وكيل همراه ( بانک جامع قوانين ) ياري مطمئن

مشخصات كتاب

سرشناسه:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان،1390

عنوان و نام پديدآور:وكيل همراه ( بانک جامع قوانين ) ياري مطمئن/ واحد تحقيقات مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان

گرد آوري مطالب از كليه سايت هاي حقوقي و قضائي ايران صورت گرفته است.

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان 1390.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه ، رايانه و كتاب

موضوع:قوانين

راهنماي ثبت

1- قانون شركتهاي تجاري در ايران

قانون شركتهاي تجاري در ايران - در آغاز بخشي از قانون تجارت ايران براي نخستين بار در ٢٥ دلو ١٣٠٣ خورشيدي تصويب و بقيه آن در دوازدهم خرداد ١٣٠٤ به تصويب رسيد و به اجرا درآمد اين قانون در ١٣/٢/١٣١١ در مجلس شوراي ملي اصلاح تكميل و تصويب شد كه اينك حدود هشتاد سال از عمر آن مي گذرد. اين قانون برگرداني از قانون تجارت كشورهاي فرانسه و بلژيك است كه باطلبع حاصل تجربيات حقوقي و تجاري كشور ما نبوده و بدون توجه به نيازهاي واقعي جامعه تجاري ما وضع گرديده است البته اين بدان معني نيست كه نكات مثبت اين قانون را انكار كنيم. قانونگذار در سال ١٣٤٧ درصدد اصلاح قسمتي از قانون مذكور برآمد و با استفاده از تجربيات حاصله از عملكرد شركت هاي سهامي و با توجه به مقتضيات حقوقي و اقتصادي و نيز پيشرفت هايي كه اين شركت ها در دنياي تجارت داشته اند ديدگاه هاي خود را درباره قانون تجارت مصوب ١٣١١ به كنار نهاده و ديدگاه هاي نويني ارائه نمود كه قانون اصلاحي شركتهاي سهامي عام و خاص مصوب ٢٤ اسفند ١٣٤٧ با ٣٠٠ ماده خط مشي قضايي تجارت ما را تعيين نمود. اما متاسفانه از زمان اصلاح قانون تجارت

تاكنون عليرغم پيشرفت بسيار در دنياي علم و تكنولوژي و اقتصاد و توسعه انواع مختلف شركت هاي تجاري هيچگونه بازنگري در قانون مذكور صورت نگرفته است . اين قانون نقايص و ايرادات قابل توجهي را در بر دارد.

آنچه مسلم است شركت هاي موضوع قانون تجارت نقش مهمي در جلب سرمايه هاي مردم و شكوفايي اقتصاد كشور ايفا مي نمايند. در اين راستا شايسته است كه مقرراتي وضع گردد تا مردم با اعتماد به شركت هاي مزبور و اطمينان خاطر از تضمين حقوق خود مبادرت به سرمايه گذاري بنمايند. از آنجايي كه اغلب سرمايه گذاري ها در بخش هاي صنعتي خدماتي و بازرگاني بين المللي توسط اشخاص حقوقي صورت مي گيرد اصلاح قوانين و هماهنگ كردن آنها با مقررات جامعه بين المللي ضروري به نظر مي رسد. يادآوري مي كنم كه نقايص قانوني قابل توجهي در ارگان تصميم گيرنده (مجمع عمومي موسس مجمع عمومي عادي و فوق العاده ) ارگان اداره كننده (هيئت مديره و مدير عامل) و ارگان كنترل كننده (بازرس يا بازرسان) وجود دارد كه مشكلاتي را در بازرگاني داخل و بين المللي ايجاد نموده است. زيرا نحوه دعوت مجامع و اتخاذ تصميم و افزايش و كاهش سرمايه و سيستم بازرسي و مديريت و حمايت از حقوق سهامداران و توسعه حق كسب اطلاع آنان در حقوق فرانسه (قانون ٢٤ ژوييه ١٩٦٦) در حقوق انگليس (قانون شركت هاي تجارتي ١٩٨٥) و ايالات متحده آمريكا و ساير كشورهاي تغييراتي پيدا كرده است). هم چنين قوانين حاكم بر شركت هاي با مسئوليت محدود تضامني نسبي مختلط سهامي و غير سهامي (ماد ٩٤ تا ٢٢٢ مصوب ١٣١١) با

توجه به گذشت ساليان متمادي كه از تصويب آنها مي گذرد از نظر ارگان(تصميم گيرنده) مديريت و سيستم كنترل مشكلات زيادي را در عمل ايجاد كرده كه در نتيجه تراكم دعاوي در دادگستري و ركود اقتصادي را در كشور فراهم ساخته است. به همين گونه قوانين مربوط به ورشگستگي شركت ها مصوب ١٣١١ نمي تواند از حقوق طلبكار حمايت كرده و اعتماد او را براي سرمايه گذاري جلب نمايد. توجه داشته باشيم كه قانون اداره تصفيه امور ورشكستگي مصوب ٢٤ تيرماه ١٣١٨ و آيين نامه مربوط به آن از حقوق سوييس اقتاس شده اتس و اداره تصفيه امور ورشكستگي كه در حوزه قضايي چند شهرستان تاسيس گرديده به علت كندي امر تصفيه و هزينه زياد آن در عمل مشكلاتي براي طلبكاران ايجاد كرده است . از طرف ديگر در ساير نقاط ايران امر تصفيه طبق قانون تجارت ١٣١١ كه با مطالعه قانون ٤ مارس ١٨٨٩ فرانسه و ساير مقررات بعدي تهيه گرديده به هيچ وجه نيازهاي حمايتي طلبكاران را فراهم مي سازد. زيرا در قوانين ورشكستگي مصوب ١٣ ژوييه ١٩٦٧ و ٢٥ ژانويه ١٩٨٥ در كشور سوييس تغييرات قابل توجهي صورت گرفته است به هر حال اين دوگانگي درنظام تصفيه امور ورشكستگي افزون بر پيچيده كردن درك قانون آن هم به ضرر شركتهاي تجاري براي افزودن اعتبار و جلب اعتماد مردم نياز به بازنگري كامل دارد.

2- كليات حقوق شركت ها در كشورهاي مختلف

1- در حقوق فرانسه

كليات حقوق شركت ها در كشورهاي مختلف - در حقوق فرانسه از قرن هجدهم به بعد در حقوق تجارت فرانسه شركتهاي سهامي به دوگونه پديدار شدند يك گونه شركت هاي مختلط سهامي بودند كه براي تاسيس آنها اجازه

دولت لازم نبود و مسئوليت تضامني برخي از شركاء اساس كار بود و گونه ديگر شركت هاي سهامي بي نام بودند كه براي تاسيس آنها دريافت اجازه مخصوص از دولت لازم بود.

براي اولين بار در قانون تجارت فرانسه محدوديت مسئوليت شركاء به نسبت آورده آنهامطرح شد بدون اينكه اين مسئوليت در اساسنامه شركت ذكر شود گرچه تا اين زمان ذكر مسئوليت و نحوه آن در اساسنامه ضروري بود در فرانسه نيز مانند بسياري از كشورهاي ديگر تحولات چشمگيري نسبت به مقررات شركت هاي سهامي صورت گرفت.

بطور مثال در قانون تجارت ٢٤ ژوييه ١٨٧٦ فرانسه براي ايجاد شركت هاي سهام الزام اخذ مجوز از دولت برطرف شد كه رفع محدوديت ها باعث رشد و موفقيت زياد اين نوع شركت ها گرديد.

در ادامه تغييرات و تحولات در قانون تجارت فرانسه در سال ١٨٩٣ اصل بازرگاني بودن شركت مورد تاكيد قرارگرفت هر چند كه شركت سهامي به كار بازرگاني نپردازد. قانون سال ١٩٦٣ در خصوص مسئوليت و تكاليف مديران شركت سهامي مقرراتي وضع كرد ولي از ٢٤ درخصوص ١٩٦٦ كه هم اكنون نيز قانون تجارت فرانسه تلقي مي شود قانون فعلي تجارت فرانسه را تشكيل مي دهد و آيين نامه اين قانون در ٢٣ مارس ١٩٦٧ به تصويب رسيد. پس از تصويب قانون سال ١٩٦٦ شركت هاي تضامني ، مختلط غير سهامي، با مسئوليت محدود، سهامي و مختلط سهامي در قانون تجارتي محسوب شدند.

2- در حقوق ژاپن

كليات حقوق شركت ها در كشورهاي مختلف - در حقوق ژاپن رمز موفقيت ژاپن در جذب سرمايه گذاري داخلي و خارجي وانتقال تكنولوژي و بالاخره دانش فني Know-How تصويب قوانين مربوط، دربعد از

جنگ جهاني دوم بود زيرا صنايع ژاپن در طول جنگ به كلي نابود شده و بالعكس تكنولوژي غربي رشد قابل توجهي كرده بود.

در قانون تجارت ژاپن هفت نوع واحد تجارتي وجود دارد كه معروف ترين آنها شركت سهامي عام وخاص يا Kabusshikigaisha و شركت بامسئوليت محدود Yugengaisha مي باشد.

مجامع عمومي عادي و فوق العاده درشركت هاي مزبور نحوه انتخاب مديران و تقسيم سود ويژه بين سهامداران حائز اهميت بوده و تصميمات با اكثريت آراء حاضر در جلسه اتخاذ مي گردد ولي هر گونه تغييرات در اساسنامه با آراء ٣/٢ عده حاضر صورت مي گيرد. اخذ وام و صدور اوراق قرضه از اختيارات هيئت مديره بوده و بازرسان مانند حقوق ايران و فرانسه از طرف مجمع عمومي سهامداران انتخاب مي شوند كه دركنترل صحت و درستي حسابهاي شركت نقش مهمي را ايفا مي كنند.

قانون ١٩٥٠ سرمايه گذاري خارجي معروف به FIA تسهيلات فراواني براي ورود سرمايه هاي خارجي و انتقال دانش فني و تكنولوژي به ژاپن فراهم كردو منعقد گرديد كه به غير از چند مورد ورود سرمايه خارجي فقط با موافقت وزير مربوط به آن صنعت صورت مي گرفت.

قانون FIA در سال ١٩٩٠ مورد تجديد نظر قرارگرفت و در حال حاضر سرمايه گذار خارجي مي تواند فقط با اطلاع قبلي به وزارتخانه مربوط در ژاپن آزادانه اقدام به سرمايه گذاري كرده و در صورت لزوم سرمايه خود را با همان ارز از كشور مزبور خارج نمايد.

3- در حقوق انگليس

كليات حقوق شركت ها در كشورهاي مختلف - در حقوق انگليس در قرن هجدهم ميلادي با گسترش و نفوذ تفكر سرمايه داراي تاسيس شركت هاي تجاري شروع مي

شود. در ابتداي قرن هجدهم به فرمان پادشاه يا مجلس انگليس شركت هاي بزرگ تاسيس مي شد درنيمه هاي قرن نوزدهم ميلادي تشكيل شركت و به رسميت شناختن شخصيت حقوقي منحصرا با ثبت شركت نامه امكان پذيرگرديد. شركت ها به دو دسته عمده تقسيم مي شدند:

١- شركت هايي با مسئوليت نامحدود (unlimited co) كه در اين شركت ها مسئوليت و شخصيت شركا مدنظر قرارداشت.

٢- شركت هايي با مسئوليت محدود (limited co) كه در عمل بيشتر به شركت هاي سهامي در قانون ايران تشابه دارند.

اين دسته از شركت ها خود به شركت هاي سهاميعام كه موسسان آن براي تشكيل سرمايه شان عموم مراجعه مي كنند و شركت هاي سهامي خاص كه موسسان آن خود سرمايه شركت را تامين مي نمايند تقسيم مي شوند. در انگلستان نيز مانند كشورهاي ديگر قوانين مربوط به شركت هاي تجاري كه هم اكنون نيز مرعي است قانون شركت هاي سال ١٩٨٩ مي باشد كه از جمله اصلاحات آن ثبت اجباري شركت و نظارت وزارت بازرگاني بر تاسيس و طرز كار شركت ها است.

در حقوق انگلستان اصل را بر اين نهاده اند سهامداري مي تواند سهامدار بهتري باشد كه وضعيت شركت كاملا اطلاع دارد.و ملزم به ثبت شركت و نهادن نهادي نظارتي - اداري بر وضعيت شركت ها مبتني بر تقويت حق اطلاع از سهامداران است. پروفسور گاور استاد حقوق تجارت دانشگاه لندن شركت هاي تجارتي را به سه دسته تقسيم كرده است:

١- شركت بامسئوليت نامحدود Unlmimited companies كه در اين شركت ها سرمايه به سهام تقسيم شده و هرصاحب سهم مسئوليت مدني به بيش از مبلغ سهم خود در برابر بستانكاران

دارد. توجه كنيم كه سهام اين شركت ها بدون رضايت ساير اعضاء قابل نقل و انتقال نمي باشد . اين نوع شركت ها درانگليس كمتر مورد استقبال عموم قرار دارد.

٢- شركت با ضمانت پرداخت بدهي بطور محدود Companies Limited by Shares در اين نوع شركت مسئوليت شركاء همانند شركت سهامي عام و خاص درايران محدود به مبلغ اسمي سهام سهامدار است .

شركت مزبور شامل:

- شركت سهامي عام Public Joint -Stock Compaky كه براي تاسيس آن وجود حداقل هفت نفر ضروري است.

- شركت سهامي خاص PrivateJoint -Stock Compaky كه براي تاسيس آن دو نفر پيش بيني شده است.

4- در حقوق آلمان

كليات حقوق شركت ها در كشورهاي مختلف - در حقوق آلمان در طول جنگ جهاني و سالهاي پس از آن نشان داده شد كه قانون مصوب ١٩٣٧ درباره شركت هاي سهامي كاربري ندارد. زيرا قانون مزبور ديگر متناسب با نيازهي اقتصادي آلمان نبود درنتيجه براي جلوگيري از تمركز قدرت در مجمع عمومي نهادي به نام هيئت نظارت به وجود آمد اما سهامداران به طور مفيد و موثر در اداره شركت مداخله اي نداشتند. بدين گونه بود كه جدايي بين قانون و واقعيت و خواست سهامداران در هر زمان بيشتر مي شد. قانون ١٩٣٧ بيشتر به ترفندها و تقلب هاي منجر به ورشكستگي و جلوگيري نسبت به سو استفاده از دارايي شركت ها پرداخته بود كه تا حدودي سهامداران اقليت توانستند از سود سرمايه گذاري خود بهره مند شوند. در سال ١٩٦٥ براي مبارزه با حزب سوسيال دمكرات قلمرو بخش خصوصي گسترده شد آنگونه كه بخش عظيمي از مردم آلمان به خريد سهام از شركت هاي سهامي روي

آوردند به طوري كه شركت وبا در سال ١٩٦٥ حدود ١٦٠٠٠٠٠ سهامدار و فولكس واگن ١١٠٠٠٠٠ سهامدار را جذب كردند كه اين سهامداران متشكل از ٣/٣٠ درصد كاركنان شركت ٦/٢٣% خانم هاي خانه دار و ٣/١٠ درصد بازنشتگان و سرانجام ٤/١٠ درصد دانشجو و دانش آموز و بقيه از صاحبان مشاغل آزاد بودند. مي بينيم كه سياست اطلاع رساني مديريت موثر و وضع قانون متناسب با نياز جامعه چه گونه با موفقيت مي تواند سرمايه هاي كوچك مردم را جذب كرده و آن را مانند قطرات باران تبديل به دريايي نمايد كه نتيجه آن ايجاد اشتغال و حركت چرخ هي واحدهاي توليدي و صنعتي و خدماتي آلمان است.

ارگان مديريت دوگانه درشركت هاي سهامي از ابتكارات حقوقدانان آلماني است زيرا وظايف هيئت مديره بطور كامل از وظايف هيئت نظارت جدا شده است توجه داشته باشيم كه هيئت نظارت حق مديريت درشركت را ندارد اما در صحت و درستي اعمال آنان مراقبت مي نمايد آنها تمامي اطلاعات لازم را از امور شركت دراختيار دارند. آنچه مسلم است مديران از بين افراد لايق و شايسته انتخاب شدند و سهامداران نيز حق طرح دعوي مدني عليه مديران و حق دسترسي به اطلاعات بازرگاني شركت هاي سهامي را كسب نمودند.

5- در حقوق ايالات متحده آمريكا

كليات حقوق شركت ها در كشورهاي مختلف - در حقوق ايالات متحده آمريكا درآمريكا نيز مانند حقوق تجارت انگلستان شركت سهامي زماني داراي شخصيت حقوقي مي شود كه اساسنامه آن به ثبت برسد. در حقوق تجارت آمريكا تاسيس و اداره شركت هاي سهامي تابع حقوق ايالتي بوده و سهامداران از اختيارات زيادي در اداره شركت برخوردارند.

در آمريكا قوانين فدرال

براي حمايت از سرمايه گذاران مقرراتي وضع كرده كه بر طبق قوانين فدرال كميسيوني با اختيارات زياد تحت عنوان كميسيون بورس اوراق بهادار براي كنترل نحوه تاسيس و اداره شركت ها وجود دارد كه تصميمات اين كميسيون براي كليه شركت ها لازم الجرا است. به موجب قانون بورس اوراق بهادار اصلاحي ١٩٦٤ كليه شركتهايي كه بيش از ٥٠٠ سهامدار دارند و سرمايه آنها بيش از يك ميليون دلار است بايد از مقررات كميسيون بورس اوراق بهادار SEC تبعيت نمايند. در صورت احراز تخلف از طرف شركت هاي پذيرفته شده در بورس كميسيون مزبور مي تواند با صدور دستور توقف ازمعاملات سهام آنها جلوگيري نمايد. قانون فدرال مصوب ١٩٣٣ اوراق بهادار (securities Exchamge Act ١٩٣٤) معاملات سهام را در بورس كنترل مي كند.

ضمنا كارشناسان بسياري (بيش از ٣٠٠٠٠ نفر) و همچنين مديران شركت ها در كنترل صحت حساب هاي شركت و معاملات بازار بورس نقش مهمي را ايفا مي كنند.

3- طبقه بندي شركتهاي تجاري

طبقه بندي شركتهاي تجاري - شركتهاي سرمايه در شركتهاي سرمايه فقط سرمايه مورد توجه قرار مي گيرد نه شخص سرمايه گذار زيرا در اين نوع شركتها مسئوليت هر يك از سهامداران در مقابل اشخاص ثالث به حصه خود كه (سهم) ناميده مي شود محدود مي گردد.

از مشخصات بارز اين نوع شركتها قابل انتقال بودن سهام است و با فوت سهامدار اوراق سهام به وراث وي منتقل مي گرد.

در شركتهاي سرمايه پس از فوت ورشكستگي يا ممنوعيت قانوني و قضائي سهامدار شركت همچنان به حيات خود ادامه مي دهد.

شركتهاي سهامي خاص و عام و شركتهاي مختلط سهامي و تعاوني جزو شركتهاي سرمايه محسوب مي شوند.

4- مسئوليت مدني و جزائي راجع به تشكيل شركت

مسئوليت مدني و جزائي راجع به تشكيل شركت - مسئوليت مدني و جزائي راجع به تشكيل شركت طبق ماده ٢٧٠ (ل.ا.ق.ت) هرگاه در مورد تشكيل شركت سهامي يا عمليات آن يا تصميماتي كه توسط هر يك از اركان شركت اتخاذ مي گردد مقررات قانوني رعايت نشود بر حسب مورد بنا به درخواست هر ذينفع بطلان شركت يا عمليات يا تصميمات مذكور به حكم دادگاه اعلام خواهد شد. ليكن موسسين و مديران و بازرسان و صاحبان شركت نمي توانند در مقابل اشخاص ثالث به اين بطلان استناد نمايند.

چنانچه قبل از صدور حكم بطلان شركت در مرحله بدوي موجبات بطلان مرتفع شده باشد دادگاه قرار سقوط دعوس بطلان را صادر خواهد كرد .

(ماده ٢٧١ ل.ا.ق.ت)

همچنين براي رفع موجبات بطلان به درخواست خوانده مهلت ٦ ماهه اي در نظر گرفته شده است .(ماده ٢٧٢ ل.ا.ق.ت)

در مورد مسئوليت جزائي بايد گفت كه هر كس عالمان و بر خلاف واقع پذيره نويسي سهام را تصديق

كند و يا بر خلاف مقررات اين قانون اعلاميه پذيره نويسي منتشر نمايد و يا مدارك خلاف واقع حاكي از تشكيل شركت به مرجع ثبت شركتها تسليم كند و يا در عين ارزش آورده غير نقد تقلب كند به حبس تاديبي از سه ماه تا ٢ سال يا به جزاي نقدي از ٠٠٠/٢٠ ريال تا ٠٠/٢٠٠ ريال يا به هر دو مجازات محكوم مي شود (ماده ٢٤٣ ل.ا.ق.ت) هركس اعلاميه پذيره نويسي سهام يا اطلاعيه انتشار اوراق قرضه شركت سهامي را بدون امضاهاي مجاز و نام و نشاني موسسين يا مديران شركت منتشر كند به جزاي نقدي از ده هزار ريال تا سي هزار ريال محكوم خواهد شد. (ماده ٢٤٨ ل.ا.ق.ت)

5- شركت با مسئوليت محدود

1- وجوه افتراق و اشتراك شركتهاي سهامي خاص وبا مسئوليت محدود

شركت با مسئوليت محدود - وجوه افتراق و اشتراك شركتهاي سهامي خاص وبا مسئوليت محدود ١- در شركت با مسئوليت محدود تعداد شركا حداقل ٢ نفر و در شركت سهامي خاص تعداد سهامداران حداقل ٣ نفر مي باشند.

٢- حداقل سرمايه براي ثبت شركت با مسئوليت محدود و سهامي خاص يك ميليون ريال است .

٣- در شركت سهامي خاص حداقل ٣٥% سرمايه بايد نقدا در يكي از شعب بانكها توديع و گواهي مربوطه ارائه و ٦٥% در تعهد سهامداران باشد در شركت با مسئوليت محدود بايد كل سرمايه تحويل مديرعامل شركت شده ومديرعامل شركت شده و مديرعامل اقرار به دريافت نمايند و ارائه گواهي بانكي دال بر انجام اين امر ضرورت ندارد.

٤- انتخاب بازر س اصلي وعلي البدل در شركت سهامي خاص اجباري ولي در شركت با مسئوليت محدود اختياري است.

٥- مدت مديريت در شركت سهامي خاص حداكثر دو سال مي باشد كه قابل

تمديد است در شركت با مسئوليت محدود مديران شركت براي مدت نامحدود انتخاب مي شوند و همچنين مخير خواهند بود كه مدتي براي مديران در اساسنامه شركت مقرر دارند.

٦- انتخاب روزنامه كثيرالانتشار در شركت سهامي خاص براي درج آگهي هاي دعوت شركت الزامي و در شركت با مسئوليت محدود اختياري است .

٧- شرايط احراز حد نصاب در مجامع عمومي در شركت سهامي خاص سهل تر و در شركت با مسئوليت محدود با توجه به نوع شركت مشكل تر ميباشد.

٨- مجامع عمومي در شركت سهامي خاص توسط هيات رئيسه اي مركب از يك نفر رئيس و دو نفر ناظر و يك نفر منشي كه از بين سهامداران انتخاب مي شوند اداره مي گردد. در شركت با مسئوليت محدود اداره مجامع عمومي شركت توسط هيات نظار در صورتي خواهد بود كه تعداد شركاي آن از ١٢ نفر بيشتر باشد.

٩- در شركت سهامي خاص و با مسئوليت محدود شركت در افزايش سرمايه اختياري است .

١٠- سرمايه در شركت سهامي خاص به سهام تقسيم و مسئوليت صاحبان سهام محدود به مبلغ اسمي سهام آنها است سرمايه در شركت با مسئوليت محدود به سهام يا قطعات سهام تقسيم نمي شود و شركا فقط تا ميزان سرمايه خود در شركت مسئول قروض وتعهدات مي باشند.

١١- مديران در شركت سهامي خاص الزاما بايستي سهامدار بوده يا تعداد سهام وثيقه مقرر در اساسنامه را تهيه و به صندوق شركت بسپارند مديران در شركت با مسئوليت محدود بصورت موظف يا غير موظف كه از بين شركا يا از خارج انتخاب مي شوند انجام وظيفه خواهند نمود.

١٢- تقسيم سود در شركت سهامي خاص به نسبت

تعداد سهام و در شركت با مسئوليت محدود به نسبت سرمايه شركا تقسيم خواهد شد و در شركت با مسئوليت محدود مي توانند در اساسنامه ترتيب ديگري براي تقسيم سود مقرر دارند.

١٣- حق راي در شركت سهامي خاص به تعداد سهام و در شركت با مسئوليت محدود به نسبت سرمايه خواهد بود.

١٤- تقويم سهم الشركه غير نقدي در شركت با مسئوليت محدود توسط شركا صورت مي گيرد شركا در اين خصوص داراي مسئوليت مي باشند تقويم آورده غير نقدي در شركت سهامي خاص با كارشناس رسمي دادگستري خواهد بود.

١٥- مدارك تاسيس در شركت سهامي خاص عبارتند از :

دو برگ اظهارنامه و دو جلد اساسنامه و گواهي بانك داير بر پرداخت ٣٥% سرمايه تعدي و فتوكپي شناسنامه سهامداران و بازرسان و صورتجلسه مجمع عمومي موسس و هيات مديره . براي كسب اطلاعات بيشتر مي توان به كتاب قانون تجارت در باب شركت سهامي و با مسئوليت محدود مراجعه نمود.

2- اساسنامه شركت با مسئوليت محدود

شركت با مسئوليت محدود - اساسنامه شركت با مسئوليت محدود ماده ١: نام ونوع شركت : شركت .............................. با مسئوليت محدود

ماده ٢: موضوع شركت: ...................

ماده ٣: مركز اصلي شركت: .......................

هيات مديره مي تواند تصويب نمايد مركز اصلي شركت را به هركجا كه صلاح و مصلحت بداند منتقل و يا شعبي را تاسيس و صورتجلسه را جهت ثبت به اداره ثبت شركتهاي تقديم نمايد.

ماده ٤: سرمايه شركت: ..................

ماده ٥: مدت شركت : از تاريخ ثبت به مدت نامحدود

ماده٦: تابعيت شركت : تابعيت شركت ايراني است .

ماده ٧: هيچيك از شركا حق انتقال سهم الشركه خود را به غير ندارند مگر با رضايت و و موافقت دارندگان سه

چهارم سرمايه شركت كه داراي اكثريت عددي نيز باشند و انتقال سهم الشركه بعمل نخواهد آمد مگر به موجب سند رسمي

ماده ٨: مجمع عمومي عادي شركت در ظرف مدت چهارماه اول هر سال پس از انقضاي سال مالي شركت تشكيل ولي ممكن است بنابه دعوت هر يك از اعضاي هيات مديره يا شركا مجمع عمومي عادي بطور فوق العاده تشكيل گردد.

ماده ٩: دعوت براي تشكيل مجامع عمومي توسط هر يك از اعضاي هيات مديره يا مديرعامل و يا شركا به وسيله دعوتنامه كتبي با درج آگهي در يكي از جرايد كثيرالانتشار بعمل خواهد آمد.فاصله بين دعوت تاتشكيل مجمع حداقل ده روز و حداكثر ٤٠ روز خواهد بود.

ماده ١٠: در صورتي كه كليه شركا در هر يك از جلسات مجامع عمومي حضور يابند رعايت ماده ٩ اساسنامه ضرورت نخواهد داشت.

ماده ١١ : وظايف مجمع عمومي عادي يا عادي بطور فوق العاده بشرح زير مي باشد:

الف: استماع گزارش هيات مديره در امور مالي و ترازنامه ساليانه شركت و تصويب آن

ب: تصويب پيشنهاد سود قابل تقسيم از طرف هيات مديره

ج : تعيين خط مشي آينده شركت و تصويب آن

د: انتخاب هيات مديره و در صورت لزوم بازرس

ماده ١2: وظايف مجمع عمومي فوق العاده به قرار زير است :

الف - تغيير اساسنامه يا الحاق يا حدف يك يا چند مواد اساسنامه

ب- تنظيم اساسنامه جديد يا تبديل نوع شركت

ج - افزايش يا تقليل سرمايه شركت

د- ورود شريك يا شركاي جديد به شركت

ماده ١٣: تصميمات شركا در مجمع عمومي فوق العاده با موافقت دارندگان سه چهارم سرمايه كه اكثريت عددي دارند ودر مجمع عمومي عادي از بين شركا و يا از

خارج انتخاب مي شوند.

ماده ١٤: هيات مديره شركت مركب از .............. نفر خواهند بود كه در مجمع عمومي عادي از بين شركا و يا از خارج انتخاب مي شوند.

ماده ١٥: هيات مديره از بين خود يك نفر را به سمت رئيس هيات مديره و يكنفر را به سمت مديرعامل انتخاب و همچنين مي تواند براي اعضاي خود سمتهاي ديگر تعيين نمايد.

ماده ١٦: .............. نماينده قانوي و تام الاختيار شركت بوده و مي تواند در كليه امور مداخله و اقدام نمايد مخصوصا در موارد زير:

امور اداري از هر قبيل انجام تشريفات قانوني حفظ و تنظيم فهرست دارايي شركت و تنظيم بودجه و تعيين پرداخت حقوق و انجام هزينه ها رسيدگي به محاسبات پيشنهاد سود قابل تقسيم ساليانه تهيه آيين نامه هاي داخلي اجراي تصميمات مجامع عمومي اداي ديون و وصول مطالبات تاسيس شعب واگذاري و قبول نمايندگي انتخاب و انتصاب و استخدام متخصصن و كارمندان و كارگران عقد هر گونه پيمان با شركتها و بانكها و ادارات و اشخاص خريد وفروش و اجاره اموال منقول و غير منقول و ماشين آلات و بطور كلي وسايل مورد نياز و همچنين معاملات بنام و حساب شركت مشاركت با ساير شركتها و شخصيتهاي حقيقي و حقوقي استقراض با رهن يا بدون رهن و تحصيل اعتبار و وام دادن و وام گرفتن از بانكا و اشخاص وشركتها و باز كردن حساب جاري و ثابت در بانكها دريافت وجه از حسابهاي شركت صدور ظهرنويسي و پرداخت بروات و اسناد و سفته ها وهزينه ها مرافعات چه شركت مدعي باشد و چه مدعي عليه در تمام مراحل با تمام اختيارات از رجوع

به دادگاههاي صالحه و ابتدايي و استيناف و ديوان كشور انتخاب وكيل و وكيل در توكيل دادن اختيارات لازمه بنامبرده و عزل آن قطع و فصل دعاوي با صلح وسازش اختيارات فوق جنبه محدوديت نداشته و هر تصميمي را كه هيات مديره جهت پيشرفت شركت اتخاذ نمايد معتبر مي باشد.

ماده ١٧: جلسات هيات مديره با حضور اكثريت اعضا رسميت مي يابد و تصميمات هيات مديره با اكثريت آرا معتبر است.

ماده ١٨: دارندگان حق امضا در شركت : دارندگان حق امضاي اوراق و اسناد بهادار از قبيل چك سفته برات اسناد تعهدآور و قراردادها را هيات مديره تعيين مي كند.

ماده ١٩- هر يك از اعضا هيات مديره مي تواند تمام يا قسمتي از اختيارات و همچنين حق امضاي خود را به هريك از شركا براي هر مدت كه صلاح بداند تفويض نمايد و همچنين هيات مديره مي تواند تمامي يا قسمتي از اختيارات خود را به مديرعامل تفويض كند.

ماده ٢٠- سال مالي شركت از اول فروردين ماه هرسال شروع و به آخر اسفند ماه همان سال خاتمه مي يابد به استثناي سال اول كه ابتداي آن از تاريخ تاسيس شركت است .

ماده ٢١: تقسيم سود از درآمد شركت در پايان هر سال مالي هزينه هاي اداري حقوق كاركنان و مديران استهلاكات ماليات و

ساير عوارض دولتي كسر و پس از وضع صدي ده بابت ذخيره قانوني بقيه كه سود ويژه است به نسبت سهم الشركه بين شركا تقسيم خواهد شد.

ماده ٢٢: فوت يا محجوريت هر يك از شركا باعث انحلال شركت نخواهد شد و وارث يا وراث شريك متوفي ويا ولي محجور مي تواند به مشاركت خود

ادامه دهندد در غير اين صورت بايستي سهم الشركه خود را پس از انجام تشريفات قانوني دريافت ويا به شركت ديگري منتقل و از شركت خارج شوند.

ماده ٢٣: انحلال شركت : مطابق ماده ١١٤ قانون تجارت منحل خواهد شد.

ماده ٢٤: در صورتي كه مجمع عمومي فوق العاده شركا راي به انحلال شركت دهد يك نفر از بين شركا و يا از خارج از شركت به سمت مديرتصفيه تعيين خواهد شد وظايف مدير تصفيه طبق قانون تجارت مي باشد.

ماده ٢٥: اختلافات حاصله بين شركاي شركت از طريق حكميت و داوري حل و فصل خواهد شد.

ماده ٢٦: در ساير موضوعاتي كه در اين اساسنامه قيد نشده است مطابق مقررات قانون تجارت ايران وساير قوانين موضوعه عمل و رفتار خواهد گرديد. ماده ٢٧: اين اساسنامه در ٢٧ ماده تنظيم و به امضاي كليه موسسين شركت به اسامي ذيل رسيد و تمام صفحات آن امضا شد.

3- روش و مراحل ثبت شركت با مسئوليت محدود

شركت با مسئوليت محدود - روش و مراحل ثبت شركت با مسئوليت محدود ١- پس از تكميل دو برگ تقاضانامه و دو برگ شركتنامه (مطابق نمونه ضميمه) و تهيه دو جلد اساسنامه و امضاي ذيل تمام اوراق توسط تمام شركا جهت پرداخت هزينه تعيين نام پس ازا خذ فيش به بانكهاي معين مراجعه و فيش پرداختي را به واحد حسابداري اداره ثبت شركتها ارائه واحد مزبور نسبت به ممهور نمودن برگ اظهارنامه اقدام مي نمايد.

٢- چند نام ( با توجه به اينكه : ١- نام خارجي نباشد ٢- سابقه ثبت نداشته باشد ٣- داراي معنا و مفهوم باشد ٤- با فرهنگ اسلامي مطابقت داشته باشد ) انتخاب و به واحد تعيين نام

اداره ثبت شركتها مراجعه و مسئول مربوطه با بررسي نامهاي ارائه شده نسبت به انتخاب و تعيين نام اقدام ونام تعيين شده را در روي برگ اظهارنامه قيد مي نمايد و سپس اخذ موافقت از مسئولين اداره ثبت شركتها در خصوص نام تعيين شده بعمل آيد و اين نام بايد در واحد تعيين نام ثبت دفتر شود.

٣- مدارك را با توجه به مواردي كه ذكر شد ( ٢ برگ تقاضانامه ٢ برگ شركتنامه ٢ جلد اساسنامه فتوكپي شناسنامه كليه شركا ارائه مجوز در صورت نياز ٢ نسخه صورتجلسه مجمع عمومي موسسين ٢ نسخه صورتجلسه هيات مديره) تحويل قسمت پذيرش مدارك اداره ثبت شركتها داده و رسيد دريافت شود و با عنايت به تاريخ تعيين شده براي اعلام نتيجه در روز موعد به ( احدي از شركا يا وكيل رسمي شركت) به باجه اعلام نتيجه اداره ثبت شركتها مراجعه نمايد.

٤- در صورتي كه كارشناس اداره ثبت شركتها ايرادي يا نقصي در مدارك ابرازي مشاهده ننمايد نسبت به تهيه پيش نويس آگهي ثبت اقدام و پيش نويس مربوطه پس از تاييد مسئولين اداره ثبت شركتها تايپ و در روز مراجعه تحويل متقاضي داده مي شود متقاضي بايستي به بانك مراجعه و نسبت به پرداخت حق الثبت كه در ذيل اظهارنامه مبلغ آن قيد شده اقدام نمايد. تذكر١: قبل از روز مراجعه به بانك به نمايندگي روابط عمومي جهت تعيين مبلغ حق الدرج آگهي تاسيس در روزنامه كثيرالانتشار و اخذ فيش مراجعه شود و مبلغ حق الثبت و حق الدرج در يك مرحله به بانك پرداخت شود. تذكر٢: در صورتي كه كارشناس اداره ثبت شركتها ايراد يا نقصي

در مدارك مشاهده نمايد مراتب كتبا به متقاضي اعلام خواهد شد كه نسبت به رفع نقص يا ايراد اقدام نمايد. تذكر٣: در صورتي كه كارشناس اداره ثبت شركتها موضوع شركت را محتاج مجوز از مراجع ذيصلاح تشخيص دهد نسبت به تهيه استعلام اقدام و برگ استعلام پس از اخذ امضا از مسئوليت مربوطه در دبيرخانه اداره كل ثبت شركتها ثبت دفتر شده و به مرجع مربوطه همراه با يك نسخه فتوكپي از مدارك تحويل داده شود. ٥- پس از پرداخت مبلغ حق الثبت فيش مربوطه را به واحد حسابداراي اداره ثبت شركتها ارائه و واحد مربوطه نسبت به ممهور نمودن ذيل برگ تقاضانامه و درج مبلغ پرداختي و تاريخ و شماره فيش اقدام مي نمايد.

٦- مدارك به واحد ثبت تاسيس و تغييرات اداره ثبت شركتها تحويل داده شود و مسئول مربوطه پس از ثبت در دفتر و تعيين شماره ثبت شركت و درج بر روي اظهارنامه اقدام و در ذيل ثبت دفتر از شخص معرفي شده توسط شركا ( كه خود از شركا يا وكيل رسمي شركت مي باشد) با قيد جمله ثبت با سند برابر است امضا اخذ مي نمايد و سپس آگهي تايپ شده بامضاي رئيس اداره ثبت شركتها برسد يك نسخه از مدارك ضبط در پرونده شركت شده و در بايگاني اداره ثبت شركتها نگهداري خواهد شد و يك نسخه ديگر از مدارك ( تقاضانامه شركت نامه اساسنامه صورتجلسه و مجمع عمومي موسس صورتجلسه هيات مديره ) ممهور به مهر اداره كل ثبت شركتها ومالكيت صنعتي شده و تحويل متقاضي مي گردد.

٧- متقاضي مدارك مربوط به خود وپرونده تشكيل شده را به

قسمت دبيرخانه اداره كل ثبت شركتها ومالكيت صنعتي برده و پس از ثبت آگهي در دفتر انديكاتور مسئول مربوطه نسبت به درج شماره ثبت دفتر و ممهور نمودن آگهي تايپ شده اقدام و پرونده تشكيل شده را ضبط و بقيه مدارك تحويل متقاضي مي گردد.

٨- متقاضي پس از تحويل گرفتن مدارك مربوط به خود نسخه دوم آگهي تاسيس را به واحد روابط عمومي مستقر در اداره كل ثبت شركتها و مالكيت صنعتي جهت درج در روزنامه كثيرالانتشار تحويل و نسخه اول آگهي تايپ شده تاسيس شركت را به دفتر شركت سهامي روزنامه رسمي جمهوري اسلامي ايران واقع در خ بهشت ( خ پارك شهر ) جهت درج در روزنامه رسمي ( پس از پرداخت حق الدرج كه توسط مسئول مربوطه تعيين مي گردد ) تسليم مي نمايد. تذكر: در صورت نياز فوري به آگهي تاسيس شركت قبل از انتشار در روزنامه رسمي چند نسخه فتوكپي از آگهي تاسيس تهيه و هنگام تحويل اصل آگهي به دفتر روزنامه رسمي فتوكپي ها توسط دفتر روزنامه رسمي ممهور به مهر مي گردد كه داراي اعتبار مربوطه خواهد بود .

4- تعريف شركت با مسئوليت محدود

شركت با مسئوليت محدود - تعريف شركت با مسئوليت محدود شركت با مسئوليت محدود شركتي است كه بين دو يا چند نفر براي امور تجارتي تشكيل شده و هريك از شركا بدون اينكه سرمايه به سهام يا قطعات سهام تقسيم شده باشد فقط تا ميزان سرمايه خود در شركت مسئول قروض و تعهدات شركت است (م ٩٤ ق.ت) در اسم شركت بايد عبارت ( با مسئوليت محدود) قيد شود و همچنين اسم شركت نبايد متضمن نام هيچ يك

از شركا باشد و الا شريكي كه اسم او در اسم شركت قيد شده در مقابل اشخاص ثالث حكم شريك ضامن را در شركت تضامني خواهد داشت ( م ٩٥ ق.ت) مدارك مورد نياز شركت با مسئوليت محدود :

١- تقاضانامه ثبت شركت با مسئوليت محدود ٢ برگ

٢- شركت نامه ٢ برگ

٣- اساسنامه ٢ جلد

٤- صورتجلسه مجمع عمومي موسسين و هيات مديره ٢ نسخه

٥- فتوكپي شناسنامه شركا ومديران ( در صورتي كه خارج از سهامداران انتخاب شود)

٦- اخذ وارائه مجوز در صورت نياز

5- يادآوريهاي مهم قبل از تكميل مدارك شركت با مسئوليت محدود

شركت با مسئوليت محدود - يادآوريهاي مهم قبل از تكميل مدارك شركت با مسئوليت محدود ١- حداقل تعداد شركا در شركت با مسئوليت محدود دو نفر خواهد بود ( م ٩٤ ق.ت) ٢- حداقل سرمايه با توجه به رويه و حداقل مبلغ دريافت حق الثبت يك ميليون ريال مي باشد. ٣- سعي شود در نام شركت از نام شركا استفاده نشود اسم شريكي كه در نام شركت قيد شود حكم شريك ضامن در شركت تضامني را داشته و در بدو امر مسئول پرداخت كليه قروض و تعهدات شركت خواهد بود ( م ٩٥ ق.ت) ٤- شركت با مسئوليت محدود وقتي تشكيل مي شود كه تمام سرمايه نقدي و سهم الشركه غير نقدي نيز تقويم وتسليم شده باشد و مديرعامل اقرار به دريافت كليه سرمايه نقدي وسهم الشركه غير نقدي نمايد و هر شركت كه برخلاف اين ماده تشكيل شود باطل و از درجه اعتبار ساقط است ( م ٩٦ق. ت ) ٥- در شركت نامه بايد صراحتا قيد شده باشد كه سهم الشركه هاي غير نقدي هركدام به چه ميزان تقويم شده

است و هر شركت كه برخلاف اين ماده تشكيل شود باطل و از درجه اعتبار ساقط است ( م ٩٧ ق .ت) ٦- كليه شركا نسبت به قيمتي كه در حين تشكيل براي سهم الشركه هاي غير نقدي معين شده در مقابل اشخاص ثالث مسئوليت تضامني دارند ( م ٩٨ ق.ت) ٧- سهم الشركه شركا نمي تواند به شكل اوراق تجارتي قابل انتقال اعم از با اسم و بي اسم و غيره درآيد و سهم الشركه را نمي توان منتقل به غير نمود مگر با رضايت عده اي از شركا كه لااقل سه ربع سرمايه متعلق به آنها بوده و اكثريت عددي نيز داشته باشند ( م ١٠٢ ق.ت) ٨- انتقال سهم الشركه به موجب سند رسمي خواهد بود ( م ١٠٣ ق. ت) ٩- شركت بوسيله يك يا چند نفر مدير كه بصورت موظف يا غير موظف از بين شركا يا از خارج براي مدت محدود يا نامحدود معين مي شوند اداره مي گردد ( م ١٠٤ ق.ت) ١٠- مديران شركت كليه اختيارات لازم را براي نمايندگي و اداره شركت خواهند داشت مگر اينكه در اساسنامه غير اين ترتيب مقرر شده باشد ( م ١٠٥ ق.ت) ١١- تصميمات راجع به شركت بايد به اكثريت لااقل نصف سرمايه اتخاذ شود و اگر در دفعه اول اين اكثريت حاصل نشد بايد تمام شركا مجددا دعوت شوند و در اين صورت تصميمات به اكثريت عددي شركا اتخاذ مي شود اگر چه اكثريت مزبور داراي نصف سرمايه نباشد اساسنامه شركت مي تواند ترتيب ديگري براي حد نصاب مجامع مقرر دارد . ( م ١٠٦ ق.ت) ١٢- هر يك

از شركا به نسبت سهمي كه در شركت دارد در مجامع داراي راي خواهد بود اساسنامه شركت مي تواند ترتيب ديگري مقرر نمايد ( م ١٠٧ ق.ت) ١٣- روابط شركا شركت تابع مقررات اساسنامه است و تقسيم سود به نسبت سرمايه شركا است اساسنامه شركت مي تواند ترتيب ديگري براي تقسيم سود مقرر دارد ( م ١٠٨ ق.ت) ١٤- در هر شركت با مسئوليت محدود كه تعداد شركا بيش از ١٢ نفر باشند بايد داراي هيات نظار بوده و هيات نظار لااقل سالي يك مرتبه مجمع عمومي شركا را تشكيل دهد ( م ١٠٩ ق.ت)

هيات نظار مركب از ٣ نفر بوده كه از بين شركا براي مدت يك سال انتخاب مي شوند و اعضاي هيات نظار نبايستي عضو هيات مديره شركت باشند.

وظايف هيات نظار:

الف: تحقيق نمايد كه سرمايه نقدي شركت پرداخت شده و سهم الشركه غير نقدي تقويم وتسليم شده باشد .

ب: در شركت نامه تقويم سهم الشركه غير نقدي به صراحت ذكر شده باشد.

ج: دعوت شركا براي مجمع عمومي فوق العاده .

د: اعضاي هيات نظار از جهت اعمال اداري و نتايج حاصله از آن هيچ مسئوليتي ندارند ليكن هر يك از آنها در انجام ماموريت خود بر طبق قوانين معموله مملكتي مسئول اعمال و تقصيرات خود مي باشند ( م ١٦٧ ق.ت)

ه: اعضاي هيات نظار دفاتر و صندوق و كليه اسناد شركت را تحت تدقيق در آورده همه ساله گزارش به مجمع عمومي ميدهند و هر گاه در تنظيم صورت دارايي بي ترتيبي و خبطهايي مشاهده نمايند موضوع را در گزارش مذكور ذكر نموده و اگر مخالفتي با پيشنهاد مدير شركت در تقسيم منافع

داشته باشند دلايل خود را بيان مي كنند ( م ١٦٨ ق.ت)

و: تا ١٥ روز قبل از انعقاد مجمع عمومي هر صاحب سهمي مي تواند ( خود يا نماينده او) در مركز اصلي شرت حاضر شده از صورت بيلان و صورت دارايي و گزارش هيات نظار اطلاع حاصل كند. ( م ١٧٠ ق.ت) ١٥- شركاي شركت نمي توانند تابعيت شركت را تغيير دهند مگر به اتفاق آرا ( م ١١٠ ق.ت) ١٦- اتخاذ تصميم راجع به تغييرات اساسنامه بايد با اكثريت عددي شركا كه لااقل سه ربع (سه چهارم) سرمايه را نيز دارا باشند به عمل آيد اساسنامه شركت مي تواند حد نصاب ديگري را مقرر دارد. (م ١١١ ق.ت) ١٧- در هيچ مورد اكثريت شركا نمي توانند شريكي را مجبور به افزايش سهم الشركه خود در شركت نمايند. ( م ١١٢ ق.ت) ١٨- سرمايه احتياطي مجمع عمومي مي تواند مقرر نمايد درصدي از سود قابل تقسيم بعنوان سرمايه احتياطي منظور گردد. ١٩- شركت با مسئوليت محدود در موارد ذيل منحل مي شود:

١- وقتي كه شركت مقصودي را كه براي آن تشكيل شده انجام داده يا انجام آن غير ممكن شده است.

٢- وقتي كه شركت براي مدت معيني تشكيل و مدت منقضي شده باشد.

٣- در صورتي كه شركت ورشكست شود.

٤- در صورت تصميم عده اي از شركا سهم الشركه آنها بيش از نصف سرمايه شركت باشد.

٥- در صورتي كه به واسطه ضررهاي وارده نصف سرمايه شركت از بين رفته ويكي از شركا تقاضاي انحلال كرده و محكمه دلايل او را موجه ديده و ساير شركا حاضر نباشند سهمي را كه در صورت انحلال به او

تعلق مي گيرد پرداخته و او را از شركت خارج نمايند.

٦- در مورد فوت يكي از شركا اگر به موجب اساسنامه پيش بيني شده باشد. ( مواد ٩٣ و ١١٤ ق.ت) ٢٠- اشخاص ذيل كلاهبردار محسوب مي شوند:

الف: موسسين و مديراني كه برخلاف واقع پرداخت تمام سهم الشركه نقدي و تقويم و تسليم سهم الشركه غير نقدي را در اوراق و اسنادي كه بايد براي ثبت شركت بدهند اظهار كرده باشند.

ب: كساني كه به وسايل متقلبانه سهم الشركه غير نقدي را بيش از قيمت واقعي آن تقويم كرده باشند.

ج: مديراني كه بانبودن صورت دارايي يا به استناد صورت دارايي مزور منافع موهومي را بين شركا تقسيم كنند.( م ١١٥ ق.ت) ٢١- ثبت كليه شركتهاي مذكور ( سهامي عام - سهامي خاص - با مسئوليت محدود - تضامني - نسبي - مختلط سهامي - مختلط غير سهامي - تعاوني) در اين قانون ( قانون تجارت) الزامي و تابع مقررات قانون ثبت شركتها است. (م ١٩٦ ق ت) ٢٢- در ظرف ماه اول تشكيل هر شركت خلاصه شركتنامه ها و منضمات آن طبق نظامنامه وزارت عدليه اعلان خواهد شد . (م ١٩٦ ق ت) ٢٣- در هر موقع كه تصميماتي براي تغيير اساسنامه شركت يا تمديد مدت شركت زايد بر مدت مقرر يا انحلال شركت (حتي در مواردي كه انحلال به واسطه انقضاي مدت شركت صورت مي گيرد) و تعيين كيفيت تفريغ حساب يا تبديل شركا يا خروج بعضي از آنها از شركت يا تغيير اسم شركت اتخاذ شود مقررات مواد ١٩٥ (بند ٢١) و ١٩٧ ( بند ٢٢ ) لازم الرعايه است. (م ٢٠٠ ق ت)

٢٤- در هر گونه اسناد و صورت حسابها و اعلانات و نشريات و غيره كه بطور خطي يا چاپي از طرف شركتهاي مذكور در اين قانون به استثناي شركتهاي تعاوني صادر مي شود سرمايه شركت صريحا بايد ذكر گردد و اگر تمام سرمايه پرداخته نشده قسمتي كه پرداخته شده نيز بايد صريحا معين شود الا شركت متخلف به جزاي نقدي محكوم خواهد شد. (م ٢٠١ ق ت ) ٢٥- در شركتهاي سهامي و شركتهاي با مسئوليت محدود و شركتهاي تعاوني امر تصفيه به عهده مديران شركت است مگر آنكه اساسنامه يا اكثريت مجمع عمومي شركت ترتيب ديگري مقرر داشته باشد.( م ٢١٣ ق. ت) ٢٦- هر شركت تجارتي ايراني مذكور در اين قانون ( قانون تجارت) و هر شركت خارجي كه بر طبق قانون ثبت شركتها مصوب خرداد ١٣١٠ مكلف به ثبت است بايد در كليه اسناد و صورت حسابها و اعلانات و نشريات خطي يا چاپي خود در ايران تصريح نمايد كه در تحت چه نمره در ايران به ثبت رسيده و الا محكوم به جزاي نقدي خواهد شد( قسمتي از م ٢٢٠ ق.ت) ٢٧- انتخاب بازرس در شركت با مسئوليت محدود اختياري است . ٢٨- انتخاب روزنامه براي درج آگهي هاي دعوت شركت در شركت با مسئوليت محدود اختياري است. ٢٩- پس از تشكيل شركت با مسئوليت محدود حداكثر ظرف يك هفته از تاريخ ثبت نسبت به تهيه دفاتر قانوني ( دفتر روزنامه و كل ) و پلمپ آنها در اداره ثبت شركتها اقدام نمايند.

6- تصفيه شركت با مسئوليت محدود

شركت با مسئوليت محدود - تصفيه شركت با مسئوليت محدود با توجه به عدم پيش بيني مقررات

مربوط به تصفيه شركت با مسئوليت محدود در قانون تجارت و شباهت هاي زياد اين شركت با شركتهاي سهامي به ويژه ازنظر مسئوليت شركا پيش بيني مقرراتي نظير آنچه در خصوص تصفيه شركتهاي سهامي در ل.ا.ق.ت. آمده است ضروري به نظر مي رسد و مطلوب تر اين است كه با در نظر گرفتن ويژگي هاي هر شركت مقرراتي براي تحقق منظور فوق وضع گردد.

7- مجمع عمومي و هيئت نظار

شركت با مسئوليت محدود - مجمع عمومي و هيئت نظار افراد شريك در شركت با مسئوليت محدود معمولا از افراد يك خانواده يا دوستان نزديك و مورد اعتماد مي باشند و از آنجا كه معمولا تعداد محدود است نظارت تك تك اعضا بر فعاليت شريك امكانپذير است. در قانون اگر تعداد شركا زير ١٢ نفر باشند هيچ گونه تصريحي نشده است اما براي شركا منعي وجود ندارد تا طبق فعاليت شركت نظارت كنند ولي چنانچه تعداد بيشتر از ١٢ نفر شوند ماده ١٠٩ ق.ت. هيئت نظار را پيش بيني نموده است كه لااقل سالي يك مرتبه مجمع عمومي شركا را تشكيل دهد ووظيفه ديگر اين هيئت نظارت و تحقيق جهت اطمينان از دستور و مواد ٩٦ و ٩٧ مي باشد هم چنين هيئت نظار مي تواند شركا را براي انعقاد مجمع عمومي فوق العاده دعوت نمايد اين ماده رعايت مقررات مواد ١٦٥ و ١٦٧ و ١٦٨ و ١٧٠ در مورد شركتهاي با مسئوليت محدود را نيز لازم الرعايه مي داند ماده ١٦٥ هيئت نظار را حداقل سه نفر مي داند و انتخاب هيئت بر حسب شرايط مقرر در اساسنامه شركت تجديد مي شود و در هر صورت اولين هيئت نظار

براي يك سال انتخاب خواهند شد. طبق ماده ١٦٧ مسئوليتي بابت اعمال اداري ندارند ولي در انجام ماموريت خود طبق قوانين مملكتي مسئول اعمال و تقصيرات خود هستند و طبق ماده ١٦٨ وظايف بازرس شركت را دارند و اختيارات بازرسان در ماده ١٧٠ به هيئت نظار محول شده است و آچه قابل انتقاد است اجبار سه نفر هيئت نظارت كه در شركت با مسئوليت محدود كه سرمايه كمتري دارد ناعادلانه است زيرا پرداخت هزينه هاي اين تعداد سنگين خواهد بود از آنجا كه ماده ٦٢ ق.ت. كه هنوز براي شركت با مسئوليت محدود طبق ماده ٢٩٩ ل.ا.ق.ت به قوت خود باقي است يك نفر بازرس را مجاز مي داند كه عادلانه تر است. انتخاب هيئت نظار توسط مجمع عمومي شركا انجام ميگيرد پس شرط تشكيل مجمع عمومي اين است كه تعداد شركا بيش از ١٢ نفر باشد تا هئيت نظار حداقل سالي يك بار آنها را جهت تشكيل مجمع عمومي عادي فوق العاده دعوت نمايد و در صورتي كه تعداد كمتر از ١٢ نفر باشند تشكل مجامع عمومي كاملا اختياري مي باشد. اما به نظر مي رسد كه شركا بتوانند در اساسنامه الزام تشكيل مجامع عمومي را طبق مقررات شركتهاي سهامي با توجه به مواد ٩٢ و ٩٧ و ١٢٠ ل.ا.ق.ت. پيش بيني كنند. تصميمات مجمع

ماده ١٠٦ ق.ت . مقرر مي دارد: (تصميمات راجع به شركت بايد به اكثريت لااقل نصف سرمايه اتخاذ شود - اگر در دفعه اول اين اكثريت حاصل نشد بايد تمام شركا مجددا دعوت شوند دراين صورت تصميمات به اكثريت عددي شركا اتخاذ مي شود اگر چه اكثريت مزبور داراي نصف

سرمايه نباشند اساسنامه شركت مي تواند ترتيبي برخلاف مراتب فوق مقرر دارد.

بايد يادآور شد كه تصميمات مي تواند دو نوع باشد:

- تصميمات عادي كه با تكليف ماده ١٠٦ قانون تجارت سازگار است و حتي بدون تشكيل مجمع شركا مي توانند تصميمات را به صورت صورتجلسه تهيه و به امضاي ساير شركا برسانند و تعداد آرا به نسبت سهم الشركه هر شريك خواهد بود.

- تصميمات فوق العاده كه درباره شركت با مسئوليت محدود الزامي شناخته نشده است ولي با توجه به ماده ١١١ و ١٠٩ كه هيئت نظار را مجاز به تشكيل و دعوت مجمع عمومي فوق العاده نموده و خصوصا ماده ١١١ كه تغيير در اساسنامه را با اكثريت عددي شركا كه لااقل سه ربع سرمايه را داشته باشند مي داند پس چون اين نسبت و اكثريت همان است كه براي مجامع فوق العاده سهامي در نظر گرفته شده به نظر مي رسد تشكيل مجمع عمومي فوق العاده براي اين نوع شركت نيز ضروري مي باشد.

- براي بار دوم چنانچه اكثريت مذكور تشكيل نگردد مجددا شركا دعوت مي شوند در اين صورت تصميمات به اكثريت عددي شركا اتخاذ مي شود. اما در مورد تصميمات در مجمع فوق العاده بايد گفته شود كه با اكثريت عددي شركا كه لااقل ٤/٣ سرمايه را نيز دارا باشند(ماده ١١١ ق.ت.) و در تمام موارد مذكور تعداد آراي هر شريك به نسبت سهم الشركه او مي باشد. نحوه تقسيم سود

ماده ١٠٨ ق.ت. مقرر مي دارد: (روابط بين شركا تابع اساسنامه است اگر در اساسنامه راجع به تقسيم نفع و ضرر مقررات خاصي نباشد تقسيم مزبور به نسبت سرمايه شركا به

عمل خواهد آمد).

اولا بايد گفت منظور از سود درماده مذكور سود قبل از تقسيم است يعني سودي كه كليه هزينه ها و ذخيره قانوني و غيره از آن كسر شده و در ترازنامه شركت تفاوت بين بدهي و دارايي شركت مي باشد. ثانيا معمولا همان طور كه در مواد ١٠٢ و ١٠٥ و ١١١ و ١١٤ آمده هميشه اكثريت لازم به نسبت سرمايه تعيين شده است و بعيد مي دانيم كه اساسنامه بتواند در مورد سود غير از نسبت سهم الشركه در سرمايه تصميمي بگيرد و سهم ممتاز هم كه نداريم. حق راي و روابط شركا

در ماده ١٠٧ ق.ت. آمده است: (هر يك از شركا به نسبت سهمي كه در شركت دارد داراي راي خواهد بود مگر اينك اساسنامه ترتيب ديگري مقرر داشته باشد). آنچه در شركت هاي سهامي معمول است هر سهم يك راي دارد و براي انتخاب تعدادي از مديران تعداد سهام در تعداد مديران ضرب مي شود و مجموع آن تعداد آراي يك سهامدار مي باشد كه مي تواند آن تعداد راي خود را به يك نفر يا به هر نسبتي كه بخواهد به چند نفر بدهد اماآنچه د راين ماده آمده تعداد آرا را به ميزان تعداد با مقدار سهم الشركه از سرمايه و نسبت بين سرمايه و سهم الشركه رانسبت به آرا يك شريك نسبت به سايرين مي داند آنچه معلوم نيست هدف قانونگذار از آن چه بوده استثناي مذكور (مگر اينك اساسنامه ترتيب ديگري مقرر داشته باشد) است كه با مواد ١٠٣ و ١٠٥ و ١١١ و ١١٤ ق.ت. منطبق نيست زيرا در مواد مذكور صحبت از اكثريت لازم

به نسبت سرمايه مي باشد.

ماده ١٠٨ ق.ت. مقرر مي دارد:(روابط بين شركا تابع اساسنامه است اگر در اساسنامه راجع به تقسيم نفع و ضرر مقررات خاصي نباشد تقسيم مزبور به نسبت سرمايه شركا به عمل خواهد آمد).

از جمله روابط بين شركا رابطه اي است كه در مورد سود و ميزان سهم الشركه هر شريك در سود و زيان وجود دارد كه قبلا به طور مفصل توضيح داده شد اما اينكه ماده ١٠٨ ق.ت. مي گويد روابط بين شركا تابع اساسنامه مي باشد در صورتي كه اساسنامه مخالف قانون نمي باشد و گرنه اساسنامه اي كه مخالف قانن باشد اعتبار ندارد و لازم الرعايه نمي باشد. در مواد مختلف از جمله ماده ١٠٥ ق.ت. و ١١٨ ل.ا.ق.ت. تاكيد مي كند كه در روابط شركا و محدوديت اختيارات مديران در مقابل اشخاص ثالث قابل استناد نيست. تغييرات اساسنامه وتابعيت شركت

ماده ١١١ ق.ت. مقرر مي دارد: (هر تغيير ديگري راجع به اساسنامه بايد با اكثريت عددي شركا كه لااقل سه ربع سرمايه را نيز دارا باشند بعمل آيد مگر اينكه در اساسنامه اكثريت ديگري مقرر شده باشد.) اگر چه در مورد شركت با مسئوليت محدود نص صريحي وجود ندارد كه تشكيل مجمع عمومي فوق العاده را الزامي كرده باشد يا اين اختيار را به صراحت به مديران داده باشد ولي با تنقيح مناط و وحدت ملاك از ماده ٨٣ ل.ا.ق.ت. كه مقرر مي دارد: هر گونه تغيير در مواد اساسنامه يا در سرمايه... منحصرا در صلاحيت مجمع عمومي فوق العاده مي باشد و با توجه به تاريخ تصويب لايحه اصلاح ق.ت. كه موخر بر ماده ١١١ مي باشد

و نظر به ماده ١٠٩ ق.ت. كه اجازه دعوت مجمع عمومي فوق العاده را به هيئت نظار داده است مي توان نتيجه گرفت كه در شركت با مسئوليت محدود نيز هر گونه تغييري د راساسنامه فقط توسط مجمع عمومي فوق العاده امكانپذير است.

ماده ٩٤ ل.ا.ق.ت. مقرر مي دارد:(هيچ مجمع عمومي نمي تواند تابعيت شركت را تغيير بدهد و يا هيچ اكثريتي نمي تواند بر تعهدات صاحبان سهام بيفزايد) يعني مجمع عمومي فوق العاده كه حق تغييرات در سرمايه و اساسنامه را دارد نمي تواند تابعيت شركت را تغيير دهد. و ماده ٥٩١ ق.ت. مقرر مي دارد: (اشخاص حقوقي تابعيت مملكتي را دارند كه اقامتگاه آنها در آن ممكلت است) ايفا ماده ٥٩٠ ق.ت. اشعار مي دارد: اقامتگاه شخص حقوقي محلي است كه اداره شخص حقوقي در آنجا است. ماده ١٠٠٢ قانون مدني نيز اقامتگاه اشخاص حقوقي را مركز عمليات آنها مي داند و م اده ٢٢ (آ.د.م.د) اقامتگاه اشخاص حقوقي را مركز اصلي شركت مي داند و ماده اول قانون ثبت شركتها مويد آن است كه شركتهايي كه در ايران تشكيل مي شوند اقامتگاه آنها ايران است. بنابراين با توتجه به نظر مرحوم دكتر حسن امامي و دكتر محمد جعفر لنگرودي و آنچه كه در بالاذكر شده به نظر مي رسد هيچ گونه تعارضي بين مواد مذكور نيست و همه معاني (مركز عمليات) در ماده ١٠٠٢ ق.م. و (اداره) در ماده ٥٩٠ ق.ت. و (مركز اصلي شركت) در ماده ٢٢ (ق.آ.د.م) مترادفند و هيچگونه تناقض و تضادي ديده نمي شود پس هيچ تغيير تابعيت صرفا در اختيار شركا و با تغيير اساسنامه ممكن نيست و

توافق دولت و شروط ديگر را نيز مي طلبد البته موادي ديگر چون ماده ١١٠ ق.ت. و ماده ٩٨٨ ق.م. را نيز بايد در نظر گرفت. به هر صورت تغيير تابعيت كار ساده اي و صرفا با توافق شركا نيست و اتفاق آرا د رماده ١١٠ ق.ت. فقط يكي از شروط است.

8- نتيجه

شركت با مسئوليت محدود - نتيجه شركت با مسئوليت محدود كه حداقل از دو نفر تشكيل مي گردد اگر يكي از شركا فوت نمايد براي بقي شركت قانون تجارت نصي را پيش بيني نكرده است. به نظر مي رسد كه همانند حقوق فرانسه شركت بتواند به بقاي خود ادامه دهد مگر اينكه اشخاص ذينفع تقاضاي انحلال آن را بنمايند.در مورد عزل مدير يا مديران نيز در صورت بروز اختلاف مشكلاتي وجود دارد و ماده ١٠٥ قانون تجارت به اجمال برگزار شده است. ضمنا مسئوليت جزايي پيش بيني شده در ماده ١١٥ قانون تجارت با توجه به تاريخ تصويب آن (١٣١١) و پيش بيني ماده واحده راجع به كلاهبرداري بعلت سنگين بودن مجازات تناسب با جرم ارتكابي ندارد. هم چنين پيش بيني مجمع عادي و فوق العاده و برقراري سيستم بازرسي براي حمايت از حقوق شركا و اشخاص ذينفع ضروري مي باشد مشكلات قانوني موجب گرديده كه با توجه به استقبال مردم از اين شركت دعاوي زيادي در دادگستري مطرح گردد.

9- بطلان و ا نحلال شركت با مسئوليت محدود

شركت با مسئوليت محدود - بطلان و ا نحلال شركت با مسئوليت محدود ١- بطلان

اصولا براي تشكيل شركت شرايطي لازم است از جمله اين شرايط شرايط شكلي و ماهوي است كه شرايط ماهوي براي انجام معاملات همان است كه در ماده ١٩٠ ق.م آمده است يعني قصد و رضاي شركا اهليت شركا موضوع شركت و مشروعيت جهت شركت و شرايطي شكلي ضرورت وجود قرارداد كتبي و ساير تشريفات مي باشد كه ضمانت اجراي عدم رعايت اين موارد بطلان شركت مي باشد. ماده ١٠٠ ق.ت. مقرر مي دارد: (هر شركت با مسئوليت محدود كه برخلاف

مواد ٩٦ و ٩٧ ق.ت. تشكيل شده باشد باطل و از درجه اعتبار ساقط است ليكن شركا در مقابل اشخاص ثالث حق استناد به اين بطلان را ندارند. و ماده ٩٦ ق.ت در رابطه با تاديه سهم الشرك نقدي و تقويم و تسليم سهم الشركه غيرنقدي و ماده ٩٧ ق.ت. در رابطه با قيد تقويم سهم الشركه غيرنقدي مي باشد كه ماده ١٠٠ ق.ت. ضمات اجراي عدم رعايت اين موارد را بطلان شركت مي داند. البته منظور از اين بطلان بطلان نسبي مي باشد. يعني چنانچه عوامل و اسباب بطلان بر طرف شود شركت تشكيل ميشود ولي اشخاص ثالث طرف قرارداد شركت مي تواننند به آثار بطلان شركت در مدتي كه شركت باطل بوده است استناد نمايند در مورد مسئوليت مدني ماده ١٠١ ق.ت. مقرر مي دارد: (اگر حكم بطلان شركت به استناد ماده قبل صادر شود شركايي كه بطلان مستند بعمل آنها است و هيئت نظار و مديره هايي كه در حين حدوث سبب بطلان يا بلافاصله پس از آن سرو كار بوده وانجام وظيفه نكرده اند در مقابل شركاي ديگر و اشخاص ثالث نسبت به خسارات ناشي از اين بطلان متضامنا مسئول خواهند بود. مدت مرور زمان ده سال از تاريخ حدوث موجب بطلان است.) ٢- انحلال

انحلال به علت شمول فقرات ١و ٢و ٣ ماده ٩٣ ق.ت.

ماده ١١٤ ق.ت. مقرر مي دارد: (شركت با مسئوليت محدود در موارد ذيل منحل مي شود:

- در مورد فقرات ١و ٢و ٣ ماده ٩٣.

- در صورت تصميم عده اي از شركا كه سهم الشركه آنها بيش از نصف سرمايه شركت باشد.

- در صورتي كه به وساطه ضررهاي

وارده نصف سرمايه شركت از بين رفته و يكي ازشركا تقاضاي انحلال كرده و محكمه دلايل او را موجه ديده و ساير شركا حاضر نباشند سهمي را كه در صورت انحلال به او تعلق مي گيرد پرداخته و او را از شركت خارج كنند.

- در صورت فوت يكي از شركا اگر به موجب اساسنامه پيش بيني شده باشد. كه به طور مختصر به شرح هر يك ازبندهاي ماده مذكور مي پردازيم: - در مورد فقرات ١و ٢و ٣ ماده ٩٣ -

پيش تر گفتيم كه به استناد ماده ٢٩٩ (ل.ا.ق.ت) مصوب ٢٤/١٢/١٣٤٧ كه مقرر مي دارد: (آن قسمت از مقررات قانون تجارت مصوب ارديبهشت ١٣١١ مربوط به شركتهاي سهمي كه ناظر بر ساير انواع شركتهاي تجارتي مي باشد نسبت به آن شركت ها به قوت خود باقي است). مواد ٢١ تا ٩٤ قانون تجارتمصوب ١٣١١ در مورد شركت با مسئوليت محدود مجري مي باشد اگر چه در بعضي از كتابهايي كه تحت عنوان قانون تجارت تاليف مي شود آورده نمي شود.

ماده ٩٣ قانون مذكور مقرر مي دارد:(شركت سهامي در موارد ذيل منحل مي شود):

١- وقتي كه شركت مقصودي را براي آن تشكيل شده بود انجام داده يا انجام آن غير ممكن شده باشد.

٢- وقتي كه شركت براي مدت معيني تشكيل و مدت منقضي شده باشد.

٣- در صورتي كه شركت ورشكست شود.

٤- در صورت تصميم مجمع عمومي از تصريح قابل اعمال بودن موارد راجع به شركت هاي سهامي به شركت با مسئوليت محدود وبالعكس شايد بتوان نتيجه گرفت كه بعضي از موارد ماده ٢٠١ (ل.ا.ق.ت) را در موردشركت با مسئوليت محدود مي توان اعمال كرد زيرا در

غير اين صورت حق و حقوق اقليت شركا درشركت با مسئوليت محدود بدون حمايت جدي قانونگذار باقي ماده و در واقع موجبات تضييع آن ايجاد مي شود. البته اگر چه اين نظر بسيار بعيد است ولي جهت رعايت حقوق حقه و مسلم اقليت ضروري مي باشد هر چند لازم است كه با وحدت ملاك با شرايط شركت با مسئوليت محدود تطبيق داده شود.

در مورد غير ممكن بودن مقصود شركت ممكن است ناشي از قانون يا ظرفيت و توان شركت باشد بطور مثال موضوع شركت به موجب قانون جديدي ممنوع اعلام شود در مورد مدت نيز بايد گفت كه انقضاي مدت شركت موت فرضي شخصيت حقوقي بوده مگر اينكه قبل از انقضاي مدت تمديد شده باشد.

و اما چنانچه شركت تجارتي در نتيجه توقف از تاديه وجوهي كه به عهده او است ورشكست شود منحل شده محسوب مي شود و به موجب ماه ٤٢٣ ق.ت. از يك سري معاملات ممنوع مي باشد. البته لازم به ذكر است كه ورشكستگي هميشه ديون بيشتر از دارايي نمي باشد و ممكن است به دلايل مختلف توقف از تاديه ديون ايجاد شود وتاجر مثلا دسترسي به اموال خود نداشته باشد يا فعلا نتواند اموال خود را مسترد كند. انحلال ارادي

بند ب ماده ١١٤ ق.ت. مقرر مي دارد:(در صورت تصميم عده اي از شركا كه سهم الشركه آنها بش از نصف سرمايه شركت باشد).

به نظر مي رسد اين امتياز براي دارندگان اشخاصي كه اكثريت سرمايه را دارند امتيازي خوب و كارا جهت كنترل شركت باشد واز آنجا كه اقليت همچنان درمعرض تضييع حق مي باشد لازم است در جهت حفظ حقوق اقليت

نيز قانون اصلاح گردد. البته شايد بتوان گفت كه هيچ ايرادي ندارد كه اساسنامه اين اكثريت را بتواند تشديد كند و بطور مثال به اكثريت عددي شركا با داشتن لااقل ٤/٣ سرمايه و يا با تراضي تمام شركاي شركت منحل شود. انحلال به علت ضرر

دكتر ستوده تهراني درمورد (بند ج ماده ١١٤ ق.ت. ) مي گويند: (انحلال شركت به تقاضاي يكي از شركا از طريق دادگاه مقررات انحلال شركت را نزديك به شركت هاي تضامني ونسبي و شركت هاي مختلط غيرسهامي مي نمايد. در صورتي كه درمورد شركتهاي سهامي و شركتهاي مختلط سهامي شركا به طور انفرادي داراي چنين حقي نيستند زيرا در شركتهاي با مسئوليت محدود شخصيت شركا تا اندازه اي دخالت دارد و شركا بايد با يكديگر توافق داشته باشند و علاوه بر آن شركا داراي آن اختياراتي كه برابر مجامع عمومي شركت هاي سهامي پيش بيني شده است نبوده ودر صورتي كه مدير شركت براي مدت نامحدودي تعيين شده باشد به هيچ وجه نمي تواند مانع عمليات او گردند ولي اين تقاضا منوط است به اينكه اولا به واسطه زيان هاي حاصله نصف سرمايه شركت از بين رفته باشد و ثانيا محكمه دلايل متقاضي را راجع به انحلال شركت موجه تشخيص دهد و ثالثا ساير شركا حاضر نباشند سهمي را كه به او در صورت انحلال تعلق مي گيرد بپردازند و او را از شركت خارج نمايند. به اين جهت موارد اعمال اين ماده نادر است.

آيا اساسنامه مي تواند اين موضوع را كه از حقوق شركا است از آنها سلب كند؟ به نظر مي رسد برخلاف شركتهاي سهامي درمورد شركتهاي با مسئوليت

محود اين چنين موردي مخالف با بند ج ماده ١١٤ ق.ت. مي باشد. انحلال به واسطه فوت شريك

آنچه از مفهوم مخالف اين بند ماده استنباط مي شود اصل بر عدم انحلال شركت بواسطه فوت احدي از شركاست مگر اينكه دراساسنامه شركت به اين امرتصريح شده باشد.اما درشركت تضامني برعكس شركت با مسئوليت محدود به استناد بند (و) از ماده ١٣٦ ق.ت. فوت يا محجوريت يكي از شركا از موجبات انحلال شركت است. از آنجا كه پيش تر گفتيم درشركت با مسئوليت محدود نيز مي شود مجمع عمومي فوق العاده تشكيل داد و تغيير در اساسنامه را نيز ازوظايف واختيارات اين مجمع دانستيم لذا با توجه به بند(د) ماده ١١٤ ق.ت. كه انحلا شركت با فوت احد از شركا را منوط به ذكر در اساسنامه كرده است مي توان نتيجه گرفت كه حتي بعد از فوت احد از شركا به شرط اينكه اكثري عددي كه داراي لااقل ٤/٣ سرمايه شركت باشد را تقليل ندهد ميشود چنين موردي را در اساسنامه گنجاند اما در مورد ورشكستگي و محجوريت با توجه به عدم ذكر در قانون و هم چنين عدم تغيير در شخصيت شريك اين مورد قابل اعمال نيست . البته ايرادي كه ممكن است وارد باشد اينكه چنانچه ما اساسنامه شركت با به صورتي در آوريم كه هنگام فوت شريك منحل شده محسوب شود تصميمات مجمع عمومي فوق العاده براي تغيير در اساسنامه بعد از فوت شريك شركت را ممكن است با اشكال قانوني مواجه شود.

10- خصوصيات شركت با مسئوليت محدود

شركت با مسئوليت محدود - خصوصيات شركت با مسئوليت محدود - تقسيم سرمايه به سهم الشركه: در شركت با مسئوليت

محدود برخلاف شركت هاي سهامي كه بحث از سهم است و سهامدار صحبت از شريك مي باشد. سهم الشركه كه مي تواند قسمتي از آن غيرنقدي هم باشد كه در اين صورت تقويم و تسليم آن ضرورت دارد و ضمانت اجرايش ابطال شركت است.

- ممنوعيت تقسيم سرمايه به سهام: صدور ورقه سهام خاص شركت هاي سهامي عام وخاص مي باشد و درشركت با مسئوليت محدود اصدار سهام ممنوع است.

- محدود بودن مسئوليت شركا تاحدود سهم الشركه خود در مقابل قروض و ديون شركت: به صراحت اين ماده مسئوليت شركا محدود به سرمايه اي مي باشد كه در شركت دارند.

- عدم آزادي شريك در انتقال سهم الشركه خود: كه ذيل ماده ١٠٢ ق.ت. ثبت خواهد شد.

ضمنا در شركت با مسئوليت محدود برخلاف شركت سهامي عام كه حداقل بايد پنج نفر مدير و در سهامي خاص حداقل بايد ٣ نفر مدير داشته باشند تا شركت تشكيل مي شود(مواد ٣ و ١٠٧(ل.ا.ق.ت)) در شركت با مسئوليت محدود حداقل با دو نفر هم شركت تشكيل مي شود و هيچ شرط خاصي براي اين شركا ذكر نشده است ودر مورد حداكثر اعضا هم هيچ گونه محدوديتي قانونگذار قائل نشده است. در مورد (امور تجارتي) در ماده ٩٤ ق.ت. به نظر مي رسد كه وقتي ما شركت هاي ماده ٢٠ ق.ت. را تجاري محسوب نمائيم اعمال آنها به تبع تاجر بودن شركت تجارتي محسوب مي شود ولو اينكه عمل تجارتي نباشد و اين استثناي شركت هاي سهامي مندرج در ماده ٢ (ل.ا.ق.ت) قابل تسري به بقيه شركت هاي ماده ٢٠ نيز مي باشد. ولي آنچه در تعرف شركت با مسئوليت محدود

در ماده ٩٤ ق.ت آمده نيز ميباشد. ولي آنچه در تعريف شركت با مسئوليت محدود در ماده ٩٤ ق.ت. آمده منظور اين است كه هدف تشكيل امورتجارتي مي باشد يعني شركت صرفا مي تواند يكي از موارد ده گانه ماد ه٢ ق.ت. را موضوع فعاليت خود قرار دهد مي دانيم كه اعمال تجارتي دو نوع هستند يكي ماهوي و اصلي كه ذاتا اين گونه اعمال تجارتي محسوب مي شوند و درماده ٢ ق.ت. احصا شده اند و ديگري اعمال تجارتي تبعي مي باشند كه به تبع تاجر بودن شخصي تاجر تجارتي محسوب مي شوند و در ماده ٣ ق.ت. احصا شده اند و اما از تعريف ماده ٩٤ چنين استنباط مي شود كه شركت با مسئوليت محدود براي اين تشكيل مي شود كه يكي از اعمال ذاتي تجاري را انجام دهد در حالي كه به استناد ماده ٢٠ ق.ت. و ماده ٣ قانون مذكور اعمال تبعي اين نوع شركت نيز تجارتي محسوب مي شوند مگر اينكه ثابت شود معامله مربوط به امورتجارتي او باشد نيز تجارتي مي باشند بطور مثال اگر شرك با مسئوليت محدود كه به استناد ماده ٢٠ ق.ت. تاجر محسوب مي شود براي حوائج تجارتي خودكاميون خريداري نمايد طرف غيرتاجر او مي تواند در صورت عدم پرداخت چك مربوط به معامله عليه او اعلام ورشكستگي نمايد ولي بطور مثال ميوه فروش چنين اختياري ندارد. - عدم تقسيم سرمايه به سهام يا قطعات سهام: سهام و سهامداران اختصاص به شركت سهامي دارد كه براساس ماده ٢٠ قانون تجارت مصوب ١٣١١ به شركت سهامي و شركت مختلط سهامي تقسيم شده است ولي مواد ٢١

تا ٩٤ كه مربوط به شركت سهامي بود در سال ١٣٤٧ نسخ گرديد و لايحه اصلاحي قانون تجارت جايگزين آن شد و در تعريف ماده ١ (ل.ا.ق.ت) اصطلاح (براي امور تجارتي) كه درماده ٢٨ ق.ت. آمده بود حذف گرديد و بدين وسيله قلمرو فعاليت شركت هاي سهامي گسترده تر گرديد و حتي در ماده ٣ (ل.ا.ق.ت) به صراحت هر گونه عمل غيرتجارتي را توسط شركت سهامي تجارتي محسوب مي كند(حتي معامله غير منقول ماده ٤ ق.ت) و بعد از تصويب لايحه اصلاح قانون تجارت اكثر بازرگانان و اشخاص معمولا فعاليت اقتصادي خود را در قالب شركت هاي سهامي انجام مي دهند و سرمايه شركت به سهام تقسيم مي شود و مسئوليت دارندگان سهام به ميزان مبلغ اسمي و تا ميزان سهمشان محدود مي باشد كه با شركت با مسئوليت محدود در اين موردتفاوت اساسي دارد. - ميزان مسئوليت: در مسئوليت بايد بين ميزان مسئوليت شركا و مديران تفكيك قائل شد ميزان مسئوليت شركا محدود است به ميزان سهم الشركه اي كه در سرمايه شركت دارند و جز سرمايه اي كه رد شركت دارند مسئوليت ديگري ندارند واگر شركت ورشكسته شود مسلما ديان قسمتي از طلب را از دست ميدهند و اما بايد متذكر شد كه برخلاف شركت هاي سهامي درشركت با مسئوليت محدود نمي توان مقداري از سرمايه را تعهد كرد بلكه به استناد ماده ٩٦ قانون مذكور نيز مقرر ميدارد:(در شركت نامه بايد صراحتا قيد شده باشد كه سهم الشركه هاي غيرنقدي هر كدام به چه ميزان تقويم شده است). و در ماده ٩٨ به تضامني بودن مسئوليت شركا نسبت به قيمت كه در

حين تشكيل شركت براي سهم الشركه هاي غيرنقدي معين شده درمقابل اشخاص ثالث تصريح شده است و مهمتر از موارد فوق ماده ١٠٠ قانون تجارت تصريح مي كندكه:

(هر شركت با مسئوليت محدود كه بر خلاف مواد ٩٦ و ٩٧ تشكيل شده باشد باطل و از درجه اعتبار ساقط است. ليكن شركا در مقابل اشخاص ثالث حق استناد به اين بطلان را ندارند.) ماده ١٠١ ق.ت. نيز هيئت نظار را در صورت عدم انجام وظيفه مسئول مي داند و به استناد ماده ٤٣٩ ق.ت. عليه شركاي شركت با مسئوليت محدود بعد از ورشكستگي شركت نمي توان دعواي ورشكستگي مطرح نمود (با تنقيح مناط و وحدت ملاك از ماده مجبور به ازدياد سهم الشركه خود كنند علاوه بر مسئوليت مدني قانون مجازات اسلامي بخش تعزيرات در خصوص دسيسه و تقلب دركسب و تجارت مجازاتي جزايي پيش بيني نموده است و همچنين ماده ١١٥ ق.ت. مجازات كلاهبرداري را براي متخلفين احصا شده در آن ماده ذكر مي كند مي تواند شامل شركا و هم شامل مديران باشد.

اما ميزان مسئوليت مديران شركت مديران شركت براي آنكه مسئوليت شخصي نداشته باشند بايد در ذيل تعهدات را كه از طرف شركت امضا مي نمايند سمت خود را تصريح نمايند و در صورتي كه شركت مهر داشته باشد مهر شركت را به امضاي خود امضا نمايند دكتر ستوده تهراني متعقدند عليرغم عدم تصريح در مورد مسئوليت مديران در شركت با مسئوليت محدود جز مواد ١٠١ و ١١٥ ق.ت مدير شركت در كليه مواردي كه مرتكب تقصير يا تخلفاتي داشته باشد مسئوليت حقوقي يا جزايي دارد و مانند ميران شركت سهامي قابل تعقيب

مي باشد ايشان در ادامه مي افزايد:

(در نتيجه سو استفاده اي كه مديران شركت با مسئوليت محدود ممكن است به شركت مرتكب شوند عده اي قيده دارند كه مسئوليت مدير شرك با مسئوليت محدود بايد شديدتر شود تا نتواند به نام شركت مرتكب سو استفاده هايي بشود و بعدا طلبكاران را به عنوان اينكه شخاص مسئول نمي باشند به شركتي كه دارايي كافي ندارد حواله دهد.)

دكتر عرفاني نيز در اين رابطه مي گويند: (مدير يا مديران شركت با مسئوليت محدود به نمايندگي از طرف شركت وظايف خود را طبق قانون يا اساسنامه انجام ميدهند و چون تاجر محسوب نمي شوند بنابراين عليه آنان در صورت توقف شركت ازاداي ديون و قروضي كه به عهده دارند نمي توان اعلام ورشكستگي نمود ).

بديهي است كه اين مورد يكي از نقايص قانون تجارت مي باشد.

11- سهم الشركه و مسائل مربوط به نقل و انتقال آن

شركت با مسئوليت محدود - سهم الشركه و مسائل مربوط به نقل و انتقال آن ١- عدم قابليت تبديل به اوراق تجاري

ماده ١٠٢ ق.ت مي گويد: (سهم الشركه شركا نمي توانند به شكل اوراق تجارتي قابل انتقال اعم از با اسم يا بي اسم وغيره درآيد سهم الشركه را نمي توان منتقل به غير نمود مگر با رضايت عده اي از شركا كه لااقل سه ربع سرمايه متعلق به آنها بوده و اكثريت عددي نيز داشته باشند). براساس اين ماده سهم الشركه شركا را نمي توان به غير منتقل نمود مگر با رضايت دارندگان سه ربع سرمايه كه اكثريت عددي را نيز دارا باشند اما درعمل ممكن است تطابق اكثريت عددي با سه ربع سرمايه فراهم نشود. مثل اينكه يك شخص به

تنهايي ٧٥% سرمايه ودو شخص ديگر هر كدام ١٠% و ١٥% مابقي سرمايه را داشته باشند وهيچ يك با انتقال سهم الشركه ديگري به شخص ثالث رضايت نداشته باشند اگر شريك اول با آنكه سه ربع سرمايه را دارد به انتقال هم رضايت دهد انتقال عملي نمي گردد. به طور كلي تلفيق اكثريت عديي با اكثريت سرمايه اي و تطبيق اين دو با هم ضرورت ندارد. از طرفي وقتي كه در انتقال سهم الشركه به استناد قسمت اخير ماده مذكور سخت گيري شده است معلوم است كه در مورد اوراق تجارتي قابل انتقال به طريق اولي ممنوعيت بيشتري در نظر گرفته خواهد شد در شركت هاي سهامي كه اوراق به صورت سهم با قيمت وارزش اسمي صادر مي شوند و سهام بي نام يا قبض واقباض و سهام با نام با ثبت در دفتر مخصوص قابل نقل و انتقال باشند مسئوليت سهامدار بيشتراز مسئوليت شركت با مسئوليت محدود مي باشد و همان طور كه از اسم اين نوع شركت مي باشد پس ضرورت دارد كه سهم الشركه ها غير قابل انتقال باشند و صرفا با توافق ٤/٣ سرمايه و با اكثريت مبلغ سرمايه و عده اي شركا امكانپذير باشد. 2- تاثير سهم الشركه در حق راي

ماده ١٠٧ ق.ت. مقرر مي دارد: (هر يك از شركا به نسبت سهمي كه در شركت دارد داراي راي خواهد بود مگر اينكه اساسنامه ترتيب ديگري مقرر داشته باشد). همان طور كه از منطوق ماده روشن است ميزان راي و تعداد آراي هر شريك بستگي به ميزان سهم الشركه او دارد و از آنجا كه ماده ١١٤ قانون تجارت در

مورد انحلال شركت تصريح دارد اگر عده اي از شركا كه سهم الشركه آنها بيشتر از ٢/١ سرمايه شركت باشد تصميم به انحلال شركت بگيرند مي توانند شركت را منحل كنند اين شركا بدون تشكيل مجمع مي توانند تصميم خود را در صورتجلسه اي تنظيم كنند و به امضاي شركاي مذكور برسانند و شركت را منحل كنند. دكتر ستوده تهراني معتقد است كه اساسنامه شركت مي تواند در مورد تصميم به انحلال شركت اكثريت زيادتري را پيش بيني كند. وي همچنين مي گويد:

ماده ١٠٧ قانون تجارت مقرر مي دارد كه : هر يك از شركا به نسبت سهمي كه در شركت دارد داراي راي خواهد بود مگر اينكه اساسنامه ترتيب ديگري مقرر داشته باشد. مفاد اين ماده به هيچ وجه با مقررات مواد ١٠٢ و ١٠٥ و ١١١ و ١١٤ تطبيق نمي كند زيرا در مواد مزبور اكثريت لازم به نسبت سرمايه تعيين شده و معلوم نيست به چه ترتيب اساسنامه شركت بتواند حق راي شركاي را تغيير دهد. زيرا به فرض اساسنامه براي بعضي از سهم الشركه حق دو يا چند راي را پيش بيني كند آرا مزبور در تناسب سرمايه شركت تاثيري ندارد بنابراين پيش بيني ترتيب ديگري در اساسنامه براي حق راي شركا تاثير عملي ندارد.

دكتر عرفاني گويا استثناي ماده ١٠٧ را مي پذيرد لذا وي مي گويد: (هرشريك به نسبت سهم الشركه خود حق راي دارد مگر اينكه اساسنامه ترتيب ديگري مقرر داشته باشد (مستفاد از ماده ١٠٧ ق.ت) در حقوق فرانسه نيز آرا هر شريك مساوي با تعداد سهم الشركه اي است كه شريك در شركت سرمايه گذاري كرده مگر

اينكه اساسنامه برخلاف آن پيش بيني كرده باشد. ٣- تاثير سهم الشركه در نحوه تقسيم سود و زيان

ماده ١٠٨ ق.ت. مقرر مي دارد: (روابط بين شركا تابع اساسنامه است اگر در اساسنامه راجع به تقسيم نفع و ضرر مقررات خاصي نباشد تقسيم مزبور به نسبت سرمايه شركا به عمل خواهد آمد) دكتر اسكيني در ذيل اين ماده مي گويد: (... بايد توجه داشت كه در ماده ١٠٨ ق.ت. سودي مورد نظر مقنن است كه قابل تقسيم باشد منظور از سود قابل تقسيم سودي است كه شركت در پايان هر دوره عملكرد به واقع تحصيل كرده است.اين سود زماني محقق است كه بيلان شركت در قسمت دارايي مبلغي بيشتر از مبلغ مندرج در قسمت بدهي شركت رانشان بدهد.

لذا به نظر مي رسد كه سود قابل تقسيم پس از كسر كليه هزينه ها بابت استهلاك و اندوخته و ضرر و زيان هاي سال جاري و سنوات گذشته باشد و اين سود است كه به نسبت سهم الشركه هر شريك بين آنها تقسيم مي شود. دكتر عرفاني پيشنهاد مي كند: (به نظر مي رسد كه درشركت با مسئوليت محدود مجمع عمومي عادي براي حفظ حقوق شركاي اقليت الزاما يكبار در سال براي رسيدگي به حسابهاي شركت و تقسيم سود و استماع گزارش مديران شركت گردد تا آنان بتوانند با كسب اطلاع دقيق از وضع تجاري شركت حقوق قانون خود را مطالبه و عنداللزوم به استناد بند ج ماده ق.ت. از دادگاه تقاضاي انحلال شركت با نمايند با اين ترتيب اصلاح ماده ١٠٦ ق.ت. ضروري مي باشد. ٤- تاثير سهم الشركه در تصميمات

ماده ١٠٦ ق.ت مقرر مي دارد: (تصميمات

راجع به شركت بايد به اكثريت لااقل نصف سرمايه اتخاذ شود- اگر در دعوت اول اين اكثريت حاصل نشد بايد تمام شركا مجددا دعوت شوند در اين صورت تصميمات با اكثريت عددي شركا اتخاذ مي شود اگر چه اكثريت مزبور داراي نصف سرمايه نباشد - اساسنامه شركت مي تواند ترتيبي برخلاف مراتب فوق مقرر مي دارد.

همان طور كه ملاحظه مي شود در دفعه اول تصميم گيري با اكثريت لااقل نصف سرمايه صورت ميگرد حال آنكه چنانچه اين جلسه به علت عدم حضور شركاي مالك نصف سرمايه تشكيل نشود در دعوت دوم تصميمات نه با اكثريت سرمايه كه به اكثريت عددي شركا اتخاذ مي شود بنا به تصف سرمايه شركت باشد منحل مي شود واگر چه قانون در مورد اكثريت زيادتر به سكوت گذاشته اما مي توان گفت كه اساسنامه مي تواند اكثريت زيادتري را براي انحلال شركت با مسئوليت محدود پيش بيني كند. ٥- انتقال سهم الشركه

به موجب ماده ١٠٢ ق.ت. سهم الشركه نمي تواند به شكل اوراق تجارتي قابل انتقال اعم از با اسم يا بي اسم و غيره درآيد همچنين اين ماده انتقال سهم الشركه را منوط به رضايت عده اي از شركا كه لااقل سه ربع سرمايه متعلق به انها بوده واكثريت عددي را نيز داشته باشند كرده است و ماده ١٠٣ قانون مذكور انتقال سهم الشركه را فقط از طريق سند رسمي قابل قبول مي داند. حال سئوال اين است كه آيا انتقال قهري هم بايد با رضايت ٤/٣ شركا باشد؟ به نظر مي رسد كه در چنين مواردي كه غير ارادي است هيچ منعي ندارد و شرط رعايت رضايت لازم

الرعايه نمي باشد.

از انجا كه نص صريحي در مورد ضمانت اجراي ماده ١٠٢ نداريم و منعي هم در انتقال بدون رضايت ديده نمي شود يعني شركا مي توانند سهم الشركه را حتي بدون رضايت منتقل كنند. آيا انتقال بدو رضايت چه اثر حقوقي مي تواند داشته باشد؟ از مفهوم ماده چنين برمي آيد كه اين گونه انتقالها فاقد اثر حقوقي مي باشند. در مورد انتقال سهم الشركه به ديگر شركا هيچ گونه معني وجود ندارد و نياز به رضايت ٤/٣ سرمايه نيز نمي باشد.

12- محاسن و معايب شركت با مسئوليت محدود درمقايسه با شركت سهامي

شركت با مسئوليت محدود - محاسن و معايب شركت با مسئوليت محدود درمقايسه با شركت سهامي محاسن

- شركت سهامي عام با حضور حداقل پنج سهامدار (مدير) و شركت سهامي خاص با حداقل سه سهامدار خاص با حداقل سه سهامدار تشكيل مي گردد(مواد ٣ و ١٠٧ ل.ا.ق.ت.) در صورتي كه شركت با مسئوليت محدود با حداقل دو شريك تشكيل مي شود (ماده ق.ت.).

- حداقل سرمايه در سهامي عام پنج ميليون ريال و سهامي خاص يك ميليون ريال به اضافه تكاليف حداقل ٣٥% نقدي كل سرمايه (مواد ٦ و ٣٠ ل.ا.ق.ت) مي باشد اما درشركت با مسئوليت محدود بدون ارائه مدارك توديع سرمايه صرفا اقرار موسسين به ميزان سرمايه و پرداخت به صندوق شركت يا هيئت مديره كفايت مي كند. در واقع قانونگذار حداقل و حداكثري براي سرمايه شركت مقرر نكرده است و اين تقيصه موجب تضعيف حقوق طلبكاران اين نوع شركت مي شود چرا كه عمده تضمين طلب طلبكار سرمايه شركت است. بنابراين لازم است كه حداقل سرمايه مشخص و به ميزاني باشد كه تاحدودي جوابگوي طلب طلبماران باشد.

- در شركت

با مسئوليت محدود يك يا چند نفر مدير موظف يا غير موظف كه ممكن است از خارج از شركا هم باشند براي مدت محدود يا نامحدود اراه شركت را برعهده ميگرند (ماده ١٠٤ ق.ت.) در صورتي كه درشركت سهامي عام حداقل پنج نفر و در شركت سهامي خاص حداقل سه نفر مدير براي مدت حداكثر ٢ سال انتخاب مي شوند (ماده ٣ و ١٠٧ (ل.ا.ق.ت) و ١٠٩ (ق.ت)).

- قلمرو آگهي ها در شركت هاي سهامي با توجه به مواد (٩٧ و ٩٨٥ (ل.ا.ق.ت)) وسيعتر از شركت با مسئوليت محدود مي باشد (ماده ٢٠ ق.ت). معايب

- اگر چه تمام سهم الشركه شركت بايد در شركت با مسئوليت محدود در بدو تاسيس پذيره نويسي و پرداخت شود ولي اين پرداخت ممكن است صوري باشد.

- درشركت با مسئوليت محدود ورقه اي به نام سهم الشركه صادر نمي گردد و هم چنين اين سهم الشركه نمي تواند به صورت اوراق تجارتي قابل انتقال اعم از با نام يا بي نام صادر گردد ولي درشركت سهامي عام نقل و انتقال سهام كاملا آزاد بوده و در شركت سهامي خاص اين نقل و انتقال ممكن است فقط مشروط به موافقت مديران شركت يا مجامع عمومي سهامداران بشود. حال اين سئوال مطرح مي شود آيا شركت با مسئوليت محدود از جمله شركت هاي شخص است؟ با توجه به اينكه مسئوليت شركت جدا از مسئوليت شركا مي باشد و شريك درشركت با مسئوليت محدود بجز سرمايه اي كه درشركت گذاشته است مسئوليت ديگري ندارد و اگر در نتيجه ضررهاي مختلف شركت ورشكسته شود طلبكاران يقينا از قسمتي از طلب خود محروم مي شوند

پس اگر چه شخصيت شركا در شركت دخالت دارد و غالبا اين نوع شركت بين اشخاص آنهم اشخاص يك خانواده يا اشنا باهم تشكيل مي شود ولي به هر صورت شركت با مسئوليت محدود يك شركت سرمايه است و به استناد ماده ٩٥ ق.ت. كه مقرر ميدارد:

(در اسم شركت بايد عبارت (با مسئوليت محدود) قيد شود و الا آن شركت در مقابل اشخاص ثالث شركت تضامني محسوب و تابع مقررات آن خواهد بود. اسم شرت نبايد متضمن اسم هيچ يك از شركا باشد و الا شريكي كه اسم او در اسم شركت قيد شده در مقابل اشخاص ثالث حكم شريك ضامن درشركت تضامني را خواهد داشت.)

شكي در تجارتي بودن شركت با مسئوليت محدود و عدم مسئوليت شركا جز به ميزان سهم الشركه باقي نمي ماند.

13- نحوه اداره شركت قلمرو اختيارات و مسئوليت مديران

شركت با مسئوليت محدود - نحوه اداره شركت قلمرو اختيارات و مسئوليت مديران ١- مدير يا مديران

ماده ١٠٤ ق.ت. مقرر مي دارد: شركت با مسئوليت محدود به وسيله يك يا چند نفر مدير موظف يا غير موظف كه از بين شركا يا خارج براي مدت محدود يا نامحدودي معين مي شوند اداره مي گردد.

منظور از مدير (غير موظف) آن دسته از مديران مي باشند كه در قبال كار خود دستمزدي از شركت نمي گيرند و مديران موظف د رقبال كار خود از شركت دستمزد مي گيرند. در تمام شركت ها اولين مديران توسط مجمع عمومي موسسين و ضمن شركت نمه به امضا موسسين تعيين مي شوند ودر مراحل بعد توسط مجمع عمومي عادي انتخاب مي شوند. هر گاه مدير حين تنظيم وامضاي شركت نامه معين نشده باشد انتخاب او

به موجب سندي ديگر مي تواند به اكثريت آرا باشد چه اين اقدام مشمول ماده ١٠٦ ق.ت. است كه به اداره شركت مربوط مي شود. به موجب اين ماده تصميمات راجع به شركت بايد با اكثريت لااقل نصف سرمايه اتخاذ شود. مشكلي كه مطرح مي شود اين است كه هر گاه اكثريت مزبور حاصل نشود وضع شركت چه خواهد شد. بخصوص در فرضي كه شركت فقط داراي دو شريك است كه هر يك نصف سرمايه را دارند و در مورد مديريت شركت توافق نمي كنند آيا شركت بايد منحل شود يا هر يك از شركا مدير تلقي خواهند شد.

براي عزل مديران اگر در اساسنامه مقرراتي پيش بيني شود بايد با رعايت آن اقدام گردد و در غير اين صورت فقط طبق اكثريت مذكور ماده ١٠٦ ق.ت. اقدام مي شود در مورد حدود مسئوليت مديران در برابر شركا با وحدت ملاك از ماده ١٢١ ق.ت. و ماده ٥١ ق.ت. اعمال مي شود. ٢- اختيارات مديران

ماده ١٠٥ ق.ت. مقرر مي دارد: (مديران شركت كليه اختيارات لازمه را براي نمايندگي و اداره شركت خواهند داشت مگر اينكه در اساسنامه غير اين ترتيب مقرر شده باشد - هر قراردادي راجع به محدود كردن اختيارات مديران كه در اساسنامه تصريح به آن نشده در مقابل اشخاص ثالث باطل و كان لم يكن است.

به استناد ماده ٢٩٩ ل.ا.ق.ت كه مواد ٢١ تا ٩٤ ق.ت. را در مورد شركت با مسئوليت محدود نافذ مي داند. و اين رابطه همان مسئوليتي است كه وكيل در مقابل موكل دارد لذا هر اقدامي از طرف مديران با قصد نيابت از طرف شركت نافذ است. ولي

اين اقدامات با توجه به مقررات ماده ١٠٥ ق.ت. و ماده ١١٨ ل.ا.ق.ت. بايد در حدود موضوع شركت باشد پس ما در خصوص اختيارات مديران شركت هاي تجارتي مواجه با دو ماده قانوني هستيم اول - ماده ١١٨ قانون شركت هاي سهامي (اختيارات وسيع مديران) دوم - ماده ١٠٥ ق.ت. (محدود نمودن اختيارات مقرر در اساسنامه). بحث بر سر اين است كه هرگاه مدير شركتي چكي به مبلغ صد ميليون ريال صادر كند كه در اساسنامه شركت اختيارات در امضاي اسناد تعهد آور تا مبلغ ده ميليون ريال باشد مسئول پرداخت اين سند چه كسي است مدير يا شركت؟ دو نظريه مختلف وجود دارد عده اي معتقدند قانون تجارت را ل.ا.ق.ت. در سال ١٣٤٧ نسخ كرده است (نظر اكثريت) عده اي نيز كه اقليت مي باشند معتقدند قانون خاص قانون عام سابق را نسخ نمي كند لذا ماده ١١٨ ل.ا.ق.ت. در مورد شركت هاي خاص قانون عام سابق را نسخ نمي كند لذا ماده ١١٨ ل.ا.ق.ت. در مورد شركت هاي سهامي قابل اعمال است و در مورد بقيه شركت ها ماده ١٠٥ ق.ت. قابل اعمال است پس درمورد مثال بالا پذيرش اين نظريه كه شركت شركت سهامي است يا نوع ديگري از شقوق ماده ٢٠ ق.ت.است. اگر شركت سهامي باشد شركت مسئول مي باشد و اگر نه مسئوليت شركت تا حدودي است كه در اساسنامه ذكر شده و مازاد بر آن را خود مدير بايد بپردازد. ٣- مسئوليت كيفري.

ماده ١١٥ ق.ت. مقرر مي دارد: (اشخاص ذيل كلاهبردار محسوب مي شوند:

- موسسين و مديراني كه برخلاف واقع پرداخت سهم الشركه نقدي و تقويم و تسليم سهم

الشركه غيرنقدي را در اوراق و اسنادي كه بايد براي ثبت شركت بدهند اظهار كرده باشند.

- كساني كه به وسايل متقلبانه سهم الشركه غيرنقدي را بيش از قيمت واقعي آن تقويم كرده باشند.

- مديراني كه با نبودن صورت دارايي يا به استناد صورت دارايي مزور منافع موهومي را بين شركا تقسيم كنند.

از آنجا كه جرم مذكور در اين ماده در حكم كلاهبرداري مي باشد لذا لازم نيست كه همه عناصر جرم كلاهبرداري در آن وجود داشته باشد و با توضيح اين مطلب به شرح بندهاي سه گانه ماده مذكور مي پردازيم: تقلب در در تقويم يا تسليم سهم الشركه

مولفين حقوق تجارت در نظم حقوقي كنوني ذيل بند الف ماده ١١٥ ق.ت. آورده اند:اركان تحققي جرم موضوع بند (الف) عبارتند از:

- اظهار خلاف واقع مبني بر پرداخت تمام سهم الشركه نقدي و تقويم و تسليم سهم الشركه غيرنقدي.

- اظهار بايد در اوراق و اسنادي باشد كه بايد براي ثبت شركت بدهند به نظر مي رسد تا زماني كه اين اوراق و اسناد به اداره ثبت شركت ارائه نشده (اظهاركردن). تحقيق پيدا نمي كند.

- اظهار بايد توسط موسسين يا مديران باشد. تقويم غيرواقعي سهم الشركه غيرنقدي

مولفين حقوق تجارت در نظم حقوقي كنوني در ذيل بند (ب) از ماده ١١٥ ق.ت. مي گويند: (درمورد بند ب) نكات ذيل قابل ذكر است:

- از مصاديق (وسايل متقلبانه) مي توان به صحنه سازي اظهارنامه كارشناسي غير واقع استفاده از مدارك جعلي يا ارائه اسنادي كه راجع به مال معرفي شده نباشد به نحوي كه راجع به آن متصور و متوهم شود اشاره نمود.

- منظور از قيمت واقعي قيمت بازاري روز تقويم

است.

- مرتكبين اين جرم ممكن است شركا مديران هيئت نظار يا هر شخص ديگري باشد كه در تقويم سرمايه شركت دخالت كرده اند. تقسيم منافع موهوم

دكتر ستوده تهراني معتقد است: (راجع به منافع مرهوم كليه مقرراتي كه در شركت هاي سهامي ذكر گرديد نيز بايد درنظر گرفته شود. ولي درباره شركت با مسئوليت محدود قانون تصريح نكرده كه در صورت تقسيم منافع موهوم در صورتي كه شركا سو نيتي نداشته باشند آيا منافع موهومي كه تقسيم شده قابل استردادد است يا خير؟ ضمنا موضوعي كه بايد درباره منافع د رنظر گرفته شود اين است كه سود ويژه شركت افزايشي است كه دردارايي شركت در پايان سال تشكيل مي شود ولي آيا شركت مي تواند در اساسنامه خود تصريح كند كه در پايان هر سال چند در صد به عنوان بهر سرمايه بين شركا تقسيم گردد يا خير؟ ... قانون تجارت ايران چنين امري را مجاز نمي داند.) پس نتيجه اينكه سود غير واقعي سود است كه قانونا قابل تقسيم بين شركا نمي باشد و مجازات مديران ياموسسين مذكور در ماده ١١٥ ق.ت. طبق مقررات قانون مجازات اسلامي مي باشد. دكتر ستوده تهراني در آخر متذكر مي شود: (نتيجه رويه استفاده هايي كه مديران شركت با مسئوليت محدود ممكن است به نام شركت مرتكب شوند عده اي عقيده دارند كه مسئوليت مدير شركت با مسئوليت محدود بايد شديدتر شودتا نتواند به نام شركت مرتكب سو استفاده هايي شود و بعدا طلبكاران به عنوان اينكه شخصا مسئول نمي باشند به شركتي كه دارايي كافي ندارد حواله دهد.)

6- ارگان تصميم گيرنده شركت با مسئوليت محدود

1- كليات

ارگان تصميم گيرنده شركت با مسئوليت محدود - كليات

دعوت و تشكيل مجامع عمومي در شركت با مسئوليت محدود فقط در ماده ١٠٩ ق.ت كه مي گويد : هر شركت با مسئوليت محدود كه عده شركاي آن بيش از ١٢ نفر باشد بايد داراي هيئت نظار بوده وهيئت مزبور لااقل سالي يك مرتبه مجمع عمومي شركا را تشكيل دهد...) اجباري شناخته شده است.

در مفهوم مخالف ماده مذكور ميتوان گفت كه تشكيل مجمع عمومي عادي و فوق العاده در شركتهاي با مسئوليت محدود كه شركاي آن كمتر از ١٢ نفر مي باشند كاملا اختياري است ولي شركا مي توانند در اساسنامه الزام تشكيل مجامع عمومي را مطابق مقررات شركتهاي سهامي عام و خاص و با در نظر گرفتن مواد ٩٢ و ٩٧ و ١٢٠ (ل.ا.ق.ت) پيش بيني نمايند.

2- تصميمات عادي

ارگان تصميم گيرنده شركت با مسئوليت محدود - تصميمات عادي شركت با مسئوليت محدود مي تواند تصميمات عادي خود را بدون تشكيل مجمع اتخاذ نمايد و تصميمات راجع به شركت را به صورت صورتجلسه تهيه و به امضا شركت برساند هر شريك به نسبت سهم الشركه خود حق راي دارد مگر اينكه اساسنامه ترتيب ديگري مقرر داشته باشد. ماده ١٠٦ ق.ت. مي گويد : تصميمات راجع به شركت بايد به اكثريت لااقل نصف سرمايه اتخاذ شود اگر در دفعه اول اين اكثريت حاصل نشد بايد تمام شركا مجددا دعوت شوند در اين صورت تصميمات به اكثريت عددي شركا اتخاذ مي شود اگر چه اكثريت مزبور داراي نصف سرمايه نباشد اساسنامه شركت مي تواند ترتيبي بر خلاف مراتب فوق مقرر دارد. تقسيم سود در قانون تجارت ايران در ماده ١١٧ پيش بيني شده و مقرر مي دارد:

روابط شركا تبع اساسنامه است اگر در اساسنامه راجع به تقسيم نفع و ضرر مقررات خاصي نباشد تقسيم مزبور به نسبت سرمايه شركا به عمل خواهد آمد رد شركت با مسئوليت محدود قانونگذار در ماده ١١٣ ق.ت. اندوخته قانوني را تحت عنوان سرمايه احتياطي با رعايت ماده ٥٧ قانون شركت سهامي ١٣١١ كه مي گويد: همه ساله لااقل يك بيستم از عايدات خالص شركت براي تشكيل سرمايه احتياطي موضوع خواهد شد همين كه سرمايه احتياطي به عشر سرمايه شركت رسيد موضوع كردن اين مقدار اختياري است الزامي دانسته است.

3- تصميمات فوق العاده

ارگان تصميم گيرنده شركت با مسئوليت محدود - تصميمات فوق العاده درشركت با مسئوليت محدود تشكيل مجمع عمومي فوق العاده همانند شركتهاي سهامي عام و خاص الزامي شناخته نشده است ولي با عنايت به ماده ١١ ق.ت. كه مي گويد: هر تغيير ديگري راجع به اساسنامه بايد با اكثريت عددي شركا كه لااقل سه ربع سرمايه را نيز دارا باشند به عمل آيد مگر اينكه در اساسنامه اكثريت ديگري مقرر شده باشد. به نظر مي رسد كه تشكيل مجمع عمومي فوق العاده از نظر اهميت موارد پيش بيني شده در ماده ١١١ مذكور مي باشد.

در اين صورت وظايف مجمع عمومي فوق العاده در اساسنامه بايد به شرح زير پيش بيني گردد:

١- تغييرات در اساسنامه يا الحاق يا حذف چند مواد از آن .

٢- افزايش يا كاهش سرمايه شركت .

٣- ورود شريك يا شركا جديد به شركت.

٤- تنظيم اساسنامه جديد يا تبديل نوع شركت.

٥- انحلال شركت قبل از موعد. بديهي است تصميمات در موارد فوق بايد با موافقت دارندگان ٤/٣ سرمايه شركايي كه اكثريت عددي را

نيز دارند اتخاذ گردد.

4- مسئوليت مدني و جزايي

ارگان تصميم گيرنده شركت با مسئوليت محدود - مسئوليت مدني و جزايي اگر مجامع عمومي شركت با مسئوليت محدود در تصميمات خود از مقررات قانوني تخلف نموده و از اين بابت شركا يا اشخاص ثالث متضرر گردند زيان ديده مي تواند براساس مقررات قانون مدني و تعيين ضرر وارده و اثبات رابطه عليت جبران زيان وارده را از دادگاه درخواست نمايد و در مواردي كه شركا با استناد به تصميم مجامع مرتكب جرائمي از قبيل كلاهبرداري و غيره بشوند بر طبق مقررات پيش بيني شده در قانون مجازات اسلامي با آنان رفتار خواهد شد.

7- ارگان اداره كننده شركت با مسئوليت محدود

1- مسئوليت مدني و جزايي مديران

ارگان ادراه كننده شركت با مسئوليت محدود - مسئوليت مدني و جزايي مديران مدير يا مديران شركت با مسئوليت محدود به نمايندگي از طرف شركت و به نام شركت وظايف خود را بر طبق قانون يا اساسنامه انجام مي دهند و چون تاجر محسوب نمي شوند بنابراين عليه آنان در صورت توقف شركت از اداي ديون و قروضي كه به عهد دارند نمي توان اعلام ورشكستگي نمود و اين يكي از نقايص قانون تجارت مي باشد. زيرا امكان دارد كه مديران اموال شركت را به دارايي شخصي خود انتقال دهند. و طلبكاران شركت نيز در صورت وصول نشدن مطالبات خود ناچارخواهند بود فقط به دارايي شركت مراجعه نمايند مگر آنكه دادخواست جداگانه اي براساس مقررات قانون مدني به دادگاه تسليم و پس از اثبات تقصير مديران و ضرر وارده رابطه عليت جبران زيان وارده را تقاضا نمايند.

از نظر جزائي مديراني كه با نبودن صورت دارايي يا با استناد به صورت دارائي مزور منافع موهومي را بين شركا تقسيم نمايند كلاهبردار

محسوب خواهند شد و زيان ديده مي تواند تقاضاي استرداد منافع موهوم تقسيم شده را جهت جبران زياد وارده بنمايد.

2- محدوديت اختيارات مديران

ارگان ادراه كننده شركت با مسئوليت محدود - محدوديت اختيارات مديران در قانون تجارت ايران هيچگونه محدوديتي درمورد اختيارات مديران در شركت با مسئوليت محدود پيش بيني نشده است ولي قانونگذار با قيد جمله ... مگر آنكه در اساسنامه ترتيب ديگر مقرر شده باشد تحديد اختيارات مديران را به شركا واگذار نموده است قسمت دوم ماده (١٠٥ ق.ت) مي گويد : هر قراردادي كه اختيارات مديران را محدود نمايد و در اساسنامه نيز به اين امر اشاره اي نشده باشد در مقابل اشخاص ثالث باطل و كان لم يكن مي باشد) اگر مديري در خارج از موضوع شركت اقدام نمايد در مقابل اشخاص ثالث با حسن نيت در صورت ايراد شخصا جوابگو مي باشد.

3- قلمرو اختيارات مديران

ارگان ادراه كننده شركت با مسئوليت محدود - قلمرو اختيارات مديران مديران شركت كليه اختيارات لازمه را براي نمايندگي و اداره شركت خواهند داشت مگر اينكه در اساسنامه غير اين ترتيب مقرر شده باشد (ماده ١٠٥ ق.ت).

برابر بند ٤ ماده ٤٩ قانون تجارت فرانسه حدود روابط مديران با شركا به اساسنامه محول شده است. يعني مديران در مواردي مانند تنظيم بعضي از قراردادها و يا انجام برخي از اعمال حقوقي مهم مانند اخذ وام از بانك (غير از اعتبار) رهن اموال غير منقول شركت و يا وثيقه و غيره مكلف به كسب اجازه قبلي از شركا مي باشند و درصورت تجاوز از اختيار خود علاوه بر حبران زيان وارده شركا مي توانند عزل مدير متخلف را بخواهند بدون اينكه نامبرده حق مطالبه ضرر و زيان ناشي از عزل را داشته باشد.

ساير اختيارات مديران عبارتند از : دعوت مجامع عمومي گزارش

وضع مالي شركت و كسر اندوخته هاي قانوني مندرج در ماده (١١٣ ق.ت) گزارش در ورد افزايش و كاهش سرمايه گزارش ساليانه راجع به فعاليت وضع عمومي شركت و بالاخره اعلام صورتجلسه مربوط به انتخاب مديران و بازرسان تصويب ترازنامه كاهش و افزايش سرمايه تغييرات در اساسنامه انحلال شركت و نحوه تصفيه آن به اداره ثبت شركتها.

4- انتخاب و عزل مديران

ارگان ادراه كننده شركت با مسئوليت محدود - انتخاب و عزل مديران شركت با مسئوليت محدود ممكن است توسط يك يا چند مدير موظف يا غير موظف كه از بين شركا يا خارج از شركا انتخاب مي گردند اداره شود مديران مزبور مي توانند براي مدت محدود يا نا محدود انتخاب شوند (ماده ١٠٤ ق.ت).

مديران با اشخاص حقيقي بوده و اهليت قانوني براي انجام مديريت داشته باشند. در قانون تجارت ايران تصريحي در خصوص عزل مديريا مديران شركت با مسئوليت محدود وجود ندارد ولي به نظر مي رسد در صورتي كه مدير يا مديران شركت با مسئوليت محدود با ارتكاب تقصير (مانند ترك شركت به قصد اضرار) موجبات ضرر شركت را فراهم سازند شركا با توجه به اصول عام پيش بيني شده در حقوق مدني مجمع عمومي را تشكيل داده و با در دست داشتن ادله موجه و رعايت نصاب اتخاذ تصميم در مجمع مدير مقصر را عزل و مراتب را به اداره ثبت شركتها اعلام نمايند.

8- ارگان كنترل كننده شركت با مسئوليت محدود

ارگان كنترل كننده شركت با مسئوليت محدود - انتخاب هيئت نظار قانونگذار در حقوق ايران انتخاب بازرس يا بازرسان را جهت كنترل شركت با مسئوليت محدود لازم ندانسته است ليكن در صورتي كه تعداد شركاي با مسئوليت محدود بيش از ١٢ نقر باشد انتخاب هيئت نظار را از بين شركا الزامي دانسته است در اين زمينه ماده ١٠١ قانون تجارت مقرر مي دارد : (هر شركت با مسئوليت محدود كه عده شركاي آن بيش از ١٢ نفر باشد بايد داراي هيئت نظار بوده ... ) وظايف و اختيارات هيئت نظار: اول - كنترل آورده نقدي و غير

نقدي

هيئت نظار بايد پس از تشكيل بلافاصله اطمينان حاصل كند كه تمام سرمايه نقدي به وسليه شركا تاديه و سهم الشركه غير نقدي شركت نيز تقويم و تسليم شده و رد شركتنامه صراحتا گرديده باشد كه سهم الشركه هاي غير نقدي هر كدام به چه ميزان شده است (مستفاد از قسمت دو ماده ١٠٩ ق.ت و رعايت مواد ٩٦ و ٩٧ همان قانون). دوم - كنترل دفاتر و دارائي شركت

به موجب ماده ١٠٩ ناظر به ماده ١٦٨ ق.ت هيئت نظار مكلفند كه دفاتر و صندوق و كليه اسناد شركت را به طور دقيق كنترل نموده و در پايان هر سال مالي گزارشي به مجمع عمومي شركت در اين مورد تقديم كنند و چانچه در تنظيم ترازنامه و تقسيم منافع شركت به وسيله مديران تخلفي مشاده نمايند بايد آن را در گزارش خود قيد كنند هر شريك مي تواند از گزارش مزبور تا ١٥ روز قبل از انعقاد مجمع عمومي شخصا يا بوسيله نماينده اش كسب اطلاع نمايد. سوم - دعوت مجمع عمومي عادي و فوق العاده

هيئت نظا مكلف است سالي يك مرتبه مجمع عمومي شركا را دعوت كرده و آن را تشكيل دهد. همچنين هيئت مزبور مي تواند مجمع عمومي فوق العاده را نيز براي انعقاد دعوت نمايد. نظار تصميمات خود را با اكثريت آراي اعضا خود اتخاذ مي نمايد.

مسئوليت هيئت نظار (ماده ١٠٩ ناظر به ماده ١٦٧)

در صورتي كه تصميمات و اقدامات هيئت نظار بر خلاف قوانين حاكم باشد مسئوليت آن متوجه اعضاي هيئت خواهد بود. ضمنا هيئت نظار در صورتي تباني در مورد تقويم سهم الشركه غير نقدي به بيش از قيمت واقعي

آن علاوه بر مسئوليت تضامني در مقابل اشخاص ثالث مشمول مجازات جزائي مقرر در ماده ١١٥ خواهند بود.

9- انحلال و تصفيه شركت با مسئوليت محدود

1- انحلال شركت با مسئوليت محدود

انحلال و تصفيه شركت با مسئوليت محدود - انحلال شركت با مسئوليت محدود موارد انحلال شركت با مسئوليت محدود در ماده ١١٤ ق.ت. به شرح زير پيش بيني شده است:

در مورد بندهاي ١ و ٢ و ٣ ماده (ماده ٩٣ ق.ت) (شركتهاي سهامي منسوخه سال ١٣١١):

وقتي كه شركت براي هدفي كه تشكيل شده آن را انجام داده يا انجام آن غير ممكن باشد.

وقتي كه شركت براي مدت معيني تشكيل شده و آن مدت منقضي شده باشد.

در صورتي كه شركت ورشكسته اعلام گردد.

در صورتي كه به واسطه ضرهاي وارده حداقل نصف سرمايه شركت از بين رفته و يكي از شركاي شركت با مسئوليت محدود تقاضاي انحلال آن را كرده باشد دادگاه نيز دلايل مدعي را موجه تشخيص دهد و ساير شركا حاضر نباشند سهم الشركه اي كه در صورت انحلال شركت به او تعلق مي گيرد پرداخت نموده و او را از شركت خارج سازند.

در صورتي كه عده اي به انحلال اتخاذ تصميم نموده باشند بديهي است كه اساسنامه شركت با مسئوليت محدود براي انحلال شركت مي تواند اكثريت سرمايه را به هر ميزاني بيش از نصف اعم از ٤/٣ غيره پيش بيني نمايد.

در مورد فوت يكي از شركا و آن در صورتي است كه چنين موردي دراساسنامه پيش بيني شده باشد قانونگذار حجر يكي از شركا را از موارد انحلال ندانسته است. ليكن در صورت ورشكستگي شركت (نه يكي از شركا) انحلال و تصفيه آن امري بديهي است.

2- تصفيه شركت با مسئوليت محدود

انحلال و تصفيه شركت با مسئوليت محدود - تصفيه شركت با مسئوليت محدود بعد از انحلال شركت امر تصفيه آن آغاز مي گردد. عمليات تصفيه شامل

مراحل زير خواهد بود:

وصول مطالبات شركت.

نقد كردن دارايي شركت.

پرداخت ديون شركت

تقسيم دارايي باقيمانده شركت بين شركا در شركت با مسئوليت محدود امر تصفيه به موجب ماده ٢١٣ ق.ت. به عهده مديران شركت مي باشد. مگر اينكه اساسنامه يا اكثريت مجمع عمومي شركت ترتيب ديگري مقرر داشته باشد. وظايف مديران يا مديران تصفيه

مديران شركت كه براي تصفيه تعيين مي شوند مكلفند اسامي خود را به اداره ثتب شركتها اعلام نمايند (ماده ٢٠٥ ق.ت) مدير تصفيه در حكم وكيل شركا بوده و حتي مدير مزبور مي تواند از طريق دادگاه انتخاب گردد.

رسيدگي به حسابهاي شركت تنظيم ترازنامه و حساب سود و زيان به هنگام انحلال آن اجراي تعهدات شركت وصول مطالبات و نقد كردن دارايي شركت و پرداخت ديون شركت و تقسيم دارايي باقيمانده بين شركا از وظايف مدير يا مديران تصفيه مي باشند. مسئوليت مدني و جزائي مديران تصفيه

اگر مديران تصفيه از مقررات قانوني و يا اساسنامه تخلف نمايند و از اين تخلف به اشخاص ذينفع ضرر و زياني وارد گردد متضرر مي تواند پس از اثبات تقصير فاعل زيان و رابطه سببيت بين فعل زيان آور و ضرر وارده جبران خسارت وارده را مطالبه نمايد.

از نظر جزايي در صورتي كه مديران تصفيه بر خلاف قوانين عام مرتكب جرائمي از قبيل خيانت درامانت كلاهبرداري و غيره شوند طبق مقررات پيش بيني شده تعقيب و مجازات خواهند شد.

10- تشكيل شركت با مسئوليت محدود

1- مسئوليت مدني و جزايي راجع به تشكيل شركت

تشكيل شركت با مسئوليت محدود - مسئوليت مدني و جزايي راجع به تشكيل شركت در مورد مسئوليت مدني موسسين نسبت به اشخاص متضرر از تاسيس شركت بايد به مقررات خاص قانون تجارت و قانون مدني توجه نمود.

مواد ١٠٠

و ١٠١ قانون تجارت بطلان تاسيس شركت با مسئوليت محدودي كه بر خلاف مواد ٩٦ و ٩٧ (تاديه تمام سرمايه نقدي و تقويم و تسليم آورده هاي غير نقدي) تاسيس شده باشد را پيش بيني نموده و آن را از درجه اعتبار ساقط دانسته است. در صورتي كه حكم بطلان شركت به شرح فوق صادر گردد شركايي كه بطلان مستند به عمل آنها مي باشد و نيز هيئت نظار و مديراني كه در حين حدوث سبب بطلان درسمت خود باقي بوده و به وظايف خود عمل ننموده باشند به نحو تضامني مسئول مي باشند.

مدت مرور زمان دعاوي ناشي از اين امر نيز ١٠ سال از تاريخ حدوث سبب بطلان مي باشد بر طبق مقررات خاص قانون مدني اگر موسسين شركت با مسئوليت محدود در تاسيس شركت از مقررات قانوني يا اساسنامه مربوطه تخلف نمايند و از اين تخلف به ساير شركا و يا اشخاص ثالث ضرر و زياني وارد گردد هر ذينفع مي تواند با توسل به مقررات عام پيش بيني شده راجع به مسئوليت مدني در دادگاه صلاحيتدار طرح دعوي نمايد.

از نظر مسئوليت جزايي موسسين و مديراني كه بر خلاف واقع پرداخت تمام سهم الشركه نقدي و تسليم سهم الشركه غير نقدي را در اوراق و اسنادي كه بايد به اداره ثبت شركتها بدهند اظهاربنمايند كلاهبردار محسوب و مطابق قانون تشديد مجازات مرتكبين ارتشا و اختلاس و كلاهبرداري مصوب ١٥/٩/١٣٦٧ مجمع تشخيص مصلحت نظام مجازات خواهد شد.

2- شرايط ماهوي

تشكيل شركت با مسئوليت محدود - شرايط ماهوي اول - رضايت و اهليت

در قرارداد تشكيل شركت با مسئوليت محدود كه بين شركا امضا مي شود مانند

شركتهاي ديگر رضايت شركا بايد بدون عيوب مانند اشتباه اكراه يا تدليس باشد به عبارت ديگر هر شركت بايد با اراده آزاد خود قرارداد شركت يا شركتنامه را امضا كند. در پاسخ به اين سئوال كه آيا محجورين مي توانند شريك شركت شوند يا شركتنامه بايد گفت برابر ماده (١٢١٢ ق.م) اعمال و اقوال صغير تا حدي كه مربوط به اموال و حقوق مالي او باشد باطل و بلااثر است به اين ترتيب صغيري كه به سن بلوغ نرسيده است نمي تواند هيچگونه اعمال حقوقي انجام دهد. اما مطابق قسمت دوم ماده (١٢١٢ ق.م) و ماده ٨٥ و ٨٦ قانون امور حسبي صغير مميز مي تواند اموال و منافعي را كه به سعي خود او حاصل شده با اذن ولي يا قيم اداره نمايد و در صورتي كه ولي يا قيم او مقتضي بداند و نامبرده اجازه اشتغال به كار يا پيشه داده مي شود به اين ترتيب نامبرده مي تواند شريك شركت با مسئوليت محدود شود اما ساير محجورين فقط مي توانند به وسيله نماينده قانوني خود شريك شركت شوند. دوم - موضوع شركت و ميزان سرمايه

به هنگام تشكيل شركت با مسئوليت محدود شركا كه مكلف به تنظيم شركتنامه و امضا آن مي باشند موضوع شركت را در آن قيد و اين موضوع مطابق ماده (١٩٠ ق.م) بايد مشروع باشد. هر چند در ماده مزبور به علت تعهد اشاره نشده است ليكن علت تعهد نبايد به تجويز ماده (٣٤٨ ق.م) امر ممنوع باشد.

با وجود اينكه در قانون تجارت ايران براي سرمايه شركت با مسئوليت محدود حداقل سرمايه اي پيش بيني نشده ولي با اين

حال شركت با مسئوليت محدود زماني تشكيل ميشود كه كليه سرمايه نقدي آن تاديه و سهم الشركه غيرنقدي نيز تقويم و تسليم شده باشد.

به نظر مي رسد كه در حقوق ايران به منظور جلوگيري از تشكيل شركتهاي با مسئوليت محدود بطور صوري و بدون سرمايه و حمايت از بستانكاران بهتر است كه همانند شركتهاي سهامي موسسين مكلف باشند كه حداقل سرمايه اي به حساب شركت در بانك پرداخت و فيش مربوطه را نيز به اداره ثبت شركتها ارائه نمايند.

برابر مواد (١٠٠ و ٩٦ ق.ت) شركا مي توانند سهم الشركه خود را به طور غيرنقدي به شركت پس از تقويم تسليم نمايند و اين امر بايد در شركتنامه نيز قيد گردد. بديهي است شركا مزبور نسبت به قيمت آن در مقابل اشخاص ثالث مسئوليت تضامني دارند. با اين ترتيب مقررات راجع به آورده هاي غيرنقدي در شركتهاي با مسئوليت محدود حقوق اشخاص ثالث و شركايي كه آورده نقدي به شركت تاديه نموده اند را تامين نمي نمايد زيرا درتقويم آورده هاي غير نقدي نظر كتبي كارشناس رسمي وزارت دادگستري همانند شركتهاي سهامي پيش بيني نشده است. سوم - تعداد شركا و سهم الشركه

مطابق ماده (٩٤ ق.ت) حداقل شركا شركت با مسئوليت محدود ٢ نفر تعيين گرديده ولي قانونگذار حداكثر شركا را پيش بيني ننموده است اما در حقوق فرانسه حداكثر شركاي شركت با مسئوليت محدود ٥٠ نفر در نظر گرفته شده است و چنانچه تعداد شركا بيشتر از ٥٠ نفر باشد شركت بايد نوع خود را تغيير داده و ظرف دو سال به شركت سهامي تبديل گردد.

اگر شركت با مسئوليت محدودي با حداقل ٢ نفر تشكيل

گردد وبعد از تشكيل يكي از شركا سهم خود را به ديگري انتقال دهد آيا شركت مي تواند با يك نفر شريك به بقاي خود ادامه دهد يا خير؟ در قانون تجارت ايران پاسخي به اين مسئله داده نشده است ولي در قانون فرانسه آمده كه اگر سهم الشركه يا سهام شركتي در دست يك نفر به علت انتقال يا ارث و غيره جمع شود اين امر موجبات انحلال شركت را فراهم نمي آورد ولي هر كسي مي تواند انحلال شركت را از دادگاه بخواهد مگر آنكه شريك منحصر به فرد ظرف يكسال وضع خود را از لحاظ تعداد شركا با قانون تطبيق دهد. چهارم - نام شركت و مدت آن

در نام شركت بايد عبارت (مسئوليت محدود) قيد شود و الا شركت با مسئوليت محدود در مقابل اشخاص شركت تضامني محسوب شده و تابع مقررات آن خواهد بود ضمنا نام شركت نبايد متضمن نام هيچيك از شركا باشد حال اگر شريك نام خود را به دنبال اسم شركت قيد نمايد در مقابل اشخاص ثالث در حكم شريك ضامن در شركت تضامني خواهد بود. درمورد مدت شركت در قانون تجارت ايران ذكري به عمل نيامده و معمولا شركا به هنگام تشكيل شركت مدت آن را نامحدود قيد مي نمايند ولي در حقوق فرانسه مدت شركت ٩٩ سال مي باشد و اين مدت از تاريخ ثبت آغاز مي گردد.

3- شرايط شكلي

تشكيل شركت با مسئوليت محدود - شرايط شكلي اول - لزوم تنظيم شركتنامه و نشر آگهي آن

در قانون تجارت ايران نص صريحي در خصوص لزوم تنظيم شركتنامه وجود ندارد ولي با عنايت به ماده (٩٧ ق.ت) ملاحظه

مي شود كه موسسين شركت الزاما بايد شركتنامه بين خود تنظيم وامضا نمايند.

تنظيم اساسنامه براي شركت با مسئوليت محدود علاوه بر شركتنامه ضروري مي باشد زيرا شركا مي توانند اراده خود را از نظر قلمرو و اختيارات و اتخاذ تصميم و يا حق راي و بالاخره روابط فيما بين در آن منعكس نمايند.

برابر بند ٢ ماده ٤٧ قانون ثبت اسناد و املاك با اصلاحات بعدي صلحنامه وهبه نامه و شركتنامه بايد طبق سند رسمي تنظيم گردد. از طرف ديگر طبق ماده ١ نظامنامه قانون تجارت شركتهاي تجارتي بايد به موجب شركتنامه رسمي تشكيل شوند.

مطابق ماده (١٩٧ ق.ت) ظرف ماه اول تشكيل هر شركت خلاصه شركتنامه و منضمات آن طبق نظامنامه وزارت عدليه اعلان خواهد شد و نيز برابر ماده (١٩٦ ق.ت) (اساسنامه و نوشته جاتي كه براي به ثبت رسيدن شركت لازم است در نظامنامه وزارت عدليه معين مي شود.)

نظامنامه مندرج در مواد فوق بايد در تهران در دايره ثبت شركتها و در خارج از تهران در اداره ثبت اسناد مركز اصلي شركت به ثبت برسد و طبق ماده ٣ نظامنامه تسليم تقاضانامه در دو نسخه الزامي است وعلاوه بر آن در شركتهاي با مسئوليت محدود بايد يك نسخه مصدق از اساسنامه (اگر باشد) يك نسخه مصدق از شركتنامه اسامي شريك يا شركايي كه براي اداره شركت تعيين شده اند و بالاخره نوشته اي به امضا مدير شركت حاكي از پرداخت تمام سرمايه نقدي و سرمايه غيرنقدي با تعيين قيمت حصه هاي غير نقدي نيز تقديم گردد.

بعد از ثبت شركت متصدي ثبت بايد نسخه ثاني تقاضانامه را با قيد تاريخ و نمره ثبت امضا و

به مهر اداره ممهور نموده و به متقاضي بدهد اين سند سند ثبت شركت محسوب خواهد شد متعاقبا در ظرف ماه اول ثبت هر شركت خلاصه شركتنامه و منضمات آن توسط اداره ثبت محل در روزنامه رسمي و يكي از روزنامه هاي كثير الانتشار مركز اصلي شركت به هزينه خود شركت منتشر مي گردد. دوم - وضعيت قراردادهاي تنظيمي به حساب شركت قبل از تشكيل آن

طبق اصل تفكيك و تنجيز شخصيت حقوقي شركت از شركا و سهامداران تا زماني كه شركت تشكيل نشده و داراي شخصيت حقوقي نگشته است نمي تواند با اشخاص ثالث قرارداد تنظيم نموده و داراي حقوق وتعهدات گردد.

اگر قبل از تشكيل شركت با مسئوليت محدود موسسين به حساب شركت با اشخاص ثالث تعهداتي بنمايند آيا شركت پس از تشكيل در مقابل صاحبان حق جوابگو مي باشد يا خير؟ قانون تجارت دراين زمينه سكوت نموده ولي به نظر مي رسد براي حفظ حقوق اشخاص ثالث كه قبل از تشكيل شركت با موسسين قرارداد تنظيم نموده اند موسسين در مقابل آنان و همچنين نسبت به كليه اعمال و اقداماتي كه براي تاسيس و به ثبت رسانيدن شركت انجام مي دهند مسئوليت تضامني داشته باشند.

11- تعريف و خصوصيات شركت با مسئوليت محدود

1- تعريف شركت

تعريف و خصوصيات شركت با مسئوليت محدود - تعريف شركت شركت با مسئوليت محدود شركتي است كه بين دو يا چند نفر براي امور تجارتي تشكيل شده و هريك از شركا بدون اينكه سرمايه به سهام يا قطعات سهام تقسيم شده باشد فقط تا ميزان سرمايه خود در شركت مسئول قروض و تعهدات شركت است (ماده ٩٤ ل.ا.ق.ت).

در اين تعريف:

اولا - سرمايه به سهم الشركه تقسيم شده نه

به سهام و در شركت با مسئوليت محدود ورقه اي به نام سهم الشركه صادر نمي شود.

ثانيا - مسئوليت شركا در مقابل ديون و قروض شركت در حدود سهم الشركه اي است كه هر شريك سرمايه گذاري نموده.

ثالثا - سهم الشركه آزادانه قابل نقل و انتقال نمي باشد.

رابعا - شركت با مسئوليت محدود حداقل بين دو نفر و حداكثر بين هر چند نفري كه باشد تشكيل مي گردد.

2- خصوصيات شركت

تعريف و خصوصيات شركت با مسئوليت محدود - خصوصيات شركت اول - محاسن ومعايب شركت با مسئوليت محدود در مقايسه با شركتهاي سهامي

شركت سهامي عام با حضور الزامي حداقل پنج سهامدار (مدير) و شركت سهامي خاص با حداقل سه سهامداران تشكيل مي گردد در صورتي كه شركت با مسئوليت محدود را ميتوان با حداقل دو شريك تشكيل داد.

در شركت با مسئوليت محدود هيچگونه حداقل سرمايه اي پيش بيني نشده و الزام قانوني ارائه مدارك در اين زمينه به اداره ثبت شركتها براي موسسين وجود ندارد فقط اقرار موسسين به ميزان سرمايه و پرداخت آن به صندوق شركت يا هيئت مديره در شركت نامه كافي خواهد بود در صورتي كه حداقل سرمايه در شركت سهامي عام و خاص به ترتيب پنج ميليون و يك ميليون ريال مي باشد و موسسين مكلفند حداقل ٣٥% كل سرمايه را به حساب شركت در شرف تاسيس واريز و فيش بانكي را به اداره ثبت شركتها ارائه نمايند.

شركت با مسئوليت محدود به وسيله يك يا چند نفر مدير موظف يا غير موظف كه ممكن است خارج از شركا هم باشند براي مدت محدود يا نامحدود اداره مي شود ولي در شركتهاي سهامي

عام و خاص به ترتيب حداقل مديران نبايد از پنج و سه نفركمتر باشد و نيز اين مديران براي مدت حداكثر ٢ سال انتخاب مي شوند.

و بالاخره آخرين حسن شركت با مسئوليت محدود در مقايسه با شركتهاي سهامي اين است كه قلمرو آگهي ها در شركت هاي سهامي وسيعتر از شركت با مسئوليت محدود مي باشد.

از معايب شركت با مسئوليت محدود اين است كه پذيره نويسي و پرداخت تمام سهم الشركه به صورت اوراق تجارتي قابل انتقال اعم از با نام و بي نام صادر نمي گردد. ولي در شركتهاي سهامي عام نقل و انتقال سهام كاملا آزاده بوده و درشركتهاي سهامي خاص اين نقل و انتقال ممكن است مشروط به موافقت مديران شركت يا مجامع عمومي سهامداران بشود. دوم - مقررات مالياتي

مطابق بند (د) ماده ١٠٥ قانون مالياتهاي مستقيم مصوب ٣/١٢/١٣٦٦ جمع درآمد مشمول ماليات شركتهاي سهامي و مختلط سهامي و ساير اشخاص حقوقي (از جمله شركت با مسئوليت محدود) پس از كسر ماليات به نرخ ١٠% نسبت به مجموع درآمد به عنوان ماليات شركت محاسبه و وصول مي شود به شرح زير مي باشد: ١- درمورد شركتهاي سهامي و مختلط سهامي به نسبت درآمد سهام بي نام كلا به نرخ ماده ١٣١ قانون مالياتهاي مستقيم و درمورد سهام با نام و سهم الشركه شركا ضامن و با توجه به درآمد سهم هر يك از سهامداران و سهم الشركه شركا ضامن به نرخ ماده ١٣١ همان قانون . ٢- درمورد ساير اشخاص حقوقي از جمله شركت با مسئوليت محدود به نسبتي از سود مشمول ماليات كه طبق اساسنامه يا شركت نامه شخص حقوقي به

هر يك از صاحبان سرمايه يا اعضا شخص حقوقي تعلق مي گيرد به نرخ مقرر در ماده ١٣١ اين قانون .

امتيازي كه شركتهاي سهامي عام در مقايسه با شركتهاي با مسئوليت محدود دارند اين است كه شركتهايي كه سهام آنهااز طرف طرف هيئت پذيرش بورس برابر قانون براي معامله در بازار بورس پذيرفته شده اند از سال پذيرش تا سالي كه فهرست نرخها در بورس حذف نشده اند از پرداخت ده درصد ماليات شركت معاف مي باشند مشروط بر اينكه كليه نقل و انتقالات سهام شركتهاي مزبور از طريق كارگزاران بورس انجام و در دفاتر مربوط ثبت گردد. سوم - حقوق و تعهدات شركا شركت

هر شريك به هر ميزان كه سهم الشركه دارد ميتواند سهم الشركه كه خود را با رعايت شرايط مندرج در مواد (١٠٢ و ١٠٣ ل.ا.ق.ت) به شخص ديگري انتقال دهد و در صورتي كه شركت نصف سرمايه خود را از دست بدهد هر شريكي مي تواند از دادگاه تقاضاي انحلال شركت را بنمايد به شرط اينكه محكمه دلايل او را موجه تشخيص داده و ساير شركا نيز جهت خروج او از شركت حاضر به پرداخت سهم الشركه اي كه در صورت اطلاع حاصل نمايد.

از حقوق ديگر حق استفاده از سود شركت و استرداد سهم الشركه مي باشد كه نحوه استفاده شركا از سود شركت موكول به اساسنامه يعني توافق فيما بين شركا گرديده است ولي اگر اساسنامه راجع به سود و زيان مقررات خاصي را پيش بيني نكرده باشد تقسيم سود و زيان به نسبت سرمايه شركا خواهد بود.

استرداد سهم الشركه موكول به موافقت شركا مي باشد كه به موجب آن

تصميمات راجع به شركت بايد با اكثريت حداقل نصف سرمايه دردعوت اول اتخاذ گردد. چنانچه اكثريت حاصل نشد كليه شركا براي بار دوم دعوت شده و در اين صورت تصميمات با اكثريت عددي شركا اتخاذ خواهد شد هر چند كه اكثريت مزبور داراي نصف سرمايه نباشند.

حق راي هم يكي ديگر از حقوق شركا مي باشد كه هر شريكي به نسبت سهم الشركه خود در شركت داراي راي مي باشد مگر اينكه اساسنامه ترتيب ديگري را مقرر داشته باشد.

درمورد تعهدات شركا بايد متذكر شد كه برابر ماده (٩٤ ق.ت) مسئوليت هر شريك در مقابل قروض و تعهدات شركت محدود به مبلغ اسمي سهم الشركه اي است كه در شركت سرمايه گذاري نموده است. بنابراين اگر شركت منحل شده و اموال آن تصفيه گردد طلبكاران شركت براي وصول مطالبات خود فقط حق دارند به دارائي باقيمانده شركت مراجعه و از حاصل فروش آن مطالبات خود را برداشت نمايند. اداره تصفيه براي طلبكاراني كه طلب خود را به طور كامل حصول ننموده اند سند عدم كفايت دارائي صادر مي كند.

طلبكاران شركت قادر نخواهند بود در صورت توقف شركت از اداي ديون مطالبات خود را از اموال شخصي شركا مطالبه نمايند و اين امر موجبات سو استفاده شركا شركت را فراهم مي سازد به اين معني كه ممكن است شخص ثالثي كالايي را به طور نسيه به شركت بفروشد ولي شركت از پرداخت ثمن معامله خودداري نمايد. در اينجا طلبكار فقط ميتواند به مقررات راجع به ورشكستگي عليه شركت متوسل شود و مالا قسمتي از طلب چنين شخصي بلاوصول خواهد ماند.

برابر ماده (١١٢ ق.ت) در هيچ مورد شركا نمي

توانند شريكي را مجبور به ازدياد سهم الشركه خود بنمايد و اين امر كاملا منطقي است زيرا تاسيس شركت تجارتي امري اختياري مي باشد و بر خلاف حقوق مدني شركت قهري وجود خارجي ندارد و قانونگذار سعي كرده ارداه سرمايه گذار را در پذيرش افزايش سرمايه مورد توجه قرار دهد.

ساير تعهدات شركا عبارتند از : رقابت غير قانوني توزيع سود موهوم و تغيير تابعيت شركت. در توضيح هر كدام بايد گفت كه در اساسنامه شركا مي توانند تعهد نمايند معاملاتي نظير معاملات شركت را كه موجب رقابت با عمليات شركت باشد انجام ندهند و در صورت تخلف و ايجاد ضرر مسئول جبران آن خواهند بود.

مديراني كه بدون تنظيم ترازنامه يا با استناد به صورت دارائي مزور سود موهومي را بين شركا تقسيم نمايند كلاهبردار محسوب و به مجازات مقرر محكوم خواهند شد.

درخاتمه بايد متذكر شد كه به موجب ماده (١١٠ ق.ت) شركا حق ندارند تابعيت شركت را تغيير دهند مگر به اتفاق آرا.

12- تشكيل شركت سهامي

1- تشكيل شركت سهامي عام

تشكيل شركت سهامي - تشكيل شركت سهامي عام

توضيح مختصري درباره شركتهاي سهامي عام

براي انجام پروژه هاي بزرگ عمراني صنعتي كشاورزي وجود شركتهاي بزرگ لازم و ضروري است در اينگونه شركتها سرمايه هاي اندك در قالب سهام به عمومي مردم واگذار مي شود موسسين يا مديران با اداره شركت سرمايه حاصله را در جريان گردش صحيح اقتصادي قرار مي دهند و در اثر اين عمل دو منفعت حاصل مي گردد در مرحله اول سودي از سرمايه گذاري يا انجام فعاليت هاي عمراني نصيب سهامدار مي شود و در مرحله دوم رونق و آباداني را براي كشور به ارمغان مي آورد.

شركت سهامي عام

نوع بخصوص ومنحصر بفرد شركت هاي بزرگ مي باشد كه اجازه فروش سهام به عموم مردم را دارد و مردم مي توانند در هنگام اعلام پذيره نويسي به شعب بانك اعلام شده مراجعه و ورقه تعهد سهم را امضا و وجوه معينه را به حساب شركت واريز نمايند. ذيلا توضيحات مختصري در خصوص اين نوع شركت با استفاده از مفاد لايحه اصلاحي قانون تجارت بيان مي گردد.

شركت هايي كه موسسين آنها قسمتي از سرمايه شركت را از طريق فروش سهام به مردم تامين مي كنند شركت سهامي عام ناميده مي شود و بايد بلافاصله قبل يا بعد از نام شركت عبارت سهامي عام در كليه اوراق و اطلاعيه ها و اگهي هاي شركت بطور روشن و خوانا قيد شود (مستفاد از ماده ٤ ل.ا.ق.ت) و سرمايه در موقع تاسيس شركتهاي سهامي عام نبايد از پنج ميليون ريال كمتر باشد و در صورتي كه بنا به موجباتي سرمايه شركت سهامي عام در هر زمان كمتر از مبلغ مذكور شود بايد ظرف يك سال از طريق افزايش سرمايه - سرمايه شركت به حد مقرر برسد و در صورت عدم حصول شركت سهامي عام بايد به انواع شركت هاي ديگر مصرح در قانون تجارت تبديل شود و در غير اين صورت هر ذينفع ( سهامدار) مي تواند انحلال شركت سهامي عام را از دادگاه صلاحيتدار تقاضا نمايد

شرايط تاسيس شركت سهامي عام

براي تاسيس شركت سهامي عام موسسين در بدو امر بايستي حداقل ٢٠% سرمايه را شخصا تعهد و لااقل ٣٥% از مبلغ تعهدي را در حسابي بنام شركت در شرف تاسيس نزديكي از بانكها سپرده سپس اظهارنامه اي

به ضميمه طرح اساسنامه شركت و طرح اعلاميه پذيره نويسي سهام كه به امضاي كليه موسسين رسيده باشد به اداره ثبت شركتها تسليم ورسيد دريافت دارند چنانچه قسمتي از تعهد موسسين به صورت غير نقد باشد بايد عين آن يا مدارك مالكيت آن را در همان بانكي كه براي پرداخت مبلغ نقدي حساب باز شده توديع و گواهي بانك را به ضميمه اظهارنام و مدارك فوق الذكر به اداره ثبت شركتها تسليم دارند. اداره ثبت شركتها بر اساس (ماده ١٠ ل.ا.ق.ت)پس از مطالعه اظهارنامه و ضمايم مربوطه و تطبيق مندرجات آن با قانون اجازه انتشار اعلاميه پذيره نويسي را صادر خواهد نمود و اعلاميه پذيره نويسي توسط موسسين در جرايد آگهي و در بانكي كه تعهد سهام نزد آن بعمل آمده درمعرض ديد علاقه مندان قرار مي گيرد علاقه مندان به خريد سهام در ظرف مهلتي كه اعلام شده به بانك مراجعه و ورقه تعهد سهام را امضا و مبلغي كه بايد نقدا پرداخت شود پرداخت ورسيد دريافت خواهند داشت ورقه تعهد سهم در دو نسخه تنظيم و با قيد تاريخ به امضاي پذيره نويس يا قائم مقام قانوني وي خواهد رسيد نسخه اول در بانك نگهداري و نسخه دوم با قيد رسيد وجه و مهر و امضاي بانك به پذيره نويس تسليم مي شود و در صورتي كه ورقه تعهد سهم را شخص ديگر به جاي پذيره نويس امضا نمايد بايد سمت و نشاني و هويت كامل خود را در ورقه قيد نمايد و مدارك مزبور ضميمه ورقه تعهد سهم خواهد شد امضاي ورقه سهم نشانه قبول اساسنامه شركت و تصميمات مجامع عمومي صاحبان

سهم خواهد بود پس ازا نقضاي مهلت پذيره نويسي يا تمديد آن موسسين حداكثر در ظرف يكماه به تعهدات پذيره نويسان رسيدگي و پس از احراز تعهد صحيح سرمايه شركت كه اقلا ٣٥% آن پرداخت شده باشد مجمع عمومي موسس را دعوت خواهند نمود.

مجمع عمومي موسس پس از رسيدگي و احراز پذيره نويسي كليه سهام شركت و پرداخت مبالغ لازم وارد شور شده و اساسنامه شركت را تصويب و اولين مديران و بازرس يا بازرسان شركت را انتخاب مي نمايند و مديران و بازرسان بايد كتبا قبولي خود را اعلام و در اين مرحله شركت تشكيل شده محسوب مي گردد آنگاه اساسنامه مصوبه مجمع عمومي موسس به ضميمه صورتجلسه مجمع و اعلاميه قبولي مديران و بازرسان و صورتجلسه هيات مديره و ساير مدارك مورد نياز جهت ثبت به اداره ثبت شركتها تحويل گردد و چنانچه شركت تا شش ماه از تاريخ تسليم اظهارنامه به ثبت نرسد به درخواست هر يك از موسسين با پذيره نويسان اداره ثبت شركتها گواهي نامه اي حاكي از عدم ثبت شركت صادر و به بانكي كه تعهد سهام و تاديه وجوه در آن بعمل آمده ارسال مي دارد تا موسسين و پذيره نويسان به بانك مراجعه و تعهدنامه و وجوه پرداختي را مسترد دارند و هر گونه هزنيه كه براي تاسيس شركت پرداخت شده بعهده موسسين مي باشد. مدارك لازم جهت كسب اجازه پذيره نويسي شركت در شرف تاسيس سهام عام از مرجع ثبت شركتها ١- دو نسخه طرح اظهارنامه شركت سهامي عام

٢- دو نسخه طرح اساسنامه شركت سهامي عام

٣- دو نسخه طرح اعلاميه پذيره نويسي

٤- گواهي بانكي مبني بر

واريز حداقل ٣٥% سرمايه تعهد شده توسط موسسين

٥- فتوكپي شناسنامه موسسين مدارك لازم جهت تاسيس شركت سهام عام ١- دو نسخه اظهارنامه

٢- دو نسخه اساسنامه

توضيح: اينكه از طرح اساسنامه اين مجلد مي توان بعنوان اساسنامه استفاده نمود ودر اين مرحله در ماده ٦ اساسنامه سرمايه اي كه در هنگام پذيره نويسي تعهد شده به اضافه ٢٠% سرمايه تعهد شده توسط موسسين قيد گردد.

٣- دو نسخه صورتجلسه مجمع عمومي موسسين

٤- دو نسخه صورتجلسه هيات مديره ( تعداد مديران حداقل پنج نفر ميباشد)

٥- آگهي دعوت مجمع موسسين در روزنامه تعيين شده

٦- فتوكپي شناسنامه مديران ( در مورد اشخاص حقوقي ارائه برگ نمايندگي الزامي است )

٧- گواهي بانكي مبني بر واريز حداقل ٣٥% سرمايه شركت

٨- ارائه مجوز يا موافقت اصولي يا مجوز از مراجع ذيصلاح در صورت نياز توجه : ١- حداقل سرمايه مبلغ پنج ميليون ريال باشد.

٢- حداقل ٢٠% سرمايه تعيين شده توسط موسسين تعهد گردد و ٣٥% از ميزان تعهد شده پرداخت گردد.

٣- اظهارنامه و طرح اساسنامه و طرح اعلاميه پذيره نويسي به امضاي موسسين رسيده باشد.

٤- اخذ وارائه مجوز از مراجع ذيصلاح در صورت نياز نحوه انتخاب مديران شركت سهامي عام و خاص بوسيله هيئت مديره اي كه از بين سهامداران انتخاب شده و كلا يا بعضا قابل عزل مي باشند. اداره مي شود. به موجب ماده ١٠٧ لايحه اصلاحي قانون تجارت مصوب ١٣٤٧ سهامدار بودن اعضاي هيئت مديره الزامي است.

اما به نظر مي رسد اين الزام براي هيئت مديره كه از مهم ترين اركان شركت و مغز متفكر و موتور محركه آن به شمار مي رود. منطقي نباشد. زيرا امروزه مديريت به صورت يك

امر تخصصي درآمده و ثابت شده است كه اكثر صاحبان شركت ها مانند صنايع حمل و نقل و ... با همه علاقه و دلسوزي ديگر نمي توانند مديري موفق باشند. بنابراين محروم كردن شركت ها از استفاده چنين افرادي لايق نوعي علم گريزي وعين ضرر است .هر چند درعمل براي جبران اين نقيصه سهامداران قسمتي از سهام خود را به فردي كه متخصص امر مديريت است تمليك مي كنند تا او واجد شرايط عضويت در هيئت مديره شود. اما به موجب يك قرراداد از وي تعهد گرفته ميشود كه پس از اتمام دوره مديريت سهم مزبور را به تمليك كننده مسترد دارد.

قانونگذار واژه اداره شركت توسط هيئت مديره را براي اولين بار در لايحه اصلاح قانون تجارت مصوب ١٣٤٧ به كار برده است. اما در آن تعريفي از مديران به عمل نياورده است و صرفا در ماده ١٠٧ لايحه مذكور چنين مقرر كرده است: (شركت سهامي به وسيله هيئت مديره اي كه از بين صاحبان سهام انتخاب شده وكلا يا بعضا قابل عزل مي باشند اداره خواهد شد. به نظر نمي رسد با پرهيز از تعريف عناويني با چنين اهيمت بتوان مشكلات مربوط به آن را حل نمود. درهر حال در مقام تعريف مديران شايد بتوان گفت: مديران افراد با صلاحيتي هستند كه به وسيله صاحبان سهام براي مدت معيني انتخاب شده و كنترل و اداره شركت را به عهده دارند. با وجود آنكه طبق ماده ٤٧ قانون تجارت مصوب ١٣١١ داره شركت سهامي به عهده يك يا چند نماينده (كه از ميان شركا به سمت مديري انتخاب مي شدند) قرار داشت و در هيچ

يك از مواد قانون اخير الذكر نيز اشاره اي به هيئتي بودن مديريت شركت سهامي نشده بود ولي عملا هيئت مديره اداره امور شركت را بر عهده داشت. هم چنين حداقل تعداد اعضاي هيئت مديره در شركت هاي سهامي عام را ماده ١٠٧ تعيين نموده. به موجب قسمت اخير اين ماده اعضاي هيئت مديره درشركت هاي سهامي عام نبايد كمتر از پنج نفر باشد ولي راجع به حداقل تعداد اعضاي هيئت مديره در شركت هاي سهامي خاص صراحتي ندارد. ماده ٣ (ل.ا.ق.ت.) بطور اطلاق بيان مي دارد كه تعداد شركا در شركت هاي سهامي نبايد از سه نفر كمتر باشد. متعاقب آن در ماده ٤ شركت سهامي را به دو نوع عام و خاص تقسيم مي كند بنابراين حداقل تعدا اعضاي هيئت مديره مندرج در ماده ٣ بايد هر دو نوع شركت سهامي عام و خاص را شامل گردد كه چنين نيست زيرا ماده ١٠٧ حداقل تعداد اعضاي هيئت مديره را در شركت سهامي عام ٥ نفر ذكر ميكند. يدين ترتيب ملاحظه مي گردد كه بين مواد ٣ و ١٠٧ قانون مذكور تعارض وجود دارد. يعني چگونه ممكن است شركت سهامي عام كه مي تواند با سه نفر عضو تشكيل شود بايد حداقل ٥ مدير داشته باشد؟ براي رفع اين تعارض مي توان چنين توجيه نمود كه ماده ١٠٧ وارد بر ماده ٣ بوده و اطلاق آن را در مورد شركت هاي سهامي عام ازبين برده و بدين نحو ماده ٣ را تخصيص مي دد. از طرفي چون در هيچ يك از مواد (ل.ا.ق.ت.) در مورد تعداد اعضاي هيئت مديره شركت هاي سهامي خاص جاري

است و بدين ترتيب اعضاي هيئت مديره درشركت هاي سهامي خاص نميتواند از سه نفر عضو كمتر باشد.

به طوري كه ملاحظه ميگردد قانونگذار حداقل اعضاي هيئت مديره شركت هاي سهامي را بر شمرده اما حداكثر تعداد آنان را پيش بيني نكرده است. از اين رو تعداد اعضاي هيئت مديره در هر دو نوع شركت سهامي مي تواند به هر تعداد باشد و اين امر ممكن است نظم اداره شركت را مختل نمايد. به نظر ميرسد چنانچه مقنن سقفي براي تعداد اعضاي هيئت مديره تعيين يا تناسبي بين تعداد سهامداران از يك سو و تعداد مديران از سوي ديگر برقرار نمايد مفيد خواهد بود.

به موجب ماده ١٠٧ (ل.ا.ق.ت.) شركت سهامي بوسيله هيئت مديره اي كه از بين صاحبان سهام انتخاب شده وكلا يا بعضا قابل عزل مي باشند اداره خواهد شد. عده اعضاي هيئت مديره در شركت هاي سهامي عمومي نبايد از پنج نفر كمتر باشد. با توجه به مفاد ماده مذكور:

اولا: اشخاصي به عضويت هيئت مديره پذيرفته خواهند شد كه سهامدارشركت باشند به عبارت ديگر عضو هيئت مديره را نمي توان از غير سهامداران شركت انتخاب نمود.

ثانيا: اعضاي هيئت مديره در هر موقع توسط مجمع عمومي قابل عزل مي باشند. هر چند ماده مذكور صراحتا مرجع عزل مديران را مشخص نكرده است ولي عبارت صاحبان سهام در آن مجمع عمومي متبادر به هن ميگردد. چنانچه ماده ٧٢ (ل.ا.ق.ت.) مي گويد: مجمع عمومي شركت سهامي از اجتماع صابحان سهام تشكيل مي شود... بنابراين مجمع عمومي شركت هر زمان مي تواند تمام يا بعضي از اعضاي هيئت مديره را از سمت مديري عزل نمايد و اين مهم

را بدون ارائه هيچ گوه دليلي عملي سازد. در توجيه اين امر گفته اند كه در واقع رابطه مجمع عمومي با هيئت مديره رابطه وكيل و موكل است. لذا مجمع عمومي كه صابحان سهام تشكيل شده است. هر زمان اختيار دارد با رعايت مقررات و تشريفات مندرج در قانون تمام يا بعضي از اعضاي هيئت مديره را از سمت خود عزل نمايد.

بعضي از علماي حقوق تجارت نيز با عزل اعضاي هيئت مديره به نحوي كه در ماده ١٠٧ مذكور پيش بيني گردي موافق گرديد موافق نيستند و معتقدند كه مدير جزيي از اركان شركت است و همانطور كه نمي تواد درهر شرايطي استعفا كند نبايد درهر شرايطي هم قابل عزل باشد (معذلك با توجه به قاعده آمره عزل مدير اين راه حل اجتناب ناپذير است) اين گروه مخالف استعفاي بلاتوجيه مدير نيز هستند.

ثالثا: عضو يا اعضاي هيئت مديره كه توسط مجمع عمومي عزل گرديده اند نمي توانند به سبب عزل از شركت مطالبه ضرر و زيان كنند مگر آنكه عزل ايشان مطابق قواعد عام در شرايطي صورت گرفته باشد كه موجد مسئوليت مدني مسئولان عزل باشد. به موجب اصل چهلم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران (هيچ كس نمي تواند اعمال حق خويش راوسليه اضرار به غير يا تجاوزبه منافع عمومي قراردهد.) اجراي اين قانون كه از مصاديق نظريه سو استفاده از حق است به مدير معزول اجازه مي دهد خسارت خود را مطالبه كند. مطالبه خسارت مذكور بايد از دادگاه هاي دادگستري به عمل آيد.

رابعا: اعضاي هيئت مديره شركت سهامي از اركان شركت بوده و به هيچ وجه مشمول مقررات قانون كار نيستند بدين ترتيب

در صورت معزول يا مستعفي شدن و به طور كلي قطع رابطه مديريتي آنها با شركت مراجع حل اختلاف مذكور در قانون كار ماذون رسيدگي به شكايت ايشان نيستند زيرا رابطه هيئت مديره با شركت رابطه كارگري و كارفرمايي نيست. و همانطور كه بيان گرديد چنانچه فرد يا افراد معزول در مورد عزل خود مدعي ورود خساراتي به خود باشند بايد به مراجع دادگستري مراجعه نمايند.

گفتيم كه اعضاي هيئت مديره كلا يا بعضا از سوي مجمع عمومي قابل عزل مي باشند. ولي اشكال كه عملا براي عزل پيش مي آيد اين است كه مجامع عمومي معمولا اختيار دارند فقط درباره موضوعهايي كه در دستور جلسه است بحث كرده و تصميم بگيرند و مديران شركت هاي سهامي حاضر به درج اين موضوع در دستور جلسه شركت نمي شوند . براي رفع اين اشكال صاحبان سهام دو وسيله دردست دارند يكي آنكه چنانچه صاحبان سهام از عمليات هيئت مديره راضي نباشند در مجمع عمومي ترازنامه و حساب سود و زيان شركت را تصويب نكنند اين موضوع به عنوان راي عدم اعتاد نسبت به مديران تلقي شده و چون امور شركت مختل مي ماند مديران مجبور به استعفا ميشوند . ديگر آنكه يك پنجم سهامداران به ترتيبي كه در مواد ٩٥ و ٩٦ (ل.ا.ق.ت.) بيان شد. كتبا تقاضاي تشكيل مجمع عمومي را براي عزل مديران بنمايند. دراين صورت هيئت مديره مكلف است مجمع عمومي عادي را بطور فوق العاده دعوت كند. دراين مورد نيز گفته شده كه مجمع مي تواد مدير را عزل كند حتي اگر عزل او جز دستور جلسه نباشد.

دو نكته ديگر قابل ذكر درمورد عزل

مديران يكي آن است كه هرگاه عضو هيئت مديره شركت از كاركنان شركت باشد عزل او خللي به رابطه استخدامي او با شركت وارد نمي آورد و او هم چنان درشركت به كار خود ادامه خوهد داد. ديگر آنكه عزل مدير به منزله عزل او از شركت نيست و او همچنان در زمره يكي از سهامداران شكرت مي باشد.

خامسا: سمت مديري در هيئت مديره شركت سهامي مباشرتي بوده و قابل واگذاري نيست. از اين رو مديران نمي توانند سمت خود را به ديگران انتقال دهند. چون اداره شركت در واقع وظيفه مديران است نه حق آنها لذا وظيفه مذكور قابل واگذاري نيست. ليكن در مقررات شركت هاي سهامي موضوع قانون تجارت مصوب ١٣١١ چنين اجازه اي به مديران داده شده بود. مقررات مذكور با دو شرط اجازه مي داد كه عضو هيئت مديره براي خود جانشين تعيين نمايد يكي اينكه اساسنامه چنين موضعي را تصريح كرده بود (حق وكالت در توكيل) و ديگر اينكه مديران ديگر نيز اين موضوع را تاييد مي كردند. ولي به هر حال مسئوليت اعمال شخص خارج به عهده خود مديران بود (ماده ٤٩ قانون اخيرالذكر).

در (ل.ا.ق.ت.) مصوب ١٣٤٧ واگذاري سمت مديريت از سوي هئيت مديره فقط به مدير عمل پيش بيني شده است. به موجب قسمت اول مده ١٢٤ قانون مذكور هيئت مديره مكلف است اقلا يك شخص حقيقي را به مديرعاملي شركت برگزيند. به موجب ماده ١٠٨ (ل.ا.ق.ت.) . مديران شركت توسط مجمع عمومي موسس و مجمع عمومي عادي انتخاب مي شوند.

بديهي است كه فقط اولين مديران شركت توسط مجمع عمومي موسس انتخاب مي شوند. قانونگذار درشركت هاي سهامي

خاص تشكيل مجمع عمومي موسس را الزامي ننموده (ماده ٨٢ قانون فوق الذكر) لذا اين نوع شكرت مخير در تشكل مجمع عمومي موسس يا عدم آن مي باشد. معمولا رويه چنين است كه به هنگام تاسيس شركت هاي سهامي خاص انتخاب اولين مديران برابر ماده ٢٠ (ل.ا.ق.ت.). در صورتجلسه اي قيد مي شود و به امضاي كليه سهامداران مي رسد. صورتجلسهه مذكور به انضمام ساير مداركي كه در ماده اخير بدانها اشاره شده به ضميمه اظهارنامه براي ثبت و تشكيل شركت به اداره كل ثبت شركت ها ارسال مي گردد.

طبق بند ٣ ماده مذكور كه مقرر مي دارد: انتخاب اولين مديران و بازرس يا بازرسان شركت كه بايد در صورتجلسه قيد و به امضاي كليه سهامداران رسيده باشد. ظاهرا به نظر مي رسد كه اعضاي هيئت مديره بايد مورد تائيد همه سهامداران باشند.

حال اگرشركت مذكور بخواهد از طريق تشكيل مجمع عمومي موسس اعضاي هيئت مديره خود را انتخاب كند لزوما نحوه تشكيل مجمع عمومي موسس اعضاي هيئت مديره خود را انتخاب كند لزوما نحوه تشكيل جلسه مجمع عمومي اخذ را مي بايد طبق ماده ٧٥ (ل.ا.ق.ت.). انجام گيرد. ماده مذكور دراين خصوص مقرر مي دارد:

(درمجمع عمومي موسس حضور عده اي از پذيره نويسان كه حداقل نصف سرمايه شركت را تعهد نموده باشند ضروري است .اگر در اولين دعوت اكثريت مذكور حاصل نشد. مجامع عمومي جديد فقط تا دو نوبت توسط موسسين دعوت مي شوند. مجمع عمومي جديد.

2- تشكيل مجمع عمومي موسس

تشكيل شركت سهامي - تشكيل مجمع عمومي موسس ١- اقدامات مقدماتي موسسين براي تشكيل مجمع

با توجه به ماده ١٦ (ل.ا.ق.ت) موسسين بايد قبل از تشكيل مجمع عمومي موسس

اعمال زير را انجام دهند:

رسيدگي به تعهدات پذيره نويسان حداكثر ظرف مدت يك ماه پس از انقضاي مهلت پذيره نويسي اعم از اينكه مهلت مذكور تمديد شده يا نشده باشد.

احراز اينكه كليه سرمايه شركت به طور صحيح پذيره نويسي شده باشد.

ملاحظه اين كه الااقل ٣٥ درصد كل سرمايه شركت بطور نقدي پرداخت گرديده است.

تعيين و اعلام تعداد سهام هر پذيره نويس.

جلب نظر كارشناس درارزيابي آورده هاي غيرنقدي كه فقط به موسسين تعلق دارد.

برابر ماده ٧٧ (ل.ا.ق.ت) صاحبان آورده غير نقدي از حق راي به هنگام رسيدگي مجمع موسس در مورد آورده هاي مذكور محروم مي باشند و از سوي ديگر سرمايه غير نقدي را كه موضوع مذاكره و راي مي باشد. از حيث حد نصاب جز سرمايه شركت منظور نمي داردند.

دعوت مجمع عمومي موسس كه چنين دعوتي در روزنامه كثير الانتشار به عمل مي آيد كه برابر بند ١٤ از ماده ٩ در طرح پذيره نويسي قبلا تعيين گرديده است.

به نظر مي رسد در دعوت مجمع عمومي موسس رعايت مفاد مواد ٩٧ و ٩٨ به بعد (ل.ا.ق.ت) الزامي باشد.

به دستور ماده ٩٨ (ل.ا.ق.ت) فاصله نشر دعوتنامه مجمع عمومي و تاريخ تشكيل آن حداقل ده روز و حداكثر چهل روز خواهد بود. ٢- وظايف مجمع عمومي موسس

مجمع عمومي موسسين شركت بايستي بدوا در اجراي ماده ١٠١ (ل.ا.ق.ت) هيئت رئيسه شامل رياست مجمع و نظار و منشي جلسه را انتخاب و برابر ماده ٧٤ (ل.ا.ق.ت) به گزارش موسسين رسيدگي و در صورت لزوم آن را تصويب نمايد. سپس ضمن احراز پذيره نويسي كليه سهام شركت و تاديه مبلغ لازم به تصويب طرح اساسنامه شركت و عنداللزوم به

اصلاح آن مبادرت و رزد و بالاخره مجمع مذكور اولين مديران و بازرس يا بازرسان شركت را انتخاب و روزنامه كثيرالانتشاري را براي آگهي هاي بعدي شركت تعيين نمايد. برابر ماده ٧٥ (ل.ا.ق.ت) حد نصاب لازم براي تشكيل مجمع عمومي موسس عبارت است از :

در دعوت اول بايد عده اي از پذيره نويسان كه حداقل نصف سرمايه شركت را تعهد نموده اند حاضر باشند و در دعوت دوم چنانچه دراولين دعوت حدنصاب مذكور حاصل نشد مجمع عمومي براي بار دوم دعوت مي شود كه دراين صورت حضور لااقل صاحبان ثلث سرمايه شركت الزامي است و چنانچه در دعوت سوم اكثريت لازم (صاحبان ثلث سرمايه شركت) در مجمع عمومي حاضر نشدند موسسين بايد عدم تشكيل شركت را اعلام دارند. در هر يك از مجامع فوق كليه تصميمات بايد به اكثريت ٣/٢ راي حاضر در جلسه اتخاذ گردد. تبصره ماده فوق د رنجمع عمومي موسس براي هر سهم حق يك راي قائل شه است و بدين ترتيب تعداد آرا برابر با تعداد سهام خواهد بود . پس از آنكه مديران و بازرسان شركت كتبا سمت خود را قبول نمودند از اين تاريخ شركت تشكيل شده محسوب مي شود( قسمت اخير ماده ١٧ ل.ا.ق.ت) .

3- تشكيل شركت سهامي خاص

تشكيل شركت سهامي - تشكيل شركت سهامي خاص شركت سهامي خاص شركتي است كه تمام سرمايه آن در موقع تاسيس منحصرا بوسيله موسسين تامين مي گردد. اول - تشريفات تشكيل شركت سهامي خاص

براي تشكيل شركت سهامي خاص رعايت نكات ذيل الزامي است:

١- اساسنامه شركت كه بايد به امضاي كليه سهام و گواهينامه بانكي حاكي از تاديه قسمت نقدي آن كه نبايد كمتر

از ٣٥% كل سهام باشد.

2- همچنين تاديه و تقويم سرمايه غير نقدي و تفكيك آن در اظهارنامه و ذكر سهام ممتاز در صورت وجود چنين سهامي.

٣- انتخاب اولين مديران و بازرس يا بازرسان شركت كه بايد در صورت جلسه اي قيد و به امضاي كليه سهامداران رسيده باشد.

٤- قبول سمت مديريت و بازرسي با رعايت قسمت اخير ماده ١٧

٥- ذكر نام روزنامه كثيرالانتشار جهت درج آگهي هاي شركت. دوم - خصوصيات شركت سهامي خاص

سرمايه شركت به هنگام تاسيس نبايد كمتر از ٠٠٠/٠٠٠/١ ريال باشد و نيز شركاي شركت نبايد كمتر از ٣ نفر باشند.

سهام شركت قابل معامله در بازار بورس نمي باشد و نقل انتقال سهام شركت مشروط به موافقت مديران يا مجامع عمومي صاحبان سهام است . ضمنا اين شركت نمي تواد مبادرت به صدور اوراق قرضه نمايد.

13- تعريف و انواع شركت سهامي

1- تعريف شركت سهامي

تعريف و انواع شركت سهامي - تعريف شركت سهامي برابر ماده اول لايحه اصلاح قسمتي از قانون تجارت مصوب ٢٤ اسفندماه ١٣٤٧ كه مي گويد: (شركت سهامي شركتي است كه سرمايه آن به سهام تقسيم شده و مسئوليت صاحبان سهام محدود به مبلغ اسمي آنها است) در شركت سهامي سرمايه شركت به سهام متساوي القيمه تقسيم شده مبلغ اسمي سهام و حتي در صورت تجزيه آن به قطعات سهام بايد متساوي باشد.

تجزيه سهم بدين صورت است كه هر سهم ممكن است به چند قطعه معين كه (پاره سهم) ناميده مي شود تجزيه گردد. هر پاره سهم داراي ارزش معين بوده ولي فاقد حقوق مربوط به يك سهم مي باشد و مجموع آنها يك سهم را تشكيل مي دهد.

2- انواع شركت سهامي

تعريف و انواع شركت سهامي - انواع شركت سهامي ماده ٤ لايحه اصلاح قانون تجارت مي گويد : شركت سهامي به دو نوع تقسيم مي شود:

نوع اول - شركتهاي سهامي عام هستند كه موسسين آنها قسمتي از سرمايه شركت را از طريق فروش سهام به مردم تامين مي كنند.

نوع دوم - شركتهاي سهامي خاص هستند كه تمام سرمايه آنها درموقع تاسيس منحصرا توسط موسسين تامين گرديده است.

3- جهات افتراق شركت سهامي عام و خاص

تعريف و انواع شركت سهامي - جهات افتراق شركت سهامي عام و خاص جهات افتراق دو شركت مذكور به شرح زير مي باشد:

شركت سهامي عام براي تامين سرمايه اقدام به پذيره نويسي عمومي مي نمايد ولي شركت سهامي خاص حق مراجعه به عامه را ندارد.

امكان صدور اوراق قرضه براي شركت سهامي عام وجود دارد ولي شركت سهامي خاص چنين حقي ندارد.

نقل وانتقال سهام در شركتهاي سهامي عام مشروط به مووافقت سهامداران نيست. ولي در شركت سهامي خاص چنين نقل و انتقالي منوط به توافق مديران يا مجامع عمومي شركت مي تواد باشد.

سهام شركت سهامي عام قابل عرضه در بازار بورس مي باشد ولي شركت سهامي خاص چنين اجازه اي ندارد.

حداقل سرمايه براي تاسيس شركت سهامي عام ٠٠٠/٠٠٠/٥ ريال مي باشد در حالي كه حداقل سرمايه براي تاسيس شركت سهامي خاص ٠٠٠/٠٠٠/١ ريال مي باشد .

مديران و سهامداران شركت سهامي عام حداقل ٥ نفر و شركت سهامي خاص حداقل ٣ نفر مي باشد (مواد ٣ و ١٠٧ ل.ا.ق.ت).

14- ماهيت حقوقي شركتهاي سهامي

1- نظريات مختلف

ماهيت حقوقي شركتهاي سهامي - نظريات مختلف در مورد ماهيت حقوقي شركت دو نظريه مختلف وجود دارد: دسته اول معتقدند كه شركت قراردادي بيش نيست كه بين شركائ تنظيم مي گردد و دسته دوم مي گويند كه شركت تجارتي شخصيت حقوقي مستقل دارد.

دلايل دسته اول از اين قرار است:

اولا: سهامدار قبلا با پذيره نويسي يا خريد سهام شركت رضايت خود را اعلام مي نمايد و چنين عملي در واقع امضاي قرار داد شركت مي باشد.

ثانيا: اختيارات مجامع عموي شركت ناشي از عقد است و سهامداران به مجامع مذكور اختيار مي دهند تا تصميمات در امور شركت بر

مبناي اكثريت آرا اتخاذ گردد و بدين ترتيب اقليت اراده اكثريت را مورد قبول قرار مي دهند.

ثالثا: شركت سهامي به وسيله نمايندگان انتخابي اداره مي شود كه اين امر بر ميناي عقد وكالت مي باشد و آنان امين مالكين مشاع مي باشند. برابر نظريه شخصيت حقوقي دارائي شخصي سهامداران از آورده هاي آنان به شركت منفك و مجزا مي گردد و در نتيجه طلبكاران شركت فقط حق دارند طلب خود را از طريق تعقيب از اموال شركت مطالبه نمايند و خود شركت نيز در صورت داين بودن مي تواند اقدام به وصول مطالبات خود كند. بنابراين دارائي متعلق به شخص حقوقي منفك از دارائي اشخاص حقيقي كه شركت را تاسيس نموده اند مي باشد.

2- شخص حقوقي در قانون تجارت ايران

ماهيت حقوقي شركتهاي سهامي - شخص حقوقي در قانوني تجارت ايران لايحه اصلاح قسمتي از قانون تجارت مصوب ٢٤ اسفندماه ١٣٤٧ با حذف تنظيم شركت نامه براي تاسيس شركت و الزام به تنظيم اظهارنامه و ضميمه نمودن آن به اساسنامه شركت ظاهرا به نظريه شخص حقوقي كه در آن شخصيت سهامداران مورد نظر نمي باشد توجه خاصي نموده است.

15- شركت هاي سهامي خاص و عام

1- تشريفات فروش سهام جديد

شركت سهامي خاص - تشريفات فروش سهام جديد - در شركت هاي سهامي عام

شركت هاي سهامي عام بايد قبل از عرضه كردن سهام جديد براي پذيره نويسي عمومي ابتدا طرح اعلاميه پذيره نويسي سهام جديد را به مرجع ثبت شركت ها تسليم و رسيد دريافت كنند. (ماده ١٧٣ لايحه اصلاحي).

آخرين ترازنامه و حساب سود و زيان شركت كه به تصويب مجمع عمومي رسيده است بايد به ضميمه طرح اعلاميه پذيره نويسي سهام جديد به مرجع ثبت شركت ها تسليم گردد و در صورتي كه شركت تا آن موقع ترازنامه و حساب سود و زيان تنظيم نكرده باشد اين نكته بايد در طرح اعلاميه پذيره نويسي قيد گردد (ماده ١٧٥ لايحه اصلاحي).

مرجع ثبت شركتها پس از وصول طرح اعلاميه پذيره نويسي و ضمائم آن و تطبيق مندرجات آنها با مقررات قانوني اجازه انتشار اعلاميه پذيره نويسي سهام جديد را صادر خواهد نمود . (ماده ١٧٦ لايحه اصلاحي).

اعلاميه پذيره نويسي سهام جديد بايد علاوه بر روزنامه كثير الانتشاري كه آگهي هاي شركت در آن نشر مي گردد حداقل در دو روزنامه كثيرالانتشار ديگر آگهي شود و نيز دربانكي كه تهد سهام در نزد آن به عمل مي آيد درمعرض ديد علاقه مندان قرارداده شود. در اعلاميه پذيره

نويسي بايد قيد شود كه آخرين ترازنامه و حساب سود و زيان شركت كه به تصويب مجمع عمومي رسيده است در نزد مرجع ثبت شركت ها و در مركز شركت براي مراجعه علاقه مندان آماده است (مده ١٧٧ لايحه اصلاحي).

خريداران ظرف مهلتي كه د راعلاميه پذيره نويسي سهام جديد معين شده است و نبايد از ٢ ماه كمتر باشد به بانك مراجعه و ورقه سهام را امضا كرده و مبلغي را كه بايد پرداخته شود تاديه و رسيد دريافت خواهند كرد. (ماده ١٧٨ لايحه اصلاحي).

پذيره نويسي سهام جديد به موجب ورقه تعهد خريد سهم به عمل مي آيد. ورقه تعهد سهم در دو نسخه تنظيم و با قيد تاريخ به امضاي پذيره نويسي يا قائم مقام قانوني او رسيده نسخه اول نزد بانك نگهداري و نسخه دوم با قيد رسيد وجه و مهر وامضاي بانك به پذيره نويس تسليم مي شود. در صورتي كه ورقه تعهد سهم را شخصي براي ديگري امضا كند هويت و نشاني كامل و سمت امضاي كننده قيد و مدرك سمت او اخذ و ضميمه خواهد شد. امضاي ورقه تعهد سهم به خودي خود مستلزم قبول اساسنامه شركت و تصميمات مجامع عمومي صاحبان سهام مي باشد. (ماده ١٤ و ١٥ لايحه اصلاحي ناظر به ماده ١٨٠ لايحه اصلاحي).

پس از گذشتن مهلتي كه براي پذيره نويسي معين شده است و در صورت تمديد بعد از انقضاي مدت تمديد شده هيئت مديره حداكثر تا يك ماه به تعهدات پذيره نويسان رسيدگي كرده و تعداد سهام هر يك از تعهد كنندگان را تعيين و اعلام و مراتب را جهت ثبت آگهي به مرجع ثبت

شركت ها اطلاع خواهد داد. هرگاه پس از رسيدگي به اوراق پذيره نويسي مقدار سهام خريداري شده بيش از ميزان افزايش سرمايه باشد هيئت مديره مكلف است ضمن تعيين تعداد سهام هر خريدار دستور استرداد وجه سهام اضافه خريداري شده را به بانك مربوط بدهد. (ماده ١٨١ لايحه اصلاحي).

هر گاه افزايش سرمايه شركت تا نه ماه از تاريخ تسليم طرح اعلاميه پذيره نويسي مذكور در ماده ١٧٤ به مرجع ثبت شركت ها به ثبت نرسد به درخواست هر يك از پذيره نويسان سهام جديد مرجع ثبت شركت كه طرح اعلاميه پذيره نويسي به آن تسليم شده است گواهي نامه اي حاكي از عدم ثبت افزايش سرمايه شركت صادر و به بانكي كه تعهد سهام و تاديه وجوه در آن به عمل آمده است ارسال مي دارد تا اشخاصي كه سهام جديد را پذيره نويسي كرده اند به بانك مراجعه و وجوه پرداختي خود را مسترد دارند. در اين صورت هر گونه هزينه اي كه براي افزايش سرمايه شركت پرداخت يا تعهد شده باشد به عهده شركت قرار مي گيرد.(ماده ١٨٢ لايحه اصلاحي). - در شركت هاي سهامي خاص

به موجب ماده ١٦٩ لايحه اصلاحي در شركت هاي سهامي خاص پس از اتخاذ تصميم راجع به افزايش سرمايه از طريق انتشار سهام جديد بايد مراتب از طريق نشر آگهي در روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهي هاي مربوط به شركت در ان متشر مي گردد به اطلاع صاحبان سهام برسد دراين آگهي بايد اطلاعات مربوط به مبلغ افزايش سرمايه و مبلغ اسمي سهام جديد و حسب مورد مبلغ اضافه ارزش سهم و تعداد سامي كه هر صاحب سهم به

نسبت سهام خود حق تقدم درخريد آنها را دارد و مهلت پذيره نويسي و نحوه پرداخت ذكر شود. در صورتي كه براي سهام جديد شرايطي خاصي در نظر گرفته شده باشد چگونگي اين شرايط در آگهي قيد خواهد شد . براي ثبت افزايش سرمايه شركت هاي سهامي خاص فقط تسليم اظهارنامه به ضميمه مدارك زير به مرجع ثبت شركت ها كافي خواهد بود:

- صورت جلسه مجمع عمومي فوق العاده كه افزايش سرمايه را تصويب نموده يا اجازه آن را به هيئت مديره داده است و در صورت اخير صورت جلسه هيئت مديره كه افزايش سرمايه را مورد تصويب قرارداده است.

- در يك نسخه از روزنامه اي كه آگهي مذكور در ماده ١٦٩ اين قانون در آن نشر گرديده است.

- اظهارنامه مشعر بر فروش كليه سام جديد و در صورتي كه سهام جديد امتيازاتي داشته باشد بايد شرح اميتازات و موجبات آن در اظهارنامه قيد شود.

- در صورتي كه قسمتي از افزايش سرمايه به صورت غير نقدي باشد بايد تمام قسمت غير نقد تحويل گرديده و با رعايت ماده ٨٢ اين قانون به تصويب مجمع عمومي فوق العاده رسيده باشد. مجمع عمومي فوق العاده در اين مورد با حضور صاحبان سهام شركت و پذيره نويسان سهام جديد تشكيل شده و رعايت مقررات مواد ٧٧ لغايت ٨١ اين قانون در آن قسمت كه به آورده غيرنقد مربوط مي شود الزامي خواهد بود و يك نسخه از صورتجلسه مجمع عمومي فوق العاده بايد به اظهارنامه مذكور ضميمه شود اظهارنامه هاي مذكور بايد به امضاي كليه اعضاي هيئت مديهر رسيده باشد .(ماده ١٨٣ لايحه اصلاحي). افزايش سرمايه از طريق

بالا بردن مبلغ اسمي سهام

دراين طريق شركت سهامي اقدام به بالا بردن بهاي اسمي سهام خود مي نمايد به طور مثال شركتي داراي پانصد سهم هزار ريالي است و مي خواهد سرمايه اش را دو برابر كند. مجمع عمومي اين طريق را مورد تصويب قرار مي دهد و مقرر مي كند كه از اين پس هر سهم ٢٠٠٠ ريال ارزش خواهد داشت واز صاحبان سرمايه مي خواهد كه به نسبت سهامي خود مبلغ اضافي را پرداخت كنند.

افزايش سرمايه در شركت هاي سهامي خاص به روش مذكور مشكل چنداني ايجاد نمي كند ولي در شركت هاي سهامي عام بايدكه مبلغ اسمي هر سهم پس از افزايش سرمايه از ده هزار ريال بيشتر نشود. (ماده ٢٩ لايحه اصلاحي).

افزايش سرمايه از طريق بالابردن مبلغ اسمي سهام موجود در صورتي كه براي صاحبان سهام ايجاد تعهد كند ممكن نخواهد بود مگر آنكه كليه صاحبان سهام با آن موافق باشند. (ماده ١٥٩ لايحه).

اين ماده در راستاي ماده ٩٤ لايحه قانوني ١٣٤٧ و اين قاعده كلي تدوين شده است كه هيچ اكثريتي حق ندارد بر تعهدات شركا بيفزايد. مفهوم اين قاعده اين است كه نمي توان شركا را وادار كرد علاوه بر آنچه رد شركت دارند. مبلغي به شركت بياورند. برعكس به نظر ما ايرادي ندارد اگر سود تقسيم شده شركا در شركت بابت اضافه ارزش سهام گذاشته شود چون عدم تقسيم سود به معناي افزودن بر تعهد شركا نيست.

درموردي كه افزايش سرمايه از طريق بالابردن مبلغ اسمي سهام موجود صورت مي گيرد كليه افزايش سرمايه بايد نقدا پرداخت شود و نيز سهام جديدي كه در قبال افزايش سرمايه صادر مي

شود بايد هنگام پذيره نويسي بر حسب مورد كلا پرداخته يا تهاتر شود. (ماده ١٨٨ لايحه اصلاحي). مقررات كلي مربوط به افزايش سرمايه

تصميم مربوط به افزايش سرمايه در صلاحيت انحصاري مجمع عمومي فوق العاده مي باشد. اساسنامه شركت نمي تواند متضمن اختيار افزايش سرمايه براي هيئت مديره باشد. (ماده ١٦٤ لايحه اصلاحي).

براي افزايش سرمايه شركت رعايت ٣ شرط ضروريست:

- تصويب مجمع عمومي فوق العاده (ماده ٨٣ لايحه اصلاحي).

- تاديه تمام سرمايه قبلي شركت . (ماده ١٦٥ لايحه اصلاحي).

- تاديه مبلغي افزايش سرمايه. (ماده ١٨٨ لايحه اصلاحي). مجمع عمومي فوق العاده به پيشنهاد هيئت مديره پس از قرائت گزارش بازرسان شركت درمورد افزايش سرمايه شركت اتخاذ تصميم مي كند. مجمع مزبور ضمن اتخاذ تصميم نسبت به افزايش سرمايه شرايط مربوط به فروش سهام جديد و تاديه قيمت آن را تعيين يا اختيار آن را به هيئت مديره مديره واگذار خواهد كرد. هيئت مديره در هر حال مكلف است در هر نوبت پس از عملي ساختن افزايش سرمايه حداكثر ظرف ١ ماه مراتب را ضمن اصلاح اساسنامه در قسمت مربوط به مقدار سرمايه ثبت شده شركت به مرجع ثبت شركت ها اعلام كند تا پس از ثبت جهت اطلاع عموم آگهي شود. كاهش سرمايه و انواع آن

كاهش سرمايه هم در فرضي كه شركت به سبب زيان در شرايط نامطلوبي قرار دارد مفيداست وهم در فرضي كه شركت سود ده است. هرگاه شركت به سبب زيان قسمتي از سرمايه اشت را از دست بدهد تا اين ضرر جبران نشود تقسيم سود ميان شركا انكان پذير نخواهد بود. البته قبل از تقسيم سود بايدمبلغي نيز به عنوان اندوخته الزاما

كنار گذاشته شود. با كاهش سرمايه به حد دارايي واقعي آن شركا مي توانند در صورت سوددهي شركت سود حاصل را بين خودتقسيم كنند چه لازم نيست مانند فرض ذكر شده منتظر جبران كمبود سرمايه ناشي از زيان بمانند. هرگاه شركت از لحاظ مالي در وضعيت مطلوبي باشد كاهش سرمايه كمتر مورد پيدا مي كند ولي اگر هم سرمايه اش كاهش يابد بي فايده نخواهد بود. در واقع ممكن است دارايي شركت كافي باشد در حالي كه هنوز قسمتي از مبلغ اسمي پرداخت نشده سهام موجب مي شود بدهي شركا به شركت از ميان برود. كاهش سرمايه بر دو نوع مي باشد:

اجباري: شركتهاي سهامي در پاره اي موارد به موجب قانون مكلف به كاهش سرمايه خود مي باشند از جمله موارد آن ماده ١٤١ لايحه اصلاحي مي باشد كه به موجب آن اگر بر اثر زيان هاي وارده حداقل نصف سرمايه شركت از ميان برود هيئت مديره مكلف است بلافاصله مجمع عمومي فوق العاده صاحبان سهام را دعوت نمايد تا موضوع انحلال يا بقا شركت مورد و راي واقع شود. هرگاه مجمع مزبور راي به انحلال شركت ندهد بايد در همان جلسه و با رعايت اينكه سرمايه شركت از حداقل قانوني كمتر نشود سرمايه شركت را به مبلغ سرمايه موجود كاهش دهد.

اختياري: علاوه بر كاهش سرمايه به صورت اجباري شركت هاي سهامي مي توانند هر وقت كه مايل باشند با رعايت تشريفات قانوني نسبت به كاهش سرمايه اقدام نمايند. (ماده ١٨٩ لايحه اصلاحي).

طرق كاهش سرمايه

در تبصره ١٨٩ لايحه اصلاحي دو طريق براي كاهش سرمايه پيش بيني گرديده است: - از طريق كاهش تعداد سهام

شركت:

در اين روش شركت سهامي بدون اينكه از مبلغ اسمي سهام بكاهد اقدام به كاهش تعداد سهام موجود شركت مي نمايد. بطور مثال شركت با صدور سهام جديد مقرر مي دارد كه هر دو سهم سابق با يك سهم جديد تعويض گردد. سهامداران در اين صورت با مراجعه به شركت به نسبت تعيين شده سهام جديد دريافت مي دارند كه البته مبلغ اسمي سهام جديد با سهام قديم تفاوت ندارد. در اين روش مشكل سهم منفرد باقي مي ماند. - از طريق كاهش مبلغ اسمي سهام شركت:

دراين روش اسمي سهام شركت كاهش پيدا مي كند و سهام قديم شركت كلا باطل مي گردد و سهام جديد كه از ارزش اسمي كمتر برخوردار هستند بين سهامداران شركت با توجه به تعداد سهام آنهاتوزيع مي گردد.

2- تعريف شركت سهامي خاص

شركت سهامي خاص - تعريف شركت سهامي خاص شركتي است بازرگاني كه تمام سرمايه آن منحصرا توسط موسين تامين گرديده و سرمايه آن به سهام تقسيم شده و مسئوليت صاحبان سهام محدود به مبلغ اسمي سهام آنها است و تعداد سهامداران نبايد از سه نفر كمتر باشد. عنوان شركت سهامي خاص بايد قبل از نام شركت يا بعداز آن بدون فاصله بانام شركت بطور روشن و خوانا قيد شود .

3- مسئوليت مدني

شركت سهامي خاص - مسئوليت مدني قانون در مورد تشكيل شركت سهامي مقرراتي پيش بيني نموده است كه موسسين شركت موظفند آنها را رعايت نموده و انجام آن اعمال جز قواعد آمره بوده و موسسين شركت نمي توانند با تراضي و توافق و يا تصريح در اساسنامه از انجام آن قواعد صرفنظر نمايند لذا اگر قواعد مربوط به تاسيس شركت رعايت نگردد بطور مثال كليه سهام شركت پذيره نويسي نشده است ولي موسسين شركت چنين وانمود نمايند كه تمام سهام شركت پذيره نويسي شده است در اين صورت هر ذينفع مي تواند تقاضاي بطلان شركت را از دادگاه بخواهد در هر حال اگر دادگاه نيز حكم به بطلان شركت بدهد موسسين و مديران و بازرسان و سهامداران شركت نمي توانند در مقابل اشخاص ثالث به اين بطلان استناد نمايند (ماده ٢٧٠).

در صورتي كه قبل از بطلان (صدور حكم بطلان) شركت موجبات بطلان مرتفع شود دادگاه قرار سقوط دعوي را به جهت رفع موجبات بطلان صادر خواهد كرد در هر حال خواند دعوي مي تواند تقاضاي استمهال نموده تا موجبات بطلان شركت را برطرف نموده و دادگاه مي تواند مهلتي كه بيش از شش ماه

نباشد جهت رفع موجبات بطلان تعيين نمايد و اگر در ظرف مهلت مزبور رفع نقص نگرديده و موجبات بطلان برطرف نگردد دادگاه حكم مقتضي صادر خواهد كرد(ماده ٢٧٢). سئوال: اگر دادگاه اقدام به صدور حكم مبني بر بطلان شركت نمايد و از اين حكم به اشخاص ثالث و سهامداران شركت زيان وارد گردد اين خسارت وارده چگونه جبران مي گردد؟ دراين صورت ماده ٢٧٣ مسئولين بطلان شركت را در مقابل خسارت وارده متضاما مسئول دانسته است در مورد اصطلاح متضامنا لازم به توضيح است كه كليه اشخاصي كه باعث ورود خسارت به شركت گرديده اند موظف هستند هر كدام از آنها در صورت مراجعه كساني كه زيان ديده اند كليه خسارت شخص زيان ديده را جبران نمايند ايشان نمي توانند خسارت را تقسيط كنند وبه اين استناد كه او يكي از مسئولين مي باشد از پرداخت خسارات خودداري نمايد بنابراين تمام زيان ديدگان مي توانند براي جبران خسارت خودبه همه كساني كه به آنها خسارت وارد كرده اند رجوع نمايند و يا براي كل زيان وارده به يكي از متخلفين رجوع نمايند وتنها شخص پرداخت كننده اگر بيش از سهم خود واندازه خسارت وارده كه بايد در نهايت بين متضامنين تقسيم گردد پرداخت نمايد مي تواند به نسبت مازاد بر پرداخت به ساير مسئولين رجوع نمايد.

درهر حال در صورتي كه دادگاه حكم به بطلان شركت را صادر نمايد دادگاه ضمن صدور حكم بطلان شركت يك يا چند نفر را جهت تصفيه امر شركت به عنوان مدير تصفيه انتخاب مي نمايد و دادگاه خود ميزان حق الزحمه مديران تصفيه را مشخص مي نمايد و در صورتي

كه مدير يا مديران تصفيه از قبول سمت مزبور خودداري نمايند امر تصفيه به اداره تصفيه امور ورشكستگي حوزه خود دادگاه صادر كننده حكم ارجاع مي گردد (ماده ٢٧٥). مطالبه خسارت سهامداران از مديران

ماده ٣٢٨ مدني در مبحث الزامات خارج از قرارداد (اتلاف) كساني را كه باعث تلف يا نقص و يا ورود خسارت به ديگري شده اند را مسئول جبران خسارت نموده است و حتي در ماده ٣٣١ ق. مدني اگر تلف به طور مستقيم هم نبوده و شخص سبب ورود ضرر باشد و به تسبيت به ديگري زيان وارد نموده باشد نيز مسئول جبران خسارت مي باشد البته در فرض دوم بايد اظهار نمود كه مسبب در صورتي مسئول جبران خسارت است كه اقوي از مباشر تلف باشد. ماده ٢٧٦ اظهار داشته كه شخص و يا اشخاصي كه حداق ٥/١ يا ٢٠ درصد سهام شركت را دارا باشند مي توانند در صورت تخلف و تقصير مديران شركت به هزينه خود عليه هر يك از مديران و يا تمام آنها طرح شكايت نموده وتقاضاي جبران خسارت وارده را به شركت بنمايند دراين صورت اگر مديران شركت تقصيرشان احراز گردد و محكوم شوند علاوه بر جبران خسارت وارده را به شركت بنمايند دراين صورت اگر مديران شركت تقصيرشان احراز گردد و محكوم شوند علاوه بر جبران خسارت وارده به شركت مسئول پرداخت كليه خساراتي خواهند بود كه از طريق دادرسي به شكات وارد شده است (از باب تسبيت) و اگر تقصير مديران احراز نگردد هزينه مزبور به عهده خود خواهانها مي باشد سئوال: آيا موسسين شركت مي توانند در زمان تاسيس در اساسنامه شركت شرط

عدم مسئوليت مديران را در رابطه با خسارتهاي وارده توسط آنها به شركت را بنمايند؟ به نظر مي رسد كه اين شرط ممكن است در مقابل سهامداران قابل استناد باشد ولي در مقابل اشخاص ثالث قابل استناد نمي باشد و از طرف ديگر شرط عدم مسئوليت فقط در صورتي مورد قبول مي باشد كه خسارت وارده عمدا نبوده و مدير مزبور به عمد باعث ورود ضرر نگرديده باشد چرا كه شرط عدم مسئوليت در مورد خسارت هاي عمومي قابل اجرا نمي باشد. سئوال: آيا اساسنامه شركت و يا مجمع عمومي مي توانند حق اقامه دعوي بر عليه مديران شركت را محدود نمايند؟ طبق ماده ٢٧٧ چنين شرطي فاقد اثر بوده و نمي توان حق اقامه دعوي را محدود نمود. تطبيق وضع شركت هاي موجود با قانون جديد

بعد از تصويب لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت مصوب سال ١٣٤٧ قانونگذار در ماده ٢٨٤ اين قانون مقرر نمود كه از تاريخ تصويب اين قانون به مدت سه سال كليه شركت هاي سهامي موظفند خود را به صورت يكي از شركت هاي سهامي عام يا خاص و يا ديگر شركت هاي موجود در قانون تجارت درآورده والا منحل محسوب خواهند شد از طر ديگر مي دانيم كه تغيير اساسنامه شركت از وظايف مجمع عمومي فوق العاده مي باشد در صورتي كه ماده ٢٨٥ اين قانون به طور استثنايي اين وظيفه را به عهده مجمع عمومي عادي گذاشته است مگر اينكه تغيير اساسنامه مستلزم افزايش سرمايه باشد كه در اين صورت بايد به تصويب مجمع عمومي فوق العاده برسد. براي تبديل شركت سهامي به شركت سهامي خاص اولا

بايد سرمايه شركت تا حداقل ميزان مقرر سرمايه در قانون يعني يك ميليون ريال افزايش يافته و اساسنامه شركت بايد مطابق قانون جديد اصلاح گردد و مراتب بايد جهت ثبت به مرجع شركتها اعلام شود و مرجع مزبور پس از احراز تطبيق وضع شركت با مقررات جديد مراتب را ثبت نموده و به هزينه شركت آگهي خواهد نمود. مي دانيم كه يكي از مواردي كه در موقع افزايش سرمايه شركت بايد رعايت شود اين است كه سرمايه قبلي شركت كلا پرداخت شده باشد و سهامداران سابق از بابت تاديه وجوه تعهدي بابت سهامي كه ابتياع نموده اند بايد به شركت بدهكار نباشند ولي در ماده ٢٨٨ قانون جديد اين الزام برداشته سده و شركت هايي كه جهت تطبيق شرايط خود با شركت سهامي خاص مجبور افزايش سرمايه باشند لازم نيست كه چنين شرطي را رعايت نمايند. درهر حال ضمانت اجراي عدم تطبيق شركت با يكي از شركت هاي موجود يا سهامي خاص و عام را ماده ٢٩٧ اين قانون پيش بيني نموده و رئيس و اعضاي هيئت مديره و مديرعامل را ماده ٢٩٧ اين قانون پيش بيني نموده و رئيس و اعضاي هيئت مديره و مديرعامل كه اقدام به دعوت مجمع عمومي عادي يا فوق العاده ننمايند و يا مدارك و اسناد لازم را جهت تطبيق شركت به مرجع ثبت شركت ها تسليم ننمايند به مجازات مقرر در ماده مارالذكر محكوم شده و علاوه بر مجازات كيفري اعضاي مزبور متضمنا مسئول خسارت وارده كه بر اثر انحلال شركت به وجود آمده خواهند بود بنابراين هر يك از اعضاي مزبور كه بخواهند ازمجازات فوق و مسئوليت

مدني تبري جويند بايد اين وظيفه قانوني را به ساير مسئولين تذكر داده و علاوه بر اين بوسيله اظهارنامه رسمي اين موضوع را به اطلاع تك تك اعضا برساند اگر جلسات هيئت مديره به جهتي تشكيل نگردد ارسال اظهارنامه رسمي كفايت مي كند.

4- جرايم مربوط به سهام

شركت سهامي خاص - جرايم مربوط به سهام ماده ٢٤٣ كليه اعمالي را كه بايد از بدو تاسيس تا زمان انتشار اوراق سهام شركت و پذيره نويسي رعايت شود را مدنظر قرارداده وتخلفاتي را كه ممكن است در اين مرحله صورت بگيرد را در بندهاي ٦ گانه آورده وضمانت اجراي آن نيز مجازات صدر ماده مي باشد. ماده ٢٤٤ جرايم مربوط به سهام شركت مي باشد لذا كساني كه درشركت سهامي بدون ذكر مبلغ اسمي سهم يا گواهينامه موقت سهمي صادر نمايد با اين سهام و گواهي نامه موقت را كه در آن مبلغ اسمي قيد نشده است را به فروش برساند و يا سهمي بي نام را بدون اينكه تمام مبلغ اسمي آن پرداخت شده باشد بفروشد و يا حتي در معرض فروش قراردهد و يا كساني كه سهام با نام را قبل از اينكه حداقل سي و پنج درصد مبلغ اسمي آن پرداخت شده باشد را صادر نمايد و يا بفروشد و يا حتي در معرض فروش قرار دهد به مجازات مقرر دراين ماده محكوم خواهد شد. مطابق قانون در سهام و گواهي نامه موقت اسمي بايد قيد شود و لذا اگر مبلغ اسمي آن قيد نشده باشد به جهت مجهول بودن ارزش واقعي سهام مزبور ممكن است به اشخاص ثالث زيان وارد شده و بدين جهت قانونگذاري را

منع نموده است و يا فروش سهام قبل از آن كه مبلغ اسمي آن پرداخت شده باشد ممنوع است در اين ماده كلمه معرض فروش نيز ذكر شده است لذا چنين نتيجه مي توان گرفت كه اگر سهام شركتي كه تمام مبلغ اسمي آن پرداخت نشده باشد در معرض فروش قرار داده شود حتي اگر مشتري نيز جهت خريد آن سهام پيدا نشود باز هم جرم واقع شده يعني حصول نتيجه فروش براي تحقق جرم لازم نيست (ماده ٢٤٥ لايحه قانوني). مي دانيم كه هيئت مديره شركت هاي سهامي داراي وظايف خاص بوده بطور مثال ايشان موظفند در صورتي كه مبلغ اسمي سهام درظرف مهلت مقرر قانوني پرداخت نشده باشد مجمع عمومي فوق العاده را جهت تقليل سرمايه شركت تا ميزان سرمايه پرداختي دعوت نمايند لذا اگر به وظيفه اي كه قانون به آنها محول كرده است عمل ننمايند به مجازات دو ماه تا شش ماه حبس محكوم خواهند شد و يا اگر قبل از پرداخت تمام سرمايه شركت اقدام به صدور اوراق قرضه نمايند بنابراين هيئت مديره كه توسط مجمع عمومي موسس و ياعادي انتخاب مي شود ممكن است چنين اختياري نيز براي يك يا چند مرتبه انتشار اوراق قرضه را نيز داشته باشند لذا اگر قبل از پرداخت تمام سرمايه شركت توسط سهامداران اقدام به انتشار اوراق قرضه را نيز داشته باشند لذا اگر قبل از پرداخت تمام سرمايه شركت توسط سهامداران اقدام به انتشار اوراق قرضه نمايند مرتكب تخلف شده و مشمول مجازات ماده ٢٤٦ مي گردند. درهر حال اگر در جلسات هيئت مديره كه جهت بررسي اوضاع شركت و انجام وظايف

محوله تشكيل مي شود هريك از اعضا كه به ديگران تذكر دهد كه به جهت عدم ايفا تعهدات شركا مبني بر پرداخت ديوني كه از بابت خريد سهام موظف به پرداخت آن مي باشند سرمايه شركت تحقق پيدا نكرده لذا به هيئت مديره اخطار نمايد كه براي تقليل سرمايه شركت وانجام وظيفه قانوني بايد مجمع عمومي فوق العاده را دعوت نمود ولي ديگر اعضا التفاتي به اظهارات او نكنند عضو مزبور از مقررات جزايي معاف خواهد بود مشروط بر اينكه اين امر را مطابق اظهارنامه رسمي به هر يك از اعضاي هيئت مديره اعلام نمايد (ماده ٢٤٧)

سئوالي كه مطرح مي شود اينكه اگر جلسات هيئت مديره به هر دليل بطور مثال نرسيدن به حد نصاب قانوني تشكيل نگردد براي سلب مسئوليت جزايي از خود چه بايد كرد؟ قسمت اخير ماده ٢٤٧ پاسخ اين سئوال را داده كه عضو مزبور با ارسال اظهارنامه رسمي جهت هر يك از اعضاي هيئت مديره از مقررات جزايي بري شده و مسئوليت جزايي نخواهد داشت. ماده ٢٤٩ كساني كه مرتكب اعمال مندرج در اين ماده شوند را به عنوان كلاهبردار نام برده است. بنابراين افرادي كه با توسل به وسايل متقلبانه ديگران را برخلاف واقع تشويق به خريد سهام شركت نمايند و يا اطلاعات واهي وغيرواقع و موهوم ارائه نمايند و باعث اغوا افراد گردند مشمول مجازات كلاهبرداران بوده و اكنون با توجه به تصويب قانون مرتكبين اختلاس و ارتشا و كلاهبرداري مرتكبين اعمال مندرج در ماده مشمول مجازات ١ تا ٧ سال حبس مي باشند. مديرعامل و رئيس و اعضاي هيئت مديره كه قبل از ثبت افزايش سرمايه شركت

و يا در صورتي كه افزايش سرمايه شركت به صورت مزورانه باشد به ده هزار ريال تا يكصد هزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد وهم چنين در صورتي كه قبل از پرداخت تمامي مبلغ اسمي سهام سابق اقدام به صدور و انتشار سهام جديد نمايند به مجازات دو ماه تا شش ماه حبس محكوم خواهند شد(٢٦١) در مورد قسمت اخير ماده ٢٦١ در صورتي جرم محقق شده است كه علاوه بر صدور سهام منتشر هم بشود بنابراين اگر قبل از انتشارو بعد از صدور متخلفين از انتشار سهام مزبور خودداري نمايند آنان را نمي توان به صرف صدور سهام جديد مجرم شناخت پس صدور سهام يكي از عناصر مادي جرم است در صورتي عنصر مادي جرم تحقق كامل پيدا مي نمايد كه سهام متشر نيز بشود. در موقع افزايش سرمايه شركت حق تقدمي جهت پذيره نويسي سهام منتشره جديدي براي سهامداران سابق در نظر گرفته شده است كه ايشان مي توانند سهام جديد را قبل از اشخاص ثالث پذيره نويسي نمايند البته اين حق تقدم در صورتي كه مجمع عمومي فوق العاده برخلاف اين حق انتشار سهام جديد را به جهتي از مصالح شركت جهت افراد خاصي صادر نكرده باشد و يا حق تقدم سهامداران سابق را از آنان سلب نكرده باشد در صورتي كه رئيس يا اعضاي هيئت مديره مديرعامل اين حق تقدم را از سهامداران قديمي برخلاف قانون سلب كنند و يا مهلت لازمه را جهت پذيره نويسي به سهامداران سابق ندهند در اين صورت به جزاي نقدي از بيست هزار ريال تا دويست هزار ريال محكوم خواهند شد (بند ١ ماده

٢٦٢) و همچنين اگر رئيس يا اعضاي هيئت مديره يا مديرعامل جهت تضييع حق تقدم سهامداران سابق جهت پذيره نويسي سهام جديد برخلاف واقع اطلاعات نادرست در اختيار مجمع عمومي بگذارند به حبس از شش ماه تا ٣ سال يا جزاي نقدي از يكصدهزار ريال يا يك ميليون ريال يا به هر دو مجازات محكوم خواهند شد(ماده ٢٦٣). درمورد كاهش سرمايه شركت نيز رئيس يا اعضاي هيئت مديره هر شركت سهامي موظفند كه مساورات در حقوق سهامداران را رعايت نموده و پيشنهاد راجع به كاهش سرمايه شركت را حداقل چهل و پنج روز قبل از تشكيل مجمع عمومي فوق العاده به بازرس شركت جهت ارائه گزارش و راپرت به مجمع تسليم نمايند و تصميمات مجمع عمومي فوق العاده را دائر بر تصويب كاهش سرمايه شركت را از طريق روزنامه رسمي و روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهي هاي مربوط به شركت در آن نشر مي گردد جهت اطلاع عموم منتشر نمايند درغير اين صورت به مجازات مقرر در ماده ٢٦٤ محكوم خواهند شد.

5- انحلال و تصفيه و اشكالات قانوني

شركت سهامي خاص - انحلال و تصفيه و اشكالات قانوني انحلال واژه مصطلحي است كه براي خاتمه دادن به حيات يك شركت تجاري استفاده مي شود. ممكن است واژه انحلال مترادف با واژه تصفيه دانسته شود در صورتي كه انحلال مرحله اي پيش از مرحله تصفيه شركت است. در مرحله انحلال تصميم به پايان فعاليت شركت گرفته مي شود ولي در دوران تصفيه شركت به سوي ختم حيات شخصيت حقوقي پيش مي رود.

انحلال يا تصفيه در حقيقت مرحله اي است كه اموال و دارايي هاي شركت جمع آوري و فروخته مي شود و

آنگاه تعهدات و ديون شركت ايفا ودر صورت وجود دارايي مازاد موجودي بين شركا (بر طبق اساسنامه) تقسيم مي گردد.

6- ارگان تصميم گيرنده

شركت سهامي خاص - ارگان تصميم گيرنده اساسنامه مهمترين ركن شركت سهامي است. در واقع چهارچوب روابط و تقسيم منافع و زيان و نحوه اداره شركت را اساسنامه معين ميكند. اساسنامه تابع نظر موسسين و اكثريت دارندگان سهام است و بخاطر اهميت آن قانون موارد الزام آوري را در آن شرط نموده است بعبارتي ديگر اساسنامه در تشكيل شركتهاي سهامي نقش مهم و موثري دارد و در واقع عقد شركت در قالب تنظيم اساسنامه و امضاي آن منعقد مي گردد. به دستور بند ١ از ماده ٢٠ (ل.ا.ق.ت) اساسنامه شركت در شركتهاي سهامي خاص مي بايست به امضاي كليه سهامداران رسيده باشد. ليكن در ماده ١٥ (ل.ا.ق.ت) در شركت هاي سهامي عام امضاي ورقه سهم بخودي خود مستلزم قبول اساسنامه شركت است. اين عقد پس از تصويب اساسنامه با قبول سمت از ناحيه مديران و بازرسان شركت شخصيت حقوقي شركت را ايجاد و سپس با ثبت آن به مرحله كمال خود مي رسد(مواد ١٧ و ٢٠ و ٢٢ از (ل.ا.ق.ت) لذا اساسنامه در واقع قانون حاكم بر شركت هاي سهامي است فلذا چنانچه با مقررا لايحه مورد اشاره مغايرت نداشته باشد اختيارات و نحوه تشكيل مجامع عمومي را مي توان درآن پيش بيني نمود. اين امر در ماده ٧٢(ل.ا.ق.ت) چنين مقرر شده است: (مجمع عمومي شركت سهامي از اجتماع صاحبان سهام تشكيل مي شود. مقررات مربوط به حضور عده لازم براي تشكيل مجمع عمومي و آرا لازم جهت اتخاذ تصميمات در اساسنامه معين خواهد

شد مگر در مواردي كه به موجب قانون تكليف خاص براي آن مقرر شده باشد. حال سئوال اين است كه چنانچه نصاب مقرر در تشكيل جلسات مجمع از حداقل مقرر در قانون كمتر باشد و يا تصميمات اتخاذ شده با مقررات آمره (ل.ا.ق.ت) مغايرت داشته باشد تكليف چيست؟ آيا صرف تقاضاي ابطال تصميمات اتخاذ شده كافي است يا ضمن ابطال تصميمات ابطال آن قسمت از اساسنامه نيز لازم است؟ به نظرمي رسد مي بايست قائل به تفكيك شد. چنانچه در اساسنامه مقرراتي مغاير با قانون - حداقل از حيث نصاب تشكيل جلسات - تصويب شده باشد ضمن ابطال تصميمات اتخاذ شده ابطال اساسنامه نيز از اين حيث لازم است. اگر چه فقط ابطال تصميمات غيرقانوني تقاضا شود با ايقاي اساسنامه مجامع بعدي حق تصويب مقررات مغايرت با اساسنامه را نخواهد داشت. ليكن با ابطال اساسنامه يا مجمع عمومي فوق العاده جهت تغيير اساسنامه دعوت خواهد شد و يا شركت ناچار است براساس مقررات لايحه تصميم بگيرد. و اما چنانچه اساسنامه مغايرتي با قانون نداشته باشد معذلك مجامع عمومي برخلاف مصوبات اساسنامه و قانون اخذ تصميمات نمايند فقط تصميمات اتخاذ شده بايستي در محاكم عمومي صالحه با رعايت مواد ٢٧٠ تا ٢٧٣(ل.ا.ق.ت) ابطال گردد.

7- مزاياي مديران

شركت سهامي خاص - مزاياي مديران براي اعضاي موظف وغير موظف هيئت مديره در (ل.ا.ق.ت) مزايايي منظور گرديده كه ذيلا مختصري درباره آن به صحبت مي پردازيم.

به موجب صدر ماده ١٣٤ لايحه مذكور (مجمع عمومي صاحبان سهام مي تواند باتوجه به ساعات حضر اعضاي غير موظف هيئت مديره در جلسات هيئت مزبور پرداخت مبلغي را به طور مقطوع بابت حق حضور

آنها در جلسات هيئت مزبور پرداخت مبلغي را به طور مقطوع بابت حق حضور آنها در جلسات تصويب كند. مجمع عمومي اين مبلغ را با توجه به تعداد ساعات و اوقاتي كه هر عضو هيئت مديره در جلسات هيئت حضور داشته است تعيين خواهد كرد...) بنابراين به ساعات غيبت هر يك از مديران غير موظف حق حضور مزبور تعلق نخواهد گرفت. به طوري كه ملاحظه مي گردد حق حضور جلسات هيئت مديره فقط به مديران غير موظف شركت پرداخت مي گردد. حق حضور مذكور جز هزينه هاي عمومي شركت منظور مي شود.

به موجب ماده ١٣٤(ل.ا.ق.ت) مي توان درصدي از سودخالص سالانه شركت را به عنوان پاداش براي اعضاي هيئت مديره اعم از موظف يا غير موظف تعيين نمود. پرداخت اين پاداش به اعضا داراي دو شرط است. يكي آنكه اين موضوع در اساسنامه شركت پيش بيني شده باشد ديگر آنكه مجمع عمومي عادي سالانه پرداخت آن را تصويب كند. قسمت دوم ماده ١٣٤ در اين خصوص مقرر مي دارد: (... همچنين در صورتي كه در اساسنامه پيش بيني شده باشد مجمع عمومي مي تواند تصويب كند كه نسبت معيني از سود خالص سالانه شركت به عنوان پاداش به اعضاي هيئت مديره پرداخت شود) بايد توجه داشت كه به موجب ماده ٢٤١ (ل.ا.ق.ت) پاداش مذكور نبايد در شركت هاي سهامي عام از پنج درصد و درشركت هاي سهامي خاص از ده درصد سودي كه در همان سال به صاحبان سهام پرداخت مي شود تجاوز كند. مجددا يادآوري مي شود كه پاداش مذكور هم به اعضاي موظف تعلق مي گيرد هم به اعضاي غير موظف. - در

اينجا بي مناسبت نيست مختصري درباره اعضاي موظف و غيره موظف هيئت مديره بطور جداگانه به بحث بپردازيم:

ا

عضاي غير موظف هيئت مديره- اعضاي مذكور سهامداران شركت بوده و بجز رابطه مديريت ارتباط كاري ديگري با شركت ندارند. اين مديران وكيل و امين شركت بوده كه حقوق و اختيارات شركت را طبق مقررات موضوعه و اساسنامه آن اعمال مي نمايند و از اين جهت اعمال آنها شركت محسوب م يشود بنابراين به منزله كارفرماي شركت مي باشند. بنابراين رابطه اعضاي غير موظف باشركت به هيچ وجه رابطه استخدامي نيست و چنانچه هر يك از آنها از عضويت هئيت مديره مستعفي يا معزول يا به هر علت ديگري بركنار گردند نمي توانند بابت عضو مذكور به مراجع مشمول قانون كار و لاجرم هيچ يك از حمايت هاي مندرج در آن نيستند ادعاي آنها در مراجع مذكور قابليت استماع ندارد. اعضاي موظف هيئت مديره - اصطلاح (اعضاي موظف) به صراحت در (ل.ا.ق.ت) به كار نرفته فقط در مقابل (اعضاي غيرموظف) مندرج درماده ١٣٤ به ناچار عبارت مذكور مصطلح گشته است و ظاهرا به سهامداري اطلاق مي گردد كه علاوه بر عضويت درهيئت مديره به شغلي از مشاغل شركت اشتغال دارد. ممكن است اين اشتغال قبل از مديريت در شركت باشد يا آنكه پس از برگزيده شدن به سمت مديري در هيئت مديره تصدي يكي از مشاغل شركت را نيز عهده دار گرديده است. قانونگذار مقررات ويژه اي درباره قرارداد كار عضو هيئت مديره را با شركت پيش بيني نكرده است و ظاهرا از نظر مقررات كاري مشمول مقررات استخدامي شركت است چنانچه شركت دولتي مشمول مقررات خاص باشد

مدير مذكور هم از نظر شغلي تابع مقررات شركتي است كه در آن به كار مشغول گرديده واگر شركت از نظر استخدامي تابع مقررات قانون كار باشد (اين گونه شركت ها ممكن است حتي دولتي مشمول مقررات خاص هم باشند ولي مجاز باشند كه طبق مقررات قانون كار افرادي را نيز استخدام نمايند) مديرمذكور فقط از لحاظ شغلي كه تصدي آن را به عنوان ابوابجمعي شركت دارد(نه عضويت در هيئت مديره)مشمول مقررات قانون كار قرارمي گيرد. اين وضعيت در مورد مديري كه از قبل در شركت به كار اشتغال داشته (به طريق اولي) نيز حكمفرماست. در مورد قرارداد كار مديراني كه پس از انتخاب شدن به عضويت هيئت مديره به شغلي در شركت اشتغال يافته اند بايد توجه داشت كه مقررات مواد ١٢٩ تا ١٣١ (ل.ا.ق.ت) مي بايست حتما رعايت گردد.

يعني قرارداد استخدامي اين قبيل مديران اعم از اينكه شركت محل كار آنها مشمول مقررات قانون كار باشد يا نه به تاييدهيئت مديره برسد. و مورد موافقت مجمع عمومي نيز قرار بگيرد. چنانچه تشريفات مذكور رعايت نشود قرارداد استخدامي مدير بلااثر مي گردد ولي مديريت او در هيئت مديره پابرجا خواهد بود. درهر مورد كه عضو هيئت مديره در شركت شاغل باشد و به نحوي از انحا قرارداد او لغو گردد به عضويت او در هيئت مديره لطمه اي نخواهد خورد. همين طور است اگر مدير شاغل در شركت به عللي از عضويت در هيئت مديره كنار برود رابطه شغلي او با شركت قطع نخواهد شد.

8- منع تحصيل وام از شركت

شركت سهامي خاص - منع تحصيل وام از شركت مديرعامل واعضاي هيئت مديره شركت از گرفتن هر گونه

وام يا اعتبار از شركت ممنوع هستند و اين ممنوعيت حتي به بعضي از افراد خانواده و فاميل مديران مذكور سرايت مي كند. اين افراد شامل همسر پدر و مادر واجداد خواهر و برادر همچنين اولاد و فرزندان آنان مي گردد. البته وابستگان افراد مذكور مشمول اين ممنوعيت نيستند مانند همسر برادر يا خواهر همسر اولاد (عروس يا داماد). اشخاص حقوقي عضو هيئت مديره از قاعده فوق مستثني بوده و ليكن اشخاص حقيقي كه به عنوان نمايندگان اشخاص حقوقي درهيئت مديره شركت دارند به مثابه مديرعامل و ساير اشخاص حقيقي كه عضو هيئت مديره هستند بوده و نمي توانند هيچگونه وام يا اعتبار از شركت دريافت دارند. اين ممنوعيت شامل افراد خانواده و فاميل آنها كه فوقا بدانها اشاره شد نيز مي گردد. هرگاه عليرغم ممنوعيت فوق مديرعامل يا عضو هيئت مديره توانسته باشد از شركت تحصيل وام يا اعتبار نمايد عمليات مذكور بخودي خود باطل است و بايد وجوه واعتبار ماخوذه با احتساب خسارات به بانك مسترد گردد. مديران عامل واعضاي هيئت مديره بانكها و شركتهاي مالي و اعتباري از قاعده فوق مستثني هستند و بانكها و شركت هاي مذكور مي توانند به مديران و افراد فاميل و خانواده آنها هر گونه وام يا اعتباري واگذار كنند مشروط بر اينكه اعطاي وام يا اعتبار مذكور تحت لواي همان قيود و شرايطي باشد كه براي اعطاي وام يا اعتبار سايرين رعايت مي گردد. (ماده ١٣٢ ل.ا.ق.ت.)

9- شركتهاي شخص

شركت سهامي خاص - شركتهاي شخص در اين نوع شركتها شخصيت و روابط شركائ با يكديگر اهميت مخصوص دارد و مسئوليت هر يك از شركاي ضامن در مقابل

اشخاص ثالث نامحدود و تضامني است و شخص ثالث مي تواند براي وصول طلب خود به فرد فرد شركائ مراجعه نمايد و شريك ضامن ملزم به تاديه طلب شركت مي باشد.

اصولا درشركتهاي شخص سهم الشركه در حال حيات يا پس از فوت قابل انتقال نيست مگر با رضايت ساير شركائ شركتهاي تضامني و نسبي از جمله شركتهاي شخص هستند و شركتهاي مختلط غير سهامي و شركت با مسئوليت محدود را نيز مي توان جزئ شركتهاي شخص دانست.

10- وجوه افتراق و اشتراك شركتهاي سهامي خاص و با مسئوليت محدود

شركت سهامي خاص - وجوه افتراق و اشتراك شركتهاي سهامي خاص و با مسئوليت محدود ١- در شركت با مسئوليت محدود تعداد شركا حداقل ٢ نفر و در شركت سهامي خاص تعداد سهامداران حداقل ٣ نفر مي باشند.

٢- حداقل سرمايه براي ثبت شركت با مسئوليت محدود و سهامي خاص يك ميليون ريال است .

٣- در شركت سهامي خاص حداقل ٣٥% سرمايه بايد نقدا در يكي از شعب بانكها توديع و گواهي مربوطه ارائه و ٦٥% در تعهد سهامداران باشد در شركت با مسئوليت محدود بايد كل سرمايه تحويل مديرعامل شركت شده و مديرعامل اقرار به دريافت نمايد و ارائه گواهي بانكي دال بر انجام اين امر ضرورت ندارد .

٤- انتخاب بازرس اصلي و علي البدل در شركت سهامي خاص اجباري ولي در شركت با مسئوليت محدود اختياري است.

٥- مدت مديريت در شركت سهامي خاص حداكثر دوسال مي باشد كه قابل تمديد است و در شركت با مسئوليت محدود مديران شركت براي مدت نامحدود انتخاب مي شوند و همچنين مخير خواهند بود كه مدتي براي مديران در اساسنامه شركت مقرر دارند.

٦- انتخاب روزنامه كثيرالانتشار در شركت سهامي خاص

براي درج آگهي هاي دعوت شركت در سهامي خاص الزامي و در شركت با مسئوليت محدود اختياري است .

٧- شرايط احراز حد نصاب در مجامع عمومي در شركت سهامي خاص سهل تر و در شركت با مسئوليت محدود با توجه به نوع شركت مشكل تر مي باشد.

٨- مجامع عمومي در شركت سهامي خاص توسط هيات رئيسه اي مركب از يك نفر رئيس و دو نفر ناظر و يك نفر منشي كه از بين سهامداران انتخاب مي شوند اداره مي گردد در شركت با مسئوليت محدود اداره مجامع عمومي شركت توسط هيات نظار در صورتي خواهد بود كه تعداد شركاي آن از ١٢ نفر بيشتر باشد.

٩- در شركت سهامي خاص و با مسئوليت محدود شركت در افزايش سرمايه اختياري است.

١٠- سرمايه در شركت سهامي خاص به سهام تقسيم و مسئوليت صاحبان سهام محدود به مبلغ اسمي سهام آنها است سرمايه در شركت با مسئوليت محدود به سهام يا قطعات سهام تقسيم نمي شود و شركا فقط تا ميزان سرمايه خود در شركت مسئول قروض و تعهدات مي باشند.

١١- مديران در شركت سهامي خاص الزاما بايستي سهامدار بوده يا تعداد سهام وثيقه مقرر در اساسنامه را تهيه و به صندوق شركت بسپارند مديران در شركت با مسئوليت محدود بصورت موظف يا غير موظف كه از بين شركا يا از خارج انتخاب مي شوند انجام وظيفه خواهند نمود.

١٢- تقسيم سود در شركت سهامي خاص به نسبت تعداد سهام و در شركت با مسئوليت محدود به نسبت سرمايه شركا تقسيم خواهد شد و در شركت با مسئوليت محدود مي توانند در اساسنامه ترتيب ديگري براي تقسيم سود مقرر دارند.

١٣-

حق راي در شركت سهامي خاص به تعداد سهام و در شركت با مسئوليت محدود به نسبت سرمايه خواهد بود.

١٤- تقويم سهم الشركه غير نقدي در شركت با مسئوليت محدود توسط شركا صورت مي گيرد شركا در اين خصوص داراي مسئوليت مي باشند تقويم آورده غير نقدي در شركت سهامي خاص با كارشناس رسمي دادگستري خواهد بود.

١٥- مدارك تاسيس در شركت سهامي خاص عبارتند از :

دوبرگ اظهارنامه و دو جلد اساسنامه و گواهي بانك داير بر پرداخت ٣٥% سرمايه تعهدي و فتوكپي شناسنامه سهامداران و بازرسان و صورتجلسات مجمع عمومي موسس و هيات مديره .

مدارك تاسيس در شركت با مسئوليت محدود عبارتند از : دو برگ تقاضانامه و دو برگ شركت نامه و دوجلد اساسنامه و فتوكپي شناسنامه شركا و صورتجلسه مجمع عمومي موسس و هيات مديره .

١٦- براي كسب اطلاعات بيشتر مي توان به كتاب قانون تجارت در باب شركت سهامي و با مسئوليت محدود مراجعه نمود.

11- اساسنامه شركت سهامي خاص

شركت سهامي خاص - اساسنامه شركت سهامي خاص ماده ١) نام شركت

نام شركت عبارت است از شركت .................... ( شركت سهامي خاص ) ماده ٢) موضوع شركت

موضوع شركت عبارتست از: .......................................................................................................................

............................................................................................................................................................... ماده ٣) مدت شركت

از تاريخ ثبت بمدت نامحدود تعيين شده است . ماده ٤) مركز اصلي شركت و شعب آن

مركز اصلي شركت ....................................................................................................................................

انتقال مركز اصلي به هر نقطه ديگر در ايران منوط به تصميم مجمع عمومي فوق العاده است و همچنين مجمع عمومي مي تواند به هيات مديره در خصوص تغيير مركز شركت تفويض اختيار نمايد هيات مديره مي تواند هر موقع لازم بداند شعب يا نمايندگي هايي در داخل يا خارج از ايران داير

يا آنها را منحل نمايد. ماده ٥) سرمايه

سرمايه نقدي شركت مبلغ ................... ريال منقسم به ................ سهم با نام ................. و ............... سهم بي نام هر يك به ارزش .............. ريال مي باشد كه مبلغ ............. ريال آن نقدا پرداخت و مبل .................. ريال بقيه از طرف صاحبان سهام تعهد شده است. ماده ٦) پرداخت بقيه مبلغ اسمي سهام

قسمت پرداخت نشده مبلغ اسمي سهام مذكور در ماده ششم بر حسب احتياجات شركت در موعد يا مواعدي كه طبق تصميم هيات مديره تعيين ميشود پرداخت ميگردد و در اين مورد هيات مديره وفق مواد ٣٥ تا ٣٨ لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت اقدام خواهد نمود . ماده ٧) اوراق سهام

كليه سهام شركت (بانام و يا بي نام و يا تواما) است اوراق سهام شركت متحدالشكل و چاپي و داراي شماره ترتيب و حاوي نكات مذكور در ماده ٢٦ لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت مصوب اسفندماده ١٣٤٧ بوده و به امضاي دونفر از مديران شركت كه ازطرف هيات مديره تعيين مي شوند خواهد رسيد و به مهر شركت ممهور مي گردد. ماده ٨) گواهينامه موقت سهام

تا زماني كه اوراق سهام صادر نشده است شركت به صاحبان سهام گواهينامه موقت سهم مي دهد كه معرف تعداد و نوع سهام و مبلغ پرداخت شده آن است. ماده ٩) غير قابل تقسيم بودن سهام

سهام شركت غير قابل تقسيم مي باشد مالكين مشاع مكلفند كه در برابر شركت تنها به يك نفر از خودشان نمايندگي بدهند. ماده ١٠) انتقال سهام بانام

صاحبان سهام حق انتقال سهام خود را ندارند مگر با موافقت هيات مديره نقل و انتقال سهام

با نام بايد در دفتر ثبت سهام شركت به ثبت برسد و انتقال دهنده و انتقال گيرنده يانمايندگان قانوني آنها بايد در دفتر شركت حاضر شده نقل و انتقال را گواهي نمايند نقل و انتقال سهام با نام بدون رعايت تشريفات فوق از درجه اعتبار ساقط بوده و شركت كسي را صاحب سهم خواهد شناخت كه سهام به نام او در دفتر سهام شركت به ثبت رسيده با شد و علي الاصول مواد٣٩ و ٤٠ لايحه اصلاحي قانون تجارت مجري خواهد بود. ماده ١١) مسئوليت صاحبان سهام

مسئوليت صاحبان سهام محدود به مبلغ اسمي سهام آنها است. ماده ١٢) كاهش يا افزايش سرمايه شركت

هر گونه كاهش يا افزايش در سرمايه شركت با رعايت مقررات لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت مصوب اسفندماه١٣٤٧ صورت خواهد گرفت.

تذكر: اساسنامه شركت نمي تواند متضمن اختيار افزايش سرمايه براي هيات مديره باشد. ماده ١٣) حق تقدم در خريد سهام جديد

در صورت افزايش سرمايه صاحبان سهام شركت در خريد سهام جديد به نسبت سهامي كه مالكند حق تقدم خواهند داشت ترتيب استفاده از اين حق تقدم طبق مقررات لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت مصوب اسفند ماه ١٣٤٧ خواهد بود. ماده ١٤) مقررات مشترك بين مجامع عمومي

مجامع عمومي عادي سالانه و مجامع عمومي فوق العاده را هيات مديره دعوت مي كند هيات مديره و همچنين بازرس شركت مي توانند در مواقع مقتضي مجمع عمومي عادي را بطور فوق العاده دعوت نمايند در اين صورت دستور جلسه مجمع بايد در آگهي دعوت قيد شود. علاوه بر اين سهامداراني كه اقلا يك پنجم سهام شركت را مالك باشند حق دارند كه دعوت

صاحبان سهام را براي تشكيل مجمع عمومي از هيات مديره خواستار شوند وهيات مديره بايد حداكثر تا بيست روز مجمع مورد درخواست را با رعايت تشريفات مقرره دعوت كند در غير اين صورت درخواست كنندگان مي توانند دعوت مجمع را از بازرس يا بازرسان شركت خواستار شوند و بازرس يا بازرسان ملكف خواهند بود كه با رعايت تشريفات مقرره مجمع مورد تقاضا را حداكثر تا ده روز دعوت نمايند وگرنه آن گروه از صاحبان سهام حق خواهند داشت مستقيما بدعوت مجمع اقدام كنند بشرط آنكه كليه تشريفات راجع به دعوت مجمع را رعايت نموده و در اگهي دعوت به عدم اجابت درخواست خود توسط هيات مديره و بازرسان تصريح نمايند. ماده ١٥) شرايط لازم براي داشتن حق حضور و راي در مجامع عمومي

صاحبان سهام با نمايندگان آنان قطع نظر از عده سهام خود مي توانند در مجامع عمومي حضور بهم رسانند و براي هريك سهم يك راي خواهند داشت مشروط بر اينكه بهاي مطالبه شده سهام خود را كاملا پرداخت نموده باشند. ماده ١٦) محل انعقاد مجامع عمومي

مجامع عمومي اعم از عادي و فوق العاده در مركز اصلي شركت يا در محلي كه در آگهي دعوت صاحبان سهام تعيين مي شود منعقد خواهد شد. ماده ١٧) دعوت مجامع عمومي

دعوت صاحبان سهام براي تشكيل مجامع عمومي از طريق نشر آگهي در روزنامه كثيرالانتشار كه آگهي هاي مربوط به شركت در آن نشر مي گردد بعمل خواهد آمد و دستور جلسه و تاريخ ومحل تشكيل مجمع باقيد ساعت و نشاني كامل در آگهي ذكر خواهد شد.

تبصره١: در مواقعي كه كليه صاحبان سهام در مجمع عمومي حاضر باشند

انتشار آگهي و رعايت تشريفات دعوت الزامي نيست. ماده ١٨) دستور جلسه

هر گاه مجمع عمومي بوسيله هيات مديره دعوت شده باشد دستور جلسه را هيات مديره و هرگاه بوسيله بازرس دعوت شده باشد بازرس معين مي نمايد. دستور جلسه بايد در اگهي دعوت بطور خلاصه ذكر گردد مطالبي كه در دستور جلسه پيش بيني نشده باشد به هيچ وجه درمجامع عمومي مطرح نخواهد شد. ماده ١٩) فاصله بين دعوت و انعقاد مجامع عمومي

فاصله بين دعوت و انعقاد هر يك از جلسات مجامع عمومي عادي و مجامع عمومي فوق العاده حداقل ١٠ روز و حداكثر ٤٠ روز خواهد بود. ماده ٢٠) وكالت و نمايندگي

دركليه مجامع عمومي حضور وكيل يا قائم مقام قانوني صاحبان سهام و همچنين حضور نماينده يا نمايندگان اشخاص حقوقي بشرط تسليم مدرك وكالت يا نمايندگي بمنزله حضور خود صاحب سهم است . ماده ٢١) هيات رئيسه مجمع

مجامع عمومي اعم از عادي و فوق العاده به رياست رئيس يا نايب رئيس هيات مديره و در غياب آنها به رياست يكي از مديراني كه به اين منظور از طرف هيات مديره انتخاب شده باشند تشكيل خواهد گرديد مگر در مواقعي كه انتخاب يا عزل بعضي ازمديران يا كليه آنها جزئ دستور جلسه مجمع باشد كه در اين صورت رئيس مجمع از بين سهامداران حاضر در جلسه با اكثريت نسبي انتخاب خواهد شد دو نفر ناظر از سهامداران از طرف مجمع عمومي با اكثريت آراي يك نفر منشي از بين صاحبان سهام يا از خارج تعيين مي نمايند هر گاه مجامع عمومي عادي بوسيله بازرس دعوت شده باشد رياست با بازرس خواهد بود.

ماده ٢٢) صورتجلسه ها

از

مذاكرات و تصميمات مجامع عمومي اعم از عادي و فوق العاده صورتجلسه اي ترتيب داده مي شود كه به امضاي هيات رئيسه مجمع رسيده و يك نسخه از آن در مركز شركت نگهداري خواهد شد. چنانچه تصميمات مجامع عمومي شامل يكي از موارد مشروحه زير باشد يك نسخه از صورتجلسه مربوطه جهت ثبت و درج در روزنامه رسمي به اداره ثبت شركتها تقديم مي گردد.

١- انتخاب مديران و بازرسان

٢- تصويب ترازنامه

٣- كاهش يا افزايش سرمايه شركت و يا هرگونه تغيير در مواد اساسنامه

٤- انحلال شركت و نحوه تصفيه آن

ماده ٢٣) اثر تصميمات

مجامع عمومي اعم از عادي و فوق العاده كه طبق مقررات قانون و اساسنامه حاضر تشكيل مي گردد نماينده عموم سهامداران است و تصميمات آنها براي همه صاحبان سهام ولو غايبين ومخالفين الزام آور مي باشد. ماده ٢٤) مجمع عمومي عادي

مجمع عمومي عادي شركت لااقل سالي يك دفعه حداكثر ظرف مدت ٤ ماه از تاريخ انقضاي سال مالي شركت منعقد مي گردد. ماده ٢٥) حد نصاب مجمع عمومي عادي

در مجمع عمومي عادي حضور دارندگان اقلا بيش از نصف سهامي كه حق راي دارند ضروري است اگر در اولين دعوت حد نصاب مذكور حاصل نشد مجمع براي بار دوم دعوت خواهد شد و باحضور هر عده از صاحبان سهامي كه حق راي دارند رسميت يافته و اخذ تصميم خواهد نمود بشرط آنكه در دعوت دوم نتيجه دعوت اول قيد شده باشد. ماده ٢٦) تصميمات در مجمع عمومي عادي

در مجمع عمومي عادي تصميمات همواره با اكثريت نصف بعلاوه يك راي حاضر در جلسه رسميت خواهد يافت مگر در موارد انتخاب مديران وبازرسان كه مطابق ذيل

ماده ٨٨ لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت عمل خواهد شد.

ماده ٢٧) اختيارات مجامع عمومي عادي

مجمع عمومي عادي مي تواند به استثناي مواردي كه درباره آنها در قوانين تعيين تكليف شده يا اتخاذ تصميم درباره آنها در صلاحيت مجمع عمومي فوق العاده و موسس مي باشد تصميم گيري نمايد. ماده ٢٨) حد نصاب مجمع عمومي فوق العاده

در مجمع عموي فوق العاد بايد دارندگان بيش از نصف سهامي كه حق راي دارند حاضر باشند اگر در اولين دعوت حد نصاب مذكور حاصل نشد براي بار دوم دعوت و با حضور دارندگان بيش از يك سوم سهامي كه حق راي دارند رسميت يافته و اتخاذ تصميم خواهد نمود بشرط آنكه در دعوت دوم نتيجه دعوت اول قيد شده باشد.

ماده ٢٩) اكثريت در مجمع عمومي فوق العاده

تصميمات مجمع عمومي فوق العاده همواره با اكثريت دوسوم آراي حاضر در جلسه رسمي معتبر خواهد بود .

ماده ٣٠) اختيارات مجمع عمومي فوق العاده

هر گونه تغيير در موارد اساسنامه يا در سرمايه شركت يا انحلال شركت قبل از موعد منحصرا در صلاحيت مجمع عمومي فوق العاده مي باشد. ماده ٣١) عده اعضاي هيات مديره

شركت بوسيله هيات مديره اي مركب از .............. نفر عضو كه بوسيله مجمع عمومي عادي از بين صاحبان سهام انتخاب مي شوند اداره خواهد شد مديران كلا يابعضا قابل عزل مي باشند .

تبصره٢: انتخاب مجدد مديران توسط مجمع عمومي عادي بلامانع است. ماده ٣٢) مدت ماموريت

مدت ماموريت مديران دوسال است مدت مذكور تاوقتي كه تشريفات راجع به ثبت و آگهي انتخاب مديران بعدي انجام گيرد خودبخود ادامه پيدا مي كند. ماده ٣٣) سهام وثيقه مديران

هريك از

مديران بايد در مدت خود مالك حداقل .......... سهم از سهام شركت بوده و ورقه سهم مزبور را به عنوان وثيقه و تضمين خساراتي كه ممكن است از تصميمات مديران منفردا يا مشتركا بر شركت وارد شود به صندوق شركت بسپارد وثيقه بودن ورقه سهم مانع استفاده مدير از حقوق ناشيه از آن از قبيل حق راي و دريافت سود نمي باشد ولي مادامي كه مديرمفاصا حساب دوره تصدي خود را از شركت دريافت نكرده سهم مذكور به عنوان وثيقه در صندوق شركت باقي خواهد ماند. ماده ٣٤) رئيس و نائب رئيس هيات مديره

هيات مديره در اولين جلسه خود كه حداكثر ظرف يك هفته بعداز مجمع عمومي عادي كه هيات مديره را انتخاب كرده است منعقد خواهد شد و از بين اعضاي هيات يك رئيس و يك نائب رئيس براي هيات مديره تعيين مي نمايد.مدت رياست رئيس ونائب رئيس بيش از مدت عضويت آنها در هيات مديره نخواهد بود هيات مديره مي تواند از بين خود يا از خارج يك نفر را هم بسمت منشي براي مدت يكسال انتخاب نمايد. رئيس و نائب رئيس قابل عزل و تجديد انتخاب خواهند بود در صورت غيبت رئيس و نائب رئيس اعضاي هيات مديره يك نفر از اعضاي حاضر در جلسه را تعيين مي نمايد تا وظايف رئيس را انجام دهد. ماده ٣٥) مواقع تشكيل جلسات هيات مديره

هيات مديره در مواقعي كه خود بطور هفتگي يا ماهيانه معين مي كند ويا به دعوت كتبي رئيس و يا نائب رئيس ويا ديگر اعضاي هيات مديره يا به دعوت مديرعال در هر موقع كه ضرورت ايجاب كند تشكيل جلسه خواهد

داد چنانچه تاريخ تشكيل جلسه بعدي در صورتجلسه تعيين و ذكر گردد در اين صورت ارسال دعوت نامه براي اعضايي كه در جلسه مذكور حضور داشته اند ضروري نخواهد بود. ماده ٣٦) محل تشكيل جلسات هيات مديره

جلسات هيات مديره در مركز اصلي شركت يا در هر محل ديگري كه در دعوت نامه تعيين شده باشد تشكيل خواهد شد. ماده ٣٧) حدنصاب و اكثريت لازم براي رسميت جلسه

جلست هيات مديره در صورتي رسميت دارد كه اكثريت مديران در جلسه حضر داشته باشند. تصمميات با اكثريت آراي حاضرين اتخاذ مي گردد. ماده ٣٨) تصميمات امضا؛ شده

تصميماتي كه به امضاي كليه مديران رسيده باشد داراي اعتبار تصميماتي خواهد بود كه در جلسه هيات مديره اتخاذ شده باشد. ماده ٣٩) صورتجلسات هيات مديره

براي هريك از جلسات هيات مديره صورتجلسه اي تنظيم و به امضاي اكثريت مديران حاضر در جلسه مي رسد. در صورتجلسات هيات مديره نام مديراني كه حضور دارند يا غايب مي باشند و خلاصه اي از مذاكرات و همچنين تصميمات متخذه در جلسه با قيد تاريخ ذكر و نظر هريك از مديران كه با تمام يا بعضي از تصميمات مندرج در صورتجلسه مخالف باشد در صورتجلسه درج مي گردد. در مورد ماده ٣٨ تصميم امضا دشه توسط مديران بجاي صورتجلسه هيات مديره نگهداري خواهد شد. ماده ٤٠) اختيارات هيات مديره

هيات مديره براي هرگونه اقدامي بنام شركت و انجام هرگونه عمليات و معاملاتي كه مربوط به موضوع شركت بوده و اتخاذ تصميم درباره آنها صريحا در صلاحيت مجامع عمومي قرار نگرفته باشد داراي وسيع ترين اختيارات است هيات مديره مخصوصا اختيارات زير را دارا مي باشد.

١- نمايندگي شركت

در برابر اشخاص وكليه ادارات دولتي و موسسات خصوصي

٢- تصويب آيين نامه هاي داخلي شركت به پيشنهاد مديرعامل

٣- ايجاد وحذف نمايندگي ها يا شعبه ها در هرنقطه اي از ايران يا خارج از ايران

٤- نصب وعزل كليه ماموران و كاركنان شركت و تعيين شغل و حقوق و دستمزد و انعام و ترفيع و تنبيه و تعيين ساير شرايط استخدام و معافيت و خروج آنها از خدمت و مرخصي و بازنشستگي و مستمري وراث آنها

٥- تصويب بودجه براي اداره كردن شركت

٦- افتتاح حساب و استفاده از آن بنام شركت نزد بانكها و موسسات

٧- دريافت مطالبات شركت و پرداخت ديون آن از اصل و بهره و متفرعات

٨- تعهد ظهرنويسي قبولي پرداخت و واخواست اوراق تجارتي

٩- عقد هرنوع قرارداد و تغيير و تبديل يا فسخ و اقاله آن در مورد خريد وفروش و معاوضه اموال منقول و غير منقول و ماشين آلات و مناقصه و مزايده و غيره كه جزئ موضوع شركت باشد بالجمله انجام كليه عمليات ومعاملات مذكور در ماده

(٣) اين اساسنامه

١٠) مبادرت به تقاضا و اقدام براي ثبت هر گونه علامت تجارتي

١١) به امانت گذاردن هر نوع اسناد و مدارك و وجوه در صندوق هاي دولتي و خصوصي و استرداد آنها

١٢) تحصيل اعتبار از بانكها و شركتها وموسسات و هرنوع استقراض و اخذ وجه به هر مبلغ وبه هر مدت و به هر ميزان بهره و كارمزد و يا هرگونه شرايطي كه مقتضي باشد.

١٣) اقامه هر گونه دعوي و دفاع از هر گونه دعوي يا تسليم به دعوي يا انصراف از آن اعم از حقوقي و كيفري با داشتن تمام اختيارات مراجعه به امر دادرسي از

حق پژوهش فرجام مصالحه تعيين وكيل سازش ادعاي جعل نسبت به سند طرف واسترداد سند تعين داور با يا بدون اختيار صلح و بطور كلي استفاده از كليه حقوق و اجراي كليه تكاليف ناشيه از قانون داوري تعيين وكيل براي دادرسي و غيره با يا بدون حق توكيل و توكيل در توكيل ولو كرارا تعييين مصدق و كارشناس اقرار خواه در ماهيت دعوتي و خواه به امري كه كاملا قاطع دعوي باشد دعوي خسارت استرداد دعوي جلب شخص ثالث و دفاع از دعواي ثالث اقدام به دعواي متقابل و دفاع از آن تامين مدعي به تقاضاي توقيف اشخاص و اموال از دادگاهها اعطاي مهلت براي پرداخت مطالبات شركت درخواست صدور برگ ارجايي و تعقيب عمليات اجرايي و اخذ محكوم به چه در دادگاه و چه در ادارات و دواير ثبت اسناد .

١٤) تعيين ميزان استهلاكها

١٥) تنظيم خلاصه صورت دارايي و قروض شركت هر شش ماه يك بار و دادن آن به بازرس شركت

١٦) تنظيم صورت دارايي و ديون شركت پس از انقضاي سال مالي و همچنين ترازنامه و حساب عملكرد و حساب سود وزيان شركت طبق ماده ٢٣٢ لاحيه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت .

١٧) دعوت مجامع عمومي عادي و فوق العاده و تعيين دستور جلسه آنها

١٨) پيشنهاد هر نوع اندوخته علاوه بر پنج درصد اندوخته موضوع مواد ١٤٠ و ٢٣٨ لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت

١٩) پيشنهاد تقسيم سود بين صاحبان سهام

٢٠) پيشنهاد اصلاح اساسنامه در مواقعي كه مفيد تشخيص داده شود. اختيارات هيات مديره منحصر به موارد فوق نيست شرح موارد فوق الذكر تمثيلي بوده ودر حدود مقررات صدر ماده حاضر

بهيچوجه به اختيارات تام هيات مديره خللي وارد نمي سازد . ماده ٤١) پاداش اعضاي هيات مديره

مجمع عمومي عادي هرسال نسبت معيني از سود ويژه شركت را بصورت پاداش براي اعضاي هيات مديره تصويب خواهد نمود. ماده ٤٢) مسئوليت اعضاي هيات مديره

مسئوليت هريك از اعضاي هيات مديره شركت طبق مقررات لايحه اصلاحي قانون تجارت و قوانين جاريه كشور است . ماده ٤٣) معاملات مديران باشركت

اعضاي هيات مديره و مديرعامل شركت و همچنين موسسات وشركتهايي كه اعضاي هيات مديره و يامديرعامل شركت شريك يا عضو هيات مديره يا مديرعامل آنها باشند نمي توانند بدون اجازه هيات مديره در معاملاتي كه با شركت يا به حساب شركت مي شود بطور مستقيم يا غير مستقيم طرف معامله واقع ويا سهيم شوند و در صورت اجازه نيزمفاد ماده ٢٩ لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت لازم الرعايه مي باشد. ماده ٤٤) مديرعامل

هيات مديره بايد اقلا يك نفر شخص حقيقي را از بين اعضاي خود يا از خارج به مديريت عامل شركت برگزيند و حدود و اختيارت او را تعيين كند. هيات مديره مي تواند تمامي يا قسمتي از اختيارات مشروحه در ماده ٤٠ اين اساسنامه را با حق توكيل بمدير عامل تفويض نمايد در صورتي كه مديرعامل عضو هيات مديره باشد دوره مديريت عمل از مدت عضويت آنها در هيات مديره بيشتر نخواهد بود .

تبصره٣: هيات مديره در صورت تمايل مي تواند معاوني براي مديرعامل تعيين و حدود اختيارات وي را مشخص نمايد.

تبصره٤: نام و مشخصات و حدود اختيارات مديرعامل بايد با ارسال نسخه اي از صورتجلسه هيات مديره به اداره ثبت شركتها اعلام و پس از ثبت

در رزونامه رسمي آگهي شود.

تبصره ٥: هيات مديره در هر موقع مي تواند مديرعامل را عزل نمايد. ماده ٤٥) صاحبان امضاي مجاز

نحوه امضاي اسناد و اوراق تعهدآور شركت و چكها و بروات وسفته ها و ساير اوراق تجارتي و غيره و نيز اشخاصي را كه حق امضا دراند هيات مديره تعيين خواهد نمود. ماده ٤٦) ترتيب انتخاب و وظايف بازرس

مجمع عمومي يك بازرس اصلي و يك بازرس علي البدل براي مدت يكسال معين مي كند . بازرس اصلي يا علي البدل بايد درباره صحت صورت دارايي و صورت حساب دوره عملكرد و حساب سود وزيان و ترازنامه اي كه مديران براي تسليم به مجمع عمومي تهيه مي كنند و همچنين درباره صحت مطالب و اطلاعاتي كه مديران در اختيار مجامع عمومي گذاشته اند اظهارنظر كنند و گزارش جامعي راجع به وضع شركت به مجمع عموي عادي تسليم نمايند. گزارش بازرس بايد لااقل ده روز قبل از تشكيل مجمع عمومي عادي جهت مراجعه صاحبان سهم در مركز شركت آماده باشد تصميماتي كه بدون دريافت گزارش بازرس راجع به تصويب صورت دارايي و ترازنامه و حساب سود وزيان شركت از طرف مجمع عمومي اتخاذ شود از درجه اعتبار ساقط خواهد بود.

تبصره٦: در صورت فوت يا استعفا يا سلب شرايط قانوني بازرس اصلي وظيفه او را بازرس علي البدل انجام خواهد داد. ماده ٤٧) اختيارات بازرس

بازرس اصلي يا برحسب مورد بازرس علي البدل مي تواند در هر موقع هر گونه رسيدگي و بازرسي لازم را انجام داده و اسناد ومدارك و اطلاعات مربوط به شركت را مطالبه كرده و مورد رسيدگي قرار دهد. ماده ٤٨) مسئوليت بازرس

مسئوليت بازرس

اصلي يا علي البدل در مقابل شركت و اشخاص ثالث طبق مقررات ماده ١٥٤ لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت مي باشد. ماده ٤٩) حق الزحمه بازرس

حق الزحمه بازرس اصلي وبازرس علي البدل را مجمع عمومي عادي تعيين مي نمايد وتا اتخاذ تصميم مجدد به همان ميزان باقي خواهد ماند. ماده ٥٠) معاملات بازرس با شركت

بازرس اصلي و يا علي البدل نمي توانند در معاملاتي كه با شركت يا به حساب شركت انجام مي گيرد بطور مستقيم يا غير مستقيم ذينفع شوند. ماده ٥١) سال مالي

سال مالي شركت روز اول فروردين هر سال آغاز مي شود و روز آخر اسفند همان سال به پايان مي رسد اولين سال مالي شركت از تاريخ تاسيس تا آخر اسفند ماه همان سال مي باشد. ماده ٥٢) صورتحساب شش ماهه

هيات مديره بايد طبق ماده ١٣٧ لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت لااقل هر ششماه يكبار خلاصه صورت دارايي و قروض شركت را تنظيم كرده به بازرس بدهد. ماده ٥٣) حسابهاي سالانه

هيات مديره شركت بايد پس از انقضاي هرسال مالي طبق ماده ٢٣٢ لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت صورت دارايي و ديون شركت را در پايان سال همچنينن ترازنامه و حساب عملكرد و حساب سود وزيان شركت به ضميمه گزارشي درباره فعاليت و وضع عمومي شركت طي سال مالي مزبور تنظيم كند اسناد مذكور در اين ماده بايد اقلا بيست روز قبل از تاريخ تشكيل مجمع عموي عادي سالانه در اختيار بازرس گذاشته شود تا پس از رسيدگي به گزارش بازرس به مجمع عمومي صاحبان سهام تقديم گردد. ماده ٥٤) حق مراجعه صاحبان سهام

از پانزده روز

قبل از انعقاد مجمع عمومي سالانه هر صاحب سهم مي تواد در مركز اصلي شركت به صورتحسابها و صورت اسامي صاحبان سهام مراجعه كرده و از ترازنامه و حساب سود وزيان شركت رونوشت بگيرد. ماده ٥٥) اقلام ترازنامه استهلاكات

ارزيابي دارايي هاي شركت طبق موازين و اصول صحيح حسابداري بعمل خوهد آمد در ترازنامه بايد استهلاك اموال و اندوخته هاي لازم در نظر گرفته شود ولو آنكه پس از وضع استهلاك و اندوخته ها سود قابل تقسيم باقي نماند يا كافي نباشد پايين امدن ارزش دارايي ثابت خواه در نتيجه استعمال خواه بر اثر تغييرات فني و خواه بعلل ديگر بايد در استهلاكات منظور گردد. براي جبران كاهش احتمالي ارزش ساير اقلام دارايي و زيانها و هزينه هاي احتمالي بايد ذخيره لازم منظور گردد.

تعهداتي كه شركت آن را تضمين كرده است بايد با قيد مبلغ در ذيل ترازنامه آورده شود. ماده ٥٦) تقديم ترازنامه

ترازنامه هر سال بايد حداكثر ظرف مدت ٤ ماه پس از انقضاي سال مالي شركت براي تصويب به مجمع عمومي صاحبان سهام تقديم گردد. ماده ٥٧) مفاصا

تصويب ترازنامه از طرف مجمع عمومي براي هيات مديره بمنزله مفاصا خواهد بود. ماده ٥٨) سود خالص

سود خالص شركت در هر سال مالي عبارت است از درآمد حاصله در همان سال مالي منهاي كليه هزينه هاي و استهلاكات و اندوخته ها ماده ٥٩) اندوخته قانوني و اختياري

از سود خالص شركت پس از وضع زيانهاي وارده در سالهاي قبل بايد معادل يك بيستم آن بر طبق ماده ١٤٠ لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت بعنوان اندوخته قانوني موضوع شو دهر تصميمي بر خلاف اين امر باطل است.

ماده ٦٠) سود قابل تقسيم

سود قابل تقسيم عبارت است از سود خالص سال مالي شركت منهاي زيانهاي سال مالي قبل و اندوخته قانوني مذكور در ماده فوق و ساير اندوخته هاي اختياري بعلاوه سود قابل تقسيم سالهاي قبل كه تقسيم نشده است تقسيم سود و اندوخته بين صاحبان سهام فقط پس از تصويب مجمع عموي عادي جايز خواهد بود و در صورت وجود منافع تقسيم ده درصد از سود ويژه سالانه بين صاحبان سهام الزامي است. ماده ٦١) انحلال

شركت در موارد زير منحل مي شود :

١- در مواردي كه بر اثر زيانهاي وارده حداقل نصف سرمايه شركت از ميان برود هيات مديره مكلف است طبق ماده ١٤١ لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت بلافاصله مجمع عمومي فوق العاده صاحبان سهام را دعوت نمايد تا موضوع انحلال يا بقاي شركت مورد شور و راي واقع شود هر گاه مجمع مزبور راي به انحلال شركت ندهد بايد در همان جلسه و با رعايت مقررات قاني سرمايه شركت را به مبلغ سرمايه موجود كاهش دهد.

٢- در صورتي كه هيات مديره شركت به دعوت مجمع عموي فوق العاده مبادرت ننمايد و يا مجمعي كه دعوت مي شود نتواند مطابق مقررات قانوني منعقد گردد هر ذينفع مي تواند انحلال شركت را از دادگاه صلاحيتدار درخواست كند.

در موارد مذكور مفاد ماده ١٩٩ لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت مراعات گردد. ماده ٦٢) تصفيه

هر گاه شركت طبق مندرجات ماده فوق منحل گردد تصفيه امور آن با تابعيت از مقررات مواد مربوطه لايحه قانوني اصلاح قمستي از قانون تجارت بعمل خواهد امد. ماده ٦٣) موارد پيش بيني نشده

در موارد مسائلي كه

در اين اساسنامه پيش بيني نشده است طبق قانون تجارت وساير قوانين ممكلتي عمل خواهد شد. ماده ٦٤)

اين اساسنامه در ٦٣ ماده و ٧ تبصره در جلسه مورخ ................... به تصويب مجمع عمومي موسس رسيد.

12- يادآوريهاي مهم قبل از تكيمل مدارك شركت سهامي خاص

شركت سهامي خاص - يادآوريهاي مهم قبل از تكيمل مدارك شركت سهامي خاص ١- حداقل تعداد سهامداران در شركت سهامي خاص ٣ نفر ميباشد ( ماده ٣ ل.ا.ق.ت) ٢- حداقل سرمايه در شركت سهامي خاص از يك ميليون ريال نبايد كمتر باشد ( ماده ٥ ل.ا.ق.ت) ٣- پس از تهيه مدارك لازم ( اظهارنامه اساسنامه صورتجلسه مجمع عمومي موسسين صورتجلسه هيات مديره فتوكپي شناسنامه سهامداران و بازرسين مجوز در خصوص موضوع در صورت نياز) نسبت به تكميل آن براساس نمونه فرم هاي ضميمه اين راهنما و قيد نام شركت و امضاي ذيل تمام اوراق اساسنامه اظهارنامه اقدام شود. ٤- در موقع تنظيم صورتجلسه مجمع عمومي موسس وفق دستور ماده ١٠١ (ل.ا.ق.ت) هيات رئيسه اي مشتمل بر يك رئيس و دو ناظر و يك منشي از بين سهامداران انتخاب (منشي مي تواند خارج از سهامداران باشد) و سپس رئيس رسميت جلسه را اعلام و نسبت به : الف) تصويب اساسنامه ب) انتخاب هيات مديره ج) انتخاب بازرسان د) انتخاب روزنامه كثيرالانتشار جهت درج آگهي هاي شركت اقدام مي نمايد و ذيل صورتجلسه مصوبات مجمعع توسط هيات رئيسه بايد امضا شود. ٥- الف) شركت سهامي خاص بوسيله هيات مديره اي كه از بين صاحبان سهام انتخاب شده وكلا يا بعضا قابل عزل مي باشند اداره خواهد شد ( ماده ١٠٧ ل.ا.ق.ت)

ب) اشخاص حقوقي را مي توان به مديريت شركت انتخاب نمود در

اين صورت شخص حقوقي يك نفر را به نمايندگي دائمي خود جهت انجام وظايف مديريت معرفي مي نمايد. ( ماده ١١٠ ل.ا.ق.ت)

ج) محجورين و ورشكستگان ومرتكبين به جنايت سرقت خيانت در امانت كلاهبرداري اختلاس تدليس كه به موجب حكم قطعي دادگاه محكوم شده باشند نمي توانند به مديريت شكرت انتخاب شوند ( ماده ١١١ ل.ا.ق.ت)

د) در صورتي كه مديري در هنگام انتخاب مالك تعداد سهام لازم به عنوان وثيقه نباشد بايد ظرف مدت يكماه تعداد سهام لازم را به عنوان وثيقه تهيه و به صندوق شركت بسپارد وگرنه مستعفي محسوب خواهد شد. ( ماده ١١٥ ل.ا.ق.ت)

ه) مدت مديريت در اساسنامه معين مي شود ليكن اين مدت از دو سال بيشتر نمي تواند باشد ( ماده ١٠٩ ل.ا.ق.ت)

و) هيات مديره در اولين جلسه خود از بين اعضاي هيات يك رئيس و يك نايب رئيس كه بايد شخص حقيقي باشند انتخاب ومدت رياست رئيس و نايب رئيس نبايد از مدت عضويت آنها در هيات مديره بيشتر باشد ( ماده ١١٩ ل.ا.ق.ت)

ز) رئيس هيات مديره علاوه برد عوت و اداره جلسات موظف است مجامع عمومي صاحبان سهام را در مواردي كه هيات مديره موظف به دعوت است دعوت نمايد و هرگاه رئيس هيات مديره موقتا نتوانست وظايف خودرا انجام دهد نايب رئيس به جاي وي انجام وظيفه مي نمايد. ( مواد ١١٩ و ١٢٠ ل.ا.ق.ت)

ح) براي هريك از جلسات هيات مديره بايد صورت جلسه اي تنظيم و به امضاي اكثريت مديران حاضر در جلسه برسد ( م ١٢٣ ل.ا.ق. ت)

ط) هيات مديره بايد يك نفر شخص حقيقي را به مديريت عامل شركت انتخاب كه حدود اختيارات و مدت

تصدي و حق الزحمه او را تعيين نمايد مديرعامل در عين حال نمي تواند رئيس هيات مديره باشد مگر با تصويب سه چهارم آراي حاضر در مجمع عمومي ( م ١٢٤ ل.ا.ق.ت) و هيات مديره در هر موقع مي تواند مديرعامل را عزل نمايند و انتخاب مديرعامل بايد با ارسال يك نسخه صورتجلسه هيات مديره به اداره ثبت شركتها به ثبت برسد و در روزنامه رسمي آگهي گردد. ( م ١٢٨ ل.ا.ق.ت) و هيچ كس نمي تواند در عين حال مديريت عامل بيش از يك شركت را داشته باشد (م ١٢٦ ل.ا.ق. ت)

ي) اعضاي هيات مديره و مدير عامل شركت نمي توانند بدون اجازه هيات مديره در معالاتي كه باشركت يا به حساب شركت مي شود طرف معامله قرار بگيرند و در صورت اجازه هيات مديره بلافاصله بايد بازرس شركت در جريان امر قرار گيرد. (م ١٢٩ل.ا.ق.ت)

مديران و مديرعامل شركت در مقابل شركت و اشخاص ثالث نسبت به تخلف از مقررات قانوني يا اساسنامه شركت يا مصوبات مجمع برحسب مورد منفردا يا مشتركا مسئول بوده و دادگاه حدود مسوليت را براي جبران خسارت تعيين مي نمايد. (م ١٤٢ ل.ا.ق.ت)

ك) مجمع عمومي عادي صاحبان سهام مي تواند مقرر دارد با توجه به ساعات حضور اعضاي غير موظف هيات مديره مبلغي بطور مقطوع بابت حق حضور آنها در جلسات پرداخت شود. همچنين در صورتي كه در اساسنامه پيش بيني شده باشد مجمع عمومي مي تواند تصويب كند كه نسبت معيني از سود خالص سالانه شركت به عنوان پاداش به اعضاي هيات مديره اعطا گردد. ( م ١٣٤ ل.ا.ق.ت) ٦- مجمع عمومي عادي هر سال يك يا چند

بازرس انتخاب مي كند تابرطبق قانون به وظايف خود عمل كنند. انتخاب مجدد بازرسان بلامانع است . مجمع عمومي عادي در هر موقع مي تواند بازرس يا بازرسان را عزل كند بشرط آنكه جانشين آنها را انتخاب نمايد. ( م ١٤٤ ل.ا.ق.ت) انتخاب اولين بازرسان توسط مجمع عمومي موسس صورت مي گيرد . (م ١٤٥ل.ا.ق.ت)

الف) بازرسان شرت كتبا قبول سمت نمايند و قبول سمت به خودي خود دليل براين است كه بازرس با علم به تكاليف و مسئوليت هاي خود عهده دار آن گرديده است (م ١٧ ل.ا.ق.ت)

ب) انتخاب بازرس يا بازرسان (همراه با انتخاب مديران) بايد در صورتجلسه اي قيد و به امضاي كليه سهامداران برسد (م ٢٠ ل.ا.ق.ت) امضاي ذيل صورتجلسه توسط بازرس حاكي از قبولي سمت مي باشد.

ج) مجمع عمومي عادي بايد يك يا چند بازس علي البدل را انتخاب نمايد تا در صورت معذوريت يا فوت يا استعفا يا سلب شرايط يا عدم قبول سمت توسط بازرس يا بازرسان اصلي جهت انجام وظايف بازرسي دعوت شوند(م ١٤٦ ل.ا.ق.ت)

د) اشخاص ذيل را نمي توان بهسمت بازرس شركت انتخاب نمود:

د- ١) محجورين وكساني كه حكم ورشكستگي آنان صادره شده يا بعلت ارتكاب جنايت يا سرقت يا خيانت در امانت يا كلاهبرداري يا اختلاس يا تدليس بموجب حكم قطعي محكوم و از حقوق اجتماعي كلا يا بعضا محروم شده باشند.

د-٢) مديران يا مديرعامل شركت .

د-٣) اقرباي سببي و نسبي مديران و مديرعامل شركت تا درجه سوم از طبقه اول و دوم.

د-٤) هركس كه خود يا همسرش از شركت موظفا حقوق دريافت مي دارد. (١٤٧ ل.ا.ق.ت)

ه) بازرسان مكلفند درباره صحت و درستي صورت دارايي و

صورت حساب دروه عملكرد و حساب سود وزيان و ترازنامه اي كه مديران براي تسليم به مجمع عمومي تهيه مي كنند و همچنين درباره صحت مطالب و اطلاعاتي كه مديران در اختيار مجامع عمومي گذاشته اند اظهار نظر كنند. بازرسان بايد اطمينان حاصل كنند كه حقوق صاحبان سهام در حدود قانون و اساسنامه رعايت شده و در صورتي كه مديران اطلاعاتي برخلاف حقيقت در اختيار صاحبان سهام قرار دهند بازرسان مكلفند كه مجمع عمومي را آگاه سازند ( م ١٤٨ ل.ا.ق.ت) و همچنين بازرسان مكلفند با توجه به موارد فوق الذكر گزارش جامعي راجع به وضع شركت به مجمع عمومي عادي تسليم كنند و اين گزارش بايد لااقل ده روز قبل از تشكيل مجمع جهت مراجعه صاحبان سهام در مركز شركت آماده باشد و در صورتي كه بازرسان متعدد باشند هر يك به تنهايي مي توانند گزارشي را تهيه نمايند. ( م ١٥٠ ل.ا.ق.ت)

و) بازرس يا بازرسان بايد هر گونه تقصير يا تخلف مديران شركت را به اولين مجمع عمومي اطلاع دهند و در صورت اطلاع از وقوع جرمي در حين بازرسي مراتب را به مرجع قضايي صلاحيتدار اعلام و نيز جريان را به اولين مجمع عمومي گزارش دهند (م ١٥١ ل.ا.ق.ت) و در صورتي كه مجمع بدون دريافت گزارش بازرس يا براساس گزارش اشخاصي كه برخلاف ماده ١٤٧ ل.ا.ق.ت) بعنوان بازرس تعيين شده صورت دارايي و ترازنامه و حساب سود و زيان شركت را تصويب نمايد اين تصويب اثر قانوني نداشته و از درجه اعتبار ساقط است ( م ١٥٢ ل.ا.ق.ت)

ح) در صورتي كه مجمع عمومي بازرس تعيين نكرده و يا بازرسان تعيين شده

به عللي نتوانند گزارش بدهند يا از دادن گزارش امتناع كنند رئيس دادگاه صلاحيتدار به تقاضاي اشخاص ذينفع به تعداد مقرر در اساسنامه شركت بازرس يا بازرساني را انتخاب تا وظايف مربوط را تا انتخاب بازرس به وسيله مجمع عمومي انجام دهند و تصميم رئيس دادگاه غير قابل شكايت است . ( مستفاد از م ١٥٣ ل.ا.ق.ت) و بازرس يا بازرسان در مقابل شركت و اشخاص ثالث نسبت به تخلفاتي كه در انجام وظايف خود مرتكب مي شوند طبق قواعد عمومي مربوط به مسئوليت مدني مسئول جبران خسارت خواهند بود.(م ١٥٤ ل.ا.ق.ت) و بازرس يا بازرسان نمي توانند در معاملاتي كه با شركت يا به حساب شركت انجام مي گيرد بطور مستقيم يا غير مستقيم ذينفع شوند (م ١٥٦ ل.ا.ق.ت) و تعيين حق الزحمه بازرس يا بازرسان با مجمع عمومي عادي خواهد بود (م ١٥٥ ل.ا.ق.ت)

ط) چنانچه هيات مديره مجمع عمومي عادي سالانه را در موعد مقرر دعوت نكند بازرس يا بازرسان شركت مكلفند راسا اقدام به دعوت مجمع مزبور نمايند (م ٩١ ل.ا.ق.ت) هيات مديره و همچنين بازرس يا بازرسان شركت مي توانند در مواقع مقتضي مجمع عمومي عادي را بطور فوق العاده دعوت نمايند در اين صورت دستور جلسه بايد در اگهي دعوت قيد شود. ٧- مجمع عمومي موسس نام روزنامه كثيرالانتشار كه هر گونه آگهي راجع به شركت در آن منتشر خواهد شد تعيين مي نمايد (مستفاد از بند ٥ ماده ٢٠ ل.ا.ق.ت) اين وظيفه پس از تشكيل شركت بعهده مجمع عمومي عادي خواهد بود.

درا نتخاب روزنامه حتما كثيرالانتشار بودن روزنامه رعايت شود.

كليه دعوت هاي صاحبان سهام براي تشكيل مجامع عمومي بايد

از طريق نشر آگهي در روزنامه كثيرالانتشار ي كه آگهي هاي مربوط به شركت در آن نشر مي گردد به عمل آيد. (م ٩٨ ل.ا.ق.ت) ٨- پس از تشكيل و ثبت شركت سهامي خاص هيات مديره مي بايد حداكثر ظرف يك هفته از تاريخ ثبت نسبت به تهيه دفاتر قانوني شركت (روزنامه -كل) و پلمپ دفاتر در اداره ثبت شركتها اقدام نمايد. ٩- وفق ماده ٤٨ قانون مالياتهاي مستقيم شركتهاي سهامي موظفند ظرف مدت يكماه از تاريخ ثبت نسبت به پرداخت مبلغ دو در هزار حق تمبر (باتوجه به مبلغ سرمايه) به ادارات دارايي مراجعه نمايند عدم انجام امر مذكور در مهلت مقرر مشمول جريمه خواهد بود.

13- روش ومراحل ثبت شركتهاي سهامي خاص

شركت سهامي خاص - روش ومراحل ثبت شركتهاي سهامي خاص الف) پس از تكميل دو برگ اظهارنامه و اساسنامه شركت جهت پرداخت هزينه تعيين نام به بانك مراجعه و سپس حسابداري اداره ثبت شركتها با رويت فيش پرداختي نسبت به ممهور نمودن ذيل برگ اظهارنامه اقدام مينمايد .

ب) چند نام (باتوجه به اينكه: ١- نام خارجي نباشد. ٢- سابقه ثبت نداشته باشد. ٣- داراي معنا و مفهوم باشد. ٤- با فرهنگ انقلاب اسلامي مطابقت داشته باشد) انتخاب به واحد تعيين نام اداره ثبت شركتها مراجعه ومسئول مربوط نسبت به تعيين نام اقدام نموده و سپس اخذ موافقت از مسئولين اداره ثبت شركتها در خصوص نام تعيين شده بعمل آيد وسپس اين نام بايد توسط واحد تعيين نام ثبت دفتر شود.

ج) مدارك را با توجه به مواردي كه ذكر شد( ٢ برگ اظهارنامه ٢ جلد اساسنامه ٢ نسخه صورتجلسه مجمع عمومي موسسين ٢ نسخه صورتجلسه هيات مديره گواهي

بانكي داير بر پرداخت حداقل ٣٥% سرمايه شركت فتوكپي شناسنامه سهامداران و بازرسين مجوز در صورت نياز) تحويل قسمت پذيرش مدارك اداره ثبت شركتها داده ورسيد دريافت شود و با عنايت به تاريخ تعيين شده براي اعلام نتيجه در روز موعد براي اخذ نتيجه به باجه اعلام نتيجه اداره ثبت شركتها مراجعه نمايند.

د) در صورتي كه كارشناس اداره ثبت شركتها ايرادي در مدارك ابرازي مشاهده ننمايد نسبت به تهيه پيش نويس آگهي ثبت اقدام و پيش نويس مربوطه پس از مسئولين اداره ثبت شركتها تايپ و در روز مراجعه تحويل متقاضي داده ميشود . متقاضي بايستي به بانك مراجعه و نسبت به پرداخت حق الثبت كه در ذيل اظهارنامه مبلغ آن قيد شده اقدام نمايد .

توجه: قبل از مراجعه به بانك به نمايندگي روابط عمومي جهت تعيين مبلغ حق الدرج آگهي تاسيس در روزنامه انتخاب مجمع عمومي موسس و اخذ فيش مراجعه شود و مبلغ حق الثبت و حق الدرج يكجا به بانك مربوطه پرداخت گردد.

ه) پس از پرداخت مبلغ حق الثبت به واحد حسابداري اداره ثبت شركتها مراجعه و واحد مربوطه پس از رويت فيش پرداختي نسبت به ممهور نمودن ذيل اظهارنامه اقدام مي نمايد.

و) مدارك به قسمت ثبت دفاتر ثبت شركتها تحويل داده شود و مسئول مربوطه پس از ثبت در دفتر و تعيين شماره ثبت شركت و درج بر روي اظهارنامه اقدام و در ذيل ثبت دفتر از شخص معرفي شده توسط سهامداران ( كه خود يا از سهامداران بوده يا وكيل رسمي شركت مي باشد) با قيد ثبت باسند برابراست امضا اخذ مي نمايد و سپس آگهي تاسيس تايپ شده بايد

به امضاي رئيس اداره ثبت شركتها برسد.

يك نسخه از مدارك ضبط در پرونده شركت كه در بايگاني اداره ثبت شركتها نگهداري خواهد شد و يك نسخه ديگر ازمدارك ( اظهارنامه يك برگ اساسنامه يك جلد صورتجحلسه مجمع عمومي موسسين يك نسخه صورتجلسه هيات مديره يك نسخه) ممهور به مهر اداره شده و تحويل متقاضي مي گردد.

متقاضي مدارك خود و پرونده متشكله را به قسمت دبيرخانه اداره برده و پس از ثبت آگهي در دفتر انديكاتور نسبت به درج شماره ثبت دفتر و ممهور نمودن آگهي تايپ شده اقدام ونسخه مربوط به اداره را ضبط مي نمايد.

ز) متقاضي پس از تحويل گرفتن مدارك نسخه دوم آگهي تاسيس را به واحد روابط عمومي مستقر دراداره ثبت شركتها جهت درج در روزنامه كثيرالانتشار شركت تحويل و نسخه اول آگهي تايپ شده را به دفتر شركت سهامي روزنامه رسمي جمهوري اسلامي واقع در خ بهشت (خ جنوبي پارك شهر) جهت درج در روزنامه رسمي جمهوري اسلامي ايران ( پس از پرداخت حق الدرج كه توسط مسول مربوطه تعيين مي شود) تسليم مي نمايد. توجه: چنانچه قبل از انتشار روزنامه نياز فوري به آگهي باشد چند نسخه فتوكپي تهيه و هنگام تحويل اصل آگهي به روزنامه رسمي فتوكپي ها توسط دفتر روزنامه رسمي ممهور به مهر مي گردد كه داراي اعتبار مربوطه خواهد بود.

14- مدارك مورد نياز براي ثبت شركت سهامي خاص

شركت سهامي خاص - مدارك مورد نياز براي ثبت شركت سهامي خاص مدارك مورد نياز براي ثبت شركت سهامي خاص :

١- دوبرگ اظهارنامه شركت سهامي خاص وتكميل آن و امضاي ذيل اظهارنامه توسط كليه سهامداران .

٢- دو جلد اساسنامه شركت سهامي خاص وامضائ ذيل تمام

صفحات آن توسط كليه سهامداران .

٣- دونسخه صورتجلسه مجمع عمومي موسسين كه به امضاي سهامداران و بازرسين رسيده باشد.

٤- دونسخه صورتجلسه هيات مديره كه به امضائ مديران منتخب مجمع رسيده باشد.

٥- فتوكپي برابر اصل شده شناسنامه كليه سهامداران و بازرسين.

٦- ارائه گواهي پرداخت حداقل ٣٥% سرمايه شركت از بانكي كه حساب شركت در شرف تاسيس در آنجا باز شده است.

تذكر: در صورتيكه مقداري از سرمايه شركت اورده غير نقدي باشد (اموال منقول و غير منقول ) ارائه تقويم نامه كارشناس رسمي دادگستري الزامي است و در صورتي كه اموال غيرمنقول جز سرمايه شركت قرارداده شود ارائه اصل سندمالكيت ضروري است .

٧- ارائه مجوز در صورت نياز بنابه اعلام كارشناس اداره ثبت شركتها.

15- مسئوليت جزايي

شركت سهامي خاص - مسئوليت جزايي جرايم مربوط به تاسيس شركت

ماده ٢٤٣ مجازات حبس ٣ ماه تا ٢ سال يا جزاي نقدي از بيست هزار ريال تا دويست هزار ريال يا هر دو مجازات را براي مرتكبين اعمال ذيل ماه در نظر گرفته است در بند ١ مقرر شده هر كس كه عالما و برخلاف واقع پذيره نويسي سهام را تصديق كند و يا برخلاف مقررات اين قانون اعلاميه پذيره نويسي منتشر نمايد و يا مدارك خلاف واقع حاكي از تشكيل شركت به مرجع ثبت شركت تسليم كند ويا در تعيين ارزش آورده غير نقد تقلب اعمال كند. در مورد اين بند نكاتي به نظر مي رسد كه بررسي آنها لازم و ضروري مي باشد اولا از عنوان هر كس استفاده شده است كه معلوم نيست هر كس يعني چه آيا كساني كه هيچ سمتي در شركت ندارند و پذيره نويسي را

تصديق نمايند مشمول اين بند خواهند بود يا خير و منظور از تصديق چيست؟ آيا صرف تاييد پذيره نويسي هر چند مي باشد را انجام يا تنظيم نموده باشد؟ و يا اگر شخص متقلب با توسل به تقلب باعث بردن مال ديگري بشود و بدين طريق به اشخاص ثالث ضرر وارد نمايد با توجه به اينكه در سال ٦٧ مقررات ويژه اي در رابطه با كلاهبرداري تنظيم شده است بازهم مورد مشمول مقررات جزايي تجاري بوده و يا مشمول قانون مجازات مرتكبين اختلاس و ارتشا و كلاهبرداري خواهد بود. از طرف ديگر اعلاميه پذيره نويسي سهام شركت بايد زماني منتشر شود كه كليه سهام شركت پذيره نويسي شده باشد و اداره ثبت شركت ها اجازه انتشار اعلاميه را داده باشد و همچنين اگر شركت قانونا تشكيل نشده باشد و موسسين يا مسئولين تشكيل شركت بر خلاف واقع چنين وانمود نمايند كه شركت در مرجع ثبت شركت ها ثبت شده است و بدين طريق اشخاص ثالث را ترغيب به معامله با شركت نموده باشد و آورده غيرنقدي را بيش از قيمت واقعي آن محاسبه نموده باشد نيز مشمول اين ماده ٢٤٣ مي باشد حال همچنان كه درصدر اين صفحه مطرح گرديد اگر انجام اعمال مندرج در اين بند باعث و يا حيف و ميل بشود و يا به نفع طرف مقابل قرار بگيرد آيا باز هم مشمول ماده ٢٤٣ خواهد بود يا ماده ١ قانون تشديد مجازات مرتكبين اختلاس وتقلب ديگر وجوه ... تحصيل كرده و از اين راه مال ديگري را ببرد آيا با وجود تصريح اين ماده باز هم در صورت وجود شرايط ذكر

شده در اين ماده بايد متخلف را مشمول ماده ٢٤٣ به عنوان قانون خاص در رابطه با جرايم شركت ها بدانيم يا مشمول قانون مجازات كلاهبرداري؟ در رابطه با بند ٣ ماده ٢٤٣ بايد اظهار نمود كه اين بند بر خلاف بندها ديگر اين ماده تنها مربوط به زمان تاسيس شركت نبوده است و به صورت عام مي باشد بنابراين اگر كسي كه موظف است اطلاعاتي را در رابطه با شركت به مرجع ثبت شركت ها ارسال نمايد واز چنين امري امتناع كند مشمول مجازات ماده ٢٤٣ مي باشد بنابراين در اين بند مطلب به طور عام بيان شده است.

16- كليات

شركت سهامي عام - كليات براي انجام پروژه هاي بزرگ عمراني صنعتي كشاورزي وجود شركتهاي بزرگ لازم و ضروري است در اينگونه شركتها سرمايه هاي اندك در قالب سهام به عمومي مردم واگذار مي شود موسسين يا مديران با اداره شركت سرمايه حاصله را در جريان گردش صحيح اقتصادي قرار مي دهند و در اثر اين عمل دو منفعت حاصل مي گردد در مرحله اول سودي از سرمايه گذاري يا انجام فعاليت هاي عمراني نصيب سهامدار مي شود و در مرحله دوم رونق و آباداني را براي كشور به ارمغان مي آورد. شركت سهامي عام نوع بخصوص ومنحصر بفرد شركت هاي بزرگ مي باشد كه اجازه فروش سهام به عموم مردم را دارد و مردم مي توانند در هنگام اعلام پذيره نويسي به شعب بانك اعلام شده مراجعه و ورقه تعهد سهم را امضا و وجوه معينه را به حساب شركت واريز نمايند. ذيلا توضيحات مختصري در خصوص اين نوع شركت با استفاده از

مفاد لايحه اصلاحي قانون تجارت بيان مي گردد. شركت هايي كه موسسين آنها قسمتي از سرمايه شركت را از طريق فروش سهام به مردم تامين مي كنند شركت سهامي عام ناميده مي شود و بايد بلافاصله قبل يا بعد از نام شركت عبارت سهامي عام در كليه اوراق و اطلاعيه ها و اگهي هاي شركت بطور روشن و خوانا قيد شود (مستفاد از ماده ٤ ل.ا.ق.ت) و سرمايه در موقع تاسيس شركتهاي سهامي عام نبايد از پنج ميليون ريال كمتر باشد و در صورتي كه بنا به موجباتي سرمايه شركت سهامي عام در هر زمان كمتر از مبلغ مذكور شود بايد ظرف يك سال از طريق افزايش سرمايه - سرمايه شركت به حد مقرر برسد و در صورت عدم حصول شركت سهامي عام بايد به انواع شركت هاي ديگر مصرح در قانون تجارت تبديل شود و در غير اين صورت هر ذينفع ( سهامدار) مي تواند انحلال شركت سهامي عام را از دادگاه صلاحيتدار تقاضا نمايد ( ماده ٥ ل.ا.ق.ت) براي تاسيس شركت سهامي عام موسسين در بدو امر بايستي حداقل ٢٠% سرمايه را شخصا تعهد و لااقل ٣٥% از مبلغ تعهدي را در حسابي بنام شركت در شرف تاسيس نزديكي از بانكها سپرده سپس اظهارنامه اي به ضميمه طرح اساسنامه شركت و طرح اعلاميه پذيره نويسي سهام كه به امضاي كليه موسسين رسيده باشد به اداره ثبت شركتها تسليم ورسيد دريافت دارند چنانچه قسمتي از تعهد موسسين به صورت غير نقد باشد بايد عين آن يا مدارك مالكيت آن را در همان بانكي كه براي پرداخت مبلغ نقدي حساب باز شده توديع و گواهي

بانك را به ضميمه اظهارنام و مدارك فوق الذكر به اداره ثبت شركتها تسليم دارند. اداره ثبت شركتها بر اساس ماده ١٠ ل.ا.ق.ت پس از مطالعه اظهارنامه و ضمايم مربوطه و تطبيق مندرجات آن با قانون اجازه انتشار اعلاميه پذيره نويسي را صادر خواهد نمود و اعلاميه پذيره نويسي توسط موسسين در جرايد آگهي و در بانكي كه تعهد سهام نزد آن بعمل آمده درمعرض ديد علاقه مندان قرار مي گيرد علاقه مندان به خريد سهام در ظرف مهلتي كه اعلام شده به بانك مراجعه و ورقه تعهد سهام را امضا و مبلغي كه بايد نقدا پرداخت شود پرداخت ورسيد دريافت خواهند داشت ورقه تعهد سهم در دو نسخه تنظيم و با قيد تاريخ به امضاي پذيره نويس يا قائم مقام قانوني وي خواهد رسيد نسخه اول در بانك نگهداري و نسخه دوم با قيد رسيد وجه و مهر و امضاي بانك به پذيره نويس تسليم مي شود و در صورتي كه ورقه تعهد سهم را شخص ديگر به جاي پذيره نويس امضا نمايد بايد سمت و نشاني و هويت كامل خود را در ورقه قيد نمايد و مدارك مزبور ضميمه ورقه تعهد سهم خواهد شد امضاي ورقه سهم نشانه قبول اساسنامه شركت و تصميمات مجامع عمومي صاحبان سهم خواهد بود پس ازا نقضاي مهلت پذيره نويسي يا تمديد آن موسسين حداكثر در ظرف يكماه به تعهدات پذيره نويسان رسيدگي و پس از احراز تعهد صحيح سرمايه شركت كه اقلا ٣٥% آن پرداخت شده باشد مجمع عمومي موسس را دعوت خواهند نمود. مجمع عمومي موسس پس از رسيدگي و احراز پذيره نويسي كليه سهام شركت

و پرداخت مبالغ لازم وارد شور شده و اساسنامه شركت را تصويب و اولين مديران و بازرس يا بازرسان شركت را انتخاب مي نمايند و مديران و بازرسان بايد كتبا قبولي خود را اعلام و در اين مرحله شركت تشكيل شده محسوب مي گردد آنگاه اساسنامه مصوبه مجمع عمومي موسس به ضميمه صورتجلسه مجمع و اعلاميه قبولي مديران و بازرسان و صورتجلسه هيات مديره و ساير مدارك مورد نياز جهت ثبت به اداره ثبت شركتها تحويل گردد و چنانچه شركت تا شش ماه از تاريخ تسليم اظهارنامه به ثبت نرسد به درخواست هر يك از موسسين با پذيره نويسان اداره ثبت شركتها گواهي نامه اي حاكي از عدم ثبت شركت صادر و به بانكي كه تعهد سهام و تاديه وجوه در آن بعمل آمده ارسال مي دارد تا موسسين و پذيره نويسان به بانك مراجعه و تعهدنامه و وجوه پرداختي را مسترد دارند و هر گونه هزنيه كه براي تاسيس شركت پرداخت شده بعهده موسسين مي باشد. مدارك لازم جهت كسب اجازه پذيره نويسي شركت در شرف تاسيس سهام عام از مرجع ثبت شركتها

١- دو نسخه طرح اظهارنامه شركت سهامي عام

٢- دو نسخه طرح اساسنامه شركت سهامي عام

٣- دو نسخه طرح اعلاميه پذيره نويسي

٤- گواهي بانكي مبني بر واريز حداقل ٣٥% سرمايه تعهد شده توسط موسسين

٥- فتوكپي شناسنامه موسسين مدارك لازم جهت تاسيس شركت سهام عام

١- دو نسخه اظهارنامه

٢- دو نسخه اساسنامه

( توضيح اينكه از طرح اساسنامه اين مجلد مي توان بعنوان اساسنامه استفاده نمود ودر اين مرحله در ماده ٦ اساسنامه سرمايه اي كه در هنگام پذيره نويسي تعهد شده به اضافه ٢٠% سرمايه

تعهد شده توسط موسسين قيد گردد.)

٣- دو نسخه صورتجلسه مجمع عمومي موسسين

٤- دو نسخه صورتجلسه هيات مديره ( تعداد مديران حداقل پنج نفر ميباشد)

٥- آگهي دعوت مجمع موسسين در روزنامه تعيين شده

٦- فتوكپي شناسنامه مديران ( در مورد اشخاص حقوقي ارائه برگ نمايندگي الزامي است )

٧- گواهي بانكي مبني بر واريز حداقل ٣٥% سرمايه شركت

٨- ارائه مجوز يا موافقت اصولي يا مجوز از مراجع ذيصلاح در صورت نياز يادآوريها:

١- حداقل سرمايه مبلغ پنج ميليون ريال باشد.

٢- حداقل ٢٠% سرمايه تعيين شده توسط موسسين تعهد گردد و ٣٥% از ميزان تعهد شده پرداخت گردد.

٣- اظهارنامه و طرح اساسنامه و طرح اعلاميه پذيره نويسي به امضاي موسسين رسيده باشد.

٤- اخذ وارائه مجوز از مراجع ذيصلاح در صورت نياز .

17- اساسنامه شركت سهامي عام

شركت سهامي عام - اساسنامه شركت سهامي عام ماده١) تشكيل شركت

بين دارندگان سهامي كه طبق مقررات اساسنامه حاضر بوجود آمده يا بعدا بوجود آيد با رعايت قوانين جاريه و مقررات اساسنامه حاضر شركتي بنام ( شركت سهامي عام) كه در موارد بعدي بطور اختصار شركت ناميده مي شود تشكيل مي گردد. ماده٢) نام شركت

نام شركت عبارت است از .............................. شركت سهامي عام ماده٣) موضوع شركت

..............................................................................................................................................................

.............................................................................................................................................................

- سرمايه گذاري و مشاركت در ساير شركتها از طريق تعهد سهام شركتهاي جديد و يا خريد و تعهد سهام شركتهاي موجود.

- اخذ نمايندگي ايجاد شعبه و اعطاي نمايندگي در داخل وخارج از كشور ماده ٤) مدت شركت

شركت براي مدت نامحدود تشكيل شده است. ماده ٥) مركز اصلي شركت و شعب آن

مركز اصلي شركت در ..................... مي باشد تعيين و تغيير نشاني مركز اصلي شركت در صورت لزوم بنا به تصويب هيات مديره

صورت خواهد گرفت. ماده٦) سرمايه وتعداد سهام ماده ٧) پرداخت بقيه مبلغ اسمي سهام

قسمت پرداخت نشده مبلغ اسمي هر سهم ظرف پنج سال از تاريخ تاسيس شركت بايد در موعد يا مواعدي كه طبق تصميم هيات مديره تعيين مي شود پرداخت گردد. مطالبه تمام يا قسمتي از مبلغ پرداخت نشده سهام از طريق نشر آگهي در روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهي هاي مربوط به شركت در آن منتشر مي شود بعمل خواهد آمد فاصله بين مطالبه و تاريخ اولين پرداخت كمتر از دوماه نخواهد بود هر يك از تعهد كنندگان سهام كه از پرداخت وجوه مورد تعهد خود در موعد يا مواعد مقرر خودداري كنند نسبت به مبلغي كه تاديه نشده باشد بايد خسارت ديركرد از قرار دوازده درصد در سال نيز بپردازند پس از اخطار از طرف شركت به صاحب سهم و گذشتن يك ماه اگر مبلغ مورد مطالبه وخسارت تاخير آن تماما پرداخت نشود شركت اينگونه سهام را در صورتي كه در بورس اوراق بهادار پذيرفته شده باشد از طريق بورس وگرنه از طريق مزايده بفروش خواهد رسانيد از حاصل فروش سهم بدوا كليه هزينه هاي مترتبه برداشت گرديده و در صورتي كه خالص حاصل فروش از بدهي صاحب سهم ( بابت اصل و هزينه ها و خسارت ديركرد) بيشتر باشد مازاد به وي پرداخت خواهد شد. ماده٨) در مورد ماده فوق آگهي فروش سهم با قيد مشخصات سهام مورد مزايده فقط يك نوبت در روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهي هاي مربوط به شركت در آن نشر مي گردد منتشر و يك نسخه از آگهي وسيله پست سفارشي براي صاحب سهم ارسال مي شود هر

گاه قبل از تاريخي كه براي فروش معين شده است كليه بدهيهاي مربوط به سهام اعم از اصل و خسارت و هزينه ها به شركت پرداخت شود شركت از فروش سهام خودداري خواهد كرد در صورت فروش نام صاحب سهم سابق از دفاتر شركت حذف اوراق سهام يا گواهينامه موقت سهام قبلي ابطال مي شود و مراتب براي اطلاع عموم آگهي مي گردد. دارندگان سهام مذكور در ماده ٧ حق حضور وراي در مجامع عمومي صاحبان سهام شركت را نخواهند داشت و در احتساب حدنصاب تشكيل مجامع عمومي تعداد اينگونه سهام از كل تعداد سهام شركت كسر خواهد شد به علاوه حق دريافت سود قابل تقسيم و حق رجحان در خريد سهام جديد شركت و همچنين حق دريافت اندوخته قابل تقسيم نسبت به اينگونه سهام معلق خواهد ماند. ماده ٩) در مورد ماده قبل هر گاه دارندگان سهام قبل از فروش سهام بدهي خود را بابت اصل و خسارت وهزينه ها به شركت پرداخت كننده مجددا حق حضور و راي در مجامع عمومي را خواهند داشت و مي توانند حقوق مالي وابسته به سهام خود را كه مشمول مرور زمان نشده باشد مطالبه نمايند. ماده ١٠) اوراق سهام

كليه سهام شركت با نام است اوراق سهام شركت متحدالشكل و چاپي و داراي شماره ترتيب بوده وبايد به امضاي دو نفر كه از طرف هيات مديره تعيين مي شوند برسد و به مهر شركت ممهور گردد به علاوه در اين اوراق بايد نكات زير قيد شود:

١- نام شركت و شماره ثبت آن در دفتر ثبت شركتها

٢- مبلغ سرمايه ثبت شده و مبلغ پرداخت شده آن

٣- تعيين نوع

سهم

٤- مبلغ اسمي سهم و مقدار پرداخت شده آن به حروف و به اعداد

٥- تعداد سهامي كه هر ورقه نماينده آن است ماده ١١) گواهينامه موقت سهام

تا زماني كه اوراق سهام صادر نشده است شركت بايد به صاحبان سهام گواهينامه موقت سهم بدهد كه معرف تعداد و نوع سهام و مبلغ پرداخت شده آن باشد. ماده ١٢) انتقال سهام

انتقال سهام بايد در دفتر ثبت سهام شركت به ثبت برسد انتقال دهنده يا وكيل يا نماينده قانوني او بايد انتقال را در دفتر مزبور امضا نمايد مادام كه تمامي مبلغ اسمي سهم پرداخت نشده است هويت كامل و نشاني انتقال گيرنده نيز در دفتر ثبت سهام قيد و به امضاي انتقال گيرنده يا وكيل يا نماينده او خواهد رسيد تملك هر يك از سهام شركت قهرا متضمن قبول مقررات اساسنامه و تصميمات مجامع عمومي سهامداران خواهد بود. ماده ١٣) غير قابل تقسمي بودن سهام

سهام شركت غير قابل تقسيم است مالكين مشاع سهام مكلفند كه در برابر شركت به يك نفر نمايندگي بدهند. ماده ١٤) مسئوليت صاحبان سهام

مسئوليت صاحبان سهام محدود به مبلغ اسمي سهام آنها است. ماده ١٥) سرمايه شركت

سرمايه شركت را مي توان از طريق صدور سهام جديد و يا از طريق بالا بردن مبلغ اسمي سهام موجود افزايش داد.

تاديه مبلغ اسمي سهام جديد به يكي از طرق زير امكان پذير است:

١- پرداخت مبلغ اسمي سهم به نقد

٢- تبديل مطالبات نقدي حال شده اشخاص از شركت به سهام جديد

٣- انتقال سود تقسيم نشده يا اندوخته يا عوايد حاصله از اضافه ارزش سهام جديد به سرمايه شركت

٤- تبديل اوراق قرضه به سهام ماده ١٦) مجمع عمومي

فوق العاده مي تواند به هيات مديره اجازه دهد كه ظرف مدت معيني كه نبايد از پنج سال تجاوز كند سرمايه شركت را تا ميزان مبلغ معيني به يكي از طرق مذكور در ماده ١٥ افزايش دهد. ماده ١٧) مجمع عمومي فوق العاده كه افزايش سرمايه را از طريق فروش سهام جديد تصويب مي كند يا اجازه آن را به هيات مديره مي دهد مي تواند حق تقدم صاحبان سهام را نسبت به پذيره نويسي تمام يا قسمتي از سهام جديد از آنان سلب كند به شرط آنكه چنين تصميمي پس از قرائت گزارش هيات مديره و گزارش بازرس يا بازرسان شركت اتخاذ گردد وگرنه باطل خواهد بود. ماده ١٨) علاوه بر كاهش اجباري سرمايه به علت از بين رفتن قسمتي از سرمايه شركت مجمع عمومي فوق العاده شركت مي تواند به پيشنهاد هيات مديره در مورد كاهش سرمايه شركت بطور اختياري اتخاذ تصميم كند مشروط بر آنكه بر اثر كاهش سرمايه به تساوي حقوق صاحبان سهام لطمه اي وارد نشود.

تبصره ١: كاهش اجباري سرمايه از طريق كاهش تعداد يا مبلغ اسمي سهام صورت گرفته و كاهش اختياري سرمايه از طريق كاهش بهاي اسمي به نسبت متساوي ورد مبلغ كاهش يافته هر سهم به صاحب آن انجام مي گيرد.

تبصره٢: در مورد كاهش اختياري سرمايه تا زماني كه سهام شركت در سازمان بورس اوراق بهادار تهران پذيرفته شده است ميزان سرمايه هيچگاه نبايد كمتر از حد نصاب مقرر در زمان درج نام شركت در فهرست شركتهاي بورس باشد. ماده ١٩) حق تقدم در خريد سهام جديد

در صورت افزايش سرمايه صاحبان سهام شركت در خريد سهام جديد

به نسبت سهامي كه مالكند حق تقدم خواهند داشت و اين حق قابل نقل وانتقال است. مهلتي كه طي آن سهامداران مي توانند حق تقدم مذكور را اعمال كنند بنابه پيشنهاد هيات مديره و تصويب مجمع عمومي فوق العاده تعيين خواهد شد و در هر حال كمتر از شصت روز نخواهد بود اين مهلت از روزي كه براي پذيره نويسي تعيين مي گردد شروع مي شود و نحوه استفاده از اين حق تقدم بدين ترتيب است كه پس از اتخاذ تصميم راجع به افزايش سرمايه بايد مراتب از طريق نشر آگهي در رزونامه كثيرالانتشاري كه آگهي هاي مربوط به شركت در آن نشر مي گردد به اطلاع صاحبان سهام برسد براي صاحبان سهام با نام گواهينامه حق خريد بايد توسط پست سفارشي ارسال گردد. ماده ٢٠) اضافه ارزش سهم

مجمع عمومي فوق العاده با توجه به پيشنهاد و گزارش هيات مديره مي تواند مقرر دارد كه براي افزايش سرمايه سهام جديدي با اضافه ارزش يعني به مبلغي بيش از ارزش اسمي آنها بفروش برسد عوايد حاصل از اضافه ارزش سهام را مي توان بحساب اندوخته منتقل ساخت يا بين صاحبان سهام تقسيم نمود يا در ازاي آن سهام جديد به صاحبان سهام داد. ماده ٢١) اوراق قرضه

شركت مي تواند با تصويب مجمع عمومي فوق العاده صاحبان سهام به انتشار اوراق قرضه مبادرت نمايد تصميم راجع به فروش اوراق قرضه و شرايط صدور و انتشار آن بايد همراه با طرح اطلاعيه انتشار اوراق قرضه كتبا به مرجع ثبت شركتها اعلام شود مرجع مذكور مفاد تصميم را ثبت و خلاصه آن را همراه با طرح اطلاعيه انتشار اوراق

قرضه به هزينه شركت در روزنامه رسمي آگهي خواهد نمود.

تبصره ١: قبل از انجام تشريفات مذكور در ماده فوق هر گونه آگهي براي فروش اوراق قرضه ممنوع است.

تبصره ٢: در هر بار انتشار مبلغ اسمي اوراق قرضه ونيز قطعات اوراق قرضه بايد متساوي باشد.

تبصره ٣: در اطلاعيه انتشار اوراق قرضه رعايت موارد مندرج در ماده ٥٨ قانون تجارت الزامي است. ماده ٢٢ ) مقررات مشترك بين مجامع عمومي

مجامع عمومي عادي ساليانه و مجامع عمومي فوق العاده را هيات مديره دعوت مي كند هيات مديره و همچنين بازرس شركت مي تواند مقتضي مجمع عمومي عادي را بطور فوق العاده دعوت نمايند. علاوه بر اين سهامداراني كه اقلا يك پنجم سهام شركت را مالك باشند حق دارند كه دعوت صاحبان سهام را براي تشكيل مجامع عمومي از هيات مديره خواستار شوند و هيات مديره بايد حداكثر تا بيست روز از تاريخ تقاضات مجمع مورد درخواست را با رعايت تشريفات مقرره دعوت كند در غير اينصورت درخواست كنندگان مي توانند دعوت مجمع را از بازرس شركت خواستار شوند و بازرس مكلف خواهد بود كه با رعايت تشريفات مقرره مجمع ممورد تقاضا را حداكثر تا ده روز از تاريخ تقاضات دعوت نمايد و گرنه صاحبان سهام حق خواهند داشت مستقيما به دعوت مجمع اقدام كنند بشرط آنكه كليه تشريفات راجع به دعوت مجمع را رعايت نموده و در آگهي دعوت به عدم اجابت درخواست خود توسط هيات مديره و بازرسان تصريح نمايند.

تبصره١: چنانچه هيات مديره مجمع عمومي عادي ساليانه را در موعد مقرر دعوت نكند بازرس يا بازرسان شركت مكلفند راسا اقدام به دعوت مجمع مزبور بنمايند.

تبصره٢: هيچ مجمع

عمومي نمي تواند تعهدات شركت را تغيير بدهد و يا هيچ اكثريتي نمي تواند به تعهدات صاحبان سهام بيفزايد. ماده ٢٣) شرايط لازم براي داشتن حق حضور وراي در مجامع عمومي

در كليه مجامع عمومي كليه صاحبان سهام يا وكيل يا قائم مقام قانوني يا نمايندگان آنها قطع نظر از عده سهام خود مي توانند حضور بهم رسانند و براي هر يك سهم حق يك راي خواهند داشت مشروط بر اين كه بهاي مطالبه شده سهام خود را كاملا پرداخت نموده باشند.

تبصره ١: هر گاه سهامداران شركت سهام خودشان را به ديگران انتقال دهند سهامداران بعدي وقتي با واجد بودن شرايط فوق در مجامع عادي و فوق العاده حق حضور و راي دارند كه قبل از انعقاد اين مجامع انتقال سهام به آنها طبق ماده ١٢ اساسنامه حاضر در دفتر ثبت سهام شركت به ثبت رسيده يا گواهينامه موقت سهم در دست داشته و از شركت با ارائه ورقه سهم يا گواهينامه موقت سهم ورقه ورود به جلسه دريافت كرده باشند.

تبصره٢: تا زماني كه نام شركت در فهرست نرخ هاي بورس درج مي باشد شركت مي تواند حداقل يك هفته قبل از تاريخ تشكيل مجمع كتبا از سازمان بورس جهت اعزام نماينده در كليه مجامع عمومي دعوت نمايد. ماده ٢٤) آگهي دعوت مجامع عمومي

در كليه موارد دعوت صاحبان سهام براي تشكيل مجامع عموي از طريق نشر اگهي در روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهي هاي مربوط به شركت در آن نشر مي گردد بعمل خواهد آمد و دستور جلسه و تاريخ و محل تشكيل مجمع با قيد ساعت و نشاني كامل در آگهي ذكر خواهد شد.

تبصره: در مواقعي

كه كليه صاحبان سهام در مجمع عمومي حاضر باشند نشر آگهي و تشريفات دعوت الزامي نيست. ماده ٢٥) محل انعقاد مجامع عمومي

مجامع عمومي اعم از عادي و فوق العاده در مركز اصلي شركت يا در محلي كه در آگهي دعوت صاحبان سهام تعيين مي شود منعقد خواهد شد. ماده ٢٦) دستور جلسه

دستور جلسه هر مجمع عمومي را مقام دعوت كننده آن معين مي نمايد دستور جلسه بايد در آگهي دعوت ذكر گردد مطالبي كه در دستور جلسه پيش بيني نشده باشد قابل طرح در مجمع نخواهد بود مگر اينكه كليه صاحبان سهام در مجمع عمومي حاضر باشند. ماده ٢٧) فاصله بين دعوت و انعقاد مجامع عمومي

فاصله بين دعوت و انعقاد هر يك از جلسات مجامع عمومي عادي و فوق العاده ده روز و حداكثر چهل روز خواهد بود. ماده ٢٨) وكالت و نمايندگي

در كليه مجامع عمومي حضور وكيل يا قائم مقام قانوني صاحبان سهام و همچنين حضور نماينده يا نمايندگان اشخاص حقوقي به شرط تسليم مدرك وكالت يا نمايندگي بمنزله حضور خود صاحب سهم است . ماده ٢٩) هيات رئيسه مجمع

مجامع عمومي اعم از عادي و فوق العاده به رياست رئيس يا نايب رئيس هيات مديره و در غياب آنها به رياست يكي از مديراني كه به اين منظور ازطرف هيات مديره انتخاب شده باشد تشكيل خواهد گرديد مگر در مواقعي كه انتخاب يا عزل بعضي از مديران يا كليه آنها در دستور جلسه مجمع باشد كه در اين صورت رئيس مجمع از بين سهامداران حاضر در جلسه با اكثريت نسبي انتخاب خواهد شد دو نفر از سهامداران حاضر از طرف مجمع بعنوان ناظر انتخاب

مي شوند همچنين مجمع عمومي با اكثريت آرا يك نفر منشي از بين صاحبان سهام يا از خارج تعيين مي نمايد. ماده ٣٠) ورقه ورودي و ورقه حضور و غياب

قبل از تشكيل هريك از مجامع عمومي هر صاحب سهمي كه مايل به حضور در مجمع عمومي باشد بايد با ارائه ورقه سهم يا گواهينامه موقت سهم متعلق به خود به شركت مراجعه و ورقه ورود به جلسه را دريافت كند فقط سهامداراني حق ورود به مجمع را دارند كه ورقه ورودي دريافت كرده باشند از حاضرين در مجمع فهرستي ترتيب داده خواهد شد كه در ان هويت كامل و اقامتگاه و تعداد سهام و تعداد آراي هريك از حاضرين قيد و به امضاي آنان خواهد رسيد . ماده ٣١) طريقه اخذ راي

اخذ راي بطور شفاهي بعمل مي آيد مگر اينكه مجمع عموي با اكثريت آرا مقرر دارد كه اخذ راي بطور كتبي صورت گيرد. ماده ٣٢) تمديد جلسات

هرگاه در مجمع عمومي تمام موضوعات مندرج در دستور مجمع مورد اخذ تصميم واقع نشود هيات رئيسه مجمع با تصويب مجمع مي تواند اعلام تنفس نموده و تاريخ جلسه بعد را كه نبايد ديرتر از دو هفته باشد تعيين كند تمديد جلسه محتاج به دعوت آگهي مجدد نيست و در جلسات بعد مجمع به همان حد نصاب جلسه اوليه رسميت خواهد داشت. ماده ٣٣ ) صورتجلسه ها

از مذاكرات و تصميمات مجامع عمومي صورتجلسه اي توسط منشي ترتيب داده مي شود كه به امضاي هيات رئيسه مجمع رسيده باشد و يك نسخه از آن در مركز شركت نگهداري خواهد شد. ماده ٣٤) اثر تصميمات

مجامع عمومي كه طبق مقررات قانوني

و اساسنامه حاضر تشكيل گردد نماينده عموم سهامداران است و تصميمات آنها براي همگي صاحبان سهام الزام آور مي باشد. ماده ٣٥) مجمع عمومي عادي

مجمع عمومي عادي شركت بايد لااقل سالي يك دفعه ظرف مدت چهارماه از تاريخ انقضاي سال مالي شركت منعقد گردد. ماده ٣٦) حد نصاب مجمع عمومي عادي

در مجمع عمومي عادي حضور دارندگان اقلا بيش از نصف سهام شركت كه حق راي دارند ضروري است اگر در اولين جلسه دعوت حد نصاب مذكور حاصل نشد مجمع براي بار دوم دعوت خواهد شد و با حضور هر عده از صاحبان سهامي كه حق راي دارند مي تواند رسميت يافته و تصميم گيري كند به شرط آنكه در دعوت دوم نتيجه دعوت اول قيد شده باشد. ماده ٣٧) اكثريت در مجمع عمومي عادي

در مجمع عمومي عادي تصميمات همواره با اكثريت نصف به علاوه يك آراي حاضر درجلسه رسمي معتبر خواهد بود مگر در مورد انتخاب مديران وبازرسان كه اكثريت نسبي كافي خواهد بود در مورد انتخاب مديران تعداد اراي هر راي دهنده در عدد مديراني كه بايد انتخاب شود ضرب مي وشد و حق راي هر راي دهنده برابر حاصل ضرب مذكور خواهد بود راي دهنده مي تواند آراي خود را به يك نفر بدهد يا آن را بين چند نفر كه مايل باشد تقسيم كند. ماده ٣٨) وظايف مجمع عمومي عادي

وظايف مجمع عمومي عادي بدين قرار مي باشد :

- استماع گزارش هيات مديره راجع به امور شركت و گزارش راجع بوضع شركت و ترازنامه و حسابهاي تقديمي هيات مديره

- رسيدگي تصويب رد ويا تصحيح حسابها

- تصويب سود قابل تقسيم و اندوخته ها

- نصب

تعويض عزل يا تجديد انتخاب مديران و بازرس اصلي وعلي البدل تعيين حق حضور و پاداش اعضاي هيات مديره و همچنين تعيين حق الزحمه بازرس اعم از اصلي وعلي البدل

- تعيين روزنامه كثيرالانتشاري كه هرگونه آگهي هاي مربوط به شركت در آن متنشر مي گردد.

- اتخاذ تصميم در مورد هر گونه موضوعاتي كه جزئ دستور جلسه بوده و در صلاحيت مجمع فوق العاده نباشد.

تبصره: تصويب ترازنامه و حسابها بايد پس از استماع گزارش بازرس اصلي با برحسب مورد بازرس علي البدل بعمل آيد و الاباطل و از درجه اعتبار ساقط خواهد بود. ماده ٣٩) مجمع عمومي فوق العاده - حدنصاب رسميت

در مجمع عمومي فوق العاده بايد دارندگان بيش از نصف سهامي كه حق راي دارند حاضر باشند اگر در اولين دعوت حد نصاب مذكور حاصل نشد مجمع براي بار دوم دعوت وبا حضور دارندگان بيش از يك سوم سهامي كه حق راي دارند رسميت يافته و اتخاذ تصميم خوهد نمود به شرط آنكه در دعوت دوم نتيجه دعوت اول قيد شده باشد. ماده ٤٠) اكثريت

تصميمات مجمع عمومي فوق العاده همواره با كثريت دو سوم آراي سهام حاضر در جلسه رسمي معتبر خواهد بود. ماده ٤١) اختيارات

هر گونه تغيير در مواد اساسنامه يا در سرمايه شركت يا انحلال شركت منحصرا در صلاحيت مجمع فوق العاده مي باشد.

تبصره: در مواردي كه تصميمات مجمع عمومي متضمن يكي از امور ذيل باشد يك نسخه از صورتجلسه مجمع بايد جهت ثبت به مرجع ثبت شركتها ارسال گردد:

١- انتخاب مديران وبازرس يا بازرسان

٢- تصويب ترازنامه

٣- كاهش يا افزايش سرمايه و هر نوع تغيير در اساسنامه

٤- انحلال شركت ونحوه تصفيه آن ماده

٤٢) تعداد اعضاي هيات مديره

شركت بوسيله هيات مديره اي مركب از حداقل پنج نفر عضو اصلي ودو عضو علي البدل كه بوسيله مجمع عمومي عادي از بين صاحبان سهام انتخاب مي شوند اداره خواهد شد مديران قابل عزل و تجديد انتخاب مي باشند هر يك از مديران مي توانند با اطلاع كتبي به رئيس هيات مديره در هر موقع از سمت خود استعفا دهند در صورتي كه برا ثر فوت يا استعفا و يا سلب شرايط از يك يا چند نفر از مديران تعداد اعضاي هيات مديره از حداقل مقرر در اين قانون كمتر شود اعضاي علي البدل به ترتيب مقرر در اساسنامه و الا به ترتيب مقرر توسط مجمع عمومي جاي آنان را خواهند گرفت و در صورتي كه تعداد اعضاي علي البدل كافي براي تصدي محلهاي خالي در هيات مديره نباشد مديران باقيمانده بايد بلافاصله مجمع عمومي عادي شركت را جهت تكميل اعضاي هيات مديره دعوت نمايند.

تبصره: هر گاه هيات مديره حسب مورد از دعوت مجمع عمومي براي انتخاب مديري كه سمت او بلا تصدي مانده خودداري كند هر ذينفع حق دارد از بازرس يا بازرسان شركت بخواهد كه به دعوت مجمع عمومي عادي جهت تكميل تعداد مديران با رعايت تشريفات لازم اقدام كند ونيز بازرس يا بازرسان مكلف به انجام چنين درخواستي مي باشند. ماده ٤٣) انتخاب اشخاص حقوقي به عضويت هيات مديره

اشخاص حقوقي را مي توان به مديريت شركت انتخاب نمود در اين صورت شخص حقوقي بايد يك نفر را به نمايندگي خود جهت انجام وظايف مديريت كتبا به شركت معرفي نمايد.

تبصره: اشخاص مندرج در ماده ١١١ قانون تجارت را نمي

توان به سمت مديرعامل شركت انتخاب نمود. ماده ٤٤) مدت ماموريت مديران

مدت ماموريت مديران دوسال است اين ماموريت تاوقتي كه تشريفات راجع به ثبت و آگهي انتخاب مديران بعدي انجام گيرد خود به خود ادامه پيدا مي كند. ماده ٤٥) سهام وثيقه

هريك از مديارن بايد لااقل ...... سهم از سهام شركت را در تمام مدت ماموريت خود دارا باشد اين سهام براي تضمين خساراتي است كه ممكن است از تقصيرات مديران منفردا يا مشتركا بر شركت وارد شود سهام مذكور قابل انتقال نيست و مادام كه مديري مفاصا حساب دوره تصدي خود را در شركت دريافت نداشته است سهام مذكور در صندوق شركت به عنوان وثيقه باقي خواهد ماند وثيقه بودن اين سهام مانع استفاده از حق راي در مجامع و پرداخت سود آنها به صاحبانشان نخواهد بود. ماده ٤٦) رئيس و نائب رئيس ومنشي هيات مديره

هيات مديره در اولين جلسه خود كه حداكثر ظرف مدت يك هفته بعد از مجمع عمومي عادي كه هيات مديره را انتخاب كرده است منعقد خواهد شد از بين اعضاي هيات يك رئيس يك نائب رئيس كه بايد شخص حقيقي باشند براي هيات مديره تعيين مي نمايد. مدت رياست رئيس و نيابت نائب رئيس بيش از مدت عضويت آنها در هيات مديره نخواهد بود رئيس و نائب رئيس قابل عزل و تجديد انتخاب خواهند بود در صورت غيبت رئيس و نائب رئيس اعضاي هيات مديره يك نفر از اعضاي حاضر در جلسه را تعيين مي نمايند تا وظايف رئيس را انجام دهد هيات مديره از بين اعضاي هيات يا خارج يك نفر را به عنوان منشي انتخاب مي نمايد.

ماده ٤٧) مواقع تشكيل جلسات هيات مديره

هيات مديره در مواقعي كه خود به طور هفتگي يا ماهيانه معين مي كند با دعوت كتبي يا تلگرافي رئيس يا نائب رئيس و يا دونفراز اعضاي هيات مديره يا به دعوت مديرعامل در هر موقع كه ضرورت ايجاب كند تشكيل جلسه خواهد داد بين تاريخ ارسال دعوتنامه و تشكيل جلسه هيات مديره فاصله معقولي رعايت خواهد شد چنانچه در يك جلسه هيات مديره تاريخ تشكيل جلسه بعد تعيين و در صورتجلسه قيد شده باشد ارسال دعوتنامه براي مديراني كه در همان جلسه حضور داشته اند ضرورت نخواهد داشت. ماده ٤٨) محل تشكيل جلسات هيات مديره

جلسات هيات مديره در مركز اصلي شركت يا در هر محل ديگري كه در دعوتنامه تعيين شده باشد تشكيل خواهد شد. ماده ٤٩) حدنصاب و اكثريت لازم براي رسميت جلسه و حق دادن راي به سمت وكالت

جلسه هيات مديره در صورتي رسميت دارد كه دو سوم اعضاي هيات مديره در ان جلسات حضور داشته باشند تصميمات هيات مديره با اكثريت آراي حاضرين معتبر خواهد بود هر يك از مديران مي تواند به مسئوليت خود يك نفر از اعضاي هيات مديره را به وكالت تعيين كند تا در غياب او در جلسه هيات مديره شركت نمايد هيچ يك از مديران نمي تواند وكالت بيش از يك مدير را قبول كند مديرعامل در جلسات هيات مديره شركت خواهد نمود و در صورتي كه عضو هيات مديره نباشد حق راي نخواهد داشت. ماده ٥٠) تصميمات امضا شده

تصميماتي كه به امضاي كليه مديران رسيده باشد داراي اعتبار تصميماتي خواهد بود كه در جلسه هيات مديره اتخاذ شده باشد.

ماده ٥١) صورتجلسات هيات مديره

براي هريك از جلسات هيات مديره بايد صورتجلسه اي تنظيم و لااقل به امضاي اكثريت مديران حاضر در جلسه برسد نام مديران حاضر و غايب و خلاصه اي از مذاكرات و همچنين تصميمات متخذه در هر جلسه با قيد تاريخ در صورتجلسه ذكر مي گردد نظر هر يك از مديران كه با تمام يا بعضي از تصميمات مندرج در صورتجلسه مخالف باشد بايد در صورتجلسه قيد شود در مورد ماده ٥٠ تصميم امضا شده توسط مديران به جاي صورتجلسه هيات مديره نگهداري خواهد شد. ماده ٥٢) اختيارات هيات مديره

هيات مديره براي هر گونه اقدامي به نام شركت و انجام هر نوع عمليات و معاملاتي كه مربوط به موضوع شركت بوده و اتخاذ تصميم درباره آنها صريحا در صلاحيت مجمع عمومي قرار نگرفته باشد داراي اختيارات نامحدود است در زير قسمتي از اختيارات هيات مديره تصريح شده است :

١- نمايندگي شركت بر اين اشخاص ثالث و كليه ادارات دولتي و موسسات خصوصي

٢- تصويب آيين نامه هاي داخلي شركت

٣- ايجاد و حذف نمايندگي ها يا شعبه ها در هر نقطه از ايران يا خارج از ايران

٤- نصب و عزل كليه ماموران وكاركنان شركت و تعيين شغل و حقوق و دستمزد و انعام و ترفيع و تنبيه و تعيين ساير شرايط استخدام و معافيت و خروج آنها از خدمات ومرخصي و بازنشستگي و مستمري وراث آنان

٥- تصويب بودجه براي اداره كردن شركت

٦- افتتاح حساب و استفاده از آن به نام شركت نزد بانكها و موسسات

٧- دريافت مطالبات شركت و پرداخت و واخواست اوراق تجارتي

٨- تعهد ظهرنويسي قبولي پرداخت و واخواست اوراق تجارتي

٩- عقد هر

نوع قرارداد و تغيير و تبديل يا فسخ و اقاله آن در مورد خريد وفروش و معاوضه امول منقول و غير منقول كه جزي موضوع شركت باشد و بالجمله انجام كليه عمليات و معاملات مذكور در ماده ٣ اين اساسنامه

١٠- واگذاري يا تحصيل هر گونه حق كسب و پيشه و تجارت (سرقفلي)

١١- مبادرت به تقاضا و اقدام در مورد ثبت هر گونه اختراع ويا خريد و يا تحصيل يا فروش يا واگذاري اختراعات وورقه اختراع و يا هر گونه حقوق و امتيازات مربوط به آنها

١٢- مبادرات به تقاضا و اقدام براي ثبت هر گونه علامت تجاري

١٣- اجاره استجاره و واگذاري و فسخ اجاره و تقاضاي تعديل اجاره بها و دفاع از اين نوع تقاضاها در تمام مراحل و مراجع و تخليه عين مستاجره و تقاضاي تجديد نظر در راي صادره يا اجراي آن

١٤- به امانت گذاردن هر نوع اسناد ومدارك و وجوه در صندوقهاي دولتي و خصوصي و استرداد آنها

١٥- تحصيل اعتبار از بانكها و شركتها و موسسات و هرنوع استقراض و اخذ وجه به هر مبلغ و به هر مدت و به هر ميزان بهره و كارمزد ويا هر گونه شرايطي كه مقتضي باشد با رعايت مقر

16- شركت هاي سهامي عام و خاص

1- محاسبه ميزان حق تقدم

شركت هاي سهامي عام و خاص - محاسبه ميزان حق تقدم ميزان حق تقدم از طريق مقايسه مبلغ سرمايه موجود با ملبغ افزايش سرمايه محاسبه مي شود براي مثال اگر شركتي كه سرمايه اش از ٢٠ هزار سهم ١٠٠٠ ريالي تشكيل مي شود (٢٠ ميليون ريال سرمايه دارد) سرمايه اش را به دو برابر افزايش دهد و ٢٠ هزار سهم جديد هزار ريالي صادركند حق تقدم

هر سهم معادل حق خريد يك سهم خواهد بود. پس اگر شخصي صد سهم داشته باشد مي تواند صد سهم جديد خريداري كند. هرگاه در فرض مزبور شركت فقط ١٠ هزار سهم جديد منتشر كند حق تقدم شخصي كه صد سهم دارد پنجاه سهم خواهد بود. اين گونه است كه ماده ١٦٦ لايحه اصلاحي مقرر داشته است كه خريد سهام جديد صاحبان سهام شركت به نسبت سهامي كه مالكند حق تقدم دارند و اين حق قابل نقل و انتقال است. مهلتي كه طي آن سهامداران مي توانند حق تقدم مذكور راعمال كنند كمتر از شصت روز نخواهد بود. اين مهلت از روزي كه براي پذيره نويسي تعيين مي گردد شروع مي شود. - محدوديت نقل اوحق تقدم صاحبان سهام در خريد سهام جديد

به صراحت ماده ١٦٦ لايحه قانوني حق تقدم صاحبان سهام در خريد سهام جديد قابل نقل و انتقال است. اما ماده مزبور حقوق حاكم بر آن و محدوديت هاي آن را تعيين نكرده است. از اين رو نقل وانتقال حق تقدم در نهايت منجر به انتقال سهام و سهامداران شدن انتقال گيرنده مي شود. بنابراين رعايت محدوديت هاي موجود درباره انتقال سام در اين خصوص نيز ضروري است.از اين رو اگر در يك شركت سهامي خاص انتقال سهم منوط به موافقت مديران باشد انتقال حق تقدم در خريد سهام جديد نيز بايد منوط به موافقت مزبور باشد و پيش بيني اين مورد در قانون تجارت ايران لازم به نظر مي رسد. سلب حق تقدم

اگر حق تقدم صاحبان سهام به طور كامل اعمال شود مانعي براي ورود اشخاص ناخواسته به شركت است. اما عدم

ورود اشخاص ثالث به شركت در همه موارد مطلوب نيست. اگر يكي از طلبكاران مهم شركت قبول كند كه طلبش به سهام تبديل شود يا گروه با نفوذي بپذيرند كه به شركت وارد شوند سلب حق تقدم صاحبان سهام راه حل مفيدي براي تقويت قدرت مالي شركت است. به همين علت اين نكته همواره مورد قبول بوده است كه حق تقدم شركا را مي توان سلب كرد و در اساسنامه ها در قديم همواره از اين اختيار به سلب حق تقدم صاحبان سهام تعبير مي شد.

مجمع عمومي فوق العاده كه افزايش سرمايه را از طريق فروش سام جديد تصويب مي كند يا اجازه آن رابه هيئت مديره مي دهد مي تواند حق تقدم صاحبان سهام را نسبت به پذيره نويسي تمام يا قسمتي از سام جديد از آنان سلب كند به شرط آنكه چنين تصميمي پس از قرائت گزارش هيئت مديره و گزارش بازرس يا بازرسان شركت اتخاذ گردد و گرنه باطل خواهد بود.

گزاش مذكور بايد مشتمل بر توجيه لزوم افزايش سرمايه و سلب حق تقدم از سهامداران و معرفي شخص يا اشخاصي كه سهام جديد براي تخصيص به آنها د رنظر گرفته شده است و تعداد و قيمت اين گونه سهام و عواملي كه در تعيين قيمت اينگونه سهام در نظر گرفته شده است باشد. گزارش بازرس يا بازرسان بايد حاكي از تاييد عوامل و جهاتي باشد كه در گزارش هيئت مديره ذكر شده است (ماده ١٦٧ لايحه اصلاحي).

در صورتي كه حق تقدم در پذيره نويسي سهام جديد از صاحبان سهام سلب شده باشد يا صاحبان سهام از حق تقدم خود ظرف مهلت مقرر

استفاده نكنند حسب مورد تمام يا باقيمانده سهام جديد عرضه و به متقاضيان فروخته خواهد شد. (ماده ١٧٢ لايحه اصلاحي). نصاب آرا در سلب حق تقدم

درخصوص تصميم مجمع عمومي فوق العاده مبني بر سلب حق تقدم در پذيره نويسي سهام جديد چنانچه سلب حق تقدم از بعضي صاحبان سهام به نفع بعضي ديگر انجام گيرد سهامداراني كه سهام جديد براي تخصيص به آنها در نظر گرفته شده است حق ندارند در اخذ راي درباره سلب حق تقدم ساير سهامداران شركت كنند در احتساب حد نصاب رسميت جلسه و اكثريت لازم جهت معتبر بودن تصميمات مجمع عمومي سهام سهامداراني كه سهام جديد براي تخصيص به آنها در نظر گرفته شده است به حساب نخواهد آمد. (ماده ١٦٨ لايحه اصلاحي).

2- قلمرو محدوديت اختيارات بازرس يا بازرسان

شركت هاي سهامي عام و خاص - قلمرو محدوديت اختيارات بازرس يا بازرسان براي آنكه بازرس بتواند در بهترين شرايط وظايفش را انجام دهد قانونگذار اختيارات وسيعي به او اعطا كرده است. در واقع در قسمت اول ماده ١٤٩ (ل.ا.ق.ت) مقرر ميدارد: (بازرس يا بازرسان مي توانند در هر موقع هر گونه رسيدگي و بازرسي يا بازرسان مي توانند درهر موقع هر گونه رسيدگي و بازرسي لازم را انجام داده واسناد و مدارك و اطلاعات مربوط به شركت را مطالعه كرده و مورد رسيدي قراردهند...) آنچه مسلم است اگرمدارك و اطلاعات مزبور نزد شركت باشد مديران و مديرعامل بايد آنها را در اختيار بازرس يا بازرسان قراردهند ولي اگر اين اطلاعات در اختيار اشخاص خارج از شركت باشد آيا بازرس مي تواند آنها را نيز از اشخاص مزبور مطالبه كند؟

در قانون ١٩٦٦ فرانسه به صراحت اين

حق به بازرس داده شده است كه اطلاعات مربوط به شركت را از خود شركت (مديران) يا شركت هاي وابسته به آن و يا از اشخاصي كه به حساب شركت اقداماتي كرده اند و به شركت خدمات مي دهند مانند بانكها كارگزاران بورس و سردفتران. البته مشتريان شركت مشمول اين قاعده نمي شوند چه اين اشخاص به نام شركت عمل نمي كنند.

در حقوق ايران چنين اختياراتي به بازرس داده نشده است و به نظر مي رسد كه او فقط مي تواند به خود شركت يا شركت هاي وابسته به آن مراجعه كند. اطلاعات را نيز بايد از مركز شركت مطالبه ودرهمان جامطالعه نمايد. عبارت ماده ١٤٩ يعني (اسناد و مدارك و اطلاعات مربوط به شركت) نيز همين معنا را مي رساند. با توجه به شرايط فعلي قانونگذاري ايران اين راه حل منطقي است چه بازرسان داراي تشكيلات منسجمي نيستند تا بتوان از آن طريق آنان را به رعايت شئون حرفه اي مجبور ساخت. اگر آنان اختيار مراجعه به اشخاصي غير از شركت را داشته باشند ممكن است رعايت امانت را نكرده اطلاعات حرفه اي اين اشخاص را به ديگران منتقل كنند بدون اينكه به مجازات انتظامي خاصي محكوم شوند.

به موجب قسمت اخير ماد ١٤٩ (ل.ا.ق.ت) بازرس يا بازرسان مي توانند به مسئوليت خود در انجام وظايفي كه بر عهده دارند از نظر كارشناسان استفاده كنند به شرط آنكه آنها را قبلا به شركت معرفي كرده باشند. اين كارشناسان در مواردي كه بازرس تعيين مي كند مانند خود بازرس حق هر گونه تحقيق و رسيدگي را خواهند داشت. آنچه كه از لفظ كارشناسان متبادر به ذهن

مي شود كارشناس رسمي مي باشد كه داراي تشكيلات و مقررات مربوط به خودمي باشند.

هم چنين به موجب تبصره ماده ١٥٠ (ل.ا.ق.ت)در صورتي كه بازرسان شركت بيش از يك نفر باشند هر يك مي توانند به تنهايي وظايف خود را انجام دهند اما كليه بازرسان بايد گزارش واحدي تهيه كنند. در صورت وجود اختلاف نظر بين بازرسان موارد اختلاف با ذكر دليل درگزارش قيد خواهد شد. بازرسان داراي وظايفي به شرح ذيل مي باشند:

- رسيدگي و اظهارنظر درباره صحت و درستي صورت دارايي و صورتحساب دوره جامعي به مجمع عمومي عادي شركت .

اين گزارش بايد لااقل ده روز قبل از تشكيل مجمع عمومي عادي جهت مراجعه به صاحبان سهام در مركز شركت آماده باشد. اهميت گزارش بازرسان به حدي است كه ترازنامه شركت بدون آن قابل تصويب نبوده و در صورت تصويب به هيچ وجه اثر قانوني نداشته و از درجه اعتبار ساقط خواهد بود.

(مواد ١٤٨ و ١٥٠ و ١٥٢ و ٨٩(ل.ا.ق.ت)).

- آگاه ساختن مجمع عمومي درباره اطلاعاتي كه مديران بر خلاف حقيقت در اختيار صاحبان سهام قرارداده اند (قسمت اخير ماده ١٤٨ (ل.ا.ق.ت)).

3- مسئوليت مدني و جزايي بازرس يا بازرسان

شركت هاي سهامي عام و خاص - مسئوليت مدني و جزايي بازرس يا بازرسان بازرسان در انجام وظايف قانوني داراي دو نوع مسئوليت مي باشند: مسئوليت مدني و مسئوليت كيفري. البته در صورت تشكيل كانون بازرسين علاوه بر مسئوليت هاي فوق داراي مسئوليت انتظامي هم خواهند بود.(آيين نامه اجراي تبصره ماده ١٤٤ (ل.ا.ق.ت)). - مسئوليت مدني:

به موجب ماده ١٥٤ (ل.ا.ق.ت) بازرس يا بازرسان در مقابل شركت و اشخاص ثالث نسبت به تخلفاتي كه در انجام وظايف خود مرتكب مي شوند

طبق قواعد عمومي مربوط به مسئوليت مدني مسئول جبران خسارت وارده خواهند بود. براساس قواعد عمومي مسئوليت مدني

اولا: بازرس زماني مسئول است كه مرتكب خطا و تقصيري گرديده باشد.

ثانيا: اثبات خطا و تقصير برعهده مدعي است.

ثالثا: بايد اثبات شود كه ضرر بوجود آمده ناشي از تقصير بازرس مي باشد و رابطه علت و معلولي بين زيان و فعل بازرس وجود دارد.

هر گاه بازرسان شركت بيش از يكي باشند و ضرر بوجود آمده ناشي از خطاي هر دو باشد ضر و زيان وارده بين آنان تقسيم مي شود. - مسئوليت كيفري:

بازرسان هم مانند هر شخص ديگري امكان دارد مرتكب جرمي شوند بديهي است مسئوليت آنها به ميزان مجازات پيش بيني شده در قانون مجازات مي باشد. اما در (ل.ا.ق.ت) سال ١٣٤٧ جرايم خاصي براي بازرسان مقرر گرديده است كه مختص بازرسين شركت سهامي است. به موجب ماده ٢٦٦ (ل.ا.ق.ت) (هر كس باوجودنع قاوني عالما سمت بازرسي را در شركت سهامي بپذيرد و به آن عمل كند به حبس تاديبي از دو ماه تا شش ماه يا جزاي نقدي از بيست هزار تا يكصد هزار ريال يا به هر دو مجازات محكوم خواهد شد) همچنين به موجب ماده ٢٦٧ (ل.ا.ق.ت) هر كس در سمت بازرسي شركت سهامي عالما راجع به اوضاع شركت به مجمع عمومي در گزارش هاي خود اطلاعات خلاف حقيقت بدهد ويا اين گونه اطلاعات را تصديق كند به حبس تاديبي از ٣ ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.

4- مجمع عمومي موسس

شركت هاي سهامي عام و خاص - مجمع عمومي موسس ماده ٧٢(ل.ا.ق.ت) مي گويد: مجمع عمومي شركت سهامي از اجتماع صاحبان سهام تشكيل مي

شود. براساس اين ماده و ماده ١٧ از لايحه قانوني مذكور و ماده ٤٥ سابق قانون تجارت مصوب ١٣/١٢/١٣١١ مي توان مجمع عمومي موسس در شرف تاسيس را به شرح آتي تعريف نمود:

به صحت اظهارات موسسين در زمينه احراز پذيره نويس كليه سهام شركت و تاديه مبالغ لازم و شور درباره اساسنامه شركت و تصويب آن انتخاب اولين مديران و بازرس يا بازرسان شركت و تعيين روزنامه كثيرالانتشار براي هر گونه دعوت و اطلاعيه بعدي سهامداران با رعايت مقررات قانوني.

به مستفاد از مواد ٢٠ و ٢٣ لايحه قانوني فوق الذكر در شركت هاي سهامي خاص اولين جلسه كليه سهامداران كه طبق مقررات قانوني با هدف هاي فوق تشكيل مي شود به منزله مجمع عمومي موسس تلقي خواهدشد. لازم به توضيح است كه در شركت هاي سهامي عام نبايد هيئت موسس را با مجمع عمومي موسس اشتباه نمود زيرا: هيئت بنيانگذاري شركت اقدام كرده اند و قانونا ملزم هستند حداقل بيست درصد كل سرمايه شركت را تعهد نموده و لااقل سي و پنج درصد مبلغي مورد تعهد را به حساب (شركت در شرف تاسيس) نزد بانك واريز نمايند. ولي مجمع عمومي موسس تشكيل مي شود از كليه صاحبان سهام شركت اعم از موسسين و پذيره نويسان.

در اين مجمع اعضا مي توانند در مورد هر موضوع راجع به اطلاعات شركت يا گزارش قانوني را مورد بحث و بررسي قرارداده و فقط در مورد موضوعات آگهي شده مي توانند اتخاذ تصميم نمايند. حدنصاب لازم براي تشكيل مجمع عمومي موسس

به دستور ماده ٧٢ لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت مقررات مربوط به : عده لازم از صاحبان سهام

براي تشكيل مجمع عمومي و آراي لازم جهت اتخاذ تصميم در اساسنامه معين مي شود مگر در مواردي كه به موجب قانون تكليف خاصي براي ان مقرر شده است.

حدنصاب لازم براي تشكيل مجمع عمومي موسس در ماده ٧٥ لايحه قانوني فوق الذكر به شرح ذيل پيش بيني شده است:

(در مجمع عمومي موسس حضور عده اي از پذيره نويسان كه حداقل نصف سرمايه شركت را تعهد نموده باشند ضروري است .اگر در اولين دعوت اكثريت مذكور حاصل نشد مجامع عمومي جديد فقط تا دو نوبت توسط موسسين دعوت مي شوند مشروط بر اين كه لااقل بيست روز قبل از انعقاد آن مجمع آگهي دعوت آن با قيد دستور جلسه قبل و نتيجه آن در روزنامه كثيرالانتشاري كه در اعلاميه پذيره نويسي معين شده است منتشر گردد.

مجمع عمومي جديد وقتي قانوني است كه صاحبان لااقل يك سوم سرمايه شركت در آن حاضر باشند. درهر يك از دو مجمع فوق كليه تصميمات بايد به اكثريت دو ثلث آراي حاضرين اتخاذ شود. در صورتي كه در مجمع عمومي سوم اكثريت لازم حاضر نشد موسسين عدم تشكيل شركت را اعلام مي دارند. در خصوص ماده مذكور مراتب ذيل قانون توجه است:

- جلسه مجمع عمومي موسس در نوبت اول فقط هنگامي رسميت خواهد داشت كه لااقل تعدادي از پذيره نويسان كه نصف سرمايه شركت را تعهد نموده اند حاضر باشند بديهي است اين تعداد نبايد از سه نفر كمتر باشد چرا كه در اين صورت عنوان مجمع بر آن جلسه صادق نيست.

- منظور از اصطلاح (پذيره نويسان) درماده ٧٥ اعم است از موسسين و تعهدكنندگان خريد سهام زيرا موسسين خود با

تعهد بيست درصد كل سهام سرمايه شركت و پرداخت سي و پنج درصد آن هم رديف پذيره نويسان مي باشند.

- نظر به اينكه به موجب تبصره ماده ٧٥ (ل.ا.ق.ت) (در مجمع عمومي موسس كليه موسسين و پذيره نويسان حق حضور دارند وهر سهم داراي يك راي خواهد بود علي الاصول در صورت تمايل پذيره نويسان به تشكيل شركت اكثريت مورد نظر مقنن حاصل مي شود مگر اين كه آنها از تشكيل شركت انصراف حاصل كرده و با عدم حضور در جلسات مجمع عمومي موجبات عدم تشكيل شركت را فراهم سازند. درباره اعتبار تصميمات مجمع عمومي موسس ماده ٧٥ لايحه قانوني فوق الذكر صراحت دارد كه تصميمات بايد به اكثريت دو ثلث آراي حاضرين اتخاذ گردد. لذا طبق ماده ١٠٣ لايحه قانوني مورد بحث:

(دركليه مواردي كه در اين قانون اكثريت آرا در مجامع ذكر شده است مراد اكثريت حاضرين در جلسه است) و حكم ماده ٧٥ ناظر به جلسه اول و جلسات دوم و سوم مجمع عمومي موسس است . به همين دليل در ماده ٧٥ لايحه قانوني مذكور (دو ثلث آراي حاضرين) مناط اعتبار قرارداده شده است. تا چنين اكثريتي درجلسات دوم و سوم اساس اتخاذ تصميمات باشد. وظايف مجمع عمومي موسس

با رسميت يافتن جلسه مجمع عمومي موسس قانونا وظايفي بر عهده اين مجمع محول شده است كه ذيلا مورد بررسي قرار مي دهيم:

- رسيدگي به تعهدات پذيره نويسان اعم از تصويب آورده هاي غيرنقدي و مزاياي مورد مطالبه موسسين وغيره به حكم قسمت اخير ماده ٧٧ (ل.ا.ق.ت) موسسيني كه تصويب تقويم آورده غير نقدي ايشان و يا مزاياي مورد مطالبه آنها در دستور كار

جلسه مي باشد بايستي از صورت حاضرين در جلسه حذف شوند و بدون در نظر گرفتن حضور و راي آنهادر خصوص مورد به اكثريت دو ثلث آرا حاضرين اتخاذ تصميم نمايند.

5- مجمع عمومي عادي صاحبان سهام

شركت هاي سهامي عام و خاص - مجمع عمومي عادي صاحبان سهام مجمع عمومي عادي عبارت است از اجتماع سالانه صاحبان سهام شركت طبق اصول قوانين تجاري و مالي و مقررات اساسنامه شركت به منظور اتخاذ تصميم بنيادي نسبت به كليه امور شركت بجز آنچه در صلاحيت مجامع عمومي موسس و فوق العاده است. (ماده ٨٦ (ل.ا.ق.ت).

(در حقوق انگليس به موجب ماده ٣٦٦ قانون شركت ها مصوب ١٩٨٥ هر شركتي موظف است كه در پايان سال مالي مجمع عمومي ساليانه را دعوت و تشكيل دهند ضمنا فاصله دو مجمع ساليانه نبايد بيشتر از ١٥ ماه باشد بنا به ماده ٣٦٦ (قسمت الف) شركت سهامي خاص مي تواند بنا به تصميم سهامداران از تشكيل مجمع عمومي ساليانه خودداري نمايد.

در هر حال استنكاف از تشكيل مجمع عمومي ساليانه در صورتي كه مقرر شده باشد موجبات مسئوليت مدني هيئت مديره را فراهم مي سازد اداره بازرگاني و صنعت مي تواند بنا به تقاضاي هر سهامدار يا راسا مجمع را دعوت نمايد.

براي تشكيل مجمع عمومي عادي سالانه شركت سهامي حضوردارندگان اقلا بيش از نصف سهامي كه حق راي دارند ضروري است.

اگر در اولين جلسه كه دعوت به عمل آمد حد نصاب مذكور حاصل نشد مجمع عمومي براي بار دوم دعوت خواهد شد و با حضور هر عده از صاحبان سهام كه حق راي دارند رسميت يافته و اخذ تصميم خواهد نمود (مواد ٨٧ و ٣٧ و ٤٩

و ٥٠ و بند ٢ ماده ٢٥٣ (ل.ا.ق.ت)) به شرط آن كه در دعوت دوم نتيجه دعوت اول قيد شده باشد.

بر قاعده كلي فوق استثنايي وارد است و آن موقعي است كه مجمع عمومي عادي بخواهد نوع خاصي از سهام شركت را كه براي آنها حقوقي در نظر گرفته شده است. در آن حقوق تغييراتي بدهد. در اين مورد ماده ٩٣ (ل.ا.ق.ت)مي گويد:

(در هرموقع كه مجمع عمومي صاحبان سهام بخواهد در حقوق نوع مخصوصي از سهام شركت تغيير بدهد تصميم مجمع قطعي نخواهد بود مگر بعد از آنكه دارندگان اين گونه سهامي در جلسه خاصي آن را تصويب كنند. و براي آن كه تصميم جلسه خاص مذكور معتبر باشد بايد دارندگان لااقل نصف اين گونه سهام در جلسه حاضر باشند. و اگر دراين دعوت اين حد نصاب حاصل نشود دردعوت دوم حضور دارندگان اقلا يك سوم اين گونه سهام كافي خواهد بود تصميمات همواره به اكثريت دو سوم آرا معتبر خواهد بود.

در مجمع عمومي عادي تصميمات همواره با اكثريت نصف به علاوه يك آراي حاضر در جلسه رسمي معتبر خواهد بود. استثنا بر اين اصل در مورد انتخاب مديران و بازرس يا بازرسان شركت است كه براي انتخاب آنها اكثريت نسبي كافي خواهد بود.

ماده ٨٨ (ل.ا.ق.ت) براي انتخاب مديران فرمولي ارائه داده و مي گويد: (... در مورد انتخاب مديران تعداد آراي هر راي دهنده در عدد مديراني كه بايد انتخاب شوند ضرب ميشود و حق راي دهنده برابر حاصل ضرب مذكور خواهد بود. راي دهنده مي تواند آراي خود را به يك نفر بدهد يا آن را بين چند نفري كه مايل باشد تقسيم

كند.اساسنامه شركت نمي تواند خلاف اين ترتيب را مقرر مي دارد.

براين اساس اگر اقليت موجود بين سهامداران حاضر در جلسه مجمع عمومي عادي بخواهند نماينده اي در هيئت مديره داشته باشند مي توانند با هم ائتلاف نموده با درنظر گرفتن موقعيت آراي حاضرين در جلسه رسمي همگي آراي خود را به يك يا دو نفر از كانديدهاي عضو در هيئت مديره بدهند تا از اين طريق آنها نيز نماينده اي در هيئت مديره داشته باشند.

در حقوق ايالت متحده آمريكا تصميمات براي انتخاب مديران اكثريت نسبي ارا به استثنا مقررات خاص صورت مي گيرد و برخلاف حقوق فرانسه وكالت به صورت سفيد امضا براي راي در مجمع مورد پذيرش نمي باشد. راي ادغامي در ٢٠ ايالت به صورت اجباري و در ١٧ ايالت اختياري مي باشد تا اقليت بتوانند از ميان خود يك يا چند نفر را براي هيئت مديره انتخاب نمايند بطور مثال اگر شركتي داراي ١٠٠٠ سهم بوده و مديران آن ١٠ نفر باشند تعداد مديران در سهام سهامداران بشرح زير ضرب مي شود.

و هر سهامدار مي تواند آرا خود را به يك يا چند نفر بدهد اما اگر اقليت ائتلاف داشته باشند در اين صورت مي توانند حداقل يك نفر مدير از ميان خود انتخاب نمايند.

چنانچه در اولين جلسه مجمع عمومي عادي كه دعوت به عمل آمده حد نصاب قانوني حاصل نشود ودر دعوت دوم نيز كسي از سهامداران در جلسه حاضر نگردد سومين دعوت از مجمع عمومي عادي در قانون پيش بيني نشده است. فلذا بايد مجمع عمومي عادي به طرز فوق العاده دعوت شود. (ماده ٩٢ (ل.ا.ق.ت)). وظايف واختيارات مجمع عمومي

عادي صاحبان سهام

با صراحت ماده ٨٦ لايحه قانوني تجارت مجمع عمومي مي تواند نسبت به كليه امور شركت بجز آنچه كه در صلاحيت مجمع عمومي موسس و مجمع عمومي فوق العاده است تصميم بگيرد. وظايف مجمع عمومي عادي به شرح زير است:

- اخذ تصميم نسبت به كليه امور شركت بجز آنچه قانونا استثنا شده است (ماده ٨٦).

- انتخاب مديران شركت. (ماده ٨٨).

- انتخاب بازرسان شركت. (ماده ٨٨).

- تشكيل جلسه سالانه در موقع معين در اساسنامه براي رسيدگي به ترازنامه و حساب و سود و زيان سال مالي قبل و صورت دارايي و مطالبات و ديون شركت و صورتحساب دوره عملكرد ساليانه شركت.

در اين موارد پس از استما گزارش بازرس يا بازرسان مالي شركت نسبت به ترازنامه و حساب و سود و زيان سال مالي و استماع گزارش مديران و رسيدگي به اين گزارشات و ساير امور مربوط به حساب هاي سال مالي شركت اتخاذ تصميم خواهد نمود. (بند ١٢ ماده ٥٨ و ماده ٨٩ و ماده ١٤٨ و مواد ١٥٠ و ١٥٢(ل.ا.ق.ت) به نحوي كه طبق تبصره ماده ٨٩ : بدون قرائت گزارش بازرس يا بازرسان شركت در مجمع عمومي اخذ تصميم نسبت به ترازنامه و حساب و سود و زيان سال مالي معتبر نخواهد بود.

- اظهارنظر نسبت به اظهارنامه ماليات لازم التسليم به حوزه مالياتي مربوط كه اين اظهارنامه توجها به بند ١٦ ماد ه٨ و به مستفاد از مواد ٢٥ و ٢٨ و ١١٨ و ١١٩ لايحه قانوني بايستي به امضاي دارندگان حق امضا پيش بيني شده در اساسنامه رسيده و به مهر شركت ممهور گردد.

- تعيين روزنامه كثيرالانتشاري كه هر گونه دعوت

و آگهي ها و اطلاعيه هاي شركت در آن منتشر خواهد شد(تبصره ماده ١٧ و بند ١٤ ماده ٩ و بند ٥ ماده ٢٠ )

- تعيين جانشينان مديراني كه فوت يا استعفا نموده و يا از آنها سلب شرايط شده است. (مواد ١١٢ و ١١٣ لايحه).

- تعيين حق الزحمه مديران و بازرسان شركت. (ماده ١٣٤ و ١٥٥).

- طبق ماده ٩٠ لايحه قانوني تجارت: (تقسيم سود و اندوخته بين صاحبان سهام فقط پس از تصويب مجمع عمومي جايز خواهد بود. و در صورت وجود منافع تقسيم ده درصد از سود ويزه سالانه بين صاحبان سهام الزامي است.

- تنظيم صورت مذاكرات و تصميمات مجمع عمومي توسط منشي كه به امضاي هيئت رئيسه مجمع رسيده و يك نسخه از صورتجلسه مذكور در مركز شركت نگهداري خواهد شد نسخه ديگر به مرجع ثبت شركت ها ارسال مي گردد(مواد ١٠٥ و ١٠٦).

- شور و تصويب اولين طرح اساسنامه شركت. (مواد ٨ و ١٧). مجمع عمومي عادي متشكله به طور فوق العاده

مجمع عمومي عادي متشكله به طور فوق العاده را نبايد با مجمع عمومي فوق العاده كه طبق بند ٣ ماده ٧٣ لايحه قانوني تجارت يكي از انواع خاص مجامع عمومي در شركت هاي سهامي است اشتباه كرد. مجمع عمومي عادي متشكله به طورفوق العاده در واقع همان مجمع عمومي عادي موضوع بند ٢ ماده ٧٣ لايحه قانوني فوق الذكر است ليكن چون به موجب ماده ٨٦ لايحه قانوني مذكور:

(مجمع عمومي عادي مي تواند نسبت به كليه امور شركت بجز آنچه در صلاحيت مجمع عمومي است - بايستي تصميم گيري نمايد لذا اقدام به دعوت فوق العاده اين مجمع مي شود.

در نتيجه وقتي اين مجمع عمومي طبق مواد ٨٩ و ١٤٨ و ١٥٠ و ١٥٢ لايحه قانوني تجارت جلسه سالانه خود را تشكيل مي دهد به نام مجمع عمومي عادي سالانه ناميد مي شود. و در مواقعي كه ضرورتي تشكيل آن را اقتضا مي نمايد - مانند مورد مواد ١٣٦ و ١٥٣ لايحه قانوني يا موردي كه بيش تر در عمل پيش مي آيد و ذيلا ذكر خواهد شد - مجمع عمومي عادي به طور فوق العاده دعوت به تشكيل مي شود.

ماده ٩٢ لايحه قانوني تجارت مي گويد:

(هيئت مديره و همچني بازرس يا بازرسان شركت مي توانند در مواقع مقتضي مجمع عمومي عادي را به طور فوق العاده دعوت نمايند. در اين صورت دستور جلسه مجمع بايد در آگهي دعوت قيد شود.)

لذا چنانچه براي تشكيل مجمع عمومي عادي سالانه در جلسه اول اكثريتي حاصل نشود. و پس از اين كه در اجراي ماده ٨٧ لايحه قانوني تجارت مجمع عمومي عادي سالانه براي نوبت دوم دعوت شد در جلسه دوم هم فقط دو نفر از سهامداران حاضر گردند در اين صورت چون عبارت ماده ٨٧ لايحه قانوني تجارت نسبت به مورد چنين است: (اگر در اولين دعوت حد نصاب مذكور حاصل نشود مجمع براي بار دوم دعوت خواهد شد و با حضور (هرعده) از صاحبان سهامي كه حق راي دارد رسميت يافته و اخذ تصميم خواهد نمود. به شرط آن كه در دعوت دوم نتيجه دعوت اول قيد شده باشد. وكلمات (هر عده) مفيد اين معناست كه در جلسه دوم مي بايستي بيش از يك نفر از سهامداران حاضر شده باشند تا بتوان گفت (عده اي

) در جلسه حاضر بوده اند.

وچون در قانون دعوت مجمع عمومي عادي سالانه براي بار سوم و نيز ترتيب چنين دعوتي پيش بيني نشده است لذا ا زمجموع مقررات مربوطه چنين استنباط مي شود كه اگر در جلسه دوم از سهامداران فقط يك نفر حضور خود را در مجمع عمومي عادي سالانه انعكاس دهد به لحاظ عدم امكان تشكيل جلسه دوم راه حل قضيه در مرتبه سوم دعوت از مجمع عمومي عادي به طور فوق العاده است.

و چون براي تشكيل مجمع عمومي عادي به طور فوق العاده هر چند بار هم كه دعوت به عمل آيد قانونامحدوديتي پيش بيني نشده است لذا از نظر قاون تجديد دعوت اشكالي نخواهد داشت.النهايه بدون اين كه درآگهي دعوت ذكري از نوبت آگهي يا نتيجه دعوت ها به جلسات اول و دوم مجمع عمومي عادي سالانه به ميان آيد دردعوت از مجمع عمومي عادي به طور فوق العاده شركت دستور جلسه هرچه باشد در آگهي دعوت بايد قيد شود. و در هر حال هر بار كه مجمع عمومي عادي به طور فوق العاده دعوت مي شود بايد حد نصاب پيش بيني شده در صدر ماده ٨٧ (ل.ا.ق.ت) يعني حضور دارندگان اقلا بيش از نصف سهامي كه حق راي دارند در جلسه وجود داشته باشد والا جلسه متشكله رسمي محسوب نخواهد شد. ذكر چند مورد در اين خصوص قابل اهميت است:

- غالبا ديده شده كه مجمع عمومي عادي به طور فوق العاده (ماده ٩٢ (ل.ا.ق.ت)) به علت عدم حصول نصاب قانوني براي بار سوم به منظور تشكيل جلسه از طريق جرايد دعوت مي شود. در حالي كه طبق ماده ٨٧

لايحه قانوني مذكور دعوت مجمع عمومي عادي براي بيش از دو نوبت پيش بيني نشده است.

- در دعوت نوبت اول جلسه مجمع عمومي عادي حضور دارندگان اقلا بيش از نصف سهامي كه حق راي دارند ضروري است تا جلسه رسميت يابد. و طبقم اده ٨٨ همان لايحه براي اين كه تصميمات مجمع معتبر باشد اكثريت نصف به علاوه يك آرا حاضر در جلسه رسمي لازم است مگر در موردانتخاب مديران و بازرسان كه اكثريت نسبي كافي خواهد بود.

- در دعوت نوبت دوم جلسه مجمع عمومي عادي باحضور هر عده از صاحبان سهامي كه حق راي دارد رسميت خواهد يافت واخذ تصميم خواهد نمود به شرط آن كه در دعوت دوم نتيجه دعوت اول قيد شده باشد. بنابراين اگر مجمع عمومي عادي طبق ماده ٩٢ لايحه قانوني فوق الذكر (به طور فوق العاده) دعوت مي شود نبايد آن را با مجمع عمومي فوق العاده كه حدود وظايف و حد نصاب رسميت جلسه و اعتبار تصميمات متخذه از سوي آن مجمع در مواد ٨٣ تا ٨٥ لايحه قانوني مذكور مصرح است اشتباه نمود. بلكه مجمع متشكله براساس ماده ٩٢ لايحه قانوني مورد بحث همان مجمع عموم عادي را در جلسه نوبت دوم با هر عده معتبر مي شناسد لذا به نظر دعوت چنين مجمعي براي نوبت سوم وجاهت قانوني ندارد. ولي اگر مسامحه در دعوت سوم براساس مصلحت شركت قابل توجيه باشد در آن صورت نيز بايد معتقد بود كه طبق ماده ٨٧ لايحه قانوني مذكور مجمع با حضور هر عده از صاحبان سهامي كه حق راي دارند رسميت خواهد يافت و بالحاظ ماده ٨٨ لايحه قانوني

اتخاذ تصميم خواهد نمود.

6- مجمع عمومي فوق العاده صاحبان سهام

شركت هاي سهامي عام و خاص - مجمع عمومي فوق العاده صاحبان سهام مجمع عمومي فوق العاده صاحبان سهام شركت عبارت است از اجتماع صاحبان سهام شركت به طور فوق العاده طبق و قوانين تجاري و مالي و مقررات اساسنامه شركت به منظور اتخاذ تصميمات بنيادي نسبت به آنچه كه قانونا در صلاحيت اين مجمع عمومي است. (ماده ٨٣ (ل.ا.ق.ت) .

در مجمع عمومي فوق العاده دارندگان بيش از نصف سهامي كه حق راي دارند بايد حاضر باشند. اگر در اولين در دعوت حد نصاب مذكور حاصل نشد مجمع براي بار دوم دعوت مي شود و با حضور دارندگان بيش از يك سوم سهامي كه حق راي دارند رسميت يافته و اتخاذ تصميم خواهد نمود. به شرط آن كه دردعوت دوم نتيجه دعوت اول قيد شده باشد. (ماده ٨٤ (ل.ا.ق.ت)). طبق ماده ٨٥ لايحه قانوني تجارت: (تصميمات مجمع عمومي فوق العاده همواره به اكثريت دو سوم آراي حاضر در جلسه رسمي معتبر خواهد بود ) و طبق ماده ٧٢ لايحه اصلاحي قانون تجارت مصوب ١٣٤٧ شركت مجاز است حق راي سهامداران را منوط به داشتن حداقل تعداد مشخصي سهم كند. اين راه حل قانونگذار در رابطه با مجامع عمومي فوق العاده قابل انتقال است زيرا وظيفه اين مجامع عمدتا تغيير اساسنامه شركت است و اساسنامه حاصل كار مجمع عمومي موسس مي باشد كه در آن تمام شركا بلااستثنا حق حضور و راي دارند. در واقع راه حل قانونگذار متضمن اين تالي فاسد است كه عده اي ازشركا ميتوانند بعد از تصويب اساسنامه و بدون حضور ديگران اساسنامه را تغيير داده و

به حقوق ديگران لطمه وارد كنند. به نظر مي رسد كه اگر قانونگذار راه حل قانون فرانسه را اعمال نمايد منطقي تر باشد. زيرا به موجب قانون فرانسه در مجمع عمومي فوق العاده نيز مانند مجمع عمومي موسس هر صاحب سهم بدون توجه به اينكه چه تعداد سهام را مالك است حق حضور و راي دارد و پيش بيني شرط خلاف آن در اساسنامه باطل است.

ماده ١٠٣ لايحه مذكور نسبت به موارد اكثريت ضابطه كلي به دست داده و مقرر مي دارد: (در كليه مواردي كه در اين قانون اكثريت آرا در مجامع عمومي ذكرشده است مراد اكثريت آراي حاضرين در جلسه است.) وظايف و اختيارات مجمع عمومي فوق العاده

گاهي در شركت ضرورتي پيش مي ايد كه اقدام به تغيير و تبديلاتي را ايجاب مي نمايد. اخذ تصميم درباره اين تغييرات و تبديلات از وظايف مجمع عمومي فوق العاده صاحب سهام است.

در حقوق انگليس قانون شركت ها مصوب ١٩٨٥ مجمع عمومي فوق العاده را تعريف نموده و تصريح شده اگر مجمعي غير از مجمع عمومي عادي ساليانه تشكيل گردد مجمع عمومي فوق العاده ناميده مي شود. ملاحظه مي شود كه عدم تشكيل مجمع عمومي فوق العاده هيچگونه مسئوليتي را متوجه مديران نمي كند و تشكيل مجمع اخير الذكر به موجب مواد ٣٦ و ٣٧ موكول به نظر مديران شركت مي باشد ضمنا طبق ماده ٣٦٨ قانون شركت ها مجمع عمومي فوق العاده بنا به درخواست سهامداران تشكيل مي گردد و تصميمات فقط براي آن طبق ماضي لازم الجرا خواهد بود (بطور مثال درمورد درخواست صاحبان سهام ممتاز). افزايش سرمايه شركت و انواع آن

افزايش سرمايه شركت

مي تواند بنا به دلايلي متعددي انجام پذير .از قبيل توسعه فعاليت هاي شركت فراهم نمودن امكان تاديه شركت ويا تبديل شركت به نوع ديگري از انواع شركت هاي تجاري.

- اجباري : شركت هاي سهامي در پاره اي موارد به موجب قانون مكلف به افزايش تاسيس به هر علت از حداقل قانوني كمتر شود كه بايد ظرف يك سال نسبت به افزايش سرمايه تا ميزان حداقل مقرر اقدام لازم صورت پذيرد (ماده ٥ لايحه اصلاحي قانون تجارت).

هم چنين به موجب ماده ٦١ لايحه اصلاحي در صورتي كه اوراق قرضه قابل تعويض با سهام شركت باشد مجمع عمومي فوق العاده بايد بنا به پيشنهاد هيئت مديره و گزارش خاص بازرسان شركت مقارن اجازه انتشار اوراق قرضه افزايش سرمايه شركت را اقلا برابر مبلغ قرضه تصويب كند.

- اختياري : علاوه بر موراد مذكرو در بالا شركت هاي سهامي مي توانند هر وقت كه مايل باشند بارعايت مقررات قانوني نسبت به افزايش اقدام نمايند.

افزايش سرمايه شركت اعم از موارد اجباري يا اختياري از طريق صدور سهام جديد و يا از طريق بالا بردن مبلغ اسمي سهام موجود امكانپذير مي باشد (ماده ١٥٧ لايحه اصلاحي )

هر گونه تغيير در ميزان سرمايه شركت منحصرا در صلاحيت مجمع عمومي فوق العاده مي باشد (ماده ٨٣ لايحه اصلاحي).

مجمع عموم فوق العاده به پيشنهاد هيئت مديره پس از قرائت گزارش بازرس يا بازرسان شركت درمورد افزايش سرمايه شركت اتخاذ تصميم مي كند. ماده ١٦١ لايحه اصلاحي. پيشنهاد هيئت مديره راجع به افزايش سرمايه بايد متضمن توجيه لزوم افزايش سرمايه و نيز شامل گزارشي درباره شركت از بدو سال مالي در جريان و اگرتا

آن موقع مجمع عمومي نسبت به حساب هاي سال مالي قبل تصميم نگرفته باشد گزارش بايد حاكي از وضع شركت از ابتداي سال مالي قبل باشد. گزارش بازرس يا بازرسان بايد شامل اظهانامه درباره پيشنهاد هيئت مديهر نيز باشد (تبصره ٢ ماده ١٦١ لايحه اصلاحي).

مجمع عمومي فوق العاده مي تواند به هيئت مديهر اجاز مي دهد كه ظرف مدت معيني كه نبايد از پنج سال تجاوز كند. سرمايه شركت را تا ميزان مبلغ معيني به يكي از طرق مذكور قانون افزايش دهد (ماده ١٦٢ لايحه اصلاحي).

اساسنامه شركت نمي تواند متضمن اختيار افزايش سرمايه براي هيئت مديره باشد. بديهي است كه مادام كه سرمايه شركت به طور كامل تاديه نشده باشد افزايش سرمايه شركت تحت هيچ عنواني مجاز نخواهد بود (مواد ١٦٤ و ١٦٥ لايحه اصلاحي). افزايش سرمايه از طريق صدور سهام جديد.

در اين روش شركت سهامي بدون اينكه به ميزان مبلغ اسمي سهام بيافزايد اقدام به انتشار سهام جديدي مي نمايد. مجمع عمومي فوق العاده كه در مورد افزايش سرمايه اتخاذ تصميم مي كند شرايط مربوط به فروش سهام جديد وتاديه قيمت آن را تعيين و يا اختيار تعيين آن را به هئيت مديره واگذار خواهد كرد. روشهاي پرداخت قيمت سهام جديد:

تايده مبلغ اسمي سهام جديد به يكي از طرق زير امكانپذير مي باشد: - پرداخت مبلغ اسمي سهم به نقد: درشركت سهامي عام افزايش سرمايه فقط به صورت نقدي امكانپذير است. به عكس در شركت سهامي خاص به طورغير نقدي هم مي توان سرمايه را افزاي شداد (تبصره ١ ماده ١٥٨ لايحه اصلاحي). - تبديل مطالبات نقدي حال شده اشخاص از شركت سهام جديد:

در صورتي كه مجمع عمومي فوق العاده صاحبان سهام افزايش سرمايه شركت را از طريق تبديل مطالبات نقدي حال شده اشخاص از شركت تصويب كرده باشد سهام جديدي كه در نتيجه اين گونه افزايش سرمايه صادر خواهد شد باامضاي ورقه خريد سهام توسط طلبكاراني كه مايل به پذيره نويسي سهام جديد باشند انجام مي گيرد.(ماده ١٨٥ لايحه اصلاحي)

چنين اقدامي زماني از طرف شركت قابل اعمال است كه شركت در فروخته شدن سهام جديد خود ترديد داشته باشد زيرا طلبكاران شركت حاضر نمي شوند بدون كسب امتيازتي از قبيل سلب حق تقدم خريد سهام جديد از بعضي و يا كل سهامداران شركت به تبديل مطالبات حال شده خود به سهام مذكور مبادرات نمايند مگر اينكه شركت از نظر مالي وضع موفقيت آميزي داشته باشد دراين صورت نيز شرت حاضر نخواهد بود از سهامداران خود در خريد سهام جديد سلب حق تقدم كرده بدين ترتيب موجبات نارضايتي آنان را فراهم سازد زيرا سهامداران كه با سرمايه گذاري در شركت سرمايه خود را به خطر انداخته است به هيچ وجه راضي نخواهد بود كه از مزاياي اضافه ارزش متعلقه به سهام جديد صرفنظر كند. - انتقال سود تقسيم نشده يا اندوخته يا عوايد حاصله از اضافه ارزش سهامي جديد به سرمايه شركت: (اين روش افزايش سرمايه هم براي شركا مفيداست و هم براي شركت. در واقع شركت مي تواند عوايد حاصله از اضافه ارزش سهامي فروخته شده را به اندوخته اختياري منتقل كند (ماده ١٦٠ لايحه قانوني ١٣٤٧) و شركا نميتوانند او را به تقسيم آن بين خود وادار كنند. تخصيص سهام جديد به شركا به نسبت حقشان

نسبت به اندوخته به آنان امكان مي دهد با فروش سهام دريافتي به اشخاص ثالث وجه نقد به دست آورند. شركت نيز بيدن وسيله اندوخته ها و سود تقسيم نشده را كه در حساب بدهكاري خود نگاهداري مي كند به حساب سرمايه منتقل كرده از طلبكاران (بابت اندوخته و سود تقسيم نشده ) شريك مي سازد. بيهوده نيست كه استفاده از اين نوع واكنش سرمايه بسيار رواج دارد. - تبديل اوراق قرضه به سهام: تنها شركت سهامي عام مي تواند به موجب قانون تجارت مبادرت به انتشار اوراق قرضه نمايد و در صورتي كه اوراق مزبور قابليت تبديل يا تعويض با سهام شركت را داشته باشد شركت بايد سرمايه خود را تاميزان مبلغ اين اوراق افزايش دهد . شركت سهامي خاص حق انتشار اوراق قرضه را ندارد و در تيجه از اين طريق نمي تواند نسبت به افزايش سرمايه اقدام نمايد. تشريفات تبديل وتعويض اوراق قرضه با سهام شركت در مواد ٦٩ و ٧٠ و ٧١ لايحه اصلاحي بيان گرديده است.

7- جرايم مربوط به مجامع عمومي شركت سهامي خاص

شركت هاي سهامي عام و خاص - جرايم مربوط به مجامع عمومي شركت سهامي خاص اگر شخصي بدون اينكه داراي سهامي شركت باشد با توسل به وسايل متقلبانه و مزورانه خود را سهامدار شركت قلمداد نموده و درجلسه مجمع عمومي نيز شركت نمايد واخذ راي از ايشان شده باشد و يا كسي مانع از حضور دارنده سهام شركت درجلسات مجمع عمومي شود مطابق ماده ٢٥٣ مجازات خواهد شد در ماده ٢٥٣ صراحت به اخذ راي شده است بنابراين اگر كسي در جلسه مجمع مزورانه شركت نمايد ولي در اخذ راي دخالت نكند و

به عنوان سهامدار راي نداده سهم به تعهدات خودش در قبال شركت عمل ننموده باشد مسئولين شركت به جهت تخلف از انجام تعهدات مانع حضور ايشان در جسله مجمع شوند دراين صورت جرمي اتفاق نيفتاده بلكه مسئولين به وظيفه قانوني خود عمل نموده پس بنابراين صرف داشتن سهم شركت دليل بر محقق بودن جهت حضور در جلسات مجامع عمومي و دادن راي به عنوان سهامدار نمي باشد.

يكي ديگر از وظايف رئيس واعضاي هيئت مديره شركت دعوت از سهامداران شركت در ظرف مدت شش ماه پس از پايان سالي مالي شركت مي باشد بنابراين در صورتي كه افراد مزبور اقدام به اين ارم ننمايند به حبس از ٢ ماه تاشش ماه و يا به جزاي نقدي از بيست هزار ريال تا دويست هزار ريال يا به هر دو محكوم خواهند شد(ماده ٢٥٤ و ٢٣٢).

براي حضور در جلسات مجمع عمومي هر صاحب سهمي بايد با ارائه سهم خود يا گواهي نامه موقت سهم ورقه حضور در جلسه مجمع را دريافت نمايد در غير اين صورت از حضور ايشان در جلسات ممانعت خواهد شد و رئيس واعضاي هيئت مديره موظفند صورت اعضاي حاضرين در مجمع را ترتيب داده در غير اين صورت به مجازات مقرر در ماده ٢٥٥ محكوم خواهد شد.

بعد از تشكيل جلسه مجمع عمومي صورت جلسه اي از مذاكرات و تصميمات مجمع توسط منشي ترتيب داده مي شود كه اين صورت جلسه بايد به امضاي رئيس مجمع برسد ويك نسخه از آن در مركز شركت بايگاني ونسخه ديگر جهت اطلاع و پيوست به سوابق به اداره ثبت شركت ها ارسال مي شود در صورتي كه هيئت

رئيسه مجمع اين صورت جلسه را تنظيم ننمايد مرتكب جرم شده است (ماده ٢٥٦). از وظايف ديگر رئيس واعضاي هيئت مديره شركت دعوت از مجمع عمومي جهت تعيين بازرس يا بازرسان شركت است. بنابراين اگر اقدام به دعوت مجمع عمومي ننمايند و يا در موقعي كه بازرسان شركت را جهت ارائه گزارش به مجمع عمومي به اين مجمع دعوت ننمايند مطابق ماده ٢٥٩ مجازات خواهند شد از طرف ديگر مي دانيم كه رئيس واعضاي هيئت مديره و يا مديرعامل موظفند زمينه لازم جهت اطلاع بازرسان شركت از اوضاع واحوال شركت و اقداماتي راكه شركت در طي فعاليت خود انجام مي دهد فراهم نموده تا بازرسان شركت در صورتي كه تخلفاتي مشاهده نمودند و يا در رابطه با اقدامات شركت تهيه گزارش نموده و در موقع مجمع عمومي سالانه به صورت راپرت به اطلاع سهامداران شركت برسانند. بنابراين اگر اعضاي مارالذكر از فعاليت هاي بازرسان ممانعت به عمل آورند و يامخل فعاليت آنان شوند مجازات خواهند شد (ماده ٢٦٠). ماده ١٤٧ اظهار مي دارد اشخاص زير نمي توانند به سمت بازرس شركت سهامي انتخاب شوند:

- اشخاص مذكور در ماده ١١١ اين قانون.

- مديران و مديرعامل شركت .

- اقربا سببي ونسبي مديران و مديرعامل تادرجه سوم از طبقه اول و دوم.

-هر كس كه خود ياهمسرش از اشخاص مذكور در بند ٢ موظفا حقوق دريافت نمايد. بند يك ماده فوق الذكر اشاره به ماده ١١١ نموده است كه در اين ماده شرايطي كه بايد مديران شركت داشته باشند قيد شده است كه اولا محجور نباشند و حكم ورشكستگي آنها صادر نشده باشد. ثانيا مرتكب جرايم سرقت خيانت در

امانت كلاهبرداري جنحه هايي كه به موجب قانون در حكم خيانت در امانت يا كلاهبرداري شناخته شده اختلاس تدليس تصرف غيرقانوني در اموال عمومي نشده باشند بنابراين اگر كسي كه يكي از صفات مندرج در اين ماده را داشته باشد و برخلاف قانون به عنوان بازرس شركت انتخاب شده باشد مطابق تبصره ذيل ماده ١١١ دادگاه شهرستان به تقاضاي هر ذينفع حكم عزل بازرس و بازرساني را كه برخلاف واقع انتخاب شده باشند را خواهد داد امروز به جهت تشكيل دادگاه هاي عمومي و انقلاب ديگر دادگاه شهرستان موضوعيت نداشته به نظر مي رسد اين تقاضا را مي توان از رئيس شعبه ١ دادگاه عمومي شهرستان درخواست نمود نه تنها بازرس كه برخلاف قانون انتخاب شده است را مي توان عزل كرد بلكه بازرسي كه با علم به عدم صلاحيت خود سمت بازرسي شركت را پذيرفته باشد مطابق ماده ٢٦٦ قابل مجازات نيز مي باشد.

نكته جالبي كه به نظر مي رسد اينكه قانونگذار شرايط انتخاب بازرس را خيلي دقيق تر و سخت تر و با وسواس بيشتر از شرايطي كه بايد رئيس واعضاي هيئت مديره داشته باشند در نظر گرفته است چرا كه شرايط مديران را در ماده ١١١ قيد نموده در صورتي كه در ماده ١٤٧ همين قانون شرايط بازرس را توسعه داده به حدي كه شرايط مديران را در غالب يك بند از شرايط بازرسان قيد كرده است بنابراين چنين نتيجه گرفته مي شود كه كار بازرس در شركت خيلي حساس و مهم بوده چرا كه بازرس كسي است كه بايد نظارت بر كليه اعمال شركت بنمايد حتي اعمالي كه مديران انجام مي

دهند لذا وجود يك بازرس با صلاحيت مي تواند جلوي خيلي از تخلفات احتمالي را در شركت گرفته و مانع تضييع حقوق شركا و اشخاص ثالث كه با شركت در ارتباط مي باشند شود بنابراين اگر بازرس شركت كه بايد چشم ناظر بر اعمال شركت داشته باشد برخلاف واقع اطلاعات نادرست به مجمع عمومي داده و يا اطلاعاتي را كه توسط هيئت مديره به مجمع عمومي داده مي شود برخلاف واقع تصديق نمايد مطابق ماده ٢٦٧ مجازات خواهد شد. تقسيم منافع موهوم

بند ١ ماده ٢٥٨ چنين مقرر مي دارد: رئيس واعضاي هيئت مديره و مديرعامل شركت كه بدون صورت دارايي و ترازنامه يا به استناد صورت دارايي و ترازنامه ضرر و منافع موهوم را بين صاحبان سهام تقيم كرده باشند به مجازات حبس تاديبي از يك سال تا ٣ سال محكوم خواهد شد.

منظور از منافع موهوم به منافعي گفته مي شود كه غير واقعي بوده و واقعا وجود خارجي نداشته و مسئولين شركت برخلاف حقيقت چنين وانمود كرده باشند كه شركت سود كرده است و اين سود غيرواقعي را تقسيم نمايند مي دانيم كه سود قابل تقسيم به سودي گفته مي شود كه از حاصل كسر هزينه ها و بدهكاريهاي و ذخاير و كسورات سال هاي قبل شركت از درآمد كلي حاصل يا به دست مي آيد بطور مثال اگر يك شركت در سال مالي خود يك ميليون تومان معامله كرده باشد و در كنار اين درآمد پانصدر هزارتومان هزينه كرده باشد و يكصدهزار تومان نز بدهي داشته باشد و از سال مالي قبل خود نيز ١٥٠ هزار تومان كسري داشته باشد از كل درآمد

كه يك ميليون تومان است مي ماند ٢٥٠ هزارتومان كه تازه ١٠ درصد از اين مبلغ نيز بايد به عنوان ذخيره در حساب شركت بماند و مابقي به عنوان سود قابل تقسيم بين شركا به نسبت سهم تقسيم مي شود.

بنابراين اگر مديران و اعضاي هئيت مديره برخلاف واقع اقدام به تقسيم منافع موهوم نمايند و بدين طريق در حقيقت سرمايه شركت را به عنوان سود تقسيم نمايند مجازات خواهند شد. تنظيم ترازنامه غيرواقعي

يكي ديگر از وظايف رئيس واعضاي هيئت مديره تنظيم ترازنامه شركت و حساب سود و زيان مالي شركت در سال مالي گذشته مي باشد (يا سال مالي قبل) بنابراين ايشان موظفند كه ترازنامه شركت را تنظيم نمود و جهت ارائه در مجمع عمومي سالانه در اختيار بازرسان شركت بگذارند. لذا اگر اعضاي فوق جهت پنهان و مخفي نگه داشتن وضعيت شركت اقدام به سندسازي نموده و ترازنامه غيرواقعي به صاحبان سهام ارائه نمايند مطابق بند ٢ ماده ٢٥٨ محكوم خواهند شد. استفاده ازاموال واعتبارات شركت

اموال و اعتباراتي كه در شركت به عنوان سرمايه شركت مي باشد جهت جريان انداختن و كسب منافع و سود در اختيار رئيس و اعضاي هيئت مديره و مديرعامل شركت قرارداده مي شود وايشان موظفند كه از امكانات مزبور جهت توسعه و رسيدن به مقاصد شركت استفاده نمايند بدين طريق بايد هر چه بيشتر بر منافع و سود شركت اضافه نموده و سهم شركا را افزايش دهند. لذا اعضاي مزبور حق استفاده شخصي از اموال شركت را نداشته و تنها در چهارچوب اختيارات و مقررات مربوطه حق استفاده را دارند لذا اگر ايشان از اموال مارالذكر به نفع خود

استفاده نموده و يا سرمايه شركت را در اموري كه منافع آن به مسئولين شركت تعلق دارد مصرف نمايند مطابق ماده ٢٥٨ مجازات خواهند شد. سواستفاده از اختيارات به ضرر شركت

هر يك از مسئولين شركت داراي اختياراتي مي باشند كه مطابق قانون و اساسنامه شركت به آنها محول شده است و ايشان مي توانند با استفاده از اختيارات خوداموري مربوط به شركت را انجام دهند بنابراين اگر افراد مزبور از اختيارات محوله سو استفاده نمودند و با سونيت از اختيارات مزبور به نفع خود به طور مستقيم و غيرمستقيم حفاظي ايجاد نمايند مجرم و طبق بند ٤ ماده ٢٥٨ به مجازات خواهند رسيد به طور مثال مديرعامل شركت كه امور اجرايي و معاملات مربوط به شركت را انجام يم دهد و اين حق طبق قانون به او واگذار شده است از اين اختيار سو استفاده نمايد و اموال شركت را به قيمت كمتر از قيمت واقعي به شركتي كه خود سهامدار مي باشد واگذار نمايد و يا اجناس مربوط به شركتي كه خود در آنجا سهيم است را به قيمت بيشتر از قيمت واقعي براي شركتي كه به عنوان مديرعامل دخالت نموده بخرد مشمول اين ماده خواهد بود. عدم اقدام به موقع جهت تقليل سرمايه شكرت در صورتي كه بيش از نيمي از سرمايه شرت از بين رفته باشد.

درصورتي كه بر اثر معاملات شركت و يا زيان هاي وارده ناشي از اين معاملات و يا عوامل مختلف ناشي از سقوط قيمت دربازار اجناس مربوط به شركت بيش ازنيمي از سرمايه شركت از بين برود هيئت مديره موظف است مطابق ماده ١٤١ مجمع عمومي فوق العاده

را دعوت نموده تا موضوع انحلال و يا بقا شركت و تقليل سرمايه شركت به راي گذاشته شود بنابراين اگر اعضاي مزبور به اين وظيفه قانوني عمل نمايد طبق ماده ٢٦٨ مجازات خواهند شد. جرايم مربوط به كاهش سرمايه شركت

در صورتي كه هيئت مديره تصميم به كاهش سرمايه شركت بگيرد اين امر را حداقل چهل و پنج روز قبل از تشكيل مجمع عمومي فوق العاده بايد به اطلاع بازرس شركت رسانيده و رعايت تساوي در تقليل سهام شركا را بنمايند و در صورتي كه مجمع عمومي فوق العاده تصميم به تقليل سرمايه شركت گرفت بايدمهلت و شرايط آن در روزنامه رسمي و روزنامه كثيرالانتشاري كه اعلانات مربوط به شركت در آن نشر مي گردد آگهي شود درغير اين صورت مطابق ماده ٢٦٤ مجازات خواهند شد. جرايم مديران تصفيه

در صورتي كه شركت سهامي به يكي از دلايل در ماده ١٩٩ منحل شود در اين صورت اگر انحلال شركت به تصميم مجمع عمومي فوق العاده باشد مدير تصفيه نيز توسط اين مجمع اتنخاب مي گردد واگر به جهت صدور حكم دادگاه باشد مدير تصفيه توسط دادگاه انتخاب مي شود دراين صورت مدير تصفيه موظف است ظرف مدت يكماه تصميم به انحلال شركت را به مرجع ثبت شركت ها اطلاع داده و از زمان شروع به امر تصفيه بايد ظرف شش ماه گزارش مربوط به ترازنامه شركت و دارايي و بدهي هاي شركت را به اطلاع مجمع عمومي برساند مدير تصفيه براي مدت معين اگر انتخاب شده باشدموظف است قبل از انقضاي مدت ماموريت خود تقاضاي تمديد مدت ماموريت خود را بنمايد و همچنين مدير تصفيه بايد اگر

امر تصفيه چندين سال طول بكشد همه گزارش مربوط به سود و زيان شركت و ترازنامه و دارايي ها و بدهي هاي شركت را وكليه اعمالي را كه در رابطه با امر تصفيه شركت انجم مي دهد را به اطلاع مجمع عمومي برساند و همچنين در صورتي كه امر تصفيه خاتمه پيدا كند بايد خاتمه عمليات خود را به مرجع ثبت شركت ها گزاش نمايد و كليه وجوهي كه بعد از تصفيه و دريافت طلب هاي شركت و پرداخت بدهي هاي شركت باقيمانده باشد بايد در حساب مخصوصي در يكي از بانكها توديع نموده و صورت افراد و كليه طلبكاري هايي كه طلب خود را وصول نكرده اند به بانك مزبور تسليم نمايد و بايد پايان يافتن امر تصفيه را ازطريق روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهي هاي مربوط به شركت از آنجا منتشر مي شود براي اطلاع اشخاص ذينفع منتشر نمايد بنابراين مديرت تصفيه اگر به هر يك از وظايف مقرر در فوق عمل ننمايد برخلاف امرقانوني و وظيفه محوله قانوني به خود عمل نموده و مطابق ماده ٢٦٨ مجازات خواهد شد.

8- اضافه ارزش سهامي يابهاي انتشار

شركت هاي سهامي عام و خاص - اضافه ارزش سهامي يابهاي انتشار مي دانيم كه در بدو تاسيس شركت مجموع ارزش اسمي سهام معادل آورده هاي نقدي و غيرنقدي سهامداران شركت مي باشد بنابراين در اين مرحله هيچگونه اختلافي بين ارزش اسمي و ارزش تجاري سهام وجود ندارد ولي در اثر فعاليت و رونق بازار شركت تغييراتي در ارزش تجاري سهام به وجود مي آيد كه عملا بيشتر از ارزش اسمي آن مي باشد بطور مثال اگر شركتي داراي ٣٠ ميليون ريال سرمايه

بوده كه به ٣٠ هزاران سهم هزار ريالي تقسيم گرديده وداراي ١٥ ميليون ريال اندوخته باشد ارزش تجاري هر سهم عبارت خواهد بوداز:

شركت مي تواند سهام جديد را برابر مبلغ اسمي بفروشد يا اينكه مبلغي علاوه بر مبلغ اسمي سهام به عنوان اضافه ارزش سهام از خريداران دريافت كند. شركت مي تواند عوايد حاصله از اضافه ارزش سهام فروخته شده را به اندوخته منتقل سازد يا نقدا بين صاحبان سهام سابق تقسيم كند يا در ازا آن سهام جديد به صاحبان سهام سابق بدهد. (ماده ١٦٠ لايحه اصلاحي).

اگر شركت وجوه دريافتي از بابت اضافه ارزش سهام را جزو سرمايه شركت منظور نمايد در چنين صورتي غيرقابل تقسيم بين سهامداران خواهد بود اما بر عكس اگر آنها را به ذخائر شركت منتقل سازد مي تواند پس از كسر مخارج واستهلاكات و ذخيره ها و غيره مابقي اضافي مذكور را بين صابحان سهام توزيع نمايد و يا سود قابل تقسيم مزبور را به سرمايه انتقال دهد.

9- مقايسه طرق كاهش

شركت هاي سهامي عام و خاص - مقايسه طرق كاهش آنچه كه همواره بايد به عنوان يك اصل در كاهش سرمايه مدنظر قرار گيرد رعايت تساوي حقوق شركاي شركت مي باشد. (ماده ١٨٩ لايحه اصلاحي) به نظر مي رسد در روش كاهش سرمايه از طريق كاهش مبلغ اسمي سهام حقوق سهامداران (تساوي آن) به نحو مطلوب تري حفظ مي گردد چرا كه در اين روش كاهش مبلغ اسمي سهام بدون توجه به تعداد سهام اشخاص و نوع آن از قبيل عادي يا ممتاز صورت مي گيرد و اين كاهش بر تمام سهامداران تاثير يكساني دارد و باعث نمي شود كه

سهامداري از شركت خارج مي گردد. اما در روش كاهش سرمايه از طريق تقليل تعداد سهام اين امر متصور مي باشد كه سهامداراني كه داراي سهام منفرد مي باشند به واسطه تقليل تعداد سهام از شركت خارج شوند و نتيجتا رعايت تساوي حقوق سهامداران دچار نقصان گردد.

ظاهرا قانونگذار هم با اين استدلال كاهش اختياري سرمايه را از طريق تقليل تعداد سهام تجويز ننموده است و تنها روش كاهش مبلغ اسمي را كه تساوي حقوق سهامداران را به نحو مطلوب تري تضمين مي نمايد اجازه داده است.

بديهي است كه در خصوص كاهش اجباري سرمايه چون قهرا صورت مي پذيرد قانونگذار مجمع فوق العاده را مخير به اتنخاب يكي از دو روش - با توجه به مصلحت شركت - نموده است. تشريفات كاهش سرمايه

هر گونه تصميم در خصوص كاهش سرمايه شركت سهامي منحصرا در صلاحيت مجمع عمومي فوق العاده مي باشد. (ماده ٨٣ لايحه اصلاحي).

پيشنهاد هيئت مديره راجع به كاهش سرمايه بايد حداقل ٤٥ روز قبل از تشكيل مجمع عمومي فوق العاده به بازرس يا بازرسان شركت تسليم گردد. (ماده ١٩٠ لايحه اصلاحي) پيشنهاد مزبور بايد متضمن توجيه لزوم كاهش سرمايه و همچنين شامل گزارشي درباره امور شركت از بدو سال مالي در جريان و اگر تا آن موقع مجمع عمومي نسبت به حسابهاي سال مالي قبل تصميم نگرفته باشد حاكي از وضع شركت از ابتداي سال مالي قبل باشد.

بازرس يا بازرسان شركت پيشنهاد هيئت مديره را مورد رسيدگي قرارداده و نظرخود را طي گزارشي به مجمع عمومي فوق العاده تسليم خواهند نمود و مجمع عمومي پس از استماع گزارش بازرس تصميم خواهد گرفت. (ماده ١٩١ لايحه

اصلاحي).

هيئت مديره قبل از اقدام به كاهش اختياري سرمايه بايد تصميم مجمع عمومي را درباره كاهش حداكثر ظرف مدت يك ماه در روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهي هاي مربوط به شركت در آن نشر مي گردد آگهي كند (ماده ١٩٢ لايحه اصلاحي). اعتراض به كاهش سرمايه

گفته شد كه سرمايه شركت وثيقه طلب طلبكاران شركت مي باشد و هر گونه كاهشي در سرمايه باعث مي شود كه طلبكاران از تضمين كمتري نسبت به بازپرداخت طلب خود برخوردار باشند. طلبكاران شركت در خصوص كاهش اجباري سرمايه به ناچاري مي بايست تبعات آن را تحمل نمايند اما د رخصوص كاهش اختياري سرمايه چنين اجباري ندارند و مي توانند نسبت به آن اعتراض نمايند. در مورد كاهش اختياري سرمايه شركت هر يك از دارندگان اوراق قرضه و يا بستانكاراني كه منشا طلب آنها قبل از تاريخ نشر آخرين آگهي مذكور در ماده ١٩٢ باشد مي توانند ظرف دو ماه از تاريخ نشر آخرين آگهي اعتراض خود را نسبت به كاهش سرمايه شركت به دادگاه تقديم كنند. (ماده ١٩٣ لايحه اصلاحي).

در صورتي كه به نظر دادگاه اعتراض نسبت به كاهش سرمايه وارد تشخيص شود.و شركت جهت تامين پرداخت طلب معترض وثيقه اي كه به نظر دادگاه كافي باشد نسپارد در اين صورت آن دين حال شده ودادگاه حكم به پرداخت آن خواهد داد.(ماده ١٩٤ لايحه اصلاحي). اطلاعيه كاهش سرمايه و رد مبلغ كاهش يافته

براي كاهش بهاي اسمي سهام شركت و رد مبلغ كاهش يافته هر سهم هيئت مديره شركت بايد مراتب را طي اطلاعيه اي به اطلاع كليه صاحبان سهم برساند. اطلاعيه شركت بايد در روزنامه كثيراالانتشاري كه آگهي هاي مربوط

به شركت در آن نشر مي گردد منتشر شود و براي صاحبان سهام با نام توسط پست سفارشي ارسال گردد.

(ماده ١٩٦ لايحه اصلاحي) اطلاعيه مذكور در ماده ١٩٦ بايد مشتمل بر نكات زير باشد:

- نام و نشاني مركز اصلي شركت.

- مبلغ سرمايه شركت قبل از اتخاذ تصميم در مورد كاهش سرمايه.

- مبلغي كه هر سهم به آن ميزان كاهش مي يابد يا بهاي اسمي هر سهم پس از كاهش.

- نحوه پرداخت و مهلتي كه براي بازپرداخت مبلغ كاهش يافته هر سهم در نظر گرفته شده و محلي كه در آن اين بازپرداخت انجام مي گيرد. ممنوعيت خريد سهام شركت توسط خودشركت

به موجب ماده ١٩٨ لايحه اصلاحي :(خريد سهام شركت توسط همان شركت ممنوع است).(علت وضع اين ماده جلوگيري از ايجاد ضرر به سهامداران راخريداري و باطل نمايد.بدين ترتيب اشخاص اخير از وضع بهتري نسبت به ساير صاحبان سهم برخوردار شوند. از طرف ديگر با چنين اقدامي اصل تساوي حقوق سهامداران درشركت رعايت نشده اشخاص ثالث نيز كه با شركت طرف قرارداد مي باشند كه با كاهش مخفي سرمايه مواجه خواهند شد. اما اين سئوال مطرح مي شود كه آيا شركت مي تواند تحت شرايطي مبادرت به خريد سهام خود بنمايد؟ نظر به اينكه ماده ١٩٨ مذكور اصل ممنوعيت خريد سهام شركت بوسيله خود شركت را بيان كرده لذا مشكل است اشاره مقنن را در ماد ه٦٥ و بند ٢ از ماده ٢٦٢ لايحه اصلاحي به كاهش سرمايه از طريق بازخريد سهام به عنوان قاعده خاص تلقي نمود. ممكن است گفته شود كه اگر بازخريد سهام شركت توام با تقليل سرمايه باشد در اين صورت لطمه

اي به حقوق صاحبان سهم و اشخاص ثالث وارد نمي شود. در پاسخ مي توان گفت كه اگر اين كاهش تحت ضوابط دقيق قانوني صورت نگيرد و متاسفانه قانون تجارت ايران آن را پيش بيني ننموده است امكان دارد كه شركت به تغييرات صوري سرمايه مبادرت ورزد و چنين عملي برخلاف اصل ثبات وثيقه طلب طلبكاران و رعايت تساوي حقوق صاحبان سهام خواهد بود. از وظايف ديگر مجمع عمومي فوق العاده تغييرات در اساسنامه و تبديل نوع شركت مي باشد. به هر حال مجمع عمومي فوق العاده به علت تصميمات مهمي كه اتخاذ مي نمايد از اهميت ويژه اي برخوردار است و به همين دليل نصاب اتخاذ تصميم در اين مجمع با ٣/٢ آرا حاضر در جلسه اتخاذ مي گردد.

10- تصفيه شركت هاي سهامي

شركت هاي سهامي عام و خاص - تصفيه شركت هاي سهامي نتايج انحلال شركت تصفيه و تقسيم اموال آن است. تصفيه و تقسيم اموال شركت در زماني كه شركت به حكم دادگاه باطل اعلام مي گردد نيز انجام مي شود (ماده ٢٧٤ لايحه قانوني ١٣٤٧). لايحه قانوني ١٣٤٧ نسبت به قانون تجارت ١٣١١ در مورد تصفيه امور شركت وتقسيم اموال آن مقررات كامل تري دارد.

با تصميم مجمع عمومي فوق العاده صاحبان سهام به انحلال شركت تجاري دوران تصفيه شركت آغاز مي گردد. در انحلال غير اختياري نيز با تصميم مرجع ذيصلاح قضايي مبني بر انحلال شركت دوران تصفيه شروع مي شود. از آنجا كه قانونگذار به لحاظ حفظ حقوق سهامداران واشخاص ثالث ذينفع و نيز پرداخت سريعتر ديون شركت بر مسئله تسريع در امر تصفيه و كوتاه شدن زمان تصفيه تاكيد خاصي معمول داشته

و سقف زماني خاصي را براي ماموريت مديران منظور نموده است لذا بدين لحاظ از ايجاد هر گونه فاصله اي در مدت تصفيه كه امور مربوطه را معلق و معطل بگذارد اجتناب و مقررات نسبتا روشني را براي انتخاب عزل تمديد و پايان ماموريت مديران تصفيه پيش بيني نموده است. مجمعوع عملياتي را كه پس از انحلال شركت به منظور پرداخت قروض و وصول مطالبات و تقسيم مازاد دارايي شركت انجام مي دهند تصفيه امورشركت مي گويند. شخصيت حقوقي شركت در حال تصفيه

بقاي شخصيت حقوقي شركت در دوران تصفيه موجب بهره مندي شركت از مزاياي يك شخص حقوقي را فراهم مي آور و در طول مدت تصفيه شركت از اين مزايا مي تواند استفاده كند و در نتيجه در دوران تصفيه اولا مديران تصفيه مي توانند به نام شركت در حال تصفيه اقدامات لازم را براي انجام عمليات تصفيه و خاتمه حيات شخص حقوقي ايجاد شده بنمايند. (ماده ٢١٢ ل.ا.ق.ت) ثانيا بستانكاران شركت بدوا حق رجوع به سهامدراان براي ايفاي طلب خود را ندارند و پاسخگوي مطالبات آنان شركت در حال تصفيه مي باشد نه شخص سهامداران مگر اينكه در شركت هاي شخص دارايي شركت تكافوي بدهي هاي آن را بنمايد كه در اين صورت نيز پس از تاديه بدهي ها از شركت به قدر ممكن طبق قانون تجارت رجوع به سهامداران ممكن مي گردد.(ماده ١١٦ ق.ت) ثالثا اموال و دارايي هاي متعلق به شركت با ابقاي شخصيت حقوقي شركت پس از انحلال نيز در اختيار و ملكيت شخص حقوقي خواهد ماند تا اينكه حقوق اشخاص ثالث و بستانكاران تايده گردد سپس مازاد بر آن

طبق مقررات تقسيم خواهد شد (ماده ٢٣٣ ل.ا.ق.ت) رابعا كليه دعاوي بر ضد شركت و يا دعاوي شركت بر ضد اشخاص به نام و از طرف شركت اقامه مي شود و شركا يا سهامداران مادام كه شخصيت حقوقي باشد نمي توانند براي پرداخت بدهي مربوط به شركت مورد تعقيب واقع شوند (ماده ٢٠٨ ل.ا.ق.ت). بنابراين شركت در طول تصفيه شخصيت حقوقي خود را حفظ مي كند در نتيجه داراي حقوق و تعهداتي مستقل از شركاست البته حقوق وتعهداتي محدودتر از زمان قبل از انحلال آن.

وجود شخصيت حقوقي ناقص شركت (كه فقط به منظور امر تصفيه باقي مي ماند) نتايجي در بردارد كه با نتايج وجود شخصيت حقوقي كامل شركت متفاوت است.

- نام شركت : طبق ماده ٢٠٦ لايحه قانوني ١٣٤٧ نام شركت در طول امر تصفيه ذكر مي شود. هم چنين نام مديريا مديران تصفيه بايد در تمام اوراق و آگهي هيا مربوط به شركت قيد گردد. نتيجه اين وضع اين است كه تا زماني كه امر تصفيه به پايان نرسيده است هيچ شركت ديگري حق ندارد از نام شركت استفاده كند.هر گاه مدير تصفيه از اجراي مقررات ماده ٢٠٦ خودداري كند وبه اين سبب به اشخاص ثالث زيان وارد شود(براي مثال اشخاص بدون آنكه بدانند شركت در حال تصفيه است با او معامله كنند) مدير تصفيه با توجه به قواعد عام مسئوليت مدني محكوم به پرداخت خسارات وارده بر آنها خواهد بود.

- نشاني شركت: شركت در طول تصفيه نشاني سابق خود را حفظ خواهد كرد (نشاني مدير يا مديران تصفيه همان نشاني مركز اصلي شركت خواهد بود مگر آنكه به موجب تصميم مجمع عمومي

فوق العاده يا حكم دادگاه نشاني ديگري تعيين شده باشد. (ماده ٢٠٧ لايحه قانوني ١٣٤٧).

لازم نيست اين نشاني در اوراق و آگهي هاي مربوط به شركت قيد شود چه آنجه لازم نيست در اوراق و آگهي هاي مذكور ذكر گردد عبارت (در حال تصفيه) است نه چيز ديگر (ماده ٢٠٦ لايحه قانوني ١٣٤٧) البته اين امر نقصي است كه در قانون وجود دارد و قانونگذار بايد آن را رفع كند.

- اهليت شركت: شركت فقط براي انجام يافتن امور تصفيه موجود است: يعني اقدامات مدير تصفيه به خاتمه دادن كارهاي جاري و اجراي تعهدات و وصول مطالبات و تقسيم دارايي شركت محدود مي شود و معاملات جديد ممنوع است مگر براي اجراي تعهدات شركت (ماده ٢٠٨ لايحه قانوني ١٣٤٧)اين محدوديت تصميمات مجمع عمومي در زمان تصفيه را نيز شامل مي شود. يعني مجمع عمومي فقط در مورد امور تصفيه مي تواند تصميم گيري كند. براي مثال نمي تواند تصميم بگيرد كه شركت به شركت ديگي تبديل شود.

- دارايي شركت: شركت در زمان تصفيه دارايي خود را حفظ مي كند و انحلال آن موجب نمي شود دارايي اش به صورت مشاع غير مشاع در مالكيت قرار گيرد. اين قاعده كاملا منطقي است چه دارايي شركت تضمين طلب طلبكاران آن است و طلبكاران شركا نسبت به آن حقي ندارند.

- ورشكستگي شركت: هر گاه در حين امر تصفيه معلوم شود كه شركت ورشكسته است مي توان صدور حكم ورشكستگي آن را از دادگاه صلاحيت درا مركز اصلي شركت تقاضا كرد. در اين صورت تصفيه امور شركت وتقسيم دارايي آن مطابق مقررات مربوط به ورشكستگي انجام خواهد شد(ماده ٢٠٣ لايحه

قانوني ١٣٤٧).

- اقامه دعوي: شركت در حال تصفيه مي تواند عليه اشخاص ديگر اقامه دعوي كند و هم چنين مي توان آن را مورد تعقيب قضايي قرارداد . اقامه كننده دعوي براي شركت منحصرا مدير تصفيه است و طرف دعوي اشخاص ثالث عليه شركت نيز شخص اخير است نه شركاي شركت. مديران تصفيه

امر تصفيه با مديران شركت است مگر آنكه اساسنامه شركت يا مجمع عمومي فوق العاده اي كه راي به انحلال شركت مي دهد ترتيب ديگري مقرر داشته باشد (ماده ٢٠٤ ل.ا.ق.ت) در مواردي كه انحلال شركت به موجب حكم دادگاه صورت مي گيرد. مدير يا مديران تصفيه را دادگاه ضمن صدور حكم انحلال تعيين خواهد كرد. در صورتي كه به هر علت مدير تصفيه تعيين نشده باشد يا تعيين شده ولي به وظايف خود عمل نكند هر ذينفع حق دارد تعيين مدير تصفيه را از دادگاه درخواست كند ماده ٢٠٥ لايحه اصلاح قانون تجارت. بدين ترتيب مي توان گفت كه مديران تصفيه شركت سهامي عبارت خواهند بود از :

- هيئت مديره شركت

- يا شخص يا اشخاصي كه اساسنامه تعيين كرده است

- يا شخص يا اشخاصي كه مجمع عمومي فوق العاده تعيين مي كند.

- يا شخص يا اشخاصي كه دادگاه تعيين مي نمايد.

درهر مورد كه بر اثر انحلال يا بطلان شركت مدير تصفيه بايد از طرف دادگاه تعيين شود و مدير يا مديران تصفيه اي كه توسط دادگاه تعيين شده اند حاضرين به قبول سمت مديريت تصفيه نباشند دادگاه امر تصفيه را به اداره تصفيه امور ورشكستگي حوزه خود ارجاع مي نمايد.

تبصره - تعيين حق الزحمه مدير يا مديران تصفيه اي كه توسط دادگاه

تعيين مي گردد به عهده دادگاه است. اعلام به مرجع ثبت شركتها

مديران تصفيه مكلفند ظرف پنج روز تصميم راجع به انحلال واسامي مدير يا مديران تصفيه و نشاني آنها را به مرجع ثبت شركت اعلام تا پس از ثبت براي اطلاع عمومي درروزنامه رسمي و روزنامه كثير الانتشاري كه اطلاعيه ها و آگهي هاي مربوط به شركت در آن نشر مي گردد آگهي شود. انحلال شركت مادام كه به ثبت نرسيده و اعلان نشده است نسبت به اشخاص ثالث بلااثر است.

چندنكته قابل ذكر است:

- نشاني مديريا مديران تصفيه همان نشاني مركز اصلي شركت خواهد بود. مگر آنكه موجب تصميم مجمع عمومي فوق العاده ياحكم دادگاه نشاني ديگري تعيين شده باشد.

- در مدت تصفيه اطلاعيه ها و آگهي هاي شركت در حال تصفيه درهمان روزنامه كثير الانتشاري انتشار مي يابد كه توسط آخرين مجمع عمومي عادي قبل از انحلال تعيين شده است.

- مدير يا مديران تصفيه هر شركت سهامي كه عالما ظرف يك ماه پس از انتخاب تصميم راجع به انحلال شركت و نام نشاني خود را به مرجع ثبت شركت ها اعلام نكنند به حبس يا جزاي نقدي يا به هر دو مجازات محكوم خواهند شد.

برفرض صحت ادعا مبني بر توقف يا انحلال و تصفيه شركت با عنايت به مدلول و مدت ملاك ماده ٢٠٩ قانون تجارت لزوما مي بايست به اداره ثبت شركت ها اعلام و آگهي شود كه پاسخ استعلام دايره ثبت شركت ها چنين حكايتي ندارد. مدت ماموريت مدير تصفيه

قانونگذار به منظور جلوگيري از طولاني شدن مدت تصفيه در ماد ه٢١٤ لايحه قانون ١٣٤٧ مقرر كرده است: (مدت ماموريت مدير يا مديران

تصفيه نبايد از دو سال تجاوز كند . اگر تا پايان ماموريت مديران تصفيه خاتمه نيافته باشد مدير يا مديران تصفيه بايد با ذكر علل وجهات خاتمه نيافتن تصفيه امورشركت مهلت اضافي را كه براي خاتمه دادن به امر تصفيه لازم مي دانند و تدابيري را كه جهت پايان دادن به امر تصفيه در نظر گرفته اند به اطلاع مجمع عمومي صاحبان سهم رسانيده تمديد مدت ماموريت خود را خواستار شوند.

تطويل زمان تصفيه علي القاعده موجبات ايجاد هزينه هاي زياد و ضرر و زيان صاحبان سهم و يا اشخاص ذينفع ديگر را فراهم مي آورد و چه بسا اطمينان مردم را از شركت هاي تجاري بكاهد لذا مديران تصفيه مي بايست هر چه سريعتر ود رحداقل زمان ممكن عمليات تصفيه را به انجم برسانند و ختم عمليات تصفيه را اعلام كنند. بدين منظور قانونگذار مهلت زمان خاصي را پيش بيني نموده است تا از طولاني نمودن زمان تصفيه توسط مديران جلوگيري گردد.

علي الاصول تمديد ماموريت بامرجعي است كه مدير تصفيه را تعيين مي نمايد اگر مديران توسط صاحبان سهام انتخاب شده باشند تمديد زمان ماموريت آنان يا مجمع عمومي شركت است و چنانچه مديران از طرف دادگاه انتخاب شده باشند مي بايد با رعايت تشريفات مقرر توسط دادگاه تمديد ماموريت صورت گيرد.

انتخاب اولين مديران تصفيه شركت توسط مجمع عمومي فوق العاده شركت (كه تصميم به انحلال شركت مي گيرد) انجام مي شود ولي به نظر نمي رسد كه تمديد ماموريت آنان نيز به تصميم مجمع عمومي فوق العاده داشته باشد بلكه مجمع عمومي عادي صاحبان سهام نيز مي تواند دراين خصوص اتخاذ تصميم نمايد بهتر

است كه موضوع توسط قانونگذار تصريح شود. فوت و حجر يا ورشكستگي مدير تصفيه

درصورت فوت يا حجر يا ورشكستگي مدير تصفيه اگر مديران تصفيه متعدد باشند و مدير تصفيه متوفي يا محجور يا ورشكسته توسط مجمع عمومي انتخاب شده باشد مدير يا مديران تصفيه باقيمانده بايد مجمع عمومي عادي شركت را جهت انتخاب جانشين مدير تصفيه متوفي يا محجور يا ورشكسته دعوت نمايند و درصورتي كه مجمع عمومي عادي مزبور تشكيل نشود يا نتواند جانشين مدير تصفيه متوفي يا محجور يا ورشكسته را انتخا بكند يا در صورتي كه مدير تصفيه متوفي يا محجور يا ورشكسته توسط دادگاه تعيين شده باشد مدير يا مديران تصفيه باقي مانده مكلفند تعيين جانشين مديرتصفيه متوفي يا محجور يا ورشكسته را از دادگاه بخواهند.

اگر امر تصفيه منحصرا به عهده يك نفر باشد در صورت فوت يا حجر يا ورشكستگي مدير تصفيه در صورتي كه مدير تصفيه توسط مجمع عمومي شركت انتخاب شده باشد هر ذينفع مي تواند از مرجع ثبت شركت ها بخواهد كه مجمع عمومي عادي صاحبان سهام شركت را جهت تعيين جانشين مدير تصفيه مذكور دعوت نمايد و در صورتي كه مجمع عمومي عادي مزبور تشكيل نگردد يا نتواند جانشين مدير تصفيه را انتخاب نمايد يا در صورتي كه مدير تصفيه متوفي يا محجور يا ورشكسته توسط دادگاه تعيين شده باشد هر ذينفع مي تواند تعيين جانشين را از دادگاه بخواهد با فوت مدير تصفيه اين سمت به خاندان ورثه او منتقل نمي شود مگراينكه مجمع از ورثه وي فردي را به عنوان مدير انتخاب نمايد. عزل مدير در مدت ماموريت

اگر براي مديران تصفيه نقش وكيل براي

صاحبان سهام را قايل باشيم با عنايت به اينكه موكل حق عزل وكيل خود را در هر موقعي دارد سهامداران مي توانند هر موقع بخواهند مديران منتخب را معزول نمايند. منتها چون مديران وكي اكثريت سهامداران شركت هستند لذا عزل آنها موكول به تصميم مجمع عمومي و مرجعي است كه آنان را انتخاب نموده است. در مواردي نيز كه مديران تويط دادگاه تعيين مي شوند دادگاه به عنوان قائم مقام قانوني صاحبان سهام حق عزل مديران را دارد.

دراينجا اين پرسش مطرح است كه آيا صاحبان سهام به هر كيفتي كه اراده كنند مي توانند از اين حق خود در جهت عزل و نصب مديران استفاده كنند يا اينكه در اعمال آن محدوديت دارند؟ و آيا مديران مي توانند از بابت عزل خود از سمت مديريت شركت تقاضاي ضرر و زيان وادعاي خسارت نمايند؟

پاسخ به پرسش هاي فوق به مسئله سو استفاده يا حسن نيت شخص دراعمال حق قانوني اش برمي گردد. بديهي است كه اگر عزل مدير به طور عادي و در شرايط طبيعي انجام شود و اين عزل و بركناري به قصد اضرار به مدير انجام نگردد و از اين رهگذر مديران به طور مادي يا معنوي متضرر نگردند هيچ گونه مسئوليتي متوجه صاحبان سهام نخواهد شد و مديران معزول نيز نمي توانند درخواست ضرر و زيان بنمايند چرا كه اين حق مسلم صاحبان سهم است كه براي رعايت مصالح و منافع خود مديري راكه در لياقت و كفايت او شك مي كنند از مديريت شركت معاف نمايند واو را بر كنار كنند.

امكان عزل مدير قبل از اتمام مدت مقرر در اساسنامه :

طبق مواد

٤٨ و ٥١ قانون تجارت (منسوخه) مدير يا مديران شركت سهامي كه براي مدت محدودي به مديريت انتخاب مي شوند قابل عزل مي باشند و با ملاحظه مفاد اين مواد پيداست كه مجمع عمومي مي تواند هر وقت بخواهد در طول مدت تصدي مدير يا مديران اقدام به عزل آنها بنمايد بنابراين تعيين مدت در اساسنامه براي تصدي مدير يا مديران تاثيري در حق مجمع عمومي از لحاظ اختيار عزل كه قانون براي آن مجمع مقرر دانسته ندارد ودر چنين مواقعي براي عزل مدير يا مديران حاجت به تغيير مواد اساسنامه نمي باشد. وظايف و اختيارات مدير و يا هيئت مديره تصفيه

از تاريخ تعيين مدير يا مديران تصفيه اختيارات مديران شركت خاتمه مي يابد و تصفيه شركت شروع مي شود.

وظايف و اختيارات هيئت تصفيه به قرار زير است:

- تحويل كليه اموال و دفاتر واوراق و اسناد مربوط به شركت تنظيم صورت جلسه اي كه به امضاي مديران شركت و هيئت تصفيه برسد.

- خاتمه دادن كارهاي جاري با قيد اينكه كار جديد شروع نخواهد شد.

- اجراي تعهدات شركت و عدم قبول تعهد جديد مگر اينكه اجراي تعهدات سابق شركت معاملات جديدي را ايجاب نمايد.

- وصول مطالبات

- پرداخت بدهي ها.

- طرح دعوي و تعقيب دعاوي سابق و دفاع از كليه دعاوي مطروحه بر عليه شركت از طريق دادرسي يا ارجاع به داوري و سازش راسا يا بوسيله وكيل دادگستري.

-نقد كردن دارايي شركت: مدير يا مديران تصفيه بايد اموال شركت را اعم از منقول وغير منقول به فروش رسانيده و تبديل به پول نقد كنند. زيرا علاوه بر پرداخت ديون شركت كه بايد نقدي باشد تقسيم دارايي شركت

بين صاحبان سهام آن نيز بايد نقدي انجام گيرد. مدير يا مديران تصفيه در فروش اموال بايد صلاح و صرفه شركت را مراعات كنند. هر چند قانون بياني در اين خصوص ندارد. ولي صواب اين است كه فروش اموال از طريق مزايده و با كسب نظر كارشناس رسمي به عمل آيد.

- دعوت بستانكاران: مدير يا مديران تصفيه بايد طي آگهي كه سه دفعه و هر دفعه به فاصله يك ماه در روزنامه رسمي و روزنامه كثيرالانتشاري كه اطلاعيه و آگهي هاي مربوط به شركت در آن مندرج مي شود منتشر مي كند شروع تصفيه را اعلان و بستانكاران شركت را دعوت نمايند. بررسي اسناد در دست بستانكاران كه مراجعه مي كنند و تهيه ليستي از ديون مالي و موجل شركت از اموري است كه مديران تصفيه بايد آن را انجام دهند. - بستانكاران شركت مي توانند انواع زير باشند:

- بستانكاران با وثيقه

- بستانكاران با حق رجحان.

- بستانكاران عادي.

بستانكاري كه داراي وثيقه است نسبت به حاص فروش مال مورد وثيقه بر ساير طلبكاران مقدم خواهد بود و از مبلغ به دست آمده از فروش آن نخست طلب او بايد پرداخت گردد. بستانكاران باحق رجحان شركت منحله عبارتند از:

- كاركنان شركت براي شش ماه حقوق و دستمزد قبل از انحلال شركت.

- كارگراني كه روزانه يا هفتگي مزد مي گيرند براي مزد سه ماه قبل از انحلال شركت.

گروه اول در دريافت حقوق ودستمزد خود از دارايي شركت منحله برگروه دوم مقدم هستند. اول حقوق و دستمزد آنها به طور كامل پرداخت مي شود و سپس به پرداخت دستمزد استحقاقي گروه دوم اقدام مي گردد. مطالبات بستانكاران عادي بعد

از بستانكاران با حق رجحان پرداخت مي شود.

- تقسيم دارايي نقدي شركت بين صاحبان سهام به نسبت سهام آنها به شرطي كه در مدت تصفيه مورد احتياج نبوده و حقوق بستانكاران ملحوظ و معادل ديوني كه هنوز موعد تاديه آن نرسيده موضوع شود.

- دعوت مجمع عمومي عادي سالانه سهامداران مادام كه امر تصفيه خاتمه نيافته است.

- تسليم گزارش و صورت حساب دارايي منقول و غير منقول و ترازنامه و حساب سود وزيان دوره عملكرد سالانه با كليه اقدامات و معاملات كه انجام شده است.

تبصره ١- صاحبان سهام حق دارند مانند زمان قبل از انحلال شركت از عمليات حسابها در دوره تصفيه كسب اطلاع كنند.

تبصره ٢- در صورتي كه مجمع عمومي دو دفعه دعوت شود ولي تشكيل نگردد و يا تشكيل شده و نتواند تصميم بگيرد بايد مديران تصفيه گزارش عمليات خود را در روزنامه كثيرالانتشاري كه اطلاعيه ها و آگهي هاي مربوط به شركت در آن درج مي گردد براي اطلاع عموم سهامداران منتشر كنند. - دعوت مجمع عمومي فوق العاده صاحبان سهام درصورت لزوم طبق تشريفاتي كه قبل از انحلال انجام مي گرفت.

- باز پرداخت مبلغ رسمي سهام به سهامداران پس از ختم تصفيه و انجام تعهدات و پرداخت كليه ديون شركت.

- توديع باقيمانده وجوه در حساب مخصوص نزديكي از بانك هاي ايران با تسليم صورت حساب و اسامي بستانكارا و صاحبان سهامي كه حقوق خود را استيفا نكرده اند وآگهي مراتب در روزنامه .

تبصره - اين وجوه تا ده سال دراختيار بانك خواهد بود كه به مراجعه كنندگان ذي حق پرداخت شود و سپس از پايان ده سال به عنوان مال بلاصاحب به

خزانه دولت تحويل خواهد شد. - اعلام پايان تصفيه به ثبت شركت ها براي ثبت و انتشار در روزنامه كثيرالانتشار در روزنامه كثيرالانتشار.

- تحويل دفاتر و اسناد و مدارك به اداره ثبت شركتها كه تا ده سال از اعلام ختم تصفيه باقي بماند. ممنوعيت مديران تصفيه

به موجب ماده ٢١٣ لايحه اصلاح قانون تجارت انتقال دارايي شركت در حال تصفيه كلا يا بعضا اشخاص زيرممنوع است:

- مدير يا مديران تصفيه

- اقارب مدير يا مديران تصفيه از طبقه اول و دوم تا درجه چهارم

به تصريح ماده مزبور هر نقل و انتقالي كه برخلاف مقررات فوق انجام گيرد باطل خواهد بود. علاوه بر آن مدير يا مديران تصفيه اي كه برخلاف ماده ٢١٣ به انتقال دارايي شركت درحال تصفيه مبادرت كنند به مجازات حبس محكوم خواهند شد. ناظر يا ناظران

دعوت مجامع عمومي دركليه موارد به عهده مديران تصفيه است. هرگاه مديران تصفيه به تكليف مزبور عمل نكنند ناظر مكلف به دعوت مجمع عمومي خواهد بود. اساسنامه شركت يا مجمع عمومي مي تواند براي دوره تصفيه يك يا چند ناظر تعيين نمايد. در صورتي كه ناظر يا ناظران نيز به تكليف خود عمل نكرده و به دعوت مجمع عمومي اقدام ننمايند يا ناظر در اساسنامه پيش بيني نشده يا مجمع عمومي به تعيين ناظر اقدام نكرده باشد دادگاه به تقاضاي هر ذينفع حكم به تشكيل مجمع عمومي خواهد داد.

اساسنامه يا مجمع عمومي صاحبان سهام مي تواند براي دوره تصفيه ناظر يا ناظراني تعيين كند ناظر يا ناظران مكلفند به عمليات تصفيه رسيدگي كرده گزارش خود را به مجمع عمومي عادي صاحبان سهام تسليم كنند.

به نظر مي رسد كه مجمع

عمومي عادي مي تواند به عزل ناظر يا ناظران و تعيين جانشين براي آنها اقدام كند. وضعيت شركت در مدت تصفيه

همانطور كه قبلا گفته شد برابر ماده ٢١٧ لايحه اصلاح قانون تجارت مادام كه امر تصفيه خاتمه نيافته است مديران تصفيه بايد همه ساله مجمع عمومي عادي صاحبان سهام شركت را با رعايت شرايط و تشريفاتي كه در قانون و اساسنامه پيش بيني شده است دعوت كرده صورت دارايي منقول و غيرمنقول و ترازنامه و حساب سود و زيان عمليات خود را به ضميمه گزارش حاكي از اعمالي كه تا آن موقع انجام داده اند به مجمع عمومي مذكور تسليم كنند.

ضمانت اجراي كيفري اين ماده در بند ٣ ماده ٢٦٨ ذكر گرديده است.

در مدت زمان تصفيه صاحبان سهام حق دارند مانند زمان قبل از انحلال شركت از عمليات و حساب ها كسب اطلاع كنند.

در مدت تصفيه مقررات راجع به دعوت وتشكيل مجامع عمومي و شرايط حد نصاب و اكثريت مجامع مانند زمان قبل از انحلال بايد رعايت شود و هر گونه دعوتنامه و اطلاعيه اي كه مديران تصفيه براي صاحبان سهام منتشر مي كنند بايد در روزنامه كثيرالانتشاري كه اطلاعيه ها و آگهي هاي مربوط به شركت در آن درج مي گردد منتشر شود.

درماده ٢٢٢ لايحه اصلاحي قانون تجارت لزوم مطلع كردن سهامداران از عدم تشكيل مجامع عمومي صحبت شده وتصريح دارد:(در مواردي كه به موجب اين قانون هرگاه مجمع عمومي مورد نظر دو مرتبه با رعايت تشريفات مقرر در اين قانون دعوت شده ولي تشكيل نگردد يا اينكه تشكيل شده و نتواند تصميم بگيرد مديران تصفيه بايد گزارش خود و صورت حسابهاي مقر در

ماده ٢١٧ اين قانون را در روزنامه كثيرالانتشاري كه اطلاعيه ها و آگهي هاي مربوط درآن درج مي گردد براي اطلاع عمومي سهامدراان منتشر كنند. و بالاخره آن قسمت از دارايي نقدي شكرت كه در مدت تصفيه مورداحتياج نيست بين صاحبان سهام تقسيم مي شود مشروط بر اينكه حقوق بستانكاران ملحوظ و معادل ديوني كه هنوز موعد تاديه آن نرسيده است موضوع شده باشد.

11- مسئوليت مدني و جزايي در شركت هاي سهامي

شركت هاي سهامي عام و خاص - مسئوليت مدني و جزايي در شركت هاي سهامي با توجه به اينكه شركت سهامي اعم از خاص و عام از مجموع چند نفر شريك يا سرمايه مشترك كه دور هم جمع شده و جهت انجام اعمال واموري كه مد نظر شركا مي باشد تشكيل مي شود تا مسئولين شركت با به كارانداختن سرمايه كسب منافع نموده و منافع حاصله را بين شركا به نسبت سهم تقسيم نمايند و همچنين تشكيل شركت و انجام فعاليتها مورد نظر شركت مستلزم ايجاد رابطه و معامله با افراد خارج از شركت مي باشد واز اين معاملات و خريد و فروشهايي كه شركت با افراد خارج از شركت انجام مي دهد مبناي حصول سود بوده (سود خالص قابل تقسيم) كه اين سود بين سهامداران به نسبت سهم تقسيم مي شود بر اين مبنا شركا يا مسئولين ممكن است كه به خاطر رسيدن به سود بيشتر دست به تخلفاتي زده و يا با سرمايه اندك اقدام به تاسيس شركت نموده بنابراين دولت به عنوان حافظ منافع عموم درامر شركت ها دخالت نموده و با وضع قوانين و مقررات چهارچوبه قانوني تشكيل و فعاليت و ساير اقدامات كه از بدو

تشكيل شركت تا زمان انحلال شركت حتي بعد از انحلال و تصفيه شركت را مشخص نموده تا بدين طريق منافع و حقوق اشخاص ثالث كه با شركت در مراوده و معامله باشند تضمين شده و شركا با توسل به تقلب و راههايي غيرقانوني حقوق اشخاص ثالث را در معرض تضييع قرارندهد و حتي در بعضي موارد قانون گذار به خاطر حفظ حقوق شركا و جلوگيري از تفويت منافع شركت مجبور به تنظيم مقرراتي شده است و بدين وسيله رابطه بين شركا و وظيفه مسئولين شركت را مشخص نموده است با اين حال قانونگذار تنها به ذكر قواعدكلي و شكلي شركت اكتفا ننموده و تنها به مقررات تنظيمي بسنده ننموده است بلكه جهت حسن اجراي مقررات و جلوگيري از تخلفات احتمالي ضمانت اجراهايي منظور نموده است كه تحت عنوان مقررات جزايي عنوان شده است لذا در صورت تخلف هر يك از اركان اداره كننده و اجرايي شركت متخلفين را با تعيين مجازات به كيفر عمل خودشان وعاقبت بي قانوني و تخلف از مقررات مسبوق نموده است اين مجازاتها را قانونگذار در بخش يازدهم اصلاحي سال ٤٧ مقرر نموده است لذا بر آن شده ايم تا با تحليل مقررات جزايي مربوط به اين بخش گامي هر چند كوچك در جهت تبيين و تفسير مقررات جزايي تجارت برداريم.

لازم به ذكر است كه در هر موردي كه حداكثر مجازات قانوني بيش از ٩١ روز حبس و حداقل ان كمتر از ٩١ روز باشد دادگاه موظف است كه طبق بند ٢ ماده ٣ قانون نحوه وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين در صورتي كه بخواهد

به كمتر از ٩١ روز حبس حكم دهد به جاي حكم حبس محكوم را به جزاي نقدي از ٧٠٠٠١ ريال تا سه ميليون ريال محكوم نمايد درغير اين صورت اگر دادگاه بخواهد اعمال حبس نمايد بايد مجازات حبس را بيش از ٩١ روز معين نمايد.

لازم به ذكر است كه كليه مواد استنادي در اين مورد منظور قانون لايحه اصلاحي قانون تجارت مصوب سال ١٣٤٧ مي باشد در غير اين صورت اگر منظور قانون تجارت مصوب سال ١٣١١ و يا ساير قوانين باشد دركنار مواد مرجع استنادي تصريح خواهد شد.

12- انتخاب وعزل بازرس يا بازرسان

شركت هاي سهامي عام و خاص - انتخاب وعزل بازرس يا بازرسان انتخاب بازرس يا بازرسان در شركت هاي سهامي اجباري است و مدت ماموريت بازرسان حداكثر يك سال مي باشد. مجمع عمومي عادي درهر سال يك يا چند بازرس انتخاب مي كند تا بر طبق قانون به وظايف خود عمل كند انتخاب مجدد بازرس يا بازرسان بلامانع است. (ماده ١٤٤ (ل.ا.ق.ت) ١٣٤٧)

انتخاب اولين بازرس يا بازرسان در شركت هاي سهامي عام با مجمع عمومي موسس (ماده ١٤٥(ل.ا.ق.ت) ١٣٤٧) و در شركت هاي سهامي خاص با سهامداران شركت است كه مطابق بند ٣ ماده ٢٠(ل.ا.ق.ت) اين انتخاب بايد در صورتجلسه اي قيد و به امضاي كليه سهامداران برسد.

علاوه بر انتخاب بازرس يا بازرسان اصلي مجمع عمومي بايد يك يا چند بازرس علي البدل نيز انتخاب كند تا درصورت معذوريت يا فوت يا استعفا يا سلب شرايط يا عدم قبول سمت توسط بازرس يا بازرسان اصلي جهت انجام وظايف بازرسي دعوت شوند(ماده ١٤٦ (ل.ا.ق.ت)).

مطابق تبصره ماده ١٤٤ (ل.ا.ق.ت)در حوزه هايي كه وزارت اقتصاد اعلام مي كند

وظايف بازرسي شركتها را در شركت هاي سهامي عام اشخاصي مي توانند ايفا كنند كه نام آنها در فهرست رسمي بازرسان شركت ها مندرج شده باشد. ماده ١ آيين نامه اجرايي تبصره ماده مزبور مصوب ١٣/١١/١٣٤٩ كميسيون اقتصاد مجلسين شرايط لازم براي بازرسان شركت هاي سهامي عام را به شرح زير تعيين مي نمايد:

- داشتن حسن شهرت و نداشتن كيفري موثر.

- داشتن درجه ليسانس يا بالاتر در يكي از رشته هاي متناسب با وظايف و مسئوليت هاي بازرسي به تشخيص كميسيون مذكور در ماده ٢.

- عدم اشتغال به نمايندگي در مجلس.

- عدم اشتغال به طور تمام وقت در موسسات وابسته به دولت و شهرداريها و موسسات وابسته به آن. در حقوق ايالات متحده آمريكا آنگليس و فرانسه بازرس انتخاب مي شود نظر بازرس در صحت و درستي حسابهاي شركت و اطلاعات داده شده به سهامداران و مردم از اهميت ويژه اي برخوردار است و موجبات جلب اعتماد مردم را به سرمايه گذاري فرام مي سازد. ضمنا حق الزحمه بازرسان براساس ماده ١٥٥ (ل.ا.ق.ت) در مجمع عمومي عادي ساليانه تعيين مي گردد.

به موجب ماده ١٤٤ (ل.ا.ق.ت) مجمع عمومي عادي درهر موقع مي تواند بازرس يا بازرسان را عزل كند به شرط آنكه جانشين آنها را نيز انتخاب نمايد.

به موج بماده ٨٨ (ل.ا.ق.ت) براي انتخاب بازرسان اكثريت نسبي آرا حاضر در جلسه رسمي معتبر مي باشد و نيازي به اكثريت مطلق آرا نمي باشد. مكانيزم تعيين شده براي انتخاب مديران با توجه به سكوت قانون در خصوص بازرسان در مورد آنان نيز لازم الرعايه مي باشد.

با توجه به حساسيت وظايف بازرسان به عنوان ارگان كنترل كننده شركت

هاي سهامي و در جهت حفظ حقوق سهامداران قانونگذار در خصوص انتخاب افراد به عنوان بازرس يا بازرسين شركت مقررات سختي را وضع نموده است. به موجب ماده ١٤٧ (ل.ا.ق.ت) اشخاص زير نيم توانند به سمت بازرسي شركت سهامي انتخاب شوند:

اشخاص مذكور در ماده ١١١ اين (ل.ا.ق.ت)

ماده مذكور درخصوص صفات سلبيه اشخاصي است كه به مديريت شركت هاي سهامي انتخاب مي شوند كه عبارتست از:

- محجورين و كساني كه حكم ورشكستگي آنها صادر شده است.

- كساني كه به علت ارتكاب جنايبت يا يكي از جنحه هاي ذيل به موجب حكم قطعي از حقوق اجتماعي كلا يا بعضا محروم شده باشند درمدت محروميت سرقت خيانت درامانت كلاهبرداري جنحه هايي كه موجب قانون در حكم خيانت درامانت يا كلاهبرداري شناخته شده است اختلاس تدليس تصرف غيرقانوني در اموال عمومي.

- مديران و مديرعامل شركت بديهي است اشخاص كه اعمال آنها موضوع وظايف بازرسي است خود نمي توانند به عنوان بازرس انتخاب گردند.

- اقربا سببي و نسبي مديران و مديرعامل تا درجه سوم از طبقه اول و دوم

- هر كس كه خود يا همسرش از اشخاص مذكوردر بند ٢ موظفا حقوق دريافت مي دارد.

13- نحوه فعاليت هيئت مديره

شركت هاي سهامي عام و خاص - نحوه فعاليت هيئت مديره برابر ماده ١٠٧ (ل.ا.ق.ت.) شركت سهامي به وسيله هيئت مديره اي كه از بين صاحبان سهام انتخاب شده وكلا با بعضا قابل عزل مي باشند اداره خواهد شد. درمقررات شركت سهامي (ق.ت) ١٣١١ نيز طبق ماده ٤٨ آن اداره شركت بعهده يك يا چند نفر واگذار شده بود. ماده مذكور مقرر مي داشت (شركت سهامي به واسطه يك يا چند نفر نماينده موظف

يا غير موظف كه از ميان شركا به سمت مدير و براي مدت محدودي معين شده و قابل عزل باشند اداره خواهد شد.)

بطوري كه ملاحظه مي گردد به موجب ماده اخير الذكر اداره شركت سهامي توسط يك نفرهم امكان پذير بود. ولي باوجود صراحت ماده مذكور عملا شركت هاي سهامي به وسيله هيئت مديره اداره مي گرديد.

در مقررات شركت هاي سهامي سابق راجع به قلمرو اختيارات مديران شركت هاي سهامي تصريحي وجود نداشت فقط در ماده ٥١ قانون تجارت مصوب ١٣١١ به مسئوليت مديران اشاره كرده بود. به موجب ماده مذكور (مسئوليت مدير شركت در مقابل شركا همان مسئوليتي است كه وكيل د رمقابل موكل دارد).از اين رو قلمرو اختيارات مديران محدود به قلمرو وكيل و تابع مقررات وكالت بود. و اساسنامه شركت مي توانست اختيارات مديران را به طور وسيع معين يا آنكه آنها را محدودكند.

در صورتيكه اختيارات مديران در اساسنامه پيش بيني نشده يا محدود تعيين شده بود با توجه به مقررات قانون مدني درباب وكالت هيئت مديره ناچار بود براي انجام امور شركت در هر مورد براي گرفتن مجوز به مجمع عمومي مراجعه كند.البته بعدها براي جلوگيري از اين گرفتاريها اغلب شركتها در اساسنامه طي ماده مخصوصي كليه اختيارات لازم براي هيئت مديره پيش بيني مي كردند. البته بعضي از مديران نيز براي فرار از مسئوليت انجام بيشتر امورشركت را موكول به تصويب مجمع عمومي مي نمودند.

در (ل.ا.ق.ت) مصوب ١٣٤٧ قانونگذار با اين نگاه كه اولا مديران شركت وكيل صاحبان سهام نيستند بلكه وكيل شركت كه يك شخصيت حقوقي عليحده است مي باشند ثانيا شركت سهامي يك سازمان حقوقي مستقلي بوده و

داراي اركان تشكيلاتي كه هيئت مديره يكي از اركان مي باشد و با توجه به اينكه هر يك از اعضا اركان شركت داراي وظايف و اختيارات خاصي بوده كه نبايد در وظايف و اختيارات يكديگر دخالت مبادرت به تصويب ماده ١١٨ كرد به موجب ماده مذكور :(جز در مورد موضوعاتي كه به موجب مقررات اين قانون اخذ تصميم و اقدام درباره آنها در صلاحيت خاص مجامع عمومي است مديران شركت داراي كليه اختيارات لازم براي اداره امورشركت مي باشند مشروط بر آنكه تصميمات و اقدامات آنها در حدود موضوع شركت باشد. محدود كردن اختيارات مديران در اساسنامه يا به موجب تصميمات مجامع عمومي فقط از لحاظ روابط بين مديران و صاحبان سهام معتبر بوده و در مقابل اشخاص ثالث باطل و كان لم يكن است.)

هر چند كه ماده مذكور علي الاطلاق راجع به قلمرو اختيارات مديران شركت سهامي سخن بهميان آورده ليكن مقررات اين ماده فقط راجع به اعضاي هيئت مديره است و مديرعامل رادر بر نمي گيرد. حدوداختيارات مديرعامل نشات گرفته از هيئت مديره است ماده ١٢٥ (ل.ا.ق.ت) در اين خصوص مقرر كرده است:

(مدير عامل شركت در حدود اختياراتي كه توسط هيئت مديره به او تفويض شده است نمانيده شركت محسوب و از طرف شركت حق امضا دارد.)

بطوري كه ملاحظه مي گردد ماده ١١٨ مذكور اختيارات تام هيئت مديره مقيد به دو قيد نموده كه راجع به هر يك از آنها توضيحاتي داده خواهد شد.

- هيئت مديره نمي تواند راجع به موضوعاتي كه به موجب مقررات (ل.ا.ق.ت) اخذ تصميم و اقدام درباره آنها در صلاحيت خاص مجامع عمومي اعم از عادي و فوق العاده

هيچ گونه اقدامي انجام دهد.بدين ترتيب هيئت مديره نمي تواند اعضاي خود را انتخاب يا عزل كند يا حق حضور مديران را تعيين نمايد يا آنكه ترازنامه ساليانه و حساب سود و زيان شركت را تصويب كند. چه اين موارد در صلاحيت مجامع عمومي عادي شركت مي باشد. همينطور هيئت مديره نمي تواند مقررات اساسنامه را مورد تغيير يا اصلاح قراردهد يا آنكه سرمايه شركت را كم يا زياد كند. زيرا اين موارد در صلاحيت خاص مجامع عمومي فوق العاده است.

- تصميمات هيئت مديره بايد درحدود موضوع شركت باشد اقدامات وتصميمات مديران در مقابل اشخاص ثالث در صورتي معتبر است كه قاعده مذكور در آن رعايت شده باشد. اين قاعده با اين منطق حقوقي منطبق است كه مديران نمي توانند بيشتر از شركت داراي حق باشند. اين راه حل كه براي حفظ حقوق شركت و شركاي شركت مقرر شده بيشتر باقواعد وكالت سازگاري دارد تا با مقررات مربوط به امور تجارت.

گفتيم كه هيئت مديره بايستي در چارچوب اساسنامه شركت و موضوعي كه شركت براي آن بوجود آمده فعاليت نمايد. حال اگر هيئت مديره دايره عمل و اقدام خود را به خارج از موضوع شركت بكشاند يا آنكه فقط در خارج از موضوع شركت فعاليت كند به موجب مفهوم مخالف ماده ١١٨ مورد بحث در مقابل شركت مسئول مي باشد. اين امر ممكن است به حقوق شخص ثالث كه طرف عمل واقدام هيئت مديره مي باشد لطمه وارد نمايد. يعني ممكن است عمل يا اقدام مذكور از سوي دادگاه باطل اعلام و موجب ضرر شخص ثالث گردد. در اين خصوص بعضي از علماي حقوق تجارت عقيده

دارند كه چنانچه هيئت مديره شركت سهامي خارج از چارچوب و موضوع شركت اقدام كند در مقابل اشخاص ثالث با حسن نيت مسئوليت دارند.

طبق نظر مذكور اقدامات هيئت مديره در قبال اشخاص ثالث معتبر است حتي اگر اقدامات مذكور خارج از موضوع شركت باشد مگر اينكه ثابت شود اشخاص ثالث از اقدامات خارج از موضوع شركت هيئت مديره اطلاع داشته و با اين عمل با شركت رابطه تجاري برقرار كرده اند.

به هر حال به نظر ميرسد ماده ١١٨ (ل.ا.ق.ت) تاب تفسير فوق را ندارد و در فرض مطروحه شخص ثالث فقط مي تواندجبران خسارت وارده را از هيئت مديره مطالبه كند و در توجيه ان مي تواند گفت كه شركت هاي سهامي خاص پس از تشكيل بايد در اداره كل ثبت شركت ها و مالكيت صنعتي به ثبت برسند و پس از ثبت لازم است كه آگهي تاسيس شركت مذكور براي اطلاع عموم روزنامه رسمي كشورجمهوري اسلامي ايران و يكي از روزنامه هاي كثير الانتشار درج كردد. آگهي مذكور مشتمل است بر مشخصات كامل شركت سهامي خاص از جمله نام ميزان سرمايه مركز اصلي مدت شركت و دارندگان امضاي مجاز و مهمتر از همه موضوع شكرت و نوع فعاليتهاي كه شركت به منظور آن تشكيل مي شود. بنابراين فرض قانونگذار اين است كه شخص ثالث طرف عمل و اقدام شركت به موضوع شركت اشرف دارد. بنابراين اگر قرار منعقده خارج از موضوع شركت باشد شركت در قبال آن مسئوليت ندارد و ثالث فقط مي تواند به اعضاي هيئت مديره و مديرعامل (اشخاصي كه بي واسطه در انعقاد قرارداد دخالت داشته اند) مراجعه كند. بنابراين لازم

است كه افراد (اعم از شخص حقيقي يا حقوقي) در معاملات با شركت هاي سهامي ابتدائا در ماده موضوع شركت تحقيق كرده و با اين شناخت اقدام خود را آغاز كنند و گرنه ممكن است متحمل ضرر گردند. با تصويب ماده ١١٨ (ل.ا.ق.ت) اعضاي هيئت مديره داراي كليه اختيارات تام براي اداره امور شركت در محدود موضوع شركت مي باشند و مي توانند بي نياز از داشتن وكالتنامه كليه امور شركت را تحت عنوان (هيئت مديره شركت) انجام دهند.

ماده ٥٨٨ ق.ت. مقرر مي دارد: شخص حقوقي مي تواند داراي كيه حقوق و تكاليفي شود كه قانون براي افراد قائل است مگر حقوق و وظايفي كه بالطبيعه فقط انسان ممكن است داراي آن باشد مانند حقوق و وظايف ابوت بنوت و امثال ذلك.

طبق ماده مذكور شركت سهامي كه يك شخص حقوقي است مي تواند به نام شركت اقامه دعوي كند يا به دفاع از دعوايي كه عليه شركت شده بپردازد خريد و فروش كند وام بگيرد يا وام بدهد رهن بدهد يا رهن بگيرد وقس عليهذا. و چون اعمال حقوقي مذكور توسط هيئت مديره انجام گيرد لذا ماده ١١٨ (ل.ا.ق.ت) هيئت مديره شركت را باكليه اختيارات لازم مامور اداره امور شركت نموده بجز آنچه را كه استناد كرده است.

لايحه اصلاح قانون تجارت در ماده ١٢٩ اعضاي هيئت مديره (و اشخاص ديگري) را كه بدون اجازه هيئت مديره مستقيم يا غير مستقيم طرف معامله يا سهيم درمعامله مي شوند از انجام معامله منع كرده است. بايد توجه داشت ممنوعيت مذكور جز مستثنيات ماده ١١٨ نمي باشد معاملات موضوع ماده ١٢٩ معاملات شخصي اعضاي هئيت مديره بوده و

به شركت مربوط نمي گردد كه در حيطه ماده ١١٨ فراربگيرد. همينطور است معاملات موضوع ماده ١٣٣ و محدوديت هايي كه در ماده ١٣٢ براي اعضاي هيئت مديره پيش بيني گرديده است. راجع به مواد مذكور در جاي خود توضيحات لازم داده خواهد شد. در قانون تجارت مصوب ١٣١١ مديران شركت سهامي تابع مقررات وكالت بودند. از آنجا كه به موجب قوانين مقررات راجع به وكالت انجام بعضي از اعمال حقوق توسط وكيل نياز به تصريح آن در قوانين مقررات راجع به وكالت انجام بعضي از اعمال حقوق توسط وكيل نياز به تصريح آن در قرارداد دارد. مي بايد اختيار انجام اين قبيل اعمال توسط هيئت مديهر در اساسنامه قيد مي گرديد. اختياراتي نظير خريد و فروش وام دادن و وام گرفتن رهن دادن و رهن گرفتن حق مصالحه و سازش و داوري حق وكالت در توكيل حق اقامه دعوي و دفاع از آن بايد مورد به مورد در اساسنامه تصريح مي گشت.

اگر چنانچه يكي از اختيارات مذكور در اساسنامه پيش بيني نشده بود در مواقع لزوم هيئت مديره ناگزير از دعوت مجمع عمومي بود تا مجمع مذكور اختيار انجام آن را به هيئت مديره تفويض ميكرد. لايحه اصلاح قانون تجارت در ماده ١١٨ بدون در نظر گرفتن محدوديت هايي كه در اساسنامه يا به موجب تصميمات مجامع عمومي براي هيئت مديره در نظر گرفته شده به هيئت مديره اختيار تام براي اداره امور شركت داده است و بر همين مبنا اشخاص ثالث ميتوانند به شركت (از طريق اعضاي هيئت مديره آن) فارغ از دغدغه هاي موضوعات ومسائل دروني شركت در حدود موضوع شركت وارد

دادو ستد شده و روابط تجاري و مالي برقرار كنند.

البته جنانچه در اساسنامه يا به موجب تصميمات مجامع عمومي اختيارات تام مديران محدود گشته باشد مديران لزوم به رعايت آن محدوديت ها خواهند بود و هر گاه خارج از چارچوب پيش بيني شده مبادرت به اخذ تصميم يا اقدام نمايند در مقابل شركت مسئول خواهند بود. بنابراين اگر هيئت مديره در روند كار اداي شركت ناچار بايد پا را فراتر از محدوديت اختياراتش بگذارد نبايد قبل از آنكه نظر مثبت مجمع عمومي شركت را در مورد آن بگيرد هيچ گونه اقدامي انجام بدهد. اگر هيئت مديهر بدون جلب موافقت مجمع مذكور كارخود را انجام بدهد ماده ١١٨ اقدام انجام شده را در مورد شخص ثالث نافذ و معتبر مي شناسد. فقط اعضاي هيئت مديره در مقابل شركت مسئول آن اقدام خواهند بود و شركت حق خواهد داشت در صورت ورود خاسارت بخود جبران آن را از مديران مطالبه كند. قسمت اخير ماده ١١٨ در اين خصوص مقرر مي دارد:

محدود كردن اختيارات مديران در اساسنامه يا به موجب تصميمات مجامع عمومي فقط از لحاظ روابط بين مديران و صاحبان سهام معتبر بوده و در مقابل اشخاص ثالث باطل و كان لم يكن است.

از اين رو شركت و صاحبان سهام نمي توانند تقاضاي ابطال عمل يا اقدام هيئت مديره را كه خارج از حيطه اختيارات او بوده بكنند. اشخاص ثالث نيز نمي توانند به استناد محدوديت هايي كه براي مديران به لحاظ روابط بين مديران و صاحبان سهام مقرر شده به آن عمل يا اقدام خدشه اي وارد كنند.

شايان ذكراست در صورتي كه چارچوب اختيارات هيئت مديره

اساسنامه شركت از قبل تعيين شده باشد چون لازمه افزايش و كاهش اختيارات مديران نياز به تغيير يا اصلاح اساسنامه شركت دارد از اين رو اين امر در صلاحيت خاص مجمع عمومي فوق العاده مي باشد و مجمع عمومي عادي از اين لحاظ نمي تواند كاري انجام دهد بجز عزل مديران.

هيئت عمومي شعب حقوقي ديوانعالي كشور در راي اصراري شماره ٢٢-١١/٧/٧٤ راجع به پرونده شماره ١٥/١٣٧٤ با استناد به مواد ١١٨ و ١٣٥ و وحدت ملاك ماده ١٣٠ (ل.ا.ق.ت) چنين حكم كرده است كه عدم رعايت اساسنامه راجع به فروش اموال غير منعقول شركت سهامي موجب عدم نفوذ معامله در برابر اشخاص ثالث نيست. لازم به ذكر است كه اختياراتي كه به موجب ماده ١١٨ به مديران تفويض گرديده براي هيئت مديره به عنوان يكي از اركان شركت وضع شده كه با توجه به قواعد و ضوابط تعيين شده در (ل.ا.ق.ت) مبادرت به اتخاذ تصميم نمايند. بنابراين اعضاي هيئت مديره منفردا حق مداخله در امور شركت را ندارند.

به طوري كه اشاره شد اعضاي هيئت مديره منفردا حق مداخله درامور شركت را ندارند بلكه مجموع آنها با توجه به مقررات ذيربط و اساسنامه شرت بايد امور شركت را اداره نمايند. از آنجا كه تعداد مديران در شركت هاي سهامي خاص حداقل سه نفر هستند و اكثرا با توجه به كثرت صاحبان سهام بيش از اين داراي مدير هستند لاجرم در اداره شركت واتخاذ تصميم راجع به آن امكان تداخل نظرات وجود دارد لذا قانونگذار براي جلوگيري از اين امر رعايت ضوابطي را ضروري اعلام نموده است ماده ١٢١ (ل.ا.ق.ت) دراين خصوص مقرر مي دارد: براي تشكيل

جلسات هيئت مديره حضور بيش از نصف اعضاي هيئت مديره لازم است. تصميمات بايد با اكثريت ارا حاضرين اتخاذ گردد مگر آنكه در اساسنامه اكثريت بيشتري مقرر شده باشد.

با توجه به تصريح ماده مذكور اعضاي هيئت مديره بايد شخصا در جلسات حضور بهم رسانند و نمي توانند به جاي خود وكيل يا نماينده اعزام نمايند . اين ممنوعيت شامل دادن وكالت يا نمايندگي هر يك از اعضاي هئيت مديره به ديگري نيز مي گردد. قبلا گفتيم كه در مقررات شركت هاي سهامي موضوع قانون تجارت مصوب ١٣١١ تحت شرايطي هر يك از مديران مي توانست براي خود جانشيني به عنوان نماينده تعيين كند.

با توجه به صدور ماده چنانچه هيئت مديره متشكل از ٩ نفر عضو باشد حضور شخصي لااقل ٥ نفر از اعضا درجلسه هيئت مديره الزامي است تا جلسه رسميت يابد و گرنه جلسه تشكيل گرديد اتخاذ تصميم منوط به اكثريت آرا حاضرين در جلسه خواهد بود در اين جلسه تصميم يا تصميمات متخذهع لااقل با تصويب سه نفر از حاضرين معتبر مي باشد.

هر گاه در اساسنامه اكثريت بيشتري براي تصويب تصميمات پيش بيني شده باشد طبق قسمت اخير ماده ١٢١ اكثريت مذكورمالك خواهد بود.

به نظر مي رسد اساسنامه شركت نمي تواند نصاب مقرر در قسمت اول ماده مذكور را افزايش دهد. زيرا ظاهرا قيد استثنا كننده مندرج در قسمت اخير ماده نظر به اكثريت آرا حاضرين در جلسه دارد نه (حضور بيش از نصف اعضاي هيئت مديره).

به هر حال تعيين نصابهايي كمتر از ميزان تعيين شده مندرج در ماده ١٢١ صحيح نبوده و موجب بطلان تصميمات متخذه درجلسه هيئت مديره مي باشد. مساله

اي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه هرگاه نيمي از اعضاي حاضر در جلسه موافق و نيمي ديگر مخالف تصميم گيري در مورد دستور جلسه بودند چه بايد كرد؟ به نظر مي رسد دراين مورد چون مندرج در قسمت اخير ماده ١٢١ حاصل نگرديده پس تصويبي هم صورت نگرفته است . البته اين حالت در مواردي پيش مي آيد كه اكثريتي كه در جلسه حضور يافته اند رقم زوجي را تشكيل دهند.

حال چنانچه در مورد مساله اي عده موافق و مخالف مساوي باشند و يك يا چند عضو ديگر هيئت مديره كه در جلسه هم حضور دارند حاضر به دادن راي نباشد و باصطلاح راي ممتنع بدهند تكليف چيست؟ در اين مورد هم به نظر مي رسد آرا ممتنع را بايد جز آرا مخالفين بحساب آورد.

معمولا در اساسنامه شركت ها نوعي ضمانت اجرا در مورد غيبت غير موجه هر يك از مديران در هيئت مديره پيش بيني مي گردد بطور مثال غيبت غيرموجه دو جلسه متوالي يا سه جلسه متناوب هر مديري به منزله استعفا او از هيئت مديره محسوب مي گردد. قانونگذار در ماد ١١٨ (ل.ا.ق.ت) براي اداره امور شركت اختيارات تام به هيئت مديره داده است.بديهي است كه لازمه اين اختيارات ايجاد تكليف و مسئوليت براي مديران است و عدم رعايت آنها نيز موجد مسئوليت مدني و بعضا كيفري است كه قانونگذار موارد آنها را در قانون پيش بيني نموده است.با توجه به اينكه اعضاي هيئت مديره منتخب مجمع عمومي موسس يا مجمع عمومي عادي همه در يك سطح قرار دارند و امكان مخدوش گرديدن وظايف و لوث مسئوليت آنها

بدون اعمال مديريت وجود دارد قانونگذار به موجب ماد ه١١٩ (ل.ا.ق.ت) هيئت مديره را مكلف نموده كه از بين خود يك رئيس و يك نايب رئيس انتخاب كند به موجب ماده مذكور: هيئت مديره در اولين جلسه خود از بين اعضاي هيئت يك رئيس و يك نايب رئيس كه بايد شخصي حقيقي باشند براي هيئت مديره تعيين مي نمايد. مدت رياست رئيس و نيابت نايب رئيس هيئت مديره در هر موقع مي تواند رئيس و نائب رئيس هيئت مديره را از سمت هاي مذكور عزل كند. هرترتيبي خلاف اين ماده مقرر شود كان لم يكن خواهد بود.

به طوري كه از ماده مذكور استنباط مي گردد هيئت مديره مي تواند مدت رياست رئيس و نايب رئيس را بطور محدود معين كند. يعني علاوه بر آنكه مدت رياست رئيس و نيابت نايب رئيس هيئت مديره نمي تواند بيش از مدت عضويت او در هيئت مديره باشد هيئت مديره مي تواند مدت مذكور را كمتر از مدت عضويت مدير تعيين كند. چنانچه اين مدت دراساسنامه تعيين شده باشد مدت رياست رئيس و نيابت نايب رئيس نبايد از مدت مذكور هم تجاوز كند. بايد توجه داشت كه چون حداكثر مدت مديريت به موجب ماد ه١٠٩ (ل.ا.ق.ت) ٢ سال است مدت مذكور هيچ گاه از دو سال تجاوز نخواهد كرد. ممكن است اساسنامه شركت نحوه انتخاب رئيس و نايب رئيس را تعيين كرده باشد به هر حال انتخابات مذكور باز هم به عهده هيئت مديره در هر موقع مي تواند رئيس و نايب رئيس هيئت مديره را از سمت هاي مذكور عزل كند ولي بلافاصله بايد رئيس و نايب رئيس

ديگري را تعيين نمايد. ماده مذكور مقرر داشته رئيس و نايب رئيس باي شخص حقيقي باشد. ولي با توجه به اينكه شخص حقوقي عضو هيئت مديره نيز بايد يك نفر شخص حقيقي را به نمايندگي دائمي خودبه هيئت مديره معرفي كند لذا نماينده شخص حقوقي هم مي تواند به سمت هاي مذكور انتخاب شود. تبصره ١ ماده ١١٩ در اين خصوص مقرر مي دارد: از نظر اجراي مفاد اين ماده شخص حقيقي كه به عنوان نماينده شخص حقوقي عضوهيئت مديره معرفي شده باشد در حكم عضو هيئت مديره تلقي خواهد شد.

مي توان گفت مقنن درمورد اينكه رئيس و نايب رئيس هيئت مديره حتما شخص حقيقي باشد تاكيد ويژه داشته است. مقررات ماده مذكور از قواعد آمره بوده و به موجب قسمت اخير آن هرترتيبي كه خلاف ماده مذكور مقرر شود كان لم يكن مي باشد.

به موجب تبصره ٢ ماده ١١٩ هر گاه رئيس هيئت مديره موقتا نتواند وظايف خود را انجام دهد وظايف او را نايب رئيس هيئت مديره انجام خواهند داد با توجه به اين تبصره نايب رئيس هيئت مديره عهده دار وظيفه اي نخواهد بود مگر آنكه رئيس هيئت مديره بطور موقت نتواند وظايفش را انجام دهد. به عبارت ديگر وظايف نايب رئيس هيئت مديره جنبه موقتي دارد و هر گاه رئيس هيئت مديره به طور دائمي قادر نباشد وظايف خود را انجام دهد بايد براي هيئت مديره رئيس انتخاب شود. رئيس هيئت مديره كه در اولين جلسه هيئت مديهر از بين اعضا انتخاب مي گردد در وهله اول خود عضوي از اعضاي هيئت مديره است كه همپاي آنان داراي وظايف خاص هيئت

مديره است. لكن قانونگذار به لحاظ اهميت خاص برخي از وظايف مديران ابتدائا رئيس هيئت را موظف به انجام آن نموده است و بديهي است در مواقعي كه رئيس هيئت مديره موقتا نتواند وظايف خود را انجام دهد وظايف خاص او به عهده نايب رئيس خواهد بود. با توجه به مقررات (ل.ا.ق.ت) وظايف رئيس هيئت مديره را مي توان بشرح زير برشمرد:

- دعوت واداره جلسات هيئت مديره.

هر چند كه به موجب صدر ماده ١٢٢ (ل.ا.ق.ت) ترتيب دعوت و تشكيل جلسات هيئت مديره را اساسنامه تعيين خواهد كرد. ولي الزاما با توجه به ماده ١٢٠ قانون مذكور دعوت و اداره جلسات به عهده رئيس هيئت مديره خواهد بود.

رئيس هيئت مديره بايد در دعوت اعضا مقررات اساسنامه را از قبيل نحوه دعوت اعضا از نظر اينكه دعوت به صورت كتبي باشد يا شفاهي يا غيره نظير فكس و تلفن مهلت دعوت و محل تشكيل جلسات هيئت مديره كاملا رعايت نمايد.

عدم رعايت مقررات مذكور مي تواند از جمله موارد بطلان مصوبات هيئت مديره در جلسات مذكور باشد.

- دعوت مجامع عمومي عادي سالانه شركت

وظيفه ديگري كه قانون موكدا براي رئيس هيئت مديره پيش بيني كرده مربوط به مواقعي است كه هيئت مديره مكلف به دعوت مجمع عمومي مي باشد. ماده ١٢٠ در اين خصوص مقرر داشته است: (رئيس هيئت مديره... موظف است كه مجامع عمومي صاحبان سهام را در مواردي كه هيئت مديره مكلف به دعوت آنها مي باشد دعوت آنها مي باشد دعوت نمايد.

از جمله موارد مذكور مورد ماده ١٣٨ (ل.ا.ق.ت) است به موجب ماده مذكور هيئت مديره موظف گرديده كه مجمع عمومي سالانه را براي تصويب عمليات

سال مالي قبل و تصويب ترازنامه و حساب سود و زيان شركت دعوت نمايد.

به طوري كه ملاحظه مي گردد قانونگذار طي دو ماده مسئوليت دعوت مجامع عمومي عادي سالانه را بر دوش رئيس هيئت مديره گذارده كه در يك مورد آن تحت عنوان رئيس هيئت مديره مكلف به اجراي آن است (ماده ١٢٠) و در مورد ديگر به عنوان عضوي از اعضاي هيئت مديره (ماده ١٣٨).

عدم دعوت مجمع عمومي عادي از طرف رئيس هيئت مديره موجب مسئوليت مدني او مي گردد. علاوه بر مسئوليت مذكور رئيس هيئت مديره (بهمراه ساير اعضا) مسئوليت كيفري نيز خواهد داشت. ماده ٢٥٤ (ل.ا.ق.ت) براي رئيس و اعضاي هيئت مديره شركت كه حداكثر ٦ ماه پس از پايان هر سال مالي مجمع عمومي عادي صاحبان سهام را دعوت نكنند مجازات حبس از ٢ ماه تا ٦ ماه يا جزاي نقدي از بيست هزار تا دويست هزار ريال يا هر دو مجازات را تعيين كرده است.

- دعوت مجمع عمومي فوق العاده

در صورتي كه نصف سرمايه شركت از بين رفته باشد ازموارد ديگري است كه رئيس هيئت مديره موظف به دعوت مجمع عمومي مي باشد. موضوع ماده ١٤١ (ل.ا.ق.ت) مي باشد.براساس قسمت اول ماده مذكور اگر بر اثر زيان هاي وارده حداقل نصف سرمايه شركت از ميان برود هيئت مديره مكلف گرديده بلافاصله مجمع عمومي فوق العاده صاحبان سهام را دعوت نمايد تا موضوع انحلال يا بقا شركت مورد شور و راي واقع شود.

با توجه به ماده ١٢٠ (ل.ا.ق.ت) رئيس هيئت مديره نيز در مورد ماده ١٤١ شخصا مكلف به دعوت مجمع عمومي فوق العاده است و در صورت عدم دعوت نامبرده

داراي مسئوليت مدني است. ضمنا ماده ٢٦٥ قانون مذكور نيز براي رئيس و اعضاي هيئت مديره كه از دعوت مجمع فوق الذكر خودداري كرده اند. مجازات تعيين نموده است.

- رياست مجامع عمومي

رياست مجامع عمومي با رئيس هيئت مديره است مگر آنكه ترتيب ديگري در اساسنامه پيش بيني شده باشد. درمواردي هم كه دستور جلسه انتخاب يا عزل تمام يا بعضي از مديران باشد رياست مجامع مذكور با يكي از سهامداران حاضردر جلسه خواهد بود. در اين مورد ماده ١٠١ (ل.ا.ق.ت) چنين مقرر مي دارد: (در صورتي كه ترتيب هيئت رئيسه مجمع عمومي در اساسنامه پيش بيني نشده باشد رياست مجمع با رئيس هيئت مديهر خواهد بود. مگر در مواقعي كه انتخاب يا عزل بعضي از مديران يا كليه آنها جزو دستور جلسه مجمع باشد كه در اين صورت رئيس مجمع از بين سهامداران در صورت عدم حضور رئيس به عهده نايب رئيس مي باشد) ضمنا دعوت به تشكيل جلسه در صورت عدم حضور رئيس به عهده نايب رئيس مي باشد و اداره جلسات هيئت مديره و تنظيم صورتجلسه به موجب ماده ١٢٣ بوسليه رئيس هيئت مديره و درغير اين صورت بوسليه نايب رئيس اتخاذ مي گردد وتصميمات با اكثريت عددي عده حاضردر جلسه اتخاذ مي شود (ماده ١٢١ (ل.ا.ق.ت) )

14- نحوه انتخاب قلمرو و محدوديت اختيارات مديران

شركت هاي سهامي عام و خاص - نحوه انتخاب قلمرو و محدوديت اختيارات مديران نحوه انتخاب مديران

ماده ١٠٧ (ل.ا.ق.ت) اداره شركت سهامي را به عهده هيئت مديره گذارده و ماده ١١٨ قلمرو و اختيارات هيئت مذكور را تعيين نموده است.

گفتيم كه قلمرو مذكور تمام اموري را كه درباره موضوع شركت باشد در برمي گيرد

و به موجب ماده اخير الذكر محدود كردن اختيارات مديران فقط از لحاظ روابط بين مديران و صاحبان سهام است و درمقابل اشخاص ثالث باطل و كان لم يكن مي باشد . با اين همه قانونگذار لزوم حضور شخص ديگري را براي اداره شركت به نام مديرعامل در (ل.ا.ق.ت) پيش بيني نموده است.

اين امر را چنين مي توان توجيه كرد كه قانونكذار با مكلف نمودن هيئت مديره به انتخاب مدير عامل و دادن سمت نمايندگي شركت به وي (البته در حدود اختياراتي كه هيئت مديره به او تفويض كرده است) اداره كلي شركت و اداره عملي آن را از يك ديگر مجزا نموده است و بدين ترتيب مسئوليت اداره كل عمليات شركت را از طريق اتخاذ تصميمات قانوني به هيئت مديره واگذار نموده (ماده ١٢١ (ل.ا.ق.ت) ) و اداره عملي شركت و پرداختن به راهكارهاي عملي و اجراي تصميمات هيئت مديره را به عهده مدير عامل نهاده است (ماده ١٢٥(ل.ا.ق.ت)).

ماده ١٢٤ (ل.ا.ق.ت) درمورد مديرعامل چنين مقرر مي دارد: هيئت مديره بايد اقلا يك نفر شخص حقيقي را به مديريت عامل شركت برگزيند و حدوداختيارات و مدت تصدي و حق الزحمه او را تعيين كند. در صورتي كه مديرعامل عضو هيئت مديره باشد. دوره مديريت عامل او از مدت عضويت او در هيئت مديره بيشتر نخوهد بود. مديرعامل شركت نمي تواند در عين حال رئيس هيئت مديره همان شركت باشد مگر با تصويب سه چهارم آرا حاضر در مجمع عمومي.

تبصره- هيئت مديره در هر موقع مي تواند مدير عامل را عزل كند نكاتي كه از اين ماده لازم است در اينجا بيان گردد بطور خلاصه در

زير برشمرده مي شود:

- مديرعامل بايد حتما شخص حقيقي باشد بنابراين نمي توان نماينده شخص حقوقي را به عنوان مديرعامل شركت برگزيد. در مورد اينكه نماينده شخص حقوقي ميتواند رئيس يا نائب رئيس هيئت مديره باشد تبصره يك ماده ١١٩ صراحت دارد. به موجب تبصره مذكور نماينده شخص حقوقي عضو هيئت مديره در حكم عضو هيئت مديره تلقي گرديده است ولي در مورد مدير عامل چنين تصريح وجود ندارد وتسري تبصره مذكور به ماده ١٢٤ با توجه به قيد (از نظر اجراي مفاد اين ماده) مندرج در تبصره صحيح به نظر نمي رسد.

ماده ١٢٤ به اين نكته تاكيد دارد كه اگر مديرعامل عضو هيئت مديره باشد دوره مديريت عامل او از مدت عضويت او در هيئت مديره بيشتر نخواهد بود.از اين قسمت ماده دو نكته استخراج مي گردد يكي آنكه مديرعامل ميتواند از غير عضو هيئت مديره تعيين گردد. ديگر آنكه مديرعامل مي تواد غير سهامدار هم باشد. درمورد اينكه هيئت مديره مي تواند مديرعامل را خارج از سهامداران شركت انتخاب كند بعضي از حقوقدانان عقيده دارند كه هر چند قانون در اين مورد سكوت كرده است ولي با اطلاق ماده ١١٤ (ل.ا.ق.ت) مقرر مي دارد كه چون مديران بايد داراي تعداد سهامي كه اساسنامه شركت مقرر كرده باشند بنابراين به نظر مي رسد كه مديرعامل بايد جزو مديران شركت باشد الزاما وي نيز بايد تعداد سهامي را (كه به موجب اساسنامه مقرر شده وسهام وثيقه نام دارد) داشته باشد. از سوي ديگرعضو عادي هيئت مديره ملزم به سپردن سهام وثيقه مذكور به صندوق شركت است. پس چرا نبايد مدير عامل كه برابر ماده ١٢٥

(ل.ا.ق.ت) نماينده شكر محسوب و از طرف شركت حق امضا دارد مشمول مقررات ماده ١١٤ نباشد؟

- صدر ماده ١٢٤ به هيئت مديره اجازه داده كه مدت تصدي مديرعامل را تعيين كند ودر قسمت ديگر ماده به اين اشاره دارد كه اگر مديرعامل عضو هيئت مديره باشد دوره مديريت عامل او از عضويت او در هيئت مديره بيشتر نخواهد بود.

با توجه به مقررات مذكور (مندرج در ماده ١٢٤) به نظر مي رسد هيئت مديره مي تواند مدت تصدي مديرعامل شركت را چنانچه عضو هيئت مديره نباشد به ميزاني تعيين كند كه فراتر از مدت عضويت هيئت مديره باشد . اين استنباط از ماده مورد بحث با نبود هيچ گونه منع قانوني صحيح به نظر مي رسد بخصوص كه تبصره اين ماده صراحت دارد بر اينكه هيئت مديره درهر موقع مي تواند مدير عامل را عزل كند.

درتبيين اين نظر ميتوان گفت كه چون انتخاب و عزل مدير عامل تشريفات انتخاب و عزل اعضاي هيئت مديره را ندارد پس لزومي به تسري مقررات ماده ١٠٩ (ل.ا.ق.ت) (درمورد حداكثرمدت عضويت هيئت مديره) به مدت تصدي مديرعامل نمي باشد حتي تسري آن هم مع الفارق است و صحيح به نظر نمي رسد.

به هر حال با پايان گرفتن دوره مديريت اعضاي هيئت مديره و انتخاب اعضاي جديد مدير عامل منتخب هئيت مديره قبلي كه عضو هيئت مديره نبوده تا زماني كه استعفا نكند يا به دلايل قانوني معزول نگردد همچنان مدير عامل شركت باقي خواهد ماند تا هنگامي هيئت مديره جديد مديرعامل ديگري را برگزيند در اين صورت است كه مديرعاملي او خاتمه مي يابد. - هيئت مديره مي تواد بيش

از يك مديرعامل هم انتخاب كند زيرا صدر ماده ١٢٤ مقرر ميدارد كه هيئت مديره بايد اقلا يك نفر را به مديريت عاملي شركت برگزيند بنابراين شركت سهامي مي تواند بيش از يك مدير داشته باشد. با اين حال به سبب مشكلاتي كه در تبيين اختيارات هر كدام از آنان پيش مي آيد عملا ديده نشده شركتي بيش از يك مديرعامل داشته باشد.

- هر گاه مدير عامل ختيار انتخاب قائم مقام را داشته باشد مي تواند شخص يا اشخاصي را براي امورخاص قائم مقام خود كند ولي اين انتخاب مسئوليت هاي اورا در تصدي امور شركت محدود نمي كند.

- در صورتي كه هيئت مديره رئيس هيئت مديره را به سمت مدير عاملي برگزيند لازم است كه اين انتخاب به تصويب مجمع عمومي هم برسد. آنهم بااكثريت ٤/٣ آرا حاضر درمجمع مذكور.

به نظر مي رسد اگر آرا ماخوذه مجمع عمومي درمورد عضوي كه به رياست هيئت مديره انتخاب گرديده اكثريت ٤/٣ آرا مذكور را داشته باشد ديگر نيازي به تشكيل مجمع عمومي دراين خصوص نباشد.

- مدير عامل چه از بين اعضاي هيئت مديره انتخاب شده باشد يا خارج از آن به موجب صريح ماده ١٢٤ استحقاق حق الزحمه را دارد. ميزان اين حق الزحمه را هيئت مديره تعيين مي كند.

- هيئت مديره در هر موقع ميتواند مدير عامل را عزل كند بعضي از حقوقدانان گفته اند هرچند مديرعامل منتخب هيئت مديره است ولي اين امر مانع از عزل مدير عامل توسط مجمع عمومي نمي گردد. زيرا رابطه مجمع عمومي با مديرعامل رابطه وكيل و موكل است و مديرعامل نسبت به اعمال خويش و نحوه اداره شركت

در مقابل هيئت مديره و مجمع پاسخگو و مسئول مي باشد.

- انتخاب محدود مديرعامل بلامانع است. هر چند كه قانونگذار به صراحت اين نكته را پيش بيني نكرده ليكن آنرا هم منع نكرده است.

- اگر مديرعامل درعين اينكه عضوهيئت مديره شركت است قبل از انقضا دوره مديريت از عضويت در هيئت مديره معزول شود يا به نحو ديگري كنار برود سمت مديرعاملي او پا برجاست مگر آنكه خود از اين سمت استعفا كند يا هيئت مديره او را عزل نمايند.

- طبق ماده ١٢٨ (ل.ا.ق.ت) نام و مشخصات و حدود اختيارات مديرعامل بايد با ارسال نسخه اي از صورتجلسه هيئت مديره به مرجع ثبت شركت ها اعلام و پس از ثبت در روزنامه رسمي آگهي شود. - در مورد وضعيت و ماهيت حقوقي رابطه مديرعامل با شركت اختلاف نظر وجود دارد. برخي مديرعامل راكارگر و برخي ديگر وكيل شركت مي دانند. مديرعامل چنانچه كارگر محسوب گردد مشمول حقوق و تكاليف مندرج در قانون كار خواهد بود و از حمايت هاي قانون مزبور نيز بهره خواهدگرفت. اداره حقوقي وزارت دادگستري در نظريه شماره ١٣٨٠/٧ - ٢١/٣/٦٣ راجع به اينكه آيا مديران عامل شركت هاي تعاوني روستايي كارگر محسوبند و قوانين كار شامل آنان مي شود يا نه؟ چنين ابراز داشته است: (با توجه به مواد ١ و ٣ قانون كار (قانون كار مصب ١٣٣٩) كه راجع به تعريف كارگر و كارفرما است مي توان مديران عامل شركت هاي تعاوني را مشمول مقررات اين قانون دانسته و كارگر محسوب داشت.)

يكي از اساتيد حقوق تجارت راجع به رابطه كاري فيمايين مديرعامل و شركت سهامي چنين نظري ابراز داشته اند:

(برپايه مواد مختلف لايحه اصلاح قانون تجارت در مورد اختيارات و مسئوليت هاي مديرعامل و به ويژه ماده ١٢٤ و تبصره آن و ماده ١٢٥ مديرعامل را نمي توان كارگر دانست مدير عامل نماينده شركت و شخص حقوقي است و در بيشتر موارد رابطه تبعيت حقوقي بين او و شركت به ترتيبي كه موجب احراز رابطه كارگري و كارفرمايي شود وجود ندارد. - در مجموع پرسش و پاسخ كارشناسان اداره كل نظارت وتنظيم روابط وزارت كار و اموراجتماعي در مورد اين پرسش:

(مديران عامل در شركت هاي تجاري مشمول قانون كار هستند ياخير؟ بعد از اشاره به موارد مشابهت و نيز موارد مفارقت قرارداد كار (موضوع قانون كار) و نيز عقد وكالت (موضوع قانون مدني) چنين نتيجه گرفته اند:

به نظر مي رسد رابطه ميان (مديرعامل) و شركت تجاري رابطه كارگري و كارفرمايي موضوع قانون كارنبوده و مسئوليت وي در مقابل شركت همان مسئوليت وكيل در مقابل موكل مي باشد. مضافا به اينكه درلايحه قانوني مربوط ب تعيين مدير يا مديران موقت براي سرپرستي واحدهاي توليدي و ... مصوب ٢٤/٣/١٣٥٨ شوراي انقلاب اسلامي نيز ممستوليت مدير هر واحد در مقابل آن واحد همان مسئوليت وكيل در مقابل موكل اعلام گرديده است و از آنجا كه به نظر نمي رسد مديران واحدهاي مشمول قانون مزبور داراي خصوصيتي در قياس با مديران واحدهاي تجاري باشند. بلحاظ وحدت ملاك ميتوان حكم ياد شده را به مديران اخيرالاشاره نيز تسري داد. هر چند كه انتخاب مديرعامل با هيئت مديره است ولي قانونگذار اشخاصي را ازاينكه به مديريت عامل شركت سهامي انتخاب شوند منع كرده است لذا هيئت مديره شركت سهامي نيز

نمي توانند آنها را به سمت مديرعاملي انتخاب نمايند از جمله اين اشخاص يكي اشخاصي مذكور در ماده ١١١ (ل.ا.ق.ت) و ديگر مديران عامل شركت هاي مي باشند.

ماده ١٢٦(ل.ا.ق.ت) دراين خصوص مقرر مي دارد: اشخاص مذكور در ماده ١١١ نمي توانند به مديريت عامل شركت شوند و همچنين هيچ كس نمي تواند در عين حال مديريت عامل بيش ازيك شركت را داشته باشد. تصميمات و اقدامات مديرعامل كه بر خلاف مفاد اين ماده انتخاب شده است در مقابل صاحبان سهام و اشخاص ثالث معتبر و مسئوليت هاي سمت مديرعامل شامل حال او خواهد شد. علاوه بر موارد مذكور در ماده ١٢٦ فوق الذكر همانطور كه قبلا راجع به اعضاي هيئت مديره بيان گرديد دارندگان بعضي از مشاغل و سمت ها نيز حق مديرعامل شدن در شركت ها را ندارند.اصل يكصد و چهل و يكم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران عضويت در هيئت مديره يا مديريت عامل انواع مختلف شركت هاي خصوصي بجز شركت هاي تعاوني ادارات و موسسات را براي رئيس جمهور معاونات رئيس جمهور و وزيران و كارمندان دولت ممنوع كرده است. هم چنين به موجب بند ٣ ماده ١٥ قانون دفاتر اسناد رسمي و كانون سردفتران مصوب ٢٥/٤/١٣٥٤ عضويت در هيئت مديره و مديريت عامل شركت هاي تجاري و بانها يا موسسات بيمه و موسسات دولتي و يا وابسته به دولت منافي شغل سردفتري و دفترياري اعلام شده است.

چنانچه يكي از افراد فوق الذكر به عنوان مديرعامل شركت انتخاب گردد هر ذينفعي مي تواند حكم عزل او را ازدادگاه صالح تقاضا كند. ماده ١٢٧ (ل.ا.ق.ت) دراين مقام مقرر مي دارد: هر كس برخلاف

ماده ١٢٦ به مديريت عامل انتخاب شود يا پس از انتخاب مشمول ماده مذكور گردد دادگاه شهرستان به تقاضاي هر ذينفع حكم عزل او را صادر خواهد كرد و چنين حكمي قطعي خواهد بود. مفاد حكم مذكور درمورد اشخاص ديگري هم كه به موجب مقررات خاص ممنوع از مديرعاملي در شركت هاي مي باشند قابل اعمال خواهد بود.

نكته مهم ماده ١٢٦ د رمورد تصميمات و اقدامات مديرعاملي است كه از انتخاب شدن به سمت مديرعاملي ممنوع بوده است. ماده مذكور هم تصميمات و اقدامات مديرعامل مبحوث عنه را در مقابل صاحبان سهام و اشخاص ثالث معتبر اعلام مي دارد و هم چنين مديرعامل مذكور را مشمول مسئوليت هاي سمت مديرعاملي قرار ميدهد.

15- ارگان كنترل كننده (بازرس يا بازرسان) واشكالات قانوني

شركت هاي سهامي عام و خاص - ارگان كنترل كننده (بازرس يا بازرسان) واشكالات قانوني در شركت سهامي كنترل و اداره امور شركت بر عهده سهامداران است اين كنترل به وسيله حق كسب اطلاع از امور شركت و حق راي در مجامع متجلي مي گردد لكن تجربه نشان داده است كه كنترل سهامداران كافي نبوده و تقويت آن ضروري است. در گذشته خودسهامداران نظارت بر كار هيئت مديره را عهده دار بودند ولي به سبب عدم حضور دائم آنان در اداره شركت و نيز نداشتن تخصص در امور اداري و مالي اين نظارت در حفظ حقوق آنان موثر نبوده به همين دليل از ديرباز در قوانين مختلف جهان پيش بيني كرده اند كه اشخاص ثالث بر كار هيئت مديره نظارت داشته باشند. اين اشخاص درقانون تجارت ١٣١١ (مفتش) و در لايحه قانوني ١٣٤٧ (بازرس) ناميده شده اند.

در قانون تجارت ١٣١١ به اختصار

به تكاليف مفتشان شركت سهامي اشاره شده و فقط سه ماده (مواد ٦٢ لغايت ٦٤) به اين ركن اساسي شركت سهامي اختصاصي داده بود.

در لايحه قانوني سال ١٣٤٧ به تبعيت از قانون ١٩٦٦ فرانسه مواد بيشتر و مفصل تري به امر نظارت در شركت سهامي اختصاس داده شده است كه با بررسي آنها به ترتيب وضعيت بازرسي و اختيارات و مسئوليت هاي او پي خواهيم برد.

16- اشكالات قانوني از نظر كليات و تاسيس

شركت هاي سهامي عام و خاص - اشكالات قانوني از نظر كليات و تاسيس شركت هاي سهامي عام نقش اقتصادي مهمي را در دنيا از نظر بازرگاني داخلي و بين المللي ايفاء مي نمايند، زيرا شركت هاي بزرگ صنعتي و خدماتي در قالب حقوقي شركت سهامي عام تاسيس مي شوند مانند بانك هاي خصوصي ، بيمه، حمل و نقل زميني ، هوايي، و دريايي، صنايع نفتي و هواپيما و كشتي سازي و غيره. اما شركت هاي سهامي خاص در حقوق ايران و كشورهايي نظير فرانسه، آلمان، انگليس، آمريكا و ژاپن معمولا از تعداد اعضاي خانواده و يا شركاي كمتري تشكيل مي گردند و به علت عدم امكان جذب سرمايه هاي مردم فعاليت اقتصادي چنداني نظير شركت هاي با مسئوليت محدود ندارند. اين شركت ها عموما از نظر تاسيس و فعاليت و انحلال و تصفيه تابع قوانين تجارت و در صورت لزوم تابع مقررات ديگر مي باشند. ١- زمان ايجاد شخصيت حقوقي

تعيين آغاز شخصيت حقوقي از اين نظر واجداهميت است كه نقطه شروع تعهدات شركت را معين مي كند. در واقع تا قبل از تحقق شخصيت حقوقي علي الاصول نمي تواند تعهداتي را كه شركاء بر عهده گرفته اند،

بر عهده شركت گذاشت ، چراكه شركتي وجود ندارد تا بتواند متعهد شود.

در كشورهاي اروپايي و شخصيت حقوقي نقطه آغازي مشخص شده است. اين نقطه آغاز زمان ثبت شركت تجاري است. در قانون تجارت ايران نظريه شخصيت حقوقي در مقابل نظريه قراردادي براي شركت ها مانند اتحاديه اروپا و گروه كامن لا پذيرفته شده است. ماده ٥٨٣ ق.ت دراين زمينه مقرر مي دارد كليه شركت هاي تجارتي مذكور در اين قانون شخصيت حقوقي دارند. ولي اين ماده زمان ايجاد شخصيت حقوقي را تعيين ننموده است كه از اين نظر در عمل مشكلاتي ايجاد كرده است كه البته مي توان بامراجعه به مواد قانون تجارت در اين مورد اظهارنظر نمود. بطور مثال در شركت هاي سهامي عام و خاص و شخصيت حقوقي شركت اززماني آغاز مي شود كه مديران و بازرسان كتبا سمت خود را قبول نمايند اين امر دليل بر اين است كه مديران و بازرس با آگاهي از تكاليف و مسئوليت هاي سمت خود عهده دار آن گرديده است از اين تاريخ شركت تشكيل شده محسوب مي شود(ماده ١٧ قانون تجارت اصلاحي ٢٢/١١/١٣٥٣ ) تاريخ دقيق ايجاد شخصيت حقوقي در ماده ٥٨٤ مشخص گرديده كه از تاريخ ثبت دردفتر مخصوص وزارت دادگستري ايجاد مي گردد و در مورد ساير شركت ها ايجاد شخصيت حقوقي به شيوه خاصي پيش بيني شده است، مثلا درشركت با مسئوليت محدودشركت وقتي تشكيل مي شود كه تمام سرمايه نقدي تاديه و سهم الشركه غير نقدي نيز تقويم و تسليم شده باشد (ماده ٩٦ ق.ت) و در شركت تضامني و نسبي تشكيل شركت موكول به پرداخت تمام سرمايه نقدي وتقويم

و تسليم سهم الشركه غيرنقدي است (ماده ١١٨ و ماده ١٨٥ ناظر به ماده ١١٨ ق.ت) ملاحظه مي شود كه در مقررات راجع به زمان شروع شخصيت حقوقي درشركت هاي مختلف بطور هماهنگ اما نامفهوم پيش بيني شده است. آگاهي ازتاريخ دقيق ايجاد شخصيت حقوقي در تنظيم قراردادها و مسئوليت مدني شركت و اشخاص حقيقي ضروري است. گرچه ماده ٢٢٠ ق.ت. به موادي اشاره كرده كه اگر شركتي مطابق قانوت تجارت تشكيل نشده باشد در اين صورت شركت تضامني محسوب شده واحكام راجع به شركت هاي تضامني در آن مورد اجرا مي گردد. ملاحظه مي شود كه ماده اخير به وضعيت شركت عملي اشاره كرده و شخصيت حقوقي مستقلي را نسبت به آن قائل مي باشد. با قبول اين فرض طلبكاران چنين شركتي مي توانند در ابتداي امر به شركت مراجعه كرده و در صورت عدم وصول مطالبات خود تقاضاي ورشكستگي آن را بنمايند كه پس از تصفيه اموال چنانچه دارايي شركت تكافوي مطالبات بستانكاران را ننمايد در چنين صورتي به دارايي شركاء به طور منفرد يا جمعي مراجعه مي نمايند ولي اصلح اين است كه براي شركت عملي مزبور شخصيت حقوقي قائل نشده و به طلبكاران انكان داده شود كه به دارايي شخصي شركاء به نحو تضامن مراجعه بنمايند. از طرف ديگر اعلام ورشكستگي براي شركتي كه فاقد نام خاص و مركز اصلي است مشكل به نظر مي رسد و تسري دادن نظريه قراردادي در اين مورد مناسب مي باشد. درمورد نظريه قراردادي عده اي از متخصصين حقوق تجارت معتقدند كه شركت تجارتي مانند هر شركت ديگر عقد و قراردادي بيش نيست زيرا شركاء

به هنگم پرداخت ارزش سهام خود عملا قرارداد شركت را امضاء مي نمايند بنابراين مي توان مجمع عمومي را نيز به صورت قرارداد با توافق شركاء تشكيل داد و مدير يا مديران مي توانند به وكالت از ساير شركاء ادامه شركت را به عهده بگيرند.

البته اين نظريه با توجه به امتيازات پذيرش شخصيت حقوقي مورد انتقاد قرار گرفته است. زيرا دارايي متعلق به شخص حقوقي منفك از دارايي اشخاص حقيقي كه شركت را تاسيس نموده اند، مورد قبول قرارگرفته او از نظر تنظيم قراردادها و اعلام ورشكستگي و طرح ساير دعاوي كه در مركز اصلي شركت صورت مي گيرد، تسهيلات زيادي درمبادلات بازرگاني ايجاد مي كند. ٢- مسئله تعداد شركاء و موسسين

قانونگذار لفظ موسس را در قانون تعريف نكرده است به همين علت در عمل براي تعيين اشخاصي كه بتوان آنان را موسس تلقي كرد به ناچار بايد ملاك هاي متعددي را در نظر گرفت. در تعريف آن مي توان گفت: موسس شركت به شخصي اطلاق مي شود كه براي ايجاد شركت پيش قدم مي شود سرمايه شركت را از طريق جمع كردن شركاي ديگر فراهم مي كند و مطابق مقررات قانوني اقدامات لازم را براي تشكيل شركت به انجام مي رساند.

در خصوص شركت هاي سهامي ل.ا.ق.ت. حداقلي براي شركاء و موسسين در نظر گرفته است: ماده ٣ ل.ا.ق.ت. مي گويد: در شركت سهامي تعداد شركاء نبايد از ٣ نفر كمتر باشد.

ماده ١٠٧ ل.ا.ق.ت. مي گويدك عده اعضاي هيئت مديره در شركت هاي سهامي عمومي نبايد از ٥ نفر كمتر باشد.

به نظر مي رسد بين اين دو ماده تزاحم ظاهري وجود دارد زيرا در ماده

٣ در مورد شركت سهامي بطور اطلاق حداقل شركاء را ٣ نفر پيش بيني كرده كه هم سهمي خاص و هم سهامي عام تلقي مي شود . حال آنكه درماده ١٠٧ حداقل را براي شركت سهامي عام ٥ نفر ذكر كرده براي حل اين تزاحم ظاهري دو نظريه و راه حل وجود دارد:

مقررات ماده ٣ با مقررات ماده ١٠٧ كه مقرر مي دارد اعضاي هيئت مديره در شركت سهامي عام نبايد از ٥ نفر كمتر باشد و از طرف ديگر سهامدار بودن اعضاي هيئت مديره را ضروري مي داند. متزاحم است بنابراين حكم ماده ١٠٧ نيز تكاليف را در سهامي عام مشخص كرده است.

با توجه به اينكه ماده ٣ در ابتدا بحث كلي شركت هاي سهامي است شامل هر دو نوع شركت مي باشد. منتهي حداقل ٣ نفر براي شروع و اولين اقدام براي تشكيل يك شركت سهامي است. و حكم ماده ١٠٧ زمانين است كه شركت تشكيل شده و هيئت مديره شكل يافته و براي مرحله دوم يعني ثبت پس از تشكيل است كه ضرورت دارد هيئت مديره ٥ نفر باشند. بنابراين حداقل موسسين در هر نوع شركت ٣ نفر كفايت مي كند. و از مرحله اقدامات ثبت و انتخاب مديران و قبول سمت آنهاست كه بايد در سهامي عام ٥ نفر عضو وجود داشته باشد. با اين استدلال يك شركت سهامي براي اينكه به حداقل مذكور در ماده ١٠٧ برسد بايد د و نفر ديگر تحت عنوان پذيره نويس به جمع موسسان اضافه شوند تا هم هيئت مديره تكميل گردد و هم هر ٥ نفر سهامدار شركت باشند.

مقررات ماده ٣ با مقررات ماده

١٠٧ كه مقرر مي دارد اعضاي هيئت مديره در شركت سهامي عام نبايد از ٥ نفر كمتر باشد و از طرف ديگر سهامدار بودن اعضائ هيئت مديره را ضروري مي داند متزاحم است بنابراين حكم ماده ٣ فقط در خصوص شركت هاي سهامي خاص مجري است و ماده ١٠٧ نيز تكاليف را در سهامي عام مشخص كرده است. با توجه به اينكه ماده ٣ در ابتدا بحث كلي شركت هاي سهامي است شامل هر دو نوع شركت مي باشد. منتهي حداقل ٣ نفر براي شروع و اولين اقدام براي تشكيل يك شركت سهامي است. و حكم ماده ١٠٧ زماني است كه شركت تشكيل شده و هيئت مديره شكل يافته و براي مرحله دوم يعني ثبت پس از تشكيل است كه ضرورت دارد هيئت مديره ٥ نفر باشند. بنابراين حداقل موسسين در هر دو نوع شركت ٣ نفر كفايت مي كند. و از مرحله اقدامات ثبت و انتخاب مديران و قبول سمت آنهاست كه بايد در سهامي عام ٥ نفر عضو وجودداشته باشد . اين استدلال يك شركت سهامي براي اينكه به حداقل مذكور در ماده ١٠٧ برسد بايد دو نفر ديگر تحت عنوان پذيره نويس به جمع موسسان اضافه شوند تاهم هيئت مديره تكميل گردد و هم هر ٥ نفر سهامدار شركت باشند. ٣- مسائل مربوط به اداره ثبت شركت ها

با توجه به گذشت بيش از هفتاد سال از فعاليت اداره ثبت شركت ها امكانات اين اداره با تعداد شركت هاي ثبت شده (حدود ٤٠٠ هزار) در زمينه دسترسي به سيستم الكترونيكي و آموزش پرسنل هماهنگ نمي باشد . اين عدم هماهنگي ، سرگرداني و

نارضايتي و اتلاف وقت مراجعين را در پي دارد. بايسته است كه با ترتيب كادر متخصص مديريت بازرگاني و صنعتي زبان و ادبيات فارسي و خارجي الكترونيك، گرافيك و دگرگوني بزرگي انجام پذيرد. بخصوص كه اين دگرگوني توام با بهره گيري از صنايع الكترونيك و علوم و فنون جديد، مي تواند از اتلاف وقت نيروي انساني و مراجعان جلوگيري و سرعت انتقال و تبادل اطلاعات را فراهم سازد كه در نتيجه اداره ثبت شركت ها را همانند ساير كشورهاي پيشرفته دنيا با تحولات جهان تجارت همگام خواهد ساخت.

پيشنهاد مي شود براي كاهش مسائل مربوط به اداره ثبت شركت ها تمام شركت هاي تجاري درايران تشكلي همانند كانون وكلا سازمان نظام مهندسي به هر نامي كه خود آنان انتخاب مي كنند تشكيل دهند تا اين تشكل صنفي مشكلات شركت هاي شركت هاي تجاري پيشنهادهاي خود را به قانونگذار مجريان و دست اندركاران مربوط ارائه دهد . وجود چنين تشكلي قطعا همانند تشكل هاي مشابه سودمندي بسياري را براي شركت هاي تجاري در برخواهد داشت اين تشكل مي تواند شامل يك هيئت رئيسه مركزي باشد كه با برگزاري انتخابات تعيين مي شوند و دپارتمان يا بخش هاي مختلفي حسب مورد و با توجحه به نوع شرح كاري شركت ها مثل راه سازي، توليد لوازم خانگي ، نساجي و ... كه در داخل آنها نيز انتخابات برگزار و هيئت رئيسه نيز انتخاب مي شوند.

اين گونه كانون يا سازمان داراي اساسنامه اي خواهد بود كه اختيارات و مسئوليت ها در آن تشريح مي شوند و براي بازاريابي داخلي و خارجي و راه كاري بهتر شدن و ضعيت شركت هاي

تجاري در ايران اقدام مي نمايد.

پيشنهاد ديگر اينكه در دنياي تجارت امروز به پليس و دادگاه مخصوصي نيا زاست كه به مسائل و دعاوي شركت هاي تجاري رسيدگي نمايد تا عدالت نيز در اين زمينه به شايستگي برقرار گردد. ٤- نحوه تاسيس شركت سهامي عام

براي تاسيس شركت سهامي عام رعايت ماده ٦ ل.ا.ق.ت. الزامي است بر طبق اين ماده اولين اقدام موسسين پذيره نويسي ٢٠% كل سرمايه شركت است كه از اين مبلغ حداقل ٣٥% آنرا نقدادر حساب بانكي شركت در شرف تاسيس واريز نموده و رسيد آن را به اداره ثبت شركت ها به انضمام اظهارنامه طرح اساسنامه و پذيره نويسي تسليم نمايند. با توجه به اينكه حداقل سرمايه شركت سهامي عام ٥ ميليون ريال بوده و ٣٥% مبلغ اخير در حال حاضر بسيار ناچيز است و موجب مي گردد كه مسئوليت صاحبان سهام در شركت هاي سهامي عام محدود به مبلغ اسمي آنها باشد (ماده يك لايحه اصلاحي) در نتيجه طلبكاران اين شركت ها بيشترين ضرر را متحمل مي شوند از طرفي هدف قانونگذار مبني بر اينكه افراد براي فعاليت هاي كوچك به اين نوع شكرت ها روي نياورند، تامين نگردد. وباب سوء استفاده استفاده براي كلاهبرداران كه اغلب با تشكيل شركت با حداقل سرمايه و با استفاده از عنوان آن به انحا و عناوين مختلف مبادرت به تحصيل مال به طرق نامشروع مي نمايند هميشه باز باشد. بنابراين اصلاح ميزان حداقل سرمايه و درصدي نقدي واريز شده ضروي به نظر مي رسد. زيرا هدف قانونگذار درسال ١٣٤٧ اين بوده كه شركت در بدو تاسيس از نقدينگي مناسبي براي جلب اعتماد مردم برخوردر

باشد. در حالي كه اين مبلغ امروزه براي هدف مذكور بسيار ناچيز است . نهايت كلام اينكه اگر چه حداقل سرمايه تعيين شده براي تشكيل شركت سهامي عام از شركت سهامي خاص بيشتر است و مقررات اين تحولات به گونه اي تدوين گرديده كه بدون توجه به اهميت فعاليت شركت شركا مي توانند هر نوع شركت سهامي را انتخاب كنند اما در عمل معلوم شده است مقررات پيچيده راجع به شركتهاي سهامي را انتخاب كنند. اما در علم معلوم شده است كه مقررات پيچيده راجع به شركت هاي سهامي عام براي فعاليت هاي عمومي گرفته نمي شود و شركا به جاي تشكيل مجمع عمومي به تدوين صورتمجلس و دريافت امضاي تك تك شركا بسنده مي كنند.

از اقدامات ديگر موسسين بررسي تعهدات پذيره نويسان پس از انقضاي مهلت مقرر در اعلاميه پذيره نويسي و تعيين ميزان سهم هر يك از سهامداران كه در مورد ١٦ و ٧٦ ل.ا.ق.ت. پيش بيني شده و تقويم آورده هاي غير نقدي موسسين مي باشد. براي اجراي اين امر پس از كسب نظر كتبي كارشناس رسمي دادگستري به ارائه گزارش به مجمع مي پردازند. در صورتي كه موسسين براي خود مزاياي مطالبه كرده باشند بايد توجيه آنرا به ضميمه گزارش مزبور به مجمع عمومي موسس تقديم كنند.

به نظر مي رسد كه شناسايي مزايا براي موسسين موجبات شك و ترديد ساير سهامداران را فراهم مي سازد به همين دليل در حقوق فرانسه مزاياي موسسين كه تحت عنوان سهم موسسين در ازاي انجام خدماتي به آنان داده مي شد به موجب قانون ٢٤ ژوييه ١٩٦٨ حذف گرديد.

درمورد آورده هاي منقول موسسين به موجب

تبصره ماده ٦ ل.ا.ق.ت. بايد عينا تسليم گردد و در صورتي كه قبل از تشكيل مجمع عمومي موسسي مال مزبور تلف شود صاحب آن آورده مسئول خواهد بود. مهمترين وجه افتراق شركت سهامي عام و خاص اين است كه شركت سهامي عام مي تواند از طريق پذيره نويسي سرمايه و پس انداز مردم را جذب كند همچنين مي تواند در بازار بورس پذيرفته شده و اوراق خود را به عامه عرضه نمايد در صورتي كه شركت سهامي خاص چنين حقي را ندارد.

دعوت مجمع عمومي موسس با رعايت مواد ٩٨ و ٧٥ ل.ا.ق.ت. صورت مي پذيرد و در دعوت اول با حضور عده اي از پذيره نويسان كه حداقل نصف سرمايه شركت را تعهد كرده باشند رسميت پيدا مي كند و در غير اين صورت آگهي دعوت مجمع براي دومين بار با فاصله لااقل ٢٠ روز قبل از انعقاد آن مجمع با قيد دستور جلسه قبل و نتيجه آن در روزنامه كثيرالانتشار كه در اعلاميه پذيره نويسي معين شده است منتشر گردد. براي مجمع عمومي جديد حضور عده اي لازم است كه لا اقل ٣/١ سرمايه شركت را داشته باشند. ماده ٧٥ ل.ا.ق.ت. دع.ت سومي را با همان شرايط در صورت عدم حصول نصاب رسميت مجمع عمومي موسس پيش بيني كرده است واين امر موجب اتلاف وقت و صرف هزينه مي شود لذا حذف دعوت سوم مجمع مزبور از ماده ٧٥ مفيد به نظر مي رسد. وظايف مجمع عمومي موسس در ماده ٧٤ ل.ا.ق.ت. به شرح زير آمده است:

- رسيدگي به گزارش موسسين و تصويب آن و احراز پذيره نويسي كليه سهامداران و اطمينان از تاديه

مبالغ لازم.

- برري آورده هاي غيرنقدي و مزاياي مطالبه شده.

- تصويب طرح اساسنامه شركت و در صورت لزوم اصلاح آن.

- انتخاب اولين مديران و بازرسان شركت.

- انتخاب روزنامه كثيرالانتشار. در حقوق انگليس موسسين كه پرومتر ناميد مي شود اقدام به تشكيل شركت سهامي مي نمايند. در بدو امر پيش نويس اساسنامه اظهارنامه و صورتلجسات توسط يك يا چند نفر از موسسين تهيه مي گردد واقداماتي از قبيل تهيه محل براي مركز اصلي شركت واستخدام مشاور و افتتاح حساب بانكي صورت گرفته و بالاخره مجمع عمومي موسس تشكيل مي گردد.

در حقوق انگليس مانند حقوق ايران (ماده ٢٣ ل.ا.ق.ت) موسسين درمقابل پذيره نويسان و شركت در شرف تاسيس مسئوليت تضامني دارند. در اظهارنامه شركت حداقل نام ٧ نفر براي شركت سهامي عام و ٢ نفر براي شركت سهامي خاص قيد مي گردد و بالاخره اسم شركت موضوع آن و قلمرو و محدوديت آختيارات مديران قيد مي گردد ضمنا تعيين سرمايه شركت وتقسيم آن به تعداد سهام و تعيين ارزش اسمي آن از اهميت خاصي برخورداراست. موسسين اساسنامه شركت را امضا كرده و شاهدي نيز آنرا گواهي و امضا مي نمايد. بعد از پرداخت حق الثبت كه شامل تمبر اظهارنامه واساسنامه است به انضمام مدارك مزبور به اداره ثبت تحويل مي گردد. تاريخ صدور گواهي ثبت شركت تاريخ تشكيل آن محسوب مي شود. ٥- نحوه تاسيس شركت سهامي خاص

مقنن براي تشكيل سهامي خاص مقررات ساده تري را نسبت به سهامي عام در ماده ٢٠ ل.ا.ق.ت. ١٣٤٧ پيش بيني نموده و مقرر مي دارد: براي تاسيس و ثبت شركت هاي سهامي خاص فقط تسليم اظهارنامه به ضميمه مدارك زير

به مرجع ثبت شركتها كافي خواهد بود:

اساسنامه شركت كه بايد به امضاي كليه سهامداران رسيده باشد.

- اظهارنامه مشعربر تعهد كليه سهام و گواهينامه بانكي حاكي از تاديه قسمت نقدي آن كه نبايد كمتر از ٣٥% كل سهامداران مكلفند كه اظهارنامه مذكور را امضا نمايند.

هر گاه تمام يا قسمتي از سرمايه به صورت غير نقدي باشد بايد تمام آن تاديه شده و صورت تقويم آن نيز به تفكيك در اظهارنامه منعكس گردد در صورتي كه سهام ممتازه اي وجودداشته باشد باي شرح امتيازات و موجبات آن در اظهارنامه قيد شود.

- انتخاب اولين مديران و بازرس يا بازرسان شركت كه بايد در صورت جلسه اي قيد و به امضاي كليه سهامداران رسيده باشد

-قبول سمت مديران و بازرسي با رعايت قسمت اخير ماده ١٧ ل.ا.ق.ت.

- ذكر نام روزنامه كثير الانتشار كه هر گونه آگهي راجع به شركت تا تشكيل اولين مجمع عمومي عادي در آن منتشر خواهد شد. در اينجا ذكر دو نكته ضروري است:

اظهارنامه مذكور در بند ٢ ماده ٢٠ ل.ا.ق.ت. با اظهارنامه صدر ماده ٢٠ متفاوت است و اظهارنامه بند دوم سندي است كه سهامداران تاييد مي كنند كه كليه سهام تعهد شده است. - درشركت سهامي خاص تشكيل مجمع عمومي موسس الزامي نيست ليكن اولين جلسه اي كه موسسان براي تصويب اساسنامه و انتخاب هيئت مديره و بازرسان تشكيل مي دهند . در واقع مي تواند جلسه مجمع عمومي موسس تلقي گردد. در حقوق انگليس بعد از پرداخت حق الثبت به استناد قانون شركت ها مصوب ١٩٤٨ مدارك به اداره ثبت شركت ها تحويل داده مي شود و پس از ثبت گواهي شخصيت حقوقي صادر

مي گردد.

شركت سهامي خاص داراي محدوديت هاي زير مي باشد:

- سهام شركت سهامي خاص قابل معامله در بازار بورس نمي باشد (ماده ٢١ لايحه)

- نقل و انتقال سهام شركت سهامي خاص مشروط به موافقت مديران با مجامع عمومي صاحبان سهام است.(از مفهوم مخالف ماده ٤١).

- شركت سهامي خاص نمي تواند مبادرت به صدور اوراق قرضه نمايد. تمام سرمايه شركت سهامي خاص به وسيله موسسين تامين مي گردد.

- شركاي شركت سهامي خاص نبايد از ٣ نفر كمترباشد (ماده ٣ ل.ا.ق.ت.)

- سرمايه شركت سهامي خاص در هنگام تاسيس نبايد از يك ميليون ريال كمتر باشد. (ماده ٥ ل.ا.ق.ت.).

17- ارگان اداره كننده و اشكلات قانوني

شركت هاي سهامي عام و خاص - ارگان اداره كننده و اشكلات قانوني شركت هاي سهامي عام نقش اقتصادي و تجاري بسيارموثري در بازرگاني داخلي و خارجي دارند. نقش مديريت براي بالابردن ميزان فعاليت و موفقيت شركت هاي مزبور در بازار سرمايه و ايجاد اشتغال از اهميت ويژه اي برخوردار است. تركيب و سازمان ارگان عالي مديريت در حقوق ايران انگليس و ايالات متحده آمريكا به صورت واحد بوده اما در برخي از كشورها مانند آلمان به شكل دوگانه يعني شامل هيئت مديره و هيئت مراقب مي باشد. حقوق فرانسه در قانون ٢٤ ژوييه ١٩٦٦ با الهام از حقوق آلمان تركيب دو سيستم را پذيرفته و موسسين مخير هستند كه سيستم هيئت مديره واحد يا دوگانه را بپذيرد.

در حقوق ايران مشكلات قانوني از نظر عزل مديران كه مجمع بدون توجيه منطقي مي تواند آنها را عزل نمايد به ثبات مديريت لطمه مي زند و يا در مورد استعفاي مدير يا قصد اضرار و يا انقضاي مدت مديريت آنان

مسئوليت مدني براي فاعل زيان در قانون تجارت پيش بيني نشده و بالاخره نحوه انشاي مواد ١٢٩ و٣٠و١٣١( ل.ا.ق.ت.)علاوه ب رابهامات موجود نياز به بازنويسي دارد.

18- نحوه انتخاب مديران

شركت هاي سهامي عام و خاص - نحوه انتخاب مديران شركت سهامي عام و خاص بوسيله هيئت مديره اي كه از بين سهامداران انتخاب شده و كلا يا بعضا قابل عزل مي باشند. اداره مي شود. به موجب ماده ١٠٧ لايحه اصلاحي قانون تجارت مصوب ١٣٤٧ سهامدار بودن اعضاي هيئت مديره الزامي است.

اما به نظر مي رسد اين الزام براي هيئت مديره كه از مهم ترين اركان شركت و مغز متفكر و موتور محركه آن به شمار مي رود. منطقي نباشد. زيرا امروزه مديريت به صورت يك امر تخصصي درآمده و ثابت شده است كه اكثر صاحبان شركت ها مانند صنايع حمل و نقل و ... با همه علاقه و دلسوزي ديگر نمي توانند مديري موفق باشند. بنابراين محروم كردن شركت ها از استفاده چنين افرادي لايق نوعي علم گريزي وعين ضرر است .هر چند درعمل براي جبران اين نقيصه سهامداران قسمتي از سهام خود را به فردي كه متخصص امر مديريت است تمليك مي كنند تا او واجد شرايط عضويت در هيئت مديره شود. اما به موجب يك قرراداد از وي تعهد گرفته ميشود كه پس از اتمام دوره مديريت سهم مزبور را به تمليك كننده مسترد دارد. قانونگذار واژه اداره شركت توسط هيئت مديره را براي اولين بار در لايحه اصلاح قانون تجارت مصوب ١٣٤٧ به كار برده است. اما در آن تعريفي از مديران به عمل نياورده است و صرفا در ماده ١٠٧ لايحه مذكور

چنين مقرر كرده است: (شركت سهامي به وسيله هيئت مديره اي كه از بين صاحبان سهام انتخاب شده وكلا يا بعضا قابل عزل مي باشند اداره خواهد شد. به نظر نمي رسد با پرهيز از تعريف عناويني با چنين اهيمت بتوان مشكلات مربوط به آن را حل نمود. درهر حال در مقام تعريف مديران شايد بتوان گفت: مديران افراد با صلاحيتي هستند كه به وسيله صاحبان سهام براي مدت معيني انتخاب شده و كنترل و اداره شركت را به عهده دارند. با وجود آنكه طبق ماده ٤٧ قانون تجارت مصوب ١٣١١ داره شركت سهامي به عهده يك يا چند نماينده (كه از ميان شركا به سمت مديري انتخاب مي شدند) قرار داشت و در هيچ يك از مواد قانون اخير الذكر نيز اشاره اي به هيئتي بودن مديريت شركت سهامي نشده بود ولي عملا هيئت مديره اداره امور شركت را بر عهده داشت. هم چنين حداقل تعداد اعضاي هيئت مديره در شركت هاي سهامي عام را ماده ١٠٧ تعيين نموده. به موجب قسمت اخير اين ماده اعضاي هيئت مديره درشركت هاي سهامي عام نبايد كمتر از پنج نفر باشد ولي راجع به حداقل تعداد اعضاي هيئت مديره در شركت هاي سهامي خاص صراحتي ندارد. ماده ٣ (ل.ا.ق.ت.) بطور اطلاق بيان مي دارد كه تعداد شركا در شركت هاي سهامي نبايد از سه نفر كمتر باشد. متعاقب آن در ماده ٤ شركت سهامي را به دو نوع عام و خاص تقسيم مي كند بنابراين حداقل تعدا اعضاي هيئت مديره مندرج در ماده ٣ بايد هر دو نوع شركت سهامي عام و خاص را شامل گردد كه

چنين نيست زيرا ماده ١٠٧ حداقل تعداد اعضاي هيئت مديره را در شركت سهامي عام ٥ نفر ذكر ميكند. يدين ترتيب ملاحظه مي گردد كه بين مواد ٣ و ١٠٧ قانون مذكور تعارض وجود دارد. يعني چگونه ممكن است شركت سهامي عام كه مي تواند با سه نفر عضو تشكيل شود بايد حداقل ٥ مدير داشته باشد؟ براي رفع اين تعارض مي توان چنين توجيه نمود كه ماده ١٠٧ وارد بر ماده ٣ بوده و اطلاق آن را در مورد شركت هاي سهامي عام ازبين برده و بدين نحو ماده ٣ را تخصيص مي دد. از طرفي چون در هيچ يك از مواد (ل.ا.ق.ت.) در مورد تعداد اعضاي هيئت مديره شركت هاي سهامي خاص جاري است و بدين ترتيب اعضاي هيئت مديره درشركت هاي سهامي خاص نميتواند از سه نفر عضو كمتر باشد. به طوري كه ملاحظه ميگردد قانونگذار حداقل اعضاي هيئت مديره شركت هاي سهامي را بر شمرده اما حداكثر تعداد آنان را پيش بيني نكرده است. از اين رو تعداد اعضاي هيئت مديره در هر دو نوع شركت سهامي مي تواند به هر تعداد باشد و اين امر ممكن است نظم اداره شركت را مختل نمايد. به نظر ميرسد چنانچه مقنن سقفي براي تعداد اعضاي هيئت مديره تعيين يا تناسبي بين تعداد سهامداران از يك سو و تعداد مديران از سوي ديگر برقرار نمايد مفيد خواهد بود.

به موجب ماده ١٠٧ (ل.ا.ق.ت.) شركت سهامي بوسيله هيئت مديره اي كه از بين صاحبان سهام انتخاب شده وكلا يا بعضا قابل عزل مي باشند اداره خواهد شد. عده اعضاي هيئت مديره در شركت هاي سهامي عمومي

نبايد از پنج نفر كمتر باشد. با توجه به مفاد ماده مذكور:

اولا: اشخاصي به عضويت هيئت مديره پذيرفته خواهند شد كه سهامدارشركت باشند به عبارت ديگر عضو هيئت مديره را نمي توان از غير سهامداران شركت انتخاب نمود. ثانيا: اعضاي هيئت مديره در هر موقع توسط مجمع عمومي قابل عزل مي باشند. هر چند ماده مذكور صراحتا مرجع عزل مديران را مشخص نكرده است ولي عبارت صاحبان سهام در آن مجمع عمومي متبادر به هن ميگردد.

چنانچه ماده ٧٢ (ل.ا.ق.ت.) مي گويد: مجمع عمومي شركت سهامي از اجتماع صابحان سهام تشكيل مي شود... بنابراين مجمع عمومي شركت هر زمان مي تواند تمام يا بعضي از اعضاي هيئت مديره را از سمت مديري عزل نمايد و اين مهم را بدون ارائه هيچ گوه دليلي عملي سازد. در توجيه اين امر گفته اند كه در واقع رابطه مجمع عمومي با هيئت مديره رابطه وكيل و موكل است. لذا مجمع عمومي كه صابحان سهام تشكيل شده است. هر زمان اختيار دارد با رعايت مقررات و تشريفات مندرج در قانون تمام يا بعضي از اعضاي هيئت مديره را از سمت خود عزل نمايد.

بعضي از علماي حقوق تجارت نيز با عزل اعضاي هيئت مديره به نحوي كه در ماده ١٠٧ مذكور پيش بيني گردي موافق گرديد موافق نيستند و معتقدند كه مدير جزيي از اركان شركت است و همانطور كه نمي تواد درهر شرايطي استعفا كند نبايد درهر شرايطي هم قابل عزل باشد (معذلك با توجه به قاعده آمره عزل مدير اين راه حل اجتناب ناپذير است) اين گروه مخالف استعفاي بلاتوجيه مدير نيز هستند. ثالثا: عضو يا اعضاي هيئت مديره

كه توسط مجمع عمومي عزل گرديده اند نمي توانند به سبب عزل از شركت مطالبه ضرر و زيان كنند مگر آنكه عزل ايشان مطابق قواعد عام در شرايطي صورت گرفته باشد كه موجد مسئوليت مدني مسئولان عزل باشد. به موجب اصل چهلم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران (هيچ كس نمي تواند اعمال حق خويش راوسليه اضرار به غير يا تجاوزبه منافع عمومي قراردهد.) اجراي اين قانون كه از مصاديق نظريه سو استفاده از حق است به مدير معزول اجازه مي دهد خسارت خود را مطالبه كند. مطالبه خسارت مذكور بايد از دادگاه هاي دادگستري به عمل آيد. رابعا: اعضاي هيئت مديره شركت سهامي از اركان شركت بوده و به هيچ وجه مشمول مقررات قانون كار نيستند بدين ترتيب در صورت معزول يا مستعفي شدن و به طور كلي قطع رابطه مديريتي آنها با شركت مراجع حل اختلاف مذكور در قانون كار ماذون رسيدگي به شكايت ايشان نيستند زيرا رابطه هيئت مديره با شركت رابطه كارگري و كارفرمايي نيست. و همانطور كه بيان گرديد چنانچه فرد يا افراد معزول در مورد عزل خود مدعي ورود خساراتي به خود باشند بايد به مراجع دادگستري مراجعه نمايند.

گفتيم كه اعضاي هيئت مديره كلا يا بعضا از سوي مجمع عمومي قابل عزل مي باشند. ولي اشكال كه عملا براي عزل پيش مي آيد اين است كه مجامع عمومي معمولا اختيار دارند فقط درباره موضوعهايي كه در دستور جلسه است بحث كرده و تصميم بگيرند و مديران شركت هاي سهامي حاضر به درج اين موضوع در دستور جلسه شركت نمي شوند . براي رفع اين اشكال صاحبان سهام دو وسيله دردست

دارند يكي آنكه چنانچه صاحبان سهام از عمليات هيئت مديره راضي نباشند در مجمع عمومي ترازنامه و حساب سود و زيان شركت را تصويب نكنند اين موضوع به عنوان راي عدم اعتاد نسبت به مديران تلقي شده و چون امور شركت مختل مي ماند مديران مجبور به استعفا ميشوند . ديگر آنكه يك پنجم سهامداران به ترتيبي كه در مواد ٩٥ و ٩٦ (ل.ا.ق.ت.) بيان شد. كتبا تقاضاي تشكيل مجمع عمومي را براي عزل مديران بنمايند. دراين صورت هيئت مديره مكلف است مجمع عمومي عادي را بطور فوق العاده دعوت كند. دراين مورد نيز گفته شده كه مجمع مي تواد مدير را عزل كند حتي اگر عزل او جز دستور جلسه نباشد.

دو نكته ديگر قابل ذكر درمورد عزل مديران يكي آن است كه هرگاه عضو هيئت مديره شركت از كاركنان شركت باشد عزل او خللي به رابطه استخدامي او با شركت وارد نمي آورد و او هم چنان درشركت به كار خود ادامه خوهد داد. ديگر آنكه عزل مدير به منزله عزل او از شركت نيست و او همچنان در زمره يكي از سهامداران شكرت مي باشد. خامسا: سمت مديري در هيئت مديره شركت سهامي مباشرتي بوده و قابل واگذاري نيست. از اين رو مديران نمي توانند سمت خود را به ديگران انتقال دهند. چون اداره شركت در واقع وظيفه مديران است نه حق آنها لذا وظيفه مذكور قابل واگذاري نيست. ليكن در مقررات شركت هاي سهامي موضوع قانون تجارت مصوب ١٣١١ چنين اجازه اي به مديران داده شده بود. مقررات مذكور با دو شرط اجازه مي داد كه عضو هيئت مديره براي خود جانشين

تعيين نمايد يكي اينكه اساسنامه چنين موضعي را تصريح كرده بود (حق وكالت در توكيل) و ديگر اينكه مديران ديگر نيز اين موضوع را تاييد مي كردند. ولي به هر حال مسئوليت اعمال شخص خارج به عهده خود مديران بود (ماده ٤٩ قانون اخيرالذكر).

در (ل.ا.ق.ت.) مصوب ١٣٤٧ واگذاري سمت مديريت از سوي هئيت مديره فقط به مدير عمل پيش بيني شده است. به موجب قسمت اول مده ١٢٤ قانون مذكور هيئت مديره مكلف است اقلا يك شخص حقيقي را به مديرعاملي شركت برگزيند. به موجب ماده ١٠٨ (ل.ا.ق.ت.) . مديران شركت توسط مجمع عمومي موسس و مجمع عمومي عادي انتخاب مي شوند. بديهي است كه فقط اولين مديران شركت توسط مجمع عمومي موسس انتخاب مي شوند. قانونگذار درشركت هاي سهامي خاص تشكيل مجمع عمومي موسس را الزامي ننموده (ماده ٨٢ قانون فوق الذكر) لذا اين نوع شكرت مخير در تشكل مجمع عمومي موسس يا عدم آن مي باشد. معمولا رويه چنين است كه به هنگام تاسيس شركت هاي سهامي خاص انتخاب اولين مديران برابر ماده ٢٠ (ل.ا.ق.ت.). در صورتجلسه اي قيد مي شود و به امضاي كليه سهامداران مي رسد. صورتجلسهه مذكور به انضمام ساير مداركي كه در ماده اخير بدانها اشاره شده به ضميمه اظهارنامه براي ثبت و تشكيل شركت به اداره كل ثبت شركت ها ارسال مي گردد.

طبق بند ٣ ماده مذكور كه مقرر مي دارد: انتخاب اولين مديران و بازرس يا بازرسان شركت كه بايد در صورتجلسه قيد و به امضاي كليه سهامداران رسيده باشد. ظاهرا به نظر مي رسد كه اعضاي هيئت مديره بايد مورد تائيد همه سهامداران باشند. حال اگرشركت

مذكور بخواهد از طريق تشكيل مجمع عمومي موسس اعضاي هيئت مديره خود را انتخاب كند لزوما نحوه تشكيل مجمع عمومي موسس اعضاي هيئت مديره خود را انتخاب كند لزوما نحوه تشكيل جلسه مجمع عمومي اخذ را مي بايد طبق ماده ٧٥ (ل.ا.ق.ت.). انجام گيرد. ماده مذكور دراين خصوص مقرر مي دارد:

(درمجمع عمومي موسس حضور عده اي از پذيره نويسان كه حداقل نصف سرمايه شركت را تعهد نموده باشند ضروري است .اگر در اولين دعوت اكثريت مذكور حاصل نشد. مجامع عمومي جديد فقط تا دو نوبت توسط موسسين دعوت مي شوند.. مجمع عمومي جديد وقتي قانوني است كه صاحبان لااقل يك سوم سرمايه شكرت در ان حاضر باشند. درهر يك از دو مجمع فوق كليه تصميمات بايد به اكثريت دو ثلث آرا حاضرين اتخاذ شود...

به طوري كه ملاحظه مي گردد ماده ٧٥ و بند ٣ ماده ٢٠ (ل.ا.ق.ت.) از نظركسب تعداد آرا ماخوذه براي عضويت در هيئت مديره شركت سهامي خاص تعارض دارد. اين تعارض ظاهري است. اعضاي اولين هيئت مديره شركت سهامي خاص چه در مجمع عمومي موسس انتخاب گردند و چه توسط سهامداران شركت (بدون تشكيل مجمع عمومي موسس). بايستي با اكثريتي كه در ماده ٧٥ مذكور پيش بيني شده انتخاب گردند. فقط بند٣ ماده ٢٠ كليه سهامداران شركت سهامي خاص را مكلف نموده كه ذيل صورتجلسه مذكرو را (كه مسلما حاوي نحوه انتخاب اعضاي هيئت مديره و تعداد آرايي هر يك از آنها به دست آورده نيز مي باشد) امضا نمايند. انتخاب هيئت مديره هاي بعدي در طول حيات شركت توسط مجمع عمومي عادي به عمل خواهد آمد ماده ٨٨ (ل.ا.ق.ت.) در اين

خصوص مقرر مي دارد: در مجمع عمومي عادي تصميمات همواره با اكثريت نصف بعلاوه يك ارا حاضر در جلسه رسمي معتبر خواهد بود مگر در مورد انتخاب مديران و بازرسان كه اكثريت نسبي كافي خواهد بود. درمورد انتخاب مديران تعداد آاري هر راي دهنده درعدد مديراني كه بايد انتخابشوند ضرب مي شود و حق راي دهند برابر حاصل ضرب مذكور خواهد بود راي دهند مي تواند آراي خود را به يك نفر بدهد يا آن را بين چند نفري كه مايل باشد تقسيم كند. اساسنامه شركت نمي تواند خلاف اين ترتيب را مقرر دارد.

مجمع عمومي مذكور (موسس وعادي) علاوه بر انتخاب اعضاي اصلي هيئت مديره معمولا چند نفر را نيز به عنوان اعضاي علي البدل هيئت مديره انتخخاب مي نمايند تا در صورتي كه بر اثر فوت يا استعفا يا سلب شرايط از يك يا چند نفر از مديران تعداد آنها از داقل مقرر در قانون كمتر شود اعضاي علي البدل به ترتيب مقرر در اساسنامه يا به ترتيب مقرر توسط مجمع عمومي جاي آنان را بگيرند . ضمنا اعضاي علي البدل در صورت عدم حضور موقت اعضاي هيئت مديره در جلسات هيئت مديره مديران در اساسنامه معين مي شود ليكن اين مدت از دو سال تجاوز نخواهد كرد.انتخاب مجدد مديران بلامانع است. در صورت عدم ذكر مدت در اساسنامه مجمع عمومي عادي مي تواند مدت تصدي مديران را تعيين نمايد ليكن اساسنامه وتصميم مجمع عمومي صاحبان سهام نمي تواند برخلاف نص ماده فوق الذكر مدت ماموريت مديران را بسش از دو سال تعيين كند. در صورتي كه مدت مزبور در اساسنامه قيد شده باشد

تغيير آن به مدتي كمتر از ٢ سال از طريق تغيير اساسنامه توسط مجمع عمومي عادي باشد مجمع مذكور مي تواند هر زمان مطابق مقررات مندرج در اساسنامه تشكيل جلسه داده و به مديريت ماموريت مديران خاتمه دهد و اعضاي ديگري را حداكثر تا دو سال جايگزين آنان بنمايد. قبل از اصلاح قانون تجارت دوره مديريت طرح ماده ٤٦ ق.ت. مصوب ١٣١١ چهارسال و تجديد انتخاب آنان بلامانع بود مگر آنكه اساسنامه شركت غير از اين مقرر ميداشت و در صورتي كه طبق مقررات اساسنامه تعيين مديران موكول به تصويب مجمع عمومي نبود فرضا اساسنامه تعيين آنان را به سازمانهايي غير از صاحبان سهام محول نموده بود دروه مديريت نمي توانست از دو سال تجاوز كند.

اعضاي هيئت مديره ممكن است از اشخاص حقيقي باشند در مقررات مربوط به شركت هاي سهامي مذكور ق.ت. مصوب ١٣١١ پيش بيني نشده بود كه شخص حقوقي بتواند به مديريت شركت سهامي انتخاب گردد. اما با توجه به ماده ٥٨٣ ق.ت. كه مقرر مي دارد: كليه شركت هاي تجاري مذكور در اين قانون شخصيت حقوقي دارند و نيز ماده ٥٨٨ بدين شرح كه : شخص حقوقي مي تواند داراي كليه حقوق و تكاليفي شود كه قانون براي افرادا قائل است مگر حقوق و وظايفي كه بالطبيعه فقط انسان ممكن است داراي آن باشد مانند حقوق و وظايف ابوت بنوت و امثال ذلك. مي توانستند به سمت مديريت شركت سهامي انتخاب شوند. ماده ١١٠ (ل.ا.ق.ت.) صراحت دارد بر اينكه : اشخاصي حقوقي را مي توان به مديريت شركت انتخاب نمود. در اين صورت شخص حقوقي همان مسئوليت هاي مدني شخص حقيقي

عضو هيئت مديره را داشته و بايد يك نفر را به نمايندگي دائمي خود جهت انجام وظايف مديريت معرفي نمايد. چنين نماينده اي مشمول همان شرايط و تعهدات و مسئوليت هاي مدني و جزايي عضو هيئت مديره بوده از جهت مدني با شخص حقوقي كه او را به نمايندگي تعيين نموده است مسئوليت تضامني خواهد داشت.

شخص حقوقي عضو هيئت مديره مي تواند نماينده خود راعزل كند به شرط آنكه درهمان موقع جانشين او را كتبا به شركت معرفي نمايد و گرنه غايب محسوب مي شود.

با توجه به ماده فوق اولا شخص حقوقي عضو هيئت مديره داراي همان مسئوليت مدني است كه شخص حقيقي عضو هيئت مديره داراست. ثانيا شخص حقوقي با نماينده خود از جهت مدني مسئوليت تضامني دارد. ثالثا نماينده شخص حقوقي هم مشمول همان شرايط و تعهدات و مسئوليت هاي مدني و جزايي شخص حقيقي عضو هيئت مديره مي باشد. نكته قابل ذكر درمورد مسئوليت مدني نماينده شخص حقوقي اين است كه نماينده مذكور كه در حكم وكيل شخص حقوقي و بايد دستورات اويعني موكل را در هيئت مديره اجرا كند چگونه مي تواند در قبال اجراي اين دستورات مسئوليت شخصي داشته باشد؟ منطق اين راه حل اين است كه نماينده شخص حقوقي درعين اينكه وكيل شخص اخير است ركني از اركان شركت محسوب مي شود (ركن مديريت) و بنابراين بايد مسئوليت شخصي داشته باشد. اما قانونگذار پيش بيني نكرده است كه در صورت اختلاف نظر ميان شخص حقوقي و نماينده او و ابزار اين اختلاف در هيئت مديره مدير نماينده مسئول خواهد بود يا خير؟ به نظر مي رسد با رعايت مقررات

عام راجع به وكالت در صورتي كه نماينده صرفا دستور شخص حقوقي را انجام داده باشد پس از پرداخت خسارت ناشي از عمل خود در هيئت مديره حق دارد به شخص حقوقي مراجعه كند. مسئله ديگري كه قانونگذار معين نكرده اين است كه چه كسي نماينده شخص حقوقي را براي عضويت درهيئت مديره شركت انتخاب مي كند. بديهي است اين سئوال بيشتري در مورد شركت هايي مطرح مي شود كه عضو هيئت مديره شركت ديگري هستند نه اشخاص حقوقي ديگر در مورد اين اشخاص حقوقي مانند وزارتخانه ها معمولا بالاترين مقام شخص حقوقي مانند وزير حق انتخاب نماينده شخص حقوقي را در شركت دارد.

در اين صورت مسئله اين است كه انتخاب نمانيده با هيئت مديره شخص حقوقي مدير است يا با مجمع عمومي آن . به نظر مي رسد هيئت مديره كه اداره شركت به عهده اوست حق انتخاب نماينده براي عضويت در هيئت مديره شركت ديگر را دارد. معذلك با توجه به عدم منع آن توسط قانونگذار هيئت مديره مي تواد اختيار تعيين نماينده را به مديرعامل واگذار كند. به هر حال مدت ماموريت نماينده شخص حقوقي در هيئت مديره شركت تحت تاثير دو عامل خواهد بود يكي آنه به محض اتمام مدت ماموريت شخص حقوقي مدت ماموريت نماينده مذكور هم تمام مي شود. ديگر اينكه اگر مدت ماموريت هيئت مديره به اتمام برسد نماينده شخص حقوقي هم ديگر سمت نمايندگي شخص مذكور را نخواهد داشت.

نكته قابل ذكر اينكه در صورتيكه شخص حقوقي عضو هيئت مديره باشد لازم نيست شخص حقيقي نماينده وي هم داراي سهم درشركت مذكور باشد.

19- قلمرو اختيارات مديران

شركت هاي سهامي عام

و خاص - قلمرو اختيارات مديران به طوري كه قبلا بيان گرديد هيئت مديره مستقيما در اداره عملي شركت مداخله نمي كند و اين امر را به شخص ديگري به عنوان مديرعامل واگذار مي كند به موجب ماده ١٢٥ (ل.ا.ق.ت) مديرعامل شركت در حدود اختياراتي كه توسط هيئت مديره به او تفويض شده است نماينده شركت محسوب و از طرف شركت حق امضا دارد. با توجه به ماده مذكور ملاحظه مي گردد:

- مرجع تعيين اختيارات مديرعامل فقط هيئت مديره است. بنابراين چنانچه در اساسنامه محدوديت اختيارات مديرعامل تعيين شده باشد هيئت مديره مي تواند به موجب صريح ماده مذكور دايره اختيارات مديرعامل را وسيعتريا تنگ تر بنمايد.قبل از تصويب لايحه اصلاح قانون تجارت مصوب ١٣٤٧ چنانچه وظايف و اختيارات مديرعامل به وسيله اساسنامه تعيين شده بود هيئت مديره نمي توانست اختيارات مزبور را تقليل دهد يا اضافه كند. و در موارد لزوم مجمع عمومي را دعوت كرده و تقاضاي تغييرآنها را از مجمع عمومي مي كردند و در صورتي كه اساسنامه تعيين اختيارات و وظايف مديرعامل را موكول به تصميم هيئت مديره مي نمود هيئت مديره در هر موقع اختيار داشت اختيارات و وظايف مذكور را تغيير دهد. - اختيارات مديرعامل محدود به ميزاني است كه به موجب ماده ١٢٥توسط هيئت مديره به او تفويض گرديده و شامل اختيارات مندرج در ماده ١١٨ (ل.ا.ق.ت)نمي گردد . مقررات ماده اخيرالذكر فقط راجع به اختيارات اعضاي هيئت مديره است.

گرچه در ماده مذكورسخن از مديران شركت شده است ولي غرض از لفظ مديران اعضاي هيئت مديره مي باشد و لاغير. - چنانچه هيئت مديره براي اداره امور شركت

اختيار تام بدهند مديرعامل داراي تمام اختيارات است مگر آنچه را كه خود هيئت مديهر اختيار انجام آن را نداشته باشد. به موجب ماده ١١٨ (ل.ا.ق.ت) هيئت مديره حق مداخله در اموري كه در صلاحيت خاص مجامع عمومي است ندارد لاجرم مديرعامل نيز نمي تواند چنين حقي را دارا باشد. همچنين مديرعامل حق اقدام درمورد آنچه را كه خارج از موضوع شركت است ندارد.

صرفنظر ازموارد فوق الذكر مديرعامل نمي تواند در مورد اموري كه در صلاحيت خاص هيئت مديره است اقدامي بعمل آورد حتي اگر اين اجازه به وي داده شده باشد مانند تعيين رئيس هيئت مديره و نايب او (ماده ١١٩ (ل.ا.ق.ت)) دعوت و اداره جلسات هيئت مديره دعوت مجامع عمومي (ماده ١٢٠ (ل.ا.ق.ت)) دادن اجازه انجام معاملات موضوع ماده ١٢٩ (ل.ا.ق.ت) و اعطاي اجازه گرفتن وام به اعضاي هيئت مديره از بانكها و شركت هاي مالي و اعتباري (ماده ١٣٢ (ل.ا.ق.ت)). - سمت مديريت عاملي شركت سهامي قابل واگذاري به غير نيست. مديرعامل حق ندارد تمام يا قسمتي از اختياراتي كه توسط هيئت مديره به او تفويض شده است به ديگران واگذار نمايد. زيرا كه نظر قانونگذار در ماده ١٢٤ (ل.ا.ق.ت) اين است كه هيئت مديره يك نفر شخص حقيقي را براي تصدي اداره شركت برگزيند. و چنانچه مي خواست كه مديرعامل مذكور داراي حق وكالت درتوكيل باشد طبق مقررات راجع به وكالت مي بايست آن را ذكر مي كرد. پس عدم ذكر آن در قانون نمي تواند دلالت بر اباحه حق مذكور نمايد.

لازم به ذكر است كساني كه به سمت وكيل دادگستري از سوي شركت هاي سهامي درمراجع قضايي حضور مي يابند

وكيل شركت هستند نه وكيل مديرعامل در مقررات شركت هاي سهامي موضوع قانون تجارت مصوب ١٣١١ ذكري از مديرعامل نشده بود. مديرعامل طبق مقررات اساسنامه يك نفر مدير براي شركت معين مي كرد مدير مزبور درعين حال داراي اختيارات هيئت مديره و مديرعامل نيز مي بود.

اختيارات مديرعامل يا طبق اساسنامه يا طبق تصميم هيئت مديره معين مي گشت. اختيارات مديرعامل اگر از اختيارات معمولي تجاوز مي كرد موارد آن تصريح مي گرديد.

مدير عامل در صورتي كه اختيار وكالت در توكيل مي داشت. مي توانست براي خود معاوناني تعيين كند يا آن كه تمام يا قسمتي از اختيارات خود را به نمايندگان ديگر واگذار نمايد. در اين صورت نمايندگان مزبور نماينده شركت بودند و به نام شركت عمل مي كردند نه به نام مديرعامل ولي مديرعامل چون مسئول كليه امور شركت بود موظف بود در كار معاونان يا نمايندگان مذكور نيز نظارت كند. - مديرعامل طبق ماده ١٢٥ در حدوداختياراتي كه هيئت مديره به او تفويض كرده نماينده شركت محسوب و از طرف شركت حق امضا دارد.

با توجه به ماده مذكور تعدادي از اساتيد حقوق تجارت عقيده دارند كه نمايندگي شركت خاص مديرعامل است و هيئت مديره نميتواند نماينده باشد اما مي تواند به يكي از اعضا خود اختيار دهد كه همراه مديرعامل در مقابل اشخاص ثالث حق امضا داشته باشد و بدين ترتيب مديريت اداري را از مديريت عملي جدا مي دانند و چنين ابراز مي نمايند كه لفظ اداره كه در ماده ١١٨ (ل.ا.ق.ت) آمده متضمن مفهوم نمايندگي مندرج در ماده ١٢٥ (ل.ا.ق.ت) نمي باشد تا هيئت مديره واجد صفت نمايندگي گردد و براي

مثال به ماده ١٠٥ قانوت تجارت مصوب ١٣١١ اشاره مي كنند كه :(باتوجه به مفاد اين ماده معقول نخواهد بود كه بگوئيم قانونگذار اداره شركت را شامل نمايندگي هم مي داند به علاوه اگر طبق قانون تجارت مصوب ١٣١١ مديران شركت هاي سهامي سابق در مقابل اشخاص ثالث حق اقدام داشتند بدان دليل بود كه قانونگذار مديران را به طور صريح نمايندگان شرت معرفي كرده بود.(به موجب ماده ٤٨ قانون تجارت مصوب ١٣١١ (شركت سهامي بواسطه يك يا چند نفر نماينده ... اداره خواهدشد) در حالي كه در ماده ١١٨ لايحه قانوني ١٣٤٧ از لفظ نمايندگي استفاده نكرده است. هم چنين طرفداران اين نظريه در توجيه نظر خود اظهار مي نمايند كه قبول اين نظر كه هيئت مديره مي تواند به نمايندگي از طرف شركت در مقابل اشخاص ثالث حق امضا داشته باشد براي اشخاص خارج از شركت خطر آفرين است چه ممكن است در معامله اي مديرعامل شركت باوجود اختيارات با شخصي طرف قرارداد شده باشد و هيئت مديره با شخص ديگري. قانونگذار با وضع اين قاعده كه مديرعامل نماينده قانوني شركت در مقابل اشخاص ثالث است قصد داشته از بروز چنين اشكلاتي جلوگيري كند به همين علت بايد قبول كرد كه مديرعامل تنها نماينده شركت در مقابل اشخاص ثالث است. لفظ مديرعامل مبين اين معناست كه هيئت مديره تصميم ميگيرد و مديرعامل عمل مي كند. با ملحوظ قراردادن نظريه مذكور بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه درست است مقنن در ماده ١١٨ لفظ نمايندگي را به كار نبرده ولي معلوم هم نيست كه دو لفظ اداره و نمايندگي را هم به

يك معنا به كار نبرده باشد به هر حال چنين استنتاج و استنباط منفي از ماده ١١٨ و منع انجام اموري كه اتخاذ تصميم و اقدام و به طور كلي اداره آنها صريحا بعهده هيئت مديره واگذار شده نياز به توجيه بيشتري دارد. از طرفي بايد توجه داشت كه ماده ١٢٤ هيئت مديره رامكلف نموده كه اقلا يك نفر شخص حقيقي را به مديريت عامل شركت برگزيند. لاجرم تكليف مذكور ايجاب مي كند كه مديريت عملي شركت طبق ماده ١٢٥ (ل.ا.ق.ت) كه صريحا مديرعامل را نماينده شركت قلمداد مي كند در حدود اختيارات مفوضه با مدير عامل باشد كه عملا هم چنين است.

20- محدوديت اختيارات مديران و مزايا

شركت هاي سهامي عام و خاص - محدوديت اختيارات مديران و مزايا اصولا مديران شركت با توجه به اين كه داراي شخصيت حقوقي مستقلي هستند بايد بتوانند برابر مقررات قانوني هرگونه معامله اي با شركت منعقد كنند. اما مقنن به لحاظ حقوق شركت ونيز سهامداران و جلوگيري از بروز هر گونه سوظن در مورد نحوه استفاده مديران از اختيارات خودمحدوديت هايي را براي آنان پيش بيني كرده است. لازم به ذكر است كه دايره اين محدوديت ها گاه فراتر از شركتي مي باشد كه مديران عضو آن مي باشند. كه آنها را در پنج قسمت مورد بررسي قرار مي دهيم.

21- منع معامله با شركت

شركت هاي سهامي عام و خاص - منع معامله با شركت اعضاي هيئت مديره و مديرعامل هرگاه بخواهند در معلات شركت طرف معامله قراربگيرند يا تسهيم شوند بايد قبلا از هيئت مديره اجازه بگيرند. عدم كسب اجازه از هيئت مديره ممكن است معامله مذكور را دچار تزلزل نموده و حتي ابطال آن در پي داشته باشد.

قسمت اول ماده ١٢٩ (ل.ا.ق.ت) در اين خصوص چنين مقرر مي دارد: اعضاي هيئت مديره و مديرعامل شركت و همچنين موسسات و شركت هايي كه اعضاي هيئت مديره ويا مديرعامل شركت و همچنين موسسات و شركت هايي كه اعضاي هيئت مديره و يا مديرعامل شركت شريك يا عضو هيئت مديره يا مديرعامل آنها باشند نمي توانند بدون اجازه هيئت مديره در معاملاتي كه با شركت يا به حساب شركت مي شود بطور مستقيم يا غير مستقيم طرف معامله واقع شوند. به طوري كه ملاحظه مي گردد دامنه ممنوعيت معامله بدون اجازه هيئت مديره به موسسات و شركت هاي ديگري

نيز كشيده شده است.

بدين ترتيب كه نه تنها مديران شركت نمي توانند بدون كسب مجوز مذكور طرف معامله قرار بگيرند بلكه موسسات و شركت هايي كه مديران فوق الذكر در آن شريك يا مدير هستند بدون اجازه هيئت مديره فوق الذك ممنوع از معامله مي باشند.

قبل ازاصلاح قانون تجار به موجب ماده ٥٣ قانون تجارت مصوب ١٣١١ مديران شركت نمي توانستند بدون اجازه مجمع عمومي در معاملاتي كه با شركت يا به حساب شركت مي شد بطور مستقيم يا غير مستقيم سهيم شوند. باوجود اين ماده در عمل ديده مي شد در هر سال مجمع عمومي بطور كلي اجازه مي داد كه اعضاي شركت بتوانند با شركت معاملات مزبور به ضميمه ترازنامه و حساب سود و زيان شركت به مجمع عمومي براي تائيد تسليم مي شد. به طوري كه ملاحظه مي گردد شركت هاي سهامي سابق تنها از سهيم شدن در معاملات شركت ممنوع بودند.

منظور از شريك در صدر ماده ١٢٩ عبارت است از اين كه مدير يا مديران شركت سهامي خاص با موسسه يا شركت ديگر شريك باشند نه سهامدار جز به نظر مي رسد كه مدير شركت سهامي خاص اگر در يك شركت بزرگ سهامي عام كه سرمايه آن چندين صد هزار سهام ده هزار ريالي است داراي چند برگ سهام باشد نمي توان به او عرفا شريك اطلاق كرد. به هر حال اگر شريك محسوب گردد براي انجام هر معامله اي با آن شركت كسب مجوز براي وي لازم خواهد بود. عضو هيئت مديره يا مديرعاملي كه مي خواهد با شركت معامله اي انجام دهد بايد هيئت مديره را از قصد خود

آگاه كند تا موضوع در دستور كار هيئت مديره قرار گرفته. و در جلسه هيئت مديره نسبت به آن رسيدگي و اتخاذ تصميم گردد. البته عضو هيئت مديره كه در معامله ذينفع است حق راي نخواهد داشت . در صورتي كه هيئت مديره انجام معامله با شركت را به شخص ذينفع بدهد مكلف است اولا بلافاصله بازرس شركت را از معامله اي كه اجازه آن داده شده است مطلع نمايد. ثانيا گزارش آن را به اولين مجمع عمومي بدهد تا در مورد آن نظر خود را اعلام نمايند.

بازرس شركت نيز مكلف است گزارشي كه حاوي جزئيات معامله باشد به انضمام نظر جامع خود (راجع به معامله مذكور) به همين مجمع تقديم كند. ماده ١٢٩ (ل.ا.ق.ت) راجع به دو گزارش مزبور چنين مقرر مي دارد:

(... و در صورت اجازه نيز هيئت مديره مكلف است بازرس شركت را از معامله اي كه اجازه آن داده شده بلافاصله مطلع نمايد و گزارش آن را به اولين مجمع عمومي عادي صاحبان سهام بدهد و بازرس نيز مكلف است ضمن گزارش خاصي حاوي جزئيات معامله نظر خد را درباره چنين معامله اي به همان مجمع تقديم كند... بنابراين بازرس نمي تواند درگزارش خود به ذكر كليات اكتفا كند بطور مثال فلان معامله با فلان مدير يا مديرعامل انجام گرفته بي شك گزارش جزئيات بايد مستلزم مشخصات و موضوع دقيق قرارداد. نامه مدير يا مديرعامل ذينفع شرايط اساسي معامله مثل قيمت زمان پرداخت ثمن سود معين شده در قرارداد تضمين هاي احتمالي و موارد ديگر باشد عدم رعايت دستور قانونگذار درمورد بيان جزئيات معامله موجب بي اعتباري گزارش بازرس خواهد بود.

هم چنين است اگر بازرس ضمن گزارش مذكور نظر شخصي و كارشناسانه خود را راجع به معامله انجام شده به مجمع عمومي تقديم نكند.

هر گاه مجمع عمومي براساس چنين گزارشي تصميمي اتخاذ كند تصميم مزبور به حكم قاعده عام مندرج در ماده ٢٧٠ (ل.ا.ق.ت) مصوب ١٣٤٧ قابل ابطال است.

چنانچه موضوع معامله به بازرس اطلاع داده نشود هر زمان كه بازرس متوجه معامله مذكور گردد بايد طبق ماده ١٥١(ل.ا.ق.ت) عمل نموده و مراتب را به مجمع عمومي اطلاع دهد.

به موجب قسمت اخير ماده ١٢٩:(... عضو هيئت مديره يا مديرعامل ذينفع در معامله در جلسه هيئت مديره و نيز در مجمع عمومي عادي هنگام اخذ تصميم نسبت به معامله مذكور حق راي نخواهد داشت.

به نظر مي رسد منظور از مديرعامل ذينفعي كه حق راي در جلسه هيئت مديره را ندارد مديرعاملي است كه عضو هيئت مديره نيز مي باشد. زيرا اگر مديرعامل مذكور عضو هيئت مديره نباشد در جلسات هيئت مديره قانونا حق راي ندارد. هم چنين مديرعامل ذينفعي كه حق راي در مجمع عمومي ندارد مديرعاملي است كه الزاما سهامدار شركت است. بنابراين چنانچه مدير مذكور از بين صاحبان سهام انتخاب نشده باشد به ناچار در مجمع عمومي حق راي نخواهد داشت. مجمع عمومي تصميم گيرنده در مورد معامله اي كه هيئت مديره اجازه آن را داده است مجمع عمومي عادي سالانه شركت مي باشد.

معاملاتي كه با اجازه هيئت مديره منعقد گرديده و به اولين مجمع عمومي گزارش آن داده شده از دوحالت خارج نيستند يا مورد تصويب مجمع عمومي قرار مي گيرد يا رد مي گردند در هر دو حالت معاملات مذكور در مقابل اشخاص

ثالث معتبر است (مگر در موارد تدليس و تقلب كه شخص ثالث در آن شركت كرده باشد. كه در اين مورد بعدا توضيح داده خواهد شد.) و به موجب مفهوم مخالف قسمت اول ماده ١٣١ (ل.ا.ق.ت) معاملات مذكور قابل ابطال نمي باشند. به عقيده يكي از اساتيد حقوق تجارت عدم قابليت ابطال اين گونه معاملات منطقي نيست چه ممكن است معامله انجام شده متضمن زيان قابل ملاحظه اي براي شركت باشد. البته قانونگذار پيش بيني كرده است كه د چنين صورتي جبران خسارات وارده بر شركت بر عهده مدير يا ميدران يامديرعامل ذينفع است ولي اين راه حل براي جبران خسارت شركت كافي نيست. چه ممكن است اشخاص اخير معسر يا ورشكسته باشند.

لازم به ذكر است كه قانونگذار از فرض موردي را كه مجوز معامله موضوع ماده ١٢٩ از هيئت مديره صادر شده ولي گزارش آن به مجمع عمومي داده نشده پيش بيني نكرده است. در اصل چنين معامله اي باطل نيست زيرا تصويب مجمع عمومي شرط صحت معاملات موضوع ماده اخير الذكر نيم باشد. به هرحال به نظر مي رسد اين مورد مشمول ماده ١٣٠(ل.ا.ق.ت) مي پردازيم .

به موجب ماده ١٣٠ (معاملات مذكور در ماده ١٢٩ درهر حال ولو آنكه توسط مجمع عمومي تصويب نشود درمقابل اشخاص ثالث معتبر است مگر در موارد تدليس و تقلب كه شخص ثالث در آن شركت كرده باشد. در صورتي كه بر اثر انجام معامله به شركت خسارت بر عهده هيئت مديره و مديرعامل يا مديران ذينفع و مديراني است كه اجازه آن معامله را داده اند كه همگي آنها متضامنا مسئول جبران خسارات وارده به شركت مي

باشند.

صدر ماده مذكور به صراحت مشخص نيست كه منظور از معاملات موضوع ماده ١٢٩ معاملاتي است كه هيئت مديره با آن موافقت كرده است يا خير. به هر حال با توجه به ماده ١٣١ (ل.ا.ق.ت) مي توان به اين نتيجه دست يافت كه منظور مقنن در اده ١٣٠ معاملاتي است كه به تائيد هيئت مديره رسيده است بخصوص بالحاظ قراردادن عبارت ولو آنكه توسط مجمع عادي تصويب نشود معلوم ميگردد مراد قانونگذار در ماده اخير الذكر معاملاتي است كه مجوز آن توسط هيئت مديره صادر گرديده خواه توسط مجمع عمومي مورد تصويب قرار گرفته باشد يا نه. به هر حال ماده ١٣٠ در شرح خود معاملاتي مذكور در فوق را در مقابل اشخاص ثالث معتبر مي شناسد. مگر در موارد تدليس و تقلب كه شخص ثالث در آن شركت كرده باشد. كه در اين صورت شركت مي تواند به دليل تدليس يا تقلب ثالث حسب مورد كيفري يا مدني بودن موضوع تدليس و تقلب ابطال يا فسخ آن را ازدادگاه صلاحيت دار درخواست نمايد. به غيز ا موارد تدليس و تقلب ابطال يا فسخ آن را از دادگاه صلاحيت دار درخواست نمايد. به غير از موارد تدليس و تقلب هر گاه از معاملات موضوع ماده ١٢٩ (ل.ا.ق.ت) (معاملاتي كه محور آن توسط هيئت مديره صادر شده است) ضرري به شركت وارد آمده باشد شركت فقط مي تواند جبران خسارت آن را مطالبه نمايد و نمي تواند ابطال آن را بخواهد.

در دعاوي مذكور خوانده دعوي حسب مورد هيئت مديره و مديرعامل يا مديران ذينفع و مديراني است كه اجازه اين نوع معاملات را داده اند.

تا اينجا

مطالب راجع به معاملاتي بود كه هيئت مديره مجوز آن را صادر كرده بود كه در مورد مسائل آن توضيحاتي داده شد. حال اگر معاملات موضوع ماده ١٢٩ بدون صدور مجوز هيئت مديره منعقد شود و بعد گزارش آن به مجمع واصل گردد بايد ديد تكليف آن چگونه است. در اين مورد قسمت اول ماده ١٣١(ل.ا.ق.ت) مقرر مي دارد: (در صورتي كه معاملات مذكور در ماده ١٢٩ اين قانون بدون اجازه هيئت مديره صورت گرفته باشد هرگاه مجمع عمومي عادي شركت آنها را تصويب نكند آن معاملات قابل ابطال خواهد بود و شركت مي تواند تا سه سال از تاريخ انعقاد معامله و در صورتي كه معامله مخفيانه انجام گرفته باشد تا سه سال از تاريخ كشف آن بطلان معامله را از دادگاه صلاحيت دار درخواست كند. ليكن در هر حال مسئوليت مدير و مديران و يا مديرعامل ذينفع در مقابل شركت باقي خواهد بود... صدر اين ماده صراحت دارد بر اينكه موضوع آن راجع به معاملاتي است كه بدون اجازه هيئت مديره انجام شده. معاملات مذكور از نظر تصويب آن در مجمع عمومي عادي سالانه با دوحالت تصويب يا عدم تصويب مجمع عمومي مواجه است. در صورتي كه مجمع عمومي آنها را تصويب كند معاملاتي انجام شده مزبور معتبر بوده و از اين نظر به هيچ وجه قابل ابطال نمي باشد. ولي در صورتي كه از معامله مذكور ضرر و زياني به شركت وارد آمده باشد مديراني كه دخالت در معاملات مذكور داشته اند مسئول خواهند بود.

هر گاه معاملات مذكور به تصويب مجمع عمومي نرسد شركت مي تواند تا سه سال از تاريخ انعقاد

معامله بطلان آن را از دادگاه صالح تقاضا كند و چنانچه معامله مخفيانه انجام گرفته باشد تا سه سال از تاريخ كشف آن مي تواند به دادگاه مراجعه كند. در اين حالت نيز مانند مورد فوق الذكر (مجمع عمومي انجام معامله را تصويب كرده است) مسئوليت مدير و مديران و يا مديرعامل ذينفع در مقابل شركت پا برجا خواهد بود.

تصميم راجع به تقاضاي بطلان معامله با مجمع عمومي عادي است كه پس از استماع گزارش بازرس مبني بر عدم رعايت تشريفات لازم جهت انجام معامله در مورد آن راي خواهد داد.

عضو هيئت مديره و همچنين مديرعاملي كه سهامدار مي باشد در مجمع مذكور حق راي نخواهد داشت.

چنانچه مدير عامل از بين سهامداران انتخاب نشده باشد به دليل سهامدار نبودن قانونا حق راي ندارد.

22- منع مضمون عنه واقع شدن

شركت هاي سهامي عام و خاص - منع مضمون عنه واقع شدن ماده ١٣٢(ل.ا.ق.ت) كه در بيان منع مديران شركت از تحصيل هر گونه وام يا اعتبار از شركت است ضمنا شركت ها را هم از ضمانت كردن و تعهد ديون مديران خود منع كرده است. چنانچه مديران مذكور و همچنين افراد وابسته به آنان (همسر پدر و مادر اجداد خواهر و برادر اولاد و فرزند آنان) وام يا اعتبار دريافت كرده باشند شركت نمي تواند ديون آنان را تضمين يا تعهد كند ممنوعيت فوق شامل اشخاص حقوقي نمي گردد. بانكها و شركت هاي مالي واعتباري مي توانند ضامن ديون مديران خود گردند مشروط بر اينكه تحت قيود و شرايط باشد كه در مورد ساير متقاضيان رعايت مي گردد. ماده ١٣٢ (ل.ا.ق.ت) كه در بيان منع مديران شركت سهامي از تحصيل

هرگونه وام يا اعتبار است همچنين شركت را از تضمين و ديون ايشان نيز منع كرده است چنين مقرر مي دارد: (مدير عامل شركت و اعضاي هيئت مديره به استثناي اشخاص حقوقي حق ندارند هيچگونه وام يا اعتبار از شركت تحصيل نمايند و شركت نمي تواند ديون آنان را تضمين يا تعهد كند. اينگونه عمليات بخودي خود باطل است. در مورد بانكها و شركت هاي مالي و اعتباري معاملات مذكور در اين ماده بشرط آنكه تحت قيود و شرايط عادي و جاري انجام گيرد معتبر خواهد بود. ممنوعيت مذكور در اين ماده شامل اشخاصي نيز كه به نمايندگي شخص حقوقي عضو هيئت مديره در جلسات هيئت مديره شركت مي كنند و همچنين شامل همسرو پدر و مادر و اجداد واولاد و اولاد و اولاد و برادر و خواهر اشخاص مذكور در اين ماده مي باشد.

23- منع رقابت با شركت

شركت هاي سهامي عام و خاص - منع رقابت با شركت

(ل.ا.ق.ت) مديرعامل و اعضاي هيئت مديره شركت را از انجام هر معامله اي كه نظير معاملات شركت بوده و متضمن رقابت باعمليات شركت هم باشد منع كرده است. قسمت اول ماد ه١٣٣ (ل.ا.ق.ت) در اين خصوص مقرر مي دارد: مديران و مديرعامل نمي توانند معاملاتي نظير معاملات شركت كه متضمن رقابت با عمليات شركت باشدانجام دهند.

مقررات مذكور جنبه آمره دارد و هيچ يك از اركان شركت نمي توانند به انجام خلاف اين قاعده رضايت دهند و اساسنامه هم نمي تواند خلاف آن را پيش بيني كند.

با توجه به اطلاق ماده مذكور ممنوعيت رقابت تجاري شامل شخص حقوقي عضو هيئت مديره نيز مي شود. همچنين چون نماينده شخص حقوقي عضو

هيئت مديره مطابق قسمت دوم ماده ١١٠ (ل.ا.ق.ت) مشمول همان شرايط و تعهدات و مسئوليت هاي مدني و جزايي عضو هيئت مديره است قاعده مقرر در ماده ١٣٣ شامل او نيز مي گردد. بايد توجه داشت كه ضمانت اجراي منع رقابت تجاري با شركت از جانب مديران بطلان معاملات مدير با اشخاص ثالث نيست . در واقع نه قانونگذار در ماده ١٣٣ مذكور چنين بطلاني را پيش بيني كرده و نه از اصولي كلي حقوقي مي توان چنين نتيجه اي گرفت بلكه ضمانت اجراي انجام دادن معاملاتي نظير معاملات شركت اين است كه مدير متخلف مسئول جبران ضررهاي وارده بر شركت به سبب اين گونه معاملات خواهد بود.

به موجب قسمت دوم ماده مذكور (هر گونه مديري كه از مقررات اين ماده تخلف كند و تخلف او موجب ضرر شركت گردد مسئول جبران آن خواهد بود. منظور از ضرر در اين ماده اعم است از ورود خسارت يا تفويت منفعت.) به طوري كه ملاحظه مي گردد مسئوليت مدير براي آنكه به منصه ظهور برسد نياز به گذر از مراحلي دارد علي الظاهر اثبات معاملاتي نظير معاملات شركت براي ذينفع يعني شركت كار مشكلي نخواهد بود. اما قانونگذار براين نكته تاكيد دارد كه معاملات مذكور نه تنها بايد نظير معاملات شركت باشد بلكه بايد متضمن رقابت با عمليات شركت هم باشد. كه اثبات اين امر چندان ساده هم نخواهد بود. قانونگذار كه در قسمت اخير ماده ضرر را اعم از ورود خسارات يا تفويت منفعت بر شمرده تا حدود زيادي طي راه ناهموار اثبات موضوع دعوي را براي شركت (مدعي) مطلوب نموده است. منع رقابت مديران با

شركت در مورد شركت هاي سهامي موضوع قانون تجارت مصوب ١٣١١ مصداق نداشت.

24- منع دريافت حقوق يا پاداش

شركت هاي سهامي عام و خاص - منع دريافت حقوق يا پاداش قانون تجارت مصوب ١٣١١ راجع به حق الزحمه يا حقوق و مزاياي مديران ساكت بود فقط ماده ٤٨ آن مقرر مي داشت: (شركت سهامي بواسطه يك يا چند نفر نماينده موظف يا غير موظف ... اداره خواهد شد) و عملا شركت هاي مذكور بوسيله چند نفر مدير اداره مي گرديد كه به جمع آنها مديران يا هيئت مديره اطلاق مي گرديد. چنانچه عضو هيئت مديره از سهامداراني مي بود كه به عنوان مدير فني مدير داخلي يا عناوي ديگر در شركت به كار اشتغال داشت يا بعدا به استخدام شركت در مي آمد (كه معمولا همين طور بود) نماينده موظف ناميده مي شد و گرنه (نماينده غير موظف به وي اطلاق مي گرديد).

عملا دستمزد مديران مذكور به طريق حق حضور تعيين مي شد. يعني مديران براي هر جلسه مبلغي دريافت مي داشتند يا گر در اساسنامه پيش ببيني شده بود در پايان سال چند درصدي از منافع به عنوان پاداش به آنها تعلق مي گرفت.

(ل.ا.ق.ت) مصوب ١٣٤٧ نيز ظاهرا همان تقسيم بندي قانون تجارت ١٣١١ را (از نظر مديران موظف و غير موظف) بطور خلاصه تري پذيرفته است. بدين صورت كه در ماده ١٣٤ صريحا از (مديران غير موظف) نام برده و به مديران موظف ضمن كلمه مديران كه شامل هر دو گروه مديران موظف وغير موظف مي گردد اشاره كرده است. قانونگذار در لايحه مذكور با تجربه اي كه از وضعيت دريافتي مديران شركتهاي سهامي سابق داشت كه مديران

مذكور علاوه بر دريافت حق الزحمه ها و پاداشهايي كه در اساسنامه پيش بيني شده بود يا به تصويب مجمع عمومي مي رسيد مشاغلي هم در محدوديتهايي براي دريافتي هاي هئيت مديره به وجودآورده است.

نه در قانون تجارت مصوب ١٣١١ نه در (ل.ا.ق.ت) ١٣٤٧ از مديران موظف و غير موظف تعريفي به عمل نيامده و مفارقت آن دو نيز معلوم نگرديده است. اما ظاهرا همان تعاريف و تفاريقي كه عملا در شركت هاي سهامي سابق درمورد مديران موظف و غير موظف داشتند و قبلا درباره آنها بحث شد درباره مديران فعلي نيز مصداق دارد. با در نظر گرفتن آنچه كه گفتيم و با توجه به ماده ١٣٤ (ل.ا.ق.ت) به اعضاي غير موظف هيئت مديره هيچ گونه حقوقي و مزايايي مانند كارمندان كشوري (مستخدمين دولت) يا مزدبگيران مشمول قانون كار يا ساير مقررات خاص استخدامي تعلق نمي گيرد مگر آنچه كه در ماده مذكور پيش بيني گرديده است. قسمت اخير ماده ١٣٤ در مورد ممنوعيت فوق الذكر چنين اشعار مي دارد: (... اعضاي غير موظف هيئت مديره حق ندارند بجز آنچه دراين ماده پيش بيني شده است در قبال سمت مديريت خود بطور مستمر يا غير مستمر بابت حقوق يا پاداش يا حق الزحمه وجهي از شركت دريافت كنند.

25- مسئوليت مدني و جزايي مديران

شركت هاي سهامي عام و خاص - مسئوليت مدني و جزايي مديران هر چند كه اداره شركت سهامي به عهده افرادي است كه تحت عنوان هيئت مديره اداره امورشركت را به عهده گرفته اند ولي مديران مذكورمعمولا منتخب كل سهامداران نيستند (بندرت اين رخداد بوقوع مي پيوندد) و با اين وجود اداره شركت به عهده آنهاست

و هيچ كدام از سهامداران حتي آنهايي كه در انتخاب مديران راي مثبت به همه آنها داده اند حق مداخله در امور شركت را ندارند.

به موجب مواد ١٠٧ و ١١٨ (ل.ا.ق.ت) هيئت مديره نمايندگان شركت سهامي هستند و در حدود موضوع شركت و در چارچوب قانون و اساسنامه و مصوبات مجامع عمومي به نام و به حساب شركت اعمال حقوقي انجام مي دهند.

و از اين جهت رابطه بين مديران با شركت يك رابطه قراردادي است كه بيشتر در قالب نظريه نمايندگي تعبير و تحليل مي شود. ماده ١١٨ (ل.ا.ق.ت) ضمن بيان اصل تام بودن اختيارات هيئت مديره درعين حال حقوق اشخاص ثالث طرف معامله با شركت را به خوبي در نظر گرفته است بدين بيان (... محدود كردن اختيارات مديران در اساسنامه يا به موجب تصميمات مجامع عمومي فقط از لحاظ روابط بين مديران و صاحبان سهام معتبر بوده و در مقابل اشخاص ثالث باطل و كان لم يكن است.) بنابراين اگر مديري خارج از موضوع شركت يا مصوبات مجامع عمومي مبادرت به انعقاد قرارداد نمايد و از اين رهگذر به شركت و صاحبان سهام خسارتي وارد شود. شركت و اشخاص ذينفع (سهامداران) مي توانند مطابق قواعد حاكم برمسئوليت قراردادي و با اثبات تقصير مديران متخلف جبران خسارت وارده را مطالبه نمايند.

در فرض فوق به غير از مديران و سهامداران اشخاص ديگري نيز تحت عنوان اشخاص ثالث ديده ميشوند.

آيا اين اشخاص كه غالبا فارغ از چم و خم كار شركت و مديران و سهامدارانش هستند در صورت ورود خسارتي به انان بايد مانند شركت و سهامداران براي مطالبه حق خود ناگزير از اثبات تقصير مديران

شركت باشند؟ و آيا اشخاص ثالث در صورتي كه بنا به علت يا عللي از مفاد قراردادي كه صحيحا با شركت منعقد كرده اند رضايت نداشته و تمايل به برهم زدن آن داشته باشند مي توانند ادعاي يطلان قرارداد مذكور را به دليلي كه فقط به شركت و فعل مديران مرتبط است بنمايند؟ لايحه اصلاحي قانون تجارب مصوب ١٣٤٧ در چارچوب ضوابطي خاص به دو سئوال مذكور پاسخ منفي مي دهد.

راجع به آنچه كه فوقا ذكر شد تحت سه گفتار بشرح زيرمورد بررسي قرار مي گيرد. لايحه اصلاح قانون تجارت در ماده ١١٨ با بيان اصل تام اختيارات هيئت مديره به اشخاص ثالث اين آسودگي خيال را بخشيده كه در پناه اصل مذكور و فارغ از محدوديت هايي كه خارج از ماده ياد شده براي هيئت مديره مقرر گرديده با شركت سهامي روابط مالي برقرار كنند. واين اطمينان را داشته باشد كه شركت سهامي مسئول تعهداتي است كه مديران وي در قبال اشخاص ثالث به عهده گرفته اند. قانونگذار به همين حد بسنده كرده واجازه نمي دهد كه اشخاص ثالث مستندا به عدم رعايت مقررات مربوط به نحوه انتخاب مديران شركت بتوانند در روابط مالي و غير مالي برقرار شده و يا معاملات منعقده قبلي كه طبق اصول حقوقي صحيحا انجام گرديده خللي وارد آوردند. بطور مثال انتخاب هيئت مديره كه قانونا با مجمع عمومي عادي است توسط مجمع عمومي فوق العاده انجام گيرد يا آنكه شخصي به مديريت عامل شركت انتخاب گردد كه حكم ورشكستگي او قبلا توسط دادگاه صالح صادر شده است. اشخاص ثالث نمي توانند به اين دليل كه چون انتخاب مديرعامل

صحيحا انجام نگرفته قرارداد قبلي منعقده را كه توسط مدير مذكور انجام گرديده و غيرمعتبر بدانند. دراين خصوص ماده ١٣٥ (ل.ا.ق.ت) چنين مقرر كرده است: (كليه اعمال واقدامات مديران و مديرعامل شركت در مقابل اشخاص ثالث نافذ و معتبر است و نمي توان به عذرعدم اجراي تشريفات مربوط به طرح انتخاب آنها اعمال واقدامات آنان را غير معتبر دانست.

چند نكته راجع به اين ماده قابل ذكراست. اولا بعضي از حقوقدانان معتقدند گرچه ماده مذكور به كليه اعمال و اقدامات مديرعامل بمانند اعمال واقدامات هيئت مديره درمقابل اشخاص ثالث نفوذ واعتبار داده لكن چون اختيارات مديرعامل مقتبس از هيئت مديره است. بنابراين كليه اقدامات مديرعامل در حدودي كه به وي تفويض گرديده در مقابل اشخاص ثالث نافذ و معتبر مي باشد نه راجع به كليه اموري كه ماده ١١٨ به هيئت مديره اختيار انجام آن داده شده است. بديهي است چنانچه هيئت مديره در مورد انجام امور شركت به مديرعامل اختيار تام داده باشد اعمال و اقدامات مديرعامل مذكور در حدود ماده ١١٨ نسبت به اشخاص ثالث داراي نفوذ و اعتبار خواهد بود. حال ببنيم از برداشت واستنباط مذكور ازماده ١٣٥ (درمورد اعمال و اقدامات مديرعامل شركت كه خارج از محدوده اختياراتش اقدام نموده) چه نتيجه اي حاصل مي گردد. براي روشن شدن موضوع مثال مديرعامل ورشكسته اي را كه درابتداي مطلب به آن اشاره كرديم پي مي گيريم مديرعامل مزبور حائز شرايط مديرعامل نبوده ليكن به اين سمت انتخاب شده است. اين مديرعامل طبق مقررات حاكم بر قراردادها قراردادي با شخص ثالث (رشيد و عاقل و بالغ و مختار) منعقد نموده موضوع قرارداد هم مصوبه

هيئت مديره است و تشريفات عقد قرارداد نيز در محل شركت طبق ضوابط اساسنامه و مقررات مربوط انجام گرفته است.پس از انعقاد قرارداد شركت يا ثالث مذكور از انجام عقد به عللي پشيمان مي گردند. آيا واقعا شركت يا شخص مذكور مجاز هستند كه ابطال قرارداد مذكور را به لحاظ اينكه در موقع انعقاد قرارداد مديرعامل حائز شرايط مديري نبوده است بخواهند؟ اگر به صراحت و ظاهر ماده ١٣٥ مراجعه كنيم مي بينيم كه قانونگذار صريحا معامله مذكور را نافذ و معتبر دانسته است. بنابراين معامله مذكور را طبق صريح اين ماده (... نمي توان به عذر عدم اجراي تشريفات مربوط به طرز انتخاب مديرعامل ...)غير معتبر دانست. درست است كه قانونگذار در ماده ١١٨ فقط نظر به هيئت مديهر داشته كه نظري است كاملا صواب. ولي دليل نمي شود همين نظر را بر ماده ١٣٥ باز كنيم. در اين ماده با اينكه قانونگذار لفظ (مديران) را همانطور كه در ماده ١١٨ به كار برده شده استعمال نموده ولي بلافاصله لفظ (مديرعامل) را نيز به كار گرفته است و مديرعامل را صريحا همطراز هيئت مديره برشمرده است. پس چگونه مي توانيم (مديرعامل) مذكور در اين ماده را محدود به اختياراتي كنيم كه هيئت مديره تفويض كرده است بدون اينكه مقيدي در اين خصوص در ماده مذكور صريحا يا تلويحا وجود داشته باشد. اگر كارايي ماده مذكور را در نظر بگيريم متوجه مي شويم منظور قانونگذار از اين ماده به هيچ وجه گسيختن رابطه صميمي كه بين شركت (توسط مديرعامل) و شخص ثالث برقرار (و محرز) گرديده نمي باشد و اصولا چنين تصوري عقلايي نيست. زيرا

اگر در نفوذ قرارداد مذكور از لحاظ شرايط صحت عقد و اصول حاكم بر حقوق مدني ترديد حاصل گردد ماده مذكور مانع نمي باشد. يعني شركت يا شخص ثالث مجاز و مختار است صحت قرارداد مذكور را برپايه قواعد حقوق مدني قائم به قراردادها زير سئوال ببرند و عدم نفوذ ابطال انحلال فسخ انفساخ و ... و بالاخره بي اعتباري بعضي يا تمام آن را تقاضا كنند ولي چنانچه به آنها اجازه داده شود كه قرارداد را به دليل انتخاب ناصحيح مديرعامل شركت مخدوش كنند و بدني تريتب به حقوق شركت و لاجرم صاحبان سهام لطمه وارد نمايند غير منصفانه است وصول حاكم بر عدالت آن را نمي پذيرد صرفنظر از اين كه با منطق هم موافق نيست. طبق قواعد عمومي مديرعاملي كه خارج از اختيارات خودعمل يا اقدامي كند كه موجب ضرر شركت گردد در مقابل شركت مسئوليت دارد و هيئت مديره فقط مي تواند جبران خسارات وارده را مطالبه كند نه بطلان آن عمل يا اقدام را.

قسمت اول ماد ه١٣٥ بدين شرح (كليه اعمال و اقدامات مديران و مديرعامل شركت در مقابل اشخاص ثالث نافذ و معتبر است يك قاعده كلي را بيان مي كند كه آن عبارت است از قاعده صحت اعمال مديران و مديرعامل در مقابل اشخاص ثالث و در قسمت بعدي ماده به اين بيان و نمي توان به عذر عدم اجراي تشريفات مربوط به طرز انتخاب آنها اعمال و اقدامات آنان را غير معتبر دانست ملاحظه ميگردد كه قانونگذار قسمت اخير را باقيد نميتوان و بدون ذكر مخاطب آن شروع كرده است. حال اين سئوال به ذهن خطور مي

كند كه مخاطب ماده چه شخصي است؟ چه شخصي نمي تواند به عذرعدم اجراي تشريفات مربوط به طرز انتخاب اعضاي هيئت مديره و مديرعامل اعمال و اقدامات آنها را غير معتبر بداند؟

و بالاخره اگر بخواهيم براي قسمت دوم ماده ١٣٥ فاعل يا فاعلهايي معين كنيم چه شخص يا اشخاصي بايد جاي فاعل را بگيرند؟ شركت شخص ثالث مديرعامل اعضاي هيئت مديره ذينفع دادگاه مراجع دولتي يا خصوصي.

چنانچه به نص صريح و روان ماده مذكور توجه كنيم مخاطب هريك از اشخاص نامبرده (حتي قائم مقام آنها) آنها مي توانند قرار بگيرند. بنابراين هيچ شخص و هيچ كس و هيچ مقامي نمي توانند به عذر عدم اجراي تشريفات مربوط به طرز انتخاب اعضاي هيئت مديره و مديرعامل اعمال و اقدامات آنان را غير معتبر بداند. ثالثا بايد توجه كرد كه مقررات ماده ١٣٥ فقط ناظر به عدم اجراي تشريفات مربوط به طرز انتخاب اعضاي هيئت مديره و مديرعامل مي باشد و لاغير.

رابعا تقاضاي ابطال تصميمات مجمع عمومي شركت سهامي راجع به انتخاب اعضاي هيئت مديره كه تمام يا بعضي از آنان واجد شرايط مدير شدن نبوده اند و هم چنين درخواست ابطال اعمال و اقدمات مديرعاملي كه او نيز واجد شرايط مديريت عاملي نبوده ولي توسط هيئت مديره وانتخاب شده است طبق ماده ١٣٥ قابل پذيرش نخواهد بود و طبق ماده ٢٧٠ (ل.ا.ق.ت) طرح دعاوي فوق الذكر قابل استماع نمي باشد. زيرا كه حكم ماده ١٣٥ در خصوص اعتبار داشتن اعمال و اقدامات هيئت مديره و مديرعاملي است كه در مورد آنان تشريفات مربوط به طرح انتخابشان رعايت نگرديده ماده ٢٧٠ را تخصيص داده است و ابطال

شامل اعمال و اقدامات مديران و مديرعامل موضوع ماده ١٣٥ نمي گردد. مسئوليت در قبال مشكلات مالي شركت

گفته شد كه هيئت مديره و مديرعامل شركت و اشخاص ثالث نسبت به تخلف از مقررات قانوني يا اساسنامه شركت يا مصوبات مجامع عمومي مسئوليت دارند. (ماده ١٤٢ (ل.ا.ق.ت) ) پيش بيني چنين مسئوليتي براي حفظ حيات شركت است و در واقع هشداري است به مديران شركت كه د راعمال خود رعايت غبطه شركت را بنمايند. تا شركت دچار خسران و لاجرم ورشكستگي نگردد.

عليرغم اخطار مذكور ممكن است شركت بر اثر زيان هاي وارده طبق مقررات قانوني ورشكسته اعلام گردد. يا آنكه با فراهم آمدن يكي از اسباب انحلال شركت (موضوع ماده ١٩٩ (ل.ا.ق.ت)) شركت سهامي منحل گردد. قانونگذار در دو مورد مذكور نيز اعضاي هيئت مديره و مديرعامل (متصديان وقت) شركت را كه ورشكستگي شركت به خاطر تخلف آنها صورت گرفته مسئول شناخته است و همين طور اگر شركت منحل گردد و پس از انحلال دارايي شركت براي تاديه ديون آن كافي نباشد

ماده ١٤٣ (ل.ا.ق.ت) دراين خصوص مقرر ميدارد: در صورتي كه شركت ورشكسته شود يا پس از انحلال معلوم شود كه دارايي شركت براي تاديه ديون آن كافي نيست دادگاه صلاحيت دار مي تواند به تقاضاي هر ذينفع هر يك از مديران يا مديرعاملي را كه ورشكستگي شركت يا كافي نبودن دارايي شركت به نحوي از انحا معلول تخلفات او بودهاست منفردا يا متضامنا به تاديه آن قسمت از ديوني كه پرداخت ان از دارايي شركت ممكن نيست محكوم نمايد.

به موجب ماده مذكور:

- از آنجا كه ورشكستگي شركت سهامي در نتيجه وجود دين وعدم پرداخت آن

حادث مي گردد و در مورد انحلال شركت نيز ماد ه١٤٣ (ل.ا.ق.ت) نظر برديون شركت و عدم تكافوي دارايي شركت براي جبران آن دارد مي توان اذعان كرد كه غرض مقنن از وضع ماده ١٤٣ حمايت از بستانكاراني است كه نتوانسته اند طلب خود را از شركت دريافت دارند.

لذا به ايشان اجازه داده يا اثبات تخلف هر يك از مديران يا مديرعاملي كه ورشكستگي شركت يا كافي نبودن دارايي آن معلول عمل آنها بوده است خسارات وارده به خود رامطالبه نمايند.

- ذينفع مندرج در اين ماده هر طلبكاري را كه توانسته تمام يا بعض طلب خود را وصول كند در بر مي گيرد. سهامداران شركت نمي توانند به استناد اين ماده عليه مديران اقامه دعوي كنند. چون سهامداران شركت از عدم كفايت دارايي شركت براي تاديه ديون ضرري متحمل نمي شوند. مگر اينكه سهامدار شركت مانند اشخاص ثالث با شركت قراردادي منعقد نموده و از اين بابت طلبكار واقع شده باشد.

- ورشكستگي موضوع اين ماده هم مي تواند معلول تخلف اعضاي هيئت مديره و مديرعامل از مقررات قانوني يا اساسنامه شركت يا مصوبات مجمع عمومي باشد هم مي تواند از سو مديريت ناشي گردد. بطور مثال هيئت مديره يا مديرعاملي كه در اداره شركت سهل انگاري كنند يا دستور خريدهاي بي مورد را صادر نمايند. يا افراد نالايقي را به كارگمارند. همينطور است در موردي كه پس از انحلال شركت معلوم شود كه دارايي شركت براي تاديه ديون آن كافي نباشد.

- مسئوليت اعضاي هيئت مديره و مديرعامل در ماده مذكور بنا به نظر قاضي مي تواندانفرادي يا تضامني باشد. يعني دادگاه مي تواند كليه مديران

مسئول را متضامنا محكوم به پرداخت ديون شركت به محكوم له نمايد يا سهم هر يك را مشخص كرده هر يك از منفردا محكوم كند.

- ميزان مسئوليت مديران يا مديرعامل متخلف محدود به آن قسمت از ديون است كه مطالبه شده و دارايي شركت تكافوي پرداخت آن را نمي كند.

- چنانچه دادگاه مديران متخلف را متضامنا محكوم به پرداخت ديون مورد مطالبه نمايد هر يك از مديران كه كل محكوم به را بپردازد حق دارد بابت سهم هر يك از محكوم عليهم به آنان مراجعه كند.

- اگر مديري كه به پرداخت خسارت محكوم شده است به پرداخت آن تن در ندهد چنانچه شخصا تاجر باشد ذينفع مي تواند ورشكستگي او را از دادگاه درخواست نمايد. (ماده ٤١٢ ق.ت.) و به موجب ماد ه١٤٣ (ل.ا.ق.ت) اگر پس از انحلال يا ورشكستگي دارايي شركت تكافوي طلب بستانكاران را ننمايد آنان مي توانند عليه مديران متخلف طرح دعوي نموده و بقيه طلب خود را از دارايي شخصي مديران مطالبه نمايند.

- شخص حقوقي عضو هيئت مديره نيزمشمول مقررات اين ماده است و با شخص حقيقي نماينده خود مسئوليت تضامني دارد.

- ماده ١٤٣ مورد بحث ابداع لايحه اصلاح قانون تجارت مصوب ١٣٤٧ مي باشد و در قانون تجارت مصوب ١٣١١ در مورد شركت هاي سهامي چنين قاعده اي ملاحظه نگرديد.

نتيجه:

اشكالات زير درارگان اداره كننده قابل توجه مي باشد:

- قيد كلمه شركا درماده ٣ (ل.ا.ق.ت) در شركت هاي سهامي تناسبي ندارد زيرا اين واژه مختص شركت هاي شخص بوده و بهتر اس از كلمه سهامدار به جاي آن استفاده شود.

- عزل مديران درماد ه١٠٧ (ل.ا.ق.ت) بخودي خود و بدون توجيه صورت

مي گيرد. در صورتي كه اين امر به ثبات مديريت لطمه وارد خواهد ساخت.

- ماده ١٢٩ (ل.ا.ق.ت) از نظر نگارش فهم مطلب را مشكل ساخته و اصلح است كه صدر ماده مزبور چنين پيش بيني گردد: (اعضاي هيئت مديره و مديرعامل شركت نمي توانند در معاملات با شركت يا به حساب شركت بطور مسقتيم يا غير مستقيم بدون اجازه هيئت مديره طرف معامله واقع يا سهيم شوند. به همين ترتيب است در صورتي كه اشخاص مذكور در شركت ديگري هم سمت مديريت داشته باشند...)

- از نظر مسئوليت مدني در قبال اشخاص ثالث به هنگام اقدام يا اتخاذ تصميم خارج ازموضوع شركت در حقوق فرانسه شركت در مقابل اشخاص ثالث مسئول مي دانند ولي به نظر مي رسد كه در حقوق ايران شخص مديران بنحو تضامن در اين مورد جوابگو باشند.

در خاتمه ميزان سهام وثيقه با نام مديران در اده ١١٤ (ل.ا.ق.ت) بطور مبهم قيد گرديده است و به نظر مي رسد كه پيش بيني مبلغ قابل توجهي بابت وثيقه به نسبت سرمايه شركت موجبات دقت بيشتر مديران را دراداره امور شركت فراهم سازد زيرا براساس ماده مذكور مديران در صورت ارتكاب تقصير مسئول جبران ضرر و زيان وارده به شركت مي باشند.

26- اهليت قانوني و سهام و ثيقه مديران

شركت هاي سهامي عام و خاص - اهليت قانوني و سهام و ثيقه مديران هرگاه دراساسنامه شركت سهامي شرايطي براي سهامدار شدن پيش بيني نشده باشد همگان چنين حقي را دارند. به موجب ماده ٩٥٦ قانون مدني اهليت براي دارا بودن حقوق با زنده متولد شدن انسان شروع و با مرگ او تمام مي شود. بنابراين صغار محجورين و مجانين مي توانند

در شركت هاي سهامي داراي سهام باشند. ليكن براي عضويت در هيئت مديره شركت چنين حقي براي همه سهامداران وجود ندارد و قانونگذار بعضي از سهامداران را ازعضويت در هيئت مديره ممنوع اعالم كرده است.

مقررات شركت هاي سهامي مذكور در ق.ت. مصوب ١٣١١ هيچ گونه قيد و شرطي براي احراز سمت مديريت درشركت سهامي قائل نشده بود جز اينكه مديران بايد از ميان شركا باشند.

البته براي احراز سمت مديريت عضو مي بايست اهليت لازم را براي وكيل شدن داشته باشد. امادر (ل.ا.ق.ت.) مصوب ١٣٤٧ قانونگذار صريحا بعضي از اشخاص را از انتخاب شدن به عضويت هيئت مديهر منع كرده است. به موجب ماده ١١١ قانون اخير الذكر: اشخاص ذيل نمي توانند به مديريت شركت انتخاب شوند:

- محجورين و كساني كه حكم ورشكستگي آنها صادرشده است.

- كساني كه به علت ارتكاب جنايت يا يكي از جنحه هاي ذيل به موجب حكم قطعي از حقوق اجتماعي كلا يا بعضا محروم شده باشند درمدت محروميت سرقت خيانت در امانت كلاهبرداري جنحه هايي كه به موجب قانون در حكم خيانت در امانت يا كلاهبرداري شناخته شده است. اختلاس تدليس تصرف غيرقانوني در اموال عمومي.

در زير مختصري درمورد اشخاص مذكور توضيحاتي داده مي شود.

- محجورين : ماده ١٢٠٧ قانون مدني صغار و اشخاص غيررشيد و مجانين را محجور اعلام نمود . و ايشان را از تصرف در اموال و حقوق مالي خود ممنوع كدره است.وقتي كه اشخاص مذكور از تصرف در اموال و حقوق مالي خود ممنوع باشند به طريق اولي اداره امور يا اموال ديگران را نيز نمي توانند عهده دار گردند. نكته قابل ذكر در اينجا اين است

كه آيا حكم مندرج دربند ١ ماده مذكور محجورين را هم در بر مي گيرد يا خير. بند مزبرو صراحت دادر به اينكه كساني كه حكم ورشكستگي آنها صادر شده ممنوع از عضويت در هيئت مديره هستند. آيا لازم است كه در مورد محجورين هم حكم حجر از دادگاه صادر شده باشد. به نظر مي رسد صيانت و حفظ حقوق بشر ايجاب مي كند كه اعلام حجر افراد به موجب حكم دادگاه صالح باشد مگر در مورد صغر بنابراين عزل مدير به لحاظ محجور بودن يا محجور شدن وي نيازمند اثبات حجر او در مراجع قضايي است.

- ورشكستگان : ورشكستگي از موانع اشتغال به امر تجارت و به طريق اولي تصدي اداره اور شركت مي باشد. اعلام ورشكستگي بايد به موجب حكم دادگاه صالح انجام گيرد.

- محكوم شدگان به بعضي از مجازات هاي كيفري : جرايم مذكور در بند ٢ ماده ١١١ مذكور منطبق با تقسيم بندي جرايم در قانون مجازات عمومي اصلاحي ١٣٥٢ مي باشد. در قانون مجازات اسلامي تقسيم بندي جرايم به جنحه و جنايت وجود ندارد. به موجب ماده ١٢ قانون مذكورك دادگاه مي تواند كسي را كه به علت ارتكاب جرم عمدي به تغزير يامجازات بازدارنده محكوم كرده است... مدتي از حقوق اجتماعي محروم ...نمايد قانونگذار در سال ١٣٧٧ طي يك ماده الحاقي به قانون فوق (تحت ماده ٦٢ مكرر) بطور كلي محكوميت قطعي كيفري در جرايم عمدي را (شرحي كه ذيلا درج مي گردد) موجب محروميت از حقوق اجتماعي ذكر كرده است . (كه پس از انقضاي مدت محروميت و نيز اجراي حكم ازآن رفع اثر مي گردد).

- محكومان به

قطع عضو در جرايم مشمول حد پنج سال پس از اجراي حكم.

- محكومان به شلاق در تجرايم مشمول حد يك سال پس از اجراي حكم.

- محكومان به حبس تعزيري بيش از سه سال دو سال پس از اجراي حكم. تبصره يك ماده مذكور حقوق اجتماعي را تعريف كرده و هشت مورد آن را به عنوان مثال ذكركدره است كه در بين آنها از عضويت د رهيئت مديره شركتهاي سهامي ذكري به ميان نيامده است . ولي با توجه به اينكه ژ(ل.ا.ق.ت.) درماده ١١١ محروميت از حقوق اجتماعي را در مورد عضو هيئت مديره شركت سهامي مانع عضويت او در هيئت مديره مي داند لاجرم كساني كه به موجب حكم قطعي دادگاه از حقوق اجتماعي محروم شده باشند درمدت محروميت حق پذيرفته شدن به عضويت د رهئت مديهر را ندارند. و چنانچه قبل از صدور حكم قطعي مدير هيئت مديره باشند مي بايد معزول گردند. حتي اگر هم به نظر دادگاه مديريت در شركت هاي سهامي از حقوق اجتماعي بشمار نرود.

به نظر مي رسد با توجه به ماده ١١١ مورد بحث يكي از مصاديق حقوق اجتماعي هم مديريت در شركت هاي سهامي است . علاوه بر ممنوعيت اشخاص فوق الذكر به عضويت در هيئت مديره شركت به موجب مقررات خاصي دارندگان بعضي از مشاغل و سمت ها حق مدير شدن درشركت هاي سهامي را ندارند. اصل يكصد و چهل و يكم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران عضويت در هيئت مديره يا مديريت عامل انواع مختلف شركت هاي خصوصي غير از شركت هاي تعاوني ادارات و موسسات را براي رئيس جمهور معاونان رئيس جمهور وزيران و كارمندان

دولت ممنوع كرده است. هم چنين به موجب بند ٣ مده ١٥ قانون دفاتر اسناد رسمي و كانون سردفتران مصوب ٢٥/٤/١٣٥٤ عضويت درهيئت مديره و مديريت عامل شركت هاي تجاري و بانكها و يا موسسات بيمه و موسسات دولتي و يا وابسته به دولت منافي شغل سردفتري و دفترياري اعلام شده است.

حال چنانچه عليرغم منع قانون اشخاص مذكور در فوق به عضويت هيئت مديره پذيرفته شوند يا آنكه مدير شكرت سهامي مشمول يكي از بندهاي فوق قرار گيرد تكليف چيست؟

تبصره ماده ١١١ (ل.ا.ق.ت.) راهكار فوق بوده و مقرر ميدارد: (دادگاه شهرستان به تقاضاي هر ذينفع حكم عزل هر مديري را كه برخلاف مفاد اين ماده انتخاب شود يا پس از انتخاب مشمول مفاد اين ماده گردد صادر خواهد كردو حكم دادگاه مزبور قطعي خواهد بود.)

قاعده مزبور كه در مورد محجورين و ورشكستگان و محرومين از حقوق اجتماعي به علت ارتكاب بعضي از جرايم مي باشد درمورد اشخاص ديگري هم كه به موجب مقررات خاص ممنوع از مديريت در شركت هاي سهامي مي باشند قابل اعمال خواهد بود.

ضمنا حكم ماده مذكور درمورد شخص حقيقي نماينده شخص حقوقي عضو هيئت مديره نيز لازم الرعايه خواهد بود.

اصل هشتاد و يكم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران دادن امتياز تشكيل شركت ها و موسسات در امورتجاري و صنعتي و كشاورزي و معادن و خدمات را به خارجيان مطلقا ممنوع اعلام نموده است.

به نظر يكي از استادان حقوق تجارت چون مدير بايد الزاما از شركاي شركت باشد با اطلاق اصل مذكور بالطبع خارجيان نمي توانند عضو هيئت مديره شركت سهامي در ايران گردند.

به نظر مي رسد اطلاق اصل مذكور راجع به

منع دادن امتياز تشكيل شركت به خارجيان است و صرف سهامدار شركتي بودن ويا عضو هيئت مديره شركت ايراني بودن مشمول ممنوعيت اصل مذكور نيست. چون سهامدار شركت ايراني بودن به معني دادن امتياز تشكيل شركت به خارجيان نيست.

در مورد اخير به نظر مي رسد كه هر گاه تمامي اعضاي هيئت مديره خارجي باشند اصل هشتاد و يكم از حاكم خواهد بود.

نكته مهم ديگر كه ما آن را از صفحه ١٢٩ كتاب قانون تجارت در نظم حقوقي كنوني نقل مي كنيم عبارتست از اينكه در دعوي عزل مدير شركت شركت نيز بايد طرف دعوي قرارگيرد . راي شعبه ٢٥ دادگاه عمومي تهران در دادنامه شماره ٢٧١- ٢٤/٣/٧٢ در اين باره چنين است نظر به اينكه خواسته خواهان بطور خلاصه اين است عزل خوانده (آقاي ... مدير شركت) از مديريت و عضويت د رهيئت مديره شركت سهامي خاص توليدي و صنعيت .. اقتضا داشت كه شركت مذكور نيز كه داراي شخصيت حقوقي مستقل بوده و به نظر دادگاه نيز ذينفع در دعوي است به دادرسي دعوت و فراخواهد مي شد. با اين ترتيب دعوي قابليت استماع را ندارد. قرار رد دعوي صادر و اعلام مي گردد...) قبلا گفته شد كه مديران شركت بايد از بين سهامداران انتخاب شوند (ماده ١٠٧ ل.ا.ق.ت.) اما قانونگذار صرف سهامدار بودن را كافي ندانسته و در ماده ١١٤ قانون مذكور چنين تكليف نموده كه : مديران بايد تعداد سهامي را كه اساسنامه شركت مقرر كرده است دارا باشند . اين تعداد سهام نبايد از تعداد سهامي كه به موجب اساسنامه جهت دادن راي در مجامع عمومي لازم است كمتر باشد. اين

سهام براي تضمين خساراتي است كه ممكن است از تقصيرات مديران منفردا يا مشتركا برشركت واردشود. سهام مذكور با اسم بوده و قابل انتقال نيست و مادام كه مديري مفاصا حساب دوره تصدي خود در شركت را دريافت نداشته است سهام مذكور در صندوق شركت به عنوان وثيقه باقي خواهد ماند. ازاين رو به سهام مذكور وثيقه مي گويند به موجب مقررات شركت سهامي در ق.ت. مصوب ١٣١١ نيز مديران مكلف بودند تعداد سهامي را كه اساسنامه مقرر مي داشت در صندوق شركت وديعه بگذارند تا چنانچه از اعمال آنها خسارتي به شركت وارد گردد از محل سهام مذكور جبران شود.

اما تعداد سهام وثيقه عملا نه در شركت هاي سهامي سابق به ميزاني بود كه در صورت ورود ضرر و خسارات به شركت جبران مافات از آن بشود نه طبق روال معمول شركت هاي سهامي فعلي چنين است.

امروزه تعداد سهام وثيقه عملا نه در شركت هاي سهامي سابق به ميزاني بود كه در صورت ورود ضرر و خسارات به شركت جبران مافات از آن بشود نه طبق روال معمول شركت هاي سهامي فعلي چنين است. امروزه عملا تعداد سهام وثيقه اي كه مديران بايد به صندوق شركت بسپارند به ميزاني نيست ك منظور قانونگذار را كه ماده ١١٤ (ل.ا.ق.ت.) براساس آن تنظيم گرديده تامين نمايد. هر چند كه در ماده مذكور حداقل تعداد سهام وثيقه را به ميزاني كه در مجامع عمومي جهت دادن راي لازم است. تعيين نموده ولي از آنجا كه معمولا به عنوان وثيقه منظور خواهد شد مگر آنكه در اساسنامه تعداد سهام وثيقه بيشتري تعيين شده باشد.

براي تامين نظر مقنن بهتر

است در اساسنامه شركت هاي سهامي تعداد سهام وثيقه لازم براي مديران به اندازه اي تعيين شود كه مدير خود را در منافع شركت ذينفع احساس كند. اين ارم موجب خواهد شد تا مدير با رغبت بيشتري وظايف خود را انجام داده و غبطه شركت را رعايت كند.

به طوري كه ظاهر صدر ماده ١١٤ مذكور مي رساند مديران بايد در زمان انتخاب شدن تعداد سهامي را كه در اساسنامه شركت مقرر شده دارا باشند والا نمي توانند به عضويت هيئت مديره درآيند ولي بلافاصله ماده ١١٥ (ل.ا.ق.ت.) به مديري كه داراي سهام كافي نيست فرصت يك ماهه مي دهد تا سهام لازم را تهيه نمايد. ماده مذكور دراين خصوص مقرر مي دارد: در صورتي كه مديري در هنگام انتخاب مالك تعداد سهام لازم به عنوان وثيقه نباشد و هم چنين در صورت انتقال قهري سهام مورد وثيقه و يا افزايش يافتن تعداد سهام لازم به عنوان وثيقه مدير بايد ظرف مدت يك ماه تعداد سهام لازم به عنوان وثيقه را تهيه و به صندوق شركت بسپارد و گرنه مستعفي محسوب خواهد شد. براساس ماده مذكور بعضي از حقوقدانان معتقدند كه اعضاي هيئت مديره را مي توان از غير سهامداران نيز انتخاب نمود ودليل آنان نيز اين است كه حكم ماده ١٠٧ (ل.ا.ق.ت.) راكه مقرر مي دارد اعضاي هيئت مديره بايد از بين صاحبان سهام انتخاب شوند بايد با توجه به ماده ١١٥ قانون مذكور تفسير كرد. براساس اين نظريه مديري كه خارج از سهامداران انتخاب شده با توجه به مجوز موضوع ماده اخير الذكر فرصت دارد كه سهام مورد نظر را تهيه كند.

ولي بايد توجه

داشت كه ماده ١١٥ مبين يك حكم خاص بوده وناظر به ماده ١١٤ يعني لزو داشتن سهام وثيقه است و علي الاصول اعضاي هئيت مديره بايد ازبين سهامداران شركت انتخاب شوند. وثيقه بون سهام مديران مانع بهره مندي سهامداران مزبور از امتيازاتي كه به سهام آنان تعلق مي گيرد نمي گردد مانند استفاده از سود سهام و داشتن حق راي. هم چنين اگر سهام مديري بيشتر از تعدا سهام وثيقه باشد همه سهام مزبور وثيقه نخواهد بود. بلكه آن تعداد كه براي وثيقه مديران لازم دانسته شده به عنوان وثيقه در صندوق شركت سپرده مي شود.

سهام وثيقه قابل نقل و انتقال نيست بعضي از استادان حقوق تجارت معتقدند كه مديران ممكن است سهام مزبور را حتي در موقعي كه درشركت وديعه است انتقال دهند. ولي انتقال مزبور تا زماني كه به مديران مفاصا داده نشده است تحقق پيدا نمي كند . بنابراين واگذاري سهام از طرف مديران به شرط آن كه مجمع نسبت به عمليات مديران مفاصا بدهد اشكالي ندارد.

سهام وثيقه تا زماني كه عضو هيئت مديره مفاصا حساب دوره تصدي خود را نگرفته آزاد نمي شود.

ماده ١١٦ (ل.ا.ق.ت.) در اين خصوص مقرر مي دارد: تصويب ترازنامه و حساب سود و زيان هر دوره مالي شركت به منزله مفاصا حساب مديران براي همان دوره مالي مي باشد و پس از تصويب ترازنامه و حساب و سود و زيان دوره مالي كه طي آن مدت مديريت مديران منقضي يا به هر نحو ديگري از آنان سلب شده است سهام مورد وثيقه اين گونه مديران خود بخود از قيد وثيقه آزاد خواهد شد.

معمولا مديران شركت هاي سهامي

براي رفع مسئوليت از خود ضمن تسليم ترازنامه و حساب سود و زيان شركت تقاضاي مقاصا نيز مي نمايند.

هر چند كه تصويب ترازنامه و حساب سود وزيان شركت توسط مجمع عمومي به منزله مفاصا هر يك از مديران شركت است ولي مفاصا مذكور آنها را زا مسئوليت مبري نمي كند. و در صورت اثبات تقصير مسئول جبران خسارت خواهند بود.

چون سهام وثيقه تضمين خسارات مديران است لذا سهام مذكور وثيقه كليه خسارات ناشي از تقصيرات تمام مديران مي باشد خواه يك نفر از ايشان مقصر باشد يا همه آنها.

شركت حق ندارد براي جبران خسارات ناشي از تقصير مديران راسا به فروش سهام وثيقه مبادرت ورزد بلكه بايد از طريق مراجع قضايي اقدام كند مگر آنكه وكالت در فروش داشته باشد. سهام وثيقه تا جبران كامل خسارات وارده بر شركت در وثيقه خواهد ماند و جبران قسمتي از خسارت موجب نمي شود سهام وثيقه به آن نسبت فك شود.

بازرسان شركت مكلفند نظارت كامل بر سهام وثيقه مديران داشته باشند و چنانچه تخلفي مشاهده كنند به مجمع عمومي سالانه گزارش نمايند. ماد ١١٧ (ل.ا.ق.ت.) در اين خصوص مقرر مي دارد: بازرس يا بازرسان شركت مكلفند هر گونه تخلفي از مقررات قانوني و اساسنامه شركت در مورد سهام وثيقه مشاهده كنند به مجمع عمومي عادي گزارش دهند . تا اينجا گفتيم كه اداره شركت سهامي به عهده اعضاي هيئت مديره است هيئت مديره اي كه ممكن است همه اعضاي آن اشخاص حقيقي يا حقوقي يا آميزه اي از هر دو آنها باشند و نيز گفتيم كه شخص حقوقي عضو هيئت مديره يك شخص حقيقي را به نمايندگي خود

در شركت معرفي مي نمايد.

اشخاص حقيقي در طول مدت مديريت خود ممكن است بنابه عللي سمت خود را در هيئت مديره از دست بدهند . مانند آنكه مستعفي شده يا آنكه با از دست دادن شرايط پيش بيني شده در قانون معزول گردند. يا آنكه فوت نمايند. البته اين فرضيات در مورد اشخاص حقوقي هم به نوع خصا خود مصداق مي يابد. چنانچه شخص حقوقي عضو هيئت مديره به دلايل قانوني منحل گردد در اين صورت نماينده او نيز سمت خود را در هيئت مديره از دست خواهد داد. يا آنكه شخص حقوقي عضو هيئت مديره از سمت مديري استعفا كند . بديهي است نماينده او نيز ديگر سمتي در هيئت مديره نخواهد داشت.

مسلما با استعفا يا فوت يا سلب شرايط از يك يا چند نفر ازمديران شركت هيئت مديره دچار خلا گرديده و چه بسا خلا مذكور موجب اختلال در روند اداره امور شركت شود. از اين رو قانونگذار به منظور احتراز از بروز اشكالات ناشي از خالي شدن جايگاه مديران شركت به موجب ماده ١١٢ (ل.ا.ق.ت.) چنين پيش بيني كرده است:

درصورتي كه براثر فوت يا استعفا يا سلب شرايط از يك يا چند نفر از مديران تعداد اعضاي هيئت مديره از حداقل مقرر در اين قانون كمتر شود اعضاي علي البدل به ترتيب مقرر در اساسنامه والا به ترتيب مقرر توسط مجمع عمومي جاي آنان راخواهند گرفت و در صورتي كه عضو علي البدل تعيين نشده باشد و يا تعداد اعضاي علي البدل كافي براي تصدي محل هاي خالي در هيئت مديره نباشد مديران باقيمانده باي بلافاصله مجمع عمومي عادي شركت را جهت

تكميل اعضاي هيئت مديره دعوت نمايند.

مستعفي شدن عضو هيئت مديره موضوع ماده ١١٥ (ل.ا.ق.ت.) را نيز بايد به موارد صدر ماده ١١٢ افزود و آن در مورد مديري كه هنگام انتخاب نكرده و به صندوق شركت توديع ننموده است چنين مديري مستعفي محسوب مي گردد.

منظور از سلب شرايط معزول شدن مدير به يكي از دلايل قانوني است كه بعضا موراد آن طي ماده ١١١ (ل.ا.ق.ت.) ذكر يا در مقررات ديگر پيش بيني شده است . مانند محجور شدن يا به استخدام رسمي دولت درآمدن يكي از اعضاي هيئت مديره.

لازم به ذكر است كه ماد ١١٢ قانون مذكور در بيان جايگزيني مديران متوفي مستعفي يا سلب شرايط مشعر است براينكه در صورتي كه تعداد اعضاي هيئت مديره از حداقل مقرر در اين قانون كمتر شود بايد نسبت به جايگزيني آنان اقدام گردد. قبلا گفتيم كه حداقل تعداد مديران در شركت هاي سهامي خاص ٣ نفر و در شركت هاي سهامي عام پنج نفر مي باشد. آيا منظور قانونگذار در ماده ١١٢ اين حداقلها سمت يا تعداد مديراني است كه در اساسنامه تعيين شده است . ظاهر ماده اشعار بر حداقل مقرر در قانون را دارد زيرا كه مي گويد: حداقل مقرر در اين قانون پذيرش ظاهر ماده مذكور ما را به بيراهه مي كشاند. فرضا اگر تعداد مديران شركت سهامي خاصي طبق اساسنامه ٧ نفر باشد. با توجه به ظاهر عبارت مندرج در ماده بدين شرح تعداد اعضاي هيئت مديره از حداقل مقرردر يان قانون كمتر شود. اگر تا ٤ نفر آنان به عللي از عضويت خارج گردند مديران باقيمانده كه سه نفر هستند (و برابر

حداقل مقرر قانون هستند) مي توانند امور شركت را اداره نمايند و نيازي به جايگزيني افراد خارج شده نمي باشد. ولي اگر نفر پنجم هم به عللي از گردونه مديريت خارج گردد و فقط دو نفر مدير باقي بمانند چون اين تعداد از حداقل مقرر در قانون كمتر است. اين هنگام است كه وضعيت هيئت مديره از نظر تعداد آنها مشمول مقررات ماده ١١٢ قرار مي گيرد و بايد محل هاي خالي هيئت مديره پر گردد.

پرواضح است كه واقعيت و نفس امر چنين نيست زيرا درست است كه قانونگذار حداقل اعضاي هيئت مديره را پيش بيني كرده است ولي منظور مقنن آن بوده كه اختيار اداره شركت سهامي خاص اقلا در دست يك گروه سه نفري باشد نه كمتر از آن.

نه مقررات شركت سهامي مندرج در ق.ت. مصوب ١٣١١ و نه لايحه اصلاح قانون تجارت مصوب ١٣٤٧ هيچ گاه اجازه نداده اند كه اعضاي هيئت مديره در يك شركت سهامي بين حداقل و حداكثرنوسان داشته باشد. عملا هم شركت هاي سهامي دراساسنامه خود تعداد مشخصي را براي عضويت در هيئت مديره تعيين مي كنند و طبق آن در مجامع عمومي اعضاي هيئت مديره انتخاب مي گردند.

از طرفي قبول كاهش اجباري مديران شركت و عدم جايگزيني آنان مغاير با اساسنامه شركت و خواست مجمع عمومي موسس مي باشد زيرا مجمع عمومي موسس مصوب هيئت مديره اي است كه تعداد اعضاي آن مشخص و تعيين شده است بنابراين در صورتي كه تعداد مذكور به عللي از ميزان تعيين شده در اساسنامه كمتر شود به منظور تامين نظر موسسان و نيز مرعي داشتن اساسنامه با راهكارهاي قانوني بايد

نسبت به تكميل نفرات اعضاي هيئت مديره اقدام گردد.

منظور از عضو يا اعضاي علي البدل در ماده ١١٢ (ل.ا.ق.ت.) كساني هستند كه در مجمع عمومي موسس يا مجامع عمومي عادي داوطلب عضويت در هيئت مديره شركت بوده اند ولي چون راي كمتري نسبت به پذيرفته شدگان مديريت آورده اند به عنوان عضو علي البدل انتخاب گرديده اند. معمولا تعداد اعضاي علي البدل و نيز نحوه انتخاب آنان در اساسنامه شركت پيش بيني مي گردد و با توجه به عبارت والا به ترتيب مقرر توسط مجمع عمومي مذكور در ماده ١١٢ مجمع عمومي هم مي تواند درموقع انتخاب اعضاي اصلي هيئت مديره يك يا چند نفري را به عنوان علي البدل انتخاب نمايد.

معمولا اعضاي علي البدل در مورد اداره شركت در دو هنگام داراي نقش مي باشند يكي در مواقعي كه يك يا چند نفر از مديران براي مدت محدودي به علت ماموريت يا بيماري نظائر آن در معذوريت بسر مي برند و نمي توانند در جلسات هيئت مديره موقتا حضور يابند كه در اين صورت عضو يا اعضاي علي البدل به جاي آنها در جلسات مذكور شركت مي كنند .ديگر موارد مذكور در ماده ١١٢ مي باشد كه در اين صورت نقش علي البدل از چهره آنها زدوده مي شود و تا پايان دوره مديريت باقيمانده عضو يا اعضاي خارج شده داراي سمت مديري در هيئت مديره مي باشند وبعبارت ديگر مدت مديريت اصلي افراد مذكور بقيه مدت مديريت مدير يا مديراني است كه به جاي آنها انتخاب گرديده اند.

علي البدل هايي كه بدين ترتيب رسما به عضويت هيئت مديره درمي آيند با اعلام قبولي

كار خود را در هيئت مديره آغاز مي كنند و مراتب مذكور نيز به اداره كل ثبت شركت ها اعلام مي گردد.

مستنبط از قسمت اخير ماده ١١٠ (ل.ا.ق.ت.) كه به موجب آن شخص حقوقي عضو هيئت مديره مي تواند نماينده خود را عزل كند به شرط آنكه درهمان موقع جانشين او را كتبا به شركت معرفي نمايد و گرنه غايب محسوب مي شود به نظر مي رسد چنانچه نماينده شخص حقوقي در جلسه حاضر گردد. مگر آنكه شخص حقوقي كتبا اين اجازه را به عضو علي البدل بدهد . به طريق اولي در صورت استعفا شخصي حقوقي يا فوت ياعزل يا حجر نماينده شخص حقوقي عضو علي البدل نمي تواند جايگزين او گردد مگر در موارد استثنايي كه علي البدل شخص حقوقي يا نماينده او نيز قبلا انتخاب شده باشد.

طبق قسمت اخير ماده ١١٢ در صورتيكه عضو علي البدل تعيين نشده باشد ويا تعداد اعضاي علي البدل براي تصدي محل هاي خالي در هيئت مديره كافي نباشد مديران باقيمانده بايد بلافاصله مجمع عمومي عادي شركت براي تكميل اعضاي هيئت مديره دعوت نمايند.

لازم به يادآوري است كه دعوت مجمع عمومي توسط مديران با قيمانده مذكور به هرتعداد كه باشند حتي اگر يك نفر باشد قانوني و رسمي بوده و به هر حال بدليل عدم رعايت ضوابط مربوط به تشكيل جلسات هيئت مديره و نحوه اتخاذ تصميم هيچكس نمي تواند متعرض آن گردد. مجمع عمومي كه طبق اين ماده تشكيل مي گردد از مصاديق مجمع عمومي عادي به طور فوق العاده موضوع ماده ٩٢ (ل.ا.ق.ت.) مي بايد در صورتيكه اعضاي باقيمانده هيئت مديره نيز از دعوت مجمع

عمومي فوق الذكر خوداري كند قانونگذار ترتيب دعوت مجمع عمومي عادي را جهت تعيين بقيه اعضاي هيئت مديره پيش بيني كرده است.

ماده ١١٣ (ل.ا.ق.ت.) در اين خصوص مقرر مي دارد: (در مورد ماده ١١٢ هر گاه هيئت مديره كسب مورد از دعوت مجمع عمومي براي انتخاب مديري كه سمت او بلاتصدي مانده خوداري كند هر ذينفع حق دارد از بازرس يا بازرسان شركت بخواهد كه به دعوت مجمع عمومي عادي جهت تكميل عده مديران با رعايت تشريفات لازم اقدام كنند و بازرس يا بازرسان موكلف به انجام چنين درخواستي مي باشند.

در مواردي هم كه همه اعضاي هيئت مديره فوت يا استعفا كرده و يا شرايطي مديريت را از دست بدهند هر ذينفعي حق دارد طبق ماده اخير الذكر از بازرس يا بازرسان از مجمع عمومي عادي صاحبان سهام دعوت كند واگر بازرسان هم امتناع بورزند سهامداراني كه مالك حداقل يك پنجم سهام شركت هستند حق دارند سهامداران جهت مجمع عمومي دعوت كنند (ماده ٩٥(ل.ا.ق.ت.)).

17- طرز كار شركت سهامي

1- ارگان تصميم گيرنده شركت سهامي

طرز كار شركت سهامي - ارگان تصميم گيرنده شركت سهامي ارگان تصميم گيرنده مجامع سهامداران هستند كه از اجتماع صاحبان سهام تشكيل مي شود. اين مجامع عبارتند از: مجمع عمومي موسس مجمع عمومي عادي و مجمع عمومي فوق العاده. نظر به اينكه مجمع عمومي موسس قبلا مورد بحث قرار گرفته است لذا ذيلا به مطالعه دو مجمع ديگر مي پردازيم.

2- مسئوليت مدني و جزائي ارگان تصميم گيرنده

طرز كار شركت سهامي - مسئوليت مدني و جزائي ارگان تصميم گيرنده مسئوليت مدني

بايد گفت كه مجمع عمومي عادي يا فوق العاده شركت سهامي ممكن است بدون رعايت مقررات قانوني تصميماتي اتخاذ كند كه بنا به تقاضاي هر ذينفع (سهامدار زيان ديده طلبكار صاحب سهم انتفاعي كه در سود يا مزاياي متعلقه به وي لطمه وارد شده و نيز خود شركت در صورت متضرر شدن از اين تصميمات ) دادگاه حكم بطلان تصميمات مذكور را صادر مي نمايد لكن مديران و بازرسان و سهامداران شركت نمي توانند در مقابل اشخاص ثالث به اين بطلان استناد كنند (ماده ٢٧٠ ل.ا.ق.ت).

اشخاص ثالث مي توانند پس از قطعيت حكم بطلان صادره از كساني كه مسئول بطلان بوده اند خسارات وارده را اخذ نمايند.

از نظر اعتبار قضيه محكوم بها طبق اصل كلي حكم بطلان صادره بين طرفين از اعتبار قانوني (به طور مطلق) برخوردار است. ولي به لحاظ اينكه ممكن است حكم بطلان در اثر تباني سهامداران ويا مديران شركت سهامي صادرگردد قانونگذار در جهت تقويت اعتبار شركت هاي سهامي به اشخاص ذينفع حق داده تا عليه كساني كه مسئول بطلان بوده اند دعوي مسئوليت اقامه نمايند.

ضمنا كساني كه به صاحبان سهام واشخاص ثالث در اثر بطلان خساراتي

وارد كرده باشند مسئوليت تضامني خواهند داشت.

راجع به تغييرات دراساسنامه در صورتي كه مجمع عمومي تابعيت شركت را تغييردهد ويا با اكثريت (نه به اتفاق آرا) تعهدات صاحبان سهام را افزايش دهد چون بر خلاف ماده ٩٤ (ل.ا.ق.ت) مي باشد لذا تصميم متخذه در اين مورد باطل خواهد بود.

درمورد انحلال شركت قبل از موعد در صورتي كه پس ازتاسيس سرمايه شركتهاي مزبور (شركت سهامي عام ٠٠٠/٠٠٠//٥ ريال و شركت سهامي خاص ٠٠٠/٠٠٠/١ ريال ) به هر علت از حداقل مذكور كمتر شود شركت مكلف است ظرف يك سال نسبت به افزايش سرمايه تا ميزان حداقل مقرر اقدام كند و يا نوع شركت را تغيير دهد و گرنه هر ذينفع حق دارد انحلال شركت را از دادگاه صلاحيتدار درخواست نمايد. مسئوليت جزائي

اگر هيئت رئيسه هر مجمع عمومي از تنظيم صورت جلسه اي توسط منشي از مذاكرات و تصميمات مجمع عمومي كه به امضاي هيئت رئيسه نيز رسيده باشد خودداري نمايد به جزاي نقدي از ٠٠٠/٢٠ ريال تا ٠٠٠/٢٠٠ ريال محكوم خواهد شد.

مطابق ماده ٢٥٣ و ٢٥٧ ناظر به ماده ٢٥٥ (ل.ا.ق.ت) هر كس با خدعه و نيرنگ خود را دارنده سهم يا قطعات سهم معرفي كند و به اين طريق در اخذ راي در مجمع عمومي صاحبان سهام شركت نمايد به حبس تاديبي از ٣ ماه تا يك سال يا به جزاي نقدي از ٠٠٠/٢٠ ريال تا ٠٠٠/٢٠٠ ريال يا به هر دو مجازات محكوم خواهد شد.

بند ٣ از ماده ٢٤٣ (ل.ا.ق.ت) هر كس را كه از اعلام مطالب مندرج در ماده ١٠٦ (ل.ا.ق.ت) و يا ساير موارد مقرر در قانون كه بايد به مرجع ثبت

شركتها اعلام گردد بعضا يا كلا خودداري كند و يا مطالب خلاف واقع به مرجع مذكور اعلام دارد به حبس تاديبي از ٣ ماه تا ٢ سال يا به جزاي نقدي از ٠٠٠/٢٠ ريال تا ٠٠٠/٢٠٠ ريال يا به هر دو مجازات محكوم مي نمايد. ارگان اداره كننده

شركتهاي سهامي عام و خاص به وسيله هيئت مديره اي كه از بين سهامداران انتخاب شده و كلا يا بعضا قابل عزل مي باشند اداره مي شود عده اعضاي هيئت مديره در شركت سهامي عام حداقل ٥ نفر و درشركت سهامي خاص نبايد از ٣ نفر كمتر باشد (مواد ١٠٧ و ٣ ل.ا.ق.ت). اول - انتخاب و عزل مديران

به هنگام تاسيس شركت مجمع عمومي موسس اولين مديران شركت را انتخاب مي نمايد و مدت مديريت آنان كه در هر حال نبايد از دو سال تجاوز كند در اساسنامه تعيين مي شود در طول حيات شركت هيئت مديره از ميان سهامداران شركت و توسط مجمع عمومي عادي با اكثريت نسبي انتخاب مي شود و مجمع مزبور مي تواند در تصميمات بعدي خود هيئت مديره را كلا ويا بعضا عزل كند براي انتخاب مديران تعداد آراي هر راي دهنده در عدد مديراني كه بايد انتخاب شوند ضرب مي شود و بدين ترتيب هر سهامدار راي دهنده مي تواند يك يا چند نفري را كه مايل باشد انتخاب نمايد. ضمنا صورت جلسه مجمع عمومي در مورد انتخاب مديران بايد جهت ثبت به مرجع ثبت شركتها ارسال گردد (مواد ٨٨ و ١٠٦ و ١٠٧ و ١٠٨ و ١٠٩ ل.ا.ق.ت).

مطابق ماده ١١١ (ل.ا.ق.ت) اشخاص ذيل نمي توانند به مديريت شركت انتخاب شوند: افراد

محجور افراد ورشكسته (تاجر ورشكسته) محكومين جزائي (كساني كه به علت ارتكاب جنايت يا يكي از جنحه ها به موجب حكم قطعي از حقوق اجتماعي كلا يا بعضا محروم شده باشند) ونيز كساني كه در امور دولتي و دفاتر اسناد رسمي برابر اصل ١٤١ قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران داراي مشاغلي هستند.

دادگاه عمومي بنا به تقاضاي هر ذينفع حكم عزل هر مديري را كه بر خلاف ماده ١١١ (ل.ا.ق.ت) انتخاب شود صادر خواهد نمود و حكم دادگاه موصوف قطعي خواهد بود.

ماده ١٢٦ (ل.ا.ق.ت) مقرر مي دارد كه علاوه بر اشخاص مندرج در ماده ١١١ افرادي كه مديريت عاملي بيش از يك شركت را دارا باشند نيز نمي توانند به عنوان مدير عامل شركت انتخاب شوند.

اعضاي هيئت مديره ممكن است از اشخاص حقيقي يا حقوقي باشد. شخص حقوقي بايد يك نفر را به نمايندگي خود جهت انجام وظايف مديريت به شركت معرفي نمايد. مسئوليت مدني و جزائي نماينده شخص حقوقي و مديره همانند مسئوليت مديران طبيعي مي باشد ولي از جهت مسئوليت مدني با شخص حقوقي كه او را به نمايندگي تعيين و معرفي نموده است مسئوليت تضامني خواهد داشت (ماده ١١٠ ل.ا.ق.ت).

مديران شركت نمي توانند از بابت عزل خود از مديريت شركت تقاضاي ضرر و زيان بنمايند مگر اينكه عزل آنان درنتيجه سو استفاده از حق صورت گرفته باشد.

با مداقه در ماده ١١٢ به بعد (ل.ا.ق.ت) براي استعفاي مديران منع قانوني وجود ندارد. اما اگر مديري با قصد اضرار به شركت يا بي موقع استعفا دهد ممكن است مرتكب تقصير جرمي ياتقصير عمدي شده و به جبران ضرر و زيان وارده به شركت محكوم شود.

مديران

بايد از بين سهامداران انتخاب شوند و داراي تعداد سهامي باشند كه در اساسنامه شركت مقرر شده است. اين تعداد سهام نبايد از تعداد سهامي كه به موجب اساسنامه جهت دادن راي در مجامع عمومي لازم است كمتر باشد و نيز براي جبران خسارات احتمالي از سوي مديران مطابق ماده ١١٤ (ل.ا.ق.ت) بايد تعدادي سهام با نام و غير قابل انتقال به عنوان وثيقه به صندوق شركت بسپارد تعداد سهام مورد وثيقه براي هر يك از مديران بايد به ميزاني باشد كه خسارات مورد بحث را جبران نمايد.

هر مديري مي تواند سهام مورد وثيقه خود را پس از پايان دوره مديريتش از صندوق آزاد نمايد. پس از انتخاب هيئت مديره از طرف مجمع عمومي عادي برابر ماده ١١٩ (ل.ا.ق.ت) هيئت مزبور اولين جلسه خود را تشكيل مي دهد و از بين خود يك رئيس ويا نايب رئيس تعيين مي كند.

هيئت مديره مكلف است لااقل يك نفر شخص حقيقي را به عنوان مدير عامل شركت انتخاب نمايد و مدت تصدي شخص اخير در صورتي كه عضو هيئت مديره باشد نبايد از مدت عضويت او در هيئت مديره بيشتر باشد.

وقتي كه مدير عامل از ميان اعضاي هيئت مديره انتخاب مي شود الزاما سهامدار شركت نيز مي باشد ولي از مفهوم مخالف ماده ١٢٤ (ل.ا.ق.ت) اين طور استنباط مي شود كه مديرعامل مي تواند از خارج از اعضاي هيئت مديره نيز انتخاب شود.

آيا هيئت مديره شركت مي تواند خارج از اعضاي خود يك نفر شخص طبيعي را كه حتي سهامدار همان شركت هم نباشد به آن سمت انتخاب نمايد؟

به نظر مي رسد اصلح است براي جلب اعتماد مردم

به سرمايه گذاري در شركتهاي سهامي و براي حسن اداره شركت مدير عامل از ميان سهامداران انتخاب شود تا خود در نفع و ضرر شركت سهيم باشد و در صورت ارتكاب تقصير يا سو استفاده از اختيارات سهام وثيقه براي جبران خسارات احتمالي وارده به شركت و سهامدار و شخص ثالث ذينفع در صندوق شركت داشته باشد. دوم - اختيارات مديران و محدوديت آن ١- قلمرو اختيارات مديران

ماده ١١٨ (ل.ا.ق.ت) در تعيين قلمرو اختيارات مديران مقرر مي دارد: (جز درباره موضوعي كه به موجب مقررات اين قانون اخذ تصميم و اقدام درباره آنها در صلاحيت خاص مجامع عمومي است مديران شركت داراي كليه اختيارات لازم براي اداره امور شركت مي باشند مشروط بر آنكه تصميمات واقدامات آنها در حدود موضوع شركت باشد. محدود كردن اختيارات مديران در اساسنامه يا به موجب تصميمات مجامع عمومي فقط از لحاظ روابط بين مديران و صاحبان سهام معتبر بوده درمقابل اشخاص ثالث باطل و كان لم يكن است.)

اين اختيارات شامل موارد زير مي باشند: انجام عمليات شركت تعيين و انتخاب و عزل نماينده و وكيل با حق وكالت در توكيل اقدام به هرگونه معاملات منقول و غير منقول انعقاد هر گونه قرارداد اجاره رهن دارائي شركت و قبول رهن مشتريان دادن هر گونه رسيد و مفاصا كشيدن و امضا و ظهر نويسي چك ها و بروا و سفته ها انجام تشريفات گمركي... ٢- محدوديت اختيارات مديران

مواد ١١٨ و ١٢٩ به بعد (ل.ا.ق.ت) در موارد زير اختيارات تامه مديران را محدود نموده است:

مديران حق ندارند درباره موضوعي كه به موجب مقررات قانون تجارت اخذ تصميم و اقدام درباره آنها در

صلاحيت خاص مجامع عمومي است ( انتخاب هيئت رئيسه براي مجامع تصويب ترازنامه ساليانه و حساب سود و زيان تعيين روزنامه كثيرالانتشارتعيين حق الزحمه مديران و بازرسان و تعيين جانشينان در خاتمه مدت آن و ...) اقدام واتخاذ تصميم بنمايد.

مديران نمي توانند در خارج از موضوع شركت معامله و يا اقدام نمايند زيرا بر خلاف هدف شركت بوده عليه منافع عمومي شركت مي باشد.

اعضاي هيئت مديره و مدير عامل شركت حق ندارند بدون اجازه هيئت مديره بطور مستقيم يا غيرمستقيم در معاملاتي كه با شركت يا به حساب شركت مي شود طرف معامله واقع ويا سهيم شوند (ماده ١٢٩ ل.ا.ق.ت).

اعضاي هيئت مديره ومدير عامل (به استثناي اشخاص حقوقي) از تحصيل هر گونه وام يا اعتبار از شركت ممنوع مي باشند و ضمنا شركت نمي تواند ديون مديران مزبور را در مقابل ثالث تعهد و يا تضمين نمايد. اين گونه عمليات به خودي خود باطل محسوب مي شود .

مديران و مدير عامل حق ندارند معاملاتي نظير معاملات شركت كه متضمن رقابت با عمليات شركت محسوب شود انجام دهند . در صورتي تخلف مسئول جبران ضرر وارده به شركت اعم از ورود خسارت يا تفويت منفعت خواهند بود. (ماده ١٣٢ ل.ا.ق.ت). سوم - الزامات قانوني مديران ١- هيئت مديره مكلف است در اولين جلسه خود يك رئيس و يك نايب رئيس از اشخاص حقيقي كه مدت رياست آنها نبايد بيشتر از مدت عضويت در هيئت مديره باشد براي هيئت مديره انتخاب نمايند. درهر حال مدت مديريت مديران از دو سال تجاوز نخواهد كرد و انتخاب مجدد آنان بلامانع مي باشد. ٢- رئيس هيئت مديره علاوه بر دعوت

واداره جلسات هيئت مديره مكلف است مجامع عمومي سهامداران (اعم از عادي و فوق العاده و مجمع خاص) را در موارد زير كه هيئت مديره ملزم به دعوت كردن آنها مي باشد فراخواند:

مجمع عمومي عادي ساليانه شركت.

دعوت مجمع عمومي عادي يا فوق العاده بنا به درخواست سهامداراني كه اقلا ٥/١ سهام شركت را مالك مي باشند.

دعوت مجمع عمومي عادي به طور فوق العاده در مواقع مقتضي.

دعوت مجمع عمومي فوق العاده در موارد تغيير در اساسنامه كاهش و افزايش سرمايه شركت انحلال شركت قبل از موعد يا تغيير نوع شركت زيانهاي وارده به شركت حداقل به ميزان نصف سرمايه شركت. مجامع عمومي توسط رئيس هيئت مديره و در غياب او توسط جانشين او افتتاح خواهد گرديد (مستفاد از مواد ٨٣ و ٩١ و ٩٢ . ٩٥ و ١٠١و ١٠٢ و ١٣٨ و ١٤١ و ١٢٠ ل.ا.ق.ت). ٣- رئيس هئيت مديره در مواردي كه مجمع عمومي (اعم از عادي و فوق العاده ) نتواد درباره موضوعات مطروحه در دستور جمعي اتخاذ تصميم نمايد اعلام تنفس نموده و تاريخ جلسه بعدي را كه نبايد بيش از دو هفته باشد تعيين مي نمايد (مستفاد از ماده ١٠٤ ل.ا.ق.ت). ٤- در زمان انتخاب مديران و بازرس يا بازرسان تصويب ترازنامه كاهش يا افزايش سرمايه و هر نوع تغييرات در اساسنامه و انحلال شركت و نحوه تصفيه آن بايد يك نسخه از صورتجلسه مجمع عمومي يا هيئت مديره توسط رئيس هيئت مزبور يا ساير مديران به مرجع ثبت شركتها ارسال گردد (ماده ١٠٦ ل.ا.ق.ت). ٥- براي تشكيل جلسات هيئت مديره حضور بيش ازنصف اعضاي هيئت مديره الزامي است. ٦- هيئت مديره

موظف است در هر سال مالي ٢٠/١ يا ٥ درصد از سود خالص شركت را به عنوان اندوخته قانوني كسر نمايد اما اگر اندوخته قانوني به ١٠/١ سرمايه شركت رسيده كسر كردن آن اختياري خواهد بود و در صورتي كه سرمايه شركت افزايش داده شود وضع ٢٠/١ مذكور تا هنگامي كه اندوخته قانوني كه به ١٠/١ سرمايه بالغ گردد ادامه خواهد يافت. ٧- براي هر يك از جلسات هيئت مديره بايد صورت جلسه اي كه اسامي مديران حاضر يا غايب در جلسه وخلاصه اي از مذاكرات و تصميمات متخذه با قيد تاريخ در آن ذكر شده تنظيم و حداقل به امضاي اكثريت مديران حاضر در جلسه برسد. ٨- پيشنهاد هيئت مديره درمورد افزايش يا كاهش سرمايه بايد متضمن توجيه لزوم افزايش يا كاهش سرمايه و نيز شامل گزارشي درباره امور شركت از ابتداي سال مالي در جريان و اگر تا آن موقع مجمع عمومي عادي نسبت به حسابهاي سال مالي قبل تصميم نگرفته باشد حاكي از وضع شركت از اول سال مالي قبل باشد. چهارم - مسئوليت مدني و جزائي مديران

در مورد مسئوليت مدني مديران ماده ٢٧٠ (ل.ا.ق.ت) مقرر مي دارد : (اگر عمليات يا تصميمات ارگان مديريت (شامل هيئت مديره و مدير عامل ) بر خلاف مقررات قانون و يا اساسنامه باشد هر ذينفع مي تواند از دادگاه ذيصلاح صدور حكم بطلان وطرح دعوي عليه تصميمات را حسب در خواست نمايد.)

قانون اصلاحي تجارت مسئوليت فردي - اشتراكي - تضامني مديران را به شرح زير پيش بيني نموده است: اولا - در صورتي كه شركت ورشكسته شود يا پيش از انحلال دادگاه صلاحيتدار مي تواند

به تقاضاي هر ذينفع هر يك از مديران ويا مدير عاملي را كه ورشكستگي شركت يا كافي نبودن دارايي شركت به نحوي از انحا معلول تخلفات او بوده است منفردا يا متضامنا يه تاديه آن قسمت از ديوني كه پرداخت آن از دارائي شركت ممكن نيست محكوم نمايد (ماده ١٤٣ ل.ا.ق.ت) . ثانيا -در صورت صدرو حكم قطعي بطلان عمليات و تصميمات شركت اگر مديران مسئول بطلان باشند متضامنا مسئول جبران ضرر و زياني خواهند بود كه در اثر بطلان مزبور به سهامداران و اشخاص ثالث ذينفع وارد شده است (ماده ٢٧٣ ل.ا.ق.ت). ثالثا - مديران (هيئت مديره و مدير عامل ) نسبت به تخلف از مقررات قانوني يا اساسنامه شركت و يا مصوبات مجمع عمومي (عادي يا فوق العاده) در مقابل شركت و اشخاص ثالث بر حسب مورد منفردا يا مشتركا مسئول مي باشند و دادگاه حدود مسئوليت هر يك از مديران مزبور را جهت جبران ضرر و زيان وارده به متضرر تعيين خواهد نمود (ماده ١٤٢ ل.ا.ق.ت) رابعا - مسئوليت انفرادي هر مديري كه معاملاتي نظير معاملات شركت انجام دهد كه متضمن رقابت با عمليات شركت باشد در ماده ١٣٣ (ل.ا.ق.ت) پيش بيني شده است. خامسا - مسئوليت تضامني مديران در زماني كه بر اثر انجام معامله به شركت خسارتي وارد شود درماده ١٣٠ (ل.ا.ق.ت) پيش بيني شده است. سادسا - شخص يا اشخاصي كه مجموع سهام آنان حداقل يك پنجم مجموع سهام شركت باشد حق دارند درصورت احراز تخلف يا تقصير مديران (هيئت مديره و مدير عامل ) به نام و از طرف شركت و به هزينه خود عليه تمام يا بعضي

از مديران مزبور اقامه دعوي مسئوليت نموده جبران كليه خسارات وارده به شركت را از آنها مطالبه كنند (ماده ٢٧٦ ل.ا.ق.ت). در مورد مسئوليت جزائي مديران بايد به مقررات خاص قانون اصلاحي تجارت اشاره اي نمائيم: عدم دعوت مجمع و عدم تنظيم اسناد:

اگر رئيس و اعضاي هيئت مديره شركت سهامي حداكثر تا ٦ ماه پس از پايان هر سال مالي مجمع عمومي عادي سهامداران را دعوت نكنند به حبس از ٢ تا ٦ ماه يا به جزاي نقدي از ٠٠٠/١٠ ريال تا ٠٠٠/٢٠٠ ريال يا به هر دو مجازات محكوم خواهند شد (ماده ٢٤٥ ل.ا.ق.ت). عدم تنظيم صورت حاضرين درمجمع :

كه در اين صورت رئيس واعضاي هيئت مديره به جزاي نقدي از ٠٠٠/٢٠ ريال محكوم خواهند شد (ماده ٢٥٥ ل.ا.ق.ت). جلوگيري از حضور سهامدار درمجامع عمومي و عدم رعايت حق راي :

كه در صورت انجام اين كار توسط هر يك از مديران (اعضاي هيئت مديره مدير عامل) شركت سهامي به حبس تاديبي از ٣ ماه تا يك سال يا به جزاي نقدي از ٠٠٠/٢٠ ريال تا ٠٠٠/٢٠٠ ريال يا به هر دو مجازات محكوم خواهند شد (مستنبط از ماده ٢٥٣ و ٢٥٧ ناظربه ماده ٢٥٥ ل.ا.ق.ت). تقسيم سود موهوم :

هر گاه رئيس و اعضاي هيئت مديره و مدير عامل شركت بدون صورت دارائي و ترازنامه يا به استناده صورت دارائي و ترازنامه مزور منافع موهومي را بين صاحبان سهام تقسيم نمايند و يا ترازنامه غير واقع به منظور پنهان داشتن وضعيت واقعي شركت به سهامداران رائه يا منتشر كرده باشند به حبس تاديبي از يك سال تا سه سال محكوم خواهند شد (مستفاد از بند

١ و ٢ ماده ٢٥٨ ل.ا.ق.ت). استفاده خلاف از اموال واعتبارات شركت:

كه در اين صورت رئيس واعضاي هيئت مديره و مدير عامل شركت به حبس تاديبي از يك سال تا سه سال محكوم خواهند شد (مستفاد از بند ٣ و ٤ ماده ٢٥٨ ل.ا.ق.ت). در صورت سلب حق تقدم به هنگام افزايش سرمايه و دادن اطلاعات نادرست:

توسط رئيس و اعضاي هيئت مديره و مديرعامل هر شركت سهامي به جزاي نقدي از ٠٠٠/٢٠ ريال تا ٠٠٠/٢٠٠ ريال محكوم خواهند شد. در صورتي كه مديران مذكور عالما مبادرت به اين كار نمايند به حبس از شش ماه تا سه سال يا به جزاي نقدي از ٠٠٠/١٠٠ ريال تا ٠٠٠/٠٠٠/١ ريال يا به هر دو مجازات محكوم خواهند شد (بند ١ از ماده ٢٦٢ و ماده ٢٦٣ ). عدم رعايت مقررات راجع به كاهش سرمايه :

توسط رئيس و اعضاي هيئت مديره هر شركت سهامي منجر به جزاي نقدي از ٠٠٠/٢٠ ريال تا ٠٠٠/٢٠٠ ريال محكوميت خواهد شد (ماده ٢٦٤ ل.ا.ق.ت). با از ميان رفتن بيش از نصف سرمايه:

رئيس هيئت مديره هر شركت سهامي بايد حداكثر تا دو ماه مجمع عمومي فوق العاده سهامداران را دعوت نمايند تا موضوع انحلال يا بقاي شركت مور

3- مجمع عمومي فوق العاده

طرز كار شركت سهامي - مجمع عمومي فوق العاده ١- حد نصاب براي تشكيل مجمع و اتخاذ تصميم

مجمع عمومي فوق العاده با حداقل دارندگان بيش از يك دوم سهامي كه حق راي دارند يا نمايندگان آنها در جلسه رسميت خواهد داشت. اگر اين حد نصاب دراولين دعوت حاصل نشود مجمع براي مرتبه دوم دعوت خواهند شد و حد نصاب در اين مجمع با حضور

بيش از يك سوم سهام صاحبان سهام با حق راي شركت است مشروط بر آنكه در دعوت دوم نتيجه دعوت اول ذكر شده باشد . تصميمات مجمع عمومي فوق العاده با شركت دو سوم آرا صاحبان سهام حاضر در جلسه معتبر خواهد بود (مواد ٨٤ و ٨٥ ل.ا.ق.ت). ٢- وظايف واختيارات مجمع عمومي فوق العاده

وظايف مجمع عبارت است از:

افزايش سرمايه

كاهش سرمايه

تغييرات اساسنامه

انحلال شركت قبل از موعد و يا تغيير نوع شركت. اولا - افزايش سرمايه:

حدود اختيارات مجمع عمومي فوق العاده درمورد افزايش سرمايه: افزايش از نظر حقوقي وقتي صورت مي گيرد كه سرمايه شركت تماما تاديه شده باشد كه اين افزايش به چهار صورت تحقق مي يابد:

افزايش سرمايه از طريق پرداخت مبلغ اسمي سهم به نقد .

به وسيله تبديل سود تقسيم نشده يا اندوخته يا عوايد حاصله از اضافه ارزش سهام به سرمايه شركت.

به صورت تبديل مطالبات نقدي حال شده اشخاص از شركت به سهام جديد.

بالاخره با تبديل اوراق قرضه به سهام .

مجمع عمومي فوق العاده مي تواند به هيئت مديره اختيار دهد كه در ظرف مدت معيني كه از ٥ سال تجاوز ننمايد سرمايه شركت را تا ميزان مبلغ معيني به يكي از طرق مندرج در ماده ١٥٩ (ل.ا.ق.ت) افزايش دهد (مواد ١٦١ و ١٦٢ ل.ا.ق.ت) اين تفويض اختيار به هيئت مديره به طور استثنا است زيرا افزايش سرمايه در صلاحيت اصلي مجمع عمومي فوق العاده مي باشد. ١- افزايش سرمايه از طريق پرداخت مبلغ اسمي سهم به نقد :

شركت سهامي براي ادامه كار و فعاليت تجاري خود از طريق فراهم ساختن سرمايه ضروري مبادرت به انتشار سهام جديد عادي مي نمايد و چنين

اقدامي در صورتي نتيجه بخش خواهد بود كه شركت از اعتبار كافي برخوردار باشد والا اگر شركت متحمل زيان شد و ذخائر خود را نيز مصرف كرده باشد اصلح است كه به عوض سهام عادي جديد مبادرت به صدور سهام ممتازه و يا اوراق قرضه بنمايد.

بديهي است اگر شركت اطمينان از فروش سهام عادي جديد خود داشته باشد دراين صورت نه امتيازي به سهامداران جديد خود مي دهد و نه بار مالي پرداخت بهره اوراق قرضه را در مواعد معين تحمل مي نمايد.

ارزش اسمي سهام جديد كه منتشر مي گردد بايد مساوي با بهاي اسمي سهام قديم باشد زيرا برابر ماده ٣٢ (ل.ا.ق.ت) مبلغ اسمي سهام و همچنين قطعات سهام در صورت تجزيه بايد متساوي باشد . بدين ترتيب ارزش اسمي كليه سهام شركت در طول مدت حياتشركت چه در صورت تجزيه سهام به قطعات بايد متساوي باشد.

منظور از اضافه ارزش هر سهم كه د ر ماده ١٦٠ (ل.ا.ق.ت) اشاره گرديده مبلغي علاوه بر مبلغ اسمي هر سهم است كه شركت مي تواند به مناسبت افزايش از پذيره نويسان مطالبه نمايد وعلت چنين مطالبه اي هم اين است كه سهامداران قديم شركت متضرر نشوند.

در مورد پاسخ به اين سئوال كه آيا جمع اضافه ارزشهاي دريافتي شركت از پذيره نويسان جزو سرمايه شركت محسوب مي شو و يا م توان آنها را در رديف منافع محول نموده و مي گويد : شركت مي تواند از عوايد حاصله از اضافه ارزش سهام فروخته شده را اندوخته منتقل سازد يا نقدا بين صاحبان سهام سابق تقسيم كند يا در ازا آن سهام جديد به صاحبان سهام سابق بدهد.

بر

طبق ماده ١٦٦ (ل.ا.ق.ت) حق تقدم صاحبان سهام قديم پيش بيني شده است كه مي گويد: در خريد سهام جديد صاحبان سهام شركت به نسبت سهامي كه مالكند حق تقدم دارند واين حق قابل نقل وانتقال است مهلتي كه طي آن سهامداران مي تواننند حق تقدم مذكور را اعمال كنند كمتر از ٦٠ روز نخواهد بود . اين مهلت از روزي كه براي پذيره نويسي تعيين مي گردد شروع مي شود.

مجمع عمومي فوق العاده مي تواند به هنگام تصويب افزايش سرمايه از طريق فروش سهام حق تقدم سهامداران را نسبت به پذيره نويسي تمام و يا قمستي از سهام جديد از آنان سلب نمايد مشروط بر آنكه چنين تصميمي پس از قرائت گزارش هيات مديره و بازرس و بازرسان شركت اتخاذ گردد و الا تصميم مزبور باطل خواهد بود (ماده ١٦٧ ل.ا.ق.ت).

در صورتي كه حق تقدم در پذيره نويسي سهام جديد از سهامداران سابق سلب شده يا صاحب سهام از حق تقدم خود در ظرف مدت مقرر استفاده ننمايند تمام يا باقيمانده سهام جديد حسب مورد عرضه شده و به متقاضيان فروخته خواهد شد (ماده ١٧٢ ل.ا.ق.ت). بر طبق ماده ١٧١ (ل.ا.ق.ت) گواهينامه حق خريد سهامي كه صاحبان سهام حق تقدم در خريد آن را دارند بايد شامل نكات زير باشد:

نام و شماره ثبت مركز اصلي شركت

مبلغ سرمايه فعلي و نيز مبلغ افزايش سرمايه شركت.

تعداد و نوع سهامي كه دارنده گواهينامه حق خريد آن را دارد با ذكر مبلغ اسمي سهم و حسب مورد مبلغ اضافه ارزش آن.

نام بانك و مشخصات حساب سپرده اي كه وجوه لازم بايد در آن پرداخته شود.

مهلتي كه طي آن

دارنده گواهينامه مي تواند از حق خريد مندرج در گواهينامه استفاده كند.

گواهينامه مذكور بايد لااقل به امضاي دو نفر كه به موجب مقررات اساسنامه تعيين مي شود برسد.

شركت سهامي عام بايد قبل عرضه سهام جديد جهت پذيره نويس مردم ابتدا طرح اعلاميه پذيره نويسي سهام جديد براي افزايش سرمايه را به مرجع ثبت شركتها تسليم و رسيد دريافت نمايد كه اعلاميه مزبور الزاما بايد به امضاي مجاز شركت رسيده باشد و نيز شامل نكات مقرر در مواد ١٧٤ و ١٧٧ (ل.ا.ق.ت)باشد سپس مراجع ثبت شركتها پس از بررسي طرح اعلاميه مزبور و ضمائم مربوط اجازه انتشار آن را صادر مينمايد و شركت اعلاميه پذيره نويسي سهام افزايش سرمايه را بايد علاوه بر روزنامه كثيرالانتشار كه آگهي هاي شركت در آن منتشر مي گردد لااقل در دو روزنامه كثيرالانتشار ديگر آگهي نمايد و نيز در آگهي مزبور بايد در تاريخ شروع پذيره نويسي سهام افزايش سرمايه و تاريخ خاتمه آن كه مجموعا نبايد كمتر از ٢ ماه باشد قيد شود.

حال اگر مقدار سهام خريداري شده بيشتر از كل سهم تعيين شده براي افزايش سرمايه باشد هيئت مديره بايد نسبت به تعديل سهام مذكور با تعيين تعداد سهام هر خريدار دستور استرداد وجه سهام اضافه خريداري شده را به بانك مربوط صادر نمايد (ماده ٨٨١ ل.ا.ق.ت).

مطابق ماده ٨٢ (ل.ا.ق.ت) و ماده ٧٦ همان قانون اگر قسمتي از افزايش سرمايه به صورت غير نقدي تاديه شود بايد بدوا آورده هاي غير نقدي طبق نظر كتبي كارشناس رسمي وزارت دادگستري ارزيابي گردد و گزارش مربوط به ارزيابي آورده هاي غير نقدي در اختيار مجمع عمومي فوق العاده قرار گيرد

اگر آورده هاي غير نقدي يا مزاياي كه مطالبه شده مورد تصويب مجمع عمومي فوق العاده قرار نگيرد دومين جلسه مجمع اخيركه حد نصاب آن حضور بيش از نصف پذيره نويسان هرمقدار سهام جديد و صاحبان سهام شركت مي باشد . به فاصله مدتي كه از يك ماه تجاوز ننمايد تشكيل مي شود و در فاصله دو جلسه مذكور صاحبان آورده هاي غير نقدي كه آورده آنها مورد تصويب واقع نشده مي توانند تعهد غير نقدي خود را به تعهد نقدي تبديل و مبلغ معادل آن را پرداخت كنند وهمچنين كساني كه مزاياي مورد مطالبه آنان از طرف مجمع عمومي فوق العاده پذيرفته نشده است در صورت تمايل مي توانند از مزاياي مزبور انصراف حاصل و در شركت باقي بماننند.

در شركت سهامي خاص قانونگذار تشريفات كمتري براي افزايش سرمايه از طريق صدور سهام قائل شده است. به منظور ثبت افزايش سرمايه شركت مزبور فقط تسليم اظهارنامه به ضميمه مدارك مندرج در ماده ١٨٣ ناظر به ماده ١٦٩ (ل.ا.ق.ت) كافي خواهد بود.

براي افزايش سرمايه در شركت سهامي خاص از طريق فروش سهام جديد مجمع عمومي فوق العاده بايد بنا به پيشنهاد هيات مديره و پس از قرائت گزارش بازرس يا بازرسان شركت دراين مورد مراتب را تصويب نمايد.

در صورتي كه سلب حق تقدم در پذيره نويسي سهام جديد از بعضي از سهامداران به نفع بعضي ديگر انجام پذيرد صاحبن سهامي كه سهام جديد براي تخصيص به آنان درنظر گرفته شده است حق شركت در اخذ راي درباره سلب حق تقدم مورد بحث ندارند و در حدنصاب رسميت جلسه و اكثريت براي اتخاذ تصميم نيز آراي آنان

به حساب نخواهد آمد و همچنين مهلتي كه طي آن صاحبان سهام مي توانند حق تقدم خود را در خريد سهام جديد به مناسبت افزايش سرمايه شركت اعمال كنند حداقل ٦٠ روز خواهد بود و اين مهلت از روزي كه براي پذيره نويسي تعيين مي گردد شروع مي شود (مواد ١٦٦ و ١٦٧ و ١٦٨ ل.ا.ق.ت).

شركت سهامي خاص نمي تواند در اساسنامه خود اختيار افزايش سرمايه را براي هيات مديره تفويض نمايد و ضمنا مادامي كه سرمايه شركت كلا تاديه نشده باشد افزايش سرمايه مجاز نخواهد بود (مواد ١٦٤ و ١٦٥ ل.ا.ق.ت). ٢- افزايش سرمايه به وسيله تبديل سود تقسيم نشده يا اندوخته يا عوايد حاصله از اضافه ارزش سهام به سرمايه شركت:

سود قابل تقسيم عبارت است از سود خالص در هر سال مالي منهاي زيانهاي سالهاي مالي قبل و اندوخته ها(اختياري - مالياتي و قانوني) و حسب مورد به علاوه سود قابل تقسيم سالهاي قبل كه تقسيم نشده منهاي پاداش اعضاي موظف هيات مديره با در نظر گرفتن شرايط مقرر درماده ٢٤١ (تلفيقي از مواد ٢٣٨ و ٢٣٩ و ٢٤١ ل.ا.ق.ت).

اگر شركت بخواهد سود تقسيم نشده يا اندوخته و يا عوايد حاصله از اضافه ارزش سهام راتبديل به سرمايه بنمايد(بند ٣ از ماده ١٥٨ ل.ا.ق.ت) . در چنين حالتي شركت با استفاده از منابع مالي مربوط از يك نوع خودكفائي برخوردار مي باشد و چون سهامداران شركت هيچگونه مبلغ جديدي از بابت افزايش سرمايه مذكور پرداخت نمي نمايند. لذا توزيع اوراق تعهد سهام بين صاحبان سهام از طرف شركت براي پذيره نويسي و به طريق اولي انتشار اعلاميه و آگهي مربوط پذيره نويسي الزامي

نخواهد بود.

مطابق تبصره ٢ از ماده ١٥٨ (ل.ا.ق.ت) انتقال اندوخته قانوني به سرمايه ممنوع شده است و اين امر شايد به منظور تضمين بيشتر مطالبات اشخاص ثالث از شركت بوده است ولي عملا اگر اندوخته هاي قانوني به سرمايه منتقل شود موجب افزايش سرمايه شركت خواهد بود و چنين اقدامي به نفع طلبكاران شركت مي باشد نه به ضرر آنان گر چه ممكن است اندوخته مذكور با صدور سهام جديد مجاني بين سهامداران تقسيم گردد.

در صورتي كه كليه صاحبان سهام با افزايش مبلغ اسمي سهام شركت موافق باشند. در اين صورت سهام سابق شركت باطل و به عوض آنها سهام جديد با مبلغ اسمي بيشتر تعيين شده از طرف شركت صادر مي گردد.

مطابق ماده ١٨٨ (ل.ا.ق.ت) در موردي كه افزايش سرمايه از طريق بالا بردن مبلغ اسمي سهام موجود صورت گيرد كليه افزايش بايد نقدا پرداخت شود.

افزايش سرمايه شركت موجب بالا رفتن اعتبار آن درمقابل اشخاص طرف قرارداد با شركت بالاخص با بانكها و موسسات مالي معتبر مي گردد.

در صورتي كه شركت ذخائر قابل تقسيم و يا اضافه ارزش سهام فروخته شده را بدوا بين صاحبان سهام تقسيم و سپس مبادرت به صدور سهام جديد با پرداخت مبلغ اسمي بنمايد كاري بيهوده و عبث خواهد بود زيرا حتي در صورتي كه سهامداران شركت پس از دريافت سود متعلقه به خود مجددا آنها راصرف خريد سهام جديد شركت بنمايند شركت ناچار خواهد بود براي پذيره نويسي سهام جديد تشريفات قانوني كه مستلزم هزينه و اتلاف وقت است انجام دهد.

مجمع عمومي فوق العاده مي تواند راسا مبادرت به افزايش سرمايه نمايد يا اين كار را به هيئت

مديره محول مي كند درهر حال هيات مديره مكلف است در هر نوبت پس از عملي ساختن افزايش حداكثر مدت يك ماه مراتب را ضمن اصلاح اساسنامه در قسمت راجع به ميزان سرمايه ثبت شده شركت جهت ثبت به مرجع ثبت شركتها اعلام كند تا پس از انجام تشريفات ثبت نتيجه جهت اطلاع عموم آگهي شود (مواد ١٦١ و ١٦٢ و ١٦٣ ل.ا.ق.ت). ٣- تبديل مطالبات نقدي حال شده اشخاص از شركت به سهام جديد:

مطابق ماده ١٨٥ (ل.ا.ق.ت) مجمع عمومي فوق العاده اختيار دارد از طريق تبديل مطالبات نقدي حال شده طلبكاران شركت به سهام جديد سرمايه شركت را افزايش دهد و اين در صروتي استكه شركت در فروخته شدن سهام جديدي خود ترديد داشته باشد زيرا طلبكار شركت حاضر نمي شوند بدون كسب امتيازاتي از قبيل سلب حق تقدم خريد سهام جديد از بعضي و يا كل سهامداران شركت به تبديل مطالبات حال شده خود به سهام مذكور مبادرت نمايند مگر اينكه شركت از نظر مالي وضع موفقيت آميزي داشته باشد.

با توجه به ماده ١٨٥ (ل.ا.ق.ت) ملاحظه مي گردد كه براي تبديل مطالبات نقدي حال نشده اشخاص به سهام جديد علاوه بر اتخاذ تصميم مجمع مزبور تمايل طلبكاران در تبديل مطالبات حال شده آنان به سهام جديد الزامي مي باشد.

حال بايد ديد كه آيا بين دين شركت و دين طلبكار شركت كه پس از خريد سهام جديد ايجاد مي شود تهاتر حاصل خواهد شد يا خير؟

مطابق ماده ١٨٨ (ل.ا.ق.ت) كه اشاره اي به تهاتر نموده است كليه افزايش سرمايه از طريق مذكور بايد نقدا پرداخت شود و به هنگام پذيره نويسي تمام سهام جديد

بر حسب مورد كلا پرداخت يا تهاتر شود.

با توجه به اينكه تهاتر قهري مندرج در ماده ٢٩٥ قانون مدني ايران نمي تواند در اين مورد مصداق داشته باشد اگر طرفين با رعايت مواد ٢٩٨ و ٢٩٩ قانون مذكور در شرايط تهاتر توافق نمايند آيا بين ديون تهاتر حاصل مي شود يا خير؟

مجمع عمومي فوق العاده كه تبديل مطالبات حال شده اشخاص را به سهام جديد براي افزايش سرمايه تصويب نموده و طلبكار نيز به اين امر رضايت داده است تصور نمي شود كه به حقوق اشخاص ثالث لطمه وارد شده باشد مگر اينكه اين شركت به نفع اشخاص اخير توقيف شود.

اگر طلبكار شركتي ورقه تعهد سهام جديد شركت مزبور را به منظور تبديل مطالبات خود به سهام پذيره نويسي نمايد آيا اشخاص ثالث مي توانند قبل از به ثبت رسيدن افزايش سرمايه ديون شركت به طلبكار مزبور را تامين يا توقيف نمايند؟

مطابق ماده ١٨٤ (ل.ا.ق.ت) وجوهي راكه به حساب افزايش سرمايه پرداخت مي شود و بايد در حساب سپرده مخصوص نيز نگهداري شود قابل تامين و توقيف و انتقال به حسابهاي شركت نيست مگر اينكه افزايش سرمايه شركت مزبور در مرجع ثبت شركتها به ثبت رسيده باشد.

ورقه تعهد سهم مذكور درمورد شركتهاي سهامي عام بايد مشتمل بر نكات مندرج در ماده ١٨٦ (ل.ا.ق.ت) ناظر به ماده ١٧٩ همان قانون باشد و همچنين شركت مكلف است براي به ثبت رسانيدن افزايش سرمايه با تبديل مطالبات نقدي حاصل شده اشخاص از شركت به سهام جديد مدارك مذكور در ماده ١٨٧ (ل.ا.ق.ت) را به مرجع ثبت شركتها تسليم نمايد. ٤- تبديل اوراق به سهام:

قانونگذار براي افزايش سرمايه با

صدور سهام جديد كه با اوراق قرضه قابل تبديل يا تعويض باشد تشريفات خاصي به شرح زير قائل شده است:

در صورت قابل تبديل بودن اوراق قرضه به سهام شركت مجمع عمومي فوق العاده بنا به پيشنهاد هيات مديره و گزارش خاص بازرسان اجازه انتشار اوراق قرضه را مي دهد و ضمن تعيين شرايط و مهلتي به هيات مديره اجازه مي دهد تا سرمايه شركت را افزايش دهد و هيات مديره نيز در پايان مهلت تعيين شده معادل مبلغ باز پرداخت نشده اوراق قرضه اي كه براي تبديل به سهام شركت عرضه شده است سرمايه شركت را افزايش داده و پس ازانجام تشريفات ثبت افزايش مزبور در مرجع ثبت شركتها سهام جديد انتشار و به صاحبان اوراق مذكور معادل مبلغ باز پرداخت نشده اوراق به شركت تسليم نموده اند تحويل مي دهد.

در تبديل اوراق قرضه به سهام شركت حق تقدم سهامداران شركت در خريد سهام قابل تبديل مزبور خود به خود متفي مي باشد.

در صورت قابل تعويض بودن اوراق قرضه با سهام شركت مجمع عمومي فوق العاده بنا به پيشنهاد هيات مديره و گزارش مخصوص بازرسان شركت مقارن اجازه انتشار اوراق قرضه افزايش سرمايه شركت را لااقل برابر بامبلغ اسمي اوراق مزبور تصويب مي كند اي قبيل افزايش سرمايه بايد قبل از انتشار اوراق قرضه به وسيله يك يا چند بانك ويا موسسه مالي معتبر پذيره نويسي شود و قرار داد مربوط به اينگونه عمومي فوق العاده سهامداران برسد والا فاقد هر گونه اعتبار خواهد بود.

اوراق قرضه قابل تعويض با سهام شركت الزاما بايد با نام باشد (مواد ٦١ و ٦٢ ل.ا.ق.ت) و شركت مكلف است

اوراق مذكوررا به صاحبان مربوط انتقال داده در دفتر ثبت سهام شركت به ثبت برساند (مواد ٦٧ و ٦٨ ل.ا.ق.ت). ثانيا - كاهش سرمايه:

كاهش سرمايه شركت بر خلاف استهلاك آن موجب تغيير مبلغ اسمي سرمايه شده در نتيجه و ثيقه طلبكاران شركت تقليل پيدا مي كند. كاهش سرمايه شركت معمولا بنا به دلايل و طرق مشروحه زير به عمل مي آيد: ١- كاهش سرمايه به علت زيان هاي وارده به شركت:

در چنين صورتي بايد سرمايه شركت ارزيابي شده و بر مبناي واقعيت موجود تقليل داده شود.

به تجويز ماده ١٤١ (ل.ا.ق.ت) كاهش سرمايه هنگامي اجباري محسوب مي شود كه زيان هاي وارده شركت حداقل برابر نصف سرمايه شركت باشد. كاهش اجباري سرمايه برابر تبصره ماده ١٨٩ به شرح زير به عمل مي آيد:

تقليل تعداد سهام شركت: مثلا تعويض دو سهم قديم در مقابل يك سهم جديد كه اين كار به ضرر سهامداراني است كه لااقل يك سهم داشته يا تعداد سهام آنان منفرد باشد و براي اين قبيل سهامداران هم نمي توان سهام انتفاعي قائل شد زيرا اعطاي سهامي اتفاعي غالبا موجبات نارضايتي سهامداران شركت واشخاص ثالث را فراهم مي سازد. براي تعيين وتكليف اين صاحبان سهام منفرد مي توان در صورت تقليل اجباري سرمايه از طريق تقليل تعداد سهام درمواردي كه بعضي از سهامداران فقط يك سهم ويا سهام منفرد غير قابل تبديل به سهام جديد داشته باشند. باطل شده محسوب و سهامدار حقي از اين بابت نخواهد داشت ويا اينكه چنين سهامداراني را به خريد سهام جديد شركت ملزم نمود.

تقليل قيمت اسمي سهام: در اين حالت ارزش اسمي سهام شركت تقليل پيدا مي كند

به طوري كه سهام قديم كلا باطل شده وسهم جديد با ارزش اسمي كمتر بين سهامداران شركت به نسبت سهام آنان توزيع مي گردد. ٢- كاهش سرمايه به علت زياد بودن دارائي شركت:

هنگامي كه ميزان سرمايه شركت با فعاليت آن تناسبي نداشته و از نظر تجاري قابل توجيه نباشد. در اينصورت مي توان از طريق توزيع قسمتي از سرمايه شركت بين سهامداران آن سرمايه شركت را كاهش داد و اين كاهش كه به طور اختياري است كمتر در شركتها عملي مي شود.

در صورتي كه بر اثر كاهش سرمايه به تساوي حقوق صاحبان سهام لطمه وارد نشود يا سرمايه شركت از حداقل مقرر درماده ٥ (ل.ا.ق.ت) كمتر نشود مجمع عمومي فوق العاده بنا به پيشنهاد هيات مديره و گزارش بازرس يا بازرسان اتخاذ تصميم مي نمايد .

هيات مديره قبل از اقدام به كاهش اختياري سرمايه مكلف است تصميم مجمع عمومي فوق العاده را درباره كاهش مزبور حداكثر ظرف مدت يك ماه در روزنامه كثير الانتشار آگهي نمايد تا از اين طريق از اشخاص ثالث حمايت به عمل آورده باشد. ٣- آيا كاهش سرمايه از طريق خريد سهام شركت به وسيله خود شركت امكان پذير است يا خير؟

برابر ماده ١٩٨ (ل.ا.ق.ت) خريد سهام شركت توسط همان شركت ممنوع مي باشد زيرا شركت ممكن است سهامي بعضي از سهامداران را خريداري و باطل نمايد و اشخاص اخير از وضع بهتري نسبت به ساير صاحبان سهام برخوردار شوند وعلت ديگر ممنوعيت اين كار اين است كه اصل تساوي حقوق سهامدار در شركت با چنين اقدامي رعايت نشده و اشخاص ثالث نيز كه با شركت طرف قرارداد مي باشند با

كاهش مخفي سرمايه مواجه خواهند شد. ثالثا - تغييرات در اساسنامه:

در صورتي كه تغييرات در اساسنامه به اصل تساوي حقوق سهامداران در شركت خللي وارد نكند مجمع عمومي فوق العاده اختيار كامل دارد كه در اساسنامه شركت با اكثريت دو سوم آرا حاضر در جلسه رسمي تغييراتي بدهد (مواد ٨٣ و ٨٤ و ٨٥ ل.ا.ق.ت).

يكي از استثنائات اصل مذكور غير قابل تغيير بودن تابعيت شركت مي باشد كه چون اعطاي تابعيت يا سلب آن علي الاصول از جمله اختيارات دولت مي باشد ليكن اگر شركتي مركز اصلي خود را به كشور ديگري انتقال دهد در اين صورت قهرا شركت تابعيت آن كشور را كسب مي نمايد . امروزه دولتها در نقل و انتقال بين المللي مركز اصلي شركتها نرمش به خرج داده و با انعقاد قرارداد با كشورهاي ديگر به شركتها اجازه مي دهند كه تحت شرايطي تابعيت كشور خارجي را با حفظ تابعيت كشور اصلي كسب نمايند.

با صراحت ماده ٩٤ (ل.ا.ق.ت) هيچ مجمعي نمي تواند تابعيت شركت را تغيير دهد. بديهي است چنانجه بر خلاف اين ماده اتخاذ تصميم بنمايد ضمانت اجرائي آن بطلان تصميم متخذه خواهد بود.

استثنائ ديگر منع افزايش تعهدات صاحبان سهام مي باشد كه مجمع عمومي فوق العاده حق ندارد با اكثريت مقرر تعهدات سهامداران را افزايش دهد واين به خاطر رعايت اصل تساوي حقوق سهامداران و آزادي قراردادهاست. رابعا - انحلال شركت قبل ازموعد و يا تغيير نوع شركت:

وقتي كه شركت موضوعي را كه براي آن تشكيل شده انجام داده يا انجام آن غير ممكن شده باشد ويا مدت شركت منقضي شده باشد درصورت ورشكستگي شركت در هر موقع به

تصميم مجمع عمومي فوق العاده و بالاخره در زمان انحلال به حكم قطعي دادگاه شركت سهامي منحل مي گردد(ماده ١٩٩ل.ا.ق.ت). تغيير نوع شركت در صلاحيت مجمع عمومي فوق العاده مي باشد كه با توجه به مواد ٥ و ٢٧٨ به بعد (ل.ا.ق.ت) به شرح زير به عمل مي آيد: ١- تبديل شركت سهامي خاص به سهامي عام:

شركت سهامي خاص با رعايت شرايط ذيل مي تواند به شركت سهامي عام تبديل شود:

موضوع شركت به تصويب مجمع عمومي فوق العاده شركت سهامي خاص رسيده باشد سرمايه آن نبايد از ٠٠٠/٠٠٠/٥ ريال كمتر باشد در غير اينصورت افزايش سرمايه الزامي است.

از تاريخ تاسيس و ثبت شركت دو سال گذشته و دو ترازنامه سال مالي آن به تصويب مجمع عمومي صاحبان سهام رسيده باشد.

اساسنامه شركت سهامي خاص با رعايت مقررات لايحه اصلاح قمستي از قانون تجارت در مورد شركت سهامي اصلاح ويا مجددا تنظيم گردد.

شركت سهامي خاص بايد ظرف مدت يك ماه از تاريخي كه مجمع عمومي فوق العاده سهامداران تبديل شركت را به سهامي عام تصويب نموده است صورتجلسه مجمع مزبور را به ضميمه مدارك زير به مرجع ثبت شركتها تسليم نمايد:

اساسنامه اي كه براي شركت سهامي عام تنظيم شده وبه تصويب مجمع عمومي فوق العاده رسيده است.

ترازنامه و حساب سود و زيان شركت.

صورت دارائي شركت.

اعلاميه تبديل شركت كه به امضا صاحبان امضا مجاز شركت رسيده باشد و حاوي نام و شماره ثبت شركت موضوع شركت مركز اصلي شركت تاريخ انقضاي مدت آن سرمايه شركت تعداد امتيازات سهام ممتاز در صورت انتشار هويت كالم رئيس و اعضاي هيات مديره و مدير عامل شركت شرايط حضور و حق راي

صاحبان سهام در مجامع عمومي مقررات اساسنامه مبلغ ديون شركت ذكر نام روزنامه كثير الانتشار باشد.

اداره ثبت شركتها پس از دريافت مدارك فوق و تطبيق مندرجات آنها با قانون تجارت تبديل شركت سهامي خاص را به شركت سهامي عام ثبت و مراتب را به هزينه شركت آگهي مي نمايد. ٢- تبديل شركت سهامي به انواع شركتهاي ديگر:

مطابق ماده ٥ (ل.ا.ق.ت) هرگاه سرمايه شركت سهامي عام از ٠٠٠/٠٠٠/٥ ريال و سرمايه شركت سهامي خاص از ٠٠٠/٠٠٠/١ ريال كمتر مي شود بايد ظرف يكسال نسبت به افزايش سرمايه تا ميزان حداقل مقرر اقدام نموده و يا شركت را به نوع ديگري از انواع شركتهاي تجارتي تغيير دهند در غير اين صورت هر ذينفع مي تواند از دادگاه ذيصلاح انحلال شركت را درخواست نمايد.

4- مقررات مشترك راجع به مجامع عمومي عادي و فوق العاده

طرز كار شركت سهامي - مقررات مشترك راجع به مجامع عمومي عادي و فوق العاده دعوت مجامع

دعوت مجامع از جمله وظايف هيات مديره بوده و در صورت خودداري هيئت مديره از دعوت اين امر به عهده بازرس يا بازرسان شركت محول شده است. دعوت مجامع عمومي و فوق العاده از طريق انتشار آگهي در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار به عمل مي آيد و تاريخ تشكيل جلسه نبايد زودتر از ١٠ روز و ديرتر ازز ٤٠ روز پس از انتشار دعوتنامه تعيين شود. ضمنا در صورتي كه كليه صاحبان سهام شركت در مجمع عمومي حضور داشته باشند ارسال دعوتنامه قبلي لازم نمي باشد.

از طرف ديگر سهامداراني كه لااقل يك پنجم سهام شركت را دارا مي باشند حق دارند دعوت و تشكيل مجمع عمومي را از هيات مديره و در صورت امتناع هيئت مديره از

بازرس يا بازرسان خواستار شوند. نحوه شركت در مجامع عمومي

قبل از تشكيل مجمع عمومي عادي يا فوق العاده هر صاحب سهمي كه بخواهد در مجمع عمومي يا فوق العاده شركت كند مي بايست ورقه ورود به جلسه مجمع را با ارائه ورقه سهم يا گواهينامه موقت سهام متعلق به خود از شركت دريافت نمايد.

همچنين هر سهامدار مي تواند براي خود وكيل يا قائم مقام قانوني جهت حضور در كليه مجامع تعيين نمايد. نحوه اخذ راي

اخذ راي در مجامع معمولا با ورقه انجام مي شود ولي به علت سكوت قانون تجارت در اين مورد راي گيري با قيام و قعود و يابلند كردن انگشت مجاز مي باشد. در كليه مجامع تصميمات به اكثريت آرا به ترتيب مقرر اتخاذ مي گردد . مراد از اكثريت اكثريت آراي حاضرين در جلسه مي باشد

(ماده ١٠٣ ل.ا.ق.ت) . انتخاب هيئت رئيسه

مجمع عمومي عادي يا فوق العاده توسط هيئت رئيسه اي مركب از يك رئيس و دو ناظر ويك منشي اداره مي شود رياست مجمع از بين صاحبان حاضر در جلسه به اكثريت نسبي انتخاب خواهد شد. محدوديت اختيارات مجامع عمومي

با توجه به ماده ٩٤ (ل.ا.ق.ت) كه مي گويد : ( هيچ مجمع عمومي نمي تواند تابعيت شركت را تغيير بدهد و يا هيچ اكثريتي نميتواند بر تعهدات صاحبان سهام بيفزايد) اين سئوال مطرح مي شود كه منظور از افزايش تعهدات صاحبان سهام توسط اكثريت سهامداران شركت چيست؟ مثلا افزايش سرمايه شركت و الزام هر سهامدار به مشاركت در آن موجب ازدياد تعهد او مي شود و چنين عملي بر خلاف نص صريح قانون مي باشد. ولي با توجه به مفهوم

مخالف قسمت اخير ماده ٩٤مي توان گفت كه اگر كليه سهامداران شركت به پيشنهاد شركت در مورد افزايش سرمايه راي توافق بدهند در اين صورت منع قانوني نخواهد داشت. حق كسب اطلاع سهامداران

قانون تجارت ايران در ماده ١٣٩ فقط حق كسب اطلاع سهامداران قبل از تشكيل مجمع عمومي را پيش بيني نموده و مقرر مي دارد: هر صاحب سهم مي تواد از پانزده روز قبل از انعقاد مجمع عمومي درمركز شركت به صورت حسابها مراجعه كرده از ترازنامه و حساب سود و زيان و گزارش عمليات مديران و گزارش بازرسان رونوشت بگيرد.

5- مجمع عمومي عادي

طرز كار شركت سهامي - مجمع عمومي عادي ١- حد نصاب براي تشكيل مجمع و اتخاذ تصميم

در مجمع عمومي عادي حضور دارندگان اقلا بيش از نصف سهامي كه حق راي دارند ضروري مي باشد. هر گاه در اولين دعوت حد نصاب مذكور حاصل نشد مجمع براي بار دوم دعوت خواهند شد و با حضور هر عده از صاحبان سهامي كه حق راي دارند جلسه رسميت مي يابد و تصميمات لازم را نسبت به كليه امور شركت بجز آنچه كه در صلاحيت مجمع عمومي موسس و فوق العاده است اتخاذ خواهند نمود مشروط بر آنه در دعوت دوم نتيجه دعوت اول قيد شده باشد (مواد ٨٦ و ٨٧ ل.ا.ق.ت) تصميمات در مجمع عمومي عادي همواره با اكثريت نصف به علاوه يك آراي حاضر در جلسه رسمي معتبر مي باشد. مگر در مورد انتخاب مديران و بازرسان كه اكثريت نسبي كافي خواهد بود (بند ١ ماده ٨٨ ل.ا.ق.ت). ٢- وظايف مجمع عمومي عادي

اين وظايف شامل موارد زير خواهد بود:

استماع گزارش و پيشنهادات هيات مديره

و بازرسان شركت در مورد وضع مال و خط مشي آينده شركت و اخذ تصميم درباره آنها.

تصويب ترازنامه ساليانه وحساب سود و زيان

تعيين حق الزحمه مديران و بازرسان و تعيين جانشينان در خاتمه ماموريت آنان.

تعيين روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهي هاي شركت در آن درج مي شود. ٣- اختيارات مجمع عمومي عادي اولا - رسيدگي به حسابهاي شركت و تقسيم سود. ثانيا - برابر ماده ٩٠ (ل.ا.ق.ت) كه مي گويد : ( تقسيم سود و اندوخته صاحبان سهام فقط پس از تصويب مجمع عمومي جايز خواهد بود و در صورت وجود منافع تقسيم ١٠% از سود ويژه سالانه بين صاحبان سهام الزامي است.

درماده مذكور مقنن به سود ويژه اشاره مي كند و منظور از آن عبارت است از وضع تمام مخارج شركت مانند : هزينه تجارتي و مخارج بهره برداري استهلاك هزينه عمومي و تبليغات ماليات و پاداش مطالبات مشكوك الوصول پذيرايي و غيره از درآمد كل شركت . از شود ويژه به ميزان ٢٠/١ يا ٥٠% جهت تشكيل ذخيره قانوني شركت تا زماني كه ميزان آن به ١٠% سرمايه اصلي شركت برسد برداشت مي شود و بعد از آن برداشت به عنان ذخيره قانوني اختياري خواهد بود (ماده ١٤٠ ل.ا.ق.ت). ثالثا - انتخاب مديران و بازرسان : مديران شركت توسط مجمع عمومي موسس و مجمع عمومي عادي انتخاب مي شوند و مدت مديريت آنان نبايد از دو سال تجاوزنمايد (مواد ١٠٨ و ١٠٩ ل.ا.ق.ت) از طرف ديگر مجمع مزبور مي تواند در تصميمات بعدي خود هيات مديره راكلا يا بعضا عزل نمايد.

نحوه انتخاب مديران شركت در ماده ٨٨ (ل.ا.ق.ت) با اكثريت نسبي پيش بيني شده

است و تعداد آراي هر راي دهنده در عدد مديراني كه بايد انتخاب شوند ضرب ميشود و حق هر راي دهنده در عدد مديراني كه بايد انتخاب شوند ضرب مي شود وحق هر راي دهنده برابر حاصل ضرب مذكور خواهد بود.

و در قسمت دوم ماده ٨٨ مذكور گفته شده است كه : با توجه به اصل رعايت تساوي حقوق هر سهامدار در تخصيص راي به انتخاب مديران تعداد سها هر راي دهنده تعدا آرا صاحبان سهام ممتاز مندرج در ماده ٤٢ (ل.ا.ق.ت) مانند سهام عادي حساب مي شود در عدد مديراني كه بايد انتخاب شوند ضرب مي شود.)

معمولا اقليت از سيستم راي ادغامي استفاده مي نمايند به اين معني كه سهامداران اقليت آرا خود را روي يك يا چند مدير كانديدا متمركز مي كنند تا بدين وسيله بتوانند در هيئت مديره نفوذ نمايند و تا حدودي در كنترل شركت مدخليت داشته باشند. رابعا - تعيين روزنامه كثيرالانتشار شركت از جمله اختيارات مجمع عمومي عادي ساليانه براي آگهي ها و اطلاعيه هاي بعدي سهامداران تا تشكيل مجمع عمومي سالانه بعد مي باشد.

18- انحلال و تصفيه شركت سهامي

1- انحلال شركت سهامي

انحلال و تصفيه شركت سهامي - انحلال شركت سهامي شركت سهامي ممكن است بنا به علل زير منحل شود:

از بين رفتن حداقل نصف سرمايه شركت بر اثر زيان هاي وارده به شركت (ماده ١٤١ ل.ا.ق.ت).

از بين رفتن موضوع شركت يا غير ممكن شدن انجام موضوع شركت (بند ١ از ماده ١٩٩ ل.ا.ق.ت).

در صورت انقضاي مدت شركت (بند ٢ ماده ١٩٩ ل.ا.ق.ت).

تقليل سرمايه شركت به كمتر از حداقل قانوني (حداقل سرمايه شركت سهامي عام ٠٠٠/٠٠٠/٥ ريال و حداقل سرمايه شركت سهامي خاص ٠٠٠/٠٠٠/١ ريال

مي باشد).

در صورت ورشكستگي شركت.

در صورت تصميم مجمع عمومي فوق العاده مبني بر انحلال شركت. انحلال شركت هب حكم دادگاه موارد مندرج در ماده ٢٠١ (ل.ا.ق.ت) ناظر به انحلال شركت از طريق دادگاه با درخواست ذينفع مي باشد.

به تجويز مواد ١٠٦ و ٢٠٩ و ٢١٠ (ل.ا.ق.ت) يك نسخه از صورت جلسه مجمع عمومي فوق العاده در مورد انحلال شركت و نحوه تصفيه آن بايد به مرجع ثبت شركتها ارسال شود تا پس از ثبت براي اطلاع مردم در روزنامه رسمي و روزنامه كثير الانتشار كه اطلاعيه ها و آگهي هاي مربوط به شركت در آن درج مي گردد آگهي شود .

2- تصفيه شركت سهامي

انحلال و تصفيه شركت سهامي - تصفيه شركت سهامي تصفيه شركت سهامي مشتمل بر عمليات زير مي باشد:

نقد كردن دارائي شركت منحله

وصول مطالبات شركت منحله

پرداخت ديون شركت منحله

تقسيم باقيمانده دارائي شركت بين سهامداران. اول - انتخاب وعزل مدير يا مديران تصفيه

تصفيه امور شركت سهامي با مديران شركت است مگر اينكه اساسنامه شركت يا مجمع عمومي فوق العاده كه راي به انحلال شركت مي دهد ترتيب ديگر مقرر داشته باشد (ماده ٢٠٤ ل.ا.ق.ت).

پس در درجه اول مديران شركت براي انجام امور تصفيه انتخاب مي شوند از طرف ديگر شركت مي تواند مدير يا مديران تصفيه غير از مديران شركت انتخاب نمايد. با اين كار ديگر وظايف مديران شركت و ساير نمايندگان خاتمه مي يابد.

چنانچه به هر علت مدير تصفيه تعيين نشدهباشد و يا تعين شده ولي به وظايف خود عمل ننمايد هر ذينفع مي تواند تعيين مدير تصفيه را از دادگاه ذيصلاح درخواست نمايد.

مدت ماموريت مدير يا مديران تصفيه حداكثر ٢ سال است تمديد

اين مدت با ذكر علل و جهات از طرف مدير تصفيه به مجمع عمومي سهامداران بلامانع است.

اگر مدير تصفيه قصد استعفائ داشته باشد بايد مراتب را به مجمع عمومي عادي سهامداران شركت اعلام نمايد و نيز در صورت فوت يا حجر يا ورشكستگي مدير تصفيه هرگاه مديران تصفيه متعدد باشند و مدير تصفيه متوفي يا محجور يا ورشكسته توسط مجمع عمومي شركت انتخاب شده باشد مدير يا مديران تصفيه باقيمانده بايد مجمع عمومي عادي شركت را براي انتخاب جانشين دعوت كند ولي اگر مدير تصفيه مجمع عمومي شركت انتخاب شده باشد هر ذينفع مي تواند از مرجع ثبت شركتها بخواهدكه مجمع عمومي عادي سهامداران را براي تعيين جانشين مدير تصفيه مذكور دعوت كند.

براي دوره تصفيه ممكن است به موجب اساسنامه يا به تصميم مجمع عمومي صاحبان سهام يك يا چند ناظر تعيين شود تا به عمليات مديران تصفيه رسيدگي كرده گزارش خود را به مجمع عمومي عادي سهامداران تقديم كنند. دوم - اختيارات مدير يا مديران تصفيه

مديران تصفيه نمايند شركت در حال تصفيه محسوب شده و داراي كليه اختيارات لازم جهت امر تصفيه حتي از طريق اقامه دعوي و ارجاع به داوري و حق سازش مي باشند و حق دارند و مي توانند براي طرح دعاوي و دفاع از آنها وكيل تعيين كنند (ماده ٢١٢ ل.ا.ق.ت) ولي مدير تصفيه نمي تواند دارائي شركت در حال تصفيه را به خود يا به اقارب خود از طبقه اول و دوم تا درجه چهارم انتقال دهد (ماده ٢١٣ ل.ا.ق.ت). سوم - وظايف مديران ١- عمليات تصفيه شركت منحله

وصول مطالبات شركت از بدهكاران اعم از سهامداران يا اشخاص ثالث

ولو از طريق اقامه دعوي در مراجع قضائي.

نقد كردن دارائي شركت از طريق فروش اموال منقول يا غير منقول.

پرداخت ديون شركت با رعايت حقوق صاحبان مطالبات ممتازه.

تقسيم باقيمانده دارائي شركت بين سهامداران. ٢- دعوت مجامع عمومي

اول - مقام دعوت كننده مجامع عمومي در دوران تصفيه

دعوت مجامع اعم از عادي فوق العاده يا عادي به طور فوق العاده به عهده مديران تصفيه است. در صورت خودداري مدير تصفيه از انجام تكليف ناظر مكلف است نسبت به دعوت مجمع عمومي اقدام نمايد و يا اينكه دادگاه به تقاضاي هر ذينفع حكم به تشكيل مجمع عمومي خواهد داد (ماده ٢١٩ ل.ا.ق.ت).

دوم - حق كسب اطلاع سهامداران

سهامداران شركت حق ندارند مانند زمان قبل از انحلال شركت از عمليات و حسابها در مدت تصفيه كسب اطلاع نمايند (ماده ٢٢٠ ل.ا.ق.ت).

مدير يا مديران تصفيه مكلفند تا زماني كه امر تصفيه شركت خاتمه نيافته است همه ساله مجمع عمومي عادي سهامداران را با رعايت شرايط وتشريفاتي كه در قانون و اساسنامه پيش بيني شده است دعوت و صورت دارائي منقول و غير منقول و ترازنامه و حساب سود و زيان عمليات خود را به مجمع عمومي ساليانه تسليم و گزارشي از اعمالي كه تا زمان تشكيل مجمع مزبور انجام داده اند به مجمع عمومي عادي تقديم نمايند. ٣- الزامات رعايت تشريفات قانوني

در طول مدت تصفيه مقررات راجع به دعوت و تشكيل مجامع عمومي و شرايط حد نصاب و اكثريت مجامع مانند زمان قبل از انحلال شركت بايد رعايت شود و هر گونه دعوتنامه و اطلاعيه اي كه مديران تصفيه براي سهامداران منتشر مي كنند بايد در روزنامه كثير الانتشار كه اطلاعيه ها

و آگهي هاي مربوط به شركت در آن درج مي گردد تشكيل شود ولي اتخاذ تصميم ننمايد مدير يا مديران تصفيه مكلف به انتشار گزارش خود و صورتحسابهاي مقرر در ماده ٢١٧ (ل.ا.ق.ت) در روزنامه كثير الانتشاري كه اطلاعيه هيا مربوط به شركت در آن درج مي گردد جهت اطلاع عموم صاحبان سهام مي باشند. ٤- اعلام ختم تصفيه به مرجع ثبت شركت

مدير يا مديران تصفيه بايد ظرف يك ماه پس از پايان امر تصفيه شركت سهامي مراتب را به مرجع ثبت شركتها به منظور حذف نام شركت از دفتر مرجع مذكور و دفتر ثبت تجارتي اعلام نمايند و نيز جريان امر بايد در روزنامه رسمي و روزنامه كثيرالانتشاري كه اطلاعيه ها و آگهي هاي مربوط به شركت در آن درج مي شود آگهي شود.

پس از پايان تصفيه در صورتي كه وجوهي متعلق به بستانكاران و سهامداران شركت باقي مانده باشد مدير تصفيه مكلف است وجوه باقيمانده را در حساب مخصوص نزد يكي از بانكهاي ايران توديع و صورت اسامي بستانكاران و صاحبان سهامي را كه روزنامه رسمي و كثير الانتشار به اطلاع اشخاص ذينفع برسانند تا براي دريافت مطالبات خود به بانك مورد نظر مراجعه كنند. چهارم - مسئوليت مدني و جزائي مديران تصفيه

مسئوليت مدني مديران تصفيه در اثر ارتكاب تقصيرتابع اصول كلي حقوق مدني مي باشد و چنانچه در اثر تقصير مديران تصفيه به سهامدار شخص ثالث ذينفع يا شركت مستقيما خسارتي وارد گردد زيان ديده براي اخذ خسارت بايد تقصير فاعل زيان و رابطه سببيت بين فعل زيان آور و ضرر وارده رااثبات نمايد.

ماده ٢٢٦ (ل.ا.ق.ت) مدير يا مديران تصفيه را كه

از مقررات مندرج در ماده ٢٢٥ (ل.ا.ق.ت) تخلف نموده باشد از لحاظ ميزان خسارات وارده به بستانكاراني كه طلب خود را دريافت نكرده باشند مسئول مي داند.

در صورتي كه پس ازانحلال شركت معلوم شود كه دارائي شركت براي تاديه طلب بستانكار تكافو نمي كند دادگاه ذيصلاح مي تواند به تقاضاي هر ذينفع هر يك از مديران يا مدير عاملي را كه كافي نبودن دارائي شركت به نحوي از انحا معلول تخلفات او بوده منفردا يا متضامنا به پرداخت آن قسمت از ديوني كه تاديه ان از دارائي شركت امكان پذير نيست محكوم كند.

در مورد مسئوليت جزائي مديران تصفيه ماده ٢٦٨ (ل.ا.ق.ت) مقرر مي دارد كه مدير يا مديران تصفيه هر شركت در صورتي كه عالما مرتكب جرائم زير شوند به حبس تاديبي از ٢ ماه تا ٦ ماه يا جزاي نقدي از ٠٠٠/٢٠ تا ٠٠٠/٢٠٠ ريال يا به هر دو مجازات محكوم خواهند شد:

عدم اعلام نام ونشاني مربوط به مرجع ثبت شركتها درظرف مدت يك ماه پس از اتخاذ تصميم راجع به انحلال شركت.

دعوت ننمودن مجمع عمومي عادي صاحبان سهام و اطلاع ندادن به مجمع از وضعيت اموال و مطالبات و قروض شركت و نحوه تصفيه امور شركت و مدتي را كه جهت خاتمه امر تصفيه لازم مي دانند تا مدت ٦ ماه پس از شروع به امر تصفيه.

دعوت ننمودن مجمع عمومي عادي صاحبان سهام شركت همه ساله تا قبل از خاتمه امر تصفيه با رعايت شرايط و تشريفاتي كه در اين قانون و اساسنامه شركت پيش بيني شده است و نيز عدم تسليم صورت دارائي منقول و غير منقول وترازنامه و حساب سود و

زيان عمليات مربوط به مجمع مذكور به انضمام گزارش حاكي از اعمالي كه تا آن موقع انجام داده اند.

ادامه دادن به عمليات امر تصفيه پس از خاتمه دوره تصدي مديريت مشروط بر آنكه تمديد ماموريت خود را خواستار شده باشند.

عدم اعلام ختم تصفيه به مرجع ثبت شركتها در ظرف مدت يك ماه پس از خاتمه آن

عدم توديع وجوه باقيمانده پس از ختم تصفيه متعلق به سهامداران و بستانكاراني كه طلب خود را وصول ننموده اند در حساب مخصوص در يكي از بانكهاي ايراني.

عدم اطلاع توديع وجوه باقيمانده مذكور به اشخاص ذينفع در طي آگهي ختم تصفيه و نيز ارتكاب جرائم مندرج در ماده ٢٦٩ (ل.ا.ق.ت) منجر به حبس تاديبي از ١ سال تا ٣ سال محكوميت خواهد داشت.

19- شركت مختلط سهامي

1- علل مهجوريت شركت مختلط سهامي

شركت مختلط سهامي - علل مهجوريت شركت مختلط سهامي شركت مختلط سهامي نيز همانند شركت مختلط غير سهامي مهجور مانده و اشخاص رغبت چنداني به تشكيل اين نوع شركت از خود نشان نمي دهند.

اين امر البته به دلائل مختلفي است كه برخي از آنها مربوط به موانع موجود بر سر راه شركاي ضامن است و به همان دلايلي كه اشخاص را از تشكيل شركت تضامني منع مي كند از تشكيل اين شركت نيز باز داشته است و چون در بحث شركت تضامني بدان اشاره از تكرار آن خودداري ميشود. برخي دلائل ديگر مربوط به شركاي سهامي است كه در بخش مربوط به علل مهجوريت شركت مختلط غيرسهامي توضيح داده شد و از تكرار آن خودداري مي شود. ولي در خصوص دلائل مربوط به شركاي سهامي ذكر يك نكته مهم است كه بدان اشاره مي شود: يكي

از دلائل اهميت شركت مختلط سهامي درگذشته اين بود كه تشكيل شركت سهامي منوط به اجازه قبلي دولت بود. در صورتي كه تشكيل شركت مختلط سهامي احتياج به اجازه قبلي نداشت و آزاد بود. با آزاد شدن تشكيل شركت هاي سهامي و هم چنين با پيش بيني شركت هاي با مسئوليت محدود ديگر احتياجي به تشكيل شركت مختلط سهامي پيدا نمي شود. مجموعه اين دلايل و عوامل سبب شده تا از تعداد اين شركت هاي كاسته شده و روز به روز نيز عرصه را به نفع شركت هاي سهامي و با مسئوليت محدود خالي نمايند.

2- اداره شركت

شركت مختلط سهامي - اداره شركت اداره اين شركت همانگونه كه ماده ١٦٤ ق.ت صراحت دارد با شريك يا شركاي ضامن مي باشد ماده فوق مي گويد: (مديريت شركت مختلط سهامي مخصوص به شريك يا شركاي ضامن است).

اين امر به خاطر مسئوليت سنگيني است كه شركاي مذكور در برابر طلبكاران شركت دارند چرا كه مسئوليت شركاي شركت سهامي فقط تا ميزان آورده است در حالي كه شركاي ضامن از دارايي خود باقيمانده ديون شركت را بايد بپردازند. بنابراين بايد به نحوي مديريت نمايند كه پاسخگوي اعمال و فعاليت هاي خود در شركت باشند.

با توجه به اين ماده شركاي سهامي حقي در اداره امور شركت ندارند اما اين امر آنها را از وظيفه نظارتي منع نمي كند و مانع از آن نمي شود كه آنها در جريان امورشركت قرار گيرند.

ماده ١٦٥ ق.ت. بدون در نظر گرفتن محدوديت در مورد هيئت نظار اشعار داشته: ٩در هر يك از شركتهاي مختلط سهامي هيئت نظاري لااقل مركب از سه نفر از شركا برقرار

مي شود واين هيئت را مجمع عمومي شركا بلافاصله بعد از تشكيل قطعي شركت و قبل از هر اقدامي در امور شركت معين مي كند انتخاب هيئت بر حسب شرايط مقرر در اساسنامه شركت تجديد مي شود...) بنابراين شركاي سهامي نيز مي توانند عضو هيئت نظار باشند.

از طرف ديگر ماده ١٧٠ ق.ت. نيز درمورد حق اطلاع شركا اشعار داشته است كه: (تا پانزده روز قبل از انعقاد مجمع عمومي هر صاحب سهمي مي تواند (خود يا نماينده او) در مركز اصلي شكرت حاضر شده از صورت بيلان و صورت دارايي و راپرت هيئت نظار اطلاع حاصل كند). با توجه به مطالب فوق بايد گفت شركاي سهامي در اداره امور شركت نقشي ندارند ولي مي توانند عضو هيئت نظار شده بر امور شركت نظارت كرده و در جريان مسائل شركت قرار بگيرند.

3- حدود مسئوليت شركا

شركت مختلط سهامي - حدود مسئوليت شركا همانگونه كه از تعريف فوق برمي آيد دو نوع شريك در شركت فوق وجود دارد و مسئوليت هر گروه نيز متفاوت مي باشد كه به بيان آن مي پردازيم:

ماده ١٦٢ ق.ت. مي گويد:(... شركاي سهامي... مسئوليت آنها تا ميزان همان سرمايه اي است كه در شركت دارند...) بنابراين گروه اول از شركا كه سرمايه شركت را تامين مي كنند به صراحت ماده مذكور فقط تا ميزان سرمايه خود كه درشركت گذاشته اند مسئوليت دارند و رد صورتي كه تمام سرمايه تعهد شده خود را به شركت نداده باشند در صورت ورشكستگي مدير تصفيه مابقي آن را از آنان وصول خواهد كرد. در اين خصوص ماده ١٧٣ ق.ت. مي گويد:(هر گاه شركت مختلط سهامي ورشكسته شود و

شركاي سهامي تمام قيمت سهام خود را نپرداخت باشند مدير تصفيه آنچه راكه برعهده آنها باقي است وصول مي كند). ورد صورتي هم كه شركت به طريقي غير از ورشكستگي منحل شود ماده ١٧٤ ق.ت. تصريح دارد كه :(... هريك از طلبكاران شركت مي توانند به هر يك از شركاي سهامي كه از بابت قيمت سهام خود مديون شركت رجوع كرده در حدود بدهي آن شري طلب خود را مطالبه نمايند. مادام كه شركت منحل نشده طلبكاران براي وصول طلب خود حق رجوع به هيچ يك از شركاي سهامي را ندارند.)

در خصوص شريك ضامن ماده ١٦٢ ق.ت. اشعار مي دارد: (شريك ضامن كسي است كه سرمايه او به صورت صهام در نيامده و مسئول كليه قروضي است كه ممكن است علاوه بر دارايي شركت پيدا شود و در صورت تعدد شريك ضامن مسئوليت آنها در مقابل طلبكاران و روابط آنها با يكديگر تابع مقررات شركت تضامني خواهد بود)

بنابراين برخلاف شركا دسته اول شركا تضامني چون اعتبار و كار و صنعت خود را به شركت مي آورند بر همين مبنا هم مسئوليت دارند در صورتي كه سرمايه شركت نتواند پاسخ بدهي هاي شركت را بدهد خود آنها از دارايي خود بايد آن را جبران نمايند. و در واقع همان مقررات شركت تضامني در اينجا حاكم مي باشد.

4- تفاوت شركت مختلط سهامي با غيرسهامي

شركت مختلط سهامي - تفاوت شركت مختلط سهامي با غيرسهامي در شركت مختلط غيرسهامي سهم شريك با مسئوليت محدود به قطعات سهام تقسيم نمي شود و آزادانه قابل معامله نسبت و شخصيت شركاي با مسئوليت محدود در شركت مدنظر است در صورتي كه در شركت مختلط سهامي شركاي

با مسئوليت محدود به صورت سهم در مي آيد و مانند سهام شركت هاي سهامي قابل نقل وانتقال است و شخصيت شركاي صاحب سهم از اهميت برخوردار نيست و هر صاحب سهمي شريك شركت محسوب مي شود.

به همين ترتيب شركت مختلط همه مزاياي شركت مختلط غير سهامي را واجداست با اين مزيت كه معامله سهام در ان كاملا ازاد مي باشد.

5- مشاركت اشخاص حقوقي در شركت به عنوان شريك ضامن

شركت مختلط سهامي - مشاركت اشخاص حقوقي در شركت به عنوان شريك ضامن اين بحث در خصوص شركت هاي غير سهامي نيز مطرح است كه آيا اشخاص حقوقي مي توانند به عنوان شريك ضامن عضو شركت شوند يا نه؟ عده اي اعتقاد دارند كه چون شريك ضامن در شركت هاي مختلط كار و صنعت خود را در شركت مي گذارند بايد حتما شخص حقيقي باشند. بعلاوه اينكه برخي معتقدند اين اشخاص نمي توانند عضو شركت تضامني گردند. اين نگرش به نظر نمي رسد چندان قابل دفاع باشد چرا كه در شركت هاي تضامني نيز مسئوليت هر شريك تا ميزان دارايي وي مي باشد كه در خصوص اشخاص حقوقي هم نمي تواند با مانعي موجه شود و از طرف ديگر اشخاص حقوقي نيز مي توانند تخصص خود را به شركت آورند مضافا به اينكه ماده ٥٨٨ ق.ت. تصريح مي كند كه:(شخص حقوقي مي تواند داراي كليه حقوق و تكاليفي شود كه قانون براي افراد قائل است مگر حقوق و وظايفي كه بالطبيعه فقط انسان ممكن است داراي آن باشد مانند حقوق و وظايف ابوت - بنوت و امثال ذلك).

بنابراين دليلي وجود ندارد كه اشخاص حقوقي نتوانند به عنوان شريك ضامن در شركت هاي مذكور

عضو شوند.

20- شركت مختلط غيرسهامي

1- علل مهجوريت شركت مختلط سهامي

شركت مختلط غيرسهامي - علل مهجوريت شركت مختلط سهامي همانگونه كه در تعريف اين شركت گذشت اين شركت دو نوع شريك دارد. يك عده شركاي ضامن هستند و شركاي ديگر مسئوليت محدود دارند و مسئوليت آنها به اندازه سرمايه اي است كه به شركت آورده اند.

نگاهي به قواعد و مقررات و مسئوليت شركا مبين اين است كه اين شركت همانند شركت هاي مضاربه اي قانون مدني كه عده اي كه سرمايه دارند و نمي خواهند. مستقيما فعاليت تجارري كنند يا نمي توانند تجارت نمايند سرمايه خود را در اختيار افرادي قرار مي دهند كه فاقد سرمايه اما واجد تخصص و صنعت هستند. تا در نتيجه فعاليت شركاي ضامن در سود سرمايه خود سهيم شوند اما امروزه ازاين نوع شركت ها كاسته شده و اين امر به دلايل متعددي مي باشد كه ذيلا بدان اشاره مي شود:

برخي از دلايل مذكور همان دلايل كاهش رغبت افراد به اين نوع شركت مي باشد. برخي دلايل ديگر مربوط به موانع و محدوديت هاي داخل خود شركت و برخي ديگر تسهيلاتي است كه در تشكيل شركتهاي ديگر وجود دارد مي باشد كه ذيلا بدان اشاره مي شود: - ماده ١٤٨ ق.ت. مي گويد: (هيچ شريك با مسئوليت نمي تواند بدون رضايت ساير شركا شخص ثالثي را با انتقال تمام يا قسمتي از سهم الشركه خود به او داخل در شركت كند) و اين خود محدوديت بزرگي است كه براي شريك شركت مذكور قائل شده است و آنها را به سمت تشكيل شركت هاي سرمايه اي مي كشاند. - گر شخصي بدون رضايت ساير شركا داخل شركت شود

اين شخص نه حق دخالت در اداره شركت و نه حق تفتيش درامور شركت را خواهد داشت. اين مطلب كه در ماده ١٤٩ ق.ت. آمده شركاي شركت را با محدوديت بزرگي مواجه مي سازد. - مطلب ديگر در ماده ١٥٥ ق.ت آمد است. ماده مذكور مي گويد:(هركس به عنوان شريك با مسئوليت محدود در شركت مختلط غير سهامي موجودي داخل شود تا معادل سهم الشركه خود مسئول قروضي خواهد بود كه شركت قبل از ورود او داشته خواه اسم شركت عوض شده يا نشده باشد. هر شرطي كه بر خلاف اين ترتيب باشد در مقابل اشخاص ثالث كان لم يكن خواهد بود). - توسعه شركت هاي سهامي در قرون اخير و امكان تشكيل شركت با مسئوليت محدود باعث شده است تا روز به روز اهميت اين شركت هاي كاسته شود. در روزگاران گذشته اگر محدود بودن مسئوليت شركايي كه سرمايه به اين شركت ها مي آورند باعث ميل و رغبت آنها به اين شركت ها مي شد امروزه با وجود شركت هاي سهامي و با مسئوليت محدود كه مسئوليت همه شركا به ميزان سرمايه آنهاست و از طرف ديگر برخلاف شركت مختلط غيرسهامي در انتخاب مديران و اداره امور شركت نقش مستقيم دارند ديگر شركت مختلط آن اهميت سابق خود را از دست داده و اشخاص سرمايه گذار را به سمت تشكيل شركتهاي سهامي يا با مسئوليت محدود سوق مي دهد. و از طرف ديگرفوت يا محجوريت شركا يا مدير نيز تاثيري در امورشركت نداشته و شركا مي توانند با تعيين مدير يا مديران ديگرموجوديت شركت را حفظ كنند. مجموعه اين عوامل و عوامل ديگري

كه باشركت هاي ديگر يكسان است سبب شده اند كه امروزه اين شركت ها مهجور بمانند به گونه اي كه از بدو تدوين قانون شايد تعداد انگشت شماري از اين نوع شركت ها تشكيل و به ثبت رسيده باشد.

2- اداره شركت

شركت مختلط غيرسهامي - اداره شركت مطابق ماده ١٤٤ ق.ت: (اداره شركت مختلط سهامي به عهده شريك يا شركاي ضامن و حدود اختيارات آنها همان است كه در مورد شركاي شركت تضامني مقرر است).

و در مورد شركاي با مسئوليت محدود ماده ١٤٥ اشعار داشته:(شريك با مسئوليت محدود نه به عنوان شريك حق اداره كردن شركت را دارد نه اداره امور شركت از وظايف اوست). آنگونه كه از مواد فوق برمي آيد در شركت مختلط غيرسهامي فقط شركاي ضامن هستند كهحق اداره كردن شرك را دارند و به عبارت ديگر اداره و مديريت شركت تنها بر عهده آنهاست و شركاي با مسئوليت محدود نمي توانند در اين امر دخالت كنند.

علت اين امر نيز اين است كه شركاي ضامن در مقابل اشخاص ثالث مسئوليت نامحدد دارند وطبيعي است كه بايد حقوق آنها در مقابل شركاي با مسئوليت محدود حفظ شود و اراده آنها مي تواند در تصميم شركاي ضامن تاثير گذارد. حال سئوال اين است كه آيا شركاي با مسئوليت محدود هيچ دخالتي در شركت نمي توانند بكنند و حدود اين منع قانوني تا كجاست؟

همانگونه كه قانونگذار تصريح كرده شركاي با مسئوليت محدود نمي توانند در اداره شركت دخالت كنند. بديهي است كه منظور از اداره شركت انجام دادن كليه عمليات و معاملاتي است كه براي شركت ايجاد تعهد كند و هدف از آن نيز حفظ حقوق

شركاي ضامن در قبال ساير شركا واشخاص ثالث مي باشد. پس بنابراين نبايد نتيجه گرفت كه اعمال شريك با مسئوليت محدود در درون شركت نيز كه ارتباطي باحقوق اشخاص ثالث ندارد ممنوع است. بنابراين شريك با مسئوليت محدود مي تواند در راي دادن مشورت شركت در مجامع و ساير اموري كه جنبه اداري درون شركت دارد دخالت كند. كما اينكه خود مقنن به حق نظارت شركاي با مسئوليت محدود تصريح كرده است.

ماده ١٤٧ ق.ت در اين خصوص مي گويد:(هر شريك با مسئوليت محدود حق نظارت در امور شركت را داشته و مي تواند از روي دفاتر واسناد شركت براي اطلاع شخص خود راجع به وضعيت مالي شركت صورت خلاصه ترتيب دهد. هر قراردادي كه بين شركا برخلاف اين ترتيب داده شود از درجه اعتبار ساقط است.)

بنابراين قانون تجارت برخلاف مواد ١٤٤ و ١٤٥ كه دخالت شراي با مسئوليت محدود را در اداره شركت منع كرده است در ماده ١٤٧ به صراحت حق نظارت را به آنها اعطا نموده واين موضوع جنبه نظم عمومي داشته تا آنجا كه قرارداد بر خلاف آن را از درجه اعتبار ساقط دانسته است. نكته اي كه در خصوص اداره شركت قابل توجه است انتخاب مديران شركت است. مسئله اين است كه آيا شركا مي توانند از اشخاص خارج شركت همانند ماده ١٢٠ ق.ت. اشخاص را به عنوان مدير انتخاب نمايند و آيا اصولا انتخاب شركاي با مسئوليت محدود به عنوان مدير مجاز است؟

ظاهر ماده ١٤٤ ق.ت. چنين امري را نمي پذيرد چرا كه اداره آن را از وظايف شركا ضامن مي داند و طبيعي است كه با پذيرش آن شركاي

با مسئوليت محدود نيز نمي توانند به عنوان مدير انتخاب شوند. و اين سياست قانونگذار شركت هاي مختلط را در بهر ه بردن از متخصصين امر مديريت محدود مي كند. ولي به نظر مي رسد كه با استفاده از اصول كلي حاكم بر شركتهاي تضامني مي توان استنباط كرد كه انتخاب مديران از بين اشخاص خارج از شركت و حتي شركاي با مسئوليت محدود امكانپذير باشد. ماده ١٢٠ ق.ت. كه در خصوص اداره شركت هاي تضامني است چنين امري را تجويز مي كند و از طرف ديگر لحن ماده ١٤٤ به گونه اي است كه ادراه شركت را از اختصاصات شركاي ضامن مي داند كما اينكه اداره شركت تضامني يا هرشركت ديگي نيز از اختيارات و وظايف شركاست. بنابراين در صورتي كه اشخاص ضامن شخص را حتي خارج از شركت نيز به اين سمت بگمارند باز هم خود آنها هستند كه شركت را اداره مي كنند چرا كه مدير مذكور نماينده آنها تلقي مي شود و مانند اين است كه خودشان شركت را اداره نمايند. بنابراين مي توان با اين توضيح و به خاطر نفعي كه شركت در انتخاب مديران متخصص مي تواند داشته باشد چنين امري را براي شركت تجويز كرد.

21- بررسي اشكالات قانوني شركت هاي تضامني- نسبي- مختلط.

1- عدم تعيين زمان براي تقسيم سود در شركت هاي تضامني

بررسي اشكالات قانوني شركت هاي تضامني- نسبي- مختلط. - عدم تعيين زمان براي تقسيم سود در شركت هاي تضامني قانونگذار در شركت تضامني برخلاف شركت سهامي زمان خاصي را براي تقسيم سود معين نكرده است كه شايسته است در اين مورد پيش بيني هاي لازم به عمل آيد.

2- عدم تعيين حدود اختيارات و وظايف مديران در شركت هاي تضامني

بررسي اشكالات قانوني شركت هاي تضامني- نسبي- مختلط. - عدم تعيين حدود اختيارات و وظايف مديران در شركت هاي تضامني همچنين قانونگذار در خصوص حدود اختيارات و وظايف مديران در شركت هاي تضامني مقرراتي وضع ننموده است كه بايد در اين مورد نيز چاره بينديشد.

3- لزوم تعيين مدير درشركت هاي تضامني

بررسي اشكالات قانوني شركت هاي تضامني- نسبي- مختلط. - لزوم تعيين مدير درشركت هاي تضامني طبق ماده ١٢٠ ق.ت. در شركتهاي تضامني شركا بايد لااقل يك نفر از ميان خود يا از خارج به سمت ميدري معين نمايند. اما قانون مذكور تعيين نمي كند كه هر گاه شركا به اين تكليف عمل نكنند چه بايد كرد.بديهي است كه تشكيل شركت تضامني برخلاف آنچه درخصوص شركتهاي سهامي صادق است منوط به نصب مدير نيست. بنابراين هر اقدامي كه هير يك از شركا انجام دهند مستلزم تنفيذ آن توسط كليه شركا خواهد بود كه چنين ترتيبي با طبيعت شركت تضامني مطابقت ندارد و اصولا شركا بايد حتما مدير يا مديران را تعيين كنند و اين اشكالي است كه قانونگذار بايد نسبت به رفع آن اقدام نمايد.

4- اصلاح عبارتي از ماده 125 قانون تجار در خصوص شركت تضامني

بررسي اشكالات قانوني شركت هاي تضامني- نسبي- مختلط. - اصلاح عبارتي از ماده 125 قانون تجار در خصوص شركت تضامني در ماده ١٢٥ ق.ت. كه مقرر شده: (هر كس به عنوان شريك ضامن درشركت تضامي موجودي داخل شود...) به نظر مي رسد قيد كلمه ضامن بي وجه است. زيرا هر شريكي وارد شركت شود ضامن است و در واقع همه شركا ضامن هستند نه آنكه شريكي ضامن و شريكي غيرضامن باشد. بنابراين حذف كلمه مزبور خالي از وجه نمي باشد.

5- دلايل عدم اقبال شركت هاي تضامني و نسبي

بررسي اشكالات قانوني شركت هاي تضامني- نسبي- مختلط. - دلايل عدم اقبال شركت هاي تضامني و نسبي اين نوع شركت از نظر تاريخي سابقه طولاني دارد و از حقوق روم اقتباس شده و در قرون وسطي به شكل فعلي آن در اروپا رواج داشت . با اينكه اين نوع شركت تقريبا در اكثر كشورها وجود دارد . ولي اقبال عمومي درگرايش به اين شركت ها به خاطر مسئوليت نامحدودي كه براي شركاي قائل است كم مي باشد. گذري به قانون مربوط به شركت هاي تضامني مويد اين ادعاست با نگاهي به قوانين بتوان دلايل عدم اقبال به اين شركتها را دريافت:

ذيل ماده ١١٦ ق.ت مقرر ميدارد: (... اگر دارايي شركت براي تاديه تمام قروض كافي نباشد هر يك از شركا مسئول پرداخت تمام قروض شركت است. هر قراري كه بين شركا برخلاف اين ترتيب داده شده باشد در مقابل اشخاص ثالث كان لم يكن خواهد بود).

ماده ١٢٤ ق.ت. نيز مي گويد: (... پس از انحلال طلبكاران شركت مي توانند براي وصول مطالبات خود به هر يك از شركا كه بخواهند و يا به تمام

آنها رجوع كنند و در هر حال هيچ يك از شركا نمي توانند به استناد اينكه ميزان قروض شركت از ميزان سهم او در شركت تجاوز مي نمايد از تاديه قروض شركت امتناع ورزد...).

ماده ١٢٦ ق.ت. نيز مقرر مي دارد: (هر گاه شركت تضامني منحل شود ... اگر دارايي شركت براي پرداخت قروض آن كفايت نكند طالبكاران شركت حق دارند بقيه طلب خود را از تمام يا فرد فرد شركا ضامن مطالبه كنند...) نگاهي به مواد فوق نشان از مسئوليت نامحدود شركا پس از انحلال شركت دارد و طبيعي است كه اين مسئوليت نامحدود از رغبت و گرايش سرمايه گذاران براي تشكيل اين نوع شركت كاسته و آنها را به سمت تشكيل شركت هاي سرمايه اي سوق دهد.

ماده ١١٨ ق.ت. مقرر مي دارد: (شركت تضامني وقتي تشكيل مي شود كه تمام سرمايه نقدي تاديه و سهم الشركه غيرنقدي نيز تقويم و تسليم شده باشد.) همانگونه كه ماده فوق اشعار داشته شركا تا تمام سرمايه شركت را نقدا تاديه نكنند يا سهم الشركه غيرنقدي تسليم ننمايند نمي توانند شركت تضامني را تشكيل دهند درحالي كه درشركت هاي ديگر بخصوص شركتهاي سهامي شركا مي توانند با پرداخت درصدي از سرمايه و تعهد مابقي آن شركت را تشكيل دهند و اين امر نيز مي توانند يكي از موانع رغبت به اين شركت تلقي شود. - عامل ديگر مي تواند مربوط به محدوديت در انتقال سهم الشركه باشد.

ماده ١٢٣ ق.ت. مي گويد: (در شركت تضامني هيچ يك از شركا نمي تواند سهم خود را به ديگري منتقل كند مگر به رضايت تمام شركا).

همانگونه كه مذكور است در شركت تضامني

در صورتي كه شريكي بخواهد سهم خود را انتقال دهد بايدهمه شركا بدان رضايت هند. اولا اين انتقال غير ممكن است و اين هم مي تواند مانعي در رغبت افراد به تشكيل اين شركت باشد چرا كه در مقام مقايسه در ساير شركت ها به خصوص شركت هاي سهامي شركا به راحتي مي توانند سهم خود را به ديگري انتقال دهند و از مزاياي شركت نيز استفاده كنند. - عامل ديگر مربوط به شركايي است كه به شركت تضامني موجودي داخل شوند چرا كه قانون اين شركا را در مقابل قروض قبل از وصول نيز مسئول مي داند. ماده ١٢٥ ق.ت. د راين خصوص اشعار مي دارد: (هر كس به عنوان شريك ضامن در شركت تضامني موجودي داخل شود متضامنا با سايرشركا مسئول قروضي هم خواهد بود كه شركت قبل از ورود او داشته اعم از اينكه در اسم شركت تغييري داده شده يا نشده باشد. هر قراري كه بين شركا برخلاف اين ترتيب داده شده باشد در مقابل اشخاص ثالث كان لم يكن خواهد بود). - محدوديت ديگر شركاي شركت تضامني در ماده ١٣٤ ق.ت. مذكوراست .با توجه به اين ماده:(هيچ شريكي نمي تواند بدون رضايت ساير شركا (به حساب شخص خود يا به حساب شخص ثالث) تجارتي از نوع تجارت شركت نموده و يا به عنوان شريك ضامن يا شريك با مسئوليت محدود درشركت ديگري كه نظير آن تجارت را دارد داخل شود). وطبيعي است كه اگر عضو شركت بودن مانع تجارت ديگر شود و باصطلاح آزادي تجارت را از افراد بگيرد اين امر خود مي تواند سبب بي ميلي در گرايش آن

باشد. - عامل مهم ديگري كه مي تواند در عدم رغبت افراد در تشكيل اين شركتها موثر باشد مربوط به فوت يا محجوريت شركاي شركت تضامني مي باشد.

از آنجايي كه در شركت تضامني شخصيت شركا داراي اهميت زيادي مي باشد و به خاطر همين امر معمولا اين نوع شركت بين افراد يك خانواده يا بين دوستان معتمد شكل مي گيرد وجود هر شريك در شركت براي بقيه از اهميت بالايي برخوردار است و مقنن هم با توجه به اين مسئله مواد مربوطه را انشا كرده است. در حالي كه د رشركت هاي سرمايه اي اين سرمايه است كه سرمايه سهام به آساني قابل انتقال است.

با توجه به اين امر فوت يا محجوري هر يك ازشركا شركت و بقيه شركا را با مخاطره اي جدي روبرو مي سازد و ممكن است با فوت هر شريك شركت در معرض انحلال قرار گيرد و اين موضوعي است كه رغبت افراد را در تشكيل اين شركت هاي ممكن است كاهش دهد. در اين خصوص ماده ١٣٦ ق.ت. مي گويد:(شركت تضامني در موارد ذيل منحل مي شود...). - در صورت فوت يا محجوريت يكي از شركا مواد ١٣٩ و ١٤٠ ...) و مواد مذكور اشعار مي دارند: ماده ١٣٩ ق.ت: (در صورت فوت يكي از شركا بقا شركت موقوف به رضايت ساير شركا و قائم مقام متوفي بايد در مدت يك ماه از تاريخ فوت رضايت يا عدم رضايت خود را اعلام نمود نسبت به اعمال شركت در مدت مزبور از نفع و ضرر شريك خواهد بود ولي در صورت اعلام عدم رضايت در منافع حاصله در مدت مذكور شريك

بوه و نسبت به ضرر آن مدت سهيم نخواهد بود. سكوت تا انقضاي يك ماه در حكم اعلام رضايت است.)

ماده ١٤٠ ق.ت.: (در مورد محجوريت يكي از شركا مطابق مدلول ماده فوق عمل خواهد شد). - يكي ديگر از دلايلي را كه مي توان به اين بحث افزود رواج شركت هاي سرمايه به خصوص شركت با مسئوليت محدد مي باشد چرا كه برخلاف شركت تضامني مسئوليت شركا محدود است و شركا مي توانند اموال شخصي خود را از توقيف و تعرض طلبكاران شركت مصون نگه دارند.

آنچه گفته شد از موانع و محدوديت هايي است كه به شركاي شركت تضامني تحميل مي شود وباعث ايجاد مسئوليت نامحدود گشته و همين امر رغبت اشخاص را براي تشكيل شركت كاهش مي دهد و از طرف ديگر آنها را به سمت تشكيل شركت هاي سرمايه اي سوق مي دهد. و رزو به روز از تعداد شركت هاي مذكور مي كاهد.

6- تشكيل شركت و مشكلات موجود

بررسي اشكالات قانوني شركت هاي تضامني- نسبي- مختلط. - تشكيل شركت و مشكلات موجود شركت تضامني به موجب قراردادي بين شركا منعقد مي گردد و تشكيل مي شود اين قرارداد بايد علاوه بر دارا بودن شرايط عمومي كه براي تشكيل قرارداد ضروري است از قبيل قصد و رضاي شركا اهليت داشتن موضوع و مشروعيت جهت تشكيل شركت بايد شرايط شكلي را نيز كه از قوانين مختلفه مربوط به شركت ها قابل استنباط است داشته باشد. در غير اينصروت شركت نمي تواند اعتبار حقوقي كسب كند استنباط است داشته باشد . درغير اين صورت شركت نمي تواند اعبتار حقوقي كسب كند و فعاليت آن مي تواند براي شركا در

مقابل اشخاص ثالث مسئوليت به دنبال داشته باشد.

بنابراين شركت تضامين بايد به موجب قراردد كتبي كه شركت نامه ناميده مي شود بوجود آيد و اين شركت نامه نيز بايد به شكل رسمي تنظيم شده و به ثبت برسد چراكه در غير اين صورت مطابق مواد ٤٧ و ٤٨ قانون ثبت در هيچ يك از ادارات و محاكم پذيرفته نخواهد شد. و مطابق ماده ١٩٥ قانون تجارت ثبت كليه شركت هاي مذكور در اين قانون الزامي و تابع مقررات ثبت شركت هاست . بنابراين شركت نامه بايد به صورت رسمي تنظيم گردد. بعد از تنظيم و ثبت شركت نامه شركت نامه بايد براي آگاهي عموم منتشر گردد. گر چه انتشار شركت نامه از شرايط شكلي تشكيل شركت ليكن ماده ١٩٧ قانون تجارت نشر آن را لازم دانست و ماده ١٩٨ نيز ضمانت اجراي عدم رعايت ماده مزبور را جواز ابطال عمليات شركت دانسته است و ازطرف ديگر در عمل نيز براي به رسميت شناختن شركت رعايت مقررات انتشار شركت نامه ضروري است.

گذشته از آنچه در خصوص تنظيم قرارداد شركت ثبت و انتشار آن گفته شد مطابق ماده ١١٨ قانون تجارت:(شركت تضامني وقتي تشكيل مي شود كه تمام سرمايه نقدي تاديه و سهم الشركه غيرنقدي نيز تقويم و تسليم شده باشد.)

بنابراين مطابق اين ماده تا زماني كه تمام سرمايه شركت (خواه نقدي و خواه غير نقدي) تاديه و تسليم نشده باشد شركت تضامني تشكيل نمي شود.

سهم الشركه غيرنقدي نيز مطابق ماده ١٢٢ قانون تجارت بايد قبل از تشكيل با رضايت همه شركا تقويم شود . قانونگذار براي عدم رعايت مقررات پيش بيني شده درماده ١١٨ ق.ت. ضمانت

اجرايي پيش بيني ننموده است و جا دارد در اين خصوص تمهيدات لازم به عمل آيد. نكته ديگر در خصوص اساسنامه شركت است چرا كه هر شخصيت حقوقي براي فعاليت و رسيدن به اهدافي كه در پيش گرفته است احتياج به برنامه وتشكيلاتي دارد كه قبلا بايد طرح وتصويب شده باشد. اين امر نيز معمولا در سندي انجام مي شود كه اساسنامه ناميده مي شود در واقع اساسنامه سندي است كه معرف تشكيلات اهداف و شيوه اي است كه شخصيت حقوقي براي فعاليت و ادامه آن بر آن اساس عمل مي كند.

درمقررات مربوط به شركت تضامني هيچ تصريح قانوني بر لزوم وجود اساسنامه ديده نمي شود. وهمه جا از عنوان شركت نامه استفاده شده است و از طرفي شركت نامه عقد شركت محسوب مي شود و شرايط انعقاد وتعداد شركا و اراده آنها براي تشكيل شركت و ساير نكات ضروري در آن درج مي شود. بنابراين مي توان گفت با درج اين نكات در شركت نامه ضرورت چنداني به وجود اساسنامه احساس نمي شود و به همين خاطر قانونگذار نيز آن را ضروري ندانسته است اما از نجا كه ممكن است تعداد شركاي شركت تضامني نيز زيادتر باشند و از طرفي اهداف و گستره فعاليت شركت گسترده باشد مي توان علاوه بر شركت نامه كه عقد شركت تلقي مي شود ساير مسائل مربوط را در اساسنامه گنجاند و مبناي كار شركت تلقي گردد. هم چنين در شركت تضامني لازم است كه شركا مطابق ماده ١٢٠ قانون تجارت لااقل يك نفر را از ميان خود يا خارج به سمت مديريت معين نمايند و حدود مسئوليت مدير

مذكور نيز مطابق ماده ١٢١ قانون تجارت و ماده ٥١ قانون تجارت در خصوص شركت هاي سهامي كه اعتبار آن در اين مورد همچنان باقي است مسئوليت وكيل در مقابل موكل است ولي از لحاظ كيفري در اين مورد قاعده خاصي وضع نشده بنابراين تاع مقررات عمومي است و مديري كه به اين ترتيب انتخاب مي شود مدير اجرايي شركت بوده و نماينده شركت براي انجام امور مربوطه طبق اساسنامه يا شركت نامه مي باشد.

22- افزايش سرمايه در شركتهاي سهامي خاص و عام

1- مقدمه

افزايش سرمايه در شركتهاي سهامي خاص و عام - مقدمه افزايش سرمايه در شركتهاي سهامي خاص جهت سهامداران شركت و كساني كه مايل به سرمايه گذاري در شركت مي باشند وفق مقررات مواد ١٥٧ الي ١٦٩ و مواد ١٨٣ الي ١٨٨ لايحه اصلاحي قسمتي از قانون تجارت صورت مي پذيرد.

افزايش سرمايه در شركتهاي سهامي عام براي سهامداران تابع مواد فوق الذكر و كساني كه قصد دارند به جرگه سهامداران وارد شوند وفق مواد ١٧٠ الي ١٨٢ لايحه اصلاحي قسمتي از قانون تجارت صورت خواهد گرفت. روش افزايش سرمايه در شركتهاي سهامي خاص

سرمايه شركت را مي توان از طريق صدور سهام جديد يا از طريق بالا بردن مبلغ اسمي سهام موجود افزايش داد (ماده ١٥٧ ل.ا.ق.ت) الف: پرداخت مبلغ اسمي يا مبلغ افزايش سرمايه به نقد:

در اين حالت ارائه گواهي بانكي با رعايت ماده ١٨٤ ل.ا.ق.ت بهمراه ساير مدارك به اداره ثبت شركتها الزامي است. ب: تبديل مطالبات حال شده اشخاص از شركت به سهام جديد:

در تبديل مطالبات حال شده اشخاص به سهم رعايت مواد ١٧٥ الي ١٨٧ ل.ا.ق.ت الزامي است سهام جديدي كه در نتيجه اين گونه افزايش سرمايه

صادر مي گردد مي بايستي ورقه خريد سهم توسط طلبكاري كه مايل به پذيره نويسي مي باشد امضا شود در ورقه خريد سهم رعايت بندهاي ذيل ماده ١٧٩ ل.ا.ق.ت ضروري است در مورد مواد فوق الاشاره در موقع ارائه مدارك افزايش سرمايه مي بايستي ليست كاملي از بستانكاران شركت شامل مطالبات حال شده آنان كه تبديل به سهام گرديده و رونوشت اسناد و مداركي كه حاكي است از تصفيه اين مطالبات كه صحت آن به تاييد بازرسان شركت رسيده باشد وتاييد هيات مديره داير بر تبديل مطالبات به سهام به همراه ساير مدارك به اداره ثبت شركتها تسليم شود. ج: انتقال سود تقسيم نشده يا اندوخته شركت يا عوايد حاصله از اضافه ارزش سهام جديد به سرمايه:

سود يا اندوخته مازاد بر اندوخته قانوني و يا عوايد حاصله از اضافه ارزش سهام جديد براساس ماده ١٦٠ ل.ا.ق.ت را به سرمايه شركت اضافه نمايد در اين حالت كليه عوايد حاصله و سود يا اندوخته قانوني به نسبت سهام به هر يك از سهامداران تعلق مي گيرد صورتجلسه هيات مديره داير بر رعايت موارد بهمراه ساير مدارك به اداره ثبت شركتها تسليم گردد. د: تبديل اوراق قرضه به سهام:

افزايش سرمايه از طريق تبديل اوراق قرضه به سهام فقط در شركت هاي سهامي عام با رعايت مفاد مواد ٥١ الي ٧١ ل.ا.ق.ت امكان پذير مي باشد.

ورقه قرضه ورقه قابل معامله اي است كه معرف مبلغي وام با بهره معين است كه تمام يا جزئ آن در موعد يا مواعد معين بايد به مالك آن مسترد گردد دارندگان اوراق قرضه جزئ سهامداران شركت محسوب نمي شوند و در اداره شركت

حق هيچگونه دخالتي را ندارند و فقط بستانكاران شركت محسوب مي گردند.

مجمع عمومي فوق العاده شركت مي تواند در صورتي كه موعد پرداخت اوراق قرضه فرا رسيده باشد تعويض اين اوراق با سهام شركت را تصويب نمايد اين تصميم بايد مقارن و همزمان با تصميم افزايش سرمايه حداقل تاسقف اوراق قرضه منتشره باشد اين تصويب بايد با رعايت ماده ١٦١ ل.ا.ق.ت و خصوصا تبصره ٢ آن همراه باشد. و: افزايش سرمايه از طريق تاديه غيرنقد

افزايش سرمايه از محل تاديه مبلغ اسمي سهام جديد به غير نقد فقط در شركتهاي سهامي خاص امكان پذير مي باشد.

وفق بند ٤ ماده ١٨٣ ل.ا.ق.ت چنانچه تمام يا قسمتي از افزايش سرمايه از طريق آورده هاي غير نقدي سهامداران يا افراد ديگري كه مجمع با ورود آنان به شركت موافقت مي نمايد باشد بر اساس رعايت ماده ٨٢ قانون فوق الذكر اين اموال مي بايستي مورد تقويم و ارزيابي كارشناس رسمي دادگستري واقع گرديده و به تصويب مجمع عمومي فوق العاده با دستور جلسه افزايش سرمايه رسيده و مدارك آن بانضمام ساير مدارك مورد نياز به اداره ثبت شركتها ارائه گردد. مبلغ افزايش سرمايه از آورده غير نقدي تابع مبلغ وارزش تعيين شده آن توسط كارشناس مربوطه بوده و ذكر مبلغي بيش از آن مجاز نمي باشد چنانچه اين آورده مربوط به تعدادي از سهامداران يا افراد جديدالورود به شركت باشد رعايت مواد ٧٧ الي ٨١ ل.ا.ق.ت الزامي است ( در زماني كه در مجمع بحث در مورد افزايش سرمايه شركت كلا يا جزئا از محل آورده هاي غيرنقد و استفاده از مزاياي درخواست شده مربوط به آن سهام مي

باشد.

سهامداران آورنده آورده هاي غير نقد حق راي در جلسه نداشته و آن قسمت از سرمايه غير نقد كه موضوع مذاكره و راي مي باشد از حيث حد نصاب جهت اعلام رسميت جلسه و راي گيري محسوب نمي گردد و چنانچه مجمع با اين آورده ها و امتيازات درخواست شده موافقت ننمايد دومين جلسه مجمع بلافاصله زماني كه بيش از يك ماه نخواهد بود تشكيل ودر حد فاصل دو جلسه اشخاص كه آورده هاي غير نقد آنان و يا مزاياي درخواست شده توسط مجمع قبول نشده باشد در صورت تمايل مي توانند بميزان ارزش تعيين شده اموال غير نقد بصورت نقد مبلغ سهام را تعهد و تاديه نمايند و همچنين از مزايا و امتيازات درخواستي نيز انصراف حاصل نمايند در صورتي كه صاحبان آورده غير نقد و درخواست كنندگان مزايا و امتيازات ذكر شده بنظر مجمع تسليم نشوند تعهد آنها نسبت به سهام خود باطل شده محسوب و ساير پذيره نويسان مي توانند بجاي آنان اين سهام را تعهد و مبالغ لازم را تاديه و سهام مربوطه را ابتياع نمايند ضمنا در جلسه ثانوي كه جهت رسيدگي به وضع اورده هاي غير نقد و مزاياي مطالبه شده جهت آن تشكيل مي گردد مي بايستي بيش از نصف پذيره نويسان هر مقدار از سهام شركت كه تعهد شده است حاضر باشند و در آگهي دعوت نوبت دوم بايد نتيجه جلسه قبل و دستور جلسه نوبت دوم قيد گردد ( ماده ٨٠ ل.ا.ق.ت)

همچنين در صورت انصراف سهامداران از تبديل آورده هاي غيرنقد به سرمايه شركت و عدم خريداري سهام جديد توسط ساير سهامداران در صورتي كه قسمتي

از افزايش سرمايه بصورت نقد بوده و مبالغ آن تاديه و گواهي از بانك ارائه گرديده شركت مي تواند در صورت انصراف از كل افزايش سرمايه به استناد ماده ١٩ قانون تجارت از اداره ثبت شركتها خواستار دريافت گواهينامه استرداد سرمايه واريزي جهت قسمتي از افزايش سرمايه را نمايد و اداره مذكور به استناد ماده مار الذكر ملزم به ارائه چنين گواهينامه اي مي باشد. افزايش سرمايه در شركتهاي سهامي عام ( انحصارا جهت شخص سهامداران) و سهامي خاص ( سهامداران و افراد جديدالورود)

مجامعي كه جهت اتخاذ تصميم در خصوص امر مذكور تشكيل مي گردد به دو صورت ذيل امكان پذير است : الف: تشكيل مجمع با حضور كليه سهامداران

الف - ١: جلسه مجمع عمومي فوق العاده با حضور صددرصد سهامداران تشكيل و عملي شدن افزايش سرمايه را به يكي از طرق مذكور در ماده ١٥٨ ل.ا.ق.ت يا تجميعي از بندهاي ماده مذكور تصويب و ماده مربوطه اساسنامه را اصلاح مي نمايد در اين مورد مدارك ذيل طبق ماده ١٨٣ ل.ا.ق.ت ضروري مي باشد.

١- صورتجلسه مجمع عمومي فوق العاده داير بر افزايش سرمايه با رعايت كامل مفاد اساسنامه شركت و قانون تجارت يعني مواد ١٠٥ و ١٠١ و ١٦١ و تبصره ٢ آن

٢- فهرست صد در صد سهامداران حاضر در جلسه با تاييد هيات رئيسه جلسه در رعايت ماده ١٠٥ (ل.ا.ق.ت)

٣- دو نسخه اظهارنامه مبني بر افزايش سرمايه و اعلام سرمايه جديد و تعداد سهام شركت و اسامي سهامداران و تعداد سهام هر يك از آنان و امتيازات و نوع سهام ( برگهاي اظهارنامه از واحد فروش اوراق بهادار مستقر در اداره ثبت شركتها تهيه

شود )

٤- مدارك لازم در مورد بندهاي مربوط به افزايش سرمايه با توجه به ماده ١٥٨ ل.اق.ت

الف- ٢: جلسه مجمع عمومي فوق العاده با حضور صد در صد سهامداران تشكيل و راي بر تصويب افزايش سرمايه به يكي از طرق مذكور در ماده ١٥٨ ل.ا.ق.ت يا چند طريق آن تواما داده و مقرر مي گردد پس از عملي شدن افزايش سرمايه ماده اساسنامه مربوطه اصلاح گردد كه با توجه به اينكه هيات مديره مجري مصوبات مجمع مي باشد بايستي طبق ماده ١٦٣ ل.ا.ق.ت و با عنايت بماده ١٨٣ ل.ا.ق.ت عمل نمايد ضمنا مدارك ذيل جهت ثبت لازم مي باشد:

١- صورتجلسه مجمع عمومي فوق العاده با رعايت مواد ١٠١ و ١٦١ ل.ا.ق.ت و تبصره هاي ١و٢ آن

٢- فهرست كليه سهامداران حاضر در جلسه با امضاي آنان و تاييد هيات رئيسه جلسه در رعايت ماده ١٠٥

٣- آگهي حق تقدم يا افزايش سرمايه در رعايت ماده ١٦٩ و ١٦٦ ل.ا.ق.ت

٤- صورتجلسه هيات مديره جهت انجام مصوبات مجمع وعملي شدن افزايش سرمايه

٥- دو نسخه اظهارنامه دال بر افزايش سرمايه

٦- مدارك لازم در مورد بندهاي مربوط به نحوه افزايش سرمايه در رعايت ماده ١٥٨ ل.ا.ق.ت ب - تشكيل مجمع با حضور اكثريت سهامداران:

در اين مورد مي بايستي دعوت از سهامداران شركت جهت حضور در مجمع فوق العاده با رعايت مواد ٨٤ و ٩٨ و ١٠٠ ل.ا.ق.ت و اساسنامه شركت بعمل آيد.

ماده ٨٤ ل.ا.ق.ت مقرر مي دارد جلسه مجمع در نوبت اول با حضور بيش از ٥١% از سهامداران ودر نوبت دوم با حضور بيش از يك سوم سهامداران رسميت مي يابد به شرطي كه در آگهي دعوت دوم نتيجه دعوت

اول قيد گردد.ماده ٩٨ ل.ا.ق.ت فاصله بين نشر دعوتنامه و مجمع را حداقل ١٠ روز و حداكثر ٤٠ روز مقرر داشته است. طبق ماده ١٠٠ ل.ا.ق.ت در آگهي دعوت منتشره در روزنامه شركت دستور جلسه و ساعت و نشاني كامل محل جلسه و تاريخ آن مي بايستي صراحتا قيد گردد. مدارك لازم در بند فوق با نظر به ماده ١٨٣ ل.ا.ق.ت عبارتست از :

١- آگهي دعوت مجمع مندرج در روزنامه شركت با رعايت مفاد مواد ذكر شده

٢- صورتجلسه مجمع عمومي فوق العاده داير بر افزايش سرمايه با رعايت كامل ماده ١٠١ و ماده ١٦١ ل.ا.ق.ت و تبصره هاي آن

٣- دو نسخه اظهارنامه دال بر اعلام سرمايه جديد و تعداد سهام و مزايا و نوع آن و اسامي سهامداران با تعداد سهام آنان

٤- مدارك لازم در مورد عملي شدن افزايش سرمايه به يكي از طرق مندرج در ماده ١٥٨ ل.ا.ق.ت يا تجميعي از بندهاي مزبور

٥- فهرست سهامداران حاضر در مجمع با امضاي آنان و تاييد هيات رئيسه جلسه مبني بر صحت حضور آنان

٦- صورتجلسه هيات مديره دال بر انجام افزايش سرمايه در اجراي مصوبه مجمع عمومي فوق العاده مربوطه

٧- فهرست سهامداران پس از افزايش سرمايه با تاييد هيات مديره مستندا به تبصره بند ٤ ماده ١٨٣ ل.ا.ق.ت

٨- آگهي حق تقدم يا افزايش سرمايه در اجراي مواد ١٦٦ و ١٦٩ لايحه اصلاح قسمتي از قانون تجارت جهت شركتهاي سهامي خاص و آگهي مذكور در رعايت مواد فوق الذكر و رعايت مواد ١٧٠ و ١٧١ ل.ا.ق.ت جهت شركتهاي سهامي عام.

2- توضيحات

افزايش سرمايه در شركتهاي سهامي خاص و عام - توضيحات در خصوص مجامع فوق الاشعار :

الف- چنانچه

مجمع در رعايت ماده ١٦٧ لايحه اصلاحي قانون تجارت تصويب نمايد كه تمام يا قسمتي از حق تقدم صاحبان سهام به نسبت تمام يا بخشي از پذيره نويسي سهام جديد مربوط به افزايش سرمايه مصوبه همان مجمع را سلب نمايد مي بايستي اين ماده و تبصره مربوط به آن كاملا رعايت گردد هيات مديره در گزارش خود در رعايت اين ماده وتبصره آن بايستي غير از توجيه لزوم افزايش سرمايه علل و موارد سلب حق تقدم از بعض يا كليه سهامداران را ذكر و اسامي افراد جديد يا سهامداراني را كه اينگونه سهام بنفع آن سلب حق تقدم گرديده معرفي وتعداد و قيمت سهام و عواملي را كه در تعيين قيمت مدنظر واقع گرديده اعلام نمايد و ضمنا بازرس يا بازرسان شركت مي بايستي گزارش هيات مديره و علل ذكر شده جهت سلب حق تقدم سهامداران را كاملا تاييد نمايند. چنانچه سلب حق تقدم از بعضي از سهامداران بنفع تعدادي ديگر از سهامداران باشد براساس ماده ١٦٨ ل.ا.ق.ت سهامداراني كه اينگونه سهام جهت آنان منظور شده نمي توانند در اخذ راي جهت اعلام نظريه مجمع در مورد سلب حق تقدم ساير سهامداراني بنفع آنان شركت نمايند در احتساب حد نصاب رسميت جلسه و دارا بودن اكثريت قانوني جهت معتبر بودن تصميمات مجمع سهام اين سهامداران ملحوظ نظر و محسوب نمي گردد.

ب- بر اساس ماده ١٦٥ ل.ا.ق.ت مادامي كه سرمايه قبلي و تعهدي شركت كلا پرداخت نشده و تاديه نشده باشد افزايش سرمايه جديد مجاز نمي باشد.

ج- بر اساس تبصره ماده ١٨٣ ل.ا.ق.ت اظهارنامه هاي افزايش سرمايه مي باستي توسط كليه اعضاي هيات مديره امضا شود

.

د- بموجب ماده ١٨٤ ل.ا.ق.ت اساسنامه شركت نمي تواند متضمن اختيار افزايش سرمايه در شركت براي هيات مديره باشد و هيات مديره راسا مجاز به افزايش سرمايه نبوده و فقط مجري مصبات مجمع عمومي براي عملي نمودن افزايش سرمايه مي باشد .

ه- افزايش سرمايه از طريق بالا بردن مبلغ اسمي سهام موجود در صورتي كه براي صاحبان سهام ايجاد تعهد كند ممكن نمي باشد مگر آنكه كليه صاحبان سهام با آن موافق باشند : ( ماده ١٥٩ ل.ا.ق.ت)

و- طبق ماده ٩٤ هيچ مجمعي و با هيچ اكثريتي نمي تواند برتعهدات صاحبان سهام بيفزايد.

ز- شركتهاي سهامي خاص نمي توانند سهام خود را براي پذيره نويسي يا فروش در سازمان بورس و اوراق بهادار يا بانكها به عموم عرضه نمايند و يا به انتشار آگهي و اطلاعيه و يا هرنوع اقدام تبليغاتي ديگر براي فروش سهام به غير سهامداران مبادرت نمايند مگر اينكه از مقررات مربوط به شركتهاي سهامي عام كه در قانون تجارت ذكر گرديده تبعيت و پيروي نمايند: ( ماده ٢١ ل.ا.ق.ت)

ح- بموجب ماده ١٦٢ ل.ا.ق.ت مجمع عمومي فوق العاده مي تواند به هيات مديره اجازه دهدكه ظرف مدت معيني كه مي بايستي از ٥ سال تجاوز ننمايد سرمايه شركت را به يكي از طرق ذكر شده در قانون و تا سقف مبلغ مشخص شده افزايش دهد.

ط- مستفاد از ماده ١٨٨ ل.ا.ق.ت در موردي كه افزايش سرمايه از طريق بالا بردن مبلغ اسمي سهام موجود صورت گيرد كليه اين افزايش سرمايه از طريق بالا بردن مبلغ اسمي سهام موجود صورت گيرد كليه اين افزايش سرمايه بايد نقدا پرداخت شود و نيز سهام جديدي كه در

قبال اين افزايش سرمايه صادر مي شود بايد هنگام پذيره نويسي بر حسب مورد كلا پرداخته يا تهاتر شود.

ي- بر اساس ماده ١٦٣ ل.ا.ق.ت هيات مديره در هر حال مكلف و موظف است در هر نوبت پس از عملي شدن افزايش سرمايه مراتب آن را حداكثر ظرف يك ماه ضمن اصلاح ماده اساسنامه به اداره ثبت شركتها اعلام تا آن مرجع نسبت به ثبت و آگهي مفاد آن اقدام نمايد.

ك- طبق تبصره ١ ماده ١٦١ ل.ا.ق.ت مجمع عمومي فوق العاده كه در مورد افزايش سرمايه اتخاذ تصميم مي كند شرايط مربوط به فروش سهام جديد و تاديه قيمت آن را تعيين يا اختيار تعيين آن را به هيات مديره شركت واگذار خواهد كرد.

3- روش افزايش سرمايه در شركتهاي سهامي عام

افزايش سرمايه در شركتهاي سهامي خاص و عام - روش افزايش سرمايه در شركتهاي سهامي عام مستندا به ماده ١٧٢ ل.ا.ق.ت و با عنايت به صورتجلسه مجمع عموي فوق العاده اگر تمام مبلغ افزايش سرمايه جهت متقاضيان و افراد غير سهامدار شركت در نظر گرفته شود بايستي از كليه سهامداران شركت در همان مجمع سلب حق تقدم گردد و يا چنانچه به استناد ماده ١٧٠ ل.ا.ق.ت و با رعايت ماده ١٦٩ ل.ا.ق.ت بايستي آگهي افزايش سرمايه و استفاده از حق تقدم در افزايش سرمايه جهت سهامداران انتشار يافته و مفاد ماده ١٧٠ ل.ا.ق.ت رعايت گردد ليكن اگر صاحبان سهام شركت در مهلت و فرجه قانوني از تمام يا قسمتي از حق تقدم خود در افزايش سرمايه استفاده ننموده باشند حسب مورد تمام يا باقيمانده سهام خريداري يا پذيره نشده به متقاضيان جديد و افرادي كه مايل به پذيره نويسي در شركت

مربوطه مي باشند بايستي با رعايت موارد آتي الذكر سهام خريداري يا پذيره نشده فروخته يا واگذار شود. در شركتهاي سهامي عام مي بايستي بر اساس ماده ١٧٣ ل.ا.ق.ت قبل از عرضه نمودن سهام جديد براي افزايش سرمايه مصوب مجمع يا سهام باقيمانده و خريداري و يا پذيره نشده توسط سهامداران قبلي شركت خواهان پذيره نويسي عمومي براي آن باشد مي بايستي بدوا طرح اعلاميه پذبره نويسي سهام جديد را كه با رعايت ماده ١٧٤ ل.ا.ق.ت تنظيم گرديده به انضمام آخرين ترازنامه و حساب سود وزيان شركت كه به تصويب مجمع رسيده است و در صورتي كه شركت تا آن زمان ترازي تصويب ننموده باشد با قيد و ذكر اين مورد در طرح اعلاميه پذيره نويسي با رعايت مواد ١٧٥ و ١٧٦ ل.ا.ق.ت كليه مدارك مربوطه را به مرجع ثبت شركتها تسليم و رسيد دريافت نمايند. اداره ثبت شركتها موظف مي باشد كه طرح اعلاميه پذيره نويسي و ضمايم آن را با عنايت بمفاد مواد لايحه اصلاحي قانون تجارت و اساسنامه شركت بررسي و در صورت صحت مدارك اجازه پذيره نويسي سهام جديد را جهت پذيره نويسان جديد و افراد مايل به سرمايه گذاري در شركت صادر نمايد مداركي كه در اين مرحله بايد تحويل اداره ثبت شركتها گردد عبارتند از : ١- صورتجلسه مجمع عمومي فوق العاده دال بر تصويب افزايش با رعايت كليه مفاد اساسنامه و مواد لايحه اصلاحي قانون تجارت

٢- آگهي دعوت تشكيل مجمع عمومي فوق العاده ( البته در صورت عدم تشكيل جلسه مجمع با حضور كليه سهامداران )

٣- فهرست سهامداران حاضر در مجمع عمومي فوق العاده با رعايت ماده ١٠٥

لايحه اصلاحي قانون تجارت

٤- آگهي افزايش سرمايه و حق تقدم منتشره در روزنامه كثيرالانتشار شركت در رعايت مواد ١٦٦و ١٦٩ و ١٧٠و ١٧١ ل.ا.ق.ت انحصارا جهت سهامداران شركت

٥- ارائه مدارك لازم در جهت افزايش سرمايه از طريق يكي از طرق يا تجميعي از بندهاي ذكر شده در ماده ١٥٨ ل.ا.ق.ت

٦- صورتجلسه هيات مديره بعداز انقضاي مهلت مقرره قانوني در رعايت ماده ١٦٦ ل.ا.ق.ت دال بر عملي شدن قسمتي از افزايش سرمايه كه مربوط به سهامداران قبلي شركت مي باشد.

توجه: (در مورد بند ٤و٥و٦ در صورتي مدارك ذكر شده ضميمه مي گردد كه در جلسه مجمع عمومي فوق العاده مربوط به افزايش از كليه صاحبان سهام شركت سلب حق تقدم نگرديده باشد)

٧- فهرست سهامداران پس از افزايش سرمايه همراه با قيد تعداد سهام آنان

٨- آخرين ترازنامه و حساب و سود و زيان شركت كه به تصويب مجمع عمومي شركت رسيده باشد . طرح اعلاميه پذيره نويسي

طرح اعلاميه پذيره نويسي بايد با استناد به ماده ١٧٤ ل.ا.ق.ت تهيه و شامل موارد زير به امضاي دارندگان امضاي مجاز شركت برسد: ١- نام و شماره ثبت شركت

٢- موضوع شركت و نوع فعاليتهاي آن

٣- نشاني مركز اصلي شركت و در صورتي كه شركت داراي شعبي باشد نشاني شعب آن

٤- در صورتي كه شركت براي مدت محدودي تاسيس وتشكيل گرديده باشد تاريخ انقضاي مدت آن

٥- آخرين مبلغ سرمايه ثبت شده شركت قبل از اين افزايش سرمايه

٦- چنانچه شركت داراي سهام ممتاز ميباشد تعداد سهام ممتاز و امتيازات مربوط به آن

٧- هويت و مشخصات كامل اعضاي هيات مديره و مديرعامل وقت شركت

٨- شرايط حضور و حق راي صاحبان سهام طبق اساسنامه در

مجامع عمومي شركت

٩- مقررات اساسنامه در مورد نحوه تقسيم سود شركت و تشكيل اندوخته و تقسيم داراييهاي شركت بعد از تصفيه

١٠- چنانچه شركت داراي اوراق قرضه قابل تبديل به سهام شركت باشد ذكر مبلغ باز پرداخت نشده اين اوراق و تضمينات مربوط به آن

١١- چنانچه شركت داراي اوراق قرضه غير قابل تبديل به سهام شركت باشد ذكر مبلغ بازپرداخت نشده اين اوراق و تضمينات مربوط به آن

١٢- ذكر مبلغ ديون شركت و همچنين ديون مربوط به اشخاص ثالث كه در صورت عدم پرداخت آن توسط افراد مزبور استرداد وجوه آن توسط شركت تضمين گرديده است .

١٣- مبلغ افزايش سرمايه مورد نظر و مصوبه مجمع فوق العاده

١٤- تعداد و نوع سهام جديدي كه قبل از انتشار اين طرح توسط صاحبان سهام شركت با استفاده از حق تقدم منتشره با عنايت بمواد ١٦٩و ١٧٠و١٧١ ل.ا.

23- سهام و اوراق قرضه

1- تعريف سهام و انواع آن

سهام و اوراق قرضه - تعريف سهام و انواع آن اول - تعريف سهام

در تعريف سهام مي توان گفت: سهم قسمتي از سرمايه شركت سهامي است كه مشخص كننده ميزان مشاركت و تعهدات و منافع صاحب آن در شركت سهامي مي باشد. ورقه سهم سند قابل معامله اي است كه نماينده تعداد سهامي است كه صاحب آن در شركت سهامي دارد. سهم ممكن است با نام و يا بي نام باشد.

در صورتي كه براي بعضي از سهام شركت با رعيت مقررات قانون تجارت مزايايي قائل شوند اين گونه سهام سهام ممتاز ناميده مي شود.

مجموع ارزش اسمي سهام سرمايه شركت را تشكيل مي دهد و پس از انحلال شركت هر سهامداري حق دارد مبلغ اسمي سهام خود را دريافت نمايد در صورتي كه

سهم انتفاعي جز سرمايه شركت نبوده و صاحب آن حق مطالبه مبلغ اسمي آن را پس از انحلال شركت ندارد.

اصولا همه سهامداران در شركت سهامي از تساوي حقوق برخوردارند و اين حقوق شامل ميزان مشاركت تعهدات و منافع صاحب سهم در شرت سهامي مي باشد و براي استفاده از اين حقوق دارنده سهم بايد مبلغ اسمي سهمي را كه پذيره نويسي نموده در مهلت قانون پرداخت نمايد. دوم - انواع سهام سهم با نام:

سهمي است كه بر مالكيت شخص معيني دلالت مي كند و نام مشخصات صاحب سهم در ورقه سهم و در دفتر ثبت شركت درج مي گردد و در موارد زير صدور سهام با نام الزامي است:

مادامي كه تمام مبلغ اسمي هر سهم بي نام پرداخت نشده باشد.

سهامي كه مديران شركت به عنوان وثيقه مي سپارند و تا خاتمه مفاصا حساب دوره تصدي مديران غير قابل انتقال مي باشد.

سهام محجورين و صغار به منظور حمايت از حقوق آنها.

سهام با نام و هر گونه نقل و انتقال آنها بايد در دفتر ثبت سهام شركت به ثبت برسد و الا فاقد اعتبار قانوني براي شركت و اشخاص ثالث خواهد بود.

در صورتي كه قسمتي از مبلغ اسمي سهم با نام پرداخت نشود منتقل اليه قائم مقام ناقل خواهد بود. سهم بي نام:

سهمي است كه نام دارنده در آن درج نم يشود و به صورت سند در وجه حامل تنظيم دارنده آن مالك شناخته مي شود مگر آنكه خلاف آن ثابت گردد. اين سهم به راحتي قابل نقل و انتقال بوده و انتقال مالكيت با قبض واقباض تحقق مي يابد.

اين نوع سهام از حيث صلاحيت محاكم در

حكم اموال منقول است وبايد به دادگاه محلي رجوع شود. سرقت و يا مفقود شدن سهام بي نام و همچنين خيانت درامانت امين و وكيل نسبت به سهام بي نام كه به آنها سپرده شده خطر بزرگي براي صاحب آن محسوب مي شود. زيرا بي نام بودن سهم مانع شناسايي دارنده اصلي مي شود و سارق و يا باينده به آساني مي تواند سهم مزبور را در بازار بورس و يا خارج از آن به اشخاص ديگر بفروشد و خريدار نيز حق دارد به تصرف خود به عنوان مالكيت استناد نمايد. سهام ممتازه:

يكي از اصول اساسي شركتهاي سهامي تساوي حقوق سهامداران است . مگر در دو مورد اول آنكه شركت با مشكلات مالي مواجه باشد و نتواند به آساني به منابع مالي دسترسي يابد. در اين صورت ناچار خواهد بود امتيازات بيشتري به سهامداران جديد قائل شود و دوم اينكه در هنگام افزايش سرمايه شركت شركت از ذخاير مالي خود براي اين منظور استفاده نمايد كه در اين صورت بايد حقوق بيشتري براي سهامداران سابق شركت در نظر گرفت . در اين دو مورد سهم ممتاز صادر مي شود.

امتيازاتي كه توسط ممتاز به وجود مي آيد مي تواند به صورت برداشت نفع ثابت از سود قابل تقسيم شركت باشد و يا اينكه دارنده سهم ممتاز مي تواند نسبت به صاحبان سهام عادي در برداشت ارزش اسمي ممتاز به هنگام انحلال و تصفيه وتقسيم دارائي شركت اولويت داشته باشد. به هنگام انحلال و تصفيه شركت مطالبات معوقه صاحبان سهام ممتاز از دارائي شركت پرداخت مي گردد و نيز هنگام استهلاك سهام شركت صاحبان سهام ممتاز داراي

اولويت مي باشند. سهم موسس يا انتفاعي:

سهم موسس يا انتفاعي سهمي است كه دارنده آن بدون داشتن حقي به سرمايه شركت از منافع شركت به نسبت سهم خود بهره مند گردد و معمولا اين گونه سهام را موسسان بابت اطلاعات علمي و فني و تجارتي كه به شركت مي آورند به خود تخصيص مي دهند.

در اساسنامه شركت مي بايد حقوق صاحبان سهام موسس يا انتفاعي مثل حق حضور در مجامع حق راي حق اولويت در پذيره نويسي سهام و غيره تصريح گردد.

چون سهامداران مزبور مالك سرمايه نمي باشند لذا نمي توانند سهامداران شركت محسوب شوند ولي در منافع شركت حقوقي دارند كه از آن مانند طلبكار منتفع مي گردند و استفاده آنها از سود شركت بستگي به موفقيت و سودآوري شركت دارد. سوم - شكل سهام و مطالبه مبلغ اسمي سهام

در ورقه سهام بايد نام شركت و شماره ثبت آن در دفتر ثبت شركتها مبلغ سرمايه ثبت شده و مقدار پرداخت شده آن تعيين نوع سهم مبلغ اسمي سهم و مقدار پرداخت شده آن به حروف و به اعداد و بالاخره تعداد سهامي كه هر ورقه نماينده آن است ذكر گردد.

در مورد مطالبه مبلغ اسمي سهام بايد گفت كه بهاي تعهد شده سهام هر شركت سهامي بايد ظرف مدت مقرر كه حداكثر نبايد از پنج سال تجاوز نمايد از كليه صاحبان سهام و بدون تبعيض مطالبه شود (بند ٧ ماده ٨ ل.ا.ق.ت) مطالبه تمام يا قسمتي از مبلغ پرداخت نشده سهام بايد در روزنامه كثيرالانتشار درج گردد در صورتي كه صاحب سهم بقيه بهاي تعهد شده را در مهلت مقرر پرداخت ننمايد و مبلغ پرداخت

نشده خسارت دير كرد به نرخ رسمي بهره به علاوه چهار درصد در سال تعلق خواهد گرفت.

دارندگان سهايم كه با وجود مطالبه هيات مديره بقيه تعهد خود را بابت سهام پرداخت ننموده اند . حق حضور و راي در جامع عمومي تعداد اين گونه سهام از كل تعداد سهام شركت كسر خواهد شد و در صورت پرداخت بدهي خود مجددا حق حضور و راي در مجامع عمومي را خواهند يافت و مي توانند حقوق مالي وابسته به سهام خود را در صورتي كه مشمول مرور زمان نشده باشد مطالبه كنند (مواد ٣٧ و ٣٨ ل.ا.ق.ت) چهارم - تبديل سهام

براي تبديل سهام بينام به سهام با نام بايد مرابت در سه نوبت و هر يك به فاصله ٥ روز در روزنامه كثيرالانتشار شركت نشر گردد و در مدتي كه نبايد كمتر از ٦ ماده از تاريخ اولين آگهي باشد به صاحبان سهام فرصت داده شود تا به منظور تبديل سهام خود به مركز شركت مراجعه نمايند. پس از انقضاي مهلت مزبور كليه سهام بي نام شركت باطل و به تعداد آنها سهام با نام صادر و از طريق بورس اوراق بهادار و يا از طريق حراج به فروش مي رسد.

براي تبديل سهام با نام به سهام بي نام مراتب فقط يك مرتبه در روزنامه كثيرالانتشار شركت آگهي مي گردد و مهلت مذكور شركت نسبت به تبديل سهام اقدام مي نمايد.

در كليه موارد تبديل سهام بي نام به سهام با نام و بالعكس مراتب بايد پس از انقضاي مهلت هاي مقرر در قانون در اداره ثبت شركتها جهت اطلاع عمومي اعلام گردد. پنجم - وثيقه سهام

چنانچه سهم

بي نام به رهن گذاشته شود بايد به قبض مرتهن يا به تصرف كسي كه بين طرفين معين مي گردد داده شود (ماده ٧٧٢ ق.م) و در مورد رهن سهم با نام مراتب در دفتر سهام شركت ثبت مي گردد و الا از نظر شركت و اشخاص ثالث فاقد اعتبار خواهد بود.

2- اوراق قرضه (اوراق سرمايه گذاري)

سهام و اوراق قرضه - اوراق قرضه (اوراق سرمايه گذاري) در شركتهاي سهامي فقط شركت سهامي عام مي تواند تحت شرايطي مبادرت به صدور اوراق قرضه بنمايد. اين اوراق مانند سهام قابل معامله بوده و نقل و انتقال آن مثل سهام بي نام (با قبض و اقباض) وسهام با نام (ثبت دردفتر نقل و انتقال سهام شركت) صورت مي گيرد. ورقه مزبور معرف مبلغي وام است. بدين معني كه دارنده ورقه قرضه بستانكار شركت مي گردد و برخلاف صاحب سهم نمي تواند از حقوق ناشي از سهم منتفع گردد. به ورقه قرضه بهره معيني تعلق مي گيرد و اين بهره مبلغ ثابت بوده و در هر سال مالي به دارنده ورقه توسط شركت پرداخت مي گردد.

شركت ملزم است تمامي وام دريافتي را در يك دفعه و يا به اقساط به صاحب ورقه قرضه مسترد نمايد و نيز شركت مي تواند علاوه بر بهره حقوق ديگري از قبيل قابل تعويض يا قابل تبديل بودن ورقه قرضه به سهام را به صاحب آن اعطا نمايد. اول - انتشار اوراق قرضه

انتشار اوراق قرضه در ايران از طرف دولت و موسسات وابسته به آن سابقه طولاني دارد ولي صدور اين اوراق در بخش خصوصي به علت عدم نياز به سرمايه هاي عظيم براي واحدهاي توليدي متداول

نشده است با وجود آن ترتيبات قانوني آن در مواد ٥١ الي ٧١ (ل.ا.ق.ت) پيش بيني شده است. موارد انتشار اوراق قرضه توسط شركتهاي سهامي عبارتند از : نياز به سرمايه بيشتر براي توسعه فعاليتهاي توليدي و اقتصادي كم هزينه بودن انتشار اوراق قرضه نسبت به انتشار سهام تمايل شركت سهامي به عدم تغيير در تركيب مجمع عمومي. دوم - نحوه انتشار اوراق قرضه

انتشار اوراق قرضه وقتي امكان پذير است كه شركت سهامي عام كليه سرمايه ثبت شده خود را تاديه نمود و دو سال تمام از تاريخ ثبت شركت گذشته باشد. ضمنا ترازنامه هاي ساليانه مربوط به دو سال گذشته نيز به تصويب مجمع عمومي رسيده باشد.

چنانچه در اساسنامه بنا به پيشنهاد هيات مديره شركت انتشار اوراق قرضه را تصويب نموده شرايط آن را نيز تعيين مي كند مبلغ اسمي اوراق قرضه و همچنين قطعات اوراق قرضه در صورت تجزيه بايد متساوي باشد (مواد ٥٥ و ٥٦ ل.ا.ق.ت). سوم- اطلاعيه انتشار اوراق قرضه

اطلاعيه انتشار اوراق قرضه مشتمل بر نكات مندرج در ماده ٥٨ (ل.ا.ق.ت) است كه پس از امضا توسط دارندگان امضاي مجاز شركت بايد به انضمام تصميم كتبي راجع به فروش اوراق قرضه و شرايط صدور و انتشار آن به مرجع ثبت شركتها اعلام گردد.

اداره ثبت شركتها پس از ثبت مفاد تصميم شركت راجع به فروش اوراق قرضه خلاصه آن را همراه با طرح اطلاعيه انتشار اوراق مزبور به هزينه شركت در روزنامه رسمي آگهي مي نمايد . توضيح آنكه بدون انجام تشريفات مورد بحث هر گونه آگهي براي فروش اوراق قرضه ممنوع مي باشد.

پس از انتشار آگهي فوق شركت مكلف است كه

تصميم مجمع عمومي و اطلاعيه انتشار اوراق قرضه را با قيد شماره و تاريخ آگهي منتشر در روزنامه رسمي و همچنين شماره و تاريخ روزنامه رسمي كه آگهي در آن منتشر شده است در روزنامه كثيرالانتشار كه آگهي هاي مربوط به شركت در آن شر مي گردد آگهي نمايد ( مواد ٥٧ . ٥٨. ٥٩ ل.ا.ق.ت). برابر ماده ٦٠ (ل.ا.ق.ت) ورقه قرضه مانند سهام شامل نكات زير بوده و به همان ترتيبي كه براي امضاي اوراق سهام مقرر شده است توسط لااقل دو نفر كه به موجب مقررات اساسنامه تعيين شده اند امضا مي شود:

١- نام شركت

٢- شماره و تاريخ ثبت شركت

٣- مركز اصلي شركت

٤- مبلغ سرمايه شركت

٥- مدت شركت

٦- مبلغ اسمي و شماره ترتيب و تاريخ صدور ورقه قرضه

٧- تاريخ و شرايط بازپرداخت قرضه و نيز شرايط بازخريد ورقه قرضه (اگر قابل بازخريد باشد)

٨- تضميناتي كه احتمالا براي قرضه در نظر گرفته شده است.

٩- در صورت قابليت تعويض اوراق قرضه با سهام شرايط و ترتيباتي كه بايد براي تعويض رعايت شود با ذكر نام اشخاص يا موسساتي كه تعهد تعويض اوراق قرضه را كرده اند.

١٠- در صورت قابليت تبديل ورقه قرضه به سهام شركت مهلت و شرايط اين تبديل. چهارم - حقوق صاحبان اوراق قرضه ١- حق دريافت بهره

نرخ بهره كه ضمن تصميم شركت راجع به فروش و شرايط انتشار اوراق قرضه تعيين مي گردد در اطلاعيه انتشار اوراق قرضه همانطوري كه در بند ٩ ماده ٥٨ (ل.ا.ق.ت) پيش بيني شده براي اطلاع خريداران قيد مي شود تا علاوه بر مبلغ اسمي هر ورقه نرخ بهره اي كه به قرضه تعلق مي گيرد و

همچنين ترتيب محاسبه آن مشخص گردد. ٢- حق دريافت مبلغ اسمي ورقه قرضه

هر صاحب ورقه قرضه حق دارد پس از انقضاي موعد يا مواعد قرضه مبلغ اسمي آن را مطالبه نمايد و شركت صادر كننده ورقه مزبور نيز مكلف است مبلغ اسمي مندرج در ورقه قرضه را در موعد يا مواعد معين به دارنده اش مسترد دارد. براي جلوگيري از تضرر صاحب ورقه ناشي از كاهش ارزش پول شركتها معمولا در بازپرداخت مبلغ اسمي ميزان افزايش نرخ بعضي از محصولات يا خدمات شركت را پيش بيني مي نمايند و يا اينكه جايزه اي براي دارندگان ورقه در نظر مي گيرند. ٣- حقوق ديگري كه ممكن است به صاحب ورقه تعلق گيرد.

ماده ٥٢ (ل.ا.ق.ت) مقرر داشته كه (براي ورقه قرضه ممكن است علاوه بر بهره حقوق ديگري نيز شناخته شود) اين حقوق ممكن است شامل: حق تبديل ورقه قرضه با سهم شركت كه با افزايش سرمايه شركت تحقق مي يابد حق تعويض ورقه قرضه با سهم شركت كه اين امر نيز با افزايش سرمايه صورت مي گيرد باشد.

3- مسئوليت مدني و جزائي راجع به سهام و اوراق قرضه

سهام و اوراق قرضه - مسئوليت مدني و جزائي راجع به سهام و اوراق قرضه اول - مسئوليت مدني

هرگاه تصميمات مجمع عمومي فوق العاده در مورد انتشار سهام و اوراق قرضه و تعيين شرايط و همچنين انجام ساير تشريفات مربوط به آن برخلاف مقررات قانوني باشد به تجويز ماده ٢٧٠ (ل.ا.ق.ت) بطلان تصميمات يا عمليات مذكور بر حسب مورد بنا به درخواست هر ذينفع و به حكم دادگاه اعلان خواهد شد و موسسين و مديران و بازرسان و صاحبان شركت نمي توانند در مقابل اشخاص ثالث به

اين بطلان استناد نمايند.

تبصره ذيل ماده ٥٧ (ل.ا.ق.ت) هر گونه آگهي براي فروش اوراق قرضه را قبل از انجام تشريقات مقرر در ماده اخير الذكر منع نموده است بديهي است ضمانت اجراي تخلف از ماده مذكور بطلان عمل مي باشد زيرا نهي مقنن با توجه به ماده ٣٤٨ ق.م موجب فساد معامله خواهد بود . ماده ٤٠ (ل.ا.ق.ت) انتقال سهام با نام را در صورتي كه شرايط قانوني مربوط به انتقال سهام مزبور به انتقال سهام مزبور رعايت نشود از نظر شركت و اشخاص ثالث فاقد اعتبار شناخته است. دوم - مسئوليت جزائي ١- مقررات جزائي مربوط به ورقه سهم

برابر ماده ٢٤٣ (ل.ا.ق.ت) اشخاص زير به حبس تاديبي از ٣ ماه تا ٢ سال به جزاي نقدي از ٠٠٠/٢٠ ريال تا ٠٠٠/٢٠٠ ريال يا به هر دو مجازات محكوم خواهند شد:

هر كس در ورقه سهم با نام يا گواهينامه موقت سهم مبلغ پرداخت شده را بيش از آنچه واقعا پرداخت شده است قيد كند.

هر كس سهام يا قطعات سهام را قبل از به ثبت رسيدن شركت و يا در صورتي كه ثبت شركت مزورانه انجام پذيرفته باشد صادر نمايد.

هر كس سهام يا قطعات سهم را بدون پذيره نويسي كليه سرمايه و تاديه حداقل سي و پنج درصد آن و نيز تحويل كليه سرمايه غيرنقد صادر كند.

هر كس قبل از پرداخت كليه مبلغ اسمي سهم سهام بي نام يا گواهينامه موقت بي نام صادر كند .

به دستور ماده ٢٤٤ (ل.ا.ق.ت) اشخاص زير به حبس تاديبي از سه ماه تا يك سال يا به جزاي نقدي از ٠٠٠/٥٠ ريال تا ٠٠٠/٥٠٠ ريال يا به هر دو مجازات

محكوم خواهند شد:

هر كس عالما سهام يا گواهينامه موقت سهام را بدون ذكر مبلغ اسمي صادر كرده يا بفروشد و يا به معرض فروش بگذارد.

هر كس سهام با نام را قبل از آنكه لااقل ٣٥% مبلغ اسمي آن پرداخت شده باشد صادر كرده يا بفروشد و يا به معرض فروش بگذارد.

همچنين ماده ٤٢٥ (ل.ا.ق.ت) محكوميت هر كس را كه عالما در هر يك از عمليات مذكور در ماده ٣٤٤ فوق شركت كرده يا انجام عمليات مزبور را تسهيل نمايد بر حسب مورد به مجازات شريك يا معاون مرتكب اصلي محكوم مي نمايد. ٢- مقررات جزائي مربوط به اوراق قرضه

هرگاه رئيس و اعضاي هيات مديره هر شركت سهامي عام قبل از پرداخت كليه سرمايه ثبت شده شركت و قبل از انقضاي دو سال تمام از تاريخ ثبت شركت و تصويب دو ترازنامه آن توسط مجمع عمومي شركت اقدام به انتشار اوراق قرضه بنمايد به جزاي نقدي ٠٠٠/٢٠ ريال تا ٠٠٠/٢٠٠ ريال محكوم خواهند شد (ماده ٢٥٠ ل.ا.ق.ت) .

به دستور ماده ٢٥١ (ل.ا.ق.ت) هر گاه رئيس و اعضاي هيات مديره و مدير عامل هر شركت سهامي عام بدون رعايت مقررات ماده ٥٦ مبادرت به صدور اوراق قرضه بنمايد به حبس تاديبي از سه ماه تا دو سال و جزاي نقدي از ٠٠٠/٢٠ ريال تا ٠٠٠/٢٠٠ ريال محكوم خواهند شد.

هرگاه رئيس و اعضاي هيات مديره و مديرعامل هر شركت سهامي عام نكات مندرج درماده ٦٠ را در اوراق قرضه قيد نكنند به جزاي نقدي از ٠٠٠/٢٠ ريال تا ٠٠٠/٢٠٠ ريال محكوم خواهند شد (ماده ٢٥٢ ل.ا.ق.ت).

24- شركت مختلط سهامي

1- تشكيل شركت مختلط سهامي

شركت مختلط سهمي - تشكيل شركت مختلط سهامي شركت مذكور با

تنظيم شركتنامه و اساسنامه و موافقت شريك يا شركاي ضامن تشكيل مي گردد. براي تشكيل شركت مختلط سهامي شرايط ذيل الزامي است:

١- تعهد پرداخت تمام سرمايه و تاديه نقدي حداقل يك سوم آن توسط شركا

٢- تقويم سهم الشركه غيرنقدي بر طبق ماده ١٤١ قانون شركت سهامي منسوخه و تسليم آن.

٣- تقسيم سهم الشركه ياسهام شركا به يكصد ريالي چانچه سرمايه بيشتر از دويست هزار ريال باشد و در صورتي كه سرمايه كمتر از مبلغ اخير الذكر باشد حداقل هر سهم الشركه يا سهام نبايد كمتر از ٥٠ ريال باشد.

٤- تهيه نوشته اي از طرف هيئت مديره كه به موجب آن سرمايه متعهد و تاديه ثلث آن اعلام شده و همچنين اسامي شركا و ميزان پرداخت شده در آن قيد گردد.

2- ارگان اداره كننده شركت مختلط سهامي

شركت مختلط سهمي - ارگان اداره كننده شركت مختلط سهامي با وجود اينكه شركت مختلط سهامي داراي دو نوع شريك مي باشد ولي مديريت شركت مخصوص به شريك يا شركاي ضامن است.

اگر شريك ضامن يك نفر باشد به تنهايي مديريت شركت را تقبل مي نمايد و در صورت تعدد اساسنامه پيش بيني مي نمايد كه به طور جمعي بايد مديريت نمايند يا اينكه يك يا چند نفر از ميان آنان اداره امور شركت را به عهده مي گيرند.

نام مديريت شركت بايد دراساسنامه قيدگردد و چون جهت تغيير اساسنامه موافقت شريك نيز لازم است در نتيجه مدير شركت مختلط سهامي غير قابل عزل مي باشد.

اختيارات حقوق وظايف و ميزان مسئوليت مديران در اين نوع شركت همانند مقررات شركتها تضامني است زيرا مديران شركت شركاي ضامن مي باشند.

فوت يا محجوريت مدير شركت امكان انحلال شركت را

فراهم ساخته و استعفاي مدير با موافقت مجمع عمومي صاحبان سهام خواهد بود.

3- ارگان كنترل كننده شركت

شركت مختلط سهمي - ارگان كنترل كننده شركت كنترل شركتهاي مختلط سهامي از طريق هيئتي مركب از حداقل سه نفر بوده كه از ميان شركا با تصويب مجمع عمومي انتخاب مي گردند . شريك ضامن نيز مي تواند از اعضاي ارگان كنترل كننده باشد. شركاي سهامي در شركتهاي مختلط سهامي حق نظارت فردي بر امور شركت را ندارند واين حق را توسط نمايندگان خود درهيئت نظار اعمال مي نمايند. ليكن تا پانزده روز قبل از انعقاد مجمع عمومي هر صاحب سهمي مي تواند (خود يا نماينده او) در مركز اصلي شركت حاضر شده و از صورت بيلان و صورت دارايي وگزارش هيئت نظار اطلاع حاصل نمايد.

مدت ماموريت اولين هيئت نظار يك سال است و تجديد انتخاب آنان به موجب شرايط مقرر در اساسنامه به عمل مي آيد و مي توان مدنت ماموريت آنان را به طور نامحدود تعيين نمود.

وظيفه اولين هيئت نظار اين است كه بلافاصله بعد از انتخاب شدن تحقيق نمايند كه شرايط لازم جهت تشكيل شركت رعايت شده يا خير؟

وظايف ديگراين هيئت عبارت است از:

- اعضاي هيئت نظار دفاتر و صندوق وكليه اسناد شركت را تحت تدفيق درآورده همه ساله گزارشي به مجمع عمومي مي دهند و هرگاه در تنظيم صورت دارايي بي ترتيبي مشاهده نمايند در گزارش مذكور نموده واگر مخالفتي يا پيشنهاد مدير شركت در تقسيم منافع داشته باشند دلايل خود را بيان مي كنند.

هيئت نظار مي تواند شركا را براي انعقاد مجمع عمومي دعوت نموده و با تحصيل موافقت مجمع مزبور شركت را منحل كند.

4- ارگان تصميم گيرنده شركت

شركت مختلط سهمي - ارگان تصميم گيرنده شركت شركت مختلط سهامي نخست داراي مجمع

عمومي موسس مي باشد كه صاحبان سهام شركت آن را تشكيل مي دهند. از وظايف اين مجمع تقويم سهم الشركه غيرنقدي و تصويب اظهارنامه جهت تقديم به اداره ثبت شركتها مي باشد.

مجمع عمومي عادي شركت سالي يك مرتبه تشكيل مي گردد وبه نظر مي رسد كه جهت تشكيل ان از مقررات شركتها سهامي و يا از شرايط اساسنامه پيروي مي شود.

هر زماني كه تغيير در اساسنامه ويا انحلال شركت مطرح شود مجمع عمومي فوق العاده تشكيل مي گردد. هيئت نظار مي تواند شركا را براي انعقاد مجمع عمومي فوق العاده جهت تصميم گيري نسبت به انحلا شركت در صورتي كه اين حق به مجمع مذكور در اساسنامه داده شده باشد دعوت نمايد.

در صورتي كه حق انحلال و يا تغييرات اساسنامه به مجمع عمومي داده شده باشد از آنجايي كه شركت مختلط سهامي داراي شركاي ضامن نيز باشد و با توجه به مقررات شركتها تضامني رعايت تمام آنها شرط است در ابتدا بايد مجمع عمومي با توجه به مقررات شركتهاي سهامي نسبت به موضوع راي داده و شركاي ضامن نيز به آن رضايت بدهند.

5- بطلان شركت مختلط سهامي

شركت مختلط سهمي - بطلان شركت مختلط سهامي به موجب ماده ١١٧ ق.ت. هر شركت مختلط سهامي كه برخلاف مواد ٢٨ و ٢٩ و ٣٩ و ٥٠ تشكيل مي شود باطل است ليكن شركا نمي توانند در مقابل اشخاص خارج به اين بطلان استناد نمايند. اين مواد در مورد شركتهاي سهامي منسوخه مي باشد:

در صورتي كه سرمايه شركت سهامي از دويست هزار ريال تجاوز نكند سهام يا قطعات سهام نبايد كمتر از پنجاه ريال باشد و هرگاه سرمايه زائد بر دويست

هزار ريال باشد سهام يا قطعات سهام كمتر از يكصد ريال نخواهد بود (ماده ٢٨ ).

مادام كه شركت سهامي تشكيل نشده سهام ياتصديق موقتي (اعم از با اسم يا بي اسم) نمي توان صادر كرد. هر سهم يا تصديق موقتي كه قبل از تشكيل شركت به كسي داده شده باشد. باطل وصادر كنندگان متضامنا مسئول خساراتي هستند كه به دارندگان اين قبيل اوراق شده است (ماده ٢٩).

چيزي كه در ازا سهام غير نقدي تعهد شود تماما بايد تحويل شود (ماده ٣٩).

براي اينكه تعهد وتاديه وجه سرمايه از طرف شركا ثابت شود بايد مدير شركت وقوع آن را به موجب نوشته كه به دايره ثبت اسناد مركز اصلي شركت مي سپارد و به ثبت مي رسد اعلام نمايد و بايد اسامي شركا را با مقداري از سرمايه كه پرداخته شده با يك نسخه از اساسنامه و يكي از نسختين شركتنامه به نوشته مزبور منضم نمايد (ماده ٥٠). هر شركت سهامي كه بر خلاف موارد فوق الذكر تشكيل شود باطل است ليكن شركا نمي توانند درمقابل اشخاص ثالث به اين بطلان استناد نمايند.

اگر حكم به بطلان شركت به استناد ماده ١٧٨ صادر شود شركايي كه بطلان مستند به عمل آنهاست و هيئت نظار و مديرهايي كه در حين حدوث سبب بطلان يا بلافاصله پس از آن سركار بوده وانجام وظيفه نكرده اند در مقابل شركاي ديگر واشخاص ثالث نسبت به خسارات ناشي از اين بطلان متضامنا مسئول خواهند بود. مدت مرور زمان ده سال از تاريخ حدوث موجب بطلان است.

6- انحلال وتصفيه

شركت مختلط سهمي - انحلال وتصفيه به موجب ماده ١٨١ ق.ت. مجمع عمومي به خودي خود

نمي تواند تصميم به انحلال شركت بگيرد بلكه موقعي اين حق را خواهد داشت كه در اساسنامه پيش بيني شده باشد. بر طبق ماده فوق شركت مختلط سهامي در موارد ذيل منحل مي شود:

- درمورد فقرات ١ و ٢ و ٣ و ماده ٩٣ .

- برحسب تصميم مجمع عمومي در صورتي كه در اساسنامه اين حق براي مجمع مذكور تصريح شده باشد.

- بر حسب تصميم مجمع عمومي و رضايت شركاي ضامن.

- در صورت فوت يا محجوريت يكي از شركاي ضامن مشروط بر اين كه انحلال شركت در اين موارد در اساسنامه تصريح شده باشند. هر گاه در اساسنامه حق تصميم به انحلال براي مجمع معين نشده و بين مجمع و شركاي ضامن توافقي حاصل نشود محكمه با موجه ديدن دلايل طرفداران انحلال حكم به انحلال خواهد داد (مستفاد از ماده ١٨٢ ق.ت.)تا زماني كه شركت منحل نگرديده مطالبه قروض از خود شركت به عمل مي آيد ولي پس از انحلال طلبكاران مي توانند به هر يك از شركاي ضامن يا به تمام آنها مراجعه نمايند به هر حال هيچ شريكي نمي تواند با استناد به اينكه ميزان سهم الشركه او از ميزان قروض شركت كمتر است از تاديه قروض خودداري نمايد فقط در روابط بين شركا مسئوليت در پرداخت به ميزان سرمايه آنها خواهد بود(مستفاد از ماده ١٧٢ ناظر بر ماده ١٢٤ ق.ت.).شركت در موارد ورشكستگي نيز منحل مي گردد ولي ورشكستگي هيچيك از شركا ضامن موجب انحلال شركت نخواهد شد مگر در مورد ماده ١٣٨ .

امر تصفيه شركتها مختلط سهامي همانند شركتها مختلط غير سهامي از مقررات مواد ٢٠٢ به بعد قانون تجارت پيروي

مي نمايد. اگر انحلال ناشي از ورشكستگي باشد تصفيه تابع مقررات مربوط به ورشكستگي خواهد بود. اگر شركت به غير از موارد ورشكستگي منحل شود طلبكاران حق مراجعه به شركاي سهامي را كه بابت قيمت سهام خود مديون شركت مي باشند. دارند و تا ميزان بدهي آن شريك طلب خود را مطالبه خواهند نمود ليكن قبل از انحلال طلبكاران حق مراجعه به شركاي سهامي را جهت وصول طلب خود ندارند.

7- تعريف و وضعيت حقوقي شركاي شركت

شركت مختلط سهمي - تعريف و وضعيت حقوقي شركاي شركت الف - تعريف

شركت مختلط سهامي شركتي است كه در تحت اسم مخصوصي بين يك عده شركاي سهامي و يك يا چند نفر شريك ضامن تشكيل مي شود) (ماده ١٦٢ ق.ت.).

با توجه به ماده فوق شركت مختلط سهامي نيز مانند شركت مختلط غيرسهامي داراي دو نوع شريك مي باشد يك يا چند نفر شريك ضامن كه ميزان مسئوليت آنها درقبال قروض شركت تضامني است و يك عده شركاي غير ضامن كه ميزان مسئوليت آنها در قبال قروض شركت تضامني است و يك عده شركاي غير ضامن كه در حكم سهامدارا شركتهاي سهامي بوده و حدود و مسئوليت آنان تا ميزان آورده شان مي باشد و آنان تحت عنوان شركاي سهامي يا شركاي غير ضامن ناميده مي شوند.

در شركت مختلط سهامي وجود يك شريك ضامن براي تشكيل شركت كافي بوده ولي شريك سهامي حتما بايد بيش از يك نفر باشد.

شركت مختلط سهامي براي امور تجارتي تشكيل مي گردد. در شركت مختلط سهامي سهم الشركه شركاي غير ضامن به سهام يا قطعات سهام تقسيم شده و مانند شركتهاي سهامي قابل نقل و انتقال مي باشد. مطابق ماده

١٦٣ ق.ت. در اسم شركت بايد عبارت شركت مختلط و لااقل اسم يكي از شركاي ضامن قيد شود. ب - وضعيت حقوقي شركاي شركت

درشركت مختلط سهامي شركاي سهامي كه سرمايه آنها به صورت سهام با ارزش مساوي درآمده و مسئوليت آنان درمقابل بدهي شركت تا ميزان همان سرمايه اي است كه درشركت سرمايه گذاري نموده اند حق دخالت در امور شركت را ندارند و فقط حق نظارت بر آن را دارند و مكلفند آورده خود را كاملا پذيره نويسي كرده ولااقل ثلث آن را به صورت نقد در موقع تاسيس شركت تاديه نمايند.

شركت يا شركاي ضامن درشركت مختلط سهامي كه سرمايه آنها به صورت سهام درنيامده و مسئول كليه قروض شركت علاوه بر دارايي موجود شركت مي باشند در صورت تعدد شريك ضامن مسئوليت آنان درمقابل طلبكاران و روابط آنها با يكديگرتابع مقررات شركت خواهد بود. شركاي مزبور مديريت شركت را به عهده دارند و سرمايه را در اين شركت فقط شركاي سهامي تامين مي كنند و شريك ضامن ملزم به سرمايه گذاري نبوده وفقط با انجام كار و فعاليت صنعتي خود اداره امور شركت را عهده دار مي گردد و درمقابل قسمتي از منافع شركت را كه معمولا به نسبت يك دوم يك سوم ويا يك چهارم خواهد بود. در پايان سال مالي دريافت مي نمايندم.

25- شركت مختلط غير سهامي

1- تعريف وضعيت حقوقي شركاي شركت مختلط غير سهامي

شركت مختلط غير سهامي - تعريف وضعيت حقوقي شركاي شركت مختلط غير سهامي الف - تعريف

شركت مختلط غيرسهامي شركتي است كه براي امور تجارتي تحت اسم مخصوص بين يك يا چند نفر شريك ضامن و يك يا چند نفر شريك با مسئوليت محدود بدون انتشار سهام تشكيل

مي گردد در اين شركت شريك ضامن مسئول كليه قروضي است كه ممكن است علاوه بر دارايي شركت حاصل شود و مسئوليت شريك با مسئوليت محدود تا ميزان سرمايه اي است كه در شركت سرمايه گذاري كرده يا خواهد كرد. به دنبال نام اين شركت بايد عبارت (شركت مختلط) و حداقل نام يكي از شركا ضامن قيد گردد). (ماده ١٤١ ق.ت)

شركت مختلط غير سهامي دو نوع شريك دارد: شريك ضامن كه شبيه ضامن درشركت تضامني است و غير ضامن كه وجود شريك اخيرالذكر شريك مختلط غير سهامي را از شركت تضامني متمايز مي سازد. ب - وضعيت حقوقي شركا

شريك ضامن كه مقداري از سرمايه شركت را پرداخت مي نمايد مسئول كليه بدهيهايي است كه شركت ممكن است علاوه بر دارايي خود پيدا نمايد. يعني اگر سرمايه شركت تكافوي طلب طلبكاران را ننمود طلبكاران مي توانند به اموال و دارايي فردفرد شركا ضامن و يا به كليه آنان به نحو تضامن مراجعه نموده و آن قسمت از طلب خود را كه از دارائي شركت دريافت ننموده اند وصول نمايند. در صورتي كه شركا با مسئوليت محدود فقط در حدود آورده خود به شركت در مقابل طلبكاران جوابگو خواهند بود و به هيچ وجه طلبكار حق مراجعه به اموال و دارائي شخصي شركا اخير الذكر را ندارد.

در شركت مختلط غير سهامي روابط بين شركا تابع شركتنامه خواهد بود.

نام شريك غير ضامن نبايد به دنبال اسم شركت آورده شود و اگر بر خلاف اين مورد عمل شود شريك مذكور ضامن تلقي خواهد شد.

2- تشكيل شركت مختلط غير سهامي

شركت مختلط غير سهامي - تشكيل شركت مختلط غير سهامي شركت مختلط غير سهامي

كه از نظر طبقه بندي جز شركتهاي شخص محسوب مي شود با تنظيم شركتنامه واساسنامه و امضاي شركا تشكيل و به ثبت مي رسد . روابط شركا تابع شركتنامه خواهد بود. تنظيم اساسنامه نيز درشركت متداول و مورد استفاده قرار مي گيرد.

در تنظيم شركتنامه و اساسنامه بايد مفاد ماده ١٦١ ق.ت. ناظر به مواد ١٣٦ تا ١٤٠ همان قانون مورد توجه قرار گيرد.

بعد از ثبت شركت مختلط غير سهامي خلاصه اي از شركتنامه در روزنامه رسمي و يكي از روزنامه هاي كثير الانتشار درج مي گردد.

3- ارگان اداره كننده شركت مختلط غيرسهامي

شركت مختلط غير سهامي - ارگان اداره كننده شركت مختلط غيرسهامي اداره امور شركت مختلط غيرسهامي به عهده شريك يا شركا ضامن بوده و قلمرو اختيارات آنان از مقررات شركت تضامني تبعيت مي نمايد. به اين ترتيب شريك ضامن مسئول تاديه قروضي است كه شركت مختلط غير سهامي بر اثر فعاليت خود به ديگران پيدا مي نمايد. بديهي است كه طلبكار پس از انحلال شركت در بدو امر به دارايي شخص حقوقي مراجعه كرده و در صورت عدم تكافوي دارايي شركت مي تواند بطور نامحدود و تضامني به دارائي شخصي شركاي ضامن مراجعه نمايد (مستفاد از مواد ١٤١ و ١٦٤ و ١٥١ و ١٥٧ ق.ت).

شريك با مسئوليت محدود حق اداره كردن شركت را ندارد و در صورت انجام معاملاتي براي شركت در مورد تعهدات ناشي از آن معاملات درمقابل طرف معامله ضامن خواهد بود مگر اينكه تصريح نمايد كه معامله را به وكالت از طرف شركت انجام مي دهد. در صورت زياد بودن شركا كليه آنان حق مداخله در امور شركت را خواهند داشت. به نظر مي رسد

كه اساسنامه شركت مي تواند اداره امور شركت را به يك يا چند مدير منتخب واگذار نموده و نحوه مديريت مدير يا مديران را تعيين كرده و قلمرو و حدود اختيارات آنان را ترسيم نمايد.

برابر ماده ١٤٤ ناظر به ماده ١٢٣ ق.ت. هيچ يك از شركاي ضامن نمي تواندسهم خود را به ديگري منتقل كند. مگر به رضايت تمام شركا. و نيز به موجب ماده ١٤٨ ق.ت. شريك با مسئوليت محدود حق ندارد بدون رضايت ساير شركا تمام يا قسمتي از سهم الشركه خود را به شخص ثالث انتقال داده و او را در شركت مختلط داخل نمايد. در چنين صورتي شخص ثالث مزبور حق دخالت در اداره شركت و حق بازرسي در امور شركت را نخواهد داشت.

ضمنا در اساسنامه شركت مختلط غير سهامي مي توان بازرس يا بازرسان را براي كنترل و مراقبت شركت پيش بيني نمود.

4- ارگان تصميم گيرنده

شركت مختلط غير سهامي - ارگان تصميم گيرنده در قانون تجارت ايران تشكيل مجامع عمومي عادي يا فوق العاده براي شركت مختلط غير سهامي پيش بيني نشده است ولي اين مانع از آن نيست كه شركاي به هنگام تاسيس شركت مجامع مزبور را در اساسنامه پيش بيني نمايند.

شريك يا شركا با مسئوليت محدود نمي توانند از سود شركت استفاده نمايند مگر در صورتي كه تقسيم سود بين آنان موجبات تقليل سرمايه را فراهم ننمايد . از طرف ديگر چنانچه در اثر زيانهاي وارده سهم الشركه شريك با مسئوليت محدود تقصان پيدا نمايد. تا جبران كسري مذكور هيچگونه سودي را نمي توان به وي تخصيص داد و در صورتي كه وجهي برخلاف موارد فوق تاديه گردد شريك

با مسئوليت محدود تا معادل وجه دريافتي در مقابل تعهدات شركت جوابگو خواهد بود مگر اين كه ثابت نمايد با حسن نيت و با استناد به ترازنامه مرتب وجه مزبور را دريافت نموده است.

(مستفاد از ماده ١٥٤ ق.ت)

5- انحلال و تصفيه

شركت مختلط غير سهامي - انحلال و تصفيه شركت مختلط غير سهامي در موارد ذيل منحل مي گردد (ماده ١٦١ ناظر بر ماده ١٣٦ ق.ت)

١ - در موارد فقرات ١و ٢و٣ ماده ٩٣ ق.ت. (منسوخه).

٢- در صورت تراضي تمام شركا

٣ - در صورتي كه يكي از شركا به دلايلي انحلال شركت را از دادگاه تقاضا نموده و دادگاه با احراز موجه بودن دلايل مزبور حكم به انحلال شركت بدهد.

٤ - در صورت فسخ يكي از شركا مطابق با ماده ١٣٧ ق.ت.

٥ - در صورت ورشكستگي يكي از اي شركا مطابق ماده ١٣٨ ق.ت.

٦ - در صورت فوت يا محجوريت يكي از شركا مطابق مواد ١٣٩ و ١٤٠ ق.ت. مطابق قسمت دوم ماده ١٦١ ق.ت مرگ يا محجوريت يا ورشكستگي شريك يا شركاي با مسئوليت محدودموجب انحلال شركت نمي شود.

امر تصفيه به عهده مدير يا مديران شركت مي باشد مگر آنكه شركاي ضامن اشخاص ديگري رااز خارج يا از بين خود براي تصفيه معين نمايد در صورت اختلاف نظر بين شركاي ضامن دادگاه اشخاصي را براي تصفيه تعيين مي نمايد و شركاي غير ضامن نيز حق دارند كهيك يا چند نفر را جهت نظارت در امر تصفيه معين نمايند. وظيفه مديران تصفيه خاتمه دادن به كارهاي جاري و اجراي تعهدات و وصول مطالبات و تقسيم دارايي شركت است. اگر شركت مختلط غير سهامي منحل شده وشريك با

مسئوليت محدود هنوز تمام يا قسمتي از سهم الشركه خود را نپرداخته و يا پس از تاديه مسترد داشته باشد طلبكاران شركت حق دارند معادل آنچه از بابت سهم الشركه باقي مانده است مستقيما عليه شريك با مسئوليت محدود اقامه دعوي نمايند و اگر شركت ورشكسته شده باشد حق مزبور با مدير تصفيه مي باشد. در صورت ورشكستگي شركت مختلط غير سهامي دارايي شركت بين طلبكاران خود شركت تقسيم شده واطلبكاران شخص شركا در آن دارايي شركت بين طلبكاران خود شركت تقسيم شده و طلبكاران شخص شركا در آن حقي ندارند سهم الشركه شركاي با مسئوليت محدود نيز جز دارايي شركت محسوب مي گردد. در صورت عدم تكافوي دارايي شركت براي تاديه قروض طلبكاران بقيه طلب خود را از دارايي شخصي تمام يا هر يك از شركاي ضامن وصول مي نمايند و دراين صورت بين طلبكاران شركت و طلبكاران شخصي شركاي ضامن تفاوتي نخواهد بودو در صورت ورشكستگي يكي از شركاي شركت و يا طلبكاران شخصي شركاي ضامن تفاوتي نخواهد بود. در صورت ورشكستگي يكي از شركاي شركت ويا طلبكاران آن با طلبكاران شخصي شريك مزبور متساوي الحقوق خواهند بود(مستفاد از مواد ١٥٦و ١٥٧ و ١٥٨ ق.ت ). دفاتر هر شركتي كه منحل شود بانظر مدير ثبت اسناد در محل معيني از تاريخ ختم تصفيه تا دو سال محفوظ مي ماند و نيز هر شركتي مجاز است كه جهت تصفيه ترتيب ديگري را در اساسنامه خود مقرر دارد (مواد ٢١٧ و ٢١٨ ق.ت.).

26- شركت تعاوني

1- مفهوم تعاون

شركت تعاوني - مفهوم تعاون همانگونه كه ذكر گرديد اهداف بخش تعاون در نظام اقتصادي ايران دراصول مذكوره قانون ذكر شده

است منتهي از انجا كه اهداف مذكور كلي بوده اند قانون بخش تعاوني اقتصاد جمهوري اسلامي ايران مصوب ١٣٧٠ با الهام از روح اصول فوق و شرايط اقتصادي و اجتماعي جامعه اهداف زير را براي بخش تعاوني ها بر شمرده اند: ماده ١ قاون فوق الاشعار مي گويد:

- ايجاد و تامين شرايط وامكانات كار براي همه به منظور رسيدن به اشتغال كامل.

- قرار دادن وسائل كار در اختيار كساني كه قادر به كارند ولي وسائل كار ندارند.

- پيشگيري از تمركز و تداول ثروت در دست افراد و گروه هاي خاص جهت تحقق عدالت اجتماعي.

- جلوگيري از كارفرماي مطلق شدن دولت.

- قرار گرفتن مديريت و سرمايه و منافع حاصله در اختيار نيروي كار و تشويق بهره برداري مستقيم از حاصل كار خود.

- پيشگيري از انحصار احتكار تورم و اضرار به غير.

- توسعه و تحكيم مشاركت و تعاون عمومي بين همه مردم. تبصره - اهداف مذكور اين ماده بايد رعايت ضرورتهاي حاكم بر برنامه ريزي عمومي اقتصاد كشور در هر يك از مراحل رشد عملي شود.

نكته در خور توجه در اين خصوص در مورد نقش والايي است كه قانون اساسي و قانون فوق الاشعار به بخش تعاوني به عنوان يكي از بخش هاي اصلي اقتصاد كشور قائل شده اند. اكنون با عنايت به مقدماتي كه ذكر شد و جايگاهي كه تعاوني ها د راقتصاد كشور دارند و بخصوص موقعيت حقوقي و قانوني آنها به بررسي شركت هاي تعاوني كه از طريق آنها اهداف مذكور قابل تحقق اند مي پردازيم:

با توجه به مقررات شركت هاي تعاوني واهدافي كه قانون براي آنها برشمرده و موقعيت ويژه اي كه در

اقتصاد ممكلت دارند و هم چنين با توجه به ماده ٢ قانون بخش تعاوني كه مقرر مي دارد:(شركت هايي كه بارعايت مقررات اين قانون تشكيل و به ثبت برسند تعاوني شناخته مي شوند.) مي توان در تعريف شركت تعاوني گفت: (شركت تعاوني شركتي است كه بين اشخاص حقيقي براي فعاليت در امور مربوط به توليد وتوزيع در جهت اهداف مصرح در قانون بخش تعاوني به منظور بهبود وضع اقتصادي و اجتماعي و اعضا از طريق همكاري و تشريك مساعي آنها با رعايت مقررات قانون مزبور تشكيل مي شود). در اين تعريف چند نكته مورد توجه قرار گرفته كه به اختصار به آنها اشاره مي شود:

- فقط اشخاص حقيقي مي توانند عضو شركت شوند. اين مطلب در ماده ٨ قانون بخش تعاون بدان اشاره شده. ماده مذكور مي گويد:(عضو در شركت هاي شخصي است حقيقي).

- شركت تعاوني فقط درامور مربوط به توليد و توزيع مي توانند فعاليت كنند كه دراصل ٤٤ (ق.ا.ج.ا) مذكور افتاده است.

- شركت هاي تعاوني فقط به منظور رسيدن به اهداف خاصي كه در ماده ١ قانون بخش تعاون آمده مي توانند تشكيل شده و فعاليت نمايند.

- طرق فعاليت در شركت هاي تعاوني توليد و توزيع همكاري و تشريك مساعي است و به طريق ديگر نمي توانند فعاليت نمايند.

- رعايت مقررات قانوني قانون بخش تعاون در تشكيل و فعاليت شركت هاي مذكور الزامي است.

2- جايگاه شركت هاي تعاوني در قوانين موضوعه

شركت تعاوني - جايگاه شركت هاي تعاوني در قوانين موضوعه همانگونه كه مذكور افتاد قانون تجارت مصوب ١٣١١ به هنگام بحث از شركت هاي تجاري مبحث هفتم از شركت ها را به شركت هاي تعاوني اختصاص داده و

از ماده ١٩٠ تا ١٩٥ قواعد آن را بيان داشته و در ماده ٢٠ نيز به تجاري بودن اين شركت تصريح نموده است. (بند ٧ ماده ٢٠ ق.ت).

اماازانجاكه مقررات مذكورپاسخگوي نقش تعاوني هادراقتصادوهمچنين ساختارتشكيلات وسايرمسائل مربوط بدان نبودمقنن مجبورشد تاقانون ديگري رابه آن اختصاس دهدوبه همين منظوردرسال ١٣٣٢قانوني باعنوان (لايحه قانوني شركتهاي تعاوني ) درچهارده ماده تصويب كردودرماده ١١باتصريح اينكه شركتهاي تعاوني ملزم به تبعيت ازمواد قانون تجارت راجع به تشكيل سازمان نيستند شركتهاي تعاوني رادرامورمزبورازشمول قانون تجارت خارج نموده مستقل ساخته است .

اين قانون حاوي نكات جديد نو تازه اي درخصوص تعاوني هابودولي بااين حال اين شركتهاراملزم به تبعيت ازقانون مذكورنمي كردوبه آنها اجازه مي دادكه همجنان اگرخواستند بتوانند مطابق قانون تجارت تشكيل شوند. درسال ١٣٣٤قانون ديگري باعنوان ((لايحه قانوني شركتهاي تعاوني )) جايگزين قاونون قبلي گرديد و حاوي جزئيات بيشتري نسبت به قانون سابق بود ولي بااين حال هيچ كدام ازاين قوانين پاسخگوي بخش تعاوني درحال رشد نبودتاابنكه قانونگذارمجبورگرديد درمورخه ١٦/٣/١٣٥٠ قانون مفصل و نسبتا دقيق درخصوص شركتهاي تعاوني تصويب كند وضمن بيان مقررات آن نهادهاي جديدي راپيش بيني كردقانون مذكورشركتهاي تعاوني راچنين تعريف مي كند شركتهاي تعاوني شركتي است ازاشخاص حقيقي و حقوقي كه به منظور رفع نيازمندي هاي مشترك و بهبودوضع اقتصادي واجتماعي اعضاازطريق خودياري و كمك متقابل وهمكاري انان موافق اصولي كه دراين قانون مصرح است تشكيل مي شودتعداداعضاي شركت تعاوني نبايداز٧نفركمترباشد.

ماده ١ و تبصره قانون مذكرو از سال تصويب آن مبناي فعاليت و تشكيل شركت هاي تعاوني گرديد كليه قوانين قبلي از جمله مقررات قانون تشكيل و ادامه فعاليت دهند. ولي با اين حال قانون مذكور نيز دوام نياورد

و جاي خود را به قانون مصوب ١٣٧٠ داد.

اين قانون در سال مذكور تحت عنوان (قانون بخش تعاوني اقتصادي جمهوري اسلامي ايران) در ٧١ ماده به تصويب رسيد و كليه قوانين و مقررات مغاير با آن را ملغي اعلام كرد و هم اكنون كليه شركت هاي تعاوني بايد مطابق قانون مذكور تشكيل شوند و الا نمي توانند از امتيازات و مزايا و ساير مقررات مربوطه استفاده نمايند. از خصوصيات قانون بخش تعاوني ايجاد وزارت تعان واتاق تعاوني است نكته اي كه در خصوص اين قانون قابل ذكر است اين است كه عليرغم اينكه كليه قوانين و مقررات مغاير را ملغي اعلام كرده است با اين حال صريحا قانون ١٣٥٠ را نسخ نكرده و بنابراين مي توان چنين نتيجه گرفت كه مقرراتي از قانون مزبور كه با قانون بخش تعاوني مخابرات ندارد و به قوت خود باقي است و قابل استناد و لازم الرعايه است.

3- استقلال شركت هاي تعاوني

شركت تعاوني - استقلال شركت هاي تعاوني با توجه به آنچه گذشت در متن قوانين تجاري شركت هاي مذكور جايگاه چنداني نداشته و علاوه بر مقررات مختصري كه قانون تجارت براي شركت هاي تعاوني مقرر كدره بود ماده ٢٠ ق.ت. آن را يكي از اقسام شركت هاي تجاري قلمداد كرده و ماده ١٩٣ ق.ت. با بيان اينه شركت تعاوني اعم از توليد يا مصرف ممكن است مطابق اصولشركت سهامي يا بر طبق مقررات مخصوصي كه با تراضي شركا ترتيب داده شده باشد تشكيل بشود جايگاه چنداني براي شركتهاي مذكور قائل نشده بود و شايد يكي از مهمترين دلايل عدم رشد و عدم نياز به شركت و موسسات مذكور بود. اما

همانگونه كه گذشت نياز روزافزون جامعه به بخش تعاوني ونقش بزرگي كه معمولا اين نوع شركتها در اقتصاد مملكت ايفا مي كنند مقنن را بر آن داشت تا مقررات مورد نياز آن را تدوين كند تا جايي كه قانون اساسي نيز جايگاه خاص خود را يافت و حتي براي نظارت و سازماندهي آن وزارت تعاون تشكيل شد و نقطه اوج آن نيز مقررات ١٣٧٠ در خصوص شركت هاي مذكوربود به گونه اي كه شركت اي تعاوني به صورت كاملا مستقل در برابر ساير شركت ها خود نمايي كردند.

اين استقلال نيز بيشتردر دو جنبه مشهود بود: يكي در اهدافي كه اين شركت ها داشتند و دوم مقرراتي كه در اين خصوص تدوين شده بود. ١- استقلال از جنبه اهداف شركت ها

در خصوص اهداف همانگونه كه مقررات مذكور نيز بيان داشته اند و ماده ١ به طور مفصل آن را برشمرده بايد گفت قرارداد وسايل كار در اختيار كساني كه قادر به كارند ولي وسايل كار ندارند.پيشگيري از تمركز ثروت و تداول ثروت در دست افراد و گروه هاي خاص جهت تحقق عدالت اجتماعي - قرار گرفتن مديريت و سرمايه و منافع و اختيار نيروي كار و تشويق بهره برداري مستقيم از حاصل كار خود - پيشگيري از انحصار تورم و احتكار از جمله اين اهداف اند.

اهداف مذكور از مهمترين اهداف شركت تعاوني است و اصولا تحقق بشخيدن به آنها علت غايي تشكيل آن است و لذا اهتمام شركت هاي تعاوني در نيل به آنها به سبب جهتي كه براي فعاليت هاي آن تعيين شده يك ضرورت است اما منظور شركت تعاوني حمايت از منافع مادي بهتر

كردن وضع كار و شغل تحصيل رزق و انتظام امور معاش و معيشت اعضا و به طور كلي بهبود وضع اقتصادي و اجتماعي هر دو است. في الواقع اهداف و منظور فوق خصوصياتي است كه شركت تعاوني را از شركت تجاري منفك و ممتاز مي سازد . زيرا در شركت تجاري سودآوري به معناي خاص آن يعني كسب پول مطرح و منظور است و در نتيجه فقط وضع مادي صاحبان سرمايه مطمح نظر است. در صورتي كه در شركت تعاوني وضع اقتصادي و اجتماعي اعضا هر دو منظور است.

بنابراين شركت ها تعاوني در اهداف و منظور خود استقلال كامل يعني وضع اجتماعي و اقتصادي اعضا را در نظر دارند در حاليكه در ساير شركت ها فقط وضع مادي مدنظر است.و همين هدف اين شركت ها را فراتر از نگرش مادي در نظر گرفته است. ٢- استقلال از جنبه مقررات

با تصويب قانون بخش تعاوني ١٣٧٠ مقررات بخش تعاوني استقلال كامل يافت تا جايي كه هيچ شركت تعاوني بدون رعايت مقررات مذكرو نمي تواند تشكيل شود وبه ثبت برسد و فعاليت كند زيرا طبق قانون وزارت تعاون كه نظارت بر حسن اجراي قوانين و مقررات تعاوني را بر عهده دارد.(ماده ٦٦ قانون بخش تعاوني).

اولا اقدامات مربوط به تاسيس شركت هاي تعاوني را تحت نظارت و كنترل دارد ووقتي مجوز تشكيل آنها را مي دهد كه در انجام مقدمات مزبور مقررات مربوطه رعايت شده باشد و ثانيا موظف است كه باخودداري از صدور مجوز ثبت از ثبت شركت هايي كه در مراحل تشكيل آنها مقررات مزبور مراعات نشده ممانعت به عمل آورده از فعاليت شركت هايي كه به

هر نحو از عنوان تعاوني سو استفاده ميكنند. جلوگيري نمايد و از تعاوني هايي كه برخلاف قانون و مقررات بخش تعاوني و اساسنامه خود عمل مي كنند سلب مزايا كند. (بندهاي ١٨ و ٢٨ و ٢٩ ماده ٦٦ قانون بخش تعاوني) و بدين گونه شركت هاي مذكور هم از لحاظ مقررات جنبه استقلال كامل يافته و با توجه به جايگاه آنها در اقتصاد مملكت در قوانين جاريه از جمله قانون اساسي و هم چنين قوانين عادي موقعيت ممتازي يافته اند.

27- تعريف و تشكيل و ثبت شركتهاي تعاوني

1- تعريف و تشكيل و ثبت شركتهاي تعاوني

تعريف و تشكيل و ثبت شركتهاي تعاوني - تعريف و تشكيل و ثبت شركتهاي تعاوني شركتهاي تعاوني شركتهايي هستند كه تمام يا حداقل ٥١% سرمايه به وسيله اعضا دراختيار شركت تعاوني قرار گيرد و وزارتخانه ها سازمان ها شركتهاي دولتي و وابسته به دولت و تحت پوشش دولت بانكها شهرداريها شوراهاي اسلامي كشوري بنياد مستضعفان مستضعفان و ساير نهادهاي عمومي مي توانند جهت اجراي بند ٢ اصل ٤٣ قانون اساسي از راه ام بدون بهره يا هر راه مشروع ديگر از قبيل مشاركت مضاربه مزارعه مساقات اجاره اجاره به شرط تمليك بيع شرط فروش اقساطي و صلح اقدام به كمك در تامين يا افزايش سرمايه شركتهاي تعاوني نمايند بدون آنكه عضو باشند. تعاوني هاي توليد شامل تعاوني هاي مربوط به كشاورزي دامداري دامپروري و پرورش و غيره تعاوني هاي توزيع شامل تعاوني هايي مي شوند كه نياز مشاغل توليدي يا مصرف كنندگان عضو خود را در چهار چوب مصالح عمومي و به منظور كاهش هزينه ها و قيمت ها تامين مي نمايند.

تاسيس شركتهاي تعاوني بر اساس اقدام مجمع موسس كه شامل عده اي افراد

واجد شرايط عضويت مي باشد صورت مي گيرد. تعداد اعضاي مجمع عمومي موسس هفت نفر است كه سه نفر به عنوان هيئت موسس و يك نفر به عنوان نماينده در اداره كل تعاون مي باشند. دراولين جلسه رسمي مجمع عمومي عادي كه با شركت متقاضيان همراه با رسيد لازم التاديه سهام مقرر تشكيل مي شود اساسنامه پيشنهادي پس از بحث و بررسي با موافقت حداقل دو سوم اعضا تصويب شده و اعضايي كه با مصوبه آن مجمع در مورد اساسنامه موافقت نداشته باشند مي توانند درهمان جلسه تقاضاي عضويت خود را پس بگيرند.(مستفاد از ماده ٣١).

حداقل و حداكثر تعداد عضو در تعاوني ها به نسبت سرمايه و فرصت اشتغال و نوع فعاليت و رعايت اصل عدم تمركز و تداول ثروت به موجب آيين نامه مصوبه وزارت تعاون تعيين مي گردد. ولي در هر حال تعداد اعضا از ٧ نفر كمتر نخواهد بود(ماده ٦).

در اولين جلسه مجمع عمومي عادي اعضاي هيئت مديره انتخاب مي گردند ودر اولين جلسه هيئت مديره اسامي و مشخصات كامل اعضاي هيئت مديره و مدير عامل و بازرسان شركت تهيه و جهت بررسي تقديم اداره كل تعاون مي گردد. اولين هيئت مديره منتخب شركت تعاوني مكلف است پس از اعلام قبولي با انجام تشريفات مقرر نسبت به ثبت تعاوني اقدام نمايد.

براي انجام ثبت شركتها و اتحاديه هاي تعاوني پس از طرح و تصويب آن ارائه مدارك مندرج در ماده ٥١ الزامي مي باشد كه بايد در چهار نسخه به اداره ثبت شركتها داده شود.

سرمايه تامين يا تعهد شده از طرف اعضا درهر مرحله تاسيس شركت نبايد كمتر ٥١ درصد كل سرمايه شركت

باشد و هر تعاوني وقتي ثبت وتشكيل مي گردد كه حداقل يك سوم سرمايه آن تاديه و در صورتي كه به صورت نقدي و جنسي باشد تقويم و تسليم شده باشد.

شرايط عضويت در تعاوني ها در ماده ٩ آمده است و خروج عضو از تعاوني اختياري بوده و نمي توان آن را منع كرد ولي در صورتي كه خروج نامبرده موجب ضرري براي تعاني باشد ملزم به جبران آن خواهد بود.

در صورت فوت عضو ورثه او با وجود شرايط لازم عضو تعاوني محسوب مي شوند و در صورت تعدد ورثه بايستي ما به التفاوت افزايش سهم ناشي از تعدد خود رابپردازند و در غير اين صورت با اعلام عدم تمايل عضويت آنان لغو مي گردد و در صورت لغو عضويت به هر علت سهم و كليه حقوق و مطالبات عضو به قيمت روز تقويم و به ديون تعاوني تبديل مي شود كه پس از كسر ديون وي به تعاوني به او يا ورثه اش پرداخت مي شود.

2- ارگان اداره كننده

تعريف و تشكيل و ثبت شركتهاي تعاوني - ارگان اداره كننده اداره امور تعاوني بر طبق اساسنامه به عهده هيئت مديره منتخب مجمع عمومي مي باشد. خدماتي كه اعضا هيئت مديره درازا عضويت در هيئت مديره شركتهاي تعاوني انجام مي دهند بلاعوض است ولي هزينه اجراي ماموريتهايي كه از طرف تعاوني در حدود بودجه مصوب مجمع عمومي به آنان ارجاع مي شود قابل پرداخت مي باشد و مجمع مي تواند مبلغي از سود خالص را به عنوان پاداش به آنان بپردازد (تبصره ٤ ماده ٣٦) وظايف و اختيارات هيئت مديره در ماده ٣٧ (ق.ت.ج.ا) طي ١٠ بند

و يك تبصره احصا شده است. الف - نحوه انتخاب اعضا هيئت مديره

انتخاب اعضا اصلي و علي البدل هيئت مديره بر عهده مجمع عمومي است كه با اكثريت مطلق آرا به عمل مي آيد. اگر در دوره اول راي گيري تمام يا بعضي از داوطلبان حائز اكثريت مطلق نگردند بلافاصله از بين دارندگان بشترين آرا به تعداد دو برابر مورد نياز براي تكميل هيئت مديره وعلي البدل با اكثريت نسبي راي گيري به عمل مي آيد.

هيئت مديره مركب از حداقل ٣ و حداكثر ٧ نفر عضو اصلي و تا يك سوم اعضاي اصلي اعضاي علي البدل مي باشد. در تعاوني هاي بزرگ در مقابل افزايش هر چهارصد نفر يك نفر به اعضاي اصلي و يك نفر به اعضاي علي البدل اضافه مي گردد. مشروط بر آنكه مازاد بر ١٥ نفر نشود.اعضاي هيئت مديره براي مدت ٢ سال با راي مخفي انتخاب مي شوند(مستفاد از ماده ٣٦ و تبصره آن). در صورت استعفا فوت ممنوعيت قانوني و يا غيبت غير موجه مكرر مطابق تبصره ٣ ماده ٣٦ عمل مي گردد. ب - قلمرو اختيارات هيئت مديره

در اولين جلسه هيئت مديره از ميان خود يك رئيس و يك نايب رئيس ويك يا دو نفر منشي انتخاب مي نمايد و نيز بايد بلافاصله بعد از انتخاب شدن فرد واجد شرايطي را از بين اعضا و يا از خارج تعاوني براي مدت ٢ سال به عنوان مدير عامل انتخاب نمايد تا مديريت عمليات تعاوني و اجراي تصميمات مجمع عمومي و هيئت مديره را به عهده گيرد.

وظايف و اختيارات هيئت مديره وظايف خود را به صورت جمعي انجام مي دهد

و هيچيك از اعضاي هيئت مديره حق ندارد از اختيارات هيئت منفردا استفاده كند مگر در موارد خاص كه وكالت يا نمايندگي كتبي از طرف هئيت مديره داشته باشد. هيئت مزبور مي تواند قسمتي از اختيارات خود را با اكثريت سه چهارم آرا به مدير عامل تفويض نمايد. هيئت مديره مكلف است كه از حدود اختيارات خود خارج نشده و قوانين ومقررات مربوطه را رعايت نمايد در غير اين صورت طبق بند ٥ ماده ٥٤ با آنان رفتار خواهد شد.

3- ارگان تصميم گيرنده

تعريف و تشكيل و ثبت شركتهاي تعاوني - ارگان تصميم گيرنده بالاترين مرجع تصميم گيري و نظارت درامور شركتهاي تعاوني مجامع عمومي هستند كه از اجتماع اعضاي تعاوني يا نمايندگان تام الاختيار به صورت عادي و فوق العاده تشكيل شده و هر عضو بدون در نظر گرفتن ميزان سهم تنها داراي يك راي مي باشد. الف - مجمع عمومي عادي

مجمع عمومي عادي حداقل سالي يك بار پس از پايان سال مالي جهت انجام وظايف قانوني خود با دعوت هيئت مديره تشكيل گرديده و وظايفش به شرح زير مي باشد:

انتخاب هيئت مديره و بازرس يا بازرسان براي مدت ٢ سال رسيدگي و اتخاذ تصميم درباره ترازنامه و حساب سود زيان ساير گزارشهاي مالي هيئت مديره تعيين خط مشي و برنامه تعاوني و تصويب بودجه جاري و سرمايه گذاري واعتبارات وامهاي درخواستي و ساير عمليات مالي به پيشنهاد هيئت مديره و .... (مواد ٣٣ و ٣٤ و ٣٧). ب - مجمع عمومي فوق العاده

مجمع عمومي فوق العاده بنا به تقاضاي كتبي حداقل يك سوم اعضاي تعاوني و يا اكثريت مطلق اعضا هيئت مديره و يا بازرس

و يا بازرسان با حضور حداقل دو سوم اعضا كل مجمع تشكيل مي شود . در تعاوني هاي داراي بيش از پانصد نفر عضو در صورتي كه بار اول مجمع با دو سوم اعضا تشكيل نشود بار دوم با نصف به علاوه يك رسميت خواهد داشت .

در صورت عدم تشكيل مجمع عمومي فوق العاده توسط هيئت مديره ظرف مدت حداكثر يك ماه وزارت تعاون اقدام به اين كار مي نمايد. وظايف مجمع عمومي فوق العاده تغيير در مواداساسنامه (درحدود قانون) تصميم گيري نسبت به عزل يا قبول استعفاي هيئت مديره و انحلال يا ادغام تعاوني خواهد بود (ماده ٣٥).

4- ارگان كنترل كننده

تعريف و تشكيل و ثبت شركتهاي تعاوني - ارگان كنترل كننده مجمع عمومي عادي براي مدت ٢ سال بازرس يا بازرساني را جهت اداره امور شركت انتخاب مي نمايد كه انتخاب مجدد آنان بلامانع مي باشد. بازرسان مزبور علاوه بر داشتن شرايط عضويت بايد داراي شرايط مندرج درماده ٣٨ نيز باشند. حق الزحمه و پاداش آنان نيز با تصويب مجمع عمومي تعيين مي گردد (ماده ٤٠) وظايف بازرس يا بازرسان تعاوني در ماده ٤١ (ق.ت.ج.ا) احصا گرديده است.

مطابق تبصره ماده فوق بازرس حق دخالت مستقيم در اداره امورتعاوني را نداشته ولي مي تواننند بدون حق راي در جلسات هيئت مديره شركت كنند و نظرات خود را نسبت به مسايل جاري تعاوني اظهار دارند.

5- ادغام انحلال وتصفيه

تعريف و تشكيل و ثبت شركتهاي تعاوني - ادغام انحلال وتصفيه الف - ادغام

مجامع عمومي فوق العاده مي توانند ادغام شركتهاي تعاوني را با يكديگر تصويب نمايند. صورتجلسات مجامع عمومي فوق العاده تعاوني هايي كه با هم ادغام شده اسند به همراه مدارك مربوطه حداكثر ظرف مدت دو هفته جهت ثبت به اداره ثبت شركتها تسليم شده و خلاصه تصميمات نيز به اطلاع كليه اعضا و بستانكاران مي رسد (مستفاد از ماده ٥٣). ب - انحلال و تصفيه

شركتهاي تعاوني با راي مجمع عمومي فوق العاده يا وزارت تعاون در موارد زير منحل مي گردند:

در صورت تصميم مجمع عمومي فوق العاده كاهش تعداد اعضا از حد نصاب مقرر در صورتي كه حداكثر ظرف مدت ٣ ماده تعدا اعضا به نصاب مقرر نرسيده باشد. انقضاي مدت تعيين شده در اساسنامه مربوط در صورتي كه در اساسنامه مدت تعيين شده باشد و مجمع عمومي

مدت را تمديد نكرده باشد توقف بيش از يك سال بدون عذر موجه عدم رعايت قوانين و مقررات مربوط پس از ٣ بار اخطار كتبي در سال به وسليه وزارت تعاون بر طبق آيين نامه مربوط و بالاخره در صورت ورشكستگي طبق قوانين مربوط.

بعد از انحلال سه نفر جهت امر تصفيه ظرف مدت يك ماه انتخاب و به اداره ثبت محل معرفي مي گردند.

28- شركت نسبي

شركت نسبي - تعريف و خصوصيات شركت نسبي شركت نسبي شركتي است كه براي امور تجارتي تحت اسم مخصوص بين دو يا چند نفر تشكيل و مسئوليت هر يك از شركا به نسبت سرمايه اي است كه درشركت گذاشته است.(ماده ١٨٣ ق.ت) قانونگذار براي آگاهي اشخاص ثالث از نسبي بودن مسئوليت شركا قيد عبارت مزبور را لازم دانسته است. منظور از مسئوليت شركا به نسبت سرمايه اين است كه هر شريك در صورتي كه دارائي شركت پس از انحلال و تصفيه براي اداي ديون و قروض شركت كافي نباشد به نسبت سهم الشركه خود از كل قروض در مقابل طلبكاران مسئوليت مدني دارد.

نحوه تاسيس و طرز كار و انحلال شركت نسبي همانند شركت تضامني است و تنها وجه افتراق اين دو شركت در ميزان مسئوليت مدني شركا بعد از انحلال شركت در مقابل طلب طلبكاران مي باشد.

29- شركت تضامني

1- كليات

شركت تضامني - كليات يكي ديگر از شركتهايي كه بعداز شركت سهامي خاص و شركت با مسئوليت محدود در امور تجارتي مورد استقبال واقع مي شود شركت تضامني است شركت تضامني از جمله شركتهاي شخصي محسوب گرديده و شخصيت شركا نقش بسيار مهمي در اين نوع شركت ايفا مي نمايد مواد ١١٦ و ١١٧ ق ت شركت تضامني را شركتي مي داند كه در تحت اسم مخصوص براي امور تجارتي بين حداقل دونفر شريك با مسئوليت تضامني تشكيل مي شود و اگر دارايي شركت براي پرداخت قروض شركت كافي نباشد هريك از شركا به تنهايي مسئول پرداخت تمام قروض شركت مي باشند و اگر شركا قراري بر خلاف مورد فوق بين خودمقرر نموده باشند اين قرار در

مقابل اشخاص ثالث كان لم يكن خواهد بود . بلافاصله بعداز نام شركت بايد نام يك نفر از شركا در صورتي كه نام شركت مشتمل بر نام كليه شركا نباشد و عباراتي از قبيل و شركا يا برادران قيد شود مانند شركت ضامني حسن زاده و برادران شركت تضامني وقتي تشكيل شده محسوب مي شود كه تمام سرمايه نقدي پرداخت و سهم الشركه غير نقدي نيز با توافق كليه شركا ارزيابي و تسليم شده باشد (ماده ١١٨ ق ت) در شركت تضامني نقسيم منفعت به نسبت سهم الشركه شركا است ولي شركا مي توانند ترتيب ديگري براي تقسيم منفعت بين خود مقرر نمايند اداره شركت تضامني با مديري است كه از بين شركا يا خارج از شركا انتخاب مي شود مسئوليت مدير در اداره شركت در قبال شركا مسئوليت وكيل است در مقابل موكل (ماده ١٢٠ و ١٢١ ق ت) نقل و انتقال سهم الشركه در شركت تضامني با رضايت كليه شركا بعمل مي آيد و فلسفه اين امر به دليل وجود شخصيت شركا مي باشد.

( ماده ١٢٣ ق. ت) مطالبه پرداخت ديون شركت از شركا به انتخاب طلبكار مي باشد طلبكار مي تواند از يك يا چند نفر از شركا درخواست پرداخت ديون شركت را بنمايد و شريكي كه از او درخواست پرداخت ديون شده نمي تواند به استناد اينكه ميزان قروض شركت بيش از سهم وي در شركت مي باشد از پرداخت خودداري نمايد و در صورت پرداخت ديون شركت توسط احدي از شركا اين شخص حق دارد به نسبت سهم الشركه به ساير شركا مراجعه نمايد و اگر در اساسنامه ترتيب ديگري

براي پرداخت ديون مقرر شده باشد در روابط فيمابين شركا آن امر مجري خواهد بود. ( ماده ١٢٤ ق ت) هيچكدام از شركاي تضامني نمي تواند بدون اجازه ساير شركا به حساب خود به تجارتي از نوع تجارت شركت تضامني كه وي در آن شريك است اقدام ورزد. ( ماده ١٣٤ ق ت) تازماني كه شركت تضامني منحل نشده باشد بايد درخواست پرداخت قروض از خود شركت بعمل آيد ودر صورت انحلال طلبكاران شركت مي توانند به شركا براي وصول مطالبات خود اقدام نمايند. ( ماده ١٢٤ ق ت)

2- موارد انحلال شركت تضامني

شركت تضامني - موارد انحلال شركت تضامني ١- شركت براي انجام هدفي تاسيس شده و آن امر انجام گردد و يا انجام آن غير مقدور باشد .

٢- شركت براي مدتي معين تشكيل و آن مدت منقضي شده و قبل از انقضاي اخرين روز صورتجلسه تمديد مدت تحويل اداره ثبت شركتها نشده باشد.

٣- در صورتي كه ورشكست شده باشد (ورشكستگي توقف از پرداخت ديون مي باشد)

٤- در صورت تصميم مجمع عمومي فوق العاده شركت تضامني

٥- در صورت تراضي تمام شركا

٦- در صورتي كه احدي از شركا بنا به دلايلي از محكمه درخواست انحلال كرده و محكمه آن دلايل را موجه دانسته و حكم به انحلال شركت بدهد.

٧- در صورتي كه احدي از شركا ورشكست شود وسهم ورشكسته در شركت از منافع كافي براي پرداخت ديون وي نباشد مي توانند تقاضاي انحلال شركت را نمايند مشروط بر اينكه شش ماه قبل قصد خود را بوسيله اظهارنامه به اطلاع شركت رسانده باشند در اين صورت ساير شركا مي توانند قبل از صدور راي قطعي داير بر انحلال شركت

با پرداخت طلب طلبكاران (تاحد دارايي مديون) يا با جلب رضايت آنان بطرق ديگر از انحلال شركت جلوگيري بعمل آورند.

٨- در صورتي كه احدي از شركا شركت را فسخ نمايد و وفق اساسنامه اجازه اين كار را داشته باشند.

٩- در صورت فوت يا محجوريت يكي از شركا و قيد اين امر در اساسنامه

10- در صورت انحلال شركت احدي از شركا يا خارج از شركا به عنوان مدير تصفيه انتخاب خواهد شد.

11- هر گاه شركت تضامني منحل شود تازماني كه ديون شركت از دارايي آن پرداخت نشده باشد هيچكدام از طلبكاران شخصي شركا حقي در آن دارايي نخواهند داشت اگر دارايي شركت براي پرداخت قروض كافي نباشد طلبكاران شركت حق دارند بقيه طلب خود را از تمام يا فرد فرد شركاي ضامن مطالبه نمايند ولي طلبكاران شركت بر طلبكاران شخصي شركا حق تقدمي ندارند ( ماده ١٢٦ ق ت) و در صورتي مي توان شركا را براي وصول طلب تحت تعقيب قرارداد كه شركت منحل شده باشد.

12- هر كس كه به عنوان شريك ضامن وارد شركت تضامني شود متضامنا با ساير شركا مسئول پرداخت قروضي خواهد بود كه قبل از ورود وي حاصل شده و اعم از اينكه تغييري در اسم شركت داده يا نداده شده باشد چنانچه شركا قراري فيمابين برخلاف فوق نموده باشند اين قرار در مقابل اشخاص ثالث كان لم يكن خواهد بود ( ماده ١٢٥ ق ت) در صورت فوت يا محجوريت يكي از شركا بقاي شركت منوط به رضايت ساير شركا و قائم مقام متوفي خواهد بود . ( مواد ١٣٩ و ١٤٠ ق ت) مدارك مورد نياز براي تقاضاي ثبت

شركت تضامني:

١- تقاضانامه ٢ برگ

٢- شركت نامه ٢ برگ

٣- اساسنامه ٢ جلد

٤- فتوكپي شناسنامه شركا روش ومراحل ثبت همانند شركت با مسئوليت محدود خواهد بود خواهشمند است به مبحث مربوطه مراجعه شود.

3- اساسنامه شركت تضامني

شركت تضامني - اساسنامه شركت تضامني ماده ١- نام شركت: شركت تضامني .................................................... ماده ٢- نوع شركت: ........................................ ماده ٣- موضوع شركت: ............................................. ماده ٤- مركز اصلي شركت : ......................................................................

هيات مديره مي تواند مركز شركت را به هر كجا كه صلاح و مصلحت بداند منتقل ويا شعبي تاسيس نمايد. ماده ٥- مدت شركت : ......................................... ماده ٦-سرمايه شركت :سرمايه شركت مبلغ .................... كه تماما بصورت نقدي پرداخت شده و سرمايه غير نقدي كه معادل مبلغ ................. ريال است تقديم و تسليم شده است . ( طبق ماده ١١٨)

ماده ٧- تابعيت شركت ................................. ماده ٨- سهم الشركه شركا: ......................................................... ماده ٩- مديران شركت : اداره امور شركت بعهد ........................... نفر خواهد بود و مدت مديريت آنان ................... سال است اولين مديران شركت عبارتند از : .............................................................................................

كليه قراردادها و اوراق تعهدآور و اوراق بهادار اعم از چك سفته و اعتبارات بانكي و اسناد مالي و غيره با امضاي مديرعامل ويك نفر ديگر از مديران متفقا با مهر شركت معتبر خواهد بود. ماده ١٠- مسئوليت مديران : حدود مسئوليت مدير يا مديران بتصريح ماده ١٢١ قانون تجارت همان است كه در ماده ٥١ مقرر شده است . ماده ١١- اختيارات مديران: مديران شركت متفقا نماينده قانوني و تام الاختيار شركت بوده و بدون اجازه نامه مخصوص مي توانند در تمام امور شركت از هر قبيل اعم از انجام تشريفات قانوني حفظ اموال وتنظيم فهرست

دارايي رسيدگي به حسابها و پيشنهاد سود قابل تقسيم سالانه قبول و واگذاري نمايندگي امضاي دفاتر اسناد رسمي تعيين وكيل با حق توكيل ولو كرارا استخدام كارمند و اخراج آن مشاركت با شخصيتهاي حقيقي و حقوقي و بانكها استقراض با رهن وبدون رهن تعيين اعتبار وام دادن وام گرفتن از بانكها اشخاص و شركتها وادارات و افتتاح حسابهاي جاري و سپرده در كليه بانكها وموسسات واردات وصادرات و خريد وفروش و توزيع كليه كالاهاي مجاز ماده ١٢- انتقال سهم الشركه: هيچ يك از شركا نمي تواند سهم الشركه خود را به ديگري منتقل كند مگر با رضاتي تمام شركا ماده ١٣- تغيير اساسنامه: هر نوع تغييري در مورد اين اساسنامه از قبيل ازدياد يا كسر كردن سرمايه تغيير نام شركت قبول شريك يا شركاي جديد براي شركت وبطور كلي هر گونه اصلاحات و الحاقات مورد لزوم در مفاد اساسنامه با موافقت كليه شركا امكان پذيراست. ماده ١٤- سال مالي : سال مالي شركت از اول فروردين هرسال شروع و در پايان اسفند همان سال پايان مي يابد و اولين سال مالي شركت از روز شروع بكار آن ( تاريخ ثبت شركت) آغاز و با پايان اسفند همان سال پايان مي يابد. ماده ١٥- ترتيب تقسيم سود شركت: از كليه درآمد شركت بدوا تمام هزينه هاي اداري و انتفاعي و مصارف ضروري و حقوق كاركنان و استهلاك اثاثيه و ماليات كسر و بقيه آن كه سود ويژه است پس از وضع ٥% ذخيره احتياطي كه براي جبران زيانهاي احتمالي در نظر گرفته مي شود بقيه بين شركا به نسبت سهم الشركه با توجه به ماده ١٣٢

تقسيم خواهد شد. ماده ١٦- حق الزحمه مديران: مديران شركت مي توانند با موافقت شركا همه ماهه حقوق خودرا از صندوق شركت دريافت وبه هزينه قطعي شركت منظور نمايند. ماده ١٧- مجامع عمومي شركا: مجامع عمومي شركا اعم از عادي يا فوق العاده به وسيله دعوتنامه كتبي از طرف هر يك از مديران شركت و ارسال آن از طريق پست سفارشي به نشاني شركا و يا به وسيله درج آگهي در يكي از جرايد كثيرالانتشار بعمل خواهد آمد فاصله دعوت از روزانتشار تا تشكيل جلسه ده روز خواهد بود. ماده ١٨- وظايف مجمع عمومي عادي: وظايف مجمع عمومي عادي به شرح زير مي باشد :

الف - استماع گزارش هيات مديره درا مور مالي و ترازنامه ساليانه شركت و تصويب آن

ب - تصويب پيشنهاد سود قابل تقسيم از طرف هيات مديره

ج - تعيين خط مشي آينده شركت و تصويب آن

د - انتخاب هيات مديره و در صورت لزوم بازرس ماده ١٩- وظايف مجمع عمومي فوق العاده : وظايف مجمع عمومي فوق العاده به قرار زير است :

الف - تغيير اساسنامه يا الحاق و يا حذف يا چند ماده اساسنامه

ب - تنظيم اساسنامه جديد يا تبديل نوع شركت

ج - افزايش يا تقليل سرمايه شركت با عنايت به ماده ١٣٣ قانون تجارت

د - ورود شريك يا شركاي جديد به شركت ماده ٢٠- تصميمات مجامع عمومي طبق دستور ماده ١٠٦ قانون تجارت معتبر و لازم الاجرا خواهد بود. ماده ٢١- در صورت فوت يا محجوريت يكي از شركا بقاي شركت موقوف به رضايت ساير شركا و قائم مقام متوفي ويا قيم محجور و طبق دستور ماده ١٣٩ و ١٤٠

قانون تجارت خواهد بود. ماده ٢٢- انحلال شركت : شركت مطابق ماده ١٣٦ قانون تجارت منحل خواهد شد در صورتي كه مجمع شركا راي به انحلال شركت دهد يك نفر از بين شركا و يا از خارج از شركت به سمت مدير تصفيه تعيين خواهد شد وظايف مديرتصفيه طبق قانون تجارت مي باشد. ماده ٢٣- اختلافات بين شركا در رابطه با امور شركت از طريق حكميت و داوري حل و فصل خواهد شد. ماده ٢٤- موارد سكوت :درباره ساير موارد و موضوعاتي كه در اين اساسنامه قيد و پيش بيني نشده طبق مقررات قانون تجارت رفتار خواهد شد. ماده ٢٥- تصويب اساسنامه : اين اساسنامه در ٢٥ ماده تنظيم و با امضاي شركا در ذيل آن مورد تصويب و قبول شركا واقع گرديده است .

4- مسئوليت شركاي تضامني در مقابل طلبكاران شركت

شركت تضامني - مسئوليت شركاي تضامني در مقابل طلبكاران شركت شركاي شركت تضامني مسئوليت تضامني دارند و كليه بستانكاران مطالبات خود را از شركت مطالبه مي نمايند. حال اگر دارائي شركت تكافوي اداي ديون بستانكاران را نكند اشخاص اخير حق دارند به شركاي شركت تضامني جهت وصول مابقي مطالبات خود منفردا و يا مجتمعا مراجعه نمايند. هيچيك از شركا نمي توانند با استناد به اينكه ميزان قروض شركت از ميزان سهم او در شركت تجاوز مي نمايد از تاديه قروض شركت امتناع ورزد فقط در روابط بين شركا مسئوليت هر يك از آنها در تاديه قروض شركت به نسبت سرمايه اي خواهد بود كه در شركت گذاشته اند. آن هم در صورتي كه در شركت نامه ترتيب ديگري اتخاذ نشده باشد (مستفاد ازماده ١١٦ ق.ت). در تائيد مطالب بالا ماده

٤٠٣ ق.ت. مي گويد : (در كليه مواردي كه به موجب قوانين يا موافق قراردادهاي خصوصي ضمانت تضامني باشد طلبكار مي تواند به ضامن و مديون اصلي مجتمعا رجوع كرده يا پس از رجوع به يكي از آنها و عدم وصول طلب خود براي تمام يا بقيه طلب به ديگري رجوع نمايد

5- مسئوليت شركا در مقابل طلبكار شخصي خود

شركت تضامني - مسئوليت شركا در مقابل طلبكار شخصي خود طلبكاران شخصي شركا حق ندارند كه طلب خود را از دارائي شركت تامين و يا وصول نمايند. اما مي توانند نسبت به سهميه مديون خود (شريك تضامني شركت) از منافع شركت يا سهامي كه ممكن از در صورت انحلال شركت عايد مديون مزبور گردد هر اقدام قانوني كه مقتضي باشد به عمل آورند. طلبكاران شخصي شركا در صورتي كه نتوانسته باشند طلب خود را از دارائي شخصي مديون وصول كنند و سهم مديون از منافع شركت براي تاديه طلب آنها كافي نباشد مي توانند انحلال شركت را تقاضا نمايند. (مستفاد از ماده ١٢٩ ق.ت) در موردتهاتر ديون مطالبي در ماده ١٣٠ ذكر گرديده كه خلاصه آنها عبارتند از :

١- مديون شركت حق ندارد در مقابل طلبي كه از يكي از شركا شركت مزبور دارد استناد به تهاتر كند.

٢- شريك شركت نيز نمي تواند در مقابل كسي كه به شركت مديون بوده ولي از شريك مزبور طلب شخصي دارد استناد به تهاتر كند.

٣- تهاتر ديون طلبكار شخصي يكي از شركا پس از انحلال شركت به دليل از بين رفتن شخصيت حقوقي شركت وتعلق دارائي آن به شركا تجويز شده است (در اينجا اصل تفكيك شخصيت حقوقي شركت با شركا مورد توجه قرار گرفته

است.)

6- تعريف شركت و وضعيت حقوقي شركا

شركت تضامني - تعريف شركت و وضعيت حقوقي شركا شركت تضامني شركتي است كه تحت اسم مخصوص براي امور تجارتي بين دو يا چند نفر با مسئوليت تضامني تشكيل مي شود . اگر دارائي شركت براي تاديه تمام قروض كافي نباشد هر يك از شركا مسئول پرداخت تمام قروض كافي نباشد هر يك از شركا مسئول پرداخ تمام قروض شركت است. هر قراري كه بين شركا برخلاف اين ترتيب داده شده باشد در مقابل اشخاص ثالث كان لم يكن خواهد بود .

در اسم شركت تضامني بايد عبارت شركت تضامني و حداقل اسم يك نفر از شركا ذكر شود . در صورتي كه اسم شركت مشتمل بر اسامي تمام شركا نباشد بايد بعد از اسم شريك يا شركايي كه ذكر شه است عبارتي از قبيل : (و شركا) يا (برادران) قيد گردد. (ماده ١١٧ ق.ت). از مطالب بالا مي فهميم كه شركت تضامني بين دو يا چند نفر شريك تشكيل مي شود و شركاي شركت تضامني در برابر تعهدات شركت متضامنا و بطور نامحدود مسئوليت دارند. هر گونه توافق بين شركا جهت حفظ حقوق اشخاص ثالث كان لم يكن مي باشد. آخرين نكته اي كه از مطالب بالا فهميده مي شود اين است كه خصوصيت شخصي بودن قرارداد شركت تضامني موجب شده سهم الشركه هر يك از شركا اصولا غير قابل انتقال باشد مگر با رضايت كليه شركا در طول حيات شركا و پس از فوت يكي از شركا.

30- تاسيس و اداره شركت تضامني

1- اداره شركت تضامني

تاسيس و اداره شركت تضامني - اداره شركت تضامني اول - نحوه انتخاب و عزل مدير

شركت تضامي توسط حداقل يك مدير كه شركا از ميان خود

انتخاب مي نمايد اداره مي شود مدير مزبور ممكن است غير از شركا بوده و از خارج انتخاب شود (ماده ١٢٠ق.ت) در صورتي كه مديران از بين شركا بدون قيد در اساسنامه انتخاب شده باشند با توجه به شرايط اساسنامه به اتفاق ارا ساير شركا قابل عزل مي باشند مدير غير شريك با شرايط پيش بيني شده در اساسنامه و در غير اين صورت با تصميم اكثريت شركا معزول مي شود.

در صورتي كه عزل مديري بدون دليل موجه باشد مدير معزول حق مطالبه ضرر و زيان را از شركت خواهد داشت.

مدير يا مديران مندرج در شركتنامه قابل عزل نمي باشند و حق استعفا نيز ندارند مگر با توافق كليه شرك شركت تضامني.

در صورتي كه مدير يا مديران در اساسنامه انتخاب شده باشند. ممكن است طبق اساسنامه نسبت به تغيير مدير يا مديران مذكور عمل شود.

اگر مدير يا مديران در شركتنامه يا اساسنامه انتخاب نشده ولي انتخاب آنان بعدا صورت گرفته باشد در اين صورت شركا مي توانند مدير يا مديران فوق را معزول نمايند. بديهي است مدير يا مديران حق استعفا خواهند داشت. دوم - قلمرو محدوديت اختيارات مدير

مدير شركت تضامني براي اينكه بتواند شركت را در مقابل اشخاص ثالث متعهد سازد بايد به نام شركت و در حدود اختيارات خود اقدام و اتخاذ تصميم نمايد. درغير اين صورت شخصا مسئول تعهدات مزبور خواهد بود. دردو مورد به محدوديت اختيارات مدير يا شريك شركت تضامني به طور صريح اشاره شده است:

١- تا جبران ضررهاي وارده به شركت تقسيم سود ممنوع مي باشد (ماده ١٣٢ ق.ت).

٢- محدوديت انجام عمليات تجارتي (ماده ١٣٤ ق.ت). سوم - مسئوليت

مدني مدير شركت

مسئوليت مدني مديران در مقابل شركت از مقررات عقد وكاكت پيروي مي نمايد و مسئوليت مدني مدير در مقابل شركا تابع اصول كلي حقوق مدني كه در باب تسبيب و قانون مسئوليت مدني پيش بيني شده است مي باشد بالاخص در مواردي كه قلمرو اختيارات مديران در اساسنامه تعيين شده است.

2- تقسيم سود

تاسيس و اداره شركت تضامني - تقسيم سود منافع درشركت تضامني به نسبت سهم الشركه بين شركا تقسيم مي شود مگر آنكه شركتنامه ترتيب ديگري مقرر داشته باشد ليكن تاديه هر نوع منفعت به شركا تا زماني كه كمبود سهم الشركه شركا به علت زيان هاي وارده جبران نشده باشد ممنوع خواهد بود(مستفاد از مواد ١١٩ و ١٣٢ ق.ت).

3- تاسيس شركت تضامني

تاسيس و اداره شركت تضامني - تاسيس شركت تضامني تاسيس شركت تضامني با تنظيم شركتنامه كه به صورت اوراق چاپي در اداره ثبت شركتها موجود مي باشد صورت مي گيرد. در شركتنامه مذكور بايد نام نوع موضوع شركت و مركز اصلي ونشاني كامل همچنين اسامي شركا يا موسسين و شماره شناسنامه و محل اقامت آنها و غيره قيد گردد.

براي تشكيل شركت تضامني تمام سرمايه نقدي تاديه و چانچه سهم الشركه غير نقدي باشد بايد تقويم شده و و تسليم گردد.

به هنگام تاسيس شركت اساسنامه مربوط به آن نيز كه در واقع آئين نامه داخلي شركت مي باشد توسط موسسين تنظيم مي گردد.

مطابق ماده ١٩٥ ق.ت. ثبت كليه شركتهاي مذكور در اين قانون الزامي است و تابع مقررات قانون ثبت شركتهاست.

31- انحلال شركت تضامني

انحلال شركت تضامني - انحلال شركت تضامني زماني كه شركت مقصودي را كه براي آن تشكيل شده است انجام داده يا انجام آن غير ممكن شده باشد وقتي كه شركت براي مدت معيني تشكيل و مدت منقضي شده باشد و بالاخره در صورت ورشكستگي شركت شركت تضامني منحل مي گردد (فقرات ١و ٢و ٣و ماده ٩٣ ق.ت) موارد ديگري كه باعث انحلال شركت مي شوند عبارتند از :

تراضي تمام شركا صدور حكم انحلال از دادگاه تقاضاي فسخ از طرف يكي از شركا ورشكستگي يكي از شركا و در خاتمه فوت يا محجوريت يكي از شركا.

الف - نتايج انحلال اول - ثبت و اعلام انحلال

انحلال شركت تضامني بايد طبق ماده (٢٠٠ ق.ت) ناظر به مواد ١٩٥ و ١٩٧ همان قانون و برابر نظامنامه وزارت عدليه اعلام شود. اين نظامنامه در ماده ٩ خود مي گويد:

(در هر موقع كه تصميمات راجع به تمديد مدت شركت زائد بر مدت مقرر يا انحلال شركت قبل از مدت معينه يا تغيير كيفيت تفريغ حساب يا تغيير اسم شركت يا تغيير ديگر در اساسنامه يا تبديل و يا خروج بعضي از شركا ضامن از شركت اتخاذ شود و همچنين در هر موقعي كه مدير يا مديران شركت تغيير مي يابد و يا تصميمي نسبت به مورد معين در ماده ٥٨ قانون تجارت اتخاذ شود مقررات اين نظامنامه راجع به ثبت و انتشار بايد در مورد تغييرات حاصله نيز رعايت شود.

شركا شركت تضامني مكلفند كه انحلال خود را با تقديم مدارك مقرر بدوا در اداره ثبت شركتها به ثبت برساند و سپس در ظرف ماه اول از تاريخ ثبت انحلال آن را به هزينه خود شركت توسط اداره ثبت محل در روزنامه رسمي و يكي از جرايد كثير الانتشار مركز اصلي شركت منتشر نمايند. دوم - تصفيه شركت تضامني

شركت تضامني پس از انحلال بايد تصفيه شود. در بعضي كشورها شركت پس از انحلال و در حلا تصفيه مي تواند با شركت ديگر ادغام شده ويا نوع خود را تغيير دهد . بدين ترتيب تصفيه صورت نمي گيرد. در قانون تجارت ايران تبديل شركت تضامني به شركت سهامي (اعم از عام و خاص) فقط در زمان حيات شركت پيش بيني شده است (ماده ١٣٥ ق.ت.) و ظاهرا چنين تبديلي پس از انحلال امكانپذير نمي باشد ولي با اصلاح ماده ١٣٥ مذكور شركا مي توانند پس از پرداخت طلب طلبكاران حتي در زمان انحلال شركت و در طول مدت تصفيه شركت تضامني را به شركت سهامي عام

و خاص تبديل نمايد.

مدير يا مديران تصفيه دارائي شركت منحله را نقد و مطالبات شركت را نيز وصول مي نمايند. همچنين ديون شركت را پرداخته و در آخر دارائي باقيمانده شركت را بين شركا تقسيم مي كنند. سوم - انتخاب مدير يا مديران تصفيه

امر تصفيه درشركت تضامني با مدير يامديران شركت مي باشد مگر آنكه شركاي ضامن اشخاص ديگري را از خارج يا از بين خود براي تصفيه معين نمايند. در صورت عدم توافق ساير شركا با اشخاص تعيين شده دادگاه عمومي اشخاصي را براي امر تصفيه تعيين خواهد كرد. اسامي مديراني كه غير از مديران شركت باشند بايد در اداره ثبت شركتها در تهران و دردايره ثبت شركتها در شهرستانها به ثبت و آگهي برسد. چهارم- وظايف مدير يا مديران تصفيه

از كارهايي كه مدير تصفيه مكلف به اجراي آن مي باشد خاتمه دادن به كارهاي جاري شركت و اجرا نمودن تعهدات شركت مي باشد و در صورت نياز مي تواد براي اجراي تعهدات شركت معاملات جديدي نيز بنمايد. از جمله كارهاي ديگر مدير تصفيه وصول مطالبات شركت تضامني و تقسيم دارائي شركت مي باشد آن قسمت از دارائي شركت كه در مدت تصفيه مورد نياز نمي باشد بطور موقت بين شركا تقسيم مي شود. مدير يا مدير عامل تصفيه حساب شركا را نسبت به هم وسهم هر يك از شركا را از نفع و ضرر تعيين مي نمايد. در صورت اختلاف نظر در موردتقسيم بين شركا حل مساله با دادگاه ذيصلاح مي باشد. ب - مرور زمان

دفاتر هر شركتي كه محل شده با نظر مدير ثبت اسناد در محل معيني از تاريخ ختم تصفيه

تا ده سال محفوظ خواهد ماند (در ماده ٢١٧ ق.ت) ضمنا مدت مرور زمان در دعاوي مطروحه از طرف اشخاص ثالث عليه شركا يا وراث آنها راجع به معاملات شركت در صورتي كه شركا يا وراث قانونا مسئول باشند ٥ سال است و مبدا مرور زمان از روزي است كه انحلال شركت تضامني يا ستعفا شريك يا اخراج او از شركت در اداره ثبت شركتها به ثبت رسيده و در روزنامه رسمي آگهي شود. چنانچه طلب پس از ثبت و آگهي مزبور قابل مطالبه شده باشد مرور زمان از روزي شروع مي شود كه طلبكار حق مطالبه پيدا كرده باشد.

شركاي شركت تضامني در مدت ٥ سال از تاريخ جاري شدن مرور زمان هر كدان منفردا و متضامنا در مورد تعهدات شركت درمقابل اشخاص ثالث مسئول مي باشند.

مرور زمان پيش بيني شده در ماده ٢١٩ ق.ت. كه مدت آن ٥ سال است مانند ساير مرورزمانهاي مندرج در قانون تجارت قاعده خاص بوده و به قوت خود باقي است و با احراز شرايط زير جاري مي گردد:

دعوي شخص ثالث عليه شركاي شركت تضامني يا وراث آنها باشد.

شركاي يا وراث آنها قانونا مسئول قرار داده شده باشند.

دعوي شخص ثالث راجع به معاملات (تعهدات) شركت باشند.

مبدا مرور زمان از تاريخ ثبت انحلال شركت يا كناره گيري شريك يا اخراج او از شركت در اداره ثبت و اعلان در مجله رسمي شروع مي شود.

32- ثبت شركت داخلي و شعبه آن

ثبت شركت داخلي و شعبه آن - ثبت شركت قانون تجارت در ماده ٢٢٠ مقرر مي دارد: هر شركت ايراني كه فعلا وجود داشته يا در آتيه تشكيل شود و با اشتغال به امور تجارتي

خود را به صورت يكي از شركتهاي مذكور دراين قانون در نياورد و مطابق مقررات مربوط به آن شركت عمل ننمايد شركت تضامني محسوب شده و احكام راجع به شركتهاي تضامني در مورد آن اجرا مي گردد.

هر شركت تجارتي ايراني مذكور در اين قانون و هر شركت خارجي كه بر طبق قانون ثبت شركتها مصوب خرداد ماده ١٣١٠ مكلف به ثبت است بايد در كليه اسناد و صورت حسابها و اعلانات و نشريات خطي يا چاپي خود در ايران تصريح نمايد. كه در تحت چه نمره درايران به ثبت رسيده و الا محكوم به جزاي نقدي از دويست تا دو هزار ريال خواهد شد.

اين مجازات علاوه بر مجازاتهايي است كه در قانون ثبت شركتها براي عدم ثبت مقرر شده . مرجع ثبت شركتها درتهران (اداره ثبت شركتها و مالكيت صنعتي ) و در خارج از آن اداره ثبت اسناد مركز اصلي شركت است كه دايره و دفتر مخصوصي براي اينكار در نظر گرفته شده است. براي ثبت شركت اظهارنامه تقاضاي ثبت وتقاضانامه ثبت شركت بايد براساس قانون و آئين ثبت شركت تقديم گردد و براي انجام اين امر اوراق چاپي مخصوص به وسيله اداره ثبت شركتها تهيه و تنظيم شده متقاضي ثبت شركت آنها را در دو نسخه تنظيم و تسليم مرجع ثبت مي نمايد. به موجب ماده ١٩٦ ق.ت.: اسناد و نوشتجاتي كه براي به ثبت رسانيدن شركت لازم است در نظامنامه وزارت عدليه معين شده كه به طور خلاصه به شرح زير مي باشد:

شركت نامه حاوي مشخصات شركت.

اساسنامه

صورتجلسه مجمع عمومي.

صورتجلسه انتخاب هيئت مديره و قبولي آنان .

رسيد سرمايه. پس از آنكه درخواست ثبت

شركت در دو نسخه با ضمائم تسليم متصدي ثبت گرديد يك نسخه از آن در پرونده ضبط كرده و مندرجات آن را در دفتر مخصوص ثبت شركتها به ثبت مي رساند و متصدي مزبور نسخه ثاني آن را با قيد تاريخ و شماره ثبت پس از امضا و مهر به متقاضي تسليم مي نمايد... (ماده ٥ نظامنامه راجع به مواد ١٩٦ و ١٩٧ و ١٩٩ ق.ت. مصوب ١٣١١/٣/١٥ ) و متعاقبا صاحبان امضا مجاز دفتر مخصوص را امضا مي كنند و ثبت در دفتر مزبور مانند ثبت سند در دفترخانه اسناد رسمي است زيرا به موجب ماده ٥ اصلاح آيين نامه ثبت شركتها اداره ثبت شركتها در تهران و دواير ثبت شركتها در شهرستانها در ثبت شركت نامه قائم مقام دفتر خانه هاي رسمي مي باشند.

ضمنا خلاصه اي از وضعيت شركت در دفتر جداگانه اي كه حاوي شماره رديف ثبت شركت و خلاصه مفاد شركت نامه واساسنامه مي باشد و در صفحه مربوط به همان شركت ثبت مي شود و متقاضي ثبت دفتر را با اصل تصديق مي نمايد. به موجب ماده ١٩٧ ق.ت. كه مي گويد (در ظرف ماه اول تشكيل شركت خلاصه شركت نامه و منضمات آن طبق نظامنامه وزارت عدليه اعلان خواهد شد انتشار ثبت در ظف ماه اول تشكيل شركت به انضمام خلاصه اي از شركت نامه و پيوستهاي آن متشر مي گردد. به موجب ماده ٢٠٠ ق.ت. (درهر موقع كه تصميماتي براي تغيير اساسنامه شركت يا تمديد شركت زايد بر مدت مقرر يا انحلال شركت (حتي در مواردي كه انحلال بواسطه انقضا مدت شركت صورت مي گيرد) و تعيين كيفيت

تفريق حساب يا تبديل شركا يا خروج بعضي از آنها ازشركت يا تغيير اسم شركت يا تغيير اسم شركت اتخاذ شود مقررات مواد ١٩٥ و ١٩٧ لازم الرعايه است. همين ترتيب در موقع هر تصميمي كه نسبت به مورد معين در ماده ٧٩ اين قانون اتخاذ شود رعايت خواهد شد. به عبارت ديگر صورتجلسه تنظيمي در شركت پس از امضا به اداره ثبت شركتها تسليم مي شود تا به استناد ماده ٩ نظامنامه مذكور در موقع تغيير مدير يا مديران شركت تشريفات ثبت و آگهي صورت پذيرد بايد مراتب ثبت و منتشر گردد. ثبت شعبه شركت

شعبه شركت اگر به هنگام تاسيس شركت معين شده باشد با شركت اصلي ثبت و آگهي مي شود و چنانچه شعبه متعاقبا تاسيس گردد تغييرات در شركت محسوب شده و طبق مقررات تغيير نسبت به ثبت و نشر آن اقدام مي شود. ثبت شعبه شركت در محل شعبه منتشر مي شود . به عنوان مثال شركت دوچرخه سازي (سهامي خاص) در تهران تشكيل شده و اگر قرار باشد شعبه اي از آن در اردبيل تشكيل گردد بايد مراحل زير رعايت شود:

- تنظيم صورتجلسه مجمع عمومي فوق العاده و در صورتي كه اختيار تاسيس شعبه در اساسنامه به هيئت مديره داده شده باشد تنظيم صورتجلسه توسط هيئت مديره.

- تقديم صورتجلسه مربوط به اداره ثبت شركتها در مثال فوق تهران (مركز اصلي شركت) به انضمام يك نسخه اساسنامه موجود با آخرين اصلاحات.

- بررسي صورتجلسه توسط كارشناس مربوط و در صورت عدم ايراد واريز هزينه ثبت شعبه تاسيس شده در دفاتر اداره ثبت تهران به ثبت رسيده و در روزنامه رسمي منتشر مي

گردد.

- ارسال يك نسخه از صورتجلسه مجمع عمومي فوق العاده (يا هيئت مديره در صورت داشتن اختيار با نضمام يك نسخه اساسنامه و آگهي ثبت مربوط به اردبيل (محل شعبه).

- مراتب فوق در محل شعبه (اردبيل) به عنوان شعبه ثبت و شماره مستقلي در اردبيل به آن داده خواهد شد.

- آگهي تاسيس شعبه توسط اداره ثبت شركتهاي اردبيل در روزنامه رسمي و روزنامه كثير الانتشار . شايان ذكر است كه هزينه ثبت تاسيس شعبه همان هزينه تاسيس شعبه در مركز اصلي شركت مي باشد. شركت فرعي

گاهي شركت اصلي مترصد مي شود كه شركت ديگري را در درون شركت مزبور ايجاد نمايد و سرمايه آن متعلق به شركاي اصلي باشد ويا ممكن است اكثريت سرمايه متعلق به شركت اصلي بوده و افراد ديگري نيز سرمايه گذاري نمايد در كليه اين موارد تشريفات و مقررات ثبت همانند ثبت شركت اصلي مي باشد و فقط حق الثبت به ميزان سرمايه اضافه شده به سرمايه اصلي پرداخت مي گردد.

33- موسسات غيرتجاري

1- كليات

موسسات غيرتجاري - كليات در كنار شركتها كه به كار تجارت اشتغال دارند قانونگذار نهاد حقوقي خاصي را كه داراي شخصيت حقوقي مي باشد جهت انجام اموري كه جنبه غير تجارتي دارد از قبيل كارهاي علمي يا ادبي يا امور خيريه يا خدماتي پيش بيني نموده است ماده يك آيين نامه اصلاحي ثبت تشكيلات و موسسات غير تجارتي موسسه غير تجارتي را چنين تعريف نموده است : مقصود از تشكيلات و موسسات غير تجارتي مذكور در ماده ٥٨٤ قانون تجارت كليه تشكيلات و موسساتي است كه براي مقاصد غير تجارتي از قبيل امور علمي يا امور خيريه و امثال

آن تشكيل مي شود اعم از آنكه موسسين وتشكيل دهندگان قصد انتفاع داشته يا نداشته باشند .

بنابراين ارائه خدمات علمي و آموزشي و خدمات شهري و ارائه كمك هاي انساني در قالب شخصيت حقوقي متصور بوده و از اين جهت موسسات غير تجارتي به دوقسمت تقسيم مي شوند:

الف: موسساتي كه مقصود از تشكيل آنها جلب منافع وتقسيم آن بين اعضاي خودنباشد اينگونه موسسات اصطلاحا موسسات غير انتفاعي ناميده مي شود كليه فعاليت هاي اجتماعي از قبيل انجمن هاي اسلامي و تخصصي و علمي خاص و احزاب و دستجات سياسي و موسسين آن هنگامي كه در خواست ثبت مي نمايند توسط اداره ثبت شركتها مراتب از اداره كل اطلاعات نيروي انتظامي استعلام مي شود و پس از وصول پاسخ مثبت نسبت به ثبت اقدام مي گردد.

ب: موسساتي كه مقصود از تشكيل آن ممكن است جلب منافع مادي و تقسيم منافع مزبور بين اعضاي خود يا غير باشد اينگونه موسسات موسسات غير تجارتي ناميده مي شوند بنابراين فعاليت هايي از قبيل آموزشگاههاي علمي و فني و كلاس هاي زبان ومدارس غير انتفاعي و موسسات گاز رساني يا ارائه خدمات شهري مانند نظافت و فضاي سبز و موارد ديگر در زمينه هاي فوق در قالب موسسات غيرتجارتي متصور مي باشد و موسسين بايد پس از به ثبت رساندن موسسه نسبت به اخذ مجوز فعاليت اقدام نمايند.

2- مدارك لازم براي ثبت موسسه غير تجارتي

موسسات غيرتجاري - مدارك لازم براي ثبت موسسه غير تجارتي ١- اخذ دو نسخه تقاضا نامه ثبت موسسه از اداره ثبت شركتها وتكميل و امضا توسط شركا ( بر طبق نمونه پيوست)

٢- تنظيم اساسنامه حداقل در ٢ جلد و امضاي ذيل

تمام صفحات توسط كليه شركا يا اعضا

٣- تنظيم صورتجلسه مجمع موسسين حداقل در ٢ نسخه

٤- فتوكپي شناسنامه شركا

٥- اخذ مجوز در رابطه با موضوع موسسه در صورت لزوم تذكر ١- حداقل وجود دو نفر شريك در موسسه الزامي است.

تذكر ٢- قيد سرمايه به هر ميزان در موسسه مجاز مي باشد.

تذكر ٣- امضاي مدير شعبه و فتوكپي شناسنامه و قيد محل سكونت در صورتي كه شركت شعبه داشته باشد الزامي است. روش ومراحل ثبت موسسه 1- كامل نمودن فرم تقاضانام ثبت موسسه و امضا توسط شركا

٢- كامل نمودن فرم صورتجلسه موسسين و امضا توسط شركا

٣- تظيم و امضاي كليه صفحات اساسنامه توسط شركا

٤- چند نام انتخاب و به مسئول تعيين نام اداره ثبت شركتها ارائه گردد ( توجه شود نام انتخاب شده اولا بايد با فرهنگ انقلاب اسلامي مطابقت داشته و ثانيا سابقه ثبت نداشته باشد ثالثا از نامهاي خارجي نباشد) و مسئول مربوطه پس از بررسي گواهي لازم را با انتخاب يكي از اسامي پيشنهادي صادر مي نمايد.

٥- پس از تعيين انم به قسمت ارجاع اداره ثبت شركتها مراجعه و مميز مربوطه پس از برسي اوليه با توجه به موضوع فعاليت موسسه چنانچه نياز به اخذ مجوز از مراجع ذيصلاح داشته باشد عنداللزوم به مرجع مربوطه جهت اخذ مجوز معرفي مي شود.

٦- پس از وصول و ارائه مجوز لازم ( در رابطه با موضوع موسسه) مميز ثبت شركتها بشرط عدم وجود نقص مدارك متقاضي را جهت پرداختن حق الثبت به حسابداري راهنمايي و مسئول حسابداري با توجه به سرمايه موسسه و تعيين مبلغ حق الثبت متقاضي را جهت پرداخت حق الثبت به بانك ملي ايران

هدايت و پس از پرداخت وجه مذكور و ارائه فيش پرداختي به حسابداري حسابدار اقدام به ممهور نمودن تقاضانامه متقاضي مي كند و مميز مربوطه دستور ثبت را صادر و متقاضي به قسمت ثبت شركتها مراجعه مي نمايد.

٧- در قسمت ثبت شركتها پيش نويس آگهي تاسيس تهيه شده پس از امضاي رئيس اداره ثبت شركتها و تايپ آگهي مربوط متقاضي مجددا به قسمت ثبت شركتها مراجعه و پس از احراز هويت توسط مسئول قسمت از متقاضي ذيل ثبت دفتر ( اصالتا يا وكالتا) امضا اخذ مينمايد و سپس يك نسخه از مدارك ( اساسنامه صورتجلسه تقاضانامه) كه ممهور به مهر اداره ثبت شركتها مي باشد به متقاضي تسليم مي گردد و متقاضي به دبيرخانه اداره مراجعه و پرونده را تحويل داده يك برگ آگهي تايپ شده را به اداره كل دفتر روابط عمومي و امور بين المللي برده و پس از تعيين مبلغ جهت درج در روزنامه كثيرالانتشار به بانك مراجعه و همراه فيش پرداخت شده به دبيرخانه مراجعه مي كند.

پس از امضاي نسخ تايپ شده توسط رئيس اداره ثبت شركتها در اين مرحله آگهي صادر و دو نسخه تايپي به متقاضي تحويل مي گردد يك نسخه جهت درج در روزنامه رسمي جمهوري اسلامي ( واقع در خ بهشت ضلع جنوبي پارك شهر) و نسخه ديگر همراه فيش پرداختي به قسمت دايره آگهي ها جهت درج در روزنامه كثيرالانتشار داده مي شود.

در اين مرحله كار ثبت موسسه پايان يافته است.

3- اساسنامه موسسه غير تجارتي

موسسات غيرتجاري - اساسنامه موسسه غير تجارتي ماده ١: نام ونوع موسسه: ....................................................... ماده ٢: موضوع موسسه : ...................................................................................................................... ماده ٣: مركز اصلي موسسه:

.............................................................. ماده ٤: سرمايه موسسه: ماده ٥: مدت موسسه: از تاريخ .................. بمدت نامحدود ماده ٦: تابعيت موسسه : تابعيت ايراني است . ماده ٧: هيچ يك از شركا حق انتقال سهم الشركه خود را بغير ندارند مگر با رضايت و موافقت دارندگان سه چهارم سرمايه موسسه كه داراي اكثريت عددي نيز باشند و انتقال سهم الشركه بعمل نخواهد آمد مگر بموجب سند رسمي ماده ٨: مجمع عمومي عادي موسسه در ظرف مدت چهارماه اول هر سال پس از انقضاي سال مالي موسسه تشكيل ولي ممكن است بنابه دعوت هريك از اعضاي هيات مديره يا شركا بطور فوق العاده تشكيل گردد. ماده ٩: دعوت هر يك از جلسات مجامع عمومي توسط هر يك از اعضاي هيات مديره مديرعامل يا شركا بوسيله دعوتنامه كتبي يا درج آگهي در يكي از جرايد كثيرالانتشار بعمل خواهد آمد فاصله دعوت از روز انتشار تا تشكيل جلسه ١٢ روز خواهد بود . ماده ١٠: در صورتي كه كليه شركا در هريك از جلسات مجامع عمومي حضور يابند رعايت ماده ٨ اساسنامه ضرورت نخواهد داشت . ماده ١١: وظايف مجمع عمومي عادي بشرح زير ميباشد:

الف - استماع گزارش هيات مديره در امور مالي و ترازنامه ساليانه موسسه و تصويب آن

ب- تصويب پيشنهاد سود قابل تقسيم از طرف هيات مديره

ج - تعيين خط مشي آينده موسسه و تصويب آن

د - انتخاب هيات مديره و در صورت لزوم بازرس ماده ١٢: وظايف مجمع عمومي فوق العاده بقرار زير است :

الف: تغيير اساسنامه يا الحاق يا حذف يك يا چند مواد اساسنامه

ب: افزايش ياتقليل سرمايه موسسه

ج : ورود شريك يا شركا جديد موسسه ماده

١٣: تصميمات شركا در مجمع عمومي فوق العاده با موافقت دارندگان سه چهارم سرمايه كه اكثريت عددي دارند و در مجمع عمومي عادي طبق دستور ماده ١٠٦ قانون تجارت معتبر و لازم الاجرا خواهدبود. ماده ١٤: هيات مديره موسسه مركب از .......... نفر خواهد بود كه در مجمع عمومي از بين شركا و يا از خارج انتخاب مي نمايد. ماده ١٥: هيات مديره از بين خود يك نفر را به سمت رئيس هيات مديره و يك نفر را به سمت مديرعامل انتخاب و همچنين مي تواند براي اعضاي خود سمتهاي ديگري تعيين نمايد. ماده ١٦: .............. نماينده قانوني و تام الاختيار موسسه بوده و مي تواند در كليه امور مداخله و اقدام نمايد مخصوصا در موارد زير:

امور اداري موسسه از هر قبيل انجام تشريفات قانوني حفظ و تنظيم فهرست دارايي موسسه و تنظيم بودجه و تعيين و پرداخت حقوق و انجام هزينه ها و رسيدگي به محاسبات پيشنهاد سود قابل تقسيم ساليانه تهيه آيين نامه هاي داخلي اجراي تصميمات مجامع عمومي اداي ديون و وصول مطالبات تاسيس شعب واگذاري وقبول نمايندگي انتخاب و انتصاب و استخدام متخصصين و كارمندان و كارگران عقد هر گونه پيمان با شركتها و بانكها و ادارات و اشخاص خريد وفروش و اجاره اموال منقول و غير منقول و ماشين آلات و بطور كلي وسايل مورد نياز و همچنين معاملات بنام و حساب موسسه مشاركت با ساير موسسات و شخصيتهاي حقوقي و حقيقي استقراض يا رهن يا بدون رهن و تحصيل اعتبار و وام دادن و وام گرفتن از بانكها و اشخاص وموسسات و بازكردن حسابجاري و ثابت در بانكها دريافت

وجه از حسابهاي موسسه صدور ظهرنويسي و پرداخت بروات و اسناد وسفته ها و هزينه ها طرح مرافعات موسسه چه مدعي باشد و چه مدعي عليه در تمام مراحل با تمام اختيارات از جمله رجوع به دادگاههاي صالحه بدوي و تجديد نظر و ديوان كشور انتخاب وكيل و وكيل در توكيل دادن اختيارات لازمه به نامبرده و عزل آن قطع و فصل دعاوي با صلح و سازش اختيارات فوق جنبه محدوديت نداشته و هر تصميمي را كه هيات مديره جهت پيشرفت موسسه اتخاذ نمايد معتبر مي باشد. ماده ١٧: جلسات هيات مديره با حضوراكثريت اعضا رسميت مي يابد و تصميمات هيات مديره با اكثريت آرا معتبر است . ماده ١٨: دارندگان حق امضا در موسسه : دارندگان حق اكضاي اوراق واسناد بهادار از قبيل چك سفته برات اسناد تعهدآور و قراردادها را هيات مديره تعيين مي كند . ماده ١٩: هر يك از اعضاي هيات مديره مي تواند تمام يا قسمتي از اختيارات و همچنين حق امضاي خود را به هريك از شركا براي هر مدت كه صلاح بداند تفويض نمايد و همچنين هيات مديره مي تواند تمام ياقسمتي از اختيارات خود را به مديرعامل تفويض نمايد. ماده ٢٠: سال مالي موسسه از اول فروردين ماه هر سال شروع و به اخر اسفند ماه همان سال خاتمه مي يابد به استثناي سال اول كه ابتداي آن از تاريخ تاسيس موسسه است. ماده ٢١: تقسيم سود: از درآمد موسسه در پايان هر سال مالي هزينه اداري حقوق كاركنان و مديران استهلاكات ماليات ساير عوارض دولتي كسر و پس از وضع صدي ده بابت ذخيره قانوني بقيه

كه سود ويژه است به نسبت سهم الشركه بين شركا تقسيم خواهد شد. ماده ٢٢ : فوت يا محجوريت هريك از شركا باعث انحلال موسسه نخواهد شد و وراث شريك متوفي ويا ولي محجور مي توانند به مشاركت خود ادامه دهند. در غير اين صورت بايستي سهم الشركه خود را پس از انجام تشريفات قانوني دريافت ويا به شريك ديگر منتقل و از موسسه خارج شوند. ماده ٢٣ : انحلال : موسسه مطابق ماده ١١٤ قانون تجارت منحل خواهد شد در صورتي كه مجمع شركا راي به انحلال موسسه دهد يك نفر از بين شركا و يا از خارج موسسه به سمت مديرتصفيه تعيين خواهد شد وظايف مديرتصفيه طبق قانون تجارت مي باشد. ماده ٢٤: اختلافات حاصله بين شركاي موسسه از طريق حكميت و داوري حل وفصل خواهد شد. ماده ٢٥: در ساير موضوعاتي كه در اين اساسنامه قيد نشده است مطابق مقررات قانون تجارت ايران عمل و رفتار خواهدشد. ماده ٢٦: اين اساسنامه در ٢٦ ماده تنظيم و به امضاي كليه موسسين موسسه به اسامي ذيل رسيد و تمام مشخصات امضا شد.

34- موسسات غير تجاري ثبت شركتهاي خارجي و داخلي و شعب

موسسات غير تجاري ثبت شركتهاي خارجي و داخلي و شعب - موسسات غير تجاري الف - تعريف وثبت موسسات

تشكيل و موسسات غير تجاري موسساتي هستند كه جهت مقاصد غير تجاري مثل امور علمي ادبي يا امور خيريه و امثال آن تشكيل مي شوند و تشكيل دهندگان آنها ممكن است قصد انتفاع داشته و يا نداشته باشند.

تشكيل مزبور از تاريخ ثبت شخصيت حقوقي پيدا مي كنند و مي تواند عناويني از قبيل انجمن بنگاه كانون و امثال آن را اتخاذ نمايند. موسسات

غير تجاري به دو قسمت تقسيم مي شوند:

١- موسساتي كه هدفشان جلب منافع و تقسيم آن بين اعضا خود نباشد.

٢- موسساتي كه هدفشان جلب منافع مادي و تقسيم منافع مزبور بين اعضا خود يا غير باشد مانند كانون هاي فني و حقوقي و غيره. حداقل شركا در موسسات فوق نبايد كمتر از دو نفر باشد و قيد سرمايه به هرميزان مجاز است . موسسات غير تجاري همانند موسسات تجاري بايد در تهران دراداره ثبت شركتها و در شهرستانها دردايره ثبت شركتهاي اداره ثبت مركز اصلي موسسه به ثبت برسند و جهت آن كليه اقدامات تاسيس شركتها به همراه رعايت مواد آئين نامه اصلاحي ثبت تشكيل و موسسات غير تجاري كه در سال ١٣٣٧ به تصويب رسيده است ضروري مي باشد.

جهت ثبت تشكيلات غير تجاري تسليم اظهارنامه (فرم چاپي تقاضانامه ثبت موسسه به همراه ضمائم لازم در دو نسخه كه داراي تاريخ وامضا بوده الزامي است ضمائم آن شامل نسخه اصلي يا رونوشت وكالتنامه (در صورت تقاضا توسط وكيل) رونوشت.

گواهي شده تصديق كشوري كه موسسه در آنجا به ثبت رسيده به همراه ترجمه مصدق فارسي آن دو نسخه اساسنامه و امضا تمام صفحات آن توسط شركا صورت مجلس مجمع عمومي موسس مبني بر انتخاب هيئت مديره و معرفي صاحبان امضا (دونسخه) رسيد پرداخت حق الثبت و فتوكپي شناسنامه شركا مي باشد.

در صورت غير انتفاعي بودن موسسه اجازه نامه نيروي انتظامي محل جهت ثبت ضروري مي باشد و در صورت انتفاعي بودن آن موضوع موسسه با مدارك تحصيلي و تخصص موسسين تطبيق داده شده سپس دستور ثبت صادر مي گردد.

اساسنامه موسسات غير تجاري مي تواند مانند اساسنامه

شركت با مسئوليت محدود باشد و در آن مواردي مانند موضوع موسسه ارگان اداره كننده (هيئت مديره) وارگان تصميم گيرنده (مجامع عمومي) و اختيارات آنها و غيره آورده شود.

موسسه مزبور داراي مجمع عمومي عادي و فوق العاده نيز مي باشد كه هر كدام داراي وظايفي هستند. هيئت مديره موسسه مي تواند در مجمع عمومي عادي از بين شركا يا خارج از آن انتخاب گردد و مديران مي توانند براي مدت محدود يا نامحدود معين شوند و داراي اختيارات تام نيز مي باشند مگر اينكه اساسنامه ترتيب ديگري را مقرر داشته باشد.

جلسات هيئت با حضور اكثريت اعضا موسسه رسميت پيدا نموده و تصميمات هيئت مديره با اكثريت آرا مناط اعتبار خواهد بود.

در صورتي كه تقاضاي ثبت مورد قبول واقع شود مراتب دردفتر مخصوصي ثبت و ورقه اي حاكي از تصديق ثبت به تقاضا كننده داده مي شود علاوه بر آن خلاصه مراتب در روزنامه رسمي يا يكي از روزنامه هاي كثير الانتشار با هزينه متقاضي منتشر مي گردد. ب - انحلال وتصفيه

انحلال موسسات غير تجاري مي تواند اختياري و با تصميم مجمع عمومي فوق العاده و يا به موجب حكم دادگاه باشد . چنانچه انحلال اختياري صورت گرفته باشد تصفيه آن مطابق مقررات مندرج در اساسنامه توسط مدير يا مديران آن انجام مي گيرد ودر صورتي كه متصدي امر تصفيه وچگونگي انجام آن معين نشده باشد مجمع عمومي فوق العاده به هنگام انحلال يك نفر را به عنوان مدير تصفيه با تعيين حدود اختيارات آن معرفي مي نمايد.

اگر انحلال به موجب حكم دادگاه باشد امر تصفيه به عهده متصدي تصفيه مقرر در اساسنامه خواهد بود و

چنانچه متصدي مشخص نشده باشد دادگاه ضمن حكم انحلال يك نفر را جهت تصفيه معين مي نمايد و مطابق قانون تجارت امر تصفيه صورت خواهد گرفت.

35- شركتهاي خارجي وثبت آن در ايران

1- روش ثبت شعبه شركت خارجي

شركتهاي خارجي وثبت آن در ايران - روش ثبت شعبه شركت خارجي اگر شركت خارجي ثبت شده درايران تقاضاي تاسيس شعبه رانيز داشته باشد بايد اظهارنامه ثبت به فارسي سواد مصدق سند ثبت خود شركت در ايران و سواد مصدق از اختيارنامه نماينده كه مدير شعبه است را تقديم نمايد (ماده ٨ اظهارنامه). تبصره - ممكن است تقاضاي ثبت شعبه درضمن تقاضاي ثبت خود شركت به عمل آيد دراين صورت تقديم سواد مصدق سند ثبت خود شركت لازم نخواهد بود.

2- ثبت تغييرات در شركتهاي خارجي

شركتهاي خارجي وثبت آن در ايران - ثبت تغييرات در شركتهاي خارجي تغييرات راجع به نمايندگان شركت و يا مديران يا شعب آن بايد به اداره ثبت اسناد كتبا اطلاع داده شود و تا وقتي كه اين اطلاع داده نشده عملياتي كه نماينده و يا مدير سابق به نام شركت انجام داده عمليات شركت محسوب است. مگر اينكه شركت اطلاع اشخاصي را كه به استناد اين ماده ادعاي حقي مي كنند از تغيير نماينده يا مدير خود به ثبوت برساند.(ماده ٧ قانون ثبت شركتها ).

قانون ثبت شركتها در خصوص ورشتكستگي انحلال و تصفيه شركتهاي خارجي مورد را به سكوت برگزار نموده است. به طور مسلم هنگامي كه شركت در كشور اصلي خود ورشكسته و يا منحل مي گردد شعبه آن نيز در ايران منحل مي گردد وانحلال و ورشكستگي آنها تابع مقررات اصلي خود شركت مي باشد.

3- روش ثبت شركتهاي خارجي

شركتهاي خارجي وثبت آن در ايران - روش ثبت شركتهاي خارجي مطابق ماده ٣ قانون ثبت شركتها فعاليت شركتهاي خارجي درايران

منوط به قانوني بودن آنها در كشور اصلي خود و ثبت در اداره ثبت اسناد تهران است. منوط به قانوني بودن آنها دركشور اصلي خود وثبت در اداره ثبت اسناد تهران است. بنابراين نخست اداره ثبت اسناد تهران با بررسي مدارك لازم از قبيل گواهي اداره ثبت محل و يا گواهي دفتر ثبت تجارتي قانوني بودن شركت را در كشور اصلي خود احراز مي نمايد (هر چند كه در خصوص ملاحظه اسناد قانون ثبت شركتها تصريحي ندارد). جهت ثبت شركتهاي خارجي ارائه مدارك زير به اداره كل ثبت شركتها و مالكيت صنعتي الزايم است:

١- اظهارنامه ثبت.

٢- يك

نسخه مصدق از اساسنامه شركت.

٣- يك نسخه مصدق از اختيارنامه عمده شركت درايران و در صورتي كه شركت چند نماينده مستقل درايران داشته باشد يك نسخه مصدق از اختيارنامه هر يك از آنها.

٤- داشتن مجوز (قرارداد قانوني) با يكي از وزارتخانه ها يا سازمان هاي دولتي و يا چنانچه شركت خارجي باشد شرايط عمليات آن بايد به موجب امتيازات صحيح و منظمي مقرر گرديده باشد. اظهارنامه ثبت شركتها بايد به فارسي نوشته شود وحاوي نام كامل شركت نوع شركت از قبيل سهامي تضامني و مختلط وغيره مركز اصلي شركت و در آدرس صحيح آن تابعيت شركت مقدار سرمايه شركت در تاريخ تقاض و ساير موارد مندرج در ماده ٦ نظامنامه اجراي قانون ثبت شركتها مصوب سال ١٣١٠ باشد. اساسنامه شركت واختيارنامه نماينده وعمده آن در ايران و ساير نمايندگان و نيز آخرين بيلان شركت بايد در مركزي اصلي شركت توسط شخص يا اشخاصي كه حق امضاي از طرف شركت دارند تصديق گردد وامضا آنها نيز به تصديق مقامات صلاحيتدار كشوري كه امضا در انجا واقع شده و يا نماينده سياسي يا كنسولي ايران در كشور مزبور و يا نماينده سياسي يا كنسولي دولت متبوع شركت در ايران برسد. اداره ثبت شركتها علاوه بر مدارك فوق (اظهارنامه و ضمائم آن) صورت جلسه مجمع عمومي موسسين وهيئت مديره چنانچه شركت از نوع سهامي خاص باشد رسيد بانكي سرمايه مبني بر پرداخت حداقل ٣٥% از سرمايه را از ذينفع مطالبه مي نمايد بعداز طي مراحل فوق مطابق ماده ٢٠ نظامنامه (در ظرف يك ماده از تاريخ ثبت هرشركت خارجي يا شعبه آن دايره ثبت شركتها بايد مراتب ذيل

را به خرج خود شركت در مجله رسمي وزارت عدليه و يكي از روزنامه هاي يوميه تهران منتشر نمايد:

١- خلاصه اساسنامه شركت

٢- اسم نماينده عمده شركت درايران و اگر شركت در ايران چند نفر نماينده مستقل داشته باشد اسم همه آنها.

٣- اسم اشخاصي كه از طرف شركت حق امضا دارند.

٤- اسم شخص يا اشخاص مقيم در ايران كه براي دريافت كليه ابلاغيه هاي مربوط به شركت صلاحيت دارند. پس از ثبت شركت بايد از طرف اداره ثبت به تقاضا كنند ه تصديقي ارائه گردد.

4- مقررات جزائي

شركتهاي خارجي وثبت آن در ايران - مقررات جزائي اشخاصي كه به عنوان نمايندگي يا مديريت شركتهاي خارجي در ايران اقدام به امور تجارتي يا صنعتي يا مالي كرده و قبل از انقضا موعد مقرر تقاضاي ثبت نكنند به تقاضاي مدعي العموم بدايت و به حكم محكمه ابتدائي تهران محكوم به تاخير پس از صدور حكم متخلف را به تاديه پنج الي پنجاه تومان محكوم خواهد كرد و هر گاه حكم قطعي شده و تا سه ماه پس از تاريخ ابلاغ آن تخلف ادامه يابد دولت از عمليات نماينده يا مدير شركت متخلف جلوگيري خواهد نمود. ماده ٥ قانون ثبت شركتها.

اگر نماينده يا مدير شعبه هر شركت خارجي قبل از ثبت به سمت نمايندگي يا مديريت شعبه شركت درايران اقدام به عمليات تجارتي يا صنعتي يا مالي نمايد محكوم به جزاي نقدي خواهد شد. بنابراين تنها توجه و تقاضاي مدعي العوم (دادستان) تهران موجب اعمال مجازات مقرر نسبت به تخلف عدم ثبت شركت خارجي مي باشد.

36- راهنماي ثبت شعبه يانمايندگي شركتهاي خارجي

1- قانون اجازه ثبت شعبه يانمايندگي شركتهاي خارجي

راهنماي ثبت شعبه يانمايندگي شركتهاي خارجي - قانون اجازه ثبت شعبه يانمايندگي شركتهاي خارجي ١- قانون اجازه ثبت شعبه يانمايندگي شركتهاي خارجي (مصوب ٢١/٨/١٣٧٦مجلس شوراي اسلامي )

ماده واحده - شركتهاي خارجي كه دركشور محل ثبت خود شركت قانوني شناخته مي شوند مشروط به عمل متقابل ازسوي كشور متبوع مي توانند درزمينه هائي كه توسط دولت جمهوري اسلامي ايران تعيين مي شود درچهارچوب قوانين و مقررات كشور به ثبت شعبه يانمايندگي خود اقدام نمايند.

تبصره - آئين نامه اجرائي اين قانون بنابه پيشنهاد وزارت اموراقتصادي و دارائي با هماهنگي ساير مراجع ذيربط به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد. ٢- تاريخچه

مختصر ثبت شركتها و ثبت شعب شركتهاي خارجي

ثبت شركتهاي خارجي يا شعب آنها در دو مقطع به طور مختصر تشريح مي گردد. الف: قبل از انقلاب اسلامي

ثبت شركتهاي خارجي و شعب يا نمايندگي آنها در قبل ازا نقلاب اسلامي بر اساس ماده ٣ قانون راجع به ثبت شركتها مصوب ١١ خرداد ١٣١١ شمسي با اصلاحات بعدي و رعايت مواد ٤و٥و٦و٧و٨و٩ همان قانون و همچنين مواد ١ تا ٢٤ نظامنامه اجراي قانون ثبت شركتها مصوب ٢ خرداد ١٣١٠ با اصلاحات بعدي صورت مي گرفت. منعي براي ثبت شركتهاي خارجي وجود نداشت و همچنين تفكيكي براي ثبت شركت خارجي يا ثبت شعبه شركت خارجي و يا ثبت نمايندگي شركت خارجي به طور خاص نبود. ب: بعد از انقلاب اسلامي

ثبت شركتهاي خارجي و شعب و نمايندگي آنها بعد از انقلاب اسلامي بر خلاف اصل ٨١ قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه مي گويد دادن امتياز تشكيل شركتها وموسسات در امور تجارتي و صنعتي و كشاورزي و معادن و خدمات به خارجيان مطلقا ممنوع است تشخيص داده شد به همين جهت نخست وزير وقت شهيد رجائي طي نامه شماره ٨٣٢٤٠ مورخ ١٣٦٠/١/٨ مراتب را از شوراي نگهبان قانون اساسي سوال نمودند و شواري نگهبان قانون اساسي در نظريه مورخ ١٣٦٠/٢/٢ خود اعلام داشت ( شركتهاي خارجي كه با دستگاههاي دولتي ايران قرارداد قانوني منعقد نموده اند مي توانند جهت انجام امور قانوني و فعاليتهاي خود در حدود قراردادهاي منعقده طبق ماده ٣ قانون ثبت شركتها به ثبت شعب خود در ايران مبادرت نمايند و اين امر با اصل قانون اساسي مغايرتي ندارد.

بعد از وصول نظريه شوراي نگهبان قانون اساسي

شركتهاي خارجي كه با دستگاههاي دولتي ايران وزارتخانه ها و ادارات و شركتهاي دولتي داراي قرارداد بودند با رعايت نظر شوراي نگهبان در خصوص اصل ٨١ قانون اساسي و ارائه معرفي نامه دستگاه ذيربط و قرارداد و مدارك ثبت شركت ثبت مي شدند. با توجه به وضعيت اقنصادي در جهان و اشتياق شركتهاي خارجي به حضور در جمهوري اسلامي ايران دولت لايحه اجازه ثبت شعبه يا نمايندگي شركتهاي خارجي را تقديم مجلس شوراي اسلامي نمود و النهايه قانون اجازه ثبت شعبه يا نمايندگي شركت خارجي به تصويب مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان قانون اساسي رسيد. ٣- چه شركتهائي مجاز به ثبت شعبه يا نمايندگي در ايران هستند؟

آئين نامه اجرائي قانون اجازه ثبت شعبه يا نمايندگي شركتهاي خارجي تحت شماره ٩٣٠-٧٨ / م / ت ١٩٧٧٦ ه مورخ ١٣٧٨/٢/١٣به تصويب هيات وزيران رسيد بر اساس ماده يك آئين نامه شركتهايي كه در كشور متبوع خود تشكيل شده و داراي شخصيت حقوقي ثبت شده هستند مي توانند براي فعاليت در ايران در زمينه هايي كه ذكر خواهد شد براساس قوانين و مقررات مربوطه اقدام به ثبت شعبه يا نمايندگي خود نمايند ثبت شعبه يا نمايندگي شركت خارجي در ايران مشروط به عمل متقابل كشور متبوع شركت خارجي مي باشد يعني اگر در كشور متبوع شركت خارجي شعب يا نمايندگيهاي شركت هاي ايراني به ثبت برسند آن شركتها نيز مي توانند نسبت به ثبت شعبه يا نمايندگي شركت خود در ايران اقدام نمايند. ٤- زمينه هاي فعاليت براي شركتهاي خارجي

١- ارائه خدمات بعداز فروش كالاها يا خدمات شركت خارجي

در صورتي كه شركتهاي خارجي اقدام به فروش كالا

يا خدمات به اشخاص ايراني بنمايند براي ارائه خدمات بعد از فروش مي توانند تقاضاي ثبت شعبه يا نمايندگي شركت خارجي را بنمايند. ٢- انجام عمليات اجرائي قراردادهايي كه بين اشخاص ايراني وشركت خارجي منعقد مي شود.

در خصوص شروع عمليات اجرايي و انجام موضوع قراردادهاي منعقده بين اشخاص ايراني ( اشخاص حقيقي اشخاص حقوقي اعم از خصوصي و دولتي ) و شركتهاي خارجي طرف خارجي مي تواند تقاضاي ثبت شعبه يا نمايندگي خود را نمايد. ٣- بررسي و زمينه سازي براي سرمايه گذاري شركت خارجي در ايران

مقدمتا بايد گفت شركتهاي خارجي كه قصد سرمايه گذاري در ايران را دارند به دو نحو زير مي توانند اقدام نمايند:

الف: در چهارچوب مقررات قانون مربوط به جلب و حمايت سرمايه هاي خارجي مصوب آذرماه ١٣٣٤ از طريق مراجعه به سازمان سرمايه گذاري و كمك هاي اقتصادي و فني ايران و تسليم مدارك و اخذ مصوبه هيات وزيران جهت سرمايه گذاري .

ب: مشاركت مستقيم با اشخاص حقيقي و حقوقي ايراني از طريق ايجاد شركتهاي تجاري يا سهيم شدن در شركتهاي تجاري موجود

در ارتباط با بررسي و زمينه سازي براي اقدام در زمينه دو مورد فوق شركتهاي خارجي مي توانند اقدام به تاسيس شعبه يا نمايندگي نمايند. ٤- همكاري با شركتهاي فني و مهندسي ايراني براي انجام كار در كشورهاي ثالث در مواردي كه شركتهاي فني و مهندسي ايراني براي انجام امور صنعتي فني عمراني و غيره در كشورهاي ثالث انتخاب شده و جهت انجام مور مربوطه با يك يا چند شركت خارجي قرارداد مشاركت منعقد نموده باشند شركتهاي خارجي طرف قرارداد با ارائه مدارك لازم مي توانند نسبت به

ثبت شعبه يا نمايندگي خود در ايران اقدام نمايند همچنين شركتهاي فني و مهندسي خارجي كه براي انجام پروژه هايي در كشور ثالث انتخاب شده اند و جهت انجام اينگونه پروژه ها با شركتهاي فني و مهندسي ايراني طي قرارداد مشاركت داشته باشند مي توانند نسبت به ثبت شعبه يا نمايندگي خود در ايران اقدام نمايند. ٥- افزايش صادرات غير نفتي جمهوري اسلامي ايران و انتقال دانش فني و فن آوري

شركتهاي خارجي كه در پيشبرد صادرات محصولات غير نفتي از قبيل توليدات صنعتي و كشاورزي و صنايع دستي و .......... فعاليت داشته باشند. شركتهاي خارجي كه دانش فني ساخت محصولات را به اشخاص ايراني منتقل مي نمايند و شركتهاي خارجي كه فن آوري محصولات صنعتي را در اختيار داشته و در ارتباط با ايجاد تاسيسات و كارخانه ها و كارگاههاي مختلف جهت توليد انواع محصولات اقدام به انتقال فن آوري به اشخاص ايراني مي نمايند مي توانند نسبت به ثبت شعبه و نمايندگي خود در ايران اقدام نمايند. ٦- انجام فعاليت هايي كه مجوز آن توسط دستگاههاي دولتي كه بطور قانوني مجاز به صدور مجوز هستند صادر مي گردد از قبيل ارائه خدمات در زمينه هاي حمل و نقل بيمه و بازرسي كالا بانكي بازاريابي و غيره

شركتهاي خارجي كه در ارتباط با ارائه خدمات در زمينه هاي مختلف بايكي از دستگاه هاي دولتي ايران داراي قرارداد باشند ويا براي ارائه خدمات در زمينه هاي مذكور محتاج به اخذ مجوز از دستگاههاي دولتي خاصي باشد كه قانونا مجاز به صدور مجوز فعاليت باشند مي توانند نسبت به ثبت شعبه و نمايندگي خود در ايران اقدام نمايند

ارائه خدمات در زمينه هاي حمل و نقل اعم از دريايي هوايي زمين با اخذ مجوز از سازمان هاي ذيربط مانند سازمان حمل و نقل پايانه هاي كشور ميسر است و همچنين فعاليت در زمينه هاي بانكي با اخذ مجوز از بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران مجاز مي باشد و همينطور ساير دستگاههاي مسئول مي توانند در زمينه هاي يادشده مجوز فعاليت صادر نمايند. ٥- شعبه شركت خارجي

بر اساس ماده ٢ آئين نامه اجرايي قانون اجازه ثبت شعبه يا نمايندگي شركتهاي خارجي شعبه شركت خارجي واحد محلي تابع شركت اصلي است كه مستقيما به وسيله نماينده يا نمايندگان خود موضوع و وظايف شركت اصلي را درمحل انجام مي دهند. ٦- مسئوليت شركت خارجي

فعاليت شعبه در ايران تحت نام و با مسئوليت شركت اصلي خواهد بود بنابراين كليه وظايف و مسئوليت هاي قانوني را شركت اصلي دارد و در صورت لزوم پاسخگو خواهد بود. ٧- اسناد و مدارك مورد لزوم براي ثبت شعبه شركت خارجي

شركت هاي خارجي متقاضي ثبت شعبه در ايران بايستي اسناد و مدارك زير را تهيه و به اداره كل ثبت شركتها و مالكيت صنعتي ارائه نمايند:

١- درخواست كتبي شركت ٢- تصوير مصدق اساسنامه شركت آگهي تاسيس و آخرين تغييرات ثبت شده در مراجع ذيربط ٣- آخرين گزارش مالي تاييد شده شركت ٤- گزارش توجيهي حاوي اطلاعات مربوط به فعاليت هاي شركت

گزارش توجيهي مشتمل بر:

الف: اطلاعات مربوط به فعاليت هاي شركت

ب: تبيين دلائل و ضرورت ثبت شعبه در ايران

ج : تعيين نوع و حدود اختيارات و محل فعاليت شعبه

د: برآورد نيروي انساني ايراني و خارجي مورد نياز

ه: نحوه تامين منابع وجوه ارزي و

ريالي براي اداره امور شعبه ٥- ارائه معرفي نامه از دستگاه دولتي در صورتي كه داراي قرارداد با آن دستگاه باشند. ٦- اظهارنامه ثبت شعبه شركت خارجي ٧- تصديق ثبت شركت خارجي ٨- اختيارنامه نماينده يا نمايندگان شركت خارجي ٩- ارائه تعهد نامه داير بر اينكه چنانچه مجوز فعاليت آنها از سوي مراجع ذي صلاح لغو شود در ظرف مدت معيني كه توسط اداره كل ثبت شركتها و مالكيت صنعتي ابلاغ مي شود نسبت به انحلال شعبه و معرفي مدير تصفيه اقدام نمايند. ١٠- كليه اسناد شركت كه در كشور خارجي تهيه مي گردد پس از تاييد مرجع ذيربط و تاييد وزارت خارجه آن كشور بايستي به تاييد سفارت يا نمايندگي جمهوري اسلامي ايران در آن كشور برسد و پس از ترجمه رسمي به فارسي و تاييد اداره فني دادگستري اصل و ترجمه ان به اداره ثبت شركتها ارائه گردد. ٨- نماينده يا نمايندگي شركت خارجي

نماينده شركت خارجي شخص حقيقي يا حقوقي است كه بر اساس قرارداد نمايندگي انجام بخشي از موضوع و وظايف شركت طرف نمايندگي را درمحل برعهد گرفته است. ٩- مسئوليت نماينده يا نمايندگي شركت خارجي

نماينده يا نمايندگي شركت خارجي نسبت به فعاليتهايي كه تحت نمايندگي شركت طرف نمايندگي در محل انجام مي پذيرد مسئوليت خواهد داشت. ١٠- اداره امور نمايندگي

اداره امور نمايندگي ثبت شده طبق آئين نامه اجراي قانون اجازه ثبت شعبه يا نمايندگي شركتهاي خارجي بايد توسط يك يا چند شخص حقيقي مقيم ايران انجام گيرد. ١١- اسناد ومدارك مورد لزوم براي ثبت نمايندگي شركت خارجي الف: در صورتيكه شخص حقيقي نماينده شركت خارجي باشد بايستي ترجمه فارسي اسناد و

اصل مدارك و اطلاعات زير را به اداره ثبت شركتها ارائه نمايد.

١- تصوير مصدق قرارداد نمايندگي با شركت خارجي

٢- تصوير شناسنامه

٣- آدرس محل سكونت نماينده و محل نمايندگي

٤- ارائه سابقه فعاليت شخص متقاضي ثبت نمايندگي در زمينه امور پيش بيني شد در قرارداد نمايندگي

٥- تصوير مصدق اساسنامه شركت خارجي طرف نمايندگي آگهي تاسيس و آخرين تغييرات ثبت شده در مراجع ذيربط

٦- گزارش فعاليتهاي شركت خارجي طرف نمايندگي و تبيين دلايل و ضرورت اخذ نمايندگي

٧- آخرين گزارش مالي تاييد شده شركت خارجي طرف نمايندگي

٨- ارائه معرفي نامه وزارتخانه ذيربط در صورتي كه قرارداد با دستگاه مربوطه منعقد شده باشد

٩- اظهارنامه ثبت شعبه شركت خارجي

١٠- تصديق ثبت شركت خارجي

١١- اختيارنامه نماينده يا نمايندگان عمده شركت خارجي

١٢- كليه اسناد شركت كه در كشور خارجي تهيه مي گردد پس از تاييد مرجع ذيربط نظير مرجع ثبت شركتها و تاييد وزارت خارجه آن كشور بايستي به تاييد سفارت يا نمايندگي جمهوري اسلامي ايران در آن كشور برسد و پس از ترجمه رسمي به فارسي و تاييد اداره فني دادگستري اصل و ترجمه آن به اداره ثبت شركتها ارائه گردد . ب: در صورتيكه شخص حقوقي نماينده شركت خارجي باشد بايستي ترجمه فارسي اسناد و اصل مدارك و اطلاعات زير را به اداره ثبت شركتها ارائه نمايد.

١- تصوير مصدق قرارداد نمايندگي با شركت خارجي

٢- تصوير مصدق اساسنامه شركت متقاضي ثبت نمايندگي

٣- روزنامه رسمي حاوي آگهي تاسيس شركت

٤- روزنامه رسمي حاوي آگهي آخرين تغييرات ثبت شده خصوصا در مورد مديران

٥- ارائه سابقه فعاليت شخص حقوقي متقاضي ثبت نمايندگي در زمينه امور پيش بيني شده در قرارداد نمايندگي

٦- اساسنامه شركت خارجي طرف نمايندگي

آگهي تاسيس و آخرين تغييرات ثبت شده در مراجع ذي ربط

٧- گزارش فعاليت هاي شركت خارجي طرف نمايندگي و تبيين دلايل و ضرورت اخذ نمايندگي

٨- آخرين گزارش مالي تاييد شده شركت خارجي طرف نمايندگي

٩- ارائه معرفي نامه وزارتخانه ذيربط در صورتي كه قرارداد با دستگاه مربوطه منعقد شده باشد.

١٠- اظهارنامه ثبت نمايندگي شركت خارجي

١١- تصديق ثبت شركت خارجي

١٢- كليه اسناد شركت كه در كشور خارجي تهيه مي گردد پس از تاييد مرجع ذيربط و تاييد وزارت خارجه آن كشور بايستي به تاييد سفارت يا نمايندگي جمهوري اسلامي ايران در آن كشور برسد و پس از ترجمه رسمي به فارسي و تاييد اداره فني دادگستري اصل و ترجمه آن به اداره ثبت شركتها ارائه گردد. ١٢- گزارش فعاليت نمايندگي

نماينده يا نمايندگي شركت خارجي بر اساس ماده ٨ آئين نامه اجرائي قانون اجازه ثبت شعبه يا نمايندگي شركت هاي خارجي موظفند گزارش فعاليت نمايندگي در ايران را همراه با صورتهاي مالي حسابرسي شده خود ظرف مدت چهارماه پس از پايان سال مالي به دستگاههاي ذيربط ارسال دارند.

تذكر: حسابرسي مذكور تا زماني كه آئين نامه اجرائي تبصره ٤ ماده واحده قانون استفاده از خدمات تخصصي و حرفه اي حسابداران ذي صلاح به عنوان حسابدار رسمي مصوب ١٣٧٢ اعلام نشده است بايد توسط سازمان حسابرسي و موسسات حسابرسي مورد قبول دستگاه ذي ربط كه شركاي آن افراد حقيقي تاييد شده توسط اداره نظارت سازمان حسابرسي باشند انجام گيرد. ١٣- وظايف و مسئوليت هاي شعبه شركت خارجي

١- انحلال شعبه شركت در صورت لغو مجوز فعاليت از سوي مرجع ذي صلاح

٢- ارائه گزارش سالانه شركت اصلي مشتمل بر گزارش هاي مالي

حسابرسي شده توسط حسابرسان مستقل مقيم در كشور متبوع به دستگاه ذيربط

٣- ارائه گزارش فعاليت شعبه يا نمايندگي در ايران همراه با صورتهاي مالي حسابرسي شده ظرف ٤ ماه پس از پايان سال مالي به دستگاه ذيربط برابر ماده ٨ آئين نامه

٤- اداره امور شعبه يا نمايندگي توسط يك يا چند شخص حقيقي مقيم ايران بسمه تعالي

تعهدنامه

اينجانب ................ نماينده تام الاختيار شعبه يا نمايندگي شركت خارجي ................ بر اساس تبصره و ماده ٦ آئين نام اجرائي قانون اجازه ثبت شعبه يا نمايندگي شركتهاي خارجي مصوب ١١/١/١٣٧٨ هيات محترم وزيران تعهد مي نمايم در صورتيكه مجوز فعاليت شعبه يا نمايندگي شركت از سوي مراجع ذي صلاح لغو شود در مهلتي كه توسط اداره كل ثبت شركتها و مالكيت صنعتي اعلام مي گردد نسبت به انحلال شعبه يا نمايندگي شركت و انجام امور تصفيه آن اقدام نمايم ودر صورتيكه در ظرف مهلت اعلامي نسبت به انحلال شعبه يا نمايندگي اقدام ننمايم اداره كل ثبت شركتها و مالكيت صنعتي مجاز است كه راسا نسبت به انحلال شعبه يا نمايندگي اقدام لازم را مبذول نمايد. نام و امضائ نماينده تام الاختيار

2- روش و مراحل ثبت شعبه يا نمايندگي شركت خارجي

راهنماي ثبت شعبه يانمايندگي شركتهاي خارجي - روش و مراحل ثبت شعبه يا نمايندگي شركت خارجي ١- نماينده يا وكيل قانوني شركت خارجي براي ثبت شعبه يا نمايندگي شركت خارجي پس از تهيه مدارك مذكور در بندهاي ٧و ١١و١٥و١٦ اين راهنما بنحو ذيل اقدام نمايد . ٢- به قسمت حسابداري اداره ثبت شركتها مراجعه و قبض پرداخت هزينه تعيين نام را اخذ وبه بانك ملي مستقر در ساختمان سازمان ثبت اسناد و املاك كشور يا يكي از

شعب بانك ملي فياض بخش حافظ ثبت كل مراجعه و وجه مربوطه را واريز و سپس به قسمت حسابداري مراجعه تا مسئول مربوطه نسبت به ممهر نمودن اظهارنامه اقدام نمايد. ٣- با در دست داشتن اسناد ومدارك به واحد تعيين نام اداره ثبت شركتها مراجعه و نام شركت خارجي توسط مسئول تعيين نام در روي اظهارنامه درج گردد و سپس موافقت مسئول اداره ثبت شركتها در رابطه با نام اخذ گردد.

تذكر : توجه شود كه نام اخذ شده عين نام كامل شركت خارجي با قيد شعبه يا نمايندگي باشد و از ترجمه نام يا اختصار آن اكيدا خودداري گردد. ٤- مدارك به قسمت پذيرش اداره ثبت شركتها تحويل و رسيدي كه در آن تاريخ مراجعه مشخص شده اخذ شود. ٥- در تاريخ تعيين شده به قسمت اعلام نتيجه مراجعه با ارائه اصل رسيد نسبت به دريافت مدارك اقدام گردد . الف:

١- در صورتي كه كارشناس ايراد و نقصي در مدارك تحويل مشاهده ننموده نسبت به تهيه پيش نويس آگهي ثبت شعبه يا نمايندگي شركت خارجي اقدام و پس از امضائ مسئول اداره ثبت شركتها تحرير مي گردد.

٢- متقاضي با مراجعه به بانكهاي نامبرده در فوق نسبت به پرداخت حق الثبت شعبه يا نمايندگي شركت خارجي و پرداخت حق الدرج در روزنامه كثيرالانتشار پس از اخذ قبض از واحد روابط عمومي مستقر در اداره ثبت شركتها اقدام مي كند.

٣- قبض هاي پرداختي حق الثبت به بانك به حسابداري اداره ثبت شركتها ارائه و مسئول حسابداري نسبت به درج مبلغ پرداختي در روي اظهارنامه و ممهور نمودن آن اقدام مي نمايد.

٤- به قسمت ثبت تاسيس و تغييرات

مراجعه تا مراتب ثبت با سند برابر است از نماينده يا وكيل قانوني امضا اخذشود و شماره ثبت نمايندگي يا شعبه شركت خارجي تعيين مي گردد.

٥- پس از ثبت در دفاتر مسئول اداره ثبت شركتها نسبت به امضا آگهي ثبت اقدام و سپس در دفتر انديكاتور ثبت مي شود.

٦- يك نسخه از آگهي تاسيس شعبه يا نمايندگي شركت خارجي به واحد روابط عمومي مستقر در اداره ثبت شركتها جهت درج در روزنامه كثير الانتشار تحويل و رسيد اخذ مي شود .

٧- نسخه اصلي آگهي ثبت شعبه يا نمايندگي شركت خارجي تحويل دفتر شركت سهامي روزنامه رسمي جمهوري اسلامي ايران واقع در پارك شهر خ بهشت ساختمان دادگستري جهت درج در روزنامه رسمي گردد پس از تعيين حق الدرج و صدور قبض بانكي وجه مربوطه به بانك مستقر در ساختمان مذكور پرداخت و قبض مربوطه و آگهي تحويل دفتر شود مسئول مربوطه ضمن تحويل برگ رسيد تاريخ مراجعه و وصول نسخ روزنامه رسمي حاوي درج آگهي ثبت شعبه يا نمايندگي شركت خارجي را معين مي كند. ب:

١- در صورت نقص در مدارك يا وجود ايراد كارشناس مراتب را كتبا اعلام مي نمايد.

٢- پس از رفع نقص يا ايراد مدارك به قسمت پذيرش اداره ثبت شركتها تحويل تا بنحو فوق مورد بررسي وآگهي قرار گيرد.

3- روش و مراحل ثبت شركت ( مشاركت ايراني و خارجي )

راهنماي ثبت شعبه يانمايندگي شركتهاي خارجي - روش و مراحل ثبت شركت ( مشاركت ايراني و خارجي ) چنانچه شريك خارجي شخص يا اشخاص باشد حداكثر ميزان سهم ايشان ٤٩% مي باشد و اين مطلب بعد از تصويب لايحه قانونگذاري به لحاظ مطالب به وجود آمده در كشور اسرائيل و فلسطين

به وجود آمده است بنابراين خارجيان مي توانند براي ثبت شركت در ايران اقدام نموده ولي ميزان سهم ايشان مي تواند حداكثر ٤٩% سهام باشد. براي ثبت شركت خارجي با شخص يا شركت ايراني مدارك لازم به شرح زير مي باشد:

١- ترجمه و كپي از تمامي صفحات پاسپورت فرد خارجي به گونه كه نامبرده داراي مهر ويزاي ايران باشد.

٢- امضاي فرد خارجي در ذيل اوراق ثبت شركتهاي ايران

٣- تعيين ميزان سرمايه شركت به گونه اي كه كمتر از ده هزار دلار امريكا نباشد. چنانچه شريك خارجي شركت باشد بازهم حداكثر ميزان سهم ايشان ٤٩% مي باشد مگر اينكه اداره سرمايه گذاري اتباع خارجي با داشتن ميزان سهام بيش از ٤٩% موافقت كند كه لازمه اين موافقت پس از ثبت شركت ايراني به ميزان ٤٩% خارجي و ٥١% ايراني قابل بررسي و اجرا مي باشد. مدارك لازم براي ثبت شركت به گونه اي كه شريك خارجي شركت باشد به شرح زير ميباشد:

١- ترجمه و اصل اساسنامه شركت خارجي

٢- ترجمه و اصل سوگند نامه شركت خارجي

٣- ترجمه و اصل اظهارنامه ثبت شركت خارجي

٤- ترجمه گواهي ثبت شركت خارجي در كشور متبوع

٥- ترجمه و اصل موافقت نامه في مابين شركت ايراني و خارجي مبني بر ايجاد و ثبت شركت جديد در ايران

٦- دو نامه معرفي نامه ترجمه و اصل

٧- معرفي فقط يك نماينده جهت عضويت در هيات مديره در شركت شرف تاسيس و حضور در مجامع و جلسات هيات مديره آن شايان ذكر است هر شركت مي تواند فقط يك نماينده جهت شركت در شرف تاسيس معرفي نمايد

٨- ترجمه و اصل اختيار و وكالت با حق توكيل به

غير توسط شركت خارجي به نماينده شركت بطوريكه در تمامي موارد نماينده اختيار تام داشته باشد

9- سرمايه شركت ايراني مي بايست مطابق با ٥١% سرمايه شركت خارجي باشد و سرمايه شركت در شرف تاسيس متشكل از مجموع سرمايه دو شركت ايراني و خارجي مي باشد.

١٠- امضائ نماينده و مهر شركت خارجي در ذيل اوراق ثبت شركت در شرف تاسيس كه از طرف شركت سمائ در اختيار شما گذاشته مي شود.

١١- اساسنامه ها متشكل از دو قسمت خارجي و ايراني مي باشد كه در ذيل قسمت لاتين نماينده شركت خارجي و در ذيل اوراق قسمت فارسي شركا ايراني امضا مي نمايند. چنانچه دوشركت ايراني و خارجي قصد مشاركت و جوينت ونچر داشته باشند تمامي مراحل ان مانند يازده مورد فوق مي باشد با اين فرق كه اوراق ايراني نيازي به ترجمه ندارد و بعد از ثبت مراحل در واحد دارائي قمست اتباع خارجه دارد كه در صورت نياز به استفاده از تسهيلات مشاركت مطالب را با شركت سما در ميان بگذاريد. نمونه معرفي نامه اول :

احتراما آقاي ...................... فرزند .................. به نمايندگي اين شركت جهت حضور در مجامع و جلسات هيات مديره در شركت در شرف تاسيس .............. به حضور معرفي مي گردد.

مهر و امضا شركت خارجي معرفي نامه دوم :

اداره محترم ثبت شركتها

احتراما اين شركت ضمن موافقت خود جهت تاسيس شركت در شرف تاسيس در ايران آقاي .............. فرزند ............ را به نمايندگي خود با حق توكيل به غير جهت عضويت در هيات مديره شركت در شرف تاسيس .............. به حضور معرفي مي نمايد ضمنا نامبرده در كليه موارد ثبت از اين شركت وكالت تام

با حق توكيل به غير را دارد.

نمونه امضا نماينده شركت نمونه امضا شركت خارجي هر دونامه فوق به لاتين و با ترجمه فارسي ضميمه باشد.

تمامي ترجمه ها بايد به تاييد سفارت ايران در كشور متبوع برسد.

4- شركت هاي تضامني ونسبي

راهنماي ثبت شعبه يانمايندگي شركتهاي خارجي - شركت هاي تضامني ونسبي نظر به اينكه شركت نسبي از نظر نحوه تاسيس و طرز كار و انحلال با توجه به مواد ١٨٥ تا ١٨٩ ق.ت. همانند شركت تضامني است (مواد ١١٨ تا ١٢٣ و ١٢٦ جز مسئوليت شركا كه به نسبت سرمايه آنها از كل بدهي مي باشد و مواد ١٢٧ تا ١٢٦جزمسئوليت شركا كه به نسبت سرمايه آنها از كل بدهي مي باشد و مواد ١٢٧ تا ١٣٦) و تنها وجه افتراق اين دو شركت در ميزان مسئوليت مدني شركا بعد از انحلال در مقابل طلب طلبكاران مي باشد لذا شركت تضامني را مورد مطالعه قرار مي دهيم. شركت تضامني مطابق ماده ١١٦ ق.ت.( شركتي است كه تحت اسم مخصوص براي امور تجارتي بين دو يا چند نفر با مسئوليت تضامني تشكيل مي شود. اگر دارايي شركت براي تاديه تمام قروض كافي نباشد هر يك از شركا مسئول پرداخت تمام قروض شركت است هر قراري كه بين شركا برخلاف اين ترتيب داده شده باشد در مقابل اشخاص ثالث كان لم يكن خواهد بود).

بنابراين مطابق ماده فوق الذكر شركت تضامني تحت عنوان اسم خاص و براي امور تجارتي تشكيل مي شود و حداقل دو نفر بايد در آن عضويت داشته باشند.

اين شركت يكي از قديمي ترين نوع شركت ها مي باشد و به علت مسئوليت نامحدود شركا در براب اشخاص

ثالث بسيار مورد اقبال اشخاص ثالث است و به همين علت هم افراد تمايل كمتري به تشكيل اين نوع شركت از خود نشان مي دهند. اين شركت درايران و فراسنه داراي شخصيت حقوقي است در حالي كه در كشورهاي آنگلوساكسون فاقد شخصيت حقوقي مي باشد. مطابق ماده ١١٧ ق.ت. : (در اسم شركت تضامني بايد عبارت (شركت تضامني) و لااقل اسم يك نفر از شركا ذكر شود. در صورتي كه اسم شركت مشتمل بر اسامي تمام شركا نباشد بايد بعد از اسم شريك يا شركايي كه ذكر شده است عباراتي از قبيل (و شركا) يا (برادران) قيد شود.)

به خاطره اهميت فوق العاده اي كه شخصيت و اعتبار شريك در شركت تضامني دارد قانون تصريح اسم شريك يا شركا را به دنبال نام شركت ضروري مي داند واين امر بدين لحاظ مي باشد كه چون اعتبار شريك ضامن اعتبار شركت مي باشد. كسي كه بخواهد با شركت تضامني معامله كند بايد ازقبل بداند كه اعتبار چه كساني سرمايه شركت مي باشد. ولي از آنجا كه ممكن است تعداد شركا زياد باشد قيد نام همه آنان امكان ندارد و به همين دليل قانونگذار تصريح كرده است كه در اين حالت اسم يكي از شركا نوشته شده وبه دنبال آن عباراتي از قبيل (و شركا) يا (و برادران) نوشته مي شود. در اين حالت هر كسي بخواهد با شركت تضامني معامله كند مي تواند با شناخت شريكي كه اسم او به دنبال اسم شركت آمده و عبارات بعدي با اطمينان بيشتري با شركت وارد معامله وتجارت گردد. نكته مهمي كه در اين بحث وجود دارد تاكيد قانونگذار بر

مسئوليت جمعي شركا است چرا كه قيد الزام به درج نام شريك و يا شركا در اسم شركت مبين اين است كه آنها در قبال همه طلبكاران مسئوليت تضامني خواهند داشت و قبل از اينكه افراد به معامه با شركت فكر كنند اعتبار شركايي براي آنها مهم است كه شركت را بوجود آورده اند و به خاطر همين نكته قانونگذار در جاي ديگر كه شريك مسئوليت تضامني در شركت ندارد از درج نام شريك دراسم شركت ممانعت به عمل آورده و در صورتي كه اسم شريك بدون داشتن مسئوليت تضامني در شركت به دنبال اسم شركت آورده شود. او را در قبال طلبكاران داراي مسئوليت تضامني مي شناسد (ماده ٩٥ ق.ت). نكته ديگر كه در اين خصوص قابل ذكر است فوت و يا خروج شريك يا شركايي است كه اسم آنها در شركت آمده است. در اين حالت چون متعاملين با شركت بيشتر به اعتبار شريك يا شركاي مذكور باشركت معامله مي كنند واز آنجا كه بقاي نام آنها به دنبال شركت مفهوم اين نكته است كه آنها هنوز در شركت حضور دارند طبيعي است كه بايد با فوت يا خروج آنها اسم آنها نيز از شركت حذف گردد.

37- راهنماي ثبت صندوق قرض الحسنه

1- مدارك مورد نياز ثبت موسسه قرض الحسنه

راهنماي ثبت صندوق قرض الحسنه - مدارك مورد نياز ثبت موسسه قرض الحسنه صندوقهاي قرض الحسنه در قالب موسسه غير انتفاعي در اداره ثبت شركتها و موسسات غير تجاري پس از كسب موافقت اداره كل اطلاعات نيروي انتظامي بنا به روش زير به ثبت مي رسد. الف : مدارك مورد نياز ثبت موسسه قرض الحسنه:

١- دو جلد اساسنامه كه به امضاي موسين و هيات امنا

رسيده باشد و يك نسخه كپي آن .

٢- دو برگ تقاضا نامه ثبت موسسات غير تجاري كه به امضائ موسسين و اعضائ هيات امنا رسيده باشد و يك نسخه كپي آن

٣- مجوز ثبت صادره از اداره كل اطلاعات نيروي انتظامي

٤- فتوكپي شناسنامه برابر اصل شده موسسين و هيات امنا و هيات مديره و بازرسين ويك نسخه كپي آن . ب : روش ثبت موسسه قرض الحسنه:

١- با استفاده از اساسنامه ضميمه دو جلد اساسنامه كه ذيل تمام صفحات به امضاي موسسين و هيات واعضا هيات مديره امنا رسيده باشدو يك نسخه كپي ان ٢-صورتجسات ضميمه اساسنامه كه اعضاي هيات امناو هيات امنا و هيات مديره و بازرسين مشحص شده و به امضاي انان رسيده باشد ٣- تقاضانامه ثبت موسسات غير تجاري كه براي تقاضانامه ثبت موسسه قرض الحسنه نيز ازان مي توان استفاده نمود تكميل و به امضا موسسين و هيات امنا و هيات مديره رسيده باشد.

(تذكر : تقاضانامه مذكور بايستي ازاداره ثبت شركتها وموسسات غير تجاري ابتياع شود) ٤-فتوكپي شناسنامه موسسين واعضاي هيات امنا و اعضاي هيات مديره و بازرسين درمراجع ذيصلاح برابراصل شود . ٥- پس ازتهيه مدارك فوق الذكر يك سري كپي ازتمام انها تهيه شود به همراه ساير مدارك تحويل اداره ثبت شركتها و موسسات غير تجاري شود . ٦- احدي ازاعضا هيات مديره يا هيات امنا يا وكيل رسمي شركت با دردست داشتن مدارك فوق الذكر براي تعيين نام به قسمت تعيين نام اداره ثبت شركتها مراجعه نمايد (دراين راستا لازم است قبلا هماهنگي لازم بين موسيسين و اعضا هيات مديره و هيات امنا درخصوص تعيين چندنام براي موسسه قرض

الحسنه به عمل ايدو چند نام انتخاب شود و معمولا براي موسسات قرض الحسنه ازاسما متبرك كه داراي قداست خاصي دربين مردم مي باشد و بدون سابقه ثبت هم باشد استفاده و به قسمت تعيين نام مراجعه شود ) ٧-مسئول تعيين نام يكي ازاسما كه داراي معنا و مفهوم خاص باشد و نيز سابقه ثبت ندارد را درانتخاب و درروي برگ تقاضانامه درج مي نمايد و بايستي موافقت بااين نام ازمسئولين اداره ثبت شركتها اخذ ونام معينه دردفتر تعيين نام ثبت شود . ٨- مدارك اصل و كپي تحويل قسمت پذيرش شود و مسئول مربوطه در بدو امر نسبت به بررسي اجمالي مدارك اقدام و سپس تحويل گرفته مي شود وبرگ رسيد با تعيين تاريخ مراجعه بعدي براي اخذ پاسخ صادر و تحويل ذينفع مي شود. ٩- در تاريخ معينه در برگ رسيد به قسمت اعلام نتيجه مراجعه شود كارشناس مربوطه براي ثبت موسسه قرض الحسنه نياز به استعلام دارد فلذا نسبت به استعلام از اداره كل اطلاعات نيروي انتظامي اقدام مي نمايد و شماره و تاريخ استعلام را به ذينفع جهت پيگيري بعدي تسليم مي نمايد. ١٠- پس از گذشت مدتي بايستي با هماهنگي قبلي به اداره استعلام شونده مراجعه و فرم هاي مربوطه توسط موسسين و اعضاي هيات امنا و اعضاي هيات مديره كامل شود و اداره مذكور پس از بررسي صلاحيت متقاضيان مراتب موافقت با ثبت موسسه قرض الحسنه را كتبا به اداره ثبت شركتها اعلام مي نمايد. ١١- كارشناس اداره ثبت شركتها پس از وصول مراتب موافقت اداره استعلام شونده نسبت به تهيه آگهي تاسيس موسسه قرض الحسنه اقدام مي نمايد.

١٢- در مراجعه بعدي به اداره ثبت شركتها آگهي تاسيس موسسه قرض الحسنه را دريافت و به حسابداري جهت دريافت قبض حق الثبت و هم چنين واحد روابط عمومي مستقر در اداره ثبت شركتها جهت تعيين حق الدرج انتشار آگهي تاسيس در روزنامه كثيرالانتشار مراجعه و مبالغ معينه به شعبه بانك ملي ايران مستقر در سازمان ثبت پرداخت گردد. ١٣- پس از پرداخت ها فيش پرداختي حق الثبت به واحد حسابداري اداره ثبت شركتها ارائه و مسئول مربوطه نسبت به ممهور نمودن پيش نويس آگهي اقدام مي نمايد و سپس آگهي تاسيس موسسه قرض الحسنه به واحد ثبت تاسيس و تغييرات تحويل داده مي شود. ١٤- مسئول مربوطه با ثبت آگهي تاسيس موسسه قرض الحسنه در دفتر ثبت ضمن تعيين شماره ثبت و درج آن در روي اوراق مربوطه در ذيل ثبت از شخص معرفي شده در ذيل صورتجلسه ها با قيد جمله ثبت با سند برابر است امضا اخذ مي نمايد. ١٥- آگهي تاسيس موسسه قرض الحسنه به دبيرخانه تحويل شود دبيرخانه ضمن شماره نمودن آگهي تاسيس نسخه مدارك مربوط به موسسه را تحويل نماينده معرفي شده مي نمايد و نماينده مذكور نسخه آگهي مربوط به درج در روزنامه كثيرالانتشار را تقديم واحد روابط عمومي مستقر در اداره ثبت شركتها مي كند و نسخه مربوط به درج روزنامه رسمي به شركت روزنامه رسمي جمهوري اسلامي ايران سهامي خاص مستقر در خ بهشت ساختمان دادگستري تحويل مي دهد و مسئول مربوطه ضمن تعيين مبلغ حق الدرج و صدور فيش نماينده موسسه بايستي مبلغ معينه را به بانك پرداخت و فيش مربوطه را به دفتر روزنامه

رسمي تحويل نمايد و در اين مرحله كار ثبت موسسه به اتمام رسيده است.

تذكر:

١- در صورت نياز فوري به آگهي تاسيس چند نسخه كپي از آگهي تاسيس موسسه قرض الحسنه تهيه كه در هنگام تحويل آگهي ممهور به مهر روزنامه رسمي مي شود و تا زمان انتشار روزنامه رسمي از اين آگهي مهر شده مي توان استفاده قانوني كرد.

٢- موسسات نيز مانند شركتها مي توانند دفاتر روزنامه وكل و دارايي داشته باشند و در اين صورت لازم است كه دفاتر مزبور تهيه و باارائه آگهي ممهور به مهر روزنامه رسمي و ابتياع اظهارنام پلمپ دفاتر از واحد فروش اوراق بهادار و تكميل امضائ آنها توسط دارندگان يا مديرعامل و يا ............ موسسه و ارائه آن به واحد پلمپ دفاتر نسبت به پلمپ دفاتر روزنامه و كل و دارايي اقدام لازم بعمل خواهد آمد. ١٦- براي اعمال تغييرات بعدي در موسسه قرض الحسنه مي توان از راهنماي ثبت موسسه وتغييرات آن مندرج در اين راهنما استفاده شود.

2- اساسنامه صندوق قرض الحسنه

راهنماي ثبت صندوق قرض الحسنه - اساسنامه صندوق قرض الحسنه اين صندوق با الهام از تعاليم عاليه اسلام و با استظهار به عنايات خاصه حضرت بقيه اله امام زمان حجه بن الحسن العسگري عجل الله تعالي فرجه الشريف به منظور انجام خدمات عام المنفعه و نشر و تعليم و ترويج فرهنگ اسلامي به هرنوع و هر كيفيت وكمك به تامين نيازها و بهبود زندگي نيازمندان جامعه و اعطاي وامهاي بدون بهره ( قرض الحسنه) از طريق دريافت پولهاي ذخيره شده توسط مردم كه بصورت قرض در اختيار صندوق قرار خواهند داد با حفظ ورعايت موازين شرعي و مقررات

جمهوري اسلامي ايران تشكيل مي گردد. فصل اول

نام - تابعيت - مدت- مركز - موضوع - سرمايه ماده ١- اين موسسه بنام صندوق ............. است كه در اين اساسنامه اختصارا صندوق ناميده مي شود. ماده ٢- صندوق داراي تابعيت ايراني است. ماده ٣- صندوق براي مدت نامحدود تشكيل شده است . ماده ٤- مركز اصلي صندوق در .............. است و صندوق مي تواند پس از كسب موافقت با رعايت مقررات و موازين مربوطه در تهران يا ساير نقاط داخل و خارج كشور شعبه داير و يا نمايندگي اعطا نمايد. ماده ٥- موضوع صندوق انجام كارهاي عام المنفعه بطور غير انتفاعي و بشرح زير مي باشد. الف -پرداخت وامهاي بدون بهره ( قرض الحسنه) و اعطاي اعتبارات بدون بهره به اشخاص اعم از حقيقي و حقوقي با رعايت موازين شرعي .

ب - دريافت وام و اعتبار بدون بهره از منابع داخلي و خارجي و قبول هدايا

ج - وصول وجوه و اسناد امانتي اشخاص و قبول نمايندگي و وكالت

د - اقدام در جهت اشاعه و نشر و ترويج فرهنگ اسلامي بهر نحو و كيفيت و انجام امور خيريه و خدمات عام المنفعه در جهت پيشبرد اهداف اسلامي ( انتشار هر گونه مطبوعه اي پس از كسب اجازه از وزارت ارشاد اسلامي و دريافت پروانه انتشار با رعايت كامل قانون مطبوعات انجام خواهد گرفت.)

ه- افتتاح حسابهاي پس انداز و جاري ويا هرنوع حساب بدون بهره ديگر

و- انجام عملياتي از قبيل اداره اموال ديگران اعم از منقول و غير منقول حفاظت وصايت قيمومت و وكالت

ز- از آنجا كه كليه اهداف و فعاليتهاي صندوق منحصرا در جهت جلب رضاي خداوند

و خدمت به جامعه مسلمين است لذا انجام عقود شرعي در حدود تامين هزينه متعارف صندوق مجاز بوده و كيفيت آن مطابق با قوانين فقهي شرعي و مقررات كشوري و بر اساس آيين نامه هاي داخلي خواهد بود. تبصره ١- طرحها برنامه ها و ساير اقداماتي كه در اساسنامه پيش بيني شده و به نحوي با وظايف يكي از وزارتخانه ها يا سازمانهاي دولتي ارتباط دارد پس از كسب موافقت وزارتخانه يا سازمان دولتي ذيربط به مرحله اجرا درخواهد آمد.

تبصره ٢- صندوق و اعضا وابسته به آن بنام صندوق حق فعاليت سياسي يا وابستگي به احزاب و گروههاي سياسي را ندارد.

تبصره ٣- صندوق و اعضائ وابسته به آن التزام خود را به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران اعلام مي دارند.

تبصره ٤- هر گونه تغيير در مفاد اساسنامه هيات مديره پس از موافقت نيروي انتظامي قابل اجرا مي باشد. ماده ٦- سرمايه صندوق ............. ريال است كه توسط موسسين و مردم تامين گرديده است. فصل دوم - اركان صندوق ماده ٧- اركان صندوق عبارتند از : هيات امنا هيات مديره و بازرسان كه تابع مقررات كلي اساسنامه خواهند بود. ماده ٨- هيات امنا صندوق مركب از ٢٩ نفر است كه از سوي موسسين انتخاب مي شوند اين هيات بالاترين مقام صندوق بوده و در هر حال و هر مورد نايب مناب موسسين مي باشد. ماده ٩- هر يك از اعضا هيات امنا بايد در هنگام حيات خود يك فرد متدين و مورد اعتماد را كه داراي صلاحيت اخلاقي باشد براي جانشيني خويش معرفي نمايد كه بعد از وفات وي بعنوان عضو هيات امنا انجام وظيفه نمايد

عضو مذكور بايد مورد قبول حداقل سه چهارم اعضا هيات امنا قرار گيرد و بهمين ترتيب هر كس كه بعدا به عضيت هيات امنا برگزيده مي شود بايد جانشين خود را به ترتيب ذكر شده معين و معرفي نمايد بطوريكه تكاليف و وظايف مقرره در اين اساسنامه بدون وقفه انجام پذير باشد. تبصره ١- چنانچه هر يك از اعضا هيات امنا در زمان حيات خويش از تعيين ومعرفي جانشين و يا از ادامه همكاري به هر صورت وبه هريك كيفيت خودداري نمايد هيات امنا شخص واجد شرايط و مورد اعتماد خود را از ميان داوطلبان و با اكثريت آرا انتخاب نموده و بعنوان عضو هيات امنا به جانشيني شخص مذكور خواهد پذيرفت .

تبصره ٢- امتناع يا عدم حضور در جلسات در صورتي محرز مي شود كه عضو ممتنع كتبا انصراف خود را به هيات امنا اطلاع دهد و در غير اينصورت با اخطار كتبي هيات امنا چنانچه ظرف ١٥ روز عضو مذكور حاضر به ادامه همكاري نشود يا دليل موجه عدم حضور خود را ارائه ندهد از عضويت در هيات امنا مستعفي تلقي مي شود و هيات امنا براي انتخاب جانشني او تصميم خواهد گرفت.

تبصره ٣- چنانچه اكثريت هيات امنا تشخيص دهند كه يكي از اعضا هيات امنا يا جانشين او فاقد صلاحيت اخلاقي و ديني است ويا بعدا اين تغيير در وي بوجود آيد شخص ديگري را كه واجد شرايط و مورد اعتماد باشد با اكثريت آرائ به جاي شخص نامبرده انتخاب خواهند نمود. ماده ١٠- هيات امنا حداقل هر سه ماه يكبار براي رسيدگي به امور صندوق تشكيل جلسه خواهند داد دعوت از

اعضا هيات امنا بوسيله رئيس هيات مديره و يا نائب رئيس بعمل خواهد آمدو در مورد ضروري اعضا هيات امنا يا هيات مديره ويا بازرسان مي توانند هيات امنا را دعوت كنند.

تبصره: جلسه هيات امنا با حضور حداقل دوسوم اعضا رسميت خواهد يافت. ماده ١١- دعوت هيات امنا بوسيله پست يا تلفن و يا به هر نحو مقتضي ديگر بعمل خواهد آمد فاصله تاريخ ابلاغ دعوتنامه با روز جلسه بايد حداقل ٥ روز باشد. ماده ١٢- تصميمات هيات امنا با راي دو سوم افراد حاضر در جلسه معتبر خواهد بود. ماده ١٣- وظايف و اختيارات هيات امنا عبارت است از :

رسيدگي به ترازنامه و ييلان استماع گزارش بازرسان انتخاب و عزل و تجديد انتخاب اعضا هيات مديره و بازرسان تعيين روزنامه كثيرالانتشار براي درج آگهي هاي صندوق اصلاح اساسنامه بجز مواردي كه مربوط به اهداف و مدت صندوق است تامين زمان احتمالي تعيين خط مشي صندوق انحلال تصفيه

ماده ١٤- هيات مديره صندوق داراي حداقل ٧ نفر عضو اصلي و ٥ نفر عضو علي البدل خواهد بود كه توسط هيات امنا از بين اعضا يا از خارج بمدت ٢ سال انتخاب مي شوند ماده ١٥- شركت اعضا هيات مديره در جلسات هيات مديره ضروري است و غيبت هر يك از اعضا بدون عذر موجه و بدون اطلاع قبلي تا سه جلسه متوالي در حكم استعفاي عضو غايب خواهد بود. ماده ١٦- در صورت استعفا يا فوت يا سلب شرايط از هر يك از اعضا هيات مديره عضو علي البدل براي مدت باقي مانده هيات مديره بجاي عضو اصلي انجام وظيفه خواهد نمود. ماده ١٧- صاحبان امضا

اعضا اصلي هيات مديره و كليه اسناد و اوراق بهادار و تعهدآور با امضا حداقل دو نفر از اعضا اصلي و مديرعامل يا قائم مقام او و مهر صندوق معتبر خواهد بود. ماده ١٨- هيات مديره بايد در نخستين جلسه خود كه حداكثر يك هفته بعد از انتخاب آنان توسط هيات امنا تشكيل خواهد شد از بين خود يك نفر را بعنوان رئيس هيات مديره و يك نفر را بعنوان نايب رئيس انتخاب نمايند. ماده ١٩- انتخاب مجدد هر يك از اعضا اصلي و علي البدل هيات مديره بلامانع است. ماده ٢٠- هيات مديره علاوه بر جلساتي كه بطور مرتب و حداقل هر ١٥ روز يكبار تشكيل خواهد داد بنابه ضرورت با دعوت كتبي يا تلفني رئيس يا نائب رئيس يا مديرعامل و يا چند نفر از اعضا هيات مديره تشكيل جلسه فوق العاده خواهد داد فاصله بين ارسال دعوتنامه و يا تلفن و تشكيل جلسه هيات مديره حداكثر سه روز خواهد بود. ماده ٢١- جلسات هيات مديره در صورتي رسمي و معتبر خواهد بود كه حداقل با حضور دوسوم اعضا تشكيل شود هر گونه تصميم با راي مومافق اكثريت مطلق هيات مديره معتبر خواهد بود. ماده ٢٢- وظايف و اختيارات هيات مديره:

نمايندگي در برابر اشخاص ثالث ادارات و موسسات دولتي و خصوصي عزل و نصب ماموران و كاركنان صندوق تعيين شغل يا ترفيع و تنبيه و اجراي شرايط استخدامي افتتاح حساب جاري و هرگونه حساب ديگر نزد بانكها يا ساير موسسات و اشخاص حقوقي و اعتباري وصول مطالبات و پرداخت ديون صنوق قبول تعهد ظهرنويسي ويا قبولي انجام هر نوع معامله و انعقاد قرارداد

و تقسيم و تبديل و فسخ و اقاله و ابطال و واگذاري و اجراي آنها نسبت به اموال منقول و غير منقول و حقوق و اسناد و اوراق اجاره و استجاره و واگذاري و فسخ اجاره و درخواست تعديل و دفاع از آن رهن گذاردن و رهن گرفتن اموال صندوق اقامه و تعقيب و دفاع از هر گونه دعوت يا انصراف و استرداد آن با داشتن تمام اختياراتدر كليه مراحل دادرسي اعم از دادگاههاي عمومي و ديوان كشور و ساير مراجع يا حق مصالحه و سازش و تعيين وكيل با حق توكيل غير ادعاي جعل و انكار نسبت به سند طرف واسترداد سند و تعيين جاعل ارجاع دعوي به داوري و تعيين داور و كيل با حق توكيل

غير ولو كرارا و عزل و انتخاب مجدد آنها تعيين ميزان حق الوكاله انتخاب مصدق و كارشناس اقرار نسبت به كليه امور دعوي خسارت جلب ثالث و دفاع از آن دعوي متقابل و دفاع از آن درخواست صدور اجرائيه اعم از دادگاههاي دادگستري و اجراي ثبت و هر دادگاه ديگر و تعقيب عمليات اجرائي و اخذ محكوم به اجراي مصوبات هيات امنا قبول يا رد هدايات و وجوه بلاعوض يا كسب اختيار نام در نوع مصرف آن . ماده ٢٣- هيات مديره بايد ازبين خود ياازخارج يك نفر شخص حقيقي ايراني مسلمان و خوشنام را به مديريت عامل انتخاب نمود ه و حدود اختيارات و مدت تصدي و حق الزحمه اورا تعيين نمايد مدير عامل بالاترين مقام اجرائي صندوق است و درحدود اختياراتي كه ازطرف هيات مديره به وي تفويض شده است نماينده صندوق محسوب شده و ازطرف

صندوق حق امضا دارد . ماده ٢٤-اگر مديرعامل عضو هيات مديره باشد دوره مديريت عامل اوازمدت عضويت اودرهيات مديره بيشتر نخواهد بود ولي درهرحال انتخاب مجدد او برطبق مقررات اين اساسنامه بلامانع است ماده ٢٥- مديرعامل مي تواند به مسئوليت خود براي خويش قائم مقام ويا معاون انتخاب نموده و باقبول مسئوليت كامل تمام ياقسمتي ازاختيارات خود را به اويا هريك ازكاركنان صندوق تفويض نمايد . ماده ٢٦- هيات امنا يك بازرس اصلي و يك بازرس علي البدل براي مدت يكسال ازبين خود يا ازخارج انتخاب مي كنند. ماده ٢٧- بازرس بايد درباره صحت صورت دارائي و عملكردصندوق و درباره صحت دارائي وعملكرد صندوق و درباره صحت مطالب و اطلاعاتي كه مديران دراختيار هيات امناگذاشته اند كتبا اظهار نظرنمايد. ماده ٢٨- درصورت فوت يااستعفا يامعذوريت بازرس اصلي ياسلب شرايط ازاوبازرس علي البدل بجاي اوانجام وظيفه خواهد نمود . ماده ٢٩- بازرس مي تواند درهرموقع و بهرگونه رسيدگي و بازرسي رادرمورد عمليات صندوق انجام داده و اسناد و مدارك و اطلاعات مربوطه رامطالعه كرده و مورد رسيدگي قراردهد و درصورت لزوم تقاضاي تشكيل جلسه فوق العاده هيات امنا را بنمايد . ماده ٣٠-هيات مديره و بازرسان تازماني كه جانشين انها ازسوي هيات امنا تعيين و معرفي نشده است به مسئوليت خودباقي خواهند بود .

فصل سوم -سال مالي - انحلال و تصفيه ماده ٣١- سال مالي صندوق ازاول فرودين ماه هرسال شروع ودرپايان اسفندماه همان سال خاتمه مي يابد اولين سال مالي صندوق ازتاريخ ثبت تاپايان اسفند همان سال است. مده ٣٢-انحلال و تصفيه : چنانچه بعللي تصميم به انحلال صندوق گرفته شود هيات امنا بااكثريت سه

چهارم مجمئع ارا ٥ نفر راازبين خود يااعضاهياتمديره ياخارج تعنوان هيات تصفيه انتخاب مي نمايند . ماده ٣٣-هيات تصفيه پس ازرسيدگي به حسابها و تصفيه بدهي هاو تعيين دارائي مسلم اعم ازمنقول وغيرمنقول و وصول مطالبات باقي مانده دارائي صندوق راباتصويب هيات امنا و بانظر نماينده ولي فقيه به يكي ازمراكز خيريه واگذارخواهدكرد

38- راهنماي اخذ كارت بازرگاني

1- مدارك مورد نياز براي صدور اظهارنامه ثبت نام در دفاتر بازرگاني در اداره ثبت شركتها

راهنماي اخذ كارت بازرگاني - مدارك مورد نياز براي صدور اظهارنامه ثبت نام در دفاتر بازرگاني در اداره ثبت شركتها تشريفات صدور كارت بازرگاني در اداره كل ثبت شركتها و ماليكت صنعتي و اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران صورت مي گيرد. در بدو امر مراحل و مدارك مورد نياز دراداره ثبت شركتها ذكر و در مرحله دوم مراحل و مدارك مورد نياز در اتاق بازرگاني شرح داده مي شود. ١- سه برگ اظهارنامه ثبت نام در دفاتر بازرگاني

٢- پلمپ دفاتر تجارتي ( روزنامه و كل ) در سال جاري و ارائه گواهي پلمپ دفاتر تجارتي

٣- يك برگ فتوكپي شناسنامه ( در صورتي كه متقاضي شخص حقيقي باشد )

٤- فتوكپي آگهي تاسيس شركت و آخرين تغييرات آن ( در صورتي كه متقاضي شخص حقوقي باشد)

٥- فيش پرداختي حق الثبت نام در دفاتر بازرگاني

٦- چنانچه امور توسط وكيل رسمي شركت يا شخص انجام مي شود اصل يا فتوكپي برابر اصل سند رسمي وكالت شرح موارد :

١- سه برگ اظهارنامه ثبت نام در دفاتر بازرگاني را از دايره فروش اوراق بهادار مستقر در اداره كل ثبت شركتها ومالكيت صنعتي ابتياع و طبق فرم ضميمه آن را تكميل و امضا نماييد.

٢- هر شخصي ( اعم از حقيقي يا حقوقي ) كه تاجر محسوب

شود مي بايستي داراي دفاتر قانوني باشد اين دفاتر طبق قانون تجارت دفتر روزنامه دفتر كل دفتر دارايي و دفتر كپيه مي باشد امروزه با وجود دستگاههايي از قبيل فتوكپي فاكس و امثالهم وجود دفتر كپيه ضروري بنظر نمي رسد و ديگر دفاتر در اداره ثبت شركتها پلمپ مي شود و تاجر وفق مقررات نسبت به درج صورت حسابهاي خود در آنها اقدام مي نمايد اين دفاتر وقتي داراي سنديت خواهد بود كه در اداره ثبت شركتها نسبت به ثبت و پلمپ آنها اقدام نمايد.

براي اخذ كارت بازرگاني اشخاص حقوقي و حقيقي بايستي داراي دفاتر قانوني (روزنامه وكل) باشند بنابراين با توجه به ميزان معاملات خود نسبت به اخذ دفتر با تعداد صفحات لازم ( ٥٠ برگي ١٠٠ برگي ٢٠٠ برگي و يا بالاتر) تهيه و در دايره پلمپ دفاتر ثبت شركتها اقدام ويك برگ گواهي پلمپ دفاتر تجارتي از واحد فروش اوراق بهادار تهيه و پس از پلمپ دفاتر نسبت به تكميل آن ( طبق فرم ضميمه) اقدام و مسئول مربوطه نسبت به امضا و مهر آن اقدام خواهد نمود.

٣- در صورتي كه متقاضي كارت بازرگاني شخص حقيقي باشد ارائه يك برگ فتوكپي صفحه اول شناسنامه ضروري است .

٤- در صورتي كه متقاضي كارت بازرگاني شخص حقوقي باشد ارائه روزنامه رسمي تاسيس شركت همراه با آخرين تغييرات در شركت ضروري مي باشد.

٥- حق الثبت نام در دفاتر بازرگاني با عنايت به قانون درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين مبلغ چهل هزار ريال مي باشد كه پس از اخذ فيش نسبت به واريز مبلغ مذكور در شعب بانك ملي معين اقدام ورسيد پرداخت

به واحد مربوطه بهمراه سايرمدارك ارائه گردد.

٦- در صورتي كه امور توسط وكيل انجام مي پذيرد ارائه وكالت نامه رسمي نيز ضروري ميباشد.

پس از تهيه مدارك فوق الاشعار به واحد ثبت نام دفاتر بازرگاني مراجعه ومسئول مربوطه نسبت به ثبت اظهارنامه ها در دفتر ثبت نام تجارتي اقدام و شماره دفتر را در روي سه نسخه اظهارنامه درج و نسبت به امضا و مهر نمودن اظهارنامه ها اقدام مي نمايد سپس يك نسخه از اظهارناه را جهت بايگاني در سوابق ضبط و ديگر نسخ را تحويل متقاضي ميدهد.

در اين مرحله انجام كار در اداره ثبت شركتها به اتمام رسيده با در دست داشتن مدارك به اتاق بازرگاني و صنايع و معادن مراجعه گردد. رعايت نكات زير جهت دريافت كارت بازرگاني الزامي است :

١- امضائ دوبرگ اظهارنامه پلمپ دفاتر وسه برگ اظهارنامه كارت بازرگاني و در صورت شركت بودن زدن مهر شركت روي آن

٢- امضا وكالت نامه وكيل مربوطه توسط شخص و در صورت شركتي بودن كارت زدن مهر شركت بر روي امضاي مديرعامل

٣- پرداخت مبلغ ٠٠٠/٥٠٠ريال به عنوان كارمزد و واريزي ثبت شركتها و حق الوكاله وكيل

٤- ارائه كپي شناسنامه براي كارت شخصي وارائه كپي كليه مدارك شركت و روزنامه رسمي و كپي شناسنامه مديرعامل براي شركت پس از تكميل مدارك بالا وتسليم آن به شركت سه روز بعد به شركت مراجعه كرده و ضمن دريافت اسنادو مدارك به شرح بالا مراحل زير را دنبال مي كنيد:

1- ابتدا با همراه داشتن دو قطعه عكس و مدارك تسليمي از طرف شركت به اتاق بازرگاني واقع در خ طالقاني جنب سفارت امريكا تشريف برده و به

مسئول مربوطه مراجعه و با ارائه مدارك تقاضاي معرفي نامه به اداره سو پيشينه و دريافت فرمهاي مخصوص كارت بازرگاني را مي نماييد.

٢- سپس بعد از اخذ معرفي نامه به نزديكترين محل اداره تشخيص هويت نيروي انتظامي مراجعه تا از شما انگشت نگاري به عمل آيد.

٣- فرمهاي مخصوص كارت بازرگاني را تايپ وتنظيم به شركت تحويل مي دهيد و در مورد مراحل بعدي مشورت مي نماييد.

٤- از ميان فرمها يك فرم به نام ( فرم الف) مخصوص ارائه به بانك جهت گرفتن استعلام خوش حسابي جهت شركت شما و يا شخص شما مي باشد كه همزمان با عمليات انگشت نگاري مي توانيد به همراه فرم الف به بانك مربوطه مراجعه و فرم را تحويل فرماييد و اگر شركت جديدالتاسيس باشد مي بايست از حساب جاري مديرعامل نيز استعلام به عمل آيد و در صورت نداشتن حساب جاري مديرعامل بايد حتما سه ماه از افتتاح حساب شركتي گذاشته باشد. ١- ( فرم د) را از اوراق جدا كرده و به دفتر خانه اي برده و در صورت شركتي بودن امضا و مهر و شخصي بودن امضا را گواهي مي نماييد.

٢- در مورد كارتهاي شخصي ارائه دو نفر معرف با سابقه ٣ سال بازرگاني كه داراي كارت بازرگاني مي باشند الزامي است مگر اينكه متقاضي داراي مدرك ليسانس باشد كه ارائه معرفين در ( فرم ج) صورت مي گيرد.

٣- مهمترين مرحله اگر سند مالكيت به صورت شش دانگ متعلق به متقاضي كارت باشد مشكلي نيست ولي اگر محل اجاره باشد بايد همراه اجاره نامه محل و فيش برق و تلفن و اصل سند مالكيت شش دانگ به

همراه شخص مالك محل به اتاق بازرگاني مراجعه گردد. پس از تكميل موارد بالا به همراه مدارك زير: ١- فرمهاي تايپ شده اتاق بازرگاني به طور كامل كه توسط شركت صورت گرفته است .

٢- اصل و كپي گواهي حسن اعتبار بانكي و تاييد اداره اعتبارات مبني برنداشتن چك برگشتي از شخص يا مديرعامل شركت

٣- اصل كليه مدارك معرفين و كپي از كارت بازرگاني ايشان و تاييديه توسط ايشان مبني برمعتبر بودن شما جهت دريافت كارت بازرگاني

٤- اصل وكپي تعهدنامه و تصديق امضا شخص يا مديرعامل و مهر شركت در دفترخانه

٥- مدارك به ثبت رسيده توسط شركت و گواهي پلمپ آن كه در مرحله اول به شما تسليم گرديده است .

٦- اصل و فتوكپي گواهي عدم سو پيشينه مديرعامل يا شخص

٧- چهار قطعه عكس ٤*٦ بدون روتوش و كراوات

٨- اصل و دو سري كپي از شناسنامه و كارت پايان خدمت مديرعامل يا شخص متقاضي

٩- اصل ودو سري كپي از سند مالكيت حتي صفحات سفيد سند و فيش نوسازي و قبض برق و تلفن

١٠- و به همراه مبلغ ٠٠٠/٦٠٠/٢ ريال وجه نقد به اتاق بازرگاني مراجعه و پس از تكميل مدارك اقدام به اخذ كارت بازرگاني نمائيد.

2- ابطال كارت بازرگاني

راهنماي اخذ كارت بازرگاني - ابطال كارت بازرگاني متقاضي ابطال كارت بازرگاني با در دست داشتن اصل كارت بازرگاني و يك برگ تقاضاي ابطال به واحد ثبت نام در دفتر بازرگاني مراجعه ومدارك مزبور ارائه شود و مسئول مربوطه نسبت به ثبت تقاضانامه و درج شماره در روي آن مراتب را در دفتر ثبت مي نمايد پس از ثبت به اتاق بازرگاني مراجعه و مدارك مذكور در صفحات بعدي

تهيه و تحويل گردد.

3- مدارك مورد نياز جهت ابطال كارت بازرگاني (ويژه اشخاص حقوقي )

راهنماي اخذ كارت بازرگاني - مدارك مورد نياز جهت ابطال كارت بازرگاني (ويژه اشخاص حقوقي ) ١- تقاضاي شركت در ٢ نسخه

٢- گواهي مفاصاحساب دارايي آخرين سال مالياتي : اصل و كپي آن

٣- اظهارنامه ابطالي ثبت دفاتر تجارتي ٢ نسخه اصل

٤- صورتجلسه مجمع عمومي براي شركتهاي سهامي عام خاص تعاوني ها و صورتجلسه هيات مديره براي ساير شركتها مبني برانحلال شركت

٥- تصوير روزنامه رسمي مبني بر اعلام انحلال شركت

٦- اصل كارت بازرگاني و كپي صفحات اول و دوم تذكر ١- اشخاص اعم از حقيقي و حقوقي براي ابطال كارت خود مي توانند در تهران درخواست خود را به اتاق بازرگاني و در شهرستانها به نمايندگي اتاق بازرگاني و يا به ادارات كل بازرگاني استانها تسليم نمايند يا مي توانند مستقيما به وزارت بازرگاني مراجعه كنند در هر حال ابطال با موافقت و ابلاغ وزارت بازرگاني در اداره مركزي كارت بازرگاني صورت خواهد گرفت. تذكر٢- كليه شرايط فوق براي اشخاص خارجي نيز قابل اعمال و تسري است. تذكر ٣- در صورت مفقود شدن كارت بازرگاني اشخاص حقيقي و حقوقي تنها ارائه درخواست شخص واعلام مفقودي در روزنامه كثيرالانتشار كافي است . تذكر٤- در صورت سرقت كارت بازرگاني اشخاص حقيقي و حقوقي تنها ارائه درخواست شخص واعلام مفقودي در روزنامه كثيرالانتشار و گواهي از اداره آگاهي و امثالهم كافي مي باشد.

39- مالكيت صنعتي(قانون ثبت اختراعات،طرحهاي صنعتي،علائم تجاري)

1- اختراعات

ماده1_ اختراع نتيجه فكر فرد يا افراد است كه براي اولين بار فرآيند يا فرآورده اي خاص را ارائه مي كند و مشكلي را دريك حرفه فن فناوري صنعت و مانند آنها حل مي نمايد.

ماده2_ اختراعي قابل ثبت است كه حاوي ابتكار جديد و داراي كاربرد صنعتي باشد.

ابتكار جديد عبارت است از آنچه كه در فن يا صنعت قبلي وجود نداشته و براي دارنده مهارت عادي در فن مذكور معلوم و آشكار نباشد و از نظر صنعتي اختراعي كاربردي محسوب مي شود كه در رشته اي از صنعت قابل ساخت يا استفاده باشد. مراد از صنعت معناي گسترده آن است و شامل مواردي نظير صنايع دستي كشاورزي ماهيگيري و خدمات نيز مي شود.

ماده3_ گواهينامه اختراع سندي است كه اداره مالكيت صنعتي براي حمايت از اختراع صادر مي كند و دارنده آن مي تواند از حقوق انحصاري بهره مند شود.

ماده4_ موارد زير از حيطه حمايت از اختراع خارج است

الف _ كشفيات نظريه هاي علمي روشهاي رياضي و آثار هنري

ب _ طرحها و قواعد يا روشهاي انجام كار تجاري و ساير فعاليتهاي ذهني و اجتماعي

ج _ روشهاي تشخيص و معالجه بيماريهاي انسان يا حيوان

اين بند شامل فرآورده هاي منطبق با تعريف اختراع و مورد استفاده در روشهاي مزبور نمي شود.

د _ منابع ژنتيك و اجزاء ژنتيك تشكيل دهنده آنها و همچنين فرآيندهاي بيولوژيك توليد آنها.

ه_ _ آنچه قبلاً در فنون و صنايع پيش بيني شده باشد.

فن يا صنعت قبلي عبارت است از هر چيزي كه در نقطه اي از جهان ازطريق انتشار كتبي يا شفاهي يا ازطريق استفاده عملي و يا هرطريق ديگر، قبل از تقاضا و يا درموارد حق تقدم ناشي از اظهارنامه ثبت اختراع افشاء شده باشد.

درصورتي كه افشاء اختراع ظرف مدت شش ماه قبل از تاريخ تقاضا يا در موارد مقتضي قبل از تاريخ حق تقدم اختراع صورت گرفته باشد، مانع ثبت نخواهد بود.

و _ اختراعاتي كه بهره برداري از آنها خلاف موازين شرعي يا نظم عمومي و اخلاق حسنه باشد.

ماده5 _

چگونگي ذكر نام مخترع در گواهينامه اختراع و نحوه تعلق حق اختراع ثبت شده به شرح زير است

الف _ حقوق اختراع ثبت شده منحصراً به مخترع تعلق دارد.

ب _ اگر افرادي به صورت مشترك اختراعي كرده باشند، حقوق ناشي از اختراع مشتركاً به آنان تعلق مي گيرد.

ج _ هرگاه دو يا چند نفر، مستقل از ديگري اختراع واحدي كرده باشند شخصي كه اظهارنامه اختراع خود را زودتر تسليم كرده و يا درصورت ادعاي حق تقدم هركدام بتوانند اثبات كنند كه در تاريخ مقدم اظهارنامه خود را به صورت معتبر تسليم كرده اند، مشروط بر اين كه اظهارنامه مذكور مسترد يا رد نگرديده يا مسكوت گذاشته نشده باشد، حق ثبت اختراع را خواهند داشت

د _ حقوق ناشي از اختراع ثبت شده قابل انتقال است و درصورت فوت صاحب حق به ورثه او منتقل مي شود.

ه_ _ درصورتي كه اختراع ناشي از استخدام يا قرارداد باشد، حقوق مادي آن متعلق به كارفرما خواهد بود، مگر آن كه خلاف آن درقرارداد شرط شده باشد.

و _ نام مخترع در گواهينامه اختراع قيد مي شود مگر اين كه كتباً از اداره مالكيت صنعتي درخواست كند كه نامش ذكر نشود. هرگونه اظهار يا تعهد مخترع مبني بر اين كه نام شخص ديگري به عنوان مخترع قيد گردد، فاقد اثر قانوني است

ماده6 _ اظهارنامه ثبت اختراع كه به اداره مالكيت صنعتي داده مي شود، بايد موضوعي را كه حمايت از آن درخواست مي شود، تعيين كرده و به فارسي تنظيم شود، داراي تاريخ و امضاء بوده و خواسته توصيف ادعا، خلاصه اي از توصيف اختراع و درصورت لزوم نقشه هاي مربوطه را دربرداشته باشد. هزينه هاي ثبت اظهارنامه از

درخواست كننده ثبت دريافت مي شود.

در تنظيم و تسليم اظهارنامه بايد موارد زير رعايت شود:

الف _ نام و ساير اطلاعات لازم درخصوص متقاضي مخترع و نماينده قانوني او، درصورت وجود و عنوان اختراع در اظهارنامه درج شود.

ب _ درمواقعي كه متقاضي شخص مخترع نيست مدارك دال بر سمت قانوني وي همراه اظهارنامه تحويل گردد.

ج _ ادعاي مذكور در اظهارنامه گويا و مختصر بوده و با توصيف همراه باشد، به نحوي كه براي شخص داراي مهارت عادي در فن مربوط واضح و كامل بوده و حداقل يك روش اجرائي براي اختراع ارائه كند. خلاصه توصيف فقط به منظور ارائه اطلاعات فني است و نمي توان براي تفسير محدوده حمايت به آن استناد كرد.

ماده7 _ متقاضي ثبت اختراع تا زماني كه اظهارنامه او براي ثبت اختراع قبول نشده است مي تواند آن را مسترد كند.

ماده8 _ اظهارنامه بايد فقط به يك اختراع يا به دسته اي از اختراعات مرتبط كه يك اختراع كلي را تشكيل مي دهند مربوط باشد. دراختراع كلي ذكر نكردن ارتباط اجزاء آن موجب بي اعتباري گواهينامه اختراع مربوط نمي شود. متقاضي مي تواند تا زماني كه اظهارنامه وي مورد موافقت قرار نگرفته است

الف _ اظهارنامه خود را اصلاح كند، مشروط بر آن كه از حدود اظهارنامه نخست تجاوز نكند.

ب _ آن را به دو يا چند اظهارنامه تقسيم كند. اظهارنامه تقسيمي بايد داراي تاريخ تقاضاي اوليه بوده و درصورت اقتضاء، مشمول حق تقدم اظهارنامه نخستين است

ماده9_ متقاضي مي تواند همراه با اظهارنامه خود، طي اعلاميه اي حق تقدم مقرر در كنوانسيون پاريس براي حمايت ازمالكيت صنعتي مورخ 1261 هجري شمسي (20 مارس 1883 ميلادي و اصلاحات بعدي آن را درخواست نمايد. حق

تقدم مي تواند براساس يك يا چند اظهارنامه ملي يا منطقه اي يا بين المللي باشد كه در هر كشور يا براي هر كشور عضو كنوانسيون مذكور تسليم شده است درصورت درخواست حق تقدم

الف _ اداره مالكيت صنعتي از متقاضي مي خواهد ظرف مدت معين رونوشت اظهارنامه اي را ارائه دهد كه توسط مرجع ثبت اظهارنامه اي كه مبناي حق تقدم است گواهي شده باشد.

ب _ با پذيرش درخواست حق تقدم حمايتهاي مذكور در كنوانسيون پاريس شامل آن خواهد بود.

درصورت عدم مراعات شرايط مندرج در اين ماده و مقررات مربوط به آن اعلاميه مذكور كان لم يكن تلقي مي شود.

ماده10_ بنا به درخواست اداره مالكيت صنعتي متقاضي بايد شماره و تاريخ اظهارنامه اختراعي را كه در خارج تسليم كرده و عيناً و ماهيتاً مربوط به اختراع مذكور در اظهارنامه تسليم شده به اداره مالكيت صنعتي است ارائه دهد. همچنين با درخواست اداره مالكيت صنعتي متقاضي بايد مدارك زير را به اداره مذكور تسليم كند:

الف _ تصوير هرگونه نامه و اخطاريه اي كه متقاضي درمورد نتايج بررسي هاي انجام شده درخصوص اظهارنامه هاي خارج دريافت كرده است

ب _ تصوير گواهينامه اختراع كه براساس اظهارنامه هاي خارجي ثبت شده است

ج _ تصوير هرگونه تصميم نهايي مبني بر رد اظهارنامه خارجي يا رد ثبت اختراع ادعا شده در اظهارنامه خارجي

د _ تصوير هر تصميم نهايي مبني بر بي اعتباري گواهينامه اختراع صادرشده براساس اظهارنامه خارجي

ماده11_ اداره مالكيت صنعتي تاريخ تقاضا را همان تاريخ دريافت اظهارنامه تلقي خواهد كرد مشروط بر اين كه اظهارنامه در زمان دريافت حاوي نكات زير باشد:

الف _ ذكر صريح يا ضمني اين نكته كه ثبت يك اختراع تقاضا مي شود.

ب _ ذكر نكاتي كه

شناخت هويت متقاضي را ميسر مي كند.

ج _ توصيف اجمالي اختراع

اگر اداره مالكيت صنعتي تشخيص دهد كه اظهارنامه در زمان تقاضا فاقد شرايط فوق بوده است از متقاضي دعوت خواهد كرد تا از تاريخ ابلاغ ظرف سي روز اصلاحات لازم را انجام دهد و تاريخ تقاضا همان تاريخ دريافت اصلاحات مذكور خواهد بود ولي اگر در مهلت تعيين شده اصلاح صورت نگيرد، اظهارنامه كان لم يكن تلقي خواهد شد.

ماده12_ چنانچه در اظهارنامه به نقشه هايي اشاره شود كه در آن درج يا ضميمه نشده است اداره مالكيت صنعتي از متقاضي دعوت مي كند تا نقشه ها را ارائه دهد. اگر متقاضي دعوت را اجابت كرده و نقشه هاي مورد اشاره را ارائه نمايد، اداره مذكور تاريخ دريافت نقشه را تاريخ تقاضا تلقي خواهد نمود. درغير اين صورت تاريخ تقاضا را همان تاريخ دريافت اظهارنامه قيد نموده و اشاره به نقشه ها را كأن لم يكن تلقي خواهد كرد.

ماده13_ پس از قيد تاريخ تقاضا، اداره مالكيت صنعتي اظهارنامه را از نظر انطباق با شرايط مندرج در اين قانون و آئين نامه آن بررسي خواهد كرد و درصورت تشخيص انطباق اقدام لازم را براي ثبت اختراع انجام مي دهد. درغير اين صورت اظهارنامه را رد و مراتب را به متقاضي ابلاغ مي كند.

ماده14_ اداره مالكيت صنعتي پس از ثبت اختراع بايد:

الف _ درخصوص ثبت اختراع يك نوبت آگهي منتشر كند.

ب _ گواهينامه ثبت اختراع را صادر كند.

ج _ رونوشت گواهينامه ثبت اختراع را بايگاني و پس از دريافت هزينه مقرر، اصل آن را به متقاضي تسليم كند.

د _ به درخواست دارنده گواهينامه اختراع تغييراتي را در مضمون و نقشه هاي اختراع به منظور تعيين حدود حمايت اعطاء شده

انجام دهد، مشروط بر اين كه در نتيجه اين تغييرات اطلاعات مندرج در گواهينامه اختراع ازحدود اطلاعات مذكور در اظهارنامه اوليه اي كه اختراع براساس آن ثبت شده است تجاوز نكند.

ماده15_ حقوق ناشي از گواهينامه اختراع به ترتيب زير است

الف _ بهره برداري از اختراع ثبت شده در ايران توسط اشخاصي غير از مالك اختراع مشروط به موافقت مالك آن است بهره برداري از اختراع ثبت شده به شرح آتي خواهد بود:

1 _ درصورتي كه اختراع درخصوص فرآورده باشد:

اول _ ساخت صادرات و واردات عرضه براي فروش فروش و استفاده از فرآورده

دوم _ ذخيره به قصد عرضه براي فروش فروش يا استفاده از فرآورده

2 _ درصورتي كه موضوع ثبت اختراع فرآيند باشد:

اول _ استفاده از فرآيند.

دوم _ انجام هر يك از موارد مندرج در جزء (1) بند (الف اين ماده درخصوص كالاهايي كه مستقيماً از طريق اين فرآيند به دست مي آيد.

ب _ مالك مي تواند با رعايت بند (ج اين ماده و ماده (17) عليه هر شخص كه بدون اجازه او بهره برداريهاي مندرج در بند (الف را انجام دهد و به حق مخترع تعدي كند و يا عملي انجام دهد كه ممكن است منجر به تعدي به حق مخترع شود، به دادگاه شكايت كند.

ج _ حقوق ناشي از گواهينامه اختراع شامل موارد زير نمي شود:

1_ بهره برداري از كالاهايي كه توسط مالك اختراع يا با توافق او در بازار ايران عرضه مي شود.

2_ استفاده از وسايل موضوع اختراع در هواپيماها، وسائط نقليه زميني يا كشتي هاي ساير كشورها كه به طور موقت يا تصادفاً وارد حريم هوايي مرزهاي زميني يا آبهاي كشور مي شود.

3_ بهره برداريهايي كه فقط با اهداف آزمايشي درباره اختراع

ثبت شده انجام مي شود.

4_ بهره برداري توسط هر شخصي كه با حفسن نيت قبل از تقاضاي ثبت اختراع يا درمواقعي كه حق تقدم تقاضا شده است قبل از تاريخ تقاضاي حق تقدم همان اختراع از اختراع استفاده مي كرده يا اقدامات جدي و مؤثري جهت آماده شدن براي استفاده از آن در ايران به عمل مي آورده است

د _ حقوق استفاده كننده قبلي كه در جزء(4) بند (ج اين ماده قيد شده است تنها به همراه شركت يا كسب و كار يا به همراه بخشي كه در آن از اختراع استفاده مي شده يا مقدمات استفاده از آن فراهم گرديده قابل انتقال يا واگذاري است

ماده16_ اعتبار گواهينامه اختراع با رعايت اين ماده پس از بيست سال از تاريخ تسليم اظهارنامه اختراع منقضي مي شود. به منظور حفظ اعتبار گواهينامه يا اظهارنامه اختراع پس از گذشت يك سال از تاريخ تسليم اظهارنامه و قبل از شروع هر سال مبلغي كه به موجب آئين نامه اين قانون تعيين مي شود، توسط متقاضي به اداره مالكيت صنعتي پرداخت مي گردد. تأخير در پرداخت، حداكثر تا شش ماه در صورت پرداخت جريمه مجاز است

درصورتي كه هزينه سالانه پرداخت نشود، اظهارنامه مربوط مسترد شده تلقي و يا گواهينامه اختراع فاقد اعتبار مي شود.

ماده17_ دولت يا شخص مجاز از طرف آن با رعايت ترتيبات زير، مي توانند از اختراع بهره برداري نمايند:

الف _ درمواردي كه با نظر وزير يا بالاترين مقام دستگاه ذي ربط منافع عمومي مانند امنيت ملي تغذيه بهداشت يا توسعه ساير بخشهاي حياتي اقتصادي كشور، اقتضاء كند كه دولت يا شخص ثالث از اختراع بهره برداري نمايد و يا بهره برداري از سوي مالك يا شخص مجاز از سوي او مغاير

با رقابت آزاد بوده و از نظر مقام مذكور، بهره برداري از اختراع رافع مشكل باشد، موضوع در كميسيوني مركب از رئيس سازمان ثبت اسناد و املاك كشور، يكي از قضات ديوان عالي كشور با معرفي رئيس قوه قضائيه دادستان كل كشور، نماينده رئيس جمهور و وزير يا بالاترين مقام دستگاه ذي ربط مطرح و درصورت تصويب با تعيين كميسيون مذكور، سازمان دولتي يا شخص ثالث بدون موافقت مالك اختراع از اختراع بهره برداري مي نمايد.

ب _ بهره برداري از اختراع محدود به منظوري خواهد بود كه در مجوز آمده است و مشروط به پرداخت مبلغ مناسب به مالك مذكور با درنظرگرفتن ارزش اقتصادي مورد اجازه مي باشد. درصورتي كه مالك اختراع يا هر شخص ذي نفع ديگر توضيحي داشته باشند، كميسيون پس از رسيدگي به اظهارات آنان و لحاظ كردن بهره برداري در فعاليتهاي غيررقابتي اتخاذ تصميم خواهد كرد. كميسيون مي تواند بنا به درخواست مالك اختراع يا سازمان دولتي يا شخص ثالثي كه مجوز بهره برداري از اختراع ثبت شده را دارد، پس از رسيدگي به اظهارات طرفين يا يكي از آنها در محدوده اي كه ضرورت اقتضاء نمايد، نسبت به تصميم گيري مجدد اقدام كند.

ج _ درصورتي كه مالك اختراع ادعا نمايد كه شرايط و اوضاع و احوالي كه باعث اتخاذ تصميم شده ديگر وجود ندارد و امكان تكرار آن ميسر نيست و يا اين كه ادعا نمايد سازمان دولتي يا شخص ثالثي كه توسط كميسيون تعيين شده نتوانسته طبق مفاد تصميم و شرايط آن عمل كند، موضوع در كميسيون مطرح و بررسي و پس از استماع اظهارات مالك اختراع وزير يا بالاترين مقام دستگاه ذي ربط و بهره بردار، اجازه بهره برداري لغو شده و حسب مورد

اجازه بهره برداري براي مالك يا بهره بردار ديگر صادر مي شود. با احراز شرايط مقرر در اين بند، اگر كميسيون تشخيص دهد حفظ حقوق قانوني اشخاصي كه اين اجازه را كسب كرده اند، بقاء تصميم را ايجاب مي نمايد آن تصميم را لغو نمي كند.

درمواردي كه اجازه بهره برداري توسط كميسيون به شخص ثالثي داده شده است مي توان آن مجوز را فقط به همراه شركت يا كسب و كار شخص تعيين شده ازطرف كميسيون يا به همراه قسمتي از شركت يا كسب و كاري كه اختراع در آن بهره برداري مي شود، انتقال داد.

د _ اجازه بهره برداري موضوع اين ماده مانع انجام امور زير نيست

1 _ انعقاد قرارداد بهره برداري توسط مالك اختراع با رعايت مقررات اين ماده

2 _ بهره برداري مستمر از حقوق تفويضي توسط مالك اختراع طبق مندرجات بند (الف ماده (15).

3 _ صدور اجازه استفاده ناخواسته طبق اجزاء (1) و (2) بند (ح اين ماده

ه_ _ درخواست اجازه بهره برداري از كميسيون بايد همراه دليل و سندي باشد كه به موجب آن ثابت شود دستگاه دولتي يا شخص مجاز، از مالك اختراع درخواست بهره برداري كرده ولي نتوانسته است اجازه بهره برداري را با شرايط معقول و ظرف مدت زمان متعارف تحصيل نمايد.

رعايت مراتب اين بند، درصورت فوريت ناشي از مصالح ملي يا موارد حصول شرايط قهريه در كشور كلاً به تشخيص كميسيون لازم نخواهد بود، مشروط بر آن كه در اين قبيل موارد مالك اختراع دراولين فرصت ممكن از تصميم كميسيون مطلع شود.

و _ بهره برداري از اختراع توسط سازمان دولتي يا اشخاص ثالثي كه توسط كميسيون تعيين شده اند، براي عرضه در بازار ايران است

ز _ اجازه كميسيون درخصوص بهره برداري از اختراع در

زمينه فناوري نيمه هاديها، تنها در موردي جايز است كه به منظور استفاده غيرتجاري عمومي بوده يا درموردي باشد كه وزير يا بالاترين مقام دستگاه ذي ربط تشخيص دهد كه نحوه استفاده از اختراع ثبت شده توسط مالك يا استفاده كننده آن غيررقابتي است

ح _ پروانه بهره برداري بدون موافقت مالك در موارد زير نيز با ترتيباتي كه ذكر مي شود قابل صدور است

1_ درصورتي كه در يك گواهينامه اختراع ادعا شده باشد كه بدون استفاده از يك اختراع ثبت شده قبلي قابل بهره برداري نيست و اختراع مؤخر نسبت به اختراع مقدم متضمن پيشرفت مهم فني و داراي اهميت اقتصادي قابل توجه باشد، اداره مالكيت صنعتي به درخواست مالك اختراع مؤخر پروانه بهره برداري از اختراع مقدم را درحد ضرورت بدون موافقت مالك آن صادر مي كند.

2_ درمواقعي كه طبق جزء (1) اين بند پروانه بهره برداري بدون موافقت مالك صادر شده باشد، اداره مالكيت صنعتي به درخواست مالك اختراع مقدم پروانه بهره برداري از اختراع مؤخر را نيز بدون موافقت مالك آن صادر مي كند.

3_ درصورت درخواست صدور پروانه بهره برداري بدون موافقت مالك طبق اجزاء (1) و (2) اين بند در تصميم مربوط به صدور هر يك از پروانه هاي مذكور، حدود و كاربرد پروانه و مبلغ مناسبي كه بايد به مالك اختراع ذي ربط پرداخت شود و شرايط پرداخت تعيين مي شود.

4_ درصورت صدور پروانه بهره برداري طبق جزء (1) انتقال آن فقط به همراه اختراع مؤخر و درصورت صدور پروانه بهره برداري طبق جزء (2) انتقال آن فقط به همراه اختراع مقدم مجاز است

5 _ درخواست صدور پروانه بهره برداري بدون موافقت مالك مشروط به پرداخت هزينه مقرر مي باشد.

6 _ درصورت صدور پروانه بهره برداري بدون

موافقت مالك، اجزاء 1) و (2) اين بند و بندهاي (ب تا (و) و نيز بند (ط اين ماده قابل اعمال است

ط _ تصميمات كميسيون درمحدوده بندهاي اين ماده در دادگاه عمومي تهران قابل اعتراض است

ماده18_ هر ذي نفع مي تواند ابطال گواهينامه اختراعي را از دادگاه درخواست نمايد. درصورتي كه ذي نفع ثابت كند يكي از شرايط مندرج در مواد (1)، (2)، (4) و صدر ماده (6) و بند (ج آن رعايت نشده است يا اين كه مالك اختراع مخترع يا قائم مقام قانوني او نيست حكم ابطال گواهينامه اختراع صادر مي شود.

هر گواهينامه اختراع يا ادعا يا بخشي از ادعاهاي مربوط كه باطل شده است از تاريخ ثبت اختراع باطل تلقي مي شود. رأي نهايي دادگاه به اداره مالكيت صنعتي ابلاغ مي گردد و اداره مزبور آن را ثبت و پس از دريافت هزينه آگهي مربوط به آن را دراولين فرصت ممكن منتشر مي كند.

ماده19_ چنانچه مالك اختراع بخواهد ازاختراع ثبت شده استفاده كند، سازمان ثبت اسناد و املاك كشور حداكثر ظرف مهلت يك هفته موضوع را به دستگاه يا دستگاههاي ذي ربط منعكس مي نمايد.

دستگاههاي مذكور در خصوص امكان بهره برداري از اختراع حداكثر ظرف مدت دوماه اظهار نظر نموده و نتيجه را جهت صدور پروانه بهره برداري كتباً به سازمان ثبت اسناد و املاك اعلام مي نمايد.

2- طرحهاي صنعتي

ماده20_ از نظر اين قانون هرگونه تركيب خطوط يا رنگها و هرگونه شكل سه بعدي با خطوط رنگها و يا بدون آن به گونه اي كه تركيب يا شكل يك فرآورده صنعتي يا محصولي از صنايع دستي را تغيير دهد، طرح صنعتي است در يك طرح صنعتي تنها دسترسي به يك نتيجه فني بدون تغيير ظاهري

مشمول حمايت از اين قانون نمي باشد.

ماده21_ طرح صنعتي زماني قابل ثبت است كه جديد و يا اصيل باشد. طرح صنعتي زماني جدي_د است كه ازطريق انتشار به طور محس_وس و يا از طريق استفاده به هر نحو ديگر ق_بل از تاريخ تس_ليم اظ_هارنامه يا بر حسب مورد قبل از حق تقدم اظهارنامه براي ثبت در هيچ نقطه اي از جهان براي عموم افشاء نشده باشد. مفاد قسمت اخير بند (ه_) و بند (و) ماده (4) اين قانون درخصوص طرحهاي صنعتي نيز قابل اعمال است

ماده22_ اظهارنامه ثبت طرح صنعتي كه به اداره مالكيت صنعتي تسليم مي شود، همراه نقشه عكس وسايرمشخصات گرافيكي كالا كه تشكيل دهنده طرح صنعتي هستند و ذكر نوع فرآورده هايي كه طرح صنعتي براي آنها استفاده مي شود، خواهد بود. اگر طرح صنعتي سه بعدي باشد، اداره مالكيت صنعتي مي تواند نمونه واقعي يا ماكتي از آن را نيز به همراه اظهارنامه درخواست نمايد. اظهارنامه مشمول هزينه مقرر براي تسليم آن خواهد بود.

اظهارنامه بايد در بردارنده مشخصات طرح باشد و درمواردي كه متقاضي همان طراح نيست اظهارنامه بايد به همراه مدركي باشد كه ذي حق بودن متقاضي را براي ثبت طرح صنعتي ثابت نمايد.

ماده23_ مفاد مواد (5)، (9) و بند (ج مواد(11) و (15) اين قانون درخصوص طرحهاي صنعتي نيز قابل اعمال است

ماده24_ دو ياچند طرح صنعتي را مي توان در يك اظهارنامه قيد و تسليم نمود، مشروط بر آن كه مربوط به يك طبقه بندي بين المللي و يا مربوط به يك مجموعه يا تركيبي از اجزاء باشد.

ماده25_ ممكن است ضمن اظهارنامه درخواست شود كه انتشار آگهي ثبت طرح صنعتي از تاريخ تسليم اظهارنامه حداكثر تا دوازده ماه و يا اگر ادعاي حق

تقدم شده است از تاريخ حق تقدم به تأخير افتد.

ماده26_ متقاضي مي تواند تا زماني كه اظهارنامه در جريان بررسي است آن را مسترد نمايد.

ماده27_ بررسي ثبت و انتشار آگهي طرح صنعتي به ترتيب زير خواهد بود:

الف _ تاريخ اظهارنامه همان تاريخ تسليم آن به اداره مالكيت صنعتي است مشروط بر اين كه در زمان تسليم اظهارنامه حاوي كليه اطلاعاتي باشد كه شناسايي متقاضي و همچنين نمايش گرافيكي كالاي متضمن طرح صنعتي را ميسر سازد.

ب _ اداره مالكيت صنعتي پس از وصول اظهارنامه آن را ازنظر مطابقت با مفاد ماده (22) و نيز اين كه طرح صنعتي مذكور، وفق مقررات مندرج در ماده (20) و بند (و) ماده (4) و مقررات مربوط مي باشد، بررسي مي كند.

ج _ درصورتي كه اداره مالكيت صنعتي تشخيص دهد شرايط موضوع بند (ب اين ماده رعايت شده است طرح صنعتي را ثبت و آگهي مربوط را منتشر و گواهي ثبت آن را به نام متقاضي صادر مي نمايد در غير اين صورت اظهارنامه را مردود اعلام مي كند.

د _ هرگاه درخواستي طبق ماده (25) ارائه شده باشد، پس از ثبت طرح صنعتي نمونه طرح و مفاد اظهارنامه منتشر نمي شود. در اين صورت اداره مالكيت صنعتي يك آگهي حاوي تأخير انتشار طرح صنعتي مذكور و اطلاعات مربوط به هويت مالك طرح ثبت شده و تاريخ تسليم اظهارنامه و مدت تأخير مورد درخواست و ساير امور ضروري را منتشر مي كند. پس از انقضاء مدت تأخير درخواست شده اداره مالكيت صنعتي آگهي طرح صنعتي ثبت شده را منتشر خواهد كرد. رسيدگي به دعوي راجع به يك طرح صنعتي ثبت شده درمدت تأخير انتشار آگهي مشروط به آن است كه اطلاعات

مندرج در دفاتر ثبت و اطلاعات مربوط به پرونده اظهارنامه به شخصي كه عليه او دعوي اقامه مي شود به طور كتبي ابلاغ شده باشد.

ماده28_ حقوق ناشي از ثبت طرح صنعتي مدت اعتبار و تمديد آن به شرح زير است

الف _ بهره برداري از هر طرح صنعتي كه در ايران ثبت شده باشد، توسط اشخاص مشروط به موافقت مالك آن است

ب _ بهره برداري از يك طرح صنعتي ثبت شده عبارت است از: ساخت فروش و وارد كردن اقلام حاوي آن طرح صنعتي

ج _ مالك طرح صنعتي ثبت شده مي تواند عليه شخصي كه بدون موافقت او افعال مذكور در بند (ب اين ماده را انجام دهد يا مرتكب عملي شود كه عادتاً موجبات تجاوز آينده را فراهم آورد، در دادگاه اقامه دعوي نمايد.

د _ مدت اعتبار طرح صنعتي پنج سال از تاريخ تسليم اظهارنامه ثبت آن خواهد بود. اين مدت را مي توان براي دو دوره پنجساله متوالي ديگر پس از پرداخت هزينه مربوط تمديد نمود. پس از انقضاء هر دوره كه از پايان دوره شروع مي شود، يك مهلت شش ماهه براي پرداخت هزينه تمديد گرديده و همچنين جريمه تأخير در نظر گرفته خواهد شد.

ماده29_ هر ذي نفع مي تواند از دادگاه ابطال ثبت طرح صنعتي را درخواست نمايد. در اين صورت بايد ثابت كند كه يكي از شرايط مندرج در مواد (20) و (21) رعايت نشده است و يا كسي كه طرح صنعتي به نام وي ثبت شده پديدآورنده آن طرح يا قائم مقام قانوني او نيست مفاد قسمت اخير ماده(18) دراين خصوص نيز اعمال مي شود.

3- علائم تجاري

ماده30_ علامت علامت جمعي و نام تجاري عبارتند از:

الف _ علامت يعني هر نشان

قابل رؤيتي كه بتواند كالاها يا خدمات اشخاص حقيقي يا حقوقي را از هم متمايز سازد.

ب _ علامت جمعي يعني هر نشان قابل رؤيتي كه باعنوان علامت جمعي در اظهارنامه ثبت معرفي شود و بتواند مبدأ و يا هرگونه خصوصيات ديگر مانند كيفيت كالا ياخدمات اشخاص حقيقي و حقوقي را كه از اين نشان تحت نظارت مالك علامت ثبت شده جمعي استفاده مي كنند متمايز سازد.

ج _ نام تجارتي يعني اسم يا عنواني كه معرف و مشخص كننده شخص حقيقي يا حقوقي باشد.

ماده31_ حق استفاده انحصاري از يك علامت به كسي اختصاص دارد كه آن علامت را طبق مقررات اين قانون به ثبت رسانده باشد.

ماده32_ علامت درموارد زير قابل ثبت نيست

الف _ نتواند كالاها يا خدمات يك مؤسسه را از كالاها و خدمات مؤسسه ديگر متمايز سازد.

ب _ خلاف موازين شرعي يا نظم عمومي يا اخلاق حسنه باشد.

ج _ مراكز تجاري يا عمومي را به ويژه درمورد مبدأ جغرافيايي كالاها يا خدمات يا خصوصيات آنها گمراه كند.

د _ عين يا تقليد نشان نظامي پرچم يا ساير نشانهاي مملكتي يا نام يا نام اختصاري يا حروف اول يك نام يا نشان رسمي متعلق به كشور، سازمانهاي بين الدولي يا سازمانهايي كه تحت كنوانسيونهاي بين المللي تأسيس شده اند، بوده يا موارد مذكور يكي از اجزاء آن علامت باشد، مگر آن كه توسط مقام صلاحيتدار كشور مربوط يا سازمان ذي ربط اجازه استفاده از آن صادر شود.

ه_ _ عين يا به طرز گمراه كننده اي شبيه يا ترجمه يك علامت يا نام تجاري باشد كه براي همان كالاها يا خدمات مشابه متعلق به مؤسسه ديگري در ايران معروف است

و _ عين يا شبيه

آن قبلاً براي خدمات غيرمشابه ثبت و معروف شده باشد مشروط بر آن كه عرفاً ميان استفاده از علامت و مالك علامت معروف ارتباط وجود داشته و ثبت آن به منافع مالك علامت قبلي لطمه وارد سازد.

ز _ عين علامتي باشد كه قبلاً به نام مالك ديگري ثبت شده و يا تاريخ تقاضاي ثبت آن مقدم يا داراي حق تقدم براي همان كالا و خدمات و يا براي كالا و خدماتي است كه به لحاظ ارتباط و شباهت موجب فريب و گمراهي شود.

ماده33_ اظهارنامه ثبت علامت به همراه نمونه علامت وفهرست كالاها يا خدماتي كه ثبت علامت براي آنها درخواست شده و براساس طبقه بندي قابل اجراء يا طبقه بندي بين المللي باشد، به اداره مالكيت صنعتي تسليم مي شود. پرداخت هزينه هاي ثبت علامت بر عهده متقاضي است

ماده34_ درصورتي كه اظهارنامه دربردارنده ادعاي حق تقدم به شرح مذكور در كنوانسيون پاريس براي حمايت از مالكيت صنعتي باشد كه توسط متقاضي يا سلف او در هر كشور عضو كنوانسيون تقاضا شده است طبق مفاد ماده (9) اين قانون رفتار مي شود.

ماده35_ متقاضي مي تواند تا زماني كه اظهارنامه او هنوز ثبت نشده آن را مسترد كند.

ماده36_ اداره مالكيت صنعتي اظهارنامه را ازلحاظ انطباق با شرايط و مقررات مندرج در اين قانون بررسي و درصورتي كه علامت را قابل ثبت بداند، اجازه انتشار آگهي مربوط به آن را صادر مي كند.

ماده37_ هر ذي نفع مي تواند حداكثر تا سي روز از تاريخ انتشار آگهي اعتراض خود را مبني بر عدم رعايت مفاد بند (الف ماده (30) و ماده (32) اين قانون به اداره مالكيت صنعتي تسليم نمايد. دراين صورت :

1_ اداره مالكيت صنعتي رونوشت اعتراض نامه را به متقاضي

ابلاغ كرده و بيست روز به او مهلت مي دهد تا نظر خود را اعلام كند. متقاضي درصورت تأكيد بر تقاضاي خود يادداشت متقابلي را به همراه استدلال مربوط به اداره مذكور مي فرستد. درغير اين صورت اظهارنامه وي مسترد شده تلقي خواهد شد.

2_ اگر متقاضي يادداشت متقابلي بفرستد، اداره مالكيت صنعتي رونوشت آن را دراختيار معترض قرار مي دهد و با درنظر گرفتن نظرات طرفين و مواد اين قانون تصميم مي گيرد كه علامت را ثبت و يا آن را رد كند.

ماده38_ پس از انتشار آگهي اظهارنامه و تا زمان ثبت علامت متقاضي از امتيازات و حقوقي برخوردار است كه درصورت ثبت برخوردار خواهد بود. با اين حال هرگاه به وسيله متقاضي ثبت درباره عملي كه پس از آگهي اظهارنامه انجام شده دعوايي مطرح شود و خوانده ثابت كند كه در زمان انجام عمل علامت، قانوناً قابل ثبت نبوده است به دفاع خوانده رسيدگي و درمورد ثبت يا عدم ثبت علامت تصميم مقتضي اتخاذ مي شود.

ماده39_ هرگاه اداره مالكيت صنعتي تشخيص دهد كه شرايط مندرج در اين قانون رعايت شده است علامت را ثبت كرده و آگهي مربوط به ثبت آن را منتشر و گواهينامه ثبت را به نام متقاضي صادر مي نمايد.

ماده40_ حقوق ناشي از ثبت علامت مدت اعتبار و تمديد آن به شرح زير است

الف _ استفاده از هر علامت كه در ايران ثبت شده باشد، توسط هر شخص غيراز مالك علامت مشروط به موافقت مالك آن مي باشد.

ب _ مالك علامت ثبت شده مي تواند عليه هر شخصي كه بدون موافقت وي از علامت استفاده كند و يا شخصي كه مرتكب عملي شود كه عادتاً منتهي به تجاوز به حقوق ناشي

از ثبت علامت گردد، در دادگاه اقامه دعوي نمايد. اين حقوق شامل موارد استفاده از علامتي مي شود كه شبيه علامت ثبت شده است و استفاده از آن براي كالا ياخدمات مشابه موجب گمراهي عموم مي گردد.

ج _ حقوق ناشي از ثبت علامت اقدامات مربوط به كالاها و خدماتي را كه توسط مالك علامت يا با موافقت او به كشور وارد و در بازار ايران عرضه مي گردد، شامل نمي شود.

د _ مدت اعتبار ثبت علامت ده سال از تاريخ تسليم اظهارنامه ثبت آن مي باشد. اين مدت با درخواست مالك آن براي دوره هاي متوالي ده ساله با پرداخت هزينه مقرر، قابل تمديد است يك مهلت ارفاقي شش ماهه كه از پايان دوره شروع مي شود، براي پرداخت هزينه تمديد، با پرداخت جريمه تأخير، درنظر گرفته مي شود.

ماده41_ هر ذي نفع مي تواند از دادگاه ابطال ثبت علامت را درخواست نمايد. دراين صورت بايد ثابت كند مفاد بند (الف ماده (30) و ماده (32) اين قانون رعايت نشده است

ابطال ثبت يك علامت از تاريخ ثبت آن مؤثر است و آگهي مربوط به آن نيز دراولين فرصت ممكن منتشر مي شود.

هر ذي نفع كه ثابت كند كه مالك علامت ثبت شده شخصاً يا به وسيله شخصي كه از طرف او مجاز بوده است آن علامت را حداقل به مدت سه سال كامل از تاريخ ثبت تا يك ماه قبل از تاريخ درخواست ذي نفع استفاده نكرده است مي تواند لغو آن را از دادگاه تقاضا كند. درصورتي كه ثابت شود قوه قهريه مانع استفاده از علامت شده است ثبت علامت لغو نمي شود.

ماده42_ با رعايت اين ماده و ماده (43)، مواد (31) تا (41) اين قانون درمورد علائم جمعي نيز قابل اعمال

است

در اظهارنامه ثبت علامت جمعي ضمن اشاره به جمعي بودن علامت نسخه اي از ضوابط و شرايط استفاده از آن نيز ضميمه مي شود. مالك علامت جمعي ثبت شده بايد اداره مالكيت صنعتي را از هرگونه تغيير در ضوابط و شرايط مذكور در صدر اين ماده مطلع كند.

ماده43_ علاوه بر موجبات ابطال مذكور در ماده (41)، هرگاه خواهان ثابت كند كه مالك علامت ثبت شده از آن به تنهايي و يا برخلاف ضوابط مندرج در ذيل ماده(42) از آن استفاده كرده و يا اجازه استفاده از آن را صادر مي كند يا به نحوي از علامت جمعي استفاده كند يا اجازه استفاده از آن را بدهد كه موجب فريب مراكز تجاري يا عمومي نسبت به مبدأ و يا هرخصوصيت مشترك ديگر كالا و خدمات مربوط گردد، دادگاه علامت جمعي را باطل مي كند.

ماده44_ قرارداد اجازه بهره برداري از ثبت يا اظهارنامه ثبت علامت بايد به طور مؤثر كنترل اجازه دهنده بر كيفيت و مرغوبيت كالا و ارائه خدمات توسط استفاده كننده را در برداشته باشد. درغير اين صورت يا درصورتي كه كنترل به طور مؤثر انجام نگيرد، قرارداد اجازه بهره برداري فاقد اعتبار خواهد بود.

ماده45_ ثبت علامت جمعي يا اظهارنامه آن نمي تواند موضوع قرارداد اجازه بهره برداري باشد.

ماده46_ اسم يا عنواني كه ماهيت يا طريقه استفاده از آن برخلاف موازين شرعي يا نظم عمومي يا اخلاق حسنه باشد و يا موجبات فريب مراكز تجاري يا عمومي را نسبت به ماهيت مؤسسه اي فراهم كند كه اسم يا عنوان معرف آن است نمي تواند به عنوان يك نام تجارتي به كار رود.

ماده47_ با رعايت قوانين و مقررات ثبت اجباري نامهاي تجارتي اين قبيل نامها حتي

بدون ثبت در برابر عمل خلاف قانون اشخاص ثالث حمايت مي شوند.

هرگونه استفاده از نام تجارتي توسط اشخاص ثالث به صورت نام تجارتي يا علامت يا علامت جمعي يا هرگونه استفاده از آنها كه عرفاً باعث فريب عموم شود، غيرقانوني تلقي مي شود.

4- مقررات عمومي

ماده48_ هرگونه تغيير در مالكيت اختراع ثبت طرح صنعتي يا ثبت علائم تجاري يا علامت جمعي يا حق مالكيت ناشي از تسليم اظهارنامه مربوط به درخواست كتبي هر ذي نفع از اداره مالكيت صنعتي انجام شده و به ثبت مي رسد و جز درمورد تغيير مالكيت اظهارنامه توسط اداره مذكور آگهي مي شود. تأثير اين گونه تغيير نسبت به اشخاص ثالث منوط به تسليم درخواست مذكور است

تغيير در مالكيت ثبت علامت يا علامت جمعي درصورتي كه در مواردي مانند ماهيت مبدأ، مراحل ساخت خصوصيات يا تناسب با هدف كالاها ياخدمات سبب گمراهي يا فريب عمومي شود، معتبر نيست

هرگونه تغيير در مالكيت ثبت يك علامت جمعي يا مالكيت اظهارنامه مربوط به آن منوط به موافقت قبلي رئيس سازمان ثبت اسناد و املاك كشور مي باشد.

ماده49_ هرگونه تغيير در مالكيت نام تجاري بايد همراه با انتقال مؤسسه يا بخشي از آن كه با نام مزبور شناخته مي شود، صورت پذيرد.

ماده50 _ هرگونه قرارداد اجازه بهره برداري از اختراع و طرحهاي صنعتي ثبت شده يا علامت ثبت شده يا اظهارنامه مربوط به آنها به اداره مالكيت صنعتي تسليم مي شود. اداره مالكيت صنعتي مفاد قرارداد را به صورت محرمانه حفظ ولي اجازه بهره برداري را ثبت و آگهي مي كند. تأثير اين گونه قراردادها نسبت به اشخاص ثالث منوط به مراعات مراتب فوق است

ماده51 _ درصورتي كه محل اقامت متقاضي يا مركز

اصلي تجارت وي خارج از ايران باشد، وكيل قانوني او كه مقيم و شاغل در ايران است مي تواند به نمايندگي از او اقدامات لازم را انجام دهد.

ماده52 _ تصدي امور مربوط به مالكيت صنعتي و همچنين نمايندگي جمهوري اسلامي ايران در سازمان جهاني مالكيت معنوي و اتحاديه هاي مربوط به كنوانسيونهاي ذي ربط به عهده سازمان ثبت اسناد و املاك كشور است

ثبت كليه موضوعات مالكيت صنعتي اعم از اختراع علامت علامت جمعي طرح صنعتي نيز توسط اداره مالكيت صنعتي سازمان ثبت اسناد و املاك كشور انجام مي شود. در مواردي كه مراجع ديگر به موجب قانون اقدام به بررسي و ثبت مي نمايند درصورتي از حمايتها و امتيازات مذكور در اين قانون بهره مند مي شوند كه حسب مورد مالكيت يا اختراع آنها در اداره مالكيت صنعتي به ثبت رسيده باشد.

ماده53 _ اداره مالكيت صنعتي با استفاده از شيوه هاي نوين دفاتر جداگانه اي براي ثبت اختراعات طرحهاي صنعتي و علائم تجارتي پيش بيني مي كند. علائم جمعي در بخش ويژه اي در دفتر ثبت علائم ثبت مي شود.

ماده54 _ اطلاعات موجود در دفاتر ثبت قابل دسترسي همگان بوده و هر شخص مي توان_د براب_ر مق_ررات من_درج در آئي_ن نامه اجرائي اطلاعات مورد نياز خود را دريافت نمايد.

ماده55 _ اداره مالكيت صنعتي كليه آگهي هاي مذكور در اين قانون را در روزنامه رسمي كشور منتشر خواهد كرد.

ماده56 _ اداره مالكيت صنعتي مجاز است هرگونه اشتباه در ترجمه يا نسخه برداري اشتباه اداري اشتباه در اظهارنامه و يا اشتباه در هر يك از ثبت هاي انجام شده طبق اين قانون يا آئين نامه اجرائي را تصحيح كند.

ماده57 _ اداره مالكيت صنعتي پس از دريافت هرگونه درخواست كتبي مبني بر تمديد مهلت انجام هر اقدامي

كه در اين قانون يا آئين نامه اجرائي آن پيش بيني شده است پس از بررسي شرايط موجود مي تواند آن را تمديد نمايد. اين كار پس از اعلام به اشخاص ذي نفع طبق مقررات مذكور در آئين نامه انجام مي شود.

ماده58 _ اداره مالكيت صنعتي قبل از اعمال اختيارات قانوني به طرفي كه مي خواهد عليه او تصميم بگيرد فرصت كافي مي دهد تا مطالب خود را اعلام نمايد. دراين صورت هرگونه تصميم با لحاظ اعلام مذكور اتخاذ مي شود.

ماده59 _ رسيدگي به اختلافات ناشي از اجراء اين قانون و آئين نامه اجرائي آن در صلاحيت شعبه يا شعب خاصي از دادگاههاي عمومي تهران مي باشد كه حداكثر تا شش ماه بعد از تاريخ تصويب اين قانون توسط رئيس قوه قضائيه تعيين مي گردد.

تصميمات اداره مالكيت صنعتي توسط اشخاص ذي نفع قابل اعتراض است و دادخواست مربوط بايد ظرف دو ماه از تاريخ ابلاغ تصميم به ذي نفع و يا اطلاع او از آن به دادگاه صالح تقديم گردد. تجديدنظرخواهي از آراء و نحوه رسيدگي تابع مقررات آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور مدني است

ماده60 _ نقض حقوق مندرج در اين قانون عبارت است از معناي انجام هرگونه فعاليتي در ايران كه توسط اشخاصي غير از مالك حقوق تحت حمايت اين قانون و بدون موافقت او انجام مي گيرد.

علاوه بر مالك حقوق تحت حمايت اين قانون هرگاه ثابت شود دارنده اجازه استفاده، از مالك درخواست كرده است تا براي خواسته معيني به دادگاه دادخواست بدهد و مالك امتناع كرده يا نتوانسته آن را انجام دهد، دادگاه مي تواند علاوه بر صدور دستور جلوگيري از نقض حقوق يا نقض قريب الوقوع حقوق به جبران خسارت مربوط نيز حكم صادر كند

و يا تصميم ديگري جهت احقاق حق اتخاذ نمايد.

ماده61 _ هر شخصي كه با علم و عمد مرتكب عملي شود كه طبق مواد(15)، (28) و (40) نقض حقوق به شمار آيد يا طبق ماده (47) عمل غيرقانوني تلقي شود، مجرم شناخته شده و علاوه بر جبران خسارت به پرداخت جزاي نقدي از ده ميليون (10.000.000) ريال تا پنجاه ميليون (50.000.000)ريال يا حبس تعزيري از نود و يك روز تا شش ماه يا هر دوي آنها محكوم مي شود.

در دعواي مدني راجع به نقض حقوق مالك اختراع در مواقعي كه اختراع فرآيند دستيابي به يك فرآورده باشد، درصورت وجود شرايط زير، مسؤوليت اثبات اين كه فرآورده ازطريق آن فرآيند ساخته نشده است به عهده خوانده دعوي نقض حق خواهد بود. در اين صورت دادگاه درصورت ارائه اسناد و مدارك منافع مشروع خوانده دعوي نقض حق را از جهت عدم افشاء اسرار توليدي و تجاري وي در نظر خواهد گرفت

1_ فرآورده جديد باشد.

2_ احتمال قوي وجود داشته باشد كه فرآورده با استفاده از فرآيند مزبور ساخته شده و مالك حقوق ثبت شده علي رغم تلاشهاي معقول نتوانسته است فرآيندي را كه واقعاً استفاده شده تعيين نمايد.

ماده62 _ درصورت تعارض مفاد اين قانون با مقررات مندرج در معاهدات بين المللي راجع به مالكيت صنعتي كه دولت جمهوري اسلامي ايران به آنها پيوسته و يا مي پيوندد، مقررات معاهدات مذكور مقدم است

ماده63 _ باپيش بيني درقانون بودجه سالانه تامعادل پنجاه درصد(50%) از درآمد ارزي ناشي از اجراء مفاد كنوانسيونهاي مربوط به ثبت بين المللي مالكيت صنعتي كه از تاريخ تصويب اين قانون عايد مي گردد، براي ارتقاء و تجهيز اداره مالكيت صنعتي و ارتقاء كيفي آن در

قانون بودجه سالانه اختصاص مي يابد.

پس از تأييد اداره مالكيت صنعتي بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران مكلف است ارز مورد نياز صاحبان ايراني حقوق مالكيت صنعتي را جهت ثبت بين المللي اين حقوق برابر تعرفه هاي مذكور در كنوانسيونها و مقررات بين المللي با نرخ رسمي تأمين نمايد.

ماده64 _ آئين نامه اجرائي اين قانون ظرف يك سال از تاريخ تصويب توسط سازمان ثبت اسناد و املاك كشور تهيه و به تصويب رئيس قوه قضائيه مي رسد. در آئين نامه مذكور به ويژه بايد تعرفه هزينه هاي مربوط به اظهارنامه هاي ثبت اختراعات و طرحهاي صنعتي ثبت علائم و علائم جمعي و تمديد ثبت آنها و جرائم تأخير در تمديد با رعايت اين قانون و مفاد كنوانسيونهاي مربوط كه جمهوري اسلامي ايران عضويت در آنها را پذيرفته است تعيين شود و درصورت لزوم هر سه سال يك بار قابل تجديد نظر مي باشد.

ماده65 _ اختراعات و علائم تجارتي كه قبلاً برابر مقررات سابق ثبت شده است، معتبر بوده و مورد حمايت اين قانون قرار مي گيرد. در اين صورت :

الف _ درمورد اختراعات بايد هزينه هاي سالانه مقرر در اين قانون براي مدت باقيمانده پرداخت شود.

ب _ علائم بايد درموعد مقرر در همان قانون تمديد شده و پس از تمديد براساس طبقه بندي بين المللي مجدداً طبقه بندي شود.

ماده 66 _ از تاريخ لازم الاجراء شدن اين قانون، قانون ثبت علائم و اختراعات مصوب 1/4/1310و اصلاحات بعدي آن و آئين نامه هاي مربوط به آن ملغي مي شود.

قانون فوق مشتمل بر شصت و شش ماده در جلسه مورخ هفتم آبان ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش كميسيون قضائي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي طبق اصل هشتاد و پنجم (85) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تصويب گرديد

و پس از موافقت مجل_س با اجراء آزمايشي آن به مدت پنج س_ال در ت_اريخ 23/11/1386 به تأييد شوراي نگهبان رسيد.

40- اعاده اعتبار و حيثيت

اعاده اعتبار و حيثيت - اعاده اعتبار و حيثيت برابر ماده ٥٦١ ق.ت. (هرتاجر ورشكسته كه كليه ديون خود را با متفرعات و مخارجي كه به آن تعلق گرفته است بپردازد حقا اعاده اعتبار مي نمايد) كه اعاده اعتبار حقيقي است.

نوع ديگري از اعاده اعتبار نيز وجود دارد به نام اعاده اعتبار قانوني و آن موقعي است كه تاجر ورشكسته اي كه تحصيل قرارداد ارفاقي نموده تمام وجوهي كه به موجب قرارداد به عهده گرفته است پرداخته باشد. اين ترتيب درمورد شريك شركت ورشكسته كه شخصا تحصيل قرارداد ارفاقي جداگانه نموده است نيز رعايت مي شود و تاجر ورشكسته اي كه كليه بستانكاران ذمه او را بري كرده يا به ادعاده اعتبار وي رضايت بدهند مي تواند اعتبار خود را اعاده نمايد.

41- تصفيه امور ورشكستگي طبق قانون اداره تصفيه

1- خاتمه ورشكستگي

تصفيه امور ورشكستگي طبق قانون اداره تصفيه - خاتمه ورشكستگي در تصفيه عادي پس از تقسيم اموال و خاتمه ورشكستگي كارمند مربوطه گزارشي مبني بر خاتمه ورشكستگي به رئيس اداره تصفيه مي دهد. دراين گزارش خلاصه عمليات تصفيه و علت ورشكستگي و مبلغ دارائي بدهي و ميزان كسري و همچنين سهميه هايي كه برابر ماده ٤٧ قانون اداره تصفيه در صندوق دادگستري به وديعه گذاشته شده قيد مي گردد. متعاقبا ورشكستگي از طرف رئيس اداره تصفيه اعلام و انتشار مي گردد.

2- اداره تصفيه

تصفيه امور ورشكستگي طبق قانون اداره تصفيه - اداره تصفيه به موجب ماده ١ قانون اداره تصفيه امور ورشكستگي سازماني به نام اداره تصفيه امور ورشكستگي كه در حال حاضر زير نظر شوراي عالي قضائي وزارت دادگستري انجام وظيفه مي نمايد در تهران و در بعضي از شهرستانهاي مهم تاسيس گرديده است. اما در تقاطي كه اداره تصفيه تشكيل نشده است. امرتصفيه توسط مدير تصفيه و نظارت عضو ناظر صورت ميگيرد.

برابر ماده ٢ (ق.ا.ت.ا.و) (رئيس و كارمندان اداره تصفيه ممكن است از بين خدمتگزاران قضائي يا اداري يا غير از خدمتگزاران دولت انتخاب شوند...).

كارمندان اداره تصفيه به دو گروه تقسيم مي شوند يكي قضات و ديگري كارمندان اداري.

قضات اداره تصفيه نقش مدير را در رسيدگي به پرونده هاي ورشكستگي و عمليات تصفيه ايفا مي نمايند. قضات مزبور كه از جمله قضات ايستاده مي باشند از ميان دادرسان وزارت دادگستري بنا به پيشنهاد مدير كل اداره تصفيه امور ورشكستگي تحت نظارت شوراي عالي قضائي تعيين مي شوند.

كارمندان اداري به سه دسته تقسيم مي شوند:

كارمندان حسابداري كه امور حسابداري را طبق مقررات خاص حسابداري و دستورات

رئيس حسابداري اداره كل تصفيه يا رئيس اداره تصفيه انجام ميدهند.

كارمندان دبيرخانه كه امور دفتري اداره تصفيه وامور اجرائي و دستورات قضات را انجام مي دهند.

كارمنداني كه معمولا سابقه قضائي دارند و مانند قضات به پرونده هاي ورشكستگي رسيدگي مي نمايند. اول - دفاتر اداره تصفيه و برگهاي نمونه

طبق ماده ١ آئين نامه قانون اداره تصفيه امور ورشكستگي اداره تصفيه ملزم به داشتن دفاتر زير مي باشد:

١- دفتر فهرست ورشكستگان

٢- دفتر فهرست ماموريت ها

٣- دفتر صندوق و دفتر تراز آزمايش.

٥- دفتر نماينده دوم - امور مالي اداره تصفيه - صندوق (الف و ب)

اداره تصفيه كه عمليات مربوط به امور ورشكستگي را انجام مي دهد نياز به هزينه هاي ضروري دارد. به همين جهت قانونگذار صراحتا حق وصول هزينه هاي مزبور را پس از مشخص شدن اموال ورشكسته و قبل از تقسيم آنها بين غرما به اداره مزبور داده است. (صندوق الف) از طرف ديگر براي جلوگيري از محظورات مالي صندوق ديگري نيز پيش بيني گرديده است كه در آمدهايي را طبق قانون وصول نمايد.

اداره تصفيه قبلا استقلال مالي داشت ولي به موجب ماده واحده لايحه قانوني راجع به درآمدهاي اختصاصي چون كليه درآمدهاي اختصاصي وزارتخانه ها و موسسات دولتي بايد به درآمد عمومي منتقل گردد. لذا در آمدهاي اداره تصفيه امور ورشكستگي نيز به درآمد عمومي انتقال يافته و درمقابل اعتبار مورد نياز اداره مزبور ضمن بودجه وزارت دادگستري در رديف خاصي منظور مي گردد. طبق ماده ٥١ (ق.ا.ت.ا.و) اداره تصفيه داراي دو صندوق به نام صندوق الف و ب مي باشد كه ذيلا به شرح آنها مي پردازيم:

صندوق الف

بايد بين درامد و هزينه صندوق

مزبور قائل به تفكيك شد:

درآمد صندوق الف عبارت از وجوهي است كه حاصل ويژه دارائي ورشكسته به عنوان هزينه امور ورشكستگي به شرح زير احتساب وبرداشت مي شود:

تا ٠٠٠/١٠٠ ريال ٨%

نسبت به مازاد ٠٠٠/١٠٠ ريال تا ٠٠٠/٥٠٠ ريال ٧%

نسبت هب مازاد ٠٠٠/٥٠٠ ريال به بالا ٦%

در رابطه با هزنيه صندوق (الف) وجوهي كه به شرح ماده ١ تصويب نامه مذكور وصول مي شود بايد به تجويز ماده واحده راجع به درآمدهاي اختصاصي وزارتخانه ها به درآمد عمومي انتقال گردد و همانطور كه اشاره شد هزينه هاي امور ورشكسته از محل اعتبار مصوبه ساليانه اداره تصفيه تامين مي گردد و اسناد هزينه بايد به امضاي متفق رئيس اداره كل تصفيه ذيحساب وزارت دارائي برسد.

صندوق ب

درامد صندوق (ب) عبارت است از ٢٥% حقوقي كه به موجب قانون ثبت شركتها و ماده ١١ قانون تجارت براي امضا دفاتر تعلق مي گيرد ضمنا ميزان حق الثبت و پلمپ دفاتر تجارتي به استثنا بهاي تقاضانامه و اظهارنامه پلمپ و نيز درآمد صندوق (ب) به ازا هر يكصد صفحه دفتر تجارتي ٢٠٠ ريال كسر صد صفحه اول حداقل حق الثبت يكصد صفحه ٢٠٠ ريال محاسبه مي شود. وجوه صندوق (ب) پس از تامين كسري اعتبارات صندوق (الف) طبق بودجه اي كه هر سال از طرف وزارت دادگستري تنظيم و به تصويب هيئت وزيران مي رسد به تريتب به مصارف زير خواهد رسيد:

پرداخت كسري هزينه هاي بيمارستان وزارت دادگستري

پرداخت حقوق و مزاياي كارمنداني كه حسب ضرورت از طرف اداره كل تصفيه پرداخت شده ودر دادگستري مشغول به كار مي باشند.

پرداخت فوق العاده سختي معيشت قضائي كه در بخش هاي خارج از مركز

و نقاط دوردست و صعب المعيشه انجام وظيفه مي نمايند.

كمك به صندوق تعاوني كارمندان قضائي و اداري دادگستري

تامين هزينه هاي لازم براي اجرا قانون اطفال بزهكار وتاسيس دادگاه بخش در خارج از مقرر دادگاه شهرستان.

تامين هزينه هاي لازم به منظور اجراي قانون اقدامات تاميني.

3- وظايف اداره تصفيه

تصفيه امور ورشكستگي طبق قانون اداره تصفيه - وظايف اداره تصفيه اول - اقدامات تامين و حفظ حقوق اشخاص ثالث

اراه تصفيه ه تجويز ماده ٣ (آ.ق.ا.ت.ا.و) حكم ورشكستگي تاجر يا شركت تجارتي ورشكسته را بر حسب تاريخ در دفتر فهرست ورشكستگان ثبت و شماره گذاري كرده و به نظر رئيس اداره مي رساند. سپس پرونده معمولا به يكي از كارمندان قضائي يا اداري محول مي گردد. متصدي پرونده مكلف است از روز شروع ماموريت خود براي حفظ حقوق تاجر ورشكسته اقدامات تاميني عليه مديوئين او به عمل آورد و براي انجام امور فوق قانونگذار استقراض اداره تصفيه را عنداللزوم به اعتبار دارائي موجود ورشكسته براي اقدامات تاميني بدوي پيش بيني نموده است. ساير اقدامات تاميني عبارت است از:

صورت برداري از اموال ورشكسته و مهر و موم آنها و توقيف ورشكسته. دوم - فروش اموال و تقسيم وجوه حاصله بين بستانكاران

در صورتي كه قرارداد ارفاقي با تاجر ورشكسته منعقد نشده باشد اموال تاجر مزبور اصولا به طريق مزايده به فروش رسيده و حاصل فروش بين بستانكاران ورشكسته تقسيم مي شود.

اگره هيئتي از بستانكاران كه واحد شرايط مذكور در ماده ٤٨٠ ق.ت. مي باشند رضايت بدهند و وقتي كه مال در بازار بورس يا در بازار ارزش معيني دارد(مانند سهام شركتها) به استثناي اشيا مورد وثيقه كه آنها را نمي توان بدون

جلب رضايت صاحبان حق وثيقه به طريق غير مزايده فروخت و نيز اموال فاسد شدني و اشيايي كه در معرض تنزل قيمت هستند و نگهداري آنها مستلزم هزينه غير منتاسبي باشد استثنائا بدون مزايده و به طريق عادي به فروش ميرسد.

گاهي به علت طول عمليات تصفيه امور ورشكستگي اداره تصفيه به تقسيم موقت سهام مبادرت مي كند. اين تقسيم موقت بايد پس از انقضا مهلت ٢٠ روز از تاريخ انتشار آگهي مربوط به صورت طبكاران انجام پذيرد. ضمنا اداره تصفيه صورت موقت تقسيم سهام را تهيه نموده و با اعلام قبلي آن را به مدت ١٠ روز دردسترس بستانكاران قرار مي دهد.

درمورد بستانكاراني كه طلب آنها موجل است قبل از رسيدن سررسيد طلب پرداختي به آنان صورت نمي گيرد مگر آنكه نسبت به كسر فرع قانوني از طلب خود رضايت دهند. (مواد ٤٨ و ٣٦ ق.ا.ت. ا.و. و ٥٤ آ.ق.ا.ت.ا.و). صورت تقسيم و حساب نهائي كه پس از قطعيت كليه دعاوي مربوط به اموال ديون ورشكسته تنظيم مي گردد. درمدت ١٠ روز در دسترس بستانكاران قرار گرفته و مراتب به اطلاع آنان خواهد رسيد. ضمنا خلاصه اي از صورت مربوط به سهم هر يك از بستانكاران به انان فرستاده مي شود. پس از انقضا مدت نامبرده اداره تصفيه بدوا هزينه توقف و هزينه تصفيه را احتساب و برداشت نموده و سپس اقدام به پرداخت سهم هر يك از سهام مي نمايد. اگر بستانكاري كاملا به حق خودرسيد بايد سند مربوط را به اداره تصفيه تسليم نمايد. اما اگر قسمتي از طلب خود را دريافت كرد مراتب در سند قيد شده و به بستانكار مزبور سند

عدم كفايت دارايي داده خواهد شد تا به هنگام ملائت ورشكسته بتواند با ارائه سند مزبور بقيه طلب خودرا ادعا و وصول نمايد.

42- ورشكستگي و تصفيه اموال

1- تصفيه امور ورشكستگي مطابق قانون تجارت

ورشكستگي و تصفيه اموال - تصفيه امور ورشكستگي مطابق قانون تجارت برابر ماده ٤٠٤ قانون تجارت دادگاه درضمن صدور حكم ورشكستگي و يا حداكثر ظرف ٥ روز از صدور حكم يك نفر را به عنوان مدير تصفيه و مطابق با ماده ٤٢٧ ق.ت. يك نفر را به سمت عضو ناظر تعيين مي نمايد. الف - وظايف عضو ناظر و مدير تصفيه

عضو ناظر و مدير تصفيه به منظور اقدامات تاميني به دعوت بستانكاران و بدهكاران ورشكسته اداره اموال و وصول مطالبات ورشكسته فروش اموال ورشكسته تقسيم دارائي ورشكسته بين بستانكاران و بالاخره اعلام خاتمه ورشكستگي اقدام مي نمايند.

برابر ماده ٤٣٤ ق.ت. دادگاه به عضو ناظر ماموريت مي دهد كه از كليه اموال تاجر ورشكسته فورا صورت برداري نمايد و اين صورت برداري علي اقاعده بايد در يك روز انجام شود چنانچه به نظر عضو ناظر مدت صورت برداري از دارائي تاجر متجاوز از يك روز باشد عضو ناظر اقدام به مهر وموم اموال تاجر مي نمايد.

درمهر و موم اموال تاجر ورشكسته عضو ناظر به ترتيب انبارها حجره ها صندوق اسناد دفاتر نوشته ها اسباب و اثاثيه تجارتخانه و منزل تاجر را مهر و موم خواهد نمود(ماده ٤٣٨ ق.ت.) اگر شركت ورشكسته تضامني نسبي يا مختلط باشد اموال شخصي شركا ضامن مهر وموم نخواهد شد مگر اينكه حكم ورشكستگي شركا نيز به موجب حكم جداگانه يا ضمن حكم ورشكستگي شركا نيز به موجب حكم جداگانه يا ضمن حكم ورشكستگي شركت صادر شده باشد.

البسه

و اثاثيه و اسبابي كه براي حوائج ضروري تاجر ورشكسته و خانواده او لازم هستند اشيائي كه ممكن از قريبا ضايع شود و يا كسر قيمت حاصل نمايند واشيائي كه براي به كارانداختن سرمايه تاجر ورشكسته واستفاده از آن لازم است در صورتي كه توقيف آنها موجب خسارت طلبكاران باشد از مهر و موم مستثني هستند.

مدير تصفيه همچنين مكلف است صورت طلبكاران احتمالي ورشكسته را تهيه نمايد و براي اين منظور بايد به صورت قروضي كه تاجر متوقف داده است مراجعه نمايد و در صورتي كه تاجر ورشكسته صورت دارائي خود را تسليم ننموده باشد بر طبق ماده ٤٤٩ ق.ت. عمل نمايد.

وقتي كه حكم ورشكستگي صادر گرديد بستانكاران تاجر ورشكسته مكلفند پس از آگهي دعوت مدير تصفيه اسناد طلب خود يا رونوشت مصدق آن را به عنوان انضمام فهرستي كه كليه مطالبات بستانكاران را معين نمايد به مدير دفتر دادگاه صادر كننده حكم تسليم نموده و رسيد آن را دريافت دارند. تشخيص مطالبات بستانكاران مزبور بايد ظرف ٣ روز از تاريخ پايان مهلت هاي نشر آخرين آگهي در روزنامه شروع شده و بدون وقفه در محل و روز و ساعاتي كه از طرف عضو ناظر تعيين گرديده است ادامه يابد در صورتي كه طلب مسلم و قبول شده مدير تصفيه بر روي سند اين عبارت را مي نويسد:

جزو قروض ... مبلغ... قبول شد به تاريخ... و عضو ناظر نيز آنرا گواهي مي كند. اول - طبقه بندي بستانكاران

بستانكاران را مي توا به چهار طبقه زير تقسيم نمود:

١- بستانكاران با حق وثيقه منقول

٢- بستانكاران با حق وثيقه غير منقول

٣- بستانكاران با حق رجحان

٤- بستانكارن عادي كه

به غرما مشهور شده اند و به نسبت طلب خود حصه مي برند. ١- بستانكاران با حق وثيقه منقول

طلبكاراني كه رهينه منقول در دست دارند به عبارت ديگر درقبال طلب خود مال منقولي از تاجر اخذ نموده اند نام آنان فقط در صورت غرما براي يادداشت قيد مي شود به اين معنا كه آنها مي توانند تمام طلب خود را كه صحت آنها تصديق شده از دارائي تاجر ورشكسته بگيرند و نيازي نيست كه داخل در غرما شوند. مدير تصفيه مي تواند هر موقع كه بخوهد با اجازه عضو ناظر طلب بستانكاران مزبور را داده و مال الرهانه را از رهن خارج ساخته و جز دارائي تاجر ورشكسته منظور دارد.در صورتي كه مورد وثيقه فك نشود مدير تصفيه بايد با نظارت دادستان و با حضور مرتهن آنان را به فروش برساند. ٢- بستانكاران با حق وثيقه غير منقول

طلبكاراني كه رهينه غير منقول دارند نسبت به مال مزبور تقدم دارند وشكي نيست كه قبل از پرداخت طلب اين قبيل اشخاص كه در مقابل طلب خود مال غير منقول تاجر ورشكسته را در تصرف دارند نمي توان از آنان خلع يد نمود. به اين ترتيب از وجوه حاصل از فروش مال غير منقول بدوا بايد طلب طلبكاري كه رهينه غير منقول دارد پرداخت گردد حال اگر حاصل فروش مزبور كفايت طلب مرتهن را ننمايد نسبت به بقيه طلب جز غرما معمولي منظور شده واز وجوهي كه براي غرما مقرر شده است حصه مي برد به شرط آنكه طلب وي تصديق شده باشد. (ماده ٥١٨ ق.ت). ٣- بستانكاران با حق رجحان

ماده ٥٨ قانون اداره تصفيه امور ورشكستگي بستانكاران

با حق رجحان را به شرح زير احصا نموده است:

طبقه اول:

حقوق خدمه خانه براي مدت سال آخر قبل از توقف

حقوق خدمتگزار بنگاه ورشكسته براي مدت ٦ ماه آخر قبل از توقف

دستمزد كارگراني كه روزانه يا هفتگي مزد مي گيرند براي مدت سه ماه قبل از توقف .

طبقه دوم:

طلب اشخاصي كه مال آنها به عنوان ولايت يا قيومت تحت اداره ورشكسته بوده نسبت به ميزاني كه ورشكسته از جهت ولايت و يا قيومت مديون شده است.

طبقه سوم:

طلب پزشك و دارو فروش ومطالباتي كه به مصرف مداواي مديون وخانواده اش در ظرف سال قبل از توقف رسيده باشد.

طبقه چهارم:

نفقه زن مطابق ماد ١٢٠٦ قانوني مدني

مهريه زن تا ميزان ٠٠٠/١٠ ريا لبه شرط آنكه ازدواج اقلاه ٥ سال قبل از توقف واقع شده باشد و نسبت به مازاد جز ساير ديون محسوب مي شود. ٤- بستانكاران عادي

بستانكاران عادي كساني هستند كه حق وثيقه يا حق رجحان نسبت به اموال و دارايي ورشكسته ندارند. بديهي طلب بستانكاران مزبور پس از ادعاي مطالبات با حق وثيقه يا حق رجحان از باقيمانده دارايي ورشكسته به نسبت طلب آنان پرداخت مي شود. دوم - قرارداد ارفاقي

پس از صدور حكم ورشكستگي تاجر و تشخيص طلبكاران حقيقي او به منظور ارفاق و مدارا و كمك و همراهي بين تاجر و طلبكاران مزبور تحت شرايط قانوني قرارداد ارفاقي تنظيم مي گردد كه به موجب آن طلبكاران از دريافت قسمتي از طلب خود از تاجر ورشكسته صرف نظر كرده و بقيه را با ترتيب معيني و صول مي نمايند. ضمنا به تاجر موصوف مهلت مي دهند كه بنگاه تجارتي خود را بازسازي نموده و در صورت

سوددهي مابقي بدهي خود را پرداخت نمايد تاجر ورشكسته نيز به نوبه خود مراتب فوق را متعهد مي گردد.

اما اين امر كه انعقاد قرارداد ارفاقي بعد از صدور حكم ورشكستگي تاجر يا شركت تجارتي باشد قابل انتقاد به نظر مي رسد زيرا اگر تاجري به جهت مشكلات اقتصادي و حوادث غير مترقبه از پرداخت ديون خود متوقف گرديده است عدالت ونصفت حكم مي كند كه قبل از اينكه حكم ورشكستگي چنين شخصي صادرشده و موجبات تزلزل اعتبار تجارتي او فراهم گردد قاضي دادگاه قادر باشد كه با دعوت طلبكاران تاجر متوقف و با جلب رضايت آنان يا حتي راسا با توجه به اهميت واحد توليدي و صنعتي و يا تجارتي به تاجر يا شركت متوقف مهلت بازسازي و اداي ديون را بدهد. ١- دعوت بستانكاران حد نصاب رسميت جلسه وانعقاد قرارداد ارفاقي

پس از رسيدگي به مطالبات عضو ناظر به موجب ماده ٤٧٦ ق.ت. بايد از كليه بستانكاراني كه طلب آنان تشخيص و تصديق يا موقتا قبول شده است در ظرف ٨ روز از تاريخ موعدي كه تعيين گرديده توسط مدير دفتر دادگاه صادركننده حكم دعوت به عمل آورد و در مجمع مزبور كه تحت رياست عضو ناظر تشكيل مي گردد علاوه بر طلبكاران يا وكيل ثابت الوكاله آنان تاجر ورشكسته هم بايد شخصا حضور به رسانده ودر مذاكرات شركت نمايد.

براي رسميت مجمع مزبور و اتخاذ تصميم دو نوع اكثريت پيش بيني گرديده كه يكي اكثريت عددي وديگري اكثريت مبلغي مي باشد. درمورد اكثريت عددي حضور لااقل نصف به علاوه يك طلبكاراني كه مطالبات آنان تشخيص و تصديق شده يا موقتا مورد قبول قرار گرفته است

براي اتخاذ تصميم ضروري است ولي براي اينكه تصميم مزبور به مورد اجرا در آيد اكثريت مبلغي نيز الزامي مي باشد. به عبارت ديگر طلبكاران مزبور بايد سه چهارم از كليه مطالبات را هم دارا باشند.

وقتي مجمع طلبكاران با توجه به اكثريت عددي (نصف به علاوه يك طلبكاران) و اكثريت مبلغي (دارندگان سه چهارم از مطالبات) تشكيل گرديد. موضوع قراردد ارفاقي كه هدف آن كمك و همراهيو ارفاق به ورشكسته مي باشد بين تاجر ورشكسته و طلبكاران وي با شرايط پيش بيني شده در قانون منعقد مي گردد. در جلسه مزبور مدير تصفيه گزارش خود را ارائه مي دهد و سپس تاجر ورشكسته نظرياتي در مورد ديون و ادامه كار تجارتي خود و امكانات پرداخت قروض خود به اطلاع حضار مي رساند. در صورتي كه اكثريت لازم در خصوص انعقاد قرارداد ارفاقي حاصل شد عمل ورشكستگي درهمين جا خاتمه پيدا نموده و تاجر به كار تجارتي خود ادامه مي دهد.

درمورد تاجر ورشكسته به تقلب قرارداد ارفاقي منعقد نمي شود زيرا شكي نيست كه ورشكسته به تقلب با توسل به وسايل متقلبانه به اضرار طلبكاران اهتمام ورزيده است ولي درمورد تاجر ورشكسته به تقصير انعقاد قرارداد ارفاقي ممكن است. ٢- موارد بطلان يا فسخ قرارداد ارفاقي

به موجب ماده ٤٩٢ قانون تجارت قرارداد ارفاقي در موارد زير باطل مي شود:

١- در صروتي كه تاجر به عنوان ورشكسته به تقلب محكوم شود.

٢- چنانچه كشف شود كه قبل ا زانعقاد قرارداد ارفاقي درميزان دارائي يامقدارقروض تاجر ورشكسته حيله وتزويري به كار رفته و مقدار واقعي آنها د رصورت حسابها قيد نشده است. مواردي كه مي توان قرارداد ارفاقي را

فسخ نمود دو مورد مي باشد: اول انكه اگر تاجر ورشكسته از شرايط قرارداد ارفاقي سرپيچي كرده يا آن را اجرا ننمايد و دوم در صورتي كه اجراي تمام يا قسمتي از قرارداد را كسي ضمانت كرده باشد طلبكار مي تواند اجزاي كلي يا جزئي قرارداد را از ضامن بخواهد و در صورت تعدد ضامن مسئوليت آنها تضامني است.در مورد اخير اگر قسمتي از قرارداد ضامن نداشته باشد قرارداد نسبت به آن فسخ مي شود(مواد ٤٩٤ و ٤٩٥ ق.ت.). سوم - فروش اموال ورشكسته

مدير تصفيه پس ا زانجام تشريفات راجع به جمع آوري اموال ورشكسته و حفاظت آنها و همچنين تشخيص ديون و مطالبات ورشكسته و تهيه صورت طبقه بندي بستانكاران او در صورتي كه بين تاجر ورشكسته و بستانكاران وي قرارداد ارفاقي منعقد نشده ويا به دلايلي ابطال و يا فسخ شده باشد. اقدام به فروش اموال ورشكسته و تبديل آنها به پول نقد مي نمايد تا حاصل فروش را بتواند آنها به پول نقد مي نمايد تا حاصل فروش را بتواند بين غرما تقسيم كند. را معين كرده است امكان پذير مي باشد و مرجع صلاحيتدار براي رسيدگي به شكايت مزبور دادگاهي كه عضو ناظر و مدير تصفيه را معين كرده است مي باشد. چنانكه تصميمات مدير تصفيه در خصوص تشخيص مطالبات طلبكاران پس از انجام تشريفات قانوني از طرف هر طلبكار و تاجر ورشكسته قابل اعتراض است (مستفاد از مواد ٤٣٠ و ٤٣١ و ٤٦٤ ق.ت.).

از طرف ديگر برابر ماده ٤٧٣ ق.ت. طلبكاراني كه در مواعد تصفيه حاضر نشده و مطابق ماده ٤٦٢ ق.ت. عمل ننمايند. نسبت به عمليات و تشخيصات و

تصميماتي كه در مورد تقسيم وجوه قبل از حضور آنان به عمل آمده حق هيچگونه اعتراضي ندارند. اما در تقسيم وجوهي كه ممكن است بعدا به عمل آيد جز غرما محسوب مي شوند بدون اينكه حق داشته باشند حصه اي را كه درتقسيمات سابق به انان تعلق مي گرفت از اموالي كه هنوز تقسيم نشده مطالبه كنند. ب- مسئوليت مدني و جزائي مدير تصفيه وعضو ناظر

مدير تصفيه يا عضو ناظر ممكن است تصميمات خود را بر خلاف قانون اتخاذ نموده و به منابع خصوصي طلبكاران و يا ورشكسته لطمه وارد سازند. در چنين مواردي اشخاص متضرر مي توانند بطلان و تصميمات مورد بحث را از دادگاه صلاحيتدار تقاضا نمايند. گاهي اتفاق مي افتد كه مدير تصفيه يا عضو ناظر در اثر ارتكاب تقصير درامور تصفيه به طلبكاران و شخص ورشكسته و يا ساير اشخاص ذينفع خسارت وارد نمايند. بديهي است اشخاص متضرر به منظور اخذ خسارت وارده بايد با توجه به مواد ٣٢٨ و ٩٥١ و ٩٥٢ و ٩٥٣ قانون مدني قانون مسئوليت مدني تقصير فاعل زيان و رابطه سببيت بين فعل زيان آور و ضرر وارده را در دادگاه ثابت نمايند.

اگرمدير تصفيه در حين تصدي به امور تصفيه ورشكستگي تاجر ورشكسته وجهي را حيف و ميل نمايد به اشد مجازات خيانت درامانت محكوم خواهد شد. مجازات خيانت در امانت برابر مواد ٧٧٣ و ٦٧٤ قانون مجازات اسلامي (تعزيرات) بر حسب نحوه بزه ارتكابي تعيين گرديده است.

2- انواع ورشكستگي

ورشكستگي و تصفيه اموال - انواع ورشكستگي ورشكستگي را مي توان به عادي به تقصير و به تقلب تقسيم نمود. الف - ورشكستگي عادي

برابر مواد ٤١٢ و

٤١٣ ق.ت. كسي ورشكسته عادي محسوب مي شود كه تاجر يا شركت تجارتي بوده و از پرداخت وجوهي كه برعهده دارد متوقف گردد و ظرف ٣ روز از تاريخ وقفه كه در اداي قروض ياساير تعهدات نقدي او حاصل شده باشد توقف خود را به دفتر دادگاه عمومي محل اقامت خوداظهار خود اظهار نموده و صورت حساب دارائي و كليه دفاتر تجارتي خود را به دفتر دادگاه مزبور تسليم نمايد. صورت حساب دارائي و كليه دفاتر تجارتي خود را به دفتر دادگاه مزبور تسليم نمايد . صورت حساب موصوف بايد مورخ بوده و به امضا تاجر رسيده و تعداد و تقويم كليه اموال منقول و غير منقول تاجر متوقف بطور مشروح صورت كليه قروض و مطالبات و نيز صورت نفع و ضرر و صورت مخارج شخصي در آن مندرج گردد.

بنابراين اگر تاجر يا شركت تجارتي بدهكار ظرف مهلت مقرر توقف از تاديه ديون خود را به دادگاه صلاحيتدار به انضمام مدارك موردنظر اعلام كرد ورشكستگي عادي محسوب مي شود. ب - ورشكستگي به تقصير اول- موارد چهارگانه الزامي صدور حكم ورشستگي به تقصير (ماده ٥٤١ ق.ت).

١- مخارج شخصي يامخارج افراد تحت تكفل تاجر در ايام عادي به نسبت عايدي او فوق العاده شود.

٢- تاجر مبالغ زيادي از سرمايه خود را صرف معاملاتي كند كه در عرف تجارتي موهوم بوده و يا سودآوري معاملات مذكور منوط به اتفاق محض باشد.

٣- تاجر به منظور به تاخير انداختن ورشكستگي خود خريدي گرانتر يا فروشي ارازانتر از قيمت روز كند و براي بدست آوردن وجه نقد به روش دور از صرفه متوسل شود مثل استقراض يا صدور برات سازشي

وغيره.

٤- تاجر پس از تاريخ توقف از اداي ديون و قروضي كه بر عهده دارد يكي از طلبكاران خود را بر سايرين ترجيح داده و طلب او را بپردازد. دوم - موارد سه گانه اختياري صدور حكم ورشستگي به تقصير (ماده ٥٤٢ ق.ت.)

١- تاجر به حساب ديگري و بدون آنكه عوضي دريافت نمايد تعهداتي كرده باشد كه نظر به وضعيت مالي او انجام تعهدات مزبور فوق العاده باشد.

٢- عمليات تجارتي او متوقف شده و مطابق ماده ٤١٣ قانون تجارت رفتار نكرده باشد.

٣- تاجر دفاتر نداشته يا دفاتر او ناقص يا بي ترتيب بوده يا در صورت دارائي وضعيت واقعي خود را اعم از قروض و مطالبات بطور صريح معين نكند مشروط بر آنكه مورد اخير الذكر تقلبي نكرده باشد. سوم - تعقيب جزائي و مجازات تاجر ورشكسته به تقصير

تعقيب تاجر ورشكسته به تقصير بنا به تقاضاي هر يك از طلبكاران يا دادستان و يا مدير تصفيه پس از تصويب اكثريت بستانكاران به عمل مي آيد (مواد ٥٤٤ و ٥٤٧ ق.ت.) اگر تعقيب تاجر ورشكسته به تقصير از طرف دادستان به عمل آمده باشد هزينه دادرسي آن به هيچ وجه به عهده هيئت طلبكاران نمي باشد. اگر مدير تصفيه ورشكسته به تقصير را به نام بستانكاران تعقيب نمايد در صورت برائت ورشكسته موصوف هزينه تعقيب به عهده بستانكاران مي باشد و چنانچه تعقيب از طرف يكي از طلبكاران به عمل آمده باشد و ورشكسته برائت حاصل نمايد هزينه دادرسي به عهده طلبكار است اما د رصورت محكوميت ورشكسته مزبور هزينه دادرسي به عهده دولت خواهد بود.

مجازات تاجر ورشكسته به تقصير از ٦ ماه تا ٢ سال

حبس مي باشد (ماده ٦٧١ قانون مجازات اسلامي (تعزيرات)). ج - ورشكستگي به تقلب

مطابق ماده ٥٤٩ ق.ت. اگر تاجر دفاتر تجارتي خود را از روي عمد و سونيت مفقود نمايد يا قسمتي از دارائي خود را مخفي كند و يا به طريق مواضعه و معاملات صوري آن را از بين ببرد و بالاخره اگر به وسيله اسنادن يا به وسيله صورت دارائي و قروض به طور تقلب به ميزاني كه در واقع مديون نمي باشد خود را مديون قلمداد نمايد ورشكسته به تقلب محسوب مي شود. تعقيب جزائي و مجازات تاجر ورشكسته به تقلب

تعقيب جزائي تاجر ورشكسته به تقلب همانند تعقب جزائي ورشكسته به تقصير مي باشد و مجازات كساني كه به عنوان ورشكسته به تقلب محكوم مي شوند از ١ تا ٥ سال حبس مي باشد (ماده ٦٧٠ قانون مجازات اسلامي (تعزيرات)).

3- اعلام ورشكستگي

ورشكستگي و تصفيه اموال - اعلام ورشكستگي برابر ماده ٤١٥ ق.ت. ورشكستگي تاجر به حكم محكمه بدايت بر حسب اظهار خود تاجر به موجب تقاضاي يك يا چند نفر از طلبكاران و برحسب تقاضاي مدعي العموم اعلام مي شود. الف - بر حسب اظهار خود تاجر

هر تاجر بدهكار مكلف است دادخواست توقف خود را ظرف سه روز از تايخ وقفه در پرداخت ديون به انضمام صورت حساب دارائي و كليه دفاتر تجارتي مربوط به دفتر دادگاه حقوقي يك محل اقامت خود تسليم نمايد.

صورتحساب مذكور بايد مورخ باشد و به امضا تاجر نيز رسيده و تعداد و تقويم كليه اموال منقول و غير منقول تاجر متوقف به طور مشروح صورت قروض و مطالبات صورت نفع و ضر و صورت مخارج شخصي هم

ذكر شده باشد.

تاجري كه به محض حصول توقف از پرداخت ديون نقدي خود در ظرف مدت ٣ روز با در نظر گرفتن ماده ٤١٣ ق.ت. اعلام توقف ننمايد دادگاه مي تواند برابر بند ٢ از ماده ٥٤٢ و ٥٤٣ ق.ت. چنين تاجري را ورشكسته به تقصير اعلام نمايد. ب - به موجب تقاضاي يك يا چند نفر از طلبكاران

مطابق بند ب از ماده ٤١٥ ق.ت هر كسي كه از تاجر مطالباتي دارد مي تواند در صورت وقفه در تاديه مطالبات مزبور از طرف تاجر يا شركت تجارتي دادخواست ورشكستگي عليه هر يك از آنها تهيه و به دادگاه تقديم نمايد. چنين حقي فقط براي حفظ حقوق او بوده است. زيرا بعضي از تجار بر اثر سهل انگاري و يا تعمدا حاضر نمي شوند بطور آشكار وضع اسف بار مالي خود را به دادگاه اعلام نمايند و چه بسا باقيمانده اموال را نيز به طرق مختلف به ديگران منتقل مي سازند لذا اقدام قانوني طلبكار براي رفع چنين مشكلاتي و جلوگيري از سو استفاده و حيف و ميل شدن مابقي اموال تاجر متوقف ضروري مي باشد. ج - به موجب تقاضاي دادستان

دادستان به نمايندگي از طرف جامعه حق دارد صدرو حكم ورشكستگي تاجر يا شركت تجارتي متوقف را از دادگاه مربوطه تقاضا نمايد. زيرا ورشكستگي با اقتصاد كشور ارتباط مستقيم دارد اشخاص ثالث مي توانند در مواردي كه تاجر يا شركت تجارتي مرتكب جرائمي راجع به ورشكستگي به تقصير يا تقلب شده باشد مراتب را به دادستاني محل وقوع جرم اطلاع دهند. زيرا ورشكستگي ممكن است موجبات تزلزل اعتبار مالي ديگران را نيز فراهم سازد.

4- شرايط آغاز رسيدگي

ورشكستگي و تصفيه اموال - شرايط آغاز رسيدگي بدهكار بايد تاجر يا شركت تجارتي بوده و از تاديه ديون خود متوقف باشد. الف - خصوصيات بدهكار اول - تاجر يا شركت تجارتي

ماده ٤١٢ ق.ت. مقرر مي دارد: ورشكستگي تاجر يا شركت تجارتي در نتيجه توقف از تاديه وجوهي كه برعهده اوست حاصل مي شود.

برابر ماده مذكور در صورتي كه هر تاجر يا شركت تجارتي نتواند ديون خود را درموعد مقرر پرداخت نمايد ورشكسته محسوب مي شود و قانونگذار ورشكستگي را به غير تاجر و حتي شركت غير تجارتي توسعه نداده است.

در پاسخ به اين پرسش كه آيا مي توان عليه كسبه جز يا پيشه وراني كه از اداي ديون خود متوقف شده اند دادخواست توقف داد بايد گفت قانون كسبه جز را از شمول ورشكستگي معاف نموده و درباره آنان اعمال مقررات راجع به اعسار و تجويز نموده است ولي به نظر مي رسد اگر شخص حقيقي غير تاجر اعم از كسبه جز يا پيشه ور بطور معمولي عمل تجارتي انجام و فقط زندگي خود و خانواده اش را به وسيله آن تامين كند در اين صورت تاجر محسوب نمي شود. اما در صورتي كه از حاصل كار ديگران يا انجام معامله سود ببرند عليه چنين اشخاص تحت شرايطي كه د رمورد اصلاح ماده ٤١٢ ق.ت. پيشنهاد گرديده مي توان دادخواست ورشكستگي تسليم نمود. هر چند كه نام آنان در دفتر تجارتي ثبت نشده باشد. در مورد شركتهاي تجارتي قانونگذار كليه معاملات شركتهاي تجارتي را به تبع شركت تجارتي مي داند ولي شركا و مديران شركتهاي مزبور را اصولا تاجر محسوب نمي كند (بند ٤

ماده ٣ ق.ت) اصل توسعه دادن ورشكستگي به اموال شخصي بعضي از مديران در قانون تجارت ايران پيش بيني نشده است. بنابراين لازم است گفته شود كه اگر شركت ورشكسته شود يا پس از انحلال معلوم شود كه دارائي شركت براي تاديه ديون آن كافي نيست دادگاه صلاحيتدار مي تواند به تقاضاي هر ذينفع هر يك از مديران يا مدير عامل را منفردا يا متضامنا به تاديه آن قسمت از ديوني كه پرداخت آن از دارائي شركت ممكن نيست محكوم نمايد. دوم - تاجر متوفي

قسمت دوم ماده ٤١٢ ق.ت. مي گويد(حكم ورشكستگي تاجري را كه حين الفوت در حال توقف بوده تا يك سال بعد ازمرگ او نيز مي توان صادر نمود همين حكم را ميتوان درمورد تاجر متواري نيز جاري ساخت). ب - توقف از اداي ديون

قانون تجارت ايران توقف از اداي ديون را تعريف ننموده و ظاهرا عدم توانائي پرداخت غير اداري دين است. زيرا عدم توانائي پرداخت هنگامي تحقق پيدا مي كند كه دارائي منفي بدهكار از دارائي مثبت او بيشتر باشد وعدم تعادل دو دارائي دقيقا پس از تصفيه اموال مشخص مي گردد.

از طرف ديگر توقف از اداي ديون نيز داراي مفهومي بسيار خشن مي باشد زيرا ظاهرا با ملاحظه كلمات مذكور در بدو امر چنين تصور مي شود كه بدهكار با اينكه توانائي پرداخت ديون خود را در انقضا مهلت داشته ولي از پرداخت آنها خوداري نموده است.

با اين تعبير علي الاوصول بايد عدم پرداخت دين واحد براي تحقق تقف كافي باشد.اگر بازههم توقف از اداي ديون را نشانگر ضعف بنيه مالي تاجر بدانيم ممكن است تاجري كه مشكل مالي

دارد سعي كند براي مدت كوتاهي به ظاهر خود را داراي اعتبار جلوه بدهد . به عبارت ديگر تاجر مزبور با اخذ ام موقتا ديون تجاري خود را پرداخت كند تولي از اداي ماليات و حقوق تامين اجتماعي خودداري نمايد.

بدين ترتيب توقف از پرداخت شرط رضايت بخش و كافي براي ورشكستگي تاجر نخواهد بود. دادگاههاي ايران از تفسير مضيق و محدود ماده ٤١٢ ق.ت. خودداري نموده اند و پيشنهاد مي شود كه قسمت اول ماده ٤١٢ ق.ت. به شرح زير اصلاح گردد: ورشكستگي تاجر يا شركت تجارتي ه رخص حقوقي حقوق خصوصي حتي غير تاجر يا هر شخص حقيقي غير تاجر كه موضوع فعاليت آنان اقتصادي و يا سودآور باشد در نتيچه عدم توانائي از تاديه ديوني كه بر عهده دارد حاصل مي گردد.

5- رسيدگي به دعوي و صدور حكم

ورشكستگي و تصفيه اموال - رسيدگي به دعوي و صدور حكم در حكومت قانون سابق دادگاههاي حقوقي يك صلاحيت رسيدگي به دادخواست ورشكستگي را بطور اختصاصي طبق قانون آئين دادرسي مدني داشتند.

طبق ماده ٦٤ قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب ٢١/١/٧٩ همين كه خواهان دادخواست خود را با ضمائم مربوط به دفتر دادگاه تقديم نمود مدير دفتر مكلف است در صورتي كه دادخواست كامل باشد بلافاصله و الا پس رفع نقص يك نسخه از دادخواست و پيوستها را با تعيين روز و ساعت جلسه دادرسي براي خوانده ارسال نمايدو روز جلسه دادگاه بايد به نحوي تعيين شود كه فاصله بين ابلاغ دادخواست و روز جلسه كمتر از ٥ روز نباشد . ضمنا در مواردي كه نشاني طرفين دعوا يا يكي از آنها در خارج

از كشور باشد فاصله بين ابلاغ و قت و روز جلسه كمتر از دو ماه نخواهد بود.

آنچه مسلم است ادعاي خواهان بايد مستند به دليل باشد. در غير اين صورت ولو اينكه خوانده هم سكوت كرده باشد خواهان محكوم به بي حقي خواهد بود زيرا برابر ماده ١٩٤ قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب ٧٩/١/٢١ دليل عبارت از امري است كه اصحاب دعوي براي اثبات يا دفاع از دعوي به آن استناد مي نمايند.

قانون تجارت ايران دادگاه رسيدگي كنند به دعواي ورشكستگي را مكلف كرده كه پس از احراز تاجر بودن فرد و علم به توقف از اداي وجوهي كه بر عهده اوست حكم ورشكستگي تاجر را صادر نمايد بديهي است در اين مورد بايد به دلائل اقامه شده توجه نمايد.

قبل از صدور حكم ورشكستگي دادگاه بايد راسا يا توسط قاضي ديگر و يا مدير تصفيه و بالاخره توسط مدير دفتر اطلاعات كافي از وضع تاجر (اعم از حقيقي يا حقوقي) كسب نمايد تا معلوم شود كه آيا شخص مزبور قادر به ادامه فعاليت تجارتي مي باشد يا خير؟ چون هدف حقوق تجارت كمك به بازسازي واحدهاي توليد صنعتي تجارتي يا خدماتي است لذا بايد تحقيقات لازم در اين مورد به عمل آيد.

مسئله ديگري ك قبل از صدور حكم ورشكستگي بايد در نظر گرفته شود اين است كه قاضي رسيدگي كنند به دعوي ورشكستگي مخير است قبل از صدور حكم توقف در صورتي كه اميدي به ادامه كار تاجر داشته باشد هيئت بستانكاران را براي مشاوره در انعقاد قرارداد ارفاقي دعوت نمايد حال اگر تاجر بدهكار در مهلتهاي تعيين

شده نتوانست ديون خود را پرداخت كند دراين صورت دادگاه مي تواند حكم ورشكستگي و تصفيه اموال تاجر مزبور را صادر نمايد.

دادگاه رسيدگي كننده به دعواي ورشكستگي مي تواند به وسيله مدير تصفيه و با نظارت خود و طلبكاران بدون اينكه حكم توقف صادر كند قسمتي از اموال تاجر متوقف را فروخته بين طلبكاران تقسيم نمايد و چنين اقدامي در صورت رضايت طلبكاران امكانپذير خواهد بود.

قاضي پرونده ورشكستگي بايد مجاز باشد تاجر بدهكار را كه پس از دعوي حاضر نشده است جلب و حتي زنداني نموده و نيز اقدامات تاميني لازم نسبت به اموال نامبرده از قبيل منع انتقال اموال و پرداخت ديون به عمل آورد. بديهي است پس از رد تقاضاي ورشكستگي كليه ممنوعيت هاي مورد بحث ملغي الاثر خواهد بود.

6- محتوي حكم به موجب قانون تجارت

ورشكستگي و تصفيه اموال - محتوي حكم به موجب قانون تجارت حكم ورشكستگي حكم اعلامي است يعني آثار حكم محدود به طرفين دعوي نبوده بلكه نسبت به كليه افراد داراي اعتبار مي باشد . ضمنا حكم ورشكستگي بطور موقت اجر مي شود و چون حكم به قطعيت نرسيده عمليات اجرائي معمولا محدود به اقدامات تاميني مي باشد.

اگر در هر حوزه دادگاه عمومي اداره تصفيه براي رسيدگي به امور ورشكستگي تاسيس نشده باشد دادگاه مكلف به تعيين عضو ناظر خواهد بود. الف - تعيين عضو ناظر

عضو ناظر مامور اداره امور مربوط به ورشكستگي است و دادگاه ميتواند در موردي كه مقتضي بداند عضو ناظر را تبديل و شخص ديگري را به جاي او تعيين نمايد (مواد ٤٢٨ و ٤٣٢ ق.ت) عضو ناظر در كليه امور مربوط به ورشكستگي و سرعت جريان آن نظارت

داشته و در تمام منازعاتي كه رسيدگي به آنها در صلاحيت دادگاه مي باشد مداخله و مراتب راگزارش مي نمايد.

در صورت شكايت از تصميمات عضو ناظر بايد به دادگاهي كه عضو ناظر راتعيين نموده مراجعه كرد. ب - اقدامت تاميني

دادگاه در حكم ورشكستگي تاجر يا شركت تجارتي دستور مهر و موم انبارها و حجره ها و صندوق و اسناد و دفاتر و نوشته ها و اسباب و اثاثيه تجارتخانه و منزل تاجر را صادر مي نمايد عضو ناظر ممكن است فورا از كليه دارائي تاجر يا شركت تجارتي صورت برداري نمايد واز آنجائي كه اين عمل معمولا مدتي به طول مي انجامد لذا عضو ناظر براي جلوگيري از حيف و ميل دارائي ورشكسته قبل از صورت برداري اقدام به مهر وموم آنها مي نمايد.

ماده ٤٣٤ ق.ت. مي گويد (مهر و موم بايد فورا به توسط ناظر به عمل آيد مگر در صورتي كه به عقيده عضو مزبور برداشتن صورت دارائي تاجر در يك روز ممكن باشد در اين صورت بايد فورا شروع به برداشت صورت شود.

اگر شركت تجارتي ورشكسته تضامني يا مختلط و يا نسبي باشد اموال شخص شركا ضامن مهر و موم نخواهد شد مگر آنكه دادگاه حكم ورشكستگي شخص شركا شركتهاي مذكور را به موجب حكم جداگانه و يا در ضمن حكم دادگاه صادر نمايد. ج- صدورقرار توقيف تاجر

چنانچه تاجر مفاد ماد ٤١٣ ق.ت. را در مورد اعلام وقفه از تاديه ديون و تسليم صورت حساب دارائي وكليه دفاتر تجارتي خود كه متضمن مراتب مندرج در ماده ٤١٤ قانون مذكور مي باشد به دادگاه عمومي يك محل اقامت خود رعايت نكند دادگاه مكلف

است قرار توقيف تاجر را صادر نمايد و اين سخت گيري قانونگذار از مواردي است كه تاجر ورشكسته به تقصير نيز باشد. ضمنا قرار توقيف ورشكسته در مواقعي نيز داده مي شود كه معلوم گردد تاجر ورشكسته مي خواهد به واسطه اقدامات خود از ادراه امور ورشكستگي و تصفيه دارائي مربوطه جلوگيري نمايد (مواد ٤٣٥ و ٤٣٦ ق.ت.). د - تعيين تاريخ توقف

دادگاه بايد تاريخ توقف را تعيين نمايد. هر چند كه ماد ٤١٦ ق.ت. در صورت تعيين نشدن تاريخ از طرف دادگاه تاريخ صدور حكم ورشكستگي را تاريخ توقف محسوب مي كند.

از طرف ديگر بستانكاران مي توانند تا انقضا مهلتي كه براي تشخيص و تصديق مطالبات خودمعين شده است تغيير تاريخ توقف را از دادگاه صادركننده حكم درخواست نمايند.

با تعيين تاريخ توقف تاجر يا شركت تجارتي ورشكسته از تاريخ توقف حق مداخله يا دخل و تصرف در تمام اموال خود اعم از اعياني و منافع و حقوق مالي را ندارد. ه - تعيين مدير تصفيه

دادگاه ضمن حكم ورشكستگي خود يا حداكثر در ظرف ٥ روز پس از صدور حكم يك نفر را به سمت مديريت تصفيه معين مي نمايد تا حسابهاي تاجر ورشكسته را تصفيه و ديون او ر پرداخت نمايد و در قبال انجام وظايف قانوني مستحق دريافت خق الزحمه اي است كه از طرف دادگاه معين مي شود.

7- آثار حكم ورشكستگي نسبت به ورشكسته

ورشكستگي و تصفيه اموال - آثار حكم ورشكستگي نسبت به ورشكسته تاجر ورشكسته از تاريخ صدور حكم ازمداخله در تمام اموال خود حتي آنچه كه ممكن است در مدت ورشكستگي عايد او گردد ممنوع است دركليه اختيارات و حقوق مالي رشكسته كه استفاده

از آن موثر درتاديه ديون او باشد مديرتصفيه قائم مقام قانوني ورشكسته بوده و حق دارد به جاي او از اختيارات و حقوق مزبور استفاده كند.(ماده ٤١٨ ق.ت.)

آثار حكم ورشكستگي وقتي ظاهر مي شود كه حكم ورشكستگي از دادگاه صلاحيتدار صادر شده باشد و برابر ماده ٤١٩ ق.ت. از تاريخ حكم ورشكستگي هر كس نسبت به تاجر ورشكسته دعوائي از منقول يا غير منقول داشته باشد بايد بر مدير تصفيه اقامه يا به طرفيت او تعقيب كند. كليه اقدامات اجرائي نيز مشمول همين دستور خواهد بود.

ماده ٤١٨ بطور صريح تاريخ صدور حكم را مبدا سلب مداخله تاجر در تمام اموال خود تعيين نموده است و منطقي هم به نظر مي رسد زيرا اشخاص طرف معامله تاجر بدون آگاهي از وضع مالي او مبادرت به تنظيم قرارداهايي نموده و به مورد اجرا مي گذارند حال اگر پس از مدتي چنين قراردادهايي به علت توقف تاجر باطل اعلام گردد مآلا اشخاص مذكور كه سونيتي هم نداشته اند متضرر خواهند شد. الف - مستثنيات دين

برابر ماد ١٦ (ق.ا.ت.ا.و.) (مستثنيات دين تحت اختيار و رشكسته گذاشته شده ولي جز صورت اموال قيد خواهد شد).

ماد ٦٥ قانون اجراي احكام مدني مصوب ١٣٥٦ به مستثنيات دين اشاره نمي كند. ولي اموال زير را براي اجراي حكم غير قابل توقيف مي داند:

١- لباس و اشيا و اسبابي كه براي رفع حوائج ضروري محكوم عليه و خانواده او لازم است.

٢- آذوقه موجود به قدر احتياج يك ماهه محكوم عليه و اشخاص واجب النفقه او.

٣- وسايل و ابزار كار ساده كسبه و پيشه وران و كشاورزان.

٤- اموال و اشيايي كه به موجب قانون مخصوص

غير قابل توقيف مي باشند.

تبصره : تصنيفات و تاليفات و ترجمه هائي كه هنوز به چاپ نرسيده بدون رضايت مصنف و مولف و مترجم و در صورت فوت آنها بدون رضايت ورثه يا قائم مقام آنان توقيف نمي شود. ب- ورشكستگي شخصي مديران شركت واشخاص ديگر

ماده ٤١٢ فقط درمورد ورشكستگي تاجر يا شركت تجارتي كه از اداي ديون و وجوهي كه بر عهده دارد متوقف گشته است صحبت كرده و سخني درباره ورشكستگي مديران يا شركا شركت بيان ننموده است.

برابر ماده ٤٣٩ ق.ت. درمورد شركا ضامن شركتهاي تضامني يا مختلط يا نسبي دادگاه اختيار دارد حكم ورشكستگي شركا ضامن را در ضمن حكم ورشكستگي شركت يا به موجب حكم جداگانه صادرنمايد. ولي در مورد شركتهاي سهامي عام و خاص با مسئوليت محدود شركتهاي مختلط (درمورد سهامداران و شركا با مسئوليت محدود) سكوت نموده است.

امروزه اصل تفكيك بنگاههاي تجارتي از اداره كنندگان و شركا آن موجب گرديده است كه ورشكستگي شخصي مديران و ساير تدابير تاميني را پيش بيني نمايند تا دست اندركاران شركتها در تحت پوشش شخص حقوقي سهامداران شركا و يا اشخاص ثالث را تضرر ننمايند و براي حمايت از واحدهاي توليدي و صنعتي و تجاري و خدماتي عام المنفعه در قوانين جديد كلمه (ورشكستگي) را فقط در مورد مديران و دست اندركاران واحدهاي مذكور بكاربرده اند. ج - اثر ورشكستگي شخصي شريك يا سهامدار در انحلال شركت

در طبقه بندي شركتهاي تجارتي آنها را با توجه به خصوصياتي كه دارند به شركتهاي شخص (شامل: شركت تضامني شركت نسبي شركت با مسئوليت محدود شركت مختلط غير سهامي) و به شركتهاي سرمايه (شامل: شركت سهامي عام

و خاص شركت مختلط سهامي شركت تعاوني) تقسيم مي نمايند. اول - در شركتهاي شخص

در اين شركتها كه نمونه بارز آن شركت تضامني است ماده ١٢٨ ق.ت. مقرر مي دارد(ورشكستگي شركت ملازمه قانوني با ورشكستگي شركا و ورشكستگي بعضي از شركا ملازمه قانوني با ورشكستگي شركت ندارد.)

اين ماده با در نظر گرفتن اصل انفكاك و تنجيز دارائي شخص حقوقي (شركت ) از اشخاص حقيقي آن (شركا) ورشكستگي بعضي از شركا را موجب ورشكستگي شركت نمي داند. اما چون ممكن است شركا تحت پوشش شخص حقوقي ورشكستگي شركت نمي داند اما چون ممكن است شركا تحت پوشش شخص حقوقي و به قصد فرار از دين اموال شركت را به نام خود منتقل سازند لذا ماده ١٣٨ ق.ت. براي حفظ حقوق بستانكاران تحت شرايطي ورشكستگي شركت تضامني را به تبع ورشكستگي يك يا چند نفر از شركا تقاضاي كتبي مدير تصفيه شخص ورشكسته از شركت تضامني مبني بر انحلال شركت اخير انقضا مدت ٦ ماه از تاريخ تاقضاي مدير تصفيه و منصرف نكردن مدير تصفيه از تقاضاي انحلال توسط شركت.

برابر ماده ١٢٩ قانونگذار براي اثبات امور تجارتي سعي نموده از انحلال شركت به علت عدم تاديه قروض شخصي شركا در صورتي كه نتوانسته باشند طلب خود را از دارائي شخص مديون (شريك شركت تضامني) وصول كنند و سهم مديون از منافع شركت كافي براي تاديه طلب آنها نباشد مي توانند انحلال شركت را تقاضا نمايند به شرط اينكه لااقل ٦ ماه قبل قصد خود را به وسيله اظهارنامه رسمي به اطلاع شركت رسانيده باشند. در اين صورت شركت يا بعضي از شركا مي توانند مادامي كه حكم

نهائي صادر نشده با تاديه طلب دائن مزبور تا حد دارائي مديو در شركت يا با جلب رضايت وي به طريق ديگر از انحلال شركت جلوگيري كنند. دوم - درشركتهاي سرمايه

شركت سهامي عام و خاص نمونه بارز شركتهاي سرمايه است و با توجه به ماده ١ لايحه اصلاح قسمتي از قانون تجارت مسئوليت هر سهامدار محدود به مبلغ اسمي سهم او مي باشد. لذا ورشكستگي شخص سهامدار بنا به محدوديت مسئوليت او موجب ورشكستگي شركت نمي شود ولي قانونگذار براي حفظ حقوق طلبكاران شركتهاي سهامي درماده ١٤٣ (ل.ا.ق.ت) مسئوليت فري يا تضامني مديران را پيش بيني نموده و اگر شركت ورشكسته شود يا پس از انحلال معلوم گردد كه دارائي شركت براي اداي ديون آن تكافو نمي نمايد هر طلبكاري مي تواند از دادگاه ذيصلاح محكوميت مديران شركت سهامي را كه با ارتكاب تقصير موجبات ورشكستگي شركت و عدم تكافوي دارائي آن را فراهم ساخته اند به پرداخت آن قسمت از ديون كه وصول آن از دارائي شركت امكانپذير نيست تقاضا نمايد.

8- آثار حكم ورشكستگي نسبت به قراردادهاي ورشكسته

ورشكستگي و تصفيه اموال - آثار حكم ورشكستگي نسبت به قراردادهاي ورشكسته الف - معاملات تاجر ورشكسته قبل از تاريخ توقف اول - معاملات به قصد فرار از دين يا براي اضرار طلبكاران

ماده ٤٢٤ ق.ت. مي گويد (هر گاه در نتيجه اقامه دعوي از طرف مدير تصفيه يا طلبكاري براي اشخاصي كه با تاجر طرف معامله بوده يا بر قائم مقام قانوني آنها ثابت شود تاجر متوقف قبل از تاريخ توقف خود براي فرار از اداي دين يا براي اضرار طلبكارها معامله نموده كه متضمن ضرري بيش از ربع (٤/١) قيمت حين

المعامله بوده است آن معامله قابل فسخ است مگر اينكه طرف معامله قبل از صدور حكم فسخ تفاوت قيمت را بپردازد دعواي فسخ در ظرف دو سال از تاريخ وقوع معامله در محكمه پذيرفته مي شود.

دراين ماده اصل صحت معاملات تاجر قبل از توقف به لحاظ ثبات معاملات مورد توجه بود و فقط تحت شرايط مندرج در ماده قابل فسخ مي باشد درعين حال به طرف معامله امكان داده مي شود كه قبل از صدور حكم فسخ معامله از دادگاه تفاوت قيمت را پرداخت نموده و از فسخ معامله جلوگيري نمايد. دوم - نحوه پرداخت قيمت حين المعامله به محكوم عليه

هرگاه محكمه به موجب ماده قبل حكم فسخ معامله را صادر نمايد محكوم عليه بايد پس از قطعي شدن حكم مالي را كه موضوع معامله بوده است عينا به مدير تصفيه تسليم و قيمت حين المعامله آن را قبل از آنكه دارائي تاجر بين غرما تقسيم شود دريافت دارد و اگر عين مال مزبور در تصرف او نباشد تفاوت قيمت را خواهد داد(ماده ٤٢٥ ق.ت.).

اين مادهمعاملات معاوضي رامورد توجه قرارداده و معاملات غير معاوضي مثل هبه و ساير نقل وانتقالات بلاعوض بخاطر ثبات معالمات مدنظر نمي باشد. سوم - معاملات صوري يا مسبوق به تباني

اگر تاجر معامله اي قبل از تاريخ توقف بنمايد كه صوري بوده و يا مسبوق به تباني باشد پس از ثابت شدن دردادگاه آن معامله خود بخود باطل بوده و عين و منافع مال موضوع معامله به تاجر مسترد مي گردد وطرف معامله اگر طلبكار شود جز غرما حصه اي خواهد بود (مستفاد از ماده ٤٢٦ ق.ت.) ب - معاملات تاجر

ورشكسته از تاريخ توقف تا صدور حكم ورشكستگي

بين تاريخ توقيف يعني تاريخي كه تاجر از پرداخت ديون و قروضي كه بر عهده دارد عاجز و متوقف مي شود تا تاريخ صدور حكم ورشكستگي از دادگاه عمومي كه اصطلاحا به دوران مشكوك معروف است گاهي اتفاق مي افتد ك تاجر معاملاتي انجام مي دهد كه به ضرر بستانكاران است ويا با سونيت بعضي ازاموال خود را به ديگران منتقل مي نمايد . براي حمايت از حقوق بستانكاران و براي جلوگيري از سلب اعتماد آنان نسبت به واحدهاي تجارتي در حقوق اغلب كشورهاي جهان مقرراتي وضع شده است.

ماده ٤٢٣ ق.ت. مي گويد: هر گاه تاجر پس از توقف معاملات ذيل را بنمايد باطل و بلااثر خواهد بود:

هر صلح محاباتي يا هبه و بطور كلي هر گونه نقل وانتقالات بلاعوض اعم ازاينكه راجع به منقول يا غيرمنقول باشد.

تاديه هر قرض اعم از حال يا موجل به هر وسيله كه به عمل آمده باشد.

هر معامله كه مالي از اموال منقول يا غير منقول تاجر را مقيد نمايد و به ضرر طلبكاران تمام شود. ج - معاملات تاجر ورشكسته بعد از صدور حكم ورشكستگي

ازتاريخ صدور حكم ورشكستگي تاجر ورشكسته از مداخله در تمام اموال خود اعم از اعياني و منافع و حقوق مالي از قبيل حق دائن بر مديون حق شفعه حق خيار حق تحجير و غيره حتي اموالي كه ممكن است بعدا عايد او گردد ممنوع مي باشد و مدير تصفيه يا ادراه تصفيه قائم مقام قانوني ورشكسته مي باشد و چنانچه تاجر بعد از صدور حكم معاملاتي نسبت به دارائي خود بنمايد باطل و بلااثر است. اول -

تعليق دعاوي فردي

در حقوق مدني هر كس بايد مراقب منافع فردي خود باشد و در صورت اقدام فوري نسبت به ديگران در وصول طلب خود شانس بهتري خواهد داشت اما درحقوق تجارت هدف اساسي قوانين و مقررات ورشكستگي ايجاد تساوي بين طلبكاران تاجر يا شرت تجارتي ورشكسته درامر وصول مطالبات مي باشد. به همين جهت ماده ٤١٩ ق.ت. مقرر مي دارد : از تاريخ حكم ورشكستگي هر كس نسبت به تاجر ورشكسته دعوائي از منقول يا غير منقول داشته باشد بايد بر مدير تصفيه اقامه يا به طرفيت او تعقيب كند. كليه اقدامات اجرائي نيز مشمول همين دستور خواهد بود.

درهمين زمينه قانونگذار با تعيين مدير تصفيه يا اداره تصفيه دعاوي و تعقيبات فردي را عليه تاجر ورشكسته تعليق كرده و تصريح نموده است كه مدير تصفيه يا اداره تصفيه به نمايندگي قانوني از طرف طلبكاران و تاجر ورشكسته وظايف محوله را انجام خواهد داد. از طرف ديگر نسبت به تصميمات مدير تصفيه يا اداره تصفيه مي توان به دادگاه صادركنند حكم توقف شكايت نمود. دوم - حال شدن ديون موجل تجاوز ورشكسته

ماده ٤٢١ ق.ت. مقرر مي دارد: همين كه حكم ورشكستگي صادر شد قروض موجل با رعايت تخفيفات مقتضيه نسبت به مدت به قروض حال مبدل مي شود.

مساله حال شدن ديون موجل اين طور توجيه شده كه چون طلبكار در بدو امر به تاجر يا شركت تجارتي به لحاظ اعتبار آنان اعتماد مي نمايد لذا حاضر مي شود به تاجر يا شركت تجارتي در اداي ديون مهلت دهد ولي به علت وخيم شدن وضع مالي تاجر و ورشكستگي او طلب طلبكار درمعرض تضييع قرار مي

گيرد بنابراين بايد از ورود ضرر به طلبكار جلوگيري شود و براي اين منظورطلب وي حال گردد. زيرا اگر اجل تبديل به حال نشود مدير تصفيه يا اداره تصفيه اموال تاجر را بين طلبكاراني كه طلب مال دارند به نسبت حصه آنان تقسيم مي نمايد و ديگر مالي باقي نخواهد ماند تا صاحب طلب موجل پس از حال شدن طلب اسناد مربوطه را ارائه و طلب خود را وصول نمايد و از اين بابت متضرر خواهد شد.

43- مقررات مالياتي شركتها و موسسات ايراني و خارجي

1- ماليات بر درآمد شركتهاي تجارتي و موسسات غير تجارتي

مقررات مالياتي شركتها و موسسات ايراني و خارجي - ماليات بر درآمد شركتهاي تجارتي و موسسات غير تجارتي شركتهاي تجارتي مشمول ماليات را مي توا به شرح زير طبقه بندي نمود: الف - شركتهايي كه صددرصد سرمايه آنها متعلق به دولت يا شهرداري ها مي باشد.

اين شركتها بايد درظرف چهارماه بعد از سال مالي به حوزه مالياتي مركزي شركت مراجعه نموده و ترازنامه و حساب سود و زيان خود را به حوزه مزبور ارائه و ماليات متعلقه را پرداخت نمايند و از كل درآمد مشمول ماليات به نرخ ١٠% به عنوان ماليات اخذ نموده و نيز از جمع درامد پس از كسر ١٠% ماليات مزبور نسبت به بقيه نرخ ماده ١٣١ قانون مالياتهاي مستقيم اصلاحي ٧/٢/١٣٧١ ماليات تعلق مي گيرد. در صورتي كه شركت تجارتي سهامداران متعدد دولتي داشته باشد ٩٠% بقيه درامد به نسبت سهام آنان تقسيم و سهم هر يك از آنان به طور مجزا مشمول ماليات به نرخ ماده ١٣١ خواهد بود(مستفاد از بند الف ماده ١٠٥ ق.م.م) شركتهاي دولتي فوق الذكر از معافيتهاي مالياتي (به استثناي معافيت كشاورزي) استفاده نمي كنند و چنانچه

صورتهاي مالي مورد رسيدگي سازمان حسابرسي دولتي قرار گرفته و به تائيد مجمع عمومي نيز برسد و در موعد مقرر ارائه گردد از نظر مالياتي محتاج به رسيدگي مجدد نخواهد بود. ب - شركتهايي كه قسمتي از سرمايه آنها به طور مستقيم متعلق به دولت يا شهرداري ها مي باشد.

اين شركتها به دو دسته تقسيم مي شوند:

اول - سهام دولت بيش از ٥٠% باشد.

دوم - سهام دولت معادل ٥٠% و يا كمتر در شرت باشد.

درشركت اول بايدترازنامه و حساب سود و زيان ظرف مدت چهار ماه پس از پايان سال مالي به حوزه مالياتي محل مركزي اصلي شركت تسليم و ماليات متعلقه ١٠% به نسبت درآمد سهم دولت بوده و بقيه به نرخ ماده ١٣١ ق.م.م خواهد بود و چنانچه سهم الشركه دولت به چندشركت تعلق داشته باشد سهم مزبور به نسبت سهام شركتها تقسيم شده و ماليات براساس ماده ١٣١ مذكور محاسبه مي شود.

در شركت دوم سهم دولت از معافيت مالياتي برخوردار نبوده ولي سهم بخش خصوصي از معافيت مالياتي منتفع مي گردد. ج - ساير اشخاص حقوقي

شركتهاي سهامي عام و خاص مختلط سهامي و شركتهاي تعاوني واتحاديه آنها شركت با مسئوليت محدود تضامني نسبي مختلط غيرسهامي در اين شركتها ١٠% از كل درآمد به عنوان ماليات شركت محاسبه و وصول شده و ازكل درآمد مشمول ماليات پس از كسر ١٠% نسبت به بقيه به شرح زير عمل خواهدشد: اول: شركتهاي سهامي مختلط سهامي تعاوني و اتحاديه آنها

١- از درآمد سهم صاحبان سهام بي نام به نرخ ماده ١٣١ ق.م.م

٢- از اندوخته سهم صاحبان سهام با نام و شركاي ضامن و يا اعضاي شركتهاي

تعاوني به نسبت سهم هر يك از آنها به نرخ ماده ١٣١ ق.م.م.

٣- از بقيه درآمد مشمول ماليات اعم از سود تقسيم نشده به نسبت هر يك از آنها به نرخ ماده ١٣١ ق.م.م. ضمنا افزايش بها ناشي از ارزيابي مجدد دارايي شركتهايي كه بيش از ٥٠% سرمايه آنها به طور مسقتيم يا با واسطه به وزارت خانه ها شركتها و موسسات دولتي متعلق مي باشد براي يك مرتبه و تاسقف زيان مندرج در ترازنامه مصوب مجمع عمومي شركت با رعايت شرايط زير در طول مدت اجراي قانون برنامه اول توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران از پرداخت ماليات معاف خواهند بود:

١- سهام شركت پذيرفته شده در بورس يا سهام شركتي كه يك سال پس از ارزيابي در دفاتر ثبت و در بورس پذيرفته شود.

٢- زيان سنواتي از محل افزايش مذكور مستهلك شده باشند. دوم: شركت هاي با مسئوليت محدود تضامني نسبي مختلط غير سهامي

پس از كسر ١٠% كل درآمد به عنوان ماليات شركت بقيه درآمد مشمول ماليات به نسبت سرمايه يا سهم الشركه يا به نسبتي كه در اساسنامه تعيين گرديده تقسيم و سهم هر يك به طور جداگانه مشمول ماليات به نرخ ماده ١٣١ خواهد بود. ماليات موسسات غير تجارتي

اشخاص حقوقي ايراني غير تجارتي كه به منظور تقسيم سود تاسيس نشده اند در صورتي كه داراي فعاليت انتفاعي باشند و در جمع فعاليت هاي خود سود داشته باشند اين سود درآمد مشمول ماليات محسوب و به نرخ ماده١٣١ قانون مالياتهاي مستقيم مشمول ماليات خواهد بود.

2- ماليات اشخاص حقوقي خارجي

مقررات مالياتي شركتها و موسسات ايراني و خارجي - ماليات اشخاص حقوقي خارجي الف -

ماليات اشخاص حقوقي خارجي كه در ايران درآمد حاصل مي كنند (مواد ١٠٥ - ١١٣ -١٣٠ ق.م.م)

اين شركتها در صورتي كه درايران تحصيل درامد بنمايند خواه از بابت بهره برداري سرمايه و يا واگذاري امتيازات و ساير حقوق متعلق به خود از بابت دادت تعليمات كمك هاي فني مشمول ماليات به نرخ ماده ١٣١ ق.م.م.خواهند بود (ماده ١٠٥ ق.م.م)

بر طبق بند ج ماده ١٠٥ ناظر به ماده ١١٣ ق.م.م . ماليات موسسات كشتيراني و هواپيمايي خارجي بابت كرايه مسافر و حمل كالا و امثال آنها از ايران بطور مقطوع ٥ در صدر كليه رجوهي است كه از اين بابت عايد آنها مي گردد. اعم از اينكه وجوه مزبور در ايران يا درمقصد يا در بين راه دريافت گردد.

تبصره - در مواردي كه ماليات متعلق بر درامد موسسات كشتيراني و هواپيمايي ايراني در كشور هاي ديگر بيش از ٥% كرايه دريافتي باشد با اعلام سازمان ذيربط ايراني وزارات امور اقتصادي و دارائي موظف است ماليات شركتهاي كشتيراني و هواپيمايي تابع كشورهاي فوق را معادل نرخ مالياتي آنها افزايش دهد. ب - اجتناب از اخذ ماليات مضاعف

براساس تصويب نامه هيئت وزيران راجع به اجتناب از اخذ ماليات مضاعف بر اساس ماده (١٦٨) قانون مالياتهاي مستقيم كليه قراردادها و موافقت نامه هاي مربوط به اجتناب از اخذ ماليات مضاعف كه قبلا براساس ماده ١٦٠ قانون مالياتهاي مستقيم مصوب ١٣٤٥ و تبصره آن به تصويب قانونگذار يا هيات وزيران رسيده است بنا به دلايل مشروحه زير بايد ادامه يابد و مراتب توسط وزارت امور اقتصادي و دارايي به نمايندگي از طرف دولت به مجلس شوراي اسلامي گزار گردد.

١- عدم

لغو اين قرارداد و موافقتنامه ها از سوي كشورهاي مقابل و لزوم رعايت اين موضوع از نظر عرف بين المللي.

٢- مطرح بودن شرط عمل متقابل در كليه اين قراردادها و موافقتنامه ها .

٣- امكان فراهم شدن زمينه استفاده آتي از برخي موافقتنامه هايي كه در حال حاضر به دليل مناسبات سياسي قابل استفاده نيستند.

٤- نقش اين قرارداد در توسعه فعاليتهاي تجاري و حمل و نقل دريايي و هوايي بين ايران و كشورهاي مقابل.

3- معافيت از ماليات بر درامد - جرائم مالياتي

مقررات مالياتي شركتها و موسسات ايراني و خارجي - معافيت از ماليات بر درامد - جرائم مالياتي معافيتها معافيتهاي مالياتي مندرج در مواد ٢ و ١٣٢ تا ١٤٦ ق.م.م. به شرح زير مي باشد:

١- مقررات ماده ١٨٩ ق.م.م.

٢- درآمد حاصله از كليه فعاليتهاي مربوط به رشته كشاورزي دامداري دامپروري پرورش ماهي زنبور عسل و پرورش طيور..

٣- موسسات عام المنفعه واحدهاي توليدي و معدني كه در خارج از شعاع ١٢٠ كيلومتري مركز تهران و ٥٠ كيلومتري مركز اصفهان بخصوص در نقاط محروم كشور ايجاد گردد.

٤- مركز فرهنگي - هنري كه داراي پروانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي باشند براي مدت ٥ سال و در صورتي كه حوزه فعاليت مراكز مذكور در مناطق محروم كشور باشد اين معافيت تا ٨ سال نيز قابل افزايش مي باشد.

٥- در آمد شركتهاي تعاوني و روستائي عشايري كشاورزي صيادان كارمندي دانشجويان دانش آموزان و اتحاديه هاي انها.

٧- ماده ١٤٣ ق.م.م.معافيت مالياتي شركتهائي را پيش بيني مي كند كه در بورس اوراق بهادار پذيرفته شده اند. جرائم مالياتي

١- عدم تسليم اظهارنامه مالياتي مودي يا تكميل ننمودن قسمتهائي كه مربوط به مشخصات وي مي باشد و عدم تسليم ترازنامه

و حساب سود و زيان و عدم ارائه دفاتر قانوني (دفتر روزنامه - دفتر كل) به مميز مالياتي مستوجب پرداخت جريمه بين ١ تا ٢٠ درصد مي باشد. ٢- عدم پرداخت ماليات موعد قانوني موجب تعلق جريمه اي معادل ٥/٢ % ماليات به ازا هر ماه خواهد بود (ماد ١٩٠ اصلاحي ١/١/٧٢ ). ٣- مديران اشخاص حقوقي مجتمعا يا منفردا نسبت به پرداخت ماليات بر درامد اشخاص حقوقي و همچنين مالياتهايي كه اشخاص حقوقي به موجب مقررات قانوني مالياتهاي مستقيم مكلف به كسر و ايصال ان بوده و مربوط به دوران مديريت آنان باشد با شخص حقوقي (اعم از شركت ياموسسه) مسئوليت تضامني دارند (ماد ١٩٨ ق.م.م.) ٤- در صورت تخلف شخص حقيقي يا حقوقي از انجام وظايف مقرره درماده ١٩٨ علاوه بر مسئوليت تضامني مشمول جريمه اي معادل ٢٠% ماليات پرداخت نشده خواهد بود. ٥- تنظيم ترازنامه و حساب سود و زيان و استناد به دفاتر برخلاف حقيقت به منظور فرار از پرداخت ماليات مستوجب مجازات حبس از ٣ ماده تا ٢ سال مي باشد اين مجازات در مرودمدير يا مديراني كه از انجام وظايف فوق خودداري كرده و موجبات تشخيص ماليات كمتر از ميران واقعص را فراهم سازند اعمال خواهد شد. ٦- در مورد ممنوع الخروج شدن بدهكاران مالياتي ماده ٢٠٢ ق.م.م. مطابق تبصره ١ اين ماده در مواردي كه بدهي مالياتي قطعي نشده باشدن حكم اين ماده در صورت سپردن تضمين معتبر جاري نخواهد بود و نيز بنابر تبصره ٢ اين ماده در صورتي كه موديان مالياتي به قصد فرار از پرداخت ماليات اقدام به نقل وانتقال اموال خود به همسر با

فرزندان نمايند وزارت امور اقتصادي و دارائي مي تواند نسبت به ابطال اسناد مذكور از طريق مراجع قضائي اقدام نمايد.

44- شرايط اشتغال به كار اتباع بيگانه در ايران

1- شرايط اشتغال تبعه بيگانه از نظر قانون كار

شرايط اشتغال به كار اتباع بيگانه در ايران - شرايط اشتغال تبعه بيگانه از نظر قانون كار الف - بخش دولتي

مانند آموزش و پرورش و وزارت بهداشت و ... ب - بخش پروژه

اين بخش كساني هستند كه با دولت قرارداد دارند براي نصب و راه اندازي مجتمع هائي مانند فولاد پتروشيمي و نفت و غيره مشروط بر اينكه كليه كارمندان و كاركنان استخدامي شان با ايرانيان تشابه تخصصي نداشته باشند(اينان كارفرمايان خارجي هستند). مانند شركتهاي بللي فوكي يا سايپم. ج - بخش خصوصي

اين بخش شامل بخش هي تجاري بازرگاني نمايندگي هاي خارجي و نيز شركتهاي داخلي كه نياز به كارشناس خارجي دارند مي باشد شركتهاي اين بخش بايد در ايران به ثبت رسيده باشند چه شركت خارجي باشد مانند ميتسوبيشي و چه ايراني باشد مانند فرش كاشان.

ارائه روزنامه رسمي جهت اثبات موضوع فوق به وزارت كار الزامي است. د- بخش كارفرما

در اين بخش همسر تبعه خارجي ايراني است همسرايراني و او را به كار مي گمارد . در اين صورت بدون ديگر پروانه كار صادر مي شود وحداكثر همكاري با حداقل شرايط نسبت به آنها صورت مي گيرد.

اداره اتباع بيگانه (وزارت كار) مشخصا پروانه كار صادر مي نمايد و نياز به كسب مجوز ساير مقدمات نيست دخالت نيروي انتظامي جهت اقامت تبعه خارجي مي باشد.

2- تشريفات صدور پروانه كار

شرايط اشتغال به كار اتباع بيگانه در ايران - تشريفات صدور پروانه كار جهت ورود شخص خارجي به ايران بعد از اعلام كارفرما با پركردن فرم شماره ١ و سپردن تعهد فرم شماره ٢ به وزارت كار وزارتخانه مذكور به وزارت امور خارجه اعلام و وزارتخانه اخير به كنسولگري

يا سفارت تلكس زده وبا پيگيري كارگر خارجي در كشور متبوع نامبرده به ايران مي آيد. سپس فرم شماره ٣ توسط كارفرما جهت صدور پروانه كارتكميل مي گردد. بخش دولتي فرم شماره ٤ را نيز تكميل مي كنند نمايندگان سياسي و كنسولي تنها فرم شماره ٥ را تكميل مي كنند.

3- اشتغال به كار بيگانگان در ايران از نظر قانون تامين اجتماعي

شرايط اشتغال به كار اتباع بيگانه در ايران - اشتغال به كار بيگانگان در ايران از نظر قانون تامين اجتماعي اتباع خارجي جهت اشتغال در ايران بايستي بيمه شوند و در خصوص بيمه با آنان مطابق اتباع ايراني رفتار مي شود. اگرتبعه بيگانه دركشور خود بيمه بود بايد بيمه نامه موسسه بيمه گذار و مزاياي مورد استفاده و ... را كه به تائيد سفارت ايران دركشور خارجي رسيده است ارائه داده تا اگر با مقررات تامين اجتماعي ايران انطباق داشت ناميرده را از پرداخت حق بيمه معاف و در صورت عدم انطباق پرداخت بيمه اجباري است.

نتيجه

با مطالعه و تجزيه و تحليل قانون تجارت ايران و حقوق فرانسه و انگليس درباره شركتهاي تجارتي وموسسات غير تجارتي و بررسي مقررات مالياتي و ثبت شركتهاي خارجي و اشتغال به كار اتباع بيگانه ملاحظه شد كه قانون ايران داراي نواقص فراواني مي باشد ومشكلات عديده اي را تنظيم روابط بازرگاني بين افراد جامعه با يكديگر و با شركتهاي خارجي فراهم ساخته است.

45- پيشنهاد اصلاحي به صورت پرسش و پاسخ

1- شركت هاي سهامي عام و خاص

پيشنهاد اصلاحي به صورت پرسش و پاسخ - شركت هاي سهامي عام و خاص سئوال١- مجمع عمومي عادي در دعوت اول با حضور دارندگان حداقل بيش از نصف سهامي كه حق راي دارند رسميت پيدا مي كند. پيشنهاد اصلاحي چيست؟

پاسخ: قسمت اول ماده ٨٧ ل.ا.ق.ت. رسميت جلسه مجمع عمومي عادي را در دعوت اول باحضور دارندگان حداقل بيش از نصف سهامي كه حق راي دارند ضروري دانسته است . منظور از كلمات (سهامي كه حق راي دارند) اين است كه برخي از سهاام مانند (سهم موسس) در حقوق فرانسه فاقد حق راي مي باشند وجزو نصاب

مذكور محاسبه نمي وشد . البته قانون تجارت ايران كلمه (سهم موسس) را پيش بيني ننموده اما در بند ٧ ماده ٩ (ل.ا.ق.ت) به (مزاياي موسسين) اشاره كرده است. سهم موسس در قانون تجارت فرانسه در ٢٤ ژوييه ١٩٦٧ به علت شك و ترديد كه در ساير سهامداران ايجاد مي كرد نسخ گرديد.

به طوري كه ملاحظه شد در قسمت اول ماده ٨٧ (ل.ا.ق.ت) نصاب سرمايه مورد نظر قانونگذار مي باشد. بطورمثال اگر كل سهام شركت به تعداد ٣٠٠٠٠ باشد حضور عده اي كه بيش از ١٥٠٠٠ سهم داشته باشند براي رسميت جلسه اول كافي است.

اما در مورد دعوت دوم مجمع ماده مزبور مقرر مي دارد:(... اگر دراولين دعوت حدنصاب مذكور حاصل نشد مجمع براي بار دوم دعوت خواهد شد و با حضور هرعده از صاحبان سهامي كه حق راي دارند رسميت يافته واخذ تصميم خواهد نمود به شرط آنكه در دعوت دوم نتيجه دعوت اول قيد شده باشد.) قسمت اخير ماده مبهم بوده ومعلوم نيست كه منظور قانونگذار از (هر عده) چند نفر مي باشد و در لسان عرف (عده) ممكن است به ١٥ يا ١٠ و يا ٤ نفر و غيره اطلاق شود و اين ابهام در ماده قانوني فلسفه وجودي مجمع عمومي را كه طبق ماده ٨٨ (ل.ا.ق.ت) داراي صلاحيت وسيع براي اتخاذ تصميم براي امور شركت مي باشد مورد سئوال قرار مي دهد. به نظر مي رسد كه با اصلاح اين قسمت از ماده به جاي كلمه (عده) نصاب حداقل ٣/١ كه كمتر از ٣ نفر نباشد پيش بيني گردد تا سهامداران اقليت بتوانند از حقوق خود محروم نشده و انتخاب هيئت

رئيسه نيز امكانپذير باشد. سئوال ٢ - تصميمات در نجمع عمومي عادي به موجب ماده ٨٨ ل.ا.ق.ت.با اكثريت مطلق (نصف +١) آرا حاضر در جلسه معتبر مي باشد اين قسمت از ماده در مورد آرا ممتنع اظهار نظر ننموده پيشنهاد اصلاحي چيست؟

پاسخ: اين قسمت از ماده ٨٨ (ل.ا.ق.ت) از بند اول ماده ٢٨ قانون ٢٤ ژوييه ١٨٦٧ فرانسه اصلاحي ٢٥ فوريه ١٩٥٣ كه مي گويد: تصميمات مجمع عمومي عادي با اكثريت آرا معتبر اتخاذ خواهد شد الهام گرفته است ولي تغييرات بعدي در حقوق فرانسه مورد توجه قانونگذار ايراني واقع نشده و آرا سفيد مورد ارزيابي قرار نگرفته است در صورتي كه در ماده ١٥٥ قانون ٢٤ ژوييه ١٩٦٦ فرانسه راه حل بهتري مورد پذيرش واقع نشده كه مي گويد: مجمع عمومي عادي با اكثريت آرا محاسبه نمي شود.

به طوري كه ملاحظه مي شود در مورد ارزش و اعتبار راي سفيد سهامدار در مجمع عمومي عادي قانون سكوت اختيار نموده است و اصولا به نحوه راي دادن سهامداران كه آيا به صورت كتبي يا با قيام و قعود و يا با بلند كردن دست مي باشد اشاره اي ننموده است. امروز در حقوق اتحاديه اروپا نوع راي دادن و اينكه مي تواند به صورت مخفي هم باشد پيش بيني شده است. بنابراين قسمت اول مواد ٨٧ و ٨٨ ل.ا.ق.ت.بشرح زير ضروري مي باشد:(در مجمع عمومي عادي تصميمات همواره با اكثريت آرا حاضر توام با اظهارنظر بعمل آيد اوراق سفيد در نظر گرفته نخواهد شد. سئوال ٣- به موجب ماده ٩٠ ل.اق.ت. تقسيم سود ويژه بين صاحبان سهام تا ١٠% اجباري است نظر اصلاحي چيست؟

پاسخ: سود

ويژه يا سود ناخالص كه پس از كسر استهلاكات هزينه ها اندوخته هاي قانوني واختياري زيان سنوات قبل با در نظر گرفتن مواد ٢٣٧ و ٢٣٨ ل.اق.ت. تعيين مي گردد ملاك براي تقسيم حداقل تا ١٠% سود مزبور بين سهامداران مي باشد. آنچه مسلم است مديران شركت مي توانند ٩٠% باقيمانده سود را به مصارف مختلف برسانند و اين امر به ضرر سهامداران مي باشد زيرا سرمايه گذار مي خواهد بطور نسبي از سود سرمايه خود بهره مند گردد نه اينكه مبلغ ناچيزي را دريافت نموده ودر انتظار اقدام مبهم بعدي مديران باشد.لذا بهتر است كه ميزان ١٠% به حداقل ٤٠% سود افزايش يابد و تقسيم مبلغ اخير شايد بتواند سهامداران را به سرمايه گذاري بيشتر تشويق نمايد. سئوال٤- آيا پيش بيني ذكر مبلغ سرمايه و تاريخ تاسيس در اسناد آگهي ها صورتحسابها و نشريات شركت ها ضروري است؟

پاسخ: در بسياري از كشورها قانونگذار پيش بيني كرده است كه مبلغ سرمايه شركت هاي سهامي بايد در كليه اسناد آگهي ها صورتحسابها و نشريات مختلف شركت قيد شود. در قانون تجارت ايران چنين تكليفي مقرر نشده است. در حالي كه الزامي كردن اين اصل به شفافيت فعاليت شركت ها كمك كرده و به كساني كه از طريق بروس سهام شركت را رد وبدل مي كنند امكان مي دهد كه با ديد بازتري معاملات سهام را انجام دهند. گرچه در حال حاضر اداره ثبت شركت ها براي ثبت صورتجلسات ذكر ميزان سرمايه شركت را عملا الزامي كرده است و اين خود اقدام مفيد و موثري است به نظر مي رسد كه بايسته است قانونگذار براي تحقق مراتب

پيش بيني لازم را بنمايد. سئوال ٥- افزايش سرمايه در شركت سهامي عام با انتشار سهام جديد و فروش به نقد در بند ١ از ماده ١٥٨ ل.ا.ق.ت. پيش بني شده است و شركت زماني مي تاند مي تواند به اين نوع افزايش سرمايه متوسل شود كه از سلامت اقتصادي و مديريت شايسته برخوردار باشد تا مردم با اعتماد به آينده شركت و برنامه هايي كه ارائه داده شده از سهام پيشنهادي شركت خريداري نمايند. به اين ترتيب بخش هاي يا صنعتي كشور خواهند توانست نقدينگي كافي را براي گسترش فعالتي خود كه نتيجه آن شكوفايي اقتصاد كشور مي باشد فراهم نمايند. در اين طريق افزايش نه تنها براي دولت بار مالي نخواهد داشت بلكه از طريق وصول ماليات به منبع درآمد مالي قابل توجهي دسترسي پيدا خواهد نمود كه در صورت استفاده بهينه از آن رفاه و آسايش مردم فراهم مي گردد. سئوال ٦- كاهش سرمايه در قانون تجارت ايران و حقوق كشورهاي ديگر چه فلسفه وجودي دارد؟

پاسخ: فلسفه وجودي كاهش سرمايه در حقوق تجارت ايران و در كشورهاي ديگر اعلام واقعيت مالي شركت به سهامداران و سرمايه گذاران مي باشد تا اعتماد آنان به احيانا مبادرت به پرداخت سود موهوم نمايد نه تنها به اعتبار شركت بازرگاي لطمه بزرگي وارد مي كند بلكه اين عمل قابل مجازات نيز مي باشد(ماده ٢٥٨ ل.اق.ت.) گرچه قانون تجارت ايران عدم مبادرت رئيس و هيئت مديره را در صورت تخلف از اجراي ماده ١٤١ همان قانون در مورد زيان وارده به بيش از نصف سرمايه شركت جنبه كيفري داده ولي كاهش اختياري سرمايه را فاقد ضمانت اجرايي

دانسته است(ماده ٢٦٥ ل.ا.ق.ت). سئوال ٧- آيا موسسان مي توانند تعداد سهامي را كه هر پذيره نويس تعهد كرده كم كنند يا خير؟

پاسخ: قانون تجارت و لايحه اصلاحي آن به اين سئوال جوابي نداده است. به نظ ميرسد در مواردي كه شركت براي سرمايه حدي تعيين نكرده و سرمايه جمع اوري شده از طريق پذيره نويسي بيش از حد نياز لازم باشدميزان سهام همه پذيره نويسان به نسبت پذيره نويسي آنها راه حل مناسبي است واين امر متضمن اين فايده است كه همه اشخاص پذيره نويس در شركت باقي ماده و صاجب سهم شوند و نهايت امر سرمايه هاي كوچك جلب شده و تعداد سهامداران زياد مي شود واز نفوذ اشخاصي كه سهام بيشتري خريداري كرده اند جلوگيري مي كند. در اغلب قوانين تجارت دنيا چنين راه حلي پيش بيني شده است. سئوال ٨ - سهام انتفاعي و موسس چگونه سهامي است و چه مزاياي دارد؟

پاسخ: اين دو نوع سهام در قانون تجارت ايران پيش بيني نشده ولي از لحاظ شركت شريك است ولي وقتي از سرمايه شركت سهم مي برد كه سرمايه دارندگان سهام پرداخت شده باشد.صدور سهام انتفاعي در مواقعي است كه شركت امتيازي در مورد انجام صنايع جز يا اعمال تجارت خاص از دولت تحصيل كرده و شرط شده باشد كه در پاياان مدت شركت سرمايه آن به دولت واگذار شود. در اين حالت ممكن است شركت منافعي به دست آورد و بخواهد منافع حاصله كه مازاد بر سرمايه است مستهلك سازد.آن گاه به جاي اينكه منافع بر سرمايه شركت افزوده شود تبديل به سهامي انتفاعي گرديده و به نسبت به صاحبان

سهام تسليم مي گردد.

سهام موسس به لحاظ ابتكار يا كوشش و زحمت موسسين شركت به آنان داده مي شود اين قبيل سهام داراي امتيازي در تقسيم سود بين شركا است كه براين سهام معمومال در صد بيشتري نسبت به سهام سود تعلق مي گيرد. جا دارد قانونگذار اين دو نوع سهام ياد شده را د رمواد قانوني پيش بيني نموده يا حداقل ضرورت درج آن را در اساسنامه مشخص نمايد. سئوال ٩ - تبديل شركت سهامي عام به خاص و بالعكس د رصالحيت مجمع عمومي فوق العاده است اگر ادغام شركت ها در حقوق تجارت ايران پذيرفته شده و در صلاحيت مجمع اخير آيا مفيد خواهد بود؟

پاسخ: ادغام شركت هاي در حقوق انگليس و آمريكا و ساير كشورها مدتهاست تحت عنوان فشن پيش بيني شده است ولي متاسفانه اين امر در قانون تجارت ١٣١١ و ١٣٤٧ شركت هاي سهامي عام و خاص مورد توجه قرار نگرفته است.

در حال حاضر بعلت نبودن مقررات راجع به ادغام دو يا چند شركت با هم مشكلاتي براي فعاليت واحدهاي توليدي و صنعتي ايجاد گرديده است لذا پيش بيني قانوني در اين زمينه ضروري به نظر مي رسد. سئوال ١٠ - در ماده ١٠٧ ل.ا.ق.ت تعداد مديران شركت هاي سهامي عمومي ٥ نفر و براي سهامي خاص در ماده ٣ ل.ا.ق.ت تعداد شركا ٣ نفر قيد شده است چه اشكلاتي در اين مواد وجود دارد؟

پاسخ: ماده ٣ ل.ا.ق.ت مي گويد كه تعداد شركا نبايد از ٣ نفر كمتر باشد بهتر است به جاي شركا كلمه مديران قيد شود زيرا در ماده ١٠٧ ل.ا.ق.ت قانونگذار حداقل تعداد مديران شركت سهامي عام

را ٥ نفر پيش بيني نموده است و اصولا به كاربردن واژه شركا در شركت هاي سهامي تناسبي ندارد زيرا در شركت هاي شخص استفاده از كلمات شريك و سهم الشركه و در شركت هاي سرمايه قيد سهامدار و سهام مورد پذيرش قرار نگرفته است. سئوال ١١- درمورد حد نصاب رسميت جلسه در مجمع عمومي موسس و مجمع عمومي عادي نظر پيشنهادي چيست؟

پاسخ: جلسه مجمع عمومي موسس در دعوت اول و دوم باحضور عده اي است كه حداقل ٣/٢ كل سرمايه شركت را داشته باشند و در دعوت دوم حضور دارندگان با حضور حداقل ٣/١ صاحبان كل سرمايه رسميت پيدا مي نمايد (ماده ٧٥ ل.ا.ق.ت) به نطر ميرسد كه نصاب رسميت جلسه مجمع عمومي مزبور كه در انتخاب مديران تاثير بسزايي دارد و در دو دعوت به ترتيب : با نصف بعلاوه يك و حداقل ٣/١+ تشكيل گردد اما در مورد مجمع عمومي عادي به طوري كه اشاره شده در دعوت دوم حضور حداقل بيشتر از ٣/١ سهامداران براي نصاب رسميت جلسه ضروري به نظر مي رسد. سئوال ١٢- آيا مجمع مي تواند بدون احراز تقصير مدير شركت را عزل نمايد؟ پيشنهاد اصلاحي چيست؟

پاسخ: مديران در شركت اي سهامي عام و خاص از طرف مجمع عمومي عادي ساليانه حداكثر براي مدت ٢ سال انتخاب مي شوند و عزل آنان نيز بوسيله همان مجمع با در موارد استثنايي بوسيله مجمع عمومي عادي بطور فوق العاده صورت مي گيرد(مواد ١٠٧ و ١٠٨ و ١٠٩ ل.ا.ق.ت) عزل مديران نيازي به توجيه ندارد و اين امر به ثبات مدير لطمه وارد مي سازد.به نظر مي رسد كه اگر عزل

مدير توسط مجمع عمومي عادي مستند به ارتكاب تقصير عمده نباشد شركت مكلف به جبران خسارت وارده به مدير خواهد بود. سئوال ١٣ - مدت مديريت مديران حداكثر ٢ سال مي باشد. آيا پس از انقضا مدت مذكور مدير مي تواند به مديريت خود ادام دهد؟ به چه دليل؟

پاسخ: گرچه به مديريت ماده ١٠٩ل.ا.ق.ت مديريت مديران كه در اساسنامه معين مي شود نبايد از دو سال تجاوز نمايد ليكن قانونگذار براي جلوگيري از اختلال در امر مديريت شركت در ماده ١٣٦ مقرر داشته كه: (در صورت انقضا مدت ماموريت مديران و تا زمان انتخاب مديران جديد سابق كما كان مسئوال امور شركت و اداره آن خواهند بود...) لذا تاكيد بر اين بوده كه مديران سابق بازرس يا صاحبان حداقل ٣/١ سهام مجمع عمومي عادي سهامداران را براي انتخاب مديران لاحق دعوت نمايند در غير اين صورت قسمتاخير ماده مزبور به هر ذينفع حق داده شده كه از مرجع ثبت شركت ها دعوت مجمع عمومي عادي را براي انتخاب مديران تقاضا كند. سئوال ١٤ - آيا مديران مي تواند در هر موقعي از سال استعفا دهد اگر چنين حقي را دارا باشد چه مسئوليتي دارد؟

پاسخ: استعفا مدير در ماده ١١٢ ل.ا.ق.ت پيش بيني شده است در اين صورت اعضاي علي البدل به ترتيب مقرر در اساسنامه وظيفه مديريت را عهده دار مي شوند و الا هيئت مديره مجمع عمومي عادي بطور فوق العاده را دعوت كرده و مدير جديد را انتخاب مي نمايد. قانونگذار براي استعفا مدير يا مديران شرايط خاصي را پيش بيني نكرده و در اين مورد منع قانوني ندارد ولي به نظر مي

رسد كه اگر مديري با قصد اضرار به شركت استعفا دهد يا مرتكب تقصير غيرعمدي مهم گردد مسئول جبران زيان وارده به شركت مدني مصوب ٧/٢/١٣٣٩ خواهد بود. سئوال ١٥- ايا مدير مي تواند در دو شركت مديريت بنمايد و اين امر مفاسدي دارد؟ هر چند كه ماده ١٢٦ داشتن سمت مدير عاملي را در دو شركت را ممنون نموده است نظر اصلاحي چيست؟

پاسخ: ماده ١٢٦ ل.ا.ق.ت داشتن سمت مديرعاملي در دو شركت را منع نموده و اين امر مفاسدي دارد دارد زيرا در مدير نمي تواند درعين حال مديريت دو شركت را بنحو احسن اداره نمايد و لازمه مديريت داشتن دقت و مراقبت بيشتر مي باشد. از طرف ديگر مدير ممكن است بين دو شركت معاملاتي انجام داده و از اين بابت مرتكب سو استفاده هايي گردد. سئوال١٦- قلمرو محدوديت اختيارات مديران در شركت سهامي عام و خاص كه در مواد ١٢٩ الي ١٣٤ و ساير مواد ل.ا.ق.ت پيش بيني شده است چه ايرادات قانوني دارد؟

پاسخ: ماده ١٢٩ ل.ا.ق.ت مقرر مي دارد: (اعضاي هيئت مديره و مديرعامل شركت و هم چنين موسسات و شركت هايي كه اعضاي هيئت مديره و يا مديرعامل شركت شريك يا عضو هيئت مديره يا مديرعامل آنهاباشند نمي توانند بدون اجازه هيئت مديره در معاملاتي كه با شركت يا به حساب شركت مي شود بطور مستقيم يا غير مستقيم طرف معامله واقع و يا سهيم شوند....

اين قسمت از ماده كه نگارش مطلوبي نداشته و فهم مطلب را دشورا مي سازد مي توان به شرح زير انشا نمود:

(اعضاي هيئت مديره و مديرعامل شركت نمي توانند درمعاملات با شركت يا به حساب

شركت بطور مستقيم يا غير مستقيم بدون اجازه هيئت مديره طرف معامله واقع يا سهيم شوند بهمين ترتيب است در صورتي كه اشخاص مذكور در شركت ديگري هم سمت مديريت داشته باشند...)

ماده ١٣٠ ل.ا.ق.ت معاملات موضوع ماده ١٢٩ را كه بدون اجازه هيئت مديره صورت گرفته باشد ولو اينكه به تصويب مجمع عمومي عادي نرسد در مقابل اشخاص ثالث معتبر دانسته است. حال اگر بر اثر انجام معامله به شركت خسارتي وارد آمده باشد مديران ذينفع و مديراني كه اجاز معامله را داده اند بنحو تضامن مسئول جبران خسارت وارده از معامله به شركت مي باشند. به نظر مي رسد كه قيدد كلمات (در صورت عدم تصويب مجمع ) در ماده براي مسئوليت تضامني مديران ضروري مي باشد.

در ماده ١٣٢ ل.ا.ق.ت اصلح است كه اخذ وام علاوه بر شخص حقيقي به اشخاص حقوقي هم تسري داده شود. سئوال ١٧ - اگر مدير خارج از موضوع شركت اقداماتي نموده و تصميمات اتخاذ نمايد طبق ١١٨ ل.ا.ق.ت. چه مسئوليت مدني دارد نظر و پيشنهاد چيست؟

پاسخ: اگر مدير خارج از موضوع شركت عمل نمايد بر خلاف ماده ١١٨ ل.ا.ق.ت. اقدام نموده است. ضمانت اجرايي اين مورد در ماده مزبور پيش بيني نشده است. حال بايد ديد كه آيا مدير در مقابل شركت يا اشخاص ثالث و يا هر دو مسئوليت مدني در قبال اقدام و تصميم خلاف قانون دارد يا خير؟

در چنين موارد حقوق فرانسه شركت در مقابل شخص ثالث مسئول مي داند اما ماده ١٤٢ ل.ا.ق.ت ايران مقرر مي دارد: (مديران و مديرعامل شركت در مقابل شركت و اشخاص ثالث نسبت به تخلف از مقررات قانوني... منفردا

يا مشتركا مسئول مي باشند...) به عبارت ديگر اگر مدير يا شركتي خارج از موضوع شركت اقدام نمايد شخصا درمقابل شركت و اشخاص ثالث مسئوليت مدني دارد. به نظر مي رسد به منظور حفظ حقوق سهامداران و اشخاص ثالث اصلح است كه مديران بنحو تضامن در مقابل آنان براي جبران زيان وارده جوابگو باشند. سئوال ١٨ - آيا مسئوليت هاي جزايي پيش بيني شده براي مديران در شركت هاي سهامي عام و خاص نياز به اصلاحاتي پيشنهاد چيست؟

پاسخ: مواد ٢٥٤ ناظر به ماده ٢٣٣ (عدم دعوت مجمع و عدم تنظيم اسناد) ٢٥٥ (عدم تنظيم صورت حاضرين در مجمع) ٢٥٣ و ٢٥٧ ناظر به ماده ٢٥٥ (جلوگيري از حضور سهامداران در مجامع عمومي و عدم رعايت حق راي) ٢٥٨ (تقسيم سود موهوم) ٢٥٨ (استفاده خلاف از اموال و اعتبارات شركت) ٢٦٢ و ٢٦٣ (سلب حق تقدم به هنگام افزايش سرمايه و دادن اطلاعات نادرست) ٢٦٤ (عدم رعايت مقررات راجع به كاهش سرمايه) ماده ٢٦٥ (از ميان رفتن بيش از نصف سرمايه) ماده ٥٥١ (ورشكستگي شركت) در سال ١٣٤٧ مجازات هايي را پيش بيني نموده كه با توجه به گذشت حدود ٣٤ سال و سقوط ارزش پول بخصوص در مورد جزاي نقدي نياز به تجديد نظر دارد. سئوال ١٩ - آيا تركيب هيئت مديره در شركت هاي سهامي خاص كه شامل مديرعامل رئيس هيئت مديره نايب رئيس و اعضاي هيئت مديره مي باشد نياز به اصلاحاتي دارد؟

پاسخ: با توجه به اينكه شركت سهامي خاص از جمله شركت هاي سرمايه است و درماده ٣ ل.ا.ق.ت مديرعامل را مي توان از خارج شركت انتخاب نمود (مستفاد از مفهوم مخالف

١٢٤). النهايه چون مدير مزبور سهام با نام به عنوان وثيقه در صندوق شركت مي سپارد جزور سهامداران محسوب خواهد شد. اصلاح ماده مذكور به جاي جمله: (... در صورتي كه مديرعامل عضو هيئت مديره باشد...) جمله: (... در صورتي كه مديرعامل خارج از سهامداران باشد...) قيد گردد. سئوال ٢٠- آيا بازرس طبق آيين نامه اجرايي تبصره ماده ١٤٤ ل.ا.ق.ت در شركت سهامي عام بايد درجه ليسانس و تجربه كافي براي اشتغال به شغل داشته باشد يا خير؟

پاسخ: آيين نامه اجرايي ماده ١٤٤ ل.ا.ق.ت. مصوب بهمن ١٣٤٩ شرايط لازم را براي انتخاب بازرس شركت سهامي عام پيش بيني نموده است كه به موجب آن بازرس بايد داراي درجه ليسانس يا بالاتر در يكي از رشته هاي متناسب با وظايف و مسئوليت هاي بازرسي بوده و نبايد و موسسات دولتي يا وابسته به آن شهرداري بطور تمام وقت اشتغال به كار داشت باشد. هم چنين بازرس مزبور با داشتن ٥ سال تجربه كاري دركمسيوني كه به موجب ماده ٢ آيين نامه مزبور تعيين گرديده از نظر صلاحيت مورد بررسي قرار گرفته و در آزمايش مربوط نيز موفق گردد. متاسفانه اين آيين نامه تاكنون اجرا نگرديده در صورتي كه در حقوق كشورهاي پيشرفته مانند: فرانسه و ايالات متحده آمريكا و انگليس بازرس حساب دوره هاي تخصصي را گذرانده و پس از احراز صلاحيت به سمت بازرسي انتخاب مي شود. نظر بازرس در صحت و درستي حساب هاي شركت و اطلاعات داده شده از اهميت ويژه برخورداراست و موجبات تحرت در بازار بورس را با جلب اعتماد مردم به حساب هاي شركت و عمليات مديران فراهم مي سازد.

سئوال ٢١ - چرا آيين نامه مزبور تا كنون در شركت هاي سهامي عام به مورد اجرا در نيامده است؟

پاسخ: اجراي آيين نامه راجع به شرايط انتخاب بازرس براي شركت هاي عام مصوب ١٣٤٩ تا كنون بدون هيچ گونه دليلي به تعويق افتاده كه از هر لحاظ به صحت معاملات بورسي و اعتماد مردم به سرمايه گذاري در واحدهاي بزرگ توليدي صنعتي و خدماتي لطمه وارد مي سازيم. سئوال ٢٢ - آيا در شركت هاي سهامي خاص نياز به تخصص بازرس وجود دارد ياخير؟

پاسخ: به نظر مي رسد در شركت سهامي خاص نيز بازرس يا بازرسان اصلي انتخاب شوند كه تخصص و شرايط لازم را بر طبق آيين نامه مزبور داشته باشند. سئوال ٢٣- آيا مقررات راجع به مسئوليت مدني و جزايي بازرس كه در قانون ١٣٤٧ پيش بيني شده كافي به نظر مي رسد؟

پاسخ: مقررات جزايي راجع به تخلفات بازرس و بازرسان در مواد ٢٦٦ و ٢٦٧ ل.ا.ق.ت پيش بيني شده است به نظر مي رسد ميزان جازي نقدي كه از ٢٠ هزار ريال تا ١٠٠ هزار ريال پيش بيني شده است با توجه به تاريخ تصويب قانون و سقوط ارزش پول اصلاح گردد. سئوال ٢٤- آيا سيستم بازرسي خارج از شركت براي شرت سهامي عام مورد نياز مي باشد يا خير؟

پاسخ: سيستم ارگان بازرسي خارج از شركت در حقوق اغلب كشورهاي پيشرفته صنعتي وجود دارد. در ايالات متحده آمريكا كميسيون بورس اوراق بهادار كه به موجب قانون فدرال ١٩٣٣ اصلاحي ١٩٦٤ تشكيل گرديده است حساب ها و گزارشات مديران و بازرسان شركت هاي سهامي پذيرفته شده در بورس را مورد تجزيه و تحليل

قرارداده و در صورت لزوم شركت متخلف را ارشاد مي نمايد و در مواردي مي تواند خريد و فروش سهام شركتي كه مقرراتي كميسيون بورس اوراق بهادار را نقض نموده باشد در بازار بورس بطور موقت تعليق نمايد. در حقوق فرانسه نيز سازماني به نام كميسيون بورس اوراق بهادار مشابه ايالات متحده آمريكا دركنترل حسابهاي شركت هاي سهامي عام تاسيس گرديده است به نظر مي رسد كه در حقوق ايران كميسيون مشابهي براي جلوگيري از انتشار ترازنامه و اطلاعات برخلاف واقع پيش بيني گردد.

2- شركت با مسئوليت محدود

پيشنهاد اصلاحي به صورت پرسش و پاسخ - شركت با مسئوليت محدود سئوال ٢٥- در شركت با مسئوليت محدود تشكيل مجمع عمومي عادي و فوق العاده پيش بيني نشده فقط قانوگذار در ماده ١٠٦ ق.ت. تصميمات راجع به شركت را به اكثريت لااقل نصف سرمايه و در دعوت دوم با اكثريت عددي شركا پذيرفته است پيشنهاد اصلاحي چيست؟

پاسخ: گرچه در ماده ١٠٦ ق.ت. تصميمات راجع به شركت با مسئوليت محدود در دعوت اول با اكثريت لااقل نصف كل سرمايه شركت بوده و اگر در دعوت اول اكثريت مزبور حاصل نشد با اكثريت عددي شركت شركا (نصاب عددي) اتخاذ مي گردد و ظاهرا نيازي به تشكيل مجمع وجود ندارد ولي اداره ثبت شركت ها سالهاست با ارائه اساسنامه نمونه پيشنهاد نموده كه در اين قبيل شركت ها مجمع عمومي عادي و فوق العاده پيش بيني گردد كه به صورت عرف در ثبت شركت مورد استفاده قرار ميگيرد. در حقوق فرانسه تشكيل مجمع عمومي عادي ساليانه براي شرك با مسئوليت محدود قانوين شناخته شده است و اين مجمع به حساب هاي شركت

رسيدگي و آن را تصويب كرده و سود قابل تقسيم را تعيين مي نمايد (ماده ٥٨ قانون ٢٤ ژوييه ١٩٦٦).

بنابراين به نظر مي رسد كه همانند حقوق ساير كشورهاموادي راجع به مجمع عمومي عادي و فوق العاده براي شركت مزبور با حذف ماده ١٠٦ ق.ت. به تصويب برسد. سئوال ٢٦- در ماده ١١١ ق.ت. تغييرات راجع به اساسنامه با اكثريت عددي شركايي كه حداقل ٤/٣ سرمايه را هم داشته باشند صورت مي گيرد. در اين زمينه نظر اصلاحي چيست؟

پاسخ: تغييرات راجع به اساسنامه با اكثريت عددي شركايي كه حداقل ٤/٣ سرمايه راهم داشته باشند صورت ميگيرد كه ممكن است بدون تشكيل مجمع صورت بگيرد. به نظر مي رسد كه اين امر در صلاحيت و اختيارات مجمع عمومي فوق العاده قرار بگيرد ونصاب ٤/٣ سرمايه نيز به ٣/٢ تقليل داده شود تا تصميم گيري از سهولت نسبي برخوردار باشد. سئوال ٢٧ - شركت با مسئوليت محدود حداقل از ٢ نفر تشكيل مي گردد.اگر يكي از شركا فوت نمايد آيا شركت مي تواند با يك مدير به فعاليت تجاري خود ادام دهد يا خير؟

پاسخ: شركت با مسئوليت محدود با استناد به ماده ٩٤ ق.ت. حداقل از ٢ نفر تشكيل مي گردد.حال اگر يكي از شركا فوت نمايد نص قانوني وجود ندارد كه شركت بتواند با يك شريك به بقا خود ادامه دهد اما براي جلوگيري از انحلال بهتر است كه شركت به فعاليت خود ادامه دهد. پيش بيني ماده قانوني در اين زمينه ضروري است تا اشخاص ذينفع بتوانند از داداه تقاضاي انحلال شركت مزبور را بنمايند. سئوال ٢٨- شركت با مسئوليت محدود كه حداقل بوسيله يك

مدير موظف يا غيرموظف اداره مي شود مي تواند از بين شركا يا خارج از آنان براي مدت محدود يا نامحدود انتخاب شود. نظر پيشنهادچيست؟

پاسخ: انتخاب مدير شركت با مسئوليت محدود براي مدت نامحدود مشكلات زيادي براي شركاي اقليت فراهم مي سازد زيرا آنان نمي توانند مدير سهل انگار و يا متخلف راعزل نمايند زيرا تصميمات در شركت با مسئوليت محدود با شركايي است كه اكثريت سهم الشركه را دارا مي باشند. بنابراين اقليت قادر به عزل مدير مادام العمر نمي باشند.

از طرف ديگر امكان اقامه دعوي در دادگاه نيز پيش بيني نشده است. اصلح است كه مدير يا مديران شركت با مسئوليت محدود مانند شركت هاي سهامي عام و خاص براي مدت معين انتخاب شوند. سئوال ٢٩- مدير يا مديران در شركت با مسئوليت محدود با اكثريت محدود با اكثريت حداقل نصف سرمايه انتخاب مي شوند اگر اين نصاب حاصل نشد در دعوت دوم با اكثريت عددي كه داراي نصف سرمايه نيست انتخاب مي شوند پيشنهاد اصلاحي در اين زمينه چيست؟

پاسخ: در مورد انتخاب مديران شركت با مسئوليت محدود نص صريحي وجود ندارد اما ماده ١٠٦ ق.ت. كليه تصميمات راجع به شركت را در دعوت اول با اكثريت حداقل نصف سرمايه شركت قابل قبول مي داند. به كاربردن كلمه اكثريت (لااقل نصف سرمايه) تا حدود مبهم مي باشد زيرا معلوم نيست كه آيا منظور اكثريت مطلق بوده و يا ٥٠% كل سهم الشركه؟در دعوت دوم تصميمات با اكثريت عددي كه داراي نصف سرمايه نيستنداتخاذ ميگردد. به نظر مي رسد كه انتخاب مديران با اكثريت نسبي آرا شركا با توجه به ميزان سهم الشركه آنان

صورت پذيرد. سئوال ٣٠- در مورد عزل مدير يا مديران در شركت با مسئوليت محدود نصب صريحي وجود ندارد و در عمل مشكلاتي در صورت بروز اختلاف بين شركا ايجاد كرده است. براي رفع اين مشكل پيشنهاد قانوني چيست؟

پاسخ: به موجب ماده ١٠٤ ق.ت. شركت با مسئوليت محدود ممكن است توسط يك يا چند مدير موظف يا غيرموظف از بين شركا يا خارج آنان انتخاب مي گردند اداره شود. ملاحظه مي شود كه قانونگذار انتخاب مدير يا مديران را براي مدت محدود يا نامحدود در اختيار شركا گذاشته و در مورد عزل آنان تصريحي ننموده است كه در عمل مشكلات زيادي به هنگام بروز اختلاف ايجاد مي كند. بعضي از حقوقدانان معتقدند كه قابل عزل بودن مديران ممكن است در اساسنامه شركت تصريح گردد. عده اي ديگر معتقدند عزل مدير با در دست داشتن دلايل موجه و با تقدم دادخواست از دادگاه تقاضا گردد.

در حقوق فرانسه رضايت عده اي از شركا كه بيش از نصف سرمايه و دلايل موجه نيز داشته باشند براي عزل مدير كافي مي باشد ضمنا شركا مي توانند از دادگاه تجارت نيز به موجب ماده ٥٥ قانون ٢٤ ژوييه ١٩٦٦ تقاضاي عزل مدير را به شرط داشتن دلايل كافي درخواست نمايند.

در حال حاضر به نظر مي رسد كه مجمع عمومي عادي در صورت تقصير مديره مي تواند نسبت به عزل مدير متخلف اتخاذ تصميم نمايد. سئوال ٣١- قلمرو محدوديت اختيارات مديران در ماد ه١٠٥ ق.ت. به اجمال برگزار شده و به اساسنامه محول گرديده است كه گاهي موجبات سو استفاده مديران را فراهم مي سازد. نظر پيشنهادي چيست؟

پاسخ: ماده ١٠٥ ق.ت.

به مدير شركت با مسئوليت محدود اختيارات تام تفويض نموده است مگر اينكه اساسنامه قلمرو آن را محدود نمايد. به نظر مي رسد كه ممكن است مديران از اختيارات خود در اداره امور شركت سو استفاده نمايند. به همين جهت اصلح است كه محدوديت هايي در قانون تجارت همانند شركت سهامي عام براي حفظ حقوق شركاي اقليت پيش بيني گردد. سئوال ٣٢- مسئوليت مدني و جزايي مديران همانند شركت هاي سهامي عام و خاص در قانون بطور دقيق پيش بيني نشده است. در اين مورد پيشنهاد چيست؟

پاسخ: مقررات جزايي طبق قانون شركت سهامي عام وخاص پيش بيني گردد. سئوال ٣٣- مسئوليت جزايي مديران در بند (ج) ماده ١١٥ ق.ت. كلاهبرداري پيش بيني شده و آن در صورتي است كه مدير با نبودن صورت دارايي يا با استناد به صورت دارايي مزور منافع موهومي را بين شركا تقسيم شده را جهت جبران زيان وارده بنمايد. نظر اصلاحي چيست؟

پاسخ: ماده ١١٥ ق.ت. مجازات متخلفين را در شركت با مسئوليت محدود در چند مورد مانند پرداخت برخلاف واقع سهم الشركه نقدي و غيرنقدي تقويم غير واقعي آورده هاي غيرنقدي و تنظيم صورت دارايي مزور و ارائه منافع موهوم جرم كلاهبرداري محسوب داشته است. با توجه به اينكه در سال ١٣١١ مجازات جرم مزبور از درجه جنحه و خفيف بوده ولي در حال حاضر طبق قانون تشديد مجازات مرتكبين ارتشا و اختلاس و كلاهبرداري مصوب ٢٨/٦/١٣٦٤ مجلس شوراي اسلامي و تائيد مجمع تشخيص مصلحت نظام در مورخ ١٥/٩/١٣٦٧ مجازات كلاهبرداري علاوه بر مجازات در حقوق شركت ها هيچ گونه تعادلي با جرايم ارتكابي مندرج در ماده مذكور ندارد. سئوال

٣٤- نحوه كنترل شركت با مسئوليت محدود با توجه به مواد ٩٤ تا ١١٥ ق.ت. چه اشكلاتي دارد؟

پاسخ : ارگان كنترل كننده در شركت با مسئوليت محدود پيش بيني نشده است اما بنابه ماده ١٠٩ ق.ت. ناظر به مواد ٩٦و ٩٧ و ١٦٥ و ١٦٨ و ١٧٠ همان قانون در صورتي كه عده شركاي شركت بيش از ١٢ نفر باشد حداقل ٣ نفر تحت عنوان هيئت نظار از بين شركا براي اولين بار براي مدت يك سال انتخاب مي شوند تا نسبت به كنترل آورده هاي نقدي و غيرنقدي دفاتر و دارايي شركت و دعوت مجمع عمومي عادي و فوق العاده اقدام نمايند و مسئله قرابت سببي يا نسبي هيئت نظار با مديران و ساير شرايط قانوني لازم پيش بيني نشده است و اين امر موجبات ضعف نظارت را فراهم ساخته است. سئوال ٣٥ - آيا هيئت نظارت در شركت مذكرو كه از حقوق فرانسه اقتباس شده در ايران عملا مورد استفاده قرار مي گيرد؟

پاسخ : هيئت نظار در ايران مورد استفاده زيادي قرار نگرفته است زيرا اغلب شركت هاي با مسئوليت محدود با تعداد كمتر از ١٢ نفر تاسيس مي شوند و اين امراصولا به دليل ضعف همكاري دسته جمعي است. سئوال ٣٦- با توجه به استقبال مردم از شركت با مسئوليت محدود پيشنهاد براي سيستم بازرسي اين شركت چيست و براي حمايت از طلبكاران جه مقرراتي ضروري مي باشد؟

پاسخ: به نظر مي رسد با توجه به استقبال مردم از شركت با مسئوليت محدود به دليل مسئوليت مدني شركا كه در حدود سهم الشركه مي باشد سيستم بازرسي همانند شركت هاي سهامي عام و

خاص پيش بيني گرديده و براي حمايت از طلبكاران مسئوليت مدني مديران به بعد از انحلال ورشكستگي شركت تسري داده شود. سئوال ٣٧- درارزيابي آورده هاي نقدي براي مقومي كه گزارش خلاف واقع داده باشد جرم كلاهبرداري پيش بيني شده است. آيا به جاي مجازات مزبور مي توان از تدابير تاميني جرم كلاهبرداري پيش بيني شده است. آيا به جاي مجازات مزبور مي توان از تدابير تاميني و ضمانت اجرايي ديگري استفاده نمود؟

پاسخ : مجازات جرم كلاهبرداري كه در حال حاضر به موجب قانون تشديد مجازات مرتكبين ارتشا اختلاس و كلاهبرداري مصوب ١٥/٩/١٣٦٧ علاوه بر رد اصل مال به حبس از ٢ تا ١٠ سال در نظر گرفته شده است اعمال آن براي مقومي كه گزارش خلاف واقع داده باشد به دليل عدم تطبيق جرم ارتكابي با ميزان مجازات تعيين شده بر خلاف عدالت و انصاف مي باشد بنابراين مي توان حتي به جاي مجازات از تدابير تاميني از قبيل نظر كارشناس رسمي دادگستري و تصويب مجمع استفاده نمود. س

3- ساير شركت ها

پيشنهاد اصلاحي به صورت پرسش و پاسخ - ساير شركت ها سئوال ٣٨ - سيستم بازرسي در شركت هاي تضامني و نسبي و مختلط سهامي و غير سهامي چه اشكالاتي دارد؟

پاسخ: در شركتهاي تضامني نسبي و مختلط غير سهامي بازرس يا بازرسان پيش بيني نشده است اما در شركت مختلط سهامي همانند شركت با مسئوليت محدود هيئت نظار در نظر گرفته شده است به نظر مي رسد كه مشابه شركتهاي سهامي عام و خاص در اين شركت هاي مقرراتي راجع به سيستم كنترل كننده پيش بيني گردد. سئوال ٣٩- در مورد مجامع عمومي عادي و

فوق العاده در شركت هاي تضامني و نسبي و مختلط سهامي و غير سهامي اشاره نشده و به اساسنامه موكول شده است نظر پيشنهاد چيست؟

پاسخ: درشركت تضامني نسبي مختلط سهامي و غير سهامي مجامع عممي عادي فوق العاده وجود ندارد ولي عرف اداره ثبت شركت ها مبني بر پيش بيني آنها در اساسنامه مي باشد بهتر است ماده قانوني در اين مورد تدوين گردد. سئوال ٤٠- در شركت هاي تعاون كه بازرس يا بازرسان براي كنترل حسابهاي شركت و اقدامات مديران پيش بيني شده چه ايراداتي به نظر مي رسد؟

پاسخ: در شركت هاي تعاوني كه بازرس يا بازرسان براي كنترل حساب هاي شركت و اقدامات مديران پيش بيني شده فاقد شرايط لازم بازرسي براساس آيين نامه اجرايي ماده ١٤٤ ل.ا.ق.ت. مي باشد و اصلاح مقررات راجع به بازرسي با آيين نامه اجرايي مزبور ضروري به نظر مي رسد. سئوال ٤١- شركت هاي تضامني ونسبي هر كدام توسط حداقل يك مدير كه از ميان خود يا از خارج انتخاب مي نمايند اداره مي شود. قانونگذار در مورد عزل مديري كه انتخاب او با قيد در شركت نامه صورت گرفته باشد اشاره اي ننموده نظر پيشنهادي در اين مورد چيست؟

پاسخ: درشركت تضامني يا نسبي (ماده ١٨٥ ناظر به ماده ١٢٠ ق.ت) شركا بايد لااقل يك نفر از ميان خود يا از خارج به سمت مدير انتخاب نمايند. در اين مواد به مدت مديريت مدير اشاره اي نشده است و شركا مي توانند در اساسنامه تعداد مديران و مدت مديريت را تعيين نمايند. عزل مدير نيز در قانون پيش بيني نشده است كه در عمل مشكلات حقوقي ايجاد

مي نمايد. درشرك تضامني اصولا محور اعتبار قائم به شخص مي باشد. بنابراين مدير يا مديران مندرج در شركت نامه قابل عزل نمي باشند و حق استعفا ندارند مگر با رضايت كليه شركا شركت. سئوال ٤٢- مدير يا مديراني كه در اساسنامه انتخاب شده باشند به چه ترتيب در شركت هاي مزبور قابل عزل مي باشند؟

پاسخ: چنانچه مدير يا مديران دراساسنامه انتخاب شده باشند ممكن است طبق اساسنامه نسبت به تغيير مدير يا مديران مذكور عمل شود. سئوال ٤٣- مدير يا مديراني كه در شركت نامه يا اساسنامه انتخاب نشده اما انتخاب آنان بعدا صورت گرفته باشد به چه ترتيب قابل عزل مي باشند؟

پاسخ: اگر مدير يا مديران در شركت نامه يا اساسنامه انتخاب نشده ولي انتخاب آنان بعدا صورت گرفته باشد دراين صورت شركا مي توانند مدير يا مديران فوق لا معزول نمايند. بديهي است مدير اي مديران فوق حق استعفا خواهند داشت. سئوال ٤٤- مدير شركت تضامني در چه مواردي شخصا مسئول مي باشد؟

پاسخ: برابر ماده ١٢١ ق.ت. : حدود مسئوليت مدير يا مديران شركت تضامني همان است كه در ماده ٥١ ق.ت. مقرر شده است و ماده ٥١ اخير الذكر مسئوليت مدير شركت در مقابل شركا را مانند مسئوليت وكيل در مقابل موكل خود مي داند. به نظر مي رسد منظور از موكل شركت مي باشد كه مدير در صورت تعدي و تفريط در اقدامات و تصميمات خود به نمايندگي از طرف شركت داراي مسئوليت مدني مي باشد اما مسئوليت مدني مدير در مقابل شركا تابع اصول كلي حقوقي مدني از باب تسبيت وباعنايت به قانون مسئوليت مدني خواهد بود. سئوال ٤٥-

محدوديت اختيارات مديران درمورد ضررهاي وارده به شركت و انجام عمليات تجارتي از نوع تجارت شركت در مواد ١٣٢ و ١٣٤ ق.ت. پيش بيني شده است. پيشنهاد مواردديگر چيست؟

پاسخ: محدوديت اختيارات مدير در شركت تضامني انجام تجارتي از نوع تجارت شركت بدون رضايت شركا و ضررهاي وارده به شركت مي باشد. مادام كه كمبود زيانهاي مزبور جبران نشود تاديه هر نوع منفعت به شركا ممنوع است. ضمنا بهتر است محدوديت معاملات مدير در مواردي كه با شركت خود معامله مي نمايد يا در شركت ديگر شريك مي باشد براي حفظ حقوق شركا پيش بيني گردد. سئوال ٤٦- مسئوليت مديران درماده ١٢١ ق.ت. ناظر بر ماده ٥١ در مقابل شركت همان مسئوليت وكيل درمقابل موكل مي باشد. پيشنهاد براي رفع ابهام اين مواد چيست؟

پاسخ: به نظر مي رسد با توجه به ابهام ماده ١٢١ ق.ت. نص جديدي مانند ماده ١٤٢ ل.ا.ق.ت پيش بيني گردد كه ميگويد: (مديران و مديرعامل در مقابل شركت و اشخاص ثالث نسبت به تخلف از مقررات قانوني يا اساسنامه شركت ويا مصوبات مجمع عمومي بر حسب مورد منفردا و مشتركا مسئول مي باشند و دادگاه حدود مسئوليت هر يك را براي جبران خسارت تعيين خواهد نمود). ضمنا اقدامات مدير نيز در مقابل اشخاص ثالث با حسن نيت نافذ و معتبر بوده و به عذر عدم اجراي تشريفات مربوط به طرز انتخاب آنها اعمال و اقدامات آنان رانبايد غير معتبر دانست (مستفاد از ماده ١٣٥ ل.ا.ق.ت) اين قسمت از ماده نيز در شركت تضامني مفقود مي باشد. سئوال ٤٧ - مديريت در شركت مختلط سهامي و غير سهامي با شريك ضامن مي باشد

و شركاي ديگر حق اداره كردن شركت را ندارند. آيا شركت ضامن مي تواند انجام امور وكالت به شريك غيرضامن تفويض نمايد؟

پاسخ: اداره امور شركت هاي مختلط غيرسهامي به عهده شريك يا شركاي ضامن مي باشد و شريك با مسئوليت محدود حق مداخله درامور مديريت وانجام معامله را براي شركت ندارد مگر اينكه باسمت وكالت از طرف شركت اقدام نمايد (مستفاد از مواد ١٤٥ و ١٤٦ ق.ت.) اين قسمت از ماده قابل انتقاد مي باشد زيرا طرف معامله ممكن است با تصور اينكه شريك با مسئوليت محدود داراي اختيارات نامحدود و تضامني است مبادرت به امضاي قرارداد بنمايد در حالي كه شريك مزبور فاقد مسئوليت تضامني است و از طرف ديگر مديران غير ضامن درانجام معاملات شركت بي احتياطي نمايند. سئوال ٤٨ - آيا مدير مي تواند استعفا داده يا توسط شركاي ديگر عزل شود؟ و تحت چه شرايط صورت مي گيرد؟

پاسخ: راجع به استعفا يا عزل مديران در شركت مختلط غير سهامي موادي پيش بيني نشده است ولي مديرضآمن همآنند شركت تضامني كه اشاره شده بر حسب اينكه نام او در شركت نامه يا اساسنامه قيد شده يا نشده باشد عمل مي شود به عبارت ديگر ممكن است عزل مدير به اتفاق آرا يا بر طبق اساسنامه و يا نظر اكثريت شركا باشد. سئوال ٤٩- هيئت مديره در تعاوني ها مركب از حداقل ٣ نفر و حداكثر ٧ نفر عضو اصلي وتا ٣/١ اعضاي اصلي اعضاي علي البدل مي باشند و براي تعاوني هاي بيش از ٤٠٠ نفر يك نفر به اعضاي اصلي و يك نفر به اعضاي علي البدل اضافه مي گردد وبه

شرط آنكه بيشتر از ١٥ نفر نباشند. آيا بهتراست كه تعداد مديران با شركت هاي سهامي عام و خاص هماهنگ گردد؟

پاسخ: تعداد مديران در شركت هاي تعاوني كه به موجب ماده ٣٦ حداقل ٣ و حداكثر ٧ نفر عضو اصلي و به تعداد ٣/١ اعضاي اصلي اعضاي علي البدل انتخاب مي گردد از طرف ديگر در تعاوني هاي بيش از ٤٠٠ نفر يك نفر به اعضاي اصلي و يك نفر به اعضاي علي البدل اضافه مي شود. به نظر مي رسد بهتر است كه شركت تعاوني همانند شركت سهامي خاص حداقل توسط ٣ نفر به عنوان مديران اصلي و در صورت لزوم با عضو يا اعضاي علي البدل اداره مي شود. سئوال ٥٠- مدت مديريت در تعاوني ها حداكثر ٢ سال مي باشد و اين مدت قابل تمديدي بوده وانتخاب مجدد هر مدير بلامانع است. دراين مورد پيشنهاد اصلاحي چيست؟

پاسخ: به نظر مي رسد مدت مديريت كه در تعاوني ها حداكثر ٢ سال پيش بيني شده است فقط يكبار قابل تمديد باشد تا اعضاي ديگر بتوانند در اداره امور تعاوني كه كمك متقابل محسوب مي شود مشاركت نمايند. سئوال٥١- هيئت مديره از ميان خود يك نفر رئيس يك نفر نايب رئيس يك يا دو نفر منشي انتخاب مي نمايد وسپس فرد واجد شرايطي از بين اعضاي خود يا از خارج تعاوني به عنوان مديرعامل انتخاب مي نمايد.پيشنهاد اصلاحي در اين مورد چيست؟

پاسخ: مديرعامل كه به موجب ماده ٣٩ قانون بخش تعاون ممكن است از بين اعضاي تعاوني يا از خارج از آن براي مدت ٢ سال انتخاب گردد ظاهرا همانند شركت هاي سهامي عام و

خاص مي باشد ولي پيش بيني نشده كه مديرعامل تعدادي سهام به عنوان وثيقه در صندوق شركت براي دوران مديريت خود بسپارد تا در صورت احراز تخلف زيان وارده به شركت از محل مزبور تامين گردد. سئوال ٥٢ - مجمع عادي در شركت تعاوني يك بار در سال تشكيل مي گردد و وظايف اين مجمع با شركت هاي سهامي عام و خاص اختلاف فاحشي دارد. آيا هماهنگي مواد ٣٣ و ٣٤ و ٣٧ اين قانون با مواد ٨٣ و ٨٤ و ٨٦ و ٨٨ ل.ا.ق.ت. ضروري است؟

پاسخ: مجمع عمومي عادي در شركت تعاوني سالي يك مرتبه تشكيل مي گردد. و وظايف مجمع مذكور عبارتند از: انتخاب هيئت مديره و بازرس يا بازرسان براي مدت ٢ سال رسيدگي و اتخاذ تصميم درباره ترازنامه و حساب سود و زيان ساير گزارش هاي مالي هيئت مديره تعيين برنامه شركت و تصويب بودجه سال جاري و سرمايه گذاري و اعتبارات و وام هاي درخواستي و ساير عمليات مالي بنا به پيشنهااد هيئت مديره و بالاخره افزايش و كاهش سرمايه و اتخاذ تصميم راجع به اندوخته ها.

به نر يم رسد كه افزايش و كاهش سرمايه در صلاحيت مجمع عمومي فوق العاده قرار گيرد زيرا آنها از اهميت ويژه اي برخوردار بوده و بعلاوه با حقوق شركت هاي سهامي عام و خاص نيز هماهنگ مي گردد. سئوال ٥٣- تصميمات در مورد مجمع عمومي فوق العاده با حضور حداقل ٣/٢ اعضا (به استنثاي تعاوني هاي بيش از ٥٠٠ نفر) اتخاذ مي گردد. در مورد هماهنگي نصاب مزبور با ماده ٨٤ ل.ا.ق.ت. پيشنهاد اصلاحي چيست؟

پاسخ: دليلي به نظر نمي رسد كه تعاوني هاي

بيش از٥٠٠ نفر از نصاب اتخاذ تصميم براي مجمع عمومي فوق العاده مستثني شوند و در هر حال حضور حداقل ٣/٢ اعضا براي تصميم گيري در مجمع مزبور بدون توجه به تعداد اعضا ضروري مي باشد. سئوال ٥٤- وظايف مجمع عمومي فوق العاده طبق ماده ٣٥ بخش تعاوني عبارت از تغيير در مواد اساسنامه عزل يا قبول استعفاي هيئت مديره انحلال و ادغام تعاوني مي باشد.آيا اصلح است كه اين ماده با ماده ٨٣ شركت هاي سهامي عام و خاص هماهنگ گردد؟

پاسخ: وظايف مجمع عمومي فوق العاده در بخش تعاون بطور ناهماهنگ با شركت هاي سهامي عام و خاص احصا شده به نظر مي رسد كه با توجه به ماده ٨٣ ل.ا.ق.ت فقط افزايش سرمايه كاهش سرمايه تغييرات در اساسنامه و انحلال شركت يا تبديل نوع شركت و ادغام تعاوني درصلاحيت مجمع مذكور باشد. سئوال ٥٥- وظايف و اختيارات هيئت مديره در ماده ٣٧ قانون بخش تعاوني اقتصاد جمهوري اسلامي ايران مصوب١٣٧٠ با اصلاحات بعدي بطور ناهماهنگ پيش بيني شده آيا بهتر است با مقررات شركت هاي سهامي عام و خاص هماهنگ گردد؟

پاسخ: به نظر مي رسد كه وظايف و اختيارات هيئت مديره با مقايسه شركت هاي سهامي عام و خاص ناقص بوده و مواردي از قبيل ارائه گزارش هاي توجيهي به هنگام افزايش سرمايه و خودداري از دعوت و تقسيم سود پيش بيني شود.

46- نتيجه

نتيجه - نتيجه درشركت تضامني يا نسبي كه مدير از بين اعضا يا خارج از آن بطور محدود و يا نامحدود انتخاب مي شود مشكلاتي از نظر عزل بوجود آمده است. زيرا مدير مندج در شركت نامه فقط با

رضايت كليه شركا قابل عزل مي باشد و در ساير موارد نيز عدم امكان عزل مدير موجبات اضرار آنان را فراهم مي سازد. در قانون شركت هاي تضامني عدم امكان عزل مدير موجبات اضرار آنان را فراهم مي سازد. در قانون شركت هاي تضامني ماده (١٢ حدود مسئوليت مدير يا مديران را به ماده ٥١ قانون تجارت منسوخه ١٣١٢ شركت سهامي احاله داده است و معلوم نيست كه مسئوليت مدير در مقابل شركا مانند مسئوليت وكيل در مقابل موكل خود مي باشد و يا فقط در مقابل شركت براساس قانون وكالت مسئوليت دارد. لذا اصلاح ماده مزبور ضروري به نظر مي رسد.

در شركت مختلط سهامي و غير سهامي اداره امور شركت به عهده شريك يا شركاي ضامن مي باشد و شريك سهامي ويا با مسئوليت محدود حق مداخله در امور مديريت وانجام معامله را براي شركت ندارد. مگر اينكه وكالت مخصوص از طرف شركت داشته باشد (مستفاد از مواد ١٤٥ و ١٤٦ ق.ت.) و به نظر مي رسد كه طرف معامله با شركت ممكن است به تصور اينكه شريك با مسئوليت محدود داراي مسئوليت تضامني است معاملات انجام داده و از اين بابت متضرر گردد. بطور كلي ارگان كنترل كننده شامل بازرس يا بازرسان در شركت هاي مزبور پيش بيني نشده ولي در شركت مختلط سهامي فقط هيئت نظار در گرفته شده است كه كارايي لازم را از نظر كنترل صحت و درستي حسابهاي شركت از قبيل ترازنام حساب سود و زيان و گزارش ساليانه مديران ندارد. در شركت تعاوني تعداد مديران مندرج در ماده ٣٦ قانون شركت تعاوني كه حداقل ٣ و حداكثر ٧

نفر پيش بيني شده است در شركت هاي بيش از ٤٠٠ نفر اين تعداد اضافه شده است هماهنگي اين قسمت از ماده با شركت سهامي مفيد به نظر ميرسد تا تعداد مديران به ٣ يا ٥ نفر تقليل پيدا نمايد و مديران نيز از بين اعضاي تعاوني كه آشنايي به مسائل شركت دارند انتخاب گردند. ضمنا در خصوص قلمرو اختيارات و وظايف مديران در شركت تعاوني مانند شركت هاي سهامي مقرراتي وضع نگرديده است. برخي ديگر از مواد قانون شركت هاي تعاوني نقايصي دارند مثلا در ماده ١٠ نحوه حق نظارت اعضا در تعاوني مشخص نگرديده و در بند ١ ماده ١٣ سلب شرايط عضويت يا شرايط اختصاصي بطور مشخص روشن نشده است و بالاخره تقويم آورده هاي غيرنقدي ممكن است منتهي به ارزيابي غيرواقع گردد و در صورتي كه در شركت هاي سهامي براي قسمتي از تقويم آورده هاي غيرنقدي موسسين جلب نظر كارشناس رسمي دادگستري و تصويب مجمع عمومي موسسين (با محدوديت رعايت ميزان ارزيابي كارشناس) و بالاخره عدم لحاظ ميزان آورده غيرنقدي در حد نصاب رسميت مجمع عمومي موسسين و سلب حق راي از دارنده آورده غيرنقدي مزبور در مواد ٧٥ و ٧٦ به بعد (ل.ا.ق.ت.) پيش بيني شده است.

قوانين كيفري

1- مجازات و دادرسي

1- قانون مجازات اسلامي

1- كتاب اول كليات
باب اول _ مواد عمومي

ماده 1 _ قانون مجازات اسلامي راجع است به تعيين انواع جرايم و مجازات و اقدامات تاميني و تربيتي كه درباره مجرم اعمال مي شود. ماده 2 _ هر فعل يا ترك فعلي كه در قانون براي آن مجازات تعيين شده باشد جرم محسوب مي شود. ماده 3 _ قوانين جزايي درباره كليه كساني كه در قلمرو حاكميت زميني دريايي و هوايي جمهوري

اسلامي ايران مرتكب جرم شوند اعمال مي گردد مگر آنكه به موجب قانون ترتيب ديگري مقرر شده باشد. ماده 4 _ هرگاه قسمتي از جرم در ايران واقع و نتيجه آن در خارج از قلمرو حاكميت ايران حاصل شود و يا قسمتي از جرم در ايران و يا درخارج و نتيجه آن در ايران حاصل شود در حكم جرم واقع شده در ايران است ماده 5 _ هر ايراني يا بيگانه اي كه در خارج از قلمرو حاكميت ايران مرتكب يكي از جرايم ذيل شود و در ايران يافت شود و يا به ايران مسترد گردد طبق قانون مجازات جمهوري اسلامي ايران مجازات مي شود:

1 _ اقدام عليه حكومت جمهوري اسلامي ايران و امنيت داخلي و خارجي و تماميت ارضي يا استقلال كشور جمهوري اسلامي ايران

2 _ جعل فرمان يا دستخط يا مهر يا امضاي مقام رهبري و يا استفاده از آن

3 _ جعل نوشته رسمي رييس جمهور يا رييس مجلس شوراي اسلامي و يا شوراي نگهبان و يا رييس مجلس خبرگان يا رييس قوه قضاييه يا معاونان رييس جمهور يا رييس ديوان عالي كشور يا دادستان كل كشور يا هر يك از وزيران يا استفاده از آنها.

4 _ جعل اسكناس رايج ايران يا اسناد بانكي ايران مانند براتهاي قبول شده از طرف بانكها يا چكهاي صادر شده از طرف بانكها و يا اسناد تعهدآور بانكها و همچنين جعل اسناد خزانه و اوراق قرضه صادره و يا تضمين شده از طرف دولت يا شبيه سازي و هرگونه تقلب در موردمسكوكات رايج داخل ماده 6 _ هر جرمي كه اتباع بيگانه كه در خدمت دولت جمهوري اسلامي ايران هستند

و يا مستخدمان دولت به مناسبت شغل و وظيفه خود در خارج از قلمرو حاكميت جمهوري اسلامي ايران مرتكب مي شوند و همچنين هر جرمي كه مامورران سياسي و كنسولي وفرهنگي دولت ايران كه از مصونيت سياسي استفاده مي كنند مرتكب گردند، طبق قوانين جزايي جمهوري اسلامي ايران مجازات مي شوند. ماده 7 _ علاوه بر موارد مذكور در مواد 5 و 6 هر ايراني كه در خارج ايران مرتكب جرمي شود و در ايران يافت شود طبق قوانين جزايي جمهوري اسلامي ايران مجازات خواهد شد. ماده 8 _ در مورد جرايمي كه به موجب قانون خاص يا عهود بين المللي مرتكب در هر كشوري كه بدست آيد محاكمه مي شود اگر درايران دستگير شد طبق قوانين جمهوري اسلامي ايران محاكمه و مجازات خواهد شد. ماده 9 _ مجرم بايد مالي را كه در اثر ارتكاب جرم تحصيل كرده است اگر موجود باشد عيناً و اگر موجود نباشد، مثل يا قيمت آن را به صاحبش رد كند و از عهده خسارات وارده نيز برآيد. ماده 10 _ بازپرس يا دادستان در صورت صدور قرار منع تعقيب يا موقوف شدن تعقيب بايد تكليف اشيا و اموال كشف شده را كه دليل يا وسيله جرم بوده و يا از جرم تحصيل شده يا حين ارتكاب استعمال و يا براي استعمال اختصاص داده شده است تعيين كند تا مسترد يا ضبط يا معدوم شود، در مورد ضبط دادگاه تكليف اموال و اشيا را تعيين خواهد كرد. همچنين بازپرس و يا دادستان مكلف است مادام كه پرونده نزد او جريان دارد به تقاضاي ذينفع با رعايت شرايط زير دستور رد اموال و اشياي مذكور در فوق را

صادر نمايد:

1 _ وجود تمام يا قسمتي از آن اشيا و اموال در بازپرسي يا دادرسي لازم نباشد.

2 _ اشيا و اموال بلامعارض باشد.

3 _ در شمار اشيا و اموالي نباشد كه بايد ضبط يا معدوم گردد.

در كليه امور جزايي دادگاه نيز بايد ضمن صدور حكم يا قرار يا پس از آن اعم از اينكه مبني بر محكوميت يا برائت يا موقوف شدن تعقيب متهم باشد، نسبت به اشيا و اموالي كه وسيله جرم بوده يا در اثر جرم تحصيل شده يا حين ارتكاب استعمال و يا براي استعمال اختصاص داده شده حكم مخصوص صادر و تعيين نمايد كه آنها بايد مسترد يا ضبط يا معدوم شود.

تبصره 1 _ متضرر از قرار بازپرس يا دادستان يا قرار يا حكم دادگاه مي تواند از تصميم آنان راجع به اشيا و اموال مذكور در اين ماده شكايت خود را طبق مقررات در دادگاههاي جزايي تعقيب و درخواست تجديدنظر نمايد؛ هر چند قرار يا حكم دادگاه نسبت به امرجزايي قابل شكايت نباشد.

تبصره 2 _ مالي كه نگهداري آن مستلزم هزينه نامتناسب براي دولت بوده يا موجب خرابي يا كسر فاحش قيمت آن گردد و حفظ مال هم براي دادرسي لازم نباشد و همچنين اموال ضايع شدني و سريع الفساد حسب مورد به دستور دادستان يا دادگاه به قيمت روز فروخته شده و وجه حاصل تا تعيين تكليف نهايي در صندوق دادگستري به عنوان امانت نگهداري خواهد شد. ماده 11 _ در مقررات و نظامات دولتي مجازات و اقدامات تاميني و تربيتي بايد به موجب قانوني باشد كه قبل از وقوع جرم مقرر شده باشد و هيچ فعل يا ترك فعل را نمي توان به عنوان جرم

به موجب قانون متأخر مجازات نمود ليكن اگر بعد از وقوع جرم قانوني وضع شود كه مبني بر تخفيف يا عدم مجازات بوده و يا از جهات ديگر مساعدتر به حال مرتكب باشد نسبت به جرايم سابق بر وضع آن قانون تا صدور حكم قطعي موثر خواهد بود. در صورتي كه به موجب قانون سابق حكم قطعي لازم الاجرا صادر شده باشد به ترتيب زير عمل خواهد شد:

1 _ اگر عملي كه در گذشته جرم بوده به موجب قانون لاحق جرم شناخته نشود در اين صورت حكم قطعي اجرا نخواهد شد و اگر درجريان اجرا باشد موقوف الاجرا خواهد ماند و در اين دو مورد و همچنين در موردي كه حكم قبلاً اجرا شده باشد هيچ گونه اثر كيفري برآن مترتب نخواهد بود. اين مقررات در مورد قوانيني كه براي مدت معين و موارد خاصي وضع گرديده است اعمال نمي گردد.

2 _ اگر مجازات جرمي به موجب قانون لاحق تخفيف يابد محكوم عليه مي تواند تقاضاي تخفيف مجازات تعيين شده را بنمايد و در اين صورت دادگاه صادركننده حكم و يا دادگاه جانشين با لحاظ قانون لاحق مجازات قبلي را تخفيف خواهد داد.

3 _ اگر مجازات جرمي به موجب قانون لاحق به اقدام تاميني و تربيتي تبديل گردد فقط همين اقدامات مورد حكم قرار خواهد گرفت

باب دوم _ مجازاتها و اقدامات تأميني و تربيتي
فصل اول _ مجازاتها و اقدامات تأميني و تربيتي (ماده 12 تا 21 )

ماده 12 _ مجازاتهاي مقرر در اين قانون پنج قسم است

1 _ حدود 2_ قصاص 3_ ديات 4_ تعزيرات 5 _ مجازاتهاي بازدارنده

ماده 13 _ حد، به مجازاتي گفته مي شود كه نوع و ميزان و كيفيت آن در شرع تعيين شده است

ماده 14 _ قصاص كيفري است كه جاني به آن محكوم مي شود و

بايد با جنايت او برابر باشد.

ماده 15 _ ديه مالي است كه از طرف شارع براي جنايت تعيين شده است

ماده 16 _ تعزير، تاديب و يا عقوبتي است كه نوع و مقدار آن در شرع تعيين نشده و به نظر حاكم واگذار شده است از قبيل حبس و جزاي نقدي و شلاق كه ميزان شلاق بايستي از مقدار حد كمتر باشد.

ماده 17 _ مجازات بازدارنده تاديب يا عقوبتي است كه از طرف حكومت به منظور حفظ نظم و مراعات مصلحت اجتماع در قبال تخلف از مقررات و نظامات حكومتي تعيين مي گردد از قبيل حبس جزاي نقدي تعطيل محل كسب لغو پروانه و محروميت از حقوق اجتماعي و اقامت در نقطه يا نقاط معين و منع از اقامت در نقطه يا نقاط معين و مانند آن

ماده 18 _ مدت كليه حبس ها از روزي شروع مي شود كه محكوم عليه به موجب حكم قطعي قابل اجرا محبوس شده باشد.

تبصره _ چنانچه محكوم عليه قبل از صدور حكم به علت اتهام يا اتهاماتي كه در پرونده امر مطرح بوده بازداشت شده باشد دادگاه پس از تعيين تعزير، از مقدار تعزير تعيين شده يا مجازات بازدارنده به ميزان بازداشت قبلي وي كسر مي كند.

ماده 19 _ دادگاه مي تواند كسي را كه به علت ارتكاب جرم عمدي به تعزير يا مجازات بازدارنده محكوم كرده است به عنوان تتميم حكم تعزيري يا بازدارنده مدتي از حقوق اجتماعي محروم و نيز از اقامت در نقطه يا نقاط معين ممنوع يا به اقامت در محل معين مجبورنمايد.

تبصره _ نقاط اقامت اجباري محكومين با توجه به نوع جرايم آنان توسط دادگاهها تعيين مي شود.

آيين نامه اجرايي مربوط

توسط وزارت دادگستري با هماهنگي وزارت كشور تهيه و به تصويب رييس قوه قضاييه مي رسد.

ماده 20 _ محروميت از بعض يا همه حقوق اجتماعي و اقامت اجباري در نقطه معين يا ممنوعيت از اقامت در محل معين بايد متناسب با جرم و خصوصيات مجرم در مدت معين باشد. در صورتي كه محكوم به تبعيد يا اقامت اجباري در نقطه اي يا ممنوعيت از اقامت درنقطه معين در اثناي اجراي حكم محل را ترك كند و يابه نقطه ممنوعه بازگردد، دادگاه مي تواند با پيشنهاد دادسراي مجري حكم مجازات مذكور را تبديل به جزاي نقدي و يا زندان نمايد.

ماده 21 _ ترتيب اجراي احكام جزايي و كيفيت زندانها به نحوي است كه قانون آيين دادرسي كيفري و ساير قوانين و مقررات تعيين مي نمايد.

فصل دوم _ تخفيف مجازات ( ماده 22 تا 24 )

ماده 22 _ دادگاه مي تواند در صورت احراز جهات مخففه مجازات تعزيري و يا بازدارنده را تخفيف دهد و يا تبديل به مجازات از نوع ديگري نمايد كه مناسبتر به حال متهم باشد، جهات مخففه عبارتند از:

1 _ گذشت شاكي يا مدعي خصوصي

2 _ اظهارات و راهنمايي هاي متهم كه در شناختن شركا و معاونان جرم و يا كشف اشيايي كه از جرم تحصيل شده است موثر باشد.

3 _ اوضاع و احوال خاصي كه متهم تحت تاثير آنها مرتكب جرم شده است از قبيل رفتار و گفتار تحريك آميز مجني عليه يا وجود انگيزه شرافتمندانه در ارتكاب جرم

4 _ اعلام متهم قبل از تعقيب و يا اقرار او در مرحله تحقيق كه موثر در كشف جرم باشد.

5 _ وضع خاص متهم و يا سابقة او.

6 _ اقدام يا كوشش متهم به منظور تخفيف اثرات

جرم و جبران زيان ناشي از آن

تبصره 1 _ دادگاه مكلف است جهات تخفيف مجازات را در حكم صريحا قيد كند.

تبصره 2 _ در مورد تعدد جرم نيز دادگاه مي تواند جهات مخففه را رعايت كند.

تبصره 3 _ چنانچه نظير جهات مخففه مذكور در اين ماده در مواد خاصي پيش بيني شده باشد دادگاه نمي تواند به موجب همان جهات دوباره مجازات را تخفيف دهد.

ماده 23 _ در جرايمي كه با گذشت متضرر از جرم تعقيب يا رسيدگي يا اجراي حكم موقوف مي گردد گذشت بايد منجز باشد و به گذشت مشروط و معلق ترتيب اثر داده نخواهد شد، همچنين عدول از گذشت مسموع نخواهد بود. هرگاه متضررين از جرم متعدد باشند تعقيب جزايي با شكايت هر يك از آنان شروع مي شود ولي موقوفي تعقيب رسيدگي و مجازات موكول به گذشت تمام كساني كه شكايت كرده اند، است

تبصره _ حق گذشت به وراث قانوني متضرر از جرم منتقل و در صورت گذشت همگي وراث تعقيب رسيدگي و اجراي مجازات موقوف مي گردد.

ماده 24 _ عفو يا تخفيف مجازات محكومان در حدود موازين اسلامي پس از پيشنهاد رييس قوه قضاييه با مقام رهبري است

فصل سوم _ تعليق اجراي مجازات ( ماده 25 تا 37 )

ماده 25 _ در كليه محكوميت هاي تعزيري و بازدارنده حاكم مي تواند اجراي تمام يا قسمتي از مجازات را با رعايت شرايط زير از دو تاپنج سال معلق نمايد:

الف _ محكوم عليه سابقه محكوميت قطعي به مجازاتهاي زير نداشته باشد:

1 _ محكوميت قطعي به حد.

2 _ محكوميت قطعي به قطع يا نقص عضو.

3 _ محكوميت قطعي به مجازات حبس به بيش از يك سال در جرايم عمدي

4 _ محكوميت قطعي به جزاي نقدي به مبلغ بيش از دو

ميليون ريال

5 _ سابقه محكوميت قطعي دو بار يا بيشتر به علت جرمهاي عمدي با هر ميزان مجازات

ب _ دادگاه با ملاحظه وضع اجتماعي و سوابق زندگي محكوم عليه و اوضاع و احوالي كه موجب ارتكاب جرم گرديده است اجراي تمام يا قسمتي از مجازات را مناسب نداند.

تبصره _ در محكوميتهاي غير تعزيري و بازدارنده تعليق جايز نيست مگر در مواردي كه شرعا و قانونا تعيين شده باشد.

ماده 26 _ در مواردي كه جزاي نقدي با ديگر تعزيرات همراه باشد جزاي نقدي قابل تعليق نيست

ماده 27 _ قرار تعليق اجراي مجازات ضمن حكم محكوميت صادر خواهد شد و مجرمي كه اجراي حكم مجازات حبس او تماما معلق شده اگر بازداشت باشد به دستور دادگاه فورا آزاد مي گردد.

ماده 28 _ دادگاه جهات و موجبات تعليق و دستورهايي كه بايد محكوم عليه در مدت تعليق از آن تبعيت نمايد در حكم خود تصريح و مدت تعليق را نيز برحسب نوع جرم و حالات شخصي مجرم و با رعايت مدت مذكور در ماده 25 تعيين مي نمايد.

ماده 29 _ دادگاه با توجه به اوضاع و احوال محكوم عليه و محتويات پرونده مي تواند اجراي دستور يا دستورهاي ذيل را در مدت تعليق از محكوم عليه بخواهد و محكوم عليه مكلف به اجراي دستور دادگاه مي باشد:

1 _ مراجعه به بيمارستان يا درمانگاه براي درمان بيماري يا اعتياد خود.

2 _ خودداري از اشتغال به كار يا حرفه معين

3 _ اشتغال به تحصيل در يك مؤسسه فرهنگي

4 _ خودداري از تجاهر به ارتكاب محرمات و ترك واجبات يا معاشرت با اشخاصي كه دادگاه معاشرت با آنها را براي محكوم عليه مضرتشخيص مي دهد.

5 _

خودداري از رفت و آمد به محلهاي معين

6 _ معرفي خود در مدتهاي معين به شخص يا مقامي كه دادستان تعيين مي كند.

تبصره _ اگر مجرمي كه مجازات او معلق شده است در مدت تعليق بدون عذر موجه از دستور دادگاه موضوع اين ماده تبعيت ننمايد برحسب درخواست دادستان پس از ثبوت مورد در دادگاه صادركننده حكم تعليق براي بار اول به مدت تعليق مجازات او يك سال تا دوسال افزوده مي شود و براي بار دوم حكم تعليق لغو و مجازات معلق به موقع اجرا گذاشته خواهد شد.

ماده 30 _ اجراي احكام جزايي زير قابل تعليق نيست

1 _ مجازات كساني كه به وارد كردن و يا ساختن و يا فروش مواد مخدر اقدام و يا به نحوي از انحا با مرتكبين اعمال مذكور معاونت مي نمايند.

2 _ مجازات كساني كه به جرم اختلاس يا ارتشا يا كلاهبرداري يا جعل و يا استفاده از سند مجعول يا خيانت در امانت يا سرقتي كه موجب حد نيست يا آدم ربايي محكوم مي شوند.

3 _ مجازات كساني كه به نحوي از انحاء با انجام اعمال مستوجب حد، معاونت مي نمايند.

ماده 31 _ تعليق اجراي مجازاتي كه با حقوق الناس همراه است تأثيري در حقوق الناس نخواهد داشت و حكم مجازات در اين موارد ياپرداخت خسارت به مدعي خصوصي اجراء خواهد شد.

ماده 32 _ هرگاه محكوم عليه از تاريخ صدور قرار تعليق اجراي مجازات در مدتي كه از طرف دادگاه مقرر شده مرتكب جرايم مستوجب محكوميت مذكور در ماده 25 نشود، محكوميت تعليقي بي اثر محسوب و از سجل كيفري او محو مي شود. براي كليه محكومين به مجازاتهاي معلق بايد بلافاصله پس از قطعيت حكم از طرف

دادسراي مربوط برگ سجل كيفري تنظيم و به مراجع صلاحيت دار ارسال شود و در هر مورد كه در مدت تعليق تغييري داده شود يا حكم تعليق مجازات الغاء گردد، بايد مراتب فورا براي ثبت در سجل كيفري محكوم عليه به مراجع صلاحيت دار مربوط اعلام شود.

تبصره _ در مواردي كه به موجب قوانين استخدامي حكمي موجب انفصال است شامل احكام تعليقي نخواهد بود مگر آنكه در قوانين و يا حكم دادگاه قيد شده باشد.

ماده 33 _ اگر كسي كه اجراي حكم مجازات او معلق شده در مدتي كه از طرف دادگاه مقرر شده مرتكب جرم جديدي كه مستوجب محكوميت مذكور در ماده 25 است بشود به محض قطعي شدن دادگاهي كه حكم تعليق مجازات سابق را صادر كرده است يا دادگاه جانشين بايد الغاي آنرا اعلام دارد تا حكم معلق نيز درباره محكوم عليه اجراء گردد.

ماده 34 _ هرگاه بعد از صدور قرار تعليق معلوم شود كه محكوم عليه داراي سابقه محكوميت به جرايم مستوجب محكوميت مذكور درماده 25 بوده و دادگاه بدون توجه به آن اجراي مجازات را معلق كرده است دادستان به استناد سابقه محكوميت از دادگاه تقاضاي لغوتعليق مجازات را خواهد نمود و دادگاه پس از احراز وجود سابقه قرار تعليق را الغاء خواهد كرد.

ماده 35 _ دادگاه هنگام صدور قرار تعليق آثار عدم تبعيت از دستورهاي صادره را صريحا قيد و اعلام مي كند كه اگر در مدت تعليق مرتكب يكي از جرايم مستوجب محكوميت مذكور در ماده 25 شود علاوه بر مجازات جرم اخير مجازات معلق نيز دربارة او اجراءخواهد شد.

ماده 36 _ مقررات مربوط به تعليق مجازات دربارة كساني كه به جرايم عمدي متعدد محكوم مي شوند قابل اجراء نيست و

همچنين اگردربارة يك نفر احكام قطعي متعددي در مورد جرايم عمدي صادر شده باشد كه در بين آنها محكوميت معلق نيز وجود داشته باشد،دادستان مجري حكم موظف است فسخ قرار يا قرارهاي تعليق را از دادگاه صادركننده بخواهد، دادگاه نسبت به فسخ قرار يا قرارهاي مزبوراقدام خواهد نمود.

ماده 37 _ هرگاه محكوم به حبس كه در حال تحمل كيفر است قبل از اتمام مدت حبس مبتلا به جنون شود با استعلام از پزشك قانوني در صورت تأييد جنون محكوم عليه به بيمارستان رواني منتقل مي شود و مدت اقامت او در بيمارستان جزء مدت محكوميت اومحسوب خواهد شد. در صورت عدم دسترسي به بيمارستان رواني به تشخيص دادستان در محل مناسبي نگهداري مي شود.

فصل چهارم _ آزادي مشروط زندانيان ( ماده 38 تا 40 )

ماده 38 _ هر كس براي بار اول به علت ارتكاب جرمي به مجازات حبس محكوم شده باشد و نصف مجازات را گذرانده باشد دادگاه صادركننده دادنامه محكوميت قطعي مي تواند در صورت وجود شرايط زير حكم به آزادي مشروط صادر نمايد:

1 _ هرگاه در مدت اجراي مجازات مستمرا حسن اخلاق نشان داده باشد.

2 _ هرگاه از اوضاع و احوال محكوم پيش بيني شود كه پس از آزادي ديگر مرتكب جرمي نخواهد شد.

3 _ هرگاه تا آنجا كه استطاعت دارد ضرر و زياني كه در مورد حكم دادگاه يا مورد موافقت مدعي خصوصي واقع شده بپردازد يا قرار پرداخت آن را بدهد و در مجازات حبس توام با جزاي نقدي مبلغ مزبور را بپردازد يا با موافقت رييس حوزه قضايي ترتيبي براي پرداخت داده شده باشد.

تبصره 1 _ مراتب مذكور در بندهاي 1 و 2 بايد مورد تاييد رييس زندان محل گذران محكوميت و قاضي ناظر

زندان يا رييس حوزه قضايي محل قرار گيرد و مراتب مذكور در بند 3 بايد به تاييد قاضي مجري حكم برسد.

تبصره 2 _ در صورت انحلال دادگاه صادركننده حكم صدور حكم آزادي مشروط از اختيارات دادگاه جانشين است

تبصره 3 _ دادگاه ترتيبات و شرايطي را كه فرد محكوم بايد در مدت آزادي مشروط رعايت كند از قبيل سكونت در محل معين يا خودداري از سكونت در محل معين يا خودداري از اشتغال به شغل خاص يا معرفي نوبه اي خود به مراكز تعيين شده و امثال آن در متن حكم قيد مي كند كه در صورت تخلف وي از شرايط مذكور يا ارتكاب جرم مجدد بقيه محكوميت وي به حكم دادگاه صادركننده حكم به مرحله اجرا درمي آيد.

ماده 39 _ صدور حكم آزادي مشروط منوط به پيشنهاد سازمان زندانها و تاييد دادستان يا داديار ناظر خواهد بود.

ماده 40 _ مدت آزادي مشروط بنا به تشخيص دادگاه كمتر از يك سال و زيادتر از پنج سال نخواهد بود.

باب سوم _ جرايم
فصل اول _ شروع به جرم ( ماده 41 )

ماده 41 _ هر كس قصد ارتكاب جرمي كند و شروع به اجراي آن نمايد لكن جرم منظور واقع نشود چنانچه اقدامات انجام گرفته جرم باشد محكوم به مجازات همان جرم مي شود.

تبصره 1 _ مجرد قصد ارتكاب جرم و عمليات و اقداماتي كه فقط مقدمه جرم بوده و ارتباط مستقيم با وقوع جرم نداشته باشد شروع به جرم نبوده و از اين حيث قابل مجازات نيست

تبصره 2 _ كسي كه شروع به جرمي كرده است به ميل خود آن را ترك كند و اقدام انجام شده جرم باشد از موجبات تخفيف مجازات برخوردار خواهد شد.

فصل دوم _ شركاء و معاونين جرم ( ماده 42 تا 45 )

ماده 42 _ هر كس عالما و عامدا با شخص يا اشخاص ديگر در يكي از جرايم قابل تعزير يا مجازاتهاي بازدارنده مشاركت نمايد و جرم مستند به عمل همه آنها باشد خواه عمل هر يك به تنهايي براي وقوع جرم كافي باشد خواه نباشد و خواه اثر كار آنها مساوي باشد خواه متفاوت شريك در جرم محسوب و مجازات او مجازات فاعل مستقل آن جرم خواهد بود. در مورد جرايم غير عمدي (خطايي كه ناشي از خطاي دو نفر يا بيشتر باشد مجازات هر يك از آنان نيز مجازات فاعل مستقل خواهد بود.

تبصره _ اگر تاثير مداخله و مباشرت شريكي در حصول جرم ضعيف باشد دادگاه مجازات او را به تناسب تاثير عمل او تخفيف مي دهد.

ماده 43 _ اشخاص زير معاون جرم محسوب و با توجه به شرايط و امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم و تاديب از وعظ و تهديد ودرجات تعزير، تعزير مي شوند:

1 _ هر كس ديگري را تحريك يا ترغيب يا تهديد يا تطميع به

ارتكاب جرم نمايد و يا به وسيله دسيسه و فريب و نيرنگ موجب وقوع جرم شود.

2 _ هر كس با علم و عمد وسايل ارتكاب جرم را تهيه كند و يا طريق ارتكاب آن را با علم به قصد مرتكب ارايه دهد.

3 _ هر كس عالما، عامدا وقوع جرم را تسهيل كند.

تبصره 1 _ براي تحقق معاونت در جرم وجود وحدت قصد و تقدم و يا اقتران زماني بين عمل معاون و مباشر جرم شرط است

تبصره 2 _ در صورتي كه براي معاونت جرمي مجازات خاص در قانون يا شرع وجود داشته باشد همان مجازات اجرا خواهد شد.

ماده 44 _ در صورتي كه فاعل جرم به جهتي از جهات قانوني قابل تعقيب و مجازات نباشد و يا تعقيب و يا اجراي حكم مجازات او به جهتي از جهات قانوني موقوف گردد، تاثيري در حق معاون جرم نخواهد داشت

ماده 45 _ سردستگي دو يا چند نفر در ارتكاب جرم اعم از اينكه عمل آنان شركت در جرم يا معاونت در جرم باشد از علل مشدده مجازات است

فصل سوم _ تعدد جرم ( ماده 46 و 47 )

ماده 46 _ در جرايم قابل تعزير هر گاه فعل واحد داراي عناوين متعدده جرم باشد مجازات جرمي داده مي شود كه مجازات آن اشد است

ماده 47 _ در مورد تعدد جرم هر گاه جرايم ارتكابي مختلف باشد بايد براي هر يك از جرايم مجازات جداگانه تعيين شود و اگر مختلف نباشد فقط يك مجازات تعيين مي گردد و در اين قسمت تعدد جرم مي تواند از علل مشدده كيفر باشد و اگر مجموع جرايم ارتكابي در قانون عنوان جرم خاصي داشته باشد مرتكب به مجازات مقرر در

قانون محكوم مي گردد.

تبصره _ حكم تعدد جرم در حدود و قصاص و ديات همان است كه در ابواب مربوطه ذكر شده است

فصل چهارم _ تكرار جرم ماده 48 )

ماده 48 _ هر كس به موجب حكم دادگاه به مجازات تعزيري و يا بازدارنده محكوم شود، چنانچه بعد از اجراي حكم مجددا مرتكب جرم قابل تعزير گردد دادگاه مي تواند در صورت لزوم مجازات تعزيري يا بازدارنده را تشديد نمايد.

تبصره _ هرگاه حين صدور حكم محكوميتهاي سابق مجرم معلوم نباشد و بعدا معلوم شود، دادستان مراتب را به دادگاه صادركننده حكم اعلام مي كند در اين صورت اگر دادگاه محكوميتهاي سابق را محرز دانست مي تواند طبق مقررات اين ماده اقدام نمايد.

باب چهارم _ حدود مسؤوليت جزايي ( ماده 49 تا 62 )

ماده 49 _ اطفال در صورت ارتكاب جرم مبري از مسووليت كيفري هستند و تربيت آنان با نظر دادگاه به عهده سرپرست اطفال و عندالاقتضا كانون اصلاح و تربيت اطفال مي باشد.

تبصره 1 _ منظور از طفل كسي است كه به حد بلوغ شرعي نرسيده باشد.

تبصره 2 _ هرگاه براي تربيت اطفال بزهكار تنبيه بدني آنان ضرورت پيدا كند تنبيه بايستي به ميزان و مصلحت باشد.

ماده 50 _ چنانچه غير بالغ مرتكب قتل و جرح و ضرب شود عاقله ضامن است لكن در مورد اتلاف مال اشخاص ، خود طفل ضامن است و اداي آن از مال طفل به عهده ولي طفل مي باشد.

ماده 51 _ جنون در حال ارتكاب جرم به هر درجه كه باشد رافع مسووليت كيفري است

تبصره 1 _ در صورتي كه تاديب مرتكب موثر باشد به حكم دادگاه تاديب مي شود.

تبصره 2 _ در جنون ادواري شرط رفع مسووليت كيفري جنون در حين ارتكاب جرم است

ماده 52 _ هرگاه مرتكب جرم در حين ارتكاب مجنون بوده و يا پس از حدوث جرم مبتلا به جنون شود چنانچه جنون و حالت خطرناك مجنون

با جلب نظر متخصص ثابت باشد به دستور دادستان تا رفع حالت مذكور در محل مناسبي نگاهداري خواهد شد و آزادي او به دستور دادستان امكان پذير است شخص نگهداري شده و يا كسانش مي توانند به دادگاهي كه صلاحيت رسيدگي به اصل جرم را دارد مراجعه و به اين دستور اعتراض كنند، در اين صورت دادگاه در جلسه اداري با حضور معترض و دادستان و يا نماينده او موضوع را با جلب نظر متخصص خارج از نوبت رسيدگي كرده و حكم مقتضي در مورد آزادي شخص نگهداري شده يا تاييد دستور دادستان صادر مي كند. اين راي قطعي است ولي شخص نگهداري شده يا كسانش هرگاه علايم بهبودي را مشاهده كردند حق اعتراض به دستور دادستان را دارند.

ماده 53 _ اگر كسي بر اثر شرب خمر، مسلوب الاراده شده لكن ثابت شود كه شرب خمر به منظور ارتكاب جرم بوده است مجرم علاوه بر مجازات استعمال شرب خمر به مجازات جرمي كه مرتكب شده است نيز محكوم خواهد شد.

ماده 54 _ در جرايم موضوع مجازاتهاي تعزيري يا بازدارنده هرگاه كسي بر اثر اجبار يا اكراه كه عادتا قابل تحمل نباشد مرتكب جرمي گردد مجازات نخواهد شد. در اين مورد اجباركننده به مجازات فاعل جرم با توجه به شرايط و امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم ومراتب تاديب از وعظ و توبيخ و تهديد و درجات تعزير محكوم مي گردد.

ماده 55 _ هر كس هنگام بروز خطر شديد از قبيل آتش سوزي سيل و توفان به منظور حفظ جان يا مال خود يا ديگري مرتكب جرمي شود مجازات نخواهد شد مشروط بر اينكه خطر را عمدا ايجاد نكرده و عمل ارتكابي

نيز با خطر موجود متناسب بوده و براي رفع آن ضرورت داشته باشد.

تبصره _ ديه و ضمان مالي از حكم اين ماده مستثني است

ماده 56 _ اعمالي كه براي آنها مجازات مقرر شده است در موارد زير جرم محسوب نمي شود:

1 _ در صورتي كه ارتكاب عمل به امر آمر قانوني بوده و خلاف شرع هم نباشد.

2 _ در صورتي كه ارتكاب عمل براي اجراي قانون اهم لازم باشد.

ماده 57 _ هرگاه به امر غيرقانوني يكي از مقامات رسمي جرمي واقع شود آمر و مامور به مجازات مقرر در قانون محكوم مي شوند ولي ماموري كه امر آمر را به علت اشتباه قابل قبول و به تصور اينكه قانوني است اجراء كرده باشد، فقط به پرداخت ديه يا ضمان مالي محكوم خواهد شد.

ماده 58 _ هرگاه در اثر تقصير يا اشتباه قاضي در موضوع يا در تطبيق حكم بر مورد خاص ضرر مادي يا معنوي متوجه كسي گردد درمورد ضرر مادي در صورت تقصير مقصر طبق موازين اسلامي ضامن است و در غير اين صورت خسارت به وسيله دولت جبران مي شود و در موارد ضرر معنوي چنانچه تقصير يا اشتباه قاضي موجب هتك حيثيت از كسي گردد بايد نسبت به اعاده حيثيت او اقدام شود.

ماده 59 _ اعمال زير جرم محسوب نمي شود:

1 _ اقدامات والدين و اولياي قانوني و سرپرستان صغار و محجورين كه به منظور تاديب يا حفاظت آنها انجام شود مشروط به اينكه اقدامات مذكور در حد متعارف تاديب و محافظت باشد.

2 _ هر نوع عمل جراحي يا طبي مشروع كه با رضايت شخص يا اوليا يا سرپرستان يا نمايندگان قانوني آنها و رعايت موازين فني وعلمي و

نظامات دولتي انجام شود. در موارد فوري اخذ رضايت ضروري نخواهد بود.

3 _ حوادث ناشي از عمليات ورزشي مشروط بر اينكه سبب آن حوادث نقض مقررات مربوط به آن ورزش نباشد و اين مقررات هم باموازين شرعي مخالفت نداشته باشد.

ماده 60 _ چنانچه طبيب قبل از شروع درمان يا اعمال جراحي از مريض يا ولي او برائت حاصل نموده باشد ضامن خسارت جاني يامالي يا نقص عضو نيست و در موارد فوري كه اجازه گرفتن ممكن نباشد طبيب ضامن نمي باشد.

ماده 61 _ هر كس در مقام دفاع از نفس يا عرض و يا ناموس و يا مال خود يا ديگري و يا آزادي تن خود يا ديگري در برابر هرگونه تجاوز فعلي و يا خطر قريب الوقوع عملي انجام دهد كه جرم باشد در صورت اجتماع شرايط زير قابل تعقيب و مجازات نخواهد بود:

1 _ دفاع با تجاوز و خطر متناسب باشد.

2 - عمل ارتكابي بيش از حد لازم نباشد.

3 _ توسل به قواي دولتي بدون فوت وقت عملا ممكن نباشد و يا مداخله قواي مذكور در رفع تجاوز و خطر موثر واقع نشود.

تبصره _ وقتي دفاع از نفس و يا ناموس و يا عرض و يا مال و يا آزادي تن ديگري جايز است كه او ناتوان از دفاع بوده و نياز به كمك داشته باشد.

ماده 62 _ مقاومت در برابر قواي تأميني و انتظامي در مواقعي كه مشغول انجام وظيفه خود باشند، دفاع محسوب نمي شود ولي هرگاه قواي مزبور از حدود وظيفه خود خارج شوند و حسب ادله و قراين موجود خوف آن باشد كه عمليات آنان موجب قتل يا جرح يا تعرض به عرض يا ناموس

گردد، در اين صورت دفاع جايز است

ماده 62 مكرر _ محكوميت قطعي كيفري در جرايم عمدي به شرح ذيل محكوم عليه را از حقوق اجتماعي محروم مي نمايد و پس ازانقضاي مدت تعيين شده و اجراي حكم رفع اثر مي گردد:

1_ محكومان به قطع عضو در جرايم مشمول حد، پنج سال پس از اجراي حكم

2_ محكومان به شلاق در جرايم مشمول حد، يك سال پس از اجراي حكم

3_ محكومان به حبس تعزيري بيش از سه سال دو سال پس از اجراي حكم

تبصره 1 _ حقوق اجتماعي عبارتست از حقوقي كه قانونگذار براي اتباع كشور جمهوري اسلامي ايران و ساير افراد مقيم در قلمروحاكميت آن منظور نموده و سلب آن به موجب قانون يا حكم دادگاه صالح مي باشد از قبيل

الف _ حق انتخاب شدن در مجالس شوراي اسلامي خبرگان و عضويت در شوراي نگهبان و انتخاب شدن به رياست جمهوري

ب _ عضويت دركليه انجمنها و شوراها و جمعيتهايي كه اعضاي آن به موجب قانون انتخاب مي شوند.

ج _ عضويت در هياتهاي منصفه و امناء.

د _ اشتغال به مشاغل آموزشي و روزنامه نگاري

ه _ استخدام در وزارتخانه ها، سازمانهاي دولتي شركتها، موسسات وابسته به دولت شهرداريها، موسسات مامور به خدمات عمومي ادارات مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان و نهادهاي انقلابي

و _ وكالت دادگستري و تصدي دفاتر اسناد رسمي و ازدواج و طلاق و دفترياري

ز _ انتخاب شدن به سمت داوري و كارشناسي در مراجع رسمي

ح _ استفاده از نشان و مدالهاي دولتي و عناوين افتخاري

تبصره 2 _ چنانچه اجراي مجازات اعدام به جهتي از جهات متوقف شود در اين

صورت آثار تبعي آن پس از انقضاي هفت سال ازتاريخ توقف اجراي حكم رفع مي شود.

تبصره 3 _ در مورد جرايم قابل گذشت در صورتي كه پس از صدور حكم قطعي با گذشت شاكي يا مدعي خصوصي اجراي مجازات موقوف شود اثر محكوميت كيفري زايل مي گردد.

تبصره 4 _ عفو مجرم موجب زوال آثار مجازات نمي شود مگر اينكه تصريح شده باشد.

تبصره 5 _ در مواردي كه عفو مجازات آثار كيفري را نيز شامل مي شود، همچنين در آزادي مشروط آثار محكوميت پس از گذشت مدت مقرر از زمان آزادي محكوم عليه رفع مي گردد.

2- كتاب دوم _ حدود
باب اول _ حد زنا
فصل اول _ تعريف و موجبات حد زنا

ماده 63 _ زنا عبارت است از جماع مرد با زني كه بر او ذاتا حرام است گرچه در دبر باشد، در غير موارد وطي به شبهه

ماده 64 _ زنا در صورتي موجب حد مي شود كه زاني يا زانيه بالغ و عاقل و مختار بوده و به حكم و موضوع آن نيز آگاه باشد.

ماده 65 _ هرگاه زن يا مردي حرام بودن جماع با ديگري را بداند و طرف مقابل از اين امر آگاه نباشد و گمان كند ارتكاب اين عمل براي او جايز است فقط طرفي كه آگاه بوده است محكوم به حد زنا مي شود.

ماده 66 _ هرگاه مرد يا زني كه با هم جماع نموده اند ادعاي اشتباه و نا آگاهي كند در صورتي كه احتمال صدق مدعي داده شود، ادعاي مذكور بدون شاهد و سوگند پذيرفته مي شود و حد ساقط مي گردد.

ماده 67 _ هرگاه زاني يا زانيه ادعا كند كه به زنا اكراه شده است ادعاي او در صورتي كه يقين برخلاف آن نباشد قبول مي شود.

فصل دوم _ راههاي ثبوت زنا در دادگاه

ماده 68 _ هرگاه مرد يا زني در چهار بار نزد حاكم اقرار به زنا كند محكوم به حد زنا خواهد شد و اگر كمتر از چهار بار اقرار نمايد تعزير مي شود.

ماده 69 _ اقرار در صورتي نافذ است كه اقراركننده داراي اوصاف بلوغ عقل اختيار و قصد باشد.

ماده 70 _ اقرار بايد صريح يا به طوري ظاهر باشد كه احتمال عقلايي خلاف در آن داده نشود.

ماده 71 _ هرگاه كسي اقرار به زنا كند و بعد انكار نمايد در صورتي كه اقرار به زنايي باشد كه موجب قتل يا رجم است با انكار بعدي حد

رجم و قتل ساقط مي شود، در غير اين صورت با انكار بعد از اقرار حد ساقط نمي شود.

ماده 72 _ هرگاه كسي به زنايي كه موجب حد است اقرار كند و بعد توبه نمايد، قاضي مي تواند تقاضاي عفو او را از ولي امر بنمايد و يا حد را بر او جاري نمايد.

ماده 73 _ زني كه همسر ندارد به صرف باردار شدن مورد حد قرار نمي گيرد، مگر آنكه زناي او با يكي از راههاي مذكور در اين قانون ثابت شود.

ماده 74 _ زنا چه موجب حد جلد باشد و چه موجب حد رجم با شهادت چهار مرد عادل يا سه مرد عادل و دو زن عادل ثابت مي شود.

ماده 75 _ در صورتي كه زنا فقط موجب حد جلد باشد به شهادت دو مرد عادل همراه با چهار زن عادل نيز ثابت مي شود.

ماده 76 _ شهادت زنان به تنهايي يا به انضمام شهادت يك مرد عادل زنا را ثابت نمي كند بلكه در مورد شهود مذكور حد قذف طبق احكام قذف جاري مي شود.

ماده 77 _ شهادت شهود بايد روشن و بدون ابهام و مستند به مشاهده باشد و شهادت حدسي معتبر نيست

ماده 78 _ هرگاه شهود خصوصيات مورد شهادت را بيان كنند اين خصوصيات بايد از لحاظ زمان و مكان و مانند آنها اختلاف نداشته باشند. در صورت اختلاف بين شهود علاوه بر اينكه زنا ثابت نمي شود شهود نيز به حد قذف محكوم مي گردند.

ماده 79 _ شهود بايد بدون فاصله زماني يكي پس از ديگري شهادت دهند، اگر بعضي از شهود شهادت بدهند و بعضي ديگر بلافاصله براي اداي شهادت حضور پيدا نكنند، يا شهادت ندهند زنا ثابت نمي شود ،

در اين صورت شهادت دهنده مورد حد قذف قرار مي گيرد.

ماده 80 _ حد زنا جز در موارد مذكور در مواد آتي بايد فورا جاري گردد.

ماده 81 _ هرگاه زن يا مرد زاني قبل از اقامه شهادت توبه نمايد، حد از او ساقط مي شود و اگر بعد از اقامه شهادت توبه كند حد ساقط نمي شود.

فصل سوم _ اقسام حد زنا

ماده 82 _ حد زنا در موارد زير قتل است و فرقي بين جوان و غير جوان و محصن و غيرمحصن نيست

الف _ زنا با محارم نسبي

ب _ زنا با زن پدر كه موجب قتل زاني است

ج _ زناي غير مسلمان با زن مسلمان كه موجب قتل زاني است

د _ زناي به عنف و اكراه كه موجب قتل زاني اكراه كننده است

ماده 83 _ حد زنا در موارد زير رجم است

الف _ زناي مرد محصن يعني مردي كه داراي همسر دايمي است و با او در حالي كه عاقل بوده جماع كرده و هر وقت نيز بخواهد مي تواند با او جماع كند.

ب _ زناي زن محصنه با مرد بالغ زن محصنه زني است كه داراي شوهر دايمي است و شوهر در حالي كه زن عاقل بوده با او جماع كرده است و امكان جماع با شوهر را نيز داشته باشد.

تبصره _ زناي زن محصنه با نابالغ موجب حد تازيانه است

ماده 84 _ بر پيرمرد يا پيرزن زاني كه داراي شرايط احصان باشند، قبل از رجم حد جلد جاري مي شود.

ماده 85 _ طلاق رجعي قبل از سپري شدن ايام عده مرد يا زن را از احصان خارج نمي كند ولي طلاق باين آنها را از احصان خارج مي نمايد.

ماده 86

_ زناي مرد يا زني كه هر يك همسر دايمي دارد ولي به واسطه مسافرت يا حبس و مانند آنها از عذرهاي موجه به همسر خود دسترسي ندارد، موجب رجم نيست

ماده 87 _ مرد متاهلي كه قبل از دخول مرتكب زنا شود به حد جلد و تراشيدن سر و تبعيد به مدت يك سال محكوم خواهد شد.

ماده 88 _ حد زناي زن يا مردي كه واجد شرايط احصان نباشند صد تازيانه است

ماده 89 _ تكرار زنا قبل از اجراي حد در صورتي كه مجازاتها از يك نوع باشد موجب تكرار حد نمي شود ولي اگر مجازاتها از يك نوع نباشد مانند آنكه بعضي از آنها موجب جلد بوده و بعضي ديگر موجب رجم باشد، قبل از رجم زاني حد جلد بر او جاري مي شود.

ماده 90 _ هرگاه زن يا مردي چند بار زنا كند و بعد از هر بار حد بر او جاري شود در مرتبه چهارم كشته مي شود.

ماده 91 _ در ايام بارداري و نفاس زن حد قتل يا رجم بر او جاري نمي شود، همچنين بعد از وضع حمل در صورتي كه نوزاد كفيل نداشته باشد و بيم تلف شدن نوزاد برود حد جاري نمي شود، ولي اگر براي نوزاد كفيل پيدا شود حد جاري مي گردد.

ماده 92 _ هرگاه در اجراي حد جلد بر زن باردار يا شيرده احتمال بيم ضرر براي حمل يا نوزاد شيرخوار باشد اجراي حد تا رفع بيم ضرر به تاخير مي افتد.

ماده 93 _ هرگاه مريض يا زن مستحاضه محكوم به قتل يا رجم شده باشند حد بر آنها جاري مي شود ولي اگر محكوم به جلد باشند اجراي حد تا

رفع بيماري و استحاضه به تاخير مي افتد.

تبصره _ حيض مانع اجراي حد نيست

ماده 94 _ هرگاه اميد به بهبودي مريض نباشد يا حاكم شرع مصلحت بداند كه در حال مرض حد جاري شود يك دسته تازيانه يا تركه كه مشتمل بر صد واحد باشد، فقط يك بار به او زده مي شود هر چند همه آنها به بدن محكوم نرسند.

ماده 95 _ هرگاه محكوم به حد ديوانه يا مرتد شود حد از او ساقط نمي شود.

ماده 96 _ حد جلد را نبايد در هواي بسيار سرد يا بسيار گرم جاري نمود.

ماده 97 _ حد را نمي شود در سرزمين دشمنان اسلام جاري كرد.

فصل چهارم _ كيفيت اجراي حد

ماده 98 _ هرگاه شخصي محكوم به چند حد شود اجراي آنها بايد به ترتيبي باشد كه هيچ كدام از آنها زمينه ديگري را از بين نبرد، بنابراين اگر كسي به جلد و رجم محكوم شود اول بايد حد جلد و بعد حد رجم را جاري ساخت

ماده 99 _ هرگاه زناي شخصي كه داراي شرايط احصان است با اقرار او ثابت شده باشد هنگام رجم اول حاكم شرع سنگ مي زند بعدا ديگران و اگر زناي او به شهادت شهود ثابت شده باشد اول شهود سنگ مي زنند بعدا حاكم و سپس ديگران

تبصره _ عدم حضور يا اقدام حاكم و شهود براي زدن اولين سنگ مانع اجراي حد نيست و در هر صورت حد بايد اجرا شود.

ماده 100 _ حد جلد مرد زاني بايد ايستاده و در حالي اجراي گردد كه پوشاكي جز ساتر عورت نداشته باشد. تازيانه به شدت به تمام بدن وي غير از سر و صورت و عورت زده مي شود. تازيانه

را به زن زاني در حالي مي زنند كه زن نشسته و لباسهاي او به بدنش بسته باشد.

ماده 101 _ مناسب است كه حاكم شرع مردم را از زمان اجراي حد آگاه سازد و لازم است عده اي از مؤمنين كه از سه نفر كمتر نباشند درحال اجراي حد حضور يابند.

ماده 102 _ مرد را هنگام رجم تا نزديكي كمر و زن را تا نزديكي سينه در گودال دفن مي كنند آنگاه رجم مي نمايند.

ماده 103 _ هرگاه كسي كه محكوم به رجم است از گودالي كه در آن قرار گرفته فرار كند در صورتي كه زناي او به شهادت ثابت شده باشد براي اجراي حد برگردانده مي شود اما اگر به اقرار خود او ثابت شده باشد برگردانده نمي شود.

تبصره _ اگر كسي كه محكوم به جلد باشد فرار كند در هر حال براي اجراي حد جلد برگردانده مي شود.

ماده 104 _ بزرگي سنگ در رجم نبايد به حدي باشد كه با اصابت يك يا دو عدد، شخص كشته شود. همچنين كوچكي آن نبايد به اندازه اي باشد كه نام سنگ بر آن صدق نكند.

ماده 105 _ حاكم شرع مي تواند در حق الله و حق الناس به علم خود عمل كند و حد الهي را جاري نمايد و لازم است مستند علم را ذكر كند. اجراي حد در حق الله متوقف به درخواست كسي نيست ولي در حق الناس اجراي حد موقوف به درخواست صاحب حق مي باشد.

ماده 106 _ زنا در زمانهاي متبركه چون اعياد مذهبي و رمضان و جمعه و مكانهاي شريف چون مساجد علاوه بر حد، موجب تعزيراست

ماده 107 _ حضور شهود هنگام اجراي حد رجم لازم است ولي

با غيبت آنان حد ساقط نمي شود اما با فرار آنها حد ساقط مي شود.

باب دوم _ حد لواط
فصل اول _ تعريف و موجبات حد لواط

ماده 108 _ لواط وطي انسان مذكر است چه به صورت دخول باشد يا تفخيذ.

ماده 109 _ فاعل و مفعول لواط هر دو محكوم به حد خواهند شد.

ماده 110 _ حد لواط در صورت دخول قتل است و كيفيت نوع آن در اختيار حاكم شرع است

ماده 111 _ لواط در صورتي موجب قتل مي شود كه فاعل و مفعول بالغ و عاقل و مختار باشند.

ماده 112 _ هرگاه مرد بالغ و عاقل با نابالغي لواط كند فاعل كشته مي شود و مفعول اگر مكره نباشد تا 74 ضربه شلاق تعزير مي شود.

ماده 113 _ هرگاه نابالغي نابالغ ديگر را وطي كند تا 74 ضربه شلاق تعزير مي شوند مگر آنكه يكي از آنها اكراه شده باشد.

فصل دوم _ راههاي ثبوت لواط در دادگاه

ماده 114 _ حد لواط با چهار بار اقرار نزد حاكم شرع نسبت به اقرار كننده ثابت مي شود.

ماده 115 _ اقرار كمتر از چهار بار موجب حد نيست و اقراركننده تعزير مي شود.

ماده 116 _ اقرار در صورتي نافذ است كه اقرار كننده بالغ عاقل مختار و داراي قصد باشد.

ماده 117 _ حد لواط با شهادت چهار مرد عادل كه آن را مشاهده كرده باشند ثابت مي شود.

ماده 118 _ با شهادت كمتر از چهار مرد عادل لواط ثابت نمي شود و شهود به حد قذف محكوم مي شوند.

ماده 119 _ شهادت زنان به تنهايي يا به ضميمه مرد، لواط را ثابت نمي كند.

ماده 120 _ حاكم شرع مي تواند طبق علم خود كه از طرق متعارف حاصل شود ، حكم كند.

ماده 121 _ حد تفخيذ و نظاير آن بين دو مرد بدون دخول براي هر يك صد تازيانه است

تبصره _ در صورتي كه فاعل غيرمسلمان

و مفعول مسلمان باشد حد فاعل قتل است

ماده 122 _ اگر تفخيذ و نظاير آن سه بار تكرار و بعد از هر بار حد جاري شود در مرتبه چهارم حد آن قتل است

ماده 123 _ هرگاه دو مرد كه با هم خويشاوندي نسبي نداشته باشند بدون ضرورت در زير يك پوشش به طور برهنه قرار گيرند هر دو تا99 ضربه شلاق تعزير مي شوند.

ماده 124 _ هرگاه كسي ديگري را از روي شهوت ببوسد تا 60 ضربه شلاق تعزير مي شود.

ماده 125 _ كسي كه مرتكب لواط يا تفخيذ و نظاير آن شده باشد اگر قبل از شهادت شهود توبه كند حد از او ساقط مي شود و اگر بعد ازشهادت توبه نمايد حد از او ساقط نمي شود.

ماده 126 _ اگر لواط و تفخيذ و نظاير آن با اقرار شخص ثابت شده باشد و پس از اقرار توبه كند قاضي مي تواند از ولي امر تقاضاي عفو نمايد.

باب سوم _ مساحقه

ماده 127 _ مساحقه همجنس بازي زنان است با اندام تناسلي

ماده 128 _ راههاي ثبوت مساحقه در دادگاه همان راههاي ثبوت لواط است

ماده 129 _ حد مساحقه براي هريك از طرفين صد تازيانه است

ماده 130 _ حد مساحقه درباره كسي ثابت مي شود كه بالغ عاقل مختار و داراي قصد باشد.

تبصره _ در حد مساحقه فرقي بين فاعل و مفعول و همچنين فرقي بين مسلمان و غيرمسلمان نيست

ماده 131 _ هرگاه مساحقه سه بار تكرار شود و بعد از هر بار حد جاري گردد در مرتبه چهارم حد آن قتل است

ماده 132 _ اگر مساحقه كننده قبل از شهادت شهود توبه كند حد ساقط مي شود

اما توبه بعد از شهادت موجب سقوط حد نيست

ماده 133 _ اگر مساحقه با اقرار شخص ثابت شود و وي پس از اقرار توبه كند قاضي مي تواند از ولي امر تقاضاي عفو نمايد.

ماده 134 _ هرگاه دو زن كه با هم خويشاوندي نسبي نداشته باشند بدون ضرورت برهنه زير يك پوشش قرار گيرند به كمتر از صد تازيانه تعزير مي شوند. در صورت تكرار اين عمل و تكرار تعزير در مرتبه سوم به هر يك صد تازيانه زده مي شود.

باب چهارم _ قوادي

ماده 135 _ قوادي عبارتست از جمع و مرتبط كردن دو نفر يا بيشتر براي زنا يا لواط

ماده 136 _ قوادي با دو بار اقرار ثابت مي شود به شرط آنكه اقراركننده بالغ و عاقل و مختار و داراي قصد باشد.

ماده 137 _ قوادي با شهادت دو مرد عادل ثابت مي شود.

ماده 138 _ حد قوادي براي مرد هفتاد و پنج تازيانه و تبعيد از محل به مدت 3 ماه تا يك سال است و براي زن فقط هفتاد و پنج تازيانه است

باب پنجم _ قذف

ماده 139 _ قذف نسبت دادن زنا يا لواط است به شخص ديگري

ماده 140 _ حد قدف براي قذف كننده مرد يا زن هشتاد تازيانه است

تبصره 1 _ اجراي حد قذف منوط به مطالبه مقذوف است

تبصره 2 _ هرگاه كسي امري غير از زنا يا لواط مانند مساحقه و ساير كارهاي حرام را به شخصي نسبت دهد به شلاق تا 74 ضربه محكوم خواهد شد.

ماده 141 _ قذف بايد روشن و بدون ابهام بوده و نسبت دهنده به معناي لفظ آگاه باشد، گرچه شنونده معناي آن را نداند.

ماده 142 _ هرگاه كسي به فرزند مشروع خود بگويد تو فرزند من نيستي محكوم به حد قذف مي شود. همچنين اگر كسي به فرزند مشروع ديگري بگويد تو فرزند او نيستي محكوم به حد قذف خواهد شد.

تبصره _ در موارد ماده فوق هرگاه قرينه اي در بين باشد كه منظور، قذف نيست حد ثابت نمي شود.

ماده 143 _ هرگاه كسي به شخصي بگويد كه تو با فلان زن زنا كرده اي يا با فلان مرد لواط نموده اي نسبت به مخاطب قذف خواهد بود و گوينده محكوم به

حد قذف مي شود.

ماده 144 _ هرگاه كسي به قصد نسبت دادن زنا به شخصي مثلا چنين گويد (زن قحبه يا خواهر قحبه يا مادر قحبه نسبت به كسي كه زنا را به او نسبت داده است محكوم به حد قذف مي شود و نسبت به مخاطب كه به واسطه اين دشنام اذيت شده است تا 74 ضربه شلاق تعزير مي شود.

ماده 145 _ هر دشنامي كه باعث اذيت شنونده شود و دلالت بر قذف نكند مانند اينكه كسي به زنش بگويد تو باكره نبودي موجب محكوميت گوينده به شلاق تا 74 ضربه مي شود.

ماده 146 _ قذف در مواردي موجب حد مي شود كه قذف كننده بالغ و عاقل و مختار و داراي قصد باشد و قذف شونده نيز بالغ و عاقل و مسلمان و عفيف باشد. در صورتي كه قذف كننده و يا قذف شونده فاقد يكي از اوصاف فوق باشند حد ثابت نمي شود.

ماده 147 _ هرگاه نابالغ مميز كسي را قذف كند به نظر حاكم تاديب مي شود و هرگاه يك فرد بالغ و عاقل شخص نابالغ يا غيرمسلمان را قذف كند تا 74 ضربه شلاق تعزير مي شود.

ماده 148 _ اگر قذف شونده به آنچه به او نسبت داده شده است تظاهر نمايد قذف كننده حد و تعزير ندارد.

ماده 149 _ هرگاه خويشاوندان يكديگر را قذف كنند محكوم به حد مي شوند.

تبصره _ اگر پدر يا جد پدري فرزندش را قذف كند تعزير مي شود.

ماده 150 _ هرگاه مردي همسر متوفي خود را قذف كند و آن زن جز فرزند همان مرد وارثي نداشته باشد حد ثابت نمي شود. اما اگر آن زن وارثي غير از فرزند همان مرد داشته باشد، حد ثابت مي شود.

ماده 151

_ هرگاه شخصي چند نفر را به طور جداگانه قذف كند در برابر قذف هر يك جداگانه حد بر او جاري مي شود خواه همگي با هم مطالبه حد كنند، خواه به طور جداگانه

ماده 152 _ هرگاه شخصي چند نفر را به يك لفظ قذف نمايد اگر هر كدام از آنها جداگانه خواهان حد شوند براي قذف هر يك از آنها حد جداگانه اي جاري مي گردد ولي اگر با هم خواهان حد شوند فقط يك حد ثابت مي شود.

ماده 153 _ قذف با دو بار اقرار يا با شهادت دو مرد عادل اثبات مي شود.

ماده 154 _ اقرار در صورتي نافذ است كه اقراركننده بالغ و عاقل و مختار و داراي قصد باشد.

ماده 155 _ تازيانه بر روي لباس متعارف و به طور متوسط زده مي شود.

ماده 156 _ تازيانه را نبايد به سر و صورت و عورت قذف كننده زد.

ماده 157 _ هرگاه كسي چند بار اشخاص را قذف كند و بعد از هر بار حد بر او جاري شود در مرتبه چهارم كشته مي شود.

ماده 158 _ هرگاه قذف كننده بعد از اجراي حد بگويد آنچه گفتم حق بود تا 74 ضربه شلاق تعزير مي شود.

ماده 159 _ هرگاه يك نفر را چند بار به يك سبب مانند زنا قذف كند فقط يك حد ثابت مي شود.

ماده 160 _ هرگاه يك نفر را به چند سبب مانند زنا و لواط قذف كند چند حد ثابت مي شود.

ماده 161 _ حد قذف در موارد زير ساقط مي شود:

1 _ هرگاه قذف شونده قذف كننده را تصديق نمايد.

2 _ هرگاه شهود با نصاب معتبر آن به چيزي كه مورد قذف است شهادت دهند.

3 _ هرگاه قذف شونده يا

همه ورثه او قذف كننده را عفو نمايند.

4 _ هرگاه مردي زنش را پس از قذف لعان كند.

ماده 162 _ هرگاه دو نفر يكديگر را قذف كنند خواه قذف آنها همانند و خواه مختلف باشد حد ساقط و هر يك تا 74 ضربه شلاق تعزير مي شوند.

ماده 163 _ حد قذف اگر اجرا يا عفو نشود به وراث منتقل مي گردد.

ماده 164 _ حق مطالبه حد قذف به همه وارثان بجز زن و شوهر منتقل مي شود و هر يك از ورثه مي توانند آن را مطالبه كنند هر چند ديگران عفو كرده باشند.

باب ششم _ حد مسكر
فصل اول _ موجبات حد مسكر

ماده 165 _ خوردن مسكر موجب حد است اعم از آنكه كم باشد يا زياد، مست كند يا نكند، خالص يا مخلوط باشد به حدي كه آن را از مسكر بودن خارج نكند.

تبصره 1 _ آب جو در حكم شراب است گرچه مست كننده نباشد و خوردن آن موجب حد است

تبصره 2 _ خوردن آب انگوري كه خود به جوش آمده يا بوسيله آتش يا آفتاب و مانند آن جوشانيده شده است حرام است اما موجب حد نمي باشد.

فصل دوم _ شرايط حد مسكر

ماده 166 _ حد مسكر بر كسي ثابت مي شود كه بالغ و عاقل و مختار و آگاه به مسكر بودن و حرام بودن آن باشد.

تبصره 1 _ در صورتي كه شراب خورده مدعي جهل به حكم يا موضوع باشد و صحت دعواي وي محتمل باشد محكوم به حد نخواهد شد.

تبصره 2 _ هرگاه كسي بداند كه خوردن شراب حرام است و آن را بخورد محكوم به حد خواهد شد گرچه نداند كه خوردن آن موجب حد مي شود.

ماده 167 _ هرگاه كسي مضطر شود كه براي نجات از مرگ يا جهت درمان بيماري سخت به مقدار ضرورت شراب بخورد محكوم به حد نخواهد شد.

ماده 168 _ هرگاه كسي دو بار اقرار كند كه شراب خورده است محكوم به حد مي شود.

ماده 169 _ اقرار در صورتي نافذ است كه اقراركننده بالغ عاقل مختار و داراي قصد باشد.

ماده 170 _ در صورتي كه طريق اثبات شرب خمر شهادت باشد، فقط با شهادت دو مرد عادل ثابت مي شود.

ماده 171 _ هرگاه يكي از دو مرد عادل شهادت دهد كه شخصي شراب خورده و ديگري شهادت دهد كه او شراب قي كرده است

حدثابت مي شود.

ماده 172 _ در شهادت به شرب مسكر لازم است از لحاظ زمان يا مكان و مانند آن اختلافي نباشد ولي در صورتي كه يكي به شرب اصل مسكر و ديگري به شرب نوعي خاص از آن شهادت دهد حد ثابت مي شود.

ماده 173 _ اقرار يا شهادت در صورتي موجب حد مي شود كه احتمال عقلايي بر معذور بودن خورنده مسكر در بين نباشد.

ماده 174 _ حد شرب مسكر براي مرد و يا زن هشتاد تازيانه است

تبصره _ غير مسلمان فقط در صورت تظاهر به شرب مسكر به هشتاد تازيانه محكوم مي شود.

ماده 175 _ هر كس به ساختن تهيه خريد، فروش حمل و عرضه مشروبات الكلي مبادرت كند به 6 ماه تا 2 سال حبس محكوم مي شود و يا در اثر ترغيب يا تطميع و نيرنگ وسايل استفاده از آن را فراهم نمايد در حكم معاون در شرب مسكرات محسوب مي گردد و به تازيانه تا 74 ضربه محكوم مي شود.

فصل سوم _ كيفيت اجراي حد

ماده 176 _ مرد را در حالي كه ايستاده باشد و پوشاكي غير از ساتر عورت نداشته باشد و زن را در حالي كه نشسته و لباسهايش به بدن او بسته باشد تازيانه مي زنند.

تبصره _ تازيانه را نبايد به سر و صورت و عورت محكوم زد.

ماده 177 _ حد وقتي جاري مي شود كه محكوم از حال مستي بيرون آمده باشد.

ماده 178 _ هرگاه كسي چند بار مسكر بخورد و حد بر او جاري نشود براي همه آنها يك حد كافي است

ماده 179 _ هرگاه كسي چند بار شرب مسكر بنمايد و بعد از هر بار حد بر او جاري شود در مرتبه سوم

كشته مي شود.

ماده 180 _ هرگاه محكوم به حد ديوانه يا مرتد شود حد از او ساقط نمي شود.

فصل چهارم _ شرايط سقوط حد مسكر يا عفو از آن

ماده 181 _ هرگاه كسي كه شراب خورده قبل از اقامه شهادت توبه نمايد حد از او ساقط مي شود ولي توبه بعد از اقامه شهادت موجب سقوط حد نيست

ماده 182 _ هرگاه كسي بعد از اقرار به خوردن مسكر توبه كند قاضي مي تواند از ولي امر تقاضاي عفو نمايد يا حد را بر او جاري كند.

باب هفتم _ محاربه و افساد في الارض
فصل اول _ تعاريف

ماده 183 _ هر كس كه براي ايجاد رعب و هراس و سلب آزادي و امنيت مردم دست به اسلحه ببرد محارب و مفسد في الارض مي باشد.

تبصره 1 _ كسي كه به روي مردم سلاح بكشد ولي در اثر ناتواني موجب هراس هيچ فردي نشود محارب نيست

تبصره 2 _ اگر كسي سلاح خود را با انگيزه عداوت شخصي به سوي يك يا چند نفر مخصوص بكشد و عمل او جنبه عمومي نداشته باشد محارب محسوب نمي شود.

تبصره 3 _ ميان سلاح سرد و سلاح گرم فرقي نيست

ماده 184 _ هر فرد يا گروهي كه براي مبارزه با محاربان و از بين بردن فساد در زمين دست به اسلحه برند محارب نيستند.

ماده 185 _ سارق مسلح و قطاع الطريق هرگاه با اسلحه امنيت مردم يا جاده را بر هم بزند و رعب و وحشت ايجاد كند محارب است

ماده 186 _ هر گروه يا جمعيت متشكل كه در برابر حكومت اسلامي قيام مسلحانه كند مادام كه مركزيت آن باقي است تمام اعضاء و هواداران آن كه موضع آن گروه يا جمعيت يا سازمان را مي دانند و به نحوي در پيشبرد اهداف آن فعاليت و تلاش موثر دارند محاربند اگرچه در شاخه نظامي شركت نداشته باشند.

تبصره _ جبهه متحدي كه

از گروهها و اشخاص مختلف تشكيل شود، در حكم يك واحد است

ماده 187 _ هر فرد يا گروه كه طرح براندازي حكومت اسلامي را بريزد و براي اين منظور اسلحه و مواد منفجره تهيه كند و نيز كساني كه با آگاهي و اختيار، امكانات مالي موثر و يا وسايل و اسباب كار و سلاح در اختيار آنها بگذارند محارب و مفسد في الارض مي باشند.

ماده 188 _ هر كس در طرح براندازي حكومت اسلامي خود را نامزد يكي از پستهاي حساس حكومت كودتا نمايد و نامزدي او در تحقق كودتا به نحوي موثر باشد، «محارب و «مفسد في الارض است

فصل دوم _ راههاي ثبوت محاربه و افساد في الارض

ماده 189 _ محاربه و افساد في الارض از راههاي زير ثابت مي شود:

الف _ با يك بار اقرار به شرط آنكه اقراركننده بالغ و عاقل و اقرار او با قصد و اختيار باشد.

ب _ با شهادت فقط دو مرد عادل

تبصره 1 _ شهادت مردمي كه مورد تهاجم محاربان قرار گرفته اند به نفع همديگر پذيرفته نيست

تبصره 2 _ هرگاه عده اي مورد تهاجم محاربان قرار گرفته باشند شهادت اشخاصي كه بگويند به ما آسيبي نرسيده نسبت به ديگران پذيرفته است

تبصره 3 _ شهادت اشخاصي كه مورد تهاجم قرار گرفته اند اگر به منظور اثبات محارب بودن مهاجمين باشد و شكايت شخصي نباشد،پذيرفته است

فصل سوم _ حد محاربه و افساد في الارض

ماده 190 _ حد محاربه و افساد في الارض يكي از چهار چيز است

1 _ قتل 2 _ آويختن به دار 3 _ اول قطع دست راست و سپس پاي چپ 4 _ نفي بلد.

ماده 191 _ انتخاب هر يك از اين امور چهارگانه به اختيار قاضي است خواه محارب كسي را كشته يا مجروح كرده يا مال او را گرفته باشدو خواه هيچ يك از اين كارها را انجام نداده باشد.

ماده 192 _ حد محاربه و افساد في الارض با عفو صاحب حق ساقط نمي شود.

ماده 193 _ محاربي كه تبعيد مي شود بايد تحت مراقبت قرار گيرد و با ديگران معاشرت و مراوده نداشته باشد.

ماده 194 _ مدت تبعيد در هر حال كمتر از يك سال نيست اگرچه بعد از دستگيري توبه نمايد و در صورتي كه توبه ننمايد همچنان در تبعيد باقي خواهد ماند.

ماده 195 _ مصلوب كردن مفسد و محارب به صورت زير انجام مي گردد:

الف _ نحوه بستن موجب مرگ

او نگردد.

ب _ بيش از سه روز بر صليب نماند ولي اگر در اثناي سه روز بميرد مي توان او را پايين آورد.

ج _ اگر بعد از سه روز زنده بماند نبايد او را كشت

ماده 196 _ بريدن دست راست و پاي چپ مفسد و محارب به همان گونه اي است كه در «حد سرقت عمل مي شود.

باب هشتم _ حد سرقت
فصل اول _ تعريف و شرايط

ماده 197 _ سرقت عبارت است از ربودن مال ديگري به طور پنهاني

ماده 198 _ سرقت در صورتي موجب حد مي شود كه داراي كليه شرايط و خصوصيات زير باشد:

1 _ سارق به حد بلوغ شرعي رسيده باشد.

2 _ سارق در حال سرقت عاقل باشد.

3 _ سارق با تهديد و اجبار وادار به سرقت نشده باشد.

4 _ سارق قاصد باشد.

5 _ سارق بداند و ملتفت باشد كه مال غير است

6 _ سارق بداند و ملتفت باشد كه ربودن آن حرام است

7 _ صاحب مال مال را در حرز قرار داده باشد.

8 _ سارق به تنهايي يا با كمك ديگري هتك حرز كرده باشد.

9 _ به اندازه نصاب يعني 5/4 نخود طلاي مسكوك كه به صورت پول معامله مي شود يا ارزش آن به آن مقدار باشد در هر بار سرقت شود.

10 _ سارق مضطر نباشد.

11 _ سارق پدر صاحب مال نباشد.

12 _ سرقت در سال قحطي صورت نگرفته باشد.

13 _ حرز و محل نگهداري مال از سارق غصب نشده باشد.

14 _ سارق مال را به عنوان دزدي برداشته باشد.

15 _ مال مسروق در حرز متناسب نگهداري شده باشد.

16 _ مال مسروق از اموال دولتي و وقف و مانند آنكه مالك شخصي ندارد نباشد.

تبصره 1 _ حرز عبارت است

از محل نگهداري مال به منظور حفظ از دستبرد.

تبصره 2 _ بيرون آوردن مال از حرز توسط ديوانه يا طفل غيرمميز و حيوانات و امثال آن در حكم مباشرت است

تبصره 3 _ هرگاه سارق قبل از بيرون آوردن مال از حرز دستگير شود حد بر او جاري نمي شود.

تبصره 4 _ هرگاه سارق پس از سرقت مال را تحت يد مالك قرار داده باشد موجب حد نمي شود.

فصل دوم _ راههاي ثبوت سرقت

ماده 199 _ سرقتي كه موجب حد است با يكي از راههاي زير ثابت مي شود:

1 _ شهادت دو مرد عادل

2 _ دو مرتبه اقرار سارق نزد قاضي به شرط آنكه اقراركننده بالغ و عاقل و قاصد و مختار باشد.

3 _ علم قاضي

تبصره _ اگر سارق يك مرتبه نزد قاضي اقرار به سرقت كند، بايد مال را به صاحبش بدهد، اما حد بر او جاري نمي شود.

فصل سوم _ شرايط اجراي حد

ماده 200 _ در صورتي حد سرقت جاري مي شود كه شرايط زير موجود باشد:

1 _ صاحب مال از سارق نزد قاضي شكايت كند.

2 _ صاحب مال پيش از شكايت سارق را نبخشيده باشد.

3 _ صاحب مال پيش از شكايت مال را به سارق نبخشيده باشد.

4 _ مال مسروق قبل از ثبوت جرم نزد قاضي از راه خريد و مانند آن به ملك سارق در نيايد.

5 _ سارق قبل از ثبوت جرم از اين گناه توبه نكرده باشد.

تبصره _ حد سرقت بعد از ثبوت جرم با توبه ساقط نمي شود و عفو سارق جايز نيست

فصل چهارم _ حد سرقت

ماده 201 _ حد سرقت به شرح زير است

الف _ در مرتبه اول قطع چهار انگشت دست راست سارق از انتهاي آن به طوري كه انگشت شست و كف دست او باقي بماند.

ب _ در مرتبه دوم قطع پاي چپ سارق از پايين برآمدگي به نحوي كه نصف قدم و مقداري از محل مسح او باقي بماند.

ج _ در مرتبه سوم حبس ابد.

د _ در مرتبه چهارم اعدام ولو سرقت در زندان باشد.

تبصره 1 _ سرقت هاي متعدد تا هنگامي كه حد جاري نشده حكم يك بار سرقت را دارد.

تبصره 2 _ معاون در سرقت موضوع ماده 198 اين قانون به يك سال تا سه سال حبس محكوم مي شود.

ماده 202 _ هرگاه انگشتان دست سارق بريده شود و پس از اجراي اين حد، سرقت ديگري از او ثابت گردد كه سارق قبل از اجرا حد مرتكب شده است پاي چپ او بريده مي شود.

ماده 203 _ سرقتي كه فاقد شرايط اجراي حد باشد و موجب اخلال در نظم يا خوف شده يا

بيم تجري مرتكب يا ديگران باشد اگرچه شاكي نداشته يا گذشت نموده باشد موجب حبس تعزيري از يك تا پنج سال خواهد بود.

تبصره _ معاونت در سرقت موجب حبس از شش ماه تا سه سال مي باشد.

3- كتاب سوم _ قصاص
باب اول _ قصاص نفس
فصل اول _ قتل عمد

ماده 204 _ قتل نفس بر سه نوع است عمد، شبه عمد، خطاء.

ماده 205 _ قتل عمد برابر مواد اين فصل موجب قصاص است و اولياي دم مي توانند با اذن ولي امر قاتل را با رعايت شرايط مذكور درفصول آتيه قصاص نمايند و ولي امر مي تواند اين امر را به رييس قوه قضاييه يا ديگري تفويض نمايد.

ماده 206 _ قتل در موارد زير قتل عمدي است

الف _ مواردي كه قاتل با انجام كاري قصد كشتن شخص معين يا فرد يا افرادي غير معين از يك جمع را دارد خواه آن كار نوعا كشنده باشدخواه نباشد ولي در عمل سبب قتل شود.

ب _ مواردي كه قاتل عمدا كاري را انجام دهد كه نوعا كشنده باشد هر چند قصد كشتن شخص را نداشته باشد.

ج _ مواردي كه قاتل قصد كشتن را ندارد و كاري را كه انجام مي دهد نوعا كشنده نيست ولي نسبت به طرف بر اثر بيماري و يا پيري يا ناتواني يا كودكي و امثال آنها نوعا كشنده باشد و قاتل نيز به آن آگاه باشد.

ماده 207 _ هرگاه مسلماني كشته شود قاتل قصاص مي شود و معاون در قتل عمد به سه سال تا 15 سال حبس محكوم مي شود.

ماده 208 _ هر كس مرتكب قتل عمد شود و شاكي نداشته يا شاكي داشته ولي از قصاص گذشت كرده باشد و اقدام وي موجب اخلال در نظم جامعه يا

خوف شده و يا بيم تجري مرتكب يا ديگران گردد موجب حبس تعزيري از 3 تا 10 سال خواهد بود.

تبصره _ در اين مورد معاونت در قتل عمد موجب حبس از يك تا پنج سال مي باشد.

ماده 209 _ هرگاه مرد مسلماني عمدا زن مسلماني را بكشد محكوم به قصاص است ليكن بايد ولي زن قبل از قصاص قاتل نصف ديه مرد را به او بپردازد.

ماده 210 _ هرگاه كافر ذمي عمدا كافر ذمي ديگر را بكشد قصاص مي شود اگرچه پيرو دو دين مختلف باشند و اگر مقتول زن ذمي باشد بايد ولي او قبل از قصاص نصف ديه مرد ذمي را به قاتل بپردازد.

فصل دوم _ اكراه در قتل

ماده 211 _ اكراه در قتل و يا دستور به قتل ديگري مجوز قتل نيست بنابراين اگر كسي را وادار به قتل ديگري كنند يا دستور به قتل رساندن ديگري را بدهند مرتكب قصاص مي شود و اكراه كننده و آمر، به حبس ابد محكوم مي گردند.

تبصره 1 _ اگر اكراه شونده طفل غيرمميز يا مجنون باشد فقط اكراه كننده محكوم به قصاص است

تبصره 2 _ اگر اكراه شونده طفل مميز باشد نبايد قصاص شود بلكه بايد عاقله او ديه را بپردازد و اكراه كننده نيز به حبس ابد محكوم است

فصل سوم _ شركت در قتل

ماده 212 _ هر گاه دو يا چند مرد مسلمان مشتركا مرد مسلماني را بكشند ولي دم مي تواند با اذن ولي امر همه آنها را قصاص كند و درصورتي كه قاتل دو نفر باشند بايد به هر كدام از آنها نصف ديه و اگر سه نفر باشند بايد به هر كدام از آنها دو ثلث ديه و اگر چهار نفر باشند بايد به هر كدام از آنها سه ربع ديه را بپردازد و به همين نسبت در افراد بيشتر.

تبصره 1 _ ولي دم مي تواند برخي از شركاي در قتل را با پرداخت ديه مذكور در اين ماده قصاص نمايد و از بقيه شركا نسبت به سهم ديه اخذ نمايد.

تبصره 2 _ در صورتي كه قاتلان و مقتول همگي از كفار ذمي باشند همين حكم جاري است

ماده 213 _ در هر مورد كه بايد مقداري از ديه را به قاتل بدهند و قصاص كنند بايد پرداخت ديه قبل از قصاص باشد.

ماده 214 _ هرگاه دو يا چند نفر جراحتي بر كسي وارد سازند كه

موجب قتل او شود چه در يك زمان و چه در زمانهاي متفاوت چنانچه قتل مستند به جنايت همگي باشد همه آنها قاتل محسوب مي شوند و كيفر آنان بايد طبق مواد ديگر اين قانون با رعايت شرايط تعيين شود.

ماده 215 _ شركت در قتل زماني تحقق پيدا مي كند كه كسي در اثر ضرب و جرح عده اي كشته شود و مرگ او مستند به عمل همه آنها باشد، خواه عمل هر يك به تنهايي براي قتل كافي باشد خواه نباشد و خواه اثر كار آنها مساوي باشد خواه متفاوت

ماده 216 _ هرگاه كسي جراحتي به شخصي وارد كند و بعد از آن ديگري او را به قتل برساند قاتل همان دومي است اگر چه جراحت سابق به تنهايي موجب مرگ مي گرديد و اولي فقط محكوم به قصاص طرف يا ديه جراحتي است كه وارد كرده مگر مواردي كه در قصاص جراحت خطر مرگ باشد كه در اين صورت فقط محكوم به ديه مي باشد.

ماده 217 _ هرگاه جراحتي كه نفر اول وارد كرده مجروح را در حكم مرده قرار داده و تنها آخرين رمق حيات در او باقي بماند و در اين حال ديگري كاري را انجام دهد كه به حيات او پايان بخشد اولي قصاص مي شود و دومي تنها ديه جنايت بر مرده را مي پردازد.

ماده 218 _ هرگاه ايراد جرح هم موجب نقص عضو شود و هم موجب قتل چنانچه با يك ضربت باشد قصاص قتل كافي است و نسبت به نقص عضو قصاص يا ديه نيست

فصل چهارم _ شرايط قصاص

ماده 219 _ كسي كه محكوم به قصاص است بايد با اذن ولي دم او را كشت پس

اگر كسي بدون اذن ولي دم او را بكشد مرتكب قتلي شده كه موجب قصاص است

ماده 220 _ پدر يا جد پدري كه فرزندخود را بكشد قصاص نمي شود و به پرداخت ديه قتل به ورثه مقتول و تعزير محكوم خواهد شد.

ماده 221 _ هرگاه ديوانه يا نابالغي عمدا كسي را بكشد خطا محسوب و قصاص نمي شود بلكه بايد عاقله آنها ديه قتل خطا را به ورثه مقتول بدهند.

تبصره _ در جرايم قتل نفس يا نقص عضو اگر جرم ارتكابي عمدي باشد و مرتكب صغير يا مجنون باشد و پس از بلوغ يا افاقه مرتكب ، مجني عليه در اثر سرايت فوت شود مستوجب قصاص نمي باشد.

ماده 222 _ هرگاه عاقل ديوانه اي را بكشد قصاص نمي شود بلكه بايد ديه قتل را به ورثه مقتول بدهد و در صورتي كه اقدام وي موجب اخلال در نظم جامعه يا خوف شده و يا بيم تجري مرتكب و يا ديگران گردد موجب حبس تعزيري از 3 تا 10 سال خواهد بود.

ماده 223 _ هرگاه بالغ نابالغي را بكشد قصاص مي شود.

ماده 224 _ قتل در حال مستي موجب قصاص است مگر اينكه ثابت شود كه در اثر مستي به كلي مسلوب الاختيار بوده و قصد از او سلب شده است و قبلا براي چنين عملي خود را مست نكرده باشد و در صورتي كه اقدام وي موجب اخلال در نظم جامعه و يا خوف شده و يا بيم تجري مرتكب و يا ديگران گردد موجب حبس تعزيري از 3 تا 10 سال خواهد بود.

ماده 225 _ هرگاه كسي درحال خواب يا بي هوشي شخصي را بكشد قصاص نمي شود فقط به ديه قتل

به ورثه مقتول محكوم خواهد شد.

ماده 226 _ قتل نفس در صورتي موجب قصاص است كه مقتول شرعا مستحق كشتن نباشد و اگر مستحق قتل باشد قاتل بايد استحقاق قتل او را طبق موازين در دادگاه اثبات كند.

فصل پنجم _ شرايط دعوي قتل

ماده 227 _ مدعي بايد حين اقامه دعوي عاقل و بالغ باشد و چنانچه دعوي مستلزم امر مالي گردد رشد نيز شرط است اما نسبت به مدعي عليه هيچ يك از موارد مذكور شرط نمي باشد.

ماده 228 _ مدعي بايد نسبت به مورد دعوي جازم باشد و با احتمال و ظن نمي توان عليه كسي اقامه دعوي كرد لكن با وجود اماره و آثار جرم دعوي بدون جزم نيز مسموع است

ماده 229 _ مدعي عليه بايد معلوم و مشخص يا محصور در ميان عده اي معين باشد.

ماده 230 _ مورد دعوي بايد معلوم باشد و مدعي قتل بايد نوع آن را از لحاظ عمد يا غيرعمد بيان كند و اگر اصل قتل ثابت شود و نوع آن اثبات نشود بايد با صلح ميان قاتل و اولياي مقتول و عاقله دعوي را خاتمه داد.

فصل ششم _ راههاي ثبوت قتل
اشاره

ماده 231 _ راههاي ثبوت قتل در دادگاه عبارتند از:

1 _ اقرار 2 _ شهادت 3 _ قسامه 4 _ علم قاضي

مبحث اول _ اقرار

ماده 232 _ با اقرار به قتل عمد گرچه يك مرتبه هم باشد قتل عمد ثابت مي شود.

ماده 233 _ اقرار در صورتي نافذ است كه اقراركننده داراي اوصاف زير باشد:

1 _ عقل 2 _ بلوغ 3 _ اختيار 4 _ قصد.

بنابراين اقرار ديوانه و مست و كودك و مجبور و اشخاصي كه قصد ندارند مانند ساهي و هازل و نائم و بي هوش نافذ نيست

ماده 234 _ اقرار به قتل عمد از كسي كه به سبب سفاهت يا افلاس محجور باشد نافذ و موجب قصاص است

ماده 235 _ اگر كسي به قتل عمدي شخصي اقرار نمايد و ديگري به قتل عمدي يا خطايي همان مقتول اقرار كند ولي دم در مراجعه به هر يك از اين دو نفر مخير است كه برابر اقرارش عمل نمايد و نمي تواند مجازات هر دو را مطالبه كند.

ماده 236 _ اگر كسي به قتل عمدي شخصي اقرار كند و پس از آن ديگري به قتل عمدي همان مقتول اقرار نمايد در صورتي كه اولي از اقرارش برگردد قصاص يا ديه از هر دو ساقط است و ديه از بيت المال پرداخت مي شود و اين در حالي است كه قاضي احتمال عقلايي ندهد كه قضيه توطئه آميز است

تبصره _ در صورتي كه قتل عمدي برحسب شهادت شهود يا قسامه يا علم قاضي قابل اثبات باشد قاتل به تقاضاي ولي دم قصاص مي شود.

مبحث دوم _ شهادت

ماده 237 _ الف _ قتل عمد با شهادت دو مرد عادل ثابت مي شود.

ب _ قتل شبه عمد يا خطا با شهادت دو مرد عادل يا يك مرد عادل و دو زن عادل يا يك مرد عادل و قسم مدعي

ثابت مي شود.

ماده 238 _ هرگاه يكي از دو شاهد عادل گواهي دهد كه متهم اقرار به قتل عمدي نمود و ديگري گواهي دهد كه متهم اقرار به قتل كرد و به قيد عمد گواهي ندهد اصل قتل ثابت مي شود و متهم مكلف است نوع قتل را بيان كند. اگر اقرار به عمد نمود قصاص مي شود و چنانچه منكر قتل عمد باشد و قسم ياد كند قصاص از او ساقط است

مبحث سوم _ قسامه

ماده 239 _ هرگاه بر اثر قراين و اماراتي و يا از هر طريق ديگري از قبيل شهادت يك شاهد يا حضور شخصي همراه با آثار جرم در محل قتل يا وجود مقتول در محل تردد يا اقامت اشخاص معين و يا شهادت طفل مميز مورد اعتماد و يا امثال آن حاكم به ارتكاب قتل از جانب متهم ظن پيدا كند مورد از موارد لوث محسوب مي شود و در صورت نبودن بينه از براي مدعي قتل يا جرح يا نوع آنها به وسيله قسامه و به نحو مذكور در مواد بعدي ثابت مي شود.

ماده 240 _ هرگاه ولي دم مدعي قتل عمد شود و يكي از دو شاهد عادل به قتل عمد و ديگري به اصل قتل شهادت دهد و متهم قتل عمد را انكار كند در صورتي كه موجب ظن براي قاضي باشد اين قتل از باب لوث محسوب مي شود و مدعي بايد قتل عمد را با اقامه قسامه ثابت كند.

ماده 241 _ هرگاه يكي از دو مرد عادل شهادت به قتل بوسيله متهم دهد و ديگري به اقرار متهم به قتل شهادت دهد قتل ثابت نمي شود و چنانچه موجب ظن براي قاضي باشد، مورد

از موارد لوث خواهد بود.

ماده 242 _ در صورتي كه قراين و نشانه هاي ظني معارض يكديگر باشند مورد از موارد لوث محسوب نمي گردد.

ماده 243 _ مدعي ممكن است مرد يا زن باشد و در هر حال بايد از وراث فعلي مقتول محسوب شود.

ماده 244 _ اگر مدعي عليه حضور خود را هنگام قتل در محل واقعه منكر باشد و قرايني كه موجب ظن به وقوع قتل توسط وي گردد وجود نداشته باشد لوث محسوب نمي شود. مگر اينكه مدعي بينه اي بر حضور او هنگام قتل در محل واقعه اقامه كند و موجب ظن به وقوع قتل توسط او گردد در اين صورت لوث ثابت مي شود و مدعي بايد اقامه قسامه كند و در صورت امتناع از اقامه قسامه مي تواند از مدعي عليه مطالبه قسامه كند در اين صورت مدعي عليه بايد به منظور برائت خود به ترتيب مذكور در ماده (247) عمل نمايد. در اين حالت اگر مدعي عليه از اقامه قسامه ابا نمايد محكوم به پرداخت ديه مي شود.

تبصره _ در موارد قسامه چنانچه برائت مدعي عليه ثابت شود و قاتل مشخص نباشد، ديه مقتول از بيت المال پرداخت مي شود.

ماده 245 _ درصورت نبودن قراين موجب ظن به انتساب قتل صرف حضور مدعي عليه هنگام قتل در محل واقعه از مصاديق لوث محسوب نمي شود و مدعي عليه با اداي يك سوگند تبرئه مي گردد.

ماده 246 _ هرگاه مدعي عليه براي تبرئه خود بينه اقامه كند لوث محقق نمي شود و تبرئه مي گردد.

ماده 247 _ هرگاه مدعي اقامه قسامه نكند مي تواند از مدعي عليه مطالبه قسامه نمايد؛ در اين صورت مدعي عليه بايد براي برائت خود به ترتيب مذكور در ماده 248

به قسامه عمل نمايد و چنانچه ابا كند محكوم به پرداخت ديه مي شود.

ماده 248 _ در موارد لوث قتل عمد با قسم پنجاه نفر مرد ثابت مي شود و قسم خورندگان بايد از خويشان و بستگان نسبي مدعي باشند.

تبصره 1 _ مدعي و مدعي عليه مي توانند حسب مورد يكي از قسم خورندگان باشند.

تبصره 2 _ چنانچه تعداد قسم خورندگان مدعي عليه كمتر از پنجاه نفر باشند، هر يك از قسم خورندگان مرد مي توانند بيش از يك قسم بخورند به نحوي كه پنجاه قسم كامل شود.

تبصره 3 _ چنانچه مدعي عليه نتواند كسي از خويشان و بستگان نسبي خود را براي قسم حاضر كند، مي تواند پنجاه قسم بخورد و تبرئه شود.

ماده 249 _ قاضي بايد براي قبول تكرار قسم مطمئن شود كه مدعي عليه پنجاه نفر خويشان و بستگان نسبي ندارد و يا خويشان وبستگان نسبي او پنجاه نفر يا بيشتر هستند ولي حاضر به قسم خوردن نمي باشند. همچنين قاضي بايد خويشاوندي نسبي قسم خوردگان را با مدعي عليه احراز نمايد.

ماده 250 _ هر يك از قسم خورندگان بايد قاتل و مقتول را بدون ابهام معين و انفراد يا اشتراك و يا معاونت قاتل يا قاتلان را صريحا ذكر و نوع قتل را بيان كنند.

تبصره _ در صورتي كه قاضي احتمال بدهد كه قسم خورنده يا قسم خورندگان در تشخيص نوع قتل كه عمد يا شبه عمد يا خطاء است دچاراشتباه مي باشند بايد در مورد نوع قتل از آنها تحقيق نمايد.

ماده 251 _ قسم خورندگان بايد علم به ارتكاب قتل داشته باشند و از روي جزم قسم بخورند و قسم از روي ظن كفايت نمي كند.

تبصره _ در صورتي كه قاضي احراز نمايد كه تمام يا

بعضي از قسم خورندگان از روي ظن قسم مي خورند قسمهاي مذكور اعتبار ندارد.

ماده 252 _ در موارد لوث چنانچه مدعي متعدد باشد، قسم پنجاه نفر كفايت مي كند ولي در صورت تعدد مدعي عليه هر يك از آنان مي بايست براي برائت خود اجراي قسامه كند و با نداشتن عدد قسامه طبق تبصره (3) ماده (248) هر يك از مدعي عليهم پنجاه قسم خورده و تبرئه مي شوند.

ماده 253 _ نصاب قسامه در قتل شبه عمد و خطاي محض بيست و پنج نفر مي باشد و نحوه انجام آن مطابق ماده (248) و تبصره هاي آن است

ماده 254 _ در جراحات قصاص با قسامه ثابت نمي شود و فقط موجب پرداخت ديه مي گردد و نصاب قسامه در جراحات به شرح زيراست

الف _ در جراحاتي كه موجب ديه كامل است مجروح با پنج نفر ديگر قسم مي خورند.

ب _ در جراحاتي كه موجب سه چهارم ديه كامل است مجروح با چهار نفر ديگر قسم مي خورند.

ج _ در جراحاتي كه موجب دو سوم ديه كامل است مجروح با سه نفر ديگر قسم مي خورند.

د _ در جراحاتي كه موجب يك دوم ديه كامل است مجروع با دو نفر ديگر قسم مي خورند.

ه _ در جراحاتي كه موجب يك سوم ديه كامل است مجروح با يك نفر ديگر قسم مي خورند.

و _ در جراحاتي كه موجب يك ششم ديه كامل است مجروح به تنهايي قسم مي خورد.

تبصره 1 _ در مورد هر يك از بندهاي فوق الذكر در صورت نبودن نفرات لازم مجني عليه مي تواند به همان عدد قسم را تكرار كند.

تبصره 2 _ در مورد هر يك از بندهاي ياد شده در فوق ، چنانچه مقدار ديه بيش از كسر

مقرر در آن بند و كمتر از كسر مقرر در بند قبلي بوده باشد، در مقدار قسم نصاب بيشتر لازم است مثلا اگر ديه جراحت به مقدار يك چهارم و يا يك پنجم ديه كامل باشد، براي اثبات آن نصاب يك سوم يعني دو قسم لازم است

ماده 255 _ هرگاه شخصي در اثر ازدحام كشته شود و يا جسد مقتولي در شارع عام پيدا شود و قراين ظني براي قاضي بر نسبت قتل او به شخص يا جماعتي نباشد، حاكم شرع بايد ديه او را از بيت المال بدهد و اگر شواهد ظني نزد حاكم اقامه شود كه آن قتل به شخص يا اشخاص معين منسوب است مورد از موارد لوث خواهد بود.

ماده 256 _ هرگاه كسي را در محلي كشته بيابند و ولي مقتول مدعي شود كه شخص معيني از ساكنان آن محل وي را به قتل رسانده است مورد از موارد لوث مي باشد در اين صورت چنانچه حضور مدعي عليه هنگام قتل در محل واقعه ثابت شود دعواي ولي با قسامه پذيرفته مي شود.

تبصره _ چنانچه مدعي عليه حضور خود را هنگام قتل در محل واقعه انكار نمايد ادعاي او با سوگند پذيرفته مي شود.

فصل هفتم _ كيفيت استيفاي قصاص

ماده 257 _ قتل عمد موجب قصاص است ليكن با رضايت ولي دم و قاتل به مقدار ديه كامله يا به كمتر يا زيادتر از آن تبديل مي شود.

ماده 258 _ هرگاه مردي زني را به قتل رساند ولي دم حق قصاص قاتل را با پرداخت نصف ديه دارد و در صورت رضايت قاتل مي تواند به مقدار ديه يا كمتر يا بيشتر از آن مصالحه نمايد.

ماده 259 _ هرگاه كسي كه مرتكب قتل موجب قصاص شده است بميرد قصاص

و ديه ساقط مي شود.

ماده 260 _ هرگاه كسي كه مرتكب قتل عمد شده است فرار كند و تا هنگام مردن به او دسترسي نباشد پس از مرگ قصاص تبديل به ديه مي شود كه بايد از مال قاتل پرداخت گردد و چنانچه مالي نداشته باشد از اموال نزديكترين خويشان او به نحو «الاقرب فالاقرب پرداخت مي شود و چنانچه نزديكاني نداشته باشد يا آنها تمكن نداشته باشند ديه از بيت المال پرداخت مي گردد.

ماده 261 _ اولياي دم كه قصاص و عفو در اختيار آنهاست همان ورثه مقتولند، مگر شوهر يا زن كه در قصاص و عفو و اجراء اختياري ندارند.

ماده 262 _ زن حامله كه محكوم به قصاص است نبايد قبل از وضع حمل قصاص شود و پس از وضع حمل چنانچه قصاص موجب هلاكت طفل باشد بايد به تاخير افتد تا خطر مرگ از طفل برطرف گردد.

ماده 263 _ قصاص با آلت كند و غيربرنده كه موجب آزار مجرم باشد ممنوع است و مثله او نيز جرم است

ماده 264 _ در صورتي كه ولي دم متعدد باشد موافقت همه آنها در قصاص لازم است چنانچه همگي خواهان قصاص قاتل باشند قاتل قصاص مي شود و اگر بعضي از آنها خواهان قصاص و ديگران خواهان ديه خواهان قصاص مي توانند قاتل را قصاص كنند لكن بايد سهم ديه ساير اولياي دم را كه خواهان ديه هستند بپردازند و اگر بعضي از اولياي دم بطور رايگان عفو كنند ديگران مي توانند بعد از پرداخت سهم عفوكنندگان به قاتل او را قصاص نمايند.

ماده 265 _ ولي دم بعد از ثبوت قصاص با اذن ولي امر مي تواند شخصا قاتل را قصاص كند و

يا وكيل بگيرد.

ماده 266 _ اگر مجني عليه ولي نداشته باشد و يا شناخته نشود و يا به او دسترسي نباشد ولي دم او ولي امر مسلمين است و رييس قوه قضاييه با استيذان از ولي امر و تفويض اختيار به دادستانهاي مربوطه نسبت به تعقيب مجرم و تقاضاي قصاص يا ديه حسب مورد اقدام مي نمايد.

ماده 267 _ هرگاه شخص يا اشخاصي محكوم به قصاص را رهايي دهند موظف به تحويل دادن وي مي باشند و هرگاه به تشخيص قاضي رسيدگي كننده در انجام وظيفه كوتاهي نمايد و حبس وي موثر در الزام يا احضار باشد تا زمان معرفي محكوم به حبس مي گردد.

تبصره _ چنانچه قاتل قبل از تحويل بميرد يا به نحو ديگري تحويل وي متعذر شود فرد فراري دهنده ضامن ديه مقتول است

ماده 268 _ چنانچه مجني عليه قبل از مرگ جاني را از قصاص نفس عفو نمايد، حق قصاص ساقط مي شود و اولياي دم نمي توانند پس از مرگ او مطالبه قصاص نمايند.

باب دوم _ قصاص عضو
فصل اول _ تعاريف و موجبات قصاص عضو

ماده 269 _ قطع عضو و يا جرح آن اگر عمدي باشد موجب قصاص است و حسب مورد مجني عليه مي تواند با اذن ولي امر جاني را با شرايطي كه ذكر خواهد شد قصاص نمايد.

تبصره 1 _ مجازات معاون جرم موضوع اين ماده سه ماه حبس تا يك سال است

تبصره 2 _ در مورد اين جرم چنانچه شاكي نداشته و يا شاكي از شكايت خود گذشت كرده باشد يا موجب قصاص نگرديده وليكن سبب اخلال در نظم جامعه يا خوف شده يا بيم تجري مرتكب يا ديگران باشد موجب حبس تعزيري از سه ماه تا دو سال خواهد بود و معاون

جرم به حبس از دو ماه تا يك سال محكوم مي شود.

ماده 270 _ قطع عضو يا جرح آن سه نوع است

عمد، شبه عمد، خطاء كه احكام دو نوع اخير در فصل ديات خواهد آمد.

ماده 271 _ قطع عضو يا جرح آن در موارد زير عمدي است

الف _ وقتي كه جاني با انجام كاري قصد قطع عضو يا جرح آن را دارد چه آن كار نوعا موجب قطع يا جرح باشد يا نباشد.

ب _ وقتي كه جاني عمدا كاري انجام دهد كه نوعا موجب قطع يا جرح عضو باشد هر چند قصد قطع يا جرح نداشته باشد.

ج _ وقتي كه جاني قصد قطع عضو يا جرح را ندارد و عمل او نوعا موجب قطع يا جرح نمي باشد ولي نسبت به مجني عليه بر اثر بيماري يا پيري يا ناتواني يا كودكي و مانند اينها نوعا موجب قطع يا جرح باشد و جاني به آن آگاهي داشته باشد.

فصل دوم _ شرايط و كيفيت قصاص عضو

ماده 272 _ در قصاص عضو علاوه بر شرايط قصاص نفس شرايط زير بايد رعايت شود:

1 _ تساوي اعضا در سالم بودن

2 _ تساوي در اصلي بودن اعضا.

3 _ تساوي در محل عضو مجروح يا مقطوع

4 _ قصاص موجب تلف جاني يا عضو ديگر نباشد.

5 _ قصاص بيشتر از اندازه جنايت نشود.

ماده 273 _ در قصاص عضو ، زن و مرد برابرند و مرد مجرم به سبب نقص عضو يا جرمي كه به زن وارد نمايد به قصاص عضو مانند آن محكوم مي شود، مگر اينكه ديه عضوي كه ناقص شده ثلث يا بيش از ثلث ديه كامل باشد كه در آن صورت زن هنگامي

مي تواند قصاص كند كه نصف ديه آن عضو را به مرد بپردازد.

ماده 274 _ عضو سالم در برابر عضو ناسالم قصاص نمي شود و فقط ديه آن عضو پرداخت مي شود لكن عضو ناسالم در برابر عضو سالم قصاص مي شود.

ماده 275 _ در قصاص عضو تساوي محل معتبر است و بايد در مقابل قطع عضو طرف راست عضو همان طرف و در مقابل طرف چپ عضو همان طرف جاني قصاص شود.

تبصره _ در صورتي كه مجرم دست راست نداشته باشد دست چپ او و چنانچه دست چپ هم نداشته باشد پاي او قطع خواهد شد.

ماده 276 _ جرحي كه به عنوان قصاص وارد مي كنند بايد از حيث طول و عرض مساوي با جنايت باشد و در صورت امكان رعايت تساوي در عمق نيز لازم است

تبصره _ در جراحت موضحه و سمحاق ، تساوي در عمق شرط نيست و مماثلت عرفي كافي است

ماده 277 _ هرگاه در قصاص جرح رعايت تساوي ممكن نباشد مانند بعضي از جراحت هاي عميق يا در موارد شكسته شدن استخوانها يا جابجا شدن آنها به طوري كه قصاص موجب تلف جاني يا زياده از اندازه جنايت گردد بايد ديه آن داده شود چه مقدار آن ديه شرعا معين باشد يا با حكم حاكم شرع معين گردد.

ماده 278 _ قصاص عضو را مي شود فورا اجرا نمود و لازم نيست صبر كنند تا وضع جرح روشن شود، پس اگر قصاص اجرا شود و جرح منجر به مرگ مجني عليه گردد در صورتي كه جنايت عمدي باشد جاني به قصاص نفس محكوم مي شود لكن قبل از اجراي قصاص نفس بايد ديه جرحي كه قبلا به عنوان قصاص عضو بر

جاني وارد شده به او پرداخت شود.

ماده 279 _ براي رعايت تساوي قصاص با جنايت بايد حدود جراحت كاملا اندازه گيري شود و هر چيزي كه مانع از استيفاي قصاص يا موجب ازدياد آن باشد بايد برطرف گردد.

ماده 280 _ اگر در اثر حركت جاني قصاص بيش از جنايت شود قصاص كننده ضامن نيست و اگر بدون حركت مجرم قصاص بيش از جنايت شود در صورتي كه اين زياده عمدي باشد قصاص كننده نسبت به مقدار زايد قصاص مي شود و در صورتي كه عمدي نباشد ديه يا ارش مقدار زايد به عهده قصاص كننده مي باشد.

ماده 281 _ اگر گرمي يا سردي هوا موجب سرايت زخم بشود بايد قصاص در هواي معتدل انجام گيرد.

ماده 282 _ ابزار قصاص بايد تيز و غيرمسموم و مناسب با اجراي قصاص و قطع و جرح مخصوص باشد و ايذاي جاني بيش از مقدار جنايت او ممنوع است

ماده 283 _ هرگاه شخصي يك چشم كسي را كور كند يا درآورد قصاص مي شود گرچه جاني بيش از يك چشم نداشته باشد و چيزي به عنوان ديه به او داده نمي شود.

ماده 284 _ هرگاه شخصي كه داراي دو چشم است چشم كسي را كه فقط داراي يك چشم است در آورد مجني عليه مي تواند يك چشم جاني را قصاص كند و نصف ديه كامل را هم دريافت نمايد، يا از قصاص يك چشم جاني منصرف شود و ديه كامل بگيرد مگر درصورتي كه مجني عليه يك چشم خود را قبلا در اثر قصاص يا جنايتي كه استحقاق ديه آن را داشته است از دست داده باشد كه در اين مورد مي تواند يك چشم جاني را قصاص

كند و يا با رضايت جاني نصف ديه كامل دريافت نمايد.

ماده 285 _ هرگاه شخصي بدون آسيب به حدقه چشم ديگري بينايي آن را از بين ببرد فقط بينايي چشم جاني مورد قصاص قرار مي گيرد و اگر بدون آسيب به حدقه چشم جاني قصاص ممكن نباشد جاني بايد ديه آن را بپردازد.

ماده 286 _ چشم سالم در برابر چشم هايي كه از لحاظ ديدن متعارف نيستند قصاص مي شود.

ماده 287 _ هرگاه شخصي مقداري از گوش كسي را قطع كند و مجني عليه قسمت جدا شده را به گوش خود پيوند دهد قصاص ساقط نمي شود و اگر جاني بعد از آنكه مقداري از گوش او به عنوان قصاص بريده شد آن قسمت جدا شده را به گوش خود پيوند دهد هيچ كس نمي تواند آن را دوباره براي حفظ اثر قصاص قطع كند.

ماده 288 _ قطع لاله گوش كه موجب زوال شنوايي بشود دو جنايت محسوب مي شود.

ماده 289 _ هرگاه شخصي بيني كسي را قطع كند مجني عليه مي تواند قصاص نمايد گرچه بيني مجني عليه داراي حس بويايي نباشد.

ماده 290 _ هرگاه شخصي زبان يا لب كسي را قطع نمايد با رعايت تساوي مقدار و محل مورد قصاص قرار مي گيرد.

تبصره _ در صورتي كه فرد گويا، زبان فرد لال را قطع كند قصاص جايز نيست و تبديل به ديه مي شود.

ماده 291 _ هرگاه شخصي دندان كسي را بشكند يا بكند با رعايت شرايط قصاص عضو قصاص مي شود.

تبصره _ در صورتي كه مجني عليه قبل از قصاص دندان درآورد اگر دندان جديد معيوب باشد جاني به پرداخت ارش محكوم مي گردد و اگر سالم باشد تا 74 ضربه شلاق تعزير مي گردد.

ماده 292 _ اگر

مجني عليه طفل باشد بايد به مدت متعارف صدور حكم به تأخير افتد. در صورتي كه كودك دندان جديد درآورد مجرم محكوم به ارش وگرنه محكوم به قصاص است

ماده 293 _ اگر مورد جنايت عضو زايد باشد و جاني عضو زايد مشابه نداشته باشد، محكوم به ديه است

4- كتاب چهارم _ ديات
باب اول _ تعريف ديه و موارد آن

ماده 294 _ ديه مالي است كه به سبب جنايت بر نفس يا عضو به مجني عليه يا به ولي يا اولياي دم او داده مي شود.

ماده 295 _ در موارد زير ديه پرداخت مي شود:

الف _ قتل يا جرح يا نقص عضو كه به طور خطاي محض واقع مي شود و آن در صورتي است كه جاني نه قصد جنايت نسبت به مجني عليه را داشته باشد و نه قصد فعل واقع شده بر او را، مانند آنكه تيري را به قصد شكاري رها كند و به شخصي برخورد نمايد.

ب _ قتل يا جرح يا نقص عضو كه به طور خطاي شبيه عمد واقع مي شود، و آن در صورتي است كه جاني قصد فعلي را كه نوعا سبب جنايت نمي شود داشته باشد و قصد جنايت را نسبت به مجني عليه نداشته باشد مانند آنكه كسي را به قصد تاديب به نحوي كه نوعا سبب جنايت نمي شود بزند و اتفاقا موجب جنايت گردد يا طبيبي مباشر تا بيماري را به طور متعارف معالجه كند و اتفاقا سبب جنايت بر او شود.

ج _ مواردي از جنايت عمدي كه قصاص در آنها جايز نيست

تبصره 1 _ جنايتهاي عمدي و شبه عمدي ديوانه و نابالغ به منزله خطاي محض است

تبصره 2 _ در صورتي كه شخصي كسي را به اعتقاد قصاص

يا به اعتقاد مهدورالدم بودن بكشد و اين امر بر دادگاه ثابت شود و بعدا معلوم گردد كه مجني عليه مورد قصاص و يا مهدورالدم نبوده است قتل به منزله خطاي شبيه عمد است و اگر ادعاي خود را در مورد مهدورالدم بودن مقتول به اثبات برساند قصاص و ديه از او ساقط است

تبصره 3 _ هرگاه بر اثر بي احتياطي يا بي مبالاتي يا عدم مهارت و عدم رعايت مقررات مربوط به امري قتل يا ضرب يا جرح واقع شود به نحوي كه اگر آن مقررات رعايت مي شد حادثه اي اتفاق نمي افتاد قتل و يا ضرب و يا جرح در حكم شبه عمد خواهد بود.

ماده 296 _ در مواردي هم كه كسي قصد تيراندازي به كسي يا شيئي يا حيواني را داشته باشد و تير او به انسان بي گناه ديگري اصابت كند عمل او خطاي محض محسوب مي شود.

باب دوم _ مقدار ديه قتل نفس

ماده 297 _ ديه قتل مرد مسلمان يكي از امور ششگانه ذيل است كه قاتل در انتخاب هر يك از آنها مخير مي باشد و تلفيق آنها جايز نيست

1 _ يكصد شتر سالم و بدون عيب كه خيلي لاغر نباشند.

2 _ دويست گاو سالم و بدون عيب كه خيلي لاغر نباشند.

3 _ يكهزار گوسفند سالم و بدون عيب كه خيلي لاغر نباشند.

4 _ دويست دست لباس سالم از حله هاي يمن

5 _ يكهزار دينار مسكوك سالم و غيرمغشوش كه هر دينار يك مثقال شرعي طلا به وزن 18 نخود است

6 _ ده هزار درهم مسكوك سالم و غيرمغشوش كه هر درهم به وزن 6/12 نخود نقره مي باشد.

تبصره _ قيمت هر يك از امور ششگانه در صورت تراضي

طرفين و يا تعذر همه آنها پرداخت مي شود.

ماده 298 _ ديه قتل عمد در مواردي كه قصاص ممكن نباشد و يا ولي مقتول به ديه راضي شود يكي از امور ششگانه فوق خواهد بودلكن در كليه مواردي كه شتر به عنوان ديه تعيين مي شود لازم است كه سن آن از پنج سال گذشته و داخل در سال ششم شده باشد.

ماده 299 _ ديه قتل در صورتي كه صدمه و فوت هر دو در يكي از چهار ماه حرام (رجب ذيقعده ذيحجه محرم و يا در حرم مكه معظمه واقع شود علاوه بر يكي از موارد ششگانه مذكور در ماده 297 به عنوان تشديد مجازات بايد يك سوم هر نوعي كه انتخاب كرده است اضافه شود و ساير امكنه و ازمنه هر چند متبرك باشند داراي اين حكم نيستند.

تبصره _ حكم فوق در مواردي كه مقتول از اقارب قاتل باشد جاري نمي گردد.

ماده 300 _ ديه قتل زن مسلمان خواه عمدي و خواه غيرعمدي نصف ديه مرد مسلمان است

ماده 301 _ ديه زن و مرد يكسان است تا وقتي كه مقدار ديه به ثلث ديه كامل برسد در آن صورت ديه زن نصف ديه مرد است

باب سوم _ مهلت پرداخت ديه

ماده 302 _ مهلت پرداخت ديه در موارد مختلف از زمان وقوع قتل به ترتيب زير است

الف _ ديه قتل عمد بايد در ظرف يك سال پرداخت شود.

ب _ ديه قتل شبيه عمد در ظرف دو سال پرداخت مي شود.

ج _ ديه قتل خطاي محض در ظرف سه سال پرداخت مي شود.

تبصره 1 _ تاخير از اين مهلت ها بدون تراضي طرفين جايز نيست

تبصره 2 _ ديه قتل جنين و نيز

ديه نقص عضو يا جرح به ترتيب فوق پرداخت مي شود.

ماده 303 _ اگر قاتل در شبيه عمد در مدت معين قادر به پرداخت نباشد به او مهلت مناسب داده مي شود.

باب چهارم _ مسؤول پرداخت ديه

ماده 304 _ در قتل عمد و شبه عمد مسوول پرداخت ديه خود قاتل است

ماده 305 _ در قتل خطاي محض در صورتي كه قتل با بينه يا قسامه يا علم قاضي ثابت شود پرداخت ديه به عهده عاقله است و اگر با اقرار قاتل يا نكول او از سوگند يا قسامه ثابت شد به عهده خود اوست

ماده 306 _ در خطاي محض ديه قتل و همچنين ديه جراحت (موضحه و ديه جنايتهاي زيادتر از آن به عهده عاقله مي باشد و ديه جراحتهاي كمتر از آن به عهده خود جاني است

تبصره _ جنايت عمد و شبه عمد نابالغ و ديوانه به منزله خطاي محض و بر عهده عاقله مي باشد.

ماده 307 _ عاقله عبارت است از بستگان ذكور نسبي پدر و مادري يا پدري به ترتيب طبقات ارث به طوري كه همه كساني كه حين الفوت مي توانند ارث ببرند به صورت مساوي عهده دار پرداخت ديه خواهند بود.

تبصره _ كسي كه با عقد ضمان جريره ديه جنايت ديگري را به عهده گرفته است نيز عاقله محسوب مي شود.

ماده 308 _ نابالغ و ديوانه و معسر جزء عاقله محسوب نمي شود و عهده دار ديه قتل خطايي نخواهد بود.

ماده 309 _ هرگاه قتل خطايي با گواهي شهود عادل ثابت شود عاقله عهده دار ديه خواهد بود ولي اگر با اقرار جاني ثابت شود خود جاني ضامن است

ماده 310 _ هرگاه اصل قتل با شهادت شهود عادل ثابت شود و قاتل مدعي

گردد كه خطاء انجام شده و عاقله منكر خطايي بودن آن باشد در صورتي كه عاقله سوگند ياد كند قول عاقله مقدم بر قول جاني مي باشد.

ماده 311 _ عاقله فقط عهده دار پرداخت خسارتهاي حاصل از جنايتهاي خطايي محض از قتل ناموضحه است و در موارد ذيل عاقله ضامن نمي باشد:

الف _ جنايتهاي خطايي كه شخص بر خودش وارد آورد.

ب _ اتلاف مالي كه به طور خطاي محض حاصل شود.

ماده 312 _ هرگاه جاني داراي عاقله نباشد يا عاقله او نتواند ديه را در مدت سه سال بپردازد ديه از بيت المال پرداخت مي شود.

ماده 313 _ ديه عمد و شبه عمد بر جاني است لكن اگر فرار كند از مال او گرفته مي شود و اگر مال نداشته باشد از بستگان نزديك او بارعايت الاقرب فالاقرب گرفته مي شود و اگر بستگاني نداشت يا تمكن نداشتند ديه از بيت المال داده مي شود.

ماده 314 _ در موارد قتل خطايي محض دادگاه مكلف است در حين رسيدگي عاقله را دعوت كند تا از خود دفاع نمايد ولي عدم دسترسي به عاقله يا عدم حضور آن پس از احضار موجب توقف رسيدگي نخواهد شد.

ماده 315 _ اگر دو نفر متهم به قتل باشند و هر كدام ادعا كند كه ديگري كشته است و علم اجمالي بر وقوع قتل توسط يكي از آن دو نفرباشد و حجت شرعي بر قاتل بودن يكي اقامه نشود و نوبت به ديه برسد با قيد قرعه ديه از يكي از آن دو نفر گرفته مي شود.

باب پنجم _ موجبات ضمان

ماده 316 _ جنايت اعم از آنكه به مباشرت انجام شود يا به تسبيب يا به اجتماع مباشر و سبب موجب ضمان خواهد بود.

ماده 317

_ مباشرت آنست كه جنايت مستقيما توسط خود جاني واقع شده باشد.

ماده 318 _ تسبيب در جنايت آنست كه انسان سبب تلف شدن يا جنايت عليه ديگري را فراهم كند و خود مستقيما مرتكب جنايت نشود به طوري كه اگر نبود جنايت حاصل نمي شد مانند آنكه چاهي بكند و كسي در آن بيفتد و آسيب ببيند.

ماده 319 _ هرگاه طبيبي گرچه حاذق و متخصص باشد در معالجه هايي كه شخصا انجام مي دهد يا دستور آن را صادر مي كند، هر چند با اذن مريض يا ولي او باشد، باعث تلف جان يا نقص عضو يا خسارت مالي شود ضامن است

ماده 320 _ هرگاه ختنه كننده در اثر بريدن بيش از مقدار لازم موجب جنايت يا خسارت شود ضامن است گرچه ماهر بوده باشد.

ماده 321 _ هرگاه بيطار و دامپزشك گرچه متخصص باشد، در معالجه حيواني هر چند با اذن صاحب او باشد موجب خسارت شود ضامن است

ماده 322 _ هرگاه طبيب يا بيطار و مانند آن قبل از شروع به درمان از مريض يا ولي او يا از صاحب حيوان برائت حاصل نمايد، عهده دار خسارت پديد آمده نخواهد بود.

ماده 323 _ هرگاه كسي در حال خواب بر اثر حركت و غلطيدن موجب تلف يا نقص عضو ديگري شود جنايت او به منزله خطاي محض بوده و عاقله او عهده دار خواهد بود.

ماده 324 _ هرگاه كسي چيزي را همراه خود يا با وسيله نقليه و مانند آن حمل كند و به شخص ديگري برخورد نموده موجب جنايت گردد، در صورت عمد يا شبه عمد ضامن مي باشد و در صورت خطاي محض ، عاقله او عهده دار مي باشد.

ماده 325 _

هرگاه كسي به روي شخصي سلاح بكشد يا سگي را به سوي او برانگيزد يا هر كار ديگري كه موجب هراس او گردد انجام دهد، مانند فرياد كشيدن يا انفجار صوتي كه باعث وحشت مي شود، و بر اثر اين ارعاب آن شخص بميرد اگر اين عمل نوعا كشنده باشديا با قصد قتل انجام شود گرچه نوعا كشنده نباشد، قتل عمد محسوب شده و موجب قصاص است و اگر اين عمل نه نوعا كشنده و نه باقصد قتل انجام بگيرد قتل شبه عمد محسوب شده و ديه آن بر عهده قاتل است

ماده 326 _ هرگاه كسي ديگري را بترساند و موجب فرار او گردد و آن شخص در حال فرار خود را از جاي بلندي پرت كند يا به درون چاهي بيفتد و بميرد، در صورتي كه آن ترساندن موجب زوال اراده و اختيار و مانع تصميم او گردد ترساننده ضامن است

ماده 327 _ هرگاه كسي خود را از جاي بلندي پرت كند و بر روي شخصي بيفتد و سبب جنايت گردد، در صورتي كه قصد انجام جنايت را داشته باشد قتل عمد بوده و قصاص دارد و در صورتي كه قصد قتل نداشته ولي قصد پرت شدن را داشته باشد و معمولا با آن قتل انجام نمي شود، قتل شبه عمد بوده ديه در مال او خواهد بود و همچنين است اگر با وجود قصد پرت شدن بي اختيار پرت شود. ولي اگردر اثر لغزش يا علل قهري ديگر و بي اختيار به جايي پرت شود و موجب جنايت گردد خودش ضامن است نه عاقله اش

ماده 328 _ هرگاه كسي به ديگري صدمه وارد كند و يا

كسي را پرت كند و او بميرد يا مجروح گردد، در صورتي كه نه قصد جنايت داشته باشد و نه كاري را كه قصد نموده است نوعا سبب جنايت باشد، شبه عمد محسوب و عهده دار ديه آن خواهد بود.

ماده 329 _ هرگاه كسي ديگري را بر روي شخص ثالث پرت كند و آن شخص ثالث بميرد يا مجروح گردد، در صورتي كه نه قصد جنايت داشته باشد و نه كاري را كه قصد كرده است نوعا سبب جنايت باشد، شبه عمد محسوب و عهده دار ديه مي باشد.

ماده 330 _ هرگاه كسي در ملك خود يا در مكان و راهي كه توقف در آن مجاز است توقف كرده يا وسيله نقليه خود را متوقف كرده باشد و ديگري به او برخورد نمايد و مصدوم گردد آن شخص متوقف عهده دار هيچ گونه خسارتي نخواهد بود.

ماده 331 _ هر كس در محل هايي كه توقف در آنجا جايز نيست متوقف شده يا شيي و يا وسيله اي را در اين قبيل محل ها مستقر سازد وكسي اشتباها و بدون قصد، با شخص و يا شيي يا وسيله مزبور برخورد كند و بميرد، شخص متوقف يا كسي كه شيي يا وسيله مزبور رادر محل مستقر ساخته عهده دار پرداخت ديه خواهد بود، و نيز اگر توقف شخص مزبور با استقرار شيي و وسيله مورد نظر موجب لغزش راهگذر و آسيب كسي شود، مسوول پرداخت ديه صدمه يا آسيب وارده است مگر آنكه عابر با وسعت راه و محل عمدا قصد برخورد داشته باشد كه در اين صورت نه فقط خسارتي به او تعلق نمي گيرد بلكه عهده دار خسارت وارده نيز مي باشد.

ماده 332 _ هرگاه ثابت شود كه

مأمور نظامي يا انتظامي در اجراي دستور آمر قانوني تيراندازي كرده و هيچ گونه تخلف از مقررات نكرده است ضامن ديه مقتول نخواهد بود و جزء مواردي كه مقتول و يا مصدوم مهدورالدم نبوده ديه به عهده بيت المال خواهد بود.

ماده 333 _ در مواردي كه عبور عابر پياده ممنوع است اگر عبور نمايد و راننده اي كه با سرعت مجاز و مطمئنه در حركت بوده و وسيله نقليه نيز نقص فني نداشته است و در عين حال قادر به كنترل نباشد و با عابر برخورد نموده منجر به فوت يا مصدوم شدن وي گردد راننده ضامن ديه و خسارت وارده نيست

باب ششم _ اشتراك در جنايت

ماده 334 _ هرگاه دو نفر با يكديگر برخورد كنند و در اثر برخورد كشته شوند، هر دو سوار باشند يا پياده يا يكي سواره و ديگري پياده باشد، در صورت شبه عمد نصف ديه هر كدام از مال ديگري پرداخت مي شود و در صورت خطاي محض نصف ديه هر كدام بر عاقله ديگري است

ماده 335 _ هرگاه دو نفر با يكديگر برخورد كنند و در اثر برخورد يكي از آنها كشته شود در صورت شبه عمد نصف ديه مقتول بر ديگري است و در صورت خطاي محض نصف ديه مقتول بر عاقله ديگري است

تبصره _ هرگاه كسي اتفاقا و بدون قصد به شخصي برخورد كند و موجب آسيب او شود خطاي محض مي باشد.

ماده 336 _ هرگاه در اثر برخورد دو سوار، وسيله نقليه آنها مانند اتومبيل خسارت ببيند، در صورتي كه تصادم و برخورد به هر دو نسبت داده شود و هر دو مقصر باشند يا هيچ كدام مقصر نباشند، هر كدام نصف خسارت وسيله

نقليه ديگري را ضامن خواهد بود خواه آن دو وسيله از يك نوع باشند يا نباشند و خواه ميزان تقصير آنها مساوي يا متفاوت باشد و اگر يكي از آنها مقصر باشد فقط مقصر ضامن است

تبصره _ تقصير اعم است از بي احتياطي بي مبالاتي عدم مهارت عدم رعايت نظامات دولتي

ماده 337 _ هرگاه دو وسيله نقليه در اثر برخورد با هم باعث كشته شدن سرنشينان گردند در صورت شبه عمد، راننده هر يك از دو وسيله نقليه ضامن نصف ديه تمام سرنشينان خواهد بود و در صورت خطاي محض عاقله هر كدام عهده دار نصف ديه تمام سرنشينان مي باشدو اگر برخورد يكي از آن دو شبه عمد و ديگري خطاي محض باشد ضمان برحسب مورد پرداخت خواهد شد.

تبصره _ در صورتي كه برخورد دو وسيله نقليه خارج از اختيار راننده ها باشد مانند آنكه در اثر ريزش كوه يا توفان و ديگر عوامل قهري تصادم حاصل شود هيچ گونه ضماني در بين نيست

ماده 338 _ هرگاه شخصي را كه شبانه از منزلش خوانده و بيرون برده اند مفقود شود دعوت كننده ضامن ديه اوست مگر اينكه ثابت كند كه ديگري او را كشته است و نيز اگر ثابت شود كه به مرگ عادي يا علل قهري در گذشته چيزي بر عهده دعوت كننده نيست

ماده 339 _ هرگاه كسي در معبر عام يا هر جاي ديگري كه تصرف در آن مجاز نباشد چاهي بكند يا سنگ يا چيز لغزنده اي بر سر راه عابران قرار دهد يا هر عملي كه موجب آسيب يا خسارت عابران گردد انجام دهد عهده دار ديه يا خسارت خواهد بود؛ ولي اگر اين اعمال در ملك خود يا در جايي

كه تصرفش در آن مجاز است واقع شود عهده دار ديه يا خسارت نخواهد بود.

باب هفتم _ تسبيب در جنايت

ماده 340 _ هرگاه كسي در ملك ديگري با اذن او يكي از كارهاي مذكور در ماده 339 را انجام دهد و موجب آسيب يا خسارت شخص ثالث شود عهده دار ديه يا خسارت نمي باشد.

ماده 341 _ هرگاه در معبر عام عملي به مصلحت عابران انجام شود كه موجب وقوع جنايت يا خسارتي گردد، مرتكب ضامن ديه و خسارت نخواهد بود.

ماده 342 _ هرگاه كسي يكي از كارهاي مذكور ماده 339 را در منزل خود انجام دهد و شخصي را كه در اثر نابينايي يا تاريكي آگاه به آن نيست به منزل خود بخواند، عهده دار ديه و خسارت خواهد بود و اگر آن شخص بدون اذن صاحب منزل يا با اذني كه قبل از انجام اعمال مذكور از صاحب منزل گرفته است وارد شود و صاحب منزل مطلع نباشد، عهده دار هيچ گونه ديه يا خسارت نمي باشد.

ماده 343 _ هرگاه در اثر يكي از عوامل طبيعي مانند سيل و غيره يكي از چيزهاي فوق حادث شود و موجب آسيب و خسارت گردد هيچ كس ضامن نيست گرچه تمكن برطرف كردن آنها را داشته باشد؛ و اگر سيل يا مانند آن چيزي را به همراه آورد و كسي آن را به جايي مانند محل اول يا بدتر از آن قرار دهد، عهده دار ديه و خسارت هاي وارده خواهد بود و اگر آن را از وسط جاده بردارد و به گوشه اي براي مصلحت عابرين قرار دهد عهده دار چيزي نمي باشد.

ماده 344 _ هرگاه كسي در ملك ديگري عدوانا يكي از كارهاي مذكور در ماده 339 را انجام دهد و

شخص ثالثي كه عدوانا وارد آن ملك شده آسيب ببيند عامل عدواني عهده دار ديه و خسارت مي باشد.

ماده 345 _ هرگاه كسي كالايي را كه به منظور خريد و فروش عرضه مي شود يا وسيله نقليه اي را در معبر عام قرار دهد و موجب خسارت گردد عهده دار آن خواهد بود مگر آنكه مصلحت عابران ايجاب كرده باشد كه آنها را موقتا در معبر قرار دهد.

ماده 346 _ هرگاه كسي چيز لغزنده اي را در معبر بريزد كه موجب لغزش رهگذر گردد عهده دار ديه و خسارت خواهد بود مگر آنكه رهگذر بالغ عاقل يا مميز عمدا با اينكه مي تواند روي آن پا نگذارد به روي آنها پا بگذارد.

ماده 347 _ هرگاه كسي چيزي را بر روي ديوار خود قرار دهد و در اثر حوادث پيش بيني نشده به معبر عام بيفتد و موجب خسارت شود عهده دار نخواهد بود مگر آنكه آن را طوري گذاشته باشد كه عادتا ساقط مي شود.

ماده 348 _ هرگاه ناودان يا بالكن منزل و امثال آنكه قرار دادن آن در شارع عام مجاز نبوده و در اثر سقوط موجب آسيب يا خسارت شود مالك آن منزل عهده دار خواهد بود و اگر نصب و قرار دادن آن مجاز بوده و اتفاقا سقوط كند و موجب آسيب يا خسارت گردد مالك منزل عهده دار آن نخواهد بود.

ماده 349 _ هرگاه كسي در ملك خود يا ملك مباح ديگري ديواري را با پايه محكم بنا كرده لكن در اثر حادثه پيش بيني نشده مانند زلزله سقوط كند و موجب خسارت گردد صاحب آن عهده دار خسارت نمي باشد و همچنين اگر آن ديوار را به سمت ملك خود بنا نموده كه اگر سقوط كند طبعا در

ملك او سقوط خواهد كرد لكن اتفاقا به سمت ديگري سقوط كند و موجب آسيب يا خسارت شود صاحب آن عهده دار چيزي نخواهد بود.

ماده 350 _ هرگاه ديواري را در ملك خود به طور معتدل و بدون ميل به يك طرف بنا نمايد لكن تدريجا مايل به سقوط به سمت ملك ديگري شود، اگر قبل از آنكه صاحب ديوار تمكن اصلاح آن را پيدا كند ساقط شود و موجب آسيب يا خسارت گردد چيزي بر عهده صاحب ديوار نيست و اگر بعد از تمكن از اصلاح با سهل انگاري سقوط كند و موجب خسارت شود مالك آن ضامن مي باشد.

ماده 351 _ هرگاه كسي ديوار ديگري را منحرف و مايل به سقوط نمايد آنگاه ديوار ساقط شود و موجب آسيب يا خسارت گردد آن شخص عهده دار خسارت خواهد بود.

ماده 352 _ هرگاه كسي در ملك خود به مقدار نياز يا زايد بر آن آتش روشن كند و بداند كه به جايي سرايت نمي كند و عادتا نيز سرايت نكند لكن اتفاقا به جاي ديگر سرايت كند و موجب تلف يا خسارت شود ضامن نخواهد بود.

ماده 353 _ هرگاه كسي در ملك خود آتش روشن كند كه عادتا به محل ديگر سرايت مي نمايد يا بداند كه به جاي ديگر سرايت خواهدكرد و در اثر سرايت موجب تلف يا خسارت شود عهده دار آن خواهد بود گرچه به مقدار نياز خودش روشن كرده باشد.

ماده 354 _ هرگاه كسي در ملك خود آتشي روشن كند و آتش به جايي سرايت نمايد و سرايت به او استناد داشته باشد ضامن تلف و خسارتهاي وارده مي باشد گرچه به مقدار نياز خود روشن كرده باشد.

ماده

355 _ هرگاه كسي در ملك ديگري بدون اذن صاحب آن يا در معبر عام بدون رعايت مصلحت رهگذر آتشي را روشن كند كه موجب تلف يا خسارت گردد ضامن خواهد بود گرچه او قصد اتلاف يا اضرار را نداشته باشد.

تبصره _ در كليه مواردي كه روشن كننده آتش عهده دار تلف و آسيب اشخاص مي باشد بايد راهي براي فرار و نجات آسيب ديدگان نباشد وگرنه روشن كننده آتش عهده دار نخواهد بود.

ماده 356 _ هرگاه كسي آتشي را روشن كند و ديگري مال شخصي را در آن بيندازد و بسوزاند عهده دار تلف يا خسارت خواهد بود و روشن كننده آتش ضامن نيست

ماده 357 _ صاحب هر حيواني كه خطر حمله و آسيب رساندن آن را مي داند بايد آن را حفظ نمايد و اگر در اثر اهمال و سهل انگاري موجب تلف يا خسارت گردد صاحب حيوان عهده دار مي باشد و اگر از حال حيوان كه خطر حمله و زيان رساندن به ديگران در آن هست آگاه نباشد يا آنكه آگاه باشد ولي توانايي حفظ آن را نداشته باشد و در نگهداري او كوتاهي نكند عهده دار خسارتش نيست

ماده 358 _ هرگاه حيواني به كسي حمله كند و آن شخص به عنوان دفاع از خود به مقدار لازم او را دفع نمايد و همين دفاع موجب مردن يا آسيب ديدن آن حيوان شود شخص دفاع كننده ضامن نمي باشد و همچنين اگر آن حيوان را از هجوم به نفس يا مال محترم به عنوان دفاع به مقدار لازم بازدارد و همين كار موجب تلف يا آسيب او شود عهده دار نخواهد بود.

تبصره _ هرگاه در غير مورد دفاع يا در مورد دفاع بيش از مقدار لازم

به آن آسيب وارد شود شخص آسيب رساننده ضامن مي باشد.

ماده 359 _ هرگاه با سهل انگاري و كوتاهي مالك حيواني به حيوان ديگر حمله كند و آسيب برساند مالك آن عهده دار خسارت خواهدبود و هر گونه خسارتي بر حيوان حمله كننده و مهاجم وارد شود كسي عهده دار آن نمي باشد.

ماده 360 _ هرگاه كسي با اذن وارد خانه كسي بشود و سگ خانه به او آسيب برساند صاحب خانه ضامن مي باشد خواه آن سگ قبلا درخانه بوده يا بعدا وارد شده باشد و خواه صاحب خانه بداند كه آن حيوان او را آسيب مي رساند و خواه نداند.

ماده 361 _ هرگاه كسي كه سوار حيوان است حيوان را در جايي متوقف نمايد ضامن تمام خسارتهايي است كه آن حيوان وارد مي كند.

ماده 362 _ هرگاه كسي حيواني را بزند و آن حيوان در اثر زدن خسارتي وارد نمايد آن شخص زننده عهده دار خسارتهاي وارد خواهد بود.

باب هشتم _ اجتماع سبب و مباشر يا اجتماع چند سبب

ماده 363 _ در صورت اجتماع مباشر و سبب در جنايت مباشر ضامن است مگر اينكه سبب اقوي از مباشر باشد.

ماده 364 _ هرگاه دو نفر عدوانا در وقوع جنايتي به نحو سبب دخالت داشته باشند كسي كه تاثير كار او در وقوع جنايت قبل از تاثير سبب ديگري باشد ضامن خواهد بود مانند آنكه يكي از آن دونفر چاهي حفر نمايد و ديگري سنگي را در كنار آن قرار دهد و عابر به سبب برخورد با سنگ به چاه افتد كسي كه سنگ را گذارده ضامن است و چيزي به عهده حفركننده نيست و اگر عمل يكي از آن دو عدواني و ديگري غيرعدواني باشد فقط شخص متعدي ضامن خواهد بود.

ماده 365 _ هرگاه

چند نفر با هم سبب آسيب يا خسارتي شوند به طور تساوي عهده دار خسارت خواهند بود.

ماده 366 _ هرگاه بر اثر ايجاد سببي دو نفر تصادم كنند و به علت تصادم كشته شوند يا آسيب ببينند سبب ضامن خواهد بود.

باب نهم _ ديه اعضاء
اشاره

ماده 367 _ هر جنايتي كه بر عضو كسي وارد شود و شرعا مقدار خاصي به عنوان ديه براي آن تعيين نشده باشد جاني بايد ارش بپردازد.

فصل اول _ ديه مو

ماده 368 _ هرگاه كسي موي سر يا صورت مردي را طوري از بين ببرد كه ديگر نرويد عهده دار ديه كامل خواهد بود و اگر دوباره برويد نسبت به موي سر ضامن ارش است و نسبت به ريش ثلث ديه كامل را عهده دار خواهد بود.

ماده 369 _ هرگاه كسي موي سر زني را طوري از بين ببرد كه ديگر نرويد، ضامن ديه كامل زن مي باشد و اگر دوباره برويد عهده دار مهرالمثل خواهدبود و دراين حكم فرقي ميان كوچك و بزرگ نيست

تبصره _ اگر مهرالمثل بيش از ديه كامل باشد فقط به مقدار ديه كامل پرداخت مي شود.

ماده 370 _ هرگاه مقداري از موهاي از بين رفته دوباره برويد و مقدار ديگر نرويد، نسبت مقداري كه نمي رويد با تمام سر ملاحظه مي شود و ديه به همان نسبت دريافت مي گردد.

ماده 371 _ تشخيص روييدن مجدد مو و نروييدن آن با خبره است و اگر طبق نظر خبره ديه يا ارش پرداخت شده و بعد از آن دوباره روييد بايد مقدار زايد بر ارش به جاني مسترد شود.

ماده 372 _ ديه موهاي مجموع دو ابرو در صورتي كه هرگز نرويد پانصد دينار است و ديه هر كدام دويست و پنجاه دينار و ديه هر مقدار از يك ابرو به همان نسبت خواهد بود و اگر دوباره روييده شود در همه موارد ارش است و اگر مقداري از آن دوباره روييده شود و مقدار ديگر هرگز نرويد نسبت به آن مقدار كه مجددا

روييده شود ارش است و نسبت به آن مقدار كه روييده نمي شود ديه با احتساب مقدار مساحت تعيين مي شود.

ماده 373 _ از بين بردن موهاي پلك چشم موجب ارش است خواه دوباره برويد خواه نرويد و خواه تمام آن باشد و خواه بعض آن

ماده 374 _ از بين بردن مو در صورتي موجب ديه يا ارش مي شود كه به تنهايي باشد نه با از بين بردن عضو يا كندن پوست و مانند آن كه در اين موارد فقط ديه عضو قطع شده يا مانند آن پرداخت مي گردد.

فصل دوم _ ديه چشم

ماده 375 _ از بين بردن دو چشم سالم موجب ديه كامل است و ديه هر كدام از آنها نصف ديه كامل خواهد بود.

تبصره _ تمام چشم هايي كه بينايي دارند در حكم فوق يكسانند گرچه از لحاظ ضعف و بيماري و شبكوري و لوچ بودن با يكديگر فرق داشته باشند.

ماده 376 _ چشمي كه در سياهي آن لكه سفيدي باشد اگر مانع ديدن نباشد ديه آن كامل است و اگر مانع مقداري از ديدن باشد به طوري كه تشخيص ممكن باشد به همان نسبت از ديه كاهش مي يابد و اگر به طور كلي مانع ديدن باشد در آن ارش است نه ديه

ماده 377 _ ديه چشم كسي كه داراي يك چشم سالم و بينا باشد و چشم ديگرش نابيناي مادرزاد بوده يا در اثر بيماري يا علل غيرجنايي از دست رفته باشد ديه كامل است و اگر چشم ديگرش را در اثر قصاص يا جنايتي از دست داده باشد ديه آن نصف ديه است

ماده 378 _ كسي كه داراي يك چشم بينا و يك چشم نابينا

است ديه چشم نابيناي او ثلث ديه كامل است خواه چشم او مادرزاد نابينا بوده است يا در اثر جنايت نابينا شده باشد.

ماده 379 _ ديه مجموع چهار پلك دو چشم ديه كامل خواهد بود و ديه پلكهاي بالا ثلث ديه كامل و ديه پلكهاي پايين نصف ديه كامل است

فصل سوم _ ديه بيني

ماده 380 _ از بين بردن تمام بيني دفعتا يا نرمه آن كه پايين قصب و استخوان بيني است موجب ديه كامل است و از بين بردن مقداري از نرمه بيني موجب همان نسبت ديه مي باشد.

ماده 381 _ از بين بردن مقداري از استخوان بيني بعد از بريدن نرمه آن موجب ديه كامل و ارش مي باشد.

ماده 382 _ اگر با شكستن يا سوزاندن يا امثال آن بيني را فاسد كنند در صورتي كه اصلاح نشود موجب ديه كامل است و اگر بدون عيب جبران شود موجب يكصد دينار مي باشد.

ماده 383 _ فلج كردن بيني موجب دو ثلث ديه كامل است و از بين بردن بيني فلج موجب ثلث ديه كامل مي باشد.

ماده 384 _ از بين بردن هر يك از سوراخهاي بيني موجب ثلث ديه كامل است و سوراخ كردن بيني به طوري كه هر دو سوراخ و پرده فاصل ميان آن پاره شود يا آنكه آن را سوراخ نمايد در صورتي كه باعث از بين رفتن آن نشود موجب ثلث ديه كامل است و اگر جبران واصلاح شود موجب خمس ديه مي باشد.

ماده 385 _ ديه از بين بردن نوك بيني كه محل چكيدن خون است نصف ديه كامل مي باشد.

فصل چهارم _ ديه گوش

ماده 386 _ از بين بردن مجموع دو گوش ديه كامل دارد و از بين بردن هر كدام نصف ديه كامل و از بين بردن مقداري از آن موجب ديه همان مقدار با رعايت نسبت به تمام گوش خواهد بود.

ماده 387 _ از بين بردن نرمه گوش ثلث ديه آن گوش را دارد و از بين بردن قسمتي از آن موجب ديه به همان نسبت خواهد بود.

ماده

388 _ پاره كردن گوش ثلث ديه دارد.

ماده 389 _ فلج كردن گوش دو ثلث ديه و بريدن گوش فلج ثلث ديه را دارد.

تبصره _ هرگاه آسيب رساندن به گوش به حس شنوايي سرايت كند و به آن آسيب رساند يا موجب سرايت به استخوان و شكستن آن شود براي هر كدام ديه جداگانه اي خواهد بود.

ماده 390 _ گوش سالم و شنوا و گوش كر در احكام مذكور در موارد فوق يكسانند.

فصل پنجم _ ديه لب

ماده 391 _ از بين بردن مجموع دو لب ديه ك امل دارد و از بين بردن هر كدام از لبها نصف ديه كامل و از بين بردن هر مقداري از لب موجب ديه همان مقدار با رعايت نسبت به تمام لب خواهد بود.

ماده 392 _ جنايتي كه لب ها را جمع كند و در اثر آن دندان ها را نپوشاند موجب مقداري است كه حاكم آن را تعيين مي نمايد.

ماده 393 _ جنايتي كه موجب سست شدن لب ها بشود به طوري كه با خنده و مانند آن از دندانها كنار نرود موجب دو ثلث ديه كامل مي باشد.

ماده 394 _ از بين بردن لب هاي فلج و بي حس ثلث ديه دارد.

ماده 395 _ شكافتن يك يا دو لب به طوري كه دندان ها نمايان شوند موجب ثلث ديه كامل است و در صورت اصلاح و خوب شدن خمس ديه كامل خواهد بود.

فصل ششم _ ديه زبان

ماده 396 _ از بين بردن تمام زبان سالم يا لال كردن انسان سالم يا ضربه مغزي و مانند آن ديه كامل دارد و بريدن تمام زبان لال ثلث ديه كامل خواهد بود.

ماده 397 _ از بين بردن مقداري از زبان لال موجب ديه همان مقدار با رعايت نسبت به تمام زبان خواهد بود ولي ديه قسمتي از زبان سالم به نسبت از دست دادن قدرت اداي حروف خواهد بود.

ماده 398 _ تعيين مقدار ديه جنايتي كه بر زبان وارد شده و موجب از بين رفتن حروف نشود لكن باعث عيب گردد با تعيين حاكم خواهدبود.

ماده 399 _ هرگاه مقداري از زبان را كسي قطع كند كه باعث از بين رفتن قدرت اداي مقداري از حروف باشد و ديگري مقدار ديگر را

كه باعث از بين رفتن مقداري از باقي حروف گردد ديه به نسبت از بين رفتن قدرت اداي حروف مي باشد.

ماده 400 _ بريدن زبان كودك قبل از حد سخن گفتن موجب ديه كامل است

ماده 401 _ بريدن زبان كودكي كه به حد سخن گفتن رسيده ولي سخن نمي گويد ثلث ديه دارد و اگر بعدا معلوم شود كه زبان او سالم و قدرت تكلم داشته ديه كامل محسوب و بقيه از جاني گرفته مي شود.

ماده 402 _ هرگاه جنايتي موجب لال شدن گردد و ديه كامل از جاني گرفته شود و دوباره زبان به حال اول برگردد و سالم شود ديه مسترد خواهد شد.

فصل هفتم _ ديه دندان

ماده 403 _ از بين بردن تمام دندانهاي بيست و هشتگانه ديه كامل دارد و به ترتيب زير توزيع مي شود:

1 _ هر يك از دندانهاي جلو كه عبارتند از پيش و چهارتايي و نيش كه از هر كدام دو عدد در بالا دو عدد در پايين مي رويد و جمعا دوازده تا خواهد بود پنجاه دينار و ديه مجموع آنها ششصد دينار مي شود.

2 _ هر يك از دندانهاي عقب كه در چهار سمت پاياني از بالا و پايين در هر كدام يك ضاحك و سه ضرس قرار دارد و جمعا شانزده تاخواهد بود بيست و پنج دينار و ديه مجموع آنها چهارصد دينار مي شود.

ماده 404 _ دندانهاي اضافي به هر نام كه باشد و به هر طرز كه روييده شود ديه اي ندارد و اگر در كندن آنها نقصي حاصل شود تعيين مقدار ارش آن با قاضي است و اگر هيچ گونه نقصي حاصل نشود ارش نخواهد داشت ولي به نظر قاضي تا 74 ضربه شلاق

محكوم مي شود.

ماده 405 _ هرگاه دندانها از بيست و هشت تا كمتر باشد به همان نسبت از ديه كامل كاهش مي يابد خواه خلقتا كمتر باشد يا در اثر عارضه اي كم شده باشد.

ماده 406 _ فرقي ميان دندانهايي كه داراي رنگهاي گوناگون مي باشد نيست و اگر دنداني در اثر جنايت سياه شود و نيفتد ديه آن دو ثلث ديه همان دندان است كه سالم باشد و ديه دنداني كه قبلا سياه شده ثلث همان دندان سالم است

ماده 407 _ شكاف (اشقاق ) دندان كه بدون كندن و از بين بردن آن باشد تعيين جريمه مالي آن با حاكم است

ماده 408 _ شكستن آن مقدار از دندان كه نمايان است با بقاء ريشه ديه كامل آن دندان را دارد و اگر بعد از شكستن مقدار مزبور كسي بقيه را از ريشه بكند جريمه آن با نظر حاكم تعيين مي شود خواه كسي كه بقيه را از ريشه كنده همان كسي باشد كه مقدار نمايان دندان را شكسته يا ديگري

ماده 409 _ كندن دندان شيري كودك كه ديگر به جاي آن دندان نرويد ديه كامل آن را دارد و اگر به جاي آن دندان برويد ديه هر دندان شيري كه كنده شد يك شتر مي باشد.

ماده 410 _ دنداني كه كنده شود ديه كامل دارد گرچه همان را در محلش قرار دهند و دوباره مانند سابق شود.

ماده 411 _ هرگاه دندان ديگري به جاي دندان اصلي كنده شده قرار گيرد و مانند دندان اصلي شود كندن آن ديه كامل دارد.

فصل هشتم _ ديه گردن

ماده 412 _ شكستن گردن به طوري كه گردن كج شود ديه كامل دارد.

ماده 413 _ جنايتي

كه موجب كج شدن گردن شود و همچنين جنايتي كه مانع فروبردن غذا گردد جريمه آن با نظر حاكم تعيين مي شود.

ماده 414 _ هرگاه جنايتي كه موجب كج شدن گردن و همچنين مانع فرو بردن غذا شده اثر آن زايل گردد ديه ندارد فقط بايد ارش پرداخت شود گرچه بعد از برطرف شدن اثر آن با دشواري بتواند گردن را مستقيم نگه بدارد يا غذا را فرو ببرد.

فصل نهم _ ديه فك

ماده 415 _ از بين بردن مجموع دو فك ديه كامل دارد و ديه هر كدام آنها پانصد دينار مي باشد و از بين بردن مقداري از هر يك موجب ديه مساحت همان مقدار است و ديه از بين بردن يك فك با مقداري از فك ديگر نصف ديه با احتساب ديه مساحت فك ديگر خواهدبود.

ماده 416 _ ديه فك مستقل از ديه دندان مي باشد و اگر فك با دندان از بين برود ديه هر يك جداگانه محسوب مي گردد.

ماده 417 _ جنايتي كه موجب نقص فك شود يا باعث دشواري و نقص جويدن گردد تعيين جريمه مالي آن با نظر حاكم است

فصل دهم _ ديه دست و پا

ماده 418 _ از بين بردن مجموع دو دست تا مفصل مچ ديه كامل دارد و ديه هر كدام از دست ها نصف ديه كامل است خواه مجني عليه داراي دو دست باشد يا يك دست و دست ديگر را خلقتا يا در اثر سانحه اي از دست داده باشد.

ماده 419 _ ديه قطع انگشتان هر دست تنها يا تا مچ پانصد دينار است

ماده 420 _ جريمه مالي بريدن كف دست كه خلقتا بدون انگشت بوده و يا در اثر سانحه اي بدون انگشت شده است با نظر حاكم تعيين مي شود.

ماده 421 _ ديه قطع دست تا آرنج پانصد دينار است خواه داراي كف باشد و خواه نباشد و همچنين ديه قطع دست تا شانه پانصد ديناراست خواه آرنج داشته باشد خواه نداشته باشد.

ماده 422 _ ديه دستي كه داراي انگشت است اگر بيش از مفصل مچ قطع شود و يا بالاتر از آرنج قطع گردد پانصد دينار است به اضافه ارش كه با در نظر

گرفتن مساحت تعيين مي شود.

ماده 423 _ كسي كه از مچ يا آرنج يا شانه اش دو دست داشته باشد ديه دست اصلي پانصد دينار است و نسبت به دست زايد قاضي به هرنحو كه مصلحت بداند نزاع را خاتمه مي دهد.

تشخيص دست اصلي و زايد به نظر خبره خواهد بود.

ماده 424 _ ديه ده انگشت دو دست و همچنين ديه ده انگشت دو پا ديه كامل خواهد بود، ديه هر انگشت عشر ديه كامل است

ماده 425 _ ديه هر انگشت به عدد بندهاي آن انگشت تقسيم مي شود و بريدن هر بندي از انگشت هاي غير شست ثلث ديه انگشت سالم و در شست نصف ديه شست سالم است

ماده 426 _ ديه انگشت زايد ثلث ديه انگشت اصلي است و ديه بندهاي زايد ثلث ديه بند اصلي است

ماده 427 _ ديه فلج كردن هر انگشت دو ثلث ديه انگشت سالم است و ديه قطع انگشت فلج ثلث ديه انگشت سالم است

ماده 428 _ احكام مذكور در مواد اين فصل در پا نيز جاري است

فصل يازدهم _ ديه ناخن

ماده 429 _ كندن ناخن به طوري كه ديگر نرويد يا فاسد و سياه برويد ده دينار و اگر سالم و سفيد برويد پنج دينار است

فصل دوازدهم _ ديه ستون فقرات

ماده 430 _ شكستن ستون فقرات ديه كامل دارد خواه اصلا درمان نشود يا بعد از علاج به صورت كمان و خميدگي درآيد يا آنكه بدون عصا نتواند راه برود يا توانايي جنسي او از بين برود يا مبتلا به سلس و ريزش ادرار گردد و نيز ديه جنايتي كه باعث خميدگي پشت شود يا آنكه قدرت نشستن يا راه رفتن را سلب نمايد ديه كامل خواهد بود.

ماده 431 _ هرگاه بعد از شكستن يا جنايت وارد نمودن بر ستون فقرات معالجه موثر شود و اثري از جنايت نماند جاني بايد يكصد دينار بپردازد.

ماده 432 _ هرگاه شكستن ستون فقرات باعث فلج شدن هر دو پا شود براي شكستن ديه كامل و براي فلج دو پا دو ثلث ديه كامل منظور مي گردد.

فصل سيزدهم _ ديه نخاع

ماده 433 _ قطع تمام نخاع ديه كامل دارد و قطع بعضي از آن به نسبت مساحت خواهد بود.

ماده 434 _ هرگاه قطع نخاع موجب عيب عضو ديگر شود اگر آن عضو داراي ديه معين باشد بر ديه كامل قطع نخاع افزوده مي گردد و اگر آن عضو داراي ديه معين نباشد ارش آن بر ديه كامل قطع نخاع افزوده خواهد شد.

فصل چهاردهم _ ديه بيضه

ماده 435 _ قطع دو بيضه دفعتا ديه كامل و قطع بيضه چپ دو ثلث ديه و قطع بيضه راست ثلث ديه دارد.

تبصره _ فرقي در حكم مذكور بين جوان و پير و كودك و بزرگ و عنين و سالم و مانند آن نيست

ماده 436 _ ديه ورم كردن دو بيضه چهارصد دينار است و اگر تورم مانع راه رفتن مفيد شود ديه آن هشتصد دينار خواهد بود.

فصل پانزدهم _ ديه دنده

ماده 437 _ ديه هر يك از دنده هايي كه در پهلوي چپ واقع شده و محيط به قلب مي باشد بيست و پنج دينار و ديه هر يك از ساير دنده ها ده دينار است

فصل شانزدهم _ ديه استخوان زير گردن

ماده 438 _ شكستن مجموع دو استخوان ترقوه ديه كامل دارد و شكستن هر كدام از آنها كه درمان نشود يا با عيب درمان شود نصف ديه كامل است و اگر به خوبي درمان شود چهل دينار مي باشد.

فصل هفدهم _ ديه نشيمن گاه

ماده 439 _ شكستن استخوان نشيمن گاه (دنبالچه كه موجب شود مجني عليه قادر به ضبط مدفوع نباشد ديه كامل دارد و اگر قادر به ضبط مدفوع باشد و قادر به ضبط باد نباشد ارش پرداخت خواهد شد.

ماده 440 _ ضربه اي كه به حد فاصل بيضه ها و دبر واقع شود و موجب عدم ضبط ادرار يا مدفوع گردد ديه كامل دارد و همچنين اگرضربه اي به محل ديگري وارد آيد كه در اثر آن ضبط ادرار و مدفوع در اختيار مجني عليه نباشد.

ماده 441 _ از بين بردن بكارت دختر با انگشت كه باعث شود او نتواند ادرار را ضبط كند علاوه بر ديه كامل زن مهرالمثل نيز دارد.

فصل هجدهم _ ديه استخوانها

ماده 442 _ ديه شكستن استخوان هر عضوي كه براي آن عضو ديه معيني است خمس آن مي باشد و اگر معالجه شود و بدون عيب گردد ديه آن چهار پنجم ديه شكستن آن است و ديه كوبيدن آن ثلث ديه آن عضو و در صورت درمان بدون عيب چهار پنجم ديه خرد شدن استخوان مي باشد.

ماده 443 _ در جدا كردن استخوان از عضو به طوري كه آن عضو بي فايده گردد دو ثلث ديه همان عضو است و اگر بدون عيب درمان شود، ديه آن چهار پنجم ديه اصل جدا كردن مي باشد.

فصل نوزدهم _ ديه عقل

ماده 444 _ هر جنايتي كه موجب زوال عقل گردد ديه كامل دارد و اگر موجب نقصان آن شود ارش دارد.

ماده 445 _ از بين بردن عقل يا كم كردن آن موجب قصاص نخواهد شد.

ماده 446 _ هرگاه در اثر جنايتي مانند ضربه مغزي و شكستن سر يا بريدن دست عقل زايل شود براي هر كدام ديه جداگانه خواهد بود و تداخل نمي شود.

ماده 447 _ هرگاه در اثر جنايتي عقل زايل شود و ديه كامل از جاني دريافت شود و دوباره عقل برگردد ديه مسترد مي شود و ارش پرداخت خواهد شد.

ماده 448 _ مرجع تشخيص زوال عقل يا نقصان آن دو نفر خبره عادل مي باشد و اگر در اثر اختلاف راي خبرگان زوال يا نقصان عقل ثابت نشود قول جاني با سوگند مقدم است

فصل بيستم _ ديه حس شنوايي

ماده 449 _ از بين بردن حس شنوايي مجموع دو گوش ديه كامل و از بين بردن حس شنوايي يك گوش نصف ديه كامل دارد گرچه شنوايي يكي از آن دو قوي تر از ديگري باشد.

ماده 450 _ هرگاه كسي فاقد حس شنوايي يكي از گوش ها باشد كر كردن گوش سالم او نصف ديه دارد.

ماده 451 _ هرگاه معلوم باشد كه حس شنوايي بر نمي گردد يا دو نفر عادل اهل خبره گواهي دهند كه برنمي گردد ديه مستقر مي شود و اگر اهل خبره اميد به برگشت آن را پس از گذشت مدت معيني داشته باشد و با گذشتن آن مدت شنوايي برنگردد ديه استقرار پيدا مي كند و اگر شنوايي قبل از دريافت ديه برگردد ارش ثابت مي شود و اگر بعد از دريافت آن برگردد ديه مسترد نمي شود و اگر مجني عليه قبل ازدريافت

ديه بميرد ديه ثابت خواهد بود.

ماده 452 _ هرگاه با بريدن هر دو گوش شنوايي از بين برود دو ديه كامل لازم است و هرگاه با بريدن يك گوش حس شنوايي به طور كلي از بين برود يك ديه كامل و نصف ديه لازم مي شود اگر با جنايت ديگري حس شنوايي از بين برود هم ديه جنايت لازم است و هم ديه شنوايي

تبصره _ هرگاه دو نفر عادل اهل خبره گواهي دهند كه شنوايي از بين نرفته ولي در مجراي آن نقصي رخ داده كه مانع شنوايي است همان ديه شنوايي ثابت است

ماده 453 _ هرگاه كودكي كه زبان باز نكرده در اثر كر شدن نتواند سخن بگويد جاني علاوه بر ديه شنوايي به پرداخت ارش محكوم مي شود.

ماده 454 _ هرگاه در اثر جنايتي حس شنوايي و گويايي از بين برود دو ديه كامل دارد.

ماده 455 _ اگر كسي سبب پاره شدن پرده گوش ديگري شود محكوم به پرداخت ارش است

ماده 456 _ در صورت اختلاف جاني و مجني عليه هرگاه با نظر خبره معتمد موضوع روشن نشود مورد از باب لوث است و مجني عليه با قسامه ديه را دريافت خواهد كرد.

فصل بيست و يكم _ ديه بينايي

ماده 457 _ از بين بردن بينايي هر دو چشم ديه كامل دارد و از بين بردن بينايي يك چشم نصف ديه كامل دارد.

تبصره _ فرقي در حكم مذكور بين چشم تيزبين يا لوچ يا شب كور و مانند آن نمي باشد.

ماده 458 _ هرگاه با كندن حدقه چشم بينايي از بين برود ديه آن بيش از ديه كندن حدقه نخواهد بود و اگر در اثر جنايت ديگر مانند شكستن سر، بينايي از بين برود

هم ديه جنايت يا ارش آن لازم است و هم ديه بينايي

ماده 459 _ در صورت اختلاف بين جاني و مجني عليه با گواهي دو مرد خبره عادل يا يك خبره مرد و دو زن خبره عادل به اينكه بينايي از بين رفته و ديگر بر نمي گردد يا اينكه بگويند اميد به برگشت آن هست ولي مدت آن را تعيين نكنند ديه ثابت مي شود و همچنين اگر براي برگشت آن مدت متعارفي تعيين نمايند و آن مدت سپري شود و بينايي برنگردد ديه ثابت خواهد بود.

و هرگاه مجني عليه قبل از سپري شدن مدت تعيين شده بميرد ديه استقرار مي يابد و همچنين اگر ديگري حدقه او را بكند ديه بينايي برجاني اول ثابت خواهد بود.

و هرگاه بينايي برگردد و شخص ديگري آن چشم را بكند، بر جاني اول فقط ارش لازم مي باشد.

ماده 460 _ هرگاه مجني عليه مدعي شود كه بينايي هر دو چشم يا يك چشم او كم شده به ترتيب با آزمايش و سنجش با همسالان يا با مقايسه با چشم ديگرش به نسبت تفاوت ديه پرداخت مي شود و در صورتي كه از طريق آزمايش علم حاصل نشود از طريق قسامه اقدام مي شود.

ماده 461 _ هرگاه مجني عليه ادعا كند كه بينايي او زايل شده و شهادتي از متخصصان در بين نباشد حاكم او را با قسامه سوگند مي دهد وبه نفع او حكم صادر مي كند.

تبصره _ قسامه براي كوري دو چشم شش قسم و براي كوري يك چشم سه قسم و براي كم شدن بينايي به نسبت كم شدن آن مي باشد اعم از اينكه مدعي به تنهايي قسم ياد كند يا با افراد ديگر.

فصل بيست و دوم _ ديه حس بويايي

ماده

462 _ از بين بردن حس بويايي هر دو مجراي بيني ديه كامل دارد و در صورت از بين بردن بويايي يك مجري نصف ديه است و قاضي در مورد اخير قبل از صدور حكم بايد به طرفين تكليف صلح بنمايد.

ماده 463 _ در صورت اختلاف بين جاني و مجني عليه هرگاه با آزمايش يا با مراجعه به دو متخصص عادل از بين رفتن حس بويايي يا كم شدن آن ثابت نشود با قسامه (طبق تبصره ماده 461) به نفع مدعي حكم مي شود.

ماده 464 _ هرگاه حس بويايي قبل از پرداخت ديه برگردد ارش آن پرداخت خواهد شد و اگر بعد از آن برگردد بايد مصالحه نمايند و اگر مجني عليه قبل از سپري شدن مدت انتظار برگشت بويايي بميرد ديه ثابت مي شود.

ماده 465 _ هرگاه در اثر بريدن بيني حس بويايي از بين برود دو ديه لازم مي شود و اگر در اثر جنايت ديگر بويايي از بين رفت ديه جنايت بر ديه بويايي افزوده مي شود و اگر آن جنايت ديه معين نداشته باشد ارش آن بر ديه بويايي اضافه خواهد شد.

فصل بيست و سوم _ ديه چشايي

ماده 466 _ از بين بردن حس چشايي موجب ارش است

ماده 467 _ هرگاه با بريدن زبان حس چشايي از بين برود بيش از ديه زبان نخواهد بود و اگر با جنايت ديگري حس چشايي از بين برود ديه يا ارش آن جنايت بر ارش حس چشايي افزوده مي گردد.

ماده 468 _ در صورتي كه حس چشايي برگردد ارش مسترد مي شود.

ماده 469 _ اگر با مراجعه به دو نفر كارشناس عادل مقدار جنايت روشن شود طبق آن عمل مي شود وگرنه در صورت لوث با قسامه

مدعي حسب مورد حكم به نفع او صادر خواهد شد.

فصل بيست و چهارم _ ديه صوت و گويايي

ماده 470 _ از بين بردن صوت شخص به طور كامل كه نتواند صدايش را آشكار كند ديه كامل دارد گرچه بتواند با اخفات و آهسته صدايش را برساند.

ماده 471 _ از بين بردن گويايي به طور كامل كه نتواند اصلا سخن بگويد نيز ديه كامل دارد.

ماده 472 _ در جنايتي كه موجب نقصان صوت شود ارش است

ماده 473 _ ارش جنايتي كه باعث از بين رفتن صوت نسبت به بعضي از حروف شود بايد با مصالحه معلوم گردد.

فصل بيست و پنجم _ ديه زوال منافع

ماده 474 _ جنايتي كه موجب سلس و ريزش ادرار شود به ترتيب زير ارش دارد:

الف _ در صورت دوام آن در كليه ايام تا پايان هر روز ديه كامل دارد.

ب _ در صورت دوام آن در كليه روزها تا نيمي از هر روز دو ثلث ديه دارد.

ج _ در صورت دوام آن در كليه روزها تا هنگام برآمدن روز ثلث ديه دارد.

تبصره _ هرگاه سلس و ريزش ادرار در بعضي از روزها بود و بعدا خوب شود جريمه آن با نظر حاكم تعيين مي شود.

ماده 475 _ اعمال ارتكابي زير باعث ارش است

الف _ باعث از بين رفتن انزال شود.

ب _ قدرت توليد مثل و بارداري را از بين ببرد.

ج _ لذت مقاربت را از بين ببرد.

ماده 476 _ جنايتي كه باعث از بين رفتن توان مقاربت به طور كامل شود ديه كامل دارد.

ماده 477 _ در هر جنايتي كه موجب زوال يا نقص بعضي از منافع گردد مانند خواب لمس يا موجب پديد آمدن بعضي از بيماريها شود و ديه آن معين نشده باشد ارش تعيين مي شود.

ماده 478 _ هرگاه آلت رجوليت

مرد از محل ختنه گاه و يا بيشتر قطع شود ديه كامل دارد و كمتر از ختنه گاه به نسبت مساحت ختنه گاه احتساب مي گردد و به همان نسبت از ديه پرداخت خواهد شد.

ماده 479 _ هرگاه آلت زنانه كلا قطع شود ديه كامل دارد و هرگاه يك طرف آن قطع شود نصف ديه دارد.

باب دهم _ ديه جراحات
فصل اول _ ديه جراحت سر و صورت

ماده 480 _ ديه جراحت سر و صورت به ترتيب زير است

1 _ حارصه خراش پوست بدون آنكه خون جاري شود _ يك شتر.

2 _ داميه خراشي كه از پوست بگذرد و مقدار اندكي وارد گوشت شود و همراه با جريان خون باشد كم يا زياد _ دو شتر.

3 _ متلاحمه جراحتي كه موجب بريدگي عميق گوشت شود لكن به پوست نازك روي استخوان نرسد _ سه شتر.

4 _ سمحاق : جراحتي كه از گوشت بگذرد و به پوست نازك روي استخوان برسد _ چهار شتر.

5 _ موضحه جراحتي كه از گوشت بگذرد و پوست نازك روي استخوان را كنار زده و استخوان را آشكار كرده _ پنج شتر.

6 _ هاشمه عملي كه استخوان را بشكند گرچه جراحتي را توليد نكرده باشد _ ده شتر.

7 _ منقله جراحتي كه درمان آن جز با جابجا كردن استخوان ميسر نباشد _ پانزده شتر.

8 _ مأمومه جراحتي كه به كيسه مغز برسد ثلث ديه كامل و يا 33 شتر ديه دارد.

9 _ دامغه جراحتي كه كيسه مغز را پاره كند غير از ثلث ديه كامل ارش بر او افزوده مي گردد.

تبصره _ ديه جراحات گوش و بيني و لب در حكم جراحات سر و صورت مي باشد.

ماده 481 _ هرگاه يكي از جراحتهاي مذكور در بندهاي 1 تا 5

در غير سر و صورت واقع شود در صورتي كه آن عضو داراي ديه معين باشد بايد نسبت ديه آن را با ديه كامل سنجيد آنگاه به مقدار همان نسبت ديه جراحتهاي فوق را كه در غير سر و صورت واقع مي شود تعيين كرد و در صورتي كه آن عضو داراي ديه معين نباشد دادن ارش لازم است

تبصره _ جراحات وارده به گردن در حكم جراحات بدن مي باشد.

فصل دوم _ ديه جراحتي كه به درون بدن انسان وارد مي شود

ماده 482 _ ديه جراحتي كه به درون بدن انسان وارد مي شود به ترتيب زير است

الف _ جائفه جراحتي كه با هر وسيله و از هر جهت به شكم يا سينه يا پشت و يا پهلوي انسان وارد شود ثلث ديه كامل است

ب _ هرگاه وسيله اي از يك طرف بدن فرورفته و از طرف ديگر بيرون آمده باشد دو ثلث ديه كامل دارد.

تبصره _ وسيله واردكننده جراحت اعم از سلاح سرد و گرم است

فصل سوم _ ديه جراحتي كه در اعضاي انسان فرومي رود

ماده 483 _ هرگاه نيزه يا گلوله يا مانند آن در دست يا پا فرو رود در صورتي كه مجني عليه مرد باشد ديه آن يكصد دينار و در صورتي كه زن باشد دادن ارش لازم است

باب يازدهم _ ديه جنايتي كه باعث تغيير رنگ پوست يا تورم مي شود

ماده 484 _ ديه ضربتي كه در اثر آن رنگ پوست متغير گردد به قرار زير است

الف _ سياه شدن صورت بدون جراحت و شكستگي شش دينار.

ب _ كبود شدن صورت سه دينار.

ج _ سرخ شدن صورت يك دينار و نيم

د _ در ساير اعضاي بدن در صورت سياه شدن سه دينار و در صورت كبود شدن يك دينار و نيم و در صورت سرخ شدن سه ربع ديناراست

تبصره 1 _ فرقي در حكم مذكور بين زن و مرد و كوچك و بزرگ نيست و همچنين فرقي ميان تغيير رنگ تمام صورت يا قسمتي از آن و نيز فرقي بين آنكه اثر جنايت مدتي بماند يا زايل گردد نمي باشد.

تبصره 2 _ جنايتي كه باعث تغيير رنگ پوست سر شود دادن ارش لازم است

ماده 485 _ جنايتي كه موجب تورم شود دادن ارش لازم است و اگر موجب تورم و تغيير رنگ شود ارش آن بر ديه كه قبلا بيان شد افزوده مي شود.

ماده 486 _ ديه فلج كردن هر عضوي كه ديه معين دارد دو ثلث ديه همان عضو است و ديه قطع كردن عضو فلج ثلث ديه همان عضو است

باب دوازدهم _ ديه سقط جنين

ماده 487 _ ديه سقط جنين به ترتيب زير است

1 _ ديه نطفه كه در رحم مستقر شده بيست دينار.

2 _ ديه علقه كه خون بسته است چهل دينار.

3 _ ديه مضغه كه به صورت گوشت درآمده است شصت دينار.

4 _ ديه جنين در مرحله اي كه به صورت استخوان درآمده و هنوز گوشت نروييده است هشتاد دينار.

5 _ ديه جنين كه گوشت و استخوان بندي آن تمام شده و هنوز

روح در آن پيدا نشده يكصد دينار.

تبصره _ در مراحل فوق هيچ فرقي بين دختر و پسر نمي باشد.

6 _ ديه جنين كه روح در آن پيدا شده است اگر پسر باشد ديه كامل و اگر دختر باشد نصف ديه كامل و اگر مشتبه باشد سه ربع ديه كامل خواهد بود.

ماده 488 _ هرگاه در اثر كشتن مادر، جنين بميرد و يا سقط شود ديه جنين در هر مرحله اي كه باشد بايد بر ديه مادر افزوده شود.

ماده 489 _ هرگاه زني جنين خود را سقط كند ديه آن را در هر مرحله اي كه باشد بايد بپردازد و خود از آن ديه سهمي نمي برد.

ماده 490 _ هرگاه چند جنين در يك رحم باشند به عدد هر يك از آنها ديه جداگانه خواهد بود.

ماده 491 _ ديه اعضاي جنين و جراحات آن به نسبت ديه همان جنين است

ماده 492 _ ديه سقط جنين در موارد عمد و شبه عمد بر عهده جاني است و در موارد خطاي محض بر عاقله اوست خواه روح پيدا كرده باشد و خواه نكرده باشد.

ماده 493 _ اگر در اثر جنايت چيزي از زن ساقط شود كه منشا انسان بودن آن طبق نظر پزشك متخصص ثابت نباشد ديه و ارش ندارد لكن اگر در اثر آن صدمه اي بر مادر وارد شده باشد برحسب مورد جاني محكوم به پرداخت ديه يا ارش خواهد بود.

باب سيزدهم _ ديه جنايتي كه بر مرده واقع مي شود

ماده 494 _ ديه جنايتي كه بر مرده مسلمان واقع مي شود به ترتيب زير است

الف _ بريدن سر يكصد دينار.

ب _ بريدن هر دو دست يا هر دو پا يكصد دينار و بريدن يك دست يا يك پا پنجاه

دينار و بريدن يك انگشت از دست يا يك انگشت از پا ده دينار و قطع يا نقص ساير اعضا و جوارح به همين نسبت ملحوظ مي گردد.

تبصره _ ديه مذكور در اين ماده به عنوان ميراث به ورثه نمي رسد بلكه مال خود ميت محسوب شده و بدهي او از آن پرداخت مي گردد و در راههاي خير صرف ميشود.

ماده 495 _ در كليه مواردي كه به موجب مقررات اين قانون ارش منظور گرديده با در نظر گرفتن ديه كامله انسان و نوع و كيفيت جنايت ميزان خسارت وارده طبق نظر كارشناس تعيين مي شود.

ماده 496 _ در اين قانون مواردي از ديات كه ديه برحسب دينار يا شتر تعيين شده است شتر و دينار موضوعيت ندارد و منظور نسبت مشخص از ديه كامله است و جاني در انتخاب نوع آن مخير مي باشد.

ماده 497 _ كليه قوانيني كه با اين قانون مغاير باشند ملغي است

موضوع «مجازات اسلامي مشتمل بر چهارصد و نود و هفت ماده و يكصد و سه تبصره كه طبق اصل هشتاد و پنجم قانون اساسي درجلسه روز سه شنبه هشتم مرداد ماه يكهزار و سيصد و هفتاد كميسيون امور قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي به تصويب رسيده و در جلسه علني روز سه شنبه مورخ هجدهم ديماه يكهزار و سيصد و شصت و نه با پنج سال مدت اجراي آزمايشي آن موافقت گرديده و ماده 5 آن مورد اختلاف مجلس و شوراي نگهبان قرار گرفته در اجراي اصل يكصد و دوازدهم قانون اساسي در جلسه روز پنج شنبه مورخ هفتم آذرماه يكهزار و سيصد و هفتاد مجمع تشخيص مصلحت نظام بررسي و ماده پنج لايحه فوق الذكر

عينا به تصويب مجمع تشخيص مصلحت نظام رسيده است

5- كتاب پنجم تعزيرات و مجازات هاي بازدارنده
فصل اول جرايم ضد امنيت داخلي و خارجي كشور

ماده 498 _ هركس با هر مرامي دسته جمعيت يا شعبه جمعيتي بيش از دو نفر در داخل يا خارج از كشور تحت هر اسم يا عنواني تشكيل دهد يا اداره نمايد كه هدف آن برهم زدن امنيت كشور باشد و محارب شناخته نشود به حبس از دو تا ده سال محكوم مي شود.

ماده 499 _ هركس در يكي از دسته ها يا جمعيت ها يا شعب جمعيت هاي مذكور در ماده (498) عضويت يابد، به سه ماه تا پنج سال حبس محكوم مي گردد مگر اينكه ثابت شود از اهداف آن بي اطلاع بوده است

ماده 500 _ هركس عليه نظام جمهوري اسلامي ايران يا به نفع گروهها و سازمان هاي مخالف نظام به هر نحو فعاليت تبليغي نمايد به حبس از سه ماه تا يكسال محكوم خواهد شد.

ماده 501 _ هركس نقشه ها يا اسرار يا اسناد و تصميمات راجع به سياست داخلي يا خارجي كشور را عالما و عامدا در اختيار افرادي كه صلاحيت دسترسي به آنها را ندارند قرار دهد يا از مفاد آن مطلع كند به نحوي كه متضمن نوعي جاسوسي باشد، نظر به كيفيات ومراتب جرم به يك تا ده سال حبس محكوم مي شود.

ماده 502 _ هركس به نفع يك دولت بيگانه و به ضرر دولت بيگانه ديگر در قلمرو ايران مرتكب يكي از جرايم جاسوسي شود به نحوي كه به امنيت ملي صدمه وارد نمايد به يك تا پنج سال حبس محكوم خواهد شد.

ماده 503 _ هركس به قصد سرقت يا نقشه برداري يا كسب اطلاع ازاسرار سياسي يا نظامي يا امنيتي به مواضع مربوطه داخل شود و همچنين اشخاصي كه بدون اجازه مامورين

يا مقامات ذيصلاح درحال نقشه برداري يا گرفتن فيلم يا عكسبرداري از استحكامات نظامي يا اماكن ممنوعه دستگير شوند به شش ماه تا سه سال حبس محكوم مي شوند.

ماده 504 _ هركس نيروهاي رزمنده يا اشخاصي را كه به نحوي درخدمت نيروهاي مسلح هستند تحريك موثر به عصيان فرار، تسليم يا عدم اجراي وظايف نظامي كند درصورتي كه قصد براندازي حكومت يا شكست نيروهاي خودي در مقابل دشمن را داشته باشد محارب محسوب مي شود والا چنانچه اقدامات وي موثر واقع شود به حبس از دو تا ده سال و در غير اين صورت به شش ماه تا سه سال حبس محكوم مي شود.

ماده 505 _ هركس با هدف برهم زدن امنيت كشور به هر وسيله اطلاعات طبقه بندي شده را با پوشش مسوولين نظام يا مامورين دولت يا به نحو ديگر جمع آوري كند چنانچه بخواهد آن را در اختيار ديگران قرار دهد و موفق به انجام آن شود به حبس از دو تا ده سال و در غير اين صورت به حبس از يك تا پنج سال محكوم مي شود.

ماده 506 _ چنانچه مامورين دولتي كه مسوول امور حفاظتي و اطلاعاتي طبقه بندي شده مي باشند و به آنها آموزش لازم داده شده است در اثر بي مبالاتي و عدم رعايت اصول حفاظتي توسط دشمنان تخليه اطلاعاتي شوند به يك تا شش ماه حبس محكوم مي شوند.

ماده 507 _ هركس داخل دستجات مفسدين يا اشخاصي كه عليه امنيت داخلي يا خارجي كشور اقدام مي كنند بوده و رياست يا مركزيتي نداشته باشد و قبل از تعقيب قصد جنايت و اسامي اشخاصي را كه در فتنه و فساد دخيل هستند، به مامورين دولتي اطلاع دهد و يا پس از شروع

به تعقيب با مامورين دولتي همكاري موثري به عمل آورد از مجازات معاف و در صورتي كه شخصا مرتكب جرم ديگري شده باشد فقط به مجازات آن جرم محكوم خواهد شد.

ماده 508 _ هركس يا گروهي با دول خارجي متخاصم به هرنحو عليه جمهوري اسلامي ايران همكاري نمايد، در صورتي كه محارب شناخته نشود به يك تا ده سال حبس محكوم مي گردد.

ماده 509 _ هركس در زمان جنگ مرتكب يكي از جرايم عليه امنيت داخلي و خارجي موضوع اين فصل شود به مجازات اشدهمان جرم محكوم مي گردد.

ماده 510 _ هركس به قصد برهم زدن امنيت ملي يا كمك به دشمن ،جاسوساني را كه مامور تفتيش يا وارد كردن هرگونه لطمه به كشور بوده اند شناخته و مخفي نمايد يا سبب اخفاي آنها بشود به حبس ازشش ماه تا سه سال محكوم مي شود.

تبصره _ هركس بدون آنكه جاسوسي كند و يا جاسوسان را مخفي نمايد، افرادي را به هرنحو شناسايي و جذب نموده و جهت جاسوسي عليه امنيت كشور به دولت خصم يا كشورهاي بيگانه معرفي نمايد به شش ماه تا دو سال حبس محكوم مي شود.

ماده 511 _ هركس به قصد برهم زدن امنيت كشور و تشويش اذهان عمومي تهديد به بمب گذاري هواپيما، كشتي و وسايل نقليه عمومي نمايد يا ادعا نمايد كه وسايل مزبور بمب گذاري شده است علاوه بر جبران خسارات وارده به دولت و اشخاص به شش ماه تا دو سال حبس محكوم مي گردد.

ماده 512 _ هركس مردم را به قصد بر هم زدن امنيت كشور به جنگ و كشتار با يكديگر اغوا يا تحريك كند صرفنظر از اينكه موجب قتل و غارت بشود يا نشود به يك تا پنج

سال حبس محكوم مي گردد.

تبصره _ در مواردي كه احراز شود متهم قبل از دستيابي نظام توبه كرده باشد مشمول مواد (508) و (509) و (512) نمي شود.

فصل دوم _ اهانت به مقدسات مذهبي و سوء قصد به مقامات داخلي

ماده 513 _ هركس به مقدسات اسلام و يا هريك از انبياي عظام يا ائمه طاهرين (ع يا حضرت صديقه طاهره (س اهانت نمايد اگر مشمول حكم ساب النبي باشد اعدام مي شود و در غير اين صورت به حبس از يك تا پنج سال محكوم خواهد شد.

ماده 514 _ هركس به حضرت امام خميني بنيانگذار جمهوري اسلامي رضوان ا... عليه و مقام معظم رهبري به نحوي از انحا اهانت نمايد به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.

ماده 515 _ هركس به جان رهبر و هريك از روساي قواي سه گانه و مراجع بزرگ تقليد، سوء قصد نمايد چنانچه محارب شناخته نشود به حبس از سه تا ده سال محكوم خواهد شد.

فصل سوم _ سوء قصد به مقامات سياسي خارجي

ماده 516 _ هركس به جان رييس كشور خارجي يا نماينده سياسي آن در قلمرو ايران سو قصد نمايد به مجازات مذكور در ماده (515) محكوم مي شود مشروط به اينكه در آن كشور نيز نسبت به ايران معامله متقابل بشود والا اگر مجازات خفيف تر اعمال گردد به همان مجازات محكوم مي شود.

تبصره _ چنانچه سو قصد منتهي به قتل يا جرح يا ضرب شود علاوه بر مجازات مزبور به قصاص يا ديه مطابق ضوابط و مقررات مربوط محكوم خواهد شد.

ماده 517 _ هركس علنا نسبت به رييس كشور خارجي يا نماينده سياسي آن كه در قلمرو خاك ايران وارد شده است توهين نمايد به يك تا سه ماه حبس محكوم مي شود مشروط به اينكه در آن كشور نيز در مورد مذكور نسبت به ايران معامله متقابل بشود.

تبصره _ اعمال مواد اين فصل منوط به تقاضاي دولت مربوطه يا نماينده سياسي آن دولت

يا مطالبه مجني عليه يا ولي او است و درصورت استرداد تقاضا تعقيب جزايي نيز موقوف خواهد شد.

فصل چهارم _ تهيه و ترويج سكه قلب

ماده 518 _ هركس شبيه هرنوع مسكوك طلا يا نقره داخلي يا خارجي از قبيل سكه بهار آزادي سكه هاي حكومت هاي قبلي ايران ليره و نظاير آن را از پولها و ارزهاي ديگر كه مورد معامله واقع مي شود، بسازد يا عالما داخل كشور نمايد يا مورد خريد و فروش قرار دهد يا ترويج سكه قلب نمايد به حبس از يك تا ده سال محكوم مي شود.

ماده 519 _ هركس به قصد تقلب به هرنحو از قبيل تراشيدن بريدن و نظاير آن از مقدار مسكوكات طلا يا نقره ايراني يا خارجي بكاهد يا عالما عامدا در ترويج اين قبيل مسكوكات شركت يا آن را داخل كشور نمايد به حبس از يك تا سه سال محكوم مي شود.

ماده 520 _ هركس شبيه مسكوكات رايج داخلي يا خارجي غير از طلا و نقره را بسازد يا عالما عامدا آنها را داخل كشور نمايد يا در ترويج آنها شركت كند يا مورد خريد و فروش قرار دهد به حبس از يك تا سه سال محكوم مي شود.

ماده 521 _ هرگاه اشخاصي كه مرتكب جرايم مذكور در مواد(518) و (519) و (520) مي شوند قبل از كشف قضيه مامورين تعقيب را از ارتكاب جرم مطلع نمايند يا در ضمن تعقيب به واسطه اقرار خود موجبات تسهيل تعقيب سايرين را فراهم آورند يا مامورين دولت را به نحو موثري در كشف جرم كمك و راهنمايي كنند بنا به پيشنهاد رييس حوزه قضايي مربوط و موافقت دادگاه و يا با تشخيص دادگاه در مجازات آنان تخفيف متناسب داده مي شود و

حسب مورد از مجازات حبس معاف مي شوند مگر آن كه احراز شود قبل از دستگيري توبه كرده اند كه در اين صورت از كليه مجازاتهاي مذكور معاف خواهند شد.

ماده 522 _ علاوه بر مجازاتهاي مقرر در مواد (518) و (519) و(520) كليه اموال تحصيلي از طريق موارد مذكور نيز به عنوان تعزير به نفع دولت ضبط مي شود.

فصل پنجم _ جعل و تزوير

ماده 523 _ جعل و تزوير عبارتند از: ساختن نوشته يا سند يا ساختن مهر يا امضاي اشخاص رسمي يا غير رسمي خراشيدن يا تراشيدن يا قلم بردن يا الحاق يا محو يا اثبات يا سياه كردن يا تقديم يا تاخير تاريخ سند نسبت به تاريخ حقيقي يا الصاق نوشته اي به نوشته ديگر يا بكار بردن مهر ديگري بدون اجازه صاحب آن و نظاير اينها به قصد تقلب

ماده 524 _ هركس احكام يا امضا يا مهر يا فرمان يا دستخط مقام رهبري و يا روساي سه قوه را به اعتبار مقام آنان جعل كند يا با علم به جعل يا تزوير استعمال نمايد، به حبس از سه تا پانزده سال محكوم خواهد شد.

ماده 525 _ هركس يكي از اشياي ذيل را جعل كند يا با علم به جعل يا تزوير استعمال كند يا داخل كشور نمايد علاوه بر جبران خسارت وارده به حبس از يك تا ده سال محكوم خواهد شد:

1. احكام يا امضا يا مهر يا دستخط معاون اول رييس جمهور يا وزرا يا مهر يا امضاي اعضاي شوراي نگهبان يا نمايندگان مجلس شوراي اسلامي يا مجلس خبرگان يا قضات يا يكي از روسا يا كارمندان و مسوولين دولتي از حيث مقام رسمي آنان

2. مهر يا تمبر

يا علامت يكي از شركتها يا موسسات يا ادارات دولتي يا نهادهاي انقلاب اسلامي

3. احكام دادگاهها يا اسناد يا حواله هاي صادره از خزانه دولتي

4. منگنه يا علامتي كه براي تعيين عيار طلا يا نقره بكار مي رود.

5. اسكناس رايج داخلي يا خارجي يا اسناد بانكي نظير برات هاي قبول شده از طرف بانك ها يا چك هاي صادره از طرف بانك ها و ساير اسناد تعهدآور بانكي

تبصره _ هركس عمدا و بدون داشتن مستندات و مجوز رسمي داخلي و بين المللي و به منظور القاي شبهه در كيفيت توليدات و خدمات از نام و علايم استاندارد ملي يا بين المللي استفاده نمايد به حداكثر مجازات مقرر در اين ماده محكوم خواهد شد.

ماده 526 _ هركس اسكناس رايج داخلي يا خارجي يا اسناد بانكي نظير برات هاي قبول شده از طرف بانك ها يا چك هاي صادره ازطرف بانك ها و ساير اسناد تعهدآور بانكي و نيز اسناد يا اوراق بهادار يا حواله هاي صادره از خزانه را به قصد اخلال در وضع پولي يا بانكي يا اقتصادي يا برهم زدن نظام و امنيت سياسي و اجتماعي جعل يا وارد كشور نمايد يا با علم به مجعول بودن استفاده كند،چنانچه مفسد و محارب شناخته نشود به حبس از پنج تا بيست سال محكوم مي شود.

ماده 527 _ هركس مدارك اشتغال به تحصيل يا فارغ التحصيلي يا تاييديه يا ريز نمرات تحصيلي دانشگاه ها و موسسات آموزش عالي و تحقيقاتي داخل يا خارج از كشور يا ارزشنامه هاي تحصيلات خارجي را جعل كند يا با علم به جعلي بودن آن را مورد استفاده قراردهد علاوه برجبران خسارت به حبس از يك تا سه سال محكوم خواهد شد.

در صورتي كه مرتكب يكي از كاركنان

وزارتخانه ها يا سازمانها و موسسات وابسته به دولت يا شهرداري ها يا نهادهاي انقلاب اسلامي باشد يا به نحوي از انحاء در امر جعل يا استفاده از مدارك و اوراق جعلي شركت داشته باشد به حداكثر مجازات محكوم مي گردد.

ماده 528 _ هركس مهر يا منگنه يا علامت يكي از ادارات يا موسسات يا نهادهاي عمومي غيردولتي مانند شهرداري ها را جعل كند يا با علم به جعل استعمال نمايد علاوه بر جبران خسارت وارده به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شد.

ماده 529 _ هركس مهر يا منگنه يا علامت يكي از شركت هاي غيردولتي كه مطابق قانون تشكيل شده است يا يكي از تجارتخانه ها را جعل كند يا با علم به جعل استعمال نمايد علاوه برجبران خسارت وارده به حبس از سه ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.

ماده 530 _ هركس مهر يا تمبر يا علامت ادارات يا شركت ها يا تجارتخانه هاي مذكور در مواد قبل را بدون مجوز بدست آورد و به طريقي كه به حقوق و منافع آنها ضرر وارد آورد استعمال كند يا سبب استعمال آن گردد علاوه برجبران خسارت وارده به دو ماه تا دوسال حبس محكوم خواهد شد.

ماده 531 _ اشخاصي كه مرتكب جرايم مذكور در مواد قبل شده اندهرگاه قبل از تعقيب به دولت اطلاع دهند و ساير مرتكبين را درصورت بودن معرفي كنند يا بعد از تعقيب وسايل دستگيري آنها را فراهم نمايند حسب مورد در مجازات آنان تخفيف داده مي شود و يا از مجازات معاف خواهند شد.

ماده 532 _ هريك از كارمندان و مسوولان دولتي كه در اجراي وظيفه خود در احكام و تقريرات و نوشته ها و اسناد و

سجلات ودفاتر و غير آنها از نوشته ها و اوراق رسمي تزوير كند اعم از اينكه امضا يا مهري را ساخته يا امضا يا مهر يا خطوط را تحريف كرده ياكلمه اي الحاق كند يا اسامي اشخاص را تغيير دهد علاوه بر مجازاتهاي اداري و جبران خسارت وارده به حبس از يك تا پنج سال يا به پرداخت شش تا سي ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهدشد.

ماده 533 _ اشخاصي كه كارمند يا مسوول دولتي نيستند هرگاه مرتكب يكي از جرايم مذكور در ماده قبل شوند علاوه برجبران خسارت وارده به حبس از شش ماه تا سه سال يا سه تا هجده ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد.

ماده 534 _ هريك از كاركنان ادارات دولتي و مراجع قضايي و مامورين به خدمات عمومي كه در تحرير نوشته ها و قراردادهاي راجع به وظايفشان مرتكب جعل و تزوير شوند اعم از اينكه موضوع يا مضمون آن را تغيير دهند يا گفته و نوشته يكي از مقامات رسمي مهر يا تقريرات يكي از طرفين را تحريف كنند يا امر باطلي را صحيح يا صحيحي را باطل يا چيزي را كه بدان اقرار نشده است اقرار شده جلوه دهند، علاوه بر مجازات هاي اداري و جبران خسارت وارده به حبس از يك تا پنج سال يا شش تا سي ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد.

ماده 535 _ هركس اوراق مجعول مذكور در مواد (532) و (533) و (534) را با علم به جعل و تزوير مورد استفاده قرار دهد علاوه برجبران خسارت وارده به حبس از شش ماه تا سه سال يا به سه تاهجده ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد.

ماده 536 _

هركس در اسناد يا نوشته هاي غيررسمي جعل يا تزويركند يا با علم به جعل و تزوير آنها را مورد استفاده قرار دهد علاوه برجبران خسارت وارده به حبس از شش ماه تا دوسال يا به سه تا دوازده ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد.

ماده 537 _ عكسبرداري از كارت شناسايي اوراق هويت شخصي و مدارك دولتي و عمومي و ساير مدارك مشابه در صورتي كه موجب اشتباه با اصل شود بايد ممهور به مهر يا علامتي باشد كه نشان دهدآن مدارك رونوشت يا عكس مي باشد، در غير اين صورت عمل فوق جعل محسوب مي شود و تهيه كنندگان اين گونه مدارك واستفاده كنندگان از آنها بجاي اصلي عالما عامدا، علاوه برجبران خسارت به حبس از شش ماه تا دوسال و يا به سه تا دوازده ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد.

ماده 538 _ هركس شخصا يا توسط ديگري براي معافيت خود ياشخص ديگري از خدمت دولت يا نظام وظيفه يا براي تقديم به دادگاه گواهي پزشكي به اسم طبيب جعل كند به حبس از شش ماه تايكسال يا به سه تا شش ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهدشد.

ماده 539 _ هرگاه طبيب تصديق نامه برخلاف واقع درباره شخصي براي معافيت از خدمت در ادارات رسمي يا نظام وظيفه يا براي تقديم به مراجع قضايي بدهد به حبس از شش ماه تا دوسال يا به سه تا دوازده ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد.

و هرگاه تصديق نامه مزبور به واسطه اخذ مال يا وجهي انجام گرفته علاوه بر استرداد و ضبط آن به عنوان جريمه به مجازات مقرر براي رشوه گيرنده محكوم مي گردد.

ماده 540 _ براي ساير تصديق نامه هاي خلاف واقع كه موجب ضرر شخص ثالثي

باشد يا آن كه خسارتي بر خزانه دولت وارد آوردمرتكب علاوه برجبران خسارت وارده به شلاق تا (74) ضربه يا به دويست هزار تا دو ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد.

ماده 541 _ هركس به جاي داوطلب اصلي هريك از آزمون ها اعم ازكنكور ورودي دانشگاهها و موسسات آموزش عالي دانشسراها،مراكز تربيت معلم اعزام دانشجو به خارج از كشور يا امتحانات داخلي و نهايي واحدهاي مزبور يا امتحانات دبيرستانها، مدارس راهنمايي و هنرستانها و غيرو در جلسه امتحان شركت نمايد حسب مورد مرتكب و داوطلب علاوه برمجازات اداري و انتظامي به دويست هزار تا يك ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد.

ماده 542 _ مجازات شروع به جعل و تزوير در اين فصل حداقل مجازات تعيين شده همان مورد خواهد بود.

فصل ششم _ محو يا شكستن مهر و پلمپ و سرقت نوشته ها از اماكن دولتي

ماده 543 _ هرگاه محلي يا چيزي برحسب امر مقامات صالح رسمي مهر يا پلمپ شده باشد و كسي عالما و عامدا آنها را بشكند يا محو نمايد يا عملي مرتكب شود كه در حكم محو يا شكستن پلمپ تلقي شود مرتكب به حبس از سه ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.

در صورتي كه مستحفظ آن مرتكب شده باشد به حبس از يك تا دوسال محكوم مي شود و اگر ارتكاب به واسطه اهمال مستحفظ واقع گردد مجازات مستحفظ يك تا شش ماه حبس يا حداكثر (74) ضربه شلاق خواهد بود.

ماده 544 _ هرگاه بعض يا كل نوشته ها يا اسناد يا اوراق يا دفاتر يامطالبي كه در دفاتر ثبت و ضبط دولتي مندرج يا در اماكن دولتي محفوظ يا نزد اشخاصي كه رسما مامور حفظ آنها هستند سپرده شده باشد، ربوده يا تخريب يا برخلاف مقررات معدوم شود ،

دفتردار و مباشر ثبت و ضبط اسناد مذكور و ساير اشخاص كه به واسطه اهمال آنها جرم مذكور وقوع يافته است به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم خواهند شد.

ماده 545 _ مرتكبين هريك از انواع و اقسام جرم هاي مشروح درماده فوق به حبس از سه تا شش سال محكوم خواهند گرديد و اگر امانت دار يا مستحفظ مرتكب يكي از جرايم فوق الذكر شود به سه تاده سال حبس محكوم خواهد شد.

ماده 546 _ در صورتي كه مرتكب به عنف مهر يا پلمپ را محو نمايد يا بشكند يا عملي مرتكب شود كه در حكم محو يا شكستن پلمپ تلقي شود يا نوشته يا اسناد را بربايد يا معدوم كند حسب مورد به حداكثر مجازات هاي مقرر در مواد قبل محكوم خواهد شد و اين مجازات مانع از اجراي مجازات جرايمي كه از قهر و تشدد حاصل شده است نخواهد بود.

فصل هفتم _ فرار محبوسين قانوني و اخفاي مقصرين

ماده 547 _ هر زنداني كه از زندان يا بازداشتگاه فرار نمايد به شلاق تا(74) ضربه يا سه تا شش ماه حبس محكوم مي شود و اگر براي فرار درب زندان را شكسته يا آن را خراب كرده باشد، علاوه بر تامين خسارت وارده به هر دو مجازات محكوم خواهد شد.

تبصره _ زندانياني كه مطابق آيين نامه زندانها به مرخصي رفته و خود را در موعد مقرر بدون عذر موجه معرفي ننمايند فراري محسوب و به مجازات فوق محكوم مي گردند.

ماده 548 _ هرگاه ماموري كه موظف به حفظ يا ملازمت يا مراقبت متهم يا فرد زنداني بوده در انجام وظيفه مسامحه و اهمالي نمايد كه منجر به فرار وي شود به شش ماه تا سه سال

حبس يا جزاي نقدي ازسه تا هجده ميليون ريال محكوم خواهد شد.

ماده 549 _ هركس مامور حفظ يا مراقبت يا ملازمت زنداني يا توقيف شده اي باشد و مساعدت در فرار نمايد يا راه فرار او را تسهيل كند يا براي فرار وي تباني و مواضعه نمايد به ترتيب ذيل مجازات خواهد شد:

الف اگر توقيف شده متهم به جرمي باشد كه مجازات آن اعدام يارجم يا صلب است و يا زنداني به يكي از اين مجازات ها محكوم شده باشد به سه تا ده سال حبس و اگر محكوميت محكوم عليه حبس از ده سال به بالا باشد و يا توقيف شده متهم به جرمي باشد كه مجازات آن حبس از ده سال به بالاست به يك تا پنج سال حبس و چنانچه محكوميت زنداني و يا اتهام توقيف شده غير از مواردفوق الذكر باشد به شش ماه تا سه سال حبس محكوم خواهد شد.

ب اگر زنداني محكوم به قصاص يا توقيف شده متهم به قتل مستوجب قصاص باشد، عامل فرار موظف به تحويل دادن وي مي باشد و در صورت عدم تحويل زنداني مي شود و تا تحويل وي در زندان باقي مي ماند و چنانچه متهم غيابا محاكمه و برائت حاصل كند و يا قتل شبه عمد يا خطئي تشخيص داده شود عامل فرار به مجازات تعيين شده در ذيل بند (الف محكوم خواهد شد و اگرفراري فوت كند و يا تحويل وي ممتنع شود چنانچه محكوم به قصاص باشد فراري دهنده به پرداخت ديه به اولياي دم مقتول محكوم خواهد شد.

ج اگر متهم يا محكومي كه فرار كرده محكوم به امر مالي يا ديه باشد، عامل فرار علاوه بر مجازات تعيين شده در ذيل

بند الف ضامن پرداخت ديه و مال محكوم به نيز خواهد بود.

ماده 550 _ هر يك از مستخدمين و مامورين دولتي كه طبق قانون مامور دستگيري كسي بوده و در اجراي وظيفه دستگيري مسامحه و اهمال كرده باشد به پرداخت يكصد هزار تا پانصد هزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد و چنانچه مسامحه و اهمال به قصد مساعدت بوده كه منجر به فرار وي شده باشد علاوه بر مجازات مذكور به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم مي شود.

ماده 551 _ اگر عامل فرار از مامورين مذكور در ماده (549) نباشد و عامدا موجبات فرار اشخاصي كه قانونا زنداني يا دستگير شده اند رافراهم آورد به طريق ذيل مجازات خواهد شد.

الف چنانچه زنداني محكوم به اعدام يا حبس دايم يا رجم يا صلب بوده مجازات او يك تا سه سال حبس و اگر زنداني متهم به جرمي بوده كه مجازات آن اعدام يا رجم يا صلب است مجازات از شش ماه تا دو سال حبس و چنانچه محكوميت زنداني و يا مجازات قانوني توقيف شده غير از موارد فوق الذكر باشد مجازات او سه ماه تا يك سال حبس خواهد بود:

ب اگر زنداني محكوم به قصاص باشد عامل فرار موظف به تحويل دادن وي مي باشد و در صورت عدم تحويل زنداني مي شود و تاتحويل وي در زندان باقي مي ماند. چنانچه فراري فوت كند و ياتحويل وي ممتنع شود فراري دهنده به پرداخت ديه به اولياي دم مقتول محكوم خواهد شد:

ماده 552 _ هركس به شخص زنداني يا توقيف شده براي مساعدت به فرار اسلحه بدهد به حبس از دو تا پنج سال محكوم مي شود.

ماده 553 _ هركس شخصي را

كه قانونا دستگير شده و فرار كرده يا كسي را كه متهم است به ارتكاب جرمي و قانونا امر به دستگيري اوشده است مخفي كند يا وسايل فرار او را فراهم كند به ترتيب ذيل مجازات خواهد شد:

چنانچه كسي كه فرار كرده محكوم به اعدام يا رجم يا صلب يا قصاص نفس و اطراف و يا قطع يد بوده مجازات مخفي كننده يا كمك كننده او در فرار، حبس از يك تا سه سال است و اگر محكوم به حبس دايم يا متهم به جرمي بوده كه مجازات آن اعدام يا صلب است محكوم به شش ماه تا دو سال حبس خواهد شد و در سايرحالات مجازات مرتكب يك ماه تا يك سال حبس خواهد بود.

تبصره _ در صورتي كه احراز شود فرد فراري دهنده و يا مخفي كننده يقين به بي گناهي فرد متهم يا زنداني داشته و در دادگاه نيز ثابت شود از مجازات معاف خواهد شد.

ماده 554 _ هركس از وقوع جرمي مطلع شده و براي خلاصي مجرم از محاكمه و محكوميت مساعدت كند از قبيل اينكه براي او منزل تهيه كند يا ادله جرم را مخفي نمايد يا براي تبرئه مجرم ادله جعلي ابراز كند حسب مورد به يك تا سه سال حبس محكوم خواهد شد.

تبصره _ در موارد مذكور در ماده (553) و اين ماده در صورتي كه مرتكب از اقارب درجه اول متهم باشد مقدار مجازات در هر مورد از نصف حداكثر تعيين شده بيشتر نخواهد بود.

فصل هشتم _ غصب عناوين و مشاغل

ماده 555 _ هركس بدون سمت رسمي يا اذن از طرف دولت خود را در مشاغل دولتي اعم از كشوري يا لشگري و انتظامي كه از نظرقانون مربوط

به او نبوده است دخالت دهد يا معرفي نمايد به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد و چنانچه براي دخالت يا معرفي خود در مشاغل مزبور، سندي جعل كرده باشد مجازات جعل را نيز خواهد داشت

ماده 556 _ هركس بدون مجوز و به صورت علني لباسهاي رسمي ماموران نظامي يا انتظامي جمهوري اسلامي ايران يا نشان ها،مدال ها يا ساير امتيازات دولتي را بدون تغيير يا با تغيير جزئي كه موجب اشتباه شود مورد استفاده قرار دهد در صورتي كه عمل او به موجب قانون ديگري مستلزم مجازات شديدتري نباشد به حبس ازسه ماه تا يك سال و يا جزاي نقدي از يك ميليون و پانصد هزار ريال تا شش ميليون ريال محكوم خواهد شد.

و در صورتي كه از اين عمل خود سوء استفاده كرده باشد به هر دومجازات محكوم خواهد شد.

تبصره _ استفاده از البسه و اشياي مذكور در اين ماده در اجراي هنرهاي نمايشي مشمول مقررات اين ماده نخواهد بود.

ماده 557 _ هر كس علني و به صورت غير مجاز لباسهاي رسمي يا متحدالشكل ماموران كشورهاي بيگانه يا نشان ها يا مدال ها يا ساير امتيازات دولت هاي خارجي در ايران را مورد استفاده قرار دهد به شرط معامله متقابل و يا در صورتي كه موجب اختلال در نظم عمومي گردد مشمول مقررات ماده فوق است

فصل نهم _ تخريب اموال تاريخي فرهنگي

ماده 558 _ هركس به تمام يا قسمتي از ابنيه اماكن محوطه ها و مجموعه هاي فرهنگي _ تاريخي يا مذهبي كه در فهرست آثار ملي ايران به ثبت رسيده است يا تزيينات ملحقات تاسيسات، اشيا و لوازم و خطوط و نقوش منصوب يا موجود در اماكن مذكور، كه مستقلا نيز

واجد حيثيت فرهنگي _ تاريخي يا مذهبي باشد، خرابي وارد آورد علاوه بر جبران خسارات وارده به حبس از يك الي ده سال محكوم مي شود.

ماده 559 _ هر كس اشياء و لوازم و همچنين مصالح و قطعات آثارفرهنگي _ تاريخي را از موزه ها و نمايشگاهها، اماكن تاريخي و مذهبي و ساير اماكن كه تحت حفاظت يا نظارت دولت است سرقت كند يا با علم به مسروقه بودن اشياي مذكور را بخرد يا پنهان دارد در صورتي كه مشمول مجازات حد سرقت نگردد علاوه بر استرداد آن به حبس از يك تا پنج سال محكوم مي شود.

ماده 560 _ هركس بدون اجازه از سازمان ميراث فرهنگي كشور، يا با تخلف از ضوابط مصوب و اعلام شده از سوي سازمان مذكور در حريم آثار فرهنگي _ تاريخي مذكور در اين ماده مبادرت به عملياتي نمايد كه سبب تزلزل بنيان آنها شود، يا در نتيجه آن عمليات به آثار و بناهاي مذكور خرابي يا لطمه وارد آيد، علاوه بر رفع آثار تخلف و پرداخت خسارات وارده به حبس از يك تا سه سال محكوم مي شود.

ماده 561 _ هرگونه اقدام به خارج كردن اموال تاريخي _ فرهنگي از كشور هرچند به خارج كردن آن نينجامد قاچاق محسوب و مرتكب علاوه براسترداد اموال به حبس از يك تا سه سال و پرداخت جريمه معادل دو برابر قيمت اموال موضوع قاچاق محكوم مي گردد.

تبصره _ تشخيص ماهيت تاريخي _ فرهنگي به عهده سازمان ميراث فرهنگي كشور مي باشد.

ماده 562 _ هرگونه حفاري و كاوش به قصد بدست آوردن اموال تاريخي _ فرهنگي ممنوع بوده و مرتكب به حبس از شش ماه تا سه سال و ضبط اشياي

مكشوفه به نفع سازمان ميراث فرهنگي كشور وآلات و ادوات حفاري به نفع دولت محكوم مي شود. چنانچه حفاري در اماكن و محوطه هاي تاريخي كه در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده است يا در بقاع متبركه و اماكن مذهبي صورت گيرد علاوه برضبط اشياي مكشوفه و آلات و ادوات حفاري مرتكب به حداكثر مجازات مقرر محكوم مي شود.

تبصره 1 _ هركس اموال تاريخي _ فرهنگي موضوع اين ماده راحسب تصادف بدست آورد و طبق مقررات سازمان ميراث فرهنگي كشور نسبت به تحويل آن اقدام ننمايد به ضبط اموال مكشوفه محكوم مي گردد.

تبصره 2 _ خريد و فروش اموال تاريخي _ فرهنگي حاصله ازحفاري غيرمجاز ممنوع است و خريدار و فروشنده علاوه برضبط اموال فرهنگي مذكور، به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم مي شوند. هرگاه فروش اموال مذكور تحت هرعنوان از عناوين به طور مستقيم يا غير مستقيم به اتباع خارجي صورت گيرد، مرتكب به حداكثر مجازات مقرر محكوم مي شود.

ماده 563 _ هركس به اراضي و تپه ها و اماكن تاريخي و مذهبي كه به ثبت آثار ملي رسيده و مالك خصوصي نداشته باشد تجاوز كند به شش ماه تا دو سال حبس محكوم مي شود مشروط برآن كه سازمان ميراث فرهنگي كشور قبلا حدود مشخصات اين قبيل اماكن و مناطق را در محل تعيين و علامتگذاري كرده باشد.

ماده 564 _ هركس بدون اجازه سازمان ميراث فرهنگي و برخلاف ضوابط مصوب اعلام شده از سوي سازمان مذكور به مرمت يا تعمير، تغيير، تجديد و توسعه ابنيه يا تزيينات اماكن فرهنگي _تاريخي ثبت شده در فهرست آثار ملي مبادرت نمايد، به حبس ازشش ماه تا دو سال و پرداخت خسارت وارده محكوم مي گردد.

ماده 565 _ هركس برخلاف ترتيب مقرر در

قانون حفظ آثار ملي اموال فرهنگي _ تاريخي غير منقول ثبت شده در فهرست آثار ملي رابا علم و اطلاع از ثبت آن به نحوي به ديگران انتقال دهد به حبس از سه ماه تا يك سال محكوم مي شود.

ماده 566 _ هركس نسبت به تغيير نحوه استفاده از ابنيه اماكن ومحوطه هاي مذهبي _ فرهنگي و تاريخي كه در فهرست آثار ملي ثبت شده اند، برخلاف شئونات اثر و بدون مجوز از سوي سازمان ميراث فرهنگي كشور، اقدام نمايد علاوه بررفع آثار تخلف و جبران خسارت وارده به حبس از سه ماه تا يكسال محكوم مي شود.

ماده 567 _ در كليه جرايم مذكور در اين فصل سازمان ميراث فرهنگي يا ساير دواير دولتي برحسب مورد شاكي يا مدعي خصوصي محسوب مي شود.

ماده 568 _ در مورد جرايم مذكور در اين فصل كه بوسيله اشخاص حقوقي انجام شود هريك از مديران و مسوولان كه دستور دهنده باشند، برحسب مورد به مجازات هاي مقرر محكوم مي شوند.

تبصره _ اموال فرهنگي _ تاريخي حاصله از جرايم مذكور در اين فصل تحت نظر سازمان ميراث فرهنگي كشور توقيف و در كليه مواردي كه حكم به ضبط و استرداد اموال وسايل تجهيزات و خسارات داده مي شود به نفع سازمان ميراث فرهنگي كشور موردحكم قرار خواهد گرفت

ماده 569 _ در كليه موارد اين فصل در صورتي كه ملك مورد تخريب ملك شخصي بوده و مالك از ثبت آن به عنوان آثار ملي بي اطلاع باشد از مجازاتهاي مقرر در مواد فوق معاف خواهد بود.

فصل دهم _ تقصيرات مقامات و مأمورين دولتي

ماده 570 _ هريك از مقامات و مامورين دولتي كه برخلاف قانون آزادي شخصي افراد ملت را سلب كند يا آنان را از حقوق مقرر در قانون اساسي محروم نمايد

علاوه برانفصال از خدمت و محروميت سه تا پنج سال از مشاغل دولتي به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شد.

ماده 571 _ هرگاه اقداماتي كه برخلاف قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مي باشد برحسب امضاي ساختگي وزير يا مامورين دولتي به عمل آمده باشد، مرتكب و كساني كه عالما آن را به كاربرده باشند به حبس از سه تا ده سال محكوم خواهند شد.

ماده 572 _ هرگاه شخصي برخلاف قانون حبس شده باشد و درخصوص حبس غير قانوني خود شكايت به ضابطين دادگستري يا مامورين انتظامي نموده و آنان شكايت او را استماع نكرده باشند و ثابت ننمايند كه تظلم او را به مقامات ذيصلاح اعلام و اقدامات لازم را معمول داشته اند به انفصال دايم از همان سمت و محروميت از مشاغل دولتي به مدت سه تا پنج سال محكوم خواهند شد.

ماده 573 _ اگر مسوولين و مامورين بازداشتگاهها و ندامتگاهها بدون اخذ برگ بازداشت صادره از طرف مراجع و مقامات صلاحيتدار، شخصي را به نام زنداني بپذيرند به دو ماه تا دو سال حبس محكوم خواهند شد.

ماده 574 _ اگر مسوولين و مامورين بازداشتگاهها و ندامتگاهها ارايه دادن يا تسليم كردن زنداني به مقامات صالح قضايي يا از ارايه دادن دفاتر خود به اشخاص مزبور امتناع كنند يا از رسانيدن تظلمات محبوسين به مقامات صالح ممانعت يا خودداري نمايند مشمول ماده قبل خواهند بود مگر اينكه ثابت نمايند كه به موجب امر كتبي رسمي از طرف رييس مستقيم خود، مامور به آن بوده اند كه در اين صورت مجازات مزبور درباره آمر مقرر خواهد شد.

ماده 575 _ هرگاه مقامات قضايي يا ديگر مامورين ذيصلاح برخلاف قانون توقيف يا دستور بازداشت

يا تعقيب جزايي يا قرارمجرميت كسي را صادر نمايند به انفصال دايم از سمت قضايي و محروميت از مشاغل دولتي به مدت پنج سال محكوم خواهند شد.

ماده 576 _ چنانچه هريك از صاحب منصبان و مستخدمين ومامورين دولتي و شهرداريها در هر رتبه و مقامي كه باشد از مقام خود سوء استفاده نموده و از اجراي اوامر كتبي دولتي يا اجراي قوانين مملكتي و يا اجراي احكام يا اوامر مقامات قضايي يا هرگونه امري كه از طرف مقامات قانوني صادر شده باشد جلوگيري نمايد به انفصال از خدمات دولتي از يك تا پنج سال محكوم خواهد شد.

ماده 577 _ چنانچه مستخدمين و مامورين دولتي اعم از استانداران و فرمانداران و بخشداران يا معاونان آنها و مامورين انتظامي در غيرموارد حكميت در اموري كه در صلاحيت مراجع قضايي است دخالت نمايند و با وجود اعتراض متداعيين يا يكي از آنها يا اعتراض مقامات صلاحيتدار قضايي رفع مداخله ننمايند به حبس ازدو ماه تا سه سال محكوم خواهند شد.

ماده 578 _ هريك از مستخدمين و مامورين قضايي يا غير قضايي دولتي براي اينكه متهمي را مجبور به اقرار كند او را اذيت و آزاربدني نمايد علاوه بر قصاص يا پرداخت ديه حسب مورد به حبس ازشش ماه تا سه سال محكوم مي گردد و چنانچه كسي در اين خصوص دستور داده باشد فقط دستور دهنده به مجازات حبس مذكور محكوم خواهد شد و اگر متهم بواسطه اذيت و آزار فوت كندمباشر مجازات قاتل و آمر مجازات آمر قتل را خواهد داشت

ماده 579 _ چنانچه هريك از مامورين دولتي محكومي را سخت تر از مجازاتي كه مورد حكم است مجازات كند يا مجازاتي كند كه

موردحكم نبوده است به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شدو چنانچه اين عمل به دستور فرد ديگري انجام شود فقط آمر به مجازات مذكور محكوم مي شود و چنانچه اين عمل موجب قصاص يا ديه باشد مباشر به مجازات آن نيز محكوم مي گردد و اگراقدام مزبور متضمن جرم ديگري نيز باشد مجازات همان جرم حسب مورد نسبت به مباشر يا آمر اجرا خواهد شد.

ماده 580 _ هريك از مستخدمين و مامورين قضايي يا غير قضايي يا كسي كه خدمت دولتي به او ارجاع شده باشد بدون ترتيب قانوني به منزل كسي بدون اجازه و رضاي صاحب منزل داخل شود به حبس از يك ماه تا يك سال محكوم خواهد شد مگر اينكه ثابت نمايد به امر يكي از روساي خود كه صلاحيت حكم را داشته است مكره به اطاعت امر او بوده اقدام كرده است كه در اين صورت مجازات مزبور در حق آمر اجرا خواهد شد و اگر مرتكب يا سبب وقوع جرم ديگري نيز باشد مجازات آن را نيز خواهد ديد و چنانچه اين عمل در شب واقع شود مرتكب يا آمر به حداكثر مجازات مقررمحكوم خواهد شد.

ماده 581 _ هريك از صاحب منصبان و مستخدمين و مامورين دولتي كه با سوء استفاده از شغل خود به جبر و قهر مال يا حق كسي را بخرد يا بدون حق برآن مسلط شود يا مالك را اكراه به فروش به ديگري كند علاوه بر رد عين مال يا معادل نقدي قيمت مال يا حق به مجازات حبس از يك سال تا سه سال يا جزاي نقدي از شش تاهجده ميليون ريال محكوم مي گردد.

ماده 582 _ هريك از مستخدمين و مامورين دولتي مراسلات

يامخابرات يا مكالمات تلفني اشخاص را در غير مواردي كه قانون اجازه داده حسب مورد مفتوح يا توقيف يا معدوم يا بازرسي ياضبط يا استراق سمع نمايد يا بدون اجازه صاحبان آنها مطالب آنهارا افشا نمايد به حبس از يك سال تا سه سال و يا جزاي نقدي ازشش تا هجده ميليون ريال محكوم خواهد شد.

ماده 583 _ هركس از مقامات يا مامورين دولتي يا نيروهاي مسلح يا غير آنها بدون حكمي از مقامات صلاحيتدار در غير مواردي كه درقانون جلب يا توقيف اشخاص را تجويز نموده شخصي را توقيف يا حبس كند يا عنفا در محلي مخفي نمايد به يك تا سه سال حبس يا جزاي نقدي از شش تا هجده ميليون ريال محكوم خواهد شد.

ماده 584 _ كسي كه با علم و اطلاع براي ارتكاب جرم مذكور در ماده فوق مكاني تهيه كرده و بدين طريق معاونت با مرتكب نموده باشد به مجازات حبس از سه ماه تا يك سال يا جزاي نقدي از يك ميليون و پانصد هزار ريال تا شش ميليون ريال محكوم خواهد شد.

ماده 585 _ اگر مرتكب يا معاون قبل از آن كه تعقيب شود شخص توقيف شده را رها كند يا اقدام لازم جهت رها شدن وي به عمل آورد در صورتي كه شخص مزبور را زياده از پنج روز توقيف نكرده باشد مجازات او حبس از دو تا شش ماه خواهد بود.

ماده 586 _ هرگاه مرتكب براي ارتكاب جرايم مذكور در ماده 583) اسم يا عنوان مجعول يا اسم و علامت مامورين دولت يا لباس منتسب به آنان را به تزوير اختيار كرده يا حكم جعلي ابراز نموده باشد علاوه بر

مجازات ماده مزبور به مجازات جعل يا تزويرمحكوم خواهد شد.

ماده 587 _ چنانچه مرتكب جرايم مواد قبل توقيف شده يامحبوس شده يا مخفي شده را تهديد به قتل نموده يا شكنجه و آزار بدني وارد آورده باشد علاوه بر قصاص يا پرداخت ديه حسب مورد به يك تا پنج سال حبس و محروميت از خدمات دولتي محكوم خواهد شد.

فصل يازدهم _ ارتشاء و ربا و كلاهبرداري

ماده 588 _ هريك از داوران و مميزان و كارشناسان اعم از اينكه توسط دادگاه معين شده باشد يا توسط طرفين چنانچه در مقابل اخذ وجه يا مال به نفع يكي از طرفين اظهار نظر يا اتخاذ تصميم نمايد به حبس از شش ماه تا دو سال يا مجازات نقدي از سه تادوازده ميليون ريال محكوم و آنچه گرفته است به عنوان مجازات مودي به نفع دولت ضبط خواهد شد.

ماده 589 _ در صورتي كه حكام محاكم به واسطه ارتشا حكم به مجازاتي اشد از مجازات مقرر در قانون داده باشند علاوه بر مجازات ارتشا حسب مورد به مجازات مقدار زايدي كه مورد حكم واقع شده محكوم خواهند شد.

ماده 590 _ اگر رشوه به صورت وجه نقد نباشد بلكه مالي بلاعوض يا به مقدار فاحش ارزان تر از قيمت معمولي يا ظاهرا به قيمت معمولي و واقعا به مقدار فاحشي كمتر از قيمت به مستخدمين دولتي اعم از قضايي و اداري به طور مستقيم يا غير مستقيم منتقل شود يا براي همان مقاصد، مالي به مقدار فاحشي گران تر از قيمت از مستخدمين يا مامورين مستقيم يا غيرمستقيم خريداري گردد،مستخدمين و مامورين مزبور مرتشي و طرف معامله را شي محسوب مي شود.

ماده 591 _ هرگاه ثابت شود كه راشي براي حفظ

حقوق حقه خود ناچار از دادن وجه يا مالي بوده تعقيب كيفري ندارد و وجه يا مالي كه داده به او مسترد مي گردد.

ماده 592 _ هركس عالما و عامدا براي اقدام به امري يا امتناع از انجام امري كه از وظايف اشخاص مذكور در ماده (3) قانون تشديد مجازات مرتكبين ارتشا، اختلاس و كلاهبرداري مصوب 15/9/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام مي باشد وجه يا مالي يا سند پرداخت وجه يا تسليم مالي را مستقيم يا غير مستقيم بدهد در حكم راشي است و به عنوان مجازات علاوه بر ضبط مال ناشي از ارتشا به حبس از شش ماه تا سه سال و يا تا (74) ضربه شلاق محكوم مي شود.

تبصره _ در صورتيكه رشوه دهنده براي پرداخت رشوه مضطر بوده و يا پرداخت آن را گزارش دهد يا شكايت نمايد از مجازات حبس مزبور معاف خواهد بود و مال به وي مسترد مي گردد.

ماده 593 _ هركس عالما و عامدا موجبات تحقق جرم ارتشااز قبيل مذاكره جلب موافقت يا وصول و ايصال وجه يا مال يا سند پرداخت وجه را فراهم نمايد به مجازات راشي برحسب مورد محكوم مي شود.

ماده 594 مجازات شروع به عمل ارتشا در هرمورد حداقل مجازات مقرر در آن مورد است

ماده 595 _ هر نوع توافق بين دو يا چند نفر تحت هر قراردادي از قبيل بيع قرض صلح و امثال آن جنسي را با شرط اضافه با همان جنس مكيل و موزون معامله نمايد و يا زايد برمبلغ پرداختي دريافت نمايد ربا محسوب و جرم شناخته مي شود. مرتكبين اعم از ربادهنده ربا گيرنده و واسطه بين آنها علاوه بر رد اضافه به صاحب مال به

شش ماه تا سه سال حبس و تا (74) ضربه شلاق و نيز معادل مال مورد ربا به عنوان جزاي نقدي محكوم مي گردند.

تبصره 1 _ در صورت معلوم نبودن صاحب مال مال مورد ربا ازمصاديق اموال مجهول المالك بوده و در اختيار ولي فقيه قرار خواهد گرفت

تبصره 2 _ هرگاه ثابت شود ربا دهنده در مقام پرداخت وجه يا مال اضافي مضطر بوده از مجازات مذكور در اين ماده معاف خواهد شد.

تبصره 3 _ هرگاه قرارداد مذكور بين پدر و فرزند يا زن و شوهر منعقد شود يا مسلمان از كافر ربا دريافت كند مشمول مقررات اين ماده نخواهد بود.

ماده 596 _ هركس با استفاده از ضعف نفس شخصي يا هوي و هوس او يا حوايج شخصي افراد غير رشيد به ضرر او نوشته ياسندي اعم از تجاري يا غير تجاري از قبيل برات سفته چك حواله قبض و مفاصا حساب و يا هرگونه نوشته اي كه موجب التزام وي يا برائت ذمه گيرنده سند يا هرشخص ديگر مي شود به هر نحو تحصيل نمايد علاوه بر جبران خسارات مالي به حبس از شش ماه تا دو سال و از يك ميليون تا ده ميليون ريال جزاي نقدي محكوم مي شود و اگر مرتكب ولايت يا وصايت يا قيمومت بر آن شخص داشته باشد مجازات وي علاوه بر جبران خسارات مالي از سه تا هفت سال حبس خواهد بود.

فصل دوازدهم _ امتناع از انجام وظايف قانوني

ماده 597 _ هر يك از مقامات قضايي كه شكايت و تظلمي مطابق شرايط قانوني نزد آنها برده شود و با وجود اينكه رسيدگي به آنها از وظايف آنان بوده به هر عذر و بهانه اگرچه به عذر سكوت يا اجمال يا تناقض

قانون از قبول شكايت يا رسيدگي به آن امتناع كند يا صدور حكم را برخلاف قانون به تاخير اندازد يا برخلاف صريح قانون رفتار كند دفعه اول از شش ماه تا يكسال و در صورت تكرار به انفصال دايم از شغل قضايي محكوم مي شود و در هر صورت به تاديه خسارات وارده نيز محكوم خواهد شد.

فصل سيزدهم _ تعديات مأمورين دولتي نسبت به دولت

ماده 598 _ هريك از كارمندان و كاركنان ادارات و سازمانها ياشوراها و يا شهرداريها و موسسات و شركتهاي دولتي و يا وابسته به دولت و يا نهادهاي انقلابي و بنيادها و موسساتي كه زيرنظر ولي فقيه اداره مي شوند و ديوان محاسبات و موسساتي كه به كمك مستمر دولت اداره مي شوند و يا دارندگان پايه قضايي و به طور كلي اعضا و كاركنان قواي سه گانه و همچنين نيروهاي مسلح و مامورين به خدمات عمومي اعم از رسمي و غير رسمي وجوه نقدي يا مطالبات يا حوالجات يا سهام و ساير اسناد و اوراق بهادار يا ساير اموال متعلق به هر يك از سازمانها و موسسات فوق الذكر يا اشخاصي كه برحسب وظيفه به آنها سپرده شده است را مورد استفاده غير مجاز قرار دهد بدون آن كه قصد تملك آنها را به نفع خود يا ديگري داشته باشد، متصرف غير قانوني محسوب و علاوه بر جبران خسارات وارده و پرداخت اجرت المثل به شلاق تا (74)ضربه محكوم مي شود و در صورتي كه منتفع شده باشد علاوه برمجازات مذكور به جزاي نقدي معادل مبلغ انتفاعي محكوم خواهدشد و همچنين است در صورتي كه به علت اهمال يا تفريط موجب تضييع اموال و وجوه دولتي گردد و يا آن را به مصارفي

برساند كه در قانون اعتباري براي آن منظور نشده يا در غير مورد معين يا زايد بر اعتبار مصرف نموده باشد.

ماده 599 _ هرشخصي عهده دار انجام معامله يا ساختن چيزي يا نظارت در ساختن يا امر به ساختن آن براي هريك از ادارات و سازمانها و موسسات مذكور در ماده (598) بوده است به واسطه تدليس در معامله از جهت تعيين مقدار يا صفت يا قيمت بيش از حد متعارف مورد معامله يا تقلب در ساختن آن چيز نفعي براي خود يا ديگري تحصيل كند علاوه بر جبران خسارات وارده به حبس از شش ماه تا پنج سال محكوم خواهد شد.

ماده 600 _ هريك از مسوولين دولتي و مستخدمين و ماموريني كه مامور تشخيص يا تعيين يا محاسبه يا وصول وجه يا مالي به نفع دولت است برخلاف قانون يا زياده بر مقررات قانوني اقدام و وجه يا مالي اخذ يا امر به اخذ آن نمايد به حبس از دو ماه تا يك سال محكوم خواهد شد. مجازات مذكور در اين ماده در مورد مسوولين و مامورين شهرداري نيز مجري است و در هر حال آنچه برخلاف قانون و مقررات اخذ نموده است به ذيحق مسترد مي گردد.

ماده 601 _ هريك از مستخدمين و مامورين دولتي كه برحسب ماموريت خود اشخاص را اجير يا استخدام كرده يا مباشرت حمل ونقل اشيايي را نموده باشد و تمام يا قسمتي از اجرت اشخاص يا اجرت حمل و نقل را كه توسط آنان به عمل آمده است به حساب دولت آورده ولي نپرداخته باشد به انفصال موقت از سه ماه تا سه سال محكوم مي شود و همين مجازات مقرر است درباره مستخدميني

كه اشخاص را به بيگاري گرفته و اجرت آنها را خود برداشته و به حساب دولت منظور نموده است و در هرصورت بايداجرت ماخوذه را به ذيحق مسترد نمايد.

ماده 602 _ هريك از مستخدمين و مامورين دولتي كه برحسب ماموريت خود حق داشته است اشخاصي را استخدام و اجير كند و بيش از عده اي كه اجير يا استخدام كرده است به حساب دولت منظور نمايد يا خدمه شخصي خود را جزء خدمه دولت محسوب نمايد و حقوق آنها را به حساب دولت منظور بدارد به شلاق تا (74)ضربه و تاديه مبلغي كه به ترتيب فوق به حساب دولت منظور داشته است محكوم خواهد گرديد.

ماده 603 _ هر يك از كارمندان و كاركنان و اشخاص عهده دار وظيفه مديريت و سرپرستي در وزارتخانه ها و ادارات و سازمانهاي مذكوردر ماده (598) كه بالمباشره يا به واسطه در معاملات و مزايده ها و مناقصه ها و تشخيصات و امتيازات مربوط به دستگاه متبوع تحت هر عنواني اعم از كميسيون يا حق الزحمه و حق العمل يا پاداش براي خود يا ديگري نفعي در داخل يا خارج كشور از طريق توافق يا تفاهم يا ترتيبات خاص يا ساير اشخاص يا نمايندگان و شعب آنها منظوردارد يا بدون ماموريت از طرف دستگاه متبوعه برعهده آن چيزي بخرد يا بسازد يا در موقع پرداخت وجوهي كه حسب وظيفه به عهده او بوده يا تفريغ حسابي كه بايد به عمل آورد براي خود ياديگري نفعي منظور دارد به تاديه دو برابر وجوه و منافع حاصله ازاين طريق محكوم مي شود و در صورتي كه عمل وي موجب تغييردر مقدار يا كيفيت مورد معامله يا افزايش قيمت تمام شده آن گردد به حبس از شش ماه

تا پنج سال و يا مجازات نقدي از سه تا سي ميليون ريال نيز محكوم خواهد شد.

ماده 604 _ هريك از مستخدمين دولتي اعم از قضايي و اداري نوشته ها و اوراق و اسنادي كه حسب وظيفه به آنان سپرده شده يابراي انجام وظايفشان به آنها داده شده است را معدوم يا مخفي نمايد يا به كسي بدهد كه به لحاظ قانون از دادن به آن كس ممنوع مي باشد علاوه برجبران خسارت وارده به حبس از سه ماه تا يك سال محكوم خواهد شد.

ماده 605 _ هريك از مامورين ادارات و موسسات مذكور در ماده 598) كه از روي غرض و برخلاف حق درباره يكي از طرفين اظهارنظر يا اقدامي كرده باشد به حبس تا سه ماه يا مجازات نقدي تا مبلغ يك ميليون و پانصد هزار ريال و جبران خسارت وارده محكوم خواهد شد.

ماده 606 _ هريك از رؤسا يا مديران يا مسوولين سازمانها وموسسات مذكور در ماده (598) كه از وقوع جرم ارتشاء يا اختلاس يا تصرف غير قانوني يا كلاهبرداري يا جرايم موضوع مواد (599) و(603) در سازمان يا موسسات تحت اداره يا نظارت خود مطلع شده و مراتب را حسب مورد به مراجع صلاحيتدار قضايي يا اداري اعلام ننمايد علاوه برحبس از شش ماه تا دو سال به انفصال موقت از شش ماه تا دوسال محكوم خواهد شد.

فصل چهاردهم _ تمرد نسبت به مأمورين دولت

ماده 607 _ هرگونه حمله يا مقاومتي كه با علم و آگاهي نسبت به مامورين دولت در حين انجام وظيفه آنان به عمل آيد تمرد محسوب مي شود و مجازات آن به شرح ذيل است

1. هرگاه متمرد به قصد تهديد اسلحه خود را نشان دهد، حبس ازشش

ماه تا دو سال

2. هرگاه متمرد در حين اقدام دست به اسلحه برد، حبس از يك تا سه سال

3. در ساير موارد حبس از سه ماه تا يك سال

تبصره _ اگر متمرد در هنگام تمرد مرتكب جرم ديگري هم بشود به مجازات هر دو جرم محكوم خواهد شد.

فصل پانزدهم _ هتك حرمت اشخاص

ماده 608 _ توهين به افراد از قبيل فحاشي و استعمال الفاظ ركيك چنانچه موجب حد قذف نباشد به مجازات شلاق تا (74) ضربه و يا پنجاه هزار تا يك ميليون ريال جزاي نقدي خواهد بود.

ماده 609 _ هركس با توجه به سمت يكي از روساي سه قوه يا معاونان رييس جمهور يا وزرا يا يكي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي يا نمايندگان مجلس خبرگان يا اعضاي شوراي نگهبان ياقضات يا اعضاي ديوان محاسبات يا كاركنان وزارتخانه ها ومؤسسات و شركتهاي دولتي و شهرداريها در حال انجام وظيفه يا به سبب آن توهين نمايد به سه تا شش ماه حبس و يا تا (74) ضربه شلاق و يا پنجاه هزار تا يك ميليون ريال جزاي نقدي محكوم مي شود.

فصل شانزدهم _ اجتماع و تباني براي ارتكاب جرايم

ماده 610 _ هرگاه دو نفر يا بيشتر اجتماع و تباني نمايند كه جرايمي برضد امنيت داخلي يا خارج كشور مرتكب شوند يا وسايل ارتكاب آن را فراهم نمايند در صورتي كه عنوان محارب بر آنان صادق نباشد به دو تا پنج سال حبس محكوم خواهند شد.

ماده 611 _ هرگاه دو نفر يا بيشتر اجتماع و تباني بنمايند كه عليه اعراض يا نفوس يا اموال مردم اقدام نمايند و مقدمات اجرايي را هم تدارك ديده باشند ولي بدون اراده خود موفق به اقدام نشوند حسب مراتب به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم خواهند شد.

فصل هفدهم _ جرايم عليه اشخاص و اطفال

ماده 612 _ هركس مرتكب قتل عمد شود و شاكي نداشته يا شاكي داشته ولي از قصاص گذشت كرده باشد و يا بهر علت قصاص نشود در صورتي كه اقدام وي موجب اخلال در نظم و صيانت و امنيت جامعه يابيم تجري مرتكب يا ديگران گردد دادگاه مرتكب را به حبس از سه تا ده سال محكوم مي نمايد.

تبصره _ در اين مورد معاونت در قتل عمد موجب حبس از يك تاپنج سال خواهد بود.

ماده 613 _ هرگاه كسي شروع به قتل عمد نمايد ولي نتيجه منظوربدون اراده وي محقق نگردد به شش ماه تا سه سال حبس تعزيري محكوم خواهد شد.

ماده 614 _ هركس عمدا به ديگري جرح يا ضربي وارد آورد كه موجب نقصان يا شكستن يا از كار افتادن عضوي از اعضا يا منتهي به مرض دايمي يا فقدان يا نقص يكي از حواس يا منافع يا زوال عقل مجني عليه گردد در مواردي كه قصاص امكان نداشته باشد چنانچه اقدام وي موجب اخلال در نظم و صيانت و امنيت جامعه

يا بيم تجري مرتكب يا ديگران گردد به دو تا پنج سال حبس محكوم خواهد شد و در صورت درخواست مجني عليه مرتكب به پرداخت ديه نيز محكوم مي شود.

تبصره _ در صورتي كه جرح وارده منتهي به ضايعات فوق نشود و آلت جرح اسلحه يا چاقو و امثال آن باشد مرتكب به سه ماه تا يك سال حبس محكوم خواهد شد.

ماده 615 _ هرگاه عده اي با يكديگر منازعه نمايند هر يك ازشركت كنندگان درنزاع حسب مورد به مجازات زير محكوم مي شوند:

1 _ درصورتي كه نزاع منتهي به قتل شود به حبس از يك تاسه سال

2 _ در صورتي كه منتهي به نقص عضو شود به حبس از شش ماه تاسه سال

3 _ در صورتي كه منتهي به ضرب و جرح شود به حبس از سه ماه تايك سال

تبصره 1 _ در صورتي كه اقدام شخص دفاع مشروع تشخيص داده شود مشمول اين ماده نخواهد بود.

تبصره 2 _ مجازاتهاي فوق مانع اجراي مقررات قصاص يا ديه حسب مورد نخواهد شد.

ماده 616 _ در صورتي كه قتل غير عمد به واسطه بي احتياطي يابي مبالاتي يا اقدام به امري كه مرتكب در آن مهارت نداشته است يابه سبب عدم رعايت نظامات واقع شود مسبب به حبس از يك تاسه سال و نيز به پرداخت ديه در صورت مطالبه از ناحيه اولياي دم محكوم خواهد شد مگر اينكه خطاي محض باشد.

تبصره _ مقررات اين ماده شامل قتل غير عمد در اثر تصادف رانندگي نمي گردد.

ماده 617 _ هركس به وسيله چاقو و يا هرنوع اسلحه ديگر تظاهر ياقدرت نمايي كند يا آن را وسيله مزاحمت اشخاص يا اخاذي ياتهديد قرار دهد يا با كسي گلاويز شود در صورتي كه از مصاديق محارب نباشد به حبس از شش

ماه تا دو سال و تا (74) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.

ماده 618 _ هركس با هياهو و جنجال يا حركات غير متعارف ياتعرض به افراد موجب اخلال نظم و آسايش و آرامش عمومي گردديا مردم را از كسب و كار باز دارد به حبس از سه ماه تا يك سال و تا(74) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.

ماده 619 _ هركس در اماكن عمومي يا معابر متعرض يا مزاحم اطفال يا زنان بشود يا با الفاظ و حركات مخالف شؤون و حيثيت به آنان توهين نمايد به حبس از دو تا شش ماه و تا (74) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.

ماده 620 _ هرگاه جرايم مذكور در مواد (616) و (617) و (618)در نتيجه توطئه قبلي و دسته جمعي واقع شود هريك از مرتكبين به حداكثر مجازات مقرر محكوم خواهد شد.

ماده 621 _ هركس به قصد مطالبه وجه يا مال يا به قصد انتقام يا به هرمنظور ديگر به عنف يا تهديد يا حيله يا به هرنحو ديگر شخصا ياتوسط ديگري شخصي را بربايد يا مخفي كند به حبس از پنج تاپانزده سال محكوم خواهد شد. در صورتي كه سن مجني عليه كمتراز پانزده سال تمام باشد يا ربودن توسط وسايل نقليه انجام پذيرد يابه مجني عليه آسيب جسمي يا حيثيتي وارد شود مرتكب به حداكثر مجازات تعيين شده محكوم خواهد شد و در صورت ارتكاب جرايم ديگر به مجازات آن جرم نيز محكوم مي گردد.

تبصره _ مجازات شروع به ربودن سه تا پنج سال حبس است

ماده 622 _ هر كس عالما عامدا به واسطه ضرب يا اذيت و آزار زن حامله موجب سقط جنين وي شود علاوه بر پرداخت ديه ياقصاص

حسب مورد به حبس از يك تا سه سال محكوم خواهد شد.

ماده 623 _ هر كس به واسطه دادن ادويه يا وسايل ديگري موجب سقط جنين زن گردد به شش ماه تا يك سال حبس محكوم مي شودو اگر عالما و عامدا زن حامله اي را دلالت به استعمال ادويه ياوسايل ديگري نمايد كه جنين وي سقط گردد به حبس از سه تا شش ماه محكوم خواهد شد مگر اينكه ثابت شود اين اقدام براي حفظ حيات مادر مي باشد و در هر مورد حكم به پرداخت ديه مطابق مقررات مربوط داده خواهد شد.

ماده 624 _ اگر طبيب يا ماما يا دارو فروش و اشخاصي كه به عنوان طبابت يا مامايي يا جراحي يا دارو فروشي اقدام مي كنند وسايل سقط جنين فراهم سازند و يا مباشرت به اسقاط جنين نمايند به حبس از دو تا پنج سال محكوم خواهند شد و حكم به پرداخت ديه مطابق مقررات مربوط صورت خواهد پذيرفت

ماده 625 _ قتل و جرح و ضرب هرگاه در مقام دفاع از نفس يا عرض يا مال خود مرتكب يا شخص ديگري واقع شود با رعايت مواد ذيل مرتكب مجازات نمي شود مشروط براينكه دفاع متناسب با خطري باشد كه مرتكب را تهديد مي كرده است

تبصره _ مقررات اين ماده در مورد دفاع از مال غير در صورتي قابل اجرا است كه حفاظت مال غير به عهده دفاع كننده بوده يا صاحب مال استمداد نمايد.

ماده 626 _ در مورد هر فعلي كه مطابق قانون جرم برنفس ياعرض يامال محسوب مي شود ولواينكه از مامورين دولتي صادرگردد، هرگونه مقاومت براي دفاع از نفس يا عرض يا مال جايزخواهد بود.

ماده 627 _ دفاع در مواقعي صادق است كه

الف _ خوف براي نفس يا عرض

يا ناموس يا مال مستند به قراين معقول باشد.

ب _ دفاع متناسب با حمله باشد.

ج _ توسل به قواي دولتي يا هرگونه وسيله آسان تري براي نجات ميسر نباشد.

ماده 628 _ مقاومت در مقابل نيروهاي انتظامي و ديگر ضابطين دادگستري در موقعي كه مشغول انجام وظيفه خود باشند دفاع محسوب نمي شود ولي هرگاه اشخاص مزبور از حدود وظيفه خودخارج شوند و برحسب ادله و قراين موجود خوف آن باشد كه عمليات آنها موجب قتل يا جرح يا تعرض به عرض يا مال گردد در اين صورت دفاع در مقابل آنها نيز جايز است

ماده 629 _ در موارد ذيل قتل عمدي به شرط آن كه دفاع متوقف به قتل باشد مجازات نخواهد داشت

الف _ دفاع از قتل يا ضرب و جرح شديد يا آزار شديد يا دفاع ازهتك ناموس خود و اقارب

ب _ دفاع در مقابل كسي كه در صدد هتك عرض و ناموس ديگري به اكراه و عنف برآيد.

ج _ دفاع در مقابل كسي كه در صدد سرقت و ربودن انسان يا مال اوبرآيد.

ماده 630 _ هرگاه مردي همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبي مشاهده كند و علم به تمكين زن داشته باشد مي تواند در همان حال آنان را به قتل برساند و در صورتي كه زن مكره باشد فقط مرد رامي تواند به قتل برساند. حكم ضرب و جرح در اين مورد نيز مانندقتل است

ماده 631 _ هركس طفلي را كه تازه متولد شده است بدزدد يا مخفي كند يا او را بجاي طفل ديگري يا متعلق به زن ديگري غير از مادرطفل قلمداد نمايد به شش ماه تا سه سال حبس محكوم خواهد شدو چنانچه احراز

شود كه طفل مزبور مرده بوده مرتكب به يكصد هزار تا پانصد هزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد.

ماده 632 _ اگر كسي از دادن طفلي كه به او سپرده شده است درموقع مطالبه اشخاصي كه قانونا حق مطالبه دارند امتناع كند به مجازات از سه ماه تا شش ماه حبس يا به جزاي نقدي از يك ميليون و پانصد هزار تا سه ميليون ريال محكوم خواهد شد.

ماده 633 _ هرگاه كسي شخصا يا به دستور ديگري طفل يا شخصي را كه قادر به محافظت خود نمي باشد در محلي كه خالي از سكنه است رها نمايد به حبس از شش ماه تا دوسال و يا جزاي نقدي ازسه ميليون تا دوازده ميليون ريال محكوم خواهد شد و اگر در آبادي و جايي كه داراي سكنه باشد رها كند تا نصف مجازات مذكورمحكوم خواهد شد و چنانچه اين اقدام سبب وارد آمدن صدمه يا آسيب يا فوت شود رها كننده علاوه بر مجازات فوق حسب مورد به قصاص يا ديه يا ارش نيز محكوم خواهد شد.

ماده 634 _ هركس بدون مجوز مشروع نبش قبر نمايد به مجازات حبس از سه ماه و يك روز تا يكسال محكوم مي شود و هرگاه جرم ديگري نيز با نبش قبر مرتكب شده باشد به مجازات آن جرم هم محكوم خواهد شد.

ماده 635 _ هركس بدون رعايت نظامات مربوط به دفن اموات جنازه اي را دفن كند يا سبب دفن آن شود يا آن را مخفي نمايد به جزاي نقدي از يكصد هزار تا يك ميليون ريال محكوم خواهد شد.

ماده 636 _ هركس جسد مقتولي را با علم به قتل مخفي كند يا قبل از اينكه به اشخاصي كه قانونا مامور

كشف و تعقيب جرايم هستندخبر دهد آن را دفن نمايد به حبس از سه ماه و يك روز تا يك سال محكوم خواهد شد.

فصل هجدهم _ جرايم ضد عفت و اخلاق عمومي

ماده 637 _ هرگاه زن و مردي كه بين آنها علقه زوجيت نباشد،مرتكب روابط نامشروع يا عمل منافي عفت غير از زنا از قبيل تقبيل يا مضاجعه شوند، به شلاق تا نود و نه ضربه محكوم خواهند شد و اگر عمل با عنف و اكراه باشد فقط اكراه كننده تعزير مي شود.

ماده 638 _ هركس علنا در انظار و اماكن عمومي و معابر تظاهر به عمل حرامي نمايد علاوه بركيفر عمل به حبس از ده روز تا دو ماه ياتا (74) ضربه شلاق محكوم مي گردد و در صورتي كه مرتكب عملي شود كه نفس آن عمل داراي كيفر نمي باشد ولي عفت عمومي را جريحه دار نمايد فقط به حبس از ده روز تا دو ماه يا تا (74) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.

تبصره _ زناني كه بدون حجاب شرعي در معابر و انظار عمومي ظاهر شوند به حبس از ده روز تا دو ماه و يا از پنجاه هزار تا پانصد هزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد.

ماده 639 _ افراد زير به حبس از يك تا ده سال محكوم مي شوند و در مورد بند «الف علاوه بر مجازات مقرر، محل مربوطه به طور موقت با نظر دادگاه بسته خواهد شد:

الف _ كسي كه مركز فساد و يا فحشا داير يا اداره كند.

ب _ كسي كه مردم را به فساد يا فحشا تشويق نموده يا موجبات آن را فراهم نمايد.

تبصره _ هرگاه بر عمل فوق عنوان قوادي صدق نمايد علاوه بر مجازات مذكور به حد قوادي نيز

محكوم مي گردد.

ماده 640 _ اشخاص ذيل به حبس از سه ماه تا يك سال و جزاي نقدي از يك ميليون و پانصد هزار ريال تا شش ميليون ريال و تا(74) ضربه شلاق يابه يك يا دو مجازات مذكور محكوم خواهند شد:

1 _ هركس نوشته يا طرح گراور، نقاشي تصاوير، مطبوعات اعلانات علايم فيلم نوار سينما و يا به طور كلي هرچيز كه عفت واخلاق عمومي را جريحه دار نمايد براي تجارت يا توزيع به نمايش و معرض انظار عمومي گذارد يا بسازد يا براي تجارت و توزيع نگاه دارد.

2 _ هركس اشياي مذكور را به منظور اهداف فوق شخصا يا به وسيله ديگري وارد يا صادر كند و يا به نحوي از انحا متصدي يا واسطه تجارت و يا هرقسم معامله ديگر شود يا از كرايه دادن آنها تحصيل مال نمايد.

3 _ هركس اشياي فوق را به نحوي از انحاء منتشر نمايد يا آنها را به معرض انظار عمومي بگذارد.

4 _ هركس براي تشويق به معامله اشياي مذكور در فوق و يا ترويج آن اشياء به نحوي از انحاء اعلان و يا فاعل يكي از اعمال ممنوعه فوق و يا محل به دست آوردن آن را معرفي نمايد.

تبصره 1 _ مفاد اين ماده شامل اشيايي نخواهد بود كه با رعايت موازين شرعي و براي مقاصد علمي يا هر مصلحت حلال عقلايي ديگر تهيه يا خريد و فروش و مورد استفاده متعارف علمي قرارمي گيرد.

تبصره 2 _ اشياي مذكور ضبط و محو آثار مي گردد و جهت استفاده لازم به دستگاه دولتي ذيربط تحويل خواهد شد.

ماده 641 _ هرگاه كسي به وسيله تلفن يا دستگاههاي مخابراتي ديگر براي اشخاص ايجاد مزاحمت نمايد علاوه بر اجراي مقررات خاص شركت مخابرات مرتكب

به حبس از يك تا شش ماه محكوم خواهد شد.

فصل نوزدهم جرايم بر ضدحقوق و تكاليف خانوادگي

ماده 642 _ هركس با داشتن استطاعت مالي نفقه زن خود را در صورت تمكين ندهد يا از تاديه نفقه ساير اشخاص واجب النفقه دادگاه او را از سه ماه و يك روز تا پنج ماه حبس محكوم مي نمايد.

ماده 643 _ هرگاه كسي عالما زن شوهردار يا زني را كه در عده ديگري است براي مردي عقد نمايد، به حبس از شش ماه تا سه سال يا از سه ميليون تا هيجده ميليون ريال جزاي نقدي و تا (74) ضربه شلاق محكوم مي شود و اگر داراي دفتر ازدواج و طلاق يا اسناد رسمي باشد براي هميشه از تصدي دفتر ممنوع خواهد گرديد.

ماده 644 _ كساني كه عالما مرتكب يكي از اعمال زير شوند به حبس از شش ماه تا دو سال و يا از سه تا دوازده ميليون ريال جزاي نقدي محكوم مي شوند:

1 _ هرزني كه در قيد زوجيت يا عده ديگري است خود را به عقدديگري در آورد در صورتي كه منجر به مواقعه نگردد.

2 _ هركسي كه زن شوهردار يا زني را كه در عده ديگري است براي خود تزويج نمايد در صورتي كه منتهي به مواقعه نگردد.

ماده 645 _ به منظور حفظ كيان خانواده ثبت واقعه ازدواج دايم طلاق و رجوع طبق مقررات الزامي است چنانچه مردي بدون ثبت در دفاتر رسمي مبادرت به ازدواج دايم طلاق و رجوع نمايد به مجازات حبس تعزيري تا يكسال محكوم مي گردد.

ماده 646 _ ازدواج قبل از بلوغ بدون اذن ولي ممنوع است چنانچه مردي با دختري كه به حد بلوغ نرسيده برخلاف مقررات ماده 1041) قانون مدني و تبصره

ذيل آن ازدواج نمايد به حبس تعزيري از شش ماه تا دو سال محكوم مي گردد.

ماده 647 _ چنانچه هريك از زوجين قبل از عقد ازدواج طرف خودرا به امور واهي از قبيل داشتن تحصيلات عالي تمكن مالي موقعيت اجتماعي شغل و سمت خاص تجرد و امثال آن فريب دهد و عقد برمبناي هريك از آنها واقع شود مرتكب به حبس تعزيري از شش ماه تا دو سال محكوم مي گردد.

فصل بيستم _ قسم و شهادت دروغ و افشاي سر

ماده 648 _ اطبا و جراحان و ماماها و داروفروشان و كليه كساني كه به مناسبت شغل يا حرفه خود محرم اسرار مي شوند هرگاه در غير از موارد قانوني اسرار مردم را افشا كنند به سه ماه و يك روز تا يك سال حبس و يا به يك ميليون و پانصد هزار تا شش ميليون ريال جزاي نقدي محكوم مي شوند.

ماده 649 _ هركس در دعواي حقوقي يا جزايي كه قسم متوجه اوشده باشد سوگند دروغ ياد نمايد به شش ماه تا دو سال حبس محكوم خواهد شد.

ماده 650 _ هركس در دادگاه نزد مقامات رسمي شهادت دروغ بدهدبه سه ماه و يك روز تا دو سال حبس و يا به يك ميليون و پانصد هزار تا دوازده ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد.

تبصره _ مجازات مذكور در اين ماده علاوه بر مجازاتي است كه در باب حدود و قصاص و ديات براي شهادت دروغ ذكر گرديده است

فصل بيست و يكم _ سرقت و ربودن مال غير

ماده 651 _ هرگاه سرقت جامع شرايط حد نباشد ولي مقرون به تمام پنج شرط ذيل باشد مرتكب از پنج تا بيست سال حبس و تا(74) ضربه شلاق محكوم مي گردد:

1 _ سرقت در شب واقع شده باشد.

2 _ سارقين دو نفر يا بيشتر باشند.

3 _ يك يا چند نفر از آنها حامل سلاح ظاهر يا مخفي بوده باشند.

4 _ از ديوار بالا رفته يا حرز را شكسته يا كليد ساختگي به كار برده يا اينكه عنوان يا لباس مستخدم دولت را اختيار كرده يا برخلاف حقيقت خود را مامور دولتي قلمداد كرده يا در جايي كه محل سكني يا مهيا براي سكني يا توابع آن است سرقت كرده باشند.

5

_ در ضمن سرقت كسي را آزار يا تهديد كرده باشند.

ماده 652 _ هرگاه سرقت مقرون به آزار باشد و يا سارق مسلح باشد به حبس از سه ماه تا ده سال و شلاق تا (74) ضربه محكوم مي شود و اگر جرحي نيز واقع شده باشد علاوه بر مجازات جرح به حداكثر مجازات مذكور در اين ماده محكوم مي گردد.

ماده 653 _ هركس در راه ها و شوارع به نحوي از انحاء مرتكب راهزني شود در صورتي كه عنوان محارب براو صادق نباشد به سه تاپانزده سال حبس و شلاق تا (74) ضربه محكوم مي شود.

ماده 654 _ هرگاه سرقت در شب واقع شده باشد و سارقين دو نفر يابيشتر باشند و لااقل يك نفر از آنان حامل سلاح ظاهر يا مخفي باشددر صورتي كه بر حامل اسلحه عنوان محارب صدق نكند جزاي مرتكب يا مرتكبان حبس از پنج تا پانزده سال و شلاق تا (74)ضربه مي باشد.

ماده 655 _ مجازات شروع به سرقت هاي مذكور در مواد قبل تا پنج سال حبس و شلاق تا (74) ضربه مي باشد.

ماده 656 _ در صورتي كه سرقت جامع شرايط حد نباشد و مقرون به يكي از شرايط زير باشد مرتكب به حبس از شش ماه تا سه سال و تا (74) ضربه شلاق محكوم مي شود:

1 _ سرقت در جايي كه محل سكني يا مهيا براي سكني يا در توابع آن يا در محل هاي عمومي از قبيل مسجد و حمام و غير اينها واقع شده باشد.

2 _ سرقت در جايي واقع شده باشد كه به واسطه درخت و يا بوته يا پرچين يا نرده محرز بوده و سارق حرز را شكسته باشد.

3 _ در صورتي كه

سرقت در شب واقع شده باشد.

4 _ سارقين دو نفر يا بيشتر باشند.

5 _ سارق مستخدم بوده و مال مخدوم خود را دزديده يا مال ديگري را در منزل مخدوم خود يا منزل ديگري كه به اتفاق مخدوم به آنجارفته يا شاگرد يا كارگر بوده و يا در محلي كه معمولا محل كار وي بوده از قبيل خانه دكان كارگاه كارخانه و انبار سرقت نموده باشد.

6 _ هرگاه اداره كنندگان هتل و مسافرخانه و كاروانسرا و كاروان و به طور كلي كساني كه به اقتضاي شغل اموالي در دسترس آنان است تمام يا قسمتي از آن را مورد دستبرد قرار دهند.

ماده 657 _ هركس مرتكب ربودن مال ديگري از طريق كيف زني جيب بري و امثال آن شود به حبس از يك تا پنج سال و تا (74)ضربه شلاق محكوم خواهد شد.

ماده 658 _ هرگاه سرقت در مناطق سيل يا زلزله زده يا جنگي يا آتش سوزي يا در محل تصادف رانندگي صورت پذيرد و حايزشرايط حد نباشد مرتكب به مجازات حبس از يك تا پنج سال و تا(74) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.

ماده 659 _ هركس وسايل و متعلقات مربوط به تاسيسات مورد استفاده عمومي كه به هزينه دولت يا با سرمايه دولت يا سرمايه مشترك دولت و بخش غير دولتي يا به وسيله نهادها و سازمانهاي عمومي غير دولتي يا موسسات خيريه ايجاد يا نصب شده مانند تاسيسات بهره برداري آب و برق و گاز و غيره را سرقت نمايد به حبس از يك تا پنج سال محكوم مي شود و چنانچه مرتكب ازكاركنان سازمانهاي مربوطه باشد به حداكثر مجازات مقرر محكوم خواهد شد.

ماده 660 _ هركس بدون پرداخت حق انشعاب و

اخذ انشعاب آب و برق و گاز و تلفن مبادرت به استفاده غير مجاز از آب و برق و تلفن وگاز نمايد علاوه بر جبران خسارت وارده به تحمل تا سه سال حبس محكوم خواهد شد.

ماده 661 _ در ساير موارد كه سرقت مقرون به شرايط مذكور درمواد فوق نباشد مجازات مرتكب حبس از سه ماه و يك روز تا دوسال و تا (74) ضربه شلاق خواهد بود.

ماده 662 _ هر كس با علم و اطلاع يا با وجود قراين اطمينان آور به اينكه مال در نتيجه ارتكاب سرقت بدست آمده است آن را به نحوي از انحاء تحصيل يا مخفي يا قبول نمايد يا مورد معامله قرار دهد به حبس از شش ماه تا سه سال و تا (74) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.

در صورتيكه متهم معامله اموال مسروقه را حرفه خود قرار داده باشد به حداكثر مجازات در اين ماده محكوم مي گردد.

ماده 663 _ هركس عالما در اشياي و اموالي كه توسط مقامات ذيصلاح توقيف شده است و بدون اجازه دخالت يا تصرفي نمايدكه منافي با توقيف باشد ولو مداخله كننده يا متصرف مالك آن باشد به حبس از سه ماه تا يك سال محكوم خواهد شد.

ماده 664 _ هركس عالما عامدا براي ارتكاب جرمي اقدام به ساخت كليد يا تغيير آن نمايد يا هرنوع وسيله اي براي ارتكاب جرم بسازد،يا تهيه كند به حبس از سه ماه تا يك سال و تا (74) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.

ماده 665 _ هركس مال ديگري را بربايد و عمل او مشمول عنوان سرقت نباشد به حبس از شش ماه تا يك سال محكوم خواهد شد و اگر در نتيجه اين

كار صدمه اي به مجني عليه وارد شده باشد به مجازات آن نيز محكوم خواهد شد.

ماده 666 _ در صورت تكرار جرم سرقت مجازات سارق حسب مورد حداكثر مجازات مقرر در قانون خواهد بود.

تبصره _ در تكرار جرم سرقت در صورتي كه سارق سه فقره محكوميت قطعي به اتهام سرقت داشته باشد دادگاه نمي تواند از جهات مخففه در تعيين مجازات استفاده نمايد.

ماده 667 _ در كليه موارد سرقت و ربودن اموال مذكور در اين فصل دادگاه علاوه بر مجازات تعيين شده سارق يا رباينده را به رد عين ودر صورت فقدان عين به رد مثل يا قيمت مال مسروقه يا ربوده شده و جبران خسارت وارده محكوم خواهد نمود.

فصل بيست و دوم _ تهديد و اكراه

ماده 668 _ هركس با جبر و قهر يا با اكراه و تهديد ديگري را ملزم به دادن نوشته يا سند يا امضا و يا مهر نمايد و يا سند و نوشته اي كه متعلق به او يا سپرده به او مي باشد را از وي بگيرد به حبس از سه ماه تا دو سال و تا (74) ضربه شلاق محكوم خواهد شد.

ماده 669 _ هرگاه كسي ديگري را به هر نحو تهديد به قتل ياضررهاي نفسي يا شرفي يا مالي و يا به افشاي سري نسبت به خوديا بستگان او نمايد، اعم از اينكه به اين واسطه تقاضاي وجه يا مال يا تقاضاي انجام امر يا ترك فعلي را نموده يا ننموده باشد به مجازات شلاق تا (74) ضربه يا زندان از دو ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.

فصل بيست و سوم _ ورشكستگي

ماده 670 _ كساني كه به عنوان ورشكستگي به تقلب محكوم مي شوند به مجازات حبس از يك تا پنج سال محكوم خواهند شد.

ماده 671 _ مجازات ورشكسته به تقصير از شش ماه تا دو سال حبس است

ماده 672 _ هرگاه مدير تصفيه در امر رسيدگي به ورشكستگي بين طلبكاران و تاجر ورشكسته مستقيما يا مع الواسطه از طريق عقدقرارداد يا به طريق ديگر تباني نمايد به شش ماه تا سه سال حبس و يا به جزاي نقدي از سه تا هجده ميليون ريال محكوم مي گرد

فصل بيست و چهارم _ خيانت در امانت

ماده 673 _ هركس از سفيد مهر يا سفيد امضايي كه به او سپرده شده است يا به هر طريق بدست آورده سو استفاده نمايد به يك تا سه سال حبس محكوم خواهد شد.

ماده 674 _ هرگاه اموال منقول يا غير منقول يا نوشته هايي از قبيل سفته و چك و قبض و نظاير آن به عنوان اجاره يا امانت يا رهن يا براي وكالت يا هركار با اجرت يابي اجرت به كسي داده شده و بنابراين بوده است كه اشياي مذكور مسترد شود يا به مصرف معيني برسد و شخصي كه آن اشيا نزد او بوده آنها را به ضرر مالكين يا متصرفين آنها استعمال يا تصاحب يا تلف يا مفقود نمايد به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شد.

فصل بيست و پنجم - احراق و تخريب و اتلاف اموال و حيوانات

ماده 675 _ هر كس عمدا عمارت يا بنا يا كشتي يا هواپيما يا كارخانه يا انبار و به طور كلي هر محل مسكوني يا معد براي سكني يا جنگل يا خرمن يا هر نوع محصول زراعي يا اشجار يا مزارع يا باغهاي متعلق به ديگري را آتش بزند به حبس از دو تا پنج سال محكوم مي شود.

تبصره 1 _ اعمال فوق در اين فصل در صورتي كه به قصد مقابله با حكومت اسلامي باشد مجازات محارب را خواهد داشت

تبصره 2 _ مجازات شروع به جرايم فوق شش ماه تا دو سال حبس مي باشد.

ماده 676 _ هركس ساير اشياي منقول متعلق به ديگري را آتش بزند به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شد.

ماده 677 _ هركس عمدا اشياي منقول يا غيرمنقول متعلق به ديگري را تخريب نمايد يا به هر نحو كلا يا بعضا تلف نمايد و

يا ازكار اندازد به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شد.

ماده 678 _ هرگاه جرايم مذكور در مواد (676) و (677) به وسيله مواد منفجره واقع شده باشد مجازات مرتكب دو تا پنج سال حبس است

ماده 679 _ هركس به عمد و بدون ضرورت حيوان حلال گوشت متعلق به ديگري يا حيواناتي كه شكار آنها توسط دولت ممنوع اعلام شده است را بكشد يا مسموم يا تلف يا ناقص كند به حبس ازنود و يك روز تا شش ماه يا جزاي نقدي از يك ميليون و پانصد هزار ريال تا سه ميليون ريال محكوم خواهد شد.

ماده 680 _ هركس برخلاف مقررات و بدون مجوز قانوني اقدام به شكار يا صيد حيوانات و جانوران وحشي حفاظت شده نمايد به حبس از سه ماه تا سه سال و يا جزاي نقدي از يك و نيم ميليون ريال تا هجده ميليون ريال محكوم خواهد شد.

ماده 681 _ هركس عالما دفاتر و قباله ها و ساير اسناد دولتي را بسوزاند يا به هرنحو ديگري تلف كند به حبس از دو تا ده سال محكوم خواهد شد.

ماده 682 _ هركس عالما هر نوع اسناد يا اوراق تجارتي و غيرتجارتي غير دولتي را كه اتلاف آنها موجب ضرر غير است بسوزاند يا به هرنحو ديگر تلف كند به حبس از سه ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.

ماده 683 _ هر نوع نهب و غارت و اتلاف اموال و اجناس و امتعه يا محصولات كه از طرف جماعتي بيش از سه نفر به نحو قهر و غلبه واقع شود چنانچه محارب شناخته نشوند به حبس از دو تا پنج سال محكوم خواهند

شد.

ماده 684 _ هركس محصول ديگري را بچراند يا تاكستان يا باغ ميوه يا نخلستان كسي را خراب كند يا محصول ديگري را قطع و درو نمايد يا به واسطه سرقت يا قطع آبي كه متعلق به آن است يا با اقدامات و وسايل ديگر خشك كند يا باعث تضييع آن بشود يا آسياب ديگري را از استفاده بيندازد به حبس از شش ماه تا سه سال وشلاق تا (74) ضربه محكوم مي شود.

ماده 685 _ هركس اصله نخل خرما را به هرترتيب يا هر وسيله بدون مجوز قانوني از بين ببرد يا قطع نمايد به سه تا شش ماه حبس يا از يك ميليون و پانصد هزار تا سه ميليون ريال جزاي نقدي يا هردو مجازات محكوم خواهد شد.

ماده 686 _ هركس درختان موضوع ماده يك قانون گسترش فضاي سبز را عالما عامدا و برخلاف قانون مذكور قطع يا موجبات از بين رفتن آنها را فراهم آورد علاوه بر جبران خسارت وارده حسب موردبه حبس تعزيري از شش ماه تا سه سال و يا جزاي نقدي از سه ميليون تا هجده ميليون ريال محكوم خواهد شد.

ماده 687 _ هركس در وسايل و تاسيسات مورد استفاده عمومي ازقبيل شبكه هاي آب و فاضلاب برق ، نفت گاز، پست و تلگراف و تلفن و مراكز فركانس و ماكروويو (مخابرات و راديو و تلويزيون و متعلقات مربوط به آنها اعم از سد و كانال و انشعاب لوله كشي ونيروگاه هاي برق و خطوط انتقال نيرو و مخابرات (كابلهاي هوايي يازميني يا نوري و دستگاههاي توليد و توزيع و انتقال آنها كه به هزينه يا سرمايه دولت يا با سرمايه مشترك دولت و بخش غيردولتي

يا توسط بخش خصوصي براي استفاده عمومي ايجاد شده و همچنين در علايم راهنمايي و رانندگي و ساير علايمي كه به منظورحفظ جان اشخاص يا تامين تاسيسات فوق يا شوارع و جاده هانصب شده است مرتكب تخريب يا ايجاد حريق يا از كار انداختن يا هر نوع خرابكاري ديگر شود بدون آن كه منظور او اخلال در نظم و امنيت عمومي باشد به حبس از سه تا ده سال محكوم خواهد شد.

تبصره 1 _ در صورتي كه اعمال مذكور به منظور اخلال در نظم و امنيت جامعه و مقابله با حكومت اسلامي باشد مجازات محارب راخواهد داشت

تبصره 2 _ مجازات شروع به جرايم فوق يك تا سه سال حبس است

ماده 688 _ هر اقدامي كه تهديد عليه بهداشت عمومي شناخته شود از قبيل آلوده كردن آب آشاميدني يا توزيع آب آشاميدني آلوده دفع غير بهداشتي فضولات انساني و دامي و مواد زايد، ريختن مواد مسموم كننده در رودخانه ها، زباله در خيابان ها و كشتار غير مجازدام استفاده غير مجاز فاضلاب خام يا پس آب تصفيه خانه هاي فاضلاب براي مصارف كشاورزي ممنوع مي باشد و مرتكبين چنانچه طبق قوانين خاص مشمول مجازات شديدتري نباشند به حبس تا يك سال محكوم خواهند شد.

تبصره 1 _ تشخيص اينكه اقدام مزبور تهديد عليه بهداشت عمومي و آلودگي محيط زيست شناخته مي شود و نيز غير مجازبودن كشتار دام و دفع فضولات دامي و همچنين اعلام جرم مذكورحسب مورد بر عهدة وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي سازمان حفاظت محيط زيست و سازمان دامپزشكي خواهد بود.

تبصره 2 _ منظور از آلودگي محيط زيست عبارتست از پخش يا آميختن مواد خارجي به آب يا هوا يا خاك

يا زمين به ميزاني كه كيفيت فيزيكي شيميايي يا بيولوژيك آن را به طوري كه به حال انسان يا ساير موجودات زنده يا گياهان يا آثار يا ابنيه مضر باشدتغيير دهد.

ماده 689 _ در تمام موارد مذكور در اين فصل هرگاه حرق و تخريب و ساير اقدامات انجام شده منتهي به قتل يا نقص عضو يا جراحت و صدمه به انساني شود مرتكب علاوه بر مجازاتهاي مذكور حسب مورد به قصاص و پرداخت ديه و در هر حال به تاديه خسارات وارده نيز محكوم خواهد شد.

فصل بيست و ششم _ هتك حرمت منازل و املاك غير

ماده 690 _ هركس به وسيله صحنه سازي از قبيل پي كني ديواركشي تغيير حد فاصل امحاي مرز، كرت بندي نهركشي حفرچاه غرس اشجار و زراعت و امثال آن به تهيه آثار تصرف در اراضي مزروعي اعم از كشت شده يا در آيش زراعي جنگل ها و مراتع ملي شده كوهستان ها، باغ ها، قلمستان ها، منابع آب چشمه سارها، انهار طبيعي و پارك هاي ملي تاسيسات كشاورزي ودامداري و دامپروري و كشت و صنعت و اراضي موات و باير و ساير اراضي و املاك متعلق به دولت يا شركت هاي وابسته به دولت يا شهرداري ها يا اوقاف و همچنين اراضي و املاك و موقوفات و محبوسات و اثلاث باقيه كه براي مصارف عام المنفعه اختصاص يافته يا اشخاص حقيقي يا حقوقي به منظور تصرف يا ذيحق معرفي كردن خود يا ديگري مبادرت نمايد يا بدون اجازه سازمان حفاظت محيط زيست يا مراجع ذيصلاح ديگر مبادرت به عملياتي نمايد كه موجب تخريب محيط زيست و منابع طبيعي گردد يا اقدام به هرگونه تجاوز و تصرف عدواني يا ايجاد مزاحمت يا ممانعت ازحق در موارد مذكور نمايد به مجازات يك ماه

تا يك سال حبس محكوم مي شود.

دادگاه موظف است حسب مورد رفع تصرف عدواني يا رفع مزاحمت يا ممانعت از حق يا اعاده وضع به حال سابق نمايد.

تبصره 1 _ رسيدگي به جرايم فوق الذكر خارج از نوبت به عمل مي آيد و مقام قضايي با تنظيم صورت مجلس دستور متوقف ماندن عمليات متجاوز را تا صدور حكم قطعي خواهد داد.

تبصره 2 _ در صورتي كه تعداد متهمان سه نفر يا بيشتر باشد و قراين قوي برارتكاب جرم موجود باشد قرار بازداشت صادر خواهدشد، مدعي مي تواند تقاضاي خلع يد و قلع بنا و اشجار و رفع آثارتجاوز را بنمايد.

ماده 691 _ هركس به قهر و غلبه داخل ملكي شود كه در تصرف ديگري است اعم از آن كه محصور باشد يا نباشد يا در ابتداي ورودبه قهر و غلبه نبوده ولي بعد از اخطار متصرف به قهر و غلبه مانده باشد علاوه بر رفع تجاوز حسب مورد به يك تا شش ماه حبس محكوم مي شود. هرگاه مرتكبين دو نفر يا بيشتر بوده و لااقل يكي ازآنهاحامل سلاح باشد به حبس از يك تا سه سال محكوم خواهند شد.

ماده 692 _ هرگاه كسي ملك ديگري را به قهر و غلبه تصرف كندعلاوه بر رفع تجاوز به حبس از سه ماه تا يك سال محكوم خواهدشد.

ماده 693 _ اگر كسي به موجب حكم قطعي محكوم به خلع يد ازمال غير منقولي يا محكوم به رفع مزاحمت يا رفع ممانعت از حق شده باشد، بعد از اجراي حكم مجددا مورد حكم را عدوانا تصرف يا مزاحمت يا ممانعت از حق نمايد علاوه بر رفع تجاوز به حبس ازشش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.

ماده 694 _ هركس در

منزل يا مسكن ديگري به عنف يا تهديد وارد شود به مجازات از شش ماه تا سه سال حبس محكوم خواهد شد و در صورتي كه مرتكبين دو نفر يا بيشتر بوده و لااقل يكي از آنهاحامل سلاح باشد به حبس از يك تا شش سال محكوم مي شوند.

ماده 695 _ چنانچه جرايم مذكور در مواد (692) و (693) در شب واقع شده باشد مرتكب به حداكثر مجازات محكوم مي شود.

ماده 696 _ در كليه مواردي كه محكوم عليه علاوه بر محكوميت كيفري به رد عين يا مثل مال يا اداي قيمت يا پرداخت ديه و ضرر و زيان ناشي از جرم محكوم شده باشد و از اجراي حكم امتناع نمايددر صورت تقاضاي محكوم له دادگاه با فروش اموال محكوم عليه بجز مستثنيات دين حكم را اجرا يا تا استيفاي حقوق محكوم له محكوم عليه را بازداشت خواهد نمود.

تبصره _ چنانچه محكوم عليه مدعي اعسار شود تا صدور حكم اعسار و يا پرداخت به صورت تقسيط بازداشت ادامه خواهد داشت

فصل بيست و هفتم _ افترا و توهين و هتك حرمت

ماده 697 _ هركس به وسيله اوراق چاپي يا خطي يا به وسيله درج در روزنامه و جرايد يا نطق در مجامع يا به هر وسيله ديگر، به كسي امري را صريحا نسبت دهد يا آنها را منتشر نمايد كه مطابق قانون آن امر جرم محسوب مي شود و نتواند صحت آن اسناد را ثابت نمايد جز در مواردي كه موجب حد است به يك ماه تا يك سال حبس و تا(74) ضربه شلاق يا يكي از آنها حسب مورد محكوم خواهد شد.

تبصره _ در مواردي كه نشر آن امر اشاعه فحشا محسوب گردد هرچند بتواند صحت اسناد را

ثابت نمايد مرتكب به مجازات مذكور محكوم خواهد شد.

ماده 698 _ هركس به قصد اضرار به غير يا تشويش اذهان عمومي يا مقامات رسمي به وسيله نامه يا شكواييه يا مراسلات يا عرايض يا گزارش يا توزيع هرگونه اوراق چاپي يا خطي با امضا يا بدون امضا اكاذيبي را اظهار نمايد يا با همان مقاصد اعمالي را برخلاف حقيقت راسا يا به عنوان نقل قول به شخص حقيقي يا حقوقي يا مقامات رسمي تصريحا يا تلويحا نسبت دهد اعم از اينكه از طريق مزبور به نحوي از انحاء ضرر مادي يا معنوي به غير وارد شود يا نه علاوه براعاده حيثيت در صورت امكان بايد به حبس از دو ماه تا دو سال و يا شلاق تا (74) ضربه محكوم شود.

ماده 699 _ هركس عالما عامدا به قصد متهم نمودن ديگري آلات و ادوات جرم يا اشيايي را كه يافت شدن آن در تصرف يك نفر موجب اتهام او مي گردد بدون اطلاع آن شخص در منزل يا محل كسب يا جيب يا اشيايي كه متعلق به اوست بگذارد يا مخفي كند يا به نحوي متعلق به او قلمداد نمايد و در اثر اين عمل شخص مزبور تعقيب گردد، پس از صدور قرار منع تعقيب و يا اعلام برائت قطعي آن شخص مرتكب به حبس از شش ماه تا سه سال و يا تا (74) ضربه شلاق محكوم مي شود.

ماده 700 _ هركس با نظم يا نثر يا به صورت كتبي يا شفاهي كسي را هجو كند و يا هجويه را منتشر نمايد، به حبس از يك تا شش ماه محكوم مي شود.

فصل بيست و هشتم _ تجاهر به استعمال مشروبات الكلي و قماربازي و ولگردي

ماده 701 _ هركس متجاهرا

و به نحو علن در اماكن و معابر و مجامع عمومي مشروبات الكلي استعمال نمايد، علاوه بر اجراي حد شرعي شرب خمر به دو تا شش ماه حبس تعزيري محكوم مي شود.

ماده 702 _ هركس مشروبات الكلي را بخرد يا حمل يا نگهداري كند به سه تا شش ماه حبس و يا تا (74) ضربه شلاق محكوم مي شود.

ماده 703 _ هركس مشروبات الكلي را بسازد يا بفروشد يا درمعرض فروش قرار دهد يا از خارج وارد كند يا در اختيار ديگري قراردهد به سه ماه تا يك سال حبس و تا (74) ضربه شلاق و از يك ميليون و پانصد هزار تا شش ميليون ريال جزاي نقدي يا يك يا دومورد از آنها محكوم مي شود.

ماده 704 _ هركس محلي را براي شرب خمر داير كرده باشد يا مردم را به آنجا دعوت كند به سه ماه تا دو سال حبس و (74) ضربه شلاق و يا از يك ميليون و پانصد هزار تا دوازده ميليون ريال جزاي نقدي يا هر دو آنها محكوم خواهد شد و در صورتي كه هر دو مورد را مرتكب شود به حداكثر مجازات محكوم خواهد شد.

ماده 705 _ قماربازي با هر وسيله اي ممنوع و مرتكبين آن به يك تاشش ماه حبس و يا تا (74) ضربه شلاق محكوم مي شوند و درصورت تجاهر به قماربازي به هر دو مجازات محكوم مي گردند.

ماده 706 _ هركس آلات و وسايل مخصوص به قماربازي را بخرد يا حمل يا نگهداري كند به يك تا سه ماه حبس يا تا پانصد هزار تا يك ميليون و پانصد هزار ريال جزاي نقدي محكوم مي شود.

ماده 707 _ هركس آلات

و وسايل مخصوص به قماربازي را بسازد يا بفروشد يا در معرض فروش قرار دهد يا از خارج وارد كند يا در اختيار ديگري قرار دهد به سه ماه تا يك سال حبس و يك ميليون و پانصد هزار تا شش ميليون ريال جزاي نقدي محكوم مي شود.

ماده 708 _ هركس قمارخانه داير كند يا مردم را براي قمار به آنجادعوت نمايد به شش ماه تا دو سال حبس و يا از سه ميليون تا دوازده ميليون ريال جزاي نقدي محكوم مي شود.

ماده 709 _ تمام اسباب و نقود متعلق به قمار حسب مورد معدوم يابه عنوان جريمه ضبط مي شود.

ماده 710 _ اشخاصي كه در قمارخانه ها يا اماكن معد براي صرف مشروبات الكلي موضوع مواد (701) و (705) قبول خدمت كننديا به نحوي از انحاء به داير كننده اين قبيل اماكن كمك نمايند معاون محسوب مي شوند و مجازات مباشر در جرم را دارند ولي دادگاه مي تواند نظر به اوضاع و احوال و ميزان تاثير عمل معاون مجازات را تخفيف دهد.

ماده 711 _ هرگاه يكي از ضابطين دادگستري و ساير مامورين صلاحيت دار از وجود اماكن مذكور در مواد (704) و (705) و(708) يا اشخاص مذكور در ماده (710) مطلع بوده و مراتب را به مقامات ذيصلاح اطلاع ندهند يا برخلاف واقع گزارش نمايند درصورتي كه به موجب قانوني ديگر مجازات شديدتري نداشته باشند به سه تا شش ماه حبس يا تا (74) ضربه شلاق محكوم مي شوند.

ماده 712 _ هركس تكدي يا كلاشي را پيشه خود قرار داده باشد و از اين راه امرار معاش نمايد يا ولگردي نمايد به حبس از يك تا سه ماه محكوم خواهد شد و چنانچه

با وجود توان مالي مرتكب عمل فوق شود علاوه بر مجازات مذكور كليه اموالي كه از طريق تكدي وكلاشي بدست آورده است مصادره خواهد شد.

ماده 713 _ هركس طفل صغير يا غير رشيدي را وسيله تكدي قرار دهد يا افرادي را به اين امر بگمارد به سه ماه تا دو سال حبس و استرداد كليه اموالي كه از طريق مذكور به دست آورده است محكوم خواهد شد.

فصل بيست و نهم _ جرايم ناشي از تخلفات رانندگي

ماده 714 _ هرگاه بي احتياطي يا بي مبالاتي يا عدم رعايت نظامات دولتي يا عدم مهارت راننده (اعم از وسايط نقليه زميني يا آبي ياهوايي يا متصدي وسيله موتوري منتهي به قتل غير عمدي شود مرتكب به شش ماه تا سه سال حبس و نيز به پرداخت ديه در صورت مطالبه از ناحيه اولياي دم محكوم مي شود.

تبصره_ اظهار نظر كارشناسي در خصوص تشخيص بي احتياطي يا بي موالاتي يا عدم رعايت نظامات دولتي يا عدم مهارت در مورد سوانح مربوط به وسايل نقليه زميني، آبي و هوايي حسب مورد اداره راهنمايي و رانندگي، شركت راه آهن جمهوري اسلامي ايران، سازمان بنادر و كشتيراني و سازمان هواپيمايي كشوري مي باشد.

ماده 715 _ هرگاه يكي از جهات مذكور در ماده (714) موجب مرض جسمي يا دماغي كه غير قابل علاج باشد و يا از بين رفتن يكي از حواس يا از كار افتادن عضوي از اعضاي بدن كه يكي از وظايف ضروري زندگي انسان را انجام مي دهد يا تغيير شكل دايمي عضو يا صورت شخص يا سقط جنين شود مرتكب به حبس از دوماه تا يك سال و به پرداخت ديه در صورت مطالبه از ناحيه مصدوم محكوم مي شود.

ماده 716

_ هرگاه يكي از جهات مذكور در ماده (714) موجب صدمه بدني شود كه باعث نقصان يا ضعف دايم يكي از منافع يايكي از اعضاي بدن شود و يا باعث از بين رفتن قسمتي از عضو مصدوم گردد، بدون آن كه عضو از كار بيفتد يا باعث وضع حمل زن قبل از موعد طبيعي شود مرتكب به حبس از دو ماه تا شش ماه و پرداخت ديه در صورت مطالبه از ناحيه مصدوم محكوم خواهدشد.

ماده 717 _ هرگاه يكي از جهات مذكور در ماده (714) موجب صدمه بدني شود مرتكب به حبس از يك تا پنج ماه و پرداخت ديه در صورت مطالبه از ناحيه مصدوم محكوم مي شود.

ماده 718 _ در مورد مواد فوق هرگاه راننده يا متصدي وسايل موتوري در موقع وقوع جرم مست بوده يا پروانه نداشته يا زيادتر ازسرعت مقرر حركت مي كرده است يا آن كه دستگاه موتوري را باوجود نقص و عيب مكانيكي موثر در تصادف به كار انداخته يا در محل هايي كه براي عبور پياده رو علامت مخصوص گذارده شده است مراعات لازم ننمايد و يا از محل هايي كه عبور از آن ممنوع گرديده است رانندگي نموده به بيش از دو سوم حداكثر مجازات مذكور در مواد فوق محكوم خواهد شد. دادگاه مي تواند علاوه برمجازات فوق مرتكب را براي مدت يك تا پنج سال از حق رانندگي يا تصدي وسايل موتوري محروم نمايد.

تبصره _ اعمال مجازات موضوع مواد (714) و (718) اين قانون از شمول بند (1) ماده (3) قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين مصوب 28/12/1373 مجلس شوراي اسلامي مستثني مي باشد.

ماده 719 _ هرگاه مصدوم احتياج به كمك فوري داشته و راننده

با وجود امكان رساندن مصدوم به مراكز درماني و يا استمداد ازمأمورين انتظامي از اين كار خودداري كند و يا به منظور فرار ازتعقيب محل حادثه را ترك و مصدوم را رها كند حسب مورد به بيش از دو سوم حداكثر مجازات مذكور در مواد (714) و (715) و(716) محكوم خواهد شد. دادگاه نمي تواند در مورد اين ماده اعمال كيفيت مخففه نمايد.

تبصره 1 _ راننده در صورتي مي تواند براي انجام تكاليف مذكور دراين ماده وسيله نقليه را از صحنه حادثه حركت دهد كه براي كمك رسانيدن به مصدوم توسل به طريق ديگر ممكن نباشد.

تبصره 2 _ در تمام موارد مذكور هرگاه راننده مصدوم را به نقاطي براي معالجه و استراحت برساند و يا مأمورين مربوطه را از واقعه آگاه كند و يا به هرنحوي موجبات معالجه و ا ستراحت و تخفيف آلام مصدوم را فراهم كند دادگاه مقررات تخفيف را درباره او رعايت خواهد نمود.

ماده 720 _ هركس در ارقام و مشخصات پلاك وسايل نقليه موتوري زميني آبي يا كشاورزي تغيير دهد و يا پلاك وسيله نقليه موتوري ديگري را به آن الصاق نمايد يا براي آن پلاك تقلبي بكار برديا چنين وسايلي را با علم به تغيير و يا تعويض پلاك تقلبي مورداستفاده قرار دهد و همچنين هركس به نحوي از انحاء در شماره شاسي موتور يا پلاك وسيله نقليه موتوري و يا پلاكهاي موتور وشاسي كه از طرف كارخانه سازنده حك يا نصب شده بدون تحصيل مجوز از راهنمايي و رانندگي تغيير دهد و آن را از صورت اصلي كارخانه خارج كند به حبس ازشش ماه تا يك سال محكوم خواهد شد.

ماده 721 _ هركس بخواهد وسيله نقليه موتوري را اوراق كند مكلف است مراتب را با تعيين محل توقف

وسيله نقليه به راهنمايي و رانندگي محل اطلاع دهد، راهنمايي و رانندگي محل بايد ظرف مدت يك هفته اجازه اوراق كردن وسيله نقليه را بدهد و اگر به دلايلي با اوراق كردن موافقت ندارد تصميم قطعي خود را ظرف همان مدت با ذكر دليل به متقاضي ابلاغ نمايد، هرگاه راهنمايي ورانندگي هيچگونه اقدامي در آن مدت نكرد اوراق كردن وسيله نقليه پس از انقضاي مدت مجاز است تخلف از اين ماده براي اوراق كننده موجب محكوميت از دو ماه تا يك سال حبس خواهد بود.

ماده 722 _ چنانچه وسيله موتوري يا پلاك آن سرقت يا مفقودشود، شخصي كه وسيله در اختيار و تصرف او بوده است اعم از آن كه مالك بوده يا نبوده پس از اطلاع مكلف است بلافاصله مراتب رابه نزديكترين مركز نيروي انتظامي اعلام نمايد، متخلف از اين ماده به جزاي نقدي از پانصد هزار تا يك ميليون ريال محكوم خواهدشد.

ماده 723 _ هركس بدون گواهينامه رسمي اقدام به رانندگي و ياتصدي وسايل موتوري كه مستلزم داشتن گواهينامه مخصوص است بنمايد و همچنين هركس به موجب حكم دادگاه از رانندگي وسايل نقليه موتوري ممنوع باشد به رانندگي وسايل مزبور مبادرت ورزد براي بار اول به حبس تعزيري تا دو ماه يا جزاي نقدي تا يك ميليون ريال و يا هر دو مجازات و در صورت ارتكاب مجدد به دوماه تا شش ماه حبس محكوم خواهد شد.

ماده 724 _ هر راننده وسيله نقليه اي كه در دستگاه ثبت سرعت وسيله نقليه عمدا تغييري دهد كه دستگاه سرعتي كمتر از سرعت واقعي نشان دهد و يا با علم به اينكه چنين تغييري در دستگاه مزبورداده شده با آن وسيله نقليه رانندگي كند براي بار اول به حبس از

ده روز تا دو ماه و يا جزاي نقدي از پنجاه هزار تا پانصد هزار ريال و ياهر دو مجازات و در صورت تكرار به دو تا شش ماه حبس محكوم خواهد شد.

ماده 725 _ هريك از مأمورين دولت كه متصدي تشخيص مهارت و دادن گواهينامه رانندگي هستند اگر به كسي كه واجد شرايط رانندگي نبوده پروانه بدهند به حبس تعزيري از شش ماه تا يك سال و به پنج سال انفصال از خدمات دولتي محكوم خواهند شد وپروانه صادره نيز ابطال مي گردد.

ماده 726 _ هركس در جرايم تعزيري معاونت نمايد حسب مورد به حداقل مجازات مقرر در قانون براي همان جرم محكوم مي شود.

ماده 727 _ جرايم مندرج در مواد 558، 559، 560، 561، 562،563، 564، 565، 566 قسمت اخير ماده 596، 608، 622، 632،633، 642، 648، 668، 669، 676، 677، 679، 682، 684،685، 690، 692، 694، 697، 698، 699 و 700 جز با شكايت شاكي خصوصي تعقيب نمي شود و در صورتي كه شاكي خصوصي گذشت نمايد دادگاه مي تواند در مجازات مرتكب تخفيف دهد و يابا رعايت موازين شرعي از تعقيب مجرم صرفنظر نمايد.

ماده 728 _ قاضي دادگاه مي تواند با ملاحظه خصوصيات جرم و مجرم و دفعات ارتكاب جرم در موقع صدور حكم و در صورت لزوم از مقررات مربوط به تخفيف تعليق و مجازاتهاي تكميلي وتبديلي از قبيل قطع موقت خدمات عمومي حسب مورد استفاده نمايد.

ماده 729 _ كليه قوانين مغاير با اين قانون از جمله قانون مجازات عمومي مصوب سال 1304 و اصلاحات و الحاقات بعدي آن ملغي است

قانون فوق مشتمل بردويست و سي و دو ماده و چهل و چهارتبصره در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ دوم خردادماه يكهزار و سيصد و هفتاد

و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 6/3/1375 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

لازم به ذكر است كه شماره مواد مصوبه مجلس تحت عنوان كتاب پنجم _ تعزيرات و مجازات هاي بازدارنده به دنبال مواد قانون مجازات اسلامي كه قبلا به تصويب رسيده از شماره 498 تا 729تدوين گرديده است

2- قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب

باب اول كشف جرم و تحقيقات مقدماتي
فصل اول ضابطين دادگستري و تكاليف آنان

ماده 15 _ ضابطين دادگستري ماموراني هستند كه تحت نظارت و تعليمات مقام قضايي در كشف جرم و بازجويي مقدماتي و حفظ آثار و دلايل جرم و جلوگيري از فرار و مخفي شدن متهم و ابلاغ اوراق و اجراي تصميمات قضايي به موجب قانون اقدام مي نمايند و عبارتند از:

1 _ نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران

2 _ رؤسا و معاونين زندان نسبت به امور مربوط به زندانيان

3 _ مامورين نيروي مقاومت بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه به موجب قوانين خاص و در محدوده وظايف محوله ضابط دادگستري محسوب مي شوند.

4 _ ساير نيروهاي مسلح در مواردي كه شوراي عالي امنيت ملي تمام يا برخي از وظايف ضابط بودن نيروي انتظامي را به آنان محول كند.

5 _ مقامات و ماموريني كه به موجب قوانين خاص در حدود وظايف محوله ضابط دادگستري محسوب مي شوند.[19]

تبصره _ گزارش ضابطين در صورتي معتبر است كه موثق و مورداعتماد قاضي باشد.

ماده 16 _ ضابطين دادگستري مكلفند دستورات مقام قضايي را اجرا كنند. در صورت تخلف به سه ماه تا يك سال انفصال ازخدمت دولت و يا از يك تا شش ماه حبس محكوم خواهند شد.[19]

ماده 17 _ رياست و نظارت بر ضابطين دادگستري از حيث وظايفي كه به عنوان ضابط به عهده دارند با رييس حوزه قضايي است

ماده 18 _ ضابطين دادگستري به محض

اطلاع از وقوع جرم درجرايم غير مشهود مراتب را جهت كسب تكليف و اخذ دستورلازم به مقام ذي صلاح قضايي اعلام مي كنند و در خصوص جرايم مشهود تمامي اقدامات لازم را به منظور حفظ آلات وادوات و آثار و علايم و دلايل جرم و جلوگيري از فرار متهم و يا تباني معمول و تحقيقات مقدماتي را انجام و بلافاصله به اطلاع مقام قضايي مي رسانند.[20، 23]

ماده 19 _ تحقيقات مقدماتي مجموعه اقداماتي است كه براي كشف جرم و حفظ آثار و ادله وقوع آن و تعقيب متهم از بدوپيگرد قانوني تا تسليم به مرجع قضايي صورت مي گيرد.ضابطين دادگستري حق اخذ تامين از متهم را ندارند.

ماده 20 _ ضابطين دادگستري مكلفند در اسرع وقت و در مدتي كه مقام قضايي تعيين مي نمايد نسبت به انجام دستورات و تكميل پرونده اقدام كنند. چنانچه به هر علت اجراي دستور و يا تكميل ميسر نگردد موظفند در پايان هر ماه گزارش آن را با ذكر علت به مقام قضايي ذي ربط ارسال نمايند. متخلف از اين امر به مجازات مقرر در ماده (16)اين قانون محكوم خواهدشد.

ماده 21 _ جرم در موارد زير مشهود محسوب مي شود:

1 _ جرمي كه در مرئي و منظر ضابطين دادگستري واقع شده و يا بلافاصله مامورين ياد شده در محل وقوع جرم حضور يافته يا آثار جرم را بلافاصله پس از وقوع مشاهده كنند.

2 _ در صورتي كه دو نفر يا بيشتر كه ناظر وقوع جرم بوده اند ويا مجني عليه بلافاصله پس از وقوع جرم شخص معيني رامرتكب جرم معرفي نمايد.

3 _ بلافاصله پس از وقوع جرم علايم و آثار واضحه يا اسباب و دلايل جرم در تصرف متهم يافت شود

يا تعلق اسباب و دلايل ياد شده به متهم محرز شود.

4 _ در صورتي كه متهم بلافاصله پس از وقوع جرم قصد فرارداشته يا در حال فرار يا فوري پس از آن دستگير شود.

5 _ در مواردي كه صاحبخانه بلافاصله پس از وقوع جرم ورود مامورين را به خانه خود تقاضا نمايد.

6 _ وقتي كه متهم ولگرد باشد.[23]

ماده 22 _ هرگاه علايم و امارات وقوع جرم مشكوك بوده و يا اطلاعات ضابطين دادگستري از منابع موثق نباشد قبل از اطلاع به مقامات قضايي تحقيقات لازم را بدون اين كه حق دستگيري يا ورود به منزل كسي را داشته باشند به عمل آورده و نتيجه را به مقامات ياد شده اطلاع مي دهند.[21]

ماده 23 _ در مورد جرايم مشهود كه رسيدگي به آنها از صلاحيت مقام قضايي محل خارج است مقام قضايي محل مكلف است كليه اقدامات لازم را براي جلوگيري از امحاي آثار جرم و فرارمتهم و هر تحقيقي كه براي كشف جرم لازم بداند به عمل آورده و نتيجه اقدامات خود را سريعا به مقام قضايي صالح اعلام نمايد.[23مكرر]

تبصره _ در مورد اشخاصي كه رسيدگي به جرايم آنان درصلاحيت دادگاههاي مركز مي باشد ضمن اعلام مراتب منحصرا آثار و دلايل جرم جمع آوري و بلافاصله به مركزارسال خواهد گرديد.

ماده 24 _ ضابطين دادگستري نتيجه اقدامات خود را به اطلاع مرجع قضايي صالح مي رسانند، در صورتي كه مرجع مذكور اقدامات انجام شده را كافي نيافت مي تواند تكميل آن را بخواهد، در اين مورد ضابطين مكلفند به دستور مقام قضايي تحقيقات و اقدامات قانوني را براي كشف جرم به عمل آورند،ليكن نمي توانند متهم را در بازداشت نگهدارند و چنانچه درجرايم مشهود بازداشت متهم براي

تكميل تحقيقات ضروري باشد موضوع اتهام بايد با ذكر دلايل بلافاصله كتبا به متهم ابلاغ شود و حداكثر تا مدت 24 ساعت مي توانند متهم را تحت نظر نگهداري نموده و در اولين فرصت بايد مراتب راجهت اتخاذ تصميم قانوني به اطلاع مقام قضايي برسانند. مقام قضايي در خصوص ادامه بازداشت و يا آزادي متهم تعيين تكليف مي نمايد. همچنين تفتيش منازل اماكن و اشيا و جلب اشخاص در جرايم غيرمشهود بايد با اجازه مخصوص مقام قضايي باشد هرچند اجراي تحقيقات به طور كلي از طرف مقام قضايي به ضابط ارجاع شده باشد.[24]

ماده 25 _ ضابطين دادگستري پس از ورود مقام قضايي تحقيقاتي را كه انجام داده اند به وي تسليم نموده و ديگر حق مداخله ندارند، مگر به دستور مقام قضايي و يا ماموريت جديدي كه از طرف وي به آنان ارجاع مي شود.[26]

فصل دوم اختيارات دادرس دادگاه و قاضي تحقيق
مبحث اول _ شروع به رسيدگي و قرار بازداشت

ماده 26 _ در حوزه هايي كه شعب متعدد دادگاه تشكيل شده باشد،پرونده ها و شكايات واصله توسط رييس حوزه قضايي به شعب ارجاع مي شود. رييس حوزه قضايي مي تواند اين وظيفه را به يكي از معاونين خود تفويض نمايد. در غياب رييس حوزه قضايي يا معاون وي و فوريت امر روساي شعب ديگر به ترتيب تقدم عهده دار ارجاع پرونده خواهند بود.

ماده 27 _ رييس يا دادرس هر شعبه مكلف است تحقيقات لازم را شخصا انجام دهد. اين امر مانع از آن نيست كه با لحاظ موازين شرعي و مقررات قانوني پاره اي از تحقيقات و تصميمات به دستور و زير نظر قاضي دادگاه وسيله قضات تحقيق يا ضابطين دادگستري به عمل آيد.

تعيين قاضي تحقيق با رييس حوزه قضايي يا معاون وي خواهدبود.[33]

ماده 28 _ قاضي تحقيق زير نظر قاضي دادگاه انجام وظيفه خواهدنمود و مي تواند پاره اي

از اقدامات و تحقيقات را مطابق مقررات ماده قبل از ضابطين دادگستري بخواهد، در اين صورت نتيجه به قاضي تحقيق اعلام مي شود.

ماده 29 _ مقامات و اشخاص رسمي موظفند به هنگام برخورد با امر جزايي در حوزه كاري خود مراتب را به رييس حوزه قضايي يا معاون وي اطلاع دهند.[34]

ماده 30 _ قاضي دادگاه مي تواند در تحقيقات مقدماتي حضور يابدو بر نحوه تحقيقات نظارت نمايد.[36]

ماده 31 _ قاضي تحقيق در موقع تحقيقات دستورات دادگاه را اجرا نموده و نتيجه آن را در صورت مجلس قيد مي كند و چنانچه در جريان اجراي دستور دادگاه دچار اشكالي شود به نحوي كه انجام آن مقدور نباشد براي رفع اشكال مراتب را به قاضي دادگاه اعلام و طبق نظر دادگاه اقدام مي نمايد.[37]

ماده 32 _ در موارد زير هرگاه قراين و امارات موجود دلالت برتوجه اتهام به متهم نمايد، صدور قرار بازداشت موقت جايزاست

الف _ جرايمي كه مجازات قانوني آن اعدام رجم صلب وقطع عضو باشد.

ب _ جرايم عمدي كه حداقل مجازات قانوني آن سه سال حبس باشد.

ج _ جرايم موضوع فصل اول كتاب پنجم قانون مجازات اسلامي

د _ در مواردي كه آزاد بودن متهم موجب از بين رفتن آثار و دلايل جرم شده و يا باعث تباني با متهمان ديگر يا شهود و مطلعين واقعه گرديده و يا سبب شود كه شهود از اداي شهادت امتناع نمايند، همچنين هنگامي كه بيم فرار يا مخفي شدن متهم باشد و به طريق ديگري نتوان از آن جلوگيري نمود.

ه _ در قتل عمد با تقاضاي اولياي دم براي اقامه بينه حداكثر به مدت شش روز.

تبصره 1 _ در جرايم منافي عفت چنانچه جنبه شخصي نداشته باشد در صورتي بازداشت متهم

جايز است كه آزاد بودن وي موجب افساد شود.

تبصره 2 _ رعايت مقررات بند (د) در بندهاي (الف ، (ب و (ج نيز الزامي است

ماده 33 _ قرار بازداشت موقت توسط قاضي دادگاه صادر و به تاييد رييس حوزه قضايي محل يا معاون وي مي رسد و قابل تجديدنظرخواهي در دادگاه تجديدنظر استان ظرف مدت ده روز مي باشد. رسيدگي دادگاه تجديدنظر خارج از نوبت خواهد بود. در هر صورت ظرف مدت يك ماه بايد وضعيت متهم روشن شود و چنانچه قاضي مربوطه ادامه بازداشت موقت متهم را لازم بداند به ترتيب ياد شده اقدام خواهدنمود.[38]

تبصره _ در صورتي كه قرار بازداشت توسط رييس حوزه قضايي صادر شود و يا محل فاقد رييس حوزه قضايي و معاون باشد با اعتراض متهم پرونده به دادگاه تجديدنظر ارسال خواهد شد.

در صورتي كه دادگاه تجديدنظر اعتراض متهم را وارد تشخيص دهد قرار بازداشت متهم را فسخ و پرونده به منظور اخذ تامين مناسب ديگر به دادگاه صادركننده قرار اعاده مي گردد.

ماده 34 _ قاضي تحقيق مي تواند در تمام مراحل تحقيقات قراربازداشت متهم و يا قرار اخذ تامين و يا تبديل تامين را صادر نمايد، در مورد قرار بازداشت و يا قرار تاميني كه منتهي به بازداشت متهم شود مكلف است حداكثر ظرف مدت (24)ساعت پرونده را براي اظهارنظر نزد قاضي دادگاه ارسال كند.در صورت موافقت دادگاه با قرار بازداشت موقت و اعتراض متهم برابر ماده (33) اقدام مي شود.

در مورد ساير قرارها در صورتي كه قاضي دادگاه با آن موافق نباشد راسا مبادرت به صدور قرار متناسب مي نمايد.[38]

تبصره _ تبديل قرار تامين مذكور در اين ماده در خصوص قرارهايي است كه قاضي تحقيق راسا صادر كرده باشد.

ماده 35 _ در

موارد زير با رعايت قيود ماده (32) اين قانون و تبصره هاي آن هرگاه قراين و امارات موجود دلالت بر توجه اتهام به متهم نمايد صدور قرار بازداشت موقت الزامي است وتا صدور حكم بدوي ادامه خواهد يافت مشروط بر اين كه مدت آن از حداقل مدت مجازات مقرر قانوني جرم ارتكابي تجاوز ننمايد.

الف _ قتل عمد، آدم ربايي اسيدپاشي و محاربه و افسادفي الارض

ب _ در جرايمي كه مجازات قانوني آن اعدام يا حبس دايم باشد.

ج _ جرايم سرقت كلاهبرداري اختلاس ارتشا، خيانت درامانت جعل و استفاده از سند مجعول در صورتي كه متهم حداقل يك فقره سابقه محكوميت قطعي يا دو فقره يا بيشترسابقه محكوميت غيرقطعي به علت ارتكاب هريك از جرايم مذكور را داشته باشد.

د _ در مواردي كه آزادي متهم موجب فساد باشد.

ه _ در كليه جرايمي كه به موجب قوانين خاص مقرر شده باشد.[130 مكرر]

ماده 36 _ در حقوق الناس جواز بازداشت متهم منوط به تقاضاي شاكي است

ماده 37 _ كليه قرارهاي بازداشت موقت بايد مستدل و موجه بوده و مستند قانوني و دلايل آن و حق اعتراض متهم در متن قرارذكر شود.

همچنين قاضي مكلف است در كليه موارد پس از مهلت يك ماه در صورت ضرورت با ذكر دلايل و مستندات قراربازداشت موقت را تجديد و در غير اين صورت با قرار تامين مناسب متهم را آزاد نمايد.

ماده 38 _ دادرسان دادگاه و قضات تحقيق هنگامي اقدام به تحقيقات مقدماتي مي نمايند كه طبق قانون اين حق را داشته باشند.[43]

ماده 39 _ دادرسان و قضات تحقيق بايد در نهايت بي طرفي تحقيقات را انجام داده و در كشف اوضاع و احوالي كه به نفع ياضرر متهم است بي طرفي كامل را رعايت نمايند.[44]

ماده 40

_ دادرسان و قضات تحقيق مكلفند اقدامات فوري براي جلوگيري از امحاي آثار و علايم جرم به عمل آورده و درتحصيل و جمع آوري اسباب و دلايل جرم به هيچ وجه نبايد تاخير نمايند.[45]

ماده 41 _ دادرسان و قضات تحقيق بر تحقيقات و اقدامات ضابطين دادگستري نظارت دارند و چنانچه تكميل تحقيقات و اقدامات انجام شده را ضروري بدانند تصميم مقتضي اتخاذمي نمايند.[46]

ماده 42 _ مقامات رسمي و ضابطين دادگستري موظفند دستورات دادرسان و قضات تحقيق را فوري به موقع اجرا گذارند،متخلف از اين ماده به مجازات مقرر در قانون مجازات اسلامي محكوم خواهد شد.[47 و48]

ماده 43 _ در غير موارد منافي عفت دادرسان و قضات تحقيق مي توانند اجراي تفتيش يا تحقيق از شهود و مطلعين يا جمع آوري اطلاعات و دلايل و امارات جرم و يا هر اقدام ديگري را كه براي كشف جرم لازم بدانند با تعليمات لازم به ضابطين ارجاع كنند. اين اقدامات ارزش اماره قضايي دارد.

تبصره _ تحقيق در جرايم منافي عفت ممنوع است مگر درمواردي كه جرم مشهود باشد و يا داراي شاكي خصوصي بوده كه در مورد اخير توسط قاضي دادگاه انجام مي گيرد.

ماده 44 _ هرگاه در برابر دادرسان و قضات تحقيق هنگام انجام وظيفه مقاومتي شود، دادرسان و قضات تحقيق مي توانند از قواي نظامي و انتظامي استفاده كنند. قواي ياد شده مكلف به انجام آن هستند.[49]

ماده 45 _ دادرسان قضات تحقيق و ضابطين نمي توانند به عذراين كه متهم مخفي شده يا معين نيست و يا دسترسي به او مشكل است تحقيقات خود را متوقف سازند.[52]

مبحث دوم _ رد دادرسان و قضات تحقيق

ماده 46 _ دادرسان و قضات تحقيق در موارد زير بايد از رسيدگي و تحقيق امتناع نمايند و طرفين دعوا نيز مي توانند

آنان را رد كنند:

الف _ وجود قرابت نسبي يا سببي تا درجه سوم از هر طبقه بين دادرس يا قاضي تحقيق با يكي از طرفين دعوا يا اشخاصي كه در امر جزايي دخالت دارند.

ب _ دادرس يا قاضي تحقيق قيم يا مخدوم يكي از طرفين باشد يا يكي از طرفين مباشر يا متكفل امور قاضي يا همسر او باشد.

ج _ دادرس يا قاضي تحقيق يا همسر يا فرزند آنان وارث يكي از اشخاصي باشد كه در امر جزايي دخالت دارند.

د _ دادرس يا قاضي تحقيق در همان امر جزايي قبلا اظهار نظر ماهوي كرده و يا شاهد يكي از طرفين باشد.

ه _ بين دادرس يا قاضي تحقيق و يكي از طرفين يا همسر و يا فرزند او دعواي حقوقي يا جزايي مطرح باشد و يا در سابق مطرح بوده و از تاريخ صدور حكم قطعي دو سال نگذشته باشد.

و _ دادرس يا قاضي تحقيق يا همسر يا فرزندان آنان نفع شخصي در موضوع مطروح داشته باشند.[332]

ماده 47 _ رد دادرس يا قاضي تحقيق در صورت وجود جهت يا جهاتي كه در ماده قبل مذكور است بايد قبل از صدور راي يا انجام تحقيقات باشد مگر اين كه جهت رد بعد از صدور راي كشف شود كه در اين صورت مورد از جهات تجديدنظرخواهد بود.[333]

ماده 48 _ اظهار رد به دادرس دادگاه تسليم مي شود. هرگاه دادرس آن را بپذيرد از رسيدگي امتناع مي كند و رسيدگي به دادرس علي البدل يا به شعبه ديگر ارجاع مي شود و در صورت نبودن دادرس علي البدل يا شعبه ديگر، پرونده جهت رسيدگي به نزديكترين دادگاه هم عرض فرستاده مي شود.[334]

ماده 49 _ هرگاه دادرس اظهار رد را

قبول ننمايد مكلف است ظرف سه روز نظر خود را با صدور قرار لازم اعلام و به رسيدگي ادامه دهد، قرار مذكور ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ قابل درخواست تجديدنظر در دادگاه تجديد نظر استان است به اين درخواست خارج از نوبت رسيدگي خواهد شد.[334]

ماده 50 _ شاكي يا مدعي خصوصي يا متهم مي توانند به جهت يا جهاتي كه موجب رد قاضي مي باشد قاضي تحقيق را رد و موضوع را به صورت كتبي به دادرس دادگاه اعلام نمايند، درصورت قبول ايراد، دادرس دادگاه مي تواند شخصا تحقيقات را انجام يا مراتب را جهت تعيين قاضي تحقيق ديگري به نظر رييس شعبه اول برساند.[335]

مبحث سوم _ صلاحيت دادگاه

ماده 51 _ دادگاهها فقط در حوزه قضايي محل ماموريت خود ايفاي وظيفه نموده و در صورت وجود جهات قانوني در موارد زير شروع به تحقيق و رسيدگي مي كنند:

الف _ جرم در حوزه قضايي آن دادگاه واقع شده باشد.

ب _ جرم در حوزه قضايي ديگري واقع شده ولي در حوزه قضايي آن دادگاه كشف يا متهم در آن حوزه دستگير شده باشد.

ج _ جرم در حوزه دادگاه ديگري واقع ولي متهم يا مظنون به ارتكاب جرم در حوزه آن دادگاه مقيم باشد.[53، 54]

ماده 52 _ در مواردي كه جرم خارج از حوزه قضايي دادگاه واقع شده ولي در حوزه آن كشف يا مرتكب در حوزه آن دستگير شده باشد و همچنين در مواردي كه دادگاه محل وقوع جرم صلاحيت محلي براي رسيدگي نداشته باشد، دادگاه تحقيقات مقتضي را به عمل آورده و پرونده را همراه با متهم (در صورت دستگيري نزد دادگاه صالح ارسال مي دارد.[55]

ماده 53 _ چنانچه جرمي در محلي كشف شود ولي محل

وقوع آن معلوم نباشد دادگاه به تحقيقاتي كه شروع كرده ادامه مي دهد تاوقتي كه تحقيقات ختم و يا محل وقوع جرم معلوم شود،چنانچه محل وقوع جرم مشخص نگردد، دادگاه رسيدگي را ادامه داده و اقدام به صدور راي مي نمايد.[56]

ماده 54 _ متهم در دادگاهي محاكمه مي شود كه جرم در حوزه آن واقع شده است و اگر شخصي مرتكب چند جرم در جاهاي مختلف بشود در دادگاهي رسيدگي خواهد شد كه مهمترين جرم در حوزه آن واقع شده و چنانچه جرايم ارتكابي از حيث مجازات در يك درجه باشد دادگاهي كه مرتكب در حوزه آن دستگير شده رسيدگي مي نمايد و در صورتي كه جرايم متهم در حوزه هاي قضايي مختلف واقع شده باشد و متهم دستگيرنشده دادگاهي كه ابتدائا شروع به تعقيب موضوع نموده صلاحيت رسيدگي به كليه جرايم مذكور را دارد.[199]

ماده 55 _ هر كس متهم به ارتكاب جرايم متعددي باشد كه رسيدگي به بعضي از آنها در صلاحيت دادگاه عمومي و بعضي ديگر در صلاحيت دادگاه انقلاب يا نظامي باشد متهم ابتدا دردادگاهي كه صلاحيت رسيدگي به مهمترين اتهام را دارد محاكمه مي شود و پس از آن براي رسيدگي به اتهام ديگر به دادگاه مربوط اعزام خواهد شد. در صورتي كه اتهامات ازحيث كيفر مساوي باشد متهم حسب مورد به ترتيب در دادگاه انقلاب و نظامي و عمومي محاكمه مي شود.[197]

ماده 56 _ شركا و معاونين جرم در دادگاهي محاكمه مي شوند كه صلاحيت رسيدگي به اتهام مجرم اصلي را دارد.[198]

ماده 57 _ هرگاه يكي از اتباع ايراني در خارج از قلمرو حاكميت جمهوري اسلامي ايران مرتكب جرمي شده و در ايران دستگير شود در دادگاهي محاكمه مي شود كه در حوزه آن دستگير شده است [200]

ماده 58 _

حل اختلاف در صلاحيت در امور كيفري طبق قواعد مذكور در كتاب آيين دادرسي در (امور مدني خواهد بود.

ماده 59 _ چنانچه تحقيق از متهم يا استماع شهادت شهود و يا معاينه محل بازرسي از منزل جمع آوري آلات جرم و به طوركلي هر اقدام ديگر در محلي كه خارج از حوزه قضايي دادگاه است لازم شود، دادگاه رسيدگي كننده با اعطاي نيابت قضايي انجام آن را با ذكر صريح موارد از دادگاه آن محل تقاضامي نمايد. دادگاه اقدامات و تحقيقات مورد تقاضا را انجام داده و اوراق تنظيمي را پس از امضا با ساير مدارك به دست آمده نزد دادگاه نيابت دهنده اعاده مي كند.[57]

تبصره _ در مواردي كه اقرار متهم و يا شهادت شاهد و يا شهادت بر شهادت شاهد، مستند راي دادگاه مي باشد، استماع آن توسط قاضي صادركننده راي الزامي است

ماده 60 _ هنگامي كه دادگاه درخواست تحقيق از متهمي را از دادگاه ديگري نمايد، مي تواند نوع تامين را معين كرده و يا آن را به نظر دادگاهي كه تحقيق از آن درخواست شده است واگذار نمايد. در مواردي كه دادگاه تقاضاكننده نظري در مورد تامين اظهار نكرده باشد و يا براي دادگاهي كه تحقيق از آن درخواست شده احراز شود كه تامين اخذ نشده و يا آن را نامتناسب تشخيص دهد، به نظر خود تامين متناسبي اخذخواهد كرد.[57 مكرر]

تبصره _ دادگاه مجري نيابت مي تواند انجام مورد نيابت را به قاضي تحقيق محول نمايد.

ماده 61 _ تحقيقات مقدماتي بايد سريع انجام شود و تعطيلات مانع از انجام تحقيقات نمي شود.[58]

مبحث چهارم _ احاله

ماده 62 _ در امور كيفري احاله پرونده از حوزه اي به حوزه ديگر يك استان به درخواست رييس حوزه مبدأ و موافقت شعبه

اول دادگاه تجديدنظر همان استان و از حوزه يك استان به استان ديگر به درخواست رييس حوزه قضايي و موافقت ديوان عالي كشور صورت مي گيرد.[205]

ماده 63 _ موارد احاله عبارت است از:

الف _ بيشتر متهمين در حوزه دادگاه ديگري اقامت داشته باشند.

ب _ محل وقوع جرم از دادگاه صالح دور باشد به نحوي كه دادگاه ديگر به علت نزديك بودن به محل واقعه بهتر بتواند رسيدگي نمايد.[206]

ماده 64 _ علاوه بر موارد مذكور در دو ماده فوق ، به منظور حفظ ن ظم و امنيت هرگاه رييس قوه قضاييه يا دادستان كل كشور تشخيص دهد، پس از موافقت ديوان عالي كشور پرونده به مرجع قضايي ديگر احاله خواهد شد.[207]

مبحث پنجم _ شروع و كيفيت تحقيقات

ماده 65 _ جهات قانوني براي شروع به تحقيقات و رسيدگي به قرار زير است

الف _ شكايت شاكي

ب _ اعلام و اخبار ضابطين دادگستري يا اشخاصي كه ازقولشان اطمينان حاصل شود.

ج _ جرايم مشهود در صورتي كه قاضي ناظر وقوع آن باشد.

د _ اظهار و اقرار متهم [209]

تبصره _ شروع به تحقيقات و رسيدگي منوط به ارجاع رييس حوزه قضايي مي باشد.

ماده 66 _ هرگاه كسي اعلام نمايد كه خود، ناظر وقوع جرمي بوده و جرم مذكور داراي جنبه عمومي باشد، اين اظهار براي شروع به رسيدگي كافي است هرچند دلايل ديگري براي انجام تحقيقات نباشد ولي اگر اعلام كننده شاهد قضيه نبوده به صرف اعلام نمي توان شروع به تحقيق نمود مگر اين كه دلايل صحت ادعا موجود باشد.[61]

ماده 67 _ گزارشها و نامه هايي را كه هويت گزارش دهندگان و نويسندگان آنها مشخص نيست نمي توان مبناي شروع به رسيدگي قرار داد مگر آن كه دلالت بر وقوع امر مهمي كند كه موجب اخلال در نظم و امنيت عمومي است يا داراي قرايني باشد كه به

نظر قاضي براي شروع به تحقيق كفايت نمايد.[62]

ماده 68 _ شكايت براي شروع به رسيدگي كافي است قاضي دادگاه نمي تواند از انجام آن خودداري نمايد.[63]

ماده 69 _ شاكي و مدعي خصوصي مي تواند شخصا يا توسط وكيل شكايت كند. در شكواييه موارد زير بايد قيد شود:

الف _ نام نام خانوادگي نام پدر و نشاني دقيق شاكي

ب _ موضوع شكايت و ذكر تاريخ و محل وقوع جرم

ج _ ضرر و زيان مالي كه به مدعي وارد شده و مورد مطالبه است

د _ مشخصات و نشاني مشتكي عنه يا مظنون در صورت امكان

ه _ ادله و اسامي و مشخصات و نشاني شهود و مطلعين درصورت امكان [64،210،211]

تبصره 1 _ در حوزه هايي كه شعب دادگاه متعدد باشد عرضحال شاكي در دفتر كل ثبت و توسط رييس حوزه قضايي به يكي ازشعب ارجاع مي شود.

تبصره 2 _ چنانچه عرضحال ناقص يا شفاهي باشد مراتب درصورت جلسه تنظيمي توسط دفتر دادگاه منعكس و به امضا يا اثر انگشت شاكي مي رسد.[65،212]

ماده 70 _ هرگاه شاكي نتواند متهم را معين نمايد يا دلايل اقامه دعوا كافي نباشد و يا شاكي از شكايت خود صرف نظر نموده ولي موضوع از جرايم غيرقابل گذشت باشد، دادگاه تحقيقات لازم را انجام مي دهد.[213]

ماده 71 _ قضات ذي ربط و ضابطين دادگستري موظفند شكايت كتبي يا شفاهي را همه وقت قبول نمايند. شكايت شفاهي درصورت مجلس قيد و به امضاي شاكي مي رسد، اگر شاكي نتواند امضا كند يا سواد نداشته باشد مراتب در صورت مجلس قيد و انطباق شكايت شفاهي با مندرجات صورت مجلس تصديق مي شود.[212]

ماده 72 _ در مواردي كه تعقيب امر جزايي منوط به شكايت شاكي خصوصي است و متضرر از جرم محجور (صغير، غير رشيد يا مجنون

بوده و دسترسي به ولي يا قيم او نباشد يا مجني عليه ولي يا قيم نداشته باشد و نصب قيم موجب فوت وقت يا توجه ضرر به محجور شود، تا حضور و مداخله ولي يا قيم يا نصب قيم و همچنين در صورتي كه ولي يا قيم خود مرتكب جرم شده يا مداخله در آن داشته باشد، دادگاه شخص ديگري را به عنوان قيم موقت تعيين مي كند و يا خود، امر جزايي را تعقيب نموده و اقدامات ضروري را براي حفظ و جمع آوري دلايل جرم و جلوگيري از فرار متهم به عمل مي آورد.[66 مكرر]

تبصره _ در خصوص غير رشيد فقط در دعاوي غيرمالي ترتيب مذكور در اين ماده لازم الرعايه مي باشد.

ماده 73 _ شاكي حق دارد هنگام تحقيقات شهود خود را معرفي ودلايل خود را اظهار نمايد و نيز از صورت جلسه تحقيقات مقدماتي كه منافي با محرمانه بودن تحقيقات نباشد پس از پرداخت هزينه رونوشت بگيرد.[67]

ماده 74 _ شاكي مي تواند تامين ضرر و زيان خود را از دادگاه تقاضاكند، در صورتي كه تقاضاي شاكي مبتني بر دلايل قابل قبول باشد دادگاه قرار تامين خواسته را صادر مي نمايد، اين قرار قطعي و غيرقابل اعتراض است [68]

ماده 75 _ در صورتي كه خواسته شاكي عين معين نبوده و يا عين معين بوده لكن توقيف آن ممكن نباشد، دادگاه معادل مبلغ ضرر و زيان شاكي از ساير اموال و دارايي متهم توقيف مي كندو اگر تقاضاي تبديل توقيف اموال متهم به ضامن بشود، دادگاه طبق مقررات آيين دادرسي مدني عمل مي نمايد. قرار تامين به محض ابلاغ به موقع اجرا گذاشته مي شود.[68 مكرر]

ماده 76 _ در صورتي كه ثابت شود شاكي تعمدا اقدام به طرح شكايت خلاف واقع نموده به پرداخت خسارات

طرف شكايت طبق نظر دادگاه محكوم خواهد شد.[69]

ماده 77 _ چنانچه ضمن تحقيق قاضي دادگاه جرم ديگري را كشف نمايد كه به جرم اول مربوط نيست در صورتي كه شعبه دادگاه منحصر به فرد باشد به آن جرم نيز رسيدگي مي نمايد و چنانچه شعب دادگاه متعدد باشد اقدامات لازم را موافق قوانين براي حفظ آثار و امارات جرم مكشوف و جلوگيري از فرار متهم به عمل آورده و مراتب را به رييس حوزه قضايي اطلاع مي دهد.[72]

مبحث ششم _ معاينه محل و تحقيقات محلي

ماده 78 _ معاينه محل توسط قاضي دادگاه و يا قاضي تحقيق و يا به دستور آنان توسط ضابطين دادگستري و يا اهل خبره مورد وثوق قاضي انجام مي شود. هنگام معاينه محل اشخاصي كه در امر جزايي شركت دارند مي توانند حاضر شوند لكن عدم حضور آنان مانع انجام معاينه نخواهد بود.[73]

ماده 79 _ معاينه محل در روز به عمل مي آيد، مگر در مواردي كه فوريت دارد.[74]

ماده 80 _ هنگام تحقيق و معاينه محل تمامي آثار و علايم مشهوده و مكشوفه كه به نحوي در قضيه موثر است در صورت مجلس قيد ميشود.[75]

ماده 81 _ براي حضور در معاينه و تحقيق محلي علاوه بر شهود واقعه از مطلعين نيز دعوت مي شود. در موارد فوري قاضي مي تواند اشخاصي را كه حضور آنان ضروري است به محل احضار نمايد.[76]

ماده 82 _ اشخاصي كه براي حضور در معاينه و تحقيق محلي دعوت شده اند و حضور آنان ضروري باشد چنانچه در جرايم مخل امنيت و خلاف نظم عمومي بوده و بدون عذر موجه حاضر نشوند به دستور قاضي جلب خواهند شد. [77]

ماده 83 _ از اهل خبره هنگامي دعوت به عمل مي آيد كه

اظهار نظر آنان از جهت علمي يا فني و يا معلومات مخصوص لازم باشد از قبيل پزشك داروساز، مهندس ارزياب و ديگر صاحبان حرف چنانچه در جرايم مخل امنيت و يا خلاف نظم عمومياهل خبره بدون عذر موجه حضور نيابد و من به الكفايه هم نباشد، به حكم قاضي جلب خواهد شد.[78، 257]

ماده 84 _ قاضي مكلف است پرسشهاي لازم را از اهل خبره به صورت كتبي و يا شفاهي به عمل آورده و آن را درصورت مجلس قيد نمايد. در صورتي كه بعضي از آثار از نظرقاضي حايز اهميت در كشف حقيقت باشد ولي به نظر خبره اين اهميت را نداشته باشد، خبره مكلف است به درخواست قاضي نسبت به آن اظهارنظر نمايد.[80]

ماده 85 _ هنگام تحقيق توسط اهل خبره چنانچه قاضي لازم بداندميتواند حضور يابد.[79]

ماده 86 _ اگر رسيدگي براساس شكايت شاكي باشد و شاهدي را معرفي نمايد كه دادگاه علم به شاهد گرفتن او در هنگام وقوع جرم داشته باشد و يا احقاق حق متوقف به شهادت شاهديباشد كه دادگاه علم به شاهد بودن وي دارد و يا تحقيق به جهت ارتباط جرم با امنيت و نظم عمومي باشد،احضارشاهد جايزاست

ماده 87 _ هرگاه در عقايد اهل خبره اختلافي حاصل شود يا عقيده آنان به نظر قاضي مشكوك باشد قاضي ميتواند از خبرگان ديگري دعوت نمايد و يا نظريه آنان را نزد متخصصين علم يافن مربوط ارسال و عقيده آنان را استعلام نمايد.[81]

ماده 88 _ براي معاينه اجساد و جراحتها و آثار و علايم ضرب و صدمه هاي جسمي و آسيبهاي رواني و ساير معاينه ها و آزمايشهاي پزشكي، قاضي از پزشك قانوني معتمد دعوت مي نمايد و اگر پزشك قانوني نتواند حضور يابد و

يا در جاييپزشك قانوني نباشد پزشك معتمد ديگري دعوت ميشود.

هرگاه پزشك قانوني در امري تخصص نداشته باشد قاضي مي تواند از پزشك متخصص دعوت به عمل آورد.[82]

ماده 89 _ قاضي ميتواند در صورت لزوم به يك پزشك اكتفانكرده و از چند پزشك دعوت كند. پزشك معالج مستثنا نخواهد بود.[83]

ماده 90 _ قاضي تا زمان حضور پزشك اقدامات لازم را برايحفظ جسد، كشف هويت متوفي و چگونگي فوت و غيره به عمل ميآورد.[84]

ماده 91 _ شهود تحقيق و ساير اشخاصي كه حق حضور دارند مي توانند به نظريه اهل خبره اعتراض نمايند. مراتب اعتراض در صورت مجلس قيد مي شود.[85]

ماده 92 _ پزشك بايد نظريه خود را حداكثر ظرف سه روز به قاضي اعلام نمايد مگر در مواردي كه اظهار نظر مستلزم مدت بيشتري باشد.[86]

ماده 93 _ در صورت اختلاف نظر پزشكان و يا تناقض نظر پزشك با اوضاع و احوال واقعه قاضي نظر پزشك را نزد پزشكاني كه تخصص بيشتري دارند ميفرستد، اشخاص ياد شده نظر خود را در صورت لزوم پس از اخذ توضيح از پزشكي كه معاينه نموده و يا با معاينه مستقيم به طور كتبي به قاضي اعلام ميكنند.[87]

ماده 94 _ هرگاه هويت متوفي معلوم نباشد قاضي علايم و مشخصات جسد و اثر انگشت او را به طور دقيق در صورت مجلس قيد مي نمايد و در صورت امكان دستور عكسبرداري از آن ميدهد، سپس براي تشخيص هويت متوفي به هر وسيله اي كه مقتضي بداند اقدام مينمايد.[88]

ماده 95 _ هرگاه قاضي تحقيق در جريان تحقيقات متوجه شود كه متهم هنگام ارتكاب جرم مجنون بوده است تحقيقات لازم را از كسان و نزديكان او و ساير مطلعين به عمل آورده و نظريه پزشك متخصص

را در اين مورد تحصيل مراتب را درصورت مجلس قيد كرده پرونده را به دادگاه ارسال مي دارد.دادگاه پس از بررسي پرونده هرگاه تحقيقات قاضي تحقيق واهل خبره را كافي ديد و از صحت آن مطمئن شد از نظر جزايي قرار موقوفي تعقيب صادر و در مورد ديه يا خسارات مالي درصورت مطالبه حكم مقتضي صادر مينمايد، و چنانچه اطمينان به صحت تحقيقات حاصل نكرد، به تحقيق و جلب نظر اهل خبره تا حصول نتيجه ادامه ميدهد. شخص مجنون با اذن ولي و يا در صورت ضرورت به مراكز مخصوص نگهداري و درمان منتقل خواهد شد.[89]

فصل سوم تفتيش و بازرسي منازل و اماكن و كشف آلات و ادوات جرم

ماده 96 _ تفتيش و بازرسي منازل اماكن و اشيا در مواردي به عمل مي آيد كه حسب دلايل ظن قوي به كشف متهم يا اسباب وآلات و دلايل جرم در آن محل وجود داشته باشد.[91]

ماده 97 _ چنانچه تفتيش و بازرسي با حقوق اشخاص مزاحمت نمايد، در صورتي مجاز است كه از حقوق آنان مهمتر باشد.

ماده 98 _ تفتيش و بازرسي در حضور متصرف قانوني و شهود تحقيق و در غياب وي در حضور ارشد حاضرين به عمل مي آيد. تفتيش و بازرسي اماكن نيز حتي المقدور با حضورصاحبان يا متصديان آنها انجام مي شود.[92، 253]

تبصره _ هرگاه در محلي كه از آن تفتيش و بازرسي به عمل مي آيدكسي نباشد و تفتيش و بازرسي نيز فوريت داشته باشد، قاضي مي تواند با قيد مراتب در صورت جلسه دستور باز كردن محل را بدهد.

ماده 99 _ اشخاصي كه در امر جزايي دخيل هستند مي توانند درموقع تفتيش و بازرسي حاضر باشند ولي ساير اشخاص نمي توانند داخل شوند مگر با اجازه متصرف قانوني [93، 253]

ماده 100 _ تفتيش و بازرسي منازل در روز به عمل

مي آيد و هنگام شب در صورتي انجام مي گيرد كه ضرورت اقتضا كند. جهت ضرورت را قاضي بايد در صورت مجلس قيد نمايد.[94، 254]

ماده 101 _ در صورت لزوم قاضي مي تواند ورود و خروج به محل بازرسي را ممنوع نمايد و براي اجراي اين دستور از نيروي انتظامي و حسب ضرورت از نيروي نظامي استفاده كند.[95]

ماده 102 _ در صورتي كه متصرفين قانوني اماكن يا متصديان آنها دستور قاضي را در باز كردن محلها و اشياي بسته اجرا ننمايند، قاضي مي تواند دستور باز كردن را بدهد ولي مكلف است حتي المقدور از اقداماتي كه باعث ورود خسارت مي شوداحتراز نمايد.[96]

ماده 103 _ از اوراق و نوشته ها و ساير اشياي متعلق به متهم فقط آنچه كه راجع به واقعه جرم است تحصيل و در صورت لزوم به شهود تحقيق ارايه مي شود و قاضي مكلف است در مورد سايرنوشته ها و اشياي متعلق به متهم با كمال احتياط رفتار نموده وموجب افشاي مضمون و محتواي آنها كه ارتباط به جرم نداردنشود.[97]

ماده 104 _ در مواردي كه ملاحظه تفتيش و بازرسي مراسلات پستي مخابراتي صوتي و تصويري مربوط به متهم براي كشف جرم لازم باشد قاضي به مراجع ذي ربط اطلاع مي دهدكه اشياي فوق را توقيف نموده نزد او بفرستند، بعد از وصول آن را در حضور متهم ارايه كرده و مراتب را در صورت مجلس قيد نموده و پس از امضاي متهم آن را در پرونده ضبط مي نمايد. استنكاف متهم از امضا در صورت مجلس قيد مي شود و چنانچه اشياي مزبور حايز اهميت نبوده و ضبط آن ضرورت نداشته باشد با اخذ رسيد به صاحبش مسترد مي شود.[99]

تبصره _ كنترل تلفن افراد جز در مواردي كه به امنيت كشورمربوط است و يا براي احقاق حقوق اشخاص به

نظر قاضي ضروري تشخيص داده شود، ممنوع است

ماده 105 _ مقامات و مامورين وزارتخانه ها، سازمانها و موسسات دولتي و وابسته به دولت و نهادها و شهرداريها و ماموران به خدمات عمومي و بانكها و دفاتر اسناد رسمي و دستگاههايي كه شمول قانون در مورد آنها مستلزم ذكر نام است مكلفند اسباب و دلايل جرم و اطلاعات و آن قسمت از اوراق و اسناد ودفاتري كه مراجعه به آنها براي تحقيق امر جزايي لازم است به درخواست مرجع قضايي رسيدگي كننده ابراز نموده و دردسترس آنها بگذارند. مگر در مورد اسناد سري دولتي كه دراين صورت بايد با اجازه رييس قوه قضاييه باشد، متخلف ازاين ماده محكوم به انفصال موقت از خدمات دولتي از شش ماه تا يك سال خواهد شد.[101]

ماده 106 _ هرگاه متهم نوشته هاي خود را كه مؤثر در كشف جرم است به وكيل خود يا شخص ديگري سپرده باشد قاضي مي تواند آنها را حسب مورد در حضور وكيل يا آن شخص بررسي نمايد و در صورت استنكاف از ارايه آنها، مستنكف به مجازات مقرر براي خلاصي متهم از محاكمه محكوم خواهدشد.[102]

ماده 107 _ آلات و ادوات جرم از قبيل حربه اسلحه اسنادساختگي سكه تقلبي و كليه اشيايي كه در حين بازرسي به دست آمده و مي تواند موجب كشف جرم يا اقرار متهم به جرم باشد بايد ضبط شده و در صورت مجلس هريك از اشياي مزبور تعريف و توصيف شود.[103]

ماده 108 _ آلات و ادوات جرم را بايد شماره گذاري و ممهور وحفظ نمود و آنچه را كه قاضي تحصيل مي كند بايد با ذكرمشخصات به صاحبش رسيد بدهد.[104]

ماده 109 _ هرگاه دلايل جرم چيزي باشد كه نتوان از محل جدا وخارج نمود (مثل خوني كه ريخته ، در

اين صورت قاضي بايدنسبت به حفظ دلايل ياد شده اقدام نمايد و اگر لازم باشد محل را قفل و مهر و موم كرده حفاظت آن را به نيروي انتظامي يامستحفظ مخصوص بسپارد.[105]

ماده 110 _ از مايعاتي كه قابل تجزيه است بايد به قدر لزوم تحصيل و در ظرفي ريخته مهر و موم شود به طوري كه ضايع ياتفريط نگردد. از مايعات بايد حداقل سه ظرف به عنوان نمونه برداشته شود.[106]

ماده 111 _ اموال مسروقه يا اشيايي كه به واسطه ارتكاب جرم تحصيل شده و يا هر نوع مالي كه در جريان تحقيقات توقيف شده بايد به دستور قاضي به كسي كه مال از او سرقت رفته و يا اخذ شده مسترد شود. مگر اين كه وجود تمام يا قسمتي ازآنها در موقع تحقيق يا دادرسي لازم باشد كه در اين صورت پس از رفع احتياج به دستور قاضي مسترد مي شود. اشيايي كه برابر قانون بايد ضبط يا معدوم شود از حكم اين ماده مستثنا است [107]

فصل چهارم بازجويي و اخذ تأمين
مبحث اول _ احضار و بازجويي متهم

ماده 112 _ احضار متهم به وسيله احضارنامه به عمل مي آيد.احضارنامه در دو نسخه فرستاده مي شود، يك نسخه را متهم گرفته و نسخه ديگر را امضا كرده به مامور احضار رد مي كند.[108، 218]

ماده 113 _ در احضارنامه اسم و شهرت احضار شده و تاريخ و علت احضار و محل حضور و نتيجه عدم حضور بايد قيد شود.

تبصره _ در جرايمي كه مصلحت اقتضا نمايد، علت احضار و نتيجه عدم حضور ذكر نخواهد شد.[109، 219]

ماده 114 _ هرگاه احضار شده سواد نداشته باشد، مضمون احضارنامه در حضور دو نفر شاهد ابلاغ مي شود. ترتيبات ابلاغ احضارنامه به گونه مقرر در فصل مربوط به آيين دادرسي مدني خواهد بود.[110]

ماده 115 _

هرگاه در امر جزايي ابلاغ احضاريه به واسطه معلوم نبودن محل اقامت ممكن نشود و به طريق ديگري هم ابلاغ احضاريه ممكن نگردد با تعيين وقت رسيدگي متهم يك نوبت وسيله يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار يا محلي احضار و درصورت عدم حضور، قاضي رسيدگي و با لحاظ مواد (217) و(218) اين قانون اظهار عقيده مي نمايد.

تاريخ نشر آگهي تا روز دادرسي كمتر از يك ماه نبايد باشد.[111]

ماده 116 _ متهم موظف است در موعد مقرر حاضر شود و اگرنتواند بايد عذر موجه خود را اعلام نمايد.

جهات زير عذر موجه محسوب مي شود:

1 _ نرسيدن احضارنامه يا دير رسيدن به گونه اي كه مانع از حضور در وقت مقرر شود.

2 _ مرضي كه مانع از حركت است

3 _ فوت همسر يا يكي از اقربا تا درجه سوم از طبقه دوم

4 _ ابتلا به حوادث مهم از قبيل حريق و امثال آن

5 _ عدم امكان تردد به واسطه حوادث قهري مانند طغيان رودخانه و امراض مسري از قبيل وبا و طاعون

6 _ در توقيف بودن [112، 113]

ماده 117 _ اشخاصي كه حضور پيدا نكرده و گواهي عدم امكان حضور هم نفرستاده باشند به دستور قاضي جلب مي شوند.[114، 222]

ماده 118 _ قاضي مي تواند در موارد زير بدون اين كه بدوا احضاريه فرستاده باشد، دستور جلب متهم را صادر نمايد:

الف _ در جرايمي كه مجازات قانوني آنها قصاص اعدام و قطع عضو مي باشد.

ب _ متهميني كه محل اقامت يا شغل و كسب آنها معين نبوده واقدامات قاضي براي دستيابي به متهم به نتيجه نرسيده باشد.[115]

ماده 119 _ جلب متهم به موجب برگ جلب به عمل مي آيد. برگ جلب كه مضمونش مضمون احضاريه است بايد به متهم ابلاغ شود.[116]

ماده 120

_ مامور جلب پس از ابلاغ برگ جلب متهم را دعوت مي نمايد كه با او نزد قاضي حاضر شود. چنانچه متهم امتناع نمايد او را جلب و تحت الحفظ به مرجع قضايي تسليم خواهدنمود و در صورت نياز مي تواند از ساير ماموران استمدادنمايد. كساني كه در امتناع متهم به او كمك نمايند تحت تعقيب قانوني قرار خواهند گرفت [117]

ماده 121 _ جلب متهم به استثناي موارد فوري بايد در روز به عمل آيد.[118]

ماده 122 _ در صورتي كه متهم غايب باشد برگ جلب در اختيارضابطين دادگستري قرار مي گيرد تا هر جا متهم را يافتند جلب و تحويل مقام قضايي نمايند.[119]

تبصره _ در صورت ضرورت قاضي مي تواند برگ جلب را در اختيار شاكي قرار دهد تا به معرفي او، ضابطين متهم را جلب و تحويل مرجع قضايي نمايند.

ماده 123 _ متهم از هنگام ابلاغ برگ جلب تا حضور نزد قاضي تحت نظر و محافظت خواهد بود.[120]

تبصره _ مامورين مكلفند متهم جلب شده را بلافاصله تحويل مقام قضايي دهند و در صورتي مي توانند وي را بازداشت نمايند كه بيم تباني و خوف فرار و امحاي آثار جرم باشد و درهر صورت حق نگهداري وي را بيش از (24) ساعت بدون اجازه مقام قضايي ندارند.

ماده 124 _ قاضي نبايد كسي را احضار يا جلب كند، مگر اين كه دلايل كافي براي احضار يا جلب موجود باشد.[121]

ماده 125 _ هرگاه شخصي كه دستور احضار يا جلب او داده شده به علت بيماري نتواند نزد قاضي حاضر شود در صورت اهميت و فوري بودن امر جزايي قاضي نزد او رفته و بازجويي لازم را به عمل مي آورد و يا منتظر رفع مانع مي شود.[122]

ماده 126 _ در مواردي كه مصلحت اقتضا نمايد، قاضي مي تواند

تحقيقات را شخصا با حضور در محل افرادي كه تحقيق از آنها لازم است انجام دهد.

ماده 127 _ قاضي مكلف است بلافاصله پس از حضور يا جلب متهم تحقيقات را شروع و در صورت عدم امكان حداكثر ظرف 24) ساعت مبادرت به تحقيق نمايد. در غير اين صورت بازداشت غيرقانوني تلقي و مرتكب به مجازات مقرر قانوني محكوم خواهد شد.[123، 124]

ماده 128 _ متهم مي تواند يك نفر وكيل همراه خود داشته باشد.وكيل متهم مي تواند بدون مداخله در امر تحقيق پس از خاتمه تحقيقات مطالبي را كه براي كشف حقيقت و دفاع از متهم يا اجراي قوانين لازم بداند به قاضي اعلام نمايد. اظهارات وكيل در صورت جلسه منعكس مي شود.[تبصره 112]

تبصره _ در مواردي كه موضوع جنبه محرمانه دارد يا حضور غيرمتهم به تشخيص قاضي موجب فساد گردد و همچنين درخصوص جرايم عليه امنيت كشور، حضور وكيل در مرحله تحقيق با اجازه دادگاه خواهد بود.

ماده 129 _ قاضي ابتدا هويت و مشخصات متهم (اسم اسم پدر،شهرت فاميل سن شغل عيال اولاد و تابعيت و همچنين آدرس (شهر، بخش دهستان روستا، خيابان كوچه و شماره منزل او را دقيقا سوال نموده به نحوي كه ابلاغ احضاريه وساير اوراق به آساني مقدور باشد و متذكر مي شود كه مواظب اظهارات خود باشد و سپس موضوع اتهام و دلايل آن را به صورت صريح به متهم تفهيم مي كند آن گاه شروع به تحقيق مي نمايد.

سوالات بايد مفيد و روشن باشد. سوالات تلقيني يا اغفال يااكراه و اجبار متهم ممنوع است چنانچه متهم از دادن پاسخ امتناع نمايد امتناع او در صورت مجلس قيد مي شود.[125]

تبصره 1 _ قاضي در ابتداي تحقيق به متهم تفهيم مي كند محلي راكه براي اقامت خود اعلام مي كند، محل اقامت قانوني

اوست و چنانچه محل اقامت خود را تغيير دهد بايد محل اقامت جديد را به گونه اي كه ابلاغ ممكن باشد اعلام كند، در غير اين صورت احضاريه ها به محل اقامت سابق فرستاده خواهد شد.تغيير محل اقامت به منظور تأخير و طفره و تعلل به گونه اي كه ابلاغ اوراق متعسر باشد پذيرفته نيست و كليه اوراق به همان محل سابق ابلاغ خواهد شد. تشخيص اين موضوع با مقامي است كه رسيدگي مي نمايد. رعايت مقررات اين ماده از نظرتعيين محل اقامت شاكي يا مدعي خصوصي لازم است

تبصره 2 _ تخلف مامورين ابلاغ در انجام وظايف خود و ياگزارش خلاف واقع آنان در امور مربوط به وظايفشان مشمول مجازات مقرر قانوني خواهد بود.

ماده 130 _ از متهمين جز در مورد مواجهه به صورت انفرادي بازجويي به عمل مي آيد و نبايد با همديگر وارد در گفتگو ومواضعه شوند. رعايت موازين شرعي در مورد متهمين زن ضروري مي باشد.[126]

ماده 131 _ پاسخ سوالات همان طوري كه بيان مي شود بايد بدون تغيير و تبديل يا تحريف نوشته شود.

متهمين با سواد مي توانند شخصا پاسخ سوالات را بنويسند.[127]

مبحث دوم _ قرار تأمين

ماده 132 _ به منظور دسترسي به متهم و حضور به موقع وي درموارد لزوم و جلوگيري از فرار يا پنهان شدن يا تباني با ديگري قاضي مكلف است پس از تفهيم اتهام به وي يكي از قرارهاي تامين كيفري زير را صادر نمايد:

1 _ التزام به حضور با قول شرف

2 _ التزام به حضور با تعيين وجه التزام تا ختم محاكمه و اجراي حكم و در صورت استنكاف تبديل به وجه الكفاله

3 _ اخذ كفيل با وجه الكفاله

4 _ اخذ وثيقه اعم از وجه نقد يا ضمانتنامه بانكي يا مال منقول و

غيرمنقول

5 _ بازداشت موقت با رعايت شرايط مقرر در اين قانون [129]

تبصره _ قاضي مكلف است ضمن صدور قرار قبولي كفالت ياوثيقه به كفيل يا وثيقه گذار (چنانچه وثيقه گذار غير از متهم باشد) تفهيم نمايد، در صورت احضار متهم و عدم حضور او بدون عذر موجه يا عدم معرفي وي از ناحيه كفيل يا وثيقه گذارنسبت به وصول وجه الكفاله و ضبط وثيقه طبق مقررات اين قانون اقدام خواهد شد.

ماده 133 _ با توجه به اهميت و دلايل جرم دادگاه مي تواند علاوه بر موارد مذكور در ماده قبل قرار عدم خروج متهم را از كشور صادر نمايد. مدت اعتبار اين قرار شش ماه است و چنانچه دادگاه لازم بداند مي تواند هر شش ماه يك بار آن را تمديد نمايد.

اين قرار پس از ابلاغ ظرف مدت بيست روز قابل اعتراض دردادگاه تجديد نظر استان مي باشد.

تبصره _ در صورت فسخ قرار توسط مرجع صادركننده يا نقض آن توسط مرجع تجديدنظر و يا صدور قرار منع پيگرد يا موقوفي تعقيب يا برائت متهم دادگاه بدوي مكلف است مراتب را بلافاصله به مراجع ذي ربط اطلاع دهد.

ماده 134 _ تامين بايد با اهميت جرم و شدت مجازات و دلايل واسباب اتهام و احتمال فرار متهم و از بين رفتن آثار جرم وسابقه متهم و وضعيت مزاج و سن و حيثيت او متناسب باشد.[130]

ماده 135 _ كفالت شخصي پذيرفته مي شود كه اعتبار او به تشخيص قاضي صادركننده قرار براي پرداخت وجه الكفاله محل ترديد نباشد. در صورت فرار متهم يا عدم دسترسي به او در مواردي كه حضور متهم ضروري تشخيص داده شود كفيل ملزم به پرداخت وجه الكفاله خواهد بود.[131]

ماده 136 _ مبلغ وثيقه يا وجه الكفاله يا وجه

التزام نبايد در هر حال كمتر از خسارتهايي باشد كه مدعي خصوصي درخواست مي كند.[132]

ماده 137 _ قاضي در خصوص قبول وثيقه يا كفيل قرار صادر نموده و پس از امضاي كفيل يا وثيقه گذار، خود نيز امضا مي نمايد و در صورت درخواست رونوشت آن را به كفيل يا وثيقه گذار مي دهد.[133]

ماده 138 _ متهمي كه در مورد او قرار كفالت يا وثيقه صادر شده ،در صورت عجز از معرفي كفيل يا توديع وثيقه بازداشت خواهد شد.[135]

ماده 139 _ هرگاه متهم در مواعد مقرر حاضر شده يا بعد از آن حاضر و عذر موجه خود را ثابت نمايد و يا پرونده مختومه شده باشد، وثيقه مسترد و يا كفيل از مسووليت مبرا مي شود.[136]

تبصره 1 _ كفيل يا وثيقه گذار در هر مرحله از دادرسي با معرفي و تحويل متهم مي توانند درخواست رفع مسووليت و يا آزادي وثيقه خود را بنمايند.

تبصره 2 _ هرگاه متهم يا محكوم عليه در مواعد مقرر حاضر شده باشد به محض شروع اجراي حكم جزايي و يا قطعي شدن قرار تعليق اجراي مجازات قرار تامين ملغي الاثر مي شود.

ماده 140 _ هرگاه متهمي كه التزام يا وثيقه داده در موقعي كه حضور او لازم بوده بدون عذر موجه حاضر نشود وجه التزام به دستور رييس حوزه قضايي از متهم اخذ و وثيقه ضبط خواهدشد. اگر شخصي از متهم كفالت نموده يا براي او وثيقه سپرده و متهم در موقعي كه حضور او لازم بوده حاضر نشده به كفيل يا وثيقه گذار اخطار مي شود ظرف بيست روز متهم را تسليم نمايد. در صورت عدم تسليم و ابلاغ واقعي اخطاريه به دستور رييس حوزه قضايي وجه الكفاله اخذ و وثيقه ضبط خواهدشد.[136 مكرر]

ماده 141 _ چنانچه ثابت شود

كفيل يا وثيقه گذار به منظور عدم امكان ابلاغ واقعي اخطاريه نشاني حقيقي خود را به مرجع قبول كننده كفالت اعلام نكرده يا به اين منظور از محل خارج شده ابلاغ قانوني اخطاريه براي وصول وجه الكفاله و يا ضبط وثيقه كافي است

ماده 142 _ خواستن متهم از كفيل يا وثيقه گذار جز در موردي كه حضور متهم براي تحقيقات يا محاكمه يا اجراي حكم ضرورت دارد ممنوع است [تبصره 136 مكرر]

ماده 143 _ متهم كفيل و وثيقه گذار مي توانند در موارد زير ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ دستور رييس حوزه قضايي در مورد پرداخت وجه التزام يا وجه الكفاله يا ضبط وثيقه به دادگاه تجديدنظر شكايت نمايند:

الف _ در صورتي كه بخواهند ثابت نمايند متهم در موعد مقررحاضر شده يا او را حاضر نموده اند يا شخص ثالثي متهم را حاضر نموده است

ب _ هرگاه بخواهند ثابت نمايند به جهات ياد شده در ماده 116) اين قانون متهم نتوانسته حاضر شود و يا كفيل به يكي از آن جهات نتوانسته او را حاضر كند.

ج _ هرگاه بخواهند ثابت نمايند متهم قبل از موعد فوت كرده است

د _ در صورتي كه بخواهند ثابت نمايند پس از صدور قرار قبول كفالت يا التزام معسر شده اند.[تبصره 136 مكرر]

تبصره _ دادگاه در تمام موارد نسبت به شكايت خارج از نوبت وبدون تشريفات دادرسي رسيدگي كرده مادام كه عمليات اجرايي را موقوف ننموده يا حكم به نفع كفيل يا وثيقه گذار يامتهم صادر نكرده عمليات ياد شده ادامه خواهد داشت و درصورت صدور حكم به نفع معترض وجوه و اموال اخذ وضبط شده بازگردانده مي شود.

ماده 144 _ چنانچه قرار منع پيگرد يا موقوفي تعقيب يا برائت متهم صادر

شود يا پرونده به هر كيفيت مختومه شود قرارهاي تامين صادره ملغي الاثر خواهد بود. قاضي مربوط مكلف است ازقرار تامين وثيقه رفع اثر نمايد.

ماده 145 _ در مواردي كه متهم حضور نيافته و محكوم شده محكوم به يا ضرر و زيان مدعي خصوصي از تامين گرفته شده پرداخت خواهد شد و زايد بر آن به نفع دولت ضبط مي شود.

ماده 146 _ در صورتي كه محكوم عليه علاوه بر حبس به جزاي نقدي يا ضرر و زيان مدعي خصوصي محكوم شده باشد ومجموعه محكوم به كمتر از تامين گرفته شده باشد فقط تاميزان محكوميت وي از وثيقه توديعي يا وجه الكفاله يا وجه التزام پرداخت خواهد شد و زايد بر آن بازگردانده مي شود و در اين صورت حكم اجرا شده تلقي مي شود.

ماده 147 _ قرار تامين بايد به متهم ابلاغ شود. در صورتي كه قرارصادره منتهي به بازداشت وي گردد نوع قرار در برگ اعزام درج مي شود. چنانچه متهم به منظور جلوگيري از تباني بازداشت شده باشد اين جهت نيز در برگ اعزام قيد مي گردد.

تبصره _ در صورتي كه قرار صادره قابل اعتراض باشدصادركننده قرار مكلف است قابل اعتراض بودن قرار را به متهم تفهيم و در پرونده قيد نمايد.

فصل پنجم شاهد، شهادت جرح و تعديل شهود
مبحث اول _ احضار شهود تحقيق و مطلعين

ماده 148 _ قاضي اشخاصي را كه به تشخيص خود يا به معرفي شاكي يا اعلام مقامات ذي ربط يا به تقاضاي متهم براي روشن شدن اتهام لازم بداند، برابر اصول مقرر احضار مي نمايد.[139]

ماده 149 _ شهود تحقيق و مطلعين به دستور قاضي توسط ضابطين يا مامورين ابلاغ و يا به هر طريقي كه قاضي مقتضي بداند با رعايت مفاد ماده (86) اين قانون احضارمي شوند.[140]

ماده 150 _ در صورتي كه يكي از شهود تحقيق يا

مطلعين از تابعين نيروهاي مسلح باشد، بايد حداقل 24 ساعت پيش از تحقيق ياجلسه محاكمه از طريق فرمانده يا رييس او دعوت شود.فرمانده و يا رييس مربوط مكلف است پس از وصول دستوردادگاه شخص احضار شده را در موقع مقرر اعزام نمايد.[142]

ماده 151 _ قاضي از هريك از شهود و مطلعين جداگانه و بدون حضور متهم تحقيق مي نمايد و اظهاراتشان را نوشته به امضا يا اثر انگشت آنان مي رساند. تحقيق مجدد و مواجهه آنان درصورت ضرورت بلامانع است [143]

ماده 152 _ تحقيق و بازجويي از شهود و مطلعين قبل از محاكمه غيرعلني است [144]

ماده 153 _ شهود تحقيق و مطلعين قبل از اظهار اطلاعات خود بايد به شرح زير سوگند ياد نمايند:

«به خداوند متعال سوگند ياد مي كنم كه جز به راستي چيزي نگويم و تمام حقايق را بيان نمايم .[145]

تبصره _ در مواردي كه احقاق حق متوقف بر شهادت شاهد عادل باشد و شاهد از اتيان سوگند استنكاف نمايد بدون سوگندشهادت وي استماع خواهد شد.

ماده 154 _ قاضي قبل از شروع به تحقيق نام نام خانوادگي اسم پدر، شغل محل اقامت ميزان سواد، درجه قرابت سببي يانسبي و خادم يا مخدوم بودن شاهد يا مطلع را نسبت به طرفين پرونده و سابقه كيفري او سوال كرده و در صورت مجلس قيد مي نمايد.[145]

ماده 155 _ در مواردي كه قاضي به شهادت شاهد به عنوان دليل شرعي استناد مي نمايد لازم است شاهد داراي شرايط زير باشد:

1 _ بلوغ 2 _ عقل 3 _ ايمان 4 _ طهارت مولد 5 _ عدالت

6 _ عدم وجود انتفاع شخصي براي شاهد يا رفع ضرر از وي

7 _ عدم وجود دشمني بين شاهد و طرفين

دعوا

8 _ عدم اشتغال به تكدي و ولگردي

تبصره 1 _ در مورد عداوت دنيوي چنانچه شهادت شاهد به نفع طرف باشد پذيرفته مي شود.

تبصره 2 _ در حقوق الناس شهادت در صورتي پذيرفته خواهدبود كه به دستور دادگاه صورت گيرد.

تبصره 3 _ كسي كه سابقه فسق يا اشتهار به فساد دارد چنانچه به منظور اداي شهادت توبه كند تا احراز تغيير در اعمال او و اطمينان از صلاحيت و عدالت وي شهادتش پذيرفته نمي شود.

ماده 156 _ در صورتي كه شاهد يا مطلع واجد شرايط شهادت نباشند بدون ياد كردن سوگند اظهارات ايشان براي اطلاع بيشتر استماع مي شود.[146]

ماده 157 _ پس از اين كه ابراز شهادت يا اظهار اطلاعات به اتمام رسيد متن آن قرائت و به امضاي شاهد يا مطلع مي رسد. هرگاه شاهد يا مطلع فاقد امضا باشد انگشت مي زند و اگر از امضا يا زدن انگشت امتناع ورزد يا قادر به امضا و زدن انگشت نباشدمراتب در برگ تحقيق قيد مي شود، در اين صورت تمامي اوراق تحقيق بايد به امضاي قاضي و منشي برسد.[147]

ماده 158 _ در اوراق بازجويي نوشتن بين سطور و تراشيدن كلمات به كلي ممنوع است اگر يك يا چند كلمه اضافه شده باشد بايدبر روي آن خطي نازك كشيده و اين موضوع قيد شود و قاضي و شخصي كه از وي تحقيق مي شود آن را امضا نمايند، همچنين اگر يك يا چند كلمه از قلم افتاده و در حاشيه نوشته شود بايد اشخاص ياد شده زير آن را امضا نمايند و هرگاه اين ترتيب رعايت نشود كلمات مزبور از درجه اعتبار ساقط است [150]

ماده 159 _ هريك از شهود تحقيق و مطلعين بايد در موعد مقرر حاضر

شوند، در صورت عدم حضور براي بار دوم احضار مي گردند، چنانچه بدون عذر موجه حضور نيابند به دستور دادگاه جلب خواهند شد. رعايت مفاد ماده (86) الزامي است [151، 152، 225، 226]

ماده 160 _ در صورتي كه شهود يا مطلعين براي حضور در دادگاه مدعي ضرر و زياني از حيث شغل و كار خود شوند و يا درخواست هزينه اياب و ذهاب نمايند دادگاه پس از تشخيص ورود ضرر، ميزان آن را تعيين مي نمايد و متقاضي احضار مكلف به توديع آن در صندوق دادگستري مي باشد.

هرگاه متقاضي احضار، توانايي پرداخت هزينه ياد شده را به تشخيص مرجع احضاركننده نداشته باشد و يا احضار به دستور مرجع رسيدگي كننده باشد از بيت المال پرداخت خواهد شد.[153، 229]

تبصره _ دادگاه مي تواند براي تعيين ميزان ضرر و زيان از نظركارشناس استفاده نمايد.

ماده 161 _ در صورتي كه شاهد يا مطلع بيمار بوده و نتواند حاضرشود و يا تعداد شهود و مطلعين زياد بوده و در يك محل مقيم باشند مانند كارگران يك كارخانه قاضي به محل اقامت آنان رفته تحقيق مي كند.[154، 155، 227]

ماده 162 _ چنانچه مطلعين خارج از حوزه ماموريت قاضي و درحوزه دادگاه ديگر ساكن باشند قاضي به دادگاه محل سكونت آنان نيابت مي دهد تا اظهارات مطلعين را صورت جلسه نموده اوراق تحقيق را براي دادگاه ارسال كند. [156و 227]

ماده 163 _ در مواردي كه دادگاه از قاضي حوزه ديگري درخواست تحقيق و تفحص نمايد در صورت تعدد قاضي با ارجاع رييس حوزه يا معاون وي هريك از آنان مي توانند اقدام نموده نتيجه تحقيقات خود را به دادگاه درخواست كننده ارسال كنند.[156]

ماده 164 _ هرگاه براي كشف جرم و روشن شدن موضوع و نكات لازم در مورد شغل و

خصوصيات اخلاقي متهم و سوابق زندگي او تحقيقات محلي ضرورت داشته باشد و همچنين درمواردي كه متهم يا شاكي به اطلاعات اهل محل استناد نمايند و يا قاضي تحقيق از اهل محل را ضروري بداند اقدام به تحقيقات محلي مي نمايد.[157]

ماده 165 _ هرگاه حضور متهم در محل تحقيقات ضروري باشد يا متهم تقاضاي حضور در محل را داشته و در بازداشت باشد به دستور قاضي تحت الحفظ در محل حاضر خواهد شد.[158]

ماده 166 _ قاضي بعد از ورود به محل برابر مقررات ياد شده درفصل مربوط به تحقيقات محلي در بخش آيين دادرسي مدني اقدام خواهد كرد.»159]

ماده 167 _ در مورد اشخاصي كه تحقيقات از ايشان به عمل مي آيد رعايت مقررات ماده (153) اين قانون لازم است . [160]

مبحث دوم _ جرح و تعديل شهود

ماده 168 _ جرح عبارت است از ادعاي فقدان يكي از شرايطي كه قانون براي شاهد مقرر كرده است و از ناحيه طرفين دعوا صورت مي گيرد.

ماده 169 _ جرح شاهد بايد قبل از اداي شهادت به عمل آيد مگراين كه موجبات جرح پس از شهادت معلوم شود و در هر حال دادگاه موظف است به موضوع جرح رسيدگي و اتخاذ تصميم نمايد.

ماده 170 _ در اثبات جرح يا تعديل شاهد، ذكر اسباب آن لازم نيست بلكه گواهي مطلق به تعديل يا جرح كفايت مي كند.

تبصره 1 _ در شهادت به جرح يا تعديل علم به عدالت يا فقدان آن لازم است و حسن ظاهر براي احراز كافي نيست مگر اين كه كاشف از عدالت باشد.

تبصره 2 _ چنانچه گواهي شهود معرفي شده در اثبات جرح ياتعديل شاهد با يكديگر معارض باشد، از اعتبار ساقط است مگر اين كه حالت سابقه شاهد احراز شده باشد.

ماده 171 _ چنانچه

دادگاه شهود معرفي شده را واجد شرايط قانوني تشخيص دهد شهادت آنان را مي پذيرد در غير اين صورت رد مي كند و اگر از وضعيت آنها اطلاع نداشته باشد تا زمان احراز شرايط و كشف وضعيت كه نبايد بيش از ده روز طول بكشد، رسيدگي را متوقف و پس از آن دادگاه حسب مورد اتخاذ تصميم مي نمايد.

ماده 172 _ در صورت رد شاهد از طرف دادگاه يا ايراد جرح توسط مدعي عليه مدعي مي تواند براي اثبات صلاحيت شاهد، اقامه دليل نمايد در اين صورت دادگاه مكلف است به درخواست وي رسيدگي كند.

فصل ششم مرور زمان در مجازاتهاي بازدارنده

ماده 173 _ در جرايمي كه مجازات قانوني آن از نوع مجازات بازدارنده يا اقدامات تاميني و تربيتي باشد و از تاريخ وقوع جرم تا انقضاي مواعد مشروحه ذيل تقاضاي تعقيب نشده باشد و يا از تاريخ اولين اقدام تعقيبي تا انقضاي مواعد مذكوره به صدور حكم منتهي نشده باشد تعقيب موقوف خواهد شد:

الف _ حداكثر مجازات مقرر بيش از سه سال حبس يا جزاي نقدي بيش از يك ميليون ريال با انقضاي مدت ده سال

ب _ حداكثر مجازات كمتر از سه سال حبس يا جزاي نقدي تا يك ميليون ريال با انقضاي مدت پنج سال

ج _ مجازات غيراز حبس يا جزاي نقدي با انقضاي مدت سه سال

تبصره _ در مواردي كه مجازات قانوني جرم حبس يا جزاي نقدي يا شلاق يا هر سه باشد مدت حبس ملاك احتساب خواهدبود.

ماده 174 _ در موارد مذكور در ماده قبل هرگاه حكم صادر گرديده ولي اجرا نشده باشد پس از انقضاي مواعد مقرر در همان ماده از تاريخ قطعيت حكم اجراي آن موقوف مي گردد و در هرحال آثار تبعي حكم

به قوت خود باقي خواهد بود.

تبصره _ احكام دادگاههاي خارج از كشور نسبت به اتباع ايراني در حدود مقررات و موافقتنامه هاي قانوني مشمول مقررات اين ماده مي باشد.

ماده 175 _ موقوفي تعقيب و توقف اجراي حكم مانع استيفاي حقوق شاكي و مدعي خصوصي نخواهد بود.

ماده 176 _ قضات ضابطين دادگستري و ساير مأموريني كه به موجب قانون موظف به تعقيب رسيدگي و اجراي حكم مي باشند چنانچه در انجام وظيفه خود مرتكب فعل يا ترك فعلي شوند كه نتيجه آن عدم تعقيب يا اجراي حكم صادره باشد حسب مورد تحت تعقيب كيفري انتظامي و اداري قرارخواهند گرفت

باب دوم كيفيت محاكمه
فصل اول اقدامات قاضي پس از ختم تحقيقات

ماده 177 _ پس از ارجاع پرونده به شعبه دادگاه و عدم نياز به تحقيق و يا اقدام ديگر دادگاه به شرح زير عمل مي نمايد:

الف _ چنانچه اتهامي متوجه متهم نبوده يا عمل انتسابي به وي جرم نباشد دادگاه اقدام به صدور راي برائت و يا قرار منع تعقيب مي نمايد.

ب _ در غير موارد فوق چنانچه اصحاب دعوا حاضر باشند و درخواست مهلت نكنند و يا دادگاه استمهال 4استمهال را موجه تشخيص ندهد و يا در خصوص حقوق الناس مدعي درخواست ترك محاكمه را ننمايد با تشكيل جلسه رسمي مبادرت به رسيدگي و صدور راي مي نمايد.

ج _ در صورت عدم حضور اصحاب دعوا يا درخواست مهلت براي تدارك دفاع يا تقديم دادخواست ضرر و زيان دادگاه ضمن تعيين جلسه رسيدگي مراتب را به اصحاب دعوا اعلام مي نمايد.

تبصره 1 _ در صورت درخواست مدعي مبني بر ترك محاكمه دادگاه قرار ترك تعقيب صادر خواهد كرد. اين امر مانع از طرح شكايت مجدد نمي باشد.

تبصره 2 _ فاصله بين ابلاغ احضاريه و موعد احضار حداقل سه روز است و هرگاه

موضوع فوريت داشته باشد مي توان متهم را زودتر احضار كرد.

ماده 178 _ در مواردي كه فصل خصومت يا اثبات دعوا با قسم شرعي محقق مي شود هريك از اصحاب دعوا مي توانند از حق قسم خود استفاده كنند.

ماده 179 _ چنانچه دادگاه در جريان رسيدگي به پرونده تشخيص دهد كه به لحاظ گذشت شاكي خصوصي در مواردي كه دعواقابل گذشت مي باشد يا به جهت ديگري متهم قابل تعقيب نيست يا دادگاه صالح به رسيدگي نمي باشد يا ايراد رد دادرس شده است حسب مورد راي به موقوفي تعقيب يا عدم صلاحيت يا رد يا قبول ايراد، صادر مي نمايد.

ماده 180 _ در مواردي كه به متهم دسترسي نبوده و يا به علت شناخته نشدن در محل اقامت احضار و جلبش مقدور نباشد وقت رسيدگي با ذكر نوع اتهام (در صورت مصلحت و عدم وجود منع شرعي در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار يامحلي براي يك نوبت درج مي شود. تاريخ انتشار آگهي تا روز محاكمه نبايد كمتر از يك ماه باشد. در صورت عدم حضورمتهم در وقت مقرر و يا عدم ارسال لايحه دفاعيه و يا عدم معرفي وكيل دادگاه در حقوق الناس و حقوق عمومي به صورت غيابي اقدام به رسيدگي نموده و راي مقتضي صادرمي نمايد. راي صادره پس از ابلاغ ظرف ده روز قابل واخواهي در همان دادگاه مي باشد. در حقوق الله رسيدگي غيابي جايزنيست دادگاه در صورت ظن قوي بر وقوع جرم تا دستيابي به متهم پرونده را مفتوح مي گذارد.

ماده 181 _ هرگاه متهم بدون عذر موجه حاضر نشود و وكيل هم نفرستد در صورتي كه دادگاه حضور متهم را لازم بداند وي را جلب خواهد نمود و چنانچه حضور متهم در دادگاه لازم نباشد و موضوع جنبه حق اللهي نداشته

باشد بدون حضور وي رسيدگي و حكم مقتضي صادر مي نمايد.

ماده 182 _ هرگاه متهم از دادگاه بدوي يا تجديدنظر تقاضاي تخفيف يا تبديل تامين كند دادگاه به درخواست وي رسيدگي و قرار مقتضي صادر مي نمايد. قرار دادگاه در اين مورد قطعي است مطرح بودن پرونده در ديوان عالي كشور مانع از آن نخواهد بود كه دادگاه نسبت به اين تقاضا رسيدگي نمايد.[169]

ماده 183 _ به اتهامات متعدد متهم بايد توأما و يكجا رسيدگي شود ليكن اگر رسيدگي به تمام آنها موجب تعويق باشد دادگاه نسبت به اتهاماتي كه مهيا براي صدور حكم است تصميم مي گيرد.[تبصره 197]

ماده 184 _ هرگاه پس از صدور حكم معلوم گردد محكوم عليه داراي محكوميتهاي قطعي ديگري بوده كه مشمول مقررات تعدد جرم مي باشند و در ميزان مجازات قابل اجرا موثر است به شرح زير اقدام مي گردد:

الف _ هرگاه احكام صادره از دادگاههاي بدوي به لحاظ عدم تجديدنظرخواهي قطعي شده باشد پرونده به آخرين شعبه دادگاه بدوي صادركننده حكم ارسال تا پس از نقض كليه احكام با رعايت مقررات مربوط به تعدد جرم حكم واحدصادر نمايد.

ب _ در صورتي كه حداقل يكي از احكام در دادگاه تجديدنظراستان صادر شده باشد پرونده ها به دادگاه تجديدنظر استان ارسال تا پس از نقض كليه احكام با رعايت مقررات مربوط به تعدد جرم حكم واحد صادر نمايد.

ج _ در صورتي كه حداقل يكي از احكام در ديوان عالي كشورمورد تاييد قرار گرفته باشد، پرونده ها اعم از اين كه در دادگاه بدوي يا تجديدنظر باشد به ديوان عالي كشور ارسال مي گرددتا احكام را نقض و جهت صدور حكم واحد به دادگاه بدوي صادركننده آخرين حكم ارجاع كند.

فصل دوم وكالت در دادگاهها

ماده 185 _ در كليه امور جزايي طرفين دعوا مي توانند وكيل يا وكلاي مدافع

خود را انتخاب و معرفي نمايند، وقت دادرسي به متهم شاكي مدعي خصوصي و وكلاي مدافع آنان ابلاغ خواهد شد. در صورت تعدد وكيل حضور يكي از وكلاي هريك از طرفين براي تشكيل دادگاه و رسيدگي كافي است [242]

ماده 186 _ متهم مي تواند از دادگاه تقاضا كند وكيلي براي او تعيين نمايد، چنانچه دادگاه تشخيص دهد متهم توانايي انتخاب وكيل را ندارد از بين وكلاي حوزه قضايي و در صورت عدم امكان از نزديكترين حوزه مجاور وكيلي براي متهم تعيين خواهد نمود و در صورتي كه وكيل درخواست حق الوكاله نمايد دادگاه حق الزحمه را متناسب با كار تعيين خواهدكرد و در هرحال حق الوكاله تعييني نبايد از تعرفه قانوني تجاوز كند. حق الوكاله يادشده از رديف مربوط به بودجه دادگستري پرداخت خواهدشد.[309]

تبصره 1 _ در جرايمي كه مجازات آن به حسب قانون قصاص نفس اعدام رجم و حبس ابد مي باشد چنانچه متهم شخصا وكيل معرفي ننمايد تعيين وكيل تسخيري براي او الزامي است مگر در خصوص جرايم منافي عفت كه متهم از حضور يامعرفي وكيل امتناع ورزد.

تبصره 2 _ در كليه امور جزايي به استثناي جرايم مذكور در تبصره 1) اين ماده و يا مواردي كه حكم غيابي جايز نيست هرگاه متهم وكيل داشته باشد ابلاغ وقت دادرسي به وكيل كافي است مگر اين كه دادگاه حضور متهم را لازم بداند . [313]

ماده 187 _ تقاضاي تغيير وكيل تسخيري از طرف متهم جز درموارد زير پذيرفته نيست

الف _ قرابت نسبي يا سببي تا درجه سوم از هر طبقه بين وكيل تسخيري با يكي از اصحاب دعوا وجود داشته باشد.

ب _ وكيل تسخيري قيم يا مخدوم يكي از طرفين باشد و يايكي از طرفين مباشر يا

متكفل امور وي يا همسر او باشد.

ج _ وكيل تسخيري يا همسر يا فرزند او وارث يكي از اصحاب دعوا باشد.

د _ وكيل تسخيري سابقا در موضوع دعواي اقامه شده به عنوان دادرس يا داور يا كارشناس يا گواه اظهارنظر كرده باشد.

ه _ بين وكيل تسخيري و يكي از طرفين و يا همسر يا فرزند اودعواي حقوقي يا جزايي مطرح باشد و يا در سابق مطرح بوده و از تاريخ صدور حكم قطعي دو سال نگذشته باشد.

و _ وكيل تسخيري يا همسر يا فرزند او داراي نفع شخصي درموضوع مطروح باشند.[310]

فصل چهارم رأي غيابي

ماده 217 _ در كليه جرايم مربوط به حقوق الناس و نظم عمومي كه جنبه حق اللهي ندارند هرگاه متهم يا وكيل او در هيچ يك از جلسات دادگاه حاضر نشده و يا لايحه نفرستاده باشند دادگاه راي غيابي صادر مي نمايد، اين راي پس از ابلاغ واقعي ظرف ده روز قابل واخواهي در دادگاه صادركننده راي مي باشد و پس از انقضاي مهلت واخواهي برابر قانون تجديد نظر احكام دادگاهها قابل تجديدنظر است [273]

تبصره 1 _ آراي غيابي كه ظرف مهلت مقرر از آن واخواهي نشده باشد، پس از انقضاي مدت واخواهي و تجديدنظر به اجرا گذارده خواهد شد. هرگاه راي صادره ابلاغ قانوني شده باشددر هر حال محكوم عليه مي تواند ظرف ده روز از تاريخ اطلاع از دادگاه صادركننده راي تقاضاي واخواهي نمايد. در اين صورت دادگاه اجراي راي را به صورت موقت متوقف و درصورت اقتضا نسبت به اخذ تامين يا تجديدنظر در تامين قبلي اقدام مي نمايد.

تبصره 2 _ در جرايمي كه جنبه حق اللهي دارد چنانچه محتويات پرونده مجرميت متهم را ثابت ننمايد و تحقيق از متهم ضروري نباشد دادگاه

مي تواند غيابا راي بر برائت صادرنمايد.

ماده 218 _ دادگاه پس از رسيدن تقاضاي واخواهي بلافاصله وارد رسيدگي مي شود و دلايل و مدافعات محكوم عليه را بررسي ،چنانچه موثر در راي نباشد راي غيابي را تاييد مي نمايد و درصورتي كه موثر در راي تشخيص دهد و يا بررسي مدارك و مدافعات مستلزم تحقيق بيشتر باشد با تعيين وقت رسيدگي طرفين را دعوت مي نمايد. در اين صورت عدم حضور شاكي يامدعي خصوصي مانع ادامه رسيدگي نخواهد بود.

فصل پنجم ترتيب رسيدگي به جرايم اطفال

ماده 219 _ در هر حوزه قضايي و در صورت نياز يك يا چند شعبه از دادگاههاي عمومي براي رسيدگي به كليه جرايم اطفال اختصاص داده مي شود.

تبصره 1 _ منظور از طفل كسي است كه به حد بلوغ شرعي نرسيده باشد.

تبصره 2 _ در حوزه هايي كه چنين دادگاهي تشكيل نشده باشددادگاه عمومي برابر مقررات اين فصل به جرايم اطفال نيزرسيدگي خواهد كرد.

ماده 220 _ در هنگام رسيدگي به جرايم اطفال دادگاه مكلف است به ولي يا سرپرست قانوني طفل اعلام نمايد در دادگاه شخصا حضور يابد يا براي او وكيل تعيين كند. چنانچه ولي يا سرپرست قانوني اقدام به تعيين وكيل ننمايد و خود نيز حضور نيابد دادگاه براي طفل وكيل تسخيري تعيين خواهد كرد.

تبصره _ به كليه جرايم اشخاص بالغ كمتر از 18 سال تمام نيز دردادگاه اطفال طبق مقررات عمومي رسيدگي مي شود.

ماده 221 _ در جرايم اطفال رسيدگي مقدماتي اعم از تعقيب و تحقيق با رعايت مفاد تبصره ماده (43) توسط دادرس و يا به درخواست او توسط قاضي تحقيق انجام مي گيرد. دادگاه كليه وظايفي را كه برابر قانون بر عهده ضابطين مي باشد راسا به عمل خواهد آورد.

ماده 222 _ چنانچه درباره وضعيت روحي

و رواني طفل يا ولي يا سرپرست قانوني او يا خانوادگي و محيط معاشرت طفل تحقيقاتي لازم باشد دادگاه مي تواند به هر وسيله اي كه مقتضي بداند آن را انجام دهد و يا نظر اشخاص خبره را جلب نمايد.

ماده 223 _ احضار طفل براي انجام تحقيقات مقدماتي و رسيدگي در هر مورد از طريق ولي يا سرپرست او به عمل مي آيد، درصورت عدم حضور برابر مقررات اين قانون جلب خواهندشد. اين امر مانع از احضار و جلب طفل توسط دادگاه نمي باشد.

ماده 224 _ در جريان تحقيقات چنانچه ضرورتي به نگهداري طفل نباشد، براي امكان دسترسي به او و جلوگيري از فرار يا پنهان شدن وي با توجه به نوع و اهميت جرم و دلايل آن حسب مورد، با رعايت مقررات مذكور در مبحث دوم از فصل چهارم باب اول اين قانون يكي از تصميمات زير اتخاذ خواهد شد:

الف _ التزام ولي يا سرپرست قانوني طفل يا شخص ديگري به حاضر كردن طفل در موارد لزوم با تعيين وجه التزام اعتبارافراد مذكور بايد احراز گردد.

ب _ ولي يا سرپرست طفل يا شخص ديگري براي آزادي طفل وثيقه مناسب (به نظر دادگاه بسپارد.

تبصره 1 _ در صورتي كه نگهداري طفل براي انجام تحقيقات ياجلوگيري از تباني نظر به اهميت جرم ضرورت داشته باشد ياطفل ولي يا سرپرست نداشته يا ولي و سرپرست او حاضر به التزام يا دادن وثيقه نباشد و شخص ديگري نيز به نحوي كه فوقا اشاره شده التزام يا وثيقه ندهد، طفل متهم تا صدور راي و اجراي آن در كانون اصلاح و تربيت به صورت موقت نگهداري خواهد شد.

تبصره 2 _ اگر در حوزه دادگاه كانون اصلاح و تربيت وجود نداشته باشد به

تشخيص دادگاه در محل مناسب ديگري نگهداري خواهد شد.

ماده 225 _ رسيدگي به جرايم اطفال علني نخواهد بود، در دادگاه فقط اوليا و سرپرست قانوني طفل و وكيل مدافع و شهود و مطلعين و نماينده كانون اصلاح و تربيت كه دادگاه حضور آنان را لازم بداند حاضر خواهند شد. انتشار جريان دادگاه از طريق رسانه هاي گروهي و يا فيلمبرداري و تهيه عكس و افشاي هويت و مشخصات طفل متهم ممنوع و متخلف به مجازات قانوني مندرج در ماده 648 قانون مجازات اسلامي محكوم خواهد شد.

ماده 226 _ در صورتي كه مصلحت طفل اقتضا نمايد رسيدگي درقسمتي از مراحل دادرسي در غياب متهم انجام خواهد گرفت و در هر حال راي دادگاه حضوري محسوب مي شود.

ماده 227 _ دادگاه به دادخواست مدعي خصوصي برابر مقررات رسيدگي كرده و حكم مقتضي صادر مي نمايد، حضور طفل دردادگاه ضروري نيست

ماده 228 _ در صورتي كه يك يا چند طفل با مشاركت يا معاونت اشخاص ديگر مرتكب جرم شده باشند به جرايم اطفال دردادگاه رسيدگي كننده به جرايم اطفال رسيدگي خواهد شد.

ماده 229 _ دادگاه رسيدگي كننده به جرايم اطفال حسب گزارشهايي كه از وضع اطفال و تعليم و تربيت آنان از كانون اصلاح و تربيت دريافت مي كند مي تواند در تصميمات قبلي خود يك بار تجديدنظر نمايد، به اين طريق كه مدت نگهداري را تا يك چهارم تخفيف دهد.

ماده 230 _ آراي دادگاه رسيدگي كننده به جرايم اطفال برابرمقررات مربوط قابل تجديدنظر مي باشد.

ماده 231 _ اختصاصي بودن بعضي از شعب دادگاههاي عمومي مانع از ارجاع ساير پرونده ها به آن شعب نمي باشد.

باب سوم تجديد نظر احكام
فصل اول كليات

ماده 232 _ آراي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري قطعي است مگر در موارد ذيل كه قابل درخواست تجديد نظرمي باشد:

الف _ جرايمي

كه مجازات قانوني آنها اعدام يا رجم است

ب _ جرايمي كه به موجب قانون مشمول حد يا قصاص نفس و اطراف مي باشد.

ج _ ضبط اموال بيش از يك ميليون ريال و مصادره اموال

د _ جرايمي كه طبق قانون مستلزم پرداخت ديه بيش از خمس ديه كامل است

ه _ جرايمي كه حداكثر مجازات قانوني آن بيش از سه ماه حبس يا شلاق يا جزاي نقدي بيش از پانصد هزار ريال باشد.

و _ محكوميتهاي انفصال از خدمت

تبصره _ منظور از آراي قابل درخواست تجديدنظر در موارد فوق اعم از محكوميت برائت منع تعقيب يا موقوفي تعقيب است

ماده 233 _ مرجع تجديدنظر آراي دادگاههاي عمومي و انقلاب هر حوزه قضايي دادگاه تجديدنظر همان استان است مگر درموارد ذيل كه مرجع تجديدنظر آنها ديوان عالي كشور خواهدبود:

الف _ جرايمي كه مجازات قانوني آنها اعدام يا رجم باشد.

ب _ جرايمي كه مجازات قانوني آنها قطع عضو، قصاص نفس يا اطراف باشد.

ج _ جرايمي كه مجازات قانوني آنها حبس بيش از ده سال باشد.

د _ مصادره اموال

ماده 234 _ در مواردي كه راي دادگاه راجع به جنبه كيفري ودعواي ضرر و زيان تواما صادر شده چنانچه يكي از جنبه هاي مذكور قابل درخواست تجديدنظر باشد جنبه ديگر راي نيز به تبع آن قابل درخواست تجديدنظر بوده و صلاحيت مرجع تجديدنظر نيز بر همين مبنا خواهد بود. ماده 235 _ نسخ شده است

ماده 236 _ مهلت درخواست تجديدنظر براي اشخاص مقيم ايران بيست روز و براي اشخاص مقيم خارج از كشور دو ماه از تاريخ ابلاغ يا انقضاي مدت واخواهي است مگر در موارد مذكور دربندهاي (الف ، (ب و (ج ماده (235) و بند (د)

ماده (240)اين قانون

ماده 237 _ در صورتي كه در مهلت مقرر دادخواست يادرخواست تجديدنظر به دادگاه صادركننده حكم تقديم نشده باشد، درخواست كننده با ذكر دليل و بيان عذر خود تقاضاي تجديدنظر را به دادگاه صادركننده راي تقديم مي نمايد. دادگاه مكلف است ابتدا به عذر عنوان شده كه موجب عدم درخواست تجديدنظر در مهلت مقرر بوده رسيدگي و درصورت موجه شناختن عذر نسبت به پذيرش درخواست يا دادخواست تجديدنظر اقدام نمايد.

ماده 238 _ جهات زير عذر موجه محسوب مي شود:

الف _ ابتلاي به مرضي كه مانع از حركت است

ب _ در توقيف يا در سفر بودن

ج _ عدم امكان تردد و ارتباط به علت حوادث و بلاياي غيرمترقبه

تبصره _ هرگاه محكوم عليه مدعي عدم اطلاع از مفاد راي شودكه نتوانسته در مهلت مقرر درخواست تجديدنظر خود را تقديم دارد ظرف يك هفته از تاريخ اطلاع درخواست خود رابه دادگاه صادركننده راي تقديم مي كند، در صورت اثبات ادعاعذر موجه محسوب مي گردد.

ماده 239 _ اشخاص زير حق درخواست تجديدنظر دارند:

الف _ محكوم عليه يا وكيل يا نماينده قانوني او.

ب _ شاكي خصوصي يا وكيل يا نماينده قانوني او.

ج _ رييس حوزه قضايي در خصوص جرايمي كه به موجب قانون تعقيب آنها به عهده او گذارده شده است [351]

ماده 240 _ جهات درخواست تجديدنظر به قرار زير است

الف _ ادعاي عدم اعتبار مدارك استنادي دادگاه يا فقدان شرايط قانوني شهادت در شهود و يا دروغ بودن شهادت آنها.

ب _ ادعاي مخالف بودن راي با قانون

ج _ ادعاي عدم توجه قاضي به دلايل ابرازي

د _ ادعاي عدم صلاحيت قاضي يا دادگاه صادركننده راي

تبصره _ اگر درخواست تجديدنظر به

استناد يكي از جهات مذكور در اين ماده به عمل آمده باشد در صورت وجود جهات ديگر مرجع تجديدنظر مي تواند به آن جهت هم رسيدگي نمايد.

ماده 241 _ مرجع تجديدنظر فقط نسبت به آنچه موردتجديدنظرخواهي است و در مرحله نخستين مورد حكم قرارگرفته رسيدگي مي نمايد.[345]

ماده 242 _ تجديدنظر خواهي طرفين نسبت به جنبه كيفري راي به موجب درخواست كتبي و با ابطال تمبر هزينه دادرسي مقررصورت مي گيرد.

تبصره 1 _ تجديدنظرخواهي مدعي خصوصي نسبت به راي صادره در مورد ضرر و زيان ناشي از جرم مستلزم تقديم دادخواست طبق مقررات آيين دادرسي مدني است

تبصره 2 _ تجديدنظرخواهي محكوم عليه نسبت به محكوميت كيفري خود و ضرر و زيان ناشي از جرم مستلزم پرداخت هزينه دادرسي نسبت به امر حقوقي نمي باشد.

ماده 243 _ چنانچه تجديدنظر خواه مدعي اعسار از پرداخت هزينه دادرسي مرحله تجديدنظر شود، دادگاه صادركننده به اين ادعا طبق مقررات رسيدگي خواهد نمود.

تبصره 1 _ هرگاه تجديدنظرخواه زنداني باشد از پرداخت هزينه دادرسي مرحله تجديدنظر نسبت به امري كه به موجب آن بازداشت است معاف خواهد بود.

تبصره 2 _ رييس حوزه قضايي يا معاون او مي تواند با توجه به وضعيت تجديدنظرخواه او را از پرداخت هزينه تجديدنظرخواهي در امر كيفري معاف نمايد.

ماده 244 _ تجديدنظرخواه بايد حسب مورد درخواست يادادخواست خود را به دفتر دادگاه صادركننده راي يا بازداشتگاهي كه در آنجا توقيف است تسليم نمايد. دفتردادگاه يا بازداشتگاه بايد بلافاصله آن را ثبت و رسيدي مشتمل بر نام تجديدنظر خواه و طرف دعواي او و تاريخ تسليم وشماره ثبت به تقديم كننده بدهد و همان شماره و تاريخ را در دادخواست يا درخواست تجديدنظر درج نمايد. دفتربازداشتگاه مكلف است پس از ثبت تقاضاي تجديدنظر بلافاصله آن را

به دادگاه صادركننده راي ارسال دارد.

تبصره _ چنانچه درخواست يا دادخواست تجديدنظر مستقيما به دادگاه تجديدنظر يا ديوان عالي كشور تقديم گردد دفتر مرجع مذكور با قيد تاريخ وصول آن را جهت اقدام لازم به دفتردادگاه صادركننده راي ارسال مي كند.

ماده 245 _ هرگاه درخواست يا دادخواست تجديدنظر فاقد يكي از شرايط مقرر قانوني باشد مدير دفتر ظرف دو روز نقايص آن را به درخواست كننده يا تقديم كننده دادخواست اخطارمي نمايد تا در مدت ده روز از تاريخ ابلاغ نقايص مذكور را رفع نمايد. در صورتي كه در مهلت مقرر رفع نقص به عمل نياورد ويا درخواست و دادخواست تجديدنظر خود را خارج از مهلت مقرر قانوني به دفتر دادگاه يا به دفتر بازداشتگاه تسليم نمايد،دفتر موظف است آن را به نظر دادگاه برساند. دادگاه حسب مورد تصميم مقتضي اتخاذ مي نمايد.

ماده 246 _ در صورتي كه طرفين دعوا با توافق كتبي حق تجديدنظرخواهي خود را ساقط كرده باشند ، تجديدنظرخواهي آنان مسموع نخواهد بود.

ماده 247 _ چنانچه هريك از طرفين دعوا درخواست يادادخواست تجديدنظر خود را مسترد نمايند مرجع تجديدنظر حسب مورد قرار رد درخواست يا ابطال دادخواست تجديدنظر را صادر خواهد نمود.

ماده 248 _ آرايي كه در مرحله تجديدنظر صادر مي شود به جز درخصوص راي اصراري قابل درخواست تجديدنظر مجدد نمي باشد.

تبصره _ چنانچه ادعاي عدم صلاحيت قاضي صادركننده راي شده باشد در اين صورت اين ادعا طبق مقررات مربوط قابل رسيدگي در ديوان عالي كشور خواهد بود.

ماده 249 _ چنانچه راي توسط دادگاهي كه صلاحيت ذاتي نداشته صادر شده باشد مرجع تجديدنظر آن را نقض و به مرجع صالح ارجاع مي نمايد و در صورتي كه از دادگاهي كه صلاحيت محلي نداشته صادر شود و هريك از طرفين دعوادر تجديدنظرخواهي خود به

اين موضوع ايراد نمايند، مرجع تجديدنظر آن را نقض و به دادگاه صالح ارجاع مي نمايد.

تبصره 1 _ در مواردي كه رسيدگي به جرمي فقط در صلاحيت دادگاههاي تهران است چنانچه در دادگاه محل ديگري رسيدگي و راي صادر شده باشد مرجع تجديدنظر راي رانقض و پرونده را به دادگاه صالح ارسال خواهد نمود.

تبصره 2 _ صلاحيت مراجع قضايي دادگستري نسبت به مراجع غير دادگستري و صلاحيت دادگاههاي عمومي نسبت به دادگاه انقلاب و دادگاههاي نظامي همچنين صلاحيت دادگاه بدوي نسبت به مراجع تجديدنظر از جمله صلاحيتهاي ذاتي آنان است

ماده 250 _ اگر راي تجديدنظر خواسته از نظر احتساب محكوم به يا خسارت يا تعيين مشخصات طرفين يا تعيين نوع و ميزان مجازات و تطبيق عمل با قانون يا نقايصي نظير آنها متضمن اشتباهي باشد كه به اساس راي لطمه وارد نسازد مرجع تجديدنظر كه در مقام تجديدنظر رسيدگي مي نمايد ضمن تاييد راي آن را تصحيح خواهد نمود.

فصل دوم كيفيت رسيدگي در دادگاههاي تجديدنظر استان

ماده 251 _ پس از وصول پرونده به دادگاه تجديدنظر استان درصورت تعدد شعب ابتدا توسط رييس شعبه اول به يكي از شعب دادگاه تجديدنظر ارجاع مي شود. شعبه مرجوع اليه به نوبت رسيدگي مي نمايد مگر در مواردي كه به موجب قانون و يا به تشخيص رييس شعبه اول دادگاه تجديدنظر رسيدگي خارج از نوبت ضروري باشد.

ماده 252 _ هرگاه دادگاه تجديدنظر تحقيقات انجام شده در مرحله بدوي را ناقص تشخيص دهد يا بررسي اظهارات و مدافعات و ساير دلايل ابرازي را مستلزم احضار اشخاص ذي ربط بداند باتعيين وقت آنان را احضار مي نمايد. طرفين شكايت مي توانندشخصا حاضر شده و يا وكيل معرفي نمايند، در هر حال عدم حضور يا عدم معرفي وكيل مانع از رسيدگي نخواهد بود.

ماده 253 _ احضار،

جلب رسيدگي به دلايل و ساير ترتيبات دردادگاه تجديدنظر، مطابق قواعد و مقررات مرحله بدوي است

ماده 254 _ قرار تحقيق و معاينه محل در دادگاه تجديدنظر توسط رييس دادگاه يا به دستور او توسط يكي از مستشاران شعبه اجرا مي شود و چنانچه محل اجراي قرار در شهر ديگر همان استان باشد دادگاه تجديدنظر مي تواند اجراي قرار را از دادگاه آن محل درخواست نمايد و در صورتي كه محل اجراي قراردر حوزه قضايي استان ديگري باشد با اعطاي نيابت قضايي به دادگاه محل درخواست اجراي قرار را خواهد نمود. رعايت مفاد تبصرة ماده 59) اين قانون لازم الرعايه مي باشد.

ماده 255 _ هرگاه دادگاه تجديدنظر استان حضور متهمي را كه در حبس است لازم بداند دستور اعزام او را به مسوول زندان يابازداشتگاه صادر مي نمايد. چنانچه زندان يا بازداشتگاه در محل ديگري باشد متهم به دستور دادگاه موقتا به نزديكترين زندان تحويل داده خواهد شد.

ماده 256 _ هرگاه از حكم صادره درخواست تجديدنظر شود و ازمتهم تأمين اخذ نشده باشد و يا متناسب با جرم و ضرر و زيان شاكي خصوصي نباشد دادگاه تجديدنظر با توجه به دلايل موجود مي تواند تأمين متناسب اخذ نمايد.

ماده 257 _ دادگاه تجديدنظر در مورد آراي تجديدنظر خواسته به شرح زير اتخاذ تصميم مي نمايد:

الف _ اگر راي مطابق قانون و دلايل موجود در پرونده باشدضمن تاييد آن پرونده را به دادگاه صادركننده راي اعاده مي نمايد.

ب _ هرگاه راي از دادگاه فاقد صلاحيت يا بدون رعايت تشريفات قانوني و يا بدون توجه به دلايل و مدافعات طرفين صادر شده و عدم رعايت موارد مذكور به درجه اي از اهميت بوده كه موجب عدم اعتبار قانوني راي مذكور گردد و يامخالف شرع يا مغاير قانون صادر شده باشد

راي صادره رانقض و به شرح زير اقدام مي نمايد:

1 _ اگر عملي كه محكوم عليه به اتهام ارتكاب آن محكوم شده است به فرض ثبوت جرم نبوده و يا به لحاظ شمول عفوعمومي يا ساير جهات قانوني قابل تعقيب نباشد و يا دادگاه تجديدنظر به هر دليل برائت متهم را احراز نمايد حكم بدوي نقض و راي مقتضي را صادر مي نمايد هرچند محكوم عليه درخواست تجديدنظر نكرده باشد و چنانچه محكوم عليه درحبس باشد فورا آزاد خواهد شد.

2 _ اگر راي صادره به صورت قرار باشد و به هر علت نقض شود جهت ادامه رسيدگي به دادگاه صادركننده قرار اعاده مي گردد و دادگاه مكلف به رسيدگي مي باشد.

3 _ اگر راي به علت عدم صلاحيت دادگاه صادركننده آن نقض شود دادگاه تجديدنظر پرونده را به مرجع صالح ارجاع مي نمايد.

4 _ اگر دادگاه تجديدنظر حكم بدوي را مخالف موازين شرعي يا قانوني تشخيص دهد با ذكر مباني استدلال و اصول قانوني آن را نقض و پس از رسيدگي ماهوي مبادرت به انشاي راي مي نمايد. راي صادره جز در موارد مذكور در ماده (235) اين قانون قطعي مي باشد.

ماده 258 _ دادگاه تجديدنظر نمي تواند مجازات تعزيري مقرر درحكم بدوي را تشديد نمايد مگر در مواردي كه مجازات مقرر در حكم بدوي كمتر از ميزاني باشد كه قانون مقرر داشته و اين امر مورد اعتراض شاكي تجديدنظر خواه و يا مقامات مذكوردر ماده (235) اين قانون قرار گيرد كه در اين موارد مرجع تجديدنظر با تصحيح حكم بدوي نسبت به مجازاتي كه قانون مقرر داشته اقدام خواهد نمود.[348]

ماده 259 _ دادگاه تجديدنظر پس از ختم رسيدگي مكلف است مبادرت به صدور راي نمايد مگر اين كه انشا متوقف بر تمهيد مقدماتي باشد كه در اين صورت

در اولين فرصت حداكثرظرف يك هفته انشاي راي مي نمايد.

ماده 260 _ در مواردي كه راي دادگاه تجديدنظر بر محكوميت متهم باشد و متهم يا وكيل او در هيچ يك از مراحل دادرسي حاضر نبوده و لايحه دفاعيه يا اعتراضيه هم نداده باشند راي دادگاه تجديدنظر ظرف مدت 20 روز پس از ابلاغ واقعي به متهم يا وكيل او، قابل واخواهي و رسيدگي در همان دادگاه تجديدنظر مي باشد، راي صادره قطعي است

فصل سوم ديوان عالي كشور و هيأت عمومي

ماده 261 _ پس از وصول پرونده به ديوان عالي كشور رييس ديوان يا يكي از معاونين وي پرونده را با رعايت نوبت و ترتيب وصول به يكي از شعب ديوان ارجاع مي نمايد. شعبه مرجوع اليه به نوبت رسيدگي مي كند مگر در مواردي كه به موجب قانون يا به تشخيص رييس ديوان عالي كشور يا رييس شعبه رسيدگي خارج از نوبت ضروري باشد.

ماده 262 _ پس از ارجاع پرونده نمي توان آن را از شعبه مرجوع اليه اخذ و به شعبه ديگر ارجاع كرد مگر به تجويز قانون

تبصره _ رعايت مفاد اين ماده در مورد رسيدگي ساير دادگاهها نيز الزامي است

ماده 263 _ رييس شعبه پرونده هاي ارجاعي را شخصا بررسي و گزارش آن را تنظيم و يا به نوبت به يكي از اعضاي شعبه ارجاع مي نمايد. عضو مذكور گزارش پرونده را كه متضمن جريان آن و بررسي كامل در خصوص تجديدنظرخواهي و جهات قانوني آن باشد به صورت مستدل تهيه و به رييس شعبه تسليم مي نمايد.

تبصره _ رييس يا عضو شعبه مكلف است حين تنظيم گزارش چنانچه از هريك از قضاتي كه در آن پرونده دخالت داشته اند تخلف از مواد قانوني يا اعمال غرض و يا بي اطلاعي از مباني قضايي مشاهده نمايد آن را به طور

مشروح و با استدلال درگزارش خود تذكردهد و به دستور رييس شعبه رونوشتي از گزارش ياد شده به دادگاه عالي انتظامي قضات ارسال خواهد شد.

ماده 264 _ رسيدگي در ديوان عالي كشور شكلي است و اطراف دعوا يا وكلاي آنها جهت رسيدگي احضار نمي شوند مگر آن كه شعبه رسيدگي كننده حضور آنها را لازم بداند. عدم حضوراحضارشوندگان موجب تاخير در رسيدگي و اتخاذ تصميم نمي گردد.

ماده 265 _ در موقع رسيدگي عضو مميز گزارش پرونده و مفاد اوراقي را كه لازم است قرائت مي نمايد و طرفين يا وكلاي آنان در صورت احضار مي توانند با اجازه رييس شعبه مطالب خودرا اظهار نمايند. همچنين نماينده دادستان كل در موارد قانوني نظر خود را اظهار مي نمايد سپس اعضاي شعبه با توجه به محتويات پرونده و مفاد گزارش و اظهارات اشخاص ذي ربط و نماينده دادستان كل طبق نظر اكثريت به شرح زير اتخاذتصميم مي نمايد:

الف _ اگر راي مطابق قانون و دلايل موجود در پرونده باشد ضمن تاييد آن پرونده را به دادگاه صادركننده راي اعاده مي نمايد.

ب _ هرگاه راي از دادگاه فاقد صلاحيت يا بدون رعايت تشريفات قانوني و بدون توجه به دلايل و مدافعات طرفين صادر شده و عدم رعايت موارد مذكور به درجه اي از اهميت بوده كه موجب عدم اعتبار قانوني راي مذكور و يا مخالف شرع يا مغاير قانون صادر شده باشد، راي صادره نقض و به شرح زير اقدام مي نمايد:

1 _ اگر عملي كه محكوم عليه به اتهام ارتكاب آن محكوم شده است به فرض ثبوت جرم نبوده يا به لحاظ شمول عفو عمومي و يا ساير جهات قانوني قابل تعقيب نباشد راي صادره نقض بلاارجاع مي شود.

2 _ اگر راي صادره به صورت قرار باشد و يا حكم به

علت نقص تحقيقات نقض شود پس از نقض براي رسيدگي مجدد به دادگاه صادركننده راي ارجاع مي شود.

3 _ اگر راي به علت عدم صلاحيت دادگاه نقض شود پرونده به مرجعي كه ديوان عالي كشور صالح تشخيص مي دهد ارسال و مرجع مذكور مكلف به رسيدگي مي باشد.

4 _ در ساير موارد پس از نقض پرونده به دادگاه هم عرض ارجاع مي شود.

تبصره _ در مواردي كه ديوان عالي كشور حكم را به علت نقص تحقيقات نقض مي نمايد موظف است كليه موارد نقص تحقيقات را مشروحا ذكر نمايد.

ماده 266 _ مرجع رسيدگي پس از نقض راي در ديوان عالي كشور به شرح زير اقدام مي نمايد:

الف _ در صورت نقض قرار در ديوان عالي كشور بايد از نظرديوان متابعت نموده و رسيدگي ماهوي نمايد.

ب _ در صورت نقض حكم به علت نقص تحقيقات موارداعلامي را طبق نظر ديوان انجام داده سپس مبادرت به انشاي حكم مي نمايد.

ج _ در صورت نقض حكم در غير موارد مذكور، دادگاه مي تواند حكم اصراري صادر نمايد. چنانچه اين حكم مورد تجديد نظرخواهي واقع شود و شعبه ديوان عالي كشور پس ازبررسي استدلال دادگاه را بپذيرد حكم را تاييد مي كند، در غير اين صورت پرونده در هيات عمومي شعب كيفري مطرح وچنانچه نظر شعبه ديوان عالي كشور مورد تاييد قرار گرفت حكم صادره نقض و پرونده به شعبه ديگر دادگاه ارجاع خواهد شد. دادگاه مرجوع اليه با توجه به استدلال هيات عمومي ديوان عالي كشور حكم مقتضي صادر مي نمايد. اين حكم جز در موارد مذكور در ماده (235) اين قانون قطعي است

ماده 267 _ در مواردي كه دادستان كل كشور طبق مقررات تقاضاي تجديد نظر نمايد، مي تواند حضور در شعبه ديوان عالي كشور و اظهار نظر نسبت به موضوع را به يكي ازدادياران دادسراي

ديوان عالي كشور به عنوان نماينده خود محول نمايد.

ماده 268 _ نسخ شده است

ماده 269 _ دفتر دادستان كل كشور درخواست نقض را مطابق ماده قبل دريافت و در صورت تكميل بودن آن از جهت ضمايم ومستندات و هزينه دادرسي برابر مقررات آن را ثبت و به نظردادستان كل كشور مي رساند، دادستان كل كشور پس از بررسي چنانچه ادعاي مزبور را در خصوص مخالفت بين راي باموازين شرع يا قانون مقرون به صحت تشخيص دهد با ذكراستدلال از ديوان عالي كشور درخواست نقض آن را مي نمايدديوان عالي كشور در صورت نقض حكم پرونده را جهت رسيدگي به دادگاه هم عرض ارسال مي دارد.

تبصره 1 _ چنانچه درخواست تقديمي ناقص باشد دفتر دادستان كل كشور به تقديم كننده ابلاغ مي نمايد كه ظرف ده روز از آن رفع نقص كند. در صورت عدم اقدام در مهلت مذكور ترتيب اثري به آن داده نخواهد شد.

تبصره 2 _ درخواست نقض حكم دادستان كل از ديوان عالي كشور موجب توقف اجراي حكم تا پايان رسيدگي ديوان عالي كشور خواهد بود.

تبصره 3 _ آراي صادره ناشي از اعمال دو ماده فوق جز در مواردمذكور در ماده (235) اين قانون قابل اعتراض و تجديدنظرنمي باشد.

ماده 270 _ هرگاه در شعب ديوان عالي كشور و يا هريك ازدادگاهها نسبت به موارد مشابه اعم از حقوقي كيفري و امورحسبي با استنباط از قوانين آراي مختلفي صادر شود، رييس ديوان عالي كشور يا دادستان كل كشور به هر طريقي كه آگاه شوند، مكلفند نظر هيات عمومي ديوان عالي كشور را به منظور ايجاد وحدت رويه درخواست كنند. همچنين هريك ازقضات شعب ديوان عالي كشور يا دادگاهها نيز مي توانند با ذكردلايل از طريق رييس ديوان عالي كشور يا دادستان كل كشورنظر هيات عمومي را در خصوص موضوع كسب

كنند. هيات عمومي ديوان عالي كشور به رياست رييس ديوان عالي يا معاون وي و با حضور دادستان كل كشور يا نماينده او و حداقل سه چهارم رؤسا و مستشاران و اعضاي معاون كليه شعب تشكيل مي شود تا موضوع مورد اختلاف را بررسي و نسبت به آن اتخاذ تصميم نمايد. راي اكثريت كه مطابق موازين شرعي باشد ملاك عمل خواهد بود. آراي هيات عمومي ديوان عالي كشور نسبت به احكام قطعي شده بي اثر است ولي در مواردمشابه تبعيت از آن براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها لازم مي باشد.

ماده 271 _ آراي هيات عمومي ديوان عالي كشور قابل تجديدنظرنبوده و فقط به موجب قانون بي اثر مي شوند.

باب چهارم اعاده دادرسي

ماده 272 _ موارد اعاده دادرسي از احكام قطعي دادگاهها اعم ازاين كه حكم صادره به مرحله اجرا گذاشته شده يا نشده باشد به قرار زير است

1 _ در صورتي كه كسي به اتهام قتل شخصي محكوم شده ليكن زنده بودن شخص در آن زمان محرز شود و يا ثابت شودكه در حال حيات است

2 _ در صورتي كه چند نفر به اتهام ارتكاب جرمي محكوم شوند و ارتكاب جرم به گونه اي است كه نمي تواند بيش از يك مرتكب داشته باشد.

3 _ در صورتي كه شخصي به علت انتساب جرمي محكوميت يافته و فرد ديگري نيز به موجب حكمي از مرجع قضايي ديگر به علت انتساب همان جرم محكوم شده باشد به طوري كه از تعارض و تضاد مفاد دو حكم صادره بي گناهي يكي از آن دونفر محكوم احراز شود.

4 _ جعلي بودن اسناد يا خلاف واقع بودن شهادت گواهان كه مبناي حكم صادر شده بوده است ثابت گردد.

5 _ در صورتي كه پس از صدور حكم قطعي واقعه جديدي حادث و يا ظاهر شود

يا دلايل جديدي ارايه شود كه موجب اثبات بي گناهي محكوم عليه باشد.

6 _ در صورتي كه به علت اشتباه قاضي كيفر مورد حكم متناسب با جرم نباشد.

7 _ در صورتي كه قانون لاحق مبتني بر تخفيف مجازات نسبت به قانون سابق باشد كه در اين صورت پس از اعاده دادرسي مجازات جديد نبايد از مجازات قبلي شديدتر باشد.[466]

تبصره _ گذشت شاكي يا مدعي خصوصي در جرايم غيرقابل گذشت بعد از صدور حكم قطعي موجب اعاده دادرسي نخواهد بود.

ماده 273 _ اشخاص زير حق درخواست اعاده دادرسي دارند:

1 _ محكوم عليه يا وكيل يا قائم مقام قانوني او و در صورت فوت يا غيبت محكوم عليه همسر و وراث قانوني و وصي او.

2 _ دادستان كل كشور.

3 _ رييس حوزه قضايي [467]

ماده 274 _ تقاضاي اعاده دادرسي به ديوان عالي كشور تسليم مي شود، مرجع ياد شده پس از احراز انطباق با يكي از موارد مندرج در ماده (272) رسيدگي مجدد را به دادگاه هم عرض دادگاه صادركننده حكم قطعي ارجاع مي نمايد . [468]

ماده 275 _ راي ديوان عالي كشور در خصوص پذيرش اعاده دادرسي اجراي حكم را در صورت عدم اجرا تا اعاده دادرسي و صدور حكم مجدد به تعويق خواهد انداخت ليكن به منظور جلوگيري از فرار يا مخفي شدن محكوم عليه چنانچه تامين متناسب از متهم اخذ نشده باشد يا تامين ماخوذه منتفي شده باشد تامين لازم اخذ مي شود . [469]

تبصره _ مرجع صدور قرار تامين دادگاهي است كه پس از تجويزاعاده دادرسي به موضوع رسيدگي مي نمايد.

ماده 276 _ پس از شروع به محاكمه ثانوي هرگاه دلايلي كه محكوم عليه اقامه مي نمايد قوي باشد آثار و تبعات حكم اولي فوري متوقف و تخفيف

لازم نسبت به حال محكوم عليه مجرا مي شود ولي تخفيف ياد شده نبايد باعث فرار محكوم عليه ازمحاكمه يا مخفي شدن او بشود.[470]

ماده 277 _ هرگاه شاكي يا مدعي خصوصي در جرايم غيرقابل گذشت بعد از قطعي شدن حكم از شكايت خود صرف نظر نمايد محكوم عليه مي تواند با استناد به استرداد شكايت از دادگاه صادركننده حكم قطعي درخواست كند كه در ميزان مجازات تجديدنظر نمايد، در اين مورد دادگاه به درخواست محكوم عليه در وقت فوق العاده رسيدگي نموده و مجازات را در صورت اقتضا در حدود قانون تخفيف خواهد داد. اين راي قطعي است

باب پنجم اجراي احكام
فصل اول احكام لازم الاجرا

ماده 278 _ احكام لازم الاجرا عبارتند از:

الف _ حكم قطعي دادگاه بدوي

ب _ حكم دادگاه بدوي كه در مهلت مقرر در قانون نسبت به آن اعتراض يا درخواست تجديدنظر نشده باشد و يا اعتراض يا درخواست تجديدنظر نسبت به آن رد شده باشد.

ج _ حكم دادگاه بدوي كه مورد تاييد مرجع تجديدنظر قرارگرفته باشد.

د _ حكمي كه دادگاه تجديدنظر پس از نقض راي بدوي صادر مي نمايد.[473]

ماده 279 _ هرگاه حكم صادره راجع به چند نفر باشد و در موعد مقرر بعضي از آنان به حكم اعتراض و يا درخواست تجديدنظر كرده باشند نسبت به بقيه پس از انقضاي مهلت اعتراض و يا تجديدنظرخواهي لازم الاجرا خواهد بود.[474]

ماده 280 _ اعتراض يا درخواست تجديدنظر نسبت به يك قسمت از حكم مانع اجراي آن نسبت به ساير موارد نمي باشد . [475]

فصل دوم ترتيب اجراي احكام

فصل دوم ترتيب اجراي احكام

فصل دوم ترتيب اجراي احكام

ماده 281 _ اجراي حكم در هر حال با دادگاه بدوي صادركننده حكم يا قائم مقام آن به شرح مواد آتي مي باشد.[476]

ماده 282 _ در مواردي كه اجراي حكم مي بايست توسط ماموران يا سازمانهاي دولتي يا عمومي به عمل آيد دادگاه ضمن ارسال رونوشت حكم و صدور دستور اجرا و آموزش لازم نظارت كامل بر چگونگي اجراي حكم و اقدامات آنان به عمل مي آورد.[477، 478]

ماده 283 _ عمليات اجراي حكم پس از صدور دستور دادگاه شروع و به هيچ وجه متوقف نمي شود مگر در مواردي كه دادگاه صادركننده حكم در حدود مقررات دستور توقف اجراي حكم را صادر نمايد.

ماده 284 _ كليه ضابطين دادگستري و نيروهاي انتظامي و نظامي و روساي سازمانهاي دولتي و وابسته به دولت و يا موسسات عمومي در

حدود وظايف خود مكلفند دستورات مراجع قضايي را در مقام اجراي احكام رعايت كنند. تخلف از مقررات اين ماده علاوه بر تعقيب اداري و انتظامي مستوجب تعقيب كيفري برابر قانون مربوط مي باشد.

ماده 285 _ رفع ابهام و اجمال از حكم با دادگاه صادركننده حكم است ليكن رفع اشكالات مربوط به اجراي حكم توسط دادگاهي كه حكم زير نظر آن اجرا مي شود به عمل خواهد آمد.[479]

ماده 286 _ اجراي احكام راجع به هزينه دادرسي تأديه خسارات و ضرر و زيان مدعيان خصوصي برابر مقررات مندرج در فصل اجراي احكام مدني به عمل مي آيد.[480، 490]

ماده 287 _ هرگاه راي به برائت يا منع تعقيب يا موقوفي تعقيب متهم صادر شود، راي بلافاصله توسط دادگاه اجرا مي شود و چنانچه متهم به علت ديگري بازداشت نباشد فوري از وي رفع بازداشت خواهد شد.[483]

ماده 288 _ مجازات شلاق تعزيري در موارد زير تا رفع مانع اجرا نمي شود:

الف _ زني كه در ايام بارداري يا نفاس يا استحاضه باشد.

ب _ زن شيرده در ايامي كه طفل وي شيرخوار است حداكثر به مدت دو سال

ج _ بيماري كه به تشخيص پزشك قانوني يا پزشك معتمد دادگاه اجراي حكم موجب تشديد بيماري يا تاخير در بهبودي او شود. در اين مورد چنانچه اميدي به بهبودي بيمار نباشد يا دادگاه مصلحت بداند يك دسته تازيانه يا تركه مشتمل بر تعداد شلاق كه مورد حكم قرار گرفته است تهيه و يك بار به محكوم عليه زده مي شود.

د _ در مواردي كه تبديل مجازاتي به مجازات ديگر برابر قانون لازم باشد مجازات اولي تا اتخاذ تصميم از طرف دادگاه اجرا نخواهد شد.[484]

ماده 289 _ جنون بعد از صدور حكم و فرار محكوم عليه در حين اجراي حكم موجب

سقوط مجازات تعزيري نمي باشد.

ماده 290 _ محل و چگونگي اجراي حكم شلاق به تشخيص دادگاه با رعايت موازين شرعي و حفظ نظم عمومي و سايرمقررات مربوط در حكم تعيين مي شود.

ماده 291 _ بيماري محكوم عليه موجب توقف اجراي مجازات حبس نمي شود مگر اين كه به تشخيص دادگاه اجراي حكم موجب شدت بيماري و تاخير در بهبودي محكوم عليه باشد كه در اين صورت دادگاه با تشخيص پزشك قانوني يا پزشك معتمد و اخذ تامين متناسب اجازه معالجه در خارج از زندان را صادر مي نمايد و اگر محكوم عليه تامين ندهد به تشخيص پزشك و دستور دادگاه در زندان يا بيمارستان تحت نظر ضابطين دادگستري معالجه مي شود.

تبصره _ در صورت جنون محكوم عليه تا بهبودي در بيمارستان رواني نگهداري مي شود. ايام توقف در بيمارستان جزو محكوميت وي محاسبه مي شود.

ماده 292 _ چگونگي پرداخت ديه و مهلت آن به ترتيبي است كه در قانون مجازات اسلامي و قانون نحوه اجراي محكوميتهاي مالي پيش بيني شده است

ماده 293 _ قبل از اجراي حكم اعدام يا قصاص نفس يا رجم ياصلب مراسم مذهبي توسط اشخاصي كه صلاحيت دارند نسبت به محكوم عليه انجام مي گيرد و هنگام اجراي حكم اعدام بايد رييس دادگاه صادركننده حكم يا نماينده او، رييس نيروي انتظامي محل يا نماينده وي رييس زندان پزشك قانوني يا پزشك معتمد محل و منشي دادگاه حاضر باشند.وكيل محكوم عليه نيز مي تواند حضور يابد. پس از حاضركردن محكوم عليه در محل رييس دادگاه يا نماينده او دستور اجراي حكم را صادر و منشي دادگاه حكم را با صداي رساقرائت مي نمايد، سپس حكم اجرا و صورت مجلس تنظيمي به امضاي حاضران مي رسد.[485]

تبصره _ آيين نامه اجرايي اين ماده و همچنين چگونگي اجراي حكم شلاق ظرف

مدت سه ماه توسط وزير دادگستري تهيه و به تصويب رييس قوه قضاييه خواهد رسيد.

ماده 294 _ اشخاصي كه محكوم به حبس هستند، با اعلام نوع جرم و ميزان محكوميت براي تحمل كيفر به زندان معرفي مي شوند.[486]

ماده 295 _ مدت تمامي كيفرهاي حبس از روزي شروع مي شود كه محكوم عليه به موجب حكم قطعي قابل اجرا حبس شود.[487]

تبصره _ چنانچه محكوم عليه قبل از صدور حكم لازم الاجرا به علت اتهام يا اتهاماتي كه در پرونده امر مطرح بوده بازداشت شده باشد مدت بازداشت قبلي از مقدار حبس او كسرخواهد شد.

ماده 296 _ كودك شيرخوار را از مادري كه محكوم به حبس ياتبعيد شده نبايد جدا كرد مگر اين كه مادر با رضايت او را به پدر يا نزديكان ديگرش بسپارد.[488]

ماده 297 _ اشخاصي كه به تبعيد محكوم شده اند، به محل اعزام و مراتب به دادگاه و نيروي انتظامي محل ابلاغ مي شود.[489]

تبصره _ آيين نامه اجرايي اين ماده ظرف مدت سه ماه توسط وزارتخانه هاي دادگستري و كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 298 _ حكم برائت متهم در صورت درخواست او و با هزينه خودش در جرايد كثيرالانتشار اعلام مي شود.[491]

ماده 299 _ در اجراي حكم به جزاي نقدي ميزان محكوم به بايدبه حساب خزانه دولت واريز و برگ رسيد آن پيوست پرونده شود.

ماده 300 _ اجراي حدود شرعي برابر مقررات مندرج در قانون مجازات اسلامي خواهد بود.

باب ششم هزينه دادرسي

ماده 301 _ شاكي بايد هزينه شكايت كيفري را برابر مقررات هنگام شكايت تاديه نمايد. مدعي خصوصي هم كه به تبع امركيفري مطالبه ضرر و زيان مي نمايد بايد هزينه دادرسي رامطابق مقررات مربوط به امور مدني بپردازد. هرگاه مدعي خصوصي متمكن نبوده و استطاعت تاديه هزينه دادرسي رانداشته باشد

و از دادگاه تقاضاي معافيت نمايد، دادگاه مي تواند پس از اظهار نظر رييس حوزه قضايي يا معاون وي دراين خصوص مدعي را از تاديه هزينه دادرسي براي همان موضوعي كه مورد ادعاست به طور موقت معاف نمايد. تاخير رسيدگي به امر جزايي به علت عدم تاديه هزينه دادرسي ازسوي مدعي خصوصي جايز نيست و احراز عدم تمكن با نظردادگاه است [492]

تبصره _ پس از صدور حكم و در هنگام اجراي آن مسوول اجراي احكام مكلف است هزينه دادرسي را از محل محكوم به استيفا نمايد.

ماده 302 _ متهم و مدعي خصوصي بابت هزينه هاي اياب و ذهاب گواهان و حق الزحمه كارشناسان و مترجمان و پزشكان و غيره كه به دستور مقامات قضايي احضار مي شوند وجهي نمي پردازند ولي چنانچه درخواست احضار يا كسب نظر آنان به درخواست متهم يا مدعي خصوصي باشد درخواست كننده بايد هزينه مربوط را بپردازد.[493]

تبصره _ مقدار هزينه ها به موجب تعرفه اي است كه توسط وزيردادگستري تهيه و به تصويب رييس قوه قضاييه خواهد رسيد و دادگاه برابر همان تعرفه هزينه ها را معين كرده و در حكم قيدمي كند.[494]

ماده 303 _ هزينه تطبيق رونوشت يا تصوير اسناد و تهيه آن برابرمقررات قانوني خواهد بود.[496]

ماده 304 _ در صورت تعدد محكوم عليهم هزينه هاي دادرسي ميان آنان تقسيم مي شود و دادگاه در اين تقسيم به مقصر اصلي و فرعي توجه نموده و سهم هريك را با توجه به تناسب دخالت آنان در وقوع جرم تعيين مي نمايد.[499]

ماده 305 _ شاكي يا مدعي خصوصي مي تواند در هر مرحله ازدادرسي تمامي هزينه هاي دادرسي را كه پرداخت كرده ازمدعي عليه مطالبه كند. دادگاه پس از ذي حق شناختن وي مكلف است هنگام صدور حكم نسبت به پرداخت آن دستور لازم را صادر نمايد.[497، 500]

ماده 306 _ در

حكم دادگاه بايد مسوول پرداخت هزينه هاي دادرسي معين شود و همچنين صورت هزينه هايي كه مصرف شده است ضمن صدور حكم به صورت تفصيلي تعيين شود.[503]

ماده 307 _ چنانچه هنگام اجراي حكم محكوم عليه فوت نموده باشد هزينه دادرسي از ماترك وي وصول مي شود . [505]

ماده 308 _ از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون دادگاههاي عمومي و انقلاب فقط براساس اين قانون عمل نموده و قانون آيين دادرسي كيفري مصوب سال 1290 و اصلاحات بعدي آن وهمچنين كليه قوانين و مقررات مغاير با اين قانون نسبت به دادگاههاي عمومي و انقلاب لغو مي گردد.

3- قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب ( مصوب تيرماه 1373 با اصلاحات 28/7/1381 )

مصوب تيرماه 1373 با اصلاحات 28/7/1381 ماده 1 _ به منظور رسيدگي و حل و فصل كليه دعاوي و مراجعه مستقيم به قاضي و ايجاد مرجع قضايي واحد ، دادگاههايي با صلاحيت عام به شرح مواد آتيه تشكيل مي شوند.

ماده 2 _ تاسيس دادگاههاي عمومي در هر حوزه قضايي وتعيين قلمرو محلي و تعداد شعب دادگاههاي مزبور به تشخيص رييس قوه قضاييه است

ماده 3 _ در حوزه قضايي هر شهرستان يك دادسرا نيز درمعيت دادگاههاي آن حوزه تشكيل مي گردد. تشكيلات حدودصلاحيت وظايف و اختيارات دادسراي مذكور كه «دادسراي عمومي و انقلاب ناميده مي شود تا زمان تصويب آيين نامه دادرسي مربوطه طبق قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري مصوب 28/6/1378 كميسيون حقوقي و قضايي مجلس شوراي اسلامي و مقررات مندرج دراين قانون به شرح ذيل مي باشد:

الف _ دادسرا كه عهده دار كشف جرم تعقيب متهم به جرم اقامه دعوي از جنبه حق اللهي و حفظ حقوق عمومي و حدود اسلامي اجراي حكم و همچنين رسيدگي به امور حسبيه وفق ضوابط قانوني است به رياست دادستان مي باشد و به تعدادلازم معاون داديار، بازپرس و

تشكيلات اداري خواهد داشت اقدامات دادسرا در جرايمي كه جنبه خصوصي دارد باشكايت شاكي خصوصي شروع مي شود. در حوزه قضايي بخش وظيفه دادستان را دادرس علي البدل برعهده دارد.

ب _ رياست و نظارت بر ضابطين دادگستري از حيث وظايفي كه به عنوان ضابط برعهده دارند با دادستان است

ج _ مقامات و اشخاص رسمي در مواردي كه بايد امر جزايي راتعقيب نمود، موظفند مراتب را فورا به دادستان اطلاع دهند.

د _ بازپرس وقتي اقدام به تحقيقات مقدماتي مي نمايد كه قانونا اين حق را داشته باشد. جهات قانوني براي شروع به تحقيقات بازپرس عبارت است از:

1 _ ارجاع دادستان

2 _ شكايت يا اعلام جرم به بازپرس در مواقعي كه دسترسي به دادستان ممكن نيست و رسيدگي به آن فوريت داشته باشد.

3 _ در جرايم مشهود در صورتي كه بازپرس شخصا ناظر وقوع آن باشد.

ه _ دادستان در اموري كه به بازپرس ارجاع مي شود حق نظارت و دادن تعليمات لازمه را خواهد داشت و در صورتي كه تحقيقات بازپرس را ناقص ببيند مي تواند تكميل آن را بخواهدولو اين كه بازپرس تحقيقات خود را كامل بداند.

بازپرس در جريان تحقيقات تقاضاي قانوني دادستان را اجرانموده مراتب را در صورتمجلس قيد مي كند و هرگاه مواجه بااشكال شود به نحوي كه انجام آن مقدور نباشد مراتب را به دادستان اعلام و منتظر حل مشكل مي شود.

و _ تحقيقات مقدماتي كليه جرايم برعهده بازپرس مي باشد. درجرايمي كه در صلاحيت رسيدگي دادگاه كيفري استان نيست دادستان نيز داراي كليه وظايف و اختياراتي است كه براي بازپرس مقرر مي باشد.

در مورد جرايمي كه رسيدگي به آنها در صلاحيت دادگاه كيفري استان است دادستان تا قبل از حضور و مداخله بازپرس اقدامات لازم را براي حفظ و جمع

آوري دلايل و آثارجرم به عمل مي آورد و در مورد ساير جرايم داستان مي تواندانجام بعضي از تحقيقات و اقدامات را از بازپرس درخواست نمايد بدون اين كه رسيدگي امر را به طور كلي به آن بازپرس ارجاع كرده باشد.

ز _ كليه قرارهاي داديار بايستي با موافقت دادستان باشد و درصورت اختلاف نظر بين دادستان و داديار، نظر دادستان متبع خواهد بود.

ح _ بازپرس راسا و يا به تقاضاي دادستان مي تواند در تمام مراحل تحقيقاتي در موارد مقرر در قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري مصوب 28/6/1378 كميسيون قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي قرار بازداشت موقت متهم و همچنين قرار اخذ تامين و تبديل تامين را صادر نمايد. در صورتي كه بازپرس راسا قراربازداشت موقت صادر كرده باشد مكلف است ظرف بيست و چهار ساعت پرونده را براي اظهار نظر نزد دادستان ارسال نمايد. هرگاه دادستان با قرار بازداشت به عمل آمده موافق نباشد، نظر دادستان متبع است و چنانچه علتي كه موجب بازداشت بوده است مرتفع شده و موجب ديگري براي ادامه بازداشت نباشد بازداشت با موافقت دادستان رفع خواهد شدو همچنين در موردي كه دادستان تقاضاي بازداشت كرده وبازپرس باآن موافق نباشد حل اختلاف حسب مورد با دادگاه عمومي يا انقلاب محل خواهد بود.

هرگاه متهم موجبات بازداشت را مرتفع ببيند مي تواند ازبازپرس درخواست رفع بازداشت خود را بنمايد كه در اين صورت بازپرس مكلف است ظرف ده روز از تاريخ تسليم درخواست نظر خود را جهت اتخاذ تصميم نزد دادستان ارسال نمايد. به هر حال متهم نمي تواند در هر ماه بيش از يك مرتبه از اين حق استفاده كند.

در صورت حدوث اختلاف بين بازپرس و دادستان درخصوص صلاحيت محلي و ذاتي و همچنين نوع

جرم حسب مورد حل اختلاف با دادگاه عمومي يا انقلاب محل خواهدبود.

ط _ هرگاه در جرايم موضوع صلاحيت دادگاه كيفري استان تا چهارماه و در ساير جرايم تا دو ماه به علت صدور قرار تامين ،متهم در بازداشت به سر برد و پرونده اتهامي او منتهي به تصميم نهايي در دادسرا نشده باشد، مرجع صادر كننده قرارمكلف به فك يا تخفيف قرار تامين متهم مي باشد مگر آن كه جهات قانوني يا علل موجهي براي بقا قرار تامين صادر شده وجود داشته باشد كه در اين صورت با ذكر علل و جهات مزبور قرار ابقا مي شود و متهم حق دارد از اين تصميم ظرف مدت 10 روز از تاريخ ابلاغ به وي حسب مورد به دادگاه عمومي ياانقلاب محل شكايت نمايد. فك قرار بازداشت متهم از طرف بازپرس با موافقت دادستان به عمل مي آيد و در صورت حدوث اختلاف بين دادستان و بازپرس حل اختلاف با دادگاه خواهد بود. چنانچه بازداشت متهم ادامه يابد مقررات اين بندحسب مورد هر چهار ماه يا هر دو ماه اعمال مي شود. به هرحال مدت بازداشت متهم نبايد از حداقل مجازات حبس مقرردر قانون براي آن جرم تجاوز نمايد.

ي _ درخواست دادستان و بازپرس را بايد ضابطين مقامات رسمي و ادارات فورا اجرا نمايند. بازپرس مي تواند به تحقيقات ضابطين دادگستري رسيدگي نموده و هرگاه تغييري در اقدامات آنان يا تكميلي در تحقيقات لازم باشد به عمل آورد.

تخلف از مقررات اين بند علاوه بر تعقيب اداري و انتظامي برابر قانون مربوط مستوجب تعقيب كيفري نيز خواهد بود.

ك _ پس از آن تحقيقات پايان يافت بازپرس آخرين دفاع متهم را استماع نموده با اعلام ختم تحقيقات و اظهار عقيده خود،پرونده را نزد دادستان مي فرستد. در

صورتي كه به عقيده بازپرس عمل متهم متضمن جرمي نبوده يا اصولا جرمي واقع نشده و يا دلايل كافي براي ارتكاب جرم وجود نداشته باشدقرار منع تعقيب و در صورت عقيده بازپرس بر تقصير متهم قرار مجرميت درباره ايشان صادر مي نمايد و چنانچه متهم درآخرين دفاع دليل مؤثري بر كشف حقيقت ابراز نمايد بازپرس مكلف به رسيدگي مي باشد.

دادستان نيز مكلف است ظرف پنج روز از تاريخ وصول پرونده را ملاحظه نموده و نظر خود را اعلام دارد.

ل _ هرگاه دادستان با نظر بازپرس در مورد مجرميت متهم موافق باشد كيفر خواست صادر، پرونده را از طريق بازپرسي به دادگاه صالحه ارسال مي نمايد و در صورت توافق بازپرس و دادستان با منع يا موقوفي تعقيب متهم بازپرس دستور ابلاغ قرار صادره به شاكي خصوصي را مي دهد و در مورد اخير چنانچه متهم زنداني باشد فورا آزاد مي شود.

هرگاه بين بازپرس و دادستان توافق عقيده نباشد (يكي عقيده به مجرميت يا موقوفي و يا منع تعقيب متهم و ديگري عقيده عكس آن را داشته باشد) رفع اختلاف حسب مورد در دادگاه عمومي و انقلاب محل به عمل مي آيد و موافق تصميم دادگاه رفتار مي شود.

م _ در كيفر خواست بايد نكات ذيل تصريح شود:

1 _ نام و نام خانوادگي نام پدر، سن شغل محل اقامت متهم با سواد است يا نه مجرد است يا متاهل

2 _ نوع قرار تامين با قيد اين كه متهم بازداشت است يا آزاد.

3 _ نوع اتهام

4 _ دلايل اتهام

5 _ مواد قانوني مورد استناد.

6 _ سابقه محكوميت كيفري در صورتي كه متهم داراي سابقه محكوميت كيفري باشد.

7 _ تاريخ و محل وقوع جرم

ن _ قرارهاي بازپرس كه دادستان با آنها

موافق باشد، در موارد ذيل قابل اعتراض در دادگاه صالحه بوده و نظر دادگاه كه درجلسه اداري خارج از نوبت و بدون حضور دادستان به عمل مي آيد قطعي خواهد بود:

1 _ اعتراض به قرارهاي منع تعقيب و موقوفي تعقيب به تقاضاي شاكي خصوصي

2 _ اعتراض به قرارهاي عدم صلاحيت بازداشت موقت تشديد تامين و تامين خواسته به تقاضاي متهم

3 _ اعتراض به قرار اناطه به تقاضاي شاكي خصوصي ودادستان

اعتراض به قرارهاي مذكور در بالا ظرف مدت ده روز از تاريخ ابلاغ آن مي باشد.

اعتراض به قرارها باعث توقف جريان تحقيقات و مانع اجراي قرار نبوده و كليه اقدامات بازپرسي تا اخذ تصميم دادگاه به قوت خود باقي خواهد بود و چنانچه نتيجه قرار صادره آزادي متهم زنداني باشد فورا اجرا مي شود.

هرگاه به علت عدم كفايت دليل قرار منع تعقيب متهم صادر وقعطي شده باشدديگر نمي توان به همين اتهام او را تعقيب كرد،مگر بعد از كشف دلايل جديد كه در اين صورت فقط براي يك مرتبه مي توان به درخواست دادستان وي را تعقيب نمود.هرگاه دادگاه تعقيب مجدد متهم را تجويز كند بازپرس رسيدگي و قرار مقتضي صادر مي نمايد. اين امر مانع ازرسيدگي به دادخواست ضرر و زيان مدعي خصوصي نمي باشد.

تبصره 1 _ حوزه قضايي عبارت است از قلمرو يك بخش ياشهرستان و يا نقاط معيني از شهرهاي بزرگ

تبصره 2 _ رسيدگي جرايم داخل صلاحيت دادگاههاي نظامي از شمول اين قانون خارج است و در دادسرا و دادگاه نظامي انجام مي شود.

تبصره 3 _ پرونده هايي كه موضوع آنها جرايم مشمول حد زناو لواط است همچنين جرايمي كه مجازات قانوني آنها فقط تاسه ماه حبس و يا جزاي نقدي تا يك ميليون (1000000)ريال مي باشد و جرايم

اطفال مستقيما در دادگاههاي مربوط مطرح مي شود، مگر آن كه به تشخيص دادستان تحقيقات راجع به ساير جهات ضرورت داشته باشد.

تبصره 4 _ جرايمي كه تا تاريخ اجراي اين قانون مستقيما دردادگاه مطرح شده است در همان دادگاه بدون نياز به كيفرخواست و رسيدگي دادسرا رسيدگي خواهد شد وچنانچه نياز به انجام تحقيقات و يا اقداماتي جهت كشف جرم باشد دادگاه بايد راسا نسبت به انجام آن اقدام كند.

تبصره 5 _ با ارجاع دادستان يا در غياب وي معاون دادسرا ياداديار، عهده دار انجام تمام يا برخي از وظايف و اختيارات قانوني دادستان خواهد بود.

تبصره 6 _ در حوزه قضايي بخشها، رييس يا دادرس علي البدل دادگاه در جرايمي كه رسيدگي به آنها در صلاحيت دادگاه كيفري استان است به جانشيني بازپرس تحت نظارت دادستان مربوطه اقدام مي نمايد و در ساير جرايم مطابق قانون رسيدگي واقدام به صدور راي خواهد نمود.

ماده 4 _ هر حوزه قضايي كه داراي بيش از يك شعبه دادگاه عمومي باشد آن شعب به حقوقي و جزايي تقسيم مي شوند.دادگاههاي حقوقي صرفا به امور حقوقي و دادگاههاي جزايي فقط به امور كيفري رسيدگي خواهند نمود.

تخصيص شعبي از دادگاههاي حقوقي و كيفري براي رسيدگي به دعاوي حقوقي يا جزايي خاص مانند امور خانوادگي و جرايم اطفال با رعايت مصالح و مقتضيات از وظايف واختيارات رييس قوه قضاييه است

در صورت ضرورت ممكن است به شعبه جزايي پرونده حقوقي و يا به شعبه حقوقي پرونده جزايي ارجاع شود.

تبصره _ رسيدگي به جرايمي كه مجازات قانوني آنها قصاص نفس يا قصاص عضو يا رجم يا صلب يا اعدام يا حبس ابداست و همچنين رسيدگي به جرايم مطبوعاتي و سياسي به نحوي كه در مواد بعدي ذكر

مي شود در دادگاههاي كيفري استان به عمل خواهد آمد.

رسيدگي به كليه اتهامات اعضا تشخيص مصلحت نظام شوراي نگهبان نمايندگان مجلس شوراي اسلامي وزرا و معاونين آنها، معاونان و مشاوران رؤساي سه قوه سفرا،دادستان ورييس ديوان محاسبات دارندگان پايه قضايي ، استانداران فرمانداران و جرايم عمومي افسران نظامي و انتظامي ازدرجه سرتيپ و بالاتر و مديران كل اطلاعات استانها در صلاحيت دادگاه كيفري استان تهران مي باشد به استثنا مواردي كه در صلاحيت ساير مراجع قضايي است

ماده 5 _ به تعداد مورد نياز، دادگاههاي انقلاب در مركز هراستان و مناطقي كه ضرورت تشكيل آن را رييس قوه قضاييه تشخيص مي دهد تحت نظارت و رياست اداري حوزه قضايي تشكيل مي گردد و به جرايم ذيل رسيدگي مي نمايد:

1 _ كليه جرايم عليه امنيت داخلي و خارجي و محاربه يا افسادفي الارض

2 _ توهين به مقام بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و مقام معظم رهبري

3 _ توطيه عليه جمهوري اسلامي ايران يا اقدام مسلحانه و ترور و تخريب مؤسسات به منظور مقابله با نظام

4 _ جاسوسي به نفع اجانب

5 _ كليه جرايم مربوط به قاچاق و مواد مخدر.

6 _ دعاوي مربوط به اصل 49 قانون اساسي

ماده 6 _ طرفين دعوا در صورت توافق مي توانند براي احقاق حق و فصل خصومت به قاضي تحكيم مراجعه نمايند.

ماده 7 _ احكام دادگاههاي عمومي و انقلاب قطعي است مگردر مواردي كه در اين قانون قابل نقض و تجديدنظر پيش بيني شده است

ماده 8 _ قضات دادگاهها و دادسراهاي عمومي و انقلاب مكلفند به دعاوي و شكايات و اعلامات موافق قوانين موضوعه و اصل يكصد وشصت و هفتم (167) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران رسيدگي كنند

و تصميم قضايي رااتخاذ نمايند.

ماده 9 _ قرارها و احكام دادگاهها بايد مستدل بوده و مستند به قانون يا شرع و اصولي باشد كه بر مبناي آن حكم صادر شده است تخلف از اين امر و انشاي راي بدون استناد موجب محكوميت انتظامي خواهد بود.

ماده 10 _ هر حوزه قضايي به تعداد لازم شعبه دادگاه دادرس علي البدل دفتر دادگاه واحد ابلاغ و اجراي احكام و در صورت لزوم يك واحد ارشاد و معاضدت قضايي خواهدداشت و در صورت تعدد شعب داراي يك دفتر كل نيزخواهد بود.

تبصره _ ترتيب تشكيل اين واحدها، تعداد اعضاي هرواحد،طريقه انتخاب و شرايط آن ميزان صلاحيت و اختيار هرواحد يا هر يك از اعضاي آن و نحوة اقدامات و تصميم گيريها به موجب آيين نامه اي است كه به پيشنهاد و تهيه وزير دادگستري به تصويب رييس قوه قضاييه خواهد رسيد.

ماده 11 _ رييس شعبه اول دادگاههاي عمومي در هر حوزه قضايي رييس حوزه قضايي است و با تصويب رييس قوه قضاييه مي تواند به تعداد لازم معاون داشته باشد.

ماده 12 _ در شهرستان رييس دادگستري رييس حوزه قضايي و رييس شعبه اول دادگاه بر دادگاهها رياست اداري دارد و در مركز استان رييس كل دادگستري استان رييس كل دادگاههاي تجديدنظر و كيفري استان است و بر كليه دادگاهها و دادسراهاو دادگستري هاي حوزه آن استان نظارت و رياست اداري خواهد داشت همچنين رييس دادگستري هر حوزه بر دادسراي آن حوزه نظارت و رياست اداري دارد.

ماده 13 _ براي تامين كادر قضايي دادسراها، رييس قوه قضاييه از قضات تحقيق فعلي و دادرسان علي البدل دادگاهها و ساير قضاتي كه مقتضي بداند استفاده خواهد نمود و شعبي ازدادگاهها را كه با تاسيس دادسرا غيرلازم تشخيص

دهد منحل خواهد كرد و حتي الامكان حذف شعب اضافي از آخرين شعب دادگاهها انجام خواهد شد.

تبصره 1 _ گروه شغلي «دادستانها» برابر گروه شغلي «رييس دادگستري شهرستان و گروه شغلي «دادستان تهران برابرگروه شغلي «رييس كل دادگستري استان تهران خواهد بود.

تبصره 2 _ گروه شغلي «معاون دادستان و بازپرس برابرگروه شغلي «رييس شعبه دادگاه عمومي و گروه شغلي «داديار»برابر گروه شغلي «دادرس علي البدل دادگاه خواهد بود.

تبصره 3 _ به جز موارد ضروري به تشخيص رييس قوه قضاييه رييس كل دادگستري استان بايد حداقل داراي ده سال سابقه كار قضايي رييس دادگاه تجديدنظر حداقل هشت سال و دادستان و رييس دادگستري شهرستان حداقل شش سال سابقه كار قضايي داشته باشند.

ماده 14 _

الف _ دادگاههاي عمومي حقوقي با حضور رييس دادگاه يادادرس علي البدل تشكيل مي شود و تمام اقدامات و تحقيقات به وسيله رييس دادگاه يا دادرس علي البدل وفق قانون آيين دادرسي مربوط انجام مي گردد و اتخاذ تصميم قضايي و انشاي راي با قاضي دادگاه است

ب _ دادگاههاي خانواده حتي المقدور با حضور مشاور قضايي زن كه داراي پايه قضايي است اقدام به رسيدگي نموده و نظرمشورتي آنان قبل از صدور حكم توسط رييس دادگاه اخذخواهد شد.

ج _ دادگاههاي عمومي جزايي و انقلاب با حضور رييس دادگاه يا دادرس علي البدل و دادستان يا معاون او يا يكي ازدادياران به تعيين دادستان تشكيل مي گردد و فقط به جرايم مندرج دركيفر خواست وفق قانون آيين دادرسي مربوط رسيدگي مي نمايد و انشاي راي پس از استماع نظريات و مدافعات دادستان يا نماينده او وفق قانون برعهده قاضي دادگاه است

تبصره 1 _ هرگاه دادگاه نقصي در تحقيقات مشاهده نموده ياانجام اقدامي را لازم بداند خود تكميل مي نمايد و نيز مي تواندرفع نقص

و تكميل پرونده را با ذكر موارد نقص از دادسراي مربوط درخواست كند.

تبصره 2 _ هرگاه تحقيق يا اقدامي در حوزة دادگاه ديگري لازم باشد يا اطلاعاتي از حوزه قضايي آن دادگاه بايد جمع آوري شود دادگاه رسيدگي كننده مي تواند با اعطاي نيابت قضايي از دادگاه آن حوزه انجام آن تحقيقات و اقدامات يا جمع آوري اطلاعات را بخواهد.

ماده 15 _ دادرسان علي البدل عهده دار انجام كليه اموري هستند كه از طرف روساي دادگاهها در چارچوب قوانين به آنان ارجاع مي شود و در غياب رييس شعبه دادگاه حسب تعيين رييس كل دادگاهها شعبه بلامتصدي را تصدي و اداره مي نمايند.

ماده 16 _ ترتيب رسيدگي در دادگاهها طبق مقررات مزبور درايين دادرسي مربوط به دادگاهها خواهد بود.

ماده 17 _ قاضي دادگاه پس از اعلام ختم دادرسي ظرف يك هفته مكلف به انشاي راي مي باشد.

ماده 18 _ آراي غير قطعي و قابل تجديدنظر يا فرجام همان مي باشد كه در قوانين آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري و مدني مصوب 28/6/1378كميسيون قضايي و حقوقي و 21/1/1379 مجلس شوراي اسلامي ذكر گرديده است در مورد آراي قابل تجديدنظر يافرجام تجديدنظر و فرجام خواهي برطبق مقررات آيين دادرسي مربوط انجام مي شود.

در مورد آراي قطعي جز از طريق اعاده دادرسي و اعتراض ثالث به نحوي كه در قوانين مربوط مقرر است نمي توان رسيدگي مجدد نمود مگر اينكه راي خلاف بين قانون يا شرع باشد كه در آن صورت به درخواست محكوم عليه (چه در امورمدني و چه در امور كيفري و يا دادستان مربوط (در اموركيفري ممكن است مورد تجديدنظر واقع شود.

تبصره 1 _ مراد از خلاف بين اين است كه راي بر خلاف نص صريح قانون و يا در موارد سكوت قانون

مخالف مسلّمات فقه باشد.

تبصره 2 _ درخواست تجديدنظر نسبت به آرا قطعي مذكوردر اين ماده اعم از اينكه راي در مرحله نخستين صادر شده وبه علت انقضاي مهلت تجديدنظر خواهي قطعي شده باشد ياقانونا قطعي باشد و يا از مرجع تجديدنظر صادر گرديده باشدبايد ظرف يك ماه از تاريخ ابلاغ راي به شعبه يا شعبي ازديوان عالي كشور كه «شعبه تشخيص ناميده مي شود تقديم گردد. شعبه تشخيص از پنج نفر از قضات ديوان مذكور به انتخاب رييس قوه قضاييه تشكيل مي شود.

در صورتي كه شعبه تشخيص وجود خلاف بين را احراز نمايد،راي را نقض و راي مقتضي صادر مي نمايد. چنانچه وجود خلاف بين را احراز نكند، قرار رد درخواست تجديدنظرخواهي را صادر خواهد نمود. تصميمات ياد شده شعبه تشخيص در هر صورت قطعي و غيرقابل اعتراض مي باشد،مگر آنكه رييس قوه قضاييه در هر زماني و به هر طريقي راي صادره را خلاف بين شرع تشخيص دهد كه در اين صورت جهت رسيدگي به مرجع صالح ارجاع خواهد شد.

تبصره 3 _ خواهان تجديدنظر بايد هزينه تجديدنظرخواهي راوفق قانون پرداخت كند و چنانچه ظرف 10 روز پس از اخطاردفتر شعبه تشخيص بدون عذر، هزينه را پرداخت ننمايد،شعبه تشخيص قرار رد درخواست او را صادر خواهد نمود.اين قرار قطعي و غيرقابل اعتراض مي باشد. اگر تجديدنظرخواهي از سوي دادستان مربوط باشد، دادستان از پرداخت هزينه دادرسي معاف است اين معافيت شامل ساير مواردي هم كه دادستان تقاضاي تجديدنظر نمايد مي باشد.

تبصره 4 _ جز در مورد اختيار ذيل تبصره 2 اين ماده از هيچ حكم قطعي يا قطعيت يافته بيش از يك بار نمي توان به عنوان خلاف بين درخواست تجديدنظر نمود.

تبصره 5 _ در مواردي كه برحسب قانون ديوان عالي

كشوربايد اعاده دادرسي را تجويز كند، اين امر با شعبه تشخيص مذكور در تبصره 2 اين ماده خواهد بود.

ماده 19 _ نسخ شده است

ماده 20 _ به منظور تجديدنظر در آراي دادگاههاي عمومي وانقلاب در مركز هر استان دادگاه تجديدنظر به تعداد مورد نيازمركب از يك نفر رييس و دو عضو مستشار تشكيل مي شود.جلسه دادگاه با حضور دو نفر عضو رسميت يافته پس از رسيدگي ماهوي راي اكثريت كه به وسيلة رييس يا عضومستشار انشا مي شود قطعي و لازم الاجرا خواهد بود.

تبصره 1 _ رسيدگي به جرايمي كه مجازات قانوني آنهاقصاص عضو يا قصاص نفس يا اعدام يا رجم يا صلب و يا حبس ابد باشد و نيز رسيدگي به جرايم مطبوعاتي و سياسي ابتدايا در دادگاه تجديدنظر استان به عمل خواهد آمد و در اين مورد، دادگاه مذكور «دادگاه كيفري استان ناميده مي شود.دادگاه كيفري استان براي رسيدگي به جرايمي كه مجازات قانوني آنها قصاص نفس يا اعدام يا رجم يا صلب يا حبس دايم باشد از پنج نفر (رييس و چهار مستشار يا دادرس علي البدل دادگاه تجديدنظر استان و براي رسيدگي به جرايمي كه مجازات قانوني آنها قصاص عضو و جرايم مطبوعاتي وسياسي باشد از سه نفر (رييس و دو مستشار يا دادرس علي البدل دادگاه تجديدنظراستان تشكيل مي شود. تشكيلات ترتيب رسيدگي كيفيت محاكمه و صدور راي اين دادگاه تاتصويب قانون آيين دادرسي مناسب مطابق مقررات اين قانون و قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در اموركيفري مصوب 28/6/1378 كميسيون قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي خواهد بود. دادگاه كيفري استان در رسيدگي به جرايم مطبوعاتي و سياسي و با حضور هيات منصفه تشكيل خواهد شد.

تبصره 2 _ در مركز هر استان

حسب نياز، شعبه يا شعبي از دادگاه تجديدنظر به عنوان «دادگاه كيفري استان براي رسيدگي به جرايم مربوط اختصاص مي يابد. تعداد شعبه ياشعبي كه براي اين امر اختصاص مي يابد به تشخيص رييس قوه قضاييه خواهد بود.

دادستان شهرستان مركز استان يا معاون او يا يكي از دادياران به تعيين دادستان وظايف دادستان را در دادگاه كيفري استان انجام مي دهد. قبل از استماع اظهارات شاكي و متهم اظهارات دادستان يا نماينده وي و شهود و اهل خبره اي كه دادستان معرفي كرده بيان مي شود.

تبصره 3 _ براي تسهيل يا تسريع در امر دادرسي رييس قوه قضاييه مي تواند موقتا امر به تشكيل دادگاه كيفري استان درشهرستان محل وقوع جرم بدهد. در اين صورت دادستان همان محل يا معاون او يا يكي از دادياران آن حوزه وظايف دادستان را در دادگاه مذكور به عهده خواهند داشت دادگاه كيفري استان با حضور رييس و تمامي مستشاران رسميت مي يابد.

تبصره 4 _ دادگاه كيفري استان پس از ختم رسيدگي بااستعانت از خداوند سبحان و وجدان مشاوره نموده و با توجه به محتويات پرونده مبادرت به صدور راي مي نمايد و نظر اكثريت اعضاي دادگاه مناط اعتبار است اين راي ظرف مهلت مقرر قابل تجديدنظرخواهي در ديوان عالي كشور مي باشد.ترتيب رسيدگي همان است كه در قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب 28/6/1378 كميسيون قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي مقرر شده است

تبصره 5 _ اشخاص ذيل مي توانند از راي دادگاه كيفري استان تقاضاي تجديدنظر نمايند.

الف _ محكوم عليه يا نماينده قانوني وي

ب _ دادستان

ج _ مدعي خصوصي يا نماينده قانوني وي از حيث ضرر و زيان

تبصره 6 _ اجراي احكام كيفري «دادگاه كيفري استان توسط دادسراي شهرستان مركز استان وفق مقررات مربوط

در قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري مصوب 28/6/1378 كميسيون قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي خواهد بود.

تبصره 7 _ در شهرستان مركز استان رييس كل دادگستري استان رييس شعبه اول دادگاه تجديدنظر استان مي باشد و رييس شعبه اول دادگاههاي عمومي مركز استان رييس كل دادگاههاي آن شهرستان خواهد بود و در غير مركز استان رييس هر حوزه قضايي رييس شعبه اول دادگاه عمومي آن حوزه قضايي است

ماده 21 _ مرجع تجديدنظر آرا قابل تجديدنظر دادگاههاي عمومي حقوقي و جزايي و انقلاب دادگاه تجديدنظر استاني است كه آن دادگاهها در حوزه قضايي آن استان قرار دارند. آرادادگاههاي كيفري استان و آن دسته از آرا دادگاههاي تجديدنظر استان كه قابل فرجام باشد ظرف مهلت مقرر براي تجديدنظر خواهي قابل فرجام در ديوان عالي كشور است

ماده 22 _ رسيدگي دادگاه تجديدنظر استان به درخواست تجديدنظر ازاحكام قابل تجديدنظر دادگاههاي عمومي جزايي و انقلاب وفق مقررات قانوني آيين دادرسي دادگاههاي عمومي وانقلاب در امور كيفري مصوب 28/6/1378كميسيون قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي با حضوردادستان يا يكي ازدادياران يا معاونان وي به عمل مي آيد و درمورد آرا حقوقي وفق قانون آيين دادرسي مربوط خواهد بود.

تبصره 1 _ اگر در دادگاه تجديدنظر متهم بي گناه شناخته شودحكم بدوي فسخ و متهم تبريه مي گردد، هر چند كه درخواست تجديدنظر نكرده باشد و در اين صورت اگر متهم در زندان باشد فورا آزاد مي شود.

تبصره 2 _ هرگاه دادگاه تجديدنظر پس از رسيدگي محكوم عليه را مستحق تخفيف مجازات بداند ضمن تاييد حكم بدوي مستدلا مي تواند مجازات او را تخفيف دهد، هر چند كه محكوم عليه تقاضاي تجديدنظر نكرده باشد.

تبصره 3 _ در امور كيفري موضوع مجازاتهاي تعزيري يابازدارنده مرجع تجديدنظر نمي تواند مجازات مقرر

در حكم بدوي را تشديد كند، مگر اينكه دادستان يا شاكي خصوصي درخواست تجديدنظر كرده باشد.

تبصره 4 _ اگر حكم تجديدنظر خواسته از نظر محاكمه محكوم به يا خسارات يا تعيين مشخصات طرفهاي دعوا ياتعيين نوع و ميزان مجازات و تطبيق عمل با قانون متضمن اشتباهي باشد كه به اساس حكم لطمه اي وارد نسازد، مرجع تجديدنظر با اصلاح حكم آن را تاييد مي نمايد و تذكر لازم رابه دادگاه بدوي خواهد داد.

ماده 23 _ نسخ شده است

ماده 24 _ مرجع رسيدگي پس از نقض در ديوان عالي كشور به شرح ذيل اقدام مي نمايد:

الف _ در صورت نقض قرار در ديوان عالي كشور، بايد از نظرديوان متابعت نمايد و وارد رسيدگي ماهوي شود.

ب _ در صورت نقض حكم به علت نقص تحقيقات بايدتحقيقات مورد نظر ديوان را انجام دهد سپس مبادرت به انشاي حكم نمايد.

ج _ در صورت نقض حكم در غير موارد مذكور دادگاه مي تواندراي اصراري صادر نمايد. اگر يكي از كساني كه حق درخواست تجديدنظر دارد تقاضاي تجديدنظر نمايد پرونده مجددا در ديوان عالي كشور مورد بررسي قرار مي گيرد، هرگاه شعبه ديوان عالي كشور استدلال دادگاه را بپذيرد حكم را ابرام مي نمايد و در غير اين صورت پرونده در هيات عمومي شعب حقوقي يا كيفري ديوان عالي كشور حسب مورد مطرح و چنانچه نظر شعبه ديوان عالي كشور مورد تأييد قرار گرفت حكم نقض و پرونده به شعبه ديگر دادگاه ارجاع خواهد شددادگاه مرجوع اليه با توجه به استدلال هيات عمومي ديوان عالي كشور حكم مقتضي صادر و اين حكم قطعي است

تبصره _ قطعيت حكم در صورتي است كه از موارد سه گانه مذكور در ماده 18 نباشد.

ماده 25 _ جهات درخواست تجديدنظر به قرار زير است

1 _ ادعاي عدم اعتبار مدارك استنادي دادگاه يا

دروغ بودن شهادت شهود يا فقدان شرايط قانوني شهادت در شهود.

2 _ ادعاي مخالف بودن راي با قانون

3 _ ادعاي عدم صلاحيت دادگاه يا عدم صلاحيت قاضي صادركننده راي

4 _ ادعاي عدم توجه قاضي به دلايل يا مدافعات

تبصره _ اگر درخواست تجديدنظر به استناد يكي از جهات مذكور در اين ماده به عمل آمده باشد مرجع تجديدنظر درصورت وجود جهتي ديگر مي تواند به آن جهت هم رسيدگي نمايد.

ماده 26 _ در موارد مذكور در اين قانون اشخاص زير حق درخواست تجديدنظر را دارند:

1 _ در مورد احكام حقوقي

هريك از طرفين دعوا يا نماينده قانوني يا قايم مقام آنان مانند وراث وصي انتقال گيرنده كه از راي دادگاه متضرر مي شود.

2 _ در مورد احكام كيفري

الف _ محكوم عليه يا نماينده قانوني او.

ب _ شاكي خصوصي يا نماينده قانوني او.

3 _ در مورد قرارها:

هر يك از طرفين دعوا كه قرار دادگاه به ضرر او صادر شده باشد يا نمايندة قانوني آنان

ج _ دادستان از حكم برايت يامحكوميت غيرقانوني متهم

ماده 27 _ مهلت درخواست تجديدنظر در موارد مذكور درماده 19 براي اشخاص ساكن ايران بيست روز و براي كساني كه خارج ازكشور مي باشند دو ماه از تاريخ ابلاغ راي مي باشد.

ماده 28 _ متقاضي تجديدنظر بايد دادخواست و يا درخواست خود را ظرف مهلت مقرر به دفتر دادگاه صادر كننده راي و يادفتر بازداشتگاهي كه در آن جا توقيف است تسليم نمايد.

مدير دفتر دادگاه يا بازداشتگاه بايد بلافاصله آن را ثبت ورسيدي مشتمل بر نام متقاضي و طرف دعوا و تاريخ تسليم و ذكر شماره ثبت به تقديم كننده بدهد و در روي كليه برگهاي دادخواست يا درخواست تجديدنظر همان تاريخ را قيدنمايد.اين تاريخ

تاريخ تجديد نظرخواهي محسوب مي گردد.

دفتر بازداشتگاه مكلف است كه پس ازثبت تقاضاي تجديدنظر بلافاصله آن را به دادگاه صادركننده راي ارسال نمايد. دفتر دادگاه صادركننده راي در صورتي كه تقاضاي تجديدنظر در مهلت قانوني باشد پس از تكميل پرونده بلافاصله آن را به مرجع تجديدنظر ارسال مي دارد.

تبصره 1 _ دادگاه بايد در ذيل راي خود قابل تجديدنظر بودن يا نبودن راي و مرجع تجديدنظر آن را معين نمايد.

تبصره 2 _ هرگاه نزد دادگاه تجديدنظر ثابت شود كه به علت قوه قهريه امكان استفاده از حق تجديد نظرخواهي در مهلتهاي مقرر نبوده است ابتداي مهلت از تاريخ رفع قوه قهريه خواهدبود.

تبصره 3 _ متقاضي تجديدنظر در آراي كيفري بايد مبلغ ده هزار ريال بابت هزينه دادرسي بپردازد و در آراي حقوقي هزينه دادرسي برابر مقررات آيين دادرسي مدني خواهد بود.

ماده 29 _ متقاضي تجديدنظر بايد تمام علل و جهات تقاضاي خود را در دادخواست يا درخواست تجديدنظر تصريح نمايدمگر اين كه آن جهت بعدا حادث شده باشد كه در صورت اخير مي تواند برابر مقررات اعاده دادرسي اقدام كند.

ماده 30 _ در صورتي كه تقاضاي تجديدنظر ظرف مهلت مقررداده شده باشد چنانچه بر اجراي حكم در امور كيفري فسادي مترتب باشد، تا اتخاذ تصميم مرجع تجديدنظر اجراي حكم متوقف خواهد شد.

ماده 31 _ نسخ شده است

ماده 32 _ تشخيص صلاحيت يا عدم صلاحيت هر دادگاه نسبت به دعواي مطروحه با همان دادگاهي است كه قانونامكلف به رسيدگي به پرونده بوده است

ماده 33 _ در صورتي كه دادگاه رسيدگي كننده خود را صالح به رسيدگي نداند با صدور قرار عدم صلاحيت پرونده را به دادگاه ذي صلاح ارسال مي نمايد، چنانچه دادگاه مرجوع اليه ادعاي عدم صلاحيت را نپذيرد پرونده جهت حل اختلاف توسط

دادگاه مرجوع اليه به دادگاه تجديدنظر استان ارسال مي شود.

تبصره _ در صورتي كه اختلاف صلاحيت بين دادگاههاي دوحوزه قضايي از دو استان باشد مرجع حل اختلاف ديوان عالي كشور خواهد بود.

ماده 34 _ از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون رييس قوه قضاييه مكلف است حداكثر ظرف مدت پنج سال با تشكيل تدريجي دادگاههاي عمومي و انحلال دادسراهاي عمومي وانقلاب و اتخاذ تصميمات ضروري در زمينه تعليم و تربيت نيروي قضايي واجد شرايط موجبات اجراي اين قانون را درسراسر كشور فراهم نمايد.

ماده 35 _ دادگستري مجاز است به منظور تكميل اعضاي دفتري دادگاههاي عمومي و انقلاب نسبت به استخدام كارمنداداري به تعداد لازم اقدام كند. اجازه مذكور صرفا براي تشكيلات مربوط به دادگاههاي عمومي است

ماده 36 _ دولت مكلف است در اسرع وقت امكان تهيه وسايل و تجهيزات لازم دادگاههاي عمومي از قبيل محل استقرار ، ملزومات و وسايط نقليه و ديگر لوازم و وسايل رافراهم كندو اعتبار لازم مربوطه براي اين وسايل و تجهيزات رادر اختيار دادگستري قرار دهد.

ماده 37 _ آيين نامه اجرايي اين قانون حداكثر ظرف مدت سه ماه توسط وزير دادگستري تهيه و به تصويب رييس قوه قضاييه خواهد رسيد.

ماده 38 _ دولت مكلف است در قالب قانون بودجه سالانه اعتبارات لازم را براي تهيه وسايل و تجهيزات لازم و به كارگيري نيروي انساني جهت اجراي اين قانون تامين نمايد.

ماده 39 _ از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون مواد (235) و(268) قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب درامور كيفري مصوب 28/6/1378 كميسيون قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي و مواد (326)، (411) و (412) قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور مدني مصوب 21/1/1379 نسخ مي گردد. همچين از تاريخ اجراي اين

قانون در هر حوزه قضايي كليه قوانين و مقررات مغاير با اين قانون در آن قسمت كه مغايرت دارد در همان حوزه ملغي مي شود.

4- آيين نامه اصلاحي قانون تشكيل دادگاههاي عمومي وانقلاب ( مصوب 15/3/1373 و اصلاحات بعدي )

مصوب 15/3/1373 و اصلاحات بعدي

ر.ك شماره 16880 _ 15/11/81 روزنامه رسمي

با استناد به قانون اصلاح پاره اي از مواد قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب 28/7/1381 مجلس شوراي اسلامي كه از اين پس به اختصار قانون ناميده مي شود،آيين نامه قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب 25/4/73 به شرح زير اصلاح مي گردد.

ماده 1 _ در هر حوزه قضايي كه بيش از يك شعبه دادگاه عمومي وجود دارد، به تشخيص رئيس قوه قضائيه يا مقامات مجاز از طرف وي شعب دادگاه بر اساس نياز و به نسبت تراكم كار به حقوقي و جزايي تقسيم مي شوند. همچنين تعيين شعبه يا شعبي از دادگاههاي تجديدنظر استان به دادگاه كيفري استان و تشكيل شعبه يا شعب تشخيص ديوانعالي كشور بر اساس نياز و تراكم كار با تصويب رئيس قوه قضائيه خواهد بود.

ماده 2 _ از تاريخ تخصيص شعب دادگاههاي عمومي و انقلاب به دادگاههاي حقوقي و جزايي رسيدگي به دعاوي و شكايات مطابق مقررات قانون خواهد بود. لكن هر شعبه به پرونده هايي كه قبلا به آن ارجاع شده است صرفنظر از نوع آنها رسيدگي خواهد كرد.

ماده 3 _ از تاريخ تخصيص شعبي از دادگاههاي تجديدنظر به دادگاههاي كيفري استان دادگاههاي تجديدنظر استان كليه پرونده هايي را كه در مرحله تجديدنظر مطرح بوده است كماكان مورد رسيدگي قرار داده و اتخاذ تصميم خواهند نمودهر چند موضوع اين پرونده ها در صلاحيت رسيدگي دادگاه كيفري استان باشد.

ماده 4 _ به پيشنهاد ريئس كل دادگستري استان و تصويب رئيس قوه قضائيه شعب دادگاههاي عمومي حقوقي و عمومي جزايي و دادسرا در هر حوزه قضايي به تناسب

امكانات وضرورت جهت انجام تحقيقات و رسيدگي به جرايم و دعاوي خاص تخصيص مي يابند از قبيل

الف _ دادسراها و دادگاههاي عمومي جزايي شامل

_ جرايم اطفال

_ سرقت و آدم ربايي

_ صدور چك پرداخت نشدني

_ جرايم صنفي (خوراكي بهداشتي دارويي و ساير صنوف

_ جرايم مربوط به مفاسد اجتماعي

_ جعل و كلاهبرداري

_ جرايم كاركنان دولت

ب _ دادگاههاي عمومي حقوقي شامل

_ دعاوي تجاري

_ امور حسبي

_ دعاوي ثبتي مالكيتهاي معنوي و صنعتي

_ اعتراض به تصميمات مراجع غيردادگستري

_ دعاوي خانواده

_ دعاوي موجر و مستاجر

_ دعاوي بين المللي

ماده 5 _ موارد ضرورت مقيد در ماده 4 قانون عبارتند از:

الف _ دعاوي حقوقي ناشي از جرم

ب _ دعواي جزايي مرتبط با دعاوي خانوادگي

ج _ محدود بودن شعب حوزه قضايي به نحوي كه به لحاظ جهات رد و معذوريت امكان رسيدگي نباشد.

د _ ساير موارد به تشخيص رئيس قوه قضائيه يا مقامات مجاز ازطرف ايشان

ماده 6 _ حوزه قضايي بخش شهرستان و استان با رعايت ضوابط و مقررات تقسيمات كشوري خواهد بود.

تبصره _ هرگاه مركز بخش فاقد دادگاه باشد، رسيدگي به امورقضايي آن به عهده نزديكترين دادگاه همان استان يا حوزه قضايي شهرستان مربوط است همچنين چنانچه در شهرستان دادگاه يا دادسرا تشكيل نشده باشد رسيدگي به امور قضايي آن به عهده نزديكترين حوزه قضايي شهرستان تابع همان استان خواهد بود.

ماده 7 _ رئيس كل دادگستري استان رئيس شعبه اول دادگاه تجديدنظر و رئيس دادگاههاي كيفري استان است و بردادگاههاي تجديدنظر، كيفري استان و كليه دادگستري ها،دادگاهها و دادسراهاي حوزه آن استان نظارت و رياست اداري خواهد داشت

رئيس شعبه اول دادگاه عمومي شهرستان مركز

استان رئيس كل دادگاههاي آن شهرستان خواهد بود.

در غير مركز استان رئيس شعبه اول دادگاه عمومي رئيس دادگستري آن شهرستان است و بر دادگاهها و دادسراهاي مربوط و همچنين دادگاههاي مستقر در بخش نظارت ورياست اداري دارد. در صورت تعدد شعب دادگاههاي عمومي در حوزه قضايي مستقر در مركز بخش رئيس شعبه اول دادگاه عمومي بر شعب ديگر نظارت و رياست اداري خواهد داشت

ماده 8 _ با تصويب رئيس قوه قضائيه رئيس كل دادگاههاي شهرستان مركز استان مي تواند تمام يا بخشي از اختيارات خودرا در خصوص دادگاههاي انقلاب به رئيس شعبه اول آن دادگاهها تفويض نمايد. در اين صورت رئيس شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامي در سمت معاون وي انجام وظيفه خواهد كرد.در صورتي كه در شهرستان غيرمركز استان دادگاه انقلاب شعب متعدد داشته باشد، رئيس دادگستري آن شهرستان نيزمي تواند به ترتيبي كه ذكر شد اقدام نمايد.

تبصره _ سرپرستان مجتمع هاي قضايي به عنوان معاون رئيس كل دادگاههاي شهرستان مركز استان انجام وظيفه خواهندنمود.

ماده 9 _ روساي كل دادگستري استانها، رئيس كل دادگاههاي شهرستان مركز استان روساي دادگستري شهرستانها وسرپرستان حوزه قضايي نقاط معيني از شهرهاي بزرگ مي توانند با تصويب رئيس قوه قضائيه به تعداد لازم معاون داشته باشند.

ماده 10 _ از تاريخ اجراي قانون در هر حوزه قضايي اختيارات دادستان كه در اجراي قانون تشكيل دادگاههاي عمومي وانقلاب مصوب 1373 به رئيس حوزه قضايي تفويض شده بودمجددا به دادستان محول مي گردد.

ماده 11_ در صورت ضرورت يكي از معاونان دادستان شهرستان مركز استان وظايف وي را در رابطه با جرايمي كه درصلاحيت دادگاه انقلاب اسلامي است به عهده خواهد گرفت معاون دادستان در امور دادگاههاي انقلاب به تعداد لازم بازپرس داديار و كارمند اداري در اختيار خواهد داشت

ماده 12 _ ارجاع

شكايات درخواستها و گزارشهاي ضابطين به شعب بازپرسي و دادياري و ساير امور مربوط به دادسرا بادادستان است معاون دادستان يا دادياران به ترتيب تقدم درغياب وي عهده دار در انجام تمام يا برخي از وظايف و اختيارات دادستان خواهند بود.

ماده 13 _ ارجاع پرونده به بازپرس و يا داديار در حدودصلاحيت و اختيارات قانوني آنها به تناسب اهميت موضوع تجربه تبحر و سابقه كار خواهد بود.

ماده 14 _ به جز اتهام مقامات موضوع تبصره ماده 4 قانون كه تحقيقات مقدماتي تعقيب و اقامه دعوي نسبت به آنهامنحصرا توسط دادسراي تهران صورت خواهد گرفت تعقيب بقيه مقامات موضوع تبصره 1 ماده 8 لايحه قانوني تشكيل دادگاههاي عمومي مصوب 10/7/1358 شوراي انقلاب اسلامي و اصلاحيه هاي بعدي آن توسط دادسراي شهرستان مركز استان مربوط به عمل خواهد آمد.

ماده 15 _ در موارد مقرر قانوني كه پرونده مستقيما در دادگاه كيفري استان مطرح مي گردد، كليه تحقيقات توسط و تحت الأمر دادگاه خواهد بود در اين صورت كليه ضابطين نسبت به انجام دستورات و تكميل موارد خواسته شده مكلف خواهندبود. لكن در مواردي كه پرونده با كيفر خواست در دادگاه مزبور مطرح گرديده است چنانچه دادگاه نقصي در تحقيقات مشاهده نمايد يا انجام اقدامي را لازم بداند مي تواند رفع نقص و تكميل پرونده را با ذكر موارد نقص از دادسراي مربوط درخواست كند.

ماده 16 _ تعقيب متهم تحقيقات مقدماتي و اقامه دعوي درخصوص جرايم مشمول صلاحيت دادگاه كيفري استان توسط دادسراي حوزه قضايي صلاحيت دار به عمل خواهد آمد.

دادگاه عمومي جزايي دادگاه كيفري استان و دادگاه انقلاب به جرايم مندرج در كيفر خواست و نيز جرايمي كه در اجراي تبصره 3 ماده 3 قانون مستقيما در دادگاه مطرح مي شود،رسيدگي مي نمايد، دفاع از كيفرخواست در دادگاه كيفري استان

و دادگاه انقلاب توسط دادستان شهرستان مركز استان ويا معاون او و يا يكي از دادياران به تعيين دادستان به عمل خواهد آمد، مگر اينكه دادگاههاي مذكور در شهرستانهاي غيرمركز تشكيل شود كه در اين صورت وظيفة فوق را دادستان همان شهرستان به عهده خواهد گرفت در دادگاه عمومي مستقر در شهرستان وظيفه فوق با دادستان همان شهرستان است

ماده 17 _ تحقيقات مقدماتي جرايم مشمول صلاحيت دادگاه كيفري استان كه محل ارتكاب آنها حوزه قضايي بخش است به عهده رئيس يا دادرس علي البدل دادگاه مي باشد كه پس ازصدور قرار نهايي پرونده را نزد دادستان شهرستان حوزه قضايي مربوط ارسال مي نمايند تا عنداللزوم با تنظيم كيفرخواست به دادگاه كيفري استان ذيربط ارسال نمايد.

ماده 18 _ شروع به رسيدگي در دادگاه عمومي جزايي در مواردو جهات مقرر قانوني حسب مورد منوط به ارجاع رئيس حوزه قضايي و يا معاون وي مي باشد.

شروع به رسيدگي در دادگاه انقلاب با ارجاع رئيس حوزه قضايي و يا رئيس شعبه اول خواهد بود.

ماده 19 _ امر ارجاع در دادگاههاي تجديدنظر و كيفري استان بارئيس كل دادگستري استان است رئيس كل دادگستري استان مي تواند اين وظيفه را به يكي از معاونين خود تفويض نمايد.

ماده 20 _ از تاريخ تشكيل دادگاه كيفري استان دادگاههاي عمومي و انقلاب استان مربوط صلاحيت رسيدگي به جرايم موضوع تبصره 4 قانون را نخواهند داشت

تبصره 1 _ پرونده هاي موضوع تبصره فوق الذكر كه تا قبل ازتشكيل دادگاه كيفري استان در دادگاههاي عمومي و انقلاب مطرح رسيدگي بوده است مورد رسيدگي و اتخاذ تصميم قرارمي گيرند.

تبصره 2 _ مرجع تجديدنظر آراء موضوع پرونده هاي فوق ،ديوانعالي كشور است مگر در مورد جرايم مربوط به مواد مخدر كه مرجع تجديدنظر آنها مطابق مقررات

قانوني دادستان كل كشور و رئيس ديوانعالي كشور مي باشد.00

ماده 21 _ با تصويب رئيس قوه قضائيه شعب تشخيص به تعدادلازم در ديوانعالي كشور تشكيل مي شود. هر شعبه تشخيص مركب از يك رئيس و چهار مستشار ديوانعالي كشور است رسميت جلسات با حضور كليه اعضاء و تصميمات آن بااكثريت آراء خواهد بود.

تبصره _ شعب تشخيص به تعداد لازم عضو معاون خواهندداشت كه با ابلاغ رئيس قوه قضائيه براي شعب تشخيص منصوب مي گردند. عضو معاون مي تواند وظايف هر يك ازاعضاء شعبه تشخيص را عهده دار شود.

ماده 22 _ شعب تشخيص به كيفري و حقوقي تقسيم خواهندشد.

ماده 23 _ هر شعبه تشخيص يك دفتر با تعداد لازم كارمنددفتري خواهد داشت در راس دفاتر شعب تشخيص يك دفتركل وجود دارد كه مدير كل اين دفتر از بين قضات ديوانعالي كشور با ابلاغ رئيس قوه قضائيه منصوب مي گردد.

ماده 24 _ تجديدنظر خواه مكلف است حسب مورد دراموركيفري و مدني هزينه تجديدنظر خواهي را به مأخذ تجديدنظرخواهي در ديوان عالي كشور پرداخت نمايند.

ماده 25 _ در خواست تجديدنظر بايد منضم به راي قطعي وحاوي نكات زير باشد:

1 _ نام و نام خانوادگي و اقامتگاه و ساير مشخصات تجديدنظرخواه يا وكيل يا نماينده قانوني او.

2 _ نام و نام خانوادگي و اقامتگاه و ساير مشخصات تجديدنظرخوانده

3 _ تاريخ ابلاغ راي قطعي

4 _ دادگاه صادر كننده راي قطعي

5 _ دلايل تجديدنظر خواهي

ماده 26 _ با وصول تقاضا، دفتر كل شعب تشخيص آن را ثبت ورسيدي مشتمل بر نام متقاضي طرف او و تاريخ تقديم تقاضابا شمار ثبت به تجديدنظر خواه تسليم نموده و بر روي كليه اوراق ، تاريخ تقديم درخواست را

قيد مي نمايد. تاريخ مزبورتاريخ تجديدنظرخواهي محسوب مي شود.

ماده 27 _ در خواستي كه برابر مقررات ياد شده تقديم نشده ويا هزينه دادرسي آن پرداخت نگرديده باشد به جريان نمي افتد.

مدير دفتر شعبه تشخيص ظرف دو روز از تاريخ وصول درخواست نقايص آن را مطابق با قانون آيين دادرسي مدني مصوب 1379 و آيين دادرسي كيفري مصوب 1378 به درخواست دهنده اخطار مي دهد و از روز ابلاغ 10 روز به اومهلت مي دهد كه نقايص را رفع كند. در صورتي كه درخواست خارج از مهلت داده شده باشد يا در مدت ياد شده تكميل نشود به موجب قرار شعبه تشخيص رد مي شود. اين قرارقطعي و غيرقابل اعتراض مي باشد.

ماده 28 _ ارجاع پرونده ها به شعب تشخيص توسط رئيس ديوان عالي كشور و يا معاون وي در شعب تشخيص كه با ابلاغ رئيس قوه قضائيه منصوب مي گردد، صورت مي گيرد. شعبه مرجوع اليه به نوبت رسيدگي مي نمايد مگر در مواردي كه به موجب قانون يا به تشخيص رئيس ديوان عالي كشور يا رئيس شعبه رسيدگي خارج از نوبت ضروري باشد.

رئيس شعبه پرونده هاي ارجاعي را شخصا بررسي و گزارش آن را تنظيم و يا به نوبت به يكي از اعضاي شعبه ارجاع مي نمايد. عضو مذكور گزارشي از پرونده را كه متضمن جريان دادرسي و نيز بررسي كامل جهات قانوني تجديدنظر خواهي است به صورت مستند و مستدل تهيه مي نمايد. صرف درخواست تجديدنظر در شعب تشخيص مانع از اجراي حكم نيست لكن چنانچه عضو مذكور در گزارش خود پيشنهادتوقف اجراي حكم را بدهد، در صورتي اجراي حكم متوقف خواهد شد كه در جلسه فوق العاده پيشنهاد ياد شده به تصويب اكثريت اعضاء شعبه برسد.

ماده 29 _ رسيدگي و اتخاذ تصميم در شعب تشخيص ووظايف دفاتر شعب مزبور مطابق قواعد مقرر در قانون

آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب (در امور كيفري و مدني مصوب 1378 و 1379) در حدي كه قابل انطباق با وظايف واختيارات اين شعب باشد به عمل خواهد آمد.

ماده 30 _ شعب تشخيص مي توانند در صورت ضرورت ازاصحاب دعوي دعوت به عمل آورند.

ماده 31 _ نسبت به پرونده هاي موضوع مواد 235 و 268 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري ومواد 326 و 387 و 411 و 412 قانون آيين دادرسي مدني به ترتيب زير اقدام خواهد شد.

الف _ پرونده هايي كه با اعلام اشتباه توسط مقامات مذكور درمواد ياد شده به مراجع مربوط ارسال گرديده است در همان مرجع مورد رسيدگي قرار خواهد گرفت

ب _ پرونده هايي كه تقاضاي اعمال مواد مذكور در مورد آنهاپذيرفته شده وهنوز به مراجع مربوطه ارسال نشده است جهت رسيدگي و اتخاذ تصميم عينا به مراجع قانوني مربوط حسب مورد دادگاه تجديدنظر يا ديوانعالي كشور ارسال خواهد شد.

ج _ پرونده هايي كه در اجراي ماده 268 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري و ماده 387 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور مدني دردادسراي ديوانعالي كشور مطرح گرديده و هنوز در خصوص آنها اعلام اشتباه نگرديده پس از تهيه گزارش در صورت تشخيص اشتباه به ديوانعالي كشور ارسال خواهد شد.

د _ پرونده هايي كه در اجراي مواد 235، 326، 411 و 412قانون مارالذكر در مراجع مذكور در اين مواد مطرح گرديده وهنوز در خصوص آنها اظهارنظر به عمل نيامده است پس ازتهيه گزارش و در صورت تشخيص اشتباه عينا در اجراي ماده 2 قانون وظايف و اختيارات رئيس قوه قضائيه مصوب 1378به قوه قضائيه ارسال خواهد شد تا پس از بررسي و

اعلام نظردر صورت اقتضا به مراجع قانوني مربوط حسب مورد دادگاه تجديدنظر يا ديوانعالي كشور ارسال گردد.

ماده 32 _ در حوزه هايي كه پس از لازم الاجرا شدن قانون دادسرا تشكيل نگرديده است چنانچه رئيس حوزه قضايي حكم كيفري را خلاف بين قانون يا شرع تشخيص دهد، جهت رسيدگي به شعب تشخيص ارسال مي گردد.

ماده 33 _ در صورتي كه رئيس قوه قضائيه راي صادره از شعبه تشخيص را خلاف بين شرع تشخيص دهد پرونده را براي ارجاع به شعبه هم عرض شعبه تشخيص نزد رئيس ديوانعالي كشور ارسال مي نمايد.

ماده 34 _ هر حوزه قضايي شهرستان داراي واحد اجراي احكام كيفري و مدني است واحداجراي احكام مدني به تعدادلازم مدير اجراء، دادورز و متصدي دفتري و واحد احكام كيفري به تعداد لازم داديار، مدير اجراء، متصدي دفتري ومامور اجراء خواهد داشت

رئيس واحد اجراي احكام مدني رئيس حوزه قضايي يا معاون وي و رئيس اجراي احكام كيفري دادستان يا معاون و يا يكي از دادياران مي باشد. در حوزه هاي قضايي بخش اجراي احكام مدني و كيفري توسط رئيس حوزه قضايي يا دادرس علي البدل خواهد بود.

واحد اجراي احكام مدني تحت نظر دادگاه صادر كننده راي بدوي مطابق قانون اجراي احكام مدني مصوب 1356 و سايرقوانين و مقررات مربوط اقدام مي نمايد.

ماده 35 _ در حوزه قضايي شهرهاي بزرگ با تصويب رئيس قوه قضائيه داراي مجتمع هاي جزايي مستقل مي باشند. اجراي احكام مدني صادره از دادگاه عمومي جزايي به عهده واحداجراي احكام مدني مستقر در اين مجتمع ها و تحت رياست دادگاه صادركننده حكم است

ماده 36 _ اجراي احكام كيفري دادگاه كيفري استان يادادسراي شهرستان مركز استان است اجراي احكام حقوقي آن در خصوص ضرر و زيان ناشي از جرم وفق قانون اجراي احكام مدني مصوب 1356 و

قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور مدني مصوب 1379 با واحداجراي مدني شهرستان مركز استان خواهد بود.

اجراي احكام كيفري شعبه تشخيص ديوانعالي كشور بادادسراي عمومي و انقلاب حوزه قضايي دادگاه صادر كننده راي بدوي و اجراي احكام حقوقي آن با واحد اجراي احكام مدني حوزه قضايي دادگاه صادر كننده راي بدوي است

ماده 37 _ با اجراي قانون ادامه اجراي احكام باقيمانده دادگاههاي عمومي و انقلاب در هر حوزه قضايي شهرستان بادادستان خواهد بود.

ماده 38 _ در مواردي كه اجراي حكم بايد توسط ماموران ياسازمانهاي دولتي به عمل آيد مسئول اجراي حكم ضمن ارسال رونوشت حكم و صدور دستور اجراء و آموزش لازم نظارت كامل بر چگونگي اجراي حكم و اقدامات آنان به عمل خواهد آمد.

ماده 39 - كليه ضابطين دادگستري نيروهاي انتظامي و نظامي و روساي سازمانهاي دولتي و وابسته به دولت و يا مؤسسات عمومي در حدود وظايف خود دستورات صادره از مراجع قضايي را در مقام اجراي حكم رعايت خواهند كرد. تخلف ازمقررات اين ماده علاوه بر تعقيب اداري و انتظامي مستوجب تعقيب كيفري برابر قانون مربوط مي باشد.

ماده 40 _ صدور اجرائيه با رعايت مقررات ماده 5 قانون اجراي احكام مدني با شعبه بدوي صادر كننده راي خواهدبود هر چند حكم مورد اجراء از مرجع تجديدنظر صادر شده باشد.

ماده 41 _ هر حوزه قضايي داراي يك يا چند واحد ابلاغ خواهد بود. رئيس واحد ابلاغ توسط رئيس حوزه قضايي ازميان قضات يا كارمندان اداري تعيين مي گردند. واحد ابلاغ به تعداد لازم مامور ابلاغ و متصدي دفتري خواهد داشت

ماده 42 _ در صورت لزوم هر حوزه قضايي واحدهاي ارشاد ومعاضدت قضايي و صلح و سازش زيرنظر رئيس حوزه قضايي يا دادستان جهت ارشاد و

راهنمايي مراجعين و انجام صلح وسازش با تعداد لازم قاضي كارشناس و كارمند تشكيل مي شود.

ماده 43 _ روساي كل دادگستريها در امر جابجايي نيروها،مرخصي و ساير امور اداري مربوط به دادسرا مكلفند حسب مورد، نظر دادستان محل را جلب نمايند.

اين آيين نامه مشتمل بر 43 ماده و 5 تبصره در تاريخ 9/11/1381 به تصويب رئيس قوه قضائيه رسيد و پس ازابلاغ لازم الاجراء مي باشد.

5- قوانين و مقررات چك

قانون چكهاي تضمين شده

ماده 1 _ به بانك ملي ايران اجازه داده مي شود به تقاضاي مشتريان چكهايي به نام چكهاي تضيمن شده كه پرداخت وجه آنها از طرف بانك تعهد شده باشد در دسترس صاحبان حساب بگذارد.

ماده 2 _ صادركننده و پشت نويسان حق ندارند پرداخت وجه چك تضمين شده را منع كنند يا تقاضاي مسدودكردن آن را بنمايند.

ماده 3 _ فوت و حجر و ورشكستگي صادركننده چك تضمين شده خللي به حقوق دارنده چك وارد نخواهدساخت طلبكاران صادركننده نيز حق توقيف وجه اين نوع چك را در صورتي كه به نفع ديگري صادر يا پشت نويسي شده باشد نخواهند داشت

ماده 4 _ ساير بانكها حق ندارند چكهايي به ترتيب مذكور در ماده يك به جريان بگذارند.

ماده 5 _ وزارتين دارايي و دادگستري مأمور اجراي اين قانون مي باشند.

قانون فوق كه مشتمل بر پنج ماده است در جلسه يكشنبه بيست و دوم تيرماه يكهزار و سيصد و سي هفت به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد.

لايحه قانوني ممنوعيت خروج بدهكاران بانكها

مصوب 20/2/59 شوراي انقلاب ماده واحده _ به بانك مركزي ايران اجازه داده مي شود به منظور جلوگيري از خروج اشخاصي كه به بانكهاي كشور بدهكار بوده و اسامي آنان از طرف بانكها به بانك مركزي ايران اعلام شده است و همچنين واردكنندگان و صادركنندگاني كه به تعهدات خود عمل ننموده اند، از طريق دادسراي عمومي تهران خواستار ممنوعيت خروج آنان از كشور گردد. خروج اشخاص مزبور از كشور منوط به اجازه بانك مركزي ايران مي باشد.

قانون صدور چك ( مصوب11/8/1372 با اصلاحات 2/6/1382 )

مصوب11/8/1372 با اصلاحات 2/6/1382

ماده 1 _ انواع چك عبارت است از:

1 _ چك عادي چكي است كه اشخاص عهده بانكها به حساب جاري خود صادر و دارنده آن تضميني جز اعتبار صادر كننده آن ندارد.

2 _ چك تاييد شده چكي است كه اشخاص عهده بانكها به حساب جاري خود صادر و توسط بانك محال عليه پرداخت وجه آن تاييد مي شود.

3 _ چك تضمين شده چكي است كه توسط بانك به عهده همان بانك به درخواست مشتري صادر و پرداخت وجه آن توسط بانك تضمين مي شود.

4 _ چك مسافرتي چكي است كه توسط بانك صادر و وجه آن در هر يك از شعب آن بانك يا توسط نمايندگان وكارگزاران آن پرداخت مي گردد.

ماده 2 _ چكهاي صادر عهده بانكهايي كه طبق قوانين ايران در داخل كشور داير شده و يا مي شوند، همچنين شعب آنها در خارج از كشور، در حكم اسناد لازم الاجراست و دارنده چك در صورت مراجعه به بانك و عدم دريافت تمام يا قسمتي از وجه آن به علت نبودن محل و يا به هر علت ديگري كه منتهي به برگشت چك و عدم پرداخت گردد، مي تواند طبق قوانين و آيين نامه هاي مربوط به اجراي اسناد رسمي وجه چك

يا باقيمانده آن را ازصادركننده وصول نمايد.

براي صدور اجراييه دارنده چك بايد عين چك وگواهينامه مذكور در ماده 4 و يا گواهينامه مندرج در ماده 5را به اجراي ثبت اسناد محل تسليم نمايد.

اجراي ثبت در صورتي دستور اجرا صادر مي كند كه مطابقت امضاي چك با نمونه امضاي صادركننده در بانك از طرف بانك گواهي شده باشد. دارنده چك اعم است ازكسي كه چك در وجه او صادر گرديده يا به نام اوپشت نويسي شده يا حامل چك (در مورد چكهاي در وجه حامل يا قائم مقام قانوني آنان

تبصره _ دارنده چك مي تواند محكوميت صادر كننده رانسبت به پرداخت كليه خسارات و هزينه هاي وارد شده كه مستقيما و به طور متعارف در جهت وصول طلب خود از ناحيه وي متحمل شده است اعم از آن كه قبل از صدور حكم يا پس از آن باشد، از دادگاه تقاضا نمايد، در صورتي كه دارنده چك جبران خسارت و هزينه هاي مزبور را پس از صدور حكم درخواست كند، بايد درخواست خود را به همان دادگاه صادر كننده حكم تقديم نمايد.

ماده 3 _ صادر كننده چك بايد در تاريخ مندرج در آن معادل مبلغ مذكور در بانك محال عليه وجه نقد داشته باشد و نبايد تمام يا قسمتي از وجهي را كه به اعتبار آن چك صادر كرده به صورتي از بانك خارج نمايد يا دستور عدم پرداخت وجه چك را بدهد و نيز نبايدچك را به صورتي تنظيم نمايد كه بانك به عللي از قبيل عدم مطابقت امضا يا قلم خوردگي در متن چك يا اختلاف در مندرجات چك و امثال آن از پرداخت وجه چك خودداري نمايد.

هرگاه در متن چك شرطي براي پرداخت ذكر شده باشدبانك به آن

شرط ترتيب اثر نخواهد داد.

ماده 3 مكرر _ چك فقط در تاريخ مندرج در آن يا پس از تاريخ مذكور قابل وصول از بانك خواهد بود.

ماده 4 _ هرگاه وجه چك به علتي از علل مندرج در ماده 3پرداخت نگردد بانك مكلف است در برگ مخصوصي كه مشخصات چك و هويت و نشاني كامل صادركننده در آن ذكر شده باشد، علت يا علل عدم پرداخت را صريحا قيد وآن را امضا و مهر نموده و به دارنده چك تسليم نمايد.

در برگ مزبور بايد مطابقت امضاي صادركننده با نمونه امضاي موجود در بانك (در حدود عرف بانكداري و ياعدم مطابقت آن از طرف بانك تصديق شود.

بانك مكلف است به منظور اطلاع صادركننده چك فورا نسخه دوم اين برگ را به آخرين نشاني صاحب حساب كه در بانك موجود است ارسال دارد. در برگ مزبور بايد نام و نام خانوادگي و نشاني كامل دارنده چك نيز قيد گردد.

ماده 5 _ در صورتي كه موجودي حساب صادر كننده چك نزد بانك كمتر از مبلغ چك باشد، به تقاضاي دارنده چك بانك مكلف است مبلغ موجود در حساب را به دارنده چك بپردازد و دارنده چك با قيد مبلغ دريافت شده درپشت چك و تسليم آن به بانك گواهي نامه مشتمل برمشخصات چك و مبلغي كه پرداخت شده از بانك دريافت مي نمايد. چك مزبور نسبت به مبلغي كه پرداخت نگرديده بي محل محسوب و گواهينامه بانك در اين مورد براي دارنده چك جانشين اصل چك خواهد بود.

در مورد اين ماده نيز بانك مكلف است اعلاميه مذكور درماده قبل را براي صاحب حساب ارسال نمايد.

ماده 6 _ بانكها مكلفند در روي هر برگ چك نام ونام خانوادگي صاحب حساب را قيد نمايند.

ماده 7

_ هر كس مرتكب بزه صدور چك بلامحل گردد به شرح ذيل محكوم خواهد شد:

الف _ چنانچه مبلغ مندرج در متن چك كمتر از ده (10000000) ريال باشد به حبس تا حداكثر شش ماه محكوم خواهد شد.

ب _ چنانچه مبلغ مندرج در متن چك از ده ميليون (10000000) ريال تا پنجاه ميليون (50000000) ريال باشد از شش ماه تا يك سال حبس محكوم خواهد شد.

ج _ چنانچه مبلغ مندرج در متن چك از پنجاه ميليون (50000000) ريال بيشتر باشد به حبس از يك سال تا دو سال و ممنوعيت از داشتن دسته چك به مدت دو سال محكوم خواهد شد و در صورتي كه صادر كننده چك اقدام به اصدار چكهاي بلامحل نموده باشد، مجموع مبالغ مندرج در متون چكها ملاك عمل خواهد بود.

تبصره _ اين مجازاتها شامل مواردي كه ثابت شود چكهاي بلامحل بابت معاملات نامشروع و يا بهره ربوي صادر شده ، نمي باشد.

ماده 8 _ چكهايي كه در ايران عهده بانكهاي واقع در خارج كشور صادر شده و منتهي به گواهي عدم پرداخت شده باشند، از لحاظ كيفري مشمول مقررات اين قانون خواهندبود.

ماده 9 _ در صورتي كه صادركننده چك قبل از تاريخ شكايت كيفري وجه چك را نقدا به دارنده آن پرداخته يابا موافقت شاكي خصوصي ترتيبي براي پرداخت آن داده باشد، يا موجبات پرداخت آن را در بانك محال عليه فراهم نمايد، قابل تعقيب كيفري نيست

در مورد اخير بانك مذكور مكلف است تا ميزان وجه چك حساب صادركننده را مسدود نمايد و به محض مراجعه دارنده و تسليم چك وجه آن را بپردازد.

ماده 10 _ هر كس با علم به بسته بودن حساب بانكي خودمبادرت به صدور چك

نمايد، عمل وي در حكم صدورچك بي محل خواهد بود و به حداكثر مجازات مندرج درماده 7 محكوم خواهد شد و مجازات تعيين شده غير قابل تعليق است

ماده 11 _ جرايم مذكور در اين قانون بدون شكايت دارنده چك قابل تعقيب نيست و در صورتي كه دارنده چك تاشش ماه از تاريخ صدور چك براي وصول آن به بانك مراجعه نكند، يا ظرف شش ماه از تاريخ صدور گواهي عدم پرداخت شكايت ننمايد، ديگر حق شكايت كيفري نخواهد داشت

منظور از دارنده چك در اين ماده شخصي است كه براي اولين بار چك را به بانك ارايه داده است براي تشخيص اين كه چه كسي اولين بار براي وصول وجه چك به بانك مراجعه كرده است بانكها مكلفند به محض مراجعه دارنده چك هويت كامل و دقيق او را در پشت چك با ذكرتاريخ ذكر نمايند.

كسي كه چك پس از برگشت از بانك به وي منتقل گرديده حق شكايت كيفري نخواهد داشت مگر آن كه انتقال قهري باشد.

در صورتي كه دارنده چك بخواهد چك را به وسيله شخص ديگري به نمايندگي از طرف خود وصول كند وحق شكايت كيفري او در صورت بي محل بودن چك محفوظ باشد، بايد هويت و نشاني خود را با تصريح نمايندگي شخص مذكور در ظهر چك قيد نمايد، و در اين صورت بانك اعلاميه مذكور در ماده 4 و 5 را به نام صاحب چك صادر مي كند و حق شكايت كيفري اومحفوظ خواهد بود.

تبصره _ هرگاه بعد از شكايت كيفري شاكي چك را به ديگري انتقال دهد يا حقوق خود را نسبت به چك به هرنحو به ديگري واگذار نمايد، تعقيب كيفري موقوف خواهدشد.

ماده 12 _ هرگاه قبل از صدور حكم قطعي شاكي گذشت نمايد

و يا اين كه متهم وجه چك و خسارت تاخير تاديه را نقدا به دارنده آن پرداخت كند، يا موجبات پرداخت وجه چك و خسارات مذكور را فراهم كند يا در صندوِق دادگستري يا اجراي ثبت توديع نمايد، مرجع رسيدگي قرار موقوفي تعقيب صادر خواهد كرد.

صدور قرار موقوفي تعقيب در دادگاه كيفري مانع از آن نيست كه آن دادگاه نسبت به ساير خسارات مورد مطالبه رسيدگي و حكم صادر كند.

هرگاه پس از صدور حكم قطعي شاكي گذشت كند و يااين كه محكوم عليه به ترتيب فوق موجبات پرداخت وجه چك و خسارات تاخير تاديه و ساير خسارات مندرج درحكم را فراهم نمايد، اجراي حكم موقوف مي شود ومحكوم عليه فقط ملزم به پرداخت مبلغي معادل يك سوم جزاي نقدي مقرر در حكم خواهد بود كه به دستور دادستان به نفع دولت وصول خواهد شد.

تبصره _ ميزان خسارت و نحوه احتساب آن بر مبناي قانون الحاق يك تبصره به ماده (2) قانون اصلاح موادي از قانون صدور چك _ مصوب 10/3/1376 مجمع تشخيص مصلحت نظام _ خواهد بود.

ماده 13 _ الف _ در صورتي كه ثابت شود چك سفيد امضاء داده شده باشد.

ب _ هرگاه در متن چك، وصول وجه آن منوط به تحقق شرطي شده باشد.

ج _ چنانچه در متن چك قيد شده باشد كه چك بابت تضمين انجام معامله يا تعهدي است.

د _ هرگاه بدون قيد در متن چك ثابت شود كه وصول وجه آن منوط به تحقق شرطي بوده يا چك بابت تضمين انجام معامله يا تعهدي است.

ه_ _ در صورتي كه ثابت گردد چك بدون تاريخ صادر شده و يا تاريخ واقعي صدور چك مقدم بر تاريخ مندرج در متن چك

باشد.

ماده 14 _ صادركننده چك يا ذي نفع يا قائم مقام قانوني آنها با تصريح به اين كه چك مفقود يا سرقت يا جعل شده و يا از طريق كلاهبرداري يا خيانت در امانت يا جرايم ديگري تحصيل گرديده مي تواند كتبا دستور عدم پرداخت وجه چك را به بانك بدهد. بانك پس از احراز هويت دستوردهنده از پرداخت وجه آن خودداري خواهدكرد و در صورت ارايه چك بانك گواهي عدم پرداخت رابا ذكر علت اعلام شده صادر و تسليم مي نمايد.

دارنده چك مي تواند عليه كسي كه دستور عدم پرداخت داده شكايت كند و هرگاه خلاف ادعايي كه موجب عدم پرداخت شده ثابت گردد، دستوردهنده علاوه بر مجازات مقرر در ماده 7 اين قانون به پرداخت كليه خسارات وارده به دارنده چك محكوم خواهد شد.

تبصره 1 _ ذي نفع در مورد اين ماده كسي است كه چك به نام او صادر يا ظهرنويسي شده يا چك به او واگذار گرديده باشد (يا چك در وجه حامل به او واگذار گرديده .

در موردي كه دستور عدم پرداخت مطابق اين ماده صادر مي شود بانك مكلف است وجه چك را تا تعيين تكليف آن در مرجع رسيدگي يا انصراف دستوردهنده در حساب مسدودي نگهداري نمايد.

تبصره 2 _ دستوردهنده مكلف است پس از اعلام به بانك شكايت خود را به مراجع قضايي تسليم و حداكثر ظرف مدت يك هفته گواهي تقديم شكايت خود را به بانك تسليم نمايد در غير اين صورت پس از انقضاي مدت مذكور بانك از محل موجودي به تقاضاي دارنده چك وجه آن را پرداخت كند.

تبصره 3 _ پرداخت چكهاي تضمين شده و مسافرتي رانمي توان متوقف نمود مگر آن كه بانك صادر كننده نسبت به آن ادعاي جعل نمايد. در اين

مورد نيز حق دارنده چك راجع به شكايت به مراجع قضايي طبق مفاد قسمت اخيرماده (14) محفوظ خواهد بود.

ماده 15 _ دارنده چك مي تواند وجه چك و ضرر و زيان خود را در دادگاه كيفري مرجع رسيدگي مطالبه نمايد.

ماده 16 _ رسيدگي به كليه شكايات و دعاوي جزايي و حقوقي مربوط به چك در دادسرا و دادگاه تا خاتمه دادرسي فوري و خارج از نوبت به عمل خواهد آمد.

ماده 17 _ وجود چك در دست صادركننده دليل پرداخت وجه آن و انصراف شاكي از شكايت است مگر اين كه خلاف اين امر ثابت گردد.

ماده 18 _ مرجع رسيدگي كننده جرائم مربوط به چك بلامحل، از متهمان در صورت توجه اتهام طبق ضوبط مقرر در ماده (134) قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب (در امور كيفري) _ مصوب 28/6/1378 كميسيون امور قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي _ حسب مورد يكي از قرارهاي تأمين كفالت يا وثيقه (اعم از وجه نقد يا ضمانتنامه بانكي يا مال منقول و غيرمنقول) اخذ مي نمايد.

ماده 19 _ در صورتي كه چك به وكالت يا نمايندگي ازطرف صاحب حساب اعم از شخص حقيقي يا حقوقي صادر شده باشد، صادركننده چك و صاحب حساب متضامنا مسوول پرداخت وجه چك بوده و اجراييه و حكم ضرر و زيان بر اساس تضامن عليه هر دو صادر مي شود.بعلاوه امضاكننده چك طبق مقررات اين قانون مسووليت كيفري خواهد داشت مگر اين كه ثابت نمايد كه عدم پرداخت مستند به عمل صاحب حساب يا وكيل يا نماينده بعدي اوست كه در اين صورت كسي كه موجب عدم پرداخت شده از نظر كيفري مسوول خواهد بود.

ماده 20 _ مسووليت مدني پشت نويسان چك طبق قوانين و

مقررات مربوط كماكان به قوت خود باقي است

ماده 21 _ بانكها مكلفند كليه حسابهاي جاري اشخاصي را كه بيش از يك بار چك بي محل صادر كرده و تعقيب آنهامنتهي به صدور كيفرخواست شده باشد، بسته و تا سه سال به نام آنها حساب جاري ديگر باز ننمايند.

مسوولين شعب هر بانكي كه به تكليف فوق عمل ننمايندحسب مورد با توجه به شرايط و امكانات و دفعات ومراتب جرم به يكي از مجازاتهاي مقرر در ماده 9 قانون رسيدگي به تخلفات اداري توسط هيات رسيدگي به تخلفات اداري محكوم خواهند شد.

تبصره 1 _ بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران مكلف است سوابق مربوط به اشخاصي را كه مبادرت به صدور چك بلامحل نموده اند، به صورت مرتب و منظم ضبط ونگهداري نمايد و فهرست اسامي اين اشخاص را دراجراي مقررات اين قانون در اختيار كليه بانكهاي كشورقرار دهد.

تبصره 2 _ ضوابط و مقررات مربوط به محروميت اشخاص از افتتاح حساب جاري و نحوه پاسخ به استعلامات بانكها به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه ظرف مدت سه ماه توسط بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران تنظيم و به تصويب هيات دولت مي رسد.

ماده 22 _ در صورتي كه به متهم دسترسي حاصل نشود، آخرين نشاني متهم در بانك محال عليه اقامتگاه قانوني اومحسوب است و هرگونه ابلاغي به نشاني مزبور به عمل مي آيد .

هرگاه متهم حسب مورد به نشاني بانكي يا نشاني تعيين شده شناخته نشود يا چنين محلي وجود نداشته باشد گواهي مامور به منزله ابلاغ اوراق تلقي مي شود و رسيدگي بدون لزوم احضار متهم به وسيله مطبوعات ادامه خواهديافت

ماده 23 _ قانون صدور چك مصوب خرداد 1344نسخ مي شود.

آيين نامه تعيين ضوابط و مقررات مربوط به محروميت اشخاص از افتتاح حساب جاري و چگونگي پاسخ استعلام بان

موضوع تبصره 2 ماده 21 قانون صدور چك

مصوب 25/8/1373 هيأت وزيران ماده

1 _ بانكها مكلفند هنگام افتتاح حساب جاري براي اشخاص مشخصات كامل شناسنامه (نام و نام خانوادگي ،شماره شناسنامه محل صدور، نام پدر، تاريخ تولد) ونشاني كامل آنان را دريافت و در كارتهاي مربوط درج نمايند.

ماده 2 _ بانكها مكلفند در صورت درخواست دارنده چك گواهي عدم پرداخت را براساس ماده (4) قانون صدور چك با مشخصات كامل صادركننده چك و سايرموارد مندرج در ماده ياد شده تنظيم و به دارنده چك تسليم نمايند.

تبصره _ بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران موظف است رويه موجود بانكها در مورد واريز وجوه چك از طريق بانكي را منطبق با اين ماده اصلاح نمايد.

ماده 3 _ بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران مكلف است با دريافت فهرست مشخصات اشخاصي كه تعقيب آنان دررابطه با صدور چك بلامحل منتهي به صدور كيفرخواست شده است فهرست اسامي و مشخصات اشخاص مشمول ماده (21) اصلاحي قانون صدور چك را تهيه كرده و درپايان هرماه طي بخشنامه اي به بانك هاي كشور ابلاغ نمايد.

تبصره _ وزارت دادگستري مكلف است ترتيبي اتخاذ نمايد تا در اجراي اين ماده مراجع قضايي اطلاعات يادشده را بلافاصله پس از صدور كيفرخواست به بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران ارسال نمايند.

ماده 4 _ بانكها مكلفند حساب جاري اشخاصي را كه اسامي آنان در فهرست اشخاص مشمول ماده (21)اصلاحي قانون صدور چك درج است بسته و از افتتاح حساب جاري و دادن دسته چك در مدت قانوني به آنها خودداري نمايند.

ماده 5 _ در مواردي كه اشخاص مشمول ماده (21)اصلاحي قانون صدور چك از ناحيه مراجع قضايي حكم برائت يا قرار منع يا موقوفي تعقيب اخذ نمايند به ترتيبي كه از شمول ماده (21) اصلاحي قانون صدور چك خارج شده باشند، مراتب از سوي بانك

مركزي جمهوري اسلامي ايران براي حذف نام آنان از فهرست موضوع ماده 3) اين آيين نامه به بانكهاي كشور ابلاغ خواهد شد.

6- قانون راجع به اشخاصي كه مال غير را انتقال مي دهند و يا تملك مي كنند و مجازات آنها

ماده اول _ اگر كسي اقرار نمود يا محقق شد كه مال شخص ثالثي را بدون مجوز قانوني به نحوي از انحاء عينا و يا منفعه نقل به غير نموده و به تصرف او داده است توقيف و حبس خواهد شد تا اين كه عين و يا عوض مال و همچنين خسارات وارده بر مالك و مشتري را رد نمايد.

ماده دوم _ اگر كسي اقرار نمود و يا محقق شد كه مال ثالثي را با علم به مستحق للغير بودن آن بدون مجوز قانوني به نحوي از انحا تملك كرده و به تصرف خود درآورده است توقيف و حبس خواهد شد تا عين مال يا عوض آن را با خسارات وارده بر مالك رد نمايد.

ماده سوم (اصلاحي 6/4/1344) _ در مورد دو ماده فوق مزور جزاء تعقيب و به مجازاتي كه كمتر از يك سال حبس نباشد محكوم خواهد شد.

7- قانون تشديد مجازات ربايندگان اشخاص

مصوب اسفندماه 1353 ماده 1 _ هر كس به قصد مطالبه وجه يا مال يا به قصد انتقام يا به هر منظور سوء ديگر به عنف ياتهديد يا حيله يا به هر نحو ديگر شخصي را بربايد يا مخفي كند به حبس جنايي درجه دو از دو تا ده سال محكوم خواهد شد در صورتي كه سن مجني عليه كمتر از 15 سال تمام باشد مجازات مرتكب حبس جنايي درجه يك از سه تا پانزده سال خواهد بود. ماده 2 _ هر گاه سن مجني عليه كمتر از پانزده سال تمام باشد و به سبب ربودن يا اخفاء يا آسيب هاي وارده فوت كند يا ناپديد شود يا به او صدمه جسمي يا رواني برسد كه منجر به مرض

دائم يا زوال عقل يا فقدان يكي از حواس يا از كار افتادن يكي از اعضاي اصلي بدن او گردد مجازات مرتكب اعدام است ماده 3 _ هر گاه سن مجني عليه كمتر از پانزده سال تمام باشد و با او لواط شده يا هتك ناموس اوشده باشد مجازات مرتكب حبس دائم است و اگر سن مجني عليه كمتر از دوازده سال تمام باشد مجازات مرتكب اعدام است ماده 4 _ هر گاه سن مجني عليه پانزده سال تمام يا بيشتر باشد و به سبب ربودن يا اخفاء يا آسيبهاي وارده فوت كند يا ناپديد شود مجازات مرتكب اعدام است اگر به او صدمه جسماني يا رواني واردشود كه منجر به مرض دائم يا زوال عقل يافقدان يكي از حواس يا از كار افتادن يكي از اعضاي اصلي بدن او گردد و يا با لواط شده و يا هتك ناموس او شده باشد مجازات مرتكب حبس دائم است ماده 5 _ هر گاه به مجني عليه صدمه جسمي ديگر يا حيثيتي وارد شود در صورتي كه سن او كمتر از پانزده سال تمام باشد مجازات مرتكب حبس دائم است و اگر سن او پانزده سال تمام يا بيشتر باشد مجازات مرتكب حبس جنايي درجه يك از سه تا 15 سال است ماده 6 _ در مورد ناپديد شدن مجني عليه حكم اعدام تا احراز اين موضوع كه مجني عليه در اثر جرم ارتكابي فوت نموده است اجرا نخواهد شد و محكوم عليه در حبس باقي مي ماند و هر گاه پس از صدور حكم قطعي دليلي بر زنده بودن مجني عليه بدست آيد اعاده دادرسي به عمل خواهد آمد.

ماده 7 _ هر كس اعمال مذكور در ماده يك را توسط ديگري انجام دهد به همان مجازات مباشر جرم محكوم مي شود و در اين مورد ترتيب تخفيف مجازات همان است كه درباره مباشر مقرر گرديده است ماده 8 _ در صورتي كه مرتكب قبل از دستگيري مجني عليه را به كسان او و يا ضابطين دادگستري تحويل نمايد و يا موجبات تسليم او را فراهم كند، دادگاه مي تواند مجازات مرتكب را تا دو درجه تخفيف دهد و هرگاه مرتكب تا قبل از صدور حكم قطعي مجني عليه را تحويل دهد و يا موجبات تسليم را فراهم نمايد و يا شاكي خصوصي گذشت نمايد دادگاه مي تواند فقط يك درجه مجازات را تخفيف دهد. ماده 9 _ در صورتي كه مرتكب جرايم مندرج در اين قانون بيش از پانزده سال و كمتر از هجده سال تمام داشته و مجازات اصلي جرم اعدام يا حبس ابد باشد دادگاه مي تواند او را با رعايت ماده 33قانون مجازات عمومي تا پانزده سال حبس محكوم نمايد. ماده 10 _ وزارت دادگستري مجاز است محكومين به اعدام يا حبس در كانون اصلاح و تربيت را كه سن آنان در موقع اجراي حكم يا در حين آن از هجده سال تجاوز نمايد براي اجراي تمام يا باقيمانده مدت محكوميت به زندانهاي عمومي منتقل نمايد. ماده 11 _ در صورتي كه براي اعمال مذكور در ماده يك اين قانون به موجب قوانين ديگري مجازات مقرر شده باشد مرتكب به مجازات اشد محكوم خواهد شد. ماده 12 _ مقررات مواد 202 و 203 قانون مجازات عمومي لغو مي شود.

8- لايحه قانوني راجع به تشديد مجازات سارقين مسلح كه وارد منزل يا مسكن اشخاص بشوند

مصوب 9/4/1333 با اصلاحات بعدي ماده واحده _ هرگاه يك يا چند

نفر براي سرقت وارد منزل يا مسكن اشخاص شوند اگرچه يك نفر آنها حامل سلاح باشد و يا در موقع سرقت در مقام هتك ناموس برآيند و هيچ يك از آنها هم مسلح نباشد در دادگاههاي نظامي محاكمه و به مجازات مقرر در بند الف ماده 408 قانون دادرسي و كيفرارتش محكوم خواهند شد. تبصره 1 _ درصورتي كه ساكنين محل مزبور در مقام مدافعه از مال يا جان يا ناموس و يا جلوگيري از بردن مال در محل سرقت مرتكب قتل يا جرح و يا ضرب سارقين بشوند، از مجازات معاف خواهند بود و همچنين اگر متهم يا متهمين به اخطار مامورين انتظامات تسليم نشوند و در نتيجه فرار آنها و تيراندازي مامورين مجروح يا مقتول گردند مامورين انتظامي از مجازات معاف مي باشند. تبصره 2 _ ماموريني كه به سارقين در ارتكاب سرقت به نحوي از انحا معاونت كرده و يا وسايل فرار آنها را فراهم آورند مشمول مقررات اين قانون بوده و به حبس جنايي درجه يك از ده الي پانزده سال محكوم خواهند گرديد. تبصره 3 _ منسوخ شده است

9- قانون مربوط به تشديد مجازات سرقت مسلحانه

مصوب 27/10/1338 ماده واحده _ هرگاه دو يا چند نفر با اجتماع و مواضعه قبلي به بانكها يا صرافيها و يا جواهرفروشيها و به طور كلي به هر محلي كه در آن وجوه نقد يا اوراق بهادار يا ساير اشياي قيمتي معمولا وجود دارد به قصد سرقت و ربودن اموال مسلحانه حمله ببرند (هرچند ]فقط يك نفر ازآنها مسلح باشد) هريك از مرتكبين درصورت وقوع سرقت يا ربودن مال به حبس دايم و در صورت وقوع قتل به اعدام محكوم خواهد شد و در صورتي

كه سرقت يا ربودن مال يا قتل واقع نشده باشد هرگاه اراده مرتكبين در آن تاثير نداشته مجازات هريك از مرتكبين حبس جنايي درجه يك از ده تا پانزده سال و اگر اراده مرتكبين در آن تاثير داشته مجازات آنان حبس جنايي درجه دو از دو تا پنج سال خواهد بود و درصورت اجراي ماده 44 قانون كيفر عمومي بيش از يك درجه تخفيف جايزنيست

10- قانون تأمين زنان و كودكان بي سرپرست

مصوب 24/8/1371 ماده 1 _ به پيروي از تعاليم عاليه اسلام در جهت حفظ شوون و حقوق اجتماعي زن و كودك بي سرپرست و زدودن آثار فقر از جامعه اسلامي و به منظور اجراي قسمتي از اصل بيست و يكم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران زنان و كودكان بي سرپرستي كه تحت پوشش قوانين حمايتي ديگري نيستند از حمايتهاي مقرر در اين قانون بهره مند خواهند شد. ماده 2 _ مشمولان اين قانون عبارتند از: 1 _ زنان بيوه _ بيوه به زناني اطلاق مي شود كه به عقد ازدواج (دايم يا منقطع درآمده و سپس به يكي از دلايل طلاق ، فوت شوهر، فسخ عقد، صدور حكم موت فرضي بذل مدت و يا انقضاي مدت درنكاح منقطع شوهر خود را از دست داده باشند. 2 _ زنان پير و سالخورده _ زنان بي سرپرست و مسني هستند كه قادر به تامين معاش خود نباشند. 3 _ ساير زنان و دختران بي سرپرست _ به زنان و دختراني اطلاق مي شود كه بنا به عللي از قبيل مفقودالاثر شدن يا از كار افتادگي سرپرست به طور دايم يا موقت بدون سرپرست (نان آور)مي مانند. 4 _ كودكان بي سرپرست _ به كودكاني اطلاق مي شود كه بنا به هر علت و به طور دايم يا

موقت سرپرست خود را از دست داده باشند. تبصره 1 _ پسران موضوع بند 4 اين ماده تا رسيدن به حداقل سن قانوني (مندرج در قانون كار) ودختران تا زماني كه ازدواج نمايند مشمول اين قانون باقي خواهند ماند مگر اين كه تحت سرپرستي قرار گيرند يا به نحوي تمكن مالي بيابند. تبصره 2 _ پسراني كه ادامه تحصيل دهند به شرط وجود اعتبار تا پايان تحصيل مشمول مفاد اين قانون مي باشند. ماده 3 _ زنان و كودكان بي سرپرست كه به هر نحو از مستمريهاي بازنشستگي از كار افتادگي وبازماندگان بهره مند مي شوند و يا از تمكن مالي برخوردار باشند از شمول مقررات اين قانون خارج هستند. ماده 4 _ حمايتهاي موضوع اين قانون عبارتند از: 1 _ حمايت هاي مالي شامل تهيه وسايل و امكانات خودكفايي يا مقرري نقدي و غيرنقدي به صورت نوبتي يا مستمر. 2 _ حمايتهاي فرهنگي اجتماعي شامل ارائه خدماتي نظير خدمات آموزشي (تحصيلي ، تربيتي كاريابي آموزش حرفه و فن جهت ايجاد اشتغال خدمات مشاوره اي و مددكاري جهت رفع مسايل و مشكلات زندگي مشمولان و به وجود آوردن زمينه ازدواج و تشكيل خانواده 3 _ نگهداري روزانه يا شبانه روزي كودكان و زنان سالمند بي سرپرست در واحدهاي بهزيستي يا واگذاري سرپرستي اين گونه كودكان و زنان به افراد واجد شرايط تبصره _ كليه مشمولان واجد شرايط كه از سلامت جسمي و رواني برخوردارند به تشخيص مددكاران ذي ربط جهت شركت در دوره هاي آموزش حرفه اي و كاريابي معرفي مي شوند. ماده 5 _ ميزان و مدت پرداخت مقرري ماهيانه طبق آيين نامه اي تعيين مي گردد كه بنا به پيشنهادسازمان بهزيستي كشور به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد. تبصره _ پرداخت مقرري نقدي و

غيرنقدي تا احراز موارد مندرج در ماده (6) اين قانون ادامه خواهد يافت ماده 6 _ در موارد زير مقرري مشمولان قطع خواهد شد: 1 _ درصورت ازدواج رجوع يا تحت تكفل قرار گرفتن 2 _ يافتن تمكن مالي 3 _ خودداري از شركت در دوره هاي آموزشي (تحصيلي و آموزش حرفه اي بدون عذر موجه 4 _ امتناع از قبول شغل مناسب پيشنهادي تبصره _ در صورت محكوميت كيفري كه منجر به بازداشت و زندان شود، مقرري مربوط در مدت محكوميت قطع خواهد شد. ماده 7 _ هركس براساس اسناد و گواهيهاي خلاف يا با توسل به عناوين تقلبي از مزاياي مقرر در اين قانون به نفع خود استفاده نمايد به رد عين يا معادل كمكهاي نقدي و غيرنقدي دريافتي و نيز تا دوبرابر آن جريمه محكوم مي شود و چنانچه موجبات استفاده اشخاص ثالث را من غيرحق فراهم نمايد به جزاي نقدي تا سه برابر مزبور محكوم خواهد شد. تبصره 1 _ كليه خسارات و وجوه حاصله از جرايم نقدي مقرر در اين قانون جزء درآمد اختصاصي سازمان بهزيستي و در يك رديف درآمد و هزينه مستقل همه ساله در قانون بودجه منظور و طبق آيين نامه اي كه به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد هزينه مي گردد. تبصره 2 _ سازمان بهزيستي مي تواند از هدايا و كمك هاي اشخاص حقيقي و حقوقي در جهت اجراي اين قانون استفاده نمايد. ماده 8 _ چنانچه مشمولان اين قانون اشتغال ازدواج يا رجوع خود را مكتوم داشته و مقرري دريافت دارند، برابر ماده 7 اين قانون مورد پيگرد قرار خواهند گرفت ماده 9 _ سازمان بهزيستي كشور مجري اين قانون خواهد بود و موظف است آيين نامه هاي اجرايي مربوط را ظرف سه

ماه از تاريخ ابلاغ قانون با هماهنگي كليه نهادها و دستگاههاي ذيربط تهيه وجهت تصويب به هيات وزيران تقديم نمايد. تبصره _ اجراي اين قانون مانع از انجام وظائف قانوني و موارد پيش بيني شده در اساسنامه كميته امداد امام خميني (ره نمي باشد و كميته مزبور در چارچوب وظائف قانوني خويش كماكان نسبت به ارائه خدمات مربوط ادامه خواهد داد. ماده 10 _ كليه وزارت خانه ها، سازمان هاي دولتي و وابسته به دولت موسسات عمومي و سازمان هايي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام مي باشد موظفند همكاريهاي لازم را در زمينه اجراي اين قانون با سازمان بهزيستي كشور معمول دارند. قانون فوق مشتمل بر 10 ماده و 8 تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و چهارم آبان ماه يكهزار و سيصد و هفتاد و يك مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 27/8/1371 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

11- قانون راجع به بدهي واردين به مهمانخانه ها و پانسيونها

مصوب 1 شهريور ماه 1312 ماده اول _ صاحبان مهمانخانه و پانسيون و جاهاي مانند آن حق دارند مادام كه وارد يا مسافر بدهي خود را از بابت كرايه منزل و قيمت غذا و ساير چيزهايي كه مصرف كرده اند نپردازد از خروج اشياء و اثاثيه متعلق به او معادل بدهي او جلوگيري كرده و در شهرها از مامورين نظميه و در خارج از شهرها از مامورين امنيه توقيف اشياء مذكور را تقاضا كنند. هرگاه معلوم شود كه اشخاص فوق بدون حق مانع خروج اسباب يا اثاثيه شده و يا توقيف آن راتقاضا كرده اند علاوه بر جبران خسارات مالي مسافر يا وارد به جزاي نقدي از پنجاه تا هزار ريال محكوم خواهند شد. تبصره _ حق استفاده از اين ماده مخصوص

كساني است كه قبلا كرايه منزل و قيمت غذا و غيره رااعلان و در محلي كه هر وارد بتواند آن را ببيند الصاق كرده باشند. ماده دوم _ هر كس در مهمانخانه يا رستوران و جاهاي مانند آن وارد شده و پس از بيتوته يا صرف غذا و غيره به استناد نداشتن مالي از تاديه كرايه منزل يا قيمت چيزهايي كه مصرف كرده خودداري نمايد علاوه بر محكوميت حقوقي به حبس تاديبي از 8 روز تا 15 روز محكوم خواهد شد.

12- قانون اطلاح ماده 128 قانون آئين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب مصوب 28/6/1378

مجلس شوراي اسلامي در تاريخ 29/6/1382 به پايان مي رسد، لذا ماده (128) قانون مذكور و تبصره آن به شرح ذيل ابقاء مي شود: ماده 128 _ متهم مي تواند يك نفر وكيل همراه خود داشته باشد. وكيل متهم مي تواند بدون مداخله در امر تحقيق پس ازخاتمه تحقيقات، مطالبي را كه براي كشف حقيقت و دفاع از متهم يا اجراي قوانين لازم بداند به قاضي اعلام نمايد. اظهارات وكيل در صورت جلسه منعكس مي شود. تبصره _ در مواردي كه موضوع جنبه محرمانه دارد يا حضور غيرمتهم به تشخيص قاضي موجب فساد گردد و همچنين در خصوص جرايم عليه امنيت كشور حضور وكيل در مرحله تحقيق با اجازه دادگاه خواهد بود. قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز يكشنبه مورخ چهارم شهريور ماه يكهزار و سيصد و هشتاد مجلس شوراي اسلامي تصويب ودر تاريخ 17/3/1382 با اصلاحاتي به تصويب مجمع تشخيص مصلحت نظام رسيده است. رييس مجلس شوراي اسلامي _ مهدي كروبي

13- قانون تعريف محكوميتهاي مؤثر در قوانين جزايي

مصوب 26/7/1366 ماده واحده _ مراد از محكوميتهاي موثر كيفري مذكور در قوانين جزايي مصوب مجلس شوراي اسلامي عبارت است از: الف _ محكوميت به حد. ب _ محكوميت به قطع يا نقص عضو. ج _ محكوميت لازم الاجرا به مجازات حبس از يك سال به بالا در جرايم عمدي د _ محكوميت به جزاي نقدي به مبلغ دو ميليون ريال و بالاتر. ه _ سابقة محكوميت لازم الاجرا دوبار يا بيشتر به علت جرم هاي عمدي مشابه با هر ميزان مجازات جرمهاي سرقت كلاهبرداري اختلاس ارتشا،خيانت در امانت جزو جرمهاي مشابه محسوب مي شوند.

14- قانون لغو مجازات شلاق

مصوب تيرماه 1344 ماده واحده _ الف (در مورد اصلاح تبصره ماده 173 قانون مجازات عمومي مي باشد) ب _ مجازات تازيانه از ماده 3 قانون راجع به اشخاصي كه مال غير را انتقال مي دهند يا تمليك مي كنند مصوب دوم جوزا 1302 و همچنين مجازات شلاق مذكور در ماده 273 مكرر قانون مجازات عمومي حذف مي شود. ج _ درباره كساني كه به اتهام ارتكاب جرح يا قتل به وسيله چاقو يا هر نوع اسلحه ديگر مورد تعقيب قرار گيرند چنانچه دلايل و قرائن موجود دلالت بر توجه اتهام به آنان نمايد قرار بازداشت صادر خواهد شد و تا صدور حكم ادامه خواهد داشت

15- قانون تمديد مدت اجراي آزمايشي قانون مجازات اسلامي

مصوب اسفندماه 1375 ماده واحده _ اجراي آزمايشي قانون مجازات اسلامي مصوب هشتم مردادماه يكهزار و سيصد وهفتاد هجري شمسي كميسيون امور قضايي و حقوق مجلس شوراي اسلامي به مدت ده سال تمديد مي شود. قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز يك شنبه مورخ دوازدهم اسفندماه يكهزار وسيصد وهفتاد و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 26/12/1375 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

16- آيين نامه اجرايي قانون اصلاح تبصره الحاقي ماده 19 قانون مجازات اسلامي

مصوب دي ماه سال 1378 مجلس شوراي اسلامي ماده 1 _ دادگاه باتوجه به علل و جهات ارتكاب جرم و شخصيت متهم نوع جرم ميزان محكوميت دوري و نزديكي محل اقامت اجباري با محل ارتكاب جرم امكان اشتغال يا عدم امكان اشتغال محكوم عليه در محل و همچنين با در نظر گرفتن نقاطي كه از طرف وزارت كشور براي اقامت اجباري مناسب تشخيص داده نشده اند شهري را به عنوان محل اقامت اجباري محكوم عليه معين مي نمايند. ماده 2 _ وزارت كشور مي تواند نقاطي را كه به لحاظ شرايط سياسي امنيتي اجتماعي و غيره براي اقامت اجباري مناسب نمي باشند هر سال يك بار تهيه و از طريق وزارت دادگستري به قوه قضاييه جهت ابلاغ دادگاهها ارسال نمايد. ماده 3 _ چنانچه وزارت كشور تغيير محل اقامت اجباري محكومي رابه لحاظ شرايط سياسي امنيتي اجتماعي و غيره لازم تشخيص دهد مستدلا مراتب از طريق دادگستري به قوه قضائيه جهت ابلاغ به دادگاه اعلام مي شود. ماده 4 _ نقطه نظرات مقامات محلي در مورد آثار و تبعات حضور محكومان در محل از طرف آن مستقيماًبه وزارت كشورارسال مي شود تا در هنگام تعيين نقاط اقامت اجباري مورد توجه قرار گيرند. ماده 5 _ دادگاه با بررسي مشكلات ناشي از اجراي حكم

چنانچه تغيير محل اقامت اجباري را لازم بداند نسبت به تعيين محل ديگر اتخاذ تصميم مي نمايد. ماده 6 _ نظارت بر اجراي صحيح حكم اقامت اجباري توسط دادگاه صادر كننده راي از طريق مرجع مجري حكم به عمل مي آيد. ماده 7 _ وزراي دادگستري و كشور به منظور رفع معضلات اجرايي ناشي از تعيين اقامت اجباري محكومان حداقل يك بار در سال جلسه اي تشكيل خواهند داد. ماده 8 _ اين آيين نامه در اجراي قانون اصلاح تبصره الحاقي به ماده 19 قانون مجازات اسلامي مصوب 27/10/1378 در 8 ماده توسط وزارت دادگستري با هماهنگي وزارت كشور تهيه و درتاريخ 27/3/1380 به تصويب رئيس قوه قضاييه رسيده است

17- آيين نامه نحوه اجراي احكام اعدام رجم صلب قطع يا نقص عضو

1- فصل اول در نحوه اجراي احكام اعدام رجم و صلب

موضوع تبصره يك ماده 28 قانون تشكيل دادگاههاي كيفري يك و دو مصوب ارديبهشت ماه 1370 قوه قضاييه فصل اول در نحوه اجراي احكام اعدام رجم و صلب ماده 1 _ در هر مورد كه حكم اعدام رجم و يا صلب توسط دادگاه صادركننده حكم قطعي تشخيص گردد، رييس دادگاه رونوشتي از حكم صادره را براي اجرا با تصريحات لازمه به دادستان حوزه مربوطه ابلاغ مي كند. هرگاه اطلاعات مصرحه در حكم كافي نباشد، فتوكپي از صورت مجالس رسيدگي و محاكمه را نيز به ضميمه آن ارسال مي نمايد. تبصره 1 _ چنانچه محكوم عليه دادستان و يا داديار مجري حكم نسبت به حكم تقاضاي تجديدنظر نمايند، اجراي آن تا اتخاذ تصميم قضايي مرجع بررسي و نقض متوقف مي ماند. تبصره 2 _ در صورتي كه رييس ديوان عالي كشور يا دادستان كل كشور در مقام اعمال اختيار مذكوردر ماده 35 قانون تشكيل دادگاههاي كيفري يك و دو، حكم صادره را ولو اين كه در مقام

تجديدنظرصادر شده باشد، قابل تجديدنظر تشخيص دهند اجراي حكم تا رسيدگي بعدي متوقف مي ماند. تبصره 3 _ چنانچه محكوم عليه در فاصله صدور حكم لازم الاجرا و اجراي آن درخواست عفونمايد، اجراي حكم تا اعلام نتيجه از طرف كميسيون فوق العاده عفو و بخشودگي به تاخير خواهد افتاد. ماده 2 _ دادستان هر محل پس از وصول حكم قطعي و صدور دستور اجراي آن توسط دادگاه صادركننده حكم با رعايت مفاد تبصره هاي فوق مكلف به اجراي حكم بوده و درباره نحوه اجراي آن دستورات لازم را داده و در صحت اجرا، عدم تعويق و تعطيل آن نظارت خواهد كرد. ماده 3 _ هرگاه محكوم زن حامله بوده يا تازه وضع حمل كرده باشد، اجراي حكم تا سه ماه بعد ازوضع حمل به تعويق مي افتد. تبصره _ در مورد زناني كه اطفال رضيع خود را شير مي دهند، چنانچه به تجويز پزشك و تاييد قاضي صادركننده حكم يا دادستان كل اجراي مجازات موجب لطمه به سلامتي طفل به سبب قطع شير مادر باشد، اجراي مجازاتهاي فوق تا رسيدن طفل به سن دو سالگي به تعويق خواهد افتاد. ماده 4 _ در مورد محكوم عليه مريض چنانچه طبق نظر و تجويز پزشك و تاييد قاضي صادركننده حكم يا دادستان كل مرض وي مانع از اجراي مجازات باشد اجراي حكم تا رفع مانع به تاخير مي افتد. ماده 5 _ دادستان مجري حكم حداقل 48 ساعت قبل از زمان اجراي حكم مراتب را به مراجع و اشخاص ذيل اطلاع مي دهد: الف _ رييس نيروهاي انتظامي محل يا نماينده وي براي برقراري و حفظ نظم در محل اجراي حكم در صورتي كه محل اجراي حكم خارج از محوطه

زندان باشد). ب _ رييس اداره زندان براي تهيه مقدمات اجراي حكم و حفظ نظم در داخل محوطه زندان ج _ پزشك قانوني يا پزشك معتمد (اگر در محل پزشك قانوني نباشد) براي معاينه محكوم و اعلام نظر راجع به وضعيت جسماني وي د _ يكي از روحانيون براي انجام تشريفات ديني و مذهبي اگر محكوم پيرو يكي از اديان رسمي شناخته شده باشد، روحاني همان دين چنانچه در محل موجود باشد، دعوت مي گردد. ه _ منشي دادگاه براي قرائت حكم قبل از اجرا. و _ وكيل محكوم عليه و اولياي دم مقتول ز _ پليس قضايي يا مسوول اجراي احكام دادگاه براي اعزام مامورين جهت همكاري در تهيه مقدمات اجراي حكم تبصره _ در موارد مصرحه در قانون كه حضور حاكم شرع الزامي است دادستان مراتب را به وي نيزاطلاع خواهد داد. ماده 6 _ قبل از اجراي حكم دادستان و پزشك قانوني (يا پزشك معتمد) به محبس محكوم رفته وپزشك او را معاينه و اعلام نظر مي نمايد. در صورتي كه از نظر جسمي مانعي براي اجراي حكم نباشد، دادستان به محكوم اطلاع مي دهد چنانچه تقاضاي ملاقات اشخاصي را دارد، اظهار نمايد ودر صورت تقاضاي ملاقات دستور احضار آنان را مي دهد مشروط بر اين كه قبول تقاضا موجبتاخير اجراي حكم نشود. ماده 7 _ پس از حضور فرد يا افراد مورد تقاضا، رييس زندان يا نماينده وي ترتيب ملاقات محكوم با آنان را مي دهد. محكوم حق دارد هرگونه مطلبي را در حضور دادستان يا بدون حضور وي به ملاقات كنندگان كتبا يا شفاها اظهار كند. فقط رييس زندان يا نماينده وي بايد در حين بيان اظهارات حاضر باشد. در صورت ضرورت از يك نفر

مترجم نيز استفاده خواهد شد. ماده 8 _ مامورين انتظامي يا زندان مكتوبات و وصاياي محكوم را پس از ملاحظه دادستان و اعلام بلامانع بودن آن بدون تاخير به مقصدي كه محكوم تعيين كرده است مي رسانند. ماده 9 _ قبل از خروج محكوم از زندان آداب مذهبي لازم بر طبق مقررات دين و مذهب محكوم به عمل خواهدآمد. ماده 10 _ اجراي حكم با حضور دادستان رييس زندان رييس نيروهاي انتظامي يا نماينده او و منشي دادگاه و ساير افرادي كه حق حضور دارند، در محل مخصوص در زندان و يا محل ديگري كه در حكم معين گرديده به عمل مي آيد. ماده 11 _ در مواردي كه محكوم را براي اجراي حكم از زندان خارج مي كنند، صورت مجلس تهيه وبه امضاي دادستان رييس زندان پزشك حاضر در محل منشي دادگاه و رييس نيروهاي انتظامي يانماينده وي مي رسد. رييس زندان هويت زنداني را از حيث تطبيق مشخصات وي با آنچه در حكم دادگاه آمده تاييد و ذيل آن را امضا خواهد كرد. ماده 12 _ قبل از اجراي حكم اگر محكوم خوردني يا آشاميدني تقاضا كند، مامورين مكلفند براي او تهيه نمايند مگر اين كه تقاضاي مشاراليه فقط براي تاخير اجراي حكم باشد (تشخيص اين امر بادادستان است . ماده 13 _ موقع اجراي حكم اول طلوع آفتاب خواهد بود مگر اين كه دادگاه دستور خاصي را صادركرده باشد. ماده 14 _ تأمين امنيت محل اجراي حكم در خارج از محوطه زندان به عهده نيروهاي انتظامي است ماده 15 _ قبل از اجراي حكم اعدام يا صلب بايد چوبه دار يا صليب و طناب و ساير آلات و ادوات اجرا معاينه

و از صحت استحكام آنها اطمينان حاصل شده و در مورد اجراي حكم رجم توجه شودكه مقدمات اجراي حكم بر طبق ضوابط شرعي و قانوني فراهم شده باشد. ماده 16 _ پس از انجام تشريفات فوق ، زنداني تحت الحفظ به پاي چوبه دار يا صليب يا محل اجراي حد رجم آورده مي شود. سپس با اجازه دادستان منشي دادگاه حكم را با صداي بلند قرائت مي كند وپس از آن بلافاصله به دستور دادستان حكم طبق مفاد راي و توسط مامورين اجرا مي شود. ماده 17 _ كليه عمليات اجرايي بايد با كمال آرامش و بدون خشونت انجام شود. ماده 18 _ محكوم به اعدام چنانچه در حكم ترتيب خاصي مقرر نشده باشد، به دار كشيده مي شود وبه مدت يك ساعت در بالاي دار مي ماند مگر اين كه اطمينان به مرگ وي حاصل شود. سپس از دار به پايين آورده مي شود. ماده 19 _ پس از معاينه جسد و اطمينان از مرگ چنانچه كسان محكوم جسد را مطالبه نمايند به تشخيص و دستور دادستان تسليم آنان مي شود والاّ بر طبق مراسم معموله دفن خواهد شد. در اين صورت كليه مخارج به عهده دولت خواهد بود. ماده 20 _ از اجراي حكم صورت مجلس تهيه شده و به امضاي افراد مذكور در ماده 10 مي رسد ودر پرونده مربوطه ضبط مي گردد. ماده 21 _ از مراسم اجراي حكم توسط مسوولين زندان يا مامورين انتظامي (حسب مورد)عكس برداري شده و عكسها در پرونده محكوم بايگاني مي شود. خبر اجراي حكم با ذكر نوع جرم و خلاصه راي دادگاه در روزنامه ها منتشر مي گردد. در موارد استثنايي كه به تشخيص رياست قوه قضاييه مصالحي ايجاب كند عكس محكوم

در حال اجراي حكم توسط رسانه هاي گروهي براي اطلاع عمومي انتشار مي يابد. ماده 22 _ در صورتي كه بنا به جهاتي حضور تماشاچي يا طبقات و افراد خاصي در محل اجراي حكم به مصلحت نباشد، به دستور دادستان مامورين انتظامي از ورود آنان به محل جلوگيري مي نمايند. ماده 23 _ قبل از اجراي حكم رجم به محكوم دستور داده مي شود تا با آب سدر و كافور خالص به ترتيب غسل نمايد سپس به همان كيفيت و با رعايت ساير شرايط شرعي و قانوني اجراي حد مي گردد. ماده 24 _ پس از اجراي حكم رجم و مرگ محكوم ، جسد را از چاله خارج نموده مراسم نماز ميت را به جا مي آورند و بدون غسل مجدد با همان كفن دفن مي نمايند و چنانچه محكوم قبل از اجراي حد غسل نكرده باشد، با انجام تشريفات غسل كفن و دفن مي شود. تبصره _ در صورتي كه مراسم رجم در حالت پوشش كفن انجام شده باشد، تعويض كفن آلوده به خون ضروري نيست ماده 25 _ در اجراي حد صلب محكوم را به چوبه دار كه شبيه صليب تهيه شده است در حالتي كه پشت به صليب و روي به قبله بوده و پاهايش مقداري از زمين فاصله داشته باشد آويزان كرده دستهاي وي را به دو چوب افقي و پاهايش را عمودي مي بندند و به مدت سه روز به همان حال رها مي كنند. ماده 26 _ پس از انقضاي سه روز او را از چوبه دار پايين مي آورند و اگر فوت كرده باشد پس از انجام مراسم مذهبي دفن والا رها مي كنند. تبصره _ چنانچه فوت مصلوب زودتر از سه روز محرز گردد، پايين آوردن

جسد براي انجام مراسم مذهبي و كفن و دفن قبل از انقضاي سه روز بلامانع است

2- فصل دوم در نحوه اجراي احكام قطع يا نقص عضو

ماده 27 _ در قصاص عضو علاوه بر رعايت شرايط و ضوابط مقرر در ماده 58 به بعد قانون حدود و قصاص حضور پزشك به منظور تشخيص و اجراي مفاد مواد 62 و 63 و 65 و 68 قانون مذكور ، ضروري است هرگاه دادستان پس از كسب نظر پزشك اجراي حكم را به كيفيت و ميزان معينه غير مقدور يافت با خودداري از اجراي حكم پرونده را براي تعيين تكليف به دادگاه صادركننده حكم ارسال مي دارد. ماده 28 _ اجراي قصاص عضو نسبت به محكومين بيمار با خوف صدمه اضافي براي بيماري وي تارفع خوف به تعويق مي افتد. تشخيص اين امر به عهده پزشك قانوني يا پزشك معتمد منتخب ازسوي دادستان خواهد بود. چنانچه به سبب مادام العمر تشخيص شدن اين امر، امكان اجراي قصاص نباشد، به پيشنهاد دادستان و حكم دادگاه تبديل به ديه خواهد شد. تبصره _ در كليه مواردي كه مسووليتي به عهده دادستان مقرر گرديده است در غياب وي يكي ازداد ياران وظايف محوله را انجام خواهد داد.

18- قانون تشكيل دادگاههاي كيفري 1 و 2 و شعب ديوان عالي كشور مصوب 31/3/1368

1- فصل اول _ محاكم كيفري
1- مبحث اول _ در تشكيل دادگاهها و صلاحيت آنها

ماده 1 _ دادگاههاي كيفري به ترتيب مقرر در اين قانون تشكيل و به جرايمي كه مطابق قوانين داراي مجازات زير بوده و در صلاحيت دادگاههاي ديگري نباشند رسيدگي و حكم مقتضي صادر مي نمايند: 1 _ حدود 2 _ قصاص 3 _ ديات 4 _ تعزيرات 5 _ مجازات هاي بازدارنده ماده 2 _ دادگاههاي كيفري به دادگاههاي كيفري 1 و دادگاههاي كيفري 2 تقسيم مي شوند. در معيت دادگاههاي كيفري 1 و 2 دادسراي عمومي انجام وظيفه مي نمايد. ماده 3 _ دادگاههاي كيفري 1 و 2 تشكيل مي شود از يك نفر رييس يا عضو علي البدل

ماده 4 _ هرگاه رييس يا عضو علي البدل نسبت به مواردي از رييس كل دادگاهها يا رييس دادگستري حوزه متبوعه درخواست مشاور كند، رييس مكلف به اعزام مشاور است در اين صورت قبل از اتخاذ تصميم دادگاه مشاور مكلف است پرونده را دقيقا مطالعه و بررسي نموده نظر مشروح و مستدل خود را در اسرع وقت و كتبا اعلام نمايد. تخلف مشاور از اين امر موجب محكوميت انتظامي تا درجه 3 خواهد بود. تبصره 1 _ چنانچه پس از خاتمه رسيدگي مشاور حداكثر ظرف مدت 5 روز نظر مشورتي خود رابه دادگاه تسليم نكند، قاضي دادگاه رأسا اتخاذ تصميم مي نمايد. تبصره 2 _ چنانچه قاضي دادگاه به تشخيص شوراي عالي قضايي مجتهد جامع الشرايط باشد پس از خاتمه رسيدگي بدون اين كه منتظر نظر مشورتي بماند مي تواند اتخاذ تصميم نمايد. ماده 5 _ دادگاه كيفري 1 در مراكز استانها و شهرهايي كه شوراي عالي قضايي تاسيس آن را لازم بداند تشكيل مي شود و حسب مورد مي تواند داراي شعب متعدد باشد، تخصيص هر شعبه به هريك از انواع خاص جرايم با شوراي عالي قضايي است تبصره هرگاه در محلي دادگاه كيفري 1 تشكيل نشده باشد، رسيدگي به جرايم آن محل كه در صلاحيت دادگاه كيفري 1 است با نزديكترين دادگاه كيفري 1 حوزه قضايي همان استان خواهد بود. ماده 6 _ دادگاه كيفري 2 در شهرهايي كه شوراي عالي قضايي لازم بداند تشكيل مي شود و حسب مورد مي تواند داراي شعب متعدد باشد. تخصيص هر شعبه به هريك از انواع جرايم با شوراي عالي قضايي است ماده 7 _ دادگاههاي كيفري 1 با رعايت ماده 1 اين قانون به جرايم زير رسيدگي مي نمايند:

الف _ جرمي كه كيفر آن اعدام رجم صلب و نفي بلد به عنوان حد باشد. ب _ جرمي كه كيفر آن قطع يا نقص عضو باشد. ج _ جرمي كه كيفر آن به حسب قانون 10 سال زندان و بالاتر باشد. د _ جرمي كه كيفر آن به حسب قانون بيش از دويست هزار تومان جزاي نقدي باشد. ه _ جرمي كه كيفر آن نصف ديه كامل هر يك از موارد ششگانه و يا بالاتر باشد اعم از عمد يا شبيه عمد و يا خطاي محض تبصره 1 _ هرگاه جرمي كه ادعا شده احتمال ترتب يكي از كيفرهاي مذكور بر آن باشد و پس ازختم دادرسي معلوم شود كه كيفر آن كمتر از امور مذكوره است دادگاه كيفري 1 مبادرت به انشاي حكم خواهد كرد. تبصره 2 _ هرگاه در محلي دادگاه كيفري 2 تشكيل نشده و يا تشكيل شده ولي پرونده هايش متراكم است و يا دادگاه فاقد قاضي باشد و نيز در صورتي كه قاضي دادگاه كيفري 2 مطابق قانون صلاحيت رسيدگي به پرونده اي را ندارد، دادگاه كيفري 1 مي تواند بر حسب ارجاع رييس كل به پرونده هايي كه در صلاحيت كيفري 2 است نيز رسيدگي نمايد. ماده 8 _ رسيدگي به جرم هايي كه مجازاتش غيركيفرهاي مذكور در ماده قبل و تبصره هاي آن باشد،به عهده دادگاه كيفري 2 مي باشد. ماده 9 _ در نقاطي كه تشكيل دو شعبه دادگاه حقوقي و كيفري ميسر نباشد يك شعبه دادگاه حقوقي 1 يا كيفري 1 به كليه دعاوي حقوقي و جرايم رسيدگي خواهد كرد. هرگاه دادگاه واحد از نوع دادگاه حقوقي 2 يا كيفري 2 باشد به دعاوي حقوقي و جرايم

در حد صلاحيت دادگاه حقوقي و كيفري 2رسيدگي خواهد نمود. تبصره _ در اين موارد هرگاه دادسرا در محل تشكيل نشده باشد وظايف دادسرا به عهده رييس دادگاه يا عضو علي البدل مي باشد. ماده 10 _ در جاهايي كه دادگستري تشكيل نشده است يك دادگاه حقوقي 2 مي تواند تشكيل و به دعاوي و شكاياتي كه در صلاحيت حقوقي 2 و كيفري 2 مي باشد رسيدگي نمايد و چنانچه يك دادگاه كافي نباشد دو دادگاه يكي حقوقي 2 و يكي كيفري 2 تشكيل و طبق صلاحيتهاي خود عمل مي كنند. ماده 11 _ هرگاه كسي مرتكب جرمي شود در دادگاهي رسيدگي مي شود كه جرم در حوزه آن وقوع يافته است و اگر شخصي مرتكب چندين جرم در جاهاي مختلف بشود، در دادگاهي به آن جرايم رسيدگي مي شود كه مهمترين جرم در حوزه آن واقع شده است و هرگاه جرايم ارتكابي از يك درجه باشد، دادگاهي كه متهم در حوزه آن دستگير شده به آن رسيدگي مي نمايد. در اين صورت دادسراي هر محل تحقيقات لازمه را موافق تكاليف خود به عمل آورده به دادستان دادگاهي كه بايد رسيدگي نمايد نتيجه تحقيقات را ارسال مي دارد. تبصره _ در مواردي كه قانون ترتيب ديگري را پيش بيني كرده است مشمول اين ماده نمي شود. ماده 12 _ هرگاه كسي متهم به ارتكاب چندين جرم از انواع مختلف باشد با رعايت صلاحيت ذاتي در دادگاهي محاكمه مي شود كه صلاحيت رسيدگي به مهمترين جرم را دارد. تبصره _ به اتهامات متعدد متهم بايد تواما و يكجا رسيدگي شود ليكن اگر رسيدگي به تمام آنهاموجب تعويق باشد دادگاه مي تواند نسبت به اتهاماتي كه تحقيقات آنها كامل باشد حكم يا قرارمقتضي صادر كند. ماده 13 _ در كليه

جرايمي كه متهمين متعدد باشند و يا معاون و شريك داشته باشند و در صورتي كه به يك يا چند نفر از آنها دسترسي نباشد و تفكيك ممكن باشد دادگاه بايد رسيدگي را تفكيك وتكليف متهمين حاضر را معين نمايد و پرونده نسبت به غايبين مفتوح خواهد ماند. ماده 14 _ شركا و معاونين جرم در دادگاهي محاكمه مي شوند كه صلاحيت رسيدگي به اتهام مجرم اصلي را دارد. ماده 15 _ هرگاه يكي از اتباع ايران در خارج از قلمرو حاكميت جمهوري اسلامي ايران مرتكب جرمي شده و در ايران دستگير شود در دادگاهي محاكمه مي شود كه در حوزه آن دستگير شده است ماده 16 _ در مواردي كه دادگاه به ضرر و زيان ناشي از جرم رسيدگي مي كند نصاب خاصي براي زيان وارده نمي باشد و حكم صادره مشمول مقررات حاكم بر همان دادگاه است تبصره _ در صورتي كه دعواي جزايي در دادگاه كيفري منتهي به صدور حكم برائت متهم يا قرارموقوفي تعقيب شود دادگاه مزبور مكلف است به دعواي حقوقي در صورتي كه در دادگاه كيفري مطرح شده باشد رسيدگي كرده و رأي صادر نمايد. ماده 17 _ حل اختلاف در صلاحيت بين دادگاههاي كيفري طبق قواعد دادگاههاي حقوقي است تبصره 1 _ مرجع حل اختلاف بين دادگاههاي انقلاب و نظامي و نيز بين هريك از دادگاههاي مزبور با ديگر دادگاههاي دادگستري ديوان عالي كشور است تبصره 2 _ حل اختلاف بين دادسراها تابع قواعد حل اختلاف دادگاههاي همان دادسراهاست ماده 18 _ در شهرهايي كه شعب متعدد كيفري و حقوقي و مدني خاص تشكيل شده باشد رييس شعبه اول رياست كل دادگاههاي حقوقي و كيفري و

مدني خاص را دارا بوده و پرونده هاي واصله رابه شعب مربوطه ارجاع مي كند. تبصره _ روساي دادگستريها به تعداد مورد نياز با تصويب شوراي عالي قضايي از بين قضات مي توانند معاون داشته باشند. ماده 19 _ رييس كل دادگاههاي هر شهرستان به عنوان رييس دادگستري آن شهرستان بر كليه دادگاههاي حقوقي و كيفري و مدني خاص و دادسراي عمومي محل نظارت و رياست اداري دارد.همچنين رييس دادگستري شهرستان مركز استان رياست اداري و نظارت بر امور دادگستريهاي شهرستان حوزه آن استان را خواهد داشت تبصره 1 _ روساي دادگستري مكلفند در امور اداري دادسراها موافقت دادستان محل را جلب نمايند. تبصره 2 _ تصدي امور اداري در غياب رييس دادگستري با دادستان همان شهرستان است ماده 20 _ شوراي عالي قضايي مي تواند به منظور جلوگيري از تراكم پرونده ها و جهت تسريع دررسيدگي و جلوگيري از تعويق پرونده ها قضات دادگاه حقوقي اعم از 1 يا 2 و يا مدني خاص را باحفظ سمت مامور رسيدگي به پرونده هاي كيفري انقلاب و يا قضات دادگاههاي كيفري را حسب ضرورت فوق با حفظ سمت مامور رسيدگي به پرونده هاي حقوقي نمايد. ماده 21 _ به شوراي عالي قضايي اجازه داده مي شود افراد واجد شرايط قضا را با صدور ابلاغ قضايي براي مدت معين به هر نقطه اي از كشور ماموريت بدهند و ميزان صلاحيت رسيدگي آنان را در ابلاغ تعيين نمايند. قضات مذكور نسبت به تصميمات متخذه در قبال دادگاه انتظامي قضات مسوول مي باشند و در صورتي كه قاضي محل مشغول رسيدگي به پرونده اي شده باشد با رضايت وي قاضي مامور مجاز رسيدگي به پرونده مربوط خواهد بود.

2- مبحث دوم _ در شروع رسيدگي

ماده 22 _ دادگاههاي كيفري در

موارد زير شروع به رسيدگي مي نمايد: 1 _ اقامه دعوي و شكايت شاكي يا مدعي خصوصي به واسطه وقوع جرم يا ضرر و زياني كه از جرم به آنان وارد آمده است 2 _ در مورد جرايم مشهودي كه جنبه عمومي دارد و يا جرايمي كه زمينه را به تشخيص قاضي براي جرايم عمومي فراهم مي آورد. 3 _ اعلام و اخبار ضابطين دادگستري يا اشخاصي كه از قولشان اطمينان حاصل شود (در جرايمي كه داراي جنبه عمومي است . 4 _ تقاضانامه و يا كيفرخواست دادسرا. 5 _ حكم دادگاه كيفري 2 در تعقيب امر جزايي در مقام حل اختلاف عقيده بين بازپرس و دادستان 6 _ ساير مواردي كه در قوانين مصوب مجلس شوراي اسلامي پيش بيني شده باشد. ماده 23 _ مدعيان خصوصي مي توانند شخصا يا توسط وكيل شكايت نمايند. ماده 24 _ در مواردي كه شكات و مدعيان خصوصي شخصا يا توسط وكيل مستقيما به دادگاههاي كيفري شكايت و اقامه دعوي مي نمايند بايد در عرضحال خود موارد زير را مشروحا قيد كنند: 1 _ نام و نام خانوادگي و نام پدر و نشاني دقيق خود. 2 _ موضوع شكايت و ذكر اين كه در چه تاريخي و در كجا واقع شده است 3 _ ضرر و زياني كه به مدعي وارد شده و مورد مطالبه است 4 _ ذكر مشخصات و نشاني مشتكي عنه يا مظنون 5 _ ذكر اسامي و مشخصات و نشاني مطلعين و ساير ادله تبصره _ چنانچه عرضحال ناقص يا شفاهي باشد مراتب در صورت جلسه تنظيمي وسيله دفتر دادگاه منعكس و به امضا يا اثر انگشت شاكي مي رسد و اگر نتواند امضا كند

يا انگشت بزند مراتب قيد مي شود. ماده 25 _ هرگاه طرف مدعي غيرمعين بوده يا دلايل اقامه دعوي كافي نباشد و موضوع مهم وصرف نظر از شكايت مدعي خصوصي قابل تعقيب و رسيدگي باشد، دادگاه كيفري تحقيقات لازم را از ضابطين دادگستري مي خواهد. ماده 26 _ ضابطين دادگستري هرگاه جرايمي را كشف نمايند كه راجع به دادگاههاي كيفري است و صرف نظر از وجود يا فقد مدعي يا شاكي قابل تعقيب باشد به محاكم كيفري با ذكر موارد زير اطلاع مي دهند: 1 _ محل و تاريخ وقوع جرم 2 _ مشخصات مظنون 3 _ دلايل جرم 4 _ شاكي دارد يا خير. 5 _ مشخصات شهود. 6 _ نشاني كامل طرفين پرونده و مطلعين تبصره _ در موارد زير ضابطين دادگستري ضمن اعلام جرم مي توانند متهم را به دادگاههاي كيفري معرفي نمايند: 1 _ هرگاه مرتكب در حين ارتكاب جرم دستگير شده و محل اقامت او معين نيست و نمي توان اطمينان به اظهار او در باب اسم و محل اقامت او حاصل نمود. 2 _ در صورتي كه عمل مرتكب مستلزم مجازات حبس يا قصاص يا ديه يا حد است و احتمال مي رود كه آثار عمل ارتكاب خود را معدوم نمايد يا فرار كند. ماده 27 _ قاضي دادگاه كيفري در كليه جرايم نظر به اوضاع و احوال قضيه و موضوع مي تواند تعقيب و محاكمه متهم را بلافاصله و مستقيما در دادگاه آغاز نمايد. چنانچه محاكمه نياز به تحقيقات مقدماتي داشته باشد مي تواند تحقيقات را رأسا انجام دهد يا انجام آن را از دادسرا يا ضابطين دادگستري بخواهد و در آن نظارت نمايد. در اين صورت پس از

انجام تحقيقات و اقدامات مورد نظرپرونده به دادگاه ارسال مي شود. تبصره _ در موارد فوق اخذ تامين لازم از متهم به عهده دادگاه خواهد بود. ماده 28 _ رييس يا عضو علي البدل دادگاههاي كيفري اعم از 1 يا 2 پس از رسيدگي و محاكمه ومطالعه پرونده و نظريه مشاور (در صورتي كه دادگاه داراي مشاور باشد) رأسا مبادرت به انشاي حكم مي نمايد. حكم مزبور جز در موارد تجديدنظر مذكور در اين قانون و در قانون تعيين مواردتجديدنظر احكام دادگاهها و نحوه رسيدگي آنها مصوب 14/7/1367 قطعي است تبصره 1 _ نحوه اجراي احكام اعدام رجم صلب قطع يا نقص عضو مطابق آيين نامه اي است كه توسط شوراي عالي قضايي تهيه و تصويب خواهد شد. تبصره 2 _ پرونده هايي كه در تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون منتهي به ابراز نظر و استنباط شده پس از اظهارنظر ديوان عالي كشور دادگاه كيفري يك با لحاظ نظر ديوان عالي كشور به تشخيص خودمبادرت به انشاي حكم خواهد نمود. ماده 29 _ احكام دادگاههاي كيفري بايد مستدل و موجه بوده مستند به مواد قانوني و اصولي باشدكه براساس آن حكم صادر شده است دادگاهها مكلفند حكم هر قضيه را در قوانين مدونه بيابند و اگرقانوني نباشد، با استناد به منابع فقهي معتبر يا فتاوي معتبر حكم قضيه را صادر نمايد و دادگاهها نمي توانند به بهانه سكوت يا نقص يا اجمال يا تعارض قوانين مدونه از رسيدگي به شكايات و دعاوي و صدور حكم امتناع ورزند. تبصره _ در صورتي كه قاضي مجتهد جامع الشرايط باشد و فتواي فقهي او مخالف قانون مدون باشد پرونده جهت رسيدگي به قاضي ديگر محول مي شود. ماده 30 _

در جرايم و اموري كه جنبه حق الهي دارند محاكمه بايد با حضور متهم صورت گيرد و در چنين مواردي دادگاه هاي كيفري مجاز به محاكمه و صدور حكم غيابي نسبت به جنبه حق الهي نمي باشند ولي جهت حق الناسي آنها در غياب متهم قابل رسيدگي است

3- مبحث سوم _ در تجديدنظر

ماده 31 _ موارد تجديدنظر نسبت به احكام و قرارهاي دادگاههاي كيفري و چگونگي رسيدگي به آن و مرجع تجديدنظر به استثناي مواردي كه در اين قانون تصريح گرديده به نحوي است كه در قانون تعيين موارد تجديدنظر احكام دادگاهها و نحوه رسيدگي آنها پيش بيني شده است ماده 32 _ در مواردي كه دادگاه كيفري 1 به پرونده هايي كه در صلاحيت دادگاه كيفري 2 است رسيدگي مي نمايد، رسيدگي تجديدنظر نسبت به حكم يا قرار صادره به عهده شعبه ديگر دادگاه كيفري 1 همان حوزه قضايي مي باشد و در صورت وحدت شعبه رسيدگي مزبور با نزديكترين دادگاه كيفري 1 خواهد بود. ماده 33 _ هرگاه در تطبيق عمل ارتكابي با مواد قانوني و احتساب مدت مجازات و محاسبه جريمه و جزاي نقدي و ضرر و زيان مدعي خصوصي و يا ذكر اسم و مشخصات متهم و مدعي خصوصي و مانند آن از طرف دادگاه صادركننده حكم اشتباهي رخ داده باشد دادگاه صادركننده حكم حق اصلاح اشتباه موارد فوق را دارد و هرگاه پرونده در مرجع تجديدنظر مطرح شده باشد مرجع مزبور بدون اين كه اساس حكم را نقض نمايد، اشتباه را رفع نموده و حكم را تصحيح مي نمايد. ماده 34 _ شاكي يا مدعي خصوصي نسبت به حكم برائت متهم در صورت وجود جهات تجديد نظر مذكور در قانون تعيين موارد تجديدنظر احكام دادگاهها

و نحوه رسيدگي آنها مصوب 14/7/1367حق تجديدنظر دارد. ماده 35 _ طبق ماده 18 قانون تجديدنظر آراي دادگاهها مصوب 17 مرداد 1372 لغو شده است

4- فصل دوم _ ديوان عالي كشور

ماده 36 _ ديوان عالي كشور در تهران تشكيل مي شود اگر شوراي عالي قضايي مصلحت بداند مي تواند در شهرستانهاي ديگر نيز شعبي تشكيل دهد. ماده 37 _ شعب ديوان عالي كشور به حسب مقدار نياز متعدد خواهد بود و رياست ديوان عالي كشور به عهده رييس شعبه اول است و پرونده ها به دستور او به شعب ديگر ارجاع مي شود و مي تواند اختيارات خود را در خصوص ارجاع پرونده ها و رياست جلسات هيات عمومي به رييس يكي از شعب ديگر و يا معاون قضايي خود محول نمايد. تبصره _ معاون قضايي بايد واجد شرايط مذكور در ماده 39 باشد. ماده 38 _ هريك از شعب ديوان عالي كشور از دو نفر قاضي واجد شرايط كه يكي از آنها رييس وديگري مستشار است تشكيل مي شود. تبصره _ ديوان عالي كشور به تعداد لازم براي شعب عضو معاون خواهد داشت و عضو معاون مي تواند وظايف هريك از دو عضو شعب را عهده دار گردد. تعداد معاونين كه نبايد بيشتر از تعداد شعب باشد طبق نظر شوراي عالي قضايي تعيين مي شود. ماده 39 _ رييس مستشار و عضو معاون بايد يا مجتهد باشند و يا 10 سال تمام در درس خارج شركت نموده باشند و يا داراي 10 سال سابقه كار قضايي و يا وكالت بوده و آشنايي كامل به قوانين مدون اسلامي داشته باشند. تبصره _ تشخيص دارا بودن شرايط فوق به عهده شوراي عالي قضايي است ماده 40 _ هريك از اعضاي شعب ديوان عالي كشور

موظف است پرونده ارجاعي را با حفظ نوبت وكمال دقت مطالعه و بررسي نموده پس از مشاوره كافي به طور مستدل اظهارنظر نمايد. تبصره _ پرونده ها كلا به نوبت رسيدگي مي شود مگر در موارد فوري كه به تشخيص رييس رسيدگي خارج از نوبت به عمل خواهد آمد. ماده 41 _ در صورت اختلاف نظر بين دو عضو شعبه عضو معاون و يا يكي از قضات شعب ديگربه آنان ضميمه و نظر اكثريت ملاك خواهد بود. ماده 42 _ متداعيين يا وكلاي آنان براي رسيدگي احضار نمي شوند مگر آن كه شعبه ديوان عالي كشور حضور آنان را براي اداي توضيحات لازم بداند كه در اين صورت كساني كه حضورشان لازم است احضار مي گردند و پس از استماع توضيحات آنها و اظهار عقيده دادستان كل كشور يا نماينده او شعبه مبادرت به صدور راي مي نمايد ولي عدم حضور احضار شدگان بدون عذر موجه صدور راي را به تاخير نمي اندازد. تبصره _ دادستان كل كشور يا نماينده او ضمن اظهار عقيده راجع به راي دادگاه مي تواند به يك يا چند جهت پيش بيني شده براي تجديدنظر نسبت به مواردي كه داراي جنبه عمومي است يا مورد اعتراض ذي حق قرار گرفته تقاضاي تجديدنظر نمايد. ماده 43 _ كليه قوانين و مقررات مغاير با اين قانون از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون لغو مي گردد.

19- قانون مجازات راجع به انتقال مال غير

مصوب پنجم فروردين ماه 1308 شمسي كميسيون عدليه مجلس شوراي ملي ماده 1 _ كسي كه مال غير را با علم به اين كه مال غير است به نحوي از انحا عينا يا منفعه بدون مجوزقانوني به ديگري منتقل كند كلاهبردار محسوب و مطابق ماده 238 قانون مجازات

عمومي محكوم مي شود. و همچنين است انتقال گيرنده اي كه در حين معامله عالم به عدم مالكيت انتقال دهنده باشد. اگر مالك از وقوع معامله مطلع شده و تا يك ماه پس از حصول اطلاع اظهاريه براي ابلاغ به انتقال گيرنده و مطلع كردن او از مالكيت خود به اداره ثبت اسناد يا دفتر بدايت يا صلحيه يا يكي از دواير ديگر دولتي تسليم ننمايد معاون مجرم محسوب خواهد شد. هر يك از دواير و دفاتر فوق مكلفند در مقابل اظهاريه مالك رسيد داده آن را بدون فوت وقت به طرف برسانند. ماده 2 _ نسبت به انتقالاتي كه به طريق فوق قبل از اجراي اين قانون واقع شده است هر يك از انتقال دهنده و انتقال گيرنده يا مالك بايد به ترتيب ذيل عمل نمايد: انتقال دهنده مكلف است در ظرف سه ماه از تاريخ اجراي اين قانون يا مالك را وادار به تنفيذ انتقال نموده و يا خسارات وارده بر انتقال گيرنده و مالك را جبران كند. انتقال گيرنده اي كه در حين وقوع انتقال عالم به عدم مالكيت انتقال دهنده بوده مكلف است در ظرف سه ماه مذكور خسارات وارده بر مالك را جبران نمايد. مالكي كه از انتقال مال خود مطلع بوده يا بشود مكلف است در ظرف سه ماه از تاريخ اجراي اين قانون در صورتي كه قبل از اين قانون مطلع شده باشد و از تاريخ حصول اطلاع در صورتي كه بعد ازاجراي اين قانون مطلع شود انتقال گيرنده يا قائم مقام قانوني او را به طريق مذكور در ماده فوق از مالكيت خود مستحضر نمايد. ماده 3 _ متخلف از مقررات ماده 2 اگر انتقال دهنده

يا انتقال گيرنده باشد كلاهبردار و اگر مالك باشد معاون مجرم محسوب و مطابق مقررات قانون مجازات عمومي محكوم خواهد شد. ماده 4 _ با توجه به قانون منع توقيف اشخاص در قبال تخلف از انجام تعهدات والزامات مالي منسوخ است ماده 5 _ قسمت اول ماده موضوعا منتفي و قسمت اخير آن با توجه به ماده 8 قانون آيين دادرسي كيفري منسوخ است ماده 6 _ نسبت به انتقالاتي كه قبل از اين قانون واقع شده هرگاه قبل از شروع به تعقيب جزايي حق دعوا حقوقي مالك يا انتقال گيرنده به واسطه مرور زمان يا صدور سند رسمي مالكيت ساقط شده باشد مقررات اين قانون مجري نخواهد بود. ماده 7 _ مجازات اشخاصي كه پس از تاريخ اجراي اين قانون به موجب قانون سوم مردادماه 1307راجع به تباني يا به موجب همين قانون در نتيجه انتقال عين يا منافع اموال غيرمنقول و يا در نتيجه تباني در دعواي مربوط به عين يا منافع اموال مزبوره حكم محكوميت آنها صادر مي شود مشمول ماده 45 قانون مجازات عمومي نخواهند بود. ماده 8 _ كساني كه معاملات تقلبي مذكوره در مواد فوق را به وسيله اسناد رسمي نموده يا بنمايند جاعل در اسناد رسمي محسوب و مطابق قوانين مربوط به اين موضوع مجازات خواهند شد. ماده 9 _ اين قانون از اول ارديبهشت ماه 1308 به موقع اجرا گذاشته مي شود.

20- لايحه قانوني مربوط به مجازات پاشيدن اسيد

مصوب 16 اسفند ماه 1337 ماده واحده _ هركس عمدا با پاشيدن اسيد يا هر نوع تركيبات شيميايي ديگر موجب قتل كسي بشود به مجازات اعدام و اگر موجب مرض دايمي يا فقدان عليه گردد به حبس جنايي درجه يك و

اگر موجب قطع يا نقصان يا از كار افتادن عضوي از اعضا بشود به حبس جنايي درجه دو از دو سال تا ده سال و اگر موجب صدمه ديگري بشود به حبس جنايي درجه دو از دو سال تا پنج سال محكوم خواهد شد. مجازات شروع به پاشيدن اسيد به اشخاص حبس جنايي درجه 2 از دو سال تا پنج سال است در كليه موارد مذكور در اين ماده در صورت اجراي ماده 44 قانون كيفر عمومي بيش از يك درجه تخفيف جايز نيست

21- قانون مجازات اشخاصي كه مال غير را به عوض مال خود معرفي مي نمايند

مصوب 31 ارديبهشت ماه 1308 شمسي كميسيون قوانين عدليه ماده 1_ هرگاه محكوم عليه يا مديون يا كفيلي مال غير را مال خود معرفي نمايد و همچنين اگرمدعي عليه براي تامين مدعي به مال متعلق به غير را مال خود معرفي كند و براي وصول حق محكوم له يا داين و يا تامين مدعي به عملياتي نسبت به آن مال شود محكوم له يا داين و يا طرفي كه مدعي به او تامين شده مسوول خسارات وارده بر صاحب مال نخواهد بود و صاحب مال مي تواند براي جبران خسارات خود به كسي كه مال او را مال خود معرفي كرده است مراجعه كند. تبصره _ اشخاصي كه از ابتداي 1303 تا تاريخ اجراي اين قانون در موارد مذكوره در ماده فوق مال غير را مال خود معرفي كرده اند نيز مشمول ماده فوق خواهند بود. ماده 2 _ محكوم عليه يا مديون يا ضامن يا كفيلي كه بدون مجوز قانوني و با علم به اين كه مال متعلق به او نيست مال غير را مال خود معرفي كرده و عملياتي نسبت به آن مال

شده باشد مطابق قسمت اخير ماده 238 قانون مجازات عمومي مجازات خواهد شد. ماده 3 _ اين قانون از 15 خرداد 1308 به موقع اجرا گذارده مي شود.

22- لايحه قانوني حفظ امنيت اجتماعي

مصوب 22/12/1335 با اصلاحات بعدي تذكر: با توجه به اصل سي و شش قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه مقرر مي دارد: «حكم به مجازات و اجراي آن بايد تنها از طريق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد» كميسيون امنيت اجتماعي منتفي است و جرايم داخل در صلاحيت آن كميسيون كه ذيلا درج مي گردد مطابق قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب در دادگاه عمومي بايد رسيدگي شود و مرجع تجديدنظر ازاحكام آن دادگاه تجديدنظر استان مي باشد. ماده 1 _ (اصلاحي 13/10/1349) براي حفظ نظم و امنيت عمومي در هر حوزه فرمانداري كميسيوني به نام (كميسيون امنيت اجتماعي مركب از فرماندار _ رييس دادگاه شهرستان و در صورت نبودن رييس دادگاه شهرستان رييس دادگاه بخش _ دادستان _ رييس شهرباني و رييس ژاندارمري و نماينده نخست وزيري به رياست فرماندار تشكيل مي شود. اگر در حوزه فرمانداري دادگاه شهرستان يا شهرباني تاسيس نشده باشد دادرس علي البدل دادگاه بخش به جاي دادستان و نماينده شهرباني استان يا فرمانداري كل به جاي رييس شهرباني دركميسيون شركت خواهند كرد. ماده 2 _ وظايف كميسيون مزبور عبارت است از: الف _ رسيدگي به عمل شخص يا اشخاصي كه در شهرها و دهات مردم را به ضديت با يكديگرتحريك نمايند به نحوي كه موجبات سلب آسايش و اخلال در نظم و آرامش را عملا فراهم سازند. ب (اصلاحي 14/11/47 و 13/10/49) _ رسيدگي به عمل شخص يا اشخاصي كه كشاورزان را به امتناع از عمل كشت يا جلوگيري

از ورود مالك به ملك خود يا ممانعت از مداخلات و عمليات اودر ملك مطابق حق مالكيت يا به قسمي كه مانع از انجام وظيفه مامورين دولت باشد وادار نمايند و همچنين رسيدگي به عمل كساني كه به نحوي از انحا در امر وارد كردن و خريد و فروش مواد مخدر دخالت نموده يا در پيشرفت مقاصد خلاف قانون اشخاص مذكور كمك كنند. در صورتي كه عمل اشخاص مذكور مستلزم مجازات شديدتري از اقامت اجباري باشد كماكان طبق قوانين مربوط در مراجع قضايي به اتهام آنان رسيدگي خواهد شد. كساني كه به عمل قاچاق كالاهاي گمركي و همچنين كساني كه با تهيه وسايل و ايجاد امكانات به همكاري با مرتكبين قاچاق اين نوع كالاها شهرت و معروفيت داشته باشند در صورتي كه مشمول مقررات جزايي ديگري نباشند مشمول مقررات اين قانون خواهند بود. ماده 3 _ (اصلاحي 14/11/47) _ در موارد مذكور در ماده «2» كميسيون امنيت اجتماعي فورارسيدگي و متخلف را پس از ثبوت تقصير طبق ماده 16 قانون كيفر عمومي به اقامت اجباري درمحلي كه كميسيون تعيين كند به استثناي نقاط بدآب و هوا محكوم مي نمايد. كميسيون مي تواند نظر به اهميت تقصير و تاثير آن در اختلال نظم عمومي محل قرار اجراي موقت صادر نمايد. قرار اجراي موقت در حوزه فرمانداريهاي كل و فرمانداريهاي مستقل با تاييد وزارت كشور و در حوزه فرمانداريهاي تابعه استانداريها با تاييد استاندار به موقع عمل گذاشته مي شود. هرگاه در مدت اجراي مجازات اعم از اين كه قبل و يا بعد از اجراي اين قانون مورد حكم قرار گرفته باشد، كميسيون امنيت اجتماعي محل وقوع بزه تشخيص دهد كه اعمال و

رفتار متخلف حاكي از ادامه ارتكاب بزه پس از اتمام مجازات است كميسيون به ترتيب مذكور در اين قانون مجددا رسيدگي مي نمايد و مي تواند و متخلف را براي دفعات بعدي تا حداكثر مدت مقرر در ماده 16 قانون كيفر عمومي محكوم نمايد. در اين صورت حكم مزبور بلافاصله پس از خاتمه مجازات اوليه اجراخواهد شد در موارد فوق كميسيون امنيت اجتماعي محل اجراي مجازات احاله نمايد. تبصره 1 _ (الحاقي 13/10/49) _ كساني كه به موجب حكم مراجع قضايي يا كميسيون مذكور درماده يك اين قانون مكلف به اقامت در نقطه معين شده يا از اقامت در نقطه يا نقاط معين ممنوع شده اند هرگاه قبل از خاتمه مدت محكوميت از محل مزبور خارج يا به محل ممنوع بروند پس ازاعلام مراتب از طرف مراجع انتظامي و ثبوت تخلف به حكم مرجع صادر كننده حكم اولي تمام ياقسمتي از بقيه مدت محكوميت آنان تبديل به بازداشت خواهد شد و در اين صورت مدت بازداشت مزبور كه براي هر بار تخلف محكوم عليه از مقررات اين تبصره نبايد از سه ماه تجاوز كند جزو مدت محكوميت آنان به اقامت اجباري يا ممنوعيت از اقامت در نقطه يا نقاط معين محسوب مي شود وبه هر صورت مدت بازداشت نبايد بيش از بقيه مدت توقف اجباري باشد. اين قبيل بازداشتها كه قابل تبديل به جزاي نقدي نخواهد بود آثار تبعي كيفري ندارد. راي مرجع قضايي يا تصميم كميسيون امنيت اجتماعي مبني بر بازداشت متهم طبق ماده 4، قابل اعتراض و رسيدگي پژوهشي در دادگاه استان است حكم دادگاه استان در اين مورد قطعي خواهد بود.در صورتي كه راي مرجع قضايي يا تصميم كميسيون امنيت اجتماعي

مورد تاييد دادگاه استان قرارنگيرد متهم فورا آزاد مي شود و بقيه مدت محكوميت درباره او اجرا خواهد شد در اين صورت مدتي كه متهم بازداشت بوده جزو محكوميت او به اقامت اجباري يا ممنوعيت از اقامت در نقطه يا نقاط معين احتساب مي شود. تبصره 2 _ (الحاقي 13/10/49) _ طرز اجراي حكم و نحوه اعزام اين نوع محكومين و مراقبت آنان در محل اجرا و تامين هزينه هاي مربوط به موجب آيين نامه اي كه به تصويب وزارتين دادگستري وكشور خواهد رسيد تعيين مي شود. ماده 4 _ تصميمات كميسيون بايد فورا به محكوم عليه ابلاغ شود و محكوم عليه حق دارد در ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ از تصميم كميسيون امنيت اجتماعي به دادگاه استاني كه عمل در حوزه آن واقع شده شكايت نمايد. دادگاه استان فورا خارج از نوبت با حضور متهم به شكايت مزبور رسيدگي كرده راي مقتضي صادرخواهد نمود. طرز رسيدگي دادگاه استان در اين مورد مطابق مقررات عمومي خواهد بود. راي دادگاه استان قطعي و لازم الاجراست تبصره _ (الحاقي 13/10/49) _ در صورتي كه به علت صدور دستور اجراي موقت و اعزام متهم به نقاط مورد حكم حضور او در دادگاه متعسر باشد دادگاه استان به وسايل مقتضي به مشاراليه اخطارمي كند كه ظرف مدت ده روز از تاريخ رؤيت اخطاريه نسبت به تعيين و معرفي وكيل يا ارسال لايحه دفاعيه خود اقدام نمايد و هرگاه پس از مدت سي روز از تاريخ رويت اخطاريه پاسخ متهم نسبت به معرفي وكيل يا لايحه دفاعيه او به دادگاه واصل نشد دادگاه با توجه به محتويات پرونده راي مقتضي صادر خواهد كرد. ماده 5 _ محكومين به حكم قطعي لازم الاجرا پس از انقضاي ربع

مدت محكوميت مي توانند تقاضاي بخشودگي نمايند. در اين صورت پرونده امر به دادگاه استان كه مرجع رسيدگي پژوهشي است ارجاع مي شود راي دادگاه استان قطعي است ماده 6 _ وزارتين دادگستري و كشور مامور اجراي اين قانون مي باشند.

23- قانون نحوه اجراي محكوميتهاي مالي

مصوب آبانماه 1377 ماده 1 _ هر كس به موجب حكم دادگاه در امر جزايي به پرداخت جزاي نقدي محكوم گردد و آن را نپردازد و يا مالي غير از مستثنيات دين از او به دست نيايد به دستور قاضي صادركننده حكم به ازاي هر پنجاه هزار ريال يا كسر آن يك روز بازداشت مي گردد. در صورتي كه محكوميت مذكور توام با مجازات حبس باشد، بازداشت بدل از جزاي نقدي از تاريخ اتمام مجازات حبس شروع مي شود و از حداكثر مدت حبس مقرر در قانون براي آن جرم بيشتر نخواهد شد و در هر حال حداكثر مدت بدل از جزاي نقدي نبايد از پنج سال تجاوز نمايد. تبصره _ مبلغ مذكور در اين ماده به تناسب تورم هر سه سال يك بار به پيشنهاد وزير دادگستري وتصويب رييس قوه قضاييه تعديل و در خصوص احكامي كه در آن سال صادر مي گردد لازم الاجراخواهد بود. ماده 2 _ هر كس محكوم به پرداخت مالي به ديگري شود، چه به صورت استرداد عين يا قيمت يامثل آن و يا ضرر و زيان ناشي از جرم يا ديه و آن را تاديه ننمايد دادگاه او را الزام به تاديه نموده و چنانچه مالي از او در دسترس باشد آن را ضبط و به ميزان محكوميت از مال ضبط شده استيفا مي نمايد و در غير اين صورت بنا به تقاضاي محكوم له ممتنع را

در صورتي كه معسر نباشد تا زمان تاديه حبس خواهد كرد. تبصره _ چنانچه موضوع اين ماده صرفا دين بوده و در ذمه مديون باشد دادگاه در حكم خود مستثنيات دين را منظور خواهد داشت و در مورد استرداد عين در صورتي مقررات فوق اعمال مي شود كه عين موجود نباشد به جز در بدل حيلوله كه برابر مقررات مربوطه عمل خواهد شد. ماده 3 _ هرگاه محكوم عليه مدعي اعسار شود (ضمن اجراي حبس به ادعاي وي خارج از نوبت رسيدگي و در صورت اثبات اعسار از حبس آزاد خواهد شد و چنانچه متمكن از پرداخت به نحو اقساط شناخته شود دادگاه متناسب با وضعيت مالي وي حكم بر تقسيط محكوم به را صادر خواهدكرد. تبصره _ در صورتي كه محكوم عليه موضوع اين ماده بيمار باشد به نحوي كه حبس موجب شدت بيماري و يا تاخير درمان وي شود، اجراي حبس تا رفع بيماري به تاخير خواهد افتاد. ماده 4 _ هركس به قصد فرار از اداي دين و تعهدات مالي موضوع اسناد لازم الاجرا و كليه محكوميتهاي مالي مال خود را به ديگري انتقال دهد به نحوي كه باقي مانده اموالش براي پرداخت بدهي او كافي نباشد عمل او جرم تلقي و مرتكب به چهارماه تا دو سال حبس تعزيري محكوم خواهد شد و در صورتي كه انتقال گيرنده نيز با علم به موضوع اقدام كرده باشد شريك جرم محسوب مي گردد و در اين صورت اگر مال در ملكيت انتقال گيرنده باشد عين آن و در غير اين صورت قيمت يا مثل آن از اموال انتقال گيرنده بابت تاديه دين استيفا خواهد شد. ماده 5 _ مفاد اين قانون در

خصوص محكومين سازمان تعزيرات حكومتي نيز مجري خواهد بود. ماده 6 _ آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف مدت سه ماه توسط وزارت دادگستري تهيه و به تصويب رييس قوه قضاييه خواهد رسيد. ماده 7 _ اين قانون از تاريخ تصويب لازم الاجرا بوده و حكم مندرج در ماده (1) شامل كليه آراي صادره قبل از لازم الاجرا شدن اين قانون نيز مي گردد و كليه قوانين و مقررات مغاير با آن از جمله قانون نحوه اجراي محكوميتهاي مالي مصوب 1351 و قانون منع توقيف اشخاص در قبال تخلف از انجام تعهدات و الزامات مالي مصوب 1352 لغو مي گردد.

24- آئين نامه اجرايي قانون نحوه اجراي محكوميتهاي مالي

1- بخش اول جزاي نقدي

ماده 1 _ چنانچه محكوم عليه پس از لازم الاجرا شدن حكم جزاي نقدي را نپردازد و اظهار نمايد مالي براي پرداخت آن ندارد و براي مرجع مجري حكم هم خلاف اين اظهار مسلم نباشد، طبق دستور مرجع صادركننده حكم در ازاي هر پنجاه هزار ريال يا كسر آن يك روز بازداشت مي شود. تبصره _ منظور از مرجع صادركننده حكم در اين آيين نامه در هر حال مرجع بدوي است كه حكم زير نظر او اجرا مي شود. ماده 2 _ هرگاه محكوم عليه براي پرداخت جزاي نقدي مهلت بخواهد، مرجع اجراكننده حكم مي تواند مهلت مناسبي كه بيش از يك ماه نباشد به او بدهد. مرجع صادركننده حكم مي تواند به درخواست محكوم عليه و پيشنهاد مرجع مجري حكم با در نظرگرفتن شرايط و وضعيت محكوم عليه و ميزان جزاي نقدي و ساير اوضاع و احوال موثر، اين مهلت را حداكثر تا دو ماه ديگر تمديدكند. ماده 3 _ چنانچه محكوم عليه جزاي نقدي مقرر در حكم را نپردازد اما مالي (منقول يا غيرمنقول غير از مستثنيات دين از او

به دست آيد كه بتوان تمام يا قسمتي از جزاي نقدي را استيفا نمود به دستور مرجع مجري حكم به ترتيب ذيل عمل مي شود: الف اگر مال مورد نظر وجه نقد باشد معادل جزاي نقدي از آن ضبط و به حساب مربوط واريز مي شود. ب در مورد اموال منقول يا غيرمنقول چنانچه بدون معارض باشد معادل جزاي نقدي مقرر در حكم و هزينه هاي اجرايي فورا توقيف و مطابق مقررات اين آيين نامه به فروش مي رسد و جزاي نقدي و هزينه هاي مربوط استيفا مي شود. ماده 4 _ پس از توقيف مال براي استيفاي جزاي نقدي نظريه دو نفر كارشناس به تعيين مرجع مجري حكم در مورد ارزش آن مال تحصيل مي شود سپس روز و ساعت محل انجام مزايده تعيين و با الصاق آگهي در معابر اصلي محل انجام مزايده به اطلاع عموم مي رسد و به بالاترين قيمت پيشنهادي كه نبايد كمتر از قيمت كارشناسي باشد فروخته مي شود. تبصره _ اگر ارزش كارشناسي مال از سي ميليون ريال بيشتر باشد آگهي مزايده يك نوبت در روزنامه محلي و در صورت نبودن آن در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار نيز درج مي شود. ماده 5 _ هرگاه مال مورد نظر خريدار نداشته يا مبلغ پيشنهادي كمتر از قيمت كارشناس باشد، حسب مورد تمام يا قسمتي از آن مال مطابق ارزيابي كارشناس به دستور مرجع رسيدگي كننده حكم در ازاي جزاي نقدي به تملك دولت در مي آيد و در اختيار سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي قرار مي گيرد تا براساس مقررات مربوطه عمل نمايند. ماده 6 _ اموال ضايع شدني و سريع الفساد، همچنين مالي كه نگهداري آن مستلزم هزينه نامتناسب يا موجب خراب يا كسر فاحش

قيمت آن است و نيز مالي كه ارزش آن كمتر از سي ميليون ريال است بدون انجام مزايده و با نظر كارشناس به فروش مي رسد. ماده 7 _ چنانچه مالي از محكوم عليه معرفي شود يا مرجع مجري حكم با قراين قويه احتمال دهدمحكوم عليه مالي غير از مستثنيات دين دارد كه مي توان با فروش آن جزاي نقدي را استيفا نمود تحقيقات لازم در اين خصوص به عمل مي آيد. ماده 8 _ اگر محكوم عليه در ازاي جزاي نقدي بازداشت شود و در جريان اجراي حكم مالي از او به دست آيد كه بتوان باقي مانده جزاي نقدي را استيفا نمود مال مذكور توقيف و اقدامات اجرايي دراين خصوص معمول و از محكوم عليه رفع بازداشت مي شود. ماده 9 _ هرگاه اموال محكوم عليه متناسب با ميزان محكوميت او به جزاي نقدي نباشد و نتوان از اين طريق جزاي نقدي را استيفا نمود و تفاوت ارزش آن اموال با ميزان محكوميت فاحش باشد محكوم عليه در ازاي جزاي نقدي بازداشت مي شود و اقدامات اجرايي براي فروش و استيفاي قسمتي از جزاي نقدي ادامه خواهد يافت ماده 10 _ هرگاه قبل از فروش مال توقيف شده جزاي نقدي مقرر در حكم و هزينه هاي اجرايي پرداخت شود از مال مذكور رفع توقيف به عمل مي آيد. ماده 11 _ در كليه مواردي كه براي پرداخت جزاي نقدي مهلت داده مي شود يا استيفاي جزاي نقدي از اموال محكوم عليه مستلزم اقداماتي است كه اجراي حكم را به تاخير مي اندازد، چنانچه قبلا از محكوم عليه تامين گرفته نشده باشد، مرجع اجراي حكم متناسب با ميزان محكوميت او مطابق مقررات آيين دادرسي كيفري قرار تامين صادر مي كند و هرگاه اين تامين منتهي به بازداشت

محكوم عليه شود از ميزان محكوميت او كسر خواهد شد. ماده 12 _ حقوق و مزايا و عوايد احتمالي و آتي محكوم عليه و مطالبات او از شخص ثالث در ازاي جزاي نقدي قابل توقيف نيست و مانع بازداشت او نمي باشد. ماده 13 _ در كليه مواردي كه صدور سند انتقال به نام خريدار ضرورت داشته باشد مرجع اجراكننده حكم پس از بررسي و احراز صحت جريان فروش و اقدامات اجرايي دستور تنظيم سند انتقال راصادر خواهد نمود. ماده 14 _ از وجوه حاصل از فروش اموال توقيف شده جهت استيفاي جزاي نقدي بدوا هزينه هاي ضروري اجراي حكم از قبيل هزينه كارشناسي و نگهداري مال و نظاير آن پرداخت مي شود. ماده 15 _ فروش اموال توقيف شده جهت استيفاي جزاي نقدي با حضور نماينده مرجع مجري به عمل مي آيد. ماده 16 _ در مواردي كه طبق اين آيين نامه مقررات خاصي وضع نشده مطابق قانون اجراي احكام مدني عمل مي شود.

2- بخش دوم ساير محكوميتهاي مالي

ماده 17 _ الزام به تاديه محكوميتهاي مالي موضوع ماده 2 قانون مستلزم صدور اجراييه مطابق قانون اجراي احكام مدني است به جز محكوميتهايي كه به تبع امر كيفري بدون تقديم دادخواست حاصل شده كه در اين صورت دستور مرجع صادركننده حكم به منزله الزام به تاديه است ماده 18 _ هرگاه محكوم عليه محكوم به را تاديه ننمايد به طريق ذيل عمل مي شود: الف چنانچه موضوع محكوميت استرداد عين مال باشد آن مال عينا اخذ و به ذي نفع تحويل مي شود و اگر رد آن ممكن نباشد بدل آن (مثل يا قيمت از اموال محكوم عليه بدون رعايت مستثنيات دين استيفا مي گردد. ب در مورد ساير محكوميتهاي مالي با رعايت

مستثنيات دين مطابق مقررات قانون اجراي احكام مدني مال وي جهت استيفاي محكوم به توقيف و به فروش مي رسد. ج چنانچه استيفاي محكوم به به نحو مذكور ممكن نباشد محكوم عليه به درخواست ذي نفع و به دستور مرجع صادر كننده حكم تا تاديه محكوم به يا اثبات اعسار حبس مي شود. ماده 19 _ به دعوي اعسار محكوم عليه مطابق مقررات اعسار در مرجع بدوي رسيدگي مي شود. تبصره _ چنانچه در رسيدگي به دعوي اعسار ثابت شود محكوم عليه قادر نيست محكوم به را يكجا بپردازد ولي متمكن از پرداخت به نحو اقساط مي باشد، مرجع رسيدگي متناسب با وضعيت مالي او حكم به تقسيط محكوم به صادر مي كند. ماده 20 _ در مواردي كه محكوم عليه به علت محكوميتهاي مالي متعدد حبس شده است دعوي اعسار بايد علي حده مطرح شود مگر در مورد محكوميتهايي كه محكوم له آنها يكي است كه در اين صورت حكم اعسار شامل همه آن محكوميتها مي شود. ماده 21 _ در مواردي كه حكم به تقسيط محكوم به صادر مي شود چنانچه محكوم عليه در زمان مقرر قسط را نپردازد به درخواست ذي نفع تا پرداخت قسط معوقه و يا اثبات اعسار او از پرداخت باقي مانده محكوم به حبس مي شود. ماده 22 _ صدور حكم اعسار يا تقسيط مانع استيفاي حقوق محكوم له از اموالي كه بعدا از محكوم عليه به دست مي آيد نخواهد بود. ماده 23 _ مرجع تشخيص بيماري موضوع تبصره ماده 3 قانون پزشكي قانوني و در صورت نبودن آن پزشك معتمد است ماده 24 _ اين آيين نامه در 24 ماده و 3 تبصره در اجراي ماده 6 قانون نحوه اجراي محكوميتهاي مالي مصوب 10/8/77 مجلس شوراي اسلامي توسط وزارت دادگستري تهيه و در تاريخ 26/2/78 به تصويب رييس قوه

قضاييه رسيد.

25- تصويب نامه درخصوص تأمين خسارت هاي بدني براي پرونده هاي واصل شده از صندوق ديه بيت المال در سال جاري

وزارت امور اقتصادي و دارايي _ وزارت دادگستري هيئت وزيران در جلسه مورخ 7/11/1386 به استناد اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تصويب نمود:

1_ صن_دوق تأمين خ_سارتهاي بدني مجاز است براي پرونده هاي واصل شده از صندوق ديه بيت المال در سال جاري، معادل سقف دوهزار نفر ديه كامل بر مبناي ارزش ريالي ارزانترين نوع ديه در سال جاري، از محل درآمد بندهاي « ب» و « پ» ماده (1) آيين نامه منابع درآمد صندوق تأمين خسارتهاي بدني موضوع ماده (11) قانون بيمه اجباري مسؤوليت مدني دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني در مقابل شخص ثالث با معرفي وزارت دادگستري براي پرداخت ديه قربانيان سوانح رانندگي پرداخت نمايد.

2_ نحوه اقدام به موجب موافقتنامه منعقدشده بين وزارت دادگستري و بيمه مركزي ايران حداكثر ظرف ده روز پس از ابلاغ اين تصويب نامه تعيين خواهد شد. معاون اول رئيس جمهور _ پرويز داودي

26- قانون تمديد مهلت اجراء آزمايشي قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب (در امور كيفري) - مصوب 1388

جناب آقاي دكتر محمود احمدي نژاد

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران عطف به نامه شماره 154463/38796 مورخ 24/9/1386 در اجراء اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران قانون تمديد مهلت اجراء آزمايشي قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب (در امور كيفري) كه با عنوان لايحه دو فوريتي به مجلس شوراي اسلامي تقديم گرديده بود، با تصويب در جلسه علني روز سه شنبه مورخ 27/9/1386 و تأييد شوراي محترم نگهبان، به پيوست ابلاغ مي گردد. رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل شماره 160514 9/10/1386 وزارت دادگستري قانون تمديد مهلت اجراء آزمايشي قانون آئين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور كيفري) كه در جلسه علني روز سه شنبه مورخ بيست و هفتم آذرماه

يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 28/9/1386 به تأييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 153710/774 مورخ 1/10/1386 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد. رئيس جمهور _ محمود احمدي نژاد قانون تمديد مهلت اجراء آزمايشي قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب (در امور كيفري) ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون مهلت اجراء آزمايشي قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب (در امور كيفري) _ مصوب 1384_ براي مدت يك سال تمديد مي گردد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز سه شنبه مورخ بيست و هفتم آذرماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 28/9/1386 به تأييد شوراي نگهبان رسيد. رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

27- متن كامل لايحه پيشنهادي قانون ايين دادرسي كيفري

ماده 1-111: قانون مجازات اسلامي مجموعه مقررات كيفري حاكم برجرايم و مجازات هاي شرعي است كه بر جرايم خاص مقرر شده (حدود، قصاص، ديات) همچنين مجازات هاي تعزيري و بازدارنده و اقدامات تأميني و تربيتي است كه درقانون بر عموم جرايم مقرر گرديده است. ماده 2-111: جرم عبارت است از فعل يا ترك فعلي كه قانون آن را ممنوع كرده و براي آن مجازات در نظر گرفته باشد و از طرف شخص مسئول ارتكاب يابد. شرايط و موانع مسئوليت را قانون مشخص مي كند. ماده 3-111: تقصير مبناي مسئوليت كيفري است كه از فاعل مختار سر مي زند و اين مسئوليت شخصي است و مسئوليت جزايي به خاطر عمل ديگري در صورتي ثابت است كه شخص مسئول اعمال ديگري باشد يا نوعي تقصيرو سهل انگاري در رابطه با

عمل ارتكابي از او سر زده باشد. مبحث دوم: قلمرو اجراي قانون مجازات در مكان ماده1-112: قوانين جزايي درباره تمامي كساني كه درقلمرو حاكميت زميني، دريايي وهوايي جمهوري اسلامي ايران مرتكب جرم شوند، اعمال مي گردد؛ مگرآن كه به موجب قانون ترتيب ديگري مقررشده باشد. ماده2-112: هرگاه قسمتي ازجرم درايران واقع ونتيجه آن درخارج ازقلمرو حاكميت ايران حاصل شود يا قسمتي از جرم درخارج ونتيجه آن درايران حاصل گردد، درحكم جرم واقع شده در ايران است. ماده3-112: هرايراني يا بيگانه اي كه درخارج ازقلمرو حاكميت ايران مرتكب يكي ازجرايم زير ويا جرايمي كه در قوانين خاص مقررشده است، گردد، صرف نظر از قوانين كشور محل ارتكاب جرم، طبق قوانين جمهوري اسلامي ايران محاكمه ومجازات مي شود و هرگاه رسيدگي به اين جرايم درخارج ازايران به صدور حكم محكوميت و اجراي آن منجرشده باشد، دادگاه ايران درتعيين مجازات هاي تعزيري و بازدارنده ميزان محكوميت اجرا شده را به اين طريق احتساب مي كند:

2- مواد مخدر و قاچاق

قانون مبارزه با موادمخدر

مصوب 3/8/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام با اصلاحيه هاي بعدي ماده 1 _ اعمال زير جرم است و مرتكب به مجازاتهاي مقرر در اين قانون محكوم مي شود: 1 _ كشت خشخاش مطلقا و كشت شاهدانه به منظور توليد موادمخدر. 2 _ وارد كردن ، صادر كردن و توليد انواع موادمخدر. 3 _ نگهداري ، حمل ، خريد، توزيع ، و فروش موادمخدر. 4 _ داير كردن يا اداره كردن مكان براي استعمال موادمخدر. 5 _ استعمال موادمخدر به هر شكل و طرق ديگر مگر در مواردي كه قانون مستثني كرده باشد. 6 _ توليد آلات و ادوات و ابزار مربوط به ساخت و استعمال موادمخدر. 7 _ فرار دادن

يا پناه دادن متهمان ، مجرمان موادمخدر كه تحت تعقيب اند و يا دستگيرشده اند. 8 _ محو و يا اخفا ادله جرم مجرمان . ماده 2 _ هر كس مبادرت به كشت خشخاش كند و يا براي توليد موادمخدر به كشت شاهدانه بپردازد. علاوه بر امحاي كشت ، در هر بار برحسب ميزان كشت به شرح زيرمجازات خواهد شد: 1 _ بار اول ، يك تا ده ميليون ريال جريمه نقدي . 2 _ بار دوم ، پنج تا پنجاه ميليون ريال جريمه نقدي و يك تا هفتاد ضربه شلاق . 3 _ بار سوم ، ده تا صد ميليون ريال جريمه نقدي و يك تا هفتاد ضربه شلاق و دو تا پنج سال حبس . 4 _ بار چهارم ، اعدام . تبصره _ هر گاه ثابت شود كشت خشخاش يا شاهدانه به دستور مالك يا مالكان و يامستاجر ملك و يا قائم مقام قانوني آنها صورت گرفته است ، شخص دستور دهنده كه سبب بوده است به شرط آن كه اقوي از مباشر باشد، به مجازاتهاي مقرر در اين ماده محكوم مي شودو مباشر كه متصدي كشت بوده است ، به يك تا سه ميليون ريال جريمه نقدي و پانزده تا چهل ضربه شلاق محكوم خواهد شد. ماده 3 _ هر كس بذر يا گرز خشخاش يا سر شاخه هاي گلدار ويا به ميوه نشسته شاهدانه را نگهداري و يا مخفي و يا حمل كند به صد هزار تا سه ميليون ريال جريمه نقدي و يك تا هفتاد ضربه شلاق محكوم خواهد شد، در مورد سرشاخه هاي گلدار و يا به ميوه

نشسته شاهدانه قصد توليد مواد مخدر از آنها بايد احراز شود. ماده 4 _ هر كس بنگ ، چرس ، گراس ، ترياك ، شيره ، و سوخته ترياك را وارد كشور ياصادر كند يا توليد يا توزيع و يا خريد و فروش كند يا در معرض فروش قرار دهد با رعايت تناسب و با توجه به مقدار مواد مذكور به مجازاتهاي زير محكوم مي شود: 1 _ تا پنجاه گرم ، تا پانصد هزار ريال جريمه نقدي و تا پنجاه ضربه شلاق . 2_ بيش از پنجاه گرم تا پانصد گرم ، از چهار ميليون تا ده ميليون ريال جريمه نقدي وبيست تا هفتاد و چهار ضربه شلاق و يك تا پنج سال حبس 3 _ بيش از پانصد گرم تا پنج كيلوگرم ، از پنجاه ميليون تا دويست ميليون ريال جريمه نقدي و پنجاه تا هفتاد و چهار ضربه شلاق و سه تا پانزده سال حبس . 4_ بيش از پنج كيلوگرم ، اعدام و مصادره اموال به استثنا هزينه تأمين زندگي متعارف براي خانواده محكوم . 5 _ هرگاه محرز شود مرتكبين جرايم موضوع بند 4 اين ماده بار اول مرتكب اين جرم شده و موفق به توزيع يا فروش آنها هم نشده است . دادگاه وي را به حبس ابد و هفتاد و چهارضربه شلاق و مصادره اموال به استثنا هزينه تأمين زندگي متعارف براي خانواده آنها محكوم مي نمايد. ماده 5 _ هر كس ترياك و ديگر مواد مذكور در ماده 4 را خريد، نگهداري ، مخفي يا حمل كند با رعايت تناسب و با توجه به مقدار مواد و

مجازاتهاي زير محكوم مي شود: 1 _ تا پنجاه گرم ، تا دويست هزار ريال جريمه نقدي و تا سي ضربه شلاق . 2 _ بيش از پنجاه گرم تا پانصد گرم ، سه تا هفت ميليون ريال جريمه نقدي و ده تا شصت ضربه شلاق و شش ماه تا سه سال زندان . 3 _ بيش از پانصد گرم تا پنج كيلوگرم ، هفت ميليون تا سي ميليون ريال جريمه نقدي وچهل تا هفتاد و چهار ضربه شلاق و دو تا ده سال حبس . 4 _ بيش از پنج كيلوگرم سي تا پنجاه ميليون ريال جريمه نقدي و ده تا بيست و پنج سال حبس و در صورت تكرار اعدام و مصادره اموال به استثنا هزينه تأمين زندگي متعارف براي خانواده محكوم . ماده 6 _ مجازات مرتكب به جرايم مذكور در بندهاي 1، 2 و 3 مواد 4 و 5 براي بار دوم يك برابر و نيم مجازات مذكور در هر بند و براي بار سوم به دو برابر ميزان مقرر در هر بند ودر مرتبه هاي بعد به ترتيب دو و نيم و سه و سه ونيم برابر مجازات مذكور در هر بند خواهدبود. مجازات شلاق براي بار دوم به بعد، حداكثر هفتاد و چهار ضربه است . در موارد مذكور در فوق چنانچه در نتيجه تكرار جرم مجموع مواد مخدر به بيش از پنج كيلوگرم برسد مرتكب در حكم مفسد في الارض است و به مجازات اعدام محكوم مي شود.حكم اعدام در صورت مصلحت در محل زندگي محكوم و در ملا عام اجرا مي گردد. ماده 7 _ در صورتي

كه مرتكب جرايم مذكور در مواد 4 و5 از كاركنان دولت يا شركتهاي دولتي و موسسات و سازمانها و شركتهاي وابسته به دولت باشد و مطابق قوانين استخدامي مشمول انفصال از خدمات دولتي نگردد علاوه بر مجازاتهاي مذكور در مواد قبل براي باراول به شش ماه انفصال و براي بار دوم به يك سال انفصال و براي بار سوم به انفصال دايم ازخدمات دولتي محكوم مي شود. ماده 8 _ هر كس هروئين ، مرفين ، كوكائين ، متادون و ديگر مشتقات شيميائي مرفين وكوكائين و نيز عصاره شيميايي حشيش و روغن حشيش را وارد كشور كند يا توليد يا توزيع ياصادر كند يا خريد و يا فروش كند و يا در معرض فروش قرار دهد و يا نگهداري ، مخفي و ياحمل كند با توجه به ميزان مواد به شرح زير مجازات خواهد شد: 1_ تا پنج سانتي گرم ، از دويست تا پانصد هزار ريال جريمه نقدي و بيست تا پنجاه ضربه شلاق . 2 _ بيش از پنج سانتي گرم تا يك گرم ، از يك ميليون تا سه ميليون ريال جريمه نقدي و سه تا هفتاد ضربه شلاق . 3 _ بيش از يك گرم تا چهار گرم ، از چهار ميليون تا ده ميليون ريال جريمه نقدي و دو تاپنج سال حبس و سي تا هفتاد ضربه شلاق . 4 _ بيش از چهار گرم تا پانزده گرم ، از ده تا بيست ميليون ريال جريمه نقدي و سه تا هشت سال حبس و سي تا هفتاد و چهار ضربه شلاق . 5 _ بيش از پانزده گرم تا سي

گرم ، از بيست ميليون تا سي ميليون ريال جريمه نقدي و ده تا پانزده سال حبس و سي تا هفتاد و چهار ضربه شلاق . 6 _ بيش از سي گرم ، اعدام و مصادره اموال به استثنا هزينه تأمين زندگي متعارف براي خانواده محكوم . تبصره 1 _ هر گاه محرز شود مرتكب جرم موضوع بند (6) اين ماده براي بار اول مرتكب اين جرم شده و موفق به توزيع يا فروش آن هم نشده است . دادگاه وي را به حبس ابدو هفتاد و چهار ضربه شلاق و مصادره اموال به استثنا هزينه تأمين زندگي متعارف براي خانواده اش محكوم مي نمايد. تبصره 2 _ در كليه موارد فوق چنانچه متهم از كاركنان دولت يا شركتهاي دولتي وشركتها و يا موسسات وابسته به دولت باشد، علاوه بر مجازاتهاي مذكور در اين ماده به انفصال دايم از خدمات دولتي نيز محكوم خواهد شد. ماده 9 _ مجازات مرتكب به جرايم مذكور در بندهاي 1 تا 5 ماده 8 براي بار دوم يك برابرو نيم مجازات مذكور در هر بند و براي بار سوم دو برابر ميزان مقرر در هر بند خواهد بود.مجازات شلاق براي بار دوم به بعد، حداكثر هفتاد و چهار ضربه مي باشد. در مرتبه چهارم چنانچه مجموع مواد مخدر در اثر تكرار به سي گرم برسد مرتكب درحكم مفسد في الارض است و به مجازات اعدام محكوم مي شود. حكم اعدام در صورت مصلحت در محل زندگي محكوم و در ملا عام اجرا خواهد يافت . چنانچه مجموع موادمخدر در مرتبه چهار در اثر تكرار به سي گرم نرسد مرتكب

به بيست تا سي ميليون ريال جريمه نقدي ده تا پانزده سال حبس و سي تا هفتاد و چهار ضربه شلاق محكوم مي شود. ماده 10 _ معتادان به مواد مخدر مذكور درماده 8 كه تا يك گرم از آنها را حمل يا نگهداري كنند به مجازاتهاي مواد 8 و 9 محكوم نخواهند شد. ماده 11 _ مجازات اقدام به قاچاق مواد مخدر موضوع اين قانون به طور مسلحانه اعدام است و حكم اعدام در صورت مصلحت در محل زندگي مرتكب در ملا عام اجرا خواهديافت . ماده 12 _ هر كس مواد مخدر را به داخل زندان يا بازداشتگاه يا اردوگاه بازپروري ونگهداري معتادان وارد نمايد، حسب مورد به اشد مجازاتهاي مذكور در مواد 4 تا 9 محكوم مي گردد و در صورتي كه مرتكب از ماموران دولت باشد به انفصال دايم از مشاغل دولتي نيزمحكوم مي شود. هر گاه در اثر سهل انگاري و مسامحه ماموران مواد مخدر به داخل اين مراكز وارد شود مأموران خاطي به تناسب ، به مجازات : الف : تنزل درجه ب : انفصال موقت . ج : انفصال دايم محكوم مي شوند. ماده 13 _ هر گاه كسي واحد صنعتي ، تجاري ، خدماتي و يا محل مسكوني خود را براي انبار كردن ، توليد و يا توزيع مواد مخدر معد سازد و يا مورد استفاده قرار دهد و يا بدين منظور آنها را در اختيار ديگري بگذارد و نيز هر گاه نماينده مالك با اطلاع يا اجازه وي مرتكب اين امور شود. موافقت اصولي و پروانه بهره برداري واحد صنعتي يا جواز كسب واحد تجاري و

خدماتي مربوط لغو و واحد يا واحدهاي مذكور در اين ماده به نفع دولت ضبط مي گردد. ماده 14 _ هر كس به منظور استعمال مواد مخدر مكاني را داير و يا اداره كند به پانصدهزار تا يك ميليون ريال جريمه نقدي و يك تا چهار سال حبس و انفصال دايم از خدمات دولتي محكوم مي شود. مجازات تكرار اين جرم ، دو تا چهار برابر مجازات اول خواهد بود. تبصره _ در صورتي كه مكان مذكور در اين ماده واحد توليدي يا تجاري و يا خدماتي باشد علاوه بر مجازات مقرر در اين ماده ، موافقت اصولي و پروانه بهره برداري واحدتوليدي و نيز پروانه كسب واحد تجاري و خدماتي مربوط به مدت يك سال از اعتبار مي افتدو در صورت تكرار جرم ، واحد مذكور به نفع دولت ضبط مي شود. ماده 15 _ از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون : الف _ كليه معتادان به مواد مخدر مذكور در ماده 8 موظفند ظرف شش ماه اقدام به ترك اعتياد نمايند و ستاد موظف است از همين تاريخ مطابق برنامه و با رعايت اولويتها معتادان مذكور را به مراكز ترك اعتياد معرفي كند. ب _ كليه معتادان به مواد مذكور در ماده 4 كه سن آنها كمتر از شصت سال باشد موظفندظرف مدت شش ماه اقدام به ترك اعتياد نمايند. چنانچه پس از انقضاي مهلت مقرر ترك اعتياد نكرده باشند دادسرا آنها را به مراكز بازپروري اعزام مي كند و اين افراد تا ترك كامل اعتياد در مركز باقي خواهند ماند. انجام اين امر و برنامه ريزي مربوط بر عهده ستاد است

. ماده 16 _ پس از انقضاي مهلت ماده فوق معتادان به مواد مخدر در ماده 8 به مجازاتهاي زير محكوم خواهند شد: 1 _ بار اول به پانصد هزار تا يك ميليون ريال جريمه نقدي و چهار تا دوازده ماه حبس . 2_ بار دوم به يك ميليون تا چهار ميليون ريال جريمه نقدي و يك تا سه سال حبس و درصورتي كه مرتكب از كاركنان دولت باشد علاوه بر جريمه نقدي و حبس ، انفصال دايم ازخدمات دولتي . 3 _ بار سوم به بعد، دو تا چهار برابر مجازات بند 2 و پنجاه ضربه شلاق ماده 17 _ مجازات معتاد به مواد مخدر مذكور در ماده 4 موضوع بند ب ماده 15 كه پس ازبازپروري در مراكز مربوط مجددا معتاد گردد به شرح زير است : 1 _ بار اول پانصد هزار تا يك ميليون ريال جريمه نقدي و چهار تا دوازده ماه حبس . 2 _ بار دوم ، يك ميليون تا چهار ميليون ريال جريمه نقدي و يك تا سه سال حبس وانفصال دايم از خدمات دولتي . 3 _ بار سوم به بعد، دو تا چهار برابر مجازات مقرر در بند 2 و پنجاه ضربه شلاق . ماده 18 _ هرگاه محرزشود كه شخصي با انگيزه و به قصد معتاد كردن ديگري باعث اعتياد وي به مواد مذكور در ماده 8 شده است براي بار اول به پنج تا ده سال حبس و براي باردوم به ده تا بيست سال حبس و در صورت تكرار به اعدام محكوم خواهد شد. تبصره 1 _ در صورتي كه مرتكب از كاركنان

دولت يا موسسات و يا شركتهاي دولتي ياوابسته به دولت باشد در همان بار اول علاوه بر مجازات حبس به انفصال دايم از خدمات دولتي نيز محكوم مي شود. تبصره 2 _ در صورتي كه مرتكب عضو خانواده خود يا دانش آموز يا دانشجو يا افراد نيروهاي نظامي و انتظامي را معتاد كند بار اول به ده تا بيست سال حبس و انفصال دايم از خدمات دولتي و بار دوم به اعدام محكوم خواهد شد. ماده 19 _ افراد غير معتادي كه مواد مخدر مذكور در ماده 4 را استعمال نمايند به تناسب به ده تا هفتاد و چهار ضربه شلاق يا پنج هزار ريال تا سي و هفت هزار ريال جريمه و افراد غيرمعتادي كه مواد مذكور در ماده 8 را استعمال كنند به بيست تا هفتاد و چهار ضربه شلاق يا ده هزار ريال تا سي وهفت هزارريال جريمه محكوم مي شوند. ماده 20 _ هر كس آلات و ادوات مخصوص توليد يا استعمال مواد مخدر را توليد كند به پرداخت پنج برابر قيمت آلات و ادوات مزبور و يا پنج تا بيست ضربه شلاق محكوم مي شود. ماده 21 _ هر كس متهم موضوع اين قانون را كه تحت تعقيب است پناه يا فرار دهد و يا درپناه دادن يا فرار دادن او همكاري كند به يك پنجم تا يك دوم مجازات جرمي كه متهم به آن رافرار يا پناه داده است محكوم مي شود. مگر آنكه در انجام اين اعمال سو نيتي نداشته باشد. درمورد حبس ابد و اعدام مرتكب به ترتيب به چهار تا ده سال حبس و ده تا

پانزده سال حبس محكوم مي شود. تبصره _ در صورتي كه مرتكب از مأموران انتظامي و يا مأموران زندان و يا از مأموران قضايي باشد، علاوه بر مجازات مذكور، از خدمات دولتي نيز منفصل مي شود. ماده 22 _ هر كس متهم موضوع اين قانون را در حين دستگيري و يا پس از دستگيري ونيز محكوم موضوع اين قانون را پناه يا فرار دهد و يا در فرار آنها همكاري كند به نصف مجازات متهم يا مجرم اصلي محكوم خواهد شد. در مورد حبس ابد و اعدام مرتكب به ترتيب به ده سال و بيست سال حبس محكوم مي شود. تبصره 1 _ در صورتي كه مرتكب از مأموران انتظامي و امنيتي و يا مأموران زندان و يا از ماموران قضايي باشد به مجازات متهم يا مجرم اصلي و نيز انفصال از خدمات دولتي محكوم مي شود به استثناي مورد اعدام كه مجازات مأمور، بيست و پنج سال حبس و انفصال دايم ازخدمات دولتي خواهد بود. تبصره 2 _ اگر مرتكب جرايم مذكور اين قانون كه هنوز تحت تعقيب قرار نگرفته است فراريا پناه داده شود پناه يا فرار دهنده به يك دهم تا يك پنجم مجازات مرتكب اصلي محكوم مي شود. در مورد حبس ابد و اعدام مرتكب به ترتيب به دو تا چهار سال و چهار تا هشت سال حبس محكوم مي شود. ماده 23 _ هر كس با قصد، به محو يا اخفا ادله جرم مواد مخدر اقدام كند به يك پنجم تانصف مجازات متهم اصلي محكوم مي شود. در مورد حبس ابد مرتكب به چهار تا ده سال ودر مورد اعدام

به هشت تا بيست سال حبس محكوم مي شود. ماده 24 _ هر يك از اعضاي شوراي اسلامي روستا موظف است به محض آگاهي ازكشت خشخاش يا كوكا يا شاهدانه در حوزه روستا مراتب را كتبا به دهدار و نزديكترين پاسگاه ژاندارمري يا كميته انقلاب اسلامي اطلاع دهد. روساي پاسگاه يا كميته موظفند فورا و همزمان با گزارش موضوع به فرمانده بالاتر در بخش يا شهرستان و استان به اتفاق دهدار يا بخشدار و نماينده شوراي اسلامي روستا در محل كشت حاضر شوند و آن را امحا و صورتجلسه امر را تهيه كنند و همراه متهم يا متهمين به مراجع ذيصلاح قضايي بفرستند. تبصره _ در صورتي كه خشخاش يا شاهدانه در حوزه هاي شهري كشت شده باشدمأموران شهرداري و شهرباني ، كميته و اعضا بسيج موظفند به محض آگاهي مراتب را به نزديكترين پاسگاه انتظامي و يا كميته انقلاب اسلامي يا پايگاه بسيج منطقه اطلاع دهند ومسوولان مربوط به اتفاق نماينده دادستان بايد وفق مقررات اين ماده اقدام نمايند. ماده 25 _ اشخاص مذكور در ماده 24 و تبصره آن در صورتي كه بدون عذر موجه ازانجام وظيفه خودداري يا كوتاهي كنند بار اول به شش ماه تا يك سال محروميت از مشاغل دولتي و بار دوم به انفصال دايم از خدمات دولتي محكوم مي شوند. اعضاي شوراي اسلامي نيز بار اول به شش ماه تا يك سال و بار دوم براي هميشه از عضويت شوراهاي اسلامي محروم مي شوند. ماده 26 _ هر كس به قصد متهم كردن ديگري ، مواد مخدر و يا آلات و ادوات استعمال آن را در محلي قرار

دهد به حداكثر مجازات همان جرم محكوم خواهد شد. ماده 27 _ هر گاه شخصي ، ديگري را به منظور تعقيب در مراجع ذيصلاح ، تعمدا و به خلاف واقع متهم به يكي از جرايم موضوع اين قانون نمايد به بيست تا هفتاد و چهار ضربه شلاق محكوم خواهد شد. ماده 28 _ كليه اموالي كه از راه قاچاق به دست آمده باشد به نفع دولت ضبط مي شود. تفسير ماده 28 قانون مبارزه با موادمخدر مصوب 3/8/67مجمع تشخيص مصلحت نظام موضوع (تفسير ماده 28 قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب 3/8/67 مجمع تشخيص مصلحت نظام ) در جلسه مورخ 21/9/1368 مجمع مورد بررسي قرارگرفت و ماده واحده ذيل به تصويب رسيد: ماده واحده :اموال موضوع ماده 28 قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب 3/8/67 مجمع تشخيص مصلحت نظام جزو درآمدهاي ستاد مبارزه با مواد مخدراست و مشمول اصل 53 قانون اساسي در خصوص اموال دولتي نمي باشد. ماده 29 _ (اصلاحي 10/5/68) جريمه ها و ديگر وجوه حاصل از اجراي اين قانون به حساب متمركزي كه در وزارت امور اقتصادي و دارائي افتتاح مي شود واريز مي گردد. اين وجوه با تصويب ستاد مذكور در ماده 33 و تأييد رييس جمهور هزينه مي شود. ماده 30 _ (اصلاحي 10/5/68) وسايط نقليه حامل مواد مخدر به نفع دولت ضبط مي شوند و با تصويب ستاد مذكور در ماده 33 و تأييد رئيس جمهور مورد استفاده قرارمي گيرند به استثنا موردي كه اين امر بدون اطلاع واجازه مالك انجام يافته است . در صورتي كه راننده با اطلاع و اجازه يا بدون اطلاع و اجازه مالك

اجازه جاسازي و ياحمل مواد مخدر را بدهد به تناسب به يك دهم تا يك دوم مجازات مرتكب اصلي و در موردحبس ابد و اعدام به ترتيب به دو تا ده سال و چهار تا بيست سال حبس محكوم مي شود و علاوه بر آن گواهينامه رانندگي او به مدت يك تا ده سال ضبط مي شود و در صورتي كه راننده مذكور هنگام حمل مواد فاقد گواهينامه معتبر باشد علاوه بر مجازات بالا به دو برابر مجازات رانندگي بدون گواهينامه نيز محكوم خواهد شد. رانندگان در صورت تكرار اين جرم براي هميشه از داشتن گواهينامه محروم مي شوند. ماده 31 _ محكوماني كه قادر به پرداخت همه يا بخشي از جريمه نقدي مورد حكم نباشند، بايد به ازاي هر هزار تومان ده روز در زندانهاي نيمه باز يا باز و يا مراكز اشتغال وحرفه آموزي اقامت نمايند. در صورتي كه طرز كار و رفتار محكومان در مدت اقامت مذكور شايسته باشد بنا به تقاضا و تشخيص مسئولان اداره مراكز، اين مدت تا سه روز در ازاي هر هزار تومان قابل تقليل است . ماده 32 _ احكام اعدامي كه به موجب اين قانون صادر مي شود پس از تأييد رييس ديوانعالي كشور و يا دادستان كل كشور قطعي و لازم الاجرا است . در ساير موارد چنانچه حكم به نظر رييس ديوانعالي كشور و يا دادستان كل كشور در مظان آن باشد كه بر خلاف شرع يا قانون است و يا آنكه قاضي صادر كننده حكم صالح نيست ، رييس ديوان عالي كشور ويا دادستان كل كشور حق تجديد نظر و نقض حكم را

دارند لكن وجود اين حق مانع قطعيت ولازم الاجرا بودن حكم نيست . ماده 32 _ مكرر (الحاقي 10/5/68) آن دسته از دادياران و دادستانها و سرپرستان دادسراهايي كه رئيس قوه قضائيه آنها را اصلح بداند مي توانند در خصوص اتهامات موضوع مواد 16و 17 رسيدگي و بر اساس مواد مذكور حكم صادر نمايند. ماده 33 _ (اصلاحي 10/5/68) به منظور مبارزه با قاچاق مواد مخدر از هر قبيل ، و مبارزه با توليد و خريد و فروش و استعمال آنها و نيز موارد ديگري كه در اين قانون ذكر شده است ،ستادي به رياست رييس جمهور تشكيل و كليه عمليات اجرايي و قضايي در اين ستادمتمركز مي شود. اعضاي ستاد به شرح زيرند: 1_ رييس جمهور كه رئيس ستاد خواهد بود و مي تواند براي اداره جلسات ستاد مبارزه بامواد مخدر يكي از معاونان خود را به نمايندگي تعيين نمايد. 2 _ دادستان كل كشور 3 _ وزير كشور 4 _ وزير اطلاعات 5 _ وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي 6 _ مديرعامل صدا و سيما 7 _ فرمانده نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران (اصلاحي 2/7/71) 8 _ دادستان انقلاب اسلامي تهران (2/7/72) 9 _ سرپرست سازمان زندانها و اقدامات تأميني و تربيتي 10_ وزير آموزش و پرورش . تبصره _ به موجب ماده واحده قانوني اصلاحي ، ماده 22 قانون مبارزه با مواد مخدرمصوب 2/7/67 حذف شده است . ماده 34 _ ستاد موظف است آيين نامه هاي اجرايي ، مالي ، استخدامي و تشكيلات و شرح وظايف ستاد واحدهاي خود را حداكثر ظرف دو ماه از تاريخ ابلاغ به تصويب

ستاد برساند وشروع به اجراي قانون نمايد. ماده 35 _ (اصلاحي 22/9/67 مجمع تشخيص مصلحت نظام ) با لازم الاجرا شدن اين قانون اجراي كليه قوانين مغاير متوقف مي شود و امر مبارزه با مواد مخدر منحصرا با ستادخواهد بود.

قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر و الحاق موادي به آن

مصوب 17/8/1376مجمع تشخيص مصلحت نظام با اصلاحيه هاي بعدي ماده 1 _ اعمال زير جرم است و مرتكب به مجازاتهاي مقرر در اين قانون محكوم مي شود: 1 _ كشت خشخاش و كوكا مطلقا و كشت شاهدانه به منظور توليد موادمخدر. 2 _ وارد كردن ، ارسال ، صادر كردن و توليد و ساخت انواع موادمخدر. 3 _ نگهداري ، حمل ، خريد، توزيع ، اخفا، ترانزيت ، عرضه و فروش موادمخدر. 4 _ داير كردن يا اداره كردن مكان براي استعمال موادمخدر. 5 _ استعمال موادمخدر به هر شكل و طريق مگر در مواردي كه قانون مستثني كرده باشد. 6 _ توليد، ساخت ، خريد، فروش ، نگهداري آلات و ادوات و ابزار مربوط به ساخت و استعمال موادمخدر. 7 _ فرار دادن يا پناه دادن متهمين ، محكومين موادمخدر كه تحت تعقيب اند و يا دستگيرشده اند. 8 _ امحا يا اخفا ادله جرم مجرمان . 9 _ قرار دادن مواد مخدر يا آلات و ادوات استعمال در محلي به قصد متهم كردن ديگري . تبصره _ منظور از مواد مخدر در اين قانون ، كليه موادي است كه در تصويب نامه راجع به فهرست مواد مخدر مصوب 1338 و اصلاحات بعدي آن احصا يا توسط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي به عنوان مخدر شناخته و اعلام مي گردد. ماده

2 _ هر كس مبادرت به كشت خشخاش يا كوكا كند و يا براي توليد موادمخدر به كشت شاهدانه بپردازد علاوه بر امحاي كشت ، برحسب ميزان كشت به شرح زير مجازات خواهد شد: 1 _ بار اول ، ده تا صد ميليون ريال جريمه نقدي . 2 _ بار دوم ، پنجاه تا پانصد ميليون ريال جريمه نقدي و سي تا هفتاد ضربه شلاق . 3 _ بار سوم ، صد ميليون تا يك ميليارد ريال جريمه نقدي و يك تا هفتاد ضربه شلاق و دوتا پنج سال حبس . 4 _ بار چهارم ، اعدام . تبصره _ هر گاه ثابت شود كشت خشخاش يا كوكا يا شاهدانه به دستور مالك و يا مستاجر ملك و يا قائم مقام قانوني آنها صورت گرفته است ، شخص دستور دهنده كه سبب بوده است به شرط آن كه اقوي از مباشر باشد، به مجازاتهاي مقرر در اين ماده محكوم مي شودو مباشر كه متصدي كشت بوده است ، به 10 تا 30 ميليون ريال جريمه نقدي و پانزده تا چهل ضربه شلاق محكوم خواهد شد. ماده 3 _ هر كس بذر يا گرز خشخاش يا بذر يا برگ كوكا و يا بذر شاهدانه را نگهداري ،مخفي و يا حمل كند به يك ميليون تا 30 ميليون ريال جريمه نقدي و يك تا هفتاد ضربه شلاق محكوم خواهد شد، در مورد بذر شاهدانه قصد توليد مواد مخدر از آنها بايد احراز شود. ماده 4 _ هر كس بنگ ، چرس ، گراس ، ترياك ، شيره ، سوخته و يا تفاله ترياك را به هرنحوي به

كشور وارد يا به هر طريقي صادر و ارسال نمايد يا مبادرت به توليد، ساخت ، توزيع يا فروش كند يا در معرض فروش قرار دهد با رعايت تناسب و با توجه به مقدار مواد مذكوربه مجازاتهاي زير محكوم مي شود: 1 _ تا پنجاه گرم ، تا چهار ميليون ريال جريمه نقدي و تا پنجاه ضربه شلاق . 2_ بيش از پنجاه گرم تا پانصد گرم ، از چهار ميليون تا پنجاه ميليون ريال جريمه نقدي و بيست تا هفتاد و چهار ضربه شلاق و در صورتي كه دادگاه لازم بداند تا سه سال حبس . 3 _ بيش از پانصد گرم تا پنج كيلوگرم ، از پنجاه ميليون تا دويست ميليون ريال جريمه نقدي و پنجاه تا هفتاد و چهار ضربه شلاق و سه تا پانزده سال حبس . 4_ بيش از پنج كيلوگرم ، اعدام و مصادره اموال به استثنا هزينه تأمين زندگي متعارف براي خانواده محكوم . تبصره _ هرگاه محرز شود مرتكبين جرايم موضوع بند 4 اين ماده براي بار اول مرتكب اين جرم شده و موفق به توزيع يا فروش آنها هم نشده و مواد، بيست كيلو يا كمتر باشد دادگاه با جمع شروط مذكور آنها را به حبس ابد و هفتاد و چهار ضربه شلاق و مصادره اموال به استثنا هزينه تأمين زندگي متعارف براي خانواده آنها محكوم مي نمايد. در اوزان بالاي بيست كيلوگرم مرتكبين تحت هر شرايطي اعدام مي شوند. ماده 5 _ هر كس ترياك و ديگر مواد مذكور در ماده 4 را خريد، نگهداري ، مخفي يا حمل كند با رعايت تناسب و با

توجه به مقدار مواد و تبصره ذيل همين ماده به مجازاتهاي زيرمحكوم مي شود: 1 _ تا پنجاه گرم ، تا سه ميليون ريال جريمه نقدي و تا پنجاه ضربه شلاق . 2 _ بيش از پنجاه گرم تا پانصد گرم ، پنج تا پانزده ميليون ريال جريمه نقدي و ده تا هفتاد وچهار ضربه شلاق . 3 _ بيش از پانصد گرم تا پنج كيلوگرم ، پانزده ميليون تا شصت ميليون ريال جريمه نقدي وچهل تا هفتاد و چهار ضربه شلاق و دو تا پنج سال حبس . 4 _ بيش از پنج كيلوگرم تا بيست كيلوگرم ، شصت تا دويست ميليون ريال جريمه نقدي وپنجاه تا هفتاد و چهار ضربه شلاق و پنج تا ده سال حبس و در صورت تكرار براي بار دوم علاوه بر مجازاتهاي مذكور، به جاي جريمه مصادره اموال به استثنا هزينه تأمين زندگي متعارف براي خانواده محكوم ، و براي بار سوم اعدام و مصادره اموال به استثنا هزينه تأمين زندگي متعارف براي خانواده محكوم . 5 _ بيش از بيست كيلوگرم تا يكصد كيلوگرم ، علاوه بر مجازات مقرر در بند 4 به ازا هركيلوگرم دو ميليون ريال به مجازات جزاي نقدي مرتكب اضافه مي گردد و در صورت تكراراعدام و مصادره اموال به استثنا هزينه تأمين زندگي متعارف براي خانواده محكوم . 6 _ بيش از يكصد كيلوگرم ، علاوه بر مجازات جريمه نقدي و شلاق مقرر در بندهاي 4 و5 حبس ابد و در صورت تكرار اعدام و مصادره اموال به استثنا هزينه تأمين زندگي متعارف براي خانواده محكوم . تبصره _ مرتكبين جرايم فوق

چنانچه به صورت زنجيره اي عمل كرده باشند و مواد براي مصرف داخل باشد مشمول مجازاتهاي ماده 4 خواهند بود و چنانچه يكي از دو شرط موجود نباشد به مجازاتهاي اين ماده محكوم مي گردند. ماده 6 _ مرتكبين جرايم مذكور در هر يك از بندهاي 1، 2و3 دو ماده 4 و5 در صورت تكرار جرم مذكور در همان بند يا هر يك از بندهاي ديگر براي بار دوم به يك برابر و نيم ،براي بار سوم به دو برابر و در مرتبه هاي بعد به ترتيب دو و نيم ، سه ، سه و نيم و... برابر مجازات جرم جديد محكوم خواهند شد. مجازات شلاق براي بار دوم به بعد، حداكثر هفتاد و چهار ضربه است . چنانچه در نتيجه تكرار جرايم موضوع بندهاي مذكور از ماده 4 ميزان مواد به بيش از پنج كيلوگرم برسد مرتكب به مجازات اعدام و مصادره اموال محكوم مي شود و چنانچه در نتيجه تكرار جرايم مذكور از دو ماده 4 و5 يا بندهاي مذكور در ماده 5 مواد به بيش از پنج كيلوگرم برسد به دو برابر مجازات بند 4 از ماده 5 محكوم خواهد شد. ماده 7 _ در صورتي كه مرتكب جرايم مذكور در مواد 4 و5 از كاركنان دولت يا شركتهاي دولتي و موسسات و سازمانها و شركتهاي وابسته به دولت باشد و مطابق قوانين استخدامي مشمول انفصال از خدمات دولتي نگردد علاوه بر مجازاتهاي مذكور در مواد قبل براي باراول به شش ماه انفصال و براي بار دوم به يك سال انفصال و براي بار سوم به انفصال دايم ازخدمات دولتي محكوم مي

شود. ماده 8 _ هر كس هروئين ، مرفين ، كوكائين ، و ديگر مشتقات شيميائي مرفين و كوكائين راوارد كشور كند، يا مبادرت به ساخت ، توليد، توزيع ، صدور، ارسال ، خريد و فروش نمايد و يا در معرض فروش قرار دهد و يا نگهداري ، مخفي يا حمل كند با رعايت تناسب و با توجه به ميزان مواد به شرح زير مجازات خواهد شد: 1_ تا پنج سانتي گرم ،از پانصدهزار ريال تايك ميليون ريال جريمه نقدي و بيست تا پنجاه ضربه شلاق . 2 _ بيش از پنج سانتي گرم تا يك گرم ، از دو ميليون تا شش ميليون ريال جريمه نقدي وسي تا هفتاد ضربه شلاق . 3 _ بيش از يك گرم تا چهار گرم ، از هشت ميليون تا بيست ميليون ريال جريمه نقدي و دوتا پنج سال حبس و سي تا هفتاد ضربه شلاق . 4 _ بيش از چهار گرم تا پانزده گرم ، از بيست ميليون تا چهل ميليون ريال جريمه نقدي و پنج تا هشت سال حبس و سي تا هفتاد و چهار ضربه شلاق . 5 _ بيش از پانزده گرم تا سي گرم ، از چهل ميليون تا شصت ميليون ريال جريمه نقدي و ده تا پانزده سال حبس و سي تا هفتاد و چهار ضربه شلاق . 6 _ بيش از سي گرم ، اعدام و مصادره اموال به استثنا هزينه تأمين زندگي متعارف براي خانواده محكوم . تبصره 1 _ هر گاه محرز شود مرتكب جرم موضوع بند (6) اين ماده براي بار اول مرتكب اين جرم شده و

موفق به توزيع يا فروش آن هم نشده در صورتي كه ميزان مواد بيش از يكصد گرم نباشد با جمع شروط مذكور يا عدم احراز قصد توزيع يا فروش در داخل كشوربا توجه به كيفيت و مسير حمل ، دادگاه به حبس ابد و مصادره اموال به استثنا هزينه تأمين زندگي متعارف براي خانواده محكوم ، حكم خواهد داد. تبصره 2 _ در كليه موارد فوق چنانچه متهم از كاركنان دولت يا شركتهاي دولتي وشركتها و يا موسسات وابسته به دولت باشد، علاوه بر مجازاتهاي مذكور در اين ماده به انفصال دايم از خدمات دولتي نيز محكوم خواهد شد. ماده 9 _ مجازاتهاي مرتكبين جرايم مذكور در بندهاي 1 تا 5 ماده 8 براي بار دوم يك برابر و نيم مجازات مذكور در هر بند و براي بار سوم دو برابر ميزان مقرر در هر بند خواهدبود. مجازات شلاق براي بار دوم به بعد، حداكثر هفتاد و چهار ضربه مي باشد. چنانچه در مرتبه چهارم مجموع مواد مخدر در اثر تكرار به سي گرم برسد مرتكب درحكم مفسد في الارض است و به مجازات اعدام محكوم مي شود. حكم اعدام در صورت مصلحت در محل زندگي محكوم و در ملا عام اجرا خواهد شد. چنانچه مجموع مواد مخدردر مرتبه چهارم در اثر تكرار به سي گرم نرسد مرتكب به چهل تا شصت ميليون ريال جريمه نقدي ده تا پانزده سال حبس و سي تا هفتاد و چهار ضربه شلاق محكوم مي شود. ماده 10 _ حذف شد. ماده 11 _ مجازات اقدام به قاچاق مواد مخدر موضوع اين قانون به طور مسلحانه اعدام است و

حكم اعدام در صورت مصلحت در محل زندگي مرتكب در ملا عام اجرا خواهدشد. ماده 12 _ هر كس مواد مخدر را به داخل زندان يا بازداشتگاه يا اردوگاه بازپروري ونگهداري معتادان وارد نمايد، حسب مورد به اشد مجازاتهاي مذكور در مواد 4 تا 9 محكوم مي گردد و در صورتي كه مرتكب از مأموران دولت باشد به انفصال دايم از مشاغل دولتي نيزمحكوم مي شود. هر گاه در اثر سهل انگاري و مسامحه مأموران ، مواد مخدر به داخل اين مراكز وارد شود ماموران خاطي به تناسب ، به مجازات : الف : تنزل درجه . ب : انفصال موقت . ج : انفصال دايم محكوم مي شوند. ماده 13 _ هر گاه كسي واحد صنعتي ، تجاري ، خدماتي و يا محل مسكوني خود را براي انبار كردن ، توليد و يا توزيع مواد مخدر معد سازد و يا مورد استفاده قرار دهد و يا بدين منظور آنها را در اختيار ديگري بگذارد و نيز هر گاه نماينده مالك بااطلاع يا اجازه وي مرتكب اين امور شود. موافقت اصولي و پروانه بهره برداري واحد صنعتي يا جواز كسب واحد تجاري و خدماتي مربوط لغو و واحد يا واحدهاي مذكور در اين ماده به نفع دولت ضبط مي گردد. ماده 14 _ هر كس به منظور استعمال مواد مخدر مكاني را داير و يا اداره كند به پنج ميليون تا ده ميليون ريال جريمه نقدي و بيست تا هفتاد و چهار ضربه شلاق و يك تا دو سال حبس وانفصال دايم از خدمات دولتي محكوم مي شود. مجازات تكرار اين جرم ، دو تا

چهار برابرمجازات بار اول خواهد بود. تبصره _ در صورتي كه مكان مذكور در اين ماده واحد توليدي يا تجاري و يا خدماتي باشد علاوه بر مجازات مقرر در اين ماده ، موافقت اصولي و پروانه بهره برداري واحدتوليدي و نيز پروانه كسب واحد تجاري و خدماتي مربوط به مدت يك سال از اعتبار مي افتد و در صورت تكرار جرم ، واحد مذكور به نفع دولت ضبط مي شود. ماده 15 _ اعتياد جرم است . ولي به كليه معتادان اجازه داده مي شود، به مراكز مجازي كه ازطرف وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مشخص مي گردد مراجعه و نسبت به درمان و بازپروري خود اقدام نمايند. تبصره 1 _ معتادان مذكور در طول مدت درمان و بازپروري از تعقيب كيفري جرم اعتياد معاف مي باشند. تبصره 2 _ هزينه هاي تشخيص ، درمان ، دارو و بازپروري توسط شخص معتاد بر اساس تعرفه هاي مصوب به واحدهاي ذيربط پرداخت مي شود و هزينه هاي مربوط به معتادان بي بضاعت هر ساله توسط دولت تأمين خواهد شد. تبصره 3 _ دولت مكلف است براي احيا و ايجاد اردوگاه هاي باز پروري معتادين به مواد مخدر اقدام لازم را به عمل آورد. ماده 16 _ معتادان به مواد مخدر مذكور در دو ماده 4 و 8 به يك ميليون تا پنج ميليون ريال جزاي نقدي و تا سي ضربه شلاق محكوم ، در صورت تكرار براي هر مرتبه هر بار تا 74ضربه شلاق محكوم خواهند شد. در صورتي كه مرتكب از كاركنان دولت يا موسسات و ياارگانهاي دولتي يا وابسته به دولت باشد

علاوه بر مجازات جريمه نقدي و شلاق ، به انفصال دايم از خدمات دولتي محكوم مي شود. ولي چنانچه ثابت شد كه محكوم ترك اعتياد كرده است مجددا مي تواند مراحل استخدام را طي كرده و مشغول خدمت در دستگاههاي دولتي شود. ماده 17 _ حذف شد. ماده 18 _ حذف شد. ماده 19 _ افراد غير معتادي كه مواد مخدر استعمال نمايند، بر حسب نوع مواد به شرح ذيل مجازات مي شوند: 1_ استعمال مواد مذكور در ماده 4 به بيست تا هفتاد و چهار ضربه شلاق و يك ميليون تاپنج ميليون ريال جزاي نقدي . 2 _ استعمال مواد مذكور در ماده 8 به پنجاه تا هفتاد و چهار ضربه شلاق و دو تا ده ميليون ريال جزاي نقدي . ماده 20 _ هر كس آلات و ادوات مخصوص توليد يا استعمال مواد مخدر را وارد كند،بسازد، خريد يا فروش كند علاوه بر ضبط آنها به يك ميليون تا پنج ميليون ريال جزاي نقدي و ده تا پنجاه ضربه شلاق محكوم مي شود. مرتكبين نگهداري ، اخفا يا حمل آلات و ادوات استعمال مواد مخدر، علاوه بر ضبط آنها به ازاي هر عدد صد تا پانصد هزار ريال جزاي نقدي يا پنج تا بيست ضربه شلاق محكوم مي شوند. عتايق از شمول اين ماده مستثني مي باشند. ماده 21 _ هر كس متهم موضوع اين قانون را كه تحت تعقيب يا در حين دستگيري است عالما و عامدا پناه يا فرار دهد و يا در پناه دادن يا فرار دادن او همكاري كند در هر مورد، به يك پنجم تا يك دوم مجازات

جرمي كه متهم به آن را فرار يا پناه داده است محكوم مي شود. در مورد حبس ابد و اعدام مرتكب به ترتيب به چهار تا ده سال حبس و ده تا پانزده سال حبس و از سي تا هفتاد و چهار ضربه شلاق محكوم مي شود. تبصره 1 _ مجازات اقرباي درجه يك متهم در هر حال بيش از يك دهم مجازات متهم اصلي نخواهد بود. تبصره 2 _ در صورتي كه مرتكب از مأموران انتظامي و يا مأموران زندان و يا از ماموران قضايي باشد، علاوه بر مجازات مذكور، از خدمات دولتي نيز منفصل مي شود. ماده 22 _ هر كس متهم موضوع اين قانون را پس از دستگيري و نيز محكوم موضوع اين قانون را پناه يا فرار دهد و يا در فرار آنها همكاري و مشاركت نمايد، به نصف مجازات متهم يا مجرم اصلي محكوم خواهد شد. در مورد حبس ابد و اعدام مرتكب به ترتيب به ده سال و بيست سال حبس و از سي تا هفتاد و چهار ضربه شلاق محكوم مي شود. تبصره 1 _ در صورتي كه مرتكب از مأموران انتظامي و امنيتي و يا مأموران زندان و يا ازمأموران قضايي باشد به مجازات متهم يا مجرم اصلي و نيز انفصال از خدمات دولتي محكوم مي شود به استثناي مورد اعدام كه مجازات مأمور، بيست و پنج سال حبس و انفصال دايم ازخدمات دولتي خواهد بود. تبصره 2 _ در موارد مشمول دو ماده 21 و 22 در صورتي كه متهم اصلي پس ازدستگيري تبرئه شود اجراي احكام بلافاصله نسبت به ترخيص او اقدام و همچنين چنانچه

متهم اصلي به جرم خفيف تري محكوم گردد در هر صورت محكوميت فرار يا پناه دهنده وفق ماده 32 اين قانون قابل تجديدنظر مي باشد. ماده 23 _ هر كس عالما و عامدا به امحا يا اخفا ادله جرم مواد مخدر اقدام كند به يك پنجم تا نصف مجازات متهم اصلي محكوم مي شود. در مورد حبس ابد مرتكب به چهار تا ده سال و در مورد اعدام به هشت تا بيست سال حبس محكوم مي شود. ماده 24 _ هر يك از اعضاي شوراي اسلامي روستا موظف است به محض آگاهي ازكشت خشخاش يا كوكا يا شاهدانه در حوزه روستا مراتب را كتبا به دهدار و نزديكترين پاسگاه يا حوزه انتظامي اطلاع دهد. فرماندهان پاسگاهها و حوزه هاي انتظامي موظفند فورا و همزمان با گزارش موضوع به فرمانده بالاتر خود، به اتفاق دهدار و يا بخشدار و نماينده شوراي اسلامي روستا در محل كشت حاضر شوند و آن را امحا و صورتجلسه امر را تهيه كنند و همراه متهم يا متهمين به مراجع ذيصلاح قضايي تحويل نمايند. تبصره _ در صورتي كه خشخاش يا كوكا يا شاهدانه در حوزه هاي شهري كشت ياروئيده شده باشد مأمورين (نيروي انتظامي ، شهرداري ، نيروي مقاومت بسيج منطقه ) حسب مورد موظفند به محض آگاهي مراتب را به نزديكترين پاسگاه انتظامي و يا پايگاه نيروي مقاومت بسيج منطقه اطلاع دهند و مسوولان مربوطه به اتفاق نماينده مرجع قضايي ذيصلاح وفق مقررات اين ماده اقدام نمايند. ماده 25 _ اشخاص مذكور در ماده 24 و تبصره آن در صورتي كه بدون عذر موجه ازانجام وظيفه خودداري يا كوتاهي

كنند بار اول به شش ماه تا يك سال محروميت از مشاغل دولتي و بار دوم به انفصال دايم از خدمات دولتي محكوم مي شوند. اعضاي شوراي اسلامي نيز بار اول به شش ماه تا يك سال و بار دوم براي هميشه از عضويت شوراهاي اسلامي محروم مي شوند. ماده 26 _ هر كس به قصد متهم كردن ديگري ، مواد مخدر و يا آلات و ادوات استعمال آن را در محلي قرار دهد به حداكثر مجازات همان جرم محكوم خواهد شد. ماده 27 _ هر گاه شخصي ، ديگري را به منظور تعقيب در مراجع ذيصلاح ، تعمدا و به خلاف واقع متهم به يكي از جرايم موضوع اين قانون نمايد به بيست تا هفتاد و چهار ضربه شلاق محكوم خواهد شد. ماده 28 _ كليه اموالي كه از راه قاچاق موادمخدر تحصيل شده و نيز اموال متهمان فراري موضوع اين قانون در صورت وجود ادله كافي براي مصادره ، به نفع دولت ضبط و مشمول اصل 53 قانون اساسي در خصوص اموال دولتي نمي باشد. تبصره _ وسايل نقليه اي كه در درگيري مسلحانه از قاچاقچيان مواد مخدر به دست مي آيد دادگاه آن را به نفع سازمان عمل كننده ضبط مي كند. ماده 29 _ (اصلاحي 26/8/1380 روزنامه رسمي شماره 16689 مورخ 29/3/1381)دستگاههاي ذيربط مكلفند جريمه ها و ديگر وجوه حاصل از اجراي اين قانون را به حساب درآمد عمومي واريز نمايند، به منظور تأمين اهداف طرح ملي مبارزه با مواد مخدر، دولت اعتبار مورد نياز براي اجراي برنامه هاي مصوب ستاد مبارزه با مواد مخدر را تحت همين عنوان ، سالانه

در لايحه بودجه كل كشور منظور مي نمايد. تبصره _ (الحاقي 26/8/1380) اعتبارات مصوب هر يك از دستگاههاي موضوع اين ماده ، پس از تنظيم به شرح طرحها و فعاليتهاي اجرايي و تصويب ستاد، توسط سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور اختصاص و مبادله موافقتنامه صورت خواهد پذيرفت . ماده 30 _ وسائط نقليه اي كه حامل مواد مخدر شناخته مي شوند به نفع دولت ضبط و باتصويب ستاد مبارزه با مواد مخدر در اختيار سازمان كاشف قرار مي گيرد. چنانچه حمل موادمخدر بدون اذن و اطلاع مالك وسيله نقليه صورت گرفته باشد وسيله نقليه به مالك آن مسترد مي شود. تبصره _ كليه افرادي كه به هر نحو اقدام به ساخت يا تعبيه جاسازي جهت حمل موادمخدر در وسائل نقليه مي نمايند، در صورت وقوع جرم به عنوان معاون در جرم ارتكابي و درغير آن از سه ماه تا شش ماه حبس و حسب مورد از ده ميليون ريال تا پنجاه ميليون ريال جريمه نقدي محكوم مي شوند. ماده 31 _ محكوماني كه قادر به پرداخت تمام يا بخشي از جريمه نقدي مورد حكم نباشند بايد به ازاي روزي ده هزار ريال در زندانهاي نيمه باز و باز و يا مراكز اشتغال و حرفه آموزي اقامت نمايند، در صورتي كه طرز كار و رفتار محكومان در مدت اقامت مذكور شايسته باشد بنا به تقاضا و تشخيص مسئولان اداره مراكز و موافقت اجراي احكام ، مبلغ فوق به ازاي روزي بيست تا پنجاه هزار ريال محاسبه مي شود. تبصره 1 _ تقسيط جزاي نقدي مورد حكم پس از اجراي مدت حبس توسط اجراي احكام ،

منوط است به اخذ وثيقه اي معادل آن و تضمين معتبر از طرف شخص ثالث كه مدت آن بيش از سه سال نباشد. تبصره 2 _ طول مدت حبس بدل از جزاي نقدي به هر حال بيشتر از ده سال نخواهد بود. ماده 32 _ احكام اعدامي كه به موجب اين قانون صادر مي شود پس از تأييد رييس ديوانعالي كشور و يا دادستان كل كشور قطعي و لازم الاجراست . در ساير موارد چنانچه حكم به نظر رييس ديوانعالي كشور و يا دادستان كل كشور در مظان آن باشد كه بر خلاف شرع يا قانون است و يا آن كه قاضي صادر كننده حكم صالح نيست ، رييس ديوان عالي كشورو يا دادستان كل كشور حق تجديد نظر و نقض حكم را دارند لكن وجود اين حق مانع قطعيت و لازم الاجرا بودن حكم نيست . ماده 33 _ به منظور پيشگيري از اعتياد و مبارزه با قاچاق مواد مخدر از هر قبيل ، اعم ازتوليد، توزيع ،خريد، فروش و استعمال آنها و نيز موارد ديگري كه در اين قانون ذكر شده است ، ستادي به رياست رئيس جمهور تشكيل و كليه عمليات اجرايي و قضايي و برنامه هاي پيشگيري و آموزش عمومي و تبليغ عليه مواد مخدر در اين ستاد متمركز خواهد بود،اعضاي ستاد به شرح زير مي باشند: 1_ رييس جمهور 2_ دادستان كل كشور 3_ وزير كشور 4_ وزير اطلاعات 5_ وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي 6 _ وزير آموزش و پرورش 7 _ رييس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران 8 _ فرمانده نيروي انتظامي 9 _

سرپرست دادگاه انقلاب اسلامي تهران 10 _ سرپرست سازمان زندانها و اقدامات تأميني و تربيتي 11_ فرمانده نيروي مقاومت بسيج 12_ وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي تبصره 1 _ رييس جمهور مي تواند براي اداره جلسات ستاد مبارزه با مواد مخدر يك نفر نماينده از جانب خود تعيين نمايد. تبصره 2 _ براي پيشگيري از ارتكاب جرايم مواد مخدر، دولت موظف است هر سال بودجه اي براي اين امر اختصاص و به دستگاههاي ذيربط موضوع همين ماده ابلاغ نمايد. ماده 34 _ به ستاد مبارزه با مواد مخدر اجازه داده مي شود كه بر اساس ضرورت به تهيه وتدوين آيين نامه هاي اجرايي مورد نياز اقدام نمايد. ماده 35 _ حذف شد. ماده 36 _ در كليه مواردي كه در اين قانون ، مرتكبين ، علاوه بر مجازاتهاي مقرره به مصادره كليه اموال به استثناي هزينه تأمين متعارف براي خانواده محكوم مي شوند، دادگاه مكلف است مشخصات دقيق اموال مصادره شده را به انضمام ريز اموالي كه حسب نظركارشناس يا خبره جز مستثنيات محسوب شده دقيقا در حكم يا در حكم اصلاحي قيدنمايد. تخلف از مقررات مذكور موجب تعقيب انتظامي و محكوميت از درجه 4 به بالامي باشد. تبصره _ محاكم موظفند، رونوشت كليه احكام صادر شده را پس از قطعيت به ستاد مبارزه با مواد مخدر ارسال دارند. ماده 37 _ طول مدت بازداشت موقت به هر حال بيش از 4 ماه نخواهد بود، چنانچه درمدت مذكور پرونده اتهامي منتهي به صدور حكم نشده باشد مرجع صادر كننده قرار، مكلف به فك و تخفيف قرار تأمين فوق مي باشد مگر آنكه جهات قانوني يا

علل موجهي براي ابقا قرار بازداشت وجود داشته باشد كه در اين صورت با ذكر علل و جهات مزبور قرار ابقامي شود. ماده 38 _ دادگاه مي تواند در صورت وجود جهات مخففه مجازاتهاي تعزيري مقرره دراين قانون را تا نصف حداقل مجازات آن جرم تخفيف دهد در صورتي كه مجازاتي فاقدحداقل باشد همان مجازات تا نصف تخفيف مي يابد. ميزان تخفيف در احكام حبس ابد 15سال خواهد بود و در مورد مجازات اعدام تقاضاي عفو و تخفيف مجازات به كميسيون عفوارسال خواهد شد. تبصره _ كليه محكوميني كه پس از صدور حكم به نحوي با نيروي انتظامي يا سازمان عمل كننده همكاري نمايند و اقدام آنها منجر به كشف شبكه ها گردد دادگاه صادر كننده رأي مي تواند با تقاضاي نيروي انتظامي و يا سازمان عمل كننده بر اساس اسناد مربوطه ، مجازات وي را ضمن اصلاح حكم سابق الصدور تا نصف تخفيف دهد. ماده 39 (الحاقي ) _ در تشديد مجازات بر اثر تكرار جرم در كليه موارد مصرح در اين قانون محكوميت ها يا سوابق بعد ازاجراي قانون مبارزه با موادمخدر سال 1367مناط اعتبار است . ماده 40 (الحاقي ) _ هر كس عالما عامدا به قصد تبديل يا توليد مواد مخدر، مبادرت به ساخت ، خريد، فروش ، نگهداري ، حمل ، ورود، صدور و عرضه مواد صنعتي و شيميائي ازقبيل انيدريداستيك ، اسيد انتراتيليك ، اسيد فنيل استيك ، كلرور استيل و ساير مواد مندرج درجداول يك و دو ضميمه به ماده 12 كنوانسيون مبارزه با قاچاق مواد مخدر و داروهاي روان گردان مصوب 1988 ميلادي و اصلاحات و الحاقات

بعدي آن بنمايد، همچنين نسبت به ورود، خريد، فروش ، ساخت ، مصرف و نگهداري يا صدور كدئين و متادون اقدام نمايد بارعايت تناسب و با توجه به مقدار مواد حسب مورد به مجازاتهاي مقرر در ماده 5 قانون مبارزه با مواد مخدر محكوم خواهد شد. ماده 41 _ ساخت ، توليد، خريد، فروش ، ارسال ، نگهداري ، ورود، صدور، مصرف وحمل مواد ممنوع حسب مورد براي مصارف پزشكي ، تحقيقاتي و صنعتي با مجوز وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي از شمول اين قانون مستثني است . ماده 42 _ به قوه قضاييه اجازه داده مي شود كه بخشي از محكومان مواد مخدر را به جاي زندان در اردوگاههاي خاص (با شرايط سخت و عادي ) نگهداري نمايد. دولت موظف است اعتبارات و تسهيلات و مقررات لازم را براي تهيه و اداره اين اردوگاه ها در ظرف مدت يك سال تأمين كند. تبصره 1 _ اداره اين اردوگاهها به عهده قوه قضاييه است . تبصره 2 _ دادگاهها مي توانند به جاي كيفر حبس كيفر توقف در اردوگاهها را براي محكومين معين نمايند. قانون فوق مشتمل بر 42 ماده و 25 تبصره در اجراي بند هشتم اصل يكصد و دهم قانون اساسي در جلسات متعدد مجمع مطرح و در تاريخ 17/8/1376 به تصويب نهايي مجمع تشخيص مصلحت نظام رسيده است .

لايحه قانوني تشديد مجازات مرتكبين جرايم مواد مخدر و اقدامات تأميني و درماني به منظور مداوا و اشتغال

مصوب 19/3/1359 ماده 1 _ مواد مخدر كه فهرست كامل آن به موجب تصويب نامه مورخ دوم مرداد ماه 1338 به تفكيك تعيين شده است دو دسته تقسيم مي شود: 1 _ مواد افيوني كه شامل ترياك و سوخته ترياك و

شيره و ساير تركيباتي مي شود كه داراي مواد مذكور مي باشد. 2 _ ساير ادويه مخدر (اعم از مشتقات ترياك ) مانند مرفين و هروئين و كوكائين و موادمخدر صنعتي و شيميايي كه در فهرست مواد مخدر سازمان ملل تعيين شده و سازمان بهداشت جهاني مراقبت در مصرف آن را ضروري مي شناسد. تبصره _ حشيش و تركيبات ديگر از قبيل بنگ و بنگاب و چرس و مشابه آنها از نظر مقررات اين قانون در رديف مواد افيوني محسوب مي شود. ماده 2 _ هركس مبادرت به كشت خشخاش نمايد علاوه بر امحاي كشت براي بار اول به مجازات حبس جنائي درجه يك از سه تا پانزده سال و در صورت تكرار به مجازات اعدام محكوم خواهد شد. تبصره _ هرگاه ثابت شود كه كشت خشخاش به دستور مالك يا مستاجر و يا قائم مقام قانوني آنها به عمل آمده باشد در اين صورت اشخاص مذكور به حداكثر مجازات مقرر درماده فوق و زارع به حبس جنائي درجه دو از دو الي پنج سال محكوم خواهد شد. ماده 3 _ در هر محلي كه كشت خشخاش به عمل آيد كدخدا مكلف است فورا مراتب رابه نزديكترين پاسگاه ژاندارمري اطلاع دهد، رييس پاسگاه ژاندارمري محل يا جانشين او موظف است بلافاصله پس از اعلام كدخدا به محل عزيمت و با حضور كدخدا و روحاني و دو نفر معتمد محل و شخصي كه متهم به كشت خشخاش مي باشد كشت را محو نموده و صورت مجلسي كه متضمن مراتب فوق باشد تنظيم و پس از انجام تحقيقات مقدماتي پرونده امر را همراه متهم و يا متهمان

قضيه به نزديكترين دادگاه صلح و يا دادسرا يا مراجع صالحه ديگر ارسال دارد. عدم حضور متهم موجب تاخير يا مانع اجراي اين امر نخواهد بود. ماده 4 _ در هر محل كه خشخاش كشت شود اعم از آن كه قبل و يا بعد و يا در موقع برداشت محصول كشف گردد كدخداي محل در صورتي كه با وجود علم به كشت خشخاش مراتب را به پاسگاه ژاندارمري اطلاع نداده باشد و رييس پاسگاه ژاندارمري در صورتي كه پس از اعلام كدخدا نسبت به امحاي كشت خشخاش و تشكيل پرونده مقدماتي و ارسال آن به مراجع قضايي اقدام ننموده باشد هر يك به دو الي پنج سال حبس جنايي درجه دو محكوم خواهند شد. به علاوه رييس پاسگاه به انفصال ابد از خدمت دولتي محكوم مي گردد. تبصره _ كدخدايان و بخشداران و رؤساي پاسگاههاي ژاندارمري مكلفند مستمرابراي كشف كشت خشخاش مراقبتهاي لازمه را معمول دارند. در صورت مسامحه و كشف مزرعه خشخاش در حوزه خدمت آنان ، كدخدا براي هميشه از سمت كدخدايي محروم وبخشدار و رييس پاسگاه ژاندارمري نيز از سمت خود بركنار و به علت مسامحه در انجام وظيفه در دادگاه اداري و يا انتظامي تحت تعقيب واقع و به مجازات هاي مقرر محكوم خواهند شد. ماده 5 _ هركس بذر و يا گرز خشخاش را نگاهداري يا مخفي يا حمل كند به حبس تاديبي از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شد. ماده 6 _ هركس ترياك و ساير مواد افيوني مندرج در شق يكم از ماده اول اين قانون را وارد كرده يا بسازد و يا بفروشد و يا

در معرض فروش بگذارد و يا بيش از يك كيلوگرم ازمواد مذكور نگهداري و يا مخفي و يا حمل كند در صورتي كه ثابت شود عالما و عامدامرتكب شده به مجازات اعدام محكوم خواهد شد. هرگاه مقدار مواد افيوني مكشوفه از يك كيلوگرم كمتر و از پنجاه گرم بيشتر باشد مجازات مرتكب حبس جنايي درجه يك از دو الي ده سال خواهد بود و اگر مقادير مكشوفه كمتر از پنجاه گرم باشد مرتكب به حبس جنحه اي ازيك تا سه سال محكوم مي گردد، ولي دادگاه مي تواند به جاي مجازات حبس ، حكم به جزاي نقدي متناسب با ميزان مجازات مقرر يا تنبيه بدني (هر كدام در ترك فعل متهم مؤثر باشد)بدهد. ماده 7 _ هركس ساير مواد مخدر مندرج در شق دوم از ماده اول اين قانون اعم از مرفين و هروئين و كوكائين و مواد مخدر صنعتي و شيميايي و انيدريد استيك و كلرور استيل واردكرده و يا بسازد و يا بفروشد يا در معرض فروش قرار دهد و يا بيش از پنج گرم از مواد مذكوررا به طور غيرمجاز نگاهداري و يا مخفي و يا حمل كند در صورتي كه ثابت شود عالما و عامدا مرتكب شده به مجازات اعدام محكوم خواهد شد. هرگاه ميزان مواد مكشوفه از پنج گرم كمتر و از يك گرم بيشتر باشد مجازات مرتكب حبس جنايي درجه يك از سه تا پانزده سال خواهد بود. اگر مقدار مواد مكشوفه كمتر از يك گرم باشد مرتكب به حبس جنايي درجه دو از دو تاپنج سال محكوم خواهد شد، ولي دادگاه مي تواند به جاي مجازات حبس ،

حكم به جزاي نقدي متناسب با ميزان مجازات مقرر يا تنبيه بدني (هر كدام در ترك فعل متهم مؤثر باشد)بدهد. تبصره 1 _ مصارف پزشكي و صنعتي مواد مذكور در اين ماده از شمول اين قانون مستثني است . تبصره 2 _ در هر مورد اگر ثابت شود كه حامل مواد مندرج در مواد 6 و 7 اين قانون صاحب آن نبوده و متصدي حمل از طرف ديگري است در صورت احراز علم وي به مخدربودن محموله معاون جرم محسوب و مباشر جرم صاحب مال مي باشد كه به مجازات مجرم اصلي محكوم خواهد شد. ماده 8 _ هركس مواد مخدر مذكور در اين قانون را بدون مجوز طبي استعمال نمايد و يامعتاد ولگرد بوده ، توسط ماموران دستگير شود، و يا به وسيله خويشاوندان و همسايگان معرفي شده باشد و ابتلاي به استعمال مواد مخدر مورد تأييد پزشكي قانوني قرار گيرد، تحت تعقيب واقع و به شش ماه تا سه سال حبس جنحه اي و در صورتي كه هروئين و مرفين و امثال آن (مواد مخدر مندرج دربند دوم ماده اول ) استعمال نموده باشد به يك تا سه سال حبس جنحه اي محكوم خواهد شد، ولي دادگاه مي تواند به جاي مجازات حبس حكم به جزاي نقدي متناسب با ميزان مقرر يا تنبيه بدني (هر كدام در ترك فعل متهم مؤثر باشد) بدهد. تبصره _ مجازات اشخاص فوق را با توجه به اين كه در مدت حبس براي رفع اعتيادكامل تحت مداوا قرار خواهند گرفت نمي توان از حداقل مجازات مندرج در ماده فوق تقليل داد. ماده 9 _ هركس يكي از مواد

مخدر را بدون لزوم و مجوز طبي به ديگري تزريق كند به حبس جنايي درجه دو از سه تا پنج سال محكوم خواهد شد. ماده 10 _ ساختن و وارد كردن و نگهداري و اختفا و خريد و فروش آلات و ادوات مربوط به استعمال مواد افيوني به كلي ممنوع است . متخلف به دو الي سه سال حبس جنحه اي محكوم مي گردد. ضمنا آلات و ادوات مذكور پس از كشف به وسيله مأمورين انتظامي معدوم خواهد شد. ماده 11 _ هركس محلي را براي استعمال مواد مخدر داير كند يا به نحوي از انحا سهيم در منافع محل باشد و يا با مرتكب اصلي شركت نمايد براي بار اول به حبس جنايي درجه يك از سه تا پانزده سال و در صورت تكرار به اعدام محكوم خواهد شد. هركس به نحوي از انحا معاونت در جرم مذكور نمايد به دو سال تا ده سال حبس جنايي درجه دوم محكوم خواهد شد. مجازات كساني كه در محل مذكور قبول خدمت نمايند شش ماه تا سه سال حبس جنحه اي مي باشد. ماده 12 _ محل استعمال مواد مخدر پس از كشف بلافاصله به دستور دادستان شهرستان يا امين صلح بسته خواهد شد. چنانچه محل مذكور يك قسمت از خانه مسكوني باشد كه اشخاص ديگر در آن سكونت داشته باشند فقط قسمتي كه محل استعمال مواد مخدر بوده بسته خواهد شد در صورتي كه دايركننده ، مالك محل استعمال باشد ملك مذكور به نفع دولت ضبط و مصادره خواهد شد و چنانچه محل مذكور اجاره اي باشد اجاره منفسخ و باحضور نماينده دادستان ، ملك

تحويل موجر خواهد شد و در صورتي كه موجر با علم و اطلاع محل مذكور را بعدا براي استعمال مواد مخدر اجاره دهد و يا واگذار نمايد به مجازات معاون جرم محكوم خواهد شد. تبصره _ در مورد محل فروش مواد مخدر پروانه كسب مزبور بلافاصله توقيف و درصورت محكوميت متهم اموال و سرقفلي آن به نفع دولت مصادره خواهد شد. ماده 13 _ هركس اماكن عمومي از قبيل مهمانخانه و قهوه خانه و امثال آن را براي استعمال مواد افيوني در معرض استفاده قرار دهد به حبس جنايي درجه يك از سه تا 15 سال و در صورت تكرار به مجازات اعدام محكوم خواهد شد. ماده 14 _ كليه اموال منقول و غيرمنقول اشخاصي كه به علت ارتكاب جرايم مندرج درمواد 2 و 6 و 7 و 11 و 13 اين قانون تحت تعقيب قرار گيرند به دستور دادستان ضبط و پس ازصدور حكم قطعي به نفع دولت مصادره خواهد شد و وسائط نقليه حامل مواد مخدر نيز پس از صدور حكم قطعي در اختيار سازمان كاشف جرم به منظور استفاده در امر مبارزه با قاچاق مواد مخدر قرار خواهد گرفت . تبصره 1 _ در صورتي كه اشخاص فوق الذكر عايله تحت تكفل داشته باشند دادگاه صادركننده حكم پس از وضع قسمتي از اموال محكوم اعم از محل سكني و غيره به منظورتأمين مسكن و معيشت متعارف عايله تحت تكفل وي حكم به مصادره بقيه اموال به نفع دولت خواهد نمود. تبصره 2 _ اشخاصي كه معتاد به استعمال مواد مخدر بوده و بيش از پنجاه گرم ترياك ومواد افيوني ديگر و يا

يك گرم هروئين و مشابه آن از آنان كشف نشده باشد همچنين متهمان به ارتكاب جرايم مندرج در ماده 15 از مصادره اموال مصون خواهند بود. ماده 15 _ هركس به قصد متهم كردن غير و يا رهايي خود از مجازات شخصا يا به هروسيله مواد مخدر مذكور در اين قانون را در محلي قرار دهد كه موجب شود ديگري تحت تعقيب واقع شود و در جريان تحقيقات و رسيدگي بي گناهي وي احراز شود توطئه كننده به حداكثر مجازات جرم موضوع توطئه محكوم خواهد شد و همچنين اگر يكي از جرايم مندرج در اين قانون را برخلاف واقع و يا سونيت به ديگري نسبت دهد مفتري به سه ماه تاسه سال حبس جنحه اي محكوم خواهد شد. ماده 16 _ كساني كه مأمور تعقيب جرايم مذكور در اين قانون مي باشند با علم به اينكه جرايم مندرج در اين قانون از طرف اشخاص ارتكاب يافته است از انجام وظيفه اي كه براي تعقيب و كشف دارند خودداري نمايند به مجازاتي كه براي مرتكبين معين شده محكوم خواهند شد. ماده 17 _ براي كليه كساني كه به اتهام ارتكاب جرايم مذكور در مواد دو، شش ، هفت ،هشت ، نه و يازده ، سيزده و پانزده و شانزده اين قانون تحت تعقيب قرار مي گيرند چنانچه دلايل و قرائن موجود دلالت كافي به توجه اتهام به آنان نمايد قرار بازداشت صادر خواهدشد و در صورت ادامه بازداشت متهم تا تاريخ شروع دادرسي با صدور حكم برائت ازدادگاه جزائي آزاد خواهد شد و رسيدگي به جرايم مندرج در اين قانون خارج از نوبت به عمل مي

آيد. ماده 18 _ كليه كساني كه به اتهام استعمال و اعتياد به مواد مخدر و همچنين اختفا ونگهداري و حمل مواد مذكور تحت تعقيب قرار گرفته و بازداشت گرديده اند مشروط به اينكه ميزان مواد مكشوفه بيش از پنجاه گرم مواد افيوني و يك گرم هروئين و مواد مخدرمشابه آن نبوده و اين اشخاص نيز معتاد به استعمال مواد مخدر باشند پس از صدور قراربازداشت به جاي زندان به منظور معالجه و رفع كامل اعتياد و اشتغال آنان به كار در حين مداواو پيدا كردن تخصص حرفه اي در صورت لزوم به مراكزي كه به وسيله دولت ايجاد خواهدشد اعزام و از آنان نگهداري خواهد شد. مدت معالجه جز مدت مجازات آنان محسوب خواهد شد. چنانچه مدت معالجه بيش از مدت محكوميت به حبس باشد مادام كه نسبت به مجرم رفع اعتياد به عمل نيامده باشد در مركز مذكور از متهم معتاد نگاهداري شده و در حكم دادگاه نيز اين معني ذكر خواهد گرديد. ماده 19 _ دولت مكلف است مراكز مجهزي براي نگهداري و مداواي مجرمين معتاد به وجود آورده و در مراكز مذكور كارگاههاي صنعتي و مزارع كشاورزي و غيره به منظوراشتغال معتادان به كار و آشنايي آنان به حرفه تخصصي و امكان اشتغال و تحصيل درآمد پس از خروج از زندان ايجاد نمايد. اداره اين مراكز به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به تصويب وزارتخانه هاي : دادگستري و بهداري و بهزيستي خواهد رسيد. ماده 20 _ به كليه اشخاص معتاد به استعمال مواد مخدر از تاريخ تصويب اين قانون شش ماه مهلت داده مي شود كه به منظور

معالجه خود به درمانگاه يا بيمارستانهايي كه وزارت بهداري تعيين خواهد كرد مراجعه نمايند والا پس از انقضاي مدت مذكور تعقيب و مجازات خواهند شد. ماده 21 _ از تاريخ تصويب اين قانون مقررات راجع به پرداخت سهميه ترياك به معتادان ملغي و كارتهاي سهميه باطل خواهد بود. وزارت بهداري مكلف است وسائل و امكانات كافي براي ترك اعتياد و معالجه معتادان مجاز فراهم نمايد. ماده 22 _ دادگاه مي تواند حكم نگاهداري اشخاصي را كه به موجب مواد دوم و ششم وهفتم و يازدهم و سيزدهم اين قانون به حبسهاي جنايي محكوم شده اند (به استثناي اشخاص مندرج در ماده هيجده اين قانون ) در تبعيدگاه صادر كند. نگاهداري در تبعيدگاه جانشين مجازات حبس خواهد بود. محكومين به تبعيد در كارگاههاي صنعتي و مزارع كشاورزي و يااردوگاههاي كار و غيره اشتغال خواهند داشت . دولت مكلف است ظرف سه سال در نقاط مختلف كشور تبعيدگاه هاي مذكور را براي مجرمين مواد مخدر و ساير مجرمين بعادت و خطرناك براي جامعه تأسيس نمايد. آيين نامه تبعيدگاههاي مذكور به وسيله وزارت دادگستري تهيه و تصويب خواهد شد. تبصره _ چون در بسياري از زندانهاي موجود من جمله زندان قزل حصار كه اختصاص به محكومين به حبسهاي طولاني دارد امكان اشتغال به كار زندانيان در كارگاه هاي صنعتي ومزارع كشاورزي موجود مي باشد لذا دادگاهها ضمن صدور حكم مجازات ، اشتغال به كار محكومين به زندان را طبق مقررات بنگاه تعاون زندان تصريح خواهند نمود. ماده 23 _ ازدواج ، مسافرت به خارج از كشور، استخدام دولتي و غيردولتي ، اشتغال كارگران در كارخانجات ، اخذ پروانه

شغل ، كارت بازرگاني ، گواهي نامه رانندگي وسائط نقليه موتوري ، منوط به ارائه گواهي عدم اعتياد به مواد مخدر مي باشد. وزارت بهداري مكلف است ظرف شش ماه مراكزي براي صدور گواهي مذكور تعيين و اعلام دارد. ماده 24 _ رسيدگي به جرايم مندرج در اين قانون به عهده مراجع دادگستري و يا مراجع صالح ديگر _ طبق قوانين موضوعه _ مي باشد. ماده 25 _ كليه قوانين و مقررات مربوط به منع كشت خشخاش و استعمال مواد مخدر ومجازات مرتكبين جرايم راجع به مواد مذكور به استثناي تصويب نامه مورخ مرداد ماه 1338راجع به فهرست مواد مخدر از تاريخ اجراي اين قانون ملغي مي باشد.

قانون راجع به استرداد مجرمين مصوب 14/2/1339

فصل اول _ شرايط استرداد

ماده 1 _ در مواردي كه بين دولت ايران و دول خارجه قرارداد استرداد منعقد شده استرداد طبق شرايط مذكور در قرارداد به عمل خواهد آمد و چنانچه قراردادي منعقد نشده ويا اگر منعقد گرديده حاوي تمام نكات لازم نباشد استرداد طبق مقررات اين قانون به شرط معامله متقابل به عمل خواهد آمد. ماده 2 _ استرداد وقتي مورد قبول دولت ايران واقع خواهد گرديد كه شخص مورد تقاضابه اتهام يكي از جرايم مذكور در اين قانون مورد تعقيب كيفري قرار گرفته يا محكوم شده باشد. ماده 3 _ دولت ايران مي تواند بنا بر درخواست دول خارجه افراد غير ايراني را كه درقلمرو دولت ايران اقامت دارند در صورت وجود شرايط زير به دولت تقاضاكننده تسليم نمايد: 1 _ جرم ارتكابي در قلمرو دولت تقاضاكننده به وسيله اتباع آن دولت واقع شده باشد. 2 _ جرم ارتكابي در خارج از قلمرو دولت تقاضاكننده به وسيله اتباع

آن دولت واقع شده باشد. 3 _ جرم ارتكابي در خارج از قلمرو دولت تقاضاكننده به وسيله شخصي غير از اتباع آن دولت واقع شده باشد. مشروط بر اينكه جرم ارتكابي مضر به مصالح عمومي كشور تقاضاكننده باشد. ماده 4 _ درخواست رد يا قبول استرداد با رعايت مقررات مذكور در مادتين دوم و سوم اين قانون فقط در مورد جرايم زير ممكن است : 1 _ در مورد هر عملي كه طبق قوانين دولت تقاضاكننده مستلزم مجازات جنايي باشد. 2 _ در مورد هر عملي كه طبق قوانين دولت تقاضاكننده مستلزم مجازات جنحه باشدمشروط بر اينكه حداكثر مجازات مقرر در قانون كمتر از يك سال حبس نباشد. در موردكساني كه محكوميت يافته اند استرداد در صورتي ممكن است كه مدت محكوميت بيشتر از 2 ماه حبس باشد. در تمام موارد مذكور در اين ماده استرداد وقتي مورد قبول دولت ايران واقع مي شود كه عمل ارتكابي طبق قوانين ايران نيز مستلزم مجازاتهاي جنايي و يا جنحه اي باشد. ماده 5 _ در مواردي كه شخص مورد تقاضا مرتكب چند جرم شده هرگاه حداكثرمجازاتي كه طبق قانون دولت تقاضاكننده براي مجموع جرايم ارتكابي پيش بيني شده كمتر از يك سال حبس نباشد استرداد امكان پذير خواهد بود. ماده 6 _ هرگاه شخص مورد تقاضا قبلا به علت ارتكاب يكي از جرايم عمومي به بيش از2 ماه حبس محكوم شده و بعدا مرتكب جنحه يا جنايتي شود استرداد امكان پذير است هرچند مجازاتي كه به موجب قانون براي جرم بعدي مقرر گرديده كمتر از يك سال حبس باشد و يا محكوميتي كه به سبب ارتكاب جرم

بعدي يافته كمتر از 2 ماه حبس باشد. ماده 7 _ شروع به ارتكاب جرم از لحاظ استرداد، مشمول مقررات مذكور در اين قانون خواهد بود. ماده 8 _ در موارد زير استرداد مورد قبول واقع نخواهد شد: 1 _ هرگاه شخص مورد تقاضا ايراني باشد. 2 _ هرگاه جرم ارتكابي از جرايم سياسي بوده و يا از اوضاع و احوال قضيه معلوم شود كه استرداد به منظورهاي سياسي به عمل آمده است . در مورد اختلافات و جنگهاي داخلي استرداد مورد قبول واقع نخواهد شد مگر آنكه اعمالي كه ارتكاب يافته وحشيانه و يا مخالف مقررات جنگ باشد كه در اين صورت استرداد پس از خاتمه جنگهاي داخلي قابل قبول خواهد بود. سو قصد به حيات افراد در هيچ مورد جرم سياسي محسوب نخواهد شد. 3 _ هرگاه جرم ارتكابي در داخل قلمرو دولت ايران ارتكاب يافته و يا اگر در خارج آن واقع شده مرتكب در ايران مورد تعقيب و يا محكوم گرديده باشد. 4 _ هرگاه جرم ارتكابي از جرايم نظامي باشد. 5 _ هرگاه طبق قانون دولت ايران يا قانون دولت تقاضاكننده تعقيب يا مجازات مشمول مرور زمان شده و يا به جهتي از جهات قانوني شخص مورد تقاضا طبق قانون دولت تقاضاكننده قابل تعقيب يا مجازات نباشد. ماده 9 _ هرگاه چند دولت تقاضاي رد مجرمي را به علت ارتكاب عمل واحدي بنمايند شخص مورد تقاضا به دولتي تسليم مي شود كه جرم در قلمرو آن دولت يا عليه مصالح عمومي آن كشور ارتكاب يافته است . ماده 10 _ هرگاه تقاضاي رد از طرف چند دولت و به سبب

ارتكاب جرايم متعددي شده باشد شخص مورد تقاضا به دولتي كه حق تقدم خواهد داشت تسليم مي شود. تبصره _ حق تقدم در ماده 9 و 10 با توجه به اهميت جرم و محل وقوع آن و تاريخ تقاضاي رد و تعهدي كه دول تقاضاكننده نسبت به رد مجدد مجرم مي نمايند معين خواهدشد. ماده 11 _ هرگاه شخص مورد تقاضا در ايران مورد تعقيب قرار گرفته و يا محكوم شده باشد استرداد وقتي به عمل مي آيد كه تعقيب كيفري يا اجرا مجازات خاتمه يافته باشد معهذادولت ايران مي تواند شخص مورد تقاضا را موقتا به دولت تقاضاكننده تسليم نمايد مشروط بر اينكه دولت تقاضاكننده متعهد شود پس از خاتمه رسيدگي او را به دولت ايران تسليم نمايد. احكام مذكور در اين ماده در موردي نيز جاري است كه شخص مورد تقاضا به علت امتناع از تاديه دين توقيف شده است .

فصل دوم _ ترتيب استرداد

ماده 12 _ تقاضاي رد بايد از طريق سياسي از دولت ايران به عمل آيد. تقاضانامه مزبور بايد متضمن حكم محكوميت يا قرار جلب به محاكمه يا توقيف يا دستور جلب يا هرگونه اسناد ديگري كه داراي اعتبار مدارك مذكور است باشد و جريان اتهام و تاريخ وقوع جرم و كيفيات قضيه در آن قيد گردد به علاوه دولت تقاضاكننده بايد رونوشت مواد مورد استناد را ضميمه تقاضانامه استرداد نمايد. ماده 13 _ تقاضانامه استرداد از طريق وزارت امور خارجه به وزارت دادگستري ارسال خواهد شد در صورتي كه وزارت دادگستري استرداد را منطبق با مقررات اين قانون تشخيص دهد پرونده امر را به دادسراي شهرستان محلي كه شخص مورد تقاضا در

آن محل سكونت دارد و يا اگر شخص مورد تقاضا محل سكونت معلومي نداشته باشد به دادسراي شهرستان تهران ارجاع خواهد نمود كه در جلب و بازداشت او اقدام نمايند. ماده 14 _ دادستان ظرف 24 ساعت از تاريخ بازداشت ، تحقيقات لازمه را از شخص مورد تقاضا به عمل آورده ، پس از تعيين هويت او و اعلام علت بازداشت ، پرونده را براي رسيدگي به دادگاه جنحه ارسال مي نمايد. ماده 15 _ دادگاه در جلسه اي خارج از نوبت موضوع را مورد رسيدگي قرار داده و پس ازاستماع اظهارات دادستان و مدافعات شخص مورد تقاضا راي خود را مبني بر قبول و يا عدم قبول استرداد صادر و مراتب را به وزارت دادگستري و دادستان اعلام خواهد نمود. چنانچه راي دادگاه بر رد استرداد باشد شخص بازداشت شده فورا آزاد خواهد شد. شخص بازداشت شده مي تواند در موقع طرح پرونده در دادگاه وكيل يا مترجم براي خودانتخاب كرده و يا از دادگاه بخواهد كه براي او وكيل يا مترجمي انتخاب نمايد. ماده 16 _راي دادگاه ازطرف دادستان وشخص مورد تقاضا ظرف ده روزقابل پژوهش است . ماده 17 _ رسيدگي پژوهشي در دادگاه استان در جلسه اداري و خارج از نوبت به عمل مي آيد مگر آنكه دادگاه حضور دادستان و يا شخص مورد تقاضا را براي ادا توضيحات لازم بداند. راي دادگاه استان بر تاييد و يا فسخ راي دادگاه جنحه قطعي و غير قابل فرجام است و پس از صدور به وزارت دادگستري اعلام خواهد شد تا طبق مفاد آن اقدام شود. ماده 18 _ چنانچه راي قطعي مبني

بر قبول استرداد صادر شود وزارت دادگستري دستور اجرا آن را به دادستان صادر نموده و مراتب را به اطلاع وزارت امور خارجه خواهد رساند تابه دولت تقاضاكننده اعلام گردد. چنانچه ظرف يك ماه از تاريخ اعلام وزارت امور خارجه از طرف مقامات دولت تقاضاكننده اقدامي در تحويل گرفتن شخص مورد تقاضا به عمل نيايد نامبرده فورا آزاد شده و ديگر استرداد او به جهاتي كه قبلا تقاضا شده قبول نخواهد شد. ماده 19 _ هرگاه شخص مورد تقاضا انصراف خود را از استفاده از مقررات اين قانون اعلام نموده و رضايت دهد كه به دولت تقاضاكننده تسليم شود مراتب در پرونده امر قيد ووزارت دادگستري نسبت به استرداد اقدام مقتضي به عمل خواهد آورد. ماده 20 _ در موارد فوري دادستان شهرستان مي تواند بنابر درخواست مستقيم مراجع قضائي دولت تقاضاكننده ، شخص مورد تقاضا را بازداشت نمايد مشروط بر اينكه ضمن تقاضاي مزبور قيد شده باشد كه اوراق استرداد طبق ماده 12 اين قانون تنظيم و ارسال خواهدگرديد. تقاضاي استرداد و ارسال اوراق بايد از طريق سياسي و در همان موقعي كه درخواست بازداشت مي شود به عمل آيد. ماده 21 _ در مواردي كه دادستان طبق مقررات ماده 20 اقدام به بازداشت شخص مورد تقاضا مي نمايد بايد مراتب را فورا به وزارت دادگستري اطلاع دهد. ماده 22 _ چنانچه از تاريخ بازداشت شخص مورد تقاضا ظرف مدتهاي مذكور در اين ماده اوراق استرداد واصل نشود شخص بازداشت شده طبق دستور دادستان آزاد خواهد شدو چنانچه بعدا اوراق استرداد واصل شود مطابق مقررات اين قانون عمل خواهد شد. مدتهاي مذكور براي ممالك

همجوار ايران يك ماه و براي ساير ممالك دو ماه خواهد بود. ماده 23 _ شخصي را كه استرداد او مورد قبول واقع شده نمي توان به اتهام جرم ديگري كه قبل از تاريخ استرداد مرتكب گرديده مورد تعقيب قرارداد يا مجازات نمود مگر با جلب رضايت دولت مسترد كننده . دولت ايران مي تواند بنا به درخواست دولت تقاضاكننده رضايت خود را نسبت به تعقيب و يا اجرا مجازات اعلام نمايد هرچند جرم ارتكابي ازجرايم مذكور در ماده 4 اين قانون نباشد. ماده 24 _ در موارد مذكور در ماده قبل درخواست اعلام رضايت بايد به ترتيب مذكوردر ماده 12 اين قانون به عمل آيد. رسيدگي به درخواست در دادگاهي كه نسبت به استرداداظهار نظر نموده به عمل خواهد آمد. دادگاه پس از رسيدگي به مدارك راي خود را مبني برموافقت يا عدم موافقت با درخواست اعلام مي نمايد راي دادگاه در اين مورد قطعي بوده و به ترتيب مذكور در اين قانون به دولت درخواست كننده اعلام خواهد شد. ماده 25 _ چنانچه دولتي بخواهد شخصي را كه از دولت ديگر استرداد نموده به طور ترانزيت از كشور ايران عبور دهد بايد بدوا از طريق سياسي از دولت ايران تحصيل اجازه نمايد. اجازه عبور از طرف وزارت امور خارجه به شرط معامله متقابله داده خواهد شد. ماده 26 _ هزينه استرداد و عبور به طور ترانزيت با دولت تقاضاكننده است . ماده 27 _ وزارت دادگستري مأمور اجرا اين قانون است .

نحوه تنظيم اوراق لازم براي استرداد متهمين

بخشنامه شماره 529/ح /3298_4/2/1335 وزير دادگستري در مواردي كه استرداد متهمين ضرورت دارد در نحوه تهيه و تنظيم اوراق و اسناد

راجع به استرداد از طرف دادسراها نواقصي مشاهده مي شود كه موجب تاخير در امر استرداد و باعث آن مي گردد كه توقيف متهمين بيش از مدت مقرر در قراردادهاي استرداد در خارج كشور متعاهد ادامه يابد كه در نتيجه منجر به رفع توقيف از آنان مي گردد. لزوما متذكرمي گردد كه شعب بازپرسي با دخالت دادستان بايد اوراقي كه حاوي مشخصات هر متهم (نام و نام خانوادگي نام پدر، سن ، مشخصات و علائم از هيكل و چهره لدي الاقتضا ، ضميمه نمودن عكس و اثر انگشت متهم ) شغل ، اقامتگاه متهم در ايران سكونت فعلي در كشور بيگانه (در حدود امكان مشخصات كامل محل از قبيل شهر و خيابان و غيره )، بيان نوع جرم و تاريخ و محل وقوع آن ذكر ماده قانوني كه در كشور ايران جرم منطبق با آن است متن قرار توقيف با ذكر موافقت دادستان كه به امضا و مهر بازپرس و دادستان مربوطه رسيده باشد به انضمام رونوشت مصدق هرگونه اسناد و مداركي كه وقوع جرم و يا انتساب آن را به متهم محرزمي دارد از قبيل صورت جلسات معاينه اجساد و گزارش ضابطين عدليه و گواهي گواهان و نحوه آن را هر يك در سه نسخه تهيه نموده و به اداره حقوقي وزارت دادگستري ارسال گرددتا از طريق وزارت امور خارجه اقدام لازم به عمل آيد. عدم رعايت مراتب فوق موجب تخلف است .

نحوه تقاضاي استرداد مجرمين

بخشنامه شماره 2689/7 _ 17/4/1348 وزير دادگستري پيرو بخشنامه شماره 529/ح 3298 مورخه 4/2/1335 درباره نحوه تقاضاي استرداد مجرمين ملاحظه مي شود كه بعضي از مراجع قضايي براي استرداد متهمين مستقيما

به پليس بين المللي مراجعه مي نمايند با توجه به قانون استرداد مجرمين مصوب سال 1339 مراجعه به پليس بين المللي جز براي كشف هويت و محل سكونت متهم يا مجرمين در خارج از كشوروجهه قانوني ندارد. تقاضاي استرداد با كشورهايي كه قراردادي منعقد شده در حدود آن قرارداد و الا بر اساس اقدام متقابل به شرح قانون استرداد مجرمين مصوب سال 1339 به عمل خواهد آمد. در صورت اخير بايد طبق ماده 12 قانون مذكور مدارك زير ماشين شده و در سه نسخه به اداره حقوقي ارسال گردد. 1 _ حكم محكوميت (در مود محكومان ) يا قرار جلب به محاكمه يا قرار بازداشت متهم كه به موافقت دادستان رسيده باشد. 2 _ خلاصه جامع و كاملي كه از جريان اتهام و دلايل موجود به امضاي دادرس مربوط شامل تاريخ وقوع جرم و كيفيات قضيه و نشاني و مشخصات كامل متهم يا محكوم در كشورخارجي و در صورت امكان عكس او. 3 _ رونوشت مواد استنادي از روي قانون مجازات عمومي يا قوانين ديگر. مدارك بالا پس از ترجمه رسمي از طريق وزارت امور خارجه تسليم كشور محل اقامت متهم يا محكوم خواهد شد.

قانون مربوط به مواد روان گردان ( پسيكوتروپ )

مصوب 8/2/1354 ماده 1 _ مواد روان گردان به موادي گفته مي شود كه در فهرستهاي چهارگانه ضميمه اين قانون مندرج است . وزارت بهداري در صورت توصيه كميسيون مواد مخدر سازمان ملل متحد مي تواند در فهرستهاي چهارگانه مذكور با تصويب هيأت وزيران تجديدنظر نموده و مراتب را وسيله روزنامه رسمي كشور و جرايد كثيرالانتشار اعلام نمايد اين تغييرات پس از انقضاي پانزده روز از تاريخ انتشار لازم الرعايه

خواهد بود. ماده 2 _ وزارت بهداري مجاز است مواد مندرج در فهرست شماره يك ضميمه اين قانون را منحصرا براي تحقيقات علمي و يا مصارف پزشكي تهيه و يا وارد نموده و طبق آيين نامه اي كه به تصويب كميسيونهاي بهداري مجلسين خواهد رسيد به مقادير محدود فقط در اختيار سازمان هاي تحقيقي و پزشكي دولتي و يا وابسته به دولت و يا سازمانهاي تحقيقي و پزشكي ديگري كه صلاحيت آنها از طرف دولت تاييد شده باشد قرار دهد. ماده 3 _ هركس مواد مندرج در فهرست شماره يك را بسازد يا بفروشد يا براي فروش عرضه كند و يا بدون اجازه وزارت بهداري عالما وارد يا نگاهداري يا حمل نمايد حسب مورد به مجازاتهاي زير محكوم خواهد شد: الف _ براي ساختن ، حبس دايم . ب _ براي فروختن يا به معرض فروش گذاردن ، حبس جنائي درجه يك از سه تا پانزده سال . ج _ براي وارد كردن بيش از ده (10) گرم ، حبس دايم و براي ده (10) گرم يا كمتر حبس جنايي درجه دو از دو تا ده سال . د _ براي نگاهداري و يا حمل غيرمجاز بيش از مقدار ده (10) گرم حبس جنايي درجه يك از سه تا پانزده سال و براي ده (10) گرم يا كمتر حبس جنايي درجه دو از دو تا ده سال . تبصره _ مواد مذكور ولو اين كه با مواد ديگري مخلوط يا محلول باشد از نظر مجازات خالص محسوب مي شود مشروط به اين كه به همان صورت قابل مصرف باشد. ماده 4 _ هركس مواد مندرج

در فهرست هاي شماره 2 و 3 و 4 ضميمه اين قانون را بدون اجازه وزارت بهداري بسازد يا وارد يا صادر نمايد علاوه بر ضبط مواد مزبور به حبس جنحه اي از 61 روز تا سه سال محكوم خواهد شد. ماده 5 _ سازنده يا واردكننده مجاز مواد مذكور در ماده 4 اين قانون مكلف است قبل از فروش برچسبي روي بسته بندي هايي كه به دست مصرف كننده مي رسد (شيشه ، لوله ، جعبه و نظاير آن ) الصاق نمايد كه به فارسي نوشته شده باشد (فروش بدون نسخه پزشك ممنوع است ). عمده فروشان دارو و داروخانه ها مجاز به عرضه بسته بنديهاي مذكور بدون داشتن برچسب نمي باشند و در صورتي كه بسته بنديهاي فوق بدون برچسب مذكور خارج از محوطه انبار ديده شود وسيله وزارت بهداري ضبط خواهد شد. ماده 6 _ فروش مواد مذكور در ماده 4 اين قانون جز به موسسات درماني و عمده فروشي دارو و داروخانه و لابراتوار يا موسسه داروسازي ممنوع است در صورت تخلف علاوه برضبط مواد مزبور مرتكب به حبس جنحه اي از 61 روز تا سه سال محكوم خواهد شد. ماده 7 _ فروش مواد مذكور در ماده 4 اين قانون به مصرف كننده فقط بايد از طريق داروخانه انجام گيرد و داروخانه منحصرا در مقابل نسخه پزشك مي تواند مواد مزبور را به مصرف كننده بفروشد متخلف به حبس جنحه اي از 61 روز تا شش ماه محكوم خواهد شد. ماده 8 _ نگاهداري مواد مذكور در ماده 4 اين قانون وسيله افراد غيرمجاز ممنوع است ودر صورت تخلف علاوه

بر ضبط مواد مذكور مرتكب به حبس جنحه اي تا شش ماه محكوم خواهد شد. ماده 9 _ فرآورده هاي دارويي كه ماده اصلي آنها محتوي يك يا چند ماده مندرج درفهرست هاي شماره 2 و 3 و 4 ضميمه اين قانون باشند مشمول كليه مقررات ناظر بر ماده مزبور خواهد بود. تبصره _ وارد يا خارج كردن از كشور يا نگاهداري يا حمل مواد مذكور در ماده 4 اين قانون در صورتي كه به مقادير متناسب يا مصارف درماني شخصي باشد از شمول كليه مقررات اين قانون معاف خواهد بود. ماده 10 _ انتشار آگهي تبليغاتي در مورد مواد روان گردان جز در نشريات پزشكي و دارويي بدون اجازه وزارت بهداري ممنوع است مرتكب به جزاي نقدي از پنج هزار و يك ريال تا پنجاه هزار ريال محكوم خواهد شد. ماده 11 _ موادي كه به موجب اين قانون ضبط مي شود در اختيار وزارت بهداري قرارخواهد گرفت تا در صورت قابل مصرف بودن به مصرف رايگان بيماران برساند و در غيراين صورت معدوم نمايد. ماده 12 _ آيين نامه اجرايي اين قانون وسيله وزارت بهداري تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد. فهرست شماره 1 دي .آي .تي D.E.T. N, N-diethyltryptamine Hydroxy-l (dimethyl-1,2,hepthyl)-3 دي .ام .اچ .پي D.M.H.P. tetrahydro 7,8,9,10 trimethyl-6,6,9 6H-dibenzo (b,d) pyranne. دي .ام .تي D.M.T. N, N, -dimethyltryptamine. (+)-N, N-diethyllysergamide +)-LYSERGIDE LSD, (diethyl-amide de l' acide LSD-25 dextro-lysergique. 25ال .اس .دي وال .اس دي Trimethoxy-3,4,5, phenethyl-amine. مسكالين Mescaline Hydroxy-ln-hexyl-3tetrahydro-7,8,9,10 trimethyl-6,6,9 پاراهكسيل Parahexyl 6H-dibenzo (b,d) pyranne. پسيلوسين .پسيلوتسين (dimethylamino-2 ethyl)-3 hydroxyl-4 indol dihydrogenophosphatede Psilocine, Psilotsin (dimethyl-amino-2 پسيلوسي بين Psilocybine ethyl)-3

indolyle-4 Amino-2 اس .تي .پي و دي .او.ام . 4 Amino- 2) dimethony-2,5,methy 1-4 phenyl-1propane. S.T.P و D.O.M. تترائيدرو كانابينول ها Hydroxyl-1 pentyl-3 tetrahydro 6,7,10,10atrio a trimethyl- 6,6,96H و تمام ايزومرها dibenzo (b,d,) Pyranne. Tetrahydro - cannabinols lstous les isomeres فهرست شماره 2 Amphetamineآمفتامين Dexamphetamineدكس آمفتامين Methamphetamineمت آمفتامين Methylphenidateمتيل فنيدات Phencyclidineفن سيكليدين Phenmetrazineفن مترازين فهرست شماره 3 Amobarbitalآموباربي تال Cyclobarbitalسيكلوباربي تال Glutethimideگلوته تي ميد Pentobarbitalپنتوباربي تال Secobarbitalسكوباربي تال فهرست شماره 4 Amfepramoneآمفپرامون barbitalباربي تال Ethychlorvynolات كلروينول Ethinamateاتي نامات Meprobamateمپروبامات Methaqualoneمتاكالون Methylphenobarbitalمتيل فنوباربي تال Methypryloneمتي پريلون Phenolbarbitalفنول باربي تال Pipradolپي پرادول فهرست هاي فوق منضم به قانون مواد روان گردان (پسيكوتروپ ) مي باشد

آيين نامه اجرايي قانون مبارزه با موادمخدر

مصوب 2/11/1367 نخست وزيري ماده 1 _ نسبت به مرتكبين جرايم مواد مخدر كه قبل از تاريخ اول بهمن ماه 1367مرتكب جرم شده اند چنانچه قبل از اول بهمن ماه بازداشت شده باشند يا بعد از آن تاريخ ، درصورتي به استناد اين قانون محكوم مي شوند كه مجازات پيش بيني شده در اين قانون اخف از مجازاتهاي سابق باشد، در غير اين صورت به همان مجازات قبل محكوم مي شوند. تبصره _ در موارد مذكور در بخشنامه شماره 43382/1 مورخ 16/9/61 شوراي عالي قضايي چنانچه حكم به مجازات طبق اين قانون اخف از مجازات تعيين شده در بخشنامه باشد به اين قانون عمل مي شود. ماده 2 _ با استفاده از ماده 35 فقط اجراي قوانين مغاير متوقف مي شود. بنابراين آن قسمت از قانون (تشديد مجازات مرتكبين جرايم مواد مخدر و اقدامات ...) مصوب 19/3/59 شوراي انقلاب كه با اين قانون مغايرتي ندارد به قوت خود باقي است . ماده

3 _ هرگونه اقدام در رابطه با مواد مندرج در مصوبه 1338 شامل فهرست انواع موادمخدر جرم تلقي شده و قابل تعقيب و پيگيري است . ماده 4 _ در مواردي كه جرم ارتكابي منتهي به مصادره يا ضبط اموال يا جريمه سنگين مي گردد دادستان يا جانشين وي مكلف است نسبت به توقيف اموال منقول و غير منقول حسب ضوابط جاريه اقدام و ليست آنها را ضميمه پرونده نمايد. تبصره _ چنانچه متهم به منظور فرار از اجراي قانون و پرداخت جرايم متعلقه ، اموال منقول يا غيرمنقول خويش را به هر نحوي به ديگران منجمله وراث صغير خود به شكل صوري منتقل نموده يا بنمايد در صورت محكوميت در دادگاه به مصادره يا ضبط قسمتي ازاموال و جريمه نقدي ، دادگاه با احراز موضوع حكم به ابطال نقل و انتقال صوري خواهدنمود. ماده 5 _ در مورد متهميني كه جرايم انتسابي به ايشان معادل موارد مطروحه در ماده 17 قانون مصوب شوراي انقلاب است با عنايت به ماده مزبور صدور قرار بازداشت موقت وهمچنين رسيدگي به پرونده خارج از نوبت الزامي است . ماده 6 _ دادستان يا جانشين وي موظف است نسبت به تعطيل موقت اماكني كه جهت استعمال مواد مخدر به كار گرفته شده (مطابق ماده 12 قانون مصوب شوراي انقلاب ) اقدام نمايند. ماده 7 _ مقصود از ذيل ماده 6 قانون (مواد مذكور فوق چنانچه در نتيجه تكرار جرم مجموع مواد مخدر) آن است كه در اثر تكرار جرايم مذكوردر هر يك از بندهاي ماده هاي 4و5 ميزان مواد به بيش از 5 كيلوگرم برسد خواه از يك نوع

يا انواع مختلف جرايم مذكور درماده هاي مزبور باشد نظير ارتكاب بعضي از بندهاي 1_ 2 و 3 از مواد 4 و5 به حدي كه از 5كيلوگرم بيشتر شود و يا ارتكاب بعضي از بندهاي 1 _ 2 و3 ماده 4 و بندهاي 1 _ 2 و 3 ماده 5 به طوري كه مجموع مواد بيشتر از 5 كيلوگرم باشد. ماده 8 _ ماده 10 منحصر به موردي است كه حمل و نگهداري جهت مصرف شخص معتاد باشد كه در اين صورت مواد مكشوفه ضبط و متهم در اجراي ماده 15 به مراكز ترك اعتياد اعزام مي شود. لكن اگر ثابت شود كه حمل و نگهداري به منظور مصرف شخص نيست به مجازاتهاي مقرر در موارد 8 _ 9 محكوم خواهد شد. ماده 9 _ در اجراي ذيل ماده 13 و تبصره ماده 14 طبق تبصره 35 قانون بودجه سال 1367عمل شود دادسراها يك نسخه از تصوير حكم دادگاه را جهت اطلاع و انجام اقدامات لازم به ستاد ارسال خواهند نمود. ماده 10 _ چون كشت شاهدانه به طور كلي ممنوع نيست مامورين در صورتي مجاز به امحا آن مي باشند كه قصد از آن توليد مواد مخدر باشد و اين قصد به دلايل و شواهد و يااظهارات متهم احراز شود. ماده 11 _ كليه اموال مجرميني كه بايد به نفع دولت ضبط شود و نيز مستثنيات آنها براي تامين زندگي متعارف و لوازم و وسايل زندگي خانواده آنان كه با نظر كارشناس يا خبره محلي تعيين مي شود بايد با ذكر مشخصات در كيفرخواست و حكم دادگاه قيد شود و يك نسخه ازحكم نيز

براي ستاد جهت اطلاع و اقدام لازم ارسال گردد. ماده 12 _ در خصوص كليه وجوه ريالي _ ارزي همچنين مسكوكات شمش طلا وجواهرات وجوه حاصله از جرايم و ديگر اجناس و اموالي كه در اجراي اين قانون توقيف ياضبط مي گردد دادسرا موظف است در اجراي ماده 29 قانون و با رعايت تبصره 35 بودجه سال 1367 كشور، اقداماتي را معمول دارند تا جريمه ها و ديگر وجوه حاصله به حساب متمركزي كه در وزارت امور اقتصادي ودارايي و به نام ستاد مبارزه با مواد مخدر افتتاح مي شود واريز نمايند. ماده 13 _ در كليه مواردي كه آرا صادره منجر به ضبط يا مصادره اموال مي گردد چنانچه پس از صدور حكم قطعي نيز، اموالي از محكوم عليه شناسايي شود مجددا از طريق دادسرا به موضوع رسيدگي و مراتب جهت صدور راي تكميلي به دادگاه ارجاع خواهد شد. ماده 14 _ كليه پرونده هايي كه به صدور حكم اعدام منتهي مي گردد. پس از يك برگ شماري و لاك و مهر به قيد فوريت به دستور دادستان يا جانشين وي به انضمام فرم تكميل مشخصات محكوم جهت اجراي صدر ماده 32 قانون به دفتر دادستان كل كشور ارسال مي شود. ماده 15 _ چنانچه حكم اعدام صادره ، مورد تأييد رياست ديوان عالي كشور يا دادستان كل كشور قرار گيرد پرونده جهت اجرا به دادسرا اعاده خواهد شد. ماده 16 _ در صورت عدم تاييد حكم اعدام ، راي صادره نقض و پرونده جهت رسيدگي مجدد نزد دادگاه صادر كننده حكم اعاده مي شود. دادگاه مجددا به پرونده رسيدگي و حكم مقتضي به

جز اعدام صادر مي نمايد. ماده 17 _ چنانچه دادگاه صادر كننده حكم به راي قبلي خود باقي باشد پرونده را با ذكرمستندات نظريه خود به شعبه ديگري ارجاع مي نمايد و اگر شعبه ديگري در آن شهرستان دائر نباشد پرونده را به نزديكترين دادگاه انقلاب اسلامي ارسال مي نمايد. دادگاه اخيرالذكر مي تواند حكم مقتضي به جز اعدام صادر نمايد و چنانچه نظر وي بر اعدام باشد پرونده را باذكر دليل و بدون انشا راي به دادستاني كل مي فرستد. تبصره _ هرگاه در حوزه قضايي مربوطه چند شعبه دادگاه انقلاب دائر باشد پرونده توسط رياست شعبه اول دادگاهها به يكي از شعب ارجاع خواهد شد. ماده 18 _ چنانچه دادستان يا جانشين وي به راي صادره معترض باشند و يا اعتراض محكوم عليه را موجه تشخيص دهند مستندا و مستدلا موارد ايراد را به قاضي صادر كننده راي تذكر مي دهند در صورت قبول اشتباه و نيز مواردي كه قاضي رأسا به اشتباه قانوني ياشرعي خود واقف شود ضمن صدور دستور توقف اجراي حكم پرونده به انضمام نظريه مزبور جهت اقدام مقتضي به دفتر دادستان كل كشور ارسال مي شود. چنانچه رياست ديوان عالي كشور يا دادستان كل كشور ايرادات وارده را تاييد وتجديدنظر در حكم صادره را تجويز نمايند پرونده مربوطه به دادگاه صادر كننده اعاده تااقدامات لازم به عمل آورند. تبصره _ در صورتي كه قاضي صادر كننده راي ايرادات را وارد ندانسته و همچنان حكم صادره را تاييد و بر آن باقي باشد دادسرا جهت اجرا ذيل ماده 32 موظف به اجراي حكم صادره بوده و پرونده را جهت ملاحظه

و اقدام لازم به دفتر دادستان كل كشور ارسال خواهدنمود. ماده 19 _ در صورتي كه احكام صادره به جز اعدام توسط رياست ديوان عالي كشور يادادستان كل كشور بنا به دلايل مندرج در ماده 32 قانون نقض شود پرونده جهت اقدام لازم به دادسراي محل اعاده خواهد شدو و دادسرا ضمن توقف اجرا حكم پرونده را دراسرع وقت به دادگاه صادر كننده راي ارجاع خواهد نمود تا به ترتيب مقرر در مواد 16 و 17 اين آيين نامه عمل نمايند. ماده 20 _ با توجه به نظر حضرت امام مدظله العالي در پاسخ به مجمع تشخيص مصلحت نظام و شوراي نگهبان كه قوانين مصوبه مجمع مادام المصلحة به قوت خود باقي است ،مصوبات مجمع حاكم بر قوانين مغاير است ، عليهذا قانون تعيين موارد تجديدنظر احكام دادگاهها... مصوب مجلس شوراي اسلامي ناظر بر احكام دادگاههاي انقلاب اسلامي دررابطه با مواد مخدر نخواهد بود. ماده 21 _ رسيدگي به جرايم ارتكابي مندرج در اين قانون از سوي نيروهاي نظامي وانتظامي برعهده دادسراها و دادگاههاي انقلاب اسلامي است و در ساير مراجع قابل رسيدگي نيست .

آيين نامه اجرايي قانون اصلاح قانون مبارزه با موادمخدر و الحاق موادي به آن

مصوب 22/10/1377 ستاد مبارزه با مواد مخدر اين آيين نامه در اجراي ماده 34 قانون اصلاح قانون مبارزه با موادمخدر و الحاق موادي به آن مصوب 17/8/76 مجمع تشخيص مصلحت نظام تهيه و ابلاغ مي گردد: ماده 1 _ تعاريف و اصطلاحات : الف _ قانون : منظور از كلمه (قانون ) در اين آيين نامه قانون اصلاح قانون مبارزه باموادمخدر و الحاق موادي به آن مصوب 17/8/76 مجمع تشخيص مصلحت نظام مي باشد. ب _ ستاد مبارزه با موادمخدر

كه از اين پس ستاد ناميده مي شود: منظور (ستاد مبارزه باموادمخدر) است كه در اجراي ماده 33 قانون فوق الذكر كليه عمليات اجرايي و قضايي وبرنامه هاي پيشگيري و آموزش عمومي و تبليغ عليه موادمخدر در آن متمركز گرديده است . ج _ شوراي هماهنگي مبارزه با موادمخدر كه از اين پس شوراي هماهنگي ناميده مي شود: شوراهاي استاني موضوع ماده هشت تشكيلات و شرح وظايف ستاد كه به موجب مصوبه يازدهمين جلسه ستاد مورخ 9/12/67 كه مستقيما زير نظر مركز فعاليت مي كنند تاسيس شده است . د _ سازمان كاشف : سازماني است كه مامورين آن مستقيما در اولين عمليات كشف جرم و توقيف متهمين شركت داشته و در صورتجلسه بدوي نام آنها ذكر شده باشد. ه _ كميسيون فروش : منظور كميسيونهاي موضوع ماده (1) كليات آيين نامه اجرايي فروش اموال منقول و غيرمنقول موضوع قانون مبارزه با موادمخدر مصوب سي امين جلسه ستاد مورخ 23/9/68 مي باشد. و _ كميته شناسايي اموال : كميته اي است كه به موجب مصوبه پنجاه ودومين جلسه ستاد مورخ 4/4/75 متشكل از نمايندگان دادگاه انقلاب اسلامي ، نيروي انتظامي و وزارت اطلاعات به منظور شناسايي اموال منقول و غيرمنقول قاچاقچيان موادمخدر تاسيس و زيرنظر شوراي هماهنگي فعاليت مي نمايد. ز _ مامورين تعقيب : كليه ضابطين قانوني كه به موجب مقررات در كشف جرايم موادمخدر و شناسايي و دستگيري متهمين اقدام مي نمايند. ماده 2 _ مرتكبين جرايم موادمخدر كه قبل از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون (31/6/77) مرتكب جرم شده اند با لحاظ ماده 11 قانون مجازات اسلامي ، در صورتي به

استناد اين قانون محكوم مي شوند كه مجازات پيش بيني شده در اين قانون ، اخف از مجازات سابق باشد. در غير اين صورت ، به مجازات مقرر در قانون سابق محكوم خواهند شد. ماده 3 _ در مواد 6 و 9 قانون ، كه تكرار جرم مبناي تشديد مجازات قرار مي گيرد، رعايت تناسب و توجه به مقدار موادمخدر الزامي است . ماده 4 _ در اجراي ماده 15 قانون : الف : زماني قرار موقوفي تعقيب صادر مي شود، كه متهم قبلا خود را به مراكز درماني مقرره در اين قانون معرفي كرده باشد. ب : كليه مراكز درماني ، پزشكان و كلينيكهاي خصوصي كه داراي اجازه ترك اعتياد معتادين از سوي وزارت بهداشت و درمان مي باشند مي توانند نسبت به درمان معتادين اقدام نمايند. ج : دستورالعمل اجرايي اين ماده ، ظرف يك ماه توسط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي تهيه و پس از تصويب ستاد جهت اجرا ابلاغ مي گردد. ماده 5 _ در مورد معتادان مشمول ماده 16 قانون ، چنانچه اجراي مجازات منجر به بازداشت نگردد، دادگاه مي تواند براي جلوگيري از تكرار جرم ، مفاد ماده 19 قانون مجازات اسلامي و قانون اقدامات تاميني را اعمال نمايد. ماده 6 _ اقرباي درجه يك متهم ، مذكور در تبصره 1 ماده 21 قانون ، همان است كه در مواد1031 تا 1033 قانون مدني آمده و شامل اقرباي درجه يك سببي و نسبي خواهد بود. ماده 7 _ در اجراي ماده 24 قانون ، با توجه به مفاد ماده 2 اين قانون ، احراز قصد توليدموادمخدر براي

امحاي كشت شاهدانه ضروري است . ماده 8 _ دادگاه در صورت لزوم قبل از صدور حكم ، نظر آزمايشگاه را در خصوص نوع موادمخدر اخذ مي نمايد. تبصره _ مجازات مقرر در حكم ، برمبناي ميزان دقيق موادمخدر مكشوفه (بدون لفاف وپوشش ) تعيين خواهد شد. ماده 9 _ در مواردي كه مجازات جرم انتسابي مصادره اموال است دادگاه مي تواند باعنايت به ماده 27 آيين نامه دادگاهها و دادسراهاي انقلاب ضمن صدور قرار توقيف اموال ،در اسرع وقت از طريق مامورين تعقيب «كاشف »، كميته هاي شناسايي اموال يا به هر نحو مقتضي ، نسبت به شناسايي و توقيف كليه اموال غيرمنقول ، منقول (وجوه ريالي و ارز،حسابهاي بانكي داخلي و خارجي ، اشياي قيمتي ، طلاجات و جواهرات ، سهام و اسناداعتباري ، چكها و غيره ) با اعلام ممنوعيت معامله به اداره ثبت و انسداد حسابهاي بانكي به اداره نظارت بر امور بانكها اقدام و ضمن دستور به تهيه ليست دقيق آنها و بررسي اسناد،ترتيب سپردن به امين يا توقيف يا لاك و مهر آنها را حسب مورد فراهم نمايد. مفاد اين ماده شامل متهمين متواري نيز خواهد بود. تبصره 1 _ در مورد جرايم سنگين ، دادگاه معادل جريمه را پس از شناسايي اموال توقيف مي نمايد. تبصره 2 _ دادگاه ظرف مدت حداكثر يك هفته ليست اموال توقيف شده را در اختيارشوراي هماهنگي قرار خواهد داد. ماده 10 _ در مورد متهمين دستگير شده يا متهمين متواري در صورتي كه دادگاه احراز نمايد متهم به منظور فرار از اجراي قانون و پرداخت جرايم متعلقه ، اموال منقول و غيرمنقول

خود را به هر نحوي به ديگران من جمله همسر و فرزندان خود منتقل نموده است در اجراي ماده 28 آيين نامه دادگاهها و دادسراهاي انقلاب ، دستور توقيف اموال مذكور را صادر و عندالاقتضا براساس ماده 4 قانون نحوه اجراي محكوميت هاي مالي ، حكم به ابطال نقل وانتقالات صوري صادر خواهد نمود. ماده 11 _ در صورت امتناع محكوم عليه از تاديه جزاي نقدي ، در حالي كه به تشخيص دادگاه صادر كننده حكم قادر به پرداخت آن باشد دادگاه مزبور حكم به فروش اموال مازاد برمستثنيات و وصول عايدات دولت به ميزان جزاي نقدي مقرر صادر خواهد نمود. ماده 12 _ دادگاه موظف است قبل از اتخاذ تصميم و صدور حكم به ضبط و مصادره اموال ، اسناد و مدارك مربوط به مالكيت اموال مزبور اعم از عادي يا رسمي ، همچنين ادعاي مالكيت شخص ثالث را نسبت به اموال فوق الاشعار، مورد بررسي قرار داده و آنگاه اتخاذ تصميم نمايد. اعتراض اشخاص ثالث نسبت به ضبط و مصادره ، با رعايت مفاد قانون آيين دادرسي مدني با تقديم دادخواست ، در دادگاه صادر كننده حكم قابل پذيرش است . درخصوص وسائط نقليه كه مالكيت غير نسبت به آن ثابت شده صرفا در صورت علم و اطلاع مالك از حمل موادمخدر با وسيله مزبور قابل ضبط است . تبصره 1 _ ديون و تعهدات مالي محكوم عليه كه صحت آن به تاييد دادگاه برسد ازشمول حكم مصادره خارج بوده و پس از كسر ديون ، حكم به مرحله اجرا در مي آيد. تبصره 2 _ اجراي مفاد ماده فوق ، مانع وصول

جزاي نقدي از محل وجوه نقدي موجود نخواهد بود. ماده 13 _ تعيين مستثنيات اموال مصادره شده به منظور تامين هزينه متعارف زندگي براي خانواده محكوم عليه ، عرفا بايد به گونه اي باشد كه خانواده محكوم عليه در عسر و حرج قرار نگيرد و مشتمل بر توجه لازم به مسكن و امرار معاش ، تعداد فرزندان ، هزينه هاي زندگي ، درماني و تحصيلي آنها باشد. ماده 14 _ در كليه مواردي كه آراي صادره منجر به ضبط يا مصادره اموال مي گردد،چنانچه پس از صدور حكم قطعي نيز اموالي از محكوم عليه شناسايي شود كه منشأ مالكيت آن قبل از محكوميت باشد، دادگاه صادر كننده راي بدوي مجددا به موضوع رسيدگي و راي اصلاحي صادر خواهد نمود. ماده 15 _ هرگونه بهره برداري و استفاده از اموال منقول و غيرمنقول به ويژه خودروهاي توقيفي ، اعم از حامل مواد يا غير آن ، براي كليه اشخاص حقيقي يا حقوقي تا قبل از صدورحكم قطعي ممنوع است . مرتكب حسب مورد طبق موازين قانوني تحت تعقيب قرارخواهد گرفت . ستاد يا شوراي هماهنگي يا ذينفع وظيفه تعقيب را برمبناي حقوق خود به عهده دارند. تبصره 1 _ اموال توقيف شده تحت نظارت دادگاه مربوطه جهت حفظ و نگهداري دراختيار ستاد يا شوراي هماهنگي قرار خواهد گرفت . دبيرخانه ستاد مكلف است ، ظرف مدت يك ماه دستورالعمل نگهداري و سرپرستي اموال را تدوين و پس از تصويب ستاد، امكانات لازم رابراي نگهداري اموال مزبورفراهم نمايد. تبصره 2 _ چنانچه حكم مصادره اموال غيرمنقول ، مبتني بر تخليه ملك به غير ازمستثنيات و حقوق افراد

ثالث باشد، اجراي احكام دادگاه ملزم به تخليه آن مي باشد. تبصره 3 _ پس از تعيين تكليف قطعي اموال ، ستاد موظف است حداكثر ظرف مدت ده روز نسبت به تصرف اموال اقدام نمايد. ماده 16 _ فروش اموال قبل از صدور حكم قطعي يا تنفيذ احكام مشمول صدر ماده 32 ( اعدام و مصادره اموال ) ممنوع است . مگر آن كه اموال ياد شده مشمول تبصره 2 ماده 10قانون مجازات اسلامي باشد. در اين صورت اموال توسط كميسيون فروش اموال پس از هماهنگي با دادگاه صادركننده حكم از طريق مزايده عمومي به فروش رسيده و وجه حاصل از فروش تا تعيين تكليف قطعي و صدور حكم توسط دادگاه به حساب اماني دادگاه انقلاب اسلامي واريز مي گردد. ماده 17 _ وسايل نقليه اي كه در اجراي ماده 30 قانون به نفع دولت (ستاد) ضبط و باتصويب ستاد در اختيار سازمان كاشف قرار داده مي شود، بايستي براساس شرايطي كه ستادتعيين نموده مورد استفاده قرار گيرد. تبصره 1 _ در صورتي كه بنابه تشخيص بالاترين مسوول سازمان كاشف استان وموافقت دبيرخانه ستاد خودرو مزبور واجد كارايي لازم در امر مبارزه نباشد، از طريق كميسيون فروش با حضور نماينده سازمان كاشف و با رعايت مقررات مربوطه ، از طريق مزايده به فروش رسيده و وجوه حاصله صرفا جهت تجهيز و تقويت دواير و واحدهاي سازمان كاشف و حمايت از خانواده معزز شهدا و جانبازان امر مبارزه در آن استان هزينه خواهد شد. تبصره 2 _ دستورالعمل نحوه فروش خودروهاي موضوع ماده 30 قانون و چگونگي هزينه كردن وجوه حاصله ، با رعايت قوانين و

مقررات مربوطه ظرف مدت يك ماه توسط دبيرخانه ستاد و با همكاري سازمانهاي كاشف تنظيم و به تصويب ستاد خواهد رسيد. ماده 18 _ در صورت برائت متهم يا نقض حكم مصادره يا ضبط ، عين مال و در صورت موجود نبودن ، قيمت كارشناسي رسمي زمان اجراي حكم ( يوم الادا ) از محل اعتبارات ستادتاديه مي گردد. تبصره _ در موارد فوق چنانچه مورد مصادره ، وسيله نقليه موضوع ماده 30 بوده و به فروش رسيده باشد. قيمت كارشناسي روز توسط ستاد از محل بيست درصد حق السهم سازمان كاشف محل پرداخت مي گردد. ماده 19 _ به منظور تسهيل و تسريع در پرداخت حق الكشف مامورين كاشف وحق السهم قوه قضاييه ، دادگاه مكلف است ليست وصول فيشهاي جرايم دريافتي ازمحكومين را به ضميمه رونوشت آنها، در پايان هر ماه به دبيرخانه ستاد و سازمان كاشف ارسال نمايد. دبيرخانه ستاد نيز مكلف است ، گزارش سه ماهه مالي مربوط به پرداخت حق الكشف را در اسرع وقت به سازمان ذيربط ارسال دارد. ماده 20 _ در اجراي آيين نامه كميسيون عفو و بخشودگي مصوب 19/9/1373 براي محكومين موادمخدر، اخذ نظريه دبير ستاد يا نماينده تام الاختيار وي ضروري است . دبيرستاد مكلف است در هر شهرستان نماينده تام الاختيار خود را به دادگاه انقلاب اسلامي مربوطه معرفي نمايد. ماده 21 _ دراجراي تبصره 1 ماده 31 قانون و به منظور حصول اطمينان از پرداخت به موقع اقساط جريمه ، اجراي احكام ملزم است با اخذ وثيقه معادل مبلغ جريمه با تضمين شخص معتبر كه ملائت وي محرز گرديده ، نسبت به ترخيص

زنداني اقدام كند. مفاد وثيقه نامه يا قراردادهاي تنظيمي ، بايد به نحوي باشد كه در صورت تخلف ، ضبط مورد وثيقه يا اخذ وجه الضمان و اعتبارنامه بانكي توسط اجراي احكام سريعا انجام و وجه حاصله به حساب ستاد واريز و اموال ضبط شده به كميسيون فروش اموال تحويل گردد. تبصره _ عدم پرداخت سه قسط متوالي يا غيرمتوالي ، كليه اقساط باقيمانده را تبديل به حال كرده و از موارد رجوع به وثيقه گذار يا تضمين كنندگان فوق است . مفاد اين تبصره درقرارداد مربوط به اخذ وثيقه درج مي گردد. ماده 22 _ در اجراي اصل 35 قانون اساسي ، و راي وحدت رويه شماره 15 _ 28/6/63 هيات عمومي ديوان عالي كشور و نيز ماده واحده مصوب 11/7/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام ، دادگاه مكلف است ، در كليه جرايم مقيده در قانون كه مجازات آنها حبس ابديا اعدام است : الف ) بدوا به متهم ابلاغ تا نسبت به تعيين وكيل براي دفاع از خود اقدام نمايد. ب ) در صورت عجز متهم از تعيين وكيل نسبت به تعيين وكيل تسخيري اقدام گردد. تبصره 1 _ حضور وكلاي تعييني يا تسخيري ، حداقل در يك جلسه دادرسي الزامي است . بعلاوه بايد قبل از محاكمه ، فرصت لازم جهت مطالعه پرونده و تهيه لايحه دفاعيه دراختيار وكيل مدافع قرار گيرد. تبصره 2 _ در ساير موارد، در صورت درخواست متهم ، دادگاه مكلف به تعيين وكيل تسخيري است . تبصره 3 _ تعيين يك وكيل تسخيري ، براي دو يا چند متهم در يك پرونده ، به لحاظ تعارض دفاع

از موكلين ممنوع است . تبصره 4 _ به منظور حفظ امنيت منابع و مخبرين ، هويت آنان صرفا در اختيار قاضي رسيدگي كننده به پرونده قرار خواهد گرفت . تبصره 5 _ متخلّف از موارد فوق ، تحت تعقيب انتظامي قرار مي گيرد. ماده 23 _ كليه پرونده هايي كه منتهي به صدور حكم اعدام مي گردد، پس از تكميل فرمهاي رايانه اي ، برگ شماري و لاك و مهر شده ، توسط دادگاه صادر كننده راي در اجراي ماده 32 قانون به دبيرخانه دادستاني كل كشور ارسال مي شود. ماده 24 _ هرگاه حكم اعدام ، مورد تاييد رياست ديوان عالي كشور يا دادستان كل كشورقرار گيرد، پرونده جهت اجرا، به دادگاه صادر كننده راي اعاده مي گردد. تبصره _ اجراي احكام دادگاه ، مكلف است ، پس از اجراي حكم اعدام ، بلافاصله مراتب را به انضمام فرم تكميل شده مشخصات محكوم عليه به دادستاني كل كشور و ستاد ارسال واعلام نمايد. ماده 25 _ در فرض عدم تاييد حكم اعدام و نقض راي صادره ، پرونده به دادگاه صادركننده حكم اعاده تا در صورت تبعيت از راي مرجع عالي ، با تجديد دادرسي و رسيدگي مجدد، حكم مقتضي به جز اعدام صادر نمايد. تبصره 1 _ چنانچه دادگاه صادر كننده حكم ، به عقيده خود باقي باشد پرونده را با نظرمستدل جهت ارجاع به شعبه ديگر، نزد رياست شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامي ارسال مي نمايد (در صورت عدم استقرار شعبه هم عرض در حوزه قضايي ، پرونده به نزديكترين دادگاه محل ارجاع مي شود) دادگاه مرجوع اليه مي تواند حكم

مقتضي غيراعدام صادر نمايد وچنانچه به راي منقوض اصرار ورزد و عقيده بر اعدام داشته باشد، پرونده را بدون انشاي راي مستدلا به دادستاني كل كشور عودت مي دهد. هر يك از دو مقام مندرج در ماده 32 قانون در صورت قبول استدلال دادگاه ثانوي ، ضمن تاييد نظر، پرونده را جهت انشاي راي به دادگاه عودت مي دهند. در غير اين صورت رأسا نسبت به انشاي حكم اقدام يا به شعبه خاص جهت رسيدگي و صدور حكم ارسال مي نمايند. تبصره 2 _ نسبت به احكام غيراعدام نيز به ترتيب تبصره يك عمل مي شود. تبصره 3 _ در صورتي كه هر يك از دو مقام مذكور در ماده 32 قانون ، عقيده به رفع نقص از پرونده داشته باشند، موارد نقص را صريحا اعلام و دادگاه مكلف است در وقت فوق العاده نسبت به رفع نقص اقدام و پرونده را عودت دهد. ماده 26 _ قاضي اجراي احكام دادگاه در صورتي كه حكم صادره را خلاف موازين شرعي يا قانوني يا فاقد دلائل كافي تشخيص دهد، يا اعتراض محكوم عليه يا وكيل مدافع وي ، همچنين اعتراض شخص ثالث نسبت به مصادره يا ضبط مال را وارد بداند، موظف است در هر مورد، اعتراض خود را مستندا و مستدلا به قاضي صادركننده راي اعلام و متذكرگردد. در اين صورت ، چنانچه پاسخ دادگاه قانع كننده باشد، حكم به مرحله اجرا درخواهد آمد. در غير اين صورت يا در مواردي كه دادگاه شخصا پي به اشتباه خود ببرد، پرونده را دراجراي قسمت اخير ماده 32 قانون به دبيرخانه دادستاني كل كشور ارسال مي دارد.

تبصره 1 _ اقدامات قاضي اجراي احكام ، نافي اختيارات رييس دادگستري يا رييس شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامي نخواهد بود. تبصره 2 _ در چنين مواردي كه پرونده به دادستاني كل كشور ارسال مي شود، اجراي حكم شلاق تا تعيين تكليف نهايي متوقف خواهد شد. ماده 27 _ چنانچه بر اثر سهو قلم از قبيل ذكر مشخصات دقيق محكوم عليه ، دادگاه مرتكب اشتباهي گردد كه به اساس حكم خللي وارد نسازد مي تواند مبادرت به تصحيح حكم نمايد. حكم تصحيح شده در دادنامه اصلاحي به محكوم عليه ابلاغ خواهد شد. ماده 28 _ چنانچه فعل ارتكابي از ناحيه محكوم عليه بر فرض ثبوت ، جرم نباشد و يامشمول عفو عمومي شده باشد يا به جهتي ديگر از جهات قانوني ، قابل تعقيب نبوده و يا فاقددليل باشد، راي صادره ، توسط مرجع عالي ، نقض بلاارجاع مي گردد. در اين صورت ، به طرق مقتضي ، مراتب فورا به دادگاه اعلام ، تا نسبت به آزادي بلاقيد محكوم اقدام نمايد. ماده 29 _ در اجراي ماده 33 قانون ، كميته هاي تخصصي تحت عناوين آموزش عمومي ،پيشگيري و درمان و بازپروري ، تبليغات و مقابله با عرضه و ... توسط دبيرخانه ستاد ايجادخواهد گرديد. تركيب اعضا و شرح وظايف كميته ها، با توجه به اختيارات قانوني آن ، توسط دبير ستاد مشخص و به تصويب ستاد مي رسد. ماده 30 _ با توجه به مفاد ماده 37 قانون ، اگر مجازات جرمي متضمن حبس يا اعدام باشدبا رعايت مواد 130 و 130 مكرر قانون آيين دادرسي كيفري قرار بازداشت موقت صادرمي گردد. ماده

31 _ در اجراي قسمت ذيل ماده 38 قانون ، چنانچه رييس ديوان عالي كشور يادادستان كل كشور، شخصا يا برحسب تقاضاي محكمه ، محكوم عليه را مستحق عفو تشخيص دهند، اجراي حكم تا اظهارنظر كميسيون عفو قوه قضاييه و قبول يا رد پيشنهاد عفواز طرف مقام معظم رهبري ، متوقف خواهد شد. در اين موارد، دادگاه پرونده را از طريق هيات عفو سريعا به كميسيون عفو قوه قضاييه ارسال مي نمايد. تبصره _ نحوه اجراي تبصره ماده 38 قانون ، نسبت به محكومين اعدام و حبس ابد همان است كه در صدر ماده فوق آمده است . ماده 32 _ نظر به ذكر اسامي تعداد 22 قلم مواد صنعتي و شيميايي ، در جداول شماره 1 و 2ماده 12 كنوانسيون 1988، در ماده 40 قانون ، اسامي دقيق اين مواد به ترتيب عبارتند از: 1 _ انيدريداستيك ، 2 _ استون ، 3 _ اسيدان ، 4 _ استيل انتراتيليك ، 5 _ اتيل اتو، 6 _هيدروكلريك اسيد، 7 _ ايزوسافرول ، 8 _ اسيد ليسرژيك ، 9 _ متيل دي اكي _ فنيل 3 و 4 پروپال 2، 10 _ متيل اتيل كتون ، 11 _ اسيد فنيل استيك ، 12 _ (1 فنيل 2 پروپان )، 13 _ پيپرونال ، 14 _پرمنگنات پتاسيم ، 15 _ سافرول ، 16 _ اسيد سولفوريك ، 17 _ تولوئن ، 18 _ افدرين ،19_ارگومترين ، 20 _ ارگوتامين ، 21 _ پيپريدين ، 22 _ سوداندرين . تبصره 1 _ چون تعدادي از مواد مذكور، به جهات مصارف خاص ، در دسترس عموم است ،

در كليه موارد كشف مواد مذكور، سونيت مرتكب با توجه به ميزان مواد و سايرعوامل ملاك احراز جرم توسط دادگاه است . تبصره 2 _ ذكر داروهاي روان گردان در ماده 40 قانون متاثر از عنوان كنوانسيون 1988 بوده و منصرف از قانون مربوط به مواد روان گردان (پسيكوتروپ ) مصوب 1354 مي باشدكه در كنوانسيون 1971 تصويب شده است . تبصره 3 _ وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشكي مكلف است آيين نامه اجرايي مربوط به مواد روان گردان را حداكثر ظرف مدت دو ماه تهيه و پس از تصويب ستاد به اجرابگذارد. ماده 33 _ شوراهاي هماهنگي موظفند بالحاظ تقسيمات كشوري (شهرستان _ شهر _بخش ) نسبت به تاسيس شوراهاي فرعي مبارزه با موادمخدر اقدام نمايند. تبصره _ كميسيونهاي فروش اموال مصادره اي ، صرفا در مراكز استانها و تهران تشكيل مي گردد. ماده 34 _ اين آيين نامه در 34 ماده و 28 تبصره در تاريخ 22/10/77 به تصويب ستادمبارزه با موادمخدر رسيد و آيين نامه هاي مغاير با اين آيين نامه از درجه اعتبار ساقط است .

آيين نامه عفو و تخفيف مجازات محكومين مواد مخدر كه در اجراي مصوبه 3/8/67 مجمع محترم تشخيص مصلحت نظام

مصوب 2/12/1369 ستاد مبارزه با مواد مخدر ماده 1 _ ستاد پيشنهاد عفو تخفيف مجازات محكوميني كه مجازات در روحيه آنان موثر واقع و موجب تنبه ايشان شده و به راه صلاح بازگشت باشند را با رعايت بندها و موارد ذيل پذيرفته و مشمول عفو تخفيف قرار خواهند داد به استثنا كساني كه : الف ) سابقه محكوميت موثر در زمينه مواد مخدر داشته باشند. ب ) اشتهار به فعاليت در جهت تهيه و توزيع و مصرف مواد مخدر داشته باشند. ج )

درگيري مسلحانه با نيروي نظامي و انتظامي د) از اعضا شبكه هاي تهيه و توزيع مواد مخدر باشند. ه ) از عناصر اصلي شبكه هاي تهيه و توزيع مواد مخدر باشند. و) سابقه فرار داشته و يا اقدام به تشكيل شبكه هاي مخفي به منظور اجراي طرح فرار و ورود مواد مخدر به داخل زندان نموده باشند. ز) زندانيان را تحريك به اغتشاش نموده و يا اشتهار به فساد و شرارت داشته باشند. بند 1 _ محكوميني كه حكم محكوميت آنان اعدام باشد قبل از اجراي حكم با درخواست مقام قضايي مربوطه و پيشنهاد قوه قضائيه پس از موافقت ستاد با يك درجه تخفيف از اعدام به حبس ابد تقليل مي يابد در اين صورت اجراي حكم تا اعلام نتيجه متوقف خواهند ماند. بند 2 _ محكوميني كه حكم محكوميت آنان حبس ابد يا بيش از 15 سال باشد با يك درجه تخفيف به 15 سال حبس تقليل مي يابد مشروط بر اينكه محكومين حبس ابد حداقل 15 سال و در ساير موارد تا 10 سال از محكوميت اوليه خود را گذرانده باشند. بند 3 _ محكوميني كه حبس آنان بيش از 10 الي 15 سال باشد محكوميت آنان به نصف تقليل مي يابد مشروط بر اينكه 5 سال از مدت محكوميت خود را سپري كرده باشند. بند 4 _ محكوميني كه حبس آنان بيش از 5 الي 10 سال باشد محكوميت آنان به نصف تقليل مي يابد مشروط بر اينكه حداقل 2 سال از مدت محكوميت مقرر در حكم اوليه راسپري كرده باشند. بند 5 _ محكوميني كه حبس آنان 5 سال و كمتر

باشد پس از تحمل نصف مدت محكوميت مقرر در حكم اوليه مشمول عفو خواهند شد. بند 6 _ محكوميني كه در اجراي ماده 31 قانون مبارزه با مواد مخدر به جاي پرداخت جريمه تحمل حبس مي نمايند با احتساب بندهاي فوق جريمه آنها مشمول عفو تخفيف خواهد شد. بند 7 _ محكوميني كه حبس و جزاي نقدي داشته باشند پس از اتمام مدت محكوميت حبس از طريق تحمل حبس يا با استفاده از عفو در خصوص جزاي نقدي مشمول بند 6خواهند شد. ماده 2 _ ستاد ليست پينشهادي عفو يا تخفيف مجازات را جهت بررسي و اعلام نظر ازقوه قضائيه دريافت خواهد كرد. ماده 3 _ درخواست عفو مجدد در مورد محكومين ماده 1 منوط به سپري كردن ثلث محكوميت باقي مانده پس از عفو مي باشد. ماده 4 _ در موارد خاص با صلاحديد ستاد عفو يا تخفيف مجازات مشمول شرايط وبندهاي فوق نخواهد شد. ماده 5 _ دفتر هماهنگي ، بازرسي و پيگيري امور قضايي ستاد موظف است پس از احرازشرايط مندرج در ماده يك بر اساس اين آيين نامه نظر ستاد را در خصوص عفو يا تخفيف به قوه قضائيه منعكس نمايند. تبصره _ در صورت وجود اختلاف نظر بين مقام قضايي پيشنهاد دهنده عفو يا تخفيف ونيروي انتظامي عمل كننده ، دفتر قضايي ستاد از طريق دعوت به تشكيل كميسيوني مركب از:معاون قضايي دادستان كل كشور، مسئول امور قوه قضائيه ، مسئول دفتر قضايي ستاد، كميته انقلاب اسلامي و نماينده سازمان زندانها و اقدامات تاميني و تربيتي حل اختلاف خواهدنمود. اين كميسيون زير نظر ستاد خواهد بود. ماده 6 _ اين

آيين نامه مشتمل بر 6 ماده 7 بند و 1 تبصره در جلسه مورخ 2/12/69 ستاد به تصويب رسيد.

آيين نامه كميسيون عفو و بخشودگي

فصل اول : تشكيلات و روش كار

ماده 1 _ كميسيون عفو و بخشودگي از پنج نفر اشخاص آشنا به احكام شرع انور و قانون و تشكيلات قوه قضائيه تشكيل مي گردد كه توسط رئيس محترم قوه قضائيه به محضر مقام معظم رهبري مدظله العالي پيشنهاد شده و پس از تأييد معظم له از سوي رئيس محترم قوه قضائيه براي سه سال انتخاب مي شوند. تبصره 1 _ اعضا از بين خود يك نفر را به عنوان رئيس و يك نفر را به عنوان دبيرانتخاب مي نمايند. تبصره 2 _ جلسات كميسيون با حضور حداقل سه نفر از اعضا رسميت خواهد يافت واتخاذ تصميم با اكثريت اعضا حاضر در جلسه خواهد بود. ماده 2 _ كميسيون عفو و بخشودگي در حد نياز و تشخيص در مراكزاستانها و شهرستانها هياتي مركب از رئيس دادگستري ، قاضي تحقيق زندان و رئيس زندان را براي بررسي وضعيت متقاضيان عفو اعلام نظر به كميسيون تشكيل خواهد داد رياست هيات با رئيس دادگستري خواهد بود. تقاضاهاي رسيدگي به كميسيون عفو از ناحيه محكومين و خانواده آنان جهت بررسي واعلام نظر به كميسيون عفو به روساي هيات هاي مذكور در اين ماده ارسال خواهد شد. ماده 3 _ هيات هاي مذكور پس از انجام تحقيقات لازم و اخذ نظريه اداره اطلاعات در رابطه با گروهك ها و محكومين امنيتي و نظريه ستاد مواد مخدر در رابطه با محكومين موادمخدر و نظر سازمان قضايي نيروهاي مسلح در رابطه با محكومين نظامي گزارش كاملي ازوضعيت محكومين استان را به طور مستدل

و مستند همراه با جمع بندي و پيشنهاد به كميسيون عفو و بخشودگي ارسال مي نمايند. ماده 4 _ كميسيون عفو به طور مرتب تشكيل جلسه داده و پيشنهادات واصله از هياتها را بررسي و در صورت تصويب فهرست اسامي اين قبيل محكومين توسط رئيس كميسيون عفو تقديم رياست محترم قوه قضائيه خواهد شد. ماده 5 _ رياست قوه قضائيه در صورت تاييد مصوبات كميسيون عفو فهرست اسامي مورد تصويب كميسيون را حداقل 15 روز قبل از يكي از مناسبتهاي مقرره به محضر مقام معظم رهبري پيشنهاد و نتيجه را جهت اجرا به رياست كميسيون عفو اعلام مي نمايد. ماده 6 _ رياست كميسيون عفو بلافاصله پس از دريافت فرمان عفو فهرست اسامي عفوشدگان را به اداره عفو و بخشودگي جهت ابلاغ به دادسراهاي مجري حكم ارسال مي دارد. ماده 7 _ كميسيون عفو در اجراي منويات مقام معظم رهبري و رسيدگي دقيق و تامين مصالح فردي و اجتماعي محكومين و جلوگيري از سو استفاده احتمالي و اينكه اعمال عفو،اجراي كيفر را بي هدف جلوه ندهد و درك واقعي و عميق مسائل مبتلي به محكومين و خانواده آنان و اطلاع از موقعيتهاي اجتماعي و سياسي و بافت مناطق و احرازضرورت يا عدم ضرورت اعمال عفو در نقاط مختلف كشور، موظف است در موارد لازم به شهرستانها واستانها عزيمت و با همكاري هياتهاي مذكور در ماده 2 وضعيت محكوميتن را بررسي واعلام نظر نمايد. تبصره _ هزينه هاي كميسيون و فوق العاده اعضا و كاركنان و هياتها و تهيه امكانات ازقبيل اتومبيل و... از محل بودجه خارج از شمول محاسبات عمومي كه رياست محترم قوه قضائيه

در اختيار رياست كميسيون عفو قرار خواهند داد تأمين خواهد شد، ترتيب و نحوه پرداخت طبق دستورالعملي خواهد بود كه به تصويب رياست محترم قوه قضائيه مي رسد.

فصل دوم : مناسبتهاي عفو و بخشودگي

ماده 8 _ مناسبت هاي عفو و بخشودگي به شرح زير مي باشد: 1 _ مبعث حضرت رسول اكرم (ص )27 رجب 2 _ ولادت حضرت رسول اكرم (ص )17 ربيع الاول 3 _ ولادت حضرت اميرالمؤمنين (ع )13 رجب 4 _ ولادت امام حسين (ع )3 شعبان 5 _ ولادت حضرت قائم (عج )15 شعبان 6 _ عيد سعيد فطراول شوال 7 _ عيد سعيد قربان 10 ذي الحجه 8 _ عيد سعيد غدير18 ذي الحجه 9 _ سالروز پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي 22 بهمن 10 _ سالروز جمهوري اسلامي 12 فروردين 11 _ عيد نوروز اول فروردين تبصره _ در صورت لزوم رياست قوه قضائيه با كسب نظر از مقام معظم رهبري مي توانند دستور تشكيل كميسيون را به مناسبتهاي ديگر به رئيس كميسيون بدهند.

فصل سوم : شرايط و سياست هاي عفو و تخفيف در مجازات

ماده 9 _ در پيشنهادات عفو و تخفيف مجازاتها، رعايت شرايط و نكات زير براي كميسيون عفو و بخشودگي ضروري و لازم الاتباع مي باشد: 1 _ اصلاح مجرم و توجه به شخصيت محكوم و خانواده وي . 2 _ توجه به ضرورتها و مصالح اجتماعي ، سياسي ، جغرافيايي . 3 _ مستثني نمودن حق الناس از شمول عفو، خصوصاًقتل هاي عمد. 4 _ شمول عفو نسبت به محكوميني كه به علت عجز از پرداخت جزاي نقدي در زندان بسر مي برند خصوصاً براي محكوميني كه تا سقف يك ميليون ريال جزاي نقدي محكوم شده و به لحاظ ناتواني از پرداخت آن زنداني هستند. 5 _ توجه به سوابق اجتماعي محكوم و لحاظ نمودن سوابق كيفري وي از جهت تكرارجرم و همچنين تعدد جرم . 6 _

اخذ نظر صريح مسئولين و مراج ذيربط در خصوص محكومين از قبيل وزارت اطلاعات ، سازمان قضايي و.... 7 _ مستثني نمودن جرايم خاص از قبيل جاسوسي ، ارتشا، زناي به عنف ، آدم ربايي ،سرقت مسلحانه از شمول عفو و بخشودگي . 8 _ تنافي نداشتن عفو اعطايي با امر قضا با كيفيتي كه احكام صادره بي مفهوم و بي معنا جلوه ننمايد. 9 _ سري بودن تمام مراحل عفو. 10_ توجه به رهنمودها و تدابير و منويات رهبرمعظم انقلاب اسلامي درمقاطع اعطاي عفو

فصل چهارم : موارد شمول عفو و تخفيف

ماده 10 _ تقاضا و پيشنهاد عفو و تخفيف براي محكوميتهاي ذيل پذيرفته مي شود: 1 _ كليه محكوميتهاي اعدام (به استثنا قصاص نفس ) حبس و جزاي نقدي و شلاق كه ازناحيه مراجع قضايي (دادگاههاي عمومي _ انقلاب _ نظامي _ ويژه روحانيت ) و قانوني صادرشده است . 2 _ كليه محكوميتهاي محروميت از حقوق اجتماعي يا اقامت و يا ممنوعيت از اقامت درمحل معين . 3 _ كليه محكوميتهاي تكميلي و تبعي صادره از مراجع قضايي و قانوني . 4 _ كليه محكوميتهاي اضافه خدمت سربازي و يا تنزيل درجه پرسنل نيروهاي مسلح . تبصره 1 _ در مورد احكام اعدام (به استثناي قصاص نفس ) چنانچه پس از صدور حكم قطعي محكوم به اعدام و يا خانواده وي درخواست عفو نمايد حسب مورد رئيس هيات يادادستان موظف به ارسال تقاضاي محكوم عليه و پرونده مربوطه با اظهارنظر صريح به رياست كميسيون عفو مي باشند، كميسيون عفو فورا در وقت فوق العاده و حداكثر تا دو ماه ازتاريخ دريافت تقاضا در خصوص مورد رسيدگي نموده و اعلام

نظر مي نمايد اجراي حكم تااعلام نتيجه وسيله رئيس كميسيون عفو به تاخير خواهد افتاد. تبصره 2 _ در صورت موافقت با عفو محكوم به اعدام كميسيون حق ندارد بيش از دودرجه تخفيف براي وي منظور و مجازات را كمتر از 15 سال حبس تعيين نمايد مگر بنا به فرمان مقام معظم رهبري . تبصره 3 _ براي محكوماني كه تقاضاي عفو آنان از طرف كميسيون عفو رد شده است ،پيشنهاد مجدد عفو در صورتي بلامانع است كه علت رد منتفي شده باشد. ماده 11 _ اداره عفو و بخشودگي موظف است كليه پيشنهادات و تقاضاها را به ترتيب تاريخ وصول ثبت و به كميسيون ارسال دارد. تبصره _ رياست كميسيون مي توانند در صورت تشخيص ضرورت پرونده هايي راخارج از نوبت در كميسيون مطرح نمايند. ماده 12 _ در خصوص دستورات رياست كميسيون جهت تكميل تقاضا و پيشنهادات ويا هرگونه اطلاعاتي كه براي اتخاذ تصميم كميسيون ضرورت دارد كليه مراجع قانوني موظف به ارسال پاسخ به كميسيون عفو مي باشند. ماده 13 _ در پيشنهاد عفو يا تخفيف مجازات امور زير درج مي شود. 1 _ مشخصات محكوم عليه شامل : نام و نام خانوادگي ، شهرت ، نام پدر، سن ، تاهل ، سواد،اولاد و تابعيت 2 _ تاريخ شروع به اجرا مجازات و مدتي كه محكوم عليه قبل از شروع به اجرا در زندان بوده است . 3 _ تعداد عائله محكوم عليه و وضع معيشت آنها 4 _ ميزان تاثير مجازات در روحيه محكوم عليه 5 _ رونوشت كيفر خواست ، دادنامه قطعي مورد اجرا سوابق كيفري 6 _ مدارك لازم

مبني بر رضايت شاكي و يا مدعي خصوصي . 7 _ موجبات پيشنهاد عفو به شرح ماده 10 ماده 14 _ مقررات اين آيين نامه نافي اختيارات قانوني رياست قوه قضائيه نخواهد بود. ماده 15 _ اين آيين نامه در 15 ماده و 8 تبصره درتاريخ 19/9/1373 توسط رياست قوه قضائيه به محضر مقام معظم رهبري پيشنهاد و مورد تصويب معظم له قرار گرفت .

آيين نامه پيشگيري از اعتياد، درمان معتادان به موادمخدر و حمايت از افراد در معرض خطر اعتياد

ماده 1 _ در اجراي مواد 33 و 34 قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر و الحاق موادي به آن مصوب 18/7/76 مجمع تشخيص مصلحت نظام و به منظور: 1 _ پيشگيري از اعتياد به مواد مخدر و داروهاي روان گردان ، 2 _ درمان و بازپروري معتادان ، 3 _ تمهيدات لازم پس از آزادي ، 4 _ اتخاذ تدابير مناسب به منظور مصون سازي افراد در معرض خطر و انجام اقدامات فرهنگي ، ارشادي ، تبليغي و معاضدتي جهت كاهش تقاضاي مواد مخدر، اعضاي ستاد مبارزه با مواد مخدر و ساير وازرتخانه ها، سازمانها وموسسات دولتي و غير دولتي ضمن جلب حمايت مردمي موظفند به شرح مواد آتي اقدام نمايند. ماده 2 _ وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي موظف است با هماهنگي دبيرخانه ستاد مبارزه با مواد مخدر نسبت به انجام موارد ذيل الذكر اقدام نمايد: 1 _ توسعه و تجهيز مراكز تخصصي براي درمان معتادان خود معرف و ارايه تسهيلات ويژه درماني به منظور ترغيب بخش خصوصي به ايجاد مراكز ترك اعتياد 2 _ فراهم آوردن تسهيلات و امكانات لازم (از جمله داروهاي مورد نياز) براي فعال كردن شبكه بهداشتي و درماني كشور به

منظور ترك اعتياد معتادين . 3 _ تامين و تربيت كادر تخصصي مراكز درماني و بازپروري و ايجاد واحدهاي درسي وتخصصي ويژه در چارچوب آموزشهاي دانشگاهي براي پزشكان ، روانپزشكان ،روانشناسان و مددكاران اجتماعي در زمينه آسيب شناسي رواني و بهبود وضعيت معتادان ؛ 4 _ ادغام برنامه هاي پيشگيري و درمان اعتياد در نظام بهداشتي و درماني كشور؛ 5 _ طراحي و اجراي منطقه اي برنامه هاي جامع پيشگيري از اعتياد؛ 6 _ انجام تمهيدات لازم براي نهادينه كردن آموزش دانشجويان رشته هاي پزشكي وپيراپزشكي و بازآموزي مداوم روانپزشكان ، پزشكان و كادر پيراپزشكي ؛ 7 _ برقراري دوره هاي آموزش تكميلي و روانپزشكي اعتياد و رشته هاي تخصصي باگرايش اعتياد براي رشته هاي مربوطه پيراپزشكي ، روانشناسي و جامعه شناسي ؛ 8 _ توليد مجموعه هاي آموزشي و برگزاري دوره هاي آموزشي براي گروههاي مختلف هدف شامل : كودكان و نوجوانان ، كادر آموزش و پرورش ، والدين ، مربيان و رابطين بهداشت ؛ 10 _ گسترش كمي و كيفي مراكز مشاوره اي و حمايتي براي گروههاي در معرض خطر وخطوط تلفني مداخله در بحران براي اعتياد؛ 11 _ طراحي برنامه هاي آزمايش تصادفي اعتياد براي مراكز دولتي و كارگاههاي تابع قانون كار؛ 12 _ تمهيد اقدمات لازم براي گسترش مشاركتهاي مردمي در امر پيشگيري و درمان اعتياد بويژه گروههاي خودياري معتادان با هماهنگي وزارت كشور؛ 13 _ انجام اقدامات لازم براي اجراي كنوانسيون 1961، 1971 و 1988 در خصوص نظارت بر مواد و داروهاي اعتيادآور؛ 14 _ فراهم نمودن امكان درمان معتادان در كليه درمانگاههاي عمومي و امكان بستري معتادان نيازمند به

درمان به شيوه بستري ، گسترش مراكز خاص درمان و بازتواني معتادان وتمهيد تسهيلات لازم براي راه اندازي كلينيك هاي خصوصي ترك اعتياد، تامين داروها وكيت هاي تشخيصي مورد نياز؛ 15 _ فراهم نمودن امكانات لازم براي كاهش آسيبهاي بهداشتي ناشي از اعتياد؛ 16 _ ايجاد بانك اطلاعات اعتياد واجراي برنامه هاي سالانه همه گيرشناسي اعتياد؛ 17 _ ارتباط با سازمانهاي بين المللي مرتبط با كاهش تقاضاي مواد مخدر و تمهيددريافت امكانات و كمكهاي مربوطه از آنان با هماهنگي ستاد؛ تبصره 1 _ وزارت بهداشت موظف است در فاصله زماني يكسال با هماهنگي سازمان امور استخدامي نسبت به ايجاد تشكيلات مناسب به نحوي كه بتواند مرجعيت و تمركزاقدامات كاهش تقاضا در كشور و اهداف پيش بيني شده در اين آيين نامه را تامين نمايد، اقدام و به تصويب هيأت وزيران برساند. تبصره 2 _ دستورالعمل اجرايي ماده 2و تبصره هاي مربوطه طبق جدول زمان بندي توسط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي تدوين و پس از تصويب وزير متبوع جهت اجراء ابلاغ خواهد شد. ماده 3 _ كميته امداد امام خميني (ره ) در بودجه سالانه خود اعتبار لازم جهت اعطاي پوشش مناسب مالي و حمايتي ، براي خانواده هاي معدومين (كودكان ، همسران و افراد تحت تكفل ) با كمك موسسات خيريه ، عام المنفعه و افراد نيكوكار پيش بيني مي نمايد. تبصره _ آيين نامه مربوط به طرز تامين بودجه و نحوه اختصاص آن به خانواده هاي تحت پوشش و نيز افراد مشمول اين ماده توسط كميته امداد امام خميني (ره ) با هماهنگي دبيرخانه ستاد تدوين و به تصويب ستاد مبارزه

با مواد مخدر خواهد رسيد. ماده 4 _ دبيرخانه ستاد مبارزه با مواد مخدر موظف است با كمك وزارت امور خارجه نسبت به جذب كمكهاي آموزشي و مالي از سازمانهاي بين المللي ، منطقه اي و ساير كشورهاجهت پيشگيري ، درمان و آموزش عمومي اقدام نمايد. ماده 5 _ وزارت آموزش و پرورش موظف است با اتخاذ تدابير لازم نسبت به اجراي موارد ذيل در وزارتخانه و ادارات تابعه اقدام نمايد. 1) ارائه و اجراي طرحهايي به منظور پيشگيري از اعتياد و آلودگي به مواد مخدروافزايش آگاهيهاي پرسنل (اداري و آموزشي )، دانش آموزان و انجمن اولياء و مربيان . 2) شناسايي دانش آموزان در معرض آسيب (دانش آموزاني كه سرپرست يا والدين آنهاقاچاقچي ، معتاد، زنداني يا فراري هستند) و اتخاذ تدابير مقتضي نسبت به معرفي آنان به مراجع پيشگيري و حمايتي و در صورت لزوم انجام مشاوره و آموزشهاي لازم براي اين نوع دانش آموزان . 3) شناسايي دانش آموزان معتاد، مصرف كننده يا توزيع كننده مواد مخدر و اتخاذ تدابير لازم جهت اقدامات درماني ، حمايتي ، تاميني و قانوني براي آنها. تبصره _ انجام موارد مذكور بايد به نحوي صورت پذيرد تا آسيب رواني و اجتماعي به اينگونه دانش آموزان وارد نياورد. 4) فراهم آوردن زمينه اجراي برنامه هاي آموزشي ، فرهنگي ، تبليغاتي از طريق مقتضي . 5) اجراي برنامه هاي فرهنگي و تجهيز كتابخانه هاي مدارس و نيز گسترش مراكزمشاوره براي اوقات فراغت دانش آموزان . 6) تهيه و انتشار بروشورهاي تبليغي به منظور آگاهي دانش آموزان و خانواده آنها ازاثرات و مضرات اعتياد. ماده 6 _ وزارت فرهنگ

و ارشاد اسلامي موظف است نسبت به موارد ذيل اقدام نمايد: 1) اتخاذ تدابير لازم براي آموزش عمومي (از جمله درج آگهي هاي آموزشي باتخفيف ويژه ) از طريق رسانه هاي نوشتاري (مجلات / روزنامه ها/ كتب و...) و ايجاد زمينه مناسب جهت تسهيل انتشار كتب آموزشي مربوطه . 2) فراهم آوردن زمينه مناسب جهت ساخت فيلمهاي كوتاه و بلند مدت سينمايي ،آموزشي يا هشدار دهنده و كمك به اجراي تئاترهاي مختلف و انجام برنامه هاي هنري وتشويق هنرمندان متعهد و مجرب كشور جهت شركت در برنامه هاي پيشگيري 3) تخصيص بخشي از اقلام فرهنگي با يارانه به متقاضيان بخش خصوصي و دولتي فعال در امر پيشگيري با هماهنگي دبيرخانه ستاد مبارزه با مواد مخدر. ماده 7 _ سازمان صدا و سيما مكلف است با هماهنگي ستاد مبارزه با مواد مخدر درصدي از برنامه هاي خود را در قالب فيلم ، سريال ، پيامهاي آموزشي و هشدار دهنده و آموزشهاي تخصصي از شبكه سراسري و شبكه هاي استاني در زمينه پيشگيري و درمان اعتياداختصاص دهد. ماده 8 _ سازمان تبليغات اسلامي موظف است با توجيه مبلغين اعزامي به اقصي نقاط كشور تمهيدات لازم را براي فراگير كردن امر پيشگيري از اعتياد و... فراهم آورد. ماده 9 _ بكارگيري و استخدام معتادين اصلاح شده در صورتي كه منع قانوني ديگري براي اشتغال نداشته باشند بلامانع است . وزارت كار و امور اجتماعي ، سازمان امور اداري واستخدامي ، هيأتهاي گزينش و هيأتهاي رسيدگي به تخلفات اداري مكلف است تدابير لازم را در اين خصوص اتخاذ نمايد. ماده 10 _ از آنجا كه عمده فعاليتهاي عمراني شهرداريها

تاثير مستقيمي در پيشگيري ازوقوع بزه و بويژه اعتياد دارد، لذا به منظور جهت دهي اين اقدامات براي پيشبرد امرپيشگيري از اعتياد، شهرداران سراسر كشور به عنوان اعضاي شوراهاي هماهنگي استانها وشهرستانها در جلسات مذكور شركت خواهند نمود. ماده 11 _ ستاد كل نيروهاي مسلح و كليه وزارتخانه ها، ارگانها، نهادها، موسسات وشركتهاي دولتي موظفند باهماهنگي ستادمبارزه با مواد مخدر ضمن تخصيص و بخشي ازفعاليتهاي تبلغي و فرهنگي خود با برگزاري جلسات آموشي درون سازماني ،پرسنل ذيربط وخانواده آنها را از لحاظ اقدامات كاهش تقاضا تحت پوشش قرار داده و تسهيلات لازم را نيزجهت ترك اعتيادپرسنل معتادفراهم نمايند. ماده 12 _ سازمان زندانها و اقدامات تاميني و تربيتي با هماهنگي و همكاري وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي و سازمان تربيت بدني موظف است با انجام فعاليتهاي فرهنگي ، تبليغي ، آموزشي و ورزشي و ارايه خدمات مشاروه اي درماني و مددكاري درزندانها و ساير مراكز مربوط نسبت به بهبود وضعيت جسمي و روحي معتادان زنداني اقدامات لازم را به عمل آورد. ماده 13 _ وزارتخانه هاي كار و امور اجتماعي ، كشاورزي ، جهاد سازندگي و نيرو مكلفندبا همكاري سازمان زندانها نسبت به گسترش امكانات لازم جهت كارآموزي در داخل وخارج از زندان براي معتادان فاقد تخصص يا شغل معين اقدام نمايند. ماده 14 _ اين آيين نامه در 14 ماده و چهار تبصره در جلسه مورخ 20/11/77 به تصويب ستاد مبارزه با مواد مخدر رسيده و كليه آيين نامه ها مغاير با آن ملغي اعلام مي گردد.

آيين نامه اجرايي تبصره 2 ماده 1 قانون تشديد مجازات قاچاق اسلحه و مهمات و قاچاقچيان مسلح

مصوب 10/11/1353 وزارت جنگ در اجراي تبصره 2 ماده 1 قانون تشديد مجازات قاچاق اسلحه

و مهمات و قاچاقچيان مسلح بدين وسيله انواع اسلحه سرد جنگي و شكاري را به شرح زير اعلام مي دارد: الف _ انواع اسلحه سرد جنگي 1 _ انواع سرنيزه هاي قابل نصب به تفنگ 2 _ انواع كاردهاي سنگري متداول در نيروهاي مسلح يا مشابه آنها. ب _ انواع اسلحه شكاري 1 _ انواع تفنگهاي ساچمه زني 2 _ انواع تفنگهاي مخصوص بيهوش كردن جانداران 3 _ انواع تفنگهاي مخصوص شكار حيوانات آبزي

3- تخلفات صنفي و تعزيرات

قانون تعزيرات حكومتي - مصوب 23/12/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام

فصل اول _ تخلفات و تعزيرات مربوطه

مصوب 23/12/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام ماده 1 _ با توجه به ضرورت نظارت و كنترل دولت بر فعاليتهاي اقتصادي و لزوم اجراي مقررات قيمت گذاري و ضوابط توزيع متخلفين از اجراي مقررات براساس مواد اين قانون تعزير مي شوند. فصل اول _ تخلفات و تعزيرات مربوطه ماده 2_ گران فروشي عبارت است از عرضه كالا يا خدمات به بهاي بيش از نرخهاي تعيين شده توسط مراجع رسمي به طور عليالحساب يا قطعي و عدم اجراي مقررات و ضوابط قيمت گذاري و انجام هر نوع اقدامات ديگر كه منجر به افزايش بهاي كالا يا خدمات براي خريدار گردد. تعزيرات گرانفروشي براساس ميزان و مراتب تخلف واحدها به شرح زير مي باشد: الف گران فروشي تا مبلغ بيست هزار ريال مرتبه اول _ تذكر كتبي تشكيل پرونده مرتبه دوم _ اخطار شديد، اخذ تعهد كتبي مبني بر عدم تخلف و ممهور نمودن پروانه واحد به مهر(تخلف اول . مرتبه سوم _ جريمه از پنج هزار ريال تا پنج برابر ميزان گران فروشي و ممهور نمودن پروانه واحد به مهر (تخلف دوم . مرتبه چهارم _ جريمه از ده هزار ريال تا ده برابر ميزان گران فروشي قطع تمام يا برخي خدمات دولتي از يك تا شش

ماه و ممهور نمودن پروانه واحد به مهر (تخلف سوم . مرتبه پنجم _ علاوه بر اخذ جريمه طبق مرتبه چهارم تعطيل موقت از يك تا شش ماه و نصب پارچه به عنوان گران فروش مرتبه ششم _ تعطيل و لغو پروانه واحد. ب گران فروشي از مبلغ بيش از بيست هزار ريال تا مبلغ دويست هزار ريال مرتبه اول _ جريمه معادل مبلغ گران فروشي و اخطار كتبي مرتبه دوم _ جريمه از يك تا دو برابر ميزان گران فروشي و ممهور نمودن پروانه واحد به مهر (تخلف اول) مرتبه سوم _ جريمه از يك تا پنج برابر ميزان گران فروشي اخطار قطع خدمات دولتي و ممهورنمودن پروانه واحد به مهر (تخلف دوم . مرتبه چهارم _ علاوه بر اخذ جريمه طبق مرتبه سوم قطع تمام يا برخي خدمات دولتي از يك تا شش ماه و ممهور نمودن پروانه واحد به مهر (تخلف سوم) مرتبه پنجم _ علاوه بر اخذ جريمه طبق مرتبه سوم تعطيل موقت واحد از يك تا شش ماه و نصب پارچه به عنوان گران فروش مرتبه ششم _ تعطيل و لغو پروانه واحد. ج گران فروشي از مبلغ بيش از دويست هزار ريال تا مبلغ يك ميليون ريال مرتبه اول _ جريمه از يك تا دو برابر ميزان گران فروشي اخذ تعهد كتبي مبني بر عدم تخلف وممهور نمودن پروانه واحد به مهر (تخلف اول . مرتبه دوم _ جريمه از دو تا پنج برابر ميزان گران فروشي قطع تمام يا برخي خدمات دولتي از يك تاشش ماه و ممهور نمودن پروانه واحد به مهر (تخلف دوم) مرتبه سوم _ علاوه بر اخذ جريمه طبق مرتبه دوم تعطيل موقت واحد از

يك تا شش ماه نصب پارچه به عنوان گران فروش و ممهور نمودن پروانه واحد به مهر (تخلف سوم . مرتبه چهارم _ علاوه بر اخذ جريمه طبق مرتبه دوم تعطيل و لغو پروانه واحد و لغو كارت بازرگاني د) گران فروشي بيش از يك ميليون ريال مرتبه اول _ جريمه از دو تا پنج برابر ميزان گران فروشي اخطار كتبي و ممهور نمودن پروانه واحد به مهر (تخلف اول . مرتبه دوم _ جريمه از پنج تا هشت برابر ميزان گران فروشي قطع تمام يا برخي خدمات دولتي از يك تا شش ماه و ممهور نمودن پروانه واحد به مهر (تخلف دوم) مرتبه سوم _ علاوه بر اخذ جريمه طبق مرتبه دوم تعطيل موقت واحد از يك تا شش ماه نصب پارچه به عنوان گران فروش و ممهور نمودن پروانه واحد به مهر (تخلف سوم . مرتبه چهارم _ علاوه بر اخذ جريمه طبق مرتبه دوم تعطيل و لغو پروانه واحد و لغو كارت بازرگاني تبصره _ در صورت تكرار تخلف اعمال تعزيرات متناسب با مبلغ و مراتب تخلف خواهد بود. ماده 3 _ كم فروشي و تقلب عبارت است از عرضه كالا يا خدمات كمتر از ميزان و مقادير خريداري شده از نظر كمي يا كيفي كه مبناي تعيين نرخ مراجع رسمي قرار گرفته است تعزيرات كم فروشي و تقلب به ميزان و مراتب آن عينا مطابق تعزيرات گران فروشي مي باشد. ماده 4 _ احتكار: عبارت است از نگهداري كالا به صورت عمده با تشخيص مرجع ذي صلاح و امتناع از عرضه آن به قصد گران فروشي يا اضرار به جامعه پس از اعلام ضرورت عرضه توسط دولت تعزيرات احتكار به شرح زير مي باشد: مرتبه اول _ الزام

به فروش كالا و اخذ جريمه معادل ده درصد ارزش كالا. مرتبه دوم _ فروش كالا توسط دولت و اخذ جريمه از بيست تا صد در صد ارزش كالا. مرتبه سوم _ فروش كالا توسط دولت اخذ جريمه از يك تا سه برابر ارزش كالا، قطع تمام يا قسمتياز سهميه و خدمات دولتي تا شش ماه و نصب پارچه در محل واحد به عنوان محتكر. مرتبه چهارم _ علاوه بر مجازات مرتبه سوم لغو پروانه واحد و معرفي از طريق رسانه هاي گروهي به عنوان محتكر. تبصره _ در صورتي كه نگهداري كالا با اطلاع مراجع ذي صلاح باشد مشمول احتكار نيست ماده 5 _ عرضه خارج از شبكه عبارت است از عرضه كالا برخلاف ضوابط توزيع و شبكه هاي تعيين شده وزارت بازرگاني و ساير وزارتخانه هاي ذي ربط تعزيرات عرضه خارج از شبكه نسبت به مقدار كالاي به فروش رفته به شرح زير مي باشد: مرتبه اول _ تذكر كتبي و قطع سهميه به مدت سه ماه مرتبه دوم _ اخذ جريمه تا دو برابر مبلغ فروش خارج از شبكه مرتبه سوم _ اخذ جريمه از سه تا پنج برابر مبلغ فروش خارج از شبكه تبصره _ چنانچه كالا به فروش نرفته باشد، علاوه بر الزام به عرضه كالا در شبكه اخذ جريمه معادل ده درصد ارزش رسمي كالا. ماده 6 _ عدم درج قيمت عبارت است از عدم درج قيمت كالاها يا خدمات مشمول به نحوي كه براي مراجعين قابل رويت باشد به صورت نصب برچسب يا اتيكت يا به صورت نصب تابلوي نرخ در محل واحد. تعزيرات عدم درج قيمت به شرح زير مي باشد: مرتبه اول _ تذكر كتبي درج در پرونده واحد.

مرتبه دوم _ اخذ جريمه از پنج هزار ريال تا پنجاه هزار ريال مرتبه سوم _ اخذ جريمه از پنجاه هزار ريال تا صد هزار ريال قطع تمام يا برخي خدمات دولتي ازسه تا شش ماه و در صورت مصلحت نصب پارچه به عنوان متخلف تبصره _ در مواردي كه قيمت رسمي براي كالا و خدمات تعيين شده باشد درج قيمت براساس قيمت رسمي خواهد بود. ماده 7 _ اخفا و امتناع از عرضه كالا: عبارت است از خودداري از عرضه كالاي داراي نرخ رسمي به قصد گران فروشي يا تبعيض در فروش تعزيرات اخفا و امتناع از عرضه كالا به شرح زير مي باشد: مرتبه اول _ تذكر كتبي درج در پرونده واحد و عرضه كالا به نرخ رسمي مرتبه دوم _ عرضه كالا به نرخ رسمي و اخذ جريمه از دو تا پنج برابر ارزش رسمي كالا. مرتبه سوم _ علاوه بر مجازات هاي مرتبه دوم قطع تمام يا برخي خدمات دولتي از سه تا شش ماه ماده 8 _ عدم صدور فاكتور: عبارت است از خودداري از صدور فاكتور مطابق فرم ها و ضوابط تعيين شده وزارت امور اقتصادي و دارايي و صدور فاكتور خلاف واقع در مورد اقلام مشمول تعزيرات عدم صدور فاكتور به شرح زير مي باشد: مرتبه اول _ تذكر كتبي درج در پرونده واحد. مرتبه دوم _ اخذ جريمه از پنج هزار ريال تا پنجاه هزار ريال مرتبه سوم _ اخذ جريمه از پنجاه هزار ريال تا صد هزار ريال قطع تمام يا برخي خدمات دولتي ازسه تا شش ماه و در صورت مصلحت نصب پارچه به عنوان متخلف ماده 9 _ عدم اجراي ضوابط قيمت گذاري و توزيع

عبارت است از عدم مراجعه و ارايه مدارك لازم جهت اجراي ضوابط قيمت گذاري و توزيع به مراجع قانوني بدون عذر موجه و بيش از مدت سه ماه از تاريخ ترخيص كالاي وارداتي يا توليد محصولات داخلي اقلام مشمول تعزيرات عدم اجراي ضوابط قيمت گذاري و توزيع به شرح زير مي باشد: مرحله اول _ اخطار كتبي و تمديد مهلت حداكثر يك هفته مرحله دوم _ جريمه از يك تا پنج برابر ارزش رسمي كالا و تمديد مهلت حداكثر يك هفته مرحله سوم _ علاوه بر مجازات طبق مرحله دوم قطع سهميه يا خدمات دولتي به مدت سه ماه و لغو كارت بازرگاني به مدت يك سال تبصره _ مراحل فوق در مورد هر كالا مستقلا اعمال خواهد شد. ماده 10 _ عدم اجراي تعهدات واردكنندگان در قبال دريافت ارز و خدمات دولتي عبارت است ازتخلف از ضوابط و مقررات تعيين شده دولت در مورد واردات كه منجر به عدم اجراي تعهدات و ياكاهش كمي يا كيفي كالا و يا خروج ارز از كشور گردد. تعزيرات عدم اجراي تعهدات واردكنندگان در قبال دريافت ارز و خدمات دولتي به شرح زيرمي باشد: جريمه معادل تفاوت نرخ ارز با نرخ رايج در بازار و يا اعاده عين ارز نسبت به مقدار كسري يا عدم انجام تعهدات تعليق كارت بازرگاني از شش ماه تا يك سال و در صورت تكرار از يك سال تا ابطال و در صورت وقوع سواستفاده علاوه بر مجازات هاي فوق جريمه تا پنج برابر مبلغ سواستفاده تبصره _ در صورتي كه كالاي وارده از نوع مجاز باشد پس از اعمال مجازاتهاي فوق به صاحب آن مسترد مي گردد. ماده 11 _ عدم

اجراي تعهدات توليدكنندگان در قبال دريافت ارز و خدمات دولتي عبارت است ازعدم توليد و عرضه محصول طبق قرارداد و برنامه تعيين شده دولت از قبيل نوع مقدار، قيمت ،استاندارد ، شرايط تحويل و ... بدون عذر موجه تعزيرات عدم اجراي تعهدات توليدكنندگان در قبال دريافت ارز و خدمات دولتي به شرح زيرمي باشد: تذكر كتبي ضمن درج در پرونده واحد، اعلام مراتب به وزارتخانه يا موسسه ذي ربط جريمه معادل تفاوت نرخ ارز با نرخ رايج در بازار يا اعاده عين ارز نسبت به مقدار كسري يا عدم انجام تعهدات و درصورت تكرار علاوه بر مجازات فوق جريمه از يك تا سه برابر مبلغ سواستفاده تبصره _ در صورتي كه واحدهاي توليدي مبادرت به واردات مواد اوليه و يا كالاي تجاري نمايندمشمول ماده 10 خواهند بود. ماده 12 _ نداشتن پروانه كسب واحدهاي صنفي عبارت است از عدم اخذ پروانه بدون عذر موجه ظرف مهلت و ضوابط و مقرراتي كه توسط هيات عالي نظارت بر شوراي مركزي اصناف تعيين واعلام مي گردد. تعزيرات نداشتن پروانه كسب واحدهاي صنفي متناسب با نوع واحدها به شرح زير مي باشد: الف در مورد واحدهاي صنفي توليدي مرحله اول _ اخطار كتبي و تمديد مهلت تا مدت شش ماه مرحله دوم _ قطع تمام يا برخي خدمات دولتي تا مدت سه ماه اخذ جريمه تا صد هزار ريال و تمديد مهلت تا سه ماه مرحله سوم _ تعطيل واحد تا زمان اخذ پروانه كسب ب در مورد واحدهاي صنفي خدماتي مرحله اول _ اخطار كتبي و تمديد مهلت تا سه ماه مرحله دوم _ قطع سهميه يا برخي خدمات دولتي تا مدت

سه ماه اخذ جريمه تا دويست هزار ريال و تمديد مهلت تا مدت سه ماه مرحله سوم _ تعطيل واحد تا زمان اخذ پروانه كسب ج در مورد واحدهاي صنفي خدماتي توزيعي مرحله اول _ اخطار كتبي و تمديد مهلت تا مدت دو ماه مرحله دوم _ قطع سهميه يا برخي خدمات دولتي تا مدت سه ماه اخذجريمه تا پانصد هزار ريال وتمديد مهلت تا مدت يك ماه مرحله سوم _ تعطيل واحد تا زمان اخذ پروانه كسب ماده 13 _ نداشتن پروانه بهره برداري واحدهاي توليدي عبارت است از عدم اخذ پروانه بهره برداري بدون عذر موجه ظرف مهلت و ضوابط و مقرراتي كه توسط وزارتخانه هاي توليدي (حسب مورد)تعيين و اعلام مي گردد. تعزيرات نداشتن پروانه بهره برداري واحدهاي توليدي به شرح زير مي باشد: مرحله اول _ اخطار كتبي و تمديد مهلت تا مدت شش ماه مرحله دوم _ قطع سهميه يا برخي خدمات دولتي تا مدت سه ماه اخذ جريمه تا مبلغ دويست هزارريال وتمديد مهلت تامدت سه ماه مرحله سوم _ تعطيل واحد تا زمان اخذ پروانه بهره برداري تبصره _ در مورد واحدهاي فاقد گواهي از موسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي (در مورد اقلام مشمول استاندارد اجباري كه توليدات آنها از نظر ايمني مضر باشد بلافاصله نسبت به تعطيل واحدتا زمان اخذ پروانه اقدام مي گردد. ماده 14 _ فروش ارزي ريالي عبارت است از فروش كالا يا خدمات در مقابل دريافت ارز ياواريزنامه ارز صادراتي بابت تمام يا قسمتي از بهاي كالا يا خدمات در داخل كشور برخلاف مقررات قانون و مصوبات دولت تعزيرات فروش ارزي ريالي به شرح زير مي باشد: اخذ كليه ارز يا واريزنامه هاي دريافتي يا معادل ريالي

آنها به نرخ بازار و در صورت تكرار علاوه برمجازات فوق ، حسب مورد قطع سهميه و خدمات دولتي يا لغو كارت بازرگاني از سه تا شش ماه ماده 15 _ فروش اجباري عبارت است از فروش اجباري كالا به همراه كالاي ديگر در سطح عمده فروشي يا خرده فروشي تعزيرات فروش اجباري به شرح زير مي باشد: جريمه از يك تا دو برابر ارزش كالاي تحميلي ماده 16 _ عدم اعلام موجودي كالا: عبارت است از عدم اظهار صحيح واحدهاي عمده فروشي نسبت به مقدار موجودي كالاهاي داراي نرخ رسمي كه ضرورت اعلام آن توسط دولت تعيين مي شود. تعزيرات عدم اعلام موجودي كالا عينا مطابق تعزيرات اخفا و امتناع از عرضه كالا مي باشد. ماده 17 _ در مواردي كه كالا برخلاف ضوابط و مقررات توزيع يا قيمت به صورت عمده در اختياراشخاص غيرواجد شرايط جهت فروش قرار گيرد، علاوه بر مجازات فروشنده اشخاص حقيقي ياحقوقي خريدار كالا نيز به پرداخت جريمه معادل يك تا سه برابر درآمد من غير حق محكوم مي گردند. تبصره _ در صورتي كه كالا توسط خريدار به فروش نرفته باشد ضمن استرداد عين كالا، كليه هزينه هاي جنبي به عهده خريدار مي باشد.

فصل دوم _ تخلفات بخش دولتي

ماده 18 _ در صورتي كه تخلفات فصل اول در وزارتخانه ها و شركتها و موسسات دولتي و تحت پوشش دولت و نهادهاي انقلاب اسلامي و ملي شده واقع شود تعزيرات مربوطه به شرح زير خواهدبود: الف در صورتي كه درآمد حاصل از تخلفات در جهت منافع و مصالح شركت يا دستگاه ذي ربط منظور شده باشد: مرتبه اول _ اخذ درآمد حاصل از تخلفات و واريز آن به حساب خزانه مرتبه دوم _ اخذ درآمد حاصل

از تخلفات و واريز آن به حساب خزانه بركناري متخلف از سمت خود به طور دائم و انفصال از خدمات دولتي به مدت شش ماه مرتبه سوم _ اخذدرآمد حاصل از تخلفات و واريز آن به حساب خزانه و انفصال دائم از خدمات دولتي ب در صورتي كه در نتيجه تخلفات ارتكابي درآمد من غير حق عايد فرد يا افراد در داخل يا خارج شركت يا دستگاه شده باشد، انفصال دائم از خدمات دولتي اخذ درآمد حاصل از تخلفات و واريز آن به حساب خزانه و در صورتي كه ميزان اختلاس تا پنجاه هزار ريال باشد، شش ماه تا سه سال حبس و هرگاه بيش از اين مبلغ باشد، دو تا ده سال حبس و در هر مورد جريمه معادل دو برابر مبلغ اختلاس ج در صورتي كه درنتيجه تخلفات هيچ گونه درآمدي عايد نشده باشد: مرتبه اول _ بركناري متخلف از سمت خود از يك تا شش ماه مرتبه دوم _ انفصال موقت از خدمات دولتي از سه ماه تا يك سال مرتبه سوم _ انفصال دائم از خدمات دولتي تبصره _ در صورتي كه تخلفات در شركتها و دستگاه هاي موضوع ماده 17 توسط فرد يا افراد به صورت مستمر يا مكرر و به صورت تشكيل شبكه انجام گرفته باشد مشمول تعزيرات حكومتي شبكه خواهد بود و متخلفين از انجام خدمات دولتي محروم خواهند شد.

فصل سوم _ تشكيلات تعزيرات حكومتي بخش دولتي

مواد 19 تا 37 _ منسوخ گرديده است ماده 38 _ براي تخفيف و تعليق مجازات هاي مقرر در اين قانون علاوه بر شرايط لازم طبق قوانين جاري ، موافقت دادگاه صادركننده حكم و دادستان مربوطه نيز ضروري مي باشد. مواد 39 تا 47

_ منسوخ گرديده است ماده 48 _ در صورتي كه تخلفات مشمول تعزيرات حكومتي به صورت مستمر و يا مكرر و يا تشكيل شبكه انجام شده باشد متخلفان به اشد تعزيرات تعيين شده در هريك از جرايم ارتكابي و درمرتبه مربوطه محكوم مي گردند. تبصره _ در صورتي كه تشكيل شبكه به قصد اخلال در نظام اقتصادي صورت گرفته باشد علاوه برمحكوميت به تعزيرات فوق توسط مراجع صدور احكام تعزيرات حكومتي ، موضوع توسط دادگاه انقلاب پيگيري مي شود. ماده 49 _ در مواردي كه در اين قانون مراتب متعدد براي مجازات تعيين شده است چنانچه تكرارجرم با فاصله بيش از مدت دو سال از تاريخ قطعيت اولين حكم صورت گيرد، مرتبه اول تلقي مي شود. ماده 50 _ در مواردي كه در اين قانون لغو پروانه و تعطيل واحد پيش بيني شده است اشتغال مجدد متخلفان در همان واحد پس از گذشت يك سال از تاريخ لغو پروانه موكول به تحصيل پروانه جديدبا رعايت مقررات قانون مربوطه خواهد بود. ماده 51 _ در مواردي كه تخلفاتي از انواع مختلف توسط متخلف صورت گيرد براي هريك از جرايم مجازات جداگانه تعيين مي شود. ماده 52 _ تخلفاتي كه در اين قانون پيش بيني نشده اند تابع قوانين و مقررات جاري كشور مي باشند و هرگاه براي تخلفات مذكور در اين قانون در ساير قوانين كيفر شديدتري مقرر شده باشد مرتكب به كيفر اشد محكوم خواهد شد. ماده 53 _ در مواردي كه به علت وقوع تخلفات مشمول تعزيرات حكومتي خسارتي متوجه شركتها و دستگاه هاي موضوع ماده 19 اين قانون شده باشد مراجع صدور احكام تعزيرات حكومتي ضمن صدور احكام تعزيرات عامل ورود خسارت را مكلف

به جبران خسارت مي نمايد. ماده 54 _ در كليه مواردي كه به علت وقوع تخلفات مشمول تعزيرات حكومتي خسارتي متوجه اشخاص اعم از حقيقي يا حقوقي شده باشد حق شكايت براي آنها محفوظ خواهد بود. ماده 55 _ چنانچه محكوم از پرداخت جريمه تعيين شده خودداري كند مبلغ جريمه از اموال وي تأمين مي شود لكن مستثنيات دين و وسايل تأمين حداقل معيشت متعارف مستثني خواهدبود. ماده 56 _ كليه قوانين و مقررات مغاير با اين قانون با رعايت ماده 52 از تاريخ اجرا متوقف مي گردد.

آيين نامه سازمان تعزيرات حكومتي

فصل اول _ تشكيلات

ماده 1 _ در اجراي تبصره 2 ماده واحده لايحه اصلاح قانون تعزيرات حكومتي مصوب 23/12/67 مجمع تشخيص مصلحت نظام مصوب 19/7/73 و ماده 3 آيين نامه شماره 5202 _ 73 م مصوب 20/7/73 هيأت دولت سازمان ( تعزيرات حكومتي ) كه در آيين نامه به اختصار سازمان ناميده مي شود زير نظر وزير دادگستري تشكيل و براساس مقررات مندرج در اين آيين نامه انجام وظيفه مي نمايد. ماده 2 _ رييس سازمان معاون وزير دادگستري مي باشدو توسط وزير دادگستري منصوب خواهدشد و به تعداد مورد نياز معاون خواهد داشت ماده 3 _ امور اجرايي سازمان به عهده رييس آن بوده و كليه وظايف قانوني را كه در اين آيين نامه و مصوبات مجمع تشخيص مصلحت نظام مشخص شده ايفا خواهد كرد. ماده 4 _ در مراكز استانها اداره كل و در شهرستانها اداره تعزيرات حكومتي تشكيل مي گردد. تبصره _ تشكيل دفتر تعزيرات حكومتي در ساير شهرها به پيشنهاد رييس سازمان و تصويب وزيردادگستري خواهد بود. ماده 5 _ رييس شعبه اول تعزيرات حكومتي در تهران معاون رييس سازمان و رييس شعبه اول مراكز استانها مديركل استان و

رييس شعبه اول شهرستان و ساير شهرها رييس اداره و دفتر مذكور خواهد بود. ماده 6 _ انجام كليه امور اداري و مالي و خدماتي و پشتيباني سازمان در تهران و مراكز استانها و شهرستان ها و ساير شهرها با معاونت اداري و مالي مي باشد. ماده 7 _ معاونين سازمان به پيشنهاد رييس سازمان و ابلاغ وزير دادگستري و مديران كل روساي ادارات پس از تاييد وزير دادگستري و با ابلاغ رييس سازمان منصوب مي گردند. ماده 8 _ به منظور رسيدگي و صدور راي راجع به تخلفات موضوع قانون تعزيرات حكومتي درمراكز استانها و شهرستان ها شعبي تحت عنوان شعب رسيدگي به تعزيرات حكومتي تشكيل خواهدشد. شعب مزبور شامل شعب بدوي و تجديدنظر مي باشد. تبصره 1 _ شعب بدوي با حضور يك نفر رييس تشكيل مي گردد. تبصره 2 _ شعب تجديدنظر با حضور يك نفر رييس و دو نفر عضو تشكيل مي گردد، جلسه شعبه با حضور دو نفر رسميت يافته و آراي صادره با دو راي موافق معتبر و لازمالاجرا خواهد بود. ماده 9 _ روسا و اعضاي شعبه بدوي و تجديدنظر به پيشنهاد مديركل استان و ابلاغ رييس سازمان منصوب مي شوند. ماده 10 _ روسا و اعضاي شعبه بدوي و تجديدنظر مي توانند از بين قضات كارمندان شاغل يا بازنشسته روحانيون و نيروهاي مسلح بوده يا از بين فارغ التحصيلان رشته هاي حقوق ، الهيات ، علوم سياسي و علوم اداري و بازرگاني و علوم اجتماعي كه داراي حسن شهرت و عامل به احكام اسلام باشند، انتخاب شوند. ماده 11 _ پرسنل موردنياز سازمان از بين كاركنان شاغل و بازنشسته دولت و نهادهاي عمومي كه به صورت مامور به خدمت

يا خارج از وقت اداري در اختيار سازمان قرار خواهند گرفت تامين مي شود و در صورت نياز مي تواند نيروهاي لازم را استخدام نمايد. مسوولين نهادهاي دولتي و شركتهاي وابسته به دولت ، و شهرداري ها موظف به همكاري و مساعدت مي باشند. ماده 12 _ تعداد شعب بدوي و تجديدنظر و تشكيلات تفصيلي سازمان و شرح وظايف آنها به تصويب وزير دادگستري كه به تاييد رييس جمهور مي رسد خواهد بود. ماده 13 _ به منظور رسيدگي به تخلفات مامورين سازمانهاي تعزيرات حكومتي و بازرسي و نظارت شعب ويژه اي در مراكز استانها اختصاص خواهد يافت روساي اين شعب بنا به پيشنهاد وزير دادگستري و تاييد رييس جمهور توسط وزير دادگستري منصوب خواهد شد. تبصره 1 _ مجازات متخلفين موضوع اين ماده طبق قوانين موضوعه خواهد بود. تبصره 2 _ چنانچه اخبار و اطلاعات پرونده ها و موارد اتهامي اشخاص قبل از صدور حكم قطعي توسط مامورين سازمانهاي بازرسي و نظارت يا تعزيرات حكومتي از رسانه هاي گروهي منعكس شود مامورين سازمانهاي تعزيرات حكومتي و بازرسي متخلف محسوب و مشمول مجازاتهاي مقرر در قوانين موضوعه خواهند شد. ماده 14 _ اعتبارات مورد نياز سازمان از طرف دولت در اختيار سازمان قرار مي گيرد تا طبق تشخيص وزير دادگستري و افراد مجاز از طرف ايشان هزينه شود و در سنوات آتي در بودجه كل كشور ذيل رديف جداگانه پيش بيني خواهد شد. ماده 15 _ امور مالي معاملاتي استخدامي و نظام پرداخت و تشكيلات سازمان منحصرا تابع اين آيين نامه و آيين نامه هايي است كه به پيشنهاد وزير دادگستري به تصويب هيأت دولت مي رسد و ازشمول قوانين محاسبات عمومي و استخدام كشوري مستثني مي باشد و تابع قانون نحوه هزينه كردن

اعتبارات خارج از شمول قانون محاسبات عمومي و ساير مقررات عمومي خواهد بود. ماده 16 _ محل استقرار واحدهاي سازمان و لوازم مورد نياز آنها از محل امكانات دولتي با همكاري كميسيون هماهنگي امور تعزيرات استانها تامين مي گردد و در صورت ضرورت از محل بودجه سازمان تهيه و تامين خواهد شد. تبصره _ مسيولين سازمانهاي دولتي و وابسته به دولت در صورت اعلام نياز سازمان موظف به همكاري مي باشند. ماده 17 _ كليه ضابطين دستگاه قضايي و مامورين سازمان بازرسي و نظارت ضابط سازمان تعزيرات حكومتي مي باشند و سازمان نسبت به اجراي دستورات مسيولين تعزيرات حكومتي اقدام مي نمايد.

فصل دوم _ نحوه رسيدگي

ماده 18 _ شعب بدوي تعزيرات حكومتي در موارد ذيل شروع به رسيدگي مي نمايند: الف گزارش مامورين سازمان بازرسي و نظارت بر قيمت و توزيع كالا و خدمات ب گزارش سازمان بازرسي كل كشور و ساير مراجع قضايي و دولتي و انتظامي ج شكايت اشخاص حقيقي و حقوقي د) اعلام اطلاعات ، اخبار، گزارشهاي مردمي و اشخاص تبصره _ همزمان با شروع رسيدگي در شعب بدوي يك نسخه از گزارشات بند ب و ج به سازمان نظارت و بازرسي ارجاع سازمان اخيرالذكر حداكثر ظرف مدت پانزده روز نظرات كارشناسي خود راجهت ملاحظه در صدور راي به شعبه مربوطه تسليم مي نمايد. ماده 19 _ مديران كل استانها و روساي ادارات شهرستانها مي توانند تعدادي از شعب را به صورت سيار اختصاص دهند و در صورت لزوم در معيت اين شعب بازرسان و مامورين سازمان بازرسي ونظارت انجام وظيفه خواهند نمود. همچنين افراد واجد شرايط مذكور در ماده 10 اين آيين نامه با ابلاغ از سوي مسوولين سازمانهاي تعزيرات حكومتي و نظارت و بازرسي

مي توانند مسووليت هردو سازمان را به صورت سيار انجام دهند. ماده 20 _ آراي شعب بدوي و تجديدنظر بايد مستند به مواد قانون و مقررات مربوطه باشد و مواداستنادي ذكر گردد. مقدمه آرا نيز بايد حاوي گزارش كار و شرح تفصيلي تخلفات باشد. ماده 21 _ هيچ يك از اعضاي شعب رسيدگي را نمي توان در رابطه با آراي صادره از سوي آنان تحت تعقيب قضايي قرار داد مگر در صورت اثبات غرض مجرمانه ماده 22 _ آراي شعب بدوي در مواردي كه مجازات پيش بيني شده در قانون براي هر بار تا يك ميليون ريال جريمه باشد قطعي و از ناحيه محكوم عليه نسبت به مازاد آن قابل تجديدنظرخواهي است ماده 23 _ اشخاص ذيل نيز حق تجديدنظرخواهي از كليه آراي شعب بدوي را دارند: الف شاكي خصوصي پرونده درصورت برايت متهم ب اعضاي كميسيون هماهنگي امور تعزيرات در استان و شهرستان مربوطه ج روساي سازمانهاي تعزيرات حكومتي و بازرسي و نظارت تبصره _ هرگاه محكوم عليه و يا روساي سازمانهاي تعزيرات حكومتي و بازرسي و نظارت آراي قطعي شعب تعزيرات را خلاف قانون بدانند مي توانند با ذكر دليل از وزير دادگستري تقاضاي رسيدگي مجدد نمايند. چنانچه وزير دادگستري تقاضا را وارد تشخيص دهد و يا راسا راي را غيرقانوني بداند پرونده را جهت رسيدگي به شعبه عالي تجديدنظر كه به همين منظور در مركزتشكيل مي گردد ارجاع خواهد داد. راي اين شعبه قطعي است و اقدامات موضوع اين تبصره مانع اجراي حكم تجديدنظر خواسته نخواهد بود. ماده 24 _ مهلت تجديدنظرخواهي براي محكوم عليه و شاكي ده روز از تاريخ ابلاغ و نسبت به ساير اشخاص تا سه ماه پس از تاريخ صدور

حكم خواهد بود. ماده 25 _ شعب تجديدنظر در صورتي كه آراي شعب بدوي را كمتر از مجازات مقرر قانوني بدانندمي توانند آن را تشديد نمايند. ماده 26 _ هرگاه تخلف اشخاص عنوان يكي از جرايم مندرج در قوانين جزايي را نيز داشته باشد شعب تعزيرات حكومتي مكلفند به تخلف رسيدگي و راي قانوني صادر نمايند و مراتب را براي رسيدگي به آن جرم به دادگاه صالح اعلام دارند، هرگونه تصميم مراجع قضايي مانع اجراي مجازاتهاي تعزيرات حكومتي نخواهد بود. ماده 27 _ رسيدگي و صدور راي در شعب بدوي پس از استماع دفاعيات متهم صورت خواهد گرفت دفاع ممكن است ضمن حضور در جلسه رسيدگي بوده و يا طي ارسال لايحه دفاعيه صورت گيرد. ماده 28 _ چنانچه متهم پس از اخطار از ناحيه شعبه رسيدگي كننده ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ اخطاريه در وقت مقرر حضور نيابد يا لايحه اي ارسال ندارد غيابا درباره وي رسيدگي خواهد شد. ماده 29 _ به تخلفات شركا و معاونين در شعبه اي رسيدگي مي شود كه صلاحيت رسيدگي به پرونده متخلف اصلي را دارد. ماده 30 _ به تخلفات متعدد متخلف توأما و يكجا رسيدگي شده و چنانچه در چند حوزه مرتكب تخلف گردد در حوزه اي رسيدگي مي شود كه تخلف اشد در آن حوزه انجام شده است ، و چنانچه تخلفات از يك درجه باشد در محل اقامت متخلف يا محل اشتغال وي به پرونده رسيدگي خواهدشد. ماده 31 _ چنانچه يك نفر مرتكب چند تخلف گردد به مجازات همه آنها محكوم خواهد گرديد. ماده 32 _ محكوم عليه موظف است پس از قطعيت راي و ابلاغ به وي حداكثر تا ده روز از

تاريخ ابلاغ نسبت به پرداخت جريمه متعلقه و اجراي راي اقدام نمايد، در غير اين صورت جريمه از محل فروش اموال وي به نرخ رسمي اعلام شده (غير از مستثنيات دين وصول خواهد شد. ماده 33 _ محل كسب يا فعاليت مستنكف از پرداخت جريمه تا وصول آن به راي شعبه رسيدگي كننده تعطيل و در موارد لزوم مستنكف بازداشت خواهد شد. ماده 34 _ كليه جرايم به حساب خاصي كه به همين منظور نزد خزانه داري كل افتتاح مي شود واريزخواهد شد. ماده 35 _ كليه سازمانهاي دولتي از قبيل سازمان ثبت اسناد و سازمان زندانها، نيروي انتظامي ، واحدهاي ابلاغ و اجراي دادگستري و بانكها موظف به همكاري بوده و همانند آراي قطعي محاكم عمومي و انقلاب موجبات اجراي آراي شعب تعزيرات حكومتي را فراهم خواهند آورد. ماده 36 _ اين آيين نامه در 36 ماده و 6 تبصره در تاريخ 1/8/73 به پيشنهاد وزير دادگستري به تصويب رسيده و لازمالاجرا مي باشد.

قانون اصلاح قانون تعزيرات حكومتي - مصوب 19/7/1373

مصوب 23/12/67 مجمع تشخيص مصلحت نظام مصوب 19/7/1373 ماده واحده _ با توجه به ضرورت نظارت و كنترل دولت بر امور اقتصادي و لزوم هماهنگي مراجع قيمت گذاري و توزيع كالا و اجراي مقررات و ضوابط مربوط به آن كليه امور تعزيرات حكومتي بخش دولتي و غيردولتي اعم از امور بازرسي و نظارت رسيدگي و صدور حكم قطعي و اجراي آن به دولت (قوه مجريه محول مي گردد تا براساس جرايم و مجازات هاي مقرر در قانون تعزيرات حكومتي مصوب 23/12/67 اقدام نمايد. تبصره 1 _ مراتب تعزيري تذكر، اخطار و اخذ تعهد كتبي حذف مي گردد. تبصره 2 _ سازمان تشكيلات و عوامل نظارت و بازرسي رسيدگي صدور حكم

و اجراي آن تجديدنظر و رسيدگي به شكايات و شرح وظايف آنها، نحوه رسيدگي و ضوابط اجرايي ، مالي واستخدامي به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به تصويب هيات دولت مي رسد و آن قسمت از فصلهاي سوم و چهارم قانون تعزيرات حكومتي مصوب 23/12/67 كه مغاير اين قانون است و تشكيلات موضوع آن لغو و وظايف و اختيارات تشكيلات و مراجع مقرر در آنها برعهده عوامل و سازمانها و مراجعي است كه در آيين نامه مصوب هيات وزيران معين مي شود. تبصره 3 _ براي وصول به اهداف مقرر در اين قانون دولت مي تواند در موارد لزوم تصميمات مراجع قيمت گذاري و تعيين شبكه هاي توزيع را هماهنگ و اصلاح نمايد. تبصره 4 _ دادگستري و نيروي انتظامي و كليه دستگاههاي اجرايي و شركتهاي تحت پوشش دولت و ملي شده و نهادهاي انقلابي و موسسات عمومي غيردولتي و شركتها و سازمانهاي تابعه وسازمان ثبت اسناد و املاك كشور و زندانها موظف هستند نسبت به اجراي احكام تعزيراتي موضوع اين قانون اقدام نمايند. تبصره 5 _ كليه درآمدهاي ناشي از جريمه هاي دريافتي به حساب ويژه اي واريز مي شود تا باتصويب هيات وزيران براي اجراي قانون و ساماندهي امر توزيع به مصرف برسد. تبصره 6 _ از تاريخ ابلاغ اين قانون مصوبه مورخ 27/9/1369 مجمع تشخيص مصلحت نظام درخصوص تعزيرات حكومتي بخش دولتي و ساير قوانين و مقررات مغاير لغو مي گردد. قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و شش تبصره در اجراي بند هشتم اصل يكصدودهم قانون اساسي در جلسه فوق العاده روز سه شنبه مورخ نوزدهم مهرماه يكهزار و سيصد و هفتاد وسه مجمع تشخيص مصلحت نظام مطرح و به تصويب رسيده است

قانون نظام صنفي كشور - مصوب 24/12/1382

فصل اول _ تعاريف

ماده 1 _ نظام صنفي قواعد و مقرراتي است كه امور مربوط به سازمان ، وظايف ، اختيارات ، حدود و حقوق افراد و واحدهاي صنفي را طبق اين قانون تعيين مي كند. ماده 2 _ فرد صنفي : هر شخص حقيقي يا حقوقي كه در يكي از فعاليت هاي صنفي اعم از توليد، تبديل خريد، فروش توزيع خدمات و خدمات فني سرمايه گذاري كند و به عنوان پيشه ور و صاحب حرفه و شغل آزاد، خواه به شخصه يا با مباشرت ديگران محل كسبي داير يا وسيله كسبي فراهم آورد و تمام يا قسمتي از كالا، محصول يا خدمات خود را به طور مستقيم يا غيرمستقيم و به صورت كلي يا جزيي به مصرف كننده عرضه دارد، فرد صنفي شناخته مي شود. تبصره _ صنوفي كه قانون خاص دارند، از شمول اين قانون مستثني هستند. ماده 3 _ واحد صنفي : هر واحد اقتصادي كه فعاليت آن در محل ثابت يا وسيله سيار باشد و توسط فرد يا افراد صنفي با اخذ پروانه كسب داير شده باشد، واحد صنفي شناخته مي شود. تبصره 1 _ فعاليت واحدهاي صنفي سيار در محل ثابت با اخذ پروانه كسب براي همان محل بلامانع است تبصره 2 _ اماكني كه طبق ضوابط مصوب كميسيونهاي نظارت واجد شروط لازم جهت استقرار چند واحد صنفي باشند، مي توانند به عنوان محل ثابت كسب به وسيله يك يا چند فرد صنفي ، پس از اخذ پروانه كسب از اتحاديه يا اتحاديه هاي ذي ربط ، مورداستفاده قرارگيرند. تبصره 3 _ دفاتري كه خدماتي به واحدهاي صنفي سيار مي دهند، واحد صنفي محسوب مي شوند. ماده 4 _ صنف : آن گروه از افراد صنفي كه

طبيعت فعاليت آنان از يك نوع باشد، تشكيل يك صنف را مي دهند. صنوف مشمول اين قانون با توجه به نوع فعاليت آنها به چهار گروه توليدي ، خدمات فني ، توزيعي يا خدماتي تقسيم مي شوند. ماده 5 _ پروانه كسب : مجوزي است كه طبق مقررات اين قانون به منظور شروع و ادامه كسب و كار يا حرفه به فرد يا افراد صنفي براي محل مشخص يا وسيله كسب معين داده مي شود. ماده 6 _ پروانه تخصصي و فني گواهينامه اي است كه بر داشتن مهارت انجام دادن كارهاي تخصصي يا فني دلالت دارد و به وسيله مراجع ذي صلاح صادر مي شود. ماده 7 _ اتحاديه : شخصيتي حقوقي است كه از افراد يك يا چند صنف كه داراي فعاليت يكسان يا مشابه اند، براي انجام دادن وظايف و مسووليت هاي مقرر در اين قانون تشكيل مي گردد. ماده 8 _ مجمع امور صنفي : مجمعي است كه از نمايندگان منتخب اعضاي هيات مديره اتحاديه هاي صنفي هر شهرستان براي انجام دادن وظايف و مسووليت هاي مقرر در اين قانون تشكيل مي شود. ماده 9 _ شوراي اصناف كشور : شورايي است كه از نمايندگان هيات رييسه مجامع امورصنفي شهرستانهاي كشور با هدف تقويت مباني نظام صنفي در تهران تشكيل مي گردد. ماده 10 _ كميسيون نظارت : كميسيوني است كه به منظور برقراري ارتباط و ايجاد هماهنگي بين اتحاديه ها و مجامع امور صنفي با سازمانها و دستگاههاي دولتي در راستاي وظايف و اختيارات آنها و همچنين نظارت بر اتحاديه ها و مجامع امور صنفي هر شهرستان تشكيل مي شود. ماده 11 _ هيات عالي نظارت : هياتي است كه به منظور تعيين برنامه ريزي هدايت ايجاد هماهنگي

و نظارت بر كليه اتحاديه ها، مجامع امور صنفي شوراي اصناف كشور و كميسيونهاي نظارت تشكيل مي گردد و بالاترين مرجع نظارت بر امور اصناف كشور است

فصل دوم _ فرد صنفي

ماده 12 _ افراد صنفي موظفند قبل از تاسيس هر نوع واحد صنفي يا اشتغال به كسب و حرفه نسبت به اخذ پروانه كسب اقدام كنند. تبصره 1 _ آيين نامه صدور پروانه كسب طبق مفاد اين قانون ظرف سه ماه از تاريخ تصويب اين قانون توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت با كسب نظر وزارتخانه هاي كشور، بهداشت درمان و آموزش پزشكي و اداره كل نظارت بر اماكن عمومي ناجا و مجامع امور صنفي مراكز استانها تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد. تبصره 2 _ كليه دستگاههايي كه اتحاديه ها براي صدور پروانه كسب از آنها استعلام ميكنند، موظفند ظرف مدت پانزده روز از تاريخ دريافت استعلام نظر قطعي و نهايي خود را اعلام دارند. عدم اعلام نظر در مهلت مقرر به منزله نظر مثبت است تبصره 3 _ صدور بيش از يك پروانه كسب براي هر فرد صنفي واجد شروط قانوني براي يك يا چند محل كسب بلامانع است تبصره 4 _ درصورتيكه چندنفر، يك واحدصنفي را به صورت مشترك اداره كنند، به طور مشترك مسووليت امور واحد را عهده دار خواهند بود. تبصره 5 _ تمديد اعتبار پروانه كسب هر ده سال يكبار الزامي است ماده 13 _ صدور پروانه كسب براي مشاغل تخصصي و فني مستلزم اخذ پروانه تخصصي و فني از مراجع ذيربط به وسيله متقاضي است اگر متقاضي واجد شروط لازم براي اخذ پروانه تخصصي و فني نباشد، حضور يك نفر شاغل دارنده پروانه تخصصي و فني

در واحد صنفي براي صدور پروانه كسب مشروط ، به نام متقاضي كافي است تبصره _ انواع مشاغل تخصصي و فني به شرح آيين نامه اي خواهد بود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت و با هماهنگي وزارتخانه ها و سازمانهاي ذيربط و نظرخواهي از مجامع امور صنفي مراكز استانها تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهدرسيد.

ماده 14 _ افراد صنفي مكلفند در هر سال عوارض كسب و پيشه حق عضويت اتحاديه (درصورت عضويت و ماليات خود را بپردازند. ماده 15 _ افراد صنفي عرضه كننده كالاها و خدمات مكلفند با الصاق برچسب روي كالا، يا نصب تابلو در محل كسب يا حرفه قيمت واحد كالا يا دستمزد خدمت را به طور روشن و مكتوب و به گونه اي كه براي همگان قابل رويت باشد، اعلام كنند. تبصره 1 _ هر فرد صنفي در مقابل دريافت بها، اجرت يا دستمزد بايد صورتحسابي شامل نام و نشاني واحد صنفي ، تاريخ ، مبلغ دريافتي و نوع و مشخصات كالاهاي فروخته شده يا خدمات انجام شده را به مشتري تسليم دارد. تبصره 2 _ مجمع امور صنفي ميتواند با تصويب كميسيون نظارت مركز استان بعضي از صنوف يا مشاغل را تا مبلغي معين يا برخي ديگر را كه دادن صورتحساب براي آنها مشكل است از دادن صورتحساب معاف كند. تبصره 3 _ افراد صنفي كه كالاهاي خود را به صورت كلي عرضه ميدارند بايد از صورتحسابهاي چاپ شده استفاده كنند و مشخصات خريدار را نيز در آن بنويسند. تبصره 4 _ فرد صنفي ، مسوول انطباق كيفيت و كميت هر نوع كالاي عرضه شده يا خدمت ارايه گرديده با وجه يا اجرت دريافتي مندرج

در صورتحساب است ماده 16 _ صاحبان اماكن عمومي به تشخيص مجمع امور صنفي و تصويب كميسيون نظارت مكلفند : الف _ فهرست قيمت غذا و مواد غذايي را كه براي مصرف مشتريان ارايه ميشود در برگه هاي مخصوص تهيه و در دسترس مشتريان قراردهند و برمبناي آن صورتحساب به مشتري تسليم دارند. ب _ نرخ اغذيه و مواد غذايي خود را در تابلو مخصوص در محل كسب به قسمي كه در معرض ديد همگان باشد نصب كنند. ماده 17 _ افراد صنفي مكلفند قوانين و مقررات جاري كشور، از جمله قوانين و مقررات صنفي ، انتظامي ، بهداشتي ، ايمني ، حفاظت فني و زيباسازي محيط كار و دستورالعمل هاي مربوط به نرخ گذاري كالاها و خدمات را كه از سوي مراجع قانوني ذيربط ابلاغ ميگردد، رعايت و اجرا كنند. تبصره 1 _ افراد صنفي مكلفند پيش از به كارگيري كساني كه براي انجام دادن خدمات به منازل و اماكن مراجعه ميكنند، مراتب را به اتحاديه اطلاع دهند تا اتحاديه پس از اخذ نظر نيروي انتظامي ، نسبت به صدور كارت شناسايي عكس دار با درج تخصص اقدام لازم را به عمل آورد. تبصره 2 _ افراد صنفي مجاز نيستند براي جلب مشتري درباره محصولات كالاها يا خدمات برخلاف واقع تبليغ كنند. درغير اين صورت طبق ماده 68) اين قانون با آنها رفتار خواهدشد. ماده 18 _ درصورتيكه دارنده پروانه كسب بخواهد پروانه خود را به ديگري واگذاركند، بايد درخواست كتبي خود را به اتحاديه تسليم دارد. اتحاديه درصورت واجد شروط قانوني بودن فرد معرفي شده و با رعايت ساير مقررات پروانه كسب متقاضي را باطل و پروانه جديدي به

نام فرد معرفي شده صادر ميكند. ماده 19 _ درصورتيكه دارنده پروانه كسب محجور شود، قيم ميتواند با رعايت غبطه محجور و طبق مقررات اين قانون نسبت به اداره يا انتقال واحد صنفي اقدام كند. ماده 20 _ درصورت فوت صاحب پروانه كسب حقوق متعارف ناشي از واحد صنفي متعلق به ورثه است چنانچه ورثه يا نماينده قانوني آنها مايل باشند، درصورت دارا بودن شروط فردي، ميتوانند ظرف مدت دو سال نسبت به اخذ پروانه كسب با رعايت مقررات اقدام كنند. پس از انقضاي مهلت مقرر پروانه متوفي از درجه اعتبار ساقط است

فصل سوم _ اتحاديه ها

ماده 21 _ در هر شهرستان كه واحدهاي صنفي با فعاليت هاي شغلي مشابه يا همگن وجود داشته باشد، افراد صنفي با رعايت اين قانون مبادرت به تشكيل اتحاديه مي كنند. تبصره 1 _ اتحاديه داراي شخصيت حقوقي و غيرانتفاعي است و پس از ثبت در وزارت بازرگاني رسميت مي يابد. تبصره 2 _ حدنصاب تعداد واحدهاي صنفي براي تشكيل يك اتحاديه در كشور به شرح زير است الف _ در تهران 300 واحد ب _ در شهرستانهاي با بيش از دو ميليون نفر جمعيت 200 واحد ج _ در شهرستانهاي داراي بيش از يك ميليون نفر و كمتر از دو ميليون نفر جمعيت 150 واحد د _ در شهرستانهاي داراي بيش از پانصد هزار نفر و كمتر از يك ميليون نفر جمعيت 100 واحد ه_ _ در شهرستانهاي با كمتر از پانصد هزار نفر جمعيت 50 واحد تبصره 3 _ كميسيون نظارت هر شهرستان موظف است ظرف سه ماه از تاريخ تصويب اين قانون نسبت به ادغام اتحاديه هايي كه تعداد واحدهاي صنفي تحت پوشش آنها

كمتر از نصابهاي تعيين شده است اقدام كند. تبصره 4 _ اگر تشكيل اتحاديه واحد براي تمامي شهرها يا بخشهاي هر شهرستان به تشخيص كميسيون نظارت مركز استان ممكن نباشد، شيوه اداره امور واحدهاي صنفي آن شهرها يا بخشها تابع آيين نامه اي خواهد بود كه به وسيله دبيرخانه هيات عالي نظارت تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد. تبصره 5 _ اگر تشكيل اتحاديه اي از واحدهاي صنفي يك شهرستان كه تعدادشان به نصاب مقرر جهت تشكيل اتحاديه نرسيده است به تشخيص كميسيون نظارت مركز استان لازم باشد، درصورت تصويب هيات عالي نظارت اتحاديه اي با همان تعداد واحدهاي موجود تشكيل خواهد شد. تبصره 6 _ اگر تشكيل اتحاديه اي در مركز استان از واحدهاي صنفي موجود در شهرستانهاي همان استان به تشخيص كميسيون نظارت مركز استان لازم باشد، درصورت تصويب هيات عالي نظارت اتحاديه اي در مركز استان تشكيل خواهد شد. اين اتحاديه مانند ساير اتحاديه هاي موضوع اين ماده تلقي خواهد شد. تبصره 7 _ اگر تشكيل اتحاديه اي از واحدهاي صنفي سراسر كشور لازم باشد، با تاييد وزيربازرگاني اتحاديه كشوري تشكيل خواهد شد. اين اتحاديه نيز مانند ديگر اتحاديه هاي موضوع اين ماده خواهد بود. ماده 22 _ اتحاديه ها توسط هيات مديره منتخب اعضاي اتحاديه اداره مي شوند. تعداد اعضاي اين هيات پنج نفر اصلي و دو نفر علي البدل براي اتحاديه هاي داراي كمتر از هزار واحد صنفي عضو و هفت نفر اصلي و سه نفر علي البدل براي اتحاديه هاي داراي بيش از هزار واحد صنفي عضو خواهد بود. تبصره 1 _ مدت خدمت و مسووليت اعضاي هيات مديره اتحاديه ها از تاريخ انتخاب چهار سال تمام خواهد بود. اعضاي هيات

مديره با راي مخفي و مستقيم اعضاي اتحاديه انتخاب مي شوند. انتخاب مجدد افراد عضو هيات مديره در ادوار بعد بلامانع است تبصره 2 _ كميسيون نظارت هر شهرستان موظف است شش ماه قبل از پايان هر دوره هيات مديره مقدمات برگزاري انتخابات را فراهم آورد. تبصره 3 _ انتخابات اتحاديه ها در دور اول با حضور حداقل يك سوم اعضا و در دور دوم با حضور حداقل يك چهارم اعضا رسميت مي يابد. درصورت برگزار نشدن انتخابات در دور دوم تا انتخاب هيات مديره جديد، كميسيون نظارت مكلف است با تشكيل هيات سرپرستي از بين اعضاي همان صنف كه توسط مجمع امور صنفي معرفي مي گردند، افراد واجد شروط قانوني را براي اداره امور اتحاديه به طور موقت منصوب كند. آيين نامه انتخابات اتحاديه ها توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت با نظرخواهي از مجامع امور صنفي مراكز استانها ظرف دو ماه از تاريخ تصويب اين قانون تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد. تبصره 4 _ درصورتي كه بر اثر استعفا، عزل فوت بيماري حجر يا محروميت از حقوق اجتماعي عضو يا اعضايي از هيات مديره با وجود جايگزيني اعضاي علي البدل آن هيات از نصاب اين ماده خارج شود، كميسيون نظارت مكلف است ظرف شش ماه نسبت به برگزاري انتخابات براي تعيين اعضاي جايگزين اقدام كند. تا انجام انتخابات افرادي از اعضاي همان صنف كه واجد شروط قانوني براي اداره امور اتحاديه باشند، توسط مجمع امور صنفي معرفي مي گردند تا پس از تصويب كميسيون نظارت به عنوان اعضاي جايگزين به عضويت اصلي يا علي البدل هيات مديره منصوب شوند. اگر كمتر از دو سال از مدت ماموريت هيات مديره

مانده باشد، مدت ماموريت اعضاي جايگزين تا پايان مدت ماموريت هيات مديره ادامه خواهد يافت تبصره 5 _ افراد منصوب شده موضوع تبصره هاي 3) و (4) اين ماده داراي كليه اختيارات حقوق و تكاليف هيات مديره به استثناي عضويت در هيات رييسه مجمع امور صنفي خواهند بود. ماده 23 _ هيات مديره اتحاديه ها از ميان خود يك نفر را به عنوان رييس يك نفر را به عنوان نايب رييس يك نفر را به عنوان بازرس يك نفر را به عنوان خزانه دار و يك نفر را به عنوان دبير انتخاب مي كند. انتخاب مجدد اين افراد بلامانع خواهد بود. رييس هيات مديره علاوه بر دعوت از اعضا، اداره جلسات و ابلاغ مصوبات به عنوان نماينده اتحاديه در مجمع امور صنفي شهرستان نيز شناخته مي شود. رييس هيات مديره بالاترين مقام اجرايي اتحاديه محسوب مي گردد. در غياب رييس نايب رييس وظايف و اختيارات وي را برعهده مي گيرد. تبصره _ در اتحاديه هايي كه تعداد اعضاي هيات مديره آن هفت نفر است دو نفر نايب رييس و دو نفر بازرس خواهند بود. ماده 24 _ هيات مديره هر اتحاديه مكلف است از خدمات يك نفر، كه داراي حداقل مدرك كارشناسي باشد، به صورت تمام وقت به عنوان مدير اجرايي استفاده كند. در شهرستانهاي داراي كمتر از يك ميليون نفر جمعيت به كارگيري افراد ديپلمه به عنوان مدير اجرايي بلامانع است مدير اجرايي مجري مصوبات هيات مديره و منتخب آن است و با جايگزين شدن هيات مديره جديد مستعفي تلقي مي گردد. استفاده از خدمات همان مدير در ادوار بعد بلامانع است ماده 25 _ درصورت نياز، كميسيون نظارت مركز استان بنا به درخواست اكثريت نسبي

اتحاديه هاي صنفي شهرستانهاي همان استان با نظرخواهي از مجمع امور صنفي مركز استان نسبت به تشكيل مجمع استاني براي اتحاديه هاي آن استان اقدام خواهد كرد. اين مجمع متشكل از نمايندگان هيات مديره اتحاديه هاي شهرستانها خواهدبود و به منظور تبادل نظر درخصوص مشكلات و امور صنفي ارايه پيشنهاد و برقراري ارتباط و هماهنگي هاي لازم با مراجع و مراكز ذي ربط تشكيل مي شود. تبصره _ تعداد نمايندگان هر شهرستان به ازاي هر پنج اتحاديه يك نفر خواهد بود كه با راي روساي اتحاديه ها انتخاب خواهند شد. مدت ماموريت اعضاي هيات مديره مجمع استاني دو سال است ماده 26 _ هرگاه شخصي بخواهد فعاليتي صنفي را آغاز كند، ابتدا بايد به اتحاديه ذي ربط مراجعه و تقاضاي كتبي خود را تسليم و رسيد دريافت دارد. اتحاديه مكلف است در چارچوب مقررات نظر خود را مبني بر رد يا قبول تقاضا حداكثر ظرف پانزده روز با احتساب ايام غيرتعطيل رسمي به صورت كتبي به متقاضي اعلام كند. عدم اعلام نظر درمدت ياد شده به منزله پذيرش تقاضا محسوب مي گردد. درصورت قبول تقاضا توسط اتحاديه متقاضي بايد از آن تاريخ ظرف حداكثر سه ماه مدارك مورد نياز اتحاديه را تكميل كند و به اتحاديه تسليم دارد. در غير اين صورت متقاضي جديد محسوب خواهد گرديد. اتحاديه موظف است پس از دريافت تمام مدارك لازم و با رعايت ضوابط ظرف پانزده روز نسبت به صدور پروانه كسب و تسليم آن به متقاضي اقدام كند. همچنين متقاضي پروانه كسب موظف است از تاريخ دريافت پروانه كسب ظرف شش ماه نسبت به افتتاح محل كسب اقدام كند. تبصره 1 _ چنانچه اتحاديه درخواست متقاضي پروانه كسب را

رد كند يا از صدور پروانه كسب استنكاف ورزد، بايد مراتب را با ذكر دلايل مستند به طور كتبي به متقاضي اعلام كند. درصورتي كه متقاضي به آن معترض باشد، مي تواند اعتراض كتبي خود را ظرف بيست روز از تاريخ دريافت پاسخ به مجمع امور صنفي ذي ربط تسليم دارد. مجمع امور صنفي مكلف است طي پانزده روز به اعتراض متقاضي رسيدگي و نظرنهايي خود را براي اجرا به اتحاديه مربوط اعلام كند. تبصره 2 _ درصورتي كه اتحاديه يا متقاضي به نظر مجمع امور صنفي معترض باشند مي توانند ظرف بيست روز از زمان ابلاغ نظر مجمع امور صنفي اعتراض خود را نسبت به نظر مجمع مذكور به كميسيون نظارت منعكس كنند. كميسيون نظارت مكلف است ظرف يك ماه نظر خود را اعلام دارد. نظر كميسيون نظارت در اين مورد معتبر و قابل اجرا است مگر آن كه هيات عالي نظارت نظر كميسيون نظارت را ظرف يك ماه پس از دريافت اعتراض نقض كند. دراين صورت نظر هيات عالي نظارت قطعي و لازمالاجرا است درصورت اعتراض هر يك از طرفين مي توانند به مراجع ذي صلاح قضايي مراجعه كنند. تبصره 3 _ براي صنوفي كه تعداد آنها به حد نصاب نرسيده است يا فاقد اتحاديه هستند، پروانه كسب ازطريق اتحاديه همگن بنا به تشخيص كميسيون نظارت صادر خواهد شد. تبصره 4 _ واحدهاي صنفي كه به عنوان آلاينده يا مزاحم نقل مكان داده مي شوند، همچنان عضو اتحاديه اي كه بوده اند خواهندماند، حتي اگر در محدوده جغرافيايي جديدي قرار گيرند. ماده 27 _ محل داير شده به وسيله هر شخص حقيقي يا حقوقي كه پروانه كسب دايم يا موقت براي آن صادر نشده باشد، با

اعلام اتحاديه راسا ازطريق نيروي انتظامي پلمب مي گردد. تبصره 1 _ قبل از پلمب محل داير شده از ده تا بيست روز به دايركننده مهلت داده مي شود تا كالاهاي موجود در محل را تخليه كند. تبصره 2 _ كساني كه پلمب يا لاك و مهر محل هاي تعطيل شده در اجراي اين قانون را بشكنند و محل هاي مزبور را به نحوي از انحا براي كسب مورد استفاده قرار دهند، به مجازات هاي مقرر در قانون مجازات اسلامي محكوم خواهند شد. تبصره 3 _ پرداخت عوارض توسط اشخاص موضوع اين ماده موجب احراز هيچ يك از حقوق صنفي نخواهد شد. ماده 28 _ واحد صنفي تنها درموارد زير پس از گذرانيدن مراحل مندرج در آيين نامه اي كه به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد، به طور موقت از يك هفته تا شش ماه تعطيل مي گردد: الف _ اشتغال به شغل يا مشاغل ديگر در محل كسب غير از آنچه در پروانه كسب قيد گرديده يا كميسيون نظارت مجاز شمرده است ب _ تعطيل محل كسب بدون دليل موجه حداقل به مدت پانزده روز براي آن دسته از صنوفي كه به تشخيص هيات عالي نظارت موجب عسر و حرج براي مصرف كننده مي شود. تبصره _ تشخيص موجه بودن دليل با مجمع امور صنفي است ج _ عدم پرداخت حق عضويت به اتحاديه براساس ضوابطي كه در آيين نامه مصوب كميسيون نظارت تعيين شده است د _ عدم اجراي مصوبات و دستورات قانوني هيات عالي و كميسيون نظارت كه به وسيله اتحاديه ها به واحدهاي صنفي ابلاغ شده است تبصره _ تشخيص عدم اجرا بر عهده مجمع امور صنفي است ه_ _ عدم اجراي تكاليف واحدهاي صنفي به

موجب اين قانون تبصره 1 _ تعطيل موقت واحد صنفي با اعلام اتحاديه راسا از طريق نيروي انتظامي به عمل ميايد. تبصره 2 _ هر فرد صنفي كه واحد كسب وي تعطيل مي شود مي تواند به كميسيون نظارت شكايت كند. نظر كميسيون نظارت كه حداكثر ظرف دو هفته اعلام خواهد شد، لازمالاجرا است درصورت اعتراض فرد صنفي مي تواند به مراجع ذي صلاح قضايي مراجعه كند. تبصره 3 _ جبران خسارات وارد شده به واحد صنفي دراثر تعطيل غيرموجه با مجوز اتحاديه يا مراجع ديگر، به استناد نظر كميسيون نظارت برعهده دستوردهنده است ماده 29 _ اتحاديه ها مي توانند وصول ماليات ، عوارض و هزينه خدمات وزارتخانه ها ، شهرداريها و سازمانهاي وابسته به دولت را طبق مقررات و قوانين جاري عهده دار شوند و مبالغ وصول شده بابت ماليات عوارض يا هزينه خدمات را ظرف يك هفته به حساب قانوني دستگاه مربوطه واريز كنند. مبلغ كارمزد توافق شده ازسوي طرف توافق به حساب اتحاديه ها واريز مي گردد. ماده 30 _ وظايف و اختيارات اتحاديه ها عبارت است از: الف _ ارايه پيشنهاد براي تهيه تنظيم يا تغيير ضوابط صدور پروانه كسب و انواع پروانه هاي لازم براي مشاغل به مجمع امور صنفي ب _ اجراي مصوبات و بخشنامه هاي هيات عالي نظارت و كميسيون نظارت كه درچارچوب اين قانون به اتحاديه ها ابلاغ مي گردد. تبصره _ مجمع امور صنفي موظف است مصوبات و بخشنامه هاي هيات عالي نظارت و كميسيون نظارت را ظرف پنج روز از تاريخ دريافت به اتحاديه ها ابلاغ كند. پس از انقضاي اين مهلت دبيرخانه هيات عالي نظارت و كميسيون نظارت مي توانند بي واسطه مصوبات و بخشنامه هاي خود را به اتحاديه ها براي اجرا ابلاغ كنند. ج

_ ارايه پيشنهاد درباره امور اصناف به مجمع امور صنفي د _ صدور پروانه كسب با دريافت تقاضا و مدارك متقاضيان با رعايت قوانين و مقررات مربوط ه_ _ ابطال پروانه كسب و تعطيل محل كسب طبق مقررات اين قانون و اعلام آن به كميسيون نظارت و جلوگيري از ادامه فعاليت واحدهاي صنفي كه بدون پروانه كسب داير مي شوند يا پروانه آنها به عللي باطل مي گردد. و _ تنظيم بودجه سال بعد و تسليم آن تا آخر دي ماه هر سال به مجمع امور صنفي جهت رسيدگي و تصويب ز _ تنظيم ترازنامه سالانه و تسليم آن تا پايان خردادماه هر سال به مجمع امور صنفي براي رسيدگي و تصويب ح _ ايجاد تسهيلات لازم براي آموزشهاي مورد نياز افراد صنفي به طور مستقل يا با كمك سازمانهاي دولتي يا غيردولتي ط _ تشكيل كميسيونهاي رسيدگي به شكايات ، حل اختلاف ، بازرسي واحدهاي صنفي ، فني و آموزشي و كميسيونهاي ديگر مصوب هيات عالي نظارت تبصره 1 _ اعضاي كميسيونهاي مذكور بين سه تا پنج نفرند كه از ميان اعضاي داراي پروانه كسب به پيشنهاد اتحاديه و تصويب مجمع امورصنفي ذي ربط تعيين مي شوند. تبصره 2 _ آيين نامه اجرايي اين بند توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت و مجامع امور صنفي مراكز استانها تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد. تبصره 3 _ درصورت بروز اختلاف صنفي بين افراد صنفي و اتحاديه مراتب به مجمع امورصنفي جهت رسيدگي و صدور راي ارجاع مي شود. طرف معترض نسبت به راي صادرشده مي تواند ظرف بيست روز اعتراض خود را به كميسيون نظارت تسليم دارد. نظر كميسيون نظارت قطعي و

لازمالاجرا خواهد بود. درصورت اعتراض هر يك از طرفين مي توانند به مراجع ذي صلاح قضايي مراجعه كنند. ي _ وصول ماليات عوارض و هزينه خدمات به نمايندگي از طرف وزارتخانه ها، شهرداريها و سازمانهاي وابسته به دولت ك _ هماهنگي با شهرداري و شوراي شهر به منظور ايجاد شهركهاي صنفي و تمركز تدريجي كالاها و معاملات عمده فروشي در ميادين و مراكز معين شهري متناسب با احتياجات شهر طبق مقررات و ضوابطي كه به تصويب كميسيون نظارت برسد. ل _ ارايه پيشنهاد به منظور تعيين نرخ كالا و خدمات حدود صنفي تعداد واحدهاي صنفي موردنياز در هر سال جهت صدور پروانه كسب به مجمع امور صنفي جهت رسيدگي و تصويب كميسيون نظارت م _ ساير مواردي كه در اين قانون پيش بيني شده است تبصره _ در بخشها و شهرهاي تابعه مركز شهرستان كه بنا به اعلام اتحاديه ها و تصويب هيات عالي نظارت انجام خدمات صنفي ازطريق اتحاديه مقدور نمي باشد. ادارات دولتي شهرداريها، سازمانهاي وابسته حسب مورد مجاز به انجام خدمات مذكور مي باشند. ماده 31 _ منابع مالي هر اتحاديه عبارتند از: الف _ حق عضويت افراد صنفي در اتحاديه ب _ وجوه دريافتي در ازاي ارايه خدمات اعم از فني و آموزشي به اعضاي صنف ج _ كمكهاي دريافتي از اشخاص حقيقي يا حقوقي د _ كارمزد وصول ماليات عوارض و هزينه خدمات وزارتخانه ها، شهرداريها و سازمانهاي وابسته به دولت تبصره 1 _ ميزان و نحوه وصول وجوه موضوع اين ماده متناسب با وضعيت اتحاديه نوع شغل و شهر، صرفا و انحصارا در چارچوب آيين نامه اي مجاز خواهد بود كه به پيشنهاد مجامع امور صنفي مراكز استانها به تصويب وزير بازرگاني خواهدرسيد. تبصره 2

_ اتحاديه ها موظفند بيست درصد (20%) مبالغ دريافتي به موجب اين ماده را به حساب مجمع امور صنفي واريز كنند.

فصل چهارم _ مجمع امور صنفي

ماده 32 _ مجامع امورصنفي از نمايندگان اتحاديه ها با تركيب زير تشكيل مي گردد: الف _ مجمع امور صنفي صنوف توليدي _ خدمات فني ب _ مجمع امور صنفي صنوف توزيعي _ خدماتي ج _ مجمع امورصنفي مشترك صنوف توليدي _ خدمات فني و توزيعي _ خدماتي تبصره 1 _ مجمع امور صنفي داراي شخصيت حقوقي و غيرانتفاعي است و پس از ثبت در وزارت بازرگاني رسميت مي يابد. تبصره 2 _ حداقل تعداد واحدهاي صنفي داراي پروانه كسب در هر شهرستان براي تشكيل دو مجمع جداگانه بيست هزار واحد صنفي است هيات عالي نظارت مي تواند بنابه پيشنهاد كميسيون نظارت مراكز استانها نصاب مذكور را جهت شهرستان هاي تابعه آن استان تغيير دهد و نسبت به تشكيل ادغام يا تفكيك مجمع يا مجامع امور صنفي اتخاذ تصميم كند. تبصره 3 _ درصورت ادغام مجامع امور صنفي كليه اموال دارايي ها، حقوق و تعهدات مجامع قبلي بانظارت كميسيون نظارت به مجمع امور صنفي مشترك منتقل مي گردد. تبصره 4 _ درصورت تفكيك مجمع امور صنفي مشترك كليه اموال دارايي ها، حقوق و تعهدات آن به نسبت تعداد اعضا با نظارت كميسيون نظارت به مجامع جديد منتقل مي گردد. ماده 33 _ تعداد اعضاي هيات رييسه مجمع امور صنفي مشترك پنج نفر به شرح زير است : الف _ يك نفر رييس ب _ دو نفر نايب رييس ج _ يك نفر دبير. د _ يك نفر خزانه دار. تعداد اعضاي هيات رييسه به نسبت تعداد اتحاديه هاي مربوط به صنوف توليدي _ خدمات فني و توزيعي

_ خدماتي تعيين خواهد شد. تبصره _ تعداد اعضاي هيات رييسه مجامع امور صنفي توليدي _ خدمات فني يا توزيعي _ خدماتي هر كدام سه نفر مشتمل بر رييس نايب رييس و دبير است ماده 34 _ جلسات مجامع امور صنفي با حضور حداقل دو سوم اعضا تشكيل مي شود و رسميت مي يابد و تصميمات متخذه با اكثريت نصف به علاوه يك آرا حاضران در جلسه معتبر خواهد بود. تبصره _ مدت ماموريت نماينده هر اتحاديه در مجمع امورصنفي ذي ربط تا پايان مدت ماموريت او در هيات مديره اتحاديه است درصورت فوت بيماري محروميت از حقوق اجتماعي ، استعفا ، حجر يا عزل هر نماينده اتحاديه وفق مواد (22) و (23) اين قانون نسبت به معرفي نماينده ديگري براي مدت باقيمانده به مجمع امورصنفي اقدام مي كند. ماده 35 _ مجمع امورصنفي در اولين جلسه هر دوره هيات رييسه مجمع را براي مدت دو سال انتخاب مي كند. انتخاب مجدد اعضاي مذكور در ادوار بعدي بلامانع است ماده 36 _ ترتيب انتخاب هيات رييسه مجامع امور صنفي وظايف هيات رييسه ، طرز تشكيل جلسات و تعداد كميسيون هاي آن و ساير مقررات مربوط به اداره مجامع و حق الزحمه خدمات آنها طبق آيين نامه اي خواهد بود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت با كسب نظر از مجامع امورصنفي مراكز استانها تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد. ماده 37 _ وظايف و اختيارات مجامع امور صنفي به شرح زير است الف _ ايجاد هماهنگي بين اتحاديه ها، نظارت بر عملكرد آنها و راهنمايي صنوف ب _ تنظيم و تصويب آيين نامه هاي مالي استخدامي اداري آموزشي و تشكيلاتي اتحاديه ها و تغييرات آنها. ج _

اظهارنظر درمورد ضوابط خاص داخلي اتحاديه هاي تحت پوشش براي صدور پروانه كسب جهت بررسي و تصويب كميسيون نظارت د _ نظارت بر حسن اجراي اقدامات اتحاديه ها درخصوص صدور پروانه كسب از جهت تطبيق با مقررات اين قانون و آيين نامه هاي آن ه_ _ تاييد، انتخاب و معرفي نمايندگان اتحاديه ها به اداره هاي امور مالياتي هياتهاي حل اختلاف مالياتي و ساير مراجعي كه به موجب قانون معرفي نماينده ازطرف صنوف به عمل ميايد. و _ اجراي مصوبات هيات عالي نظارت و كميسيون نظارت ز _ نظارت بر اجراي مقررات فني بهداشتي ايمني انتظامي حفاظتي بيمه گزاري زيباسازي و ساير مقررات مربوط به واحدهاي صنفي كه ازطرف مراجع ذي ربط وضع مي شود. همچنين همكاري با ماموران انتظامي در اجراي مقررات تبصره _ چنانچه افراد صنفي در انجام دادن ضوابط انتظامي كه در موارد خاص تعيين و ازطريق مجمع امور صنفي ابلاغ مي گردد ، و نيز دراجراي مقررات بهداشتي ، ايمني يا زيباسازي با مخالفت مالك ملك مواجه شوند، مي توانند با جلب موافقت مجمع امور صنفي و با هزينه خود اقدام مقتضي را به عمل آورند. ح _ رسيدگي به اعتراض افراد صنفي نسبت به تصميمات اتحاديه ها. ط _ انتخاب و معرفي يك نفر نماينده از بين اعضا هيات رييسه به كميسيون نظارت براي نظارت بر حسن اجراي انتخابات هيات مديره اتحاديه ها. ي _ پيشنهاد تشكيل اتحاديه جديد يا ادغام اتحاديه ها يا تقسيم يك اتحاديه به دو يا چند اتحاديه براي اتخاذ تصميم به كميسيون نظارت ك _ تعيين نوع و نرخ كالاها و خدماتي كه افراد هر صنف مي توانند براي فروش عرضه يا ارايه كنند و پيشنهاد آن براي اتخاذ تصميم

به كميسيون نظارت و اعلام مصوبه كميسيون به اتحاديه ها براي ابلاغ به افراد صنفي با هدف جلوگيري از تداخل صنفي ل _ جمع آوري اطلاعات و آمار لازم با وسايل مقتضي براي تعيين حدود و تعداد واحدهاي صنفي متناسب با جمعيت و نيازها و ارايه آن به كميسيون نظارت جهت تصميم گيري م _ تنظيم ساعات كار و ايام تعطيل واحدهاي صنفي با توجه به طبيعت و نوع كار آنان و ارايه برنامه براي اتخاذ تصميم به وسيله كميسيون نظارت ن _ همكاري و معاضدت با ساير مجامع امور صنفي و اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران و اتاق تعاون س _ تصويب بودجه ترازنامه و صورتهاي مالي اتحاديه ها پس از رسيدگي به آنها و نظارت بر عمليات مالي اتحاديه ها. ع _ درجه بندي واحدهاي صنفي در موارد لزوم طبق ضوابط و مقرراتي كه توسط وزارت بازرگاني و با كسب نظر نيروي انتظامي و اتحاديه هاي ذي ربط تهيه مي شود و به تصويب كميسيون نظارت مي رسد. ف _ اجراي برنامه هاي علمي آموزشي و پژوهشي مورد نياز براي ارتقا سطح آگاهي هاي هيات مديره اتحاديه ها با همكاري دستگاههاي دولتي ذي ربط درچارچوب مقررات ص _ تنظيم ترازنامه و صورتهاي مالي سالانه و تسليم آن ظرف دو ماه بعد از پايان هر سال مالي به كميسيون نظارت براي رسيدگي و تصويب تبصره _ كميسيون نظارت مكلف است ترازنامه و صورتهاي مالي را ظرف يك ماه رسيدگي كند و نتيجه را به مجمع امور صنفي اعلام دارد. تاييد ترازنامه به منزله مفاصا حساب دوره عملكرد مجمع امور صنفي خواهد بود. ق _ تنظيم بودجه سال بعد و تسليم آن تا

اول بهمن ماه هر سال به كميسيون نظارت براي تصويب و نظارت بر اجراي آن ر _ ساير مواردي كه در اين قانون پيش بيني شده است تبصره 1 _ اداره امور مجامع امور صنفي و همچنين پيگيري و اجراي مصوبات اجلاس مجامع امور صنفي و نيز مسووليت پيگيري و اجراي بندهاي (الف ، (د)، (ه_)، (ز)، (ح ، (ط ، (ل ، (ن ، (ع و (ف اين ماده به هيات رييسه مجامع امور صنفي و ساير وظايف و اختيارات محوله به اجلاس عمومي اعضاي مجامع امور صنفي واگذار مي گردد. تبصره 2 _ مجامع امورصنفي با وزارت آموزش و پرورش درمورد آموزش مهارت هاي شاخه كار دانش همكاري لازم را به عمل خواهند آورد. تبصره 3 _ مجامع امورصنفي مجازند براي تشكيل بانك اصناف موسسه اعتباري ، صندوق قرض الحسنه ، شركت تعاوني اعتبار و ديگر موسسات پولي ، بانكي ، مالي و اعتباري ، طبق قوانين و مقررات جاري كشور اقدام كنند. ماده 38 _ در شهرستانهايي كه برخي از اتحاديه ها به علت نداشتن امكانات و توانايي هاي لازم نتوانند صدور پروانه كسب را عهده دار شوند، به پيشنهاد آن اتحاديه و تصويب كميسيون نظارت مسووليت صدور پروانه كسب به طور موقت به مجمع امورصنفي واگذار مي گردد. درصورت رفع مشكل بنابه پيشنهاد همان اتحاديه و تصويب كميسيون نظارت مسووليت صدور پروانه كسب برعهده اتحاديه قرار خواهدگرفت ماده 39 _ وظايف كميسيون بازرسي مجامع امور صنفي به قرار زير است الف _ بازرسي امور مربوط به اتحاديه ها به منظور حصول اطمينان از رعايت ضوابط و مقررات صنفي و تنظيم گزارش هاي لازم تبصره _ كميسيون موظف است

نتيجه بررسي و گزارشهاي خود را ازطريق هيات رييسه مجمع امور صنفي جهت بررسي كميسيون نظارت تسليم دارد. ب _ بازرسي و رسيدگي به شكايات و اعتراضاتي كه به مجمع امورصنفي مي رسد و ارايه گزارش لازم به مجمع ماده 40 _ مسوولان مجامع امور صنفي و اتحاديه ها مكلفند تسهيلات لازم را براي انجام دادن وظايفي كه طبق اين قانون به كميسيون بازرسي محول شده است فراهم كنند.

فصل پنجم _ شوراي اصناف كشور

ماده 41 _ به منظور تقويت مباني نظام صنفي ، شورايي به نام شوراي اصناف كشور با هماهنگي دبيرخانه هيات عالي نظارت در تهران تشكيل مي گردد. ماده 42 _ شوراي اصناف كشور متشكل از نمايندگان هيات رييسه مجامع امور صنفي شهرستانهاي كشور است نمايندگان به ترتيب زير، با نظارت كميسيون نظارت مركز استان و راي مخفي اعضاي هيات رييسه مجامع امور صنفي آن استان انتخاب و به دبيرخانه هيات عالي نظارت معرفي مي گردند : الف _ استانهايي كه جمعيت آنها تا يك ميليون نفر باشد، تعداد دو نفر. ب _ استانهايي كه جمعيت آنها بيش از يك ميليون نفر و كمتر از دو ميليون نفر باشد، تعداد چهار نفر. ج _ استانهايي كه جمعيت آنها بيش از دو ميليون نفر و كمتر از سه ميليون نفر باشد، تعداد شش نفر. د _ استانهايي كه جمعيت آنها بيش از سه ميليون نفر باشد، تعداد هشت نفر. ه_ _ استان تهران دوازده نفر. تبصره 1 _ نيمي از نمايندگان در هر مورد همواره از صنوف توليدي _ خدمات فني و نيم ديگر از صنوف توزيعي _ خدماتي خواهند بود. تبصره 2 _ اعضاي شوراي اصناف كشور به غير از مبالغ

دريافتي به شرح مندرج در آيين نامه موضوع ماده (46) اين قانون ، دريافتي ديگري نخواهند داشت ماده 43 _ هيات رييسه شوراي اصناف كشور مركب از هفت نفر است كه سه نفر از صنوف توليدي _ خدمات فني و سه نفر از صنوف توزيعي _ خدماتي هستند و با راي مخفي اعضاي شوراي اصناف كشور انتخاب مي شوند. يك نفر ديگر به پيشنهاد وزارت بازرگاني و با تصويب هيات عالي نظارت از بين افراد صنفي متعهد و آگاه به مسايل صنفي حداكثر براي مدت دو سال تعيين مي گردد. تبصره 1 _ مدت مسووليت هيات رييسه شوراي اصناف كشور نمي تواند بيش از مدت باقيمانده از عضويت آنها در هيات رييسه مجامع امور صنفي باشد. با پايان يافتن مدت مسووليت هر عضو، عضو ديگري با رعايت مفاد همين ماده جايگزين خواهد شد. تبصره 2 _ نحوه بررسي صلاحيت و برگزاري انتخابات هيات رييسه شوراي اصناف كشور به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به پيشنهاد مجامع امور صنفي مراكز استانها تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد. ماده 44 _ پس از تعيين هيات رييسه شوراي اصناف كشور، دبيرخانه هيات عالي نظارت موظف است ظرف پانزده روز از هيات رييسه منتخب دعوت به عمل آورد تا در جلسه اي نسبت به انتخاب يك نفر رييس ، دو نفر نايب رييس ، يك نفر دبير و يك نفر خزانه دار از بين خود اقدام كنند. تشكيل جلسه هاي ادواري شوراي اصناف كشور در محل دبيرخانه هيات عالي نظارت يا هر مكان ديگري خواهد بود كه به وسيله دبيرخانه تعيين مي شود. ماده 45 _ وظايف و اختيارات شوراي اصناف كشور، در محدوده اين قانون ، طبق

آيين نامه اي خواهد بود كه حداكثر ظرف شش ماه پس از تصويب اين قانون به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد. ماده 46 _ شيوه اداره مصارف وجوه شوراي اصناف كشور و بازپرداخت هزينه هاي قابل قبول ناشي از عضويت اعضا در شورا، به موجب آيين نامه اي خواهدبود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت و با نظرخواهي از مجامع امور صنفي مراكز استانها تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد. ماده 47 _ منابع مالي شوراي اصناف كشور شامل حق عضويت و كمكهاي دريافتي از مجامع امور صنفي كشور و حق ارايه خدمات فني و آموزشي حسب آيين نامه اي خواهد بود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت و با نظرخواهي از مجامع امورصنفي مراكز استانها تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد.

Advertisement | بستن

ساير امكانات

اولين هاي حقوقي

تماس با ما

مراجع قضايي تهران راهنماي قوانين

منوي اصلي

صفحه اصلي

قوانين حقوقي

اساسي و مدني

دادرسي و احرا

امورحسبي و خانواده

وكالت و كارشناسي

مسكن و اجاره

تجارت

كار و تامين اجتماعي

بيمه

اوقاف

قوانين متفرقه

قوانين كيفري

مجازات و دادرسي

مواد مخدر و قاچاق

تخلفات صنفي و تعزيرات

پزشكي و بهداشتي

مطبوعات و رسانه ها

هوايي، دريايي و مرزي

منابع و محيط زيست

زندان و عفو

مقررات مختلفه

ثبتي و اراضي

ثبت اسناد و املاك

دفاتر اسناد رسمي

اجراي اسناد

ثبت شركت ها

ثبت علائم واختراعات

ثبت احوال

اوقاف

اراضي و املاك

كارشناسان، دلالان و مشاورين

راهنمايي و رانندگي

وزارت كشور

شهرداري تهران

سازمان حمل و نقل

شركت واحد

تاكسيراني

ترمينال مسافربري

اداره راهنمايي رانندگي

قطار شهري تهران

جرائم تخلفات رانندگي

قوانين متفرقه

معاينه فني

شهرداري

شهرداري و شورا

قوانين شهرسازي

مصوبات شورايعالي معماري

اراضي و املاك

مقررات مالي

مقررات استخدامي

صنوف و اماكن عمومي

حمل و نقل و ترافيك

فضاي سبز

نيروهاي مسلح

جزا و دادرسي

مقررات وزارت دفاع

مقررات ارتش

مقررات نيروي انتظامي

مقررات سپاه

مقررات بسيج

مقررات نظام وظيفه

مقررات عمومي

قوانين بين الملل

منشور سازمان ملل و ...

خصوصي

عمومي

صلاحيت محاكم

فن آوري اطلاعات

آراي وحدت رويه

آراي حقوقي

آراي كيفري

بخشنامه هاي قوه قضائيه

فصل ششم _ كميسيون نظارت

ماده 48 _ كميسيون نظارت

در شهرستانهاي مراكز استانها و در ساير شهرستانهاي هر استان با ترتيب زير تشكيل ميگردد : الف _ در شهرستانهاي مراكز استانها _ مديران كل يا روساي سازمانهاي زير : بازرگاني (رييس كميسيون امور اقتصادي و دارايي. بهداشت درمان و آموزش پزشكي. دادگستري. نيروي انتظامي. _ رييس شوراي شهر. _ شهردار. _ روساي مجامع امور صنفي. _ نماينده مطلع و تام الاختيار استانداري. ب _ در ساير شهرستان هاي هر استان _ روساي ادارات : بازرگاني (رييس كميسيون امور اقتصادي و دارايي. بهداشت درمان و آموزش پزشكي. دادگستري. نيروي انتظامي. _ رييس شوراي شهر. _ شهردار. _ روساي مجامع امور صنفي. _ نماينده مطلع و تام الاختيار فرمانداري يا بخشداري. تبصره 1 _ جلسات كميسيون هاي يادشده با حضور حداقل هفت نفر از اعضا رسميت مييابد و تصميمات با اكثريت مطلق آراي حاضران معتبر خواهد بود. تبصره 2 _ كميسيون نظارت ميتواند از افراد ذيصلاح و صاحب نظر و نيز نماينده دستگاههاي دولتي يا عمومي ذي مدخل بدون داشتن حق راي براي حضور در جلسات دعوت به عمل آورد. تبصره 3 _ در تهران ، هيات عالي نظارت وظايف كميسيون نظارت را انجام خواهد داد و ميتواند تمام يا قسمتي از وظايف مزبور را به كميسيون يا كميسيون هايي مركب از نمايندگان خود اعم از اعضا هيات يا افراد ديگر واگذار كند. ماده 49 _ وظايف و اختيارات كميسيون نظارت به شرح زير است : الف _ ادغام اتحاديه ها يا تقسيم يك اتحاديه به دو يا چند اتحاديه و موافقت با تشكيل اتحاديه جديد. تبصره _ وضعيت اموال دارايي ها، حقوق و تعهدات اتحاديه اي كه به

دو يا چند اتحاديه تقسيم ميگردد به موجب آيين نامه اي تعيين ميشود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد. ب _ نظارت بر انتخابات اتحاديه ها و مجامع امور صنفي. ج _ رسيدگي و بازرسي عملكرد اتحاديه ها و مجامع امور صنفي و تطبيق دادن اقدامات انجام شده آنها با قوانين و مقررات د _ رسيدگي به بودجه ترازنامه و صورتهاي مالي مجامع امورصنفي و تصويب آنها. ه_ _ ساير مواردي كه در اين قانون پيش بيني شده است تبصره 1 _ كميسيون نظارت موظف به اجراي تصميمات هيات عالي نظارت درحدود وظايف و اختيارات قانوني است تبصره 2 _ كميسيون نظارت هر شهرستان موظف است براساس امكانات و به منظور رعايت مصالح عمومي و حفظ حقوق ديگران در ابتداي هر سال براساس دستورالعمل تعيين شده از سوي هيات عالي نظارت تعداد واحدهاي مورد نياز هر صنف را در هر شهرستان مشخص و جهت صدور پروانه كسب به اتحاديه هاي صنفي مربوط ابلاغ كند. ماده 50 _ مسووليت ايجاد هماهنگي و همكاريهاي لازم بين كميسيونهاي نظارت اتحاديه ها و مجامع امور صنفي استان برعهده رييس كميسيون نظارت شهرستان مركز استان است رييس كميسيون نظارت شهرستان مركز استان موظف است با تشكيل جلسات و گردهمايي ها و اتخاذ تدابير لازم ، زمينه انجام دادن امور را فراهم آورد. ماده 51 _ كميسيون نظارت مكلف است انواع كالاها و خدمات واحدهاي صنفي را كه تعيين نرخ براي آنها از نظر كميسيون ضرورت دارد ، مشخص و نرخ آنها را براي مدت معين تعيين كند و به مجمع امور صنفي ذيربط اعلام دارد. نرخ كالاها و خدماتي كه

از طرف مجلس شوراي اسلامي ، دولت يا شوراي اقتصاد تعيين ميشود، براي كميسيون لازم الرعايه است مجمع امور صنفي مكلف است مراتب را ازطريق رسانه هاي گروهي براي اطلاع عموم آگهي و ازطريق اتحاديه ها به افراد و واحدهاي صنفي اعلام كند. كليه افراد و واحدهاي صنفي ملزم به رعايت نرخهاي تعيين شده ازطرف كميسيون نظارت هستند. ماده 52 _ كميسيون نظارت براي نظارت بر نرخ گذاري كالاها و خدمات موظف است ناظراني از بين معتمدان خود و مصرف كنندگان انتخاب و معرفي كند. گزارش ناظران براي مراجع قانوني ذيصلاح موضوع ماده 72) قابل پيگيري است براي ناظران از سوي كميسيون نظارت كارت شناسايي صادر ميگردد. تبصره _ كليه امور ناظران اعم از عزل و نصب آنها برعهده وزارت بازرگاني است

فصل هفتم _ هيات عالي نظارت

ماده 53 _ هيات عالي نظارت با تركيب زير تشكيل مي شود: الف _ وزير بازرگاني (رييس هيات ب _ وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي ج _ وزير كشور د _ وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي ه_ _ وزير دادگستري و _ وزير امور اقتصادي و دارايي ز _ وزير صنايع و معادن ح _ فرماندهي نيروي انتظامي كشور. ط _ شهردار تهران ي _ رييس شوراي اصناف كشور ك _ رؤساي مجامع امور صنفي شهرستان تهران تبصره 1 _ جلسات هيات عالي نظارت با حضور اكثريت نسبي اعضا رسميت مي يابد. تبصره 2 _ وزيران ديگر ، براساس دستور جلسه ، با داشتن حق راي در جلسات حضور خواهند يافت تبصره 3 _ هيات عالي نظارت مي تواند از افراد ذي صلاح و صاحب نظر براي حضور بدون داشتن حق راي در جلسات خود دعوت

به عمل آورد. ماده 54 _ هيات عالي نظارت داراي دبيرخانه اي است كه در وزارت بازرگاني مستقر است دبيرخانه بازوي اجرايي هيات عالي نظارت به شمار ميايد و علاوه بر هماهنگ كردن امور ، وظايف تهيه و تدوين مكتوبات مورد نياز جهت تصويب هيات و ارايه پيشنهاد را برعهده دارد. تشكيلات اداري و امور مالي و نحوه اداره دبيرخانه به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد. ماده 55 _ وظايف و اختيارات هيات عالي نظارت به شرح زير است الف _ تشخيص ضرورت برقراري حدود صنفي و تعيين سقف تعدادي براي صنوف و صدور دستورالعمل در اين زمينه ها. ب _ ابطال انتخابات يا عزل هيات رييسه اتحاديه ها يا مجامع امور صنفي شهرستانها به پيشنهاد كميسيون نظارت ج _ ابطال انتخابات يا عزل هيات رييسه شوراي اصناف كشور. د _ رسيدگي به اختلاف بين كميسيون نظارت و مجامع امور صنفي يا شوراي اصناف كشور. ه_ _ تعيين دستورالعمل نظارت بر چگونگي صدور پروانه كسب در سطح كشور. و _ تعيين دستورالعمل نظارت بر حسن انجام وظايف قانوني و ايجاد هماهنگي بين كميسيون هاي نظارت اتحاديه ها و مجامع امور صنفي كشور و شوراي اصناف كشور و نظارت بر فعاليت آنها درحدود مفاد اين قانون ز _ ارايه راهكارهاي اجرايي مناسب براي صدور كالاها و خدمات واحدهاي صنفي با رعايت قوانين و مقررات جاري كشور. ح _ ساير مواردي كه به موجب اين قانون به هيات عالي نظارت محول گرديده است ماده 56 _ هيات عالي نظارت مي تواند قسمتي از وظايف خود را به كميسيون يا كميسيونهايي مركب از نمايندگان خود تفويض كند

فصل هشتم _ تخلفات و جريمه ها

ماده

57 _ گران فروشي : عبارت است از عرضه يا فروش كالا يا ارايه خدمت به بهايي بيش از نرخ هاي تعيين شده به وسيله مراجع قانوني ذي ربط ، عدم اجراي مقررات و ضوابط قيمت گذاري و انجام دادن هر نوع عملي كه منجر به افزايش بهاي كالا يا خدمت به زيان خريدار گردد. جريمه گران فروشي ، با عنايت به دفعات تكرار در طول هر سال به شرح زير است الف _ جبران خسارت وارد شده به خريدار و جريمه نقدي معادل مبلغ گران فروشي ، درصورتي كه جريمه نقدي كمتر از پنجاه هزار ريال باشد، جريمه نقدي معادل پنجاه هزار (50000) ريال خواهد بود. ب _ چنانچه كل مبلغ جريمه هاي نقدي پس از سومين مرتبه تخلف به بيش از دوميليون ريال برسد، پارچه يا تابلو بر سر در محل كسب به عنوان متخلف صنفي به مدت ده روز نصب خواهد شد. ج _ درصورتي كه كل مبلغ جريمه هاي نقدي پس از چهارمين مرتبه تخلف به بيش از بيست ميليون ريال برسد، پارچه يا تابلو بر سردر محل كسب به عنوان متخلف صنفي نصب و محل كسب به مدت سه ماه تعطيل خواهد شد. ماده 58 _ كم فروشي عبارت است از عرضه يا فروش كالا يا ارايه خدمت كمتر از ميزان يا معيار مقرر شده جريمه كم فروشي با عنايت به دفعات تكرار در طول هر سال به شرح زير است الف _ جبران خسارت وارد شده به خريدار و جريمه نقدي معادل دو برابر مبلغ كم فروشي درصورتي كه جريمه نقدي كمتر از مبلغ يكصدهزار ريال باشد، جريمه نقدي معادل يكصد هزار

ريال خواهد بود. ب _ چنانچه كل مبلغ جريمه هاي نقدي پس از سومين مرتبه تخلف به بيش از دوميليون ريال برسد، پارچه يا تابلو بر سردر محل كسب به عنوان متخلف صنفي به مدت ده روز نصب خواهد شد. ج _ درصورتي كه كل مبلغ جريمه هاي نقدي پس از چهارمين مرتبه تخلف به بيش از بيست ميليون ريال برسد، پارچه يا تابلو برسردر محل كسب به عنوان متخلف صنفي نصب و محل كسب به مدت چهار ماه تعطيل خواهد شد. ماده 59 _ تقلب عبارت است از عرضه يا فروش كالا يا ارايه خدمتي كه از لحاظ كيفيت يا كميت منطبق با مشخصات كالا يا خدمت ابرازي يا درخواستي نباشد. جريمه تقلب با عنايت به دفعات تكرار در طول هر سال به شرح زير است الف _ مرتبه اول _ جبران خسارت وارد شده به خريدار و جريمه نقدي معادل چهار برابر مابه التفاوت ارزش كالا يا خدمت ابرازي يا درخواستي و كالاي عرضه يا فروخته شده يا خدمت ارايه داده شده ، درصورتي كه جريمه نقدي از مبلغ يكصدهزار ريال كمتر باشد، جريمه نقدي معادل يكصدهزار ريال خواهدبود. ب _ مرتبه دوم _ جبران خسارت وارد شده به خريدار و جريمه نقدي به ميزان هشت برابر مابه التفاوت ارزش كالا يا خدمت ابرازي يا درخواستي و كالاي عرضه يا فروخته شده يا خدمت ارايه داده شده ، در صورتي كه جريمه نقدي از مبلغ دويست هزار ريال كمتر باشد، جريمه نقدي معادل دويست هزار ريال خواهدبود. ج _ مرتبه سوم _ جبران خسارت وارد شده به خريدار، جريمه نقدي معادل دوازده برابر مابه التفاوت ارزش كالا يا خدمت

ابرازي يا درخواستي و كالاي عرضه يا فروخته شده يا خدمت ارايه داده شده و نصب پارچه يا تابلو بر سردر محل كسب به عنوان متخلف صنفي و تعطيل محل كسب به مدت شش ماه درصورتي كه جريمه نقدي از مبلغ يك ميليون ريال كمتر باشد، جريمه نقدي معادل يك ميليون ريال خواهد بود. تبصره 1 _ درصورت تقاضاي خريدار مبني بر استرداد كالاي مورد تقلب فروشنده علاوه بر تحمل مجازاتهاي مقرر، مكلف به قبول كالا و استرداد وجه دريافتي به خريدار خواهد بود. تبصره 2 _ درصورتي كه در قوانين ديگر براي عمل متقلبانه مجازات شديدتري پيش بيني شده باشد، فرد متقلب به مجازات مزبور محكوم خواهد شد. ماده 60 _ احتكار : عبارت است از نگهداري كالا به صورت عمده با تشخيص مراجع ذي صلاح و امتناع از عرضه آن به قصد گران فروشي يا اضرار به جامعه پس از اعلام ضرورت عرضه ازطرف وزارت بازرگاني يا ساير مراجع قانوني ذي ربط . جريمه احتكار، با عنايت به دفعات تكرار درطول هر سال به شرح زير است الف _ مرتبه اول _ الزام محتكر به عرضه و فروش كل كالاهاي احتكارشده و جريمه نقدي معادل پنجاه درصد (50%) قيمت روز كالاهاي احتكار شده ب _ مرتبه دوم _ الزام محتكر به عرضه و فروش كل كالاهاي احتكارشده و جريمه نقدي معادل دو برابر قيمت روز كالاهاي احتكارشده و نصب پارچه يا تابلو بر سردر محل كسب به عنوان متخلف صنفي به مدت يك ماه ج _ مرتبه سوم _ الزام محتكر به عرضه و فروش كل كالاهاي احتكارشده و جريمه نقدي معادل پنج برابر قيمت

روز كالاهاي احتكار شده و نصب پارچه يا تابلو بر سردر محل كسب به عنوان متخلف صنفي و تعطيل محل كسب به مدت يك ماه ماده 61 _ عرضه خارج از شبكه عبارت است از عرضه كالا يا ارايه خدمت برخلاف ضوابط و شبكه هاي تعيين شده از طرف وزارت بازرگاني يا دستگاه اجرايي ذي ربط جريمه عرضه خارج از شبكه با عنايت به دفعات تكرار در طول هر سال به شرح زير است الف _ مرتبه اول _ الزام به عرضه كالا يا ارايه خدمت ، در شبكه و جريمه نقدي معادل دو برابر ارزش روز كالا يا خدمت خارج شده از شبكه در زمان تخلف ب _ مرتبه دوم _ الزام به عرضه كالا يا ارايه خدمت در شبكه و جريمه نقدي معادل چهار برابر ارزش روز كالا يا خدمت خارج شده از شبكه در زمان تخلف ج _ مرتبه سوم _ الزام به عرضه كالا يا ارايه خدمت در شبكه و جريمه نقدي معادل شش برابر ارزش روز كالا يا خدمت خارج شده از شبكه در زمان تخلف و نصب پارچه يا تابلو بر سردر محل كسب به عنوان متخلف صنفي به مدت يك ماه ماده 62 _ عرضه و فروش كالاي قاچاق حمل و نقل نگهداري عرضه و فروش كالاي قاچاق توسط واحدهاي صنفي ممنوع است و متخلف باعنايت به دفعات تكرار درطول هر سال به شرح زير جريمه مي گردد: الف _ مرتبه اول _ جريمه نقدي معادل دو برابر قيمت روز كالاي قاچاق و ضبط كالاي قاچاق موجود به نفع دولت ب _ مرتبه دوم _ جريمه نقدي معادل پنج برابر قيمت روز

كالاي قاچاق ، ضبط كالاي قاچاق موجود به نفع دولت و نصب پارچه يا تابلو بر سردر محل كسب به عنوان متخلف صنفي به مدت يك ماه ج _ مرتبه سوم _ جريمه نقدي معادل ده برابر قيمت روز كالاي قاچاق ، ضبط كالاي قاچاق موجود به نفع دولت و نصب پارچه يا تابلو بر سردر محل كسب به عنوان متخلف صنفي و تعطيل محل كسب به مدت شش ماه د _ چنانچه در قوانين ديگر براي عرضه و فروش كالاي قاچاق مجازات شديدتري پيش بيني شده باشد متخلف به مجازات مزبور محكوم خواهد شد. ماده 63 _ عدم اجراي ضوابط قيمت گذاري و توزيع عبارت است از عدم ارايه مدارك لازم جهت اجراي ضوابط قيمت گذاري و توزيع به مراجع قانوني بدون عذر موجه ظرف سه ماه از تاريخ ترخيص كالا يا خدمت وارداتي يا دراختيار گرفتن توليد داخلي براي آن دسته از كالاها و خدماتي كه توسط مراجع قانوني ذي ربط مشمول قيمت گذاري مي گردند. تبصره _ تشخيص موجه بودن عذر با وزارت بازرگاني است جريمه عدم اجراي ضوابط قيمت گذاري و توزيع ، با عنايت به دفعات تكرار درطول هر سال تخلف ، به شرح زير است الف _ مرتبه اول _ جريمه نقدي معادل نصف قيمت رسمي كالا يا خدمت ب _ مرتبه دوم _ جريمه نقدي معادل دو برابر قيمت رسمي كالا يا خدمت ج _ مرتبه سوم _ جريمه نقدي معادل چهار برابر قيمت رسمي كالا يا خدمت و نصب پارچه يا تابلو برسر در محل كسب به عنوان متخلف صنفي و تعطيل محل كسب به مدت يك ماه ماده 64 _ فروش اجباري عبارت

است از فروش اجباري يك يا چند نوع كالا يا خدمت به همراه كالا يا خدمت ديگر. جريمه فروش اجباري به شرح زير است الف _ براي فروش اجباري كالا، الزام فروشنده به پس گرفتن كالا و جريمه نقدي معادل پنج برابر قيمت فروش كالاي تحميلي ب _ براي فروش اجباري خدمت جبران خسارت وارد شده به خريدار و جريمه نقدي معادل پنج برابر مبلغ خدمت اجباري ماده 65 _ عدم درج قيمت عبارت است از نصب نكردن برچسب قيمت بر كالا، استفاده نكردن از تابلو نرخ دستمزد خدمت در محل كسب يا حرفه يا درج قيمت به نحوي كه براي مراجعه كنندگان قابل رويت نباشد. جريمه عدم درج قيمت در هر بار تخلف دويست هزار ريال است ماده 66 _ عدم صدور صورتحساب عبارت است از خودداري از صدور صورتحسابي كه با ويژگي هاي مندرج در ماده 15) اين قانون منطبق باشد. جريمه عدم صدور صورتحساب در هر بار تخلف دويست هزار ريال است ماده 67 _ چنانچه براثر وقوع تخلف هاي مندرج در اين قانون ، خسارتي به اشخاص ثالث واردشود ، به درخواست شخص خسارت ديده ، فرد صنفي متخلف علاوه بر جريمه هاي مقرر در اين قانون ، به جبران زيانهاي واردشده به خسارت ديده نيز محكوم خواهد شد. ماده 68 _ عدم رعايت مفاد ماده (16)، تبصره (4) ماده (17) و بندهاي (ك و (م ماده (37) و همچنين دستورالعمل هاي بهداشتي موضوع ماده (17) اين قانون ازسوي فرد صنفي تخلف محسوب مي شود و متخلف بايد جريمه نقدي از دويست هزار ريال تا پانصد هزار ريال را در هر بار تخلف بپردازد. ماده 69

_ فروش كالا ازطريق قرعه كشي ممنوع است مرتكبين علاوه بر جبران خسارت وارده به جريمه اي معادل سه برابر مبالغ دريافتي محكوم خواهند شد. ماده 70 _ اگر اشخاص حقيقي يا حقوقي با فروش فوق العاده يا فروش اقساطي به اشخاص خسارت وارد آورند، علاوه بر جبران خسارت واردشده به خريدار، به پرداخت جريمه نقدي معادل مبلغ دريافتي يا قيمت روز كالا يا خدمت عرضه شده ملزم خواهندشد.

تبصره _ آيين نامه اجرايي موضوع اين ماده ظرف شش ماه از تاريخ تصويب اين قانون به وسيله دبيرخانه هيات عالي نظارت تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد. ماده 71 _ به منظور تسهيل داد و ستد و ثبت و مستندسازي فعاليت هاي اقتصادي افراد صنفي عرضه كننده كالا و يا ارايه دهنده خدمت مكلفند حداكثر ظرف مدت سه سال از تصويب اين قانون در شهرستان هاي بيش از سيصد هزار نفر جمعيت و ظرف مدت پنج سال در ساير شهرستانها به تناسب از صندوق مكانيزه فروش (Posse) و يا دستگاه توزين ديجيتالي و يا هر دو براي فروش كالا يا ارايه خدمت خود با رعايت شرايط مندرج در تبصره (1) ماده (15) استفاده نمايند. تبصره 1 _ تعيين صنوف مشمول اين ماده و ضوابط نحوه استفاده و پلمب دستگاه توسط مراجع ذي ربط تابع آيين نامه اي خواهد بود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت ظرف مدت شش ماه تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد. تبصره 2 _ از تاريخ اتمام مهلت مقرر، در صورت عدم استفاده از صندوق مكانيزه فروش و يا دستگاه توزين ديجيتالي واحد صنفي مشمول اين ماده براي هرماه تاخير معادل يك ميليون ريال جريمه

خواهد شد. ماده 72 _ خريداران و مصرف كنندگان مي توانند شكايت خود را درمورد تخلف هاي موضوع اين قانون به اتحاديه هاي ذي ربط و يا ناظران و بازرسان موضوع ماده (52) اين قانون تسليم ارسال يا اعلام دارند. همچنين بازرسان و ناظران موضوع اين قانون نيز گزارش تخلفات موضوع اين قانون يا شكايت دريافتي را حداكثر ظرف ده روز به هيات رسيدگي بدوي و يا اتحاديه هاي ذي ربط ، تسليم مي دارند. اتحاديه ها موظفند حداكثر ظرف مدت ده روز شكايت يا گزارش تخلف دريافتي را مورد بررسي قرار دهند و درصورت احراز عدم تخلف فرد صنفي ، يا انصراف شاكي ، با اعلام مراتب ، پرونده را مختومه نمايند. در غير اين صورت و يا اعتراض شاكي ، بازرس يا ناظر ظرف مدت ده روز از تاريخ اعلام مختومه شدن ، پرونده براي بررسي به هيات رسيدگي بدوي ارسال خواهد گرديد. هيات يا هياتهاي رسيدگي بدوي در هر شهرستان مركب از سه نفر نمايندگان اداره يا سازمان بازرگاني ، دادگستري با حكم رييس قوه قضاييه و مجمع امورصنفي ذي ربط است كه ظرف دو هفته در جلسه اي با دعوت از طرفين يا نمايندگان آنها به پرونده رسيدگي و طبق مفاد اين قانون راي صادر مي كنند. عدم حضور هر يك از طرفين مانع از رسيدگي و اتخاذ تصميم نخواهد بود. هر يك از طرفين مي تواند درصورت معترض بودن به راي صادره اعتراض كتبي خود را ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ راي به هيات تجديد نظر تسليم دارد. هيات يا هياتهاي تجديدنظر در هر شهرستان مركب از سه نفر، رييس اداره يا سازمان بازرگاني يا يكي از معاونان وي

رييس دادگستري يا نماينده معرفي شده وي و رييس يا يكي از اعضا هيات رييسه مجمع امور صنفي ذي ربط است كه ظرف يك ماه به درخواست طرف معترض مي تواند با دعوت از طرفين يا نمايندگان آنها رسيدگي و راي صادر كند. اين راي قطعي و لازم الاجرا است عدم حضور هر يك از طرفين مانع رسيدگي و اتخاذ تصميم نخواهد بود. جلسه هاي هياتهاي رسيدگي بدوي و تجديدنظر با حضور هر سه نفر اعضا رسمي است و آرا صادره با دو راي موافق معتبر و لازم الاجرا خواهد بود. تبصره 1 _ درصورت عدم امكان تشكيل هيات رسيدگي در هر شهرستان ، يكي از هياتهاي رسيدگي شهرستان همجوار استان يا مركز استان وظايف مقرر شده را عهده دار خواهد شد. تبصره 2 _ اداره امور مراجع رسيدگي بدوي و تجديدنظر و مسووليت تشكيل جلسه هاي رسيدگي بر عهده اداره يا سازمان بازرگاني شهرستان يا استان است همچنين مسووليت هماهنگي و رسيدگي به تخلفات هياتها ، صدور راي و ابلاغ آن و آموزش بازرسان و ناظران به عهده وزارت بازرگاني مي باشد نحوه نظارت و بازرسي ، تهيه گزارش واجراي راي تجديدنظر و رسيدگي به شكايات و تخلفات موضوع اين قانون و دستورالعمل اجرايي و مالي آن به موجب اين قانون خواهد بود. تبصره 3 _ درآمدهاي ناشي از جريمه هاي دريافتي به حساب خزانه واريز خواهد گرديد. معادل اين مبلغ در بودجه هاي سنواتي منظور خواهدشد تا توسط وزارت بازرگاني براي اجراي اين قانون به مصرف برسد. تبصره 4 _ دادگستري و نيروي انتظامي كليه وزارتخانه ها و دستگاههاي اجرايي ، موسسات ، سازمانها ، شركتهاي دولتي ، ساير دستگاههاي دولتي كه

شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر يا تصريح نام است موسسات عمومي غيردولتي و سازمان هاي تابعه سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و بانكها موظفند نسبت به امور مربوط به رسيدگي و اجراي احكام تخلفات موضوع اين قانون همكاري نمايند. ماده 73 _ از زمان لازم الاجرا شدن اين قانون ، رسيدگي به تخلفات افراد صنفي و تعيين جريمه هاي آنها تنها به موجب احكام اين قانون صورت خواهد پذيرفت قوانين ومقررات مغاير با اين قانون ازجمله مصوبات مجمع تشخيص مصلحت نظام درخصوص تعزيرات حكومتي مربوط به اصناف و واحدهاي صنفي موضوع اين قانون لغو مي گردد. ماده 74 _ ميزان جريمه هاي نقدي تعيين شده در اين فصل هر سه سال يك بار و براساس نرخ تورم سالانه بنا به پيشنهاد وزارت بازرگاني و تاييد هيات وزيران قابل تعديل است

فصل نهم _ ساير مقررات

ماده 75 _ اتحاديه ها و مجامع امور صنفي مي توانند براي خدمات اعضاي هيات مديره يا هيات رييسه خود، برحسب آيين نامه اي كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهدرسيد، مبالغي را از محل درآمدهاي خود در بودجه سالانه خود پيش بيني و پرداخت كنند. تبصره _ اعضاي موضوع اين ماده با توجه به ماهيت كار خود، بابت دريافتي هاي ياد شده مشمول قوانين و مقررات كار و تامين اجتماعي نخواهند بود. ماده 76 _ هر يك از اعضاي هيات مديره اتحاديه ها و هيات رييسه مجامع امور صنفي و شوراي اصناف كشور نسبت به وجوه و اموال اتحاديه ، مجمع امور صنفي و شوراي اصناف كشور و وجوهي كه دراجراي اين قانون و ساير قوانين و مقررات در اختيار آنان قرار مي گيرد

، امين محسوب مي شوند. ماده 77 _ به منظور حمايت از بافندگان فرش دستباف به كميسيونهاي نظارت مراكز استانها اجازه داده مي شود، به تشخيص خود، در هر استان نسبت به تشكيل اتحاديه استاني بدون رعايت مفاد ماده (21) اين قانون جهت بافندگان مزبور اقدام كنند. اين اتحاديه ها تحت نظارت كميسيون نظارت مركز استان خود خواهند بود. ماده 78 _ به منظور تقويت صنوف توليدي و توسعه صادرات غيرنفتي كشور، به پيشنهاد كميسيون نظارت و تصويب هيات عالي نظارت اتحاديه هاي صادراتي در شهرهاي مركز استان يا تهران به صورت استاني يا كشوري تشكيل خواهد شد. فعاليت اين اتحاديه ها تابع آيين نامه اي خواهدبود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد. ماده 79 _ وزارت بازرگاني مكلف است بارعايت بند (ه_) ماده (55) اين قانون نسبت به صدور پروانه كسب براي افرادي كه نام برده مي شوند، درصورتي كه داراي محل كسب ملكي يا اجاره اي باشند، اقدام كند: الف _ جانباز، همسر جانباز، يكي از فرزندان جانباز متوفي و يكي از فرزندان جانباز از كارافتاده ب _ آزاده همسر آزاده يكي از فرزندان آزاده متوفي و يكي از فرزندان آزاده از كار افتاده ج _ كليه اعضاي خانواده شهدا اعم از همسر، فرزند، والدين خواهر و برادر. آيين نامه اجرايي اين ماده به وسيله دبيرخانه هيات عالي نظارت با همكاري بنياد شهيد، بنياد جانبازان انقلاب اسلامي و ستاد آزادگان تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد. تبصره 1 _ صدور پروانه كسب پس از دريافت معرفي نامه از نهاد ذي ربط و احراز شروط لازم تنها براي يك بار خواهد بود.

تبصره 2 _ اتحاديه ها موظفند دارنده پروانه كسب را به عنوان فرد صنفي بپذيرند. همچنين كليه سازمانهاي ذي ربط موظفند نسبت به اعطاي تسهيلات و امكانات همسان با ساير افراد صنفي عضو آن اتحاديه براي دارنده پروانه كسب اقدام كنند. تبصره 3 _ افراد صنفي موضوع اين ماده نمي توانند شغل ديگري داشته باشند، يا از وزارتخانه هاي ديگر موافقت اصولي يا پروانه تاسيس دريافت كرده باشند، مگر آن كه موضوع موافقت اصولي يا پروانه تاسيس مرتبط با موضوع فعاليتي باشد كه براي آن درخواست پروانه كسب كرده اند. تبصره 4 _ افراد صنفي موضوع اين ماده مي توانند درصورت منتقل شدن به شهرستان يا استان ديگر، به شرط ابطال پروانه كسب قبلي در محل جديد با رعايت مفاد اين ماده پروانه كسب معوض دريافت دارند. ماده 80 _ صدور پروانه كسب براي اماكن با كاربري اداري يا كارگاهي بلامانع است ماده 81 _ نيروي انتظامي كشور موظف است دراجراي اين قانون همكاري لازم را با اتحاديه ها، مجامع امور صنفي و شوراي اصناف كشور معمول دارد. نحوه همكاري به موجب آيين نامه اي خواهدبود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت با همكاري وزارت كشور و نيروي انتظامي تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد. ماده 82 _ اگر يك فرد صنفي به سبب تغيير الگوي مصرف يا نيازها، يا رويدادهاي پيش بيني نشده تحميلي امكان ادامه فعاليت صنفي خود را از دست بدهد، مي تواند باكسب نظر مالك و تاييد كميسيون نظارت و با حفظ كاربري محل كسب به فعاليت صنفي ديگري در همان محل بپردازد. ماده 83 _ شهرداريها موظفند درصورت تخريب محلهاي كسب دراجراي طرحهاي مصوب ، از دريافت هزينه هاي

مترتب بر صدور پروانه ساخت محل جديد خودداري ورزند. اگر معوضي از طرف شهرداريها پيشنهاد شود، ارزش روز آن نبايد از ارزش روز محل كسب تخريب شده كمتر باشد. ماده 84 _ حراج هاي فردي يا جمعي فصلي يا غيرفصلي واحدها يا افراد صنفي طبق آيين نامه اي خواهد بود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت تهيه و به تصويب وزير بازرگاني مي رسد. برگزاري حراج بدون رعايت ضوابط مندرج در آن آيين نامه ، واحد صنفي را مشمول مجازات مندرج در ماده (68) اين قانون خواهد كرد. ماده 85 _ برگزاري روز بازارهاي جمعي واحدها يا افراد صنفي براساس آيين نامه اي خواهد بود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد. ماده 86 _ فعاليت فروشگاههاي بزرگ چندمنظوره يا زنجيره اي و نحوه نظارت برآنها، طبق آيين نامه اي خواهد بود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد. تبصره _ مرجع صدور مجوز فعاليت فروشگاههاي موضوع اين ماده وزارت بازرگاني است ماده 87 _ افراد صنفي كه در بازارهاي مجازي فعاليت مي كنند، ملزم به ارايه مدارك مورد استفاده در آن بازارها هستند. ماده 88 _ دبيرخانه هيات عالي نظارت مكلف است با همكاري دبيرخانه شوراي عالي مناطق آزاد تجاري صنعتي نسبت به تهيه آيين نامه اجرايي حاكم بر تشكيل و فعاليت تشكلهاي صنفي در مناطق آزاد كشور اقدام كند تا پس از تصويب وزير بازرگاني به اجرا درآيد. ماده 89 _ كليه واردكنندگان كالا كه به صورت تجاري به واردات كالا اقدام مي كنند و قصد توزيع يا فروش كالاهاي وارداتي خود را دارند، درصورتي كه به عرضه مستقيم كالا به مصرف كننده

مبادرت ورزند، ملزم به اخذ پروانه كسب طبق مقررات اين قانون خواهند بود. ماده 90 _ وزارتخانه ها، موسسات سازمانها يا شركتهاي دولتي ساير دستگاههاي دولتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر يا تصريح نام است و نهادهاي عمومي غيردولتي ، كه طبق قوانين جاري ملزم يا مجاز به عرضه مستقيم كالاها يا خدمات به مصرف كنندگان هستند، اعم از اين كه ازطريق اماكن و تاسيسات متعلق به خود يا ديگر اشخاص به اين كار مبادرت ورزند، از شمول اين قانون مستثني هستند. اما رعايت ساير قوانين و مقررات جاري و نرخهاي تعيين شده براي كالاها و خدمات توسط مراجع قانوني ذي ربط ، الزامي است دستگاه دولتي يا نهاد عمومي غيردولتي متبوع در حيطه وظايف و اختيارات قانوني خود، مسووليت نظارت و كنترل و ساير امور مربوط به اداره اماكن را برعهده دارد. درصورتي كه اين قبيل فعاليت ها به اشخاص حقيقي يا حقوقي واگذار گردد ياانجام دادن آنها با مشاركت بخش خصوصي صورت پذيرد، مشمول قانون نظام صنفي و مقررات آن خواهد بود. ماده 91 _ اشخاص حقيقي يا حقوقي كه طبق قوانين جاري موظف به اخذ مجوز فعاليت يا پروانه تاسيس بهره برداري يا اشتغال از وزارتخانه ها ، موسسات ، سازمان ها يا شركتهاي دولتي ، ساير دستگاههاي دولتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر يا تصريح نام است يا نهادهاي عمومي غيردولتي هستند، چنانچه به عرضه مستقيم كالاها يا خدمات به مصرف كنندگان مبادرت ورزند، مكلفند علاوه بر دريافت مجوز فعاليت يا پروانه ، نسبت به اخذ پروانه كسب از اتحاديه مربوط اقدام كنند. اشخاص مذكور مشمول قانون نظام صنفي و مقررات

آن خواهند بود. تبصره _ اخذ پروانه كسب از اتحاديه مانع اعمال نظارت مقرر در قوانين جاري ازسوي هر يك از دستگاههاي دولتي يا نهادهاي عمومي غيردولتي ياد شده بر آنها نخواهد بود. ماده 92 _ سازمان تامين اجتماعي فقط درصورت شكايت هر يك از كاركنان واحدهاي صنفي مبني بر عدم پرداخت حق بيمه در مدت همكاري توسط افراد صنفي مي تواند به نظر بازرس يا مندرجات دفاتر قانوني فرد صنفي استناد و حق بيمه را دريافت كند. اين مبلغ درصورت احراز تخلف فرد صنفي ، معادل حق بيمه پرداخت نشده شاكي شاغل و جريمه اي به مبلغ دو برابر آن خواهد بود. چنانچه مبلغ جريمه كمتر از يكصدهزار ريال باشد جريمه نقدي معادل يكصدهزار ريال خواهد بود. ماده 93 _ مجمع امورصنفي منحل نمي شود مگر در مواردي كه در انجام وظايف محوله تسامح ورزد، يا برخلاف مصالح عمومي و وظايف مقرر رفتار كند. در اين صورت كميسيون نظارت مراتب را با ذكر دلايل كافي به هيات عالي نظارت اعلام مي دارد. اگر هيات عالي نظارت پس از رسيدگي به دلايل طرفين ، انحلال را لازم بداند مراتب را جهت تصويب به وزير بازرگاني اعلام مي دارد. اتحاديه ها موظفند ظرف يك ماه از تاريخ انحلال مجمع ، نمايندگان خود را جهت تشكيل مجدد مجمع امور صنفي معرفي كنند. انحلال شوراي اصناف كشور نيز به پيشنهاد هيات عالي نظارت و تصويب وزيربازرگاني خواهد بود. مجامع امور صنفي موظفند ظرف يك ماه از تاريخ انحلال شوراي اصناف ، نمايندگان خود را جهت تشكيل مجدد شوراي اصناف كشور معرفي كنند. درصورت اعتراض هر يك از طرفين مي توانند به مراجع ذي صلاح قضايي مراجعه كنند. ماده

94 _ آيين نامه اجرايي موضوع ماده 29)، بند(ي ماده 30) و تبصره 3) ماده 37) اين قانون به پيشنهاد وزارتخانه هاي امور اقتصادي و دارايي و بازرگاني به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد. ماده 95 _ وزارت بازرگاني موظف است گزارش عملكرد اين قانون را ساليانه به كميسيونهاي اقتصادي و برنامه و بودجه و محاسبات مجلس شوراي اسلامي ارسال نمايد. ماده 96 _ از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون قانون نظام صنفي مصوب 13/4/1359 شوراي انقلاب و كليه اصلاحات و الحاقات بعدي آن و قانون ايجاد تسهيلات لازم جهت صدور پروانه كسب براي جانبازان ، اسراي آزاد شده و خانواده محترم شهدا مصوب 13/12/1368 و نيز ساير قوانين مغاير لغو و بلااثر مي گردد. قانون فوق مشتمل بر نود و شش ماده و نود و دو تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و چهارم اسفند ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 28/12/1382 به تاييد شوراي نگهبان رسيد .

قانون تشديد مجازات محتكران و گرانفروشان - مصوب 23/1/1367

مصوب 23/1/1367 ماده 1 _ تعاريف الف _ احتكار _ عبارت است از جمع و نگهداري ارزاق مورد نياز و ضروري عامه مردم ( گندم ، جو ،كشمش ، خرما ، روغن حيواني و نباتي ) به قصد افزايش قيمت ب _ گرانفروشي _ عبارت است از عرضه كالا به بيش از نرخ متعارف ، و در مورد كالاهايي كه به دست دولت توزيع مي شود به بيش از نرخ تعيين شده توسط دولت ماده 2 _ هركس مواد غذايي موضوع بند الف ماده 1 را احتكار نمايد محتكر محسوب شده و با رعايت امكانات و شرايط

خاطي و دفعات و مراتب جرم و مراتب تاديب به مجازاتي از دو برابر تا ده برابر قيمت كالاي احتكار شده و شلاق تا 74 ضربه محكوم مي گردد. ماده 3 _ هركس كالاهاي زياده بر مصرف سالانه خود را كه مورد احتياج ضروري عامه است به قصد افزايش قيمت يا امتناع از فروش به مردم و يا خودداري از فروش به دولت پس از اعلام نياز دولت حبس و امساك نمايد در حكم محتكر است و مجازات محتكر را خواهد داشت مدت اجراي اين ماده از تاريخ لازم الاجرا بودن پنج سال است تبصره 1 _ علاوه بر مجازاتهاي مندرج در مواد 2 و 3 دادگاه صاحب كالاهاي موضوع اين مواد را الزام به فروش به قيمت عادله مي نمايد و در صورت امتناع محكمه قيمت كالا را معين نموده و دراختيار مصرف كنندگان قرار مي دهد. تبصره 2 _ توليدكنندگان محصولات كشاورزي كه طبق سنت و روال محلي بخشي از توليدات خود را به منظور عرضه تدريجي يا تامين بذور سال بعد نگهداري مي نمايند مشمول اين ماده نمي باشند. ماده 4 _ معاون و شريك در جرايم فوق مجازات محتكر را خواهد داشت و در صورتي كه اشخاص كارمند دولت و يا شركتهاي دولتي باشند به انفصال دايم از خدمات دولتي محكوم خواهند شد. ماده 5 _ هركسي كه مرتكب هريك از اعمال مشروحه زير شود با رعايت امكانات و شرايط خاطي و دفعات و مراتب جرم و مراتب تاديب براي مرتبه اول به جزاي نقدي از دو تا پنج برابر و براي مرتبه دوم از پنج تا ده برابر قيمت كالا و خدمات مورد تخلف در اين

ماده و براي مرتبه سوم براي افراد غير صنفي از ده تا بيست برابر قيمت كالا و خدمات مورد تخلف در ماده و در مورد افراد صنفي علاوه بر مجازات مرتبه دوم به لغو پروانه محكوم خواهند شد. 1 _ فروش مصنوعات يا فرآورده هاي گرانتر از نرخ مقرر. 2 _ دريافت اجرت يا دستمزد خدمات ، زايد بر ميزان مقرر. 3 _ معامله صوري به نرخ مقرر و به كار بردن تمهيداتي كه عملا موجب دريافت وجه بيشتر از نرخ مقرر بشود. 4 _ استفاده از مواد نامرغوب كه در نتيجه كيفيت كالا يا مصنوعات يا فرآورده ها يا ارزش خدمات را بدون تنزل قيمت پايين مي آورد. 5 _ عرضه نان معمولي با پخت نامرغوب 6 _ تحويل كالا كمتر از وزن يا مقدار به مشتري 7 _ انتقال غير مجاز كالاهايي كه از طرف دولت به يك شهر يا منطقه يا جمعيت معيني اختصاص يافته است به شهر و منطقه ديگر و فروش آن به اشخاص ديگر. 8 _ خودداري فرد صنفي از عرضه و فروش كالا يا مصنوعات و يا فرآورده ها يا خدمات برخلاف مقررات صنفي 9 _ امتناع فرد صنفي از دادن فاكتور به قيمت رسمي و يا صدور فاكتور خلاف واقع ماده 6 _ چنانچه اعمال فوق به عنوان مقابله با حكومت صورت گيرد و مرتكب مصداق محارب باشد به مجازات آن محكوم مي شود. ماده 7 _ چنانچه متهم براي اولين بار مرتكب يكي از اعمال مذكور در مواد فوق شده باشد و دادستان در موارد غير مهم تشخيص دهد با وعظ يا توبيخ يا تهديد يا اخذ تعهد تاديب خواهد

شد با اعمال يكي از موارد تاديب فوق پرونده را بايگاني مي نمايد. دادگاه نيز در صورت طرح پرونده در دادگاه حق اعمال مراتب بالا را به تشخيص خود دارد.

قانون مجازات نانوايان و قصابان متخلف - مصوب 22/4/54

مصوب 22/4/54 ماده واحده _ در هريك از دكانهاي نانوايي و يا قصابي كه نان و گوشت گرانتر از نرخي كه دولت تعيين نموده به فروش برسد و يا ظاهرا به نرخ مقرر ولي عملا گرانتر از آن به فروش برسد و يا از حيث وزن و مقدار كمتر تحويل مشتري بشود و يا با به كار بردن مواد ديگر يا آرد پست تر از آرد سهميه نانوايي نوع نان از لحاظ كيفيت پايين آورده شود و يا مقدار نان و گوشت كه براي فروش عرضه مي گردد كمتر از ميزان متناسب سهميه اي باشد كه با نرخ دولتي در اختيار نانوايي و يا قصابي قرار گرفته است متخلف به حبس جنحه اي از سه ماه تا يك سال يا به پرداخت جزاي نقدي از 5001 ريال تا دويست هزار ريال و يا به هر دو مجازات محكوم خواهد شد و در صورت تكرار جرم درهمان دكان دادگاه علاوه بر كيفر مقرر حكم به ابطال پروانه نانوايي يا قصابي نيز خواهد داد. تبصره 1 _ رسيدگي به جرم فوق خارج از نوبت در دادگاه جنحه انجام و احكام صادره از حيث پژوهش و فرجام تابع مقررات عمومي است تبصره 2 _ براي هر دكان نانوايي يك نفر مسوول كه ممكن است سرمايه گذار يا مالك نانوايي نيزباشد، به اتحاديه نانوايان محل معرفي مي شود كه در مورد تخلفات مذكور در فوق چنانچه مالك و مسوول يك نفر

باشد به تنهايي و در صورتي كه دو نفر باشند متخلف مسوول تخلفات مذكور در فوق را به عهده خواهد داشت شرايط احراز صلاحيت و مراحل صدور پروانه مسووليت نانوايي به موجب آيين نامه مذكور در تبصره 4 تعيين مي شود. تبصره 3 _ در صورتي كه از دادگاه جنحه حكم ابطال پروانه نانوايي صادر شده باشد دكان نانوايي در تهران وسيله شركت تعاوني نانوايان تهران و حومه در شهرستانها و بخشها تا تشكيل شركت تعاوني نانوايان مربوط تحت نظر فرمانداري يا بخشداري آن محل اداره خواهد شد. تبصره 4 _ در صورت صدور حكم ابطال پروانه قصابي از طرف دادگاه جنحه طبق نظر وزارت كشاورزي و منابع طبيعي حسب مورد اداره قصابي به وسيله سازمان گوشت كشور يا شركت تعاوني فروشندگان گوشت و يا تحت نظر فرمانداري و بخشداري صورت خواهد گرفت نحوه نظارت به كار و اداره دكان نانوايي و يا قصابي و تعيين مسوول نانوايي موضوع اين قانون به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به پيشنهاد وزارتخانه هاي دادگستري و كار و امور اجتماعي و بازرگاني و كشاورزي و منابع طبيعي به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد. تبصره 5 _ دارندگان پروانه هاي نانوايي كه از اجراي مقررات قانون كار درباره كارگران خودداري نمايند چنانچه حداكثر ظرف يك ماه پس از ابلاغ راي هيات حل اختلاف وزارت كار و امور اجتماعي نسبت به پرداخت مزاياي قانوني كارگران اقدام ننمايند علاوه بر مجازاتهاي مقرر در قانون كار پروانه نانوايي آنان طبق مقررات اين قانون ابطال خواهد گرديد و به ترتيب مقرر در تبصره 3 اين قانون عمل خواهد شد.

قانون شمول قانون مجازات اخلال كنندگان در عرضه دام و توزيع گوشت درباره اخلال كنندگان در عرضه و توزي

مصوب ارديبهشت 1354 ماده

واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون مقررات قانون مجازات اخلال كنندگان در عرضه دام و توزيع گوشت مصوب ارديبهشت ماه سال 1353 شامل افرادي كه به نحوي از انحا از راه ايجاد مضيقه و موانع موجبات اخلال در عرضه و توزيع گندم و آرد و قند و شكر و برنج و روغن و ساير مواد ارزاق عمومي را كه دولت تعيين و اعلام خواهد نمود فراهم نمايند و يا با اقدام خود موجب كميابي و گراني مواد مزبور شوند نيز خواهد بود.

قانون منع خريد و فروش كوپن هاي كالاهاي اساسي - مصوب 23/1/67

مصوب 23/1/67 ماده 1 _ كليه كوپنهاي كالاهاي اساسي و سوخت و ديگر كوپنهايي كه مايحتاج مردم به وسيله آن تامين مي شود، در حكم اوراق بهادار است و جعل و دخل و تصرف و دزدي و خريد و فروش و سواستفاده كوپنهاي مربوط به وزارتخانه ها ، سازمان ها و نهادهاي انقلابي و شهرداري ها و شركت ها و كليه موسسات دولتي يا غير دولتي كه از سهميه استفاده مي كنند و نيز كوپنهاي مربوط به وسايط نقليه عمومي كه از سهميه استفاده مي كنند، تخلف محسوب مي شود و متخلف به مجازاتهاي مذكور در مواد آتي محكوم مي گردد. ماده 2 _ هركس به جعل و يا چاپ غير قانوني كوپن اقدام كند و يا در مدارك و صورت جلسات امحا و تحويل و تحول ، دخل و تصرف نمايد علاوه بر استرداد وجوه حاصله از اين اعمال به زندان از يك تا پنج سال و به شلاق از ده تا هفتاد و چهار ضربه محكوم مي شود. تبصره _ در صورتي كه مجرم كارمند يكي از عناوين مذكور در ماده 1 باشد، علاوه بر مجازاتهاي

فوق به انفصال از يك سال تا ده سال محكوم خواهد شد. ماده 3 _ هركس خريد و فروش كوپن را حرفه خود قرار دهد و يا به عمده فروشي بپردازد و يا اين عمل را تكرار كند، علاوه بر استرداد وجوه حاصل از فروش به مجازات زندان از يك تا پنج سال محكوم مي شود و كليه كوپنها به وسيله دولت ضبط خواهد شد. تبصره 1 _ در صورتي كه مجرم فرد صنفي باشد، علاوه بر مجازاتهاي فوق از دريافت كليه سهميه هاي دولتي از يك تا ده سال محروم خواهد شد. تبصره 2 _ چنانچه مجرم كارمند يكي از عناوين مذكور در ماده 1 باشد، علاوه بر مجازاتهاي فوق به انفصال از يك ماه تا پنج سال محكوم خواهد شد. ماده 4 _ كساني كه اقدام به سرقت كوپنهاي مذكور در ماده 1 مي نمايند، علاوه بر تحويل كليه كوپنهاي مسروقه موجود به دولت به مجازاتهاي زير محكوم مي شوند: الف _ پرداخت دو تا ده برابر معادل قيمت فروش غير قانوني كوپنهايي كه مسترد نشده است ب _ يك تا ده سال زندان . ج _ در صورتي كه مرتكب كارمند يكي از عناوين مذكور در ماده 1 بوده و از موقعيت شغلي خود سواستفاده كرده باشد، علاوه بر مجازاتهاي مذكور به انفصال از 1 تا 10 سال محكوم مي شود. تبصره _ چنانچه سرقت واجد شرايط اجراي حد سرقت باشد به جاي مجازاتهاي فوق حد سرقت جاري خواهد شد. ماده 5 _ چنانچه متقاضيان كوپن با ارايه اسناد غيرواقعي به بانكها اقدام به دريافت كوپن نمايند به مجازات شلاق تا 74 ضربه محكوم خواهند شد. ماده

6 _ حواله هايي كه به واحدهاي دولتي يا سازمانها و موسسات دولتي و غير دولتي داده مي شود در حكم اوراق بهادار است و مشمول عناوين مواد اين قانون خواهد بود. ماده 7 _ اشخاصي كه از سهميه اختصاصي كالاهاي مشمول اين قانون سو استفاده كنند و يا آنها رادر غير موارد تعيين شده مصرف كنند، مجرم بوده و به مجازاتهاي ذيل محكوم مي شوند: الف _ پرداخت دو تا ده برابر معادل قيمت فروش غير قانوني كالاهاي مذكور مسترد نشده ب _ شلاق تا 74 ضربه تبصره _ سهميه اختصاصي خانوارها از شمول اين ماده مستثني است ماده 8 _ رعايت شرايط و امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم و مراتب تاديب در مجازاتهاي مواد فوق الزامي است ماده 9 _ اجراي اين مجازاتها نسبت به كليه كارمندان يكي از عناوين مذكور در ماده 1 مانع از اجراي قانون تخلفات اداري نخواهد بود. ماده 10 _ چنانچه متهم براي اولين بار مرتكب يكي از اعمال مذكور در مواد فوق شده باشد و دادستان در موارد غير مهم تشخيص دهد با وعظ يا توبيخ يا تهديد، يا اخذ تعهد تاديب خواهد شد،با اعمال يكي از موارد تاديب فوق پرونده را بايگاني مي نمايد. دادگاه نيز در صورت طرح پرونده در دادگاه حق اعمال مراتب بالا را به تشخيص خود دارد.

قانون تعزيرات حكومتي امور بهداشتي و درماني - مصوب 23/12/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام

فصل اول _ تعزيرات حكومتي خدمات تشخيصي و درماني

ماده 1 _ ايجاد موسسات پزشكي غير مجاز توسط اشخاص فاقد صلاحيت از نظر تخصصي جرم بوده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي گردد: مرتبه اول _ تعطيل موسسه و ضبط كليه ملزومات موسسه به نفع دولت مرتبه دوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه اول ، جريمه

نقدي به ميزان يك ميليون تا ده ميليون ريال واعلام نام در جرايد. مرتبه سوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه دوم زندان از شش ماه تا يك سال ماده 2 _ ايجاد موسسه پزشكي توسط افراد متخصص بدون پروانه كار جرم بوده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي گردد: مرتبه اول _ تعطيل موسسه توبيخ كتبي و درج در پرونده پزشكي مرتبه دوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه اول ، جريمه نقدي به ميزان يكصد هزار تا يك ميليون ريال مرتبه سوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه اول ، جريمه نقدي به ميزان يك ميليون تا ده ميليون ريال و ضبط اموال موسسه به نفع دولت ماده 3 _ خودداري بيمارستانها از پذيرش و ارايه خدمات اوليه لازم به بيماران اورژانس جرم محسوب شده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي گردد: مرتبه اول _ جريمه نقدي از يكصد هزار تا پانصد هزار ريال توبيخ كتبي و درج در پرونده پزشكي مرتبه دوم _ جريمه نقدي پانصد هزار تا يك ميليون ريال ، لغو پروانه مسوول فني موسسه ،توبيخ كتبي و درج در پرونده پزشكي مرتبه سوم _ جريمه نقدي از مبلغ يك ميليون تا پنج ميليون ريال لغو پروانه مسوول فني موسسه لغو پروانه تاسيس توبيخ كتبي و درج در پرونده پزشكي ماده 4 _ ايجاد و يا ارايه خدمات مازاد بر احتياج به منظور سودجويي يا دخل و تصرف در صورتحساب و دريافت اضافه از نرخهاي اعلام شده از ناحيه وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي جرم محسوب شده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي گردد: مرتبه اول _ جريمه نقدي به ميزان دو

برابر اضافه دريافتي از بيماران ، توبيخ كتبي و درج درپرونده پزشكي مرتبه دوم _ جريمه نقدي به ميزان پنج برابر اضافه دريافتي از بيماران ، لغو پروانه مسوول فني ، توبيخ كتبي و درج در پرونده پزشكي مرتبه سوم _ جريمه نقدي به ميزان ده برابر اضافه دريافتي از بيماران ، لغو پروانه مسوول فني ،لغو پروانه تاسيس ، توبيخ كتبي و درج در پرونده پزشكي تبصره _ ميزان حق العلاج بيماران از طريق وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي اعلام خواهدشد. ماده 5 _ به كارگيري كليه متخصصين و صاحبان حرفه هاي پزشكي و پيراپزشكي كه فاقد مجوز قانوني كار، صادره از وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي باشند، در موسسات پزشكي جرم محسوب شده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي شود: مرتبه اول _ جريمه نقدي به ميزان يكصد هزار ريال تا پانصد هزار ريال توبيخ كتبي و درج درپرونده پزشكي مرتبه دوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه اول ، لغو پروانه مسوول فني مرتبه سوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه دوم ، لغو پروانه تاسيس ماده 6 _ صاحبان حرفه هاي پزشكي و پيراپزشكي فاقد مجوزهاي قانوني كار مندرج در ماده 5 كه درمحل غير مجاز به كار مشغول شده اند به مجازاتهاي زير محكوم خواهند شد: مرتبه اول _ درج تخلف در پرونده پزشكي و اعزام به محل كار قانوني مرتبه دوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه اول ، جريمه نقدي به ميزان پانصد هزار تا پنج ميليون ريال به تناسب مرتبه سوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه دوم ، محكوميت به اضافه خدمت در محل كار قانوني حداكثر تا دو برابر مدت قانوني

ماده 7 _ به كارگيري افراد فاقد صلاحيت حرفه اي در موسسات پزشكي جرم محسوب شده ومتخلف به مجازاتهاي زير محكوم خواهد شد: مرتبه اول _ جريمه نقدي به ميزان پانصد هزار تا يك ميليون ريال ، توبيخ كتبي و درج درپرونده پزشكي مرتبه دوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه اول لغو پروانه مسوول فني مرتبه سوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه دوم لغو پروانه تاسيس تبصره _ افراد فاقد صلاحيت شاغل نيز به مراجع ذي صلاح قضايي جهت برخورد قانوني معرفي خواهند گرديد. ماده 8 _ ترك موسسه ي پزشكي توسط مسوول فني و پزشك كشيك و ساير كادرهاي تخصصي در ساعت مقرر، تعطيل غير موجه مطب و يا موسسه پزشكي بدون اطلاع سازمان نظام پزشكي و نپذيرفتن درصدي از بيماران بيمه كه وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي تعيين مي نمايد ، جرم محسوب شده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي گردد: مرتبه اول _ توبيخ كتبي و درج در پرونده پزشكي مرتبه دوم _ علاوه بر مجازات مرتبه اول جريمه نقدي به ميزان يكصد هزار تا پانصد هزار ريال مرتبه سوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه دوم لغو پروانه مسوول فني تبصره _ در صورت لغو پروانه مسوول فني و يا لغو پروانه تاسيس در مورد موسسات پزشكي مشمولين مواد 3 و 4 و 5 و 7 و 8) جهت تعيين تكليف قانوني براي انتخاب مسوول فني جديد وهيات موسس جديد مراتب به كميسيون قانوني تشخيص امور پزشكي ارجاع مي گردد و ضمنا تاتعيين تكليف نهايي از طريق كميسيون فوق از طرف وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي مسوول فني موقت براي اداره ي موسسه منصوب و به

كار گماشته خواهد شد. ماده 9 _ چنانچه اعمال خلاف مندرج در مواد 1 و 3 و 4 و 7 سبب ورود خسارت جاني و مالي به افراد شود، مجازاتهاي مندرج مانع رسيدگي و پيگرد قانوني موسسه و يا افراد متخلف و اعمال مجازاتهاي مربوط توسط مراجع ذي صلاح قضايي نخواهد گرديد. ماده 10 _ چنانچه تخلفات متعددي در واحدهاي موضوع اين قانون صورت پذيرد، در هر مورد مجازاتهاي مربوط اعمال خواهد شد. ماده 11 _ در مورد جرايم موضوع اين قانون كميسيوني مركب از سرپرست نظام پزشكي و مركز و يا استان برحسب مورد و مديرعامل سازمان منطقه اي بهداشت و درمان استان و نماينده وزيربهداشت درمان و آموزش پزشكي موضوع را بدوا رسيدگي نموده و در صورت تشخيص وقوع جرم در مورد موسسات دولتي به كميسيون تعزيرات حكومتي بخش دولتي و در موارد غير دولتي به دادسراي انقلاب اسلامي جهت تعيين مجازات معرفي مي نمايد. ماده 12 _ كليه درآمدهاي حاصل از مجازاتهاي اين قانون به خزانه واريز مي شود و وزارت امور اقتصادي و دارايي موظف است اعتبارات مورد نياز جهت اجراي اين قانون را مطابق تشخيص وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي از محل وجوه جرايم در اختيار وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي قرار دهد.

فصل دوم تعزيرات توزيع و فروش دارو و شير خشك و ملزومات پزشكي ، دندان پزشكي و آزمايشگاهي
بخش 1 _ دارو

ماده 13 _ دارو بايد داراي پروانه ساخت يا مجوز ورود از طرف وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي باشد و عرضه و فروش داروي فاقد پروانه ساخت يا مجوز ورود از طرف داروخانه جرم محسوب شده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي گردد: مرتبه اول _ اخطار كتبي و جمع آوري داروهاي غير مجاز. مرتبه دوم

_ جريمه نقدي تا مبلغ يكصد هزار ريال و انعكاس مراتب در پرونده مرتبه سوم _ قطع سهميه دارويي تا مدت سه ماه مرتبه چهارم _ تعطيل داروخانه تا مدت يك سال ماده 14 _ داروخانه بايد داراي پروانه تاسيس از طرف وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي باشد و تخلف از آن جرم محسوب شده و محل مذكور بلافاصله تعطيل مي گردد. ماده 15 _ عرضه و فروش دارو بايد با حضور مسوول فني انجام گيرد و تخلف از آن جرم محسوب شده و محل مذكور بلافاصله تعطيل مي گردد. ماده 16 _ مسوول فني بايد در ساعات مقرر در داروخانه حضور داشته باشد و تخلف از آن جرم محسوب شده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي گردد: مرتبه اول _ اخطار كتبي با درج در پرونده مرتبه دوم _ جريمه نقدي تا مبلغ يكصد هزار ريال مرتبه سوم _ جريمه نقدي تا مبلغ دويست هزار ريال مرتبه چهارم _ لغو موقت پروانه مسووليت فني تا مدت سه ماه ماده 17 _ داروخانه بايد دارو را از شبكه هاي توزيع تعيين شده از سوي وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي (شركتهاي توزيع كننده دارو ) تهيه و تدارك نمايد. عدم رعايت ضوابط اين ماده جرم محسوب شده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي گردد: مرتبه اول _ اخطار كتبي با درج در پرونده مرتبه دوم _ جريمه نقدي تا مبلغ پانصد هزار ريال مرتبه سوم _ جريمه نقدي تا مبلغ پانصد هزار ريال و قطع سهميه دارويي تا مدت سه ماه مرتبه چهارم _ تعطيل موقت داروخانه تا مدت يك سال تبصره _ مبادله دارو در

حد متعارف مصرف يك روز بين داروخانه هاي يك شهر مشمول ضوابط فوق نخواهد بود. ماده 18 _ دارو بايد در مقابل نسخه پزشك ارايه شود و ارايه آن بدون نسخه پزشك جرم محسوب شده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي شود: مرتبه اول _ تذكر كتبي مرتبه دوم _ اخطار كتبي با درج در پرونده مرتبه سوم _ جريمه نقدي تا مبلغ پنجاه هزار ريال مرتبه چهارم _ جريمه نقدي تا مبلغ يكصد هزار ريال مرتبه پنجم _ قطع سهميه دارويي تا مدت يك ماه تبصره _ ليست اقلامي كه ارايه آنها بدون نسخه پزشك مجاز مي باشد از سوي وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي اعلام مي گردد. ماده 19 _ دارو بايد طبق قيمت رسمي براي مصرف كننده به متقاضي ارايه شود و قيمت هر قلم از داروهاي ارايه شده در نسخه درج شود و نسخه نيز به مهر داروخانه ممهور گردد و در مورد نسخ بيمه خدمات درماني كپي نسخه (نسخه دوم پس از درج قيمت مهر گردد. تخلف از اين ماده جرم محسوب شده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي گردد: الف _ گرانفروشي مرتبه اول _ جريمه نقدي تا مبلغ پنجاه هزار ريال مرتبه دوم _ جريمه نقدي تا مبلغ پانصد هزار ريال و نصب پارچه به عنوان گرانفروش مرتبه سوم _ جريمه نقدي تا مبلغ يك ميليون ريال و قطع سهيمه دارويي به مدت يك ماه مرتبه چهارم _ تعطيل داروخانه تا مدت يك سال ب _ عدم درج قيمت در نسخ بيماران و ممهور ننمودن آنها: مرتبه اول _ تذكر كتبي مرتبه دوم _ اخطار كتبي مرتبه سوم _

جريمه نقدي تا مبلغ پنجاه هزار ريال مرتبه چهارم _ جريمه نقدي تا مبلغ يكصد هزار ريال ماده 20 _ نگهداري و يا عرضه و يا فروش داروهاي فاسد و يا تاريخ گذشته كه بايستي معدوم شوند، جرم بوده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي شود: الف _ عرضه و نگهداري مرتبه اول _ تذكر كتبي و جمع آوري داروهاي فاسد و يا تاريخ گذشته مرتبه دوم _ جريمه نقدي تا مبلغ يكصد هزار ريال و جمع آوري داروهاي فاسد و يا تاريخ گذشته مرتبه سوم _ قطع سهميه دارويي تا مدت سه ماه مرتبه چهارم _ تعطيل موقت تا شش ماه ب _ فروش چنانچه در ساير قوانين مجازاتهاي شديدتري پيش بيني نشده باشد، علاوه بر جبران خسارت وارده به بيمار: مرتبه اول _ جريمه نقدي تا مبلغ يكصد هزار ريال و جمع آوري داروهاي فاسد و يا تاريخ گذشته مرتبه دوم _ جريمه نقدي تا مبلغ پانصد هزار ريال و قطع سهميه دارويي تا مدت يك ماه مرتبه سوم _ تعطيل داروخانه تا مدت يك سال ماده 21 _ در داروخانه نبايد غير از دارو ، لوازم بهداشتي و آرايشي ، شير خشك ، غذاي كودك و لوازم مصرفي پزشكي مجاز ، كالاي ديگري به فروش برسد. تخلف از ضوابط اين ماده جرم بوده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي شود: مرتبه اول _ تذكر كتبي مرتبه دوم _ اخطار كتبي و درج در پرونده مرتبه سوم _ جمع آوري كالاهاي غير مجاز. مرتبه چهارم _ جريمه نقدي تا مبلغ يكصد هزار ريال و ضبط كالاهاي غير مجاز به نفع دولت ماده 22 _ چنانچه داروخانه لوازم بهداشتي

و آرايشي ، شير خشك ، غذاي كودك و لوازم مصرفي پزشكي مجاز را بيش از قيمت هاي تعيين شده عرضه نمايد گرانفروشي محسوب شده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي شود: الف _ گرانفروشي تا مبلغ دو هزار ريال مرتبه اول _ جريمه نقدي معادل مبلغ ده هزار ريال مرتبه دوم _ جريمه نقدي معادل مبلغ ده هزار ريال و نصب پارچه در محل واحد به عنوان گرانفروش مرتبه سوم _ جريمه نقدي معادل مبلغ ده هزار ريال نصب پارچه در محل واحد و معرفي از رسانه هاي گروهي به عنوان گرانفروش ب _ گرانفروشي از مبلغ بيش از دو هزار ريال تا مبلغ پانصد هزار ريال مرتبه اول _ جريمه نقدي از مبلغ ده هزار ريال تا پنج برابر ميزان گرانفروشي مرتبه دوم _ جريمه نقدي از مبلغ ده هزار ريال تا پنج برابر ميزان گرانفروشي و نصب پارچه درمحل واحد به عنوان گرانفروش مرتبه سوم _ جريمه نقدي از مبلغ ده هزار ريال تا پنج برابر ميزان گرانفروشي نصب پارچه در محل واحد و معرفي از رسانه هاي گروهي به عنوان گرانفروش ج _ گرانفروشي از مبلغ بيش از پانصد هزار ريال تا مبلغ پنج ميليون ريال مرتبه اول _ جريمه نقدي از پنج تا هشت برابر ميزان گرانفروشي مرتبه دوم _ جريمه نقدي از پنج تا هشت برابر ميزان گرانفروشي و نصب پارچه در محل واحد به عنوان گرانفروش مرتبه سوم _ جريمه نقدي از پنج تا هشت برابر ميزان گرانفروشي نصب پارچه در محل واحد ومعرفي از رسانه هاي گروهي به عنوان گرانفروش د _ گرانفروشي بيش از پنج ميليون ريال مرتبه اول _

جريمه نقدي از هشت تا ده برابر ميزان گرانفروشي مرتبه دوم _ جريمه نقدي از هشت تا ده برابر ميزان گرانفروشي و نصب پارچه در محل واحد به عنوان گرانفروش مرتبه سوم _ جريمه نقدي از هشت تا ده برابر ميزان گرانفروشي نصب پارچه در محل واحد ومعرفي از رسانه هاي گروهي به عنوان گرانفروش ماده 23 _ داروخانه موظف است كليه ي كالاهاي خريداري شده را مستمرا تا اتمام موجودي عرضه نمايد و در صورت خودداري از عرضه به مجازاتهاي زير محكوم مي شود: مرتبه اول _ اخطار كتبي با درج در پرونده و الزام به عرضه كالاها با قيمت تعيين شده مرتبه دوم _ جريمه نقدي تا مبلغ پانصد هزار ريال مرتبه سوم _ قطع سهميه تا مدت سه ماه مرتبه چهارم _ تعطيل موقت تا يك سال ماده 24 _ داروخانه موظف است طبق ساعات تعيين شده خدمات مربوطه را ارايه نمايد مگر به دليل موجه و يا با اطلاع كتبي و نظر سازمان منطقه اي بهداشت و درمان محل و در غير اين صورت متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي شود: مرتبه اول _ تذكر. مرتبه دوم _ اخطار كتبي با درج در پرونده مرتبه سوم _ جريمه نقدي تا بيست هزار ريال مرتبه چهارم _ جريمه نقدي تا پنجاه هزار ريال تبصره 1 _ در صورتي كه داروخانه قبل از پايان ساعات تعيين شده از ارايه خدمات دارويي خودداري نمايد، مرتبه اول تذكر، مرتبه دوم اخطار كتبي و درج در پرونده مرتبه سوم جريمه نقدي تا پنجاه هزار ريال و مرتبه چهارم جريمه نقدي تا يكصد هزار ريال تبصره 2 _ داروخانه هاي شبانه روزي در صورت عدم

رعايت مفاد اين ماده علاوه بر تعزيرات ذكرشده در مرتبه پنجم تا يك سال تعطيل خواهند شد. ماده 25 _ در مناطقي كه داروخانه منحصر به فرد باشد و داروخانه برطبق مواد اين قانون تا يك سال به تعطيل موقت تعزير شود، پروانه تاسيس از متخلف سلب و به فرد واجد شرايط ديگري واگذار مي گردد و متخلف تا پنج سال حق گرفتن مجدد پروانه تاسيس داروخانه را نخواهد داشت و به هرحال داروخانه نبايد تعطيل گردد.

بخش 2 _ شير خشك و غذاي كودك

ماده 26 _ شير خشك شيرخواران بايد داراي مجوز ورود از وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي بوده و از طريق شبكه هاي توزيع كننده مورد تاييد اين وزارت در اختيار داروخانه ها قرارگيرد و داروخانه نيز بايستي آن را در ازا دريافت كوپن معتبر و با قيمت رسمي به متقاضي ارايه نمايد (شير خشك هاي رژيمي صرفاً بايستي با نسخه پزشك و با قيمت رسمي به مصرف كننده عرضه شود.) تخلف از اين امور جرم بوده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي شود: الف _ در صورت عدم عرضه شير خشك مجازاتهاي مذكور در ماده 23 اين قانون ب _ در صورت گرانفروشي ، مجازاتهاي مذكور در بند الف ماده 19 اين قانون ج _ در صورت عرضه شير خشكهاي رژيمي بدون نسخه پزشك مجازاتهاي مذكور در ماده 18 اين قانون د _ در صورت تهيه و عرضه و فروش شير خشك شيرخواران بدون مجوز ، مجازاتهاي مذكور در ماده 13 اين قانون

بخش 3 _ لوازم و ملزومات پزشكي و دندان پزشكي و آزمايشگاهي

ماده 27 _ لوازم و ملزومات پزشكي و دندانپزشكي و آزمايشگاهي كه براي توليد و يا وارد كردن آنها از ارز دولتي استفاده شده باشد بايد براساس ضوابطي كه وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي تعيين مي نمايد، در مقابل ارايه فاكتور و با قيمت رسمي در اختيار متقاضي قرار گيرد و تخلف ازاين امور جرم بوده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي شود: مرتبه اول _ اخطار كتبي و يا جريمه نقدي تا يكصد هزار ريال و يا هردو مجازات مرتبه دوم _ جريمه نقدي تا يك ميليون ريال مرتبه سوم _ جريمه ي نقدي تا پنج ميليون ريال در صورت گرانفروشي

متخلف به ترتيب مذكور در ماده 22 اين قانون مجازات مي شود. تبصره _ شركتهاي توزيع كننده اقلام مذكور در صورتي كه در تخلف از ضوابط فوق با توليدكننده و يا واردكننده مشاركت و يا معاونت داشته باشند متخلف محسوب و به مجازاتهاي زير محكوم خواهند شد: مرتبه اول _ اخطار كتبي و ضبط كالا به نفع دولت و پرداخت بهاي آن به قيمت رسمي به شركت مذكور مرتبه دوم _ ضبط كالا به نفع دولت مرتبه سوم _ جريمه نقدي تا يك ميليون ريال و ضبط كالا به نفع دولت

بخش 4 _ شركتهاي توزيع كننده دارو ، شير خشك و ملزومات پزشكي ، دندان پزشكي و آزمايشگاهي

ماده 28 _ اين گونه شركتها موظفند كالاهاي موضوع اين قانون را در صورتي كه با ارز دولتي توليد و يا وارد شده باشند، منحصرا از شركتهاي توليدي و يا وارداتي مجاز دريافت نمايند، تخلف از اين امر جرم بوده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي شود: مرتبه اول _ اخطار كتبي و ضبط كالا به نفع دولت و پرداخت بهاي آن به قيمت رسمي مرتبه دوم _ ضبط كالا به نفع دولت مرتبه سوم _ جريمه ي نقدي تا يك ميليون ريال و ضبط كالا به نفع دولت ماده 29 _ شركتهاي توزيعي موظفند اقلام توزيعي خود را برطبق ضوابط اعلام شده در اختيار واحدهاي مجاز و يا متقاضيان قرار دهند. تخلف از ضوابط اين ماده جرم بوده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي شود: مرتبه اول _ اخطار كتبي مرتبه دوم _ جريمه ي نقدي تا مبلغ يك ميليون ريال مرتبه سوم _ جريمه نقدي تا مبلغ پنج ميليون ريال ماده 30 _ شركتهاي توزيعي موظفند با ارايه فاكتور و به قيمت رسمي كالا را

تحويل نمايند.تخلف از اين ماده جرم بوده و در صورت گرانفروشي ، متخلف به ترتيب مذكور در ماده 22 اين قانون مجازات مي شود و در غير اين صورت مرتبه اول _ اخطار كتبي مرتبه دوم _ جريمه نقدي تا مبلغ يكصد هزار ريال مرتبه سوم _ جريمه ي نقدي تا مبلغ سيصد هزار ريال

فصل سوم _ تعزيرات توليد ، توزيع ، فروش مواد خوردني ، آشاميدني ، آرايشي و بهداشتي

ماده 31 _ توليد مواد خوردني ، آشاميدني ، آرايشي و بهداشتي كه با علامت و بسته بندي مشخص به صورت بازرگاني عرضه مي گردد طبق فهرست ماده 1 آيين نامه اجرايي ماده 8 و 9 قانون مواد خوردني ، آشاميدني ، آرايشي و بهداشتي منوط به اخذ پروانه ساخت از وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مي باشد و تخلف از آن جرم بوده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي شود: مرتبه اول _ تعطيل واحد توليدي غير مجاز بلافاصله و ضبط كالاي توليدي به نفع دولت مرتبه دوم _ علاوه بر مجازات هاي مرتبه اول ، جريمه نقدي تا مبلغ ده ميليون ريال با توجه به حجم توليد غير مجاز مرتبه سوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه دوم ، ضبط لوازم توليدي به نفع دولت چنانچه واحد توليدي مجاز بدون كسب پروانه ساخت اقدام به توليد كالايي نمايد: مرتبه اول _ تعطيل خط توليد و ضبط كالاي توليدي به نفع دولت مرتبه دوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه اول ، جريمه نقدي تا مبلغ يك ميليون ريال با توجه به حجم توليد مرتبه سوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه دوم تعطيل واحد توليدي تا مدت شش ماه ماده 32 _ توليد مواد غذايي ، آرايشي و بهداشتي بايد با حضور

مسوول فني انجام گيرد، در صورت تخلف مرتبه اول _ تعطيل توليد تا حضور مسوول فني و اخطار كتبي با درج در پرونده مرتبه دوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه اول ضبط كالاي توليدي به نفع دولت مرتبه سوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه دوم ، جريمه نقدي تا مبلغ يك ميليون ريال مرتبه چهارم _ تعطيل واحد توليدي تا يك سال ماده 33 _ حضور مسوول فني در كليه مراحل توليد الزامي بوده و مسوول فني بايد نظارت دائم در امر توليد داشته باشد تخلف از اين امر جرم بوده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي شود: مرتبه اول _ اخطار كتبي و درج در پرونده ي مسوول فني مرتبه دوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه اول ، جريمه نقدي تا مبلغ يكصد هزار ريال مرتبه سوم _ جريمه نقدي تا مبلغ پانصد هزار ريال مرتبه چهارم _ تعليق پروانه مسوول فني تا شش ماه ماده 34 _ كليه توليدكنندگان موظفند برچسب اطلاعاتي بر روي كليه محصولات و فرآورده هاي توليدي خود الصاق نمايند و شماره پروانه ساخت و مهلت اعتبار مصرف (تاريخ مصرف را نيز روي محصولات ، حسب مورد ، درج نمايند تخلف از اين امر جرم بوده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي شود: مرتبه اول _ اخطار و جريمه نقدي تا مبلغ دويست هزار ريال مرتبه دوم _ جريمه نقدي تا مبلغ پانصد هزار ريال مرتبه سوم _ جريمه نقدي تا مبلغ يك ميليون ريال ماده 35 _ توليدكنندگان مواد خوردني ، آشاميدني ، آرايشي و بهداشتي ملزم به رعايت فرمول تاييد شده در پروانه ساخت مي باشند تخلف از مفاد اين ماده

در صورتي كه عدم رعايت فرمول ساخت براساس كاهش مصرف مواد متشكله آن باشد ، از مصاديق كم فروشي و يا گرانفروشي محسوب گرديده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي شود: الف _ گرانفروشي تا مبلغ دو هزار ريال مرتبه اول _ جريمه نقدي تا مبلغ ده هزار ريال مرتبه دوم _ جريمه نقدي تا مبلغ ده هزار ريال و نصب پارچه در محل واحد به عنوان گرانفروش مرتبه سوم _ جريمه نقدي تا مبلغ ده هزار ريال نصب پارچه در محل واحد و معرفي از رسانه هاي گروهي به عنوان گرانفروش ب _ گرانفروشي از مبلغ بيش از دو هزار ريال تا مبلغ پانصد هزار ريال مرتبه اول _ جريمه نقدي از مبلغ ده هزار ريال تا پنج برابر ميزان گرانفروشي مرتبه دوم _ جريمه نقدي از مبلغ ده هزار ريال تا پنج برابر ميزان گرانفروشي و نصب پارچه درمحل واحد به عنوان گرانفروش مرتبه سوم _ جريمه نقدي از مبلغ ده هزار ريال تا پنج برابر ميزان گرانفروشي نصب پارچه درمحل واحد و معرفي از رسانه هاي گروهي به عنوان گرانفروش ج _ گرانفروشي از مبلغ بيش از پانصد هزار ريال تا مبلغ پنج ميليون ريال مرتبه اول _ جريمه نقدي از پنج تا هشت برابر ميزان گرانفروشي مرتبه دوم _ جريمه نقدي از پنج تا هشت برابر ميزان گرانفروشي و نصب پارچه در محل واحد به عنوان گرانفروش مرتبه سوم _ جريمه نقدي از پنج تا هشت برابر ميزان گرانفروشي ، نصب پارچه در محل واحد و معرفي از رسانه هاي گروهي به عنوان گرانفروش د _ گرانفروشي بيش از پنج ميليون ريال مرتبه اول

_ جريمه نقدي از هشت تا ده برابر ميزان گرانفروشي مرتبه دوم _ جريمه نقدي از هشت تا ده برابر ميزان گرانفروشي و نصب پارچه در محل واحد به عنوان گرانفروش مرتبه سوم _ جريمه نقدي از هشت تا ده برابر ميزان گرانفروشي ، نصب پارچه در محل واحد ومعرفي از رسانه هاي گروهي به عنوان گرانفروش در صورتي كه مواد اوليه به كار رفته در فرمول ساخت از مواد غير مجاز و يا سمي باشد، متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي شود: مرتبه اول _ ضبط كالاي توليدي و در صورت سمي و يا زيان آور بودن ، معدوم نمودن كالا مرتبه دوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه اول ، جريمه نقدي تا پنج ميليون ريال مرتبه سوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه دوم ، تعطيل واحد توليدي تا يك سال ماده 36 _ شركتهاي پخش ، فروشگاه ها ، سوپرماركت ها ، تعاوني ها و ساير اماكن كه حق فروش يا توزيع كالاي خوردني ، آشاميدني ، آرايشي و بهداشتي را دارند مجاز به عرضه و فروش آن دسته از كالاهاي مشمول قانون مواد خوردني ، آشاميدني ، آرايشي و بهداشتي مي باشند كه داراي پروانه ساخت معتبر و يا مجوز ورود از وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي باشند تخلف از اين امر جرم بوده و متخلف به مجازاتهاي زير محكوم مي شود: الف _ شركتهاي پخش و تعاوني هاي بزرگ مرتبه اول _ اخطار و ضبط كالا به نفع دولت مرتبه دوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه اول ، جريمه نقدي تا مبلغ يك ميليون ريال با توجه به حجم كالا مرتبه سوم _ علاوه بر

مجازاتهاي مرتبه دوم ، محكوميت مدير عامل شركت به زندان از يك تاشش ماه ب _ فروشگاهها و سوپرماركتها و ساير اماكن مرتبه اول _ اخطار و ضبط كالا به نفع دولت مرتبه دوم _ علاوه بر مجازات هاي مرتبه اول ، جريمه نقدي تا يكصد هزار ريال مرتبه سوم _ علاوه بر مجازات هاي مرتبه اول جريمه نقدي تا پانصد هزار ريال در صورت تكرار _ تعطيل واحد از يك تا شش ماه ماده 37 _ فروشگاهها ، سوپرماركتها ، تعاونيها و ساير اماكن بايد از عرضه و تحويل كالاي غيربهداشتي خودداري نمايند عرضه و تحويل كالا با علم به غير بهداشتي بودن آن تخلف محسوب شده و متخلف به مجازات هاي زير محكوم مي شود: مرتبه اول _ اخطار كتبي و ضبط كالا به نفع دولت مرتبه دوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه اول جريمه نقدي تا مبلغ يك ميليون ريال به تناسب حجم كالا مرتبه سوم _ علاوه بر مجازاتهاي مرتبه دوم تعطيل واحد از يك تا شش ماه ماده 38 _ سازمانها و شركتهاي واردكننده و توليدكننده مواد اوليه غذايي ، آرايشي و بهداشتي درصورتي مي توانند كالاي خود را به توليدكنندگان موضوع ماده 31 اين قانون عرضه نمايند كه واحدهاي مذكور داراي مجوز و يا پروانه ساخت معتبر از وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي باشند و متخلفين از مفاد اين ماده به مجازات هاي زير محكوم مي شوند: الف _ واردكنندگان مرتبه اول _ اخطار و جريمه نقدي تا مبلغ يك ميليون ريال مرتبه دوم _ جريمه نقدي از يك ميليون تا ده ميليون ريال مرتبه سوم _ جريمه نقدي تا مبلغ ده ميليون ريال

و لغو كارت بازرگاني به مدت يك سال ب _ توليدكنندگان مرتبه اول _ اخطار و جريمه نقدي تا مبلغ يك ميليون ريال مرتبه دوم _ جريمه نقدي از يك ميليون تا پنج ميليون ريال مرتبه سوم _ جريمه نقدي تا ده ميليون ريال ماده 39 _ متصديان و مسوولين كارخانجات و كارگاهها و مراكز تهيه و توزيع مواد خوردني ، آشاميدني ، آرايشي ، بهداشتي ، اماكن عمومي ، مراكز بهداشتي درماني ، مراكز آموزشي و پرورشي ، محلهاي نگهداري و پرورش دام و طيور و كشتارگاه ها ملزم به رعايت ضوابط و مقررات بهداشت محيطي در محل فعاليت خود مي باشند متخلفين از مفاد اين ماده به ازاي هر مورد نقص بهداشتي ، به مجازاتهاي زير محكوم مي شوند: مرتبه اول _ جريمه نقدي از مبلغ يك هزار ريال تا پنجاه هزار ريال مرتبه دوم _ جريمه نقدي از مبلغ دو هزار ريال تا يكصد هزار ريال مرتبه سوم _ جريمه نقدي از مبلغ چهار هزار تا دويست هزار ريال مرتبه چهارم _ علاوه بر مجازات مرتبه سوم ، زندان از يك تا شش ماه تبصره _ در صورت عدم رفع نقايص بهداشتي در پايان مهلت مقرر ، با لغو پروانه كسب متصدي و يا مسوولين ، محل تعطيل خواهد شد و ادامه كار منوط به اخذ پروانه جديد و رفع نقص مي باشد ماده 40 _ در كليه مراحل مربوط به مواد اين قانون در صورتي كه تخلف در بخش غير خصوصي انجام گرفته باشد، حسب مورد مقام مجاز دستور دهنده و يا مباشر و يا هردو متخلف محسوب و به مجازاتهاي زير محكوم مي گردند: مرتبه اول

_ اخطار كتبي و جريمه نقدي تا مبلغ يك ميليون ريال مرتبه دوم _ جريمه نقدي تا مبلغ پنج ميليون ريال مرتبه سوم _ تعليق از خدمت به مدت سه تا شش ماه مرتبه چهارم _ زندان از يك تا شش ماه

فصل چهارم _ ساير مقررات

ماده 41 _ گزارش تخلفات مندرج در اين قانون به وسيله ناظرين و بازرسين ويژه اي كه توسط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي و يا مديران عامل سازمانهاي منطقه اي بهداشت ، درمان تعيين مي شوند ، تهيه مي گردد. ماده 42 _ كليه گزارشات تخلفات مندرج در اين قانون بايد به تاييد ناظرين و بازرسين ويژه برسد. ماده 43 _ وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي موظف است به طور منظم اسامي كالاهاي مجاز و غير مجاز (خوردني ، آشاميدني ، آرايشي و بهداشتي ) را جهت اطلاع عموم به نحو مقتضي اعلام نمايد. ماده 44 _ اعمال تعزيرات حكومتي موضوع اين قانون مانع اجراي مجازاتهاي قانوني ديگر نخواهدبود.

آيين نامه راجع به وظايف واحد رسيدگي به شكايات و تجديدنظر در احكام كميسيون هاي تعزيرات حكومتي بخش دول

منظور از ( واحد رسيدگي به شكايات ) در اين آيين نامه واحد موضوع ماده 23 قانون تعزيرات حكومتي است كه عهده دار وظايف زير مي باشد: 1 _ رسيدگي به شكايات از احكام و قرارهاي بازداشت صادره از كميسيون مركزي و تجديدنظر در آنها. 2 _ رسيدگي به شكايات از احكام و قرارهاي بازداشت صادره از كميسيونهاي استانها و تجديدنظر درآنها. 3_ رسيدگي به تخلفات مجريان تعزيرات حكومتي بخش دولتي به كميسيون مركزي تعزيرات حكومتي بخش دولتي و هر يك از كميسيونهاي استانها در اين آيين نامه به اختصار ( كميسيون ) اطلاق مي شود. ماده 1 _ واحد بررسي شكايات در تهران تشكيل مي شود و چنانچه رييس جمهور و رييس ديوانعالي كشور مصلحت بدانند مي توانند در شهرستان ديگري نيز شعبه تشكيل دهد. ماده 2 _ هر يك از احكام و قرارهاي صادره از سوي كميسيون كه در موعد مقرر مورد اعتراض محكوم عليه يا متهم

و يا نماينده قانوني آنان قرار گرفته باشد برابر آيين نامه قابل تجديدنظر است تبصره _ وزرا يا بالاترين مقام مسوول كه موسسه ذي ربط تحت پوشش وي اداره مي شود در صورتي كه حكم صادره را موجب خسارت و ضرر و زيان دستگاه خود بدانند مي توانند با دلايل كافي به حكم صادره اعتراض و درخواست تجديدنظر نمايند. ماده 3 _ واحد رسيدگي به شكايات موظف است اعتراضات محكوم عليهم و پرونده هاي محوله را با حفظ نوبت و كمال دقت مطالعه و بررسي نموده و پس از مشاوره كامل به طور مستدل اظهار نظرنمايد. تبصره _ پرونده ها كلا به نوبت رسيدگي مي شود مگر در موارد فوري كه به تشخيص رييس واحد ، رسيدگي خارج از نوبت به عمل خواهد آمد و رسيدگي به شكايات از قرار بازداشت در خارج از نوبت انجام مي شود. ماده 4 _ متقاضي تجديدنظر بايد درخواست خود را حداقل در دو نسخه تنظيم و نسخه اي را به واحد رسيدگي به شكايات و يا به كميسيون صادر كننده حكم تسليم نمايد. كميسيون موظف است نسخه دريافتي را در اسرع وقت به واحد رسيدگي به شكايات ارسال دارد. ماده 5 _ چنانچه واحد رسيدگي به شكايات ضمن بررسي به اعتراض محكوم عليه يا نماينده قانوني وي تشخيص دهد كه دلايل استنادي كميسيون در اثبات ادعا موثر نمي باشد و يا حكم برخلاف قانون صادر شده حكم را نقض و حكم مقتضي را انشا و صادر خواهد نمود و چنانچه اعتراض را وارد نداند حكم كميسيون را تاييد مي نمايد. در هر صورت پس از خاتمه رسيدگي پرونده را جهت اجرا به كميسيون ذي ربط ارجاع خواهد

نمود، حكم واحد رسيدگي به شكايات قطعي و لازم الاجرا است ماده 6 _ هر گاه واحد رسيدگي در حين بررسي به پرونده اي متوجه اشتباه كميسيون در استناد به ماده قانوني بشود لكن اين اشتباه تغييري در نوع تخلف و ميزان مجازات حاصل ننمايد در اين صورت واحد رسيدگي اشتباه را رفع نموده و حكم را تصحيح و تاييد مي كند. ماده 7 _ تجديدنظر در احكام صادره كميسيون از سوي واحد رسيدگي به شكايات فقط يكبار بعمل مي آيد مگر اين كه جهت آن غير از جهت تقاضاي تجديد نظر اول باشد. ماده 8 _ واحد رسيدگي به شكايات در صورت لزوم مي تواند محكوم عليه ، شهود و يا كساني را كه حضورشان براي اداي توضيحات لازم است احضار نمايد لكن عدم حضور احضار شدگان مانع رسيدگي نمي باشد. تبصره _ احضار اشخاص برابر مقررات قانوني انجام خواهد شد. ماده 9 _ هر گاه واحد رسيدگي به شكايات در رسيدگي به آرا صادره از سوي كميسيون ها اختلاف رويه اي را در موارد مشابه مشاهده نمايد مي تواند نسبت به آن در جهت همساني اتخاذ نظر كند، نظر و راي مذكور براي كليه كميسيونها در موارد مشابه لازم الاتباع است ماده 10 _ هر گاه متهمي كه به سبب بيم فرار و يا تباني از سوي كميسيون بازداشت شده است بيش از 24 ساعت در توقيفگاه بماند و از وي تحقيق نشود ، متهم حق شكايت خواهد داشت و واحد رسيدگي به شكايات موظف است به تخلفات اجرايي مامورين تعزيرات در اين خصوص رسيدگي و تكليف متهم را معين نمايد. ماده 11 _ چنانچه هر يك از مجريان تعزيرات و

مامورين انتظامي ، مامورين باز داشتگاهها و مستخدمين دولتي در خصوص بازداشت غير قانوني ، عدم استماع تظلمات و ارجاع آن را به مقامات ذي صلاح عدول از اجراي قانون و آيين نامه تعزيرات حكومتي بخش دولتي و يا جلوگيري از اجراي حكم و اوامر كتبي مقامات صالحه و آزار و اذيت متهم و يا ورود به مراكز و كارگاهها و منازل اشخاص بدون ترتيبات قانوني و ديگر تقصيرات ، مرتكب تخلفاتي شوند ، واحد رسيدگي به شكايات موظف است به تخلفات آنان رسيدگي نمايد و در صورتيكه موضوع تخلف از جرايم عمومي و يا سواستفاده مالي باشد پرونده آنان را نظير موارد مندرج در ماده 35 قانون تعزيرات حكومتي به دادگاههاي انقلاب ارجاع خواهد نمود. ماده 12 _ وزارتخانه ها ، سازمانها و موسسات دولتي و وابسته به دولت ، مسوولين نهادها ، بانكها ، شركتهاي موضوع ماده 19 قانون تعزيرات حكومتي ، و نيز كليه واحدهاي انتظامي مسوولين ژاندارمري ها و ديگر ضابطين موضوع ماده 26 قانون تعزيرات حكومتي موظف به همكاري دراجراي اوامر صادره واحد رسيدگي به شكايات خواهند بود. ماده 13 _ واحد رسيدگي به شكايات ضمن هماهنگي با دادستاني كل كشور مي تواند بر حسن اجراي آيين نامه و مقررات زندانها مصوب 29/3/1368 ديوان عالي كشور در قبال متهمين و محكومين تعزيرات حكومتي بخش دولتي كه در زندان بسر مي برند نظارت نمايد. ماده 14 _ واحد رسيدگي به شكايات مي تواند در حدود موازين اسلامي و در چارچوب ضوابط آيين نامه كميسيون عفو و بخشودگي پيشنهاد خود را براي بخشودگي محكومين تعزيرات حكومتي بخش دولتي تنظيم واز طريق قوه قضاييه به مقام معظم رهبري

تسليم نمايد. اين آيين نامه مشتمل بر 15 ماده و 3 تبصره در اجراي تبصره ماده 23 قانون تعزيرات حكومتي مصوب 23/12/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام اسلامي در 26/6/69 به تصويب رسيد.

آيين نامه اجرايي نحوه فروش كالاهاي قاچاق مكشوفه موضوع قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچا

مصوب آبان ماه 1374 ماده 1 _ در اين آيين نامه واژه هاي زير بجاي عبارتهاي مشروح مربوط به كار مي رود: الف _ قانون قانون (نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز مصوب 12/2/1374 مجمع تشخيص مصلحت نظام . ب _ اداره هاي مامور وصول درآمدهاي دولت هر اداره يا سازمان يا موسسه دولتي كه به موجب قوانين با شرح وظايف مصوب سازماني خود موظف به وصول درآمدهاي دولت باشند ، مانندگمرك ، دخانيات و شيلات . ج _ سازمان كاشف سازماني است كه وظيفه مبارزه با قاچاق و كشف كالاي قاچاق را به عهده دارد. د _ كميسيون مركزي كميسيون مركزي قيمت گذاري و نظارت بر فروش متشكل از نمايندگان وزارتين بازرگاني و كشور ، سازمان تعزيرات حكومتي ، گمرك جمهوري اسلامي ايران ، نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران و سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي كه با مسووليت رياست سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي در مركز تشكيل خواهد شد. ه _ كميسيون استان كميسيون قيمت گذاري و نظارت بر فروش كه در هر استان تشكيل مي گردد و متشكل از نمايندگان وزارت بازرگاني ، سازمان تعزيرات حكومتي ، گمرك جمهوري اسلامي ايران ، نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران و سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي و با مسئوليت سازمان مذكور مي باشد. و _ خريداران سازمانها و فروشگاه هاي زنجيره اي و اتحاديه هاي تعاوني مصرف كه

مي توانند در خريد كالا شركت نمايند، از جمله فروشگاههاي زنجيره اي رفاه ، شهر و روستا ، سازمان اتكا ، فروشگاههاي سپه ، اتحاديه هاي امكان ، فرهنگيان ، كاركنان دولت . ز _ پايه بهاي كالا: مبناي محاسبه بهاي كالاهاي قاچاق وارداتي عبارت اند از ارزش سيف بر اساس قيمت ارز صادراتي (بر مبناي اعلام بانك مركزي و مبالغ سود بازرگاني مندرج در ماده 15 مقررات صادرات و واردات و عوارض مربوط به همان كالاست و مبناي محاسبه بهاي كالاهاي قاچاق خروجي عبارت از قيمت صادراتي همين كالاست ح _ قيمت كارشناسي كالا : قيمتي است كه كميسيونهاي استانها با استفاده از كارشناسان خبره و باتوجه به پايه بهاي كالاها تعيين مي نمايند. ماده 2 _ دبيرخانه كميسيون مركزي قيمت گذاري و نظارت بر فروش موظف است حداقل در هر ماه يك بار جلسه كميسيون مركزي را تشكيل و عملكرد كميسيونهاي استانها را مورد ارزيابي قرار دهد. كميسيون مذكور قيمت پايه كالاها را بر اساس بند (ز) ماده 1 هر سه ماه يك بار تعيين و به كميسيونهاي استانها ابلاغ خواهد نمود. ضمنا اين كميسيون موظف است دستورالعمل هاي اجرايي اين آيين نامه را تهيه و ابلاغ نمايد و نظرات كميسيون مركزي براي كميسيون هاي استانها لازم الاجرامي باشد. ماده 3 _ اداره هاي مامور وصول درآمدهاي دولت موظفند طبق قوانين مربوطه بلافاصله پس از ضبط كالا نسبت به اعلام مشخصات كامل كالاهاي مكشوفه به دبيرخانه كميسيون استان اقدام نمايند. ماد 4 _ دبيرخانه كميسيون قيمت گذاري و نظارت بر فروش استانها موظفند هفته اي يك بار (حداكثر دو هفته اي يك بار) نسبت به تشكيل جلسات كميسيون در محل

سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي استان اقدام و در خصوص تمام گزارشات واصله برابر مواد آتي تصميم نمايد. كميسيون با حضور نصف به علاوه يك نفر اعضا رسميت مي يابد. تبصره 1 _ در استانهايي كه سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي نماينده مقيم نداشته باشدجلسات در محل اداره هاي كل امور اقتصادي و دارايي تشكيل مي شوند. تبصره 2 _ تصميم گيري در مورد قيمت گذاري و فروش كالاهاي دخاني و شيلاتي با دعوت ازنمايندگان ذي ربط در كميسيون صورت خواهد گرفت و در صورت عدم حضور نمايندگان مذكور درجلسه تصميم گيري لازم انجام خواهد شد. ماده 5 _ كميسيون هاي استانها با توجه به نرخهاي ابلاغي از سوي كميسيون مركزي موضوع ( ماده 3 ) نسبت به تعيين بهاي كارشناسي كالاهاي هر پرونده با استفاده از كارشناسان خبره و بر حسب نوع و كيفيت كالا اقدام و صورتجلسه اي مشتمل بر تعداد پرونده هاي مطروحه و تصميمات متخذه در آن جلسه جهت اجرا تنظيم مي نمايند. ماده 6 _ دبيرخانه كميسيون هاي استانها موظفند حداكثر ظرف مدت دو روز از تاريخ تنظيم صورتجلسه نسبت به دعوت خريداران براي شركت در جلسه فروش اقدام و تاريخ برگزاري جلسات فروش حداكثر سه روز از تاريخ دعوت نامه مي باشد. ماده 7 _ كميسيونهاي استانها كالاهاي سريع الفساد از جمله مواد غذايي و نوشيدني فاسد شدني راحداكثر ظرف مدت سه روز تعيين تكليف و نسبت به فروش به خريداران (بند (و) ماده 1) اقدام و گزارش آن را به كميسيون مركزي ارسال دارند. تبصره _ كميسيون مركزي دستورالعمل اجرايي براي فروش ساير كالاهايي را كه سريعا ضايع مي گردد از جمله احشام و

ميوه جات را به كميسيون استانها ابلاغ خواهد كرد. ماده 8 _ جلسات فروش با حضور حداقل سه خريدار رسمي خواهد شد و در صورتي كه تعدادخريداران به حد نصاب نرسد جلسه بعدي بدون رعايت حد نصاب فوق الذكر حداكثر ظرف مدت 24 ساعت تجديد خواهد شد. ماده 9 _ دبيرخانه كميسيون استانها اطلاعات مربوط به زمان و مكان فروش را به اطلاع خريداران خواهند رساند. ماده 10 _ در هر مورد از فروش كالا، متناسب با ارزش كالاي موجود و تعداد خريداران شركت كننده ، سهميه اي (از انواع كالاهاي موجود) براي هر يك از خريداران (با اولويت در پيشنهاد قيمت ونحوه پرداخت از سوي كميسيون استان تعيين مي گردد

لايحه قانوني مجازات واحدهاي توليدي داخلي و وارداتي متخلف

مصوب دي ماه 1358 ماده 1 _ مركز بررسي قيمتها مكلف است جداولي جهت تعيين قيمت تمام شده كالاهاي توليدي داخلي و وارداتي در اختيار واحدهاي توليدي و وارداتي كالاها قرار دهد. مديران عامل و مالي يا مسوولان ذي صلاح واحدهاي مذكور كه داراي امضاي مجاز هستند مكلفند ظرف مهلت تعيين شده از طرف مركز بررسي قيمتها نسبت به تكميل و اعلام پاسخ صحيح و مدلل به پرسشهاي مندرج در اين جدول اقدام نمايند. ماده 2 _ هرگاه مديران عامل و مالي و يا مسوولان ذيصلاح واحدهاي وارداتي و توليدي ظرف مهلت تعيين شده نسبت به تكميل جداول و ارسال آن به مركز بررسي قيمتها اقدام ننمايند متخلف محسوب و به حبس جنحه اي از شش ماه تا دو سال محكوم مي گردند. ماده 3 _ هرگاه در اثر بررسي و رسيدگي مركز بررسي قيمتها مشخص گردد اشخاص مذكور در ماده 2برخلاف واقع نسبت به تكميل

جداول اقدام نموده و اطلاعات نادرست و غير واقعي اعلام كرده باشند متخلف محسوب و با توجه به نوع و اهميت و ارزش كالا و مابه التفاوت قيمت اعلام شده از طرف واحدهاي توليدي و وارداتي با قيمت محاسبه شده توسط مركز بررسي قيمتها كه مبتني بر ارقام واقعي بوده و به تصويب شوراي عالي قيمتها رسيده باشد براساس حجم توليد يا فروش سالانه به شرح زير محكوم مي گردند: الف _ هرگاه مابه التفاوت تا مبلغ 000/500 ريال باشد متخلف به حبس جنحه اي از دو ماه تا يك سال محكوم مي گردد. ب _ هرگاه مابه التفاوت از مبلغ 001/500 ريال به بالا باشد متخلف به حبس جنحه اي از شش ماه تادو سال محكوم مي گردد. تبصره 1 _ متخلف علاوه بر مجازاتهاي مقرر در اين ماده به پرداخت جزاي نقدي معادل دو برابر مابه التفاوت قيمت محاسبه شده توسط مركز بررسي قيمتها با قيمت اعلام شده محكوم مي گردد. تبصره 2 _ در صورتي كه متخلف ظرف يك سال از تاريخ قطعيت حكم مجددا مرتكب يكي از تخلفات مذكور در مواد 2 و 3 گردد به اشد مجازات محكوم خواهد شد. تبصره 3 _ نحوه محاسبه قيمت اعلام شده توسط آيين نامه اجرايي كه به وسيله وزارت بازرگاني تهيه و به تصويب شوراي عالي قيمتها خواهد رسيد تعيين مي گردد.

آيين نامه اجرايي قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز

ماده 1 _ در اين آيين نامه اصطلاحات و واژه هاي اختصاري زير به جاي عبارتهاي مشروح مربوط به كار مي رود: الف _ قانون قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا وارز _ مصوب 12/2/1374_ مجمع تشخيص مصلحت نظام ب _ اداره هاي مامور وصول درآمدهاي دولت هر اداره يا سازمان

يا شركت دولتي كه به موجب قوانين يا شرح وظايف مصوب سازماني موظف به وصول درآمدهاي دولت مي باشد مانند گمرك جمهوري اسلامي ايران ، بانك مركزي ، شركت دخانيات ايران ، شركت سهامي شيلات ايران و وزارت امور اقتصادي و دارايي پ _ سازمانهاي شاكي سازمانهايي هستند كه به موجب قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز _ مصوب 12/2/1374 _ موظف به وصول جريمه و اعلام شكايت و طرح دعوي عليه مرتكبان قاچاق كالا و ارز مي باشند. ت _ سازمان كاشف سازماني است كه به موجب قوانين و مقررات جاري كشور وظيفه مبارزه باقاچاق كالا و ارز را به عهده دارد. تبصره _ گمرك جمهوري اسلامي ايران حسب مورد كاشف تلقي مي گردد. ث _ مخبر: شخصي است كه محل اختفا يا نگهداري كالا و ارز قاچاق يا ارتكاب عمل قاچاق ياشروع به آن را به سازمان كاشف با شرايط زير گزارش نمايد: 1 _ گزارش به نحوي باشد كه ماموران كشف بتوانند با پيگيري مفاد گزارش اطلاعات لازم را براي شروع عمليات تحصيل نمايند. 2 _ گزارش پيش از كشف و يا شروع عمليات به سازمان كاشف واصل و ثبت دفتر مربوط شده باشد. 3 _ پيگيري موضوع گزارش منتج به نتايج مثبتي در جهت كشف قاچاق گرديده باشد. 4 _ هويت مخبر خواه به صورت ذكر نام و مشخصات و خواه به صورت علايم قراردادي محرمانه (مانند كد عملياتي ، شماره رمز ، نام مستعار و...) براي سازمان كاشف با درج در صورتجلسه بدوي كشف مشخص باشد. 5 _ در صورت درخواست مخبر يا اقتضاي شرايط عملياتي سازمان كاشف

مكلف است هويت مخبر را مكتوم نگاه دارد. ج _ كاشف مامور سازمان كاشف است كه راسا يا بر اثر دريافت خبر كالا يا ارز قاچاق يا وقوع و ارتكاب عمل قاچاق را كشف نموده و نام و مشخصات آنان در صورتجلسه بدوي كشف قيد شده باشد. چ _ مامور انتظامي مامور نيروي انتظامي و مامور ساير نيروهاي مسلح ( تحت امر ناجا ) و ماموران وزارت اطلاعات (در ارتباط با كشف ارز قاچاق ) ح _ بازجو: فرد يا افرادي مي باشند كه بعد از كشف كالا يا ارز قاچاق مبادرت به جمع آوري اطلاعات لازم و تكميل پرونده ارتكاب عمل قاچاق ، شناسايي هويت متهمان و ميزان دخالت هر يك از آنان در ارتكاب جرم مي نمايند. تبصره _ در صورتي كه ادامه بازجويي منجر به كشفيات جديد شود صورتجلسه ثانوي تنظيم وشخص بازجو در اين مرحله به عنوان كاشف محسوب مي شود. خ _ عوامل ستادي نيروهايي كه در تهيه طرحها ، برنامه ريزي ، هدايت و نظارت امر مبارزه با قاچاق كالا و ارز در سازمان كاشف موثر بوده و توسط سازمان ذي ربط معرفي مي شوند. د _ عوامل اطلاعاتي فرد يا افرادي از سازمان كاشف كه پس از كسب خبر از عوامل ذي ربط مبادرت به جمع آوري و پرورش اطلاعات در زمينه كشف كالا يا ارز قاچاق نموده و نسبت به شناسايي متهم و محل نگهداري و اختفاي كالا يا ارز اقدام مي نمايند. ذ _ صورتجلسه كشف صورتجلسه اي است كه حين الكشف و يا در اولين فرصت ممكن پس ازكشف تنظيم و به امضاي كاشف يا كاشفان و نيز صاحبان كالا و ارز

قاچاق و يا عاملان حمل مي رسد و شامل نوع و مقدار كالا يا مبلغ ارز قاچاق ، زمان و چگونگي كشف يا عمليات منتهي به كشف و مشخصات وسيله حمل مي باشد. تبصره _ در مواردي كه صاحبان كالا و ارز و يا عاملان حمل از امضاي صورتجلسه خودداري نمايند مراتب استنكاف آنان در صورتجلسه قيد و به گواهي حداقل دو نفر از كاشفان مي رسد. ماده 2 _ نحوه تعيين بهاي كالا و ارز قاچاق : الف - كالاي قاچاق ورودي مبناي محاسبه بهاي كالاهاي قاچاق ورودي عبارت است از: ارزش سيف بر اساس قيمت ارز واريزنامه اي صادراتي در بورس ، حقوق گمركي به علاوه سود بازرگاني و عوارض موضوع ماده (15) قانون مقررات صادرات و واردات آن كالاها در زمان كشف كه توسط گمرك محاسبه مي شود. ب _ كالاي قاچاق خروجي مبناي محاسبه بهاي كالاهاي قاچاق خروجي ، قيمت عمده فروشي كالا در نزديكترين بازار داخلي در زمان كشف مي باشد. پ _ ارز قاچاق : مبناي محاسبه معادل ريالي قاچاق ، قيمت ارز واريزنامه اي صادراتي در بورس درزمان كشف ارز قاچاق مي باشد. ماده 3 _ در مواردي كه بهاي كالا يا ارز قاچاق در زمان كشف معادل ده ميليون ريال يا كمتر باشد سازمان كاشف فقط به ضبط كالا و ارز به نفع دولت اكتفا مي كند و عين كالا و ارز مكشوفه را با تنظيم صورتجلسه كشف به اداره مربوط مامور وصول درآمدهاي دولت تحويل مي دهد. بديهي است درصورتي كه اعمال ارتكابي واجد ساير عناوين جزايي باشد سازمان كاشف اقدامات قانوني را اعمال خواهد نمود. تبصره _ اختيار ياد شده در مواردي است كه اسناد مثبته

دال بر واردات يا صادرات قانوني كالا و ارز از سوي مالك يا حامل ارايه نگردد. ماده 4 _ چنانچه سازمان كاشف بهاي كالا و ارز قاچاق را بيش از ده ميليون ريال تشخيص دهد عين كالا و ارز مكشوفه را ظرف حداكثر 24 ساعت پس از كشف به همراه مالك يا حامل آن ، حسب مورد ، به اداره مربوط مامور وصول درآمدهاي دولت تحويل مي دهد. تبصره _ اداره هاي مامور وصول درآمدهاي دولت موظفند ظرف حداكثر 5 روز اداري از تاريخي كشف يك نسخه از پرونده كالاهاي قاچاق مكشوفه را جهت سير مراحل فروش به سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي تحويل نمايند. ماده 5 _ در مناطقي كه گمرك وجود ندارد انجام كليه امور مربوط به قاچاق كالا ( رسيدگي ، ارزيابي و قيمت گذاري ،اعلام جرم ، تحويل و نگهداري كالا و...) برعهده نزديكترين گمرك محل مي باشد. تبصره _ در مناطقي كه اداره هاي مامور وصول در آمدهاي دولت تشكيل نشده باشد، اداره هاي يادشده مي توانند به سازمان كاشف تفويض اختيار نمايند تا نسبت به تشكيل پرونده و اعلام جرم عليه متهمان اقدام كند. ماده 6 _ در موارد موضوع بند ب ماده 2 قانون ، در صورتي كه متهم حاضر به پرداخت جريمه تعيين شده باشد جريمه دريافت و در صورتي كه در بازداشت باشد بلافاصله آزاد مي شود و در مواردي كه متهم حاضر به پرداخت جريمه تعيين شده باشد ولي امكان پرداخت فوري آن را نداشته باشد سازمان شاكي مي تواند از مرجع رسيدگي كننده درخواست اخذ تامين مناسب بنمايد. ماده 7 _ در صورت استنكاف متهم يا متهمان از پرداخت جريمه

سازمان شاكي مكلف است ظرف حداكثر 5 روز اداري از تاريخ كشف كالا و ارز قاچاق ، پرونده متشكله را تكميل و حسب مورد به مراجع قضايي يا محاكم تعزيرات حكومتي اعزام نمايد. ماده 8 _ در مناطقي كه محاكم قضايي ( شامل دادگاه انقلاب و عمومي ) براي رسيدگي به پرونده هاي قاچاق وجود ندارد تا ايجاد تشكيلات قضايي سازمان تعزيرات حكومتي مكلف است بنا به درخواست سازمانهاي شاكي و ابلاغ ستاد مركزي مبارزه با قاچاق نسبت به تشكيل محاكم تعزيرات حكومتي ، اقدام و طبق قوانين و مقررات رسيدگي نمايد. ماده 9 _ در مورد پرونده هايي كه از سوي سازمانهاي شاكي به مراجع قضايي ارجاع مي شود مراجع ياد شده مكلفند ظرف يك ماه نسبت به صدور حكم اقدام و مراتب را به سازمان شاكي مربوط اعلام كنند. تبصره _ سازمان شاكي هنگام ارجاع پرونده قاچاق كالا براي رسيدگي قضايي در صورتي كه حقوق و عوارض گمركي كالا نيز پرداخت نشده باشد موظف است با توجه به ماده 29 قانون امور گمركي ، موضوع عدم پرداخت حقوق و عوارض گمركي را به عنوان يكي از جهات تلقي قاچاق در پرونده درج نمايد. ماده 10 _ در صورتي كه مراجع قضايي ، ظرف مهلت مقرر در قانون (يك ماه از تاريخ وصول پرونده ، مبادرت به صدور حكم ننمايند و سازمان شاكي از سازمان تعزيرات حكومتي درخواست رسيدگي نمايد در اين صورت سازمان تعزيرات حكومتي پرونده را از شعبه رسيدگي كننده يا سازمان شاكي مطالبه مي نمايد و شعبه و سازمان شاكي نيز موظف به تحويل آن به سازمان مذكور مي باشد و در هر حال مرجع قضايي مجاز به

ادامه رسيدگي و صدور حكم نخواهد بود. تبصره _ در صورت اخذ پرونده از مرجع قضايي سازمان تعزيرات حكومتي مي تواند پرونده را از ابتدا يا در هر مرحله كه باشد رسيدگي نمايد. ماده 11 _ در كليه مواردي كه سازمان تعزيرات حكومتي صالح به رسيدگي مي باشد شعب تعزيرات حكومتي داراي همان اختياري خواهند بود كه مراجع قضايي در رسيدگي به پرونده هاي مزبور دارند. ماده 12 _ متهمان به قاچاق كالا و ارز در موارد بند الف و قسمت اول بند ب ماده 2 قانون درصورت اعتراض مي توانند ظرف حداكثر دوماه از تاريخ ضبط كالا و ارز حسب مورد به مراجع قضايي صالح يا محاكم تعزيرات حكومتي كه در محل صلاحيت رسيدگي به جرم قاچاق را دارن دشكايت نمايند در صورت برائت ، عين كالا و در صورت موجود نبودن كالا ، قيمت آن (به نرخ روزصدور حكم و معادل ريالي ارز (بر اساس نرخ واريزنامه اي صادراتي در بورس به علاوه عين مبلغ جريمه پرداختي طبق حكم محكمه ، از محل موجودي حساب (712) يا (815) خزانه و به نسبتهاي مقرر در ماده 25 اين آيين نامه از سهميه هاي ذي ربط تامين و از طريق دستگاه اجرايي مربوط به ذي نفع حسب مورد مسترد و يا پرداخت مي گردد. تبصره 1 _ مراجع يا محاكم ياد شده به شكايات و اعتراضاتي كه بعد از مهلت مقرر در صدر اين ماده واصل مي شود ترتيب اثر نخواهند داد. تبصره 2 _ در صورتي كه مبالغ قابل استرداد _ با محاسبه قيمت كالا به نرخ روز صدور حكم (موضوع اين ماده بيش از حاصل فروش كالا باشد مابه التفاوت

از محل بند الف ماده 25 اين آيين نامه تامين خواهد شد. تبصره 3 _ چنانچه قيمت كالاي قابل استرداد (به نحو مقرر در اين ماده از قيمت فروش كالا كمتر باشد، تفاوت آن از محل مقرر شده در تبصره ماده 25 اين آيين نامه به صاحب كالا پرداخت خواهدگرديد. ماده 13 _ كليه جريمه هاي دريافتي مربوط به قاچاق كالا منحصرا به حساب ويژه 712 خزانه و جريمه هاي ريالي دريافتي مربوط به قاچاق ارز به حساب ويژه 815 خزانه واريز مي گردد. تبصره _ خزانه مكلف است بر اساس درخواست وزارت دادگستري ( سازمان تعزيرات حكومتي )به منظور نگهداري وجوه اماني و استرداد سپرده هاي نقدي موضوع آراي صادره از محاكم قضايي وشعب تعزيرات حكومتي ، حسابهاي سپرده و رد سپرده در سازمان ياد شده و ادارات كل تابعه درمراكز استانها افتتاح نمايد. استرداد وجوه مذكور به اشخاص ذي نفع با امضاي بالاترين مقام مسوول يا مقام مجاز از طرف وي در مركز و استانها ضمن رعايت موازين قانوني صورت خواهد پذيرفت ماده 14 _ ضبط كالا و ارز قاچاق در مرحله اداري بر اساس بندهاي الف و ب ماده 2 قانون صورت مي گيرد و اعتراض متهم يا متهمان مانع اجراي عمليات ضبط ، دريافت جريمه ، فروش كالا و واريز وجوه و ساير اقداماتي كه در اين مرحله به موجب قانون صورت مي گيرد نخواهد بود. ماده 15 _ آراي صادره از شعب تعزيرات حكومتي در خصوص پرونده هاي كالا و ارز قطعي است و محكوم عليه مي تواند در صورت وجود هر يك از جهات ذيل ، ظرف مدت يك ماه از تاريخ ابلاغ راي از رييس

سازمان تعزيرات حكومتي درخواست رسيدگي مجدد نمايد. 1 _ ادعاي مخالف بودن راي با قانون 2 _ ادعاي عدم توجه شعبه رسيدگي كننده به دلايل يا مدافعات 3 _ ادعاي عدم صلاحيت شعبه 4 _ ادعاي عدم توجه اتهام به محكوم عليه رييس سازمان در صورتي كه دليل را موجه تشخيص دهد راي صادره را نقض و پرونده را جهت رسيدگي مجدد به يكي از شعب تجديدنظر ارسال خواهد نمود. رايي كه شعبه تجديد نظر صادر مي نمايد قطعي و لازم الاجرا است تبصره 1 _ رييس سازمان تعزيرات حكومتي در صورت وقوع يكي از موارد ذيل راسا راي را نقض و پرونده را براي رسيدگي مجدد به يكي از شعب تجديدنظر ارجاع مي نمايد. راي شعبه مزبور قطعي و لازم الاجرا است 1 _ رييس شعبه صادر كننده راي متوجه اشتباه راي خود شود. 2 _ رييس شعبه ديگري پي به اشتباه راي صادره ببرد به نحوي كه اگر به رييس شعبه صادر كننده راي تذكر دهد متنبه گردد. 3 _ ثابت شود رييس شعبه صادر كننده راي صلاحيت رسيدگي و انشاي راي را نداشته است تبصره 2 _ راي صادره از شعب بدوي تعزيرات حكومتي در صورتي كه مبني بر برائت متهم باشدبا درخواست سازمان شاكي پرونده از سوي رييس سازمان تعزيرات حكومتي براي رسيدگي مجددبه يكي از شعب تجديدنظر تعزيرات حكومتي ارسال خواهد شد. راي شعبه تجديدنظر قطعي و لازم الاجرا است ماده 16 _ صدور قرار بازداشت و ساير قرارهاي تاميني در مواردي كه براي امكان وصول جريمه ضرورت دارد با پيشنهاد سازمان شاكي برعهده محكمه صالحه مي باشد. ماده 17 _ سيستم بانكي

كشور موظف است با هماهنگي بانك مركزي معادل ريالي ارزهاي مكشوفه را _ پس از ضبط قطعي _ به قيمت ارز صادراتي واريزنامه اي در بورس به حساب ويژه مربوط به خزانه واريز نمايد. ماده 18 _ حمل كالاي قاچاق جرم تلقي شده و حامل ( چنانچه قرايني نظير جاسازي كالا در وسيله حمل حكايت از آگاهي حامل از حمل كالاي قاچاق يا شركت وي در اين امر داشته باشد) مستقل از مجازات مقرر براي مالك يا دارنده كالاي قاچاق به جزاي نقدي تا معادل دو برابر بهاي كالاي قاچاق محكوم خواهد گرديد. تبصره 1 _ وسيله حمل كالاي قاچاق به عنوان وسيله ارتكاب جرم توقيف و در صورت عدم پرداخت جريمه ظرف مدت دو ماه به حكم مرجع رسيدگي كننده به فروش رفته و از محل فروش جريمه تعيين شده پرداخت خواهد شد. تبصره 2 _ در صورت وحدت حامل و مالك كالاي قاچاق مجازات متهم منحصر به حكم صادره براي مالك كالاي قاچاق خواهد بود. ماده 19 _ محكوم عليه موظف است از تاريخ ابلاغ راي ظرف مدت 20 روز نسبت به پرداخت جريمه اقدام نمايد، در غير اين صورت از محل وثيقه هاي سپرده شده يا فروش اموال وي با رعايت مقررات قانون اجراي احكام نسبت به وصول جريمه مقرره اقدام خواهد شد. تبصره 1 _ فروش كالاهاي قاچاق مكشوفه خروجي ، كالاهاي سريع الفساد ، كالاهاي انهدامي (داراي مصرف ثانويه ، كالاهاي سريع الاشتعال ، احشام و طيور و كالاهايي كه در آنها تغيير كمي و كيفي ايجاد شده باشد و همچنين كالاهايي كه در مزايده به فروش نرسيده است به قيمت

پايه كارشناسي بر اساس ضوابط جاري سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي خواهد بود. تبصره 2 _ گمرك جمهوري اسلامي ايران موظف است براي تعيين قيمت كالاي قاچاق مكشوفه ميانگين نرخ ارز واريزنامه صادراتي مورد معامله در بازار بورس را در پايان هر فصل شمسي از بانك مركزي اخذ و ملاك محاسبه در فصل بعدي سال قرار دهد. تبصره 3 _ كالاهاي قاچاق مكشوفه دخاني و شيلاتي تحويل شركتهاي دخانيات و شيلات مي شوند و شركتهاي ياد شده مكلفند بلافاصله پس از ضبط كالاهاي قاچاق تحويلي را وفق مقررات به فروش رسانيده و وجوه حاصل از فروش را به حساب ويژه خزانه 712 موضوع تبصره 5 ماده واحده قانون اصلاح قانون تعزيرات حكومتي واريز و مراتب را به سازمانهاي كاشف شاكي ذي ربط اعلام نمايند. تبصره 4 _ آن دسته از اموال و اشيايي كه داراي ارزش فرهنگي ، تاريخي و ملي هستند به سازمان ميراث فرهنگي تحويل مي شوند. تبصره 5 _ فرآورده هاي نفتي و جنگلي به ترتيب تحويل شركت ملي پالايش و پخش فرآورده هاي نفتي ايران و وزارت جهاد سازندگي مي شود. شركت و وزارتخانه ياد شده موظفند ضمن تحويل گرفتن كالاي مكشوفه وفق مقررات و بر اساس قيمتهاي داخلي به فروش رسانده و وجوه حاصل از فروش را به حساب ويژه خزانه 712 واريز و مراتب را به سازمان كاشف اعلام نمايند. ماده 20 _ اداره هاي مامور وصول درآمدهاي دولت مكلفند بلافاصله پس از ضبط كالاهاي قاچاق ، بدل پرونده را به سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي تحويل دهند. سازمان ياد شده كالاهاي مكشوفه را بر مبناي پايه قيمت تعيين شده توسط گمرك

جمهوري اسلامي ايران بر اساس ارز واريزنامه اي در بورس از طريق مزايده به فروش رسانده و وجوه حاصل از فروش را به حساب ويژه خزانه (712) موضوع تبصره (5) ماده واحده قانون اصلاح قانون تعزيرات حكومتي واريز و مراتب را به ادارات ذي ربط مامور وصول درآمدهاي دولت و به سازمان شاكي مربوط اعلام مي نمايد. ماده 21 _ سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي مكلف است تمامي وجوه حاصل از فروش كالاهاي موضوع قاچاق را پس ازكسر ميزان مقرر در ماده 9 قانون تاسيس سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي بابت كارمزد فروش به حساب خزانه موضوع ماده (7) قانون واريز نمايد.ميزان مبالغ واريز شده به حساب تمركز درآمد سازمان درخزانه منظور خواهد شد. ماده 22 _ خلاصه صورتمجلس فروش كالاهاي قاچاق مكشوفه در هر ماه توسط نمايندگيهاي سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي تهيه و به كميسيون مبارزه با قاچاق استان و نيز توسط سازمان مذكور به ستاد مركزي مبارزه با قاچاق به شرح ذيل ارسال مي گردد: الف _ نسخه اي براي احتساب حق الكشف پرونده هاي ذي ربط به اداره هاي مامور وصول درآمدهاي دولت در استان ب _ نسخه اي جهت پرداخت سهم كاشفان هر پرونده به سازمان كاشف ذي ربط پ _ نسخه اي به منظور بهره برداري در دبيرخانه ستاد مركزي مبارزه با قاچاق . ماده 23 _ اداره هاي مربوط مامور وصول درآمدهاي دولت و سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي مكلفند بلافاصله پس از فروش كالا و يا اخذ جريمه و واريز وجوه به حساب ويژه خزانه 712 (بدون تنظيم فهرست تقسيم حق السهم ) نسبت به درخواست واريز 50 درصد

حق السهم كاشفان و سازمانهاي كاشف به حسابهاي مربوط به انضمام مشخصات پيكره وجوه واريزي به حساب ويژه خزانه حساب 712 اقدام و يك رونوشت تقاضاي مذكور را به سازمان كاشف ذي ربط ارسال نمايند. ماده 24 _ خزانه مكلف است در هر استان يك حساب بانكي با درخواست اداره هاي مامور وصول درآمدهاي دولت افتتاح نمايد. هر يك از اداره هاي ياد شده و نيز هر يك از محاكم و شعب قضايي و تعزيرات حكومتي ، سازمانهاي كاشف و شاكي و سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي مكلفند تمامي وجوه حاصل از فروش و جريمه كالاهاي قاچاق را به حساب مذكور واريز نمايند.اين حسابها غير قابل برداشت بوده و موجودي آنها توسط بانك در پانزدهم و پايان هر ماه بايد به حساب ويژه 712 موضوع تبصره 5 ماده واحده قانون اصلاح قانون تعزيرات حكومتي _ مصوب 20/7/1373 _ نزد خزانه واريز و رونوشت اعلاميه واريز وجوه به سازمانهاي كاشف ذي ربط ارسال گردد. ماده 25 _ خزانه موظف است بر اساس فرم درخواست وجوه درخواست كننده ظرف حداكثر يك هفته نسبت به واريز وجوه درخواستي به حساب مربوط به شرح زير اقدام نمايد: الف _ 40 درصد به حساب درآمد هاي عمومي كشور. ب _ 30 درصد به حساب حق الكشف ماموران كاشف نزد سازمان ذي ربط پ _ 20 درصد به حساب سازمان كاشف ت _ 10 درصد به حساب اختصاصي ستاد مركزي مبارزه با قاچاق . تبصره _ 10 درصد از مبلغ حق الكشف موضوع بند ب فوق براي تامين موارد ياد شده در تبصره 3ماد 12 اين آيين نامه اختصاص مي يابد. ماده 26 _ كليه

صورتهاي تقسيم حق الكشف قاچاق طبق صورتجلسات بدوي كشف توسط سازمانهاي كشف تنظيم و بر اساس اسامي مقيد در فهرست تقسيم نسبت به پرداخت حق الكشف اقدام مي شود و در مورد هر پرونده به شرح زير خواهد بود : الف _ سهم عوامل اطلاعات مخبران و كاشفان 2030 ب _ سهم ماموران انتظامي و بازجو 730 پ _ سهم عوامل ستادي 330 تبصره 1 _ در صورتي كه كشف و ضبط كالا و ارز قاچاق بدون دخالت ماموران انتظامي صورت پذيرد سهم ماموران ياد شده بين عوامل اطلاعاتي ، مخبر و كاشف تقسيم و چنانچه در كشف كالاي مزبور مخبر و عوامل اطلاعاتي شركت نداشته باشند سهم آنان به كاشف پرداخت خواهد شد. تبصره 2 _ در صورت وحدت عوامل اطلاعاتي ، مخبر ، كاشف ، ماموران انتظامي و بازجو ، حق السهم عوامل ياد شده به عامل واحد تعلق خواهد گرفت تبصره 3 _ چنانچه افراد ذي نفع چند نفر باشند، حق السهم مربوط به نسبت مساوي بين آنان تقسيم خواهد شد. ماده 27 _ سهم حق الكشف كاشفان مخبران و عوامل اطلاعاتي از مبلغ ده ميليون ريال و سهم بازجو و ماموران انتظامي از مبلغ 7 هفت ميليون ريال و سهم نيروهاي وظيفه از مبلغ پنج ميليون 000/000/5) ريال در هر پرونده نبايد تجاوز نمايد. تبصره 1_ سهم نيروها اعم از كادر و وظيفه ، كه در عمليات منجر به درگيري موفق به كشف كالاي قاچاق مي شوند تا سقف پنجاه ميليون (000/000/5) ريال قابل پرداخت خواهد بود. تبصره 2 _ چنانچه هر يك از نيروها در حين عمليات منجر به درگيري به افتخار شهادت نايل

شود از محل 20 درصد سهم سازمان كاشف با نظر فرماندهي سازمان كاشف مبلغ پنجاه ميليون 000/000/50) ريال به وراث شرعي و قانوني وي طبق مقررات قانوني پرداخت خواهد شد و درصورت جانبازي افراد با توجه به تعيين درصد جانبازي پاداشي را به نسبت حداكثر سقف مبلغ مذكور براي يك بار قابل پرداخت خواهد بود. تبصره 3 _ سازمان كاشف رقم ريالي مازاد از پرداخت حق الكشف كاشفان و محل هزينه آن را هر شش ماه يك بار به دبيرخانه سازمان مركزي مبارزه با قاچاق گزارش مي نمايد. ماده 28 _ وجوه مربوط به 20 درصد سهم سازمان كاشف (به استثناي موارد مندرج در تبصره 2 ماده 27 اين آيين نامه صرفا براي تهيه تجهيزات و امكانات به منظور تقويت امر مبارزه با قاچاق كالا و ارز هزينه خواهد شد. خزانه مكلف است وجوه مربوط به هر سازمان را به حساب سازمان ذي ربط واريز نمايد و سازمان كاشف نيز موظف است گزارش ادواري شش ماهه اين وجوه را به دبيرخانه ستاد مركزي مبارزه با قاچاق ارايه نمايد. ماده 29 _ ازمحل 10 درصد وجوه واريزي به حساب ويژه (موضوع تبصره 5 ماده واحده قانون اصلاح قانون تعزيرات حكومتي _ مصوب 20/7/1373 براي اجراي طرحها و برنامه هاي تقويت امر مبارزه با قاچاق كالا و ارز، اداره دبيرخانه ستاد مركزي مبارزه با قاچاق و نيز تشويق ماموراني كه در امر مبارزه با قاچاق و وصول و واريز وجوه دخالت داشته اند و از مصاديق سازمانهاي كاشف وكاشفان نمي باشند مبالغي به شرح زير تخصيص و پرداخت خواهد شد: الف _ 50 درصد از وجوه موضوع اين ماده به طرحها و پيشنهادهايي

كه از سوي دستگاههاي ذي ربط به دبيرخانه ستاد مركزي مبارزه با قاچاق ارايه مي گردد و با پيشنهاد دبيرخانه يادشده به تاييد وزيركشور مي رسد اختصاص خواهد يافت ب _ 50 درصد از وجوه موضوع اين ماده براي تشويق نيروهايي كه به نحوي در امر مبارزه و اثبات بزه قاچاق و واريز وجوه مربوط دخالت داشته اند و كاركنان سازمانهاي كاشف نمي باشند تخصيص مي يابد. روساي دستگاههاي ذي ربط فهرست افراد مشمول استفاده از مزيت ياد شده نوع خدمت و ميزان پاداش پيشنهادي را هر شش ماه يك بار براي دبيرخانه ستاد مذكور ارايه م نمايند. حداكثر پاداش متعلق به هر يك از نيروها مبلغ پانزده ميليون (000/000/5/1) ريال در سال تعيين مي شود. مبالغ ياد شده در اين بند بنا به پيشنهاد ستاد مركزي مبارزه با قاچاق و تاييد وزير كشور اختصاص مي يابد. تبصره _ وزير كشور به عنوان مسوول ستاد مركزي مبارزه با قاچاق مسوول مجاز تخصيص وجوه پيشنهاد شده مي باشد. خزانه كليه وجوه موضوع اين ماده را با موافقت وي و درخواست ذي حساب مربوط به حساب ذي ربط واريز مي نمايد. ماده 30 _ به منظور برنامه ريزي ، هدايت ، سياستگذاري هماهنگي و نظارت در حوزه امور اجرايي مبارزه با قاچاق كالا و ارز ستادي تحت عنوان ستاد مركزي مبارزه با قاچاق متشكل از وزير كشور (رييس ستاد)، وزير اطلاعات ، وزير امور اقتصادي و دارايي ، وزير بازرگاني ، وزير راه و ترابري ، رييس كل بانك مركزي ، فرمانده نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران رييس كل گمرك ، مديرعامل شركت دخانيات ايران ، رييس سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي ، رييس سازمان

تعزيرات حكومتي ، يا نمايندگان تام الاختيار هر يك از آنها و نماينده تام الاختيار قوه قضاييه تشكيل مي گردد. تبصره 1 _ در صورت لزوم از ساير دستگاهها و كارشناسان امر حسب مورد دعوت خواهد شد. تبصره 2 _ دبيرخانه ستاد در وزارت كشور مستقر خواهد بود و تشكيلات سازماني آن توسط وزيركشور به تصويب خواهد رسيد. تبصره 3 _ كميسيون مبارزه با قاچاق در استانها به رياست استاندار يا معاون سياسي و امنيتي وي و با عضويت فرمانده ناحيه انتظامي ، رييس كل دادگستري ، مديران كل اطلاعات ، امور اقتصادي ودارايي ، گمرك ، دخانيات و سازمان تعزيرات حكومتي هر ماهه تشكيل مي گردد. ماده 31 _ وزارت كشور مسوول امور مبارزه با قاچاق كالا مي باشد. ماده 32 _ وزارت اطلاعات مسوول امر مبارزه با قاچاق ارز بوده و با همكاري سازمانهاي ذي ربط اقدام هاي لازم را به عمل خواهد آورد. ماده 33 _ وزير كشور گزارشهاي ادواري ششماهه در خصوص امر مبارزه با قاچاق كالا و ارز را حداكثر چهار ماه بعداز انقضاي هر دوره در چارچوب شاخصهاي ذيل به رييس جمهور ارايه خواهدداد: 1 _ مطابقت اقدامات و عمليات با قوانين ، مقررات و ضوابط مربوط (حاوي اجرا ، عدم اجرا ، و يانقض آنها) 2 _ بررسي و تجزيه و تحليل نتايج حاصل از امر مبارزه با قاچاق كالا و ارز 3 _ استخراج نقايص ، مشكلات و ضرورتهاي جديد 4 _ پيشنهاد راهكارهاي مناسب براي رفع مسايل و يا بهينه سازي موارد مذكور در بند 3 بالا ماده 34 _ دبيرخانه ستاد مركزي مبارزه با قاچاق موظف است گزارشهاي

ادواري ششماهه مورد نياز وزير كشور را ظرف حداكثر دو ماه بعد از انقضاي هر دوره ارايه دهد. ماده 35 _ اين آيين نامه جانشين آيين نامه ها و دستورالعمل هايي مي باشد كه تا كنون در اجراي قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز به تصويب هيأت وزيران و نمايندگان ويژه رييس جمهور رسيده است با لازم الاجرا شدن اين آيين نامه ساير مقررات مربوط نيز در قسمتهاي مغاير ملغي مي شوند.

آيين نامه نحوه رسيدگي كميسيون تعزيرات حكومتي بخش دولتي

ماده 1 _ در اين آيين نامه كميسيون مركزي تعزيرات حكومتي و يا كميسيون تعزيرات حكومتي استانها در بخش دولتي به اختصار ( كميسيون) ناميده مي شوند و منظور از واحد رسيدگي به شكايات ، واحد موضوع ماده 23 قانون تعزيرات حكومتي است كه عهده دار رسيدگي به شكايات از احكام صادره كميسيون مركزي و كميسيونهاي استانها و تجديدنظر در آنها و نيز رسيدگي به تخلفات مجريان تعزيرات حكومتي بخش دولتي است ماده 2 _ در هر مورد كه كميسيون بنا به شكايات اشخاص و يا گزارش كتبي بازرسين خود و يا ضابطين موضوع ماده 26 قانون تعزيرات حكومتي از وقوع يكي از تخلفات موضوع فصل اول قانون تعزيرات حكومتي مطلع شود و يا بنا به تشخيص خود كنترل و رسيدگي به عملكرد مدير يامديران هر يك از واحدهاي اقتصادي بخش دولتي موضوع ماده 19 قانون تعزيرات حكومتي را لازم بداند ضمن تشكيل جلسه امر به تحقيقات مقدماتي و شروع به رسيدگي مي دهد. ماده 3 _ منظور از تحقيقات مقدماتي اخذ و جمع آوري اطلاعات و اسناد و دلايل از طريق درخواست نماينده و يا اعزام بازرس به مركز توليد و

فروش و انبارها و اماكن اداري و اجرايي و بررسي اسناد و دفاتر و مذاكره با مطلعين است تبصره _ تحقيقات و رسيدگي ها نبايد به هيچ وجه موجب بروز وقفه و يا كندي در فعاليت جاري موسسه گردد. ماده 4 _ كميسيون در تمام مراحل تحقيقاتي مي تواند با توجه به دلايل كافي قرار توقيف متهم و نيز قرار اخذ تامين و يا تبديل تامين را صادر نمايد، لكن مراتب بايد قبلا به وزير و يا بالاترين رده سازماني كه شركت و يا موسسه مزبور تحت پوشش وي قرار دارد اطلاع داده شود.

تبصره _ كميسيون موظف است نتايج تصميمات هر يك از جلسات خود را در اين موارد بلافاصله به واحد رسيدگي به شكايات گزارش نمايد. ماده 5 _ كميسيون مكلف است قرار توقيف اشخاص را در همان ساعات اوليه توقيف با قيد حق شكايت ده روز به وي ابلاغ و رونوشتي از آن را به توقيفگاه ارسال كند و در صورت شكايت متخلف از قرار فوق الذكر شكايت وي را حداكثر ظرف مدت سه روز از تاريخ اعلام با رعايت بعد مسافت ( به ازا هر 200 كيلومتر يك روز) به واحد رسيدگي به شكايات ارسال نمايد. ماده 6 _ وزارتخانه ها و سازمانهاي دولتي و موسسات و شركتهاي موضوع ماده 19 قانون تعزيرات حكومتي موظف به همكاري لازم با كميسيون تعزيرات حكومتي و ارائه كالاها و اشيا و اطلاعات و اسناد اعم از عادي و محرمانه بوده و متخلف از اين ماده محكوم به انفصال موقت از خدمات دولتي از 3 تا 6 ماه خواهد بود. ماده 7 _ كميسيون مي تواند با توجه به

دلايل كافي اجازه ورود و تفحص در وزارتخانه ها و مراكز موضوع ماده 19 قانون تعزيرات حكومتي و منازل متهمين را صادر نمايد. ماده 8 _ تفحص در مواردي به عمل مي آيد كه به موجب دلايل كافي بتوان تصور نمود كه شخص متخلف و يا اسناد و كالاها و اشيا موضوع تخلف را مي توان در محلي كشف نمود. ماده 9 _ تفحص در حضور بالاترين مقام يا مقامات مربوطه و صاحبان منازل و شهود تحقيق به عمل مي آيد. ماده 10 _ كميسيون در صورت ضرورت مي تواند با دلايل كافي دخول و خروج به محل تفحص را ممنوع نمايد و براي اجراي اين حكم از ضابطين يا اشخاص ديگر محافظ بگمارد. ماده 11 _ كميسيون در صورت ضرورت مي تواند با دلايل كافي حكم باز كردن محل ها و اشيا بسته را بدهد. ماده 12 _ تجسس در منازل اشخاص در روز به عمل مي آيد و در شب فقط در موردي كه ضرورت اقتضا كند. جهت ضرورت را كميسيون بايد در صورت مجلس قيد كند. ماده 13 _ كليه اشيا و كالاهايي كه در حين تجسس بدست آمده و موجب كشف تخلفات و ياموجب اقرار متخلف به تخلف خود خواهد بود بايد ضبط و در صورت مجلس تعريف و توصيف شود. ماده 14 _ هر گاه دلايل تخلف چيزي باشد كه نمي توان آن را از محل خارج نمود بايد اقدامات لازم را جهت حفظ و نگهداري دلايل مزبور به عمل آورده و در صورت ضرورت محل را قفل و مهر و موم كرده و نظارت آن را به ضابطين مربوطه سپرد. ماده 15 _ كميسيون موظف است در مقابل

كالاها و اشيا و اسناد و دفاتري كه در جريان تجسس و تحقيق تحصيل و يا ضبط مي شود به مسوولين واحد ذي ربط رسيد دهد. بديهي است كالاها و اشيا و اسناد مذكور پس از رفع احتياج به مسوولين و مقامات ذي ربط و يا افراد ذي نفع مسترد مي گردد. ماده 16 _ احضار اشخاص متهم در بخش دولتي در غير مواردي كه بيم فرار آنان مي رود و نيز شهود با ارسال احضار نامه به عمل مي آيد و احضار نامه در دو نسخه فرستاده شده يك نسخه را متخلف و يا شاهد گرفته و نسخه ديگر را امضا كرده به مامور احضار رد مي كند. ماده 17 _ در احضار نامه اسم و شهرت احضار شده علت احضار و تاريخ و محل حضور و نتيجه عدم حضور بايد قيد شود. ماده 18 _ هر گاه احضار شده بيسواد باشد مضمون احضار نامه در حضور دو نفر شاهد تحقيق ابلاغ مي شود. ماده 19 _ جهات ذيل عذر موجه محسوب مي شود: 1_ نرسيدن احضار نامه يا دير رسيدن به صورتي كه مانع از حضور در وقت مقرر شود. 2_ مرضي كه مانع از حركت است 3_ فوت يكي از والدين يا زوج يا زوجه يا اولاد. 4_ ابتلاي بزرگي از قبيل حريق و امثال آن 5 _ در توقيف يا حبس بودن ماده 20 _ در صورت عدم حضور و يا بيم فرار متهم كميسيون مي تواند حكم به جلب وي بدهد. ماده 21 _ جلب متهم به موجب ورقه جلب به عمل مي آيد ورقه جلب كه مضمونش مضمون ورقه احضار است بايد به متخلف ابلاغ شود. ماده 22

_ جلب متهم به استثناي موارد فوري كه كميسيون تعيين مي كند در روز به عمل مي آيد. ماده 23 _ كميسيون موظف است بعد از توقيف متخلف حداكثر ظرف مدت 24 ساعت نسبت به انجام تحقيقات اقدام نمايد در غير اين صورت متخلف حق شكايت به واحد رسيدگي به شكايات موضوع ماده 23 قانون تعزيرات حكومتي را خواهد داشت ماده 24 _ كساني كه تحت تعقيب هستند نبايد از حوزه قضايي كه كميسيون معين مي كند بدون اجازه خارج شوند. ماده 25 _ براي جلوگيري از فرار يا پنهان شدن متخلف كميسيون مي تواند يكي از قرارهاي تامين راصادر نمايد: 1 _ التزام عدم خروج از حوزه قضايي با قول شرف 2 _ التزام عدم خروج با تعيين وجه التزام تا ختم رسيدگي و اجراي حكم 3 _ اخذ كفيل در صورتي كه متخلف تقاضا نمايد به جاي كفيل وجه نقد بدهد كميسيون مكلف به قبول آن است 4 _ اخذ وثيقه (وثيقه اعم است از وجه نقد يا مال غير منقول 5 _ توقيف احتياطي يا رعايت شرايط مقرر در ماده شش ماده 26 _ تامين بايد با اهميت جرم و شدت مجازات و دلايل و اسباب اتهام و احتمال فرار متهم و امحا آثار جرم و همچنين سابقه متهم و چگونگي مزاج و سن و حيثيت او متناسب باشد و با تحصيل دلايل جديد قرار ماخوذه قابل تخفيف يا تشديد است ماده 27 _ در مواردي كه خروج متهم از حوزه قضايي منوط به اجازه كميسيون است كميسيون موظف است به درخواست متهم و يا بالاترين رده سازماني ذي ربط مبني بر خروج ضروري ظرف مدت

يك هفته اثباتا يا نفيا پاسخ دهد و در صورت عدم موافقت كميسيون با درخواست مذكور وزير يا بالاترين مقام سازمان و يا موسسه ذي ربط مي تواند تقاضاي توجيهي خود را براي واحد رسيدگي به شكايات تكرار نمايد و نظر اين واحد براي كميسيون قطعي و لازم الاجرا است ماده 28 _ ضمانت و كفالت وزير يا بالاترين مقام اجرايي سازمان و نهادهايي كه شركت و يا مركز مورد بررسي تحت پوشش وي قرار دارد معتبر و قابل قبول است لكن تشخيص اعتبار كفالت ساير اشخاص با كميسيون است ماده 29 _ مبلغ وجه الضمانه يا ضمانت كفيل نبايد كمتر از ميزان تخلفات متهم باشد و در صورت عدم حضور و يا فرار متهم مبلغ مذكور از كفيل اخذ و بدوا خسارت اشخاص تاديه مي شود. ماده 30 _ پس از صدور قرار كفالت و قبول آن از سوي متهم برگه كفالت نامه توسط كميسيون و كفيل و يا دهنده وجه الضمان امضا مي شود و نسخه اي از آن به كفيل و يا دهنده وجه الضمان داده مي شود. ماده 31 _ اقامه دعوي و تعقيب متخلف از حيث حقوق عمومي به عهده كميسيون و از حيث ضرر و زيان اشخاص مطابق ماده 54 قانون تعزيرات حكومتي در مراجع ذي صلاح بر عهده مدعي خصوصي است ماده 32 _ هر گاه كميسيون ضمن رسيدگي به يكي از جرايم عمومي برخورد نمايد، مكلف است موضوع را براي تعقيب به مراجع قضايي اعلام نمايد. در هر صورت اين امر و يا اتهامات متعدد مانع از رسيدگي به تخلفات در كميسيون نخواهد بود. ماده 33 _ رسيدگي به تخلفاتي كه محل وقوع آن

در دو يا چند استان باشد در صلاحيت كميسيون تعزيرات استان محل كار مختلف است در صورتي كه متخلف پرونده هاي متعددي در استانهاي مختلف داشته باشد رسيدگي در كميسيون استاني به عمل مي آيد كه مهمترين تخلف در حوزه آن واقع شده است ماده 34 _ كميسيون موظف به رسيدگي به تخلفات متهمين متعدد و شركا و معاونين مرتكبين به تخلفات تعزيرات حكومتي بخش دولتي است و عدم دسترسي به هر يك از آنان مانع از تعيين تكليف و رسيدگي به تخلفات نمي باشد در اين مورد پرونده بايد تفكيك و تكليف حاضرين روشن شود مگر اينكه امكان تفكيك پرونده ها و رسيدگي به تخلفات به هيچ وجه ميسر نباشد. ماده 35 _ در صورت لزوم كميسيون مي تواند نسبت به احضار و تحقيق از شهود مطلعين به ويژه اشخاصي كه در ضمن شكايت نامه نام برده مي شوند و يا متخلف آنان را معرفي مي نمايد با رعايت ماده شانزده اين آيين نامه و صفات شرعي شهود اقدام و دليل كسب نمايد. ماده 36 _ با ختم مراحل تحقيق و استماع اظهارات متهم و گزارش بازرسان و انجام ساير مراحل قانوني و احراز صحت شكلي و ماهوي رسيدگي در چارچوب ضوابط اين آيين نامه پرونده جهت رسيدگي نهايي و صدور راي مقتضي از سوي رييس كميسيون در دستور كار قرار مي گيرد و حداقل يك هفته قبل نسخه اي از خلاصه پرونده جهت مطالعه كافي و مراجعه به پرونده در اختيار هر يك از اعضا كميسيون قرار مي گيرد. ماده 37 _ كميسيون با اتمام مراحل رسيدگي و رعايت ماده سي و شش با استعانت از خداوند تبارك و تعالي و با توجه به محتويات

پرونده مبادرت به صدور راي مي نمايد و مفاد راي بايد توسط منشي عضو كميسيون قرائت و ابتدا در دفتري ثبت و سپس به محكوم عليه تفهيم شود و نسخه اي نيز به وي ابلاغ و ارائه گردد. ماده 38 _ كميسيون موظف است در صورت راي بر محكوميت متهم خساراتي را كه متوجه مراكز و دستگاههاي موضوع ماده 19 قانون تعزيرات حكومتي شده باشد تعيين و حكم لازم صادر كند و عامل را مكلف به جبران خسارت نمايد. ماده 39 _ در صورتي كه راي بر برائت متهم باشد و چنانچه محدوديت و يا ممنوعيتي براي متهم به وجود آمده باشد كميسيون موظف است بلافاصله آن را رفع نمايد. ماده 40 _ در صورت محكوميت متهم و بنا به درخواست مدعي خصوصي موضوع ماده 54 قانون تعزيرات حكومتي ، كميسيون موظف است آن قسمت از پرونده را كه مربوط به ضرر و زيان مدعي خصوصي است جهت اقدام به مرجع ذي صلاح ارسال دارد. ماده 41 _ چنانچه متهم به مجازات مالي و پرداخت جريمه محكوم شود به تشخيص كميسيون قادر به تاديه آن كلا يا جزئا به صورت دفعتا واحده نباشد كميسيون مي تواند جريمه مذكور را با اخذ تضمين معتبر به اقساط دريافت نمايد و چنانچه از پرداخت جريمه خودداري نمايد برابر مفاد ماده 55 قانون تعزيرات حكومتي مبلغ جريمه از اموال وي تامين خواهد شد. تبصره _ مفاد اين ماده در مورد خسارات موضوع ماده 53 قانون تعزيرات حكومتي نيز جاري مي گردد. ماده 42 _ اجراي احكام كميسيون بر عهده رييس كميسيون است كه در چارچوب قانون تعزيرات حكومتي بخش دولتي و مفاد

اين آيين نامه و ديگر مقررات موضوعه انجام مي شود. ماده 43 _ احكام و قرارهاي صادره كميسيون مركزي و هر يك از كميسيون استانها قابل تجديدنظر است و محكوم عليه و يا قائم مقام قانوني وي در صورت اعتراض به احكام و قرارهاي صادره مي توانند ظرف مدت ده روز از تاريخ ابلاغ آنها از واحد رسيدگي به شكايات درخواست تجديد نظرنمايند. تبصره 1 _ كميسيون موظف است مفاد اين ماده را ذيل احكام و قرارهاي صادره به روشني درج و به محكوم عليه ابلاغ نمايد. تبصره 2 _ هر يك از دستگاهها و مراكز موضوع ماده 19 قانون تعزيرات حكومتي كه در صدور حكم خسارتي متوجه آنان شده باشد حق اعتراض و درخواست تجديد نظر در موعد تعيين شده راخواهند داشت ماده 44 _ پس از صدور حكم يا قرار ، كميسيون حق تغيير آن را ندارد مگر آنكه اشتباهي در حساب يا سهو قلم و از قلم افتادن نام يكي از اصحاب دعوي يا زياد شدن نام رخ داده باشد، در اين صورت مادامي كه قرار يا حكم اجرا نشده است مي تواند به درخواست متهم يا سازمان ذي ربط حكم يا قرار را اصلاح كند، تصحيح حكم و قرار پس از ابلاغ در مهلت مقرر قابل تجديد نظر خواهد بود. ماده 45 _ كميسيون مركزي و هر يك از كميسيونهاي استانها موظفند بلافاصله پس از صدور حكم نسخه اي از آن را براي واحد رسيدگي به شكايات موضوع ماده 23 قانون تعزيرات حكومتي ارسال و در صورت شكايت و درخواست تجديد نظر از سوي محكوم عليه و يا قائم مقام قانوني وي و يامراكز و

دستگاههاي موضوع ماده 19 قانون تعزيرات حكومتي پرونده امر را همراه با خلاصه مفيد و خوانا در اسرع وقت براي رسيدگي به واحد رسيدگي به شكايات موضوع ماده 23 قانون تعزيرات حكومتي بخش دولتي ارسال دارند. ماده 46 _ چنانچه كميسيون در بررسي هاي خود به نكات و مواردي بر خورد نمايد كه در اين آيين نامه پيش بيني نشده باشد موظف است مراتب را به واحد رسيدگي به شكايات اعلام و تا صدور نظر واحد در اين گونه موارد برابر مفاد قانون آيين دادرسي كيفري عمل نمايد. ماده 47 _ كليه واحدهاي انتظامي و مسئولين بانكها و زندانها و ادارات ثبت اسناد سراسر كشور و سازمانها و موسسات و شركتهاي دولتي كه به موجب مفاد ماده 26 قانون تعزيرات حكومتي موظف به اجراي احكام صادره از سوي كميسيون مركزي و يا كميسيون تعزيرات استانها و واحد رسيدگي به شكايات گرديده اند وظايف قانوني خود را به موجب اين آيين نامه انجام خواهند داد. ماده 48 _ اين آيين نامه بر اساس ماده 24 قانون تعزيرات حكومتي مشتمل بر چهل و هشت ماده و پنج تبصره در تاريخ 15/2/1369 به تصويب هيات موضوع تبصره ماده 23 قانون تعزيرات حكومتي رسيد.

آيين نامه اجرائي سازمان بازرسي و نظارت بر قيمت و توزيع كالا و خدمات - مصوب 1/8/73 هيات وزيران

مصوب 1/8/73 هيات وزيران ماده 1 _ كليات در اجراي مصوبه شماره 3890 / ق مورخ 20/7/1373 مجمع تشخيص مصلحت نظام و تصويب نامه شماره 5202 _ 73/م مورخ 20/7/1373 هيات وزيران ، سازمان ( بازرسي و نظارت برقيمت و توزيع كالا و خدمات ) كه من بعد در اين آيين نامه به اختصار سازمان ناميده مي شود، زيرنظر وزير بازرگاني تشكيل و اداره مي گردد. سازمان داراي شخصيت حقوقي

مستقل مي باشد. رييس سازمان توسط وزير بازرگاني تعيين و به اين سمت منصوب مي گردد. رييس سازمان ، معاون وزير بازرگاني مي باشد. مركز سازمان در تهران بوده و در مراكز استانها اداره كل و در شهرستانها اداره خواهد داشت تبصره _ سازمان از نظر مالي ، معاملاتي ، استخدامي و تشكيلاتي منحصرا تابع اين آيين نامه بوده وبه استناد تبصره 6 مصوبه مذكور مجمع تشخيص مصلحت نظام از شمول قوانين و مقررات مربوط به دستگاههاي دولتي و وابسته به دولت قانون استخدام كشوري و قانون محاسبات عمومي مستثني بوده و تابع قانون ( نحوه هزينه كردن اعتبارات خارج از شمول قانون محاسبات عمومي وساير مقررات مالي دولتي ) مي باشد. ماده 2 _ هدف بازرسي و نظارت بر قيمت و توزيع كالا و خدمات ماده 3 _ وظايف و اختيارات 3 _ 1) بازرسي و نظارت بر قيمت و توزيع كالا و خدمات مشمول در كليه بخشها (دولتي ، تعاوني و خصوصي و نيز نهادها ) اعم از توليدات و واردات آنها. 3 _ 2) اعمال نظارت بر اجراي قيمتها در كليه موارد از قبيل اعلام قيمتهاي مصوب ، صدور فاكتور ، نصب برچسب و فروش 3 _ 3) تدوين و اجراي روشهاي كارآمد بازرسي و نظارت متناسب با نوع كالا و خدمات 3 _ 4) نظارت بر برنامه توليد و شبكه توزيع كالا و خدمات مشمول واحدهاي توليدي 3 _ 5) نظارت بر حسن اجراي ضوابط و مقررات توزيع كالا و خدمات 3 _ 6) اخذ اطلاعات و آمار از كليه واحدهاي توليدي توزيعي و واردكنندگان كالا و خدمات مشمول اعم از اشخاص حقيقي و حقوقي 3

_ 7) دريافت شكايات و بازرسي تخلفات مربوط به قيمت و توزيع كالاهاي توليدي و وارداتي و نيز خدمات 3 _ 8) تعيين اولويت نظارت و بازرسي به ويژه در برخورد با متخلفان 3 _ 9) تنظيم گزارش تخلفات و اعلام آن به سازمان تعزيرات جهت اقدامات بعدي و پيگيري اخذ نتيجه اقدام طبق برنامه زماني مصوب 3 _ 10) آموزش ماموران بازرسي و نظارت 3 _ 11) پيشنهاد اقلام كالا و خدمات جهت قيمت گذاري و نظارت 3 _ 12) بازرسي و نظارت بر تخلفات مذكور در قانون تعزيرات حكومتي در موارد ذيل 3 _ 12 _ 1) گرانفروشي 3 _ 12 _ 2) كم فروشي و تقلب 3 _ 12 _ 3) احتكار 3 _ 12 _ 4) عرضه كالا خارج از شبكه توزيع تعيين شده 3 _ 12 _ 5) اختفا و امتناع از عرضه كالا 3 _ 12 _ 6) عدم اجراي ضوابط قيمت گذاري و توزيع 3 _ 12 _ 7) عدم اجراي تعهدات واردكنندگان و توليدكنندگان 3 _ 12 _ 8) نداشتن پروانه كسب 3 _ 12 _ 9) نداشتن پروانه بهره برداري واحدهاي توليدي 3 _ 12 _ 10) فروش ارزي _ ريالي 3 _ 12 _ 11) فروش اجباري كالا همراه كالاي ديگر 3 _ 12 _ 12) عدم اعلام موجودي كالا 3 _ 12 _ 13) سهل انگاري و عدم همكاري با ناظران و بازرسين 3 _ 13) نظارت بر امور مربوط به تخصيص ارز و گشايش اعتبار كالاهاي مشمول و زمان بندي گشايش اعتبارات 3 _ 14) نظارت بر عملكرد كليه مامورين و بازرسين سازمان و سازمان

تعزيرات حكومتي و نيز دريافت شكايات مربوط به تخلفات آنان و اعلام به شعب ويژه رسيدگي به تخلفات 3 _ 15) پيشنهاد اصلاح و تكميل آيين نامه اجرائي سازمان تبصره _ سازمان مي تواند در جهت اجراي وظايف خود با انعقاد قرارداد از خدمات افراد و دستگاههاي مورد نظر استفاده نمايد. ماده 4 _ تشكيلات تشكيلات سازمان تفصيلي شرح وظايف معاونت ها ، دفاتر و ادارات تحت پوشش آنها و پستهاي مورد نياز سازمان و ادارات كل و ادارات مربوطه با تصويب وزير بازرگاني و تاييد رييس جمهورخواهد بود. ماده 5 _ امور استخدامي 5 _ 1) سازمان مي تواند از كاركنان واجد صلاحيت كليه وزارتخانه ها و دستگاههاي اجرائي ، شركتهاي دولتي و وابسته به دولت ، نهادهاي انقلاب اسلامي و موسسات عمومي غير دولتي و شهرداريها به صورت مامور استفاده نمايد. تبصره _ كليه دستگاههاي فوق الذكر مكلفند حسب درخواست سازمان در جهت مامور نمودن كاركنان ، با اين سازمان نهايت همكاري را به عمل آورند. 5 _ 2) بازرسين سازمان ، علاوه بر افراد مذكور در بند 5 _ 1، از بين افراد ذيل نيز انتخاب مي گردند: 5 _ 2 _ 1) نيروهاي بسيج مردمي 5 _ 2 _ 2) حراستها 5 _ 2 _ 3) انجمنها و شوراي اسلامي 5 _ 2 _ 4) جامعه اصناف 5 _ 2 _ 5) معتمدين محلات 5 _ 2 _ 6) كاركنان دولت و نهادهاي انقلاب اسلامي (خارج از وقت اداري 5 _ 2 _ 7) دانشجويان دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي 5 _ 3) ضوابط استخدامي و نظام پرداختهاي سازمان با پيشنهاد سازمان و تصويب وزير بازرگاني

و تاييد رييس جمهور خواهد بود. ماده 6 _ چگونگي تشخيص صلاحيت 6 _ 1) بازرسين بايستي واجد شرايط مذكور در ذيل باشند: الف حداقل سن 23 سال ب متدين به دين مبين اسلام عامل به احكام آن و معتقد و متعهد به نظام جمهوري اسلامي ايران واصل ولايت فقيه ج داراي حداقل مدرك تحصيلي ديپلم متوسطه د: نداشتن سوء پيشينه 6 _ 2) تشخيص صلاحيت بازرسين سازمان با وزير بازرگاني و يا نمايندگان مجاز از طرف ايشان مي باشد. 6 _ 3) تشخيص صلاحيت بازرسين دستگاههايي كه با سازمان همكاري مي نمايند، توسط همان دستگاه ، صورت مي گيرد. 6 _ 4) دستورالعمل اجرايي اين ماده با پيشنهاد سازمان و تصويب وزير بازرگاني مي باشد. ماده 7 _ بودجه سازمان با پيشنهاد وزارت بازرگاني و تصويب هيات وزيران ، از محل اعتبارات مربوطه خواهد بود. ماده 8 _ تخلفات و مجازاتها: 8 _ 1) گزارش بازرسين و مامورين سازمان به منزله گزارش ضابطين سازمان تعزيرات مي باشد. 8 _ 2) تمرد، مقاومت و اهانت نسبت به بازرسين و مامورين سازمان از مصاديق جرايم عليه مامورين دولتي محسوب گرديده و مشمول مقررات قانون مجازات اسلامي مي باشد. 8 _ 3) بازرسين و مامورين واجد شرايط سازمان و سازمان تعزيرات حكومتي با ابلاغ از سوي مسوولين مربوطه مي توانند مسووليت هر دو سازمان را انجام دهند. 8 _ 4) سازمان نظرات كارشناسي خود را پيرامون تخلفاتي كه توسط ساير مراجع مذكور درآيين نامه اجرايي سازمان تعزيرات حكومتي به آن سازمان اعلام گرديده ، جهت ملاحظه در صدوررأي ظرف مدت پانزده روز از تاريخ دريافت پرونده تنظيم و ارسال مي دارد. ماده 9 _ ساير: 9

_ 1) بازرسين بايستي داراي كارت شناسايي معتبر كه قبلا توسط سازمان از طريق رسانه هاي همگاني به رويت عموم رسيده ، باشند. 9 _ 2) كليه واحدهاي توليدي ، توزيعي و خدماتي و نيز واردكنندگان اعم از اشخاص حقيقي و يا حقوقي موظفند حسب درخواست سازمان آمار و اطلاعات مربوط به توليد ، توزيع ، واردات وموجودي كالاهاي مشمول طرح را تهيه و ارسال دارند. 9 _ 3) كليه دستگاههاي ذي ربط در تنظيم برنامه ، تهيه گزارش و نيز آمار و اطلاعات موضوع بندهاي مختلف ماده 3 مكلفند بلافاصله پس از تهيه اين قبيل موارد ، يك نسخه از آن را جهت استفاد ه مقتضي به سازمان ارسال دارند. 9 _ 4) هيچ يك از مامورين و بازرسين سازمان را نمي توان در رابطه با اجراي وظايف محوله تحت تعقيب قضايي قرار داد، مگر در صورت اثبات غرض مجرمانه 9 _ 5) تا قبل از تشكيل ادارات كل سازمان ، وزير بازرگاني مي تواند انجام وظايف موضوع اين آيين نامه را به ادارات و ادارات كل بازرگاني ، ارجاع نمايد. ماده 10 _ اين آيين نامه در 10 ماده و 3 تبصره در تاريخ 1/8/1373 به پيشنهاد وزير بازرگاني به تصويب رسيده و لازم الاجرا مي باشد

قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز

ماده 1 _ از تاريخ تصويب اين قانون در مورد كليه امور مربوط به مبارزه با قاچاق كالا و ارز موضوع قانون مجازات اخلالگران در نظام اقتصادي كشور مصوب 19/9/1369 ، قانون مجازات مرتكبين قاچاق مصوب 29/12/1312 ، و اصلاحيه بعدي آن مصوب 29/12/1353 ، و اصلاح ماده 1 قانون مزبور مصوب 12/11/73 و اين قانون به شرح مواد آتي

عمل خواهد شد. ماده 2 _ به منظور تسريع در رسيدگي و تعيين تكليف قطعي پرونده هاي مربوط به كشفيات قاچاق اعم از كالا و ارز ، اداره هاي مامور وصول درآمدهاي دولت يا سازمانهايي كه به موجب قانون مبارزه با قاچاق ، شاكي محسوب مي شوند، در صورت احراز كالا و يا ارز قاچاق مكلفند ، حداكثر ظرف پنج روز نسبت به تكميل پرونده اقدام و بر اساس جرايم و مجازاتهاي مقرر در قوانين مربوط و اين قانون به ترتيب ذيل عمل نمايند: الف _ در مواردي كه بهاي كالا و ارز موضوع قاچاق معادل ده ميليون ريال يا كمتر باشد، ادارات و سازمانهاي ذي ربط به ترتيبي كه در آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين خواهد شد فقط به ضبط كالا وارز به نفع دولت اكتفا مي كنند. ب _ در مواردي كه بهاي كالا و ارز قاچاق از ده ميليون ريال تجاوز كند چنانچه متهم در مرحله اداري حاضر به پرداخت جريمه باشد با احتساب دو برابر بهاي آن به عنوان جزاي نقدي نسبت به وصول جريمه و ضبط كالا و ارز به ترتيبي كه در آيين نامه اجرايي اين قانون خواهد آمد اقدام و از تعقيب كيفري متهم از حيث عمل قاچاق و شكايت عليه وي صرفنظر مي شود. كليه متخلفين مذكور در بندهاي الف و ب در صورت اعتراض مي توانند حداكثر ظرف مدت دو ماه به مراجع صالح قضايي شكايت نمايند در صورت برائت ، اصل كالا يا قيمت آن به نرخ روز صدور حكم و معادل ريالي ارز به نرخ رسمي و جزاي پرداختي مسترد مي گردد. در هر حال اعتراض صاحبان كالا و

ارز قاچاق مانع از عمليات اجرايي نسبت به ضبط و اخذ جريمه و فروش و واريز وجوه و ساير اقدامات نخواهد بود. در صورتي كه متهم حاضر به پرداخت جريمه در مرحله بند ب نباشد پرونده متهم جهت تعقيب كيفري و وصول جريمه حداكثر ظرف پنج روز از تاريخ كشف به مرجع قضايي ارسال مي گردد. درصورت اثبات جرم علاوه بر حبس متهم و ضبط كالا يا ارز ، جريمه متعلقه كه به هر حال از دو برابر بهاي كالاي قاچاق يا ارز كمتر نخواهد بود، دريافت مي گردد. ماده 3 _ حمل كالاي قاچاق جرم محسوب شده و مرتكب به شرح ذيل مجازات مي شود: _ هر گاه اموالي كه به موجب قانون قاچاق تلقي مي شود، با هر نوع وسيله نقليه اي حمل شود چنانچه قرائني از قبيل (جاسازي يا مقدار كالاي قاچاق ) حاكي از اطلاع حامل كالاي قاچاق وجود داشته باشد وسيله نقليه توقيف و با حكم مراجع قضايي ، حامل به پرداخت جريمه اي تا معادل دو برابر قيمت كالا محكوم خواهد شد. چنانچه ظرف مدت دو ماه از تاريخ صدور حكم جريمه پرداخت نشود از محل فروش وسيله نقليه برداشت خواهد شد. ماده 4 _ مراجع قضايي مكلفند پس از دريافت شكايت حداكثر ظرف مدت يك ماه نسبت به صدور حكم اقدام و مراتب را به گمرك يا ساير اداره هاي ذي ربط اعلام نمايند. تبصره 1 _ رسيدگي به پرونده هاي موضوع اين قانون تابع تشريفات آيين دادرسي و تجديد نظرنبوده واز جهت ايجاد وحدت رويه در نحوه رسيدگي محاكم قضايي دستورالعمل مربوطه به وسيله قوه قضاييه ظرف مدت دو هفته پس از تصويب اين قانون تهيه

و به مراجع ذي ربط ابلاغ خواهد شد. تبصره 2 _ در صورت عدم رسيدگي يا تطويل دادرسي و عدم تعيين تكليف قطعي پرونده در مدت فوق الذكر ، سازمان تعزيرات حكومتي موضوع ماده واحده قانون اصلاح قانون تعزيرات حكومتي مصوب 20/7/1373 مجمع تشخيص مصلحت نظام يا سازمان جداگانه اي كه دولت تعيين خواهدكرد با درخواست سازمان شاكي مي تواند همان پرونده را از محاكم قضايي يا سازمان شاكي مطالبه و طبق جرايم و مجازاتهاي مقرر در قوانين مربوط و اين قانون اقدام نمايد. در مناطقي كه محاكم قضايي (شامل دادگاههاي انقلاب و يا دادگاههاي عمومي براي رسيدگي به پرونده هاي قاچاق وجود ندارند تا ايجاد تشكيلات قضايي ، سازمان تعزيرات حكومتي بر اساس جرايم و مجازاتهاي مقرر در قوانين مربوط و مفاد اين قانون مجاز به رسيدگي به پرونده هاي فوق الذكر مي باشند. ماده 5 _ سازمان فروش اموال تمليكي مكلف است با دريافت اعلام و قطعيت و قابليت فروش كالا از طرف اداره هاي اجرايي ذي ربط حداكثر ظرف مدت دو ماه نسبت به فروش و يا تحويل كالا حسب مورد طبق ضوابط اجرايي مصوب اقدام نمايد. ماده 6 _ حدود و مقررات استفاده از ارز را دولت تعيين مي كند، خريد و فروش ، حمل يا حواله ارز غير مجاز براي خروج از كشور ممنوع و در حكم قاچاق مي باشد. عين ارز مكشوفه از متخلف يا متخلفين اخذ و به بانك مركزي يا شعباتي كه آن بانك تعيين خواهد كرد به نرخ مصوب دولت فروخته شده و وجوه ريالي به حساب موضوع ماده 7 همين قانون واريز مي شود و با متخلف يا متخلفين بر اساس مفاد اين

قانون و قوانين موضوعه رفتار خواهد شد. ماده 7 _ كليه اموال و وجوه موضوع قاچاق و كليه اموالي كه از طريق تخلفات مزبور به دست آمده و يا براي ارتكاب آن تخلفات مورد استفاده باشد (اعم از منقول و غير منقول پس از تعيين تكليف قطعي مطابق آيين نامه اي كه به تصويب هيات وزيران مي رسد فروخته و 50% از وجوه حاصل از اجراي قانون مزبور براي كاشفين و سازمانهاي كاشف (بر طبق قانون و 40% به حساب خزانه دولت و 10% نيز به امر مبارزه با قاچاق كالا و ارز اختصاص خواهد يافت وجوه حاصل از فروش اموال مزبور و نيز جريمه هاي نقدي كه محكومين تخلفات اقتصادي پرداخت مي نمايند به حساب ويژه موضوع تبصره (5) ماده واحده قانون اصلاح قانون تعزيرات حكومتي واريز مي شود. نحوه و موارد مصرف وجوه فوق از جمله هزينه هاي جاري عملياتي مبارزه با قاچاق ارز و كالا و تامين هزينه هاي جاري براي فروش كالاهاي مكشوفه و نيز حق الكشف مامورين و سازمانهاي كاشف و رد قيمت يا اموالي كه به حكم محكمه برائت گرفته اند توسط هيات وزيران تعيين مي گردد. ماده 8 _ اجراي اين قانون شامل كليه مبادي ورودي و خروجي كشور ، اعم از عادي و ويژه ( نيروهاي مسلح ) خواهد بود. ماده 9 _ مفاد اين قانون شامل كليه پرونده هاي موجود نيز مي باشد. ماده 10 _ از تاريخ لازم الاجرا شدن قانون فوق ، كليه قوانين مغاير اين قانون لغو مي شود. قانون فوق مشتمل بر ده ماده و دو تبصره در اجراي بند هشتم اصل يكصد و دهم قانون اساسي درجلسه فوق العاده روز سه شنبه مورخ دوازدهم

ارديبهشت ماه يكهزار و سيصد و هفتاد و چهار مجمع تشخيص مصلحت نظام مطرح و به تصويب نهايي رسيده است

اصلاحيه آيين نامه اجرايي قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز - مصوب 11/4/1379

1 _ تبصره زير به ماده (14) اضافه مي گردد: تبصره _ تحويل كالاهاي موضوع اين ماده به جز كالاهاي سريع الفساد ، كالاهاي انهدامي داراي مصرف ثانويه ، كالاهاي سريع الاشتعال احشام و طيور به سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي و فروش آنها موكول به قطعيت ضبط و اعلام اين امر از طرف اداره هاي اجرايي ذي ربط خواهد بود. 2 _ در ماده 20 بعد از عبارت سازمان ياد شده عبارت ( مكلف است با دريافت اعلام قطعيت و قابليت فروش كالا از طرف اداره هاي اجرايي ذي ربط ) اضافه مي شود. معاون اول رئيس جمهور _ محمدرضا عارف

اصلاحيه آئين نامه اجرائي قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز - مصوب 3/4/1383

هيئت وزيران در جلسه مورخ 3/4/1383 بنا به پيشنهاد شماره 101852 مورخ16/2/1382 وزارت صنايع و معادن و به استناد ماده (7) قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز _ مصوب 1374 مجمع تشخيص مصلحت نظام _ تصويب نمود: متن ذيل به انتهاي تبصره (3) ماده(20) آئين نامه اجرائي قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز، موضوع تصويب نامه شماره13899/ت20708ه_ مورخ11/4/1379 و اصلاحات بعدي آن اضافه مي گردد: (وجوه حاصل از فروش كالاهاي قاچاق مكشوفه دخاني توسط شركت دخانيات ايران طبق روال قبلي بعد از كسر10درصد حق العمل به حساب مربوط واريز خواهد شد.) معاون اول رييس جمهور _ محمدرضا عارف

اصلاح ماده(30) اصلاحي آيين نامه اجرايي قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز - مص

هيئت وزيران در جلسه مورخ 17/3/1383 به استناد اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و ماده(7) قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز _ مصوب 1374_ مجمع تشخيص مصلحت نظام تصويب نمود: 1_ ماده(30) اصلاحي آيين نامه اجرايي قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز ، موض_وع تصوي_ب نامه ش_ماره 33578/ت26504ه_ مورخ 15/7/1381 به شرح زير اصلاح مي شود: ماده30_ به منظور سياستگذاري، برنامه ريزي، هماهنگي و نظارت در حوزه امور اجرايي مبارزه با قاچاق كالا و ارز ، ستاد مركزي مبارزه با قاچاق كالا و ارز با مسئوليت نماينده ويژه رئيس جمهور و متشكل از معاونان (نمايندگان تام الاختيار ) وزراي كشور ، اطلاعات ، امور اقتصادي و دارايي ، بازرگاني ، راه و ترابري ، صنايع و معادن ، جهاد كشاورزي ، دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح ، نماينده يا نمايندگان تام

الاختيار رئيس قوه قضاييه و فرمانده نيروي انتظامي ، رييس سازمان تعزيرات حكومتي ، رييس كل گمرك جمهوري اسلامي ايران ، قائم مقام رئيس كل بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران و معاون ذي ربط سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور تشكيل مي گردد. در صورت لزوم از ساير دستگاهها و كارشناسان امر حسب مورد دعوت خواهدشد. تبصره 1_ اختيارات و وظايفي كه در امر قاچاق در قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز و ساير قوانين بر عهده هيئت وزيران محول شده ( از جمله ساماندهي مبادلات تجاري ، تنظيم بازار كالا و ساماندهي شبكه هاي توزيع در حدودي كه مربوط به مبارزه با قاچاق مي گردد) در آن قسمت كه مستلزم صدور تصويب نامه يا وضع آيين نامه و اساسنامه باشد براساس اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي به كميسيوني مركب از وزراي وزارتخانه هاي مندرج در اين ماده تفويض مي گردد تا نسبت به پيشنهادهاي ستاد مركزي مبارزه با قاچاق كه به تاييد نماينده ويژه رئيس جمهور در مبارزه با قاچاق رسيده است، تصميم گيري نمايند. وزير كشور و نماينده ويژه رئيس جمهور به ترتيب، رياست كميسيون يادشده و دبيري آن را به عهده خواهند داشت. ملاك تصويب كميسيون يادشده موافقت اكثريت وزراي عضو مي باشد ومصوبات آن پس از تاييد رييس جمهور با رعايت ماده (19) آيين نامه داخلي هيئت دولت قابل صدور خواهد بود. اتخاذ ساير تصميمات در موضوعات ياد شده، با استفاده از اختيارات رييس جمهور و هيئت وزيران برعهده نماينده ويژه رييس جمهور در مبارزه با قاچاق خواهد بود. تبصره2_ نماينده ويژه رييس

جمهور در امر مبارزه با قاچاق براي اتخاذ تصميمات اجرايي موضوع ماده(30) اين آيين نامه و قسمت اخير تبصره (1) آن مراتب را در ستاد موضوع ماده (30) مطرح مي نمايد و در نهايت جمع بندي نماينده ويژه ملاك تنظيم متن تصميمات مزبور خواهد بود. تبصره3_ ستاد وكميسيون موضوع تبصره (1)، داراي دبيرخانه واحدي خواهند بود كه در نهاد رياست جمهوري مستقر است. تبصره4_ كميسيون مبارزه با قاچاق در استانها به رياست استاندار يا معاون سياسي و امنيتي وي و با عضويت فرمانده ناحيه انتظامي، رييس كل دادگستري، مديركل اطلاعات و مديران كل يا روساي سازمانهاي بازرگاني، صنايع و معادن، جهادكشاورزي، حمل و نقل و پايانه ها و تعزيرات حكومتي و ناظر گمركات استان تشكيل مي گردد. 2_ ماده(31) آيين نامه اجرايي قانون ي_ادش_ده، موضوع تصويب نامه شماره 13899/ت20708ه_ مورخ 11/4/1379 به شرح زير اصلاح مي شود: ماده31_ ن_ماينده ويژه رييس جمهور مسئول ام_ر مبارزه با قاچ_اق كالا و ارز مي باشد. 3_ عبارت ( وزيركشور ) در آيين نامه ياد شده و اصلاحات بعدي آن به ( نماينده ويژه رييس جمهور در مبارزه با قاچاق ) اصلاح مي شود. معاون اول رئيس جمهور _ محمدرضا عارف

اصلاح تبصره (3) ماده (20) آيين نامه اجرايي قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز

هيئت وزيران در جلسه مورخ 29/3/1384 بنا به پيشنهاد شماره 1016418 مورخ 12/12/1383 وزارت صنايع و معادن و به استناد ماده (7) قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز _ مصوب 1374 مجمع تشخيص مصلحت نظام _ تصويب نمود: 1_ متن زير به انتهاي تبصره (3) ماده (20) آيين نامه اجرايي قانون نحوه اعمال تع_زيرات حك_ومت_ي راج_ع به ق_اچ_اق ك_الا و ارز، م_وض_وع ت_ص_وي_ب ن_ام_ه

شم_اره 13899/ت20708ه_ مورخ 11/4/1379 و اصلاحات بعدي آن اضافه مي شود: « ده درصد (10%) از وجوه حاصل از فروش كالاهاي قاچاق مكشوفه دخاني جهت مبارزه با قاچاق كالاهاي يادشده به شركت دخانيات ايران اختصاص يافته و بقيه به حساب مربوط و در جهت اجراي مفاد ماده 7) قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز واريز خواهد شد.» 2_ تصويب نامه شماره 65848 /ت32190ه_ مورخ 12/11/1383 لغو مي گردد. معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

اصلاح ماده (30) اصلاحي آييننامه اجرايي قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز – م

هيئت وزيران در جلسه مورخ 5/5/1384 بنا به پيشنهاد شماره 4560/83/110 مورخ 9/12/1383 اتاق تعاون مركزي جمهوري اسلامي ايران و به استناد اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و ماده (7) قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز _ مصوب 1374_ مجمع تشخيص مصلحت نظام تصويب نمود: در ماده (30) اصلاحي آيين نامه اجرايي قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز _ مصوب 1379_ موضوع تصويب نامه شماره 13940/ت30827ه_ مورخ 20/3/1383، رييس اتاق تعاون مركزي جمهوري اسلامي ايران به تركيب اعضاي ستاد مركزي مبارزه با قاچاق كالا و ارز و رؤساي اتاق تعاون مركزي جمهوري اسلامي ايران در استانها به تركيب كميسيون مبارزه با قاچاق در استانها اضافه مي شوند. معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

اصلاح ماده (30) اصلاحي آيين نامه اجرايي قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز

وزراي عضو كميسيون لوايح هيئت دولت، در جلسه مورخ30/10/1386 بنا به پيشنهاد شماره 5416/29/س مورخ 16/4/1386 ستاد مبارزه با قاچاق كالا و ارز و به استناد اصل يكصدوسي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و ماده (7) قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز _ مصوب 1374 مجمع تشخيص مصلحت نظام _ و با رعايت تصويب نامه شماره 164082/ت373ه_ مورخ 10/10/1386 تصويب نمودند: وزارت دادگستري _ وزارت كشور

1_ ماده (30) اصلاحي آيين نامه اجرايي قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچ_اق ك_الا و ارز، م_وض_وع تص_ويب نامه شماره 13940/ت30827ه_ مورخ 20/3/1383 به شرح زير اصلاح مي شود:

ماده30_ به منظور سياستگذاري، برنامه ريزي، هماهنگي و نظارت در حوزه امور اجرايي مبارزه با قاچاق كالا و ارز، ستاد مركزي مبارزه با قاچاق كالا و ارز با مسئوليت نماينده ويژه رييس جمهور و متشكل از

معاونان وزارت دادگستري، كشور، اطلاعات، امور اقتصادي و دارايي، بازرگاني، راه و ترابري، صنايع و معادن، جهاد كشاورزي، نفت، بهداشت، درمان و آموزش پزشكي، دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح (به عنوان نمايندگان تام الاختيار وزير مربوط)، نماينده تام الاختيار رييس قوه قضاييه، معاون سازمان بازرس كل كشور، فرمانده نيروي انتظامي، رييس سازمان تعزيرات حكومتي، رييس كل گمرك جمهوري اسلامي ايران، قائم مقام رئيس كل بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران، نماينده معاون برنامه ريزي و نظارت راهبردي رييس جمهور، رييس مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران، معاون ذي ربط سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران و رؤساي اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران و اتاق تعاون مركزي جمهوري اسلامي ايران تشكيل مي گردد.

در صورت لزوم از ساير دستگاه ها و كارشناسان امر حسب مورد دعوت خواهد شد.

تبصره1_ اختيارات و وظايفي كه در امر مبارزه با قاچاق در قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز و ساير قوانين مربوط بر عهده هيئت وزيران محول شده ( از جمله ساماندهي مبادلات تجاري، تنظيم و انضباط بازار كالا و ساماندهي شبكه هاي توزيع در حدودي كه مربوط به مبارزه با قاچاق مي گردد) در آن قسمت كه مستلزم صدور تصويب نامه يا وضع آيين نامه و اساسنامه باشد، براساس اصل يكصدو سي و هشتم قانون اساسي به كميسيون مركب از وزراي وزارتخانه هاي مندرج در اين ماده تفويض مي گردد تا نسبت به پيشنهادهاي ستاد مركزي مبارزه با قاچاق كالا و ارز كه به تأييد نماينده ويژه رييس جمهور در ستاد يادشده رسيده است، تصميم گيري نمايند. آقاي غلامحسين الهام (وزير دادگستري و نماينده ويژه رييس جمهور) رياست كميسيون يادشده را به عهده خواهدداشت.

ملاك تصويب مصوبات كميسيون يادشده موافقت اكثريت وزراي عضو مي باشد

و مصوبات آن پس از تأييد رييس جمهور با رعايت ماده (19) آيين نامه داخلي هيئت دولت قابل صدور خواهدبود.

اتخاذ ساير تصميمات در موضوعات يادشده، با استفاده از اختيارات رييس جمهور و هيئت وزيران بر عهده نمايند ويژه رييس جمهور در ستاد مبارزه با قاچاق كالا و ارز خواهدبود.

تبصره2_ نماينده ويژه رييس جمهور در ستاد مبارزه با قاچاق كالا و ارز، براي اتخاذ تصميمات اجرايي موضوع ماده (30) اين آيين نامه و قسمت اخير تبصره (1) آن مراتب را در ستاد موضوع ماده (30) مطرح مي نمايد و در نهايت جمع بندي نماينده ويژه ملاك تنظيم متن تصميمات مزبور خواهدبود.

تبصره3_ ستاد و كميسيون موضوع تبصره (1) اين ماده، داراي دبيرخانه واحدي خواهندبود كه در نهاد رياست جمهوري مستقر است. دبير ستاد كه توسط رييس ستاد از ميان افراد واجد صلاحيت انتخاب خواهد شد، دبير كميسيون مذكور نيز خواهدبود.

تبصره4_ كميسيون مبارزه با قاچاق كالا و ارز در استان ها به رياست استاندار يا معاون سياسي و امنيتي وي و با عضويت فرمانده ناحيه انتظامي، رييس كل دادگستري، مديركل اطلاعات و مديران كل يا رؤساي سازمان هاي بازرگاني، صنايع و معادن، جهاد كشاورزي، مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران، صدا و سيما، راهداري و حمل و نقل جاده اي، تعزيرات حكومتي، ناظر گمركات استان، يكي از روساي دانشگاه هاي علوم پزشكي در استان ها به انتخاب وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و نماينده يكي از سازمان هاي وابسته به وزارت نفت در استان به انتخاب وزير نفت تشكيل مي گردد.

2_ از نماينده ويژه رييس جمهور در ستاد مبارزه با قاچاق كالا و ارز در موضوعات مرتبط در كميسيون اقتصاد دولت و كميسيون هاي تخصصي آن دعوت به عمل آيد.

3_ ماده (31) آيين نامه اجرايي

قانون يادشده، موضوع تصويب نامه شماره 13940/ت30827ه_ مورخ 20/3/1383 به شرح زير اصلاح مي شود:

ماده31_ نماينده ويژه رييس جمهور در ستاد، مسئول امر مبارزه با قاچاق كالا و ارز مي باشد.

4_ عبارت « وزير كشور» در آيين نامه ياد شده و اصلاحات بعدي آن به « نماينده ويژه رييس جمهور در ستاد مبارزه با قاچاق كالا و ارز» اصلاح مي شود.

اين تصويب نامه در تاريخ 5/1/1387 به تأييد مقام محترم رياست جمهوري رسيده است.

4- پزشكي و بهداشتي

قانون مواد خوردني و آشاميدني و آرايشي و بهداشتي - مصوب تيرماه 1346 با اصلاحات بعدي (ماده 1 تا 18)

مصوب تيرماه 1346 با اصلاحات بعدي ماده 1 _ مرتكب هريك از اعمال زير در مواد خوردني و آشاميدني و آرايشي و بهداشتي به مجازاتهاي مقرر در اين قانون محكوم خواهد شد: 1 _ عرضه يا فروش جنسي به جاي جنس ديگر. 2 _ مخلوط كردن مواد خارجي به جنس به منظور سو استفاده 3 _ عدم رعايت استاندارد يا فرمول ثبت شده در مواردي كه تعيين فرمول و رعايت آن و همچنين تعيين استاندارد و رعايت آن الزامي باشد. 4 _ فروش و عرضه جنس فاسد و يا فروش و عرضه جنسي كه موعد مصرف آن گذشته باشد. 5 _ به كار بردن رنگها و اسانسها و ساير مواد اضافي غير مجاز در مواد خوردني يا آشاميدني يا آرايشي يا بهداشتي و يا لوازم بازي كودكان 6 _ (الحاقي _ ساختن مواد تقلبي خوردني و آشاميدني و آرايشي و بهداشتي ماده 2 _ (اصلاحي _ ارتكاب هريك از اعمال مذكور در ماده يك حسب مورد مستوجب يكي ازمجازاتهاي زير خواهد بود: 1 _ در مواردي كه مواد مذكور در ماده يك به دست مصرف كننده نرسيده يا اينكه مصرف آن موجب بيماري يا آسيبي نگردد مجازات مرتكب سه ماه

تا يك سال حبس جنحه اي خواهد بود ولي در هرحال سازنده يا تهيه كننده يا مخلوط كننده مواد تقلبي به حبس جنايي درجه 2 از دو تا پنج سال محكوم خواهد شد. 2 _ در صورتي كه مصرف مواد مذكور موجب بيماري مصرف كننده يا آسيبي گردد كه معالجه آن كمتر از يك ماه باشد مجازات مرتكب شش ماه تا دو سال حبس جنحه اي خواهد بود و هرگاه مدت معالجه بيشتر از يك ماه باشد مجازات مرتكب يك سال تا سه سال حبس جنحه اي است و در هردو مورد سازنده يا تهيه كننده يا مخلوط كننده مواد تقلبي به حبس جنايي درجه يك از سه سال تا ده سال محكوم خواهد شد. 3 _ در صورتي كه مصرف مواد مذكور موجب نقص يكي از اعضاي مصرف كننده گردد مجازات مرتكب با توجه به ميزان نقص سه تا ده سال حبس جنايي درجه يك است و در اين موارد سازنده يا تهيه كننده يا مخلوط كننده مواد تقلبي به حبس جنايي درجه يك از پنج سال تا پانزده سال محكوم مي شود. 4 _ در صورتي كه مصرف مواد بهداشتي يا آرايشي موجب نقص زيبايي يا كراهت منظر شودمجازات مرتكب با توجه به ميزان نقص يا كراهت يك تا سه سال حبس جنحه اي خواهد بود و دراين مورد سازنده يا تهيه كننده يا مخلوط كننده آن با مواد خارجي به حبس جنايي درجه دو از دو سال تا ده سال محكوم خواهد شد. ماده 3 _ (اصلاحي _ در صورتي كه مصرف مواد خوردني و آشاميدني و آرايشي و بهداشتي منجربه فوت مصرف كننده گردد مجازات سازنده يا تهيه كننده يا

مخلوط كننده اعدام است و در ساير مواردمذكور در ماده يك در صورتي كه منجر به فوت شود مجازات مرتكب سه سال تا پانزده سال حبس جنايي درجه يك است تبصره 1 _ (الحاقي _ مرتكب هريك از جرايم مذكور در اين ماده و ماده 2 اين قانون علاوه بر كيفر مقرر جز در مورد اعدام به پرداخت جزاي نقدي از بيست هزار ريال تا پانصد هزار ريال و محروميت از اشتغال به كسب يا كار مربوط به مواد خوردني يا آشاميدني يا آرايشي يا بهداشتي از يك تا سه سال محكوم خواهد شد. تبصره 2 _ (الحاقي _ در تمام موارد مذكور در اين قانون هرگاه معلوم شود كه مواد تقلبي با علم و اطلاع مدير يا صاحب موسسه يا كارگاه ساخته يا تهيه يا با مواد خارجي مخلوط شده است اشخاص مذكور به همان مجازاتي كه براي مباشر عمل مقرر است محكوم خواهند شد. ماده 4 _ در هر مورد كه در مواد خوردني و آشاميدني و آرايشي و بهداشتي مواد سمي به حد غيرمجاز باشد دادگاه مرتكب را برحسب مورد به حداكثر مجازاتهاي مذكور در ماده 2 محكوم خواهدنمود. ماده 5 _ رقابت مكارانه در مورد مواد موضوع اين قانون از طرف هركس مشمول بند الف ماده 244 قانون كيفر عمومي خواهد بود. ماده 6 _ هرگاه در نتيجه بي احتياطي يا بي مبالاتي يا عدم مهارت تهيه كننده يا سازنده يا فروشنده ياعرضه كننده يا هريك از عاملين آنها مواد خوردني و آشاميدني و آرايشي و بهداشتي به صورتي درايد كه مصرف آن موجب بيماري يا آسيبي گردد كه معالجه آن كمتر از

يك ماه باشد مجازات اشخاص مذكور برحسب مورد دو ماه تا شش ماه حبس جنحه اي خواهد بود و در صورتي كه مدت معالجه زايد بر يك ماه باشد مرتكب به حداكثر مجازات حبس مذكور در اين ماده و تاديه غرامت از پنج هزار تا پنجاه هزار ريال محكوم مي شود. ماده 7 _ از تاريخ تصويب اين قانون تاسيس هرگونه كارخانه يا كارگاه تهيه مواد خوردني و آشاميدني و آرايشي و بهداشتي منوط به تحصيل پروانه از وزارت بهداري در مورد كارخانه ها پروانه تاسيس نيز از وزارت اقتصاد است شرايط صدور پروانه و طرز كار و توليد و بهره برداري و اداره موسسات مزبور در آيين نامه اي كه به وسيله وزارت بهداري تهيه مي شود تعيين خواهد گرديد. تبصره _ مسووليت فني كارخانه هاي مواد خوردني _ آشاميدني _ آرايشي و بهداشتي به عهده افرادي خواهد بود كه در فنون پزشكي _ داروسازي _ دام پزشكي _ رشته هاي تغذيه _ شيمي و علوم تجربي داراي درجه تحصيلي دانشگاهي از ليسانس به بالا باشند و باتوجه به رشته هاي مربوط (موادخوردني _ آشاميدني _ آرايشي و بهداشتي درجه تحصيلي رشته تخصصي و ميزان تجربه لازم براي مسووليت فني موسسات فوق الذكر كه به موجب آيين نامه اي كه به وسيله وزارت بهداري تهيه مي شود تعيين خواهد شد. ماده 8 _ وزارت بهداري جهت صدور پروانه ساخت هرنوع فرآورده كه در كارخانجات تهيه مي شودمبلغ پنج هزار ريال و جهت صدور پروانه ساخت هرنوع فرآورده هايي كه در كارگاه هاي مشمول اين قانون تهيه مي شود مبلغ پانصد ريال دريافت خواهد داشت كه منحصرا به مصرف تاسيس و توسعه و تكميل

آزمايشگاه هاي مواد غذايي خواهد رسيد. تبصره 1 _ كارگاههايي كه فرآورده هاي خود را با علامت و بسته بندي مشخص به صورت بازرگاني عرضه مي كنند مشمول اين قانون خواهند بود. تبصره 2 _ هريك از آزمايشگاههاي ذي صلاحيت وابسته به وزارت بهداري مجازند از اشخاص حقيقي يا حقوقي كه تقاضاي آزمايش مواد يا محصولات خود را مي نمايد به موجب تعرفه اي كه از طرف وزارت بهداري پيشنهاد و به تصويب كميسيون هاي دارايي مجلسين خواهد رسيد حق آزمايش دريافت نمايند. درآمدهاي حاصل از اجراي اين ماده در حسابي در خزانه كل متمركز شده و در هريك از موسسات به مصرف توسعه و تكميل همان موسسه خواهد رسيد. تبصره 3 _ فهرست كارخانجات و كارگاههاي مشمول اين قانون از طرف وزارت بهداري تهيه و پس از تصويب كميسيونهاي بهداري مجلسين آگهي خواهد شد. ماده 9 _ تهيه كنندگان و سازندگان و واردكنندگان مواد خوردني و آشاميدني و بهداشتي و آرايشي كه نوع موسسات آنها در آگهي وزارت بهداري قيد خواهد شد و در تاريخ تصويب اين قانون و آيين نامه هاي اجرايي آن مشغول به كار هستند مكلفند ظرف شش ماه از تاريخ انتشار آگهي تقاضاي پروانه بهداشتي از وزارت بهداري بنمايند به تقاضاهاي رسيده در كميسيون فني مركب از سه نفر ازاشخاص صلاحيتدار به تعيين وزارت بهداري رسيدگي و ظرف شش ماه تصميم كميسيون بر رد يا قبول تقاضاها صادر خواهد شد. هرگاه در موعد مقرر تقاضاي صدور پروانه نشود و يا كميسيون تقاضاي صاحب موسسه را رد نمايد به دستور دادستان موسسه موقتا تعطيل خواهد گرديد. از دستور مزبور تا ده روز پس از ابلاغ مي توان به دادگاه

شهرستان شكايت نمود و دادگاه خارج ازنوبت به شكايت رسيدگي كرده و راي مي دهد راي مزبور قطعي است تبصره _ آيين نامه هاي اجرايي مواد 8 و 9 به وسيله وزارت بهداري تهيه و پس از تصويب كميسيونهاي بهداري مجلسين به مورد اجرا گذارده خواهد شد. ماده 10 _ رد تقاضاي صدور پروانه مانع از آن نيست كه صاحب موسسه با رعايت مقررات ماده 7مجددا تقاضاي صدور پروانه بهداشتي و ساختن بنمايد. ماده 11 _ در موسسات داخلي كه نوع آنها از طرف وزارت بهداري معين و صورت آن منتشر مي گردد صاحبان آنها مكلفند طبق دستور وزارت بهداري مشخصات لازم را در مورد هرنوع فرآورده به خط فارسي خوانا روي بسته بندي يا ظرف محتوي جنس قيد نمايند در مواردي كه فرمول محصول با مواد تركيبي طبق تقاضاي سازنده فرمول بايستي محفوظ بماند بايد فرمول محصول را قبلا به وزارت بهداري تسليم و شماره پروانه آن را روي بسته بندي ذكر نمايد. متخلفين از مقررات اين ماده به پرداخت غرامت از پنج هزار تا بيست هزار ريال محكوم خواهد شد. ماده 12 _ وزارت بهداري مكلف است فهرست رنگها و اسانسها و ساير مواد مجاز قابل افزودن به مواد خوردني يا آشاميدني يا آرايشي يا بهداشتي و همچنين نوع جنس ظرف مورد استفاده در صنايع مواد خوردني يا آشاميدني و يا رنگهاي مورد مصرف در اسباب بازي را آگهي نمايد. افزودن موادي كه در آگهي ذكر نشده باشد به مواد خوردني و آشاميدني و آرايشي و بهداشتي واسباب بازي بدون اجازه وزارت بهداري و همچنين به كار بردن مواد سمي به صورت و ميزان غيرمجاز در

سفيد كردن و پاك كردن و شفاف كردن يا رنگ آميزي ظروف غذايي يا پوشش و بسته بندي مواد خوردني و آشاميدني و آرايشي و بهداشتي ممنوع است و مجازات سازندگان يا تهيه كنندگان مواد موضوع اين ماده در صورتي كه مستلزم مجازات شديدتري نباشد حبس جنحه اي از سه ماه تا يك سال خواهد بود. ماده 13 _ مقررات بهداشتي طبق آيين نامه اي از طرف وزارت بهداري تعيين و براي اطلاع عموم به وسايل مقتضي آگهي مي شود. تخلف از مقررات بهداشتي مذكور مستوجب مجازات خلافي است كه برطبق آيين نامه مصوب وزارت دادگستري و وزارت بهداري تعيين خواهد شد. ماموريني كه از طرف وزارت بهداري يا موسسات مسوول ديگر براي نظارت در مواد خوردني و آشاميدني و بهداشتي تعيين مي شوند مكلفند متخلفين از مقررات بهداشتي را با ذكر مورد تخلف با تنظيم گزارش به مسوول بهداشت محل معرفي نمايند. مسوول بهداشت محل در صورت تاييد گزارش مامور نظارت متخلف را به دادگاه خلاف معرفي نموده و به مدير موسسه نيز كتبا اخطار مي نمايد كه در موعد مقرر كه مدت آن در آيين نامه تعيين خواهد شد به رفع نواقص بهداشتي اقدام نمايد. در صورتي كه پس از انقضاي مهلت مقرر نقايص مذكور رفع نشده باشد مامور نظارت مكلف است مراتب را به مسوول بهداشت محل مجددا گزارش دهد و مسوول مزبور پس از رسيدگي و تاييد گزارش مامور نظارت ، محل تعيين شده را با دستور كتبي موقتا تعطيل مي كند. ادامه كار در صورتي اجازه داده خواهد شد كه صاحب يا مديرمسوول موسسه مسوول بهداشت محل را از اجراي مقررات مطمين سازد. ماده 14 _ كليه مواد تقلبي

يا فاسد يا موادي كه مدت مصرف آنها منقضي شده باشد بلافاصله پس از كشف ، توقيف مي شود. هرگاه وزارت بهداري يا موسسات مسوول ديگر گواهي نمايند كه مواد مكشوفه براي برخي از مصارف انساني يا حيواني يا صنعتي قابل استفاده است ولي نگاهداري آنها امكان ندارد مواد مكشوفه به دستور دادستان شهرستان به اطلاع صاحب كالا و با حضور نماينده دادستان شهرستان به فروش مي رسد و وجوه حاصل تا ختم دادرسي و صدور حكم قطعي در صندوق دادگستري توديع خواهد شد و هرگاه گواهي شود كه مواد مكشوفه قابليت مصرف انساني يا حيواني يا صنعتي ندارد فورا به دستور دادستان معدوم مي شود. در كليه موارد فوق و همچنين در مورد اسباب و ابزار و آلات جرم دادگاه طبق ماده 5 قانون مجازات عمومي تعيين تكليف مي نمايد و اگر قبلا به فروش رسيده باشد در مورد وجوه حاصل از فروش نيز تعيين تكليف خواهد كرد. درآمد حاصل از اجراي اين ماده به مصرف تاسيس و توسعه و تكميل آزمايشگاههاي تحقيق وكنترل مواد غذايي خواهد رسيد. ماده 15 _ كساني كه مواد مذكور در ماده 14 را خريداري مي نمايند بايد منحصرا براي مصارفي كه ازطرف وزارت بهداري يا موسسات مسوول ديگر تعيين گرديده معامله نمايند يا بكار برند والا برحسب مورد به مجازاتهاي مذكور در اين قانون محكوم خواهند شد. ماده 16 _ از تاريخ تصويب اين قانون ترخيص مواد غذايي يا بهداشتي يا آرايشي از گمرك به هرشكل و كيفيت به منظور بازرگاني يا تبليغاتي با رعايت مقررات عمومي علاوه بر دارا بودن گواهي بهداشتي و قابليت مصرف از كشور مبدا مستلزم تحصيل پروانه ورود

از وزارت بهداري است و واردكننده نيز مكلف است براي تحصيل پروانه مزبور فرمول مواد و همچنين موادي كه براي نگاهداري به آنها اضافه شده به وزارت بهداري تسليم نمايد. ماده 17 _ كليه جرايم مندرج در اين قانون از جرايم عمومي محسوب است ماده 18 _ دولت مامور اجراي اين قانون است

قانون تشكيل سازمان پزشكي قانوني كشور - مصوب تيرماه 1372 ( ماده 1 تا 11 )

مصوب تيرماه 1372 ماده 1 _ به منظور انجام وظايف مشروح زير سازمان پزشكي قانوني كشور كه در اين قانون به اختصار سازمان ناميده مي شود زير نظر رييس قوه قضاييه تشكيل مي گردد. 1 _ اظهار نظر در امور پزشكي قانوني و كارشناسي آن كالبد شكافي و انجام امور آزمايشگاهي و پاراكلينيكي به دستور مراجع ذي صلاح قضايي 2 _ پاسخ به استعلامات ادارات و سازمانهاي وابسته به قوه قضاييه و ساير دستگاههاي دولتي 3 _ اجراي برنامه هاي كارآموزي پزشكي قانوني و بررسي صلاحيت علمي داوطلبان خدمت پزشكي قانوني در سازمان 4 _ همكاري علمي و انجام امور آموزشي و پژوهشي مورد نياز دانشگاهها كه براي پيشبرد اهداف سازمان و دانشگاهها مفيد مي باشد. 5 _ تبادل اطلاعات علمي مورد نياز با مراكز آموزشي و پژوهشي داخل و خارج كشور. تبصره 1 _ اظهار نظر پزشكي قانوني بايد مستدل روشن و متضمن شرح مشهودات و معاينات مبتني بر مدارك و ملاحظات علمي و آزمايشگاهي و با استفاده از روشهاي جديد و نتيجه گيري كافي باشد. تبصره 2 _ متخلفين از انجام دستورهاي مقامات ذيصلاح قضايي مشمول حكم مندرج در قسمتاخير ماده 19 قانون آيين دادرسي كيفري خواهند بود. ماده 2 _ سازمان داراي استقلال مالي و اداري مي باشد و بودجه سالانه آن ضمن

بودجه كل كشور در رديف جداگانه منظور مي شود و طبق مقررات ، زير نظر رييس سازمان به مصرف خواهد رسيد. ماده 3 _ سازمان موظف است هزينه هاي خدمات پزشكي قانوني را بر اساس تعرفه هايي كه به پيشنهاد سازمان به تصويب رييس قوه قضاييه مي رسد اخذ و به حساب در آمد عمومي كشور واريز نمايد. همه ساله معادل درآمد واريزي مزبور از محل اعتباري كه به همين منظور در قانون بودجه سال مربوط پيش بيني مي شود در اختيار سازمان قرار خواهد گرفت تا جهت تجهيز مراكز پزشكي قانوني و امور تحقيقاتي و مطالعات پزشكي قانوني و انتشار مجله پزشكي به مصرف برسد. ماده 4 _ حقوق و مزاياي پزشكان و كادر فني سازمان حسب مورد معادل حقوق پزشكان و كادر فني وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي خواهد بود. تبصره 1 _ كادر علمي و تحقيقاتي سازمان با تاييد وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مشمول مقررات استخدامي اعضاي هيات علمي دانشگاه ها خواهند بود. تبصره 2 _ ساير كاركنان سازمان مشمول مقررات قانون استخدام كشوري مي باشند. ماده 5 _ وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي و دانشگاههاي علوم پزشكي مكلفند با اعلام ضرورت سازمان به استفاده از خدمات پزشكي و پيراپزشكي افراد تابعه آنان فورا فرد مورد نياز راپس از جلب رضايت او در مدت اعلامي سازمان به پزشكي قانوني مأمور نمايند. حق الزحمه فرد مورد نياز در خارج از وقت اداري بر اساس تعرفه سازمان پرداخت مي شود. تبصره _ تعرفه پرداخت حق الزحمه پزشكان و پيراپزشكان مورد نياز توسط رييس سازمان تهيه وبه تصويب رييس قوه قضاييه مي رسد. ماده 6 _ رييس

سازمان توسط رييس قوه قضاييه از ميان پزشكان واجد صلاحيت تعيين و منصوب مي گردد. ماده 7 _ تشكيلات سازمان توسط رييس سازمان پزشكي قانوني كشور تهيه مي گردد و پس از تاييد سازمان امور اداري و استخدامي كشور به تصويب رييس قوه قضاييه مي رسد. ماده 8 _ مشمولين قانون مربوط به خدمت پزشكان و پيراپزشكان مصوب 30/1/1367 كه به خدمت سازمان در ميايند در صورتي كه حداقل مدت ده سال در مناطق غير مجاز مذكور درقانون اصلاح موادي از قانون خدمت پزشكان و پيراپزشكان مصوب 30/1/1367 و حسب مورد مدت 3تا 5 سال در مناطق مجاز در سازمان خدمت نمايند از انجام خدمت موضوع قانون مزبور معاف خواهند بود. آيين نامه اجرايي اين ماده توسط سازمان با همكاري وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي تدوين و به تصويب رييس قوه قضاييه خواهد رسيد. ماده 9 _ به پزشكان ، دندان پزشكان ، داروسازان و متخصصان علوم آزمايشگاهي ( داراي دكتراي حرفه اي ) كه به استخدام سازمان در ميايند اجازه تاسيس مطب ، داروخانه و آزمايشگاه در شهر محل خدمت آنان داده خواهد شد و در صورت قطع رابطه استخدامي آنان با سازمان مشمول قانون اجازه تاسيس مطب مصوب 1362 و آيين نامه اجرايي آن خواهند بود. ماده 10 _ از تاريخ تصويب اين قانون اموال غير منقول متعلق به قوه قضاييه كه مستقلا در اختيار پزشكي قانوني مي باشد و كليه اموال منقول مورد استفاده و كاركنان پزشكي قانوني و اداري شاغل در آن به سازمان منتقل مي گردد. تبصره _ اماكني كه مشتركا با دادگستري جمهوري اسلامي ايران مورد استفاده قرار گرفته تا تهيه مكان

مستقل همچنان در اختيار آن سازمان خواهد بود. ماده 11 _ آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف 6 ماه با هماهنگي سازمان ودادگستري جمهوري اسلامي ايران و وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي تهيه و به تصويب رييس قوه قضاييه خواهد رسيد. قانون فوق مشتمل بر يازده ماده و شش تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و هفتم تيرماه يكهزار و سيصد و هفتاد و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 3/5/1372 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون راجع به اطباي خارجي - مصوب شهريورماه 1312 ( ماده 1 تا 6 )

مصوب شهريورماه 1312 ماده اول _ دولت مي تواند به اطبا و دواسازان و دندان سازان و قابله هاي اتباع خارجه اجازه بدهد كه به شغل خود در ايران اشتغال ورزند مشروط بر اينكه علاوه بر ديپلم فراغ تحصيل از مدارسي كه به موجب نظامنامه از طرف وزارت معارف معين خواهد شد مداركي ارايه دهند كه لااقل پنج سال اشتغال آنها را مستقلا به شغل طبابت مدلل دارد. ماده دوم _ اداره كل صحيه برطبق نظامنامه اي كه به تصويب وزارت داخله خواهد رسيد جواز ومحل اشتغال داوطلب را در هر نقطه كه صلاح باشد صادر و معين خواهد كرد. ماده سوم _ اطبا و دواسازان و دندان سازان و قابله هاي اتباع خارجه كه قبل از اين تاريخ در ايران اشتغال به مشاغل خود داشته اند نيز مشمول اين قانون و دو نظامنامه مزبور خواهند بود ولي مدت مذكور در ماده يك در مورد آنها لازم الرعايه نخواهد بود. ماده چهارم _ هروقت هيات وزرا عده اطبا و دواسازان و دندان سازان و قابله هاي اتباع خارجه را در ايران كافي بداند

وزارت معارف از رسيدگي به ديپلم يا شهادتنامه آنان خودداري كرده و وزارت داخله جواز اشتغال نخواهد داد. ماده پنجم _ علاوه بر ماليات جواز طبابت كه كليه اطبا و دندان سازها و قابله ها مي دهند از اطبا وجراحان خارجي مبلغ دو هزار ريال و از دواسازها و دندان سازها و قابله هاي خارجي مبلغ يك هزار ريال در موقع صدور مجوز مذكور در ماده دوم اخذ خواهد شد. ماده ششم _ وزارت معارف و وزارت داخله مامور اجراي اين قانون مي باشند.

قانون مربوط به مقررات امور پزشكي و دارويي و مواد خوردني و آشاميدني

فصل اول _ موسسات پزشكي ( ماده 1 تا 5 )

ماده 1 _ ايجاد هرنوع موسسه پزشكي نظير بيمارستان _ زايشگاه _ تيمارستان _ آسايشگاه _ آزمايشگاه _ پلي كلينيك _ موسسات فيزيوتراپي و الكتروفيزيوتراپي _ هيدروتراپي _ لابراتوار _ كارخانه هاي داروسازي _ داروخانه _ درمانگاه _ بخش تزريقات و پانسمان ، به هر نام و عنوان بايد با اجازه وزارت بهداري و اخذ پروانه مخصوص باشد. متصديان موسسات مزبور ملزم به رعايت مقررات مذكور در آيين نامه هاي مربوط مي باشند. تبصره 1 _ (الحاقي _ براي هريك از وزارتخانه ها و موسسات و شركتهاي دولتي و نهادهاي انقلاب اسلامي به شرط داشتن مجوزهاي قانوني توسط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي با رعايت مقررات پروانه صادر خواهد شد. تبصره 2 _ (الحاقي _ براي درمانگاهها و بيمارستانهاي موضوع ماده 10 قانون تشكيل وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي كه به صورت خيريه درخواست تاسيس مي شوند و به تشخيص و تاييد وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي و پس از سپردن تعهد مبني بر اينكه صرفا غيرانتفاعي بوده و ملتزم به رعايت تعرفه هاي خاص بر مبناي ضوابط مالي اداري و فني مذكور در

آيين نامه مصوب وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي گردند پروانه مخصوص صادر خواهدشد. پروانه موسسات مذكور در صورت تخلف از تعهد راسا توسط وزارت بهداشت ، درمان وآموزش پزشكي لغو خواهد شد. ماده 2 _ امور فني موسسات مصرح در ماده فوق بايد به وسيله كساني كه به نام مسوول فني معرفي شده اند انجام گيرد و همچنين كساني كه زير نظر مسوولين مزبور خدمت مي نمايند بايد واجد صلاحيت فني و پروانه رسمي بوده و قبلا به وزارت بهداري معرفي شده باشند. تعويض و تغييرمسوولين فني نيز بايد با اطلاع وزارت بهداري باشد. ماده 3 _ هركس بدون داشتن پروانه رسمي به امور پزشكي ، داروسازي ، دندان پزشكي ، آزمايشگاهي ، فيزيوتراپي و مامايي اشتغال ورزد يا بدون پروانه از وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي اقدام به تاسيس يكي از موسسات پزشكي مصرح در ماده (1) نمايد يا پروانه خود را به ديگري واگذار يا پروانه ديگري را مورد استفاده قرار دهد بلافاصله محل كار آنها توسط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي تعطيل و به حبس تعزيري از شش ماه تا سه سال و پرداخت جريمه نقدي از پنج ميليون تا پنجاه ميليون ريال محكوم خواهد شد و در صورت تكرار به حبس ازدو تا ده سال و پرداخت جريمه از پنج ميليون تا صد ميليون ريال يا دو برابر قيمت داروهاي مكشوفه (هركدام كه بيشتر باشد) محكوم خواهد شد. تبصره 1 _ واردات و صادرات و خريد و فروش دارو بدون اخذ مجوز از وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي جرم محسوب شده و مرتكب به مجازات مقرر

در ماده (3) محكوم و داروهاي مكشوفه به نفع دولت ضبط خواهد شد. تبصره 2 _ در صورتي كه هريك از مسوولين موضوع ماده (3) و يا مسوولين مراكز ساخت تهيه ، توزيع و فروش دارو ، تجهيزات و ملزومات پزشكي مبادرت به خريد و فروش غير قانوني مواردفوق نمايد و يا از توزيع و ارايه خدمات خودداري و يا موجب اخلال در نظام توزيعي دارويي كشور شوند علاوه بر مجازات مقرر در ماده (3) به محروميت از اشتغال در امور دارويي محكوم خواهندشد. تبصره 3 _ كليه فرآورده هاي تقويتي ، تحريك كننده ، ويتامين ها و غيره كه فهرست آنها توسط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي اعلام و منتشر مي گردد جز اقلام دارويي است تبصره 4 _ در مواردي كه موسس مركز و موسسه پزشكي يك نفر باشد و شخص مزبور فوت نمايد وراث او مي توانند با ارايه گواهي تسليم دادخواست حصر وراثت و معرفي يك نفر به عنوان مسوول فني واجد شرايط دريافت پروانه به وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي درخواست صدور پروانه مسووليت فني موقت نمايند اعتبار اين پروانه به مدت دو سال خواهد بود. وراث مكلفند ظرف مهلت ياد شده با ارايه دادنامه حصر وراثت نسبت به معرفي شخص واجد شرايط قانوني دريافت پروانه به عنوان موسس جديد اقدام كنند. در غير اين صورت موسسه توسط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي تعطيل خواهد شد. تبصره 5 _ مجازات هاي مربوط به جرايم مرتبط با داروهاي انساني در اين ماده در مورد داروهاي دامي هم مجري خواهد بود. تبصره 6 _ به جرايم موضوع اين قانون در دادگاه

انقلاب اسلامي رسيدگي خواهد شد. ماده 4 _ هر موسسه پزشكي و دارويي كه امور فني آن به اتكاي پروانه اشخاص ذي صلاحيت توسط افراد فاقد صلاحيت اداره شود از طرف وزارت بهداري تعطيل و صاحب پروانه براي بار اول تا يك سال و براي دفعات بعد هر دفعه تا دو سال حق افتتاح مجدد آن موسسه را حتي به نام ديگري نخواهد داشت و شخص يا اشخاص فاقد صلاحيت به مجازات مذكور در ماده 3 محكوم خواهندشد. ماده 5 _ هيچ يك از موسسات پزشكي و دارويي و صاحبان فنون پزشكي و داروسازي و ساير موسسات مصرح در ماده اول اين قانون حق انتشار آگهي تبليغاتي كه موجب گمراهي بيماران يامراجعين به آنها باشد و يا به تشخيص وزارت بهداري برخلاف اصول فني و شئون پزشكي يا عفت عمومي باشد ندارند و استفاده از عناوين مجعول و خلاف حقيقت روي تابلو و سرنسخه و يا طرق ديگر و دادن وعده هاي فريبنده ندارند و همچنين دخل و تصرف و يا تغيير در نسخه پزشكي به هرصورت كه باشد بدون اجازه خود پزشك از طرف داروساز ممنوع مي باشد. متخلفين براي بار اول به پرداخت پنج هزار ريال تا بيست هزار ريال دفعات بعد هر دفعه از بيست هزار ريال تا 50 هزار ريال جزاي نقدي و يا به حبس جنحه اي از يك ماه تا چهار ماه و يا به هر دو مجازات محكوم خواهندشد. تبصره 1 _ دخالت داروسازان در امور مختص به طبابت جز در مورد كمكهاي نخستين قبل از رسيدن پزشك مشمول ماده 3 اين قانون خواهد شد. تبصره 2 _ هريك از متصديان امور

دارويي و يا داروخانه ها كه مبادرت به تبديل تاريخ مصرف دارو يا افزايش قيمت رسمي و يا تخلف در نرخ گذاري نسخه برآيند با رعايت شرايط و امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم و مراتب تاديب به پرداخت جزاي نقدي از ده هزار ريال تا يك ميليون ريال و يا به سه ماه تا شش ماه حبس محكوم خواهند شد. چنانچه سو استفاده بيش از يك ميليون ريال باشد جزاي نقدي مرتكب دو برابر ميزان سو استفاده خواهد بود. تبصره 3 _ ارايه داروي هم فرمول از نظر مواد موثره به جاي داروي تجويز شده در نسخه پزشك دخل و تصرف يا تغيير در نسخه پزشكي محسوب نمي شود لكن ارايه داروي غير هم فرمول از نظر مواد موثره به جاي داروي تجويز شده در نسخه پزشك دخل و تصرف يا تغيير در نسخه پزشكي محسوب و قابل تعقيب است مرجع تشخيص مواد موثره داروهاي فوق الذكر وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مي باشد.

فصل دوم _ آزمايشگاه تشخيص ( ماده 6 الي 9 )

ماده 6 _ كساني مي توانند متصدي آزمايشگاه تشخيص طبي براي يك يا چند رشته گردند كه دكتر در پزشكي يا داروسازي يا دامپزشكي و يا علوم شيمي و يا بيولوژي بوده و به علاوه داراي گواهينامه دوره تكميلي آزمايشگاهي از دانشكده هاي پزشكي يا گواهينامه رسمي تخصصي در امور آزمايشگاهي از كشورهاي خارجه كه به تصديق مراجع صلاحيتدار رسيده باشد. تبصره 1 _ حداقل دو نفر از دارندگان مدارك علوم آزمايشگاهي باليني با درجه دكترا يا پي _ اچ _ دي (در علوم آزمايشگاهي ) يا تخصصي در رشته هاي 1 _ بيوشيمي 2 _ پاتوبيولوژي (قارچ شناسي يا ميكرب شناسي

يا انگل شناسي 3 _ ايمنولوژي (ايمن شناسي يا سرم شناسي 4 _ خون شناسي (هماتولوژي مي توانند اقدام به تصدي فني آزمايشگاه گروهي در رشته مربوط به خود نمايند بديهي است براي تصدي فني آزمايشگاه تشخيص طبي عمومي مشاركت هر چهار رشته فوق ضروري مي باشد. تبصره 2 _ (اصلاحي 23/1/67) _ افرادي كه داراي دكتراي گروه پزشكي در رشته هاي پزشكي ، داروسازي ، دامپزشكي بوده و مدرك آنها مورد تاييد وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مي باشد و داراي تخصص در يك رشته آزمايشگاهي يا افرادي كه داراي پي اچ دي در يكي از رشته هاي علوم آزمايشگاهي باليني بوده و فاقد تخصص در بقيه رشته هاي آزمايشگاهي باليني هستند رشته هاي كمبود را در كلاسهايي كه در دانشگاه علوم پزشكي تهران يا ساير دانشگاههاي علوم پزشكي كه امكان دارند مي گذرانند و پس از انجام كارآموزي بيمارستاني و قبول شدن در آزمون تخصصي مجاز به تصدي فني آزمايشگاه تشخيص طبي خواهند بود. آيين نامه كلاسها و كارآموزي و نحوه تامين بودجه آن را وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي معين مي كند. تبصره 3 _ دارندگان مدارك تحصيلي ذكر شده در تبصره يك در مورد رشته هاي محدود نظير ويروس شناسي يا هورمون شناسي با تصويب كميسيون قانوني آزمايشگاهها مي توانند اقدام به تصدي فني آزمايشگاه تك رشته اي مربوط نمايند. تبصره 4 _ در شهرستانهايي كه متصدي فني آزمايشگاه گروهي به علت عدم حضور افراد ذكر شده در اين قانون موجود نباشد طبق مقررات مي توانند (فقط براي همان رشته مورد درخواست اجازه تصدي فني آزمايشگاه تك رشته اي دريافت نمايند. تبصره 5 _ براي تصدي فني آزمايشگاه آسيب شناسي تشريحي متقاضي بايد

علاوه بر داشتن دكترا در پزشكي داراي ديپلم تخصصي در رشته مزبور باشد ضمنا كساني كه داراي مدارك تحصيلي مشترك رشته علوم آزمايشگاهي باليني و آسيب شناسي مي باشند مي توانند مستقلا براي تصدي فني آزمايشگاه در رشته هاي تخصصي اقدام نمايند. تبصره 6 _ وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي موظف است ليست آزمايشاتي كه هريك از متخصصين شاغل در آزمايشگاه تشخيص طبي صلاحيت انجام آن را دارند به تفكيك مشخص نموده و متخصصين مذكور در صورتي كه مبادرت به انجام آزمايشاتي نمايند كه در صلاحيت آنها نباشد متخلف محسوب مي شوند و دادگاه به مجازات مذكور در تبصره 2 ماده 5 عليه آنها راي مي دهد. ماده 7 _ دارندگان آزمايشگاه نمي توانند غير از رشته اي كه پروانه براي آن صادر گرديده به انجام آزمايشهاي ديگري مبادرت ورزند مگر اينكه براي رشته هاي ديگر نيز تحصيل پروانه نموده باشند به هر حال يك نفر نمي تواند مسوليت بيش از يك آزمايشگاه را عهده دار باشد. ماده 8 _ دارندگان آزمايشگاهها نمي توانند اقدام به خريد و فروش خون نموده و يا محصولاتي كه عناصر اصلي آن از ميكرب يا سرم يا خون است ساخته و به فروش رسانند مگر با اجازه مخصوص وزارت بهداري ماده 9 _ متخلفين از مواد 6 _ 7 _ 8 براي بار اول به پنج هزار ريال تا پنجاه هزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد و براي دفعه دوم علاوه بر پرداخت جريمه نقدي موسسه مربوط نيز تعطيل خواهد شد.

فصل سوم _ مقررات مربوط به اشتغال پزشكان بيگانه ( ماده 10 تا 12 )

ماده 10 _ اشتغال پزشكان بيگانه به هر نام و هر نوع كار فني از هر حيث تابع مقررات قانون طبابت اتباع بيگانه مصوب شهريورماه 1312 و

مستلزم داشتن پروانه از وزارت بهداري مي باشد و درصورت تخلف مشمول مجازات مصرح در ماده سه خواهد بود به علاوه از تاريخ تصويب اين قانون كليه موسسات اعم از دولتي و ملي بايد وزارت بهداري را قبلا از استخدام پزشكان خارجي و شرايط استخدام آنها مطلع سازند. ماده 11 _ از تاريخ تصويب اين لايحه صدور پروانه براي طبابت آزاد به نام پزشكان خارجي براي تهران و مراكز استانها ممنوع است ماده 12 _ پروانه هاي اشتغال به طبابت كه براي پزشكان خارجي صادر شده و يا خواهد شد نهايت براي مدت پنج سال از تاريخ صدور معتبر بوده و پس از انقضاي مدت مزبور صاحب پروانه بايد تقاضاي تجديد آن را بنمايد. قبول اين تقاضا در مورد طبابت آزاد براي وزارت بهداري الزامي نيست و متخلف از ادامه طبابت ممنوع خواهد شد. تبصره _ پزشكان بيگانه به هيچ وجه حق دخالت در امور سياسي ندارند و در صورت تخلف پروانه طبابت آنها فورا لغو و مطابق مقررات مربوطه تحت تعقيب قرار خواهند گرفت

فصل چهارم _ شرايط ساخت و ورود دارو و فرآورده هاي بيولوژيك و فرآورده هاي آزمايشگاهي (ماده 13 تا 14)

ماده 13 _ عنوان داروي اختصاصي شامل داروهايي مي شود كه به طور ساده و يا از اختلاط يا تركيب چند دارو در نتيجه ابداع شخص يا شخصيت حقوقي معيني به دست آمده و با فرمول و اسم ثابت و علامت صنعتي مخصوصي مشخص به نام ابداع كننده در كشور ايران و يا كشورهاي خارجي به ثبت رسيده باشد. تبصره 1 _ براي ثبت اسامي و علايم تجارتي و صنعتي هرنوع دارو يا موسسات پزشكي و داروسازي و داروفروشي علاوه بر رعايت مقررات مربوط به ثبت علايم موافقت قبلي وزارت بهداري

نيز برابر آيين نامه مخصوص ضروري است تبصره 2 _ عنوان داروهاي ژنتيك به داروهايي اطلاق مي شود كه با نام شيميايي يا عمومي ( غيراختصاصي ) كه توسط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي تاييد مي گردد ناميده شوند. تبصره 3 _ داروهاي گياهي به فرآورده هايي اطلاق مي شود كه در تهيه و تركيب آنها كلا يا اكثر آن ، از اجزا و يا عصاره هاي گياهي استفاده شده باشد، تشخيص داروي گياهي تاييد اثر درماني و تعيين يا تاييد نام آن با وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي است تبصره 4 _ فرآورده هاي بيولوژيك به موادي اطلاق مي شود كه داراي منشا انساني يا حيواني بوده كه براي تشخيص و پيشگيري و يا درمان بيماريها به كار مي رود، تعيين نوع فرآورده هاي مذكور به عهده وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مي باشد. تبصره 5 _ فعاليت افراد موسسات و نمايندگي هاي شركتهاي دارويي و تجهيزات و ملزومات پزشكي ، دندان پزشكي مشمول آيين نامه اي خواهد بود كه حداكثر ظرف مدت سه ماه تهيه و به تصويب وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي برسد. ماده 14 _ ورود هرنوع فرآورده بيولوژيك (نظير سرم و واكسن و فرآورده هاي آزمايشگاهي و موادغذايي اطفال و هرنوع دارو و مواد اوليه دارويي و بسته بندي دارويي و قطعات و ماشين آلات مربوط به هر شكل و عنوان از خارج از كشور توسط بخش خصوصي و يا دولتي و نيز ترخيص آنها از گمرك و همچنين ساخت هرنوع دارو يا فرآورده بيولوژيك و عرضه و فروش آنها در داخل كشور و يا صدور آن به خارج از

كشور مستلزم اجازه قبلي از وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي و اخذ پروانه و يا مجوز لازم مي باشد. تبصره 1 _ اعتبار پروانه ورود يا ساخت اقلام مذكور در اين ماده 4 سال است تقاضاي تجديد پروانه بايد شش ماه قبل از انقضاي مدت به عمل آيد چنانچه در طول مدت اعتبار پروانه ورود يا ساخت ، وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي ورود و يا توليد دارويي را غير لازم و يا مضر به سلامت جامعه تشخيص دهد موظف است پروانه مربوط را با راي كميسيون مذكور در ماده 20 اين قانون لغو نمايد و ميزان ورود و يا ساخت هريك از فرآورده هاي مذكور نيز منوط به موافقت قبلي وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي است تبصره 2 _ ساخت و يا ورود هرنوع مواد و ملزومات مصرفي و تجهيزات پزشكي و دندانپزشكي و يا مواد اوليه و بسته بندي آنها كه ليست آن از طرف وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي اعلام مي گردد بايد با اجازه قبلي و موافقت وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي انجام گيرد، ترخيص اقلام مذكور از گمرك نيز بايد با كسب اجازه و از وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي باشد. تبصره 3 _ شركتهاي توزيع كننده انواع دارو و مواد بيولوژيك اعم از دولتي و غير دولتي وخصوصي بايد از وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي پروانه تاسيس اخذ نموده و با معرفي مسوول فني واجد شرايط كه صلاحيت آنها به تصويب كميسيون قانوني مربوط در ماده 20 اين قانون خواهد رسيد براساس آيين نامه مصوب وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي اقدام به توزيع دارو و مواد

بيولوژيك در سطح كشور بنمايند. شرايط صلاحيت مسوول فني مذكور در اين تبصره عبارتند از: 1 _ داشتن دانشنامه دكتراي داروسازي 2 _ نداشتن سو پيشينه كيفري موثر. 3 _ عدم اشتهار به فساد در حرفه مربوطه تبصره 4 _ چنانچه شركتهاي توزيع كننده داروهاي فاسد يا داروهاي با تاريخ مصرف كوتاه و يامنقضي شده كه مخالف آيين نامه مصوب وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي باشد توزيع نمايند و يا دارويي را بيش از قيمت رسمي به فروش برسانند با رعايت شرايط و امكانات خاطي ودفعات و مراتب جرم و مراتب تاديب شركت مربوطه علاوه بر جبران خسارات وارده به پرداخت جريمه نقدي از يكصد هزار ريال تا يك ميليون ريال محكوم و پروانه مسوول فني با توجه به رأي كميسيون قانوني مربوطه از يك تا شش ماه به حالت تعليق درخواهد آمد. تبصره 5 _ معرفي و ارايه اطلاعات علمي داروها و مواد بيولوژيك در سطح كشور با اجازه وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي خواهد بود. آيين نامه اجرايي مربوط به تصويب وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي خواهد رسيد. متخلف با رعايت شرايط و امكانات خاطي و دفعات ومراتب جرم و مراتب تاديب به پرداخت جزاي نقدي از يكصد هزار تا ده ميليون ريال محكوم خواهدگرديد. تبصره 6 _ وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي مكلف است تقاضاي افراد يا موسساتي كه داروي جديدي را كشف يا ابداع مي نمايند از طريق كميسيون ساخت و ورود موضوع ماده 20 اين قانون رسيدگي و در صورت تاييد و ضرورت توليد و ارايه آن با رعايت ساير مقررات پروانه لازم راصادر نمايد كميسيون مذكور و وزارت مزبور موظف به حفظ فرمول و اطلاعات

داروي كشف شده از طرف متقاضي مي باشد و اطلاعات مزبور فقط با اجازه كتبي متقاضي قابل انتقال به غير مي باشد. تبصره 7 _ داروساز مسوول فني داروخانه مي تواند داروهاي دستوري تجويز شده در نسخه پزشك را بسازد و نيز داروي جالينوسي را با توجه به امكانات و شرايط لازم در داروخانه براي فرآورده هايي كه ساخت آنها از طرف وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي در داروخانه مجاز است بسازدفهرست داروهاي جالينوسي بايد از طرف وزارت مذكور اعلام گردد. ماده 15 _ كساني كه بدون اجازه وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي مواد دارويي و يافرآورده هاي بيولوژيك مندرج در ماده 14 را وارد نمايند و يا در داخل كشور بسازند با رعايت شرايط و امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم و مراتب تاديب به حكم دادگاه مواد مذكور به نفع وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي ضبط و در صورت لزوم معدوم و مرتكبين در مرحله اول به جزاي نقدي از 500 هزار تا 5 ميليون ريال و در مرحله دوم از 5 ميليون ريال تا 10 ميليون ريال و درصورت تكرار علاوه بر لغو پروانه به حداكثر مجازات نقدي در مرحله دوم محكوم خواهند شد.(چنانچه واردكننده يا توليدكننده غير مجاز موسسه يا شركت باشد) با رعايت شرايط و امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم و مراتب تاديب علاوه بر ضبط مواد به حكم دادگاه و در صورت لزوم معدوم نمودن آنها مديرعامل موسسه يا شركت در مرحلة اول به جزاي نقدي از 5 ميليون تا 10ميليون ريال و در مرحله دوم از 10 تا 15 ميليون ريال و در صورت تكرار علاوه بر حداكثر مجازات نقدي مرحله دوم به حبس از سه

ماه تا شش ماه محكوم خواهد شد. ماده 16 _ سازندگان داروها و مواد بيولوژيك موضوع اين فصل پس از تحصيل پروانه حق ندارندفرمول و تركيب و شكل و يا بسته بندي دارو يا فرآورده بيولوژيك خود را قبل از كسب اجازه مجدداز وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي تغيير داده و يا دخل و تصرف در آن نمايند. در صورتارتكاب به حسب مورد به مجازات مذكور در ماده 15 محكوم خواهند شد. ماده 17 _ كساني كه متقاضي تاسيس واحدهاي توليد دارو و مواد بيولوژيك هستند بايد شرايط زيررا دارا باشند: 1 _ داشتن مجوز از وزارتخانه هاي صنايع و بهداشت درمان و آموزش پزشكي 2 _ نداشتن سو پيشينه كيفري موثر. 3 _ معرفي متصدي فني واجد شرايط زير هنگام بهره برداري الف _ داشتن دانشنامه دكترا يا ديپلم عالي داروسازي ب _ داشتن پروانه داروسازي براي كشور جمهوري اسلامي ايران ج _ نداشتن سو پيشينه كيفري موثر. د _ اخذ تاييد صلاحيت از كميسيون قانوني ساخت و ورود ماده 20 اين قانون ماده 18 _ اشخاصي كه در تهيه مواد دارويي به هر كيفيتي مرتكب تقلب شوند از قبيل آنكه جنسي رابه جاي جنس ديگر قلمداد نمايند و يا آن را با مواد خارجي مخلوط سازند و همچنين با علم به فسادو تقلبي بودن آن مواد براي فروش آماده و يا عرضه بدارند و يا به فروش برسانند و يا دارويي را به جاي داروي ديگر بدهند به مجازاتهاي ذيل محكوم خواهند شد: الف _ در صورتي كه استعمال مواد دارويي منحصراً علت فوت باشد مجازات تهيه كننده اعدام است و در صورتي كه يكي از علل فوت

باشد مجازات تهيه كننده حبس دايم خواهد بود. ب _ در صورتي كه مواد مذكور منتهي به مرض دايم و يا فقدان و يا نقص يكي از حواس و يا اعضاي مصرف كننده گردد مجازات تهيه كننده حبس دايم خواهد بود. ج _ هرگاه استعمال مواد مزبور منتهي به صدمه اي گردد كه معالجه آن كمتر از يك ماه باشد مجازات تهيه كننده يك سال تا سه سال حبس جنحه اي و هرگاه مدت معالجه بيشتر از يك ماه باشد دو سال تا ده سال حبس جنايي درجه دو خواهد بود. د _ هرگاه مصرف مواد مزبور منتهي به صدمه اي نگردد مجازات تهيه كننده يك سال تا سه سال حبس جنحه اي خواهد بود. تبصره _ در مورد بندهاي الف ب ج د هريك از آماده كننده و عرضه دارنده و فروشنده به مجازات معادل همان جرم محكوم خواهد شد. ه _ هرگاه داروي تقلبي آماده و عرضه شده و يا به فروش رسيده ولي مصرف نشده باشد مجازات هريك از تهيه كننده و عرضه دارنده و فروشنده از شش ماه تا دو سال حبس جنحه اي خواهد بود. و _ هركس داروي فاسد يا دارويي كه مدت استعمال آن گذشته و يا دارويي را به جاي داروي ديگر به فروش برساند و اين عمل موجب بازماندن مصرف كننده از استعمال داروي اصلي باشد و در نتيجه معالجه نشدن منتهي به فوت گردد مجازات فروشنده حبس جنايي درجه دو از دو سال تا ده سال است و در صورتي كه منتهي به فوت نگردد ولي منجر به مرض دايم يا فقدان و يا نقص يكي ازحواس و يا اعضاي مصرف كننده گردد مجازات فروشنده يك سال تا سه سال حبس جنحه اي خواهد بود. ز _ در صورتي كه داروي تقلبي

«سرم يا «واكسن يا «آنتي بيوتيك و يا مواد غذايي مخصوص كودكان باشد مرتكب به حداكثر مجازات هاي فوق محكوم خواهد شد. ح _ در موارد فوق مرتكبين علاوه بر كيفرهاي مذكور به جريمه نقدي از پنج هزار ريال تا يكصد وپنجاه هزار ريال و همچنين پرداخت كليه خسارات وارده به مدعي خصوصي و محروميت از اشتغال به كسب مواد دارويي محكوم خواهند شد. تبصره 1 _ تهيه كننده كسي است كه خود تهيه و يا به دستور او داروي تقلبي ساخته مي شود ومقصود از فروشنده متصدي مسوول است تبصره 2 _ كليه كالاهاي تقلبي پس از صدور حكم قطعي معدوم و كارگاهها و ابزار و اسباب و آلات تهيه مواد مزبور به نفع دولت ضبط خواهد شد. تبصره 3 _ تحقيقات متهمين مزبور به فوريت و محاكمه آنها خارج از نوبت به عمل مي آيد وبازپرس در صورت كشف داروي تقلبي مكلف است قرار توقيف متهم را صادر نمايد و در موردمتهمين مشمول بندهاي الف و ب متهم تا خاتمه بازپرسي در توقيف باقي خواهد ماند. حق اعتراض متهم به قرار توقيف خود طبق مقررات قانون آيين دادرسي كيفري محفوظ مي باشد. تبصره 4 _ هريك از مأمورين دولتي و يا شهرداري و يا كساني كه برحسب وظيفه متصدي مراقبت در مواد دارويي هستند در صورتي كه از انجام وظيفه خودداري نمايند و يا سهل انگاري در انجام وظيفه نمايند به انفصال موقت از يك ماه تا شش ماه از خدمات محكوم خواهند شد در صورتي كه ثابت شود اشخاص فوق گزارشي به قصد اضرار بدهند كه منتهي به بازداشت اشخاص شود درصورت برايت متهم و اثبات قصد اضرار علاوه بر جبران خسارات وارده به مدعي خصوصي

به مجازات يك تا سه سال حبس جنحه اي محكوم خواهند شد. تبصره 5 _ در صورتي كه دادگاه موجباتي براي تخفيف مجازات ملاحظه نموده در موردمجازاتهاي جنايي يك درجه و در ساير موارد فقط تا نصف مجازات مي تواند تخفيف دهد. تبصره 6 _ كليه جرايم مندرج در فوق از جرايم عمومي محسوب و بدون شكايت مدعي خصوصي قابل تعقيب خواهد بود. ماده 19 _ مقررات ماده 18 و تبصره هاي آن در مورد تهيه و فروش مواد خوردني و آشاميدني تقلبي يا فاسد با يك درجه تخفيف در اصل مجازاتها و با رعايت مقررات عمومي مربوط به بازداشت متهم جاري است تبصره 1 _ رنگهايي كه در مواد خوردني و آشاميدني مصرف مي شود بايد از نوع مخصوص مجازباشد كه فهرست آن از طرف وزارت بهداري آگهي خواهد شد همچنين موادي كه براي سفيدگري ورنگ آميزي ظروف غذايي و دارويي به كار برده مي شود بايد از نوع خالص و بدون سمّيت باشدمتخلفين به حبس جنحه اي از شش ماه تا يك سال محكوم مي شوند. تبصره 2 _ وزارت بهداري و بهداري شهرداريها مكلفند مراكزي كه مواد دارويي و يا غذايي و ياآشاميدني مي سازند و يا مي فروشند معاينه و در صورتي كه مواد مزبور يا ظروف آنها موافق اصول بهداشتي نباشد به سازنده يا فروشنده اخطار نمايند كه طبق اصول بهداشتي اقدام كنند. در صورت تخلف از دستور بهداري متخلف به حبس جنحه اي از يك ماه تا شش ماه محكوم خواهد شد ودادگاه ضمن حكم خود طبق تقاضاي بهداري يا بهداري شهرداري دستور خواهد داد آنچه را كه مخالف با دستورهاي بهداشتي ساخته شده معدوم و يا ضبط نموده يا به مصرف معيني برسانند. ماده 20 _

به منظور رسيدگي به صلاحيت كساني كه مي خواهند در موسسات پزشكي و داروسازي مصرح در ماده يكم عهده دار مسووليت فني گردند و يا تقاضاي صدور يكي از پروانه هاي مربوط به اين قانون را بنمايند و رسيدگي به صلاحيت ورود و ساخت هرنوع دارو و مواد بيولوژيك كميسيونهايي به نام كميسيونهاي تشخيص مركب از اعضا زير در وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي به رياست معاون ذي ربط وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي برحسب رشته تشكيل مي گردد و رأي اكثريت قطعي خواهد بود. بند 1 _ براي كليه امور پزشكي از اعضا هيأت علمي دانشكده هاي پزشكي يك نفر متخصص داخلي و يكنفر متخصص جراحي و يك نفر متخصص رشته اي كه موضوع آن در كميسيون مطرح است به انتخاب و معرفي وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي و يك نفر پزشك به انتخاب رييس نظام پزشكي و يك نفر از پزشكان آزاد به دعوت وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي بند 2 _ براي ساخت و ورود هرنوع دارو و مواد بيولوژيك _ يك نفر داروشناس (فارماكولوژيست از يكي از مراكز علمي به دعوت وزير بهداشت درمان وآموزش پزشكي _ دو نفر از اعضاي هيأت علمي دانشكده هاي داروسازي به انتخاب اعضاي هيأت علمي دانشكده هاي داروسازي در صورت انتخاب اعضاي هيأت علمي از شهرستانها به جاي هريك يك نفر علي البدل از دانشگاههاي علوم پزشكي مركز انتخاب مي شود كه در غياب عضو اصلي حق رأي خواهد داشت _ يك نفر دكتر داروساز شاغل در صنعت داروسازي يا يك نفر متخصص در مواد بيولوژيك و يا يك نفر گياه شناس برحسب مورد به دعوت وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي _ يك نفر از اعضاي هيأت علمي دانشكده هاي پزشكي برحسب مورد

به انتخاب هيأت علمي دانشكده هاي پزشكي در صورت انتخاب اعضاي هيأت علمي از شهرستانها به جاي هريك يك نفرعلي البدل از دانشگاههاي علوم پزشكي مركز انتخاب مي شود كه در غياب عضو اصلي حق رأي خواهد داشت _ مديرعامل شركت سهامي دارويي كشور. _ مديركل آزمايشگاههاي كنترل وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي _ مديركل امور دارويي وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي بند 3 _ براي امور مربوط به داروخانه ها و شركتهاي توزيع كننده دارو: _ مديركل امور دارويي وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي _ مديرعامل شركت سهامي دارويي كشور. _ يك نفر داروساز ذي صلاح از شركتهاي توزيع كننده دارو به دعوت وزارت بهداشت درمان وآموزش پزشكي _ يك نفر داروساز آزاد برحسب مورد به دعوت وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي 4 _ براي امور آزمايشگاهي رييس يا معاون بنگاه پاستور _ رييس يا معاون بنگاه رازي _ استادان كرسيهاي ميكرب شناسي _ انگل شناسي _ سرم شناسي _ آسيب شناسي و شيمي بيولوژي دانشكده پزشكي تهران هريك از استادان براي رشته مخصوص به خود (يك نفر از مديران آزمايشگاههاي آزادبه دعوت وزارت بهداري . تبصره 1 _ در مواردي كه يكي از استادان دانشگاه نتواند در كميسيونهاي فوق حضور يابد دانشيارمربوط به جاي او انجام وظيفه خواهد نمود. تبصره 2 _ وزارت بهداري براي پاداش استادان و پزشكان و داروسازان آزاد و مشاوريني كه به كميسيونهاي مربوط دعوت مي نمايد اعتبار لازم در بودجه خود منظور خواهد نمود. تبصره 3 _ قيمت گذاري هرنوع دارو و مواد بيولوژيك ساخت داخل كشور يا وارداتي توسط كميسيوني مركب از اعضاي زير تعيين مي گردد: _ معاونت امور دارويي وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي _ مديرعامل شركت سهامي دارويي

كشور. _ يك نفر داروساز در صنعت داروسازي يا يك نفر متخصص در مواد بيولوژيك و يا يك نفرگياه شناس برحسب مورد به دعوت وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي _ يك نفر نماينده وزارت بازرگاني به معرفي وزارت مذكور. _ مديركل امور دارويي وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي تبصره 4 _ در صورتي كه موسسات مذكور در اين قانون و همچنين موسسين آنها از ضوابط ومقررات و نرخهاي مصوب وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي مذكور در آيين نامه هاي مربوط تخطي نمايند و يا فاقد صلاحيتهاي مربوط تشخيص داده شوند وزارت بهداشت درمان وآموزش پزشكي مكلف است موضوع را در محاكم قضايي مطرح نمايد. دادگاه پس از بررسي درصورت ثبوت تخلف با رعايت شرايط و امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم و مراتب تاديب پروانه تاسيس يا پروانه مسوولان فني را موقتا يا به طور دايم لغو مي نمايد. «چنانچه متهم براي اولين بار مرتكب يكي از اعمال مذكور در مواد فوق شده باشد و دادستان درموارد غير مهم تشخيص دهد با وعظ يا توبيخ يا تهديد يا اخذ تعهد، تاديب خواهد شد، با اعمال يكي از موارد تاديب فوق ، پرونده را بايگاني مي نمايد دادگاه نيز در صورت طرح پرونده در دادگاه حق اعمال مراتب بالا را به تشخيص خود دارد.» ماده 21 _ الف _ وزارت بهداري موظف است براي هر پروانه كه به موجب اين قانون صادر مي شوداز مبلغ ده هزار ريال تا پنجاه هزار ريال دريافت و به حساب خزانه داري كل نزد بانك مركزي ايران واريز نمايد. ب _ سازمان برنامه و بودجه موظف است هرسال معادل مبلغ دريافتي سال قبل را در لايحه بودجه كل كشور ضمن

رديف خاص در وجه وزارت بهداري منظور نمايد. پ _ وزارت بهداري مكلف است مبلغ ياد شده را منحصراً به مصرف تشكيل تكميل آزمايشگاههاي كنترل دارو و مواد خوردني و آشاميدني برساند. ت _ آيين نامه مربوط به دريافت وجه بابت هر پروانه مذكور در بند الف و همچنين نحوه اجراي اين ماده بنا به پيشنهاد وزارت بهداري و تاييد سازمان برنامه و بودجه وزارت امور اقتصادي و دارايي به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد. ماده 22 _ كساني كه تا قبل از تاريخ تصويب اين قانون پروانه افتتاح يكي از موسسات پزشكي مصرح در ماده يك و يا پروانه ورود يا ساخت داروي اختصاصي از وزارت بهداري دريافت نموده اندمكلفند در ظرف مهلتي كه بيشتر از سه ماه براي تهران و شش ماه براي شهرستانها نباشد و وزارت بهداري تعيين و اعلان خواهد كرد با رعايت مقررات اين قانون تقاضاي تجديد پروانه مزبور بنمايندبراي تجديد پروانه وجهي دريافت نخواهد شد. تبصره _ اشخاصي كه در موعد مقرر درخواست تجديد پروانه نموده اند مادام كه از طرف وزارت بهداري تكليف نهايي تعيين نشده مي توانند از پروانه قبلي خود استفاده نمايند. ماده 23 _ از تاريخ تصويب اين قانون ماده 10 قانون طبابت مصوب 1290 و همچنين ساير قوانيني كه با مواد اين قانون مغايرت داشته باشد ملغي خواهد شد. ماده 24 _ وزارت بهداري مكلف است بلافاصله پس از تصويب اين قانون آيين نامه هاي مربوطه راتهيه و به مورد اجرا بگذارد.

قانون مايه كوبي عمومي و اجباري - مصوب مهرماه 1322 ( ماده 1 تا 4 )

مصوب مهرماه 1322 ماده 1 _ وزارت بهداري مجاز است براي پيشگيري و مبارزه بر ضد امراض همه گير در مواقع لازمه در نقاطي كه مقتضي بداند مايه كوبي عمومي و اجباري را اعلان نمايد.

و همچنين وزارت بهداري مجاز است در مواقع شيوع بيماريهاي واگير و همه گير مبتلايان را اجبارا منفرد و در بيمارستانهاي مربوطه بستري و تحت معالجه قرار دهد و نيز وزارت بهداري مجاز است منازل بيماران فوق را مطابق اصول فني ضدعفوني نموده و صاحبان منازل بايد با مامورين بهداري در اين باب مساعدت و همكاري نمايند. ماده 2 _ در نقاطي كه به موجب ماده يكم مايه كوبي عمومي و اجباري از طرف وزارت بهداري اعلام مي شود عموم ساكنين مكلف هستند مايه كوبي نمايند. تبصره _ مايه كوبي عمومي و اجباري مجاني است و هيچ گونه تحميلي نخواهد گرديد. ماده 3 _ متخلفين از اين قانون طبق ماده 22 قانون طرز جلوگيري از بيماريهاي آميزشي و واگيردار مصوب خرداد 1320 مورد تعقيب و مجازات خواهند شد. ماده 4 _ آيين نامه اجراي اين قانون از طرف وزارت بهداري تدوين و پس از تصويب هيات وزيران به موقع اجرا گذارده مي شود.

قانون تشكيل سازمان نظام پزشكي جمهوري اسلامي ايران

فصل اول _ تعريف ، اهداف ( ماده 1 تا 2 )

مصوب دي ماه 1374 فصل اول _ تعريف ، اهداف : ماده 1 _ سازمان نظام پزشكي جمهوري اسلامي ايران كه در اين قانون سازمان ناميده مي شود سازماني است مستقل داراي شخصيت حقوقي كه به منظور تحقق بخشيدن به اهداف و انجام وظايف مقرر در اين قانون تشكيل مي گردد. ماده 2 _ اهداف سازمان عبارتند از: 1 _ تلاش در جهت تحقق بخشيدن به ارزشهاي عاليه اسلام در كليه امور پزشكي 2 _ تلاش در جهت ارتقا سطح دانش پزشكي 3 _ تلاش در جهت حفظ و حمايت از حقوق بيماران در برابر شاغلان حرف پزشكي 4 _ حفظ و حمايت از حقوق صنفي شاغلان حرف پزشكي

. 5 _ تلاش در جهت پيشبرد و اصلاح امور پزشكي 6 _ تلاش در جهت همكاري هر چه بيشتر شاغلين حرف پزشكي با دستگاههاي اجرايي دولتي در رفع محروميت هاي بهداشتي درماني 7 _ تلاش در جهت حسن اجري موازين و مقررات و قوانين مربوط به امور پزشكي

فصل دوم _ وظايف و اختيارات ( ماده 3 )

ماده 3 _ وظايف و اختيارات سازمان با توجه به اهداف فوق به شرح زير مي باشد: 1 _ اظهار نظر مشورتي در تهيه و تدوين پيش نويس لوايح غير فوري يا تصويبنامه ها، آيين نامه هاي مرتبط با امور پزشكي و پيراپزشكي و امور صنفي مربوط به مراجع ذي ربط 2 _ تنظيم دستورالعمل هاي تبليغاتي و آگهي هاي دارويي و مواد خوراكي و آشاميدني و آرايشي و بهداشتي و امور پزشكي و اعلام به مراجع ذي ربط تبصره _ سازمان نظام پزشكي موظف است حداكثر ظرف مدت پانزده روز از تاريخ وصول استعلاميه نظر خود را به مراجع ذي ربط اعلام نمايد. 3 _ تدوين مقررات و ضوابط خاص صنفي مربوط به استاندارد كردن تابلوها و سرنسخه هاي موسسات پزشكي و پزشكان و شاغلان حرف پزشكي و وابسته پزشكي 4 _ همكاري در اجراي برنامه هاي بازآموزي و نوآموزي مستمر پزشكان ، دندان پزشكان ، داروسازان و متخصصين و دكترهاي حرفه اي علوم آزمايشگاهي در جهت رشد و ارتقا دانش پزشكي منطبق با پيشرفتهاي علمي روز به درخواست مراجع ذي ربط 5 _ صادر نمودن كارت عضويت براي اعضا سازمان موضوع اين قانون 6 _ رسيدگي به تخلفات صنفي و حرفه اي شاغلين حرف پزشكي كه عنوان جرايم عمومي را نداشته باشد از طريق هياتهاي ذي ربط سازمان

طبق مقررات مربوطه 7 _ همكاري با مراجع ذي صلاح در جهت رسيدگي به تخلفات غير صنفي و جرايم شاغلين به حرف پزشكي و وابسته به پزشكي و اظهارنظر هاي كارشناسي مشورتي در اين رابطه به مراجع ذي ربط 8 _ همكاري با مراجع ذي صلاح در جهت حفظ احترام و شوون پزشكي در جامعه 9 _ همكاري با مراجع ذي ربط در جهت گسترش فعاليتهاي علمي و تحقيقاتي و تتبعات پزشكي 10 _ اظهار نظر و مشاركت فعال به هنگام تعيين يا تجديدنظر در تعرفه هاي خدمات بهداشتي و درماني و همكاري با مراجع ذي صلاح در اجراي آن 11_ اظهار نظر و مشاركت فعال به هنگام تعيين و يا تجديد نظر در ميزان ماليات و عوارض مشاغل موسسات و شاغلان حرف پزشكي و همكاري با مراجع ذي صلاح در وصول آنها. 12 _ انجام كليه مسووليتها ، وظايف و اختياراتي كه تا كنون در قوانين مختلف از سوي مجلس شوراي اسلامي به سازمان نظام پزشكي محول گرديده است 13 _ همكاري با مراجع ذي ربط در ارائه خدمات امدادي ، بهداشتي ، درماني به هنگام بروز حوادث و سوانح غير مترقبه از طريق تشويق و بسيج اعضا سازمان 14 _ كمك به رفع مشكلات رفاهي و مالي شاغلان حرف پزشكي كم درآمد و خسارت ديده ازطريق صندوق تعاون و رفاه سازمان با پرداخت وام طبق آيين نامه اي كه توسط سازمان تهيه مي گردد. تبصره _ اساسنامه هاي صندوق موضوع بند فوق توسط شوراي عالي نظام پزشكي تهيه و اجرا خواهد شد.

فصل سوم _ شرايط عضويت ( ماده 4 )

ماده 4 _ كليه اتباع ايراني پزشك ، دندان پزشك دكتر داروساز و متخصصين

و دكتراي علوم آزمايشگاهي (حرفه اي و متخصص ) تشخيص طبي و ليسانسيه هاي پروانه دار گروه پزشكي مي توانند عضو سازمان باشند. تبصره 1 _ اعضا سازمان همه ساله مبلغي را به عنوان حق عضويت به سازمان پرداخت خواهند نمود. ميزان و نحوه وصول حق عضويت اعضا مطابق دستورالعملي خواهد بود كه توسط شوراي عالي نظام پزشكي تهيه مي گردد. تبصره 2 _ براي پرداختن به حرفه پزشكي پس از اخذ پروانه اشتغال ، عضويت در سازمان نظام پزشكي جمهوري اسلامي ايران الزامي است

فصل چهارم _ اركان و واحدهاي تابعه ( ماده 5 تا 14 )

ماده 5 _ اركان و واحدهاي تابعه سازمان به شرح زير مي باشد: الف _ اركان 1 _ شوراي عالي نظام پزشكي جمهوري اسلامي ايران كه در اين قانون شوراي عالي خوانده مي شود و دبيرخانه آن در سازمان مركزي نظام پزشكي كه در تهران است مستقر مي باشد. 2 _ هيات هاي انتظامي رسيدگي به تخلفات صنفي و حرفه اي شاغلين حرف پزشكي و وابسته پزشكي 3 _ نظام پزشكي شهرستانها. ب _ واحدهاي تابعه 1 _ كميسيونهاي مشورتي 2 _ صندوق تعاون و رفاه ماده 6 _ اعضا شوراي عالي عبارتند از: الف _ بيست و دو نفر از كادر پزشكي به ترتيب 12 نفر پزشك 3 نفر دندان پزشك 2 نفر از دكتراي علوم آزمايشگاهي تشخيص طبي (حرفه اي و متخصص ، 3 نفر دكتر داروساز و 2 نفر ازليسانسيه هاي پروانه دار گروه پزشكي به انتخاب مجمع نمايندگان هيات مديره نظام پزشكي شهرستانها با راي اكثريت نسبي آنها. ب _ دو نفر از كادر پزشكي به معرفي كميسيون بهداري و بهزيستي و انتخاب مجلس شوراي اسلامي (به عنوان ناظر) و يك نفر

از كادر پزشكي به انتخاب وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي يك نفر از كادر پزشكي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران به انتخاب ستاد فرماندهي كل قوا و رييس سازمان پزشكي قانوني كشور. تبصره 1 _ هيات مديره نظام پزشكي هر يك از شهرستانها يك نفر را به عنوان نماينده خود براي انتخاب 22 نفر مذكور در بند الف معرفي مي نمايد. تبصره 2 _ جلسات شوراي عالي نظام پزشكي كه حداقل هر سه ماه يكبار تشكيل مي شود با حضور دو سوم اعضاي شورا رسمي است و تصميمات متخذه با اكثريت آرا معتبر و براي واحدهاي تابعه ذي ربط لازم الاجرا است تبصره 3 _ وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي و معاونين ايشان و نيز افرادي كه از طرف وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي تعيين مي شوند مي توانند در تمام جلسات شوراي عالي و هيات مديره نظام پزشكي ها با حق اظهارنظر و بدون حق راي شركت نمايند. تبصره 4 _ شوراي عالي نظام پزشكي داراي يك رييس ، دو نايب رييس و يك دبير خواهد بود كه ازبين اعضا شورا با راي اكثريت نسبي اعضا رسمي شورا براي مدت 2 سال انتخاب مي گردد. ماده 7 _ رييس كل سازمان كه مسووليت اجراي مصوبات شوراي عالي و اداره كليه امور سازمان و واحدهاي تابعه آن را به عهده دارد يك نفر پزشك خواهد بود كه از بين افراد پيشنهادي (حداقل 3نفر) از طرف شوراي عالي به رييس جمهور براي مدت 4 سال انتخاب و با حكم رياست جمهوري منصوب مي گردد. عزل وي به عهده رياست جمهوري است تبصره _ در صورتي كه رييس جمهور

در بين افراد پيشنهادي شوراي عالي فردي را براي رياست سازمان مناسب تشخيص نداد شوراي عالي موظف است حداكثر ظرف مدت يك هفته افراد ديگري را به رييس جمهور پيشنهاد نمايد. ماده 8 _ در هر شهرستان كه تعداد مشمولان ماده 4 اين قانون در آن حداقل پنجاه نفر باشد نظام پزشكي شهرستان تشكيل خواهد شد. ماده 9 _ هيات مديره نظام پزشكي شهرستان مركب از 9 نفر به شرح زير مي باشد: 1_ پنج نفر از پزشكان به انتخاب پزشكان شهرستان 2 _ يك نفر دندان پزشك به انتخاب دندان پزشكان شهرستان 3 _ يك نفر دكتر داروساز به انتخاب دكترهاي داروساز شهرستان 4 _ يك نفر دكتراي علوم آزمايشگاهي (حرفه اي و متخصص 5 - يك نفر ليسانسيه پروانه دار گروه پزشكي تبصره _ مادامي كه انتخاب افراد موضوع بندهاي 2،3،4 و 5 ماده فوق صورت نپذيرد ، به جاي آنها پزشك انتخاب مي گردد. ماده 10 _ هيات مديره نظام پزشكي شهرستانهايي كه بيش از پانصد نفر پزشك دندان پزشك و داروساز و متخصص و دكتر حرفه اي علوم آزمايشگاهي داشته باشند مركب از هفده نفر به شرح زيرمي باشد: 1 _ يازده نفر پزشك به انتخاب پزشكان شهرستان مربوطه 2 _ دو نفر دندان پزشك به انتخاب دندان پزشكان شهرستان مربوطه 3 _ دو نفر داروساز به انتخاب دكترهاي داروساز شهرستان مربوطه 4 _ يك نفر از متخصصين و دكترهاي علوم آزمايشگاهي تشخيص طبي (حرفه اي و متخصص ) به انتخاب دكترهاي علوم آزمايشگاهي تشخيص طبي آن شهرستان 5 _ يك نفر ليسانسيه پروانه دار گروه پزشكي به انتخاب فارغ التحصيلان كارشناسي و بالاتر مامايي تبصره 1

_ نظام پزشكي شهرستان مركز استان عهده دار وظايف نظام پزشكي شهرستانهاي تابعه استان كه در آن نظام پزشكي تشكيل نشده است نيز مي باشد. تبصره 2 _ چنانچه مركز استان و شهرستانهاي تابعه فاقد نظام پزشكي باشد، مرجع رسيدگي به مسايل مربوط به آنها نظام پزشكي شهرستان يا مركز استاني خواهد بود كه از سوي شوراي عالي نظام پزشكي مشخص مي گردد. ماده 11 _ دبير شوراي عالي مسوول تشكيل جلسات و اداره دبيرخانه شورا خواهد بود. اداره جلسات شورا به عهده رييس يا نواب رييس شورا خواهد بود. ماده 12 _ رييس سازمان نظام پزشكي هر يك از شهرستانها كه يكي از اعضا هيات مديره خواهدبود با پيشنهاد هيات مديره سازمان مربوطه و تاييد و حكم رييس كل سازمان نظام پزشكي جمهوري اسلامي ايران منصوب مي گردد. عزل آنها نيز به عهده رييس كل سازمان خواهد بود. تبصره _ روساي سازمانهاي نظام پزشكي شهرستانها همان وظايف و اختيارات رييس كل سازمان نظام پزشكي را در محدوده سازمان نظام پزشكي شهرستان مربوطه بر عهده خواهند داشت ماده 13 _ بودجه سازمانهاي نظام پزشكي از محل حق عضويت اعضا و هدايا و كمكهاي اشخاص حقيقي و حقوقي تامين مي گردد. تبصره 1 _ بودجه ساليانه نظام پزشكي هر شهرستان توسط هيات مديره همان شهرستان تهيه و تصويب شده و طبق آيين نامه مصوب شوراي عالي هزينه خواهد شد. تبصره 2 _ ميزان و طرز وصول حق ثبت نام سالانه اعضا و ديگر مقررات اداري و مالي سازمان و نحوه خرج بودجه پس از تصويب شوراي عالي به مرحله اجرا در خواهد آمد. ماده 14 _ وظايف شوراي عالي نظام پزشكي

به شرح زير مي باشد: 1 _ اجراي دقيق وظايف مقرر در ماده 3 اين قانون و نظارت مستمر بر حسن اجراي آنها از طريق رييس كل سازمان 2 _ نظارت بر عملكرد نظام پزشكي شهرستانها. 3 _ نظارت بر عملكرد صندوق تعاون و رفاه وابسته به نظام پزشكي 4 _ رسيدگي به تخلفات انضباطي هيات مديره نظام پزشكي شهرستانها و برقراري هماهنگي لازم بين نظام پزشكي شهرستانها و رسيدگي به اختلافات داخلي آنها. 5 _ تهيه و تصويب دستورالعمل هاي اجرايي لازم در چهارچوب مواد اين قانون 6 _ انحلال هيات مديره نظام پزشكي شهرستانها در چهارچوب مواد اين قانون تبصره _ هيات مديره نظام پزشكي شهرستانها در موارد زير منحل مي گردند: 1_ عدول و تخطي از وظايف مقرر در اين قانون با تشخيص شوراي عالي نظام پزشكي 2_ فوت يا استعفا و يا عدم شركت غير مجاز بيش از يك دوم اعضا هيات مديره براي چهار جلسه متوالي ماده 15 _ وظايف نظام پزشكي شهرستانها به شرح زير است 1_ نظام پزشكي شهرستان كليه اختيارات و وظايف سازمان نظام پزشكي را در محدوده شهرستان مربوطه دارا خواهد بود. 2 _ اجراي مصوبات شوراي عالي در سطح شهرستان

فصل پنجم _ انتخابات ( ماده 16 تا 23 )

ماده 16 _ مدت عملكرد هر دوره هيات مديره نظام پزشكي شهرستانها و شوراي عالي نظام پزشكي چهار سال تمام مي باشد. تبصره 1 _ شروع اولين دوره فعاليت هياتهاي مديره مذكور حداكثر ده روز پس از اعلام قطعيت يافتن نتيجه انتخابات خواهد بود. تبصره 2 _ شروع فعاليت دوره هاي بعد نظام پزشكي بلافاصله پس از پايان دوره قبلي مي باشد وچنانچه در پايان دوره تشريفات انتخابات دوره

بعد به نحوي از انحا پايان نيافته باشد، اركان دوره قبلي تا قطعيت نتيجه انتخابات جديد به فعاليت خود ادامه خواهند داد و مبدا شروع كار دوره جديد از تاريخ قطعيت انتخابات خواهد بود. ماده 17 _ انتخابات براي اولين دوره حداكثر سه ماه پس از تصويب اين قانون و تجديد آن براي دوره هاي بعد سه ماه قبل از اتمام هر دوره با اعلام وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي و تشكيل هيات مركزي نظارت بر انتخابات انجام خواهد شد. تبصره _ انتخابات هيات مديره نظام پزشكي شهرستانهايي كه منحل گرديده و يا توسط هيات مركزي نظارت انتخابات آنها ابطال گرديده است حداكثر ظرف مدت سه ماه با هماهنگي هيات نظارت و با رعايت ساير مواد قانوني انجام مي پذيرد. ماده 18 _ تركيب هيات مركزي نظارت بر انتخابات كه براي مدت 4 سال انتخاب مي گردند به شرح زير خواهد بود: 1 _ يك نفر نماينده دادستان كل كشور. 2 _ يك نفر نماينده وزارت كشور. 3 _ دو نفر از كادر پزشكي به انتخاب و معرفي وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي 4 _ سه نفر كادر پزشكي به معرفي كميسيون بهداري و بهزيستي با انتخاب مجلس شوراي اسلامي تبصره 1 _ هيات مركزي نظارت مي تواند براي هر شهرستان سه تا پنج نفر را جهت نظارت برحسن اجراي انتخابات نظام پزشكي آن شهرستان تعيين نمايد. تبصره 2 _ تجديد انتخاب اعضا هيات مركزي نظارت بر انتخابات براي دوره هاي بعدي بلااشكال است ماده 19 _ هيات مركزي نظارت وظايف زير را دارا مي باشد: 1 _ عزل و نصب اعضا هياتهاي نظارت بر انتخابات نظام پزشكي شهرستانها و شوراي

عالي نظام پزشكي 2 _ نظارت بر حسن انجام انتخابات در حوزه هاي انتخاباتي 3 _ بررسي نهايي صلاحيت نامزدهاي عضويت در هيات مديره نظام پزشكي شهرستانها و شوراي عالي نظام پزشكي و ابلاغ نظر هيات مركزي به هياتهاي اجرايي انتخابات مربوطه جهت اعلام عمومي 4 _ رسيدگي به شكايات نامزدهايي كه صلاحيت آنها به تاييد هياتهاي نظارت نرسيده باشد و تجديدنظر در آنها. 5 _ رسيدگي به شكايات انتخاباتي در چهارچوب مواد قانوني و آيين نامه هاي مربوط 6 _ توقف يا ابطال تمام و يا قسمتي از مراحل انجام انتخابات در چهارچوب مواد قانوني و دستورالعملهاي مربوطه اين قانون راسا و يا با پيشنهاد هياتهاي اجرايي يا هياتهاي نظارت حوزه هاي انتخاباتي 7 _ تاييد نهايي حسن انجام انتخابات هيات مديره نظام پزشكي شهرستانها و اعضا شوراي عالي نظام پزشكي و امضا اعتبار نامه منتخبين 8 _ رسيدگي به شكايت و اعتراضات كتبي افراد در مورد تاييد صلاحيت نامزدهاي عضويت در هيات مديره نظام پزشكي ها و تجديدنظر در آنها. تبصره _ هيات مركزي نظارت مي تواند طبق دستورالعملي كه تهيه مي نمايد تمام يا قسمتي از وظايف مقرر در اين ماده را به هر يك از هياتهاي نظارت بر انتخابات هيات مديره نظام پزشكي شهرستانها تفويض نمايد. ماده 20 _ برگزاري انتخابات هيات مديره نظام پزشكي و اعضا شوراي عالي نظام پزشكي به عهده هياتهاي اجرايي انتخابات مربوطه بوده كه تركيب و نحوه تشكيل و نحوه كار آنها و كيفيت و نحوه برگزاري انتخابات مربوطه طبق آيين نامه اي خواهد بود كه توسط شوراي عالي نظام پزشكي تهيه وبه تصويب وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي

خواهد رسيد. ماده 21 _ شرايط انتخاب كنندگان عبارت است از: 1 _ تابعيت دولت جمهوري اسلامي ايران 2 _ داشتن كارت عضويت در سازمان نظام پزشكي 3 _ شاغل بودن در شهرستان منطقه انتخاباتي در زمان انتخابات به تاييد نظام پزشكي آن شهرستان يا شبكه بهداشت درمان شهرستان ماده 22 _ شرايط انتخاب شوندگان هياتهاي مديره سازمانهاي نظام پزشكي و شوراي عالي نظام پزشكي به شرح زير مي باشد: 1 _ تابعيت دولت جمهوري اسلامي ايران 2 _ نداشتن فساد اخلاقي و مالي 3 _ داشتن حسن شهرت اجتماعي و شغلي و عمل به اجراي اصول پزشكي و رعايت اخلاق و شوون پزشكي 4 _ داشتن حسن شهرت در تعهد عملي به احكام دين مبين اسلام و وفاداري به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تبصره _ اقليت هاي مذهبي به رسميت شناخته شده در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تابع احكام دين اعتقادي خود مي باشند. 5 _ دارا بودن حداقل سه سال عضويت در نظام پزشكي تبصره 1 _ پزشكان ، دندان پزشكان ، دكترهاي داروساز و دكترهاي علوم آزمايشگاهي تشخيص طبي (حرفه اي و متخصص و ليسانسيه هاي پروانه دار گروه پزشكي كه داراي مسووليتهاي اجرايي مي باشند و يا در نيروهاي نظامي _ انتظامي شاغلند جهت نامزدي در انتخابات و عضويت در اركان سازمان نيازي به استعفا از سمت و شغل خود ندارند. تبصره 2 _ كساني كه طبق قانون از انتخاب شدن به عنوان نماينده مجلس شوراي اسلامي محرومند ، حق نامزد شدن براي انتخاب در اركان سازمان را ندارند به استثناي شرط سني آن ماده 23 _ وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي مسوول

برگزاري انتخابات هيات مديره نظام پزشكي از طريق هياتهاي اجرايي انتخابات با رعايت مواد اين قانون خواهد بود.

فصل ششم _ موارد متفرقه ( ماده 24 تا 31 )

ماده 24 _ به منظور رسيدگي به تخلفات صنفي و حرفه اي شاغلين حرف پزشكي و وابسته به پزشكي سازمان نظام پزشكي در مركز و شهرستانها داراي هيات عالي انتظامي و هياتهاي بدوي انتظامي خواهد بود كه مطابق مواد بعدي اين قانون تشكيل مي گردند. تبصره _ عدم رعايت موازين شرعي و قانوني و مقررات و نظامات دولتي و صنفي و حرفه اي و عدم رعايت شوونات شغلي و صنفي و حرفه اي و سهل انگاري در انجام وظايف قانوني و اجحاف به بيماران و مراجعين به وسيله شاغلين حرف پزشكي و وابسته به پزشكي تخلف محسوب و متخلفين با توجه به شدت و ضعف عمل ارتكابي و تعدد و تكرار آن حسب مورد به مجازاتهاي زيرمحكوم مي گردند: الف _ تذكر يا توبيخ شفاهي در حضور هيات مديره نظام پزشكي محل ب _ اخطار يا توبيخ كتبي با درج پرونده نظام پزشكي محل ج _ توبيخ كتبي با درج در پرونده نظام پزشكي و نشريه نظام پزشكي محل يا الصاق راي در تابلو اعلانات نظام پزشكي محل د _ محروميت از اشتغال به حرفه هاي پزشكي و وابسته از سه ماه تا يك سال در محل ارتكاب ه _ محروميت از اشتغال به حرفه هاي پزشكي و وابسته از سه ماه تا يك سال در تمام كشور. و _ محروميت از اشتغال به حرفه هاي پزشكي و وابسته از بيش از يك سال تا پنج سال در تمام كشور. ز _ محروميت دائم از اشتغال به حرفه هاي پزشكي و وابسته در تمام كشور. مصاديق

تخلفات مذكور و نوع و ميزان مجازاتها در هر مورد و نحوه رسيدگي به آنها و اجراي احكام مربوطه به شرح آيين نامه اي خواهد بود كه با رعايت موارد فوق ظرف مدت 6 ماه پس از تشكيل شوراي عالي نظام پزشكي توسط هيات عالي انتظامي سازمان تهيه و پس از تاييد شوراي عالي نظام پزشكي به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد. مادامي كه آيين نامه جديد فوق الذكر تهيه و تصويب نگرديده است آيين نامه هاي ذيربط در اين رابطه به قوت خود باقي است و اجرا خواهدشد. ماده 25 _ هياتهاي بدوي انتظامي رسيدگي به تخلفات صنفي و حرفه اي سازمانهاي نظام پزشكي كه مرجعي است صلاحيتدار با مسووليت رسيدگي به تخلفات صنفي و حرفه اي اعضا سازمان وتعيين مجازاتهاي انتظامي مناسب براي آنها متشكل از 9 نفر به شرح زير خواهد بود: 1 _ يك نفر قاضي به معرفي رياست قوه قضاييه براي تهران و با معرفي رييس دادگستري شهرستانها براي شهرستان مربوطه 2 _ مسوول پزشكي قانوني شهرستان مربوطه 3 _ سه نفر از پزشكان شهرستان مربوطه 4 _ يك نفر از دندان پزشكان شهرستان مربوطه 5 _ يك نفر از دكترهاي داروساز شهرستان مربوطه 6 _ يك نفر از دكتراي علوم آزمايشگاهي تشخيص طبي (حرفه اي و متخصص شهرستان مربوطه يا يك نفر ليسانسيه پروانه دار گروه پزشكي شهرستان مربوطه تبصره 1 _ افراد موضوع بندهاي 3، 4، 5، 6 و 7 ماده فوق كه از افراد مسلمان و متدين وخوش سابقه شهرستان مربوطه با تجربه حداقل 5 سال در حرفه مربوطه خواهند بود با پيشنهاد هيات مديره نظام پزشكي شهرستان مربوطه و تاييد هيات

عالي انتظامي سازمان نظام پزشكي در مركز با حكم رييس هيات عالي انتظامي مركز منصوب مي گردند و عزل آنها بر عهده هيات عالي انتظامي خواهد بود. تبصره 2 _ هريك از هياتهاي بدوي انتظامي شهرستانها علاوه بر اين كه مسووليت رسيدگي به تخلفات صنفي و حرفه اي شاغلين حرف پزشكي و وابسته به پزشكي را بر عهده دارند مراجعي هستند صلاحيتدار در امر اعلام نظر كارشناسي و تخصصي به مراجع ذي صلاح قضايي در رابطه بارسيدگي به تخلفات غير صنفي و غير حرفه اي و جرايم شاغلين به حرف پزشكي و وابسته پزشكي تبصره 3 _ هريك از هياتهاي بدوي انتظامي مي توانند در امر رسيدگي به تخلفات صنفي و حرفه اي موضوع ماده مذكور نظرات كارشناسي كميسيونهاي تخصصي مشورتي نظام پزشكي شهرستان مربوطه را درخواست نمايند. كميسيونهاي مذكور موظفند حداكثر ظرف مدت 15 روز نظرات كارشناسي خود را در اختيار هيات هاي بدوي انتظامي قرار دهند. ماده 26 _ به منظور رسيدگي به اعتراضات و شكايات اشخاص (حقيقي و حقوقي از طرز كار هياتهاي بدوي انتظامي موضوع ماده (25) اين قانون نظارت عاليه بر كار هياتهاي بدوي انتظامي و ايجاد هماهنگي بين آنها و تجديد نظر در احكام صادره از سوي هياتهاي بدوي انتظامي مذكور و عزل و نصب اعضاي ذي ربط هياتهاي مذكور ، هياتي به نام هيات عالي انتظامي با تركيب زير در سازمان مركزي نظام پزشكي تشكيل مي گردد: 1 _ يكنفر از قضات متدين و با تقوي و باتجربه به معرفي رييس قوه قضاييه 2 _ رييس سازمان پزشكي قانوني كشور. 3 _ پنج نفر از پزشكان متخصص مسلمان و متدين و خوش سابقه با تجربه

كاري حداقل هفت سال در حرفه مربوطه 4 _ يك نفر از دندان پزشكان مسلمان و متدين و خوش سابقه با تجربه كاري حداقل هفت سال درحرفه مربوطه 5 _ يك نفر از دكترهاي داروساز مسلمان و متدين و خوش سابقه با تجربه كاري حداقل هفت سال درحرفه مربوطه 6 _ يك نفر از ليسانسيه هاي پروانه دار گروه پزشكي مسلمان و متدين و خوش سابقه با تجربه كاري حداقل 7 سال در حرفه مربوطه 7 _ يك نفر از متخصصين و دكتراي علوم آزمايشگاهي تشخيص طبي (حرفه اي و متخصص مسلمان و متدين و خوش سابقه با تجربه كاري حداقل 7 سال در حرفه مربوطه تبصره 1 _ هيات عالي انتظامي موضوع ماده فوق مي توانند مسووليت رسيدگي به تخلفات صنفي و حرفه اي شاغلين حرف پزشكي و وابسته پزشكي چند شهرستان را به يك هيات بدوي انتظامي محول و واگذار نمايند. تبصره 2 _ افراد مذكور در بندهاي 3، 4، 5، 6 و 7 ماده فوق با پيشنهاد رييس كل سازمان و تصويب شوراي عالي نظام پزشكي با حكم رييس كل سازمان براي مدت 2 سال منصوب مي گردند، عزل آنها قبل از انقضاي مدت 2 سال با رييس كل سازمان خواهد بود و تجديد انتخاب آنها براي دوره هاي بعدي بلااشكال است تبصره 3 _ در صورتي كه كسي نسبت به راي نظام پزشكي شاكي باشد مي تواند به دادگاه صالح شكايت كند. تبصره 4 _ نحوه كار هيات عالي انتظامي و هياتهاي بدوي انتظامي موضوع مواد 25 و 26 اين قانون و ترتيب تشكيل جلسات آنها طبق دستورالعملي خواهد بود كه توسط هيات عالي انتظامي تهيه و

به تاييد رييس كل سازمان خواهد رسيد. ماده 27 _ هياتهاي بدوي انتظامي نظام پزشكي هريك از شهرستانها موظفند نظر مشورتي كارشناسي و تخصصي خود را نسبت به هريك از پرونده هاي مربوط به رسيدگي به اتهام بزه ناشي از حرفه صاحبان مشاغل پزشكي در اختيار دادگاههاي شهرستان مربوطه قرار دهند. تبصره 1 _ اعلام نظر كارشناسي و تخصصي و مشورتي هياتهاي بدوي انتظامي نظام پزشكي هريك از شهرستانها به دادگاههاي ذيربط پيرامون پرونده هاي مربوط به رسيدگي به اتهام بزه ناشي ازحرفه صاحبان مشاغل پزشكي نبايد بيش از 20 روز از تاريخي كه دادسراها و دادگاههاي شهرستان مربوطه درخواست مي نمايند بگذرد. تبصره 2 _ دادگاههاي جمهوري اسلامي ايران در هريك از شهرستانها مجازند حداقل 24 ساعت قبل از احضار و جلب هريك از صاحبان مشاغل پزشكي به دادگاه بخاطر رسيدگي به اتهام بزه ناشي از حرفه صاحبان مشاغل پزشكي مراتب را به اطلاع هياتهاي بدوي انتظامي نظام پزشكي شهرستان مربوطه برسانند. ماده 28 _ شوراي عالي نظام پزشكي به منظور اجرا هرچه بهتر وظايف سازمان مقرر در اين قانون مي تواند كميسيونهاي تخصصي مشورتي تشكيل دهد كه نوع كميسيون و تركيب و نحوه كار آنها طبق دستورالعملي خواهد بود كه توسط رييس كل سازمان تهيه و به تصويب شوراي عالي نظام پزشكي خواهد رسيد. ماده 29 _ تمام و يا آن قسمت از قوانين كه مغاير با اين قانون است ملغي الاثر مي باشد و آيين نامه ها و ضوابط قبلي كه با اين قانون مغايرت نداشته باشد تا تصويب آيين نامه ها و ضوابط جديد به قوت خود باقي است ماده 30 _ اعتبار مورد نياز براي اجراي اين

قانون از محل 1_ اعتبارات و دارايي هاي موجود سازمانهاي نظام پزشكي 2 _ حق عضويت سالانه اعضا سازمان نظام پزشكي 3 _ كمكهاي اختياري دولت و موسسات و افراد داوطلب تامين مي گردد. ماده 31 _ شوراي عالي نظام پزشكي موظف است پس از تصويب قانون ظرف مدت سه ماه باتوجه به اهداف سازمان و لحاظ نمودن اهداف متعالي اسلام و حفظ شئونات پزشكي آرم جديد سازمان را تهيه و پس از تصويب و تاييد رياست جمهوري جايگزين آرم فعلي نمايد.

قانون راجع به ثبت و گزارش اجباري بيماري هاي سرطاني - مصوب 5/7/1363 ( ماده واحده

مصوب 5/7/1363 ماده واحده _ به منظور بررسي و تحقيقات اپيدميولوژيك و پيشگيري منطقه اي و تنظيم آمار بيماريهاي سرطاني ، كليه موسسات درماني ، آزمايشگاه هاي آسيب شناسي و تشخيص طبي اعم از دولتي و غيردولتي مكلفند در مناطق معيني از كشور كه امكانات لازم موجود است هر بافت و نمونه اي را كه به هر عنوان ( تشخيص ، درمان و تجسس ) از بدن انسان زنده نمونه برداري مي شود ، مورد آزمايش قرار دهند و چنانچه به موارد سرطاني و يا مشكوك به سرطان برخورد نمودند ، نتيجه آزمايش و اطلاعات مورد لزوم را طبق ضوابطي كه در آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين خواهد شد ، محرمانه به مراكزي كه وزارت بهداري تعيين خواهد كرد، ارسال دارند. تبصره 1 _ متخلفين از اين قانون از طريق نظام پزشكي تحت تعقيب قرار خواهند گرفت تبصره 2 _ تشخيص و تعيين مناطقي كه اين قانون در آنها به مورد اجرا گذاشته خواهد شد با وزارت بهداري است تبصره 3 _ آيين نامه اجرايي اين قانون حداكثر ظرف مدت سه ماه از تاريخ تصويب تهيه و پس

ازتاييد وزير بهداري قابل اجرا است قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و سه تبصره در جلسه روز پنجشنبه پنجم مهرماه يكهزار و سيصد و شصت و سه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 17/7/1363 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون انطباق امور اداري و فني موسسات پزشكي با موازين شرع مقدس - مصوب 10/8/1377 ( ماده 1 تا 7

مصوب 10/8/1377 ماده 1 _ موسسات پزشكي ، كليه مراكز پزشكي و وابسته به پزشكي نظير بيمارستان ، زايشگاه ، آسايشگاه ، آزمايشگاه ، پلي كلينيك ها ، مطب پزشكان و داروخانه ها و محل كار ساير اقشار پزشكي و موسسات فيزيوتراپي و الكتروفيزيوتراپي ، هيدروتراپي ، آزمايشگاههاي تشخيص و پژوهشي ، درمانگاه ، راديولوژي ، مراكز پزشكي هسته اي ، مراكز بهداشتي درماني شهري و روستايي ، بخشهاي تزريقات و پانسمان و يا هر تشكيلاتي كه به هر نام و عنوان با اجازه وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي ايجاد شده يا خواهد شد (اعم از بخش دولتي _ خصوصي و خيريه و واحدهاي مشابه در دانشگاههاي علوم پزشكي و كليه كاركنان فني و اداري و خدماتي آنها مشمول اين قانون مي گردند. تبصره _ كليه وزارتخانه ها و سازمانها و موسساتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است و به امر بهداشت و درمان مي پردازند موظف به رعايت مقررات اين قانون مي باشند. ماده 2 _ در اجراي ماده (3) قانون تشكيل وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مصوب 9/7/1364 ، اين وزارتخانه موظف است به منظور انطباق امور درماني ، بهداشتي و آموزش پزشكي با موازين شرع مقدس اسلام ، سياستگذاري و برنامه ريزي و تدوين آيين نامه اجرايي جهت عملي نمودن انطباق امور مذكور با موازين شرع مقدس

را به انجام رساند. ماده 3 _ به منظور نيل به اهداف مندرج در مواد اين قانون شورايي به نام شوراي عالي انطباق در وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي به رياست وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي تشكيل مي گردد. اعضاي اين شورا به مدت دو سال به عضويت شورا منصوب مي شوند عبارتند از: 1 _ معاون امور فرهنگي و دانشجويي وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي به عنوان قائم مقام و دبير شورا. 2 _ معاون امور درمان وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي 3 _ معاون امور پشتيباني وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي 4 _ معاون امور آموزشي وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي 5 _ معاون امور بهداشتي وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي 6 _ رييس نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها. 7 _ يك نفر از اعضاي كميسيون بهداري و بهزيستي مجلس شوراي اسلامي به عنوان ناظر به پيشنهاد كميسيون مزبور و انتخاب مجلس 8 _ يك نفر از اعضاي كميسيون امور زنان و جوانان و خانواده مجلس شوراي اسلامي به عنوان ناظربه پيشنهاد كميسيون مزبور و انتخاب مجلس 9 _ رييس سازمان نظام پزشكي يا نماينده تام الاختيار وي 10 _ مشاور وزير بهداشت در امور زنان 11 _ دو نفر از اعضاي هيات علمي دانشگاه هاي علوم پزشكي كشور به انتخاب وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي 12 _ دو نفر از روساي دانشگاه هاي علوم پزشكي كشور به انتخاب وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي تبصره 1 _ وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مي تواند نسبت به تشكيل كميته هاي انطباق در

استانها اقدام نمايد. كميته هاي موضوع اين ماده موظف خواهند بود نتايج اقدامات خود را به شوراي عالي انطباق در وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي گزارش نمايند. تبصره 2 _ كميته هاي انطباق استاني زير نظر رييس دانشگاه علوم پزشكي تشكيل مي شود و موظف به اجراي مصوبات شوراي عالي انطباق مي باشند. ماده 4 _ اعتبارات موردنياز اين قانون در سال جاري كماكان از رديف 422600 (بند (و) تبصره 10)) تامين مي گردد و در سال هاي آتي با توجه به امكانات وزارت مربوطه عمل خواهد شد. ماده 5 _ وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي موظف است آيين نامه اجرايي اين قانون را به گونه اي تنظيم نمايد كه با ارتقاي كيفيت خدمات پزشكي همراه و بيمار در انتخاب پزشك مختار باشد و در ارائه خدمات اورژانس حفظ حيات بيمار بالاترين اولويت را داشته باشد. ماده 6 _ روساي دانشگاه ها و دانشكده هاي علوم پزشكي و خدمات بهداشتي درماني ، مسوولين فني و مديران بيمارستانها و واحدهاي بهداشتي درماني مسوول حسن اجراي اين قانون در استانها بوده و با بازرسي مستمر و نيز براساس شكايات وارده به مراجع ذي ربط به تخلفات رسيدگي مي كنند. ماده 7 _ آيين نامه اجراي اين قانون حداكثر ظرف مدت شش ماه توسط وزارت بهداشت ، درمان آموزش پزشكي تهيه و پس از تصويب هيات وزيران لازم الاجرا مي باشد و تا ابلاغ آيين نامه جديد ، آيين نامه انطباق و اصلاحيه هاي بعدي وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي كماكان به قوت خود باقي است قانون فوق مشتمل بر هفت ماده و سه تبصره در جلسه علني روز يك شنبه مورخ دهم آبان ماه

يكهزار و سيصد و هفتاد و هفت مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 20/8/1377 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

< بع

قانون اجازه تاسيس آزمايشگاههاي تجزيه خاك و گياه و آزمايشگاههاي تشخيص آفات و بيماريهاي گياهي توسط بخش

ماده واحده _ به وزارت كشاورزي اجازه داده مي شود در مواردي كه تاسيس آزمايشگاه هاي خاك شناسي و تجزيه خاك و گياه و آزمايشگاههاي تشخيص آفات و بيماريهاي گياهي را ضروري بداند، مجوز تاسيس و فعاليت اين گونه آزمايشگاهها را براي متقاضيان بخش تعاوني و خصوصي صادر نمايد، نوع و مقدار نهاده هاي كشاورزي مربوط بر اساس نتايج اين آزمايشگاهها توسط مراكز ترويج و تحقيقات وزارت كشاورزي تعيين مي گردد. تبصره 1_ هر كس بدون داشتن مجوز نسبت به تاسيس آزمايشگاه هاي موضوع اين قانون اقدام نمايد علاوه بر تعطيل آزمايشگاه به پرداخت جزاي نقدي از يك ميليون ريال تا ده ميليون ريال با حكم محاكم قضايي محكوم خواهد شد. تبصره 2 _ آيين نامه اجرايي اين قانون مشتمل بر شرايط دريافت مجوز تاسيس و يا ادامه كار و ضوابط مربوط به فعاليت و تعيين تعرفه ها و نحوه نظارت بر آزمايشگاه هاي موضوع اين قانون مقررات مربوط به متخلفين و لغو مجوز فعاليت و ساير موارد ضروري توسط وزارت كشاورزي تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد. قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و دو تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ اول شهريور ماه يكهزار و سيصد و هفتاد و يك مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 8/6/1371 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون طرز جلوگيري از بيماريهاي آميزشي و بيماريهاي واگيردار

فصل اول - بيماريهاي آميزشي ( ماده 1 تا 15 )

ماده 1 _ در نقاطي كه وزارت كشور آگهي خواهد داد از تاريخ آگهي تا يك ماه مبتلايان به بيماريهاي آميزشي مكلفند اقدام به درمان خود كنند. تبصره _ مقصود از بيماريهاي آميزشي _ سوزاك _ كوفت ( سفليس ) آتشك ( شانكر نرم ) است در هرنقطه از بدن

كه واقع باشد. ماده 2 _ درمان و مداواي بيماريهاي آميزشي در كليه بنگاههاي بهداري در دوره واگيري بيماري براي همه و در دوره هاي ديگر براي اشخاص بي بضاعت رايگان است ماده 3 _ درمان نزد هر پزشكي كه پروانه پزشكي در ايران دارد آزاد است اما در صورتي كه بيمار در دوره واگيري بيماري از موعدي كه پزشك معالج براي درمان او معين نموده تا ده روز از حضور نزد پزشك يا بنگاه دولتي غيبت كرد و پزشك ديگري تحت درمان بودن بيمار را به بنگاه يا پزشك اول خبر نداد نخستين پزشك درمان كننده مكلف است مراتب را با قيد محرمانه به اطلاع بهداري برساند تا بيمار را ملزم به درمان نمايند. ماده 4 _ پزشكان يا متصديان ساير فنون پزشكي كه به وسيله تبليغات بي اساس باعث گمراهي بيمار آميزشي مي شوند يا به وعده هاي دروغ بيمار را از درمان صحيح بازمي دارند مانند اينكه معين كنند در مدت چند روز بيمار را درمان كرده و يا با بستن پيمان يا انتشار آگهي هايي كه مخالف اصل پزشكي است بيمار را فريب دهند به حبس جنحه اي از دو ماه تا يكسال و يا به پرداخت كيفر نقدي از200 تا 2000 ريال محكوم مي شوند. كساني كه بدون پروانه پزشكي اقدام به درمان بيمارها نمايند به حبس جنحه اي از دو ماه تا شش ماه و يا به پرداخت كيفر نقدي از پانصد تا پنج هزار ريال محكوم مي شوند. ماده 5 _ در مواردي كه حالت بيمار و كيفيت واگيري بيماري موجب نگراني باشد بهداري مي تواند بيمار را ملزم كند كه تا بر طرف شدن

خطر واگيري در يكي از بيمارستانها تحت درمان قرار گيرد. ماده 6 _ ولي يا سرپرست صغير يا سفيه يا ديوانه مكلف است كه در درمان بيماريهاي آميزشي صغير يا سفيه يا ديوانه كه تحت سرپرستي آنها مي باشند اقدام كند چنانچه ولي يا سرپرست در فراهم نمودن وسايل درمان مسامحه نمايد و بيماري صغير يا محجور به حال سرايت باقي بماند ولي يا سرپرست به حبس از هشت روز تا يك ماه و يا به كيفر نقدي از پنجاه تا پانصد ريال محكوم مي شود. ماده 7 _ بهداري موظف است اشخاصي را كه به مناسبت پيشه خود ممكن است باعث انتشار بيماريهاي آميزشي شوند مكلف كند كه در روزهاي معين در بنگاههاي مخصوص بهداري يا نزد پزشكاني كه بهداري معين مي نمايد براي معاينه حاضر شوند و در صورتي كه تشخيص شود بيماري آنها در مرحله واگيري است از ادامه پيشه ممنوع و تا وقتي كه گواهي نشده است كه بيماري آنها قابل سرايت نيست چنانچه بدون تحصيل پروانه عدم امكان سرايت به پيشه خود ادامه دهند به هشت روز تا دوماه حبس تاديبي و 51 تا 500 ريال و يا به يكي از اين دو كيفر محكوم مي شوند. ماده 8 _ اداره كل بهداري مكلف است براي مبارزه با انتشار بيماريهاي آميزشي بر طبق اين قانون آيين نامه و مقررات لازم وضع نمايد. ماده 9 _ هر كس بداند مبتلا به بيماري آميزشي واگير بوده و يا آنكه اوضاع و احوال شخصي او طوري باشد كه بايستي حدس بزند كه بيماري او واگير است و به واسطه آميزش او طرف مقابل مبتلا شود و به

مراجع قضايي شكايت كند مبتلا كننده به حبس جنحه اي از سه ماه تا يكسال محكوم مي شود. تعقيب فقط در موقعي انجام مي گيرد كه خواهان خصوصي در بين باشد و در صورتي كه خواهان خصوصي شكايت خود را مسترد دارد تعقيب و همچنين اجراي كيفر موقوف مي شود. ماده 10 _ هر زني كه مبتلا به كوفت باشد در صورتي كه بداند يا آنكه اوضاع و احوال شخصي او طوري باشد كه بايستي حدس بزند كه بيماري او واگير است و كودك سالم شخص ديگري را با پستان خود شير بدهد به حبس از دو تا هفت روز يا كيفر نقدي از پنج تا پنجاه ريال محكوم مي شود. در صورتي كه طفل بر اثر اين عمل مبتلا به كوفت شود مرتكب به يك تا سه ماه حبس جنحه اي و يا به پرداخت 300 تا 1000 ريال و يا به هر دو كيفر محكوم خواهد شد همين كيفر درباره كسي نيز اجرا مي شود كه طفل مبتلا به كوفت را با علم به آن به زن سالمي بسپارد كه از پستان خود او را شير دهد و آن زن مبتلا به كوفت گردد. تعقيب بزه نامبرده در قسمت اخير اين ماده موكول به شكايت خواهان خصوصي است ماده 11 _ هر شخصي كه مي خواهد طفلي را به دايه بسپارد موظف است قبل از آنكه دايه پستان به دهن طفل بگذارد طفل و دايه را به وسايل مقتضي توسط پزشك امتحان نموده و گواهينامه بهداشتي بدست آورد كه طفل يا دايه مبتلا به سفليس نبوده خطري متوجه طفل يا دايه نيست در صورت تخلف به سه تا هفت روز حبس

و يا 5 تا 50 ريال كيفر نقدي محكوم مي شود و در صورت ابتلا طفل يا دايه كيفر متخلف حبس تاديبي از دو ماه تا ششماه خواهد بود. ماده 12 _ هرگاه بهداري بوجود كسي كه مبتلا به بيماري آميزشي واگير است اطلاع يافت مي تواند به وسايل مقتضي بازجويي كند كه بيمار مشغول درمان مي باشد يا نه و در صورت لزوم اخطار لازم بنمايد تا اگر بيمار در ظرف مهلت مقرر به درمان نپرداخت او را الزام به درمان نمايد. ماده 13 _ پزشكان آزاد و كليه بنگاههاي بهداري كه معاينه و درمان بيماريهاي آميزشي مي نمايند موظفند در آخر هر ماه عده بيماري هاي آميزشي را ديده اند و قبلا به پزشك ديگري مراجعه ننموده اند بدون ذكر نام و مشخصات بيمار به بهداري بفرستند طريقه فرستادن شماره بيماران به موجب آيين نامه ايست كه بهداري كل تعيين خواهد كرد. ماده 14 _ پزشكان آزاد و كليه بنگاه هاي بهداري كه معاينه و درمان بيماريهاي آميزشي را مي نمايند بايد حتي المقدور به وسيله پرسش از بيمار كوشش نمايند كانون سرايت بيماري را معين نموده و در موقع مقتضي بدون ذكر نام و مشخصات بيمار اطلاعات كافي براي تجسس و برطرف كردن كانون انتشار بيماري به بهداري مربوط بفرستند كه اقدام به عمل آيد. ماده 15 _ وزارت كشور نقاطي را كه اين فصل قانون در آنجا بايد اجرا شود معين خواهد كرد.

فصل دوم - بيماريهاي واگيردار ( ماده 16 تا 24 )

ماده 16 _ آبله كوبي در دوماهه اول ولادت و تجديد آن در 7 سالگي 13 سالگي و 21 سالگي مطابق آيين نامه مخصوص اجباري است و اولياي اطفال موظفند كه براي آبله كوبي

كودكان خود اقدام نمايند مديران دبستان و دبيرستان و آموزشگاهها و دانشكده ها در موقع ورود دانش آموزان و در نقاطي كه بهداري كل اعلام مي نمايد كليه بنگاه هاي ملي و دولتي و بازرگاني در موقع استخدام كارمندان و شاگرد بايد گواهي آبله كوبي مطالبه نمايند. متخلفين از اين ماده و همچنين اولياي اطفال كه تا يك ماه پس از آگهي بهداري به آبله كوبي طفلي كه زير سرپرستي آنها است و يا به تجديد مايه كوبي اقدام ننمايند به سه الي هفت روز حبس و 10 الي 50 ريال كيفر نقدي محكوم خواهند شد. ماده 17 _ در موقع شيوع بيماري آبله بهداري كل آبله كوبي عمومي و اجباري را اعلام مي نمايد و دراين مورد كليه پزشكان كشور موظفند اشخاصي را كه براي اين امر مراجعه مي نمايند به رايگان آبله كوبي نمايند و پزشك متخلف از اين ماده از يازده روز تا يك ماه حبس تاديبي محكوم خواهدشد. ماده 18 _ با مايه آبله انساني آبله كوبي ممنوع است و متخلف به يازده روز تا يك ماه و پرداخت 51تا 500 ريال و يا به يكي از اين دو كيفر محكوم مي شود. ماده 19 _ هر پزشك معالج مكلف است در موقع مشاهده يكي از بيماريهاي واگير نامبرده در زير فورا به بهداري محل اطلاع دهد: 1 _ وبا و اسهالهاي وبايي شكل 2 _ طاعون 3 _ تب زرد. 4 _ مطبقه ( تيفوييد ). 5 _ محرقه ( تيفوس ) اگرانتيماتيك 6 _ آبله 7 _ مخملك 8 _ سرخجه 9 _ خناق ( ديفتري ) 10 _ اسهال خوني 11 _ سرسام واگير (

مننژيت سربرواسپيتال ). 12 _ تب عرق گز (سويت مي لي بر ). 13 _ بيماريهاي مالاريا ، فلج اطفال ، تب مالت همين وظيفه براي ماماها در مورد تب نفاسي و ورم ملتحمه نوزادان بايد رعايت شود. رييس خانواده نسبت به اهل خانه و صاحب مهمانخانه هم درباره مسافرين همين وظيفه را عهده دارند بعلاوه كدخداها موظفند چنانچه در دهي در عرض يك هفته تلفات متعدد غيرعادي مشاهده نمودند فورا بهداري را مطلع نمايند كه اقدام مقتضي بنمايند. تبصره 1 _ علاوه بر بيماريهاي نامبرده اگر بيماريهاي زير هم دراماكن پرجمعيت مانند مدارس كارخانجات و پرورشگاه كودكان و زندان و غيره ديده شود بايد متصديان آن مراكز و پزشك مسوول آنجا بهداري محل را مطلع نمايند. سياه سرفه _ جذام _ باد سرخ _ ورم غده بناگوش _ سل سينه _ گريپ _ ذات الريه ( پنوموني ) تراخم _ سياه زخم _ تب راجعه ( تيفوس وكورانت ) بيماريهاي آبله مرغان _ هپاتيت هاي ويروسي ، مسموميت غذايي تبصره 2 _ در مناطقي كه وسايل و امكانات لازم براي تشخيص سرطان فراهم باشد و از طرف وزارت بهداري اعلام گردد كليه شاغلين رشته هاي پزشكي كه به امر مداواي بيماران مي پردازند موظفند به مجرد مشاهده بيمار مبتلا به سرطان مراتب را كتبا و مشروحا به طور محرمانه به مقامات بهداشتي محل اطلاع دهند. ماده 20 _ در مواقعي كه تشكيل يك منطقه استحفاظي براي رعايت پاكيزگي آب مورد احتياج باشد مالكين آب و اراضي يا شهرداري آن منطقه موظفند كه دستورهاي بهداشتي را كه مامورين مي دهند رعايت نمايند. آلوده نمودن آبهايي كه به مصرف شرب مي رسد

و ريختن زباله ها يا هر نوع كثافاتي درگذرهاي عمومي ممنوع است متخلفين از اين ماده مطابق آيين نامه اي كه بهداري تنظيم مي كند به كيفر خلافي محكوم مي شوند. ماده 21 _ اشخاصي كه برخلاف دستورهاي بهداري نسبت به محافظت مواد غذايي كه در معرض فروش گذارده مي شود رفتار نموده يا اقدام بفروش مواد غذايي فاسد يا ناسالم نمايند از پانزده تا سي روز حبس جنحه اي و يا 51 تا 500 ريال كيفر نقدي محكوم مي شوند. ماده 22 _ اشخاصي كه مانع اجراي مقررات بهداشتي مي شوند يا در اثر غفلت باعث انتشار يكي از بيماريهاي واگير مي شوند به يازده روز تا دو ماه حبس جنحه اي و 51 تا 500 ريال و يا به يكي از اين دو كيفر محكوم مي شوند. ماده 23 _ كليه پزشكان و ماماها و داروسازان مكلفند كه دستورات بهداري كل را براي مبارزه با بيماريهاي واگير به موقع اجرا گذارند متخلفين به كيفرهاي خلافي طبق آيين نامه بهداري محكوم مي شوند. ماده 24 _ آيين نامه اجراي اين قانون توسط اداره كل بهداري تهيه و پس از تصويب وزارت دادگستري و وزارت كشور به موقع اجرا گذارده خواهد شد.

قانون سازمان دامپزشكي كشور - مصوب خرداد 1350 ( ماده 1 تا 21 )

مصوب خرداد 1350 ماده 1 _ به منظور تامين بهداشت دام كشور و فرآورده هاي مربوط به آن و پيشگيري و مبارزه با بيماريهاي دامي به موجب اين قانون سازمان دام پزشكي كشور وابسته به وزارت جهاد سازندگي تاسيس و جايگزين اداره كل دامپزشكي مي گردد. سازمان دام پزشكي كشور كه در اين قانون سازمان ناميده مي شود داراي شخصيت حقوقي است و وسيله يك نفر رييس از بين دام پزشكاني كه داراي درجه دكتري

باشند به انتخاب وزير كشاورزي اداره خواهد شد. تبصره _ سازمان داراي ذي حسابي است كه طبق مقررات قانون محاسبات عمومي تعيين خواهدشد. ماده 2 _ در اين قانون كلمه دام به حيوانات اهلي ، طيور ، ماهي ، زنبور عسل ، كرم ابريشم ، حيوانات ازمايشگاهي و حيوانات باغ وحش اطلاق مي شود و مقصود از كنترل بهداشتي ، بازرسي و اقداماتي است كه از لحاظ پيشگيري و مبارزه با امراض دامي و بيماريهاي مشترك بين انسان و دام لازم و ضروري مي باشد. ماده 3 _ وظايف سازمان به شرح زير است الف _ بررسي بيماريهاي دامي شناسايي مناطق و منابع آلوده و راه سرايت و طرز انتشار بيماريها. ب _ تامين بهداشت دام كشور از طريق پيشگيري و مبارزه با بيماريهاي همه گير و قرنطينه اي دام ج _ همكاري با وزارت بهداري در امر مبارزه با بيماريهاي مشترك انسان و دام د _ تاسيس پستهاي قرنطينه در نوار مرزي و داخل كشور به منظور جلوگيري از سرايت بيماريهاي دامي ، همچنين كنترل بهداشتي و ورود و خروج دام و فرآورده هاي خام دامي و نظارت در نقل و انتقال آنها و صدور گواهي بهداشتي دام و فرآورده هاي خام دامي كه به خارج صادر مي شود. ه _ نظارت بهداشتي چراگاه ها ، مراتع ، آبشخوارها ، محل نگهداري دام و ساير تاسيسات مربوط به پرورش دام ، همچنين نظارت بر كارخانه هاي توليد خوراك دام از لحاظ بهداشتي و _ نظارت بهداشتي كشتارگاهها و كارخانه هاي توليد و تهيه فرآورده هاي خام دامي ز _ اظهار نظر و نظارت در مورد ساخت ، ورود و صدور و

فروش انواع دارو ، واكسن ، سرم و مواد بيولوژيكي مخصوص دام ح _ مشاركت در كنفرانسهاي بين المللي دام پزشكي و اعزام نماينده به اين كنفرانسها در حدود اعتبارات مصوب و پس از تاييد وزير جهاد سازندگي ، همچنين مبادله اطلاعات علمي با مراكز و مراجع علمي دام پزشكي ط _ تاسيس و توسعه شبكه هاي دام پزشكي همچنين تربيت كادر فني در مناطق و مراكز دامداري كشور. ي _ ساير اموري كه در اجراي هدفهاي مندرج در ماده يك از طرف وزارت جهاد سازندگي تعيين و براي اجرا به سازمان ابلاغ مي شود. ماده 4 _ كليه صاحبان و مسوولان نگاهداري دام و كارگاه ها و كارخانه ها و مراكز تهيه و آماده كردن فرآورده هاي خام دامي اعم از اشخاص و موسسات و شركتهاي خصوصي و يا دولتي يا وابسته به دولت و يا هرنوع شركت و سازماني كه به نحوي از انحا به پرورش يا نگاهداري دام و تهيه و آماده كردن فرآورده هاي خام دامي اشتغال دارند موظف به اجراي دستورهاي بهداشتي و قرنطينه اي سازمان مي باشند. ماده 5 _ سازمان مكلف است به منظور مبارزه با بيماريهاي دامي و جلوگيري از سرايت و انتشار آنها با موافقت وزارت جهاد كشاورزي اقدامات زير را به عمل آورد: الف _ در هر نقطه از كشور كه لازم بداند به تلقيحات و معالجات دامي و انجام عمليات بهداشتي و قرنطينه اي اقدام نمايد. ب _ براي جلوگيري از سرايت و انتشار بيماريهاي دامي در نقاط مورد لزوم از عبور و مرور و نقل و انتقال دام و فرآورده هاي خام دامي ممانعت به عمل آورد و مراتب را

قبلا به نحوي كه مقتضي بداند به اطلاع صاحبان دام و در صورت لزوم به اطلاع عموم برساند. ج _ دام بيمار يا مظنون به ابتلاي بيماري يا ناقل عامل بيماري را معدوم كند و اگر قابل مصرف تشخيص شد براي ذبح به كشتارگاه اعزام دارد و طبق ضوابطي كه در آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين خواهد شد غرامت بپردازد. در صورتي كه تمام يا هر قسمت از دام ذبح شده قابل مصرف تشخيص داده شود بهاي آن از ميزان غرامت مزبور كسر خواهد شد. د _ اماكن و اشيا و لوازم و مواد آلوده را در صورت لزوم ضد عفوني نموده و در صورتي كه غير قابل ضد عفوني تشخيص گرديد به نحوي كه در آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين خواهد شد با تاديه غرامت خراب يا معدوم نمايد. ماده 6 _ اشخاصي كه در مواقع بروز بيماريهاي واگير دامي و اعلام لزوم رعايت مقررات قرنطينه برخلاف دستور سازمان اقدامي نمايند كه موجبات سرايت بيماري را از محلي به محل ديگر فراهم كند و يا مانع اجراي وظايف مقرر در ماده 5 اين قانون شوند به تقاضاي سازمان مورد تعقيب قانوني قرار گرفته و به سه تا شش ماه حبس جنحه اي و يا پرداخت جريمه نقدي از پنج هزار ريال تا پنجاه هزار ريال يا به هردو مجازات محكوم خواهند شد. ماده 7 _ ورود و صدور هرنوع دام زنده ، تخم مرغ نطفه دار ، اسپرم دام ، فرآورده هاي خام دامي ، داروها و واكسن ها و سرم ها و مواد بيولوژيكي و مواد ضد عفوني و سموم دامپزشكي و

مواد غذايي متراكم و مكملهاي غذاي دام و داروهايي كه براي ساختن مواد نامبرده مورد نياز است بايد با موافقت وزارت جهاد سازندگي صورت گيرد. ماده 8 _ هرگاه دام و فرآورده هاي خام دامي و مواد ذكر شده در ماده 7 به علت آلودگي به بيماريها يا فساد قابل ترخيص نباشد در صورتي كه به تشخيص سازمان بتوان آلودگي را از بين برد اقدامات لازم به هزينه صاحبان آنها انجام و اجازه ترخيص از طرف ماموران قرنطينه دام پزشكي داده خواهد شد و در غير اين صورت دام يا فرآورده يا مواد مورد بحث به وسيله صاحب آنها بايد برگشت داده شود و الا نسبت به اعدام يا امحاي آنها از طرف مامورين سازمان اقدام خواهد شد. ماده 9 _ اشتغال به كار تهيه و تركيب و فروش داروهاي ساده مركب واكسنها ، سرمها ، مواد بيولوژيكي ، مواد ضد عفوني ، سموم و مواد ديگري كه به اشكال مختلف مورد مصرف دام پزشكي قرار مي گيرد مستلزم اخذ پروانه از سازمان است موسسات و شركتها و كارگاهها و كارخانه هايي كه قبل از تصويب اين قانون براي انجام كارهاي بالا تاسيس شده اند مكلفند ظرف شش ماه از تاريخ تصويب اين قانون پروانه لازم را تحصيل نمايند. ماده 10 _ تاسيس بيمارستان ها و درمانگاه هاي دام پزشكي همچنين اشتغال به مايه كوبي و درمان دام مستلزم اخذ پروانه از سازمان خواهد بود. درمانگاهها و بيمارستانهاي وابسته به دانشگاهها و موسسات آموزش عالي و تحقيقاتي مشمول اين ماده نخواهند بود. بيمارستانها و درمانگاه هاي دامپزشكي كه قبل از تصويب اين قانون تاسيس شده اند و اشخاصي كه

اشتغال به مايه كوبي و درمان دام داشته اند مكلفند ظرف شش ماه از تاريخ تصويب اين قانون پروانه لازم را تحصيل نمايند. ماده 11 _ در صورتي كه اشخاص بدون اخذ پروانه از سازمان به مايه كوبي و درمان دام اشتغال ورزند به تقاضاي سازمان مورد تعقيب قرار گرفته و به سه تا شش ماه حبس جنحه اي محكوم خواهند شد. ماده 12 _ در صورتي كه اشخاصي اعم از حقيقي يا حقوقي وظايف تعيين شده در مواد 4 و 6 و 8 و9 و 10 اين قانون را رعايت ننمايند ماموران انتظامي مكلفند به تقاضاي سازمان به منظور اجراي مقررات مواد مذكور اقدام لازم معمول دارند و در صورت تقاضاي سازمان از ادامه كار آنها جلوگيري كنند. ماده 13 _ سازمان مجاز است در صورت لزوم وسائل و لوازم فني ، داروها ، واكسن ها ، سرم ها ، مواد بيولوژيكي ، سموم و مواد ضد عفوني مربوط به مبارزه با بيماريهاي دامي را از داخل و يا راسا از خارج كشور خريداري و به قيمت تمام شده يا مجانا در اختيار متقاضيان مصرف كننده بگذارد. ماده 14 _ سازمان مجاز است در مقابل انجام خدمات دامپزشكي وجوه متناسبي با خدمات انجام شده دريافت نمايد. وجوه حاصل از اين بابت در حساب مخصوصي كه در خزانه افتتاح خواهد شد جمع آوري و صرف هزينه هاي مربوط به مبارزه با بيماريهاي دامي خواهد شد. تعيين خدمات و ميزان وجوه طبق آيين نامه اجرايي اين قانون خواهد بود. ماده 15 _ در صورت بروز بيماريهاي واگير دامي كه به طور غير مترقبه شايع شود و هزينه

آن در بودجه سازمان منظور نگرديده باشد وزارت جهاد سازندگي با استفاده از اختيارات خود موظف به مبارزه فوري است و دولت نيز مكلف است اعتبار لازم را تامين و در اختيار وزارت جهاد سازندگي بگذارد. ماده 16 _ وزارت دارايي مكلف است اعتبارات هزينه هاي مربوط به پيشگيري و مبارزه با بيماريهاي دامي مصوب در بودجه كل كشور را هر سال به اقساط چهارگانه در ابتداي هر فصل دراختيار سازمان بگذارد. ماده 17 _ از تاريخ تصويب اين قانون كليه اموال و كارمندان و وظايف و مسئوليت ها و اختيارات اداره كل دام پزشكي وزارت كشاورزي به سازمان منتقل مي شود. ماده 18 _ بازرسي و معاينه بهداشتي گوشت در كشتارگاه هاي كشور از وظايف سازمان است و شهرداريها و سازمانهاي ذي ربط مكلفند پرسنل ، بودجه و اعتبار لازم را طبق آيين نامه اجرايي اين قانون در اختيار سازمان بگذارند. ماده 19 _ وزارت كشاورزي مكلف است ظرف سه ماه از تاريخ تصويب اين قانون مقررات لازم براي برقراري نظام دامداري كشور را طي آيين نامه اي تدوين نموده و به مجلس تقديم دارد. آيين نامه مزبور پس از تصويب كميسيونهاي مربوط مجلسين قابل اجرا خواهد بود. ماده 20 _ قانون تفتيش صحي حيوانات مصوب سال 1314 ملغي است ماده 21 _ آيين نامه هاي لازم براي اجراي مواد اين قانون به وسيله وزارت كشاورزي تهيه و پس از تصويب هيات وزيران به موقع اجرا گذاشته مي شود.

آيين نامه انتظامي رسيدگي به تخلفات صنفي و حرفه اي شاغلان حرفه هاي پزشكي و وابسته

فصل اول _ تعاريف ، شرح وظايف و تخلفات صنفي و حرفه اي ( ماده 1 تا 28 )

قسمت اول تعاريف ماده 1 _ حرفه هاي وابسته به امور پزشكي موضوع ماده (24) قانون تشكيل سازمان نظام پزشكي جمهوري اسلامي ايران كه از اين پس به اختصار (قانون

ناميده مي شود عبارتند از: فارغ التحصيلان كارداني ، كارشناسي و كارشناسي ارشد و بالاتر شاغل در رشته هاي علوم آزمايشگاهي ، بيوتكنولوژي ، راديولوژي ، بيوراديولوژي ، راديوتراپي ، پرستاري ، مامايي ، اطاق عمل ، هوشبري ، داروسازي ، تغذيه ، مبارزه با بيماريها ، بهداشت خانواده ، بهداشت كار دهان و دندان ، فارغ التحصيلان دانشكده بهداشت ، رشته هاي مختلف توانبخشي ، فيزيوتراپي ، بيوشيمي پزشكي ، خدمات اجتماعي و مددكاري و علوم پايه پزشكي ، روانپزشكي باليني ، كايروپراكتيك و روان شناسي باليني و كودكان استثنايي و ژنتيك پزشكي و ساير حرفه هاي وابسته به امور پزشكي كه فعاليت آنان نياز به اخذ مجوز از وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي دارد. تبصره _ شاغلان پزشكي و حرفه هاي وابسته موضوع اين ماده افرادي هستند كه در يكي از مراكز تحقيقاتي درماني ، آموزشي و بهداشتي اعم از خصوصي ، دولتي و تعاوني پزشكي ، وابسته به دولت يا خيريه يا حسب مورد مطب يا دفتر كار اشتغال دارند و از اين پس به اختصار ( شاغلان حرفه هاي پزشكي و وابسته ) ناميده مي شوند. قسمت دوم شرح وظايف و تخلفات صنفي و حرفه اي ماده 2 _ شاغلان حرفه هاي پزشكي و وابسته مكلفند بدون توجه به مليت ، نژاد ، مذهب و موقعيت اجتماعي _ سياسي و اقتصادي بيماران حداكثر تلاش ممكن را در حدود وظايف خود به كار ببرند. ماده 3 _ شاغلان حرفه هاي پزشكي و وابسته بايد طبق موازين علمي ، شرعي و قانوني و نظامات دولتي صنفي و حرفه اي انجام وظيفه كرده و از هر گونه سهل

انگاري در انجام وظايف قانوني بپرهيزند. ماده 4 _ شاغلان حرفه هاي پزشكي و وابسته حق افشاي اسرار و نوع بيماري ، بيمار ، مگر به موجب قانون را ندارند. ماده 5 _ پزشكان و دندان پزشكان و متخصصان و دكترهاي حرفه اي علوم آزمايشگاه ، ماماها و كايروپراكتورها موظف به پذيرش آن تعداد بيمار هستند كه بنا به تشخيص سازمان نظام پزشكي حسب مورد معاينه دقيق و انجام آزمايشهاي آنها در يك زمان مناسب ميسر باشد. ماده 6 _ انجام امور خلاف شوون پزشكي توسط شاغلان حرفه هاي پزشكي و وابسته ممنوع است و بايد از ارتكاب كارهايي كه موجب هتك حرمت جامعه پزشكي مي شود خودداري كنند. ماده 7 _ تحميل مخارج غير ضروري به بيماران ممنوع است ماده 8 _ ايجاد رعب و هراس در بيمار با تشريح غيرواقعي وخامت بيماري يا وخيم جلوه دادن بيماري ممنوع است و پزشك مي تواند به نحو مقتضي بيمار و بستگان را در جريان خطرات ، وخامت و عواقب احتمالي بيماري قرار بدهد. ماده 9 _ تجويز داروهاي روان گردان و مخدر به گونه اي كه به حالت اعتياد در آيد ممنوع است ، مگردر مواردي كه بيمار از بيماري رواني يا از دردهاي شديد ناشي از بيماري هاي غيرقابل علاج رنج ببرد يا ضرورت پزشكي مصرف آنها را ايجاب كند. ماده 10 _ شاغلان حرفه هاي پزشكي و وابسته مكلفند تعرفه هاي خدمات درماني مصوب ابلاغ شده از طرف وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي را رعايت كنند. ماده 11 _ شاغلان حرفه هاي پزشكي و وابسته مكلفند در مواقعي كه به منظور پيشگيري از بيماريهاي واگير يا در

هنگام بروز بحران و سوانح از سوي وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي يا مراجع تعيين شده از طرف وزارت ياد شده به آنان اعلام مي شود ، همكاري ممكن و لازم را معمول دارند. ماده 12 _ جذب بيمار از موسسات بهداشتي ، درماني ، دولتي و وابسته به دولت و خيريه به مطب شخصي يا بخش خصوصي ، بيمارستان و درمانگاه خصوصي و بالعكس به منظور استفاده مادي توسط شاغلان حرفه هاي پزشكي و وابسته ممنوع است ماده 13 _ شاغلان حرفه هاي پزشكي و وابسته حق دريافت هيچ گونه وجه يا مالي را از بيماران علاوه بر وجوهي كه توسط مسوولان موسسه درماني ذي ربط طبق مقررات دريافت مي شود ندارند. ماده 14 _ جذب بيمار به صورتي كه مخالف شوون حرفه پزشكي باشد و همچنين هر نوع تبليغ گمراه كننده از طريق رسانه هاي گروهي و نصب آگهي در اماكن و معابر ، خارج از ضوابط نظام پزشكي ممنوع است تبليغ تجاري كالاهاي پزشكي و دارويي از سوي شاغلان حرفه هاي پزشكي و وابسته ، همچنين نصب اعلانات تبليغي كه جنبه تجاري دارند، در محل كار آنها مجاز نيست ماده 15 _ انتشار مقالات و گزارشهاي پزشكي و تشريح مطالب فني و حرفه اي كه جنبه تبليغاتي گمراه كننده داشته باشند ممنوع است ماده 16 _ استفاده شاغلان حرفه هاي پزشكي و وابسته از عناوين علمي و تخصصي غير تاييد شده توسط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي ممنوع است ماده 17 _ تجويز داروهايي كه از طرف وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي در فارماكويه ( مجموعه دارويي كشور ) اعلام نشده

باشد توسط پزشك مگر از مجاري اعلام شده و بر اساس مقررات موجود ممنوع است ماده 18 _ پزشك معالج مسوول ادامه درمان بيمار خود در حد توانايي و تخصص به استثناي موارد ضروري است مگر اين كه بيمار يا بستگان او مايل نباشند. تبصره _ موارد اورژانس از شمول اين ماده مستثني است ماده 19 _ در مواردي كه مشاوره پزشكي لازم باشد انتخاب پزشك مشاور با پزشك معالج است درصورتي كه بيمار يا بستگان او مشاوره پزشكي را لازم بدانند مشاوره پزشكي با نظر پزشك معالج به عمل مي آيد و چنانچه بيمار يا بستگان او بدون اطلاع پزشك معالج از پزشك ديگري براي درمان بيمار دعوت به عمل آورند در اين صورت پزشك معالج اول مي تواند از ادامه درمان بيمار خودداري نمايد، مگر اينكه اين دعوت در مواقع فوري و ضروري باشد. ماده 20 _ تجويز داروهاي مازاد بر نياز بيمار يا غير متجانس و خارج از ضوابط علمي و فني ممنوع است ماده 21 _ فروش دارو و ابزار پزشكي توسط پزشكان ، مگر با مجوز رسمي وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي ممنوع است ماده 22 _ مشخصات و طرز استفاده داروهاي تجويز شده به بيمار بايد توسط پزشك با خط خوانا و انشاي قابل فهم در نسخه قيد شود. تبصره 1 _ صدور نسخه هاي همسان و متحدالشكل ممنوع است تبصره 2 _ دكتر داروساز موظف به توضيح چگونگي تجويز دارو طبق نسخه پزشك است ماده 23 _ مسوولان فني موظفند در تمام ساعات شبانه روز بر امور فني موسسات پزشكي نظارت كنند. ماده 24 _ اندازه و ساير مشخصات سر نسخه ها

، تابلوها و چگونگي درج آگهي در رسانه ها بايد طبق نمونه اي باشد كه به تصويب شوراي عالي نظام پزشكي مي رسد. ماده 25 _ به كارگيري و استفاده از افراد غير مجاز در امور پزشكي و حرفه هاي وابسته در موسسات پزشكي و مطب ممنوع است ماده 26 _ شاغلان حرفه هاي پزشكي مكلفند نشاني و تغيير نشاني مطب و موسسات پزشكي خود را به سازمان نظام پزشكي محل اطلاع دهند. ماده 27 _ شاغلان حرفه هاي پزشكي مكلفند در موارد فوريتهاي پزشكي اقدامات مناسب و لازم را براي نجات بيمار بدون فوت وقت انجام دهند. ماده 28 _ مسوولان فني موسسات پزشكي اعم از دولتي ، وابسته به دولت ، خصوصي و خيريه مكلفند علاوه بر قوانين و مقررات موجود در آيين نامه هاي مصوب وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي ، همچنين ضوابط علمي و حرفه اي ذي ربط را رعايت كنند.

فصل دوم _ مجازاتهاي انتظامي ( ماده 29 تا 31 )

ماده 29 _ مجازاتهاي موضوع تبصره ماده (24) قانون تشكيل سازمان نظام پزشكي _ مصوب 1374_ به شرح زير اعمال مي شوند: الف _ متخلفان از مواد (2)، (4)، (5)، (8)، (18)، (19)، (22)، (24) و (26) اين آيين نامه حسب مورد به مجازاتهاي مقرر در بندهاي (الف و (ب تبصره _ متخلفان از مواد موضوع اين بند به استثناي مواد (2)، (4)، (8)، (24) در صورت تكرار به مجازاتهاي مقرر در بند (ج و در مورد مواد (2)، (4)، (8) و (24) به مجازاتهاي بندهاي (ج يا (د) ب _ متخلفان از مواد (9)، (15)، (16)، (17)، (20)، (21)، (23) حسب مورد به مجازات مقرر در بندهاي (ب يا (ج يا (د) پ _

متخلفان از مواد (7)، (10)، (11)، (12)، (13)، (14) و (25) حسب مورد به مجازاتهاي مقرر در بندهاي (ج يا (د) يا (ه ) ت _ متخلفان از مواد (27) و (28) حسب مورد به مجازاتهاي مقرر در بندهاي (ج يا (د) يا (ه ) يا(و). ث _ متخلفان از مواد (3) و (6) به مجازاتهاي مقرر در بندهاي (ج يا (د) يا (ه ) يا (و) يا (ز). ماده 30 _ مفاد آراي قطعي هياتهاي انتظامي نظام پزشكي در مورد بندهاي (پ و (ث در ماده (29) اين آيين نامه در نشريات محلي و كثيرالانتشار كشور درج مي شود. ماده 31 _ در مواردي كه راي قطعي به محروميت از اشتغال به امور پزشكي و حرفه هاي وابسته صادر مي شود اشتغال محكوم عليه به حرفه هاي ياد شده در مدت محروميت در بخشهاي خصوصي ، عمومي ، دولتي و يا خيريه ممنوع است تبصره 1 _ محروميت از اشتغال به حرفه پزشكي ، دندان پزشكي ، داروسازي و علوم آزمايشگاهي كاركنان نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران محدود به حرفه هاي مربوط و خارج از خدمات سازماني آنان است و ادامه اشتغال به كار آنان در موسسات وابسته به نيروهاي مسلح ، مربوط به اختيارات و مقررات نيروهاي ياد شده است تبصره 2 _ هيات هاي بدوي و عالي انتظامي در اسرع وقت موظف به رسيدگي به شكايات ارجاع شده از سوي مسوولان ذي ربط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مي باشند.

فصل سوم _ رسيدگي به تخلفات (ماده 32 تا 50 )

قسمت اول مرجع رسيدگي و چگونگي شروع به امر رسيدگي ماده 32 _ مرجع رسيدگي به تخلفات انتظامي شاغلان حرفه هاي پزشكي در هر شهرستان هيات هاي بدوي

انتظامي نظام پزشكي است ماده 33 _ هيات بدوي انتظامي نظام پزشكي در موارد زير مكلف به رسيدگي است الف _ وصول شكايت از طرف شاكي خصوصي اعم از شخص حقيقي يا حقوقي . ب _ اعلام تخلف از طريق مراجع قضايي يا مسوولان ذي ربط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي يا موسسات و سازمانهاي دولتي پ _ اعلام تخلف از طرف شوراي عالي يا هيات عالي انتظامي و رييس يا هيات مديره نظام پزشكي شهرستان مربوط تبصره 1_ مراجع ياد شده در بندهاي بالا حداكثر ظرف يك سال از تاريخ وقوع تخلف يا بروز عوارض مي توانند به هياتهاي بدوي اعلام شكايت كنند. آغاز مرور زمان تخلفات انتظامي شاغلان حرفه هاي پزشكي تاريخ وقوع تخلف است و در مورد تخلف مستمر تاريخي است كه استمرار قطع شده است تبصره 2 _ در صورتي كه پرونده منوط به تعيين تكليف در دادگستري باشد مرور زمان متوقف مي شود و مدتي كه تعقيب متخلف به عللي معلق مي ماند جزو مدت مرور زمان محسوب نمي شود، همچنين جريان مرور زمان با هر اقدام تعقيبي قطع مي شود و مدت قبلي مرور زمانهايي كه قطع شده محاسبه نمي شود. ماده 34 _ شكايت بايد با امضا و تاريخ و شامل نام و مشخصات و نشاني كامل شاكي و مشتكي عنه و تاريخ وقوع تخلف و محل وقوع تخلف باشد و به شكايات بدون امضا يا امضاي مستعار ترتيب اثر داده نمي شود. ماده 35 _ شكايت و اعلام تخلف از طريق دبيرخانه نظام پزشكي هر شهرستان به هيات بدوي انتظامي مربوط ارسال مي شود. ماده 36 _ رييس هيات بدوي انتظامي بايد رسيدگي مقدماتي

را به يكي از اعضاي هيات به عنوان عضو محقق ارجاع كند. عضو محقق موظف است حداكثر ظرف يك ماه تحقيقات لازم را با رعايت قوانين و مقررات مربوط انجام دهد و گزارش آن را به هيات ارايه كند، دبيرخانه نظام پزشكي شهرستان موظف است رونوشت شكواييه يا اعلام تخلف و ضمايم را براي مشتكي عنه ارسال كند تا مشتكي عنه ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ ، پاسخ كتبي خود را به ضميمه دلايل و مدارك مورد استناد به دبيرخانه نظام پزشكي شهرستان تسليم كند. ماده 37 _ دبيرخانه پس از وصول پاسخ يا در صورتي كه در مهلت مقرر پاسخي نرسد پرونده را به هيات بدوي ارسال مي كند تا در صورت آماده بودن پرونده ، هيات راي مقتضي را صادر كند. چنانچه ارايه توضيحي از طرفها يا استماع شهادت شهود و مطلعان لازم باشد هيات بايد وقت رسيدگي را معين و شخص يا اشخاص فوق را دعوت كند. ماده 38 _ هر گاه مشتكي عنه يا شهود در حوزه ديگري باشند و به طور كلي نياز به هر اقدام ديگري در محلي كه خارج از حوزه هيات بدوي انتظامي است باشد، رييس هيات بدوي انتظامي كه مشغول رسيدگي است پرونده را ارسال و دستورات لازم را در اين مورد به رييس هيات بدوي انتظامي محلي كه بايد تحقيقات در آنجا به عمل آيد مي دهد. رييس هيات بدوي انتظامي آن محل بعد از انجام تحقيقات آن را امضا نموده نزد رييس هيات بدوي انتظامي اول ارسال مي دارد. ماده 39 _ هيات بدوي با حضور دو سوم اعضا رسميت مي يابد و آراي آن با اكثريت اعضاي

حاضر معتبر خواهد بود. ماده 40 _ راي هيات بدوي بايد موجه مدلل و مستند به مقررات قانوني باشد. ماده 41 _ راي هيات بدوي توسط رييس هيات بدوي انتظامي نظام پزشكي محل بايد به طرفها ابلاغ شود و رونوشت راي صادر شده براي رييس نظام پزشكي محل و هيات عالي انتظامي ارسال گردد. ماده 42 _ اعضاي هيات هاي بدوي يا هيات عالي انتظامي در موارد زير در رسيدگي و صدور راي شركت نمي كنند: الف _ عضو هيات يا زوجه وي با متهم قرابت سببي يا نسبي تا درجه دوم از طبقه سوم داشته باشند. ب _ عضو هيات با متهم دعواي حقوقي يا جزايي داشته باشد. پ _ عضو هيات يا زوجه وي در دعواي طرح شده ذي نفع باشند. ماده 43 _ موسسات درماني و بهداشتي و ساير مراجع مربوط اعم از دولتي يا غير دولتي ، مكلفند اصل كليه اوراق پرونده پزشكي بيمار يا فتوكپي ممهور به مهر موسسه درماني و بهداشتي را كه به امضاي رييس آن واحد رسيده است در صورت مطالبه هيات هاي بدوي و عالي انتظامي ظرف ده روز پس از ابلاغ درخواست در اختيار هيات هاي ياد شده قرار دهند. تبصره _ چنانچه در پرونده پزشكي بيمار اسناد طبقه بندي شده وجود داشته باشد و رسيدگي به تخلف منوط به اطلاع هيات ها از آنها باشد دسترسي به اين قبيل اسناد با رعايت قوانين و مقررات مربوط امكان پذير است ماده 44 _ رسيدگي و اقدامات مراجع قضايي در هر حال مانع رسيدگي به تخلفات صنفي و حرفه اي متخلفان در هيات هاي بدوي و عالي انتظامي نيست ماد 45

_ هر گاه هيات هاي بدوي انتظامي يا هيات عالي انتظامي در جريان رسيدگي به مواردي كه جنبه جزايي داشته باشد برخورد نمايند مكلفند موضوع را به مراجع قضايي اعلام كنند. قسمت دوم تجديد نظرخواهي ماده 46 _ تجديدنظرخواهي از آراي صادر شده حداكثر ظرف (20) روز از تاريخ ابلاغ راي امكان پذير است تجديدنظر خواه بايد در مدت ياد شده اعتراض خود را به صورت كتبي به دبيرخانه هيات بدوي انتظامي صادر كننده راي يا دبيرخانه هيات عالي انتظامي تسليم و رسيد دريافت كند. ماده 47 _ تجديدنظرخواهي در زمان مقرر موضوع ماده (46) اين آيين نامه مانع از اجراي راي هيات بدوي مي شود و در صورت عدم دريافت درخواست تجديدنظر راي صادر قطعي و از تاريخ انقضاي مهلت تعيين شده لازم الاجرا است ماده 48 _ هيات بدوي مكلف است در صورت تسليم اعتراضيه ظرف يك هفته لايحه اعتراضي و پرونده مربوط را به هيات عالي انتظامي ارسال كند. ماده 49 _ رييس هيات عالي انتظامي ، پرونده هاي واصله از هيات هاي بدوي را جهت رسيدگي به يكي از اعضاي هيات عالي به عنوان عضو محقق ارجاع مي نمايد. عضو محقق پس از تحقيقات لازم حداكثر ظرف يك ماه پرونده را جهت صدور راي به هيات عالي تسليم مي نمايد و چنانچه تحقيقات كافي نباشد و يا نياز به بررسي بيشتر باشد عضو محقق مهلت ياد شده را با تصويب هيات عالي تمديد خواهد كرد. هيات عالي در صورتي كه پرونده را تكميل دانست راي مقتضي را صادر مي نمايد ولي چنانچه هيات انجام تحقيقات بيشتر و با اخذ توضيح ديگري را لازم بداند نسبت به ادامه

رسيدگي اقدام و درصورت لزوم با تعيين وقت ، طرفها را جهت رسيدگي و اخذ توضيحات دعوت در نهايت راي صادرخواهد نمود. ماده 50 _ راي هيات عالي انتظامي قطعي و لازم الاجراست و توسط رييس هيات عالي انتظامي ابلاغ مي شود.

فصل چهارم _ ساير مقررات ( ماده 51 تا 56 )

ماده 51 _ در مورد تعدد تخلف هر گاه تخلفات ارتكابي مختلف باشد بايد براي هر يك از تخلفات مجازات انتظامي جداگانه در نظر گرفته شود و اگر مختلف نباشد فقط يك مجازات انتظامي در نظرگرفته مي شود و تعدد تخلف از علل تشديد مجازات خواهد بود. ماده 52 _ به تخلفات متعدد متخلف بايد تواما رسيدگي شود. ماده 53 _ هر گاه كسي مرتكب تخلف حرفه اي شود در هيات هاي بدوي انتظامي سازمان نظام پزشكي رسيدگي مي شود كه تخلف در حوزه آن وقوع يافته اگر شخص مرتكب چندين تخلف در جاهاي مختلف شود در هيات بدوي انتظامي سازمان نظام پزشكي كه متخلف در آن به حرفه پزشكي اشتغال دارد يا داشته است رسيدگي مي شود. ماده 54 _ ابلاغ آرا و ساير اوراق موضوع اين آيين نامه از طريق پست سفارشي يا مامور ابلاغ سازمان نظام پزشكي يا حسب مورد دانشگاه يا دانشكده علوم پزشكي و خدمات بهداشتي ، درماني محل يا به وسيله مامورين ابلاغ وزارت دادگستري صورت مي گيرد. تبصره 1 _ دانشگاه يا دانشكده هاي علوم پزشكي و خدمات بهداشتي ، درماني محل يا مامورين ابلاغ وزارت دادگستري حسب مورد مكلفند نتيجه ابلاغ را به هيات هاي رسيدگي كننده اعلام كنند تبصره 2 _ تشخيص صحت ابلاغ با هيات رسيدگي كننده است ماده 55 _ آراي قطعي هيات بدوي و آراي هيات عالي

انتظامي _ حسب مورد _ توسط دانشگاه يا دانشكده علوم پزشكي و خدمات بهداشتي درماني اجرا مي شود. تبصره _ مسؤوليت پيگيري اجراي احكام صادر شده با سازمان نظام پزشكي است ماده 56 _ آيين نامه انتظامي رسيدگي به تخلفات صنفي و حرفه اي شاغلان حرفه هاي پزشكي و وابسته (موضوع تصويبنامه شماره 7749/ ت 200 ه مورخ 26/5/1373) و اصلاحيه آيين نامه يادشده ( موضوع تصويبنامه شماره 2993/ ت 14879 ه مورخ 17/3/1374) لغو مي شوند. معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

آيين نامه اجرايي قانون تشكيل سازمان پزشكي قانوني كشور - مصوب 27/4/1372 ( ماده 1 تا 20 )

به استناد ماده يازده قانون تشكيل سازمان پزشكي قانوني كشور ، مصوب 27/4/1372 مجلس شوراي اسلامي آيين نامه اجرايي قانون فوق الذكر مشتمل بر 20 ماده و 2 تبصره به شرح زير مورد تصويب قرار گرفت و از تاريخ ابلاغ لازم الاجرا مي باشد. ماده 1 _ درخواستها و دستورات مراجع ذي صلاح قضايي به سازمان پزشكي قانوني كشور ( كه منبعد در اين آيين نامه سازمان ناميده مي شود ) و واحدهاي تابعه آن بايستي در چهارچوب وظايف قانوني سازمان ، روشن ، صريح و دربرگيرنده جهات كامل خواسته هاي كارشناسي و تشخيص هاي پزشكي قانوني نسبت به موضوع ارجاعي بوده و به امضاي مقامات قضايي ذي ربط رسيده باشد. ماده 2 _ درخواستها و دستورات مراجع قضايي كه بر اساس ماده يك اين آيين نامه صادر شده باشد توسط مسوول مربوط در سازمان و واحد هاي تابعه آن حسب مورد به افراد يا بخشهاي ذي ربط ارجاع مي گردد و ساير اقدامات تشخيصي لازم اعم از معاينات باليني افراد و كالبد گشايي اجساد و ساير اقدامات پاراكلينيكي و امور آزمايشگاهي و در صورت لزوم ارجاع موضوع

به كميسيونهاي پزشكي ، نتايج حاصله در مدتي متناسب با موضوع ارجاعي طي گزارشي حاوي نكات مورد درخواست مرجع قضايي و رعايت مفاد تبصره يك ماده يك قانون با امضاي مديران مربوطه يا مقامات مجاز از طرف آنها به مقام قضايي ذي ربط منعكس مي گردد. ماده 3 _ استعلامات ادارات و سازمانهاي وابسته به قوه قضاييه و ساير دستگاههاي دولتي ازسازمان و واحدهاي تابعه آن بايستي در چهارچوب وظايف قانوني سازمان و دستگاههاي استعلام كننده ، مكتوب ، روشن ، صريح و بيان كننده دقيق ابعاد خواسته هاي كارشناسي مرجع استعلام كننده از سازمان و واحدهاي تابعه آن بوده و به امضاي مقامات مجاز دستگاه مربوط رسيده باشد. ماده 4 _ برنامه ريزي ، تعيين مدت ، نحوه كارآموزي ، موضوعات مورد آموزش در مقاطع مختلف ، بررسي صلاحيت هاي علمي و صدور گواهينامه هاي مربوطه و نيز تنظيم برنامه و اجراي ساير امور آموزشي سازمان براي كليه افرادي كه لازم است دوره كارآموزي پزشكي قانوني را طي نمايند به موجب دستورالعمل اجرايي خواهد بود كه به تصويب رييس سازمان خواهد رسيد. ماده 5 _ همكاري علمي و انجام امور آموزشي و پژوهشي مورد نياز سازمان و دانشگاهها ، موضوع بند 4 ماده يك قانون بر اساس مقاوله نامه هايي كه بر حسب مورد بين سازمان و دانشگاههاي ذي ربط امضا و مبادله خواهد شد صورت مي گيرد. ماده 6 _ در اجراي بند 5 ماده يك قانون ، سازمان مي تواند ضمن برقراري ارتباط و مبادله اطلاعات روز علوم ذي ربط با مراكز آموزشي و پژوهشي داخل و خارج از كشور نسبت به برگزاري سمينارهاي علمي و تخصصي و

يا اعزام مديران و كارشناسان خود جهت شركت در كنفرانس ها و سمينارها وسمپوزيوم هاي داخلي و بين المللي اقدام نمايد. همچنين سازمان مي تواند به منظور بالا بردن سطح اطلاعات علمي و تجربي نيروهاي تخصصي و فني خود افرادي را جهت طي دوره هاي مختلف تخصصي و فوق تخصصي و يا بهره گيري از فرصتهاي مطالعاتي به مراكز آموزشي و پژوهشي معتبر داخل و يا خارج از كشور اعزام كند. ماده 7 _ مقامات قضايي ذي ربط مي توانند به منظور اجراي صحيح تبصره 2 ماده يك قانون از نظرات كارشناسي مقامات ذي صلاح پزشكي قانوني استفاده نمايند. ماده 8 _ هزينه هاي خدمات پزشكي قانوني و انجام امور آموزشي و پژوهشي در حدود ماده سه قانون بر اساس تعرفه مصوب م 18831/1 مورخ 3/6/1372 و اصلاحيه هاي بعدي آن وصول و به حساب درآمدهاي عمومي كشور واريز و سپس بر اساس قانون بودجه هر سال و مفاد ماده 9 اين آيين نامه به مصرف خواهد رسيد. ماده 9 _ اعتباري كه به موجب قسمت اخير ماده سه قانون در بودجه هر سال در اختيار سازمان قرار مي گيرد جهت تهيه و تامين ساختمان و وسايل و تجهيزات و بكارگيري نيروي انساني مورد نياز واحدهاي تابعه سازمان ، انجام امور تحقيقاتي و مطالعات پزشكي قانوني و انتشار مجله پزشكي به مصرف خواهد رسيد. ماده 10 _ پزشكان و كادر فني سازمان (كه حقوق و مزاياي آنها به استناد ماده 4 قانون معادل حقوق و مزاياي پزشكان و كادر فني وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي خواهد بود) شامل افرادي از سازمان مي شود كه مشاغل آنها در يكي از

رشته هاي شغلي مربوط به رشته بهداشتي و درماني تخصيص يابد. ماده 11 _ سازمان مكلف است به منظور حسن اجراي وظايف مندرج در ماده يك قانون به تعداد كافي پست سازماني تحت عنوان عضو هيات علمي و محقق در مجموعه تشكيلاتي خود و واحدهاي تابعه پيش بيني نموده و به تصويب مراجع ذي ربط برساند. ماده 12 _ كادر علمي و تحقيقاتي مندرج در تبصره يك ماده 4 قانون شامل كليه كاركناني از سازمان مي شود كه مشاغل و پستهاي سازماني آنها در مجموعه تشكيلاتي سازمان به عنوان عضو هيات علمي يا محقق به تصويب رسيده باشد. تبصره _ اشخاص ذي صلاح به تشخيص رييس سازمان جهت بررسي و تاييد درجات علمي آنها به وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي معرفي خواهند شد. ماده 13 _ افرادي كه به استناد ماده 5 قانون با اعلام ضرورت سازمان جهت استفاده از خدمات پزشكي و پيراپزشكي آنان از طرف وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي و يا دانشگاههاي علوم پزشكي مامور خدمت در سازمان مي شوند از نظر نوع ماموريت و همكاري با سازمان به دوگروه به شرح زير تقسيم مي شوند: الف _ افرادي كه براي خدمت تمام وقت به سازمان و واحدهاي تابعه آن مامور مي شوند و در طول مدت همكاري با سازمان هيچ گونه مسووليت اجرايي در دستگاه اوليه و اصلي خود (دستگاه مامور دهنده ) ندارند و در اين آيين نامه به آنان مامورين تمام وقت گفته مي شود. ب _ افرادي كه براي خدمت پاره وقت به سازمان و واحدهاي تابعه آن مامور مي شوند و منبعد در اين آيين نامه به آنها مامورين پاره

وقت گفته مي شود. ماده 14 _ همكاري مامورين پاره وقت مندرج در بند ب ماده 13 اين آيين نامه با سازمان بر حسب ضرورت با رعايت قوانين موضوعه و مقررات استخدامي به يكي از طرق زير انجام مي شود: الف _ ماموريني كه همه روزه ساعاتي از اوقات اداري را با سازمان همكاري كنند و بقيه ساعات اداري روزانه را در دستگاه اوليه و محل كار سازماني خود خدمت نمايند. ب _ ماموريني كه تعدادي از روزهاي هفته يا ماه را در كل ساعات اداري با سازمان همكاري كنند و بقيه ايام كاري هفته يا ماه را در دستگاه اوليه و محل كار سازماني خود خدمت نمايند. ج _ ماموريني كه ساعاتي از اوقات اداري تعدادي از روزهاي كاري هر ماه را با سازمان همكاري نمايند و بقيه اوقات اداري را در دستگاه اوليه و محل كار سازماني خود خدمت كنند. ماده 15 _ با توجه به مفاد قسمت اخير ماده 5 قانون حقوق و مزاياي افرادي كه به استناد ماده قانوني مذكور جهت همكاري در زمينه خدمات پزشكي و پيراپزشكي به سازمان مامور مي شوند ( اعم از اينكه ماموريت آنها در سازمان تمام وقت باشد يا پاره وقت با توافق بالاترين مقام اجرايي دستگاه مامور دهنده و رييس سازمان يا ساير مقامات مجاز از دو دستگاه پرداخت خواهد شد. ماده 16 _ مامورين تمام وقت مندرج در بند الف ماده 5 اين آيين نامه در صورتي كه در طول مدت ماموريت خود در سازمان به مشاغلي منصوب شوند كه قانونا مزايايي بيشتر از مزاياي آخرين شغل قبل از ماموريت آنها به سازمان داشته باشد و

يا در نقاط و شهرستانهايي به كار گمارده شوند كه مزاياي منطقه اي بيشتري از نقاط محل خدمت قبلي آنها داشته باشد محق به دريافت ما به التفاوت مزاياي مذكور خواهند بود و اگر دستگاه مامور دهنده پرداخت ما به التفاوت مزاياي چنين ماموريني را به عهده نگيرد سازمان مكلف است از محل اعتبارات مصوب خود اين گونه مزايا و مابه التفاوتهارا به مامورين ذي نفع پرداخت كند. ماده 17 _ حق الزحمه افرادي كه به استناد ماده 5 قانون و موارد مندرج در مواد 13 و 14 اين آيين نامه جهت همكاري در زمينه خدمات پزشكي و پيراپزشكي به سازمان مامور مي شوند براي ساعات همكاري در خارج از وقت اداري بر اساس تعرفه اي كه در اجراي تبصره ذيل ماده قانوني فوق به صورت جداگانه تهيه و به تصويب مي رسد پرداخت خواهد شد. ماده 18 _ مديران كل مراكز پزشكي قانوني استان ها توسط رييس سازمان و يا مقام مجاز از طرف و از ميان پزشكان واجد صلاحيت انتخاب و به اين سمت منصوب مي گردند. ماده 19 _ روساي مراكز پزشكي قانوني شهرستانهاي تابعه هر استان به پيشنهاد مدير كل مركزپزشكي قانوني استان مربوطه و با حكم رييس سازمان يا مقام مجاز از طرف وي از ميان پزشكان واجد صلاحيت انتخاب و به اين سمت منصوب مي گردند. ماده 20 _ سازمان مكلف است پزشكان ، دندان پزشكان ، داروسازان و متخصصان علوم آزمايشگاهي را كه به استخدام سازمان در ميايند و درخواست اجازه تاسيس مطب يا داروخانه و آزمايشگاه در شهر محل خدمت خود را دارند جهت اعمال ماده 9 قانون و صدور پروانه مربوط به وزارت بهداشت

، درمان و آموزش پزشكي معرفي نمايد. تبصره _ در صورتي كه رابطه استخدامي هر يك از مستخدمين مندرج در اين ماده با سازمان قطع شود سازمان مكلف است در اسرع وقت مراتب را جهت لغو پروانه طبابت مشروط و يا ابطال اجازه تاسيس موسسه ، حسب قانون اجازه تاسيس مطب مصوب 1362 و آيين نامه اجرايي آن به وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي اعلام كند.

آيين نامه مقررات بهداشتي مصوب 20/11/1347

فصل اول - بهداشت فردي ( ماده 1 تا 8 )

مصوب 20/11/1347 در اجراي ماده 13 قانون مواد خوردني _ آشاميدني _ آرايشي و بهداشتي مصوب تيرماه 1346 اين آيين نامه شامل 44 ماده و 11 تبصره را تصويب مي نمايد. فصل اول بهداشت فردي ماده 1 _ كليه كارگران و اشخاصي كه در اماكن عمومي و مراكز تهيه _ توزيع _ نگهداري و فروش موادغذايي انجام وظيفه مي نمايند موظفند كه كارت معاينه پزشكي در محل كار خود داشته باشند. تبصره 1 _ كارفرمايان موظف هستند كه قبل از استخدام اشخاص كارت معاينه پزشكي آنان را مطالبه و در محل كسب نگهداري نمايند. تبصره 2 _ كارت معاينه پزشكي منحصرا از طرف ادارات بهداري هر محل صادر خواهد شد. نوع و مدت اعتبار كارت فوق را كه از يك سال تجاوز نخواهد كرد وزارت بهداري تعيين خواهد نمود. ماده 2 _ كارگران موظفند رعايت كامل بهداشت فردي مربوط به نظافت را نموده و به دستورهايي كه از طرف دستگاههاي مسوول وزارت بهداري داده مي شود عمل نمايند. ماده 3 _ اشخاصي كه در محل پخت و يا آشپزخانه كار مي كنند بايد ملبس به كلاه و روپوش سفيد باشند و روپوش ساير اشخاص مصرح در ماده 1 بايد به رنگ

روشن و تميز باشد. ماده 4 _ صاحبان و متصديان اماكن مشمول اين آيين نامه موظفند جايگاه محفوظ مناسبي به منظور حفظ لباس كارگران خود تهيه نمايند. ماده 5 _ هر كارگر موظف به داشتن صابون و حوله تميز اختصاصي مي باشد. ماده 6 _ كارگراني كه به نحوي از انحا با طبخ و تهيه مواد غذايي سروكار دارند در حين كار حق دريافت بهاي كالاي فروخته شده را شخصا از مشتري نخواهند داشت ماده 7 _ در اماكن مذكور در اين آيين نامه بايد جعبه كمكهاي اوليه در محل مناسبي نصب گردد. ماده 8 _ كارگران اماكني كه به موجب فصل دوم آيين نامه ملزم به داشتن دوش آب سرد و گرم مي باشد و يا با پخت سروكار دارند موظفند هر روز قبل از شروع و بعد از خاتمه كار استحمام نمايند.

فصل دوم _ وضع ساختماني اماكن عمومي و مراكز تهيه و توليد _ توزيع _ نگهداري و فروش مواد غذايي ( ماده

ماده 9 _ كف بايد شامل شرايط زير باشد: الف _ از جنس قابل شستشو باشد. ب _ صاف و بدون فرورفتگي و شكاف و جنس آن طوري باشد كه در اثر تردد گرد و غبار ايجاد ننمايد. پ _ داراي شيب مناسب به طرف فاضلاب باشد. ت _ مجهز به كفشوي سيفون دار (شتر گلو) باشد. ماده 10 _ ديوارها بايد داراي شرايط ذيل باشند: الف _ ساختمان ديوار و مصالح آن طوري باشد كه از ورود جوندگان و حشرات جلوگيري به عمل آورد. ب _ وضع ديوارها بايد متناسب با احتياجات و لوازم مربوط به نوع كار باشد. پ _ ديوارها بايد صاف و بدون فرورفتگي و شكاف و درز و طاقچه باشد. ت _ ديوارها بايد به رنگ روشن باشد. ماده 11

_ سقفها بايد صاف و حتي الامكان مسطح بدون ترك خوردگي و شكاف و هميشه تميز باشد. ماده 12 _ وضع درها و پنجره ها : الف _ درها و پنجره ها بايد بدون ترك خوردگي و شكستگي بوده و قابل شستشو باشد. ب _ درها و پنجره ها بايد طوري باشد كه از ورود حشرات به داخل جلوگيري نمايد. ماده 13 _ آب مصرفي بايد مورد تاييد مقامات بهداشتي باشد. ماده 14 _ داراي سيستم فاضلاب بهداشتي باشد. ماده 15 _ وضع و تعداد مستراح و دستشويي بهداشتي و متناسب باشد. ماده 16 _ براي كارگران بايد دستشويي و مستراح مجزا در محل مناسب و شرايط لازم ساخته شود. ماده 17 _ حمام بايد داراي شرايط مندرج در مواد 9 _ 10 _ 11 _ 12 _ 13 _ 14 اين آيين نامه باشد. ماده 18 _ دستگاه سوخت و نوع مواد سوختني بايد طوري باشد كه حتي الامكان احتراق به صورت كامل انجام گيرد. ماده 19 _ محل شستشو و نگهداري ظروف بايد در مجاور محل پخت و مجزا و مستقل از آن باشد. ظروف كثيف از يك در يا دريچه به اين محل وارد و ظروف تميز از دريچه هاي جداگانه وارد آشپزخانه و سالن شود. ماده 20 _ ظروف بايد در ظرفشويي سه مرحله اي شستشو ضد عفوني آبكشي يا توسط دستگاههاي اتوماتيك شسته شود. تبصره 1 _ تعداد و ظرفيت هر ظرفشويي بايد متناسب با تعداد ظروف باشد. تبصره 2 _ ظروف بايد با وسيله تميز و عاري از آلودگي خشك گردد. ماده 21 _ قفسه و ويترين و گنجه ها بايد تميز و عاري از گرد

و غبار و مجهز به در و شيشه باشد. تبصره 1 _ قفسه و ويترين و گنجه ها بايد قابل نظافت باشد. تبصره 2 _ فاصله كف آنها از زمين از بيست سانتيمتر كمتر نباشد. ماده 22 _ پيشخوان و ميز كار بايد سالم و روكش آن از جنس قابل شستشو باشد. ماده 23 _ سبزي و ميوه كه در اماكن عمومي به صورت خام در اختيار مشتريان گذارده مي شود بايد در محل مخصوص شسته و با محلول گندزدايي ضد عفوني گردد و سپس با آب سالم و تميز آبكشي شود. ماده 24 _ انبار مواد غذايي بايد قابل تميز كردن بوده و وضع داخلي آن مطابق شرايط مواد 9 _ 10 _11 _ 12 _ 21 اين آيين نامه باشد. تبصره 1 _ انبار مواد غذايي نبايد مرطوب باشد. تبصره 2 _ انبار آرد و شكر و ساير مواد غذايي كه ايجاب مي كند داراي انبار اختصاصي باشد بايد مطابق نقشه تصويب شده مقامات بهداشتي احداث شود. ماده 25 _ كليه مواد غذايي فاسد شدني بايد در يخچال و يا در سردخانه متناسب نگاهداري شود و همچنين در نگاهداري آنها در يخچال زايد بر مدتي كه معمولا غذا در يخچال فاسد نمي شود خودداري گردد. ماده 26 _ تهويه بايد به نحوي صورت گيرد كه هميشه هواي داخل اماكن سالم تازه و كافي و عاري از بو باشد. ماده 27 _ در فصل گرما حداكثر درجه حرارت داخل اماكن نبايد بيشتر از 30 درجه سانتيگراد باشد. ماده 28 _ نور طبيعي و يا مصنوعي بايد طوري باشد كه باعث ناراحتي چشم نگردد. ماده 29 _ براي جلوگيري

از حريق و انفجار و ساير خطرات احتمالي بايد پيش بيني هاي لازم بشود. ماده 30 _ زباله دان درپوش دار زنگ نزن قابل حمل به تعداد كافي موجود باشد. تبصره 1 _ زباله دان بزرگ درپوش دار زنگ نزن قابل حمل متناسب با احتياجات روزانه در محل مناسبي جهت جمع آوري و تخليه زباله ها گذاشته شود. تبصره 2 _ زباله دانها بايد بعد از تخليه شسته شود. ماده 31 _ پشه _ مگس _ حشرات و جوندگان به هيچ وجه نبايد در داخل اماكن ديده شوند. ماده 32 _ نقشه ساختمانهاي كليه اماكن مصرح در آيين نامه به منظور انطباق با موازين بهداشتي قبل از اجرا بايد به تصويب مقامات مسوول برسد. ماده 33 _ اماكني كه اجازه قبول مسافر دارند علاوه بر رعايت كليه موارد بهداشتي بايد واجد شرايط زير باشند: الف _ در هر اطاق تعداد تختخوابها بايد طوري باشد كه براي هر تخت شش متر مربع منظور شود. ب _ تعداد دوش هر طبقه از ساختمان بايد مساوي تعداد مستراحها باشد. پ _ پله بايد داراي حفاظ بوده و لغزنده نباشد ارتفاع پله حداكثر 18 سانتيمتر و عرض آن حداقل 30سانتيمتر باشد. ماده 34 _ البسه (مانند حوله ، ملحفه ، پرده و امثال آنها ) بايد با دستگاههاي اتوماتيك يا در رختشويخانه كه مطابق نقشه استاندارد وزارت بهداري باشد شسته و خشك و اطو شود. ماده 35 _ ايجاد هرگونه حوض يا حوضچه يا پاشوي كه در آن آب به صورت راكد باشد ممنوع است

فصل سوم _ وسايل و لوازم كار ( ماده 36 تا 43 )

ماده 36 _ ظروف مورد استفاده بايد داراي شرايط زير باشد: 1 _ ظروف شكستني بايد تميز

بدون ترك خوردگي و لب پريدگي باشد. 2 _ وسايل و ظروف فلزي كه براي تهيه و نگهداري و مصرف مواد غذايي به كار مي رود بايد سالم صاف بدون زنگ باشد. 3 _ استفاده از ظروفي كه به وسيله وزارت بهداري غير مجاز شناخته و آگهي مي شود ممنوع است 4 _ جدار داخلي ظروف مسي بايد كاملا سفيدكاري باشد. 5 _ ظروف لعابي نبايد داراي لب پريدگي باشد. 6 _ وسايل و ظروف غذا بايد پس از هربار مصرف شسته و تميز و ضد عفوني شود. 7 _ استفاده از گوشت كوب و قاشق چوبي و سربي ممنوع است 8 _ استفاده از قندان نمكدان و مشابه آن بدون سرپوش ممنوع است 9 _ وسايل و ظروف غذاخوري و تهيه غذا بايد در ويترين يا گنجه مخصوص كه محفوظ باشد نگهداري شود. ماده 37 _ سطح ميزها بايد صاف ، تميز ، سالم و بدون درز بوده و روكش آن از جنس قابل شستشو باشد. ماده 38 _ صندليها و نيمكتها بايد سالم و تميز باشد. ماده 39 _ براي هر مسافر تازه وارد بايد از ملحفه و شمد تميز و سفيد و سالم استفاده شود و تعويض آنها در هر سه روز يك بار اجباري است ماده 40 _ استفاده از لحاف ، پتو ، تشك و بالش كثيف و مندرس و بدون ملحفه ممنوع است ماده 41 _ استفاده از تختخواب هايي كه داراي پارگي يا شكستگي و يا گود رفتگي فنر باشد ممنوع است ماده 42 _ استفاده از كاغذهايي كه تميز نباشد و همچنين روزنامه و امثال آن جهت پيچيدن موادغذايي ممنوع است

ماده 43 _ ظروف خميرگيري بايد صاف و تميز و بدون درز باشد. نصب شير آب بالاي ظرف خميرگيري الزامي است تبصره 1 _ حتي الامكان كوشش شود كه از دستگاههاي خودكار براي تهيه خمير استفاده گردد.

فصل چهارم _ طبقه بندي اماكن از لحاظ شمول مواد اين آيين نامه ( ماده 44 )

ماده 44 _ طبقه بندي اماكن از لحاظ شمول اين آيين نامه به شرح ذيل است 1 _ كليه مواد اين آيين نامه به استثناي ماده 43 شامل هتل ، متل ، مهمانخانه و مسافرخانه و پانسيون و امثال آنها مي باشد. 2 _ كليه مواد اين آيين نامه به استثناي مواد 16 _ 19 _ 20 _ 22 لغايت 25 ومواد 33 و 36 و 39لغايت 43 شامل حمامها مي گردد. 3 _ كليه مواد اين آيين نامه به استثناي مواد 15 لغايت 17 _ 19 _ 20 _ 22 _ 23 لغايت 25 _ 33 _ 36 _39 لغايت 43 شامل آرايشگاه ها مي باشد. 4 _ كليه مواد اين آيين نامه به استثناي مواد 15 _ 20 _ 23 _ 25 _ 33 _ 34 _ 36 _ 39 _ 40 و 41 شامل نانوايي ها مي گردد. 5 _ كليه مواد اين آيين نامه به استثناي مواد 15 لغايت 20 _ 23 _ 33 _ 34 _ 39 _ 40 _ 41 و 43 شامل محلهاي فروش مواد غذايي ( از قبيل گوشت فروش ميوه و سبزي فروش بقالي و عطاري و امثال آنها) مي باشد. 6 _ كليه مواد اين آيين نامه به استثناي ماد 15 _ 17 _ 23 _ 33 _ 34 _ 39 _ 40 _ 41 شامل محلهاي تهيه مواد غذايي ( از قبيل ماست بندي ، كشك سابي

، قندريزي شيريني پزي و نظاير آنها) مي باشد. 7 _ كليه مواد اين آيين نامه به استثناي مواد 17 _ 33 _ 34 _ 39 _ 40 _ 41 _ 43 شامل محلهاي تهيه و فروش مواد غذايي كه داراي محل پذيرايي از مشتري مي باشد مي شود. 8 _ كليه مواد اين آيين نامه به استثناي مواد 15 لغايت 17 _ 33 _ 34 _ 39 _ 40 _ 41 _ 42 شامل محلهاي تهيه و فروش مواد غذايي كه داراي محل پذيرايي مشتري نيستند مي باشد.

قانون سقط درماني – مصوب 1384

حضرت حجتالاسلام والمسلمين جناب آقاي سيد محمدخاتمي رياست محترم جمهوري اسلامي ايران طرح سقط درماني كه به مجلس شوراي اسلامي تقديم و در جلسه علني روز سهشنبه مورخ 10/3/1384 مجلس با اصلاحاتي تصويب و به تأييد شوراي نگهبان رسيد، در اجراي اصل يكصدو بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به پيوست ارسال ميگردد. رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حداد عادل شماره19651 7/4/1384 وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي _ وزارت دادگستري قانون سقط درماني كه در جلسه علني روز سهشنبه مورخ دهم خرداد ماه يكهزار وسيصد و هشتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب ودر تاريخ 25/3/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 85876/2 مورخ 31/3/1384 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجراء ابلاغ ميگردد. رئيس جمهور _ سيد محمدخاتمي قانون سقط درماني ماده واحده _ سق_ط درم_اني با تش_خيص قط_عي س_ه پزشك متخصص و تأييدپزشكي قانوني مبني بر بيماري جنين كه به علت عقب افتادگي يا ناقصالخلقه بودن موجب حرج مادر است و يا بيماري مادر كه با تهديد

جاني مادر توأم باشد قبل از ولوج روح (چهارماه) با رضايت زن مجاز ميباشد و مجازات و مسؤوليتي متوجه پزشك مباشر نخواهد بود. متخلفين از اجراي مفاد اين قانون به مجازاتهاي مقرر در قانون مجازات اسلامي محكوم خواهند شد. قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز سهشنبه مورخ دهم خرداد ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 25/3/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيد. رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

الحاق يك تبصره به ماده (40) قانون سازمان نظام پزشكي جمهوري اسلامي ايران – 1384

جناب آقاي دكتر محمود احمدي نژاد رياست محترم جمهوري اسلامي ايران بازگشت به نامه شماره 35422 مورخ 16/6/1384 معاونت محترم حقوقي و امور مجلس رئيس جمهور و پيرو نامه شماره95400 مورخ 17/9/1383 در مورد قانون سازمان نظام پزشكي جمهوري اسلامي ايران، تبصره اي با متن ذيل به ماده (40) مصوبه الحاق گرديده است كه در اجراي اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ارسال مي گردد. تبصره _ آراء قطعي هيأت هاي بدوي، تجديدنظر و هيأت عالي انتظامي نظام پزشكي، ظرف يك ماه از تاريخ ابلاغ، قابل تجديدنظر در دادگاه تجديدنظر استان مي باشد. رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل شماره40376 25/7/1384 وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي پيرو ابلاغيه قانون سازمان نظام پزشكي جمهوري اسلامي ايران به شماره 54594 مورخ 25/9/1383، به پيوست نامه شماره139193 مورخ 13/7/1384 مجلس شوراي اسلامي درخصوص الحاق تبصره اي به ماده (40) قانون يادشده، جهت اجرا ابلاغ مي گردد. رئيسجمهور _ محمود احمدي نژاد

5- مطبوعات و رسانه ها

قانون حمايت حقوق مولفان و مصنفان و هنرمندان - مصوب دي ماه 1348

فصل اول _ تعاريف ( ماده 1 تا 2 )

مصوب دي ماه 1348 فصل اول _ تعاريف ماده 1 _ از نظر اين قانون به مولف و مصنف و هنرمند ( پديدآورنده ) و به آنچه از راه دانش يا هنر و يا ابتكار آنان پديد مي آيد بدون در نظر گرفتن طريقه يا روشي كه در بيان و يا ظهور و يا ايجاد آن به كار رفته ( اثر ) اطلاق مي شود. ماده 2 _ اثرهاي مورد حمايت اين قانون به شرح زير است 1 _ كتاب و رساله و جزوه و نمايشنامه و هر نوشته ديگر علمي و فني و ادبي و هنري 2 _ شعر و ترانه و سرود و تصنيف كه به هر ترتيب

و روش نوشته يا ضبط يا نشر شده باشد. 3 _ اثر سمعي و بصري به منظور اجرا در صحنه هاي نمايش يا پرده سينما يا پخش از راديو يا تلويزيون كه به هر ترتيب و روش نوشته يا ضبط يا نشر شده باشد. 4 _ اثر موسيقي كه به هر ترتيب و روش نوشته يا ضبط يا نشر شده باشد. 5 _ نقاشي و تصوير و طرح و نقش و نقشه جغرافيايي ابتكاري و نوشته ها و خطهاي تزييني و هرگونه اثر تزييني و اثر تجسمي كه به هر طريق و روش به صورت ساده يا تركيبي بوجود آمده باشد. 6 _ هرگونه پيكره (مجسمه . 7 _ اثر معماري از قبيل طرح و نقشه ساختمان 8 _ اثر عكاسي كه با روش ابتكاري و ابداع پديد آمده باشد. 9 _ اثر ابتكاري مربوط به هنرهاي دستي يا صنعتي و نقشه قالي و گليم 10 _ اثر ابتكاري كه بر پايه فرهنگ عامه ( فولكلور ) يا ميراث فرهنگي و هنر ملي پديد آمده باشد. 11 _ اثر فني كه جنبه ابداع و ابتكار داشته باشد. 12 _ هرگونه اثر مبتكرانه ديگر كه از تركيب چند اثر از اثرهاي نامبرده در اين فصل پديد آمده باشد.

فصل دوم _ حقوق پديدآورنده ( ماده 3 تا 11 )

ماده 3 _ حقوق پديدآورنده شامل حق انحصاري نشر و پخش و عرضه و اجراي اثر و حق بهره برداري مادي و معنوي از نام و اثر اوست ماده 4 _ حقوق معنوي پديدآورنده محدود به زمان و مكان نيست و غيرقابل انتقال است ماده 5 _ پديدآورنده اثرهاي مورد حمايت اين قانون مي تواند استفاده از حقوق مادي

خود را در كليه موارد از جمله موارد زير به غير واگذار كند: 1 _ تهيه فيلمهاي سينمايي و تلويزيوني و مانند آن 2 _ نمايش صحنه اي مانند تاتر و باله و نمايشهاي ديگر. 3 _ ضبط تصويري يا صوتي اثر بر روي صفحه يا نوار يا وسيله ديگر. 4 _ پخش از راديو و تلويزيون و وسايل ديگر. 5 _ ترجمه و نشر و تكثير و عرضه اثر از راه چاپ و نقاشي و عكاسي و گراور و كليشه و قالب ريزي و مانند آن 6 _ استفاده از اثر در كارهاي علمي و ادبي و صنعتي و هنري و تبليغاتي 7 _ به كار بردن اثر در فراهم كردن يا پديدآوردن اثرهاي ديگري كه در ماده دوم اين قانون درج شده است ماده 6 _ اثري كه با همكاري دو يا چند پديدآورنده به وجود آمده باشد و كار يكايك آنان جدا و متمايز نباشد اثر مشترك ناميده مي شود و حقوق ناشي از آن حق مشاع پديدآورندگان است ماده 7 _ نقل از اثرهايي كه انتشار يافته است و استناد به آنها به مقاصد ادبي و علمي و فني و آموزشي و تربيتي و به صورت انتقاد و تقريظ با ذكر ماخذ در حدود متعارف مجاز است تبصره _ ذكر ماخذ در مورد جزوه هايي كه براي تدريس در موسسات آموزشي توسط معلمان آنها تهيه و تكثير مي شود الزامي نيست مشروط بر اين كه جنبه انتفاعي نداشته باشد. ماده 8 _ كتابخانه هاي عمومي و موسسات جمع آوري نشريات و موسسات علمي و آموزشي كه به صورت غيرانتفاعي اداره مي شوند مي توانند طبق آيين نامه اي

كه به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد از اثرهاي مورد حمايت اين قانون از راه عكسبرداري يا طرق مشابه آن به ميزان مورد نياز و متناسب با فعاليت خود نسخه برداري كنند. ماده 9 _ وزارت اطلاعات مي تواند آثاري را كه قبل از تصويب اين قانون پخش كرده و يا انتشار داده است پس از تصويب اين قانون نيز كماكان مورد استفاده قرار دهد. ماده 10 _ وزارت آموزش و پرورش مي تواند كتابهاي درسي را كه قبل از تصويب اين قانون به موجب قانون كتابهاي درسي چاپ و منتشر كرده است كماكان مورد استفاده قرار دهد. ماده 11 _ نسخه برداري از اثرهاي مورد حمايت اين قانون مذكور در بند 1 از ماده 2 و ضبط برنامه هاي راديويي و تلويزيوني فقط در صورتي كه براي استفاده شخصي و غيرانتفاعي باشد مجازاست

فصل سوم _ مدت حمايت از حق پديد آورنده و حمايتهاي قانوني ديگر ( ماده 12 تا 22 )

ماده 12 _ مدت استفاده از حقوق مادي پديدآورنده موضوع اين قانون كه به موجب وصايت يا وراثت منتقل مي شود از تاريخ مرگ پديد آورنده سي سال است و اگر وارثي وجود نداشته باشد يا براثر وصايت به كسي منتقل نشده باشد براي همان مدت به منظور استفاده عمومي در اختيار وزارت فرهنگ و هنر قرار خواهد گرفت تبصره _ مدت حمايت اثر مشترك موضوع ماده 6 اين قانون سي سال بعد از فوت آخرين پديدآورنده خواهد بود. ماده 13 _ حقوق مادي اثرهايي كه در نتيجه سفارش پديد مي آيد تا سي سال از تاريخ پديد آمدن اثر متعلق به سفارش دهنده است مگر آنكه براي مدت كمتر يا ترتيب محدودتري توافق شده باشد. تبصره _ پاداش و جايزه نقدي و امتيازاتي كه

در مسابقات علمي و هنري و ادبي طبق شرايط مسابقه به آثار مورد حمايت اين قانون موضوع اين ماده تعلق مي گيرد متعلق به پديدآورنده خواهدبود. ماده 14 _ انتقال گيرنده حق پديدآورنده مي تواند تا سي سال پس از واگذاري از اين حق استفاده كندمگر اين كه براي مدت كمتر توافق شده باشد. ماده 15 _ در مورد مواد 13 و 14 پس از انقضاي مدتهاي مندرج در آن مواد استفاده از حق مذكور درصورت حيات پديدآورنده متعلق به خود او و در غير اين صورت تابع ترتيب مقرر در ماده 12خواهد بود. ماده 16 _ در موارد زير حقوق مادي پديدآورنده از تاريخ نشر يا عرضه به مدت سي سال مورد حمايت اين قانون خواهد بود: 1 _ اثرهاي سينمايي يا عكاسي 2 _ هرگاه اثر متعلق به شخص حقوقي باشد يا حق استفاده از آن به شخص حقوقي واگذار شده باشد. ماده 17 _ نام و عنوان و نشان ويژه اي كه معرف اثر است از حمايت اين قانون برخوردار خواهد بود و هيچ كس نمي تواند آنها را براي اثر ديگري از همان نوع يا مانند آن به ترتيبي كه القاي شبهه كند به كار برد. ماده 18 _ انتقال گيرنده و ناشر و كساني كه طبق اين قانون اجازه استفاده يا استناد يا اقتباس از اثري رابه منظور انتفاع دارند بايد نام پديدآورنده را با عنوان و نشانه ويژه معرف اثر همراه اثر يا روي نسخه اصلي يا نسخه هاي چاپي يا تكثير شده به روش معمول و متداول اعلام و درج نمايند مگر اين كه پديدآورنده به ترتيب ديگري موافقت كرده باشد. ماده 19 _

هرگونه تغيير يا تحريف در اثرهاي مورد حمايت اين قانون و نشر آن بدون اجازه پديدآورنده ممنوع است ماده 20 _ چاپخانه ها و بنگاههاي ضبط صوت و كارگاهها و اشخاصي كه به چاپ يا نشر يا پخش يا ضبط و يا تكثير اثرهاي مورد حمايت اين قانون مي پردازند بايد شماره دفعات چاپ و تعداد نسخه كتاب يا ضبط يا تكثير يا پخش يا انتشار و شماره مسلسل روي صفحه موسيقي و صدا را بر تمام نسخه هايي كه پخش مي شود با ذكر تاريخ و نام چاپخانه يا بنگاه و كارگاه مربوط بر حسب مورد درج نمايند. ماده 21 _ پديدآورندگان مي توانند اثر و نام و عنوان و نشانه ويژه اثر خود را در مراكزي كه وزارت فرهنگ و هنر با تعيين نوع آثار آگهي مي نمايند به ثبت برسانند. آيين نامه چگونگي و ترتيب انجام يافتن تشريفات ثبت و همچنين مرجع پذيرفتن درخواست ثبت به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد. ماده 22 _ حقوق مادي پديدآورنده موقعي از حمايت اين قانون برخوردار خواهد بود كه اثر براي نخستين بار در ايران چاپ يا پخش يا نشر يا اجرا شده باشد و قبلا در هيچ كشوري چاپ يا نشر يا پخش و يا اجرا نشده باشد.

فصل چهارم _ تخلفات و مجازات ها ( ماده 23 تا 33 )

ماده 23 _ هركس تمام يا قسمتي از اثر ديگري را كه مورد حمايت اين قانون است به نام خود يا به نام پديدآورنده بدون اجازه او و يا عالما عامدا به نام شخص ديگري غير از پديدآورنده نشر يا پخش يا عرضه كند به حبس جنحه اي از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شد. ماده 24 _

هركس بدون اجازه ترجمه ديگري را به نام خود يا ديگري چاپ و پخش و نشر كند به حبس جنحه اي از سه ماه تا يك سال محكوم خواهد شد. ماده 25 _ متخلفين از مواد 17 _ 18 _ 19 _ 20 اين قانون به حبس جنحه اي از سه ماه تا يك سال محكوم خواهند شد. ماده 26 _ نسبت به متخلفان از مواد 17 _ 18 _ 19 _ 20 اين قانون در مواردي كه به سبب سپري شدن مدت حق پديدآورنده استفاده از اثر با رعايت مقرّرات اين قانون براي همگان آزاد است وزارت فرهنگ و هنر عنوان شاكي خصوصي را خواهد داشت ماده 27 _ شاكي خصوصي مي تواند از دادگاه صادركننده حكم نهايي درخواست كند كه مفاد حكم در يكي از روزنامه ها به انتخاب و هزينه او آگهي شود. ماده 28 _ هرگاه متخلف از اين قانون شخص حقوقي باشد علاوه بر تعقيب جزايي شخص حقيقي مسوول كه جرم ناشي از تصميم او باشد خسارات شاكي خصوصي از اموال شخص حقوقي جبران خواهد شد و در صورتي كه اموال شخص حقوقي به تنهايي تكافو نكند مابه التفاوت از اموال مرتكب جرم جبران مي شود. ماده 29 _ مراجع قضايي مي توانند ضمن رسيدگي به شكايت شاكي خصوصي نسبت به جلوگيري از نشر و پخش و عرضه آثار مورد شكايت و ضبط آن دستور لازم به ضابطين دادگستري بدهند. ماده 30 _ اثرهايي كه پيش از تصويب اين قانون پديد آمده از حمايت اين قانون برخوردار است اشخاصي كه بدون اجازه از اثرهاي ديگران تا تاريخ تصويب اين قانون استفاده يا بهره برداري كرده اند حق نشر

يا پخش يا تكثير يا ارايه مجدد يا فروش آن آثار را ندارند مگر با اجازه پديدآورنده يا قائم مقام او با رعايت اين قانون متخلّفين از حكم اين ماده و همچنين كساني كه براي فرار از كيفر به تاريخ مقدم بر تصويب اين قانون اثر را به چاپ رسانند يا ضبط يا تكثير يا از آن بهره برداري كنند به كيفر مقرر در ماده 23 محكوم خواهند شد. دعاوي و شكاياتي كه قبل از تصويب اين قانون در مراجع قضايي مطرح گرديده به اعتبار خود باقي است ماده 31 _ تعقيب بزههاي مذكور در اين قانون با شكايت شاكي خصوصي شروع و با گذشت اوموقوف مي شود. ماده 32 _ مواد 245 و 246 و 247 و 248 قانون مجازات عمومي ملغي است ماده 33 _ آيين نامه هاي اجرايي اين قانون از طرف وزارت فرهنگ و هنر و وزارت دادگستري و وزارت اطلاعات تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

آيين نامه اجرايي قانون حمايت حقوق مولفان و مصنفان و هنرمندان - مصوب 1350 هيات وزيران

فصل اول _ مقررات عمومي تنظيم اظهارنامه ثبت اثر

ماده اول _ ثبت اثر طبق درخواست نامه چاپي كه از طرف وزارت فرهنگ و هنر تهيه و در اختيار درخواست كننده ثبت اثر گذارده مي شود به عمل ميايد و بايد در دو نسخه به زبان فارسي نوشته و امضا شده و حاوي نكات زير باشد:

الف _ نام و نام خانوادگي و تابعيت و اقامتگاه و شماره و محل صدور شناسنامه و تاريخ تولد پديدآورنده و يا شخصي كه به اعتبار قانون فوق الذكر قائم مقام پديدآورنده اصلي اثر مي باشد و هرگاه درخواست كننده شخص حقوقي باشد نام و شماره ثبت و اقامتگاه قانوني شخص حقوقي ب _ درصورتي كه درخواست نامه از طرف

وكيل يا نماينده قانوني اشخاص مذكور در بند الف داده شود علاوه بر مشخصات موكل نام و نام خانوادگي و تابعيت و اقامتگاه وكيل پ _ تاريخ پديد آمدن اثر با قيد روز و ماه و سال به نحوي كه اثر براي چاپ يا نشر يا پخش و يا اجرا آماده شده باشد. ت _ درصورتي كه اثر مشترك باشد ذكر مشخصات پديدآورندگان و كليه اشخاص حقيقي و صاحب حقوقي مادي و معنوي به ترتيب مذكور در بند الف اين ماده ث _ در صورتي كه ثبت نام يا عنوان يا علامت ويژه اثر نيز مورد تقاضا باشد در مورد نام و عنوان ذكر كلمه يا عبارت مورد تقاضا و در مورد علامت يا نشانه ويژه توصيف كامل آن به انضمام سه نسخه نمونه يا عكس در اندازه و رنگ اصلي و كليشه آن ج _ تعيين نوع اثر و اعلام آن كه اثر مشمول كدام يك از انواع آثار مذكور در ماده 2 قانون مي باشد.

فصل دوم _ مقررات اختصاصي تقاضاي ثبت اثر ( ماده 2 )

ماده دوم _ درخواست كننده ثبت اثر علاوه بر تنظيم درخواست نامه به شرح مندرج در فصل اول بايد اطلاعات و مداركي را كه به اعتبار نوع اثر در اين فصل تعيين مي شود همراه درخواست نامه تسليم نمايد: الف _ در مورد كتاب و رساله و گزارش پژوهشي و جزوه و نمايشنامه و هر نوشته ديگر علمي و ادبي و هنري و همچنين در مورد شعر و ترانه و سرود و تصنيف موضوع بندهاي 1 و 2 ماده دوم قانون دو نسخه كامل خطي يا ماشين شده يا چاپ شده يا فتوكپي اثر. ب _ در مورد اثر سمعي

و بصري به منظور اجرا در صحنه هاي نمايش يا پرده سينما يا پخش از راديو و تلويزيون موضوع بند 3 ماده دوم قانون دو نسخه از اثر به هر ترتيبي كه براي اجرا نوشته يا ضبط يا نشر شده است پ _ در مورد اثر موسيقي موضوع بند 4 ماده دوم قانون دو نسخه اصل يا فتوكپي يا خطي از نت اثر درصورتي كه نت داشته باشد به انضمام گفتار آن اگر باشد به علاوه دو نسخه اثر روي صفحه يا نوار. ت _ در مورد نقاشي و تصوير و طرح و نقش و نقشه جغرافيايي ابتكاري و نوشته و خطهاي تزييني و هرگونه اثر تزييني و اثر تجسمي موضوع بند 5 ماده دوم قانون 1 _ دو نسخه عكس رنگي از اصل اثر مشروط بر اين كه ابعاد عكس از 24 * 18 سانتيمتر تجاوز نكند. 2 _ تعيين آن كه اثر منطبق با كدام يك از آثار مذكور در بند 5 ماده دوم قانون مي باشد. 3 _ شرح و توصيف كافي براي شناسايي و تشخيص اثر. ث _ در مورد پيكره (مجسمه موضوع بند 6 ماده دوم قانون _ دو نسخه عكس رنگي اثر به ابعاد 24*18 سانتيمتر با ذكر مواد و مصالحي كه در ساختن پيكره به كار رفته و تعيين ابعاد و اندازه حقيقي و وزن آن ج _ در مورد اثر معماري موضوع بند 7 ماده دوم قانون دو نسخه نقشه كامل همراه نقشه هاي تفصيلي و اجرايي اثر مربوط به طرح اصلي بنا و تزيينات آن و جزييات اثر منحصرا در مواردي كه ثبت آن مورد تقاضاست با شرح

و توصيف كامل تا حدي كه شناسايي اثر در كليات و جزييات موردنظر درخواست كننده ممكن باشد در صورتي كه درخواست ثبت مربوط و منحصر به قسمتي از بنا ياساختمان يا تزيينات آن باشد بايد روي نقشه هاي اصلي به طور وضوح مشخص شود و در مورد تزيينات طرح آن بايد رنگي باشد. چ _ در مورد اثر عكاسي موضوع بند 8 ماده دوم قانون دو نمونه كامل از اثر كه حداكثر ابعاد آن از 24*18 سانتيمتر تجاوز نكند. ح _ در مورد اثر ابتكاري مربوط به هنرهاي دستي يا صنعتي و نقشه قالي و گليم موضوع بند 9 ماده دوم قانون دو قطعه عكس رنگي يا دو نسخه كپي از اثر به اندازه 24 * 18 سانتيمتر. خ _ در مورد اثر ابتكاري كه برپايه فرهنگ عامه يا ميراث فرهنگي و هنري ملي پديد آمده باشد و همچنين اثر فني كه جنبه ابداع و ابتكار داشته باشد موضوع بندهاي 10 و 11 ماده دوم قانون نظر به اين كه اثر پس از پديد آمدن به صورت يكي از آثار مندرج در ماده دوم يا تركيبي از آنها خواهد بود درخواست كننده ثبت باتوجه به نوع اثر و ارتباط آن با يك يا چند نوع از آثار مذكور در ماده دوم قانون بايد اطلاعات و مدارك خاص همان نوع يا انواع را تسليم كند. د _ در مورد آثار سينمايي يك نسخه كامل از اثر با ذكر نام و مشخصات تبصره _ در كليه مواد مذكور در فصل اول و اين فصل در صورتي كه متقاضي توضيحات خاصي را براي معرفي اثر و چگونگي پيدايش آن

لازم بداند مي تواند در برگ جداگانه اي درج و همراه اظهارنامه تسليم كند. ذ _ در مورد نرم افزارهاي چند رسانه اي دو نسخه كامل از نمونه نرم افزار توليد شده باذكر نام و مشخصات و ويژگيهاي اثر.

فصل سوم _ مرجع ثبت و اقدامات ثبتي ( ماده 3 تا 7 )

ماده سوم _ درخواست كننده اثر بايد درخواست نامه ثبت را به ترتيب مندرج در فصل اول و دوم اين آيين نامه تنظيم و در مركز به وزارت فرهنگ و هنر و در شهرستانها به ادارات فرهنگ و هنر يا نماينده تعيين شده از طرف وزارت فرهنگ و هنر تسليم و رسيد اخذ كند. تبصره _ در خواست كننده ثبت آثار نرم افزارهاي چند رسانه اي درخواست نامه ثبت را به ترتيب مندرج در فصل هاي اول و دوم اين آيين نامه به همراه دو نسخه كامل از نمونه مورد نظر به دبيرخانه شوراي عالي داده ورزي تحويل مي دهد. ثبت اثر از نظر فني توسط شوراي ياد شده و از نظر محتوايي توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي انجام مي شود. دبيرخانه شوراي مزبور موظف است قبل از ثبت اثر نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي را دريافت نمايد. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي موظف است ظرف سه ماه از دريافت استعلام دبيرخانه شوراي عالي داده ورزي نظر خود رابه آن دبيرخانه اعلام نمايد. ماده چهارم _ مراجع دريافت درخواست نامه ثبت اثر كليه درخواست نامه ها به واحد امور مولفان و مصنفان و هنرمندان در وزارت فرهنگ و هنر ارسال خواهند نمود. واحد مزبور به درخواست نامه هاي رسيده ظرف مدت سه ماه رسيدگي و اگر درخواست نامه مطابق مقررات فصل اول و دوم تنظيم شده باشد و اثر قبلا به

ثبت نرسيده باشد آنها را در دفتر مخصوص ثبت اثرها ثبت نموده و گواهينامه ثبت اثر را با قيد روز و ساعت تسليم درخواست به نام درخواست كننده صادر و به وي تسليم و رسيد اخذ كند. درصورتي كه درخواست نامه مطابق مقررات فصل اول و دوم بالا تنظيم نشده باشد موارد نقص يا ايراد كتبا با پست سفارشي به درخواست كننده ابلاغ و تا زماني كه درخواست كننده اقدام به رفع نقص يا ايراد نكند درخواست ثبت بلااقدام خواهد ماند. ماده پنجم _ وزارت فرهنگ و هنر مكلف است در آخر هر ماه فهرستي از كليه آثار ثبت شده درهمان ماه را در روزنامه رسمي كشور و يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار روزانه تهران براي اطلاع عموم آگهي كند. فهرست مزبور در هر مورد به طور اختصار شامل نام درخواست كننده و تاريخ ثبت و نوع اثر و معرفي موضوع آن خواهد بود. قبول درخواست ثبت اثر و همچنين ثبت آن مانع اعتراض و ادعاي حق از ناحيه ديگر اشخاص نخواهد بود. ماده ششم _ درخواست كننده مي تواند قبل يا بعد از ثبت اثر تقاضاي تغيير و اصلاح و تكميل يا ابطال آن را بنمايد. در اين صورت وزارت فرهنگ و هنر به نحو مذكور در ماده پنجم آگهي خواهدداد. ماده هفتم _ هزينه آگهي ثبت اثر و موارد تغيير ، اصلاح ، تكميل و يا ابطان آن به عهده درخواست كننده و ذي نفع خواهد بود.

قانون هيات منصفه - مصوب 24/12/1382 ( ماده 1 تا 15 )

مصوب 24/12/1382 ماده 1_ رسيدگي به جرايم سياسي و مطبوعاتي علني است و با حضور هيات منصفه در دادگاه صالحه صورت مي گيرد. هيات منصفه در دادگاه هاي

تحت نظر قوه قضاييه طبق اين قانون تشكيل مي گردد. ماده 2_ اعضاي هيات منصفه از بين اصناف و گروههاي مختلف اجتماعي نظير روحانيون ، اساتيد دانشگاه ، دانشجويان ، پزشكان ، مهندسان، كارگران ، كشاورزان ، نويسندگان ، روزنامه نگاران ، معلمان ، وكلاي دادگستري ، كارمندان ، هنرمندان ، پيشه وران و تجار براي مدت چهار سال انتخاب مي گردند. ماده 3_ انتخاب اعضاي اصلي و علي البدل هيات منصفه هر استان از بين اقشار و صنوف مختلف از طريق اعلام عمومي و جمع آوري تقاضاهاي داوطلبان عضويت در هيات منصفه به قيد قرعه و به صورت علني خواهد بود. هيات منصفه هر استان در اولين جلسه خود يكي از اعضا را براي مدت دو سال به عنوان دبير هيات منصفه انتخاب خواهد كرد. دبير، مسووليت اداره دبيرخانه را به عهده دارد. حداقل يك ماه قبل از اتمام دوره مسووليت دبير، دبير جديد به وسيله هيات منصفه استان انتخاب خواهد شد. امور اجرايي اين ماده در هر استان زير نظر رييس قوه قضاييه يا فردي كه ايشان تعيين مي كند و با حضور رييس شوراي اسلامي استان و دو نفر از نمايندگان آن استان به انتخاب مجلس به عنوان ناظر انجام مي شود. قرعه كشي با حضور حداقل دو نفر از ناظرين معتبر است. ماده 4_ اعضا هيات منصفه بايد داراي شرايط زير باشند: 1_ تابعيت جمهوري اسلامي ايران. 2_ مسلمان بودن. 3_ التزام عملي به قانون اساسي. 4_ حداقل سي سال سن. 5 _ عدم محروميت از فعاليتهاي اجتماعي. 6 _ داشتن حداقل مدرك ديپلم متوسطه يا معادل آن در علوم حوزوي.

ماده 5 _ تعداد اعضا هيات منصفه در استان تهران پانصد نفر و در استانهاي با جمعيت بيش از يك ميليون نفر، دويست و پنجاه نفر و در استانهاي با جمعيت كمتر از يك ميليون نفر، يكصد و پنجاه نفر مي باشد. تبصره 1_ پس از تعيين دو سوم اعضا ، هيات منصفه رسميت مي يابد. تبصره 2_ حداقل سه ماه قبل از پايان دوره هيات منصفه براي انتخاب هيات منصفه جديد اقدام خواهد شد. ترتيب انجام امور بايد به نحوي باشد كه حداقل يك ماه قبل از اتمام دوره هيات منصفه ، اعضا هيات منصفه بعدي مشخص شده باشند. ماده 6 _ هيات منصفه هر محكمه براساس قرعه در تهران بيست و يك نفر و در ساير مراكز استانها چهارده نفر انتخاب مي شوند. دبير هيات منصفه ده روز قبل از زمان برگزاري دادگاه با دعوت از نمايندگان دادگستري و شوراي شهر مركز استان و وكيل يا نماينده متهم و شاكي قرعه كشي را انجام مي دهد. حضور نمايندگان دادگستري و شوراي شهر در مراسم قرعه كشي الزامي است. تبصره 1_ در تركيب هيات منصفه هر محكمه از يك صنف يا گروه اجتماعي نبايد بيش از دو نفر از طريق قرعه كشي انتخاب شوند. تبصره 2_ در صورت_ي كه به تشخيص دادگاه رسي_دگ_ي به اته_ام فوريت داشته باشد و امكان رسيدگي نيز فراهم باشد، رعايت ده روز مذكور در اين ماده الزامي نيست. و دبير هيات منصفه موظف است ضمن همكاري با قاضي مربوطه اعضا هيات منصفه دادگاه را در موعد مقرر معرفي نمايد. ماده 7 _ در تهران دادگاه با حضور حداقل يازده

نفر و در استانها با حضور نه نفر از اعضا هيات منصفه تشكيل شده و رسميت خواهد يافت. ملاك تصميم گيري هيات منصفه آرا اكثريت حاضران خواهد بود. اعضا هيات منصفه موظفند تا پايان جلسات دادگاهها حضور داشته باشند. ماده 8 _ دبيرخانه هيات منصفه زير نظر هيات منصفه انجام وظيفه مي كند و بودجه آن از محل كمكهاي اهدايي تامين خواهد شد. ماده 9 _ چنانچه هر يك از اعضاي هيات منصفه بدون عذر موجه در چهار جلسه متوالي يا شش جلسه متناوب در دادگاه حاضر نشوند و يا به همين ترتيب از شركت در اتخاذ تصميمات خودداري كنند با حكم همان دادگاه به دو سال محروميت از عضويت در هيات منصفه محكوم مي شوند. تبصره _ هر يك از اعضاي هيات منصفه كه با عذر موجه نتواند در جلسه دادگاه حاضر شود موظف است دو روز قبل از جلسه دادرسي ، مراتب معذوريت خود را به طور كتبي و مستدل به استحضار دادگاه برساند. در صورتي كه سبب عذر بعدا حادث گردد بايد در اولين فرصت ممكن مراتب به اطلاع دادگاه رسانده شود. در غيراين صورت عذر وي غيرموجه محسوب مي گردد. عذر موجه در قانون آيين دادرسي دادگاه ه_اي عمومي و انقلاب _ در امور كيفري _ مص_وب 28/6/1378 كميسيون قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي احصا شده است. ماده 10_ اعضاي هيات منصفه بعد از انتخاب در جلسه اي در برابر قرآن كريم به خداوند متعال سوگند ياد مي كنند كه بدون در نظر گرفتن گرايشهاي شخصي ، گروهي و با رعايت صداقت، تقوي و امانت داري در راه احقاق حق

و ابطال باطل انجام وظيفه كنند. ماده 11_ رد صلاحيت اع_ضا هيات منصفه مطابق قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري مصوب 28/6/1378 كميسيون قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي همانند رد صلاحيت قضات خواهد بود. ماده 12_ هرگاه در حين محاكمه ، اعضاي هيات منصفه سوالي داشته باشند مراتب را كتبا جهت طرح ، تسليم رييس دادگاه مي كنند. ماده 13_ پس از اعلام ختم رسيدگي بلافاصله اعضا هيات منصفه به شور پرداخته و نظر كتبي خود را در دو مورد زير به دادگاه اعلام مي دارند: الف _ متهم بزهكار است يا خير؟ ب _ در صورت بزهكاري ، آيا مستحق تخفيف است يا خير؟ تبصره _ پس از اعلام نظر هيات منصفه ، دادگاه در خصوص مجرميت يا برايت متهم اتخاذ تصميم نموده و طبق قانون مبادرت به صدور راي مي نمايد. ماده 14_ با تصويب اين قانون كليه قوانين مغاير ملغي مي گردد. ماده 15_ آيين نامه اجرايي اين قانون از زمان تصويب ظرف مدت سه ماه به وسيله وزارتخانه هاي دادگستري ، كشور و فرهنگ و ارشاد اسلامي تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد. قانون فوق مشتمل بر پانزده ماده و شش تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و چهارم اسفند ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 17/1/1383 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است. رييس مجلس شوراي اسلامي _ مهدي كروبي

قانون مطبوعات مصوب سال 64 و اصلاح آن - مصوب سال 1379

فصل اول _ تعريف مطبوعات ( ماده 1)

مصوب سال 1379 (ن والقلم و مايسطرون .... سوگند به قلم و آنچه مي نويسند. قرآن كريم نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند،

مگر آنكه مخل به مباني اسلام يا حقوق عمومي باشند. تفصيل آن را قانون معين مي كند. قانون اساسي اصل 2 فصل اول _ تعريف مطبوعات ماده 1 _ مطبوعات در اين قانون عبارتند از نشرياتي كه به طور منظم با نام ثابت و تاريخ و شماره رديف در زمينه هاي گوناگون خبري ، انتقادي ، اجتماعي ، سياسي ، اقتصادي ، كشاورزي ، فرهنگي ، ديني ، علمي ، فني ، نظامي ، هنري ، ورزشي و نظاير اينها منتشر مي شوند. تبصره 1 _ انتشار فوق العاده اختصاص به نشريه اي دارد كه به طور مرتب انتشار مي يابد. تبصره 2 _ نشريه اي كه بدون اخذ پروانه از هيات نظارت بر مطبوعات منتشر گردد از شمول قانون مطبوعات خارج بوده و تابع قوانين عمومي است تبصره 3 _ كليه نشريات الكترونيكي مشمول مواد اين قانون است

فصل دوم _ رسالت مطبوعات ( ماده 2)

ماده 2 _ رسالتي كه مطبوعات در نظام جمهوري اسلامي بر عهده دارد عبارت است از: الف _ روشن ساختن افكار عمومي و بالابردن سطح معلومات و دانش مردم در يك يا چند زمينه مورد اشاره در ماده يك ب _ پيشبرد اهدافي كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي بيان شده است ج _ تلاش براي نفي مرزبندي هاي كاذب و تفرقه انگيز و قرارندادن اقشار مختلف جامعه در مقابل يكديگر مانند دسته بندي مردم براساس نژاد ، زبان ، رسوم ، سنن محلي و ... د _ مبارزه با مظاهر فرهنگ استعماري ( اسراف ، تبذير ، لغو ، تجمل پرستي ، اشاعه فحشا و ...) وترويج و تبليغ فرهنگ اصيل اسلامي و گسترش فضايل اخلاقي ه _ حفظ و تحكيم

سياست نه شرقي ، نه غربي تبصره _ هر يك از مطبوعات بايد حداقل در تحقق يكي از موارد فوق الذكر سهيم و با موارد ديگر به هيچ وجه در تضاد نبوده و در مسير جمهوري اسلامي باشد.

فصل سوم _ حقوق مطبوعات ( ماده 3 تا 5 )

ماده 3 _ مطبوعات حق دارند نظرات ، انتقادات سازنده ، پيشنهادها ، توضيحات مردم و مسوولين رابا رعايت موازين اسلامي و مصالح جامعه درج و به اطلاع عموم برسانند. تبصره _ انتقاد سازنده مشروط به دارا بودن منطق و استدلال و پرهيز از توهين ، تحقير و تخريب مي باشد. ماده 4 _ هيچ مقام دولتي و غيردولتي حق ندارد براي چاپ مطلب يا مقاله اي در صدد اعمال فشار بر مطبوعات برآيد و يا به سانسور و كنترل نشريات مبادرت كند. ماده 5 _ كسب و انتشار اخبار داخلي و خارجي كه به منظور افزايش آگاهي عمومي و حفظ مصالح جامعه باشد با رعايت اين قانون حق قانوني مطبوعات است تبصره 1 _ متخلف از مواد (4) و (5) به شرط داشتن شاكي به حكم دادگاه به انفصال خدمت از شش ماه تا دو سال و در صورت تكرار به انفصال دائم از خدمات دولتي محكوم خواهد شد. تبصره 2 _ مصوبات شوراي عالي امنيت ملي براي مطبوعات لازم الاتباع است در صورت تخلف ، دادگاه مي تواند نشريه متخلف را موقتا تا دو ماه توقيف و پرونده را خارج از نوبت رسيدگي نمايد. تبصره 3 _ مطالب اختصاصي نشريات اگر به نام پديدآورنده اثر (به نام اصلي يا مستعار) منتشر شود به نام او و در غير اين صورت به نام نشريه ، مشمول قانون حمايت از حقوق

مولفان و مصنفان و هنرمندان مي باشد.

فصل چهارم _ حدود مطبوعات ( ماده 6 تا 7 )

ماده 6 _ نشريات جز در موارد اخلال به مباني و احكام اسلام و حقوق عمومي و خصوصي كه دراين فصل مشخص مي شوند ، آزادند: 1 _ نشر مطالب الحادي و مخالف موازين اسلامي و ترويج مطالبي كه به اساس جمهوري اسلامي لطمه وارد كند. 2 _ اشاعه فحشا و منكرات و انتشار عكسها و تصاوير و مطالب خلاف عفت عمومي 3 _ تبليغ و ترويج اسراف و تبذير. 4 _ ايجاد اختلاف مابين اقشار جامعه به ويژه از طريق طرح مسايل نژادي و قومي 5 _ استفاده ابزاري از افراد (اعم از زن و مرد) در تصاوير و محتوا و تحقير و توهين به جنس زن ، تبليغ تشريفات و تجملات نامشروع و غيرقانوني 6 _ تحريص و تشويق افراد و گروهها به ارتكاب اعمالي عليه امنيت حيثيت و منافع جمهوري اسلامي ايران در داخل يا خارج 7 _ فاش نمودن و انتشار اسناد و دستورها و مسايل محرمانه ، اسرار نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ، نقشه و استحكامات نظامي ، انتشار مذاكرات غير علني مجلس شوراي اسلامي و محاكم غيرعلني دادگستري و تحقيقات مراجع قضايي بدون مجوز قانوني 8 _ اهانت به دين مبين اسلام و مقدسات آن و همچنين اهانت به مقام معظم رهبري و مراجع مسلم تقليد. 9 _ افترا به مقامات ، نهادها ، ارگانها و هر يك از افراد كشور و توهين به اشخاص حقيقي و حقوقي كه حرمت شرعي دارند، اگر چه از طريق انتشار عكس يا كاريكاتور باشد. 10 _ سرقتهاي ادبي و همچنين نقل مطالب از مطبوعات و احزاب و گروههاي منحرف

و مخالف اسلام (داخلي و خارجي به نحوي كه تبليغ از آنها باشد. (حدود موارد فوق را آيين نامه مشخص مي كند) 11 _ پخش شايعات و مطالب خلاف واقع و يا تحريف مطالب ديگران 12 _ انتشار مطالب عليه اصول قانون اساسي تبصره 1 _ سرقت ادبي عبارت است از نسبت دادن عمدي تمام يا بخش قابل توجهي از آثار و نوشته هاي ديگران به خود يا غير ولو به صورت ترجمه تبصره 2 _ متخلف از موارد مندرج در اين ماده مستوجب مجازات هاي مقرر در ماده 698 قانون مجازات اسلامي خواهدبود و در صورت اصرار مستوجب تشديد مجازات و لغو پروانه مي باشد. ماده 7 _ موارد ذيل ممنوع و جرم محسوب مي شود: الف _ چاپ و انتشار نشريه اي كه پروانه براي آن صادر نشده يا پروانه آن لغو گرديده و يا به دستور دادگاه به طور موقت يا دايم تعطيل گرديده است ب _ انتشار نشريه به گونه اي كه اكثر مطالب آن مغاير باشد با آنچه كه متقاضي به نوع آن متعهد شده است ج _ انتشار نشريه به نحوي كه با نشريات موجود يا نشرياتي كه به طور موقت يا دايم تعطيل شده اند از نظر نام علامت و شكل اشتباه شود. د _ انتشار نشريه بدون ذكر نام صاحب امتياز و مدير مسوول و نشاني اداره نشريه و چاپخانه آن تبصره _ مراكز نشر، چاپ ، توزيع و فروش نشريات ، مجاز به چاپ و انتشار و عرضه مطبوعات و نشرياتي كه از سوي دادگاه صالح يا هيات نظارت مغاير با اصول مندرج در اين قانون تشخيص داده شود ، نمي باشند.

فصل پنجم _ شرايط متقاضي و مراحل صدور پروانه ( ماده 8 تا 22 )

ماده 8 _ انتشار نشريه توسط اشخاص حقيقي يا

حقوقي با سرمايه ايراني و اخذ پروانه از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي آزاد است استفاده نشريات از كمك خارجي مستقيم يا غيرمستقيم ممنوع وجرم محسوب مي گردد. تبصره 1 _ مطبوعاتي كه از طرف سازمانهاي آزادي بخش اسلامي كشورهاي ديگر منتشر مي شود مي تواند با سرمايه و مسووليت اشخاص غيرايراني در چهار چوب قوانين مربوطه به خارجيان مقيم ايران و موافقت وزارتين ارشاد و امور خارجه منتشر شوند. تبصره 2 _ كمكهاي اشخاص حقيقي يا حقوقي خارجي غيردولتي كه با نظارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و وزارت امور خارجه دريافت گردد مشمول اين ماده نخواهد بود. تبصره 3 _ واگذاري امتياز نشريه به غير اعم از قطعي شرطي اجاره و امثال آن ممنوع است و جرم محسوب مي شود مگر در صورت درخواست كتبي صاحب امتياز و تصويب هيات نظارت ماده 9 _ الف _ شخص حقيقي متقاضي امتياز بايد داراي شرايط زير باشد: 1 _ تابعيت ايران 2 _ دارابودن حداقل 25 سال سن 3 _ عدم حجر و ورشكستگي به تقلب و تقصير. 4 _ عدم اشتهار به فساد اخلاق و سابقه محكوميت كيفري براساس موازين اسلامي كه موجب محروميت از حقوق اجتماعي باشد. 5 _ داشتن صلاحيت علمي در حد ليسانس و يا پايان سطح در علوم حوزه اي به تشخيص هيات نظارت موضوع ماده 10 اين قانون 6 _ پاي بندي و التزام عملي به قانون اساسي ب _ اشخاص حقوقي متقاضي امتياز بايد داراي شرايط ذيل باشند: 1 _ مراحل قانوني ثبت شخصيت حقوقي طي شده باشد و در ا ساسنامه و يا قانون تشكيل خود مجاز به انتشار نشريه باشد. 2

_ زمينه فعاليت نشريه مرتبط با زمينه فعاليت شخص حقوقي بوده و محدوده جغرافيايي انتشار آن همان محدوده جغرافيايي شخصيت حقوقي باشد. تبصره 1 _ متقاضي امتياز نشريه موظف است خود يا شخص ديگري را به عنوان مدير مسوول واجد شرايط مندرج در اين ماده معرفي نمايد. تبصره 2 _ براي نشريات داخلي يك سازمان ، موسسه و شركت دولتي يا خصوصي كه فقط براي استفاده كاركنان منتشر و رايگان در اختيار آنان قرار مي گيرد تنها اجازه وزارت ارشاد اسلامي با رعايت ماده 2 اين قانون كافي است تبصره 3 _ با يك پروانه نمي توان بيش از يك نشريه منتشر كرد. تبصره 4 _ صاحب امتياز در قبال خط مشي كلي نشريه مسوول است و مسووليت يكايك مطالبي كه در نشريه به چاپ مي رسد و ديگر امور در رابطه با نشريه به عهده مدير مسوول خواهد بود. تبصره 5 _ نخست وزيران استانداران امراي ارتش و شهرباني ژاندارمري روساي سازمان هاي دولتي ، مديران عامل و روساي هيات مديره شركتها و بانكهاي دولتي و كليه شركتها و موسساتي كه شمول حكم در مورد آن مستلزم ذكر نام است ، نمايندگان مجلسين ، سفرا ، فرمانداران ، شهرداران ، روساي انجمنهاي شهر و شهرستان تهران و مراكز استانها، اعضاي ساواك روساي دفاتر رستاخيز در تهران و مراكز استان ها و شهرستانها و وابستگان به رژيم سابق كه در فاصله زماني پانزدهم خرداد 1342 تا 22 بهمن 1357 در مشاغل مذكور بوده و همچنين كساني كه در اين مدت از طريق مطبوعات ، راديو و تلويزيون يا سخنراني در اجتماعات خدمتگزار تبليغاتي رژيم گذشته بوده اند، ازانتشار نشريه و هرگونه

فعاليت مطبوعاتي محرومند. تبصره 6 _ هيات نظارت موظف است جهت بررسي صلاحيت متقاضي و مدير مسوول از مراجع ذي صلاح (وزارت اطلاعات و دادگستري و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران استعلام نمايد. مراجع مذكور موظفند حداكثر تا دو ماه نظر خود را همراه مستندات و مدارك معتبر به هيات نظارت اعلام نمايند. در صورت عدم پاسخ از سوي مراجع مذكور و فقدان دليل ديگر صلاحيت آنان تاييدشده تلقي مي گردد. تبصره 7 _ مسووليت مقالات و مطالبي كه در نشريه منتشر مي شود به عهده مدير مسوول است ولي اين مسووليت نافي مسووليت نويسنده و ساير اشخاصي كه در ارتكاب جرم دخالت داشته باشند نخواهد بود. تبصره 8 _ اعضا و هواداران گروههاي ضد انقلاب و يا گروههاي غيرقانوني و محكومين دادگاههاي انقلاب اسلامي كه به جرم اعمال ضدانقلابي و يا عليه امنيت داخلي و خارجي محكوميت يافته اند و همچنين كساني كه عليه نظام جمهوري اسلامي ايران فعاليت و يا تبليغ مي كنند حق هيچ گونه فعاليت مطبوعاتي و قبول سمت در نشريات را ندارند. ماده 10 _ اعضاي هيات نظارت بر مطبوعات كه از افراد مسلمان و صاحب صلاحيت علمي و اخلاقي لازم و مومن به انقلاب اسلامي مي باشند، عبارتند از: الف _ يكي از قضات به انتخاب رييس قوه قضاييه ب _ وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي يا نماينده تام الاختيار وي ج _ يكي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي به انتخاب مجلس د _ يكي از اساتيد دانشگاه به انتخاب وزير فرهنگ و آموزش عالي ه _ يكي از مديران مسوول مطبوعات به انتخاب آنان و _ يكي از اساتيد حوزه علميه به انتخاب

شوراي عالي حوزه علميه قم ز _ يكي از اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي به انتخاب آن شورا. تبصره 1 _ اين هيات ظرف دو ماه پس از تصويب اين قانون در دوره اول و دوره هاي بعد ظرف يك ماه قبل از اتمام مدت مقرر براي مدت دو سال به دعوت وزير ارشاد اسلامي تشكيل مي شود. تبصره 2 _ تصميمات هيات نظارت قطعي است اين امر مانع شكايت و اقامه دعواي افراد ذي نفع در محاكم نخواهد بود. تبصره 3 _ دبيرخانه هيات نظارت با امكانات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تشكيل مي شود وزير نظر آن هيات انجام وظيفه مي نمايد. تبصره 4 _ وزارت ارشاد اسلامي مسوول دعوت و برگزاري جلسه انتخابات موضوع بند (ه ) اين ماده است و مرجع تشخيص صلاحيت نامزدهاي انتخابات مزبور براساس شرايط مندرج در صدر اين ماده هيات سه نفري مركب از افراد بندهاي الف و ب و ج مي باشند، اين قانون از تاريخ تصويب لازم الاجرا خواهدبود. تبصره 5 _ وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي رياست هيات نظارت بر مطبوعات را بر عهده خواهد داشت و پاسخگوي عملكرد هيات مذكور در مجلس و ديگر مراجع ذي صلاح خواهد بود. ماده 11 _ رسيدگي به درخواست صدور پروانه و تشخيص صلاحيت متقاضي و مدير مسوول به عهده هيات نظارت بر مطبوعات است تبصره _ در صورتي كه صاحب پروانه يكي از شرايط مقرر در ماده (9) اين قانون را فاقد شود، به تشخيص هيات نظارت مقرر در ماده (10) و با رعايت تبصره هاي آن پروانه نشريه لغو مي شود. ماده 12 _ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي موظف است

تخلف نشريات را راسا يا به تقاضاي حداقل دو نفر از اعضاي هيات نظارت ظرف مدت يك ماه مورد بررسي قرار داده و در صورت لزوم به طور مستقيم و يا از طريق هيات نظارت مراتب را جهت پيگرد قانوني به دادگاه صالح تقديم نمايد. تبصره _ در مورد تخلفات موضوع ماده (6) به جز بند (3) و (4) و بند (ب ، (ج و (د) ماده (7) هيات نظارت مي تواند نشريه را توقيف نمايد و در صورت توقيف موظف است ظرف يك هفته پرونده را جهت رسيدگي به دادگاه ارسال نمايد. ماده 13 _ هيات نظارت مكلف است ظرف مدت سه ماه از تاريخ دريافت تقاضا جهت امتياز يك نشريه درباره صلاحيت متقاضي و مدير مسوول با رعايت شرايط مقرر در اين قانون رسيدگي هاي لازم را انجام داده و مراتب رد يا قبول تقاضا را با ذكر دلائل و شواهد جهت اجرا به وزير ارشاد گزارش نمايد، و وزارت ارشاد اسلامي موظف است حداكثر ظرف 2 ماه از تاريخ موافقت هيات نظارت براي متقاضي پروانه انتشار صادر كند. ماده 14 _ در صورتي كه مدير مسوول شرايط مندرج در ماده 9 را فاقد گردد، يا فوت شود و يا استعفا دهد، صاحب امتياز موظف است حداكثر ظرف 3 ماه شخص ديگري را كه واجد شرايط باشد به وزارت ارشاد اسلامي معرفي كند، در غير اين صورت از انتشار نشريه او جلوگيري مي شود،تا زماني كه صلاحيت مدير به تاييد نرسيده است مسووليتهاي مدير به عهده صاحب امتياز است ماده 15 _ اعلام نظر هيات نظارت مبني بر تاييد يا عدم تاييد مدير مسوول جديد، حداكثر سه ماه از

تاريخ معرفي توسط وزارت ارشاد اسلامي خواهد بود. ماده 16 _ صاحب امتياز موظف است ظرف شش ماه پس از صدور پروانه نشريه مربوطه را منتشركند و در غير اين صورت با يك بار اخطار كتبي و دادن فرصت پانزده روز ديگر در صورت عدم عذر موجه اعتبار پروانه از بين مي رود، عدم انتشار منظم نشريه در يك سال نيز اگر بدون عذر موجه (به تشخيص هيات نظارت باشد، موجب لغو پروانه خواهد بود. تبصره _ نشريه اي كه سالانه منتشر مي شود (سالنامه از ماده فوق مستثني بوده و در صورت عدم نشر ظرف يك سال بدون عذر موجه پروانه صاحب امتياز لغو خواهد شد. ماده 17 _ پروانه ها يي كه بر طبق مقررات سابق براي نشريات كنوني صادر شده است به اعتبار خود باقي است مشروط بر اينكه ظرف سه ماه از تاريخ اجراي اين قانون صاحب امتياز براي تطبيق وضع خود، با اين قانون اقدام نمايد. ماده 18 _ در هر شماره بايد نام صاحب امتياز ، مدير مسوول ، نشاني اداره و چاپخانه اي كه نشريه درآن به چاپ مي رسد و نيز زمينه فعاليت و ترتيب انتشار نوع نشريه ( ديني ، علمي ، سياسي ، اقتصادي ، ادبي ، هنري و غيره ) در صفحه معين و محل ثابت اعلان شود، چاپخانه ها نيز مكلف به رعايت مفاد اين ماده مي باشند. ماده 19 _ نشريات در چاپ آگهي هاي تجارتي كه مشتمل بر تعريف و تمجيد كالا يا خدماتي كه ازطرف يكي از مراكز تحقيقاتي كشور كه برحسب قوانين رسميت داشته باشند، تاييد گردد با رعايت ماده 12 آيين نامه تاسيس و نظارت

بر نحوه كار و فعاليت كانونهاي آگهي تبليغاتي و بندهاي مربوطه مجاز مي باشند. تبصره _ در مواردي كه طبق اين ماده مطبوعات مجاز به درج آگهي هاي مشتمل بر تعريف و تشويق از كالا و خدمات هستند، متن اين تعريف و تشويق نمي تواند از متن تقديرنامه رسمي مراكز قانوني مذكور در اين ماده فراتر رود. ماده 20 _ هر روزنامه يا مجله بايد دفاتر محاسباتي خود را در آن ثبت كند و بيلان سالانه درآمد و مخارج را به وزارت ارشاد اسلامي بفرستد، وزارت ارشاد اسلامي هر وقت لازم بداند، دفاتر مالي موسسات را بازرسي مي نمايد. تبصره _ كليه مطبوعات مكلفند همه ماهه تيراژ فروش ماهيانه خود را كتبا به وزارت ارشاد اسلامي اطلاع دهند. ماده 21 _ مديران مسوول نشريات موظفند از هر شماره نشريه دو نسخه به هريك از مراجع زير به طور مرتب و رايگان ارسال نمايند: الف _ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ب _ مجلس شوراي اسلامي ج _ دادگستري مركز استان محل نشر. ماده 22 _ ورود مطبوعات به كشور و نيز خروج آن براساس موازين شرعي و قانون اساسي نظام جمهوري اسلامي است ضوابط ورود و خروج آن ظرف شش ماه توسط وزارت ارشاد اسلامي تهيه و به تصويب مجلس شوراي اسلامي خواهد رسيد.

فصل ششم _ جرايم ( ماده 23 تا 35 )

ماده 23 _ هرگاه در مطبوعات مطالبي مشتمل بر توهين يا افترا يا خلاف واقع و يا انتقاد نسبت به شخص (اعم از حقيقي يا حقوقي مشاهده شود، ذي نفع حق دارد پاسخ آن را ظرف يك ماه كتبا براي همان نشريه بفرستد و نشريه مزبور موظف است اين گونه توضيحات و پاسخها را در

يكي از دو شماره اي كه پس از وصول پاسخ منتشر مي شود، در همان صفحه و ستون و با همان حروف كه اصل مطلب منتشر شده است مجاني به چاپ برساند، به شرط آن كه جواب از دو برابر اصل تجاوز نكند و متضمن توهين و افترا به كسي نباشد. تبصره 1 _ اگر نشريه علاوه بر پاسخ مذكور ، مطالب يا توضيحات مجددي چاپ كند، حق پاسخگويي مجدد براي معترض باقي است درج قسمتي از پاسخ به صورتي كه آن را ناقص يا نامفهوم سازد و همچنين افزودن مطلبي به آن در حكم عدم درج است و متن پاسخ بايد در يك شماره درج شود. تبصره 2 _ پاسخ نامزدهاي انتخاباتي در جريان انتخابات بايد در اولين شماره نشريه درج گردد به شرط آن كه حداقل شش ساعت پيش از زير چاپ رفتن نشريه ، پاسخ به دفتر نشريه تسليم و رسيد دريافت شده باشد. تبصره 3 _ در صورتي كه نشريه از درج پاسخ امتناع ورزد يا پاسخ را منتشر نسازد، شاكي مي تواند به دادگستري شكايت كند و رييس دادگستري در صورت احراز صحت شكايت جهت نشر پاسخ به نشريه اخطار مي كند و هر گاه اين اخطار موثر واقع نشود ، پرونده را پس از دستور توقيف موقت نشريه كه مدت آن حداكثر از ده روز تجاوز نخواهد كرد، به دادگاه ارسال مي كند. تبصره 4 _ اقدامات موضوع اين ماده و تبصره هاي آن نافي اختيارات شاكي در جهت شكايت به مراجع قضايي نمي باشد. ماده 24 _ اشخاصي كه اسناد و دستورهاي محرمانه نظامي و اسرار ارتش و سپاه و يا نقشه هاي قلاع و استحكامات نظامي را در

زمان جنگ يا صلح به وسيله يكي از مطبوعات فاش و منتشر كنند به دادگاه تحويل تا برابر مقررات رسيدگي شود. ماده 25 _ هر كس به وسيله مطبوعات مردم را صريحا به ارتكاب جرم يا جنايتي بر ضد امنيت داخلي يا سياست خارجي كشور كه در قانون مجازات عمومي پيش بيني شده است تحريص و تشويق نمايد در صورتي كه اثري بر آن مترتب شود، به مجازات معاونت همان جرم محكوم و درصورتي كه اثري بر آن مترتب نشود طبق نظر حاكم شرع براساس قانون تعزيرات با وي رفتار خواهدشد. ماده 26 _ هر كس به وسيله مطبوعات به دين مبين اسلام و مقدسات آن اهانت كند، در صورتي كه به ارتداد منجر شود حكم ارتداد در حق وي صادر و اجرا و اگر به ارتداد نينجامد طبق نظر حاكم شرع براساس قانون تعزيرات با وي رفتار خواهد شد. ماده 27 _ هر گاه در نشريه اي به رهبر جمهوري اسلامي ايران و يا مراجع مسلم تقليد اهانت شود ، پروانه آن نشريه لغو و مدير مسوول و نويسنده مطلب به محاكم صالحه معرفي و مجازات خواهندشد. تبصره _ رسيدگي به جرايم موضوع مواد 24 و 25 و 26 و 27 تابع شكايت مدعي خصوصي نيست ماده 28 _ انتشار عكسها و تصاوير و مطالب خلاف عفت عمومي ممنوع و موجب تعزير شرعي است و اصرار بر آن موجب تشديد تعزير و لغو پروانه خواهد بود. ماده 29 _ انتشار مذاكرات غير علني مجلس شوراي اسلامي و مذاكرات غيرعلني محاكم دادگستري يا تحقيقات مراجع اطلاعاتي و قضايي كه طبق قانون افشاي آن مجاز نيست ممنوع است و درصورت تخلف

طبق نظر حاكم شرع و قانون تعزيرات با وي رفتار خواهدشد. ماده 30 _ انتشار هر نوع مطلب مشتمل بر تهمت يا افترا يا فحش و الفاظ ركيك يا نسبتهاي توهين آميز و نظائر آن نسبت به اشخاص ممنوع است مدير مسوول جهت مجازات به محاكم قضايي معرفي مي گردد و تعقيب جرايم مذكور موكول به شكايت شاكي خصوصي است و در صورت استرداد شكايت تعقيب در هر مرحله اي كه باشد متوقف خواهد شد. تبصره 1 _ در موارد فوق شاكي (اعم از حقيقي يا حقوقي مي تواند براي مطالبه خسارتي كه از نشرمطالب مذكور بر او وارد آمده به دادگاه صالحه شكايت نموده و دادگاه نيز مكلف است نسبت به آن رسيدگي و حكم متناسب صادر نمايد. تبصره 2 _ هر گاه انتشار مطالب مذكور در ماده فوق راجع به شخص متوفي بوده ولي عرفا هتاكي به بازماندگان وي به حساب آيد هر يك از ورثه قانوني مي تواند از نظر جزايي يا حقوقي طبق ماده و تبصره فوق اقامه دعوي نمايد. ماده 31 _ انتشار مطالبي كه مشتمل بر تهديد به هتك شرف و يا حيثيت و يا افشاي اسرار شخصي باشد ممنوع است و مدير مسوول به محاكم قضايي معرفي و با وي طبق قانون تعزيرات رفتارخواهد شد. تبصره _ در مورد مواد 30 و 31 تا زماني كه پرونده در مرحله تحقيق و رسيدگي است نشريه مورد شكايت حق ندارد نسبت به مورد رسيدگي مطلبي نشر دهد، در صورت تخلف رييس دادگاه بايد قبل از ختم تحقيقات حكم توقيف نشريه را صادر كند. اين توقيف شامل اولين شماره بعد از ابلاغ مي شود و در

صورت تكرار تا موقع صدور رأي دادگاه از انتشار نشريه جلوگيري مي شود. ماده 32 _ هر كس در نشريه اي خود را برخلاف واقع صاحب پروانه انتشار يا مدير مسوول معرفي كند يا بدون داشتن پروانه به انتشار نشريه مبادرت نمايد، طبق نظر حاكم شرع با وي رفتار خواهدشد. مقررات اين ماده شامل دارندگان پروانه و مديران مسوولي كه سمتهاي مزبور را طبق قانون از دست داده اند نيز مي شود. ماده 33 _ الف _ هرگاه در انتشار نشريه نام يا علامت نشريه ديگري ولو با تغييرات جزيي تقليد شود به طوري كه براي خواننده امكان اشتباه باشد، از انتشار آن جلوگيري و مرتكب به حبس تعزيري شصت و يك روز تا سه ماه و جزاي نقدي از يك ميليون ريال تا ده ميليون ريال محكوم مي شود. تعقيب جرم و مجازات منوط به شكايت شاكي خصوصي است ب _ پس از توقيف يك نشريه انتشار هر نوع نشريه ديگر به جاي نشريه توقيف شده به نحوي كه بانشريه مذكور از نظر نام ، علامت و شكل مشتبه شود ممنوع است و نشريه جديد بلافاصله توقيف مي گردد. مرتكب به مجازات حبس تعزيري از سه ماه تا شش ماه و جزاي نقدي از دو ميليون ريال تابيست ميليون ريال محكوم مي شود. ماده 34 _ رسيدگي به جرايم مطبوعاتي با توجه به قوانين مربوط به صلاحيت ذاتي مي تواند درمحاكم عمومي يا انقلاب يا ساير مراجع قضايي باشد. در هر صورت علني بودن و حضور هيات منصفه الزامي است تبصره _ به جرايم مطبوعاتي در محاكم صالح مراكز استانها رسيدگي مي شود. ماده 35 _ تخلف از مقررات اين قانون جرم است و

چنانچه در قانون مجازات اسلامي و اين قانون براي آن مجازات تعيين نشده باشد متخلف به يكي از مجازات هاي ذيل محكوم مي شود: الف _ جزاي نقدي از يك ميليون تا بيست ميليون ريال ب _ تعطيل نشريه حداكثر تا شش ماه در مورد روزنامه ها و حداكثر تا يك سال در مورد ساير نشريات تبصره _ دادگاه مي تواند در جرايم مطبوعاتي مجازات حبس و شلاق را به يكي از مجازاتهاي ذيل تبديل نمايد: الف _ جزاي نقدي از دو ميليون تا پنجاه ميليون ريال ب _ تعطيل نشريه حداكثر تا شش ماه در مورد روزنامه ها و تا يك سال در مورد ساير نشريات ج _ محروميت از مسووليتهاي مطبوعاتي حداكثر تا پنج سال

فصل هفتم _ هيات منصفه مطبوعات ( ماده 36 تا 44 )

ماده 36 _ انتخاب هيات منصفه به طريق ذيل خواهد بود: هر دو سال يك بار در مهر ماه جهت تعيين اعضاي هيات منصفه در تهران به دعوت وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي و با حضور وي و رييس كل دادگستري استان ، رييس شوراي شهر ، رييس سازمان تبليغات و نماينده شوراي سياستگذاري ائمه جمعه سراسر كشور و در مراكز استان به دعوت مديركل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان و با حضور وي و رييس كل دادگستري استان ، رييس شوراي شهرمركز استان رييس سازمان تبليغات و امام جمعه مركز استان يا نماينده وي تشكيل مي شود. هيات مذكور در تهران (21) نفر و در ساير استانها (14) نفر از افراد مورد اعتماد عمومي را از بين گروههاي مختلف اجتماعي (روحانيون ، اساتيد دانشگاه ، پزشكان ، مهندسان ، نويسندگان و روزنامه نگاران وكلاي دادگستري ، دبيران و آموزگاران ،

اصناف ، كارمندان ، كارگران ، كشاورزان ، هنرمندان و بسيجيان به عنوان اعضاي هيات منصفه انتخاب مي كند. تبصره 1 _ چنانچه مفاد موضوع اين ماده در مهلت مقرر انجام نشود، رييس كل دادگستري مكلف مي باشد نسبت به دعوت از افراد ياد شده و انتخاب هيات منصفه اقدام نمايد. تبصره 2 _ چنانچه به هر دليلي اعضاي هيات منصفه به ده نفر يا كمتر برسد، هيات مذكور در اين ماده موظف است ظرف يك ماه تشكيل جلسه داده و نسبت به تكميل اعضاي هيات منصفه اقدام نمايد. ماده 37 _ اعضاي هيات منصفه بايد داراي شرايط زير باشند: 1 _ داشتن حداقل سي سال سن و تاهل 2 _ نداشتن سابقه محكوميت موثر كيفري 3 _ اشتهار به امانت صداقت و حسن شهرت 4 _ صلاحيت علمي و آشنايي با مسايل فرهنگي و مطبوعاتي ماده 38 _ پس از انتخاب اعضاي هيات منصفه موضوع ماده (36) اين قانون مراتب توسط رييس كل دادگستري استان به اعضا ابلاغ مي گردد. دادگاه رسيدگي كننده به جرايم مطبوعاتي ، حداقل يك هفته قبل از زمان رسيدگي از تمامي اعضاي هيات منصفه دعوت مي كند تادر جلسه محاكمه حضور يابند. دادگاه با حضور حداقل هفت نفر از اعضاي هيات منصفه رسميت خواهد يافت اكثريت آرا حاضران ملاك تصميم گيري هيات منصفه خواهد بود، اعضاي هيات موظفند تا پايان جلسات دادگاه حضور داشته باشند. تبصره 1 _ تصميمات هياتهاي نظارت و منصفه با اكثريت مطلق عده حاضر معتبر خواهد بود. تبصره 2 _ چنانچه در دو جلسه رسيدگي به يك پرونده جرم مطبوعاتي ، هيات منصفه به حدنصاب نرسد، دادگاه در جلسه سوم

با حضور افراد حاضر حداقل به تعداد پنج نفر رسيدگي مي نمايد. تبصره 3 _ دبيرخانه هيات منصفه با بودجه و امكانات قوه قضاييه تشكيل و زيرنظر هيات منصفه انجام وظيفه مي نمايد. ماده 39 _ هريك از اعضاي هيات منصفه چنانچه بدون عذر موجه در دو جلسه متوالي يا پنج جلسه متناوب دادگاه حاضر نشود يا از شركت در اتخاذ تصميم خودداري كند با حكم دادگاه رسيدگي كننده به دو سال محروميت از عضويت در هيات منصفه محكوم مي شود. راي دادگاه قطعي است تبصره _ هريك از اعضاي هيات منصفه به علت وجود عذر موجه نتواند در جلسه دادگاه حضور يابد موظف است دو روز قبل از جلسه دادرسي عذر خود را كتبا و به طور مستدل به استحضار دادگاه برساند ، در غير اين صورت عذر وي غيرموجه محسوب مي گردد مگر عذرهايي كه در اين فاصله تا جلسه دادگاه حادث شده باشد در هر حال موظف است عذر خود را به دادگاه اعلام نمايد. عذر موجه همان است كه در آيين دادرسي احصا گرديده است ماده 40 _ اعضاي هيات منصفه در ابتداي اولين جلسه حضور خود در دادگاه به خداوند متعال و د ربرابر قرآن كريم سوگند ياد مي كنند بدون در نظر گرفتن گرايشهاي شخصي يا گروهي و با رعايت صداقت ، تقوي و امانت داري در راه احقاق حق و ابطال باطل انجام وظيفه نمايند. ماده 41 _ موارد رد اعضاي هيات منصفه همان است كه طبق قانون در مورد رد قضات پيش بيني شده است ماده 42 _ هرگاه در حين محاكمه ، اعضاي هيات منصفه سوالاتي داشته باشند ، مراتب را

كتبا جهت طرح ، تسليم رييس دادگاه مي نمايند. ماده 43 _ پس از اعلام ختم رسيدگي بلافاصله اعضاي هيات منصفه به شور پرداخته و نظر كتبي خود را در دو مورد زير به دادگاه اعلام مي دارند: الف _ متهم بزهكار است يا خير؟ ب _ در صورت بزهكاري آيا مستحق تخفيف است يا خير؟ تبصره 1 _ پس از اعلام نظر هيات منصفه دادگاه در خصوص مجرميت يا برائت متهم اتخاذ تصميم نموده و طبق قانون مبادرت به صدور راي مي نمايد. تبصره 2 _ در صورتي كه تصميم هيات منصفه بر بزهكاري باشد دادگاه مي تواند پس از رسيدگي راي بر برائت صادر كند. تبصره 3 _ در صورتي كه راي دادگاه مبني بر مجرميت باشد، راي صادره طبق مقررات قانوني قابل تجديدنظرخواهي است در رسيدگي مرحله تجديدنظر حضور هيات منصفه لازم نيست تبصره 4 _ حضور هيات منصفه در تحقيقات مقدماتي و صدور قرارهاي قانوني لازم نيست ماده 44 _ هرگاه حكم دادگاه مبني بر برائت يا محكوميتي باشد كه مستلزم سلب حقوق اجتماعي نباشد، از نشريه در صورتي كه قبلا توقيف شده باشد بي درنگ رفع توقيف خواهد شد و انتشار مجدد آن بلامانع مي باشد.

فصل هشتم _ موارد متفرقه ( ماده 45 تا 48 )

ماده 45 _ نظارت دقيق بر عملكرد جرايد و انجام رسالت مطبوعاتي آنان بر عهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است اين امر مانع از انجام وظايف مستقيم هيات نظارت نخواهد بود. ماده 46 _ صاحب امتياز و مدير مسوول موظفند كليه كاركنان نشريه را بيمه نمايند تا در صورتي كه به حكم دادگاه يا رأي هيات نظارت يا به هر دليل ديگر نشريه تعطيل گرديد، تا زمان اشتغال

مجدد طبق مقررات قانون كار حقوق قانوني آنان پرداخت شود. ماده 47 _ آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف حداكثر شش ماه توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد. ماده 48 _ اين قانون از جمله در مورد نحوه تشكيل هيات نظارت و هيات منصفه از تاريخ تصويب لازم الاجرا است و نيز از تاريخ تصويب ، كليه قوانين مغاير با آن از جمله لايحه قانوني مطبوعات مصوب 25/5/1358 شوراي انقلاب لغو مي گردد.

قانون ترجمه و تكثير كتب و نشريات و آثار صوتي - مصوب ديماه 1352 - ( ماده 1 تا 12 )

مصوب ديماه 1352 ماده 1 _ حق تكثير يا تجديد چاپ و بهره برداري و نشر و پخش هر ترجمه اي با مترجم يا وارث قانوني او است مدت استفاده از اين حقوق كه به وراثت منتقل مي شود از تاريخ مرگ مترجم سي سال است حقوق مذكور در اين ماده قابل انتقال به غير است و انتقال گيرنده از نظر استفاده از اين حقوق قائم مقام انتقال دهنده براي استفاده از بقيه مدت از اين حق خواهد بود. ذكر نام مترجم در تمام موارد استفاده الزامي است

ماده 2 _ تكثير كتب و نشريات به همان زبان و شكلي كه چاپ شده به قصد فروش يا بهره برداري مادي از طريق چاپ افست يا عكسبرداري يا طرق مشابه بدون اجازه صاحب حق ممنوع است ماده 3 _ نسخه برداري يا ضبط يا تكثير آثار صوتي كه بر روي صفحه يا نوار يا هر وسيله ديگر ضبط شده است بدون اجازه صاحبان حق يا توليدكنندگان انحصاري يا قائم مقام قانوني آنان براي فروش ممنوع است حكم مذكور در اين ماده شامل نسخه برداري يا ضبط يا تكثير از برنامه هاي راديو

و تلويزيون ياهرگونه پخش ديگر نيز خواهد بود. ماده 4 _ صفحات يا نوارهاي موسيقي و صوتي در صورتي حمايت مي شود كه در روي هر نسخه يا جلد آن علامت بين المللي پ لاتين در داخل دايره و تاريخ انتشار و نام و نشاني توليدكننده و نماينده انحصاري و علامت تجارتي ذكر شده باشد. ماده 5 _ تكثير و نسخه برداري از كتب و نشريات و آثار صوتي موضوع مواد دو و سه اين قانون به منظور استفاده در كارهاي مربوط به آموزش يا تحقيقات علمي مجاز خواهد بود مشروط بر اين كه جنبه انتفاعي نداشته باشد و اجازه نسخه برداري از آنها قبلا به تصويب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي رسيده باشد. تبصره _ نسخه برداري از كتب و نشريات و آثار صوتي موضوع مواد دو و سه اين قانون در صورتي كه براي استفاده شخصي و خصوصي باشد، بلامانع است ماده 6 _ در مورد تكثير كتب و نشريات و آثار صوتي حمايتهاي مذكور در اين قانون به شرط وجود عهدنامه يا معامله متقابل نسبت به اتباع ساير كشورها نيز جاري است ماده 7 _ اشخاصي كه عالما و عامدا مرتكب يكي از اعمال زير شوند علاوه بر تاديه خسارات شاكي خصوصي به حبس جنحه اي از سه ماه تا يك سال محكوم خواهندشد: 1 _ كساني كه خلاف مقررات مواد يك و دو و سه اين قانون عمل كنند. 2 _ كساني كه اشياي مذكور در ماده 3 را كه به طور غيرمجاز در خارج تهيه شده به كشور وارد يا صادركنند. ماده 8 _ هرگاه متخلف از اين قانون شخص حقوقي باشد علاوه بر

تعقيب جزايي شخص حقيقي مسوول كه جرم ناشي از تصميم او باشد خسارات شاكي خصوصي از اموال شخص حقوقي جبران خواهد شد. در صورتي كه اموال شخص حقوقي به تنهايي تكافو نكند مابه التفاوت از اموال شخص حقيقي مسوول جبران مي شود. ماده 9 _ مراجع قضايي مكلفند ضمن رسيدگي به شكايت شاكي خصوصي به تقاضاي او نسبت به جلوگيري از نشر و پخش و عرضه كتب و نشريات و آثار صوتي موضوع شكايت و ضبط آن تصميم مقتضي اتخاذ كنند. ماده 10 _ احكام مذكور در اين قانون موقعي جاري است كه آثار موضوع اين قانون مشمول حمايتهاي مذكور در قانون حمايت حقوق مولفان و مصنفان و هنرمندان نباشد در غير اين صورت مقررات قانون مزبور نسبت به آثار موضوع اين قانون ملاك خواهد بود. ماده 11 _ مقررات اين قانون در هيچ مورد حقوق اشخاص مذكور در قانون حمايت حقوق مولفان و مصنفان و هنرمندان را نفي نمي كند و محدود نمي سازد. ماده 12 _ تعقيب بزه هاي مذكور در اين قانون منوط به شكايت شاكي خصوصي است و با گذشت او تعقيب يا اجراي حكم موقوف مي شود.

قانون معافيت موسسات انتشاراتي و كتاب فروشان از پرداخت ماليات ( ماده واحده )

ماده واحده _ از تاريخ ابلاغ اين قانون ناشران و فروشندگان كتاب و مطبوعات اعم از اشخاص حقيقي و يا حقوقي كه داراي مجوز فعاليت از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مي باشند و همچنين نويسندگان ، مترجمين ويراستاران ، گرافيست ها و ساير پديد آورندگان آثار فرهنگي مكتوب از پرداخت ماليات بر درآمد موضوع فعاليت هاي مطبوعاتي و انتشاراتي معاف مي شوند. تبصره 1 _ ملاك تشخيص مصاديق موارد مذكور در ماده واحده در صورتي كه مشخص نباشد با وزارت فرهنگ و ارشاد

اسلامي است تبصره 2 _ اعتبار مورد نياز براي معافيت مالياتي مطبوعات و ساير موارد، از محل سهم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي از افزايش درآمد آگهي هاي اجاره تابلوهاي شهري كه به حساب درآمد عمومي كشور نزد خزانه داري كل واريز مي گردد تأمين خواهد شد. قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و دو تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ نهم ارديبهشت ماه يكهزار و سيصد و هشتاد مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 26/2/1380 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون ممنوعيت وزارتخانه ها و موسسات و شركتهاي دولتي از چاپ و انتشار نشريات غير ضرور - مصوب 29/7/13

مصوب 29/7/1365 ماده واحده _ اختصاص و پرداخت هرگونه وجه از محل اعتبارات جاري و عمراني منظور در قانون بودجه ساليانه كل كشور و اموال و ثروتهاي عمومي از سوي وزارتخانه ها و موسسات و شركتهاي دولتي و موسساتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است و نهادهاي انقلاب اسلامي و استفاده كردن از امكانات دولتي و كاركنان براي جمع آوري مطالب ، تحرير ، تنظيم ، چاپ و انتشار هرگونه كتاب ، روزنامه ، مجله ، نشريات مشابه و هرنوع اوراق و پارچه هاي تبليغاتي ، جزوه ، بروشور ،تراكت ، پوستر (به استثناي پوستر و بروشورهاي آموزشي ) سفارش چاپ هرگونه آگهي تبريك ، تسليت و تشكر و اطلاعيه هاي غير ضروري كه مستقيما با وظايف آنها ارتباط نداشته باشد در روزنامه و نشريات كشور ممنوع مي باشد.

اين ممنوعيت شامل تمامي اعتبارات دستگاههاي مذكور حتي اعتباراتي كه مستثني از قانون محاسبات عمومي و يا ساير مقررات عمومي دولت هستند نيز مي باشد. تبصره 1 _ موارد ذيل از شمول ممنوعيت اين قانون مستثني مي باشند: 1 _ وزارت ارشاد اسلامي

2 _ وزارت امور خارجه در كشورهايي كه وزارت ارشاد اسلامي در آنها فاقد نمايندگي فرهنگي است به تشخيص و تاييد وزير امور خارجه 3 _ سازمان تبليغات اسلامي 4 _ وزارت فرهنگ و آموزش عالي و وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشكي و موسسات وابسته به آن و مركز نشر دانشگاهي در رابطه با چاپ كتاب و نشريه جزوه هاي علمي فني و درسي و تحقيقاتي 5 _ سازمان پژوهشي و برنامه ريزي آموزشي وزارت آموزش و پرورش (در رابطه با كتب و نشريات علمي و آموزشي ) 6 _ تبليغات مربوط به جبهه و جنگ در چهارچوب آيين نامه آن كه حداكثر ظرف دو ماه پس از ابلاغ اين قانون به پيشنهاد وزارت ارشاد اسلامي و همكاري وزارتخانه هاي سپاه _ دفاع _ جهاد و سازمان تبليغات اسلامي به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد. 7 _ بنياد شهيد به جز در انتشار كتاب نشريه و مجله 8 _ بولتن هاي داخلي ضروري و بروشورها كه در وزارتخانه ها و موسسات دولتي و شركتهاي دولتي و نهادهاي انقلاب اسلامي با تعيين ضوابط توسط وزارت ارشاد اسلامي در رابطه با وظايف قانوني خود منتشر مي نمايند. 9 _ وزارت اطلاعات در رابطه با نشر مسايل امنيتي تبصره 2 _ وزارت ارشاد اسلامي مجاز است در زمينه هاي علمي و فني (با تاييد وزارت فرهنگ و آموزش عالي و در زمينه هاي فرهنگي در صورت تشخيص اجازه انتشار يك نشريه در هر رشته و درصورت ضرورت بيش از يك نشريه از محل اعتبارات مربوط به دستگاه ذي ربط را بدهد. تبصره 3 _ بهاي نشريات و جزوات فوق با جلب

نظر وزارتخانه ها و موسسات مذكور با احتساب هزينه هاي مربوط به مواد اوليه ، دستمزد ، پرسنل شاغل و هزينه هاي چاپ پس از وصول به حساب درآمد عمومي كشور واريز خواهد شد. تبصره 4 _ وزارت ارشاد اسلامي موظف است نسبت به عملكرد وزارتخانه ها ، سازمانها ، نهادهاي مذكور در اين قانون نظارت كامل داشته با مشاهده تخلف جهت تعقيب قانوني مورد يا موارد را به مراجع صالحه قضايي احاله داده و نتيجه را از طريق كميسيون ارشاد اسلامي مجلس به اطلاع نمايندگان مجلس برساند. تبصره 5 _ هرگونه هزينه و تخلف از اين قانون در حكم تصرف غير مجاز در اموال دولتي مي باشد. تبصره 6 _ وزارت ارشاد اسلامي مكلف است آيين نامه اجرايي اين قانون را ظرف 4 ماه پس از ابلاغ تهيه و به تصويب هيات وزيران برساند.

قانون ممنوعيت به كارگيري اسامي ، عناوين و اصطلاحات بيگانه ( ماده واحده

ماده واحده _ به منظور حفظ قوت و اصالت زبان فارسي به عنوان يكي از اركان هويت ملي ايران و زبان دوم عالم اسلام و معارف و فرهنگ اسلامي دستگاههاي قانونگذاري ، اجرايي و قضايي كشورو سازمانها ، شركتها و موسسات دولتي و كليه شركتهايي كه شمول قوانين و مقررات عمومي بر آنها مستلزم ذكر نام است و تمامي شركتها، سازمانها و نهادهاي مذكور در بند (د) تبصره (22) قانون برنامه دوم توسعه موظفند از به كاربردن كلمات و واژه هاي بيگانه در گزارشها و مكاتبات سخنراني ها، مصاحبه هاي رسمي خودداري كنند و همچنين استفاده از اين واژه ها بر روي كليه توليدات داخلي اعم از بخشهاي دولتي و غيردولتي كه در داخل كشور عرضه مي شود ممنوع است تبصره 1 _ فرهنگستان زبان و

ادب فارسي بايد بر اساس اصول و ضوابط مصوب خود براي واژه هاي مورد نياز با اولويت واژه هايي كه كاربرد عمومي دارند رأسا يا با همكاري مراكز علمي واژه گزيني و يا واژه سازي كند و هر شش ماه يكبار گزارش فعاليتهاي خود را به كميسيون ارشاد و هنر اسلامي و وسايل ارتباط جمعي و حسب مورد ساير كميسيونهاي مجلس شوراي اسلامي تقديم نمايد. تبصره 2 _ واژه هايي كه فرهنگستان زبان و ادب فارسي وضع معادل فارسي را براي آنها ضروري نمي داند و نيز كلماتي كه هنوز واژه فارسي معادل آنها از سوي فرهنگستان به تصويب نرسيده است از شمول اين قانون مستثني هستند. تبصره 3 _ فرهنگستانهاي علوم و علوم پزشكي و دستگاه هاي آموزشي و پژوهشي ، دانشگاهها وديگر سازمانهاي علمي و فرهنگي مكلفند در زمينه واژه گزيني و واژه سازي تخصصي اقدام كنند و واژه هاي پيشنهادي خود را به تصويب فرهنگستان زبان و ادب فارسي برسانند. تبصره 4 _ در مواردي كه فرهنگستان زبان و ادب فارسي در زمينه واژه گزيني و واژه سازي تخصصي خواستار همكاري دستگاهها و مراكز علمي ، آموزشي صنعتي و فرهنگي باشد، اين دستگاهها و مراكز موظفند با فرهنگستان همكاري كنند. تبصره 5 _ كارخانه ها، كارگاه ها و اماكن توليدي و خدماتي و تجاري موظفند ظرف مدت دو سال از تاريخ ابلاغ اين قانون اسامي توليدات و ظرف مدت يك سال نام اماكن خود را به نامها و واژه هاي غيربيگانه برگردانند. تبصره 6 _ چاپخانه ها، مراكز طبع و نشر، روزنامه ها و ساير مطبوعات مكلف به رعايت اين قانون هستند و در صورت تخلف

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي موظف است مطابق تبصره هشتم همين قانون با آنها رفتار كند. تبصره 7 _ صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران موظف است از به كارگيري واژه هاي نامانوس بيگانه خودداري كند و ضوابط دستوري زبان فارسي معيار را رعايت نمايد، سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران و كليه دستگاههاي مذكور در ماده واحده موظفند واژه هاي مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسي را پس از ابلاغ در تمامي موارد به كار ببرند. تبصره 8 _ توليد و توزيع كنندگان كالاها و صاحبان مراكز كسب و پيشه در صورت تخلف از اين قانون به ترتيب به مجازات هاي زير محكوم خواهند شد: الف _ اخطار كتبي توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ب _ تعويض علايم و نشانه ها و تغيير اسامي و عناوين پس از اعلام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي توسط وزارت كشور يا دستگاه هاي ذي ربط با هزينه متخلف ج _ تعطيل موقت محل كار. د _ لغو پروانه كار. تبصره 9 _ نيروي انتظامي موظف است از نصب و استفاده از علايم به زبان و خط بيگانه توسط مراكز توليد، توزيع و صنوف جلوگيري نمايد. تبصره 10 _ آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف مدت دو ماه پس از تصويب با پيشنهاد كميسيون فرهنگي دولت به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد. قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و ده تبصره در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ چهاردهم آذرماه يك هزار و سيصد و هفتاد و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 28/9/1375 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

لايحه قانوني مطبوعات - مصوب 11/11/1331

فصل اول تعريف و تاسيس روزنامه و مجله ( ماده1 تا 12 )

مصوب 11/11/1331 فصل اول تعريف و تاسيس

روزنامه و مجله ماده 1 _ روزنامه يا مجله نشريه ايست كه براي روشن ساختن افكار مردم در زمينه هاي مختلف اجتماعي و سياسي يا علمي و فني و يا ادبي و ترقي دادن سطح معلومات عامه و نشر اخبار و اطلاعات و مطالب عام المنفعه و انتقاد و صلاح انديشي در امور عمومي به طور منظم و در مواقع معين بر طبق اجازه نامه طبع و نشر گردد. ماده 2 _ هر كس بخواهد روزنامه يا مجله تاسيس كند بايد از وزارت كشور اجازه تحصيل نمايد. ماده 3 _ درخواست كننده اجازه بايد داراي شرايط ذيل باشد: الف _ ايراني باشد. ب _ سن او از 30 سال كمتر نباشد. ج _ سابقه محكوميت جنايي و يا محكوميت جنحه كه موجب سلب حقوق اجتماعي باشد نداشته و محجور نباشد. د _ سواد خواندن و نوشتن فارسي به قدر كفايت داشته باشد. تبصره _ در صورتي كه موسس يا مدير روزنامه يا مجله فاقد يكي از شرايط مذكور در بند (الف يا بند (ج اين ماده بشود اجازه انتشار روزنامه يا مجله او از درجه اعتبار ساقط مي گردد. ماده 4 _ درخواست كننده اجازه ، علاوه بر مدارك لازمه اظهارنامه اي شامل اطلاعات ذيل در تهران به وزارت كشور و درشهرستان ها به فرماندار محل تسليم خواهد نمود. 1 _ نام و نام خانوادگي موسس و همچنين نام و نام خانوادگي مدير يا سردبير اگر مدير و سردبير جداگانه داشته باشد. 2 _ محل اداره روزنامه يا مجله 3 _ نام و نشاني چاپخانه اي كه روزنامه يا مجله در آن چاپ مي شود. 4 _ نام روزنامه يا مجله

و ترتيب چاپ آن كه يوميه است يا هفتگي يا ماهانه 5 _ عده نسخه هايي كه از هر شماره چاپ مي شود. 6 _ روش روزنامه يا مجله تبصره _ هرگونه تغييري كه نسبت به موارد فوق پيش آيد مدير موظف است در ظرف يك هفته به اطلاع وزارت كشور و فرماندار محل برساند. ماده 5 _ درخواست هاي تاسيس روزنامه يا مجله به وسيله هياتي مركب از مدير كل وزارت كشور ، رييس اداره نگارش وزارت فرهنگ و دادستان شهرستان تهران يا نماينده او رسيدگي مي شود و نسبت به درخواست هايي كه واجد شرايط قانوني باشد اجازه نامه از طرف وزارت كشور صادر خواهدگرديد. تبصره 1 _ مدت اعتبار اجازه نامه ها براي شروع انتشار شش ماه است تبصره 2 _ وزارت كشور دفتري ترتيب خواهد داد كه در آن نام روزنامه ها و مجلاتي كه اجازه آنها صادر شده است با مشخصات هريك مرتبا ثبت مي شود. صدور اجازه به اسامي مكرر يا نامناسب و مستهجن ممنوع است و به هيچ كس براي انتشار روزنامه يا مجله بيش از يك اجازه داده نخواهد شد. ماده 6 _ مدير هر روزنامه يا مجله بايد براي اداره خود دفاتر محاسباتي پلمپ شده برطبق قانون تجارت تهيه نمايد كه كليه مخارج و درآمد اداره منظما در آن ثبت گردد و بيلان ساليانه درآمد و مخارج خود را به گواهي دادستان يا نماينده او رسانيده و در اولين شماره ماه سوم سال بعد براي اطلاع عامه انتشاردهد. دادستان شهرستان يا نماينده او موظف است لااقل شش ماه يك بار دفاتر مزبور را بازرسي و امضاء نمايد. ماده 7 _ هر روزنامه

و يا مجله ممكن است علاوه بر موسس ، مدير و سردبير جداگانه داشته باشد، در اين صورت مدير و سردبير بايد واجد شرايط مقرره در ماده سوم باشد. ماده 8 _ در هر شماره روزنامه و مجله بايد نام و نام خانوادگي موسس و در صورتي كه مدير و سردبير جداگانه داشته باشد نام و نام خانوادگي مدير و سردبير و همچنين نام و نشاني چاپخانه اي كه در آن به طبع مي رسد قيد شود. در مورد كتب و رسالات نيز نام مولف يا مترجم و ناشر و همچنين نام و نشاني چاپخانه اي كه در آن به چاپ رسيده پشت كتاب يا رساله بايد چاپ شود. تبصره _ مدير هر روزنامه يا مجله مكلف است يك نسخه از روزنامه يا مجله خود را براي دادستان شهرستاني كه روزنامه يا مجله در آن حوزه چاپ مي شود مستقيما و يا به وسيله پست سفارشي دو قبضه فرستاده و رسيد بگيرد. ماده 9 _ وزارتخانه ها و موسسات دولتي و بنگاه هايي كه داراي شخصيت حقوقي هستند در صورتي كه بخواهند نشريه مرتبي داشته باشند بايد مدير واجد شرايط معرفي كنند. ماده 10 _ اجازه نامه روزنامه ها و مجلاتي كه تا تاريخ تصويب اين لايحه يك سال تمام مرتب منتشرشده باشند به قوت خود باقي هستند وزارت فرهنگ مكلف است در ظرف يك ماه از تصويب اين لايحه قانوني فهرست آنها را با اطلاعات لازمه نسبت به هر يك با دقت تهيه و به وزارت كشور بفرستد. مديران روزنامه ها و مجلاتي كه يك سال تمام منتشر نشده اند مي توانند در ظرف يكماه از تاريخ اجراي اين لايحه قانوني درخواست خود را

بر طبق مواد 3 و 4 به وزارت كشور تسليم نمايند و وزارت كشور مكلف است در ظرف 2 ماه تكليف اين درخواست ها را معلوم نمايد. مديران روزنامه ها و مجلاتي كه بر طبق اين ماده عمل نكنند و يا درخواست آنان با مواد 3 و 4 منطبق نباشد، اجازه نامه آنان براي انتشار روزنامه يا مجله از درجه اعتبار ساقط است ماده 11 _ هيچ كس نمي تواند اجازه نامه روزنامه يا مجله خود را به ديگري واگذار كند ، مگر اين كه آن شخص واجد شرايط مقرره بوده و انتقال به تصديق وزارت كشور برسد. ماده 12 _ در صورت فوت موسس چنانچه در ميان وراث كسي واجد شرايط باشد با موافقت كتبي ساير وراث و يا قايم مقام قانوني آنان در صورت تقاضا اجازه به نام او صادر مي شود والا وراث مي توانند با معرفي مدير واجد شرايط و تصويب وزارت كشور آن روزنامه يا مجله را منتشر نمايند.

فصل دوم - حق جوابگويي آيين نامه هاي مطبوعاتي ( ماده 13 تا 14 )

ماده 13 _ موسسات دولتي و عمومي و همچنين افراد مردم اعم از مأمورين رسمي يا غير آنها هرگاه در روزنامه يا مجله مطالبي مشتمل بر تهمت و افترا يا اخبار مخالف واقع نسبت به خود مشاهده كردند حق دارند جواب آن مطالب را كتبا براي روزنامه يا مجله بفرستند و آن روزنامه يا مجله مكلف است اين گونه توضيحات و جواب ها را كه بيش از ميزان مطلب اصلي نبايد باشد در همان صفحه و با حروفي كه مطلب اصلي را چاپ كرده مجانا و بلا تاخير به طبع برساند و نسبت به زايد بر آن ميزان جواب دهنده حق الطبع معمولي را خواهدپرداخت همين تكليف شامل

روزنامه ها ومجلاتي كه مطالب مشتمل بر تهمت و افترا يا با اخبار مخالف واقع از مطبوعات ديگر نقل نمايند خواهدبود. در صورتي كه روزنامه يا مجله علاوه بر جواب ، مطالب و يا توضيحات مجددي چاپ نمايد حق جواب هاي مجدد براي معترض محفوظ خواهد بود. ماده 14 _ وزارتخانه هاي كشور و فرهنگ و دادگستري مكلفند براي تنظيم امور چاپخانه هاي طبع كتب و رسالات و اعلانات وكتاب فروشي ها و توزيع جرايد و روزنامه فروش ها و همچنين نسبت به شرايط حقوق و امتيازات خبرنگاران و مخبرين عكاس آيين نامه هاي لازم را تهيه و به هييت وزيران پيشنهاد نمايند در اين آيين نامه ها براي توزيع و فروش روزنامه ها و مجلات و رسالاتي كه به زبان هاي خارجي يا به زبان فارسي در خارج مملكت چاپ شده است مقررات لازم بايد پيش بيني شود.

فصل سوم جرايم مطبوعاتي ( ماده 15 تا 29 )

ماده 15 _ اشخاصي كه به وسيله نشر مقالات و يا جعل اخبار در مطبوعات مرتكب يكي از جرايم ذيل شوند به حبس تاديبي از 6 ماه تا سه سال محكوم مي شوند: الف _ كساني كه مردم را صريحا تحريص و تشويق به خرابكاري و آتش سوزي و قتل و غارت و سرقت نمايند. ب _ كساني كه افسران و افراد ارتش را به نافرماني و عدم انقياد احكام نظامي ترغيب و تشويق كنند. در موارد مذكور در اين ماده چنانچه تحريص و ترغيب موثر واقع شود و جرايم منظور اتفاق افتد اشخاص مذكور در بند (الف و (ب به مجازاتي محكوم خواهند شد كه در قانون مجازات عمومي براي معاون همان جرم پيش بيني شده است ماده 16 _

اشخاصي كه دستورهاي محرمانه نظامي و اسرارارتش و يا نقشه قلاع و استحكامات نظامي را در زمان جنگ به وسيله مطبوعات فاش و منتشركنند به حبس مجرد از دو تا پنج سال محكوم خواهندشد و چنانچه در زمان جنگ نباشد شش ماه تا دو سال محكوم مي شوند. ماده 17 _ هركس مقاله اي مضر به اساس دين حنيف اسلام انتشار دهد به سه ماه تا يك سال حبس تاديبي محكوم مي شود. ماده 18 _ هركس به وسيله روزنامه يا مجله يا كتاب مردم را صريحا به ارتكاب جنحه يا جنايتي بر ضد امنيت داخلي يا خارجي مملكت كه در قانون مجازات عمومي پيش بيني شده است تحريص و تشويق نمايد در صورتي كه اثري بر آن مترتب شده باشد به مجازات معاونت همان جرايم محكوم خواهدشد و در صورتي كه اثر بر آن مترتب نشود به يك ماه تا سه ماه حبس تاديبي يا پرداخت دو هزار تا بيست هزار ريال غرامت محكوم خواهدشد. ماده 19 _ هركس به وسيله مطبوعات از جرايم مذكور در مواد فوق و يا مرتكبين آن اعمال به نحوي از انحا تقدير و تمجيد كند به جريمه نقدي از 5 هزار تا پنجاه هزار ريال محكوم مي شود. ماده 20 _ هركس به وسيله روزنامه يا مجله به مقام سلطنت يا شخص شاه توهين كند به مجازات مندرج در بند يك ماده (81) قانون مجازات عمومي محكوم مي شود. ماده 21 _ هركس به وسيله مطبوعات نسبت به رييس يا نماينده سياسي مملكت خارجي كه با ايران روابط دوستانه دارد توهين نمايد طبق بند دوم ماده 81 قانون مجازات عمومي محكوم مي شود مشروط بر اين كه در آن مملكت

نيز در موارد مذكوره نسبت به ايران معامله متقابله شود. ماده 22 _ در جرايمي كه ذيلا ذكر مي شود: الف _ انتشار مقالات مضر به عفت عمومي و يا مضر به اخلاق حسنه ب _ انتشار صور قبيحه ج _ انتشار آگهي ها يا عكس هايي مخالف اخلاق حسنه و آداب و رسوم ملي د _ انتشار مذاكرات سري محاكم دادگستري و يا انتشار تحقيقات و تصميمات مراجع قضايي كه قانونا انتشار آنها ممنوع است مرتكب به تاديه يك هزار تا ده هزار ريال غرامت محكوم خواهدشد. ماده 23 _ هر يك از افراد مردم اعم از مأمورين رسمي يا غير آنها كه در روزنامه يا مجله يا هر نوع نشريه ديگر مندرجاتي مشتمل برتهمت و افترا و يا فحش و الفاظ ركيكه و يا نسبتهاي توهين آميز درزندگي خصوصي و يا هتك شرف و ناموس و امثال آن نسبت به خود مشاهده نمايد مي تواند از نويسنده يا ناشر آن به دادسرا يابه دادگاه شكايت نمايد مرتكب به دو ماه تا 6 ماه حبس تاديبي و يااز ده هزار تا پنجاه هزار ريال جريمه نقدي محكوم خواهدشد. تبصره _ در موارد فوق شاكي مي تواند براي مطالبه خسارات مادي و معنوي كه از نشر مطالب مزبور بر او وارد آمده به دادگاه حقوقي دادخواست تقديم نمايد و دادگاه مكلف است نسبت به آن رسيدگي و مبلغ خسارات را تعيين و مورد حكم قراردهد. تبصره 2 _ هرگاه انتشار مطالب مذكوره در ماده فوق راجع به اموات ولي به قصد هتاكي بازماندگان آنان باشد هر يك از ورثه قانوني مي تواند بر طبق ماده و تبصره فوق شكايت نمايد.

ماده 24 _ هركس به وسيله مطبوعات ديگري را تهديد به هتك شرف و حيثيت يا افشا سري نمايد در صورتي كه ثابت شود اين تهديد براي استفاده مادي يا تقاضاي انجام امري يا خودداري از انجام امري بوده است به حبس تاديبي از سه ماه تا يك سال و به پرداخت غرامت از يك هزار ريال تا پنجاه هزار ريال محكوم خواهدشد. ماده 25 _ هركس به وسيله مطبوعات به وزرا يا معاونين وزارتخانه ها و يا به يكي از مستخدمين دولت اعم از قضايي و اداري و لشكري و اعضا ديوان محاسبات و نمايندگان مجلس و روسا واعضا انجمن هاي شهرداري يا ايالتي و ولايتي يا نسبت به اعضا هيات منصفه و يا اعضا اطاق بازرگاني و يا مقامات رسمي ديگر به سبب انجام وظايف محوله به آنان اهانت نمايد و يا آنان را در انجام وظايفشان مورد تهمت و افترا قرار دهد به حبس تاديبي از سه ماه تايك سال و پرداخت غرامت از يك هزار ريال تا پنجاه هزار ريال محكوم خواه دشد. در مورد اين ماده و همچنين در مورد ماده 23پس از شروع تحقيقات قانوني دادستان به متهم اخطار خواهد كرد مادام كه تحت تعقيب كيفري است از نشر هر نوع مطلب مربوط به اهانت و يا افترا درباره شاكي خودداري نمايد در صورتي كه متهم به اخطار دادستان ترتيب اثر ندهد دادستان مي تواند امر به توقيف روزنامه يا مجله صادر كند. متهم نيز مي تواند از اين دستور دادستان به دادگاه شهرستان محل شكايت نمايد. دادستان موظف است فورا پرونده را به دادگاه بفرستد و دادگاه بايد در ظرف 3 روز پس از وصول

پرونده به شكايت رسيدگي و راي مقتضي صادر كند. چنانچه دادگاه نظر دادستان را تاييد نمايد ديگر آن روزنامه يا مجله تا زماني كه متهم تحت تعقيب كيفري است قابل انتشارنخواهدبود. تبصره _ افترا و تهمت مذكور در اين ماده بدون شكايت شاكي خصوصي قابل تعقيب است در صورتي كه اسناد دهنده صحت امور منتسبه را در دادگاه ثابت نمايد از مجازات معاف است متهم بايد پس از تعقيب منتهي در ظرف ده روز مدارك و شهود خودرا براي اثبات نسبت هايي كه داده است تسليم و معرفي نمايد در صورتي كه متهم دلايل اثبات اسناد خود را به دادسرا بدهد. دلايل اواخذ و ضميمه پرونده شده پس از صدور قرار مقتضي به دادگاه جنايي ارسال مي گردد تا ضمن رسيدگي به اتهام متهم بدلايل تقديمي او نيز رسيدگي شود. ماده 26 _ هركس به وسيله مطبوعات به اقليت هاي مذهبي يانژادي ساكن ايران براي توليد نفاق و اختلاف و يا بغض و كينه ميان سكنه مملكت اهانت نمايد و يا آنان را به ايجاد دشمني و نفاق نژادي و يا مذهبي تحريص كند به يك ماه تا شش ماه حبس تاديبي و يا پرداخت پانصد تا 5 هزار ريال غرامت محكوم خواهدشد. ماده 27 _ هركس در انتشار روزنامه يا مجله خود از نام يا كليشه روزنامه ديگر تقليد نمايد كه سو استفاده محسوب شود به تقاضاي شاكي خصوصي از پانصد تا 5 هزار ريال جزاي نقدي و تعطيل روزنامه يا مجله محكوم خواهدشد. شاكي خصوصي مي تواند خسارات خود را مطالبه نمايد دادگاه مكلف است نسبت به آن نيز رسيدگي كند. ماده 28 _ در كليه جرايم مذكور در مواد

فوق مدير يا نويسنده مورد تعقيب قرار خواهد گرفت ولي هرگاه نويسنده معروف و مقيم ايران باشد مدير از تعقيب معاف است و اگر مدير از معرفي نويسنده عاجز باشد يا خودداري كند و يا نويسنده قابل تعقيب جزايي نباشدخود مدير تعقيب و مجازات خواهدشد. ماده 29 _ در كليه موارد مذكور در مواد فوق آنجا كه جرم جنبه هتك حرمت يا توهين و يا افترا نسبت به اشخاص دارد تعقيب مرتكب منوط به شكايت شاكي خصوصي يا نماينده قانوني او است و در صورت استرداد شكايت تعقيب موقوف خواهدشد.

فصل چهارم - تخلفات ( ماده 30 تا 33 )

ماده 30 _ هركس بر خلاف مواد 2 يا 10 يا 11 يا 12 و تبصره 1ماده پنجم اين لايحه قانوني مبادرت به انتشار روزنامه يا مجله كندبه پرداخت دوهزار تا ده هزار ريال محكوم مي شود.

تبصره _ در موارد فوق فرماندار محل دستور تعطيل روزنامه ويا مجله را مي دهد و مراتب را براي تعقيب قانوني مرتكب به دادستان شهرستان اعلام خواهدنمود.

ماده 31 _ هركس برخلاف ماده شش يا هشت يا سيزده اين لايحه قانوني اقدام كند به پرداخت يك هزار تا پنج هزار ريال يا دوماه تا شش ماه حبس تأديبي محكوم مي شود.

ماده 32 _ مطبوعاتي كه در آن دستور ماده 8 مراعات نشده باشدقابل انتشار نيست و در صورت اقدام به انتشار از طرف مامورين انتظامي جمع آوري و ضبط خواهدشد.

در صورتي كه نام چاپخانه و يا ساير نام هاي مذكور در ماده 8برخلاف واقع چاپ شده باشد مرتكب به حداكثر مجازات مذكوره در ماده 31 محكوم مي شود همين مجازات درباره مدير آن چاپخانه هائي كه ماده 8 را رعايت نكنند اعمال مي شود.

ماده 33 _ نشريه اي كه مشمول ماده اول اين لايحه قانوني نباشد تعريف روزنامه يا مجله بر آن صدق

نمي كند و تابع قوانين عمومي است

قانون محل دفاتر روزنامه و مجله ( ماده واحده )

ماده واحده _ تاسيس دفاتر مطبوعات موضوع ماده (1) قانون مطبوعات مصوبه 22/12/1364 و نيز فعاليت شغلي صاحبان روزنامه ها و مجله ها در واحد مسكوني مستقل و يا مجتمعي كه به طورك امل در اختيار روزنامه و مجله قرار گيرد و همچنين ساختمان هاي اداري و تجاري و استيجاري بلامانع است تبصره _ آيين نامه اجرايي اين قانون توسط وزارتخانه هاي كشور و فرهنگ و ارشاد اسلامي ظرف سه ماه تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد. قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و يك تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ سيزدهم ارديبهشت ماه يكهزار و سيصد و هفتاد و هفت مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 23/2/1377 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون ممنوعيت به كارگيري تجهيزات دريافت از ماهواره - مصوب بهمن ماه 1373 ( ماده 1 تا 11

مصوب بهمن ماه 1373 ماده 1 _ به موجب اين قانون ورود ، توزيع و استفاده از تجهيزات دريافت از ماهواره جز در مواردي كه قانون تعيين كرده است ممنوع مي باشد. ماده 2 _ وزارت كشور موظف است با استفاده از نيروهاي انتظامي و يا نيروي مقاومت بسيج در اسرع وقت نسبت به جمع آوري تجهيزات دريافت از ماهواره اقدام نمايد. تبصره _ مهلت جمع آوري تجهيزات موجود دريافت از ماهواره از تاريخ تصويب اين قانون يك ماه مي باشد. بعد از انقضاي مهلت مذكور استفاده كنندگان به مجازاتهاي تصريح شده در اين قانون محكوم خواهند شد. ماده 3 _ وزارت كشور موظف است با هماهنگي وزارت اطلاعات با وسايل ممكن نسبت به جلوگيري از ورود و توزيع تجهيزاتي كه صرفا براي دريافت از ماهواره مورد استفاده قرار مي گيرد اقدام نمايد و ضمن توقيف وسايل فوق عاملين

آن را با وسايل توقيفي به مراجع صالحه قضايي معرفي نمايد. نحوه هماهنگي در آيين نامه اجرايي مشخص خواهد شد. تبصره _ كليه كالاهاي ضبط و مصادره شده موضوع اين قانون جهت توسعه پوشش راديو و تلويزيوني كشور در اختيار سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران قرار مي گيرد. ماده 4 _ كليه دستگاههاي فرهنگي كشور موظفند اثرات مخرب استفاده از برنامه هاي منحرف كننده را در جامعه تبيين نمايند. ماده 5 _ سازمان صدا و سيما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي (موسسه رسانه هاي تصويري مي توانند نسبت به ضبط و پخش آن دسته از برنامه هاي ماهواره كه مغاير با ارزشها و مباني فرهنگ اسلامي و ملي نباشد اقدام نمايند. ماده 6 _ دستگاههاي صدا و سيما، پست و تلگراف و تلفن و سازمانهاي وابسته از شمول اين قانون مستثني مي باشند. تبصره _ صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران به منظور واردات فرستنده ها، تجهيزات توليد و پخش و لوازم يدكي متعلق به آنها ، مواد اوليه توليد فيلم و سريال از اخذ مجوز ورود و گواهي عدم ساخت وزارتخانه ها و سازمان هاي دولتي نظير وزارتخانه هاي پست و تلگراف و تلفن ، صنايع و بازرگاني و گواهي سازمان انرژي اتمي و ثبت سفارش وزارت بازرگاني معاف مي باشد. ماده 7 _ دستگاهها و سازمانهايي كه براي انجام وظايف قانوني خويش لازم است از تجهيزات دريافت از ماهواره استفاده نمايند بايد مجوز لازم را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با هماهنگي وزارتخانه هاي اطلاعات و پست و تلگراف و تلفن كسب نمايند. ماده 8 _ واردكنندگان ، توليدكنندگان و توزيع كنندگان تجهيزات دريافت از

ماهواره علاوه بر ضبط و مصادره اموال مكشوفه توسط دادگاه ها به مجازات ده تا يكصد ميليون ريال محكوم مي گردند. ماده 9 _ استفاده كنندگان از تجهيزات دريافت از ماهواره علاوه بر ضبط و مصادره اموال مكشوفه به مجازات نقدي از يك ميليون تا سه ميليون ريال محكوم مي گردند. الف _ حمل ، نگهداري ، نصب و تعمير تجهيزات دريافت از ماهواره ممنوع و مرتكبين به مجازات نقدي از يك تا پنج ميليون ريال محكوم مي گردند. ب _ وجوه دريافتي بابت مجازات مواد 8 و 9 اين قانون به خزانه واريز و صد در صد (100%) آن جهت تامين هزينه هاي اجراي اين قانون و مقابله با تهاجم فرهنگي در اختيار وزارتخانه هاي كشور و فرهنگ و ارشاد اسلامي و سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران قرار داده مي شود تا درحدود اعتبارات مصوب بودجه سالانه كل كشور به مصرف برسد. ماده 10 _ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با همكاري وزارت پست و تلگراف و تلفن و سازمان هاي ذيربط موظفند با استفاده از اهرم هاي حقوقي و بين المللي در جهت حراست از مرزهاي فرهنگي كشور و حفظ كيان خانواده عليه برنامه هاي مخرب و مبتذل ماهواره اقدام لازم را انجام دهند. تبصره _ نشر آگهي هاي تبليغاتي از طرق مختلف توسط مطبوعات ، صدا و سيما يا تبليغات شهري كه متضمن جواز استفاده از برنامه هاي ماهواره مي باشد ممنوع است ماده 11 _ دولت موظف است ظرف مدت يك ماه از تاريخ تصويب اين قانون آيين نامه اجرايي آن را تهيه و تصويب نمايد.

قانون هيات منصفه مصوبه دهم خردادماه 1310 ( ماده 1 تا 14 )

ماده 1 _ رسيدگي به جرم هاي سياسي و مطبوعاتي در

ديوان جنايي و با حضور هيات منصفه به عمل خواهدآمد. ماده 2 _ جرمي كه به وسيله كتاب يا مطبوعات مرتب الانتشار واقع شود جرم مطبوعاتي است تبصره _ مقصود از مطبوعات مرتب الانتشار جريده يا مجله يا مطبوع ديگري است كه بناي آن منتشر شدن در ايام و اوقات معينه باشد از قبيل روزنامه يا مجله و امثال آن ماده 3 _ جرم هاي ذيل جرم مطبوعاتي نبوده و محاكم آن بدون حضور هيات منصفه به عمل خواهدآمد: 1 _ جرم هايي كه به وسيله بيانيه يا هر قسم مطبوعات ديگر كه به نحو مرتب منتشر نمي شود، به استثناي كتاب وقوع يابد. 2 _ جرم هايي كه به وسيله انتشار اعلان به عمل آيد ولو اين كه اعلان در جريده يا مجله يا ساير مطبوعات مرتب الانتشار منتشرگردد. 3 _ توهين به پادشاه مملكت 4 _ توهين به روساي ممالك خارجه يا نمايندگان سياسي آنها در ايران 5 _ اسناد توهين آميز يا افترا به فردي از نمايندگان ملت يا وزرا و معاونين آنها يا روسا و مستخدمين دربار سلطنتي نسبت به فردي از مأمورين دولتي يا ادارات ، مجلس يا مامورين بلدي و يا نسبت به اعضاي انجمن هاي بلدي و يا اعضا منصفه و يا اعضا اطاق تجارت و يا اعضا انجمن هاي نظارت انتخابات و يا هياتي از اشخاص فوق الذكر مشروط بر اين كه آن اسناد يا افترا به مقام يا شغل اشخاص مذكور ارتباطي نداشته باشد. 6 _ اسناد توهين آميز يا افترا نسبت به افراد. 7 _ فحش و ناسزا نسبت به هركس كه باشد. ماده 4 _ اعضا هيات منصفه بايد داراي شرايط ذيل باشند: 1 _ تابعيت ايران 2 _

خط و سواد فارسي باندازه كافي 3 _ معروفيت و سكونت در محلي كه هيات منصفه بايد در آنجا تشكيل شود. 4 _ لااقل سي سال سن 5 _ عدم استخدام دولتي يا بلدي با عدم استخدام در ادارات مجلس 6 _ عدم محكوم بجنحه و جنايت ماده 5 _ در نيمه اول بهمن ماه هر سال وزير عدليه عده اشخاصي را كه در مقر هر محكمه استيناف براي عضويت هيات منصفه در ظرف سال بعد لازم است معين و اعلان مي نمايد عده مزبور از پنجاه نفر كمتر نخواهدبود. ماده 6 _ اعضا هيات منصفه به طريق ذيل معين مي شوند. در مقر هر محكمه استيناف حاكم محل و رئيس استيناف و رئيس محكمه بدايت و رييس انجمن بلدي و رييس اطاق تجارت درنقاطي كه اطاق تجارت تشكيل شده باشد عده را كه براي عضويت هيات منصفه در طرف سال لازم است و وزير عدليه مطابق ماده فوق معين نموده در اسفند ماه هر سال از ميان اشخاصي كه داراي شرايط مقرره در اين قانون مي باشند براي سال بعد معين مي كنند. در هر موقعي كه تشكيل هيات منصفه لازم باشد محكمه استيناف در جلسه علني و با حضور مدعي العموم استيناف پنج نفررا به سمت عضو اصلي و پنج نفر را به سمت عضويت علي البدل ازميان اشخاصي كه به طريق فوق معين شده اند به حكم قرعه انتخاب مي كند تا در حين رسيدگي به جرمي كه هيات منصفه در مورد آن تشكيل مي شود حضور داشته باشد. ماده 7 _ اعضا هيات منصفه بايد مادام كه اعلان ختم محاكمه نشده است در تمام مدت جلسه محكمه حضور داشته باشند و اگر يك يا چند نفر از

اعضا اصلي هيات منصفه حاضر نباشند يك يا چند نفر از اعضا علي البدل به حكم قرعه قايم مقام آنها مي شوند. ماده 8 _ پس از اعلام راي محكمه در صورتي كه داير به مجازات متهم باشد هيات منصفه بلافاصله به اطاق مشاوره رفته و عقيده خود را اگر مبني بر عدم تقصير يا بر وجود موجبات تخفيف باشد باذكر دلايل كتبا اظهار خواهند نمود. ماده 9 _ اظهار عقيده هيات منصفه بر بي تقصيري متهم موجب اعاده محاكمه است مگر اين كه آخرين هيات منصفه كه اظهار عقيده كرده متهم را بي تقصير ندانسته باشد. در مورد فوق اعاده محاكمه به تقاضاي وزير عدليه به عمل خواهد آمد و وزير عدليه مكلف آن تقاضا است ماده 10 _ هر گاه هيات منصفه موجباتي براي تخفيف مجازات ذكر كرده باشد وزير عدليه در صورت قطعيت حكم محكوميت مطابق قانون استدعاي تخفيف خواهدكرد، مگر اين كه آخرين هيات منصفه كه اظهار عقيده كرده قايل به وجود موجبات تخفيف نشده باشد. ماده 11 _ محاكمه وزرا راجع به تقصيرات سياسي در محكمه منصفه كه به طريق ذيل تشكيل مي شود به عمل خواهدآمد. هيات منصفه ديوان تميز عده را مساوي يا عده خود با حضور مدعي العموم كل از ميان اشخاصي كه به طريق مذكور در قسمت اول ماده 6 اين قانون تعيين شده اند به حكم قرعه براي عضويت اصلي هيات منصفه و به همان عده از اشخاص براي عضويت علي البدل معين خواهدكرد. محكمه منصفه از هيات عمومي ديوان تميز وعده مساوي يا آن از اعضا هيات منصفه تشكيل شده و مطابق مقررات اصول محاكمات جزايي رسيدگي مي نمايد پس از اعلان ختم محاكمه بلافاصله مشاوره

نموده ، راي خود را داير به تبريه يا مجرميت متهم و تشخيص جرم خواهد داد ولي صدور حكم فقط با هيات عمومي ديوان عالي تميز خواهدبود. در صورت تساوي آرا راي بر له متهم به منزله راي اكثريت بوده و حكم بر طبق آن صادر مي شود. حكم محكمه منصفه قطعي است ماده 12 _ كسي كه به سمت عضويت اصلي يا علي البدل هيات منصفه معين گرديد نمي تواند بدون عذر موجه از قبول آن استنكاف نموده و يا به تكليف مقرر در ماده 7 راجع به حضور در تمام مدت جلسه محاكمه عمل نكند. متخلف به حكم محكمه حاكمه به تاديه يك الي 5 تومان محكوم خواهدشد. اين حكم را محكمه رأسا و يا به تقاضاي مدعي العموم صادر مي كند تشخيص موجه يا غيرموجه بودن عذر با محكمه حاكمه است ماده 13 _ براي سال 1310 وزير عدليه وظيفه مقرره در ماده 5را تا نيمه خرداد ماه و اشخاص مذكور در ماده 6 وظيفه مقرره در آن ماده را در ظرف تير ماه انجام خواهندداد. ماده 14 _ ماده 9 و 10 قانون محاكمه وزرا و هيات منصفه مصوب 16 تير ماه 1307 و تبصره هاي آن دو ماده فسخ و اين قانون از دهم خرداد ماه 1310 به موقع اجرا گذارده مي شود. نظر به ماده 5 و ماده 13 قانون هيات منصفه مصوب 29 ارديبهشت 18/3/1310 مقرر مي دارد: ماده 1 _ عده اشخاصي كه در سال 1310 براي عضويت هيات منصفه لازم است به طريق ذيل معين مي گردد: 1 _ براي ناصري _ همدان _ اصفهان _ هر يك پنجاه نفر 2 _ براي مشهد _ شيراز _

كرمان هر يك 75 نفر 3 _ براي تبريز و طهران 100 نفر ماده 2 _ رييس استيناف هر يك از نقاط مذكور فوق بايد درظرف پنج روز اول تيرماه 310 براي انجام وظيفه كه به موجب ماده شش قانون هيات منصفه مصوب 29 ارديبهشت 1310 به عهده او مي باشد اقدام نموده به اشخاص و يا مقامات مربوطه اطلاع دهد تا كساني كه موافق قانون مزبور واجد شرايط عضويت هيات منصفه مي باشد و به عده كه فوقا براي مقر استيناف معين شده است قبل از آخر هر ماه معين كنند و اسامي آنها اعلان گردد. داور _ مهر وزارت عدليه اعظم

قانون نحوه مجازات اشخاصي كه در امور سمعي و بصري فعاليت هاي غير مجاز مي نمايند - مصوب بهمن ماه 1372

مصوب بهمن ماه 1372 ماده 1 _ هر شخصي كه مبادرت به هرگونه اعمالي براي معرفي آثار سمعي و بصري غير مجاز به جاي آثار مجاز نمايد و يا موجب تضييع حقوق صاحبان اثر شود، اعم از جعل برچسب رسمي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي الصاق شده بر روي نوار و يا تعويض نوار يا محتواي داخل كاست نوار داراي برچسب و نظاير آن برحسب مورد علاوه بر مجازات جعل و پرداخت خسارت وارده در جايي كه تضييع حق موجب خسارت مالي است در صورت مطالبه به صاحبان اثر به جريمه نقدي از دو ميليون ريال تا بيست ميليون ريال محكوم مي شود. تبصره _ در مرحله تشخيص عمل ارتكابي دادگاه مي تواند نظر كارشناسي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي را ملاك عمل قرار دهد. ماده 2 _ هرگونه فعاليت تجاري در زمينه توليد، توزيع تكثير و عرضه نوارهاي صوتي و تصويري نياز به اخذ مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي دارد. متخلفين از

اين امر به جريمه نقدي از يك ميليون تا ده ميليون ريال محكوم خواهند شد. تبصره 1 _ نيروهاي انتظامي موظفند ضمن ممانعت از فعاليت اين گونه افراد و مراكز نسبت به پلمپ اين گونه مراكز و دستگيري افراد طبق موازين قضايي اقدام نمايند. تبصره 2 _ در خصوص شخصيتهاي حقوقي ، بالاترين مقام اجرايي تصميم گير مسوول خواهد بود. ماده 3 _ عوامل توليد ، توزيع ، تكثير و دارندگان آثار سمعي و بصري غير مجاز اعم از اين كه عوامل مذكور مجوز فعاليت از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي داشته باشند و يا بدون مجوز باشند با توجه به محتواي محصول حسب مورد علاوه بر ابطال مجوز به يكي از مجازاتهاي مشروحه ذيل محكوم خواهند شد: الف _ عوامل اصلي توليد ، تكثير و توزيع عمده آثار سمعي و بصري مستهجن در مرتبه اول به يك تا سه سال حبس و ضبط تجهيزات مربوطه و يكصد ميليون ريال جريمه نقدي و در صورت تكرار به دو تا پنج سال حبس و ضبط تجهيزات مربوطه و دويست ميليون ريال محكوم خواهند شد و درهر حال چنانچه از مصاديق افساد في الارض شناخته شود به مجازات آن محكوم مي گردند. تبصره 1 _ عوامل اصلي توليد آثار سمعي و بصري عبارت هستند از: تهيه كننده ( سرمايه گذار ) ،كارگران ، فيلمبردار ، بازيگران نقش هاي اصلي تبصره 2 _ تعداد نوار بيش از ( ده نسخه ) به عنوان ( عمده ) تلقي مي گردد. تبصره 3 _ ساير عوامل توليد ، تكثير و توزيع موضوع بند (الف به مجازات شلاق تا 74 ضربه و يا جزاي نقدي از

يك ميليون تا پنجاه ميليون ريال محكوم مي شوند. تبصره 4 _ تكثير و توزيع كنندگان آثار سمعي و بصري كمتر از ده نسخه (موضوع بند (الف ) حسب مورد به جريمه نقدي از يكصد هزار ريال تا يك ميليون ريال يا 30 تا 74 ضربه شلاق محكوم خواهند شد. تبصره 5 _ آثار سمعي و بصري ( مستهجن ) به آثاري گفته مي شود كه محتواي آنها نمايش برهنگي زن و مرد و يا اندام تناسلي و يا نمايش آميزش جنسي باشد. ب _ تهيه و توزيع و تكثيركنندگان نوارها و ديسكتهاي شو و نمايشهاي مبتذل در مرتبه اول به سه ماه تا يك سال حبس و يا دو ميليون ريال تا ده ميليون ريال جزاي نقدي و در مرتبه دوم به تحمل يك سال تا سه سال حبس و يا پنج ميليون ريال تا سي ميليون ريال جزاي نقدي و در صورت تكراربه سه تا ده سال حبس يا ده ميليون ريال تا پنجاه ميليون ريال جزاي نقدي و ضبط كليه تجهيزات مربوط بنا به مراتب به عنوان تعزير محكوم مي شوند. تبصره 1 _ آثار سمعي و بصري ( مبتذل ) به آثاري اطلاق مي گردد كه داراي صحنه ها و صور قبيحه بوده و مضمون مخالف شريعت و اخلاق اسلامي را تبليغ و نتيجه گيري كند. تبصره 2 _ دارندگان نوارها و ديسكت هاي مستهجن و مبتذل موضوع اين قانون به جزاي نقدي از پانصد هزار تا پنج ميليون ريال و نيز ضبط تجهيزات و نوارها محكوم خواهند شد. ضمنا لازم است نوارها و ديسكتهاي مكشوفه امحا گردد. تبصره 3 _ استفاده از صغار براي نگهداري ،

نمايش عرضه فروش و تكثير نوارهاي غير مجاز موضوع اين قانون موجب اعمال حداكثر مجازات هاي مقرره براي عامل خواهد بود. ماده 4 _ رسيدگي به جرايم مشروحه موضوع اين قانون در صلاحيت دادگاههاي انقلاب است ماده 5 _ كليه وسايل و تجهيزات مربوطه كه براساس اين قانون از محكومين ضبط مي گردد به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تحويل مي شود در خصوص وسايل و تجهيزات تحصيل شده ازسوي مراجع ذي صلاح در شهرستانها نيز به همين نحو عمل مي شود.

لايحه قانوني مطبوعات مصوب 1334

فصل اول تعريف و تاسيس روزنامه و مجله ( ماده 1 تا 8

نقل از شماره 3073_7/6/34 روزنامه رسمي فصل اول تعريف و تاسيس روزنامه و مجله ماده 1 _ روزنامه يا مجله نشريه ايست كه براي روشن ساختن افكار مردم در زمينه هاي مختلف اجتماعي و سياسي يا علمي و فني و يا ادبي و ترقي دادن سطح معلومات عامه و نشر اخبار و اطلاعات و مطالب عام المنفعه و انتقاد و صلاح انديشي در امور عمومي به طور منظم و در مواقع معين طبع و نشر گردد. تبصره _ نشر فوق العاده اختصاص به روزنامه ها و مجله هايي دارد كه به طور مرتب منتشر مي شود. ماده 2 _ هر كس بخواهد روزنامه يا مجله تاسيس نمايد از وزارت كشور اجازه بگيرد. ماده 3 _ درخواست كننده اجازه بايد داراي شرايط ذيل باشد: الف _ ايراني باشد. ب _ سن او از سي سال كمتر نباشد. ج _ سابقه محكوميت جنايي و يا محكوميت جنحه كه موجب سلب حقوق اجتماعي باشد نداشته و محجور نباشد. د _ لااقل ليسانسيه باشد و يا از فضلا و دانشمنداني باشد كه مراتب فضل و دانش آنها از نظر روزنامه نگاري از طرف شوراي عالي

فرهنگ گواهي شده باشد. ه _ معروف به درستي و امانت و داراي حسن شهرت و صلاحيت اخلاقي براي روزنامه نگاري باشد. و _ توانايي مالي اداره كردن حداقل سه ماه نشريه مورد تقاضا را داشته باشد. تشخيص اين موضوع به عهده كميسيون مندرج در ماده 5 مي باشد. تبصره 1 _ براي اجراي مفاد بند (ه ) در تهران كميسيوني مندرج در ماده (5) مراتب را از وزارت كشور استعلام و رسيدگي مي نمايد ودر شهرستان ها كميسيوني مركب از استاندار يا فرماندار محل و دادستان شهرستان يا نماينده او و رييس فرهنگ محل و دو نفر از نمايندگان انجمن شهر و در صورت نبودن انجمن دو نفر از معتمدين محل (بر طبق دعوت استاندار يا فرماندار) به اطلاعات مكتسبه رسيدگي و اظهار نظر مي نمايد. تبصره 2 _ در صورتي كه موسس روزنامه يا مجله فاقد يكي ازشرايط مذكور در بند (الف يا بند (ج اين ماده بشود اجازه انتشار روزنامه يا مجله او از طرف وزارت كشور لغو مي گردد و چنانچه فاقد شرط مندرج در بند اين ماده بشود در تهران كميسيون مندرج درماده (5) و در شهرستان ها به كميسيون مندرج در تبصره يك موضوع ارجاع و چنانچه راي كميسيون مبني بر لغو امتياز باشد محكوم عليه مي تواند به دادگاه استان محل شكايت نمايد. حكم دادگاه استان در اين مورد قطعي است تبصره 3 _ امتيازاتي كه تا اين تاريخ براي روزنامه ها و مجلات داده شده به قوت خود باقي است ، به شرط اينكه در چهار سال اخير لااقل يك سال مرتبا منتشر شده باشد و صلاحيت اخلاقي صاحب امتياز مورد تصويب كميسيون مندرج در ماده 5 اين قانون

واقع گردد نظر اين كميسيون در اين مورد قطعي است تبصره 4 _ مدير يا سر دبير روزنامه يا مجله بايد واجد شرايط مذكور در بندهاي (الف ، (ب ، (ج ، (د) و (ه ) باشد و در صورتي كه فاقد يكي از شرايط مذكور در بند (الف يا (ج يا (ه ) اين ماده بشود نسبت به وي طبق تبصره 2 همين ماده عمل خواهدشد. تبصره 5 _ مستخدمين دولت و بنگاه هايي كه با سرمايه دولت تشكيل شده يا مي شود و همچنين مستخدمين شهرداري ها مادامي كه شاغل خدمت مي باشند ، حق داشتن امتياز و انتشار روزنامه يا مجله نخواهند داشت مگر مجله علمي _ ادبي _ فني و هنري ماده 4 _ درخواست كننده امتياز علاوه بر مدارك لازم اظهارنامه اي شامل اطلاعات ذيل در تهران به وزارت كشور و درشهرستان ها به فرمانداري محل تسليم خواهدنمود. 1 _ نام و نام خانوادگي صاحب امتياز و همچنين نام و نام خانوادگي مدير و يا سردبير اگر مدير و سردبير جداگانه داشته باشد با ذكر نشاني كامل منزل 2 _ محل اداره روزنامه يا مجله 3 _ نام و نشاني چاپخانه اي كه روزنامه يا مجله در آن چاپ مي شود. 4 _ نام روزنامه يا مجله و ترتيب چاپ آن كه يوميه است يا هفتگي يا ماهانه 5 _ عده نسخه هايي كه از هر شماره چاپ مي شود. 6 _ روش روزنامه يا مجله تبصره 1 _ هرگونه تغييري كه صاحب امتياز بخواهد نسبت به موارد 1 _ 4 و 6 بدهد بايد قبلا موافقت وزارت كشور را جلب نمايد. تبصره 2 _ محل اداره

روزنامه يا مجله از لحاظ تخلف و جرايم مطبوعاتي اقامتگاه قانوني صاحب امتياز شناخته مي شود و هرگونه اظهار و احضار و ابلاغ به محل مذكور قانوني است ماده 5 _ درخواست هاي تاسيس روزنامه يا مجله به وسيله كميسيون مطبوعات رسيدگي مي شود و اعضاء اين كميسيون به قرار ذيل است 1 _ نماينده عالي رتبه وزارت كشور. 2 _ نماينده عالي رتبه وزارت فرهنگ 3 _ دادستان استان 4 _ يكنفر استاد دانشگاه به انتخاب رييس دانشگاه براي مدت 2 سال 5 _ يك نفر روزنامه نگار كه لااقل پنج سال مرتب روزنامه منتشركرده باشد، به انتخاب وزارت كشور (بعد از تشكيل انجمن روزنامه نگاران كه از طرف دولت به رسميت شناخته شده باشد انتخاب يك نفر روزنامه نويس به عهده انجمن مزبور خواهدبود) تبصره 1 _ درخواست هاي تاسيس روزنامه يا مجله به وسيله كميسيون مزبور مورد رسيدگي واقع خواهد شد اين كميسيون پس ازتشخيص واجد بودن شرايط مذكور در ماده 3 و تحقيق صلاحيت اخلاقي از هر طريق كه مقتضي بداند، تقاضا را قبول يا رد مي نمايد نسبت به درخواست هايي كه مورد موافقت واقع مي شود وزارت كشور امتياز انتشار روزنامه يا مجله را خواهدداد. كميسيون مكلف است حداكثر در ظرف سه ماه تصميم خود را داير بر رد يا قبول درخواست به متقاضي اعلام نمايد و در صورت رد تقاضا متقاضي مي تواند به دادگاه استان مركز شكايت كند و راي دادگاه استان قطعي است تبصره 2 _ مدت اعتبار امتياز روزنامه يا مجله براي شروع انتشار شش ماه است و اگر بعد از انتشار تا يك سال منتشر نگرديد امتياز روزنامه و مجله ملغي است

تبصره 3 _ وزارت كشور دفتري ترتيب خواهدداد كه در آن نام روزنامه و مجلاتي كه امتياز آنها صادر شده است با مشخصات هر يك ثبت نمايد. تبصره 4 _ كميسيون مطبوعات اسامي مكرر و نامناسب و مستهجن را رد خواهد كرد و همچنين نسبت به موارد درخواست مي تواند توضيحات كاملي بخواهد و مدارك لازمه را مطالبه نمايد تقاضا كننده اجازه نمي تواند نام روزنامه هايي كه سابقا منتشر گرديده براي نشريه خود بدون موافقت صاحب امتياز انتخاب نمايد. تبصره 5 _ براي انتشار روزنامه و مجله بيش از يك امتياز به كسي داده نخواهد شد ولي صاحبان امتياز روزنامه هاي يوميه مرتب الانتشار مي توانند مجله هفتگي و ماهانه و سالانه به همان نام منتشر نمايند. مجلات هفتگي نيز مي تواند مجله ماهانه و سالانه به همان نام منتشر نمايند. ماده 6 _ در هر شماره روزنامه و مجله بايد نام و نام خانوادگي صاحب امتياز و سردبير مدير (در صورتي كه سردبير و مدير داشته باشد) و همچنين محل اداره نشريه و نام و نشاني چاپخانه اي كه درآن به طبع مي رسد قيد شود. تبصره _ مديران روزنامه ها و مجلات مكلفند از هر شماره نشريه خود اعم از روزنامه و مجله يك نسخه به دادستان شهرستان و يك نسخه به فرماندار محل (در مركز به اداره مطبوعات وزارت كشور ) و يك نسخه به فرهنگ محل (در مركز به اداره كل نگارش وزارت فرهنگ و يك نسخه به كتابخانه ملي تهران و كتابخانه مجلسين به محض انتشار تسليم نمايد. ماده 7 _ واگذاركردن امتياز روزنامه يا مجله به ديگري به شرط اينكه شخصي كه امتياز به او واگذار مي شود در صورتي

كه واجد شرايط باشد با موافقت كميسيون منظور در ماده 5 مانعي ندارد. ماده 8 _ در صورت فوت صاحب امتياز چنانچه در ميان وراث كسي متقاضي نشر روزنامه يا مجله و واجد شرايط باشد با موافقت كتبي ساير وراث يا قايم مقام قانوني آنان امتياز نامه به نام او صادرمي شود والا نام روزنامه يا مجله براي وراث قانوني تا زماني كه واجد شرايط در بين آنان پيدا شود محفوظ خواهدبود. وراث قانوني مي توانند طبق ماده (7) عمل نمايند.

فصل دوم - حق جوابگويي _ آيين نامه هاي مطبوعاتي ( ماده 9 تا 10 )

ماده 9 _ موسسات دولتي و عمومي و همچنين افراد مردم اعم از مأمورين رسمي يا غير آنها هر گاه در روزنامه يا مجله مطالبي مشتمل بر تهمت و افترا يا اخبار بر خلاف واقع نسبت به خود مشاهده كردند حق دارند جواب آن مطالب را كتبا براي روزنامه يا مجله بفرستند و آن روزنامه يا مجله مكلف است اين گونه توضيحات و جواب ها را در همان صفحه و با حروفي كه مطالب اصلي را چاپ كرده مجانا به طبع برساند، مشروط بر اينكه جواب ازدو برابر اصل مطلب تجاوز ننمايد و متضمن توهين به كسي نباشد.در صورتي كه روزنامه يا مجله علاوه بر جواب مذكور مطالب و يا توضيحات مجددي چاپ نمايد حق جوابگويي مجدد به طريق مذكور در فوق براي معترض محفوظ خواهدبود. ماده 10 _ وزارتخانه هاي كشور و فرهنگ و دادگستري مكلفند براي تنظيم امور چاپخانه ها و اعلانات و توزيع جرايد و روزنامه فروشي و همچنين نسبت به شرايط حقوق و امتيازات خبرنگاران و مخبرين عكاس آيين نامه هاي لازم را تهيه و به هيات وزيران پيشنهاد نمايند. در آيين نامه ها براي توزيع و فروش

روزنامه و مجلاتي كه به زبان هاي خارجي و يا به زبان فارسي در خارج مملكت چاپ شده است مقررات لازم بايد پيش بيني شود.

فصل سوم - جرايم ( ماده 11 تا 25 )

ماده 11 _ كساني كه به وسيله نشر مقالات يا جعل اخبار درمطبوعات مرتكب به يكي از جرايم ذيل شوند به حبس تاديبي از 6 ماه تا دو سال محكوم مي شوند. الف _ كساني كه مردم را صريحا تحريص و تشويق به خرابكاري و آتش سوزي و قتل و غارت و سرقت نمايند. ب _ كساني كه افسران و افراد ارتش را به نافرماني و عدم انقياد احكام نظامي ترغيب و تشويق كنند. در موارد مذكور در اين ماده چنانچه تحريص و ترغيب موثر واقع شود و جرايم منظور اتفاق افتد اشخاص مذكور در بند (الف و (ب به مجازاتي محكوم خواهندشد كه در قانون مجازات عمومي براي معاون جرم پيش بيني شده است ماده 12 _ اشخاصي كه دستورهاي محرمانه نظامي و اسرار ارتش و يا نقشه قلاع و استحكامات نظامي را در زمان جنگ به وسيله مطبوعات فاش و منتشر كنند به حبس مجرد از دو تا پنج سال محكوم خواهند شد و چنانچه در زمان جنگ نباشد به شش ماه تا دو سال محكوم مي شوند. ماده 13 _ هر كس مقاله اي مضر به اساس دين حنيف اسلام انتشار دهد به يك سال تا سه سال حبس تاديبي محكوم مي شود. ماده 14 _ هركس به وسيله روزنامه يا مجله مردم را صريحا به ارتكاب جنحه يا جنايتي بر ضد امنيت داخلي و يا خارجي مملكت كه در قانون مجازات عمومي پيش بيني شده است تحريص و تشويق نمايد در صورتي ك ه اثري بر

آن مترتب شده باشد به مجازات معاونت همان جرايم محكوم خواهدشد و در صورتي كه اثري بر آن مترتب نشود به يك ماه تا سه ماه حبس تاديبي به علاوه به پرداخت دو هزار ريال تا بيست هزار ريال غرامت محكوم خواهدشد. ماده 15 _ هر كس به وسيله مطبوعات از جرايم مذكور در موارد فوق و يا مرتكبين آن اعمال به نحوي از انحا تقدير و تمجيد كند به جريمه نقدي از پنج هزار ريال تا پنجاه هزار ريال محكوم مي شود. ماده 16 _ هركس به وسيله روزنامه يا مجله يا هر نوع نشريه ديگر به مقام سلطنت يا شخص شاه يا ملكه يا به وليعهد توهين كند به مجازات از يك تا سه سال حبس تاديبي محكوم مي شود. تبصره _ مجازات توهين به خاندان سلطنت (پدر _ مادر _ اولاد_ برادر و خواهر پادشاه از سه ماه تا يك سال حبس تاديبي خواهدبود. ماده 17 _ هر گاه در روزنامه يا مجله يا هر گونه نشريه ديگر مقالات يا مطالب توهين آميز و يا افترا و يا برخلاف واقع و حقيقت خواه به نحو انشا يا به طور نقل نسبت به شخص اول روحانيت و مراجع مسلم تقليد درج شود، مدير روزنامه يا نويسنده هر دو مسئول و هر يك از يك سال تا سه سال به حبس تاديبي محكوم خواهدشد و رسيدگي به اين اتهام تابع شكايت مدعي خصوصي نيست ماده 18 _ هركس به وسيله مطبوعات نسبت به رييس يا نماينده سياسي مملكت خارجي كه با ايران روابط دوستانه دارد توهين نمايد طبق بند دوم ماده 81 قانون مجازات عمومي محكوم مي شود مشروط بر اين كه در آن

مملكت نيز در موارد مذكور نسبت به ايران معامله متقابله شود. ماده 19 _ در جرايمي كه ذيلا ذكر مي شود. الف _ انتشار مقالات مضر به عفت عمومي و يا مضر به اخلاق حسنه ب _ انتشار صور قبيحه ج _ انتشار آگهي ها و يا عكس هايي مخالف اخلاق حسنه و آداب و رسوم ملي د _ انتشار مذاكرات سري محاكم دادگستري و يا انتشار تحقيقات و تصميمات مراجع قضايي كه قانونا انتشار آنها ممنوع است مرتكب به تاديه يك هزار تا ده هزار ريال غرامت محكوم خواهدشد. ماده 20 _ هر يك از افراد مردم اعم از مأمورين رسمي يا غير آنها كه در روزنامه يا مجله يا هر نوع نشريه ديگر مندرجاتي مشتمل برتهمت و افترا و يا فحش و الفاظ ركيكه و يا نسبت هاي توهين آميز درزندگاني خصوصي و يا هتك شرف و ناموس و امثال آن نسبت به خود مشاهده نمايد مي تواند از نويسنده يا ناشر آن به دادسرا يا به دادگاه محل اقامت خود شكايت نمايد مرتكب به دو ماه تا شش ماه حبس تاديبي يا از ده هزار تا پنجاه هزار ريال جريمه نقدي محكوم خواهد شد و در صورت استرداد شكايت شاكي خصوصي تعقيب موقوف خواهد شد. تبصره 1 _ در موارد فوق شاكي نيز مي تواند براي مطالبه خسارات مادي و معنوي كه از نشر مطالب مزبور بر او وارده آمده به دادگاه حقوقي دادخواست تقديم نمايد و دادگاه مكلف است نسبت به آن رسيدگي و مبلغ خسارت را تعيين و مورد حكم قراردهد. تبصره 2 _ هرگاه انتشار مطالب مذكور در ماده فوق راجع به اموات ولي

به قصد هتاكي بازماندگان آنان باشد هر يك از ورثه قانوني مي تواند بر طبق ماده و تبصره فوق شكايت نمايد. ماده 21 _ هركس به وسيله مطبوعات ديگري را تهديد به هتك شرف و حيثيت يا افشا سري نمايد در صورتي كه ثابت شود اين تهديد براي استفاده مادي يا تقاضاي انجام امري يا خودداري ازانجام امري بوده است به حبس تاديبي از سه ماه تا يك سال و به پرداخت غرامت از يك هزار ريال تا پنجاه هزار ريال محكوم خواهد شد. ماده 22 _ هركس به وسيله روزنامه يا مجله و يا نشريه ، هيات وزرا يا هيات نمايندگان يكي از مجلسين يا هيات قضات را مورد افترا و توهين قراردهد بدون شكايت شاكي خصوصي مورد تعقيب قرار خواهد گرفت و چنانچه توهين و افترا به وزير يا معاون يا يكي از نمايندگان مجلسين يا يكي از قضات يا يكي از مستخدمين دولت اعم از اداري لشكري و اعضا ديوان محاسبات يا افراد عادي باشد ، با شكايت شاكي خصوصي مورد تعقيب واقع خواهد شد. چنانچه اسناد دهنده در بازپرسي نتوانست دلايل و مدارك كافي براي توجه اتهام به وزير يا معاون يا نمايندگان مجلسين يا قضات ارايه دهد متهم طبق ماده 163 قانون مجازات عمومي مجازات خواهد شد و در مورد ساير افراد به استناد ماده 269 مفتري مجازات خواهد شد. مادام كه متهم در مراحل بازپرسي و دادگاه مورد تعقيب است روزنامه مزبور حق ندارد نسبت به مورد رسيدگي توهين و افترا مطلبي نشر دهد. گذشت شاكي خصوصي در مورد توهين به وزير يا معاون يا يكي از نمايندگان مجلسين يا مستخدمين دولت و

اعضا ديوان محاسبات و افراد عادي موجب عدم تعقيب و مجازات متهم خواهدشد. ماده 23 _ هر كس به وسيله مطبوعات به اقليت هاي مذهبي مصرح در قانون اساسي يا نژادي ساكن ايران براي توليد نفاق و اختلاف و يا بغض و كينه ميان سكنه مملكت اهانت نمايد و يا آنان را به ايجاد دشمني و نفاق نژادي و يا مذهبي تحريص كند به يك ماه تا شش ماه حبس تاديبي و يا پرداخت پانصد تا پنج هزار ريال غرامت محكوم خواهد شد. ماده 24 _ هركس در انتشار روزنامه يا مجله خود از نام ياسرلوحه روزنامه ديگر تقليد نمايد كه سو استفاده محسوب شود به تقاضاي شاكي خصوصي از پانصد تا پنج هزار ريال جزاي نقدي و تعطيل روزنامه يا مجله محكوم خواهد شد و شاكي خصوصي مي تواند خسارت خود را مطالبه نمايد و دادگاه مكلف است نسبت به آن نيز رسيدگي كند. تبصره _ روزنامه هايي كه بر طبق مقررات اين قانون توقيف بشوند نمي توانند به اسامي ديگر و با همان سبك و اسلوب منتشرشوند. در صورت تخلف از اين ماده روزنامه يا مجله اي كه به جاي روزنامه يا مجله توقيف شده انتشار يافته است نيز به ترتيب فوق توقيف مي شود و كساني كه روزنامه يا مجله خود را به جاي روزنامه يا مجله توقيف شده منتشر نمايند، به حبس تاديبي از يك ماه تا 3 ماه و جريمه نقدي از يك هزار تا ده هزار ريال محكوم مي شوند و امتياز آنان نيز باطل مي گردد. ماده 25 _ در كليه جرايم مذكوره در مواد فوق طبق اصل بيستم متمم قانون اساسي رفتار خواهد شد.

فصل چهارم تخلفات ( ماده 26 تا 29 )

ماده 26 _ هر

صاحب امتياز بر خلاف مواد 2 يا 6 يا 7 يا 8 يا 9و يا تبصره يك ماده 4 و تبصره 3 ماده پنجم اين قانون مبادرت به انتشار روزنامه يا مجله كند، به پرداخت ده هزار تا پنجاه هزار ريال محكوم مي شود و در صورتي كه قادر بپرداخت جريمه نباشد به نظردادگاه به حبس تاديبي از پانزده روز تا دو ماه محكوم خواهدشد. تبصره _ در موارد فوق فرماندار محل دستور تعطيل روزنامه يا مجله را مي دهد و مراتب را براي تعقيب قانوني به دادستان شهرستان اعلام خواهدنمود. ماده 27 _ مطبوعاتي كه در آن دستور ماده 6 مراعات نشده باشداز يك تا سه هزار ريال محكوم مي شود و در صورتي كه نام چاپخانه يا ساير نام هاي مذكور در ماده 6 برخلاف واقع چاپ شده باشد مرتكب به مجازات 2 تا 6 ماه حبس تاديبي محكوم مي شود. تبصره _ دارندگان امتياز روزنامه و مجله اي كه به جهتي ازجهات مندرجه در اين قانون امتياز آنها لغو شده باشد حق ندارندبه هيچ عنوان خود را روزنامه نگار معرفي كنند و در صورت تخلف به حبس تاديبي از 2 تا 6 ماه محكوم خواهندشد. ماده 28 _ نشريه اي كه مشمول ماده اول اين قانون نباشد تعريف روزنامه يا مجله بر آن صدق نمي كند و تابع قوانين عمومي است ماده 29 _ به تخلفات و جرايم مندرجه در اين فصل در دادگاه جنحه و خارج از نوبت رسيدگي مي شود.

فصل پنجم - دادرسي مطبوعات _ هيات منصفه ( ماده 30 تا 42

ماده 30 _ جرم مطبوعاتي عبارتست از توهين و افترا به وسيله روزنامه يا مجله يا نشريه از لحاظ ارتباط با مقام و يا شغل رسمي با رويه اداري يا اجتماعي و

يا سياسي به شخص يا اشخاص _ انتقاد ازروش سياسي و اداري به وسيله روزنامه _ مجله يا نشريه نسبت به مسيولين و متصديان امور دولتي و اشخاص نامبرده در ماده 22 كه از لحاظ مصالح عمومي صورت مي گيرد جرم محسوب نمي شود.ذكر جملات توهين آميز و افترا و هتك حيثيت و شرف يا ناموس و فحش و ناسزا به شخص و يا بستگان شخص ، جرم مطبوعاتي محسوب نشده و بر طبق مقررات عمومي قانون جزا و اين قانون قابل تعقيب خواهد بود. ماده 31 _ به جرايم مطبوعاتي و همچنين به جرايم سياسي غيرمطبوعاتي بر طبق اصل هفتاد و نهم متمم قانون اساسي در دادگاه جنايي دادگستري با حضور هيات منصفه رسيدگي مي شود و جرايم غير مطبوعاتي در دادگاه جنحه مورد رسيدگي قرار خواهد گرفت ماده 32 _ مرجع شكايات مطبوعاتي دادسراي شهرستان هر محل است و دادسراهاي مزبور پرونده را براي رسيدگي به دادگاه جنايي ارسال خواهندداشت ماده 33 _ انتخاب هيات منصفه و ترتيب شركت اعضا آن در راي دادگاه به طريق ذيل خواهدبود: الف _ هر دو سال يك بار در بهمن ماه در تهران و در مراكزي كه داراي دادگاه استان است هياتي مركب از فرماندار و رييس دادگستري و رييس انجمن شهر (و در صورتي كه انجمن شهر وجود نداشته باشد شهردار ) و نماينده فرهنگ به دعوت فرماندار تشكيل مي شود. هيات مزبور در تهران صورتي از هفتاد و پنج نفر طبقات سه گانه ذيل 1 _ علما و دانشمندان و نويسندگان و دبيران و آموزگاران و وكلاي دادگستري و سردفتران 2 _ بازرگانان و ملاكين و كشاورزان 3 _ كارگران و اصناف و

پيشه وران جز از هر نقطه فهرستي مشتمل بر بيست و پنج نفر تهيه مي كند اشخاص منظور در صورت ها بايد علاوه بر داشتن حسن سابقه واجد شرايط انتخاب شدن براي نمايندگان مجلسين شوراي ملي بوده و در مقر دادگاه مقيم باشند پس از تنظيم صورت ها از هر طبقه دوازده نفر با قرعه براي عضويت هيات منصفه انتخاب مي شود وفرماندار مراتب را كتبا به كليه 36 نفري كه براي عضويت هيات منصفه انتخاب شده اند ابلاغ مي نمايد كه رد يا قبولي خود را درظرف سه روز اعلام دارند. عدم اعلام رد در حكم قبولي است و اگريك يا چند نفر از قبول اين سمت خودداري كنند، هيات مزبور كسري هر طبقه را تا ميزان 75 نفر از خارج تكميل و به جاي افراد مستعفي با قرعه از ميان افراد همان طبقه انتخاب مي نمايد سپس فرماندار آنان را به وسيله رييس دادگاه استان به دادگاه جنايي محل معرفي مي كند. رييس دادگاه استان تا نيمه اسفند ماه همان سال صورت اعضا هيات منصفه را بايد در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار اعلان نمايد و براي ساير مراكز استانها عده اعضا هيات منصفه 18 نفر مقرر مي شود كه به همان ترتيب مذكور در فوق (با اين تفاوت كه از هر يك از طبقات سه گانه در بدو امر شش نفر درفهرست منظور مي شود) انتخاب و معرفي خواهند گشت ب _ در مورد هر محاكمه مطبوعاتي و يا سياسي دادگاه جنايي در جلسه مقدماتي خود با حضور دادستان استان يا نماينده و سه نفراز اعضا هيات منصفه را از هر طبقه يك نفر به سمت عضو اصلي وسه نفر را به همان

ترتيب به سمت عضو علي البدل با قرعه انتخاب و دعوت مي نمايد. كليه اعضا هيات منصفه اعم از اصلي و علي البدل كه در جلسه دادرسي شركت نموده اند بايد از ابتداي دادرسي تا ختم آن در تمام جلسات حضور داشته باشند و چنانچه يك يا چند نفر ازاعضا اصلي غايب و يا قانونا از شركت ممنوع باشند و عده اعضا علي البدل كه حضور يافته اند زايد بر عده غايبين و يا معذورين باشد به ميزان احتياج از اعضا علي البدل با قرعه به جاي كسري اعضا اصلي انتخاب خواهند شد و در هر حال با حضور سه نفر از اعضا اصلي يا علي البدل خواه ابلاغ به سايرين شده يا نشده باشد دادگاه قابل تشكيل است ماده 34 _ دادگاه جنايي براي رسيدگي به جرايم مطبوعاتي مركب از سه نفر دادرس و با حضور هيات منصفه تشكيل مي شود و مطابق مقررات آيين دادرسي كيفري رسيدگي مي نمايد پس از اعلام ختم دادرسي بلافاصله دادرسان دادگاه با اعضا هيات منصفه متفقا به شور پرداخته درباره دو مطلب ذيل الف _ آيا متهم گناهكار است ب _ در صورت تقصير آيا مستحق تخفيف مي باشد يا خير؟ راي مي دهند در صورت تساوي آرا راي رييس دادگاه با هرطرف كه باشد قاطع است رييس دادگاه فورا بر طبق اين راي موجها و با ذكر دلايل به انشا حكم مبادرت مي ورزد. چنانچه حكم بر محكوميت متهم صادر گردد محكوم عليه مي تواند در مدت دو روزاز تاريخ ابلاغ تقاضاي فرجام نمايد ولي اگر حكم مبني بر برائت باشد قابل رسيدگي فرجامي نيست و نيز در صورتي كه متهم تبريه ويا به مجازاتي محكوم

شود كه مستلزم سلب حقوق اجتماعي نباشد از روزنامه يا مجله در صورتي كه قبلا توقيف شده باشد بلافاصله و خودبخود رفع توقيف خواهد شد. تبصره _ هرگاه در حين محاكمه اعضا هيات منصفه سوالاتي داشته باشند سوال خود را كتبا به دادگاه خواهند داد كه به وسيله رييس دادگاه مطرح گردد. ماده 35 _ موارد رد اعضا هيات منصفه و شرايط آن همان است كه قانونا در مورد قضات پيش بيني شده است ماده 36 _ هرگاه جلسه رسيدگي خواه در ابتدا يا اثنا دادرسي به واسطه عدم حضور يك يا چند نفر از اعضا هيات منصفه تشكيل نشود، رييس دادگاه جنايي در جلسه علني از بين قضات حاضر شعب دادگاه استان در تهران و از بين كليه قضات حاضر در مركزاستان در خارج از تهران عده هيات منصفه را به حكم قرعه تعيين ياتكميل نموده با شركت آنان به موضوع رسيدگي خواهد كرد. قضاتي كه به عنوان هيات منصفه به حكم قرعه انتخاب مي شوندصرفا جنبه عضويت هيات منصفه را دارند و در صورت عدم حضور يا عدم شركت در راي متخلف محسوب شده و تحت تعقيب انتظامي قرار خواهند گرفت ماده 37 _ هر يك از اعضا ديگر هيات منصفه كه به حكم قرعه معين شده اند، چنانچه بدون عذر موجه در جلسات محاكمه حاضر نشوند و يا از شركت در راي خودداري كنند به حكم دادگاهي كه موضوع در آن مطرح است براي مرتبه اول محكوم به پرداخت مبلغي از هزار تا ده هزار ريال خواهند شد و در صورت تكرار علاوه بر پرداخت وجه از بعضي يا تمام حقوق مذكور ذيل از شش ماه تا دو سال به تشخيص

همان دادگاه محروم خواهند شد. الف _ حق استخدام در ادارات دولتي و شهرداري ها و بنگاه ها و شركت هايي كه لااقل نصف سرمايه آنها متعلق به دولت باشد. ب _ حق انتشار روزنامه و مجله و انتخاب شدن در انجمن شهر و شركت در انجمن هاي نظارت انتخابات مجلسين ماده 38 _ هيچ روزنامه و يا مجله اي را قبل از صدور حكم دادگاه نمي توان توقيف يا تعطيل كرد مگر در مواردي كه در اين قانون ذكر شده و موارد اتهامات زير: 1 _ آنجا كه مضر به اساس دين اسلام باشد. 2 _ آنجا كه هتك احترام از مقام سلطنت شده باشد. 3 _ آنجا كه نقشه طرح حركت قشون يا ديگر از اسرار نظامي مكشوف شده باشد. 4 _ آنجا كه دعوت به عصيان در مقابل قواي رسمي مملكتي وموجب هيجان كلي و اختلال امنيت عمومي شده باشد. 5 _ آنجا كه انتشار مقالات مضر به عفت عمومي با اشاعه صور قبيحه بر ضد عفت و عمصت عمومي باشد. در موارد فوق دادستان شهرستان رأسا و يا بنابر تقاضاي فرماندارمحل دستور توقيف روزنامه يا مجله و ضبط اوراق انتشار يافته راخواهد داد و در ظرف مدت بيست و چهار ساعت پرونده امر را به دادگاه جنايي خواهد فرستاد. دادگاه جنايي در جلسه فوق العاده درمدتي كه بيش از سه روز نباشد نظر خود را نسبت به رد يا قبول تقاضاي دادستان اعلام خواهدكرد. در صورتي كه دادگاه با توقيف روزنامه يا مجله موافقت نمايد بازپرس و دادستان مكلفند در ظرف يك هفته نظر نهايي خود را نسبت به اصل موضوع اعلام دارند ودادگاه بايد

با تهيه مقدمات قانوني خارج از نوبت نسبت به اصل موضوع رسيدگي نمايد. تبصره _ روزنامه هايي كه بر طبق اين ماده توقيف مي شوند نمي توانند به اسامي ديگر و با همان سبك و اسلوب منتشر شوند ودر صورت تخلف از اين ماده روزنامه يا مجله اي كه به جاي روزنامه توقيف شده انتشار يافته است نيز به ترتيب فوق توقيف مي شود و كساني كه روزنامه يا مجله خود را به جاي روزنامه يا مجله توقيف شده منتشر نمايند به حبس تاديبي از يك ماه تا سه ماه و جريمه نقدي از پانصد تا پنج هزار ريال محكوم مي شوند و امتياز آنان نيز باطل مي گردد. ماده 39 _ در صورتي كه دادگاه با توقيف روزنامه موافقت نكند بلافاصله از روزنامه رفع توقيف خواهد شد. ماده 40 _ در جرايم مطبوعاتي دادگاه خارج از نوبت رسيدگي مي نمايد و مهلتي كه براي قرائت پرونده به وكيل مدافع و خود متهم داده مي شود بيش از سه روز نخواهد بود و اين مدت با تقاضاي متهم يك دفعه و براي سه روز قابل تمديد مي باشد و از تاريخ انقضا مهلت تا تشكيل جلسه مقدماتي نيز نبايد بيش از سه روزفاصله باشد و فاصله جلسه مقدماتي تا جلسه دادرسي حداكثر نبايد بيش از ده روز باشد و تنفس در اين محاكمات زايد بر دو از ده ساعت نخواهد بود و شاكي خصوصي و متهم هر كدام بيش از سه نفر وكيل مدافع نمي توانند تعيين نمايند ولي دادگاه در صورت حضور يك وكيل از هر يك طرفين دعوي رسيدگي مي كند. ماده 41 _ قانون مطبوعات مصوب محرم 1326 و كليه قوانين و مقرارتي كه با اين مواد مغايرت

داشته باشد لغو مي شوند. ماده 42 _ وزارتخانه هاي كشور _ دادگستري مأمور اجرا اين لايحه قانوني هستند. به موجب قانون تمديد تبصره قانون الغا كليه لوايح مصوب آقاي دكتر مصدق ناشيه از اختيارات لايحه قانوني مربوط به مطبوعات كه در تاريخ دهم مرداد ماه يك هزار و سيصد و سي وچهار به تصويب كميسيون هاي مشترك مجلسين رسيده موقتا قابل اجرا مي باشد. رييس مجلس سنا _ سيدحسن تقي زاده رييس مجلس شوراي ملي _ رضا حكمت اصل لايحه قانوني در دفتر نخست وزير است از طرف نخست وزير

لايحه قانوني مطبوعات - 1358 ( ماده 1 تا 38 )

مصوب 25/5/58 ماده 1 _ از لحاظ اين قانون مطبوعات عبارت از نشرياتي است كه به طور منظم و در مواقع معين با نام ثابت و تاريخ و شماره رديف چاپ منتشر مي شود و اخبار و اطلاعات و ديدگاه هاي گوناگون درزمينه هاي اجتماعي و اقتصادي و سياسي و ديني و علمي و فرهنگي و هنري را به آگاهي عمومي مي رساند و از اين راه به روشن ساختن افكار عمومي و بالا بردن سطح دانش در رشته خاص كمك مي كند. ماده 2 _ انتشار نشريه تنها به مسيوليت اشخاص حقيقي و باسرمايه ايراني آزاد است ، خواه وسيله نشر افكار و آرمان هاي گروه ياجمعيت يا حزب خاص باشد يا به نشر اخبار و عقايد عمومي بپردازد، متقاضي انتشار نشريه بايد واجد شرايط زير باشد: 1 _ تابعيت ايران 2 _ نداشتن محكوميت كيفري كه موجب سلب حقوق اجتماعي باشد. 3 _ عدم حجر و ورشكستگي به تقلب و تقصير و محروم نبودن از حقوق اجتماعي 4 _ دارا بودن تقواي سياسي و صلاحيت اخلاقي 5 _ داشتن حداقل گواهينامه ليسانس يا

صلاحيت علمي كافي به تشخيص كميسيون مندرج در ماده 4 اين قانون تبصره 3 _ نخست وزيران ، وزيران ، استانداران ، امراي ارتش و شهرباني و ژاندارمري ، روساي سازمان هاي دولتي ، مديران عامل و روساي هيات مديره شركت ها و بانك هاي دولتي و كليه شركت ها و موسساتي كه شمول حكم در مورد آنها مستلزم ذكر نام است نمايندگان مجلسين (به استثناي آنهايي كه به دستور رهبر انقلاب استعفا كرده اند) و سفرا و شهرداران تهران ، نمايندگان انجمن هاي شهر و شهرستان تهران ، اعضاي ساواك ، وابستگان نزديك رژيم سابق كه در فاصله زماني پانزدهم خرداد 1342 تا 22 بهمن 1357در مشاغل نامبرده خدمت كرده اند و كساني كه در اين مدت از طريق مطبوعات ، راديو تلويزيون با سخنراني در اجتماعات خدمتگزار تبليغاتي رژيم گذشته بوده اند ، از انتشار نشريه محرومند. ماده 3 _ متقاضيان پروانه انتشار بايد تقاضانامه اي شامل اطلاعات زير در تهران به وزارت ارشاد ملي و در شهرستان ها به اداره ارشاد ملي محل تسليم كنند و در صورتي كه در شهرستان مورد نظراداره ارشاد ملي وجود نداشته باشد تقاضانامه به اداره ارشاد ملي مركز استان مربوط داده مي شود. 1 _ مشخصات كامل درخواست كننده 2 _ مشخصات كامل مدير مسيول 3 _ نام نشريه و علامت ( آرم ) آن در صورتي كه علامت داشته باشد. 4 _ محل اداره نشريه 5 _ ترتيب انتشار نشريه (روزانه _ هفتگي _ ماهانه و غيره 6 _ نوع نشريه و موضوع سياسي و اصول فكري و اعتقادي آن 7 _ زبان نشريه تبصره 1 _ به متقاضي واجد شرايط پروانه انتشار داده مي شود. تبصره 2 _ محل

اداره نشريه مندرج در تقاضانامه از لحاظ اجراي مقررات اين قانون در حكم اقامتگاه قانوني متقاضي يا مديرمسيول است و هرگونه ابلاغ به محل مذكور قانوني است تبصره 3 _ احزاب و جمعيت ها و موسساتي كه به ثبت رسيده باشند مي توانند درخواست پروانه انتشار كنند مشروط بر اين كه مدير واجد شرايطي را معرفي كنند تا طبق مقررات اين قانون مسيوليت هاي قانوني را عهده دار گردد. ماده 4 _ رسيدگي به درخواست صدور پروانه و صلاحيت متقاضي با كميسيوني مركب از اشخاص ذيصلاح و مومن به انقلاب اسلامي ايران به شرح زير است 1 _ نماينده اي از ناشران مطبوعات 2 _ نماينده نويسندگان مطبوعات 3 _ يكي از مستشاران ديوان عالي كشو به انتخاب رييس آن ديوان 4 _ يكي از اساتيد دانشگاه تهران به انتخاب رييس شوراي دانشگاه 5 _ يكي از اساتيد حوزه علميه قم به معرفي هيات مدرسين اين حوزه 6 _ يكي از وكلاي پايه يك دادگستري به انتخاب كانون وكلا 7 _ معاون يا مدير كل مطبوعاتي وزارت ارشاد ملي به عنوان دبير كميسيون و بدون داشتن حق راي كميسيون پس از رسيدگي هاي لازم نظر خود را جهت اخذ تصميم نهايي به وزير ارشاد ملي اعلام مي كند. تبصره 1 _ در صورت اختلاف نظر ميان وزير ارشاد ملي و كميسيون ، متقاضي مي تواند به دادگاه استان شكايت كند. راي دادگاه استان قطعي و غير قابل فرجام است تبصره 2 _ ترتيب انتخاب نمايندگان ناشران و نويسندگان به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به تصويب هيات وزيران مي رسد. تبصره 3 _ تا زماني كه كميسيون مقرر در اين قانون تشكيل نشده

است وظايف آن به عهده كميسيون موقتي متشكل از وزير ارشاد ملي ، يكي از مستشاران ديوان عالي كشور به انتخاب رييس آن ديوان ، نماينده شوراي انقلاب اسلامي ايران است ماده 5 _ درخواست كننده پروانه شخصي را به عنوان مديرمسيول به وزارت ارشاد ملي معرفي مي كند، مدير مسيول بايد علاوه بر داشتن شرايط مندرج در ماده 2 حداقل داراي صلاحيت علمي و حرفه اي به تاييد كميسيون مقرر در ماده 4 يا وزارت ارشاد ملي به ترتيب مندرج در تبصره 3 ماده مذكور باشد. درخواست كننده پروانه در صورت دارا بودن شرايط فوق خود مي تواند مدير مسئول هم باشد. تبصره _ در صورتي كه نشريه علاوه بر مدير مسيول داراي سردبير جداگانه باشد، رعايت شرايط لازم براي مدير مسئول نشريه براي سر دبير هم الزامي است ماده 6 _ دارندگان پروانه انتشار نشريه مي توانند با همان نام بيش از يك نشريه انتشار دهند. مشروط بر اين كه براي هر نشريه مدير مسيول جداگانه اي معرفي كنند. ماده 7 _ وزارت ارشاد ملي مكلف است ظرف سه ماه از تاريخ دريافت تقاضا درباره صلاحيت متقاضي و مدير مسيول و سردبير بارعايت شرايط مقرر در اين قانون ، رسيدگي هاي لازم را انجام دهد ومراتب رد يا قبول تقاضا را اعلام كند. نسبت به درخواست هايي كه مورد موافقت واقع مي شود وزارت ارشاد ملي با رعايت تبصره 3 ماده 4 ظرف يك ماه از تاريخ موافقت ، پروانه انتشار نشريه راخواهدداد. ماده 8 _ هر نوع تغيير و تبديل در پروانه انتشار نشريه و همچنين انتقال آن ، موكول به موافقت وزارت ارشاد ملي با رعايت مقررات

اين قانون است ماده 9 _ در صورتي كه مدير مسيول نشريه شرايط موضوع بندهاي 1 و 2 و 3 و 4 ماده 2 اين قانون را فاقد گردد يا فوت شود يا استعفا دهد، صاحب پروانه مكلف است حداكثر ظرف يك ماه شخص واجد شرايط ديگري را به وزارت ارشاد ملي معرفي كند، درغير اين صورت از انتشار نشريه او جلوگيري مي شود. تا زماني كه صلاحيت مدير مسيول جديد به تاييد نرسيده است صاحب پروانه عهده دار انجام مسئوليت هاي مدير مسيول نيز خواهدبود. ماده 10 _ در صورتي كه صاحب پروانه يكي از شرايط مقرر دربندهاي 1 و 2 و 3 و 4 اين قانون را فاقد شود به تشخيص كميسيون مقرر در ماده 4 و با رعايت تبصره هاي آن ، پروانه نشريه لغو مي شود. تبصره 1 _ در مورد مواد 7 و 9 و 10 ذينفع مي تواند از تصميم وزارت ارشاد ملي بدادگاه استان شكايت كند راي دادگاه استان قطعي و غير قابل فرجام است تبصره 2 _ هر گاه صاحب پروانه فوت شود با موافقت كتبي اكثريت وراث يا قايم مقام قانوني آنان پروانه به نام درخواست كننده اي كه واجد شرايط قانوني باشد به ترتيب مقرر در اين قانون صادر مي شود. تبصره 3 _ حق استفاده از نام نشريه متعلق به وراث است و درصورت انتقال كسب موافقت وزارت ارشاد ملي ضروريست ماده 11 _ صاحب پروانه موظف است ظرف 6 ماه پس از صدور پروانه نشريه مربوط را منتشر كند و در غير اين صورت اعتبار پروانه از بين مي رود. عدم انتشار منظم نشريه در يك سال نيز اگر بدون عذر موجه باشد موجب لغو پروانه

مي شود. تبصره 1 _ امتياز نامه هايي كه بر طبق مقررات سابق براينشريات كنوني صادر شده است به اعتبار خود باقي است مشروط براين كه ظرف 3 ماه صاحب امتياز براي تطبيق وضع خود با اين قانون و گرفتن پروانه جديد اقدام كند. دارندگان امتياز نامه هايي كه در رژيم گذشته در ازاي واگذاري امتياز خود به دولت از آن رژيم پول گرفته اند به شرطي مي توانند از مفاد اين تبصره استفاده كنند كه وجوه دريافتي مزبور را به بيت المال برگردانند. تبصره 2 _ نام و نشاني و ساير مشخصات نشرياتي كه براي آنها پروانه صادر مي شود در دفتر مخصوصي كه از طرف وزارت ارشاد ملي تهيه و تنظيم مي گردد با ذكر تاريخ به ترتيب ثبت خواهدشد. ماده 12 _ در هر شماره بايد نام دارنده پروانه و مدير مسيول وسردبير و نشاني اداره و چاپخانه اي كه نشريه در آن به چاپ مي رسدو نيز روش نشريه (ديني ، علمي ، سياسي ، اقتصادي ، ادبي و هنري در صفحه معين و محل ثابت اعلان شود. چاپخانه ها نيز مكلف به رعايت مفاد اين ماده مي باشند. تبصره _ نشريات مكلفند همه ماهه تيراژ فروش ماهيانه خودرا كتبا به وزارت ارشاد ملي اطلاع دهند. ماده 13 _ هر روزنامه يا مجله بايد دفاتر محاسباتي پلمپ شده بر طبق قانون تجارت تهيه و كليه مخارج و درآمد خود را در آن ثبت كند و بيلان سالانه درآمد و مخارج را به وزارت ارشاد ملي بفرستد. وزارت ارشاد ملي مجاز است هر وقت لازم بداند دفاتر مالي اين موسسات را بازرسي كند. ماده 14 _ مديران مسيول مطبوعات در تهران و شهرستان ها مكلفند از

هر شماره نشريه خود دو نسخه به كتابخانه ملي ، كتابخانه مجلس شوراي ملي ، دادستان شهرستان و وزارت ارشاد ملي ( اداره مطبوعات داخلي و مركز جمع آوري اسناد و مدارك به طور مرتب ارسال دارند. ماده 15 _ هر گاه در مطبوعات مطالبي مشتمل بر توهين يا افترا يا خلاف واقع نسبت به شخص ( اعم از حقيقي يا حقوقي ) مشاهده شود ذينفع حق دارد پاسخ آن را ظرف يك ماه كتبا براي همان نشريه بفرستد. نشريه مزبور مكلف است اين گونه توضيحات و پاسخ ها را در يكي از دو شماره اي كه پس از وصول پاسخ منتشرمي شود در همان صفحه و ستون و با همان حروف كه اصل مطلب منتشر شده است ، مجاني به چاپ رساند به شرط آن كه جواب از دو برابر اصل مطلب تجاوز نكند و نيز متضمن توهين و افترا به كسي نباشد. اگر نشريه علاوه بر پاسخ مذكور مطالب با توضيحات مجددي چاپ كند حق پاسخگويي مجدد براي معترضين باقي است درج قسمتي از پاسخ به صورتي كه آن را ناقص يا نامفهوم سازد و همچنين افزودن مطالبي به آن در حكم درج است و متن پاسخ بايددر يك شماره درج شود. پاسخ نامزدهاي انتخاباتي در جريان انتخابات بايد در اولين شماره نشريه درج شود به شرط آن كه حداقل شش ساعت پيش از زير چاپ رفتن نشريه به دفتر آن تسليم و رسيد دريافت شده باشد. ماده 16 _ در صورتي كه نشريه از درج پاسخ امتناع ورزد يا پاسخ را منتشر نسازد شاكي مي تواند به دادستان شهرستان شكايت كند. دادستان شهرستان در صورت احراز صحت شكايت شاكي

جهت نشر پاسخ به نشريه اخطار مي كند و هر گاه اين اخطار موثر واقع نشود پرونده را به دادگاه جهت صدور دستور توقيف موقت نشريه كه مدت آن از يك هفته تجاوز نخواهد كرد ارسال مي كند. ماده 17 _ مسيوليت مقالات يا مطالبي كه در نشريه منتشرمي شود به عهده مدير مسيول است در صورتي كه مقالات يا مطالب مذكور مضر به منافع اشخاص بوده و منتهي به شكايت شود، مديرمسيول بايد نويسنده مقاله يا مطلب را معرفي كند و پاسخگوي آن باشد مگر اين كه ثابت شود مدير مسئول به تمام وظايف ومسئوليت هاي متعارف عمل كرده باشد كه در اين صورت مسئوليت متوجه كسي است كه در اين باب تقصير كرده باشد. ماده 18 _ اشخاصي كه دستورهاي محرمانه نظامي و اسرار ارتش و يا نقشه قلاع و استحكامات نظامي را در زمان جنگ به وسيله روزنامه يا مجله فاش و منتشر كنند به حبس از 1 تا 3 سال و چنانچه زمان جنگ نباشد به 6 ماه تا يك سال محكوم خواهندشد. ماده 19 _ هر كس به وسيله روزنامه يا مجله مردم را صريحا به ارتكاب جنحه يا جنايتي بر ضد امنيت داخلي يا خارجي كشور كه در قانون مجازات عمومي پيش بيني شده است تحريص و تشويق نمايد در صورتي كه اثري بر آن مترتب شده باشد به مجازات معاونت همان جرايم محكوم خواهد شد و در صورتي كه اثري برآن مترتب نشود از 3 تا 6 ماه حبس جنحه اي يا به پرداخت مبلغ يك صد هزار ريال تا سي صدهزار ريال غرامت محكوم خواهدشد. ماده 20 _ هر كس به وسيله مطبوعات به دين مبين اسلام

و مقدسات آن يا ساير مذاهب رسمي كشور اهانت كند به شش ماه تا2 سال حبس جنحه اي محكوم مي شود. ماده 21 _ هرگاه در روزنامه يا مجله يا هرگونه نشريه ديگر مقالات با مطالب توهين آميز يا افترا و يا برخلاف واقع و حقيقت خواه به نحو انشا يا به طور نقل نسبت به مراجع مسلم تقليد درج شود مدير روزنامه و نويسنده هر دو مسئول و هر يك از 1 تا 3 سال حبس جنحه اي محكوم خواهند شد. ماده 22 _ هرگاه درنشريه اي به رهبر انقلاب اسلامي ايران اهانت شود آن نشريه به تعطيل از يك ماه تا شش ماه محكوم مي گردد. تبصره _ رسيدگي به جرايم موضوع مواد 19 و 20 و 21 و 22 تابع شكايت مدعي خصوصي نيست ماده 23 _ انتشار عكس ها و تصاوير و مطالب خلاف عفت عمومي و همچنين انتشار مذاكرات سري محاكم دادگستري ياتحقيقات مراجع قضايي كه طبق قانون افشا آنها مجاز نيست ممنوع است و در صورت تخلف نشريه به مدت 1 الي 3 ماه توقيف و مرتكب به 3 تا 6 ماه حبس جنحه اي يا به پرداخت مبلغ دويست هزار ريال تا يك ميليون ريال جزاي نقدي محكوم مي شود. ماده 24 _ انتشار هر نوع مطلب يا خبر مشتمل بر تهمت يا افترايا فحش و الفاظ ركيك يا نسبت هاي توهين آميز و نظاير آن نسبت به اشخاص ممنوع است مرتكب به حبس جنحه اي از 3 ماه تا 1 سال محكوم خواهدشد و تعقيب جرايم مزبور موكول به شكايت شاكي خصوصي است و در صورت استرداد شكايت تعقيب در هر مرحله موقوف خواهدشد. تبصره 1 _ در

موارد فوق شاكي ( اعم از شخص حقيقي يا حقوقي )مي تواند خسارت مادي و معنوي ناشي از جرم را مطالبه كند. تبصره 2 _ هرگاه انتشار مطالب مذكور در ماده فوق راجع به شخص متوفي باشد هر يك از ورثه مي تواند از نظر جزايي يا حقوقي اقامه دعوي كند. ماده 25 _ هركس به وسيله مطبوعات ديگري را تهديد به هتك شرف يا حيثيت يا افشا اسرار شخصي كند به حبس جنحه اي از سه ماه تا يك سال و به پرداخت جزاي نقدي از 20 هزار تا يك صد هزارريال محكوم مي شود. تبصره _ در مورد مواد 24 و 25 تا زماني كه پرونده در مرحله تحقيق و رسيدگي است نشريه مورد شكايت حق ندارد نسبت به مورد رسيدگي مطلبي نشر دهد، در صورت تخلف ، دادستان شهرستان مي تواند قبل از ختم تحقيقات از دادگاه جنحه تقاضا كندكه حكم توقيف نشريه را صادر كند ، دادگاه به طور خارج از نوبت وفوق العاده بدون حضور نماينده دادسرا به موضوع رسيدگي نموده و حكم به توقيف سه شماره نشريه صادر مي كند و اين توقيف شامل اولين شماره نشريه بعد از ابلاغ حكم مي شود و در صورت تكرار تا موقع صدور راي دادگاه از انتشار نشريه جلوگيري مي شود. ماده 26 _ هر كس در نشريه اي خود را بر خلاف واقع صاحب پروانه انتشار يا مدير مسيول يا سردبير معرفي كند يا بدون داشتن پروانه مبادرت به انتشار نشريه نمايد ، به حبس جنحه اي از 3 ماه تا6 ماه محكوم مي شود. مقررات اين ماده شامل دارندگان پروانه و مديران مسئول و خبرنگاران و سر دبيراني كه سمت هاي مزبور را طبق

قانون از دست داده اند نيز مي شود. ماده 27 _ هرگاه در انتشار نشريه نام يا علامت نشريه ديگري ولو با تغييرات جزيي تقليد شود به طوريكه براي خواننده امكان اشتباه باشد از انتشار نشريه جلوگيري و مرتكب به مجازات حبس جنحه اي از 61 روز تا 3 ماه و به جزاي نقدي از يك صد هزار ريال تا سي صد هزار ريال محكوم مي شود. تعقيب جرم منوط به شكايت شاكي خصوصي است ماده 28 _ پس از توقيف يك نشريه ، انتشار هر نوع نشريه ديگر به نحوي كه با نشريه توقيف شده از نظر نام ، علامت و شكل مشتبه شود ممنوع است و نشريه جديد بلافاصله توقيف مي گردد. مرتكب به مجازات جنحه اي از سه ماه تا 6 ماه محكوم مي شود. ماده 29 _ هر مقام دولتي كه براي چاپ مطلب يا مقاله اي درصدد اعمال فشار بر مطبوعات برايد و يا مبادرت به سانسور و كنترل نشريات كند علاوه بر انفصال ابد از مشاغل دولتي به حبس جنحه ا ي از شش ماه تا دو سال محكوم مي شود. مفاد اين حكم شامل اعلاميه هاي رسمي ، دولت يا وزارتخانه ها نخواهد بود. ماده 30 _ به جرايم ارتكابي به وسيله مطبوعات در دادگاه جنايي و با حضور هيات منصفه رسيدگي مي شود. توضيح تا قبل از تصويب طرح اصلاحي قانون مطبوعات مصوب 1379 مواد 31 تا 40 نسخ ضمني و صريح نشده و لازم الاجرا بود. ماده 31 _ انتخاب هيات منصفه بطريق ذيل خواهد بود: هر دو سال يك بار در مهرماه جهت تعيين اعضاي هيات منصفه در تهران به دعوت وزير ارشاد ملي هياتي

با حضور رييس دادگاه هاي شهرستان و رييس انجمن شهر (در صورتي كه انجمن شهر نباشدشهردار) و در مركز استان ها به دعوت استاندار هياتي مركب از رييس دادگستري و رييس انجمن شهر (در صورتي كه انجمن شهر نباشد وزارت ارشاد ، 7 وزارت ارشاد ملي تشكيل مي شود. هيات مذكور مجموعا 14 نفر افراد مورد اعتماد عمومي را از بين گروه هاي مختلف اجتماعي روحانيون ، اساتيد دانشگاه ها ، پزشكان ، نويسندگان ، روزنامه نگاران ، وكلاي دادگستري ، دبيران ، آموزگاران ، سردفتران ، اصناف ، پيشه وران ، كارگران و كشاورزان )، 7 نفر اصلي و 7 نفر علي البدل انتخاب مي كند. هيات منصفه ، 7هيات منصفه بايد داراي شرايط زير باشند: داشتن لااقل سي سال سن محكوميت كيفري ، 7 محكوميت كيفري موثر معروفيت به امانت و صداقت و حسن شهرت وزير ارشاد ، 7 وزير هيات منصفه ، 7هيات منصفه را براي رييس كل دادگاه هاي استان ارسال مي دارد. ماده 34 _ در هر محاكمه مطبوعاتي ، دادگاه جنايي درجلسه دادستان ، 7 دادستان يا نماينده او از 14 نفر اعضا هيات منصفه ، 7هيات منصفه دعوت مي كند كه در جلسات محاكمات حضور بهم هيات منصفه ، 7 هيات منصفه رسميت خواهدداشت هيات منصفه موظفند كه در جلسات دادگاه تا ختم جلسات آن حضور يابند. هيات منصفه ، 7 هيات منصفه چنانچه بدون عذر موجه در جلسات محاكم حاضر نشود و يا از شركت در اتخاذ تصميم خودداري كند به حكم دادگاهي كه نسبت به موضوع هيات منصفه ، 7 هيات منصفه محكوم مي شود. هيات منصفه ، 7هيات منصفه همان است كه طبق قانون

در مورد رد قضات پيش بيني شده است هيات منصفه ، 7هيات منصفه سوالاتي داشته باشند سوال خود را كتبا به دادگاه خواهند داد كه به وسيله رييس دادگاه مطرح گردد. ماده 38 _ براي رسيدگي به جرايم مندرج در اين لايحه قانوني هيات منصفه تشكيل مي شود و مطابق مقررات عمومي رسيدگي مي كند و هيات منصفه ، 7 هيات منصفه به شور پرداخته درباره دو مطلب ذيل بزهكار ، 7بزهكار است بزهكار ، 7 بزهكار بودن آيا مستحق تخفيف است يا خير؟ هيات منصفه ، 7 هيات منصفه را كتبا به دادگاه اعلام مي نمايند و سپس دادگاه براساس تصميم مذكور راي صادر بزهكار ، 7 بزهكاري باشد تطبيق عمل انتسابي با قانون و تعيين ميزان مجازات و تصميم گيري درباره ساير جهات قانوني اتهام با دادگاه مي باشد. هرگاه راي دادگاه بر مجرميت باشد در حدود مقررات قانوني برائت ، 7 برايت باشد غيرقابل فرجام مي باشد. برائت ، 7 برائت و يا محكوميتي باشد كه مستلزم سلب حقوق اجتماعي نباشد، از نشريه در صورت توقيف ، 7توقيف خواهد شد و انتشار مجدد آن مانعي ندارد. وزارت ارشاد، 7 وزارت ارشاد ملي است كه در آنها سعي خواهد شد جز آنچه مربوط به اعمال حاكميت دولت است اجراي اين قانون به سازمان هاي صنفي واگذار شود.

آيين نامه محل تاسيس دفاتر مطبوعات ( ماده 1 تا 6

ماده 1 _ دفتر مطبوعات مكاني است كه دارنده پروانه رسمي انتشار نشريه براي فعاليت هاي مطبوعاتي بر اساس تعريفي كه از نشريات در قانون مطبوعات شده يا مي شود از آن استفاده مي نمايد. تبصره 1 _ تشخيص محل مناسب براي استقرار دفتر مطبوعات بر عهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است تبصره 2

_ متقاضي بايد براي اخذ مجوز تاسيس ، رونوشت سند مالكيت يا اجاره نامه ملك موردنظر را به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ارايه نمايد. ماده 2 _ مقصود از فعاليت شغلي مقرر در قانون ، كليه فعاليت هايي است كه قبل از مرحله چاپ هرنشريه صورت مي گيرد، فعاليت بخش هاي مختلف مانند هيات تحريريه ، سرويس هاي خبر و گزارش ، آگهي و خدمات نصب و احداث سامانه هاي ارتباطي و خبررساني ، بايگاني مطبوعات ، كتابخانه ، همچنين نصب سامانه هاي رايانه اي انجام عمليات فني ليتوگرافي براي تهيه فيلم و كپي زينك ، حروفچيني و صفحه بندي از جمله مصاديق اين فعاليت هاست ماده 3 _ تاسيس دفتر مطبوعات در واحدهاي مسكوني مستقل ، اداري و تجاري مجاز است تبصره - تاسيس دفتر چند نشريه در يك واحد مسكوني مستقل يا مجتمعي كه به طور كامل دراختيار مطبوعات باشد بلامانع است ماده 4 _ نصب تابلوهاي راهنما به منظور مشخص نمودن دفتر مطبوعات الزامي است به طوري كه به وسيله آن محل دفتر به سادگي قابل شناسايي باشد. ماده 5 _ انجام هر نوع فعاليت غير مطبوعاتي در محل دفاتر ممنوع است تبصره 1 _ در استان تهران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و در ساير استانها ادارات كل فرهنگ وارشاد اسلامي استان در خصوص رعايت مقررات قانون ياد شده و اين آيين نامه ملزم به بازرسي از دفاتر مطبوعات هستند. تبصره 2 _ تخلف از مقررات اين ماده موجب تذكر كتبي از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در تهران و ادارات كل فرهنگ و ارشاد اسلامي ساير استانها به صاحب امتياز

نشريه است و در صورت تكرار تخلف ، مراتب به مراجع ذي صلاح اعلام مي شود. ماده 6 _ در صورت توقف فعاليت نشريه به حكم دادگاه يا تصميم هيات نظارت بر مطبوعات يا هر دليل ديگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي موضوع را به مراجع ذي صلاح اعلام مي كند تا نسبت به ممانعت از فعاليت مطبوعاتي در دفاتر ياد شده اقدام نمايند.

آيين نامه هيات منصفه - مصوب 1374

در اجراي قانون مصوب 20/5/58 شوراي انقلاب آيين نامه زيردر جلسه مورخ 6/9/1374 هيات منصفه به تصويب رسيد: ماده 1 _ هيات منصفه در اولين جلسه هر دوره از ميان خود يك رييس ، دو نايب رييس و دو منشي انتخاب ميكند. ماده 2 _ هيات رييسه مسئوليت تشكيل و اداره جلسات و اعلام راي هيات منصفه را به ترتيبي كه در اين آيين نامه آمده بر عهده خواهدداشت ماده 3 _ شروع مذاكرات ، اخذ راي و اعلام راي نهايي و ختم جلسه توسط رييس جلسه صورت خواهد گرفت ماده 4 _ صورت جلسه توسط منشي تهيه و به امضا اعضاحاضر خواهد رسيد. ماده 5 _ اعلام عمومي نظرات و نتايج مذاكرات هيات منصفه باشور قبلي توسط فردي كه براي هر مورد انتخاب ميشود صورت ميگيرد. ماده 6 _ جلسات هيات هر دو هفته يك بار روزهاي دوشنبه ازساعت 10 صبح در محل دادگستري تهران منعقد ميگردد. تبصره _ برگزاري جلسه اضطراري و يا در خارج از محل دادگستري با تصويب هيات رييسه انجام ميگردد. ماده 7 _ هيات منصفه به منظور انجام امور اداري و مكاتباتياقدام به تشكيل دبيرخانه در محل دادگستري تهران مينمايد. تبصره _ مسيول دبيرخانه توسط هيات منصفه انتخاب و باحكم

رييس هيات منصوب خواهدگرديد. ماده 8 _ دبيرخانه موظف است خلاصه پرونده هايي را كه قرار است در هر جلسه مطرح شود حداقل سه روز قبل در اختيار اعضا قرار دهد. ماده 9 _ نگهداري و ضبط اسناد و سوابق جلسات ، دعوت از اعضا و هماهنگي آنان براي شركت در جلسات بر عهده مسئول دبيرخانه است

آيين نامه اجرايي قانون ( ممنوعيت به كارگيري تجهيزات دريافت از ماهواره ) -( ماده 1 تا 14 )

مصوب فروردين ماه 1374 هيات وزيران ماده 1 _ مجوز استفاده از تجهيزات دريافت از ماهواره توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بانظرخواهي از وزارت خانه هاي پست و تلگراف و تلفن (براي صلاحيت هاي فني و اطلاعات (براي صلاحيتهاي امنيتي صادر خواهد شد. وزارتخانه هاي پست و تلگراف و تلفن و اطلاعات موظفندحداكثر ظرف پانزده روز از زمان تقاضا ، نسبت به درخواست هاي واصل شده اعلام نظر نمايند پس ازپايان مهلت تعيين شده درصورت عدم اعلام نظر دستگاه هاي فوق ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مجاز به ارائه مجوز خواهد بود.

ماده 2 _ وزارت امور خارجه مشخصات و اسامي نمايندگيهاي سياسي و كنسولي كشورهاي خارجي و سازمانهاي بين المللي را كه براساس حقوق بين الملل از شمول مفاد اين قانون مستثني هستند به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي اعلام مي كند. ماده 3 _ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به طور مستمر اسامي و مشخصات استفاده كنندگان مجازاز تجهيزات دريافت از ماهواره و تغييرات آنها را به وزارت كشور اعلام مي نمايد تا وزارت كشور نسبت به جمع آوري تجهيزات استفاده كنندگان غيرمجاز و معرفي آنان به مراجع قضايي اقدام كند. ماده 4 _ شركتهاي توليدكننده و سازنده داخلي چنانچه حسب نيازها و سفارش سازمان صدا وسيماي جمهوري اسلامي ايران

و وزارت پست و تلگراف و تلفن براساس قراردادهاي منعقد شده مبادرت به توليد و ساخت تجهيزات موضوع قانون در مدت قرارداد نمايند از شمول ممنوعيت هاي مندرج در مواد (8) و (9) قانون خارج بوده و وزارت كشور متعرض آنها نخواهد شد. وزارت كشور مكلف است ضمن تدوين دستورالعمل لازم ، ترتيبي اتخاذ نمايد تا مأمورين انتظامي در مقام اجراي مواد (8) و (9) قانون متعرض مأمورين و متصديان حمل و نقل ، انبارها و مراكز نصب و تعمير و نگهداري سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران و وزارت پست و تلگراف و تلفن نگردند و همكاري ها و هماهنگي هاي لازم را معمول نمايند. ماده 5 _ دستگاه هاي فرهنگي كشور براي تحقق مفاد ماده (4) قانون و به منظور تبيين اثرات مخرب استفاده از برنامه هاي ماهواره اي و نيز ساير دستگاه هاي اجرايي براي تحقق ماده (10) قانون موظفند با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران حسب مورد همكاري نمايند. كليه دستگاه هاي فرهنگي كشور مكلفند قبل از تصويب بودجه سالانه كل كشور ، طرحهاي لازم پيشنهادي خود را جهت مقابله با تهاجم فرهنگي و تبيين اثرات مخرب برنامه هاي منحرف كننده ماهواره به سازمان برنامه و بودجه ارائه كنند تا در بودجه سالانه آنان منظور گردد. ماده 6 _ وزارت كشور جهت جمع آوري تجهيزات دريافت از ماهواره باتوجه به وظايف نيروي انتظامي اقدام خواهد نمود و حسب مورد مي تواند از نيروي مقاومت بسيج استفاده نمايد. ماده 7 _ كساني كه پس از انقضاي مهلت مقرر در قانون به صورت داوطلبانه ، تجهيزات خود راتحويل دهند

، مشمول مقررات مربوط به كيفيات مخففه در مجازات ها خواهند بود. ماده 8 _ در اجراي ماده (3) قانون ، وزارت اطلاعات از طريق تعيين رابط ، اخبار لازم را در اختيار وزارت كشور قرار خواهد داد. وزارت كشور با همكاري وزارت خانه هاي اطلاعات ، فرهنگ و ارشاد اسلامي و پست و تلگراف و تلفن و گمرك ايران باتوجه به اخبار و اطلاعات واصل شده وراهكارهاي ارائه شده توسط دستگاه هاي مزبور اقدامات اجرايي لازم را معمول خواهد داشت بدين منظور ستادي متشكل از نمايندگان دستگاه هاي مزبور در وزارت كشور مستقر خواهد گرديد. ماده 9 _ وزارت كشور مكلف است در قبال توقيف تجهيزات موضوع قانون صورت جلسه اي تنظيم و نسخه اي از آن را جهت اجراي تبصره ماده (3) قانون به سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلاميايران ارسال نمايد. ماده 10 _ تجهيزات موضوع قانون كه به طور داوطلبانه به وزارت كشور تحويل داده مي شود ياحسب مورد توسط وزارت كشور و مرجع صلاحيت دار قضايي ضبط و مصادره مي شود ، ماهانه طي صورت جلسه اي با امضاي نمايندگان وزارت كشور ، مرجع ذي ربط قضايي و سازمان صدا و سيمابه مراكز استاني سازمان صدا و سيما تحويل داده خواهد شد. ماده 11 _ تعريف تجهيزات مشمول قانون برعهده وزارت پست و تلگراف و تلفن است وزارت پست و تلگراف و تلفن موظف است ظرف يك ماه نسبت به ارائه تعاريف مربوط اقدام نمايد. تبصره _ تشخيص تجهيزات فني مشمول قانون در مبادي ورودي و ساير نقاط كشور براساس قوانين و مقررات جاري كشور ، برعهده دستگاه هاي ذي ربط خواهد بود. ماده 12 _ در اجراي تبصره

ماده (6) قانون ، صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران به منظور واردات فرستنده ها ، تجهيزات توليد و پخش و لوازم يدكي متعلق به آنها ، مواد اوليه توليد فيلم و سريال ازاخذ مجوز ورود و گواهي عدم ساخت وزارتخانه ها و سازمان هاي دولتي نظير وزارت خانه هاي پست و تلگراف و تلفن ، صنايع و بازرگاني و گواهي سازمان انرژي اتمي و ثبت سفارش وزارت بازرگاني معاف است ماده 13 _ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران دراجراي تبصره ماده (10) قانون مجازند به تناسب مسئوليتهاي خود دستورالعمل هاي لازم را براي تعيين آگهيهاي تبليغاتي غيرمجاز تدوين و بنا به حوزه صلاحيت خود ، رأسا و به طور جداگانه به ناشرين و مطبوعات و بنگاههاي تبليغاتي همچنين واحدهاي داخلي و تابع خود ابلاغ نمايند. ماده 14 _ دستگاهها و سازمانها مي توانند با ذكر دلايل توجيهي به امضاي بالاترين مقام اجرايي خود براي استفاده از تجهيزات گيرنده برنامه هاي تلويزيوني ماهواره اي از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي درخواست مجوز كنند. تبصره _ مسئول واحد استفاده كننده از تجهيزات در برابر هر گونه استفاده غيرقانوني از آن پاسخگو خواهد بود. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي دوره هاي توجيهي مناسب را براي آموزش و آمادگي اين مسئولان برگزار مي كند. تاييد صلاحيت مسؤولان منوط به موفقيت در اين دوره ها است

آيين نامه اجرايي قانون مطبوعات - مصوب اسفندماه 1364

فصل اول _ تعريف و مشخصات مطبوعات - ( ماده1 تا 10 )

ماده 1 _ مطبوعات به لحاظ زمان انتشار منظم مي توانند با يكي از فواصل زماني زير منتشر شوند: روزي يكبار (روزنامه _ هفته اي يكبار (هفته نامه _ دو هفته يكبار _ ماهي يكبار (ماهنامه _ دو ماه يكبار _ سه ماه

يكبار (فصل نامه _ شش ماه يكبار _ سالي يكبار (سالنامه . ماده 2 _ در نامگذاري نشريه بايد از كلماتي استفاده شود كه با نشريات موجود و يا با نشرياتي كه به طور موقت يا دايم تعطيل شده اند اشتباه نشود و موجب تداعي نام آنها نباشد. همچنين نام نشريه نبايد از كلمات نامانوس باشد و يا ايجاد شبهه وابستگي به ارگان ها يا سازمان هاي دولتي بنمايد. ماده 3 _ انتخاب روش هايي غير از موارد ذكر شده در ماده يك قانون مطبوعات مي بايست متناسب با رسالت مطبوعات باشد. ماده 4 _ انتشار فوق العاده ، ويژه نامه و ديگر ضمايم با همان نام نشريه و منطبق با ساير مشخصات مندرج در پروانه انتشار با رعايت ساير ضوابط قانون مطبوعات مجاز مي باشد. تبصره _ انتشار موارد مذكور به طور منظم مجاز نيست ماده 5 _ ترجمه تمام يا قسمتي از مطالب مطبوعات داراي پروانه انتشار و انتشار منظم آن به صورت جداگانه با رعايت ساير مشخصات مندرج در پروانه انتشار از جانب صاحب نشريه بلامانع مي باشد. ماده 6 _ تكثير مطبوعات موجود به همان زبان و شكلي كه چاپ شده ، از طريق چاپ افست يا عكسبرداري يا طرق مشابه بدون اجازه صاحب امتياز ممنوع مي باشد. ماده 7 _ مطالب نشريه بايد مطابق و متناسب با روش هاي مندرج در پروانه انتشار باشد و نشريه مجاز به درج مطالب و مقالات خارج از روش هاي مذكور كه تاثير (در) خط مشي كلي نشريه بگذارد ، نمي باشد. ماده 8 _ روزنامه ها و هفته نامه هاي محلي موظفند ضمن رعايت ماده 2 قانون مطبوعات و متناسب با روش درخواستي مطالبي پيرامون مسايل اجتماعي و

فرهنگي محل انتشار نشريه جهت بالا بردن سطح آگاهي هاي مردم درج نمايند. ماده 9 _ نقل مطالب از مطبوعات و احزاب و گروه هاي منحرف و مخالف اسلام (داخلي وخارجي به منظور تحقيق ، نقد و رد مطالب در صورتي كه تبليغ محسوب نشود بلامانع است ماده 10 _ هرگونه تغيير در مشخصات مندرج در پروانه انتشار نشريه از قبيل تغيير نام ، روش ،ترتيب و محل انتشار نشريه و يا تغيير در شكل نشريه بدون اطلاع و تصويب هيات نظارت برمطبوعات ممنوع مي باشد.

فصل دوم _ شرايط صدور پروانه و مجوز انتشار نشريه ( ماده 11 تا 21

ماده 11 _ متقاضيان پروانه انتشار نشريه مي بايست تقاضانامه خود را به همراه فرم تكميل شده پرسشنامه اي كه حاوي مشخصات فردي ، سوابق اجتماعي _ سياسي _ فرهنگي و شغلي و تعهدات قانوني باشد ، به انضمام مدارك به شرح زير در تهران به وزارت ارشاد اسلامي و در شهرستان ها به ادارات ارشاد اسلامي استان مربوطه تحويل نمايند: 1 _ چهار قطعه عكس 4 * 6 2 _ دو برگ فتوكپي شناسنامه از تمام صفحات 3 _ يك برگ گواهي عدم سابقه محكوميت كيفري براساس موازين اسلامي كه موجب سلب حقوق اجتماعي باشد 4 _ يك برگ فتوكپي آخرين مدرك تحصيلي كه به تاييد مراكز ذي صلاح رسيده باشد ماده 12 _ چنانچه متقاضي پروانه انتشار نشريه شخص حقوقي باشد ، تقاضاي صدور پروانه همراه با معرفي فرد واجد شرايط به عنوان مدير مسئول بايد از سوي بالاترين مقام مسئول باشد. درصورت موافقت پروانه انتشار به نام مركز درخواست كننده صادر خواهد شد. ماده 13 _ احزاب ، سازمان ها ، و جمعيت هاي سياسي و اقليت هاي ديني در صورتي مي توانند تقاضاي صدور پروانه انتشار نشريه نمايند

كه اجازه فعاليت قانوني را دارا باشند. ماده 14 _ وزارت ارشاد اسلامي جهت صدور مجوز انتشار مطبوعات سازمان هاي آزادي بخش اسلامي كشورهاي ديگر در چهار چوب مقررات مربوط به خارجيان مقيم ايران با استعلام نظر از مراكز ذيربط و اخذ مدارك لازم و نيز موافقت وزارت امور خارجه بررسي لازم را به عمل آورده و پس از موافقت رأسا اقدام مي نمايد. ماده 15 _ انتشار نشريه داخلي يك سازمان ، موسسه و شركت دولتي يا خصوصي منوط به كسب مجوز از وزارت ارشاد اسلامي و با رعايت ضوابط به شرح زير مي باشد: 1 _ درخواست انتشار نشريه و معرفي مدير مسوول پيشنهادي از سوي بالاترين مقام مسئول آن مركز باشد. 2 _ مطالب و اخبار عمدتا در ارتباط با اهداف و شرح وظايف مركز درخواست كننده و فقط براي استفاده كاركنان باشد. 3 _ داراي چاپ ساده و حداكثر 2 رنگ براي جلد باشد. 4 _ تعداد صفحات از 48 صفحه تجاوز ننمايد. 5 _ رايگان باشد. تبصره 1 _ (حذف شد 29/6/1366) تبصره 2 _ صدور مجوز انتشار نشريات دولتي با رعايت ساير قوانين مربوطه خواهد بود. ماده 16 _ (حذف شد 29/6/1366) ماده 17 _ وزارت ارشاد اسلامي براي صاحب امتياز ، پروانه انتشار و براي مدير مسوول ، كارت مدير مسوولي صادر مي نمايد. ماده 18 _ وزارت ارشاد اسلامي مي تواند جهت اجراي ماده 11 قانون مطبوعات ، تحقيقات لازم رابه عمل آورده و در اختيار هيات نظارت بر مطبوعات قرار دهد. وزارتخانه ها و ارگان هاي ذيربط موظفند همكاري هاي لازم را به عمل آورند. ماده 19 _ متقاضياني كه صلاحيت انتشار نشريه توسط

آنان براساس بند 4 و يا تبصره 5 ماده 9 قانون مطبوعات مورد تاييد هيات نظارت بر مطبوعات قرار نگرفته است ، نمي توانند مجددا تقاضاي انتشار نشريه نمايند. ماده 20 _ تاريخ رسمي ثبت تقاضاي پروانه انتشار نشريه زماني است كه كليه مدارك مورد نياز ، ازسوي متقاضي ارايه شده باشد. ماده 21 _ (اصلاحي 29/6/1366) در صورت فوت صاحب امتياز ، وراث قانوني واجد شرايط وي ، در تقاضاي صدور امتياز نشريه مورث خود حق تقدم دارند مگر اين كه فاقد شرايط لازم باشند. چنانچه ورثه در مهلت قانوني مذكور در ماده 16 قانون مطبوعات از تقاضاي انتقال امتياز خودداري كنند و يا پس از صدور امتياز اقدام به انتشار نشريه ننمايند ، پروانه انتشار لغو مي گردد.

فصل سوم _ مواردي كه مطبوعات ( صاحبان پروانه و مديران مسئول ) موظف به رعايت آن مي باشند ( ماده 22 تا

ماده 22 _ مطبوعاتي كه به شكل روزنامه اي منتشر مي شوند مكلف به درج نام به طور كامل ، ترتيب و تاريخ انتشار ، شماره رديف و مسلسل و شماره صفحه در بالاي تمام صفحات و نيز قيمت درصفحه اول مي باشند. همچنين مطبوعاتي كه به شكل مجله اي منتشر مي شوند موظف به درج نام به طور كامل ، ترتيب و تاريخ انتشار ، شماره رديف مسلسل ، تعداد صفحات و قيمت بر روي جلد و نيز قيد شماره هر صفحه در تمام صفحات مي باشند. تبصره _ اضافه كردن هرگونه كلمه و يا عبارت به نام و يا آرم نشريه به جز آنچه كه در پروانه انتشار و يا مجوز چاپ نشريه ذكر شده است ممنوع مي باشد. ماده 23 _ هر يك از مطبوعات موظف به داشتن محلي به عنوان دفتر نشريه مي باشند. صاحب پروانه نشريه موظف است نشاني

محل دفتر نشريه را پس از اخذ پروانه انتشار كتبا به وزارت ارشاد اسلامي اعلام نمايد. تبصره _ صاحب امتياز نشريه موظف است در صورت تغيير نشاني محل دفتر نشريه ، مراتب راكتبا ظرف مدت 48 ساعت در تهران به وزارت ارشاد اسلامي و در شهرستان ها به ادارات ارشاد اسلامي استان مربوطه اطلاع دهد. ماده 24 _ كليه مكاتبات مطبوعات با امضا صاحب پروانه يا مدير مسوول نشريه و شخص ديگري كه قبلا از طرف مدير مسئول كتبا معرفي شده باشد معتبر مي باشد. مكاتبات شخص معرفي شده در مواردي كه قانون مطبوعات و آيين نامه اجرايي آن را از وظايف صاحب پروانه و يا مدير مسئول شناخته است ، اعتبار ندارد. ماده 25 _ كليه مطبوعات بايد شمارگان خود را در هر شماره نشريه درج كنند و تعداد نسخ برگشتي را هر ماه به تفكيك محل توزيع به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي اعلام نمايند. مراكز چاپ نيزموظف به درج شمارگان نشريات چاپ شده مي باشند. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مكلف است موارد تخلف را به طور رسمي اعلام و با متخلف برطبق مقررات رفتار نمايد. ماده 26 _ مدير مسوول نشريه موظف است نام چاپخانه طرف قرارداد چاپ نشريه را كتبا به وزارت ارشاد اسلامي اعلام نمايد. ماده 27 _ مديران چاپخانه ها مي بايست همزمان با خروج هر شماره نشريه از چاپخانه دو نسخه درتهران به وزارت ارشاد اسلامي و در شهرستان ها به ادارات ارشاد اسلامي استان مربوطه تحويل و برگه اعلام وصول دريافت دارند. تبصره _ ناشران نشريات داخلي سازمان ها و موسسات نيز بايد دو نسخه از نشريه خود را به

محض انتشار به وزارت ارشاد اسلامي يا اداره ارشاد اسلامي استان مربوطه تحويل دهند و برگ وصول دريافت دارند. ماده 28 _ در صورت لغو پروانه انتشار نشريه با اعلام كتبي از سوي وزارت ارشاد اسلامي ، صاحب پروانه موظف است مدارك دريافتي از قبيل پروانه انتشار ، كارت مدير مسئولي و كارت هاي خبرنگاري را ظرف مدت 10 روز مسترد نمايد. با سواستفاده كنندگان از اين مدارك برابر قانون رفتارخواهد شد.

فصل چهارم _ ساير مقررات ( ماده 29 تا 30 )

ماده 29_وزارت ارشاد اسلامي در بررسي نشريات تخصصي از همكاري مراكز ذي صلاح استفاده مي نمايد. ماده 30 _ وزارت ارشاد اسلامي سه ماه قبل از اتمام دوره هيات نظارت بر مطبوعات ، ضمن درج آگهي در نشريات كثيرالانتشار ، دعوتنامه اي به منظور اعلام نامزدي به مديران مسوول مطبوعات ارسال نموده و پس از تاييد صلاحيت نامزدها توسط هيات جديد مندرج در تبصره 4 ماده 10 قانون مطبوعات ، مجددا از كليه مديران مسوول جهت برگزاري انتخابات دعوت مي نمايد. جلسه با حضور اكثريت مطلق مديران مسوول رسميت مي يابد و اخذ راي با ورقه و به صورت مخفي خواهدبود و نماينده انتخابي مي بايست اكثريت مطلق آرا حاضران را بدست آورد. تبصره 1 _ چنانچه در مرحله اول اكثريت حاضر نشوند جلسه پس از دو هفته تشكيل و با راي اكثريت حاضران نسبت به انتخاب نماينده مديران مسوول اقدام مي شود. تبصره 2 _ حق راي مدير مسوول قابل تفويض نمي باشد. تبصره 3 _ هر مدير مسوول حتي اگر مدير مسوولي چند نشريه را به عهده داشته باشد داراي يك راي خواهد بود. تبصره 4 _ فقط مديران مسوول نشريات در حال انتشار حق راي خواهند داشت

آيين نامه نويسندگان مطبوعاتي و خبرنگاران - مصوب 1354

فصل اول _ تعريف نويسنده مطبوعاتي و خبرنگار ( ماده 1 تا 3 )

هيات وزيران در جلسه مورخ 22/6/1354 بنا به پيشنهاد شماره 671/22 مورخ 26/4/1354 وزارت اطلاعات و جهانگردي و به استناد ماده 6 قانون تاسيس وزارت اطلاعات و جهانگردي آيين نامه نويسندگان مطبوعاتي و خبرنگاران را به شرح زير تصويب نمودند: فصل اول _ تعريف نويسنده مطبوعاتي و خبرنگار ماده 1 _ نويسنده مطبوعاتي شخصي است كه به طور حرفه اي ، به كار نويسندگي يا ترجمه در روزنامه ها يا مجلات مشغول و داراي پروانه از

وزارت اطلاعات و جهانگردي باشد. ماده 2 _ خبرنگار نماينده روزنامه ، مجله ، خبرگزاري و يا موسسه اي است كه به موجب پروانه صادره از طرف وزارت اطلاعات و جهانگردي به اين سمت شناخته شده است ماده 3 _ خبرنگاران به سه دسته به شرح زير تقسيم مي شوند: الف _ خبرنگار سياسي ب _ خبرنگار امور اجتماعي ( اقتصادي ، قضايي ، جنايي ، هنري ، فرهنگي ، آموزشي ، ادبي ، ورزش). پ _ خبرنگار عكاس كه به كار عكسبرداري و يا فيلمبرداري اشتغال خواهد داشت تبصره _ امور مربوط به خبرنگاران ، عكاسان ، نويسندگان و مترجمان نشريه هاي ارتش شاهنشاهي تابع مقررات مربوط خواهد بود.

فصل دوم _ شرايط كار نويسندگان مطبوعاتي و خبرنگاران ( ماده 4 تا 6

ماده 4 _ نويسندگان مطبوعاتي مشمول اين آيين نامه بايد حايز شرايط زير باشند: الف _ داشتن بيست سال تمام سن ب _ دارا بودن دانشنامه ليسانس يا صلاحيت علمي و نويسندگي مورد تاييد وزارت اطلاعات وجهانگردي پ _ داشتن حسن شهرت ت _ نداشتن سابقه محكوميت كيفري كه موجب سلب حقوق اجتماعي باشد. ث _ ارايه معرفي نامه از طرف روزنامه يا مجله مربوط ماده 5 _ خبرنگاران مشمول اين آيين نامه بايد واجد شرايط زير باشند: الف _ تابعيت ايران ب _ داشتن بيست سال تمام سن براي خبرنگاران امور اجتماعي و عكاس و بيست و پنج سال تمام سن براي خبرنگار سياسي پ _ دارا بودن دانشنامه ليسانس يا مدارك تحصيلي معادل آن براي خبرنگار سياسي و داشتن تحصيلات ديپلم كامل دبيرستان و يا مدارك تحصيلي معادل آن براي خبرنگاران امور اجتماعي و عكاس ت _ داشتن حسن شهرت ث _ نداشتن سابقه محكوميت كيفري

كه موجب سلب حقوق اجتماعي باشد. ج _ آشنايي به يكي از زبانهاي خارجي براي خبرنگار سياسي و همچنين خبرنگار مطبوعات داخلي در خارج از كشور. چ _ ارايه معرفي نامه از طرف روزنامه ، مجله ، خبرگزاري و يا موسسه مربوط ماده 6 _ احراز و تاييد صلاحيت نويسندگان مطبوعاتي و خبرنگاران با وزارت اطلاعات و جهانگردي مي باشد. تبصره 1 _ در صورتي كه نويسنده مطبوعاتي فاقد يكي از شرايط مذكور در بندهاي (پ و (ت ماده چهار بشود و يا خبرنگاري فاقد يكي از شرايط مذكور در بندهاي (الف و (ت و (ث ماده پنج بشود پروانه او با رعايت ماده 17 اين آيين نامه از طرف وزارت اطلاعات و جهانگردي لغو مي شود. تبصره 2 _ نويسندگان مطبوعاتي كه سابقه كار آنان مورد تاييد وزارت اطلاعات و جهانگردي باشدو همچنين خبرنگاراني كه پيش از تاريخ تصويب اين آيين نامه داراي پنج سال سابقه خبرنگاري باشند به ترتيب از شرايط بند (ب ماده چهار و بند (پ ماده پنج معاف خواهند بود

فصل سوم _ مدت اعتبار پروانه هاي نويسندگان مطبوعاتي و خبرنگاران ( ماده 7 تا 12

ماده 7 _ مدت اعتبار پروانه نويسندگان مطبوعاتي دائمي است و نياز به تمديد ندارد. ماده 8 _ مدت اعتبار پروانه خبرنگاري دو سال تمام از تاريخ صدور است و پس از انقضاي مدت مذكور ، چنانچه از طرف روزنامه ، مجله ، خبرگزاري و يا موسسه مربوط تقاضاي تمديد شود به مدت دو سال ديگر تمديد مي شود. ماده 9 _ در صورتي كه دارنده امتياز يا مدير روزنامه ، مجله و مدير خبرگزاري و يا موسسه مربوط تقاضاي لغو پروانه نويسنده يا خبرنگاري را بنمايد ، وزارت اطلاعات و جهانگردي به موضوع رسيدگي

و نسبت به لغو يا ابقاي اعتبار پروانه شخص مورد نظر تصميم مقتضي اتخاذ خواهد كرد. ماده 10 _ پروانه هاي موضوع اين آيين نامه در هر استان يا فرمانداري كل پس از احراز صلاحيت توسط وزارت اطلاعات و جهانگردي از طريق اداره اطلاعات و جهانگردي هر استان يا فرمانداري كل صادر يا تمديد خواهد شد و مراتب ضمن ارسال رونوشت پروانه صادره به وسيله اداره مذكور به وزارت اطلاعات و جهانگردي اعلام خواهد گرديد. تبصره _ در شهرستانهايي كه اداره اطلاعات و جهانگردي وجود ندارد وزارت اطلاعات وجهانگردي مي تواند تمام يا قسمتي از وظايف مقرر در اين آيين نامه را به استانداران ، فرمانداران كل يا فرمانداران محول نمايد تا به نمايندگي وزارت اطلاعات و جهانگردي اقدامات لازم را معمول دارند. ماده 11 _ روزنامه ، مجله ، خبرگزاري و يا موسسه مربوط در صورت موافقت با ادامه كار هر يك ازخبرنگاران خود مكلف است دو ماه قبل از انقضاي مدت اعتبار پروانه صادره ، تقاضاي تمديد نمايد. ماده 12 _ پروانه خبرنگاراني كه به استناد آيين نامه شماره 32056 مورخ 15/12/1343 هيات وزيران صادر گرديده تا پايان مدت اعتبار به قوت خود باقي است

فصل چهارم _ وظايف نويسندگان مطبوعاتي و خبرنگاران ( ماده 13 تا 16

ماده 13 _ نويسنده مطبوعاتي مكلف به رعايت قوانين و مقررات موضوعه است ماده 14 _ خبرنگار مكلف است الف _ اطلاعات صحيح در اختيار موسسه خود قرار دهد. ب _ هنگام شركت در مراسم پروانه خبرنگاري خود را همراه داشته باشد. پ _ در پيرامون رشته خود كه در پروانه خبرنگاري منعكس است فعاليت كند. ماده 15 _ نقل و نشر اخبار از مقامات انتظامي و نظامي و عكسبرداري

از موسسات نظامي و مكان هايي كه با امنيت عمومي ارتباط دارد ، بدون تحصيل اجازه قبلي از مقامات مربوط ممنوع است ماده 16 _ خبرنگار بايد در مصاحبه هايي كه به عمل مياورد و نيز در نقل و قول مقامات رسمي رعايت امانت را بنمايد و از تحريف مطالب ممنوع است

فصل پنجم _ مقررات مختلف ( ماده 17 تا 19 )

ماده 17 _ وزارت اطلاعات و جهانگردي مي تواند پروانه هاي نويسندگان مطبوعاتي و خبرنگاراني را كه مرتكب يكي از تخلفات مشروحه زير بشوند ، پس از رسيدگي براي بار اول به مدت سه ماه وبار دوم ششماه و در صورت تكرار براي هميشه لغو نمايد: الف _ تهيه مطالب دروغ و تنظيم خبرهاي نادرست با علم به نادرستي آنها و مواردي كه به موجب قانون مجازات عمومي نشر اكاذيب تلقي شود. ب _ افشاي هر مطلبي كه بر خلاف قانون مطبوعات باشد. تبصره 1 _ نويسنده مطبوعاتي و خبرنگاري كه پروانه وي به استناد ماده لغو مي شود از نويسندگي و خبرنگاري در كليه روزنامه ها و مجلات ، خبرگزاري ها و موسسات يا سازمانهاي كشور محروم خواهد بود. تبصره 2 _ در صورتي كه نويسنده مطبوعاتي يا خبرنگاري به سبب تهيه مطالب خلاف قانون ياتنظيم خبرهاي نادرست و نشر اكاذيب تحت تعقيب قرار گيرد از تاريخ صدور كيفر خواست ، پروانه او از طرف وزارت اطلاعات و جهانگردي توقيف و در صورت برائت مسترد والا ابطال خواهد شد. ماده 18 _ موسسات مطبوعاتي و خبرگزاريها مكلفند فهرست مشخصات و شرايط كار نويسندگان مطبوعاتي و خبرنگاران خود را حسب مورد به وزارت اطلاعات و جهانگردي يا به اداره اطلاعات وجهانگردي محل ارسال دارند و هر

گونه تغييرات بعدي فهرست مذكور را بلافاصله به همان مراجع اعلام نمايند. ماده 19 _ مأموران انتظامي مكلفند حسب اعلام وزارت اطلاعات و جهانگردي محل ، از كار نويسندگان مطبوعاتي و خبرنگاران بدون پروانه و يا كساني كه پروانه آنان لغو يا مدت اعتبار آن منقضي شده است جلوگيري نمايند و پروانه هاي غير مجاز را ضبط و به وزارت اطلاعات و جهانگردي ارسال دارند.

اصلاح آيين نامه اجرايي قانون مطبوعات، مصوب 1364 و اصلاحات بعدي آن

هيات وزيران در جلسه مورخ19/1/1383 باتوجه به نظر رييس مجلس شوراي اسلامي ، موضوع نامه شماره 69263/6025 ه_/ب مورخ 30/9/1382 تصويب نمود: آيين نامه اجرايي قانون مطبوعات، مصوب 1364 و اصلاحات بعدي آن ، موضوع تصويب نامه شماره32187/ت23037ه_ مورخ6/7/1381 به شرح ذيل اصلاح مي شود: الف _ عبارت ( و به قصد تشويش اذهان عمومي صورت گرفته باشد ) از تبصره(1) ماده (9) حذف مي گردد. ب _ عبارت ( جز در مواردي كه انتشار مطلب عليه قانون اساسي باشد ) بعد از عبارت ( نقدهاي علمي ) در تبصره (2) ماده (9) اضافه مي گردد. ج _ عبارت ( جز در موارد مصرح در قانون و مواردي كه در حوزه اختيارات و مسئوليت هاي هيئت نظارت باشد ) بعد از عبارت ( ساير موارد ) در ماده(10) اضافه مي گردد. د _ عبارت ( با درخواست كتبي صاحب امتياز و مدير مسئول آن و تصويب هيئت نظارت ) جايگزين عبارت ( صاحب امتياز و مدير مسئول آن ) در ماده (11) مي گردد. ه_ – عبارت ( جنبه استمرار داشته و ) از متن ماده (33) حذف مي گردد. و _ متن ذيل جايگزين تبصره ماده (35) مي گردد:

تبصره _ درصورتي كه رييس دادگاه حضور در برخي از موارد را ضروري بداند با تصميم اكثريت اعضاي هيئت منصفه رييس دادگاه صرفا براي همان موضوع در جلسه حاضر خواهدشد. معاون اول رييس جمهور _ محمدرضا عارف

آيين نامه تأسيس و نحوه فعاليت خبرگزاريهاي غيردولتي – مصوب 1384

هيئت وزيران در جلسه مورخ 25/2/1384 بنابه پيشنهاد شماره 31372/1 مورخ16/12/1382 وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و به استناد بندهاي (15) و (22) ماده (2) قانون اهداف و وظايف وزارت فرهنگ و ارشاد اس_لامي _ مصوب 1365_ آيين نامه تأسيس و نحوه فعاليت خبرگزاريهاي غيردولتي را به شرح زير تصويب نمود: آيين نامه تأسيس و نحوه فعاليت خبرگزاريهاي غيردولتي ماده1_ به منظور كمك به توسعه دسترسي همگاني به اطلاعات، روشن ساختن افكار عمومي، ارتقاي سطح معلومات و دانش مردم، خبرگزاريهاي غيردولتي كه در اين آيين نامه از اين پس به اختصار «خبرگزاري» ناميده مي شوند، مي توانند براساس مفاد اين آيين نامه تأسيس گردند.

ماده2_ خبرگزاري مؤسسه اي است كه با سرمايه غيردولتي به وسيله اشخاص حقيقي و حقوقي تأسيس شده و مجاز است در زمينه هاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي نسبت به جمع آوري، پردازش و انتشار خبر، تحليل، مصاحبه و گزارش در قالب نوشتار، صدا و تصوير در حوزه هاي داخلي و خارجي فعاليت كند. ماده3_ خبرگزاري در انتشار اخبار و اطلاعات به جز در موارد زير آزاد است، 1_ اشاعه فحشا و منكرات از طريق ارايه تصاوير يا مطالب ضد اخلاقي و مستهجن. 2_ ترويج و اشاعه مطالب و موضوعات كفراميز و الحادي. 3_ توهين به مقدسات، اصول و مباني دين اسلام و ساير اديان. 4_ اهانت به مقام معظم رهبري و مراجع مسلم تقليد. 5 _ هرگونه توهين و افترا به اشخاص حقيقي و حقوقي.

6 _ ايجاد اختلاف ميان اقشار جامعه به ويژه از طريق مسائل و اختلافات مذهبي، نژادي و قومي. 7_ اطلاعات مربوط به حريم خصوصي افراد. 8 _ ترغيب و تشويق به اقدام عليه امنيت ملي شامل دعوت به شورش و آشوب عليه نظام و تجزيه كشور و دعوت به فعاليتهاي تروريستي. 9_ افشاي اسناد و اطلاعات طبقه بندي شده رسمي كشور. 10_ نقل مطالب از كتب، مطبوعات و پايگاههاي اطلاع رساني احزاب و گروههاي ضد انقلاب و محارب به نحوي كه تبليغ آنها باشد. تبصره1_ مقدسات عبارتند از: 1_ معصومين و پيامبران (ص). 2_ كتابهاي آسماني. 3_ احكام ضروري ديني. تبصره2_ درصورت تخلف از موازين يادشده موارد توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي كتباً به هيئت نظارت موضوع ماده(13) اين آيين نامه اعلام و در صورت تشخيص هيئت، پرونده به مرجع قضايي ارجاع مي شود. هيئت درصورت لزوم مي تواند نسبت به توقف فعاليت خبرگزاري تا صدور تصميم دادگاه اقدام نمايد. ماده4_ مصوبات شوراي عالي امنيت ملي درخصوص انتشار اخبار پس از ابلاغ رسمي براي خبرگزاري لازمالاتباع است. ماده5 _ درصورت عدم رعايت موازين اخلاقي يا مذهبي به جز موارد مندرج در ماده (3) اين آيين نامه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مي تواند به شرح زير اقدام نمايد. الف _ بار اول تذكر كتبي. ب _ بار دوم اخطار كتبي. پ _ بار سوم ارجاع موضوع به هيئت نظارت براي اتخاذ تصميم لازم. تبصره1_ هيئت نظارت مي تواند فعاليتهاي خبرگزاري را حداكثر تا سه روز متوقف نمايد. تبصره2_ خبرگزاري درصورت تكرار تخلفات مشمول تبصره (2) ماده(3) مي شود. ماده6 _ خبرگزاري موظف است پاسخ يا توضيح اشخاص حقيقي يا حقوقي درخصوص مطالب مندرج در ارتباط با آنها را

حداكثر ظرف 24ساعت پس از دريافت، منتشر نمايد. ماده7 _ واگذاري امتياز خبرگزاري به غير، ممنوع است مگر با اجازه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. ماده8 _ شرايط متقاضي (صاحب امتياز) و مراحل صدور مجوز تأسيس خبرگزاري به شرح زير مي باشد: الف _ شرايط متقاضي حقيقي عبارتست از: 1_ تابعيت ايراني. 2_ حداقل 30 سال سن. 3_ داشتن حُسن شهرت. 4_ التزام به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران. 5 _ عدم حجر و ورشكستگي به تقلب و تقصير. 6 _ عدم عضويت در گروههاي غيرقانوني و عدم سابقه محكوميت كيفري كه موجب سلب حقوق اجتماعي باشد. 7_ داشتن كارت پايان خدمت وظيفه يا معافيت دايم براي آقايان. 8 _ داشتن حداقل مدرك كارشناسي يا مدرك معادل در علوم حوزوي به تأييد مراجع ذي ربط. 9_ دارا بودن حداقل پنج سال سابقه مديريت اطلاع رساني يا مديرمسئولي يا سردبيري نشريات به تأييد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. ب _ شرايط متقاضي حقوقي به شرح زير مي باشد: 1_ تابعيت ايراني. 2_ اتمام مراحل قانوني ثبت شركت يا مؤسسه. 3_ در اساسنامه مؤسسه يا شركت فعاليت اطلاع رساني به عنوان فعاليت مجاز پيش بيني شده باشد. 4_ مديرعامل و اعضاي هيئت مديره مؤسسه يا شركت بايد واجد شرايط بخش (الف) اين ماده باشند. ماده9_ درصورتي كه صاحب امتياز به تشخيص وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي يكي از شرايط مقرر در اين ماده را از دست بدهد، مجوز خبرگزاري لغو مي گردد. ماده10_ صاحب امتياز در قبال خط مشي كلي، فعاليتها و مطالبي كه از طريق خبرگزاري انتشار مي يابد، مسئول است. تبصره _ درصورتي كه صاحب امتياز شخص حقوقي است مديرعامل (يا يكي از اعضاي هيئت مديره) كه

كتباً به (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي) معرفي مي شود مسئوليت فوق را به عهده خواهد داشت. ماده11_ صاحب امتياز موظف است خود يا شخص ديگري را به عنوان سردبير واجدشرايط به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي معرفي نمايد. تبصره _ سردبير معرفي شده بايد داراي شرايط مندرج در بند (الف) ماده (8) اين آيين نامه باشد. ماده12_ درصورت فوت يا استعفاي سردبير يا از دست دادن يكي از شرايط مندرج در تبصره ماده(11) اين آيين نامه، صاحب امتياز موظف است حداكثر ظرف دو ماه شخص واجد شرايط ديگري را به وزارت فرهنگ و ارشاداسلامي معرفي كند. چنانچه ظرف مهلت مقرر سردبير معرفي نشود، فعاليت خبرگزاري به حالت تعليق درامده و پس از يك سال مجوز خبرگزاري لغو مي شود. ماده13_ رسيدگي به صلاحيت متقاضي و سردبير پيشنهادي، صدور مجوز و نظارت بر فعاليتهاي خبرگزاري برعهده هيئت نظارت خواهد بود. تبصره _ هيئت نظارت براي تعيين صلاحيت، حسب مورد از وزارت اطلاعات، وزارت دادگستري و نيروي انتظامي استعلام مي نمايد. ماده14_ اعضاي « هيئت نظارت بر خبرگزاريهاي غيردولتي» عبارتند از: 1_ وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي به عنوان رييس. 2_ معاون ذيربط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به عنوان نايب رييس. 3_ مديرعامل سازمان خبرگزاري جمهوري اسلامي. 4_ يك نفر از مديران خبرگزاريهاي غيردولتي به انتخاب خود آنان. 5 _ يك نفر از اساتيد حقوق به انتخاب وزير علوم، تحقيقات و فناوري. 6 _ دو ن_فر صاحب ن_ظر در حوزه اطلاعات و ارتباطات به انت_خاب ش_وراي عال_ي اطلاع رساني. تبصره1_ مدت مسؤوليت اعضاي انتخابي دو سال بوده و انتخاب مجدد آنها بلامانع است. تبصره2_ دبيرخانه هيئت در حوزه معاونت ذيربط وزارت فرهنگ و ارشاد

اسلامي مستقر خواهد بود. ماده15_ صاحب امتياز خبرگزاري موظف است حداكثر ظرف يك سال پس از اخذ مجوز فعاليت خود را آغاز كند، درغيراين صورت مجوز صادره لغو خواهد شد. ماده16_ هرگونه فعاليت تحت عنوان خبرگزاري به استثناي خبرگزاريهايي كه به م_وج_ب ق_وان_ين خاص تأسيس شده يا مي شوند، صرفاً در چارچوب اين آيين نامه مجاز است. تبصره _ خبرگزاريهايي كه تا قبل از تصويب و ابلاغ اين آيين نامه براساس قوانين مربوط فعاليت داشته اند، موظفند حداكثر ظرف شش ماه نسبت به تطبيق شرايط خود با مفاد اين آيين نامه اقدام نمايند. در غيراين صورت مجوز آنها لغو خواهد شد. معاون اول رئيس جمهور _ محمدرضا عارف

قانون نحوه مجازات اشخاصي كه در امور سمعي و بصري فعاليتهاي غيرمجاز مي نمايند - مصوب 25/10/1386

جناب آقاي دكتر محمود احمدي نژاد

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران در اجراء اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران قانون نحوه مجازات اشخاصي كه در امور سمعي و بصري فعاليتهاي غيرمجاز مي نمايند كه با عنوان طرح يك فوريتي اصلاح قانون نحوه مجازات اشخاصي كه در امور سمعي و بصري فعاليتهاي غيرمجاز مي نمايند به مجلس شوراي اسلامي تقديم گرديده بود، با تصويب در جلسه علني روز يكشنبه مورخ 16/10/1386 و تأييد شوراي محترم نگهبان، به پيوست ابلاغ مي گردد. رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل شماره175180 6/11/1386 وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي قانون نحوه مجازات اشخاصي كه در امور سمعي و بصري فعاليتهاي غيرمجاز مي نمايند كه در جلسه علني روز يكشنبه مورخ شانزدهم دي ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 19/10/1386 به تأييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 167513/636 مورخ 25/10/1386 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست

جهت اجراي ابلاغ مي گردد. رئيس جمهور _ محمود احمدي نژاد قانون نحوه مجازات اشخاصي كه در امور سمعي و بصري فعاليتهاي غيرمجاز مي نمايند ماده1_ هر شخص حقيقي يا حقوقي كه مبادرت به هرگونه اعمالي براي معرفي آثار سمعي و بصري غيرمجاز به جاي آثار مجاز نمايد و يا با تكثير بدون مجوز آثار مجاز، موجب تضييع حقوق صاحبان اثر شود، اعم از جعل برچسب رسمي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي الصاق شده بر روي نوار و لوحهاي فشرده صوتي و تصويري (CD) و يا تعويض نوار يا محتواي داخل كاست نوار داراي برچسب و نظاير آن، برحسب مورد علاوه بر مجازات جعل و پرداخت خسارت وارده در جايي كه تضييع حق موجب خسارت مالي است در صورت مطالبه صاحبان اثر خسارت وارده را جبران مي كند و در هر حال به جريمه نقدي از دو ميليون (2.000.000) ريال تا بيست ميليون (20.000.000) ريال محكوم مي شود.

تبصره _ در مرحله تشخيص عمل ارتكابي دادگاه مي تواند نظر كارشناسي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي را ملاك عمل قرار دهد.

ماده2_ هرگونه فعاليت تجاري در زمينه توليد، توزيع، تكثير و عرضه آثار، نوارها و لوحهاي فشرده صوتي و تصويري نياز به اخذ مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي دارد. متخلفان از اين امر به جريمه نقدي از ده ميليون (10.000.000) ريال تا يكصد ميليون (100.000.000) ريال محكوم مي شوند.

تبصره1_ نيروي انتظامي موظف است ضمن ممانعت از فعاليت اين گونه اشخاص و مراكز نسبت به پلمپ اين گونه مراكز و دست_گيري افراد طب_ق موازي_ن ق_ضائي اقدام نمايد.

تبصره2_ درخصوص شخصيتهاي حقوقي، بالاترين مقام اجرائي تصميم گيرنده مسؤول خواهدبود.

ماده3_ عوامل توليد، توزيع، تكثير و دارندگان آثار سمعي

و بصري غيرمجاز اعم از اين كه مجوز فعاليت از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي داشته و يا بدون مجوز باشند با توجه به محتواي اثر حسب مورد علاوه بر ابطال مجوز به يكي از مجازاتهاي مشروحه ذيل محكوم خواهندشد:

الف _ عوامل اصلي تكثير و توزيع عمده آثار سمعي و بصري مستهجن در مرتبه اول به يك تا سه سال حبس و ضبط تجهيزات مربوطه و يكصد ميليون (100.000.000) ريال جريمه نقدي و محروميت اجتماعي به مدت هفت سال و در صورت تكرار به دو تا پنج سال حبس و ضبط تجهيزات مربوطه و دويست ميليون (200.000.000) ريال جزاي نقدي و محروميت اجتماعي به مدت ده سال محكوم مي شوند. چنانچه عوامل فوق الذكر يا افراد زير از مصاديق مفسد في الارض شناخته شوند، به مجازات آن محكوم مي گردند.

1_ توليدكنندگان آثار مستهجن با عنف و اكراه.

2_ توليدكنندگان آثار مستهجن براي سوءاستفاده جنسي از ديگران.

3_ عوامل اصلي در توليد آثار مستهجن.

تبصره1_ عوامل اصلي توليد آثار سمعي و بصري عبارت هستند از تهيه كننده (سرمايه گذار)، كارگران، فيلمبردار، بازيگران نقشهاي اصلي.

تبصره2_ تع_داد نوار يا لوح ف_شرده و مان_ند آن بي_ش از « ده نسخه» به عنوان « عمده» تلقي مي گردد.

تبصره3_ ساير عوامل توليد، تكثير و توزيع موضوع بند « الف» چنانچه از مصاديق افساد في الارض نباشند به مجازات شلاق از سي تا هفتاد و چهار ضربه و جزاي نقدي از ده ميليون (10.000.000) ريال تا پنجاه ميليون (50.000.000) ريال و محروميت اجتماعي از دو تا پنج سال محكوم مي شوند.

تبصره4_ تكثير و توزيع كنندگان آثار سمعي و بصري كمتر از ده نسخه حسب مورد به جريمه نقدي از يك ميليون (1.000.000) تا ده ميليون

(10.000.000) ريال و سي تا هفتاد و چهار ضربه شلاق محكوم خواهندشد.

تبصره5 _ آثار سمعي و بصري « مستهجن» به آثاري گفته مي شود كه محتواي آنها نمايش برهنگي زن و مرد و يا اندام تناسلي و يا نمايش آميزش جنسي باشد.

تبصره6 _ چنانچه توليد، تكثير، توزيع و يا داشتن آثار مستهجن از مصاديق افسادفي الارض نباشد مجازات مفسدفي الارض ندارد.

ب _ تهيه و توزيع و تكثيركنندگان نوارها و ديسكتها و لوحهاي فشرده شو و نمايشهاي مبتذل چنانچه از مصاديق افساد في الارض نباشند در مرتبه اول به سه ماه تا يك سال حبس و يا دو ميليون (2.000.000) ريال تا ده ميليون (10.000.000) ريال جزاي نقدي و در مرتبه دوم به تحمل يك سال تا سه سال حبس و يا پنج ميليون (5.000.000) ريال تا سي ميليون (30.000.000) ريال جزاي نقدي و در صورت تكرار به سه تا ده سال حبس و يا ده ميليون (10.000.000) ريال تا پنجاه ميليون (50.000.000) ريال جزاي نقدي و ضبط كليه تجهيزات مربوطه بنا به مراتب به عنوان تعزير محكوم مي شوند.

تبصره1_ آثار سمعي و بصري « مبتذل» به آثاري اطلاق مي گردد كه داراي صحنه ها و صورقبيحه بوده و مضمون مخالف شريعت و اخلاق اسلامي را تبليغ و نتيجه گيري كند.

تبصره2_ دارندگان نوارها و ديسكتها و لوحهاي فشرده مستهجن و مبتذل موضوع اين قانون به جزاي نقدي از پانصد هزار (500.000) ريال تا پنج ميليون (5.000.000) ريال و نيز ضبط تجهيزات محكوم مي شوند و نوارها و ديسكتها و لوحهاي فشرده مكشوفه امحاء مي گردد.

تبصره3_ استفاده از صغار براي نگهداري، نمايش، عرضه، فروش و تكثير نوارها و لوحهاي فشرده غيرمجاز موضوع اين قانون موجب اعمال حداكثر مجازاتهاي

مقرر براي عامل خواهدبود.

ج _ عوامل تهيه، تكثير و توزيع نوارها و لوحهاي فشرده سمعي و بصري كه برابر قانون بايد داراي پروانه و مجوز عرضه و فروش باشند در صورت نداشتن پروانه نمايش و مجوز عرضه و فروش ولو آنكه فاقد صحنه هاي مستهجن و مبتذل باشد، به دوميليون (2.000.000) ريال تا ده ميليون (10.000.000) ريال جزاي نقدي و در صورت تكرار به پنج ميليون (5.000.000) ريال تا پنجاه ميليون (50.000.000) ريال جزاي نقدي و ضبط كليه تجهيزات مربوط به عنوان تعزير محكوم مي شوند.

ماده4_ هر كس با سوء استفاده از آثار مبتذل و مستهجن تهيه شده از ديگري، وي را تهديد به افشاء و انتشار آثار مزبور نمايد و از اين طريق با وي زنا نمايد به مجازات زناي به عنف محكوم مي شود ولي اگر عمل ارتكابي غير از زنا و مشمول حد باشد حد مزبور بر وي جاري مي گردد و در صورتي كه مشمول تعزير باشد به حداكثر مجازات تعزيري محكوم خواهد شد.

ماده5 _ مرتكبان جرائم زير به دو تا پنج سال حبس و ده سال محروميت از حقوق اجتماعي و هفتاد و چهار ضربه شلاق محكوم مي شوند:

الف _ وسيله تهديد قراردادن آثار مستهجن به منظور سوء استفاده جنسي، اخاذي، جلوگيري از احقاق حق يا هر منظور نامشروع و غيرقانوني ديگر.

ب _ تهيه فيلم يا عكس از محلهايي كه اختصاصي بانوان بوده و آنها فاقد پوشش مناسب مي باشند مانند حمامها و استخرها و يا تكثير و توزيع آن.

ج _ تهيه مخفيانه فيلم يا عكس مبتذل از مراسم خانوادگي و اختصاصي ديگران و تكثير و توزيع آن.

ماده6 _ رابطه زوجيت مانع از اعمال مجازات مرتكب

جرم تكثير، انتشار و يا توزيع عمده اثر مستهجن نمي باشد.

ماده7_ زيان ديده از جرائم مذكور در اين قانون حق مطالبه ضرر و زيان را دارد.

دادگاه با احراز مكره بودن بزه ديده موضوع صدر ماده (4)، ضمن صدور حكم كيفري، مرتكب را به پرداخت ارش البكاره، مهرالمثل يا هر دو (حسب مورد) محكوم مي نمايد. بزه ديده مي تواند دعوي مطالبه هزينه درمان و ضرر و زيان وارده را در دادگاه كيفري صالحه يا دادگاه محل اقامت خود اقامه نمايد.

ماده8 _ مأموران صلاحيتدار و ضابطان دادگستري، مديران، كاركنان بخشهاي دولتي، عمومي، خصوصي و قضائي كه بنا بر اقتضاء شغلي آثار مستهجن در اختيار آنها قرار مي گيرد، چنانچه با سوء نيت يا براي استفاده مالي مبادرت به انتشار آنها نموده و از مصاديق مفسد في الارض نباشند، به دو تا پنج سال حبس و ده سال محروميت از حقوق اجتماعي و هفتاد و چهار ضربه شلاق محكوم مي شوند.

در صورتي كه موارد يادشده در اثر سهل انگاري افشاء گردد، مسامحه كننده به مجازات تا يك سال حبس و مجازات نقدي از ده ميليون (10.000.000) ريال تا بيست ميليون (20.000.000) ريال محكوم مي شود.

ماده9_ اماكن كسب، توليد و توزيع انواع آثار مستهجن (درصورت اطلاع قبلي مالك) به مدت شش ماه و در مورد آثار مبتذل به مدت سه ماه پلمپ مي شود. در صورت برائت متهم يا صدور قرار منع تعقيب، از ملك رفع توقيف مي شود. اين دستور ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ قابل اعتراض در مرجع قضائي ذي صلاح مي باشد.

ماده10_ انتشار آثار مستهجن و مبتذل از طريق ارتباطات الكترونيكي و سايتهاي كامپيوتري يا وسيله و تكنيك مشابه ديگر از مصاديق تكثير و انتشار محسوب و مرتكب

حسب مورد به مجازات مقرر در اين قانون محكوم مي شود.

ماده11_ رسيدگي به جرائم مشروحه موضوع اين قانون در صلاحيت دادگاههاي انقلاب است.

ماده12_ كليه وسايل و تجهيزات مربوطه كه براساس اين قانون از محكومان ضبط مي گردد به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تحويل مي شود و درخصوص وسايل و تجهيزات تحويل شده از سوي مراجع ذي صلاح در شهرستانها نيز به همين نحو عمل مي شود.

ماده13_ از تاريخ تصويب اين قانون كليه قوانين مغاير با آن از جمله قانون نحوه مجازات اشخاصي كه در امور سمعي و بصري فعاليتهاي غيرمجاز مي نمايند مصوب 24/11/1372 ملغي الاثر مي باشد.

قانون فوق مشتمل بر سيزده ماده و دوازده تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ شانزدهم دي ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 19/10/1386 به تأييد شوراي نگهبان رسيد. رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

6- هوايي، دريايي و مرزي

قانون الحاق دولت ايران به كنوانسيون توكيو راجع به جرايم و برخي اعمال ارتكابي ديگر در هواپيما - مصوب 21/2/1355

ماده واحده

مصوب 21/2/1355 ماده واحده _ كنوانسيون توكيو راجع به جرايم و برخي اعمال ارتكابي ديگر در هواپيما مورخ 14سپتامبر 1963 (23 شهريور 1342) مشتمل بر يك مقدمه و بيست و شش ماده تصويب و اجازه تسليم اسناد الحاق آن داده مي شود.

كنوانسيون راجع به جرايم و برخي اعمال ارتكابي ديگر در هواپيما

فصل اول _ قلمرو اجراي كنوانسيون ( ماده 1 تا 2 )

دول طرفين اين كنوانسيون در موارد ذيل موافقت نمودند: فصل اول _ قلمرو اجراي كنوانسيون ماده 1 _ 1 مقررات كنوانسيون حاضر در موارد زير مجري خواهد بود: الف _ در مورد جرايم موضوع قوانين جزايي . ب _ در مورد اعمالي كه متضمن ارتكاب جرم بوده و يا نباشد ولي سلامت هواپيما و سرنشينان و محمولات آن را به مخاطره اندازد و يا سبب اختلال نظم و آرامش داخلي هواپيما گردد. 2 _ به استثناي موارد مذكور در فصل سوم _ مقررات كنوانسيون حاضر در مورد جرايم و اعمال ارتكابي توسط يك فرد در داخل يك هواپيما ثبت شده نزد يكي از دول متعاهد _ هنگامي كه هواپيما در پرواز بوده يا در سطح درياهاي آزاد و يا منطقه اي كه متعلق به هيچ يك از دول نباشد قرار گرفته باشد _ مجري خواهد بود. 3 _ از لحاظ اين كنوانسيون يك هواپيما از زماني كه نيروي موتوري آن به منظور پرواز به كار مي افتد تا زماني كه عمل فرود آمدن آن پايان يابد در حال پرواز تلقي مي شود. 4 _ اين كنوانسيون در مورد هواپيماهايي كه به منظورهاي نظامي يا گمركي يا پليسي به كار مي روند مجرا نخواهد بود. ماده 2 _ با ملحوظ داشتن مقررات ماده 4 و به جز مواردي كه سلامت هواپيما و سرنشينان و محمولات آن ايجاب كند _

هيچ يك از مقررات اين كنوانسيون به نحوي تفسير نخواهد شد كه به منزله اجازه يا تكليف به انجام اقداماتي در مورد تخلف از قوانين جزايي ناظر بر جرايم سياسي و يا بزه هاي مبتني بر تبعيضات نژادي و يا مذهبي _ تلقي گردد.

فصل دوم _ صلاحيت ( ماده 3 تا 4 )

ماده 3 _ 1 دولت ثبت كننده هواپيما _ براي رسيدگي به جرايم و اعمال ارتكابي در هواپيما صالح مي باشد. 2 _ هريك از دول متعاهد _ اقدامات لازم را براي احراز صلاحيت خود به عنوان دولت ثبت كننده درمورد رسيدگي به جرايم ارتكابي در هواپيمايي كه نزد او به ثبت رسيده است معمول خواهد داشت 3 _ اين كنوانسيون به هيچ يك از صلاحيتهاي جزايي كه به موجب قوانين داخلي اعمال مي گردد خللي وارد نمي كند. ماده 4 _ دولت متعاهدي كه دولت ثبت كننده هواپيما نباشد نمي تواند به منظور اعمال صلاحيت جزايي خود در مورد جرم ارتكابي در داخل هواپيما در امر پرواز آن مداخله نمايد مگر در موارد مشروحه ذيل الف _ جرم در سرزمين آن دولت اثراتي ايجاد كند. ب _ جرم توسط يا عليه يكي از اتباع آن دولت يا مقيمين دائمي آن ارتكاب يافته باشد. ج _ جرم امنيت آن دولت را به مخاطره اندازد. د _ جرم ناقض قواعد يا مقررات جاري آن دولت ناظر به پرواز و يا مانور هواپيما باشد. ه _ اعمال صلاحيت _ براي رعايت تعهدات ناشي از يك موافقتنامه چندجانبه بين المللي براي آن دولت ضروري

فصل سوم - اختيارات فرمانده هواپيما ( ماده 5 تا 10 )

ماده 5 _ 1 مقررات اين فصل در مورد جرايم و اعمالي كه توسط شخصي در هواپيماي در حال پرواز _ چه بر فراز فضاي هوايي دولت ثبت كننده چه بر فراز درياهاي آزاد يا برفراز منطقه اي كه متعلق به هيچ يك از دول نباشد ارتكاب يافته يا شروع به ارتكاب آن شده _ جاري نخواهد بود مگر اينكه آخرين نقطه برخاست يا اولين نقطه مورد نظر براي فرود بعدي در

سرزمين دولتي غير از دولت ثبت كننده باشد و يا هواپيما متعاقبا در فضاي هوايي دولتي غير از دولت ثبت كننده پرواز كند و شخص مذكور هنوز سوار هواپيما باشد. 2 _ عليرغم مفاد بند 3 ماده 1 از لحاظ اين فصل هواپيما از زماني كه كليه درهاي خارجي آن پس ازسوار شدن مسافرين بسته شد تا زماني كه مجددا به منظور پياده شدن مسافرين باز گردد در حال پرواز تلقي مي شود. در صورت فرود اجباري _ مقررات اين فصل همچنان در مورد جرايم و اعمال ارتكابي در هواپيما تا زماني كه مقامات صالح يك دولت مسئوليت هواپيما و سرنشينان و محمولات آن را به عهده بگيرند _ جاري خواهد بود. ماده 6 _ 1 هرگاه فرمانده هواپيما _ با داشتن دلايل موجه معتقد گردد كه شخصي در هواپيما مرتكب يكي از جرايم يا اعمال مندرج در بند 1 ماده 1 شده يا در شرف ارتكاب آن مي باشد مي تواند به جهات زير در مورد اين شخص تدابير لازم از جمله تدابير تضييقي اتخاذ نمايد: الف _ براي حفظ سلامت هواپيما يا سرنشينان و يا محمولات آن ب _ حفظ نظم و ترتيب در هواپيما ج _ تسليم كردن شخص مورد نظر به مقامات صالح يا پياده كردن او طبق مقررات اين فصل 2 _ فرمانده هواپيما مي تواند براي اجراي تدابير تضييقي كه مجاز به اتخاذ آن بوده در مورد هر شخص همكاري ساير خدمه هواپيما را خواستار شده يا اجازه دهد همچنين بدون الزام مسافرين همكاري آنان را خواستار شده يا اجازه دهد. هريك از خدمه هواپيما يا مسافرين همچنين مي تواند بدون داشتن چنين اجازه اي

با داشتن دلايل موجه فورا اقدامات احتياطي معقولي را كه معتقد است براي حفظ سلامت هواپيما يا سرنشينان و يا محمولات آن ضروري است معمول دارد. ماده 7 _ 1 تدابير تضييقي كه به موجب ماده 6 درباره شخصي اتخاذ مي گردد بعد از نقطه اي كه هواپيما در آن فرود مي آيد ادامه نخواهد يافت مگر آنكه الف _ اين نقطه در سرزمين دولت غير متعاهدي واقع باشد و مقامات آن دولت اجازه پياده كردن شخص مذكور را ندهند و يا اينكه به موجب شق ج بند 1 ماده 6 اين تدابير براي تحويل آن شخص به مقامات صالح اتخاذ شده باشد. ب _ هواپيما مجبور به فرود اجباري شود و فرمانده هواپيما قادر به تحويل شخص مذكور به مقامات صالحه نباشد. ج _ شخص مذكور با ادامه مسافرت با شرايط تضييقي موافقت نمايد. 2 _ فرمانده هواپيما مكلف است در صورتي كه طبق مقررات ماده 6 تدابير تضييقي درباره شخصي اتخاذ نموده _ در كمترين مدت و در صورت امكان قبل از فرود آمدن در سرزمين يك دولت مراتب و دلايل تدابير خود را به مقامات آن دولت اعلام دارد. ماده 8 _ 1 فرمانده هواپيما مي تواند _ تا جايي كه براي اجراي مفاد شقوق الف و ب بند 1 ماده 6 لازم باشد در سرزمين هر دولتي كه هواپيما در آن فرود مي آيد هر شخصي را كه با داشتن دلايل موجه معتقد باشد در هواپيما مرتكب يك عمل پيش بيني شده در شق ب بند 1 ماده 1 را گرديده يا درشرف ارتكاب آن بوده است پياده كند. 2 _ فرمانده هواپيما جريان و دلايل اين

پياده كردن را به مقامات صالح دولتي كه در آن شخصي را طبق مقررات اين ماده پياده مي كند گزارش خواهد نمود. ماده 9 _ 1 فرمانده هواپيما مي تواند هر شخصي را كه با داشتن دلايل موجه معتقد باشد در هواپيمامرتكب جرمي شده كه به نظر او طبق قوانين جزايي دولت ثبت كننده هواپيما از جرايم شديد به شمار مي رود به مقامات صالح هر دولت متعاهدي كه هواپيما در سرزمين آن فرود مي آيد تحويل دهد. 2 _ فرمانده هواپيما بايد در اولين فرصت ممكن در صورت امكان قبل از فرود آمدن هواپيما در سرزمين يكي از دول متعاهد اين مراتب را كه شخصي در هواپيما است كه فرمانده قصد دارد او را به موجب بند قبلي تحويل دهد با ذكر دلايل به مقامات صالح دولت مزبور اعلام دارد. 3 _ فرمانده هواپيما مدارك و اطلاعاتي را كه به موجب قوانين دولت ثبت كننده هواپيما صحيحا دراختيار دارد به مقامات صالح دولتي كه شخص مظنون را به موجب مقررات اين ماده تحويل مي دهد تسليم خواهد نمود. ماده 10 _ در مورد تدابيري كه براساس اين كنوانسيون اتخاذ مي گردد در هيچ يك از مراحل رسيدگي به دعواي خسارت شخصي كه تدابير متخذه متوجه او بوده مسئوليتي متوجه فرمانده هواپيما يا خدمه يا مسافرين يا مالك يا بهره بردار هواپيما و يا شخصي كه به حساب او پرواز انجام شده است نخواهد بود.

فصل چهارم _ تصرف غير قانوني هواپيما ( ماده 11 )

ماده 11 _ 1 هرگاه شخصي داخل هواپيما از طريق غير قانوني و با توسل به زور يا تهديد به زور مرتكب عمل مداخله و تصرف و يا اعمال كنترل هواپيماي در حال پرواز بشود و يا هرگاه چنين عملي در

شرف وقوع باشد دول متعاهد براي حفظ و يا بازگرداندن كنترل هواپيما به فرمانده قانوني آن كليه تدابير مقتضي را اتخاذ خواهند نمود. 2 _ در موارد مشروح در بند قبل دولت متعاهدي كه هواپيما در سرزمين او فرود مي آيد به مسافرين و خدمه به محض امكان اجازه ادامه مسافرت خواهد داد و هواپيما و محمولات آن را در اختيار اشخاصي كه قانونا حق تصرف آن را دارند مي گذارد.

فصل پنجم _ اختيارات و وظايف دول ( ماده 12 تا 15 )

ماده 12 _ هريك از دول متعاهد به فرمانده هواپيماي به ثبت رسيده نزد دولت متعاهد ديگر اجازه خواهد داد كه به موجب مفاد بند 1 ماده 8 هر فردي را كه صلاح بداند پياده كند. ماده 13 _ 1 طبق مقررات بند 1 ماده 9 هريك از دول متعاهد مكلف است شخصي را كه فرمانده هواپيما تحويل مي دهد تحويل گيرد. 2 _ هرگاه اوضاع و احوال را مقتضي تشخيص دهد هريك از دول متعاهد اشخاص مظنون به ارتكاب اعمال مذكور در بند 1 ماده 11 و هر شخص ديگري را كه تحويل گرفته باشد به منظور تامين حضور او بازداشت خواهد نمود يا اقدامات ديگري را معمول خواهد داشت اين بازداشت يا اقدامات بايد منطبق با قوانين آن دولت بوده و نمي تواند بيش از زماني كه براي شروع تعقيب جزايي يا تشريفات استرداد لازم باشد ادامه يابد. 3 _ هر شخصي كه در اجراي مقررات بند فوق بازداشت گردد مي تواند بلافاصله با نزديكترين نماينده ذي صلاحيت دولت متبوع خود تماس حاصل نمايد و براي اين كار همه نوع تسهيلات درباره او معمول خواهد گرديد. 4 _ هر دولت متعاهد كه شخصي را به موجب بند 1

ماده 9 تحويل مي گيرد يا هواپيمايي كه يكي ازاعمال پيش بيني شده در بند 1 ماده 11 در آن واقع شده در سرزمين او فرود مي آيد بلافاصله تحقيقات مقدماتي جهت روشن شدن جريان امر انجام خواهد داد. 5 _ وقتي كه دولتي به موجب مفاد اين ماده شخصي را بازداشت نمود بلافاصله مراتب بازداشت و اوضاع و احوال موجه را به دولت ثبت كننده و به دولت متبوع بازداشت شده و در صورت لزوم به هر دولت ذي نفع ديگري اعلام خواهد كرد. دولتي كه تحقيقات مقدماتي را به موجب بند 4 اين ماده به عمل مي آورد نتيجه را به دول مذكور گزارش كرده و نظر خود را درباره اعمال صلاحيت اعلام خواهد نمود. ماده 14 _ 1 _ هرگاه شخصي كه به استناد بند 1 ماده 8 پياده و يا طبق بند 1 ماده 9 تحويل و يا پس ازارتكاب جرم موضوع بند 1 ماده 11 پياده گرديده نتواند يا نخواهد مسافرت خود را ادامه دهد دولتي كه هواپيما به سرزمين آن فرود آمده در صورتي كه نخواهد به او اجازه ورود دهد و اين شخص جز اتباع و يا مقيم دائمي آن دولت نباشد مي تواند او را به سرزمين دولتي كه تابع يا مقيم دائمي آن است و يا به دولتي كه مسافرت هوايي از سرزمين آن آغاز شده است بازگرداند. 2 _ پياده شدن يا تحويل گرفتن يا بازداشت كردن و ساير اقداماتي كه در بند 2 ماده 13 پيش بيني شده و همچنين بازگردانيدن شخص مورد نظر از نظر قوانين مربوط به ورود و اقامت يك دولت متعاهد به منزله اجازه ورود يا

پذيرش به سرزمين اين دولت تلقي نخواهد شد و هيچ يك از مواد اين كنوانسيون ناقض قوانين دول متعاهد در مورد اخراج و طرد اشخاص نخواهد بود. ماده 15 _ 1 _ با وجود ماده 14 اشخاصي كه به موجب بند 1 ماده 8 پياده يا طبق بند 1 ماده 9 تحويل و يا پس از ارتكاب جرم پيش بيني شده در بند 1 ماده 11 پياده گرديده اند مي توانند هرگاه مايل به ادامه سفر خود باشند در اولين فرصت ممكن به جانب مقصد مورد نظر خود حركت نمايند مگر اينكه حضور آنان طبق قوانين دولتي كه هواپيما در سرزمين آن فرود آمده براي استرداد يا تعقيب جزايي ضروري باشد. 2 _ با وجود قوانين مربوط به ورود و پذيرش و استرداد و اخراج ، هريك از دول متعاهد كه درسرزمين آن ، شخصي طبق مقررات بند 1 ماده 8 پياده و يا طبق مقررات بند 1 ماده 9 تحويل و يا به علت ظن به ارتكاب يكي از جرايم موضوع بند 1 ماده 11 پياده شده باشد، اين شخص را از حقوقي كه از حقوق اتباع خود براي تامين و حمايت در موارد مشابه كمتر نباشد برخوردار خواهد نمود.

فصل ششم _ ساير مقررات ( ماده 16 تا 18 )

ماده 16 _ 1 جرايم ارتكابي در هواپيماي ثبت شده نزد يك دولت متعاهد از لحاظ استرداد در حكم اين است كه اين جرايم هم در محل وقوع آن و هم در سرزمين دولت ثبت كننده ارتكاب يافته اند. 2 _ هيچ يك از مقررات اين كنوانسيون نبايد در حكم الزامي بودن استرداد ، تعبير و تلقي گردد. ماده 17 _ به مناسبت اقدامات تحقيقي يا بازداشت يا

هنگام اعمال صلاحيت به هر نحو ديگر درمورد جرمي كه در داخل هواپيما ارتكاب يافته دول متعاهد سلامت و ساير مصالح هوانوردي را ملحوظ خواهند داشت و به نحوي اقدام خواهند نمود كه از تاخير غير ضروري براي هواپيما و مسافرين و خدمه و محمولات آن جلوگيري شود. ماده 18 _ هرگاه دول متعاهد مشتركا به برقراري سازمانهاي حمل و نقل هوايي و يا نمايندگي هاي عملياتي بين المللي مبادرت نمايند كه هواپيماهاي مورد بهره برداري آن نزد دولت مشخصي به ثبت نرسيده باشد، دول مذكور در اجراي مفاد اين كنوانسيون برحسب مورد ولدي الاقتضا يكي ازدولتهاي شريك را به عنوان دولت ثبت كننده معرفي خواهند نمود و اين مورد را به اطلاع سازمان بين المللي هواپيمايي كشوري خواهند رسانيد و اين سازمان به نوبه خود مراتب را به اطلاع كليه دول طرف اين كنوانسيون خواهد رسانيد.

فصل هفتم _ مقررات نهايي ( ماده 19 تا 26 )

ماده 19 _ اين كنوانسيون تا تاريخي كه به موجب مقررات ماده 21 لازم الاجرا گردد براي امضاي كليه دولي كه تا آن تاريخ به عضويت سازمان ملل متحد و يا يكي از سازمانهاي تخصصي در آمده اند مفتوح خواهد بود. ماده 20 _ 1 _ اين كنوانسيون طبق مقررات قانون اساسي هر يك از دول امضا كننده به تصويب خواهد رسيد. 2 _ اسناد تصويب به سازمان بين المللي هواپيمايي كشوري تسليم خواهد شد. ماده 21 _ 1_ پس از آنكه دوازده دولت اسناد تصويب خود را تسليم نمودند كنوانسيون نود روز بعداز تاريخ تسليم دوازدهمين سند تصويب بين دول مذكور به مرحله اجرا در مي آيد. از آن پس در مورد دولي كه آن را تصويب مي نمايد ، كنوانسيون

نود روز پس از تسليم اسناد تصويب لازم الاجرا خواهدبود. 2 _ به محض لازم الاجرا شدن _ كنوانسيون حاضر توسط سازمان بين المللي هواپيمايي كشوري نزد دبير كل سازمان ملل متحد به ثبت خواهد رسيد. ماده 22 _ 1 _ كنوانسيون حاضر پس از لازم الاجرا شدن براي الحاق كليه دول عضو سازمان ملل متحد يا عضو يكي از سازمان هاي تخصصي مفتوح خواهد بود. 2 _ الحاق يا تسليم سند الحاق به سازمان بين المللي هواپيمايي كشوري انجام مي گيرد و نود روز پس از تاريخ تسليم اعتبار خواهد يافت ماده 23 _ 1 _ هر يك از دول عضو مي تواند فسخ اين كنوانسيون را كتبا به سازمان بين المللي هواپيمايي كشوري اعلام نمايد. 2 _ فسخ شش ماه پس از وصول اعلاميه فسخ به سازمان بين المللي هواپيمايي كشوري تحقق خواهد يافت ماده 24 _ 1 _ اختلافات بين دول متعاهد در مورد تفسير و اجراي اين كنوانسيون كه از طريق مذاكره حل نشود _ بنابر تقاضا و پيشنهاد يكي از طرفين به داوري ارجاع خواهد گرديد و هر گاه ظرف شش ماه پس از تقاضاي داوري طرفها نتوانند نسبت به ترتيب داوري به توافق برسند، هر يك از طرفين مي تواند اختلاف را از طريق دادخواستي كه با رعايت اساسنامه ديوان بين المللي دادگستري تنظيم شده باشد، به ديوان مذكور ارجاع نمايد. 2 _ هر يك از دول مي تواند در موقع امضا يا تصويب يا الحاق به اين كنوانسيون اعلام نمايد كه خود را نسبت به مقررات بند فوق متعهد نمي داند. ساير دول متعاهد نسبت به هر دولت متعاهد ديگري كه چنين قيد را نسبت به مفاد بند

فوق نموده باشد متعهد نخواهد بود. 3_ هر يك از دول متعاهد كه نسبت به رعايت مقررات بند فوق قيد نموده باشد مي تواند در هر موقع با ارسال اعلاميه اي به سازمان بين المللي هواپيمايي كشوري قيد خود را پس بگيرد. ماده 25 _ به جز آن چه در ماده 24 مقرر گرديده ، قيد ديگري به كنوانسيون حاضر پذيرفته نيست ماده 26 _ سازمان بين المللي هواپيمايي كشوري مراتب زير را به اطلاع عموم دول عضو سازمان ملل متحد يا هر يك از سازمان هاي تخصصي خواهد رسانيد: الف _ امضا كنوانسيون حاضر و تاريخ امضا . ب _ تسليم اسناد تصويب يا الحاق با ذكر تاريخ ج _ تاريخ لازم الاجرا شدن كنوانسيون حاضر با توجه به مفاد بند 1 ماده 21 د _ وصول اعلاميه فسخ با ذكر تاريخ ه _ وصول اعلاميه ها يا اخطاريه هاي موضوع ماده 24 با قيد تاريخ بنا به مراتب فوق امضا كنندگان تام الاختيار زير اين كنوانسيون را امضا نمودند. اين كنوانسيون در تاريخ چهاردهم ماه سپتامبر سال يك هزار و نهصد و شصت و سه ميلادي در شهر توكيو در سه متن اصلي به زبانهاي انگليسي و فرانسه و اسپانيولي تهيه و تنظيم گرديده است اين كنوانسيون در سازمان بين المللي هواپيمايي كشوري توديع گرديده و برابر ماده 19 براي امضا مفتوح مي باشد و سازمان رونوشت مصدق كنوانسيون را براي كليه دول عضو سازمان ملل متحد و هر يك از سازمانهاي تخصصي ارسال خواهد داشت كنوانسيون فوق مشتمل بر يك مقدمه و بيست و شش ماده منضم به قانون الحاق دولت ايران به كنوانسيون توكيو

راجع به جرايم و برخي اعمال ارتكابي ديگر در هواپيما مي باشد.

قانون گذرنامه - مصوب اسفندماه 1351 با اصلاحات بعدي

فصل اول _ كليات ( ماده1 تا 6 )

ماده 1 _ گذرنامه سندي است كه از طرف مأموران صلاحيت دار دولت جمهوري اسلامي ايران مذكوردر اين قانون براي مسافرت اتباع ايران به خارج و يا اقامت در خارج و يا مسافرت از خارج به ايران داده مي شود. ماده 2 _ اتباع ايران براي خروج از كشور و يا اقامت در خارج و يا مسافرت از خارج به ايران بايدتحصيل گذرنامه نمايند. صدور گذرنامه منوط به ارايه اسنادي است كه هويت و تابعيت ايراني تقاضا كننده را ثابت نمايد. اسناد مزبور به موجب آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين خواهد شد. ماده 3 _ خروج از كشور بدون ارايه گذرنامه يا مدارك مسافرت مذكور در اين قانون ممنوع است ماده 4 _ ورود به كشور و يا خروج از آن فقط از نقاطي كه بنا به پيشنهاد وزارت كشور و تصويب هيات وزيران تعيين و آگهي خواهد شد ، مجاز است ماده 5 _ بازرسي گذرنامه و مدارك مسافرت و رسيدگي به آنها در مرز با شهرباني كل كشور و درنقاطي كه شهرباني نباشد به عهده ژاندارمري كل كشور است مأموران مربوط مكلفند از ورود افرادي كه فاقد گذرنامه يا مدارك لازم براي ورود به ايران باشند جلوگيري نمايند. تبصره _ در مواردي كه افرادي فاقد گذرنامه و يا مدارك مسافرت براي مراجعت به ايران باشند درصورتي كه تابعيت ايراني و يا ايراني بودن آنان محرز شود با رعايت ماده 20 اين قانون مكلفند برگ بازگشت به ايران را از مأموريت هاي سياسي و يا كنسولي جمهوري اسلامي ايران در خارجه دريافت نمايند.

ضوابط تشخيص و ايراني بودن اين قبيل اشخاص به موجب آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين خواهد شد. ماده 6 _ برگ مسافرت موضوع ماده 9 و همچنين برگ بازگشت موضوع ماده 20 و پروانه هاي گذرموضوع مواد 29 و 30 از نظر اين قانون در حكم گذرنامه است

فصل دوم _ انواع گذرنامه ( 7 تا 9 )

ماده 7 _ گذرنامه بر سه قسم است الف _ گذرنامه سياسي ب _ گذرنامه خدمت ( اعم از فردي يا جمعي ) ج _ گذرنامه عادي ( اعم از فردي يا جمعي ) تبصره _ مشخصات انواع گذرنامه ها از لحاظ رنگ و شكل و قطع و تعداد اوراق و نظاير آن وهمچنين سازمان تهيه كننده آنها به موجب آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين مي گردد. ماده 8 _ از تاريخ تصويب اين قانون گذرنامه هاي تحصيلي به تدريج به گذرنامه هاي عادي تبديل خواهد شد. ماده 9 _ وزارت امور خارجه مي تواند در موارد لزوم با موافقت وزير امور خارجه براي كساني كه به مأموريت هاي خاص اعزام مي شوند به جاي گذرنامه برگ مسافرت انفرادي و يا دسته جمعي صادرنمايد. مشخصات برگهاي مذكور در آيين نامه اجرايي قانون تعيين خواهد شد.

فصل سوم _ گذرنامه هاي سياسي و خدمت ( ماده 10 تا 13)

ماده 10 _ براي شخصيتهاي زير گذرنامه سياسي صادر مي شود:

1 _ رهبر.

2 _ رييس جمهور.

3 _ رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام ، رييس مجلس شوراي اسلامي ، رييس قوه قضاييه ، معاون اول رييس جمهور ، اعضاي شوراي نگهبان ، توليت آستان قدس رضوي ، وزراي دولت جمهوري اسلامي ايران و معاونان رييس جمهور.

4 _ نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و اعضاي مجمع تشخيص مصلحت نظام ، اعضاي شوراي عالي امنيت ملي ، نمايندگان مجلس خبرگان رهبري و اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي

5 _ رييس ديوانعالي كشور ، دادستان كل كشور ، رييس ديوان عدالت اداري ، رييس و دادستان ديوان محاسبات ، معاونان رييس قوه قضاييه ، رييس سازمان بازرسي كل كشور ، رييس دفتر مقام معظم رهبري ، رييس كل بانك مركزي و

رييس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران

6 _ رييس ستاد كل نيروهاي مسلح ، فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، رييس ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران و جانشينان ايشان ، فرماندهان نيروهاي سه گانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و ارتش جمهوري اسلامي ايران ، فرماندهي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران ، فرماندهان حفاظت اطلاعات نيروهاي ياد شده

7 _ نمايندگان مستقيم مقام معظم رهبري با معرفي رييس دفتر ايشان ، نمايندگان ويژه رييس جمهوري ا معاون اول رييس جمهور به معرفي دفتر ايشان ، نمايندگان ويژه هيات وزيران جهت مأموريت هاي خاص به معرفي دفتر هيات دولت و روساي دفاتر روساي قواي سه گانه و مجمع تشخيص مصلحت نظام

8 _ روساي بنياد مستضعفان و جانبازان ، سازمان تبليغات اسلامي ، بنياد شهيد انقلاب اسلامي ،جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران ، كميته ملي المپيك جمهوري اسلامي ايران و استانداران كشور و شهردار تهران

9 _ روساي جمهور سابق ، نخست وزيران سابق ، معاونان اول سابق رييس جمهور ، روساي سابق مجلس شوراي اسلامي ، روساي سابق قوه قضاييه ، اعضاي سابق شوراي عالي قضايي با معرفي بالاترين مقام دستگاه مربوطه

10 _ مشاوران مقام معظم رهبري و معاونان دفتر معظم له با معرفي رييس دفتر ايشان ، معاونان ومشاوران رييس جمهوري ، معاونان معاون اول رييس جمهور ، دبير شوراي عالي امنيت ملي و روسا و دبيران كميته هاي شوراي مزبور ، معاوان وزرا ، روساي دفاتر تخصصي تحت سرپرستي بلافصل رييس جمهور.

11 _ شخصيتهاي عالي مقام علمي ، ديني ، فرهنگي و روساي فرهنگستان ها با موافقت رييس جمهور.

12 _

روساي ديوان عالي كشور ، دادستان كل كشور و ساير مقامات مندرج در جز 5 و اعضاي شوراي عالي قضايي ، وزرا و نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و مجلس خبرگان و معاونان رياست جمهوري و رييس قوه قضاييه كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي عهده دار مناصب فوق بوده اند و روساي سابق نمايندگيهاي سياسي و كنسولي و بين المللي جمهوري اسلامي ايران درخارج از كشور با معرفي بالاترين مقام دستگاه مربوطه

13 _ سفرا ، مديران كل و معاونان آنان و روساي ادارات وزارت امور خارجه ، مأموران ثابت سياسي و كنسولي

14 _ مأموران رمز و مخابرات و كساني كه به نمايندگي از دولت جمهوري اسلامي ايران مقامي را درموسسات و نهادهاي بين المللي عهده دار مي شوند ، پيك هاي سياسي و كساني كه به مأموريت موقت سياسي و كنسولي اعزام مي شوند با موافقت وزير امور خارجه

15 _ رييس ، معاونان و مديران كل منطقه اي سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي ، رايزنان ووابستگان فرهنگي كه در پوشش وزارت امور خارجه به خارج از كشور اعزام مي شوند.

16 _ مديران كل مدارس خارج از كشور و دفتر همكاريهاي علمي و بين المللي و سرپرستي هاي مدارس خارج از كشور به پيشنهاد وزير آموزش و پرورش

17 _ در غير از موارد ياد شده در بالا براي انجام مأموريتهاي خاص سياسي حسب ضرورت ، باتشخيص وزير امور خارجه

تبصره 1 _ همسران مشمولين بندهاي 1 و 2 و 3 اين ماده مي توانند از گذرنامه سياسي جداگانه استفاده نمايند.

تبصره 2 _ نام همسران افراد موصوف در بندهاي 4 تا 14 اين ماده در صورتي كه همراه دارنده گذرنامه باشند به تقاضاي

دارنده گذرنامه در گذرنامه سياسي ثبت و از همان گذرنامه استفاده خواهند نمود و تفكيك گذرنامه و صدور گذرنامه سياسي جهت آنان با موافقت وزير امور خارجه امكان پذيرخواهد بود.

تبصره 3 _ نام فرزندان ذكور كمتر از 18 سال مشمولين اين ماده و فرزندان اناث آنان تا هنگام ازدواج در صورتي كه همراه دارنده گذرنامه باشند ، به تقاضاي دارنده در گذرنامه سياسي ثبت و از همان گذرنامه استفاده خواهند نمود و در صورت نياز به تفكيك پس از استعلام از وزارت امورخارجه و در صورت موافقت طبق مقررات اين قانون براي آنها گذرنامه خدمت يا عادي صادرخواهد شد.

تبصره 4 _ همطرازان مقامات مندرج دراين ماده (بر طبق قانون نظام هماهنگ پرداخت اعم ازشاغل و سابق با معرفي بالاترين مقام دستگاه مربوطه از گذرنامه سياسي استفاده خواهند نمود.

ماده 11 _ براي اشخاص زير گذرنامه خدمت صادر مي گردد:

1 _ اشخاصي كه به عنوان همراه با رهبر يا يكي از اعضاي شوراي رهبري به خارج از كشور مسافرت مي نمايند.

2 _ اشخاصي كه به عنوان همراه در ارتباط با مأموريت با رياست جمهوري يا معاون اول رييس جمهور به خارج از كشور مسافرت مي نمايند با معرفي مقام مربوطه

3 _ اشخاصي كه به موجب تصويبنامه هيات وزيران براي انجام مأموريت به خارج از كشور اعزام مي شوند ، با معرفي دفتر هيات دولت

4 _ كارمندان وزارتخانه ها و سازمانها و ارگانهاي وابسته به دولت و ارگانهاي نظامي كه به خارج ازكشور اعزام مي گردند با معرفي وزير مربوطه و ذكر علت مأموريت

5 _ مأموران اداري و فني وزارت امور خارجه و همسران آنها با موافقت وزير امور خارجه

تبصره

1 _ نام همسر و فرزندان كمتر از 18 سال مشمولين اين ماده در صورتي كه همراه دارنده گذرنامه باشند به تقاضاي دارنده گذرنامه خدمت در همان گذرنامه ثبت مي شود.

تبصره 2 _ نمايندگي هاي جمهوري اسلامي ايران در خارج نمي توانند براي همسر و فرزندان همراه ،گذرنامه خدمت جداگانه صادر نمايند ولي در صورت نياز به تفكيك پس از استعلام از وزارت امورخارجه و در صورت موافقت طبق مقررات اين قانون براي آنها گذرنامه عادي صادر خواهد شد.

ماده 12 _ صدور گذرنامه سياسي و خدمت به عهده وزارت امور خارجه است

ماده 13 _ مدت اعتبار گذرنامه سياسي و خدمت يك سال است مگر در مورد مأموران ثابت دولت در نمايندگي هاي جمهوري اسلامي ايران در خارج از كشور كه اعتبار گذرنامه تا خاتمه مدت مأموريت آنان خواهد بود.

تبصره 1 _ تمديد مدت گذرنامه هاي سياسي و خدمت طبق مقررات اين قانون با موافقت وزارت امور خارجه در مركز توسط اداره گذرنامه و رواديد و در خارج از كشور توسط نمايندگي هاي جمهوري اسلامي ايران انجام خواهد شد.

تبصره 2 _ كليه دارندگان گذرنامه هاي سياسي و خدمت در موقع ورود به كشور بايد گذرنامه خودرا به وزارت امور خارجه تحويل دهند.

فصل چهارم _ گذرنامه عادي ( ماده 14 تا 20 )

ماده 14 _ صدور گذرنامه عادي در ايران به عهده شهرباني كل كشور و در خارج از ايران با مأمورين كنسولي كشور جمهوري اسلامي ايران يا مأموران سياسي عهده دار امور كنسولي خواهد بود.مقررات مربوط به ترتيب صدور و تمديد و تجديد و اصلاح گذرنامه به موجب آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين خواهد شد. ماده 15 _ محصليني كه براي تحصيل عازم خارج از كشور مي باشند

با رعايت قانون وظيفه عمومي در مورد تحصيلات غير دانشگاهي از طرف وزارت آموزش و پرورش و در مورد تحصيلات دانشگاهي از طرف وزارت علوم و آموزش عالي به شهرباني كشور معرفي مي شوند. شغل آنها در گذرنامه محصل ذكر مي گردد و از پرداخت كليه وجوه مربوط به صدور گذرنامه معاف مي باشند. اين معافيت شامل محصليني كه گذرنامه تحصيلي آنان تدريجا به گذرنامه عادي تبديل خواهد شد نيز مي باشد محصليني كه گذرنامه تحصيلي آنان به گذرنامه عادي تبديل مي شود از مقررات معافيت تحصيلي احضار به خدمت زير پرچم استفاده خواهند كرد. ماده 16 _ به اشخاص زير هيچ نوع گذرنامه براي خروج از كشور داده نمي شود: 1 _ كساني كه به موجب اعلام كتبي مقامات قضايي حق خروج از كشور را ندارند. 2 _ كساني كه در خارج از ايران به سبب تكدي و يا ولگردي و يا ارتكاب سرقت و كلاهبرداري و يا به هر عنوان ديگر داراي سو شهرت باشند. 3 _ كساني كه مسافرت آنها به خارج از كشور به تشخيص مقامات قضايي مخالف مصالح جمهوري اسلامي ايران باشد. تبصره 1 _ رسيدگي و تشخيص افراد مذكور در بند 2 اين ماده به عهده كميسيوني مركب از نمايندگان 1 _ وزارت امور خارجه 2 _ وزارت دادگستري 3 _ وزارت كشور. 4 _ شهرباني جمهوري اسلامي ايران 5 _ وزارت اطلاعات كه به دعوت وزارت كشور تشكيل خواهد شد ، مي باشد. تبصره 2 _ از تاريخ تصويب اين ماده واحده ، ماده 16 قانون گذرنامه مصوب 1351 و تبصره و بندهاي آن و همچنين لايحه قانوني اصلاح ماده 16 قانون گذرنامه مصوب 4/12/1358 شوراي انقلاب

نسخ مي شود. ماده 17 _ دولت مي تواند از صدور گذرنامه و خروج بدهكاران قطعي مالياتي و اجراي دادگستري وثبت اسناد و متخلفين از انجام تعهدات ارزي طبق ضوابط و مقرراتي كه در آيين نامه تعيين مي شود جلوگيري نمايد. ماده 18 _ براي اشخاص زير با رعايت شرايط مندرج در اين ماده گذرنامه صادر مي شود: 1 _ اشخاصي كه كمتر از هجده سال تمام دارند و كساني كه تحت ولايت و يا قيمومت مي باشند با اجازه كتبي ولي يا قيم آنان الف _ بيماران با معرفي شوراي عالي پزشكي ب _ افرادي كه يكي از والدين يا قيم قانوني آنها مقيم خارج از كشور باشد. ج _ همسر و فرزندان كاركنان دولت جمهوري اسلامي ايران با تاييد بالاترين مقام وزارتخانه ، نهاد ياسازمان دولتي د _ گروههاي كارآموزي و يا گردش علمي و يا شركت در سمينارها و مسابقات علمي و فرهنگي و تيم هاي ورزشي با معرفي بالاترين مقام ارگان و نهاد مربوطه ه _ جانبازان و مجروحين انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي با معرفي بالاترين مقام نهاد مربوطه درمركز يا امضاي مجاز معرفي شده توسط مقام مذكور براي معالجه و _ همسر و فرزندان كساني كه براي فرصتهاي مطالعاتي بيش از شش ماه اعزام شده يا مي شوند و نيز همسر و فرزندان دانشجويان شاغل به تحصيل در خارج از كشور با تاييد وزارت فرهنگ و آموزش عالي يا وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي ز _ كساني كه با پروانه گذر زيارتي عازم مسافرت خارج از كشور مي باشند. تبصره 1 _ افراد مزبور به جز موارد فوق الذكر در مواقع اضطراري با تشخيص

كميسيوني مركب ازنمايندگان وزارت خانه هاي كشور ، اطلاعات ، امور خارجه و شهرباني و نماينده دادستاني كل كشور كه به دعوت وزارت كشور و در محل اين وزارت خانه تشكيل مي گردد ، مجاز به خروج انفرادي خواهند بود. متقاضيان اين تبصره مكلفند مدارك مربوط را به اداره گذرنامه تحويل و از آن طريق به كميسيون مزبور ارسال گردد. تبصره 2 _ صدور گذرنامه و اجازه خروج از كشور براي افراد كمتر از هيجده سال كه والدين آنها فوت شده يا به حكم دادگاه محجور تشخيص داده شوند و به اتفاق قيم يا سرپرست قانوني خود قصد خروج از كشور را دارند ، بلامانع مي باشد. تبصره 3 _ صدور ، تمديد ، تفكيك و تجديد گذرنامه براي افراد كمتر از هيجده سال به وسيله نمايندگي هاي جمهوري اسلامي ايران در خارج از كشور به جز در موارد استثنا در بندهاي اين قانون ممنوع مي باشد. تبصره 4 _ افرادي كه ولي آنها فوت شده و طبق حكم دادگاه به حد رشد رسيده و يا به ولي يا قيم دسترسي ندارند و داراي شرايط فوق الذكر باشند مي توانند با ارايه موافقت دادستان شهرستان محل درخواست گذرنامه ، گذرنامه و اجازه خروج دريافت دارند. 2 _ مشمولين وظيفه عمومي با اجازه كتبي اداره وظيفه عمومي 3 _ زنان شوهردار ولو كمتر از 18 سال تمام با موافقت كتبي شوهر و در موارد اضطراري اجازه دادستان شهرستان محل درخواست گذرنامه كه مكلف است نظر خود را اعم از قبول درخواست يا ردآن حداكثر ظرف سه روز اعلام دارد كافي است زناني كه با شوهر خود مقيم خارج هستند و زناني كه شوهر خارجي اختيار كرده و

به تابعيت ايراني باقي مانده اند از شرط اين بند مستثني مي باشند. ماده 19 _ در صورتي كه موانع صدور گذرنامه بعد از صدور آن حادث شود يا كساني كه به موجب ماده 18 صدور گذرنامه موكول به اجازه آنان است از اجازه خود عدول كنند از خروج دارنده گذرنامه جلوگيري و گذرنامه تا رفع مانع ضبط خواهد شد. ماده 20 _ به ايرانياني كه به كشور مراجعت مي كنند و فاقد گذرنامه يا اسناد در حكم گذرنامه باشند ويا اينكه مدت اعتبار آن اسناد منقضي شده باشد به شرط آنكه تابعيت ايراني آنها مسلم باشد برگ بازگشت كه فقط براي بازگشت به ايران معتبر است داده مي شود. تبصره _ برگ بازگشت از طرف مقامات سياسي و كنسولي جمهوري اسلامي ايران در خارج ازكشور به طور رايگان صادر مي شود و در مرز از دارنده آن اخذ مي گردد.

فصل پنجم _ همراهان ( ماده 21 تا 23 )

ماده 21 _ نام اطفال كمتر از 18 سال تمام كه همراه هريك از والدين يا جد يا جده پدري يا مادري يا زن پدر يا شوهر مادر و يا خواهر و برادر خود مسافرت مي نمايند در صورت درخواست ولي يا قيم آنها برحسب مورد در گذرنامه اشخاص مذكور ثبت خواهد گرديد. ماده 22 _ نام نوزاداني كه از زنان ايراني مقيم خارج هنگام توقف مادر در ايران متولد مي شوند درگذرنامه مادر ثبت مي شود و در اين مورد نيازي به جلب موافقت پدر نيست و همچنين در مواردي كه در خارج از ايران شوهر ايراني در كشور محل تولد نوزاد حاضر نباشد. تبصره _ اطفال موضوع بند 4 ماده 976 و موضوع ماده 978 قانون مدني مادام كه تحت ولايت يا حضانت پدر يا

مادر خود هستند مي توانند به معيت والدين خود با گذرنامه خارجي آنان به خارج ازكشور مسافرت نمايند. ماده 23 _ براي يك خانواده كه باهم مسافرت مي كنند در صورت تقاضا يك گذرنامه صادر مي شود و نام زن و اولاد كمتر از 18 سال در آن ثبت خواهد شد. هيچ يك از همراهان مستقلا حق استفاده از گذرنامه را ندارد و در صورتي كه بخواهد از دارنده گذرنامه جدا شود بايد گذرنامه جداگانه تحصيل نمايد.

فصل ششم _ اعتبار گذرنامه عادي ( ماده 24 تا 27 )

ماده 24 _ گذرنامه براي مسافرت به كليه كشورها اعتبار دارد مگر به كشورهايي كه دولت در مواردمقتضي مسافرت اتباع ايران را به آن كشورها ممنوع و يا محدود نموده باشد. در صورتي كه بعد از صدور گذرنامه محدوديتي مقرر شود وجوه پرداختي كساني كه از مسافرت محروم شوند به آنها مسترد مي گردد. نحوه اجراي مفاد اين ماده ضمن آيين نامه اجرايي اين قانون معين خواهد شد. ماده 25 _ مدت اعتبار گذرنامه جديد از تاريخ صدور پنج سال است و فقط براي مدت پنج سال ديگر قابل تمديد مي باشد. تبصره _ گذرنامه هايي كه تا تاريخ تصويب اين قانون سه سال آنها خاتمه نيافته تا پايان مدت مذكور معتبر خواهد بود. ماده 26 _ حذف گرديده است ماده 27 _ در صورتي كه گذرنامه غير قابل استفاده و يا مفقود شود پس از رسيدگي لازم كه نحوه آن در آيين نامه تعيين خواهد شد گذرنامه ديگري با اخذ هزينه هاي صدور صادر مي شود. هرگاه قابل استفاده نبودن يا مفقود شدن گذرنامه ناشي از عمل متصديان مسئول باشد براي بقيه مدت اعتبار ، گذرنامه جديد بدون دريافت هزينه هاي صدور صادر خواهد شد.

فصل هفتم _ گذرنامه جمعي ( ماده 28 )

ماده 28 _ گذرنامه جمعي اعم از خدمت يا عادي فقط در ايران و براي گروه هاي زيرصادرمي شود: اين نوع گذرنامه ها به نام رييس گروه صادر و نام و مشخصات همراهان در برگ ضميمه آن درج خواهد گرديد. 1 _ افسران _ درجه داران _ افراد و به طور كلي كاركنان مشمول قانون استخدام نيروهاي مسلح كه به طور جمعي و به منظور انجام مأموريت عازم خارج از كشور باشند. 2 _ گروههاي ورزشي

كه به منظور انجام مسابقات عازم خارج از كشور هستند به معرفي سازمان تربيت بدني ايران 3 _ گروه هاي پيشاهنگي به معرفي سازمان پيشاهنگي 4 _ دانشجويان و دانش آموزان و معلمان و استادان كه براي مطالعات آموزشي و فرهنگي به معرفي وزارتخانه هاي مربوط به خارج مي روند. 5 _ گروههاي هنري كه توسط وزارت فرهنگ و هنر يا وزارت اطلاعات معرفي مي شوند. 6 _ گروههاي معرفي شده از طرف سازمانهاي دولتي و يا وابسته به دولت يا جمعيت هلال احمرايران 7 _ گروههاي كارگري براي كارآموزي يا كسب مهارت فني با تاييد و معرفي وزارت كار و اموراجتماعي تبصره 1 _ هريك از اعضاي گروه هاي فوق كه هنگام مسافرت از گروه خود جدا شود بايد گذرنامه جداگانه تحصيل نمايد. تبصره 2 _ حداقل تعداد افرادي كه مي توانند از گذرنامه جمعي استفاده نمايند پنج نفر و حداكثر چهل نفر خواهد بود. تبصره 3 _ صدور گذرنامه جمعي در صورتي كه به منظور انجام مأموريتي به خرج سازمانهاي دولتي يا جمعيت هلال احمر ايران باشد مجاني است و در غير اين صورت علاوه بر هزينه صدور يك گذرنامه از هر نفر ده درصد هزينه صدور اخذ خواهد شد. تبصره 4 _ اعتبار گذرنامه جمعي يك سال است و در صورت موافقت سازمان مربوط حداكثر يك سال ديگر تمديد مي شود.

فصل هشتم _ پروانه گذر ( ماده 29 تا 30 )

ماده 29 _ در موارد زير به پيشنهاد وزارت كشور و تصويب هيات وزيران به جاي گذرنامه پروانه گذر صادر مي شود: 1 _ براي تشرف به مكه معظمه و عتبات مقدسه 2 _ براي كاركنان وسايط نقليه آبي و هوايي و زميني 3 _ براي رفت

و آمد اتباع دولت جمهوري اسلامي ايران كه در نقاط مرزي كشور و نقاط واقع در سواحل و جزاير خليج فارس و درياي عمان ( درياي مكران ) سكونت دارند به مناطق مرزي مجاور و نواحي جنوبي خليج فارس تبصره 1 _ مشخصات و ترتيب صدور و مدت اعتبار و مرجع صدور پروانه هاي گذر مذكور در اين ماده و هزينه صدور آنها به موجب آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين خواهد شد. تبصره 2 _ حدود مناطق مرزي و سواحل و همچنين نقاط مرزي مجاور و نواحي جنوبي خليج فارس به پيشنهاد وزارت كشور و تصويب هيات وزيران تعيين خواهد شد. ماده 30 _ شهرباني كشور برحسب اعلام وزارت امور خارجه به كساني كه ترك تابعيت ايران را نموده اند پروانه گذر خواهد داد و اين پروانه فقط براي خروج از ايران معتبر است

فصل نهم _ برگ گذر بيگانگان ( ماده 31 تا 32 )

ماده 31 _ شهرباني كشور مي تواند با موافقت وزارت اطلاعات و تاييد وزارت امور خارجه براي بيگانگان بدون تابعيت يا خارجياني كه به جهاتي قادر به تحصيل گذرنامه از كشور متبوع خود نيستند برگ گذر بيگانگان صادر نمايد اين برگ دليل تابعيت ايراني دارنده يا همراهان او محسوب نمي شود. تبصره 1 _ مشخصات برگ گذر بيگانگان از لحاظ رنگ و شكل و قطع و غيره به موجب آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين خواهد شد. تبصره 2 _ نام فرزندان كمتر از 18 سال اين قبيل افراد در برگ گذر والدين همچنين نام زن در برگ شوهر به شرط آنكه واجد شرايط مذكور در اين ماده باشند ثبت مي شود و استفاده جداگانه از اين برگ به وسيله همراهان ممنوع است

ماده 32 _ مدت اعتبار برگ گذر بيگانگان براي مراجعت به ايران از تاريخ صدور يك سال است و دارنده آن براي هر بار خروج از كشور بايد تحصيل اجازه نمايد.

فصل دهم _ آيين نامه هاي اجرايي ( ماده 33 )

ماده 33 _ آيين نامه هاي مربوط به وجوهي كه از متقاضيان گذرنامه و يا اسناد در حكم گذرنامه و يابرگ گذر بيگانگان طبق مقررات بايد دريافت شود و ساير آيين نامه هاي اجرايي اين قانون توسط وزارتخانه هاي امور خارجه ، كشور و دادگستري تهيه و پس از تصويب هيات وزيران به موقع اجرا گذارده خواهد شد و تا تصويب آيين نامه هاي مزبور مقررات فعلي قابل اجرا است

فصل يازدهم _ مجازاتها ( ماده 34 تا 43 )

ماده 34 _ هر ايراني كه بدون گذرنامه يا اسناد در حكم گذرنامه از كشور خارج شود ، به حبس از يك تا سه سال يا پرداخت جزاي نقدي از يكصد هزار ريال تا پانصد هزار ريال محكوم خواهد شد. ماده 35 _ هر ايراني كه از نقاط غير مجاز وارد كشور شده يا از كشور خارج شود به دو ماه تا يك سال حبس و يا جريمه نقدي از يكصد هزار ريال تا پانصد هزار ريال محكوم مي گردد. ماده 35 مكرر _ هر ايراني كه بدون داشتن گذرنامه يا اسناد در حكم گذرنامه بخواهد از مرز غير مجازخارج شود و به هنگام عبور دستگير گردد ، به يك ماه تا يك سال حبس يا پنجاه هزار ريال تا سيصدهزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد و چنانچه مرتكب داراي گذرنامه و يا اسناد در حكم گذرنامه باشد ، به حبس از يك ماه تا شش ماه يا جزاي نقدي از پنجاه هزار ريال تا دويست هزار ريال محكوم خواهد شد. تبصره _ كساني كه به تبع اغنام و احشام با سو نيت مرتكب عبور غير مجاز از مرز شده باشند ، به مجازات فوق محكوم مي گردند

و صاحب اغنام و احشام كه عبور از مرز با علم و اطلاع يا به دستور او بوده ، براي مدت پنج سال از سكونت در نوار مرزي محروم مي شود. ماده 36 _ هر ايراني به كشوري كه مسافرت به آنجا طبق ماده 24 اين قانون ممنوع و يا محدود شده سفر نمايد به حبس جنحه اي از يك ماه تا سه ماه و يا پرداخت غرامت از يكهزار ريال تا ده هزار ريال و يا به هردو مجازات محكوم مي شود. ماده 37 _ هركس براي دريافت گذرنامه يا اسناد در حكم گذرنامه به نام خود يا نام ديگري اسناد و مدارك خلاف واقع يا متعلق به غير را عالما عامدا به مراجع مربوط تسليم نمايد به حبس جنحه اي از دو ماه تا شش ماه محكوم مي شود و در صورتي كه عمل او منجر به صدور گذرنامه شود به حبس جنحه اي از دو ماه تا دو سال محكوم خواهد شد. ماده 38 _ هركس از گذرنامه يا اسناد در حكم گذرنامه متعلق به ديگري براي ورود به كشور يا خروج از آن استفاده نمايد به حبس جنحه اي از دو ماه تا يك سال محكوم مي شود. ماده 39 _ هر مستخدم دولت اعم از لشگري و كشوري بدون رعايت قوانين مربوط در اجراي وظيفه خود عالما عامدا گذرنامه يا اسناد در حكم گذرنامه بدهد به حبس جنحه اي از دو ماه تا يك سال محكوم مي شود. ماده 40 _ هر مستخدم و مأمور دولت اعم از كشوري و لشگري كه براي عبور غير مجاز اشخاص به خارج از كشور به نحوي از انحا مساعدت و يا تسهيل وسيله

نمايد به حبس جنحه اي از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد. ماده 41 _ هركس براي تحصيل گذرنامه يا اسناد در حكم گذرنامه عالما عامدا و به قصد تقلب هرگونه اطلاع مربوط به خود و همراهان را كه در صدور گذرنامه موثر است برخلاف واقع در پرسشنامه ذكر نمايد به شرط استفاده از گذرنامه به حبس جنحه اي از دو ماه تا شش ماه محكوم خواهد شد. ماده 42 _ از تاريخ اجراي اين قانون _ قانون گذرنامه مصوب سال 1311 و آيين نامه هاي مربوط به آن و مواد 107 و 108 قانون جزا و همچنين قوانين مربوط به گذرنامه تحصيلي و ساير قوانيني كه بامواد اين قانون مغايرت دارد در آن قسمت كه مغاير است لغو مي گردد.

مواد جزايي از لايحه قانوني اصلاح قانون تاسيس شركت راه آهن شهري تهران و حومه - مصوب 15/4/1359 شورا

ماده 1 _ به دولت اجازه داده مي شود به منظور احداث راه آهن شهري و تاسيسات مربوط و بهره برداري از آن شركتي به نام راه آهن شهري تهران و حومه (مترو ) تاسيس نمايد. شركت داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي است و طبق اصول بازرگاني و مقررات اين قانون و اساسنامه مربوط اداره مي شود. تبصره 1 _ شركت مي تواند به منظور اجراي طرح راه آهن شهري تهران و حومه و تامين نيازمندي هاي خود از زير اراضي و املاك محدوده قانوني شهر و حومه بدون هيچ گونه پرداختي استفاده نمايد و در مواردي كه براي انجام امور فني و اجرايي ورود به منازل و محلهاي كسب و اماكن عمومي ضروري تشخيص داده شود با اخطار كتبي 48 ساعته به محلهاي مزبور وارد و در صورت ممانعت با حضور نماينده دادستان شهرستان نسبت به

اجراي موارد فوق اقدام نمايد. در صورتي كه بر اثر عمليات اجرايي مترو خسارتي به مستحدثاث اشخاص وارد شود ميزان خسارت وارده ( طبق ماده 50 قانون برنامه و بودجه كشور مصوب اسفندماه 1351 ) قابل پرداخت مي باشد. تبصره 2 _ مقررات مواد 9 و 10 و 13 قانون ايمني راه ها و راه آهن مصوب تيرماه 1349 و همچنين قانون كيفر بزه هاي مربوط به راه آهن مصوب سال 1320 و ملحقات آن در مورد راه آهن شهري تهران و حومه اجرا خواهد شد. وظايف و اختيارات وزارت راه و راه آهن دولتي ايران در قانون كيفر بزه هاي مربوط به راه آهن در اين مورد به عهده راه آهن شهري تهران و حومه (مترو) خواهد بود.

مواد مرتبط با امور جزايي از قانون هواپيمايي كشوري - مصوب تيرماه 1328 ( ماده 1 تا 35 )

ماده 1 _ منظور از هواپيما كه در اين قانون ذكر مي شود وسيله نقليه اي است كه بتواند در نتيجه عكس العمل هوا خود را در فضا نگاه دارد. ماده 2 _ اين قانون مربوط به هواپيماهاي كشوري است و شامل هواپيماهاي نظامي نمي باشد. ماده 14 _ هيچ كس نمي تواند هواپيمايي را براند يا به سمت عضو هيات رانندگي در هواپيما به هرنوع عمل مربوط به راندن هواپيما اقدام يا كمك نمايد يا تعليم خلباني دهد مگر اين كه گواهينامه فني كه مدت اعتبار آن منقضي نشده دارا باشد. ماده 15 _ مرجع صدور هرگونه اجازه نامه مربوط به امور هواپيمايي كشوري و گواهينامه مربوط به متخصصين فني هواپيمايي كشوري و پروانه مربوط به بهره برداري هوايي اداره كل هواپيمايي كشوري مي باشد. ماده 16 _ اداره كل هواپيمايي كشوري مي تواند در موارد تخلف از مقررات اين قانون و

آيين نامه هاي اجرايي آن صرف نظر از تعقيبات جزايي هرگونه اجازه نامه يا گواهينامه متخلف را لغو يا موقتا توقيف نموده يا اختيارات مندرجه در آن را محدود سازد و همچنين پرواز هواپيماهاي متخلف را درصورتي كه محتمل خطر براي سرنشينان هواپيما يا اشخاص يا حيوانات روي زمين يا حدوث خسارتي براي اموال اعم از منقول يا غيرمنقول باشد ممنوع سازد. ماده 18 _ در صورتي كه دارنده پروانه بهره برداري هوايي يا ساير پروانه هاي مربوط به امور هواپيمايي كشوري شرايطي را كه براي تحصيل پروانه لازم بوده فاقد شود يا از انجام تعهداتي كه به موجب مندرجات پروانه به عهده گرفته تخلف نمايد اداره كل هواپيمايي كشوري مي تواند طبق نظر شوراي عالي هواپيمايي كشوري برحسب درجه اهميت تخلف و تكرار آن پروانه او را لغو يا موقتاتوقيف نموده يا اختيارات مندرجه در آن را محدود سازد. ماده 21 _ دولت مي تواند به پيشنهاد اداره كل هواپيمايي كشوري با صدور تصويب نامه ايجاد هرگونه ساختمان يا مانع ديگري را در فاصله معيني از حدود يك فرودگاه يا تاسيسات مربوط به تامين بي خطري پرواز هواپيماها ممنوع يا محدود سازد مگر در صورتي كه ساختمان يا مانع مزبور موجد خطري به پرواز هواپيماها نگرديده و مورد موافقت اداره كل هواپيمايي كشوري قرار گرفته باشد. چنانچه خسارتي مستقيما و منحصرا در نتيجه اين ممنوعيت يا محدوديت به كسي وارد گردد بايد از طرف اداره كل هواپيمايي كشوري جبران شود. در صورتي كه ساختمان يا مانع ديگري كه مطابق اين ماده ممنوع يا محدود شده باشد در اطراف يك فرودگاه كشوري يا تاسيسات مربوط به تامين

بي خطري پرواز هواپيماها قبل از اجراي اين قانون موجود بوده دولت مي تواند مطابق ماده 19 براي برداشتن يا محدود ساختن آن اقدام نمايد. ماده 23 _ هركس به قصد ايجاد خطر براي هواپيما يا سرنشينان آن علامت هوايي تقلبي به كار برد به نحوي كه بتوان آن را علامت حقيقي مخصوص هواپيمايي تلقي نمود يا علامت هواپيمايي موجود را غيرقابل استفاده سازد يا مانعي در مقابل هواپيما ايجاد يا اطلاع غلط دهد يا هر گونه عملي به منظور ايجاد خطر براي هواپيما يا سرنشينان آن انجام بدهد به حبس جنحه اي از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شد و در صورتي كه از عمل او قتل يا جرح واقع شود مرتكب به مجازاتي كه به نفس جرم مقرر است نيز محكوم خواهد گرديد و مجازات اشد قابل اجراست ماده 24 _ هركس عالما هواپيمايي را كه داراي علائم ثبت و تابعيت مجعول باشد براند و همچنين هر كس عالما هواپيمايي را كه بدون حق ، علامت تابعيت ايران به آن نصب شده در خارج از ايران براند به حبس جنحه اي از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شد. ماده 25 _ هركس عالما هواپيمايي را كه فاقد علائم ثبت و تابعيت بوده براند به حبس تاديبي از سه ماه تا يك سال محكوم خواهد شد. ماده 26 _ در مواردي كه پرواز هواپيما بر فراز ايران مشروط به تحصيل اجازه قبلي از دولت است هركس عمدا بدون داشتن اجازه هواپيمايي را بر فراز ايران براند و همچنين در مواردي كه مطابق مقررات اين قانون پرواز هواپيما بر فراز قسمتي از خاك كشور ممنوع يا محدود

يا مقيد به شرايط خاصي باشد عمدا هواپيما بر فراز مناطق ممنوعه براند يا بدون رعايت محدوديت ها يا شرايط مقرره پرواز كند به جزاي نقدي از دو هزار تا بيست هزار ريال يا به حبس جنحه اي از دو ماه تا يك سال يابه هر دو مجازات محكوم خواهد شد و اگر به موجب قوانين ديگري مجازات شديدتري براي اين عمل مقرر شده باشد مجازات اشد قابل اجراست ماده 27 _ هركس با هواپيماي خارجي به قصد حمل و نقل بازرگاني از يك نقطه كشور به يك نقطه ديگر آن ، مسافر و بار و محمولات پستي يا يكي از آنها را حمل كند به جزاي نقدي از دو هزار تابيست هزار ريال يا به حبس جنحه اي از دو ماه تا يك سال يا به هر دو مجازات محكوم خواهد شد. ماده 28 _ اشخاص زير به جزاي نقدي از يكهزار تا ده هزار ريال يا به حبس جنحه اي از دو ماه تاشش ماه يا به هر دو مجازات محكوم خواهند شد: الف _ هركس بدون داشتن پروانه بهره برداري هوايي به تصدي حمل و نقل بازرگاني هوايي اشخاص يا اشيا مبادرت ورزد. ب _ هركس بدون داشتن اجازه نامه از اداره كل هواپيمايي كشوري به هر نوع پرواز بازرگاني ديگر يا تاسيس و داير نمودن آموزشگاه به منظور تعليم و تربيت متخصصين فني هواپيمايي عمل نمايد. ج _ هركس بدون داشتن گواهينامه فني هواپيمايي را براند يا با سمت عضو هيات رانندگي در هواپيمابه هر نوع عمل مربوط به راندن هواپيما اقدام يا كمك نمايد يا تعليم خلباني دهد. د _ هركس هواپيمايي

را براند كه فاقد گواهينامه قابليت پرواز بوده يا مدت اعتبار گواهينامه مزبور منقضي شده باشد. ماده 30 _ مقررات جزايي ايران نسبت به جرايمي كه داخل يك هواپيماي ايراني در خارج از ايران ارتكاب شود وقتي اجرا مي شود كه متهم در ايران دستگير شده باشد و متهم تبعه خارجي براي تعقيب به كشور خارجي رد نشده يا در موردي كه متهم به علت ارتكاب آن جرم به ايران مسترد شده باشد. ماده 31 _ به جنحه و جناياتي كه در داخل هواپيماي خارجي حين پرواز ارتكاب شود در صورت وجود يكي از شرايط ذيل محاكم ايران رسيدگي خواهند كرد: الف _ جرم مخل انتظامات يا امنيت عمومي ايران باشد. ب _ متهم يا مجني عليه تبعه ايران باشد. ج _ هواپيما بعد از وقوع جرم در ايران فرود آيد. در هر يك از موارد بالا رسيدگي در دادگاه محلي كه هواپيما فرود آمده يا دادگاه محلي كه متهم دستگير شود به عمل خواهد آمد. ماده 32 _ در مواردي كه جنحه يا جنايتي داخل يك هواپيما كه بر فراز ايران پرواز مي كند يا داخل يك هواپيماي ايراني در خارج از ايران ارتكاب شود فرمانده هواپيما مكلف است تا زماني كه مداخله مامورين صلاحيت دار ميسر باشد طبق مقررات قانون اصول محاكمات جزايي تفتيشات و تحقيقات مقدماتي به عمل آورده دلايل و مدارك جرم را جمع آوري و تامين نمايد و در صورت لزوم مي تواند موقتا مظنونين به ارتكاب جرم را توقيف كند مسافرين و اعضاي هيات رانندگي را تفتيش و اشيايي را كه ممكن است دليل جرم باشد توقيف نمايد. در مورد اين ماده فرمانده هواپيما

براي تفتيش جرم و تحقيقات مقدماتي از ضابطين دادگستري محسوب مي شود و كليه وظايفي را كه به موجب فصل دوم قانون اصول محاكمات جزايي براي كميسرهاي شهرباني مقرر است عهده دار مي باشد. ماده 33 _ در مورد ماده 32 پس از فرود آمدن هواپيما فرمانده هواپيما بايد گزارش كتبي راجع به موضوع جرم و اقدامات مقدماتي كه به عمل آورده است تنظيم و به اداره كل هواپيمايي كشوري ارسال دارد. به علاوه در صورتي كه هواپيما در ايران فرود آيد فرمانده هواپيما مكلف است فورا وقوع جرم و نتيجه تفتيشات و تحقيقات و اقداماتي را كه به عمل آورده به دادستان محل فرود آمدن هواپيما يا قائم مقام او اطلاع داده متهم يا مظنون را با دلايل و مدارك جرم به دادستان يا بازپرس تسليم و ازمداخله خودداري كند و در موردي كه هواپيماي ايراني بعد از وقوع جرم در خارج از ايران فرود آيد فرمانده هواپيما بايد مراتب را به اطلاع كنسول ايران كه در حوزه او هواپيما فرود آمده رسانيده و از اوكسب تكليف كند. ماده 34 _ تخلف از مقررات آيين نامه هاي اجراي احكام اين قانون موجب كيفرهايي است كه حداكثر آن نبايد از ده هزار ريال جزاي نقدي و دو ماه حبس جنحه اي تجاوز نمايد ميزان مجازات هر يك از انواع تخلفات در آيين نامه اي كه به پيشنهاد وزارتين دادگستري و راه به تصويب هيات وزيران رسيده باشد تعيين خواهد شد. ماده 35 _ رسيدگي به جرايم مذكور در اين قانون در مراحل كيفري و دادگاه هاي صلاحيت دار فورا وخارج از نوبت به عمل خواهد آمد.

قانون مناطق دريايي جمهوري اسلامي ايران در خليج فارس و درياي عمان

فصل اول _ درياي سرزميني ( ماده 1 تا 11 )

ماده

1 _ حاكميت جمهوري اسلامي ايران خارج از قلمرو خشكي و آبهاي داخلي و جزاير خود درخليج فارس ، تنگه هرمز و درياي عمان بر منطقه اي از آبهاي متصل به خط مبدا كه درياي سرزميني ناميده مي شود نيز حاكميت دارد. اين حاكميت همچنين شامل فضاي فوقاني ، بستر و زير بستر درياي سرزميني مي باشد. ماده 2 _ حد خارجي عرض درياي سرزميني از خط مبدا 12 (دوازده مايل دريايي مي باشد. مايل دريايي برابر 1852 متر است جزاير متعلق به ايران اعم از اينكه داخل و يا خارج درياي سرزميني باشند ، طبق اين قانون داراي درياي سرزميني مخصوص به خود هستند. ماده 3 _ خط مبدا : محاسبه خط مبدا درياي سرزميني در خليج فارس و درياي عمان همان است كه در تصويب نامه هيات وزيران به شماره 67_250/2 مورخ 31/4/1352 تعيين گرديده است ( مصوبه مذكور ضميمه اين قانون مي باشد ) در ساير مناطق و جزاير ملاك حد پست ترين جزر آب در امتداد ساحل خواهد بود. آب هاي واقع بين خط مبدا درياي سرزميني و قلمرو خشكي و همچنين آبهاي واقع بين جزاير متعلقه به ايران كه فاصله آنها از يكديگر از دو برابر عرض درياي سرزميني تجاوز نكند ، جزو آبهاي داخلي محسوب و تحت حاكميت جمهوري اسلامي ايران مي باشد. ماده 4 _ تحديد حدود: در مواردي كه درياي سرزميني ايران با درياي سرزميني دول مجاور و يا مقابل تداخل پيدا كند مادامي كه ترتيب ديگري بين طرفين توافق نشده باشد ، حد فاصل بين درياي سرزميني ايران و آن كشور خط منصفي است كه كليه نقاط آن از نزديك ترين نقاط خطوط مبدا

طرفين به يك فاصله باشد. ماده 5 _ عبور بي ضرر: عبور شناورهاي خارجي به استثناي موارد مندرج در ماده (9) ، از درياي سرزميني ايران مادامي كه مخل نظم ، آرامش و امنيت كشور نباشد تابع اصل عبور بي ضرر است عبور به جز در موارد اضطراري بايد با سرعت متعارف و پيوسته انجام گيرد. ماده 6 _ شرايط عبور بي ضرر: عبور شناورهاي خارجي در صورت مبادرت به هر يك از اقدامات زير بي ضرر تلقي نشده و برحسب مورد مشمول مقررات جزايي و مدني خواهد بود. الف _ هر گونه تهديد يا استفاده از زور عليه حاكميت ، تماميت ارضي و استقلال جمهوري اسلامي ايران يا اقدام به هر نحو ديگري كه ناقض اصول حقوق بين الملل باشد. ب _ اقدام به تمرين يا مانور با هر نوع سلاح ج _ جمع آوري هر گونه اطلاعاتي كه به زيان امنيت ملي ، امور دفاعي يا منافع اقتصادي كشور باشد. د _ هر گونه تبليغاتي كه منظور از آن لطمه زدن به امنيت ملي ، امور دفاعي و يا منافع اقتصادي كشور باشد. ه _ پرواز و فرود و انتقال هر نوع هواپيما و هليكوپتر و ادوات نظامي و نيرو به واحدهاي شناورديگر و ساحل و _ نقل و انتقال افراد ، بارگيري يا تخليه هر نوع كالا و پول برخلاف قوانين و مقررات جمهوري اسلامي ايران ز _ ايجاد هر گونه آلودگي محيط زيست دريايي برخلاف مقررات جمهوري اسلامي ايران ح _ هر گونه فعاليت صيادي و بهره برداري از منابع دريايي ط _ انجام هر گونه پژوهش علمي ، نقشه برداري ، لرزه

نگاري و نمونه برداري ي _ ايجاد اختلال در سيستمهاي ارتباطي يا ساير تاسيسات كشور. ك _ انجام هر نوع فعاليت ديگري كه لازمه عبور كشتي نباشد. ماده 7 _ مقررات تكميلي _ به منظور حفظ مصالح كشور و حسن اجراي عبور بي ضرر ، دولت جمهوري اسلامي ايران برحسب مورد مقررات ضروري ديگر را وضع خواهد كرد. ماده 8 _ تعليق عبور بي ضرر : به م نظور دفاع از امنيت و بنا به مصالح عاليه كشور ، دولت جمهوري اسلامي ايران مي تواند عبور و توقف كليه شناور هاي خارجي را در قسمت هايي از درياي سرزميني به حالت تعليق درآورد. ماده 9 _ مستثنيات عبور بي ضرر: عبور شناورهاي جنگي ، زيردريايي ها ، شناورهاي با سوخت هسته اي و هر نوع وسيله غوطه ور ديگر و همچنين شناورها و زيردريايي هاي حامل مواد اتمي يا خطرناك و يا زيان آور براي حفاظت محيط زيست و شناورهاي تحقيقاتي خارجي از درياي سرزميني منوط به موافقت قبلي مقامات صالحه جمهوري اسلامي ايران خواهد بود. زيردريايي هابايد در سطح آب و با پرچم برافراشته عبور نمايند. ماده 10 _ صلاحيت كيفري تعقيب ، رسيدگي و مجازات جرايم ارتكابي در كشتي هاي در حال عبوراز درياي سرزميني در موارد زير در صلاحيت مراجع قضايي جمهوري اسلامي ايران مي باشد: الف _ چنانچه اثرات و عواقب جرم متوجه جمهوري اسلامي ايران گردد. ب _ چنانچه جرم ارتكابي مخل صلح و نظم و آرامش داخلي و يا نظم عمومي درياي سرزميني باشد. ج _ چنانچه فرمانده كشتي يا نماينده ديپلماتيك يا كنسولي دولت صاحب پرچم كشتي تقاضاي كمك و رسيدگي نمايد. د _ چنانچه رسيدگي و

تعقيب براي مبارزه با قاچاق مواد مخدر و روان گردان ضروري باشد. ماده 11 _ صلاحيت مدني مقامات ذي صلاح دولت جمهوري اسلامي ايران مي توانند در موارد زير به منظور اجراي قرار تامين و يا احكام محكوميت ، نسبت به متوقف كردن ، تغيير مسير و يات وقيف كشتي و بازداشت سرنشينان آن اقدام نمايند: الف _ كشتي از آبهاي داخلي ايران خارج و در درياي سرزميني در حركت باشد. ب _ كشتي در درياي سرزميني ايران متوقف باشد. ج _ كشتي در حال عبور از درياي سرزميني باشد مشروط بر اينكه منشا قرار تامين و يا حكم محكوميت ، تعهدات و يا الزامات ناشي از مسئوليت مدني همان كشتي باشد.

فصل دوم _ منطقه نظارت ( ماده 12 تا 13 )

ماده 12 _ تعريف منطقه نظارت منطقه اي است در مجاورت درياي سرزميني كه حد خارجي آن ازخط مبدا 24 مايل دريايي مي باشد. ماده 13 _ صلاحيت مدني و كيفري به منظور پيشگيري از نقض قوانين و مقررات كشور از جمله مقررات امنيتي ، گمركي ، دريايي ، مالي ، مهاجرتي ، بهداشتي ، زيست محيطي و تعقيب و مجازات متخلفين ، دولت جمهوري اسلامي ايران در منطقه نظارت اقدامات لازم را معمول خواهد داشت

فصل سوم _ منطقه انحصاري اقتصادي و فلات قاره ( ماده 14 تا 21 )

ماده 14 _ حقوق حاكمه و صلاحيت در منطقه انحصاري اقتصادي حقوق حاكمه و صلاحيت جمهوري اسلامي ايران در ماوراي درياي سرزميني كه منطقه انحصاري اقتصادي ناميده مي شود به شرح زير اعمال مي گردد: الف _ اكتشاف و بهره برداري و حفاظت و اداره كليه منابع طبيعي جاندار و بي جان بستر و زير بستردريا و آبهاي روي آن و انجام ساير فعاليتهاي اقتصادي مرتبط با بهره برداري از آب ، باد و جريانهاي دريايي جهت توليد انرژي حقوق مذكور در اين منطقه انحصاري است ب _ وضع و اجراي قوانين و مقررات مناسب به ويژه در زمينه فعاليتهاي زير: 1 _ احداث و استفاده از جزاير مصنوعي و ساير تاسيسات و بناها و تعبيه كابل و لوله هاي زيردريايي و تعيين حريم هاي امنيتي و ايمني مربوط 2 _ انجام هر گونه پژوهش 3 _ حفاظت و حمايت از محيط زيست دريايي ج _ اعمال حقوق حاكمه كه به موجب معاهدات بين المللي و منطقه اي تفويض شده است ماده 15 _ حقوق حاكمه و صلاحيت در فلات قاره حاكميت و صلاحيت جمهوري اسلامي ايران نسبت به فلات قاره كه دنباله طبيعي قلمرو خشكي و شامل بستر و زير

بستر مناطق دريايي مجاور و ماوراي درياي سرزميني ايران مي باشد نيز طبق مفاد ماده (14) برحسب مورد اعمال مي گردد. ماده 16 _ فعاليت ها و اقدامات ممنوعه انجام فعاليتها و تمرينات نظامي بيگانه ، جمع آوري اطلاعات و هر گونه عملي كه با منافع و حقوق جمهوري اسلامي ايران در منطقه انحصاري اقتصادي و فلات قاره منافات داشته باشد ممنوع است ماده 17 _ فعاليت ، كاوش و تحقيقات علمي : انجام هر گونه فعاليت جهت دستيابي به اشياي مغروق ، كاوش و تحقيقات علمي در منطقه انحصاري _ اقتصادي و فلات قاره منوط به اجازه مقامات ذي ربط جمهوري اسلامي ايران مي باشد. ماده 18 _ حفظ محيط زيست و منابع طبيعي دولت جمهوري اسلامي ايران جهت حفاظت وحمايت از محيط زيست دريايي و استفاده مطلوب از منابع جاندار و ساير ذخاير منطقه انحصاري اقتصادي و فلات قاره اقدامات لازم را معمول خواهد داشت ماده 19 _ تحديد حدود: حدود منطقه انحصاري اقتصادي و فلات قاره جمهوري اسلامي ايران مادامي كه به موجب موافقت نامه هاي دوجانبه تعيين نشده باشد منطبق بر خطي خواهد بود كه كليه نقاط آن از نزديكترين نقاط خطوط مبدا طرفين به يك فاصله باشد. ماده 20 _ صلاحيتهاي كيفري و مدني جمهوري اسلامي ايران صلاحيت هاي كيفري و مدني خود را درباره متخلفين از مقررات منطقه انحصاري اقتصادي و فلات قاره اعمال و برحسب مورد نسبت به بازرسي و يا توقيف آنها اقدام خواهد كرد. ماده 21 _ حق تعقيب فوري : دولت جمهوري اسلامي ايران حق تعقيب فوري متخلفين از مقررات مربوط به آبهاي داخلي ، درياي سرزميني ، منطقه

نظارت ، منطقه انحصاري اقتصادي و فلات قاره رادر مناطق مزبور و درياي آزاد ، براي خود محفوظ مي دارد.

فصل چهارم _ مواد نهايي ( ماده 22 تا 23 )

ماده 22 _ آيين نامه هاي اجرايي هيات وزيران حدود اختيارات و مسئوليت هاي وزارت خانه ها و سازمان هاي مجري اين قانون را تعيين خواهد نمود. وزارت خانه ها و سازمانهاي مزبور مكلفند ظرف يك سال از تاريخ تصويب اين قانون آيين نامه هاي اجرايي لازم را تهيه و به تصويب هيات وزيران برسانند. مادامي كه آيين نامه هاي اجرايي جديد به تصويب نرسيده اند ، آيين نامه ها و نظامنامه هاي موجود معتبر خواهند بود. ماده 23 _ از تاريخ تصويب اين قانون كليه قوانين و مقررات مغاير با آن لغو مي گردد. قانون فوق مشتمل بر بيست و سه ماده در جلسه علني روز سه شنبه مورخ سي و يكم فروردين ماه يكهزار و سيصد و هفتاد و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 12/2/1372 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون الحاق دولت ايران به كنوانسيون جلوگيري از اعمال غير قانوني عليه امنيت هواپيمايي كشوري

ماده واحده _ كنوانسيون جلوگيري از اعمال غير قانوني عليه امنيت هواپيمايي كشوري مشتمل بريك مقدمه و شانزده ماده كه در تاريخ 23 سپتامبر 1971 (اول مهرماه 1350) در مونترال منعقد گرديده است تصويب و اجازه تسليم اسناد الحاق آن داده مي شود.

قانون اصلاح قانون ايمني راهها و راه آهن - مصوب تيرماه 49 و اصلاحيه سال 79

ماده 1 _ متون زير به عنوان تبصره هاي (3) ،(4) ، و (5) به ماده (6) قانون ايمني راهها و راه آهن مصوب 7/4/1349 افزوده مي شود: تبصره 3 _ دادگاه با درخواست وزارت راه و ترابري در خصوص ميزان خسارت و هزينه ها ، خارج ازنوبت به موضوع رسيدگي و راي مقتضي صادر خواهد نمود. تبصره 4 _ مأموران مربوط در وزارت راه و ترابري و راه آهن و مأموران نيروي انتظامي موظفند ضمن مراقبت به محض مشاهده وقوع تجاوز به راهها و راه آهن و حريم آنها مراتب را به مراجع صالح جهت اقدام لازم اطلاع دهند. مأمور يا مسئول ياد شده در صورت تسامح به مجازات مربوط محكوم خواهد شد. تبصره 5 _ برداشت شن و ماسه از بستر رودخانه حداقل تا شعاع پانصد متر (500 متر) از بالا دست و يك كيلومتر از پايين دست پل ها ممنوع است و متخلفان به مجازات مربوط محكوم خواهند شد. ماده 2 _ متن زير به عنوان ماده (7) به قانون ياد شده اضافه و شماره مواد بعدي به ترتيب به (8) تا(16) اصلاح مي گردد. ماده 7 _ ريختن زباله ، نخاله ، مصالح ساختماني ، روغن موتور و نظاير آن و يا نصب و استقرار تابلو يا هر شيي ديگر در راهها و راه آهن و حريم قانوني آنها در داخل يا خارج از

محدوده قانوني شهرها و همچنين هرگونه عمليات كه موجب اخلال در امر تردد وسايل نقليه مي شود و نيز ايجاد راه دسترسي ممنوع است تبصره 1 _ مرتكبان جرايم بالا علاوه بر جبران خسارت وارده به حبس از سه ماه تا دو سال محكوم و چنانچه تخريبي صورت نگرفته باشد مرتكب يا مرتكبين ، حسب مورد ضمن رفع موانع و رفع تجاوز و جبران خسارت وارده به يك ماه تا شش ماه حبس و يا پرداخت جزاي نقدي از پانصدهزار(000/500) تا پنج ميليون (000/000/5) ريال محكوم خواهند شد. در مورد اخير با جبران خسارت تعقيب موقوف خواهد شد. تبصره 2 _ ايجاد راه دسترسي به حريم و گذرگاه مناسب ، درختكاري و عبور دادن تاسيسات ازعرض راه و راه آهن و نصب تابلو در حريم آنها با اجازه وزارت راه و ترابري مجاز است در موارد اضطراري به منظور ترميم تاسيسات عمومي كه از عرض راه عبور نموده است دستگاه مربوط باكسب موافقت وزارت راه و ترابري و ضمن رعايت كليه نكات ايمني اقدام خواهد نمود. تبصره 3 _ وزارت راه وترابري مكلف است نسبت به برآورد هزينه و خسارت وارده به راهها و حريم آنها و ابنيه فني و علايم و تاسيسات و تجهيزات ايمني كه در اثر برخورد وسايط نقليه و يا عبور بارهاي ترافيكي و لوله هاي آب ، گاز ، فاضلاب و كابل برق و مخابرات و غيره و هرگونه عملياتي كه منجر به بروز هزينه و خسارت گردد ، اقدام و مبالغ دريافتي را به حساب خزانه واريز و صددرصد (100%) آن را به منظور ايمن سازي راهها به مصرف برساند. ماده 3

_ متن زير به عنوان تبصره (2) به ماده (12) قانون ياد شده افزوده مي شود و تبصره ذيل آن به تبصره (1) تغيير مي يابد: تبصره 2 _ حسب درخواست شركت راه آهن جمهوري اسلامي ايران ، مرجع قضايي صالح دستورلازم را مبني بر همكاري و نظارت مأموران نيروي انتظامي با آن شركت جهت ايجاد نظم به منظور انسداد محلهاي تردد غيرمجاز صادر مي كند. ماده 4 _ ماده (14) قانون ياد شده به صورت زير اصلاح مي شود: ماده 14 _ وزارت راه و ترابري مكلف است هنگام ايجاد راههاي جديد و راه آهن ، گذرگاه هاي ضروري و مجاري لازم را در نظر گرفته و موجبات ارتباط دو طرف راه احداثي را به نحو مقتضي فراهم كند.وزارت پست و تلگراف و تلفن در مورد فراهم نمودن امكانات ارتباطي و وزارت نيرو در مورد تامين روشنايي راهها مكلفند حسب اعلام وزارت راه و ترابري و در چهارچوب مقررات موجود اقدام كنند. ماده 5 _ متن زير و تبصره هاي آن به عنوان ماده (17) به قانون ياد شده افزوده مي شود: ماده 17 _ ايجاد هرگونه ساختمان و ديواركشي و تاسيسات به شعاع صد (100) متر از انتهاي حريم و راهها و حريم راه آهن هاي كشور و در طول كنار گذرهايي كه وزارت راه و ترابري احداث نموده يا مي نمايد و يا مسئوليت نگهداري آنرا به عهده دارد بدون كسب مجوز از وزارت مذكور ممنوع مي باشد. وزارت راه و ترابري موظف است در مورد متخلفان برابر تبصره (1) ماده (6) قانون ايمني راهها و راه آهن اقدام كند. با تصويب اين ماده تبصره ذيل ماده (15) لغو مي گردد. تبصره

1 _ وزارت راه و ترابري مكلف است نوع كاربري زمينهاي اطراف راهها و راه آهن هاي كشوربه عمق صد (100) متر را بعد از حريم قانوني آنها تهيه و به تصويب هيات وزيران برساند و از متقاضياني كه برحسب ضرورت وفق ماده (15) همين قانون نياز به احداث مستحدثاتي در حد فاصل فوق را داشته باشند وجوهي را براساس آيين نامه اي كه به تاييد هيات وزيران مي رسد اخذ وبه حساب خزانه واريز و صددرصد (100%) آن را به منظور ايمن سازي راهها به مصرف برساند. تبصره 2 _ نظارت بر امر ساخت و ساز در حاشيه راهها و راه آهن ها تا شعاع صد (100) متر از منتهي اليه حريم قانوني آنها توسط وزارت مذكور اعمال مي شود. به وزارت ياد شده اجازه داده مي شود به منظور ايجاد هماهنگي براساس موارد موضوع تبصره (1)همين ماده نسبت به صدور مجوز ايجاد مستحدثات به متقاضيان اقدام نمايد. بديهي است متقاضيان بايد ساير مجوزهاي لازم را از مراجع مربوط اخذ نمايند. تبصره 3 _ ايجاد تاسيسات عمومي نظير خطوط آب ، برق ، فاضلاب ، نفت ، گاز ، مخابرات و نظاير آنها با رعايت مسايل فني و ايمني مربوط به هر يك ، تابع آيين نامه اي است كه ظرف سه ماه از تصويب اين قانون به پيشنهاد وزير راه و ترابري به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد. ماده 6 _ متن زير به عنوان ماده (18) به قانون ايمني راهها و راه آهن افزوده مي شود: ماده 18 _ وزارت جهادسازندگي همچنان عهده دار وظايف مربوط به برنامه ريزي ، احداث ، نگهداري و مرمت راههاي روستايي بوده و با متجاوزين

به حريم راههاي روستايي برابر ماده (6) همين قانون و تبصره هاي ذيل آن اقدام خواهد نمود. ماده 7 _ متن زير به عنوان ماده (19) به قانون ياد شده اضافه مي شود: ماده 19 _ وزارتخانه هاي راه و ترابري و جهادسازندگي مكلفند علايم افقي و عمودي و تجهيزات ايمني لازم را در طول هر يك از راههاي مربوط مشخص و در محلهاي موردنياز نصب و اجرا نمايند. تبصره _ وزارتخانه هاي مذكور مكلفند براي انجام عمليات احداث و مرمت و يا نگهداري راههاي مربوط علايم ايمني لازم را نصب نمايند چنانچه بر اثر كوتاهي در بكار بردن علائم ياد شده خسارتي به اشخاص (حقيقي يا حقوقي وارد شود هر يك از وزارتخانه هاي ياد شده حسب مورد موظف است از مطالبات پيمانكار يا اعتبارات جاري و عمراني وزارتخانه ، خسارت وارده را پرداخت نمايد و چنانچه مأموران دولت يا پيمانكاران مرتكب تقصير شده باشند ، دولت خسارت پرداخت شده را از آنها استيفا خواهد نمود. ضمنا در كليه مواد مربوط به قانون ايمني راهها و راه آهن مصوب 7/4/1349 و اصلاحات بعدي آن عبارت ذيل جايگزين مي گردد: _ به جاي كلمه ( شاهراه ) عبارت ( آزاد راه ) جايگزين مي شود. _ به جاي عبارت ( وزارت راه ) عبارت ( وزارت راه و ترابري ) جايگزين مي گردد. _ به جاي عبارت ( معاونين راهداري و حمل ونقل جاده اي ) عبارت ( معاونين راهداري و حمل و نقل جاده اي و پايانه ها ) جايگزين مي شود. _ به جاي عبارت ( كميسيونهاي راه و دارايي مجلسين ) عبارت ( كميسيون مسكن و شهرسازي و راه و ترابري و كميسيون امور

اقتصادي و دارايي و تعاون مجلس شوراي اسلامي ) جايگزين مي گردد.

قانون تشديد مجازات كبوترپراني - خردادماه 1351

ماده واحده _ به منظور تامين حفاظت پرواز هواپيماها هر كس در شعاع چهل كيلومتري فرودگاهها و همچنين در مناطقي كه از طرف وزارت جنگ ممنوعه اعلام گردد مبادرت به كبوترپراني نمايد به سه سال حبس تاديبي محكوم خواهد شد. تبصره 1 _ وزارت جنگ محل فرودگاهها و نقاط ممنوع را وسيله يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار مركز به اطلاع عموم مي رساند و پس از انقضا پانزده روز از تاريخ انتشار آگهي اقدام به كبوترپراني مستوجب مجازات مذكور در اين قانون خواهد بود. تبصره 2 _ نگهداري و پرورش كبوتر در حدود و مناطق مذكور در اين ماده منوط به تحصيل پروانه است كه در حوزه استحفاظي شهرباني از طرف شهرباني كشور و در حوزه استحفاظي ژاندارمري ازطرف ژاندارمري كشور صادر مي شود. شرايط و ترتيب صدور پروانه به موجب آيين نامه اي كه از طرف وزارت كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد تعيين مي شود. هر كس بدون پروانه مبادرت به نگهداري و پرورش كبوتر در حدود و مناطق مزبور نمايد به حبس جنحه اي تا شش ماه محكوم مي شود. فرودگاهها و مناطق ممنوعه موضوع قانون تشديد مجازات كبوترپراني در آگهي وزارت جنگ چون به موجب قانون تشديد مجازات كبوترپراني مصوب پانزدهم خردادماه 1351 شمسي به منظور تامين حفاظت پرواز هواپيماها با انقضا پانزده روز از تاريخ اعلام محل فرودگاه ها و مناطق ممنوعه از طرف وزارت جنگ هر كس در شعاع چهل كيلومتري فرودگاهها و همچنين در مناطقي كه از طرف وزارت جنگ ممنوعه اعلام گردد مبادرت به كبوترپراني نمايد به سه

سال حبس تاديبي محكوم خواهد شد لذا در اجراي تبصره ذيل قانون مزبور مناطق و فرودگاه هاي مشروحه زير به عنوان فرودگاه ها و مناطق ممنوعه به اطلاع عموم مي رسد: مهرآباد _ قلعه مرغي _ دوشان تپه _ شيراز _ نوشهر _ بوشهر _ وحدتي _ شاهرخي (نوژه _ رامسر _چالوس _ كيش بندرعباس _ كوشك نصرتاباد _ (ميدان تيراندازي هوابه زمين تبريز _ جاسك _ اهواز _ آبادان _ اصفهان _ مشهد _ قم _ زاهدان _ اراك _ قزوين _ زنجان _ مراغه (اروميه _ اردبيل _ رضاييه _ خوي _ شاهپور (سلماس _ خرم آباد _ كرمانشاه _ يزد _ سنندج _ مهاباد _ بيرجند _ كرمان _رشت _ بابلسر _ همدان _ گرگان

قانون مجازات عبوردهندگان اشخاص غيرمجاز از مرزهاي كشور - مصوب 14/7/1367

ماده 1 _ هركس ديگري را به طور غيرمجاز از مرز عبور دهد و يا موجبات عبور غيرمجاز ديگران را تسهيل يا فراهم نمايد، مجرم و به يكي از كيفر هاي ذيل محكوم خواهد شد: الف _ در صورتي كه عمل عبوردهنده مخل امنيت باشد چنانچه در حد محاربه و افساد في الارض نباشد به حبس از دو تا ده سال محكوم خواهد شد. ب _ چنانچه شخص عبور داده شده از افراد ممنوع الخروج يا ممنوع الورود يا قاچاقچي باشد مرتكب به دو تا هشت سال حبس و جريمه نقدي از 2500000 تا 10000000 ريال محكوم خواهد شد. ج _ چنانچه فرد عبور داده شده محكوم به كيفر يا متهم به جرمي باشد كه رسيدگي آن در صلاحيت دادگاه كيفري 1 باشد، مرتكب به مجازات دو تا چهار سال حبس محكوم خواهد شد. د _ در صورتي كه فرد عبور

داده شده غيربالغ باشد ، مرتكب به حبس از سه تا پنج سال محكوم خواهد شد. ه _ در صورتي كه عمل مرتكب غير از موارد فوق باشد، مرتكب به حبس از يك تا سه سال محكوم خواهد شد. تبصره 1 _ در صورتي كه عبوردهنده از كاركنان دولت و موسسات وابسته به دولت باشد و باسو استفاده از سمت خود مرتكب اين عمل شده باشد، علاوه بر مجازات هاي فوق به انفصال دائم ازخدمات دولتي محكوم مي گردد. تبصره 2 _ علاوه بر مجازات هاي مقرر كليه اموالي كه از اين طريق به دست آمده است طبق بند 3ماده 5 قانون مجازات هاي اسلامي و قانون نحوه اجراي اصل 49 قانون اساسي مصوب مجلس شوراي اسلامي عمل خواهد شد. ماده 2 _ قانون تشديد مجازات عبوردهندگان اشخاص غيرمجاز از مرز مصوب 1334 و اصلاحات بعدي و قوانين مغاير با ماده و تبصره هاي فوق ملغي است

قانون كيفر بزه هاي مربوط به راه آهن - مصوب فروردين ماه 1320 ( ماده 1 تا 24 )

ماده 1 _ هركس خاك ريز ، خاك بر ، پل ، تونل ، ديوار ، سد ، ابنيه ، بالاست ، تراورس ، ريل ، پيچ و مهره ريل ، اتصالي ريل ، علايم خطر ، تيرهاي تلفن و تلگراف و سيمهاي آن و وسايل نقليه راه آهن را خراب كند و به طور كلي عملي نمايد كه موجب خروج قطار از خط يا تصادم يا حادثه مهم ديگري شود به حبس با اعمال شاقه از پنج تا پانزده سال محكوم مي شود و اگر در نتيجه حادثه يك يا چند نفر كشته شوند مرتكب محكوم به اعدام خواهد شد. هرگاه عمل منتهي به يكي از حادثه هاي مذكور نگردد در غير موارد

خرابي پل ، تونل و سد مرتكب به دو سال تا هفت سال حبس مجرد و در مورد پل و تونل و سد از چهار سال تا ده سال حبس با اعمال شاقه محكوم مي شود. ماده 2 _ هركس در غير مورد مذكور در ماده يك در متعلقات راه آهن عملي نمايد كه بيم خروج قطار از خط يا تصادم يا حادثه مهم ديگر برود مرتكب به حبس مجرد از دو تا پنج سال محكوم مي شود وهرگاه عمل مذكور براي حركت قطار فقط ايجاد مانعي نمايد و به طور كلي اسباب اختلال حركت قطار را فراهم كند مرتكب به حبس تاديبي تا دو سال محكوم مي شود. ماده 3 _ هرگاه بزههاي مذكور در ماده يك و دو در اثر توطئه و تباني دو نفر يا بيشتر انجام يابد يك ثلث از كيفري كه قطع نظر از تباني براي مرتكب منظور مي شود به كيفر مرتكب افزوده خواهد شدجز در مورد اعدام كه مرتكب به همان كيفر محكوم مي شود. ماده 4 _ هر گاه براي ارتكاب بزه هاي مذكوره در ماده يك جمعيتي از سه تن به بالا تشكيل شود ،تشكيل دهندگان و محركين فقط براي همين عمل به حبس تاديبي از شش ماه تا سه سال محكوم مي شوند. كسي كه عضو اين جمعيت شده باشد فقط براي همين عمل به حبس تاديبي از سه ماه تا يك سال محكوم خواهد شد. هرگاه از جمعيت مزبور دست كم سه تن مسلح باشند محركين و تشكيل دهندگان ، هر يك به حبس بااعمال شاقه از سه سال تا پنج سال محكوم مي شوند و كسي كه عضو اين جمعيت شده باشد به دوسال

تا سه سال حبس مجرد محكوم مي گردد. ماده 5 _ هر يك از شركت كنندگان كه جمعيت مذكور در مواد فوق را منحل يا موجبات انحلال آن رافراهم سازند يا از جز توطئه كنندگان و عضويت جمعيت خارج شوند يا از وقوع بزه يا توطئه يا تشكيل جمعيت براي ارتكاب بزه مانع شوند يا وجود جمعيت و تصميمات آن را به مأمورين دولت افشا كنند از كيفر معاف خواهند بود مشروط بر اينكه پيش از تعقيب و پيش از وقوع بزه كه جمعيت براي ارتكاب آن تشكيل شده اقدامات مزبور به عمل آمده باشد. ماده 6 _ هركس اعمال مذكور در مواد 1 و 2 را از روي بي مبالاتي يا غفلت انجام دهد در مواردي كه كيفر بزه عمدي اعدام يا حبس با اعمال شاقه است به حبس تاديبي از يك سال تا سه سال و به تاديه غرامت از دويست تا ده هزار ريال محكوم مي شود. در مواردي كه براي بزه عمدي حبس مجرد مقرر شده كيفر مرتكب حبس تاديبي از سه ماه تا دو سال و تاديه غرامت از صد تا هزار ريال مي باشد. ماده 7 _ هركس وسايل نقليه راه آهن را ضايع يا خراب كند به طوري كه از خاصيت بهره برداري بيندازد در صورتي كه وسائط نقليه از قبيل لكوموتيو يا اتوموتوريس باشد به حبس مجرد از دو تا پنج سال محكوم مي شود و در مورد ساير وسايط نقليه راه آهن كيفر مرتكب حبس تاديبي از شش ماه تا سه سال خواهد بود مگر اين كه عمل مشمول عنوان شديدتري باشد كه در آن صورت مرتكب به كيفر همان بزه محكوم

مي گردد. ماده 8 _ مسافري كه بدون جهت علامات موجوده در واگنها را از قبيل ترمز خطر و غيره بكار برد و قطار بايستد به تاديه غرامت از دويست تا پانصد ريال ملزم خواهد شد. ماده 9 _ مسافري كه به تجهيزات واگن از قبيل چراغ _ توري هاي پنجره ، شيشه ، پرده _ جايگاه _جامدان زياني وارد آورد به پرداخت خسارات طبق تعرفه راه آهن مصوب وزارت راه ملزم خواهدشد. براي خسارتي كه قابل پيش بيني در تعرفه نبوده با رعايت اينكه مقدار خسارت از يكصد ريال تجاوز نكند طبق تشخيص اداره راه آهن ملزم خواهد شد در صورتي كه عمل مشمول عناوين كيفري باشد به كيفر مقرر براي آن عمل نيز در مراجع صالحه محكوم مي شود. ماده 10 _ وجوه مذكور در ماده 8 به تشخيص رييس قطار و وجوه مذكور در ماده 9 مطابق تعرفه يا تشخيص راه آهن به حسب مورد در مقابل قبض رسمي اداري دريافت مي گردد. در صورتي كه وارد كننده خسارات اعتراضي داشته باشد مي تواند پس از پرداخت وجه تا مدت شش ماه به يكي از دادگاههاي شهرستان خط سير مراجعه نمايد. هرگاه واردكننده خسارت از پرداخت اين وجوه امتناع نمايد چنانچه مالي همراه داشته باشد رييس قطار حق دارد به ميزان خسارت مورد مطالبه از مال او بازداشت نموده و طبق آيين نامه مصوب وزارت راه و وزارت دادگستري خسارت راه آهن را از آن استيفا نمايد. نسبت به بازداشت مال نيز وارد كننده خسارات از تاريخ بازداشت آن به شرح بالا حق شكايت خواهد داشت هرگاه دارايي ممتنع كفايت خسارت وارده را ندهد يا دارايي

نداشته باشد و نتواند تضمين كافي بدهدچنانچه راه آهن مقتضي بداند مي تواند صورتمجلس تنظيم و با خود او تحت مراقبت مأمورين به نزديكترين دادگاه مقصد ممتنع بفرستد. دادگاه در اين قبيل موارد خارج از نوبت رسيدگي خواهدكرد. ماده 11 _ حمل مواد زود اشتعال و قابل احتراق و انفجار بدون اطلاع اداره راه آهن ممنوع است و مسافري كه بدون اطلاع راه آهن مواد مزبور را در جامه دان ها و اثاثيه خود در واگنها حمل كند يا آنها را جزو اثاثيه خود به قسمت حمل و نقل (توشه بسپارد و همچنين هركس بدون استحضار راه آهن مواد مزبور را براي حمل به وسيله واگنهاي باري تحويل نمايد محكوم به تاديه غرامت از دويست تا دو هزار ريال خواهد گرديد. در صورتي كه عمل مزبور منجر به حريق يا حادثه ديگري گردد كه جرم شديدتري شناخته شده باشد مرتكب به كيفر آن بزه محكوم خواهد شد. ماده 12 _ هرگاه كسي باعث تضييع يا تلف مالي بشود كه براي حمل به راه آهن سپرده شده است درقبال بنگاه راه آهن مسئول خساراتي است كه از اين جهت به راه آهن وارد شده باشد. ماده 13 _ (اصلاحي 7/4/1349) هركس در حريم راه آهن بدون اجازه كتبي بنگاه راه آهن ساختمان يا حفريات و به طور كلي هر دخل و تصرفي نمايد علاوه بر اجبار به اعاده محل به صورت اوليه محكوم به تاديه غرامت از پانصد تا پنج هزار ريال خواهد شد آنچه پيش از اجراي اين قانون داخل درحريم بوده در صورتي كه راه آهن اجازه ابقاي آن را ندهد مالك آن ملزم است كه

آن را از حريم راه آهن بردارد و اگر امتناع نمايد راه آهن آن را برخواهد داشت و يا در صورت موافقت راه آهن به بهاي عادلانه به راه آهن واگذار مي شود. حريم راه آهن عبارت از 17 متر فاصله به هر يك از دو طرف محور خط مي باشد و تجاوز به محدوده ايستگاهها در حكم تجاوز به حريم خط آهن مي باشد. ماده 14 _ نگاهداري و چراندن دام در حريم راه آهن ممنوع است و راه آهن مسئول خسارت وارده كه از تلف آنها حاصل مي شود نخواهد بود. اگر از اين راه خساراتي به راه آهن وارد شود مالكين دامها در قبال راه آهن مسئول خواهند بود. ماده 15 _ تا مسافت كمتر از پنجاه متر از خط آهن ساختن بناهايي كه داراي سقف پوشالي باشد وخرمن نمودن كاه و علف و انبار نمودن مواد زود احتراق و زود اشتعال ممنوع است و متخلفين محكوم به تاديه غرامت از دويست تا دو هزار ريال خواهند شد. ماده 16 _ هر يك از كارمندان راه آهن كه متصدي راندن يا وظيفه دار تشكيل يا حركت قطار مي باشند لكوموتيو _ واگن _ در زين يا هرگونه وسيله نقليه را كه مي داند معيوب است و در صورت سيرموجب مخاطره خواهند شد به راه اندازد و يا به مناسبت وظيفه مانع تشكيل قطار و حركت آن نشود به حبس تاديبي از شش ماه تا سه سال محكوم مي شود همين كيفر درباره كارمنداني كه از معيوب بودن وسايل نقليه مطلع و برحسب وظيفه مكلف به آگاه ساختن مقامات مربوطه بوده و آن مقامات را مسبوق نساخته اند اعمال مي گردد. ماده

17 _ رييس قطار _ راننده _ ترمزبانان و سوزن بانان كه برخلاف مقررات در موقع حركت قطار تارسيدن آن به مقصد يا در موقع حركت و ورود قطار به ايستگاه محل خدمت خود را ترك و يا وظيفه خود را انجام ندهند به حبس تاديبي از شش ماه تا دو سال محكوم مي شوند. ماده 18 _ متصديان حفظ ساختمان و بناهاي مربوطه به راه آهن يا آلات فني آن كه مسئول نگاهداري خط و نظارت ساختمانها و بطور كلي مأمور حفظ اموال راه آهن اعم از فني و غيرفني مي باشند اگر وظيفه خود را ترك كنند محكوم به حبس تاديبي از يك ماه تا شش ماه خواهند شد. هرگاه بزه هاي مذكور در اين ماده و دو ماده پيش منتهي به تصادم يا خروج قطار از خط و يا حادثه مهم ديگري بشود مرتكب به دو تا سه سال حبس مجرد محكوم خواهد شد و اگر در نتيجه حادثه كسي كشته شود به حبس با اعمال شاقه از سه تا ده سال محكوم مي گردد. در مورد اين ماده و ماده 17 در قسمتي كه كيفر مرتكب ، حبس تاديبي مقرر شده است تعقيب بزه منوط به درخواست بنگاه راه آهن مي باشد. ماده 19 _ اگر مأمورين راه آهن از امر مافوق خود كه براي احتراز از خطر و حادثه راه آهن صادر شده تخلف كنند به حبس تاديبي از يك ماه تا شش ماه محكوم خواهند شد و چنانچه اين تخلف منجر به حادثه راه آهن شود مرتكب به دو تا سه سال حبس مجرد محكوم مي شود و اگر در نتيجه حادثه كسي كشته شود

كيفر مرتكب حبس با اعمال شاقه است از سه تا ده سال ماده 20 _ هرگاه كارمند راه آهن از ساختمانها _ تجهيزات _ كارخانجات _ تاسيسات ثابت و وسايط نقليه و غير آن نقشه _ عكس يا اطلاعاتي را كه جنبه سري دارند و افشاي آن برخلاف مصالح راه آهن و يا مصالح عمومي كشور باشد به كسي بدهد و يا كسي را براي به دست آوردن چنين اسناد و مدارك كمك نمايد در صورتي كه عمل بزه شديدتري نباشد به حبس مجرد از دو تا پنج سال محكوم مي شود. ماده 21 _ چنانچه كاركنان لكوموتيو اعم از راننده يا آتشكار و همچنين ساير كارمندان راه آهن كه مسئول تامين آمد و شد قطار هستند در غير مورد مذكور در ماده 6 مرتكب بي مبالاتي يا غفلت بشوند كه منجر به زيان دولت بشود علاوه بر جبران خسارت به حبس تاديبي از يك ماه تا يك سال محكوم مي شوند. تبصره (الحاقي 7/4/1349) _ تعقيب متهم در دادگستري موكول به شكايت راه آهن خواهد بود. ماده 22 _ كدخدايان و دهباناني كه به امر مقامات مربوطه مواظبت قسمتي از راه آهن به عهده آنها واگذار شده هرگاه در انجام ماموريت خود بي مبالاتي و يا غفلتي بنمايند كه موجب شود كسي به راه آهن خرابي وارد نمايد به سه ماه تا سه سال حبس تاديبي محكوم مي شوند. ماده 23 _ هرگاه اعمال مذكور در اين قانون منتهي به نتايج قابل كيفري گردد كه در اين قانون پيش بيني نشده است مقررات ساير قوانين كيفري مجرا خواهد بود. ماده 24 _ وزارت راه مي تواند ضمن آيين نامه

اي كه بموجب ماده 4 قانون سازمان بنگاه راه آهن دولتي ايران مصوب 12 مرداد 1314 اختيار تنظيم آن داده شده از نظر انتظام و انضباط كارهاي راه آهن براي تخلف كارمندان راه آهن از مقررات يا دستورهاي روساي مافوق در موارد لزوم از يك روز تا بيست روز حبس انضباطي پيش بيني نموده و آن آيين نامه را پس از تصويب هيات وزيران به موقع اجرا گذارد طرز رسيدگي و مرجع شايسته نيز در آيين نامه مذكور معين خواهد شد.

آيين نامه اجرايي بند 3 ماده 29 قانون گذرنامه - مصوب 18/7/1363 هيات وزيران ( ماده 1 تا 14

هيات وزيران در جلسه مورخ 18/7/63 بنا بر پيشنهاد شماره 25996/م وزارت كشور آيين نامه اجرايي بند 3 ماده 29 قانون گذرنامه مصوب 1351 را به شرح ذيل تصويب نمودند: ماده 1 _ پروانه گذر طبق قانون گذرنامه (بند 3 ماده 29) به سكنه مرزي اعم از خاكي و آبي كه تابعيت ايراني داشته باشند داده مي شود. ماده 2 _ حدود مناطق مرزي و نواحي جنوبي خليج فارس و درياي عمان به پيشنهاد وزارت كشور وتصويب هيات وزيران تعيين خواهد شد. ماده 3 _ پروانه گذر داراي مشخصات به نمونه پيوست صادر مي شود. ماده 4 _ مدت اعتبار پروانه گذر از تاريخ صدور به مدت 15 روز مي باشد و حداكثر در سال دومرتبه صادر مي شود. ماده 5 _ مدت سكونت در مرز به منظور صدور پروانه گذر بايد از پنج سال كمتر نباشد در مواردضروري با تاييد شوراي تامين شهرستان صادر مي شود. ماده 6 _ براي مرزنشينان با رعايت معاهدات بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت هاي همجوار پروانه گذر صادر مي گردد. ماده 7 _ صدور پروانه گذر به عهده ژاندارمري (مرزباني مي باشد. ماده 8

_ پروانه گذر براي هر فرد جداگانه صادر مي گردد. تبصره _ همسر رسمي و فرزنداني كه به سن قانوني نرسيده اند تابع شخص مرزنشين هستند. ماده 9 _ صدور پروانه گذر با رعايت مواد 16 و 17 و 18 و 19 قانون گذرنامه انجام مي گيرد و فقط براي محلي كه مسافرت به آن در پروانه گذر تصريح مي شود معتبر است ماده 10 _ افرادي كه داراي پروانه گذر مي باشند از محلهاي تعيين شده (در پروانه گذر) بايد خارج واز همان محل وارد ايران شوند. تبصره _ افرادي كه داراي پروانه گذر هستند از وسيله نقليه (شخصي _ عمومي فقط تا محل تعيين شده مي توانند استفاده كنند. ماده 11 _ افرادي كه داراي پروانه گذر هستند مي توانند به ميزان دو هزار تومان وجه نقد و اجناس سوغات با خود حمل نمايند ( اجناسي كه از طرف دولت صدور آن مجاز اعلام گرديده است ماده 12 _ نيروهاي مسلح _ نظامي و انتظامي مشمول اين پروانه گذر نمي شوند. ماده 13 _ در صورت فقدان يا غيرقابل استفاده شدن ، المثني در همان سال صادر نخواهد شد. ماده 14 _ جعل و سواستفاده از پروانه گذر تعقيب قانوني دارد.

7- منابع و محيط زيست

قانون شكار و صيد - مصوب خردادماه 1346 با اصلاحات بعدي ( ماده 1 تا 33 )

ماده 1 _ براي حفظ و حمايت و تكثير جانوران وحشي سازمان شكارباني و نظارت بر صيد تشكيل ميشود.

سازمان مزبور داراي شخصيت حقوقي بوده و زير نظر شوراي عالي شكارباني و نظارت بر صيد است

ماده 2 _ لغو شده است

ماده 3 _ شوراي عالي داراي وظايف و اختيارات زير است

الف _ تصويب بودجه و مقررات استخدامي سازمان

ب _ تعيين محدوديت ها و ممنوعيت هاي زماني و مكاني

شكار و صيد و حدود پاركهاي ملي و مناطق حفاظت شده و قرق هاي اختصاصي.

پ _ تعيين انواع اسلحه و وسايل ممنوع شكار و صيد.

ت _ تعيين انواع جانوران وحشي و حيوانات حمايت شده و حفاظت شده و در معرض خطر انقراض و جانوران زيان كار .

ث و ج _ لغو شده است

چ _ تعيين بهاي جانوران وحشي از لحاظ مطالبه ضرر و زيان

ماده 4 _ مصوبات شوراي عالي در حدود وظايف و اختيارات مذكور در اين ماده بيست روز پس از درج در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار مركز و روزنامه رسمي كشور لازم الاجراست

سازمان موظف است بلافاصله مصوبات شوراي عالي را به وسيله راديو و آگهي و ساير وسايل به اطلاع اهالي برساند.

ماده 5 _ لغو شده است

ماده 6 _ وظايف سازمان به قرار زير است

الف _ اجراي مصوبات شوراي عالي در حدود مقررات ماده 3 اين قانون

ب _ تنظيم و اجراي مقررات شكار و صيد براساس هدفهاي مندرج در اين قانون

پ _ حفظ و نگاهداري شكارگاه ها و فضاي حياتي جانوران وحشي و حمايت آنها در برابر گرسنگي و تشنگي و صيد و شكار بي رويه و عوامل حوادث نامساعد جوي و طبيعي مانند حريق جنگل و مراتع و سيل و طغيان رودخانه ها و بيماري هاي واگير و مسموميت نباتي و امثال آن

ت _ فراهم آوردن موجبات و محيط مساعد جهت تكثير و پرورش جانوران وحشي.

ث _ كوشش در اصلاح نژاد جانوران وحشي.

ج _ بررسي و تحقيقات علمي درباره جانوران وحشي.

چ _ ايجاد پاركهاي ملي و مناطق حفاظت شده و موزه هاي حيوان

شناسي.

ح _ تشويق اشخاص حقيقي و حقوقي به تاسيس باغات وحش و آبگيرها و حوضچه ها جهت پرورش ماهي و پرندگان شكاري از طريق راهنمايي هاي فني.

خ _ تنظيم و اجراي برنامه هاي آموزشي به منظور برانگيختن حس حيوان دوستي و حفاظت منابع طبيعي در كشور و تجهيز و تنوير افكار عمومي در اين زمينه

د _ همكاري با سازمانهاي مربوط به جنگل و مرتع و خاك و آب به منظور حفظ منابع طبيعي كشور.

ذ _ همكاري با سازمان هاي مشابه خارجي و بين المللي به منظور حفظ و حمايت جانوران وحشي و مهاجر در حدود تعهدات متقابل

ماده 7 _ خريد و فروش ، تكثير و پرورش و صدور و ورود حيوانات وحشي و اجزاي آنها كه غيربومي ايران بوده و از خارج به كشور وارد شده و يا از قبل در كشور تكثير و پرورش يافته اند با كسب پروانه و يا اجازه از سازمان مجاز ميباشد. ورود و صدور آن دسته از جانوران وحشي و اجزاي آنهاكه در فهرست كنوانسيون تجارت بين المللي گونه هاي در معرض خطر انقراض ثبت شده اند با رعايت مقررات كنوانسيون مذكور صورت ميگيرد سازمان ميتواند گونه هايي كه برخلاف مقررات كنوانسيون به كشور وارد شده اند ضبط و در صورت لزوم با هزينه واردكننده به كشور مبدأ عودت دهد.

ماده 8 _ سازمان ميتواند در موارد زير برحسب مورد پروانه و يا اجازه رايگان صادر نمايد:

الف _ جمع آوري نمونه هاي جانوران وحشي به منظور انجام تحقيقات و مطالعات علمي و آموزشي و يا انجام فعاليت هاي مورد نياز موزه تاريخ طبيعي و نمايشگاه هاي تنديس آرايي .

ب _

دفع آن دسته از جانوران وحشي كه به مزارع و باغ ها آسيب ميرسانند.

ج _ صيد برخي از گونه هاي آبزيان توسط ساكنان مناطق محروم در مواردي كه سازمان صدور پروانه رايگان در آن مناطق ضروري بداند.

د _ تقدير از كساني كه به تشخيص رييس سازمان ، خدمات موثري در مورد حفاظت از حيات وحش و حمايت از اهداف سازمان به عمل آورده اند.

تبصره _ وظايف و اختياراتي كه در اين قانون براي سازمان حفاظت محيط زيست منظور شده منافي با اختيارات و وظايف شركت سهامي شيلات ايران نميباشد.

ماده 9 _ چنانچه مأموران سازمان و ميرشكاران و يا صاحبان مزارع و باغ ها در حدود مجوزهايصادر شده نتوانند از دفع خسارت يا صدماتي كه از ناحيه جانوران وحشي به افراد ، مزارع و باغها وارد ميشود جلوگيري به عمل آورند جبران خسارات وارد شده از محل درآمدهاي حاصل از اجراي قانون تامين خواهد شد همچنين سازمان ميتواند جهت پيشگيري از اين خسارت نسبت به محصور نمودن زيستگاه هاي حفاظت شده جانوران وحشي از محل درآمدهاي مذكور اقدام نمايد.

ماده 10 _ هركس مرتكب اعمال زير شود به جزاي نقدي از يكصد هزار (000/100) تا يك ميليون (000/000/1) ريال يا حبس از يك ماه تا شش ماه محكوم ميشود:

الف _ شكار و صيد جانوران وحشي عادي بدون پروانه

ب _ شكار و صيد بيش از ميزان مندرج در پروانه و يا خلاف مقررات و خارج از محلهاي مندرج در پروانه

ج _ حمل ، عرضه ، فروش و صدور جانوران وحشي زنده يا كشته و اجزاي آنها بدون كسب پروانه و يا مجوز از سازمان

د _ از

بين بردن رستني ها از جمله قطع درختان ، خارزني ، بوته كني و تعليف غير مجاز در مناطق حفاظت شده و پناهگاه هاي حيات وحش و تجاوز و تخريب در اين مناطق

ماده 11 _ هركس مرتكب اعمال زير شود به جزاي نقدي از يك ميليون و پانصد هزار(000/500/1) ريال تا سه ميليون (000/000/3) ريال يا حبس از 91 روز تا 6 ماه محكوم ميشود:

الف _ شكار و صيد در فصول و ساعات ممنوع مقرر.

ب _ مبادرت به شكار و صيد در مناطق ممنوع و يا خلاف محدوديتها و ممنوعيت هايي كه سازمان درحدود اختيارات قانوني خود تعيين و آگهي كرده است و شكار غير مجاز در قرقهاي اختصاصي.

ج _ شكار و صيد با وسايل و از طرق غير مجاز و يا شكار با استفاده از اسلحه ديگران

د _ تخريب چشمه ها و آبشخور حيوانات در مناطق حفاظت شده و پناهگاههاي حيات وحش

ه _ اقدام به صدور و ورود حيوانات وحشي موضوع ماده (7) اين قانون به صورت غير مجاز.

ماده 12 _ هركس مرتكب اعمال زير شود به مجازات حبس از سه ماه تا سه سال و يا به جزاي نقدي از يك ميليون و پانصد هزار (000/500/1) ريال تا هجده ميليون (000/000/18) ريال محكوم ميشود:

الف _ شكار و صيد جانوران وحشي حمايت شده بدون داشتن پروانه ويژه

ب _ شكار و صيد در مناطق حفاظت شده و پناهگاه هاي حيات وحش بدون تحصيل پروانه ويژه و صيد غير مجاز در رودخانه هاي حفاظت شده

ج _ از بين بردن رستنيها و تعليف و تخريب در پاركهاي ملي و آثار طبيعي ملي و

هرگونه تجاوز و فعاليت غير مجاز در اين گونه مناطق

د _ آلوده نمودن آب رودخانه ها ، درياچه ها و تالابهاي حفاظت شده ، چشمه ها و آبشخورها به مواديكه باعث آلودگي آب و از بين رفتن آبزيان شود.

ماده 13 _ هركس مرتكب اعمال زير شود به مجازات حبس از نود و يك روز تا سه سال يا جزاي نقدي از يك ميليون و هشتصد هزار (000/800/1) ريال تا بيست ميليون (000/000/20) ريال و در صورت تكرار به هر دو مجازات محكوم ميشود:

الف _ شكار جانوران وحشي كمياب و در معرض خطر انقراض از قبيل جيبير ، گورخر ، گوزن زردايراني ، يوزپلنگ ، تمساح ( كروكوديل ) ، هوبره و ميش مرغ

ب _ شكار در پارك هاي ملي.

ج _ شكار ، صيد و يا كشتار جانوران وحشي با استفاده از سموم و مواد منفجره و امثال آن و شكار به صورت تعقيب با استفاده از وسيله نقليه موتوري و همچنين كشتار آنان به طريق جرگه و محاصره دسته جمعي .

د _ مبادرت به اقداماتي كه موجب آلودگي آب درياي خزر و خليج فارس و درياي عمان با مواد غيرنفتي را فراهم آورده و باعث مرگ و مير آبزيان يا به خطر افتادن محيط زيست آنان شود.

ه _ ايجاد يا فراهم كردن مقدمات آتش سوزي در پاركهاي ملي و آثار طبيعي ملي و مناطق حفاظت شده يا پناهگاه هاي حيات وحش براثر بي مبالاتي يا عدم رعايت مقررات محيط زيست و يا تخلف از نظامات دولتي.

تبصره 1 _ در صورت ايجاد آتش سوزي عمدي در پارك هاي ملي و آثار طبيعي ملي ، مرتكب به مجازات هاي

مقرر در ماده (675) قانون مجازات اسلامي محكوم خواهد شد.

تبصره 2 _ هركس مبادرت به زنده گيري ، شكار ، خريد ، فروش ، حمل ، نگهداري و صدور پرندگان شكاري از قبيل شاهين ، بحري ، بالابان و دليجه كند علاوه بر محكوميت به حداكثر مجازات حبس مقرر در اين ماده به جزاي نقدي از يك ميليون و هشتصد هزار (000/800/1) ريال تا بيست ميليون (000/000/20) ريال محكوم خواهد شد.

ماده 14 _ وسايل شكار و صيد از قبيل تفنگ ، فشنگ ، نورافكن ، دوربين چشمي ، تور و قلاب ماهيگيري و ساير ادوات ارتكاب جرم كه مرتكبان اعمال يادشده بالا به همراه دارند و همچنين موتورسيكلت هايي كه مرتكبان اعمال بالا به طور مستقيم براي شكار مورد استفاده قرار ميدهند توسط سازمان توقيف و اين وسايل تا خاتمه رسيدگي و صدور حكم قطعي زير نظر سازمان به صورت اماني نگهداري شده و دادگاه پس از صدور حكم نسبت به اموال ياد شده تعيين تكليف ميكند.

ماده 15 _ شروع به شكار جانوران وحشي برخلاف مقررات اين قانون قابل تعقيب و مجازات ميباشد و مرتكب به حداقل مجازات مقرر محكوم خواهد شد.

ماده 16 _ در صورت تكرار جرايم پيش بيني شده در مواد 11 و 12 و 13 اين قانون مرتكب به اشد مجازات محكوم خواهد شد.

ماده 17 _ وجوه حاصله از جرايم مذكور در اين قانون جز درآمد دولت محسوب و به خزانه داري كل پرداخت ميشود.

حيواناتي كه برخلاف مقررات اين قانون شكار يا صيد شده باشند متعلق به سازمان شكارباني خواهند بود.

ماده 18 _ در مورد جرايم مذكور در اين قانون سازمان از حيث مطالبه ضرر

و زيان ناشي از جرم برحسب مورد شاكي يا مدعي خصوصي شناخته ميشود.

ماده 19 _ مأمورين شكارباني كه از طرف سازمان شكارباني مأمور كشف و تعقيب جرايم فوق الذكر ميشوند در صورتي كه وظايف ضابطين دادگستري را در كلاس مخصوص زير نظر دادستان شهرستان تعليم گرفته باشند از لحاظ اجراي اين قانون در رديف ضابطين دادگستري محسوب ميشوند.

ماده 20 _ در صورتي كه گزارش مأمور سازمان برخلاف واقع باشد مأمور مزبور به دو برابر كيفر جرمي كه موضوع گزارش بوده محكوم خواهد شد.

در مواردي كه مأمور شكارباني با اطلاع از وقوع جرايم مذكور در اين قانون از جريان امر به مقام مسوول گزارش ندهد برحسب مورد به حداكثر مجازات مقرر محكوم خواهد شد.

ماده 21 _ هرگاه مأمورين سازمان خود مرتكب جرايم مندرج در اين قانون شوند و يا در ارتكاب جرم مشاركت يا معاونت داشته باشند برحسب مورد به حداكثر مجازات مقرر در اين قانون محكوم خواهند شد.

ماده 22 _ در مورد جرايم مذكور در اين قانون هرگاه عمل ارتكابي طبق ساير قوانين مستلزم مجازات شديدتري باشد مرتكب به مجازات اشد محكوم خواهد شد.

ماده 23 _ سازمان براي حفظ نسل و بررسي هاي علمي و پيش گيري از سرايت امراض عمومي و نظاير آن در موارد اقتضا اقدام لازم به عمل خواهد آورد.

ماده 24 _ در مواردي كه بنابر مقتضيات حفظ نسل و حمايت جانوران وحشي قطع اشجار و رستني ها ضرورت داشته باشد سازمان شكارباني با موافقت سازمان جنگلباني اقدام خواهد نمود.

ماده 25 _ جنگلهايي را كه تا تاريخ تصويب اين قانون بهره برداري از آنها به وسيله سازمان جنگلباني به عمل ميايد و

يا با انعقاد قراردادهاي لازم و طبق طرح هاي جنگلداري بهره برداري از آنها به اشخاص حقيقي يا حقوقي واگذار شده است تا انقضاي مدت اجراي طرح نميتوان به مناطق حفاظت شده يا پارك ملي اختصاص داد.

ماده 26 _ سازمان جنگلباني ايران موظف است قبل از واگذاري طرحهاي بهره برداري نظر سازمان رادر مورد اجراي طرحهاي مزبور از لحاظ تعيين منطقه حفاظت شده يا پارك ملي خواستار شود ولي پس از اعلام نظر نميتوان در محدوده جنگلي كه طرح آن مورد توافق قرار گرفته مناطق حفاظت شده يا پارك ملي اعلام كرد.

ماده 27 _ در مواردي كه سازمان شكارباني بخواهد جنگلهاي قابل بهره برداري را به عنوان مناطق حفاظت شده و يا پارك ملي اعلام كند بايد قبلا موافقت سازمان جنگلباني را جلب نمايد.

ماده 28 _ آيين نامه هاي اجرايي اين قانون توسط سازمان تهيه و به تصويب هيات وزيران ميرسد.

آيين نامه هاي مزبور از جمله شامل موضوعات زير خواهد بود:

الف _ تعاريف شكار و صيد حيوانات حمايت شده و جانوران زيان كار و پارك ملي و منطقه حفاظت شده و قرق سلطنتي و قرق اختصاصي.

ب _ تعيين مقررات مربوط به پارك ملي و منطقه حفاظت شده و قرق اختصاصي.

پ _ تعيين مقررات منع يا محدوديت خريد و فروش و عرضه و نگاهداري جانوران وحشي و همچنين تكثير و پرورش و واردات و صادرات انها با همكاري سازمانهاي مربوط در حدود قوانين كشور.

ت _ تعيين نحوه همكاري وزارتخانه ها و ساير سازمانهاي وابسته به دولت با سازمان

ث _ تعيين انواع پروانه هاي مذكور در ماده 7 اين قانون و شرايط صدور آن

ماده 29 _ امور مربوط به صيد

در رودخانه هايي كه به درياي خزر ميريزد تا مسافتي از مصب هريك از رودخانه ها كه به پيشنهاد شركت سهامي شيلات ايران و تصويب شوراي عالي حفاظت محيط زيست تعيين ميگردد و همچنين امور مربوط به صيد در آبهاي خليج فارس و درياي عمان و مرداب بندر انزلي از شمول اين مقررات مربوط به صيد آبزيان مندرج در اين قانون مستثني است شركت سهامي شيلات ايران و شركت سهامي شيلات جنوب وظايف مربوط را طبق قوانين و مقررات خود عهده دار خواهند بود.

ماده 30 _ وجوه حاصل از اجراي قانون شكار و صيد غير از درآمد ناشي از بهاي پروانه هاي شكار وصيد و ضرر و زيان كه به موجب بند (الف ماده (45) قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت هزينه خواهد شد به حساب خاصي نزد خزانه داري كل واريز ميشود. سازمان برنامه و بودجه موظف است همه ساله معادل هفتاد درصد (70%) آن را به طور جداگانه در بودجه سازمان منظور كند تاصرف حفاظت از حيات وحش ، كنترل مناطق تحت نظارت سازمان و تامين هزينه هاي مربوط به اجراي ماده (9) قانون شكار و صيد _ مصوب 1346 _ و اصلاحيه بعدي آن شود.

ماده 31 _ قانون صيد و شكار مصوب اسفند 1335 ملغي است

ماده 32 _ از تاريخ تصويب اين قانون مستخدمين سازمان حفاظت محيط زيست از لحاظ استخدامي تابع قانون استخدام كشوري خواهند بود.

تبصره 1 _ نحوه اجراي ضوابط قانون استخدام كشوري و تبديل وضع استخدامي مستخدمين فعلي سازمان حفاظت محيط زيست با قانون استخدام كشوري و ترتيب احتساب سوابق خدمتانان از لحاظ بازنشستگي و وظيفه و همچنين نحوه محاسبه و

واريز كسور بازنشستگي گذشته آنان طبق آيين نامه اي خواهد بود كه توسط سازمان حفاظت محيط زيست تهيه و پس از تاييد سازمان امور اداري و استخدامي كشور به تصويب هيات وزيران ميرسد.

تبصره 2 _ سازمان بيمه هاي اجتماعي موظف است كليه وجوهي را كه بابت 5/3 درصد حق بيمه كاركنان فعلي سازمان حفاظت محيط زيست بابت اشتغال در سازمان مزبور يا سازمان شكارباني و نظارت بر صيد سابق دريافت داشته است به صندوق بازنشستگي كشوري واريز كند. مستمري كاركنان يا وراث آنها كه به وسيله سازمان بيمه هاي اجتماعي پرداخت ميگردد كماكان توسط سازمان مذكور پرداخت خواهد شد.

قانون حفاظت و بهره برداري از منابع آبزي جمهوري اسلامي ايران - مصوب شهريور ماه 74 ( ماده 1 تا 23

ماده 1 _ منابع آبزي آب هاي تحت حاكميت و صلاحيت جمهوري اسلامي ايران ثروت ملي كشور بوده ، حفظ و حراست آن از وظايف دولت جمهوري اسلامي ايران مي باشد. مديريت حفاظت و بهره برداري اين منابع در جهت تامين منافع ملي كشور براساس اين قانون و مقررات اجرايي آن اعمال مي گردد.

ماده 2 _ قلمرو اجرايي اين قانون و مقررات اجرايي آن ، به جز مواردي كه در اين قانون تصريح شده است كليه آبهاي تحت حاكميت و صلاحيت جمهوري اسلامي ايران اعم از آبهاي داخلي و مرزي و دريايي مي باشد.

ماده 3 _ شركت سهامي شيلات ايران به منظور افزايش كمي و كيفي توليد محصولات آبزي حمايت از اشخاص حقيقي و حقوقي فعال در بخش شيلات و آبزيان و مديريت توسعه و بهره برداري منابع موجود اقدامات زير را انجام مي دهد:

1 _ انجام تحقيقات علمي و كاربردي پيرامون موضوعات مرتبط با آبزيان از قبيل حيات ، گونه هاي قابل بهره برداري ، محيط زيست ، ميزان منابع

، حفاظت و مديريت ذخاير موجود در آبهاي موضوع ماده 2 اين قانون

2 _ انجام تحقيقات و اقدامات لازم پيرامون صيد و نحوه بهره برداري ، تكثير و پرورش آبزيان و عمل آوري محصولات آبزي

3 _ انجام اقدامات مربوط به مديريت صيد و اعمال مقررات مربوط به آن ، حفاظت منابع ، بازسازي ذخاير موجود ، بهسازي محيط زيست آبزيان و آبزي دار كردن اقتصادي آبهاي موضوع ماده 2 اين قانون

4 _ تاسيس ، توسعه ، نگهداري و مديريت بنادر صيادي با رعايت وظايف ساير ارگانها.

5 _ هدايت و نظارت بر كليه فعاليت هاي صيادي ، تكثير و پرورش آبزيان ، عمل آوري ، صادرات و واردات آبزيان توسط اشخاص حقيقي و حقوقي

6 _ تشويق و حمايت فعاليتهاي صيد و صيادي ، توليد و پرورش آبزيان و صنايع تبديلي آبزيان از طريق انجام مطالعات ، ارايه آموزش و ترويج و خدمات فني و مشاوره اي

تبصره _ وظايف و اختيارات شركت سهامي شيلات ايران در اين قانون نافي وظايف و اختيارات سازمان حفاظت محيط زيست نخواهد بود.

ماده 4 _ صيد و فرآورده هاي عمل آوري شده بر روي شناورهاي صيادي در آبهاي تحت حاكميت و صلاحيت جمهوري اسلامي ايران در حكم توليدات داخلي محسوب مي گردد و صدور آن تابع مقررات صادرات و واردات كشور مي باشد.

ماده 5 _ ثبت شناور ماهيگيري توسط سازمان بنادر و كشتيراني منوط به موافقت كتبي شركت سهامي شيلات ايران مي باشد.

ماده 6 _ هيچ شخص حقيقي يا حقوقي نمي تواند بدون كسب پروانه معتبر مبادرت به بهره برداري آبزيان در آبهاي موضوع ماده 2 اين قانون نمايد شرايط صدور ، تعليق

، ابطال ، مدت اعتبار ونحوه تمديد و انتقال كلي يا جزيي و ميزان تعرفه پروانه صيد براساس آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين مي گردد.

ماده 7 _ ميزان تعرفه مربوط به شناورهاي خارجي كه وفق ضوابط مقرر در اين قانون اقدام به فعاليت هاي صيادي در آبهاي تحت حاكميت و صلاحيت جمهوري اسلامي ايران مي نمايند به پيشنهاد وزارت جهاد سازندگي و تصويب هيات وزيران تعيين مي گردد.

ماده 8 _ تعاونيها ، اتحاديه ها و شركتهاي مرتبط با صيد و پرورش آبزيان با رعايت قوانين و مقررات وزارت تعاون و با موافقت و نظارت شيلات تاسيس مي شود.

ماده 9 _ بنادر صيادي تحت سرپرستي و نظارت شيلات اداره خواهد شد.

تبصره 1 _ ارايه خدمات و اداره تاسيسات بندري حسب مورد مي تواند به شركتهاي تعاوني يا خصوصي واگذار شود.

تبصره 2 _ شيلات مجاز است بابت حق ورود ، پهلوگيري و توقف شناورها در بنادر صيادي مبالغي را براساس تعرفه هايي كه به تصويب هيات وزيران مي رسد ، دريافت دارد.

ماده 10 _ به منظور حمايت از صيادان ساحلي فعاليت شناورهاي صيد صنعتي در داخل آبهاي ساحلي جمهوري اسلامي ايران ممنوع مي باشد.

ماده 11 _ به منظور حمايت از فعاليتهاي صيد و صيادي

الف _ شيلات مي تواند مالكان شناورهاي صيد صنعتي ايراني و خارجي را ملزم به بيمه نمودن شناورهاي خود نزد بيمه گران ايراني يا داراي نمايندگي در ايران براي جبران خسارت احتمالي وارده از جانب اين شناورها در محدوده آبهاي ساحلي به شناورهاي صيد ساحلي بنمايد.

ب _ صندوق بيمه محصولات كشاورزي مكلف است نسبت به بيمه نمودن محصولات صيد شده وساير شركتهاي بيمه نسبت به بيمه نمودن ابزار و آلات صيد اقدام نمايد.

ج

_ شركت سهامي شيلات ايران هنگام صدور پروانه صيد و صيادي براي كليه شناورها موظف است قبلا بيمه نامه شناور و ابزار و ادوات را دريافت نمايد.

ماده 12 _ حمل و استفاده از ابزار و ادوات صيادي غير مجاز و همچنين موادي از قبيل مواد منفجره ،سمي و يا برقي كه باعث ضعف ، بيماري و يا مرگ آبزيان شوند ممنوع مي باشد.

ماده 13 _ شناورهاي صيادي خارجي مجاز به صيد در آبهاي موضوع ماده (2) اين قانون نمي باشند مگر براساس شرايط مندرج در موافقتنامه هاي منعقده مابين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت صاحب پرچم

صيد شناورهاي صيادي خارجي براي شركتهاي ايراني كه با موافقت شيلات و براساس مقررات مندرج در اين قانون و ساير قوانين موضوعه جمهوري اسلامي ايران نسبت به انعقاد قرارداد با صاحبان شناورهاي صيادي خارجي اقدام نموده اند ، مجاز مي باشد.

ماده 14 _ طرح مديريت ذخاير آبهاي مندرج در ماده (2) اين قانون با هدف شناسايي و معرفي ذخاير قابل بهره برداري براساس مطالعات و تحقيقات علمي شيلات تهيه مي گردد. اين طرح بايد دربرگيرنده شرايط زماني ، مكاني ، مقداري ، روشي ، گونه اي و ابزاري صيد آبزيان باشد به نحوي كه بهره برداري پايدار از منابع آبزي را تضمين نمايد.

تبصره _ شيلات مكلف است پروانه صيد را براساس طرح فوق صادر نمايد.

ماده 15 _ شناورهاي صيادي مجاز به فعاليت در آبهاي موضوع ماده (2) اين قانون مكلفند علايم ،اسامي ، حروف و شماره هايي كه طبق ضوابط مندرج در مقررات اجرايي اين قانون شناسايي و تعيين هويت آنها را ممكن مي سازد به طور دايم در معرض ديد قرار دهند.

ماده 16 _ شناورهاي صيادي مجاز به

فعاليت در آبهاي موضوع ماده (2) اين قانون و همچنين شناورهاي صيادي ايراني فعال در خارج از آبهاي موضوع ماده (2) اين قانون مكلفند داده هاي آمار و اطلاعات مربوط به صيد انجام شده را در اوراق چاپي و در مدت زمان معيني كه در مقررات اجرايي تعيين مي شود به شركت سهامي شيلات ايران انتقال دهند.

ماده 17 _ انجام هرگونه فعاليت تكثير و پرورش آبزيان با كسب مجوز از شركت سهامي شيلات ايران توسط اشخاص حقيقي و حقوقي كه داراي شرايط مندرج در اين قانون و مقررات اجرايي آن هستند ، مجاز مي باشد.

ماده 18 _ چنانچه ايجاد مزارع و تاسيسات تكثير و پرورش آبزيان باعث خسارت به منابع آبزي شود ، صدور مجوز تكثير و پرورش ممنوع خواهد بود. در صورتي كه تاسيسات تكثير و پرورش درمعرض آلودگي يا بيماريهاي مسري باشند ، شيلات موظف است دستور اتخاذ تدابير حفاظتي لازم را صادر نمايد.

ماده 19 _ اقدامات موضوع ماده (3) شركت سهامي شيلات ايران در آبهاي داخلي (پشت سدها يا رودخانه ها) بايد با هماهنگي قبلي وزارت نيرو منطبق با برنامه هاي استفاده از آب صورت گيرد. آبزي دار كردن آبهاي مورد استفاده براي شرب يا آبهايي كه براي مصارف كشاورزي بايد طبق برنامه تامين آب در زمان معين رها شده و به مصرف برسد صرفا پس از هماهنگي و كسب مجوز از وزارت نيرو ميسر مي باشد.

ماده 20 _ ضوابط مربوط به ساخت تاسيسات عمل آوري و انجام هرگونه فعاليت عمل آوري و كنترل و نظارت بر فعاليتهاي اين موسسات توسط شركت شيلات تعيين مي گردد.

ماده 21 _ بازرسي و كشف جرايم در اجراي اين قانون و آيين

نامه اجرايي آن از طريق نيروي انتظامي به عنوان ضابط قوه قضاييه انجام مي شود.

تبصره _ حدود اختيارات و شرح وظايف مأمورين نيروي انتظامي در اجراي اين قانون با توجه به مقررات نيروي انتظامي تعيين خواهد شد.

ماده 22 _

الف _ هر شناور صيادي خارجي كه بدون كسب پروانه لازم پيش بيني شده در اين قانون اقدام به انجام فعاليت صيادي در آبهاي مذكور در ماده 2 اين قانون بنمايد به پرداخت جزاي نقدي از دو ميليون ريال تا يكصد ميليون ريال و مصادره محصولات صيادي محكوم مي گردد. علاوه بر مجازات فوق الذكر دادگاه مي تواند شناور صيادي ، آلات و ادوات صيد و ساير ابزار موجود در شناور را نيزمصادره نمايد.

ب _ مرتكبين جرايم ذيل

1 _ انجام فعاليت صيادي اشخاص ايراني بدون كسب پروانه لازم پيش بيني شده در اين قانون

2 _ انتقال غير مجاز محصولات صيادي از شناور به شناورهاي غير مجاز.

3 _ عرضه و انتقال آبزيان به منظور تكثير و پرورش آنها بدون داشتن گواهي بهداشتي

4 _ فروش آلات و ادوات صيادي غير مجاز.

5 _ تغيير مسير ، ايجاد موانع فيزيكي و احداث هرگونه تاسيسات غير مجاز در رودخانه هايي كه به عنوان مسير مهاجرت يا تكثير طبيعي آبزيان تعيين شده اند.

6 _ ايجاد هرگونه آلودگي يا انتشار بيماريهاي مسري و تخليه فاضلابهاي صنعتي و هرگونه مواد آلاينده كه باعث خسارت به منابع آبزي شود.

با حكم محاكم قضايي محكوم به پرداخت جزاي نقدي تا سه برابر ارزش محصول (متناسب با نوع تخلف ، ظرفيت شناور ، ميزان و نوع صيد ) براي موارد 1 ، 2 ، 3 و يا يك تا پنج ميليون

ريال براي ساير موارد مي شود. به علاوه دادگاه مي تواند محصولات صيادي و پرورشي و يا حاصل فروش آنها و آلات و ادوات صيد و ساير ابزار و مواد به كار رفته در ارتكاب جرايم را مصادره نمايد و واحد آلاينده را نيز تا رفع نقص از ادامه كار بازدارد.

در صورت تكرار جرايم مقرر در اين بند دادگاه علاوه بر مجازات مقرر ، آلات و ادوات صيد و ساير ابزار و ادوات به كار رفته در ارتكاب جرايم مذكور را مصادره مي نمايد.

ج _ شركت سهامي شيلات ايران مي تواند صياداني را كه مرتكب يك يا تمام جرايم زير شده باشند به دادگاه معرفي نمايد. دادگاه نسبت به مراتب و درجات جرم مرتكبين را به پرداخت جزاي نقدي از يك ميليون ريال تا ده ميليون ريال و مصادره محصولات صيادي و ابزار و آلات صيد محكوم مي نمايد:

1 _ صيد در مناطق يا فصول ممنوعه

2 _ صيد گونه هايي كه صيد آنها ممنوع اعلام شده است

3 _ صيد گونه هايي كه براي آنها اجازه لازم دريافت نشده است

4 _ فعاليت شناورهاي صيادي صنعتي در مناطق صيد ساحلي

5 _ صيد با آلات و ادوات و مواد غير مجاز و يا نگاهداري اين گونه آلات و ادوات و مواد در شناور بدون كسب مجوز از شيلات

6 _ حمل و نگهداري محصولات صيد شده غير مجاز در شناور.

7 _ عدم ارسال اطلاعات مربوط به ماده 16 اين قانون و يا ارايه اطلاعات غير واقعي مربوط به صيدو فعاليتهاي تكثير و پرورش انجام شده و به ترتيب مقرر در اين قانون و مقررات اجرايي آن

8 _ عدم رعايت مقررات

مربوط به در معرض ديد قرار دادن علايم ، اسامي ، حروف و شماره هايي كه شناسايي يا تعيين هويت شناور را ممكن مي سازد.

د _ صيد ، عمل آوري ، عرضه ، فروش ، حمل و نقل ، نگهداري ، واردات و صادرات انواع ماهي هاي خاوياري و خاويار بدون اجازه شيلات ممنوع است و مرتكب يا مرتكبين به جزاي نقدي تا سه برابر ارزش محصول (متناسب با نوع و ميزان صيد) و حبس (از) يك تا سه ماه محكوم مي شوند.

در صورت تكرار جرايم مقرر در اين بند دادگاه مرتكب يا مرتكبين را علاوه بر جزاي نقدي مقرر به نود و يك روز تا شش ماه حبس تعزيري محكوم مي نمايد.

ماده 23 _ آيين نامه هاي اجرايي مورد نياز اين قانون ظرف مدت سه ماه به پيشنهاد وزارت جهاد سازندگي با هماهنگي سازمان حفاظت محيط زيست تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.

قانون حفظ و حمايت ازمنابع طبيعي و ذخاير جنگلي كشور - مصوب مهرماه 1371 ( مواد 1 تا 3 )

ماده 1 _ از تاريخ تصويب اين قانون گونه هاي درختاني از قبيل شمشاد ، زربين ، سرخدار ،سورخمره اي ، سفيد پلت ، حراو چندل ، ارس ، فندق ، زيتون طبيعي ، بنه ( پسته وحشي ) ، گون ، ششم ،گردو ( جنگلي ) و بادام وحشي ( بادامك ) در سراسر كشور جز ذخاير جنگلي محسوب و قطع آنها ممنوع ميباشد.

تبصره 1 _ وزارت جهاد سازندگي موظف است مناطق استقرار گونه هاي ياد شده را مشخص وحفاظت نموده و متخلفين را به مراجع قضايي معرفي نمايد.

تبصره 2 _ در مواردي كه قطع اين گونه ها بر اساس طرح مصوب و بنابر ضرورت و مسايل فني و توسعه گونه هاي ديگر

لازم باشد با تاييد وزارت جهاد سازندگي مجاز خواهد بود.

تبصره 3 _ متخلفين از اين قانون براي بار اول علاوه بر پرداخت خسارتي كه حسب مورد توسط كارشناسان مربوطه وزارت جهاد سازندگي ارزيابي خواهد گرديد به حبس از يكماه تا ششماه و پرداخت جزاي نقدي براي هر اصله درخت معادل يك برابر و نيم قيمت روز آن و در صورت تكرار به اشد مجازات محكوم مي شوند.

تبصره 4 _ اجازه داده مي شود كه هر ساله معادل 30 درصد از درآمد حاصل از دريافت جرايم و فروش مواد بازداشتي ناشي از اجراي اين قانون كه از متخلفين مربوطه اخذ و به حسابي كه توسط خزانه به همين منظور افتتاح مي گردد. واريز و جهت پرداخت حق الكشف به مأمورين كاشف سازمان جنگلها و مراتع كشور و مخبرين و مأمورين انتظامي در اختيار سازمان مزبور قرار داده شودتا برابر آيين نامه نسبت به تقسيم آن اقدام نمايد.

سازمان برنامه و بودجه مكلف است هر ساله ضمن لايحه بودجه اعتبار مربوط به 30 درصد درآمد حاصل موضوع اين تبصره را در رديف جداگانه پيشنهاد و منظور نمايد.

تبصره 5 _ در صورت همكاري كارگزاران و مأمورين سازمان جنگلها و مراتع با متخلفين ، به تناسب جرم به اشد مجازات مقرر در قوانين و مقررات مربوطه محكوم مي شوند.

ماده 2 _ تشخيص منابع ملي و مستثنيات ماده 2 قانون ملي شدن جنگلها و مراتع با رعايت تعاريف مذكور در قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع با وزارت جهاد سازندگي است كه شش ماه پس از اخطار كتبي يا آگهي به وسيله روزنامه هاي كثيرالانتشار مركز و يكي از روزنامه هاي محلي و

ساير وسايل معمول و مناسب محلي ، ادارات ثبت موظفند پس از انقضاي مهلت مقرر در صورت نبودن معترض حسب اعلام وزارت جهادسازندگي نسبت به صدور سند مالكيت به نام دولت جمهوري اسلام ايران اقدام نمايند.

تبصره 1 _ معترضين مي توانند پس از اخطار يا آگهي وزارت جهادسازندگي اعتراضات خود را با ارايه ادله مثبته جهت رسيدگي به هيأت مذكور در قانون تعيين تكليف اراضي اختلافي موضوع اجراي ماده 56 قانون جنگلها و مراتع مصوب 22/6/1367 مجلس شوراي اسلامي تسليم نمايند. صدور سند مالكيت به نام دولت جمهوري اسلامي ايران مانع مراجعه معترض به هيات مذكورنخواهد بود.

تبصره 2 _ عبارت وزارت كشاورزي در ذيل ماده واحده قانون تعيين تكليف اراضي اختلافي موضوع اجراي ماده 56 قانون جنگلها و مراتع مصوب 22/6/1367 و تبصره 6 ذيل آن به وزارت جهادسازندگي تغيير يافته و كميسيون موضوع ماده واحده همچنان به اعتراضات رسيده به اجراي ماده 56 قانون جنگلها و مراتع رسيدگي مي نمايد.

ماده 3 _ آيين نامه هاي اجرايي اين قانون ظرف مدت دو ماه توسط وزارت جهاد سازندگي تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

قانون حفاظت و بهسازي محيط زيست - مصوب خرداد ماه 1353 ( ماده 1 تا 21 )

ماده 1 _ حفاظت و بهبود سازي محيط زيست و پيشگيري و ممانعت از هر نوع آلودگي و هر اقدام مخربي كه موجب بر هم خوردن تعادل و تناسب محيط زيست مي شود ، همچنين كليه امور مربوط به جانوران وحشي و آبزيان آبهاي داخلي از وظايف سازمان حفاظت محيط زيست است

سازمان حفاظت محيط زيست كه در اين قانون سازمان ناميده مي شود وابسته به نخست وزيري وداراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي است و زير نظر شوراي عالي حفاظت محيط زيست انجام

وظيفه مي كند.

تبصره 1 _ شركت سهامي شيلات ايران و شركت سهامي شيلات جنوب به موجب قوانين و مقررات مربوط به خود عمل خواهند كرد.

ماده 2 _ رياست شوراي عالي حفاظت محيط زيست با رييس جمهور است و اعضاي آن عبارتند از:

وزراي كشاورزي ، كشور ، صنايع ، مسكن و شهرسازي ، جهاد سازندگي ، بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي ، رييس سازمان برنامه و بودجه ، رييس سازمان حفاظت محيط زيست و چهار نفر از اشخاص يا مقامات ذي صلاح كه بنا به پيشنهاد رييس سازمان حفاظت محيط زيست و تصويب رييس جمهور براي مدت سه سال منصوب مي شوند.

تبصره _ در موارد لزوم بر حسب مورد به پيشنهاد رييس سازمان حفاظت محيط زيست و تصويب رييس جمهور از ساير وزرا براي حضور در جلسات شوراي عالي دعوت به عمل مي آيد. وزرايي كه بدين نحو به جلسات دعوت مي شوند در تصميم گيري شورا حق راي دارند.

ماده 3 _ شوراي عالي حفاظت محيط زيست علاوه بر وظايف و اختياراتي كه در قانون شكار و صيد براي شوراي عالي شكارباني و نظارت بر صيد مقرر بوده داراي وظايف و اختيارات زير است

الف _ تعيين مناطقي تحت عنوان پارك ملي _ آثار طبيعي ملي _ پناهگاه حيات وحش و منطقه حفاظت شده و تصويب حدود دقيق اين مناطق با رعايت نكات زير:

1 _ مفاد ماده 27 قانون شكار و صيد مصوب خرداد ماه 1346 همچنين قوانين و مقررات مربوط به سازمان جنگلها و مراتع

2 _ كسب موافقت وزير كشاورزي و منابع طبيعي در مورد مناطقي كه با اجازه يا توسط سازمان جنگلها و مراتع كشور در آنها

طرح جنگلداري يا مرتع داري به موقع عمل گذارده شده يا مي شود.

3 _ كسب موافقت وزير اقتصاد در مورد مناطقي كه طرحهاي اكتشاف و بهره برداري از مواد معدني طبق قوانين مربوط اجرا مي گردد.

صدور هر گونه پروانه اكتشاف و بهره برداري از مواد معدني براي مناطقي كه تحت عنوان پارك ملي _آثار طبيعي ملي _ پناهگاه حيات وحش و منطقه حفاظت شده تعيين گرديده اند موكول به موافقت شوراي عالي محيط زيست مي باشد.

تبصره _ تعريف مناطق و تعيين ضوابط و مقررات مربوط به مناطق مذكور در اين بند به موجب آيين نامه اجرايي اين قانون خواهد بود.

ب _ تعيين انواع و مدت اعتبار و بهاي پروانه هاي موضوع ماده 8 اين قانون

ج _ موافقت با اعطاي جايزه به اشخاص طبق آيين نامه اجرايي اين قانون

ماده 4 _ هر نوع ممنوعيت و محدوديت و مقرراتي كه براي مناطق مذكور در بند (الف ماده 3 اين قانون برقرار مي گردد نبايد با حق مالكيت يا حق انتفاع اشخاصي كه در داخل اين مناطق قانونا دارا هستند مغاير باشد.

ماده 5 _ رييس سازمان حفاظت محيط زيست توسط رييس جمهور انتخاب و سمت دبير شوراي عالي حفاظت محيط زيست را نيز برعهده دارد.

ماده 6 _ سازمان علاوه بر وظايف و اختياراتي كه در قانون شكار و صيد براي سازمان شكارباني و نظارت بر صيد مقرر بوده داراي وظايف و اختيارات زير است

الف _ انجام دادن تحقيقات و بررسي هاي علمي و اقتصادي در زمينه حفاظت و بهبود و بهسازي محيط زيست و جلوگيري از آلودگي و برهم خوردن تعادل محيط زيست از جمله موارد ذيل

1 _ طرق

حفظ تعادل اكولوژيك طبيعتي (حفظ مناسبات محيط زيست

2 _ تغييراتي كه تاسيسات و مستحدثات مختلف در وضع فيزيكي و شيميايي و بيولوژيك خاك ، آب و هوا ايجاد مي نمايد و اين تغييرات سبب دگرگوني وضع طبيعي مي گردند. مانند تغيير و تخريب مسير رودخانه ها ، تخريب جنگلها و مراتع دگرگوني اكولوژي درياها به هم خوردن زهكشي طبيعي آبها و دگرگوني و انهدام تالابها.

3 _ استفاده از سموم كشاورزي يا مواد مصرفي زيان آور به محيط زيست

4 _ طرز جلوگيري از پخش و ايجاد صداهاي زيان آور به محيط زيست

5 _ حفظ محيط زيست از نظر ظواهر طبيعت و طرق زيباسازي آن

ب _ پيشنهاد ضوابط به منظور مراقبت و جلوگيري از آلودگي آب ، هوا ، خاك ، پخش فضولات اعم اززباله و مواد زايد كارخانجات و به طور كلي عواملي كه موثر بر روي محيط مي باشند.

ج _ هرگونه اقدام مقتضي به منظور بهبود و بهسازي محيط زيست در حدود قوانين مملكتي با حفظ حقوق اشخاص

د_ تنظيم واجراي برنامه هاي آموزشي به منظور تنوير و هدايت افكار عمومي در زمينه حفظ و بهسازي محيط زيست

ه _ ايجاد باغهاي وحش و موزه تاريخ طبيعي

و _ برقراري هرگونه محدوديت و ممنوعيت موقتي زماني _ مكاني _ نوعي _ طريقي و كمي شكار و صيد و اعلام آن طبق مقررات ماده 4 قانون شكار و صيد.

ز_ همكاري با سازمانهاي مشابه خارجي و بين المللي به منظور حفظ محيط زيست در حدود تعهدات متقابل

ماده 7 _ هرگاه اجراي هر يك از طرحهاي عمراني و يا بهره برداري از آنها به تشخيص سازمان

با قانون و مقررات مربوط به حفاظت محيط زيست مغايرت داشته باشد.

ماده 8 _ مبادرت به هرگونه شكار و صيد و پرورش و تكثير و نگاهداري و خريد و فروش جانوران وحشي و اجزا آن و استفاده و سياحت از مناطق مذكور در بند (الف ماده 3 اين قانون مستلزم تحصيل پروانه يا اجازه از سازمان مي باشد ، در هر يك از موارد فوق كه ضرورت ايجاب نمايد سازمان مي تواند با تصويب شوراي عالي حفاظت محيط زيست اجاز يا پروانه رايگان صادر نمايد.

تبصره _ در مواردي كه صدور پروانه هاي موضوع اين ماده همچنين صدور پروانه صادرات و واردات جانوران وحشي و اجزا آنها به موجب قوانين مربوط به وزارتخانه ها يا سازمانهاي ديگري محول گرديده مرجع صادر كننده پروانه با جلب موافقت سازمان اقدام خواهد كرد.

ماده 9 _ اقدام به هر عملي كه موجبات آلودگي محيط زيست را فراهم نمايد ممنوع است

منظور از آلوده ساختن محيط زيست عبارت است از پخش يا آميختن مواد خارجي به آب يا هوا ياخاك يا زمين به ميزاني كه كيفيت فيزيكي يا شيميايي يا بيولوژيك آن را به طوري كه زيان آور به حال انسان يا ساير موجودات زنده و يا گياهان و يا آثار و ابنيه باشد تغيير دهد.

تبصره _ استعمال سموم به منظور مبارزه با آفات نباتي و جانوران و حشرات موذي با رعايت قوانين و مقررات وزارت كشاورزي و منابع طبيعي مشمول اين ماده نخواهد بود ولي در صورتي كه استفاده از سموم براي مقاصد بالا مغاير با بهسازي محيط زيست باشد سازمان ضرورت تجديد نظردر مقررات مربوط و جايگزيني مواد و طرق

ديگري را براي دفع آفات توصيه خواهد نمود.

ماده 10 _ مقررات جلوگيري از آلودگي يا تخريب محيط زيست و جلوگيري از پخش و ايجاد صداهاي زيان آور به محيط زيست و همچنين ضوابط تعيين معيار و ميزان آلودگي موضوع ماده 9 اين قانون و محدوديت و ممنوعيت هاي مربوط به حفظ و بهبود و بهسازي محيط زيست به موجب آيين نامه هايي خواهد بود كه به تصويب كميسيون هاي كشاورزي و منابع طبيعي و بهداري و دادگستري مجلسين برسد.

ماده 11 _ سازمان با توجه به مقررات و ضوابط مندرج در آيين نامه هاي مذكور در ماده 10 كارخانجات و كارگاه هايي كه موجبات آلودگي محيط زيست را فراهم مي نمايد مشخص و مراتب را كتبا با ذكر دلايل بر حسب مورد به صاحبان يا مسوولان آنها اخطار مي نمايد كه ظرف مدت معيني نسبت به رفع موجبات آلودگي مبادرت يا از كار و فعاليت خودداري كنند.

درصورتي كه در مهلت مقرر اقدام ننمايند به دستور سازمان از كار و فعاليت آنها ممانعت به عمل خواهد آمد.

درصورتي كه اشخاص ذي نفع نسبت به اخطار يا دستور سازمان معترض باشند مي توانند به دادگاه شهرستان محل شكايت نمايند دادگاه فورا و خارج از نوبت به موضوع رسيدگي مي كند و درصورتي كه اعتراض را وارد تشخيص دهد راي به ابطال اخطار يا رفع ممانعت خواهد داد. راي دادگاه قطعي است

تبصره _ رييس سازمان مي تواند در مورد منابع و عواملي كه خطرات فوري در بر داشته باشند بدون اخطار قبلي دستور ممانعت از ادامه كار و فعاليت آنها را بدهد.

ماده 12 _ صاحبان يا مسوولان كارخانجات و كارگاه هاي موضوع ماده 11 مكلفند به

محض ابلاغ دستور سازمان ، كار يا فعاليت ممنوع شده را متوقف و تعطيل نمايند. ادامه كار يا فعاليت مزبور منوط به اجازه سازمان يا راي دادگاه صلاحيتدار خواهد بود. در صورت تخلف به حبس جنحه اي از شصت و يك روز تا يك سال و يا پرداخت جزاي نقدي از پنج هزار و يك تا پنجاه هزار ريال يا به هردو مجازات محكوم خواهند شد.

ماده 13 _ كساني كه از مقررات و ضوابط مذكور در آيين نامه هاي موضوع ماده 10 تخلف نمايند برحسب مورد كه در آيين نامه هاي مزبور تعيين خواهد شد به جزاي نقدي از پانصد ريال تا پنجاه هزارريال محكوم خواهند شد.

ماده 14 _ در مورد جرايم مذكور در اين قانون سازمان حسب مورد شاكي يا مدعي خصوصي شناخته مي شود.

ماده 15 _ مامورين سازمان كه از طرف سازمان مأمور كشف و تعقيب جرايم فوق الذكر مي شوند درصورتي كه وظايف ضابطين دادگستري را در كلاس مخصوص زير نظر دادستان شهرستان تعليم گرفته باشند از لحاظ اجراي اين قانون و قانون شكار و صيد در رديف ضابطين دادگستري محسوب مي شوند.

تبصره _ در مواردي كه سازمان هاي ديگر به موجب قوانين مربوط مأمور تعقيب جرايم مذكور دراين قانون باشند سازمان نظر خود را به آن سازمان ها اعلام خواهد كرد.

ماده 16 _ كليه عرصه و اعيان املاك متعلق به دولت واقع در محدوده مناطق مذكور در بند الف ماده 3 همچنين كليه تالابهاي متعلق به دولت در اختيار سازمان قرار خواهد داشت و سازمان در بهره برداري از تالابها (به استثناي مرداب بندر انزلي و املاك مذكور قايم مقام قانوني موسسات يا سازمانهاي مربوط مي باشد

ولي حق واگذاري عين آنها را ندارد.

تبصره 1 _ در صورتي كه استفاده از منابع مذكور مستلزم قطع درخت باشد سازمان جنگلها و مراتع كشور طبق طرح سازمان رأسا عمل خواهد نمود.

تبصره 2 _ نحوه واگذاري منافع املاك مذكور در اين ماده در آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين خواهد شد.

ماده 17 _ در صورتي كه عرصه و اعيان املاك واقع در محدوده مناطق مذكور در بند (الف ماده 3 اين قانون مورد نياز باشد سازمان مي تواند طبق مقررات قانون خريد اراضي و ابنيه و تاسيسات براي حفظ آثار تاريخي و باستاني مصوب آذرماه 1347 خريداري و تصرف نمايد.

ماده 18 _ سازمان داراي گاردي خواهد بود با لباس متحدالشكل و تجهيزات لازم

ماده 19 _ مناطقي از كشور كه مقررات مواد 11 و 12 و 13 اين قانون در آنها اجرا خواهد شد از طرف سازمان با رعايت شرايط و ضوابطي كه در آيين نامه اجرايي اين قانون مقرر مي گردد تعيين و پس از تصويب شوراي عالي اعلام مي شود.

ماده 20 _ سازمان مي تواند با تصويب شوراي عالي حفاظت محيط زيست قسمتي از وظايف و اختيارات خود را نسبت به اجراي مواد 11 و 12 و 13 اين قانون در محدوده شهرها و هر يك از مناطق كشور ضمن تعيين حدود بر حسب مورد به شهرداري هاي مربوط يا هر سازمان دولتي ذي ربط محول نمايد ، در اين صورت شهرداريها و سازمانهاي مذكور مسوول اجراي آن خواهند بود.

ماده 21 _ آيين نامه اجرايي اين قانون به استثناي آيين نامه هاي مذكور در ماده 10 پس از تاييد شوراي عالي حفاظت محيط زيست به تصويب هيات وزيران مي رسد.

لايحه قانوني حفظ و گسترش فضاي سبز در شهرها - مصوب خرداد ماه 1359 شوراي انقلاب ( ماده 1 تا 8 )

ماده 1 _ به منظور حفظ و گسترش فضاي سبز و جلوگيري از قطع بي رويه درختان ، قطع هر نوع درخت در معابر ، ميادين ، بزرگراهها و پارك ها ، باغات و محلهايي كه به صورت باغ شناخته شوند در محدوده قانوني و حريم شهرها بدون اجازه شهرداري ممنوع است

ضوابط مربوط به چگونگي اجراي اين ماده پس از تهيه توسط شهرداري و تصويب شوراي شهر قابل اجراست

ماده 2 _ شهرداري ها در محدوده قانوني و حريم شهرها مكلفند ظرف مدت يك سال شناسنامه اي شامل تعداد و نوع و محيط و سن تقريبي درختان محلهاي مشمول اين قانون را تنظيم كنند و اين شناسنامه هر پنج سال يك بار قابل تجديد و سند اجراي اين قانون مي باشد.

تبصره _ شهرداريها مكلفند درختان معابر ، ميادين ، بزرگراهها و پاركها را پس از تنظيم مشخصات آنان پلاك كوبي كنند.

ماده 3 _ مأموران شهرداريها برحسب مورد مي توانند براي تنظيم يا تطبيق برگ شناسايي درختان با در دست داشتن معرفي نامه و نمايندگي دادستاني وارد محلهاي مشمول اين قانون بشوند.

ماده 4 _ از تاريخ اجراي اين قانون اعم از اينكه شناسنامه موضوع ماده 2 تنظيم و ابلاغ شده باشد يا نه قطع درختان مشمول قانون ممنوع است مگر با تحصيل اجازه از شهرداري طبق مقررات و ضوابط مربوط

تبصره 1 _ اراضي مشجر و اماكن مسكوني و محلهاي كسب و پيشه و تجارت كه مساحت آن از پانصد مترمربع تجاوز نكند از شمول اين قانون مستثني است

تفكيك قطعات اراضي مشجر و باغات بزرگتر از پانصدمتر مربع با رعايت مقررات شهرسازي مجاز است ولي قطع

درخت در قطعات تفكيك شده به هر مساحت كه باشد بدون تحصيل اجازه طبق مقررات اين قانون ممنوع است

تبصره 2 _ در پروانه هاي ساختماني كه براساس طرح جامع و يا هادي شهرها از طرف شهرداري ها صادر مي شود تعداد درختي كه در اثر ساختمان بايد قطع شود تعيين و قيد خواهد شد. در صورتي كه پس از دريافت پروانه و قطع درخت ظرف مدت مندرج در پروانه بدون عذر موجه اقدام به ساختمان نشود مرتكب مشمول مجازاتهاي مقرر در اين قانون خواهد بود.

تبصره 3 _ مالكين باغات و محلهايي كه به صورت باغ شناخته شوند مكلفند به ازاي درختهايي كه اجازه قطع آنان از طرف شهرداري صادر مي شود به تعداد دو برابر در همان محل و يا هر محلي كه شهرداري تعيين خواهد كرد بر طبق ضوابط و دستورالعمل هاي موجود در فصل مناسب غرس نمايند.

تبصره 4 _ كاشت و حفاظت و آبياري درختان معابر ، ميادين ، بزرگراه ها و پارك هاي عمومي از اهم وظايف شهرداريها مي باشد.

ماده 5 _ ضوابط مربوط به خزانه و جابه جا كردن _ جانشين ساختن و قطع درختان كه ملازمه با بهره برداري از نهالستان ها ، قلمستان ها و باغات و موارد ديگر دارد به موجب آيين نامه هاي اجرايي اين قانون تعيين خواهد گرديد.

ماده 6 _ هركس عالما و عامدا و برخلاف مقررات اين قانون مرتكب قطع و يا موجبات از بين رفتن درختان مشمول آن قانون را فراهم سازد به حبس جنحه اي تا سه سال و پرداخت جزاي نقدي برحسب نوع و محيط ، سن درخت و موقعيت آن از يك هزار ريال

تا يكصد هزار ريال محكوم خواهد شد.

تبصره 1 _ در صورتي كه قطع درخت از طرف مالكين به نحوي باشد كه باغي را از بين ببرد و از زمين آن به صورت تفكيك و خانه سازي استفاده كند همه زمين به نفع شهرداري ضبط مي شود و به مصرف خدمات عمومي شهر و محرومين مي رسد.

تبصره 2 _ مجازاتهاي مذكور در اين ماده قابل تعليق و يا تبديل به جزاي نقدي نبوده و احكام صادره فقط قابل پژوهش خواهد بود.

ماده 7 _ گزارش مأموران شهرداري هاي مامور اجراي اين قانون كه قبلا با وظايف ضابطين دادگستري آشنا شده اند به منزله گزارش ضابطين دادگستري است

ماده 8 _ هركس اعم از مأموران مجري اين قانون و يا ساير اشخاص عالما جرايم مذكور در اين قانون را به خلاف حقيقت به كسي نسبت دهد و يا گزارش خلاف واقع بدهد به مجازات حبس جنحه اي تا سه سال محكوم مي شود مگر اينكه در قوانين جزايي مجازات شديدتري پيش بيني شده باشد كه دراين صورت به مجازات اشد محكوم خواهد شد. مقررات تبصره ذيل ماده 6 در اين مورد نيز لازم الرعايه است

قانون نحوه جلوگيري از آلودگي هوا - مصوب ارديبهشت ماه 1374

فصل اول _ كليات ( ماده 1 تا 3 )

ماده 1 _ جهت تحقق اصل پنجاهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و به منظور پاك سازي و حفاظت هوا از آلودگي ها كليه دستگاه ها و موسسات و كليه اشخاص حقيقي و حقوقي موظفند مقررات و سياستهاي مقرر در اين قانون را رعايت نمايند.

ماده 2 _ اقدام به هر عملي كه موجبات آلودگي هوا را فراهم نمايد ممنوع است منظور از آلودگي هوا عبارت است از وجود و پخش يك يا چند آلوده كننده اعم

از جامد ، مايع ، گاز ، تشعشع پرتوزا و غير پرتوزا در هواي آزاد به مقدار و مدتي كه كيفيت آن را به طوري كه زيان آور براي انسان و يا ساير موجودات زنده و يا گياهان و يا آثار و ابنيه باشد تغيير دهد.

ماده 3 _ منابع آلوده كننده هوا كه تحت مقررات اين قانون قرار دارند به سه دسته زير طبقه بندي مي شوند:

الف _ وسايل نقليه موتوري

ب _ كارخانجات و كارگاه ها و نيروگاه ها

ج _ منابع تجاري و خانگي و منابع متفرقه

فصل دوم _ وسايل نقليه موتوري ( ماده 4 تا 11 )

ماده 4 _ استفاده از وسايل نقليه موتوري كه بيش از حد مجاز مقرر دود و آلوده كننده هاي ديگر واردهواي آزاد نمايند ممنوع است حد مجاز خروجي وسايل نقليه موتوري توسط سازمان حفاظت محيط زيست با همكاري وزارت صنايع تعيين و به تصويب شوراي عالي حفاظت محيط زيست مي رسد.

ماده 5 _ هر وسيله نقليه موتوري كه به كار گرفته مي شود بايد داراي گواهينامه مخصوص مبني بر رعايت حد مجاز خروجي آلوده كننده هاي هوا باشد. دارندگان وسايل نقليه موتوري مكلفند همه ساله وسايل نقليه خود را در مراكز مورد تاييد سازمان حفاظت محيط زيست كه توسط شهرداري ها ايجاد مي گردد تحت آزمايش و معاينه قرار داده و گواهينامه مبني بر رعايت حد مجاز آلودگي را دريافت نمايند. در غير اين صورت از تردد وسايل نقليه فاقد گواهينامه مذكور به ترتيبي كه درايين نامه اجرايي اين قانون تعيين مي شود جلوگيري خواهد شد.

تبصره 1 _ هزينه انجام آزمايش و معاينه وسايل نقليه موتوري از دارندگان وسايل نقليه مذكور طبق تعرفه اي كه توسط وزارت كشور و سازمان حفاظت محيط زيست

تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد اخذ خواهد شد.

تبصره 2 _ تاريخ شروع اجراي اين ماده و تبصره هاي آن حداكثر يك سال پس از تصويب اين قانون تعيين مي شود و سازمان حفاظت محيط زيست و شهرداري و ساير دستگاههاي ذيربط موظفند ظرف مدت مذكور امكانات لازم جهت اجراي اين ماده را فراهم كنند.

ماده 6 _ شهرداريها ، نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران ، وزارتخانه ها و سازمان هاي ذي ربط موظفند نحوه تردد وسايل نقليه موتوري و سيستم حمل و نقل شهري را به صورتي طراحي و سامان دهند كه ضمن كاهش آلودگي هوا جوابگوي سفرهاي روزانه شهري باشد.

تبصره _ آيين نامه اجرايي اين ماده كه در برگيرنده ساعات و محدوده مجاز تردد شهري ، پيش بيني استفاده مطلوب و بيشتر از وسايل نقليه عمومي و امثال آن مي باشد توسط وزارت كشور (شهرداري ها) و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران و سازمان حفاظت محيط زيست و درصورت لزوم با همكاري سازمان هاي ذي ربط تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 7 _ در مواقع اضطراري كه به علت كيفيت خاص جوي ، آلودگي هواي شهرها به حدي برسد كه به تشخيص وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي سلامت انسان و محيط زيست را شديدا به مخاطره بيندازد ، سازمان حفاظت محيط زيست با همكاري وزارت كشور (شهرداريها و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران ممنوعيت ها يا محدوديت هاي موقت زماني ، مكاني و نوعي را براي منابع آلوده كننده برقرار نموده و بلافاصله مراتب را از طريق رسانه هاي همگاني به اطلاع عموم خواهد رسانيد.

با برطرف شدن وضعيت اضطراري و كاهش

آلودگي هوا ، سازمان نسبت به رفع ممنوعيت و محدوديت برقرار شده اقدام و مراتب را به نحو مقتضي به اطلاع عموم خواهد رسانيد.

ماده 8 _ ساخت و توليد و ورود وسايل نقليه موتوري و همچنين موتور و ساير قطعات مرتبط با احتراق وسايل نقليه از قبيل كاربوراتور و فيلتر مستلزم رعايت استانداردهاي حفاظت محيط زيست مي باشد.

ماده 9 _ وزارت صنايع موظف است سياست ها و برنامه هاي توليدي واحدها و شركت هاي تابعه توليد وسايل نقليه موتوري خود را به نحوي تنظيم نمايد كه اولا توليد وسايل نقليه با موتورها و قطعات غيراستاندارد صورت نپذيرد ثانيا در برنامه ريزي ساخت خودرو برنامه توليد وسايل نقليه و حمل و نقل عمومي را در اولويت قرار دهد ثالثا طراحي و ساخت اتومبيل ها به نحوي صورت گيرد كه حتي المقدور امكان استفاده از گاز هم وجود داشته باشد.

ماده 10 _ شماره گذاري هر نوع وسيله نقليه موتوري مستلزم رعايت استانداردهاي موضوع ماده 8 اين قانون مي باشد.

ماده 11 _ استانداردهاي موضوع مواد 8 و 9 اين قانون توسط سازمان حفاظت محيط زيست با همكاري وزارت صنايع ، وزارت نفت و موسسات تحقيقاتي ذي صلاح تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

فصل سوم _ كارخانجات و كارگاهها و نيروگاهها ( ماده 12 تا 21)

ماده 12 _ احداث كارخانجات و كارگاههاي جديد و توسعه و تغيير محل و يا خط توليد كارخانجات و كارگاه هاي موجود مستلزم رعايت ضوابط و معيارهاي سازمان حفاظت محيط زيست مي باشد.

ماده 13 _ وزارتخانه هاي صنايع ، معادن و فلزات ، كشاورزي و جهاد سازندگي هنگام صدور جواز تاسيس ، رونوشتي از جواز تاسيس مربوط را به سازمان حفاظت محيط زيست ارسال خواهندنمود.

دارندگان جواز تاسيس

مذكور مكلفند محل استقرار واحدهاي صنعتي و يا توليدي خود را طبق ضوابط استقرار موضوع ماده 12 اين قانون تعيين نمايند.

صدور پروانه بهره برداري موكول به تاييد محل استقرار با رعايت ضوابط موضوع ماده 12 فوق براساس اعلام سازمان حفاظت محيط زيست مي باشد.

تبصره 1 _ احداث نيروگاه ها ، پالايشگاه ها ، كارخانجات پتروشيمي ، كارخانجات صنايع نظامي ، فرودگاه ها و ترمينال هاي بارگيري موكول به رعايت ضوابط و معيارهاي سازمان حفاظت محيط زيست از لحاظ محل استقرار مي باشد.

تبصره 2 _ ضوابط و معيارهاي موضوع مواد 12 و 13 توسط سازمان با مشاركت وزارتخانه هاي مذكور در اين ماده تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره 3 _ سازمان حفاظت محيط زيست موظف است ضوابط و معيارهاي زيست محيطي لازم را از طريق وزارتخانه هاي ذي ربط به دارندگان جواز تاسيس اعلان نمايد.

ماده 14 _ فعاليت كارخانجات و كارگاه هاي جديدي كه ضوابط و معيارهاي موضوع ماده 12 را رعايت ننمايند و همچنين فعاليت و بهره برداري از كارخانجات و كارگاه ها و نيروگاه هايي كه بيش ازحد مجاز موجبات آلودگي هوا را فراهم آورند ممنوع است

ماده 15 _ سازمان حفاظت محيط زيست كارخانجات و كارگاه ها و نيروگاه هايي كه آلودگي آنها بيش از حد مجاز استانداردهاي محيط زيست باشد را مشخص نموده و مراتب را با تعيين نوع و ميزان آلودگي به صاحبان و يا مسوولان كارخانجات و كارگاه ها و نيروگاه ها ابلاغ خواهد كرد تا در مهلت معيني كه توسط سازمان با همكاري و مشاركت دستگاههاي ذي ربط تعيين مي شود نسبت به رفع آلودگي يا تعطيل كار و فعاليت خود

تا رفع آلودگي اقدام نمايند.

تبصره 1 _ در صورتي كه صاحب يا مسوول كارخانه و كارگاهي كه موجبات آلودگي هوا را فراهم مي نمايد با دلايل قابل قبول سازمان اثبات نمايد كه ظرف مهلت تعيين شده رفع آلودگي عملي نمي باشد سازمان مي تواند براي يك بار مهلت اضافي مناسب در مورد اين گونه كارخانجات و كارگاهها قايل شود.

تبصره 2 _ سازمان حفاظت محيط زيست موظف است استانداردهاي هواي پاك و استانداردهاي الوده كننده هاي حاصل از كارخانجات و كارگاهها كه به هر طريق وارد هواي آزاد مي گردند را براي هر منطقه و با توجه به كيفيت هوا و مناسبات زيست محيطي آن مناطق تهيه نموده و در اختيار متقاضيان و صاحبان كارخانجات و كارگاهها قرار دهد.

حد مجاز (استانداردهاي محيط زيست اين ماده توسط سازمان حفاظت محيط زيست تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 16 _ در صورتي كه صاحبان و مسوولان كارخانجات و كارگاهها و نيروگاه هاي آلوده كننده ظرف مهلت تعيين شده مبادرت به رفع آلودگي يا ممانعت از كار و فعاليت كارخانه و كارگاه مربوط ننمايند ، در پايان مهلت مقرر به درخواست سازمان حفاظت محيط زيست و دستور مرجع قضايي ذي ربط محل كه بلافاصله توسط مأمورين انتظامي به مورد اجرا گذاشته مي شود از كار و فعاليت كارخانجات و كارگاههاي آلوده كننده جلوگيري به عمل خواهد آمد.

ادامه كار يا فعاليت كارخانجات و كارگاهها و نيروگاههاي مزبور منوط به صدور اجازه سازمان حفاظت محيط زيست و يا راي دادگاه صلاحيتدار خواهد بود.

تبصره _ در صورتي كه صاحبان و مسوولان كارخانجات و كارگاهها و نيروگاههاي آلوده كننده پس از ابلاغ سازمان حفاظت محيط زيست از فعاليت

و ادامه كار كارخانجات و كارگاه هاي مربوط ممانعت به عمل نياورده و يا پس از تعطيل كارخانجات و كارگاههاي مذكور رأسا و بدون كسب اجازه از سازمان يا بدون صدور راي دادگاه صالحه ، مبادرت به بازگشايي و ادامه فعاليت آنها بنمايند برحسب مورد به مجازاتهاي مقرر در اين قانون و ساير مقررات مربوط به عدم رعايت دستورات مراجع قانوني و قضايي محكوم خواهند شد و چنانچه مديران و مسوولان مذكور اداره و تصدي كارخانجات و كارگاههاي دولتي يا وابسته به دولت را بر عهده داشته باشند موضوع در هيات هاي رسيدگي به تخلفات اداري وزارتخانه يا دستگاه متبوع مدير يا مسوول نيز مطرح و حكم مقتضي صادر خواهد گرديد.

ماده 17 _ در مواقع اضطراري و يا شرايط جوي نامناسب ، رييس سازمان حفاظت محيط زيست مي تواند كارخانجات و كارگاه هايي را كه فعاليت آنها خطرات فوري در برداشته باشد با اخطار سريع خواستار توقف فعاليت آنها گردد و در صورت استنكاف به حكم رييس دادگاه محل تا رفع موجبات خطر تعطيل نمايد.

ماده 18 _ در مواردي كه كاهش يا از بين بردن آلودگي ناشي از فعاليت كارخانجات و يا كارگاهها از طريق ديگر به جز انتقال يك يا برخي از آنها به نقاط مناسب امكان پذير نبوده و يا فعاليت كارخانجات و كارگاه هاي مذكور در مناطق مسكوني سلامت ساكنان آن مناطق را به خطر بيندازد سازمان حفاظت محيط زيست با همكاري وزارتخانه ها و ديگر دستگاه هاي دولتي ذي ربط طرح انتقال كارخانجات و كارگاه هاي مذكور را به نقاط مناسب ( ترجيحا شهرك ها و قطبهاي صنعتي ) تهيه و به

هيات وزيران ارايه مي نمايد. دولت در صورت صلاحديد و موافقت حسب مورد اقدام خواهدنمود.

ماده 19 _ قطب ها و شهرك ها و مجتمع هاي صنعتي و نيروگاهها و واحدهاي توليدي مكلفند حداقل 10 درصد از فضاي شهرك ها و يا مجموعه فضاي تخصيص داده شده جهت احداث واحدهاي توليدي و خدماتي را به ايجاد فضاي سبز و مشجر و كشت درختان مناسب منطقه اختصاص دهند.

بهره برداري از واحدهاي صنعتي و توليدي مذكور منوط به رعايت اين ماده و ايجاد فضاي سبزمناسب مي باشد. وزارتخانه هاي صنعتي موظف به نظارت بر حسن اجراي اين ماده مي باشند.

ماده 20 _ كارخانجات و كارگاه ها و نيروگاه ها و كوره هاي آجرپزي و آهك پزي موظف به استفاده از سوخت و سيستم هاي احتراقي مناسب قابل دسترسي به نحوي كه موجبات كاهش آلودگي هوا رافراهم نمايد هستند.

تبصره _ وزارت نفت موظف است در برنامه ريزي گازرساني و سوخت رساني خود تامين سوخت مناطق صنعتي و مراكز استقرار كارخانجات و كارگاه ها و كور ه هاي آجرپزي مجاور شهرهاي بزرگ رادر اولويت قرار دهد.

ماده 21 _ آيين نامه اجرايي اين فصل و همچنين ضوابط مربوط به محدوديت استقرار صنايع درمجاورت شهرها توسط سازمان حفاظت محيط زيست با مشاركت وزارتخانه هاي ذي ربط تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

فصل چهارم _ منابع تجاري ، خانگي و منابع متفرقه ( ماده 22 تا 27

ماده 22 _ پخش و انتشار هر نوع مواد آلوده كننده هوا بيش از حد مجاز از منابع تجاري ، خانگي ومتفرقه در هواي آزاد ممنوع است

منابع تجاري ، خانگي و متفرقه از جهت نوع و ميزان آلودگي توسط سازمان حفاظت محيط زيست مشخص و طبقه بندي شده و حد مجاز موضوع اين

ماده توسط سازمان حفاظت محيط زيست تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 23 _ كليه منابع آلوده كننده از قبيل حمامها ، نانواييها ، هتلها و رستورانها و غيره مكلفند ضمن اتخاذ تدابير لازم جهت جلوگيري از انتشار دود و دوده و ساير مواد آلوده كننده در هواي آزاد ، ازسوخت مناسب ترجيحا گاز شهري كه موجب كاهش آلودگي هوا مي شود استفاده نمايند.

وزارت نفت موظف است در برنامه سوخت رساني شهرهاي بزرگ ، تامين سوخت مناسب و گازرساني منابع تجاري و واحدهاي خدمات عمومي را در اولويت قرار دهد.

ماده 24 _ سوزاندن و انباشتن زباله هاي شهري و خانگي و هرگونه نخاله در معابر عمومي و فضاي باز ممنوع مي باشد.

ماده 25 _ وزارتين مسكن و شهرسازي و كشور موظفند هنگام تهيه طرحهاي هادي و جامع و بهسازي شهرها به نحوي برنامه ريزي نمايند كه فصل جداگانه اي از مطالعات طرح را به بررسي مسايل زيست محيطي اختصاص دهند و به گونه اي كه طراحي شهرها و شهرك ها و مجتمعهاي مسكوني از نظر فضاي سبز و باز ، همجواري كاربري ها ، شبكه معابر و حمل و نقل ، ضوابط تراكم ساختماني و غيره با معيارهاي زيست محيطي مورد تاييد سازمان متناسب باشد.

تبصره _ نقشه هاي شهرها ، شهرك هاي مسكوني ، قطب ها و شهرك ها و مجتمعهاي صنعتي ، اداري ،كشاورزي و غيره موكول به رعايت ضوابط و مقررات حفاظت محيط زيست مي باشد.

ماده 26 – آيين نامه اجرايي موضوع ماده 25 اين قانون مشتركا توسط وزارت مسكن و شهرسازي ، وزارت كشور و سازمان حفاظت محيط زيست تهيه و به تصويب هيات

وزيران خواهد رسيد.

ماده 27 - ايجاد هرگونه آلودگي صوتي بيش از حد مجاز ممنوع مي باشد.

آيين نامه جلوگيري از آلودگي صوتي توسط سازمان حفاظت محيط زيست تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

فصل پنجم _ مجازاتها ( ماده 28 تا 32 )

ماده 28 _ افرادي كه با وسايل نقليه موتوري آلوده كننده غير مجاز تردد مي نمايند و همچنين كساني كه محدوديت ها و ممنوعيت هاي موضوع ماده 7 اين قانون را رعايت ننمايند به حكم دادگاه صالح به جزاي نقدي از پنج هزار ريال تا يكصد هزار ريال بنابر تعداد سيلندر ، حجم موتور ، ميزان آلودگي و دفعات تكرار جرم محكوم خواهند شد ضمنا از تردد وسايل نقليه آلوده كننده مذكور تا رفع موجبات آلودگي جلوگيري به عمل خواهد آمد.

ماده 29 _ صاحبان و مسئولين كارخانجات و كارگاه هاي آلوده كننده كه برخلاف مواد 14 و 16 و 17 اين قانون عمل نمايند براي بار اول به جزاي نقدي از پانصد هزار ريال تا يك ميليون ريال و در صورت تكرار به حبس تعزيري از دو ماه تا شش ماه و جزاي نقدي از هفتصد هزار ريال تا دو ميليون ريال محكوم مي شوند.

تبصره 1 _ صاحبان و مسوولان اين گونه كارخانجات و كارگاه هاي آلوده كننده علاوه بر محكوميت مذكور مكلف به پرداخت ضرر و زيان وارده به محيط زيست و اشخاص حقيقي و حقوقي به حكم دادگاه صالحه مي باشند.

تبصره 2 _ در مورد جرائم مقرر در اين قانون علاوه بر اشخاص حقيقي و حقوقي سازمان حفاظت محيط زيست بر حسب مورد شاكي يا مدعي خصوصي در زمينه خسارات وارده به محيط زيست مي باشد.

ماده 30 _ كساني كه از انجام بازرسي مأموران

سازمان حفاظت محيط زيست براي نمونه برداري وتعيين ميزان آلودگي ناشي از فعاليت كارخانجات و كارگاه ها ، منابع تجاري ، بهداشتي و خدمات و اماكن عمومي ممانعت به عمل آورده و يا اسناد و مدارك و اطلاعات مورد نياز سازمان را در اختيار ايشان نگذارند و يا اسناد و مدارك و اطلاعات خلاف واقع ارايه نمايند برحسب مورد و اهميت موضوع به جزاي نقدي از پانصدهزار ريال تا پنج ميليون ريال و در صورت تكرار به حبس تعزيري از يك ماه تا سه ماه و جزاي نقدي مذكور محكوم خواهند شد.

تبصره _ در صورتي كه مأموران سازمان حفاظت محيط زيست در جرايم موضوع اين ماده همكاري يا مشاركت داشته يا گزارش خلاف واقع ارايه نمايند علاوه بر محكوميت در هيات هاي رسيدگي به تخلفات اداري به حداكثر مجازات مقرر در اين ماده محكوم خواهند شد.

ماده 31 _ صاحبان و مسوولان منابع تجاري و اماكن عمومي كه برخلاف ماده 24 اين قانون موجبات آلودگي هوا را فراهم نمايند پس از هر بار اخطار و پايان مهلت مقرر به جزاي نقدي ازيكصد هزار ريال تا پانصد هزار ريال و در صورت تكرار از سيصدهزار ريال تا دو ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد.

ماده 32 _ مسوولين آلودگي حاصل از منابع متفرقه و منابع خانگي و همچنين عاملين آلودگي صوتي به جزاي نقدي از سي هزار ريال تا سيصد هزار ريال و در صورت تكرار از يكصد هزار ريال تايك ميليون ريال محكوم خواهند شد.

فصل ششم _ مقررات مختلف ( ماده 33 تا 36 )

ماده 33 _ سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران موظف است با همكاري سازمان حفاظت محيط زيست ، برنامه هاي مناسب

جهت تنوير افكار عمومي ، آموزش و قوانين و مقررات مسايل حفاظت محيط زيست را تنظيم و به مورد اجرا بگذارد.

ماده 34 _ درآمدهاي حاصل از اجراي اين قانون پس از وصول بلافاصله به حساب خزانه واريزگرديده و معادل پنجاه درصد (50%) وجوه واريزي در هر سال و حداكثر تا سقف يك ميليارد ريال جهت اجراي اين قانون به صورت رديف جداگانه در لايحه بودجه هر سال منظور و در اختيار سازمان حفاظت محيط زيست و معادل بيست درصد (20%) تا سقف چهارصد ميليون ريال دراختيار نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران قرار مي گيرد.

ماده 35 _ آيين نامه هاي اجرايي اين قانون علاوه بر مواردي كه در هر يك از مواد قانون نسبت به آن تعيين تكليف شده است حداكثر ظرف سه ماه پس از تصويب اين قانون توسط سازمان حفاظت محيط زيست و بر حسب مورد با مشاركت يا همكاري دستگاههاي ذي ربط تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 36 _ از تاريخ ابلاغ اين قانون كليه قوانين و مقررات مغاير با آن در زمينه جلوگيري از آلودگي هوا لغو مي گردد.

آيين نامه ممنوعيت استعمال و عرضه سيگار و ساير مواد دخاني در اماكن عمومي

ماده 1 _ به منظور حفظ حقوق افراد جامعه و تامين سلامت آنها در برابر زيان ها و بيماري هاي ناشي ازاستعمال دخانيات ، استعمال هر نوع سيگار و ساير مواد دخاني در اماكن مسقف به هر نحو ممنوع است

تبصره 1 _ اماكن عمومي مسقف به محلهايي اطلاق مي شود كه محل استفاده و مراجعه عمومي مردم مي باشد از قبيل اماكن متبركه و مقدسه ، مساجد ، مصلي ها ، كارخانجات ، بيمارستان ها ، درمانگاه ها ، مطب ها ، سالنهاي نمايش ،

سينماها ، سالن مهمانخانه ها (هتلها) و مهمانسرا ها و ميهمان پذير ها ، خوراك سراها ( رستوران ها ) ، گنجينه ها (موزه ها) ، پايانه ها ( ترمينال ها ) ، فروشگاههاي بزرگ ، اماكن فرهنگي و فرهنگسراها ، كتابخانه هاي عمومي ، ورزشگاه ها ، مدارس ، دانشگاه ها و مراكز آموزشي و پژوهشي ، وسايل نقليه عمومي ، موسسات و سازمان هاي دولتي و عمومي ، نهادهاي انقلاب اسلامي ، بانكها ، شركتهاي دولتي و شهرداري ها.

تبصره 2 _ مسوولان اماكن عمومي موظفند تابلوي ممنوعيت مصرف دخانيات را به تعداد مناسب در محلهايي كه قابل رويت باشد نصب نمايند و ممنوعيت استعمال دخانيات در اماكن عمومي را يادآور شوند.

ماده 2 _ وزارتخانه هاي بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي ، فرهنگ و ارشاد اسلامي و سازمان صداوسيما و ساير دستگاههاي فرهنگي و شهرداريها موظفند به منظور جلوگيري از اعتياد جوانان و تبيين زيانهاي جاني ، بهداشتي ، اجتماعي و مالي ناشي از مصرف دخانيات از هرگونه اقدامي كه موجب تبليغ ، تشويق يا تحريك افراد به استعمال يا مصرف بيشتر دخانيات شود ، جلوگيري نموده و نسبت به تهيه برنامه هاي منظم و منسجم فرهنگي و تبليغي مناسب در زمينه تبيين مضرات و تقبيح مصرف مواد دخاني براي همگان به ويژه جوانان اقدام نمايند و همچنين براي حسن اجراي اين قانون اقدامات لازم را به عمل آورند. هيات وزيران هر شش ماه يك بار گزارش چگونگي اجراي اين قانون را از سازمانهاي مربوط دريافت خواهد كرد.

تبصره 1 _ شركت دخانيات ايران موظف است هشدارهاي لازم مربوط به مضرات سيگار را در روي بسته

هاي سيگار اعلام نمايد.

تبصره 2 _ تبليغ و هرگونه اقدامي كه به ترتيب مقرر در آيين نامه اجرايي اين قانون منجر به تشويق عموم به مصرف دخانيات شود ، ممنوع است

ماده 3 _ سازمان صدا وسيما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، شهرداري ها و مطبوعات بايد ترتيبي اتخاذ نمايند كه در كارها و انتشارات خود ، فيلم ها و سريال هاي توليدي ، تبليغ دخانيات به طور مستقيم يا غيرمستقيم صورت نگيرد و شخصيت هاي مثبت فيلم ها استعمال دخانيات ننمايند.

قانون الحاق يك تبصره به ماده (2) قانون حفاظت و بهرهبرداري از جنگلها و مراتع – مصوب 1384

حضرت حجتالاسلام والمسلمين جناب آقاي سيد محمدخاتمي

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

لايحه الحاق يك تبصره به ماده (2) قانون حفاظت و بهرهبرداري از جنگلها و مراتع كه از سوي دولت به شماره 43948/25046 مورخ 7/8/1382 به مجلس شوراي اسلامي تقديم و در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ21/2/1384 مجلس عيناً تصويب و به تأييد شوراي نگهبان رسيد، در اجراي اصل يكصدو بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به پيوست ارسال ميگردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حداد عادل

شماره14432 19/3/1384

وزارت جهاد كشاورزي

قانون الحاق يك تبصره به ماده (2) قانون حفاظت و بهرهبرداري از جنگلها و مراتع كه در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ بيست و يكم ارديبهشت ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 4/3/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره75560/126 مورخ 9/3/1384 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجراء ابلاغ ميگردد.

رئيس جمهور _ سيد محمدخاتمي

قانون الحاق يك تبصره به ماده (2) قانون حفاظت و بهرهبرداري از جنگلها و مراتع

ماده واحده _ متن ذيل

به عنوان تبصره به ماده (2) قانون حفاظت و بهرهبرداري از جنگلها و مراتع _ مصوب 25/5/1346 و اصلاحات بعدي آن _ الحاق ميگردد.

تبصره _ جنگلهاي دست كاشت و يا جنگلها و مراتعي كه در اجراي وظيفه احياء و توسعه منابع طبيعي از قبيل طرحهاي جنگلداري، مرتعداري، بيابانزدائي، طرحهاي مديريت منابع طبيعي و يا طرحهائي كه با مشاركت اشخاص حقيقي و حقوقي براي توسعه منابع جديد ايجاد ميشوند و همچنين پاركهاي جنگلي و خزانههاي توليد نهال و بذر جنگلي و مرتعي (نهالستانهاي عمومي، ايستگاههاي توليد بذر و نهال) در محدوده منابع طبيعي يادشده در حكم منابع مذكور در اين ماده ميباشد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ بيست و يكم ارديبهشت ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ4/3/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

اصلاح تبصره ماده(1) آيين نامه ممنوعيت استعمال و عرضه سيگار و ساير مواد دخاني در اماكن عمومي – مصوب 1

هيئت وزيران در جلسه مورخ 12/4/1384 بنا به پيشنهاد سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري و به استناد اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تصويب نمود:

در تبصره ماده (1) آيين نامه ممنوعيت استعمال و عرضه سيگار و ساير مواد دخاني در اماكن عمومي، موضوع تصويب نامه شماره 75024/ت17446/ه_ مورخ 15/10/1376 واژه « شامل» به عبارت « از قبيل» اصلاح مي گردد.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

قانون اصلاح ماده 33 اصلاحي قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع - مصوب 1386

قانون اصلاح ماده (33) اصلاحي قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع مصوب جلسه علني مورخ 1/4/1382 كه با عنوان طرح يك فوريتي « لغو سند مالكيت و يا قرارداد واگذاري زمينهاي ملي اعم از منابع طبيعي سازمان يا اراضي و زمينهايي كه توسط دولت به افراد حقيقي و حقوقي و نهادها و ارگانها جهت اجرا طرحي واگذار شده و آن طرح در تاريخ مقرر در قرارداد اجرا نشده » به مجلس شوراي اسلامي تقديم و مطابق اصل يكصد و دوازدهم (112) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به مجمع تشخيص مصلحت نظام ارسال گرديده بود با تأييد آن مجمع جهت اجرا به دولت ابلاغ شد.

شماره 91620 14/6/1386

وزارت جهاد كشاورزي

قانون اصلاح ماده (33) اصلاحي قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع كه در جلسه علني روز يكشنبه مورخ اول تير ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب و پس از ارجاع به مجمع تشخيص مصلحت نظام در جلسه مورخ 9/4/1386 مجمع تشخيص مصلحت نظام به تصويب رسيده و طي نامه شماره 64392 مورخ 1/5/1386 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجرا ابلاغ مي گردد.

رئيسجمهور _ محمود احمدي نژاد

قانون اصلاح ماده

(33) اصلاحي قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع

ماده واحده _ ماده (33) اصلاحي قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع مصوب 14/3/1354 به شرح ذيل اصلاح و شش تبصره به آن الحاق مي گردد:

ماده33_ به منظور نظارت بر اجرا طرحهاي كشاورزي و دامپروري و ساير طرحهاي غيركشاورزي مندرج در ماده (31) اين قانون و همچنين اراضي واگذاري براي اجرا طرحهاي موضوع مواد (31) و (32) آئين نامه اجرائي لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 31/2/1359 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران و تشخيص تعلل يا تخلف و عذر موجه مجريان طرحها از مفاد قرارداد و تعيين درصد عمليات انجام شده طرحهاي مزبور در هر استان هيأت سه نفره نظارت با حكم وزير جهاد كشاورزي، مركب از رئيس سازمان جهاد كشاورزي ، مديركل منابع طبيعي و يك نفر كارشناس در رشته مربوط به طرح تشكيل مي گردد و در موارد خلاف بين نسبت به فسخ يا تمديد و تعيين مهلت و يا استرداد زمين تصميم گيري خواهد شد.

تصميمات هيأت با اكثريت آرا معتبر بوده و آرا صادره اين هيأت حداكثر ظرف مدت سه ماه قابل اعتراض در مراجع قضائي ذي صلاح خواهد بود.

تبصره1_ متن قرارداد در آئين نامه اجرائي، موضوع تبصره(6) مشخص و پس از تصويب هيأت وزيران تمام قراردادهاي في مابين وزارت جهادكشاورزي و دريافت كنندگان اراضي از تاريخ تصويب اين قانون برابر متن قرارداد مصوب منعقد خواهد شد و اقدامات بعدي وزارت جهادكشاورزي و دريافت كنندگان اراضي تابع مفاد اين قرارداد خواهد بود.

تبصره2_ كليه واگذاري هاي صورت گرفته بعد از سال 1365 كه منجر به صدور سند قطعي گرديده است و

وزرا وقت با استفاده از اختيارات خود مستقيماً و بدون طي گردش كار كميسيون هاي واگذاري در استانها دستور انتقال سند را داده اند و در صورتي كه واگذاري بدون وجود طرح مصوب بوده و يا طرح مصوب بدون عذرموجه اجرا نشده يا اجرا طرح به ميزان كمتر از چهل درصد (40%) بوده و يا تبديل و تغيير كاربري غيرمجاز و غيرمتجانس با طرح مصوب بوده باشد، به موجب درخواست و اقامه دعوي از سوي وزارت جهادكشاورزي در شعبه يا شعب ويژه اي كه توسط قوه قضائيه در مركز به همين منظور تشكيل مي گردد بدون اخذ هزينه دادرسي ، رسيدگي و نسبت به فسخ واگذاري و تبديل آن به اجاره، تمديد و تعيين مهلت براي اجرا طرح يا دريافت بهاي روز اراضي و واريز به حساب درآمد عمومي و يا استرداد زمين با توافق طرفين تصميم گيري و رأي صادر مي نمايد. رأي صادره قطعي و غيرقابل تجديد نظرخواهي مي باشد. مهلت اقامه دعوي موضوع اين تبصره از سوي وزارت جهادكشاورزي تا پايان شهريور ماه سال 1387 مي باشد.

واگذاري هاي صورت گرفته به دولت اعم از واگذاري هاي مستقيم جهت مصارف وزارتخانه ها و سازمانهاي دولتي و غيرمستقيم جهت مصارف شهركهاي صنعتي، شهركهاي مسكوني و اراضي واگذارشده جهت تعاوني هاي مسكن يا بخش خصوصي و غيردولتي براي امور عام المنفعه تا سال 1373، با رعايت تبصره هاي (54) و (46) قوانين بودجه 1375 تا 1378 مشمول بررسي مجدد نمي باشد.

تبصره3_ وزارت جهادكشاورزي مكلف است رأي قاضي و تصميم نهايي هيأت مبني بر فسخ، واگذاري و يا استرداد زمين را به ادارات ثبت محل و يا دفتر اسناد رسمي تنظيم كننده سند ابلاغ نمايد و دستگاههاي مذكور مكلفند ظرف حداكثر يك ماه

پس از اعلام مراتب نسبت به اصلاح اسناد صادره و در صورت انتقال زمين نسبت به صدور دفترچه مالكيت به نام دولت به نمايندگي سازمان جنگلها، مراتع و آبخيزداري كشور اقدام نمايند.

تبصره4_ در صورتي كه مجري طرح وجهي بابت خريد اراضي به حساب دولت واريز و يا هزينه هايي در راستاي اجرا طرح نموده باشد به هنگام تقويم، بهاي روز با أخذ نظر كارشناسي محاسبه خواهد شد و دولت مكلف است حداكثر تا پايان سال مالي بعد نسبت به تأمين اعتبار و استرداد آنها اقدام نمايد.

تبصره5 _ واگذاري اراضي موضوع تبصره(4) ماده(31) اصلاحي قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع مصوب 14/3/1354 در مناطق مذكور در بند (الف) ماده (3) قانون حفاظت و بهسازي محيط زيست مناطق چهارگانه تحت حفاظت مصوب 28/3/1353 ممنوع بوده و نسبت به استرداد زمين اقدام خواهد شد.

تبصره6 _ آئين نامه اجرائي اين قانون توسط رئيس قوه قضائيه و وزير جهادكشاورزي تهيه و ظرف سه ماه به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز يكشنبه مورخ اول تيرماه يكهزار و سيصد و هشتاد و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 9/4/1386 از سوي مجمع تشخيص مصلحت نظام موافق با مصلحت نظام تشخيص داده شد.

آيين نامه اجرايي قانون اصلاح ماده (33) اصلاحي قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع كشور - مصوب 1387

فصل اول _ كليات، تعاريف و اصطلاحات ( ماده 1 )

وزيران عضو كميسيون امور زيربنايي، صنعت و محيط زيست در جلسه مورخ 25/1/1387 بنا به پيشنهادهاي شماره 37231/020 مورخ 17/10/1386 وزارت جهاد كشاورزي و شماره 10807/86/1 مورخ 20/10/1386 قوه قضاييه و به استناد تبصره (6) الحاقي ماده (33) اصلاحي قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع _ مصوب 1386 _ و با رعايت تصويب نامه شماره 164082/ت373ه_ مورخ 10/10/1386، آيين نامه اجرايي

قانون يادشده را به شرح زير تصويب نمودند:

1387/2/15 شماره20144/ت39028ك

وزارت جهادكشاورزي _ وزارت مسكن و شهرسازي

آيين نامه اجرايي قانون اصلاح ماده (33) اصلاحي قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع كشور

فصل اول _ كليات، تعاريف و اصطلاحات

ماده1_ در اين آيين نامه غير از اصطلاحات « اراضي دولتي، پارك جنگلي، پروانه چرا، جنگل و بيشه هاي طبيعي، جنگل دست كاشت عمومي، حريم قانوني تأسيسات دولتي، طرح مرتعداري، مرتع و نهالستان عمومي» كه تعاريف آنان طبق قانون ملي شدن جنگله_اي كشور _ مصوب 1341_ ق_انون حفاظت و به_ره برداري از جنگله_ا و مراتع _ مصوب1346_ و اصلاحات بعدي آن، لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احياي اراضي _ مصوب 1359_ شوراي انقلاب و آيين نامه هاي مربوط مي باشند، اصطلاحات زير در معاني مشروح مربوط به كار مي روند:

الف _ قانون: قانون اصلاح ماده (33) اصلاحي قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع _ مصوب 1386 _

ب _ هيئت نظارت: هيئت نظارت موضوع ماده(33) اصلاحي قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع _ مصوب 1386_

ج _ عوامل نظارتي: گروهي از كارشناسان منتخب اعضاي هيئت نظارت كه به منظور بازديد و تهيه گزارش لازم از اراضي واگذارشده در چارچوب وظايف محول شده انتخاب وحكم آنان توسط رييس هيئت نظارت صادر مي شود.

د _ درصد عمليات انجام شده طرح: ميزان پيشرفت فيزيكي انجام شده مطابق طرح مصوب در اراضي مورد واگذاري كه درصد و مبناي محاسبه آن براساس زمان بندي طرح و تطبيق عملياتاجرايي و بازديد از طرح تعيين مي گردد.

ه_ _ طرح مصوب: طرح مدوني كه توسط اشخاص حقيقي و حقوقي تهيه و به تصويب دستگاههاي متولي رسيده باشد و در زمان واگذاري، مصوبه مراجع ذيربط (كارگروه شهرسازي و معماري

استان يا كميسيون ماده (13) آيين نامه نحوه احداث بنا و تأسيسات در خارج از محدوده و حريم شهرها) را داشته باشد.

و _ كميسيون هاي واگذاري: مراجعي كه طبق ضوابط و مقررات، طرحهاي مصوب دستگاههاي متولي مربوط به اشخاص حقيقي و حقوقي را به منظور واگذاري اراضي ملي و دولتي بررسي و نظر خود را در مورد واگذاري يا عدم واگذاري اعلام مي نمايند.

ز _ عذر موجه: وضعيت و حالتي كه منجر به تعطيلي دايم يا موقت طرح مصوب گرديده و يا موجبات تأخير در اجراي آن را فراهم نموده باشد و مجري طرح يا عوامل اجرايي وي به طور مستقيم يا غيرمستقيم در حدوث آن هيچ نقشي نداشته باشند.

ح _ تعلل: مسامحه و قصور مجري يا مجريان در اجراي تعهدات قانوني يا قراردادي در راستاي اجراي به موقع طرح مصوب.

ط _ تخلف: عدم رعايت قوانين و مقررات و شرايط مندرج در قرارداد واگذاري زمين.

ي _ خلاف بين: تعلل و تخلف آشكار و عذر ناموجه مجري طرح كه بنا بر تشخيص هيئت نظارت قابل اغماض نبوده و موجبات تمديد و تعيين مهلت براي اجرا و يا فسخ قرارداد و يا استرداد زمينرا فراهم مي نمايد.

ك _ عرصه هاي ملي و دولتي قابل واگذاري: اراضي منابع ملي، موات و دولتي قابل واگذاري و بلامعارض كه داراي استعداد توليد اقتصادي و بهره برداري محصولات بخش هاي مختلف كشاورزي و غيركشاورزي مي باشد.

ل _ تبديل و تغيير كاربري غيرمتجانس: تبديل و تغيير كاربري هايي كه در ماهيت، با اهداف طرح مصوب مغايرت داشته باشد.

م _ واگذاري براي امور عام المنفعه: واگذاريهاي صورت گرفته به بخش خصوصي و مؤسسات غيردولتي كه در زمان واگذاري، غيرانتفاعي بودن فعاليت آنها در اساسنامه قيد شده

باشد.

ن _ مناطق چهارگانه تحت حفاظت سازمان حفاظت محيط زيست: مناطق موضوع بند (الف) ماده (3) قانون حفاظت و بهسازي محيط زيست _ مصوب 1353 _ كه توسط شوراي عالي حفاظت محيط زيست (سابق) و مرجع جايگزين آن، به عنوان مناطق پارك ملي، آثار طبيعي ملي، پناهگاه حيات وحش و منطقه حفاظت شده با رعايت نكات مندرج در ذيل بند « الف» ماده يادشده تعيين و حدود آن تصويب شده باشد.

فصل دوم _ نحوه نظارت ( ماده 1 تا 11 )

ماده2 _ به منظور نظارت بر اجراي طرحهاي كشاورزي و دامپروري و ساير طرحهاي غيركشاورزي موضوع قانون و تشخيص تعلل يا تخلف و عذر موجه مجريان طرحها و تعيين درصد عمليات انجام شده طرحهاي يادشده در هر استان هيئت نظارت با حكم وزير جهادكشاورزي مركب از رييس سازمان جهادكشاورزي، مدير كل منابع طبيعي و يك نفر كارشناس در رشته مرتبط با طرح تشكيل مي گردد.

تبصره1_ كارشناس در رشته مرتبط با كليه طرحهاي غيركشاورزي و همچنين كليه طرحهايي كه در محدوده و حريم شهرها واقع شده يا مي شوند ظرف يك ماه از تاريخ درخواست وزارتجهادكشاورزي توسط وزارت مسكن و شهرسازي براي صدور حكم معرفي مي گردد.

تبصره2_ وزير جهادكشاورزي مي تواند با حفظ مسئوليت خود، صدور احكام كارشناسان مرتبط با طرح را به رييس سازمان جهادكشاورزي تفويض نمايد.

ماده3_ دبيرخانه هيئت نظارت در سازمان جهادكشاورزي مستقر و رييس سازمان جهادكشاورزي به عنوان رييس هيئت نظارت و مسئول حقوقي سازمان يادشده به عنوان دبير هيئت نظارت مي باشد. انجام كليه امور مربوط به تشكيل جلسه، دعوت از اعضا، ابلاغ آرا و ساير موارد مرتبط به عهده دبير هيئت نظارت خواهد بود.

تبصره _ دبير هيئت نظارت موظف است كليه گزارشهاي رسيده را ثبت و در كوتاهترين زمان ممكن پس از بررسي و

تكميل به ترتيب نوبت در دستور كار هيئت نظارت قرار دهد.

ماده4_ هيئت نظارت موظف است توسط عوامل نظارتي به صورت مستمر از طرح هاي واگذارشده بازديد و با بررسي سوابق و طرح مصوب و مفاد قرارداد، بر نحوه اجراي طرح براساس زمان بندي اجرايي و كيفيت اجراي طرح و پيشرفت كار نظارت لازم را معمول نمايد.

تبصره1_ گزارش پرونده هاي مربوط به واگذاري اراضي ملي و دولتي حسب مورد توسط مدير امور اراضي يا مدير كل منابع طبيعي هر استان به دبيرخانه هيئت نظارت ارائه مي گردد.

تبصره2_ دس_تگاه اجرايي و واحد صادركننده جواز تأسيس يا موافقت اصولي موظف است نظارت لازم بر اجراي طرح مصوب را تا مرحله به بهره برداري رسيدن طرح معمول و گزارش پيشرفت فيزيكي طرحها را در مدت اجرا، به دبيرخانه هيئت نظارت منعكس نمايد.

تبصره3_ دبير هيئت نظارت موظف است براساس نظر هيئت نظارت نسبت به صدور اخطاريه (از طريق پست سفارشي) در دو نوبت به فاصله پانزده روز اقدام و در صورت عدم توجه مجري يا مجريان طرحها به اخطاريه هاي صادرشده مراتب را در دستور كار هيئت نظارت قرار دهد.

تبصره4_ اختيارات هيئت نظارت نافي نظارت عمومي سازمانهاي جهادكشاورزي و ادارات كل منابع طبيعي نمي باشد و مراجع يادشده حسب مورد موظفند در چارچوب قراردادهاي منعقد شده با مجريان طرحها نسبت به اعمال نظارت در قالب زمان بندي اجراي طرحها وظايف محول شده را پيگيري و اقدام نمايند.

ماده5 _ هيئت نظارت ضمن بررسي گزارش دبيرخانه و در صورت لزوم بازديد از محل اجراي طرح، در موارد خلاف بين ظرف يك ماه رأي خود را طي صورت جلسه اي مبني بر تمديد و تعيين مهلت، فسخ يا استرداد زمين اعلام مي نمايد.

ماده6 _ دبير هيئت نظارت موظف است پس از صدور رأي

هيئت نظارت ظرف ده روز نسبت به ابلاغ كتبي رأي به مجري طرح به نشاني مندرج در قرارداد به نحو مقتضي اقدام نمايد. آراي صادر شده هيئت نظارت ظرف سه ماه از تاريخ ابلاغ قابل اعتراض در مراجع قضايي صالح مي باشد، در صورت انقضاي مدت و عدم اعتراض، رأي صادر شده قطعي و لازم الاجراست.

تبصره _ دعوت از طرف قرارداد و حضور وي در جلسات هيئت نظارت بلامانع است.

ماده7_ با قطعيت رأي صادرشده هيئت نظارت به دليل انقضاي مدت اعتراض و يا صدور رأي قطعي از مرجع قضايي حسب مورد با توجه به مفاد رأي به شرح ذيل اقدام مي گردد:

الف _ در صورتي كه رأي صادر شده توسط هيئت نظارت، ناظر به فسخ و يا استرداد زمين باشد، مراتب توسط دبير هيئت نظارت به دفترخانه اسناد رسمي مربوط جهت اجرا ابلاغ و از طريق دايره اجراي ثبت محل وقوع ملك نسبت به خلع يد متصرف اقدام خواهد شد.

ب _ چنانچه رأي صادر شده توسط هيئت نظارت، ناظر بر تمديد قرارداد اجاره و تعيين مهلت براي اجراي طرح باشد، مراتب حسب مورد توسط دبير هيئت نظارت براي اجرا به مديريت امور اراضي يا اداره كل منابع طبيعي و طرف قرارداد ابلاغ مي گردد.

ج _ احكام صادرشده از سوي مراجع قضايي موضوع قانون پس از قطعيت به هيئت نظارت جهت اجرا ابلاغ مي گردد.

تبصره _ در هر صورت چنانچه آراي قطعي صادرشده توسط هيئت نظارت و يا مرجع قضايي صالح ناظر به فسخ واگذاري و استرداد زمين باشد، مراتب از سوي دبير هيئت نظارت به ادارات ثبتاسناد و املاك محل و يا دفاتر اسناد رسمي تنظيم كننده سند ابلاغ و دستگاههاي مذكور مكلفند ظرف يك ماه پس از اعلام مراتب، نسبت به

اصلاح اسناد صادرشده و در صورت انتقال زمين نسبت به صدور دفترچه مالكيت به نام دولت با نمايندگي سازمان جنگلها، مراتع و آبخيزداري كشور و در صورت وقوع زمين در محدوده و حريم شهر و شهرك با نمايندگي وزارت مسكن و شهرسازي (سازمان ملي زمين و مسكن) اقدام نمايند.

ماده8 _ متن قرارداد اجاره موضوع تبصره يك قانون به شرح نمونه پيوست كه تأييدشده به مهر پيوست تصويب نامه هيئت وزيران مي باشد و از تاريخ تصويب قانون تمام قراردادهاي موضوع قانون، بين وزارت جهادكشاورزي و دريافت كنندگان اراضي برابر آن منعقد خواهد شد. تمديد قراردادهاي واگذاري قبلي نيز پس از پايان مدت، تابع مفاد قرارداد نمونه پيوست مي باشد.

تبصره _ در مواردي كه ه_يئت نظارت در چارچوب مفاد قانون رأي به تمديد قرارداد صادر نم_ايد، مرجع واگذاري نسبت به تمديد آن برابر نمونه قرارداد پيوست اقدام مي نمايد.

ماده9_ پس از ابلاغ رأي هيئت نظارت مبني بر فسخ و يا استرداد زمين، سازمان جهادكشاورزي ظرف ده روز اقدام به تأمين دليل از طريق دادگاه محل خواهد نمود وچنانچه مستأجر يا مجري طرح وجهي را بابت خريد اراضي به حساب دولت واريز و يا هزينه هايي در عرصه مورد اجاره، اعياني، ابنيه و مستحدثاتي در راستاي اجراي طرح ايجاد كرده باشد، نسبت به تقويم و ارزيابي با هزينه ايشان به شرح ذيل اقدام خواهد شد:

الف _ تقويم اعياني، ابنيه و مستحدثات براساس قيمت كارشناسي روز بدون لحاظ ارزش افزوده ناشي از افزايش قيمت زمين توسط كارشناس رسمي دادگستري انجام گرفته و پس از كسر حقوق قانوني دولت و مطالبات بانكها و مؤسسات مالي و اعتباري تسهيلات دهنده، از محل رديفي كه در بودجه سالانه قابل پيش بيني

است، پرداخت مي گردد.

ب _ در صورت اعتراض به نظريه كارشناسي وفق قانون آيين دادرسي مدني عمل خواهد شد.

تبصره1_ پس از ابلاغ رأي هيئت نظارت به نشاني مندرج در قرارداد و عدم مراجعه مستأجر در مهلت مقرر، سازمان جهادكشاورزي موظف است به شرح موارد فوق نسبت به تأمين دليل و تقويم اعياني، ابنيه و مستحدثات اقدام و مبلغ مورد تقويم را به حساب سپرده سازمان يادشده واريز نمايد.

در صورت عدم دسترسي به مستأجر اوليه به منظور اطلاع وي براي دريافت بهاي توديع شده اعياني، سازمان جهادكشاورزي با هزينه وي از محل وجوه يادشده نسبت به درج آگهي براي دو نوبت به فاصله پانزده روز در يكي از جرايد كثيرالانتشار سراسري يا محلي اقدام خواهد نمود.

تبصره2_ با فسخ و استرداد مورد واگذاري تا زمان واگذاري مجدد به مجري بعدي (مطابق قوانين و مقررات)، سازمان جهادكشاورزي استان به منظور حفاظت و نگهداري آن، قرارداد اماني يا پيماني حفاظت و نگهداري منعقد مي نمايد.

ماده10_ چ_نانچه مح_كوم عليه ادله خ_ود را دائر بر ع_دم ابلاغ صحي_ح رأي تق_ديم هيئت نظارت نمايد، موضوع توسط هيئت نظارت بررسي و در صورت پذيرش ادعا، رأي به وي ابلاغ و آثار قانونيابلاغ از اين تاريخ جاري مي گردد.

ماده11_ نمايندگي دولت و اعمال كليه وظايف و اختيارات مندرج در قانون و اين آئين نامه نسبت به واگذاريهاي انجام شده كه در زمان واگذاري در خارج از حريم ومحدوده شهرها و شهرك ها واقع و سپس در داخل محدوده و حريم هاي مذكور واقع شده يا مي شود، به عهده وزارت مسكن و شهرسازي بوده و وزارتخانه هاي جهادكشاورزي و مسكن و شهرسازي مكلفند نحوه تعيين تكليف اين گونه واگذاريها را اعم از مواردي كه طرح مصوب اجرا و به بهره برداري

رسيده و يا به دليل اعمال مقررات اين آيين نامه منجر به فسخ و استرداد زمين مي گردد، طي شيوه نامه اي تهيه و ابلاغ مي نمايند.

فصل سوم _ نحوه رسيدگي به پرونده هاي واگذاري اراضي موضوع تبصره (2) قانون ( ماده 12 تا 16 )

ماده12_ در اجراي تبصره (2) قانون، قوه قضاييه ظرف يك ماه پس از ابلاغ اين آيين نامه نسبت به تشكيل شعبه و يا شعب ويژه مركب از سه نفر از قضات به انتخاب رييس قوه قضاييه اقدام مي نمايد.

تبصره1_ شعبه يا شعب مذكور در تهران مستقر و جلسات هر شعبه با حضور كليه اعضا رسميت يافته و نظر اكثريت مناط اعتبار آرا مي باشد.

تبصره2_ قضات شعبه ويژه مي توانند در صورت اقتضا با هزينه وزارت جهادكشاورزي از نظرات كارشناسان هيئتهاي كارشناسي استفاده نمايند.

تبصره3_ رسيدگي در شعبه يادشده بدون پرداخت هزينه دادرسي است و رأي صادرشده قطعي و غيرقابل تجديدنظر مي باشد.

ماده13_ وزارت جهادكشاورزي (سازمان جنگلها، مراتع و آبخيزداري كشور) موظف است تا پايان شهريورسال 1387 در مورد واگذاري هاي صورت گرفته بعد از سال 1365 كه منجر به صدور سند قطعي گرديده در صورت وجود يكي از شرايط ذيل:

الف _ واگذاري هايي كه وزراي وقت جهادسازندگي و كشاورزي با استفاده از اختيارات خود به طور مستقيم و بدون طي گردش كميسيون هاي واگذاري در استانها دستور انتقال سند را داده اند.

ب _ واگذاري بدون وجود طرح مصوب.

ج _ عدم اجراي طرح مصوب بدون عذر موجه.

د_ اجراي طرح به ميزان كمتر از چهل درصد.

ه_ _ تبديل و تغيير كاربري غيرمجاز و غيرمتجانس با طرح مصوب.

نسبت به اقامه دعوي در شعبه يا شعب ويژه اقدام نمايد و شعبه رسيدگي كننده به موجب درخواست و دعواي اقامه شده نسبت به يكي از شقوق:

_ فسخ واگذاري قطعي و تبديل آن به اجاره.

_ تمديد و تعيين مهلت براي اجراي طرح.

_

دريافت بهاي روز اراضي و واريز به حساب درآمد عمومي.

_ استرداد زمين با توافق طرفين.

تصميم گيري و رأي قطعي صادر مي نمايد.

تبصره _ كليه واگذاريهايي كه در محدوده مناطق چهارگانه تحت حفاظت سازمان حفاظت محيط زيست موضوع تبصره (5) قانون انجام گرفته است به خواسته ابطال اسناد صادرشده و استرداد زمين در شعب ويژه موضوع تبصره (2) قانون بدون توجه به شرايط يادشده در تبصره يادشده رسيدگي مي شود.

ماده14_ وزارت جهادكشاورزي (سازمان جنگلها، مراتع و آبخيزداري كشور) موظف است درخواس_ت موضوع تبصره (2) قانون را در قالب فرم هاي دادخواست به خواسته « تعيين تكليف اراضي واگذارشده» از حيث اعلام فسخ واگذاري و تبديل آن به اجاره يا تمديد قرارداد و تعيين مهلت براي اجراي طرح يا دريافت بهاي روز اراضي و واريز آن به حساب درآمد عمومي و يا استرداد زمين در صورت توافق با مجري طرح تقديم نمايد.

تبصره1_ وزارت جهادكشاورزي (سازمان جنگلها، مراتع و آبخيزداري كشور) ضمن تعيين دقيق خواسته و تقويم آن در درخواست اوليه با توجه به جريان پرونده و مباحث طرح شده در جلساترسيدگي از حيث اعلام آمادگي و يا عدم آمادگي مجري براي اجراي طرح و يا تمديد قرارداد اجاره و يا امكان استرداد زمين و يا عدم امكان آن به دليل تعاقب ايادي مي تواند موضوع درخواست خود را در قالب يكي ديگر از موارد مندرج در ماده فوق تا قبل از اعلام ختم دادرسي تغيير داده و به صورت كتبي به دادگاه اعلام نمايد.

تبصره2_ درخصوص آن دسته از زمينهايي كه قبل از تصويب مصوبه مجمع تشخيص مصلحت نظام دريافت كنندگان اوليه پس از انتقال سند مالكيت از سوي وزارت جهادكشاورزي به نام آنها نسبت به

فروش و نقل و انتقال رسمي آن به اشخاص ثالث اقدام نموده باشند، ارزش زمين به قيمت روز زمان انتقال محاسبه و از دريافت كننده اوليه دريافت خواهد شد.

ماده15_ در مورد اراضي واگذارشده جهت تعاوني هاي مسكن يا بخش خصوصي و غيردولتي براي امور عام المنفعه تا سال 1373 در صورتي كه تبصره هاي (54) و (46) قوانين بودجه سال 1375 تا 1378 نسبت به اين واگذاريها اجرا نگرديده باشد، به شرح ذيل اقدام مي گردد:

الف _ وزارت جهادكشاورزي (سازمان جنگلها، مراتع و آبخيزداري كشور) فهرست كليه واگذاري هاي قسمت اخير تبصره (2) قانون را به وزارت مسكن و شهرسازي اعلام تا نسبت به اعمال تبصره هاي (54) و (46) قوانين بودجه سالهاي 1375 تا 1378 در مورد اراضي واگذارشده به تعاوني هاي مسكن اعم از بخش خصوصي و دولتي اقدام نمايد.

ب _ واگذاريهاي صورت گرفته به دولت (وزارتخانه ها، مؤسسات دولتي و شركتهاي دولتي) مشمول رسيدگي مجدد نمي باشند.

ماده16_ در عرصه هاي موضوع تبصره (5) قانون و نيز در عرصه هايي كه به موجب رأي قضات شعبه ويژه منجر به فسخ واگذاري توأم با استرداد زمين مي گردد، مواد (7)، (9) و (11) اين آيين نامه كه به نحوي با تبصره (2) قانون نيز مرتبط مي باشد حسب مورد متناسب با موضوع توسط شعب ويژه، قابل اعمال بوده و مورد حكم قرار خواهد گرفت.

فصل چهارم _ ساير مقررات ( ماده 17 تا 21 )

ماده17_ وزارت جهادكشاورزي موظف است اعتبارات مورد نياز را براي اجراي قانون، شامل بهاي اراضي، اعياني، ابنيه و مستحدثات بر روي اراضي موضوع تبصره (4) قانون و ساير موارد، تجهيزات مورد نياز، حق الزحمه هيئت هاي نظارتي و عوامل اجرايي، هزينه ها و دستمزد كارشناسي را در يك رديف جداگانه در بودجه سالانه خود پيش بيني و به

معاونت برنامه ريزي و نظارت راهبردي رييس جمهور پيشنهاد نمايد.

ماده18_ وزارت جهاد كشاورزي مكلف است به منظور تشكيل به موقع هيئت هاي نظارت، جمع آوري آمار و اطلاعات، ارزيابي عملكرد و برنامه ريزي و نظارت بر اجراي صحيح اين آيين نامه، نسبت به ايجاد بانك اطلاعات و تهيه نرم افزار مربوط اقدام نمايد.

ماده19_ وزارت جهادكشاورزي مجاز است در چارچوب قانون و اين آيين نامه نسبت به تنظيم و ابلاغ دستورالعمل هاي مربوط اقدام نمايد.ماده20_ كليه دستگاههاي اجرايي موظف به همكاري با وزارت جهادكشاورزي در اجراي قانون و آيين نامه اجرايي مربوط مي باشند. نيروي انتظامي موظف است در صورت درخواست وزارت جهادكشاورزي همكاري لازم را براي اعزام نيروي كادري خود جهت همراهي عوامل نظارتي در بازديد از اراضي واگذارشده موضوع اين آئين نامه معمول وگزارش مرجع انتظامي داير بر ممانعت متصرفان يا مالكان يا مستأجران از انجام وظايف عوامل نظارتي، اماره عدم اجراي طرح مي باشد.

ماده21_ كليه آيين نامه ها و دستورالعمل هاي مغاير با اين آيين نامه اجرايي ملغي الاثر اعلام مي گردد.

اين تص_ويب نامه در تاريخ 11/2/1387 به تأييد مقام محترم رياست جمهوري رسيده است.

پيوست

بسمه تعالي

قرارداد اجاره

اين قرارداد به استناد تبصره (1) ماده (33) اصلاحي قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع _ مصوب1386_ و در اجراي ماده (8) آئين نامه اجرايي قانون براي اجراي طرح ......................................... كه در تاريخ ............................................ مورد تصويب كميسيون مربوط قرار گرفته با شرايط ذيل منعقد مي گردد:

ماده1_ موجر:

وزارت جهاد كشاورزي با نمايندگي

آقاي / خانم ............................... فرزند ................................ شماره شناسنامه............................ صادره ازشماره ملي.......................................................... به موجب معرفي نامه شماره ........................................... مورخ ....................................

به نشاني: .............................................................................................................................................

ماده2_ مستأجر:

الف _ شركت يا شركت ها:

نام شركت...................................... شماره ثبت ........................... مركز اصلي شركت............... با نمايندگي آقاي / خانم...................... فرزند............................... شماره شناسنامه.......................... صادره از ...................... شماره ملي.............................................

كه بر طبق اساسنامه شركت حق امضاي اين قرارداد را دارا مي باشد.

به نشاني:

ب _ شخص يا اشخاص حقيقي:

نام و نام خانوادگي ........................... فرزند ...................... شماره شناسنامه............................ صادره از.................................... متولد.................................. شماره ملي.....................................

به نشاني:................................................................................................................................................

ماده3_ مورد اجاره:

قطعه زميني است به مساحت ........................ مترمربع شش دانگ/هكتار/قسمتي از اراضي ملي/دولتي تحت پلاك شماره............................. فرعي از................................. اصلي واقع در روستاي ......................................... بخش............................ استان.............................................

با حدود اربعه ذيل:

شمالاً : شرقاً :

جنوباً : غرباً :

با ابعاد مشخص طبق نقشه پيوست كه جزء لاينفك اين قرارداد مي باشد و پس از امضاي اين قرارداد با تنظيم صورت جلسه اي به تصرف قانوني مستأجر درخواهدآمد.

ماده4_ مدت اجاره:

مدت اجاره.................................. سال هجري شمسي از تاريخ امضاي سند اجاره است و پس از انقضاي مدت اجاره در صورت اجراي كامل طرح مصوب، چنانچه موجر قابليت ادامه فعاليت طرح را تأييد نمايد، قرارداد اجاره به مدت و با اجاره بهايي كه توسط كميسيون مربوط تعيين مي گردد قابل تمديد خواهدبود و استمرار اجاره منوط به تنظيم قرارداد اجاره جديد مي باشد.

تبصره1_ اجراي كامل طرح به هيچ عنوان الزامي براي موجر داير بر انتقال عرصه به صورت كلي يا جزيي به مستأجر ايجاد نخواهدكرد.

تبصره2_ در صورتي كه مستأجر قصد استفاده از تسهيلات مؤسسه اعتباري را براي اجراي طرح داشته باشد و مؤسسه اعتباري عامل، براساس قوانين و مقررات مربوط و ارايه گزارش توجيهي مدت اجاره را كافي نداند، مدت قرارداد اجاره بنا به درخواست مستأجر و تأييد كميسيون ذي ربط و با رعايت ضوابط و مقررات مربوط اصلاح خواهدشد.

ماده5 _ اجاره بها:

اجاره بهاي ساليانه به طور مقطوع مبلغ .............................. (................................به حروف) ريال مي باشد كه بنا به تشخيص كميسيون مربوط، تعيين گرديده است و اين مبلغ حداكثر

هر سه /پنج سال يكبار تعديل مي گردد و اجاره بهاي تعديل شده توسط موجر قطعي است و براساس آن قبوض اقساطي از سوي دفترخانه عامل صادر مي گردد.

ماده6 _ موعد پرداخت اجاره بها:

مستأجر متعهد است اجاره بهاي سال اول را حداكثر تا يك سال بعد از تنظيم قرارداد به شماره حساب ..................................... خزانه داري كل نزد بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران واريز و اصل رسيد بانكي را براي دريافت قبض اقساطي مربوط به موجر تسليم كند و اجازه بهاي سالهاي بعد را نيز به ترتيب مذكور در سررسيد قبوض اقساطي بپردازد.

ماده7_ شرايط ضمن عقد:

_ مستأجر يا مستأجران (اعم از شخص حقيقي و حقوقي) به هيچ نحو از انحا، بدون اخذ موافقت كتبي موجر، حق واگذاري تمام يا قسمتي از منافع عين مستأجره را به صورت جزيي يا كلي، تحت هر عنواني اعم از قطعي، شرطي، رهني، صلح حقوق، مشاركت، وكالت و غيره ندارد و هر قراردادي كه برخلاف اين ماده با هر شخص حقيقي يا حقوقي تنظيم و مبادله شود، باطل وبراي موجر حق فسخ اجاره را ايجاد مي نمايد. در فرض واگذاري زمين به چند مستأجر ممنوعيت موضوع اين بند شامل انتقال قدرالسهم هر يك از مستأجران به يكديگر نيز خواهدبود.

_ مستأجر مكلف است اقساط اجاره بها را در سررسيد قبوض اقساطي به موجر بپردازد و درصورت عدم پرداخت يا تأخير بيش از دو ماه در پرداخت اقساط، موجر حق فسخ اجاره را خواهد داشت. تحقق و اعمال اين حق منوط به صدور و ابلاغ اخطاريه از طرف موجر نخواهدبود.

_ مستأجر حق تبديل و تغيير كاربري، تفكيك و افراز اراضي مورد اجاره را ندارد مگر با رعايت

مقررات مربوط و موافقت كتبي وزارت جهاد كشاورزي، در غير اين صورت موجر حق فسخ اجاره را خواهد داشت.

_ در صورتي كه مستأجر در طول مدت اجاره نسبت به انتقال عين مستأجره به هر نحو به صورت كتبي يا شفاهي و در قالب اسناد عادي و يا رسمي مبادرت نمايد طبق قوانين جزايي قابل پيگرد و تعقيب كيفري مي باشد.

_ چنانچه معادن مندرج در قوانين مربوط در مورد اجاره وجود داشته باشد و يا كشف شود و دولت استخراج آن را مجاز و لازم بداند و عمل بهره برداري از معادن مانع اجراي تمام يا قسمتي از طرح شود، موجر مي تواند عقد اجاره را فسخ و يا محدوده مورد احتياج را از مورد اجاره خارج نمايد، در اين صورت عقد اجاره نسبت به بقيه اراضي با تنظيم قرارداد اصلاحي استمرار مي يابد و چنانچه در اجراي اين اقدام خسارتي متوجه مستأجر شود خسارات واردشده براساس نظريه كارشناس رسمي دادگستري به انتخاب مؤجر تعيين مي گردد و هزينه كارشناسي بر عهده دستگاه ذي ربطمي باشد.

_ مستأجر مكلف است در صورت كشف آثار و ابنيه باستاني در عين مستأجره مراتب را بلافاصله به موجر و مراجع ذي ربط اطلاع دهد و كليه قوانين مربوط به آثار و ابنيه باستاني مكشوفه در مورد اجاره را اجرا كند و در صورتي كه طبق مقررات مربوط و با تأييد موجر ادامه بهره برداري مستأجر از عين مستأجره به لحاظ قانوني متعذر باشد، مكلف است عين مستأجره را رفع تصرف و به موجر تحويل نمايد، در اين صورت حقوق مكتسبه بهره بردار و خسارت واردشده و دستمزد كارشناسي با رعايت قسمت آخر از بند 5 همين ماده تعيين و از

سوي دستگاه اجرايي ذي ربط قابل پرداخت مي باشد. تخلف از اين بند موجب فسخ قرارداد مي گردد.

_ مستأجر مكلف است ضمن حفاظت فيزيكي و مراقبت از عين مستأجره، حريم رودخانه ها و مجاري سيلاب و حقوق ارتفاقي اشخاص از لحاظ عبور انهار و قنوات و راههاي دسترسي و غيره را طبق قوانين موضوعه و عرف محل مراعات نمايد و در صورت تخلف مسئول خسارات واردشده به دولت و اشخاص خواهدبود.

_ خسارات واردشده ناشي از تخلف مستأجر از مفاد اين قرارداد از طرف موجر قابل مطالبه است.

_ مستأجر متعهد است طرح توجيه فني و اقتصادي و طرحهاي تفصيلي و برنامه اجرايي را كه مورد تأييد مراجع تصويب كننده طرح قرار گرفته و پيوست لاينفك اين قرارداد مي باشد به نحو كامل و طبق برنامه زمان بندي در مواعد مندرج در طرح مصوب اجرا و گزارش اقدامات انجام شده را براي موجر ارسال نمايد و در صورت استنكاف و تخلف، موجر با تعيين ضرب الاجل متناسب كه با جلب نظر مرجع فني ناظر بر اجراي طرح ي_ا نظر كارشناس منتخ_ب موجر تعيين مي ش_ود به مستأجر اخطار مي نمايد كه به تعهدات خود عمل نمايد و با انقضاي مدت تعيين شده وادامه استنكاف، موجر حق فسخ قرارداد را خواهدداشت.

_ نمايندگان موجر كه حكم مأموريت بازديد طرح را دارند با ارايه كارت شناسايي و حكم مربوط مي توانند به محدوده مورد اجاره وارد شوند و مراحل مختلف عمليات اجراي طرح اعم از آماده سازي و بهره برداري از اراضي موضوع اين قرارداد را نظارت نمايند و مستأجر حق ممانعت را نداشته و بايد اطلاعات مرتبط با طرح را در اختيار نمايندگان موجر بگذارد. در صورتي كه مستأجر مانع از ورود و

بازديد مأموران مذكور شود و يا اطلاعات مرتبط با طرح را در اختيار آنان قرار ندهد، موجر با ارسال اخطاريه موعد مجددي براي بازديد و تسليم اطلاعات مرتبط با طرح تعيين خواهدكرد و در صورت استنكاف مجدد، موجر حق فسخ اجاره را خواهد داشت.

_ مستأجر مكلف است ظرف يك ماه قبل از انقضاي مدت اجاره با حضور در محل اداره موجر نسبت به تسليم درخواست تمديد قرارداد اجاره اقدام نمايد و در صورت عدم مراجعه مستأجر و يا عدم تمديد قرارداد اجاره و يا فسخ قرارداد اجاره ظرف سه ماه از تاريخ انقضاي مدت اجاره يا از تاريخ فسخ، از مورد اجاره رفع يد نمايد و با همان مساحت و حدود كه در ابتداي اجاره تحويل گرفته است، به موجر مسترد نمايد. در صورت تأخير در تخليه و تحويل عرصه ظرف مهلت مذكور، معادل دو برابر اجاره بهاي مقرر به ازاي هر روز به عنوان وجه التزام بر عهده مستأجر خواهدبود و به علاوه موجر مي تواند با صدور اجراييه نسبت به خلع يد از مستأجر اقدام و مطالبات خود وخسارات وارد شده را از محل تأسيسات و ماشين آلات و ساير اموال منقول و غيرمنقول بلامعارض مستأجر كه در مورد اجاره موجود است براساس ارزيابي كارشناس منتخب خود با منظور داشتن هزينه كارشناسي كه بر عهده مستأجر است، استيفا نمايد كه در صورت عدم پرداخت، به كل بدهي مستأجر اضافه مي گردد. تشخيص و تعيين ميزان بدهي مستأجر منحصراً با موجر است و مستأجر به موجب همين قرارداد اجاره، تشخيص مذكور را مورد قبول قرار داده و ملزم به پرداخت مبالغ مورد مطالبه گرديد و حق هر گونه ايراد

و اعتراض و ادعايي را از خود سلب و ساقط كرد.

تبصره1_ در صورتي كه جهت اجراي طرح هاي عمراني ملي يا استاني مصوب نياز به تمام يا قسمتي از عرصه موضوع اين قرارداد باشد، با اعلام كتبي موجر به مستأجر طي مهلت سه ماهه نسبت به برآورد كارشناسي هزينه هاي صورت گرفته توسط كارشناس رسمي دادگستري به انتخاب موجر و پرداخت آن از سوي مجري طرح عمراني اقدام و قرارداد اصلاح و يا فسخ مي گردد.

تبصره2_ مستأجر نمي تواند با تمسك به اجراي بخشي از طرح و بهره برداري از آن صدور سند مالكيت نسبت به آن بخش و يا اصلاح قرارداد و تجزيه عرصه عين مستأجره را تقاضا نمايد.

تبصره3_ با توجه به تبصره (8) ماده (1) قانون تسهيل اعطاي تسهيلات بانكي و كاهش هزينه هاي طرح و تسريع در اجراي طرح هاي توليدي و افزايش منابع مالي و كارايي بانكها، اين قرارداد به عنوان اسناد قابل قبول نزد بانكها پذيرفته مي شود و مؤسسه اعتباري مي تواند با رعايت بند (1) ماده (7) اين قرارداد معادل حقوق ناشي از اين قرارداد براي مجري طرح را به عنوان وثيقه بپذيرد.

موجر به موجب اين قرارداد متعهد و موظف گرديد در اجراي قرارداد تسهيلات اعطايي بنا به درخواست بانك و يا مؤسسه مالي، اعتباري ذي نفع، اين مؤسسات و يا اشخاص معرفي شده از طرف آنها را به عنوان جانشين مجري طرح موضوع قرارداد واگذاري زمين شناخته و بپذيرد و كليه حقوق و تعهدات ناشي از قرارداد را به بانك يا مؤسسه مالي و اعتباري ذي نفع و يا اشخاص معرفي شده منتقل نمايد.

همچنين موجر موظف است بنا به تقاضاي مؤسسه اعتباري و يا بانك عامل در صورت تغيير يا

تعويض در نوع قرارداد اعطاي تسهيلات با توجه به عقود مورد عمل بانك يا مؤسسه مذكور براي تفويض اختيار، موافقت خود را با تبديل تعهد مستأجر به بانك اعلام و در اسرع وقت به دفترخانه اسناد رسمي معرفي شده مراجعه نمايد.

_ در صورتي كه به تشخيص موجر، مستأجر و شريك او كه با رعايت بند (1) ماده (7) اين قرارداد مشاركت وي ايجاد شده است، متفقاً يا منفرداً بر خلاف تعهدات مندرج در اين قرارداد عمل نموده و يا طرح خود را در موعد مقرر اجرا نكند و از اراضي مورد اجاره بهره برداري ننمايد، موجر مي تواند نسبت به فسخ قرارداد و خلع يد و جايگزين نمودن شخص يا اشخاص ديگر اقدام نمايد. در صورتي كه مستأجر هزينه هايي در راستاي اجراي طرح نموده باشد به هنگام تقويم، بهاي روز براساس ماده (9) آئين نامه اجرايي قانون اصلاح ماده (33) اصلاحي قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع كشور با اخذ نظر كارشناسي محاسبه خواهدشد و موجر مكلف است پس از كسر حقوق قانوني دولت و مطالبات بانكها و مؤسسات مالي و اعتباري حداكثر تا پايان سال مالي بعد نسبت به تأمين اعتبار و استرداد آنها اقدام نمايد.

_ مستأجر و يا شركاي ايشان به تنهايي يا به اتفاق بدون موافقت موجر حق ندارند اعيان را تحت هر عنوان اعم از بيع يا صلح يا وكالت و يا وصيت و نظاير آن به غير واگذار و يا حقي نسبت به آن براي ديگري قايل شوند و تغييراتي در طرح و مستحدثات به عمل آورده و يا تأسيسات غيرمتناسب با طرح ايجاد نمايند و در صورت تخلف، موجر مي تواند قرارداد

اجاره را فسخ نمايد.

_ در تمامي مواردي كه براي موجر به موجب اين قرارداد حق فسخ ايجاد شده است، موجر مي تواند بدون نياز به حضور مستأجر در دفترخانه عامل ظرف دو ماه نسبت به اعمال حق فسخ اقدام نمايد.

تبصره _ تجويز فسخ قرارداد توسط موجر در موارد خلاف بين موضوع ماده (33) اصلاحي قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع كشور منوط به احراز و اعلام هيئت نظارت موضوع ماده مذكور مي باشد.

_ در مواردي كه موجر با اختيارات حاصل از اين قرارداد اقدام به فسخ آن نمايد و در مراجع اداري، ثبتي و دفاتر اسناد رسمي نياز به اخذ امضاي مستأجر باشد، موجر وكالت در امضا از ناحيه مشاراليه را دارد.

ماده8 _ هر نوع اخطار يا اعلاميه اي كه بر طبق اين قرارداد لازم است از طرف موجر نسبت به مستأجر به عمل آيد، به وسيله پست سفارشي دو قبضه به نشاني مذكور در اين قرارداد ارسال خواهدشد و تاريخ تأييديه پستي آن. تاريخ ابلاغ مي باشد. در صورتي كه بانك يا مؤسسات اعتباري در قرارداد مذكور مشاركت داشته باشند، نسخه اي از اخطاريه يا اعلاميه به مستأجر، به بانك يامؤسسات اعتباري وام دهنده نيز ارسال مي گردد. در صورت فسخ و ابطال قرارداد واگذاري زمين به منظور رعايت حقوق مؤسسه اعتباري و معرفي مجري جديد مراتب به مرجع مذكور ابلاغ مي گردد.

تبصره _ اقامتگاه مستأجر طبق اين قرارداد نشاني مندرج در ماده (1) مي باشد و در صورت تغيير، مستأجر مكلف است مراتب را به طور كتبي به موجر اطلاع دهد، در غير اين صورت كليه اخطارها، ابلاغ ها و مكاتبات موضوع اين قرارداد به نشاني مذكور در ماده (1) ارسال و

معتبر خواهدبود.

ماده9_ اين قرارداد در 9 ماده و 7 تبصره و 15 بند در ............... نسخه تنظيم گرديد كه همگي از اعتبار يكسان برخوردار مي باشند.

................................ 3 4 5 8 11 13 14 1 2 6 7 9 10 12 15

امضاي موجر امضاي مستأجر

معاون اول رييس جمهور _ پرويز داودي

8- زندان و عفو

آيين نامه اجرايي سازمان زندانها و اقدامات تأميني و تربيتي كشور

بخش يك كليات
فصل اول _ تعاريف ( ماده 1 تا 19 )

ماده 1 _ سازمان زندانها و اقدامات تاميني و تربيتي كشور ، سازماني است كه مستقيما زير نظر رييس قوه قضاييه انجام وظيفه مي نمايد و اختصارا در اين آيين نامه سازمان ناميده مي شود.

ماده 2 _ سازمان همه ساله در موعد مقرر بودجه خود را در رديف مستقل پيش بيني نموده و پس از موافقت رييس قوه قضاييه ضمن ارسال به سازمان مديريت و برنامه ريزي ، براي تصويب نيز پيگيري و اقدامات لازم را انجام خواهد داد.

ماده 3_ زندان محلي است كه در آن محكومين قطعي با معرفي مقامات ذي صلاح قضايي و قانوني براي مدت معين يا بطور دايم به منظور اصلاح و تربيت و تحمل كيفر نگهداري مي شوند.

ماده 4 _ بازداشتگاه محل نگهداري متهميني است كه با قرار كتبي مقامات صلاحيتدار قضايي تا اتخاذ تصميم نهايي به آنجا معرفي مي شوند.

تبصره 1 _ تا زماني كه بازداشتگاههاي موضوع اين ماده ايجاد نشده است ، در طبقه بندي داخل زندانها محل جداگانه اي براي نگهداري متهمين تحت قرار در نظر گرفته مي شود.

تبصره 2 _ با اجراي طرح ساماندهي منطقه اي زندانهاي كشور ، محكومين به حبس هاي كوتاه مدت كه از سوي سازمان تعيين و ابلاغ مي شود در بازداشتگاه نگهداري خواهند شد.

ماده 5 _ زندانها به شرح مواد آتي به زندان بسته ، زندان نيمه باز ،زندان

باز و مجتمع هاي حرفه آموزي و كار درماني ( اردوگاه ) تقسيم مي شوند.

ماده 6 _ زندان بسته ، زنداني است محصور كه با برجهاي ديده باني در پوشش داخلي و خارجي داراي حفاظت كامل باشد.

تبصره _ در اين نوع زندان ، محكومين شبها در خوابگاههاي اختصاصي يا گروهي نگهداري و روزها از برنامه هاي آموزشي وفني حرفه اي و تفريحي استفاده مي نمايند و يا در كارگاه هاي داخل زندان به كار گمارده مي شوند.

ماده 7 _ زندان نيمه باز ، زنداني است محصور كه در پوشش خارجي داراي حفاظت مناسب باشد و در آن زندانيان به طور گروهي با تعداد كافي مأمور مراقب بدون اسلحه به كار اعزام مي گردند و پس ازخاتمه كار مجددا به آسايشگاه هاي خود عودت داده مي شوند.

ماده 8 _ زندانيان زير در زندان نيمه باز نگهداري مي شوند:

الف _ محكومين جرايم غير عمدي

ب _ محكومين به جزاي نقدي كه به لحاظ عجز از پرداخت جزاي نقدي تحمل كيفر حبس مي كنند.

ج _ محكومين مالي ، موضوع ماده 2 قانون نحوه اجراي محكوميت هاي مالي

د_ محكومين به حبس در جرايم عمدي با شرايط زير:

1_ محكومين به حبس تعزيري تا دو سال

2_ محكومين به حبس بيش از دو سال تا 15 سال به شرط تحمل 110 از مدت محكوميت در زندان بسته

3_ محكومين به حبس بيش از 15 سال و حبس ابد به شرط تحمل 2 سال از مدت محكوميت در زندان بسته

ماده 9 _ زندان باز ، زنداني است بدون حفاظت و مأمور مراقب كه زنداني مدت محكوميت خود را در آن با اشتغال به كار يا خدمت مي گذراند و حق خروج از زندان را نداشته

و شبها را در نزديكترين آسايشگاهي كه به همين منظور تعيين شده است استراحت مي نمايد.

ماده 10 _ زندانيان زير در زندان باز نگهداري مي شوند:

الف _ محكومين جرايم غير عمدي

ب _ محكومين به جزاي نقدي كه به لحاظ عجز از پرداخت جزاي نقدي تحمل كيفر حبس مي كنند.

ج _ محكومين مالي ، موضوع ماده 2 قانون نحوه اجري محكوميتهاي مالي

د _ محكومين به حبس در جرايم عمدي با شرايط زير:

1_ محكومين به حبس هاي تعزيري تا دو سال پس از گذراندن 14 از مدت محكوميت در يكي از زندانهاي بسته يا نيمه باز.

2_ محكومين به حبس بيش از دو سال تا 15 سال به شرط تحمل 15از مدت محكوميت در يكي از زندانهاي بسته يا نيمه باز.

3_ محكومين به حبس بيش از 15 سال و حبس ابد به شرط تحمل 4 سال از مدت محكوميت در يكي از زندانهاي بسته يا نيمه باز.

ماده 11 _ رييس زندانهاي باز و نيمه باز يا هر يك از موسسات محل كار زندانيان بايد به طريق مقتضي طرز اخلاق و رفتار و نظم وترتيب كار محكومين را كنترل نمايند.

ماده 12 _ روساي زندانهاي باز و نيمه باز و موسسات محل كار زندانيان موظفند پس از ورود زندانيان آنان را با برنامه هاي خاص زندان و موسسات آشنا نمايند.

ماده 13 _ زندانيان زندانهاي باز و نيمه باز كه در موسسات كار ، اشتغال مي يابند در تمامي ساعات اشتغال ، حق خروج از محل كار را نداشته و پس از خروج از آسايشگاه بايد مستقيما به محل كار رفته و به موقع نيز مراجعت نمايند.

زمان ورود و خروج آنان در محل كار دقيقا بايد

ثبت شود.

تبصره 1 _ مأموران زندان موظفند ، طرز رفتار و اخلاق و نظم و ترتيب كار زندانيان را برابر مقررات سازمان كنترل نموده و تخلفات آنان را سريعا به اطلاع رييس زندان و محل كار مربوطه برسانند.

تبصره 2 _ در هر مورد كه زنداني مقررات مربوطه را رعايت ننمايد و يا صلاحيت جهت كار يا نگهداري در محلهاي مذكور را نداشته باشد ، با نظر رييس زندان به زندان بسته اعزام تا حسب مورد تصميم نهايي از سوي مراجع قضايي يا شوراي طبقه بندي و انضباطي مربوطه اتخاذ گردد و مراتب به قاضي ناظر زندان جهت اطلاع اعلام خواهد شد.

ماده 14_ مجتمع حرفه آموزي و كار درماني (اردوگاه مركزي است براي نگهداري متهمين و محكومين جرايم مواد مخدر و اعتياد.

ماده 15 _ زندانيان طبق تصميم شوراي طبقه بندي به منظوراشتغال به كار يا حرفه آموزي به موسسات صنعتي ، كشاورزي و خدماتي زير اعزام مي شوند:

1_ موسسات داخل زندان ( اين موسسات ممكن است در مالكيت زندان باشد يا به ساير سازمانهاي دولتي يا موسسات خيريه يا تعاوني ها يا بخش خصوصي تعلق داشته و زندان مجاز به استفاده از آنان باشد )

تبصره 1 _ موسسات صنعتي ، كشاورزي و خدماتي با توجه به وضعيت ساختمان و كيفيت حفاظت آنها به پيشنهاد رييس موسسه و تشخيص رييس سازمان مي تواند به عنوان زندان باز و يا نيمه باز تلقي گردد.

2_ موسسات خارج از زندان كه نوعي زندان باز مي باشند. ( اين موسسات ممكن است در مالكيت زندان باشد يا به ساير سازمانهاي دولتي يا موسسات خيريه يا تعاوني ها يا بخش خصوصي تعلق داشته و زندان مجاز

به استفاده از آنها باشد).

تبصره 2 _ موسسات صنعتي ، كشاورزي و خدماتي خارج از زندان بايد حتي الامكان واجد محلهاي كافي جهت نمازخانه ، كتابخانه ، وسايل ارتباط جمعي ، خوابگاه ، غذاخوري ، محلي جهت ملاقات زندانيان و ساير زمينه هاي تفريحات سالم باشند.

ماده 16 _ مراكز اقدامات تاميني و تربيتي موسساتي هستند كه درآنجا متهمين و محكومين قبل و بعد ، يا ضمن اجراي مجازات يا مستقل از آن تا رفع حالتي كه آنها را در آينده در مظان ارتكاب جرم قرار مي دهد به حكم يا قرار كتبي مراجع قضايي نگهداري مي شوند.

ماده 17 _ موسسات صنعتي ، كشاورزي ، خدماتي و نظاير آن موسساتي هستند كه تحت نظارت سازمان با امكانات لازم از طريق سرمايه گذاري دولت يا مشاركت بخش خصوصي و تعاوني به منظور اشتغال و آموزش فني حرفه اي و نيل به خودكفايي با هدف اصلاح و تربيت زندانيان تاسيس مي شوند.

تبصره _ دستورالعمل ويژه اين بخش با نظر حوزه معاونت امور اشتغال ، خودكفايي و حرفه آموزي تهيه و پس از تاييد رييس سازمان ابلاغ خواهد شد.

ماده 18 _ ادارات مراقبت بعد از خروج مراكزي هستند كه حمايت از زندانيان آزاد شده و واجد شرايط را بر عهده مي گيرند.

ماده 19 _ كانون اصلاح و تربيت مركزي است كه اطفال و نوجوانان بزهكار كمتر از 18 سال تمام در آنجا براي اصلاح ، تربيت و آموزش نگهداري مي شوند.

فصل دوم - وظايف سازمان و مسوولين زندان ، بازداشتگاه و ساير مراكز وابسته به سازمان ( ماده 20 تا 41

ماده 20 _ وظايف سازمان به شرح زير مي باشد:

الف _ اجراي مجازات حبس طبق مقررات مربوطه ( سازمان درخصوص اجراي ساير مجازاتها تكليفي ندارد. )

ب _ اداره كليه امور زندانها ، بازداشتگاهها و

مراكز اقدامات تاميني وتربيتي كشور و موسسات صنعتي ، كشاورزي و خدماتي

ج _ ايجاد زندانها ، بازداشتگاه ها و موسسات صنعتي ، كشاورزي و خدماتي و ساير موسسات لازم براي نگهداري ، بازپروري ، حرفه آموزي و اشتغال به كار متهمين و محكومين

د _ انجام تحقيقات و پژوهش هاي علمي به منظور بهبود شيوه ها و خدمات زندانباني

ه _ تعيين خط مشي ، اداره و نظارت بر اجراي كليه امور مربوط به زندانها و موسسات و مراكز وابسته به آن

و _ تهيه پيش نويس قوانين و مقررات مورد نياز و پيشنهاد آن به مراجع ذي ربط

ز _ ايجاد امكانات و تسهيلات لازم و مناسب به منظور انجام امور فرهنگي و تربيتي اعم از اصلاح ، ارشاد و آموزش زندانيان

ح _ انجام خدمات مشاوره اي و نيز كمك و مساعدت به منظور حل مشكلات زندانيان و خانواده آنان

ط _ جذب هر گونه كمك از قبيل كمكهاي مردمي ، موسسات خيريه و... و برنامه ريزي در جهت به كارگيري صحيح اين گونه كمكها باهدف بهبود امور زندانها و مساعدت به زندانيان و يا خانواده آنان

ي _ سياستگذاري و برنامه ريزي كليه امور مربوط به اشتغال و حرفه آموزي زندانيان و خودكفايي زندانها و موسسات وابسته

ك _ تهيه آمار و اطلاعات مورد نياز جهت شناخت روشهاي پيشگيري از وقوع جرايم و بررسي علل و انگيزه هاي ارتكاب آن و ارائه به روساي قواي سه گانه

( ارائه آمار و اطلاعات به ساير مراجع اداري و مراكز علمي با موافقت رييس سازمان بلامانع است )

ل _ تهيه و پيشنهاد اسامي محكومين واجد شرايط آزادي

مشروط و ارائه آن به قاضي ناظر زندان

م _ تهيه و پيشنهاد اسامي محكومين واجد شرايط عفو و ارائه آن به هيأت عفو.

ن _ برنامه ريزي براي مراقبت بعد از خروج زنداني با همكاري دستگاههاي ذي ربط

ماده 21 _ سازمان مي تواند با ايجاد تشكيلات مناسب نسبت به انجام تحقيقات و مطالعات علمي لازم رأسا اقدام نمايد.

ماده 22 _ استانداردهاي مورد نياز در خصوص تشكيلات اعم ازتعداد كارمندان و مأموران مراقب و انتظامي و مربيان مذهبي و متخصصين در زندانها و موسسات و مراكز وابسته به سازمان به تناسب موقعيت و احتياجات محل و آمار شناور زندانيان توسط سازمان تعيين و به تصويب سازمان مديريت و برنامه ريزي خواهدرسيد.

ماده 23 _ در هر زندان ، بازداشتگاه و يا ساير مراكز وابسته به سازمان عنداللزوم واحد آمار و رايانه تشكيل مي گردد تا كليه آمار مورد نياز را ثبت نمايد.

تبصره _ مسوول آمار واحد مذكور موظف است اطلاعات جمع آوري شده را طبق دستورالعمل هاي صادره تهيه و به مقام مافوق ارائه نمايد.

ماده 24 _ تاسيس ، احداث و اداره كليه زندانها و بازداشتگاه ها وساير موسسات و مراكز وابسته به سازمان و نيز تغيير محل آنها منحصرا در اختيار سازمان مي باشد. مراجع قضايي ، اجرايي ، اطلاعاتي ، انتظامي و نظامي از داشتن زندان و بازداشتگاه اختصاصي ممنوع مي باشند.

تبصره _ بازداشتگاههاي انضباطي نيروهاي مسلح از شمول اين آيين نامه خارج است

ماده 25 _ انتظامات و حفاظت فيزيكي از زندانها و بازداشتگاه ها و ساير مراكز وابسته به عهده سازمان است كه توسط يگان انتظامي و نيروهاي انتظامي تحت امر اعمال خواهد شد.

تبصره _ نيروهاي فوق

تحت امر رييس سازمان بوده و وي مي تواند اختيارات خود را رأسا يا با تفويض به معاون انتظامي سازمان ، به مديران كل استانها و روساي زندانها واگذار نمايد.

ماده 26 _ وظايف روساي زندان ها ، بازداشتگاه ها و موسسات صنعتي ، كشاورزي و خدماتي و ساير موسسات و مراكز وابسته به سازمان عبارت است از:

الف _ اجراي قوانين مربوطه و مقررات اين آيين نامه در زندان ها و ديگر مراكز وابسته و نظارت بر حسن اجراي آن

ب _ اجراي تصميمات شوراي طبقه بندي با رعايت مقررات مربوطه

ج _ محافظت و مراقبت كامل از زندان و زنداني از طريق عوامل دراختيار و پيش بيني تمهيدات لازم براي جلوگيري از فرار زندانيان وهمچنين مراقبت در نحوه رفتار مأموران با زندانيان

د _ اهتمام و اقدام در جهت تهذيب ، اصلاح و تربيت زندانيان و نيز تامين بهداشت ، تغذيه ، تربيت بدني و تفريحات سالم آنان در محيط زندان يا موسسه يا مراكز وابسته

ه _ اجراي برنامه هاي آموزش علمي ، مذهبي و فني حرفه اي زندانيان با همكاري سازمانهاي مربوط

و _ اعمال نظارت و بازرسي مداوم و كسب اطلاعات لازم از وضعيت عمومي و فردي زندانيان و رسيدگي مقدماتي به تقاضاي آنان و اعلام به مقامات مسوول

ز _ همكاري و مساعدت در اجراي برنامه هاي انجمن حمايت اززندانيان ، ستاد مردمي رسيدگي به امور ديه ، مراكز مراقبت بعد ازخروج و موسسات صنعتي ، كشاورزي و خدماتي و ساير مراكز وابسته

ح _ مراقبت در اجراي برنامه روزانه و دو نوبت سرشماري از زندانيان و گزارش اتفاقات و آمار روزانه به مقامات ما

فوق برابر دستورالعمل هاي صادره

ط _ گزارش نتايج حاصله از اجراي برنامه هاي محوله به مقامات بالاتر برابر دستورالعمل هاي صادره

ي _ تهيه برنامه و بودجه ساليانه واحد تحت سرپرستي و ارائه آن به مدير كل استان

ك _ انجام ساير وظايف پيش بيني شده در اين آيين نامه

ماده 27 _ رييس زندان يا موسسه و مراكز وابسته شخصا و در غياب وي مسوول مربوطه به محض اطلاع از وقوع حادثه بايد در محل حاضر شده ، ضمن اتخاذ تدابير لازم و عاجل براي برقراري نظم و آرامش در صورت لزوم ، مراتب را در اسرع وقت به مقامات بالاتر گزارش نمايد.

ماده 28 _ معاون زندان بر حسب وظيفه و عنوان اختصاصي ( هريك از معاونت ها ) و بر اساس درجه زندان در انجام تكاليف مقرر با رييس زندان همكاري و معاضدت نموده و دستورهاي قانوني او رابه مورد اجرا مي گذارد و در غياب رييس زندان يكي از معاونين به پيشنهاد وي و تصويب مدير كل استان مسئوليت امور را به عهده خواهد داشت

ماده 29 _ وظايف فرمانده قرارگاه زندان به شرح زير است

1_ نظارت بر امور حفاظت فيزيكي زندان و تاييد لوحه نگهباني ،گشت و كنترل و تاييد لوحه پاسداري

2_ نظارت بر حضور و غياب پرسنل انتظامي زندان و اقدام لازم دراين خصوص

3_ بازديد و بررسي وضع ظاهري كاركنان حاضر به خدمت در هنگام برگزاري مراسم صبحگاه و انجام وظيفه و ارائه آموزشها و تذكرات ضروري به آنها.

4_ نظارت در تمرين پرسنل نسبت به طرحهاي دفاعي و امنيتي زندان با پرسنل

5_ بازديد از اماكن زندان و اسلحه و

مهمات و تجهيزات و نظارت برامر نظافت و نگهداري آنها.

6_ نظارت بر نحوه اعزام و انتقال زندانيان به مراجع قضايي و ديگر مراجع

7_ نظارت ، بررسي ، هدايت و راهنمايي مسوول نگهباني و افسر آموزش و يگان عمليات و ساير عوامل كشيك و گشت در انجام وظايف محوله

8_ ابلاغ دستورات مقامات مافوق و بخشنامه هاي اداري و انتظامي به مأمورين مربوط و نظارت بر حسن اجراي آنها.

9_ عهده دار شدن امور در غياب مسوول امور انتظامي

10_ تدوين ، ارائه و پيشنهاد طرحها و دستورالعمل هاي لازم در زمينه هر يك از موارد فوق در جهت بهبود امور جاري و تسهيل و تسريع كار برابر مقررات

11_ جلوگيري از وقوع هر گونه بي نظمي و نظارت بر تحقيقاتاوليه و تشكيل پرونده و اعزام متهم يا متهمين به مراجع قضايي در وقت قانوني

12_ ارائه گزارش لازم از وقايع اتفاقيه به مقام مافوق .

13_ انجام ساير امور محوله طبق دستور.

ماده 30 _ وظايف افسر نگهبان عبارت است از:

1_ حضور به موقع در محل خدمت و مطالعه مندرجات 24 ساعت گذشته دفتر ثبت وقايع و خدمات روزانه به منظور پيگيري و اجراي دستورهاي صادره از سوي مقام مافوق و اطلاع از وقايع مربوطه

2_ كنترل عوامل نگهباني ، نظارت بر تحويل اسلحه و مهمات به آنان ، تطبيق نام آنان با لوحه نگهباني ، اعلام پرسنل غايب به مقام مافوق و ثبت اسامي و مأمورين حاضر در دفتر ثبت وقايع و خدمات روزانه

3_ نظارت بر امور كمك افسر نگهبان مبني بر اعزام به موقع عوامل نگهباني به محل مأموريت

4_ تحويل و تحول امور نگهباني با

توجه به وقعات روز قبل

5_ تنظيم و ثبت وقعات و گزارشهاي نهايي به صورت صحيح و بدون خط خوردگي و تراشيدگي و الحاق برابر دستورالعمل هاي صادره

6_ رسيدگي به پرونده هاي متشكله باقيمانده از نگهباني قبل جهت تكميل و به جريان انداختن و آماده نمودن آنها براي ارسال به مراجع قضايي

7_ نظارت بر انجام وظيفه مأمورين اطلاعات درب ورودي و راهنمايي مراجعه كنندگان و نگهداري اشياي ممنوعه ارباب رجوع

8_ بازديد از عوامل نگهباني و اماكن انتظامي در طول مدت خدمت

9_ تقديم گزارش از وضعيت حفاظت فيزيكي زندان در زمينه مشكلات ، نواقص ، ايرادات و نارسايي ها به فرمانده انتظامي در مدت نگهباني

10_ نظارت بر امور محوله داخلي بين پوسته دوم زندان مانندنظافت كليه اماكن انتظامي ، اطمينان از عدم وجود اشكال درساختمان و تاسيسات

11_ تعيين افراد جيره بگير ، امور رفاهي مأموريني كه به طور شبانه روزي در زندان به سر مي برند ، وضعيت ظاهري و شوونات اسلامي ، رعايت موارد انضباطي و جلوگيري از حركات يا اعمال سو مأمورين و نظارت بر اجراي برنامه هاي دسته جمعي از جمله نماز جماعت ، سخنراني و اجراي دستورات انضباطي و تنبيهي درمورد هر يك از كاركنان و ارائه گزارش نواقص ، معايب مشهود در هرمورد به مقام بالاتر.

12_ اجراي مراسم صبحگاه و شامگاه

13_ اعمال نظارت لازم بر بازرسي بدني از زندانيان ، ملاقات كنندگان و بازرسي دقيق وسايط نقليه و ساير تجهيزات در هنگام ورود و خروج از زندان بدون استثناء.

14_ هدايت و نظارت كمك نگهبان در انجام وظايف و امور محوله

15_ ارائه گزارش سوانح و حوادث غير

مترقبه حادث شده به مقام مافوق در اسرع وقت

16_ اجراي كامل مقررات و آيين نامه هاي مربوطه و نظارت كامل درحسن جريان امور انتظامي و سركشي و بازديد مرتب از اماكن مختلف پستي و ارتباط آنان با يكديگر و به طور كلي برقراري نظم و آرامش در محدوده فيزيكي تحت مسووليت و اعمال مراقبت دايم در مورد جلوگيري از ورود هر گونه سلاح سرد و گرم به زندان

17_ آمارگيري از كاركنان تحت امر به منظور آگاهي بر تعداد كاركنان موجود ، غايب ، در حال مرخصي ، بيمار ، فراري ، منتسب و غيره و تنظيم آمار لازم و درج آن در دفتر نگهباني

18_ انجام ساير امور محوله طبق دستور.

ماده 31 _ مسوول بازديد و كنترل ورود و خروج افراد و وسايل موظف است علاوه بر امور محوله ، اقدامات زير را انجام دهد:

1_ بازرسي دقيق از وسايط نقليه و اشيايي كه به هر نحو به زندان وارد و يا خارج مي شوند و جلوگيري از ورود و خروج اشياي ممنوعه

2_ بازرسي بدني از زندانيان و مراجعين به هنگام ورود يا خروج از زندان و جلوگيري از ورود و خروج اشياي ممنوعه

3_ اجراي مقررات مربوط به ورود اشخاص به زندان

4_ تنظيم و ثبت دفتر ورود و خروج به زندان

5_ ارائه گزارش موارد تخلفات زنداني و ارباب رجوع و معرفي آنان به مسوول مربوطه

6_ كنترل ورود و خروج خودروها از حيث ثبت تاريخ و ساعت و شماره خودرو با نام راننده مربوطه و گرفتن كارت شناسايي معتبر از راننده و در مواقع ضروري گرفتن كارت ماشين

7_ تحويل تعرفه ملاقات (برگه

ملاقات و تطبيق امضاي ملاقات شونده با برگه ملاقات قبل از ورود به سالن ملاقات

8_ آموزش و راهنمايي كاركنان تحت مسووليت در مواقع ضروري

ماده 32 _ وظايف ساير مسوولين و كاركنان در زندانها ، بازداشتگاه ها ، موسسات صنعتي ، كشاورزي و خدماتي و ساير موسسات و مراكز وابسته بر اساس شرح وظايف پست سازماني مصوب خواهد بود.

ماده 33 _ ترك نگهباني ، صحبت كردن در موقع نگهباني ، خوابيدن و نشستن و خارج شدن از محوطه پاسگاه ، غذا خوردن ، استعمال دخانيات ، انجام حركاتي كه باعث انصراف خاطر آنان از خدمت ومراقبت از زندانيان در تكاليف مقرره آنان شود ممنوع مي باشد. نگهبانان بايد طبق آيين نامه داخلي هميشه مجهز و ملبس به لباس رسمي و تميز و مرتب بوده ، مواقعي كه در داخل زندانها مأموريت داشته باشند بدون اسلحه انجام وظيفه نمايند. اسلحه ، مهمات و تجهيزات زندان بايد در پوشش خارج بند در جاي امن و مستحكم نگهداري شود.

هنگامي كه نگهبانان زنداني را طبق دستور رسمي و كتبي مقامات صلاحيتدار قانوني براي محاكمه يا بازپرسي يا انتقال به زندان يامحل ديگر ، از زندان خارج مي نمايند بايد مسلح باشند و در طول راه حق توقف و مذاكره و حرف زدن با متهم و ديگران را ندارند ومكلفند زنداني را برابر مقررات مربوط تحت مراقبت كامل از جاي خلوت مستقيما به مرجع احضار كننده بدرقه نموده پس از انجام كار او را بلافاصله و به همان نحو مستقيما به زندان عودت داده به افسر نگهبان خارج تحويل نمايند. نگهبانان به هنگام نگهباني ، بدرقه و حفاظت زندانيان از اداي احترامات

معاف خواهند بود.

اگر زنداني مبادرت به فرار نمايد نگهبان موظف است ضمن استمداداز اطرافيان با تمام توان او را تعقيب نموده و چنانچه با به كار بردن تلاشهاي ممكن موفق به دستگيري او نشود سه مرتبه با صداي بلندو رسا ايست داده هر گاه باز هم توقف ننمود ، با رعايت اطراف وجوانب و توجه به اين كه باعث قتل يا جرح كسي نگردد با استفاده ازاسلحه و خالي كردن تير هوايي و در مقام ناچاري با نشانه گيري ساق پاي زنداني از فرار او جلوگيري نمايد.

هر گاه نگهبان بدون اجازه رسمي و كتبي مقامات مربوط از بازداشت هر زنداني ، اطلاعي به خارج از زندان داده يا اطلاعات و پيامها و نوشته ها يا اجناس و اشيايي از طرف زندانيان به خارج برساند يا ازخارج براي آنان بياورد به نسبت اهميت تخلف تحت تعقيب قرارخواهد گرفت

نگهبان در مواقعي كه خلافي از يك نفر زنداني مشاهده نمايد بدون اين كه حق داشته باشد او را مجازات يا حتي ملامت كند بايستي مراتب را با ذكر جزييات امر كتبا به افسر نگهبان گزارش دهد چنانچه در مقام رسيدگي خلاف گزارش وي ثابت شود مواخذه خواهد شد.

تبصره _ تخلف از مقررات ماده فوق علاوه بر تعقيب قانوني موجب تنبيه انضباطي خواهد بود.

ماده 34 _ رييس دفتر زندان مكلف است در حسن جريان كليه امور مربوط به دبيرخانه و يا بايگاني و تقويم و ابلاغ و اجراي احكام ، نظارت كامل داشته و مراقبت نمايد تا كارهاي جاري بدون وقفه و تاخير و به موقع انجام شده ، پاسخ نامه هاي رسيده در اسرع وقت تهيه و به مقصد

ارسال شود ، كليه نامه ها و احكام و قرارهاي رسيده در دفاتر مربوطه ثبت ، پس از ابلاغ به زندانيان و اجراي مفاد آن در پرونده مربوطه به هر زنداني درج و بايگاني گردد. بديهي است نتيجه اجراي حكم را به مرجع قضايي مربوطه ارسال خواهد نمود.دفاتر داخلي هر زندان عبارتند از:

دفتر نامه ها و احكام و قرارها _ دفتر ثبت اسامي زندانيان _ دفترحضور و غياب زندانيان _ دفتر تقويم و احتساب محكوميت ها باتعيين تاريخ دقيق آزادي زندانيان _ دفتر ثبت اسامي زندانيان پيشينه دار _ دفتر ثبت احضاريه ها _ دفتر آزادي زندانيان _ دفتر ورود و خروج زندانيان _ دفتر ملاقات

تبصره 1 _ نظارت كامل در اجراي محكوميت هاي نقدي زندانيان در زندانها از وظايف خاصه مسوول اجراي احكام هر زندان مي باشد.

تبصره 2 _ زندانهايي كه مجهز به سيستم رايانه مي باشند كليه اقدامات دفتري فوق از طريق رايانه انجام مي گيرد.

ماده 35 _ مسوول شعبه اموال و انبار كه صاحب جمع اموال زندان شناخته مي شود مكلف است طبق مقررات آيين نامه مربوط درمحافظت و نگهداري اثاثيه و اموال دولتي و لوازم و اشيا و اسناد متعلق به زندانيان مراقبت و اهتمام شايسته به عمل آورده و وظايف مشروح زير را انجام دهد:

_ پيش بيني و اقدام بموقع و لازم در تهيه و تدارك اثاثيه و ملزومات و مايحتاج داخلي زندان از قبيل لباس و پوشاك مأمورين و زندانيان ، تامين احتياجات مربوط به سوخت و روشنايي و استحمام و نظافت و بهداشت زندانيان و امكنه زندان و هر گونه ضروريات ديگر.

_ جلوگيري از تفريط و تضييع و حيف و ميل اموال

و اثاثيه دولتي ولوازم شخصي زندانيان و اشيايي كه به طور امانت مي سپارند.

_ تهيه و تنظيم دفاتر مربوط به ثبت نامه هاي اداري

_ وصول و تحويل اموال و ملزومات و اشياي دولتي ، نوشت افزار اداري ، ملبوسات دولتي زندانيان و مأموران زندان

_ ثبت اموال و اثاثيه دولتي بر طبق نمونه رسمي و منطبق با مقرراتايين نامه اموال دولتي

_ ثبت درخواستهاي مربوط به تهيه اشياي و لوازم مورد احتياج

_ ثبت البسه و لوازم شخصي و اسناد عادي و قيمتي زندانيان و هرچيزي كه زنداني موقع ورود به زندان با خود دارد ، در دفاتر مربوطه

_ تفكيك و نگهداري كيسه هاي محتوي لباس و اشياي زندانيان به ترتيب شماره رديف ( لباس و لوازم شخصي هر زنداني به محض ورود او به زندان بايد به وسيله متصدي انبار تنظيف و ضد عفوني شده در كيسه مخصوص با ذكر شماره در برگ صورتمجلس تنظيمي تحويل و تحول كه يك نسخه آن با قبض انبار به زنداني تسليم مي شود لفاف شده و در حفظ و حراست آن از گزند موش و بيد وآفات ديگر دقت و مراقبت كافي به عمل آيد)

_ تنظيم اسناد و درخواست رسمي براي تهيه و تدارك اجناس موردلزوم به امضاء و گزارش رييس زندان و مقامات مالي مربوط

_ مراقبت در نظافت و حفاظت كامل اموال دولتي و امكانات زندانيان

_ دقت و مراقبت كافي در تحويل صحيح و سالم امانات زندانيان درموقع آزادي يا انتقال آنان و ارسال صورتمجلس تنظيمي با امضاي زنداني به دفتر زندان

ماده 36 _ ادارات و دواير و شعب مددكاري و خدمات اجتماعي درجهت شناخت

شخصيت زندانيان و كشف و حل معضلات ومشكلات شخصي و خانوادگي و اجتماعي آنان تحقيقات واقدامات لازم را نموده و يك نسخه از تحقيقات را جهت ضبط درپرونده شخصيت زنداني به رييس زندان و نسخه ديگر را جهت اقدام لازم به اداره متبوع خود تسليم مي نمايد. مدد كاران بايد با ابراز شفقت و جلب اعتماد زنداني براي بازگشت آنان به زندگي عادي و سالم اجتماعي اقدام و اهتمام لازم به عمل آورند.

ماده 37 _ وظايف مسوولان فرهنگي و تربيتي زندانها (به منظورتحقق اهداف اصلاحي و تربيتي به شرح زير مي باشد:

الف _ ايجاد ارتباط ميان مسوولان زندانها با سازمانها و دواير دولتي و موسسات خصوصي و مراكز و شخصيتهاي علمي و مذهبي واجتماعي

ب _ تنظيم برنامه بازديد از زندانها و موسسات ديگر با رعايت مقررات پيش بيني شده در اين آيين نامه .

ج _ برنامه ريزي به منظور موعظه مذهبي و تعليم مباني عقيدتي و ديني و اخلاقي در جهت تهذيب و تزكيه نفس زندانيان

د _ اقدامات لازم در جهت حل مشكلات روحي و تسكين دروني و ايجاد اميد به اصلاح و زندگي صحيح اجتماعي در زندانيان

ه _ اجراي برنامه هاي عبادي از جمله نماز ، آموزش قرآن و سايربرنامه هاي فرهنگي و مذهبي

و _ اجراي برنامه هاي آموزشي ، هنري ، حرفه آموزي ، ورزشي و

رفتاري زندانيان

ز_ نشر فرهنگ كتابخواني و هماهنگي هاي لازم به منظور ايجادكتابخانه و تامين كتب و نشريات مجاز.

ح _ جلب مشاركتهاي مردمي در اجراي برنامه هاي فرهنگي و تربيتي و ايجاد نمايشگاه هاي مربوطه

تبصره _ روساي زندانها مكلفند در جهت اجراي وظايف فوق ضمن همكاري هاي لازم

موانع احتمالي را برطرف نمايند.

ماده 38 _ روانشناسان زندان موظفند با همكاري مددكاران و بخش معاونت امور فرهنگي و تربيتي و ملاحظه پرونده شخصيتي زندانيان ضمن بررسي ناسازگاري و ناهنجاري هاي رواني آنان مراتب را به شوراي طبقه بندي اعلام و اقدام لازم براي ايجاد سازگاري و عنداللزوم درمان آنان به عمل آورند.

ماده 39 _ مسوول بهداري زندان موظف است با همكاري متخصصين مربوطه از قبيل روانپزشك ، پزشك و يا روانشناس نسبت به بستري كردن بيماران رواني به منظور معالجه آنان اقدام نموده در صورتي كه عارضه بيماري مشاراليهم منجر به جنون يا اختلال مشاعر تشخيص داده شود مراتب را در اسرع وقت از طريق رييس زندان به پزشكي قانوني جهت اعلام نظر و اطلاع به مقامات قضايي گزارش نموده و عند الاقتضا براي انتقال و معالجه آنان در يك موسسه درماني و تاميني تدابير شايسته قانوني را اتخاذ نمايد.

ماده 40 _ مراقبين موسسات صنعتي ، كشاورزي و خدماتي موظفندضمن اجراي دستوراتي كه از طرف رييس موسسه به آنان ابلاغ مي شود ، در روز حداقل دوبار صبح و عصر از زندانيان سرشماري وحضور و غياب به عمل آورده و ضمن گشت ، زندانيان مشغول به كاررا تحت نظر گرفته و از هر گونه تماس آنان با افراد خارج و يا خروجشان از محوطه موسسه يا فرار آنان جلوگيري كنند و درصورت بروز حادثه يا مشاهده هر گونه تخلف فورا طبق مقررات اين آيين نامه اقدام و مراتب را به رييس موسسه گزارش نمايند.

ماده 41 _ محكومان در طول اقامت در زندان و يا موسسات صنعتي ، كشاورزي و خدماتي و يا اقامت در موسسات اقدامات تاميني و تربيتي

از حيث تحولات حاصله در خصوصيات اخلاقي و مذهبي و تشخيص سلامت بدني و روحي تحت مراقبت و بررسي متخصصين زندان يا موسسه مربوطه قرار خواهند داشت

تبصره _ انجام اقدامات مقرر در اين ماده در بازداشتگاه ها نيزحسب مقدورات اعمال خواهد شد.

بخش دوم _ مقررات عمومي
فصل اول _ پذيرش تشخيص و طبقه بندي ( ماده 42 تا 65 )

ماده 42_ در هر زندان يا موسسه صنعتي ، كشاورزي و خدماتي هرماه يك بار كميسيوني با مسئوليت رييس زندان ، موسسه و يا نماينده وي و با شركت متخصصين روانشناسي ، مددكاري ،فرهنگي ، تربيتي و در صورت لزوم كارشناسان ذي صلاح ديگرتشكيل و خلاصه نظرات كميسيون مزبور نسبت به زنداني در پرونده شخصيت او منعكس مي گردد.

تبصره _ روساي زندانها و موسسات صنعتي ، كشاورزي و خدماتي مكلف هستند در صورت درخواست مقامات قضايي ذي ربط ، مستخرجه اي از پرونده شخصيت زنداني را تهيه و ارسال دارند.

ماده 43 _ واحد پذيرش و تشخيص محلي است براي پذيرش ، بررسي و شناخت شخصيت زندانيان كه زير نظر مسئول مربوطه انجام وظيفه مي نمايد.

تبصره _ درصورت لزوم واحد پذيرش و تشخيص به صورت جداگانه خواهد بود.

ماده 44_ پذيرش زنداني از زماني آغاز مي گردد كه متهم يا محكوم به موجب برگ رسمي به امضا و مهر مقام قضايي صادر كننده قرار يا حكم ، متضمن مشخصات كامل متهم يا محكوم (شهرت _ نام _ نام پدر _ سن _ شماره شناسنامه _ شغل _ نوع جرم و اتهام يامحكوميت _ نوع و ميزان مجازات _ شماره قرار يا حكم _ تاريخ شروع بازداشت وسيله مأمور شناخته شده قبلي كه بايد كارت شناسايي رسمي ملصق به عكس خود را ارائه دهد به بازداشتگاه يازندان يا ساير

مراكز وابسته تحويل مي گردد.

تبصره 1 _ عدم ذكر نام و نام خانوادگي ، نام پدر ، نوع اتهام ، شماره قرار و نيز عدم مهر و امضاي مقام قضايي و قانوني ، موجب عدم پذيرش زنداني خواهد بود مگر در مواردي كه به ولگردي يا بي هويتي و امثال آن تصريح گردد كه در اين صورت زندان و مرجع قضايي بايستي به هر نحو ممكن مشخصات دقيق وي را به دستاورده و در سوابق ثبت كند.

تبصره 2 _ سازمان موظف است فهرست مقامات صلاحيتدار قانوني را كه بر اساس ساير قوانين موضوعه مجاز به معرفي متهمين يا محكومين به زندان مي باشند به ادارات كل زندانها اعلام نمايد.

ماده 45 _ از هر زنداني به محض ورود در قسمت پذيرش و تشخيص توسط مأمورين نيروي انتظامي انگشت نگاري و عكاسي به عمل ميايد و پس از تنظيم دو برگ انگشت نگاري ( يك برگ براي زندان و يك برگ براي ارسال به مراكز اسناد قانوني براي تعيين پيشينه با ذكر شماره عكس زنداني به انضمام مدارك رسمي نسبت به تحويل زنداني اقدام مي گردد و علاوه بر شماره كلاسه دفاتر ثبت كل و ثبت قرارها و محكوميت ها ذكر شماره عكس نيز در كليه مكاتبات مربوط به بازداشتي ها و محكومان الزامي است

تبصره 1 _ هر زنداني مكلف است هنگام ورود مشخصات صحيح و كامل خود را به واحد پذيرش اعلام نمايد و در صورت ارائه مشخصات غلط طبق مقررات اين آيين نامه تنبيه انضباطي خواهدشد.

اعلام مشخصات صحيح به مرجع بازداشت كننده نيز الزامي است

تبصره 2 _ زنداني هنگام ورود بايد حداقل يك نفر را معرفي نمايدكه

در صورت بروز هر گونه اتفاقي براي وي در اسرع وقت به فرد مذكور اطلاع داده شود.

ماده 46_ در زندانها بايد دفاتر ثبت كل حاوي نكات زير ، صفحه بندي و به امضا و مهر رييس زندان رسيده و مشخصات زنداني به محض ورود و قبل از تحويل او به زندان به شرح زير در آن ثبت شود (ذكر هويت كامل متهم يا محكوم ، شامل نام و نام خانوادگي كنوني و قبلي ، نام مستعار ، لقب ، نام پدر و مادر ، وضع خانوادگي ، جنسيت ،مذهب ، تابعيت ، شغل ، سن ، وضعيت تاهل ، ميزان سواد ، پيشينه كيفري ، شماره عكس ، علايم مخصوص بدني ، نوع اتهام يا محكوميت ، نوع قرار يا مجازات ، مدت محكوميت ، تاريخ شروع بازداشت ، تاريخ آزادي از زندان ، شماره قرار يا حكم ، مرجع صدور قرار يا حكم ، نشاني دايم ، شماره تلفن ، شماره و محل صدور شناسنامه ) صحت انطباق مشخصات فوق با زنداني معرفي شده بايد در ذيل معرفي نامه به وسيله مأمور مراقب و آورنده نامه زنداني تاييد و پس از ثبت مراتب در دفتر ثبت كل صحت آن به امضاي زنداني معرفي شده در ستون آخر دفتر مذكور گواهي شود.

ماده 47 _ پس از ثبت مشخصات كامل زنداني در دفاتر (دفاترمذكور در ماده 33) براي هر زنداني به ترتيب شماره دايمي عكس پرونده تشكيل مي گردد و كارت شناسايي ملصق به عكس همچنين كارت بايگاني به ترتيب حروف الفبا تهيه و در رديف مربوطه نگهداري مي گردد.

ماده 48 _ شماره مكاتبات اداري درباره زنداني به اين شرح

خواهدبود:

متهمان (شماره رديف ، شماره عكس ، بزه مورد اتهام ، شماره مربوط به نوع بزه ، شماره ترتيب دفتر ثبت كل ، علامت مميزه زندان )

محكومان (شماره رديف ، شماره عكس ، بزه مورد حكم ، شماره مربوط به نوع بزه مورد محكوميت ، شماره ترتيب دفتر ثبت كل ،علامت مميزه زندان )

ماده 49 _ كليه پرونده هاي زندانيان اعم از متهم يا محكوم بايستي ملصق به عكس و حاوي برگ انگشت نگاري و شرح حال و خلاصه پيشينه شخصي ، خانوادگي ، اجتماعي و كيفري آنها به امضاي مسئول بايگاني زندان باشد.

ماده 50 _ براي هر زنداني كارت شناسايي ملصق به عكس شامل مشخصات كامل به شرح مندرج در ماده 44 تهيه و در هر گونه نقل وانتقالي به عنوان معرف و مبين مشخصات زنداني مورد استناد و استفاده لازم قرار مي گيرد.

ماده 51_ رييس زندان يا جانشين او مكلف است هر روز اول وقت اداري از زندانيان تازه وارد بازديد نموده و الزام اجراي مقررات ومراعات نظم و انضباط را در محيط بازداشتگاه و زندان به آنان تفهيم و دفترچه راهنماي مقررات و وظايف زندانيان را بين آنها توزيع نمايد.

ماده 52 _ در صورت فقدان منع قانوني ، هر زنداني مي تواند در اسرع وقت به وسايل ممكن به يكي از نزديكان مورد اعتماد خود اطلاع دهد كه در زندان حضور يافته نسبت به تحويل اشيا و لوازم شخصي او با حضور خود زنداني اقدام نمايد ، در هر نوبت صورتمجلس تحويل و تحول بايستي در دفاتر نگهباني و انبار زندان يا بازداشتگاه و پرونده زنداني ثبت شود.

ماده 53 _ هر گاه

زنداني كتبا تقاضا نمايد كه اشيا و لوازم شخصي خود را به وسيله پست سفارشي يا به وسيله مطمئن ديگر براي يكياز بستگان خويش ارسال دارد نسبت به بسته بندي و لاك و مهر آن با تنظيم صورتمجلس به امضاي خود زنداني و مسئول امور نگهباني و انباردار حاوي مشخصات و جزييات و تعداد محتويات بسته اقدام مي گردد. هزينه بسته بندي و حمل آن به عهده زنداني مي باشد.

ماده 54 _ در صورتي كه زنداني نتواند شخص مطمئن را براي تحويل دادن اسناد و اشيا و لوازم شخصي و قيمتي خود معرفي نمايد ، تعيين تكليف و محل و نحوه سپردن و نگهداري آن در محلي غير از زندان از قبيل صندوق امانات پستي يا يكي از بانكها و غيره موكول به تقاضاي كتبي زنداني خواهد بود.

هزينه نگهداري به عهده زنداني است

ماده 55 _ هنگام انتقال زنداني به زندان ديگر بايد تشريفات تحويل و تحول و بسته بندي لوازم و اشياي ديگر او با تنظيم صورتمجلس و ثبت مراتب در دفاتر نگهباني و انبار كاملا انجام شده و يك نسخه از صورتمجلس به همراه زنداني به زندان مقصد ارسال شود.

ماده 56 _ زندانيان مجاز هستند در زندان فقط از لوازم و اشياي شخصي زير استفاده نمايند در غير اين صورت طبق نظر شوراي انضباطي با آنها برخورد خواهد شد.

كتاب و نشريات مجاز ، خمير دندان و مسواك غير فلزي ، جاي صابون غير فلزي ، صابون و شامپو ، ابر حمام ، شانه غير فلزي ، دوعدد حوله كوچك ، دو جفت جوراب ، لباس زير بنا به ضرورت بهداشتي ، نوشت افزار (كاغذ ، پاكت ،

مداد ، خودكار) عينك طبي و لوازم بهداشتي ديگر با اجازه بهداري زندان ، ناخن گير فاقد چاقو ، ماشين اصلاح دستي ، راديو يك موج باطري دار.

ماده 57 _ به استثناي لوازم مذكور در ماده فوق نگهداري و استفاده از اشياي ديگر موكول به پيشنهاد رييس زندان و تصويب مدير كل استان مي باشد.

ماده 58 _ زنداني حق آوردن لوازم و ابزار كار از كارگاه و آموزشگاه رابه داخل زندان يا بازداشتگاه ندارد.

ماده 59 _ در هر زندان قسمتي به نام تشخيص به منظور شناخت شخصيت زندانيان و طبقه بندي آنان با استفاده از خدمات كارشناسان متخصص تشكيل مي گردد كه تهيه و تنظيم و نگهداري پرونده شخصيتي زنداني به شرح مواد بعدي به عهده اين قسمت است

ماده 60 _ محكومان حداكثر دو ماه در قسمت پذيرش و تشخيص تحت آزمايشهاي پزشكي ، روانپزشكي ، آزمونهاي روانشناسي و شناخت شخصيت و استعداد قرار گرفته و ميزان سلامت جسمي و رواني ، معلومات و اطلاعات مذهبي و علمي و فني آنان از جهت شناخت شخصيت بررسي و تعيين مي گردد.

مددكاران اجتماعي طبق فرمهاي تنظيمي كه بر اساس موازين اسلامي از سوي سازمان تهيه مي شود در خصوص سوابق زندگي تحقيقات لازم به عمل آورده گزارش كاملي از گذشته محكوم ازدوران طفوليت تا زمان تنظيم گزارش در محيط هاي مختلف خانوادگي ، تحصيلي ، محلي ، حرفه اي و غيره را با اظهار نظر خود تهيه مي نمايند. در انقضاي مدت اقامت زنداني در قسمت پذيرش و تشخيص ، كليه گزارشهاي متخصصين در پرونده او متمركز مي شوند تا در شوراي طبقه بندي مطرح شود.

ماده 61 _ در هر زندان شورايي با تركيب زير به

نام شوراي طبقه بندي زندانيان تشكيل مي شود: مسئولين واحدهاي قضايي ، فرهنگي ، انتظامي ، رييس اندرزگاه مربوطه ، يك نفر روانشناس و يك نفر مددكار كه در قسمت تشخيص فعاليت مي نمايد با انتخاب رييس زندان

تبصره 1 _ قاضي ناظر زندان مي تواند در جلسات شوراي طبقه بندي شركت نمايد.

تبصره 2 _ شوراي طبقه بندي در اتخاذ تصميمات مربوط به زندانيان حتي الامكان نظر واحد حفاظت و اطلاعات زندان را اخذ مي نمايد.

تبصره 3 _ انتخاب رييس شورا و تاييد مصوبات آن به عهده رييس زندان است

ماده 62 _ شوراي طبقه بندي در موارد زير اتخاذ تصميم مي نمايد:

الف _ تعيين و تقسيم محل استقرار زندانيان

ب _ اشتغال يا عدم اشتغال به كار زندانيان در مراكز اشتغال داخل ويا خارج زندان

ج _ اظهار نظر در زمينه احراز شرايط آزادي مشروط و عفو زندانيان بارعايت مقررات مربوطه

تبصره 1 _ اشتغال به كار زندانيان در خارج از محوطه زندان مستلزم كسب موافقت مرجع قضايي مربوطه خواهد بود.

تبصره 2 _ نقل و انتقال زنداني در داخل زندان در اختيار رييس زندان مي باشد.

ماده 63 _ شوراي طبقه بندي هفته اي يك بار تشكيل و با حضور اكثريت اعضاي رسميت مي يابد ، تصميمات شورا با اكثريت آرا قطعي و قابل اجراست در صورت لزوم به دعوت رييس زندان جلسه فوق العاده تشكيل خواهد شد.

ماده 64 _ مدير كل استان يا رييس زندان با تصويب شوراي طبقه بندي و به منظور تشويق زندانيان پيشنهاد عفو يا آزادي مشروط آنها را به مراجع مندرج در بندهاي ل و م ماده 20 اين آيين نامه تقديم مي دارند.

تبصره _ اشتغال به كار زندانيان در

صورت عدم ممنوعيت در حكم ، پس از تصويب شوراي طبقه بندي خواهد بود.

ماده 65 _ زندانيان حسب سابقه ، سن ، جنسيت ، نوع جرم ، تابعيت ،مدت مجازات ، وضع جسماني و رواني و چگونگي شخصيت و استعداد به يكي از قسمتهاي زندان يا موسسات تاميني و تربيتي معرفي مي گردند.

تبصره _ زندانيان زن مي توانند اطفال خو را تا سن دو سال تمام به همراه داشته باشند. روساي زندانها مي توانند در هر زندان نسبت به تفكيك و جداسازي اطفال 2 سال تا 6 سال در محل مجزا (مهدكودك اقدام و يا نسبت به انتقال اطفال موصوف به بهزيستي يا موسسات نگهداري اطفال مبادرت نمايند.

فصل دوم _ امور داخلي ، برنامه هاي روزانه ، تغذيه و بهداشت ( ماده 66 تا 117 )

ماده 66 _ در صورت امكان به هر زنداني يك اطاق با وسايل لازم داده مي شود و هر گاه زندانيان به طور دسته جمعي نگهداري شوند بايد منتهاي كوشش و دقت را در انتخاب افراد يك گروه از حيث تناسب سن و جهات ديگر بخصوص به هنگام خواب به عمل آورده و مخصوصا در شب بازديد و نظارت بيشتري درباره آنان اعمال گردد.

ماده 67 _ لوازم آسايشگاه براي هر زنداني عبارت است از: تختخواب ، تشك ، بالش ، دوتخته پتو ، ملحفه براي پتو و تشك و بالش (تغيير محل اين لوازم در آسايشگاه به دلخواه زنداني ممنوع است

ماده 68 _ زندانيان مكلفند در حفظ و نگهداري و نظافت كامل لوازم زندان مراقبتهاي لازم به عمل آورند.

ماده 69 _ زنداني به هيچ وجه حق روشن كردن آتش و استفاده از چراغ هاي خوراك پزي و نگهداري نفت و بنزين و وسايل برقي وساير مواد محترقه را در داخل زندان يا

بازداشتگاه ندارد.

ماده 70 _ برنامه روزانه زندانها و بازداشتگاهها بايستي بدون تبعيض و استثنا درباره كليه زندانيان يكسان به مورد اجرا گذاشته شود. برنامه زندانها و بازداشتگاه ها به شرح زير است

اذان صبح ، بيدار باش و تا طلوع آفتاب انجام فرايض ديني و استحمام و نظافت آسايشگاه و انجام امور شخصي ، طلوع آفتاب ورزش اجباري صبحگاهي ، صرف صبحانه و سپس شركت در كلاس ها يا كارگاه ها ، ظهر تا 2 بعدازظهر انجام فرايض ديني و صرف نهار و استراحت ، 2 بعدازظهر به بعد شركت در كلاسها يا كارگاهها ، مغرب بجاي آوردن فرايض ديني شام و ساعت 22 خاموشي

تبصره _ در صورتي كه تلويزيون برنامه آموزشي مفيدي براي زندانيان داشته باشد رياست زندان مي تواند خاموشي را تا پايان برنامه تلويزيون به تاخير اندازد.

ماده 71 _ بيماران و افراد سالخورده با صدور گواهي معذوريت ازطرف پزشك زندان و تاييد آن توسط مسئول بهداري براي مدتي كه در گواهي تصريح مي گردد از اجراي برنامه هاي روزانه معاف خواهندبود.

ماده 72 _ در موقع امتحانات بنا به ضرورت ، براي مطالعه و به منظور تشويق زندانيان با كسب اجازه كتبي از مسئول زندان ، استفاده از روشنايي با رعايت سكوت كامل بدون ايجاد مزاحمت براي ديگران مجاز مي باشد.

ماده 73 _ پس از خاموشي بايد در محوطه زندان سكوت كامل برقرار باشد. همچنين در موقع كار و تحصيل و گردش و ورزش و تفريحات سالم و انجام وظايف جاري رعايت نزاكت و ادب و احترام و متانت در گفتار و كردار و رفتار در همه جا و تمام ساعات شبانه روز الزامي است

ماده

74 _ فرياد زدن ، آواز خواندن با صداي بلند ، جر و بحث وگفتگو هاي تند كه مخل امنيت زندان گردد ، مشاجره و ارتكاب هرعمل فردي يا دسته جمعي كه نظم و آرامش داخل زندان را مختل سازد ، صحبت و اشاره كردن به هر نحوي از انحا از پنجره هاي زندان با خارج مطلقا ممنوع است

ماده 75 _ بازديد بدني و لوازم همراه زندانيان هنگام ورود و خروج به زندان و آسايشگاه به هر علتي ، الزامي است

ماده 76 _ زندانيان بايد مطابق موازين اسلامي تحت نظارت مراقبين مسئول امور تربيتي زندان بوده و از آنان حداقل روزي دو نوبت صبحها قبل از شروع ورزش و شبها موقع ورود به آسايشگاه سرشماري به عمل آيد.

ماده 77 _ محل كار و آسايشگاه و اشياي زنداني مطابق دستوررييس زندان يا جانشين او بازرسي مي شود. تمرد يا مقاومت در برابر مأموران بازرسي و سرپيچي از اجراي دستور آنها موجب تنبيهات انضباطي متمرد خواهد شد.

ماده 78 _ براي حفظ آرامش و امنيت داخل زندان و بازداشتگاه بايدحداقل ماهي يكبار كليه اماكن و لوازم و اشياي زندانيان به وسيله گروهي با انتخاب رييس زندان يا جانشين او و تحت تعليم و نظارت انان بازرسي شود و با تنظيم صورتمجلس گزارش كار به طور مرتب در پوشه مخصوص بازرسي زندان يا بازداشتگاه بايگاني شود.

ماده 79 _ ميخ زدن يا نوشتن روي ديوارهاي زندان يا بازداشتگاه ، ترسيم و نقاشي و الصاق عكس و هر گونه نوشته اي در آسايشگاه ممنوع است مگر در موارد خاص با اجازه رييس زندان

ماده 80 _ دست زدن زندانيان به

سيم كشي و تغيير محل لوازم الكتريكي يا تعويض آن به وسيله زندانيان در زندان و بازداشتگاه به كلي ممنوع است

ماده 81 _ زنداني بايد هر روز صبح قبل از خروج از آسايشگاه نسبت به نظافت اطاق و لوازم آن و مرتب كردن رختخواب خود اقدام نمايد. آويزان كردن لباس و لوازم شخصي در آسايشگاه ممنوع است بدين منظور اشكافهاي مخصوص تهيه و در اختيار زندانيان قرار مي گيرد.

ماده 82 _ استعمال دخانيات در اماكن مسقف مطلقا ممنوع است ،مسئولين مربوطه در زندان مكلفند تمهيدات لازم جهت ترك سيگار را فراهم نمايند.

ماده 83 _ زندانيان مجاز به نگهداري و همراه داشتن پول در زندان نمي باشند و جهت رفع نيازمندي ها و احتياجاتشان مسئولين زندان مكلفند با استفاده از روشهاي قابل اجرا تمهيداتي را فراهم نموده تا زندانيان بتوانند از محل موجودي خود نسبت به خريد از فروشگاهها و تهيه ساير مايحتاج خود اقدام نمايند. دستورالعمل موضوع اين ماده از سوي سازمان به اداره كل زندانها ابلاغ خواهدشد.

تبصره _ در صورت كشف وجوه نقدي و اوراق بهادار چنانچه زنداني ، از وجه نقد استفاده هاي نا مشروع ، از قبيل قماربازي و دادن رشوه نمايد ، وجوه مذكور توقيف و مراتب طي گزارشي به مرجع قضايي ارسال مي گردد و چنانچه استفاده هاي نامشروع از آن به عمل نيامده باشد ضمن طرح موضوع در شوراي انضباطي وجوه مزبور به حساب وي منظور گرديده و در مورد اوراق بهادار حسب مورد تصميم قانوني اتخاذ مي گردد.

ماده 84 _ در صورت كشف اشياي ممنوعه چنانچه صرف نگهداري آنها جرم باشد ، موضوع طي گزارشي به مرجع قضايي جهت اتخاذ تصميم ارسال مي گردد و در

غير اين صورت ضمن طرح در شوراي انضباطي تا پايان مدت حبس اشياي مذكور توقيف و نگهداري و يا طي صورتجلسه تحويل خانواده زنداني مي شود.

ماده 85 _ مواد مذكور دو ماده فوق در سه نسخه صورتجلسه شده يك نسخه نزد مرجع قضايي مربوطه و يك نسخه در پرونده زنداني بايگاني و نسخه ديگر به زنداني تحويل مي گردد.

ماده 86 _ پوشيدن لباس مخصوص زنداني ، براي زندانيان الزامي نيست مگر به تشخيص رييس زندان

تبصره _ در مواردي كه پوشيدن لباس مخصوص زنداني الزامي باشد ، رنگ و شكل لباس زندانيان در سراسر كشور متحدالشكل بوده و بر حسب فصول و مناطق مختلف و چگونگي و ميزان آن ازسوي سازمان تعيين خواهد شد. در اينگونه موارد زندانيان مي توانند با كسب اجازه از رييس زندان بر حسب ضرورت پزشكي و بهداشتي از البسه زير شخصي و يا لباس اضافي و كرست طبي استفاده نمايند و اين عمل نبايد وضع شكل لباس مخصوص زندان را تغيير دهد.

ماده 87 _ به تشخيص دايره مددكاري از سوي زندان ساليانه به زندانيان نيازمند به ميزان مناسب لباس داده شده و مايحتاج بهداشتي ضروري زندانيان نسوان نيز تامين مي شود.

تبصره _ استفاده از بند شلوار و كمربند و نظاير آن بجز (هنگام شركت در برنامه هاي ورزشي كه از سوي سازمان مجاز تشخيص داده مي شود ممنوع مي باشد.

ماده 88 _ برنامه غذايي زندانيان به تناسب فصول سال به وسيله مدير كل هر استان تصويب و به زندانها ابلاغ مي گردد. ادارات مالي و تداركاتي و انبارهاي زندان بر طبق برنامه تنظيمي نسبت به تامين اعتبار و تهيه و تحويل مواد اوليه و دقت در مرغوبيت نوع آن

اقدام مي نمايند.

تبصره _ مديران كل استانها مي بايست با توجه به شرايط و احتياجات اقليمي هر محل نسبت به تغييرات برنامه غذايي درمحدوده اعتبار مصوب اقدام نمايند.

ماده 89 _ غذاي روزانه در سه وعده به ترتيب زير به زندانيان داده مي شود: صبحانه ، نهار ، شام و اغذيه لازم كه داراي كالري و ويتامين هاي كافي باشد طبق برنامه هاي غذايي مصوب و متناسب با شرايط آب و هوا در هر محل با چاي و آب آشاميدني سالم در اختيار زندانيان گذارده مي شود. در تهيه وسايل ضروري براي جلوگيري از فساد مواد اوليه خواروبار و در تنظيف ظروف و محوطه آشپزخانه از طرف مسئولان مربوطه اهتمام كافي و مستمر به عمل آيد.

تبصره 1 _ زندانيان بايد غذاي خود را در صورت امكان در سالن غذاخوري زندان صرف نمايند.

تبصره 2 _ زندانيان بيمار طبق برنامه و نظريه پزشك معالج در مدتي كه براي آنان تعيين شده است از غذاي مخصوص بهداري استفاده خواهند نمود.

ماده 90 _ برنامه روزانه زندانيان و برنامه غذايي آنان در ماه مبارك رمضان از سوي سازمان اعلام خواهد شد.

ماده 91 _ حداقل برنامه غذايي عبارت است از:

نان و پنير و چاي براي صبحانه و نهار يا شام ، سبزيجات تازه يا خشك ، برنج ، سيب زميني ، پياز ، حبوبات ، انواع لبنيات ، تخم مرغ و ميوه فصل مي باشد و در هر هفته حداقل سه بار به زندانيان نهار يا شام با گوشت داده مي شود.

تبصره _ نوع غذا براي كليه زندانيان هر زندان يكسان طبخ و توزيع مي گردد.

ماده 92 _ لوازم غذاخوري براي هر زنداني عبارت است از: بشقاب _ كاسه _ ليوان و

قاشق (در صورت امكان از جنس ملامين )

ماده 93 _ نظافت آشپزخانه ، سالن غذاخوري ، شستشو و خشك كردن ظروف و لوازم آنها بدون تبعيض و استثنا طبق برنامه زندان به عهده كليه زندانيان مي باشد.

ماده 94 _ در داخل زندانها به اندازه احتياج با سرمايه بنگاه تعاون ،حرفه آموزي و صنايع زندانيان كشور و يا زندان ، فروشگاه هاي لازم تاسيس و رييس زندان از نظر حفاظت و مسئوليتي كه به عهده دارد بر آنها نظارت خواهد داشت

تبصره 1 _ تعيين اجناس و مواد مجاز براي فروش درفروشگاههاي زندان با توجه به ضرورت حفظ بهداشت و امنيت داخلي زندان با رييس زندان و تعيين نرخ حسب مورد با بنگاه تعاون ، حرفه آموزي و صنايع زندانيان كشور يا زندان است

تبصره 2 _ اجناس و لوازم فروشگاه هاي زندان بايد به قيمت عادلانه روز بوده و در صورت وجود اجناس تعاوني الزاما قيمت تعاوني فروخته شود.

تبصره 3 _ صورت ريز مواد و اجناس موجود به نرخ عادلانه به امضاي مسئول فروشگاههاي زندان در تابلويي كه به همين منظوردر مدخل فروشگاه نصب مي گردد درج و در معرض ديد مشتريان گذارده مي شود.

تبصره 4 _ روساي زندانها مكلفند نظارت كامل بر نرخ اجناس داشته باشند و چنانچه تخلفي صورت گيرد متخلفين را به مراجع مربوطه معرفي نمايند.

ماده 95 _ زندانيان و ملاقات كنندگان مي توانند اقلام مورد نياز خود را از فروشگاههاي داخل زندان تهيه نمايند. مگر اين كه زنداني به علت تنبيه انضباطي يا دستور پزشك از اين امر منع گرديده باشد.

تبصره _ فروش لوازم تجملي و مواد محركه و دارو و وسايل برقي در فروشگاههاي زندان ممنوع است

ماده 96 _ وضع اماكن زندان عموما و آسايشگاه زندانيان خصوصا بايد منطبق با اصول بهداشتي باشد.

ماده 97 _ نظافت داخل آسايشگاه ، راهروها ، حياط هواخوري ،سرويس ها ، سالن اجتماعات ، نمازخانه ، كتابخانه ، كارگاه ها و موسسات صنعتي ، كشاورزي و خدمات و امثال آن تحت برنامه ريزي و نظارت زندان به عهده زندانيان است اجير كردن زنداني توسط زنداني ديگر به هر نحو ممنوع است

تبصره _ با زندانيان بيمار و سالخوردگان و كساني كه قادر به انجام كارهايي از قبيل موضوع ماده فوق نباشند وفق ماده 71 رفتار خواهدشد.

ماده 98 _ بهداري زندان مكلف است حداقل ماهي يكبار نسبت به تست پزشكي كليه زندانيان اقدام نمايد.

ماده 99 _ حتي الامكان بايد ترتيبي اتخاذ شود كه احتياجات درماني و بهداشتي زندانيان بيمار در داخل زندان تامين شود تا به انتقال زنداني به خارج از زندان نيازي نباشد. معهذا در موارد ضروري خروج زنداني از زندان براي معالجه بايستي با تاييد بهداري زندان واجازه رييس زندان و موافقت قاضي ناظر زندان باشد. در موارد فوري زنداني بيمار به دستور پزشك يا بهداري زندان و اجازه رييس زندان يا جانشين او به بيمارستان اعزام مي گردد و مراتب بايد دراسرع وقت كتبا به مرجع قضايي ذي صلاح گزارش شود.

تبصره _ مراجع قضايي و مسئولين زندانها موظفند وضع زندانيان بيمار صعب العلاج يا غير قابل علاج را رسيدگي و حسب مورد مطابق مقررات به آنان مرخصي اعطا يا با رعايت ساير مقررات مربوطه از طريق عفو يا آزادي مشروط موجبات آزادي آنان را فراهم نمايند.

ماده 100 _ هزينه درمان عوارض و بيماريهايي كه ضرورت

يافوريت درمان ندارند و يا در اثر تقصير ناشي شده است ، به عده زنداني و يا مقصر مي باشد.

ماده 101 _ كليه اماكن زندان بايد حداقل ماهي يكبار ضدعفوني شود مگر اين كه به علت ظهور حشرات يا بروز اپيدمي و اشاعه ويروس ، بيماريهاي موسمي و محلي ايجاب نمايد زودتر از موعدمقرر نسبت به گندزدايي لوازم مربوطه و سمپاشي اطاقها در محوطه زندان اقدام شود.

ماده 102 _ در كارگاهها و اماكني كه زندانيان در آن به كار اشتغال دارند پنجره ها بايد به اندازه كافي وسيع باشد تا نور و هواي آزاد به قدر كافي داخل شود و در صورت لزوم براي كار و مطالعه آنها نور مصنوعي فراهم گردد. مجاري فاضلاب هميشه بايد باز باشد و در رفع عفونت و آلودگي در محوطه و اماكن زندانها مراقبت و اقدام لازم و دايم به عمل آيد.

ماده 103 _ در هر زندان بايد وسايل استحمام زندانيان فراهم بوده و زنداني به محض ورود به زندان استحمام نمايد.

ماده 104 _ گرمابه و مستراح و دستشويي زندان بايد هميشه تميز ونظيف باشد و به اندازه كافي دوش سرد و گرم در دسترس زندانيان گذاشته شود تا بتوانند با توجه به فصول سال حداقل در هفته يكبار استحمام نمايند.

ماده 105 _ تراشيدن موي سر زنداني الزامي نيست ، مگر به موجب راي مرجع قضايي و يا در جرايم معينه ابلاغي از سوي سازمان

ماده 106 _ بهداري زندان مكلف است براي پيشگيري از سرايت بيماري هاي واگيردار مانند بيماريهاي آميزشي و سل و غيره اقدام و با استفاده از همكاري و كمكهاي مالي و فني وزارتخانه ها و موسسات و

انجمنها نسبت به تهيه محل و دارو براي درمان كامل بيماران مذكور و همچنين معتادان مواد مخدر يا الكل اقدام نمايد.

ماده 107 _ بهداري زندان موظف است از زنداني تازه وارد معاينات كامل پزشكي به عمل آورده در صورت لزوم با انجام آزمايشهاي تشخيص طبي برنامه ريزي و حسب مورد نسبت به درمان يا معرفي وي به مراكز مربوطه اقدام و كليه اقدامات پزشكي در پرونده زنداني درج گردد.

ماده 108 _ هر گاه زنداني تازه وارد نسخه يا دارويي همراه داشته باشد اخذ و در اختيار بهداري زندان قرار مي گيرد تا به تجويز پزشك به او داده شود و هر گاه دارو جنبه حياتي براي زنداني دارد بايستي فورا پس از معاينه و تجويز پزشك در اختيار وي قرار گيرد.

ماده 109 _ هر زنداني به محض احساس كسالت جريان را به مسئول امور نگهباني زندان اطلاع داده و با اخذ معرفي نامه به بهداري زندان اعزام و دارو و دستورهاي لازم پزشكي را دريافت مي دارد.

ماده 110 _ زنداني بايد در حضور پزشك يا پزشكيار و يا سايرمسئولين داروي مورد احتياج را مصرف نمايد. نگهداري دارو درآسايشگاه ممنوع است ، مگر در مواقع ضروري و با تشخيص پزشك

ماده 111_ با تشخيص پزشك بهداري زندان در صورت ضرورت ،زنداني بيمار در بيمارستان زندان بستري خواهد شد. گواهي تشخيص ضرورت كتبا بايد در پرونده بيمار قيد گردد.

ماده 112 _ زندانيان مبتلا به بيماريهاي رواني ، واگيردار و پرخطر بايد با لحاظ نظر پزشك متخصص و نيز سياستهاي وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي به صورت مجزا نگهداري و معالجه شوند.

ماده 113 _ سازمان مي تواند در صورت لزوم نسبت

به بيمه درماني زندانيان و يا انعقاد قرارداد با وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي اقدام نمايد.

ماده 114 _ معاينه و عنداللزوم معالجه زندانيان بيمار به عهده زندان است

تبصره _ در صورت نياز زندانيان بي بضاعت ، به زندان مصنوعي ، عصا ، اعضاي مصنوعي ، صندلي چرخدار و عينك ، انجمن حمايت از زندانيان مكلف به تامين آن مي باشد.

ماده 115 _ تمارض زندانيان به هر نحو از انحا به تشخيص پزشك زندان موجب تنبيه انضباطي خواهد بود.

ماده 116 _ رييس بهداري زندان موظف است همه روزه اول وقتاز كليه زندانيان بيمار كه در بيمارستان زندان بستري هستند عيادت نموده و پس از پرسش از وضعيت آنان و حصول اطمينان از حسن مراقبت پزشكان و پرستاران نسبت به معالجه و تغذيه صحيح بيماران نظارت كامل و مستمري به عمل آورد.

تبصره _ رييس بهداري هر زندان بايد پزشك باشد و در مراكزي كه اين امكان وجود ندارد ، فرد مطلع و آشنا به مسايل پزشكي عهده داراين مسئوليت خواهد بود.

ماده 117 _ در صورت فوت زنداني ، رييس زندان مكلف است مراتب را فورا به مرجع قضايي محل و پزشك قانوني و قاضي ناظر زندان اعلام و پس از صدور مجوز از سوي مرجع قضايي مربوطه جنازه را حسب مورد به بستگان او تحويل و يا پس از تشييع ، دفن نموده و وجوه و لوازم شخصي او با نظر قاضي ناظر زندان بر طبق صورت مجلس و رعايت نكات لازم به ورثه قانوني وي تحويل و رسيد اخذ گردد.

هر گاه متوفي بدون وارث باشد بايد در اسرع وقت با نظر مقام قضايي ذي صلاح نسبت

به تعيين تكليف لوازم شخصي او در زندان اقدام شود و در صورت امكان تجهيز متوفي با اذن اوليا باشد.

فصل سوم _ اشتغال و حرفه آموزي ( ماده 118 تا 130 )

ماده 118 _ سازمان با هدف فراگير نمودن برنامه هاي اصلاحي وتربيتي و به منظور كمك به رفع مشكلات مادي و معنوي زندانيان و خانواده آنان و نيل به خودكفايي مي تواند از محل جذب كمكهاي مردمي و موسسات خيريه يا درآمد حاصل از موسسات صنعتي ، كشاورزي ، خدماتي و فرهنگي و بودجه مصوب اعتبار لازم را تامين و هزينه نمايد.

ماده 119 _ سازمان مي تواند در جهت ايجاد اشتغال براي زندانيان داوطلب كار با استفاده از امكانات سازمان و يا كمكهاي دولتي و يا از طريق دريافت وام يا با مشاركت بانكها و ارگانهاي دولتي ، تعاوني ها و يا بخش خصوصي اقدام نمايد.

ماده 120_ زندانيان داوطلب پس از آزمايشهاي لازم و تشخيص استعداد و ذوق و تخصص آنها با كسب نظر شوراي طبقه بندي و رعايت مقررات اين آيين نامه در كارگاههاي داخل زندان يا موسسات صنعتي ، كشاورزي و خدماتي خارج زندان به كار گمارده مي شوند.

ماده 121 _ زندانيان بايد به حرفه هايي كه مستلزم ديدن دوره هاي تعليماتي براي كسب مهارت و تخصص مي باشد و از طرف سازمان ابلاغ مي شود به كار گمارده شوند تا در طول زمان بتوانند با طي مراحل مختلف آموزشي به اخذ گواهينامه مهارت فني در رشته مخصوص نايل گردند.

ماده 122 _ زندانيان مي توانند با موافقت رييس زندان در ساعات بيكاري و فراغت در آسايشگاه خود به كارهاي دستي اشتغال داشته باشند. مواد اوليه اين نوع كارها منحصرا از طريق فروشگاه زندان دراختيار آنان گذاشته مي شود.

تبصره 1 _ هر

گاه زنداني نتواند با سرمايه خود اقدام به تهيه مواد اوليه و لوازم مربوطه نمايد ، اين مواد و لوازم از طريق زندان يا انجمن حمايت از زندانيان تهيه و در اختيار وي گذارده خواهد شد.در اين صورت پس از كسر هزينه تهيه لوازم اوليه يك چهارم از سود حاصله به عنوان سهم سرمايه برداشت و به حساب صندوق زندان يا انجمن حمايت از زندانيان واريز و بقيه به حساب زنداني منظور مي گردد.

تبصره 2 _ زنداني مجاز است كاردستي خود را پس از قيمت گذاري توسط زندان و يا با استفاده از نظر خبره به هر نحو كه خود مي داند به زندان يا به اشخاص ديگر واگذار يا به فروش برساند. در صورت فروش يا واگذاري به غير قيمت فروش نبايد از قيمت تعيين شده توسط زندان كمتر باشد.

ماده 123 _ ساعات كار و استراحت زندانيان در موسسات صنعتي ،كشاورزي و خدماتي داخل يا خارج زندان با توجه به موقعيت محل و نوع و كيفيت كار و با رعايت فصل دوم از بخش دو اين آيين نامه ازطرف رييس كارگاه يا موسسه مربوطه با هماهنگي رييس زندان تعيين و به مورد اجرا گذاشته مي شود.

ماده 124 _ مزد روزانه زندانيان به تناسب درجه مهارت و كارداني هر يك از آنان و ميزان و نوع كاري كه انجام مي دهند به وسيله مديركل استان تعيين مي شود.

ماده 125 _ مزد ماهيانه كار زنداني به شرح زير تقسيم مي گردد:

1_ پنجاه درصد (50%) به حساب بانكي سرپرست موقت عائله تحت تكفل زنداني واريز گردد.

2_ بيست و پنج درصد (25%) به حساب زنداني واريز مي شود كه در موقع آزادي به او پرداخت گردد.

3_ بيست

درصد (20%) به حساب خود زنداني براي مخارج ضروري پرداخت مي شود.

4_ پنج درصد (5 %) براي جبران خسارت و حوادث ناشي از كار براساس قرارداد في مابين سازمان و زندانيان شاغل اختصاص داده خواهد شد.

تبصره _ در صورتي كه زنداني فاقد عائله تحت تكفل باشد مبلغ 50% دستمزد مذكور در بند (1) نيز به حساب زنداني واريز مي گردد.

ماده 126 _ در موقع انتقال زنداني به زندان يا موسسه ديگر در اسرع وقت كليه مطالبات او پس از تسويه حساب كامل به محل زندان جديد حواله و منتقل مي شود.

ماده 127 _ موسسات صنعتي ، كشاورزي و خدماتي مكلفند:

الف _ در صورت بروز حوادث ناشي از كار هزينه خسارت وارده به زندانيان را از محل پنج درصد (5%) موضوع بند 4 ماده 125 پرداخت نمايند.

ب _ كليه مقررات ايمني ، حفاظتي ، بهداشتي را طبق ضوابط قانوني رعايت نمايند.

ج _ دفاتر رسمي زير را در كليه كارگاهها و موسسات صنعتي ،كشاورزي و خدماتي به هر شكل كه اداره مي شود تنظيم نمايند:

1_ دفتر روزانه 2 _ دفتر كل 3_ دفتر در آمد 4 _ دفتر اموال 5 _ دفترسفارشات 6 _ دفتر صندوق 7 _ دفتر دستمزد زندانيان 8 _ دفتر انبار 9_ دفتر حساب درآمد و هزينه شخصي زندانيان به منظور تعيين و اعلام موجودي هفتگي پس انداز قابل پرداخت آنان به فروشگاههاي زندان

تبصره 1 _ پرداخت موجودي حساب پس انداز هنگام آزادي به شرط آن كه منع قانوني نداشته باشد پس از تسويه حساب از كليه قسمتهاي زندان بلامانع است

تبصره 2 _ در صورت رايانه اي شدن واحد مربوطه مندرجات دفاتر مزبور به رايانه منتقل خواهد شد.

ماده 128

_ نحوه اداره كارگاه ها و موسسات صنعتي ، كشاورزي وخدماتي به شرح ذيل خواهد بود:

الف _ مسئوليت اداره امور كارگاه ها و موسسات صنعتي ، كشاورزي و خدماتي از حيث نوع و ميزان توليد ، كيفيت و كميت كار ، خريد و فروش و معاملات و انعقاد و انجام قراردادها و مسايل فني و تخصصي و ساير موارد از اين قبيل بر عهده مديريت كارگاه يا موسسات مي باشد.

ب _ مسئوليت امور انتظامي و امنيتي و در اختيار قرار دادن كارگران ،نحوه و كيفيت اعزام آنان به كارگاه و نيازهاي فرهنگي و بهداشتي زندانيان بر عهده رييس زندان مي باشد.

ماده 129 _ استفاده از زندانيان در امور نگهباني و انتظامي و اداري زندان و ديگر دستگاهها ممنوع است

ماده 130 _ انجام امور خدماتي داخل بندها و اندرزگاهها و موسسات صنعتي ، خدماتي و كشاورزي و همچنين كارگاه ها به طور نوبتي بدون تبعيض توسط زندانيان انجام مي گيرد.

تبصره _ اگر زنداني بدون عذر موجه از انجام وظايف محوله درداخل زندان و موسسات وابسته خودداري نمايد تخلف و به تشخيص شوراي انضباطي موجب تنبيه انضباطي است

فصل چهارم _ فعاليتهاي آموزشي ، فرهنگي و تربيتي ( ماده 131 تا 152

ماده 131 _ به منظور سواد آموزي و ارتقاي سطح معلومات و جلوگيري از اتلاف وقت زندانيان و همچنين تقويت اراده و پرورش فكر و استعدادهاي نهفته آنان در كليه زندانها از طريق وزارتخانه هاي مربوطه و موسسات آموزشي ، علمي و فني ، حرفه اي و دولتي يا وابسته به دولت و يا سازمانهاي خيريه و نهضت سواد آموزي ، تحت نظر واحدهاي مربوط در زندان ، آموزش فني ، حرفه اي و مذهبي داده مي شود.

ماده 132 _ زندانيان در مدت اقامت

خود در زندان با توجه به مدت محكوميت شان و كيفيت و نوع برنامه هاي آموزش علمي ، ديني و فني حرفه اي پيش بيني شده در زندان ها به فراگيري سواد و ادامه تحصيلات علمي ، ديني و حرفه اي اشتغال خواهند داشت

تبصره _ شركت افراد بيسواد كمتر از شصت سال در كلاسهاي سوادآموزي اجباري است ، عدم شركت در كلاسهاي مزبور مي تواند موجب محروميت از امتيازات گردد.

ماده 133 _ تدريس در آموزشگاههاي علمي و فني حرفه اي زندانها با همكاري وزارتخانه ها و سازمانها و موسسات آموزش علمي و فني حرفه اي وسيله مربيان علمي حرفه اي و طبق برنامه تنظيمي توسط واحدهاي مربوطه در زندان انجام مي گيرد.

ماده 134 _ آزمون ساليانه بايد مطابق برنامه رسمي دستگاه هاي مربوط در داخل زندانها به عمل آيد و به محصل هر كلاس گواهينامه رسمي بدون اشاره به زنداني بودن او با انجام تشريفات خاص كه جنبه تشويق به تحصيل داشته باشد اعطا مي گردد.

ماده 135 _ به منظور كمك به بازسازي اجتماعي زندانيان و جذب كامل آنها در محيط اجتماعي ، سازمان مكلف است وسايل تحصيل ابتدايي ، راهنمايي ، متوسطه و عالي و دوره هاي تخصصي ، علمي و فني ، حرفه اي را براي علاقه مندان به ادامه تحصيل از طرق اجراي برنامه هاي عادي يا مكاتبه اي با رعايت مقررات مربوط از طريق وزارتخانه ها و موسسات ذي ربط در داخل زندان فراهم نمايد.

ماده 136 _ پرداخت هزينه هاي مربوطه به تحصيلات عالي از طريق برنامه هاي عادي يا مكاتبه اي با خود زنداني است زندان مكلف است به هزينه زنداني كتب و وسايل لازم را تهيه و در اختيار او

قراردهد.

تبصره _ در صورتي كه زنداني به جهت عدم بضاعت قادر به پرداخت هزينه هاي مذكور در اين ماده نباشد پرداخت هزينه ها از طريق انجمن حمايت از زندانيان صورت مي گيرد.

ماده 137 _ امتحانات نهايي ابتدايي ، راهنمايي ، متوسطه و عالي با نظارت مستقيم وزارتخانه ها و موسسات مربوطه در داخل زندان انجام مي شود.

ماده 138 _ زنداني با موافقت رييس زندان به عنوان فعاليت هاي فردي و ممتاز علاوه بر اجراي برنامه هاي تحصيلي مي تواند مطالعات دانشگاهي ، فني ، حرفه اي و تحقيقاتي خود را شخصا در زندان انجام دهد و وسايل و لوازم مورد نياز خود را با رعايت نظامات داخلي زندانها به هزينه شخصي خود و در صورت امكان به هزينه دولت از طريق مسئولين برنامه هاي آموزشي زندان تدارك نمايد.

ماده 139 _ در هر زندان با جلب كمك و همكاري وزارتخانه ها وسازمان ها و موسسات كتابخانه مجهزي با توجه به تعداد زندانيان تاسيس و كتب علمي مذهبي ، اخلاقي و فني در حد نياز براي مطالعه زندانيان تهيه مي شود. زندانيان مي توانند در ساعات مقرر در كتابخانه به مطالعه پرداخته و با اجازه مسئولين كتابخانه به طور امانت از كتابخانه كتاب اخذ نموده ، سپس با رعايت نظافت كامل وبدون عيب و نقص آن را عينا به كتابخانه مسترد نمايند.

ماده 140 _ هر زنداني كه نسبت به حفظ نظافت و يا اعاده به موقع كتاب به كتابخانه مسامحه نمايد با نظر مسئول كتابخانه و موافقت رييس زندان از عهده غرامت مربوطه برخواهد آمد.

ماده 141 _ استفاده از مجلات و روزنامه هاي مجاز در داخل زندان بلامانع است

ماده 142 _ با جلب كمك و همكاري نهادهاي ذي

ربط در زندان وسايل آموزشي سمعي بصري لازم جهت زندانيان تدارك و تامين مي گردد.

ماده 143 _ هنگام پذيرش زنداني دين رسمي او در برگه پرسشنامه درج و به منظور تقويت و تحكيم مباني ديني زندانيان و اجراي آداب و مراسم ديني آنان با جلب كمك وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي از طريق مسئولين مربوطه زندان (در زندان محل وسيله و تسهيلات لازم جهت انجام فرايض ديني آنها فراهم مي گردد.

ماده 144 _ هر زنداني كه داراي يكي از اديان رسمي كشور باشد مي تواند در آسايشگاه عمومي يا انفرادي خود يك جلد كتاب آسماني ، كتاب دعا ، سجاده و مهر نماز جهت اجراي فرايض ديني خود نگهداري نمايد.

ماده 145 _ هر زنداني كه داراي يكي از اديان رسمي كشور باشد درصورت لزوم مي تواند تقاضا نمايد تا پس از موافقت رييس زندان نماينده مذهبي او در زندان حضور يافته در اجراي آداب و مسايل مذهبي او را هدايت و ارشاد نمايد.

ماده 146 _ در هر زندان در صورت امكان وسايل و امكانات ورزشي و تربيت بدني از قبيل تامين كادر مربيان ورزشي و تدارك سالن سرپوشيده و زمين و وسايل لازم براي ورزش هاي فردي وگروهي فراهم مي گردد.

ماده 147 _ به منظور سلامت جسم و روح زندانيان ، اجراي برنامه هاي ورزش صبحگاهي در زندانها براي زندانياني كه قادر به انجام ورزش مي باشند ، اجباري است و طبق برنامه اي كه براي آنان تنظيم مي شود بايد حداقل روزانه نيم ساعت در هواي آزاد ورزش نمايند.

ماده 148 _ زنداني مي تواند به پيشنهاد رييس زندان و موافقت مديركل مربوطه و مقامات قضايي با اجراي تشريفات قانوني و انتظامي در مسابقات ورزشي

و فعاليت هاي فرهنگي و مذهبي خارج از زندان شركت نمايد.

تبصره _ شركت در مسابقات خارج از كشور از شمول اين ماده مستثني است

ماده 149 _ به منظور پرورش افكار و استعدادهاي هنري و ارتقاي سطح معلومات زندانيان به پيشنهاد معاونت امور فرهنگي و تربيتي موافقت رييس زندان و با جلب كمك و همكاريهاي وزارتخانه ها و موسسات و سازمانهاي ذي ربط ، در زندانها برنامه هاي نمايش ماهانه ترتيب داده مي شود.

زندانياني در نمايشهاي ماهانه اي شركت خواهند كرد كه رييس زندان از طرز كار و رفتار آنان رضايت داشته و صلاحيت اخلاقي آنها راشوراي طبقه بندي تاييد نمايد. همچنين به منظور پرورش روح و جسم زندانيان با پيشنهاد رييس زندان و موافقت مدير كل و تصويب شوراي طبقه بندي و موافقت مقامات قضايي مربوطه ، زندانياني كه داراي حسن رفتار بوده و مقررات زندان را كاملا اجرا مي نمايند ،حداقل ماهي يكبار به نماز جمعه يا تفريحگاههاي عمومي شهر كه از سوي زندان به اين كار اختصاص داده شده اعزام خواهند شد. بديهي است حفاظت از زندانيان در چنين مواردي با رعايت مفاد اين آيين نامه به عهده مأمورين انتظامي زندان خواهد بود و در صورت لزوم از ساير نيروهاي انتظامي محل استفاده خواهد شد.

ماده 150 _ نمايش فيلمهاي آموزنده و اخلاقي تحت نظر معاونت فرهنگي و تربيتي در زندان با جلب كمك و همكاري ادارات و سازمانهاي مربوطه با رعايت ماده قبل بلامانع است

ماده 151 _ زندانيان مي توانند در ساعات فراغت خود با رعايت نظم و ترتيب طبق برنامه تنظيمي از برنامه هاي راديو ، تلويزيون استفاده نمايند.

ماده 152 _ متهمين واجد صلاحيت مي توانند با

صلاحديد مسئولين زندان از برنامه آموزشي ، حرفه اي ، تفريحي و ورزشياستفاده نمايند مگر اين كه به لحاظ عدم شايستگي اخلاقي و نوع و اهميت جرم ارتكابي و يا دستور قضايي ، اجتماع آنان با ساير متهمان و محكومان به مصلحت نباشد.

فصل پنجم _ روابط عمومي ( ماده 153 تا 160 )

ماده 153 _ زندانيان مي توانند از اخبار كشور از طريق وسايل ارتباط جمعي مجاز در داخل زندان مانند راديو ، تلويزيون و حداقل يك روزنامه كثيرالانتشار اطلاع حاصل نمايند.

ماده 154 _ در صورت امكان در هر زندان مي بايست زير نظر واحد فرهنگي نشريه ماهانه منتشر و اطلاعات مربوط به فعاليتهاي اصلاحي و ارشادي زندانيان و مقررات انتظامي زندان با درج مقالاتي كه به وسيله مربيان يا زندانيان تهيه مي شود در آن منعكس گردد. زنداني حق ندارد در ضمن مقالات خود كمك هاي مادي يا انجام خدمتي را از مردم طلب نمايد و مطالب مندرج در نشريه داخلي زندان بايد صرفا واجد جنبه هاي اخلاقي ، تربيتي ، علمي ، تفريحي وسرگرم كننده باشد.

ماده 155 _ اجازه بازديد از زندان به دستور كتبي مدير كل زندانهاعلاوه بر مقامات رسمي كشور فقط به كساني داده مي شود كه در رشته هاي مربوط به علوم مذهبي ، اجتماعي ، اخلاقي ، تربيتي ،جزايي و علوم اداره زندانها تدريس يا تحقيق مي نمايند يا آنهايي كه در انجمنهاي خيريه به فعاليت هاي مذهبي ، اجتماعي و اصلاح زندانيان عضويت دارند.

ماده 156 _ مقامات مجاز براي ورود به زندانها و موسسات تاميني و تربيتي عبارتند از:

رييس قوه قضاييه ، رييس ديوان عالي كشور ، دادستان كل كشور ، وزير دادگستري ، رييس سازمان و معاونين او ، مديران كل سازمان ،بازرسان

اعزامي رييس قوه قضاييه ، مأموران دفاتر بازرسي و حفاظت اطلاعات سازمان ، بازرسان سازمان بازرسي كل كشور طبق ابلاغ صادره ، روساي دادگستري ، قضات ناظر زندان در حوزه قضايي مربوطه ، روساي دادگاهها در ارتباط با پرونده هاي مطروحه نزد آنان

تبصره 1 _ اشخاص زير با اطلاع و اجازه رييس زندان و رعايت ساير مقررات اين آيين نامه در حدود وظايف و مشاغل خود و درصورت نياز مي توانند وارد زندان شوند:

مدير عامل و رييس هيات مديره و كاركنان و مددكاران انجمن حمايت از زندانيان شهرستان محل ، دانشجويان و محققين با معرفي نامه رسمي از دانشكده يا موسسه مربوطه

تبصره 2 _ ورود و خروج عوامل اطلاعاتي وزارت اطلاعات جهت انجام امور محوله پس از معرفي و هماهنگي لازم با سازمان صرفا در حدود قانون و مقررات تشكيل وزارت اطلاعات خواهدبود.

تبصره 3 _ ورود با سلاح گرم يا سرد به داخل زندانها به طور كلي ممنوع است و تخلف از آن بر حسب مورد موجب تعقيب انتظامي يا اداري خواهد بود.

ماده 157 _ عكسبرداري ، رد و بدل كردن اشيا ، نامه ، حمل ضبط صوت ، دوربين عكاسي ، مواد ممنوعه و نظاير اين قبيل اعمال براي بازديد كنندگان در مواقع بازديد ممنوع مي باشد.

ماده 158 _ بازديد كنندگان بايد قبلا اجازه مخصوص به امضاي رييس زندان اخذ و به هنگام ورود برگ شناسايي و اجازه كتبي خودرا به مسئول امور نگهباني زندان ارائه دهند ، ساعت ورود و مشخصات كامل و علت بازديد و ساعت خروج آنها بايد در دفترمخصوص بازديد كنندگان ثبت گردد. هر گاه بازديدكننده نظرات اصلاحي يا انتقادي داشته باشد نتيجه

مشاهدات و استنباطات خودرا در دفتر مزبور منعكس مي نمايد در اين صورت مراتب بايد ازطريق اداره كل به سازمان گزارش شود تا از اين گونه همكاري ها و راهنمايي ها در بهبود وضع زندانها حداكثر استفاده به عمل آيد.

ماده 159 _ تهيه فيلم و خبر و انتشار شرح احوال و عكس زندانيان به طوري كه باعث شناسايي ، هتك حيثيت و رسوايي آنان نشود و يا خود كتبا به آنها رضايت دهند ، با اجازه معاونت امور فرهنگي و تربيتي سازمان مجاز خواهد بود.

ماده 160 _ انجام عقد نكاح و طلاق و تنظيم هر گونه سند معامله وقرارداد يا تعهدي كه يك طرف آن زنداني باشد بايستي با اجازه مقام قضايي مربوطه يا قاضي ناظر زندان انجام و در صورت لزوم در زندان به وسيله يكي از سردفتران اسناد رسمي با شرايط عادلانه تر ازساير دفاتر اسناد رسمي انجام پذيرد تا موجب تضييع حقوق زنداني يا اشخاص حقيقي و حقوقي ديگر نشود.

فصل ششم _ تخلفات و تنبيهات داخل زندان ( ماده 161 تا 173

ماده 161 _ اعتراض ، شكايات و تقاضاي ملاقات به صورت دسته جمعي و اعتصاب زندانيان به كلي ممنوع است اما هر زنداني مي تواند شفاها يا كتبا تقاضاي ملاقات با رييس زندان را بنمايد واگر شكايت يا اعتراضي دارد آن را در صندوقهاي مربوطه بيندازد وبه همين منظور صندوق هايي در محلهاي مناسب نصب و حداقل هفته اي يك بار تخليه خواهد شد.

تبصره _ به گزارشات غير مربوط به زندان ، يا بدون امضا و مشخصات نويسنده ترتيب اثر داده نخواهد شد.

ماده 162 _ هر زنداني بايد به محض اطلاع از وقوع حوادث و پيشامد هاي سو احتمالي و اعمالي كه تحقق آن مخل نظم

داخلي زندان مي گردد ، مراتب را فورا به مسئول امور نگهباني يا به هر يك از مقامات مسئول زندان گزارش دهد.

ماده 163 _ تند خويي ، دشنام ، اداي الفاظ ركيك يا تنبيه بدني زندانيان و اعمال تنبيهات خشن و مشقت بار و موهن در زندانها به كلي ممنوع است

ماده 164 _ استفاده از دستبند براي زنداني جهت كنترل و جلوگيري از خودزني و ايذا و آزار ديگران يا ايراد خسارت به اموال با دستور رييس زندان و در غياب وي بالاترين مقام مسئول در زندان مجاز مي باشد.

تبصره _ استفاده از پابند فقط در صورتي مجاز است كه به وسيله دستبند يا تمهيدات ديگر نتوان زنداني را كنترل كرد.

ماده 165 _ در هنگام شورش زندانيان ، كاركنان زندانها نهايت سعي خود را در برقراري آرامش و جلوگيري از بروز خونريزي يا ايرادخسارت به افراد و اموال خواهند نمود و عنداللزوم از امكانات انتظامي محل استمداد نموده ، جلوي گسترش شورش را گرفته و متخلفين را حسب مورد به دستگاه قضايي و شوراي انضباطي زندان معرفي خواهند كرد.

ماده 166 _ كليه زندانيان اعم از محكومين و متهمين مكلف به حسن رفتار و سلوك با يكديگر و اطاعت از دستورات مأمورين زندان و رعايت كليه مقررات داخلي زندان هستند و در صورت تخلف حسب مورد در شوراي انضباطي مطرح و تصميمات متخذه درباره آنها اجرا خواهد شد.

ماده 167 _ هرگاه زندانيان با يكديگر اختلافي داشته باشند بايستي موضوع را به اطلاع مأمور مراقب بند رسانده تا رييس اندرزگاه را درجريان امر قرار دهد و رييس اندرزگاه موظف است به طريق مقتضي رفع اختلاف نمايد و هر گاه

موفق به حل اختلاف نشود جريان را به رييس زندان گزارش خواهد كرد تا رييس زندان حسب مورد اقدام لازم به عمل آورد.

تبصره _ زد و خورد در زندان ، خود زني ، اقدام به خودكشي يا تهديد به انجام آن و هر نوع عملي كه طبق مقررات خلاف محسوب مي شود ممنوع بوده و مختلف طبق نظر شوراي انضباطي تنبيه و حسب مورد به مراجع قضايي معرفي خواهد شد.

ماده 168 _ به منظور رسيدگي به تخلفات زندانيان ، شوراي انضباطي با تركيب اعضاي ذيل تشكيل مي گردد: مسئولين واحدهاي قضايي و فرهنگي و انتظامي ، حفاظت اطلاعات ، رييس اندرزگاه مربوطه و يك نفر مددكار با انتخاب رييس زندان تصميمات متخذه با اكثريت آرا معتبر است

ماده 169 _ تنبيهات انضباطي عبارتند از:

1_ توبيخ كتبي با درج در پرونده شخصيتي زنداني

2 _ محروميت از ملاقات حداكثر تا يك ماه

3_ محروميت از مرخصي تا 6 ماه

4_ زندان انفرادي تا يك ماه

5_ تغيير زندان با رعايت مقررات مربوطه

6_ عدم پيشنهاد عفو و آزادي مشروط حداكثر تا يك سال

تبصره _ مرجع تجديد نظر خواهي مجازاتهاي مقرر در بندهاي 4 و 5 و 6 هياتي مركب از رييس و قاضي ناظر زندان و يك نفر به انتخاب مدير كل زندانهاي استان مربوطه است كه بلافاصله رسيدگي نموده و نظر اكثريت لازم الاجرا خواهد بود.

ماده 170 _ شوراي انضباطي پس از اتخاذ تصميم مي تواند تنبيهات مقرره را به اكثريت آرا كلا يا جزئا به مدت شش ماه تعليق نمايد هرگاه در اين مدت زنداني مرتكب تخلف يا جرمي نشود اجراي تنبيهات مذكور كان لم

يكن مي گردد در غير اين صورت علاوه برمجازات تخلف يا جرم ارتكابي اخير ، تنبيهات مقرره در شوراي انضباطي نيز به مورد اجرا گذارده خواهد شد.

ماده 171 _ آراي شوراي انضباطي در خصوص تنبيه زندانيان به دستور رييس زندان يا جانشين او اجرا و صورتمجلس حاكي از ذكرنوع تنبيه و اجراي آن تنظيم و در پرونده زنداني درج و بايگاني مي گردد. هر گاه زنداني متخلف از تاريخ آخرين تخلف خود به مدت يكسال مرتكب تخلف يا جرم ديگري نشود و از خود مستمرا حسن اخلاق و رفتار نشان دهد آثار تبعي تنبيه مقرر منتفي و در غير اين صورت در مواقع عفو و بخشودگي در جدول رفتار زنداني به عنوان امتياز منفي منظور و مورد نظر قرار خواهد گرفت

ماده 172 _ هر گاه اعمال ارتكابي زنداني علاوه بر تخلف انضباطي واجد وصف جزايي يا حقوقي باشد ، ضمن محكوميت به تنبيهات مندرج در آيين نامه مراتب به مرجع قضايي محل جهت اتخاذ تصميم قانوني گزارش مي شود و توسط رييس يا معاونت قضايي زندان تا حصول نتيجه پيگيري خواهد شد.

ماده 173 _ زنداني مكلف است كليه خساراتي را كه به زندان و موسسات وابسته وارد مي كند جبران نمايد و در صورت عمدي بودن يا عدم جبران طبق مقررات قانوني به مراجع قضايي معرفي مي گردد. همچنين در صورتي كه وجه خسارت تا مبلغ پانصد هزار ريال باشد رييس زندان يا جانشين او مي تواند وجه مذكور را ازحساب يا وجوه مربوط به زنداني برداشت نموده و موضوع را كتبا به زنداني ابلاغ نمايد.

آيين نامه مراكز مراقبت بعد از خروج - مصوب ارديبهشت ماه 1378

ماده 1 _ در اجراي بند ح از ماده 2 قانون تبديل شوراي سرپرستي

زندانها و اقدامات تاميني و تربيتي كشور به سازمان زندانها و اقدامات تاميني و تربيتي كشور و در راستاي اصلاح و تربيت زندانيان با هدف پيشگيري از وقوع جرم از طريق حمايت مادي و معنوي از زندانيان آزادشده واجد شرايط (كه از اين پس در اين آيين نامه مددجو ناميده مي شود) و فراهم نمودن زمينه مساعد جهت بازگشت آنان به يك زندگي سالم اجتماعي ، اداره مراقبت بعد از خروج در مركز هر استان و درصورت نياز در شهرستانها با تصويب رياست سازمان تحت نظارت اداره كل زندانهاي استان مربوطه ايجاد مي گردد.

ماده 2 _ روساي ادارات مراقبت بعد از خروج از ميان افراد آشنا به مسايل زندانيان يا داراي تحصيلات عاليه مرتبط ، با پيشنهاد مديركل زندانها و اقدامات تاميني و تربيتي استان و تاييد رييس سازمان با حكم مديركل مربوطه منصوب مي گردد.

ماده 3 _ اهم وظايف اداره مراقبت بعد از خروج عبارتند از:

الف ايجاد زمينه لازم جهت كارآموزي ، اشتغال ، ازدواج ، ادامه تحصيل ، تامين مسكن ، اعطاي تسهيلات وام بانكي و نظاير آن براي مددجويان

ب ارايه خدمات به مددجويان در امور آموزش ، بهداشت و درمان ، اجتماعي و حقوقي ، فرهنگي و مذهبي و ...

ج نظارت بر رفتار مددجويان در مراحل اوليه آزادي و ارتقاي سطح دانش و فرهنگ ، تربيت و اعتقادات مذهبي آنان از طريق برقراري اردوهاي مناسب و ...

د: جذب كمكهاي مردمي و انجمنها و موسسات خيريه به منظور مساعدت در وضع مددجويان و خانواده آنان

ه _ استفاده از پزشكان ، مددكاران اجتماعي ، مربيان اصلاح و تربيت ، صاحبان تخصص و حرف

و امثال آن

ظ _ تاسيس صندوق حمايت از مددجويان كه اساسنامه آن توسط دفتر قوانين و مقررات سازمان تهيه و به تصويب رييس سازمان زندان ها و اقدامات تاميني و تربيتي كشور خواهد رسيد.

و _ احداث و تهيه اماكن و تاسيسات و امكانات متناسب و موردنياز.

تبصره _ دستگاههاي اجرايي كشور و ساير ارگانها و نهادها مكلفند هرگونه همكاري لازم را درجهت انجام وظايف فوق معمول دارند.

ماده 4 _ اداره مراقبت بعد از خروج جهت انجام وظايف محوله از واحدهاي زير تشكيل مي گردد:

الف واحد پذيرش و تحقيقات

ب واحد خدمات اجتماعي كه داراي بخشهاي زير مي باشد:

1 _ بخش آموزش ، حرفه آموزي و اشتغال

2 _ بخش ارايه تسهيلات (اعطا وام ، تامين مسكن ، ازدواج و ...)

3 _ بخش بهداشت و درمان

4 _ بخش خدمات مشاوره اي و ...

ج واحد روابط عمومي

د: واحد طرح و برنامه

ه واحد بازرگاني و پشتيباني

ماده 5 _ به منظور انجام وظايف و ارايه خدمات مذكور در اين آيين نامه ادارات زندانها و ... مكلفندبا هماهنگي قضات ناظر زندان اسامي زندانيان واجد شرايط (را) حسب تشخيص شوراي طبقه بندي زندان يك ماه قبل از آزادي به همراه خلاصه پرونده هاي قضايي و مددكاري با شرح پيشنهاد و نيازمنديها طي فرم مخصوصي كه از طرف اداره كل اقدامات تاميني تهيه و ابلاغ مي گردد به اداره مراقبت بعد از خروج مربوطه اعلام نمايند.

ماده 6 _ كليه اقدامات اداره مراقبت بعد از خروج بايد در جهت اصلاح و تربيت و فراهم آوردن زندگي سالم اجتماعي و بهبود وضعيت اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي و ... مددجويان برنامه

ريزي و صورت پذيرد.

ماده 7 _ اداره مراقبت بعد از خروج در جهت تمركززدايي در شهرهاي بزرگ و مراكز استان مي تواند به متقاضيان كار در شهرستانهاي كوچك و روستاها كمك ويژه و در صورت لزوم با تصويب مديركل زندانهاي استان مربوطه كمك بلا عوض اعطا نمايد.

ماده 8 _ اداره مراقبت بعد از خروج در فرصتهاي مقتضي ارزيابي لازم از وضعيت و رفتار و شخصيت مددجو را به عمل آورده و نتيجه را جهت اتخاذ تصميم مقتضي و اقدام لازم در پرونده مربوطه منعكس مي نمايد.

ماده 9 _ درصورتي كه مددجو در مظان اعتياد باشد اداره مراقبت بعد از خروج مجاز است با موافقت مددجو آزمايش لازم را جهت اقدام مقتضي به عمل آورد.

ماده 10 _ ادارات مراقبت بعد از خروج مي توانند به منظور حمايت از مددجويان و ايجاد تسهيلات در فروش توليدات آنان نسبت به ايجاد فروشگاه ها ، نمايشگاهها و بازاريابي و انجام ساير امور بازرگاني اقدام نمايند.

ماده 11 _ اداره مراقبت بعد از خروج موظف است در پايان هر سال نتايج عملكرد خود را مكتوب و از طريق مديركل استان مربوطه به رياست سازمان زندانها و اقدامات تاميني و تربيتي كشور ارايه نمايد.

آيين نامه مراقبت از زندانيان بعد از خروج ، در يازده ماده و يك تبصره تصويب مي شود.

رييس قوه قضاييه

آيين نامه اجرايي كانون اصلاح و تربيت - مصوب مهرماه 1347

فصل اول _ سازمان كانون اصلاح و تربيت ( مواد 1 تا 10 )

ماده 1 _ كانون اصلاح و تربيت مركزي است كه نگاهداري ، تهذيب و تربيت اطفالي را كه برحسب مقررات قانون دادگاه اطفال بزهكار مصوب 1338 به آن سپرده مي شود برعهده خواهد داشت

ماده 2 _ كانون اصلاح و تربيت داراي سه قسمت است

الف _ قسمت نگهداري موقت

ب _ قسمت

اصلاح و تربيت

ج _ زندان

هر يك از قسمتهاي مذكور از يكديگر مجزا بوده و در هر قسمت اطفال برحسب سن با رعايت تبصره ذيل ماده 23 قانون دادگاه اطفال و سابقه ارتكاب جرم و حتي الامكان از نظر نوع جرم و درجه تربيت پذيري طبقه بندي خواهند شد. به علاوه قسمتي كه دختران در آن نگاهداري مي شوند از پسران مجزا خواهد بود.

ماده 3 _ قسمت نگهداري موقت اختصاص به اطفالي خواهد داشت كه از طرف دادگاه هنوز درباره آنها اخذ تصميم به عمل نيامده است

اطفالي كه طبق ماده 20 قانون دادگاه اطفال بزهكار به اين قسمت از كانون اعزام خواهند شد تا زماني كه اعلام رفع توقيف از طرف دادگاه به عمل نيامده است در آنجا خواهند ماند.

در مورد اطفالي كه دادگاه براي جلوگيري از تباني و يا ساير جهات قانوني نگهداري انفرادي آنها را لازم مي داند در اين قسمت تا دستور ثانوي دادگاه ، به طور انفرادي نگهداري خواهند شد.

ماده 4 _ در مدت توقيف طفل در قسمت نگاهداري موقت از نظر اجراي ماده 7 قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار به وسيله مددكاران اجتماعي كانون درباره سوابق خانوادگي ، اجتماعي و خصوصيات اخلاقي طفل تحقيقات لازم به عمل خواهد آمد و از نظر وضع جسماني ، رواني ، ميزان قوه درسي واستعداد حرفه اي به وسيله متخصصين كانون مورد معاينه قرار خواهند گرفت مجموعه سوابق جمع آوري شده در شورايي با حضور مدير كانون و متخصصيني كه از طفل معاينه به عمل آورده اند بررسي خواهد شد و گزارش نهايي كه متضمن خصوصيات واقعي شخصيت طفل و تدابير پيشنهادي درباره

وي خواهد بود در دو نسخه تنظيم مي گردد كه يك نسخه از آن به دادگاه اطفال ارسال خواهد شد و نسخه ديگر در پرونده وي در كانون باقي خواهد ماند. در اين پرونده تصميمات دادگاه و گزارشهاي واصله مربوط به طفل و نتيجه تحقيقات و معايناتي كه از طرف مددكاران اجتماعي و متخصصين تهيه مي شود نگاهداري خواهد شد پرونده مزبور شامل دو قسمت قضايي و اجتماعي خواهد بود.

ماده 5 _ در قسمت اصلاح و تربيت ، اطفالي نگاهداري خواهند شد كه از طرف دادگاه به موجب بند2 ماده 17 و بند 3 ماده 18 اعزام شده و يا به موجب ماده 26 قانون 1338 دستور مجدد انتقال آنها به قسمت اصلاح و تربيت داده شده باشد.

ماده 6 _ در قسمت زندان ، اطفالي نگاهداري مي شوند كه از طرف دادگاه طبق بند 4 ماده 18 تصميم اعزام به آن قسمت درباره آنها اتخاذ شده باشد.

ماده 7 _ در هر يك از قسمت هاي مذكور در ماده 2 اين آيين نامه اطفال برحسب استعداد ، سن ، درجه معلومات طبق برنامه اي كه با رعايت مواد 15 و 16 اين آيين نامه تنظيم مي شود مورد تعليم و تربيت قرار خواهند گرفت برنامه آموزش حرفه اي به نحوي بايد اجرا شود كه حتي الامكان خللي به تحصيلات عادي اطفال وارد نيايد.

ماده 8 _ ترتيب نگاهداري اطفال در قسمت زندان از لحاظ صرف غذا ، خواب ، تعليمات اخلاقي وحرفه اي به طوري است كه در قسمت اصلاح و تربيت به عمل مي آيد ولي مدير كانون مي تواند برحسب روحيه اطفال و نوع بزه ارتكابي ، آنان را از لحاظ صرف غذا

يا خواب يا تعليمات اخلاقي و حرفه اي و اجرا تدابير تربيتي و تهذيبي به دسته هايي تقسيم نموده و معاشرت هر دسته را با دسته ديگر ممنوع بدارد.

ماده 9 _ روز و ساعت ورود و خروج اطفال در دفتر كانون و پرونده آنها ثبت و منعكس خواهد شد و در بدو ورود اشيايي را كه اطفال همراه خواهند داشت به بايگاني كه براي نگاهداري آنها اختصاص داده شده ضمن ثبت مشخصات اشياي مزبور سپرده پس از پايان دوره توقف هنگام خروج از كانون به آنها مسترد و يا در مقابل اخذ رسيد به والدين آنها داده خواهد شد.

ماده 10 _ اطفالي كه به كانون اصلاح و تربيت اعزام مي شوند موظف هستند كه طبق برنامه كانون درهفته 36 ساعت در كلاسهاي درسي يا در كارگاه هاي فني و حرفه اي به تحصيل يا كارآموزي اشتغال داشته باشند و روزي يك ساعت ورزش نمايند.

فصل دوم _ وظايف مسئولين كانون اصلاح و تربيت

ماده 11 _ كانون اصلاح و تربيت در هر حوزه داراي يك نفر مدير و براي هر يك از قسمتهاي آموزش ، نگاهداري موقت و اصلاح و تربيت و زندان ، داراي يك نفر مسئول خواهد بود و تعدادكافي پزشك ، روان پزشك ، روان شناس متخصص ، مددكار اجتماعي ، مربي ، آموزگار و آموزگار تعليمات حرفه اي ، كارمند دفتري ، پزشكيار و مراقب تربيتي و انتظامي در اختيار خواهد داشت

تبصره _ مدير مسئول كانون اصلاح و تربيت در صورت نياز مي تواند با تصويب وزارت دادگستري تا سه نفر معاون داشته باشد.

ماده 12 _ مدير كانون عهده دار اداره كليه امور مربوط به كانون بوده و موظف است تصميمات دادگاه اطفال را به موقع

اجرا گذاشته و نسبت به اجراي برنامه هاي ورزشي ، تربيت اخلاقي ، آموزش علمي ، تعليم حرفه به اطفال و وضع غذا ، بهداشت و خواب آنان مراقبت به عمل آورد.

ماده 13 _ مدير كانون اصلاح و تربيت موظف است حداقل هر سه ماه يك بار گزارش كاملي از وضع رفتار و اخلاق هر طفل و پيشرفت هايي كه حاصل كرده است به رييس دادگاهي كه طفل را به كانون اعزام داشته است بدهد و رييس دادگاه در صورت تجديد نظر در تصميمات قبلي اجراي تصميمات مجدد را به كانون اعلام خواهد داشت

تبصره _ مدير كانون مي تواند قبل از مدت مذكور فوق هرگاه تغييرات محسوسي در وضع تربيتي طفل ايجاد شده باشد مراتب را به دادگاه اطفال اعلام نمايد.

ماده 14 _ در مواردي كه براثر بيماري يا اختلال در وضع مزاجي يا رواني طفل نگاهداري و معالجه وي در كانون اصلاح و تربيت ميسر نباشد مدير كانون مراتب را به قاضي دادگاه اطلاع خواهد داد و با موافقت او طفل را به يكي از موسسات پزشكي يا طبي _ تربيتي اعزام خواهد داشت مدتي كه طفل در آن موسسه بستري خواهد بود جز مدت توقف وي در كانون محسوب خواهد شد.

ماده 15 _ آموزگاران و مربيان عهده دار تدريس ، تعليم ، تربيت و تهذيب اخلاقي اطفال هستند وطبق برنامه اي كه از طرف مدير كانون با جلب نظر متخصصين مربوط و تاييد اداره خدمات اجتماعي و تصويب وزارت دادگستري تنظيم مي شود عمل خواهند نمود.

تبصره _ هر مربي ، تربيت و راهنمايي يك گروه از اطفال را در كانون برعهده خواهد داشت و

با معاونت و همكاري مراقبين تربيتي و انتظامي نسبت به اصلاح و تهذيب اخلاق آنان اقدام خواهد كرد و مراقبين تربيتي هر گروه موظفند هرگونه تغيير اخلاقي و يا دگرگوني در طرز رفتار اطفال را به اطلاع مربي گروه برسانند.

ماده 16 _ آموزگاران تعليمات حرفه اي عهده دار آموختن حرفه به اطفال و اداره كارگاه هاي كانون بوده و طبق برنامه اي كه از طرف مدير كانون به كمك متخصصين و پس از كسب نظر اداره خدمات اجتماعي و تصميم وزارت دادگستري تهيه مي شود ، اقدام خواهند نمود.

ماده 17 _ به منظور حفظ نظم ، اجراي اقدامات تربيتي ، مراقبت و راهنمايي اطفال در كانون اصلاح و تربيت مأمورين مخصوصي به نام مراقب تربيتي و انتظامي در هر يك از قسمتهاي كانون انجام وظيفه خواهند كرد.

مراقبت انتظامي داخل كانون به وسيله مراقبين تربيتي داخلي و مراقبت خارج آن به وسيله مراقبين خارجي كانون به عمل خواهد آمد.

مراقبين تربيتي و انتظامي كانون اصلاح و تربيت به دو درجه تقسيم مي شوند:

_ مراقبين تربيتي و انتظامي درجه يك كه حداقل تحصيلات آنان دارا بودن گواهي نامه كامل متوسطه (يا معادل آن خواهد بود.

_ مراقبين تربيتي و انتظامي كه از بين دارندگان كارنامه قبولي سوم متوسطه و ششم ابتدايي (يا معادل آنها) انتخاب خواهند شد. دارندگان كارنامه قبولي سوم متوسطه اولويت خواهند داشت

سن مراقبين تربيتي در هر حال در بدو استخدام نبايد از 20 سال كمتر باشد به علاوه بايد متاهل بوده و از نظر اخلاق و سلامتي جسماني و رواني صلاحيت آنان محرز شده باشد.

براي مراقبت خارجي و حفاظت محوطه داخلي كانون اصلاح و تربيت و بدرقه اطفال

و موارد ديگري كه ضروري باشد ممكن است از افراد كادر پليس عمومي استفاده شود كه از حيث مسئوليت و انجام وظيفه تابع اين آيين نامه خواهند بود.

كساني كه دوره اختصاصي پليس را ديده باشند حق تقدم خواهند داشت

تبصره _ كليه مراقبين تربيتي و انتظامي موظف هستند كه قبل از شروع خدمت در كانونهاي اصلاح و تربيت يك دوره آموزش تخصصي و كارآموزي عملي را كه چگونگي آن از طرف وزارت دادگستري تعيين خواهد شد بگذرانند.

ماده 18 _ از طرف مدير كانون يك نفر سرپرست براي مراقبين داخلي و يك نفر براي مراقبين خارج كانون تعيين خواهد شد.

تبصره _ چنانچه مراقبين خارجي از افراد كادر انتظامي پليس باشند سرپرست آنها از طرف سازمان انتظامي مربوط تعيين و در اختيار مدير كانون قرار خواهد گرفت

ماده 19 _ مراقبين تربيتي و انتظامي بايد به طور كشيك در تمام شبانه روز اطفال را مورد مراقبت كامل قرار داده و در موقع تغيير پست ، گزارش اتفاقات و اطلاعات پست خود را از طريق مراقبين ارشد به مسئول قسمت انتظامات بدهند.

ماده 20 _ مراقبين تربيتي و انتظامي و مراقبين تربيتي و انتظامي ارشد موظف هستند كه تحت نظارت مسئول قسمت انتظامات وظايف خود را چه از نظر مراقبت قسمت هاي مختلف كانون و اجراي برنامه هاي روزانه و چه هنگام بدرقه با نهايت دقت انجام دهند. چنانچه مراقبين در امرحفاظت مسامحه كرده و يا وسايل فرار طفلي را به نحوي از انحا فراهم سازند طبق مقررات قانون كيفر همگاني تعقيب و مجازات خواهند شد.

ماده 21 _ مسئولين تربيتي ، مراقبين داخلي ، آموزگاران و آموزگاران تعليمات حرفه اي برحسب وظايفي كه

از نظر تربيت ، مراقبت و يا آموزش اطفال برعهده دارند موظفند وضع اخلاق ، رفتار ، پيشرفت هاي درسي و طرز كار اطفال را در كارگاه هاي كانون به طور مرتب يادداشت نموده و چگونگي را لااقل ماهي يك بار طي گزارشي براي مدير كانون ارسال دارند. گزارشها هر ماه در شوراي مذكور درماده 4 مورد بررسي قرار خواهد گرفت و چنانچه از نظر اقدامات مراقبتي ، تربيتي ، علمي يا آموزش فني و حرفه اي تجديدنظر در وضع هر يك از اطفال لازم باشد نسبت به آنها اخذ تصميم به عمل خواهد آمد.

ماده 22 _ اطفالي كه در كانون اصلاح و تربيت به تحصيل يا كارآموزي اشتغال دارند از طرف مديركانون ممكن است جهت شركت در امتحانات اخذ گواهي نامه رسمي به مراجع مربوط معرفي شوند.

تبصره _ در گواهي نامه اين اطفال محل آموزش يا كارآموزي قيد نخواهد شد.

ماده 23 _ نظارت كامل در امور كانونهاي اصلاح و تربيت در كشور از وظايف اداره خدمات اجتماعي وزارت دادگستري و برعهده تشكيلات وابسته به آن خواهد بود.

ماده 24 _ كانونهاي اصلاح و تربيت موظفند هر شش ماه يك بار گزارش كاملي از وضع كانون و اقداماتي كه ظرف اين مدت به عمل آورده اند به اداره خدمات اجتماعي ارسال و طرقي را كه براي بهبود وضع كانون در نظر دارند پيشنهاد نمايند. گزارش هاي رسيده در شورايي كه از اين نظر در اداره خدمات اجتماعي تشكيل خواهد گرديد مطرح شده و طرقي را كه موثر براي بهبود وضع هر يك ازكانونها تشخيص دهند پس از تصويب وزارت دادگستري براي اجرا ابلاغ خواهند نمود.

تبصره _ اداره خدمات اجتماعي وزارت

دادگستري در صورت اقتضا مي تواند به درخواست والدين يا سرپرست طفل و يا مدير كانون اصلاح و تربيت با جلب موافقت دادگاه نسبت به انتقال طفل از كانون اصلاح و تربيت يك شهرستان به كانون محل ديگر اقدام نمايد.

فصل سوم _ مقررات انضباطي ، تشويقي و پايان دوره نگاهداري اطفال ( ماده 25 تا 31

ماده 25 _ اطفالي كه مقررات كانون را نقض نمايند و يا برخلاف شرايط انضباطي آن رفتار كنند برحسب مورد از طرف مدير كانون مشمول تصميمات انضباطي زير خواهند شد:

_ سرزنش و نصيحت

_ توبيخ

_ محروميت از ملاقات تا پانزده روز.

_ محروميت از مكاتبه

_ محروميت از خريد از پنج روز تا يك ماه

_ محروميت از حضور در سينما و تالار سخنراني

_ نگاهداري انفرادي از يك تا پانزده روز.

_ تقاضاي اجراي ماده 26 قانون 1338 از دادگاه

چنانچه اطفال در مدت توقف خود در كانون اصلاح و تربيت مرتكب جرمي شوند فورا مراتب ازطرف مدير كانون به دادگاه اعلام و در پرونده شخصي وي منعكس خواهد شد.

ماده 26 _ از اطفالي كه به كانون اصلاح و تربيت اعزام مي شوند فقط والدين ، خويشان نزديك ،سرپرست قانوني و وكلاي اطفال پس از ارايه مدرك شناسايي مي توانند ملاقات نمايند.

تبصره _ مدير كانون مي تواند ملاقات كساني را كه از نظر تهذيب و تربيت طفل موثر بداند به طور استثنا اجازه دهد و در مواردي كه ملاقات بعضي از افراد خانواده طفل را مضر به حال وي تشخيص دهد منع نمايد و در هر حال مراتب در پرونده طفل درج خواهد شد.

ماده 27 _ مدير كانون اصلاح و تربيت موظف است كه به محض اتمام دوره توقف طفل در كانون نسبت به آزادي وي اقدام نمايد و

در صورت فوت طفل مراتب را بايد فورا به دادسرا و رييس دادگاهي كه او را اعزام داشته است اعلام نمايد.

ماده 28 _ مدير كانون اصلاح و تربيت موظف است پانزده روز قبل از تاريخ مقرر براي آزادي اطفالي كه به حكم دادگاه در كانون نگاهداري مي شوند مراتب را به اطلاع انجمن حمايت زندانيان برساند تا بخش مربوط به اطفال در انجمن مزبور طفل را تحت مراقبت قرار داده و تسهيلات لازم را از نظر وضع شغلي و تحصيلي و استقرار مجدد وي در اجتماع فراهم سازد.

ماده 29 _ در مورد اطفالي كه مدت توقف آنها در قسمت اصلاح و تربيت و يا زندان بيش از شش ماه باشد در آخرين ماه توقف چنانچه مدير كانون رفتار و وضع روحي و اخلاقي طفل را مناسب تشخيص دهد مي تواند با اطلاع و پس از تاييد قاضي دادگاهي كه طفل را به كانون اعزام داشته است موافقت نمايد كه طفل روزها در خارج نزد كارفرماي مورد اعتماد كار كرده يا در آموزشگاهي كه مورد موافقت كانون باشد تحصيل نمايد و شبها به كانون مراجعت نمايد.

تبصره _ مدير كانون در اين باره با كارفرماي مربوط قراردادي منعقد خواهد نمود و در نحوه كار ،تحصيل و حضور و غياب اطفال به وسيله مددكاران اجتماعي يا نمايندگاني كه از اين نظر تعيين مي شوند نظارت خواهد داشت در صورت نقض مقررات اين ماده به وسيله طفل مراتب فورا جهت اتخاذ تصميم مجدد به دادگاه مربوط اعلام خواهد شد.

ماده 30 _ به اطفالي كه در تمام مدت توقف در كانون اصلاح و تربيت حسن رفتار نشان داده و كارآنها در كارگاهها رضايت بخش

باشد به تشخيص مدير كانون پاداش مناسبي پرداخت خواهد شد به علاوه مدير كانون اختيار دارد در قبال خدماتي كه اطفال با رعايت قانون كار از نظر سن ، داوطلبانه در كانون انجام مي دهند حق الزحمه مناسبي پرداخت نمايد. هرگونه پرداخت پاداش و حق الزحمه به اطفال در دفتر مخصوصي ثبت و در پرونده آنان منعكس خواهد شد.

ماده 31 _ اطفالي كه طبق بند 4 ماده 18 به زندان كانون اصلاح و تربيت سپرده مي شوند تا سن 20سال تمام در آنجا نگاهداري خواهند شد سپس برحسب مورد تا پايان مدت تصميم دادگاه به قسمتي در كانون كه به اين دسته از نوجوانان اختصاص داده مي شود منتقل خواهند گرديد.

فصل چهارم _ مقررات مربوط به مشاورين دادگاههاي اطفال و مددكاران اجتماعي ( ماده 32 تا 40 )

ماده 32 _ حق الزحمه هر يك از مشاورين دادگاه براي هر جلسه حضور از سيصد الي پانصد ريال خواهد بود كه به تناسب كار از طرف رييس دادگاه اطفال معين مي شود.

ماده 33 _ چنانچه مشاورين بدون عذر موجه در جلسات دادگاه حاضر نشوند و يا در انجام وظيفه قصور نمايند دادگاه مي تواند درخواست عزل آنها را از اين سمت و تعيين جانشين آنها را بنمايد _ درصورت عزل يا استعفا يا فوت مشاورين ، جانشين آنها به ترتيب و براي مدت مقرر در قانون انتخاب خواهد شد.

ماده 34 _ اشخاص زير نمي توانند به عنوان مشاور انتخاب شوند:

1 _ كساني كه مشهور به فساد اخلاق باشند.

2 _ متجاهرين به استعمال مسكرات و معتادين به مواد افيوني و مخدره

3 _ اشخاصي كه داراي سابقه محكوميت به جنحه و جنايت باشند.

4 _ كساني كه سن آنها كمتر از 35 سال باشد.

5 _ كساني كه مجرد باشند.

ماده 35 _ تحقيقاتي كه

با توجه به تبصره ذيل ماده 7 قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار درباره سوابق طفل به عمل خواهد آمد ممكن است به وسيله مددكاران اجتماعي كانونهاي اصلاح و تربيت يا مددكاران اجتماعي كه در دادگاههاي اطفال انجام وظيفه مي نمايند انجام شود.

ماده 36 _ مددكاران اجتماعي قبل از ورود به خدمت موظفند سوگند ياد كنند كه در انجام وظايفي كه برعهده دارند كمال صداقت و امانت را منظور داشته هنگام تحقيقات و در تهيه و تنظيم پرسشنامه ها هرگز برخلاف حقيقت و راستي چيزي ننويسند و آنچه را كه در حين انجام وظيفه از زندگي خصوصي اشخاص مطلع مي شوند جز در جهت انجام وظيفه اي كه برعهده آنها محول شده است تحت هيچ عنواني در خارج فاش نسازند.

ماده 37 _ حق الزحمه مددكاران اجتماعي در صورتي كه مستخدم رسمي يا پيماني باشند طبق مقررات قانون استخدام كشوري خواهد بود و در صورتي كه خدمت مددكاران مستمر نبوده و اتفاقي باشد برحسب مورد و ميزان كاري كه انجام مي دهند دستمزد آنها به وسيله رييس دادگاه معين خواهدشد و براي هر مورد بيش از سه هزار ريال نخواهد بود.

ماده 38 _ كاركنان و مسئولين فعلي دارالتاديب ها تا زماني كه از طرف وزارت دادگستري وسايل انتخاب و استخدام مديران ، مسئولين ، كارمندان دفتري ، مربيان ، معلمان حرفه اي و مراقبين انتظامي كانونهاي اصلاح و تربيت فراهم نشده تحت تعليمات وزارت دادگستري وظايف خود را انجام خواهند داد.

ماده 39 _ آيين نامه مصوب 24/7/45 وزير دادگستري در خصوص اجراي قانون تشكيل دادگاه اطفال بزهكار از تاريخ لازم الاجرا شدن اين آيين نامه ملغي است

ماده 40 _ اين آيين

نامه ده روز پس از درج در روزنامه رسمي قابل اجرا خواهد بود.

آيين نامه انجمنهاي حمايت زندانيان - مصوب اسفندماه 1360

فصل اول _ تشكيلات ( ماده 1 تا 3 )

ماده 1 _ انجمن حمايت از زندانيان براي اجراي وظايفي كه به موجب اساسنامه بر عهده دارد داراي دفتري خواهد بود كه تحت نظر مدير عامل انجمن انجام وظيفه خواهد كرد.

ماده 2 _ دفتر انجمن داراي چهار قسمت به ترتيب زير خواهد بود:

1 _ قسمت اداري

2 _ قسمت مالي

3 _ قسمت اجتماعي

4 _ قسمت اجرايي

قسمت اداري كليه امور اداري را مانند بايگاني ، ثبت نامه هاي وارده ، ارسال مراسلات ، انجام مكاتبات و ساير امور دفتري ديگر از اين قبيل را بر عهده خواهد داشت

قسمت مالي عهده دار كليه امور حسابرسي انجمن ، تنظيم دفاتر مالي ، حوالجات ، پرداختها ، دريافتها و ثبت اموال و نگاهداري آنها ، تنظيم ترازنامه و ساير امور مالي خواهد بود.

قسمت اجتماعي كليه امور مدد كاري انجمن را در زندانها ، اقدامات حمايتي و كمكي كه درباره زندانيان و خانواده آنان به عمل خواهد آمد ، اشتغال زندانيان بعد از خروج و ساير اقدامات اجتماعي را كه از وظايف انجمن ناشي مي شود بر عهده خواهد داشت

قسمت اجرايي انجام كليه اموري كه جنبه اجرايي دارند بر عهده خواهد داشت مانند ايجاد كارگاههاي صنعتي و كشاورزي و تاسيسات بهداشتي و آموزشي در زندان ها ، كمك به ايجاد كانونهاي اصلاح و تربيت ، مراكز مراقبت بعد از خروج و ساير موسساتي كه انجمن طبق اساسنامه مي تواند نسبت به تشكيل و ايجاد آن اقدام كند.

ماده 3 _ انجمن براي هر يك از قسمتهاي فوق مي تواند كارمندان موظف داشته باشد كه با توجه

به تخصص آنان و نياز انجمن استخدام و يا از طرف دادگستري به صورت مأمور خدمت در انجمن انجام وظيفه خواهند كرد.

فصل دوم _ اختيارات و وظايف مدير عامل ، مسئولين دفتري و متصديان( ماده 4 تا 14

ماده 4 _ مدير عامل مسئول اجراي تصميمات هيات مديره است

ماده 5 _ صدور مجوز پرداخت در كليه هزينه هاي انجمن و كمكهاي نقدي و غير نقدي به زندانيان و خانواده آنان با دو امضاي رييس هيات مديره و مدير عامل انجمن خواهد بود.

تبصره _ در صورت غيبت رييس هيات مديره مجوز پرداختها با مدير عامل و يك نفر از اعضاي هيات مديره خواهد بود.

ماده 6 _ اخذ اعانات و يا وجوه و اشيا و اموالي كه از طرف افراد خير يا موسسات عمومي و خصوصي به انجمن اهدا مي شود به عهده مدير عامل خواهد بود. مدير عامل موظف است قبل از دريافت ، هيات مديره را از چگونگي آن مطلع نمايد اين وجوه و اعانات بعد از دريافت با ذكر مشخصات بايد در دفاتر مربوط درج و منعكس گردد.

ماده 7 _ در اجراي ماده 6 اساسنامه انجمن حمايت زندانيان هيات مديره مي تواند براي تمركز وجوهي كه از فعاليتهاي اختصاصي خود و يا از طريق كمك اشخاص خير و واقفين حاصل مي شود حساب جاري مخصوصي نزد يكي از بانكها با امضاي رياست هيات مديره و مدير عامل مفتوح و وجوه مذكور را طبق نظريه هيات مديره در موارد لازم و مخصوص هزينه نمايند.

ماده 8 _ خريد هرگونه مواد اوليه براي موسساتي كه از سرمايه انجمن ايجاد مي شود و فروش مصنوعات و محصولات حاصله از آن و نظارت بر اداره اين گونه موسسات از وظايف مدير عامل خواهد بود.

ماده 9 _ انجام كليه وظايفي

كه براي مدير عامل انجمن پيش بيني شده است در صورت غيبت مديرعامل برعهده قائم مقام وي خواهد بود.

ماده 10 _ انجمن مي تواند براي تصدي هر يك از قسمتهاي اداري ، مالي ، اجتماعي و اجرايي يك نفر مسئول داشته باشد.

ماده 11 _ مدد كاران اجتماعي در قسمت اجتماعي انجام وظيفه خواهند كرد. امور مدد كاري به وسيله مددكاران اجتماعي يا كارمنداني كه به اين منظور از طرف انجمن معين مي شود انجام خواهدشد.

ماده 12 _ مددكاران اجتماعي موظف هستند كه براي خانواده هر زنداني كه تحت پوشش حمايتي انجمن قرار مي گيرد و حمايت وي به آنان ارجاع مي شود پرونده جداگانه تشكيل دهند پرونده مددكاري براي خانواده هر زنداني بايد شامل خلاصه گزارشي باشد از وضع و مشخصات زنداني ، تعداد عائله تحت تكفل وي ، شرح و نتيجه بازديد منزل و اقداماتي كه در جهت كمك و ارشاد زنداني وخانواده وي به عمل آمده است به علاوه اقدامات و كمكهايي كه متدرجا انجام مي شود بايد با ذكر موضوع و تاريخ در پرونده مددجو درج گردد.

ماده 13 _ زندانياني كه پس از ترخيص از نظر اشتغال و استقرار اجتماعي تحت پوشش حمايتي انجمن قرار مي گيرند بايد سرپرستي هر يك از آنان به يك نفر مدد كار اجتماعي يا داوطلب عضو انجمن سپرده شود ، مددكاران و داوطلبان موظفند نتيجه اقداماتي را كه در اين باره به عمل خواهند آورد در آخر هر ماه به مدير عامل گزارش نمايند.

ماده 14 _ مددكاران اجتماعي در اجراي وظايفي كه به موجب اساسنامه از طرف انجمن به آنان محول مي شود مي توانند با زندانياني كه تحت پوشش حمايتي انجمن قرار دارند ملاقات نمايند

و ازنظر هماهنگي با مددكاري اجتماعي زندانها در جلسات مشورتي كه به دعوت قسمت اجتماعي انجمن و با حضور مدد كاران اجتماعي زندان تشكيل مي شود شركت نمايند.

موارد متفرقه ( ماده 15 تا 19 )

ماده 15 _ انجمن مي تواند با تصويب هيات مديره عضويت انجمنهاي بين المللي را بپذيرد و حق عضويت بپردازد.

ماده 16 _ انجمن حمايت زندانيان مركز مي تواند در مواقع لزوم به انجمنهاي شهرستانها كمك كند.

ماده 17 _ انجمن مي تواند نسبت به ايجاد كارگاهها و موسساتي كه در اساسنامه پيش بيني شده است اقدام كند و به موسسات و بنگاه هايي كه به منظور كمك به اشتغال زندانيان تشكيل مي شود مساعدت نمايد.

ماده 18 _ اعضاي انتخابي هيات مديره و اعضايي كه به سبب سمت در هيات مديره حضور دارند مكلفند در تمامي جلسات كه با دعوت قبلي اعلام مي شود حضور پيدا نمايند. عدم حضور در سه جلسه متوالي بدون اطلاع قبلي و عذر موجه موجب اعلام اعتذار عضو به مقام انتخاب كننده خواهد بود.

ماده 19 _ اين آيين نامه به استناد اختيار حاصل از قانون واگذاري اداره زندانها و اصلاحيه آن در 19ماده و يك تبصره در تاريخ 11 اسفند ماه 1360 در دويست و هجدهمين اجلاس شوراي عالي قضايي به تصويب رسيد و طبق مقررات ماده 2 قانون مدني قابل اجرا مي باشد و آيين نامه انجمن حمايت زندانيان مصوب 2796 _ 22/2/1336 هيات وزيران ملغي است

آيين نامه كميسيون عفو و بخشودگي - مصوب آذرماه 1373

فصل اول _ تشكيلات و روش كار ( ماده 1 تا 7 )

ماده 1 _ كميسيون عفو و بخشودگي از پنج نفر اشخاص آشنا به احكام شرع انور و قانون وتشكيلات قوه قضاييه تشكيل مي گردد كه توسط رييس محترم قوه قضاييه به محضر مقام معظم رهبري مد ظله العالي پيشنهاد شده و پس از تاييد معظم له از سوي رييس محترم قوه قضاييه براي سه سال انتخاب مي شوند.

تبصره 1 _ اعضا از بين خود يك نفر را به عنوان رييس و يك نفر

را به عنوان دبير انتخاب مي نمايند.

تبصره 2 _ جلسات كميسيون با حضور حداقل سه نفر از اعضا رسميت خواهد يافت و اتخاذ تصميم با اكثريت اعضا حاضر در جلسه خواهد بود.

ماده 2 _ كميسيون عفو و بخشودگي در حد نياز و تشخيص در مراكز استانها و شهرستانها هياتي مركب از رييس دادگستري ، قاضي تحقيق زندان و رييس زندان را براي بررسي وضعيت متقاضيان عفو و اعلام نظر به كميسيون تشكيل خواهد داد رياست هيات با رييس دادگستري خواهد بود.

تقاضاهاي رسيده به كميسيون عفو از ناحيه محكومين و خانواده آنان جهت بررسي و اعلام نظر به كميسيون عفو ، به روساي هياتهاي مذكور در اين ماده ارسال خواهد شد.

ماده 3 _ هياتهاي مذكور پس از انجام تحقيقات لازم و اخذ نظريه اداره اطلاعات در رابطه با گروهكها و محكومين امنيتي و نظريه ستاد مواد مخدر در رابطه با محكومين مواد مخدر ، نظرسازمان قضايي نيروهاي مسلح در رابطه با محكومين نظامي ، گزارش كاملي از وضعيت محكومين استان را به طور مستدل و مستند همراه با جمع بندي و پيشنهاد به كميسيون عفو و بخشودگي ارسال مي نمايند.

ماده 4 _ كميسيون عفو به طور مرتب تشكيل جلسه داده و پيشنهادات واصله از هياتها را بررسي ودر صورت تصويب فهرست اسامي اين قبيل محكومين توسط رييس كميسيون عفو تقديم رياست محترم قوه قضاييه خواهد شد.

ماده 5 _ رياست قوه قضاييه در صورت تاييد مصوبات كميسيون عفو فهرست اسامي مورد تصويب كميسيون را حداقل پانزده روز قبل از يكي از مناسبت هاي مقرره به محضر مقام معظم رهبري پيشنهاد و نتيجه را جهت اجرا به رياست كميسيون عفو اعلام مي نمايند.

ماده

6 _ رياست كميسيون عفو بلافاصله پس از دريافت فرمان عفو فهرست اسامي عفو شدگان را به اداره عفو و بخشودگي جهت ابلاغ به دادسراهاي مجري حكم ارسال مي دارد.

ماده 7 _ كميسيون عفو در اجراي منويات مقام معظم رهبري و رسيدگي دقيق و تامين مصالح فردي و اجتماعي محكومين و جلوگيري از سو استفاده هاي احتمالي و اينكه اعمال عفو ، اجراي كيفر را بي هدف جلوه ندهد و درك واقعي و عميق مسايل مبتلي به محكومين و خانواده آنان و اطلاع از موقعيت هاي اجتماعي و سياسي و بافت مناطق و احراز ضرورت يا عدم ضرورت اعمال عفو د رنقاط مختلف كشور ، موظف است در موارد لازم به شهرستانها و استانها عزيمت و با همكاري هياتهاي مذكور در ماده 2 وضعيت محكومين را بررسي و اعلام نظر نمايد.

تبصره _ هزينه هاي كميسيون و فوق العاده اعضا و كاركنان و هيات ها و تهيه امكانات از قبيل اتومبيل و... از محل بودجه خارج از شمول محاسبات عمومي كه رياست محترم قوه قضاييه دراختيار رياست كميسيون عفو قرار خواهند داد تامين خواهد شد ، ترتيب و نحوه پرداخت طبق دستور العملي خواهد بود كه به تصويب رياست محترم قوه قضاييه مي رسد.

فصل دوم _ مناسبتهاي عفو و بخشودگي ( ماده 8

ماده 8 _ مناسبتهاي عفو و بخشودگي به شرح زير مي باشد:

1 _ مبعث حضرت رسول اكرم (ص 27 رجب

2 _ ولادت حضرت رسول اكرم (ص 17 ربيع الاول

3 _ ولادت حضرت اميرالمومنين (ع 13 رجب

4 _ ولادت حضرت امام حسين (ع 3 شعبان

5 _ ولادت حضرت قايم (عج 15 شعبان

6 _ عيد سعيد فطر اول

شوال

7 _ عيد سعيد قربان 10 ذيالحجه

8 _ عيد سعيد غدير 18 ذيالحجه

9 _ سالروز پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي 22 بهمن

10 _ سالروز جمهوري اسلامي 12 فروردين

11 _ عيد نوروز اول فروردين

تبصره _ در صورت لزوم رياست قوه قضاييه با كسب نظر از مقام معظم رهبري مي تواند دستور تشكيل كميسيون را به مناسبتهاي ديگر به رييس كميسيون بدهد.

فصل سوم _ شرايط و سياستهاي عفو و تخفيف در مجازاتها ( ماده 9 تا 15 )

ماده 9 _ در پيشنهادات عفو و تخفيف مجازاتها ، رعايت شرايط و نكات زير براي كميسيون عفو و بخشودگي لازم الاتباع مي باشد:

1 _ اصلاح مجرم و توجه به شخصيت محكوم و خانواده وي

2 _ توجه به ضرورتها و مصالح اجتماعي ، سياسي ، جغرافيايي

3 _ مستثني نمودن حق الناس از شمول عفو ، خصوصا قتل هاي عمد.

4 _ شمول عفو نسبت به محكوميني كه به علت عجز از پرداخت جزاي نقدي در زندان به سر مي برندخصوصا براي محكوميني كه تا سقف يك ميليون ريال جزاي نقدي محكوم شده و به لحاظ ناتواني از پرداخت آن زنداني هستند.

5 _ توجه به سوابق اجتماعي محكوم و لحاظ نمودن سوابق كيفري وي از جهت تكرار جرم و همچنين تعدد جرم

6 _ اخذ نظر صريح مسوولين و مراجع ذي ربط در خصوص محكومين از قبيل وزارت اطلاعات ، سازمان قضايي و...

7 _ مستثنا نمودن جرايم خاص از قبيل جاسوسي ، ارتشا ، زناي به عنف ، آدم ربايي ، سرقت مسلحانه از شمول عفو و بخشودگي

8 _ تنافي نداشتن عفو اعطايي با امر قضا يا كيفيتي كه احكام صادره بي مفهوم و بي معنا جلوه ننمايد.

9 _ سري بودن تمام مراحل

عفو.

10 _ توجه به رهنمود ها و تدابير و منويات رهبر معظم انقلاب اسلامي در مقاطع اعطاي عفو.

فصل چهارم _ موارد شمول عفو و تخفيف

ماده 10 _ تقاضا و پيشنهاد عفو و تخفيف براي محكوميت هاي ذيل پذيرفته مي شود:

1 _ كليه محكوميتهاي اعدام (به استثنا قصاص نفس ) حبس و جزاي نقدي و شلاق كه از ناحيه مراجع قضايي ( دادگاه هاي عمومي ، انقلاب ، نظامي ، ويژه روحانيت ) و قانوني صادر شده است

2 _ كليه محكوميت هاي محروميت از حقوق اجتماعي و يا اقامت و يا ممنوعيت از اقامت در محل معين

3 _ كليه محكوميتهاي تكميلي و تبعي صادره از مراجع قضايي و قانوني

4 _ كليه محكوميتهاي اضافي خدمت سربازي و يا تنزيل درجه پرسنل نيروهاي مسلح

تبصره 1 _ در مورد احكام اعدام (به استثناي قصاص نفس چنانچه پس از صدور حكم قطعي محكوم به اعدام و يا خانواده وي درخواست عفو نمايد حسب مورد رييس هيات يا دادستان موظف به ارسال تقاضاي محكوم عليه و پرونده مربوط با اظهارنظر صريح به رياست كميسيون عفو مي باشند ، كميسيون عفو فورا در وقت فوق العاده و حداكثر تا دو ماه از تاريخ دريافت تقاضا درخصوص مورد رسيدگي نموده و اعلام نظر مي نمايد ، اجراي حكم تا اعلام نتيجه به وسيله رييس كميسيون عفو به تاخير خواهد افتاد.

تبصره 2 _ در صورت موافقت با عفو محكوم به اعدام كميسيون حق ندارد بيش از دو درجه تخفيف براي وي منظور و مجازات را كمتر از پانزده سال حبس تعيين نمايد مگر بنا به فرمان مقام معظم رهبري

تبصره 3 _

براي محكوماني كه تقاضاي عفو آنان از طرف كميسيون عفو رد شده است ، پيشنهاد مجدد عفو در صورتي بلامانع است كه علت رد منتفي شده باشد.

ماده 11 _ اداره عفو و بخشودگي موظف است كه پيشنهادات و تقاضاها را به ترتيب تاريخ وصول ، ثبت و به كميسيون ارسال دارد.

تبصره _ رياست كميسيون مي توانند در صورت تشخيص ضرورت پرونده هايي را خارج از نوبت در كميسيون مطرح نمايند.

ماده 12 _ در خصوص دستورات رياست كميسيون جهت تكميل تقاضا و پيشنهادات يا هرگونه اطلاعاتي كه براي اتخاذ تصميم كميسيون ضرورت دارد كليه مراجع قانوني موظف به ارسال پاسخ به كميسيون عفو مي باشد.

ماده 13 _ در پيشنهاد عفو يا تخفيف مجازات ، امور زير درج مي شود:

1 _ مشخصات محكوم عليه شامل نام و نام خانوادگي ، شهرت ، نام پدر ، سن ، تاهل ، سواد ، اولاد وتابعيت

2 _ تاريخ شروع به اجراي مجازات و مدتي كه محكوم عليه قبل از شروع به اجرا در زندان بوده است

3 _ تعداد عايله محكوم عليه و وضع معيشت آنها.

4 _ ميزان تاثير مجازات در روحيه محكوم عليه

5 _ رونوشت كيفر خواست ، دادنامه قطعي مورد اجرا ، سوابق كيفري

6 _ مدارك لازم مبني بر رضايت شاكي و يا مدعي خصوصي

7 _ موجبات پيشنهاد عفو به شرح ماده 10.

ماده 14 _ مقررات اين آيين نامه نافي اختيارات قانوني رياست قوه قضاييه نخواهد بود.

ماده 15 _ اين آيين نامه در 15 ماده و 8 تبصره در تاريخ 19/9/1373 توسط رياست قوه قضاييه به محضر مقام معظم رهبري پيشنهاد و مورد تصويب معظم له قرار گرفت

قانون تبديل شوراي سرپرستي زندانها و اقدامات تاميني و تربيتي كشور به ( سازمان زندانها و اقدامات تام

ماده 1 _ از تاريخ تصويب اين قانون شوراي سرپرستي زندان ها و اقدامات تاميني و تربيتي كشور به سازمان زندانها و اقدامات تاميني و تربيتي كشور كه در اين قانون سازمان ناميده مي شود ، تبديل مي گردد. اين سازمان زير نظر شوراي عالي قضايي انجام وظيفه خواهد كرد.

ماده 2 _ وظايف سازمان به شرح زير است

الف _ اداره كليه امور مربوط به زندانها ، بازداشتگاهها و مراكز اقدامات تاميني و تربيتي كشور و موسسات صنعتي و كشاورزي و خدماتي وابسته به آنها.

ب _ ايجاد امكانات و تسهيلات لازم در زمينه اصلاح و ارشاد و آموزش زندانيان و اشتغال و حرفه آموزي آنها.

ج _ كمك به رفع مشكلات مادي و معنوي خانواده زندانيان

د _ جذب كمكهاي مردمي و موسسات خيريه

ه _ برنامه ريزي جهت اشتغال زندانيان داوطلب كار با استفاده از امكانات سازمان و نيز سرمايه هاي دولتي ، بانك ها ، تعاوني ها ، بخش خصوصي و تلاش در جهت خودكفايي زندان ها.

و _ تهيه آمار و اطلاعات لازم به منظور استفاده در مطالعات مربوط به جرم شناسي و ارايه آن به شوراي عالي قضايي و كميسيون امور قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي

ز _ تهيه فهرست اسامي زندانيان محكوم واجد شرايط عفو يا تخفيف مجازات و ارايه آن به ديوان عالي كشور و همچنين پيشنهاد آزادي مشروط به مقامات قضايي مربوط

ح _ برنامه ريزي براي مراقبت بعد از خروج با همكاري دستگاههاي ذي ربط

ماده 3 _ رييس سازمان به پيشنهاد دادستان كل كشور و با تصويب شوراي عالي قضايي براي دوسال منصوب مي شود و نصب مجدد وي بلامانع است

عزل رييس سازمان با شوراي عالي قضايي خواهد بود.

ماده 4 _ بودجه سازمان در رديف مستقل همه ساله در بودجه كل كشور منظور خواهد شد.

ماده 5 _ كليه دارايي ها و اموال منقول و غيرمنقول كه تا تاريخ تصويب اين قانون مربوط به اداره زندانها و امور زندانيان است از قبيل انبارها ، ساختمانها ، وسايل نقليه ، ملزومات و تجهيزات و بيمارستان ها و درمانگاه ها از طرف دادستاني كل كشور ، شهرباني جمهوري اسلامي ايران ، كميته انقلاب اسلامي ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و ارتش جمهوري اسلامي ايران و وزارت اطلاعات همراه با اعتبارات مربوط در بودجه كل كشور به اين سازمان منتقل مي شود.

رييس سازمان و رييس دستگاه مربوط حسب مورد ظرف سه ماه تحويل و تحولهاي مربوط به اين ماده را انجام خواهند داد و در موارد اختلاف ، نظر دادستان كل كشور قطعي خواهد بود.

تبصره _ تا زماني كه نقل و انتقال و تفكيك اماكن مربوط به زندانها صورت نگرفته است دستگاههاي مذكور در اين ماده موظفند امور زندانها را كماكان با همكاري و نظارت سازمان اداره نمايند.

ماده 6 _ انتظامات و حفاظت زندانها و بازداشتگاه ها با سازمان است

سازمان موظف است نيروهاي مورد نياز خود را از بين نيروهاي نظامي و انتظامي موجود باهماهنگي مسئولين مربوط گزينش نمايد. نيروهاي مذكور پس از گزينش با اعتبارات مربوط به سازمان منتقل مي شوند.

تبصره _ نيروهاي نظامي و انتظامي اداري و خدماتي كنوني كه در زندانها استقرار دارند تا زماني كه مورد نياز سازمان باشند به عنوان مأمور به خدمت در اختيار سازمان باقي خواهند ماند.

ماده 7 _ تشكيلات سازمان توسط وزير دادگستري و

سازمان امور اداري و استخدامي كشور و رييس سازمان تهيه و به تصويب شوراي عالي قضايي خواهد رسيد.

ماده 8 _ كليه اختيارات شوراي سرپرستي زندانها و اقدامات تاميني و تربيتي كشور مصرح در لايحه قانوني واگذاري اداره امور زندانها به وزارت دادگستري مصوب 13/6/58 شوراي انقلاب اسلامي و لايحه قانوني الحاقي به آن مصوب 23/2/59 شوراي انقلاب به سازمان واگذار مي شود.

ماده 9 _ آيين نامه اجرايي اين قانون توسط وزير دادگستري و رييس سازمان تهيه و به تصويب شوراي عالي قضايي مي رسد.

ماده 10 _ از تاريخ اجراي اين قانون ، كليه قوانين و مقررات و آيين نامه هاي مغاير با آن لغو مي گردد.

آيين نامه سجل قضايي - مصوب ارديبهشت ماه 1321 هيات وزيران ( مواد 1 تا 30 )

ماده 1 _ در مركز هر شهرستان تحت نظر دادستان دفتر سجل قضايي تشكيل ميشود در اين دفتر بايد مستخرجه امور مذكور در ماده (4) راجع به كساني كه شناسنامه آنها در آن شهرستان صادر شده جمع آوري و حفظ گردد.

ماده 2 _ مستخرجه احكام و تصميمات مربوط به اشخاص زير در اداره فني وزارت دادگستري نگاهداري ميشود:

الف _ اشخاصي كه شناسنامه آنها در كشورهاي ديگر صادر شده

ب _ اتباع ايران كه شناسنامه آنها در كشورهاي بيگانه صادر شده است

ج _ اشخاصي كه صدور شناسنامه آنها معلوم نيست

د _ اتباع كشورهاي بيگانه ساكن ايران

ه _ اشخاصي كه تابعيت معيني ندارند و در خارجه متولد شده اند هر چند بعدا تابعيت ايران تحصيل كرده باشند.

تبصره _ احكام مقامات قضايي كشورهاي بيگانه راجع به محكوميت اتباع ايران يا محكوميت كساني كه قبلا تابعيت ايران را داشته اند و يا بيگانگان و يا كساني كه تابعيت معيني ندارند و در خاك ايران مقيمند

در صورتي در برگ سجل قضايي قيد ميشود كه موضوع محكوميت به موجب قانون ايران نيز بزه شناخته شده باشد.

ماده 3 _ اداره فني وزارت دادگستري نسبت به كليه دفاتر سجل قضايي نظارت تام داشته و هميشه بايد مراقب حسن جريان آنها باشد.

ماده 4 _ در سجل قضايي بايد مسخرجه امور زير به طور خلاصه قيد شود:

الف _ در امور كيفري.

احكام قطعي قابل اجرا محكوميت به كيفرهاي جنحه و جنايت و تاريخ شروع كيفر و ختم آن و احكامي كه در نتيجه اعاده دادرسي احكام محكوميت را الغا نموده است

تصميم راجع به اعاده حيثيت و عفو عمومي يا بخشودگي و تخفيف و تبديل كيفر.

ب _ در امور مدني.

احكام قطعي راجع به اعلام حجر يا الغاي آن

ج _ در امور بازرگاني.

احكامي كه به موجب آن تاجر ورشكسته اعلام شده و احكام مربوط به قرارداد ارفاقي و احكامي كه حكم ورشكستگي را گسيخته و يا به ورشكسته اعاده حيثيت ميدهد.

د _ در امور اداري

1 _ تصميمات قطعي اداري راجع به اخراج بيگانه از كشور و الغاي آن

2 _ سلب تابعيت ايراني از بيگانگاني كه تابعيت ايران را تحصيل كرده اند.

3 _ محكومين قطعي به انفصال ابد از خدمات دولتي در دادگاه عالي انتظامي و دادگاههاي اداري.

ماده 5 _ برگ سجل قضايي پس از انقضاي نود سال از تاريخ ولادت شخصي كه سجل قضايي به نام او صادر شده يا پس از اطلاع رسمي از مرگ او از بين برده ميشود.

ماده 6 _ راجع به محكوميتهاي به دو ماده حبس تاديبي يا كمتر خواه متضمن كيفر نقدي باشد يا نه و نيز محكوميت هاي به كيفر

نقدي كه جز جنحه هاي مذكور در ماده 19 قانون كيفر عمومي نميباشد برگ سجل كيفري تنظيم نميشود.

تبصره _ موقعي كه غرامت نقدي به حبس تبديل ميشود غير از مواردي كه در ماده 19 اصلاحي قانون كيفر عمومي پيش بيني شده برگ سجل قضايي تنظيم نميشود هر چند مدت حبس بيش از دو ماه باشد.

ماده 7 _ براي اطفالي كه طبق مواد 35 و 36 قانون كيفر عمومي محكوم ميشوند برگ سجل كيفري تنظيم نخواهد شد.

ماده 8 _ در مورد محكوميني كه مورد عفو عمومي واقع ميشوند سجل كيفري تنظيم نخواهد شد و در مورد محكوميني كه طبق ماده 55 قانون كيفر عمومي مورد عفو واقع ميگردند طبق مواد 56، 57و 58 كيفر عمومي رفتار خواهد شد.

ماده 9 _ هر كس ميتواند از برگ سجل قضايي مربوط به خود بدون ذكر دليل رونوشت بخواهد.

ماده 10 _ برگهاي سجل قضايي بر سه قسم است برگ شماره (1) و برگ شماره (2) و برگ شماره 3)

ماده 11 _ در برگ شماره (1) بايد مستخرجه احكام و تصميمات مذكور در ماده 4 در ظرف مدت پانزده روز از تاريخ قطعيت حكم و تصميم قيد شود. اين مستخرجه شامل نكات زير خواهد بود:

الف _ نام و نام خانوادگي محكوم و همچنين نام و نام خانوادگي پدر و مادر محكوم در صورتي كه محكوم زن باشد نام خانوادگي زمان دوشيزگي و عكس محكوم در حدود امكان

ب _ شماره شناسنامه و تاريخ و محل صدور آن

ج _ تاريخ و محل تولد.

خ _ محل اقامت دايمي يا موقتي.

د _ تاهل وعده اولاد.

ر _ كار.

ز _ تابعيت

ص _ علامات

مشخصه محكوم

ض _ موضوع حكم يا تصميم

ط _ تاريخ عملي كه منجر به صدور حكم يا تصميم شده با قيد روز و ماه و سال

ظ _ شماره و تاريخ حكم يا تصميم

ع _ دادگاه يا مقام صادركننده حكم يا تصميم

غ _ تصريح به قطعيت حكم يا تصميم

ف _ مواد قانوني كه مستند حكم يا تصميم واقع شده است

ق _ مدت حبس و ميزان جزاي نقدي و محروميت از كليه يا بعضي از حقوق اجتماعي. در صورت تعليق كيفر اين نكته بايد قيد گردد.

ك _ ذكر احتساب يا عدم احتساب مدت بازداشت در حكم محكوميت

ل _ تاريخ شروع و ختم اجراي كيفر.

ماده 12 _ مدير دفتر دادسراي استان در امور جنايي و مدير دفتر ديوان عالي كشور در امور مربوط به محاكمه وزرا و مدير دفتر دادسراي شهرستان در امور جنحه و مدني و مدير دفتر دادگاه صادر كننده حكم در امور بازرگاني و مقام صلاحيتدار در امور اداري از برگ شماره (1) سه نسخه تهيه نموده نزد دادستان شهرستان مربوط ميفرستد دادستان نيز پس از دقت و بازرسي كامل آنها را امضا نموده يك نسخه به اداره فني و يك نسخه به دفتر دادسراي شهرستان محل صدور شناسنامه ميفرستد و نسخه سوم در دفتر سجل قضايي دادسرا بايگاني ميشود.

ماده 13 _ هرگاه معلوم شود كه شناسنامه از محلي كه معرفي شده صادر نگرديده برگ سجل قضايي نزد دادستان شهرستان ارسال كننده اعاده ميگردد تا نسبت به محل صدور شناسنامه محكوم تحقيق و بازجويي بيشتري به عمل آيد و اگر تحقيقات به نتيجه نرسيد برگ نامبرده بايد به اداره

فني براي بايگاني فرستاده شود.

ماده 14 _ متصدي دفتر سجل قضايي محل صدور شناسنامه محكوم يا اداره فني در مواردي كه محل صدور شناسنامه معلوم نگرديده موظف هستند در صورتي كه محكوم داراي پيشينه محكوميت تعليقي است و مدت قانوني منقضي نگرديده خلاصه آن را براي اطلاع دادستان شهرستان محل صدور حكم بفرستند تا حكم تعليقي نيز اجرا گردد.

ماده 15 _ برگهاي سجل قضايي بايد با رعايت نام محكوم به ترتيب الفبا تنظيم گردد.

براي اتباع كشورهاي بيگانه برگ سجل كيفري قضايي جداگانه و به ترتيب الفبا تنظيم ميشود.

ماده 16 _ كليه برگ هاي سجل قضايي بايد به ترتيب تاريخ در پرونده نگاهداري گردد.

ماده 17 _ نسبت به اتباع كشورهاي بيگانه درصورت وجود قرارداد تعاون قضايي دايره سجل قضايي اداره فني بايد رونوشتي از برگ شماره (2) را تهيه نموده به وسايل مقتضي به كشور متبوع شخص محكوم ارسال دارد.

ماده 18 _ برگ شماره (2) عبارت از برگي است كه شامل كليه مندرجات برگ شماره (1) باشد.

ماده 19 _ برگ شماره (2) به مقامات زير درصورت تقاضاي آنان داده ميشود.

1 _ دادگاه ها و دادسراها و ادارات تصفيه

2 _ شهرباني ها.

3 _ نيروهاي زميني و دريايي و هوايي موقع احضار طبقات يا استخدام افراد.

4 _ بنگاه هاي عام المنفعه

5 _ مراجع صلاحيت دار براي رسيدگي به شكايات مربوط به انتخابات

6 _ ادارات دولتي در موقع تقاضاي استخدام اشخاص و تعقيب انتظامي كارمندان و قبول تقاضاي مزايده و مناقصه و اجازه باز كردن مدارس غيردولتي و اعطاي نشان و مدال

ماده 20 _ درخواست برگ شماره (2) بايد حاوي نكات زير باشد:

1 _ نام و

نام خانوادگي شخص مورد درخواست

2 _ تاريخ تولد و محل صدور شناسنامه و شماره آن

ماده 21 _ برگ شماره (3) عين برگ شماره (2) است سواي نكات زير كه در آن قيد نميشوند:

1 _ محكوميت هايي كه درنتيجه عفو يا اعاده حيثيت زائل شده

2 _ محكوميتهاي تعليقي در صورتي كه محكوم در ظرف پنج سال از تاريخ قطعيت حكم محكوميت جديدي به جنحه كه موجب حبس باشد يا جنايت پيدا نكرده باشد.

3 _ ورشكستگاني كه به موجب حكم دادگاه بي تقصير اعلام شده يا قرارداد ارفاقي او را دادگاه تصديق كرده باشد.

4 _ محكوميتي كه درنتيجه اعاده دادرسي الغا شده

5 _ محكوميت به بزه هايي كه به علت قانوني ساقط شده باشد.

ماده 22 _ برگ سجل قضايي شماره (3) فقط به شخص محكوم داده ميشود.

ماده 23 _ برگ شماره (1) كاغذ سفيد و برگ شماره (2) كاغذ زرد و برگ شماره (3) كاغذ آبي خواهدبود.

ماده 24 _ درخواست كننده در تهران به اداره فني و در شهرستانها به دادسراي شهرستان محل صدور شناسنامه رجوع نموده و بايد منتهي در ظرف (3) روز برگ مذكور در ماده 22 به او داده شود.

تبصره _ در مواردي كه محل صدور شناسنامه درخواست كننده معلوم نيست بايد منحصرا به اداره فني مراجعه شود.

ماده 25 _ كساني كه گواهي نداشتن پيشينه بد درخواست مينمايند ميتوانند منحصرا از اداره فنيوزارت دادگستري يا دادسراي شهرستان محل صدور شناسنامه خود تصديق عدم محكوميت بخواهند اين تصديق بايد در اسرع اوقات به درخواست كننده داده شود. تصديق مزبور از تاريخ 15 بهمن 1318 در استان يك و دو و از تاريخ

20 ارديبهشت 1320 در ساير استانها كه آيين نامه سجل قضايي قابل اجرا بوده داده ميشود و تصديقات قبل از تاريخهاي مزبور را دادسراي مربوطه خواهد داد.

ماده 26 _ هرگاه اشتباهي در تنظيم برگ سجل كيفري رخ دهد دادسراي تنظيم كننده برگ يا دادسرايمحل صدور شناسنامه بايد به اداره فني اطلاع دهد تا دايره سجل قضايي آن اداره اقدام به اصلاح آن نمايد پس از اصلاح برگ اشتباه شده اداره فني به دادسراي تنظيم كننده برگ و دادسراي محل صدور شناسنامه دستور اصلاح برگهاي بايگاني شده در آنجا را خواهد داد.

ماده 27 _ دادستان ارتش در تهران موظف است نسبت به محكوميتهاي جنحه و جنايات دادگاه هاي ارتش (اعم از نظامي و كشوري و امنيه كليه استانها و شهرستانها برگ سجل قضايي شماره يك به رنگ سفيد مطابق ماده چهار (بند الف و ماده (11) در سه نسخه تنظيم نموده يك نسخه را بايگاني و دو نسخه ديگر را مستقيما به اداره فني وزارت دادگستري ارسال دارد و اداره فني نيز يك نسخه آن را نگهداشته نسخه ديگر را به دادسراي محل صدور شناسنامه محكوم ميفرستد و اگر محل صدور شناسنامه معلوم نباشد آن را نيز در اداره فني نگاهداري خواهد نمود.

ماده 28 _ كساني كه پيشينه خدمت در ارتش داشته و درخواست نداشتن پيشينه بد بنمايند ميتوانند از اداره فني وزارت دادگستري يا دادسراي شهرستان محل صدور شناسنامه خود تصديق عدم محكوميت بخواهند و اين تصديق بايد به اسرع اوقات به درخواست كننده داده شود و در صورتي كه محل صدور شناسنامه درخواست كننده معلوم نباشد بايد به اداره فني مراجعه شود تصديق مزبور

از تاريخ اجراي اين آيين نامه داده ميشود و قبل از تاريخ مزبور تصديق عدم محكوميت بايد به وسيله دادرسي ارتش داده شود.

ماده 29 _ مفاد ماده 7 در مورد نظامي ها نيز قابل اجرا است

ماده 30 _ آيين نامه مصوب ديماه 1318 ملغي است

اصلاحيه مواد 206 و 215 آيين نامه اجرايي سازمان زندانها و اقدامات تاميني و تربيتي كشور مصوب 26/4/1380

1 _ در ماده 206 آيين نامه (اصلاحي 11/4/1381) عبارت (رييس يا قاضي ناظر زندان به عبارت ( رييس دادگستري شهرستان يا قاضي ناظر زندان و در صورت تشكيل دادسرا ، دادستان عمومي و انقلاب يا داديار ناظر زندان و در مورد محكومين سازمان قضايي نيروهاي مسلح ، دادستان نظامي ) اصلاح مي شود.

2 _ در ماده 215 آيين نامه (اصلاحي 11/4/1381 و 13/8/1381) به جاي عبارت ( مگر با تشخيص رييس كل دادگستري استان ) عبارت (مگر با موافقت رييس حوزه قضايي و در جايي كه دادسرا تشكيل شده ، با دادستان شهرستان مربوط و درمورد محكومين سازمان قضايي نيروهاي مسلح ، با دادستان نظامي ) به كار برده شود.

مديركل حقوقي و تدوين قوانين قوه قضاييه _ غلامرضا شهري

بخشنامه به مراجع قضائي، انتظامي، اطلاعاتي سازمان زندانها و اقدامات تأميني و تربيتي كشور ضابطين دادگس

با احترام، تصوير بخشنامه شماره70/84/1 مورخ 9/1/1384 رياست محترم قوه قضائيه به منظور رعايت مفاد آن جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

مستشار ديوانعالي كشور و مديركل دبيرخانه قوه قضائيه _ خسرو حكيمي

بخشنامه به مراجع قضائي، انتظامي، اطلاعاتي سازمان زندانها و اقدامات تأميني و تربيتي كشور ضابطين دادگستري

در اجراي ماده 19 دستورالعمل اجرايي بند 15 ماده واحده « قانون احترام به آزاديهاي مشروع و حفظ حقوق شهروندي» مصوب 15/2/1383 مجلس شوراي اسلامي مبني بر:

« كليه مراجع قضائي، انتظامي، اطلاعاتي، ضابطان قوه قضائيه سازمان زندانها و اقدامات تأميني و تربيتي و ساير دستگاههاي ذيربط مشمول مقررات اين دستورالعمل بوده و مكلف به رعايت و همكاري در اجراي آن اند.»

اقتضاء دارد به نحو مقتضي به واحدهاي تابع ابلاغ نمائيد با هيأتهاي نظارت بر حسن اجراي قانون و بازرسان اعزامي مربوط از مركز و استان، همكاري لازم

به عمل آورند.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

آئيننامه اجرايي سازمان زندان ها و اقدامات تاميني و تربيتي كشور – مصوب 1384

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

احتراماً؛ به پيوست يك نسخه تصوير آئين نامه اجرائي سازمان زندانها و اقدامات تأميني و تربيتي كشور كه در تاريخ 20/9/1384 به تأييد و تصويب رياست محترم قوه قضائيه رسيده، جهت درج در روزنامه رسمي ارسال مي گردد.

رئيس حوزه رياست قوه قضائيه _ عبدالرضا ايزدپناه

آئيننامه اجرايي سازمان زندان ها و اقدامات تاميني و تربيتي كشور

در اجراي ماده 9 قانون تبديل شوراي سرپرستي زندان ها و اقدامات تاميني و تربيتي كشور به سازمان زندان ها و اقدامات تاميني و تربيتي كشور (مصوب 6/11/1364) آيين نامه اجرايي قانون ياد شده به شرح زير تصويب مي گردد:

بخش نخست: امور كلي

فصل نخست: تعريف ها و واژه شناسي

ماده1_ سازمان زندان ها و اقدامات تاميني و تربيتي كشور، سازماني است مستقل كه بطور مستقيم زير نظر رييس قوه قضاييه انجام وظيفه مي نمايد و به اختصار در اين آيين نامه سازمان ناميده مي شود.

ماده2_ همه ساله در موعد مقرر بودجه سازمان در رديف مستقل پيش بيني مي شود و پس از موافقت رييس قوه قضاييه براي تصويب به سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور ارسال مي گردد.

ماده3_ زندان محلي است كه در آن محكوماني كه حكم آنان قطعي شده است با معرفي مقام هاي صلاحيت دار قضايي و قانوني براي مدت معين يا به طور دايم به منظور تحمل كيفر، با هدف حرفه آموزي، بازپروري و بازسازگاري نگهداري مي شوند.

ماده4_ بازداشتگاه، محل نگهداري متهماني است كه با قرار كتبي مقام هاي صلاحيت دار قضايي تا اتخاذ تصميم نهايي به آنجا معرفي مي شوند.

تبصره1_ تا هنگامي كه بازداشتگاههاي موضوع اين ماده ايجاد نشده است، در زندان ها محل جداگانه ي طبقه بندي شده اي براي نگهداري متهمان تحت قرار در

نظر گرفته مي شود و نگهداري متهمان با محكومان در يك مكان ممنوع است.

تبصره2_ با اجراي طرح ساماندهي منطقه اي زندان هاي كشور، كه از سوي سازمان تعيين و ابلاغ مي شود مي توان محكومان به حبسهاي كوتاه مدت تا 6 ماه را در بازداشتگاه نگهداري كرد.

ماده5 _ زن_دان ها به زندان بست_ه، مراكز حرف_ه آموزي و اشتغال كه خود شامل مؤسسه هاي حرفه آموزي و كار درماني (اردوگاه) است، تقسيم مي شوند.

تبصره _ مؤسسه اعم از زندان، مركز حرفه آموزي و اشتغال، و ساير مؤسسه هاي تخصصي يا مراكزي است كه در اين آيين نامه، نام آنها ذكر شده است.

ماده6 _ زندان بسته، زنداني است محصور كه با برجهاي ديده باني در پوشش داخلي و خارجي داراي حفاظت كامل باشد.

تبصره _ در اين نوع زندان، محكومان شبها در خوابگاههاي اختصاصي يا گروهي نگهداري و روزها از برنامه هاي آموزشي و فني حرفه اي، و تفريحي استفاده مي نمايند و در كارگاههاي داخل زندان به كار گمارده مي شوند.

ماده7_ مراكز حرفه آموزي و اشتغال مكاني است كه مي تواند محصور و در پوشش خارجي داراي حفاظت مناسب يا نامحصور و بدون حفاظت و مأمور انتظامي و يا در حالتي بينابين باشد كه در آن محكومان بطور گروهي بكار اعزام مي گردند و پس از خاتمه كار دوباره به آسايشگاههاي خود بازگشت داده مي شوند.

تبصره _ سازمان مي تواند برنامه هاي حرفه آموزي، آموزش و اصلاح را در مورد متهمان نيز اجرا نمايد.

ماده8 _ كليه محكومان با توجه به نوع و ميزان محكوميت، پيشينه كيفري، شخصيت، اخلاق و رفتار بر اساس تصميم شوراي طبقه بندي، حسب مورد در زندان هاي بسته يا مراكز حرفه آموزي و اشتغال نگهداري مي شوند، مگر آنكه مقام قضايي صادر كننده

حكم در راي صادره محل خاصي را براي نگهداري محكوم تعيين نموده باشد.

تبصره _ محكوماني كه در مراكز حرفه آموزي و اشتغال مرتكب تخلف گردند با نظر شوراي انضباطي به زندان بسته منتقل خواهند شد.

ماده9_ رييسان مراكز حرفه آموزي و اشتغال بايد به شيوه هاي مقتضي طرز اخلاق و رفتار و نظم و ترتيب كار محكومان را كنترل نمايند.

تبصره _ كاركنان مراكز حرفه آموزي و اشتغال موظفند، طرز رفتار و اخلاق و نظم و ترتيب كار محكومان را برابر مقررات سازمان كنترل نموده و تخلف هاي آنان را به سرعت به اطلاع رييس مؤسسه مربوط برسانند. در اينصورت رييس مركز ظرف مدت بيست و چهار ساعت مراتب را جهت اتخاذ تصميم به شوراي انضباطي منعكس خواهد كرد.

ماده10_ رييسان مراكز حرفه آموزي و اشتغال موظفند پس از ورود محكومان، آنان را با برنامه ريزي آموزشي و حرفه آموزي مؤسسه ها آشنا نمايند.

ماده11_ محكوماني كه در مراكز حرفه آموزي، اشتغال مي يابند در تمامي ساعت هاي كار و حرفه آموزي، حق خروج از محل كار را نداشته و پس از خروج از آسايشگاه بايد بطور مستقيم به محل كار رفته و به موقع نيز مراجعت نمايند. زمان ورود و خروج آنان در محل كار به دقت بايد ثبت شود.

تبصره _ در هر مورد كه محكوم مقررات مربوط را رعايت ننمايد و يا صلاحيت حرفه آموزي و كار در محلهاي ياد شده را نداشته باشد با نظر رييس مركز به زندان بسته اعزام گشته تا حسب مورد تصميم نهايي از سوي شوراي طبقه بندي و انضباطي مربوط اتخاذ گرديده و مراتب به قاضي ناظر زندان جهت اطلاع اعلام گردد.

ماده12_

مؤسسه كاردرماني (اردوگاه)، مركزي است براي نگهداري متهمان و محكومان جرايم مواد مخدر و اعتياد.

ماده13_ محكومان بنابر تصميم شوراي طبقه بندي به منظور اشتغال به كار يا حرفه آموزي به مؤسسه هاي صنعتي، كشاورزي و خدماتي زير اعزام مي شوند:

1_ مؤسسه هاي درون زندان (اين مؤسسه ها ممكن است در مالكيت زندان باشد يا به ساير سازمانهاي دولتي يا مؤسسه هاي خيريه يا تعاونيها يا بخش خصوصي تعلق داشته و زندان مجاز به استفاده از آنان باشد).

2_ مؤسسه هاي خارج از سازمان (اين مؤسسه ها ممكن است در مالكيت سازمان باشد يا به ساير سازمانهاي دولتي يا غيردولتي يا عام المنفعه يا مؤسسه هاي خيريه يا تعاونيها يا بخش خصوصي تعلق داشته و زندان مجاز به استفاده از آنها باشد).

تبصره1_ مؤسسه هاي صنعتي، كشاورزي و خدماتي با توجه به وضعيت ساختمان و كيفيت حفاظت آنها به پيشنهاد رييس مؤسسه و تشخيص رييس سازمان مي توانند بعنوان مراكز حرفه آموزي و اشتغال تلقي گردند.

تبصره2_ مؤسسه هاي صنعتي، كشاورزي و خدماتي خارج از سازمان بايد دست كم واجد محلهاي كافي، جهت نمازخانه، كتابخانه، وسايل ارتباط جمعي، خوابگاه، غذاخوري، محلي براي ملاقات محكومان و ساير زمينه هاي تفريحات سالم باشند.

ماده14_ مراكز اقدامات تاميني و تربيتي مؤسسه هايي هستند كه در آنجا متهمان و محكومان قبل و بعد، يا ضمن اجراي مجازات يا مستقل از آن تا رفع حالتي كه آنها را در آينده در مظان ارتكاب جرم قرار مي دهد، به حكم يا قرار كتبي مراجع قضايي نگهداري مي شوند.

ماده15_ مؤسسه هاي صنعتي، كشاورزي، خدماتي و نظاير آن مؤسسه هايي هستند كه تحت نظارت سازمان با امكانات لازم از راه سرمايه گذاري دولت يا مشاركت بخش خصوصي و تعاوني به منظور اشتغال

و آموزش فني حرفه اي و نيل به خودكفايي با هدف بازپروري محكومان تاسيس مي شوند.

تبصره _ دستورالعمل ويژه اين بخش با نظر حوزه معاونت امور اشتغال، خودكفايي و حرفه آموزي تهيه و پس از تاييد رييس سازمان ابلاغ خواهد شد.

ماده16_ اداره هاي مراقبت بعد از خروج مراكزي هستند كه حمايت محكومان آزاد شده و واجد شرايط را بر عهده مي گيرند.

ماده17_ كانون اصلاح و تربيت مركزي است كه اطفال و نوجوانان بزهكار كمتر از 18سال تمام در آنجا براي اصلاح، تربيت و آموزش نگهداري مي شوند.

فصل دوم _ وظايف سازمان و مسئولان اداره كننده و ناظر زندان، بازداشتگاهها، مراكز حرفه آموزي و اشتغال و ساير مراكز وابسته به سازمان

ماده18_ وظايف سازمان به شرح زير مي باشد:

الف _ نگهداري متهمان تحت قرار و محكومان به حبس، بنا بر دستور كتبي مقام هاي قضايي و به موجب مقررات و قوانين مربوط؛

ب _ اداره ي كليه امور زندان ها مراكز حرفه آموزي و اشتغال، بازداشتگاهها و مراكز اقدامات تاميني و تربيتي كشور و مؤسسه هاي صنعتي، كشاورزي و خدماتي و ساير مراكز وابسته؛

ج _ ايجاد مراكز حرفه آموزي و اشتغال، زندان ها، بازداشتگاهها و مؤسسه هاي صنعتي، كشاورزي و خدماتي و ساير مؤسسه هاي لازم براي نگهداري، بازپروري، حرفه آموزي و اشتغال به كار متهمان و محكومان؛

د _ انجام تحقيقات و پژوهشهاي نوين كيفر شناسانه به منظور بهبود شيوه ها و خدمات زندانباني؛

ه_ _ تعيين خط مشي، اداره و نظارت بر اجراي كليه امور مربوط به زندان ها و مؤسسه ها و مراكز وابسته به آن؛

و _ تهي_ه پي_ش نوي_س قواني_ن و مق_ررات مورد نياز و پيش_نهاد آن ب_ه م_راجع صلاحيت دار؛

ز _ ايجاد امكانات و

تسهيلات لازم و مناسب به منظور تصدي امور بازپروري نظير اصلاح، ارشاد، آموزش و بازسازگاري محكومان؛

ح _ انجام خدمات مشاوره اي و نيز كمك و مساعدت به منظور حل مشكلات محكومان و خانواده آنان؛

ط _ جذب هرگونه كمك از قبيل كمكهاي مردمي، مؤسسه هاي خيريه برنامه ريزي در جهت به كارگيري صحيح اينگونه كمكها با هدف بهبود امور زندان ها و مساعدت به محكومان و يا خانواده آنان؛

ي _ سياست گذاري و برنامه ريزي كليه امور مربوط به، اشتغال و حرفه آموزي محكومان و خودكفايي مراكز حرفه آموزي و اشتغال، زندان ها و مؤسسه هاي وابسته؛

ك _ تهيه آمار و اطلاعات مورد نياز از محكومان و متهمان تحت نظارت به روش هاي علمي به منظور استفاده در امور اجرايي، سياستگزاري ها و مطالعات كيفرشناسانه و انتشار آنها بصورت سالنامه ي آماري كيفري؛

ل _ تهيه و پيشنهاد اسامي محكومان واجد شرايط آزادي مشروط و ارايه آن به قاضيان ناظر زندان؛

م _ تهيه و پيشنهاد اسامي محكومان واجد شرايط عفو و ارايه آن به هيات عفو.

ن _ برنامه ريزي براي مراقبت بعد از خروج محكومان با همكاري دستگاه هاي مربوط؛

ص _ آموزش كاركنان همسو با موازين كيفرشناسي نوين و سياست هاي توسعه قضايي قوه قضاييه.

ماده19_ سازمان مي تواند با ايجاد تشكيلات مناسب نسبت به انجام تحقيقات و مطالعات علمي كيفر شناسانه لازم راساً اقدام نمايد.

تبصره1_ كليه پژوهش هاي سازمان بايد همساز با مباني نوين كيفرشناسي بوده، نتيجه آن براي سازمان و بهينه سازي اداره امور كاربرد عملي داشته باشد.

تبصره2_ منظور از كيفرشناسي نوين؛ مطالعه، تحقيق، ارزيابي و بررسي روش هاي علمي اجرايي است كه به فايده مندي فردي و اجتماعي شيوه هاي اجراي كيفرها، مي پردازد.

ماده20_ استانداردهاي موردنياز در مورد تشكيلات

اعم از تعداد كارمندان، مربيان تربيتي، مأموران انتظامي و مربيان مذهبي و متخصصان در زندان ها و مؤسسه ها و مراكز وابسته به سازمان به تناسب موقعيت و احتياجهاي محل و آمار شناور محكومان توسط سازمان تعيين و به تصويب سازمان مديريت و برنامه ريزي خواهد رسيد.

ماده21 _ در هر مركز حرفه آموزي و اشتغال، زندان، بازداشتگاه و يا ساير مراكز وابسته به سازمان در صورت ضرورت، واحد آمار و رايانه تشكيل مي گردد تا كليه آمار موردنياز را ثبت نمايد.

تبصره _ مس_ئول واحد ياد شده موظف است اطلاعات جمع آوري شده را بنا بر دستورالعمل هاي صادر شده تهيه و به مقام مافوق ارايه نمايد.

ماده22_ تاسيس، احداث و اداره كليه مراكز حرفه آموزي و اشتغال، زندان ها، بازداشتگاهها و ساير مؤسسه ها و مراكز وابسته به سازمان و نيز تغيير محل آنها بطور انحصاري در اختيار سازمان مي باشد. مراجع قضايي، اجرايي، اطلاعاتي، نظامي و انتظامي از داشتن زندان و بازداشتگاههاي اختصاصي ممنوع مي باشند.

تبصره: بازداشتگاههاي انضباطي نيروهاي مسلح از شمول اين آيين نامه خارج است.

ماده23_ انتظامات و حفاظت فيزيكي از مراكز حرفه آموزي و اشتغال، زندان ها و بازداشتگاهها و ساير مراكز وابسته بعهده سازمان است كه توسط يگان انتظامي و نيروهاي انتظامي تحت امر اعمال خواهدشد.

تبصره _ نيروهاي ياد شده تحت امر رييس سازمان بوده و وي مي تواند اختيارات خود را راساً اعمال نموده يا با تفويض به معاون انتظامي سازمان، به مديران كل استانها و رييسان زندان ها واگذار نمايد.

ماده24_ وظايف رييسان، زندان ها، مراكز حرفه آموزي و اشتغال، زندان ها، بازداشتگاهها، مؤسسه هاي صنعتي، كشاورزي و خدماتي و ساير مؤسسه ها و مراكز وابسته به سازمان عبارت است از:

الف _ اجراي

قوانين، مقررات و آيين نامه هاي وضع شده؛

ب _ اجراي تصميم هاي شوراي طبقه بندي با رعايت مقررات مربوط؛

ج _ محافظت و مراقبت كامل از زندان ها مراكز حرفه آموزي و اشتغال محكومان و متهمان بوسيله عوامل در اختيار و پيش بيني تمهيدهاي لازم براي جلوگيري از فرار آنان و همچنين مراقبت در نحوه رفتار مأموران با محكومان و متهمان؛

د _ آموزش توجيهي، هدايت و نظارت بر يگان حفاظت زندان و مراكز حرفه آموزي و اشتغال؛

ه_ _ برنامه ريزي و اهتمام و اقدام در جهت تهذيب، اصلاح و تربيت محكومان و نيز تأمين بهداشت، تغذيه، تربيت بدني و تفريح هاي سالم آنان در محيط زندان يا مراكز وابسته؛

و _ اجراي برنامه هاي آموزش حرفه اي، فني، كشاورزي، خدماتي، علمي و مذهبي با همكاري سازمانهاي مربوط؛

ز _ اعمال نظارت و بازرسي مداوم و كسب اطلاعات لازم از وضعيت عمومي و فردي محكومان و متهمان و رسيدگي مقدماتي به تقاضاي آنان و اعلام به مقام هاي مسئول؛

ح _ همكاري و مساعدت در اجراي برنامه هاي انجمن حمايت از زندانيان، ستاد مردمي رسيدگي به امور ديه، مراكز مراقبت بعد از خروج و مؤسسه هاي صنعتي كشاورزي و خدماتي و ساير مراكز وابسته؛

ط _ مراقبت در اجراي برنامه روزانه و دو نوبت سرشماري از محكومان و متهمان و گزارش اتفاقها و آمار روزانه به مقام هاي بالاتر برابر دستورالعمل هاي صادر شده؛

ي _ گزارش نتايج حاصله از اجراي برنامه هاي محوله به مقام هاي بالاتر برابر دستورالعمل هاي صادر شده؛

ك _ تهيه برنامه و بودجه ساليانه واحد تحت سرپرستي و ارايه آن به مدير كل استان؛

ل _ انجام ساير وظايف پيش بيني شده در اين آيين نامه.

ماده25_ رييس زندان

يا مراكز وابسته شخصاً و در غياب وي مسئول مربوط به محض اطلاع از وقوع حادثه بايد در محل حاضر شده، ضمن اتخاذ تدابير لازم و عاجل براي برقراري نظم و آرامش، در صورت لزوم مراتب را در اسرع وقت به مقام هاي بالاتر گزارش نمايد رونوشت آن نيز براي دادستان يا قاضي ناظر زندان ارسال مي گردد.

ماده26_ حفاظت از زندان ها و مراكز حرفه آموزي و اشتغال، استقرار نظم و تأمين امنيت آنها با استفاده از طرحها، عوامل و موانع حفاظت فيزيكي و برخورد مناسب و مقابله لازم با هرگونه اخلال نظم، اغتشاش، شورش و اقدام هاي مخّل امنيت مراكز حرفه آموزي و اشتغال بوسيله ي يگان حفاظت تحت نظارت و هدايت رييس مراكز حرفه آموزي و اشتغال يا زندان انجام مي گيرد.

ماده27_ مديران و رييسان زندان ها و مراكز حرفه آموزي و اشتغال موظفند فهرست متهمان تحت قرار در زندان تحت مديريت خويش را كه حداكثر يك ماه از تاريخ صدور قرار آنان سپري شده، هر ماه تهيه كرده و به منظور تعيين تكليف نهايي در اختيار مراجع قضايي مربوط قرار دهند.

ماده28_ معاون زندان برحسب وظيفه و عنوان اختصاصي (هر يك از معاونتها) و بر اساس درجه زندان يا مراكز حرفه آموزي و اشتغال در انجام تكاليف مقرر با زندان همكاري و معاضدت نموده و دستورهاي قانوني او را به مورد اجرا مي گذارد و در غياب رييس يكي از معاونان به پيشنهاد وي و تصويب مدير كل استان مسئوليت امور را بر عهده خواهد داشت.

ماده29_ وظايف فرمانده قرارگاه زندان به شرح زير است:

1_ نظارت بر امور حفاظت فيزيكي زندان و تأييد لوحه نگهباني، گشت و كنترل و تأييد

لوحه پاسداري؛

2_ نظارت بر حضور و غياب پرسنل انتظامي زندان و اقدام لازم در اين خصوص؛

3_ بازديد و بررسي وضع ظاهري كاركنان حاضر به خدمت در هنگام برگزاري مراسم صبحگاه و انجام وظيفه و ارائه آموزشها و تذكرات ضروري به آنها؛

4_ نظارت در تمرين پرسنل نسبت به طرحهاي دفاعي و امنيتي زندان با پرسنل؛

5 _ بازديد از اماكن زندان و اسلحه و مهمات و تجهيزات و نظارت بر امر نظافت و نگهداري آنها؛

6 _ نظارت بر نحوه اعزام و انتقال زندانيان به مراجع قضائي و ديگر مراجع؛

7_ نظارت، بررسي، هدايت و راهنمايي مسئول نگهباني و افسر آموزش و يگان عمليات و ساير عوامل كشيك و گشت در انجام وظايف محوله؛

8 _ ابلاغ دستورات مقامات مافوق و بخشنامه هاي اداري و انتظامي به مأمورين مربوط و نظارت بر حُسن اجراي آنها؛

9_ عهده دار شدن امور در غياب مسئول امور انتظامي؛

10_ تدوين، ارائه و پيشنهاد طرحها و دستورالعمل ها ي لازم در زمينه هر يك از موارد فوق در جهت بهبود امور جاري و تسهيل و تسريع كار برابر مقررات؛

11_ جلوگيري از وقوع هرگونه بي نظمي و نظارت بر تحقيقات اوليه و تشكيل پرونده و اعزام متهم يا متهمين به مراجع قضايي در وقت قانوني؛

12_ ارائه گزارش لازم از وقايع اتفاقيه به مقام مافوق؛

13_ انجام ساير امور محوله طبق دستور.

ماده30_ وظايف افسر نگهبان عبارت است از:

1_ حضور به موقع در محل خدمت و مطالعه مندرجات 24 ساعت گذشته دفتر ثبت وقايع و خدمات روزانه به منظور پيگيري و اجراي دستورهاي صادره از سوي مقام مافوق و اطلاع از

وقايع مربوط.

2_ كنترل عوامل نگهباني، نظارت بر تحويل اسلحه و مهمات به آنان، تطبيق نام آنان با لوحه نگهباني، اعلام پرسنل غايب به مقام مافوق و ثبت اسامي و مأمورين حاضر در دفتر ثبت وقايع و خدمات روزانه؛

3_ نظارت بر امور كمك افسر نگهبان مبني بر اعزام به موقع عوامل نگهباني به محل مأموريت؛

4_ تحويل و تحول امور نگهباني با توجه به وقعات روز قبل؛

5 _ تنظيم و ثبت وقعات و گزارشهاي نهايي به صورت صحيح و بدون خط خوردگي و تراشيدگي و الحاق برابر دستورالعملهاي صادره؛

6 _ رسيدگي به پرونده هاي متشكله باقيمانده از نگهباني قبل جهت تكميل و به جريان انداختن و آماده نمودن آنها براي ارسال به مراجع قضايي؛

7_ نظارت بر انجام وظيفه مأمورين اطلاعات درب ورودي و راهنمايي مراجعه كنندگان و نگهداري اشياء ممنوعه ارباب رجوع؛

8 _ بازديد از عوامل نگهباني و اماكن انتظامي در طول مدت خدمت؛

9_ تقديم گزارش از وضعيت حفاظت فيزيكي زندان در زمينه مشكلات، نواقص، ايرادات و نارسائيها به فرمانده انتظامي در مدت نگهباني؛

10_ نظارت بر امور محوله داخلي بين پوسته دوم زندان مانند نظافت كليه اماكن انتظامي، اطمينان از عدم وجود اشكال در ساختمان و تأسيسات؛

11_ تعيين افراد جيره بگير، امور رفاهي ماموريني كه بطور شبانه روزي در زندان بسر مي برند، وضعيت ظاهري و شئونات اسلامي، رعايت موارد انضباطي و جلوگيري از حركات يا اعمال سوء مأمورين و نظارت بر اجراي برنامه هاي دسته جمعي از جمله نماز جماعت، سخنراني و اجراي دستورات انضباطي و تنبيهي در مورد هريك از كاركنان و ارائه گزارش نواقص، معايب مشهود در هر مورد به مقام

بالاتر؛

12_ اجراي مراسم صبحگاه و شامگاه؛

13_ اعمال نظارت لازم بر بازرسي بدني از زندانيان، ملاقات كنندگان و بازرسي دقيق وسائط نقليه و ساير تجهيزات در هنگام ورود و خروج از زندان بدون استثناء.

14_ هدايت و نظارت كمك نگهبان در انجام وظايف و امور محوله؛

15_ ارائه گزارش سوانح و حوادث غير مترقبه حادث شده به مقام مافوق در اسرع وقت؛

16_ اجراي كامل مقررات و آئين نامه هاي مربوطه و نظارت كامل در حُسن جريان امور انتظامي و سركشي و بازديد مرتب از اماكن مختلف پستي و ارتباط آنان با يكديگر و بطور كلي برقراري نظم و آرامش در محدوده فيزيكي تحت مسئوليت و اعمال مراقب دائم در مورد جلوگيري از ورود هرگونه سلاح سرد و گرم به زندان؛

17_ آمارگيري از كاركنان تحت امر بمنظور آگاهي بر تعداد كاركنان موجود، غائب، در حال مرخصي، بيمار، فراري، منتسب و غيره و تنظيم آمار لازم و درج آن در دفتر نگهباني؛

18_ انجام ساير امور محوله طبق دستور.

ماده31_ مسئول بازديد و كنترل ورود و خروج افراد و وسايل موظف است علاوه بر امور محوله، اقدامات زير را انجام دهد:

1_ بازرسي دقيق از وسائط نقليه و اشيائي كه به هر نحو به زندان وارد و يا خارج مي شوند و جلوگيري از ورود و خروج اشياء ممنوعه؛

2_ بازرسي بدني از زندانيان و مراجعين به هنگام ورود يا خروج از زندان و جلوگيري از ورود و خروج اشياء ممنوعه؛

3_ اجراي مقررات مربوط به ورود اشخاص به زندان؛

4_ تنظيم و ثبت دفتر ورود و خروج به زندان؛

5 _ ارائه گزارش موارد تخلفات زنداني

و ارباب رجوع و معرفي آنان به مسئول مربوط؛

6 _ كنترل ورود و خروج خودروها از حيث ثبت تاريخ و ساعت و شماره خودرو با نام راننده مربوط و گرفتن كارت شناسايي معتبر از راننده و در مواقع ضروري گرفتن كارت ماشين.

ماده32_ وظايف ساير مسئولين و كاركنان در زندانها، بازداشتگاهها، مؤسسات صنعتي، كشاورزي و خدماتي و ساير مؤسسات و مراكز وابسته بر اساس شرح وظائف پست سازماني مصوب خواهد بود.

ماده33_ ترك نگهباني، صحبت كردن در موقع نگهباني، خوابيدن و نشستن و خارج شدن از محوطه پاسگاه، غذا خوردن، استعمال دخانيات، انجام حركاتي كه باعث انصراف خاطر آنان از خدمت و مراقبت از زندانيان در تكاليف مقرره آنان شود ممنوع مي باشد. نگهبانان بايد طبق آئين نامه داخلي هميشه مجهز و ملبس به لباس رسمي و تميز و مرتب بوده، مواقعي كه در داخل زندانها مأموريت داشته باشند بدون اسحله انجام وظيفه نمايند. اسلحه، مهمات و تجهيزات زندان بايد در پوشش خارج بند در جاي امن و مستحكم نگهداري شود. هنگامي كه نگهبانان زنداني را طبق دستور رسمي و كتبي مقامات صلاحيتدار قانوني براي محاكمه يا بازپرسي يا انتقال به زندان يا محل ديگر از زندان خارج مي نمايند بايد مسلح باشند و در طول راه حق توقف و مذاكره و حرف زدن با متهم و ديگران را ندارند و مكلفند زنداني را برابر مقررات مربوط تحت مراقبت كامل از جاي خلوت مستقيماً به مرجع احضار كننده بدرقه نموده پس از انجام كار او را بلافاصله و به همان نحو مستقيماً به زندان عودت داده به افسر نگهبان خارج تحويل نمايند. نگهبانان به هنگام نگهباني، بدرقه و

حفاظت زندانيان از اداي احترامات معاف خواهند بود. اگر زنداني مبادرت به فرار نمايد نگهبان موظف است ضمن استمداد از اطرافيان با تمام توان او را تعقيب نموده و چنانچه با بكار بردن تلاشهاي ممكن موفق به دستگيري او نشود سه مرتبه با صداي بلند و رسا ايست داده هرگاه باز هم توقف ننمود، با رعايت اطراف و جوانب و توجه به اينكه باعث قتل يا جرح كسي نگردد با استفاده از اسلحه و خالي كردن تير هوائي و در مقام ناچاري با نشانه گيري ساق پاي زنداني از فرار او جلوگيري نمايد. هرگاه نگهبان بدون اجازه رسمي و كتبي مقامات مربوط از بازداشت هر زنداني، اطلاعي به خارج از زندان داده يا اطلاعات و پيامها و نوشته ها يا اجناس و اشيائي از طرف زندانيان به خارج برساند يا از خارج براي آنان بياورد به نسبت اهميت تخلف تحت تعقيب قرار خواهد گرفت. نگهبان در مواقعي كه خلافي از يكنفر زنداني مشاهده نمايد بدون اينكه حق داشته باشد او را مجازات يا حتي ملامت كند بايستي مراتب را با ذكر جزئيات امر كتباً به افسر نگهبان گزارش دهد چنانچه در مقام رسيدگي خلاف گزارش وي ثابت شود مؤاخذه خواهد شد.

تبصره _ تخلف از مقررات ماده فوق علاوه بر تعقيب قانوني موجب تنبيه انضباطي خواهد بود.

ماده34_ در هر زندان مركز حرفه آموزي و اشتغال يا با توجه به نوع آن به تعداد كافي پست سازماني جهت انجام امور مربوط در نظر گرفته خواهد شد. شرح وظايف هر يك از مشاغل توسط مسئولان مربوط در ستاد مركزي تصويب و به مسئولان زندان ها مراكز حرفه آموزي و اشتغال

و جهت ابلاغ به متصديان مشاغل ابلاغ خواهد شد.

تبصره _ مسئول هر واحد موظف است شرح وظايف مشاغل تحت سرپرستي خويش را مطالعه و به متصديان مشاغل ابلاغ نمايد. افزون بر آن ضمن ارايه آموزشهاي لازم به كاركنان براي اجراي شرح وظايف يك نسخه از شرح وظايف هر فرد را در محل كار وي و در جايي كه توسط مراجعان به راحتي ديده مي شود نصب نمايد.

ماده35_ وظايف ساير مسئولان و كاركنان سازمان و مراكز حرفه آموزي و اشتغال، بازداشتگاهها، مؤسسه هاي صنعتي، كشاورزي و خدماتي و ساير مؤسسه ها و مراكز وابسته بر اساس شرح وظايف پست سازماني مصوب خواهد بود.

تبصره1_ مسوولان پست هاي مصوب با توجه به امكانات و نيروي انساني بر اساس تخصص هاي مربوط به پست مورد تصدي منصوب خواهند شد، رييس سازمان به منظور پياده شدن راهبرد توسعه قضايي، اصل تخصص گرايي را در انتصاب ها ملاك قرار خواهد داد.

تبصره2_ كليه مسئوولان بازرسي سازمان خواه در ستاد و خواه در استان ها بايد از ميان حقوقدانان مسلط به حقوق زندانيان انتخاب شوند.

تبصره3_ به منظور فراهم شدن زمينه هاي نهادينه سازي سياست هاي نوين كيفري و فايده مندسازي شيوه هاي اجراي كيفر سلب آزادي، ترجيحاً رييسان مراكز آموزشي و پژوهشي سازمان و مسئولان واحدهاي آموزش و پژوهش اين مراكز از ميان متخصصان كيفرشناسي انتخاب خواهند شد.

ماده36_ رييس دفتر زندان مكلف است در حُسن جريان كليه امور مربوط به دبيرخانه و يا بايگاني و تقويم و ابلاغ و اجراي احكام، نظارت كامل داشته و مراقبت نمايد تا كارهاي جاري بدون وقفه و تاخير و به موقع انجام شده، پاسخ نامه هاي رسيده در اسرع وقت تهيه و به مقصد

ارسال شود، كليه نامه ها و احكام و قرارهاي رسيده در دفاتر مربوط ثبت، پس از ابلاغ به محكومان و اجراي مفاد آن در پرونده مربوط به هر محكوم درج و بايگاني گردد. بديهي است نتيجه اجراي حكم را به مرجع قضايي مربوط ارسال خواهد نمود. دفاتر داخلي مراكز حرفه آموزي و اشتغال يا زندان عبارتند از:

دفتر نامه ها و احكام و قرارها، دفتر ثبت اسامي محكومان، دفتر حضور و غياب محكومان، دفتر ثبت تقويم و احتساب محكوميت ها با تعيين تاريخ دقيق آزادي محكومان، دفتر ثبت اسامي محكومان پيشينه دار، دفتر ثبت احضاريه، دفتر آزادي محكومان، دفتر ورود و خروج محكومان، دفتر ملاقات.

تبصره _ نظارت كامل در اجراي محكوميتهاي حبس بدل از جزاي نقدي محكومان نيز در زندان ها يا مراكز حرفه آموزي و اشتغال، از وظايف ذاتي مسئول اجراي احكام هر مؤسسه يا زندان كه زير نظر مسؤول مربوط انجام مي شود.

ماده37_ مسئول شعبه اموال و انبار كه صاحب جمع اموال مؤسسه يا زندان شناخته مي شود مكلف است طبق مقررات آيين نامه مربوط در محافظت و نگهداري اثاثيه و اموال دولتي و لوازم و اشياء و اسناد متعلق به محكومان مراقبت و اهتمام شايسته بعمل آورده و وظايف مشروح زير را انجام دهد:

_ پيش بيني و اقدام به موقع و لازم در تهيه و تدارك اثاثيه و ملزومات و مايحتاج داخل مؤسسه يا زندان از قبيل لباس و پوشاك ماموران و محكومان، تأمين احتياج هاي مربوط به سوخت و روشنايي و استحمام و نظافت و بهداشت محكومان و مكانهاي زندان و هرگونه ضرورت هاي ديگر؛

_ جلوگيري از تفريط و تضييع و حيف و ميل اموال و اثاثيه دولتي و

لوازم شخصي محكومان و اشيايي كه به طور امانت مي سپارند؛

_ تهيه و تنظيم دفاتر مربوط به ثبت نامه هاي اداري؛

_ وصول و تحويل اموال و لوازم و اشياء دولتي، نوشت افزار اداري، البسه دولتي محكومان و ماموران مؤسسه يا زندان؛

_ ثبت اموال و اثاثيه دولتي بنابر نمونه رسمي و منطبق با مقررات آيين نامه اموال دولتي؛

_ ثبت درخواستهاي مربوط به تهيه اشياء و لوازم مورد احتياج؛

_ ثبت البسه و لوازم شخصي و اسناد عادي و قيمتي محكومان و هر چيزي كه محكوم موقع ورود به مؤسسه يا زندان با خود دارد در دفاتر مربوط؛

_ تفكيك و نگهداري كيسه هاي محتوي لباس و اشياء محكومان به ترتيب شماره رديف (لباس و لوازم شخصي هر محكوم به محض ورود او به مراكز حرفه آموزي و اشتغال يا زندان بايد بوسيله متصدي انبار تنظيف و ضد عفوني ش_ده در كيس_ه مخصوص با ذكر شماره در برگ صورت مجلس تنظيمي تحويل و تح_ول كه يك نسخه آن با قب_ض انبار به محكوم تسليم مي شود لفاف شده و در حفظ و حراست آن از گزند موش و بيد و آفات ديگر دقت و مراقبت كافي بعمل مي آيد)؛

_ تنظيم اسناد و درخواست رسمي براي تهيه و تدارك اجناس مورد لزوم و امضاء و گزارش رييس مؤسسه يا زندان و مقام هاي مالي مربوط؛

_ مراقبت در نظافت و حفاظت كامل اموال دولتي و امكانات محكومان؛

دقت و مراقبت كافي در تحويل صحيح و سالم امانت هاي محكومان به هنگام آزادي يا انتقال آنان و ارسال صورت مجلس تنظيمي با امضاء محكوم به دفتر مراكز حرفه آموزي و اشتغال يا زندان.

ماده38_

اداره ها و واحدهاي مددكاري و خدمات اجتماعي در جهت شناخت شخصيت محكومان و كشف و حل معضلات و مشكلات شخصي و خانوادگي و اجتماعي آنان با كسب نظر روان شناس، تحقيقات و اقدام لازم را نموده، يك نسخه از تحقيقات را جهت ضبط در پرونده شخصيت محكوم به رييس زندان و نسخه ديگر را جهت اقدام لازم به اداره متبوع خود تسليم مي نمايد. مددكاران بايد با ابراز شفقت و جلب اعتماد محكوم براي بازگشت آنان به زندگي عادي و سالم اجتماعي اقدام و اهتمام لازم بعمل آورند.

تبصره _ مديران كل استان ها مكلفند هر سال بودجه اي را ترجيحاً با جلب كمكهاي مردمي و مؤسسه هاي خيريه به منظور زندان زدايي و بصورت تنخواه در اختيار واحدهاي مددكاري هر ندامتگاه قرار دهند؛ واحدهاي مددكاري، ضمن تلاش براي جلب رضايت شاكي، بدهي هاي مالي تا سقف دو ميليون ريال را از بودجه در اختيار پرداخت نموده؛ تا بدينوسيله موجبات جلب رضايت شاكيان و آزادي محكومان مالي يا بهره مندي آنان از آزادي مشروط را فراهم كنند.

ماده39_ از تاريخ تصويب اين آيين نامه واحدهاي فرهنگي _ تربيتي زندان ها و مراكز حرفه آموزي و اشتغال به « واحد بازپروري» تغيير نام مي يابند. مسؤولان واحدهاي بازپروري مكلفند كليه ي اقدام ها، فعاليت ها، برنامه ها و امكانات مادي و معنوي واحد خود را به سوي بازپروري و بازسازگاري محكومان هدفمند سازند به نحوي كه نتيجه اقدام هاي آنان كاهش ماهانه و سالانه ميزان تكرار بزه و افزايش ميزان خروجي محكومان باشد.

افزون بر وظايف مقرر در پست هاي مصوب، مسؤولان واحدهاي بازپروري موظفند:

1_ براي كليه فعاليت هاي خود به منظور بازپروري برنامه ريزي نموده؛ ضمن تعريف و تعيين اهداف عيني و

اختصاصي خود؛ هم سو با بازپروري نسبت به مافي كه موثر دراصلاح، بازپروري و بازسازگاري محكومان با جامعه و نيز كاهش ميزان بازگشت محكومان به زندان است اقدام نمايند.

2_ كليه برنامه ها و اقدامهاي بازپرورانه واحدهاي خود را با محيط زندان يا مراكز محل خدمت، شرايط اقليمي، فرهنگي و بومي و ويژگي هاي مردم شناسانه ي محكومان همساز و همگرا گردانند.

3_ آثار برنامه ها و فعاليت هاي اجرا شده واحد خود بر محكومان و تأثير پيشرفت آن بر كاهش ميزان تكرار بزه را مورد ارزيابي ماهانه و سالانه قرار دهند و ضمن اصلاح، تعديل يا حذف برنامه هاي نامناسب؛ برنامه هاي نوين بازپرورانه جايگزين آن نموده،گزارش هاي ماهانه و سالانه خود را به رييس زندان يا مراكز حرفه آموزي و اشتغال محل خدمت و شوراي طبقه بندي به منظور اتخاذ تصميم هاي بهتر و مناسب تر ارسال نمايند.

تبصره _ گزارش هاي سالانه ياد شده هر سال توسط مديران كل استان هاي مربوط به منظور بهينه سازي تصميم گيري ها و برنامه ريزي ها به معاونت بازپروري سازمان تسليم خواهند شد. معاونت ياد شده مكلف به مطالعه كارشناسانه، برنامه ريزي و ابلاغ برنامه هاي بهينه ساخته به واحدهاي بازپروري مي باشد.

ماده40_ روانشناسان زندان و مراكز حرفه آموزي و اشتغال موظفند با همكاري مددكاران و بخش معاونت بازپروري و ملاحظه پرونده شخصيتي محكومان ضمن بررسي ناسازگاري و ناهنجاريهاي رواني آنان مراتب را به شوراي طبقه بندي اعلام و اقدام لازم را براي ايجاد سازگاري و در صورت لزوم درمان آنان بعمل آورند.

ماده41_ مسئول بهداري مراكز حرفه آموزي و اشتغال يا زندان موظف است با همكاري متخصصان مربوط چون روانپزشك، پزشك و يا روانشناس نسبت به بستري كردن بيماران رواني به منظور معالجه آنان اقدام نموده در صورتيكه

بيماري افراد ياد شده منجر به جنون يا اختلال مشاعر تشخيص داده شود مراتب را در اسرع وقت بوسيله رييس مؤسسه يا زندان به پزشكي قانوني جهت اعلام نظر و اطلاع به مقام هاي قضايي گزارش نموده و در صورت نياز براي انتقال و معالجه آنان در يك مؤسسه درماني و تاميني تدابير شايسته قانوني را اتخاذ نمايد.

ماده42_ مربيان زندان ها، مراكز حرفه آموزي و اشتغال، صنعتي، كشاورزي و خدماتي موظفند ضمن اجراي دستورهايي كه از طرف رييس مؤسسه به آنان ابلاغ مي شود، در روز دست كم دو بار صبح و عصر از محكومان و متهمان سرشماري و حضور و غياب بعمل آورده و ضمن گشت، افراد مشغول بكار را تحت نظر گرفته و از هرگونه تماس آنان با افراد خارج و يا خروجشان از محوطه مؤسسه يا فرار آنان جلوگيري كنند و در صورت بروز حادثه يا مشاهده هرگونه تخلف فوري بنا بر مقررات اين آيين نامه اقدام نموده، مراتب را به رييس زندان يا مراكز مربوط گزارش نمايند.

تبصره1_ شرح وظايف مربيان بر اساس ويژگي هاي مؤسسه يا زندان محل خدمت و متناسب با آن، متفاوت خواهد بود و شوراي برنامه ريزي سازمان مكلف است در تعريف شرح وظايف مربيان تفاوت هاي مؤسسه اي را رعايت كند.

تبصره2_ اعزام و بدرقه محكومان و متهمان بوسيله نيروهاي مربي ممنوع است. در موارد اضطراري يا در مورد محكومان و متهمان زن؛ اين امر به همراهي ديگر ضابطان انجام خواهد شد.

ماده43_ متهمان و محكومان در طول اقامت در مراكز حرفه آموزي و اشتغال يا زندان و يا مؤسسه هاي صنعتي، كشاورزي و خدماتي و يا اقامت در مؤسسه هاي اقدامات تاميني و تربيتي از حيث

تحولات حاصله در ويژگي هاي اخلاقي و مذهبي و تشخيص سلامت بدني و روحي تحت مراقبت و بررسي متخصصان زندان يا مؤسسه مربوط قرار خواهند داشت.

تبصره _ اقدام هاي مقرر در اين ماده در بازداشتگاهها نيز اعمال خواهد شد.

ماده44_ به منظور توسعه و ترويج مباني و موازين حقوق شهروندي در زندان ها، بازداشتگاهها و مؤسسه هاي تحت نظر سازمان، رعايت موازين حقوق اسلامي و انساني، تسهيل روند زندان زدايي و بازسازگاري محكومان با جامعه دفتري به نام « دفتر حمايت از حقوق شهروندي زندانيان» زير نظر پرسي سازمان و با تعداد لازم كارشناس، تشكيل مي شود.

وظايف اين دفتر به شرح زير است:

1_ مطالعه، بررسي و پيگيري موارد نقض حقوق شهروندي در زندانها، بازداشتگاهها و مراكزحرفهآموزي و اشتغال و اعلام آن به رئيس سازمان؛

2_ م_طالعه پروندهه_اي قضايي افراد تحت قرار و تذكر گذشت موعدهاي قانوني به قاضيان ناظر و مقامهاي قضايي مربوط؛

3_ تهيه كتابچهاي در مورد حقوق و تكاليف قانوني محكومان و متهمان و تفهيم ماهانه اين حقوق و تكاليف به افراد تازه وارد؛

4_ همكاري مستمر و نظاممند با هيأت نظارت براجراي قانون احترام به آزاديهاي مشروع و حفظ حقوق شهروندي، ستاد حقوق بشر قوهقضاييه و ساير نهادهاي حقوق بشري پس از هماهنگي بازرس سازمان؛

5_ نظارت برحُسن اجراي اين آييننامه و ساير اموري كه به اين دفتر به موجب قانون ارجاع ميشود.

تبصره1_ مسؤول دفتر، از ميان حقوقدانان آگاه به موازين حقوق شهروندي توسط رئيس سازمان انتخاب ميشود.

تبصره2_ مسئوول دفتر موظف است از وضعيت حقوق شهروندي مراكز حرفهآموزي و اشتغال و زندانها بطور ماهيانه به رييس سازمان گزارش دهد.

تبصره3_ گزارش ساليانه حقوق

شهروندي سازمان بوسيله مسئوول دفتر تهيه گشته ازطريق رييس سازمان تسليم رييس قوهقضاييه خواهدشد.

تبصره4_ در كليه ادارههاي كل استاني واحد حمايت از حقوق شهروندي زندانيان تأسيس خواهدشد.

ماده45_ افزون بر نظارت بر حُسن اجراي قوانين و مقررات مربوط به زندان ها و مراكز حرفه آموزي و اشتغال و ساير وظايفي كه به موجب ديگر مقررات بر عهده قاضيان ناظر زندان گذارده شده است، وظايف آنان با رعايت مقررات اين آيين نامه عبارت است از:

1_ اعمال نظارت بر امور محكومان از حيث پيشبرد اهداف بازپرورانه و اتخاذ تدابير مناسب به منظور فردي سازي هر چه بيشتر كيفرها؛

2_ شركت در شوراي طبقه بندي، ملاحظه پرونده شخصيت محكوم و اتخاذ تصميم در مورد شيوه اعمال كيفر؛

3_ اعلام تخلف هاي آيين نامه اي و قانوني محكومان و متهمان به مراجع قضايي مربوط؛ در مواردي كه متضمن جرم باشد؛

4_ صدور مجوز به منظور ملاقات نمايندگان سياسي و كنسولي اتباع خارجي كه در حال تحمل كيفر يا بازداشت اند؛

5 _ اعطاي مرخصي به محكومان با ملاحظه پيشرفت هاي بازپرورانه و مقررات آيين نامه؛

6 _ مطالعه پرونده افراد تحت قرار بازداشت موقت يا كسب اطلاع از پرونده آنان بوسيله دفتر حمايت از حقوق شهروندي سازمان يا طرق ديگر و اعلام مراتب گذشت مدت هاي قانوني موضوع بند ط ماده3 قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب (مصوب 28/7/1381) صرفاً جهت اطلاع به مراجع ياد شده؛

7_ صدور مجوز قانوني به منظور ملاقات وكيلان و مشاوران حقوقي با موكلان خود؛

8 _ برگزاري جلسه هاي هفتگي پرسش و پاسخ با محكومان يا متهمان به منظور حل مشكلات قانوني بر آمده از نحوه اجراي كيفرها و پاسخ گويي به مشكلات

حقوقي آنان؛

ماده46_ درهر زندان، مركز حرفه آموزي و اشتغال، يا مؤسسه صنعتي، كشاورزي و خدماتي هر يك ماه يك بار كميسيوني با مسئوليت رييس زندان، مؤسسه و يا نماينده وي و با شركت متخصصان روانشناسي، مددكاري، فرهنگي، تربيتي و در صورت لزوم كارشناس صلاحيت دار ديگر تشكيل و خلاصه ديدگ_اههاي كميسيون ياد ش_ده نسبت به محكوم در پرونده شخصيت او منعكس و رونوشت نظر كميسيون براي قاضي ناظر زندان ارسال مي گردد.

بخش دوم: مقررات عمومي

فصل نخست _ پذيرش، تشخيص و طبقه بندي

ماده47_ واحد پذيرش و تشخيص محلي است براي پذيرش، بررسي و شناخت شخصيت محكومان و متهمان كه زير نظر مسئول مربوط انجام وظيفه مي نمايد.

ماده48_ پذيرش از هنگامي آغاز مي گردد كه متهم يا محكوم به موجب برگ رسمي به امضاء و مهر مقام قضايي صادر كننده قرار يا حكم، متضمن مشخصات كامل متهم يا محكوم (شهرت _ نام _ نام پدر _ سن _ شماره شناسنامه _ شماره ملي _ كدپستي _ شغل _ نوع جرم و اتهام يا محكوميت _ نوع و ميزان مجازات _ شماره قرار يا حكم _ تاريخ شروع بازداشت) وسيله مأمور شناخته شده قبلي كه بايد كارت شناسايي رسمي ملصق به عكس خود را ارايه دهد به مراكز حرفه آموزي و اشتغال، بازداشتگاه، زندان يا ساير مراكز وابسته تحويل مي گردد.

تبصره1_ عدم ذكر نام و نام خانوادگي، نام پدر، نوع اتهام، شماره قرار و نيز عدم مهر و امضاي مقام قض_ايي و ق_انوني موج_ب عدم پذيرش فرد خواهد ب_ود مگر در مواردي_كه به ولگردي يا بي هويتي و امثال آن تصريح گردد كه در اين صورت زندان و مرجع قضايي بايستي به

هر نحو ممكن مشخصات دقيق وي را به دست آورده و در سوابق ثبت كند.

تبصره2_ سازمان موظف است فهرست مقام هاي صلاحيتدار قانوني را كه بر اساس ساير قوانين موضوعه مجاز به معرفي متهمان يا محكومان به زندان مي باشند به اداره هاي كل زندان ها اعلام نمايد.

ماده49_ از هر محكوم به محض ورود در قسمت پذيرش و تشخيص توسط ماموران نيروي انتظامي انگشت نگاري و عكاسي به عمل مي آيد و پس از تنظيم دو برگ انگشت نگاري (يگ برگ براي زندان و يك برگ براي ارسال به مراكز اسناد قانوني) براي تعيين پيشينه با ذكر شماره عكس محكوم به انضمام مدارك رسمي نسبت به تحويل زنداني اقدام مي گردد و افزون بر شماره كلاسه دفاتر ثبت كل و ثبت قرارها و محكوميت ها ذكر شماره عكس نيز در كليه مكاتبه هاي مربوط بازداشتي ها و محكومان الزامي است.

تبصره1_ هر محكوم يا متهم مكلف است هنگام ورود مشخصات صحيح و كامل، كدپستي و كد ملي خود را به واحد پذيرش اعلام نمايد و در صورت ارايه مشخصات غلط بنابر مقررات اين آيين نامه تنبيه انضباطي خواهد شد، مسوولان زندان ها يا مراكز حرفه آموزي و اشتغال مكلف اند پس از احراز هويت واقعي مراتب را به مراجع قضايي مربوط اعلام نمايند.

تبصره2_ محكوم يا متهم هنگام ورود بايد دست كم يك نفر را معرفي نمايد كه در صورت بروز هرگونه اتفاقي براي وي در اسرع وقت به فرد ياد شده اطلاع داده شود.

ماده50 _ در زندان ها مراكز حرفه آموزي و اشتغال و بايد دفاتر ثبت كل حاوي نكات زير، صفحه بن_دي و به امض_اء و مهر رييس زن_دان رسي_ده و مشخص_ات محكوم و متهم به محض

ورود و پيش از تحويل او به زندان بشرح زير در آن ثبت شود (ذكر هويت كامل متهم يا محكوم، شامل: نام و نام خانوادگي كنوني و پيشين، نام مستعار، لقب، نام پدر و مادر، وضع شرايط و ويژگي هاي خانوادگي، جنسيت، مذهب، تابعيت، شغل، سن، وضعيت تاهل، ميزان سواد، پيشينه كيفري، شماره عكس، علايم مخصوص بدني، نوع اتهام يا محكوميت، نوع قرار يا مجازات، مدت محكوميت، تاريخ شروع بازداشت، تاريخ آزادي از زندان، شماره قرار يا حكم، مرجع صدور قرار يا حكم، نشاني دائم، شماره تلفن و شماره و محل صدور شناسنامه) صحت انطباق مشخصات ياد شده با محكوم معرفي شده بايد در زير معرفي نامه بوسيله مامور و آورنده نامه محكوم يا متهم تاييد و پس از ثبت مراتب در دفتر ثبت كل صحت آن به امضاء محكوم معرفي شده در ستون آخر دفتر ياد شده گواهي شود.

ماده51 _ پس از ثبت مشخصات كامل محكوم يا متهم در دفاتر (دفاتر ذكر شده درماده 37) براي هر فرد به ترتيب شماره دايمي عكس پرونده تشكيل مي گردد و كارت شناسايي ملصق به عكس همچنين كارت بايگاني به ترتيب حروف الفبا تهيه و در رديف مربوط نگهداري مي گردد.

ماده52 _ شماره مكاتبه هاي اداري درباره محكوم يا متهم به اين شرح خواهد بود:

متهم: (شماره رديف، شماره عكس، بزه مورد اتهام، شماره مربوط به نوع بزه مورد اتهام در مورد محكوميت، شماره ترتيب دفتر ثبت كل، علامت مميزه زندان).

محكوم: (شماره رديف، شماره عكس، بزه مورد اتهام، شماره مربوط به نوع بزه مورد اتهام در مورد محكوميت، شماره ترتيب دفتر ثبت كل، علامت مميزه زندان).

ماده53 _ كليه

پرونده هاي محكومان و متهمان، بايستي ملصق به عكس و حاوي برگ انگشت نگاري و شرح حال و خلاصه پيشينه شخصي، خانوادگي، اجتماعي و كيفري آنها به امضاء مسئول بايگاني زندان باشد.

ماده54 _ براي هر محكوم كارت شناسايي ملصق به عكس شامل مشخصات كامل به شرح مندرج در ماده 49 تهيه و در هرگونه نقل و انتقالي به عنوان معرف و مبين مشخصات محكوم مورد استناد و استفاده لازم قرار مي گيرد.

ماده55 _ رييس زندان مراكز حرفه آموزي و اشتغال، يا جانشين آنها مكلف است هر روز اول وقت اداري از محكومان و متهمان تازه وارد بازديد نموده و الزام اجراي مقررات و مراعات نظم و انضب_اط را در محيط بازداشت_گاه، مراكز حرفه آموزي و اشت_غال و زندان به آنان تفهيم نموده و دفترچه راهنماي مقررات و حقوق وظايف آنان را ميان آنها توزيع نمايد.

ماده56 _ در ص_ورت فق_دان من_ع قان_وني، هر مح_كوم مي تواند در اس_رع وق_ت به وسايل ممكن به يكي از نزديكان مورد اعتماد خود اطلاع دهد كه در زندان حضور يافته، نسبت به تحويل اشياء و لوازم شخصي او با حضور خود محكوم اقدام نمايد، در هر نوبت صورتمجلس تحويل و تحول بايستي در دفاتر نگهباني و انبار زندان يا بازداشتگاه و پرونده محكوم ثبت شود.

ماده57 _ هرگاه محكوم بطور كتبي تقاضا نمايد كه اشياء و لوازم شخصي خود را به وسيله پست سفارشي يا به وسيله مطمئن ديگر براي يكي از بستگان خويش ارسال دارد نسبت به بسته بندي و لاك و مهر آن با تنظيم صورتمجلس به امضاي خود محكوم و مسئول امور نگهباني و انباردار حاوي مشخصات و جزئيات

و تعداد محتويات بسته اقدام مي گردد. هزينه بسته بندي و حمل آن بعهده محكوم مي باشد.

ماده58 _ در صورتيكه محكوم يا متهم نتواند شخص مطمئن را براي تحويل دادن اسناد و اشياء و لوازم شخصي و قيمتي خود معرفي نمايد، تعيين تكليف و محل و نحوه سپردن و نگهداري آن در محلي غير از مؤسسه يا زندان از قبيل صندوق امانات پستي يا يكي از بانكها و غيره موكول به تقاضاي كتبي وي خواهد بود. هزينه نگهداري به عهده محكوم يا متهم است.

ماده59 _ هنگام انتقال محكوم يا متهم به زندان ديگر بايد تشريفات تحويل و تحول و بسته بندي لوازم و اشياء ديگر او با تنظيم صورتمجلس و ثبت مراتب در دفاتر نگهب_اني و انب_ار به طور ك_ام_ل انجام ش_ده و ي_ك نسخه از صورتمجلس به هم_راه وي به مؤسسه يا زندان مقصد ارسال شود.

ماده60 _ محكومان يا متهمان مجازند در مؤسسه يا زندان تنها از لوازم و اشياء شخصي زير استفاده نمايند در غير اينصورت بنا بر نظر شوراي انضباطي با آنها برخورد خواهد شد. كتاب و نشريات مجاز، خمير دندان و مسواك غير فلزي، جاي صابون غيرفلزي، صابون و شامپو، ابر حمام، شانه غير فلزي، دو عدد حوله كوچك، دو جفت جوراب، لباس زير بنا به ضرورت بهداشتي، نوشت افزار (كاغذ، پاكت، مداد، خودكار) عينك طبي و لوازم بهداشتي ديگر با اجازه بهداري، زندان، ناخن گير فاقد چاقو، ماشين اصلاح دستي، راديو يك موج باطري دار.

ماده61 _ به استثناء لوازم ذكر شده در ماده ياد شده نگهداري و استفاده از اشياء ديگر موكول به پيشنهاد رييس مؤسسه يا زندان و تصويب مديركل

استان مي باشد. (اين اشياء در هنگام ورود با ذكر مشخصات كامل در دو نسخه صورتجلسه شده كه يك نسخه در اختيار آورنده و نسخه ديگر در پرونده محكوم يا متهم ضبط مي گردد).

ماده62 _ محكوم يا متهم ح_ق آوردن ل_وازم و ابزار كار از كارگاه و آموزش_گ_اه را به داخل مؤسسه يا زندان يا بازداشتگاه ندارد.

ماده63 _ در هر مركز حرفه آم_وزي و اشتغال يا زن_دان قسمتي به نام تشخي_ص به منظور شناخت شخصيت محكومان و متهمان و طبقه بندي آنان با استفاده از خدمات كارشناسان متخصص تشكيل مي گردد كه تهيه و تنظيم و نگهداري پرونده شخصيتي آنان به شرح مواد بعدي بعهده اين قسمت است.

ماده64 _ محكومان حداكثر دو ماه در قسمت پذيرش و تشخيص تحت آزمايشگاههاي پزشكي، روانپزشكي،آزمونهاي روانشناسي و شناخت شخصيت و استعداد قرار گرفته و ميزان سلامت جسمي و رواني معلومات و اطلاعات مذهبي و علمي و فني آنان را در جهت شناخت شخصيت بررسي و تعيين مي گردد. مددكاران اجتماعي طبق فرمهاي تنظيمي كه براساس موازين اسلامي از سوي سازمان تهيه مي شود در مورد پيشينه زندگي تحقيقات لازم به عمل آورده گزارش كاملي از گذشته محكوم يا متهم از دوران طفوليت تا زمان تنظيم گزارش در محيط هاي مختلف خانوادگي، تحصيلي، محلي، حرفه اي و غيره را با اظهارنظر خود تهيه مي نمايد. در انقضاء مدت اقامت آنان در قسمت پذيرش و تشخيص كليه گزارشهاي متخصصان در پرونده او متمركز مي شوند تا در شوراي طبقه بندي مطرح شود.

ماده65 _ در هر زندان، مركز حرفه آموزي و اشتغال يا، شورايي با تركيب زير به نام شوراي طبقه بندي تشكيل مي شود: قاضي ناظر زندان به

عنوان رئيس شورا؛ رييس زندان يا مركز مربوط به عنوان دبير شورا مسئولان واحدهاي قضايي، بازپروري، انتظامي، رييس اندرزگاه مربوط، يك نفر روانشناس و يك نفر مددكار كه در قسمت تشخيص فعاليت مي نمايند با انتخاب رييس مركز يا زندان.

تبصره1_ شوراي طبقه بندي در اتخاذ تصميم هاي مربوط به محكومان يا متهمان در صورت نياز نظر واحد حفاظت و اطلاعات را اخذ مي نمايد.

تبصره2_ در زندان يا مراكزي كه داراي قاضيان ناظر متعدد باشد، انتخاب قاضي ناظر رييس شورا بر عهده ي دادستان است.

تبصره3_ در صورت عدم حضور ساير قاضيان ناظر در جلسات شورا؛ مصوبات شوراي طبقه بندي بايستي به استحضار آنان برسد.

ماده66 _ شوراي طبقه بندي در موارد زير اتخاذ تصميم مي نمايد:

الف _ تعيين و تقسيم محل استقرار محكومان و متهمان؛

ب _ اشتغال يا عدم اشتغال به كار محكومان درمراكز اشتغال داخل و خارج از مؤسسه يا زندان؛

ج _ اظهارنظر در زمينه احراز شرايط آزادي مشروط و عفو محكومان با رعايت مقررات مربوط.

تبصره _ نقل و انتقال محكوم يا متهم در داخل در اختيار رييس مؤسسه يا زندان مي باشد.

ماده67 _ شوراي طبقه بندي دست كم هفته اي يك بار تشكيل و با حضور اكثريت اعضا رسميت مي يابد، تصميم هاي شورا با اكثريت آراء قطعي قابل اجرا است در صورت لزوم به دعوت رييس مؤسسه يا زندان جلسه فوق العاده تشكيل خواهد شد.

ماده68 _ مديركل استان يا رييس زندان يا مراكز حرفه آموزي و اشتغال با تصويب شوراي طبقه بندي و به منظور تشويق محكومان، پيشنهاد عفو يا آزادي مشروط آنها را با توجه به علاقه ي محكومان و پيشرفت آنان در اشتغال و رعايت

مواد مربوط در اين آيين نامه تقديم مي دارند.

تبصره _ اشتغال به كار كليه محكومان در صورت عدم ممنوعيت در حكم، با تصويب شوراي طبقه بندي و در صورت نياز پس از گذارندن يك دوره حرفه آموزي و آموزش، بلامانع است.

ماده69 _ محكومان حسب پيشينه، سن، جنس، تابعيت، نوع جرم، مدت مجازات وضع جسماني و رواني، چگون_گي شخصي_ت و استع_داد و ميزان تحصي_لات و تخص_ص به يكي از قسمتهاي مراكز حرفه آموزي و اشتغال، زندان يا مؤسسه هاي تاميني و تربيتي معرفي مي گردند.

تبصره1_ محك_ومان و متهمان زن مي توانند اطفال خود را تا سن دو سال تمام به همراه داشته باشند. رييسان و مراكز حرفه آموزي و اشتغال مي توانند در هر مؤسسه يا زندان نسبت به تفكيك و جداسازي اطفال 2 تا 6 سال در محل مجزا (مهد كودك) اقدام و يا نسبت به انتقال اطفال موصوف به بهزيستي يا مؤسسه هاي نگهداري اطفال مبادرت نمايند.

تبصره2_ محكومان معرفي شده به زندان يا مراكز حرفه آموزي و اشتغال كه وضعيت ظاهري آنها حكايت از بيماريهاي رواني و جسماني دارد، بايد پيش از پذيرش توسط پزشك معتمد مورد معاينه قرار گرفته و در صورت نياز به مراقبت هاي پزشكي و بيمارستاني، مراتب به قاضي مربوط اعلام گردد.

فصل دوم _ امور داخلي، برنامه ريزي روزانه، تغذيه و بهداشت

ماده70_ در صورت امكان به محكوم يك اتاق با وسايل لازم داده مي شود و هرگاه محكومان بطور دسته جمعي نگهداري شوند بايد منتهاي كوشش و دقت را در انتخاب افراد يك گروه از حيث تناسب سن و جهات ديگر بويژه به هنگام خواب به عمل آورده و در شب بازديد و نظارت بيشتري درباره آنان اعمال

گردد. براي محكوماني كه حسب دستور مقام هاي قضايي صلاحيت دار مي بايست بطور جداگانه نگهداري شوند بايد اتاقي با امكانات لازم در نظر گرفته شود.

ماده71_ لوازم آسايشگاه براي هر محكوم عبارت است از: تختخواب، تشك، بالش، دوتخته پتو، ملحفه براي پتو، تشك و بالش (تغيير محل اين لوازم در آسايشگاه به دلخواه محكوم ممنوع است).

ماده72_ محكومان مكلفند در حفظ و نگهداري و نظافت كامل لوازم مؤسسه يا زندان مراقبتهاي لازم را به عمل آورند.

ماده73_ محكومان به هيچ وجه حق روشن كردن آتش و استفاده از چراغهاي خوراك پزي و نگهداري نفت و بنزين و وسايل برقي و ساير مواد محترقه را در داخل مؤسسه، زندان يا بازداشتگاه ندارد.

ماده74_ برنامه روزانه مؤسسه ها، زندان ها و بازداشتگاهها بايستي بدون تبعيض و استثناء درباره كليه محكومان يكسان به مورد اجرا گذارده شود. برنامه مؤسسه ها، زندان ها و بازداشتگاهها به شرح زير است:

اذان صبح، بيدارباش و تا طلوع آفتاب، انجام امور واجب مذهبي، استحمام، نظافت آسايشگاه، امور شخصي، طلوع آفتاب، ورزش صبحگاهي، صرف صبحانه و سپس شركت در كلاسها يا كارگاهها، از ظهر تا 2بعد از ظهر انجام امور واجب مذهبي، صرف نهار و استراحت، 2بعداز ظهر و پس از آن شركت در كلاسها و كارگاهها، مغرب بجاي آوردن امور واجب مذهبي، شام و ساعت خاموشي.

تبصره _ در صورتي كه تلويزيون برنامه آموزشي مفيدي براي محكومان داشته باشد رياست مؤسسه يا زندان مي تواند خاموشي را تا پايان برنامه تلويزيون به تاخير اندازد.

ماده75_ بيماران و افراد سالخورده با صدور گواهي معذوريت از طرف پزشك زندان و تاييد آن توسط مسئول بهداري براي مدتي كه در گواهي تصريح مي گردد

از اجراي برنامه هاي روزانه معاف خواهند بود.

ماده76_ در موقع امتحانها و بنا به ضرورت، براي مطالعه و به منظور تشويق محكومان با كسب اجازه كتبي از مسئول مؤسسه يا زندان، استفاد از روشنايي با رعايت سكوت كامل بدون ايجاد مزاحمت براي ديگران مجاز مي باشد.

ماده77_ پس از خاموشي بايد در محوطه مؤسسه يا زندان سكوت كامل برقرار باشد. همچنين در موقع كار، تحصيل، گردش، ورزش، تفريحات سالم و انجام وظايف جاري رعايت نزاكت، ادب، احترام و متانت در گفتار، كردار و رفتار در همه جا و تمام ساعت هاي شبانه روز الزامي است.

ماده78_ فرياد زدن، آواز خواندن با صداي بلند، جر و بحث و گفتگوهاي تند كه مخل امنيت مؤسسه يا زندان گردد، مشاجره و ارتكاب هر عمل فردي يا دسته جمعي كه نظم و آرامش داخل مؤسسه يا زندان را مختل سازد، صحبت و اشاره كردن به هر نحوي از انحاء از پنجره هاي زندان با خارج بطور مطلق ممنوع است.

ماده79_ بازديد بدني و لوازم همراه محكومان هنگام ورود و خروج به مؤسسه يا زندان و آسايشگاه به هر علتي الزامي است.

ماده80 _ متهمان و محكومان بايد بر اساس موازين اسلامي تحت نظارت مربيان مسئول امور تربيتي زندان بوده و از آنان دست كم روزي دو نوبت صبحها پيش از شروع ورزش و شبها هنگام ورود به آسايشگاه سرشماري به عمل آيد.

ماده 81 _ محل كار و آسايشگاه و اشياء محكوم يا متهم بر اساس دستور رييس زندان يا جانشين او بازرسي مي شود. تمرد يا مقاومت در برابر ماموران بازرسي و سرپيچي از اجراي دستورهاي آنها موجب تنبيه هاي انضباطي متمرد خواهد شد.

ماده82

_ براي حفظ آرامش و امنيت داخل مؤسسه يا زندان و بازداشتگاه بايد دست كم ماهي يكبار كليه اماكن و لوازم و اشياء محكومان بوسيله گروهي با انتخاب رييس مؤسسه يا زندان يا جانشين او و تحت تعليم و نظارت آنان بازرسي شود و با تنظيم صورتمجلس گزارش كار بطور مرتب در پوشه مخصوص بازرسي مؤسسه يا زندان يا بازداشتگاه بايگاني شود.

ماده83 _ ميخ زدن يا نوشتن روي ديوارهاي مؤسسه يا زندان يا بازداشتگاه، ترسيم و نقاشي و الصاق عكس و هرگونه نوشته اي در آسايشگاه ممنوع است مگر در موارد خاص با اجازه رييس مؤسسه يا زندان.

ماده84 _ دست زدن متهمان يا محكومان به سيم كشي و تغيير محل لوازم الكتريكي يا تعويض آن به وسيله آنان در مؤسسه يا زندان و بازداشتگاه به كلي ممنوع است.

ماده85 _ متهم يا محكوم بايد هر روز صبح پيش از خروج از آسايشگاه نسبت به نظافت اتاق و لوازم آن و مرتب كردن رختخواب خود اقدام نمايد. آويزان كردن لباس و لوازم شخصي در آسايشگاه ممنوع است بدين منظور اشكافهايي مخصوص تهيه و در اختيار محكومان قرار مي گيرد.

ماده86 _ استعمال دخانيات در مكانهاي سقف دار بطور مطلق ممنوع است، مسئولان مربوط در مؤسسه يا زندان مكلفند تمهيدهاي لازم به منظور ترك سيگار را فراهم نمايند.

ماده87 _ متهمان و محكومان مجاز به نگهداري و همراه داشتن پول در زندان نمي باشند و به منظور رفع نيازمنديها و احتياجهايشان، مسئولان زندان مكلفند با استفاده از روشهاي قابل اجرا تمهيدهايي را فراهم نموده تا محكومان بتوانند از محل موجودي خود نسبت به خريد از فروشگاهها و تهيه ساير كالاهاي موردنياز

خود اقدام نمايند. دستورالعمل موضوع اين ماده از سوي سازمان به اداره هاي كل زندان ها ابلاغ خواهد شد.

تبصره: در صورت كشف وجوه نقدي و اوراق بهادار چنانچه محكوم، از وجه نقد استفاده هاي نامشروع از قبيل قماربازي و دادن رشوه نمايد، وجوه يادشده توقيف و مراتب طي گزارشي به قاضي ناظر زندان ارسال مي گردد و چنانچه استفاده هاي نامشروع از آن بعمل نيامده باشد ضمن طرح موضوع در شوراي انضباطي وجوه ياد شده به حساب وي منظور گرديده و در مورد اوراق بهادار حسب مورد تصميم قانوني اتخاذ مي گردد.

ماده88 _ در صورت كشف اشياء ممنوعه چنانچه صرف نگهداري آنها جرم باشد، موضوع طي گزارشي به قاضي ناظر به منظور اتخاذ تصميم ارسال مي گردد و در غير اينصورت ضمن طرح در شوراي انضباطي تا پايان مدت حبس اشياء ياد شده توقيف و نگهداري و يا طي صورتجلسه تحويل خانواده محكوم مي شود.

ماده89 _ مواد ذكر شده در دو ماده پيش در سه نسخه صورتجلسه شده يك نسخه نزد قاضي ناظر و يك نسخه در پرونده محكوم بايگاني و نسخه ديگر به محكوم تحويل مي گردد.

ماده90_ پوشيدن لباس ويژه ي محكوم، براي محكومان الزامي نيست مگر به تشخيص سازمان زندان ها.

ماده91 _ به تشخيص دايره مددكاري از سوي زندان ساليانه به متهمان و محكومان نيازمند به ميزان مناسب لباس داده شده و نيازمندي هاي بهداشتي ضروري متهمان و محكومان زن نيز تأمين مي شود.

تبصره _ استفاده از بند شلوار و كمربند و نظاير آن بجز شركت در برنامه هاي ورزشي كه از سوي سازمان مجاز تشخيص داده مي شود ممنوع مي باشد.

ماده92_ برنامه غذايي متهمان و محكومان به تناسب فصل هاي سال به

وسيله مديركل هر استان تصويب و به زندان ها ابلاغ مي گردد. اداره هاي مالي و تداركاتي و انبارهاي زندان بر اساس برنامه تنظيمي نسبت به تأمين اعتبار و تهيه و تحويل مواد اوليه و دقت در مرغوبيت نوع آن اقدام مي نمايند.

تبصره _ مديران كل استانها مي بايست با توجه به شرايط و احتياجهاي اقليمي هر محل نسبت به تغييرات برنامه غذايي در محدوده اعتبار مصوب اقدام نمايند.

ماده93_ غذاي روزانه در سه وعده به ترتيب زير به متهمان و محكومان داده مي شود. صبحانه، نهار، شام و اغذيه لازم كه داراي كالري و ويتامينهاي كافي باشد براساس برنامه هاي غذايي مصوب و متناسب با شرايط آب و هوا در هر محل با چاي يا آب آشاميدني سالم در اختيار محكومان گذارده مي شود. در تهيه وسايل ضروري براي جلوگيري از فساد اوليه خواروبار و در تنظيف ظروف و محوطه آشپزخانه از طرف مسئولان مربوطه اهتمام كافي و مستمر به عمل آيد.

تبصره1_ متهمان و محكومان بايد غذاي خود را در صورت امكان در سالن غذاخوري زندان صرف نمايند.

تبصره2_ متهمان و محكومان بيمار طبق برنامه و نظريه پزشك معالج در مدتي كه براي آنان تعيين شده است از غذاي مخصوص بهداري استفاده خواهند نمود.

ماده94_ برنامه روزانه متهمان و محكومان و برنامه غذايي آنان در ماه مبارك رمضان از سوي سازمان اعلام خواهد شد.

ماده95_ حداقل برنامه غذايي عبارت است از:

نان و پنير و چاي براي صبحانه و نهار يا شام، سبزيجات تازه يا خشك، برنج، سيب زميني، پياز، حبوبات، انواع لبنيات، تخم مرغ و ميوه فصل مي باشد و در هر هفته حداقل سه بار به محكومان نهار و شام با

گوشت داده مي شود.

تبصره _ نوع غذا براي كليه محكومان هر زندان يكسان طبخ و توزيع مي گردد.

ماده96_ لوازم غذاخوري براي هر محكوم عبارت است از: بشقاب _ كاسه _ ليوان و قاشق (در صورت امكان از جنس ملامين).

ماده97_ نظافت آشپزخانه، سالن غذاخوري، شستشو و خشك كردن ظروف و لوازم آنها بدون تبعيض و استثناء بر اساس برنامه مؤسسه يا زندان به عهده كليه محكومان مي باشد.

ماده98_ در داخل مؤسسه يا زندان ها به اندازه احتياج با سرمايه بنگاه تعاون، حرفه آموزي و صنايع زندانيان كشور و يا زندان، فروشگاههاي لازم تاسيس و رييس مؤسسه يا زندان از نظر حفاظت و مسئوليتي كه به عهده دارد بر آنها نظارت خواهد داشت.

تبصره1_ تعيين اجناس و مواد مجاز براي فروش در فروشگاههاي زندان با توجه به ضرورت حف_ظ بهداشت و امنيت داخلي با رييس زن_دان و نرخ آنها بر اساس قيمت عادلانه ي روز خواهد بود.

تبصره2_ اجناس و لوازم فروشگاههاي زندان نبايد بيش از قيمت عادلانه روز بوده و در صورت وجود اجناس تعاوني الزاماً با قيمت تعاوني فروخته مي شود.

تبصره3_ صورت ريز مواد و اجناس موجود به نرخ عادلانه به امضاي مسئول فروشگاههاي مؤسسه يا زندان در تابلويي كه به همين منظور در مدخل فروشگاه نصب مي گردد درج و در معرض ديد مشتريان گذارده مي شود.

تبصره4_ رييسان زندان ها مكلفند نظارت كامل بر نرخ اجناس داشته باشند و چنانچه تخلفي صورت گيرد متخلفان را به مراجع مربوط معرفي مي نمايند.

ماده99_ محكومان و ملاقات كنندگان مي توانند اقلام موردنياز خود را از فروشگاههاي داخل مؤسسه يا زندان تهيه نمايند؛ مگراينكه محكوم به علت تنبيه انضباطي يا دستور پزشك از اين

امر منع گرديده باشد.

تبصره _ فروش لوازم تجملي و مواد محركه و دارو و وسايل برقي در فروشگاههاي مؤسسه يا زندان ممنوع است.

ماده100_ وض_ع اماكن مؤسسه يا زندان عموماً و آسايشگاه محكومان بويژه بايد بر اساس اصول بهداشتي باشد.

ماده101_ نظافت داخل آسايشگاه، راهروها، حياط هواخوري، سرويسها، سالن اجتماعات، نمازخانه، كتابخانه، كارگاهها و مؤسسه هاي صنعتي، كشاورزي و خدماتي و امثال آن تحت برنامه ريزي و نظارت به عهده محكومان است. اجير كردن محكوم توسط محكومي ديگر به هر نحو ممنوع است.

تبصره _ با محكومان بيمار و سالخوردگان و كساني كه قادر به انجام كارهائي چون موضوع ماده پيش نباشند بر اساس ماده 76 رفتار خواهد شد.

ماده 102_ بهداري مؤسسه يا زندان مكلف است دست كم ماهي يكبار نسبت به تست پزشكي كليه محكومان اقدام نمايد.

ماده103_ تا جايي كه امكانپذير است بايد ترتيبي اتخاذ شود كه احتياج هاي درماني و بهداشتي محكومان بيمار در داخل مؤسسه يا زندان تأمين شود تا به انتقال محكوم به خارج از مؤسسه يا زندان نيازي نباشد. با اين همه در موارد ضروري خروج محكوم از زندان براي معالجه بايستي با تأييد بهداري زندان و اجازه رييس مؤسسه يا زندان و موافقت قاضي ناظر باشد. در موارد فوري محكومي بيمار به دستور پزشك يا بهداري زندان و اجازه رييس مؤسسه يا زندان يا جانشين او به بيمارستان اعزام مي گردد و مراتب بايد در اسرع وقت به صورت كتبي به قاضي ناظر گزارش شود.

تبصره _ قاضي ناظر و مسئولان مراكز حرفه آموزي و اشتغال و زندان ها موظفند وضع محكومان بيمار صعب العلاج يا غيرقابل علاج را رسيدگي كرده، حسب مورد بر

اساس مقررات قانون آئين دادرسي كيفري اقدام كنند.

ماده104_ هزينه درمان عوارض و بيماريهايي كه ضرورت يا فوريت درمان ندارند و يا در اثر تقصير ناشي شده است به عهده محكوم و يا مقصر است.

ماده105_ كليه اماكن زندان ها و اماكن وابسته بايد دست كم ماهي يكبار ضدعفوني شود مگراينكه به علت ظهور حشره ها يا بروز اپيدمي و اشاعه ويروس، بيماريهاي موسمي و محلي ايجاب نمايد زودتر از موعد مقرر نسبت به گندزدائي لوازم مربوط و سمپاشي اتاقها در محوطه زندان اقدام شود.

ماده106_ در كارگاهها و اماكني كه محكومان در آن اشتغال به كار دارند پنجره ها بايد به اندازه كافي وسيع باشد تا نور و هواي آزاد به مقدار كافي داخل شود و در صورت لزوم براي كار و مطالعه آنها نور مصنوعي فراهم گردد. مجاري فاضلاب هميشه بايد باز باشد و در رفع عفونت و آلودگي در محوطه و مكانهاي زندان ها مراقبت و اقدام لازم و دائم به عمل آيد.

ماده107_ در هر مؤسسه يا زندان بايد وسايل استحمام محكومان فراهم بوده، محكوم به محض ورود به مؤسسه يا زندان استحمام نمايد.

ماده108_ گرمابه و مستراح و دستشوئي زندان بايد هميشه تميز و نظيف باشد و به اندازه كافي دوش سرد و گرم در دسترس محكومان گذاشته شود تا بتوانند با توجه به فصل هاي سال در هفته يكبار استحمام نمايند.

ماده109_ تراشيدن موي سر محكوم الزامي نيست، ولي به لحاظ رعايت مسائل بهداشتي كوتاه كردن موي سر آنان در حد متعارف الزامي است.

ماده110_ بهداري مؤسسه يا زندان مكلف است براي پيشگيري از سرايت بيماريهاي واگير مانند بيماريهاي آميزشي، سل و نظاير آن وارد عمل

شده، با استفاده از همكاري و كمكهاي مالي و فني وزارتخانه ها و مؤسسه ها و انجمنها نسبت به تهيه محل و دارو براي درمان كامل بيماران ياد شده و همچنين معتادان مواد مخدر يا الكل اقدام نمايد.

ماده111_ بهداري مؤسسه يا زندان موظف است از محكوم تازه وارد معاينه هاي كامل پزشكي به عمل آورده، در صورت لزوم با انجام آزمايشهاي تشخيص طبي برنامه ريزي و حسب مورد نسبت به درمان يا معرفي وي به مراكز مربوط اقدام نمايد كليه اقدام هاي پزشكي بايد در پرونده محكوم درج گردد.

ماده112_ هرگاه محكومي تازه وارد نسخه يا داروئي همراه داشته باشد اخذ و در اختيار بهداري زندان قرار مي گيرد تا به تجويز پزشك به او داده شود و هرگاه دارو جنبه حياتي براي وي دارد بايستي فورا پس از معاينه و تجويز پزشك در اختيار وي قرار گيرد.

ماده113_ محكوم به محض احساس كسالت جريان را به مسئول امور نگهباني زندان اطلاع داده و با اخذ معرفي نامه به بهداري مؤسسه يا زندان اعزام و دارو و دستورهاي لازم پزشكي را دريافت مي دارد.

ماده114_ محكوم بايد در حضور پزشك يا پزشكيار و يا ساير مسئولان داروي مورداحتياج را مصرف نمايد. نگهداري دارو در آسايشگاه جز به هنگام ضرورت، ممنوع است.

تبصره _ تشخيص هنگام ضرورت به عهده پزشك زندان يا مؤسسه ي محل گذران محكوميت مي باشد.

ماده115_ با تشخيص پزشك بهداري مؤسسه يا زندان در صورت ضرورت، محكوم بيمار در بيمارستان زندان بستري خواهد شد گواهي تشخيص ضرورت بايد بطور كتبي در پرونده بيمار قيد گردد.

ماده116_ محكومان مبتلا به بيماريهاي رواني، واگير و پرخطر بايد با لحاظ نظر پزشك متخصص و

نيز سياستهاي وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي به صورت مجزا نگهداري و معالجه شوند.

تبصره _ افزون بر بيماري هاي رواني؛ در صورتي كه بيماري شخص جزء بيماري هاي خاص باشد؛ رييس زندان مكلف است پيشنهاد عفو او را با رعايت ساير قوانين با قاضي ناظر، يا كميسيون عفو و بخشودگي تسليم نمايد.

ماده117_ سازمان مي تواند در صورت لزوم نسبت به بيمه درماني محكومان و يا انعقاد قرارداد با وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي اقدام نمايد.

ماده118_ معاينه و در صورت نياز معالجه محكومان بيمار به عهده اداره زندان يا مراكز حرفه آموزي و اشتغال است.

تبصره _ در صورت نياز محكومان بي بضاعت، به دندان مصنوعي، عصا، اعضاي مصنوعي، صندلي چرخدار و عينك انجمن حمايت از زندانيان مكلف به تأمين آن مي باشد.

ماده119_ تمارض محكومان به تشخيص پزشك زندان موجب تنبيه انضباطي خواهد بود.

ماده120_ رييس بهداري زندان موظف است همه روزه اول وقت از كليه محكومان بيمار كه در بيمارستان زندان بستري هستند عيادت نمايد و پس از پرسش از وضعيت آنان و حصول اطمينان از حُسن مراقبت پزشكان و پرستاران نسبت به معالجه و تغذيه صحيح بيماران نظارت كامل و مستمري بعمل آورد.

تبصره: رييس بهداري هر زندان بايد پزشك باشد و در مراكزي كه اين امكان وجود ندارد، فرد مطلع و آشنا به مسائل پزشكي عهده دار اين مسئوليت خواهد بود.

ماده121_ در صورت فوت محكوم، رييس زندان مكلف است مراتب را فوري به پزشك قانوني، قاضي ناظر و مرجع قضايي محل اعلام داشته، پس از صدور مجوز از سوي مرجع قضايي مربوط جنازه را حسب مورد به بستگان او تحويل داده يا پس

از تشييع، دفن نموده و وجوه و لوازم شخصي او با نظر قاضي ناظر براساس صورتمجلس و رعايت نكات لازم به ورثه قانوني وي تحويل و رسيد اخذ گردد. هرگاه متوفي بدون وارث باشد بايد در اسرع وقت با نظر مقام قضايي صلاحيت دار نسبت به تعيين تكليف لوازم شخصي او در زندان اقدام شود و در صورت امكان تجهيز متوفي با اذن اولياء باشد.

فصل سوم _ اشتغال و حرفه آموزي

ماده122_ سازمان به منظور توسعه برنامه هاي بازپرورانه، كاهش آسيب ها و نارسايي هاي نظام زندان، كمك به رفع مشكلات مادي و معنوي محكومان و خانواده آنان و نيل به خودكفايي بايد از محل درامدهاي بنگاه تعاون و حرفه آموزي، جذب كمكهاي مردمي و مؤسسه هاي خيريه يا درامد حاصل از مؤسسه هاي صنعتي، كشاورزي، خدماتي و فرهنگي تحت نظارت و بودجه مصوب اعتبار لازم را به منظور حرفه آموزي و اشتغال محكومان تأمين و هزينه نمايد.

ماده123_ سازمان مي تواند در جهت ايجاد اشتغال براي محكومان داوطلب كار با استفاده از امكانات سازمان و يا كمكهاي دولتي و يا از رهگذر دريافت وام يا با مشاركت بانكها و نهادهاي دولتي، تعاونيها و يا بخش خصوصي اقدام نمايد.

ماده124_ محكومان و متهمان داوطلب پس از آزمايشهاي لازم و تشخيص استعداد و ذوق و تخصص آنها با كسب نظر شوراي طبقه بندي و رعايت مقررات اين آئين نامه در كارگاههاي داخل زندان، مراكز حرفه آموزي و اشتغال يا مؤسسه هاي صنعتي، كشاورزي و خدماتي خارج از زندان بكار گمارده مي شوند.

تبصره1_ اعزام محكومان داوطلب كار به محيط هاي اشتغال داخل يا خارج از زندان از اختيارات ذاتي رئيسان زندان ها و ساير مراكز وابسته به سازمان بوده و آنان مي توانند راساً

بدان اقدام نمايند. اين اقدام نياز به اخذ تأمين ندارد.

تبصره2_ شوراي طبقه بندي يا مقامات قضايي صالح مي توانند به منظور بازگشت زندانياني كه براي اشتغال، حرفه آموزي يا مرخصي به مكان هاي خارج از زندان اعزام مي شوند وثيقه و يا تعهد مناسبي در قالب قراردادهاي مدني يا تأمين هاي مذكور در مقررات آئين دادرسي كيفري را از محكومان، متهمان و يا اشخاص ثالث معرفي شده از سوي ايشان اخذ نمايند. در اين صورت ادارات ثبت محل مكلفند نسبت به بازداشت وثيقه مدني ارسالي از شوراي طبقه بندي اقدام لازم را معمول دارند.

ماده125_ تقاضاهاي مرخصي واصله به اين شورا بايد حداكثر ظرف مدت سه روز رسيدگي شوند.

ماده 126_ محكومان و متهمان بايد به حرفه هايي كه مستلزم ديدن دوره هاي تعليماتي براي كسب مهارت و تخصص مي باشد و از طرف سازمان ابلاغ مي شود بكار گمارده شوند تا در طول زمان بتوانند با طي مراحل مختلف آموزشي به اخذ گواهينامه مهارت فني در رشته مخصوص نائل گردند.

تبصره _ سازمان مكلف است اين قبيل حرفه آموزان را نزد شركت هاي بيمه در قبال حوادث ناشي از كار، بيمه نمايد.

ماده127_ محكومان و متهمان مي توانند با موافقت رييس زندان در ساعت هاي بيكاري و فراغت در آسايشگاه خود به كارهاي دستي اشتغال داشته باشند. مواد اوليه اين نوع كارها بطور انحصاري بوسيله فروشگاه مركز يا زندان در اختيار آنان گذاشته مي شود.

تبصره1_ هرگاه محكوم نتواند با سرمايه خود اقدام به تهيه مواد اوليه و لوازم مربوطه نمايد، اين مواد و لوازم بوسيله زندان يا انجمن حمايت زندانيان تهيه و در اختيار وي گذارده خواهد شد. در اين صورت پس از كسر هزينه تهيه لوازم اوليه

يك چهارم از سود حاصله به عنوان سهم سرمايه برداشت و به حساب صندوق مركز يا زندان يا انجمن حمايت از محكومان واريز و بقيه به حساب محكوم منظور مي گردد.

تبصره2_ محكوم مجاز است كار دستي خود را پس از قيمت گذاري توسط زندان و با استفاده از نظر خبره به هرنحو كه خود مي داند به مؤسسه يا زندان يا به اشخاص ديگر واگذار يا به فروش برساند. در صورت فروش يا واگذاري به غير قيمت فروش نبايد از قيمت تعيين شده توسط زندان كمتر باشد.

ماده128_ ساعت هاي كار و استراحت محكومان در موسسه هاي صنعتي، كشاورزي و خدماتي داخل و خارج از زندان با توجه به موقعيت محل و نوع و كيفيت كار و با رعايت فصل دوم از بخش دو اين آيين نامه از طرف رييس كارگاه يا مؤسسه مربوط با هماهنگي رييس زندان تعيين و به مورد اجرا گذاشته مي شود.

ماده129_ مزد روزانه محكومان به تناسب درجه مهارت و كارداني هريك از آنان و ميزان و نوع كاري كه انجام مي دهند بصورت كارمزدي بوسيله مديركل استان تعيين مي شود.

ماده130_ مزد ماهيانه كار محكوم به شرح زير تقسيم مي گردد:

1_ پنجاه درصد (50%) به حساب بانكي سرپرست موقت عائله تحت تكفل محكوم واريز مي گردد.

2_ بيست و پنج درصد (25%) به حساب محكوم واريز مي شود كه در موقع آزادي به او پرداخت گردد.

3_ بيست درصد (20%) به حساب خود محكوم براي مخارج ضروري پرداخت مي شود.

4_ پنج درصد(5%) براي جبران خسارت و حوادث ناشي از كار بر اساس قرارداد ميان سازمان و محكومان شاغل اختصاص داده خواهد شد.

تبصره: در صورتي كه محكوم فاقد عائله تحت

تكفل باشد مبلغ 50% دستمزد ذكر شده در بند(1) نيز به حساب خود وي واريز مي گردد.

ماده131_ به هنگام انتقال محكوم به زندان يا موسسه ديگر در اسرع وقت كليه مطالبات او پس از تسويه حساب كامل به محل مؤسسه يا زندان جديد حواله و منتقل مي شود.

ماده132_ مؤسسه هاي صنعتي، كشاورزي و خدماتي مكلفند:

الف _ در صورت بروز حوادث ناشي از كار هزينه خسارت وارده به محكومان را از محل پنج درصد(5%) موضوع بند 4 ماده 130 پرداخت نمايند؛

ب _ كليه مقررات ايمني، حفاظتي، بهداشتي را بر اساس ضوابط قانوني رعايت نمايند؛

ج _ دفاتر رسمي قانوني مالي متناسب با اصول سيستم حسابداري استاندارد و پذيرفته شده جامعه حسابداران رسمي تنظيم نمايند؛

تبصره1: پرداخت موجودي حساب پس انداز هنگام آزادي به شرط آنكه منع قانوني نداشته باشد پس از تسويه حساب كليه قسمتهاي زندان بلامانع است.

تبصره2: در صورت رايانه اي شدن واحد مربوط مندرجات دفاتر ياد شده به رايانه منتقل خواهد شد.

ماده133_ نحوه اداره كارگاهها و مؤسسه هاي صنعتي، كشاورزي و خدماتي به شرح زير خواهد بود:

الف _ مسئوليت اداره امور كارگاهها و مؤسسه هاي صنعتي، كشاورزي و خدماتي از حيث نوع و ميزان توليد، كيفيت و كميت كار، خريد و فروش و معاملات و انعقاد و انجام قراردادها و مسايل فني و تخصصي و ساير موارد از اين قبيل برعهده مديريت كارگاه يا مؤسسه ها مي باشد.

ب _ مسئوليت امور انتظامي و امنيتي و در اختيار قرار دادن كارگران، نحوه و كيفيت اعزام آنان به كارگاه و نيازهاي فرهنگي، بهداشتي محكومان بر عهده سازمان مي باشد.

ماده 134_ استفاده از محكومان در امور نگهباني و

انتظامي و اداري مؤسسه يا زندان و ديگر دستگاهها ممنوع است.

ماده135_ انجام امور خدماتي داخل بندها و اندرزگاهها و مؤسسه هاي صنعتي، خدماتي و كشاورزي و همچنين كارگاهها بطور نوبتي بدون تبعيض توسط محكومان انجام مي گيرد.

تبصره _ اگر محكوم بدون عذر موجه از انجام وظايف محوله در داخل زندان و مؤسسه هاي وابسته خودداري نمايد كوتاهي وي تخلف به شماره آمده، به تشخيص شوراي انضباطي تنبيه خواهد شد.

فصل چهارم _ برنامه هاي بازپرورانه

ماده136_ به منظور سوادآموزي، ارتقاء سطح معلومات و جلوگيري از اتلاف وقت محكومان و همچنين تقويت اراده و پرورش فكر و استعدادهاي نهفته آنان در كليه مراكز حرفه آموزي و اشتغال و زندان ها از رهگذر وزارتخانه هاي مربوط و مؤسسه هاي آموزشي، علمي و فني، حرفه اي و دولتي يا وابسته به دولت و يا سازمانهاي خيريه و نهضت سوادآموزي و با همكاري آنان، تحت نظر واحدهاي مربوط در مؤسسه يا زندان، آموزش فني، حرفه اي و مذهبي داده مي شود.

ماده137_ محكومان در مدت اقامت خود در مؤسسه يا زندان باتوجه به مدت محكوميتشان و كيفيت و نوع برنامه هاي آموزش علمي، ديني و فني، حرفه اي پيش بيني شده در زندان ها به فراگيري سواد و ادامه تحصيلات علمي، ديني و حرفه اي اشتغال خواهند داشت.

تبصره: شركت افراد بي سواد كمتر از شصت سال در كلاسهاي سوادآموزي اجباري است، عدم شركت در كلاسهاي ياد شده مي تواند موجب محروميت از امتيازها گردد.

ماده138_ تدريس در آموزشگاههاي علمي و فني حرفه اي زندان ها با همكاري وزارتخانه ها و سازمانها و مؤسسه هاي آموزش عالي و فني حرفه اي به وسيله مربيان علمي و فني حرفه اي و بر اساس برنامه تنظيمي توسط واحدهاي مربوط در مؤسسه يا زندان انجام مي گردد.

ماده139_ آزمون ساليانه بايد بر اساس برنامه رسمي دستگاههاي مربوط در داخل زندان ها بعمل آيد و به محصل هر كلاس گواهينامه رسمي بدون اشاره به محكوم بودن او با انجام تشريفات خاص كه جنبه تشويق به تحصيل داشته باشد اعطاء مي گردد.

ماده140_ به منظور كمك به بازسازگاري اجتماعي محكومان و جذب كامل آنها در محيط اجتماعي، سازمان مكلف است وسايل تحصيلي ابتدايي، راهنمايي، متوسطه و عالي و دوره هاي تخصصي، علمي و فني حرفه اي را براي علاقه مندان به ادامه تحصيل با اجراي برنامه هاي عادي يا مكاتبه اي و رعايت مقررات مربوط بوسيله وزارتخانه ها و مؤسسه هاي مربوط و با همكاري آنان در داخل مؤسسه يا زندان فراهم نمايد.

ماده141_ پرداخت هزينه هاي مربوط به تحصيلات عالي از رهگذر برنامه هاي عادي يا مكاتبه اي با خود محكوم است سازمان مكلف است به هزينه محكوم كتابها و وسايل لازم را تهيه كرده، در اختيار او قرار دهد.

تبصره: در صورتي كه محكوم به جهت عدم بضاعت قادر به پرداخت هزينه هاي ذكر شده در اين ماده نباشد پرداخت هزينه ها بوسيله انجمن حمايت از زندانيان صورت مي گيرد.

ماده142_ امتحانهاي نهايي ابتدايي، راهنمايي، متوسطه و عالي با نظارت مستقيم وزارتخانه ها و مؤسسه هاي مربوط در داخل مؤسسه يا زندان انجام مي شود.

ماده143_ محكوم با موافقت رييس زندان

آيين نامه سجل قضايي – مصوب 1384

احتراما:

به پيوست يك نسخه آئين نامه سج_ل قضائي كه در تاريخ 2/11/1384 به تصويب رياست محترم قوه قضائيه رسيده است جهت اجرا و ابلاغ به كليه واحدهاي تابعه آن استان ارسال مي گردد.

رئيس حوزه رياست قوه قضائيه _ عبدالرضا ايزدپناه

آيين نامه سجل قضايي – مصوب 1384

ماده1_ در دادسراي هر شهرستان دفتر سجل قضائي تشكيل و مستقر مي شود. مسؤول اين دفتر

از ميان قضات دادسراي عمومي و انقلاب به انتخاب دادستان و با تأييد و پيشنهاد مديركل عفو و بخشودگي و سجل قضايي از سوي رييس قوه قضائيه، منصوب خواهدشد. اين دفتر در انجام تكاليف خود به شرح مواد آتي تابع اداره كل عفو و بخشودگي و سجل قضايي است و دادستان بر نحوه انجام وظيفه آن نظارت دارد.

تبصره1_ اين دفتر مستخرجه امور ذكر شده در ماده3 را در مورد كساني كه شناسنامه آنان در آن شهرستان صادر شده جمع آوري و حفظ خواهدنمود.

تبصره2_ در دادگاههاي عمومي بخش، ورقه هاي سجل قضائي به وسيله رئيس يا دادرس علي البدل تنظيم و به دفتر سجل قضائي دادسراي عمومي و انقلاب شهرستاني كه بخش مذكور تابع آنست ارسال مي شود.

ماده2_ مستخرجه احكام و تصميمات مربوط به اشخاص زير در اداره كل عفو و بخشودگي و سجل قضايي واقع در تهران نگاهداري مي شود:

1_ اشخاصي كه شناسنامه آنها در كشور ايران صادرشده باشد؛

2_ اتباع ايراني كه شناسنامه آنان در كشورهاي بيگانه صادر شده است؛

3_ اشخاصي كه صدور شناسنامه آنها معلوم نيست؛

4_ اتباع كشورهاي بيگانه ساكن ايران؛

5 _ اشخاصي كه تابعيت معيني ندارند و در خارج از ايران متولد شده اند، هر چند كه پس از آن تابعيت ايران را تحصيل كرده باشند.

تبصره _ احكام مقامات قضائي كشورهاي بيگانه راجع به محكوميت اتباع ايراني يا محكوميت كساني كه پيش از اين تابعيت ايران را داشته اند و يا بيگانگان و يا كساني كه تابعيت معيني ندارند و در خاك ايران مقيم هستند، در صورتي در برگ سجل قضائي قيد مي شود كه موضوع محكوميت، به موجب قانون ايران، بزه

شناخته شده باشد.

ماده3_ سجل قضائي چهار نوع است: كيفري، مدني، بازرگاني و اداري كه موارد زير بطور اختصار در آن درج مي شود:

الف _ در امور كيفري:

1_ محكوميت هاي كيفري قطعي و قابل اجراء و تاريخ شروع و ختم آن ها و احكامي كه در نتيجه اعاده دادرسي، آزادي مشروط يا تعليق اجراي مجازات به ترتيب، احكام محكوميت را الغاء يا منتفي كرده است؛

2_ حكم لغو تعليق اجراي مجازات و حكم اجراي بقيه محكوميت بلحاظ تخلف از ترتيبات و شرايط آزادي مشروط؛ (موضوع تبصره ماده 29 و تبصره3 ماده 38 قانون مجازات اسلامي مصوب سال 1370).

3_ تصميم مربوط به اعاده حيثيت و عفو عمومي يا بخشودگي و تخفيف و تبديل كيفر.

ب _ در امور مدني:

احكام قطعي راجع به اعلام حجر يا رفع حجر.

ج _ در امور بازرگاني:

احكام ورشك_ستگي تاجر و احك_ام مربوط به ق_رارداد ارفاقي و احكامي كه حكم ورشكستگي را گسيخته و يا به ورشكسته اعاده حيثيت مي دهد.

د _ در امور اداري:

1_ تصميمات قطعي اداري راجع به اخراج بيگانه از كشور و الغاء آن؛

2_ سلب تابعيت ايراني از بيگانگاني كه تابعيت ايران را تحصيل كرده اند و كساني كه ايراني الاصل هستند؛

3_ محكوميت به انفصال دايم از خدمات دولتي و دستگاههاي مشمول قانون رسيدگي به تخلفات اداري، در دادگاههاي عمومي و انقلاب، نظامي، ويژه روحانيت، تجديدنظر، دادگاه و محكمه عالي انتظامي قضات، ديوان عالي كشور و هيأتهاي رسيدگي به تخلفات اداري و محروميت از تصدي سمتهاي خاص و مديريتي و محكوميت به اخراج از دستگاه متبوع.

ماده4_ برگ سجل قضائي پس از انقضاء 70 سال از

تاريخ ولادت شخصي كه سجل قضائي به نام او صادر شده يا پس از اطلاع رسمي از مرگ او از ميان برده مي شود و مراتب در دفتر سجل قضائي مربوط نيز قيد مي گردد.

ماده5 _ براي افراد كمتر از 18 سال كه محكوميت كيفري پيدا مي كنند برگ سجل قضايي تنظيم نخواهدشد.

ماده6 _ محكوميت محكوماني كه مورد عفو و بخشودگي قرار مي گيرند در صورتي كه زوال آثار محكوميت به مجازات در عفو تصريح شده باشد، از سجل قضايي آنان محو مي شود.

ماده7 _ هر كس مي تواند از برگ سجل قضائي مربوط به خود بدون ذكر دليل رونوشت بخواهد.

ماده8 _ برگهاي سجل قضائي بر دو قسم است. برگ شماره 1 و برگ شماره2.

ماده9 _ در برگ شماره 1 بايد مستخرجه احكام و تصميم هاي ذكرشده در ماده3 در ظرف مدت 15 روز از تاريخ قطعيت حكم و تصميم قيد شود اين مستخرجه شامل نكات زير خواهدبود:

1_ نام و نام خ_انوادگي مح_كوم و همچنين نام و نام خانوادگي پدر و مادر او؛ در صورتي كه محكوم زن و از نام خانوادگي همسر خود استفاده كرده باشد نام خانوادگي زمان دوشيزگي و در صورت امكان عكس وي؛

2_ كد ملي و شماره شناسنامه و تاريخ و محل صدور آن و شماره گذرنامه و هويت غيرواقعي يا اسم مستعار شخص محكوم.

3_ تاريخ و محل تولد محكوم.

4_ محل اقامت دائمي يا موقتي او.

5 _ تأهل و تعداد اولاد او.

6 _ شغل محكوم.

7 _ تابعيت او.

8 _ علامات مشخصه محكوم؛

9 _ موضوع حكم يا تصميم؛

10_ تاريخ عملي كه منجر به صدور

حكم يا تصميم شده با قيد روز، ماه و سال؛

11_ شماره و تاريخ حكم يا تصميم؛

12_ دادگاه يا مقام صادركننده حكم يا تصميم؛

13_ تصريح به قطعيت حكم يا تصميم؛

14_ مواد قانوني كه مستند حكم يا تصميم واقع شده است؛

15_ مدت حبس و ميزان جزاي نقدي و محروميت از تمام يا برخي از حقوق اجتماعي و در صورت تعليق كيفر اين نكته نيز بايد قيد شود؛

16_ ذكر احتساب يا عدم احتساب مدت بازداشت در حكم محكوميت؛

17_ تاريخ شروع و ختم اجراي كيفر؛

18_ تغييراتي كه در شناسنامه ذكر شده است؛

تبصره _ چنانچه به هر طريق احكام قطعيت يافته موجب تبرئه متهم گردد از سجل قضايي متهم حذف مي گردد.

ماده10_ مديران دفاتر دادگاهها در امور كيفري، مدني، بازرگاني و مسؤول هماهنگي هيأتهاي بدوي رسيدگي به تخلفات اداري مكلفند از برگ شماره1 چهار نسخه تهيه نمايند و به دفتر سجل قضائي مربوط ارسال دارند كه يك نسخه در همان محل بايگاني و يك نسخه به دفتر سجل قضائي محل صدور شناسنامه محكوم و يك نسخه به اداره كل عفو و بخشودگي و سجل قضايي در تهران و يك نسخه به اداره تشخيص هويت مركز استان محل صدور شناسنامه محكوم ارسال گردد.

ماده11_ هرگاه معلوم شود كه شناسنامه از محلي كه اعلام شده، صادر نشده است، برگ سجل قضائي، به دفتر سجل قضائي ارسال كننده اعاده مي گردد تا نسبت به تعيين محل صدور شناسنامه محكوم، تحقيق و بررسي بيشتري بعمل آيد، در صورت حصول نتيجه، برگ سجل قضائي به دفتر سجل قضائي مربوط ارسال و اگر تحقيقات به نتيجه نرسيده برگ ذكر

شده به اداره كل عفو و بخشودگي و سجل قضايي در تهران فرستاده مي شود و صدور گواهي عدم سوءپيشينه براي اين گونه افراد، منوط به احراز هويت واقعي آنان خواهدبود، تحقيق و بررسي در اين خصوص به عهده اداره كل عفو و بخشودگي و سجل قضايي است.

ماده12_ در مواردي كه محكوم داراي پيشينه محكوميت تعليقي است و مدت تعليق مجازات منقضي نگرديده است، متصدي دفتر سجل قضائي محل صدور شناسنامه و در صورتي كه محل صدور شناسنامه معلوم نباشد، اداره كل عفو و بخشودگي و سجل قضايي مكلف است مراتب را به دادستان مجري حكم اطلاع دهد تا در صورت لزوم نسبت به لغو حكم تعليق مجازات اقدام نمايد.

ماده13_ به منظور اجراي مقررات اين آئين نامه و حفظ و نگهداري پيشينه و اطلاعات مربوط به محكومان دادگاهها و تنظيم سجل قضائي و فهرست اسامي و مشخصات مشمولان عفو و تخفيف مجازات و سهولت انجام امور قضائي و اداري، اداره كل عفو و بخشودگي و سجل قضايي و دفاتر سجل قضائي مراكز استانها و شهرستانها، به تدريج به سيستم رايانه اي مجهز خواهندشد.

تبصره _ برگهاي سجل قضائي به ترتيب حروف الفبا و براساس حرف اول نام خانوادگي محكوم تنظيم مي شود. براي اتباع كشورهاي بيگانه برگ سجل قضائي جداگانه به ترتيب يادشده تنظيم مي گردد.

ماده14_ تمامي برگهاي سجل قضائي بايد به ترتيب تاريخ در پرونده نگاهداري گردد.

ماده15_ نسبت به اتباع كشورهاي بيگانه در صورت وجود قرارداد معاضدت قضايي، اداره كل عفو و بخشودگي و سجل قضايي بايد رونوشتي از برگ شماره 1 را تهيه نموده و از طريق اداره كل امور حقوقي و اسناد و امور مترجمان

قوه قضائيه و وزارت امور خارجه به كشور متبوع شخص محكوم ارسال دارد.

ماده16_ درخواست تقاضاكننده برگ شماره1 بايد حاوي نكات زير باشد:

1_ نام و نام خانوادگي، نام پدر شخص مورد درخواست؛

2_ تاريخ تولد، محل صدور شناسنامه و شماره آن و كدملي؛

3_ شماره گذرنامه براي اتباع بيگانه؛

ماده17_ برگ شماره 1 به مقامات زير در صورت تقاضاي آنان داده مي شود:

1_ شخص محكوم؛

2_ دادگاهها، دادسراها، اداره هاي تصفيه و بخشهاي ستادي قوه قضائيه؛

3_ نيروي انتظامي؛

4_ نيروي مسلح جمهوري اسلامي ايران؛

5 _ مراجع صلاحيتدار براي تعيين صلاحيت و رسيدگي به شكايات مربوط به انتخابات؛

6 _ بنگاههاي عام المنفعه؛

7 _ اداره هاي دولتي به هنگام تقاضاي استخدام اشخاص و تعقيب انضباطي و انتظامي كارمندان و قبول تقاضاي مزايده و مناقصه و اجازه بازكردن مدارس غيردولتي و اعطاي نشان و مدال؛

8 _ تمامي مراجعي كه براساس قانون مجاز به استعلام از پيشينه افراد مي باشند.

ماده18_ برگ شماره 2 همانند برگ شماره 1 است به جز نكات زيركه در آن قيد نمي شود:

1_ محكوميت هائي كه در نتيجه عفو يا اعاده حيثيت زائل شده است؛

2_ محكوميت هاي تعليقي قطعيت يافته در صورتي كه محكوم در ظرف مدت تعليق حكم، محكوميت قطعي جديدي پيدا نكرده باشد؛

3_ ورشكستگاني كه به موجب حكم دادگاه بي تقصير اعلام شده يا قرارداد ارفاقي آنان را دادگاه تصديق كرده باشد؛

4_ محكوميت به بزه هائي كه به علت قانوني ساقط شده باشد.

ماده19_ درخواست كننده برگ سجل قضائي شماره2 مي تواند به دفاتر سجل قضائي مستقر در محل سكونت يا محل صدور شناسنامه مراجعه نمايد.

تبصره1_ در مواردي كه محل صدور شناسنامه

درخواست كننده معلوم نيست بايد بطور انحصاري به اداره كل عفو و بخشودگي و سجل قضايي مراجعه شود.

تبصره2_ درخواست كنندگان خارج از كشور از طريق نمايندگيهاي جمهوري اسلامي ايران در كشور محل اقامت مراجعه مي نمايند.

ماده20_ متقاضيان اخذ گواهي عدم سوءپيشينه در داخل كشور و متقاضيان خارج از كشور، به ترتيب مي توانند به اداره كل عفو و بخشودگي و سجل قضايي، يا دفتر سجل قضايي محل صدور شناسنامه خود و نمايندگيهاي جمهوري اسلامي ايران مراجعه نمايند.

ماده21_ رئيس سازمان قضائي نيروهاي مسلح يا يكي از معاونان او موظف است نسبت به احكام محكوميت دادگاههاي نظامي تمامي استانها و شهرستانها برگ سجل قضايي شماره1 را مطابق بند الف ماده3 و ماده9 در چهار نسخه تنظيم و يك نسخه را بايگاني نمايد و سه نسخه ديگر را بطور مستقيم به اداره كل عفو و بخشودگي و سجل قضايي ارسال دارد. اين اداره نيز نسخه اول آن را نگهداشته و نسخه دوم را به دفتر سجل قضائي محل صدور شناسنامه محكوم و نسخه سوم را به اداره كل تشخيص هويت ناجا ارسال مي دارد. اگر محل صدور شناسنامه معلوم نباشد نسخه دوم نيز در اداره كل عفو و بخشودگي و سجل قضايي نگهداري خواهدشد.

ماده22_ چنانچه متقاضي صدور گواهي عدم سوءپيشينه، محكوميت مؤثر كيفري نداشته باشد گواهي عدم سوءپيشينه صادر مي شود. چنانچه مراجع ذكرشده در ماده 17 برگ شماره1 را درخواست نمايند در اينصورت تمامي محكوميت ها صرفنظر از نوع آنها اعلام خواهدشد.

ماده23_ به منظور بهره برداري از اطلاعات جمع آوري و ذخيره شده در اداره كل عفو و بخشودگي و سجل قضايي و دفاتر وابسته به آن در شهرستانها، اين اداره

كل مكلف است ضمن رعايت اسرار محكومان پس از تصويب رئيس قوه قضائيه و همكاري دانشكده هاي حقوق و مؤسسه هاي حقوق جزا و جرم شناسي و سازمانهاي وابسته به قوه قضائيه و ساير نهادهاي مربوط با بررسي و مطالعه مستخرجه ها و پرسش نامه هاي ارسالي از واحدهاي اجراي احكام دادسراها نسبت به طبقه بندي جرائم ارتكابي از حيث نوع جرم، علل ارتكاب جرم، سن و جنسيت مجرمان، وضعيت خانوادگي و اقتصادي و تحصيلي آنان و نظاير آن، اقدام نموده و اطلاعات حاصل شده را به منظور اتخاذ تدابير پيشگيرانه و مبارزه با علل يا عوامل ارتكاب جرم و تهيه و تدوين قوانين متناسب در اختيار قوه قضائيه و نهادهاي دولتي و مؤسسه هاي مربوط بگذارد.

ماده24_ هرگاه اشتباهي در تنظيم برگ سجل قضايي رخ دهد دادسراي تنظيم كننده برگ يا دادسراي محل صدور شناسنامه بايد به اداره كل عفو و بخشودگي و سجل قضايي اطلاع دهد تا دايره سجل قضايي آن اداره اقدام به اصلاح آن نمايد پس از اصلاح برگ اشتباه شده اداره كل عفو و بخشودگي و سجل قضايي به دادسراي تنظيم كننده برگ و دادسراي محل صدور شناسنامه دستور اصلاح برگهاي بايگاني شده در آنجا را خواهد داد.

ماده25_ اين آئين نامه در 25 ماده و 7 تبصره در تاريخ 2/11/1384 به تصويب رئيس قوه قضائيه رسيده است و مقررات پيشين از جمله آيين نامه مصوب 19/2/1321 ملغي است.

اصلاحيه آئين نامه سازمان زندانها و اقدامات تأميني و تربيتي كشور – مصوب 1384

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

احتراما:

پيرو نامه شماره 12440/84/1 _ 23/9/1384 بدينوسيله اصلاحات حروفچيني انجام شده درخصوص آئين نامه سازمان زندانها و اقدامات تأميني و تربيتي كشور جهت درج در روزنامه رسمي به پيوست ارسال مي گردد.

رئيس حوزه رياست قوه قضائيه _ عبدالرضا ايزدپناه

اصلاحيه آئين نامه

سازمان زندانها و اقدامات تأميني و تربيتي كشور

1_ در ابتداي تبصره ماده 5 « مؤسسه» به « مؤسسه ي كيفري» تبديل شود.

2_ در صدر ماده 24 پس از واژه رييسان، واژه « زندان ها» و ويرگول هاي قبل و بعد اين واژه حذف شوند.

3_ در جمله آخر بند 16 ماده 30 واژه « مراقب» به « مراقبت» تبديل شود.

4_ در بند نخست ماده 39 واژه « مافي» به « تدابيري» تبديل شود.

5 _ در جمله ي آخر صدر ماده 44 واژه « پرسي» به « رييس» تبديل شود.

6 _ در بند 4 ماده 44، واژه « بازرس» به « با رييس» تبديل شود.

7 _ در صدر ماده50 پس از واژه زندان ها حرف « واو» اضافه و پس از واژه اشتغال حرف « واو» حذف شود.

8 _ در جمله دوم تبصره ماده116 پيش از قاضي ناظر، واژه « با» به « به» تبديل گردد.

9 _ در متن ماده 213 شماره ماده ذكر شده در متن از 125 به 124 تغيير يابد.

10 _ در متن ماده 214 عدد « 214» به « 213» تبديل شود.

11_ در متن ماده 222، پيش از واژه 221 ويرگول حذف گشته و « واو» اضافه شود.

12_ در متن ماده 222 عدد « 222» اخير حذف شود.

13_ در صدر ماده ي 232 پس از واژه « رييسان» واژه « زندان ها» اضافه شود.

14_ در ي_ك جمله م_انده به آخ_رين جمله تبصره2 ماده 235 واژه « آيين نامه» به « ماده» تبديل شود.

15_ در ذيل تبصره2 ماده 235، پس از عبارت « فرم مربوط به

ماده228» عدد «228» به «235» تغيير يابد.

16_ در عنوان بخش چهارم پس از عبارت « آماده سازي براي خروج از زندان» « واو» اضافه شود.

بخشنامه به واحدهاي قضايي و سازمان زندانها و اقدامات تأميني و تربيتي كشور - مصوب 1386/11/10

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

تصوير بخشنامه شماره 11425/86/1 _ 10/11/1386 رياست محترم قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

بخشنامه به واحدهاي قضايي و سازمان زندانها و اقدامات تأميني و تربيتي كشور

به منظور تسهيل اجراي وظايف هيأت قضايي ويژه اعزامي به استانها براي بازرسي محاكم و زندانها و نيز تعيين تكليف زندانياني كه واجد شرايط آزادي بوده و رفع مشكلات احتمالي سايرين مقرر مي دارد:

1_ نمونه تنظيمي پيوست تكثير و در اختيار زندان قرار گيرد تا بين متقاضيان توزيع و پس از تكميل بخشهاي مرتبط با زندان و زنداني و صدور دستور هيأت، در مرجع قضايي مربوط مورد اقدام مناسب قرار گيرد و نتيجه به صورت ماهيانه به حوزه رياست قوه قضاييه ارسال شود.

2_ در زندانهايي كه تا كنون شوراي حل اختلاف ايجاد نشده است حداكثر تا پايان ماه جاري با تمهيدات لازم نسبت به تشكيل شورا و فراهم كردن موجبات فعاليت و ارائه آمار عملكرد آن به هيأت مزبور اقدام شود.

3_ پس از صدور قرار تأمين و اعزام متهم به زندان، در صورت ارسال پرونده به دادگاه يا مراجع قضايي ديگر، مراتب در هر مرحله به زندان اعلام شود. مديران زندانها نيز علاوه بر انعكاس تغيير محل نگهداري زنداني به مرجع قضايي مربوط در موارد احضار زندانيان، آنان را در زمان مقرر و بدون تعلل و تأخير به مراجع قضايي احضاركننده اعزام و معرفي نمايند.

4_ علاوه بر تأكيد در اخذ تأمين هاي متناسب و از جمله استفاده از قرارهاي التزام به حضور

با قول شرف و التزام به حضور با تعيين وجه التزام به ويژه درخصوص كاركنان دولت و مديران شركتها و كارخانجات و اشخاص معروف به صلاح و اعتبار در ميان مردم و پرهيز از رويه هاي سخت گيرانه و غيرمتعارف، در اجراي بخشنامه هاي شماره 47/80/1_ 7/1/1380 و 6933/78/1 _ 19/7/1378 از حيث اعمال تعليق اجراي مجازاتها در محكوميت هاي تعزيري و بازدارنده و همچنين صدور حكم آزادي هاي مشروط در موارد پيشنهادي و با وجود شرايط برخورداري از آنها، اهتمام بيشتري به عمل آيد.

5 _ رؤساي كل دادگستري ها با بررسي عملكرد قضات دادسراها در صدر قرارهاي تأمين در صورت مشاهده رويه هاي سخت گيرانه و عدم پذيرش كفيل و وثيقه مراتب را به حوزه رياست قوه قضاييه جهت بررسي اعلام نمايند.

رؤساي واحدهاي قضايي و سازمان زندانها در قسمت هاي مرتبط بر حُسن اجراي بخشنامه و همكاري هاي مؤثر با هيأت مذكور نظارت و مساعي لازم معمول دارند.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

9- مقررات مختلفه

ماده واحده مربوط به تغيير و اصلاح مجازاتهاي خلافي - مصوب 1353

نظر به حكم مقرر در ماده 12 قانون مجازات عمومي مصوب خرداد 1352 با اختيار حاصل از ماده 276 قانون مزبور وزارت دادگستري و وزارت كشور ماده واحده زير را تصويب مي نمايند:

ماده واحده _ براي كليه جرايم خلافي موضوع آيين نامه هايي كه به استناد ماده 276 قانون مجازات عمومي تصويب شده است به ترتيب زير تعيين مجازات مي شود:

1 _ در مواردي كه مجازات جرم خلافي فقط حبس تكديري است به جاي هر روز حبس تكديري از يكصد ريال تا پانصد ريال جزاي نقدي تعيين مي شود.

2 _ در مواردي كه مجازات جرم خلافي فقط جزاي نقدي (غرامت يا جريمه نقدي است به ترتيب زير عمل خواهد شد:

الف _ در

صورتي كه حداكثر جزاي نقدي بيشتر از پنجاه ريال نباشد جزاي نقدي از دويست ريال تا پانصد ريال تعيين مي شود.

ب _ در صورتي كه حداكثر جزاي نقدي كمتر از پنجاه و يك ريال و بيشتر از يكصد ريال نباشد جزاي نقدي از دويست ريال تا يكهزار ريال تعيين مي شود.

ج _ در صورتي كه حداكثر جزاي نقدي كمتر از يكصد و يك ريال نباشد جزاي نقدي از دويست ريال تا دو هزار ريال تعيين مي شود.

3 _ در مواردي كه مجازات حبس تكديري توام با جزاي نقدي باشد به جاي هريك از آنها به ترتيب مذكور در بندهاي 1 و 2 اين ماده جزاي نقدي تعيين و با هم جمع خواهد شد و مجموع آن در هرحال نبايد از پنج هزار ريال تجاوز كند.

قانون مبارزه با قاچاق انسان

حضرت حجت الاسلام والمسلمين جناب آقاي سيدمحمد خاتمي

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

لايحه مبارزه با قاچاق انسان كه از سوي دولت به شماره 478/26862 مورخ 11/1/1383 مجلس شوراي اسلامي تقديم و دو فوريت آن در جلسه علني روز يكشنبه مورخ 27/2/1383 تصويب شده بود در جلسه علني روز يكشنبه مورخ 28/4/1383 مجلس با اصلاحاتي به تصويب رسيد به لحاظ انقضاي مهلت مقرر موضوع اصل نود و چهارم (94) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و عدم وصول پاسخ شوراي نگهبان ، در اجراي اصل يكصدوبيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به پيوست ارسال مي گردد.

رييس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حداد عادل

شماره 30288 4/6/1383

وزارت دادگستري

قانون مبارزه با قاچاق انسان كه در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و هشتم تيرماه يكهزار و سيصد و هشتاد و سه مجلس شوراي اسلامي تصويب و

بدون ارايه نظر از سوي شوراي نگهبان در مهلت مقرر در اصل نود و چهارم قانون اساسي طي نامه شماره 42399/45 مورخ 25/5/1383 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجرا ابلاغ مي گردد.

رييس جمهور _ سيدمحمد خاتمي

قانون مبارزه با قاچاق انسان

ماده 1_ قاچاق انسان عبارتست از:

الف _ خارج يا وارد ساختن و يا ترانزيت مجاز يا غيرمجاز فرد يا افراد از مرزهاي كشور با اجبار و اكراه يا تهديد يا خدعه و نيرنگ و يا با سو استفاده از قدرت يا موقعيت خود يا سو استفاده از وضعيت فرد يا افراد ياد شده، به قصد فحشا يا برداشت اعضا و جوارح ، بردگي و ازدواج.

ب _ تحويل گرفتن يا انتقال دادن يا مخفي نمودن يا فراهم ساختن موجبات اخفا فرد يا افراد موضوع بند (الف) اين ماده پس از عبور از مرز با همان مقصود.

ماده 2_ اعمال زير در حكم (قاچاق انسان) محسوب مي شود:

الف _ تشكيل يا اداره دسته يا گروه كه هدف آن انجام امور موضوع ماده (1) اين قانون باشد.

ب _ عبور دادن (خارج يا وارد ساختن و يا ترانزيت) ، حمل يا انتقال مجاز يا غيرمجاز فرد يا افراد به طور سازمان يافته براي فحشا يا ساير مقاصد موضوع ماده (1) اين قانون هر چند با رضايت آنان باشد.

ج _ عبور دادن (خارج يا وارد ساختن و يا ترانزيت)، حمل يا انتقال غيرمجاز افراد به قصد فحشا هرچند با رضايت آنان باشد.

ماده 3_ چنانچه عمل مرتكب (قاچاق انسان) از مصاديق مندرج در قانون مجازات اسلامي باشد مطابق مجازات هاي مقرر در قانون يادشده و در غيراين صورت به

حبس از دو تا ده سال و پرداخت جزاي نقدي معادل دوبرابر وجوه يا اموال حاصل از بزه يا وجوه و اموالي كه از طرف بزه ديده يا شخص ثالث وعده پرداخت آن به مرتكب داده شده است ، محكوم مي شود.

تبصره 1_ چنانچه فرد قاچاق شده كمتر از هجده سال تمام داشته باشد و عمل ارتكابي از مصاديق محاربه و افساد في الارض نباشد ، مرتكب به حداكثر مجازات مقرر در اين ماده محكوم مي شود.

تبصره 2_ كسي كه شروع به ارتكاب جرايم موضوع اين قانون نمايد ليكن نتيجه منظور بدون اراده وي محقق نگردد، به شش ماه تا دو سال حبس محكوم مي گردد.

تبصره3_ مجازات معاونت در جرم (قاچاق انسان) به ميزان دو تا پنج سال حبس حسب مورد و نيز جزاي نقدي معادل وجوه يا اموال حاصل از بزه يا وجوه و اموالي كه از طرف بزه ديده يا شخص ثالث وعده پرداخت آن به مرتكب داده شده است ، خواهد بود.

ماده 4_ هرگاه كاركنان دولت يا موسسات، شركتها و سازمانهاي وابسته به دولت و نيروهاي مسلح يا موسسات و نهادهاي عمومي غيردولتي يا نهادهاي انقلاب اسلامي يا به طور كلي كاركنان قواي سه گانه به نحوي از انحا در جرايم موضوع اين قانون دخالت داشته باشند ، علاوه بر مجازات هاي مقرر در اين قانون، باتوجه به نقش مجرم به انفصال موقت يا دايم از خدمات محكوم خواهند شد.

ماده 5 _ چنانچه موسسات و شركتهاي خصوصي به قصد ارتكاب جرايم موضوع اين قانون ، ولو بانام و عنوان ديگري تشكيل شده باشند، علاوه بر اعمال مجازات هاي مقرر ، پروانه فعاليت

يا مجوز مربوط ابطال و موسسه و شركت به دستور مقام قضايي تعطيل خواهد گرديد.

ماده6_ چنانچه (قاچاق انسان) توام با ارتكاب جرايم ديگري تحقق يابد، مرتكب يا مرتكبان علاوه بر مجازات مقرر در اين قانون ، به مجازات هاي مربوط به آن عناوين نيز محكوم خواهند شد.

ماده 7_ هر تبعه ايراني كه در خارج از قلمرو حاكميت ايران مرتكب يكي از جرايم موضوع اين قانون گردد، مشمول مقررات اين قانون خواهد بود.

ماده 8 _ تمامي اشيا ، اسباب و وسايط نقليه اي كه عالما و عامدا به امر (قاچاق انسان) اختصاص داده شده اند به نفع دولت ضبط خواهد شد.

قانون فوق مشتمل بر هشت ماده و سه تبصره درجلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و هشتم تيرماه يكهزار و سيصد و هشتاد و سه مجلس شوراي اسلامي تصويب و نظر شوراي نگهبان در مهلت مقرر موضوع اصل نود وچهارم (94) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران واصل نگرديد.

رييس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حداد عادل

قانون راجع به حفظ آثار ملي - مصوب آبان ماه 1309 ( ماده 1 تا 20 )

ماده 1 _ كليه آثار صنعتي و ابنيه و اماكني را كه تا اختتام دوره سلسله زنديه در مملكت ايران احداث شده اعم از منقول و غيرمنقول با رعايت ماده 13 اين قانون مي توان جز آثار ملي ايران محسوب داشت و در تحت حفاظت و نظارت دولت مي باشد.

ماده 2 _ دولت مكلف است از كليه آثار ملي ايران كه فعلا معلوم و مشخص است و حيثيت تاريخي يا علمي يا صنعتي خاصي دارد فهرستي ترتيب داده و بعدها هم هر چه از اين آثار مكشوف شود ضميمه فهرست مزبور بنمايد. فهرست مزبور بعد از تنظيم طبع شده و به اطلاع عامه

خواهد رسيد.

ماده 3 _ ثبت مال در فهرست آثار ملي پس از تشخيص و اجازه كتبي وزارت معارف خواهد بود ولكن ثبت مالي كه مالك خاصي داشته باشد بايد قبلا به مالك اخطار شود و قطعي نمي شود مگر پس از آن كه به مالك اخطار و به اعتراض او اگر داشته باشد رسيدگي شود و وظايف مقرره در اين قانون راجع به آثار ملي فقط پس از قطعي شدن ثبت بر عهده مالك تعلق خواهد گرفت

ماده 4 _ مالك مال غيرمنقولي كه مطابق اين قانون از آثار ملي مي توان محسوب داشت و همچنين هر كسي كه بر وجود چنين مالي پي ببرد بايد به نزديكترين اداره مربوطه از ادارات دولتي اطلاع بدهد تا در صورتي كه مقامات صالحه مقرره در نظامنامه اجرايي اين قانون تصديق نمودند كه از آثار ملي است در فهرست آثار ملي ثبت بشود.

ماده 5 _ اشخاصي كه مالك يا متصرف مالي باشند كه در فهرست آثار ملي ثبت شده باشد مي توانند حق مالكيت يا تصرف خود را حفظ كنند ولكن نبايد دولت را از اقداماتي كه براي حفاظت آثار ملي لازم مي داند ممانعت نمايند. در صورتي كه عمليات دولت براي حفاظت مستلزم مخارجي شود دولت از مالك مطالبه عوض نخواهد نمود و اقدامات مزبور مالكيت مالك را متزلزل نخواهد كرد.

ماده 6 _ عمليات مفصله ذيل ممنوع و مرتكبين آن به موجب حكم محكمه قضايي به اداي پنجاه تومان الي هزار تومان جزاي نقدي محكوم خواهند شد و به علاوه معادل خسارتي كه به واسطه عمل خود بر آثار ملي وارد ساخته اند مي توان از ايشان اخذ نمود:

الف _ منهدم كردن يا

خرابي وارد آوردن به آثار ملي و مستور ساختن روي آنها به اندود و يا رنگ و رسم كردن نقوش و خطوط بر آنها.

ب _ اقدام به عملياتي در مجاورت آثار ملي كه سبب تزلزل بنيان يا به تغيير صورت آنها شود.

ج _ تملك و معامله بدون اجازه دولت نسبت به مصالح و مواد متعلق به ابنيه مذكوره در فهرست آثارملي

اقدام به مرمت و تجديد بنايي از آثار ملي كه در تصرف اشخاص باشد بايد با اجازه و تحت نظر دولت واقع شود و الا مجازات هاي سابق الذكر ممكن است به مرتكب تعلق گيرد.

ماده 7 _ اموال منقوله كه از آثار ملي محسوب و مالك خصوصي داشته باشد بايد در فهرست جداگانه به ترتيبي كه در ماده 3 مقرر است ثبت شود.

ماده 8 _ براي هر مال منقولي كه در فهرست آثار ملي ثبت شده بايد يك معرفي نامه در دو نسخه تنظيم شود كه وصف اصل و منشا و كيفيت اكتشاف آن را معلوم كند و به يك يا چندين عكس از آن منضم باشد.

يك نسخه از اين معرفي نامه در دفتر آثار ملي دولت مضبوط و يك نسخه ديگر مجانا به مالك مال داده مي شود و در هر قسم نقل و انتقال آن مال بايد آن نسخه معرفي نامه همراه باشد و آثاري كه برثبت مال در فهرست آثار ملي مترتب مي گردد در تغيير ايادي نسبت به آن مال منفك نخواهد شد.

ماده 9 _ با توجه به قانون مجازات اسلامي نسخ شده است

ماده 10 _ هركس اموال منقوله كه مطابق اين قانون از آثار ملي محسوب تواند شد برحسب تصادف و اتفاق به دست

آورد اگرچه در ملك خود او باشد بايد هر چه زودتر به وزارت معارف يا نمايندگان او اطلاع بدهد. هرگاه مقامات مربوطه دولتي اموال مزبوره را قابل ثبت در فهرست آثار ملي دانستند نصف آن اموال به كاشف واگذار يا قيمت عادله آن به تصديق اهل خبره به او داده مي شود و نسبت به نصف ديگر دولت اختيار دارد كه ضبط يا بلاعوض به كاشف واگذار كند.

ماده 11 _ حفر اراضي و كاوش براي استخراج آثار ملي منحصرا حق دولت است و دولت مختار است كه به اين حق مستقيما عمل كند يا به موسسات علمي يا به اشخاص يا شركتها واگذار نمايد _ واگذاري اين حق از طرف دولت به موجب اجازه نامه مخصوص بايد باشد كه محل كاوش و حدود و مدت آن را تعيين نمايد و نيز دولت حق دارد در هر مكان كه آثار و علايمي ببيند و مقتضي بداند براي كشف و تعيين نوع و كيفيت آثار ملي اقدامات اكتشافيه بنمايد.

ماده 12 _ حفاري اگر فقط براي كشف آثار ملي و تحقيقات علمي باشد، حفاري علمي و اگر براي خريد و فروش اشياي عتيقه باشد حفاري تجارتي است اجازه حفاري علمي فقط به موسسات علمي داده مي شود. در ابنيه و اموال غيرمنقوله كه در فهرست آثار ملي ثبت شده حفاري تجارتي ممنوع است

ماده 13 _ حفاري در اراضي كه مالك خصوصي دارد گذشته از اجازه دولت استرضاي مالك را نيزلازم دارد. در محلهايي كه در فهرست آثار ملي ثبت شده يا دولت پس از اقدامات اكتشافيه آنها را در فهرست ثبت كند مالك حق امتناع از اجازه حفاري

ندارد و فقط مي تواند حقي مطالبه كند و ماخذ تعيين اين حق ضعف اجرت المثل زميني است كه مالك به واسطه حفر از استفاده آن محروم مي گردد به علاوه خسارتي كه به مالك وارد مي شود و مخارجي كه بعد از حفاري براي اعاده زمين به حالت اوليه بايد نمود.

ماده 14 _ در ضمن عمليات حفاري علمي يا تجارتي آنچه در يك محل و يك موسم كشف شود اگر مستقيما توسط دولت كشف شده تماما متعلق به دولت است و اگر ديگري كشف كرده باشد دولت تا ده فقره از اشيايي كه حيثيت تاريخي و صنعتي دارد مي تواند انتخاب و تملك و از بقيه نصف را مجانا به كاشف واگذار و نصف ديگر را ضبط كند، هرگاه كليه اشيا زايد بر ده فقره نبوده و دولت همه را ضبط كند مخارجي را كه حفركننده متحمل شده است به او مي پردازد.

ابنيه و اجزاي ابنيه از تقسيم فوق مستثني است و دولت مي تواند تمام را متصرف شود.

تبصره _ مقصود از يك موسم يك دوره عملي است كه مدت آن از يك سال بيشتر نباشد.

ماده 15 _ اشيايي كه در نتيجه حفاري علمي كشف شود آنچه سهم دولت باشد بايد در مجموعه ها و موزه هاي دولتي ضبط شود و فروش آنها جايز نيست و آنچه سهم كاشف باشد متعلق به خود اوست

اشيايي كه از حفاري تجارتي حاصل شده باشد دولت از قسمتي كه به خود او تعلق مي گيرد هرچه قابل موزه باشد ضبط و بقيه را به هر نحو مقتضي بداند نقل و انتقال مي دهد فروش اين اموال ازطرف دولت به مزايده خواهد بود.

ماده 16 _ متخلفين

از ماده 10 و همچنين كساني كه بدون اجازه و اطلاع دولت حفاري كنند ولو درملك خودشان باشد و كساني كه اموال آثار ملي را به طور قاچاق از مملكت خارج كنند محكوم به بيست تومان الي دو هزار تومان جزاي نقدي خواهند شد و اشياي مكتشفه هم براي دولت ضبط مي شود.

حفر اراضي و عمليات نظير آن در صورتي كه به قصد كشف آثار عتيقه واقع نشده باشد مستوجب مجازات سابق الذكر نخواهد بود.

ماده 17 _ كساني كه بخواهند تجارت اشياي عتيقه را كسب خود قرار دهند بايد از دولت تحصيل اجازه كرده باشند و همچنين خارج كردن آنها از مملكت به اجازه دولت بايد باشد و اگر كسي بدون اجازه دولت درصدد خارج كردن اشيايي كه در فهرست آثار ملي ثبت شده برآيد اشياي مزبور ضبط دولت مي شود.

نسبت به اشيايي كه بر طبق ماده 10 و 14 اين قانون سهم كاشف شده اگر در فهرست آثار ملي ثبت نشده ، دولت از دادن جواز صدور امتناع نخواهد نمود و اگر در فهرست مزبور ثبت شده مشمول مقررات ماده هيجدهم خواهد بود.

ماده 18 _ اشيايي كه از آثار ملي محسوب است هرگاه بخواهند تقاضاي جواز صدور نمايند دولت حق دارد از اجازه صدور امتناع نموده و به قيمتي كه صادركننده براي صدور جواز در تقاضانامه خوداظهار كرده ابتياع نمايد و اگر مالك از فروش به قيمت اظهار شده امتناع نمود جواز صدور داده نخواهد شد و هرگاه اجازه صدور داده شد معادل صدي پنج از قيمت عادله آن به تقويم مقوم دولتي حق صدور اخذ مي شود. اگر بين صاحب مال و مقوم اختلاف شود كميسيون

مخصوصي كه تشكيل آن در نظامنامه اجرايي اين قانون پيش بيني مي شود رفع اختلاف خواهد نمود.

حق صدور مذكور در اين ماده غير از حقوق گمركي است كه بر طبق تعرفه گمركي از اين اشيا ماخوذ مي گردد.

صدور اشيايي كه از حفاري علمي با اجازه دولت حاصل شده و سهم كاشف باشد در هر حال جايز و از پرداخت هرگونه حقوق و عوارض معاف است

ماده 19 _ براي تعيين شرايط تجارت اشياي عتيقه و همچنين اجراي كليه مقررات اين قانون نظامنامه مخصوصي تهيه شده و به تصويب هيات وزرا خواهد رسيد.

ماده 20 _ اجازه هايي كه تاكنون براي حفاري داده شده در صورت عدم موافقت با اين قانون از درجه اعتبار ساقط است

لايحه قانوني مجازات اخلال در امر كشاورزي و دامداري - مصوب آذرماه 1358 ( ماده 1 تا 5

به منظور حفظ نظم و نسق زراعت و جلوگيري از اخلال در كاشت و داشت و برداشت محصولات كشاورزي و دامي و درنتيجه ممانعت از تعطيل يا توقف كشاورزي كشور لايحه قانوني مجازات اخلال كنندگان در نظم و امنيت در امر كشاورزي و دامداري مشتمل بر پنج ماده به شرح زير تصويب مي گردد:

ماده 1 _ هركس بدون مجوز قانوني اقدام به تصرف اراضي مزروعي و باغات و قلمستان ها و اراضي و مراتع ملي شده و جنگلهاي ملي و امثال آنها و منابع آب و موسسات كشاورزي و تاسيسات دامداري و واحدهاي كشت و صنعت واقع در محدوده و يا خارج از محدوده شهرها و روستاها بنمايد اعم از اينكه اراضي مزبور زراعت شده و يا در حال آيش باشد و نيز هركس با صحنه سازي ازقبيل پي كني _ ديواركشي _ كرت بندي _ نهركشي _ غرس اشجار _ زراعت و امثال

آنها به تهيه آثار تصرف در اراضي متصرفي ديگري به منظور متصرف و ذي حق معرفي كردن خود اقدام نمايد به حبس جنحه اي از سه ماه تا يك سال محكوم مي شود و به علاوه دادگاه مي تواند مرتكب را به اقامت اجباري از سه ماه تا يك سال در يكي از نقاطي كه وزارت دادگستري تعيين خواهد نمود محكوم نمايد.

تبصره _ هرگاه شاكي خصوصي نسبت به جرم متهم يا محكوم گذشت نمايد تعقيب در هر حال متوقف و مجازات معلق مي گردد.

ماده 2 _ هرگاه جرم در روستا به وسيله غير ساكنان آن روستا صورت گيرد و مرتكبين از دو نفر بيشتر باشند مجازات مرتكبين از سه ماه تا سه سال حبس جنحه اي به علاوه اقامت اجباري از يك تا سه سال در يكي از نقاطي كه وزارت دادگستري تعيين مي كند خواهد بود.

ماده 3 _ رسيدگي به جرايم فوق در دادسراهاي عمومي و خارج از نوبت به عمل خواهد آمد و درصورت وجود دلايل كافي بر توجه اتهام قرار بازداشت موقت متهم صادر خواهد شد.

ماده 4 _ هرگاه اعمال مذكور قبل از تصويب اين قانون واقع شده باشد و موضوع در هياتهاي مندرج در قوانين مصوب 14/1 و 2/5/58 مطرح شده باشد اعم از اينكه به صدور حكم منتهي شده يا نشده باشد هرگاه مرتكب ظرف ده روز از تاريخ اجراي اين قانون ملك را به متصرف قبلي تحويل ننمايدمشمول مقررات اين قانون خواهد بود.

ماده 5 _ در مورد مواد 1 و 4 تعقيب كيفري منوط به شكايت متضرر از جرم است و در صورت گذشت حسب مورد تعقيب يا اجراي مجازات موقوف مي گردد.

قانون راجع به مجازات اخلالگران در صنايع نفت ايران - مصوب مهر ماه 1336 ( ماده 1 تا 18

ماده 1 _

هر كس عمدا و به قصد سو هريك از واحدهاي عمده صنعت نفت را از قبيل چاهها يا مراكز جدا كردن نفت از گاز يا مراكز جمع آوري نفت يا دستگاههاي تصفيه يا مخازن نفت يا مراكز بارگيري يا اسكله هاي عمده يا تلمبه خانه ها يا كشتيهاي حامل نفت يا مراكز توليد نيرو يا ادارات يا انبارهاي صنايع نفت را آتش بزند و يا به هر وسيله ديگر منهدم كند به مجازات اعدام محكوم مي شود.

ماده 2 _ هركس عمدا و به قصد سوعملي كند كه منجر به سوختن يا انهدام تمام يا قسمتي از هريك از ماشينها يا آلات و ادوات مربوط به اكتشاف يا توليد يا تصفيه يا باربري يا توزيع نفت خام و فرآورده هاي نفتي يا ابنيه يا وسايط نقليه يا وسايل بندري و ارتباطات و مخابرات متعلق به صنايع نفت بشود به حبس موقت با اعمال شاقه از سه سال تا پانزده سال محكوم خواهد شد.

ماده 3 _ هركس به منظور خرابكاري ( سابوتاژ ) عملي كند كه بدون آنكه منتهي به انهدام يكي ازواحدهاي مذكور در ماده 1 گردد و موجب تعطيل تمام يا قسمتي از آنها بشود به حبس مجرد از دوسال تا ده سال محكوم خواهد شد.

تبصره _ چنانچه عمل مذكور در اين ماده موجب از كار افتادن ماشين و غير آن نشود وليكن باعث تعطيل كار گردد مرتكب به حبس تاديبي از سه ماه تا سه سال محكوم خواهد شد.

ماده 4 _ هرگاه هر يك از اعمال مذكور در مواد 2 و 3 موجب هلاك نفس شود مرتكب محكوم به اعدام خواهد گرديد.

ماده 5 _ هركس نقشه ها يا دفاتر

يا اسنادي را كه تخريب و يا از بين بردن آنها ممكن است موجب اختلال صنايع نفت گردد به هر نحو تخريب كند و يا از بين ببرد محكوم به حبس تاديبي از سه ماه تادو سال خواهد شد.

ماده 6 _ هركس موانعي براي اجراي وظايف تاسيسات آتش نشاني صنايع نفت ايجاد نمايد و يا به منظور جلوگيري از خاموش كردن آتش وسايل آتش نشاني را از محل حريق و يا از ادارات آتش نشاني دور كرده يا به هر نحو از كار بيندازد محكوم به حبس تاديبي از شش ماه تا سه سال خواهد شد.

ماده 7 _ هركس به قصد سو مواد منفجره در هر قسمت از ابنيه يا معابر يا دستگاهها و يا تاسيسات صنايع نفت بگذارد به حبس مجرد از دو سال تا ده سال محكوم خواهد شد.

ماده 8 _ هركس يكي از اعمال مذكور در مواد 1 و 2 را بدون سوقصد ولي بر اثر بي مبالاتي ياغفلت مرتكب شود چنانچه عمل ارتكابي موجب هلاك نفس شود محكوم به يك سال الي سه سال حبس تاديبي و در صورتي كه موجب تخريب يا تعطيل قسمتي از مراكز عمليات صنايع نفت شود محكوم به شش ماه تا دو سال حبس تاديبي خواهد شد چنانچه بي مبالاتي يا غفلت موجب خرابي هرگونه اشيا و آلات و ادوات متعلق به صنايع نفت بشود مرتكب محكوم به حبس تاديبي از يك ماه تا شش ماه و نيز جبران خسارتي كه از عمل او ناشي شده خواهد گرديد.

تبصره _ منظور از بي مبالاتي اقدام به امري است كه مرتكب نمي بايست به آن مبادرت نموده باشدو منظور از

غفلت خودداري از امري است كه مرتكب مي بايست به آن اقدام نموده باشد اعم از اينكه منشا بي مبالاتي يا غفلت عدم اطلاع و عدم مهارت يا عدم تجربه يا عدم رعايت قانون يا مقررات يا اوامر يا نظامات يا عرف و عادت باشد.

ماده 9 _ هركس مواد محترقه يا منفجره يا اشياي ديگري را كه خطرناك بودن آن اعلام شده باشد به داخل محوطه هاي ممنوع ببرد براي همين عمل محكوم به پرداخت جريمه از يكهزار ريال الي ده هزار ريال خواهد گرديد.

ماده 10 _ هركس عمدا يا به منظور ايجاد وحشت يا اخلال در كار صنايع نفت علايم مخصوص اعلام خطر را بدون وجود خطر به كار بيندازد و يا اكاذيبي به منظور فوق اشاعه دهد به حبس تاديبي از سه ماه تا يك سال محكوم خواهد شد.

ماده 11 _ هر يك از كاركنان صنايع نفت كه متصدي حفظ ساختمانها يا تاسيسات يا مراقبت دستگاهها و ماشينهاي حساس باشد چنانچه پست خود را ترك كند به حبس تاديبي از سه ماه تاشش ماه محكوم خواهد شد و چنانچه ترك پست موجب بروز يكي از حوادث مندرج در مواد 1 و 2 گردد و مرتكب واقف بر وجود اين خطر بوده باشد به حبس مجرد از دو سال تا ده سال محكوم خواهد شد.

ماده 12 _ هريك از مهندسين و كاركنان صنايع نفت كه مسئول تعيين و سفارش لوازم و مصالح فني باشد چنانچه مشخصات مواد و مصالح را عمدا در پيشنهادها و سفارش ها ذكر نكند و يا به طرز ناقص و غلط ذكر كند يا با فروشنده يا تهيه كننده مصالح مواضعه اي كند كه بالنتيجه

مصالح نامناسب يا ناقص يا معيوب تحويل شود به حبس تاديبي از سه ماه تا شش ماه محكوم خواهد شد چنانچه درنتيجه ناقص بودن مصالح يكي از حوادث مندرج در ماده 1 و 2 رخ دهد مرتكب به حبس مجرد از دوسال تا ده سال محكوم خواهد شد.

ماده 13 _ حكم موارد شروع به جرم و شركا و معاونين جرم بر طبق مقررات قانون مجازات عمومي خواهد بود.

ماده 14 _ هرگاه جرايم مذكور در اين قانون به وسيله تباني انجام گرفته و عمل منجر به يكي ازحوادث مذكور در اين قانون شود روسا و آمرين جمعيت به حداكثر مجازات هاي مقرر در اين قانون محكوم خواهند شد.

ماده 15 _ هرگاه به منظور ارتكاب جرايم مذكور در مواد 1 و 2 جمعيتي از سه نفر به بالا تشكيل شود ولي جرمي واقع نگردد تشكيل دهندگان و محركين براي همين عمل به حبس تاديبي از شش ماه تا دو سال و اعضاي جمعيت به حبس تاديبي از سه ماه تا يك سال محكوم خواهند شد و چنانچه يكي يا بيشتر از آنها براي اجراي توطئه حامل اسلحه باشند مجازات تشكيل دهنده و محرك حبس مجرد از دو تا چهار سال و مجازات اعضاي جمعيت حبس تاديبي از يك سال تا سه سال خواهد بود. هر يك از اعضاي اين قبيل دسته ها كه قبل از وقوع جرم مقامات صلاحيت دار را ازجريان توطئه آگاه سازد از مجازات معاف خواهد بود.

ماده 16 _ نسبت به جرايم مذكور در اين قانون چنانچه عمل مرتكب بر طبق قوانين ديگر مشمول مجازات بيشتري باشد حكم مجازات اشد به موقع اجرا گذاشته خواهد شد.

ماده

17 _ با توجه به قانون دادرسي نيروهاي مسلح و قانون مجازات جرايم نيروهاي مسلح منسوخ است

ماده 18 _ هرگاه كاركنان صنايع نفت مرتكب اعمال مذكور در اين قانون شوند (جز در مواردي كه حكم خاص دارد) به حداكثر مجازات مقرر در اين قانون مجازات خواهند شد.

قانون مجازات افشاي سوالات امتحاني - مصوب خردادماه 1349

ماده واحده

هركس سوالات امتحانات نهايي و يا سوالات امتحانات مسابقه ورودي موسسات آموزشي را افشا كند اعم از اينكه مورد استفاده قرار گرفته يا نگرفته باشد به حبس تاديبي از شش ماه تا سه سال محكوم مي شود و در صورتي كه مرتكب از كاركنان دولت باشد علاوه بر مجازات مذكور به انفصال ابد از خدمات دولتي محكوم مي گردد

تصويب نامه راجع به ماده (8) قانون مجازات انتشار و افشاي اسناد محرمانه و سري دولتي - مصوب 1353- مصوب1

هيات وزيران در جلسه مورخ 28/3/1382 بنا به پيشنهاد شماره 12098 مورخ 11/3/1382 معاونت حقوقي و امور مجلس رييس جمهور و به استناد ماده (8) قانون مجازات انتشار و افشاي اسناد محرمانه و سري دولتي - مصوب 1353- تصويب نمود:

ماده (4) آيين نامه طرز نگاهداري اسناد سري و محرمانه دولتي و طبقه بندي ونحوه مشخص نمودن نوع اسناد و اطلاعات مصوب 1/10/1354 هييت وزيران به شرح زير اصلاح مي شود:

«ماده 4- براي تغيير طبقه يك سند يا خروج آن از طبقات چهارگانه، هر يك از سازمان ها به مقتضاي وظايف و طبع كار خود دستورالعملي تهيه خواهد كرد. اگر تغيير طبقه يا خروج از طبقات به سندي مربوط باشد كه از سازماني به سازمان ديگر فرستاده شده است، اتخاذ تصميم بر عهده سازمان ارسال كننده سند خواهد بود.»

معاون اول رييس جمهور - محمدرضا عارف

قانون رسيدگي به تخلفات و جرايم در آزمونهاي سراسري – مصوب 1384

جناب آقاي دكتر محموداحمدي نژاد

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

لايحه رسيدگي به تخلفات و جرايم در آزمونهاي سراسري كه با عنوان لايحه نحوه رسيدگي به موارد تخلف در آزمونهاي ورودي دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي كشور از سوي دولت به شماره 2527/27713 مورخ 24/1/1382 به مجلس شوراي اسلامي تقديم و در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ6/7/1384 مجلس با اصلاحاتي تصويب و به تأييد شوراي نگهبان رسيد، در اجراي اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به پيوست ارسال مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حداد عادل

شماره44279 16/8/1384

وزارت علوم، تحقيقات و فناوري

قانون رسيدگي به تخلفات وجرايم در آزمونهاي سراسري كه در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ ششم مهرماه يكهزار و سيصد و هشتاد و چهار مجلس شوراي

اسلامي تصويب و در تاريخ 20/7/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 148494/119 مورخ 27/7/1384 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد.

رئيس جمهور _ محمود احمدي نژاد

قانون رسيدگي به تخلفات و جرايم در آزمونهاي سراسري

ماده1_ منظور از « آزمون سراسري» در اين قانون عبارت است از كليه آزمون هايي كه جنبه ملي و همگاني دارد و توسط وزارت علوم، تحقيقات و فناوري يا وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي يا وزارت آموزش و پرورش يا دانشگاه آزاد اسلامي برگزار مي گردد از قبيل آزمون ورودي دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي كشور.

ماده2_ ه_يأت هاي ب_دوي و ه_يأت تجديدنظر برابر ضوابط اين قانون رسيدگي به تخلفات در آزمون ها را بر عهده دارند.

ماده3 _ هيأت هاي بدوي رسيدگي به تخلفات در آزمون ها با حكم و مسؤوليت بالاترين مقام اجرايي دستگاه برگزاركننده آزمون و با تركيب زير تشكيل مي گردد:

1_ معاون ذي ربط دستگاه (رئيس هيأت بدوي).

2_ مسؤول اجرايي آزمون هاي دستگاه ذي ربط.

3_ مديركل حقوقي دستگاه ذي ربط.

4_ دو نفر حقوقدان به انتخاب بالاترين مقام اجرايي دستگاه برگزاركننده آزمون.

ماده4_ هيأت تجديدنظر رسيدگي به تخلفات در آزمون ها با تركيب زير تشكيل مي گردد:

1_ رئيس سازمان سنجش آموزش كشور به عنوان رئيس هيأت.

2_ يكي از معاونين يا مديران كل وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي با معرفي وزير.

3_ يكي از معاونين يا مديران كل وزارت آموزش و پرورش با معرفي وزير.

4_ يكي از معاونين يا مديران كل دانشگاه آزاد اسلامي با معرفي رئيس دانشگاه.

5_ يك نفر حقوقدان با معرفي قوه قضائيه.

ماده5 _ تخلفات و جرايم در اين قانون مشتمل

بر موارد زير است:

الف _ ارتكاب هرگونه عملي كه موجب بي نظمي در برگزاري آزمون گردد يا همراه داشتن هرگونه وسيله غيرمجاز از قبيل وسايل ارتباط الكترونيكي و دستگاههاي حافظه دار.

ب _ ارتكاب هرگونه عمل خلاف مقررات كه آزمون داوطلب را از نظر علمي خدشه دار سازد از قبيل:

1_ ارائه مدرك يا گواهي مجعول يا تصوير گواهي مجعول براي شركت در آزمون.

2_ تباني با داوطلبان يا افراد خارج از حوزه امتحاني يا دست اندركاران آزمون از قبيل عوامل اجرايي و طراحان سؤال براي تخلف در آزمون.

3_ ثبت نام در آزمون با هويت مجعول يا شركت در جلسه آزمون به جاي داوطلب اصلي.

ج _ استفاده از هرگونه وسيله غيرمجاز از قبيل وسايل ارتباط الكترونيكي و دستگاههاي حافظه دار.

د _ كمك به داوطلب خارج از ضوابط برگزاري آزمون جهت پاسخ به سؤالات.

ه_ _ دسترسي غيرمجاز به اطلاعات مربوط به داوطلبان يا استفاده غيرمجاز از آنها.

و _ هرگونه تغيير غيرمجاز سؤالات، اوراق و پاسخنامه هاي داوطلبان يا ساير مدارك و دفاتر مربوط به آزمون.

ز _ افشاي سؤالات آزمون يا تلاش در جهت دستيابي و افشاي آن يا شركت يا معاونت در اين امر قبل يا حين برگزاري آزمون به هر نحو.

ح _ خريد يا فروش سؤالات آزمون يا پاسخ آنها يا شركت يا معاونت در اين امر قبل يا حين برگزاري آزمون اعم از اينكه سؤالات يا پاسخ آنها واقعي يا غيرواقعي باشد.

ماده6 _ هيأت هاي رسيدگي به تخلفات، صلاحيت صدور حكم به مجازاتهاي زير را درباره متخلفان دارند:

الف _ در مورد مشمولان بند (الف) ماده (5): اخطار كتبي با درج در

پرونده داوطلب و اعلام به مراجع ذي ربط يا محروميت از گزينش در آزمون همان سال.

ب _ در مورد مشمولان بند (ب) يا بند (ج) ماده (5): محروميت از گزينش علمي در آزمون همان سال و ابطال قبولي داوطلب در همان سال و محروميت از شركت در آزمون از يك تا ده سال بعد.

تبصره _ آراء هيأت هاي بدوي جز در مورد مشمولان بند (الف) ماده (6) اين قانون قابل تجديدنظرخواهي در هيأت تجديدنظر رسيدگي به تخلفات در آزمون ها مي باشد.

ماده7_ در مورد مشمولان بندهاي (د)، (ه)، (و)، (ز) و (ح) ماده (5) هيأت هاي رسيدگي متهم را براي رسيدگي و اعمال جزاي نقدي از ده ميليون (10000000) ريال تا يك ميليارد (1000000000) ريال يا حبس از يك تا پنج سال يا هر دو مجازات به محاكم دادگستري معرفي مي نمايند.

ماده8 _ ارتكاب هر يك از اعمال موضوع ماده (5) چنانچه در قالب عضويت در يك گروه يا شبكه باشد موجب تشديد مجازات مي شود و تشكيل دهنده و سركرده گروه يا شبكه به حداكثر مجازات محكوم مي گردد. مجازات هريك از اعضاء كه در ارتكاب تخلفات و جرايم فوق دخالتي نداشته باشند حسب مورد حداقل مجازات ذكر شده براي مرتكب مي باشد.

ماده9_ رسيدگي در هيأت هاي رسيدگي به تخلفات در آزمون ها مانع از رسيدگي برابر ساير قوانين جزائي يا رسيدگي در هيأت هاي رسيدگي به تخلفات اداري يا هيأت هاي انتظامي اعضاي هيأت علمي يا كميته هاي انضباطي دانشجويان نيست و مرتكب علاوه بر مجازات مندرج در مواد (6) و (7) اين قانون به مجازات مقرر در ساير قوانين و مقررات محكوم مي گردد.

ماده10_ در صورت محكوميت قطعي فردي به يكي از

مجازاتهاي مندرج در اين قانون، به استثناي مجازات مندرج در بند (الف) ماده (6)، هيأت رسيدگي به تخلفات در آزمون ها، قبولي وي در آزمون را ابطال مي نمايد. در اين صورت مؤسسه آموزشي مربوط از صدور و اعطاي هرگونه گواهي يا مدرك به وي خودداري خواهد نمود و چنانچه گواهي فارغ التحصيلي به وي اعطاء شده باشد وزارت علوم، تحقيقات و فناوري يا وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي يا وزارت آموزش و پرورش يا دانشگاه آزاد اسلامي ملزم به ابطال آن گواهي مي باشند.

ماده11_ چنانچه با بررسي هاي فني و علمي، بين نمرات و رتبه اكتسابي داوطلبي و سوابق تحصيلي وي مغايرتهاي غير متعارف مشهود و اساسي از قبيل عدم تطابق معدل ديپلم و دوره پيش دانشگاهي با رتبه و نمره اكتسابي در آزمون وجود داشته باشد، با تأييد هيأت هاي بدوي رسيدگي به تخلفات در آزمون ها از داوطلب در يك يا چند درس عمومي و اختصاصي امتحان مجدد به عمل مي آيد. تعيين وضعيت نهايي آزمون اين داوطلب، براساس نتايج حاصل از امتحان مجدد بر عهده هيأت هاي بدوي مي باشد.

ماده12_ هر مؤسسه يا آموزشگاه علمي و آموزشي كه براي افزايش آمادگي داوطلبان شركت در آزمون هاي مورد بحث اين قانون فعاليت مي كند چنانچه در تخلفات ماده (5) مشاركت داشته باشد مجوز تأسيس آن لغو مي شود و مديران مسؤول آنها علاوه بر محروميت دائمي از تأسيس و اداره اين گونه مراكز به مجازات هاي پيش بيني شده در اين قانون و ساير قوانين محكوم مي شوند و چنانچه مؤسسه يا آموزشگاه فاقد مجوز باشد مجازات مديران مسؤول آنها حداكثر مجازات مندرج در ماده (6) مي باشد.

تبصره _ در مورد آموزشگاههايي كه فاقد مجوز باشند علاوه

بر اقدام مراجع قانوني ذي ربط مدعي العموم نيز مي تواند راساً نسبت به اعلام جرم و پيگيري تخلفات آنان اقدام نمايد.

ماده13_ آئين نامه اجرايي اين قانون ظرف دو ماه با پيشنهاد وزارتخانه هاي علوم، تحقيقات و فناوري، بهداشت، درمان و آموزش پزشكي، آموزش و پرورش و دانشگاه آزاد اسلامي تهيه شده و به تصويب هيأت وزيران مي رسد.

تبصره _ ابلاغ راي در مراحل بدوي و تجديدنظر و نيز موارد رسيدگي در محل تجديدنظر تابع قانون آئين دادرسي مدني مي باشد.

قانون فوق مشتمل بر سيزده ماه و سه تبصره در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ ششم مهرماه يكهزار و سيصد و هشتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 20/7/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

قانون مبارزه با پولشويي - مصوب 24/11/1386

عطف به نامه شماره32156/27149 مورخ 6/7/1381 در اجراء اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران قانون مبارزه با پولشويي كه با عنوان لايحه مبارزه با جرم پولشويي به مجلس شوراي اسلامي تقديم گرديده بود، با تصويب در جلسه علني روز سه شنبه مورخ2/11/1386 و تأييد شوراي محترم نگهبان، به پيوست ابلاغ مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

شماره192788 7/12/1386

وزارت امور اقتصادي و دارايي

قانون مبارزه با پولشويي كه در جلسه علني روز سه شنبه مورخ دوم بهمن ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 17/11/1386 به تأييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 183497/258 مورخ 24/11/1386 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد.

رئيس جمهور _ محمود احمدي نژاد

قانون مبارزه با پولشويي

ماده1_ اصل بر صحت و اصالت معاملات تجاري موضوع ماده (2) قانون

تجارت است، مگر آن كه براساس مفاد اين قانون خلاف آن به اثبات برسد. استيلاي اشخاص بر اموال و دارايي اگر توأم با ادعاي مالكيت شود، دال بر ملكيت است.

ماده2_ جرم پولشويي عبارت است از:

الف _ تحصيل، تملك، نگهداري يا استفاده از عوايد حاصل از فعاليت هاي غيرقانوني با علم به اين كه به طور مستقيم يا غيرمستقيم در نتيجه ارتكاب جرم به دست آمده باشد.

ب _ تبديل، مبادله يا انتقال عوايدي به منظور پنهان كردن منشأ غيرقانوني آن با علم به اين كه به طور مستقيم يا غيرمستقيم ناشي از ارتكاب جرم بوده يا كمك به مرتكب به نحوي كه وي مشمول آثار و تبعات قانوني ارتكاب آن جرم نگردد.

ج _ اخفاء يا پنهان يا كتمان كردن ماهيت واقعي، منشأ، منبع، محل، نقل و انتقال، جابه جايي يا مالكيت عوايدي كه به طور مستقيم يا غيرمستقيم در نتيجه جرم تحصيل شده باشد.

ماده3_ عوايد حاصل از جرم به معناي هر نوع مالي است كه به طور مستقيم يا غيرمستقيم از فعاليتهاي مجرمانه به دست آمده باشد.

ماده4_ به منظور هماهنگ كردن دستگاههاي ذي ربط در امر جمع آوري، پردازش و تحليل اخبار، اسناد و مدارك، اطلاعات و گزارشهاي واصله، تهيه سيستمهاي اطلاعاتي هوشمند، شناسايي معاملات مشكوك و به منظور مقابله با جرم پولشويي شوراي عالي مبارزه با پولشويي به رياست و مسؤوليت وزير امور اقتصادي و دارايي و با عضويت وزراء بازرگاني، اطلاعات، كشور و رئيس بانك مركزي با وظايف ذيل تشكيل مي گردد:

1_ جمع آوري و كسب اخبار و اطلاعات مرتبط و تجزيه و تحليل و طبقه بندي فني وتخصصي آنها در مواردي كه قرينه اي بر تخلف وجود دارد طبق مقررات.

2_ تهيه و پيشنهاد آئين نامه هاي

لازم درخصوص اجراء قانون به هيأت وزيران.

3_ هماهنگ كردن دستگاههاي ذي ربط و پيگيري اجراء كامل قانون در كشور.

4_ ارزيابي گزارشهاي دريافتي و ارسال به قوه قضائيه در مواردي كه به احتمال قوي صحت دارد و يا محتمل آن از اهميت برخوردار است.

5 _ تبادل تجارب و اطلاعات با سازمانهاي مشابه در ساير كشورها در چهارچوب مفاد ماده (11).

تبصره1_ دبيرخانه شوراي عالي در وزارت امور اقتصادي و دارايي خواهد بود.

تبصره2_ ساختار و تشكيلات اجرائي شورا متناسب با وظايف قانوني آن با پيشنهاد شورا به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

تبصره3_ كليه آئين نامه هاي اجرائي شوراي فوق الذكر پس از تصويب هيأت وزيران براي تمامي اشخاص حقيقي و حقوقي ذي ربط لازم الاجراء خواهد بود. متخلف از اين امر به تشخيص مراجع اداري و قضائي حسب مورد به دو تا پنج سال انفصال از خدمت مربوط محكوم خواهد شد.

ماده5 _ كليه اشخاص حقوقي از جمله بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران، بانكها، مؤسسات مالي و اعتباري، بيمه ها، بيمه مركزي، صندوقهاي قرض الحسنه، بنيادها و مؤسسات خيريه و شهرداريها مكلفند آئين نامه هاي مصوب هيأت وزيران در اجراء اين قانون را به مورد اجراء گذارند.

ماده6 _ دفاتر اسناد رسمي، وكلاي دادگستري، حسابرسان، حسابداران، كارشناسان رسمي دادگستري و بازرسان قانوني مكلفند اطلاعات مورد نياز در اجراء اين قانون را كه هيأت وزيران مصوب مي كند، حسب درخواست شوراي عالي مبارزه با پولشويي، ارائه نمايند.

ماده7_ اشخاص، نهادها و دستگاههاي مشمول اين قانون (موضوع مواد 5 و 6) برحسب نوع فعاليت و ساختار سازماني خود مكلف به رعايت موارد زير هستند:

الف _ احراز هويت ارباب رجوع و در صورت اقدام توسط نماينده يا وكيل، احراز سمت و هويت نماينده و وكيل و اصيل در مواردي كه قرينه اي بر

تخلف وجود دارد.

تبصره _ تصويب اين قانون ناقض مواردي كه در ساير قوانين و مقررات احراز هويت الزامي شده است، نمي باشد.

ب _ ارائه اطلاعات، گزارشها، اسناد و مدارك مربوط به موضوع اين قانون به شوراي عالي مبارزه با پولشويي در چهارچوب آئين نامه مصوب هيأت وزيران.

ج _ گزارش معاملات و عمليات مشكوك به مرجع ذي صلاحي كه شوراي عالي مبارزه با پولشويي تعيين مي كند.

د _ نگهداري سوابق مربوط به شناسايي ارباب رجوع، سوابق حسابها، عمليات و معاملات به مدتي كه در آئين نامه اجرائي تعيين مي شود.

ه_ _ تدوين معيارهاي كنترل داخلي و آموزش مديران و كاركنان به منظور رعايت مفاد اين قانون و آئين نامه هاي اجرائي آن.

ماده8 _ اطلاعات و اسناد گردآوري شده در اجراء اين قانون، صرفاً در جهت اهداف تعيين شده در قانون مبارزه با پولشويي و جرائم منشأ آن مورد استفاده قرار خواهد گرفت، افشاء اطلاعات يا استفاده از آن به نفع خود يا ديگري به طور مستقيم يا غيرمستقيم توسط مأموران دولتي يا ساير اشخاص مقرر در اين قانون ممنوع بوده و متخلف به مجازات مندرج در قانون مجازات انتشار و افشاء اسناد محرمانه و سري دولتي مصوب 29/11/1353، محكوم خواهد شد.

ماده9_ مرتكبين جرم پولشويي علاوه بر استرداد درآمد و عوايد حاصل از ارتكاب جرم مشتمل بر اصل و منافع حاصل (و اگر موجود نباشد، مثل يا قيمت آن) به جزاي نقدي به ميزان يك چهارم عوايد حاصل از جرم محكوم مي شوند كه بايد به حساب درآمد عمومي نزد بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران واريز گردد.

تبصره1_ چنانچه عوايد حاصل به اموال ديگري تبديل يا تغييريافته باشد، همان اموال ضبط خواهد شد.

تبصره2_ صدور و اجراء حكم ضبط دارايي و

منافع حاصل از آن در صورتي است كه متهم به لحاظ جرم منشأ، مشمول اين حكم قرار نگرفته باشد.

تبصره3_ مرتكبين جرم منشأ، در صورت ارتكاب جرم پولشويي، علاوه بر مجازاتهاي مقرر مربوط به جرم ارتكابي، به مجازاتهاي پيش بيني شده در اين قانون نيز محكوم خواهندشد.

ماده10_ كليه اموري كه در اجراء اين قانون نياز به اقدام يا مجوز قضائي دارد بايد طبق مقررات انجام پذيرد. قوه قضائيه موظف است طبق مقررات همكاري نمايد.

ماده11_ شعبي از دادگاههاي عمومي در تهران و در صورت نياز در مراكز استانها به امر رسيدگي به جرم پولشويي و جرائم مرتبط اختصاص مي يابد. اختصاصي بودن شعبه مانع رسيدگي به ساير جرائم نمي باشد.

ماده12_ در مواردي كه بين دولت جمهوري اسلامي ايران و ساير كشورها قانون معاضدت قضايي و اطلاعاتي در امر مبارزه با پولشويي تصويب شده باشد، همكاري طبق شرايط مندرج در توافقنامه صورت خواهد گرفت.

قانون فوق مشتمل بر دوازده ماده و هفت تبصره در جلسه علني روز سه شنبه مورخ دوم بهمن ماه يكهزارو سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 17/11/1386 به تأييد شوراي نگهبان رسيد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

قوانين حقوقي

قانون اساسي و مدني

قانون اساسي

مقدمه قانون اساسي

بسم الله الرحمن الرحيم

لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط

مقدمه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مبين نهادهاي فرهنگي اجتماعي سياسي و اقتصادي جامعه ايران بر اساس اصول و ضوابط اسلامي است كه انعكاس خواست قلبي امت اسلامي مي باشد.ماهيت انقلاب عظيم اسلامي ايران و روند مبارزه مردم مسلمان از ابتدا تا پيروزي كه در شعارهاي قاطع و كوبنده همه قشرهاي مردم تبلور مي يافت اين خواست اساسي را مشخص كرده و اكنون درطليعه

اين پيروزي بزرگ ملت ما با تمام وجود نيل به آن رامي طلبد.ويژگي بنيادي اين انقلاب نسبت به ديگر نهضتهاي ايران در سده اخير، مكتبي و اسلامي بودن آن است ملت مسلمان ايران پس از گذراز نهضت ضد استبدادي مشروطه و نهضت ضداستعماري ملي شدن نفت به اين تجربه گرانبار دست يافت كه علت اساسي و مشخص عدم موفقيت اين نهضتها، مكتبي نبودن مبارزات بوده است

گرچه در نهضتهاي اخير خط فكري اسلامي و رهبري روحانيت مبارز سهم اصلي و اساسي را برعهده داشت ولي به دليل دورشدن اين مبارزات از مواضع اصيل اسلامي جنبشها به سرعت به ركود كشانده شد. از اين جا وجدان بيدار ملت به رهبري مرجع عالي قدر تقليد حضرت آيت الله العظمي امام خميني ضرورت پيگيري خط نهضت اصيل مكتبي و اسلامي را دريافت و اين بار روحانيت مبارز كشور كه همواره در صف مقدم نهضتهاي مردمي بوده و نويسندگان و روشنفكران متعهد با رهبري ايشان تحرك نويني يافت (آغاز نهضت اخير ملت ايران در سال هزار و سيصد و هشتاد و دو هجري قمري برابر با هزار و سيصد و چهل و يك هجري شمسي مي باشد . )

طليعه نهضت اعتراض درهم كوبنده امام خميني به توطئه آمريكايي «انقلاب سفيد»كه گامي در جهت تثبيت پايه هاي حكومت استبداد و تحكيم وابستگيهاي سياسي فرهنگي و اقتصادي ايران به امپرياليزم جهاني بود، عامل حركت يكپارچه ملت گشت و متعاقب آن انقلاب عظيم وخونبار امت اسلامي در خرداد ماه 42 كه در حقيقت نقطه آغازشكوفايي اين قيام شكوهمند و گسترده بود، مركزيت امام را به عنوان رهبري اسلامي تثبيت و مستحكم نمود و علي رغم تبعيدايشان از ايران در پي اعتراض به قانون ننگين كاپيتولاسيون مصونيت مستشاران آمريكايي پيوند مستحكم امت

با امام همچنان استمرار يافت و ملت مسلمان و بويژه روشنفكران متعهد وروحانيت مبارز راه خود را در ميان تبعيد و زندان شكنجه و اعدام ادامه دادند.در اين ميان قشر آگاه و مسوول جامعه در سنگر مسجد، حوزه هاي علميه و دانشگاه به روشنگري پرداخت و با الهام از مكتب انقلابي وپربار اسلام تلاش پيگير و ثمربخشي را دربالابردن سطح آگاهي وهوشياري مبارزاتي و مكتبي ملت مسلمان آغاز كرد. رژيم استبدادكه سركوبي نهضت اسلامي را با حمله دژخيمانه به فيضيه و دانشگاه و همه كانونهاي پرخروش انقلاب آغاز نموده بود، به مذبوحانه ترين اقدامات ددمنشانه جهت رهايي از خشم انقلابي مردم دست زد و دراين ميان جوخه هاي اعدام شكنجه هاي قرون وسطايي و زندانهاي درازمدت بهايي بود كه ملت مسلمان ما به نشانه عزم راسخ خود به ادامه مبارزه مي پرداخت خون صدها زن و مرد جوان و باايمان كه سحرگاهان در ميدانهاي تير، فرياد «الله اكبر» سر مي دادند يا در ميان كوچه و بازار هدف گلوله هاي دشمن قرار مي گرفتند، انقلاب اسلامي ايران را تداوم بخشيد، بيانيه ها و پيامهاي پي در پي امام به مناسبتهاي مختلف آگاهي و عزم امت اسلامي را عمق و گسترش هر چه فزونتر داد.

حكومت اسلامي طرح حكومت اسلامي بر پايه ولايت فقيه كه در اوج خفقان و اختناق رژيم استبدادي از سوي امام خميني ارائه شد، انگيزه مشخص و منسجم نويني را در مردم مسلمان ايجاد نمود و راه اصيل مبارزه مكتبي اسلام را گشود كه تلاش مبارزان مسلمان و متعهد رادر داخل و خارج كشور فشرده تر ساخت در چنين خطي نهضت ادامه يافت تا سرانجام نارضايي ها و شدت خشم مردم بر اثر فشار و اختناق روزافزون در داخل و افشاگري وانعكاس مبارزه به وسيله

روحانيت و دانشجويان مبارز در سطح جهاني بنيانهاي حاكميت رژيم را بشدت متزلزل كرد و به ناچاررژيم و اربابانش مجبور به كاستن از فشار و اختناق و به اصطلاح بازكردن فضاي سياسي كشور شدند تا به گمان خويش دريچه اطميناني به منظور پيشگيري از سقوط حتمي خود بگشايند اماملت برآشفته و آگاه و مصمم به رهبري قاطع و خلل ناپذير امام قيام پيروزمند و يكپارچه خود را به طور گسترده و سراسري آغاز نمود.

خشم ملت انتشار نامه توهين آميزي به ساحت مقدس روحانيت و بويژه امام خميني در 17 دي 1356 از طرف رژيم حاكم اين حركت راسريعتر نمود و باعث انفجار خشم مردم در سراسر كشور شد و رژيم براي مهاركردن آتشفشان خشم مردم كوشيد اين قيام معترضانه را بابه خاك و خون كشيدن خاموش كند اما اين خود خون بيشتري دررگهاي انقلاب جاري ساخت و تپشهاي پي در پي انقلاب در هفتمهاو چهلمهاي يادبود شهداي انقلاب حيات و گرمي و جوشش يكپارچه و هر چه فزونتري به اين نهضت در سراسر كشور بخشيد ودر ادامه و استمرار حركت مردم تمامي سازمانهاي كشور با اعتصاب يكپارچه خود و شركت در تظاهرات خياباني در سقوط رژيم استبدادي مشاركت فعالانه جستند، همبستگي گسترده مردان و زنان از همه اقشار و جناحهاي مذهبي و سياسي در اين مبارزه به طرزچشمگيري تعيين كننده بود و مخصوصا زنان به شكل بارزي درتمامي صحنه هاي اين جهاد بزرگ حضور فعال و گسترده اي داشتند،صحنه هايي از آن نوع كه مادري را با كودكي در آغوش شتابان به سوي ميدان نبرد و لوله هاي مسلسل نشان مي داد، بيانگر سهم عمده و تعيين كننده اين قشر بزرگ جامعه در مبارزه بود.

بهايي كه ملت پرداخت نهال انقلاب پس از يك سال

و اندي مبارزه مستمر و پيگير باباروري از خون بيش از شصت هزار شهيد و صدهزار زخمي ومعلول و با برجاي نهادن ميلياردها تومان خسارت مالي در ميان فريادهاي «استقلال آزادي حكومت اسلامي به ثمر نشست و اين نهضت عظيم كه با تكيه بر ايمان و وحدت و قاطعيت رهبري درمراحل حساس و هيجان آميز نهضت و نيز فداكاري ملت به پيروزي رسيد موفق به درهم كوبيدن تمام محاسبات و مناسبات و نهادهاي امپرياليستي گرديد كه در نوع خود سرفصل جديدي بر انقلابات گسترده مردمي در جهان شد.21 و 22 بهمن سال يكهزار و سيصد و پنجاه و هفت روزهاي فروريختن بنياد شاهنشاهي شد و استبداد داخلي و سلطه خارجي متكي بر آن را درهم شكست و با اين پيروزي بزرگ طليعه حكومت اسلامي كه خواست ديرينه مردم مسلمان است نويد پيروزي نهايي را داد.ملت ايران به طور يكپارچه و با شركت مراجع تقليد و علماي اسلام و مقام رهبري در همه پرسي جمهوري اسلامي تصميم نهايي وقاطع خود را بر ايجاد نظام نوين جمهوري اسلامي اعلام كرد و بااكثريت 2 /98% به نظام جمهوري اسلامي رأي مثبت داد.اكنون قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به عنوان بيانگر نهادها و مناسبات سياسي اجتماعي فرهنگي و اقتصادي جامعه بايدراهگشاي تحكيم پايه هاي حكومت اسلامي و ارائه دهنده طرح نوين نظام حكومتي بر ويرانه هاي نظام طاغوتي قبلي گردد.

شيوه حكومت در اسلام حكومت از ديدگاه اسلام برخاسته از موضع طبقاتي و سلطه گري فردي يا گروهي نيست بلكه تبلور آرمان سياسي ملتي همكيش وهمفكر است كه به خود سازمان مي دهد تا در روند تحول فكري وعقيدتي راه خود را به سوي هدف نهايي (حركت به سوي الله)بگشايد. ملت

ما در جريان تكامل انقلابي خود از غبارها وزنگارهاي طاغوتي زدوده شد و از آميزه هاي فكري بيگانه خود راپاك نمود و به مواضع فكري و جهان بيني اصيل اسلامي بازگشت واكنون بر آن است كه با موازين اسلامي جامعه نمونه (اسوه خود را بنا كند. بر چنين پايه اي رسالت قانون اساسي اين است كه زمينه هاي اعتقادي نهضت را عينيت بخشد و شرايطي را به وجودآورد كه در آن انسان با ارزشهاي والا و جهان شمول اسلامي پرورش يابد.قانون اساسي باتوجه به محتواي اسلامي انقلاب ايران كه حركتي براي پيروزي تمامي مستضعفين بر مستكبرين بود، زمينه تداوم اين انقلاب را در داخل و خارج كشور فراهم مي كند بويژه در گسترش روابط بين المللي با ديگر جنبشهاي اسلامي و مردمي مي كوشد تاراه تشكيل امت واحد جهاني را هموار كند (ان هذه امتكم امه واحده و انا ربكم فاعبدون) و استمرار به مبارزه در نجات ملل محروم وتحت ستم در تمامي جهان قوام يابد.باتوجه به ماهيت اين نهضت بزرگ قانون اساسي تضمينگر نفي هرگونه استبداد فكري و اجتماعي و انحصار اقتصادي مي باشد و درخط گسستن از سيستم استبدادي و سپردن سرنوشت مردم به دست خودشان تلاش مي كند. (و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التي كانت عليهم).در ايجاد نهادها و بنيادهاي سياسي كه خود پايه تشكيل جامعه است براساس تلقي مكتبي صالحان عهده دار حكومت و اداره مملكت مي گردند (ان الارض يرثها عبادي الصالحون) و قانونگذاري كه مبين ضابطه هاي مديريت اجتماعي است بر مدار قرآن و سنت جريان مي يابد.

بنابراين نظارت دقيق و جدي از ناحيه اسلام شناسان عادل و پرهيزكار و متعهد (فقهاي عادل امري محتوم و ضروري است وچون هدف از حكومت رشددادن انسان در

حركت به سوي نظام الهي است (و الي الله مصير) تا زمينه بروز و شكوفايي استعدادها به منظور تجلي ابعاد خداگونگي انسان فراهم آيد (تخلقوا باخلاق الله) و اين جز در گرو مشاركت فعال و گسترده تمامي عناصر اجتماع در روند تحول جامعه نمي تواند باشد.باتوجه به اين جهت قانون اساسي زمينه چنين مشاركتي را در تمام مراحل تصميم گيريهاي سياسي و سرنوشت ساز براي همه افراداجتماع فراهم مي سازد تا در مسير تكامل انسان هر فردي خوددست اندركار و مسوول رشد و ارتقاء و رهبري گردد كه اين همان تحقق حكومت مستضعفين در زمين خواهد بود. (و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين)

ولايت فقيه عادل براساس ولايت امر و امامت مستمر، قانون اساسي زمينه تحقق رهبري فقيه جامع الشرايطي را كه از طرف مردم به عنوان رهبرشناخته مي شود (مجاري الامور بيد العلماء بالله الامناء علي حلاله و حرامه) آماده مي كند تا ضامن عدم انحراف سازمانهاي مختلف ازوظايف اصيل اسلامي خود باشد.

اقتصاد وسيله است نه هدف در تحكيم بنيادهاي اقتصادي اصل رفع نيازهاي انسان در جريان رشد و تكامل اوست نه همچون ديگر نظامهاي اقتصادي تمركز وتكاثر ثروت و سودجويي زيرا كه در مكاتب مادي اقتصاد خودهدف است و بدين جهت در مراحل رشد، اقتصاد عامل تخريب وفساد و تباهي مي شود ولي در اسلام اقتصاد وسيله است و ازوسيله انتظاري جز كارآيي بهتر در راه وصول به هدف نمي توان داشت با اين ديدگاه برنامه اقتصاد اسلامي فراهم كردن زمينه مناسب براي بروز خلاقيتهاي متفاوت انساني است و بدين جهت تامين امكانات مساوي و متناسب و ايجاد كار براي همه افراد و رفع نيازهاي ضروري جهت استمرار حركت تكاملي او برعهده حكومت اسلامي است

زن در قانون

اساسي در ايجاد بنيادهاي اجتماعي اسلامي نيروهاي انساني كه تاكنون درخدمت استثمار همه جانبه خارجي بودند هويت اصلي و حقوق انساني خود را باز مي يابند و در اين بازيابي طبيعي است كه زنان به دليل ستم بيشتري كه تاكنون از نظام طاغوتي متحمل شده انداستيفاي حقوق آنان بيشتر خواهد بود.خانواده واحد بنيادين جامعه و كانون اصلي رشد و تعالي انسان است و توافق عقيدتي و آرماني در تشكيل خانواده كه زمينه سازاصلي حركت تكاملي و رشد يابنده انسان است اصل اساسي بوده وفراهم كردن امكانات جهت نيل به اين مقصود از وظايف حكومت اسلامي است زن در چنين برداشتي از واحد خانواده از حالت شي ء بودن و يا (ابزار كاربودن در خدمت اشاعه مصرف زدگي واستثمار، خارج شده و ضمن بازيافتن وظيفه خطير و پرارج مادري در پرورش انسانهاي مكتبي پيشاهنگ و خود همرزم مردان درميدانهاي فعال حيات مي باشد و در نتيجه پذيراي مسووليتي خطيرتر و در ديدگاه اسلامي برخوردار از ارزش و كرامتي والاترخواهد بود.

ارتش مكتبي در تشكيل و تجهيز نيروهاي دفاعي كشور توجه بر آن است كه ايمان و مكتب اساس و ضابطه باشد بدين جهت ارتش جمهوري اسلامي و سپاه پاسداران انقلاب در انطباق با هدف فوق شكل داده مي شوند و نه تنها حفظ و حراست از مرزها بلكه بار رسالت مكتبي يعني جهاد در راه خدا و مبارزه در راه گسترش حاكميت قانون خدا درجهان را نيز عهده دار خواهند بود. (و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدوالله و عدوكم و آخرين من دونهم).

قضا در قانون اساسي مساله قضا در رابطه با پاسداري از حقوق مردم در خط حركت اسلامي به منظور پيشگيري از انحرافات موضعي

در درون امت اسلامي امري است حياتي از اين رو ايجاد سيستم قضائي بر پايه عدل اسلامي و متشكل از قضات عادل و آشنا به ضوابط دقيق ديني پيش بيني شده است اين نظام به دليل حساسيت بنيادي ودقت در مكتبي بودن آن لازم است به دور از هر نوع رابطه و مناسبات ناسالم باشد. (و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل)

قوه مجريه قوه مجريه به دليل اهميت ويژه اي كه در رابطه با اجراي احكام ومقررات اسلامي به منظور رسيدن به روابط و مناسبات عادلانه حاكم بر جامعه دارد و همچنين ضرورتي كه اين مساله حياتي درزمينه سازي وصول به هدف نهايي حيات خواهدداشت بايستي راهگشاي ايجاد جامعه اسلامي باشد. نتيجتا محصورشدن در هر نوع نظام دست و پاگير پيچيده كه وصول به اين هدف را كند و ياخدشه دار كند از ديدگاه اسلامي نفي خواهد شد، بدين جهت نظام بوروكراسي كه زاييده و حاصل حاكميتهاي طاغوتي است بشدت طرد خواهد شد تا نظام اجرايي با كارآيي بيشتر و سرعت افزونتر دراجراي تعهدات اداري به وجود آيد.

وسايل ارتباط جمعي وسايل ارتباط جمعي (راديو _ تلويزيون بايستي در جهت روندتكاملي انقلاب اسلامي در خدمت اشاعه فرهنگ اسلامي قرار گيردو در اين زمينه از برخورد سالم انديشه هاي متفاوت بهره جويد و ازاشاعه و ترويج خصلتهاي تخريبي و ضداسلامي جدا پرهيز كند.پيروي از اصول چنين قانوني كه آزادي و كرامت ابناي بشر راسرلوحه اهداف خود دانسته و راه رشد و تكامل انسان را مي گشايدبرعهده همگان است و لازم است كه امت مسلمان با انتخاب مسوولين كاردان و مومن و نظارت مستمر بر كار آنان به طور فعالانه در ساختن جامعه اسلامي مشاركت جويند، به اميد اين كه در

بناي جامعه نمونه اسلامي (اسوه كه بتواند الگو و شهيدي بر همگي مردم جهان باشد موفق گردد. (و كذلك جعلناكم امه وسطا لتكونوا شهداء علي الناس)

نمايندگان مجلس خبرگان متشكل از نمايندگان مردم كار تدوين قانون اساسي را براساس بررسي پيش نويس پيشنهادي دولت و كليه پيشنهادهايي كه از گروههاي مختلف مردم رسيده بود در دوازده فصل كه مشتمل بر يكصد و هفتاد و پنج اصل مي باشد در طليعه پانزدهمين قرن هجرت پيغمبر اكرم صلي الله عليه واله و سلم بنيانگذار مكتب رهايي بخش اسلام با اهداف و انگيزه هاي مشروح فوق به پايان رساند، به اين اميد كه اين قرن قرن حكومت جهاني مستضعفين و شكست تمامي مستكبرين گردد.

اصول قانون اساسي

اصل اول _ حكومت ايران جمهوري اسلامي است كه ملت ايران براساس اعتقاد ديرينه اش به حكومت حق و عدل قرآن در پي انقلاب اسلامي پيروزمند خود به رهبري مرجع عاليقدر تقليد آيت الله العظمي امام خميني در همه پرسي دهم و يازدهم فروردين ماه يكهزار و سيصد و پنجاه و هشت هجري شمسي برابر با اول ودوم جمادي الاولي سال يكهزار و سيصد و نود و نه هجري قمري با اكثريت 2 /98% كليه كساني كه حق راي داشتند به آن راي مثبت داد.

اصل دوم _ جمهوري اسلامي نظامي است برپايه ايمان به

1 _ خداي يكتا (لااله الاالله) و اختصاص حاكميت و تشريع به او و لزوم تسليم در برابر امر او.

2 _ وحي الهي و نقش بنيادي آن در بيان قوانين

3 _ معاد و نقش سازنده آن در سير تكاملي انسان به سوي خدا.

4 _ عدل خدا در خلقت و تشريع

5 _ امامت و رهبري مستمر و نقش اساسي آن

در تداوم انقلاب اسلام

6 _ كرامت و ارزش والاي انسان و آزادي توام با مسووليت او دربرابر خدا كه از راه

الف _ اجتهاد مستمر فقهاي جامع الشرايط براساس كتاب و سنت معصومين سلام الله عليهم اجمعين

ب _ استفاده از علوم و فنون و تجارب پيشرفته بشري و تلاش در پيشبرد آنها.

ج _ نفي هرگونه ستمگري و ستمكشي و سلطه گري و سلطه پذيري قسط و عدل و استقلال سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و همبستگي ملي را تامين مي كند.

اصل سوم _ دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است براي نيل به اهداف مذكور در اصل دوم همه امكانات خود را براي امور زير به كار برد:

1 _ ايجاد محيط مساعد براي رشد فضايل اخلاقي براساس ايمان وتقوا و مبارزه با كليه مظاهر فساد و تباهي

2 _ بالابردن سطح آگاهيهاي عمومي در همه زمينه ها با استفاده صحيح از مطبوعات و رسانه هاي گروهي و وسايل ديگر.

3 _ آموزش و پرورش و تربيت بدني رايگان براي همه در تمام سطوح و تسهيل و تعميم آموزش عالي

4 _ تقويت روح بررسي و تتبع و ابتكار در تمام زمينه هاي علمي فني فرهنگي و اسلامي از طريق تاسيس مراكز تحقيق و تشويق محققان

5 _ طرد كامل استعمار و جلوگيري از نفوذ اجانب

6 _ محو هرگونه استبداد و خودكامگي و انحصارطلبي

7 _ تامين آزاديهاي سياسي و اجتماعي در حدود قانون

8 _ مشاركت عامه مردم در تعيين سرنوشت سياسي اقتصادي اجتماعي و فرهنگي خويش

9 _ رفع تبعيضات ناروا و ايجاد امكانات عادلانه براي همه در تمام زمينه هاي مادي و معنوي

10 _ ايجاد نظام اداري صحيح و

حذف تشكيلات غيرضرور.

11 _ تقويت كامل بنيه دفاع ملي از طريق آموزش نظامي عمومي براي حفظ استقلال و تماميت ارضي و نظام اسلامي كشور.

12 _ پي ريزي اقتصاد صحيح و عادلانه برطبق ضوابط اسلامي جهت ايجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محروميت در زمينه هاي تغذيه و مسكن و كار و بهداشت و تعميم بيمه

13 _ تامين خودكفايي در علوم و فنون صنعت و كشاورزي و امورنظامي و مانند اينها.

14 _ تامين حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ايجاد امنيت قضائي عادلانه براي همه و تساوي عموم در برابر قانون

15 _ توسعه و تحكيم برادري اسلامي و تعاون عمومي بين همه مردم

16 _ تنظيم سياست خارجي كشور براساس معيارهاي اسلام تعهدبرادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمايت بي دريغ از مستضعفان جهان

اصل چهارم _ كليه قوانين و مقررات مدني جزائي مالي اقتصادي اداري فرهنگي نظامي سياسي و غير اينها بايد براساس موازين اسلامي باشد. اين اصل بر اطلاق يا عموم همه اصول قانون اساسي و قوانين و مقررات ديگر حاكم است و تشخيص اين امر برعهده فقهاي شوراي نگهبان است

اصل پنجم _ در زمان غيبت حضرت ولي عصر «عجل الله تعالي فرجه در جمهوري اسلامي ايران ولايت امر و امامت امت برعهده فقيه عادل و باتقوا، آگاه به زمان شجاع مدير و مدبر است كه طبق اصل يكصد و هفتم عهده دار آن مي گردد.

اصل ششم _ در جمهوري اسلامي ايران امور كشور بايد به اتكاء آراي عمومي اداره شود، از راه انتخابات انتخاب رئيس جمهور،نمايندگان مجلس شوراي اسلامي اعضاي شوراها و نظاير اينها، يااز راه همه پرسي در

مواردي كه در اصول ديگر اين قانون معين مي گردد.

اصل هفتم _ طبق دستور قرآن كريم «و امرهم شوري بينهم» و «شاورهم في الامر» شوراها: مجلس شوراي اسلامي شوراي استان شهرستان شهر، محل بخش روستا و نظاير اينها از اركان تصميم گيري و اداره امور كشورند.

موارد، طرز تشكيل و حدود اختيارات و وظايف شوراها را اين قانون و قوانين ناشي از آن معين مي كند.

اصل هشتم _ در جمهوري اسلامي ايران دعوت به خير، امر به معروف و نهي از منكر وظيفه اي است همگاني و متقابل برعهده مردم نسبت به يكديگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت شرايط وحدود و كيفيت آن را قانون معين مي كند. «و المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر»

اصل نهم _ در جمهوري اسلامي ايران آزادي و استقلال و وحدت وتماميت ارضي كشور از يكديگر تفكيك ناپذيرند و حفظ آنها وظيفه دولت و آحاد ملت است هيچ فرد يا گروه يا مقامي حق ندارد به نام استفاده از آزادي به استقلال سياسي فرهنگي اقتصادي نظامي وتماميت ارضي ايران كمترين خدشه اي وارد كند و هيچ مقامي حق ندارد به نام حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور آزاديهاي مشروع را، هر چند با وضع قوانين و مقررات سلب كند.

اصل دهم _ از آن جا كه خانواده واحد بنيادي جامعه اسلامي است همه قوانين و مقررات و برنامه ريزيهاي مربوط بايد در جهت آسان كردن تشكيل خانواده پاسداري از قداست آن و استواري روابط خانوادگي برپايه حقوق و اخلاق اسلامي باشد.

اصل يازدهم _ به حكم آيه كريمه «ان هذه امتكم امه واحده و انا ربكم فاعبدون» همه مسلمانان

يك امتند و دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است سياست كلي خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملل اسلامي قرار دهد و كوشش پيگير به عمل آورد تا وحدت سياسي اقتصادي و فرهنگي جهان اسلام را تحقق بخشد.

اصل دوازدهم _ دين رسمي ايران اسلام و مذهب جعفري اثني عشري است و اين اصل الي الابد غيرقابل تغييراست ومذاهب ديگر اسلامي اعم از حنفي شافعي مالكي حنبلي و زيدي داراي احترام كامل مي باشند و پيروان اين مذاهب در انجام مراسم مذهبي طبق فقه خودشان آزادند و در تعليم و تربيت ديني و احوال شخصيه (ازدواج طلاق ، ارث و وصيت و دعاوي مربوط به آن در دادگاهها رسميت دارند و در هر منطقه اي كه پيروان هر يك از اين مذاهب اكثريت داشته باشند، مقررات محلي در حدود اختيارات شوراها برطبق آن مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پيروان ساير مذاهب

اصل سيزدهم _ ايرانيان زرتشتي كليمي و مسيحي تنها اقليتهاي ديني شناخته مي شوند كه در حدود قانون در انجام مراسم ديني خودآزادند و در احوال شخصيه و تعليمات ديني برطبق آيين خود عمل مي كنند.

اصل چهاردهم _ به حكم آيه شريه «لا ينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم في الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان الله يحب المقسطينَ» دولت جمهوري اسلامي ايران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غيرمسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامي عمل نمايند و حقوق انساني آنان را رعايت كنند، اين اصل در حق كساني اعتبار دارد كه برضد اسلام و جمهوري اسلامي ايران توطئه و اقدام نكنند.

فصل دوم زبان خط تاريخ وپرچم رسمي كشور

اصل پانزدهم _ زبان و خط رسمي و

مشترك مردم ايران فارسي است اسناد و مكاتبات و متون رسمي و كتب درسي بايد با اين زبان وخط باشد ولي استفاده از زبانهاي محلي و قومي در مطبوعات ورسانه هاي گروهي و تدريس ادبيات آنها در مدارس در كنار زبان فارسي آزاد است

اصل شانزدهم _ از آن جا كه زبان قرآن و علوم و معارف اسلامي عربي است و ادبيات فارسي كاملا با آن آميخته است اين زبان بايد پس ازدوره ابتدايي تا پايان دوره متوسطه در همه كلاسها و در همه رشته هاتدريس شود.

اصل هفدهم _ مبداء تاريخ رسمي كشور، هجرت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله وسلم است و تاريخ هجري شمسي و هجري قمري هردو معتبر است اما مبناي كار ادارات دولتي هجري شمسي است تعطيل رسمي هفتگي روز جمعه است

اصل هجدهم _ پرچم رسمي ايران به رنگهاي سبز و سفيد و سرخ باعلامت مخصوص جمهوري اسلامي و شعار «الله اكبر» است

فصل سوم حقوق ملت

اصل نوزدهم _ مردم ايران از هر قوم و قبيله كه باشند از حقوق مساوي برخوردارند و رنگ نژاد، زبان و مانند اينها سبب امتياز نخواهد بود.

اصل بيستم _ همه افراد ملت اعم از زن و مرد يكسان در حمايت قانون قرار دارند و از همه حقوق انساني سياسي اقتصادي اجتماعي وفرهنگي با رعايت موازين اسلام برخوردارند.

اصل بيست و يكم _ دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات بارعايت موازين اسلامي تضمين نمايد و امور زير را انجام دهد:

1 _ ايجاد زمينه هاي مساعد براي رشد شخصيت زن و احياي حقوق مادي و معنوي او.

2 _ حمايت مادران بالخصوص

در دوران بارداري و حضانت فرزند،و حمايت از كودكان بي سرپرست

3 _ ايجاد دادگاه صالح براي حفظ كيان و بقاي خانواده

4 _ ايجاد بيمه خاص بيوگان و زنان سالخورده و بي سرپرست

5 _ اعطاي قيمومت فرزندان به مادران شايسته در جهت غبطه آنهادر صورت نبودن ولي شرعي

اصل بيست و دوم _ حيثيت جان مال حقوق ، مسكن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردي كه قانون تجويز كند.

اصل بيست و سوم _ تفتيش عقايد ممنوع است و هيچ كس رانمي توان به صرف داشتن عقيده اي مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد.

اصل بيست و چهارم _ نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادندمگر آن كه مخل به مباني اسلام يا حقوق عمومي باشد. تفصيل آن راقانون معين مي كند.

اصل بيست و پنجم _ بازرسي و نرساندن نامه ها، ضبط و فاش كردن مكالمات تلفني افشاي مخابرات تلگرافي و تلكس سانسور، عدم مخابره و نرساندن آنها، استراق سمع و هرگونه تجسس ممنوع است مگر به حكم قانون

اصل بيست و ششم _ احزاب جمعيتها، انجمنهاي سياسي و صنفي وانجمنهاي اسلامي يا اقليتهاي ديني شناخته شده آزادند، مشروط به اين كه اصول استقلال آزادي وحدت ملي موازين اسلامي واساس جمهوري اسلامي را نقض نكنند. هيچ كس را نمي توان ازشركت در آنها منع كرد يا به شركت در يكي از آنها مجبور ساخت

اصل بيست و هفتم _ تشكيل اجتماعات و راه پيماييها، بدون حمل سلاح به شرط آن كه مخل به مباني اسلام نباشد آزاد است

اصل بيست و هشتم _ هر كس حق دارد شغلي را كه بدان مايل است ومخالف اسلام و مصالح عمومي

و حقوق ديگران نيست برگزيند.

دولت موظف است با رعايت نياز جامعه به مشاغل گوناگون براي همه افراد امكان اشتغال به كار و شرايط مساوي را براي احرازمشاغل ايجاد نمايد.

اصل بيست و نهم _ برخورداري از تامين اجتماعي از نظر بازنشستگي بيكاري پيري از كارافتادگي بي سرپرستي در راه ماندگي حوادث و سوانح و نياز به خدمات بهداشتي و درماني و مراقبتهاي پزشكي به صورت بيمه و غيره حقي است همگاني

دولت مكلّف است طبق قوانين از محل درآمدهاي عمومي و درآمدهاي حاصل از مشاركت مردم خدمات و حمايتهاي مالي فوق را براي يك يك افراد كشور تامين كند.

اصل سي ام _ دولت موظف است وسايل آموزش و پروش رايگان رابراي همه ملت تا پايان دوره متوسطه فراهم سازد و وسايل تحصيلات عالي را تا سرحد خودكفايي كشور به طور رايگان گسترش دهد.

اصل سي و يكم _ داشتن مسكن متناسب با نياز، حق هر فرد و خانواده ايراني است دولت موظف است با رعايت اولويت براي آنها كه نيازمندترند بخصوص روستانشينان و كارگران زمينه اجراي اين اصل را فراهم كند.

اصل سي و دوم _ هيچ كس را نمي توان دستگير كرد مگر به حكم وترتيبي كه قانون معين مي كند. در صورت بازداشت موضوع اتهام بايد با ذكر دلايل بلافاصله كتبا به متهم ابلاغ و تفهيم شود و حداكثرظرف مدت بيست و چهار ساعت پرونده مقدماتي به مراجع صالحه قضائي ارسال و مقدمات محاكمه در اسرع وقت فراهم گردد. متخلف از اين اصل طبق قانون مجازات مي شود.

اصل سي و سوم _ هيچ كس را نمي توان از محل اقامت خود تبعيد كرديا از اقامت در محل مورد علاقه اش ممنوع يا به اقامت در محلي مجبور ساخت مگر در

مواردي كه قانون مقرر مي دارد.

اصل سي و چهارم _ دادخواهي حق مسلم هر فرد است و هر كس مي تواند به منظور دادخواهي به دادگاههاي صالح رجوع نمايد، همه افراد ملت حق دارند اين گونه دادگاهها را در دسترس داشته باشند و هيچ كس را نمي توان از دادگاهي كه به موجب قانون حق مراجعه به آن را دارد منع كرد.

اصل سي و پنجم _ در همه دادگاهها طرفين دعوا حق دارند براي خودوكيل انتخاب نمايند و اگر توانايي انتخاب وكيل را نداشته باشندبايد براي آنها امكانات تعيين وكيل فراهم گردد.

اصل سي و ششم _ حكم به مجازات و اجراي آن بايد تنها از طريق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.

اصل سي و هفتم _ اصل برائت است و هيچ كس از نظر قانون مجرم شناخته نمي شود، مگر اين كه جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد.

اصل سي و هشتم _ هرگونه شكنجه براي گرفتن اقرار و يا كسب اطلاع ممنوع است اجبار شخص به شهادت اقرار يا سوگند مجاز نيست و چنين شهادت و اقرار و سوگندي فاقد ارزش و اعتبار است

متخلف از اين اصل طبق قانون مجازات مي شود.

اصل سي و نهم _ هتك حرمت و حيثيت كسي كه به حكم قانون دستگير، بازداشت زنداني يا تبعيدشده به هر صورت كه باشدممنوع و موجب مجازات است

اصل چهلم _ هيچ كس نمي تواند اعمال حق خويش را وسيله اضرار به غير يا تجاوز به منافع عمومي قرار دهد.

اصل چهل و يكم _ تابعيت كشور ايران حق مسلم هر فرد ايراني است ودولت نمي تواند از هيچ ايراني سلب تابعيت كند، مگر به درخواست خود او يا در صورتي كه به تابعيت كشور ديگري درايد.

اصل چهل و دوم _

اتباع خارجه مي توانند در حدود قوانين به تابعيت ايران درايند و سلب تابعيت اين گونه اشخاص در صورتي ممكن است كه دولت ديگري تابعيت آنها را بپذيرد يا خود آنها درخواست كنند.

فصل چهارم اقتصاد و امورمالي

اصل چهل و سوم _ براي تامين استقلال اقتصادي جامعه و ريشه كن كردن فقر و محروميت و برآوردن نيازهاي انسان در جريان رشد، باحفظ آزادگي او، اقتصاد جمهوري اسلامي ايران براساس ضوابط زيراستوار مي شود:

1 _ تامين نيازهاي اساسي مسكن خوراك پوشاك بهداشت درمان آموزش و پرورش و امكانات لازم براي تشكيل خانواده براي همه

2 _ تامين شرايط و امكانات كار براي همه به منظور رسيدن به اشتغال كامل و قراردادن وسايل كار در اختيار همه كساني كه قادر به كارند ولي وسايل كار ندارند، در شكل تعاوني از راه وام بدون بهره يا هر راه مشروع ديگر كه نه به تمركز و تداول ثروت در دست افراد وگروههاي خاص منتهي شود و نه دولت را به صورت يك كارفرماي بزرگ مطلق درآورد. اين اقدام بايد با رعايت ضرورتهاي حاكم بربرنامه ريزي عمومي اقتصاد كشور در هر يك از مراحل رشد صورت گيرد.

3 _ تنظيم برنامه اقتصادي كشور به صورتي كه شكل و محتوا وساعات كار چنان باشد كه هر فرد علاوه بر تلاش شغلي فرصت وتوان كافي براي خودسازي معنوي سياسي و اجتماعي و شركت فعال در رهبري كشور و افزايش مهارت و ابتكار داشته باشد.

4 _ رعايت آزادي انتخاب شغل و عدم اجبار افراد به كاري معين وجلوگيري از بهره كشي از كار ديگري

5 _ منع اضرار به غير و انحصار و احتكار و ربا و ديگر معاملات باطل و حرام

6

_ منع اسراف و تبذير در همه شؤون مربوط به اقتصاد، اعم ازمصرف سرمايه گذاري توليد، توزيع و خدمات

7 _ استفاده از علوم و فنون و تربيت افراد ماهر به نسبت احتياج براي توسعه و پيشرفت اقتصاد كشور.

8 _ جلوگيري از سلطه اقتصادي بيگانه بر اقتصاد كشور.

9 _ تأكيد بر افزايش توليدات كشاورزي دامي و صنعتي كه نيازهاي عمومي را تامين كند و كشور را به مرحله خودكفايي برساند و ازوابستگي برهاند.

اصل چهل و چهارم _ نظام اقتصادي جمهوري اسلامي ايران برپايه سه بخش دولتي تعاوني و خصوصي با برنامه ريزي منظم و صحيح استوار است

بخش دولتي شامل كليه صنايع بزرگ صنايع مادر، بازرگاني خارجي معادن بزرگ بانكداري بيمه تامين نيرو، سدها وشبكه هاي بزرگ آبرساني راديو و تلويزيون پست و تلگراف وتلفن هواپيمايي كشتيراني راه و راه آهن و مانند اينها است كه به صورت مالكيت عمومي و در اختيار دولت است

بخش تعاوني شامل شركتها و مؤسسات تعاوني توليد و توزيع است كه در شهر و روستا برطبق ضوابط اسلامي تشكيل مي شود.

بخش خصوصي شامل آن قسمت از كشاورزي دامداري صنعت تجارت و خدمات مي شود كه مكمل فعاليتهاي اقتصادي دولتي و تعاوني است

مالكيت در اين سه بخش تا جايي كه با اصول ديگر اين فصل مطابق باشد و از محدوده قوانين اسلام خارج نشود و موجب رشد وتوسعه اقتصادي كشور گردد و مايه زيان جامعه نشود مورد حمايت قانون جمهوري اسلامي است

تفصيل ضوابط و قلمرو و شرايط هر سه بخش را قانون معين مي كند.

اصل چهل و پنجم _ انفال و ثروتهاي عمومي از قبيل زمينهاي موات يارهاشده

معادن درياها، درياچه ها، رودخانه ها و ساير آبهاي عمومي كوهها، دره ها، جنگلها، نيزارها، بيشه هاي طبيعي مراتعي كه حريم نيست ارث بدون وارث و اموال مجهول المالك و اموال عمومي كه از غاصبين مسترد مي شود، در اختيار حكومت اسلامي است تا برطبق مصالح عامه نسبت به آنها عمل نمايد، تفصيل وترتيب استفاده از هر يك را قانون معين مي كند.

اصل چهل و ششم _ هر كس مالك حاصل كسب و كار مشروع خويش است و هيچ كس نمي تواند به عنوان مالكيت نسبت به كسب و كارخود امكان كسب و كار را از ديگري سلب كند.

اصل چهل و هفتم _ مالكيت شخصي كه از راه مشروع باشد محترم است ضوابط آن را قانون معين مي كند.

اصل چهل و هشتم _ در بهره برداري از منابع طبيعي و استفاده ازدرآمدهاي ملي در سطح استانها و توزيع فعاليتهاي اقتصادي ميان استانها و مناطق مختلف كشور، بايد تبعيض در كار نباشد. به طوري كه هر منطقه فراخور نيازها و استعداد رشد خود، سرمايه و امكانات لازم در دسترس داشته باشد.

اصل چهل و نهم _ دولت موظف است ثروتهاي ناشي از ربا، غصب رشوه اختلاس سرقت قمار، سوءاستفاده از موقوفات سوءاستفاده از مقاطعه كاريها و معاملات دولتي فروش زمينهاي موات و مباحات اصلي دايركردن اماكن فساد و ساير مواردغيرمشروع را گرفته و به صاحب حق رد كند و در صورت معلوم نبودن او به بيت المال بدهد اين حكم بايد با رسيدگي و تحقيق و ثبوت شرعي به وسيله دولت اجرا شود.

اصل پنجاهم _ در جمهوري اسلامي حفاظت محيط زيست كه نسل امروز و نسلهاي بعد بايد در آن حيات ا جتماعي رو به رشدي داشته باشند، وظيفه عمومي تلقي مي گردد. از

اين رو فعاليتهاي اقتصادي وغير آن كه با آلودگي محيط زيست يا تخريب غيرقابل جبران آن ملازمه پيدا كند، ممنوع است

اصل پنجاه و يكم _ هيچ نوع ماليات وضع نمي شود مگر به موجب قانون موارد معافيت و بخشودگي و تخفيف مالياتي به موجب قانون مشخص مي شود.

اصل پنجاه و دوم _ بودجه سالانه كل كشور به ترتيبي كه در قانون مقررمي شود ازطرف دولت تهيه و براي رسيدگي و تصويب به مجلس شوراي اسلامي تسليم مي گردد. هرگونه تغيير در ارقام بودجه نيز تابع مراتب مقرر در قانون خواهد بود.

اصل پنجاه و سوم _ كليه دريافتهاي دولت در حسابهاي خزانه داري كل متمركز مي شود و همه پرداختها در حدود اعتبارات مصوب به موجب قانون انجام مي گيرد.

اصل پنجاه و چهارم _ ديوان محاسبات كشور مستقيما زير نظرمجلس شوراي اسلامي مي باشد. سازمان و اداره امور آن در تهران ومراكز استانها به موجب قانون تعيين خواهد شد.

اصل پنجاه و پنجم _ ديوان محاسبات به كليه حسابهاي وزارتخانه ها،مؤسسات شركتهاي دولتي و ساير دستگاههايي كه به نحوي ازانحاء از بودجه كل كشور استفاده مي كنند به ترتيبي كه قانون مقررمي دارد رسيدگي يا حسابرسي مي نمايد كه هيچ هزينه اي ازاعتبارات مصوب تجاوز نكرده و هر وجهي در محل خود به مصرف رسيده باشد. ديوان محاسبات حسابها و اسناد و مدارك مربوطه رابرابر قانون جمع آوري و گزارش تفريغ بودجه هر سال را به انضمام نظرات خود به مجلس شوراي اسلامي تسليم مي نمايد. اين گزارش بايد در دسترس عموم گذاشته شود.

فصل پنجم حق حاكميت ملّت و قواي ناشي از آن

اصل پنجاه و ششم _ حاكميت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعي خويش حاكم ساخته است هيچ كس

نمي تواند اين حق الهي را از انسان سلب كند يا درخدمت منافع فرد يا گروهي خاص قرار دهد و ملت اين حق خداداد را ازطرقي كه در اصول بعد مي آيد اعمال مي كند.

اصل پنجاه و هفتم _ قواي حاكم در جمهوري اسلامي ايران عبارتند از:قوه مقننه قوه مجريه و قوه قضائيه كه زير نظر ولايت مطلقه امر وامامت امت برطبق اصول آينده اين قانون اعمال مي گردند. اين قوامستقل از يكديگرند.

اصل پنجاه و هشتم _ اعمال قوه مقننه از طريق مجلس شوراي اسلامي است كه از نمايندگان منتخب مردم تشكيل مي شود ومصوبات آن پس از طي مراحلي كه در اصول بعد مي آيد براي اجرابه قوه مجريه و قضائيه ابلاغ مي گردد.

اصل پنجاه و نهم _ در مسائل بسيار مهم اقتصادي سياسي اجتماعي و فرهنگي ممكن است اعمال قوه مقننه از راه همه پرسي و مراجعه مستقيم به آراي مردم صورت گيرد. درخواست مراجعه به آراي عمومي بايد به تصويب دو سوم مجموع نمايندگان مجلس برسد.

اصل شصتم _ اعمال قوه مجريه جز در اموري كه در اين قانون مستقيما برعهده رهبري گذارده شده از طريق رئيس جمهور و وزرااست

اصل شصت و يكم _ اعمال قوه قضائيه به وسيله دادگاههاي دادگستري است كه بايد طبق موازين اسلامي تشكيل شود و به حل و فصل دعاوي و حفظ حقوق عمومي و گسترش و اجراي عدالت و اقامه حدود الهي بپردازد.

فصل ششم قوه مقننه

مبحث اول مجلس شوراي اسلامي

اصل شصت و دوم _ مجلس شوراي اسلامي از نمايندگان ملت كه به طور مستقيم و با راي مخفي انتخاب مي شوند تشكيل مي گردد.

شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان و كيفيت انتخابات راقانون معين خواهد كرد.

اصل شصت و سوم _ دوره

نمايندگي مجلس شوراي اسلامي چهارسال است انتخابات هر دوره بايد پيش از پايان دوره قبل برگزارشود به طوري كه كشور در هيچ زمان بدون مجلس نباشد.

اصل شصت و چهارم _ عده نمايندگان مجلس شوراي اسلامي دويست و هفتاد نفر است و از تاريخ همه پرسي سال يكهزار وسيصد و شصت و هشت هجري شمسي پس از هر ده سال با در نظرگرفتن عوامل انساني سياسي جغرافيايي و نظاير آنها حداكثربيست نفر نماينده مي تواند اضافه شود.

زرتشتيان و كليميان هر كدام يك نماينده و مسيحيان آشوري وكلداني مجموعا يك نماينده و مسيحيان ارمني جنوب و شمال هركدام يك نماينده انتخاب مي كنند.

محدوده حوزه هاي انتخابيه و تعداد نمايندگان را قانون معين مي كند.

اصل شصت و پنجم _ پس از برگزاري انتخابات جلسات مجلس شوراي اسلامي با حضور دو سوم مجموع نمايندگان رسميت مي يابد و تصويب طرحها و لوايح طبق آيين نامه مصوب داخلي انجام مي گيرد مگر در مواردي كه در قانون اساسي نصاب خاصي تعيين شده باشد.

براي تصويب آيين نامه داخلي موافقت دوسوم حاضران لازم است

اصل شصت و ششم _ ترتيب انتخاب رئيس و هيات رئيسه مجلس وتعداد كميسيونها و دوره تصدي آنها و امور مربوط به مذاكرات وانتظامات مجلس به وسيله آيين نامه داخلي مجلس معين مي گردد.

اصل شصت و هفتم _ نمايندگان بايد در نخستين جلسه مجلس به ترتيب زير سوگند ياد كنند و متن قسم نامه را امضاء نمايند.

بسم الله الرحمن الرحيم

«من در برابر قرآن مجيد، به خداي قادر متعال سوگند يادمي كنم و با تكيه بر شرف انساني خويش تعهد مي نمايم كه پاسدار حريم اسلام و نگاهبان دستاوردهاي انقلاب اسلامي ملت ايران و مباني جمهوري اسلامي باشم وديعه اي را كه ملت به ما سپرده به عنوان اميني

عادل پاسداري كنم و در انجام وظايف وكالت امانت و تقوا رارعايت نمايم و همواره به استقلال و اعتلاي كشور و حفظ حقوق ملت و خدمات به مردم پايبند باشم از قانون اساسي دفاع كنم و در گفته ها و نوشته ها و اظهارنظرها،استقلال كشور و آزادي مردم و تامين مصالح آنها را مدنظرداشته باشم »

نمايندگان اقليتهاي ديني اين سوگند را با ذكر كتاب آسماني خود يادخواهند كرد.

نمايندگاني كه در جلسه نخست شركت ندارند بايد در اولين جلسه اي كه حضور پيدا مي كنند مراسم سوگند را به جاي آورند.

اصل شصت و هشتم _ در زمان جنگ و اشغال نظامي كشور به پيشنهاد رئيس جمهور و تصويب سه چهارم مجموع نمايندگان وتاييد شوراي نگهبان انتخابات نقاط اشغال شده يا تمامي مملكت براي مدت معيني متوقف مي شود و در صورت عدم تشكيل مجلس جديد، مجلس سابق همچنان به كار خود ادامه خواهد داد.

اصل شصت و نهم _ مذاكرات مجلس شوراي اسلامي بايد علني باشدو گزارش كامل آن از طريق راديو و روزنامه رسمي براي اطلاع عموم منتشر شود. در شرايط اضطراري در صورتي كه رعايت امنيت كشور ايجاب كند، به تقاضاي رئيس جمهور يا يكي از وزرا يا ده نفراز نمايندگان جلسه غيرعلني تشكيل مي شود. مصوبات جلسه غيرعلني در صورتي معتبر است كه با حضور شوراي نگهبان به تصويب سه چهارم مجموع نمايندگان برسد. گزارش و مصوبات اين جلسات بايد پس از برطرف شدن شرايط اضطراري براي اطلاع عموم منتشر گردد.

اصل هفتادم _ رئيس جمهور و معاونان او و وزيران به اجتماع يا به انفراد، حق شركت در جلسات علني مجلس را دارند و مي توانندمشاوران خود را همراه داشته باشند و در صورتي كه نمايندگان لازم بدانند، وزرا مكلف به حضورند

و هرگاه تقاضا كنند مطالبشان استماع مي شود.

مبحث دوم اختيارات و صلاحيت مجلس شوراي اسلامي

اصل هفتاد و يكم _ مجلس شوراي اسلامي در عموم مسائل در حدودمقرر در قانون اساسي مي تواند قانون وضع كند.

اصل هفتاد و دوم _ مجلس شوراي اسلامي نمي تواند قوانيني وضع كند كه با اصول و احكام مذهب رسمي كشور يا قانون اساسي مغايرت داشته باشد. تشخيص اين امر به ترتيبي كه در اصل نود وششم آمده برعهده شوراي نگهبان است

اصل هفتاد و سوم _ شرح و تفسير قوانين عادي در صلاحيت مجلس شوراي اسلامي است مفاد اين اصل مانع از تفسيري كه دادرسان درمقام تميز حق از قوانين مي كنند نيست

اصل هفتاد و چهارم _ لوايح قانوني پس از تصويب هيات وزيران به مجلس تقديم مي شود و طرحهاي قانوني به پيشنهاد حداقل پانزده نفر از نمايندگان در مجلس شوراي اسلامي قابل طرح است

اصل هفتاد و پنجم _ طرحهاي قانوني و پيشنهادها و اصلاحاتي كه نمايندگان درخصوص لوايح قانوني عنوان مي كنند و به تقليل درآمدعمومي يا افزايش هزينه هاي عمومي مي انجامد، در صورتي قابل طرح در مجلس است كه در آن طريق جبران كاهش درآمد يا تامين هزينه جديد نيز معلوم شده باشد.

اصل هفتاد و ششم _ مجلس شوراي اسلامي حق تحقيق و تفحص درتمام امور كشور را دارد.

اصل هفتاد و هفتم _ عهدنامه ها، مقاوله نامه ها، قراردادها وموافقت نامه هاي بين المللي بايد به تصويب مجلس شوراي اسلامي برسد.

اصل هفتاد و هشتم _ هرگونه تغيير در خطوط مرزي ممنوع است مگراصلاحات جزئي با رعايت مصالح كشور به شرط اين كه يك طرفه نباشد و به استقلال و تماميت ارضي كشور لطمه نزند و به تصويب چهار پنجم مجموع نمايندگان مجلس

شوراي اسلامي برسد.

اصل هفتاد و نهم _ برقراري حكومت نظامي ممنوع است در حالت جنگ و شرايط اضطراري نظير آن دولت حق دارد با تصويب مجلس شوراي اسلامي موقتا محدوديتهاي ضروري را برقرار نمايد،ولي مدت آن به هر حال نمي تواند بيش از سي روز باشد و درصورتي كه ضرورت همچنان باقي باشد دولت موظف است مجددا از مجلس كسب مجوز كند.

اصل هشتادم _ گرفتن و دادن وام يا كمكهاي بدون عوض داخلي وخارجي از طرف دولت بايد با تصويب مجلس شوراي اسلامي باشد.

اصل هشتاد و يكم _ دادن امتياز تشكيل شركتها و مؤسسات در ا مورتجارتي و صنعتي و كشاورزي و معادن و خدمات به خارجيان مطلقا ممنوع است

اصل هشتاد و دوم _ استخدام كارشناسان خارجي از طرف دولت ممنوع است مگر در موارد ضرورت با تصويب مجلس شوراي اسلامي

اصل هشتاد و سوم _ بناها و اموال دولتي كه از نفايس ملي باشد قابل انتقال به غير نيست مگر با تصويب مجلس شوراي اسلامي آن هم در صورتي كه از نفايس منحصر به فرد نباشد.

اصل هشتاد و چهارم _ هر نماينده در برابر تمام ملت مسوول است وحق دارد در همه مسائل داخلي و خارجي كشور اظهارنظر نمايد.

اصل هشتاد و پنجم _ سمت نمايندگي قائم به شخص است و قابل واگذاري به ديگري نيست مجلس نمي تواند اختيار قانونگذاري را به شخص يا هياتي واگذار كند ولي در موارد ضروري مي تواند اختياروضع بعضي از قوانين را با رعايت اصل هفتاد و دوم به كميسيونهاي داخلي خود تفويض كند، در اين صورت اين قوانين در مدتي كه مجلس تعيين مي نمايد به صورت آزمايشي اجرا مي شود و تصويب نهايي آنها با مجلس خواهد بود.

همچنين مجلس شوراي

اسلامي مي تواند تصويب دايمي اساسنامه سازمانها، شركتها، مؤسسات دولتي يا وابسته به دولت رابا رعايت اصل هفتاد و دوم به كميسيونهاي ذي ربط واگذار كند و يااجازه تصويب آنها را به دولت بدهد، در اين صورت مصوبات دولت نبايد با اصول و احكام مذهب رسمي كشور و يا قانون اساسي مغايرت داشته باشد، تشخيص اين امر به ترتيب مذكور دراصل نود و ششم با شوراي نگهبان است علاوه بر اين مصوبات دولت نبايد مخالف قوانين و مقررات عمومي كشور باشد و به منظور بررسي و اعلام عدم مغايرت آنها با قوانين مزبور بايد ضمن ابلاغ براي اجرا به اطلاع رئيس مجلس شوراي اسلامي برسد.

اصل هشتاد و ششم _ نمايندگان مجلس در مقام ايفاي وظايف نمايندگي و اظهارنظر و راي خود كاملا آزادند و نمي توان آنها را به سبب نظراتي كه در مجلس اظهار كرده اند يا آرايي كه در مقام ايفاي وظايف نمايندگي خود داده اند تعقيب يا توقيف كرد.

اصل هشتاد و هفتم _ رئيس جمهور براي هيات وزيران پس از تشكيل و پيش از هر اقدام ديگر بايد از مجلس راي اعتماد بگيرد. در دوران تصدي نيز در مورد مسائل مهم و مورد اختلاف مي تواند از مجلس براي هيات وزيران تقاضاي راي اعتماد كند.

اصل هشتاد و هشتم _ در هر مورد كه حداقل يك چهارم كل نمايندگان مجلس شوراي اسلامي از رئيس جمهور و يا هر يك ازنمايندگان از وزير مسوول درباره يكي از وظايف آنان سؤال كنند،رئيس جمهور يا وزير موظف است در مجلس حاضرشود و به سؤال جواب دهد و اين جواب نبايد در مورد رئيس جمهور بيش ازيك ماه و در مورد وزير بيش از ده روز به تأخيرافتد مگر با عذرموجه به تشخيص مجلس شوراي اسلامي

اصل

هشتاد و نهم _ 1 _ نمايندگان مجلس شوراي اسلامي مي تواننددر مواردي كه لازم مي دانند هيات وزيران يا هر يك از وزرا رااستيضاح كنند، استيضاح وقتي قابل طرح در مجلس است كه با امضاي حداقل ده نفر از نمايندگان به مجلس تقديم شود.

هيات وزيران يا وزير مورد استيضاح بايد ظرف مدت ده روز پس ازطرح آن در مجلس حاضر شود و به آن پاسخ گويد و از مجلس راي اعتماد بخواهد. در صورت عدم حضور هيات وزيران يا وزير براي پاسخ نمايندگان مزبور درباره استيضاح خود توضيحات لازم رامي دهند و در صورتي كه مجلس مقتضي بداند اعلام راي عدم اعتماد خواهد كرد.

اگر مجلس راي اعتماد نداد هيات وزيران يا وزير مورد استيضاح عزل مي شود. در هر دو صورت وزراي مورد استيضاح نمي توانند درهيات وزيراني كه بلافاصله بعد از آن تشكيل مي شود عضويت پيداكنند.

2 _ در صورتي كه حداقل يك سوم از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي رئيس جمهور را در مقام اجراي وظايف مديريت قوه مجريه و اداره امور اجرايي كشور مورد استيضاح قرار دهند، رئيس جمهور بايد ظرف مدت يك ماه پس از طرح آن در مجلس حاضرشود و در خصوص مسائل مطرح شده توضيحات كافي بدهد. درصورتي كه پس از بيانات نمايندگان مخالف و موافق و پاسخ رئيس جمهور، اكثريت دوسوم كل نمايندگان به عدم كفايت رئيس جمهورراي دادند، مراتب جهت اجراي بند 10 اصل يكصد و دهم به اطلاع مقام رهبري مي رسد.

اصل نودم _ هر كس شكايتي از طرز كار مجلس يا قوه مجريه يا قوه قضائيه داشته باشد، مي تواند شكايت خود را كتبا به مجلس شوراي اسلامي عرضه كند. مجلس موظف است به اين شكايات رسيدگي كند و پاسخ كافي دهد و در

مواردي كه شكايت به قوه مجريه و ياقوه قضائيه مربوط است رسيدگي و پاسخ كافي از آنها بخواهد و درمدت متناسب نتيجه را اعلام نمايد و در موردي كه مربوط به عموم باشد به اطلاع عامه برساند.

اصل نود و يكم _ به منظور پاسداري از احكام اسلام و قانون اساسي ازنظر عدم مغايرت مصوبات مجلس شوراي اسلامي با آنها، شورايي به نام شوراي نگهبان با تركيب زير تشكيل مي شود:

1 _ شش نفر از فقهاي عادل و آگاه به مقتضيات زمان و مسائل روز،انتخاب اين عده با مقام رهبري است

2 _ شش نفر حقوقدان در رشته هاي مختلف حقوقي از ميان حقوقدانان مسلماني كه به وسيله رئيس قوه قضائيه به مجلس شوراي اسلامي معرفي مي شوند و با راي مجلس انتخاب مي گردند.

اصل نود و دوم _ اعضاي شوراي نگهبان براي مدت شش سال انتخاب مي شوند ولي در نخستين دوره پس از گذشتن سه سال نيمي از اعضاي هر گروه به قيد قرعه تغيير مي يابند و اعضاي تازه اي به جاي آنها انتخاب مي شوند.

اصل نود و سوم _ مجلس شوراي اسلامي بدون وجود شوراي نگهبان اعتبار قانوني ندارد مگر در مورد تصويب اعتبارنامه نمايندگان وانتخاب شش نفر حقوقدان اعضاي شوراي نگهبان

اصل نود و چهارم _ كليه مصوبات مجلس شوراي اسلامي بايد به شوراي نگهبان فرستاده شود. شوراي نگهبان موظف است آن راحداكثر ظرف ده روز از تاريخ وصول از نظر انطباق بر موازين اسلام و قانون اساسي مورد بررسي قرار دهد و چنانچه آن را مغاير ببيندبراي تجديدنظر به مجلس بازگرداند. در غير اين صورت مصوبه قابل اجرا است

اصل نود و پنجم _ در مواردي كه شوراي نگهبان مدت ده روز را براي رسيدگي و

اظهارنظر نهايي كافي نداند، مي تواند از مجلس شوراي اسلامي حداكثر براي ده روز ديگر با ذكر دليل خواستار تمديد وقت شود.

اصل نود و ششم _ تشخيص عدم مغايرت مصوبات مجلس شوراي اسلامي با احكام اسلام با اكثريت فقهاي شوراي نگهبان و تشخيص عدم تعارض آنها با قانون اساسي بر عهده اكثريت همه اعضاي شوراي نگهبان است

اصل نود و هفتم _ اعضاي شوراي نگهبان به منظور تسريع در كارمي توانند هنگام مذاكره درباره لايحه يا طرح قانوني در مجلس حاضر شوند و مذاكرات را استماع كنند. اما وقتي طرح يا لايحه اي فوري در دستور كار مجلس قرار گيرد، اعضاي شوراي نگهبان بايد درمجلس حاضر شوند و نظر خود را اظهار نمايند.

اصل نود و هشتم _ تفسير قانون اساسي به عهده شوراي نگهبان است كه با تصويب سه چهارم آنان انجام مي شود.

اصل نود و نهم _ شوراي نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبري رياست جمهوري مجلس شوراي اسلامي و مراجعه به آراي عمومي و همه پرسي را برعهده دارد.

فصل هفتم شوراها

اصل يكصدم _ براي پيشبرد سريع برنامه هاي اجتماعي اقتصادي عمراني بهداشتي فرهنگي آموزشي و ساير امور رفاهي از طريق همكاري مردم باتوجه به مقتضيات محلي اداره امور هر روستا،بخش شهر، شهرستان يا استان با نظارت شورايي به نام شوراي ده بخش شهر، شهرستان يا استان صورت مي گيرد كه اعضاي آن رامردم همان محل انتخاب مي كنند.

شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان و حدود وظايف واختيارات و نحوه انتخاب و نظارت شوراهاي مذكور و سلسله مراتب آنها را كه بايد با رعايت اصول وحدت ملي و تماميت ارضي و نظام جمهوري اسلامي و تابعيت حكومت مركزي باشد، قانون معين مي كند.

اصل يكصد و يكم _ به منظور جلوگيري

از تبعيض و جلب همكاري درتهيه برنامه هاي عمراني و رفاهي استانها و نظارت بر اجراي هماهنگ آنها، شوراي عالي استانها مركب از نمايندگان شوراهاي استانها تشكيل مي شود.

نحوه تشكيل و وظايف اين شورا را قانون معين مي كند.

اصل يكصد و دوم _ شوراي عالي استانها حق دارد در حدود وظايف خود طرحهايي تهيه و مستقيما يا از طريق دولت به مجلس شوراي اسلامي پيشنهادكند.اين طرحهابايددرمجلس مورد بررسي قرار گيرد.

اصل يكصد و سوم _ استانداران فرمانداران بخشداران و سايرمقامات كشوري كه از طرف دولت تعيين مي شوند در حدوداختيارات شوراها ملزم به رعايت تصميمات آنها هستند.

اصل يكصد و چهارم _ به منظور تامين قسط اسلامي و همكاري درتهيه برنامه ها و ايجاد هماهنگي در پيشرفت امور در واحدهاي توليدي صنعتي وكشاورزي شوراهايي مركب از نمايندگان كارگران و دهقانان و ديگر كاركنان و مديران و در واحدهاي آموزشي اداري خدماتي و مانند اينها شوراهايي مركب از نمايندگان اعضاي اين واحدها تشكيل مي شود.

چگونگي تشكيل اين شوراها و حدود وظايف و اختيارات آنها را قانون معين مي كند.

اصل يكصد و پنجم _ تصميمات شوراها نبايد مخالف موازين اسلام وقوانين كشور باشد.

اصل يكصد و ششم _ انحلال شوراها جز در صورت انحراف ازوظايف قانوني ممكن نيست مرجع تشخيص انحراف و ترتيب انحلال شوراها و طرز تشكيل مجدد آنها را قانون معين مي كند.

شورا در صورت اعتراض به انحلال حق دارد به دادگاه صالح شكايت كند و دادگاه موظف است خارج از نوبت به آن رسيدگي كند.

فصل هشتم رهبر يا شوراي رهبري

اصل يكصد و هفتم _ پس از مرجع عاليقدر تقليد و رهبر كبير انقلاب جهاني اسلام و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت آيت الله العظمي امام خميني «قدس سره الشريف كه از طرف اكثريت قاطع

مردم به مرجعيت و رهبري شناخته و پذيرفته شدند، تعيين رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است خبرگان رهبري درباره همه فقهاي واجد شرايط مذكور در اصول پنجم و يكصد و نهم بررسي و مشورت مي كنند، هرگاه يكي از آنان را اعلم به احكام وموضوعات فقهي يا مسائل سياسي واجتماعي يا داراي مقبوليت عامه يا واجد برجستگي خاص در يكي از صفات مذكور در اصل يكصد و نهم تشخيص دهند او را به رهبري انتخاب مي كنند و در غيراين صورت يكي از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفي مي نمايند. رهبر منتخب خبرگان ولايت امر و همه مسووليتهاي ناشي از آن را برعهده خواهد داشت

رهبر در برابر قوانين با ساير افراد كشور مساوي است

اصل يكصد و هشتم _ قانون مربوط به تعداد و شرايط خبرگان كيفيت انتخاب آنها و آيين نامه داخلي جلسات آنان براي نخستين دوره بايد به وسيله فقهاي اولين شوراي نگهبان تهيه و با اكثريت آراي آنان تصويب شود و به تصويب نهايي رهبر انقلاب برسد. از آن پس هرگونه تغيير و تجديدنظر در اين قانون و تصويب ساير مقررات مربوط به وظايف خبرگان در صلاحيت خود آنان است

اصل يكصد و نهم _ شرايط و صفات رهبر:

1 _ صلاحيت علمي لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه

2 _ عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام

3 _ بينش صحيح سياسي و اجتماعي تدبير، شجاعت مديريت وقدرت كافي براي رهبري

در صورت تعدد واجدين شرايط فوق ، شخصي كه داراي بينش فقهي و سياسي قوي تر باشد مقدم است

اصل يكصد و دهم _ وظايف و اختيارات رهبر:

1 _ تعيين سياستهاي كلي نظام جمهوري اسلامي

ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام

2 _ نظارت بر حسن اجراي سياستهاي كلي نظام

3 _ فرمان همه پرسي

4 _ فرماندهي كل نيروهاي مسلح

5 _ اعلان جنگ و صلح و بسيج نيروها.

6 _ نصب و عزل و قبول استعفا:

الف _ فقهاي شوراي نگهبان

ب _ عالي ترين مقام قوه قضائيه

ج _ رئيس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران

د _ رئيس ستاد مشترك

ه _ فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

و _ فرماندهان عالي نيروهاي نظامي و انتظامي

7 _ حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه

8 _ حل معضلات نظام كه از طرق عادي قابل حل نيست از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام

9 _ امضاي حكم رياست جمهوري پس از انتخاب مردم صلاحيت داوطلبان رياست جمهوري از جهت دارابودن شرايطي كه در اين قانون مي آيد، بايد قبل از انتخابات به تاييد شوراي نگهبان و دردوره اول به تاييد رهبري برسد.

10 _ عزل رئيس جمهور با در نظر گرفتن مصالح كشور پس از حكم ديوان عالي كشور به تخلف وي از وظايف قانوني يا راي مجلس شوراي اسلامي به عدم كفايت وي براساس اصل هشتاد و نهم

11 _ عفو يا تخفيف مجازات محكومين در حدود موازين اسلامي پس از پيشنهاد رئيس قوه قضائيه

رهبر مي تواند بعضي از وظايف و اختيارات خود را به شخص ديگري تفويض كند.

اصل يكصد و يازدهم _ هرگاه رهبر از انجام وظايف قانوني خود ناتوان شود يا فاقد يكي از شرايط مذكور در اصول پنجم و يكصد و نهم گردد، يا معلوم شود از آغاز فاقد بعضي از شرايط بوده است از مقام خود بركنار خواهد شد.

تشخيص اين امر

به عهده خبرگان مذكور در اصل يكصد و هشتم مي باشد.

در صورت فوت يا كناره گيري يا عزل رهبر، خبرگان موظفند در اسرع وقت نسبت به تعيين و معرفي رهبر جديد اقدام نمايند. تا هنگام معرفي رهبر، شورايي مركب از رئيس جمهور، رئيس قوه قضائيه ويكي از فقهاي شوراي نگهبان به انتخاب مجمع تشخيص مصلحت نظام همه وظايف رهبري را به طور موقت به عهده مي گيرد وچنانچه در اين مدت يكي از آنان به هر دليل نتواند انجام وظيفه نمايد، فرد ديگري به انتخاب مجمع با حفظ اكثريت فقها در شورا،به جاي وي منصوب مي گردد.

اين شورا در خصوص وظايف بندهاي 1 و 3 و 5 و 10 و قسمتهاي د) و (ه ) و (و) بند 6 اصل يكصد و دهم پس از تصويب سه چهارم اعضاي مجمع تشخيص مصلحت نظام اقدام مي كند.

هرگاه رهبر بر اثر بيماري يا حادثه ديگر موقتا از انجام وظايف رهبري ناتوان شود، در اين مدت شوراي مذكور در اين اصل وظايف او را عهده دار خواهد بود.

اصل يكصد و دوازدهم _ مجمع تشخيص مصلحت نظام براي تشخيص مصلحت در مواردي كه مصوبه مجلس شوراي اسلامي راشوراي نگهبان خلاف موازين شرع و يا قانون اساسي بداند ومجلس با در نظر گرفتن مصلحت نظام نظر شوراي نگهبان را تامين نكند و مشاوره در اموري كه رهبري به آنان ارجاع مي دهد و ساير وظايفي كه دراين قانون ذكر شده است به دستور رهبري تشكيل مي شود.

اعضاي ثابت و متغير اين مجمع را مقام رهبري تعيين مي نمايد.

مقررات مربوط به مجمع توسط خود اعضاء تهيه و تصويب و به تاييد مقام رهبري خواهد رسيد.

فصل نهم قوه مجريه

مبحث اول رياست جمهوري و وزرا

اصل يكصد و

سيزدهم _ پس از مقام رهبري رئيس جمهور عالي ترين مقام رسمي كشور است و مسووليت اجراي قانون اساسي و رياست قوه مجريه را جز در اموري كه مستقيما به رهبري مربوط مي شود،برعهده دارد.

اصل يكصد و چهاردهم _ رئيس جمهور براي مدت چهارسال با راي مستقيم مردم انتخاب مي شود و انتخاب مجدد او به صورت متوالي تنها براي يك دوره بلامانع است

اصل يكصد و پانزدهم _ رئيس جمهور بايد از ميان رجال مذهبي وسياسي كه واجد شرايط زير باشند انتخاب گردد:

ايراني الاصل تابع ايران مدير و مدبر، داراي حسن سابقه و امانت وتقوا، مؤمن و معتقد به مباني جمهوري اسلامي ايران و مذهب رسمي كشور.

اصل يكصد و شانزدهم _ نامزدهاي رياست جمهوري بايد قبل ازشروع انتخابات آمادگي خود را رسما اعلام كنند. نحوه برگزاري انتخاب رئيس جمهوري را قانون معين مي كند.

اصل يكصد و هفدهم _ رئيس جمهور با اكثريت مطلق آراءشركت كنندگان انتخاب مي شود، ولي هرگاه در دور نخست هيچ يك از نامزدها چنين اكثريتي بدست نياورد، روز جمعه هفته بعد براي باردوم راي گرفته مي شود. در دور دوم تنها دو نفر از نامزدها كه در دورنخست آراي بيشتري داشته اند شركت مي كنند، ولي اگر بعضي ازنامزدهاي دارنده آراي بيشتر، از شركت در انتخابات منصرف شوند،از ميان بقيه دو نفر كه در دوره نخست بيش از ديگران راي داشته اندبراي انتخاب مجدد معرفي مي شوند.

اصل يكصد و هجدهم _ مسووليت نظارت بر انتخابات رياست جمهوري طبق اصل نود و نهم برعهده شوراي نگهبان است ولي قبل از تشكيل نخستين شوراي نگهبان برعهده انجمن نظارتي است كه قانون تعيين مي كند.

اصل يكصد و نوزدهم _ انتخاب رئيس جمهور جديد بايد حداقل يك ماه پيش از پايان دوره رياست جمهوري قبلي انجام شده

باشد ودر فاصله انتخاب رئيس جمهور جديد و پايان دوره رياست جمهوري سابق رئيس جمهور پيشين وظايف رئيس جمهوري راانجام مي دهد.

اصل يكصد و بيستم _ هرگاه در فاصله ده روز پيش از راي گيري يكي از نامزدهايي كه صلاحيت او طبق اين قانون احراز شده فوت كند،انتخابات به مدت دو هفته به تأخير مي افتد. اگر در فاصله دورنخست و دور دوم نيز يكي از دو نفر حايز اكثريت دور نخست فوت كند، مهلت انتخابات براي دو هفته تمديد مي شود.

اصل يكصد و بيست و يكم _ رئيس جمهور در مجلس شوراي اسلامي در جلسه اي كه با حضور رئيس قوه قضائيه و اعضاي شوراي نگهبان تشكيل مي شود به ترتيب زير سوگند ياد مي كند وسوگندنامه را امضا مي نمايد.

بسم الله الرحمن الرحيم

«من به عنوان رئيس جمهور در پيشگاه قرآن كريم و در برابر ملت ايران به خداوند قادر متعال سوگند ياد مي كنم كه پاسدار مذهب رسمي و نظام جمهوري اسلامي و قانون اساسي كشور باشم و همه استعداد و صلاحيت خويش را در راه ايفاي مسووليتهايي كه برعهده گرفته ام بكار گيرم و خود راوقف خدمت به مردم و اعتلاي كشور، ترويج دين و اخلاق ، پشتيباني از حق و گسترش عدالت سازم و از هرگونه خودكامگي بپرهيزم و از آزادي و حرمت اشخاص و حقوقي كه قانون اساسي براي ملت شناخته است حمايت كنم درحراست از مرزها و استقلال سياسي و اقتصادي و فرهنگي كشور از هيچ اقدامي دريغ نورزم و با استعانت از خداوند و پيروي از پيامبر اسلام و ائمه اطهار عليهم السلام قدرتي را كه ملت به عنوان امانتي مقدس به من سپرده است همچون اميني پارسا و فداكار نگاهدار باشم و آن را به منتخب ملت پس از خود بسپارم »

اصل يكصد

و بيست و دوم _ رئيس جمهور در حدود اختيارات ووظايفي كه به موجب قانون اساسي و يا قوانين عادي به عهده دارددر برابر ملت و رهبر و مجلس شوراي اسلامي مسوول است

اصل يكصد و بيست و سوم _ رئيس جمهور موظف است مصوبات مجلس يا نتيجه همه پرسي را پس از طي مراحل قانوني و ابلاغ به وي امضا كند و براي اجرا در اختيار مسوولان بگذارد.

اصل يكصد و بيست و چهارم _ رئيس جمهور مي تواند براي انجام وظايف قانوني خود معاوناني داشته باشد. معاون اول رئيس جمهور با موافقت وي اداره هيات وزيران و مسووليت هماهنگي ساير معاونتها را به عهده خواهد داشت

اصل يكصد و بيست و پنجم _ امضاي عهدنامه ها، مقاوله نامه ها،موافقت نامه ها و قراردادهاي دولت ايران با ساير دولتها و همچنين امضاي پيمانهاي مربوط به اتحاديه هاي بين المللي پس از تصويب مجلس شوراي اسلامي با رئيس جمهور يا نماينده قانوني اوست

اصل يكصد و بيست و ششم _ رئيس جمهور مسووليت امور برنامه و بودجه و اموراداري و استخدامي كشور را مستقيما برعهده دارد ومي تواند اداره آنها را به عهده ديگري بگذارد.

اصل يكصد و بيست و هفتم _ رئيس جمهور مي تواند در مواردخاص برحسب ضرورت با تصويب هيات وزيران نماينده يانمايندگان ويژه با اختيارات مشخص تعيين نمايد. در اين موارد،تصميمات نماينده يا نمايندگان مذكور در حكم تصميمات رئيس جمهور و هيات وزيران خواهد بود.

اصل يكصد و بيست و هشتم _ سفيران به پيشنهاد وزير امور خارجه و تصويب رئيس جمهور تعيين مي شوند. رئيس جمهور استوارنامه سفيران را امضا مي كند و استوارنامه سفيران كشورهاي ديگر رامي پذيرد.

اصل يكصد و بيست و نهم _ اعطاي نشانهاي دولتي با رئيس جمهوراست

اصل يكصد و سي ام _ رئيس

جمهور استعفاي خود را به رهبر تقديم مي كند و تا زماني كه استعفاي او پذيرفته نشده است به انجام وظايف خود ادامه مي دهد.

اصل يكصد و سي و يكم _ در صورت فوت عزل استعفا، غيبت يابيماري بيش از دو ماه رئيس جمهور و يا در موردي كه مدت رياست جمهوري پايان يافته و رئيس جمهور جديد بر اثر موانعي هنوز انتخاب نشده و يا امور ديگري از اين قبيل معاون اول رئيس جمهور با موافقت رهبري اختيارات و مسووليتهاي وي را برعهده مي گيرد و شورايي متشكل از رئيس مجلس و رئيس قوه قضائيه و معاون اول رئيس جمهور موظف است ترتيبي دهد كه حداكثر ظرف مدت پنجاه روز، رئيس جمهور جديد انتخاب شود، در صورت فوت معاون اول و يا امور ديگري كه مانع انجام وظايف وي گردد ونيز در صورتي كه رئيس جمهور معاون اول نداشته باشد، مقام رهبري فرد ديگري را به جاي او منصوب مي كند.

اصل يكصد و سي و دوم _ در مدتي كه اختيارات و مسووليتهاي رئيس جمهور برعهده معاون اول يا فرد ديگري است كه به موجب اصل يكصد و سي و يكم منصوب مي گردد، وزرا را نمي توان استيضاح كرد يا به آنان راي عدم اعتماد داد و نيز نمي توان براي تجديدنظر در قانون اساسي و يا امر همه پرسي اقدام نمود.

اصل يكصد و سي و سوم _ وزرا توسط رئيس جمهور تعيين و براي گرفتن راي اعتماد به مجلس معرفي مي شوند با تغيير مجلس گرفتن راي اعتماد جديد براي وزرا لازم نيست تعداد وزيران و حدوداختيارات هر يك از آنان را قانون معين مي كند.

اصل يكصد و سي و چهارم _ رياست هيات وزيران با رئيس جمهوراست كه بر كار وزيران نظارت

دارد و با اتخاذ تدابير لازم به هماهنگ ساختن تصميمهاي وزيران و هيات دولت مي پردازد و با همكاري وزيران برنامه و خط مشي دولت را تعيين و قوانين را اجرا مي كند.

در موارد اختلاف نظر و يا تداخل در وظايف قانوني دستگاههاي دولتي در صورتي كه نياز به تفسير يا تغيير قانون نداشته باشد،تصميم هيات وزيران كه به پيشنهاد رئيس جمهور اتخاذ مي شودلازم الاجراست

رئيس جمهور در برابر مجلس مسوول اقدامات هيات وزيران است

اصل يكصد و سي و پنجم _ وزرا تا زماني كه عزل نشده اند و يا بر اثراستيضاح يا درخواست راي اعتماد، مجلس به آنها راي عدم اعتمادنداده است در سمت خود باقي مي مانند.

استعفاي هيات وزيران يا هر يك از آنان به رئيس جمهور تسليم مي شود و هيات وزيران تا تعيين دولت جديد به وظايف خود ادامه خواهند داد.

رئيس جمهور مي تواند براي وزارتخانه هايي كه وزير ندارند حداكثربراي مدت سه ماه سرپرست تعيين نمايد.

اصل يكصد و سي و ششم _ رئيس جمهور مي تواند وزرا را عزل كندو در اين صورت بايد براي وزير يا وزيران جديد از مجلس راي اعتماد بگيرد و در صورتي كه پس از ابراز اعتماد مجلس به دولت نيمي از هيات وزيران تغيير نمايد بايد مجددا از مجلس شوراي اسلامي براي هيات وزيران تقاضاي راي اعتماد كند.

اصل يكصد و سي و هفتم _ هر يك از وزيران مسوول وظايف خاص خويش در برابر رئيس جمهور و مجلس است و در اموري كه به تصويب هيات وزيران مي رسد، مسوول اعمال ديگران نيز هست

اصل يكصد و سي و هشتم _ علاوه بر مواردي كه هيات وزيران ياوزيري مأمور تدوين آيين نامه هاي اجرايي قوانين مي شود، هيات وزيران حق دارد براي انجام وظايف اداري و تامين

اجراي قوانين وتنظيم سازمانهاي اداري به وضع تصويب نامه و آيين نامه بپردازد. هريك از وزيران نيز در حدود وظايف خويش و مصوبات هيات وزيران حق وضع آيين نامه و صدور بخشنامه را دارد ولي مفاد اين مقررات نبايد با متن و روح قوانين مخالف باشد.

دولت مي تواند تصويب برخي از امور مربوط به وظايف خود را به كميسيونهاي متشكل از چند وزير واگذار نمايد. مصوبات اين كميسيونها در محدوده قوانين پس از تاييد رئيس جمهور لازم الاجرااست

تصويب نامه ها و آيين نامه هاي دولت و مصوبات كميسيونهاي مذكور در اين اصل ضمن ابلاغ براي اجرا به اطلاع رئيس مجلس شوراي اسلامي مي رسد تا در صورتي كه آنها را برخلاف قوانين بيابد با ذكر دليل براي تجديدنظر به هيات وزيران بفرستد.

اصل يكصد و سي و نهم _ صلح دعاوي راجع به اموال عمومي ودولتي يا ارجاع آن به داوري در هر مورد موكول به تصويب هيات وزيران است و بايد به اطلاع مجلس برسد. در مواردي كه طرف دعواخارجي باشد و در موارد مهم داخلي بايد به تصويب مجلس نيزبرسد. موارد مهم را قانون تعيين مي كند.

اصل يكصد و چهلم _ رسيدگي به اتهام رئيس جمهور و معاونان او ووزيران در مورد جرايم عادي با اطلاع مجلس شوراي اسلامي دردادگاههاي عمومي دادگستري انجام مي شود.

اصل يكصد و چهل و يكم _ رئيس جمهور، معاونان رئيس جمهور،وزيران و كارمندان دولت نمي توانند بيش از يك شغل دولتي داشته باشند و داشتن هر نوع شغل ديگر در مؤسساتي كه تمام يا قسمتي ازسرمايه آن متعلق به دولت يا مؤسسات عمومي است و نمايندگي مجلس شوراي اسلامي و وكالت دادگستري و مشاوره حقوقي و نيزرياست و مديريت عامل يا عضويت در هيات مديره انواع مختلف شركتهاي خصوصي جز

شركتهاي تعاوني ادارات و مؤسسات براي آنان ممنوع است

سمتهاي آموزشي در دانشگاهها و مؤسسات تحقيقاتي از اين حكم مستثني است

اصل يكصد و چهل و دوم _ دارايي رهبر، رئيس جمهور، معاونان رئيس جمهور، وزيران و همسر و فرزندان آنان قبل و بعد از خدمت توسط رئيس قوه قضائيه رسيدگي مي شود كه برخلاف حق افزايش نيافته باشد.

مبحث دوم ارتش و سپاه پاسداران انقلاب

اصل يكصد و چهل و سوم _ ارتش جمهوري اسلامي ايران پاسداري از استقلال و تماميت ارضي و نظام جمهوري اسلامي كشور رابرعهده دارد.

اصل يكصد و چهل و چهارم _ ارتش جمهوري اسلامي ايران بايد ارتشي اسلامي باشد كه ارتشي مكتبي و مردمي است و بايد افرادي شايسته را به خدمت بپذيرد كه به اهداف انقلاب اسلامي مؤمن و درراه تحقق آن فداكار باشند.

اصل يكصد و چهل و پنجم _ هيچ فرد خارجي به عضويت در ارتش ونيروهاي انتظامي كشور پذيرفته نمي شود.

اصل يكصد و چهل و ششم _ استقرار هرگونه پايگاه نظامي خارجي دركشور هر چند به عنوان استفاده هاي صلح آميز باشد ممنوع است

اصل يكصد و چهل و هفتم _ دولت بايد در زمان صلح از افراد وتجهيزات فني ارتش در كارهاي امدادي آموزشي توليدي وجهادسازندگي با رعايت كامل موازين عدل اسلامي استفاده كنددرحدي كه به آمادگي رزمي ارتش آسيبي وارد نيايد.

اصل يكصد و چهل و هشتم _ هر نوع بهره برداري شخصي از وسايل وامكانات ارتش و استفاده شخصي از افراد آنها به صورت گماشته راننده شخصي و نظاير اينها ممنوع است

اصل يكصد و چهل و نهم _ ترفيع درجه نظاميان و سلب آن به موجب قانون است

اصل يكصد و پنجاهم _ سپاه

پاسداران انقلاب اسلامي كه در نخستين روزهاي پيروزي اين انقلاب تشكيل شد، براي ادامه نقش خود درنگهباني از انقلاب و دستاوردهاي آن پابرجا مي ماند، حدود وظايف و قلمرو مسووليت اين سپاه در رابطه با وظايف و قلمرو مسووليت نيروهاي مسلح ديگر با تأكيد بر همكاري و هماهنگي برادرانه ميان آنها به وسيله قانون تعيين مي شود.

اصل يكصد و پنجاه و يكم _ به حكم آيه كريمه (و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم و آخرين من دونهم لاتعلمونهم الله يعلمهم ) دولت موظف است براي همه افراد كشور، برنامه و امكانات آموزش نظامي را برطبق موازين اسلامي فراهم نمايد، به طوري كه همه افراد همواره توانايي دفاع مسلحانه از كشور و نظام جمهوري اسلامي ايران را داشته باشند،ولي داشتن اسلحه بايد با اجازه مقامات رسمي باشد.

فصل دهم سياست خارجي

اصل يكصد و پنجاه و دوم _ سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران براساس نفي هرگونه سلطه جويي و سلطه پذيري حفظ استقلال همه جانبه و تماميت ارضي كشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهاي سلطه گر و روابط صلح آميزمتقابل با دول غيرمحارب استوار است

اصل يكصد و پنجاه و سوم _ هرگونه قرارداد كه موجب سلطه بيگانه بر منابع طبيعي و اقتصادي فرهنگ ارتش و ديگر شؤون كشورگردد، ممنوع است

اصل يكصد و پنجاه و چهارم _ جمهوري اسلامي ايران سعادت انسان در كل جامعه بشري را آرمان خود مي داند و استقلال و آزادي و حكومت حق و عدل را حق همه مردم جهان مي شناسد. بنابراين در عين خودداري كامل از هرگونه دخالت در امور داخلي ملتهاي ديگر از مبارزه حق طلبانه مستضعفين در برابر مستكبرين در هر

نقطه از جهان حمايت مي كند.

اصل يكصد و پنجاه و پنجم _ دولت جمهوري اسلامي ايران مي تواند به كساني كه پناهندگي سياسي بخواهند پناه دهد مگر اين كه برطبق قوانين ايران خائن و تبهكار شناخته شوند.

فصل يازدهم قوه قضائيه

اصل يكصد و پنجاه و ششم _ قوه قضائيه قوه اي است مستقل كه پشتيبان حقوق فردي و اجتماعي و مسوول تحقق بخشيدن به عدالت و عهده دار وظايف زير است

1 _ رسيدگي و صدور حكم در مورد تظلمات تعديات شكايات حل و فصل دعاوي و رفع خصومات و اخذ تصميم و اقدام لازم درآن قسمت از امور حسبيه كه قانون معين مي كند.

2 _ احياي حقوق عامه و گسترش عدل و آزاديهاي مشروع

3 _ نظارت بر حسن اجراي قوانين

4 _ كشف جرم و تعقيب و مجازات و تعزير مجرمين و اجراي حدودو مقررات مدون جزائي اسلام

5 _ اقدام مناسب براي پيشگيري از وقوع جرم و اصلاح مجرمين

اصل يكصد و پنجاه و هفتم _ به منظور انجام مسووليتهاي قوه قضائيه در كليه امور قضائي و اداري و اجرايي مقام رهبري يك نفرمجتهد عادل و آگاه به امور قضائي و مدير و مدبر را براي مدت پنج سال به عنوان رئيس قوه قضائيه تعيين مي نمايد كه عالي ترين مقام قوه قضائيه است

اصل يكصد و پنجاه و هشتم _ وظايف رئيس قوه قضائيه بشرح زيراست

1 _ ايجاد تشكيلات لازم در دادگستري به تناسب مسووليتهاي اصل يكصد و پنجاه و ششم

2 _ تهيه لوايح قضايي متناسب با جمهوري اسلامي

3 _ استخدام قضات عادل و شايسته و عزل و نصب آنها و تغييرمحل مأموريت و تعيين مشاغل و ترفيع آنان و مانند

اينها از اموراداري طبق قانون

اصل يكصد و پنجاه و نهم _ مرجع رسمي تظلمات و شكايات دادگستري است تشكيل دادگاهها و تعيين صلاحيت آنها منوط به حكم قانون است

اصل يكصد و شصتم _ وزير دادگستري مسووليت كليه مسائل مربوط به روابط قوه قضائيه با قوه مجريه و قوه مقننه را برعهده دارد و ازميان كساني كه رئيس قوه قضائيه به رئيس جمهور پيشنهاد مي كند،انتخاب مي گردد.

رئيس قوه قضائيه مي تواند اختيارات تام مالي و اداري و نيزاختيارات استخدامي غيرقضات را به وزير دادگستري تفويض كند.در اين صورت وزير دادگستري داراي همان اختيارات و وظايفي خواهد بود كه در قوانين براي وزرا به عنوان عالي ترين مقام اجرايي پيش بيني مي شود.

اصل يكصد و شصت و يكم _ ديوان عالي كشور به منظور نظارت براجراي صحيح قوانين در محاكم و ايجاد وحدت رويه قضائي وانجام مسووليتهايي كه طبق قانون به آن محول مي شود، براساس ضوابطي كه رئيس قوه قضائيه تعيين مي كند تشكيل مي گردد.

اصل يكصد و شصت و دوم _ رئيس ديوان عالي كشور و دادستان كل بايد مجتهد عادل و آگاه به امور قضائي باشند و رئيس قوه قضائيه بامشورت قضات ديوان عالي كشور آنها را براي مدت پنج سال به اين سمت منصوب مي كند.

اصل يكصد و شصت و سوم _ صفات و شرايط قاضي طبق موازين فقهي به وسيله قانون معين مي شود.

اصل يكصد و شصت و چهارم _ قاضي را نمي توان از مقامي كه شاغل آن است بدون محاكمه و ثبوت جرم يا تخلفي كه موجب انفصال است به طور موقت يا دايم منفصل كرد يا بدون رضاي اومحل خدمت يا سمتش را تغيير داد مگر به اقتضاي مصلحت جامعه با تصميم رئيس قوه قضائيه پس از مشورت با رئيس

ديوان عالي كشور و دادستان كل نقل و انتقال دوره اي قضات برطبق ضوابط كلي كه قانون تعيين مي كند، صورت مي گيرد.

اصل يكصد و شصت و پنجم _ محاكمات علني انجام مي شود وحضور افراد بلامانع است مگر آن كه به تشخيص دادگاه علني بودن آن منافي عفت عمومي يا نظم عمومي باشد يا در دعاوي خصوصي طرفين دعوا تقاضا كنند كه محاكمه علني نباشد.

اصل يكصد و شصت و ششم _ احكام دادگاهها بايد مستدل و مستندبه مواد قانون و اصولي باشد كه براساس آن حكم صادر شده است

اصل يكصد و شصت و هفتم _ قاضي موظف است كوشش كند حكم هر دعوا را در قوانين مدّونه بيابد و اگر نيابد با استناد به منابع معتبراسلامي يا فتاوي معتبر، حكم قضيه را صادر نمايد و نمي تواند به بهانه سكوت يا نقص يا اجمال يا تعارض قوانين مدونه، از رسيدگي به دعوا و صدور حكم امتناع ورزد.

اصل يكصد و شصت و هشتم _ رسيدگي به جرايم سياسي ومطبوعاتي علني است و با حضور هيات منصفه در محاكم دادگستري صورت مي گيرد. نحوه انتخاب شرايط اختيارات هيات منصفه و تعريف جرم سياسي را قانون براساس موازين اسلامي معين مي كند.

اصل يكصد و شصت و نهم _ هيچ فعل يا ترك فعلي به استناد قانوني كه بعد از آن وضع شده است جرم محسوب نمي شود.

اصل يكصد و هفتادم _ قضات دادگاهها مكلفند از اجراي تصويب نامه ها و آيين نامه هاي دولتي كه مخالف با قوانين و مقررات اسلامي يا خارج از حدود اختيارات قوه مجريه است خودداري كنندو هر كس مي تواند ابطال اين گونه مقررات را از ديوان عدالت اداري تقاضا كند.

اصل يكصد و هفتاد و يكم _ هرگاه در اثر تقصير يا اشتباه قاضي درموضوع

يا در حكم يا در تطبيق حكم بر مورد خاص ضرر مادي يامعنوي متوجه كسي گردد، در صورت تقصير، مقصر طبق موازين اسلامي ضامن است و در غير اين صورت خسارت به وسيله دولت جبران مي شود و در هر حال از متهم اعاده حيثيت مي گردد.

اصل يكصد و هفتاد و دوم _ براي رسيدگي به جرايم مربوط به وظايف خاص نظامي يا انتظامي اعضاء ارتش ژاندارمري شهرباني و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي محاكم نظامي مطابق قانون تشكيل مي گردد، ولي به جرايم عمومي آنان يا جرايمي كه در مقام ضابط دادگستري مرتكب شوند، در محاكم عمومي رسيدگي مي شود.

دادستاني و دادگاههاي نظامي بخشي از قوه قضائيه كشور و مشمول اصول مربوط به اين قوه هستند.

اصل يكصد و هفتاد و سوم _ به منظور رسيدگي به شكايات تظلمات و اعتراضات مردم نسبت به مأمورين يا واحدها ياآيين نامه هاي دولتي و احقاق حقوق آنها، ديواني به نام ديوان عدالت اداري زير نظر رئيس قوه قضائيه تاسيس مي گردد.

حدود اختيارات و نحوه عمل اين ديوان را قانون تعيين مي كند.

اصل يكصد و هفتاد و چهارم _ براساس حق نظارت قوه قضائيه نسبت به حسن جريان امور و اجراي صحيح قوانين در دستگاههاي اداري سازماني به نام «سازمان بازرسي كل كشور» زير نظر رئيس قوه قضائيه تشكيل مي گردد.

حدود اختيارات و وظايف اين سازمان را قانون تعيين مي كند.

فصل دوازدهم صدا و سيما

اصل يكصد و هفتاد و پنجم _ در صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران آزادي بيان و نشر افكار با رعايت موازين اسلامي و مصالح كشور بايد تامين گردد.

نصب و عزل رئيس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران با مقام رهبري است و شورايي مركب از نمايندگان رئيس جمهور و رئيس قوه

قضائيه و مجلس شوراي اسلامي (هر كدام دو نفر) نظارت بر اين سازمان خواهند داشت

خط مشي و ترتيب اداره سازمان و نظارت بر آن را قانون معين مي كند.

فصل سيزدهم شوراي عالي امنيت ملي

اصل يكصد و هفتاد و ششم _ به منظور تامين منافع ملي و پاسداري از انقلاب اسلامي و تماميت ارضي و حاكميت ملي شوراي عالي امنيت ملي به رياست رئيس جمهور، با وظايف زير تشكيل مي گردد.

1 _ تعيين سياستهاي دفاعي _ امنيتي كشور در محدوده سياستهاي كلي تعيين شده از طرف مقام رهبري

2 _ هماهنگ نمودن فعاليتهاي سياسي اطلاعاتي اجتماعي فرهنگي و اقتصادي در ارتباط با تدابير كلي دفاعي _ امنيتي

3 _ بهره گيري از امكانات مادي و معنوي كشور براي مقابله باتهديدهاي داخلي و خارجي

اعضاي شورا عبارتند از:

رؤساي قواي سه گانه

رئيس ستاد فرماندهي كل نيروهاي مسلح

مسوول امور برنامه و بودجه

دو نماينده به انتخاب مقام رهبري

وزراي امور خارجه كشور، اطلاعات

حسب مورد وزير مربوط و عالي ترين مقام ارتش و سپاه

شوراي عالي امنيت ملي به تناسب وظايف خود، شوراهاي فرعي ازقبيل شوراي دفاع و شوراي امنيت كشور تشكيل مي دهد. رياست هريك از شوراهاي فرعي با رئيس جمهور يا يكي از اعضاي شوراي عالي است كه از طرف رئيس جمهور تعيين مي شود.

حدود اختيارات و وظايف شوراهاي فرعي را قانون معين مي كند وتشكيلات آنها به تصويب شوراي عالي مي رسد.

مصوبات شوراي عالي امنيت ملي پس از تاييد مقام رهبري قابل اجرا است

فصل چهاردهم بازنگري در قانون اساسي

اصل يكصد و هفتاد و هفتم _ بازنگري در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران در موارد ضروري به ترتيب زير انجام مي گيرد:

مقام رهبري پس از

مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام طي حكمي خطاب به رئيس جمهور موارد اصلاح يا تتميم قانون اساسي را به شوراي بازنگري قانون اساسي با تركيب زير پيشنهادمي نمايد:

1 _ اعضاي شوراي نگهبان

2 _ رؤساي قواي سه گانه

3 _ اعضاي ثابت مجمع تشخيص مصلحت نظام

4 _ پنج نفر از اعضاي مجلس خبرگان رهبري

5 _ ده نفر به انتخاب مقام رهبري

6 _ سه نفر از هيات وزيران

7 _ سه نفر از قوه قضائيه

8 _ ده نفر از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي

9 _ سه نفر از دانشگاهيان

شيوه كار و كيفيت انتخاب و شرايط آن را قانون معين مي كند.

مصوبات شورا پس از تاييد و امضاي مقام رهبري بايد از طريق مراجعه به آراي عمومي به تصويب اكثريت مطلق شركت كنندگان درهمه پرسي برسد.

رعايت ذيل اصل پنجاه و نهم در مورد همه پرسي «بازنگري در قانون اساسي لازم نيست

محتواي اصل مربوط به اسلامي بودن نظام و ابتناي كليه قوانين ومقررات براساس موازين اسلامي و پايه هاي ايماني و اهداف جمهوري اسلامي ايران و جمهوري بودن حكومت و ولايت امر وامامت امت و نيز اداره امور كشور با اتكاء به آرا عمومي و دين ومذهب رسمي ايران تغييرناپذير است

نمايه قانون اساسي

آ:

آزاديهاي مشروع 156

آموزش و پرورش 16

آيين نامه هاي دولتي 170

الف

اجتهاد162، 157

ارتش اعضاي 172

استراق سمع 25

استقلال قوه قضائيه 156

اسلام 171، 170، 168، 156

اعادة حيثيت از متهم 171

اعتراضات مردم 173

اقليتهاي ديني 67، 64،26، 14، 13

امور اجرايي 157

امور اداري 158، 157

امور حسبيه 156

امور دولتي 173

امور قضائي 157

انتصابات 162

ب

بازداشت 39، 32

بازرسي كل كشور، سازمان 174

بازرگاني خارجي 44

بازنشستگي 29

بانكداري 44

بخش تعاوني 44

بخش خصوصي 44

بخشداران 103

بخش دولتي 44

برابري 3

برنامه ريزي اقتصادي 43

بسيج نيروها111، 110

بودجه 126، 55، 52

بهداشت 100، 43، 29، 3

بيت المال 49

بي سرپرستان 29، 21

بيشه هاي طبيعي 45

بيكاري 29

بيمه 44، 29، 21، 3

بيوگان 21

بيگانگان 43

پ

پايگاه نظامي خارجي 146

پرچم رسمي 18

پزشكي 29

پست 44

پناهندگي سياسي 155

پوشاك تأمين 43

پيمانهاي اتحاديه هاي بين المللي 125

ت

تابعيت 115، 42، 41

تاريخ 17

تأمين اجتماعي 29

تبعيد39، 33

تبعيض 48، 3

تجديدنظر138، 108، 94

تجسس 25

تحقيق 3

تصويب نامه ها170، 138

تعاون 44

تعرض به اشخاص 22

تعطيلات

رسمي 17

تعقيب نمايندگان مجلس 86

تغذيه 3

تفويض اختيارات و وظايف رهبري 110

تفويض مسؤوليتهاي رياست

جمهوري 126

تلفن 44

تلكس 25

تلگراف 44، 25

تماميت ارضي 143، 100، 9، 3

176، 152

توزيع 43

توسعة اقتصادي 43

توقيف نمايندگان مجلس 86

توليد147، 104، 44، 43

تعديات 156

تعزير156

تظلمات 173، 159، 156

ث

ثبوت شرعي در وظايف دولت 49

ثروت عمومي 45

ثروت ناشي از موارد نامشروع 49

ج

جرايم 172، 168، 156، 140، 37

جمعيت آزادي 26

جمهوري اسلامي ايران نظام 3، 2، 121،

111، 110، 100، 67، 44، 177، 143

جنگ 111، 110، 79، 68

جنگلها45

جهاد سازندگي 147

ح

حاكميت مطلق خدا56

حاكميت ملت بر سرنوشت خويش 61،

56

حاكميت ملي 176

حد156

حدود الهي 61

حق / حقوق 24، 22،21، 19، 10،

156، 121، 61، 56، 40، 35، 34

مسكن 31

مسلمانان و سياست خارجي 152

حقوقدانان شوراي نگهبان 91

حكم 167

حكومت 100، 79، 45، 1

177، 154

حوادث و سوانح 29

حوزة انتخابيه 64

حيثيت اشخاص 22

خ

خارجيان 128، 82، 81، 80

176، 153، 146، 145، 139

خانواده 43، 31، 21، 10

خدا67، 56

خدمات 104، 44، 43، 29

خزانه داري و دريافتهاي دولت 53

خصومات 156

خط 15

خودكامگي دولت 3

خودكفايي 43، 30، 3

د:

دادخواهي 34

دادرسان و تفسير قوانين عادي 73

دادستان كل 164، 162

دادستاني نظامي 172

دادگاهها36، 35، 34، 21، 12

168، 166، 161، 159، 106، 37

172، 170

دادگستري 160، 159، 158، 61

دادگستري وزير160

دامداري 44، 43

درآمدها48، 29

درراه ماندگي 29

درمان تأمين 43، 29

دره ها45

درياچه ها45

درياها45

دفاع ملي 3

دولت 28، 21، 14، 11، 9، 3

79، 53، 52، 49، 43، 41، 29

103، 102، 88، 85، 83، 82، 80

155

دين رسمي ايران 12

ديوان محاسبات 55، 54

ديوان عالي كشور164، 162، 161

ديوان عدالت اداري 173، 170

ر:

راديو و تلويزيون 69، 44

راهها44

راه آهن 44

راهپيمايي 27

رياست جمهوري و قوة قضائيه 160

رأي / آرا89، 87، 62، 59

136، 135،133، 132، 117، 114

ربا49، 43، 33

رسانه هاي گروهي 15، 3

رشد44، 43

رشوه 49

رفاه 3

رنگين پوستها19

رودخانه ها45

روزنامة رسمي 69

روستانشينان 31

رهبر كبير انقلاب جهاني اسلام 107

رهبري 107، 91، 89، 60، 2

131، 122،113، 111، 110، 109

177، 176، 175، 157، 142

رياست جمهوري 69، 68، 60

114،113، 110، 99، 88، 87، 70

119، 118، 117، 116، 115

176، 177

ز:

زبان 16، 15

زرتشتيان 64، 13

زمين 49، 45

زن 20، 3

س

سازمانهاي وابسته به دولت 85

سازمانهاي دولتي 85

سالخوردگان 21

سانسور25

سپاه پاسداران 150، 111، 110

ستاد مشترك 111، 110

سد44

سرقت 49

سرمايه و سرمايه گذاري 48، 43

سفيران 128

سلاح 27

سلطه 43، 2

سوگند38

سياست 155، 152، 115، 9، 3

ش

شركتها141، 85، 81، 55، 44

شغل 46، 43، 28، 22

شكايات 173، 159، 156

شكنجه 38

شوراها103، 100، 12، 7

106، 105، 104

شوراي

استان 102، 7

شوراي امنيت كشور176

شوراي بخش 100، 7

شوراي دفاع 176

شوراي روستا100

شوراي رهبري 107

شوراي شهر7

شوراي شهرستان 7

شوراي عالي استانها102، 101

شوراي عالي امنيت ملي 176

شوراي محل 7

شوراي مسؤول انتخابات رياست جمهوري 131

شوراي نگهبان 68، 56، 55، 4

94، 93، 92، 91، 85، 72، 69110، 108، 99، 98، 97، 96، 95177، 121، 118، 111

شهادت 38

شهرباني 172

ص

صدا و سيما175، 110

صلح 152، 146، 111، 110

صنعت 104، 44، 43، 3

ط

طرح 97، 75، 74، 65

ع

عدالت 121، 67، 61، 14، 2

162، 156، 154، 147

عزل 135، 131، 111، 110، 89175، 164، 136

عفت عمومي 165

عقيده تفتيش 23

علم 43، 3

عهدنامه هاي بين المللي 77

عهدنامه هاي خارجي 125

غ

غصب 49

ف

فرزند، حضانت و قيمومت 21

فرمانداران 103

فرهنگ 153، 100، 9، 4، 3

فساد، اماكن 49

فقر43، 3

فقها111، 107، 96، 91

فقيه در جمهوري اسلامي ايران 5

23

فن 43، 3

ق:

قاضي 163، 162، 158

171، 167، 164

قانون اساسي بازنگري در132177

قوانين 174، 167

قواي سه گانه 160

قوة قضائيه 160، 158، 157، 156

173، 172،170، 164، 162، 161

174

قوة مجريه 170، 160، 156

قوة مقننه 170، 160

ك

كار46، 43، 3

كارگران مسكن 31

كتابهاي درسي خط و زبان 15

كسب 46

كشاورزي 104، 44، 43، 3

كشتيراني 44

كليميان 64، 13

كمك خارجي بدون عوض 80

كودكان بي سرپرست 21

كوهها45

ل

لايحه / لوايح 97، 75، 74، 65

158

م

مادر و فرزند21

مالكيت 44

مال / اموال 47، 44

ماليات 51

مباحات اصلي 49

متهم حقوق 171، 39، 36، 32

مجازات 110، 39، 36

مجرم 156، 110، 37

مجلس شوراي اسلامي 54، 52

66، 65، 64، 63، 62، 59، 58

74، 72، 71، 70، 69، 68، 67

84، 83، 82، 80، 79، 78، 77

91، 90، 89، 88، 87، 86، 85

110، 102، 99، 97، 95، 94، 93

133، 131،125، 123، 122، 121

140، 139،138، 137، 136، 134

177، 175

مجلس خبرگان 108

مجلس خبرگان رهبري 108، 99

177

مجمع تشخيص مصلحت نظام 177،111، 110

محاكمات 165، 32

محدويتهاي ضروري 79

محروميت 43، 3

محكومين 110

محيط زيست 50

مخابرات افشاي 25

مذاهب اسلام 12

مذهب رسمي 85، 72، 12

177، 121، 115

مراتع غيرحريم 45

مراسم ديني 13، 12

مرجع تقليد107

مرد: حقوق در اسلام 20

مردم 58، 29، 19، 15، 8، 3

121، 114، 110، 107، 100، 67

مرزها121، 78، 61

مستضعفان 3

مستكبران 154

مسكن تأمين 43، 32، 22، 3

مسلمانان 152، 140، 11، 3

مسيحيان 64، 13

مصرف 43

مطبوعات 24، 15، 3

معادن 45، 44

معاملات 49، 43

مقاطعه كاري 49

مقامات كشوري 103

مقررات جزايي 156

مقررات دولتي 170

مقررات عمومي ومصوبات دولت 85

مكاتبات رسمي 15

ملت 84، 67،

62، 56، 34، 9، 8

منابع اسلامي در صدور حكم 167

منابع اقتصادي 153

منابع طبيعي 153، 48

منافع عمومي 40

منافع ملي 176

مؤسسات 141، 85

موقوفات 49

ن

نامه 25

نژادها19

نشانهاي دولتي 129

نشريات 24

نصبها175، 110

نظام اداري 3

نظام اقتصادي 44

نظام ]جمهوري اسلامي --- جمهوري اسلامي ايران نظام نظاميان درجه 149

نظم عمومي 165

نهي از منكر8

نيروهاي انتظامي 145، 111، 110

نيروهاي مسلح 150، 111، 110

نيزارها45

و:

وام 80، 43

وحدت 100، 9

ورزش 135، 55، 3

وزيران 70، 69، 60، 48، 47

135، 134، 133، 132، 89، 88

142، 141،140، 138، 137، 136

160

ولايت امر177، 107، 57

ولايت فقيه 5

ولي شرعي 21

ه :

هزينه هاي دولتي 75

همبستگي ملي 2

همه پرسي 99، 64، 6، 1

177، 133،132، 123، 111، 110

هيأت وزيران 89، 87، 74

138، 137،136، 134، 127،

124، 177، 139

هيأت منصفه 168

فهرست موضوعي قانون مدني

مدخل ماده

آبادكردن 104

آسيا، 83، 85، 97، 105، 106

ابراء، 123، 126، 127، 132، 186، 188

ابنيه 83، 86، 223

اتباع 82، 225، 226، 227، 230، 233،234، 235، 236

اتلاف 130، 133، 134

اجرت المثل 94، 135، 156، 158، 159،164، 165، 167، 168، 183

اجرت المسمي 168

احوال شخصيه 82

احياء زمين 104

اختيار فسخ 112، 120، 145، 146، 149

اخذ به شفعه 104، 200، 201

اخوال 207، 220، 221، 244

اراضي 83، 86، 103، 104، 106، 107،110

ارث 169، 204، 206، 207، 208، 209،210، 211، 212، 213، 214، 215، 216،217، 219، 220، 221، 222، 223، 233،234، 253

استحكامات 85

استرداد مبيع 153

استنكاف 81، 257، 260، 271

استيفاء، 130، 132، 135، 158، 196،223

استيلاء، 105، 130، 140

اسم خانوادگي 238

اسناد كتبي 283

اضرار، 91

اضطرار، 114

اعسار، 186، 189

اعمام 207، 220، 221، 244

افلاس 195، 272، 284

اقاله 116، 120، 123، 126، 187، 190،194

اقباض 92، 112

اقرار، 87، 193، 283، 284، 285، 286،295، 296

اقوام 92، 210

اكراه 113، 114، 194، 210، 252

امارات 209، 264، 268، 283، 288،294، 296

امانتگذار، 175، 176، 177

اموال و

مالكيت 83

امين 93، 167، 174، 175، 176، 177،207، 240، 241، 269

انتقال عين 90

انحلال عقد، 258

انقضاء مدت 89، 157، 159، 161، 166،171، 180، 186، 241، 244، 261

انكار، 130، 193، 210، 285، 287، 294،296

اولاد، 90، 92، 114، 199، 207، 210،211، 212، 213، 214، 215، 216، 219،221، 226، 231، 232، 233، 244، 245،248، 249، 268، 269، 270، 271، 274

اهليت 82، 114، 115، 124، 127، 136،174، 178، 181، 184، 193، 198، 225،226، 284

اهليت طرفين 112، 114

ايالت 86

برائت ذمة 197

بلاعوض 193، 273، 274

بي شوهر، 236، 281

بيع خياري 139

بيهوشي 113

تأدية دين 117، 189

تبعّض صفقه 144، 149، 150

تبعة خارجه 226، 229، 233، 234، 251

تبعة خارجي 229

تبعيت خارجي 229، 236

تحجير، 104، 105، 107

تراضي 127، 131، 138، 142، 171،172، 173، 195، 197، 253، 254، 257

ترتّب 133

تركة ميّت 173، 208، 214، 216، 217

تسامح 194

تسبيب 130، 134

تعذّر رد، 179

تفريط 89، 125، 157، 161، 167، 170،175، 177، 178، 179، 201، 207، 224،279

تكدي گري 267

تلف شدن 90، 131، 133، 134، 142،148، 158، 166، 171، 274

تلف كننده 198

تملك خصوصي 86

تمليك كننده 198

تنازع 193، 194

توقيف اموال 84، 115

توليت 91، 92، 93، 94

تهاتر، 123، 127، 128

تهديد، 113، 114، 300

ثلث 162، 166، 202، 205، 208، 212،213، 215، 218، 220، 221

ثلث تركه 204، 208، 214، 215، 218،220، 221

ثمن 84، 113، 123، 133، 136، 139،141، 142، 143، 145، 148، 149، 150،152، 153، 181، 185، 190، 200، 201،211، 212، 216، 222

حجب 211، 212

حريّت 225

حريم 103

حصة 94، 99، 101، 106، 132، 162،163، 165، 166،

168، 173، 200، 209،210، 211، 214، 216، 217، 218، 219،220، 221، 271

حفيره 102

حق ارتفاق ، 84، 87، 91، 96، 173

حق الارتفاق ، 98

حق المجري 84

حق انتفاع 84، 86، 88، 89، 90، 95، 97

حق تقدم 106

حق رجوع 109، 122، 123، 124، 131،132، 133، 149، 170، 171، 187، 188،193، 199، 201، 244، 261، 262

حق شفعه 194، 200، 201، 202

حق فسخ 111، 137، 141، 142، 150،153، 155، 156، 158، 163، 164، 186،258، 259، 260

حكم موت 237، 241، 242، 243

حمل و نقل 161، 162، 227

حواله 145، 187، 189، 190

حيازت 104، 105، 110

حيوانات 84، 87، 107، 109، 110،160، 180

حيوان گمشده 109

خالات 207، 244، 248

خدمه 92، 161

خندق ، 85

خيار تأخير، 143، 144، 145

خيار تبعض صفقه 144، 150

خيار تخلف شرط 144، 150

خيار تدليس 144، 149، 150

خيار حيوان 144

خيار رؤيت 144، 146

خيار شرط 144، 151

خيار عيب 144، 147، 149

خيار غبن 144، 146، 147

خيار فسخ 119، 137، 139، 145، 146،147، 155، 158، 190، 194، 251، 260

خيار مجلس 143، 144، 151، 152

دادخواست 115

داين 124، 187، 195، 199

درخت 87، 88، 102، 106، 131، 138،159، 165، 200

درختكاري 104

دعاوي راجعه 84، 180، 240

دفينه 110

ديون متعدده 126

ذيحق 191

رئيس جمهور، 81

رئيس مجلس 81

راهن 195، 196، 197، 198

رد عين 130

رضاعي 248، 249

رضايت شوهر، 239، 278

رودخانه 85، 105، 107

روزنامة رسمي 81

رهن 119، 120، 141، 151، 152، 185،195، 196، 197، 198، 199، 208، 279

زراعت 84، 104، 138، 160، 162،163، 164، 165

زناشويي 249، 259

زن شوهردار، 239، 249،

250

زن و شوهر، 210، 249، 251، 256

سجل احوال 227، 237، 238، 239

سدس 212، 213، 214، 215، 218،220، 221

سرتيري 100

سفيه 198، 270، 284

سن بلوغ 247، 273

سند رسمي 287، 291

سنگ چيدن 104

شرط صفت 118، 119

شرط فعل 118، 119

شرط نتيجه 118، 119، 120

شفيع 200، 201، 202

شهادت 192، 283، 285، 286، 290،291، 292، 293، 294، 296

شيرخوردن 249

صحت معامله 112، 113، 121، 195

صغير، 177، 198، 202، 203، 206،207، 233، 235، 239، 267، 273، 274،284، 285، 295، 299

صلاحيت محاكم 84، 227

صلح 187، 193، 194، 242، 273

ضامن 90، 108، 109، 119، 122، 128،130، 131، 132، 133، 134، 139، 141،143، 145، 157، 158، 164، 167، 170،174، 175، 178، 179، 184، 185، 186،187، 188، 189، 197، 201، 207، 240،243، 254، 274

ضمان درك 143

ضمان عقدي 184، 186

ضمان قهري 130، 292

طلاق ، 82، 222، 223، 233، 237، 244،245، 249، 250، 252، 254، 255، 256،258، 260، 261، 262، 263، 267

عاريه 130، 178، 179

عام المنفعه 203، 231

عذرخواهي 300

عرف و عادت 90، 92، 116، 125، 136،138، 140، 141، 147، 179، 182، 183،260

عقد اجاره 154، 157، 158، 159، 160

عقد بيع 135، 136، 139، 140، 143،144، 150، 152، 197، 201

عقد خياري 112

عقد ضمان 184، 185

عقد لازم 111، 170، 194، 258

عقود معينه 135

عقود و تعهدات 104، 111

عمات 207، 244، 248

عوض مال 153، 194

عين تلف شده 130

عين مرهونه 196، 197

عين مستأجره 84، 85، 154، 155، 156،157، 158، 159، 160، 177

عين موقوفه 91، 92، 95

غاصب 130، 131،

132، 133، 238

غصب 130، 131، 133، 163

غيررشيد، 272، 273، 274، 275، 277،278

غيرمأذون 170

غيرمحصور، 90، 91

غيرمنقول 83، 84، 89، 90، 227، 233،234، 235، 279

غيرمنقوله 82، 84، 85، 86، 87، 233،236

فاضلاب 96

فحشاء، 266، 267

فرار از دين 115

فرض 211، 212، 213، 214، 215،216، 219، 222، 223، 241، 279

فسخ اجاره 155، 156، 157

فسخ معامله 90، 119، 120، 138، 144،147، 152، 163

فضولي 120، 121، 122، 123، 129،137، 170، 183

فقرا، 86، 203

فوت 89، 93، 151، 153، 158، 171،187، 192، 195، 197، 199، 202، 203،206، 207، 208، 209، 214، 222، 233،234، 238، 241، 244، 246، 250، 263،266، 269، 270

قاچاق ، 267

قايق، 85

قبض 89، 91، 92، 112، 122، 124،139، 140، 143، 147، 148، 155، 156،181، 195، 198، 199، 203

قرابت سببي 244، 245

قرابت نسبي 244، 245

قلاع 85

قنات 103، 107، 172

قواعد عمومي 116

قورخانه 85

قيّم 177، 226، 239، 241، 266، 268،273، 274، 275، 276، 277، 278، 279،280، 281، 282، 295

قيمت مبيع 148

قيمومت 177، 272، 275، 276، 277،278، 279، 280، 281، 282، 295

كبوتر، 111

كتابخانه 86

كشتي 85، 134، 242، 292

كفالت 190، 191، 192، 193، 232

كفن ميّت 208

كفيل 190، 191، 192، 193

گاو، 84

لازم الاتباع 116

لازم الاجراء، 81، 228

لعان 210

مادام الحياة 92

ما في الذّمه 123

مافي الذمه 127، 128

مال الاجاره 84، 157، 158، 159، 160

مالك زمين 87، 110، 164

مالكيت زمين 88

ماليت 115، 131، 137، 149، 172،253، 255

مبيع 84، 85، 122، 133، 135، 136،137، 138، 139، 140، 141، 142، 143،144، 145، 146، 147، 148، 149، 150،151، 152، 153، 158، 185، 187، 197،200،

201، 202

متعاقدين 227، 251

متعاملين 112، 113، 114، 115، 116،117، 118، 119، 125، 138، 139، 144،146، 151، 152، 163، 166

متعهدله 123، 124، 125، 127

متولي 91، 92، 93، 94، 95، 158، 200

متهب 198، 199

مثمن 113

مجانين 272، 274، 275، 276، 277،278

مجسمه 83

مجنون 198، 203، 261، 268، 270،273، 274، 281، 284، 295، 299

مجهول 92، 209، 255، 284

مجهول المالك 86، 176

مجهول المصرف 95

محال عليه 189، 190

محتال 189، 190

محجور، 129، 176، 184، 199، 236،239، 268، 272، 273، 276، 278، 282

محجورشدن 171

محجورين 91، 115

مدعي العموم 234، 236، 240، 266،268، 269، 276، 278، 279، 280، 281،282

مدعي عليه 286، 294، 295، 296

مديون 115، 117، 124، 125، 126،127، 128، 129، 180، 184، 185، 186،187، 188، 189، 190، 195، 197، 199،279، 297

مرتهن 195، 196، 197، 198

مرهون 195، 196

مزارعه 162، 163، 164، 165

مزد اجير، 161

مساقات 162، 165

مستأجر، 84، 85، 154، 155، 156، 157،158، 159، 160، 177

مستحق للغير، 143، 176، 185

مستي 113

مشاع 89، 90، 137، 154، 162، 165،166، 168، 205

مشروط له 119، 120

مشروطه له 151

مصالح عامه 90، 91، 92

مصالحه 194

مضاربه 166، 167

مضمون عنه 128، 184، 185، 186،187، 188، 189

مضمون عنه 187، 188

مضمون له 128، 184، 185، 186، 187،188

معامله فضولي 121، 122، 129

معدوم 92

معلّق 111، 112، 185، 189، 261، 284

معوض 199

مغصوب 130، 131، 132، 133

مفروز، 89، 90، 106، 137، 173

مفسد عقد، 118

مفقودالاثر، 208، 209، 240، 241، 243،244، 263

مففَلَّس 139، 141، 166، 196، 284

مقترض 179، 180

مقرض 180

مقرٌّله 284، 285، 286

مكفول 190، 191، 192، 193

منافع ملي

86

منجّز، 111، 112، 166، 261

منعزل 93، 207، 269، 281

موات 86، 104

مواد مخدر، 266

موزه 86

موصي به 203، 204، 206

موصي له 202، 203، 205

موقت بودن 191

موقوف 90، 91، 92، 94، 119، 137،140، 154، 172، 200، 247، 299

موقوفات 95

موقوفه 91، 92، 93، 94، 95، 137

موكل 181، 182، 183، 184، 252، 296

مولي عليه 269، 278، 279، 280، 281،282

موهوبه 198، 199

مهرالمثل 254، 255

مهريه 245، 253

ناكل 295

نام خانوادگي 238

نطفه 209، 299

نفقه 194، 195، 244، 254، 256، 257،259، 260، 270، 271، 272

نفقة زن 256، 260

نكاح 82، 227، 245، 246، 247، 248،249، 250، 251، 252، 253، 254، 255،256، 258، 260، 262، 263، 264، 265،282

وارث 121، 151، 176، 187، 202،208، 211، 212، 213، 214، 217، 221،222، 223، 241

واقف 90، 91، 92، 93، 94، 95

واهب 198، 199

وديعه 130، 174، 175، 176، 177

وراث 174، 176، 195، 202، 204،207، 208، 209، 210، 211، 212، 213،214، 215، 216، 217، 219، 220، 227،241، 243، 287

ورشكستگي 195، 272، 277، 281،284

وزن كردن 141

وصي 91، 202، 203، 206، 207، 269،270، 295

وصيّت 202، 203، 204، 205، 206،227، 290

وقف 90، 91، 92، 94، 95، 137، 158،172، 200

وكالت 120، 124، 180، 181، 182،183، 184، 196، 198، 252

وكيل 94، 181، 182، 183، 184، 196،198، 252، 258، 295، 296

ولايت 86، 120، 162، 177، 226، 267،268، 269، 270، 277، 295

ولدالزنا، 210

هبه 198، 199، 273

همخوابگي 300

همسايه 97، 100، 101، 102

يوم الرد، 179

قانون مدني

مقدمه قانون مدني

در انتشار و آثار و اجراي قوانين بطورعموم

ماده 1 _ مصوبات مجلس شوراي اسلامي ونتيجه همه پرسي پس

ازطي مراحل قانوني به رئيس جمهور ابلاغ مي شود. رئيس جمهور بايد ظرف مدت پنج روز آن را امضاء و به مجريان ابلاغ نمايد و دستور انتشار آن را صادر كند و روزنامه رسمي موظف است ظرف مدت 72 ساعت پس از ابلاغ منتشر نمايد.

تبصره _ در صورت استنكاف رئيس جمهور از امضاء يا ابلاغ در مدت مذكور در اين ماده به دستور رئيس مجلس شوراي اسلامي روزنامه رسمي موظف است ظرف مدت 72 ساعت مصوبه را چاپ ومنتشر نمايد.

ماده 2 _ قوانين پانزده روز پس از انتشار، در سراسر كشور لازم الاجراءاست مگر آن كه در خود قانون ترتيب خاصي براي موقع اجراء مقرر شده باشد.

ماده 3 _ انتشار قوانين بايد در روزنامه رسمي به عمل آيد.

ماده 4 _ اثر قانون نسبت به آتيه است و قانون نسبت به ماقبل خود اثرندارد مگر اينكه در خود قانون مقررات خاصي نسبت به اين موضوع اتخاذ شده باشد.

ماده 5 _ كليه سكنه ايران اعم از اتباع داخله و خارجه مطيع قوانين ايران خواهندبود، مگر در مواردي كه قانون استثناء كرده باشد.

ماده 6 _ قوانين مربوط به احوال شخصيه از قبيل نكاح و طلاق و اهليت اشخاص و ارث در مورد كليه اتباع ايران ولو اينكه مقيم در خارجه باشند، مجري خواهد بود.

ماده 7 _ اتباع خارجه مقيم در خاك ايران از حيث مسائل مربوطه به احوال شخصيه و اهليت خود و همچنين از حيث حقوق ارثيه درحدود معاهدات مطيع قوانين و مقررات دولت متبوع خودخواهند بود.

ماده 8 _ اموال غيرمنقوله كه اتباع خارجه در ايران بر طبق عهود، تملك كرده يا مي كنند از هر جهت تابع قوانين ايران خواهد بود.

ماده 9

_ مقررات عهودي كه برطبق قانون اساسي بين دولت ايران وساير دول منعقد شده باشد در حكم قانون است

ماده 10 _ قراردادهاي خصوصي نسبت به كساني كه آن را منعقد نموده اند،در صورتي كه مخالف صريح قانون نباشد، نافذ است

جلد اول - در اموال
كتاب اول در بيان اموال و مالكيت بطوركلي
باب اول در بيان انواع اموال
اشاره

ماده 11 _ اموال بر دو قسم است منقول و غيرمنقول

فصل اول در اموال غيرمنقول

ماده 12 _ مال غيرمنقول آن است كه از محلي به محل ديگر نتوان نقل نمود، اعم از اينكه استقرار آن ذاتي باشد يا به واسطه عمل انسان بنحوي كه نقل آن مستلزم خرابي يا نقص خود مال يا محل آن شود.

ماده 13 _ اراضي و ابنيه و آسيا و هر چه كه در بنا منصوب و عرفاجز بنامحسوب مي شود،غيرمنقول است وهمچنين است لوله ها كه براي جريان آب يا مقاصد ديگر در زمين يا بنا كشيده شده باشد.

ماده 14 _ آينه و پرده نقاشي و مجسمه و امثال آنها، در صورتي كه در بنايا زمين به كار رفته باشد، بطوري كه نقل آن موجب نقص يا خرابي خود آن يا محل آن بشود، غيرمنقول است

ماده 15 _ ثمره و حاصل مادام كه چيده يا درو نشده است غيرمنقول است اگر قسمتي از آن چيده يا درو شده باشد، تنها آن قسمت منقول است

ماده 16 _ مطلق اشجار و شاخه هاي آن و نهال و قلمه مادام كه بريده ياكنده نشده است غيرمنقول است

ماده 17 _ حيوانات و اشيائي كه مالك آن را براي عمل زراعت اختصاص داده باشد، از قبيل گاو و گاوميش و ماشين و اسباب وادوات زراعت و تخم و غيره و بطوركلي هر مال منقول كه براي استفاده از عمل زراعت لازم و مالك آن را به اين امر تخصيص داده باشد، از جهت صلاحيت محاكم و توقيف اموال جزو ملك محسوب و در حكم مال غيرمنقول است و همچنين است تلمبه وگاو و يا حيوان ديگري كه براي آبياري زراعت يا خانه

و باغ اختصاص داده شده است

ماده 18 _ حق انتفاع از اشياءق غيرمنقوله مثل حق عمري و سكني وهمچنين حق ارتفاق نسبت به ملك غير، از قبيل حق العبور وحق المجري و دعاوي راجعه به اموال غيرمنقوله از قبيل تقاضاي خلع يد و امثال آن تابع اموال غيرمنقول است

فصل دوم در اموال منقوله

ماده 19 _ اشيايي كه نقل آن از محلي به محل ديگر ممكن باشد بدون اينكه به خود يا محل آن خرابي وارد ايد، منقول است

ماده 20 _ كليه ديون از قبيل قرض و ثمن مبيع و مال الاجاره عين مستاجره از حيث صلاحيت محاكم در حكم منقول است ولو اينكه مبيع يا عين مستاجره از اموال غيرمنقوله باشد.

ماده 21 _ انواع كشتي هاي كوچك و بزرگ و قايقها و آسياها و حمامهائي كه در روي رودخانه و درياها ساخته مي شود و مي توان آنها را حركت داد و كليه كارخانه هايي كه نظر به طرز ساختمان جزوبناي عمارتي نباشد داخل در منقولات است ولي توقيف بعضي از اشيا مزبوره ممكن است نظر به اهميت آنها موافق ترتيبات خاصه به عمل ايد.

ماده 22 _ مصالح بنائي از قبيل سنگ و اجر و غيره كه براي بنائي تهيه شده يا به واسطه خرابي از بنا جدا شده باشد مادامي كه در بنا به كار نرفته داخل منقول است

فصل سوم در اموالي كه مالك خاص ندارد ( ماده 23 الي 28 )

ماده 23 _ استفاده از اموالي كه مالك خاص ندارد مطابق قوانين مربوطه به آنها خواهد بود.

ماده 24 _ هيچكس نمي تواند طرق و شوارع عامه و كوچه هائي را كه آخر آن ها مسدود نيست تملك نمايد.

ماده 25 _ هيچكس نمي تواند اموالي را كه مورد استفاده عموم است و مالك خاص ندارد از قبيل پلها و كاروانسراها و آب انبارهاي عمومي و مدارس قديمه و ميدان گاههاي عمومي تملك كند. و همچنين است قنوات و چاه هائي كه مورد استفاده عموم است

ماده 26 _ اموال دولتي كه معد است براي مصالح يا انتفاعات عمومي مثل استحكامات و قلاع و خندق ها

و خاكريزهاي نظامي و قورخانه و اسلحه و ذخيره و سفاين جنگي و همچنين اثاثيه و ابنيه وعمارات دولتي و سيمهاي تلگرافي دولتي و موزه ها و كتابخانه هاي عمومي و آثار تاريخي و امثال آنها و بالجمله آنچه كه از اموال منقوله و غيرمنقوله كه دولت به عنوان مصالح عمومي و منافع ملي در تحت تصرف دارد، قابل تملك خصوصي نيست و همچنين است اموالي كه موافق مصالح عمومي به ايالت يا ولايت يا ناحيه ياشهري اختصاص يافته باشد.

ماده 27 _ اموالي كه ملك اشخاص نمي باشد و افراد مردم مي توانند آنهارا مطابق مقررات مندرجه در اين قانون و قوانين مخصوصه مربوطه به هر يك از اقسام مختلفه آنها تملك كرده و يا از آنها استفاده كنندمباحات ناميده مي شود مثل اراضي موات يعني زمين هايي كه معطل افتاده و آبادي و كشت و زرع در آنها نباشد.

ماده 28 _ اموال مجهول المالك با اذن حاكم يا ماذون از قق بل او به مصارف فقرا مي رسد.

باب دوم در حقوق مختلفه كه براي اشخاص نسبت به اموال ( ماده 29 )
اشاره

ماده 29 _ ممكن است اشخاص نسبت به اموال علاقه هاي ذيل را دارا باشند:

1 _ مالكيت (اعم از عين يا منفعت ؛

2 _ حق انتفاع

3 _ حق ارتفاق به ملك غير.

فصل اول در مالكيت

ماده 30 _ هر مالكي نسبت به مايملك خود حق همه گونه تصرف وانتفاع دارد، مگر در مواردي كه قانون استثنا كرده باشد.

ماده 31 _ هيچ مالي را از تصرف صاحب آن نمي توان بيرون كرد مگر به حكم قانون

ماده 32 _ تمام ثمرات و متعلقات اموال منقوله و غيرمنقوله كه طبعا يادر نتيجه عملي حاصل شده باشد، بالتبع مال مالك اموال مزبوره است

ماده 33 _ نما و محصولي كه از زمين حاصل مي شود، مال مالك زمين است چه به خودي خود روئيده باشد يا به واسطة عمليات مالك مگر اينكه نما يا حاصل از اصله يا حبه غير حاصل شده باشد، كه در اين صورت درخت و محصول مال صاحب اصله يا حبه خواهدبود، اگرچه بدون رضاي صاحب زمين كاشته شده باشد.

ماده 34 _ نتاج حيوانات در ملكيت تابع مادر است و هر كس مالك مادر شد، مالك نتاج آن هم خواهد شد.

ماده 35 _ تصرف به عنوان مالكيت دليل مالكيت است مگر اينكه خلاف آن ثابت شود.

ماده 36 _ تصرفي كه ثابت شود ناشي از سبب مملك يا ناقل قانوني نبوده معتبر نخواهد بود.

ماده 37 _ اگر متصرف فعلي اقرار كند كه ملك سابقا مال مدعي او بوده است در اين صورت مشاراليه نمي تواند براي رد ادعاي مالكيت شخص مزبور، به تصرف خود استناد كند مگر اينكه ثابت نمايد كه ملك به ناقل صحيح به او منتقل شده است

ماده 38 _ مالكيت زمين مستلزم مالكيت فضاي محاذي آن است تا هركجا بالا رود و همچنين است نسبت به زير زمين بالجمله مالك حق همه گونه تصرف در هوا و قرار دارد مگر آنچه را كه قانون استثنا كرده باشد.

ماده 39 _ هر بنا و درخت كه در روي زمين است و همچنين هر بنا وحفري كه در زير زمين است ملك مالك آن زمين محسوب مي شود مگر اينكه خلاف آن ثابت شود.

فصل دوم در حق انتفاع

ماده 40 _ حق انتفاع عبارت از حقي است كه به موجب آن شخص مي تواند از مالي كه عين آن ملك ديگري است يا مالك خاصي ندارد استفاده كند.

مبحث اول در عمري و رقبي و سكني

ماده 41 _ عمري حق انتفاعي است كه به موجب عقدي از طرف مالك براي شخص به مدت عمر خود يا عمر منتفع و يا عمر شخص ثالثي برقرار شده باشد.

ماده 42 _ رقبي حق انتفاعي است كه از طرف مالك براي مدت معيني برقرار مي گردد.

ماده 43 _ اگر حق انتفاع عبارت از سكونت در مسكني باشد سكني ياحق سكني ناميده مي شود و اين حق ممكن است بطريق عمري يابطريق رقبي برقرار شود.

ماده 44 _ در صورتي كه مالك براي حق انتفاع مدتي معين نكرده باشدحبس مطلق بوده و حق مزبور تا فوت مالك خواهد بود مگر اينكه مالك قبل از فوت خود رجوع كند.

ماده 45 _ در موارد فوق حق انتفاع را فقط درباره شخص يا اشخاصي مي توان برقرار كرد كه در حين ايجاد حق مزبور وجود داشته باشندولي ممكن است حق انتفاع تبعا براي كساني هم كه در حين عقد به وجود نيامده اند برقرار شود و مادامي كه

صاحبان حق انتفاع موجودهستند حق مزبور باقي و بعد از انقراض آنها حق زايل مي گردد.

ماده 46 _ حق انتفاع ممكن است فقط نسبت به مالي برقرار شود كه استفاده از آن با بقاي عين ممكن باشد اعم از اينكه مال مزبور منقول باشد يا غيرمنقول و مشاع باشد يا مفروز.

ماده 47 _ در حبس اعم از عمري و غيره قبض شرط صحت است

ماده 48 _ منتفع بايد از مالي كه موضوع حق انتفاع است سوءاستفاده نكرده و در حفاظت آن تعدي يا تفريط ننمايد.

ماده 49 _ مخارج لازمه براي نگاهداري مالي كه موضوع انتفاع است برعهده منتفع نيست مگر اينكه خلاف آن شرط باشد.

ماده 50 _ اگر مالي كه موضوع حق انتفاع است بدون تعدي يا تفريط منتفع تلف شود، مشاراليه مسوول آن نخواهد بود.

ماده 51 _ حق انتفاع در موارد ذيل زايل مي شود:

1 _ در صورت انقضا مدت

2 _ در صورت تلف شدن مالي كه موضوع انتفاع است

ماده 52 _ در موارد ذيل منتفع ضامن تضررات مالك است

1 _ در صورتيكه منتفع از مال موضوع انتفاع سو استفاده كند؛

2 _ در صورتيكه شرايط مقرره از طرف مالك را رعايت ننمايد و اين عدم رعايت موجب خسارتي بر موضوع حق انتفاع باشد.

ماده 53 _ انتقال عين از طرف مالك به غير، موجب بطلان حق انتفاع نمي شود، ولي اگر منتقل اليه جاهل باشد كه حق انتفاع متعلق به ديگري است اختيار فسخ معامله را خواهد داشت

ماده 54 _ ساير كيفيات انتفاع از مال ديگري بنحوي خواهد بود كه مالك قرار داده يا عرف و عادت اقتضا بنمايد.

مبحث دوم در وقف

ماده 55 _ وقف عبارت است از اينكه عين مال حبس و منافع آن تسبيل شود.

ماده 56 _ وقف واقع مي شود به ايجاب از طرف واقف به هر لفظي كه صراحتا دلالت بر معني آن كند و قبول طبقه اول از موقوف عليهم ياقائم مقام قانوني آنها در صورتي كه محصور باشند مثل وقف براولاد و اگر موقوف عليهم غيرمحصور يا وقف بر مصالح عامه باشددر اين صورت قبول حاكم شرط است

ماده 57 _ واقف بايد مالك مالي باشد كه وقف ميكند و بعلاوه داراي اهليتي باشد كه در معاملات معتبر است

ماده 58 _ فقط وقف مالي جايز است كه با بقاء عين بتوان از آن منتفع شد اعم از اينكه منقول باشد يا غيرمنقول مشاع باشد يا مفروز.

ماده 59 _ اگر واقف عين موقوفه را به تصرف وقف ندهد وقف محقق نمي شود و هر وقت به قبض داد وقف تحقق پيدا ميكند.

ماده 60 _ در قبض فوريت شرط نيست بلكه مادامي كه واقف رجوع ازوقف نكرده است هر وقت قبض بدهد وقف تمام مي شود.

ماده 61 _ وقف بعد از وقوع آن به نحو صحت و حصول قبض لازم است و واقف نمي تواند از آن رجوع كند يا در آن تغييري بدهد يا ازموقوف عليهم كسي را خارج كند يا كسي را داخل در موقوف عليهم نمايد يا با آنها شريك كند يا اگر در ضمن عقد متولي معين نكرده بعد از آن متولي قرار دهد يا خود به عنوان توليت دخالت كند.

ماده 62 _ در صورتي كه موقوف عليهم محصور باشند خود آنها قبض ميكنند و قبض طبقه اولي كافي است و

اگر موقوف عليهم غيرمحصور يا وقف بر مصالح عامه باشد، متولي وقف والا حاكم قبض ميكند.

ماده 63 _ ولي و وصي محجورين از جانب آنها موقوفه را قبض ميكنند و اگر خود واقف توليت را براي خود قرار داده باشد قبض خود او كفايت ميكند.

ماده 64 _ مالي را كه منافع آن موقتا متعلق به ديگري است مي توان وقف نمود و همچنين وقف ملكي كه در آن حق ارتفاق موجوداست جايز است بدون اينكه به حق مزبور خللي وارد آيد.

ماده 65 _ صحت وقفي كه بعلت اضرار ديان واقف واقع شده باشد،منوط به اجازه ديان است

ماده 66 _ وقف بر مقاصد غيرمشروع باطل است

ماده 67 _ مالي كه قبض و اقباض آن ممكن نيست وقف آن باطل است ليكن اگر واقف تنها قادر بر اخذ و اقباض آن نباشد و موقوف عليه قادر به اخذ آن باشد صحيح است

ماده 68 _ هر چيزي كه طبعا يا برحسب عرف و عادت جز يا از توابع و متعلقات عين موقوفه محسوب مي شود، داخل در وقف است مگر اينكه واقف آن را استثنا كند بنحوي كه در فصل بيع مذكوراست

ماده 69 _ وقف بر معدوم صحيح نيست مگر به تبع موجود.

ماده 70 _ اگر وقف بر موجود و معدوم معا واقع شود، نسبت به سهم موجود، صحيح و نسبت به سهم معدوم باطل است

ماده 71 _ وقف بر مجهول صحيح نيست

ماده 72 _ وقف بر نفس به اين معني كه واقف خود را موقوف عليه يا جز موقوف عليهم نمايد يا پرداخت ديون يا ساير مخارج خود

را از منافع موقوفه قرار دهد، باطل است اعم از اينكه راجع به حال حيات باشد يا بعد از فوت

ماده 73 _ وقف بر اولاد و اقوام و خدمه و واردين و امثال آنها صحيح است

ماده 74 _ در وقف بر مصالح عامه اگر خود واقف نيز مصداق موقوف عليهم واقع شود، مي تواند منتفع گردد.

ماده 75 _ واقف مي تواند توليت يعني اداره كردن امور موقوفه را مادام الحياه يا در مدت معيني براي خود قرار دهد و نيز مي تواندمتولي ديگري معين كند كه مستقلا يا مجتمعا با خود واقف اداره كند. توليت اموال موقوفه ممكن است به يك يا چند نفر ديگر، غيراز خود واقف واگذار شود كه هر يك مستقلا يا منضما اداره كنند و همچنين واقف مي تواند شرط كند كه خود او يا متولي كه معين شده است نصب متولي كند و يا در اين موضوع هر ترتيبي را كه مقتضي بداند قرار دهد.

ماده 76 _ كسي كه واقف او را متولي قرار داده مي تواند بدوا توليت راقبول يا رد كند و اگر قبول كرد ديگر نمي تواند رد نمايد و اگر رد كردمثل صورتي است كه از اصل متولي قرار داده نشده باشد.

ماده 77 _ هرگاه واقف براي دو نفر يا بيشتر بطور استقلال توليت قرارداده باشد هر يك از آنها فوت كند، ديگري يا ديگران مستقلا تصرف ميكنند و اگر به نحو اجتماع قرار داده باشد تصرف هر يك بدون تصويب ديگري يا ديگران نافذ نيست و بعد از فوت يكي از آنها،حاكم شخصي را ضميمه آنكه باقي مانده است مي نمايد كه مجتمعا تصرف كنند.

ماده 78 _ واقف مي تواند بر متولي ناظر قرار دهد كه

اعمال متولي به تصويب يا اطلاع او باشد.

ماده 79 _ واقف يا حاكم نمي تواند كسي را كه در ضمن عقد وقف متولي قرار داده شده است عزل كند مگر در صورتي كه حق عزل شرط شده باشد و اگر خيانت متولي ظاهر شود، حاكم ضم امين ميكند.

ماده 80 _ اگر واقف وصف مخصوصي را در شخص متولي شرط كرده باشد و متولي فاقد آن وصف گردد منعزل مي شود.

ماده 81 _ در اوقاف عامه كه متولي معين نداشته باشد، اداره موقوفه طبق نظر ولي فقيه خواهد بود.

ماده 82 _ هرگاه واقف براي اداره كردن موقوفه ترتيب خاصي معين كرده باشد متولي بايد به همان ترتيب رفتار كند و اگر ترتيبي قرارنداده باشد متولي بايد راجع به تعمير و اجاره و جمع آوري منافع وتقسيم آن بر مستحقين و حفظ موقوفه و غيره مثل وكيل اميني عمل نمايد.

ماده 83 _ متولي نمي تواند توليت را به ديگري تفويض كند مگر آن كه واقف در ضمن وقف به او اذن داده باشد ولي اگر در ضمن وقف شرط مباشرت نشده باشد مي تواند وكيل بگيرد.

ماده 84 _ جايز است واقف از منافع موقوفه سهمي براي عمل متولي قرار دهد و اگر حق التوليه معين نشده باشد متولي مستحق اجرت المثل عمل است

ماده 85 _ بعد از آن كه منافع موقوفه حاصل و حصه هر يك ازموقوف عليهم معين شد، موقوف عليه مي تواند حصه خود راتصرف كند اگر چه متولي اذن نداده باشد مگر اينكه واقف اذن درتصرف را شرط كرده باشد.

ماده 86 _ در صورتي كه واقف ترتيبي قرار نداده باشد، مخارج تعمير واصلاح موقوفه و اموري كه براي تحصيل منفعت لازم است بر حق موقوف عليهم

مقدم خواهد بود.

ماده 87 _ واقف مي تواند شرط كند كه منافع موقوفه مابين موقوف عليهم به تساوي تقسيم شود يا به تفاوت و يا اينكه اختيار به متولي ياشخص ديگري بدهد كه هر نحو مصلحت مي داند تقسيم كند.

ماده 88 _ بيع وقف در صورتي كه خراب شود يا خوف آن باشد كه منجر به خرابي گردد بطوري كه انتفاع از آن ممكن نباشد در صورتي جايز است كه عمران آن متعذر باشد يا كسي براي عمران آن حاضرنشود.

ماده 89 _ هرگاه بعض موقوفه خراب يا مشرف به خرابي گردد بطوريكه انتفاع از آن ممكن نباشد، همان بعض فروخته مي شود مگر اينكه خرابي بعض سبب سلب انتفاع قسمتي كه باقي مانده است بشود،در اين صورت تمام فروخته مي شود.

ماده 90 _ عين موقوفه در مورد جواز بيع به اقرب به غرض واقف تبديل مي شود.

ماده 91 _ در موارد ذيل منافع موقوفات عامه صرف بريات عموميه خواهد شد:

1 _ در صورتي كه منافع موقوفه مجهول المصرف باشد مگراينكه قدر متيقني در بين باشد؛

2 _ در صورتي كه صرف منافع موقوفه در مورد خاصي كه واقف معين كرده است متعذر باشد.

مبحث سوم در حق انتفاع از مباحات

ماده 92 _ هر كس مي تواند با رعايت قوانين و نظامات راجعه به هر يك از مباحات از آنها استفاده نمايد.

فصل سوم در حق ارتفاق نسبت به ملك غير و در احكام و آثا

مبحث اول در حق ارتفاق نسبت به ملك غير

ماده 93 _ ارتفاق ، حقي است براي شخص در ملك ديگري

ماده 94 _ صاحبان املاك مي توانند در ملك خود هر حقي را كه بخواهند نسبت به ديگري قرار دهند در اين صورت كيفيت استحقاق ، تابع قرارداد و عقديست كه مطابق آن

حق داده شده است

ماده 95 _ هرگاه زمين يا خانه كسي مجراي فاضلاب يا آب باران زمين ياخانه ديگري بوده است صاحب آن خانه يا زمين نمي تواند جلوگيري از آن كند مگر در صورتي كه عدم استحقاق او معلوم شود.

ماده 96 _ چشمه واقعه در زمين كسي محكوم به ملكيت صاحب زمين است مگر اينكه ديگري نسبت به آن چشمه عينا يا انتفاعا حقي داشته باشد.

ماده 97 _ هرگاه كسي از قديم در خانه يا ملك ديگري مجراي آب به ملك خود يا حق مرور داشته صاحب خانه يا ملك نمي تواند مانع آب بردن يا عبور او از ملك خود شود و همچنين است ساير حقوق از قبيل حق داشتن در و شبكه و ناودان و حق شرب و غيره

ماده 98 _ اگر كسي حق عبور در ملك غير ندارد ولي صاحب ملك اذن داده باشد كه از ملك او عبور كنند، هر وقت بخواهد مي تواند از اذن خود رجوع كرده و مانع عبور او بشود و همچنين است سايرارتفاقات

ماده 99 _ هيچ كس حق ندارد ناودان خود را بطرف ملك ديگري بگذارديا آب باران از بام خود به بام يا ملك همسايه جاري كند و يا برف بريزد مگر به اذن او.

ماده 100 _ اگر مجراي آب شخصي در خانه ديگري باشد و در مجري خرابي بهم رسد بنحوي كه عبور آب موجب خسارت خانه شودمالك خانه حق ندارد صاحب مجري را به تعمير مجري اجبار كندبلكه خود او بايد دفع ضرر از خود نمايد چنانچه اگر خرابي مجري مانع عبور آب شود مالك خانه ملزم نيست كه مجري را تعمير كندبلكه صاحب حق بايد خود رفع مانع كند

در اين صورت براي تعمير مجري مي تواند داخل خانه يا زمين شود وليكن بدون ضرورت حق ورود ندارد مگر به اذن صاحب ملك

ماده 101 _ هرگاه كسي از آبي كه ملك ديگري است بنحوي از انحا ،حق انتفاع داشته باشد از قبيل دايركردن آسيا و امثال آن صاحب آن نمي تواند مجري را تغيير دهد بنحوي كه مانع از استفاده حق ديگري باشد.

ماده 102 _ هرگاه ملكي كلا يا جزئا به كسي منتقل شود و براي آن ملك حق الارتفاقي در ملك ديگر يا در جزء ديگر همان ملك موجود باشدآن حق به حال خود باقي مي ماند مگر اينكه خلاف آن تصريح شده باشد.

ماده 103 _ هرگاه شركا ملكي داراي حقوق و منافعي باشند و آن ملك مابين شركا تقسيم شود هر كدام از آنها به قدر حصه مالك آن حقوق و منافع خواهد بود مثل اينكه اگر ملكي داراي حق عبور درملك غير بوده و آن ملك كه داراي حق است بين چند نفر تقسيم شود هر يك از آنها حق عبور از همان محلي كه سابقا حق داشته است خواهد داشت

ماده 104 _ حق الارتفاق مستلزم وسايل انتفاع از آن حق نيز خواهد بودمثل اينكه اگر كسي حق شرب از چشمه يا حوض يا آب انبار غيردارد حق عبور تا آن چشمه يا حوض و آب انبار هم براي برداشتن آب دارد.

ماده 105 _ كسي كه حق الارتفاق در ملك غير دارد مخارجي كه براي تمتع از آن حق لازم شود به عهده صاحب حق مي باشد مگر اينكه بين او و صاحب ملك برخلاف آن قراري داده شده باشد.

ماده 106 _ مالك ملكي كه مورد حق الارتفاق غير است نمي تواند درملك خود تصرفاتي نمايد

كه باعث تضييع يا تعطيل حق مزبورباشد مگر با اجازه صاحب حق

ماده 107 _ تصرفات صاحب حق در ملك غير كه متعلق حق اوست بايدبه اندازه اي باشد كه قرار داده اند و يا به مقدار متعارف و آنچه ضرورت انتفاع اقتضاء مي كند.

ماده 108 _ در تمام مواردي كه انتفاع كسي از ملك ديگري به موجب اذن محض باشد مالك مي تواند هر وقت بخواهد از اذن خود رجوع كند مگر اينكه مانع قانوني موجود باشد.

مبحث دوم در احكام و آثار املاك نسبت به املاك مجاور

ماده 109 _ ديواري كه مابين دو ملك واقع است مشترك مابين صاحب آن دو ملك محسوب مي شود مگر اينكه قرينه يا دليلي برخلاف آن موجود باشد.

ماده 110 _ بنا، بطور ترصيف و وضع سرتير از جمله قرائن است كه دلالت بر تصرف واختصاص مي كند.

ماده 111 _ هرگاه از دو طرف بنا متصل به ديوار، به طور ترصيف باشدو يا از هر دوطرف به روي ديوار، سرتير گذاشته شده باشد آن ديوارمحكوم به اشتراك است مگر اينكه خلاف آن ثابت شود.

ماده 112 _ هرگاه قرائن اختصاصي فقط از يك طرف باشد تمام ديوارمحكوم به ملكيت صاحب آن طرف خواهد بود مگر اينكه خلافش ثابت شود.

ماده 113 _ مخارج ديوارمشترك برعهده كساني است كه درآن شركت دارند.

ماده 114 _ هيچ يك از شركا نمي تواند ديگري را اجبار بر بنا و تعميرديوار مشترك نمايد مگر اينكه دفع ضرر به نحو ديگري ممكن نباشد.

ماده 115 _ در صورتي كه ديوار مشترك خراب شود و احد شريكين ازتجديد بنا و اجازه تصرف در مبناي مشترك امتناع نمايد شريك ديگر مي تواند در حصه خاص خود تجديد بناي ديوار را كند.

ماده 116 _ هرگاه احد شركا، راضي به تصرف ديگري در مبنا باشدولي از تحمل مخارج مضايقه

نمايد شريك ديگر مي تواند بناي ديوار را تجديد كند و در اين صورت اگر بناي جديد با مصالح مشترك ساخته شود ديوار، مشترك خواهد بود والاّ مختص به شريكي است كه بنا را تجديد كرده است

ماده 117 _ اگر يكي از دو شريك ديوار مشترك را خراب كند درصورتي كه خراب كردن آن لازم نبوده بايد آنكه خراب كرده مجددا آن را بنا كند.

ماده 118 _ هيچيك از دو شريك حق ندارد ديوار مشترك را بالا ببرد ياروي آن بنا يا سرتيري بگذارد يا دريچه و رف باز كند يا هر نوع تصرفي نمايد مگر به اذن شريك ديگر.

ماده 119 _ هر يك از شركا بر روي ديوار مشترك سرتير داشته باشدنمي تواند بدون رضاي شريك ديگر تيرها را از جاي خود تغيير دهد و به جاي ديگر از ديوار بگذارد.

ماده 120 _ اگر صاحب ديوار به همسايه اذن دهد كه بر روي ديوار اوسرتيري بگذارد يا روي آن بنا كند، هر وقت بخواهد مي تواند از اذن خود رجوع كند مگر اينكه به وجه ملزمي اين حق را از خود سلب كرده باشد.

ماده 121 _ هرگاه كسي به اذن صاحب ديوار، بر روي ديوار، سرتيري گذارده باشد و بعد آن را بردارد نمي تواند مجددا بگذارد مگر به اذن جديد از صاحب ديوار و همچنين است ساير تصرفات

ماده 122 _ اگر ديواري متمايل به ملك غير يا شارع و نحو آن شود كه مشرف به خرابي گردد صاحب آن اجبار مي شود كه آن را خراب كند.

ماده 123 _ اگر خانه يا زميني بين دو نفر تقسيم شود يكي از آنهانمي تواندديگري رامجبوركندكه باهم ديواري مابين دوقسمت بكشند.

ماده 124 _ اگر از قديم سرتير عمارتي روي ديوار مختصي همسايه

بوده و سابقه اين تصرف معلوم نباشد بايد به حال سابق باقي بماند و اگربه سبب خرابي عمارت و نحو آن سرتير برداشته شود صاحب عمارت مي تواند آن را تجديد كند و همسايه حق ممانعت ندارد مگراينكه ثابت نمايد وضعيت سابق به صرف اجازه او ايجاد شده بوده است

ماده 125 _ هرگاه طبقه تحتاني مال كسي باشد و طبقه فوقاني مال ديگري هر يك از آنها مي تواند بطور متعارف در حصه اختصاصي خود تصرف بكند ليكن نسبت به سقف دو طبقه هر يك از مالكين طبقه فوقاني و تحتاني مي تواند در كف يا سقف طبقه اختصاصي خود، بطور متعارف آن اندازه تصرف نمايد كه مزاحم حق ديگري نباشد.

ماده 126 _ صاحب اطاق تحتاني نسبت به ديوارهاي اطاق و صاحب فوقاني نسبت به ديوارهاي غرفه بالاختصاص و هر دونسبت به سقف مابين اطاق وغرفه بالاشتراك متصرف شناخته مي شوند.

ماده 127 _ پله فوقاني ملك صاحب طبقه فوقاني محسوب است مگراينكه خلاف آن ثابت شود.

ماده 128 _ هيچ يك از صاحبان طبقه تحتاني و غرفه فوقاني نمي تواندديگري را اجبار به تعمير يا مساعدت در تعمير ديوارها و سقف آن بنمايد.

ماده 129 _ هرگاه سقف واقع مابين عمارت تحتاني و فوقاني خراب شود، در صورتي كه بين مالك فوقاني و مالك تحتاني موافقت درتجديد بنا حاصل نشود و قرارداد ملزمي سابقا بين آنها موجودنباشد هر يك از مالكين اگر تبرعا سقف را تجديد نموده چنانچه بامصالح مشترك ساخته شده باشد سقف مشترك است و اگر بامصالح مختصه ساخته شده متعلق به باني خواهد بود.

ماده 130 _ كسي حق ندارد از خانه خود به فضاي خانه همسايه بدون اذن او خروجي بدهد و اگر بدون اذن خروجي

بدهد ملزم به رفع آن خواهد بود.

ماده 131 _ اگر شاخه درخت كسي داخل در فضاي خانه يا زمين همسايه شود بايد از آن جا عطف كند و اگر نكرد همسايه مي تواندآن را عطف كند و اگر نشد از حد خانه خود قطع كند و همچنين است حكم ريشه هاي درخت كه داخل ملك غير مي شود.

ماده 132 _ كسي نمي تواند در ملك خود تصرفي كند كه مستلزم تضرر همسايه شود مگر تصرفي كه بقدر متعارف و براي رفع حاجت يارفع ضرر از خود باشد.

ماده 133 _ كسي نمي تواند از ديوار خانه خود به خانه همسايه در بازكند اگر چه ديوار، ملك مختصي او باشد ليكن مي تواند از ديوارمختصي خود روزنه يا شبكه باز كند و همسايه حق منع او را نداردولي همسايه هم مي تواند جلو روزنه و شبكه ديوار بكشد يا پرده بياويزد كه مانع رؤيت شود.

ماده 134 _ هيچيك از اشخاصي كه در يك معبر يا يك مجري شريكندنمي توانند شركا ديگر را مانع از عبور يا بردن آب شوند.

ماده 135 _ درخت و حفيره و نحو آنها كه فاصل مابين املاك باشد درحكم ديوار مابين خواهد بود.

مبحث سوم در حريم املاك

ماده 136 _ حريم مقداري از اراضي اطراف ملك و قنات و نهر و امثال آن است كه براي كمال انتفاع از آن ضرورت دارد.

ماده 137 _ حريم چاه براي آب خوردن (20) گز و براي زراعت (30) گزاست

ماده 138 _ حريم چشمه و قنات از هر طرف در زمين رخوه (500) گز ودر زمين سخت (250) گز است ليكن اگر مقادير مذكوره در اين ماده و ماده قبل براي جلوگيري از ضرر كافي نباشد به

اندازه اي كه براي دفع ضرر كافي باشد به آن افزوده مي شود.

ماده 139 _ حريم در حكم ملك صاحب حريم است و تملك و تصرف در آن كه منافي باشد با آنچه مقصود از حريم است بدون اذن از طرف مالك صحيح نيست و بنابراين كسي نمي تواند در حريم چشمه و ياقنات ديگري چاه يا قنات بكند ولي تصرفاتي كه موجب تضرر نشود جائز است

كتاب دوم در اسباب تملك
اشاره

ماده 140 _ تملك حاصل مي شود:

1 _ به احيا اراضي موات و حيازت اشيا مباحه

2 _ به وسيله عقود و تعهدات

3 _ به وسيله اخذ به شفعه

4 _ به ارث

قسمت اول در احياء اراضي موات و حيازت اشياء مباحه
باب اول در احياء اراضي موات و مباحه

ماده 141 _ مراد از احيا زمين آنست كه اراضي موات و مباحه را بوسيله عملياتي كه در عرف آباد كردن محسوب است از قبيل زراعت درختكاري بناساختن و غيره قابل استفاده نمايند.

ماده 142 _ شروع در احياء از قبيل سنگ چيدن اطراف زمين يا كندن چاه و غيره تحجير است و موجب مالكيت نمي شود ولي براي تحجيركننده ايجاد حق اولويت در احيا مي نمايد.

ماده 143 _ هر كس از اراضي موات و مباحه قسمتي را به قصد تملك احيا كند مالك آن قسمت مي شود.

ماده 144 _ احيا اطراف زمين موجب تملك وسط آن نيز مي باشد.

ماده 145 _ احيا كننده بايد قوانين ديگر مربوط به اين موضوع را از هرحيث رعايت نمايد.

باب دوم در حيازت مباحات

ماده 146 _ مقصود از حيازت تصرف و وضع يد است يا مهياكردن وسايل تصرف و استيلا.

ماده 147 _ هركس مال مباحي را با رعايت قوانين مربوط به ان حيازت كند مالك آن مي شود.

ماده 148 _ هركس در زمين مباح نهري بكند و متصل كند به رودخانه ان نهر را احيا كرده و مالك آن نهر مي شود ولي مادامي كه متصل به رودخانه نشده است تحجير محسوب مي شود.

ماده 149 _ هرگاه كسي به قصد حيازت مياه مباحه نهر يا مجري احداث كند آب مباحي كه در نهر يا مجراي مزبور وارد شود ملك صاحب مجري است و بدون اذن مالك نمي توان از ان نهري جدا كرديا زميني مشروب نمود.

ماده 150 _ هرگاه چند نفر در كندن مجري يا چاه شريك شوند به نسبت عمل و مخارجي كه موجب تفاوت عمل باشد مالك آب مي شوندو به همان نسبت بين آنها تقسيم مي شود.

ماده 151 _

يكي از شركا نمي تواند از مجراي مشترك مجرايي جداكند يا دهنه نهر را وسيع يا تنگ كند يا روي آن پل يا آسياب بسازد يا اطراف آن درخت بكارد يا هر نحو تصرفي كند مگر به اذن سايرشركا.

ماده 152 _ اگر نصيب مفروز يكي از شركا از آب نهر مشترك داخل مجراي مختصي ان شخص شود آن آب ملك مخصوص آن مي شود و هر نحو تصرفي در آن مي تواند بكند.

ماده 153 _ هرگاه نهري مشترك مابين جماعتي باشد و در مقدار نصيب هريك از آنها اختلاف شود، حكم به تساوي نصيب آنها مي شود مگراينكه دليلي بر زيادتي نصيب بعضي از آنها موجود باشد.

ماده 154 _ كسي نمي تواند از ملك غير، آب به ملك خود ببرد بدون اذن مالك اگر چه راه ديگري نداشته باشد.

ماده 155 _ هر كس حق دارد از نهرهاي مباحه اراضي خود را مشروب كند يا براي زمين و آسياب و ساير حوائج خود، از آن نهر جدا كند.

ماده 156 _ هرگاه آب نهر كافي نباشد كه تمام اراضي اطراف آن مشروب شود و مابين صاحبان اراضي در تقدم و تاخر اختلاف شود وهيچيك نتواند حق تقدم را ثابت كند، با رعايت ترتيب هر زميني كه به منبع آب نزديكتر است به قدر حاجت حق تقدم بر زمين پائين ترخواهد داشت

ماده 157 _ هرگاه دو زمين در دو طرف نهر محاذي هم واقع شوند و حق تقدم يكي بر ديگري محرز نباشد و هر دو در يك زمان بخواهندآب ببرند و آب كافي براي هر دو نباشد بايد براي تقدم و تاخر دربردن آب به نسبت حصه

قرعه زده و اگر آب كافي براي هر دو باشدبه نسبت حصه تقسيم مي كنند.

ماده 158 _ هرگاه تاريخ احيا اراضي اطراف رودخانه مختلف باشدزميني كه احيا آن مقدم بوده است در آب نيز مقدم مي شود بر زمين متاخر در احيا، اگر چه پائين تر از آن باشد.

ماده 159 _ هرگاه كسي بخواهد جديدا زميني در اطراف رودخانه احياكند اگر آب رودخانه زياد باشد و براي صاحبان اراضي سابقه تضييقي نباشد مي تواند از آب رودخانه زمين جديد را مشروب كند و الا حق بردن آب ندارد اگر چه زمين او بالاتر از ساير اراضي باشد.

ماده 160 _ هر كس در زمين خود يا اراضي مباحه به قصد تملك قنات يا چاهي بكند تا به آب برسد يا چشمه جاري كند مالك آب آن مي شود و در اراضي مباحه مادامي كه به آب نرسيده تحجيرمحسوب است

باب سوم در معادن

ماده 161 _ معدني كه در زمين كسي واقع شده باشد ملك صاحب زمين است و استخراج آن تابع قوانين مخصوصه خواهد بود.

باب چهارم دراشيا پيداشده و حيوانات ضاله

فصل اول در اشيا پيدا شده

ماده 162 _ هركس مالي پيدا كند كه قيمت آن كمتر از يك درهم كه وزن ان 6/12 نخود نقره باشد، مي تواند آن را تملك كند.

ماده 163 _ اگر قيمت مال پيدا شده يك درهم كه وزن آن 6/12 نخود نقره يا بيشتر باشد، پيدا كننده بايد يك سال تعريف كند و اگر درمدت مزبور صاحب مال پيدا نشد، مشاراليه مختار است كه آن را بطور امانت نگاه دارد يا تصرف ديگري در آن بكند، در صورتي كه آن را بطور امانت نگاهدارد و بدون تقصير او تلف شود، ضامن نخواهد بود.

تبصره _ در صورتي كه پيداكننده مال از همان ابتدا يا پيش از پايان مدت يك سال علم حاصل كند كه تعريف بي فايده است و يا از يافتن صاحت مال مايوس گردد، تكليف تعريف از او ساقط مي شود.

ماده 164 _ تعريف اشيا پيدا شده عبارتست از نشر و اعلان برحسب مقررات شرعي بنحوي كه بتوان گفت كه عادتا به اطلاع اهالي محل رسيده است

ماده 165 _ هركس در بيابان يا خرابه كه خالي از سكنه بوده و مالك خاصي ندارد مالي پيدا كند مي تواند آن را تملك كند و محتاج به تعريف نيست مگر اينكه معلوم باشد كه مال عهد زمان حاضر است در اين صورت در حكم ساير اشيا پيدا شده در ابادي خواهد بود.

ماده 166 _ اگر كسي در ملك غير يا ملكي كه از غير خريده مالي پيداكند و احتمال بدهد كه مال مالك فعلي

يا مالكين سابق است بايد به انها اطلاع بدهد، اگر انها مدعي مالكيت شدند و به قرائن مالكيت آنها معلوم شد بايد به انها بدهد والا به طريقي كه فوقا مقرر است رفتار نمايد.

ماده 167 _ اگر مالي كه پيدا شده است ممكن نيست باقي بماند و فاسدمي شود بايد به قيمت عادله فروخته شود و قيمت آن در حكم خودمال پيدا شده خواهد بود.

ماده 168 _ اگر مال پيدا شده در زمان تعريف بدون تقصير پيداكننده تلف شود مشاراليه ضامن نخواهد بود.

ماده 169 _ منافعي كه از مال پيدا شده حاصل مي شود قبل از تملك متعلق به صاحب آن است و بعد از تملك مال پيدا كننده است

فصل دوم در حيوانات ضاله

ماده 170 _ حيوان گمشده (ضاله) عبارت از هر حيوان مملوكي است كه بدون متصرف يافت شود ولي اگر حيوان مزبور در چراگاه يا نزديك آبي يافت شود يا متمكن از دفاع خود در مقابل حيوانات درنده باشدضاله محسوب نمي گردد.

ماده 171 _ هركس حيوان ضاله پيدا نم_ايد بايد آن را به م_الك آن رد كند و اگر مالك را نشناسد بايد به حاكم يا قائم مقام او تسليم كند والا ضامن خواهد بود اگر چه آن را بعد از تصرف رها كرده باشد.

ماده 172 _ اگر حيوان گمشده در نقاط مسكونه يافت شود و پيدا كننده بادسترسي به حاكم يا قائم مقام او، آن را تسليم نكند حق مطالبه مخارج نگاهداري آن را از مالك نخواهد داشت هرگاه حيوان ضاله در نقاط غيرمسكونه يافت شود پيداكننده مي تواند مخارج نگاهداري آن را از مالك مطالبه كند مشروط بر اينكه

از حيوان انتفاعي نبرده باشد و الا مخارج نگاهداري با منافع حاصله احتساب و پيدا كننده يا مالك فقط براي بقيه حق رجوع به يكديگر را خواهند داشت

باب پنجم در دفينه

ماده 173 _ دفينه مالي است كه در زمين يا بنايي دفن شده و برحسب اتفاق و تصادف پيدا مي شود.

ماده 174 _ دفينه كه مالك آن معلوم نباشد ملك كسي است كه آن را پيداكرده است

ماده 175 _ اگر كسي در ملك غير، دفينه پيدا نمايد بايد به مالك اطلاع دهد، اگر مالك زمين مدعي مالكيت دفينه شد و آن را ثابت كرد ،دفينه به مدعي مالكيت تعلق مي گيرد.

ماده 176 _ دفينه كه در اراضي مباحه كشف شود متعلق به مستخرج آن است

ماده 177 _ جواهري كه از دريا استخراج مي شود ملك كسي است كه آن را استخراج كرده است و آنچه كه آب به ساحل مي اندازد ملك كسي است كه آن را حيازت نمايد.

ماده 178 _ مالي كه در دريا غرق شده و مالك از آن اعراض كرده است مال كسي است كه آن را بيرون بياورد.

باب ششم در شكار

ماده 179 _ شكاركردن موجب تملك است

ماده 180 _ شكار حيوانات اهلي و حيوانات ديگري كه علامت مالكيت در آن باشد موجب تملك نمي شود.

ماده 181 _ اگر كسي كندو يا محلي براي زنبور عسل تهيه كند زنبور عسلي كه در آن جمع مي شوند ملك آن شخص است همين طوراست حكم كبوتر كه در برج كبوتر جمع شود.

ماده 182 _ مقررات ديگر راجع به شكار به موجب نظامات مخصوصه معين خواهد شد.

قسمت دوم در عقود و معاملات و الزامات
باب اول در عقود و تعهّدات بطوركلّي ( ماده 183 الي 300 )

ماده 183 _ عقد عبارت است از اينكه يك يا چند نفر در مقابل يك يا چند نفر ديگر تعهد بر امري نمايند و مورد قبول آنها باشد.

فصل اول در اقسام عقود و معاملات

ماده 184 _ عقود و معاملات به اقسام ذيل منقسم مي شوند: لازم جايز، خياري منجز و معلق

ماده 185 _ عقد لازم آنست كه هيچيك از طرفين معامله حق فسخ آن رآنداشته باشد مگر در موارد معينه

ماده 186 _ عقد جايز آن است كه هر يك از طرفين بتوآند هر وقتي بخواهد آنرا فسخ كند.

ماده 187 _ عقد ممكن است نسبت به يك طرف لازم باشد و نسبت به طرف ديگر جايز.

ماده 188 _ عقد خياري آن است كه براي طرفين يا يكي از آنها يا براي ثالثي اختيار فسخ باشد.

ماده 189 _ عقد منجز آن است كه تاثير آن برحسب انشاء، موقوف به امر ديگري نباشد والا معلق خواهد بود.

فصل دوم در شرايط اساسي براي صحت معامله

ماده 190 _ براي صحت هرمعامله شرايط ذيل اساسي است

1 _ قصد طرفين و رضاي آنها؛

2 _ اهليت طرفين

3 _ موضوع معين كه

مورد معامله باشد؛

4 _ مشروعيت جهت معامله

مبحث اول در قصد طرفين و رضاي آنها

ماده 191 _ عقد محقق مي شود به قصد انشاء به شرط مقرون بودن به چيزي كه دلالت بر قصد كند.

ماده 192 _ در مواردي كه براي طرفين يا يكي از آنها تلفظ ممكن نباشد،اشاره كه مبين قصد و رضا باشد كافي است

ماده 193 _ انشاء معامله ممكن است به وسيله عملي كه مبين قصد و رضا باشد مثل قبض و اقباض حاصل گردد مگر در مواردي كه قانون استثناء كرده باشد.

ماده 194 _ الفاظ و اشارات و اعمال ديگر كه متعاملين به وسيله آن انشاء معامله مي نمايند بايد موافق باشد بنحوي كه احد طرفين ، همآن عقدي را قبول كند كه طرف ديگر قصد انشاء آن را داشته است والا معامله باطل خواهد بود.

ماده 195 _ اگر كسي در حال مستي يا بيهوشي يا در خواب معامله نمايد آن معامله به واسطه فقدآن قصد باطل است

ماده 196 _ كسي كه معامله مي كند آن معامله براي خود آن شخص محسوب است مگر اينكه در موقع عقد، خلاف آن را تصريح نمايديا بعد، خلاف آن ثابت شود معذلك ممكن است در ضمن معامله كه شخص براي خود مي كند تعهدي هم به نفع شخص ثالثي بنمايد.

ماده 197 _ در صورتي كه ثمن يا مثمن معامله عين متعلق به غير باشد،آن معامله براي صاحب عين خواهد بود.

ماده 198 _ ممكن است طرفين يا يكي از آنها بوكالت از غير اقدام بنمايد و نيز ممكن است كه يك نفر بوكالت از طرف متعاملين اين اقدام را بعمل اورد.

ماده 199 _ رضاي حاصل در نتيجه اشتباه

يا اكراه موجب نفوذ معامله نيست

ماده 200 _ اشتباه وقتي موجب عدم نفوذ معامله است كه مربوط به خود موضوع معامله باشد.

ماده 201 _ اشتباه در شخص طرف به صحت معامله خللي وارد نمي آورد مگر در مواردي كه شخصيت طرف علت عمده عقد بوده باشد.

ماده 202 _ اكراه به اعمالي حاصل مي شود كه موثر در شخص با شعوري بوده و او را نسبت به جان يا مال يا ابروي خود تهديد كند بنحوي كه عادتا قابل تحمل نباشد. در مورد اعمال اكراه اميز سن وشخصيت و اخلاق و مرد يا زن بودن شخص بايد در نظر گرفته شود.

ماده 203 _ اكراه موجب عدم نفوذ معامله است اگرچه از طرف شخص خارجي غير از متعاملين واقع شود.

ماده 204 _ تهديد طرف معامله در نفس يا جان يا ابروي اقوام نزديك او از قبيل زوج و زوجه و اباء و اولاد موجب اكراه است در مورد اين ماده تشخيص نزديكي درجه براي موثر بودن اكراه بسته به نظر عرف است

ماده 205 _ هرگاه شخصي كه تهديد شده است بداند كه تهديدكننده نمي تواند تهديد خود را به موقع اجرا گذارد و يا خود شخص مزبور قادر باشد بر اينكه بدون مشقت اكراه را از خود دفع كند و معامله را واقع نسازد آن شخص مكره محسوب نمي شود.

ماده 206 _ اگر كسي در نتيجه اضطرار، اقدام به معامله كند مكره محسوب نشده و معامله اضطراري معتبر خواهد بود.

ماده 207 _ ملزم شدن شخص به انشاء معامله به حكم مقامات صالحه قانوني اكراه محسوب نمي شود.

ماده 208 _ مجرد خوف از كسي بدون آن كه از طرف آن

كس تهديدي شده باشد اكراه محسوب نمي شود.

ماده 209 _ امضاي معامله بعد از رفع اكراه موجب نفوذ معامله است

مبحث دوم در اهليت طرفين

ماده 210 _ متعاملين بايد براي معامله اهليت داشته باشند.

ماده 211 _ براي اينكه متعاملين اهل محسوب شوند بايد بالغ و عاقل و رشيد باشند.

ماده 212 _ معامله با اشخاصي كه بالغ يا عاقل يا رشيد نيستند به واسطه عدم اهليت باطل است

ماده 213 _ معامله محجورين نافذ نيست

مبحث سوم در مورد معامله

ماده 214 _ مورد معامله بايد مال يا عملي باشد كه هر يك از متعاملين تعهد تسليم يا ايفاء آن را مي كنند.

ماده 215 _ مورد معامله بايد ماليت داشته و متضمن منفعت عقلايي مشروع باشد.

ماده 216 _ مورد معامله بايد مبهم نباشد مگر در موارد خاصه كه علم اجمالي به آن كافي است

مبحث چهارم در جهت معامله

ماده 217 _ در معامله لازم نيست كه جهت آن تصريح شود ولي اگر تصريح شده باشد، بايد مشروع باشد والا معامله باطل است

ماده 218 _ هرگاه معلوم شود كه معامله با قصد فرار از دين بطور صوري انجام شده آن معامله باطل است

ماده 218 مكرر _ هرگاه طلبكار به دادگاه دادخواست داده دلايل اقامه نمايد كه مديون براي فرار از دين قصد فروش اموال خود را دارد،دادگاه مي تواند قرار توقيف اموال وي را به ميزان بدهي او صادرنمايد، كه در اين صورت بدون اجازه دادگاه حق فروش اموال را نخواهد داشت

فصل سوم در اثر معاملات

مبحث اول در قواعد عمومي

ماده 219 _ عقودي كه برطبق قانون واقع شده باشد،

بين متعاملين و قائم مقام آنها لازم الاتباع است مگر اينكه به رضاي طرفين اقاله يابعلت قانوني فسخ شود.

ماده 220 _ عقود نه فقط متعاملين را به اجراي چيزي كه در آن تصريح شده است ملزم مي نمايد بلكه متعاملين به كليه نتايجي هم كه به موجب عرف و عادت يا به موجب قانون از عقد حاصل مي شود ملزم مي باشند.

ماده 221 _ اگر كسي تعهد اقدام به امري را بكند يا تعهد نمايد كه ازانجام امري خودداري كند، در صورت تخلف مسوول خسارت طرف مقابل است مشروط براينكه جبران خسارت تصريح شده و ياتعهد، عرفا به منزله تصريح باشد و يا برحسب قانون موجب ضمان باشد.

ماده 222 _ در صورت عدم ايفاء تعهد با رعايت ماده فوق ، حاكم مي تواند به كسي كه تعهد به نفع او شده است اجازه دهد كه خود او عمل را انجام دهد و متخلف را به تاديه مخارج آن محكوم نمايد.

ماده 223 _ هر معامله كه واقع شده باشد محمول بر صحت است مگراينكه فساد آن معلوم شود.

ماده 224 _ الفاظ عقود محمول است بر معاني عرفيه

ماده 225 _ متعارف بودن امري در عرف و عادت بطوري كه عقد بدون تصريح هم منصرف به آن باشد بمنزله ذكر در عقد است

مبحث دوم در خسارات حاصله ازعدم اجراي تعهدات

ماده 226 _ در مورد عدم ايفاء تعهدات از طرف يكي از متعاملين طرف ديگر نمي تواند ادعاي خسارت نمايد مگر اينكه براي ايفاء تعهد مدت معيني مقرر شده و مدت مزبور منقضي شده باشد و اگر براي ايفاء تعهد، مدتي مقرر نبوده طرف وقتي مي تواند ادعاي خسارت نمايد كه اختيار موقع

انجام با او بوده و ثابت نمايد كه انجام تعهد رامطالبه كرده است

ماده 227 _ متخلف از انجام تعهد وقتي محكوم به تاديه خسارت مي شود كه نتواند ثابت نمايد كه عدم انجام به واسطه علت خارجي بوده است كه نمي توان مربوط به او نمود.

ماده 228 _ در صورتي كه موضوع تعهد، تاديه وجه نقدي باشد، حاكم مي تواند با رعايت ماده 221 مديون را به جبران خسارت حاصله از تاخير در تاديه دين محكوم نمايد.

ماده 229 _ اگر متعهد به واسطه حادثه اي كه دفع آن خارج از حيطه اقتدار اوست نتواند از عهده تعهد خود برايد، محكوم به تاديه خسارت نخواهد بود.

ماده 230 _ اگر در ضمن معامله شرط شده باشد كه در صورت تخلف متخلف مبلغي به عنوان خسارت تاديه نمايد، حاكم نمي تواند او رابه بيشتر يا كمتر از آنچه كه ملزم شده است محكوم كند.

مبحث سوم در اثر عقود نسبت به اشخاص ثالث

ماده 231 _ معاملات و عقود فقط درباره طرفين متعاملين و قائم مقام قانوني آنها موثر است مگر در مورد ماده 196.

فصل چهارم در بيان شرايطي كه در ضمن عقد مي شود

مبحث اول در اقسام شرط

ماده 232 _ شروط مفصله ذيل باطل است ولي مفسد عقد نيست

1 _ شرطي كه انجام آن غير مقدور باشد؛

2 _ شرطي كه در آن نفع و فايده نباشد؛

3 _ شرطي كه نامشروع باشد.

ماده 233 _ شروط مفصله ذيل باطل و موجب بطلان عقد است

1 _ شرط خلاف مقتضاي عقد؛

2 _ شرط مجهولي كه جهل به آن موجب جهل به عوضين شود.

ماده 234 _ شرط بر سه قسم است

1

_ شرط صفت

2 _ شرط نتيجه

3 _ شرط فعل اثباتا يا نفيا.

شرط صفت عبارت است از شرط راجعه به كيفيت يا كميت مورد معامله

شرط نتيجه آن است كه تحقق امري در خارج شرط شود.

شرط فعل آن است كه اقدام يا عدم اقدام به فعلي بر يكي از متعاملين يا بر شخص خارجي شرط شود.

مبحث دوم در احكام شرط

ماده 235 _ هرگاه شرطي كه در ضمن عقد شده است شرط صفت باشد و معلوم شود آن صفت موجود نيست كسي كه شرط به نفع او شده است خيار فسخ خواهد داشت

ماده 236 _ شرط نتيجه در صورتي كه حصول آن نتيجه موقوف به سبب خاصي نباشد آن نتيجه به نفس اشتراط حاصل مي شود.

ماده 237 _ هرگاه شرط در ضمن عقد، شرط فعل باشد اثباتا يا نفيا،كسي كه ملتزم به انجام شرط شده است بايد آن را به جا بياورد و در صورت تخلف طرف معامله مي تواند به حاكم رجوع نموده تقاضاي اجبار به وفاي شرط بنمايد.

ماده 238 _ هرگاه فعلي در ضمن عقد شرط شود و اجبار ملتزم به انجام آن غيرمقدور ولي انجام آن به وسيله شخص ديگري مقدور باشد،حاكم مي تواند به خرج ملتزم موجبات انجام آن فعل را فراهم كند.

ماده 239 _ هرگاه اجبار مشروط عليه براي انجام فعل مشروط ممكن نباشد و فعل مشروط هم از جمله اعمالي نباشد كه ديگري بتوآند از جانب او واقع سازد طرف مقابل حق فسخ معامله را خواهد داشت

ماده 240 _ اگر بعد از عقد، انجام شرط ممتنع شود يا معلوم شود كه حين العقد ممتنع بوده است كسي كه شرط

بر نفع او شده است اختيار فسخ معامله را خواهد داشت مگر اينكه امتناع مستند به فعل مشروط له باشد.

ماده 241 _ ممكن است در معامله شرط شود كه يكي از متعاملين براي آنچه كه به واسطه معامله مشغول الذمه مي شود رهن يا ضامن بدهد.

ماده 242 _ هرگاه در عقد، شرط شده باشد كه مشروط عليه مال معين را رهن دهد و آن مال تلف يا معيوب شود مشروط له اختيار فسخ معامله را خواهد داشت نه حق مطالبه عوض رهن يا ارش عيب و اگر بعد از آن كه مال را مشروط له به رهن گرفت آن مال تلف يامعيوب شود ديگر اختيار فسخ ندارد.

ماده 243 _ هرگاه در عقد، شرط شده باشد كه ضامني داده شود و اين شرط انجام نگيرد مشروط له حق فسخ معامله را خواهد داشت

ماده 244 _ طرف معامله كه شرط به نفع او شده مي تواند از عمل به آن شرط صرفنظر كند در اين صورت مثل آن است كه اين شرط درمعامله قيد نشده باشد ليكن شرط نتيجه قابل اسقاط نيست

ماده 245 _ اسقاط حق حاصل از شرط ممكن است به لفظ باشد يا به فعل يعني عملي كه دلالت بر اسقاط شرط نمايد.

ماده 246 _ در صورتي كه معامله به واسطه اقاله يا فسخ بهم بخورد شرطي كه در ضمن آن شده است باطل مي شود و اگر كسي كه ملزم به انجام آن شرط بوده است عمل به شرط كرده باشد مي تواند عوض او را از مشروط له بگيرد.

فصل پنجم در معاملاتي كه موضوع آن مال غير است

يا معاملات فضولي

ماده 247 _ معامله به مال غير، جز به عنوان ولايت يا وصايت ياوكالت نافذ نيست ولو اينكه صاحب مال باطنا راضي باشد ولي اگرمالك يا قائم مقام او پس از وقوع معامله آن را اجازه نمود در اين صورت معامله صحيح و نافذ مي شود.

ماده 248 _ اجازه مالك نسبت به معامله فضولي حاصل مي شود به لفظ يا فعلي كه دلالت بر امضاء عقد نمايد.

ماده 249 _ سكوت مالك ولو با حضور در مجلس عقد، اجازه محسوب نمي شود.

ماده 250 _ اجازه در صورتي موثر است كه مسبوق به رد نباشد والا اثري ندارد.

ماده 251 _ رد معامله فضولي حاصل مي شود به هر لفظ يا فعلي كه دلالت بر عدم رضاي به آن نمايد.

ماده 252 _ لازم نيست اجازه يا رد فوري باشد. اگر تاخير موجب تضرر طرف اصيل باشد مشاراليه مي تواند معامله را بهم بزند.

ماده 253 _ در معامله فضولي اگر مالك قبل از اجازه يا رد فوت نمايداجازه يا رد، با وارث است

ماده 254 _ هرگاه كسي نسبت به مال غير معامله نمايد و بعد آن مال بنحوي از آنحاء به معامله كننده فضولي منتقل شود، صرف تملك موجب نفوذ معامله سابقه نخواهد بود.

ماده 255 _ هرگاه كسي نسبت به مالي معامله به عنوان فضولي نمايد و بعد معلوم شود كه آن مال ملك معامله كننده بوده است يا ملك كسي بوده است كه معامله كننده مي توانسته است از قبل او ولايتا ياوكالتا معامله نمايد در اين صورت نفوذ و صحت معامله موكول به اجازه معامل است والا معامله باطل خواهد بود.

ماده 256 _ هرگاه كسي مال خود و مال غير را به

يك عقدي منتقل كنديا انتقال مالي را براي خود و ديگري قبول كند معامله نسبت به خود او نافذ و نسبت به غير، فضولي است

ماده 257 _ اگر عين مالي كه موضوع معامله فضولي بوده است قبل ازاينكه مالك معامله فضولي را اجازه يا رد كند مورد معامله ديگر نيز واقع شود مالك مي تواند هر يك از معاملات را كه بخواهد اجازه كند در اين صورت هر يك را اجازه كرد، معاملات بعد از آن نافذ وسابق بر آن باطل خواهد بود.

ماده 258 _ نسبت به منافع مالي كه مورد معامله فضولي بوده است و همچنين نسبت به منافع حاصله از عوض آن، اجازه يا رد از روز عقدموثر خواهد بود.

ماده 259 _ هرگاه معامل فضولي مالي را كه موضوع معامله بوده است به تصرف متعامل داده باشد و مالك آن معامله را اجازه نكند متصرف ضامن عين و منافع است

ماده 260 _ در صورتي كه معامل فضولي عوض مالي را كه موضوع معامله بوده است گرفته و در نزد خود داشته باشد و مالك با اجازه معامله قبض عوض را نيز اجازه كند ديگر حق رجوع به طرف ديگر نخواهد داشت

ماده 261 _ در صورتي كه مبيع فضولي به تصرف مشتري داده شود هرگاه مالك معامله را اجازه نكرد مشتري نسبت به اصل مال و منافع مدتي كه در تصرف او بوده ضامن است اگر چه منافع را استيفا نكرده باشد و همچنين است نسبت به هر عيبي كه در مدت تصرف مشتري حادث شده باشد.

ماده 262 _ در مورد ماده قبل مشتري حق دارد كه

براي استرداد ثمن عينا يا مثلا يا قيمتا به بايع فضولي رجوع كند.

ماده 263 _ هرگاه مالك معامله را اجازه نكند و مشتري هم برفضولي بودن آن جاهل باشد حق دارد كه براي ثمن و كليه غرامات به بايع فضولي رجوع كند و در صورت عالم بودن فقط حق رجوع براي ثمن را خواهد داشت

فصل ششم در سقوط تعهدات

ماده 264 _ تعهدات به يكي از طرق ذيل ساقط مي شود:

1 _ به وسيله وفاي به عهد؛

2 _ به وسيله اقاله

3 _ به وسيله ابراء؛

4 _ به وسيله تبديل تعهد؛

5 _ به وسيله تهاتر؛

6 _ به وسيله مالكيت ما في الذمه

مبحث اول در وفاي به عهد

ماده 265 _ هر كس مالي به ديگري بدهد ظاهر، در عدم تبرع است بنابراين اگر كسي چيزي به ديگري بدهد بدون اينكه مقروض آن چيزباشد مي تواند استرداد كند.

ماده 266 _ در مورد تعهداتي كه براي متعهدله قانونا حق مطالبه نمي باشد اگر متعهد به ميل خود آن را ايفاء نمايد دعوي استرداد اومسموع نخواهد بود.

ماده 267 _ ايفاء دين از جانب غير مديون هم جايز است اگر چه از طرف مديون اجازه نداشته باشد وليكن كسي كه دين ديگري را ادا مي كنداگر با اذن باشد حق مراجعه به او دارد والا حق رجوع ندارد.

ماده 268 _ انجام فعلي در صورتي كه مباشرت شخص متعهد شرط شده باشد به وسيله ديگري ممكن نيست مگر با رضايت متعهدله

ماده 269 _ وفاي به عهد وقتي محقق مي شود كه متعهد، چيزي را كه مي دهد، مالك و يا ماذون از طرف مالك باشد و شخصا هم اهليت داشته باشد.

ماده 270 _ اگر متعهد در مقام وفاي

به عهد، مالي تاديه نمايد ديگرنمي تواند به عنوان اينكه در حين تاديه مالك آن نبوده استرداد آن را از متعهدله بخواهد مگر اينكه ثابت كند كه مال غير و با مجوز قانوني در يد او بوده بدون اينكه اذن در تاديه داشته باشد.

ماده 271 _ دين بايد به شخص داين يا به كسي كه از طرف او وكالت دارد تاديه گردد يا به كسي كه قانونا حق قبض دارد.

ماده 272 _ تاديه به غير اشخاص مذكور در ماده فوق وقتي صحيح است كه داين راضي شود.

ماده 273 _ اگر صاحب حق از قبول آن امتناع كند متعهد به وسيله تصرف دادن آن به حاكم يا قائم مقام او بري مي شود و از تاريخ اين اقدام مسئول خسارتي كه ممكن است به موضوع حق وارد ايدنخواهد بود.

ماده 274 _ اگر متعهدله اهليت قبض نداشته باشد تاديه در وجه او معتبرنخواهد بود.

ماده 275 _ متعهدله را نمي توان مجبور نمود كه چيز ديگري بغير آنچه كه موضوع تعهد است قبول نمايد اگرچه آن شي ء، قيمتا معادل يابيشتر از موضوع تعهد باشد.

ماده 276 _ مديون نمي تواند مالي را كه از طرف حاكم ممنوع از تصرف در آن شده است در مقام وفاي به عهد تاديه نمايد.

ماده 277 _ متعهد نمي تواند متعهدله را مجبور به قبول قسمتي از موضوع تعهد نمايد ولي حاكم مي تواند نظر به وضعيت مديون مهلت عادله يا قرار اقساط دهد.

ماده 278 _ اگر موضوع تعهد عين معيني باشد، تسليم آن به صاحبش در وضعيتي كه حين تسليم دارد موجب برائت متعهد مي شود اگر چه كسر و نقصان داشته باشد، مشروط بر اينكه كسر و نقصان از

تعدي وتفريط متعهد ناشي نشده باشد، مگر در مواردي كه در اين قانون تصريح شده است ولي اگر متعهد با انقضاي اجل و مطالبه تاخير در تسليم نموده باشد مسئول هر كسر و نقصان خواهد بود اگرچه كسر و نقصان مربوط به تقصير شخص متعهد نباشد.

ماده 279 _ اگر موضوع تعهد عين شخصي نبوده و كلي باشد متعهد مجبور نيست كه از فرد اعلاي آن ايفا كند ليكن از فردي هم كه عرفا معيوب محسوب است نمي تواند بدهد.

ماده 280 _ انجام تعهد بايد در محلي كه عقد واقع شده بعمل ايد مگراينكه بين متعاملين قرارداد مخصوصي باشد يا عرف و عادت ترتيب ديگري اقتضا نمايد.

ماده 281 _ مخارج تاديه به عهده مديون است مگر اينكه شرط خلاف شده باشد.

ماده 282 _ اگر كسي به يك نفر ديون متعدده داشته باشد تشخيص اينكه تاديه از بابت كدام دين است با مديون مي باشد.

مبحث دوم در اقاله

ماده 283 _ بعد از معامله طرفين مي توانند بتراضي آن را اقاله و تفاسخ كنند.

ماده 284 _ اقاله به هر لفظ يا فعلي واقع مي شود كه دلالت بر بهم زدن معامله كند.

ماده 285 _ موضوع اقاله ممكن است تمام معامله واقع شود يا فقط مقداري از مورد آن

ماده 286 _ تلف يكي از عوضين مآنع اقاله نيست در اين صورت به جاي آن چيزي كه تلف شده است مثل آن در صورت مثلي بودن و قيمت آن در صورت قيمي بودن داده مي شود.

ماده 287 _ نماات و منافع منفصله كه از زمان عقد تا زمان اقاله در مورد معامله حادث مي شود مال كسي است كه به واسطه عقد مالك شده است ولي

نماات متصله مال كسي است كه در نتيجه اقاله مالك مي شود.

ماده 288 _ اگر مالك بعد از عقد در مورد معامله تصرفاتي كند كه موجب ازدياد قيمت آن شود، در حين اقاله به مقدار قيمتي كه به سبب عمل او زياد شده است مستحق خواهد بود.

مبحث سوم در ابراء

ماده 289 _ ابرا عبارت از اين است كه دائن از حق خود به اختيارصرف نظر نمايد.

ماده 290 _ ابرا وقتي موجب سقوط تعهد مي شود كه متعهدله براي ابرا اهليت داشته باشد.

ماده 291 _ ابراي ذمه ميت از دين صحيح است

مبحث چهارم در تبديل تعهد

ماده 292 _ تبديل تعهد در موارد ذيل حاصل مي شود:

1 _ وقتي كه متعهد و متعهدله به تبديل تعهد اصلي به تعهدجديدي كه قائم مقام آن مي شود به سببي از اسباب تراضي نمايند در اين صورت متعهد نسبت به تعهد اصلي بري مي شود؛

2 _ وقتي كه شخص ثالثي با رضايت متعهدله قبول كند كه دين متعهد را اداء نمايد؛

3 _ وقتي كه متعهد له مافي الذمه متعهد را به كسي ديگر منتقل نمايد.

ماده 293 _ در تبديل تعهد، تضمينات تعهد سابق به تعهد لاحق تعلق نخواهد گرفت مگر اينكه طرفين معامله آن را صراحتا شرط كرده باشند.

مبحث پنجم در تهاتر

ماده 294 _ وقتي دو نفر در مقابل يكديگر مديون باشند بين ديون آنها به يكديگر به طريقي كه در مواد ذيل مقرر است تهاتر حاصل مي شود.

ماده 295 _ تهاتر، قهري است و بدون اينكه طرفين در اين موضوع تراضي نمايند حاصل مي گردد بنابراين به محض اينكه دو نفر درمقابل يكديگر در آن واحد مديون شدند هر دو دين تا اندازه اي كه باهم معادله مي نمايند بطور تهاتر برطرف

شده و طرفين به مقدار آن در مقابل يكديگر بري مي شوند.

ماده 296 _ تهاتر فقط در مورد دو ديني حاصل مي شود كه موضوع آنها از يك جنس باشد با اتحاد زمان و مكان تاديه ولو به اختلاف سبب

ماده 297 _ اگر بعد از ضمان مضمون له به مضمون عنه مديون شودموجب فراغ ذمه ضامن نخواهد شد.

ماده 298 _ اگر فقط محل تاديه دينين مختلف باشد تهاتر وقتي حاصل مي شود كه با تاديه مخارج مربوط به نقل موضوع قرض از محلي به محل ديگر يا بنحوي از آنحاء، طرفين حق تاديه در محل معين راساقط نمايند.

ماده 299 _ در مقابل حقوق ثابته اشخاص ثالث تهاتر موثر نخواهد بود و بنابراين اگر موضوع دين به نفع شخص ثالثي در نزد مديون مطابق قانون توقيف شده باشد و مديون بعد از اين توقيف از دائن خود طلبكار گردد ديگر نمي تواند به استناد تهاتر، از تاديه مال توقيف شده امتناع كند.

مبحث ششم مالكيت مافي الذمه

ماده 300 _ اگر مديون مالك مافي الذمه خود گردد ذمه او بري مي شود مثل اينكه اگر كسي به مورث خود مديون باشد پس از فوت مورث دين او به نسبت سهم الارث ساقط مي شود.

باب دوم در الزاماتي كه بدون قرارداد حاصل مي شود

فصل اول در كليات

ماده 301 _ كسي كه عمدا يا اشتباها چيزي را كه مستحق نبوده است دريافت كند ملزم است كه آن را به مالك تسليم كند.

ماده 302 _ اگر كسي كه اشتباها خود را مديون مي دانست آن دين را تاديه كند حق دارد از كسي كه آن را بدون حق اخذ كرده است استرداد نمايد.

ماده 303 _ كسي كه مالي را من غير حق دريافت كرده است

ضامن عين و منافع آن است اعم از اينكه به عدم استحقاق خود عالم باشد ياجاهل

ماده 304 _ اگر كسي كه چيزي را من غير حق دريافت كرده است خود را محق مي دانسته ليكن در واقع محق نبوده و آن چيز را فروخته باشد،معامله فضولي و تابع احكام مربوطه به آن خواهد بود.

ماده 305 _ در مورد مواد فوق صاحب مال بايد از عهده مخارج لازمه كه براي نگاهداري آن شده است برايد مگر در صورت علم متصرف به عدم استحقاق خود.

ماده 306 _ اگر كسي اموال غايب يا محجور و امثال آنها را بدون اجازه مالك يا كسي كه حق اجازه دارد اداره كند بايد حساب زمان تصدي خود را بدهد. در صورتي كه تحصيل اجازه در موقع مقدور بوده يا تاخير در دخالت موجب ضرر نبوده است حق مطالبه مخارج نخواهد داشت ولي اگر عدم دخالت يا تاخير در دخالت موجب ضرر صاحب مال باشد دخالت كننده مستحق اخذ مخارجي خواهدبود كه براي اداره كردن لازم بوده است

فصل دوم در ضمان قهري

ماده 307 _ امور ذيل موجب ضمان قهري است

1 _ غصب و آنچه كه در حكم غصب است

2 _ اتلاف

3 _ تسبيب

4 _ استيفاء.

مبحث اول در غصب

ماده 308 _ غصب استيلاء بر حق غير است بنحو عدوان اثبات يد برمال غير بدون مجوز هم در حكم غصب است

ماده 309 _ هرگاه شخصي مالك را از تصرف در مال خود مآنع شودبدون آنكه خود او تسلط بر آن مال پيدا كند غاصب محسوب نمي شود ليكن در صورت اتلاف يا تسبيب ضامن خواهد بود.

ماده

310 _ اگر كسي كه مالي به عاريه يا به وديعه و امثال آنها در دست اوست منكر گردد از تاريخ آنكار در حكم غاصب است

ماده 311 _ غاصب بايد مال مغصوب را عينا به صاحب آن رد نمايد واگر عين تلف شده باشد بايد مثل يا قيمت آن را بدهد و اگر بعلت ديگري رد عين ممكن نباشد بايد بدل آن را بدهد.

ماده 312 _ هرگاه مال مغصوب مثلي بوده و مثل آن پيدا نشود غاصب بايد قيمت حين الاداء را بدهد و اگر مثل موجود بوده و از ماليت افتاده باشد بايد اخرين قيمت آن را بدهد.

ماده 313 _ هرگاه كسي در زمين خود با مصالح متعلقه به ديگري بنائي بسازد يا درخت غير را بدون اذن مالك در آن زمين غرس كندصاحب مصالح يا درخت مي تواند قلع يا نزع آن را بخواهد مگراينكه به اخذ قيمت تراضي نمايند.

ماده 314 _ اگر در نتيجه عمل غاصب قيمت مال مغصوب زياد شود غاصب حق مطالبه قيمت زيادي را نخواهد داشت مگر اينكه آن زيادتي عين باشد كه در اين صورت عين زايد متعلق به خود غاصب است

ماده 315 _ غاصب مسئول هر نقص و عيبي است كه در زمان تصرف اوبه مال مغصوب وارده شده باشد هر چند مستند به فعل او نباشد.

ماده 316 _ اگر كسي مال مغصوب را از غاصب غصب كند آن شخص نيز مثل غاصب سابق ضامن است اگر چه به غاصبيت غاصب اولي جاهل باشد.

ماده 317 _ مالك مي تواند عين و در صورت تلف شدن عين مثل ياقيمت تمام يا قسمتي از مال مغصوب را از غاصب اولي يا

از هر يك از غاصبين بعدي كه بخواهد مطالبه كند.

ماده 318 _ هرگاه مالك رجوع كند به غاصبي كه مال مغصوب در يد اوتلف شده است آن شخص حق رجوع به غاصب ديگر ندارد ولي اگربه غاصب ديگري بغير آن كسي كه مال در يد او تلف شده است رجوع نمايد مشاراليه نيز مي تواند به كسي كه مال در يد او تلف شده است رجوع كند و يا به يكي از لاحقين خود رجوع كند تا منتهي شود به كسي كه مال در يد او تلف شده است و بطوركلي ضمان برعهده كسي مستقر است كه مال مغصوب در نزد او تلف شده است

ماده 319 _ اگر مالك تمام يا قسمتي از مال مغصوب را از يكي ازغاصبين بگيرد حق رجوع به قدر ماخوذ به غاصبين ديگر ندارد.

ماده 320 _ نسبت به منافع مال مغصوب هر يك از غاصبين به آندازه منافع زمان تصرف خود و مابعد خود ضامن است اگرچه استيفاءمنفعت نكرده باشد ليكن غاصبي كه از عهده منافع زمان تصرف غاصبين لاحق خود برامده است مي تواند به هر يك نسبت به زمان تصرف او رجوع كند.

ماده 321 _ هرگاه مالك ذمه يكي از غاصبين را نسبت به مثل يا قيمت مال مغصوب ابراء كند حق رجوع به غاصبين ديگر نخواهد داشت ولي اگر حق خود را به يكي از آنان بنحوي از انحا انتقال دهد آن كس قائم مقام مالك مي شود و داراي همآن حقي خواهد بود كه مالك دارا بوده است

ماده 322 _ ابراء ذمه يكي از غاصبين نسبت به منافع زمان تصرف او موجب ابراء ذمه ديگران از حصه آنها نخواهد بود ليكن اگر يكي

ازغاصبين را نسبت به منافع عين ابراء كند حق رجوع به لاحقين نخواهد داشت

ماده 323 _ اگر كسي ملك مغصوب را از غاصب بخرد آن كس نيز ضامن است و مالك مي تواند برطبق مقررات مواد فوق به هر يك از بايع ومشتري رجوع كرده عين و در صورت تلف شدن آن مثل يا قيمت مال و همچنين منافع آن را در هر حال مطالبه نمايد.

ماده 324 _ در صورتي كه مشتري عالم به غصب باشد حكم رجوع هريك از بايع و مشتري به يكديگر در آنچه كه مالك از آنها گرفته است حكم غاصب از غاصب بوده تابع مقررات فوق خواهد بود.

ماده 325 _ اگر مشتري جاهل به غصب بوده و مالك به او رجوع نموده باشد او نيز مي تواند نسبت به ثمن و خسارات به بايع رجوع كنداگرچه مبيع نزد خود مشتري تلف شده باشد و اگر مالك نسبت به مثل يا قيمت رجوع به بايع كند بايع حق رجوع به مشتري را نخواهد داشت

ماده 326 _ اگر عوضي كه مشتري عالم بر غصب در صورت تلف مبيع به مالك داده است زياده بر مقدار ثمن باشد به مقدار زياده نمي تواندرجوع به بايع كند ولي نسبت به مقدار ثمن حق رجوع دارد.

ماده 327 _ اگر ترتب ايادي بر مال مغصوب به معامله ديگري غير ازبيع باشد احكام راجعه به بيع مال غصب كه فوقا ذكر شده مجري خواهد بود.

مبحث دوم در اتلاف

ماده 328 _ هركس مال غير را تلف كند ضامن آن است و بايد مثل يا قيمت آن را بدهد اعم از اينكه از روي عمد تلف كرده باشد يا بدون عمد و

اعم از اينكه عين باشد يا منفعت و اگر آن را ناقص يا معيوب كند ضامن نقص قيمت آن مال است

ماده 329 _ اگر كسي خآنه يا بناي كسي را خراب كند بايد آن را به مثل صورت اول بنآنمايد واگر ممكن نباشد بايداز عهده قيمت برايد.

ماده 330 _ اگر كسي حيوان متعلق به غير را بدون اذن صاحب آن بكشد،بايد تفاوت قيمت زنده و كشته آن را بدهد و اگر كشته آن قيمت نداشته باشد، بايد تمام قيمت حيوان را بدهد وليكن اگر براي دفاع ازنفس بكشد يا ناقص كند، ضامن نيست

مبحث سوم در تسبيب

ماده 331 _ هركس سبب تلف مالي بشود بايد مثل يا قيمت آن را بدهد و اگر سبب نقص يا عيب آن شده باشد بايد از عهده نقص قيمت آن برايد.

ماده 332 _ هرگاه يك نفر سبب تلف مالي را ايجاد كند و ديگري مباشرتلف شدن آن مال بشود، مباشر مسئول است نه مسبب مگر اينكه سبب اقوي باشد بنحوي كه عرفا اتلاف مستند به او باشد.

ماده 333 _ صاحب ديوار يا عمارت يا كارخانه مسئول خساراتي است كه از خراب شدن آن وارد مي شود مشروط بر اينكه خرابي در نتيجه عيبي حاصل گردد كه مالك مطلع بر آن بوده يا از عدم مواظبت اوتوليد شده است

ماده 334 _ مالك يا متصرف حيوان مسئول خساراتي نيست كه از ناحيه آن حيوان وارد مي شود مگر اينكه در حفظ حيوان تقصير كرده باشد ليكن در هر حال اگر حيوان به واسطه عمل كسي منشا ضرر گردد فاعل آن عمل مسئول خسارات وارده خواهد بود.

ماده 335 _ در صورت تصادم بين دو كشتي يا دو قطار راه اهن يا دو اتومبيل و

امثال آنها، مسئوليت متوجه طرفي خواهد بود كه تصادم در نتيجه عمد يا مسامحه او حاصل شده باشد و اگر طرفين تقصير يا مسامحه كرده باشند هر دو مسئول خواهند بود.

مبحث چهارم در استيفاء

ماده 336 _ هرگاه كسي برحسب امر ديگري اقدام به عملي نمايد كه عرفا براي آن عمل اجرتي بوده و يا آن شخص عادتا مهياي آن عمل باشد عامل مستحق اجرت عمل خود خواهد بود مگر اينكه معلوم شود كه قصد تبرع داشته است

ماده 337 _ هرگاه كسي برحسب اذن صريح يا ضمني از مال غيراستيفا منفعت كند صاحب مال مستحق اجرت المثل خواهد بود مگر اينكه معلوم شود كه اذن در انتفاع، مجاني بوده است .

باب سوم در عقود معينه مختلفه

فصل اول در بيع

مبحث اول در احكام بيع

ماده 338 _ بيع عبارت است از تمليك عين به عوض معلوم

ماده 339 _ پس از توافق بايع و مشتري در مبيع و قيمت آن، عقد بيع به ايجاب و قبول واقع مي شود.

ممكن است بيع به داد و ستد نيز واقع گردد.

ماده 340 _ در ايجاب و قبول الفاظ و عبارات بايد صريح در معني بيع باشد.

ماده 341 _ بيع ممكن است مطلق باشد يا مشروط و نيز ممكن است كه براي تسليم تمام يا قسمتي از مبيع يا براي تاديه تمام يا قسمتي از ثمن اجلي قرار داده شود.

ماده 342 _ مقدار و جنس و وصف مبيع بايد معلوم باشد و تعيين مقدار آن به وزن يا كيل يا عدد يا ذرع يا مساحت يا مشاهده تابع عرف بلد است

ماده 343 _ اگر مبيع به شرط مقدار معين فروخته شود

بيع واقع مي شود اگر چه هنوز مبيع شمرده نشده يا كيل يا ذرع نشده باشد.

ماده 344 _ اگر در عقد بيع شرطي ذكر نشده يا براي تسليم مبيع يا ا قيمت موعدي معين نگشته باشد بيع قطعي و ثمن حال محسوب است مگر اينكه برحسب عرف و عادت محل يا عرف و عادت تجارت در معاملات تجارتي وجود شرط يا موعدي معهود باشد اگرچه در قرارداد بيع ذكري نشده باشد.

مبحث دوم در طرفين معامله

ماده 345 _ هريك از بايع و مشتري بايد علاوه بر اهليت قانوني براي معامله اهليت براي تصرف در مبيع يا ثمن را نيز داشته باشد.

ماده 346 _ عقد بيع بايد مقرون به رضاي طرفين باشد و عقد مكره نافذنيست

ماده 347 _ شخص كور مي تواند خريد و فروش نمايد مشروط بر اينكه شخصا به طريقي غير از معاينه يا به وسيله كس ديگر ولو طرف معامله جهل خود را مرتفع نمايد.

مبحث سوم در مبيع

ماده 348 _ بيع چيزي كه خريد و فروش آن قانونا ممنوع است و ياچيزي كه ماليت و يا منفعت عقلايي ندارد يا چيزي كه بايع قدرت بر تسليم آن ندارد باطل است مگر اينكه مشتري خود قادر بر تسلم باشد.

ماده 349 _ بيع مال وقف صحيح نيست مگر در موردي كه بين موقوف عليهم توليد اختلاف شود بنحوي كه بيم سفك دماء رود يا منجر به خرابي مال موقوفه گردد و همچنين در مواردي كه در مبحث راجع به وقف مقرر است

ماده 350 _ مبيع ممكن است مفروز باشد يا مشاع يا مقدار معين بطوركلي از شيي ء

متساوي الاجزاء و همچنين ممكن است كلي في الذمه باشد.

ماده 351 _ در صورتي كه مبيع كلي (يعني صادق بر افراد عديده باشدبيع وقتي صحيح است كه مقدار و جنس و وصف مبيع ذكر شود.

ماده 352 _ بيع فضولي نافذ نيست مگر بعد از اجازه مالك بطوري كه در معاملات فضولي مذكور است

ماده 353 _ هرگاه چيز معين به عنوان جنس خاصي فروخته شود و در واقع از آن جنس نباشد بيع باطل است و اگر بعضي از آن، از غيرجنس باشد نسبت به آن بعض باطل است و نسبت به مابقي مشتري حق فسخ دارد.

ماده 354 _ ممكن است بيع از روي نمونه بعمل ايد در اين صورت بايدتمام مبيع مطابق نمونه تسليم شود والا مشتري خيار فسخ خواهد داشت

ماده 355 _ اگر ملكي به شرط داشتن مساحت معين فروخته شده باشدو بعد معلوم شود كه كمتر از آن مقدار است مشتري حق فسخ معامله را خواهد داشت و اگر معلوم شود كه بيشتر است بايع مي تواند آن رافسخ كند مگر اينكه در هر دو صورت طرفين به محاسبه زياده يآنقيصه تراضي نمايند.

ماده 356 _ هر چيزي كه برحسب عرف و عادت جز يا از توابع مبيع شمرده شود يا قرائن دلالت بر دخول آن در مبيع نمايد داخل در بيع و متعلق به مشتري است اگر چه در عقد، صريحا ذكر نشده باشد و اگر چه متعاملين جاهل بر عرف باشند.

ماده 357 _ هر چيزي كه برحسب عرف و عادت جز يا تابع مبيع شمرده نشود داخل در بيع نمي شود مگر اينكه صريحا در عقد ذكرشده باشد.

ماده 358 _

نظر به دو ماده فوق ، در بيع باغ اشجار و در بيع خانه ممر ومجري و هر چه ملصق به بنا باشد بطوري كه نتوان آن را بدون خرابي نقل نمود متعلق به مشتري مي شود و برعكس زراعت در بيع زمين و ميوه در بيع درخت و حمل در بيع حيوان، متعلق به مشتري نمي شود مگر اينكه تصريح شده باشد يا برحسب عرف از توابع شمرده شود. در هر حال طرفين عقد مي توانند به عكس ترتيب فوق تراضي كنند.

ماده 359 _ هرگاه دخول شيي ء در مبيع عرفا مشكوك باشد آن شي ءداخل در بيع نخواهد بود مگر آنكه تصريح شده باشد.

ماده 360 _ هر چيزي كه فروش آن مستقلا جايز است استثنا آن از مبيع نيز جايز است

ماده 361 _ اگر در بيع عين معين معلوم شود كه مبيع وجود نداشته بيع باطل است

مبحث چهارم در اثار بيع

ماده 362 _ اثار بيعي كه صحيحا واقع شده باشد از قرار ذيل است

1 _ به مجرد وقوع بيع مشتري مالك مبيع و بايع مالك ثمن مي شود؛

2 _ عقد بيع بايع را ضامن درك مبيع و مشتري را ضامن درك ثمن قرار مي دهد؛

3 _ عقد بيع بايع را به تسليم مبيع ملزم مي نمايد؛

4 _ عقد بيع مشتري را به ا ثمن ملزم مي كند.

فقره اول در ملكيت مبيع و ثمن

ماده 363 _ در عقد بيع وجود خيار فسخ براي متبايعين يا وجود اجلي براي تسليم مبيع يا ثمن مانع انتقال نمي شود بنابراين اگر ثمن يا مبيع عين معين بوده و قبل از تسليم آن، احد متعاملين مُفلس شودطرف ديگر، حق مطالبه

آن عين را خواهد داشت

ماده 364 _ در بيع خياري مالكيت از حين عقد بيع است نه از تاريخ انقضا خيار و در بيعي كه قبض شرط صحت است (مثل بيع صرف انتقال از حين حصول شرط است نه از حين وقوع بيع

ماده 365 _ بيع فاسد اثري در تملك ندارد.

ماده 366 _ هرگاه كسي به بيع فاسد مالي را قبض كند بايد آن را به صاحبش رد كند و اگر تلف يا ناقص شود ضامن عين و منافع آنخواهد بود.

فقره دوم در تسليم

ماده 367 _ تسليم عبارت است از دادن مبيع به تصرف مشتري بنحوي كه متمكن از انحا تصرفات و انتفاعات باشد و قبض عبارت است از استيلاء مشتري بر مبيع

ماده 368 _ تسليم وقتي حاصل مي شود كه مبيع تحت اختيار مشتري گذاشته شده باشد اگرچه مشتري آن را هنوز عملا تصرف نكرده باشد.

ماده 369 _ تسليم به اختلاف مبيع به كيفيات مختلفه است و بايدبنحوي باشد كه عرفا آن را تسليم گويند.

ماده 370 _ اگر طرفين معامله براي تسليم مبيع موعدي قرار داده باشندقدرت بر تسليم در آن موعد شرط است نه در زمان عقد.

ماده 371 _ در بيعي كه موقوف به اجازه مالك است قدرت بر تسليم در زمان اجازه معتبر است

ماده 372 _ اگر نسبت به بعض مبيع بايع قدرت بر تسليم داشته ونسبت به بعض ديگر نداشته باشد بيع نسبت به بعض كه قدرت برتسليم داشته صحيح است و نسبت به بعض ديگر باطل است

ماده 373 _ اگر مبيع قبلا در تصرف مشتري بوده باشد محتاج به قبض جديد نيست و همچنين است در

ثمن

ماده 374 _ در حصول قبض اذن بايع شرط نيست و مشتري مي تواندمبيع را بدون اذن قبض كند.

ماده 375 _ مبيع بايد در محلي تسليم شود كه عقد بيع در آنجا واقع شده است مگر اينكه عرف و عادت مقتضي تسليم در محل ديگر باشد ويا در ضمن بيع محل مخصوصي براي تسليم معين شده باشد.

ماده 376 _ در صورت تاخير در تسليم مبيع يا ثمن ممتنع اجبار به تسليم مي شود.

ماده 377 _ هر يك از بايع و مشتري حق دارد از تسليم مبيع يا ثمن خودداري كند تا طرف ديگر حاضر به تسليم شود مگر اينكه مبيع ياثمن موجل باشد در اين صورت هر كدام از مبيع يا ثمن كه حال باشد بايد تسليم شود.

ماده 378 _ اگر بايع قبل از اخذ ثمن مبيع را به ميل خود تسليم مشتري نمايد حق استرداد آن را نخواهد داشت مگر به موجب فسخ در موردخيار.

ماده 379 _ اگر مشتري ملتزم شده باشد كه براي ثمن ضامن يا رهن بدهد و عمل به شرط نكند بايع حق فسخ خواهد داشت و اگر بايع ملتزم شده باشد كه براي درك مبيع ضامن بدهد و عمل به شرط نكند مشتري حق فسخ دارد.

ماده 380 _ در صورتي كه مشتري مفلس شود و عين مبيع نزد او موجودباشد بايع حق استرداد آن را دارد و اگر مبيع هنوز تسليم نشده باشدمي تواند از تسليم آن امتناع كند.

ماده 381 _ مخارج تسليم مبيع از قبيل اجرت حمل آن به محل تسليم اجرت شمردن و وزن كردن و غيره به عهده بايع است مخارج تسليم ثمن بر عهده مشتري است

ماده 382 _ هرگاه

عرف و عادت از بابت مخارج معامله يا محل تسليم بر خلاف ترتيبي باشد كه ذكر شده و يا در عقد برخلاف آن شرط شده باشد بايد برطبق متعارف يا مشروط در عقد رفتارشود وهمچنين متبايعين مي توانند آنرا به تراضي تغيير دهند.

ماده 383 _ تسليم بايد شامل آن چيزي هم باشد كه از اجزاء و توابع مبيع شمرده مي شود.

ماده 384 _ هرگاه در حال معامله مبيع از حيث مقدار، معين بوده و دروقت تسليم كمتر از آن مقدار درايد مشتري حق دارد كه بيع را فسخ كند يا قيمت موجود را با ا حصه اي از ثمن به نسبت موجودقبول نمايد و اگر مبيع زياده از مقدار معين باشد زياده مال بايع است

ماده 385 _ اگر مبيع از قبيل خانه يا فرش باشد كه تجزيه آن بدون ضررممكن نمي شود و به شرط بودن مقدار معين فروخته شده ولي درحين تسليم كمتر يا بيشتر درايد در صورت اولي مشتري و درصورت دوم بايع حق فسخ خواهد داشت

ماده 386 _ اگر در مورد دو ماده قبل معامله فسخ شود بايع بايد علاوه برثمن مخارج معامله و مصارف متعارف را كه مشتري نموده است بدهد.

ماده 387 _ اگر مبيع قبل از تسليم بدون تقصير و اهمال از طرف بايع تلف شود بيع منفسخ و ثمن بايد به مشتري مسترد گردد مگر اينكه بايع براي تسليم به حاكم يا قائم مقام او رجوع نموده باشد كه در اين صورت تلف از مال مشتري خواهد بود.

ماده 388 _ اگر قبل از تسليم در مبيع نقصي حاصل شود مشتري حق خواهد داشت كه معامله را فسخ نمايد.

ماده 389 _ اگر

در مورد دو ماده فوق ، تلف شدن مبيع يا نقص آن ناشي ازعمل مشتري باشد مشتري حقي بر بايع ندارد و بايد ثمن راتاديه كند.

فقره سوم در ضمان درك

ماده 390 _ اگر بعد از قبض ثمن مبيع كلا يا جزئا مستحق للغير درآيد بايع ضامن است اگر چه تصريح به ضمان نشده باشد.

ماده 391 _ در صورت مستحق للغير برامدن كل يا بعض از مبيع بايع بايد ثمن مبيع را مسترد دارد و در صورت جهل مشتري به وجود فساد، بايع بايد از عهده غرامات وارده بر مشتري نيز برايد.

ماده 392 _ در مورد ماده قبل بايع بايد از عهده تمام ثمني كه اخذنموده است نسبت به كل يا بعض برايد اگرچه بعد از عقد بيع به علتي از علل در مبيع كسر قيمتي حاصل شده باشد.

ماده 393 _ راجع به زيادتي كه از عمل مشتري در مبيع حاصل شده باشد مقررات ماده 314 مجري خواهد بود.

فقره چهارم در ا ثمن

ماده 394 _ مشتري بايد ثمن را در موعد و در محل و برطبق شرايطي كه در عقد بيع مقرر شده است تاديه نمايد.

ماده 395 _ اگر مشتري ثمن را در موعد مقرر تاديه نكند بايع حق خواهد داشت كه برطبق مقررات راجعه به خيار تاخير ثمن معامله را فسخ يا از حاكم اجبار مشتري را به ا ثمن بخواهد.

مبحث پنجم در خيارات و احكام راجعه به آن

فقره اول در خيارات

ماده 396 _ خيارات از قرار ذيلند:

1 _ خيار مجلس

2 _ خيار حيوان؛

3 _ خيار شرط

4 _ خيار تاخير ثمن

5 _ خيار رويت و تخلف وصف

6

_ خيار غبن

7 _ خيار عيب

8 _ خيار تدليس

9 _ خيار تبعض صفقه

10 _ خيار تخلف شرط

اول در خيار مجلس

ماده 397 _ هر يك از متبايعين بعد از عقد، في المجلس و مادام كه متفرق نشده اند اختيار فسخ معامله را دارند.

دوم در خيار حيوان

ماده 398 _ اگر مبيع حيوان باشد مشتري تا سه روز از حين عقد اختيارفسخ معامله را دارد.

سوم در خيار شرط

ماده 399 _ در عقد بيع ممكن است شرط شود كه در مدت معين براي بايع يا مشتري يا هر دو يا شخص خارجي اختيار فسخ معامله باشد.

ماده 400 _ اگر ابتدا مدت خيار ذكر نشده باشد ابتدا آن از تاريخ عقدمحسوب است والا تابع قرارداد متعاملين است

ماده 401 _ اگر براي خيار شرط مدت معين نشده باشد هم شرط خيارو هم بيع باطل است

چهارم در خيار تاخير ثمن

ماده 402 _ هرگاه مبيع عين خارجي و يا در حكم آن بوده و براي تاديه ثمن يا تسليم مبيع بين متبايعين اجلي معين نشده باشد اگر سه روز از تاريخ بيع بگذرد و در اين مدت نه بايع مبيع را تسليم مشتري نمايد و نه مشتري تمام ثمن را به بايع بدهد بايع مختار در فسخ معامله مي شود.

ماده 403 _ اگر بايع بنحوي از انحا مطالبه ثمن نمايد و به قرائن معلوم گردد كه مقصود، التزام به بيع بوده است خيار او ساقط خواهد شد.

ماده 404 _ هرگاه بايع در ظرف سه روز از تاريخ بيع تمام مبيع را تسليم مشتري كند يا مشتري تمام ثمن را به بايع بدهد

ديگر براي بايع اختيار فسخ نخواهد بود اگرچه ثانيا بنحوي از انحا مبيع به بايع وثمن به مشتري برگشته باشد.

ماده 405 _ اگر مشتري ثمن را حاضر كرد كه بدهد و بايع از اخذ آن امتناع نمود خيار فسخ نخواهد داشت

ماده 406 _ خيار تاخير، مخصوص بايع است و براي مشتري از جهت تاخير در تسليم مبيع اين اختيار نمي باشد.

ماده 407 _ تسليم بعض ثمن يا دادن آن به كسي كه حق قبض ندارد خياربايع را ساقط نمي كند.

ماده 408 _ اگر مشتري براي ثمن ضامن بدهد يا بايع ثمن را حواله دهدبعد از تحقق حواله خيار تاخير ساقط مي شود.

ماده 409 _ هرگاه مبيع از چيزهايي باشد كه در كمتر از سه روز، فاسد ويا كم قيمت مي شود ابتدا خيار از زماني است كه مبيع مشرف به فساد يا كسر قيمت مي گردد.

پنجم در خيار رويت و تخلف وصف

ماده 410 _ هرگاه كسي مالي را نديده و آن را فقط به وصف بخرد، بعد ازديدن اگر داراي اوصافي كه ذكر شده است نباشد مختار مي شود كه بيع را فسخ كند يا به همان نحو كه هست قبول نمايد.

ماده 411 _ اگر بايع مبيع را نديده ولي مشتري آن را ديده باشد و مبيع غير اوصافي كه ذكر شده است دارا باشد فقط بايع خيار فسخ خواهدداشت

ماده 412 _ هرگاه مشتري بعضي از مبيع را ديده و بعض ديگر را به وصف يا از روي نمونه خريده باشد و آن بعض مطابق وصف يآنمونه نباشد مي تواند تمام مبيع را رد كند يا تمام آن را قبول نمايد.

ماده 413 _ هرگاه يكي از متبايعين مالي را

سابقا ديده و به اعتماد رويت سابق معامله كند و بعد از رويت معلوم شود كه مال مزبور اوصاف سابقه را ندارد اختيار فسخ خواهد داشت

ماده 414 _ در بيع كلي خيار رويت نيست و بايع بايد جنسي بدهد كه مطابق با اوصاف مقرره بين طرفين باشد.

ماده 415 _ خيار رويت و تخلف وصف بعد از رويت فوري است

ششم در خيار غبن

ماده 416 _ هر يك از متعاملين كه در معامله غبن فاحش داشته باشدبعد از علم به غبن مي تواند معامله را فسخ كند.

ماده 417 _ غبن در صورتي فاحش است كه عرفا قابل مسامحه نباشد.

ماده 418 _ اگر مغبون در حين معامله عالم به قيمت عادله بوده است خيار فسخ نخواهد داشت

ماده 419 _ درتعيين مقدار غبن شرايط معامله نيز بايد منظور گردد.

ماده 420 _ خيار غبن بعد از علم به غبن فوري است

ماده 421 _ اگر كسي كه طرف خود را مغبون كرده است تفاوت قيمت رابدهد خيار غبن ساقط نمي شود مگر اينكه مغبون به اخذ تفاوت قيمت راضي گردد.

هفتم در خيار عيب

ماده 422 _ اگر بعد از معامله ظاهر شود كه مبيع معيوب بوده مشتري مختار است در قبول مبيع معيوب با اخذ ارش يا فسخ معامله

ماده 423 _ خيار عيب وقتي براي مشتري ثابت مي شود كه عيب مخفي و موجود در حين عقد باشد.

ماده 424 _ عيب وقتي مخفي محسوب است كه مشتري در زمان بيع عالم به آن نبوده است اعم از اينكه اين عدم علم ناشي از آن باشد كه عيب واقعا مستور بوده است يا اينكه ظاهر بوده ولي

مشتري ملتفت آن نشده است

ماده 425 _ عيبي كه بعد از بيع و قبل از قبض در مبيع حادث شود درحكم عيب سابق است

ماده 426 _ تشخيص عيب بر حسب عرف و عادت مي شود و بنابراين ممكن است برحسب ازمنه و امكنه مختلف شود.

ماده 427 _ اگر در مورد ظهور عيب مشتري اختيار ارش كند تفاوتي كه بايد به او داده شود به طريق ذيل معين مي گردد:

قيمت حقيقي مبيع در حال بي عيبي و قيمت حقيقي آن در حال معيوبي به توسط اهل خبره معين مي شود. اگر قيمت آن در حال بي عيبي مساوي با قيمتي باشد كه در زمان بيع بين طرفين مقرر شده است تفاوت بين اين قيمت و قيمت مبيع در حال معيوبي مقدارارش خواهد بود. و اگر قيمت مبيع در حال بي عيبي كمتر يا زيادتر ازثمن معامله باشد نسبت بين قيمت مبيع در حال معيوبي و قيمت آندر حال بي عيبي معين شده و بايع بايد از ثمن مقرر بهمان نسبت نگاهداشته و بقيه را به عنوان ارش به مشتري رد كند.

ماده 428 _ در صورت اختلاف بين اهل خبره حد وسط قيمتها معتبراست

ماده 429 _ در موارد ذيل مشتري نمي تواند بيع را فسخ كند و فقط مي تواند ارش بگيرد:

1 _ درصورت تلف شدن مبيع نزدمشتري يامنتقل كردن آن به غير؛

2 _ در صورتي كه تغييري در مبيع پيدا شود اعم از اينكه تغيير به فعل مشتري باشد يا نه

3 _ در صورتي كه بعد از قبض مبيع عيب ديگري در آن حادث شود مگر اينكه در زمان خيار مختص به مشتري حادث شده باشدكه در اين صورت مانع از فسخ و رد نيست

ماده 430 _ اگر

عيب حادث بعد از قبض در نتيجه عيب قديم باشدمشتري حق رد را نيز خواهد داشت

ماده 431 _ در صورتي كه در يك عقد، چند چيز فروخته شود بدون اينكه قيمت هر يك عليحده معين شده باشد و بعضي از آنها معيوب درايد مشتري بايد تمام آن را رد كند و ثمن را مسترد دارد يا تمام رآنگاهدارد و ارش بگيرد و تبعيض نمي تواند بكند مگر به رضاي بايع

ماده 432 _ در صورتي كه در يك عقد، بايع يك نفر و مشتري متعددباشد و درمبيع عيبي ظاهر شود يكي از مشتريها نمي تواند سهم خود را به تنهايي رد كند و ديگري سهم خود را نگاه دارد مگر بارضاي بايع و بنابراين اگر در رد مبيع اتفاق نكردند فقط هر يك از آنهاحق ارش خواهد داشت

ماده 433 _ اگر در يك عقد، بايع متعدد باشد مشتري مي تواند سهم يكي را رد و ديگري را با اخذ ارش قبول كند.

ماده 434 _ اگر ظاهر شود كه مبيع معيوب اصلا ماليات و قيمت نداشته بيع باطل است و اگر بعض مبيع قيمت نداشته باشد بيع نسبت به آنبعض باطل است و مشتري نسبت به باقي از جهت تبعض صفقه اختيار فسخ دارد.

ماده 435 _ خيار عيب بعد از علم به آن، فوري است

ماده 436 _ اگر بايع از عيوب مبيع تبري كرده باشد به اينكه عهده عيوب را از خود سلب كرده يا با تمام عيوب بفروشد مشتري درصورت ظهور عيب حق رجوع به بايع نخواهد داشت و اگر بايع ازعيب خاصي تبرّي كرده باشد فقط نسبت به همان عيب حق مراجعه ندارد.

ماده 437 _ از حيث

احكام عيب ثمن شخصي مثل مبيع شخصي است

هشتم در خيار تدليس

ماده 438 _ تدليس عبارت است از عملياتي كه موجب فريب طرف معامله شود.

ماده 439 _ اگر بايع تدليس نموده باشد مشتري حق فسخ بيع را خواهدداشت و همچنين است بايع نسبت به ثمن شخصي در صورت تدليس مشتري

ماده 440 _ خيار تدليس بعد از علم به آن، فوري است

نهم در خيار تبعض صفقه

ماده 441 _ خيار تبعض صفقه وقتي حاصل مي شود كه عقد بيع نسبت به بعض مبيع به جهتي از جهات باطل باشد در اين صورت مشتري حق خواهد داشت بيع را فسخ نمايد يا به نسبت قسمتي كه بيع واقع شده است قبول كند و نسبت به قسمتي كه بيع باطل بوده است ثمن را استرداد كند.

ماده 442 _ در مورد تبعض صفقه قسمتي از ثمن كه بايد به مشتري برگردد به طريق ذيل حساب مي شود:

آن قسمت از مبيع كه به ملكيت مشتري قرار گرفته منفردا قيمت مي شود و هر نسبتي كه بين قيمت مزبور و قيمتي كه مجموع مبيع در حال اجتماع دارد پيدا شود به همان نسبت از ثمن را بايع نگاهداشته و بقيه را بايد به مشتري رد نمايد.

ماده 443 _ تبعض صفقه وقتي موجب خيار است كه مشتري در حين معامله عالم به آن نباشد ولي در هر حال ثمن تقسيط مي شود.

دهم در خيار تخلف شرط

ماده 444 _ احكام خيار تخلف شرط بطوري است كه در مواد 234 الي 245 ذكر شده است

فقره دوم در احكام خيارات بطوركلي

ماده 445 _ هر يك از خيارات بعد از فوت منتقل به وارث مي شود.

ماده 446 _ خيار شرط ممكن

است به قيد مباشرت و اختصاص به شخص مشروط له قرار داده شود در اين صورت منتقل به وارث نخواهد شد.

ماده 447 _ هرگاه شرط خيار براي شخصي غير از متعاملين شده باشدمنتقل به ورثه نخواهد شد.

ماده 448 _ سقوط تمام يا بعضي از خيارات را مي توآن در ضمن عقدشرط نمود.

ماده 449 _ فسخ به هر لفظ يا فعلي كه دلالت بر آن نمايد حاصل مي شود.

ماده 450 _ تصرفاتي كه نوعا كاشف از رضاي به معامله باشد امضاي فعلي است مثل آنكه مشتري كه خيار دارد با علم به خيار، مبيع رابفروشد يا رهن بگذارد.

ماده 451 _ تصرفاتي كه نوعا كاشف از به هم زدن معامله باشد، فسخ فعلي است

ماده 452 _ اگر متعاملين هر دو خيار داشته باشند و يكي از آنها امضا كند و ديگري فسخ نمايد معامله منفسخ مي شود.

ماده 453 _ در خيار مجلس و حيوان و شرط اگر مبيع بعد از تسليم و درزمان خيار بايع يا متعاملين تلف يا ناقص شود بر عهده مشتري است و اگر خيار، مختص مشتري باشد تلف يا نقص به عهده بايع است

ماده 454 _ هرگاه مشتري مبيع را اجاره داده باشد و بيع فسخ شود اجاره باطل نمي شود مگر اينكه عدم تصرفات ناقله در عين و منفعت برمشتري صريحا يا ضمنا شرط شده كه در اين صورت اجاره باطل است

ماده 455 _ اگر پس از عقد بيع مشتري تمام يا قسمتي از مبيع را متعلق حق غير قرار دهد مثل اينكه نزد كسي رهن گذارد، فسخ معامله موجب زوال حق شخص مزبور نخواهد شد مگر اينكه شرط خلاف شده باشد.

ماده 456 _ تمام آنواع خيار در جميع معاملات لازمه ممكن است موجود باشد

مگر خيار مجلس و حيوان و تاخير ثمن كه مخصوص بيع است

ماده 457 _ هر بيع لازم است مگر اينكه يكي از خيارات در آن ثابت شود.

فصل دوم در بيع شرط

ماده 458 _ در عقد بيع متعاملين مي توانند شرط نمايند كه هرگاه بايع در مدت معيني تمام مثل ثمن را به مشتري رد كند خيار فسخ معامله را نسبت به تمام مبيع داشته باشد و همچنين مي توانند شرط كنند كه هرگاه بعض مثل ثمن را رد كرد خيار فسخ معامله را نسبت به تمام يابعض مبيع داشته باشد در هر حال حق خيار، تابع قرارداد متعاملين خواهد بود و هرگاه نسبت به ثمن قيد تمام يا بعض نشده باشدخيار، ثابت نخواهد بود مگر با رد تمام ثمن

ماده 459 _ در بيع شرط به مجرد عقد، مبيع ملك مشتري مي شود با قيدخيار براي بايع بنابراين اگر بايع به شرايطي كه بين او و مشتري براي استرداد مبيع مقرر شده است عمل ننمايد بيع قطعي شده و مشتري مالك قطعي مبيع مي گردد و اگر بالعكس بايع به شرايط مزبوره عمل نمايد و مبيع را استرداد كند از حين فسخ مبيع مال بايع خواهد شد ولي نماات و منافع حاصله از حين عقد تا حين فسخ مال مشتري است

ماده 460 _ در بيع شرط مشتري نمي تواند در مبيع تصرفي كه منافي خيار باشد از قبيل نقل و انتقال و غيره بنمايد.

ماده 461 _ اگر مشتري در زمان خيار از اخذ ثمن خودداري كند بايع مي تواند با تسليم ثمن به حاكم يا قائم مقام او معامله را فسخ كند.

ماده 462 _ اگر مبيع به شرط

بواسطه فوت مشتري به ورثه او منتقل شود حق فسخ بيع در مقابل ورثه به همان ترتيبي كه بوده است باقي خواهد بود.

ماده 463 _ اگر در بيع شرط معلوم شود كه قصد بايع حقيقت بيع نبوده است احكام بيع در آن مجري نخواهد بود.

فصل سوم در معاوضه

ماده 464 _ معاوضه عقدي است كه به موجب آن يكي از طرفين مالي مي دهد به عوض مال ديگر كه از طرف ديگر اخذ مي كند بدون ملاحظه اينكه يكي از عوضين مبيع و ديگري ثمن باشد.

ماده 465 _ در معاوضه احكام خاصه بيع جاري نيست

فصل چهارم در اجاره

ماده 466 _ اجاره عقدي است كه به موجب آن، مستاجر، مالك منافع عين مستاجره مي شود، اجاره دهنده را موجر و اجاره كننده رامستاجر و مورد اجاره را عين مستاجره گويند.

ماده 467 _ مورداجاره ممكن است اشيا يا حيوان يا آنسآن باشد.

مبحث اول در اجاره اشياء

ماده 468 _ در اجاره اشياء، مدت اجاره بايد معين شود و الا اجاره باطل است

ماده 469 _ مدت اجاره از روزي شروع مي شود كه بين طرفين مقرر شده و اگر در عقد اجاره ابتداي مدت ذكر نشده باشد از وقت عقدمحسوب است

ماده 470 _ در صحت اجاره قدرت بر تسليم عين مستاجره شرط است

ماده 471 _ براي صحت اجاره بايد انتفاع از عين مستاجره با بقاي اصل آن ممكن باشد.

ماده 472 _ عين مستاجره بايد معين باشد و اجاره عين مجهول يا مرددباطل است

ماده 473 _ لازم نيست كه موجر، مالك عين مستاجره باشد ولي بايدمالك منافع آن باشد.

ماده 474 _ مستاجر مي تواند عين مستاجره را به ديگري اجاره دهد مگراينكه در

عقد اجاره خلاف آن شرط شده باشد.

ماده 475 _ اجاره مال مشاع جايز است ليكن تسليم عين مستاجره موقوف است به اذن شريك

ماده 476 _ موجر بايد عين مستاجره را تسليم مستاجر كند و در صورت امتناع موجر اجبار مي شود و در صورت تعذر اجبار،مستاجر خيارفسخ دارد.

ماده 477 _ موجر بايد عين مستاجره را در حالتي تسليم نمايد كه مستاجر بتواند استفاده مطلوبه را بكند.

ماده 478 _ هرگاه معلوم شود عين مستاجره در حال اجاره معيوب بوده مستاجر مي تواند اجاره را فسخ كند يا به همان نحوي كه بوده است اجاره را با تمام اجرت قبول كند ولي اگر موجر رفع عيب كند بنحوي كه به مستاجر ضرري نرسد مستاجر حق فسخ ندارد.

ماده 479 _ عيبي كه موجب فسخ اجاره مي شود عيبي است كه موجب نقصان منفعت يا صعوبت در انتفاع باشد.

ماده 480 _ عيبي كه بعد از عقد و قبل از قبض منفعت در عين مستاجره حادث شود موجب خيار است و اگر عيب در اثنا مدت اجاره حادث شود نسبت به بقيه مدت خيار ثابت است

ماده 481 _ هرگاه عين مستاجره به واسطه عيب از قابليت انتفاع خارج شده و نتوان رفع عيب نمود اجاره باطل مي شود.

ماده 482 _ اگر مورد اجاره عين كلي باشد و فردي كه موجر داده معيوب درايد مستاجر حق فسخ ندارد و مي تواند موجر را مجبور به تبديل آن نمايد و اگر تبديل آن ممكن نباشد حق فسخ خواهد داشت

ماده 483 _ اگر در مدت اجاره عين مستاجره به واسطه حادثه كلا يابعضا تلف شود اجاره از زمان تلف نسبت به مقدار تلف شده منفسخ مي شود و در

صورت تلف بعض آن، مستاجر حق دارد اجاره رآنسبت به بقيه فسخ كند يا فقط مطالبه تقليل نسبي مال الاجاره نمايد.

ماده 484 _ موجر نمي تواند در مدت اجاره در عين مستاجره تغييري دهد كه منافي مقصود مستاجر از استيجار باشد.

ماده 485 _ اگر در مدت اجاره در عين مستاجره تعميراتي لازم ايد كه تاخير در آن موجب ضرر موجر باشد مستاجر نمي تواند مانع تعميرات مزبوره گردد اگرچه در مدت تمام يا قسمتي از زمان تعميرنتواند از عين مستاجره كلا يا بعضا استفاده نمايد، در اين صورت حق فسخ اجاره را خواهد داشت

ماده 486 _ تعميرات و كليه مخارجي كه در عين مستاجره براي امكان انتفاع از آن لازم است به عهده مالك است مگر آن كه شرط خلاف شده يا عرف بلد برخلاف آن جاري باشد و همچنين است الات وادواتي كه براي امكان انتفاع از عين مستاجره لازم مي باشد.

ماده 487 _ هرگاه مستاجر نسبت به عين مستاجره تعدي يا تفريط نمايدو موجر قادر بر منع آن نباشد موجر حق فسخ دارد.

ماده 488 _ اگر شخص ثالثي بدون ادعاي حقي در عين مستاجره يامنافع آن، مزاحم مستاجر گردد در صورتي كه قبل از قبض باشدمستاجر حق فسخ دارد و اگر فسخ ننمود مي تواند براي رفع مزاحمت و مطالبه اجرت المثل به خود مزاحم رجوع كند و اگرمزاحمت بعد از قبض واقع شود حق فسخ ندارد و فقط مي تواند به مزاحم رجوع كند.

ماده 489 _ اگر شخصي كه مزاحمت مي نمايد مدعي حق نسبت به عين مستاجره يا منافع آن باشد مزاحم نمي تواند عين مزبور را از يدمستاجر آنتزاع نمايد مگر بعد از اثبات حق با طرفيت مالك ومستاجر

هر دو.

ماده 490 _ مستاجر بايد: اولا _ در استعمال عين مستاجره بنحومتعارف رفتار كرده و تعدي يا تفريط نكند.

ثانيا _ عين مستاجره را براي همان مصرفي كه در اجاره مقرر شده و در صورت عدم تعيين در منافع مقصوده كه از اوضاع و احوال استنباط مي شود استعمال نمايد.

ثالثا _ مال الاجاره را در مواعدي كه بين طرفين مقرر است تاديه كند و در صورت عدم تعيين موعد، نقدا بايد بپردازد.

ماده 491 _ اگر منفعتي كه در اجاره تعيين شده است به خصوصيت آن،منظور نبوده مستاجر مي تواند استفاده منفعتي كند كه از حيث ضرر،مساوي يا كمتر از منفعت معينه باشد.

ماده 492 _ اگر مستاجر، عين مستاجره را در غير موردي كه در اجاره ذكرشده باشد يا از اوضاع و احوال استنباط مي شود استعمال كند و منع آن ممكن نباشد موجر حق فسخ اجاره را خواهد داشت

ماده 493 _ مستاجر نسبت به عين مستاجره ضامن نيست به اين معني كه اگر عين مستاجره بدون تفريط يا تعدي او كلا يا بعضا تلف شودمسئول نخواهد بود ولي اگر مستاجر تفريط يا تعدي نمايد ضامن است اگرچه نقص در نتيجه تفريط يا تعدي حاصل نشده باشد.

ماده 494 _ عقد اجاره به محض انقضا مدت برطرف مي شود و اگرپس از انقضا آن، مستاجر، عين مستاجره را بدون اذن مالك مدتي در تصرف خود نگاه دارد موجر براي مدت مزبور مستحق اجرت المثل خواهد بود اگر چه مستاجر استيفا منفعت نكرده باشدو اگر با اجازه مالك در تصرف نگاه دارد وقتي بايد اجرت المثل بدهد كه استيفا منفعت كرده باشد مگر اينكه مالك اجازه داده باشدكه مجانا استفاده نمايد.

ماده 495 _ اگر براي مال الاجاره ضامني داده شده باشد

ضامن مسئول اجرت المثل مذكور در ماده فوق نخواهد بود.

ماده 496 _ عقد اجاره به واسطه تلف شدن عين مستاجره از تاريخ تلف باطل مي شود و نسبت به تخلف از شرايطي كه بين موجر و مستاجرمقرر است خيار فسخ از تاريخ تخلف ثابت مي گردد.

ماده 497 _ عقد اجاره به واسطه فوت موجر يا مستاجر باطل نمي شودليكن اگر موجر فقط براي مدت عمر خود مالك منافع عين مستاجره بوده است اجاره به فوت موجر باطل مي شود و اگر شرط مباشرت مستاجر شده باشد به فوت مستاجر باطل مي گردد.

ماده 498 _ اگر عين مستاجره به ديگري منتقل شود اجاره به حال خودباقي است مگر اينكه موجر حق فسخ در صورت نقل را براي خودشرط كرده باشد.

ماده 499 _ هرگاه متولي با ملاحظه صرفه وقف مال موقوفه را اجاره دهد اجاره به فوت او باطل نمي گردد.

ماده 500 _ در بيع شرط مشتري مي تواند مبيع را براي مدتي كه بايع حق خيار ندارد اجاره دهد و اگر اجاره منافي با خيار بايع باشد بايدبه وسيله جعل خيار يا نحو آن، حق بايع را محفوظ دارد والا اجاره تاحدي كه منافي با حق بايع باشد باطل خواهد بود.

ماده 501 _ اگر در عقد اجاره مدت بطور صريح ذكر نشده و مال الاجاره هم از قرار روز يا ماه يا سالي فلان مبلغ معين شده باشد. اجاره براي يك روز يا يك ماه يا يك سال صحيح خواهد بود و اگر مستاجر،عين مستاجره را بيش از مدتهاي مزبوره در تصرف خود نگاه دارد وموجر هم تخليه يد او را نخواهد موجر بموجب مراضات حاصله براي بقيه مدت و به نسبت زمان تصرف مستحق اجرت مقرر بين طرفين خواهد بود.

ماده 502 _ اگر مستاجر در عين مستاجره

بدون اذن موجر تعميراتي نمايد حق مطالبه قيمت آن را نخواهد داشت

ماده 503 _ هرگاه مستاجر بدون اجازه موجر در خانه يا زميني كه اجاره كرده وضع بنا يا غرس اشجار كند هر يك از موجر و مستاجر حق دارد هر وقت بخواهد بنا را خراب يا درخت را قطع نمايد در اين صورت اگر در عين مستاجره نقصي حاصل شود بر عهده مستاجراست

ماده 504 _ هرگاه مستاجر به موجب عقد اجاره مجاز در بنا يا غرس بوده موجر نمي تواند مستاجر را به خراب كردن يا كندن آن اجبار كندو بعد از انقضا مدت اگر بنا يا درخت در تصرف مستاجر باقي بماندموجر حق مطالبه اجرت المثل زمين را خواهد داشت و اگر درتصرف موجر باشد مستاجر حق مطالبه اجرت المثل بنا يا درخت راخواهد داشت

ماده 505 _ اقساط مال الاجاره كه بعلت نرسيدن موعد پرداخت آن، برذمه مستاجر مستقر نشده است به موت او حال نمي شود.

ماده 506 _ در اجاره عقار، افت زراعت از هرقبيل كه باشد به عهده مستاجر است مگر اينكه در عقد اجاره طور ديگري شرط شده باشد.

مبحث دوم در اجاره حيوانات

ماده 507 _ در اجاره حيوان، تعيين منفعت يا به تعيين مدت اجاره است يا به بيان مسافت و محلي كه راكب يا محمول بايد به آنجاحمل شود.

ماده 508 _ در موردي كه منفعت به بيان مدت اجاره معلوم شود تعيين راكب يا محمول لازم نيست ولي مستاجر نمي تواند زياده بر مقدارمتعارف حمل كند و اگر منفعت به بيان مسافت و محل معين شده باشد تعيين راكب يا محمول لازم است

ماده 509 _ در اجاره حيوان ممكن است شرط شود كه اگر موجر

در وقت معين محمول را به مقصد نرسآند مقدار معيني از مال الاجاره كم شود.

ماده 510 _ در اجاره حيوان لازم نيست كه عين مستاجره حيوان معيني باشد بلكه تعيين آن به نوع معيني كافي خواهد بود.

ماده 511 _ حيواني كه مورداجاره است بايد براي همان مقصودي استعمال شود كه قصد طرفين بوده است بنابراين حيواني را كه براي سواري اجاره داده شده است نمي توان براي باركشي استعمال نمود.

مبحث سوم در اجاره اشخاص

ماده 512 _ در اجاره اشخاص كسي كه اجاره مي كند مستاجر و كسي كه مورد اجاره واقع مي شود اجير و مال الاجاره اجرت ناميده مي شود.

ماده 513 _ اقسام عمده اجاره اشخاص از قرار ذيل است

1 _ اجاره خدمه و كارگران از هر قبيل

2 _ اجاره متصديان حمل و نقل اشخاص يا مال التجاره اعم از راه خشكي يا اب يا هوا.

فقره اول در اجاره خدمه و كارگر

ماده 514 _ خادم يا كارگر نمي تواند اجير شود مگر براي مدت معيني يابراي انجام امر معيني

ماده 515 _ اگر كسي بدون تعيين انتهاي مدت اجير شود مدت اجاره محدود خواهد بود به مدتي كه مزد از قرار آن معين شده است بنابراين اگر مزد اجير از قرار روز يا هفته يا ماه يا سالي فلان مبلغ معين شده باشد مدت اجاره محدود به يك روز يا يك هفته يا يك ماه يا يك سال خواهد بود و پس از انقضاء مدت مزبور، اجاره برطرف مي شود ولي اگر پس از انقضاي مدت اجير به خدمت خود دوام دهد و موجر او را نگاه دارد، اجير نظر به مراضات حاصله به همانطوري كه در زمان

اجاره بين او و موجر مقرر بود مستحق اجرت خواهد شد.

فقره دوم در اجاره متصدي حمل و نقل

ماده 516 _ تعهدات متصديان حمل و نقل اعم از اينكه از راه خشكي يا اب يا هوا باشد براي حفاظت و نگاهداري اشيائي كه به آنها سپرده مي شود همان است كه براي امانت داران مقرر است بنابراين درصورت تفريط يا تعدي مسوول تلف يا ضايع شدن اشيائي خواهندبود كه براي حمل به آنها داده مي شود و اين مسئوليت از تاريخ تحويل اشياء به آنآن خواهد بود.

ماده 517 _ مفاد ماده 509 در مورد متصديان حمل و نقل نيز مجري خواهد بود.

فصل پنجم در مزارعه و مساقات

مبحث اول در مزارعه

ماده 518 _ مزارعه عقدي است كه به موجب آن احد طرفين زميني رابراي مدت معيني به طرف ديگر مي دهد كه آن را زراعت كرده وحاصل را تقسيم كنند.

ماده 519 _ در عقد مزارعه حصه هر يك از مزارع و عامل بايد بنحواشاعه از قبيل ربع يا ثلث يا نصف و غيره معين گردد و اگر بنحوديگر باشد احكام مزارعه جاري نخواهد شد.

ماده 520 _ در مزارعه جايز است شرط شود كه يكي از دو طرف علاوه برحصه اي ازحاصل مال ديگري نيزبه طرف مقابل بدهد.

ماده 521 _ در عقد مزارعه ممكن است هر يك از بذر و عوامل مال ق مزارع باشد يا عامل در اين صورت نيز حصه مشاع هر يك از طرفين برطبق قرارداد يا عرف بلد خواهد بود.

ماده 522 _ در عقد مزارعه لازم نيست كه متصرف زمين مالك آن هم باشد ولي لازم است كه مالك منافع بوده باشد يا به عنواني ازعناوين از قبيل ولايت

و غيره حق تصرف در آن را داشته باشد.

ماده 523 _ زميني كه مورد مزارعه است بايد براي زرع مقصود، قابل باشد اگرچه محتاج به اصلاح يا تحصيل اب باشد و اگر زرع محتاج به عملياتي باشد (از قبيل حفر نهر يا چاه و غيره و عامل در حين عقد جاهل به آن بوده باشد حق فسخ معامله را خواهد داشت

ماده 524 _ نوع زرع بايد در عقد مزارعه معين باشد مگر اينكه برحسب عرف بلد، معلوم و يا عقد براي مطلق زراعت بوده باشد در صورت اخير، عامل در اختيار نوع زراعت مختار خواهد بود.

ماده 525 _ عقد مزارعه عقدي است لازم

ماده 526 _ هر يك از عامل و مزارع مي تواند در صورت غبن معامله رافسخ كند.

ماده 527 _ هرگاه زمين به واسطه فقدآن اب يا علل ديگر از اين قبيل ازقابليت انتفاع خارج شود و رفع مانع ممكن نباشد عقد مزارعه منفسخ مي شود.

ماده 528 _ اگر شخص ثالثي قبل از اينكه زمين مورد مزارعه تسليم عامل شود آن را غصب كند عامل مختار بر فسخ مي شود ولي اگرغصب بعد از تسليم واقع شود حق فسخ ندارد.

ماده 529 _ عقد مزارعه به فوت متعاملين يا احد آنها باطل نمي شودمگر اينكه مباشرت عامل شرط شده باشد در اين صورت به فوت اومنفسخ مي شود.

ماده 530 _ هرگاه كسي به مدت عمر خود مالك منافع زميني بوده و آنرا به مزارعه داده باشد عقد مزارعه به فوت او منفسخ مي شود.

ماده 531 _ بعد از ظهور ثمره زرع عامل مالك حصه خود از آنمي شود.

ماده 532 _ در عقد مزارعه اگر شرط شود كه تمام ثمره مال مزارع ياعامل تنها

باشد، عقد باطل است

ماده 533 _ اگر عقد مزارعه بعلتي باطل شود تمام حاصل مال صاحب بذر است و طرف ديگر كه مالك زمين يا اب يا صاحب عمل بوده است به نسبت آنچه كه مالك بوده مستحق اجرت المثل خواهدبود. اگر بذر، مشترك بين مزارع و عامل باشد حاصل و اجرت المثل نيز به نسبت بذر بين آنها تقسيم مي شود.

ماده 534 _ هرگاه عامل در اثناءق يا در ابتداي عمل آن، را ترك كند و كسي نباشد كه عمل را به جاي او انجام دهد حاكم به تقاضاي مزارع عامل را اجبار به انجام مي كند و يا عمل را به خرج عامل ادامه مي دهد و درصورت عدم امكان، مزارع حق فسخ دارد.

ماده 535 _ اگر عامل زراعت نكند و مدت منقضي شود مزارع مستحق اجرت المثل است

ماده 536 _ هرگاه عامل بطور متعارف مواظبت در زراعت ننمايد و ازاين حيث حاصل كم شود يا ضرر ديگر متوجه مزارع گردد عامل ضامن تفاوت خواهد بود.

ماده 537 _ هرگاه در عقد مزارعه زرع معيني قيد شده باشد و عامل غيرآن را زرع نمايد مزارعه باطل و برطبق ماده 533 رفتار مي شود.

ماده 538 _ هرگاه مزارعه در اثناي مدت قبل از ظهور ثمره فسخ شودحاصل مال مالك بذر است و طرف ديگر مستحق اجرت المثل خواهد بود.

ماده 539 _ هرگاه مزارعه بعد از ظهور ثمره فسخ شود هر يك از مزارع وعامل به نسبتي كه بين آنها مقرر بوده شريك در ثمره هستند ليكن ازتاريخ فسخ تا برداشت حاصل هر يك به اخذ اجرت المثل زمين وعمل و ساير مصالح الاملاك خود كه به حصه مقرر به طرف ديگرتعلق مي گيرد

مستحق خواهد بود.

ماده 540 _ هرگاه مدت مزارعه منقضي شود و اتفاقا زرع نرسيده باشدمزارع حق دارد كه زراعت را ازاله كند يا آن را به اخذ اجرت المثل ابقاء نمايد.

ماده 541 _ عامل مي تواند براي زراعت اجير بگيرد يا با ديگري شريك شود ولي براي انتقال معامله يا تسليم زمين به ديگري رضاي مزارع لازم است

ماده 542 _ خراج زمين به عهده مالك است مگر اينكه خلاف آن شرط شده باشد ساير مخارج زمين برحسب تعيين طرفين يا متعارف است

مبحث دوم در مساقات

ماده 543 _ مساقات معامله ايست كه بين صاحب درخت و امثال آن باعامل در مقابل حصه مشاع معين از ثمره واقع مي شود و ثمره اعم است از ميوه و برگ گل و غير آن.

ماده 544 _ در هر مورد كه مساقات باطل باشد يا فسخ شود تمام ثمره مال مالك است و عامل مستحق اجرت المثل خواهد بود.

ماده 545 _ مقررات راجعه به مزارعه كه در مبحث قبل ذكر شده است درمورد عقد مساقات نيز مرعي خواهد بود مگر اينكه عامل نمي تواندبدون اجازه مالك معامله را به ديگري واگذار يا با ديگري شركت نمايد.

فصل ششم در مضاربه

ماده 546 _ مضاربه عقدي است كه به موجب آن احد متعاملين سرمايه مي دهد با قيد اينكه طرف ديگر با آن تجارت كرده و در سودآنشريك باشندصاحب سرمايه مالك وعامل مضارب ناميده مي شود.

ماده 547 _ سرمايه بايد وجه نقد باشد.

ماده 548 _ حصه هر يك از مالك و مضارب در منافع بايد جز مشاع ازكل از قبيل ربع يا ثلث و غيره باشد.

ماده 549 _ حصه هاي مزبوره در ماده فوق بايد در عقد مضاربه معين شود مگر اينكه در عرف

منجزا معلوم بوده و سكوت در عقدمنصرف به آن گردد.

ماده 550 _ مضاربه عقدي است جايز.

ماده 551 _ عقد مضاربه به يكي از علل ذيل منفسخ مي شود:

1 _ در صورت موت يا جنون يا سفه احد طرفين

2 _ در صورت مفلس شدن مالك

3 _ در صورت تلف شدن تمام سرمايه و ربح

4 _ در صورت عدم امكان تجارتي كه منظور طرفين بوده

ماده 552 _ هرگاه در مضاربه براي تجارت مدت معين شده باشد تعيين مدت موجب لزوم عقد نمي شود ليكن پس از انقضا مدت مضارب نمي تواند معامله بكند مگر به اجازه جديد مالك

ماده 553 _ در صورتي كه مضاربه مطلق باشد (يعني تجارت خاصي شرط نشده باشد) عامل مي تواند هر قسم تجارتي را كه صلاح بدآندبنمايد ولي در طرز تجارت بايد متعارف را رعايت كند.

ماده 554 _ مضارب نمي تواند نسبت به همان سرمايه با ديگري مضاربه كند يا آن را به غير واگذار نمايد مگر با اجازه مالك

ماده 555 _ مضارب بايد اعمالي را كه براي نوع تجارت متعارف ومعمول بلد و زمان است بجا اورد ولي اگر اعمالي را كه برطبق عرف بايستي به اجير رجوع كند خود شخصا انجام دهد مستحق اجرت آننخواهد بود.

ماده 556 _ مضارب در حكم امين است و ضامن مال مضاربه نمي شودمگر در صورت تعدي يا تفريط

ماده 557 _ اگر كسي مالي براي تجارت بدهد و قرار گذارد كه تمام منافع مال مالك باشد در اين صورت معامله مضاربه محسوب نمي شود و عامل مستحق اجرت المثل خواهد بود مگر اينكه معلوم شود كه عامل عمل را تبرعا انجام داده است

ماده 558 _

اگر شرط شود كه مضارب ضامن سرمايه خواهد بود و ياخسارات حاصله از تجارت متوجه مالك نخواهد شد عقد باطل است مگر اينكه بطور لزوم شرط شده باشد كه مضارب از مال خودبه مقدار خسارت يا تلف مجانا به مالك تمليك كند.

ماده 559 _ در حساب جاري يا حساب به مدت ممكن است با رعايت شرط قسمت اخير ماده قبل احكام مضاربه جاري و حق المضاربه به آن تعلق بگيرد.

ماده 560 _ بغير از آنكه فوقا مذكور شد مضاربه تابع شرايط و مقرراتي است كه به موجب عقد بين طرفين مقرر است

فصل هفتم در جعاله

ماده 561 _ جعاله عبارت است از التزام شخصي به ادا اجرت معلوم درمقابل عملي اعم از اينكه طرف معين باشد يا غيرمعين

ماده 562 _ در جعاله ملتزم را جاعل و طرف را عامل و اجرت را جعل مي گويند.

ماده 563 _ در جعاله معلوم بودن اجرت من جميع الجهات لازم نيست بنابراين اگر كسي ملتزم شود كه هر كس گمشده او را پيدا كند حصه مشاع معيني از آن، مال او خواهد بود جعاله صحيح است

ماده 564 _ در جعاله گذشته از عدم لزوم تعيين عامل ممكن است عمل هم مردد و كيفيات آن نامعلوم باشد.

ماده 565 _ جعاله تعهدي است جايز و مادامي كه عمل به اتمام نرسيده است هر يك از طرفين مي توانند رجوع كنند ولي اگر جاعل در اثنا عمل رجوع نمايد بايد اجرت المثل عمل عامل را بدهد.

ماده 566 _ هرگاه در جعاله عمل داراي اجزاء متعدد بوده و هر يك ازاجزاء، مقصود بالاصاله جاعل بوده باشد و جعاله فسخ گردد عامل ازاجرت المسمي به

نسبت عملي كه كرده است مستحق خواهدبود اعم از اينكه فسخ از طرف جاعل باشد يا از طرف خود عامل

ماده 567 _ عامل وقتي مستحق جعل مي گردد كه متعلق جعاله را تسليم كرده يا انجام داده باشد.

ماده 568 _ اگر عاملين متعدد، به شركت هم عمل را انجام دهند هر يك به نسبت مقدار عمل خود مستحق جعل مي گردد.

ماده 569 _ مالي كه جعاله براي آن واقع شده است از وقتي كه به دست عامل مي رسد تا به جاعل رد كند در دست او امانت است

ماده 570 _ جعاله بر عمل نامشروع و يا بر عمل غير عقلايي باطل است

فصل هشتم در شركت

مبحث اول در احكام شركت

ماده 571 _ شركت عبارت است از اجتماع حقوق مالكين متعدد درشيي ء واحد بنحو اشاعه

ماده 572 _ شركت اختياري است يا قهري

ماده 573 _ شركت اختياري يا در نتيجه عقدي از عقود حاصل مي شوديا در نتيجه عمل شركا از قبيل مزج اختياري يا قبول مالي مشاعا در ازا عمل چند نفر و نحو اينها.

ماده 574 _ شركت قهري اجتماع حقوق مالكين است كه در نتيجه امتزاج يا ارث حاصل مي شود.

ماده 575 _ هر يك از شركا به نسبت سهم خود در نفع و ضرر سهيم مي باشد مگر اينكه براي يك يا چند نفر از آنها در مقابل عملي سهم زيادتري منظور شده باشد.

ماده 576 _ طرز اداره كردن اموال مشترك تابع شرايط مقرره بين شركا خواهد بود.

ماده 577 _ شريكي كه در ضمن عقد به اداره كردن اموال مشترك ماذون شده است مي تواند هر عملي را كه لازمه اداره كردن است انجام دهدو بهيچوجه مسئول

خسارات حاصله از اعمال خود نخواهد بود مگردر صورت تفريط يا تعدي

ماده 578 _ شركا همه وقت مي توانند از اذن خود رجوع كنند مگراينكه اذن در ضمن عقد لازم داده شده باشد كه در اين صورت مادام كه شركت باقي است حق رجوع ندارند.

ماده 579 _ اگر اداره كردن شركت به عهده شركا متعدد باشد بنحوي كه هر يك بطور استقلال ماذون در اقدام باشد هر يك از آنها مي تواندمنفردا به اعمالي كه براي اداره كردن لازم است اقدام كند.

ماده 580 _ اگر بين شركا مقرر شده باشد كه يكي از مديران نمي تواندبدون ديگري اقدام كند مديري كه به تنهايي اقدام كرده باشد درصورت عدم امضا شركا ديگر، در مقابل شركا، ضامن خواهد بوداگر چه براي ماذونين ديگر امكان فعلي براي مداخله در امر اداره كردن موجود نبوده باشد.

ماده 581 _ تصرفات هر يك از شركا در صورتي كه بدون اذن يا خارج از حدود اذن باشد فضولي بوده و تابع مقررات معاملات فضولي خواهد بود.

ماده 582 _ شريكي كه بدون اذن يا در خارج از حدود اذن تصرف دراموال شركت نمايد ضامن است

ماده 583 _ هر يك از شركا مي تواند بدون رضايت شركا ديگر سهم خود را جزئا يا كلا به شخص ثالثي منتقل كند.

ماده 584 _ شريكي كه مال الشر كه در يد اوست در حكم امين است وضامن تلف و نقص آن نمي شود مگر در صورت تفريط يا تعدي

ماده 585 _ شريك غيرماذون در مقابل اشخاصي كه با آنها معامله كرده مسئول بوده و طلبكاران فقط حق رجوع به او دارند.

ماده 586 _ اگر براي شركت در ضمن عقد لازمي مدت معين

نشده باشد هر يك از شركا هر وقت بخواهد مي تواند رجوع كند.

ماده 587 _ شركت به يكي از طرق ذيل مرتفع مي شود:

1 _ در صورت تقسيم

2 _ در صورت تلف شدن تمام مال شركت

ماده 588 _ در موارد ذيل شركا، ماذون در تصرف اموال مشتركه نمي باشند:

1 _ در صورت انقضا مدت ماذونيت يا رجوع از آن در صورت امكان رجوع

2 _ در صورت فوت يا محجور شدن يكي از شركا.

مبحث دوم در تقسيم اموال شركت

ماده 589 _ هر شريك المال مي تواند هر وقت بخواهد تقاضاي تقسيم مال مشترك را بنمايد مگر در مواردي كه تقسيم بموجب اين قانون ممنوع يا شركا به وجه ملزمي ملتزم بر عدم تقسيم شده باشند.

ماده 590 _ در صورتي كه شركا بيش از دو نفر باشند ممكن است تقسيم فقط به نسبت سهم يك يا چند نفر از آنها بعمل ايد و سهام ديگران به اشاعه باقي بماند.

ماده 591 _ هرگاه تمام شركا به تقسيم مال مشترك راضي باشند تقسيم بنحوي كه شركا تراضي نمايند بعمل مي ايد و در صورت عدم توافق بين شركا، حاكم اجبار به تقسيم مي كند مشروط بر اينكه تقسيم مشتمل بر ضرر نباشد كه در اين صورت اجبار جايز نيست وتقسيم بايد به تراضي باشد.

ماده 592 _ هرگاه تقسيم براي بعضي از شركا مضر و براي بعض ديگربي ضرر باشد در صورتي كه تقاضا از طرف متضرر باشد طرف ديگراجبار مي شود و اگر برعكس تقاضا از طرف غيرمتضرر بشود شريك متضرر اجبار بر تقسيم نمي شود.

ماده 593 _ ضرري كه مانع از تقسيم مي شود عبارت است از نقصان فاحش قيمت به مقداري كه عادتا قابل مسامحه نباشد.

ماده 594 _ هرگاه قنات مشترك يا

امثال آن خرابي پيدا كرده و محتاج به تنقيه و تعمير شود و يك يا چند نفر از شركا بر ضرر شريك ياشركا ديگر از شركت در تنقيه يا تعمير امتناع نمايند شريك ياشركاي متضرر مي توانند به حاكم رجوع نمايند در اين صورت اگرملك قابل تقسيم نباشد حاكم مي تواند براي قلع ماده نزاع و دفع ضرر، شريك ممتنع را به اقتضاي موقع به شركت در تنقيه يا تعميريا اجاره يا بيع سهم خود اجبار كند.

ماده 595 _ هرگاه تقسيم متضمن افتادن تمام مال مشترك يا حصه يك يا چند نفر از شركا از ماليت باشد تقسيم ممنوع است اگرچه شركا تراضي نمايند.

ماده 596 _ در صورتي كه اموال مشترك متعدد باشد قسمت اجباري دربعضي از آنها ملازم با تقسيم باقي اموال نيست

ماده 597 _ تقسيم ملك از وقف جايز است ولي تقسيم مال موقوفه بين موقوف عليهم جايز نيست

ماده 598 _ ترتيب تقسيم آنست كه اگر مال مشترك مثلي باشد به نسبت سهام شركا افراز مي شود و اگر قيمي باشد برحسب قيمت تعديل مي شود و بعد از افراز يا تعديل در صورت عدم تراضي بين شركا حصص آنها به قرعه معين مي گردد.

ماده 599 _ تقسيم بعد از آنكه صحيحا واقع شد لازم است و هيچ يك ازشركا نمي تواند بدون رضاي ديگران از آن رجوع كند.

ماده 600 _ هرگاه در حصه يك يا چند نفر از شركا عيبي ظاهر شود كه در حين تقسيم عالم به آن نبوده شريك يا شركا مزبور حق دارندتقسيم را بهم بزنند.

ماده 601 _ هرگاه بعد از تقسيم معلوم شود كه قسمت بغلط واقع شده است تقسيم باطل مي شود.

ماده 602 _ هرگاه بعد

از تقسيم معلوم شود كه مقدار معيني از اموال تقسيم شده مال غير بوده است در صورتي كه مال غير در تمام حصص مفروزا به تساوي باشد تقسيم صحيح والا باطل است

ماده 603 _ ممر و مجراي هر قسمتي كه از متعلقات آن است بعد ازتقسيم مخصوص همان قسمت مي شود.

ماده 604 _ كسي كه در ملك ديگري حق ارتفاق دارد نمي تواند مانع ازتقسيم آن ملك بشود ولي بعد از تقسيم حق مزبور به حال خودباقي مي مآند.

ماده 605 _ هرگاه حصه بعضي از شركا مجراي اب يا محل عبور حصه شريك ديگرباشدبعدازتقسيم حق مجري ياعبورساقط نمي شود مگر اينكه سقوط آن شرط شده باشد و همچنين است ساير حقوق ارتفاقي

ماده 606 _ هرگاه تركه ميت قبل از ادا ديون تقسيم شود و يا بعد ازتقسيم معلوم شود كه بر ميت ديني بوده است طلبكار بايد به هر يك از وراث به نسبت سهم او رجوع كند و اگر يك يا چند نفر از وراث معسر شده باشد طلبكار مي تواند براي سهم معسر يا معسرين نيز به وراث ديگر رجوع كند.

فصل نهم در وديعه

مبحث اول در كليات

ماده 607 _ وديعه عقدي است كه به موجب آن يك نفر مال خود را به ديگري مي سپارد براي آن كه آن را مجانا نگاه دارد. وديعه گذار مودع و وديعه گير را مستودع يا امين مي گويند.

ماده 608 _ در وديعه قبول امين لازم است اگرچه به فعل باشد.

ماده 609 _ كسي مي تواند مالي را به وديعه گذارد كه مالك يا قائم مقام مالك باشد و يا ازطرف مالك صراحتا يا ضمنا مجاز باشد.

ماده 610 _ در وديعه طرفين بايد

اهليت براي معامله داشته باشند و اگركسي مالي را از كس ديگر كه براي معامله اهليت ندارد بعنوان وديعه قبول كند بايد آن را به ولي او رد نمايد و اگر در يد او ناقص يا تلف شود ضامن است

ماده 611 _ وديعه عقدي است جايز.

مبحث دوم در تعهدات امين

ماده 612 _ امين بايد مال وديعه را بطوري كه مالك مقرر نموده حفظ كند و اگر ترتيبي تعيين نشده باشد آن را بطوري كه نسبت به آن مال متعارف است حفظ كند والا ضامن است

ماده 613 _ هرگاه مالك براي حفاظت مال وديعه ترتيبي مقرر نموده باشد و امين از براي حفظ مال تغيير آن ترتيب را لازم بدآند مي تواندتغيير دهد مگر اينكه مالك صريحا نهي از تغيير كرده باشد كه در اين صورت ضامن است

ماده 614 _ امين ضامن تلف يا نقصان مالي كه به او سپرده شده است نمي باشد مگر در صورت تعدي يا تفريط

ماده 615 _ امين در مقام حفظ مسئول وقايعي نمي باشد كه دفع آن ازاقتدار او خارج است

ماده 616 _ هرگاه رد مال وديعه مطالبه شود و امين از رد آن امتناع كند ازتاريخ امتناع احكام امين به او مترتب نشده و ضامن تلف و هرنقص يا عيبي است كه در مال وديعه حادث شود اگرچه آن عيب يا نقص مستند به فعل او نباشد.

ماده 617 _ امين نمي تواند غير از جهت حفاظت تصرفي در وديعه كنديا بنحوي از آنحا از آن منتفع گردد مگر با اجازه صريح يا ضمني امانتگذار والا ضامن است

ماده 618 _ اگر مال وديعه

در جعبه سربسته يا پاكت مختوم به امين سپرده شده باشد حق ندارد آن را باز كند والا ضامن است

ماده 619 _ امين بايد عين مالي را كه دريافت كرده است رد نمايد.

ماده 620 _ امين بايد مال وديعه را به همان حالي كه موقع پس دادن موجود است مسترد دارد و نسبت به نواقصي كه در آن حاصل شده ومربوط به عمل امين نباشد ضامن نيست

ماده 621 _ اگر مال وديعه قهرا از امين گرفته شود و مشاراليه قيمت ياچيز ديگري بجاي آن اخذ كرده باشد بايد آنچه را كه در عوض گرفته است به امانتگذار بدهد ولي امانتگذار مجبور به قبول آن نبوده وحق دارد مستقيما به قاهر رجوع كند.

ماده 622 _ اگر وارث امين مال وديعه را تلف كند بايد از عهده مثل ياقيمت آن برايد اگرچه عالم به وديعه بودن مال نبوده باشد.

ماده 623 _ منافع حاصله از وديعه مال مالك است

ماده 624 _ امين بايد مال وديعه را فقط به كسي كه آن را از او دريافت كرده است يا قائم مقام قانوني او يا به كسي كه ماذون در اخذمي باشد مسترد دارد و اگر به واسطه ضرورتي بخواهد آنرا رد كند وبه كسي كه حق اخذ دارد دسترس نداشته باشد بايد به حاكم رد نمايد.

ماده 625 _ هرگاه مستحق للغير بودن مال وديعه محقق گردد بايد امين آنرا به مالك حقيقي رد كند و اگر مالك معلوم نباشد تابع احكام اموال مجهول المالك است

ماده 626 _ اگر كسي مال خود را به وديعه گذارد وديعه به فوت امانتگذار، باطل و امين وديعه را نمي تواند رد كند مگر به وراث او.

ماده 627 _ در

صورت تعدد وراث و عدم توافق بين آنها مال وديعه بايدبه حاكم رد شود.

ماده 628 _ اگر در احوال شخص امانتگذار تغييري حاصل گردد مثلا اگر امانتگذار محجور شود عقد وديعه منفسخ و وديعه را نمي توان مسترد نمود مگر به كسي كه حق اداره كردن اموال محجور را دارد.

ماده 629 _ اگر مال محجوري به وديعه گذارده شده باشد آن مال بايدپس از رفع حجر به مالك مسترد شود.

ماده 630 _ اگر كسي مالي را به سمت قيمومت يا ولايت وديعه گذاردان مال بايد پس از رفع سمت مزبور به مالك آن رد شود مگر اينكه از مالك رفع حجر نشده باشد كه در اين صورت به قيم يا ولي بعدي مسترد مي گردد.

ماده 631 _ هرگاه كسي مال غير را به عنواني غير از مستودع متصرف باشد و مقررات اين قانون او را نسبت به آن مال امين قرار داده باشدمثل مستودع است بنابراين مستاجر نسبت به عين مستاجره قيم ياولي نسبت به مال صغير يا مولي عليه و امثال آنها ضامن نمي باشدمگر در صورت تفريط يا تعدي و در صورت استحقاق مالك به استرداد از تاريخ مطالبه او و امتناع متصرف با امكان رد، متصرف مسئول تلف و هر نقص يا عيبي خواهد بود اگرچه مستند به فعل اونباشد.

ماده 632 _ كاروانسرا دار و صاحب مهمانخانه و حمامي و امثال آنها نسبت به اشياء و اسباب يا البسه واردين وقتي مسئول مي باشند كه اشيا و اسباب يا البسه نزد آنها ايداع شده باشد و يا اينكه برطبق عرف بلد در حكم ايداع باشد.

مبحث سوم در تعهدات امانتگذار

ماده 633 _ امانتگذار بايد مخارجي را كه امانتدار براي حفظ مال وديعه كرده است

به او بدهد.

ماده 634 _ هرگاه رد مال مستلزم مخارجي باشد برعهده امانتگذاراست

فصل دهم در عاريه

ماده 635 _ عاريه عقدي است كه بموجب آن احد طرفين به طرف ديگراجازه مي دهد كه از عين مال او مجانا منتفع شود.

عاريه دهنده را معير و عاريه گيرنده را مستعير گويند.

ماده 636 _ عاريه دهنده علاوه بر اهليت بايد مالك منفعت مالي باشدكه عاريه مي دهد اگر چه مالك عين نباشد.

ماده 637 _ هر چيزي كه بتوان با بقا اصلش از آن منتفع شد مي تواند موضوع عقد عاريه گردد. منفعتي كه مقصود از عاريه است منفعتي است كه مشروع و عقلايي باشد.

ماده 638 _ عاريه عقدي است جايز و به موت هر يك از طرفين منفسخ مي شود.

ماده 639 _ هرگاه مال عاريه داراي عيوبي باشد كه براي مستعير توليدخسارتي كند معير مسئول خسارت وارده نخواهد بود مگر اينكه عرفا مسبب محسوب شود.

همين حكم در مورد مودع و موجر و امثال آنها نيز جاري مي باشد.

ماده 640 _ مستعير ضامن تلف يا نقصان مال عاريه نمي باشد مگر درصورت تفريط يا تعدي

ماده 641 _ مستعير مسئول منقصت ناشي از استعمال مال عاريه نيست مگر اينكه در غير مورد اذن استعمال نموده باشد و اگر عاريه مطلق بوده برخلاف متعارف استفاده كرده باشد.

ماده 642 _ اگر بر مستعير شرط ضمان شده باشد مسئول هر كسر ونقصاني خواهد بود اگرچه مربوط به عمل او نباشد.

ماده 643 _ اگر بر مستعير شرط ضمان منقصت ناشي از صرف استعمال نيز شده باشد ضامن اين منقصت خواهد بود.

ماده 644 _ در عاريه طلا و نقره اعم از مسكوك و غيرمسكوك مستعيرضامن است هر چند شرط ضمان نشده و تفريط يا تعدي هم

نكرده باشد.

ماده 645 _ در رد عاريه بايد مفاد مواد 624 و 626 تا 630 رعايت شود.

ماده 646 _ مخارج لازمه براي انتفاع از مال عاريه بر عهده مستعير است و مخارج نگاهداري آن تابع عرف و عادت است مگر اينكه شرط خاصي شده باشد.

ماده 647 _ مستعير نمي تواند مال عاريه رابه هيچ نحوي به تصرف غيردهد مگر به اذن معير.

فصل يازدهم در قرض

ماده 648 _ قرض عقدي است كه بموجب آن احد طرفين مقدار معيني از مال خود را به طرف ديگر تمليك مي كند كه طرف مزبور مثل آنرا از حيث مقدار و جنس و وصف رد نمايد و در صورت تعذر رد مثل قيمت يوم الرد را بدهد.

ماده 649 _ اگر مالي كه موضوع قرض است بعد از تسليم تلف يا ناقص شود از مال مقترض است

ماده 650 _ مقترض بايد مثل مالي را كه قرض كرده است رد كند اگرچه قيمتا ترقي يا تنزل كرده باشد.

ماده 651 _ اگر براي ادا قرض به وجه ملزمي اجلي معين شده باشدمقرض نمي تواند قبل از انقضا مدت طلب خود را مطالبه كند.

ماده 652 _ در موقع مطالبه حاكم مطابق اوضاع و احوال براي مقترض مهلت يا اقساطي قرار مي دهد.

ماده 653 _ منسوخ است

فصل دوازدهم در قمار و گروبندي

ماده 654 _ قمار و گروبندي باطل و دعاوي راجعه به آن مسموع نخواهد بود. همين حكم در مورد كليه تعهداتي كه از معاملات نامشروع توليد شده باشد جاري است

ماده 655 _ در دوانيدن حيوانات سواري و همچنين در تير اندازي وشمشيرزني گروبندي جائز و مفاد ماده قبل در مورد آنها رعايت نمي شود.

فصل سيزدهم

در وكالت

مبحث اول در كليات

ماده 656 _ وكالت عقدي است كه به موجب آن يكي از طرفين طرف ديگر را براي انجام امري نايب خود مي نمايد.

ماده 657 _ تحقق وكالت منوط به قبول وكيل است

ماده 658 _ وكالت ايجابا و قبولا به هرلفظ يا فعلي كه دلالت بر آن كندواقع مي شود.

ماده 659 _ وكالت ممكن است مجآني باشد يا با اجرت

ماده 660 _ وكالت ممكن است بطور مطلق و براي تمام امور موكل باشد يا مقيد و براي امر يا امور خاصي

ماده 661 _ در صورتي كه وكالت مطلق باشد فقط مربوط به اداره كردن اموال موكل خواهد بود.

ماده 662 _ وكالت بايد در امري داده شود كه خود موكل بتواند آن را بجا آورد وكيل هم بايد كسي باشد كه براي انجام آن امر اهليت داشته باشد.

ماده 663 _ وكيل نمي تواند عملي را كه از حدود وكالت او خارج است انجام دهد.

ماده 664 _ وكيل در محاكمه وكيل در قبض حق نيست مگر اينكه قراين دلالت بر آن نمايد و همچنين وكيل در اخذ حق وكيل درمرافعه نخواهد بود.

ماده 665 _ وكالت در بيع وكالت در قبض ثمن نيست مگر اينكه قرينه قطعي دلالت بر آن كند.

مبحث دوم در تعهدات وكيل

ماده 666 _ هرگاه از تقصير وكيل خسارتي به موكل متوجه شود كه عرفا وكيل مسبب آن محسوب مي گردد مسئول خواهد بود.

ماده 667 _ وكيل بايد در تصرفات و اقدامات خود مصلحت موكل رامراعات نمايد و از آنچه كه موكل بالصراحه به او اختيار داده يابرحسب قرائن و عرف و عادت داخل اختيار اوست تجاوز نكند.

ماده 668 _ وكيل بايد

حساب مدت وكالت خود را به موكل بدهد وآنچه را كه به جاي او دريافت كرده است به او رد كند.

ماده 669 _ هرگاه براي انجام يك امر، دو يا چند نفر وكيل معين شده باشد هيچيك از آنها نمي تواند بدون ديگري يا ديگران دخالت در آنامر بنمايد مگر اينكه هر يك مستقلا وكالت داشته باشد، در اين صورت هر كدام مي تواند به تنهايي آن امر را به جا اورد.

ماده 670 _ در صورتي كه دو نفر به نحو اجتماع وكيل باشند به موت يكي از آنها وكالت ديگري باطل مي شود.

ماده 671 _ وكالت در هر امر، مستلزم وكالت در لوازم و مقدمات آن نيزهست مگر اينكه تصريح به عدم وكالت باشد.

ماده 672 _ وكيل در امري نمي تواند براي آن امر به ديگري وكالت دهدمگر اينكه صريحا يا به دلالت قرائن وكيل در توكيل باشد.

ماده 673 _ اگر وكيل كه وكالت در توكيل نداشته انجام امري را كه در آن وكالت دارد به شخص ثالثي واگذار كند هر يك از وكيل و شخص ثالث در مقابل موكل نسبت به خساراتي كه مسبب محسوب مي شود مسوول خواهد بود.

مبحث سوم در تعهدات موكل

ماده 674 _ موكل بايد تمام تعهداتي را كه وكيل در حدود وكالت خودكرده است انجام دهد.

در مورد آنچه كه در خارج از حدود وكالت انجام داده است موكل هيچ گونه تعهد نخواهد داشت مگر اينكه اعمال فضولي وكيل راصراحتا يا ضمنا اجازه كند.

ماده 675 _ موكل بايد تمام مخارجي را كه وكيل براي انجام وكالت خودنموده است و همچنين اجرت وكيل را بدهد مگر اينكه در عقدوكالت طور ديگر مقرر شده باشد.

ماده 676

_ حق الوكاله وكيل تابع قرارداد بين طرفين خواهد بود واگرنسبت به حق الوكاله يامقدار آن قراردادنباشد تابع عرف و عادت است و اگر عادت مسلمي نباشد وكيل مستحق اجرت المثل است

ماده 677 _ اگر در وكالت مجآني يا با اجرت بودن آن تصريح نشده باشد محمول بر اين است كه با اجرت باشد.

مبحث چهارم در طرق مختلفه انقضاي وكالت

ماده 678 _ وكالت به طرق ذيل مرتفع مي شود:

1 _ به عزل موكل

2 _ به استعفاي وكيل

3 _ به موت يا جنون وكيل يا موكل

ماده 679 _ موكل مي تواند هر وقت بخواهد وكيل را عزل كند مگر اينكه وكالت وكيل و يا عدم عزل در ضمن عقد لازمي شرط شده باشد.

ماده 680 _ تمام اموري كه وكيل قبل از رسيدن خبر عزل به او در حدود وكالت خود بنمايد نسبت به موكل نافذ است

ماده 681 _ بعد از اينكه وكيل استعفا داد مادامي كه معلوم است موكل به اذن خود باقي است مي تواند در آنچه وكالت داشته اقدام كند.

ماده 682 _ محجوريت موكل موجب بطلان وكالت مي شود مگر دراموري كه حجر، مانع از توكيل در آنها نمي باشد و همچنين است محجوريت وكيل مگر در اموري كه حجر مانع از اقدام در آن نباشد.

ماده 683 _ هرگاه متعلق وكالت از بين برود يا موكل عملي را كه مورد وكالت است خود انجام دهد يا بطوركلي عملي كه منافي با وكالت وكيل باشد به جا اورد مثل اينكه مالي را كه براي فروش آن وكالت داده بود خود بفروشد وكالت منفسخ مي شود.

فصل چهاردهم در ضمان عقدي

مبحث اول در كليات

ماده 684 _ عقد ضمان عبارت است

از اينكه شخصي مالي را كه بر ذمه ديگري است به عهده بگيرد.

متعهد را ضامن طرف ديگر را مضمون له و شخص ثالث رامضمون عنه يا مديون اصلي مي گويند.

ماده 685 _ در ضمان، رضاي مديون اصلي شرط نيست

ماده 686 _ ضامن بايد براي معامله اهليت داشته باشد.

ماده 687 _ ضامن شدن از محجور و ميت صحيح است

ماده 688 _ ممكن است از ضامن ضمانت كرد.

ماده 689 _ هرگاه چند نفر ضامن شخصي شوند ضمانت هر كدام كه مضمون له قبول كند صحيح است

ماده 690 _ در ضمان شرط نيست كه ضامن مالدار باشد ليكن اگرمضمون له در وقت ضمان به عدم تمكن ضامن جاهل بوده باشدمي تواند عقد ضمان را فسخ كند ولي اگر ضامن بعد از عقد، غير ملي شود مضمون له خياري نخواهد داشت

ماده 691 _ ضمان ديني كه هنوز سبب آن ايجاد نشده است باطل است

ماده 692 _ در دين حال ممكن است ضامن براي تاديه آن اجلي معين كند و همچنين مي تواند در دين موجل تعهد پرداخت فوري آن رابنمايد.

ماده 693 _ مضمون له مي تواند در عقد ضمان از ضامن مطالبه رهن كنداگرچه دين اصلي رهني نباشد.

ماده 694 _ علم ضامن به مقدار و اوصاف و شرايط ديني كه ضمانت آنرا مي نمايد شرط نيست بنابراين اگر كسي ضامن دين شخص بشودبدون اينكه بدآند آن دين چه مقدار است ضمان صحيح است ليكن ضمانت يكي از چند دين به نحو ترديد باطل است

ماده 695 _ معرفت تفصيلي ضامن به شخص مضمون له يا مضمون عنه لازم نيست

ماده 696 _ هر ديني را ممكن است ضمانت نمود اگرچه شرط فسخي درآن موجود باشد.

ماده 697 _ ضمان عهده از مشتري يا بايع

نسبت به درك مبيع يا ثمن درصورت مستحق للغير درامدن آن جايز است

مبحث دوم در اثر ضمان بين ضامن و مضمون له

ماده 698 _ بعد از اين كه ضمان بطور صحيح واقع شد ذمه مضمون عنه بري و ذمه ضامن به مضمون له مشغول مي شود.

ماده 699 _ تعليق در ضمان مثل اينكه ضامن قيد كند كه اگر مديون ندادمن ضامنم باطل است ولي التزام به تاديه ممكن است معلق باشد.

ماده 700 _ تعليق ضمان به شرايط صحت آن مثل اينكه ضامن قيد كندكه اگر مضمون عنه مديون باشد، من ضامنم موجب بطلان آننمي شود.

ماده 701 _ ضمان، عقدي است لازم و ضامن يا مضمون له نمي توانندآن را فسخ كنند مگر در صورت اعسار ضامن بطوري كه در ماده 690مقرر است يا در صورت بودن حق فسخ نسبت به دين مضمون به ويا در صورت تخلف از مقررات عقد.

ماده 702 _ هرگاه ضمان مدت داشته باشد مضمون له نمي تواند قبل ازانقضاء مدت مطالبه طلب خود را از ضامن كند اگرچه دين حال باشد.

ماده 703 _ در ضمان حال مضمون له حق مطالبه طلب خود را دارداگرچه دين موجل باشد.

ماده 704 _ ضمان مطلق محمول به حال است مگر آن كه به قرائن معلوم شود كه موجل بوده است

ماده 705 _ ضمان موجل به فوت ضامن حال مي شود.

ماده 706 _ حذف شد.

ماده 707 _ اگر مضمون له ذمه مضمون عنه را بري كند ضامن بري نمي شود مگر اينكه مقصود، ابراء از اصل دين باشد.

ماده 708 _ كسي كه ضامن درك مبيع است در صورت فسخ بيع به سبب اقاله يا خيار از ضمان بري مي شود.

مبحث سوم در اثر ضمان بين ضامن

و مضمون عنه

ماده 709 _ ضامن حق رجوع به مضمون عنه ندارد مگر بعد از اداء دين ولي مي تواند در صورتي كه مضمون عنه ملتزم شده باشد كه درمدت معيني برائت او را تحصيل نمايد و مدت مزبور هم منقضي شده باشد رجوع كند.

ماده 710 _ اگر ضامن با رضايت مضمون له حواله كند به كسي كه دين رابدهد و آن شخص قبول نمايد مثل آن است كه دين را اداء كرده است و حق رجوع به مضمون عنه دارد و همچنين است حواله مضمون له به عهده ضامن

ماده 711 _ اگر ضامن دين را تاديه كند و مضمون عنه آن را ثانيا بپردازدضامن حق رجوع به مضمون له نخواهد داشت و بايد به مضمون عنه مراجعه كند و مضمون عنه مي تواند از مضمون له آنچه را كه گرفته است مسترد دارد.

ماده 712 _ هرگاه مضمون له فوت شود و ضامن وارث او باشد حق رجوع به مضمون عنه دارد.

ماده 713 _ اگر ضامن به مضمون له كمتر از دين داده باشد زياده بر آنچه داده نمي تواند از مديون مطالبه كند اگرچه دين را صلح به كمتر كرده باشد.

ماده 714 _ اگر ضامن زيادتر از دين به داين بدهد حق رجوع به زياده ندارد مگر در صورتي كه به اذن مضمون عنه داده باشد.

ماده 715 _ هرگاه دين مدت داشته و ضامن قبل از موعد آن را بدهدمادام كه دين حال نشده است نمي تواند از مديون مطالبه كند.

ماده 716 _ در صورتي كه دين حال باشد هر وقت ضامن اداء كندمي تواند رجوع به مضمون عنه نمايد هر چند ضمان، مدت داشته وموعد آن نرسيده باشد مگر آن كه مضمون عنه اذن به ضمان موجل داده باشد.

ماده 717 _ هرگاه مضمون عنه دين را اداء كند ضامن بري

مي شود هرچند ضامن به مضمون عنه اذن در اداء نداده باشد.

ماده 718 _ هرگاه مضمون له ضامن را از دين ابراء كند ضامن ومضمون عنه هر دو بري مي شوند.

ماده 719 _ هرگاه مضمون له ضامن را ابراء يا ديگري مجانا دين را بدهدضامن حق رجوع به مضمون عنه ندارد.

ماده 720 _ ضامني كه به قصد تبرع ضمانت كرده باشد حق رجوع به مضمون عنه ندارد.

مبحث چهارم در اثر ضمان بين ضامنين

ماده 721 _ هرگاه اشخاص متعدد از يك شخص براي يك قرض به نحوتسهيم ضمانت كرده باشند مضمون له به هر يك از آنها فقط به قدرسهم او حق رجوع دارد و اگر يكي از ضامنين تمام قرض را تاديه نمايد به هر يك از ضامنين ديگر كه اذن تاديه داده باشد مي تواندبه قدر سهم او رجوع كند.

ماده 722 _ ضامن ضامن حق رجوع به مديون اصلي ندارد و بايد به مضمون عنه خود رجوع كند و به همين طريق هر ضامني به مضمون عنه خود رجوع مي كند تا به مديون اصلي برسد.

ماده 723 _ ممكن است كسي در ضمن عقد لازمي به ا دين ديگري ملتزم شود در اين صورت تعليق به التزام مبطل نيست مثل اينكه كسي التزام خود را به ا دين مديون معلق به عدم ا او نمايد.

فصل پآنزدهم در حواله

ماده 724 _ حواله عقدي است كه به موجب آن طلب شخصي از ذمه مديون به ذمه شخص ثالثي منتقل مي گردد.

مديون را محيل طلبكار را محتال شخص ثالث را محال عليه مي گويند.

ماده 725 _ حواله محقق نمي شود مگر با رضاي محتال و قبول محال عليه

ماده 726 _ اگر در مورد حواله محيل مديون محتال نباشد احكام حواله در آن جاري نخواهد بود.

ماده 727 _

براي صحت حواله لازم نيست كه محال عليه مديون به محيل باشددراين صورت محال عليه پس ازقبولي درحكم ضامن است

ماده 728 _ در صحت حواله ملائت محال عليه شرط نيست

ماده 729 _ هرگاه در وقت حواله محال عليه معسر بوده و محتال جاهل به اعسار او باشد محتال مي تواند حواله را فسخ و به محيل رجوع كند.

ماده 730 _ پس از تحقق حواله ذمه محيل از ديني كه حواله داده بري وذمه محال عليه مشغول مي شود.

ماده 731 _ در صورتي كه محال عليه مديون محيل نبوده بعد از اداءوجه حواله مي تواند به همان مقداري كه پرداخته است رجوع به محيل نمايد.

ماده 732 _ حواله عقدي است لازم و هيچ يك از محيل و محتال ومحال عليه نمي تواند آن را فسخ كند مگر در مورد ماده 729 و يا درصورتي كه خيار فسخ شرط شده باشد.

ماده 733 _ اگر در بيع بايع حواله داده باشد كه مشتري ثمن را به شخصي بدهد يا مشتري حواله داده باشد كه بايع ثمن را از كسي بگيرد و بعد بطلان بيع معلوم گردد حواله باطل مي شود و اگر محتال ثمن را اخذ كرده باشد بايد مسترد دارد ولي اگر بيع به واسطه فسخ يااقاله منفسخ شود حواله باطل نبوده ليكن محال عليه بري و بايع يامشتري مي تواند به يكديگر رجوع كند. مفاد اين ماده در مورد سايرتعهدات نيز جاري خواهد بود.

فصل شآنزدهم در كفالت

ماده 734 _ كفالت عقدي است كه به موجب آن احد طرفين در مقابل طرف ديگر احضار شخص ثالثي را تعهد مي كند.

متعهد را كفيل شخص ثالث را مكفول و طرف ديگر رامكفول له مي گويند.

ماده 735 _ كفالت به رضاي كفيل و مكفول له

واقع مي شود.

ماده 736 _ در صحت كفالت علم كفيل به ثبوت حقي بر عهده مكفول شرط نيست بلكه دعوي حق از طرف مكفول له كافي است اگرچه مكفول منكر آن باشد.

ماده 737 _ كفالت ممكن است مطلق باشد يا موقت و در صورت موقت بودن بايد مدت آن معلوم باشد.

ماده 738 _ ممكن است شخص ديگري كفيل كفيل شود.

ماده 739 _ در كفالت مطلق مكفول له هر وقت بخواهد مي توانداحضار مكفول را تقاضا كند ولي در كفالت موقت قبل از رسيدن موعد، حق مطالبه ندارد.

ماده 740 _ كفيل بايد مكفول را در زمان و مكاني كه تعهد كرده است حاضر نمايد والا بايد از عهده حقي كه بر عهده مكفول ثابت مي شود برايد.

ماده 741 _ اگر كفيل ملتزم شده باشد كه مالي در صورت عدم احضارمكفول بدهد بايد بنحوي كه ملتزم شده است عمل كند.

ماده 742 _ اگر در كفالت محل تسليم معين نشده باشد كفيل بايدمكفول را در محل عقد تسليم كند مگر اينكه عقد منصرف به محل ديگر باشد.

ماده 743 _ اگر مكفول غايب باشد به كفيل مهلتي كه براي حاضركردن مكفول كافي باشد داده مي شود.

ماده 744 _ اگر كفيل مكفول را در غير زمان و مكان مقرر يا برخلاف شرايطي كه كرده اند تسليم كند قبول آن بر مكفول له لازم نيست ليكن اگر قبول كرد كفيل بري مي شود و همچنين اگر مكفول له برخلاف مقرر بين طرفين تقاضاي تسليم نمايد كفيل ملزم به قبول نيست

ماده 745 _ هر كس شخصي را از تحت اقتدار ذيحق يا قائم مقام او بدون رضاي او خارج كند در حكم كفيل است و بايد آن شخص راحاضر كند والا بايد از عهده حقي كه بر او ثابت

شود برايد.

ماده 746 _ در موارد ذيل كفيل بري مي شود:

1 _ در صورت حاضركردن مكفول بنحوي كه متعهد شده است

2 _ در صورتي كه مكفول در موقع مقرر شخصا حاضر شود؛

3 _ در صورتي كه ذمه مكفول بنحوي از انحا از حقي كه مكفول له بر او دارد بري شود؛

4 _ در صورتي كه مكفول له كفيل را بري نمايد؛

5 _ در صورتي كه حق مكفول له بنحوي از انحا به ديگري منتقل شود؛

6 _ در صورت فوت مكفول

ماده 747 _ هرگاه كفيل مكفول خود را مطابق شرايط مقرره حاضر كند ومكفول له از قبول آن امتناع نمايد كفيل مي تواند احضار مكفول وامتناع مكفول له را با شهادت معتبر نزد حاكم و يا احضار نزد حاكم اثبات نمايد.

ماده 748 _ فوت مكفول له موجب برائت كفيل نمي شود.

ماده 749 _ هرگاه يك نفر در مقابل چند نفر، از شخصي كفالت نمايد به تسليم او به يكي از آنها در مقابل ديگران بري نمي شود.

ماده 750 _ در صورتي كه شخصي كفيل كفيل باشد و ديگري كفيل او وهكذا هر كفيل بايد مكفول خود را حاضر كند و هر كدام از آنها كه مكفول اصلي را حاضر كرد او و سايرين بري مي شوند و هر كدام كه به يكي از جهات مزبور در ماده 746 بري شد كفيل هاي مابعد او هم بري مي شوند.

ماده 751 _ هرگاه كفالت به اذن مكفول بوده و كفيل با عدم تمكن ازاحضار حقي را كه به عهده او است اداء نمايد و يا به اذن او اداء حق كند مي تواند به مكفول رجوع كرده آنچه را كه داده اخذ كند و اگرهيچ يك به اذن مكفول نباشد حق رجوع نخواهد داشت

فصل هفدهم در صلح

ماده 752 _ صلح ممكن است يا در مورد رفع تنازع موجود و ياجلوگيري از تنازع احتمالي در مورد معامله و غير آن واقع شود.

ماده 753 _ براي صحت صلح طرفين بايد اهليت معامله و تصرف درمورد صلح داشته باشند.

ماده 754 _ هر صلح نافذ است جز صلح بر امري كه غير مشروع باشد.

ماده 755 _ صلح با آنكار دعوا نيز جايز است بنابراين درخواست صلح اقرار محسوب نمي شود.

ماده 756 _ حقوق خصوصي كه از جرم توليد مي شود ممكن است مورد صلح واقع شود.

ماده 757 _ صلح بلاعوض نيز جايز است

ماده 758 _ صلح در مقام معاملات هرچند نتيجه معامله را كه به جاي آن واقع شده است مي دهد ليكن شرايط و احكام خاصه آن معامله رآندارد بنابراين اگر مورد صلح عين باشد در مقابل عوض نتيجه آنهمان نتيجه بيع خواهد بود بدون اينكه شرايط و احكام خاصه بيع در آن مجري شود.

ماده 759 _ حق شفعه در صلح نيست هر چند در مقام بيع باشد.

ماده 760 _ صلح عقد لازم است اگرچه در مقام عقود جائزه واقع شده باشد و بر هم نمي خورد مگر در موارد فسخ به خيار يا اقاله

ماده 761 _ صلحي كه در مورد تنازع يا مبني بر تسامح باشد قاطع بين طرفين است و هيچيك نمي تواند آن را فسخ كند اگرچه به ادعاي غبن باشد مگر در صورت تخلف شرط يا اشتراط خيار.

ماده 762 _ اگر در طرف مصالحه و يا در مورد صلح اشتباهي واقع شده باشد صلح باطل است

ماده 763 _ صلح به اكراه نافذ نيست

ماده 764 _ تدليس در صلح موجب خيار فسخ است

ماده 765 _ صلح دعوي مبتني بر معامله باطله باطل است ولي صلح دعوي ناشي از بطلان معامله صحيح است

ماده 766 _ اگر طرفين بطوركلي تمام دعاوي واقعيه و فرضيه خود را به صلح خاتمه داده باشند كليه دعاوي داخل در صلح محسوب است اگرچه منشاء دعوي در حين صلح معلوم نباشد مگر اينكه صلح به حسب قرائن شامل آن نگردد.

ماده 767 _ اگر بعد از صلح معلوم گردد كه موضوع صلح منتفي بوده است صلح باطل است

ماده 768 _ در عقد صلح ممكن است احد طرفين در عوض مال الصلحي كه مي گيرد متعهد شود كه نفقه معيني همه ساله يا همه ماهه تا مدت معين تاديه كند اين تعهد ممكن است به نفع طرف مصالحه يا به نفع شخص يا اشخاص ثالث واقع شود.

ماده 769 _ در تعهد مذكوره در ماده قبل به نفع هر كس كه واقع شده باشد ممكن است شرط نمود كه بعد از فوت منتفع نفقه به وراث اوداده شود.

ماده 770 _ صلحي كه بر طبق دو ماده فوق واقع مي شود به ورشكستگي يا افلاس متعهد نفقه فسخ نمي شود مگر اينكه شرط شده باشد.

فصل هجدهم در رهن

ماده 771 _ رهن عقدي است كه بموجب آن مديون مالي را براي وثيقه به داين مي دهد.

رهن دهنده را راهن و طرف ديگر را مرتهن مي گويند.

ماده 772 _ مال مرهون بايد به قبض مرتهن يا به تصرف كسي كه بين طرفين معين مي گردد داده شود ولي استمرار قبض شرط صحت معامله نيست

ماده 773 _ هر مالي كه قابل نقل و انتقال قانوني نيست نمي تواند موردرهن واقع شود.

ماده 774 _ مال مرهون بايد عين معين باشد و رهن دين و

منفعت باطل است

ماده 775 _ براي هر مالي كه در ذمه باشد ممكن است رهن داده شود ولو عقدي كه موجب اشتغال ذمه است قابل فسخ باشد.

ماده 776 _ ممكن است يك نفر مالي را در مقابل دو يا چند دين كه به دو يا چند نفر دارد رهن بدهد در اين صورت مرتهنين بايد به تراضي معين كنند كه رهن در تصرف چه كسي باشد و همچنين ممكن است دو نفر يك مال را به يك نفر در مقابل طلبي كه از آنها دارد رهن بدهند.

ماده 777 _ در ضمن عقد رهن يا به موجب عقد عليحده ممكن است راهن مرتهن را وكيل كند كه اگر در موعد مقرر راهن قرض خود را اداءننمود مرتهن از عين مرهونه يا قيمت آن طلب خود را استيفاء كند ونيز ممكن است قرار دهد وكالت مزبور بعد از فوت مرتهن با ورثه اوباشد و بالاخره ممكن است كه وكالت به شخص ثالث داده شود.

ماده 778 _ اگر شرط شده باشد كه مرتهن حق فروش عين مرهونه را ندارد باطل است

ماده 779 _ هرگاه مرتهن براي فروش عين مرهونه وكالت نداشته باشد وراهن هم براي فروش آن و اداء دين حاضر نگردد مرتهن به حاكم رجوع مي نمايد تا اجبار به بيع يا اداء دين به نحو ديگر بكند.

ماده 780 _ براي استيفاء طلب خود از قيمت رهن مرتهن بر هر طلبكارديگري رجحآن خواهد داشت

ماده 781 _ اگر مال مرهون به قيمتي بيش از طلب مرتهن فروخته شودمازاد مال مالك آن است و اگر برعكس حاصل فروش كمتر باشدمرتهن بايد براي نقيصه به راهن رجوع كند.

ماده 782 _ در مورد قسمت اخير ماده قبل اگر راهن مفلس شده باشدمرتهن با

غرماء شريك مي شود.

ماده 783 _ اگر راهن مقداري از دين را اداء كند حق ندارد مقداري از رهن را مطالبه نمايد و مرتهن مي تواند تمام آن را تا كامل دين نگاه دارد مگر اينكه بين راهن ومرتهن ترتيب ديگري مقرر شده باشد.

ماده 784 _ تبديل رهن به مال ديگر به تراضي طرفين جائز است

ماده 785 _ هر چيزي كه در عقد بيع بدون قيد صريح به عنوان متعلقات جز مبيع محسوب مي شود در رهن نيز داخل خواهد بود.

ماده 786 _ ثمره رهن و زيادتي كه ممكن است در آن حاصل شود درصورتي كه متصل باشد جزو رهن خواهد بود و در صورتي كه منفصل باشد متعلق به راهن است مگر اينكه ضمن عقد بين طرفين ترتيب ديگري مقرر شده باشد.

ماده 787 _ عقد رهن نسبت به مرتهن جائز و نسبت به راهن لازم است وبنابراين مرتهن مي تواند هر وقت بخواهد آن را بر هم زند ولي راهن نمي تواند قبل از اينكه دين خود را ادا نمايد و يا بنحوي از انحا قانوني از آن بري شود رهن را مسترد دارد.

ماده 788 _ به موت راهن يا مرتهن رهن منفسخ نمي شود ولي درصورت فوت مرتهن راهن مي تواند تقاضا نمايد كه رهن به تصرف شخص ثالثي كه به تراضي او و ورثه معين مي شود داده شود.

در صورت عدم تراضي شخص مزبور از طرف حاكم معين مي شود.

ماده 789 _ رهن در يد مرتهن امانت محسوب است و بنابراين مرتهن مسئول تلف يا ناقص شدن آن نخواهد بود مگر در صورت تقصير.

ماده 790 _ بعد از برائت ذمه مديون رهن در يد مرتهن امانت است ليكن اگر با وجود مطالبه آن، را رد ننمايد ضامن آن

خواهد بوداگرچه تقصير نكرده باشد.

ماده 791 _ اگر عين مرهونه به واسطه عمل خود راهن يا شخص ديگري تلف شود بايد تلف كننده بدل آن را بدهد و بدل مزبور رهن خواهدبود.

ماده 792 _ وكالت مزبور در ماده 777 شامل بدل مزبور در ماده فوق نخواهد بود.

ماده 793 _ راهن نمي تواند در رهن تصرفي كند كه منافي حق مرتهن باشد مگر به اذن مرتهن

ماده 794 _ راهن مي تواند در رهن تغييراتي بدهد يا تصرفات ديگري كه براي رهن نافع باشد و منافي حقوق مرتهن هم نباشد بعمل اوردبدون اينكه مرتهن بتواند او را منع كند، در صورت منع اجازه باحاكم است

فصل نوزدهم در هبه

ماده 795 _ هبه عقدي است كه به موجب آن يك نفر مالي را مجانا به كس ديگري تمليك مي كند، تمليك كننده واهب طرف ديگر رامتهب مالي را كه مورد هبه است عين موهوبه مي گويند.

ماده 796 _ واهب بايد براي معامله و تصرف در مال خود اهليت داشته باشد.

ماده 797 _ واهب بايد مالك مالي باشد كه هبه مي كند.

ماده 798 _ هبه واقع نمي شود مگر با قبول و قبض متهب اعم از اينكه مباشر قبض خود متهب باشد يا وكيل او و قبض بدون اذن واهب اثري ندارد.

ماده 799 _ در هبه به صغير يا مجنون يا سفيه قبض ولي معتبر است

ماده 800 _ در صورتي كه عين موهوبه در يد متهب باشد محتاج به قبض نيست

ماده 801 _ هبه ممكن است معوض باشد و بنابراين واهب مي تواندشرط كند كه متهب مالي را به او هبه كند يا عمل مشروعي را مجانابجا اورد.

ماده 802 _ اگر قبل از قبض واهب

يا متهب فوت كند هبه باطل مي شود.

ماده 803 _ بعد از قبض نيز واهب مي تواند با بقاءق عين موهوبه از هبه رجوع كند مگر در موارد ذيل

1 _ در صورتي كه متهب پدر يا مادر و يا اولاد واهب باشد؛

2 _ در صورتي كه هبه معوض بوده و عوض هم داده شده باشد؛

3 _ در صورتي كه عين موهوبه از ملكيت متهب خارج شده يامتعلق حق غير واقع شود خواه قهرا مثل اينكه متهب به واسطه فلس محجور شود خواه اختيارا مثل اينكه عين موهوبه به رهن داده شود؛

4 _ در صورتي كه در عين موهوبه تغييري حاصل شود.

ماده 804 _ در صورت رجوع واهب نماات عين موهوبه اگر متصل باشد مال واهب و اگر منفصل باشد مال متهب خواهد بود.

ماده 805 _ بعد از فوت واهب يا متهب رجوع ممكن نيست

ماده 806 _ هرگاه داين طلب خود را به مديون ببخشد حق رجوع ندارد.

ماده 807 _ اگر كسي مالي را به عنوان صدقه به ديگري بدهد حق رجوع ندارد.

قسمت سوم در اخذ به شفعه

ماده 808 _ هرگاه مال غير منقول قابل تقسيمي بين دو نفر مشترك باشد و يكي از دو شريك حصه خود را به قصد بيع به شخص ثالثي منتقل كند شريك ديگر حق دارد قيمتي را كه مشتري داده است به او بدهد و حصه مبيعه را تملك كند.

اين حق را حق شفعه و صاحب آن را شفيع مي گويند.

ماده 809 _ هرگاه بنا و درخت بدون زمين فروخته شود حق شفعه نخواهد بود.

ماده 810 _ اگر ملك دو نفر در ممر يا مجري مشترك باشد و يكي از آنهاملك خود را با حق ممر يا مجري بفروشد

ديگري حق شفعه دارداگرچه در خود ملك مشاعا شريك نباشد ولي اگر ملك را بدون ممر يا مجري بفروشد ديگري حق شفعه ندارد.

ماده 811 _ اگر حصه يكي از دو شريك وقف باشد متولي يا موقوف عليهم حق شفعه ندارد.

ماده 812 _ اگر مبيع متعدد بوده و بعض آن قابل شفعه و بعض ديگرقابل شفعه نباشد حق شفعه را مي توان نسبت به بعضي كه قابل شفعه است به قدر حصه آن بعض از ثمن اجرانمود.

ماده 813 _ در بيع فاسد، حق شفعه نيست

ماده 814 _ خياري بودن بيع مانع از اخذ به شفعه نيست

ماده 815 _ حق شفعه را نمي توان فقط نسبت به يك قسمت از مبيع اجرا نمود. صاحب حق مزبور يا بايد از آن صرف نظر كند يا نسبت به تمام مبيع اجرا نمايد.

ماده 816 _ اخذ به شفعه هر معامله اي را كه مشتري قبل از آن و بعد ازعقد بيع نسبت به مورد شفعه نموده باشد، باطل مي نمايد.

ماده 817 _ در مقابل شريكي كه به حق شفعه تملك مي كند مشتري ضامن درك است نه بايع ليكن اگر در موقع اخذ به شفعه مورد شفعه هنوز به تصرف مشتري داده نشده باشد شفيع حق رجوع به مشتري نخواهد داشت

ماده 818 _ مشتري نسبت به عيب و خرابي و تلفي كه قبل از اخذ به شفعه در يد او حادث شده باشد ضامن نيست و همچنين است بعداز اخذ به شفعه و مطالبه در صورتي كه تعدي يا تفريط نكرده باشد.

ماده 819 _ نماآتي كه قبل از اخذ به شفعه در مبيع حاصل مي شود درصورتي كه منفصل باشد مال مشتري و در صورتي كه متصل باشدمال شفيع است

ولي مشتري مي تواند بنايي را كه كرده يا درختي راكه كاشته قلع كند.

ماده 820 _ هرگاه معلوم شود كه مبيع حين البيع معيوب بوده و مشتري ارش گرفته است شفيع در موقع اخذ به شفعه مقدار ارش را از ثمن كسر مي گذارد. حقوق مشتري در مقابل بايع راجع به درك مبيع همان است كه در ضمن عقد بيع مذكور شده است

ماده 821 _ حق شفعه فوري است

ماده 822 _ حق شفعه قابل اسقاط است و اسقاط آن به هر چيزي كه دلالت بر صرف نظركردن از حق مزبور نمايد واقع مي شود.

ماده 823 _ حق شفعه بعد از موت شفيع به وارث يا وراث او منتقل مي شود.

ماده 824 _ هرگاه يك يا چند نفر از وراث حق خود را اسقاط كند باقي وراث نمي توانند آن را فقط نسبت به سهم خود اجرا نمايند و بايد يا از آن صرف نظر كنند يا نسبت به تمام مبيع اجرا نمايند.

قسمت چهارم در وصايا و ارث
باب اول در وصايا

فصل اول در كليات

ماده 825 _ وصيت بر دو قسم است تمليكي و عهدي

ماده 826 _ وصيت تمليكي عبارت است از اينكه كسي عين يا منفعتي را از مال خود براي زمان بعد از فوتش به ديگري مجانا تمليك كند.وصيت عهدي عبارت است از اينكه شخصي يك يا چند نفر را براي انجام امر يا اموري يا تصرفات ديگري مامور مي نمايد. وصيت كننده موصي كسي كه وصيت تمليكي به نفع او شده است موصي له مورد وصيت موصي به كسي كه به موجب وصيت عهدي ولي برمورد ثلث يا بر صغير قرار داده مي شود وصي ناميده مي شود.

ماده 827 _ تمليك به موجب وصيت محقق نمي شود مگر با قبول موصي له

پس از فوت موصي

ماده 828 _ هرگاه موصي له غير محصور باشد مثل اينكه وصيت براي فقرا يا امور عام المنفعه شود قبول شرط نيست

ماده 829 _ قبول موصي له قبل از فوت موصي موثر نيست و موصي مي تواند از وصيت خود رجوع كند حتي در صورتي كه موصي له موصي به را قبض كرده باشد.

ماده 830 _ نسبت به موصي له رد يا قبول وصيت بعد از فوت موصي معتبر است بنابراين اگر موصي له قبل از فوت موصي وصيت را ردكرده باشد بعد از فوت مي تواند آن را قبول كند و اگر بعد از فوت آن را قبول و موصي به را قبض كرد ديگر نمي تواند آن را رد كند ليكن اگرقبل از فوت قبول كرده باشد بعد از فوت قبول ثانوي لازم نيست

ماده 831 _ اگر موصي له صغير يا مجنون باشد رد يا قبول وصيت باولي خواهد بود.

ماده 832 _ موصي له مي تواند وصيت را نسبت به قسمتي از موصي به قبول كند در اين صورت وصيت نسبت به قسمتي كه قبول شده صحيح و نسبت به قسمت ديگر باطل مي شود.

ماده 833 _ ورثه موصي نمي تواند در موصي به تصرف كند مادام كه موصي له رد يا قبول خود را به آنها اعلام نكرده است اگر تاخير اين اعلام موجب تضرر ورثه باشد حاكم موصي له را مجبور مي كند كه تصميم خود را معين نمايد.

ماده 834 _ در وصيت عهدي قبول شرط نيست ليكن وصي مي تواندمادام كه موصي زنده است وصايت را رد كند و اگر قبل از فوت موصي رد نكرد بعد ازآن حق ردندارداگرچه جاهل بروصايت بوده باشد.

فصل دوم در موصي

ماده 835 _ موصي بايد نسبت به مورد وصيت جايزالتصرف باشد.

ماده 836 _ هرگاه كسي به قصد خودكشي

خود را مجروح يا مسموم كنديا اعمال ديگر از اين قبيل كه موجب هلاكت است مرتكب گردد وپس از آن وصيت نمايد آن وصيت در صورت هلاكت باطل است وهرگاه اتفاقا منتهي به موت نشد وصيت نافذ خواهد بود.

ماده 837 _ اگر كسي به موجب وصيت يك يا چند نفر از ورثه خود رااز ارث محروم كند وصيت مزبور نافذ نيست

ماده 838 _ موصي مي تواند از وصيت خود رجوع كند.

ماده 839 _ اگر موصي ثانيا وصيتي برخلاف وصيت اول نمايد وصيت دوم صحيح است

فصل سوم در موصي به

ماده 840 _ وصيت به صرف مال در امر غير مشروع باطل است

ماده 841 _ موصي به بايد ملك موصي باشد و وصيت به مال غير ولوبا اجازه مالك باطل است

ماده 842 _ ممكن است مالي را كه هنوز موجود نشده است وصيت نمود.

ماده 843 _ وصيت به زياده بر ثلث تركه نافذ نيست مگر به اجازه وراث واگر بعض از ورثه اجازه كند فقط نسبت به سهم او نافذ است

ماده 844 _ هرگاه موصي به مال معيني باشد آن مال تقويم مي شود اگرقيمت آن بيش از ثلث تركه باشد مازاد، مال ورثه است مگر اينكه اجازه كند.

ماده 845 _ ميزان ثلث به اعتبار دارايي موصي در حين وفات معين مي شود نه به اعتبار دارايي او در حين وصيت

ماده 846 _ هرگاه موصي به منافع ملكي باشد دائما يا در مدت معين بطريق ذيل از ثلث اخراج مي شود: بدوا عين ملك با منافع آن تقويم مي شود سپس ملك مزبور با ملاحظه مسلوب المنفعه بودن درمدت وصيت تقويم شده تفاوت بين دو قيمت از ثلث حساب مي شود. اگر موصي به منافع

دائمي ملك بوده و بدين جهت عين ملك قيمتي نداشته باشد قيمت ملك باملاحظه منافع از ثلث محسوب مي شود.

ماده 847 _ اگر موصي به كلي باشد تعيين فرد با ورثه است مگر اينكه در وصيت طور ديگر مقرر شده باشد.

ماده 848 _ اگر موصي به جزءق مشاع تركه باشد مثل ربع يا ثلث موصي له با ورثه در همان مقدار از تركه مشاعا شريك خواهد بود.

ماده 849 _ اگر موصي زياده بر ثلث را به ترتيب معيني وصيت به اموري كرده باشد و ورثه زياده بر ثلث را اجازه نكنند به همان ترتيبي كه وصيت كرده است از تركه خارج مي شود تا ميزان ثلث و زايد برثلث باطل خواهد شد و اگر وصيت به تمام يكدفعه باشد زياده ازهمه كسر مي شود.

فصل چهارم در موصي له

ماده 850 _ موصي له بايد موجود باشد و بتواند مالك چيزي بشود كه براي او وصيت شده است

ماده 851 _ وصيت براي حمل صحيح است ليكن تملك او منوط است بر اينكه زنده متولد شود.

ماده 852 _ اگر حمل در نتيجه جرمي سقط شود موصي به به ورثه اوميرسد مگر اينكه جرم مانع ارث باشد.

ماده 853 _ اگر موصي لهم متعدد و محصور باشند موصي به بين آنهابالسويه تقسيم مي شود مگر اينكه موصي طور ديگر مقرر داشته باشد.

فصل پنجم در وصي

ماده 854 _ موصي مي تواند يك يا چند نفر وصي معين نمايد، درصورت تعدد، اوصيا بايد مجتمعا عمل به وصيت كنند مگر درصورت تصريح به استقلال هر يك

ماده 855 _ موصي مي تواند چند نفر را به نحو ترتيب وصي معين كندبه اين طريق كه اگر اولي فوت كرد دومي وصي باشد و اگر دومي فوت كرد سومي

باشد و هكذا.

ماده 856 _ صغير رامي توان به اتفاق يك نفركبير وصي قرار داد. در اين صورت اجرا وصايا با كبير خواهدبود تاموقع بلوغ و رشد صغير.

ماده 857 _ موصي مي تواند يك نفر را براي نظارت در عمليات وصي معين نمايد. حدود اختيارات ناظر به طريقي خواهد بود كه موصي مقرر داشته است يا از قرائن معلوم شود.

ماده 858 _ وصي نسبت به اموالي كه برحسب وصيت در يد اومي باشد حكم امين را دارد و ضامن نمي شود مگر در صورت تعدي و تفريط

ماده 859 _ وصي بايد بر طبق وصاياي موصي رفتار كند والا ضامن ومنعزل است

ماده 860 _ غير از پدر و جد پدري كس ديگر حق ندارد بر صغير وصي معين كند.

باب دوم در ارث

فصل اول در موجبات ارث و طبقات مختلفه وراث

ماده 861 _ موجب ارث دو امر است نسب و سبب

ماده 862 _ اشخاصي كه به موجب نسب ارث مي برند سه طبقه اند:

1 _ پدر و مادر و اولاد و اولادق اولاد.

2 _ اجداد و برادر و خواهر و اولاد آنها.

3 _ اعمام و عمات و اخوال و خالات و اولاد آنها.

ماده 863 _ وارثين طبقه بعد وقتي ارث مي برند كه از وارثين طبقه قبل كسي نباشد.

ماده 864 _ از جمله اشخاصي كه به موجب سبب ارث مي برند هر يك از زوجين است كه در حين فوت ديگري زنده باشد.

ماده 865 _ اگر در شخص واحد موجبات متعدده ارث جمع شود به جهت تمام آن موجبات ارث مي برد مگر اينكه بعضي از آنها مانع ديگري باشد كه در اين صورت فقط از جهت عنوان مانع مي برد.

ماده 866 _ در صورت نبودن وارث امر تركه متوفي راجع

به حاكم است

فصل دوم در تحقق ارث

ماده 867 _ ارث به موت حقيقي يا به موت فرضي مورث تحقق پيدامي كند.

ماده 868 _ مالكيت ورثه نسبت به تركه متوفي مستقر نمي شود مگر پس از اداء حقوق و ديوني كه به تركه ميت تعلق گرفته

ماده 869 _ حقوق و ديوني كه به تركه ميت تعلق مي گيرد و بايد قبل ازتقسيم آن اداء شود از قرار ذيل است

1 _ قيمت كفن ميت و حقوقي كه متعلق است به اعيان تركه مثل عيني كه متعلق رهن است

2 _ ديون و واجبات مالي متوفي

3 _ وصاياي ميت تا ثلث تركه بدون اجازه ورثه و زياده بر ثلث با اجازه آنها.

ماده 870 _ حقوق مزبوره در ماده قبل بايد به ترتيبي كه در ماده مزبوره مقرر است تاديه شود و مابقي اگر باشد بين وراث تقسيم گردد.

ماده 871 _ هرگاه ورثه نسبت به اعيان تركه معاملاتي نمايند مادام كه ديون متوفي تاديه نشده است معاملات مزبوره نافذ نبوده و ديآن مي توآنند آن را بر هم زنند.

ماده 872 _ اموال غائب مفقودالاثر تقسيم نمي شود مگر بعد از ثبوت فوت او يا انقضا مدتي كه عادتا چنين شخصي زنده نمي ماند.

ماده 873 _ اگر تاريخ فوت اشخاصي كه از يكديگر ارث مي برندمجهول و تقدم و تاخر هيچيك معلوم نباشد اشخاص مزبور ازيكديگر ارث نمي برند مگر آنكه موت به سبب غرق يا هدم واقع شود كه در اين صورت از يكديگر ارث مي برند.

ماده 874 _ اگر اشخاصي كه بين آنها توارث باشد بميرند و تاريخ فوت يكي از آنها معلوم و ديگري از حيث تقدم و تاخر مجهول باشد فقط آنكه تاريخ فوتش مجهول است

از آن ديگري ارث مي برد.

فصل سوم در شرايط و جمله از موانع ارث

ماده 875 _ شرط وراثت زنده بودن در حين فوت مورث است و اگرحملي باشد در صوتي ارث مي برد كه نطفه او حين الموت منعقدبوده و زنده هم متولد شود اگرچه فورا پس از تولد بميرد.

ماده 876 _ با شك در حيات حين ولادت حكم وراثت نمي شود.

ماده 877 _ در صورت اختلاف در زمان انعقاد نطفه امارات قانوني كه براي اثبات نسب مقرر است رعايت خواهد شد.

ماده 878 _ هرگاه در حين موت مورث حملي باشد كه اگر قابل وراثت متولد شود مانع از ارث تمام يا بعضي از وراث ديگر مي گردد تقسيم ارث بعمل نمي ايد تا حال او معلوم شود و اگر حمل مانع از ارث هيچيك از ساير وراث نباشد و آنها بخواهند تركه را تقسيم كنند بايدبراي حمل حصه اي كه مساوي حصه دو پسر از همان طبقه باشدكنار گذارند و حصه هر يك از وراث مراعا است تاحال حمل معلوم شود.

ماده 879 _ اگر بين وراث غايب مفقودالاثري باشد سهم او كنار گذارده مي شود تا حال او معلوم شود در صورتي كه محقق گردد قبل ازمورث مرده است حصه او به ساير وراث بر مي گردد والا به خود اويا به ورثه او مي رسد.

ماده 880 _ قتل از موانع ارث است بنابراين كسي كه مورث خود را عمدا بكشد از ارث او ممنوع مي شود اعم از اينكه قتل بالمباشره باشد يا بالتسبيب و منفردا باشد يا به شركت ديگري

ماده 881 _ در صورتي كه قتل عمدي مورث به حكم قانون يا براي دفاع باشد مفاد ماده فوق مجري نخواهد بود.

ماده 881 مكرر _ كافر

از مسلم ارث نمي برد و اگر در بين ورثه متوفاي كافري مسلم باشد وراث كافر ارث نمي برند اگرچه از لحاظ طبقه ودرجه مقدم بر مسلم باشند.

ماده 882 _ بعد از لعان زن و شوهر از يكديگر ارث نمي برند و همچنين فرزندي كه به سبب انكار او، لعان واقع شده از پدر و پدر از او ارث نمي برد ليكن فرزند مزبور از مادر و خويشان مادري خود و همچنين مادر و خويشان مادري از او ارث مي برند.

ماده 883 _ هرگاه پدر بعد از لعان رجوع كند پسر از او ارث مي برد ليكن از ارحام پدر و همچنين پدر و ارحام پدري از پسر ارث نمي برند.

ماده 884 _ ولدالزنا از پدر و مادر و اقوام آنان ارث نمي برد ليكن اگرحرمت رابطه كه طفل ثمره آن است نسبت به يكي از ابوين ثابت ونسبت به ديگري به واسطه اكراه يا شبهه زنا نباشد طفل فقط از اين طرف و اقوام او ارث مي برد و بالعكس

ماده 885 _ اولاد و اقوام كساني كه به موجب ماده 880 از ارث ممنوع مي شوند محروم از ارث نمي باشند بنابراين اولاد كسي كه پدر خودرا كشته باشد از جد مقتول خود ارث مي برد اگر وراث نزديكتري باعث حرمان آنان نشود.

فصل چهارم در حجب

ماده 886 _ حجب حالت وارثي است كه به واسطه بودن وارث ديگر ازبردن ارث كلا يا جزئا محروم مي شود:

ماده 887 _ حجب بر دو قسم است

قسم اول آن است كه وارث از اصل ارث محروم مي گردد مثل برادرزاده كه به واسطه بودن برادر يا خواهر متوفي از ارث محروم مي شود يا برادر ابي كه با بودن برادر ابويني از ارث

محروم مي گردد؛

قسم دوم آن است كه فرض وارث از حد اعلي به حد ادني نازل مي گردد مثل تنزل حصه شوهر از نصف به ربع در صورتي كه براي زوجه اولاد باشد و همچنين تنزل حصه زن از ربع به ثمن در صورتي كه براي زوج او اولاد باشد.

ماده 888 _ ضابطه حجب از اصل ارث رعايت اقربيت به ميت است بنابراين هر طبقه از وراث طبقه بعد را از ارث محروم مي نمايد مگردر مورد ماده 936 و موردي كه وارث دورتر بتواند به سمت قائم مقامي ارث ببرد كه در اين صورت هر دو ارث مي برند.

ماده 889 _ در بين وراث طبقه اولي اگر براي ميت اولادي نباشد اولاد او هر قدر كه پائين بروند قائم مقام پدر يا مادر خود بوده و با هريك از ابوين متوفي كه زنده باشد ارث مي برند ولي در بين اولاد،اقرب به ميت ابعد را از ارث محروم مي نمايد.

ماده 890 _ در بين وراث طبقه دوم اگر براي متوفي برادر يا خواهري نباشد اولاد اخوه هر قدر كه پائين بروند قائم مقام پدر يا مادر خودبوده با هر يك از اجداد متوفي كه زنده باشد ارث مي برند ليكن دربين اجداد يا اولاد اخوه اقرب به متوفي ابعد را از ارث محروم مي كند.

مفاد اين ماده در مورد وارث طبقه سوم نيز مجري مي باشد.

ماده 891 _ وراث ذيل حاجب از ارث ندارند:

پدر _ مادر _ پسر _ دختر _ زوج و زوجه

ماده 892 _ حجب از بعض فرض در موارد ذيل است

الف _ وقتي كه براي ميت اولاد يا اولاد اولاد باشد: در اين صورت ابوين ميت از بردن بيش از

يك ثلث محروم مي شوند مگردر مورد ماده 908 و 909 كه ممكن است هر يك از ابوين به عنوان قرابت يا رد بيش از يك سدس ببرد همچنين زوج از بردن بيش ازيكربع و زوجه از بردن بيش از يك ثمن محروم مي شود.

ب _ وقتي كه براي ميت چند برادر يا خواهر باشد: در اين صورت مادر ميت از بردن بيش از يك سدس محروم مي شودمشروط بر اينكه

اولا _ لااقل دو برادر يا يك برادر با دو خواهر يا چهار خواهرباشند؛

ثآنيا _ پدر آنها زنده باشد؛

ثالثا _ از ارث ممنوع نباشد مگر به سبب قتل

رابعا _ ابويني يا ابي تنها باشند.

فصل پنجم در فرض و صاحبان فرض

ماده 893 _ وراث بعضي به فرض بعضي به قرابت و بعضي گاه به فرض و گاهي به قرابت ارث مي برند.

ماده 894 _ صاحبان فرض اشخاصي هستند كه سهم آنان از تركه معين است و صاحبان قرابت كساني هستند كه سهم آنها معين نيست

ماده 895 _ سهام معينه كه فرض ناميده مي شود عبارتست از: نصف ربع ثمن دوثلث ثلث و سدس تركه

ماده 896 _ اشخاصي كه به فرض ارث مي برند عبارتند: از مادر و زوج وزوجه

ماده 897 _ اشخاصي كه گاه به فرض و گاهي به قرابت ارث مي برندعبارتند: از پدر، دختر و دخترها، خواهر و خواهرهاي ابي يا ابويني و كلاله امي

ماده 898 _ وراث ديگر به غير از مذكورين در دو ماده فوق به قرابت ارث مي برند.

ماده 899 _ فرض سه وارث نصف تركه است

1 _ شوهر در صورت نبودن اولاد براي متوفا اگرچه ازشوهر ديگر باشد؛

2 _ دختر

اگر فرزند منحصر باشد؛

3 _ خواهر ابويني يا ابي تنها در صورتي كه منحصر به فرد باشد.

ماده 900 _ فرض دو وارث ربع تركه است

1 _ شوهر در صورت فوت زن با داشتن اولاد؛

2 _ زوجه يا زوجه ها در صورت فوت شوهر بدون اولاد.

ماده 901 _ ثمن فريضه زوجه يا زوجه هاست در صورت فوت شوهربا داشتن اولاد.

ماده 902 _ فرض دو وارث دو ثلث تركه است

1 _ دو دختر و بيشتر در صورت نبودن اولاد ذكور؛

2 _ دو خواهر و بيشتر ابويني يا ابي تنها با نبودن برادر.

ماده 903 _ فرض دو وارث ثلث تركه است

1 _ مادر متوفي در صورتي كه ميت اولاد و اخوه نداشته باشد؛

2 _ كلاله امي در صورتي كه بيش از يكي باشد.

ماده 904 _ فرض سه وارث سدس تركه است : پدر و مادر و كلاله امي اگر تنها باشد.

ماده 905 _ از تركه ميت هر صاحب فرض حصه خود را مي برد و بقيه به صاحبان قرابت مي رسد و اگر صاحب قرابتي در آن طبقه مساوي باصاحب فرض در درجه نباشد باقي به صاحب فرض رد مي شود مگردر مورد زوج و زوجه كه به آنها رد نمي شود ليكن اگر براي متوفي وارثي به غير از زوج نباشد زائد از فريضه به او رد مي شود.

فصل ششم در سهم الارث طبقات مختلفه وراث

مبحث اول در سهم الارث طبقه اولي

ماده 906 _ اگر براي متوفي اولاد يا اولاد اولاد از هر درجه كه باشدموجود نباشد هر يك از ابوين در صورت انفراد تمام ارث را مي برد واگر پدر و مادر ميت هر دو زنده باشند مادر يك ثلث و پدر

دو ثلث مي برد ليكن اگر مادر حاجب داشته باشد سدس از تركه متعلق به مادر و بقيه مال پدر است

ماده 907 _ اگر متوفي ابوين نداشته و يك يا چند نفر اولاد داشته باشدتركه به طريق ذيل تقسيم مي شود:

اگر فرزند، منحصر به يكي باشد خواه پسر خواه دختر تمام تركه به او مي رسد.

اگر اولاد متعدد باشند ولي تمام پسر، يا تمام دختر، تركه بين آنها بالسويه تقسيم مي شود. اگر اولاد متعدد باشند و بعضي از آنها پسر وبعضي دختر، پسر دو برابر دختر مي برد.

ماده 908 _ هرگاه پدر يا مادر متوفي يا هر دو ابوين او موجود باشد بايك دختر فرض هر يك از پدر و مادر سدس تركه و فرض دخترنصف آن خواهد بود و مابقي بين تمام وراث به نسبت فرض آنها تقسيم شود مگر اينكه مادر حاجب داشته باشد كه در اين صورت مادر از مابقي چيزي نمي برد.

ماده 909 _ هرگاه پدر يا مادر متوفي يا هر دو ابوين او موجود باشند باچند دختر، فرض تمام دخترها دو ثلث تركه خواهد بود كه بالسويه بين آنها تقسيم مي شود و فرض هر يك از پدر و مادر يك سدس و مابقي اگر باشد بين تمام ورثه به نسبت فرض آنها تقسيم مي شودمگر اينكه مادر حاجب داشته باشد در اين صورت مادر از باقي چيزي نمي برد.

ماده 910 _ هرگاه ميت اولاد داشته باشد گر چه يك نفر، اولاد اولاد اوارث نمي برند.

ماده 911 _ هرگاه ميت اولاد بلا واسطه نداشته باشد اولاد اولاد او قائم مقام ا ولاد بوده و بدين طريق جزو وراث طبقه اول محسوب و با هريك از ابوين كه زنده باشد ارث مي برد. تقسيم ارث بين اولاد

برحسب نسل بعمل مي ايد: يعني هرنسل حصه كسي را مي برد كه به توسط او به ميت مي رسد بنابراين اولاد پسر دو برابر اولاد دخترمي برند.

در تقسيم بين افراد يك نسل پسر دو برابر دختر مي برد.

ماده 912 _ اولاد اولاد تا هر چه كه پايين بروند به طريق مذكور در ماده فوق ارث مي برند با رعايت اينكه اقرب به ميت ابعد را محروم مي كند.

ماده 913 _ در تمام صور مذكوره در اين مبحث هر يك از زوجين كه زنده باشد فرض خود را مي برد و اين فرض عبارت است از نصف تركه براي زوج و ربع آن براي زوجه در صورتي كه ميت اولاد يااولاد اولاد نداشته باشد و از ربع تركه براي زوج و ثمن آن براي زوجه در صورتي كه ميت اولاد يا اولاد اولاد داشته باشد و مابقي تركه بر طبق مقررات مواد قبل مابين ساير وراث تقسيم مي شود.

ماده 914 _ اگر به واسطه بودن چندين نفر صاحبان فرض تركه ميت كفايت نصيب تمام آنها را نكند نقص بر بنت و بنتين وارد مي شود واگر پس از موضوع كردن نصيب صاحبان فرض زيادتي باشد ووارثي نباشد كه زياده را به عنوان قرابت ببرد اين زياده بين صاحبان فرض بر طبق مقررات مواد فوق تقسيم مي شود ليكن زوج و زوجه مطلقا و مادر اگر حاجب داشته باشد از زيادي چيزي نمي برد.

ماده 915 _ آنگشتري كه ميت معمولا استعمال مي كرده و همچنين قرآن و رختهاي شخصي و شمشير او به پسر بزرگ او مي رسد بدون اينكه از حصه او از اين حيث چيزي كسر شود مشروط بر اينكه تركه ميت منحصر به اين اموال نباشد.

مبحث دوم در سهم الارث طبقه دوم

ماده 916 _ هرگاه براي

ميت وارث طبقه اولي نباشد تركه او به وارث طبقه ثانيه مي رسد.

ماده 917 _ هر يك از وراث طبقه دوم اگر تنها باشد تمام ارث را مي برد و اگر متعدد باشند تركه بين آنها برطبق مواد ذيل تقسيم مي شود.

ماده 918 _ اگر ميت اخوه ابويني داشته باشد اخوه ابي ارث نمي برند درصورت نبودن اخوه ابويني اخوه ابي حصه ارث آنها را مي برند.اخوه ابويني و اخوه ابي هيچ كدام اخوه امي را از ارث محروم نمي كنند.

ماده 919 _ اگر وراث ميت چند برادر ابويني يا چند برادر ابي يا چند خواهر ابويني يا چند خواهر ابي باشند تركه بين آنها بالسويه تقسيم مي شود.

ماده 920 _ اگر وراث ميت چند برادر و خواهر ابويني يا چند برادر وخواهر ابي باشند حصه ذكور دو برابر اناث خواهد بود.

ماده 921 _ اگر وراث چند برادر امي يا چند خواهر امي يا چند برادر وخواهر امي باشند تركه بين آنها بالسويه تقسيم مي شود.

ماده 922 _ هرگاه اخوه ابويني و اخوه امي با هم باشند تقسيم به طريق ذيل مي شود:

اگر برادر يا خواهر امي يكي باشد سدس تركه را مي برد و بقيه مال اخوه ابويني ياابي است كه به طريق مذكور در فوق تقسيم مي نمايند. اگر كلاله امي متعدد باشد ثلث تركه به آنها تعلق گرفته وبين خود بالسويه تقسيم مي كنند و بقيه مال اخوه ابويني يا ابي است كه مطابق مقررات مذكور در فوق تقسيم مي نمايند.

ماده 923 _ هرگاه ورثه اجداد يا جدات باشد تركه به طريق ذيل تقسيم مي شود:

اگر جد يا جده تنها باشد اعم از ابي يا امي تمام تركه به او تعلق مي گيرد.

اگر اجداد و جدات متعدد باشند در صورتي كه ابي باشند ذكور دو برابر اناث مي برد و اگر

همه امي باشند بين آنها بالسويه تقسيم مي گردد.

اگر جد يا جده ابي و جد يا جده امي با هم باشند ثلث تركه به جد يا جده امي مي رسد و در صورت تعدد اجداد امي آن ثلث بين آنها بالسويه تقسيم مي شود و دو ثلث ديگر به جد يا جده ابي مي رسد و در صورت تعدد، حصه ذكور از آن دو ثلث دو برابر حصه اناث خواهد بود.

ماده 924 _ هرگاه ميت اجداد و كلاله با هم داشته باشد دو ثلث تركه به وراثي مي رسد كه از طرف پدر قرابت دارند و در تقسيم آن حصه ذكور دو برابر اناث خواهد بود و يك ثلث به وراثي مي رسد كه ازطرف مادر قرابت دارند و بين خود بالسويه تقسيم مي نمايند ليكن اگر خويش مادري فقط يك برادر يا يك خواهر امي باشد فقط سدس تركه به او تعلق خواهد گرفت

ماده 925 _ در تمام صور مذكوره در مواد فوق اگر براي ميت نه برادرباشد و نه خواهر، اولاد اخوه قائم مقام آنها شده و با اجداد ارث مي برند در اين صورت تقسيم ارث نسبت به اولاد اخوه برحسب نسل به عمل مي ايد: يعني هر نسل حصه كسي را مي برد كه به واسطه او به ميت مي رسد بنابراين اولاد اخوه ابويني يا ابي حصه اخوه ابويني يا ابي تنها و اولاد كلاله امي حصه كلاله امي را مي برند.

در تقسيم بين افراد يك نسل اگر اولاد اخوه ابويني يا ابي تنهاباشند ذكور دو برابر اناث مي برد و اگر از كلاله امي باشند بالسويه تقسيم مي كنند.

ماده 926 _ در صورت اجتماع كلاله ابويني و ابي و امي كلاله ابي ارث نمي برد.

ماده 927 _ در تمام مواد مذكور در اين مبحث هر يك از

زوجين كه باشدفرض خود را از اصل تركه مي برد و اين فرض عبارت است از نصف اصل تركه براي زوج و ربع آن براي زوجه

متقربين به مادر هم اعم از اجداد يا كلاله فرض خود را از اصل تركه مي برند. هرگاه به واسطه ورود زوج يا زوجه نقصي موجودگردد نقص بر كلاله ابويني يا ابي يا بر اجداد ابي وارد مي شود.

مبحث سوم در سهم الارث وراث طبقه سوم

ماده 928 _ هرگاه براي ميت وراث طبقه دوم نباشد تركه او به وراث طبقه سوم مي رسد.

ماده 929 _ هر يك از وراث طبقه سوم اگر تنها باشد تمام ارث را مي بردو اگر متعددباشند تركه بين آنها برطبق مواد ذيل تقسيم مي شود.

ماده 930 _ اگر ميت اعمام يا اخوال ابويني داشته باشد اعمام يا اخوال ابي ارث نمي برند در صورت نبودن اعمام يا اخوال ابويني اعمام يااخوال ابي حصه آنها را مي برند.

ماده 931 _ هرگاه وراث متوفي چند نفر عمو يا چند نفر عمه باشندتركه بين آنها بالسويه تقسيم مي شود در صورتي كه همه آنها ابويني يا همه ابي يا همه امي باشند.

هرگاه عمو و عمه با هم باشند در صورتي كه همه امي باشندتركه را بالسويه تقسيم مي نمايند و در صورتي كه همه ابويني يا ابي باشند حصه ذكور دو برابر اناث خواهد بود.

ماده 932 _ در صورتي كه اعمام امي و اعمام ابويني يا ابي با هم باشندعم يا عمه امي اگر تنها باشند سدس تركه به او تعلق مي گيرد و اگرمتعدد باشند ثلث تركه و اين ثلث را مابين خود بالسويه تقسيم مي كنند و باقي تركه به اعمام ابويني يا ابي مي رسد كه در تقسيم ذكور دو برابر اناث مي برد.

ماده

933 _ هرگاه وراث متوفي چند نفر دايي يا چند نفر خاله يا چند نفردايي و چند نفر خاله با هم باشند تركه بين آنها بالسويه تقسيم مي شود خواه همه ابويني خواه همه ابي و خواه همه امي باشند.

ماده 934 _ اگر وراث ميت دايي و خاله ابي يا ابويني با دايي و خاله امي باشند طرف امي اگر يكي باشد سدس تركه را مي برد و اگرمتعدد باشند ثلث آن را مي برند و بين خود بالسويه تقسيم مي كنند ومابقي مال دايي و خاله هاي ابويني يا ابي است كه آنها هم بين خودبالسويه تقسيم مي نمايند.

ماده 935 _ اگر براي ميت يك يا چند نفر اعمام با يك يا چند نفر اخوال باشد ثلث تركه به اخوال و دو ثلث آن به اعمام تعلق مي گيرد.

تقسيم ثلث بين اخوال بالسويه بعمل مي ايد ليكن اگر بين اخوال يك نفر امي باشد سدس حصه اخوال به او مي رسد و اگر چند نفرامي باشند ثلث آن حصه به آنها داده مي شود و در صورت اخيرتقسيم بين آنها بالسويه بعمل مي ايد.

در تقسيم دو ثلث بين اعمام حصه ذكور دو برابر اناث خواهد بودليكن اگر بين اعمام يك نفر امي باشد سدس حصه اعمام به اومي رسد و اگر چند نفر امي باشند ثلث آن حصه به آنها مي رسد و درصورت اخير آن ثلث را بالسويه تقسيم مي كنند.

در تقسيم پنج سدس و يا دو ثلث كه از حصه اعمام باقي مي ماند بين اعمام ابويني يا ابي حصه ذكور دو برابر اناث خواهد بود.

ماده 936 _ با وجود اعمام يا اخوال اولاد آنها ارث نمي برند مگر درصورت انحصار وارث به يك پسرعموي ابويني با يك عموي ابي تنها

كه فقط در اين صورت پسرعمو، عمو را از ارث محروم مي كندليكن اگر با پسرعموي ابويني خال يا خاله باشد يا اعمام متعددباشند ولو ابي تنها، پسرعمو ارث نمي برد.

ماده 937 _ هرگاه براي ميت نه اعمام باشد و نه اخوال اولاد آنها به جاي آنها ارث مي برند و نصيب هر نسل نصيب كسي خواهد بود كه به واسطه او به ميت متصل مي شود.

ماده 938 _ در تمام موارد مزبوره در اين مبحث هر يك از زوجين كه باشد فرض خود را از اصل تركه مي برد و اين فرض عبارت است ازنصف اصل تركه براي زوج و ربع آن براي زوجه

متقرب به مادر هم نصيب خودرا از اصل تركه مي بردباقي تركه مال متقرب به پدراست واگرنقصي هم باشدبرمتقربين به پدروارد مي شود.

ماده 939 _ در تمام موارد مذكوره در اين مبحث و دو مبحث قبل اگر وارث خنثي بوده و از جمله وراثي باشد كه ذكور آنها دو برابر اناث مي برند سهم الارث او به طريق ذيل معين مي شود:

اگر علائم رجوليت غالب باشد سهم الارث يك پسر از طبقه خود و اگر علائم اناثيت غلبه داشته باشد سهم الارث يك دختر از طبقه خود را مي برد و اگر هيچ يك از علائم غالب نباشد نصف مجموع سهم الارث يك پسر و يك دختر از طبقه خود را خواهد برد.

مبحث چهارم در ميراث زوج و زوجه

ماده 940 _ زوجين كه زوجيت آنها دائمي بوده و ممنوع از ارث نباشنداز يكديگر ارث مي برند.

ماده 941 _ سهم الارث زوج و زوجه از تركه يكديگر بطوري است كه درمواد 913 _ 927 و 938 ذكر شده است

ماده 942 _ در صورت تعدد زوجات ربع يا ثمن تركه كه تعلق به زوجه دارد بين همه آنان بالسويه تقسيم مي شود.

ماده 943 _ اگر

شوهر زن خود را به طلاق رجعي مطلقه كند هر يك ازآنها كه قبل از انقضا عده بميرد ديگري از او ارث مي برد ليكن اگرفوت يكي از آنها بعد از انقضا عده بوده و يا طلاق بائن باشد ازيكديگر ارث نمي برند.

ماده 944 _ اگر شوهر در حال مرض زن خود را طلاق دهد و در ظرف يكسال از تاريخ طلاق به همان مرض بميرد زوجه از او ارث مي برد اگرچه طلاق بائن باشد مشروط بر اينكه زن شوهر نكرده باشد.

ماده 945 _ اگر مردي در حال مرض زني را عقد كند و در همان مرض قبل از دخول بميرد زن از او ارث نمي برد ليكن اگر بعد از دخول يابعد از صحت يافتن از آن مرض بميرد زن از او ارث مي برد.

ماده 946 _ زوج از تمام اموال زوجه ارث مي برد ليكن زوجه از اموال ذيل

1 _ از اموال منقول از هر قبيل كه باشد،

2 _ از ابنيه و اشجار.

ماده 947 _ زوجه از قيمت ابنيه و اشجار ارث مي برد و نه از عين آنها وطريقه تقويم آن است كه ابنيه و اشجار با فرض استحقاق بقا درزمين بدون اجرت تقويم مي گردد.

ماده 948 _ هرگاه درمورد ماده قبل ورثه از اداء قيمت ابنيه و اشجار امتناع كند زن مي توآند حق خود را از عين آنها استيفاء نمايد.

ماده 949 _ در صورت نبودن هيچ وارث ديگر بغير از زوج يا زوجه شوهر تمام تركه زن متوفات خود را مي برد ليكن زن فقط نصيب خود را و بقيه تركه شوهر در حكم مال اشخاص بلاوارث و تابع ماده 866 خواهد بود.

كتاب سوم در مقررات مختلفه

ماده 950 _ مثلي كه در اين قانون ذكر شده عبارت

از مالي است كه اشباه و نظاير آن نوعا زياد و شايع باشد مانند حبوبات و نحو آن و قيمي مقابل آن است معذالك تشخيص اين معني با عرف مي باشد.

ماده 951 _ تعدي تجاوزنمودن از حدود اذن يا متعارف است نسبت به مال يا حق ديگري

ماده 952 _ تفريط عبارت است از ترك عملي كه به موجب قرارداد يا متعارف براي حفظ مال غير لازم است

ماده 953 _ تقصير اعم است از تفريط و تعدي

ماده 954 _ كليه عقود جايزه به موت احد طرفين منفسخ مي شود و همچنين به سفه در مواردي كه رشد معتبر است

ماده 955 _ مقررات اين قانون در مورد كليه اموري كه قبل از اين قانون واقع شده معتبر است

جلد دوم در اشخاص
كتاب اول در كليات

ماده 956 _ اهليت براي دارابودن حقوق با زنده متولد شدن انسان شروع و با مرگ او تمام مي شود.

ماده 957 _ حمل از حقوق مدني متمتع مي گردد مشروط بر اينكه زنده متولد شود.

ماده 958 _ هر انسان متمتع از حقوق مدني خواهد بود ليكن هيچكس نمي تواند حقوق خود را اجرا كند مگر اينكه براي اين امر اهليت قانوني داشته باشد.

ماده 959 _ هيچكس نمي تواند بطوركلي حق تمتع و يا حق اجرا تمام يا قسمتي از حقوق مدني را از خود سلب كند.

ماده 960 _ هيچكس نمي تواند از خود سلب حريت كند و يا درحدودي كه مخالف قوانين و يا اخلاق حسنه باشد از استفاده ازحريت خود صرف نظر نمايد.

ماده 961 _ جز در موارد ذيل اتباع خارجه نيز از حقوق مدني متمتع خواهند بود:

1 _ در مورد حقوقي كه قانون آن را صراحتا منحصر به اتباع ايران نموده و يا آن را

صراحتا از اتباع خارجه سلب كرده است

2 _ در مورد حقوق مربوط به احوال شخصي كه قانون دولت متبوع تبعه خارجه آن را قبول نكرده

3 _ در مورد حقوق مخصوصه كه صرفا از نقطه نظرجامعه ايراني ايجاد شده باشد.

ماده 962 _ تشخيص اهليت هر كس براي معامله كردن بر حسب قانون دولت متبوع او خواهد بود معذلك اگر يك نفر تبعه خارجه در ايران عمل حقوقي انجام دهد در صورتي كه مطابق قانون دولت متبوع خود براي انجام آن عمل واجد اهليت نبوده و يااهليت ناقصي داشته است آن شخص براي انجام آن عمل واجد اهليت محسوب خواهدشد در صورتيكه قطع نظر از تابعيت خارجي او، مطابق قانون ايران نيز بتوان او را براي انجام آن عمل داراي اهليت تشخيص داد.

حكم اخير نسبت به اعمال حقوقي كه مربوط به حقوق خانوادگي و يا حقوق ارثي بوده و يا مربوط به نقل و انتقال اموال غير منقول واقع در خارج ايران مي باشد شامل نخواهد بود.

ماده 963 _ اگر زوجين تبعه يك دولت نباشند روابط شخصي و مالي بين آنها تابع قوانين دولت متبوع شوهر خواهد بود.

ماده 964 _ روابط بين ابوين و اولاد، تابع قانون دولت متبوع پدر است مگر اينكه نسبت طفل فقط به مادر مسلم باشد كه در اين صورت روابط بين طفل و مادر او تابع قانون دولت متبوع مادر خواهد بود.

ماده 965 _ ولايت قانوني و نصب قيم برطبق قوانين دولت متبوع مولي عليه خواهد بود.

ماده 966 _ تصرف و مالكيت و ساير حقوق بر اشياء منقول ياغيرمنقول تابع قانون مملكتي خواهد بود كه آن اشياء در آن جا واقع مي باشند معذالك حمل و نقل شدن شيي منقول از مملكتي به مملكت ديگر نمي تواند به

حقوقي كه ممكن است اشخاص مطابق قانون محل وقوع اولي شيي نسبت به آن تحصيل كرده باشند خللي آورد.

ماده 967 _ تركه منقول يا غيرمنقول اتباع خارجه كه در ايران واقع است فقط از حيث قوانين اصليه از قبيل قوانين مربوطه به تعيين وراث ومقدار سهم الارث آنها و تشخيص قسمتي كه متوفي مي توانسته است به موجب وصيت تمليك نمايد تابع قانون دولت متبوع متوفي خواهد بود.

ماده 968 _ تعهدات ناشي از عقود تابع قانون محل وقوع عقد است مگراينكه متعاقدين اتباع خارجه بوده و آن را صريحا يا ضمنا تابع قانون ديگري قرار داده باشند.

ماده 969 _ اسناد ازحيث طرز تنظيم تابع قانون محل تنظيم خودمي باشند.

ماده 970 _ مامورين سياسي يا قونسولي دول خارجه در ايران وقتي مي توانند به اجراي عقد نكاح مبادرت نمايند كه طرفين عقد هر دوتبعه دولت متبوع آنها بوده و قوانين دولت مزبور نيز اين اجازه رابه آنها داده باشد. درهرحال نكاح بايد در دفاتر سجل احوال ثبت شود.

ماده 971 _ دعاوي از حيث صلاحيت محاكم و قوانين راجعه به اصول محاكمات تابع قانون محلي خواهد بود كه در آن جا اقامه مي شودمطرح بودن همان دعوا در محكمه اجنبي رافع صلاحيت محكمه ايراني نخواهد بود.

ماده 972 _ احكام صادره از محاكم خارجه و همچنين اسناد رسمي لازم الاجراء تنظيم شده در خارجه را نمي توان در ايران اجراء نمودمگر اينكه مطابق قوانين ايران امر به اجراي آنها صادر شده باشد.

ماده 973 _ اگر قانون خارجه كه بايد مطابق ماده 7 جلد اول اين قانون ويا بر طبق مواد فوق رعايت گردد به قانون ديگري احاله داده باشدمحكمه مكلف به رعايت اين احاله نيست مگر اينكه احاله به قانون ايران شده باشد.

ماده 974 _ مقررات ماده

7 و مواد 962 تا 974 اين قانون تا حدي به موقع اجرا گذارده مي شود كه مخالف عهود بين المللي كه دولت ايران آن را امضاء كرده و يا مخالف با قوانين مخصوصه نباشد.

ماده 975 _ محكمه نمي تواند قوانين خارجي و يا قراردادهاي خصوصي را كه بر خلاف اخلاق حسنه بوده و يا به واسطه جريحه دار كردن احساسات جامعه يا بعلت ديگر مخالف با نظم عمومي محسوب مي شود بموقع اجرا گذارد اگر چه اجراء قوانين مزبور اصولا مجاز باشد.

كتاب دوم در تابعيت

ماده 976 _ اشخاص ذيل تبعه ايران محسوب مي شوند:

1 _ كليه ساكنين ايران به استثناي اشخاصي كه تبعيت خارجي آنها مسلم باشد، تبعيت خارجي كساني مسلم است كه مدارك تابعيت آنها مورد اعتراض دولت ايران نباشد؛

2 _ كساني كه پدر آنها ايراني است اعم از اينكه در ايران يا درخارجه متولد شده باشند؛

3 _ كساني كه در ايران متولد شده و پدر و مادر انان غيرمعلوم باشند؛

4 _ كساني كه در ايران از پدر و مادر خارجي كه يكي از آنها درايران متولد شده به وجود امده اند؛

5 _ كساني كه در ايران از پدري كه تبعه خارجه است به وجود آمده و بلافاصله پس از رسيدن به هجده سال تمام لااقل يك سال ديگر در ايران اقامت كرده باشند والا قبول شدن آنها به تابعيت ايران برطبق مقرراتي خواهد بود كه مطابق قانون براي تحصيل تابعيت ايران مقرر است

6 _ هر زن تبعه خارجي كه شوهر ايراني اختيار كند؛

7 _ هر تبعه خارجي كه تابعيت ايران را تحصيل كرده باشد.

تبصره _ اطفال متولد از نمايندگان سياسي و قنسولي خارجه مشمول فقره 4 و 5 نخواهند بود.

ماده 977 _ الف _ هرگاه اشخاص مذكور در بند 4 ماده 976 پس از رسيدن

به سن 18 سال تمام بخواهند تابعيت پدر خود را قبول كنندبايد ظرف يك سال درخواست كتبي به ضميمه تصديق دولت متبوع پدرشان داير به اينكه آنها را تبعه خود خواهد شناخت به وزارت امور خارجه تسليم نمايند.

ب _ هرگاه اشخاص مذكور در بند 5 ماده 976 پس از رسيدن به سن 18 سال تمام بخواهند به تابعيت پدر خود باقي بمانند بايدظرف يك سال درخواست كتبي به ضميمه تصديق دولت متبوع پدرشان داير به اينكه آنها را تبعه خود خواهد شناخت به وزارت امور خارجه تسليم نمايند.

ماده 978 _ نسبت به اطفالي كه در ايران از اتباع دولي متولد شده اند كه در مملكت متبوع آنها اطفال متولد از اتباع ايراني را به موجب مقررات تبعه خود محسوب داشته و رجوع آنها را به تبعيت ايران منوط به اجازه مي كنند معامله متقابله خواهد شد.

ماده 979 _ اشخاصي كه داراي شرايط ذيل باشند مي توانند تابعيت ايران را تحصيل كنند:

1 _ به سن هجده سال تمام رسيده باشند؛

2 _ پنج سال اعم از متوالي يا متناوب در ايران ساكن بوده باشند؛

3 _ فراري از خدمت نظامي نباشند؛

4 _ در هيچ مملكتي به جنحه مهم يا جنايت غيرسياسي محكوم نشده باشند.

در مورد فقره دوم اين ماده مدت اقامت در خارجه براي خدمت دولت ايران در حكم اقامت در خاك ايران است

ماده 980 _ كساني كه به امور عام المنفعه ايران خدمت يا مساعدت شاياني كرده باشند و همچنين اشخاصي كه داراي عيال ايراني هستند و از او اولاد دارند و يا داراي مقامات عالي علمي و متخصص در امور عام المنفعه مي باشند و تقاضاي ورود به تابعيت دولت جمهوري اسلامي ايران را مي نمايند در صورتيكه دولت ورود آنها را به تابعيت دولت جمهوري اسلامي ايران

صلاح بداندبدون رعايت شرط اقامت ممكن است با تصويب هيات وزيران به تابعيت ايران قبول شوند.

ماده 981 _ حذف شده است

ماده 982 _ اشخاصي كه تحصيل تابعيت ايراني نموده يا بنمايند از كليه حقوقي كه براي ايرانيان مقرر است بهره مند مي شوند ليكن نمي توانند به مقامات ذيل نائل گردند:

1 _ رياست جمهوري و معاونين او.

2 _ عضويت در شوراي نگهبان و رياست قوه قضائيه

3 _ وزارت و كفالت وزارت و استانداري و فرمانداري

4 _ عضويت در مجلس شوراي اسلامي

5 _ عضويت شوراهاي استان و شهرستان و شهر.

6 _ استخدام در وزارت امور خارجه و نيز احراز هرگونه پست و ماموريت سياسي

7 _ قضاوت

8 _ عالي ترين رده فرماندهي در ارتش و سپاه و نيروي انتظامي

9 _ تصدي پستهاي مهم اطلاعاتي و امنيتي

ماده 983 _ درخواست تابعيت بايد مستقيما يا بتوسط حكام يا ولات به وزارت امور خارجه تسليم شده و داراي منضمات ذيل باشد:

1 _ سواد مصدق اسناد هويت تقاضاكننده و عيال و اولاد او؛

2 _ تصديق نامه نظميه دائر به تعيين مدت اقامت تقاضاكننده درايران و نداشتن سوءسابقه و داشتن مكنت كافي يا شغل معين براي تامين معاش وزارت امور خارجه در صورت لزوم اطلاعات راجعه به شخص تقاضاكننده را تكميل و ان را به هيات وزراء ارسال خواهد نمود تا هيات مزبور در قبول يا رد ان تصميم مقتضي اتخاذكند در صورت قبول شدن تقاضا، سند تابعيت به درخواست كننده تسليم خواهد شد.

ماده 984 _ زن و اولاد صغير كساني كه برطبق اين قانون تحصيل تابعيت ايران مي نمايند تبعه دولت ايران شناخته مي شوند ولي زن در ظرف يك سال از تاريخ صدور سند تابعيت شوهر و اولاد صغيردر ظرف يك سال

از تاريخ رسيدن به سن هجده سال تمام مي تواننداظهاريه كتبي به وزارت امورخارجه داده و تابعيت مملكت سابق شوهر و يا پدر را قبول كند ليكن به اظهاريه اولاد اعم از ذكور و اناث بايد تصديق مذكور در ماده 977 ضميمه شود.

ماده 985 _ تحصيل تابعيت ايراني پدر بهيچوجه درباره اولاد او كه درتاريخ تقاضانامه به سن هجده سال تمام رسيده اند موثر نمي باشد.

ماده 986 _ زن غيرايراني كه در نتيجه ازدواج ايراني مي شود مي تواندبعد از طلاق يا فوت شوهر ايراني به تابعيت اول خود رجوع نمايد مشروط بر اينكه وزارت امور خارجه را كتبا مطلع كند ولي هر زن شوهر مرده كه از شوهر سابق خود اولاد دارد نمي تواند مادام كه اولاداو به سن هجده سال تمام نرسيده از اين حق استفاده كند و در هرحال زني كه مطابق اين ماده تبعه خارجه مي شود حق داشتن اموال غيرمنقوله نخواهد داشت مگر در حدودي كه اين حق به اتباع خارجه داده شده باشد و هرگاه داراي اموال غيرمنقول بيش از انچه كه براي اتباع خارجه داشتن ان جايز است بوده يا بعدا به ارث اموال غيرمنقولي بيش از حد ان به او برسد بايد در ظرف يك سال از تاريخ خروج از تابعيت ايران يا داراشدن ملك در مورد ارث مقدار مازاد رابنحوي از انحاء به اتباع ايران منتقل كند والا اموال مزبور با نظارت مدعي العموم محل به فروش رسيده پس از وضع مخارج فروش قيمت به آنها داده خواهد شد.

ماده 987 _ زن ايراني كه با تبعه خارجه مزاوجت مي نمايد به تابعيت ايراني خود باقي خواهد ماند مگر اينكه مطابق قانون مملكت زوج تابعيت شوهر به واسطه وقوع عقد ازدواج به زوجه تحميل شود ولي در هر صورت

بعد از وفات شوهر و يا تفريق به صرف تقديم درخواست به وزارت امور خارجه به انضمام ورقه تصديق فوت شوهر و يا سند تفريق تابعيت اصليه زن با جميع حقوق و امتيازات راجعه به ان مجددا به او تعلق خواهد گرفت

تبصره 1 _ هرگاه قانون تابعيت مملكت زوج زن را بين حفظ تابعيت اصلي و تابعيت زوج مخير بگذارد در اين مورد زن ايراني كه بخواهدتابعيت مملكت زوج را دارا شود و علل موجهي هم براي تقاضاي خود در دست داشته باشد به شرط تقديم تقاضانامه كتبي به وزارت امورخارجه ممكن است با تقاضاي او موافقت گردد.

تبصره 2 _ زنهاي ايراني كه بر اثر ازدواج تابعيت خارجي را تحصيل مي كنند حق داشتن اموال غيرمنقول را در صورتي كه موجب سلطه خارجي گردد ندارند تشخيص اين امر با كميسيوني متشكل ازنمايندگان وزارتخانه هاي امورخارجه و كشور و اطلاعات است

مقررات ماده 988 و تبصره ان در قسمت خروج ايرانياني كه تابعيت خود را ترك نموده اند شامل زنان مزبور نخواهد بود.

ماده 988 _ اتباع ايران نمي توانند تبعيت خود را ترك كنند مگر به شرايط ذيل

1 _ به سن 25 سال تمام رسيده باشند؛

2 _ هيات وزراء خروج از تابعيت انان را اجازه دهد؛

3 _ قبلا تعهد نمايند كه در ظرف يك سال از تاريخ ترك تابعيت حقوق خود را بر اموال غيرمنقول كه در ايران دارا مي باشند و ياممكن است بالوراثه دارا شوند ولو قوانين ايران اجازه تملك ان را به اتباع خارجه بدهد بنحوي از انحاء به اتباع ايراني منتقل كنند. زوجه و اطفال كسي كه بر طبق اين ماده ترك تابعيت مي نمايند اعم از اينكه اطفال مزبور صغير يا كبير باشند از تبعيت ايراني

خارج نمي گردندمگر اينكه اجازه هيات وزراء شامل آنها هم باشد؛

4 _ خدمت تحت السلاح خود را انجام داده باشند.

تبصره الف _ كساني كه بر طبق اين ماده مبادرت به تقاضاي ترك تابعيت ايران و قبول تابعيت خارجي مي نمايند علاوه بر اجراي مقرراتي كه ضمن بند (3) از اين ماده درباره انان مقرر است بايدظرف مدت سه ماه از تاريخ صدور سند ترك تابعيت از ايران خارج شوند چنانچه ظرف مدت مزبور خارج نشوند مقامات صالحه امربه اخراج آنها و فروش اموالشان صادر خواهند نمود و تمديد مهلت مقرره فوق حداكثر تا يك سال موكول به موافقت وزارت امورخارجه مي باشد.

تبصره ب _ هيات وزيران مي تواند ضمن تصويب ترك تابعيت زن ايراني بي شوهر ترك تابعيت فرزندان او را نيز كه فاقد پدر و جدپدري هستند و كمتر از 18 سال تمام دارند و يا به جهات ديگري محجورند اجازه دهد فرزندان زن مذكور نيز كه به سن 25 سال تمام نرسيده باشند مي توانند به تابعيت از درخواست مادر، تقاضاي ترك تابعيت نمايند.

ماده 989 _ هر تبعه ايراني كه بدون رعايت مقررات قانوني بعد از تاريخ 1280 شمسي تابعيت خارجي تحصيل كرده باشد تبعيت خارجي او كان لم يكن بوده و تبعه ايران شناخته مي شود ولي در عين حال كليه اموال غيرمنقوله او با نظارت مدعي العموم محل به فروش رسيده و پس از وضع مخارج فروش قيمت ان به او داده خواهد شدو بعلاوه از اشتغال به وزارت و معاونت وزارت و عضويت مجالس مقننه و انجمنهاي ايالتي و ولايتي و بلدي و هرگونه مشاغل دولتي محروم خواهد بود.

تبصره _ هيات وزيران مي تواند بنا به مصالحي به پيشنهاد وزارت امورخارجه تابعيت خارجي مشمولين اين ماده را به رسميت بشناسد.

به اين گونه اشخاص با موافقت وزارت امورخارجه

اجازه ورودبه ايران يا اقامت مي توان داد.

ماده 990 _ از اتباع ايران كسي كه خود يا پدرشان موافق مقررات تبديل تابعيت كرده باشند و بخواهند به تبعيت اصليه خود رجوع نمايند به مجرد درخواست به تابعيت ايران قبول خواهند شد مگر ان كه دولت تابعيت آنها را صلاح نداند.

ماده 991 _ تكاليف مربوط به اجراي قانون تابعيت و اخذ مخارج دفتري در مورد كساني كه تقاضاي تابعيت يا ترك تابعيت دولت جمهوري اسلامي ايران و تقاضاي بقا بر تابعيت اصلي را دارند به موجب ائين نامه اي كه به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد معين خواهد شد.

كتاب سوم در اسناد سجل احوال

ماده 992 _ سجل احوال هر كس به موجب دفاتري كه براي اين امر مقرر است معين مي شود.

ماده 993 _ امور ذيل بايد در ظرف مدت و به طريقي كه به موجب قوانين يا نظامات مخصوصه مقرر است به دايره سجل احوال اطلاع داده شود:

1 _ ولادت هر طفل و همچنين سقط هر جنين كه بعد از ماه ششم از تاريخ حمل واقع شود؛

2 _ ازدواج اعم از دائم و منقطع

3 _ طلاق اعم از بائن و رجعي و همچنين بذل مدت

4 _ وفات هر شخص

ماده 994 _ حكم موت فرضي غايب كه برطبق مقررات كتاب پنجم ازجلد دوم اين قانون صادر مي شود بايد در دفتر سجل احوال ثبت شود.

ماده 995 _ تغيير مطالبي كه در دفاتر سجل احوال ثبت شده است ممكن نيست مگر بموجب حكم محكمه

ماده 996 _ اگر عدم صحت مطالبي كه به دايره سجل احوال اظهار شده است در محكمه ثابت گردد يا هويت كسي كه در دفتر سجل احوال به عنوان مجهول الهويه قيد شده است معين شود و يا حكم فوت فرضي غايب ابطال

گردد مراتب بايد در دفاتر مربوطه سجل احوال قيد شود.

ماده 997 _ هر كس بايد داراي نام خانوادگي باشد. اتخاذ نامهاي مخصوصي كه بموجب نظامنامه اداره سجل احوال معين مي شود،ممنوع است

ماده 998 _ هركس كه اسم خانوادگي او را ديگري بدون حق اتخاذ كرده باشد مي تواند اقامه دعوا كرده و در حدود قوانين مربوطه تغييرنام خانوادگي غاصب را بخواهد.

اگر كسي نام خانوادگي خود را كه در دفاتر سجل احوال ثبت كرده است مطابق مقررات مربوطه به اين امر تغيير دهد هر ذي نفع مي تواند در ظرف مدت و به طريقي كه در قوانين يا نظامات مخصوصه مقرر است اعتراض كند.

ماده 999 _ سند ولادت اشخاصي كه ولادت آنها در مدت قانوني به دايره سجل احوال اظهار شده است سندرسمي محسوب خواهدبود.

ماده 1000 _ ساير مطالب راجع به سجل احوال بموجب قوانين و نظامنامه هاي مخصوصه مقرر است

ماده 1001 _ مامورين قونسولي ايران در خارجه بايد نسبت به ايرانيان مقيم حوزه ماموريت خود وظايفي را كه بموجب قوانين و نظامات جاريه به عهده دواير سجل احوال مقرر است انجام دهند.

كتاب چهارم در اقامتگاه

ماده 1002 _ اقامتگاه هر شخصي عبارت از محلي است كه شخص درآن جا سكونت داشته و مركز مهم امور او نيز در آن جا باشد اگر محل سكونت شخصي غير از مركز مهم امور او باشد مركز امور او اقامتگاه محسوب است

اقامتگاه اشخاص حقوقي مركز عمليات آنها خواهد بود.

ماده 1003 _ هيچكس نمي تواند بيش از يك اقامتگاه داشته باشد.

ماده 1004 _ تغيير اقامتگاه به وسيله سكونت حقيقي در محل ديگر بعمل مي آيد مشروط بر اينكه مركز مهم امور او نيز به همان محل انتقال يافته باشد.

ماده 1005 _ اقامتگاه زن شوهردار همان اقامتگاه شوهر است معذلك زني كه

شوهر او اقامتگاه معلومي ندارد و همچنين زني كه با رضايت شوهر خود و يا با اجازه محكمه مسكن عليحده اختيار كرده مي تواند اقامتگاه شخصي عليحده نيز داشته باشد.

ماده 1006 _ اقامتگاه صغير و محجور همان اقامتگاه ولي يا قيم آنهاست

ماده 1007 _ اقامتگاه مامورين دولتي محلي است كه در آن جاماموريت ثابت دارند.

ماده 1008 _اقامتگاه افرادنظامي كه درساخلو هستندمحل ساخلو آنها است

ماده 1009 _ اگر اشخاص كبير كه معمولا نزد ديگري كار يا خدمت مي كنند در منزل كارفرما يا مخدوم خود سكونت داشته باشند اقامتگاه آنها همان اقامتگاه كارفرما يا مخدوم آنها خواهد بود.

ماده 1010 _ اگر ضمن معامله يا قراردادي طرفين معامله يا يكي از آنهابراي اجراي تعهدات حاصله از آن معامله محلي غير از اقامتگاه حقيقي خود انتخاب كرده باشد نسبت به دعاوي راجعه به آن معامله محلي كه انتخاب شده است اقامتگاه او محسوب خواهد شد وهمچنين است در صورتي كه براي ابلاغ اوراق دعوي و احضار واخطار محلي را غير از اقامتگاه حقيقي خود معين كند.

كتاب پنجم در غايب مفقودالاثر

ماده 1011 _ غايب مفقودالاثر كسي است كه از غيبت او مدت بالنسبه مديدي گذشته و از او به هيچ وجه خبري نباشد.

ماده 1012 _ اگر غايب مفقودالاثر براي اداره اموال خود تكليفي معين نكرده باشد و كسي هم نباشد كه قانونا حق تصدي امور او را داشته باشد محكمه براي اداره اموال او يك نفر امين معين مي كند وتقاضاي تعيين امين فقط از طرف مدعي العموم و اشخاص ذينفع دراين امر قبول مي شود.

ماده 1013 _ محكمه مي تواند از اميني كه معين مي كند تقاضاي ضامن يا تضمينات ديگر نمايد.

ماده 1014 _ اگر يكي از وراث غايب تضمينات كافيه بدهد محكمه نمي تواند امين ديگري معين نمايد و وارث

مزبور به اين سمت معين خواهد شد.

ماده 1015 _ وظايف و مسئوليت هاي اميني كه به موجب مواد قبل معين مي گردد، همان است كه براي قيم مقرر است

ماده 1016 _ هرگاه هم فوت و هم تاريخ فوت غايب مفقودالاثر مسلم شود اموال او بين وراث موجود حين الموت تقسيم مي گردد اگر چه يك يا چند نفر آنها از تاريخ فوت غايب به بعد فوت كرده باشد.

ماده 1017 _ اگر فوت غايب بدون تعيين تاريخ فوت ثابت گرددمحكمه بايد تاريخي را كه فوت او در آن تاريخ محقق بوده معين كنددر اين صورت اموال غايب بين وراثي كه در تاريخ مزبور موجودبوده اند، تقسيم مي شود.

ماده 1018 _ مفاد ماده فوق در موردي نيز رعايت مي گردد كه حكم موت فرضي غايب صادر شود.

ماده 1019 _ حكم موت فرضي غايب در موردي صادر مي شود كه ازتاريخ آخرين خبري كه از حيات او رسيده است مدتي گذشته باشدكه عادتا چنين شخصي زنده نمي ماند.

ماده 1020 _ موارد ذيل از جمله مواردي محسوب است كه عادتا شخص غايب زنده فرض نمي شود:

1 _ وقتي كه ده سال تمام از تاريخ آخرين خبري كه از حيات غايب رسيده است گذشته و در انقضا مدت مزبور سن غايب ازهفتاد و پنج سال گذشته باشد؛

2 _ وقتي كه يك نفر به عنواني از عناوين جز قشون مسلح بوده و در زمان جنگ مفقود و سه سال تمام از تاريخ انعقاد صلح بگذرد بدون اينكه خبري از او برسد هرگاه جنگ منتهي به انعقادصلح نشده باشد مدت مزبور پنج سال از تاريخ ختم جنگ محسوب مي شود؛

3 _ وقتي كه يك نفر حين سفر بحري در كشتي بوده كه آن كشتي در آن مسافرت تلف شده است سه

سال تمام از تاريخ تلف شدن كشتي گذشته باشد بدون اينكه از آن مسافر خبري برسد.

ماده 1021 _ در مورد فقره اخير ماده قبل اگر با انقضا مدتهاي ذيل كه مبداء آن از روز حركت كشتي محسوب مي شود كشتي به مقصدنرسيده باشد و در صورت حركت بدون مقصد به بندري كه از آن جاحركت كرده برنگشته و از وجود آن بهيچوجه خبري نباشد كشتي تلف شده محسوب مي شود:

الف _ براي مسافرت در بحرخزر و داخل خليج فارس يك سال

ب _ براي مسافرت در بحرعمان _ اقيانوس هند _ بحراحمر _ بحرسفيد (مديترانه _ بحرسياه و بحر آزوف دو سال

ج _ براي مسافرت در ساير بحار سه سال

ماده 1022 _ اگر كسي در نتيجه واقعه اي به غير آنچه در فقره 2 و 3 ماده 1020 مذكور است دچار خطر مرگ گشته و مفقود شده و يا درطياره بوده و طياره مفقود شده باشد وقتي مي توان حكم موت فرضي او را صادر نمود كه پنج سال از تاريخ دچارشدن به خطر مرگ بگذرد بدون اينكه خبري از حيات مفقود رسيده باشد.

ماده 1023 _ در مورد مواد 1020 و 1021 و 1022 محكمه وقتي مي تواند حكم موت فرضي غايب را صادر نمايد كه در يكي ازجرايد محل و يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار تهران اعلاني در سه دفعه متوالي هر كدام به فاصله يك ماه منتشر كرده و اشخاصي را كه ممكن است ازغايب خبري داشته باشند دعوت نمايد كه اگر خبر دارندبه اطلاع محكمه برسانند. هرگاه يكسال از تاريخ اولين اعلان بگذردو حيات غايب ثابت نشود حكم موت فرضي او داده مي شود.

ماده 1024 _ اگر اشخاص متعدد در يك حادثه تلف شوند فرض بر اين مي شود كه همه آنها در آن واحد

مرده اند.

مفاد اين ماده مانع از اجرا مقررات مواد 873 و 874 جلد اول اين قانون نخواهد بود.

ماده 1025 _ وراث غايب مفقودالاثر مي توانند قبل از صدور حكم موت فرضي او نيز از محكمه تقاضا نمايند كه دارائي او را به تصرف آنها بدهد مشروط بر اينكه اولا غايب مزبور كسي را براي اداره كردن اموال خود معين نكرده باشد و ثانيا دو سال تمام از آخرين خبرغايب گذشته باشد بدون اينكه حيات يا ممات او معلوم باشد.

در مورد اين ماده رعايت ماده 1023 راجع به اعلان مدت يك سال حتمي است

ماده 1026 _ در مورد ماده قبل وراث بايد ضامن و يا تضمينات كافيه ديگر بدهند تا در صورتي كه اشخاص ثالث حقي بر اموال او داشته باشند از عهده اموال و يا حق اشخاص ثالث برآيند. تضمينات مزبور تا موقع صدور حكم موت فرضي غايب باقي خواهد بود.

ماده 1027 _ بعد از صدور حكم فوت فرضي نيز اگر غايب پيدا شود كساني كه اموال او را به عنوان وراثت تصرف كرده اند بايد آنچه را كه از اعيان يا عوض و يا منافع اموال مزبور حين پيداشدن غايب موجود مي باشد مسترد دارند.

ماده 1028 _ اميني كه براي اداره كردن اموال غايب مفقودالاثر معين مي شود بايد نفقه زوجه دائم يا منقطعه كه مدت او نگذشته و نفقه او را زوج تعهد كرده باشد و اولاد غايب را از دارائي غايب تاديه نمايد درصورت اختلاف درميزان نفقه تعيين آن به عهده محكمه است

ماده 1029 _ هرگاه شخصي چهارسال تمام غايب مفقودالاثر باشد زن او مي تواند تقاضاي طلاق كند در اين صورت با رعايت ماده 1023حاكم او را طلاق مي دهد.

ماده 1030 _ اگر شخص غايب پس از

وقوع طلاق و قبل از انقضا مدت عده مراجعت نمايد نسبت به طلاق حق رجوع دارد ولي بعد از انقضا مدت مزبور حق رجوع ندارد.

كتاب ششم در قرابت

ماده 1031 _ قرابت بر دو قسم است قرابت نسبتي و قرابت سببي.

ماده 1032 _ قرابت نسبي به ترتيب طبقات ذيل است

طبقه اول _ پدر و مادر و اولاد و اولاد اولاد؛

طبقه دوم _ اجداد و برادر و خواهر و اولاد آنها؛

طبقه سوم _ اعمام و عمات و اخوال و خالات و اولاد آنها.

در هر طبقه درجات قرب و بعد قرابت نسبي به عده نسلها در آن طبقه معين مي گردد مثلا در طبقه اول قرابت پدر و مادر با اولاد دردرجه اول و نسبت با اولاد اولاد در درجه دوم خواهد بود و هكذا درطبقه دوم قرابت برادر و خواهر و جد و جده در درجه اول از طبقه دوم و اولاد برادر و خواهر و جد پدر در درجه دوم از طبقه دوم خواهدبود و در طبقه سوم قرابت عمو و دايي و عمه و خاله در درجه اول از طبقه سوم و درجه اولاد آنها در درجه دوم از آن طبقه است

ماده 1033 _ هركس در هر خط و به هر درجه كه با يك نفر قرابت نسبي داشته باشد در همان خط و به همان درجه قرابت سببي با زوج يازوجه او خواهد داشت بنابراين پدر و مادرق زن يك مرد اقرباي سببي درجه اول آن مرد و برادر و خواهر شوهرق يك زن از اقرباي سببي درجه دوم آن زن خواهند بود.

كتاب هفتم در نكاح و طلاق
باب اول در نكاح

فصل اول در خواستگاري

ماده 1034 _ هر زني را كه خالي از موانع نكاح باشد مي توان خواستگاري نمود.

ماده 1035 _ وعده ازدواج ايجاد علقه زوجيت نمي كند اگرچه تمام ياقسمتي از مهريه كه بين طرفين براي موقع ازدواج مقرر گرديده پرداخته شده باشد

بنابراين هر يك از زن و مرد مادام كه عقد نكاح جاري نشده مي تواند از وصلت امتناع كند و طرف ديگر نمي تواند به هيچ وجه او را مجبور به ازدواج كرده و يا از جهت صرف امتناع از وصلت مطالبه خسارتي نمايد.

ماده 1036 _ حذف شده است

ماده 1037 _ هر يك از نامزدها مي تواند در صورت بهم خوردن وصلت منظور، هدايائي را كه به طرف ديگر يا ابوين او براي وصلت منظورداده است مطالبه كند.

اگر عين هدايا موجود نباشد مستحق قيمت هدايائي خواهد بودكه عادتا نگاه داشته مي شود مگر اينكه آن هدايا بدون تقصير طرف ديگر تلف شده باشد.

ماده 1038 _ مفاد ماده قبل از حيث رجوع به قيمت در موردي كه وصلت منظور در اثر فوت يكي از نامزدها بهم بخورد مجري نخواهد بود.

ماده 1039 _ حذف شده است

ماده 1040 _ هر يك از طرفين مي تواند براي انجام وصلت منظور ازطرف مقابل تقاضا كند كه تصديق طبيب به صحت از امراض مسريه مهم از قبيل سفليس و سوزاك و سل ارائه دهد.

فصل دوم قابليت صحي براي ازدواج

ماده 1041 _ عقد نكاح دختر قبل از رسيدن به سن 13 سال تمام شمسي وپسرقبل از رسيدن به سن 15 سال تمام شمسي منوط است به اذن ولي به شرط رعايت مصلحت با تشخيص دادگاه صالح

ماده 1042 _ حذف شده است

ماده 1043 _ نكاح دخترباكره اگرچه به سن بلوغ رسيده باشد موقوف به اجازه پدر يا جد پدري او است و هرگاه پدر يا جد پدري بدون علت موجه از دادن اجازه مضايقه كند اجازه او ساقط و در اين صورت دختر مي تواند با معرفي كامل مردي كه مي خواهد با او ازدواج نمايدو شرايط نكاح و

مهري كه بين آنها قرار داده شده پس از اخذ اجازه ازدادگاه مدني خاص به دفتر ازدواج مراجعه و نسبت به ثبت ازدواج اقدام نمايد.

ماده 1044 _ در صورتي كه پدر يا جد پدري در محل حاضر نباشد واستيذ ان از آنها نيز عادتا غيرممكن بوده و دختر نيز احتياج به ازدواج داشته باشد، وي مي تواند اقدام به ازدواج نمايد.

تبصره _ ثبت اين ازدواج در دفترخانه منوط به احراز موارد فوق دردادگاه مدني خاص مي باشد.

فصل سوم در موانع نكاح

ماده 1045 _ نكاح با ارقاب نسبي ذيل ممنوع است اگرچه قرابت حاصل از شبهه يا زنا باشد:

1 _ نكاح با پدر و اجداد و با مادر و جدات هرقدر كه بالا برود؛

2 _ نكاح با اولاد هر قدر كه پائين برود؛

3 _ نكاح با برادر و خواهر و اولاد آنها تا هر قدر كه پائين برود؛

4 _ نكاح با عمات و خالات خود و عمات و خالات پدر و مادرو اجداد و جدات

ماده 1046 _ قرابت رضاعي از حيث حرمت نكاح در حكم قرابت نسبي است مشروط بر اينكه

اولا_ شيرزن از حمل مشروع حاصل شده باشد؛

ثانيا _ شير مستقيماً از پستان مكيده شده باشد؛

ثالثا _ طفل لااقل يك شبانه روز و يا 15 دفعه متوالي شير كامل خورده باشد بدون اينكه در بين غذاي ديگر يا شير زن ديگر رابخورد؛

رابعا _ شيرخوردن طفل قبل از تمام شدن دو سال از تولد اوباشد؛

خامسا _ مقدار شيري كه طفل خورده است از يك زن و از يك شوهر باشد بنابراين اگر طفل در شبانه روز مقداري از شير يك زن ومقداري از شيرزن ديگر بخورد موجب حرمت نمي شود اگرچه شوهر آن دو

زن يكي باشد و همچنين اگر يك زن يك دختر و يك پسر رضاعي داشته باشد كه هر يك را از شير متعلق به شوهر ديگرشير داده باشد آن پسر و يا آن دختر برادر و خواهر رضاعي نبوده وازدواج بين آنها از اين حيث ممنوع نمي باشد.

ماده 1047 _ نكاح بين اشخاص ذيل به واسطه مصاهره ممنوع دائمي است

1 _ بين مرد و مادر و جدات زن او از هر درجه كه باشد اعم ازنسبي و رضاعي

2 _ بين مرد و زني كه سابقا زن پدر و يا زن يكي از اجداد يا زن پسر يا زن يكي از احفاد او بوده است هر چند قرابت رضاعي باشد؛

3 _ بين مرد با اناث از اولاد زن از هر درجه كه باشد ولو رضاعي مشروط بر اينكه بين زن و شوهر زناشويي واقع شده باشد.

ماده 1048 _ جمع بين دوخواهرممنوع است اگرچه به عقد منقطع باشد.

ماده 1049 _ هيچكس نمي تواند دختر برادر زن و يا دختر خواهر زن خود را بگيرد مگر با اجازه زن خود.

ماده 1050 _ هركس زن شوهردار را با علم به وجود علقه زوجيت وحرمت نكاح و يا زني را كه در عده طلاق يا در عده وفات است باعلم به عده و حرمت نكاح براي خود عقد كند عقد باطل و آن زن مطلقابر آن شخص حرام مؤبد مي شود.

ماده 1051 _ حكم مذكور در ماده فوق در موردي نيز جاري است كه عقد از روي جهل به تمام يا يكي از امور مذكوره فوق بوده و نزيكي هم واقع شده باشد در صورت جهل و عدم وقوع نزديكي عقد باطل ولي حرمت ابدي حاصل نمي شود.

ماده 1052 _ تفريقي كه با

لعان حاصل مي شودموجب حرمت ابدي است

ماده 1053 _ عقد در حال احرام باطل است و با علم به حرمت موجب حرمت ابدي است

ماده 1054 _ زناي با زن شوهردار يا زني كه در عده رجعيه است موجب حرمت ابدي است

ماده 1055 _ نزديكي به شبهه و زنا اگر سابق بر نكاح باشد از حيث مانعيت نكاح در حكم نزديكي با نكاح صحيح است ولي مبطل نكاح سابق نيست

ماده 1056 _ اگر كسي با پسري عمل شنيع كند نمي تواند مادر يا خواهريا دختر او را تزويج كند.

ماده 1057 _ زني كه سه مرتبه متوالي زوجه يك نفر بوده و مطلقه شده بر آن مرد حرام مي شود مگر اينكه به عقد دائم به زوجيت مردديگري درآمده و پس از وقوع نزديكي با او به واسطه طلاق يا فسخ يا فوت فراق حاصل شده باشد.

ماده 1058 _ زن هر شخصي كه به نه طلاق كه شش تاي آنها عدي است مطلقه شده باشد بر آن شخص حرام موبد مي شود.

ماده 1059 _ نكاح مسلمه با غيرمسلم جايز نيست

ماده 1060 _ ازدواج زن ايراني با تبعه خارجه در مواردي هم كه مانع قانوني ندارد موكول به اجازه مخصوص از طرف دولت است

ماده 1061 _ دولت مي تواند ازدواج بعضي از مستخدمين و مامورين رسمي و محصلين دولتي را با زني كه تبعه خارجه باشد موكول به اجازه مخصوص نمايد.

فصل چهارم شرايط صحت نكاح

ماده 1062 _ نكاح واقع مي شود به ايجاب و قبول به الفاظي كه صريحا دلالت بر قصد ازدواج نمايد.

ماده 1063 _ ايجاب و قبول ممكن است از طرف خود مرد و زن صادرشود يا از طرف اشخاصي كه قانونا حق عقد دارند.

ماده 1064 _ عاقد بايد

عاقل و بالغ و قاصد باشد.

ماده 1065 _ توالي عرفي ايجاب و قبول شرط صحت عقد است

ماده 1066 _ هرگاه يكي از متعاقدين يا هر دو لال باشند عقد به اشاره ازطرف لال نيز واقع مي شود مشروط بر اينكه بطور وضوح حاكي از انشا عقد باشد.

ماده 1067 _ تعيين زن و شوهر بنحوي كه براي هيچيك از طرفين درشخص طرف ديگر شبهه نباشد شرط صحت نكاح است

ماده 1068 _ تعليق در عقد موجب بطلان است

ماده 1069 _ شرط خيار فسخ نسبت به عقد نكاح باطل است ولي در نكاح دائم شرط خيار نسبت به صداق جايز است مشروط بر اينكه مدت آن معين باشد و بعد از فسخ مثل آن است كه اصلا مهر ذكرنشده است

ماده 1070 _ رضاي زوجين شرط نفوذ عقد است و هرگاه مكره بعد از زوال كره عقد را اجازه كند نافذ است مگر اينكه اكراه به درجه اي بوده كه عاقد فاقد قصد باشد.

فصل پنجم وكالت در نكاح

ماده 1071 _ هر يك از مرد و زن مي تواند براي عقد نكاح وكالت به غيردهد.

ماده 1072 _ در صورتي كه وكالت بطور اطلاق داده شود وكيل نمي تواند موكله را براي خود تزويج كند مگر اينكه اين اذن صريحابه او داده شده باشد.

ماده 1073 _ اگر وكيل از آنچه كه موكل راجع به شخص يا مهر ياخصوصيات ديگر معين كرده تخلف كند صحت عقد متوقف برتنفيذ موكل خواهد بود.

ماده 1074 _ حكم ماده فوق در موردي نيز جاري است كه وكالت بدون قيد بوده و وكيل مراعات مصلحت موكل را نكرده باشد.

فصل ششم در نكاح منقطع

ماده 1075 _ نكاح وقتي

منقطع است كه براي مدت معيني واقع شده باشد.

ماده 1076 _ مدت نكاح منقطع بايد كاملا معين شود.

ماده 1077 _ در نكاح منقطع احكام راجع به وراثت زن و به مهر اوهمان است كه در باب ارث و در فصل آتي مقرر شده است

فصل هفتم در مهر

ماده 1078 _ هر چيزي را كه ماليت داشته و قابل تملك نيز باشدمي توان مهر قرار داد.

ماده 1079 _ مهر بايد بين طرفين تا حدي كه رفع جهالت آنها بشودمعلوم باشد.

ماده 1080 _ تعيين مقدار مهر منوط به تراضي طرفين است

ماده 1081 _ اگر در عقد نكاح شرط شود كه در صورت عدم تاديه مهردر مدت معين نكاح باطل خواهد بود نكاح و مهر صحيح ولي شرط باطل است

ماده 1082 _ به مجرد عقد، زن مالك مهر مي شود و مي تواند هر نوع تصرفي كه بخواهد در آن بنمايد.

تبصره _ چنانچه مهريه وجه رايج باشد متناسب با تغيير شاخص قيمت سالانه زمان تاديه نسبت به سال اجراي عقد كه توسط بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران تعيين مي گردد محاسبه و پرداخت خواهد شد مگر اينكه زوجين در حين اجراي عقد به نحو ديگري تراضي كرده باشند.

ماده 1083 _ براي تاديه تمام يا قسمتي از مهر مي توان مدت يا اقساطي قرار داد.

ماده 1084 _ هرگاه مهر، عين معين باشد و معلوم گردد قبل از عقدمعيوب بوده و يا بعد از عقد و قبل از تسليم معيوب و يا تلف شودشوهر ضامن عيب و تلف است

ماده 1085 _ زن مي تواند تا مهر به او تسليم نشده از ايفاي وظائفي كه در مقابل شوهر دارد امتناع كند مشروط بر اينكه مهر او حال باشد واين امتناع مسقط

حق نفقه نخواهد بود.

ماده 1086 _ اگر زن قبل از اخذ مهر به اختيار خود به ايفا وظائفي كه درمقابل شوهر دارد قيام نمود ديگر نمي تواند از حكم ماده قبل استفاده كند معذلك حقي كه براي مطالبه مهر دارد ساقط نخواهد شد.

ماده 1087 _ اگر در نكاح دائم مهر ذكر نشده يا عدم مهر شرط شده باشدنكاح صحيح است و طرفين مي توانند بعد از عقد مهر را به تراضي معين كنند و اگر قبل از تراضي بر مهر معين بين آنها نزديكي واقع شود زوجه مستحق مهرالمثل خواهد بود.

ماده 1088 _ در مورد ماده قبل اگر يكي از زوجين قبل از تعيين مهر وقبل از نزديكي بميرد زن مستحق هيچگونه مهري نيست

ماده 1089 _ ممكن است اختيار تعيين مهر به شوهر يا شخص ثالثي داده شود در اين صورت شوهر يا شخص ثالث مي تواند مهر را هرقدر بخواهد معين كند.

ماده 1090 _ اگر اختيار تعيين مهر به زن داده شود زن نمي تواند بيشتر ازمهرالمثل معين نمايد.

ماده 1091 _ براي تعيين مهرالمثل بايد حال زن از حيث شرافت خانوادگي و ساير صفات و وضعيت او نسبت به اماثل و اقران واقارب و همچنين معمول محل و غيره در نظر گرفته شود.

ماده 1092 _ هرگاه شوهر قبل از نزديكي زن خود را طلاق دهد زن مستحق نصف مهر خواهدبود واگر شوهر بيش از نصف مهررا قبلا داده باشد حق دارد مازاد از نصف را عينا يا مثلا يا قيمتا استرداد كند.

ماده 1093 _ هرگاه مهر در عقد ذكر نشده باشد و شوهر قبل از نزديكي وتعيين مهر زن خود را طلاق دهد زن مستحق مهرالمتعه است و اگربعد از آن طلاق دهد

مستحق مهرالمثل خواهد بود.

ماده 1094 _ براي تعيين مهرالمتعه حال مرد از حيث غنا و فقر ملاحظه مي شود.

ماده 1095 _ در نكاح منقطع عدم مهر در عقد موجب بطلان است

ماده 1096 _ در نكاح منقطع موت زن در اثناء مدت موجب سقوط مهرنمي شود و همچنين است اگر شوهر تا آخر مدت با او نزديكي نكند.

ماده 1097 _ در نكاح منقطع هرگاه شوهر قبل از نزديكي تمام مدت نكاح را ببخشد بايد نصف مهر را بدهد.

ماده 1098 _ در صورتي كه عقد نكاح اعم از دائم يا منقطع باطل بوده ونزديكي واقع نشده زن حق مهر ندارد و اگر مهر را گرفته شوهرمي تواند آن را استرداد نمايد.

ماده 1099 _ در صورت جهل زن به فساد نكاح و وقوع نزديكي زن مستحق مهرالمثل است

ماده 1100 _ در صورتي كه مهرالمسمي مجهول باشد يا ماليت نداشته باشد يا ملك غير باشد در صورت اول و دوم زن مستحق مهرالمثل خواهد بود و در صورت سوم مستحق مثل يا قيمت آن خواهد بودمگر اينكه صاحب مال اجازه نمايد.

ماده 1101 _ هرگاه عقد نكاح قبل از نزديكي به جهتي فسخ شود زن حق مهر ندارد مگر در صورتي كه موجب فسخ عنن باشد كه در اين صورت با وجود فسخ نكاح زن مستحق نصف مهر است

فصل هشتم در حقوق و تكاليف زوجين نسبت به يكديگر

ماده 1102 _ همين كه نكاح بطور صحت واقع شد روابط زوجيت بين طرفين موجودوحقوق وتكاليف زوجين درمقابل همديگربرقرارمي شود.

ماده 1103 _ زن و شوهر مكلف به حسن معاشرت با يكديگرند.

ماده 1104 _ زوجين بايد در تشييد مباني خانواده و تربيت اولاد خود به يكديگر معاضدت نمايند.

ماده 1105 _ در روابط زوجين رياست

خانواده از خصايص شوهراست

ماده 1106 _ در عقد دائم نفقه زن به عهده شوهر است

ماده 1107 _ نفقه عبارت است از همه نيازهاي متعارف و متناسب با وضعيت زن از قبيل مسكن، البسه، غذا، اثاث منزل و هزينه هاي درماني و بهداشتي و خادم در صورت عادت يا احتياج به واسطه نقصان يا مرض.

ماده 1108 _ هرگاه زن بدون مانع مشروع از اداي وظايف زوجيت امتناع كند مستحق نفقه نخواهد بود.

ماده 1109 _ نفقه مطلقه رجعيه در زمان عده بر عهده شوهر است مگراينكه طلاق در حال نشوز واقع شده باشد ليكن اگر عده از جهت فسخ نكاح يا طلاق بائن باشد زن حق نفقه ندارد مگر در صورت حمل از شوهر خود كه در اين صورت تا زمان وضع حمل حق نفقه خواهد داشت

ماده 1110 _ در ايام عده وفات، مخارج زندگي زوجه عندالمطالبه از اموال اقاربي كه پرداخت نفقه به عهده آنان است (در صورت عدم پرداخت) تامين مي گردد.

ماده 1111 _ زن مي تواند در صورت استنكاف شوهر از دادن نفقه به محكمه رجوع كند در اين صورت محكمه ميزان نفقه را معين وشوهر را به دادن آن محكوم خواهد كرد.

ماده 1112 _ اگر اجراي حكم مذكور در ماده قبل ممكن نباشد مطابق ماده 1129 رفتار خواهد شد.

ماده 1113 _ در عقد انقطاع زن حق نفقه ندارد مگر اينكه شرط شده ياآنكه عقد مبني بر آن جاري شده باشد.

ماده 1114 _ زن بايد در منزلي كه شوهر تعيين مي كند سكني نمايد مگرآنكه اختيار تعيين منزل به زن داده شده باشد.

ماده 1115 _ اگر بودن زن با شوهر در يك منزل متضمن خوف ضرربدني يا مالي

يا شرافتي براي زن باشد زن مي تواند مسكن عليحده اختيار كند و در صورت ثبوت مظنه ضرر مزبور، محكمه حكم بازگشت به منزل شوهر نخواهد داد و مادام كه زن در بازگشتن به منزل مزبور معذور است نفقه بر عهده شوهر خواهد بود.

ماده 1116 _ در مورد ماده فوق مادام كه محاكمه بين زوجين خاتمه نيافته محل سكناي زن به تراضي طرفين معين مي شود و در صورت عدم تراضي محكمه با جلب نظر اقرباي نزديك طرفين منزل زن رامعين خواهد نمود و در صورتيكه اقربائي نباشد خود محكمه محل مورد اطميناني را معين خواهد كرد.

ماده 1117 _ شوهر مي تواند زن خود را از حرفه يا صنعتي كه منافي مصالح خانوادگي يا حيثيات خود يا زن باشد منع كند.

ماده 1118 _ زن مستقلا مي تواند در دارايي خود هر تصرفي را كه مي خواهد بكند.

ماده 1119 _ طرفين عقد ازدواج مي توانند هر شرطي كه مخالف بامقتضاي عقد مزبور نباشد در ضمن عقد ازدواج يا عقد لازم ديگربنمايند: مثل اينكه شرط شود هرگاه شوهر زن ديگر بگيرد يا درمدت معيني غايب شود يا ترك انفاق نمايد يا بر عليه حيات زن سو قصد يا سو رفتاري نمايد كه زندگاني آنها با يكديگر غيرقابل تحمل شود زن وكيل و وكيل در توكيل باشد كه پس از اثبات تحقق شرط در محكمه و صدور حكم نهائي خود را مطلقه سازد.

باب دوم در انحلال عقد نكاح ( ماده 1120 الي 1157 )

ماده 1120 _ عقد نكاح به فسخ يا به طلاق يا به بذل مدت در عقدانقطاع منحل مي شود.

فصل اول در مورد امكان فسخ نكاح

ماده 1121 _ جنون هريك از زوجين به شرط استقرار، اعم از اينكه مستمر يا ادواري باشد براي طرف مقابل موجب حق فسخ است

ماده 1122 _ عيوب

ذيل در مرد موجب حق فسخ براي زن خواهد بود:

1 _ خصا؛

2 _ عنن به شرط اينكه ولو يك بار عمل زناشويي را انجام نداده باشد؛

3 _ مقطوع بودن آلت تناسلي به اندازه اي كه قادر به عمل زناشويي نباشد.

ماده 1123 _ عيوب ذيل در زن موجب حق فسخ براي مرد خواهد بود.

1 _ قرن

2 _ جذام

3 _ برص

4 _ افضا؛

5 _ زمين گيري

6 _ نابينايي از هر دو چشم

ماده 1124 _ عيوب زن در صورتي موجب حق فسخ براي مرد است كه عيب مزبور در حال عقد وجود داشته است

ماده 1125 _ جنون و عنن در مرد هرگاه بعد از عقدهم حادث شودموجب حق فسخ براي زن خواهد بود.

ماده 1126 _ هر يك از زوجين كه قبل از عقد عالم به امراض مذكوره درطرف ديگر بوده بعد از عقد حق فسخ نخواهد داشت

ماده 1127 _ هرگاه شوهر بعد از عقد مبتلا به يكي از امراض مقاربتي گردد زن حق خواهد داشت كه از نزديكي با او امتناع نمايد و امتناع بعلت مزبور مانع حق نفقه نخواهد بود.

ماده 1128 _ هرگاه در يكي از طرفين صفت خاصي شرط شده و بعد ازعقد معلوم شود كه طرف مذكور فاقد وصف مقصود بوده براي طرف مقابل حق فسخ خواهد بود خواه وصف مذكور در عقدتصريح شده يا عقد متبانيا بر آن واقع شده باشد.

ماده 1129 _ در صورت استنكاف شوهر از دادن نفقه و عدم امكان اجراي حكم محكمه و الزام او به دادن نفقه زن مي تواند براي طلاق به حاكم رجوع كند و حاكم شوهر را اجبار به طلاق مي نمايد.همچنين است در صورت عجز شوهر از دادن نفقه

ماده 1130 _ در صورتي كه دوام زوجيت موجب عسر و حرج زوجه باشد، وي مي تواند به حاكم شرع مراجعه و تقاضاي طلاق كند،چنانچه عسر و حرج مذكور در محكمه ثابت شود، دادگاه مي تواند زوج را اجبار به طلاق نمايد و در صورتي كه اجبار ميسر نباشد زوجه به اذن حاكم شرع طلاق داده مي شود.

تبصره _ عسر و حرج موضوع اين ماده عبارت است از به وجود آمدن وضعيتي كه ادامه زندگي را براي زوجه با مشقت همراه ساخته وتحمل آن مشكل باشد و موارد ذيل در صورت احراز توسط دادگاه صالح از مصاديق عسر و حرج محسوب مي گردد:

1 _ ترك زندگي خانوادگي توسط زوج حداقل به مدت شش ماه متوالي و يا نه ماه متناوب در مدت يك سال بدون عذر موجه

2 _ اعتياد زوج به يكي از انواع مواد مخدر و يا ابتلا وي به مشروبات الكلي كه به اساس زندگي خانوادگي خلل وارد آورد و امتناع يا عدم امكان الزام وي به ترك آن در مدتي كه به تشخيص پزشك براي ترك اعتياد لازم بوده است

3 _ محكوميت قطعي زوج به حبس پنج سال يا بيشتر.

4 _ ضرب وشتم يا هرگونه سو رفتار مستمر زوج كه عرفا با توجه به وضعيت زوجه قابل تحمل نباشد.

5 _ ابتلا زوج به بيماري هاي صعب العلاج رواني يا ساري يا هرعارضه صعب العلاج ديگري كه زندگي مشترك را مختل نمايد.

موارد مندرج در اين ماده مانع از آن نيست كه دادگاه در ساير مواردي كه عسر و حرج زن در دادگاه احراز شود، حكم طلاق صادر نمايد.

ماده 1131 _ خيار فسخ فوري است و اگر طرفي كه حق فسخ دارد

بعد ازاطلاع بعلت فسخ نكاح را فسخ نكند خيار او ساقط مي شود به شرط اينكه علم به حق فسخ و فوريت آن داشته باشد تشخيص مدتي كه براي امكان استفاده از خيار لازم بوده به نظر عرف و عادت است

ماده 1132 _ در فسخ نكاح رعايت ترتيباتي كه براي طلاق مقرر است شرط نيست

فصل دوم در طلاق

مبحث اول در كليات

ماده 1133 _ مرد مي تواند با رعايت شرايط مقرر در اين قانون با مراجعه به دادگاه تقاضاي طلاق همسرش را بنمايد.

تبصره _ زن نيز مي تواند با وجود شرايط مقرر در مواد (1119) ، (1129) و (1130) اين قانون، از دادگاه تقاضاي طلاق نمايد.

ماده 1134 _ طلاق بايد به صيغه طلاق و در حضور لااقل دو نفر مرد عادل كه طلاق را بشنوند واقع گردد.

ماده 1135 _ طلاق بايد منجز باشد و طلاق معلق به شرط باطل است

ماده 1136 _ طلاق دهنده بايدبالغ و عاقل و قاصد و مختار باشد.

ماده 1137 _ ولي مجنون دائمي مي تواند در صورت مصلحت مولي عليه زن او را طلاق دهد.

ماده 1138 _ ممكن است صيغه طلاق را به توسط وكيل اجرانمود.

ماده 1139 _ طلاق مخصوص عقد دائم است و زن منقطعه با انقضا مدت يا بذل آن از طرف شوهر از زوجيت خارج مي شود.

ماده 1140 _ طلاق زن در مدت عادت زنانگي يا در حال نفاس صحيح نيست مگر اينكه زن حامل باشد يا طلاق قبل از نزديكي با زن واقع شود يا شوهر غايب باشد بطوري كه اطلاع از عادت زنانگي بودن زن نتواند حاصل كند.

ماده 1141 _ طلاق در طهر مواقعه صحيح نيست مگر اينكه

زن يائسه ياحامل باشد.

ماده 1142 _ طلاق زني كه با وجود اقتضاي سن عادت زنانگي نمي شود وقتي صحيح است كه از تاريخ آخرين نزديكي با زن سه ماه گذشته باشد.

مبحث دوم در اقسام طلاق

ماده 1143 _ طلاق بر دو قسم است بائن و رجعي

ماده 1144 _ در طلاق بائن براي شوهر حق رجوع نيست

ماده 1145 _ در موارد ذيل طلاق ، بائن است

1 _ طلاقي كه قبل از نزديكي واقع شود؛

2 _ طلاق يائسه

3 _ طلاق خلع و مبارات مادام كه زن رجوع به عوض نكرده باشد؛

4 _ سومين طلاق كه بعد از سه وصلت متوالي به عمل آيد اعم ازاينكه وصلت در نتيجه رجوع باشد يا در نتيجه نكاح جديد.

ماده 1146 _ طلاق خلع آن است كه زن به واسطه كراهتي كه از شوهرخود دارد در مقابل مالي كه به شوهر مي دهد طلاق بگيرد اعم ازاينكه مال مزبور عين مهر يا معادل آن و يا بيشتر و يا كمتر از مهر باشد.

ماده 1147 _ طلاق مبارات آن است كه كراهت از طرفين باشد ولي دراين صورت عوض بايد زائد بر ميزان مهر نباشد.

ماده 1148 _ در طلاق رجعي براي شوهر در مدت عده حق رجوع است

ماده 1149 _ رجوع در طلاق به هر لفظ يا فعلي حاصل مي شود كه دلالت بر رجوع كند مشروط بر اينكه مقرون به قصد رجوع باشد.

مبحث سوم در عده

ماده 1150 _ عدق ه عبارت است از مدتي كه تا انقضاي آن زني كه عقدنكاح او منحل شده است نمي تواند شوهر ديگر اختيار كند.

ماده 1151 _ عده طلاق و عده فسخ نكاح سه طهر است مگر

اينكه زن با اقتضاي سن عادت زنانگي نبيندكه دراين صورت عده او سه ماه است

ماده 1152 _ عده فسخ نكاح و بذل مدت و انقضا آن در مورد نكاح منقطع در غير حامل دو طهر است مگر اينكه زن با اقتضاي سن عادت زنانگي نبيند كه در اين صورت 45 روز است

ماده 1153 _ عده طلاق و فسخ نكاح و بذل مدت و انقضا آن در موردزن حامله تا وضع حمل است

ماده 1154 _ عده وفات چه در دائم و چه در منقطع در هر حال چهار ماه و ده روز است مگر اينكه زن حامل باشد كه در اين صورت عده وفات تا موقع وضع حمل است مشروط بر اينكه فاصله بين فوت شوهر و وضع حمل از چهار ماه و ده روز بيشتر باشد والا مدت عده همان چهار ماه و ده روز خواهد بود.

ماده 1155 _ زني كه بين او و شوهر خود نزديكي واقع نشده و همچنين زن يائسه نه عده طلاق دارد و نه عده فسخ نكاح ولي عده وفات در هر مورد بايد رعايت شود.

ماده 1156 _ زني كه شوهر او غايب مفقودالاثر بوده و حاكم او را طلاق داده باشد بايد از تاريخ طلاق عده وفات نگاه دارد.

ماده 1157 _ زني كه به شبهه با كسي نزديكي كند بايد عده طلاق نگاه دارد.

كتاب هشتم در اولاد
باب اول در نسب ( ماده 1158 الي 1167 )

ماده 1158 _ طفل متولد در زمان زوجيت ملحق به شوهر است مشروط بر اينكه از تاريخ نزديكي تا زمان تولد كمتر از شش ماه و بيشتر از ده ماه نگذشته باشد.

ماده 1159 _ هر طفلي كه بعد از انحلال نكاح متولد شود ملحق به شوهر است مشروط

بر اينكه مادر هنوز شوهر نكرده و از تاريخ انحلال نكاح تا روز ولادت طفل بيش از ده ماه نگذشته باشد مگر آن كه ثابت شود كه از تاريخ نزديكي تا زمان ولادت كمتر از ششماه و يابيش از ده ماه گذشته باشد.

ماده 1160 _ در صورتي كه عقد نكاح پس از نزديكي منحل شود و زن مجددا شوهر كند و طفلي از او متولد گردد طفل به شوهري ملحق مي شود كه مطابق مواد قبل الحاق او به آن شوهر ممكن است درصورتي كه مطابق مواد قبل الحاق طفل به هر دو شوهر ممكن باشدطفل ملحق به شوهر دوم است مگر آن كه امارات قطعيه برخلاف آن دلالت كند.

ماده 1161 _ درمورد مواد قبل هرگاه شوهر صريحا يا ضمنا اقرار به ابوت خود نموده باشد دعوي نفي ولد از او مسموع نخواهد بود.

ماده 1162 _ در مورد مواد قبل دعوي نفي ولد بايد در مدتي كه عادتا پس از تاريخ اطلاع يافتن شوهر از تولد طفل براي امكان اقامه دعوي كافي مي باشد اقامه گردد و در هر حال دعوي مزبور پس ازانقضا دو ماه از تاريخ اطلاع يافتن شوهر از تولد طفل مسموع نخواهد بود.

ماده 1163 _ در موردي كه شوهر مطلع از تاريخ حقيقي تولد طفل نبوده و تاريخ تولد را بر او مشتبه نموده باشند به نوعي كه موجب الحاق طفل به او باشد و بعدها شوهر از تاريخ حقيقي تولد مطلع شودمدت مرور زمان دعوي نفي دو ماه از تاريخ كشف خدعه خواهد بود.

ماده 1164 _ احكام مواد قبل در مورد طفل متولد از نزديكي به شبهه نيزجاري است اگرچه مادر طفل مشتبه نباشد.

ماده 1165

_ طفل متولد از نزديكي به شبهه فقط ملحق به طرفي مي شود كه در اشتباه بوده و در صورتي كه هر دو در اشتباه بوده اند ملحق به هر دو خواهد بود.

ماده 1166 _ هرگاه به واسطه وجود مانعي نكاح بين ابوين طفل باطل باشد نسبت طفل به هر يك از ابوين كه جاهل بر وجود مانع بوده مشروع و نسبت به ديگري نامشروع خواهد بود.

در صورت جهل هر دو، نسب طفل نسبت به هر دو مشروع است

ماده 1167 _ طفل متولد از زنا ملحق به زاني نمي شود .

باب دوم در نگاهداري و تربيت اطفال

ماده 1168 _ نگاهداري اطفال هم حق و هم تكليف ابوين است

ماده 1169 _ براي حضانت و نگهداري طفلي كه ابوين او جدا از يكديگر زندگي مي كنند، مادر تا سن هفت سالگي اولويت دارد و پس از آن با پدر است.

تبصره - بعد از هفت سالگي در صورت حدوث اختلاف، حضانت طفل با رعايت مصلحت كودك به تشخيص دادگاه مي باشد.(اصلاحي 8/9/1382 مجمع تشخيص نظام)

ماده 1170 _ اگر مادر در مدتي كه حضانت طفل با او است مبتلا به جنون شود يا به ديگري شوهر كند حق حضانت با پدر خواهد بود.

ماده 1171 _ در صورت فوت يكي از ابوين حضانت طفل با آنكه زنده است خواهد بود هر چند متوفي پدر طفل بوده و براي او قيم معين كرده باشد.

ماده 1172 _ هيچيك از ابوين حق ندارند در مدتي كه حضانت طفل به عهده آنهاست از نگاهداري او امتناع كنند، در صورت امتناع يكي ازابوين حاكم بايد به تقاضاي ديگري يا تقاضاي قيم يا يكي از اقربا ويا به تقاضاي مدعي العموم نگاهداري طفل را

به هر يك از ابوين كه حضانت به عهده اوست الزام كند و در صورتي كه الزام ممكن ياموثر نباشد حضانت را به خرج پدر و هرگاه پدر فوت شده باشد به خرج مادر تامين كند.

ماده 1173 _ هرگاه در اثر عدم مواظبت يا انحطاط اخلاقي پدر يا مادري كه طفل تحت حضانت اوست صحت جسماني و يا تربيت اخلاقي طفل در معرض خطر باشد، محكمه مي تواند به تقاضاي اقرباي طفل يا به تقاضاي قيم او يا به تقاضاي رئيس حوزه قضائي هرتصميمي راكه براي حضانت طفل مقتضي بداند، اتخاذ كند.

موارد ذيل از مصاديق عدم مواظبت و يا انحطاط اخلاقي هريك از والدين است

1 _ اعتياد زيان آور به الكل مواد مخدر و قمار.

2 _ اشتهار به فساد اخلاق و فحشا.

3 _ ابتلا به بيماري هاي رواني با تشخيص پزشكي قانوني

4 _ سواستفاده از طفل يا اجبار او به ورود در مشاغل ضداخلاقي مانند فساد و فحشا، تكدي گري و قاچاق .

5 _ تكرار ضرب و جرح خارج از حد متعارف

ماده 1174 _ در صورتي كه بعلت طلاق يا به هر جهت ديگر ابوين طفل در يك منزل سكونت نداشته باشند هر يك از ابوين كه طفل تحت حضانت او نمي باشد حق ملاقات طفل خود را دارد تعيين زمان و مكان ملاقات و ساير جزئيات مربوطه به آنها در صورت اختلاف بين ابوين با محكمه است

ماده 1175 _ طفل را نمي توان از ابوين و يا از پدر و يا از مادري كه حضانت با اوست گرفت مگر در صورت وجود علت قانوني

ماده 1176 _ مادر مجبور نيست كه به طفل خود شير بدهد مگر درصورتي كه تغذيه طفل به

غير شير مادر ممكن نباشد.

ماده 1177 _ طفل بايد مطيع ابوين خود بوده و در هر سني كه باشد بايدبه آنها احترام كند.

ماده 1178 _ ابوين مكلف هستند كه در حدود توانايي خود به تربيت اطفال خويش برحسب مقتضي اقدام كنند و نبايد آنها را مهمل بگذارند.

ماده 1179 _ ابوين حق تنبيه طفل خود را دارند ولي به استناد اين حق نمي توانند طفل خود را خارج از حدود تاديب تنبيه نمايند.

باب سوم در ولايت قهري پدر و جدّپدري ( ماده 1180 الي 1194 )

ماده 1180 _ طفل صغير، تحت ولايت قهري پدر و جد پدري خود مي باشد و همچنين است طفل غير رشيد يا مجنون در صورتي كه عدم رشد يا جنون او متصل به صغر باشد.

ماده 1181 _ هر يك از پدر و جد پدري نسبت به اولاد خود ولايت دارند.

ماده 1182 _ هرگاه طفل هم پدر و هم جد پدري داشته باشد و يكي از آنها محجور يا بعلتي ممنوع از تصرف در اموال مولي عليه گردد ولايت قانوني او ساقط مي شود.

ماده 1183 _ در كليه امور مربوط به اموال و حقوق مالي مولي عليه ولي نماينده قانوني او مي باشد.

ماده 1184 _ هرگاه ولي قهري طفل رعايت غبطه صغير را ننمايد ومرتكب اقداماتي شود كه موجب ضرر مولي عليه گردد به تقاضاي يكي از اقارب وي و يا به درخواست رئيس حوزه قضايي پس ازاثبات دادگاه ولي مذكور را عزل و از تصرف در اموال صغير منع وبراي اداره امور مالي طفل فرد صالحي را به عنوان قيم تعيين مي نمايد.

همچنين اگر ولي قهري به واسطه كبر سن و يا بيماري و امثال آن قادر به اداره اموال مولي عليه نباشد

و شخصي را هم براي اين امرتعيين ننمايد، طبق مقررات اين ماده فردي به عنوان امين به ولي قهي منضم مي گردد.

ماده 1185 _ هرگاه ولي قهري طفل محجور شود مدعي العموم مكلف است مطابق مقررات راجعه به تعيين قيم قيمي براي طفل معين كند.

ماده 1186 _ در مواردي كه براي عدم امانت ولي قهري نسبت به دارايي طفل امارات قويه موجود باشد مدعي العموم مكلف است از محكمه ابتدائي رسيدگي به عمليات او را بخواهد محكمه در اين مورد رسيدگي كرده در صورتي كه عدم امانت او معلوم شد مطابق ماده 1184 رفتار مي نمايد.

ماده 1187 _ هرگاه ولي قهري منحصر، به واسطه غيبت يا حبس به هرعلتي كه نتواند به امور مولي عليه رسيدگي كند و كسي را هم ازطرف خود معين نكرده باشد حاكم يك نفر امين به پيشنهادمدعي العموم براي تصدي و اداره اموال مولي عليه و ساير امور راجعه به او موقتا معين خواهد كرد.

ماده 1188 _ هر يك از پدر و جد پدري بعد از وفات ديگري مي تواند براي اولاد خود كه تحت ولايت او مي باشد وصي معين كند تا بعداز فوت خود در نگاهداري و تربيت آنها مواظبت كرده و اموال آنها را اداره نمايد.

ماده 1189 _ هيچيك از پدر و جد پدري نمي تواند با حيات ديگري براي مولي عليه خود وصي معين كند.

ماده 1190 _ ممكن است پدر و يا جد پدري به كسي كه به سمت وصايت معين كرده اختيار تعيين وصي بعد از فوت خود را براي مولي عليه بدهد.

ماده 1191 _ اگر وصي منصوب از طرف ولي قهري به نگاهداري يا تربيت مولي عليه و يا اداره امور او اقدام نكند يا امتناع از انجام وظايف

خود نمايد منعزل مي شود.

ماده 1192 _ ولي مسلم نمي تواند براي امور مولي عليه خود وصي غيرمسلم معين كند.

ماده 1193 _ همين كه طفل كبير و رشيد شد از تحت ولايت خارج مي شود و اگر بعدا سفيه يا مجنون شود قيمي براي او معين مي شود.

ماده 1194 _ پدر و جد پدري و وصي منصوب از طرف يكي از آنان ولي خاص طفل ناميده مي شود.

كتاب نهم در خانواده
فصل اول در الزام به انفاق ( ماده 1195 الي 1206 )

ماده 1195 _ احكام نفقه زوجه همان است كه به موجب فصل هشتم ازباب اول كتاب هفتم مقرر شده و برطبق همين فصل مقرر مي شود.

ماده 1196 _ در روابط بين اقارب فقط اقارب نسبي در خط عمودي اعم از صعودي يا نزولي ملزم به انفاق يكديگرند.

ماده 1197 _ كسي مستحق نفقه است كه ندار بوده و نتواند به وسيله اشتغال به شغلي وسائل معيشت خود را فراهم نمايد.

ماده 1198 _ كسي ملزم به انفاق است كه متمكن از دادن نفقه باشد:يعني بتواند نفقه بدهد بدون اينكه از اين حيث در وضع معيشت خود دچار مضيقه گردد. براي تشخيص تمكن بايد كليه تعهدات و وضع زندگاني شخصي او در جامعه در نظر گرفته شود.

ماده 1199 _ نفقه اولاد بر عهده پدر است پس از فوت پدر يا عدم قدرت او به انفاق به عهده اجداد پدري است با رعايت الاقرب فالاقرب در صورت نبودن پدر و اجداد پدري و يا عدم قدرت آنها نفقه بر عهده مادر است

هرگاه مادر هم زنده و يا قادر به انفاق نباشد با رعايت الاقرب فالاقرب به عهده اجداد و جدات مادري و جدات پدري واجب النفقه است و اگر چند نفر از اجداد و جدات مزبور از حيث درجه اقربيت مساوي باشند نفقه را

بايد به حصه مساوي تاديه كنند.

ماده 1200 _ نفقه ابوين با رعايت الاقرب فالاقرب به عهده اولاد و اولاد اولاد است

ماده 1201 _ هرگاه يك نفر، هم در خط عمودي صعودي و هم در خط عمودي نزولي اقارب داشته باشد كه از حيث الزام به انفاق در درجه مساوي هستند نفقه او را بايد اقارب مزبور به حصه متساوي تاديه كنند بنابر اين اگر مستحق نفقه پدر و مادر و اولاد بلافصل داشته باشد نفقه او را بايد پدر و اولاد او متساويا تاديه كنند بدون اينكه مادر سهمي بدهد و همچنين اگر مستحق نفقه مادر و اولاد بلافصل داشته باشد نفقه او را بايد مادر و اولاد متساويا بدهند.

ماده 1202 _ اگر اقارب واجب النفقه متعدد باشند و منفق نتواند نفقه همه آنها را بدهد اقارب در خط عمودي نزولي مقدم بر اقارب درخط عمودي صعودي خواهند بود.

ماده 1203 _ در صورت بودن زوجه و يك يا چند نفر واجب _ النفقه ديگر، زوجه مقدم بر سايرين خواهد بود.

ماده 1204 _ نفقه اقارب عبارت است از: مسكن و البسه و غذا و اثاث البيت به قدر رفع حاجت با در نظرگرفتن درجه استطاعت منفق

ماده 1205 _ در موارد غيبت يا استنكاف از پرداخت نفقه چنانچه الزام كسي كه پرداخت نفقه برعهده اوست ممكن نباشد دادگاه مي تواند بامطالبه افراد واجب النفقه به مقدار نفقه از اموال غايب يا مستنكف در اختيار آنها يا متكفل مخارج آنان قرار دهد و در صورتي كه اموال غايب يا مستنكف در اختيار نباشد همسر وي يا ديگري با اجازه دادگاه مي توانند نفقه را به عنوان قرض بپردازند و از شخص

غايب يا مستنكف مطالبه نمايند.

ماده 1206 _ زوجه در هر حال مي تواند براي نفقه زمان گذشته خود اقامه دعوا نمايد و طلب او از بابت نفقه مزبور طلب ممتاز بوده و در صورت افلاس يا ورشكستگي شوهر، زن مقدم بر غرما خواهد بود ولي اقارب فقط نسبت به آتيه مي توانند مطالبه نفقه نمايند.

كتاب دهم در حجر و قيمومت
فصل اول در كليات ( ماده 1207 الي 1217 )

ماده 1207 _ اشخاص ذيل محجور و از تصرف در اموال و حقوق مالي خود ممنوع هستند:

1 _ صغار؛

2 _ اشخاص غير رشيد؛

3 _ مجانين

ماده 1208 _ غير رشيد كسي است كه تصرفات او در اموال و حقوق مالي خود عقلايي نباشد.

ماده 1209 _ حذف شده است

ماده 1210 _ هيچ كس را نمي توان بعد از رسيدن به سن بلوغ به عنوان جنون يا عدم رشد محجور نمود مگر آنكه عدم رشد يا جنون او ثابت شده باشد.

تبصره 1 _ سن بلوغ در پسر پانزده سال تمام قمري و در دختر نه سال تمام قمري است

تبصره 2 _ اموال صغيري را كه بالغ شده است در صورتي مي توان به او داد كه رشد او ثابت شده باشد.

ماده 1211 _ جنون به هر درجه كه باشد موجب حجر است

ماده 1212 _ اعمال و اقوال صغير تا حدي كه مربوط به اموال و حقوق مالي او باشد باطل و بلا اثر است معذلك صغير مميز مي تواند تملك بلاعوض كند مثل قبول هبه و صلح بلاعوض و حيازت مباحات

ماده 1213 _ مجنون دائمي مطلقا و مجنون ادواري در حال جنون نمي تواند هيچ تصرفي در اموال و حقوق مالي خود بنمايد ولو با اجازه ولي يا قيم خود لكن اعمال حقوقي كه مجنون ادواري

در حال افاقه مي نمايد نافذ است مشروط بر آن كه افاقه او مسلم باشد.

ماده 1214 _ معاملات و تصرفات غير رشيد در اموال خود نافذ نيست مگر با اجازه ولي يا قيم او اعم از اينكه اين اجازه قبلا داده شده باشد يا بعد از انجام عمل

معذلك تملكات بلاعوض از هر قبيل كه باشد بدون اجازه هم نافذ است

ماده 1215 _ هرگاه كسي مالي را به تصرف صغير غير مميز و يا مجنون بدهد صغير يا مجنون مسئول ناقص يا تلف شدن آن مال نخواهدبود.

ماده 1216 _ هرگاه صغير يا مجنون يا غير رشيد باعث ضرر غير شود ضامن است

ماده 1217 _ اداره اموال صغار و مجانين و اشخاص غيررشيد به عهده ولي يا قيم آنان است بطوري كه در باب سوم از كتاب هشتم و مواد بعد مقرر است

فصل دوم در موارد نصب قيم و ترتيب آن ( ماده 1218 الي 1234 )

ماده 1218 _ براي اشخاص ذيل نصب قيم مي شود:

1 _ براي صغاري كه ولي خاص ندارند؛

2 _ براي مجانين و اشخاص غيررشيد كه جنون يا عدم رشد آنها متصل به زمان صغر آنها بوده و ولي خاص نداشته باشند؛

3 _ براي مجانين و اشخاص غيررشيد كه جنون يا عدم رشد آنها متصل به زمان صغر آنها نباشد.

ماده 1219 _ هر يك از ابوين مكلف است در مواردي كه به موجب ماده قبل بايد براي اولاد آنها قيم معين شود مراتب را به دادستان حوزه اقامت خود و يا به نماينده او اطلاع داده و از او تقاضا نمايد كه اقدام لازم براي نصب قيم بعمل آورد.

ماده 1220 _ در صورت نبودن هيچيك از ابوين يا عدم اطلاع آنها انجام تكليف مقرر در

ماده قبل به عهده اقربايي است كه با شخص محتاج به قيم در يك جا زندگي مي نمايند.

ماده 1221 _ اگر كسي به موجب ماده 1218 بايد براي او نصب قيم شود زن يا شوهر داشته باشد زوج يا زوجه نيز مكلف به انجام تكليف مقرر در ماده 1219 خواهند بود.

ماده 1222 _ در هر موردي كه دادستان بنحوي از انحا به وجود شخصي كه مطابق ماده 1218 بايد براي او نصب قيم شود مسبوق گرديد بايد به دادگاه مدني خاص رجوع و اشخاصي را كه براي قيمومت مناسب مي داند به آن دادگاه معرفي كند.

دادگاه مدني خاص از ميان اشخاص مزبور يك يا چند نفر را به سمت قيم معين و حكم نصب او را صادر مي كند و نيز دادگاه مذكور مي تواند علاوه بر قيم يك يا چند نفر را به عنوان ناظر معين نمايد دراين صورت دادگاه بايد حدود اختيارات ناظر را نيز تعيين كند. اگر دادگاه مدني خاص اشخاصي را كه معرفي شده اند معتمد نديد اشخاص ديگري را از دادسرا خواهد خواست

ماده 1223 _ در مورد مجانين دادستان بايد قبلا رجوع به خبره كرده نظريات خبره را به دادگاه مدني خاص ارسال دارد در صورت اثبات جنون دادستان به دادگاه رجوع مي كند تا نصب قيم شود در مورد اشخاص غيررشيد نيز دادستان مكلف است كه قبلا به وسيله مطلعين اطلاعات كافيه در باب سفاهت او بدست آورده و درصورتي كه سفاهت را مسلم ديد در دادگاه مدني خاص اقامه دعوا نمايد و پس از صدور حكم عدم رشد براي نصب قيم به دادگاه رجوع نمايد.

ماده 1224 _ حفظ و نظارت در اموال صغار

و مجانين و اشخاص غيررشيد مادام كه براي آنها قيم معين نشده به عهده مدعي العموم خواهد بود طرز حفظ و نظارت مدعي العموم به موجب نظامنامه وزارت عدليه معين خواهد شد.

ماده 1225 _ همين كه حكم جنون يا عدم رشد يك نفر صادر و به توسط محكمه شرع براي او قيم معين گرديد مدعي العموم مي تواند حجر آن را اعلان نمايد انتشار حجر هر كسي كه نظر به وضعيت دارائي او ممكن است طرف معاملات بالنبسه عمده واقع گردد الزامي است

ماده 1226 _ اسامي اشخاصي كه بعد از كبر و رشد بعلت جنون يا سفه محجور مي گردند بايد در دفتر مخصوص ثبت شود. مراجعه به دفتر مزبور براي عموم آزاد است

ماده 1227 _ فقط كسي را محاكم و ادارات و دفاتر اسناد رسمي به قيمومت خواهند شناخت كه نصب او مطابق قانون توسط دادگاه بعمل آمده باشد.

ماده 1228 _ در خارج ايران كنسول ايران و يا جانشين وي مي تواندنسبت به ايرانياني كه بايد مطابق ماده 1218 براي آنها قيم نصب شود و در حوزه ماموريت او ساكن يا مقيم اند موقتا نصب قيم كند وبايد تا 10 روز پس از نصب قيم مدارك عمل خود را به وسيله وزارت امور خارجه به وزارت دادگستري بفرستد. نصب قيم مزبور وقتي قطعي مي گردد كه دادگاه مدني خاص تهران تصميم كنسول يا جانشين او را تنفيذ كند.

ماده 1229 _ وظايف و اختياراتي كه بموجب قوانين و نظامات مربوطه در مورد دخالت مدعيان عمومي در امور صغار و مجانين و اشخاص غيررشيد مقرر است در خارج ايران به عهده مامورين قنسولي خواهد بود.

ماده 1230 _ اگر در عهود و قراردادهاي منعقده بين

دولت ايران و دولتي كه مامور قنسولي ماموريت خود را در مملكت آن دولت اجرامي كند ترتيبي برخلاف مقررات دو ماده فوق اتخاذ شده باشد مامورين مذكور مفاد آن دو ماده را تاحدي كه با مقررات عهدنامه يا قرارداد مخالف نباشد اجرا خواهند كرد.

ماده 1231 _ اشخاص ذيل نبايد به سمت قيمومت معين شوند:

1 _ كساني كه خود تحت ولايت يا قيمومت هستند؛

2 _ كساني كه بعلت ارتكاب جنايت يا يكي از جنحه هاي ذيل بموجب حكم قطعي محكوم شده باشند:

سرقت _ خيانت در امانت _ كلاهبرداري _ اختلاس _ هتك ناموس _ يا منافيات عفت _ جنحه نسبت به اطفال _ ورشكستگي به تقصير.

3 _ كساني كه حكم ورشكستگي آنها صادر و هنوز عمل ورشكستگي آنها تصفيه نشده است

4 _ كساني كه معروف به فساد اخلاق باشند؛

5 _ كسي كه خود يا اقربا طبقه اول او دعوائي بر محجور داشته باشد.

ماده 1232 _ با داشتن صلاحيت براي قيمومت اقرباي محجور مقدم برسايرين خواهند بود.

ماده 1233 _ زن نمي تواند بدون رضايت شوهر خود، سمت قيمومت را قبول كند.

ماده 1234 _ در صورتي كه محكمه بيش از يك نفر را براي قيمومت تعيين كند مي تواند وظايف آنها را تفكيك نمايد.

فصل سوم در اختيارات و وظايف و مسئوليت قيم و حدود آن(ماده 1235 الي 1247)

ماده 1235 _ مواظبت شخص مولي عليه و نمايندگي قانوني او در كليه امور مربوط به اموال و حقوق مالي او با قيم است

ماده 1236 _ قيم مكلف است قبل از مداخله در امور مالي مولي عليه صورت جامعي از كليه دارائي او تهيه كرده و يك نسخه از آن را به امضاي خود براي دادستاني كه مولي عليه در حوزه آن سكونت دارد بفرستد و دادستان يا نماينده او

بايد نسبت به ميزان دارائي مولي عليه تحقيقات لازمه بعمل آورد.

ماده 1237 _ مدعي العموم يا نماينده او بايد بعد از ملاحظه صورت دارايي مولي عليه مبلغي را كه ممكن است مخارج ساليانه مولي عليه بالغ بر آن گردد و مبلغي را كه براي اداره كردن دارائي مزبور ممكن است لازم شود معين نمايد قيم نمي تواند بيش از مبالغ مزبور خرج كند مگر با تصويب مدعي العموم

ماده 1238 _ قيمي كه تقصير در حفظ مال مولي عليه بنمايد مسئول ضرر و خساراتي است كه از نقصان يا تلف آن مال حاصل شده اگرچه نقصان يا تلف مستند به تفريط يا تعدي قيم نباشد.

ماده 1239 _ هرگاه معلوم شود كه قيم عامدا مالي را كه متعلق به مولي عليه بوده جزو صورت دارائي او قيد نكرده و يا باعث شده است كه آن مال در صورت مزبور قيد نشود مسئول هر ضرر و خساراتي خواهد بود كه از اين حيث ممكن است به مولي عليه وارد شود بعلاوه در صورتي كه عمل مزبور از روي سو نيت بوده قيم معزول خواهد شد.

ماده 1240 _ قيم نمي تواند به سمت قيمومت از طرف مولي عليه باخود معامله كند اعم از اينكه مال مولي عليه را به خود منتقل كند يامال خود را به او انتقال دهد.

ماده 1241 _ قيم نمي تواند اموال غيرمنقول مولي عليه را بفروشد و يا رهن گذارد يا معامله اي كند كه در نتيجه آن خود، مديون مولي عليه شود مگر با لحاظ غبطه مولي عليه و تصويب مدعي العموم درصورت اخير شرط حتمي تصويب مدعي العموم ملائت قيم مي باشد و نيز نمي تواند براي مولي عليه بدون ضرورت و احتياج قرض كند مگر با تصويب مدعي العموم

ماده 1242 _ قيم نمي تواند دعوي مربوط به

مولي عليه را به صلح خاتمه دهد مگر با تصويب مدعي العموم

ماده 1243 _ در صورت وجود موجبات موجه دادستان مي تواند از دادگاه مدني خاص تقاضا كند كه از قيم تضميناتي راجع به اداره اموال مولي عليه بخواهد. تعيين نوع تضمين به نظر دادگاه است هرگاه قيم براي تعيين نوع تضمين حاضر نشد از قيمومت عزل مي شود.

ماده 1244 _ قيم بايد لااقل سالي يك مرتبه حساب تصدي خود را به مدعي العموم يا نماينده او بدهد و هرگاه در ظرف يك ماه از تاريخ مطالبه مدعي العموم حساب ندهد به تقاضاي مدعي العموم معزول مي شود.

ماده 1245 _ قيم بايد حساب زمان تصدي خود را پس از كبر و رشد يارفع حجر به مولي عليه سابق خود بدهد. هرگاه قيمومت او قبل از رفع حجر خاتمه يابد حساب زمان تصدي بايد به قيم بعدي داده شود.

ماده 1246 _ قيم مي تواند براي انجام امر قيمومت مطالبه اجرت كند ميزان اجرت مزبور با رعايت كار قيم و مقدار اشتغالي كه از امرقيمومت براي او حاصل مي شود و محلي كه قيم در آن جا اقامت دارد و ميزان عايدي مولي عليه تعيين مي گردد.

ماده 1247 _ مدعي العموم مي تواند اعمال نظارت در امور مولي عليه را كلا يا بعضا به اشخاص موثق يا هيئت يا مؤسسه واگذار نمايد.شخص يا هيئت يا مؤسسه كه براي اعمال نظارت تعيين شده درصورت تقصير يا خيانت مسئول ضرر و خسارت وارده به مولي عليه خواهند بود.

فصل چهارم در موارد عزل قيّم ( ماده 1248 الي 1252 )

ماده 1248 _ در موارد ذيل قيم معزول مي شود:

1 _ اگر معلوم شود كه قيم فاقد صفت امانت بوده و يا اين صفت از او سلب شود؛

2 _ اگر قيم مرتكب جنايت و يا مرتكب يكي از جنحه هاي ذيل شده

و بموجب حكم قطعي محكوم گردد:

سرقت _ خيانت در امانت _ كلاهبرداري _ اختلاس _ هتك ناموس _ منافيات عفت _ جنحه نسبت به اطفال _ ورشكستگي به تقصير يا تقلب

3 _ اگر قيم به علتي غير از علل فوق محكوم به حبس شود و بدين جهت نتواند امور مالي مولي عليه را اداره كند؛

4 _ اگر قيم ورشكسته اعلان شود؛

5 _ اگر عدم لياقت يا توانايي قيم در اداره اموال مولي عليه معلوم شود؛

6 _ در مورد مواد 1239، 1243، 1244 با تقاضاي مدعي العموم

ماده 1249 _ اگر قيم مجنون يا فاقد رشد گردد منعزل مي شود.

ماده 1250 _ هرگاه قيم در امور مربوطه به اموال مولي عليه يا جنحه ياجنايت نسبت به شخص او مورد تعقيب مدعي العموم واقع شود محكمه به تقاضاي مدعي العموم موقتا قيم ديگري براي اداره اموال مولي عليه معين خواهد كرد.

ماده 1251 _ هرگاه زن بي شوهري ولو مادر مولي عليه كه به سمت قيمومت معين شده است اختيار شوهر كند بايد مراتب را در ظرف يك ماه از تاريخ انعقاد نكاح به دادستان حوزه اقامت خود يا نماينده او اطلاع دهد. در اين صورت دادستان يا نماينده او مي تواند بارعايت وضعيت جديد آن زن تقاضاي تعيين قيم جديد و يا ضم ناظر كند.

ماده 1252 _ در مورد ماده قبل اگر قيم ازدواج خود را در مدت مقرر به مدعي العموم يا نماينده او اطلاع ندهد مدعي العموم مي تواند تقاضاي عزل او را بكند.

فصل پنجم در خروج از تحت قيمومت ( ماده 1253 الي 1256 )

ماده 1253 _ پس از زوال سببي كه موجب تعيين قيم شده قيمومت مرتفع مي شود.

ماده 1254 _ خروج از قيمومت را ممكن است خود مولي عليه يا هرشخص ذينفع ديگري تقاضا نمايد، تقاضانامه ممكن است مستقيما يا توسط

دادستان حوزه اي كه مولي عليه در آن جا سكونت دارد يا نماينده او به دادگاه مدني خاص همان حوزه داده شود.

ماده 1255 _ در مورد ماده قبل مدعي العموم يا نماينده او مكلف است قبلا نسبت به رفع علت تحقيقات لازمه به عمل آورده مطابق نتيجه حاصله از تحقيقات در محكمه اظهار عقيده نمايد. در مورد كساني كه حجر آنها مطابق ماده 1225 اعلان مي شود رفع حجر نيز بايد اعلان گردد.

ماده 1256 _ رفع حجر هر محجور بايد در دفتر مذكور در ماده 1226 و در مقابل اسم آن محجور قيد شود.

جلد سوم در ادله اثبات دعوي ( ماده 1257 الي 1258 )
كتاب اول در اقرار
اشاره

ماده 1257 _ هر كس مدعي حقي باشد بايد آن را اثبات كند و مدعي عليه هرگاه در مقام دفاع مدعي امري شود كه محتاج به دليل باشد اثبات امر بر عهده او است

ماده 1258 _ دلائل اثبات دعوي از قرار ذيل است

1 _ اقرار،

2 _ اسناد كتبي

3 _ شهادت

4 _ امارات

5 _ قسم

باب اول در شرايط اقرار ( ماده 1259 الي 1274 )

ماده 1259 _ اقرار عبارت از اخبار به حقي است براي غير بر ضرر خود.

ماده 1260 _ اقرار واقع مي شود به هر لفظي كه دلالت بر آن نمايد.

ماده 1261 _ اشاره شخص لال كه صريحا حاكي از اقرار باشد صحيح است

ماده 1262 _ اقراركننده بايد بالغ و عاقل و قاصد و مختار باشد بنابراين اقرار صغير و مجنون در حال ديوانگي و غيرقاصد و مكره موثرنيست

ماده 1263 _ اقرار سفيه در امورمالي موثر نيست

ماده 1264 _ اقرار مفلس و ورشكسته نسبت به اموال خود بر ضرر ديان نافذ نيست

ماده 1265 _ اقرار مدعي افلاس و ورشكستگي در امور راجعه به اموال خود به ملاحظه حفظ حقوق ديگران منشا اثر نمي شود، تا افلاس يا عدم افلاس او معين گردد.

ماده 1266 _ در مقرله اهليت شرط نيست ليكن برحسب قانون بايدبتواند داراي آنچه كه به نفع او اقرار شده است بشود.

ماده 1267 _ اقرار به نفع متوفي درباره ورثه او موثر خواهد بود.

ماده 1268 _ اقرار معلق موثر نيست

ماده 1269 _ اقرار به امري كه عقلا يا عادتا ممكن نباشد و يا برحسب قانون صحيح نيست اثري ندارد.

ماده 1270 _ اقرار براي حمل در صورتي موثر است كه زنده متولد شود.

ماده 1271 _ مقرله اگر بكلي مجهول باشد

اقرار اثري ندارد و اگرفي الجمله معلوم باشد مثل اقرار براي يكي از دو نفر معين صحيح است

ماده 1272 _ در صحت اقرار، تصديق مقرله شرط نيست ليكن اگر مفاد اقرار را تكذيب كند اقرار مزبور در حق او اثري نخواهد داشت

ماده 1273 _ اقرار به نسب در صورتي صحيح است كه اولا تحقق نسب برحسب عادت و قانون ممكن باشد ثانيا كسي كه به نسب او اقرارشده تصديق كند مگر در مورد صغيري كه اقرار بر فرزندي او شده به شرط آنكه منازعي در بين نباشد.

ماده 1274 _ اختلاف مقر و مقرله در سبب اقرار، مانع صحت اقرارنيست

باب دوم در آثار اقرار ( 1275 الي 1283 )

ماده 1275 _ هركس اقرار به حقي براي غير كند ملزم به اقرار خودخواهد بود.

ماده 1276 _ اگر كذب اقرار نزد حاكم ثابت شود آن اقرار اثري نخواهدداشت

ماده 1277 _ انكار بعد از اقرار مسموع نيست ليكن اگر مقر ادعا كند اقرار او فاسد يا مبني بر اشتباه يا غلط بوده شنيده مي شود و همچنين است در صورتي كه براي اقرار خود عذري ذكر كند كه قابل قبول باشد: مثل اينكه بگويد اقرار به گرفتن وجه در مقابل سند يا حواله بوده كه وصول نشده ليكن دعاوي مذكوره مادامي كه اثبات نشده مضر به اقرار نيست

ماده 1278 _ اقرار هركس فقط نسبت به خود آن شخص و قائم مقام اونافذ است و در حق ديگري نافذ نيست مگر در موردي كه قانون آن راملزم قرار داده باشد.

ماده 1279 _ اقرار شفاهي واقع در خارج از محكمه را در صورتي مي توان به شهادت شهود اثبات كرد كه اصل دعوي به شهادت شهودقابل اثبات باشد و يا ادله و

قرائني بر وقوع اقرار موجود باشد.

ماده 1280 _ اقرار كتبي در حكم اقرار شفاهي است

ماده 1281 _ قيد دين در دفتر تجارت به منزله اقرار كتبي است

ماده 1282 _ اگر موضوع اقرار در محكمه مقيد به قيد يا وصفي باشد مقرله نمي تواند آن را تجزيه كرده از قسمتي از آن كه به نفع او است بر ضرر مقر استفاده نمايد و از جزء ديگر آن صرف نظر كند.

ماده 1283 _ اگر اقرار داراي دو جزء مختلف الاثر باشد كه ارتباط تامي بايكديگر داشته باشند (مثل اينكه مدعي عليه اقرار به اخذ وجه ازمدعي نموده و مدعي رد شود) مطابق ماده 1334 اقدام خواهد شد.

كتاب دوم در اسناد ( ماده 1284 الي 1305 )

ماده 1284 _ سند عبارت است از هر نوشته كه در مقام دعوي يا دفاع قابل استناد باشد.

ماده 1285 _ شهادتنامه سند محسوب نمي شود و فقط اعتبار شهادت راخواهد داشت

ماده 1286 _ سند بر دو نوع است رسمي و عادي

ماده 1287 _ اسنادي كه در اداره ثبت اسناد و املاك و يا دفاتر اسناد رسمي يا در نزد ساير مامورين رسمي در حدود صلاحيت آنهابرطبق مقررات قانوني تنظيم شده باشند رسمي است

ماده 1288 _ مفاد سند در صورتي معتبر است كه مخالف قوانين نباشد.

ماده 1289 _ غير از اسناد مذكوره در ماده 1287 ساير اسناد عادي است

ماده 1290 _ اسنادرسمي درباره طرفين و وراث و قائم مقام آنان معتبراست و اعتبار آنها نسبت به اشخاص ثالث در صورتي است كه قانون تصريح كرده باشد.

ماده 1291 _ اسناد عادي در دو مورد اعتبار اسناد رسمي را داشته درباره طرفين و وراث و قائم مقام آنان معتبر است

1 _ اگر

طرفي كه سند بر عليه او اقامه شده است صدور آن را از منتسب اليه تصديق نمايد؛

2 _ هرگاه در محكمه ثابت شود كه سند مزبور را طرفي كه آن راتكذيب يا ترديد كرده في الواقع امضا يا مهر كرده است

ماده 1292 _ در مقابل اسنادرسمي يا اسنادي كه اعتبار سند رسمي را دارد انكار و ترديد مسموع نيست و طرف مي تواند ادعاي جعليت به اسناد مزبور كند يا ثابت نمايد كه اسناد مزبور به جهتي از جهات قانوني از اعتبار افتاده است

ماده 1293 _ هرگاه سند به وسيله يكي از مامورين رسمي تنظيم اسناد،تهيه شده ليكن مامور، صلاحيت تنظيم آن سند را نداشته و يارعايت ترتيبات مقرره قانوني را در تنظيم سند نكرده باشد سندمزبور در صورتي كه داراي امضا يا مهر طرف باشد، عادي است

ماده 1294 _ عدم رعايت مقررات راجعه به حق تمبر كه به اسناد تعلق مي گيرد سند را از رسميت خارج نمي كند.

ماده 1295 _ محاكم ايران به اسناد تنظيم شده در كشورهاي خارجه همان اعتباري را خواهند داد كه آن اسناد مطابق قوانين كشوري كه در آن جا تنظيم شده دارا مي باشد مشروط بر اينكه

اولا _ اسناد مزبوره به علتي از علل قانوني از اعتبار نيفتاده باشد؛

ثانيا _ مفاد آنها مخالف با قوانين مربوط به نظم عمومي يا اخلاق حسنه ايران نباشد؛

ثالثا _ كشوري كه اسناد در آنجا تنظيم شده بموجب قوانين خود يا عهود، اسناد تنظيم شده در ايران را نيز معتبر بشناسد؛

رابعا _ نماينده سياسي يا قنسولي ايران در كشوري كه سند در آن جا تنظيم شده يا نماينده سياسي و قنسولي كشور مزبور در ايران تصديق كرده باشد

كه سند موافق قوانين محل تنظيم يافته است

ماده 1296 _ هرگاه موافقت اسناد مزبور در ماده قبل با قوانين محل تنظيم خود به توسط نماينده سياسي يا قنسولي خارجه در ايران تصديق شده باشد قبول شدن سند در محاكم ايران متوقف بر اين است كه وزارت امورخارجه و يا در خارج تهران حكام ايالات و ولايات امضاي نماينده خارجه را تصديق كرده باشند.

ماده 1297 _ دفاتر تجارتي در موارد دعواي تاجري بر تاجر ديگر درصورتي كه دعوي از محاسبات و مطالبات تجارتي حاصل شده باشد دليل محسوب مي شود مشروط بر اينكه دفاتر مزبوره مطابق قانون تجارت تنظيم شده باشد.

ماده 1298 _ دفتر تاجر در مقابل غير تاجر سنديت ندارد فقط ممكن است جزءق قرائن و امارات قبول شود ليكن اگر كسي به دفتر تاجراستناد كرد نمي تواند تفكيك كرده آنچه را كه بر نفع او است قبول وآنچه كه بر ضرر او است رد كند مگر آنكه بي اعتباري آنچه را كه برضرر اوست ثابت كند.

ماده 1299 _ دفتر تجارتي در موارد مفصله ذيل دليل محسوب نمي شود:

1 _ در صورتي كه مدلل شود اوراق جديدي به دفتر داخل كرده اند يا دفتر تراشيدگي دارد؛

2 _ وقتي كه در دفتر بي ترتيبي و اغتشاشي كشف شود كه بر نفع صاحب دفتر باشد؛

3 _ وقتي كه بي اعتباري دفتر، سابقا به جهتي از جهات درمحكمه مدلل شده باشد.

ماده 1300 _ در مواردي كه دفاتر تجارتي بر نفع صاحب آن دليل نيست بر ضرر او سنديت دارد.

ماده 1301 _ امضايي كه در روي نوشته يا سندي باشد بر ضرر امضاءكننده دليل است

ماده 1302 _ هرگاه در ذيل يا حاشيه يا ظهر سندي كه در دست ابرازكننده بوده مندرجاتي باشد كه حكايت

از بي اعتباري يا از اعتبارافتادن تمام يا قسمتي از مفاد سند نمايد مندرجات مزبوره معتبرمحسوب است اگرچه تاريخ و امضا نداشته و يا به وسيله خط كشيدن و يا نحو ديگر باطل شده باشد.

ماده 1303 _ در صورتي كه بطلان مندرجات مذكوره در ماده قبل ممضي به امضاءق طرف بوده و يا طرف بطلان آن را قبول كند و يا آن كه بطلان آن در محكمه ثابت شود مندرجات مزبور بلااثر است

ماده 1304 _ هرگاه امضاي تعهدي در خود تعهدنامه نشده و در نوشته عليحده شده باشد آن تعهدنامه بر عليه امضاكننده دليل است درصورتي كه در نوشته مصرح باشد كه به كدام تعهد يا معامله مربوط است

ماده 1305 _ در اسناد رسمي تاريخ تنظيم معتبر است حتي بر عليه اشخاص ثالث ولي در اسناد عادي تاريخ فقط درباره اشخاصي كه شركت در تنظيم آنها داشته و ورثه آنان و كسي كه به نفع او وصيت شده معتبر است

كتاب سوم در شهادت
باب اول در موارد شهادت ( ماده 1306 الي 1314 )

مواد 1306، 1307، 1308 حذف شده اند. و

ماده 1309 _ در مقابل سند رسمي يا سندي كه اعتبار آن در محكمه محرز شده دعوي كه مخالف با مفاد يا مندرجات آن باشد به شهادت اثبات نمي گردد.

مواد 1310 و 1311 حذف شده اند. و

ماده 1312 _ احكام مذكور در فوق در موارد ذيل جاري نخواهد بود:

1 _ در مواردي كه اقامه شاهد براي تقويت يا تكميل دليل باشدمثل اينكه دليلي بر اصل دعوي موجود بوده ولي مقدار يا مبلغ مجهول باشد و شهادت بر تعيين مقدار يا مبلغ اقامه گردد،

2 _ در مواردي كه به واسطه حادثه اي گرفتن سند ممكن نيست ازقبيل حريق و سيل و زلزله و غرق

كشتي كه كسي مال خود را به ديگري سپرده و تحصيل سند براي صاحب مال در آن موقع ممكن نيست

3 _ نسبت به كليه تعهداتي كه عادتا تحصيل سند معمول نمي باشد مثل اموالي كه اشخاص در مهمانخانه ها و قهوه خانه ها وكاروانسراها و نمايشگاه ها مي سپارند و مثل حق الزحمه اطبا و قابله همچنين انجام تعهداتي كه براي آن عادتا تحصيل سند معمول نيست مثل كارهايي كه به مقاطعه و نحو آن تعهد شده اگرچه اصل تعهد به موجب سند باشد،

4 _ در صورتي كه سند به واسطه حوادث غيرمنتظره مفقود ياتلف شده باشد،

5 _ در موارد ضمان قهري و امور ديگري كه داخل در عقود وايقاعات نباشد.

ماده 1313 _ در شاهد، بلوغ عقل عدالت ايمان و طهارت مولد شرط است

تبصره 1 _ عدالت شاهد بايد با يكي از طرق شرعي براي دادگاه احراز شود.

تبصره 2 _ شهادت كسي كه نفع شخصي به صورت عين يا منفعت ياحق رد دعوي داشته باشد و نيز شهادت كساني كه تكدي را شغل خود قرار دهند پذيرفته نمي شود.

ماده 1313 مكرر _ و تبصره آن حذف گرديد.

ماده 1314 _ شهادت اطفالي را كه به سن پانزده سال تمام نرسيده اند فقط ممكن است براي مزيد اطلاع استماع نمود مگر در مواردي كه قانون شهادت اين قبيل اطفال را معتبر شناخته باشد.

باب دوم در شرايط شهادت ( ماده 1315 الي 1320 )

ماده 1315 _ شهادت بايد از روي قطع و يقين باشد نه بطور شك وترديد.

ماده 1316 _ شهادت بايد مطابق با دعوي باشد ولي اگر در لفظ مخالف و در معني موافق يا كمتر از ادعا باشد ضرري ندارد.

ماده 1317 _ شهادت شهود بايد مفادا متحد باشد، بنابراين اگر شهود به اختلاف

شهادت دهند قابل اثر نخواهد بود مگر در صورتي كه از مفاد اظهارات آنها قدر متيقني به دست آيد.

ماده 1318 _ اختلاف شهود در خصوصيات امر اگر موجب اختلاف درموضوع شهادت نباشد اشكالي ندارد.

ماده 1319 _ در صورتي كه شاهد از شهادت خود رجوع كند يا معلوم شود برخلاف واقع شهادت داده است به شهادت او ترتيب اثر داده نمي شود.

ماده 1320 _ شهادت بر شهادت در صورتي مسموع است كه شاهداصل وفات يافته يا به واسطه مانع ديگري مثل بيماري و سفر وحبس و غيره نتواند حاضر شود.

كتاب چهارم در امارات ( ماده 1321 الي 1324 )

ماده 1321 _ اماره عبارت از اوضاع و احوالي است كه به حكم قانون يا در نظر قاضي دليل بر امري شناخته مي شود.

ماده 1322 _ امارات قانوني اماراتي است كه قانون آن را دليل بر امري قرار داده مثل امارات مذكور در اين قانون از قبيل مواد 35 و 109 و110 _ 1158 و 1159 و غير آنها و ساير امارات مصرحه در قوانين ديگر.

ماده 1323 _ امارات قانوني در كليه دعاوي (اگرچه از دعاوي باشد كه به شهادت شهود قابل اثبات نيست معتبر است مگر آنكه دليل برخلاف آن موجود باشد.

ماده 1324 _ اماراتي كه به نظر قاضي واگذار شده عبارت است ازاوضاع و احوالي درخصوص مورد و در صورتي قابل استناد است كه دعوا به شهادت شهود قابل اثبات باشد يا ادله ديگر را تكميل كند.

كتاب پنجم در قسم ( ماده 1325 الي 1335 )

ماده 1325 _ در دعاوي كه به شهادت شهود قابل اثبات است مدعي مي تواند حكم به دعوي خود را كه مورد انكار مدعي عليه است منوط به قسم او نمايد.

ماده 1326 _ در موارد ماده فوق مدعي عليه نيز مي تواند در صورتي كه مدعي سقوط دين يا تعهد يا نحو آن باشد حكم به دعوي را منوط به قسم مدعي كند.

ماده 1327 _ مدعي يا مدعي عليه در مورد دو ماده قبل در صورتي مي تواند تقاضاي قسم از طرف ديگر نمايد كه عمل يا موضوع دعوا منتسب به شخص آن طرف باشد. بنابراين در دعاوي بر صغير و مجنون نمي توان قسم را بر ولي يا وصي يا قيم متوجه كرد مگرنسبت به اعمال صادره از شخص آنها آن هم مادامي كه به ولايت ياوصايت يا قيمومت باقي هستند و همچنين است در كليه مواردي كه امر، منتسب به يك

طرف باشد.

ماده 1328 _ كسي كه قسم متوجه او شده است در صورتي كه بطلان دعوي طرف را اثبات نكند يا بايد قسم ياد نمايد يا قسم را به طرف ديگر رد كند و اگر، نه قسم ياد كند و نه آن را به طرف ديگر رد نمايدبا سوگند مدعي به حكم حاكم مدعي عليه نسبت به ادعايي كه تقاضاي قسم براي آن شده ا ست محكوم مي گردد.

ماده 1328 مكرر _ دادگاه مي تواند نظر به اهميت موضوع دعوي وشخصيت طرفين و اوضاع و احوال موثر مقرر دارد كه قسم با تشريفات خاص مذهبي ياد شود يا آن را به نحو ديگري تغليظ نمايد.

تبصره _ چنانچه كسي كه قسم به او متوجه شده تغليط را قبول نكند و قسم بخورد، ناكل محسوب نمي شود.

ماده 1329 _ قسم به كسي متوجه مي گردد كه اگر اقرار كند اقرارش نافذباشد.

ماده 1330 _ تقاضاي قسم قابل توكيل است و وكيل در دعوي مي تواندطرف را قسم دهد ليكن قسم يادكردن قابل توكيل نيست و وكيل نمي تواند به جاي موكل قسم ياد كند.

ماده 1331 _ قسم قاطع دعوا است و هيچ گونه اظهاري كه منافي با قسم باشد از طرف پذيرفته نخواهد شد.

ماده 1332 _ قسم فقط نسبت به اشخاصي كه طرف دعوي بوده اند و قائم مقام آنها، موثر است

ماده 1333 _ در دعواي بر متوفي در صورتي كه اصل حق ثابت شده وبقاي آن در نظر حاكم ثابت نباشد حاكم مي تواند از مدعي بخواهد كه بر بقاي حق خود قسم ياد كند. در اين مورد كسي كه از او مطالبه قسم شده است نمي تواند قسم را به مدعي عليه رد كند.

حكم اين ماده در موردي كه مدرك دعوا

سندرسمي است جاري نخواهد بود.

ماده 1334 _ در مورد ماده 1283 كسي كه اقرار كرده است مي تواندنسبت به آنچه كه مورد ادعاي اوست از طرف مقابل تقاضاي قسم كند. مگر اينكه مدرك دعواي مدعي سند رسمي يا سندي باشد كه اعتبار آن در محكمه محرز شده است

ماده 1335 _ توسل به قسم وقتي ممكن است كه دعواي مدني نزدحاكم به موجب اقرار يا شهادت يا علم قاضي بر مبناي اسناد يا امارات ثابت نشده باشد، در اين صورت مدعي مي تواند حكم به دعواي خود را كه مورد انكار مدعي عليه است منوط به قسم اونمايد.

قانون استفساريه تبصره ذيل ماده (1082) قانون مدني مصوب 1376 – مصوب 1384

حضرت حجتالاسلام والمسلمين جناب آقاي سيد محمدخاتمي

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

طرح استفساريه تبصره ذيل ماده (1082) قانون مدني مصوب 1376 كه بهمجلس شوراي اسلامي تقديم و در جلسه علني روز سهشنبه مورخ 27/2/1384 مجلس مطرح و نظر تفسيري مجلس به شرح پيوست تصويب و در تاريخ 4/3/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيد، در اجراي اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به پيوست ارسال ميگردد.

دادرسي و احرا

قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب كتاب اول _ در امور مدني

ماده 1 _ آيين دادرسي مدني، مجموعه اصول و مقرراتي است كه درمقام رسيدگي به امور حسبي و كليه دعاوي مدني و بازرگاني دردادگاههاي عمومي، انقلاب تجديدنظر، ديوان عالي كشور و سايرمراجعي كه به موجب قانون موظف به رعايت آن ميباشند به كارميرود.

ماده 2 _ هيچ دادگاهي نميتواند به دعوايي رسيدگي كند مگر اين كه شخص يا اشخاص ذي نفع يا وكيل يا قائم مقام يا نماينده قانونيانان رسيدگي به دعوا را برابر قانون درخواست نموده باشند.

ماده 3 _ قضات دادگاهها موظفند موافق قوانين به دعاوي رسيدگيكرده حكم مقتضي صادر و يا فصل خصومت نمايند. در صورتي كه قوانين موضوعه كامل يا صريح نبوده يا متعارض باشند يا اصلا قانوني در قضيه مطروحه وجود نداشته باشد، با استناد به منابع معتبر اسلامي يا فتاوي معتبر و اصول حقوقي كه مغاير با موازين شرعي نباشد، حكم قضيه را صادر نمايند و نميتوانند به بهانه سكوت يا نقص يا اجمال يا تعارض قوانين از رسيدگي به دعوا وصدور حكم امتناع ورزند والا مستنكف از احقاق حق شناخته شده و به مجازات آن محكوم خواهند شد.

تبصره _ چنانچه قاضي مجتهد باشد و قانون را خلاف شرع بداندپرونده به شعبه ديگري جهت

رسيدگي ارجاع خواهد شد.

ماده 4 _ دادگاهها مكلفند در مورد هر دعوا به طور خاص تعيين تكليف نمايند و نبايد به صورت عام و كلي حكم صادر كنند.

ماده 5 _ آراي دادگاهها قطعي است مگر در موارد مقرر در باب چهارم اين قانون يا در مواردي كه به موجب ساير قوانين قابل نقض يا تجديدنظر باشند.

ماده 6 _ عقود و قراردادهايي كه مخل نظم عمومي يا بر خلاف اخلاق حسنه كه مغاير با موازين شرع باشد در دادگاه قابل ترتيب اثرنيست

ماده 7 _ به ماهيت هيچ دعوايي نميتوان در مرحله بالاتر رسيدگي نمود تا زماني كه در مرحله نخستين در آن دعوا حكمي صادر نشده باشد، مگر به موجب قانون

ماده 8 _ هيچ مقام رسمي يا سازمان يا اداره دولتي نميتواند حكم دادگاه را تغيير دهد و يا از اجراي آن جلوگيري كند مگر دادگاهي كه حكم صادر نموده و يا مرجع بالاتر، آن هم در مواردي كه قانون معين نموده باشد.

ماده 9 _ رسيدگي به دعاويي كه قبل از تاريخ اجراي اين قانون اقامه شده به ترتيب مقرر در اين قانون ادامه مييابد.

آراي صادره از حيث قابليت اعتراض و تجديدنظر و فرجام تابع قوانين مجري در زمان صدور آنان ميباشد مگر اين كه آن قوانين خلاف شرع شناخته شود.

نسبت به كليه قرارهاي عدم صلاحيتي كه قبل از تاريخ اجراي اين قانون از دادگاهها صادر شده و در زمان اجراي اين قانون در جريان رسيدگي تجديدنظر يا فرجامي است به ترتيب مقرر در اين قانون عمل ميشود.

كتاب اول _ در امور مدني

كليات ( ماده 1 الي 9 )
باب اول _ در صلاحيت دادگاهها
فصل اول _ در صلاحيت ذاتي و نسبي دادگاهها ( ماده 10 الي 25 )

ماده 10 _ رسيدگي نخستين به دعاوي حسب مورد در صلاحيت دادگاههاي عمومي و انقلاب است مگر در مواردي كه قانون مرجع ديگري را تعيين كرده باشد.

ماده 11 _

دعوا بايد در دادگاهي اقامه شود كه خوانده در حوزه قضايي آن اقامتگاه دارد و اگر خوانده در ايران اقامتگاه نداشته باشد،در صورتي كه در ايران محل سكونت موقت داشته باشد، در دادگاه همان محل بايد اقامه گردد و هرگاه در ايران اقامتگاه و يا محل سكونت موقت نداشته ولي مال غيرمنقول داشته باشد، دعوا در دادگاهي اقامه مي شود كه مال غيرمنقول در حوزه آن واقع است وهرگاه مال غيرمنقول هم نداشته باشد، خواهان در دادگاه محل اقامتگاه خود، اقامه دعوا خواهد كرد.

تبصره _ حوزه قضايي عبارت است از قلمرو يك بخش ياشهرستان كه دادگاه در آن واقع است تقسيم بندي حوزه قضايي به واحدهايي از قبيل مجتمع يا ناحيه تغييري در صلاحيت عام دادگاه مستقر در آن نمي دهد.

ماده 12 _ دعاوي مربوط به اموال غيرمنقول اعم از دعاوي مالكيت مزاحمت ممانعت از حق تصرف عدواني و ساير حقوق راجع به آن در دادگاهي اقامه مي شود كه مال غير منقول در حوزه آن واقع است اگرچه خوانده در آن حوزه مقيم نباشد.

ماده 13 _ در دعاوي بازرگاني و دعاوي راجع به اموال منقول كه ازعقود و قراردادها ناشي شده باشد، خواهان مي تواند به دادگاهي رجوع كند كه عقد يا قرارداد در حوزه آن واقع شده است يا تعهدمي بايست در آنجا انجام شود.

ماده 14 _ درخواست تامين دلايل و امارات از دادگاهي مي شود كه دلايل و امارات مورد درخواست در حوزه آن واقع است

ماده 15 _ در صورتي كه موضوع دعوا مربوط به مال منقول وغيرمنقول باشد، در دادگاهي اقامه دعوا مي شود كه مال غيرمنقول درحوزه آن واقع است به شرط آن كه دعوا در هر دو

قسمت ناشي ازيك منشا باشد.

ماده 16 _ هرگاه يك ادعا راجع به خواندگان متعدد باشد كه درحوزه هاي قضايي مختلف اقامت دارند يا راجع به اموال غيرمنقول متعددي باشد كه در حوزه هاي قضايي مختلف واقع شده اند،خواهان مي تواندبه هريك ازدادگاههاي حوزه هاي يادشده مراجعه نمايد.

ماده 17 _ هر دعوايي كه در اثناي رسيدگي به دعواي ديگر از طرف خواهان يا خوانده يا شخص ثالث يا از طرف متداعيين اصلي برثالث اقامه شود، دعواي طاري ناميده مي شود. اين دعوا اگر با دعواي اصلي مرتبط يا داراي يك منشا باشد، در دادگاهي اقامه مي شود كه دعواي اصلي در آنجا اقامه شده است

ماده 18 _ عنوان احتساب تهاتر يا هر اظهاري كه دفاع محسوب شود، دعواي طاري نبوده مشمول ماده (17) نخواهد بود.

ماده 19 _ هرگاه رسيدگي به دعوا منوط به اثبات ادعايي باشد كه رسيدگي به آن در صلاحيت دادگاه ديگري است رسيدگي به دعوا تا اتخاذ تصميم از مرجع صلاحيتدار متوقف مي شود. در اين مورد،خواهان مكلف است ظرف يك ماه در دادگاه صالح اقامه دعوا كند و رسيد آن را به دفتر دادگاه رسيدگي كننده تسليم نمايد، در غير اين صورت قرار رد دعوا صادر مي شود و خواهان مي تواند پس از اثبات ادعا در دادگاه صالح مجددا اقامه دعوا نمايد.

ماده 20 _ دعاوي راجع به تركه متوفي اگر چه خواسته دين و يامربوط به وصاياي متوفي باشد تا زماني كه تركه تقسيم نشده دردادگاه محلي اقامه مي شود كه آخرين اقامتگاه متوفي در ايران آن محل بوده و اگر آخرين اقامتگاه متوفي معلوم نباشد، رسيدگي به دعاوي ياد شده در صلاحيت دادگاهي است كه آخرين محل سكونت متوفي در ايران در حوزه آن بوده است

ماده 21 _ دعواي راجع

به توقف يا ورشكستگي بايد در دادگاهي اقامه مي شود كه شخص متوقف يا ورشكسته در حوزه آن اقامت داشته است و چنانچه در ايران اقامت نداشته باشد، در دادگاهي اقامه مي شود كه متوقف يا ورشكسته در حوزه آن براي انجام معاملات خود شعبه يا نمايندگي داشته يا دارد.

ماده 22 _ دعاوي راجع به ورشكستگي شركتهاي بازرگاني كه مركزاصلي آنها در ايران است همچنين دعاوي مربوط به اصل شركت ودعاوي بين شركت و شركا و اختلافات حاصله بين شركا و دعاوي اشخاص ديگر عليه شركت تا زماني كه شركت باقي است و نيز درصورت انحلال تا وقتي كه تصفيه امور شركت در جريان است درمركز اصلي شركت اقامه مي شود.

ماده 23 _ دعاوي ناشي از تعهدات شركت در مقابل اشخاص خارج از شركت در محلي كه تعهد در آنجا واقع شده يا محلي كه كالا بايددر آنجا تسليم گردد يا جايي كه پول بايد پرداخت شود اقامه مي شود. اگر شركت داراي شعب متعدد در جاهاي مختلف باشددعاوي ناشي از تعهدات هر شعبه يا اشخاص خارج بايد در دادگاه محلي كه شعبه طرف معامله در آن واقع است اقامه شود، مگر آن كه شعبه يادشده برچيده شده باشد كه در اين صورت نيز دعاوي در مركز اصلي شركت اقامه خواهد شد.

ماده 24 _ رسيدگي به دعواي اعسار به طور كلي با دادگاهي است كه صلاحيت رسيدگي نخستين به دعواي اصلي را دارد يا ابتدا به آن رسيدگي نموده است

ماده 25 _ هرگاه سند ثبت احوال در ايران تنظيم شده و ذي نفع مقيم خارج از كشور باشد رسيدگي با دادگاه محل صدور سند است و اگرمحل تنظيم سند و اقامت خواهان هر دو خارج از

كشور باشد درصلاحيت دادگاه عمومي شهرستان تهران خواهد بود.

فصل دوم _ اختلاف در صلاحيت و ترتيب حل آن ( ماده 26 الي 30

ماده 26 _ تشخيص صلاحيت يا عدم صلاحيت هر دادگاه نسبت به دعوايي كه به آن رجوع شده است با همان دادگاه است مناط صلاحيت تاريخ تقديم دادخواست است مگر در موردي كه خلاف آن مقرر شده باشد.

ماده 27 _ در صورتي كه دادگاه رسيدگي كننده خود را صالح به رسيدگي نداند با صدور قرار عدم صلاحيت پرونده را به دادگاه صلاحيتدار ارسال مي نمايد. دادگاه مرجوع اليه مكلف است خارج ازنوبت نسبت به صلاحيت اظهارنظر نمايد و چنانچه ادعاي عدم صلاحيت را نپذيرد، پرونده را جهت حل اختلاف به دادگاه تجديدنظر استان ارسال مي كند. راي دادگاه تجديدنظر در تشخيص صلاحيت لازم الاتباع خواهد بود.

تبصره _ در صورتي كه اختلاف صلاحيت بين دادگاههاي دو حوزه قضايي از دو استان باشد، مرجع حل اختلاف به ترتيب ياد شده ديوان عالي كشور مي باشد.

ماده 28 _ هرگاه بين دادگاههاي عمومي نظامي و انقلاب در مورد صلاحيت اختلاف محقق شود همچنين در مواردي كه دادگاهها اعم از عمومي نظامي و انقلاب به صلاحيت مراجع غيرقضايي از خودنفي صلاحيت كنند و يا خود را صالح بدانند، پرونده براي حل اختلاف به ديوان عالي كشور ارسال خواهد شد. راي ديوان عالي كشور در خصوص تشخيص صلاحيت لازم الاتباع مي باشد.

ماده 29 _ رسيدگي به قرارهاي عدم صلاحيت در دادگاه تجديدنظر استان و ديوان عالي كشور، خارج از نوبت خواهد بود.

ماده 30 _ هرگاه بين ديوان عالي كشور و دادگاه تجديدنظر استان و يا دادگاه تجديدنظر استان با دادگاه بدوي در مورد صلاحيت اختلاف شود حسب مورد، نظر مرجع عالي لازم الاتباع است

باب دوم _ وكالت در دعاوي ( ماده 31 الي 47

ماده 31 _ هريك از متداعيين مي توانند براي خود حداكثر تا دو نفر

وكيل انتخاب و معرفي نمايند.

ماده 32 _ وزارتخانه ها، موسسات دولتي و وابسته به دولت شركتهاي دولتي نهادهاي انقلاب اسلامي و موسسات عمومي غيردولتي شهرداريها و بانكها مي توانند علاوه بر استفاده از وكلاي دادگستري براي طرح هرگونه دعوا يا دفاع و تعقيب دعاوي مربوط از اداره حقوقي خود يا كارمندان رسمي خود با داشتن يكي از شرايط زير به عنوان نماينده حقوقي استفاده نمايند:

1 _ دارا بودن ليسانس در رشته حقوق با دو سال سابقه كارآموزي در دفاتر حقوقي دستگاههاي مربوط

2 _ دو سال سابقه كار قضايي يا وكالت به شرط عدم محروميت از اشتغال به مشاغل قضاوت يا وكالت

تشخيص احراز شرايط ياد شده به عهده بالاترين مقام اجرايي سازمان يا قائم مقام قانوني وي خواهد بود.

ارائه معرفي نامه نمايندگي حقوقي به مراجع قضايي الزامي است

ماده 33 _ وكلاي متداعيين بايد داراي شرايطي باشند كه به موجب قوانين راجع به وكالت در دادگاهها براي آنان مقرر گرديده است

ماده 34 _ وكالت ممكن است به موجب سند رسمي يا غيررسمي باشد. در صورت اخير، در مورد وكالت نامه هاي تنظيمي در ايران وكيل مي تواند ذيل وكالت نامه تاييد كند كه وكالت نامه را موكل شخصا در حضور او امضا يا مهر كرده يا انگشت زده است

در صورتي كه وكالت در خارج از ايران داده شده باشد بايد به گواهي يكي از مامورين سياسي يا كنسولي جمهوري اسلامي ايران برسد.مرجع گواهي وكالت نامه اشخاص مقيم در كشورهاي فاقد مامور سياسي يا كنسولي ايران به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه توسط وزارت دادگستري با همكاري وزارت امورخارجه ظرف مدت سه ماه تهيه و به تصويب رييس قوه قضاييه خواهد رسيد.

اگر وكالت در جلسه دادرسي داده شود، مراتب در صورتجلسه قيد و به امضاي موكل مي رسد و چنانچه موكل در زندان باشد، رييس زندان يا معاون وي بايد امضا يا اثر انگشت او را تصديق نمايند.

تبصره _ در صورتي كه موكل امضاء، مهر يا اثر انگشت خود را انكار نمايد، دادگاه به اين موضوع نيز رسيدگي خواهد نمود.

ماده 35 _ وكالت در دادگاهها شامل تمام اختيارات راجع به امردادرسي است جز آنچه را كه موكل استثنا كرده يا توكيل در آن خلاف شرع باشد، ليكن در امور زير بايد اختيارات وكيل دروكالت نامه تصريح شود:

1 _ وكالت راجع به اعتراض به راي تجديدنظر، فرجام خواهي واعاده دادرسي

2 _ وكالت در مصالحه و سازش

3 _ وكالت در ادعاي جعل يا انكار و ترديد نسبت به سند طرف و استرداد سند.

4 _ وكالت در تعيين جاعل

5 _ وكالت در ارجاع دعوا به داوري و تعيين داور.

6 _ وكالت در توكيل

7 _ وكالت در تعيين مصدق و كارشناس

8 _ وكالت در دعواي خسارت

9 _ وكالت در استرداد دادخواست يا دعوا.

10 _ وكالت در جلب شخص ثالث و دفاع از دعواي ثالث

11 _ وكالت در ورود شخص ثالث و دفاع از دعواي ورود ثالث

12 _ وكالت در دعواي متقابل و دفاع در قبال آن

13 _ وكالت در ادعاي اعسار.

14 _ وكالت در قبول يا رد سوگند.

تبصره 1 _ اشاره به شماره هاي ياد شده در اين ماده بدون ذكر موضوع آن تصريح محسوب نمي شود.

تبصره 2 _ سوگند، شهادت اقرار، لعان و ايلا قابل توكيل نمي باشد.

ماده 36 _ وكيل در دادرسي در صورتي

حق درخواست صدور برگ اجرايي و تعقيب عمليات آن و اخذ محكوم به و وجوه ايداعي به نام موكل را خواهد داشت كه در وكالت نامه تصريح شده باشد.

ماده 37 _ اگر موكل وكيل خود را عزل نمايد، مراتب را بايد به دادگاه و وكيل معزول اطلاع دهد.

عزل وكيل مانع از جريان دادرسي نخواهد بود. اظهار شفاهي عزل وكيل بايد در صورت جلسه قيد و به امضاي موكل برسد.

ماده 38 _ تا زماني كه عزل وكيل به اطلاع او نرسيده است اقدامات وي در حدود وكالت همچنين ابلاغهايي كه از طرف دادگاه به وكيل مي شود موثر در حق موكل خواهد بود، ولي پس از اطلاع دادگاه ازعزل وكيل ديگر او را در امور راجع به دادرسي وكيل نخواهدشناخت

ماده 39 _ در صورتي كه وكيل استعفاي خود را به دادگاه اطلاع دهد،دادگاه به موكل اخطار مي كند كه شخصا يا توسط وكيل جديد،دادرسي را تعقيب نمايد و دادرسي تا مراجعه موكل يا معرفي وكيل جديد حداكثر به مدت يك ماه متوقف مي گردد.

وكيلي كه دادخواست تقديم كرده در صورت استعفا مكلف است آن را به اطلاع موكل خود برساند و پس از آن موضوع استعفاي وكيل واخطار رفع نقص توسط دادگاه به موكل ابلاغ مي شود، رفع نقص به عهده موكل است

ماده 40 _ در صورت فوت وكيل يا استعفا يا عزل يا ممنوع شدن ياتعليق از وكالت يا بازداشت وي چنانچه اخذ توضيحي لازم نباشد،دادرسي به تأخير نمي افتد و در صورت نياز به توضيح دادگاه مراتب را در صورت مجلس قيد مي كند و با ذكر موارد توضيح به موكل اطلاع مي دهد كه شخصا يا توسط وكيل جديد در موعد مقرر براي اداي توضيح حاضر شود.

ماده

41 _ وكلا مكلفند در هنگام محاكمه حضور داشته باشند مگراين كه داراي عذر موجهي باشند. جهات زير عذر موجه محسوب مي شود:

1 _ فوت يكي از بستگان نسبي يا سببي تا درجه اول از طبقه دوم

2 _ ابتلا به مرضي كه مانع از حركت بوده يا حركت مضر تشخيص داده شود.

3 _ حوادث قهري از قبيل سيل و زلزله كه مانع از حضور در دادگاه باشد.

4 _ وقايع خارج از اختيار وكيل كه مانع از حضور وي در دادگاه شود.

وكيل معذور موظف است عذر خود را به طور كتبي با دلايل آن براي جلسه محاكمه به دادگاه ارسال دارد. دادگاه در صورتي به آن ترتيب اثر مي دهد كه عذر او را موجه بداند، در غير اين صورت جريان محاكمه را ادامه داده و مراتب را به مرجع صلاحيتدار براي تعقيب انتظامي وكيل اطلاع خواهد داد. در صورتي كه جلسه دادگاه به علت عذر وكيل تجديد شود، دادگاه بايد علت آن و وقت رسيدگي بعدي را به موكل اطلاع دهد. در اين صورت جلسة بعدي دادگاه به علت عدم حضور وكيل تجديد نخواهد شد.

ماده 42 _ در صورتي كه وكيل همزمان در دو يا چند دادگاه دعوت شود و جمع بين آنها ممكن نباشد، لازم است در دادگاهي كه حضوراو برابر قانون آيين دادرسي كيفري يا ساير قوانين الزامي باشد،حاضر شود و به دادگاههاي ديگر لايحه بفرستد و يا در صورت داشتن حق توكيل وكيل ديگري معرفي نمايد.

ماده 43 _ عزل يا استعفاي وكيل يا تعيين وكيل جديد بايد در زماني انجام شود كه موجب تجديدجلسه دادگاه نگردد، در غير اين صورت دادگاه به اين علت جلسه را تجديد نخواهد كرد.

ماده 44 _ در صورتي

كه يكي از اصحاب دعوا در دادرسي دو نفروكيل معرفي كرده و به هيچ يك از آنها به طور منفرد حق اقدام نداده باشد، ارسال لايحه توسط هر دو يا حضور يكي از آنان با وصول لايحه از وكيل ديگر براي رسيدگي دادگاه كافي است و در صورت عدم وصول لايحه از وكيل غايب دادگاه بدون توجه به اظهارات وكيل حاضر، رسيدگي را ادامه خواهد داد. چنانچه هر دو وكيل يايكي از آنان عذر موجهي براي عدم حضور اعلام نموده باشد، درصورت ضرورت جلسه دادرسي تجديد و علت تجديد جلسه ووقت رسيدگي به موكل نيز اطلاع داده مي شود. در اين صورت جلسه بعدي دادگاه به علت عدم حضور وكيل تجديد نخواهد شود.

ماده 45 _ وكيلي كه در وكالت نامه حق اقدام يا حق تعيين وكيل مجاز در دادگاه تجديدنظر و ديوان عالي كشور را داشته باشد، هرگاه پس از صدور راي يا در موقع ابلاغ آن استعفا و از رويت راي امتناع نمايد، بايد دادگاه راي را به موكل ابلاغ نمايد در اين صورت ابتداي مدت تجديدنظر و فرجام روز ابلاغ به وكيل ياد شده محسوب است مگر اين كه موكل ثابت نمايد از استعفاي وكيل بي اطلاع بوده در اين صورت ابتداي مدت از روز اطلاع وي محسوب خواهد شدو چنانچه از جهت اقدام وكيل ضرر و زياني به موكل وارد شود،وكيل مسوول مي باشد. در خصوص اين ماده دادخواست تجديدنظر و فرجام وكيل مستعفي قبول مي شود و مدير دفتر دادگاه مكلف است به طور كتبي به موكل اخطار نمايد كه شخصا اقدام كرده يا وكيل جديد معرفي كند و يا اگر دادخواست ناقص باشد، نقص آن را برطرف نمايد.

ماده 46 _ ابلاغ دادنامه به وكيلي كه

حق دادرسي در دادگاه بالاتر راندارد يا براي وكالت در آن دادگاه مجاز نباشد و وكيل در توكيل نيزنباشد، معتبر نخواهد بود.

ماده 47 _ اگر وكيل بعد از ابلاغ راي و قبل از انقضاي مهلت تجديدنظر و فرجام خواهي فوت كند يا ممنوع از وكالت شود يا به واسطه قوه قهريه قادر به انجام وظيفه وكالت نباشد، ابتداي مهلت اعتراض از تاريخ ابلاغ به موكل محسوب خواهد شد.

تبصره _ در مواردي كه طرح دعوا يا دفاع به وسيله وكيل جريان يافته و وكيل ياد شده حق وكالت در مرحله بالاتر را دارد كليه آراي صادره بايد به او ابلاغ شود و مبدا مهلت ها و مواعد از تاريخ ابلاغ به وكيل محسوب مي گردد.

باب سوم _ دادرسي نخستين
فصل اول _ دادخواست ( ماده 48 الي 60 )

مبحث اول _ تقديم دادخواست

ماده 48 _ شروع رسيدگي در دادگاه مستلزم تقديم دادخواست مي باشد. دادخواست به دفتر دادگاه صالح و در نقاطي كه دادگاه داراي شعب متعدد است به دفتر شعبه اول تسليم مي گردد.

ماده 49 _ مدير دفتر دادگاه پس از وصول دادخواست بايد فوري آن را ثبت كرده رسيدي مشتمل بر نام خواهان خوانده ، تاريخ تسليم روز و ماه و سال با ذكر شماره ثبت به تقديم كننده دادخواست بدهد و در برگ دادخواست تاريخ تسليم را قيد نمايد.

تاريخ رسيد دادخواست به دفتر، تاريخ اقامه دعوا محسوب مي شود.

ماده 50 _ هرگاه دادگاه داراي شعب متعدد باشد مدير دفتر بايدفوري پس از ثبت دادخواست آن را جهت ارجاع به يكي از شعب به نظر رييس شعبه اول يا معاون وي برساند.

مبحث دوم _ شرايط دادخواست

ماده 51 _ دادخواست بايد به زبان فارسي در روي برگهاي چاپي مخصوص نوشته شده و حاوي نكات زير باشد:

1 _

نام نام خانوادگي نام پدر، سن اقامتگاه و حتي الامكان شغل خواهان

تبصره _ در صورتي كه دادخواست توسط وكيل تقديم شودمشخصات وكيل نيز بايد درج گردد.

2 _ نام نام خانوادگي اقامتگاه و شغل خوانده

3 _ تعيين خواسته و بهاي آن مگر آن كه تعيين بها ممكن نبوده و ياخواسته مالي نباشد.

4 _ تعهدات و جهاتي كه به موجب آن خواهان خود را مستحق مطالبه مي داند به طوري كه مقصود واضح و روشن باشد.

5 _ آنچه كه خواهان از دادگاه درخواست دارد.

6 _ ذكر ادله و وسايلي كه خواهان براي اثبات ادعاي خود دارد، از اسناد و نوشتجات و اطلاع مطلعين و غيره ادله مثبت به ترتيب و واضح نوشته مي شود و اگر دليل گواهي گواه باشد، خواهان بايداسامي و مشخصات و محل اقامت آنان را به طور صحيح معين كند.

7 _ امضاي دادخواست دهنده و در صورت عجز از امضا، اثرانگشت او.

تبصره 1 _ اقامتگاه بايد با تمام خصوصيات از قبيل شهر و روستاو دهستان و خيابان به نحوي نوشته شود كه ابلاغ به سهولت ممكن باشد.

تبصره 2 _ چنانچه خواهان يا خوانده شخص حقوقي باشد، در دادخواست نام و اقامتگاه شخص حقوقي نوشته خواهد شد.

ماده 52 _ در صورتي كه هريك از اصحاب دعوا، عنوان قيم يامتولي يا وصي يا مديريت شركت و امثال آن را داشته باشد دردادخواست بايد تصريح شود.

مبحث سوم _ موارد توقيف دادخواست

ماده 53 _ در موارد زير دادخواست توسط دفتر دادگاه پذيرفته مي شود لكن براي به جريان افتادن آن بايد به شرح مواد آتي تكميل شود:

1 _ در صورتي كه به دادخواست

و پيوستهاي آن برابر قانون تمبرالصاق نشده يا هزينه ياد شده تاديه نشده باشد.

2 _ وقتي كه بندهاي (2،3،4،5و6) ماده (51) اين قانون رعايت نشده باشد.

ماده 54 _ در موارد ياد شده در ماده قبل مدير دفتر دادگاه ظرف دوروز نقايص دادخواست را به طور كتبي و مفصل به خواهان اطلاع داده و از تاريخ ابلاغ به مدت ده روز به او مهلت مي دهد تا نقايص رارفع نمايد. چنانچه در مهلت مقرر اقدام به رفع نقص ننمايد،دادخواست به موجب قراري كه مدير دفتر و در غيبت مشاراليه جانشين او صادر مي كند، رد مي گردد. اين قرار به خواهان ابلاغ مي شود و نامبرده مي تواند ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ به همان دادگاه شكايت نمايد. راي دادگاه در اين خصوص قطعي است

ماده 55 _ در هر مورد كه هزينه انتشار آگهي ظرف يك ماه از تاريخ ابلاغ اخطاريه دفتر تاديه نشود، دادخواست به وسيله دفتر رد خواهدشد. اين قرار ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ قابل شكايت در دادگاه مي باشد، جز در مواردي كه خواهان دادخواست اعسار از هزينه دادرسي تقديم كرده باشد كه در اين صورت مدت يك ماه ياد شده از تاريخ ابلاغ دادنامه رد اعسار به نامبرده محسوب خواهد شد.

ماده 56 _ هرگاه در دادخواست خواهان يا محل اقامت او معلوم نباشد ظرف دو روز از تاريخ رسيد دادخواست به موجب قراري كه مدير دفتر دادگاه و در غيبت مشاراليه جانشين او صادر مي كند،دادخواست رد مي شود.

مبحث چهارم _ پيوستهاي دادخواست

ماده 57 _ خواهان بايد رونوشت يا تصوير اسناد خود را پيوست دادخواست نمايد. رونوشت يا تصوير بايد خوانا و مطابقت آن بااصل گواهي شده باشد. مقصود از گواهي آن

است كه دفتر دادگاهي كه دادخواست به آنجا داده مي شود يا دفتر يكي از دادگاههاي ديگر يايكي از ادارات ثبت اسناد يا دفتر اسناد رسمي و در جايي كه هيچ يك از آنها نباشد بخشدار محل يا يكي از ادارات دولتي مطابقت آن را با اصل گواهي كرده باشد. در صورتي كه رونوشت يا تصوير سنددر خارج از كشور تهيه شده باشد مطابقت آن با اصل در دفتر يكي ازسفارتخانه ها و يا كنسولگري هاي ايران گواهي شده باشد.

هرگاه اسنادي از قبيل دفاتر بازرگاني يا اساسنامه شركت و امثال آنهامفصل باشد، قسمت هايي كه مدرك ادعاست خارج نويس شده پيوست دادخواست مي گردد. علاوه بر اشخاص و مقامات فوق،وكلاي اصحاب دعوا نيز مي توانند مطابقت رونوشت هاي تقديمي خود را با اصل تصديق كرده پس از الصاق تمبر مقرر در قانون به مرجع صالح تقديم نمايند.

ماده 58 _ در صورتي كه اسناد به زبان فارسي نباشد، علاوه بررونوشت يا تصوير مصدق ، ترجمه گواهي شده آن نيز بايد پيوست دادخواست شود. صحت ترجمه و مطابقت رونوشت با اصل رامترجمين رسمي يا مامورين كنسولي حسب مورد گواهي خواهندنمود.

ماده 59 _ اگر دادخواست توسط ولي قيم وكيل و يا نماينده قانوني خواهان تقديم شود، رونوشت سندي كه مثبت سمت دادخواست دهنده است به پيوست دادخواست تسليم دادگاه مي گردد.

ماده 60 _ دادخواست و كليه برگهاي پيوست آنان بايد در دو نسخه و در صورت تعدد خوانده به تعداد آنها به علاوه يك نسخه تقديم دادگاه شود.

فصل دوم _ بهاي خواسته ( ماده 61 الي 63 )

ماده 61 _ بهاي خواسته از نظر هزينه دادرسي و امكان تجديدنظرخواهي همان مبلغي است كه در دادخواست قيد شده است مگر اين كه قانون ترتيب ديگري معين كرده باشد.

ماده 62 _ بهاي خواسته به ترتيب

زير تعيين مي شود:

1 _ اگر خواسته پول رايج ايران باشد، بهاي آن عبارت است از مبلغ مورد مطالبه و اگر پول خارجي باشد، ارزيابي آن به نرخ رسمي بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران در تاريخ تقديم دادخواست بهاي خواسته محسوب مي شود.

2 _ در دعواي چند خواهان كه هريك قسمتي از كل را مطالبه مي نمايد بهاي خواسته مساوي است با حاصل جمع تمام قسمتهايي كه مطالبه مي شود.

3 _ در دعاوي راجع به منافع و حقوقي كه بايد در مواعد معين استيفا و يا پرداخت شود، بهاي خواسته عبارت است از حاصل جمع تمام اقساط و منافعي كه خواهان خود را ذي حق در مطالبه آن مي داند.

در صورتي كه حق نامبرده محدود به زمان معين نبوده و يا مادام العمر باشد بهاي خواسته مساوي است با حاصل جمع منافع ده سال يا آنچه را كه ظرف ده سال بايد استيفا كند.

4 _ در دعاوي راجع به اموال بهاي خواسته مبلغي است كه خواهان در دادخواست معين كرده و خوانده تا اولين جلسه دادرسي به آن ايراد و يا اعتراض نكرده مگر اين كه قانون ترتيب ديگري معين كرده باشد.

ماده 63 _ چنانچه نسبت به بهاي خواسته بين اصحاب دعوا اختلاف حاصل شود و اختلاف موثر در مراحل بعدي رسيدگي باشد، دادگاه قبل از شروع رسيدگي با جلب نظر كارشناس بهاي خواسته را تعيين خواهد كرد.

فصل سوم _ جريان دادخواست تا جلسه رسيدگي ( ماده 64 الي 92 )

مبحث اول _ جريان دادخواست

ماده 64 _ مدير دفتر دادگاه بايد پس از تكميل پرونده آن را فورا در اختيار دادگاه قرار دهد. دادگاه پرونده را ملاحظه و در صورتي كه كامل باشد پرونده را با صدور دستور تعيين وقت به دفتر اعاده مينمايد تا وقت دادرسي

(ساعت و روز و ماه و سال را تعيين ودستور ابلاغ دادخواست را صادر نمايد. وقت جلسه بايد طوري معين شود كه فاصله بين ابلاغ وقت به اصحاب دعوا و روز جلسه كمتر از پنج روز نباشد.

در مواردي كه نشاني طرفين دعوا يا يكي از آنها در خارج از كشور باشد فاصله بين ابلاغ وقت و روز جلسه كمتر از دو ماه نخواهد بود.

ماده 65 _ اگر به موجب يك دادخواست دعاوي متعدد اقامه شودكه با يكديگر ارتباط كامل نداشته باشند و دادگاه نتواند ضمن يك دادرسي به آنها رسيدگي كند، دعوي اقامه شده را از يكديگر تفكيك و به هريك در صورت صلاحيت جداگانه رسيدگي ميكند و در غيراين صورت نسبت به آنچه صلاحيت ندارد با صدور قرار عدم صلاحيت پرونده را به مراجع صالح ارسال مي نمايد.

ماده 66 _ در صورتي كه دادخواست ناقص باشد و دادگاه نتواند رسيدگي كند جهات نقص را قيد نموده پرونده را به دفتر اعاده مي دهد. موارد نقص طي اخطاريه به خواهان ابلاغ مي شود، خواهان مكلف است ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ نواقص اعلام شده راتكميل نمايد وگرنه دفتر دادگاه به موجب صدور قرار، دادخواست را رد خواهد كرد. اين قرار ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ قابل شكايت درهمان دادگاه ميباشد، راي دادگاه در اين خصوص قطعي است

مبحث دوم _ ابلاغ

ماده 67 _ پس از دستور دادگاه داير به ابلاغ اوراق دعوا، مدير دفتريك نسخه از دادخواست و پيوستهاي آن را در پرونده بايگاني ميكند و نسخه ديگر را با ضمايم آن و اخطاريه جهت ابلاغ و تسليم به خوانده ارسال مي

دارد.

ماده 68 _ مامور ابلاغ مكلف است حداكثر ظرف دو روز اوراق را به شخص خوانده تسليم كند و در برگ ديگر اخطاريه رسيد بگيرد. درصورت امتناع خوانده از گرفتن اوراق امتناع او را در برگ اخطاريه قيد و اعاده مينمايد.

تبصره 1 _ ابلاغ اوراق در هريك از محل سكونت يا كار به عمل ميآيد. براي ابلاغ در محل كار كاركنان دولت و موسسات مامور به خدمات عمومي و شركتها، اوراق به كارگزيني قسمت مربوط يا نزد رييس كارمند مربوط ارسال ميشود. اشخاص ياد شده مسوول اجراي ابلاغ ميباشند و بايد حداكثر به مدت ده روز اوراق را اعاده نمايند، در غير اين صورت به مجازات مقرر در قانون رسيدگي به تخلفات اداري محكوم ميگردند.

تبصره 2 _ در مواردي كه زن در منزل شوهر سكونت ندارد ابلاغ اوراق در محل سكونت يا محل كار او به عمل ميآيد.

ماده 69 _ هرگاه مامور ابلاغ نتواند اوراق را به شخص خوانده برساند بايد در نشاني تعيين شده به يكي از بستگان يا خادمان او كه سن و وضعيت ظاهري آنان براي تميز اهميت اوراق ياد شده كافيباشد، ابلاغ نمايد و نام و سمت گيرنده اخطاريه را در نسخه دوم قيد و آن را اعاده كند.

ماده 70 _ چنانچه خوانده يا هريك از اشخاص ياد شده در ماده قبل در محل نباشند يا از گرفتن برگهاي اخطاريه استنكاف كنند، مامورابلاغ اين موضوع را در نسخ اخطاريه قيد نموده نسخه دوم را به نشاني تعيين شده الصاق ميكند و برگ اول را با ساير اوراق دعواعودت ميدهد. در اين صورت خوانده ميتواند تا جلسه رسيدگي به دفتر دادگاه مراجعه و با دادن رسيد، اوراق مربوط را دريافت نمايد.

ماده 71 _

ابلاغ دادخواست در خارج از كشور به وسيله ماموران كنسولي يا سياسي ايران به عمل مي آيد. ماموران ياد شده دادخواست و ضمايم آن را وسيله مامورين سفارت يا هر وسيله اي كه امكان داشته باشد براي خوانده ميفرستند و مراتب را از طريق وزارت امور خارجه به اطلاع دادگاه ميرسانند. در صورتي كه در كشور محل اقامت خوانده ماموران كنسولي يا سياسي نباشند اين اقدام را وزارت امورخارجه به طريقي كه مقتضي بداند انجام ميدهد.

ماده 72 _ هرگاه معلوم شود محلي را كه خواهان در دادخواست معين كرده است نشاني خوانده نبوده يا قبل از ابلاغ تغيير كرده باشدو مامور هم نتواند نشاني او را پيدا كند بايد اين نكته را در برگ ديگراخطاريه قيد كند و ظرف دو روز اوراق را عودت دهد. در اين صورت برابر ماده (54) رفتار خواهد شد مگر در مواردي كه اقامتگاه خوانده برابر ماده (1010) قانون مدني تعيين شده باشد كه در همان محل ابلاغ خواهد شد.

ماده 73 _ در صورتي كه خواهان نتواند نشاني خوانده را معين نمايديا در مورد ماده قبل پس از اخطار رفع نقص از تعيين نشاني اعلام ناتواني كند بنا به درخواست خواهان و دستور دادگاه مفاددادخواست يك نوبت در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار به هزينه خواهان آگهي خواهد شد. تاريخ انتشار آگهي تا جلسه رسيدگي نبايدكمتر از يك ماه باشد.

ماده 74 _ در دعاوي راجع به اهالي معين اعم از ده يا شهر يا بخشيار شهر كه عده آنها غيرمحصور است علاوه بر آگهي مفاد دادخواست به شرح ماده قبل يك نسخه از دادخواست به شخص يا اشخاصيكه خواهان آنها را معارض خودمعرفي ميكندابلاغ ميشود.

ماده 75 _ در دعاوي راجع به

ادارات دولتي و سازمانهاي وابسته به دولت و موسسات مامور خدمات عمومي و شهرداريها و نيزموسساتي كه تمام يا بخشي از سرمايه آنها متعلق به دولت است اوراق اخطاريه و ضمايم به رييس دفتر مرجع مخاطب يا قائم مقام او ابلاغ و در نسخه اول رسيد اخذ مي شود. در صورت امتناع رييس دفتر يا قائم مقام او از اخذ اوراق مراتب در برگ اخطاريه قيد و اوراق اعاده مي شود. در اين مورد استنكاف از گرفتن اوراق اخطاريه و ضمايم و ندادن رسيد تخلف از انجام وظيفه خواهد بود و به وسيله مدير دفتر دادگاه به مراجع صالحه اعلام و به مجازات مقرر درقانون رسيدگي به تخلفات اداري محكوم خواهد شد.

تبصره _ در دعاوي مربوط به شعب مراجع بالا يا وابسته به دولت به مسوول دفتر شعبه مربوط يا قائم مقام او ابلاغ خواهد شد.

ماده 76 _ در دعاوي راجع به ساير اشخاص حقوقي دادخواست و ضمايم آن به مدير يا قائم مقام او يا دارنده حق امضاء و در صورت عدم امكان به مسوول دفتر موسسه با رعايت مقررات مواد(68،69،72) ابلاغ خواهد شد.

تبصره 1 _ در مورد اين ماده هرگاه ابلاغ اوراق دعوا در محل تعيين شده ممكن نگردد، اوراق به آدرس آخرين محلي كه به اداره ثبت شركتها معرفي شده ابلاغ خواهد شد.

تبصره 2 _ در دعاوي مربوط به ورشكسته دادخواست و ضمايم آن به اداره تصفيه امور ورشكستگي يا مدير تصفيه ابلاغ خواهد شد.

تبصره 3 _ در دعاوي مربوط به شركتهاي منحل شده كه دارايمدير تصفيه نباشند، اوراق اخطاريه و ضمايم آن به آخرين مدير قبل از انحلال در آخرين محلي كه به اداره ثبت شركتها معرفي شده است ابلاغ

خواهد شد.

ماده 77 _ اگر خوانده در حوزه دادگاه ديگري اقامت داشته باشددادخواست و ضمايم آن توسط دفتر آن دادگاه به هر وسيله اي كه ممكن باشد ابلاغ ميشود و اگر در محل اقامت خوانده دادگاهينباشد توسط مامورين انتظامي يا بخشداري يا شوراي اسلامي محل يا با پست سفارشي دو قبضه ابلاغ ميشود. اشخاص ياد شده برابرمقررات مسوول اجراي صحيح امر ابلاغ و اعاده اوراق خواهند بود.در صورتي كه خوانده در بازداشتگاه يا زندان باشد، دادخواست واوراق دعوا به وسيله اداره زندان به نامبرده ابلاغ خواهد شد.

ماده 78 _ هريك از اصحاب دعوا يا وكلاي آنان مي توانند محلي رابراي ابلاغ اوراق اخطاريه و ضمايم آن در شهري كه مقر دادگاه است انتخاب نموده به دفتر دادگاه اعلام كنند، در اين صورت كليه برگهاي راجع به دعوا در محل تعيين شده ابلاغ ميگردد.

ماده 79 _ هرگاه يكي از طرفين دعوا محلي را كه اوراق اوليه در آن محل ابلاغ شده يا محلي را كه براي ابلاغ اوراق انتخاب كرده تغييردهد و همچنين در صورتي كه نشاني معين در دادخواست اشتباه باشد بايد فوري محل جديد و مشخصات صحيح را به دفتر دادگاه اطلاع دهد. تا وقتي كه به اين ترتيب عمل نشده است اوراق درهمان محل سابق ابلاغ ميشود.

ماده 80 _ هيچ يك از اصحاب دعوا و وكلاي دادگستري نمي توانند مسافرتهاي موقتي خود را تغيير محل اقامت حساب كرده ابلاغ اوراق دعواي مربوط به خود را در محل نامبرده درخواست كنند.اعلام مربوط به تغيير محل اقامت وقتي پذيرفته مي شود كه محل اقامت برابر ماده (1004) قانون مدني به طور واقعي تغيير يافته باشد. چنانچه بر دادگاه معلوم شود

كه اعلام تغيير محل اقامت برخلاف واقع بوده است اوراق به همان محل اوليه ابلاغ خواهد شد.

ماده 81 _ تاريخ و وقت جلسه به خواهان نيز برابر مقررات اين قانون ابلاغ ميگردد.

تبصره _ تاريخ امتناع خوانده از گرفتن اوراق ياد شده در ماده (67)و ندادن رسيد به شرح مندرج در ماده (68)، تاريخ ابلاغ محسوب خواهد شد.

ماده 82 _ مامور ابلاغ بايد مراتب زير را در نسخه اول و دوم ابلاغ نامه تصريح و امضا نمايد:

1 _ نام و مشخصات خود به طور روشن و خوانا.

2 _ نام كسي كه دادخواست به او ابلاغ شده با تعيين اين كه چه سمتي نسبت به مخاطب اخطاريه دارد.

3 _ محل و تاريخ ابلاغ با تعيين روز، ماه و سال با تمام حروف

ماده 83 _ در كليه مواردي كه به موجب مقررات اين مبحث اوراق به غيرشخص مخاطب ابلاغ شود در صورتي داراي اعتبار است كه براي دادگاه محرز شود كه اوراق به اطلاع مخاطب رسيده است

مبحث سوم _ ايرادات و موانع رسيدگي

ماده 84 _ در موارد زير خوانده ميتواند ضمن پاسخ نسبت به ماهيت دعوا ايراد كند:

1 _ دادگاه صلاحيت نداشته باشد.

2 _ دعوا بين همان اشخاص در همان دادگاه يا دادگاه هم عرض ديگري قبلا اقامه شده و تحت رسيدگي باشد و يا اگر همان دعوانيست دعوايي باشد كه با ادعاي خواهان ارتباط كامل دارد.

3 _ خواهان به جهتي از جهات قانوني از قبيل صغر، عدم رشد،جنون يا ممنوعيت از تصرف در اموال در نتيجه حكم ورشكستگي،اهليت قانوني براي اقامه دعوا نداشته باشد.

4 _ ادعا متوجه شخص خوانده نباشد.

5 _ كسي كه به عنوان نمايندگي اقامه دعوا كرده از قبيل وكالت يا

ولايت يا قيمومت و سمت او محرز نباشد.

6 _ دعواي طرح شده سابقا بين همان اشخاص يا اشخاصي كه اصحاب دعوا قائم مقام آنان هستند، رسيدگي شده و نسبت به آن حكم قطعي صادر شده باشد.

7 _ دعوا بر فرض ثبوت اثر قانوني نداشته باشد از قبيل وقف و هبه بدون قبض

8 _ مورد دعوا مشروع نباشد.

9 _ دعوا جزمي نبوده بلكه ظني يا احتمالي باشد.

10 _ خواهان در دعواي مطروحه ذي نفع نباشد.

11 _ دعوا خارج از موعد قانوني اقامه شده باشد.

ماده 85 _ خواهان حق دارد نسبت به كسي كه به عنوان وكالت يا ولايت يا قيمومت يا وصايت پاسخ دعوا را داده است در صورتي كه سمت او محرز نباشد، اعتراض نمايد.

ماده 86 _ در صورتي كه خوانده اهليت نداشته باشد مي تواند از پاسخ در ماهيت دعوا امتناع كند.

ماده 87 _ ايرادات و اعتراضات بايد تا پايان اولين جلسه دادرسي به عمل آيد مگر اين كه سبب ايراد متعاقبال حادث شود.

ماده 88 _ دادگاه قبل از ورود در ماهيت دعوا، نسبت به ايرادات واعتراضات وارده اتخاذ تصميم مينمايد. در صورت مردود شناختن ايراد، وارد ماهيت دعوا شده رسيدگي خواهد نمود.

ماده 89 _ در مورد بند (1) ماده (84) هرگاه دادگاه خود را صالح نداند مبادرت به صدور قرار عدم صلاحيت مينمايد و طبق ماده 27) عمل ميكند و در مورد بند (2) ماده (84) هرگاه دعوا در دادگاه ديگري تحت رسيدگي باشد، از رسيدگي به دعوا خودداري كرده پرونده را به دادگاهي كه دعوا در آن مطرح است ميفرستد و در سايرموارد ياد شده در ماده (84) قرار رد دعوا صادر مينمايد.

ماده 90 _ هرگاه ايرادات تا پايان

جلسه اول دادرسي اعلام نشده باشد دادگاه مكلف نيست جدا از ماهيت دعوا نسبت به آن راي دهد.

ماده 91 _ دادرس در موارد زير بايد از رسيدگي امتناع نموده وطرفين دعوا نيز ميتوانند او را رد كنند.

الف _ قرابت نسبي يا سببي تا درجه سوم از هر طبقه بين دادرس بايكي از اصحاب دعوا وجود داشته باشد.

ب _ دادرس قيم يا مخدوم يكي از طرفين باشد و يا يكي از طرفين مباشر يا متكفل امور دادرس يا همسر او باشد.

ج _ دادرس يا همسر يا فرزند او، وارث يكي از اصحاب دعوا باشد.

د _ دادرس سابقا در موضوع دعواي اقامه شده به عنوان دادرس ياداور يا كارشناس يا گواه اظهار نظر كرده باشد.

ه _ بين دادرس و يكي از طرفين و يا همسر يا فرزند او دعواي حقوقي يا جزايي مطرح باشد و يا در سابق مطرح بوده و از تاريخ صدور حكم قطعي دو سال نگذشته باشد.

و _ دادرس يا همسر يا فرزند او داراي نفع شخصي در موضوع مطروح باشند.

ماده 92 _ در مورد ماده (91) دادرس پس از صدور قرار امتناع از رسيدگي با ذكر جهت رسيدگي نسبت به مورد را به دادرس يا دادرسان ديگر دادگاه محول مي نمايد. چنانچه دادگاه فاقد دادرس به تعداد كافي باشد، پرونده را براي تكميل دادرسان يا ارجاع به شعبه ديگر نزد رييس شعبه اول ارسال مي دارد و در صورتي كه دادگاه فاقد شعبه ديگر باشد ، پرونده را به نزديكترين دادگاه هم عرض ارسال مي نمايد.

فصل چهارم _ جلسه دادرسي ( ماده 93 الي 104 )

ماده 93 _ اصحاب دعوا مي توانند در جلسه دادرسي حضور يافته يا لايحه ارسال نمايند.

ماده 94 _ هريك

از اصحاب دعوا مي توانند به جاي خود وكيل به دادگاه معرفي نمايند ولي در مواردي كه دادرس حضور شخص خواهان يا خوانده يا هر دو را لازم بداند اين موضوع در برگ اخطاريه قيد مي شود. در اين صورت شخصا مكلف به حضور خواهند بود.

ماده 95 _ عدم حضور هريك از اصحاب دعوا و يا وكيل آنان درجلسه دادرسي مانع رسيدگي و اتخاذ تصميم نيست در موردي كه دادگاه به اخذ توضيح از خواهان نياز داشته باشد و نامبرده در جلسه تعيين شده حاضر نشود و با اخذ توضيح از خوانده هم دادگاه نتواند راي بدهد، همچنين در صورتي كه با دعوت قبلي هيچ يك ازاصحاب دعوا حاضر نشوند و دادگاه نتواند در ماهيت دعوا بدون اخذ توضيح راي صادر كند، دادخواست ابطال خواهد شد.

ماده 96 _ خواهان بايد اصل اسنادي كه رونوشت آنها را ضميمه دادخواست كرده است در جلسه دادرسي حاضر نمايد. خوانده نيزبايد اصل و رونوشت اسنادي را كه مي خواهد به آنها استناد نمايد درجلسه دادرسي حاضر نمايد. رونوشت اسناد خوانده بايد به تعدادخواهانها به علاوه يك نسخه باشد. يك نسخه از رونوشتهاي ياد شده در پرونده بايگاني و نسخه ديگر به طرف تسليم مي شود.

در مورد اين ماده هرگاه يكي از اصحاب دعوا نخواهد يا نتواند در دادگاه حاضر شود، چنانچه خواهان است بايد اصل اسناد خود را، واگر خوانده است اصل و رونوشت اسناد را به وكيل يا نماينده خود براي ارايه در دادگاه و ملاحظه طرف بفرستد والا در صورتي كه آن سند عادي باشد و مورد ترديد و انكار واقع شود، اگر خوانده باشد ازعداد دلايل او خارج مي شود و اگر

خواهان باشد و دادخواست وي مستند به ادله ديگري نباشد در آن خصوص ابطال مي گردد. درصورتي كه خوانده به واسطه كمي مدت يا دلايل ديگر نتواند اسناد خود را حاضر كند حق دارد تاخير جلسه را درخواست نمايد،چنانچه دادگاه درخواست او را مقرون به صحت دانست با تعيين جلسه خارج از نوبت نسبت به موضوع رسيدگي مي نمايد.

ماده 97 _ در صورتي كه خوانده تا پايان جلسه اول دادرسي دلايلي اقامه كند كه دفاع از آن براي خواهان جز با ارايه اسناد جديد مقدور نباشد در صورت تقاضاي خواهان و تشخيص موجه بودن آن ازسوي دادگاه مهلت مناسب داده خواهد شد.

ماده 98 _ خواهان مي تواند خواسته خود را كه در دادخواست تصريح كرده در تمام مراحل دادرسي كم كند ولي افزودن آن يا تغييرنحوه دعوا يا خواسته يا درخواست در صورتي ممكن است كه بادعواي طرح شده مربوط بوده و منشا واحدي داشته باشد و تا پايان اولين جلسه آن را به دادگاه اعلام كرده باشد.

ماده 99 _ دادگاه مي تواند جلسه دادرسي را به درخواست و رضايت اصحاب دعوا فقط براي يكبار به تاخير بيندازد.

ماده 100 _ هرگاه در وقت تعيين شده دادگاه تشكيل نشود و يا مانعي براي رسيدگي داشته باشد به دستور دادگاه نزديكترين وقت رسيدگي ممكن معين خواهد شد.

تبصره _ در مواردي كه عدم تشكيل دادگاه منتسب به طرفين نباشد، وقت رسيدگي حداكثر ظرف مدت دو ماه خواهد بود.

ماده 101 _ دادگاه مي تواند دستور اخراج اشخاصي را كه موجب اختلال نظم جلسه شوند با ذكر نحوه اختلال در صورت جلسه صادركند و يا تا بيست و چهار ساعت حكم حبس آنان

را صادر نمايد. اين حكم فوري اجرا مي شود و اگر مرتكب از اصحاب دعوا يا وكلاي آنان باشد به حبس از يك تا پنج روز محكوم خواهد شد.

ماده 102 _ در موارد زير عين اظهارات اصحاب دعوا بايد نوشته شود:

1 _ وقتي كه بيان يكي از آنان مشتمل بر اقرار باشد.

2 _ وقتي كه يكي از اصحاب دعوا بخواهد از اظهارات طرف ديگراستفاده نمايد.

3 _ در صورتي كه دادگاه به جهتي درج عين عبارت را لازم بداند.

ماده 103 _ اگر دعاوي ديگري كه ارتباط كامل با دعواي طرح شده دارند در همان دادگاه مطرح باشد، دادگاه به تمامي آنها يكجا رسيدگي مي نمايد و چنانچه در چند شعبه مطرح شده باشد در يكي از شعب با تعيين رييس شعبه اول يكجا رسيدگي خواهد شد.

در مورد اين ماده وكلا يا اصحاب دعوا مكلفند از دعاوي مربوط دادگاه را مستحضر نمايند.

ماده 104 _ در پايان هر جلسه دادرسي چنانچه به جهات قانوني جلسه ديگري لازم باشد، علت مزبور، زير صورتجلسه قيد و روز وساعت جلسه بعد، تعيين و به اصحاب دعوا ابلاغ خواهد شد. درصورتي كه دعوا قابل تجزيه بوده و فقط قسمتي از آن مقتضي صدور راي باشد، دادگاه نسبت به همان قسمت راي مي دهد و نسبت به قسمتي ديگر رسيدگي را ادامه خواهد داد.

فصل پنجم _ توقيف دادرسي و استرداد دعوا و دادخواست ( ماده 105 الي 107 )

ماده 105 _ هرگاه يكي از اصحاب دعوا فوت نمايد يا محجور شود يا سمت يكي از آنان كه به موجب آن سمت داخل دادرسي شده زايل گردد دادگاه رسيدگي را به طور موقت متوقف و مراتب را به طرف ديگر اعلام مي دارد. پس از تعيين جانشين و درخواست ذي نفع جريان دادرسي ادامه مي يابد مگر اين كه

فوت يا حجر يا زوال سمت يكي ازاصحاب دعوا تاثيري در دادرسي نسبت به ديگران نداشته باشد كه دراين صورت دادرسي نسبت به ديگران ادامه خواهد يافت

ماده 106 _ در صورت توقيف يا زنداني شدن يكي از اصحاب دعوايا عزيمت به محل ماموريت نظامي يا ماموريت دولتي يا مسافرت ضروري دادرسي متوقف نمي شود. لكن دادگاه مهلت كافي براي تعيين وكيل به آنان مي دهد.

ماده 107 _ استرداد دعوا و دادخواست به ترتيب زير صورت مي گيرد:

الف _ خواهان مي تواند تا اولين جلسه دادرسي دادخواست خود را مسترد كند. دراين صورت دادگاه قرار ابطال دادخواست صادر مي نمايد.

ب _ خواهان مي تواند مادامي كه دادرسي تمام نشده دعواي خود را استرداد كند. در اين صورت دادگاه قرار رد دعوا صادر مي نمايد.

ج _ استرداد دعوا پس از ختم مذاكرات اصحاب دعوا در موردي ممكن است كه يا خوانده راضي باشد و يا خواهان از دعواي خود به كلي صرفنظر كند. دراين صورت دادگاه قرار سقوط دعوا صادر خواهد كرد.

فصل ششم _ امور اتفاقي ( ماده 108 الي 148 )

مبحث اول _ تامين خواسته

1 _ درخواست تامين

ماده 108 _ خواهان مي تواند قبل از تقديم دادخواست يا ضمن دادخواست راجع به اصل دعوا يا در جريان دادرسي تا وقتي كه حكم قطعي صادر نشده است در موارد زير از دادگاه درخواست تامين خواسته نمايد و دادگاه مكلف به قبول آن است

الف _ دعوا مستند به سند رسمي باشد.

ب _ خواسته در معرض تضييع يا تفريط باشد.

ج _ در مواردي از قبيل اوراق تجاري واخواست شده كه به موجب قانون دادگاه مكلف به قبول درخواست تامين باشد.

د _ خواهان خساراتي را كه ممكن است به طرف مقابل وارد آيد نقدا به صندوق دادگستري بپردازد.

تبصره _ تعيين

ميزان خسارت احتمالي با در نظر گرفتن ميزان خواسته به نظر دادگاهي است كه درخواست تامين را مي پذيرد.صدور قرار تامين موكول به ايداع خسارت خواهد بود.

ماده 109 _ در كليه دعاوي مدني اعم از دعاوي اصلي يا طاري و درخواستهاي مربوط به امور حسبي به استثناي مواردي كه قانون امورحسبي مراجعه به دادگاه را مقرر داشته است خوانده مي تواند براي تاديه خسارات ناشي از هزينه دادرسي و حق الوكاله كه ممكن است خواهان محكوم شود از دادگاه تقاضاي تامين نمايد. دادگاه در صورتي كه تقاضاي مزبور را با توجه به نوع و وضع دعوا و ساير جهات موجه بداند، قرار تامين صادر مي نمايد و تا وقتي كه خواهان تامين ندهد،دادرسي متوقف خواهد ماند و در صورتي كه مدت مقرر در قرار دادگاه براي دادن تامين منقضي شود و خواهان تامين ندهد به درخواست خوانده قرار رد دادخواست خواهان صادر مي شود.

تبصره _ چنانچه بر دادگاه محرز شود كه منظور از اقامه دعوا تاخير در انجام تعهد يا ايذا طرف يا غرض ورزي بوده دادگاه مكلف است در ضمن صدور حكم يا قرار، خواهان را به تاديه سه برابر هزينه دادرسي به نفع دولت محكوم نمايد.

ماده 110 _ در دعاويي كه مستند آنها چك يا سفته يا برات باشد و همچنين در مورد دعاوي مستند به اسناد رسمي و دعاوي عليه متوقف خوانده نمي تواند براي تامين خسارات احتمالي خودتقاضاي تامين نمايد.

ماده 111 _ درخواست تامين از دادگاهي مي شود كه صلاحيت رسيدگي به دعوا را دارد.

ماده 112 _ در صورتي كه درخواست كننده تامين تا ده روز از تاريخ صدور قرار تامين نسبت به اصل دعوا دادخواست ندهد، دادگاه به درخواست خوانده قرار تامين را لغو

مي نمايد.

ماده 113 _ درخواست تامين در صورتي پذيرفته مي شود كه ميزان خواسته معلوم يا عين معين باشد.

ماده 114 _ نسبت به طلب يا مال معيني كه هنوز موعد تسليم آن نرسيده است در صورتي كه حق مستند به سند رسمي و در معرض تضييع يا تفريط باشد مي توان درخواست تامين نمود.

ماده 115 _ در صورتي كه درخواست تامين شده باشد مدير دفترمكلف است پرونده را فوري به نظر دادگاه برساند، دادگاه بدون اخطار به طرف به دلايل درخواست كننده رسيدگي نموده قرار تامين صادر يا آن را رد مي نمايد.

ماده 116 _ قرار تامين به طرف دعوا ابلاغ مي شود، نامبرده حق داردظرف ده روز به اين قرار اعتراض نمايد. دادگاه در اولين جلسه به اعتراض رسيدگي نموده و نسبت به آن تعيين تكليف مي نمايد.

ماده 117 _ قرار تامين بايد فوري به خوانده ابلاغ و پس از آن اجراشود. در مواردي كه ابلاغ فوري ممكن نباشد و تاخير اجرا باعث تضييع يا تفريط خواسته گردد ابتدا قرار تامين اجرا و سپس ابلاغ مي شود.

ماده 118 _ در صورتي كه موجب تامين مرتفع گردد دادگاه قرار رفع تامين را خواهد داد. در صورت صدور حكم قطعي عليه خواهان يااسترداد دعوا و يا دادخواست تامين خود به خود مرتفع مي شود.

ماده 119 _ قرار قبول يا رد تامين قابل تجديدنظر نيست

ماده 120 _ در صورتي كه قرار تامين اجرا گردد و خواهان به موجب راي قطعي محكوم به بطلان دعوا شود و يا حقي براي او به اثبات نرسد، خوانده حق دارد ظرف بيست روز از تاريخ ابلاغ حكم قطعي خسارتي را كه از قرار تامين به او وارد شده است با تسليم دلايل به دادگاه صادركننده قرار مطالبه

كند. مطالبه خسارت در اين موردبدون رعايت تشريفات آيين دادرسي مدني و پرداخت هزينه دادرسي صورت مي گيرد. مفاد تقاضا به طرف ابلاغ مي شود تاچنانچه دفاعي داشته باشد ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ با دلايل آن راعنوان نمايد. دادگاه در وقت فوق العاده به دلايل طرفين رسيدگي و راي مقتضي صادر مي نمايد. اين راي قطعي است در صورتي كه خوانده در مهلت مقرر مطالبه خسارت ننمايد وجهي كه بابت خسارت احتمالي سپرده شده به درخواست خواهان به او مسترد مي شود.

2 _ اقسام تامين

ماده 121 _ تامين در اين قانون عبارت است از توقيف اموال اعم ازمنقول و غيرمنقول

ماده 122 _ اگر خواسته عين معين بوده و توقيف آن ممكن باشد،دادگاه نمي تواند مال ديگري را به عوض آن توقيف نمايد.

ماده 123 _ در صورتي كه خواسته عين معين نباشد يا عين معين بوده ولي توقيف آن ممكن نباشد، دادگاه معادل قيمت خواسته ازساير اموال خوانده توقيف مي كند.

ماده 124 _ خوانده مي تواند به عوض مالي كه دادگاه مي خواهدتوقيف كند و يا توقيف كرده است وجه نقد يا اوراق بهادار به ميزان همان مال در صندوق دادگستري يا يكي از بانكها وديعه بگذارد.همچنين مي تواند درخواست تبديل مالي را كه توقيف شده است به مال ديگر بنمايد مشروط به اين كه مال پيشنهاد شده از نظر قيمت وسهولت فروش از مالي كه قبلا توقيف شده است كمتر نباشد. درمواردي كه عين خواسته توقيف شده باشد تبديل مال منوط به رضايت خواهان است

ماده 125 _ درخواست تبديل تامين از دادگاهي مي شود كه قرار تامين را صادر كرده است دادگاه مكلف است ظرف دو روز به درخواست تبديل رسيدگي كرده قرار مقتضي صادر نمايد.

ماده 126

_ توقيف اموال اعم از منقول و غيرمنقول و صورت برداري و ارزيابي و حفظ اموال توقيف شده و توقيف حقوق استخدامي خوانده و اموال منقول وي كه نزد شخص ثالث موجود است به ترتيبي است كه در قانون اجراي احكام مدني پيش بيني شده است

ماده 127 _ از محصول املاك و باغها به مقدار دو سوم سهم خوانده توقيف مي شود. اگر محصول جمع آوري شده باشد مامور اجرا سهم خوانده را مشخص و توقيف مي نمايد. هرگاه محصول جمع آوري نشده باشد برداشت آن خواه دفعتا و يا به دفعات با حضور مامور اجرابه عمل خواهد آمد. خوانده مكلف است مامور اجرا را از زمان برداشت محصول مطلع سازد. مامور اجرا حق هيچ گونه دخالت در امربرداشت محصول را ندارد و فقط براي تعيين ميزان محصولي كه جمع آوري مي شود حضور پيدا خواهد كرد. خواهان يا نماينده او نيزدر موقع برداشت محصول حق حضور خواهد داشت

تبصره _ محصولاتي كه در معرض تضييع باشد فورا ارزيابي و بدون رعايت تشريفات با تصميم و نظارت دادگاه فروخته شده وجه حاصل در حساب سپرده دادگستري توديع مي گردد.

ماده 128 _ در ورشكستگي چنانچه مال توقيف شده عين معين ومورد ادعاي متقاضي تامين باشد درخواست كننده تامين برسايرطلبكاران حق تقدم دارد.

ماده 129 _ در كليه مواردي كه تامين مالي منتهي به فروش آن گردد رعايت مقررات فصل سوم از باب هشتم اين قانون( مستثنيات دين الزامي است

مبحث دوم _ ورود شخص ثالث

ماده 130 _ هرگاه شخص ثالثي در موضوع دادرسي اصحاب دعواي اصلي براي خود مستقلا حقي قايل باشد و يا خود را در محق شدن يكي از طرفين ذي نفع بداند، مي تواند تا وقتي كه ختم دادرسي اعلام نشده است

وارد دعوا گردد، چه اين كه رسيدگي در مرحله بدوي باشد يا در مرحله تجديدنظر. در اين صورت نامبرده بايددادخواست خود را به دادگاهي كه دعوا در آنجا مطرح است تقديم ودر آن منظور خود را به طور صريح اعلان نمايد.

ماده 131 _ دادخواست ورود شخص ثالث و رونوشت مدارك وضمايم آن بايد به تعداد اصحاب دعواي اصلي بعلاوه يك نسخه باشد و شرايط دادخواست اصلي را دارا خواهد بود.

ماده 132 _ پس از وصول دادخواست شخص ثالث وقت رسيدگي به دعواي اصلي به وي نيز اعلام مي گردد و نسخه اي از دادخواست وضمايم آن براي طرفين دعواي اصلي ارسال مي شود. در صورت نبودن وقت كافي به دستور دادگاه وقت جلسه دادرسي تغيير و به اصحاب دعوا ابلاغ خواهد شد.

ماده 133 _ هرگاه دادگاه احراز نمايد كه دعواي ثالث به منظور تباني و يا تاخير رسيدگي است و يا رسيدگي به دعواي اصلي منوط به رسيدگي به دعواي ثالث نمي باشد دعواي ثالث را از دعواي اصلي تفكيك نموده به هريك جداگانه رسيدگي مي كند.

ماده 134 _ رد يا ابطال دادخواست و يا رد دعواي شخص ثالث مانع از ورود او در مرحله تجديدنظر نخواهد بود.

ترتيبات دادرسي در مورد ورود شخص ثالث در هر مرحله چه نخستين يا تجديدنظر برابر مقررات عمومي راجع به آن مرحله است

مبحث سوم _ جلب شخص ثالث

ماده 135 _ هريك از اصحاب دعوا كه جلب شخص ثالثي را لازم بداند، مي تواند تا پايان جلسه اول دادرسي جهات و دلايل خود رااظهار كرده و ظرف سه روز پس از جلسه با تقديم دادخواست از دادگاه درخواست جلب او را بنمايد، چه دعوا در مرحله نخستين باشد ياتجديدنظر.

ماده 136 _ محكوم عليه غيابي در صورتي كه

بخواهد درخواست جلب شخص ثالث را بنمايد، بايد دادخواست جلب را با دادخواست اعتراض تواما به دفتر دادگاه تسليم كند، معترض عليه نيز حق دارد دراولين جلسه رسيدگي به اعتراض جهات و دلايل خود را اظهار كرده وظرف سه روز دادخواست جلب شخص ثالث را تقديم دادگاه نمايد.

ماده 137 _ دادخواست جلب شخص ثالث و رونوشت مدارك وضمايم بايد به تعداد اصحاب دعوا بعلاوه يك نسخه باشد.

جريان دادرسي در مورد جلب شخص ثالث شرايط دادخواست ونيز موارد رد يا ابطال آن همانند دادخواست اصلي خواهد بود.

ماده 138 _ در صورتي كه از موقع تقديم دادخواست تا جلسه دادرسي مدت تعيين شده كافي براي فرستادن دادخواست و ضمايم آن براي اصحاب دعوا نباشد دادگاه وقت جلسه دادرسي را تغيير داده و به اصحاب دعوا ابلاغ مي نمايد.

ماده 139 _ شخص ثالث كه جلب مي شود خوانده محسوب و تمام مقررات راجع به خوانده درباره او جاري است هرگاه دادگاه احرازنمايد كه جلب شخص ثالث به منظور تاخير رسيدگي است مي توانددادخواست جلب را از دادخواست اصلي تفكيك نموده به هريك جداگانه رسيدگي كند.

ماده 140 _ قرار رد دادخواست جلب شخص ثالث با حكم راجع به اصل دعوا قابل تجديدنظر است

در صورتي كه قرار در مرحله تجديدنظر فسخ شود، پس از فسخ قرار،رسيدگي به آن با دعواي اصلي در دادگاهي كه به عنوان تجديدنظررسيدگي مي نمايد به عمل مي آيد.

مبحث چهارم _ دعواي متقابل

ماده 141 _ خوانده مي تواند در مقابل ادعاي خواهان اقامه دعوانمايد. چنين دعوايي در صورتي كه با دعواي اصلي ناشي از يك منشا بوده يا ارتباط كامل داشته باشد، دعواي متقابل ناميده شده وتواما رسيدگي مي شود و چنانچه دعواي

متقابل نباشد، در دادگاه صالح به طور جداگانه رسيدگي خواهد شد.

بين دو دعوا وقتي ارتباط كامل موجود است كه اتخاذ تصميم در هر يك موثر در ديگري باشد.

ماده 142 _ دعواي متقابل به موجب دادخواست اقامه مي شود، ليكن دعاوي تهاتر، صلح فسخ رد خواسته و امثال آن كه براي دفاع ازدعواي اصلي اظهار مي شود، دعواي متقابل محسوب نمي شود و نياز به تقديم دادخواست جداگانه ندارد.

ماده 143 _ دادخواست دعواي متقابل بايد تا پايان اولين جلسه دادرسي تقديم شود و اگر خواهان دعواي متقابل را در جلسه دادرسي اقامه نمايد، خوانده مي تواند براي تهيه پاسخ و ادله خود تاخير جلسه را درخواست نمايد. شرايط و موارد رد يا ابطال دادخواست همانندمقررات دادخواست اصلي خواهد بود.

مبحث پنجم _ اخذ تامين از اتباع دولتهاي خارجي

ماده 144 _ اتباع دولت هاي خارج چه خواهان اصلي باشند و يا به عنوان شخص ثالث وارد دعوا گردند، بنا به درخواست طرف دعوا،براي تاديه خسارتي كه ممكن است بابت هزينه دادرسي و حق الوكاله به آن محكوم گردند بايد تامين مناسب بسپارند. درخواست اخذ تامين فقط از خوانده تبعه ايران و تا پايان جلسه اول دادرسي پذيرفته مي شود.

ماده 145 _ در موارد زير اتباع بيگانه اگر خواهان باشند از دادن تامين معاف مي باشند:

1 _ در كشور متبوع وي اتباع ايراني از دادن چنين تاميني معاف باشند.

2 _ دعاوي راجع به برات سفته و چك

3 _ دعاوي متقابل

4 _ دعاوي كه مستند به سند رسمي مي باشد.

5 _ دعاوي كه بر اثر آگهي رسمي اقامه مي شود از قبيل اعتراض به ثبت و دعاوي عليه متوقف

ماده 146 _ هرگاه در اثناي دادرسي تابعيت خارجي خواهان ياتجديد

نظرخواه كشف شود و يا تابعيت ايران از او سلب و يا سبب معافيت از تامين از او زايل گردد، خوانده يا تجديدنظر خوانده ايراني مي تواند درخواست تامين نمايد.

ماده 147 _ دادگاه مكلف است نسبت به درخواست تامين رسيدگي و مقدار و مهلت سپردن آن را تعيين نمايد و تا وقتي تامين داده نشده است دادرسي متوقف خواهد ماند.

در صورتي كه مدت مقرر براي دادن تامين منقضي گردد و خواهان تامين نداده باشد در مرحله نخستين به تقاضاي خوانده و در مرحله تجديدنظر به درخواست تجديدنظر خوانده قرار رد دادخواست صادر مي گردد.

ماده 148 _ چنانچه بر دادگاه معلوم شود مقدار تاميني كه تعيين گرديده كافي نيست مقدار كافي را براي تامين تعيين مي كند. درصورت امتناع خواهان يا تجديدنظر خواه از سپردن تامين تعيين شده برابر ماده فوق اقدام مي شود.

فصل هفتم _ تأمين دليل و اظهارنامه ( ماده 149 الي 157 )

مبحث اول _ تامين دليل

ماده 149 _ در مواردي كه اشخاص ذي نفع احتمال دهند كه در آينده استفاده از دلايل و مدارك دعواي آنان از قبيل تحقيق محلي و كسب اطلاع از مطلعين و استعلام نظر كارشناسان يا دفاتر تجاري يا استفاده ازقراين و امارات موجود در محل و يا دلايلي كه نزد طرف دعوا ياديگري است متعذر يا متعسر خواهد شد مي توانند از دادگاه درخواست تامين آنها را بنمايند.

مقصود از تامين در اين موارد فقط ملاحظه و صورت برداري از اين گونه دلايل است

ماده 150 _ درخواست تامين دليل ممكن است در هنگام دادرسي و ياقبل از اقامه دعوا باشد.

ماده 151 _ درخواست تامين دليل چه كتبي يا شفاهي بايد حاوي نكات زير باشد:

1 _ مشخصات درخواست كننده و طرف او.

2 _ موضوع دعوايي كه براي اثبات آن درخواست تامين دليل مي شود.

3

_ اوضاع و احوالي كه موجب درخواست تامين دليل شده است

ماده 152 _ دادگاه طرف مقابل را براي تامين دليل احضار مي نمايدولي عدم حضور او مانع از تامين دليل نيست در اموري كه فوريت داشته باشد دادگاه بدون احضار طرف اقدام به تامين دليل مي نمايد.

ماده 153 _ دادگاه مي تواند تامين دليل را به دادرس علي البدل يا مديردفتر دادگاه ارجاع دهد مگر در مواردي كه فقط تامين دليل مبناي حكم دادگاه قرار گيرد، در اين صورت قاضي صادركننده راي بايد شخصا اقدام نمايد يا گزارش تامين دليل موجب وثوق دادگاه باشد.

ماده 154 _ در صورتي كه تعيين طرف مقابل براي درخواست كننده تامين دليل ممكن نباشد، درخواست تامين دليل بدون تعيين طرف پذيرفته و به جريان گذاشته خواهد شد.

ماده 155 _ تامين دليل براي حفظ آن است و تشخيص درجه ارزش آن در موارد استفاده با دادگاه مي باشد.

مبحث دوم _ اظهارنامه

ماده 156 _ هركس مي تواند قبل از تقديم دادخواست حق خود رابه وسيله اظهارنامه از ديگري مطالبه نمايد، مشروط بر اين كه موعدمطالبه رسيده باشد. به طور كلي هر كس حق دارد اظهاراتي را كه راجع به معاملات و تعهدات خود با ديگري است و بخواهد بطوررسمي به وي برساند ضمن اظهارنامه به طرف ابلاغ نمايد.

اظهارنامه توسط اداره ثبت اسناد و املاك كشور يا دفاتر دادگاهها ابلاغ مي شود.

تبصره _ اداره ثبت اسناد و دفتر دادگاهها مي توانند از ابلاغ اظهارنامه هايي كه حاوي مطالب خلاف اخلاق و خارج از نزاكت باشد، خودداري نمايند.

ماده 157 _ در صورتي كه اظهارنامه مشعر به تسليم چيزي يا وجه يا مال يا سندي از طرف اظهاركننده به مخاطب باشد بايد آن چيز ياوجه

يا مال يا سند هنگام تسليم اظهارنامه به مرجع ابلاغ تحت نظرو حفاظت آن مرجع قرار گيرد، مگر آن كه طرفين هنگام تعهد محل وترتيب ديگري را تعيين كرده باشند.

فصل هشتم _ دعاوي تصرف عدواني ممانعت از حق و مزاحمت ( ماده 158 الي 177)

ماده 158 _ دعواي تصرف عدواني عبارت است از:

ادعاي متصرف سابق مبني بر اين كه ديگري بدون رضايت او مال غيرمنقول را از تصرف وي خارج كرده و اعاده تصرف خود را نسبت به آن مال درخواست مي نمايد.

ماده 159 _ دعواي ممانعت از حق عبارت است از:

تقاضاي كسي كه رفع ممانعت از حق ارتفاق يا انتفاع خود را در ملك ديگري بخواهد.

ماده 160 _ دعواي مزاحمت عبارت است از:

دعوايي كه به موجب آن متصرف مال غيرمنقول درخواست جلوگيري از مزاحمت كسي را مي نمايد كه نسبت به متصرفات اومزاحم است بدون اين كه مال را از تصرف متصرف خارج كرده باشد.

ماده 161 _ در دعاوي تصرف عدواني ممانعت از حق و مزاحمت خواهان بايد ثابت نمايد كه موضوع دعوا حسب مورد، قبل از خارج شدن ملك از تصرف وي و يا قبل از ممانعت و يا مزاحمت درتصرف و يا مورد استفاده او بوده و بدون رضايت او و يا به غيروسيله قانوني از تصرف وي خارج شده است

ماده 162 _ در دعاوي تصرف عدواني و مزاحمت و ممانعت از حق ابراز سند مالكيت دليل بر سبق تصرف و استفاده از حق مي باشد مگر آن كه طرف ديگر سبق تصرف و استفاده از حق خود را به طريق ديگر ثابت نمايد.

ماده 163 _ كسي كه راجع به مالكيت يا اصل حق ارتفاق و انتفاع اقامه دعوا كرده است نمي تواند نسبت به تصرف عدواني و ممانعت از حق طرح دعوا نمايد.

ماده

164 _ هرگاه در ملك مورد تصرف عدواني متصرف پس ازتصرف عدواني غرس اشجار يا احداث بنا كرده باشد، اشجار و بنادر صورتي باقي مي ماند كه متصرف عدواني مدعي مالكيت موردحكم تصرف عدواني باشد و در ظرف يك ماه از تاريخ اجراي حكم در باب مالكيت به دادگاه صلاحيتدار دادخواست بدهد.

ماده 165 _ در صورتي كه در ملك مورد حكم تصرف عدواني زراعت شده باشد، اگر موقع برداشت محصول رسيده باشد متصرف عدواني بايد فوري محصول را برداشت و اجرت المثل را تاديه نمايد.چنانچه موقع برداشت محصول نرسيده باشد، چه اين كه بذر روييده يا نروييده باشد محكوم له پس از جلب رضايت متصرف عدواني مخيراست بين اين كه قيمت زراعت را نسبت به سهم صاحب بذر و دسترنج او پرداخت كند و ملك را تصرف نمايد يا ملك را تا پايان برداشت محصول در تصرف متصرف عدواني باقي بگذارد و اجرت المثل آن رادريافت كند. همچنين محكوم له مي تواند متصرف عدواني را به معدوم كردن زراعت و اصلاح آثار تخريبي كه توسط وي انجام گرفته مكلف نمايد.

تبصره _ در صورت تقاضاي محكوم له دادگاه متصرف عدواني رابه پرداخت اجرت المثل زمان تصرف نيزمحكوم مي نمايد.

ماده 166 _ هرگاه تصرف عدواني مال غير منقول و يا مزاحمت ياممانعت از حق در مريي و منظر ضابطين دادگستري باشد، ضابطين مذكور مكلفند به موضوع شكايت خواهان رسيدگي و با حفظ وضع موجود از انجام اقدامات بعدي خوانده جلوگيري نمايند و جريان را به مراجع قضايي اطلاع داده برابر نظر مراجع ياد شده اقدام نمايند.

تبصره _ چنانچه به علت يكي از اقدامات مذكور در اين ماده احتمال وقوع نزاع و تحقق جرمي داده شود، ضابطين بايد فورا از وقوع هرگونه درگيري

و وقوع جرم در حدود وظايف خود جلوگيري نمايند.

ماده 167 _ در صورتي كه دو يا چند نفر مال غيرمنقولي را به طور مشترك در تصرف داشته يا استفاده مي كرده اند و بعضي از آنان مانع تصرف يا استفاده و يا مزاحم استفاده بعضي ديگر شود حسب مورد در حكم تصرف عدواني يا مزاحمت يا ممانعت از حق محسوب ومشمول مقررات اين فصل خواهد بود.

ماده 168 _ دعاوي مربوط به قطع انشعاب تلفن گاز، برق و وسايل تهويه و نقاله (از قبيل بالابر و پله برقي و امثال آنها) كه مورد استفاده در اموال غيرمنقول است مشمول مقررات اين فصل مي باشد مگراين كه اقدامات بالا از طرف موسسات مربوط چه دولتي ياخصوصي با مجوز قانوني يا مستند به قرارداد صورت گرفته باشد.

ماده 169 _ هرگاه شخص ثالثي در موضوع رسيدگي به دعواي تصرف عدواني يا مزاحمت يا ممانعت از حق در حدود مقررات ياد شده خود را ذي نفع بداند، تا وقتي كه رسيدگي خاتمه نيافته چه درمرحله بدوي يا تجديدنظر باشد، مي تواند وارد دعوا شود. مرجع مربوط به اين امر رسيدگي نموده حكم مقتضي صادر خواهد كرد.

ماده 170 _ مستاجر، مباشر، خادم كارگر و به طور كلي اشخاصي كه ملكي را از طرف ديگري متصرف مي باشند مي توانند به قائم مقامي مالك برابر مقررات بالا شكايت كنند.

ماده 171 _ سرايدار، خادم كارگر و به طور كلي هر امين ديگري چنانچه پس از ده روز از تاريخ ابلاغ اظهارنامه مالك يا مأذون ازطرف مالك يا كسي كه حق مطالبه دارد دارد مبني بر مطالبه مال اماني از آن رفع تصرف ننمايد متصرف عدواني محسوب مي شود.

تبصره _ دعواي تخليه مربوط

به معاملات با حق استرداد و رهني و شرطي و نيز در مواردي كه بين صاحب مال و امين يا متصرف قرارداد و شرايط خاصي براي تخليه يا استرداد وجود داشته باشد،مشمول مقررات اين ماده نخواهند بود.

ماده 172 _ اگر در جريان رسيدگي به دعواي تصرف عدواني يامزاحمت يا ممانعت از حق سند ابرازي يكي از طرفين با رعايت مفاد ماده (1292) قانون مدني مورد ترديد يا انكار يا جعل قرارگيرد، چه تعيين جاعل شده يا نشده باشد، چنانچه سند ياد شده موثر در دعوا باشد و نتوان از طريق ديگري حقيقت را احراز نمود،مرجع رسيدگي كننده به اصالت سند نيز رسيدگي خواهد كرد.

ماده 173 _ به دعاوي تصرف عدواني يا مزاحمت يا ممانعت از حق كه يك طرف آن وزارتخانه يا موسسات و شركتهاي دولتي يا وابسته به دولت باشد نيز برابر مقررات اين قانون رسيدگي خواهد شد.

ماده 174 _ دادگاه در صورتي راي به نفع خواهان مي دهد كه به طورمقتضي احراز كند خوانده ملك متصرفي خواهان را عدوانا تصرف و يا مزاحمت يا ممانعت از حق استفاده خواهان نموده است

چنانچه قبل از صدور راي خواهان تقاضاي صدور دستور موقت نمايد و دادگاه دلايل وي را موجه تشخيص دهد، دستور جلوگيري از ايجاد آثار تصرف و يا تكميل اعياني از قبيل احداث بنا يا غرس اشجاريا كشت و زرع يا از بين بردن آثار موجود و يا جلوگيري از ادامه مزاحمت و يا ممانعت از حق را در ملك مورد دعوا صادر خواهد كرد.

اين دستور با صدور راي به رد دعوا مرتفع مي شود مگر اين كه مرجع تجديدنظر دستور مجددي در اين خصوص صادر نمايد.

ماده 175 _ در صورتي كه

راي صادره مبني بر رفع تصرف عدواني يا مزاحمت يا ممانعت از حق باشد، بلافاصله به دستور مرجع صادركننده توسط اجراي دادگاه يا ضابطين دادگستري اجرا خواهدشد و درخواست تجديدنظر مانع اجرا نمي باشد. در صورت فسخ راي در مرحله تجديدنظر، اقدامات اجرايي به دستور دادگاه اجراكننده حكم به حالت قبل از اجرا اعاده مي شود و در صورتي كه محكوم به عين معين بوده و استرداد آن ممكن نباشد، مثل يا قيمت آن وصول و تاديه خواهد شد.

ماده 176 _ اشخاصي كه پس از اجراي حكم رفع تصرف عدواني يارفع مزاحمت يا ممانعت از حق دوباره مورد حكم را تصرف يامزاحمت يا ممانعت از حق بنمايند يا ديگران را به تصرف عدواني يا مزاحمت يا ممانعت از حق مورد حكم وادار نمايند، به مجازات مقرر در قانون مجازات اسلامي محكوم خواهند شد.

ماده 177 _ رسيدگي به دعاوي موضوع اين فصل تابع تشريفات آيين دادرسي نبوده و خارج از نوبت به عمل مي آيد.

فصل نهم _ سازش و درخواست آن ( ماده 178 الي 193 )

مبحث اول _ سازش

ماده 178 _ در هر مرحله از دادرسي مدني طرفين مي توانند دعواي خود را به طريق سازش خاتمه دهند.

ماده 179 _ در صورتي كه در دادرسي خواهان يا خوانده متعدد باشند،هر كدام از آنان مي تواند جدا از سايرين با طرف خود سازش نمايد.

ماده 180 _ سازش بين طرفين يا در دفتر اسناد رسمي واقع مي شود يادر دادگاه و نيز ممكن است در خارج از دادگاه واقع شده و سازش نامه غيررسمي باشد.

ماده 181 _ هرگاه سازش در دفتر اسناد رسمي واقع شده باشد، دادگاه ختم موضوع را به موجب سازش نامه در پرونده مربوط قيد مي نمايد واجراي آن تابع مقررات راجع به اجراي مفاد اسناد لازم اجرا خواهد بود.

ماده 182 _ هرگاه سازش

در دادگاه واقع شود، موضوع سازش وشرايط آن به ترتيبي كه واقع شده در صورت مجلس منعكس و به امضاي دادرس و يا دادرسان و طرفين مي رسد.

تبصره _ چنانچه سازش در حين اجراي قرار واقع شود، سازش نامه تنظيمي توسط قاضي مجري قرار در حكم سازش به عمل آمده دردادگاه است

ماده 183 _ هرگاه سازش خارج از دادگاه واقع شده و سازش نامه غيررسمي باشد طرفين بايد در دادگاه حاضر شده و به صحت آن اقرار نمايد. اقرار طرفين در صورت مجلس نوشته شده و به امضاي دادرس دادگاه و طرفين مي رسد در صورت عدم حضور طرفين در دادگاه بدون عذر موجه دادگاه بدون توجه به مندرجات سازش نامه دادرسي را ادامه خواهد داد.

ماده 184 _ دادگاه پس از حصول سازش بين طرفين به شرح فوق رسيدگي را ختم و مبادرت به صدور گزارش اصلاحي مي نمايد مفادسازش نامه كه طبق مواد فوق تنظيم مي شود نسبت به طرفين و وراث وقائم مقام قانوني آنها نافذ و معتبر است و مانند احكام دادگاهها به موقع اجرا گذاشته مي شود، چه اين كه موردسازش مخصوص به دعواي مطروحه بوده يا شامل دعاوي يا امور ديگري باشد.

ماده 185 _ هرگاه سازش محقق نشود، تعهدات و گذشتهايي كه طرفين هنگام تراضي به سازش به عمل آورده اند لازم الرعايه نيست

مبحث دوم _ درخواست سازش

ماده 186 _ هركس مي تواند در مورد هر ادعايي از دادگاه نخستين به طور كتبي درخواست نمايد كه طرف او را براي سازش دعوت كند.

ماده 187 _ ترتيب دعوت براي سازش همان است كه براي احضارخوانده مقرر است ولي در دعوت نامه بايد قيد گردد كه طرف براي سازش به دادگاه دعوت مي شود.

ماده 188 _ بعد از حضور طرفين

دادگاه اظهارات آنان را استماع نموده تكليف به سازش و سعي در انجام آن مي نمايد. در صورت عدم موفقيت به سازش تحقيقات و عدم موفقيت را در صورت مجلس نوشته به امضاي طرفين مي رساند. هرگاه يكي از طرفين يا هر دو طرف نخواهند امضا كنند، دادگاه مراتب را در صورت مجلس قيد مي كند.

ماده 189 _ در صورتي كه دادگاه احراز نمايد كه طرفين حاضر به سازش نيستند آنان را براي طرح دعوا ارشاد خواهد كرد.

ماده 190 _ هرگاه بعد از ابلاغ دعوت نامه طرف حاضر نشد يا به طوركتبي پاسخ دهد كه حاضر به سازش نيست دادگاه مراتب را در صورت مجلس قيد كرده و به درخواست كننده سازش براي اقدام قانوني اعلام مي نمايد.

ماده 191 _ هرگاه طرف بعد از ابلاغ دعوت نامه حاضر شده و پس ازآن استنكاف ازسازش نمايد، برابر ماده بالا عمل خواهد شد.

ماده 192 _استنكاف طرف از حضور در دادگاه يا عدم قبول سازش بعد از حضور در هر حال مانع نمي شود كه طرفين بار ديگر از همين دادگاه يا دادگاه ديگر خواستارسازش شوند.

ماده 193 _ در صورت حصول سازش بين طرفين برابر مقررات مربوط به سازش در دادگاه عمل خواهد شد.

تبصره _ درخواست سازش با پرداخت هزينه دادرسي دعاوي غيرمالي و بدون تشريفات مطرح و مورد بررسي قرار خواهد گرفت

فصل دهم _ رسيدگي به دلايل ( ماده 194 الي 294 )

مبحث اول _ كليات

ماده 194 _ دليل عبارت از امري است كه اصحاب دعوا براي اثبات يادفاع از دعوا به آن استناد مي نمايند.

ماده 195 _ دلايلي كه براي اثبات عقود يا ايقاعات يا تعهدات يا قراردادها اقامه مي شود، تابع قوانيني است كه در موقع انعقاد آنهامجري بوده است مگر اين كه دلايل مذكور از ادله شرعيه اي باشد كه مجري نبوده و يا خلاف آن در قانون

تصريح شده باشد.

ماده 196 _ دلايلي كه براي اثبات وقايع خارجي از قبيل ضمان قهري نسب و غيره اقامه مي شود، تابع قانوني است كه در موقع طرح دعوا مجري مي باشد.

ماده 197 _ اصل برائت است بنابراين اگر كسي مدعي حق يا ديني برديگري باشد بايد آن را اثبات كند، در غير اين صورت باسوگند خوانده حكم برائت صادر خواهد شد.

ماده 198 _ در صورتي كه حق يا ديني بر عهده كسي ثابت شد، اصل بر بقاي آن است مگر اين كه خلاف آن ثابت شود.

ماده 199 _ در كليه امور حقوقي دادگاه علاوه بر رسيدگي به دلايل مورد استناد طرفين دعوا، هرگونه تحقيق يا اقدامي كه براي كشف حقيقت لازم باشد، انجام خواهد داد.

ماده 200 _ رسيدگي به دلايلي كه صحت آن بين طرفين مورد اختلاف و موثر در تصميم نهايي باشد درجلسه دادرسي به عمل مي آيد مگر درمواردي كه قانون طريق ديگري معين كرده باشد.

ماده 201 _ تاريخ و محل رسيدگي به طرفين اطلاع داده مي شودمگر در مواردي كه قانون طريق ديگري تعيين كرده باشد. عدم حضوراصحاب دعوا مانع از اجراي تحقيقات و رسيدگي نمي شود.

مبحث دوم _ اقرار

ماده 202 _ هرگاه كسي اقرار به امري نمايد كه دليل ذي حق بودن طرف او باشد، دليل ديگري براي ثبوت آن لازم نيست

ماده 203 _ اگراقرار در دادخواست يا حين مذاكره در دادگاه يا در يكي از لوايحي كه به دادگاه تقديم شده است به عمل آيد،اقرار در دادگاه محسوب مي شود، در غير اين صورت اقرار در خارج از دادگاه تلقي مي شود.

ماده 204 _اقرار شفاهي است وقتي كه حين مذاكره در دادگاه به عمل آيد و كتبي است در صورتي كه در يكي از اسناد يا لوايحي

كه به دادگاه تقديم گرديده اظهار شده باشد.

دراقرار شفاهي طرفي كه مي خواهد ازاقرار طرف ديگر استفاده نمايدبايد از دادگاه بخواهد كه اقرار او در صورت مجلس قيد شود.

ماده 205 _ اقرار وكيل عليه موكل خود نسبت به اموري كه قاطع دعوا است پذيرفته نمي شود اعم از اين كه اقرار در دادگاه يا خارج از دادگاه به عمل آمده باشد.

مبحث سوم _ اسناد

الف _ مواد عمومي

ماده 206 _ رسيدگي به حسابها و دفاتر در دادگاه به عمل مي آيد وممكن است در محلي كه اسناد در آنجا قراردارد انجام گيرد. در هرصورت دادگاه مي تواند رسيدگي را به يكي از دادرسان دادگاه محول نمايد.

ماده 207 _ سندي كه در دادگاه ابراز مي شود ممكن است به نفع طرف مقابل دليل باشد، در اين صورت هرگاه طرف مقابل به آن استناد نمايد ابراز كننده سند حق ندارد آن را پس بگيرد و يا از دادگاه درخواست نمايد سند او را ناديده بگيرد.

ماده 208 _ هرگاه يكي از طرفين سندي ابراز كند كه در آن به سندديگري رجوع شده و مربوط به دادرسي باشد، طرف مقابل حق داردابراز سند ديگر را از دادگاه درخواست نمايد و دادگاه به اين درخواست ترتيب اثر خواهد داد.

ماده 209 _ هرگاه سند معيني كه مدرك ادعا يا اظهار يكي از طرفين است نزد طرف ديگر باشد، به درخواست طرف بايد آن سند ابرازشود. هرگاه طرف مقابل به وجود سند نزد خود اعتراف كند ولي ازابراز آن امتناع نمايد دادگاه مي تواند آن را از جمله قراين مثبته بداند.

ماده 210 _ چنانچه يكي از طرفين به دفتر بازرگاني طرف ديگراستناد كند، دفاتر نامبرده بايد در دادگاه ابراز شود. در صورتي كه ابرازدفاتر در دادگاه ممكن

نباشد، دادگاه شخصي را مامور مي نمايد كه باحضور طرفين دفاتر را معاينه و آنچه لازم است خارج نويسي نمايد.

هيچ بازرگاني نمي تواند به عذر نداشتن دفتر از ابراز و يا ارائه دفاترخود امتناع كند مگر اين كه ثابت نمايد كه دفتر او تلف شده يادسترسي به آن ندارد. هرگاه بازرگاني كه به دفاتر او استناد شده است از ابراز آن خودداري نمايد و تلف يا عدم دسترسي به آن را هم نتواندثابت كند، دادگاه مي تواند آن را از قراين مثبته اظهار طرف قرار دهد.

ماده 211 _ اگر ابراز سند در دادگاه مقدور نباشد يا ابراز تمام ياقسمتي از آن يا اظهار علني مفاد آن در دادگاه برخلاف نظم يا عفت عمومي يا مصالح عامه يا حيثيت اصحاب دعوا يا ديگران باشد رييس دادگاه يادادرس يا مديردفتر دادگاه از جانب او در حضور طرفين آنچه را كه لازم و راجع به مورد اختلاف است خارج نويس مي نمايد.

ماده 212 _ هرگاه سند يا اطلاعات ديگري كه مربوط به مورد دعوااست در ادارات دولتي يا بانكها يا شهرداريها يا موسساتي كه باسرمايه دولت تاسيس و اداره مي شوند موجود باشد و دادگاه آن را موثردر موضوع تشخيص دهد، به درخواست يكي ازاصحاب دعوا به طوركتبي به اداره يا سازمان مربوط ارسال رونوشت سند يا اطلاع لازم را باذكر موعد، مقرر مي دارد. اداره يا سازمان مربوط مكلف است فوري دستور دادگاه را انجام دهد؛ مگر اين كه ابراز سند با مصالح سياسي كشور و يا نظم عمومي منافات داشته باشد كه در اين صورت بايدمراتب با توضيح لازم به دادگاه اعلام شود. چنانچه دادگاه موافقت نمود، جواز عدم ابراز سند محرز خواهد شد، در غير اين صورت بايدبه نحو

مقتضي سند به دادگاه ارائه شود. در صورت امتناع كسي كه مسووليت عدم ارائه سند متوجه اوست پس از رسيدگي در همين دادگاه و احراز تخلف به انفصال موقت از خدمات دولتي از شش ماه تايك سال محكوم خواهد شد.

تبصره 1 _ در مورد تحويل اسناد سري دولتي بايد با اجازه رييس قوه قضاييه باشد.

تبصره 2 _ ادارات دولتي و بانكها و شهرداريها و ساير مؤسسات ياد شده در اين ماده در صورتي كه خود نيز طرف دعوا باشند، ملزم به رعايت مفاد اين ماده خواهند بود.

تبصره 3 _ چنانچه در موعدي كه دادگاه معين كرده است نتواننداسناد و اطلاعات لازم را بدهند، بايد در پاسخ دادگاه با ذكر دليل تاخير، تاريخ ابراز اسناد و اطلاعات را اعلام نمايند.

ماده 213 _ در مواردي كه ابراز اصل سند لازم باشد ادارات سازمانها و بانكها پس از دريافت دستور دادگاه اصل سند را به طورمستقيم به دادگاه مي فرستند. فرستادن دفاتر امور جاري به دادگاه لازم نيست بلكه قسمت خارج نويسي شده از آن دفاتر كه از طرف اداره گواهي شده باشد كافي است

ماده 214 _ هرگاه يكي ازاصحاب دعوا به استناد پرونده كيفري ادعايي نمايد كه رجوع به آن پرونده لازم باشد، دادگاه مي تواند پرونده رامطالبه كند. مرجع ذي ربط مكلف است پرونده درخواستي را ارسال نمايد.

ماده 215 _ چنانچه يكي ازاصحاب دعوا استناد به پرونده دعواي مدني ديگري نمايد، دادگاه به درخواست او خطاب به مرجع ذي ربط تقاضانامه اي به وي مي دهد كه رونوشت موارد استنادي در مدت معيني به او داده شود. در صورت لزوم دادگاه مي تواند پرونده مورد استناد راخواسته و ملاحظه نمايد.

ب _ انكار و ترديد

ماده 216 _ كسي كه عليه او سند

غيررسمي ابراز شود مي تواند خط يا مهر يا امضا و يا اثر انگشت منتسب به خود را انكار نمايد واحكام منكر بر او مترتب مي گردد و اگر سند ابرازي منتسب به شخص او نباشد مي تواند ترديد كند.

ماده 217 _ اظهار ترديد يا انكار نسبت به دلايل و اسناد ارائه شده حتي الامكان بايد تا اولين جلسه دادرسي به عمل آيد و چنانچه درجلسه دادرسي منكر شود و يا نسبت به صحت و سقم آن سكوت نمايدحسب مورد آثار انكار و سكوت بر او مترتب خواهد شد. در مواردي كه راي دادگاه بدون دفاع خوانده صادر مي شود، خوانده ضمن واخواهي از آن انكار يا ترديد خود را به دادگاه اعلام مي دارد.نسبت به مداركي كه در مرحله واخواهي مورد استناد واقع مي شود نيزاظهار ترديد يا انكار بايد تا اولين جلسه دادرسي به عمل آيد.

ماده 218 _ در مقابل ترديد يا انكار، هرگاه ارائه كننده سند، سند خودرا استرداد نمايد، دادگاه به اسناد و دلايل ديگر رجوع مي كند. استردادسند دليل بر بطلان آن نخواهد بود، چنانچه صاحب سند، سند خودرا استرداد نكرد و سند موثر در دعوا باشد، دادگاه مكلف است به اعتبار آن سند رسيدگي نمايد.

ج _ ادعاي جعليت

ماده 219 _ ادعاي جعليت نسبت به اسناد و مدارك ارائه شده بايدبرابر ماده (217) اين قانون با ذكر دليل اقامه شود، مگر اين كه دليل ادعاي جعليت بعد از موعد مقرر و قبل از صدور راي يافت شده باشد در غير اين صورت دادگاه به آن ترتيب اثر نمي دهد.

ماده 220 _ ادعاي جعليت و دلايل آن به دستور دادگاه به طرف مقابل ابلاغ مي شود. در صورتي كه طرف به استفاده از سند باقي باشد،موظف است ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ

اصل سند موضوع ادعاي جعل را به دفتر دادگاه تسليم نمايد. مدير دفتر پس از دريافت سند، آن رابه نظر قاضي دادگاه رسانيده و دادگاه آن را فوري مهر و موم مي نمايد.

چنانچه در موعد مقرر صاحب سند از تسليم آن به دفتر خودداري كند، سند از عداد دلايل او خارج خواهد شد.

تبصره _ در مواردي كه وكيل يا نماينده قانوني ديگري در دادرسي مداخله داشته باشد، چنانچه دسترسي به اصل سند نداشته باشد حق استمهال دارد و دادگاه مهلت مناسبي براي ارائه اصل سند به او مي دهد.

ماده 221 _ دادگاه مكلف است ضمن صدور حكم راجع به ماهيت دعوا نسبت به سندي كه در مورد آن ادعاي جعل شده است تعيين تكليف نموده اگر آن را مجعول تشخيص ندهد، دستور تحويل آن رابه صاحب سند صادرنمايد و در صورتي كه آن را مجعول بداند،تكليف اين كه بايد تمام سند از بين برده شود و يا قسمت مجعول در در روي سند ابطال گردد يا كلماتي محو و يا تغيير داده شود تعيين خواهدكرد. اجراي راي دادگاه در اين خصوص منوط است به قطعي شدن حكم دادگاه در ماهيت دعوا و گذشتن مدت درخواست تجديدنظر ياابرام حكم در مواردي كه قابل تجديدنظر مي باشد و در صورتي كه وجود اسناد و نوشته هاي راجع به دعواي جعل دردفتر دادگاه لازم نباشد، دادگاه دستور اعاده اسناد و نوشته ها را به صاحبان آنها مي دهد.

ماده 222 _ كارمندان دادگاه مجاز نيستند تصوير يا رونوشت اسناد ومداركي را كه نسبت به آنها ادعاي جعليت شده مادام كه به موجب حكم قطعي نسبت به آنها تعيين تكليف نشده است به اشخاص تسليم نمايند، مگر با اجازه دادگاه كه در اين صورت

نيز بايد در حاشيه آن تصريح شود كه نسبت به اين سند ادعاي جعليت شده است

تخلف از مفاد اين ماده مستلزم محكوميت از سه ماه تا يك سال انفصال از خدمات دولتي خواهد بود.

د _ رسيدگي به صحت و اصالت سند

ماده 223 _ خط مهر، امضا و اثر انگشت اسناد عادي را كه نسبت به آن انكار يا ترديد يا ادعاي جعل شده باشد، نمي توان اساس تطبيق قرارداد، هرچند كه حكم به صحت آن شده باشد.

ماده 224 _ مي توان كسي را كه خط يا مهر يا امضا يا اثر انگشت منعكس در سند به او نسبت داده شده است اگر در حال حيات باشد، براي استكتاب يا اخذ اثر انگشت يا تصديق مهر دعوت نمود.عدم حضور يا امتناع او از كتابت يا زدن انگشت يا تصديق مهرمي تواند قرينه صحت سند تلقي شود.

ماده 225 _ اگر اوراق و نوشته ها و مداركي كه بايد اساس تطبيق قرارگيرد در يكي از ادارات يا شهرداريها يا بانكها يا موسساتي كه با سرمايه دولت تاسيس شده است موجود باشد، برابر مقررات ماده (212) آنهارا به محل تطبيق مي آورند. چنانچه آوردن آنها به محل تطبيق ممكن نباشد و يا به نظر دادگاه مصلحت نباشد و يا دارنده آنها در شهر يا محل ديگري اقامت داشته باشد به موجب قرار دادگاه مي توان در محلي كه نوشته ها، اوراق و مدارك ياد شده قرار دارد، تطبيق به عمل آورد.

ماده 226 _ دادگاه موظف است در صورت ضرورت دقت در سند،تطبيق خط امضا، اثر انگشت يا مهر سند را به كارشناس رسمي يا اداره تشخيص هويت و پليس بين الملل كه مورد وثوق دادگاه باشند، ارجاع نمايد. اداره تشخيص هويت و پليس بين

الملل هنگام اعلام نظر به دادگاه ارجاع كننده بايد هويت و مشخصات كسي را كه در اعلام نظردخالت مستقيم داشته است معرفي نمايد. شخص ياد شده از جهت مسووليت و نيز موارد رد، در حكم كارشناس رسمي مي باشد.

ماده 227 _ چنانچه مدعي جعليت سند در دعواي حقوقي شخص معيني را به جعل سند مورد استناد متهم كند، دادگاه به هر دو ادعا يك جارسيدگي مي نمايد.

در صورتي كه دعواي حقوقي در جريان رسيدگي باشد، راي قطعي كيفري نسبت به اصالت يا جعليت سند، براي دادگاه متبع خواهدبود. اگر اصالت يا جعليت سند به موجب راي كيفري ثابت شده وسند ياد شده مستند دادگاه در امر حقوقي باشد، راي كيفري برابرمقررات مربوط به اعاده دادرسي قابل استفاده مي باشد. هرگاه در ضمن رسيدگي دادگاه از طرح ادعاي جعل مرتبط با دعواي حقوقي در دادگاه ديگري مطلع شود، موضوع به اطلاع رييس حوزه قضايي مي رسد تا باتوجه به سبق ارجاع براي رسيدگي توام اتخاذ تصميم نمايد.

ماده 228 _ پس از ادعاي جعليت سند، ترديد يا انكار نسبت به آن سند پذيرفته نمي شود، ولي چنانچه پس از ترديد يا انكار سند،ادعاي جعل شود فقط به ادعاي جعل رسيدگي خواهد شد.

در صورتي كه ادعاي جعل يا اظهار ترديد و انكار نسبت به سند شده باشد، ديگرادعاي پرداخت وجه آن سند يا انجام هر نوع تعهدي نسبت به آن پذيرفته نمي شود و چنانچه نسبت به اصالت سند همراه با دعواي پرداخت وجه يا انجام تعهد، تعرض شود فقط به ادعاي پرداخت وجه يا انجام تعهد رسيدگي خواهد شد و تعرض به اصالت قابل رسيدگي نمي باشد.

مبحث چهارم _ گواهي

ماده 229 _ در مواردي كه دليل اثبات دعوا يا موثر در اثبات آن گواهي

گواهان باشد برابر مواد زير اقدام مي گردد.

ماده 230 _ در دعاوي مدني (حقوقي تعداد و جنسيت گواه همچنين تركيب گواهان باسوگند به ترتيب ذيل مي باشد:

الف _ اصل طلاق و اقسام آن و رجوع در طلاق و نيز دعاوي غيرمالي از قبيل مسلمان بودن بلوغ جرح و تعديل عفو ازقصاص وكالت وصيت با گواهي دو مرد.

ب _ دعاوي مالي يا آنچه كه مقصود از آن مال مي باشد از قبيل دين ثمن مبيع معاملات وقف اجاره وصيت به نفع مدعي غصب جنايات خطايي وشبه عمد كه موجب ديه است با گواهي دو مرد يا يك مرد و دو زن

چنانچه براي خواهان امكان اقامه بينه شرعي نباشد مي تواند با معرفي يك گواه مرد يا دو زن به ضميمه يك سوگند ادعاي خود را اثبات كند.در موارد مذكور در اين بند، ابتدا گواه واجد شرايط شهادت مي دهد،سپس سوگند توسط خواهان ادا مي شود.

ج _ دعاوي كه اطلاع بر آنهامعمولادر اختيار زنان است از قبيل ولادت رضاع بكارت عيوب دروني زنان با گواهي چهار زن دو مرد يا يك مرد و دو زن

د _ اصل نكاح با گواهي دو مرد و يا يك مرد و دو زن

ماده 231 _ در كليه دعاوي كه جنبه حق الناسي دارد اعم از امورجزايي يا مدني (مالي و غير آن به شرح ماده فوق هرگاه به علت غيبت يا بيماري سفر، حبس و امثال آن حضور گواه اصلي متعذر يامتعسر باشد گواهي برشهادت گواه اصلي مسموع خواهد بود.

تبصره _ گواه بر شاهد اصلي بايد واجد شرايط مقرر براي گواه وگواهي باشد.

ماده 232 _

هريك از طرفين دعوا كه متمسك به گواهي شده اند، بايدگواهان خود را در زماني كه دادگاه تعيين كرده حاضر و معرفي نمايند.

ماده 233 _ صلاحيت گواه و موارد جرح وي برابر شرايط مندرج دربخش چهارم از كتاب دوم در امور كيفري اين قانون مي باشد.

ماده 234 _ هريك ازاصحاب دعوا مي توانند گواهان طرف خود را باذكر علت جرح نمايند. چنانچه پس از صدور راي براي دادگاه معلوم شود كه قبل از اداي گواهي جهات جرح وجود داشته ولي بر دادگاه مخفي مانده و راي صادره هم مستند به آن گواهي بوده مورد از مواردنقض مي باشد و چنانچه جهات جرح بعد از صدور راي حادث شده باشد، موثر در اعتبار راي دادگاه نخواهد بود.

تبصره _ در صورتي كه طرف دعوا براي جرح گواه از دادگاه استمهال نمايد دادگاه حداكثر به مدت يك هفته مهلت خواهد داد.

ماده 235 _ دادگاه گواهي هر گواه را بدون حضور گواههايي كه گواهي نداده اند استماع مي كند و بعد از اداي گواهي مي تواند ازگواهها مجتمعا تحقيق نمايد.

ماده 236 _ قبل از اداي گواهي دادگاه حرمت گواهي كذب ومسووليت مدني آن و مجازاتي كه براي آن مقرر شده است را به گواه خاطر نشان مي سازد. گواهان قبل از اداي گواهي نام و نام خانوادگي شغل سن و محل اقامت خود را اظهار وسوگند ياد مي كنند كه تمام حقيقت را گفته و غير از حقيقت چيزي اظهار ننمايند.

تبصره _ در صورتي كه احقاق حق متوقف به گواهي باشد و گواه حاضر به اتيان سوگند نشود الزام به آن ممنوع است

ماده 237 _ دادگاه مي تواند براي اين كه آزادي گواه بهتر تأمين شودگواهي او را بدون حضوراصحاب دعوا استماع

نمايد. در اين صورت پس از اداي گواهي بلافاصله اصحاب دعوا را از اظهارات گواه مطلع مي سازد.

ماده 238 _ هيچ يك ازاصحاب دعوا نبايد اظهارات گواه را قطع كند،لكن پس از اداي گواهي مي توانند توسط دادگاه سوالاتي را كه مربوط به دعوا مي باشد از گواه به عمل آورند.

ماده 239 _ دادگاه نمي تواند گواه را به اداي گواهي ترغيب يا از آن منع يا او را در كيفيت گواهي راهنمايي يا در بيان مطالب كمك نمايد، بلكه فقط مورد گواهي را طرح نموده و او را در بيان مطالب خود آزاد مي گذارد.

ماده 240 _ اظهارات گواه بايد عينادر صورت مجلس قيد و به امضايا اثر انگشت او برسد و اگر گواه نخواهد يا نتواند امضا كند، مراتب در صورت مجلس قيد خواهد شد.

ماده 241 _ تشخيص ارزش و تاثير گواهي با دادگاه است

ماده 242 _ دادگاه مي تواند به درخواست يكي از اصحاب دعوا همچنين در صورتي كه مقتضي بداند گواهان را احضار نمايد. در ابلاغ احضاريه مقرراتي كه براي ابلاغ اوراق قضايي تعيين شده رعايت مي گردد و بايد حداقل يك هفته قبل از تشكيل دادگاه به گواه يا گواهان ابلاغ شود.

ماده 243 _ گواهي كه برابر قانون احضار شده است چنانچه درموعد مقرر حضور نيابد، دوباره احضار خواهد شد.

ماده 244 _ در صورت معذور بودن گواه از حضور در دادگاه وهمچنين در مواردي كه دادگاه مقتضي بداند مي تواند گواهي گواه را درمنزل يا محل كار او يا در محل دعوا توسط يكي از قضات دادگاه استماع كند.

ماده 245 _ در صورتي كه گواه در مقر دادگاه ديگري اقامت داشته باشد دادگاه مي تواند از دادگاه محل توقف او بخواهد كه گواهي او را استماع كند.

ماده 246 _

در موارد مذكور در مادتين (244) و (245) چنانچه مبناي راي دادگاه گواهي گواه باشد و آن گواه طبق مقررات ماده 231) از حضور در دادگاه معذور باشد استنادكننده به گواهي فقط مي تواند به گواهي شاهد بر گواه اصلي استناد نمايد.

ماده 247 _ هرگاه گواه براي حضور در دادگاه درخواست هزينه آمد ورفت و جبران خسارت حاصل از آن را بنمايد، دادگاه ميزان آن رامعين و استنادكننده را به تاديه آن ملزم مي نمايد.

مبحث پنجم _ معاينه محل و تحقيق محلي

ماده 248 _ دادگاه مي تواند راسا يا به درخواست هريك ازاصحاب دعوا قرار معاينه محل را صادر نمايد. موضوع قرار و وقت اجراي آن بايد به طرفين ابلاغ شود.

ماده 249 _ در صورتي كه طرفين دعوا يا يكي از آنان به اطلاعات اهل محل استناد نمايند، اگرچه به طور كلي باشد و اسامي مطلعين را هم ذكر نكنند، دادگاه قرار تحقيق محلي صادر مي نمايد. چنانچه قرار تحقيق محلي به درخواست يكي از طرفين صادر گردد، طرف ديگر دعوا مي تواند در موقع تحقيقات مطلعين خود را در محل حاضر نمايد كه اطلاع آنها نيز استماع شود.

ماده 250 _ اجراي قرار معاينه محل يا تحقيق محلي ممكن است توسط يكي از دادرسان دادگاه يا قاضي تحقيق به عمل آيد. وقت ومحل تحقيقات بايد از قبل به طرفين اطلاع داده شود. در صورتي كه محل تحقيقات خارج از حوزه دادگاه باشد، دادگاه مي تواند اجراي تحقيقات را از دادگاه محل درخواست نمايد مگر اين كه مبناي راي دادگاه معاينه و يا تحقيقات محلي باشد كه در اين صورت بايداجراي قرارهاي مذكور توسط شخص قاضي صادركننده راي صورت گيرد يا گزارش مورد وثوق دادگاه باشد.

ماده 251 _ متصدي اجراي قرار معاينه محل يا تحقيقات

محلي صورت جلسه تنظيم و به امضاي مطلعين واصحاب دعوامي رساند.

ماده 252 _ ترتيب استعلام و اجراي تحقيقات از اشخاص ياد شده در ماده قبل به نحوي است كه براي گواهان مقرر گرديده است هريك از طرفين مي تواند مطلعين طرف ديگر را برابر مقررات جرح گواه رد نمايد.

ماده 253 _ طرفين دعوا مي توانند اشخاصي را براي كسب اطلاع ازآنان در محل معرفي و به گواهي آنها تراضي نمايند. متصدي تحقيقات صورت اشخاصي را كه اصحاب دعوا انتخاب كرده اند نوشته و به امضاي طرفين مي رساند.

ماده 254 _ عدم حضور يكي ازاصحاب دعوا مانع از اجراي قرارمعاينه محل و تحقيقات محلي نخواهد بود.

ماده 255 _ اطلاعات حاصل از تحقيق و معاينه محل ازامارات قضايي محسوب مي گردد كه ممكن است موجب علم يا اطمينان قاضي دادگاه يا موثر در آن باشد.

ماده 256 _ عدم تهيه وسيله اجراي قرار معاينه محل يا تحقيق محلي توسط متقاضي موجب خروج آن از عداد دلايل وي مي باشدو اگر اجراي قرار مذكور را دادگاه لازم بداند، تهيه وسايل اجرا درمرحله بدوي با خواهان دعوا و در مرحله تجديدنظر با تجديدنظر خواه مي باشد. در صورتي كه به علت عدم تهيه وسيله اجراي قرار مقدور نباشد و دادگاه بدون آن نتواند انشاي راي نمايد دادخواست بدوي ابطال و در مرحله تجديدنظر،تجديدنظرخواهي متوقف ولي مانع اجراي حكم بدوي نخواهد بود.

مبحث ششم _ رجوع به كارشناس

ماده 257 _ دادگاه مي تواند راسا يا به درخواست هريك ازاصحاب دعوا قرار ارجاع امر به كارشناس را صادر نمايد. در قرار دادگاه موضوعي كه نظركارشناس نسبت به آن لازم است و نيز مدتي كه كارشناس بايد اظهار عقيده كند، تعيين مي گردد.

ماده 258 _ دادگاه بايدكارشناس مورد وثوق را از بين كساني كه داراي صلاحيت در رشته مربوط

به موضوع است انتخاب نمايد و درصورت تعدد آنها، به قيد قرعه انتخاب مي شود. در صورت لزوم تعددكارشناسان عده منتخبين بايد فرد باشد تا در صورت اختلاف نظر، نظراكثريت ملاك عمل قرار گيرد.

تبصره _ اعتبار نظر اكثريت در صورتي است كه كارشناسان از نظرتخصص با هم مساوي باشند.

ماده 259 _ ايداع دستمزدكارشناس به عهده متقاضي است و هرگاه ظرف مدت يك هفته از تاريخ ابلاغ آن را پرداخت نكند، كارشناسي ازعداد دلايل وي خارج مي شود.

هرگاه قرار كارشناسي به نظر دادگاه باشد و دادگاه نيز نتواند بدون انجام كارشناسي انشاي راي نمايد، پرداخت دستمزد كارشناسي در مرحله بدوي به عهده خواهان و در مرحله تجديدنظر به عهده تجديدنظرخواه است درصورتي كه در مرحله بدوي دادگاه نتواند بدون نظركارشناس حتي باسوگند نيز حكم صادر نمايد، دادخواست ابطال مي گردد و اگردر مرحله تجديدنظر باشدتجديدنظرخواهي متوقف ولي مانع اجراي حكم بدوي نخواهد بود.

ماده 260 _ پس از صدور قرار كارشناسي و انتخاب كارشناس و ايداع دستمزد، دادگاه به كارشناس اخطار مي كند كه ظرف مهلت تعيين شده در قرار كارشناسي نظر خود را تقديم نمايد. وصول نظركارشناس به طرفين ابلاغ خواهد شد، طرفين مي توانند ظرف يك هفته از تاريخ ابلاغ به دفتر دادگاه مراجعه كنند و با ملاحظه نظركارشناس چنانچه مطلبي دارند نفيا يا اثباتا به طور كتبي اظهار نمايند. پس از انقضاي مدت ياد شده دادگاه پرونده را ملاحظه و در صورت آماده بودن مبادرت به انشاي راي مي نمايد.

ماده 261 _كارشناس مكلف به قبول امر كارشناسي كه از دادگاه به اوارجاع شده مي باشد، مگر اين كه داراي عذري باشد كه به تشخيص دادگاه موجه شناخته شود، در اين صورت بايد قبل از مباشرت به كارشناسي مراتب را به طور كتبي به دادگاه اعلام دارد. موارد معذوربودن كارشناس همان

موارد معذور بودن دادرس است

ماده 262 _كارشناس بايد در مدت مقرر نظر خود را كتبا تقديم دارد،مگر اين كه موضوع از اموري باشد كه اظهارنظر در آن مدت ميسرنباشد. دراين صورت به تقاضاي كارشناس دادگاه مهلت مناسب ديگري تعيين و به كارشناس و طرفين اعلام مي كند. در هر حال اظهارنظر كارشناس بايد صريح و موجه باشد.

هرگاه كارشناس ظرف مدت معين نظر خود را كتبا تقديم دادگاه ننمايد،كارشناس ديگري تعيين مي شود. چنانچه قبل از انتخاب يا اخطار به كارشناس ديگر نظر كارشناس به دادگاه واصل شود، دادگاه به آن ترتيب اثر مي دهد و تخلف كارشناس را به مرجع صلاحيت دار اعلام مي دارد.

ماده 263 _ در صورت لزوم تكميل تحقيقات يا اخذ توضيح ازكارشناس دادگاه موارد تكميل و توضيح را در صورت مجلس منعكس و به كارشناس اعلام وكارشناس را براي اداي توضيح دعوت مي نمايد. در صورت عدم حضور،كارشناس جلب خواهد شد.

هرگاه پس از اخذ توضيحات دادگاه كارشناسي را ناقص تشخيص دهد، قرار تكميل آن را صادر و به همان كارشناس ياكارشناس ديگرمحول مي نمايد.

ماده 264 _ دادگاه حق الزحمه كارشناس را با رعايت كميت و كيفيت وارزش كار تعيين مي كند. هرگاه بعد از اظهار نظر كارشناس معلوم گردد كه حق الزحمه تعيين شده متناسب نبوده است مقدار آن را به طور قطعي تعيين و دستور وصول آن را مي دهد.

ماده 265 _ در صورتي كه نظركارشناس با اوضاع و احوال محقق ومعلوم مورد كارشناسي مطابقت نداشته باشد، دادگاه به آن ترتيب اثرنخواهد داد.

ماده 266 _ اگر يكي از كارشناسان در موقع رسيدگي و مشاوره حاضر بوده ولي بدون عذر موجه از اظهارنظر يا حضور در جلسه ياامضا امتناع نمايد، نظر اكثريت كارشناساني كه از حيث تخصص با هم مساوي باشند

ملاك عمل خواهد بود. عدم حضوركارشناس ياامتناعش از اظهارنظر يا امضاي راي بايد از طرف كارشناسان ديگرتصديق و به امضا برسد.

ماده 267 _ هرگاه يكي ازاصحاب دعوا از تخلف كارشناس متضررشده باشد در صورتي كه تخلف كارشناس سبب اصلي در ايجادخسارات به متضرر باشد مي تواند ازكارشناس مطالبه ضرر نمايد.ضرر و زيان ناشي از عدم النفع قابل مطالبه نيست

ماده 268 _ طرفين دعوا در هر مورد كه قرار رجوع به كارشناس صادرمي شود، مي توانند قبل از اقدام كارشناس يا كارشناسان منتخب كارشناس يا كارشناسان ديگري را با تراضي انتخاب و به دادگاه معرفي نمايند. دراين صورت كارشناس مرضي الطرفين به جاي كارشناس منتخب دادگاه براي اجراي قرار كارشناسي اقدام خواهد كرد. كارشناسي كه به تراضي انتخاب مي شود ممكن است غيراز كارشناس رسمي باشد.

ماده 269 _ اگر لازم باشد كه تحقيقات كارشناسي در خارج از مقردادگاه رسيدگي كننده اجرا شود و طرفين كارشناس را با تراضي تعيين نكرده باشند، دادگاه مي تواند انتخاب كارشناس را به طريق قرعه به دادگاهي كه تحقيقات در مقر آن دادگاه اجرا مي شود واگذار نمايد.

مبحث هفتم _سوگند

ماده 270 _ در مواردي كه صدور حكم دادگاه منوط به سوگند شرعي مي باشد، دادگاه به درخواست متقاضي قرار اتيان سوگند صادر كرده ودر آن موضوع سوگند و شخصي را كه بايدسوگند ياد كند تعيين مي نمايد.

ماده 271 _ در كليه دعاوي مالي و ساير حقوق الناس از قبيل نكاح طلاق، رجوع در طلاق ، نسب وكالت و وصيت كه فاقد دلايل و مدارك معتبر ديگر باشدسوگند شرعي به شرح مواد آتي مي تواند ملاك ومستند صدور حكم دادگاه قرار گيرد.

ماده 272 _ هرگاه خواهان (مدعي فاقد بينه و گواه واجد شرايط باشدو خوانده (مدعي عليه منكر ادعاي خواهان بوده به تقاضاي خواهان منكر

اداي سوگند مي نمايد و به موجب آن ادعا ساقط خواهد شد.

ماده 273 _ چنانچه خوانده از اداي سوگند امتناع ورزد وسوگند را به خواهان واگذار نمايد، باسوگند وي ادعايش ثابت مي شود و درصورت نكول ادعاي او ساقط و به موجب آن حكم صادر مي گردد.

ماده 274 _ چنانچه منكر از اداي سوگند و رد آن به خواهان نكول نمايد دادگاه سه بار جهت اتيان سوگند يا رد آن به خواهان به منكراخطار مي كند، در غير اين صورت ناكل شناخته خواهد شد.

با اصرار خوانده بر موضع خود، دادگاه اداي سوگند را به خواهان واگذار نموده و با سوگند وي ادعا ثابت و به موجب آن حكم صادرمي شود و در صورت نكول خواهان از اداي سوگند، ادعاي او ساقط خواهد شد.

ماده 275 _ هرگاه خوانده در پاسخ خواهان ادعايي مبني بر برائت ذمه از سوي خواهان يا دريافت مال مورد ادعا يا صلح و هبه نسبت به آن و يا تمليك مال به موجب يكي از عقود ناقله نمايد، دعوامنقلب شده خواهان خوانده و خوانده خواهان تلقي مي شود وحسب مورد با آنان رفتار خواهد شد.

ماده 276 _ هرگاه خوانده درجلسه دادرسي در قبال ادعاي خواهان به علت عارضه اي از قبيل لكنت زبان يا لال بودن سكوت نمايد قاضي دادگاه راسا يا به وسيله مترجم يا متخصص امر، مراد وي را كشف ياعارضه را بر طرف مي نمايد و چنانچه سكوت خوانده واستنكاف وي از باب تعمد و ايذا باشد دادگاه ضمن تذكر عواقب شرعي و قانوني كتمان حقيقت سه بار به خوانده اخطار مي نمايد كه در نتيجه استنكاف ناكل شناخته مي شود، در اين صورت باسوگند خواهان دعوا ثابت وحكم بر محكوميت خوانده صادر خواهد شد.

ماده 277 _ در كليه

دعاوي مالي كه به هر علت و سببي به ذمه تعلق مي گيرد از قبيل قرض ثمن معامله مال الاجاره ديه جنايات مهريه نفقه ضمان به تلف يا اتلاف همچنين دعاوي كه مقصود از آن مال است از قبيل بيع صلح اجاره هبه وصيت به نفع مدعي جنايت خطايي وشبه عمد موجب ديه _ چنانچه براي خواهان امكان اقامه بينه شرعي نباشد مي تواند با معرفي يك گواه مرد يا دو گواه زن به ضميمه يك سوگند ادعاي خود را اثبات كند.

تبصره _ در موارد مذكور در اين ماده ابتدا گواه واجد شرايط شهادت مي دهد سپس سوگند توسط خواهان ادا مي شود.

ماده 278 _ در دعواي بر ميت پس از اقامه بينه سوگند خواهان نيزلازم است و در صورت امتناع ازسوگند، حق وي ساقط مي شود.

ماده 279 _ هرگاه خواهان در دعواي بر ميت وارث صاحب حق باشد و بر اثبات ادعاي خود اقامه بينه كند علاوه بر آن بايد اداي سوگندنمايد. در صوت عدم اتيان سوگند حق مورد ادعا ساقط خواهد شد.

تبصره 1 _ در صورت تعدد وراث هريك نسبت به سهم خود بايداداي سوگند نمايند چنانچه بعضي اداي سوگند نموده و بعضي نكول كنند ادعا نسبت به كساني كه اداي سوگند كرده ثابت و نسبت به نكول كنندگان ساقط خواهد شد.

تبصره 2 _ چنانچه وراث خوانده متعدد باشند و خواهان شخص ديگري باشد پس از اقامه بينه توسط خواهان اداي يك سوگند كفايت مي كند.

ماده 280 _ در حدود شرعي حق سوگند نيست مگر در سرقت كه فقط نسبت به جنبه حق الناسي آن سوگند ثابت است ولي حد سرقت باآن سوگند ثابت نخواهد شد.

ماده 281 _ سوگند بايد مطابق قرار دادگاه و با

لفظ جلاله (والله _ بالله _ تالله يا نام خداوند متعال به ساير زبانها ادا گردد و در صورت نياز به تغليظ دادگاه كيفيت اداي آن را از حيث زمان مكان و الفاظ تعيين مي نمايد. در هر حال فرقي بين مسلمان و غيرمسلمان در اداي سوگندبه نام خداوند متعال نخواهد بود. مراتب اتيان سوگند صورتجلسه مي گردد.

ماده 282 _ در صورتي كه طرفين حاضر نباشند، دادگاه محل اداي سوگند، تعيين وقت نموده و طرفين را احضار مي نمايد. در احضارنامه علت حضور قيد مي گردد.

ماده 283 _ دادگاه نمي تواند بدون درخواست اصحاب دعواسوگنددهد و اگرسوگند داد اثري بر آن مترتب نخواهد بود و چنانچه پس ازآن درخواست اجراي سوگند شود بايدسوگند تجديد گردد.

ماده 284 _ درخواست سوگند از سوي متقاضي ممكن است شفاهي ياكتبي باشد. درخواست شفاهي در صورت مجلس نوشته شده و به امضاي درخواست كننده مي رسد و اين درخواست را تا پايان دادرسي مي توان انجام داد.

ماده 285 _ در صورتي كه سوگند از سوي منكر باشد،سوگند بر عدم وجود يا عدم وقوع ادعاي مدعي ياد خواهد شد و چنانچه سوگند ازسوي مدعي باشد،سوگند بر وجود يا وقوع ادعا عليه منكر به عمل خواهد آمد. به هر حال بايد مقصود درخواست كننده سوگند معلوم وصريح باشد كه كداميك از اين امور است

ماده 286 _ بعد از صدور قرار اتيان سوگند، در صورتي كه شخصي كه بايدسوگند ياد كند حاضر باشد، دادگاه در همان جلسه سوگند مي دهد ودر صورت عدم حضور تعيين وقت نموده طرفين را دعوت مي كند.اگر كسي كه بايدسوگند ياد كند بدون عذر موجه حاضر نشود يا بعد ازحضور ازسوگند امتناع نمايد نكول محسوب و دادگاه اتيان سوگند را به طرف دعوا رد مي كند و با اتيان سوگند، حكم صادر خواهد شد وگرنه دعوا ساقط مي گردد.

در برگ احضاريه جهت حضور و نتيجه عدم حضور بايد قيد گردد.

ماده 287 _ اگر كسي كه بايدسوگند ياد كند براي قبول يا ردسوگندمهلت بخواهد، دادگاه مي تواند به اندازه اي كه موجب ضرر طرف نشودبه او يك بار مهلت بدهد.

ماده 288 _ اتيان سوگند بايد در جلسه دادگاه رسيدگي كننده به دعواانجام شود. در صورتي كه اداكننده سوگند بواسطه عذر موجه نتواند دردادگاه حضور يابد، دادگاه حسب اقتضاي مورد، وقت ديگري براي سوگند معين مي نمايد يادادرس دادگاه نزد او حاضر مي شود يا به قاضي ديگر نيابت مي دهد تا او راسوگند داده و صورت مجلس را براي دادگاه ارسال كند و براساس آن راي صادر مي نمايد.

ماده 289 _ هرگاه كسي كه درخواست سوگند كرده است از تقاضاي خود صرف نظر نمايد دادگاه با توجه به ساير مستندات به دعوا رسيدگي نموده و راي مقتضي صادر مي نمايد.

مبحث هشتم _ نيابت قضايي

ماده 290 _ در هر موردي كه رسيدگي به دلايلي از قبيل تحقيقات ازمطلعين و گواهان يا معاينه محلي و يا هر اقدام ديگري كه مي بايست خارج از مقر دادگاه رسيدگي كننده به دعوا انجام گيرد و مباشرت دادگاه شرط نباشد، مرجع مذكور به دادگاه صلاحيتدار محل نيابت مي دهد تا حسب مورد اقدام لازم معمول و نتيجه را طي صورت مجلس به دادگاه نيابت دهنده ارسال نمايد. اقدامات مذكور درصورتي معتبر خواهد بود كه مورد وثوق دادگاه باشد.

ماده 291 _ در مواردي كه تحقيقات بايد خارج از كشور ايران به عمل آيد، دادگاه در حدود مقررات معهود بين دولت ايران و كشور موردنظر، به دادگاه كشوري كه تحقيقات بايد در قلمرو آن انجام شود نيابت مي دهد تا تحقيقات را به عمل آورده و صورت مجلس را ارسال دارد.ترتيب اثر بر تحقيقات معموله در خارج از

كشور متوقف بر وثوق دادگاه به نتيجه تحقيقات مي باشد.

ماده 292 _ دادگاههاي ايران مي توانند به شرط معامله متقابل نيابتي كه از طرف دادگاههاي كشورهاي ديگر راجع به تحقيقات قضايي به آنها داده مي شود قبول كنند.

ماده 293 _ دادگاههاي ايران نيابت تحقيقات قضايي را برابر قانون ايران انجام مي دهند، لكن چنانچه دادگاه كشور خارجي ترتيب خاصي براي رسيدگي معين كرده باشد، دادگاه ايران مي تواند به شرط معامله متقابل و در صورتي كه مخالف با موازين اسلام و قوانين مربوط به نظم عمومي و اخلاق حسنه نباشد برابر آن عمل نمايد.

ماده 294 _ در نيابت تحقيقات قضايي خارج از كشور، دادگاه نحوه بررسي و تحقيق را برابر قوانين ايران تعيين و از دادگاه خارجي كه به آن نيابت داده مي شود مي خواهد كه براساس آن كار تحقيقات را انجام دهد. در صورتي كه دادگاه ياد شده به طريق ديگري اقدام به بررسي و تحقيق نمايد اعتبار آن منوط به نظر دادگاه خواهد بود.

فصل يازدهم _ رأي ( ماده 295 الي 325 )

مبحث اول _ صدور و انشاي راي

ماده 295 _ پس از اعلام ختم دادرسي در صورت امكان دادگاه درهمان جلسه انشا راي نموده و به اصحاب دعوا اعلام مي نمايد در غيراين صورت حداكثر ظرف يك هفته انشا و اعلام راي مي كند.

ماده 296 _ راي دادگاه پس از انشاي لفظي بايد نوشته شده و به امضاي دادرس يا دادرسان برسد و نكات زير در آن رعايت گردد:

1 _ تاريخ صدور راي

2 _ مشخصات اصحاب دعوا يا وكيل يا نمايندگان قانوني آنان باقيداقامتگاه

3 _ موضوع دعوا و درخواست طرفين

4 _ جهات دلايل مستندات اصول و مواد قانوني كه راي براساس آنها صادر شده است

5 _ مشخصات و سمت دادرس

يا دادرسان دادگاه

ماده 297 _ راي دادگاه بايد ظرف پنج روز از تاريخ صدور پاكنويس شده و به امضاي دادرس يا دادرسان صادركننده راي برسد.

ماده 298 _ در صورتي كه دعوا قابل تجزيه بوده و فقط قسمتي از آن مقتضي صدور راي باشد با درخواست خواهان دادگاه مكلف به انشاي راي نسبت به همان قسمت مي باشد و نسبت به قسمت ديگررسيدگي را ادامه مي دهد.

ماده 299 _ چنانچه راي دادگاه راجع به ماهيت دعوا و قاطع آن به طورجزيي يا كلي باشد،حكم ودرغيراين صورت قرارناميده مي شود.

مبحث دوم _ ابلاغ راي

ماده 300 _ مدير دفتر دادگاه موظف است فوري پس از امضاي دادنامه رونوشت آن را به تعداد اصحاب دعوا تهيه و در صورتي كه شخصا يا وكيل يا نماينده قانوني آنها حضور دارند به آنان ابلاغ نمايد والا به مامور ابلاغ تسليم و توسط وي به اصحاب دعوا ابلاغ گردد.

ماده 301 _ مدير يا اعضاي دفتر قبل از آن كه راي يادادنامه به امضاي دادرس يا دادرس ها برسد، نبايد رونوشت آن را به كسي تسليم نمايند.در صورت تخلف مرتكب به حكم هياتهاي رسيدگي به تخلفات اداري به مجازات بند( ب ماده (9) قانون رسيدگي به تخلفات اداري _ مصوب 1372 _ و بالاتر محكوم خواهد شد.

ماده 302 _ هيچ حكم يا قراري را نمي توان اجرا نمود مگر اين كه به صورت حضوري و يا به صورت دادنامه يا رونوشت گواهي شده آن به طرفين يا وكيل آنان ابلاغ شده باشد.

نحوه ابلاغ دادنامه و رونوشت آن برابر مقررات مربوط به ابلاغ دادخواست و ساير اوراق رسمي خواهد بود.

تبصره _ چنانچه راي دادگاه غيابي بوده و محكوم عليه مجهول المكان باشد، مفاد راي به وسيله آگهي در يكي از روزنامه هاي

كثيرالانتشار مركز يا محلي با هزينه خواهان براي يكباربه محكوم عليه ابلاغ خواهد شد. تاريخ انتشار آگهي تاريخ ابلاغ راي محسوب مي شود.

مبحث سوم _ حكم حضوري و غيابي

ماده 303 _ حكم دادگاه حضوري است مگر اين كه خوانده يا وكيل يا قائم مقام يا نماينده قانوني وي در هيچ يك از جلسات دادگاه حاضرنشده و به طور كتبي نيز دفاع ننموده باشد و يااخطاريه ابلاغ واقعي نشده باشد.

ماده 304 _ در صورتي كه خواندگان متعدد باشند و فقط بعضي از آنان در جلسه دادگاه حاضر شوند و يا لايحه دفاعيه تسليم نمايند، دادگاه نسبت به دعواي مطروحه عليه كليه خواندگان رسيدگي كرده سپس مبادرت به صدور راي مي نمايد، راي دادگاه نسبت به كساني كه درجلسات حاضر نشده و لايحه دفاعيه نداده اند و يا اخطاريه ابلاغ واقعي نشده باشد غيابي محسوب است

مبحث چهارم _ واخواهي

ماده 305 _ محكوم عليه غايب حق دارد به حكم غيابي اعتراض نمايد.اين اعتراض واخواهي ناميده مي شود. دادخواست واخواهي در دادگاه صادركننده حكم غيابي قابل رسيدگي است

ماده 306 _ مهلت واخواهي از احكام غيابي براي كساني كه مقيم كشورند بيست روز و براي كساني كه خارج از كشور اقامت دارند دوماه از تاريخ ابلاغ واقعي خواهد بود مگر اين كه معترض به حكم ثابت نمايد عدم اقدام به واخواهي در اين مهلت به دليل عذر موجه بوده است در اين صورت بايد دلايل موجه بودن عذر خود را ضمن دادخواست واخواهي به دادگاه صادركننده راي اعلام نمايد. اگر دادگاه ادعا را موجه تشخيص داد قرار قبول دادخواست واخواهي را صادر واجراي حكم نيز متوقف مي شود. جهات زير عذر موجه محسوب مي گردد:

1 _ مرضي كه مانع حركت است

2 _ فوت يكي از والدين يا همسر يا اولاد.

3 _ حوادث

قهريه از قبيل سيل زلزله و حريق كه بر اثر آن تقديم دادخواست واخواهي در مهلت مقرر ممكن نباشد.

4 _ توقيف يا حبس بودن به نحوي كه نتوان در مهلت مقرردادخواست واخواهي تقديم كرد.

تبصره 1 _ چنانچه ابلاغ واقعي به شخص محكوم عليه ميسر نباشد وابلاغ قانوني به عمل آيد، آن ابلاغ معتبر بوده وحكم غيابي پس ازانقضاي مهلت قانوني و قطعي شدن به موقع اجرا گذارده خواهد شد.

در صورتي كه حكم ابلاغ واقعي نشده باشد و محكوم عليه مدعي عدم اطلاع از مفاد راي باشد مي تواند دادخواست واخواهي به دادگاه صادركننده حكم غيابي تقديم دارد. دادگاه بدوا خارج از نوبت در اين مورد رسيدگي نموده قرار رد يا قبول دادخواست را صادر مي كند. قرار قبول دادخواست مانع اجراي حكم خواهد بود.

تبصره 2 _ اجراي حكم غيابي منوط به معرفي ضامن معتبر يا اخذتامين متناسب از محكوم له خواهد بود. مگر اين كه دادنامه يا اجراييه به محكوم عليه غايب ابلاغ واقعي شده و نامبرده در مهلت مقرر از تاريخ ابلاغ دادنامه واخواهي نكرده باشد.

تبصره 3 _ تقديم دادخواست خارج از مهلت ياد شده بدون عذرموجه قابل رسيدگي در مرحله تجديدنظر برابر مقررات مربوط به آن مرحله مي باشد.

ماده 307 _ چنانچه محكوم عليه غايب پس از اجراي حكم واخواهي نمايد و در رسيدگي بعدي حكم به نفع او صادر شود،خواهان ملزم به جبران خسارت ناشي از اجراي حكم اولي به واخواه مي باشد.

ماده 308 _ رايي كه پس از رسيدگي واخواهي صادر مي شود فقط نسبت به واخواه و واخوانده موثر است و شامل كسي كه واخواهي نكرده است نخواهد شد مگر اين كه راي صادره قابل تجزيه و تفكيك نباشد كه در اين صورت نسبت به كساني كه مشمول حكم غيابي بوده ولي واخواهي نكرده اند نيز تسري خواهد داشت

مبحث پنجم _ تصحيح راي

ماده 309 _ هرگاه در تنظيم و نوشتن راي دادگاه سهو قلم رخ دهدمثل از قلم افتادن كلمه اي يا زياد شدن آن و يا اشتباهي در محاسبه صورت گرفته باشد تا وقتي كه از آن درخواست تجديدنظر نشده دادگاه راسا يا به درخواست ذي نفع راي را تصحيح مي نمايد. راي تصحيحي به طرفين ابلاغ خواهد شد. تسليم رونوشت راي اصلي بدون رونوشت راي تصحيحي ممنوع است

حكم دادگاه در قسمتي كه مورد اشتباه نبوده در صورت قطعيت اجرا خواهد شد.

تبصره 1 _ در مواردي كه اصل حكم يا قرار دادگاه قابل واخواهي ياتجديدنظر يا فرجام است تصحيح آن نيز در مدت قانوني قابل واخواهي ياتجديدنظر يا فرجام خواهد بود.

تبصره 2 _ چنانچه راي مورد تصحيح به واسطه واخواهي ياتجديدنظر يا فرجام نقض گردد راي تصحيحي نيز از اعتبار خواهدافتاد.

مبحث ششم _ دادرسي فوري

ماده 310 _ در اموري كه تعيين تكليف آن فوريت دارد، دادگاه به درخواست ذي نفع برابر مواد زيردستور موقت صادر مي نمايد.

ماده 311 _ چنانچه اصل دعوا در دادگاهي مطرح باشد مرجع درخواست دستور موقت همان دادگاه خواهد بود و در غير اين صورت مرجع درخواست دادگاهي مي باشد كه صلاحيت رسيدگي به اصل دعوا را دارد.

ماده 312 _ هرگاه موضوع درخواست دستور موقت در مقر دادگاهي غير از دادگاههاي ياد شده در ماده قبل باشد، درخواست دستور موقت از آن دادگاه به عمل مي آيد اگرچه صلاحيت رسيدگي به اصل دعوا رانداشته باشد.

ماده 313 _ درخواست دستور موقت ممكن است كتبي يا شفاهي باشد. درخواست شفاهي در صورت مجلس قيد و به امضاي درخواست كننده مي رسد.

ماده 314 _ براي رسيدگي به امور فوري دادگاه روز و ساعات مناسبي را تعيين و طرفين را به دادگاه دعوت مي نمايد. در مواردي كه فوريت كار اقتضا كند مي توان بدون

تعيين وقت و دعوت از طرفين و حتي دراوقات تعطيل و يا در غيرمحل دادگاه به امور ياد شده رسيدگي نمود.

ماده 315 _ تشخيص فوري بودن موضوع درخواست با دادگاهي مي باشد كه صلاحيت رسيدگي به درخواست را دارد.

ماده 316 _ دستور موقت ممكن است داير بر توقيف مال يا انجام عمل و يا منع از امري باشد.

ماده 317 _ دستور موقت دادگاه به هيچ وجه تاثيري در اصل دعوانخواهد داشت

ماده 318 _ پس از صدور دستور موقت در صورتي كه از قبل اقامه دعوا نشده باشد، درخواست كننده بايد حداكثر ظرف بيست روز ازتاريخ صدور دستور، به منظور اثبات دعواي خود به دادگاه صالح مراجعه و دادخواست خود را تقديم و گواهي آن را به دادگاهي كه دستور موقت صادر كرده تسليم نمايد. در غير اين صورت دادگاه صادركننده دستور موقت به درخواست طرف از آن رفع اثر خواهدكرد.

ماده 319 _ دادگاه مكلف است براي جبران خسارت احتمالي كه ازدستور موقت حاصل مي شود از خواهان تامين مناسبي اخذ نمايد. دراين صورت صدوردستور موقت منوط به سپردن تامين مي باشد.

ماده 320 _ دستور موقت پس از ابلاغ قابل اجراست و نظر به فوريت كار، دادگاه مي تواند مقرر دارد كه قبل از ابلاغ اجرا شود.

ماده 321 _ در صورتي كه طرف دعوا تاميني بدهد كه متناسب باموضوع دستور موقت باشد، دادگاه در صورت مصلحت ازدستورموقت رفع اثر خواهد نمود.

ماده 322 _ هرگاه جهتي كه موجب دستور موقت شده است مرتفع شود، دادگاه صادركننده دستور موقت آن را لغو مي نمايد و اگر اصل دعوا در دادگاه مطرح باشد، دادگاه رسيدگي كننده دستور را لغو خواهدنمود.

ماده 323 _ در صورتي كه برابر ماده (318) اقامه دعوا نشود و يا درصورت اقامه دعوا،

ادعاي خواهان رد شود، متقاضي دستور موقت به جبران خساراتي كه طرف دعوا در اجراي دستور متحمل شده است محكوم خواهد شد.

ماده 324 _ در خصوص تامين اخذ شده از متقاضي دستور موقت يارفع اثر از آن چنانچه ظرف يك ماه از تاريخ ابلاغ راي نهايي براي مطالبه خسارت طرح دعوا نشود، به دستور دادگاه از مال موردتامين رفع توقيف خواهد شد.

ماده 325 _ قبول يا رد درخواست دستور موقت مستقلا قابل اعتراض و تجديدنظر و فرجام نيست لكن متقاضي مي تواند ضمن تقاضاي تجديدنظر به اصل راي نسبت به آن نيزاعتراض و درخواست رسيدگي نمايد. ولي در هر حال رد يا قبول درخواست دستور موقت قابل رسيدگي فرجامي نيست

تبصره 1_ اجرا دستور موقت مستلزم تاييد رييس حوزه قضايي مي باشد.

تبصره 2 _ درخواست صدوردستور موقت مستلزم پرداخت هزينه دادرسي معادل دعاوي غيرمالي است

باب چهارم _ تجديدنظر
فصل اول _ احكام و قرارهاي قابل نقض وتجديدنظر ( ماده 326 الي 329 )

ماده 327 _ چنانچه قاضي صادركننده راي متوجه اشتباه خود شود مستدلا پرونده را به دادگاه تجديدنظر ارسال مي دارد. دادگاه ياد شده باتوجه به دليل ابرازي راي صادره را نقض و رسيدگي ماهوي خواهدكرد.

ماده 328 _ در صورتي كه هريك از مقامات مندرج در تبصره 1)ماده (326) پي به اشتباه راي صادره ببرند با ذكر استدلال پرونده را به دادگاه تجديدنظر ارسال مي دارند. دادگاه ياد شده در صورت پذيرش استدلال تذكردهنده راي را نقض و رسيدگي ماهوي مي نمايد والا راي را تاييد و براي اجرا به دادگاه بدوي اعاده مي نمايد.

ماده 329 _ در صورتي كه عدم صلاحيت قاضي صادركننده راي ادعاشود، مرجع تجديدنظر ابتدا به اصل ادعا رسيدگي و در صورت احراز،راي را نقض و دوباره رسيدگي خواهد كرد.

فصل دوم _ آراي قابل تجديدنظر ( ماده 330 الي 335 )

ماده 330 _ آراي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور حقوقي قطعي است مگر در مواردي كه طبق قانون قابل درخواست تجديدنظر باشد.

ماده 331 _ احكام زير قابل درخواست تجديدنظر مي باشد:

الف _ در دعاوي مالي كه خواسته يا ارزش آن از سه ميليون 000 000 3) ريال متجاوز باشد.

ب _ كليه احكام صادره در دعاوي غيرمالي

ج _ حكم راجع به متفرعات دعوا در صورتي كه حكم راجع به اصل دعوا قابل تجديدنظر باشد.

تبصره _ احكام مستند به اقرار در دادگاه يا مستند به راي يك يا چندنفركارشناس كه طرفين كتبا راي آنان را قاطع دعوا قرار داده باشند قابل درخواست تجديد نظر نيست مگر درخصوص صلاحيت دادگاه يا قاضي صادر كننده راي

ماده 332 _ قرارهاي زير قابل تجديدنظر است در صورتي كه حكم راجع به اصل دعوا قابل درخواست تجديدنظر باشد:

الف _ قرار ابطال دادخواست يا رد دادخواست كه از دادگاه صادر شود.

ب

_ قرار رد دعوا يا عدم استماع دعوا.

ج _ قرار سقوط دعوا.

د _ قرار عدم اهليت يكي از طرفين دعوا.

ماده 333 _ در صورتي كه طرفين دعوا با توافق كتبي حق تجديدنظرخواهي خود را ساقط كرده باشند تجديدنظر خواهي آنان مسموع نخواهد بود مگر در خصوص صلاحيت دادگاه يا قاضي صادركننده راي

ماده 334 _ مرجع تجديدنظر آراي دادگاههاي عمومي و انقلاب هرحوزه اي دادگاه تجديدنظر مركز همان استان مي باشد.

ماده 335 _ اشخاص زير حق درخواست تجديدنظر دارند:

الف _ طرفين دعوا يا وكلا و يا نمايندگان قانوني آنها.

ب _ مقامات مندرج در تبصره (1) ماده (326) در حدود وظايف قانوني خود.

فصل سوم _ مهلت تجديدنظر ( ماده 336 الي 338 )

ماده 336 _ مهلت درخواست تجديدنظر اصحاب دعوا، براي اشخاص مقيم ايران بيست روز و براي اشخاص مقيم خارج از كشور دو ماه از تاريخ ابلاغ يا انقضاي مدت واخواهي است

ماده 337 _ هرگاه يكي از كساني كه حق تجديدنظر خواهي دارند قبل از انقضاي مهلت تجديدنظر ورشكسته يا محجور يا فوت شود، مهلت جديد از تاريخ ابلاغ حكم يا قرار در مورد ورشكسته به مدير تصفيه و در مورد محجور به قيم و در صورت فوت به وراث يا قائم مقام يانماينده قانوني وارث شروع مي شود.

ماده 338 _ اگر سمت يكي از اشخاص كه به عنوان نمايندگي ازقبيل ولايت يا قيمومت و يا وصايت در دعوا دخالت داشته اند قبل از انقضاي مدت تجديدنظرخواهي زايل گردد، مهلت مقرر از تاريخ ابلاغ حكم يا قرار به كسي كه به اين سمت تعيين مي شود شروع خواهد شد واگر زوال اين سمت به واسطه رفع حجر باشد،مهلت تجديدنظرخواهي از تاريخ ابلاغ حكم يا قرار به كسي كه از وي رفع حجر شده است شروع مي گردد.

فصل چهارم _ دادخواست و مقدمات رسيدگي ( ماده 339 الي 347 )

ماده 339 _ متقاضي تجديدنظر بايد دادخواست خود را ظرف مهلت مقرر به دفتر دادگاه صادركننده راي يا دفتر شعبه اول دادگاه تجديدنظريا به دفتر بازداشتگاهي كه در آنجا توقيف است تسليم نمايد.

هريك از مراجع ياد شده در بالا بايد بلافاصله پس از وصول دادخواست آن را ثبت و رسيدي مشتمل بر نام متقاضي و طرف دعوا، تاريخ تسليم شماره ثبت و دادنامه به تقديم كننده تسليم و در روي كليه برگهاي دادخواست تجديدنظر همان تاريخ را قيد كند. اين تاريخ تاريخ تجديدنظر خواهي محسوب مي گردد.

تبصره 1 _ در صورتي كه دادخواست به دفتر مرجع تجديدنظريابازداشتگاه داده شود به شرح بالا اقدام و دادخواست را

به دادگاه صادركننده راي ارسال مي دارد.

چنانچه دادخواست تجديدنظر در مهلت قانوني تقديم شده باشد،مديردفتر دادگاه بدوي پس از تكميل آن پرونده را ظرف دو روز به مرجع تجديدنظر ارسال مي دارد.

تبصره 2 _ در صورتي كه دادخواست خارج از مهلت داده شود و يا در مهلت قانوني رفع نقص نگردد، به موجب قرار دادگاه صادركننده راي بدوي رد مي شود.

اين قرار ظرف بيست روز از تاريخ ابلاغ در مرجع تجديد نظر قابل اعتراض است راي دادگاه تجديدنظر قطعي است

تبصره 3 _ دادگاه بايد ذيل راي خود، قابل تجديدنظر بودن يا نبودن راي و مرجع تجديدنظر آن را معين نمايد. اين امر مانع از آن نخواهدبود كه اگر راي دادگاه قابل تجديدنظر بوده و دادگاه آن را قطعي اعلام كند، هريك از طرفين درخواست تجديدنظر نمايد.

ماده 340 _ در صورتي كه در مهلت مقرر دادخواست تجديدنظر به مراجع مذكور در ماده قبل تقديم نشده باشد، متقاضي تجديدنظر بادليل و بيان عذر خود تقاضاي تجديدنظر را به دادگاه صادركننده راي تقديم مي نمايد. دادگاه مكلف است ابتدا به عذر عنوان شده كه به موجب عدم تقديم دادخواست در مهلت مقرر بوده رسيدگي و درصورت وجود عذر موجه نسبت به پذيرش دادخواست تجديد نظر اتخاذ تصميم مي نمايد.

تبصره _ جهات عذر موجه همان موارد مذكور در ذيل ماده (306)مي باشد.

ماده 341 _ در دادخواست بايد نكات زير قيد شود:

1 _ نام و نام خانوادگي واقامتگاه و ساير مشخصات تجديدنظرخواه و وكيل او در صورتي كه دادخواست را وكيل داده باشد.

2 _ نام و نام خانوادگي اقامتگاه و ساير مشخصات تجديدنظر خوانده

3 _ حكم يا قراري كه از آن درخواست تجديدنظر شده است

4 _ دادگاه صادركننده راي

5 _ تاريخ ابلاغ راي

6 _ دلايل تجديدنظر خواهي

ماده

342 _ هرگاه دادخواست دهنده عنوان قيمومت يا ولايت ياوصايت يا وكالت يا مديريت شركت و امثال آن را داشته باشد بايدرونوشت يا تصوير سندي را كه مثبت سمت او مي باشد، پيوست دادخواست نمايد.

ماده 343 _ دادخواست و برگهاي پيوست آن بايد در دو نسخه و درصورت متعدد بودن طرف به تعداد آنها بعلاوه يك نسخه باشد.

ماده 344 _ اگر مشخصات تجديد نظر خواه در دادخواست معين نشده و معلوم نباشد كه دادخواست دهنده چه كسي مي باشد يا اقامتگاه او معلوم نباشد و قبل از انقضاي مهلت دادخواست تكميل يا تجديدنشود پس از انقضاي مهلت دادخواست يادشده به موجب قراردادگاهي كه دادخواست رادريافت نموده رد مي گردد. اين قرار نسبت به اصحاب دعوا ظرف ده روز از تاريخ الصاق به ديوار دادگاه قابل اعتراض دردادگاه تجديد نظر، خواهد بود.

تبصره _ مهلت مقرر دراين ماده و ماده (336) شامل موارد نقض مذكور در ماده (326) نخواهد بود.

ماده 345 _ هر دادخواستي كه نكات ياد شده در بندهاي (2، 3، 4، 5و 6) ماده (341) و مواد (342) و (343) در آن رعايت نشده باشد به جريان نمي افتد و مديردفتر دادگاه بدوي ظرف دو روز از تاريخ وصول دادخواست نقايص را به طور تفصيل به دادخواست دهنده به طور كتبي اطلاع داده و از روز ابلاغ ده روز به او مهلت مي دهد كه نقايص را رفع كند و اگر محتاج به تجديد دادخواست است آن را تجديد نمايد،در غير اين صورت برابر تبصره (2) ماده (339) اقدام خواهد شد.

ماده 346 _ مدير دفتر دادگاه بدوي ظرف دوروز از تاريخ وصول دادخواست و ضمايم آن و يا پس از رفع نقص يك نسخه از دادخواست و پيوست هاي

آن را براي طرف دعوا مي فرستد كه ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ پاسخ دهد، پس از انقضاي مهلت ياد شده اعم از اين كه پاسخي رسيده يا نرسيده باشد، پرونده را به مرجع تجديد نظرمي فرستد.

ماده 347 _ تجديد نظرخواهي از آراي قابل تجديد نظر كه در قانون احصاء گرديده مانع اجراي حكم خواهد بود، هر چند دادگاه صادركننده راي آن را قطعي اعلام نموده باشد مگر در مواردي كه طبق قانون استثنا شده باشد.

فصل پنجم _ جهات تجديد نظر ( ماده 348 الي 365 )

ماده 348 _ جهات درخواست تجديد نظر به قرار زير است

الف _ ادعاي عدم اعتبار مستندات دادگاه

ب - ادعاي فقدان شرايط قانوني شهادت شهود.

ج _ ادعاي عدم توجه قاضي به دلايل ابرازي

د _ ادعاي عدم صلاحيت قاضي يا دادگاه صادركننده راي

ه_ _ ادعاي مخالف بودن راي با موازين شرعي و يا مقررات قانوني

تبصره _ اگر درخواست تجديد نظر به استناد يكي از جهات مذكوردر اين ماده به عمل آمده باشد در صورت وجود جهات ديگر، مرجع تجديد نظر به آن جهت هم رسيدگي مي نمايد.

ماده 349 _ مرجع تجديد نظر فقط به آنچه كه مورد تجديدنظرخواهي است و در مرحله نخستين مورد حكم قرار گرفته رسيدگي مي نمايد.

ماده 350 _ عدم رعايت شرايط قانوني دادخواست و يا عدم رفع نقص آن در موعد مقرر قانوني در مرحله بدوي موجب نقض راي در مرحله تجديد نظر نخواهد بود. در اين موارد دادگاه تجديد نظر به دادخواست دهنده بدوي اخطار مي كند كه ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ نسبت به رفع نقص اقدام نمايد. در صورت عدم اقدام و همچنين در صورتي كه سمت دادخواست دهنده محرز نباشد دادگاه راي صادره را نقض و قراررد دعواي بدوي را

صادر مي نمايد.

ماده 351 _ چنانچه دادگاه تجديد نظر در راي بدوي غير از اشتباهاتي از قبيل اعداد، ارقام سهو قلم مشخصات طرفين و يا ازقلم افتادگي در آن قسمت از خواسته كه به اثبات رسيده اشكال ديگري ملاحظه نكند ضمن اصلاح راي آن را تاييد خواهد كرد.

ماده 352 _ هرگاه دادگاه تجديد نظر، دادگاه بدوي را فاقدصلاحيت محلي يا ذاتي تشخيص دهد راي را نقض و پرونده را به مرجع صالح ارسال مي دارد.

ماده 353 _ دادگاه تجديد نظر درصورتي كه قرار مورد شكايت رامطابق با موازين قانوني تشخيص دهد آن را تاييد مي كند. در غير اين صورت پس از نقض پرونده را براي رسيدگي ماهوي به دادگاه صادركننده قرار عودت مي دهد.

ماده 354 _ قرار تحقيق و معاينه محل در دادگاه تجديد نظر توسط رييس دادگاه يا به دستور او توسط يكي از مستشاران شعبه اجرامي شود و چنانچه محل اجراي قرار در شهر ديگر همان استان باشددادگاه تجديد نظر مي تواند اجراي قرار را از دادگاه محل درخواست نمايد و در صورتي كه محل اجراي قرار در حوزه قضايي استان ديگرباشد با اعطاي نيابت قضايي به دادگاه محل درخواست اجراي قرار راخواهد نمود.

تبصره _ درمواردي كه مبناي راي دادگاه فقط گواهي گواه يا معاينه محل باشد توسط قاضي صادركننده راي انجام خواهد شد مگر اين كه گزارش مورد وثوق دادگاه باشد.

ماده 355 _ در صورتي كه دادگاه تجديد نظر قراردادگاه بدوي را درمورد رد يا عدم استماع دعوا به جهت ياد شده در قرار، موجه نداند ولي به جهات قانوني ديگر دعوا را مردود يا غير قابل استماع تشخيص دهد، در نهايت قرار صادره را تاييد خواهد كرد.

ماده 356 _ مقرراتي كه

در دادرسي بدوي رعايت مي شود در مرحله تجديد نظر نيز جاري است مگر اين كه به موجب قانون ترتيب ديگري مقرر شده باشد.

ماده 357 _ غير از طرفين دعوا يا قائم مقام قانوني آنان كس ديگري نمي تواند در مرحله تجديد نظر وارد شود، مگر در مواردي كه قانون مقرر مي دارد.

ماده 358 _ چنانچه دادگاه تجديد نظر ادعاي تجديد نظرخواه را موجه تشخيص دهد، راي دادگاه بدوي را نقض و راي مقتضي صادرمي نمايد. درغير اين صورت با رد درخواست و تاييد راي پرونده را به دادگاه بدوي اعاده خواهد كرد.

ماده 359 _ راي دادگاه تجديد نظر نمي تواند مورد استفاده غير طرفين تجديد نظرخواهي قرار گيرد، مگر در مواردي كه راي صادره قابل تجزيه و تفكيك نباشد كه در اين صورت نسبت به اشخاص ديگر هم كه مشمول راي بدوي بوده و تجديد نظر خواهي نكرده اند تسري خواهد داشت

ماده 360 _ هرگاه در تنظيم و نوشتن راي دادگاه تجديد نظر،سهو يا اشتباهي رخ دهد همان دادگاه با رعايت ماده (309) آن را اصلاح خواهد كرد.

ماده 361 _ تنظيم دادنامه و ابلاغ آن به ترتيب مقرر در مرحله بدوي مي باشد.

ماده 362 _ ادعاي جديد در مرحله تجديد نظر مسموع نخواهد بود ولي موارد زير ادعاي جديد محسوب نمي شود:

1_ مطالبه قيمت محكوم به كه عين آن موضوع راي بدوي بوده و يا مطالبه عين مالي كه قيمت آن در مرحله بدوي مورد حكم قرار گرفته است

2_ ادعاي اجاره بها و مطالبه بقيه اقساط آن و اجرت المثل و ديوني كه موعد پرداخت آن در جريان رسيدگي بدوي رسيده و ساير متفرعات از قبيل ضرر و زيان كه در زمان جريان دعوا يا بعد از صدور راي

بدوي به خواسته اصلي تعلق گرفته و مورد حكم واقع نشده يا موعد پرداخت آن بعد از صدور راي رسيده باشد.

3_ تغيير عنوان خواسته از اجرت المسمي به اجرت المثل يا بالعكس

ماده 363 _ چنانچه هريك از طرفين دعوا دادخواست تجديدنظر خودرا مسترد نمايند، مرجع تجديد نظر قرار ابطال دادخواست تجديدنظر را صادر مي نمايد.

ماده 364 _ در مواردي كه راي دادگاه تجديد نظر مبني بر محكوميت خوانده باشد و خوانده يا وكيل او در هيچ يك از مراحل دادرسي حاضرنبوده و لايحه دفاعيه و يا اعتراضيه اي هم نداده باشند راي دادگاه تجديد نظر ظرف مدت بيست روز پس از ابلاغ واقعي به محكوم عليه يا وكيل او قابل اعتراض و رسيدگي در همان دادگاه تجديد نظرمي باشد، راي صادره قطعي است

ماده 365 _ آراي صادره در مرحله تجديد نظر جز در موارد مقرر در ماده(326)قطعي مي باشد.

باب پنجم _ فرجام خواهي
فصل اول _ فرجام خواهي در امور مدني ( ماده 366 الي 416 ) .

مبحث اول _ فرجام خواهي و آراي قابل فرجام

ماده 366 _ رسيدگي فرجامي عبارت است از تشخيص انطباق يا عدم انطباق راي مورد درخواست فرجامي با موازين شرعي و مقررات قانوني

ماده 367 _ آراي دادگاههاي بدوي كه به علت عدم درخواست تجديدنظر قطعيت يافته قابل فرجام خواهي نيست مگر در موارد زير:

الف _ احكام

1_ احكامي كه خواسته آن بيش از مبلغ بيست ميليون (000/000/20)ريال باشد.

2_ احكام راجع به اصل نكاح و فسخ آن طلاق ، نسب حجر، وقف ثلث حبس و توليت

ب _ قرارهاي زير مشروط به اين كه اصل حكم راجع به آنها قابل رسيدگي فرجامي باشد:

1_ قرار ابطال يا رد دادخواست كه از دادگاه صادر شده باشد.

2_ قرار سقوط دعوا يا

عدم اهليت يكي از طرفين دعوا.

ماده 368 _ آراي دادگاههاي تجديد نظر استان قابل فرجام خواهي نيست مگر در موارد زير:

الف _ احكام

احكام راجع به اصل نكاح و فسخ آن طلاق ، نسب حجر و وقف

ب _ قرارهاي زير مشروط به اين كه اصل حكم راجع به آنها قابل رسيدگي فرجامي باشد:

1_ قرار ابطال يا رد دادخواست كه از دادگاه تجديد نظر صادر شده باشد.

2_ قرار سقوط دعوا يا عدم اهليت يكي از طرفين دعوا.

ماده 369 _ احكام زير اگر چه از مصاديق بندهاي (الف در دو ماده قبل باشد حسب مورد قابل رسيدگي فرجامي نخواهد بود:

1_ احكام مستند به اقرار قاطع دعوا دردادگاه

2_ احكام مستند به نظريه يك يا چند نفركارشناس كه طرفين به طوركتبي راي آنها را قاطع دعوا قرارداده باشند.

3_ احكام مستند به سوگند كه قاطع دعوا باشد.

4_ احكامي كه طرفين حق فرجام خواهي خود را نسبت به آن ساقط كرده باشند.

5_ احكامي كه ضمن يا بعد از رسيدگي به دعاوي اصلي راجع به متفرعات آن صادر مي شود، در صورتي كه حكم راجع به اصل دعواقابل رسيدگي فرجامي نباشد.

6_ احكامي كه به موجب قوانين خاص غير قابل فرجام خواهي است

مبحث دوم _ موارد نقض

ماده 370 _ شعبه رسيدگي كننده پس از رسيدگي با نظر اكثريت اعضا در ابرام يا نقض راي فرجام خواسته اتخاذ تصميم مي نمايد. چنانچه راي مطابق قانون و دلايل موجود در پرونده باشد ضمن ابرام آن پرونده را به دادگاه صادر كننده اعاده مي نمايد والا طبق مقررات آتي اقدام خواهد شد.

ماده 371 _ در موارد زير حكم يا قرار نقض مي گردد:

1_ دادگاه صادركننده راي صلاحيت ذاتي براي رسيدگي به موضوع

رانداشته باشد و در مورد عدم رعايت صلاحيت محلي وقتي كه نسبت به آن ايراد شده باشد.

2_ راي صادره خلاف موازين شرعي و مقررات قانوني شناخته شود.

3_ عدم رعايت اصول دادرسي و قواعد آمره و حقوق اصحاب دعوادر صورتي كه به درجه اي از اهميت باشد كه راي را از اعتبار قانوني بيندازد.

4_ آراي مغاير با يكديگر، بدون سبب قانوني در يك موضوع و بين همان اصحاب دعوا صادر شده باشد.

5_ تحقيقات انجام شده ناقص بوده و يا به دلايل و مدافعات طرفين توجه نشده باشد.

ماده 372 _ چنانچه راي صادره با قوانين حاكم در زمان صدور آن مخالف نباشد، نقض نمي گردد.

ماده 373 _ چنانچه مفاد راي صادره با يكي از مواد قانوني مطابقت داشته باشد، لكن اسباب توجيهي آن با ماده اي كه داراي معناي ديگري است تطبيق شده راي ياد شده نقض مي گردد.

ماده 374 _ در مواردي كه دعوا ناشي از قرارداد باشد، چنانچه به مفادصريح سند يا قانون يا آيين نامه مربوط به آن قراردادمعناي ديگري غيراز معناي مورد نظر دادگاه صادر كننده راي داده شود، راي صادره در آن خصوص نقض مي گردد.

ماده 375 _ چنانچه عدم صحت مدارك اسناد و نوشته هاي مبناي راي كه طرفين در جريان دادرسي ارايه نموده اند ثابت شود، راي صادره نقض مي گردد.

ماده 376 _ چنانچه در موضوع يك دعوا آراي مغايري صادر شده باشد بدون اين كه طرفين و يا صورت اختلاف تغيير نمايد و يا به سبب تجديد نظر يا اعاده دادرسي راي دادگاه نقض شود، راي موخر بي اعتباربوده و به درخواست ذي نفع بي اعتباري آن اعلام مي گردد. همچنين راي اول در صورت مخالفت باقانون نقض خواهد شد، اعم از اين كه آراي ياد شده از يك

دادگاه و يا دادگاههاي متعدد صادر شده باشند.

ماده 377 _ در صورت وجود يكي از موجبات نقض راي موردتقاضاي فرجام نقض مي شود اگر چه فرجام خواه به آن جهت كه موردنقض قرار گرفته استناد نكرده باشد.

مبحث سوم _ ترتيب فرجام خواهي

ماده 378 _ افراد زير مي توانند بارعايت مواد آتي درخواست رسيدگي فرجامي نمايند:

1_ طرفين دعوا، قائم مقام نمايندگان قانوني و وكلاي آنان

2_ دادستان كل كشور.

ماده 379 _ فرجام خواهي با تقديم دادخواست به دادگاه صادركننده راي به عمل مي آيد. مدير دفتر دادگاه مذكور بايد دادخواست را در دفترثبت و رسيدي مشتمل بر نام فرجام خواه و طرف او و تاريخ تقديم دادخواست با شماره ثبت به تقديم كننده تسليم و در روي كليه برگهاي دادخواست تاريخ تقديم را قيد نمايد. تاريخ تقديم دادخواست ابتداي فرجام خواهي محسوب مي شود.

ماده 380 _ در دادخواست بايد نكات زير قيد شود:

1_ نام و نام خانوادگي و اقامتگاه و ساير مشخصات فرجام خواه و وكيل او در صورتي كه دادخواست را وكيل داده باشد.

2_ نام و نام خانوادگي و اقامتگاه و ساير مشخصات فرجام خوانده

3_ حكم يا قراري كه از آن درخواست فرجام شده است

4_ دادگاه صادركننده راي

5_ تاريخ ابلاغ راي

6_ دلايل فرجام خواهي

ماده 381 _ به دادخواست فرجامي بايد برگهاي زير پيوست شود:

1_رونوشت ياتصويرمصدق حكم يا قراري كه از آن فرجام خواسته مي شود.

2_ لايحه متضمن اعتراضات فرجامي

3_ وكالتنامه وكيل يا مدرك مثبت سق مت تقديم كننده دادخواست فرجامي در صورتي كه خود فرجام خواه دادخواست را نداده باشد.

ماده 382 _ دادخواست و برگهاي پيوست آن بايد در دو نسخه و درصورت متعدد بودن طرف دعوا به تعداد آنها به علاوه

يك نسخه باشد،به استثناي مدرك مثبت سمت كه فقط به نسخه اول ضميمه مي شود.

ماده 383 _ دادخواستي كه برابر مقررات ياد شده در دو ماده قبل تقديم نشده و يا هزينه دادرسي آن پرداخت نگرديده باشد به جريان نمي افتد.

مدير دفتر دادگاه در موارد ياد شده ظرف دو روز از تاريخ رسيددادخواست نقايص آن را به طور مشخص به دادخواست دهنده اخطار مي نمايد و از روز ابلاغ ده روز به او مهلت مي دهد كه نقايص رارفع كند.

در صورتي كه دادخواست خارج از مهلت داده شده يا در مدت ياد شده تكميل نشود به موجب قراردادگاهي كه دادخواست به آن تسليم گرديده رد مي شود.

اين قرار ظرف بيست روز از تاريخ ابلاغ قابل شكايت در ديوان عالي كشور مي باشد. راي ديوان قطعي است

ماده 384 _ اگر مشخصات فرجام خواه در دادخواست فرجامي معين نشده و در نتيجه هويت دادخواست دهنده معلوم نباشد، دادخواست بلااثر مي ماند و پس از انقضاي مهلت فرجام خواهي به موجب قراردادگاهي كه دادخواست به آنجا داده شده رد مي شود. قرار ياد شده ظرف بيست روز از تاريخ الصاق به ديوار دفتر دادگاه صادر كننده قابل شكايت در ديوان عالي كشور مي باشد. راي ديوان قطعي است

ماده 385 _ در صورتي كه دادخواست فرجام خواهي تكميل باشد،مدير دفتر دادگاه يك نسخه از دادخواست و پيوستهاي آن را براي طرف دعوا، ارسال مي دارد تا ظرف بيست روز به طور كتبي پاسخ دهد.پس از انقضاي مهلت ياد شده اعم از اين كه پاسخي رسيده يا نرسيده باشد، پرونده را همراه با پرونده مربوط به راي فرجام خواسته به ديوان عالي كشور مي فرستد.

ماده 386 _ درخواست فرجام اجراي حكم را تا زماني كه حكم

نقض نشده است به تاخير نمي اندازد و لكن به ترتيب زيرعمل مي گردد:

الف _ چنانچه محكوم به مالي باشد، درصورت لزوم به تشخيص دادگاه قبل از اجرا از محكوم له تامين مناسب اخذ خواهد شد.

ب _ چنانچه محكوم به غير مالي باشد و به تشخيص دادگاه صادركننده حكم محكوم عليه تامين مناسب بدهد اجراي حكم تاصدور راي فرجامي به تاخير خواهد افتاد.

ماده 387 _ هرگاه از راي قابل فرجام در مهلت مقرر قانوني فرجام خواهي نشده يا به هر علتي در آن موارد قرار رد دادخواست فرجامي صادر و قطعي شده باشد و ذي نفع مدعي خلاف شرع يا قانون بودن آن راي باشد، مي تواند از طريق دادستان كل كشور تقاضاي رسيدگي فرجامي بنمايد. تقاضاي ياد شده مستلزم تقديم دادخواست و پرداخت هزينه دادرسي فرجامي است

تبصره _ مهلت تقديم دادخواست يك ماه حسب مورد از تاريخ انقضاي مهلت فرجام خواهي يا قطعي شدن قرار رد دادخواست فرجامي يا ابلاغ راي ديوان عالي كشور در خصوص تاييد قرار رددادخواست فرجامي مي باشد.

ماده 388 _ دفتر دادستان كل كشور دادخواست رسيدگي فرجامي رادريافت و در صورت تكميل بودن آن از جهت ضمايم و مستندات وهزينه دادرسي برابر مقررات آن را ثبت و به ضميمه پرونده اصلي به نظر دادستان كل كشور مي رساند.

دادستان كل چنانچه ادعاي آنها را در خصوص مخالقت بين راي با موازين شرع يا قانون مقرون به صحت تشخيص دهد از ديوان عالي كشور درخواست نقض آن را مي نمايد. در صورت نقض راي در ديوان عالي كشور، برابر مقررات مندرج در مبحث ششم اين قانون اقدام خواهد شد.

تبصره _ چنانچه دادخواست تقديمي ناقص باشد دفتر دادستان كل كشور به تقديم كننده دادخواست ابلاغ مي نمايد كه ظرف

ده روز از آن رفع نقص كند. هرگاه در مهلت مذكور اقدام به رفع نقص نشوددادخواست قابل ترتيب اثر نخواهدبود. دادخواست خارج از مهلت نيزقابل ترتيب اثرنيست

ماده 389 _ پس از درخواست نقض از طرف دادستان كل محكوم عليه راي يادشده مي تواند با ارايه گواهي لازم به دادگاه اجرا كننده راي تقاضاي توقف اجراي آن را بنمايد.

دادگاه مكلف است پس از اخذ تامين مناسب دستور توقف اجرا را تا پايان رسيدگي ديوان عالي كشور صادرنمايد.

مبحث چهارم _ ترتيب رسيدگي

ماده 390 _ پس از وصول پرونده به ديوان عالي كشور، رييس ديوان يايكي از معاون ان وي پرونده را با رعايت نوبت و ترتيب وصول به يكي از شعب ديوان ارجاع مي نمايد شعبه مرجوع اليه به نوبت رسيدگي مي كند مگر در مواردي كه به موجب قانون يا به تشخيص رييس ديوان عالي كشور، رسيدگي خارج از نوبت ضروري باشد.

ماده 391 _ پس از ارجاع پرونده نمي توان آن را از شعبه مرجوع اليه اخذ و به شعبه ديگر ارجاع كرد مگر به تجويز قانون رعايت مفاد اين ماده در مورد رسيدگي كليه دادگاهها نيز الزامي است

ماده 392 _ رييس شعبه موضوع دادخواست فرجامي را مطالعه وگزارش تهيه مي كند يابه نوبت به يكي از اعضاي شعبه براي تهيه گزارش ارجاع مي نمايد.

گزارش بايد جامع يعني حاوي جريان ماهيت دعوا و بررسي كامل دراطراف اعتراضات فرجام خواه و جهات قانوني مورد رسيدگي فرجامي با ذكر استدلال باشد.

عضو شعبه مكلف است ضمن مراجعه به پرونده براي تهيه گزارش چنانچه از هريك از قضات كه در آن پرونده دخالت داشته اند تخلف ازمواد قانوني يا اعمال غرض و بي اطلاعي از مباني قضايي مشاهده نمود،

آن را به طور مشروح و با استدلال در گزارش خود تذكر دهد. به دستور رييس شعبه رونوشتي از گزارش ياد شده به دادگاه عالي انتظامي قضات ارسال خواهد شد.

ماده 393 _ رسيدگي در ديوان عالي كشور بدون حضور اصحاب دعواصورت مي گيرد مگر در موردي كه شعبه رسيدگي كننده ديوان حضورآنان را لازم بداند.

ماده 394 _ برگهاي احضاريه به دادگاه بدوي محل اقامت هر يك ازطرفين فرستاده مي شود. آن دادگاه مكلف است احضاريه را به محض وصول ابلاغ و رسيد آن را به ديوان عالي كشور ارسال نمايد.

ماده 395 _ در موقع رسيدگي عضو مميز گزارش پرونده و مفاداوراقي را كه لازم است قرائت مي نمايد و طر فين يا وكلاي آنان درصورت حضور مي توانند با اجازه رييس شعبه مطالب خود را اظهار نمايند و همچنين نماينده دادستان كل در موارد قانوني نظر خود را اظهار مي نمايد.

اظهارات اشخاص فوق الذكر در صورت جلسه قيد و به امضاي آنان مي رسد. عضو مميز با توجه به اظهارات آنان مي تواند قبل از صدور راي گزارش خود را اصلاح نمايد.

ماده 396 _ پس از اقدام طبق مقررات مواد فوق ، شعبه رسيدگي كننده طبق نظر اكثريت در ابرام يا نقض راي فرجام خواسته اتخاذ تصميم مي نمايد اگر راي مطابق قانون و دلايل موجود در پرونده باشد ضمن ابرام آن پرونده را به دادگاه صادركننده اعاده مي نمايد والا طبق مقررات آتي اقدام خواهد شد.

مبحث پنجم _ مهلت فرجام خواهي

ماده 397 _ مهلت درخواست فرجام خواهي براي اشخاص ساكن ايران بيست روز و براي اشخاص مقيم خارج دو ماه مي باشد.

ماده 398 _ ابتداي مهلت فرجام خواهي به قرار زير است

الف

_ براي احكام و قرارهاي قابل فرجام خواهي دادگاه تجديد نظراستان از روز ابلاغ

ب _ براي احكام و قرارهاي قابل تجديد نظردادگاه بدوي كه نسبت به آن تجديد نظر خواهي نشده از تاريخ انقضاي مهلت تجديد نظر.

ماده 399 _ اگر فرجام خواهي به واسطه مغاير بودن دو حكم باشدابتداي مهلت تاريخ آخرين ابلاغ هر يك از دو حكم خواهد بود.

ماده 400 _ مقررات مواد (337) و (338) اين قانون در مورد فرجام خواهي از احكام و قرارها نيز لازم الرعايه مي باشد.

مبحث ششم _ اقدامات پس از نقض

ماده 401 _ پس از نقض راي دادگاه در ديوان عالي كشور، رسيدگي مجدد به دادگاهي كه به شرح زير تعيين مي گردد ارجاع مي شود و دادگاه مرجوع اليه مكلف به رسيدگي مي باشد:

الف _ اگر راي منقوض به صورت قراربوده و يا حكمي باشد كه به علت نقص تحقيقات نقض شده است رسيدگي مجدد به دادگاه صادر كننده آن ارجاع مي شود.

ب _ اگر راي به علت عدم صلاحيت دادگاه نقض شده باشد، به دادگاهي كه ديوان عالي كشور صالح بداند ارجاع مي گردد.

ج _ در ساير موارد نقض پرونده به شعبه ديگر از همان حوزه دادگاه كه راي منقوض را صادر نموده ارجاع مي شود و اگر آن حوزه بيش از يك شعبه دادگاه نداشته باشد به نزديكترين دادگاه حوزه ديگر ارجاع مي شود.

ماده 402 _ در صورت نقض راي به علت نقص تحقيقات ديوان عالي كشور مكلف است نواقص را به صورت يكجا و مشروح ذكر نمايد.

ماده 403 _ اگر راي مورد درخواست فرجام از نظر احتساب محكوم به يا خسارات يا مشخصات طرفين دعوا و نظير آن متضمن

اشتباهي باشد كه به اساس راي لطمه وارد نكند، ديوان عالي كشور آن را اصلاح و راي را ابرام مي نمايد. همچنين اگر راي دادگاه به صورت حكم صادرشود ولي از حيث استدلال و نتيجه منطبق با قرار بوده و متضمن اشكال ديگري نباشد، ديوان عالي كشور آن را قرار تلقي و تاييد مي نمايد و نيز آن قسمت از راي دادگاه كه خارج از خواسته خواهان صادر شده باشد،نقض بلا ارجاع خواهد شد.

تبصره _ هرگاه سهو يا اشتباه ياد شده در اين ماده در راي فرجامي واقع شود، تصحيح آن با ديوان عالي كشور خواهد بود.

ماده 404 _ راي فرجامي ديوان عالي كشور نمي تواند مورد استفاده غير طرفين فرجام خواهي قرارگيرد، مگر در مواردي كه راي ياد شده قابل تجزيه و تفكيك نباشدكه در اين صورت نسبت به اشخاص ديگرهم كه مشمول راي فرجام خواسته بوده و درخواست فرجام نكرده اند،تسري خواهد داشت

ماده 405 _ دادگاه مرجوع اليه به شرح زير اقدام مي نمايد:

الف _ درصورت نقض حكم به علت نقص تحقيقات تحقيقات مورد نظر ديوان عالي كشور را انجام داده سپس با در نظر گرفتن آن مبادرت به صدور راي مي نمايد.

ب _ در صورت نقض قرار، دادگاه مكلف است برابر راي ديوان عالي كشور به دعوا رسيدگي كند مگر اين كه بعد از نقض سبب تازه اي براي امتناع از رسيدگي به ماهيت دعوا حادث گردد. در اين خصوص چنانچه قرار منقوض ابتدائا در مرحله تجديد نظر صادر شده باشد،به دادگاه صادر كننده قرار ارجاع مي شود و اگر در تاييد قرار دادگاه بدوي بوده پرونده براي رسيدگي به همان دادگاه بدوي ارجاع مي گردد.

ماده 406 _ در مورد ماده قبل

و ساير موارد نقض حكم دادگاه مرجوع اليه با لحاظ راي ديوان عالي كشور و مندرجات پرونده اگراقدام ديگري را لازم نداند، بدون تعيين وقت رسيدگي كرده و مبادرت به انشاي راي مي نمايد والا با تعيين وقت و دعوت از طرفين اقدام لازم را معمول و انشاي راي خواهد نمود.

ماده 407 _ هرگاه يكي از دو راي صادره كه مغاير با يكديگر شناخته شده موافق قانون بوده و ديگري نقض شده باشد، راي معتبر لازم الاجرا مي باشد و چنانچه هر دو راي نقض شود برابر ماده قبل ماده 406) اقدام خواهد شد.

ماده 408 _ در صورتي كه پس از نقض حكم فرجام خواسته در ديوان عالي كشور دادگاه با ذكر استدلال طبق راي اوليه اقدام به صدور راي اصراري نمايد و اين راي مورد درخواست رسيدگي فرجامي واقع شود، شعبه ديوان عالي كشور در صورت پذيرش استدلال راي دادگاه را ابرام در غير اين صورت پرونده در هيات عمومي شعب حقوقي مطرح و چنانچه نظر شعبه ديوان عالي كشور مورد ابرام قرار گرفت حكم صادره نقض و پرونده به شعبه ديگري ارجاع خواهد شد. دادگاه مرجوع اليه طبق استدلال هيات عمومي ديوان عالي كشور حكم مقتضي صادر مي نمايد. اين حكم در غيرموارد مذكور در ماده (326) قطعي مي باشد.

ماده 409 _ براي تجديد رسيدگي به دعوا پس از نقض تقديم دادخواست جديد لازم نيست

ماده 410 _ در راي ديوان عالي كشور نام و مشخصات و محل اقامت طرفين و حكم يا قراري كه از آن فرجام خواسته شده است و خلاصه اعتراضات و دلايلي كه موجب نقض يا ابرام حكم يا قرار مي شود به طور

روشن و كامل ذكر مي گردد و پس از امضاي آن در دفتر مخصوص با قيد شماره و تاريخ ثبت خواهد شد.

ماده 411 _ منسوخ شده است

ماده 412 _ منسوخ شده است

مبحث هفتم _ فرجام تبعي

ماده 413 _ فرجام خوانده مي تواند فقط در ضمن پاسخي كه به دادخواست فرجامي مي دهد از حكمي كه مورد شكايت فرجامي است نسبت به جهتي كه آن را به ضرر خود يا خلاف موازين شرعي و مقررات قانوني مي داند تبعا درخواست رسيدگي فرجامي نمايد دراين صورت درخواست فرجام تبعي به طرف ابلاغ مي شود كه ظرف مدت بيست روز به طور كتبي پاسخ دهد، هرچند مدت مقرر براي درخواست فرجام نسبت به او منقضي شده باشد.

ماده 414 _ فرجام تبعي فقط در مقابل فرجام خواه و از كسي كه طرف درخواست فرجام واقع شده پذيرفته مي شود.

ماده 415 _ اگر فرجام خواه دادخواست فرجامي خود را استرداد نمايد و يا دادخواست او رد شود حق درخواست فرجام تبعي ساقط مي شود و اگر درخواست فرجام تبعي شده باشد بلا اثر مي گردد.

ماده 416 _ هيچ يك از شرايط مذكور در مواد (380) و (381) در فرجام تبعي جاري نيست

فصل دوم _ اعتراض شخص ثالث ( ماده 417 الي 425

ماده 417 _ اگر درخصوص دعوايي رايي صادر شود كه به حقوق شخص ثالث خللي وارد آورد و آن شخص يا نماينده او در دادرسي كه منتهي به راي شده است به عنوان اصحاب دعوا دخالت نداشته باشد،مي تواند نسبت به آن راي اعتراض نمايد.

ماده 418 _ در مورد ماده قبل شخص ثالث حق دارد به هرگونه راي صادره از دادگاههاي عمومي انقلاب و تجديد نظر اعتراض نمايد و نسبت به

حكم داور نيز كساني كه خود يا نماينده آنان در تعيين داور شركت نداشته اند مي توانند به عنوان شخص ثالث اعتراض كنند.

ماده 419 _ اعتراض شخص ثالث بردو قسم است

الف _ اعتراض اصلي عبارت است از اعتراضي كه ابتدا از طرف شخص ثالث صورت گرفته باشد.

ب _ اعتراض طاري (غير اصلي عبارت است از اعتراض يكي ازطرفين دعوا به رايي كه سابقا در يك دادگاه صادر شده و طرف ديگر براي اثبات مدعاي خود، در اثناي دادرسي آن راي را ابراز نموده است

ماده 420 _ اعتراض اصلي بايد به موجب دادخواست و به طرفيت محكوم له و محكوم عليه راي مورد اعتراض باشد. اين دادخواست به دادگاهي تقديم مي شود كه راي قطعي معترض عنه را صادر كرده است ترتيب دادرسي مانند دادرسي نخستين خواهد بود.

ماده 421 _ اعتراض طاري در دادگاهي كه دعوا در آن مطرح است بدون تقديم دادخواست به عمل خواهد آمد، ولي اگر درجه دادگاه پايين تر از دادگاهي باشد كه راي معترض عنه را صادر كرده معترض دادخواست خود را به دادگاهي كه راي را صادر كرده است تقديم مي نمايد و موافق اصول در آن دادگاه رسيدگي خواهد شد.

ماده 422 _ اعتراض شخص ثالث قبل از اجراي حكم مورد اعتراض قابل طرح است و بعد از اجراي آن در صورتي مي توان اعتراض نمود كه ثابت شود حقوقي كه اساس و ماخذ اعتراض است به جهتي از جهات قانوني ساقط نشده باشد.

ماده 423 _ در صورت وصول اعتراض طاري ازطرف شخص ثالث چنانچه دادگاه تشخيص دهد حكمي كه در خصوص اعتراض ياد شده صادر مي شود موثر در اصل دعوا

خواهد بود، تا حصول نتيجه اعتراض رسيدگي به دعوا را به تاخير مي اندازد. در غير اين صورت به دعواي اصلي رسيدگي كرده راي مي دهد و اگر رسيدگي به اعتراض برابر ماده (421) با دادگاه ديگري باشد به مدت بيست روز به اعتراض كننده مهلت داده مي شود كه دادخواست خود را به دادگاه مربوط تقديم نمايد. چنانچه در مهلت مقرر اقدام نكند دادگاه رسيدگي به دعوا را ادامه خواهد داد.

ماده 424 _ اعتراض ثالث موجب تاخير اجراي حكم قطعي نمي باشد. در مواردي كه جبران ضرر و زيان ناشي از اجراي حكم ممكن نباشد دادگاه رسيدگي كننده به اعتراض ثالث به درخواست معترض ثالث پس از اخذ تامين مناسب قرار تاخير اجراي حكم را براي مدت معين صادر مي كند.

ماده 425 _ چنانچه دادگاه پس از رسيدگي اعتراض ثالث را وارد تشخيص دهد، آن قسمت از حكم را كه مورد اعتراض قرار گرفته نقض مي نمايد و اگر مفاد حكم غير قابل تفكيك باشد، تمام آن الغا خواهد شد.

فصل سوم _ اعاده دادرسي ( ماده 426 الي 441 )

فصل سوم _ اعاده دادرسي ( ماده 426 الي 441 )

فصل سوم _ اعاده دادرسي

فصل سوم _ اعاده دادرسي

مبحث اول _ جهات اعاده دادرسي

ماده 426 _ نسبت به احكامي كه قطعيت يافته ممكن است به جهات ذيل درخواست اعاده دادرسي شود:

1_ موضوع حكم مورد ادعاي خواهان نبوده باشد.

2_ حكم به ميزان بيشتر از خواسته صادر شده باشد.

3_ وجود تضاد در مفاد يك حكم كه ناشي از استناد به اصول يا به مواد متضاد باشد.

4_ حكم صادره با حكم ديگري در خصوص همان دعوا و اصحاب آن كه قبلا توسط همان دادگاه صادر شده است متضاد

باشد بدون آن كه سبب قانوني موجب اين مغايرت باشد.

5_ طرف مقابل درخواست كننده اعاده دادرسي حيله و تقلبي به كاربرده كه در حكم دادگاه موثر بوده است

6_ حكم دادگاه مستند به اسنادي بوده كه پس از صدور حكم ، جعلي بودن آنها ثابت شده باشد.

7_ پس از صدور حكم اسناد و مداركي به دست آيد كه دليل حقانيت درخواست كننده اعاده دادرسي باشد و ثابت شود اسناد و مدارك يادشده در جريان دادرسي مكتوم بوده و در اختيار متقاضي نبوده است

مبحث دوم _ مهلت درخواست اعاده دادرسي

ماده 427 _ مهلت درخواست اعاده دادرسي براي اشخاص مقيم ايران بيست روز و براي اشخاص مقيم خارج از كشور دوماه به شرح زير مي باشد:

1_ نسبت به آراي حضوري قطعي ، از تاريخ ابلاغ .

2_ نسبت به آراي غيابي ، از تاريخ انقضاي مهلت واخواهي و درخواست تجديد نظر.

تبصره _ در مواردي كه درخواست كننده اعاده دادرسي عذر موجهي داشته باشد طبق ماده (306) اين قانون عمل مي شود.

ماده 428 _ چنانچه اعاده دادرسي به جهت مغاير بودن دو حكم باشدابتداي مهلت از تاريخ آخرين ابلاغ هر يك از دو حكم است

ماده 429 _ در صورتي كه جهت اعاده دادرسي جعلي بودن اسناد يا حيله و تقلب طرف مقابل باشد، ابتداي مهلت اعاده دادرسي ، تاريخ ابلاغ حكم نهايي مربوط به اثبات جعل يا حيله و تقلب مي باشد.

ماده 430 _ هرگاه جهت اعاده دادرسي وجود اسناد و مداركي باشد كه مكتوم بوده ، ابتداي مهلت از تاريخ وصول اسناد و مدارك يا اطلاع ازوجود آن محاسبه مي شود. تاريخ ياد شده بايد در دادگاهي كه به

درخواست رسيدگي مي كند، اثبات گردد.

ماده 431 _ مفاد مواد (337) و (338) اين قانون در اعاده دادرسي نيز رعايت مي شود.

مبحث سوم _ ترتيب درخواست اعاده دادرسي و رسيدگي

ماده 432 _ اعاده دادرسي بر دو قسم است

الف _ اصلي كه عبارت است از اين كه متقاضي اعاده دادرسي به طور مستقل آن را درخواست نمايد.

ب _ طاري كه عبارت است از اين كه در اثناي يك دادرسي حكمي به عنوان دليل ارايه شود و كسي كه حكم ياد شده عليه او ابراز گرديده نسبت به آن درخواست اعاده دادرسي نمايد.

ماده 433 _ دادخواست اعاده دادرسي اصلي به دادگاهي تقديم مي شود كه صادر كننده همان حكم بوده است و درخواست اعاده دادرسي طاري به دادگاهي تقديم مي گردد كه حكم در آنجا به عنوان دليل ابراز شده است

تبصره _ پس از درخواست اعاده دادرسي طاري بايد دادخواست لازم ظرف سه روز به دفتر دادگاه تقديم گردد.

ماده 434 _ دادگاهي كه دادخواست اعاده دادرسي طاري را دريافت مي دارد مكلف است آن را به دادگاه صادر كننده حكم ارسال نمايد و چنانچه دلايل درخواست را قوي بداند و تشخيص دهد حكمي كه در خصوص درخواست اعاده دادرسي صادر مي گردد موثر در دعوا مي باشد ، رسيدگي به دعواي مطروحه را در قسمتي كه حكم راجع به اعاده دادرسي در آن موثر است تا صدور حكم نسبت به اعاده دادرسي به تأخير مي اندازد و در غير اين صورت به رسيدگي خود ادامه مي دهد.

تبصره _ چنانچه دعوايي در ديوان عالي كشور تحت رسيدگي باشد ودرخواست اعاده دادرسي نسبت به آن شود، درخواست به دادگاه صادركننده حكم ارجاع مي گردد. در صورت قبول درخواست

ياد شده از طرف دادگاه رسيدگي در ديوان عالي كشور تا صدور حكم متوقف خواهد شد.

ماده 435 _ در دادخواست اعاده دادرسي مراتب زير درج مي گردد:

1_ نام و نام خانوادگي و محل اقامت و ساير مشخصات درخواست كننده و طرف او.

2_ حكمي كه مورد درخواست اعاده دادرسي است

3_ مشخصات دادگاه صادر كننده حكم

4_ جهتي كه موجب درخواست اعاده دادرسي شده است

درصورتي كه درخواست اعاده دادرسي را وكيل تقديم نمايد بايدمشخصات او در دادخواست ذكر و وكالتنامه نيز پيوست دادخواست گردد.

تبصره _ دادگاه صالح بدوا در مورد قبول يا رد درخواست اعاده دادرسي قرار لازم را صادر مي نمايد ودر صورت قبول درخواست مبادرت به رسيدگي ماهوي خواهد نمود.

ساير ترتيبات رسيدگي مطابق مقررات مربوط به دعاوي است

ماده 436 _ در اعاده دادرسي به جز آنچه كه در دادخواست اعاده دادرسي ذكر شده است جهت ديگري مورد رسيدگي قرار نمي گيرد.

ماده 437 _ با درخواست اعاده دادرسي و پس از صدور قرار قبولي آن به شرح ذيل اقدام مي گردد:

الف _ چنانچه محكوم به غير مالي باشد اجراي حكم متوقف خواهدشد.

ب _ چنانچه محكوم به مالي است و امكان اخذ تأمين و جبران خسارت احتمالي باشد به تشخيص دادگاه از محكوم له تأمين مناسب اخذ واجراي حكم ادامه مي يابد.

ج _ در مواردي كه درخواست اعاده دادرسي مربوط به يك قسمت از حكم باشد حسب مورد مطابق بندهاي (الف و (ب اقدام مي گردد.

ماده 438 _ هرگاه پس از رسيدگي دادگاه درخواست اعاده دادرسي راوارد تشخيص دهد، حكم مورد اعاده دادرسي را نقض و حكم مقتضي صادر مي نمايد. در صورتي كه درخواست اعاده دادرسي راجع به قسمتي

از حكم باشد، فقط همان قسمت نقض يا اصلاح مي گردد. اين حكم از حيث تجديد نظر و فرجام خواهي تابع مقررات مربوط خواهدبود.

ماده 439 _ اگر جهت اعاده دادرسي مغايرت دو حكم باشد، دادگاه پس از قبول اعاده دادرسي حكم دوم را نقض و حكم اول به قوت خود باقي خواهد بود.

ماده 440 _ نسبت به حكمي كه پس از اعاده دادرسي صادر مي گردد ، ديگر اعاده دادرسي از همان جهت پذيرفته نخواهد شد.

ماده 441 _ دراعاده دادرسي غير از طرفين دعوا شخص ديگري به هيچ عنوان نمي تواند داخل در دعواشود.

باب ششم _ مواعد
فصل اول _ تعيين و حساب مواعد ( ماده 442 الي 449 )

ماده 442 _ مواعدي را كه قانون تعيين نكرده است دادگاه معين خواهد كرد. موعد دادگاه بايد به مقداري باشد كه انجام امر مورد نظر در آن امكان داشته باشد. موعد به سال يا ماه يا هفته و يا روز تعيين خواهدشد.

ماده 443 _ از نظر احتساب موارد قانوني سال دوازده ماه ماه سي روز، هفته هفت روز و شبانه روز بيست و چهار ساعت است

ماده 444 _ چنانچه روز آخر موعد، مصادف با روز تعطيل ادارات باشد و يا به جهت آماده نبودن دستگاه قضايي مربوط امكان اقدامي نباشد، آن روز به حساب نمي آيد و روز آخر موعد، روزي خواهد بود كه ادارات بعد از تعطيل يا رفع مانع باز مي شوند.

ماده 445 _ موعدي كه ابتداي آن تاريخ ابلاغ يا اعلام ذكر شده است روز ابلاغ و اعلام و همچنين روز اقدام جز مدت محسوب نمي شود.

ماده 446 _ كليه مواعد مقرر در اين قانون از قبيل واخواهي و تكميل دادخواست براي افراد مقيم خارج از كشور دو ماه از تاريخ ابلاغ مي باشد.

ماده

447 _ چنانچه در يك دعوا خواندگان متعدد باشند، طولاني ترين موعدي كه در مورد يك نفر از آنان رعايت مي شود شامل ديگران نيزخواهد شد.

ماده 448 _ چنانچه در روزي كه دادگاه براي حضور اصحاب دعوا تعيين كرده است مانعي براي رسيدگي پيش آيد، انقضاي موعد، روزي خواهد بود كه دادگاه براي رسيدگي تعيين مي كند.

ماده 449 _ مواعدي كه دادگاه تاريخ انقضاي آن را معين كرده باشد در همان تاريخ منقضي خواهد شد.

فصل دوم _ دادن مهلت و تجديد موعد ( ماده 450 الي 453 )

ماده 450 _ مهلت دادن در مواعدي كه از سوي دادگاه تعيين مي گردد، فقط براي يك بار مجاز خواهد بود، مگر در صورتي كه در اعلام موعد سهو يا خطايي شده باشد و يا متقاضي مهلت ثابت نمايد كه عدم انجام كار مورد درخواست دادگاه به علت وجود مانعي بوده كه رفع آن در توان او نبوده است

تبصره _ مقررات مربوط به مواعد شامل تجديد جلسات دادرسي نمي باشد.

ماده 451 _ تجديد مهلت قانوني در مورد اعتراض به حكم غيابي و تجديد نظر خواهي و فرجام خواهي و اعاده دادرسي ممنوع است مگر در موردي كه قانون تصريح كرده باشد.

ماده 452 _ مهلت دادن پس از انقضاي مواعدي كه قانون تعيين كرده در غير موارد ياد شده در ماده فوق در صورتي مجاز است كه در اعلام موعد سهو يا خطايي شده باشد و يا متقاضي مهلت ثابت نمايد كه عدم استفاده از موعد قانوني به علت وجود يكي از عذرهاي مذكور در ماده 306) اين قانون بوده است

ماده 453 _ درصورت قبول استمهال مهلت جديدي متناسب با رفع عذر كه در هر حال از مهلت قانوني بيشتر نباشد

تعيين مي شود

باب هفتم _ داوري ( ماده 454 الي 501 )

ماده 454 _ كليه اشخاصي كه اهليت اقامه دعوا دارند مي توانند باتراضي يكديگر منازعه و اختلاف خود را خواه در دادگاهها طرح شده يا نشده باشد و در صورت طرح در هر مرحله اي از رسيدگي باشد، به داوري يك يا چند نفر ارجاع دهند.

ماده 455 _ متعاملين مي توانند ضمن معامله ملزم شوند و يا به موجب قرارداد جداگانه تراضينمايند كه درصورت بروز اختلاف بين آنان به داوري مراجعه كنند و نيز مي توانند داور يا داوران خود را قبل يا بعد ازبروز اختلاف تعيين نمايند.

تبصره _ در كليه موارد رجوع به داور، طرفين مي توانند انتخاب داور يا داوران را به شخص ثالث يا دادگاه واگذار كنند.

ماده 456 _ در مورد معاملات و قراردادهاي واقع بين اتباع ايراني وخارجي، تا زماني كه اختلافي ايجاد نشده است طرف ايراني نميتواندبه نحوي از انحاء ملتزم شود كه در صورت بروز اختلاف حل آن را به داور يا داوران يا هياتي ارجاع نمايد كه آنان داراي همان تابعيتي باشندكه طرف معامله دارد. هر معامله و قراردادي كه مخالف اين منع قانونيباشد در قسمتي كه مخالفت دارد باطل و بلااثر خواهد بود.

ماده 457 _ ارجاع دعاوي راجع به اموال عمومي و دولتي به داور يپس از تصويب هيات وزيران و اطلاع مجلس شوراي اسلامي صورت مي گيرد. در مواردي كه طرف دعوا خارجي و يا موضوع دعوا ازموضوعاتي باشد كه قانون آن را مهم تشخيص داده تصويب مجلس شوراي اسلامي نيز ضروري است

ماده 458 _ در هر مورد كه داور تعيين مي شود بايد موضوع و مدت داوري و نيز مشخصات طرفين و داور يا داوران به طوري كه رافع

اشتباه باشد تعيين گردد. در صورتي كه تعيين داور بعد از بروز اختلاف باشد،موضوع اختلاف كه به داوري ارجاع شده بايد به طور روشن مشخص و مراتب به داوران ابلاغ شود.

تبصره _ قراردادهاي داوري كه قبل از اجراي اين قانون تنظيم شده اند با رعايت اصل يكصدو سي ونهم (139) قانون اساسي تابع مقررات زمان تنظيم مي باشند.

ماده 459 _ در مواردي كه طرفين معامله يا قرارداد متعهد به معرفيداور شده ولي داور يا داوران خود را معين نكرده باشند و در موقع بروزاختلاف نخواهند و يا نتوانند در معرفي داور اختصاصي خود اقدام و يادر تعيين داور ثالث تراضي نمايند و تعيين داور به دادگاه يا شخص ثالث نيز محول نشده باشد، يك طرف ميتواند داور خود را معين كرده به وسيله اظهار نامه رسمي به طرف مقابل معرفي و درخواست تعيين داور نمايد و يا نسبت به تعيين داور ثالث تراضي كند. در اين صورت طرف مقابل مكلف است ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ اظهارنامه داورخود را معرفي و يا در تعيين داور ثالث تراضي نمايد. هرگاه تا انقضايمدت ياد شده اقدام نشود، ذينفع ميتواند حسب مورد براي تعيين داور به دادگاه مراجعه كند.

ماده 460 _ در مواردي كه مقرر گرديده است حل اختلاف به يك نفرداور ارجاع شود و طرفين نخواهند يا نتوانند در انتخاب داور تراضينمايند و نيز در صورتي كه داور يكي از طرفين فوت شود، يا استعفادهد و طرف نامبرده نخواهد جانشين او را معين كند و يا در هر موردي كه انتخاب داور به شخص ثالث واگذار شده و آن شخص از تعيين داورامتناع نمايد يا تعيين داور از طرف او غير ممكن باشد، هر يك از

طرفين مي توانند با معرفي داور مورد نظر خود وسيله اظهارنامه از طرف مقابل درخواست نمايد كه ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ اظهارنامه نظر خود رادر مورد داور واحد اعلام كند و يا حسب مورد در تعيين جانشين داور متوفي يا مستعفي يا داوري كه انتخاب او وسيله ثالث متعذر گرديده اقدام نمايد. در صورتي كه با انقضاي مهلت اقدامي به عمل نيايد، برابرقسمت اخير ماده قبل عمل خواهد شد.

ماده 461 _ هرگاه نسبت به اصل معامله يا قرارداد راجع به داوريبين طرفين اختلافي باشد دادگاه ابتدا به آن رسيدگي و اظهار نظرمينمايد.

ماده 462 _ در صورتي كه طرفين نسبت به دادگاه معيني براي انتخاب داور تراضي نكرده باشند، دادگاه صلاحيتدار براي تعيين داور، دادگاهي خواهد بود كه صلاحيت رسيدگي به اصل دعوا را دارد.

ماده 463 _ هرگاه طرفين ملتزم شده باشند كه در صورت بروزاختلاف بين آنها شخص معيني داوري نمايد و آن شخص نخواهد يانتواند به عنوان داور رسيدگي كند و به داور يا داوران ديگري نيزتراضي ننمايند، رسيدگي به اختلاف در صلاحيت دادگاه خواهد بود.

ماده 464 _ در صورتي كه در قرارداد داوري، تعداد داور معين نشده باشد و طرفين نتوانند در تعيين داور يا داوران توافق كنند، هر يك ازطرفين بايد يك نفر داور اختصاصي معرفي و يك نفر به عنوان داورسوم به اتفاق تعيين نمايند.

ماده 465 _ در هر مورد كه داور يا داوران وسيله يك طرف يا طرفين انتخاب ميشود، انتخاب كننده مكلف است قبولي داوران را اخذنمايد. ابتداي مدت داوري روزي است كه داوران قبول داوري كرده وموضوع اختلاف و شرايط داوري و مشخصات طرفين و داوران به همه آنها ابلاغ

شده باشد.

ماده 466 _ اشخاص زير را هر چند با تراضي نميتوان به عنوان داورانتخاب نمود:

1_ اشخاصي كه فاقد اهليت قانوني هستند.

2_ اشخاصي كه به موجب حكم قطعي دادگاه و يا در اثر آن از داوريمحروم شده اند.

ماده 467 _ در مواردي كه دادگاه به جاي طرفين يا يكي از آنان داور تعيين مي كند، بايد حداقل از بين دو برابر تعدادي كه براي داوري لازم است و واجد شرايط هستند داور يا داوران لازم را به طريق قرعه معين نمايد.

ماده 468 _ دادگاه پس از تعيين داور يا داوران و اخذ قبولي، نام و نام خانوادگي و ساير مشخصات طرفين و موضوع اختلاف و نام ونام خانوادگي داور يا داوران و مدت داوري را كتبا به داوران ابلاغ مي نمايد. در اين مورد ابتداي مدت داوري تاريخ ابلاغ به همه داوران ميباشد.

ماده 469 _ دادگاه نميتواند اشخاص زير را به سمت داور معين نمايد مگر با تراضي طرفين

1_ كساني كه سن آنان كمتر از بيست و پنج سال تمام باشد.

2_ كساني كه در دعوا ذينفع باشند.

3_ كساني كه با يكي از اصحاب دعوا قرابت سببي يا نسبي تا درجه دوم از طبقه سوم داشته باشند.

4_ كساني كه قيم يا كفيل يا وكيل يا مباشر امور يكي از اصحاب دعواميباشند يا يكي از اصحاب دعوا مباشر امور آنان باشد.

5_ كساني كه خود يا همسرانشان وارث يكي از اصحاب دعوا باشند.

6_ كساني كه با يكي از اصحاب دعوا يا با اشخاصي كه قرابت نسبي ياسببي تا درجه دوم از طبقه سوم با يكي از اصحاب دعوا دارند، درگذشته يا حال دادرسي كيفري داشته باشند.

7_ كساني كه خود يا همسرانشان و يا يكي

از اقرباي سببي يا نسبي تادرجه دوم از طبقه سوم او با يكي از اصحاب دعوايا زوجه و يا يكي ازاقرباي نسبي يا سببي تا درجه دوم از طبقه سوم او دادرسي مدني دارند.

8_ كارمندان دولت در حوزه مأموريت آنان

ماده 470 _ كليه قضات و كارمندان اداري شاغل در محاكم قضايينمي توانند داوري نمايند هر چند با تراضي طرفين باشد.

ماده 471 _ در مواردي كه داور با قرعه تعيين مي شود، هر يك ازطرفين مي توانند پس از اعلام در جلسه در صورت حضور و درصورت غيبت از تاريخ ابلاغ تا ده روز، داور تعيين شده را رد كنند، مگراين كه موجبات رد بعدا حادث شود كه در اين صورت ابتداي مدت روزي است كه علت رد حادث گردد. دادگاه پس از وصول اعتراض رسيدگي مينمايد و چنانچه اعتراض را وارد تشخيص دهد داورديگري تعيين ميكند.

ماده 472 _ بعد از تعيين داور يا داوران طرفين حق عزل آنان را ندارندمگر با تراضي.

ماده 473 _ چنانچه داور پس از قبول داوري بدون عذر موجه از قبيل مسافرت يا بيماري و امثال آن در جلسات داوري حاضر نشده يا استعفادهد و يا از دادن راي امتناع نمايد، علاوه بر جبران خسارات وارده تاپنج سال از حق انتخاب شدن به داوري محروم خواهد بود.

ماده 474 _ نسبت به امري كه از طرف دادگاه به داوري ارجاع مي شود اگر يكي از داوران استعفا دهد يا از دادن راي امتناع نمايد و يا در جلسه داوري دوبار متوالي حضور پيدا نكند دو داور ديگر به موضوع رسيدگي و راي خواهند داد. چنانچه بين آنان در صدور راي اختلاف حاصل شود،

دادگاه به جاي داوري كه استعفا داده يا از دادن راي امتناع نموده يا دوبار متوالي در جلسه داوري حضور پيدا نكرده ظرف مدت ده روز داور ديگري به قيد قرعه انتخاب خواهد نمود، مگر اين كه قبل از انتخاب به اقتضاي مورد، طرفين داور ديگري معرفي كرده باشند. دراين صورت مدت داوري از تاريخ قبول داور جديد شروع ميشود.

در صورتي كه داوران در مدت قرارداد داوري يا مدتي كه قانون معين كرده است نتوانند راي بدهند و طرفين به داوري اشخاص ديگرتراضي نكرده باشند، دادگاه به اصل دعوا وفق مقررات قانونيرسيدگي و راي صادر مينمايد.

تبصره _ در موارد فوق راي اكثريت داوران ملاك اعتبار است مگراين كه در قرارداد ترتيب ديگري مقرر شده باشد.

ماده 475 _ شخص ثالثي كه برابر قانون به دادرسي جلب شده يا قبل يابعد از ارجاع اختلاف به داوري وارد دعوا شده باشد، ميتواند با طرفين دعواي اصلي در ارجاع امر به داوري و تعيين داور يا داوران تعيين شده تراضي كند و اگر موافقت حاصل نگرديد، به دعواي او برابر مقررات به طور مستقل رسيدگي خواهد شد.

ماده 476 _ طرفين بايداسناد و مدارك خود را به داوران تسليم نمايند.داوران نيز مي توانند توضيحات لازم را از آنان بخواهند و اگر براياتخاذ تصميم جلب نظر كارشناس ضروري باشد، كارشناس انتخاب نمايند.

ماده 477 _ داوران در رسيدگي و راي، تابع مقررات قانون آيين دادرسي نيستند ولي بايد مقررات مربوط به داوري را رعايت كنند.

ماده 478 _ هرگاه ضمن رسيدگي مسايلي كشف شود كه مربوط به وقوع جرمي باشد و در راي داور مؤثر بوده و تفكيك جهات مدني ازجزايي ممكن نباشد و همچنين در صورتي كه دعوا مربوط به نكاح يا

طلاق يا نسب بوده و رفع اختلاف در امري كه رجوع به داوري شده متوقف بر رسيدگي به اصل نكاح يا طلاق يا نسب باشد، رسيدگيداوران تا صدور حكم نهايي از دادگاه صلاحيتدار نسبت به امر جزايييا نكاح يا طلاق يا نسب متوقف ميگردد.

ماده 479 _ ادعاي جعل و تزوير در سند بدون تعيين عامل آن و يا درصورتي كه تعقيب وي به جهتي از جهات قانوني ممكن نباشد مشمول ماده قبل نميباشد.

ماده 480 _ حكم نهايي ياد شده در ماده (478) توسط دادگاه ارجاع كننده دعوا به داوري يا دادگاهي كه داور را انتخاب كرده است به داوران ابلاغ ميشود و آنچه از مدت داوري در زمان توقف رسيدگي داوران باقي بوده از تاريخ ابلاغ حكم ياد شده حساب ميشود. هرگاه داوربدون دخالت دادگاه انتخاب شده باشد، حكم نهايي وسيله طرفين يايك طرف به او ابلاغ خواهد شد.

داوران نمي توانند برخلاف مفاد حكمي كه در امر جزايي يا نكاح ياطلاق يا نسب صادر شده راي بدهند.

ماده 481 _ در موارد زير داوري از بين ميرود:

1_ با تراضي كتبي طرفين دعوا.

2_ با فوت يا حجر يكي از طرفين دعوا.

ماده 482 _ راي داور بايد موجه و مدلل بوده و مخالف با قوانين موجد حق نباشد.

ماده 483 _ در صورتي كه داوران اختيار صلح داشته باشند مي تواننددعوا را با صلح خاتمه دهند. در اين صورت صلح نامه اي كه به امضايداوران رسيده باشد معتبر و قابل اجراست

ماده 484 _ داوران بايد از جلسه اي كه براي رسيدگي يا مشاوره و يا صدور راي تشكيل ميشود مطلع باشند و اگر داور از شركت در جلسه يا دادن راي يا امضاي آن امتناع نمايد،

رايي كه با اكثريت صادر ميشودمناط اعتبار است مگر اين كه در قرارداد ترتيب ديگري مقرر شده باشد.مراتب نيز بايد در برگ راي قيد گردد. ترتيب تشكيل جلسه و نحوه رسيدگي و دعوت براي حضور در جلسه توسط داوران تعيين خواهدشد. در مواردي كه ارجاع امر به داوري از طريق دادگاه بوده دعوت به حضور در جلسه به موجب اخطاريه دفتر دادگاه به عمل مي آيد.

تبصره _ در مواردي كه طرفين به موجب قرارداد ملزم شده اند كه درصورت بروز اختلاف بين آنان شخص يا اشخاص معيني داوري نمايداگر مدت داوري معين نشده باشد مدت آن سه ماه و ابتداي آن از روزياست كه موضوع براي انجام داوري به داور يا تمام داوران ابلاغ مي شود. اين مدت با توافق طرفين قابل تمديد است

ماده 485 _ چنانچه طرفين در قرارداد داوري طريق خاصي براي ابلاغ راي داوري پيش بيني نكرده باشند، داور مكلف است راي خود را به دفتر دادگاه ارجاع كننده دعوا به داور يا دادگاهي كه صلاحيت رسيدگيبه اصل دعوا را دارد تسليم نمايد.

دفتر دادگاه اصل راي را بايگاني نموده و رونوشت گواهي شده آن را به دستور دادگاه براي اصحاب دعوا ارسال ميدارد.

ماده 486 _ هرگاه طرفين راي داور را به اتفاق به طور كلي و يا قسمتي از آن را رد كنند، آن راي در قسمت مردود بلااثر خواهد بود.

ماده 487 _ تصحيح راي داوري در حدود ماده (309) اين قانون قبل از انقضاي مدت داوري راسا با داور يا داوران است و پس از انقضايآن تا پايان مهلت اعتراض به راي داور، به درخواست طرفين يا يكياز آنان با داور يا داوران صادركننده راي

خواهد بود. داور يا داوران مكلفند ظرف بيست روز از تاريخ تقاضاي تصحيح راي اتخاذ تصميم نمايند. راي تصحيحي به طرفين ابلاغ خواهد شد. در اين صورت رسيدگي به اعتراض در دادگاه تا اتخاذ تصميم داور يا انقضاي مدت يادشده متوقف ميماند.

ماده 488 _ هرگاه محكوم عليه تا بيست روز بعد از ابلاغ راي داوريرا اجرا ننمايد، دادگاه ارجاع كننده دعوا به داوري ويا دادگاهي كه صلاحيت رسيدگي به اصل دعوا را دارد مكلف است به درخواست طرف ذي نفع طبق راي داور برگ اجرايي صادر كند. اجراي راي برابرمقررات قانوني ميباشد.

ماده 489 _ راي داوري در موارد زير باطل است و قابليت اجراييندارد:

1_ راي صادره مخالف با قوانين موجدحق باشد.

2_ داور نسبت به مطلبي كه موضوع داوري نبوده رايصادركرده است

3_ داور خارج از حدود اختيار خود راي صادر نموده باشد. در اين صورت فقط آن قسمت از راي كه خارج از اختيارات داور است ابطال ميگردد.

4_ راي داور پس از انقضاي مدت داوري صادر و تسليم شده باشد.

5_ راي داور با آنچه در دفتر املاك يا بين اصحاب دعوا در دفتر اسنادرسمي ثبت شده و داراي اعتبار قانوني است مخالف باشد.

6_ راي به وسيله داوراني صادر شده كه مجاز به صدور راي نبوده اند.

7_ قرارداد رجوع به داوري بياعتبار بوده باشد.

ماده 490 _ در مورد ماده فوق هر يك از طرفين مي تواند ظرف بيست روز بعد از ابلاغ راي داور از دادگاهي كه دعوا را ارجاع به داوري كرده يا دادگاهي كه صلاحيت رسيدگي به اصل دعوا را دارد، حكم به بطلان راي داور را بخواهد در اين صورت دادگاه مكلف است به درخواست رسيدگي كرده هرگاه راي از موارد مذكور درماده فوق

باشد حكم به بطلان آن دهد و تا رسيدگي به اصل دعوا و قطعي شدن حكم به بطلان راي داور متوقف ميماند.

تبصره _ مهلت يادشده در اين ماده و ماده (488) نسبت به اشخاصيكه مقيم خارج از كشور ميباشند دوماه خواهد بود. شروع مهلت هايتعيين شده در اين ماده و ماده (488) براي اشخاصي كه داراي عذرموجه به شرح مندرج در ماده (306) اين قانون و تبصره (1) آن بوده اندپس از رفع عذر احتساب خواهد شد.

ماده 491 _ چنانچه اصل دعوا در دادگاه مطرح بوده و از اين طريق به داوري ارجاع شده باشد، در صورت اعتراض به راي داور و صدورحكم به بطلان آن رسيدگي به دعوا تا قطعي شدن حكم بطلان رايداور متوقف ميماند.

تبصره _ در مواردي كه ارجاع امر به داوري از طريق دادگاه نبوده وراي داور باطل گردد، رسيدگي به دعوا در دادگاه با تقديم دادخواست به عمل خواهد آمد.

ماده 492 _ در صورتي كه درخواست ابطال راي داور خارج از موعد مقرر باشد دادگاه قرار رد درخواست را صادر مينمايد. اين قرار قطعياست

ماده 493 _ اعتراض به راي داور مانع اجراي آن نيست مگر آن كه دلايل اعتراض قوي باشد. در اين صورت دادگاه قرار توقف منع اجرايآن را تاپايان رسيدگي به اعتراض و صدور حكم قطعي صادر مينمايدو در صورت اقتضاء تأمين مناسب نيز از معترض اخذ خواهد شد.

ماده 494 _ چنانچه دعوا در مرحله فرجامي باشد، و طرفين با توافق تقاضاي ارجاع امر به داوري را بنمايند يا مورد از موارد ارجاع به داوري تشخيص داده شود، ديوان عالي كشور پرونده را براي ارجاع به داوري به دادگاه صادر كننده راي فرجام خواسته

ارسال مي دارد.

ماده 495 _ راي داور فقط درباره طرفين دعوا و اشخاصي كه دخالت وشركت در تعيين داور داشته اند و قائم مقام آنان معتبر است و نسبت به اشخاص ديگر تاثيري نخواهد داشت

ماده 496 _ دعاوي زير قابل ارجاع به داوري نيست

1_ دعواي ورشكستگي.

2_ دعاوي راجع به اصل نكاح فسخ آن طلاق و نسب

ماده 497 _ پرداخت حق الزحمه داوران به عهده طرفين است مگر آن كه در قرارداد داوري ترتيب ديگري مقرر شده باشد.

ماده 498 _ ميزان حق الزحمه داوري بر اساس آيين نامه اي است كه هر سه سال يكبار توسط وزير دادگستري تهيه و به تصويب رييس قوه قضاييه خواهد رسيد.

ماده 499 _ در صورت تعدد داور، حق الزحمه بالسويه بين آنان تقسيم ميشود.

ماده 500 _ چنانچه بين داور و اصحاب دعوا قراردادي در خصوص ميزان حق الزحمه منعقد شده باشد، برابر قرارداد عمل خواهد شد.

ماده 501 _ هرگاه در اثر تدليس تقلب يا تقصير در انجام وظيفه داوران ضرر مالي متوجه يك طرف يا طرفين دعواگردد، داوران برابرموازين قانوني مسوول جبران خسارت وارده خواهند بود.

باب هشتم _ هزينه دادرسي و اعسار
فصل اول _ هزينه دادرسي ( ماده 502 الي 503 )

ماده 502 _ هزينه دادرسي عبارت است از:

1 _ هزينه برگهايي كه به دادگاه تقديم مي شود.

2 _ هزينه قرارها و احكام دادگاه

ماده 503 _ هزينه دادخواست كتبي يا شفاهي اعم از دادخواست بدوي و اعتراض به حكم غيابي و متقابل و ورود و جلب ثالث و اعتراض شخص ثالث و دادخواست تجديد نظر و فرجام و اعاده دادرسي و هزينه وكالتنامه و برگهاي اجرايي و غيره همان است كه در ماده (3) قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين مصوب 1373 و يا ساير قوانين تعيين

شده است كه به صورت الصاق و ابطال تمبر و يا واريز وجه به حساب خزانه پرداخت مي گردد.

فصل دوم _ اعسار از هزينه دادرسي ( ماده 504 الي 514 )

ماده 504 _ معسر از هزينه دادرسي كسي است كه به واسطه عدم كفايت دارايي يا عدم دسترسي به مال خود به طور موقت قادر به تاديه آن نيست

ماده 505 _ ادعاي اعسار از پرداخت هزينه دادرسي ضمن درخواست نخستين يا تجديد نظر يا فرجام مطرح خواهد شد. طرح اين ادعا به موجب دادخواست جداگانه نيز ممكن است اظهار نظر درمورد اعسار از هزينه تجديد نظر خواهي و يا فرجام خواهي با دادگاهي مي باشد كه راي مورد درخواست تجديد نظر و يا فرجام را صادر نموده است

ماده 506 _ در صورتي كه دليل اعسار شهادت شهود باشد، بايد شهادت كتبي حداقل دو نفر از اشخاصي كه از وضعيت مالي و زندگاني او مطلع مي باشند به دادخواست ضميمه شود.

در شهادت نامه مشخصات و شغل و وسيله امرار معاش مدعي اعسار و عدم تمكن مالي او براي تاديه هزينه دادرسي با تعيين مبلغ آن بايد تصريح شده و شهود منشا اطلاعات و مشخصات كامل و اقامتگاه خود را به طور روشن ذكر نمايند.

ماده 507 _ مدير دفتر ظرف دو روز از تاريخ وصول دادخواست اعسار، پرونده را به نظر قاضي دادگاه مي رساند تا چنانچه حضور شهود را در جلسه دادرسي لازم بداند به مدعي اعسار اخطار شود كه در روز مقرر شهود خود را حاضر نمايد.

مدير دفتر نسخه ديگر دادخواست را براي طرف دعواي اصلي ارسال و در ضمن روز جلسه دادرسي را تعيين و ابلاغ مي نمايد. به هرحال حكم صادره در خصوص اعسار، حضوري محسوب

است

ماده 508 _ معافيت از هزينه دادرسي بايد براي هر دعوا به طور جداگانه تحصيل شود ولي معسر مي تواند در تمام مراحل مربوط به همان دعوا از معافيت استفاده كند.

ماده 509 _ در مورد دعاوي متعددي كه مدعي اعسار بر يك نفر همزمان اقامه مي نمايد حكم اعساري كه نسبت به يكي از دعاوي صادر شود نسبت به بقيه دعاوي نيز موثر خواهد بود.

ماده 510 _ اگر معسر فوت شود، ورثه نمي توانند از حكم اعسار هزينه دادرسي مورث استفاده نمايند، لكن فوت مورث در هر يك از دادرسيهاي نخستين و تجديد نظر و فرجام مانع جريان دادرسي در آن مرحله نيست و هزينه دادرسي از ورثه مطالبه مي شود، مگر آن كه ورثه نيز اعسار خود را ثابت نمايند.

ماده 511 _ هرگاه مدعي اعسار در دعواي اصلي محكوم له واقع شود و از اعسار خارج گردد، هزينه دادرسي از او دريافت خواهد شد.

ماده 512 _ از تاجر، دادخواست اعسار پذيرفته نمي شود. تاجري كه مدعي اعسار نسبت به هزينه دادرسي مي باشد بايدبرابر مقررات قانون تجارت دادخواست ورشكستگي دهد. كسبه جز مشمول اين ماده نخواهند بود.

ماده 513 _ پس از اثبات اعسار، معسر مي تواند از مزاياي زير استفاده نمايد:

1_ معافيت موقت از تاديه تمام يا قسمتي از هزينه دادرسي در مورد دعوايي كه براي معافيت از هزينه آن ادعاي اعسار شده است

2_ حق داشتن وكيل معاضدتي و معافيت موقت از پرداخت حق الوكاله

ماده 514 _ هرگاه معسر به تاديه تمام يا قسمتي از هزينه دادرسي متمكن گردد، ملزم به تاديه آن خواهد بود. همچنين اگر با درآمدهاي خود بتواند تمام يا قسمتي از هزينه دادرسي را بپردازد دادگاه

با در نظرگرفتن مبلغ هزينه دادرسي و ميزان درآمد وي و هزينه هاي ضروري زندگي مقدار و مدت پرداخت هزينه دادرسي را تعيين خواهد كرد.

باب نهم _ مطالبه خسارت و اجبار به انجام تعهد
فصل اول _ كليات ( ماده 515 الي 518 )

ماده 515 _ خواهان حق دارد ضمن تقديم دادخواست يا در اثناي دادرسي و يا به طور مستقل جبران خسارات ناشي از دادرسي يا تاخير انجام تعهد يا عدم انجام آن را كه به علت تقصير خوانده نسبت به اداي حق يا امتناع از آن به وي وارد شده يا خواهد شد، همچنين اجرت المثل را به لحاظ عدم تسليم خواسته يا تاخير تسليم آن از باب اتلاف وتسبيب از خوانده مطالبه نمايد.

خوانده نيز مي تواند خسارتي را كه عمدا از طرف خواهان با علم به غير محق بودن در دادرسي به او وارد شده از خواهان مطالبه نمايد.

دادگاه در موارد ياد شده ميزان خسارت را پس از رسيدگي معين كرده وضمن حكم راجع به اصل دعوا يا به موجب حكم جداگانه محكوم عليه را به تاديه خسارت ملزم خواهد نمود.

در صورتي كه قرارداد خاصي راجع به خسارت بين طرفين منعقد شده باشد برابر قرارداد رفتار خواهد شد.

تبصره 1_ در غير مواردي كه دعواي مطالبه خسارت مستقلا يا بعد ازختم دادرسي مطرح شود مطالبه خسارتهاي موضوع اين ماده مستلزم تقديم دادخواست نيست

تبصره 2_ خسارت ناشي از عدم النفع قابل مطالبه نيست و خسارت تاخير تاديه در موارد قانوني قابل مطالبه مي باشد.

ماده 516 _ چنانچه هر يك از طرفين از جهتي محكوم له و از جهتي محكوم عليه باشند در صورت تساوي خسارت هر يك در مقابل خسارت طرف ديگر به حكم دادگاه تهاتر خواهد شد در غير اين صورت نسبت به اضافه نيز حكم

صادر مي گردد.

ماده 517 _ دعوايي كه به طريق سازش خاتمه يافته باشد، حكم به خسارت نسبت به آن دعوا صادر نخواهد شد. مگر اين كه ضمن سازش نسبت به خسارات وارده تصميم خاصي اتخاذ شده باشد.

ماده 518 _ در مواردي كه مقدار هزينه و خسارات در قانون يا تعرفه رسمي معين نشده باشد، ميزان آن را دادگاه تعيين مي نمايد.

فصل دوم _ خسارات ( ماده 519 الي 522 )

ماده 519 _ خسارات دادرسي عبارت است از هزينه دادرسي و حق الوكاله وكيل و هزينه هاي ديگري كه به طور مستقيم مربوط به دادرسي و براي اثبات دعوا يا دفاع لازم بوده است از قبيل حق الزحمه كارشناسي و هزينه تحقيقات محلي

ماده 520 _ در خصوص مطالبه خسارت وارده خواهان بايد اين جهت را ثابت نمايد كه زيان وارده بلا واسطه ناشي از عدم انجام تعهد يا تاخير آن و يا عدم تسليم خواسته بوده است در غير اين صورت دادگاه دعواي مطالبه خسارت را رد خواهد كرد.

ماده 521 _ هزينه هايي كه براي اثبات دعوا يا دفاع ضرورت نداشته نمي توان مطالبه نمود.

ماده 522 _ در دعاويي كه موضوع آن دين و از نوع وجه رايج بوده و بامطالبه داين و تمكن مديون مديون امتناع از پرداخت نموده درصورت تغيير فاحش شاخص قيمت سالانه از زمان سر رسيد تا هنگام پرداخت و پس از مطالبه طلبكار، دادگاه با رعايت تناسب تغيير شاخص سالانه كه توسط بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران تعيين مي گردد محاسبه و مورد حكم قرار خواهد داد مگر اين كه طرفين به نحوه ديگري مصالحه نمايند.

فصل سوم _ مستثنيات دين ( ماده 523 الي 529 )

ماده 523 _ دركليه مواردي كه راي دادگاه براي وصول دين به موقع اجرا گذارده مي شود اجراي راي از مستثنيات دين اموال محكوم عليه ممنوع مي باشد.

تبصره _ احكام جزايي دادگاههاي صالح مبني بر استرداد كل يا بخشي از اموال محكوم عليه يا ضبط آن مستثني مي باشد.

ماده 524 _ مستثنيات دين عبارت است از:

الف _ مسكن مورد نياز محكوم عليه و افراد تحت تكفل وي با رعايت شوون عرفي

ب _ وسيله نقليه مورد نياز و متناسب با

شان محكوم عليه

ج _ اثاثيه مورد نياز زندگي كه براي رفع حوايج ضروري محكوم عليه خانواده و افراد تحت تكفل وي لازم است

د _ آذوقه موجود به قدر احتياج محكوم عليه و افراد تحت تكفل وي براي مدتي كه عرفا آذوقه ذخيره مي شود.

ه_ _ كتب و ابزار علمي و تحقيقاتي براي اهل علم و تحقيق متناسب باشان آنان

و _ وسايل و ابزار كار كسبه پيشه وران كشاورزان و ساير اشخاصي كه وسيله امرار معاش محكوم عليه و افراد تحت تكفل وي مي باشد.

ماده 525 _ در صورت بروز اختلاف نسبت به متناسب بودن اموال و اشياي موصوف در ماده قبل با شوون و نياز محكوم عليه تشخيص دادگاه صادر كننده حكم لازم الاجرا، ملاك خواهد بود. چنانچه اموال و اشياي مذكور بيش از حد نياز و شوون محكوم عليه تشخيص داده شود و قابل تجزيه و تفكيك نباشد به دستور دادگاه به فروش رسيده مازاد برشان بابت محكوم به يا دين پرداخت مي گردد.

ماده 526 _ مستثنيات دين تا زمان حيات محكوم عليه جاري است

ماده 527 _ چنانچه راي دادگاه مبني بر استرداد عين مالي باشد مشمول مقررات اين فصل نخواهد بود.

ساير مقررات

ماده 528 _ دادسرا و دادگاه ويژه روحانيت كه براساس دستور ولايت رهبر كبير انقلاب امام خميني ره تشكيل گرديده طبق اصول پنجم (5)و پنجاه و هفتم (57) قانون اساسي تا زماني كه رهبر معظم انقلاب اسلامي ادامه كار آن را مصلحت بدانند به جرايم اشخاص روحاني رسيدگي خواهد كرد و پرداخت حقوق و مزاياي قضات و كاركنان آن تابع مقررات مربوط به قوه قضاييه مي باشد.

ماده 529 _ از

تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون قانون آيين دادرسي مدني مصوب سال 1318 و الحاقات و اصلاحات آن و مواد (18)،(19)،(21)،(23) و (31) قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب سال 1373 و ساير قوانين و مقررات در موارد مغاير ملغي مي گردد.

قانون اجراي احكام مدني

فصل اول _ قواعد عمومي
مبحث اول _ مقدمات اجرا ( ماده 1 الي 11 )

قانون اجراي احكام مدني

مصوب اول آبان ماه 1356

فصل اول _ قواعد عمومي

مبحث اول _ مقدمات اجرا

ماده 1 _ هيچ حكمي از احكام دادگاههاي دادگستري به موقع اجرا گذارده نمي شود مگر اين كه قطعي شده يا قرار اجراي موقت آن در مواردي كه قانون معين مي كند صادر شده باشد.

ماده 2 _ احكام دادگاههاي دادگستري وقتي به موقع اجرا گذارده مي شود كه به محكوم عليه يا وكيل يا قائم مقام قانوني او ابلاغ شده و محكوم له يا نماينده و يا قائم مقام قانوني او كتبا اين تقاضا را ازدادگاه بنمايد.

ماده 3 _ حكمي كه موضوع آن معين نيست قابل اجراء نمي باشد.

ماده 4 _ اجراي حكم با صدور اجراييه به عمل مي آيد مگر اين كه درقانون ترتيب ديگري مقرر شده باشد.

در مواردي كه حكم دادگاه جنبه اعلامي داشته و مستلزم انجام عملي ازطرف محكوم عليه نيست از قبيل اعلام اصالت يا بطلان سند، اجراييه صادر نمي شود. همچنين در مواردي كه سازمانها و موسسات دولتي ووابسته به دولت طرف دعوي نبوده ولي اجراي حكم بايد به وسيله آنهاصورت گيرد صدور اجراييه لازم نيست و سازمانها و موسسات مزبور مكلفند به دستور دادگاه حكم را اجرا كنند.

ماده 5 _ صدور اجراييه با دادگاه نخستين است

ماده 6 _ در اجراييه نام و نام خانوادگي و محل اقامت محكوم له ومحكوم عليه و مشخصات حكم و موضوع آن و اين كه

پرداخت حق اجرا به عهده محكوم عليه مي باشد نوشته شده و به امضاي رييس دادگاه و مدير دفتر رسيده به مهر دادگاه ممهور و براي ابلاغ فرستاده مي شود.

ماده 7 _ برگ هاي اجراييه به تعداد محكوم عليهم به علاوه دو نسخه صادر مي شود يك نسخه از آن در پرونده دعوي و نسخه ديگر پس ازابلاغ به محكوم عليه در پرونده اجرايي بايگاني مي گردد و يك نسخه نيز در موقع ابلاغ به محكوم عليه داده مي شود.

ماده 8 _ ابلاغ اجراييه طبق مقررات آيين دادرسي مدني به عمل مي آيد و آخرين محل ابلاغ به محكوم عليه در پرونده دادرسي براي ابلاغ اجراييه سابقه ابلاغ محسوب است

ماده 9 _ در مواردي كه ابلاغ اوراق راجع به دعوي طبق ماده 100 قانون آيين دادرسي مدني به عمل آمده و تا قبل از صدور اجراييه محكوم عليه محل اقامت خود را به دادگاه اعلام نكرده باشد مفاداجراييه يك نوبت به ترتيب مقرر در مادتين 118 و 119 اين قانون آگهي مي گردد و ده روز پس از آن به موقع اجرا گذاشته مي شود. در اين صورت براي عمليات اجرايي ابلاغ يا اخطار ديگري به محكوم عليه لازم نيست مگر اين كه محكوم عليه محل اقامت خود را كتبا به قسمت اجرا اطلاع دهد. مفاد اين ماده بايد در آگهي مزبور قيد شود.

ماده 10 _ اگر محكوم عليه قبل از ابلاغ اجراييه محجور يا فوت شوداجراييه حسب مورد به ولي قيم امين وصي ورثه يا مدير تركه اوابلاغ مي گردد و هرگاه حجر يا فوت محكوم عليه بعد از ابلاغ اجراييه باشد مفاد اجراييه و عمليات انجام شده به وسيله ابلاغ اخطاريه به آنهااطلاع داده خواهد شد.

ماده 11 _ هرگاه در صدور اجراييه اشتباهي شده باشد دادگاه مي تواند

راسا يا به درخواست هريك از طرفين به اقتضاي مورد اجراييه را ابطال يا تصحيح نمايد يا عمليات اجرايي را الغا كند و دستور استرداد مورد اجرا را بدهد.

مبحث دوم _ دادورزها (مأمورين اجرا) ( ماده 12 الي 18 )

ماده 12 _ مدير اجرا تحت رياست و مسووليت دادگاه انجام وظيفه مي كند و به قدر لزوم و تحت نظر خود دادورز (مامور اجرا) خواهدداشت

ماده 13 _ اگر دادگاه دادورز (مامور اجرا) نداشته باشد و يا دادورز(مامور اجرا) به تعداد كافي نباشد مي توان احكام را به وسيله مدير دفتر يا كارمندان ديگر دادگاه يا مامورين شهرباني يا ژندارمري اجرا كرد.

ماده 14 _ در صورتي كه حين اجراي حكم نسبت به دادورزها(مامورين اجرا) مقاومت يا سوءرفتاري شود مي توانند حسب مورد ازمامورين شهرباني ژاندارمري و يا دژباني براي اجراي حكم كمك بخواهند، مامورين مزبور مكلّف به انجام آن مي باشند.

ماده 15 _ هرگاه مامورين مذكور در ماده قبل درخواست دادورز(مامور اجرا) را انجام ندهند دادورز (مامور اجرا) صورت مجلسي دراين خصوص تنظيم مي كند تا توسط مدير اجرا براي تعقيب به مرجع صلاحيتدار فرستاده شود.

ماده 16 _ هرگاه نسبت به دادورز (مامور اجرا) حين انجام وظيفه توهين يا مقاومت شود مامور مزبور صورت مجلسي تنظيم نموده به امضاي شهود و مامورين انتظامي (در صورتي كه حضور داشته باشند)مي رساند.

اين صورت مجلس توسط مدير اجرا به دادسراي شهرستان فرستاده خواهد شد.

ماده 17 _ كساني كه مانع دادورز (مامور اجرا) از انجام وظيفه شوندعلاوه بر مجازات مقرر در قوانين كيفري مسوول خسارات ناشي ازعمل خود نيز مي باشند.

ماده 18 _ مديران و دادورزها (مامورين اجرا) در موارد زير نمي توانند قبول ماموريت نمايند:

1 _ امر اجرا راجع به همسر آنها باشد.

2 _ امر اجرا راجع به اشخاصي باشد كه

مدير و يا دادورز (ماموراجرا) با آنان قرابت نسبي يا سببي تا درجه سوم دارد.

3 _ مدير يا دادورز (مامور اجرا) قيم يا وصي يكي از طرفين يا كفيل امور او باشد.

4 _ وقتي كه امر اجرا راجع به كساني باشد كه بين آنان و مدير يا دادورز(مامور اجرا) يا همسر آنان دعوي مدني يا كيفري مطرح است در هريك از موارد مذكور در اين ماده اجراي حكم از طرف رييس دادگاه به مدير يا دادورز (مامور اجرا) ديگري محول مي شود و اگر در آن حوزه مدير يا مامور ديگري نباشد اجراي حكم به وسيله مدير دفتر ياكارمند ديگر دادگاه يا حسب مورد ماموران شهرباني و ژاندارمري به عمل خواهد آمد.

مبحث سوم _ ترتيب اجرا ( ماده 19 الي 48 )

ماده 19 _ اجراييه به وسيله قسمت اجراي دادگاهي كه آن را صادركرده به موقع اجرا گذاشته مي شود.

ماده 20 _ هرگاه تمام يا قسمتي از عمليات اجرايي بايد در حوزه دادگاه ديگري به عمل آيد مدير اجرا انجام عمليات مزبور را به قسمت اجراي دادگاه آن حوزه محول مي كند.

ماده 21 _ مدير اجرا براي اجراي حكم پرونده اي تشكيل مي دهد تا اجراييه و تقاضاها و كليه برگ هاي مربوط به ترتيب در آن بايگاني شود.

ماده 22 _ طرفين مي توانند پرونده اجرايي را ملاحظه و از محتويات آن رونوشت يا فتوكپي بگيرند، هزينه رونوشت يا فتوكپي به ميزان مقرر در قانون آيين دادرسي مدني اخذ مي شود.

ماده 23 _ پس از ابلاغ اجراييه مدير اجرا نام دادورز (مامور اجرا) را درذيل اجراييه نوشته و عمليات اجرايي را به عهده او محوّل مي كند.

ماده 24 _ دادورز (مامور اجرا) بعد از شروع به اجرا نمي توانداجراي حكم را تعطيل يا توقيف يا قطع نمايد يا به

تاخير اندازد مگر به موجب قرار دادگاهي كه دستور اجراي حكم را داده يا دادگاهي كه صلاحيت صدور دستور تاخير اجراي حكم را دارد يا با ابراز رسيدمحكوم له داير به وصول محكوم به يا رضايت كتبي او در تعطيل ياتوقيف يا قطع يا تاخير اجرا.

ماده 25 _ هرگاه در جريان اجراي حكم اشكالي پيش آيد دادگاهي كه حكم تحت نظر آن اجرا مي شود رفع اشكال مي نمايد.

ماده 26 _ اختلافات ناشي از اجراي احكام راجع به دادگاهي است كه حكم توسط آن دادگاه اجرا مي شود.

ماده 27 _ اختلافات راجع به مفاد حكم همچنين اختلافات مربوط به اجراي احكام كه از اجمال يا ابهام حكم يا محكوم به حادث شود دردادگاهي كه حكم را صادر كرده رسيدگي مي شود.

ماده 28 _ رأي داوري كه موضوع آن معين نيست قابل اجرانمي باشد.

مرجع رفع اختلاف ناشي از اجراي رأي داوري دادگاهي است كه اجراييه صادر كرده است

ماده 29 _ در مورد حدوث اختلاف در مفاد حكم هريك از طرفين مي تواند رفع اختلاف را از دادگاه بخواهد. دادگاه در وقت فوق العاده رسيدگي و رفع اختلاف مي كند و در صورتي كه محتاج رسيدگي بيشتري باشد رونوشت درخواست را به طرف مقابل ابلاغ نموده طرفين را در جلسه خارج از نوبت براي رسيدگي دعوت مي كند ولي عدم حضور آنها باعث تاخير رسيدگي نخواهد شد.

ماده 30 _ درخواست رفع اختلاف موجب تاخير اجراي حكم نخواهد شد مگر اين كه دادگاه قرار تاخير اجراي حكم را صادر نمايد.

ماده 31 _ هرگاه محكوم عليه فوت يا محجور شود عمليات اجرايي حسب مورد تا زمان معرفي ورثه ولي وصي قيم محجور يا امين و مدير تركه متوقف مي گردد و قسمت اجرا به محكوم له اخطار مي كندتا

اشخاص مذكور را با ذكر نشاني و مشخصات كامل معرفي نمايد واگر مالي توقيف نشده باشد دادورز (مامور اجرا) مي تواند به درخواست محكوم له معادل محكوم به از تركه متوفي يا اموال محجورتوقيف كند.

ماده 32 _ حساب مواعد مطابق مقررات قانون آيين دادرسي مدني است و مدتي كه عمليات اجرايي توقيف مي شود به حساب نخواهدآمد.

ماده 33 _ هرگاه محكوم عليه بازرگان بوده و در جريان اجراورشكسته شود مراتب از طرف مدير اجرا به اداره تصفيه يا مدير تصفيه اعلام مي شود تا طبق مقررات راجع به تصفيه امور ورشكستگي اقدام گردد.

ماده 34 _ همين كه اجراييه به محكوم عليه ابلاغ شد محكوم عليه مكلف است ظرف ده روز مفاد آن را به موقع اجرا بگذارد يا ترتيبي براي پرداخت محكوم به بدهد يا مالي معرفي كند كه اجراي حكم و استيفاي محكوم به از آن ميسر باشد و در صورتي كه خود را قادر به اجراي مفاد اجراييه نداند بايد ظرف مهلت مزبور صورت جامع دارايي خود را به قسمت اجرا تسليم كند و اگر مالي ندارد صريحا اعلام نمايد.هرگاه ظرف سه سال بعد از انقضاي مهلت مذكور معلوم شود كه محكوم عليه قادر به اجراي حكم و پرداخت محكوم به بوده ليكن براي فرار از آن اموال خود را معرفي نكرده يا صورت خلاف واقع از دارايي خود داده به نحوي كه اجراي تمام يا قسمتي از مفاد اجراييه متعسرگرديده باشد به حبس جنحه اي از شصت و يك روز تا شش ماه محكوم خواهد شد.

تبصره _ شخص ثالث نيز مي تواند به جاي محكوم عليه براي استيفاي محكوم به مالي معرفي كند.

ماده 35 _ بدهكاري كه در مدت مذكور قادر به پرداخت بدهي خودنبوده مكلف است هر موقع كه به تأديه تمام يا قسمتي از بدهي خودمتمكن گردد آن را

بپردازد و هر بدهكاري كه ظرف سه سال از تاريخ انقضاي مهلت مقرر قادر به پرداخت تمام يا قسمتي از بدهي خود شده و تا يك ماه از تاريخ امكان پرداخت آن را نپردازد و يا مالي به مسوول اجرا معرفي نكند به مجازات مقرر در ماده قبل محكوم خواهد شد.

تبصره 1 _ محكوم له مي تواند بعد از ابلاغ اجراييه و قبل از انقضاي مهلت مقرر در مواد قبل اموال محكوم عليه را براي تامين محكوم به به قسمت اجرا معرفي كند و قسمت اجرا مكلف به قبول آن است پس ازانقضاي مهلت مزبور نيز در صورتي كه محكوم عليه مالي معرفي نكرده باشد كه اجراي حكم و استيفاي محكوم به از آن ميسر باشد محكوم له مي تواند هر وقت مالي از محكوم عليه بدست آيد استيفاي محكوم به رااز آن مال بخواهد.

تبصره 2 _ تعقيب كيفري جرايم مندرج در مواد 34 و 35 منوط به شكايت شاكي خصوصي است و در صورت گذشت او تعقيب يااجراي مجازات موقوف مي گردد.

ماده 36 _ در مواردي كه مفاد اجراييه از طريق انتشار آگهي به محكوم عليه ابلاغ مي شود درصورتي كه به اموال او دسترسي باشد به تقاضاي محكوم له معادل محكوم به از اموال محكوم عليه توقيف مي شود.

ماده 37 _ محكوم له مي تواند طريق اجراي حكم را به دادورز (ماموراجرا) ارايه دهد و در حين عمليات اجرايي حاضر باشد ولي نمي توانددر اموري كه از وظايف دادورز (مامور اجرا) است دخالت نمايد.

ماده 38 _ دادورز (مامور اجرا) محكوم به را به محكوم له تسليم نموده برگ رسيد مي گيرد و هرگاه محكوم به نبايد به مشاراليه داده شود يا دسترسي به محكوم له نباشد مراتب را جهت صدور دستورمقتضي به دادگاهي كه اجراييه صادر كرده است اعلام مي كند.

ماده 39

_ هرگاه حكمي كه به موقع اجرا گذارده شده بر اثر فسخ يانقص يا اعاده دادرسي به موجب حكم نهايي بلا اثر شود عمليات اجرايي به دستور دادگاه اجراكننده حكم به حالت قبل از اجرابرمي گردد و در صورتي كه محكوم به عين معين بوده و استرداد آن ممكن نباشد دادورز (مامور اجرا) مثل يا قيمت آن را وصول مي نمايد.

اعاده عمليات اجرايي به دستور دادگاه به ترتيبي كه براي اجراي حكم مقرر است بدون صدور اجراييه به عمل مي آيد.

ماده 40 _ محكوم له و محكوم عليه مي توانند براي اجراي حكم قراري گذارده و مراتب را به قسمت اجرا اعلام دارند.

ماده 41 _ هر گاه محكوم عليه طوعا حكم دادگاه را اجرا ننمايد دادورز (مامور اجرا) به ترتيب مقرر در اين قانون اقدام به اجراي حكم مي كند.

ماده 42 _ هرگاه محكوم به عين معين منقول يا غير منقول بوده و تسليم آن به محكوم له ممكن باشد دادورز (مامور اجرا) عين آن راگرفته و به محكوم له مي دهد.

ماده 43 _ در مواردي كه حكم خلع يد عليه متصرف ملك مشاع به نفع مالك قسمتي از ملك مشاع صادر شده باشد از تمام ملك خلع يدمي شود؛ ولي تصرف محكوم له در ملك خلع يد شده مشمول مقررات املاك مشاعي است

ماده 44 _ اگر عين محكوم به در تصرف كسي غير از محكوم عليه باشداين امر مانع اقدامات اجرايي نيست مگر اين كه متصرف مدعي حقي ازعين يا منافع آن بوده و دلايلي هم ارايه نمايد در اين صورت دادورز(مامور اجرا )يك هفته به او مهلت مي دهد تا به دادگاه صلاحيتدارمراجعه كند و در صورتي كه ظرف پانزده روز از تاريخ مهلت مذكورقراري داير به تاخير اجراي حكم

به قسمت اجرا ارايه نگردد عمليات اجرايي ادامه خواهد يافت

ماده 45 _ هرگاه در محلي كه بايد خلع يد شود اموالي از محكوم عليه ياشخص ديگري باشد و صاحب مال از بردن آن خودداري كند و يا به اودسترسي نباشد دادورز (مامور اجرا) صورت تفصيلي اموال مذكور راتهيه و به ترتيب زير عمل مي كند:

1 _ اسناد و اوراق بهادار و جواهر و وجه نقد به صندوق دادگستري يايكي از بانكها سپرده مي شود.

2 _ اموال ضايع شدني و اشيايي كه بهاي آنها متناسب با هزينه نگاهداري نباشد بفروش رسيده و حاصل فروش پس از كسرهزينه هاي مربوط به صندوق دادگستري سپرده مي شود تا به صاحب آن مسترد گردد.

3 _ در مورد ساير اموال دادورز (مامور اجرا) آنها را در همان محل يامحل مناسب ديگري محفوظ نگاه داشته و يا به حافظ سپرده و رسيددريافت مي دارد.

ماده 46 _ اگر محكوم به عين معين بوده و تلف شده يا به آن دسترسي نباشد قيمت آن با تراضي طرفين و در صورت عدم تراضي به وسيله دادگاه تعيين و طبق مقررات اين قانون از محكوم عليه وصول مي شود وهرگاه محكوم به قابل تقويم نباشد محكوم له مي تواند دعوي خسارت اقامه نمايد.

ماده 47 _ هرگاه محكوم به انجام عمل معيني باشد و محكوم عليه ازانجام آن امتناع ورزد و انجام عمل به توسط شخص ديگري ممكن باشد محكوم له مي تواند تحت نظر دادورز (مامور اجرا) آن عمل راوسيله ديگري انجام دهد و هزينه آن را مطالبه كند و يا بدون انجام عمل هزينه لازم را به وسيله قسمت اجرا از محكوم عليه مطالبه نمايد. درهريك از موارد مذكور دادگاه با تحقيقات لازم و در صورت ضرورت باجلب نظر

كارشناس ميزان هزينه را معين مي نمايد. وصول هزينه مذكور و حق الزحمه كارشناس از محكوم عليه به ترتيبي است كه براي وصول محكوم به نقدي مقرر است

تبصره _ در صورتي كه انجام عمل توسط شخص ديگري ممكن نباشد مطابق ماده 729 آيين دادرسي مدني انجام خواهد شد.

ماده 48 _ درصورتي كه در ملك مورد حكم خلع يد زراعت شده و تكليف زرع در حكم معين نشده باشد به ترتيب زير رفتار مي شود:

اگر موقع برداشت محصول رسيده باشد محكوم عليه بايد فورامحصول را بردارد والا دادورز (مامور اجرا) اقدام به برداشت محصول نموده و هزينه هاي مربوط را تا زمان تحويل محصول به محكوم عليه از او وصول مي نمايد. هرگاه موقع برداشت محصول نرسيده باشد اعم از اين كه بذر روييده يا نروييده باشد محكوم له مخير است كه بهاي زراعت را بپردازد و ملك را تصرف كند يا ملك راتا زمان رسيدن محصول به تصرف محكوم عليه باقي بگذارد واجرت المثل بگيرد. تشخيص بهاي زراعت و اجرت المثل با دادگاه خواهد بود و نظر دادگاه در اين مورد قطعي است

فصل دوم _ توقيف اموال
مبحث اول _ مقرّرات عمومي ( ماده 49 الي 60 )

ماده 49 _ در صورتي كه محكوم عليه در موعدي كه براي اجراي حكم مقرر است مدلول حكم را طوعا اجرا ننمايد يا قراري بامحكوم له براي اجراي حكم ندهد و مالي هم معرفي نكند يا مالي از او تامين و توقيف نشده باشد محكوم له مي تواند درخواست كند كه ازاموال محكوم عليه معادل محكوم به توقيف گردد.

ماده 50 _ دادورز (مامور اجرا) بايد پس از درخواست توقيف بدون تاخير اقدام به توقيف اموال محكوم عليه نمايد و اگر اموال در حوزه دادگاه ديگري باشد توقيف آن را از قسمت اجراي دادگاه مذكوربخواهد.

ماده 51 _ از اموال

محكوم عليه به ميزاني توقيف مي شود كه معادل محكوم به و هزينه هاي اجرايي باشد ولي هرگاه مال معرفي شده ارزش بيشتري داشته و قابل تجزيه نباشد تمام آن توقيف خواهد شد، در اين صورت اگر مال غير منقول باشد مقدار مشاعي از آن كه معادل محكوم به و هزينه هاي اجرايي باشد توقيف مي گردد.

ماده 52 _ اگر مالي از محكوم عليه تامين و توقيف شده باشد استيفاي محكوم به از همان مال به عمل مي آيد مگر آن كه مال تامين شده تكافوي محكوم به را نكند كه در اين صورت معادل بقيه محكوم به از ساير اموال محكوم عليه توقيف مي گردد.

ماده 53 _ هرگاه مالي از محكوم عليه در قبال خواسته يا محكوم به توقيف شده باشد محكوم عليه مي تواند يك بار تا قبل از شروع به عمليات راجع به فروش درخواست تبديل مالي را كه توقيف شده است به مال ديگري بنمايد مشروط بر اين كه مالي كه پيشنهاد مي شوداز حيث قيمت و سهولت فروش از مالي كه قبلا توقيف شده است كمترنباشد. محكوم له نيز مي تواند يك بار تا قبل از شروع به عمليات راجع به فروش درخواست تبديل مال توقيف شده را بنمايد. در صورتي كه محكوم عليه يا محكوم له به تصميم قسمت اجرا معترض باشندمي توانند به دادگاه صادركننده اجراييه مراجعه نمايند. تصميم دادگاه دراين مورد قطعي است

ماده 54 _ اگر مالي كه توقيف آن تقاضا شده وثيقه ديني بوده يا درمقابل طلب ديگري توقيف شده باشد قسمت اجرا به درخواست محكوم له توقيف مازاد ارزش مال مزبور را حسب مورد به اداره ثبت يامرجعي كه قبلا مال را توقيف كرده است اطّلاع مي دهد. در اين صورت اگر مال ديگري به تقاضاي محكوم له توقيف شود

كه تكافوي طلب اورا بنمايد از توقيف مازاد رفع اثر خواهد شد. در صورت فك وثيقه يارفع توقيف اصل مال توقيف مازاد خود به خود به توقيف اصل مال تبديل مي شود در اين مورد هرگاه محكوم عليه به عنوان عدم تناسب بهاي مال با ميزان بدهي معترض باشد به هزينه او مال ارزيابي شده ازمقدار زايد بر بدهي رفع توقيف خواهد شد.

ماده 55 _ در مورد مالي كه وثيقه بوده يا در مقابل مطالباتي توقيف شده باشد محكوم له مي تواند تمام ديون و خسارات قانوني را با حقوق دولت حسب مورد در صندوق ثبت يا دادگستري توديع نموده تقاضاي توقيف مال و استيفاي حقوق خود را از آن بنمايد در اين صورت وثيقه و توقيف هاي سابق فك و مال بابت طلب او و مجموع وجوه توديع شده بلافاصله توقيف مي شود.

ماده 56 _ هرگونه نقل و انتقال اعم از قطعي و شرطي و رهني نسبت به مال توقيف شده باطل و بلااثر است

ماده 57 _ هرگونه قرارداد يا تعهدي كه نسبت به مال توقيف شده بعد از توقيف به ضرر محكوم له منعقد شود نافذ نخواهد بود مگراين كه محكوم له كتبا رضايت دهد.

ماده 58 _ در صورتي كه محكوم عليه ، محكوم به و خسارات قانوني را تاديه نمايد قسمت اجرا از مال توقيف شده رفع توقيف خواهد كرد.

ماده 59 _ محكوم عليه مي تواند با نظارت دادورز (مامور اجرا ) مال توقيف شده را بفروشد مشروط بر اين كه حاصل فروش به تنهايي براي پرداخت محكوم به و هزينه هاي اجرايي كافي باشد و اگر مال درمقابل قسمتي از محكوم به توقيف شده حاصل فروش نبايد از مبلغي كه در قبال آن توقيف

به عمل آمده كمتر باشد.

ماده 60 _ عدم حضور محكوم له و محكوم عليه مانع از توقيف مال نمي شود ولي توقيف مال به طرفين اعلام خواهد شد.

مبحث دوم _ در توقيف اموال منقول ( ماده 61 الي 66 )

ماده 61 _ مال منقولي كه در تصرف كسي غير از محكوم عليه باشدو متصرف نسبت به آن ادعاي مالكيت كند يا آن را متعلق به ديگري معرفي نمايد به عنوان مال محكوم عليه توقيف نخواهد شد. درصورتي كه خلاف ادعاي متصرف ثابت شود مسوول جبران خسارت محكوم له خواهد بود.

ماده 62 _ اموال منقولي كه خارج از محل سكونت يا محل كارمحكوم عليه باشد در صورتي توقيف مي شود كه دلايل و قراين كافي بر احراز مالكيت او در دست باشد.

ماده 63 _ از اموال منقول موجود در محل سكونت زوجين آنچه معمولا و عادتا مورد استفاده اختصاصي زن باشد متعلق به زن و آنچه مورد استفاده اختصاصي مرد باشد متعلق به شوهر و بقيه از نظر مقررات اين قانون مشترك بين آنان محسوب مي شود مگر اين كه خلاف آن ثابت گردد.

ماده 64 _ اگر مال معرفي شده در جايي باشد كه در آن بسته باشد واز باز كردن آن خودداري نمايند دادورز (مامور اجرا) با حضور مامور شهرباني يا ژاندارمري يا دهبان محل، اقدام لازم براي باز كردن در وتوقيف مال معمول مي دارد و در مورد باز كردن محل كه كسي در آن نيست حسب مورد نماينده دادستان يا دادگاه بخش مستقل نيز بايدحضور داشته باشد.

ماده 65 _ اموال زير براي اجراي حكم توقيف نمي شود.

1 _ لباس و اشيا و اسبابي كه براي رفع حوايج ضروري محكوم عليه و خانواده او لازم است

2 _ آذوقه موجود به قدر احتياج يك ماهه محكوم

عليه و اشخاص واجب النفقه او.

3 _ وسايل و ابزار كار ساده كسبه و پيشه وران و كشاورزان

4 _ اموال و اشيايي كه به موجب قوانين مخصوص غيرقابل توقيف مي باشند.

تبصره _ تصنيفات و تاليفات و ترجمه هايي كه هنوز به چاپ نرسيده بدون رضايت مصنف و مولف و مترجم و در صورت فوت آنها بدون رضايت ورثه يا قائم مقام آنان توقيف نمي شود.

ماده 66 _ اموال ضايع شدني بلافاصله و اموالي كه ادامه توقيف آن مستلزم هزينه نامتناسب يا كسر فاحش قيمت است فورا ارزيابي و با تصويب دادگاه بدون رعايت تشريفات راجع به توقيف و مزايده بفروش مي رسد ليكن قبل از فروش بايد صورتي از اموال مزبور برداشته شود.

مبحث سوم _ صورت برداري اموال منقول ( ماده 67 الي 72 )

ماده 67 _ دادورز (مامور اجرا) بايد قبل از توقيف اموال منقول صورتي كه مشتمل بر وصف كامل اموال از قبيل نوع _ عدد _ وزن _اندازه و غيره كه با تمام حروف و اعداد باشد تنظيم نمايد، در مورد طلاو نقره عيار آنها (هرگاه عيار آنها معين باشد) و در جواهرات اسامي و مشخصات آنها و در كتاب نام كتاب و مولف و مترجم و خطي يا چاپي بودن آن با ذكر تاريخ تحرير يا چاپ و در تصوير و پرده نقاشي خصوصيات و اسم نقاش (اگر معلوم باشد) و در مصنوعات ساخت ومدل و در مورد فرش بافت و رنگ و در مورد سهام و اوراق بهادار نوع و تعداد و مبلغ اسمي آن و به طور كلي در هر مورد مشخصات وخصوصياتي كه معرف كامل مال باشد نوشته مي شود.

ماده 68 _ تراشيدن و پاك كردن و الحاق و نوشتن بين سطرها درصورت اموال

ممنوع است و اگر سهو و اشتباهي رخ داده باشد دادورز(مامور اجرا) در ذيل صورت آن را تصحيح و به امضاي حاضران مي رساند.

ماده 69 _ هرگاه اشخاص ثالث نسبت به اموالي كه توقيف مي شوداظهار حقي نمايند دادورز (مامور اجرا) مشخصات اظهاركننده وخلاصه اظهارات او را قيد مي كند.

ماده 70 _ هرگاه محكوم له و محكوم عليه يا نماينده قانوني آنهاحاضر بوده و راجع به تنظيم صورت ايراد و اظهاري نمايند دادورز(مامور اجرا) ايراد و اظهار آنان را با جهات رد يا قبول در آخر صورت قيد مي كند. طرفين اگر حاضر باشند ظرف يك هفته از تاريخ تنظيم صورت حق شكايت خواهند داشت والا صورت اموال از طرف قسمت اجرا به طرف غايب ابلاغ مي شود و طرف غايب حق دارد ظرف يك هفته از تاريخ ابلاغ شكايت نمايد.

ماده 71 _ در صورت اموال بايد تاريخ و ساعت شروع و ختم عمل نوشته شود و به امضاي دادورز (مامور اجرا) و حاضران برسد هرگاه محكوم له و محكوم عليه يا نماينده قانوني آنها از امضاي ذيل صورت اموال امتناع نمايند مراتب در صورت قيد مي شود.

ماده 72 _ دادورز (مامور اجرا) به تقاضاي محكوم له يا محكوم عليه رونوشت گواهي شده از صورت اموال را به آنها خواهد داد.

مبحث چهارم _ ارزيابي اموال منقول ( ماده 73 الي 76 )

ماده 73 _ ارزيابي اموال منقول حين توقيف به عمل مي آيد و درصورت اموال درج مي شود. قيمت اموال را محكوم له و محكوم عليه به تراضي تعيين مي نمايند و هرگاه طرفين حين توقيف حاضر نباشند يا حاضر بوده و درتعيين قيمت تراضي ننمايند ارزياب معين مي شود.

ماده 74 _ ارزياب به تراضي طرفين معين مي شود. در صورت عدم تراضي يا عدم حضور محكوم عليه دادورز (مامور اجرا) از بين كارشناسان رسمي

و در صورت نبودن كارشناس رسمي از بين اشخاص معتمد و خبره ارزياب معين مي كند و هرگاه در حين توقيف به ارزياب دسترسي نباشد قيمتي كه محكوم له تعيين كرده براي توقيف مال ملاك عمل خواهد بود. در اين صورت دادورز (مامور اجرا) به قيدفوريت نسبت به تعيين ارزياب و تقويم مال اقدام خواهد كرد.

ماده 75 _ قسمت اجرا ارزيابي را بلافاصله به طرفين ابلاغ مي نمايد.هريك از طرفين مي تواند ظرف سه روز از تاريخ ابلاغ ارزيابي به نظريه ارزياب اعتراض نمايد. اين اعتراض در دادگاهي كه حكم به وسيله آن اجرا مي شود، مورد رسيدگي قرار مي گيرد و در صورت ضرورت با تجديد ارزيابي قيمت مال معين مي شود، تشخيص دادگاه در اين مورد قطعي است

ماده 76 _ حق الزحمه ارزياب با در نظر گرفتن كميت و كيفيت و ارزش كار به وسيله دادورز (مامور اجرا) معين مي گردد و پرداخت آن به عهده محكوم عليه است هرگاه نسبت به ميزان حق الزحمه اعتراضي باشد دادگاه در اين مورد تصميم مقتضي اتخاذ خواهد كرد.هرگاه محكوم عليه از پرداخت حق الزحمه ارزياب امتناع نمايدمحكوم له مي تواند آن را بپردازد. در اين صورت دادورز (مامور اجرا)وجه مزبور را ضمن اجراي حكم از محكوم عليه وصول و به محكوم له خواهد داد. پرداخت حق الزحمه در مورد ماده قبل به عهده معترض است و اگر ظرف سه روز از تاريخ ابلاغ اخطار نپردازد به اعتراض او ترتيب اثر داده نخواهد شد.

مبحث پنجم _ حفظ اموال منقول توقيف شده ( ماده 77 الي 86 )

مبحث پنجم _ حفظ اموال منقول توقيف شده

مبحث پنجم _ حفظ اموال منقول توقيف شده

ماده 77 _ اموال توقيف شده در همان جا كه هست حفظ مي شودمگر اين كه نقل اموال به محل ديگري ضرورت داشته باشد.

ماده 78

_ اموال توقيف شده براي حفاظت به شخص مسوولي سپرده مي شود. حافظ با توافق طرفين تعيين مي گردد و در صورتي كه طرفين حين توقيف حاضر نباشند و يا در انتخاب حافظ تراضي ننماينددادورز (مامور اجرا) شخص قابل اعتمادي را معين مي كند. اوراق بهادار و جواهر و امثال آنها در صورت اقتضا در يكي از بانكها به امانت گذاشته مي شود.

ماده 79 _ اموال توقيف شده بدون تراضي كتبي طرفين به اشخاص ذيل سپرده نمي شود:

1 _ اقرباي نسبي و سببي دادورز (مامور اجرا) تا درجه سوم

2 _ محكوم له و محكوم عليه و همسر آنان و كساني كه با طرفين قرابت نسبي يا سببي تا در جه سوم دارند.

ماده 80 _ اموال توقيف شده و رونوشت صورت اموال به شخصي كه مسووليت حفظ را به عهده گرفته تحويل و رسيد اخذ مي گردد.

ماده 81 _ شخص حافظ مي تواند اجرت بخواهد و هرگاه در ميزان اجرت تراضي نشود مدير اجرا با توجه به كميت و كيفيت مال و مدت حفاظت ميزان آن را تعيين مي نمايد.

ماده 82 _ اجرت حافظ را اگر محكوم عليه تاديه نكند محكوم له مي پردازد و از حاصل فروش اشياي توقيف شده استيفاء مي نمايد. درصورت مطالبه اجرت از طرف حافظ و عدم تاديه آن مدير اجرا به محكوم له اخطار مي كند كه ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ اخطار اجرت حافظ را بپردازد.

ماده 83 _ حافظ نسبت به اموال توقيف شده امين است و حق ندارد اموال توقيف شده را مورد استفاده قرار داده يا به كسي بدهد و به طور كلي هرگاه حافظ مرتكب تعدي يا تفريط گردد مسوول پرداخت خسارت وارده بوده و حق مطالبه اجرت هم نخواهد داشت

ماده 84

_ هرگاه اموال توقيف شده منافعي داشته باشد حافظ بايدحساب آن را بدهد.

ماده 85 _ در صورتي كه حافظ از تسليم اموال توقيف شده امتناع كند از تاريخ امتناع ضامن محسوب است و دادورز (مامور اجرا) معادل ارزش مال توقيف شده را از اموال حافظ استيفا مي نمايد.

ماده 86 _ هرگاه حافظ نخواهد يا نتواند اموال توقيف شده را نگاهداري كند و يا اوضاع و احوال تغيير او را ايجاب نمايد دادورز(مامور اجرا) پس از تصويب دادگاه حافظ ديگري معين خواهد كرد.

مبحث ششم _ توقيف اموال منقول محكوم عليه كه نزد شخص ثالث است ( ماده 87 الي 95 )

ماده 87 _ هرگاه مال متعلق به محكوم عليه نزد شخص ثالث اعم از حقوقي يا حقيقي باشد يا مورد درخواست توقيف طلبي باشد كه محكوم عليه از شخص ثالث دارد اخطاري در باب توقيف مال يا طلب و ميزان آن به پيوست رونوشت اجراييه به شخص ثالث ابلاغ و رسيد دريافت مي شود و مراتب فورا به محكوم عليه نيزابلاغ مي گردد.

ماده 88 _ شخص ثالث پس از ابلاغ اخطار توقيف نبايد مال يا طلب توقيف شده را به محكوم عليه بدهد و مكلف است طبق دستور مدير اجرا عمل نمايد، در صورت تخلف مسؤول جبران خسارت وارده به محكوم له خواهد بود.

ماده 89 _ هرگاه مالي كه نزد شخص ثالث توقيف شده عين معين ياوجه نقد يا طلب حال باشد شخص ثالث بايد در صورت مطالبه آن را به دادورز (مامور اجرا) بدهد و رسيد دريافت دارد اين رسيد بمنزله سند تاديه وجه يا دين يا تحويل عين معين از طرف شخص ثالث به محكوم عليه خواهد بود.

ماده 90 _ در موردي كه شخص ثالث دين خود را به اقساط يا اجورو عوايدي را به تدريج به محكوم عليه مي پردازد و محكوم له

تقاضاي استيفاي محكوم به را از آن بنمايد دادورز (مامور اجرا) به شخص ثالث اخطار مي كند كه اقساط يا عوايد و اجور مقرر را به قسمت اجرا تسليم نمايد.

ماده 91 _ هرگاه شخص ثالث منكر وجود تمام يا قسمتي از مال يا طلب يا اجور و عوايد محكوم عليه نزد خود باشد بايد ظرف ده روز ازتاريخ ابلاغ اخطاريه مراتب را به قسمت اجرا اطلاع دهد.

ماده 92 _ هرگاه شخص ثالث به تكليف مقرر در ماده قبل عمل نكند و يا برخلاف واقع منكر وجود تمام يا قسمتي از مال يا طلب يا اجور و عوايد محكوم عليه نزد خود گردد و يا اطلاعاتي كه داده موافق با واقع نباشد و موجب خسارت شود محكوم له مي تواند براي خسارت به دادگاه صلاحيتدار مراجعه نمايد.

ماده 93 _ اگر شخص ثالث از تسليم عين مال توقيف شده امتناع نمايدو دادورز (مامور اجرا) هم به آن مال دسترسي پيدا نكند معادل قيمت آن از دارايي او براي استيفاي محكوم به توقيف خواهد شد.

در صورتي كه شخص ثالث مدعي باشد كه مال قبل از مطالبه قسمت اجرا بدون تعدي و تفريط او از بين رفته مي تواند به دادگاه دادخواست دهد دادگاه در صورتي كه دلايل او را موجه تشخيص دهد قراري درباب توقيف عمليات اجرايي تا تعيين تكليف نهايي صادر مي كند.

ماده 94 _ هرگاه شخص ثالث از تاديه وجه نقد يا طلب حال كه نزد اوتوقيف شده امتناع نمايد به ميزان وجه مزبور از دارايي او توقيف خواهد شد.

ماده 95 _ شخص ثالثي كه مال محكوم عليه نزد او توقيف شده مي تواند مال مزبور را هر وقت بخواهد به قسمت اجرا تسليم كند و قسمت اجرا بايد آن

را قبول نمايد.

مبحث هفتم _ توقيف حقوق مستخدمين ( ماده 96 الي 98 )

ماده 96 _ از حقوق و مزاياي كاركنان سازمانها و موسسات دولتي يا وابسته به دولت و شركتهاي دولتي و شهرداري ها و بانكها و شركتها وبنگاههاي خصوصي و نظاير آن در صورتي كه داراي زن يا فرزند باشند ربع والا ثلث توقيف مي شود.

تبصره 1 _ توقيف و كسر يك چهارم حقوق بازنشستگي يا وظيفه افراد موضوع اين ماده جايز است مشروط بر اين كه دين مربوط به شخص بازنشسته يا وظيفه بگير باشد.

تبصره 2_حقوق و مزاياي نظامياني كه در جنگ هستند توقيف نمي شود.

ماده 97 _ در مورد ماده فوق مدير اجرا مراتب را به سازمان مربوط ابلاغ مي نمايد و رييس يا مدير سازمان مكلف است از حقوق و مزاياي محكوم عليه كسر نموده و به قسمت اجرا بفرستد.

ماده 98 _ توقيف حقوق و مزاياي استخدامي مانع از اين نيست كه اگر مالي از محكوم عليه معرفي شود براي استيفاي محكوم به توقيف گردد ولي اگر مال معرفي شده براي استيفاي محكوم به كافي باشد توقيف حقوق و مزاياي استخدامي محكوم عليه موقوف مي شود.

مبحث هشتم _ توقيف اموال غيرمنقول ( ماده 99 الي 104 )

ماده 99 _ قسمت اجرا توقيف مال غيرمنقول را با ذكر شماره پلاك و مشخصات ملك به طرفين و اداره ثبت محل اعلام مي كند.

ماده 100 _ اداره ثبت پس از اعلام توقيف در صورتي كه ملك به نام محكوم عليه ثبت شده باشد مراتب را در دفتر املاك و اگر ملك درجريان ثبت باشد در دفتر املاك بازداشتي و پرونده ثبتي قيد نموده به قسمت اجرا اطلاع مي دهد و اگر ملك به نام محكوم عليه نباشد فورا به قسمت اجرا اعلام مي دارد.

ماده 101 _ توقيف مال غيرمنقولي كه سابقه ثبت ندارد به عنوان مال محكوم عليه وقتي جايز است كه محكوم عليه

در آن تصرف مالكانه داشته باشد و يا محكوم عليه به موجب حكم نهايي مالك شناخته شده باشد.

در موردي كه حكم بر مالكيت محكوم عليه صادر شده ولي به مرحله نهايي نرسيده باشد توقيف مال مزبور در ازاي بدهي محكوم عليه جايزاست ولي ادامه عمليات اجرايي موكول به صدور حكم نهايي است

ماده 102 _ در صورتي كه عوايد يك ساله مال غيرمنقول به تشخيص دادگاه براي اداي محكوم به و هزينه اجرايي كافي باشد ومحكوم عليه حاضر شود كه از عوايد آن ملك محكوم به داده شود عين ملك توقيف نمي شود و فقط عوايد توقيف و محكوم به از آن وصول مي گردد. در اين صورت قسمت اجرا مكلف است مراتب را به ثبت محل اعلام نمايد.

ماده 103 _ توقيف مال غيرمنقول موجب توقيف منافع آن نمي گردد.

ماده 104 _ توقيف محصول املاك و باغات با رعايت مقررات مواد254 تا 257 قانون آيين دادرسي مدني به عمل مي آيد.

مبحث نهم _ صورت برداري اموال غيرمنقول ( ماده 105 الي 109 )

ماده 105 _ دادورز (مامور اجرا) پس از توقيف اموال غيرمنقول صورت اموال را تنظيم و نسخه اي از آن را به محكوم عليه ابلاغ مي نمايد تا اگر شكايتي داشته باشد ظرف يك هفته كتبا به قسمت اجرا تسليم دارد.

مدير اجرا به شكايات مزبور رسيدگي و در صورتي كه شكايت وارد باشد صورت مشخصات مال توقيف شده را اصلاح يا تجديدمي نمايد.

ماده 106 _ مراتب زير بايد در صورت اموال غيرمنقول قيد شود:

1 _ تاريخ و مفاد ورقه اجراييه

2 _ محلي كه مال غيرمنقول در آنجا واقع است

3 _ وصف مال غيرمنقول با ذكر مشخصات ملك و مالك و اين كه ملك مشاع است يا مفروز و اشخاص ديگر نسبت به آن حقي دارنديا نه و اگر حقي

دارند چه نوع حقي است و منافع ملك به كسي واگذار شده است يا خير؟

4 _ حدود ملك و مجاورين آن

ماده 107 _ در صورتي كه مساحت ملك معين نباشد دادورز (ماموراجرا) مساحت تقريبي آن را در صورت قيد مي كند.

ماده 108 _ محكوم عليه حين تنظيم صورت بايد اسناد راجع به ملك يا مال غيرمنقول را به دادورز (مامور اجرا ) ارائه دهد.

ماده 109 _ هرگاه راجع به تمام يا قسمتي از ملك توقيف شده دعوايي در جريان باشد مراتب در صورت قيد و تصريح مي شود كه دعوي درچه مرجعي مورد رسيدگي است

مبحث دهم _ ارزيابي و حفظ اموال غيرمنقول ( ماده 110 الي 112 )

ماده 110 _ ارزيابي اموال غيرمنقول به ترتيب مقرر در مواد 73 تا 76اين قانون به عمل خواهد آمد.

ماده 111 _ مال غيرمنقول بعد از تنظيم صورت و ارزيابي حسب مورد موقتا به مالك يا متصرف ملك تحويل مي شود و مشاراليه مكلف است ملك را همان طوري كه طبق صورت تحويل گرفته تحويل دهد.

ماده 112 _ در صورتي كه عوايد موجود مال غيرمنقول توقيف شود به اميني كه طرفين معين كرده اند سپرده مي شود و در صورت عدم تراضي به شخص اميني كه دادورز (مامور اجرا )معين مي كندسپرده خواهد شد ولي اگر عوايد وجه نقد باشد به قسمت اجرا تسليم مي گردد.

فصل سوم _ فروش اموال توقيف شده
مبحث اول _ فروش اموال منقول ( ماده 113 الي 136 )

ماده 110 _ ارزيابي اموال غيرمنقول به ترتيب مقرر در مواد 73 تا 76اين قانون به عمل خواهد آمد.

ماده 111 _ مال غيرمنقول بعد از تنظيم صورت و ارزيابي حسب مورد موقتا به مالك يا متصرف ملك تحويل مي شود و مشاراليه مكلف است ملك را همان طوري كه طبق صورت تحويل گرفته تحويل دهد.

ماده 112 _ در صورتي كه عوايد موجود مال غيرمنقول توقيف شود به اميني كه طرفين معين كرده اند سپرده مي شود و در صورت عدم تراضي به شخص اميني كه دادورز (مامور اجرا )معين مي كندسپرده خواهد شد ولي اگر عوايد وجه نقد باشد به قسمت اجرا تسليم مي گردد.

مبحث دوم _ فروش اموال غيرمنقول ( ماده 137 الي 145 )

ماده 137 _ ترتيب فروش امول غيرمنقول به استثناي مواردي كه در اين مبحث معين گرديده مانند فروش اموال منقول است

ماده 138 _ در آگهي فروش بايد نكات ذيل تصريح شود:

1 _ نام و نام خانوادگي صاحب ملك

2 _ محل وقوع ملك و توصيف اجمالي آن و تعيين اين كه ملك محل سكونت يا كسب و پيشه يا تجارت يا زراعت و غيره است

3 _ تعيين اين كه ملك ثبت شده است يا نه

4 _ تعيين اين كه ملك در اجاره است يا نه و اگر در اجاره است مدت وميزان اجاره

5 _ تصريح به اين كه ملك مشاع است يا مفروز و چه مقدار از آن فروخته مي شود.

6 _ تعيين حقوقي كه اشخاص نسبت به آن ملك تحت هر عنوان دارند.

7 _ قيمتي كه مزايده از آن شروع مي شود.

8 _ ساعت و روز و محل مزايده

ماده 139 _ آگهي فروش به ترتيب مقرر در مبحث قبل منتشرخواهد شد. آگهي مزبور در محل

ملك نيز الصاق مي گردد.

ماده 140 _ هرگاه ملك مشاع باشد فقط سهم محكوم عليه به فروش مي رسد مگر اين كه ساير شركا فروش تمام ملك را بخواهند در اين صورت طلب محكوم له و هزينه هاي اجرايي از حصه محكوم عليه پرداخت مي شود.

ماده 141 _ پس از انجام مزايده صورت مجلس تنظيم و در آن نام ونام خانوادگي مالك و خريدار و خصوصيات ملك و قيمتي كه به فروش رسيده نوشته مي شود و به ضميمه پرونده اجرايي به دادگاهي كه قسمت اجراي آن دادگاه اقدام به فروش كرده است تسليم مي گردد.

ماده 142 _ شكايت راجع به تنظيم صورت ملك و ارزيابي آن وتخلف از مقررات مزايده و ساير اقدامات دادورز (مامور اجرا) ظرف يك هفته از تاريخ وقوع به دادگاهي كه دادورز (مامور اجرا) در آنجا ماموريت دارد داده مي شود دادگاه در وقت فوق العاده به موضوع شكايت رسيدگي و در صورتي كه شكايت را وارد و موثر دانست اقدامي را كه بر خلاف مقررات شده است ابطال و دستور مقتضي صادرخواهد نمود. قبل از اين كه دادگاه در موضوع شكايت اظهارنظر نمايد سند انتقال داده نمي شود.

ماده 143 _ دادگاه در صورت احراز صحت جريان مزايده دستور صدور سند انتقال را به نام خريدار مي دهد و اين دستور قطعي است

ماده 144 _ در مواردي كه ملك خريدار نداشته و محكوم له آن را در مقابل طلب خود قبول نمايد مالك ظرف دو ماه از تاريخ انجام مزايده مي تواند كليه بدهي و خسارات و هزينه هاي اجرايي را پرداخته و مانع انتقال ملك به محكوم له شود. دادگاه بعد از انقضاي مهلت مزبوردستور انتقال تمام يا قسمتي از ملك را كه معادل طلب محكوم له باشدخواهد

داد.

ماده 145 _ هرگاه مالك حاضر به امضاي سند انتقال به نام خريدار نشود نماينده دادگاه سند انتقال را در دفترخانه اسناد رسمي به نام خريدار امضا مي نمايد.

فصل چهارم _ اعتراض شخص ثالث ( ماده 146 الي 147 )

ماده 146 _ هرگاه نسبت به مال منقول يا غيرمنقول يا وجه نقد توقيف شده شخص ثالث اظهار حقي نمايد اگر ادعاي مزبور مستند به حكم قطعي يا سند رسمي باشد كه تاريخ آن مقدم بر تاريخ توقيف است توقيف رفع مي شود در غير اين صورت عمليات اجرايي تعقيب مي گردد و مدعي حق براي جلوگيري از عمليات اجرايي و اثبات ادعاي خود مي تواند به دادگاه شكايت كند.

ماده 147 _ شكايت شخص ثالث در تمام مراحل بدون رعايت تشريفات آيين دادرسي مدني و پرداخت هزينه دادرسي رسيدگي مي شود. مفاد شكايت به طرفين ابلاغ مي شود و دادگاه به دلايل شخص ثالث و طرفين دعوي به هر نحو و در هر محل كه لازم بداند رسيدگي مي كند و در صورتي كه دلايل شكايت را قوي يافت قرار توقيف عمليات اجرايي را تا تعيين تكليف نهايي شكايت صادر مي نمايد.

در اين صورت اگر مال مورد اعتراض منقول باشد دادگاه مي تواند با اخذ تامين مقتضي دستور رفع توقيف و تحويل مال را به معترض بدهد.

به شكايت شخص ثالث بعد از فروش اموال توقيف شده نيز به ترتيب فوق رسيدگي خواهد شد.

تبصره _ محكوم له مي تواند مال ديگري را از اموال محكوم عليه به جاي مال مورد اعتراض معرفي نمايد. در اين صورت آن مال توقيف و از مال مورد اعتراض رفع توقيف مي شود و رسيدگي به شكايت شخص ثالث نيز موقوف مي گردد.

فصل پنجم _ حق تقدم ( ماده 148 الي 149 )

ماده 148 _ در هر مورد كه اجراييه هاي متعدد به قسمت اجرا رسيده باشد دادورز (مامور اجرا) بايد حق تقدم هريك از محكوم لهم را به ترتيب زير رعايت نمايد:

1 _ اگر مال منقول يا غيرمنقول محكوم عليه نزد محكوم له رهن يا وثيقه يا مورد معامله شرطي

و امثال آن يا در توقيف تاميني يا اجرايي باشدمحكوم له نسبت به مال مزبور به ميزان محكوم به بر ساير محكوم لهم حق تقدم خواهد داشت

2 _ خدمه خانه و كارگر و مستخدم محل كار محكوم عليه نسبت به حقوق و دستمزد شش ماه خود.

3 _ نفقه زن و هزينه نگهداري اولاد صغير محكوم عليه براي مدت شش ماه و مهريه تا ميزان دويست هزار ريال

4 _ بستانكاران طبقات مذكور در بندهاي دوم و سوم نسبت به بقيه طلب خود و ساير بستانكاران

ماده 149 _ پس از اين كه بستانكاران به ترتيب هر طبقه طلب خودرا از اموال محكوم عليه وصول نمودند اگر چيزي زايد از طلب آنها باقي بماند به طبقه بعدي داده مي شود و در هريك از طبقات دوم تا چهارم اگر بستانكاران متعدد باشند مال محكوم عليه به نسبت طلب بين آنها تقسيم مي گردد.

فصل ششم _ تأديه طلب ( ماده 150 الي 157 )

ماده 150 _ وجوهي كه در نتيجه فروش مال توقيف شده يا به طريق ديگر از محكوم عليه وصول مي شود به ميزان محكوم به و هزينه هاي اجرايي به محكوم له داده خواهد شد و اگر زايد باشد بقيه به محكوم عليه مسترد مي شود.

ماده 151 _ در صورتي كه وجوه حاصل كمتر از ميزان محكوم به و هزينه هاي اجرايي باشد به درخواست محكوم له براي وصول بقيه طلب او از ساير اموال محكوم عليه توقيف مي شود.

ماده 152 _ در مقابل وجهي كه به محكوم له داده مي شود دو ]نسخه رسيد اخذ مي گردد يك نسخه از آن به محكوم عليه تسليم و نسخه ديگر در پرونده اجرايي بايگاني مي گردد.

ماده 153 _ در موردي كه محكوم له بيش از يك نفر باشد و دارايي ديگري براي

محكوم عليه غير از مال توقيف شده معلوم نشود و هيچ يك از طلبكاران بر ديگري حق تقدم نداشته باشند از وجه وصول شده معادل هزينه اجرايي به كسي كه آن را پرداخته است داده مي شود و بقيه بين طلبكاراني كه تا آن تاريخ اجراييه صادر و درخواست استيفاي طلب خود را نموده اند به نسبت طلبي كه دارند با رعايت مواد 154 و155 تقسيم مي شود.

ماده 154 _ تقسيم نامه را دادورز (مامور اجرا) تنظيم و به طلبكاران اخطار مي نمايد تا از ميزان سهم خود مطلع گردند.

ماده 155 _ هريك از طلبكاران كه شكايتي از ترتيب تقسيم داشته باشد مي تواند ظرف يك هفته از تاريخ اخطار دادورز (مامور اجرا)راجع به ترتيب تقسيم به دادگاه مراجعه كند. دادگاه در جلسه اداري به شكايت رسيدگي و تصميم قطعي اتخاذ مي نمايد در اين صورت تقسيم پس از تعيين تكليف شكايت در دادگاه به عمل مي آيد.

ماده 156 _ در صورتي كه به طلبكاري زايد از سهم او داده شده باشدمقدار زايد بنحوي كه در ماده 39 مقرر گرديده مسترد مي شود.

ماده 157 _ خسارت تاخير تاديه در صورتي كه حكم دادگاه تا تاريخ وصول مقرر شده باشد تا زمان تنظيم تقسيم نامه جزء طلب محكوم له محسوب خواهد شد.

فصل هفتم _ هزينه هاي اجرايي ( ماده 158 الي 168 )

ماده 158 _ هزينه هاي اجرايي عبارت است از:

1 _ پنج درصد مبلغ محكوم به بابت حق اجراي حكم كه بعد از اجرا وصول مي شود. در دعاوي مالي كه خواسته وجه نقد نيست حق اجرا به ماخذ بهاي خواسته كه در دادخواست تعيين و مورد حكم قرار گرفته حساب مي شود مگر اين كه دادگاه قيمت ديگري براي خواسته معين نموده باشد.

2 _ هزينه هايي كه براي اجراي حكم ضرورت داشته باشد مانندحق الزحمه خبره و كارشناس و

ارزياب و حق حفاظت اموال و نظايرآن

ماده 159 _ در تخليه مورد اجاره غيرمنقول صدي ده اجاره بهاي سه ماه و در ساير مواردي كه قانونا تعيين بهاي خواسته لازم نيست از هزارريال تا پنج هزار ريال به تشخيص دادگاه بابت حق اجرا دريافت مي شود.

ماده 160 _ پرداخت حق اجرا پس از انقضاي ده روز از تاريخ ابلاغ اجراييه بر عهده محكوم عليه است ولي در صورتي كه طرفين سازش كنند يا بين خود ترتيبي براي اجراي حكم بدهند نصف حق اجرادريافت خواهد شد. و در صورتي كه محكوم به بيست هزار ريال ياكمتر باشد حق اجرا تعلق نخواهد گرفت

ماده 161 _ اگر محكوم به وجه نقد باشد حق اجرا هم ضمن آن وصول مي گردد و هرگاه محكوم له بعد از شروع اقدامات اجرايي راسا محكوم به را وصول نموده باشد و محكوم عليه حاضر به پرداخت حق اجرا نشود حق مزبور از اموال محكوم عليه طبق مقررات اجراي احكام وصول مي گردد. در اين صورت هزينه هايي كه براي توقيف وفروش اموال محكوم عليه لازم باشد از صندوق دادگستري پرداخت شده و پس از وصول آن به صندوق مسترد مي گردد.

ماده 162 _ دادورز (مامور اجرا) بايد حق اجرا را بلافاصله پس از وصول در قبال اخذ دو نسخه رسيد به صندوق دادگستري پرداخت كند و يك نسخه از رسيد مزبور را به محكوم عليه تسليم و نسخه ديگر را پيوست پرونده اجرايي نمايد.

ماده 163 _ دادورز (مامور اجرا) بايد جريمه نقدي مقرر در حكم قطعي را نيز به ترتيب مذكور در اين قانون وصول نمايد.

ماده 164 _ اجراي موقت حكم حق اجرا ندارد ولي اگر اجراي موقت به اجراي قطعي حكم منتهي

شود حق اجرا وصول مي گردد.

ماده 165 _ راجع به احكامي كه قبل از خاتمه رسيدگي فرجامي نسبت به آنها اجراييه صادر گرديده حق اجرا پس از وصول در صندوق دادگستري مي ماند تا در صورت نقض حكم به محكوم عليه مسترد گردد.

ماده 166 _ پنجاه درصد از حق اجرا طبق آيين نامه وزارت دادگستري به مصرف تهيه و بهبود وسايل لازم براي تسريع اجراي احكام و پاداش متصديان اجرا مي رسد و بقيه به حساب درآمد اختصاصي وزارت دادگستري منظور مي گردد.

ماده 167 _ مقررات اين قانون شامل اجراييه هايي نيز خواهد بود كه قبل از اين قانون صادر گرديده و در جريان اجرا مي باشند ليكن آن مقدار از اقدامات اجرايي كه مطابق قانون سابق به عمل آمده معتبراست

ماده 168 _ هرگاه از تاريخ صدور اجراييه بيش از پنج سال گذشته و محكوم له عمليات اجرايي را تعقيب نكرده باشد اجراييه بلااثر تلقي مي شود و در اين مورد اگر حق اجرا وصول نشده باشد ديگر قابل وصول نخواهد بود. محكوم له مي تواند مجددا از دادگاه تقاضاي صدور اجراييه نمايد ولي در مورد اجراي هر حكم فقط يكبار حق اجرا دريافت مي شود.

فصل هشتم _ احكام و اسناد لازم الاجراي كشورهاي خارجي ( ماده 169 الي 180 )

ماده 169 _ احكام مدني صادر از دادگاههاي خارجي در صورتي كه واجد شرايط زير باشد در ايران قابل اجراست مگر اين كه در قانون ترتيب ديگري مقرر شده باشد:

1 _ حكم از كشوري صادر شده باشد كه به موجب قوانين خود يا عهود يا قراردادها احكام صادر از دادگاههاي ايران در آن كشور قابل اجرا باشد يا در مورد اجراي احكام معامله متقابل نمايد.

2 _ مفاد حكم مخالف با قوانين مربوط به نظم عمومي يا اخلاق حسنه نباشد.

3 _ اجراي حكم مخالف با عهود بين المللي

كه دولت ايران آن را امضا كرده يا مخالف قوانين مخصوص نباشد.

4 _ حكم در كشوري كه صادر شده قطعي و لازم الاجرا بوده و به علت قانوني از اعتبار نيفتاده باشد.

5 _ از دادگاههاي ايران حكمي مخالف حكم دادگاه خارجي صادرنشده باشد.

6 _ رسيدگي به موضوع دعوي مطابق قوانين ايران اختصاص به دادگاههاي ايران نداشته باشد.

7 _ حكم راجع به اموال غيرمنقول واقع در ايران و حقوق متعلق به آن نباشد.

8 _ دستور اجراي حكم از مقامات صلاحيتدار كشور صادركننده حكم صادر شده باشد.

ماده 170 _ مرجع تقاضاي اجراي حكم دادگاه شهرستان محل اقامت يا محل سكونت محكوم عليه است و اگر محل اقامت يا سكونت محكوم عليه در ايران معلوم نباشد دادگاه شهرستان تهران است

ماده 171 _ در صورتي كه در معاهدات و قراردادهاي بين دولت ايران و كشور صادركننده حكم ترتيب و شرايطي براي اجراي حكم مقررشده باشد همان ترتيب و شرايط متبع خواهد بود.

ماده 172 _ اجراي حكم بايد كتباً تقاضا شود و در تقاضانامه مزبور نام محكوم له و محكوم عليه و مشخصات ديگر آنها قيد گردد.

ماده 173 _ به تقاضانامه اجراي حكم بايد مدارك زير پيوست شود:

1 _ نسخه اي از رونوشت حكم دادگاه خارجي كه صحت مطابقت آن با اصل به وسيله مامور سياسي يا كنسولي كشور صادركننده حكم گواهي شده باشد با ترجمه رسمي گواهي شده آن به زبان فارسي

2 _ رونوشت دستور اجراي حكمي كه از طرف مرجع صلاحيتدارمربوط صادر شده با ترجمه گواهي شده آن

3 _ گواهي نماينده سياسي يا كنسولي ايران در كشوري كه حكم از آنجا صادر شده يا نماينده سياسي يا كنسولي كشور صادركننده حكم درايران راجع

به صدور و دستور اجراي حكم از مقامات صلاحيتدار.

4 _ گواهي امضاي نماينده سياسي يا كنسولي كشور خارجي مقيم ايران از طرف وزارت امور خارجه

ماده 174 _ مدير دفتر دادگاه عين تقاضا و پيوستهاي آن را به دادگاه مي فرستد و دادگاه در جلسه اداري فوق العاده با بررسي تقاضا و مدارك ضميمه آن قرار قبول تقاضا و لازم الاجرا بودن حكم را صادر و دستوراجرا مي دهد و يا با ذكر علل و جهات رد تقاضا را اعلام مي نمايد.

ماده 175 _ قرار رد تقاضا بايد به متقاضي ابلاغ شود و نامبرده مي تواندظرف ده روز از آن پژوهش بخواهد.

ماده 176 _ دادگاه مرجع پژوهش در جلسه اداري فوق العاده به موضوع رسيدگي و در صورت وارد بودن شكايت با فسخ راي پژوهش خواسته امر به اجراي حكم صادر مي نمايد و در غير اين صورت آن را تاييد مي كند.

راي دادگاه قابل فرجام نخواهد بود.

ماده 177 _ اسناد تنظيم شده لازم الاجرا در كشورهاي خارجي به همان ترتيب و شرايطي كه براي اجراي احكام دادگاههاي خارجي درايران مقرر گرديده قابل اجرا مي باشد و به علاوه نماينده سياسي ياكنسولي ايران در كشوري كه سند در آنجا تنظيم شده باشد بايد موافقت تنظيم سند را با قوانين محل گواهي نمايد.

ماده 178 _ احكام و اسناد خارجي طبق مقررات اجراي احكام مدني به مرحله اجرا گذارده مي شود.

ماده 179 _ ترتيب رسيدگي به اختلافات ناشي از اجراي احكام و اسناد خارجي و اشكالاتي كه در جريان اجرا پيش مي آيد، همچنين ترتيب توقيف عمليات اجرايي و ابطال اجراييه به نحوي است كه درقوانين ايران مقرر است مرجع رسيدگي دادگاههاي مذكور در ماده 170 مي باشد.

ماده 180 _ موارد مندرج در باب ششم

قانون اصول محاكمات حقوقي مصوب 1329 قمري و مواد راجع به اجراي احكام در قانون تسريع محاكمات و ساير قوانيني كه مخالف اين قانون باشد ملغي است

قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب ( 28 1 1379 - 529 ماده )

ماده 1 _ به منظور رسيدگي و حل و فصل كليه دعاوي و مراجعه مستقيم به قاضي و ايجاد مرجع قضايي واحد، دادگاههايي با صلاحيت عام به شرح مواد آتيه تشكيل مي شوند.

ماده 2 _ تاسيس دادگاههاي عمومي در هر حوزه قضايي و تعيين قلمرو محلي و تعداد شعب دادگاههاي مزبور به تشخيص رييس قوه قضاييه است

ماده 3 _ در حوزه قضايي هر شهرستان يك دادسرا نيز در معيت دادگاههاي آن حوزه تشكيل مي گردد. تشكيلات حدود صلاحيت وظايف و اختيارات دادسراي مذكور كه (دادسراي عمومي و انقلاب ناميده مي شود تا زمان تصويب آيين دادرسي مربوطه طبق قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري مصوب 28/6/1378 كميسيون حقوقي و قضايي مجلس شوراي اسلامي و مقررات مندرج در اين قانون به شرح ذيل مي باشد:

الف _ دادسرا كه عهده دار كشف جرم تعقيب متهم به جرم اقامه دعوي از جنبه حق اللهي و حفظ حقوق عمومي و حدود اسلامي اجراي حكم و همچنين رسيدگي به امور حسبيه وفق ضوابط قانوني است به رياست دادستان مي باشد و به تعداد لازم معاون داديار، بازپرس و تشكيلات اداري خواهد داشت اقدامات دادسرا در جرائمي كه جنبه خصوصي دارد با شكايت شاكي خصوصي شروع مي شود. در حوزه قضايي بخش وظيفه دادستان را دادرس علي البدل برعهده دارد.

ب _ رياست و نظارت بر ضابطين دادگستري از حيث وظايفي كه به عنوان ضابط برعهده دارند با دادستان است

ج _ مقامات و اشخاص رسمي در مواردي كه بايد امر جزايي

را تعقيب نمود، موظفند مراتب را فورا به دادستان اطلاع دهند.

د _ بازپرس وقتي اقدام به تحقيقات مقدماتي مي نمايد كه قانونا اين حق را داشته باشد. جهات قانوني براي شروع به تحقيقات بازپرس عبارت است از:

1 _ ارجاع دادستان

2 _ شكايت يا اعلام جرم به بازپرس در مواقعي كه دسترسي به دادستان ممكن نيست و رسيدگي به آن فوريت داشته باشد.

3 _ در جرائم مشهود در صورتي كه بازپرس شخصا ناظر وقوع آن باشد.

ه _ دادستان در اموري كه به بازپرس ارجاع مي شود حق نظارت و دادن تعليمات لازمه را خواهد داشت و در صورتي كه تحقيقات بازپرس راناقص ببيند مي تواند تكميل آن را بخواهد ولو اين كه بازپرس تحقيقات خود را كامل بداند.

بازپرس در جريان تحقيقات تقاضاي قانوني دادستان را اجراء نموده مراتب را در صورتمجلس قيد مي كند و هرگاه مواجه با اشكال شود به نحوي كه انجام آن مقدور نباشد مراتب را به دادستان اعلام و منتظر حل مشكل مي شود.

و _ تحقيقات مقدماتي كليه جرائم برعهده بازپرس مي باشد. درجرائمي كه در صلاحيت رسيدگي دادگاه كيفري استان نيست دادستان نيز داراي كليه وظايف و اختياراتي است كه براي بازپرس مقررمي باشد.

در مورد جرائمي كه رسيدگي به آنها در صلاحيت دادگاه كيفري استان است دادستان تا قبل از حضور و مداخله بازپرس اقدامات لازم را براي حفظ و جمع آوري دلايل و آثار جرم به عمل مي آورد و در مورد سايرجرايم داستان مي تواند انجام بعضي از تحقيقات و اقدامات را ازبازپرس درخواست نمايد بدون اين كه رسيدگي امر را به طور كلي به آن بازپرس ارجاع كرده باشد.

ز _ كليه قرارهاي داديار بايستي با موافقت دادستان باشد و در صورت اختلاف نظر بين دادستان

و داديار، نظر دادستان متبع خواهد بود.

ح _ بازپرس راسا و يا به تقاضاي دادستان مي تواند در تمام مراحل تحقيقاتي در موارد مقرر در قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي وانقلاب در امور كيفري مصوب 28/6/1378 كميسيون قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي قرار بازداشت موقت متهم و همچنين قرار اخذ تامين و تبديل تامين را صادر نمايد. در صورتي كه بازپرس راسا قرار بازداشت موقت صادر كرده باشد مكلف است ظرف بيست وچهار ساعت پرونده را براي اظهار نظر نزد دادستان ارسال نمايد. هرگاه دادستان با قرار بازداشت به عمل آمده موافق نباشد، نظر دادستان متبع است و چنانچه علتي كه موجب بازداشت بوده است مرتفع شده وموجب ديگري براي ادامه بازداشت نباشد بازداشت با موافقت دادستان رفع خواهد شد و همچنين در موردي كه دادستان تقاضاي بازداشت كرده و بازپرس باآن موافق نباشد حل اختلاف حسب مورد با دادگاه عمومي يا انقلاب محل خواهد بود.

هرگاه متهم موجبات بازداشت را مرتفع ببيند مي تواند از بازپرس درخواست رفع بازداشت خود را بنمايد كه در اين صورت بازپرس مكلف است ظرف ده روز از تاريخ تسليم درخواست نظر خود راجهت اتخاذ تصميم نزد دادستان ارسال نمايد. به هر حال متهم نمي تواند در هر ماه بيش از يك مرتبه از اين حق استفاده كند.

در صورت حدوث اختلاف بين بازپرس و دادستان در خصوص صلاحيت محلي و ذاتي و همچنين نوع جرم حسب مورد حل اختلاف با دادگاه عمومي يا انقلاب محل خواهد بود.

ط _ هرگاه در جرائم موضوع صلاحيت دادگاه كيفري استان تا چهارماه و در ساير جرايم تا دو ماه به علت صدور قرار تامين متهم در بازداشت به سر برد و پرونده اتهامي او منتهي به

تصميم نهايي در دادسرا نشده باشد، مرجع صادر كننده قرار مكلف به فك يا تخفيف قرار تامين متهم مي باشد مگر آن كه جهات قانوني يا علل موجهي براي بقاء قرار تامين صادر شده وجود داشته باشد كه در اين صورت با ذكر علل و جهات مزبور قرار ابقاء مي شود و متهم حق دارد از اين تصميم ظرف مدت 10روز از تاريخ ابلاغ به وي حسب مورد به دادگاه عمومي يا انقلاب محل شكايت نمايد. فك قرار بازداشت متهم از طرف بازپرس با موافقت دادستان به عمل مي آيد و در صورت حدوث اختلاف بين دادستان و بازپرس حل اختلاف با دادگاه خواهد بود. چنانچه بازداشت متهم ادامه يابد مقررات اين بند حسب مورد هر چهار ماه يا هر دو ماه اعمال مي شود. به هر حال مدت بازداشت متهم نبايد از حداقل مجازات حبس مقرر در قانون براي آن جرم تجاوز نمايد.

ي _ درخواست دادستان و بازپرس را بايد ضابطين مقامات رسمي وادارات فورا اجرا نمايند. بازپرس مي تواند به تحقيقات ضابطين دادگستري رسيدگي نموده و هرگاه تغييري در اقدامات آنان يا تكميلي در تحقيقات لازم باشد به عمل آورد.

تخلف از مقررات اين بند علاوه بر تعقيب اداري و انتظامي برابر قانون مربوط مستوجب تعقيب كيفري نيز خواهد بود.

ك _ پس از آن تحقيقات پايان يافت بازپرس آخرين دفاع متهم رااستماع نموده با اعلام ختم تحقيقات و اظهار عقيده خود، پرونده را نزد دادستان مي فرستد. در صورتي كه به عقيده بازپرس عمل متهم متضمن جرمي نبوده يا اصولا جرمي واقع نشده و يا دلايل كافي براي ارتكاب جرم وجود نداشته باشد قرار منع تعقيب و در صورت عقيده بازپرس بر تقصير متهم قرار مجرميت درباره ايشان صادر

مي نمايد وچنانچه متهم در آخرين دفاع دليل مؤثري بر كشف حقيقت ابراز نمايدبازپرس مكلف به رسيدگي مي باشد.

دادستان نيز مكلف است ظرف پنج روز از تاريخ وصول پرونده را ملاحظه نموده و نظر خود را اعلام دارد.

ل _ هرگاه دادستان با نظر بازپرس در مورد مجرميت متهم موافق باشدكيفر خواست صادر، پرونده را از طريق بازپرسي به دادگاه صالحه ارسال مي نمايد و در صورت توافق بازپرس و دادستان با منع ياموقوفي تعقيب متهم بازپرس دستور ابلاغ قرار صادره به شاكي خصوصي را مي دهد و در مورد اخير چنانچه متهم زنداني باشد فورا آزاد مي شود.

هرگاه بين بازپرس و دادستان توافق عقيده نباشد (يكي عقيده به مجرميت يا موقوفي و يا منع تعقيب متهم و ديگري عقيده عكس آن راداشته باشد) رفع اختلاف حسب مورد در دادگاه عمومي و انقلاب محل به عمل مي آيد و موافق تصميم دادگاه رفتار مي شود.

م _ در كيفر خواست بايد نكات ذيل تصريح شود:

1 _ نام و نام خانوادگي نام پدر، سن شغل محل اقامت متهم با سواداست يا نه مجرد است يا متاهل

2 _ نوع قرار تامين با قيد اين كه متهم بازداشت است يا آزاد.

3 _ نوع اتهام

4 _ دلايل اتهام

5 _ مواد قانوني مورد استناد.

6 _ سابقه محكوميت كيفري در صورتي كه متهم داراي سابقه محكوميت كيفري باشد.

7 _ تاريخ و محل وقوع جرم

ن _ قرارهاي بازپرس كه دادستان با آنها موافق باشد، در موارد ذيل قابل اعتراض در دادگاه صالحه بوده و نظر دادگاه كه در جلسه اداري خارج ازنوبت و بدون حضور دادستان به عمل مي آيد قطعي خواهد بود:

1 _ اعتراض به قرارهاي

منع تعقيب و موقوفي تعقيب به تقاضاي شاكي خصوصي

2 _ اعتراض به قرارهاي عدم صلاحيت بازداشت موقت تشديد تامين و تامين خواسته به تقاضاي متهم

3 _ اعتراض به قرار اناطه به تقاضاي شاكي خصوصي و دادستان

اعتراض به قرارهاي مذكور در بالا ظرف مدت ده روز از تاريخ ابلاغ آن مي باشد.

اعتراض به قرارها باعث توقف جريان تحقيقات و مانع اجراي قرارنبوده و كليه اقدامات بازپرسي تا اخذ تصميم دادگاه به قوت خود باقي خواهد بود و چنانچه نتيجه قرار صادره آزادي متهم زنداني باشد فورااجرا مي شود.

هرگاه به علت عدم كفايت دليل قرار منع تعقيب متهم صادر و قعطي شده باشد ديگر نمي توان به همين اتهام او را تعقيب كرد، مگر بعد ازكشف دلايل جديد كه در اين صورت فقط براي يك مرتبه مي توان به درخواست دادستان وي را تعقيب نمود. هرگاه دادگاه تعقيب مجدد متهم را تجويز كند بازپرس رسيدگي و قرار مقتضي صادر مي نمايد.اين امر مانع از رسيدگي به دادخواست ضرر و زيان مدعي خصوصي نمي باشد.

تبصره 1 _ حوزه قضايي عبارت است از قلمرو يك بخش ياشهرستان و يا نقاط معيني از شهرهاي بزرگ

تبصره 2 _ رسيدگي جرائم داخل صلاحيت دادگاههاي نظامي ازشمول اين قانون خارج است و در دادسرا و دادگاه نظامي انجام مي شود.

تبصره 3 _ پرونده هايي كه موضوع آنها جرايم مشمول حد زنا و لواط است همچنين جرائمي كه مجازات قانوني آنها فقط تا سه ماه حبس ويا جزاي نقدي تا يك ميليون (1000000) ريال مي باشد و جرائم اطفال مستقيما در دادگاههاي مربوط مطرح مي شود، مگر آن كه به تشخيص دادستان تحقيقات راجع به ساير جهات ضرورت داشته باشد.

تبصره 4 _ جرائمي كه

تا تاريخ اجراي اين قانون مستقيما در دادگاه مطرح شده است در همان دادگاه بدون نياز به كيفرخواست و رسيدگي دادسرا رسيدگي خواهد شد و چنانچه نياز به انجام تحقيقات و يا اقداماتي جهت كشف جرم باشد دادگاه بايد راسا نسبت به انجام آن اقدام كند.

تبصره 5 _ با ارجاع دادستان يا در غياب وي معاون دادسرا يا داديار،عهده دار انجام تمام يا برخي از وظايف و اختيارات قانوني دادستان خواهد بود.

تبصره 6 _ در حوزه قضايي بخشها، رئيس يا دادرس علي البدل دادگاه در جرائمي كه رسيدگي به آنها در صلاحيت دادگاه كيفري استان است به جانشيني بازپرس تحت نظارت دادستان مربوطه اقدام مي نمايد و در ساير جرائم مطابق قانون رسيدگي واقدام به صدور راي خواهد نمود.

ماده 4 _ هر حوزه قضايي كه داراي بيش از يك شعبه دادگاه عمومي باشد آن شعب به حقوقي و جزايي تقسيم مي شوند. دادگاههاي حقوقي صرفا به امور حقوقي و دادگاههاي جزايي فقط به امور كيفري رسيدگي خواهند نمود.

تخصيص شعبي از دادگاههاي حقوقي و كيفري براي رسيدگي به دعاوي حقوقي يا جزايي خاص مانند امور خانوادگي و جرايم اطفال بارعايت مصالح و مقتضيات از وظايف و اختيارات رئيس قوه قضائيه است

در صورت ضرورت ممكن است به شعبه جزايي پرونده حقوقي و يا به شعبه حقوقي پرونده جزايي ارجاع شود.

تبصره _ رسيدگي به جرايمي كه مجازات قانوني آنها قصاص نفس ياقصاص عضو يا رجم يا صلب يا اعدام يا حبس ابد است و همچنين رسيدگي به جرائم مطبوعاتي و سياسي به نحوي كه در مواد بعدي ذكرمي شود در دادگاههاي كيفري استان به عمل خواهد آمد.

رسيدگي به كليه اتهامات اعضاء تشخيص مصلحت نظام شوراي نگهبان نمايندگان مجلس شوراي اسلامي وزراء و

معاونين آنها،معاونان و مشاوران رؤساي سه قوه سفرا، دادستان و رئيس ديوان محاسبات دارندگان پايه قضايي استانداران فرمانداران و جرائم عمومي افسران نظامي و انتظامي از درجه سرتيپ و بالاتر و مديران كل اطلاعات استانها در صلاحيت دادگاه كيفري استان تهران مي باشد به استثناء مواردي كه در صلاحيت ساير مراجع قضايي است

ماده 5 _ به تعداد مورد نياز، دادگاههاي انقلاب در مركز هر استان ومناطقي كه ضرورت تشكيل آن را رييس قوه قضاييه تشخيص مي دهد تحت نظارت و رياست اداري حوزه قضايي تشكيل مي گردد و به جرايم ذيل رسيدگي مي نمايد:

1 _ كليه جرايم عليه امنيت داخلي و خارجي و محاربه يا افساد في الارض

2 _ توهين به مقام بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و مقام معظم رهبري

3 _ توطئه عليه جمهوري اسلامي ايران يا اقدام مسلحانه و ترور و تخريب مؤسسات به منظور مقابله با نظام

4 _ جاسوسي به نفع اجانب

5 _ كليه جرايم مربوط به قاچاق و مواد مخدر.

6 _ دعاوي مربوط به اصل 49 قانون اساسي

ماده 6 _ طرفين دعوا در صورت توافق مي توانند براي احقاق حق وفصل خصومت به قاضي تحكيم مراجعه نمايند.

ماده 7 _ احكام دادگاههاي عمومي و انقلاب قطعي است مگر درمواردي كه در اين قانون قابل نقض و تجديدنظر پيش بيني شده است

ماده 8 _ قضات دادگاهها و دادسراهاي عمومي و انقلاب مكلفند به دعاوي و شكايات و اعلامات موافق قوانين موضوعه و اصل يكصد و شصت و هفتم (167) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران رسيدگي كنند و تصميم قضايي را اتخاذ نمايند.

ماده 9 _ قرارها و احكام دادگاهها بايد مستدل بوده و مستند به قانون ياشرع

و اصولي باشد كه بر مبناي آن حكم صادر شده است تخلف از اين امر و انشاي راي بدون استناد موجب محكوميت انتظامي خواهد بود.

ماده 10 _ هر حوزه قضايي به تعداد لازم شعبه دادگاه دادرس علي البدل دفتر دادگاه واحد ابلاغ و اجراي احكام و در صورت لزوم يك واحد ارشاد و معاضدت قضايي خواهد داشت و در صورت تعددشعب داراي يك دفتر كل نيز خواهد بود.

تبصره _ ترتيب تشكيل اين واحدها، تعداد اعضاي هر واحد،طريقه انتخاب و شرايط آن ميزان صلاحيت و اختيار هر واحد يا هر يك ازاعضاي آن و نحوة اقدامات و تصميم گيريها به موجب آيين نامه اي است كه به پيشنهاد و تهيه وزير دادگستري به تصويب رييس قوه قضاييه خواهد رسيد.

ماده 11 _ رييس شعبه اول دادگاههاي عمومي در هر حوزه قضايي رييس حوزه قضايي است و با تصويب رييس قوه قضاييه مي تواند به تعداد لازم معاون داشته باشد.

ماده 12 _ در شهرستان رييس دادگستري رئيس حوزه قضايي و رئيس شعبه اول دادگاه بر دادگاهها رياست اداري دارد و در مركز استان رييس كل دادگستري استان رئيس كل دادگاههاي تجديدنظر و كيفري استان است و بر كليه دادگاهها و دادسراها و دادگستري هاي حوزه آن استان نظارت و رياست اداري خواهد داشت همچنين رئيس دادگستري هر حوزه بر دادسراي آن حوزه نظارت و رياست اداري دارد.

ماده 13 _ براي تامين كادر قضايي دادسراها، رئيس قوه قضائيه ازقضات تحقيق فعلي و دادرسان علي البدل دادگاهها و ساير قضاتي كه مقتضي بداند استفاده خواهد نمود و شعبي از دادگاهها را كه با تاسيس دادسرا غيرلازم تشخيص دهد منحل خواهد كرد و حتي الامكان حذف شعب اضافي از آخرين شعب دادگاهها انجام خواهد شد.

تبصره

1 _ گروه شغلي «دادستانها» برابر گروه شغلي «رئيس دادگستري شهرستان و گروه شغلي «دادستان تهران برابر گروه شغلي رئيس كل دادگستري استان تهران خواهد بود.

تبصره 2 _ گروه شغلي «معاون دادستان و بازپرس برابرگروه شغلي رئيس شعبه دادگاه عمومي و گروه شغلي «داديار» برابر گروه شغلي دادرس علي البدل دادگاه خواهد بود.

تبصره 3 _ به جز موارد ضروري به تشخيص رئيس قوه قضائيه رئيس كل دادگستري استان بايد حداقل داراي ده سال سابقه كارقضايي رئيس دادگاه تجديدنظر حداقل هشت سال و دادستان و رئيس دادگستري شهرستان حداقل شش سال سابقه كار قضايي داشته باشند.

ماده 14 _

الف _ دادگاههاي عمومي حقوقي با حضور رييس دادگاه يا دادرس علي البدل تشكيل مي شود و تمام اقدامات و تحقيقات به وسيله رييس دادگاه يا دادرس علي البدل وفق قانون آيين دادرسي مربوط انجام مي گردد و اتخاذ تصميم قضايي و انشاي راي با قاضي دادگاه است

ب _ دادگاههاي خانواده حتي المقدور با حضور مشاور قضايي زن كه داراي پايه قضايي است اقدام به رسيدگي نموده و نظر مشورتي آنان قبل از صدور حكم توسط رئيس دادگاه اخذ خواهد شد.

ج _ دادگاههاي عمومي جزايي و انقلاب با حضور رييس دادگاه يادادرس علي البدل و دادستان يا معاون او يا يكي ازدادياران به تعيين دادستان تشكيل مي گردد و فقط به جرائم مندرج در كيفر خواست وفق قانون آيين دادرسي مربوط رسيدگي مي نمايد و انشاي راي پس ازاستماع نظريات و مدافعات دادستان يا نماينده او وفق قانون برعهده قاضي دادگاه است

تبصره 1 _ هرگاه دادگاه نقصي در تحقيقات مشاهده نموده يا انجام اقدامي را لازم بداند خود تكميل مي نمايد و نيز مي تواند رفع نقص

وتكميل پرونده را با ذكر موارد نقص از دادسراي مربوط درخواست كند.

تبصره 2 _ هرگاه تحقيق يا اقدامي در حوزة دادگاه ديگري لازم باشديا اطلاعاتي از حوزه قضايي آن دادگاه بايد جمع آوري شود دادگاه رسيدگي كننده مي تواند با اعطاي نيابت قضايي از دادگاه آن حوزه انجام آن تحقيقات و اقدامات يا جمع آوري اطلاعات را بخواهد.

ماده 15 _ دادرسان علي البدل عهده دار انجام كليه اموري هستند كه ازطرف روساي دادگاهها در چارچوب قوانين به آنان ارجاع مي شود و درغياب رئيس شعبه دادگاه حسب تعيين رئيس كل دادگاهها شعبه بلامتصدي را تصدي و اداره مي نمايند.

ماده 16 _ ترتيب رسيدگي در دادگاهها طبق مقررات مزبور در آيين دادرسي مربوط به دادگاهها خواهد بود.

ماده 17 _ قاضي دادگاه پس از اعلام ختم دادرسي ظرف يك هفته مكلف به انشاي راي مي باشد.

ماده 18 _ آراي غير قطعي و قابل تجديدنظر يا فرجام همان مي باشدكه در قوانين آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري و مدني مصوب 28/6/1378 كميسيون قضايي و حقوقي و21/1/1379 مجلس شوراي اسلامي ذكر گرديده است در مورد آراي قابل تجديدنظر يا فرجام تجديدنظر و فرجام خواهي برطبق مقررات آيين دادرسي مربوط انجام مي شود.

در مورد آراي قطعي جز از طريق اعاده دادرسي و اعتراض ثالث به نحوي كه در قوانين مربوط مقرر است نمي توان رسيدگي مجدد نمودمگر اينكه راي خلاف بين قانون يا شرع باشد كه در آن صورت به درخواست محكوم عليه (چه در امور مدني و چه در امور كيفري و يادادستان مربوط (در امور كيفري ممكن است مورد تجديدنظر واقع شود.

تبصره 1 _ مراد از خلاف بين اين است كه راي بر خلاف نص

صريح قانون و يا در موارد سكوت قانون مخالف مسلّمات فقه باشد.

تبصره 2 _ درخواست تجديدنظر نسبت به آراء قطعي مذكور در اين ماده اعم از اينكه راي در مرحله نخستين صادر شده و به علت انقضاي مهلت تجديدنظر خواهي قطعي شده باشد يا قانونا قطعي باشد و يا از مرجع تجديدنظر صادر گرديده باشد بايد ظرف يك ماه از تاريخ ابلاغ راي به شعبه يا شعبي از ديوان عالي كشور كه «شعبه تشخيص ناميده مي شود تقديم گردد. شعبه تشخيص از پنج نفر از قضات ديوان مذكور به انتخاب رئيس قوه قضاييه تشكيل مي شود.

در صورتي كه شعبه تشخيص وجود خلاف بين را احراز نمايد، راي رانقض و راي مقتضي صادر مي نمايد. چنانچه وجود خلاف بين را احراز نكند، قرار رد درخواست تجديدنظر خواهي را صادر خواهدنمود. تصميمات ياد شده شعبه تشخيص در هر صورت قطعي وغيرقابل اعتراض مي باشد، مگر آنكه رئيس قوه قضائيه در هر زماني وبه هر طريقي راي صادره را خلاف بين شرع تشخيص دهد كه در اين صورت جهت رسيدگي به مرجع صالح ارجاع خواهد شد.

تبصره 3 _ خواهان تجديدنظر بايد هزينه تجديدنظرخواهي را وفق قانون پرداخت كند و چنانچه ظرف 10 روز پس از اخطار دفتر شعبه تشخيص بدون عذر، هزينه را پرداخت ننمايد، شعبه تشخيص قراررد درخواست او را صادر خواهد نمود. اين قرار قطعي و غيرقابل اعتراض مي باشد. اگر تجديدنظر خواهي از سوي دادستان مربوط باشد، دادستان از پرداخت هزينه دادرسي معاف است اين معافيت شامل ساير مواردي هم كه دادستان تقاضاي تجديدنظر نمايد مي باشد.

تبصره 4 _ جز در مورد اختيار ذيل تبصره 2 اين ماده از هيچ حكم قطعي يا قطعيت يافته بيش از

يك بار نمي توان به عنوان خلاف بين درخواست تجديدنظر نمود.

تبصره 5 _ در مواردي كه برحسب قانون ديوان عالي كشور بايداعاده دادرسي را تجويز كند، اين امر با شعبه تشخيص مذكور در تبصره 2 اين ماده خواهد بود.

ماده 19 _ نسخ شده است

ماده 20 _ به منظور تجديدنظر در آراي دادگاههاي عمومي و انقلاب در مركز هر استان دادگاه تجديدنظر به تعداد مورد نياز مركب از يك نفر رييس و دو عضو مستشار تشكيل مي شود.جلسه دادگاه با حضور دونفر عضو رسميت يافته پس از رسيدگي ماهوي راي اكثريت كه به وسيلة رييس يا عضو مستشار انشاء مي شود قطعي و لازم الاجراخواهد بود.

تبصره 1 _ رسيدگي به جرائمي كه مجازات قانوني آنها قصاص عضو يا قصاص نفس يا اعدام يا رجم يا صلب و يا حبس ابد باشد و نيزرسيدگي به جرائم مطبوعاتي و سياسي ابتدائا در دادگاه تجديدنظراستان به عمل خواهد آمد و در اين مورد، دادگاه مذكور «دادگاه كيفري استان ناميده مي شود. دادگاه كيفري استان براي رسيدگي به جرايمي كه مجازات قانوني آنها قصاص نفس يا اعدام يا رجم يا صلب يا حبس دائم باشد از پنج نفر (رئيس و چهار مستشار يا دادرس علي البدل دادگاه تجديدنظر استان و براي رسيدگي به جرائمي كه مجازات قانوني آنهاقصاص عضو و جرائم مطبوعاتي و سياسي باشد از سه نفر (رئيس و دومستشار يا دادرس علي البدل دادگاه تجديدنظراستان تشكيل مي شود.تشكيلات ترتيب رسيدگي كيفيت محاكمه و صدور راي اين دادگاه تاتصويب قانون آيين دادرسي مناسب مطابق مقررات اين قانون و قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري مصوب 28/6/1378 كميسيون قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي خواهد

بود. دادگاه كيفري استان در رسيدگي به جرائم مطبوعاتي و سياسي و با حضور هيات منصفه تشكيل خواهد شد.

تبصره 2 _ در مركز هر استان حسب نياز، شعبه يا شعبي از دادگاه تجديدنظر به عنوان «دادگاه كيفري استان براي رسيدگي به جرايم مربوط اختصاص مي يابد. تعداد شعبه يا شعبي كه براي اين امر اختصاص مي يابد به تشخيص رئيس قوه قضائيه خواهد بود.

دادستان شهرستان مركز استان يا معاون او يا يكي از دادياران به تعيين دادستان وظايف دادستان را در دادگاه كيفري استان انجام ميدهد. قبل ازاستماع اظهارات شاكي و متهم اظهارات دادستان يا نماينده وي وشهود و اهل خبره اي كه دادستان معرفي كرده بيان مي شود.

تبصره 3 _ براي تسهيل يا تسريع در امر دادرسي رئيس قوه قضائيه مي تواند موقتا امر به تشكيل دادگاه كيفري استان در شهرستان محل وقوع جرم بدهد. در اين صورت دادستان همان محل يا معاون او يا يكي از دادياران آن حوزه وظايف دادستان را در دادگاه مذكور به عهده خواهند داشت دادگاه كيفري استان با حضور رئيس و تمامي مستشاران رسميت مي يابد.

تبصره 4 _ دادگاه كيفري استان پس از ختم رسيدگي با استعانت ازخداوند سبحان و وجدان مشاوره نموده و با توجه به محتويات پرونده مبادرت به صدور راي مي نمايد و نظر اكثريت اعضاي دادگاه مناط اعتبار است اين راي ظرف مهلت مقرر قابل تجديدنظرخواهي درديوان عالي كشور مي باشد. ترتيب رسيدگي همان است كه در قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب 28/6/1378كميسيون قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي مقرر شده است

تبصره 5 _ اشخاص ذيل مي توانند از راي دادگاه كيفري استان تقاضاي تجديدنظر نمايند.

الف _ محكوم عليه يا نماينده قانوني وي

ب _

دادستان

ج _ مدعي خصوصي يا نماينده قانوني وي از حيث ضرر و زيان

تبصره 6 _ اجراي احكام كيفري «دادگاه كيفري استان توسط دادسراي شهرستان مركز استان وفق مقررات مربوط در قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري مصوب 28/6/1378 كميسيون قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي خواهد بود.

تبصره 7 _ در شهرستان مركز استان رئيس كل دادگستري استان رئيس شعبه اول دادگاه تجديدنظر استان مي باشد و رئيس شعبه اول دادگاههاي عمومي مركز استان رئيس كل دادگاههاي آن شهرستان خواهد بود و در غير مركز استان رئيس هر حوزه قضايي رئيس شعبه اول دادگاه عمومي آن حوزه قضايي است

ماده 21 _ مرجع تجديدنظر آراء قابل تجديدنظر دادگاههاي عمومي حقوقي و جزايي و انقلاب دادگاه تجديدنظر استاني است كه آن دادگاهها در حوزه قضايي آن استان قرار دارند. آراء دادگاههاي كيفري استان و آن دسته از آراء دادگاههاي تجديدنظر استان كه قابل فرجام باشد ظرف مهلت مقرر براي تجديدنظر خواهي قابل فرجام در ديوان عالي كشور است

ماده 22 _ رسيدگي دادگاه تجديدنظر استان به درخواست تجديدنظر از احكام قابل تجديدنظر دادگاههاي عمومي جزايي و انقلاب وفق مقررات قانوني آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در اموركيفري مصوب 28/6/1378 كميسيون قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي با حضور دادستان يا يكي ازدادياران يا معاونان وي به عمل مي آيد و در مورد آراء حقوقي وفق قانون آيين دادرسي مربوط خواهد بود.

تبصره 1 _ اگر در دادگاه تجديدنظر متهم بي گناه شناخته شود حكم بدوي فسخ و متهم تبرئه مي گردد، هر چند كه درخواست تجديدنظرنكرده باشد و در اين صورت اگر متهم در زندان باشد فورا آزادمي شود.

تبصره 2 _ هرگاه دادگاه تجديدنظر پس از رسيدگي

محكوم عليه را مستحق تخفيف مجازات بداند ضمن تاييد حكم بدوي مستدلامي تواند مجازات او را تخفيف دهد، هر چند كه محكوم عليه تقاضاي تجديدنظر نكرده باشد.

تبصره 3 _ در امور كيفري موضوع مجازاتهاي تعزيري يا بازدارنده مرجع تجديدنظر نمي تواند مجازات مقرر در حكم بدوي را تشديدكند، مگر اينكه دادستان يا شاكي خصوصي درخواست تجديدنظركرده باشد.

تبصره 4 _ اگر حكم تجديدنظر خواسته از نظر محاكمه محكوم به ياخسارات يا تعيين مشخصات طرفهاي دعوا يا تعيين نوع و ميزان مجازات و تطبيق عمل با قانون متضمن اشتباهي باشد كه به اساس حكم لطمه اي وارد نسازد، مرجع تجديدنظر با اصلاح حكم آن را تاييدمي نمايد و تذكر لازم را به دادگاه بدوي خواهد داد.

ماده 23 _ نسخ شده است

ماده 24 _ مرجع رسيدگي پس از نقض در ديوان عالي كشور به شرح ذيل اقدام مي نمايد:

الف _ در صورت نقض قرار در ديوان عالي كشور، بايد از نظر ديوان متابعت نمايد و وارد رسيدگي ماهوي شود.

ب _ در صورت نقض حكم به علت نقص تحقيقات بايد تحقيقات مورد نظر ديوان را انجام دهد سپس مبادرت به انشاي حكم نمايد.

ج _ در صورت نقض حكم در غير موارد مذكور دادگاه مي تواند راي اصراري صادر نمايد. اگر يكي از كساني كه حق درخواست تجديد نظردارد تقاضاي تجديدنظر نمايد پرونده مجددا در ديوان عالي كشورمورد بررسي قرار مي گيرد، هرگاه شعبه ديوان عالي كشور استدلال دادگاه را بپذيرد حكم را ابرام مي نمايد و در غير اين صورت پرونده درهيات عمومي شعب حقوقي يا كيفري ديوان عالي كشور حسب مورد مطرح و چنانچه نظر شعبه ديوان عالي كشور مورد تاييد قرار گرفت حكم نقض و پرونده به شعبه ديگر دادگاه ارجاع خواهد شد دادگاه مرجوع اليه با توجه به استدلال هيات

عمومي ديوان عالي كشور حكم مقتضي صادر و اين حكم قطعي است

تبصره _ قطعيت حكم در صورتي است كه از موارد سه گانه مذكوردر ماده 18 نباشد.

ماده 25 _ جهات درخواست تجديدنظر به قرار زير است

1 _ ادعاي عدم اعتبار مدارك استنادي دادگاه يا دروغ بودن شهادت شهود يا فقدان شرايط قانوني شهادت در شهود.

2 _ ادعاي مخالف بودن راي با قانون

3 _ ادعاي عدم صلاحيت دادگاه يا عدم صلاحيت قاضي صادركننده راي

4 _ ادعاي عدم توجه قاضي به دلايل يا مدافعات

تبصره _ اگر درخواست تجديدنظر به استناد يكي از جهات مذكوردر اين ماده به عمل آمده باشد مرجع تجديدنظر در صورت وجودجهتي ديگر مي تواند به آن جهت هم رسيدگي نمايد.

ماده 26 _ در موارد مذكور در اين قانون اشخاص زير حق درخواست تجديدنظر را دارند:

1 _ در مورد احكام حقوقي

هريك از طرفين دعوا يا نماينده قانوني يا قائم مقام آنان مانند وراث،وصي انتقال گيرنده كه از راي دادگاه متضرر مي شود.

2 _ در مورد احكام كيفري

الف _ محكوم عليه يا نماينده قانوني او.

ب _ شاكي خصوصي يا نماينده قانوني او.

3 _ در مورد قرارها:

هر يك از طرفين دعوا كه قرار دادگاه به ضرر او صادر شده باشد يانمايندة قانوني آنان

ج _ دادستان از حكم برائت يامحكوميت غيرقانوني متهم

ماده 27 _ مهلت درخواست تجديدنظر در موارد مذكور در ماده 19براي اشخاص ساكن ايران بيست روز و براي كساني كه خارج ازكشور مي باشند دو ماه از تاريخ ابلاغ راي مي باشد.

ماده 28 _ متقاضي تجديدنظر بايد دادخواست و يا درخواست خود راظرف مهلت مقرر به دفتر دادگاه صادر كننده راي و يا دفتربازداشتگاهي كه

در آن جا توقيف است تسليم نمايد.

مدير دفتر دادگاه يا بازداشتگاه بايد بلافاصله آن را ثبت و رسيدي مشتمل بر نام متقاضي و طرف دعوا و تاريخ تسليم و ذكر شماره ثبت به تقديم كننده بدهد و در روي كليه برگهاي دادخواست يا درخواست تجديدنظر همان تاريخ را قيد نمايد.اين تاريخ تاريخ تجديدنظرخواهي محسوب مي گردد.

دفتر بازداشتگاه مكلف است كه پس ازثبت تقاضاي تجديدنظربلافاصله آن را به دادگاه صادركننده راي ارسال نمايد. دفتر دادگاه صادركننده راي در صورتي كه تقاضاي تجديدنظر در مهلت قانوني باشد پس از تكميل پرونده بلافاصله آن را به مرجع تجديدنظر ارسال مي دارد.

تبصره 1 _ دادگاه بايد در ذيل راي خود قابل تجديدنظر بودن يا نبودن راي و مرجع تجديدنظر آن را معين نمايد.

تبصره 2 _ هرگاه نزد دادگاه تجديدنظر ثابت شود كه به علت قوه قهريه امكان استفاده از حق تجديد نظرخواهي در مهلتهاي مقرر نبوده است ابتداي مهلت از تاريخ رفع قوه قهريه خواهد بود.

تبصره 3 _ متقاضي تجديدنظر در آراي كيفري بايد مبلغ ده هزار ريال بابت هزينه دادرسي بپردازد و در آراي حقوقي هزينه دادرسي برابرمقررات آيين دادرسي مدني خواهد بود.

ماده 29 _ متقاضي تجديدنظر بايد تمام علل و جهات تقاضاي خود رادر دادخواست يا درخواست تجديدنظر تصريح نمايد مگر اين كه آن جهت بعدا حادث شده باشد كه در صورت اخير مي تواند برابر مقررات اعاده دادرسي اقدام كند.

ماده 30 _ در صورتي كه تقاضاي تجديدنظر ظرف مهلت مقرر داده شده باشد چنانچه بر اجراي حكم در امور كيفري فسادي مترتّب باشد،تا اتخاذ تصميم مرجع تجديدنظر اجراي حكم متوقف خواهد شد.

ماده 31 _ نسخ شده است

ماده 32 _ تشخيص صلاحيت يا عدم صلاحيت هر دادگاه نسبت به دعواي مطروحه با

همان دادگاهي است كه قانونا مكلف به رسيدگي به پرونده بوده است

ماده 33 _ در صورتي كه دادگاه رسيدگي كننده خود را صالح به رسيدگي نداند با صدور قرار عدم صلاحيت پرونده را به دادگاه ذي صلاح ارسال مي نمايد، چنانچه دادگاه مرجوع اليه ادعاي عدم صلاحيت را نپذيرد پرونده جهت حل اختلاف توسط دادگاه مرجوع اليه به دادگاه تجديدنظر استان ارسال مي شود.

تبصره _ در صورتي كه اختلاف صلاحيت بين دادگاههاي دو حوزه قضايي از دو استان باشد مرجع حل اختلاف ديوان عالي كشور خواهدبود.

ماده 34 _ از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون رييس قوه قضاييه مكلف است حداكثر ظرف مدت پنج سال با تشكيل تدريجي دادگاههاي عمومي و انحلال دادسراهاي عمومي و انقلاب و اتخاذ تصميمات ضروري در زمينه تعليم و تربيت نيروي قضايي واجدشرايط موجبات اجراي اين قانون را در سراسر كشور فراهم نمايد.

ماده 35 _ دادگستري مجاز است به منظور تكميل اعضاي دفتري دادگاههاي عمومي و انقلاب نسبت به استخدام كارمند اداري به تعدادلازم اقدام كند. اجازه مذكور صرفا براي تشكيلات مربوط به دادگاههاي عمومي است

ماده 36 _ دولت مكلف است در اسرع وقت امكان تهيه وسايل وتجهيزات لازم دادگاههاي عمومي از قبيل محل استقرار، ملزومات و وسايط نقليه و ديگر لوازم و وسايل را فراهم كند و اعتبار لازم مربوطه براي اين وسايل و تجهيزات را در اختيار دادگستري قرار دهد.

ماده 37 _ آيين نامه اجرايي اين قانون حداكثر ظرف مدت سه ماه توسط وزير دادگستري تهيه و به تصويب رييس قوه قضاييه خواهدرسيد.

ماده 38 _ دولت مكلف است در قالب قانون بودجه سالانه اعتبارات لازم را براي تهيه وسايل و تجهيزات لازم و به كارگيري نيروي انساني جهت اجراي اين قانون تامين

نمايد.

ماده 39 _ از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون مواد (235) و (268)قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري مصوب 28/6/1378 كميسيون قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي و مواد (326)، (411) و (412) قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور مدني مصوب 21/1/1379 نسخ مي گردد.همچين از تاريخ اجراي اين قانون در هر حوزه قضايي كليه قوانين ومقررات مغاير با اين قانون در آن قسمت كه مغايرت دارد در همان حوزه ملغي مي شود.

آيين نامه اصلاحي قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب (15 3 1373 - 43 ماده

با استناد به قانون اصلاح پاره اي از مواد قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب 28/7/1381 مجلس شوراي اسلامي كه از اين پس به اختصار قانون ناميده مي شود، آيين نامه قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب 25/4/73 به شرح زير اصلاح مي گردد.

ماده 1 _ در هر حوزه قضايي كه بيش از يك شعبه دادگاه عمومي وجوددارد، به تشخيص رئيس قوه قضائيه يا مقامات مجاز از طرف وي شعب دادگاه بر اساس نياز و به نسبت تراكم كار به حقوقي و جزايي تقسيم مي شوند. همچنين تعيين شعبه يا شعبي از دادگاههاي تجديدنظر استان به دادگاه كيفري استان و تشكيل شعبه يا شعب تشخيص ديوانعالي كشور بر اساس نياز و تراكم كار با تصويب رئيس قوه قضائيه خواهد بود.

ماده 2 _ از تاريخ تخصيص شعب دادگاههاي عمومي و انقلاب به دادگاههاي حقوقي و جزايي رسيدگي به دعاوي و شكايات مطابق مقررات قانون خواهد بود. لكن هر شعبه به پرونده هايي كه قبلا به آن ارجاع شده است صرفنظر از نوع آنها رسيدگي خواهد كرد.

ماده 3 _ از تاريخ تخصيص شعبي از دادگاههاي تجديدنظر به دادگاههاي كيفري استان دادگاههاي تجديدنظر استان كليه پرونده هايي را كه در مرحله تجديدنظر مطرح بوده است

كماكان موردرسيدگي قرار داده و اتخاذ تصميم خواهند نمود هر چند موضوع اين پرونده ها در صلاحيت رسيدگي دادگاه كيفري استان باشد.

ماده 4 _ به پيشنهاد رييس كل دادگستري استان و تصويب رئيس قوه قضائيه شعب دادگاههاي عمومي حقوقي و عمومي جزايي و دادسرادر هر حوزه قضايي به تناسب امكانات و ضرورت جهت انجام تحقيقات و رسيدگي به جرايم و دعاوي خاص تخصيص مي يابند ازقبيل

الف _ دادسراها و دادگاههاي عمومي جزايي شامل

_ جرايم اطفال

_ سرقت و آدم ربايي

_ صدور چك پرداخت نشدني

_ جرايم صنفي (خوراكي بهداشتي دارويي و ساير صنوف

_ جرايم مربوط به مفاسد اجتماعي

_ جعل و كلاهبرداري

_ جرايم كاركنان دولت

ب _ دادگاههاي عمومي حقوقي شامل

_ دعاوي تجاري

_ امور حسبي

_ دعاوي ثبتي مالكيتهاي معنوي و صنعتي

_ اعتراض به تصميمات مراجع غيردادگستري

_ دعاوي خانواده

_ دعاوي موجر و مستاجر

_ دعاوي بين المللي

ماده 5 _ موارد ضرورت مقيد در ماده 4 قانون عبارتند از:

الف _ دعاوي حقوقي ناشي از جرم

ب _ دعواي جزايي مرتبط با دعاوي خانوادگي

ج _ محدود بودن شعب حوزه قضايي به نحوي كه به لحاظ جهات رد و معذوريت امكان رسيدگي نباشد.

د _ ساير موارد به تشخيص رئيس قوه قضائيه يا مقامات مجاز از طرف ايشان

ماده 6 _ حوزه قضايي بخش شهرستان و استان با رعايت ضوابط و مقررات تقسيمات كشوري خواهد بود.

تبصره _ هرگاه مركز بخش فاقد دادگاه باشد، رسيدگي به امور قضايي آن به عهده نزديكترين دادگاه همان استان يا حوزه قضايي شهرستان مربوط است همچنين چنانچه در شهرستان دادگاه يا

دادسرا تشكيل نشده باشد رسيدگي به امور قضايي آن به عهده نزديكترين حوزه قضايي شهرستان تابع همان استان خواهد بود.

ماده 7 _ رئيس كل دادگستري استان رئيس شعبه اول دادگاه تجديدنظر و رئيس دادگاههاي كيفري استان است و بر دادگاههاي تجديدنظر، كيفري استان و كليه دادگستري ها، دادگاهها و دادسراهاي حوزه آن استان نظارت و رياست اداري خواهد داشت

رئيس شعبه اول دادگاه عمومي شهرستان مركز استان رئيس كل دادگاههاي آن شهرستان خواهد بود.

در غير مركز استان رئيس شعبه اول دادگاه عمومي رئيس دادگستري آن شهرستان است و بر دادگاهها و دادسراهاي مربوط و همچنين دادگاههاي مستقر در بخش نظارت و رياست اداري دارد. در صورت تعدد شعب دادگاههاي عمومي در حوزه قضايي مستقر در مركز بخش رئيس شعبه اول دادگاه عمومي بر شعب ديگر نظارت و رياست اداري خواهد داشت

ماده 8 _ با تصويب رئيس قوه قضائيه رئيس كل دادگاههاي شهرستان مركز استان مي تواند تمام يا بخشي از اختيارات خود را در خصوص دادگاههاي انقلاب به رئيس شعبه اول آن دادگاهها تفويض نمايد. دراين صورت رئيس شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامي در سمت معاون وي انجام وظيفه خواهد كرد. در صورتي كه در شهرستان غيرمركزاستان دادگاه انقلاب شعب متعدد داشته باشد، رئيس دادگستري آن شهرستان نيز مي تواند به ترتيبي كه ذكر شد اقدام نمايد.

تبصره _ سرپرستان مجتمع هاي قضايي به عنوان معاون رئيس كل دادگاههاي شهرستان مركز استان انجام وظيفه خواهند نمود.

ماده 9 _ روساي كل دادگستري استانها، رئيس كل دادگاههاي شهرستان مركز استان روساي دادگستري شهرستانها و سرپرستان حوزه قضايي نقاط معيني از شهرهاي بزرگ مي توانند با تصويب رئيس قوه قضائيه به تعداد لازم معاون داشته باشند.

ماده 10 _ از تاريخ اجراي

قانون در هر حوزه قضايي اختيارات دادستان كه در اجراي قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب 1373 به رئيس حوزه قضايي تفويض شده بود مجددا به دادستان محول مي گردد.

ماده 11_ در صورت ضرورت يكي از معاونان دادستان شهرستان مركز استان وظايف وي را در رابطه با جرايمي كه در صلاحيت دادگاه انقلاب اسلامي است به عهده خواهد گرفت معاون دادستان در اموردادگاههاي انقلاب به تعداد لازم بازپرس داديار و كارمند اداري دراختيار خواهد داشت

ماده 12 _ ارجاع شكايات درخواستها و گزارشهاي ضابطين به شعب بازپرسي و دادياري و ساير امور مربوط به دادسرا با دادستان است معاون دادستان يا دادياران به ترتيب تقدم در غياب وي عهده دار درانجام تمام يا برخي از وظايف و اختيارات دادستان خواهند بود.

ماده 13 _ ارجاع پرونده به بازپرس و يا داديار در حدود صلاحيت و اختيارات قانوني آنها به تناسب اهميت موضوع تجربه تبحر و سابقه كار خواهد بود.

ماده 14 _ به جز اتهام مقامات موضوع تبصره ماده 4 قانون كه تحقيقات مقدماتي تعقيب و اقامه دعوي نسبت به آنها منحصرا توسط دادسراي تهران صورت خواهد گرفت تعقيب بقيه مقامات موضوع تبصره 1 ماده 8 لايحه قانوني تشكيل دادگاههاي عمومي مصوب 10/7/1358 شوراي انقلاب اسلامي و اصلاحيه هاي بعدي آن توسط دادسراي شهرستان مركز استان مربوط به عمل خواهد آمد.

ماده 15 _ در موارد مقرر قانوني كه پرونده مستقيما در دادگاه كيفري استان مطرح مي گردد، كليه تحقيقات توسط و تحت الأمر دادگاه خواهدبود در اين صورت كليه ضابطين نسبت به انجام دستورات و تكميل موارد خواسته شده مكلف خواهند بود. لكن در مواردي كه پرونده باكيفر خواست در دادگاه مزبور مطرح گرديده

است چنانچه دادگاه نقصي در تحقيقات مشاهده نمايد يا انجام اقدامي را لازم بداندمي تواند رفع نقص و تكميل پرونده را با ذكر موارد نقص از دادسراي مربوط درخواست كند.

ماده 16 _ تعقيب متهم تحقيقات مقدماتي و اقامه دعوي در خصوص جرايم مشمول صلاحيت دادگاه كيفري استان توسط دادسراي حوزه قضايي صلاحيت دار به عمل خواهد آمد.

دادگاه عمومي جزايي دادگاه كيفري استان و دادگاه انقلاب به جرايم مندرج در كيفر خواست و نيز جرايمي كه در اجراي تبصره 3 ماده 3قانون مستقيما در دادگاه مطرح مي شود، رسيدگي مي نمايد، دفاع ازكيفرخواست در دادگاه كيفري استان و دادگاه انقلاب توسط دادستان شهرستان مركز استان و يا معاون او و يا يكي از دادياران به تعيين دادستان به عمل خواهد آمد، مگر اينكه دادگاههاي مذكور درشهرستانهاي غيرمركز تشكيل شود كه در اين صورت وظيفه فوق را دادستان همان شهرستان به عهده خواهد گرفت در دادگاه عمومي مستقر در شهرستان وظيفه فوق با دادستان همان شهرستان است

ماده 17 _ تحقيقات مقدماتي جرايم مشمول صلاحيت دادگاه كيفري استان كه محل ارتكاب آنها حوزه قضايي بخش است به عهده رئيس يا دادرس علي البدل دادگاه مي باشد كه پس از صدور قرار نهايي پرونده را نزد دادستان شهرستان حوزه قضايي مربوط ارسال مي نمايند تا عنداللزوم با تنظيم كيفرخواست به دادگاه كيفري استان ذيربط ارسال نمايد.

ماده 18 _ شروع به رسيدگي در دادگاه عمومي جزايي در موارد و جهات مقرر قانوني حسب مورد منوط به ارجاع رئيس حوزه قضايي و يا معاون وي مي باشد.

شروع به رسيدگي در دادگاه انقلاب با ارجاع رئيس حوزه قضايي و يا رئيس شعبه اول خواهد بود.

ماده 19 _ امر ارجاع در دادگاههاي

تجديدنظر و كيفري استان با رئيس كل دادگستري استان است رئيس كل دادگستري استان مي تواند اين وظيفه را به يكي از معاونين خود تفويض نمايد.

ماده 20 _ از تاريخ تشكيل دادگاه كيفري استان دادگاههاي عمومي وانقلاب استان مربوط صلاحيت رسيدگي به جرايم موضوع تبصره 4قانون را نخواهند داشت

تبصره 1 _ پرونده هاي موضوع تبصره فوق الذكر كه تا قبل از تشكيل دادگاه كيفري استان در دادگاههاي عمومي و انقلاب مطرح رسيدگي بوده است مورد رسيدگي و اتخاذ تصميم قرار مي گيرند.

تبصره 2 _ مرجع تجديدنظر آراء موضوع پرونده هاي فوق ،ديوانعالي كشور است مگر در مورد جرايم مربوط به مواد مخدر كه مرجع تجديدنظر آنها مطابق مقررات قانوني دادستان كل كشور و رئيس ديوانعالي كشور مي باشد.

ماده 21 _ با تصويب رئيس قوه قضائيه شعب تشخيص به تعداد لازم در ديوانعالي كشور تشكيل مي شود. هر شعبه تشخيص مركب از يك رئيس و چهار مستشار ديوانعالي كشور است رسميت جلسات با حضور كليه اعضاء و تصميمات آن با اكثريت آراء خواهد بود.

تبصره _ شعب تشخيص به تعداد لازم عضو معاون خواهند داشت كه با ابلاغ رئيس قوه قضائيه براي شعب تشخيص منصوب مي گردند.عضو معاون مي تواند وظايف هر يك از اعضاء شعبه تشخيص را عهده دار شود.

ماده 22 _ شعب تشخيص به كيفري و حقوقي تقسيم خواهند شد.

ماده 23 _ هر شعبه تشخيص يك دفتر با تعداد لازم كارمند دفتري خواهد داشت در رأس دفاتر شعب تشخيص يك دفتر كل وجود داردكه مدير كل اين دفتر از بين قضات ديوانعالي كشور با ابلاغ رئيس قوه قضائيه منصوب مي گردد.

ماده 24 _ تجديدنظر خواه مكلف است حسب مورد درامور كيفري ومدني هزينه تجديدنظر خواهي را

به مأخذ تجديدنظر خواهي درديوان عالي كشور پرداخت نمايند.

ماده 25 _ در خواست تجديدنظر بايد منضم به راي قطعي و حاوي نكات زير باشد:

1 _ نام و نام خانوادگي و اقامتگاه و ساير مشخصات تجديدنظر خواه يا وكيل يا نماينده قانوني او.

2 _ نام و نام خانوادگي و اقامتگاه و ساير مشخصات تجديدنظر خوانده

3 _ تاريخ ابلاغ راي قطعي

4 _ دادگاه صادر كننده راي قطعي

5 _ دلايل تجديدنظر خواهي

ماده 26 _ با وصول تقاضا، دفتر كل شعب تشخيص آن را ثبت ورسيدي مشتمل بر نام متقاضي طرف او و تاريخ تقديم تقاضا با شمارثبت به تجديدنظر خواه تسليم نموده و بر روي كليه اوراق ، تاريخ تقديم درخواست را قيد مي نمايد. تاريخ مزبور تاريخ تجديدنظرخواهي محسوب مي شود.

ماده 27 _ در خواستي كه برابر مقررات ياد شده تقديم نشده و يا هزينه دادرسي آن پرداخت نگرديده باشد به جريان نمي افتد.

مدير دفتر شعبه تشخيص ظرف دو روز از تاريخ وصول درخواست نقايص آن را مطابق با قانون آيين دادرسي مدني مصوب 1379 و آيين دادرسي كيفري مصوب 1378 به درخواست دهنده اخطار مي دهد و ازروز ابلاغ 10 روز به او مهلت مي دهد كه نقايص را رفع كند. در صورتي كه درخواست خارج از مهلت داده شده باشد يا در مدت ياد شده تكميل نشود به موجب قرار شعبه تشخيص رد مي شود. اين قرار قطعي وغيرقابل اعتراض مي باشد.

ماده 28 _ ارجاع پرونده ها به شعب تشخيص توسط رئيس ديوان عالي كشور و يا معاون وي در شعب تشخيص كه با ابلاغ رئيس قوه قضائيه منصوب مي گردد، صورت مي گيرد. شعبه مرجوع اليه به نوبت رسيدگي مي نمايد مگر در مواردي كه به موجب قانون يا

به تشخيص رئيس ديوان عالي كشور يا رئيس شعبه رسيدگي خارج از نوبت ضروري باشد.

رئيس شعبه پرونده هاي ارجاعي را شخصا بررسي و گزارش آن راتنظيم و يا به نوبت به يكي از اعضاي شعبه ارجاع مي نمايد. عضو مذكور گزارشي از پرونده را كه متضمن جريان دادرسي و نيز بررسي كامل جهات قانوني تجديدنظر خواهي است به صورت مستند ومستدل تهيه مي نمايد. صرف درخواست تجديدنظر در شعب تشخيص مانع از اجراي حكم نيست لكن چنانچه عضو مذكور درگزارش خود پيشنهاد توقف اجراي حكم را بدهد، در صورتي اجراي حكم متوقف خواهد شد كه در جلسه فوق العاده پيشنهاد ياد شده به تصويب اكثريت اعضاء شعبه برسد.

ماده 29 _ رسيدگي و اتخاذ تصميم در شعب تشخيص و وظايف دفاترشعب مزبور مطابق قواعد مقرر در قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب (در امور كيفري و مدني مصوب 1378 و 1379) درحدي كه قابل انطباق با وظايف و اختيارات اين شعب باشد به عمل خواهد آمد.

ماده 30 _ شعب تشخيص مي توانند در صورت ضرورت از اصحاب دعوي دعوت به عمل آورند.

ماده 31 _ نسبت به پرونده هاي موضوع مواد 235 و 268 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري و مواد 326 و387 و 411 و 412 قانون آيين دادرسي مدني به ترتيب زير اقدام خواهد شد.

الف _ پرونده هايي كه با اعلام اشتباه توسط مقامات مذكور در مواد يادشده به مراجع مربوط ارسال گرديده است در همان مرجع مورد رسيدگي قرار خواهد گرفت

ب _ پرونده هايي كه تقاضاي اعمال مواد مذكور در مورد آنها پذيرفته شده و هنوز به مراجع مربوطه ارسال نشده است جهت رسيدگي و اتخاذ تصميم عينا به مراجع قانوني

مربوط حسب مورد دادگاه تجديدنظر يا ديوانعالي كشور ارسال خواهد شد.

ج _ پرونده هايي كه در اجراي ماده 268 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري و ماده 387 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور مدني در دادسراي ديوانعالي كشور مطرح گرديده و هنوز در خصوص آنها اعلام اشتباه نگرديده پس از تهيه گزارش در صورت تشخيص اشتباه به ديوانعالي كشورارسال خواهد شد.

د _ پرونده هايي كه در اجراي مواد 235، 326، 411 و 412 قانون مارالذكر در مراجع مذكور در اين مواد مطرح گرديده و هنوز درخصوص آنها اظهارنظر به عمل نيامده است پس از تهيه گزارش و درصورت تشخيص اشتباه عينا در اجراي ماده 2 قانون وظايف و اختيارات رئيس قوه قضائيه مصوب 1378 به قوه قضائيه ارسال خواهدشد تا پس از بررسي و اعلام نظر در صورت اقتضا به مراجع قانوني مربوط حسب مورد دادگاه تجديدنظر يا ديوانعالي كشور ارسال گردد.

ماده 32 _ در حوزه هايي كه پس از لازم الاجرا شدن قانون دادسرا تشكيل نگرديده است چنانچه رئيس حوزه قضايي حكم كيفري راخلاف بين قانون يا شرع تشخيص دهد، جهت رسيدگي به شعب تشخيص ارسال مي گردد.

ماده 33 _ در صورتي كه رئيس قوه قضائيه راي صادره از شعبه تشخيص راخلاف بين شرع تشخيص دهد پرونده را براي ارجاع به شعبه هم عرض شعبه تشخيص نزد رئيس ديوانعالي كشور ارسال مي نمايد.

ماده 34 _ هر حوزه قضايي شهرستان داراي واحد اجراي احكام كيفري و مدني است واحداجراي احكام مدني به تعداد لازم مديراجراء، دادورز و متصدي دفتري و واحد احكام كيفري به تعداد لازم داديار، مدير اجراء، متصدي دفتري و مامور اجراء خواهد داشت

رئيس واحد اجراي

احكام مدني رئيس حوزه قضايي يا معاون وي و رئيس اجراي احكام كيفري دادستان يا معاون و يا يكي از دادياران مي باشد. در حوزه هاي قضايي بخش اجراي احكام مدني و كيفري توسط رئيس حوزه قضايي يا دادرس علي البدل خواهد بود.

واحد اجراي احكام مدني تحت نظر دادگاه صادر كننده راي بدوي مطابق قانون اجراي احكام مدني مصوب 1356 و ساير قوانين و مقررات مربوط اقدام مي نمايد.

ماده 35 _ در حوزه قضايي شهرهاي بزرگ با تصويب رئيس قوه قضائيه داراي مجتمع هاي جزايي مستقل مي باشند. اجراي احكام مدني صادره از دادگاه عمومي جزايي به عهده واحد اجراي احكام مدني مستقر در اين مجتمع ها و تحت رياست دادگاه صادركننده حكم است

ماده 36 _ اجراي احكام كيفري دادگاه كيفري استان يا دادسراي شهرستان مركز استان است اجراي احكام حقوقي آن در خصوص ضرر و زيان ناشي از جرم وفق قانون اجراي احكام مدني مصوب 1356 و قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امورمدني مصوب 1379 با واحد اجراي مدني شهرستان مركز استان خواهد بود.

اجراي احكام كيفري شعبه تشخيص ديوانعالي كشور با دادسراي عمومي و انقلاب حوزه قضايي دادگاه صادر كننده راي بدوي و اجراي احكام حقوقي آن با واحد اجراي احكام مدني حوزه قضايي دادگاه صادر كننده راي بدوي است

ماده 37 _ با اجراي قانون ادامه اجراي احكام باقيمانده دادگاههاي عمومي و انقلاب در هر حوزه قضايي شهرستان با دادستان خواهد بود.

ماده 38 _ در مواردي كه اجراي حكم بايد توسط ماموران ياسازمانهاي دولتي به عمل آيد مسئول اجراي حكم ضمن ارسال رونوشت حكم و صدور دستور اجراء و آموزش لازم نظارت كامل برچگونگي اجراي حكم و اقدامات آنان به

عمل خواهد آمد.

ماده 39 - كليه ضابطين دادگستري نيروهاي انتظامي و نظامي و روساي سازمانهاي دولتي و وابسته به دولت و يا موسسات عمومي درحدود وظايف خود دستورات صادره از مراجع قضايي را در مقام اجراي حكم رعايت خواهند كرد. تخلف از مقررات اين ماده علاوه برتعقيب اداري و انتظامي مستوجب تعقيب كيفري برابر قانون مربوط مي باشد.

ماده 40 _ صدور اجرائيه با رعايت مقررات ماده 5 قانون اجراي احكام مدني با شعبه بدوي صادر كننده راي خواهد بود هر چند حكم مورداجراء از مرجع تجديدنظر صادر شده باشد.

ماده 41 _ هر حوزه قضايي داراي يك يا چند واحد ابلاغ خواهد بود.رئيس واحد ابلاغ توسط رئيس حوزه قضايي از ميان قضات ياكارمندان اداري تعيين مي گردند. واحد ابلاغ به تعداد لازم مامور ابلاغ و متصدي دفتري خواهد داشت

ماده 42 _ در صورت لزوم هر حوزه قضايي واحدهاي ارشاد ومعاضدت قضايي و صلح و سازش زيرنظر رئيس حوزه قضايي يادادستان جهت ارشاد و راهنمايي مراجعين و انجام صلح و سازش باتعداد لازم قاضي كارشناس و كارمند تشكيل مي شود.

ماده 43 _ روساي كل دادگستريها در امر جابجايي نيروها، مرخصي وساير امور اداري مربوط به دادسرا مكلفند حسب مورد، نظر دادستان محل را جلب نمايند.

اين آيين نامه مشتمل بر 43 ماده و 5 تبصره در تاريخ 9/11/1381 به تصويب رئيس قوه قضائيه رسيد و پس از ابلاغ لازم الاجراء مي باشد.

قانون مسؤوليت مدني مصوب ( 7 2 1339 - 16 ماده )

ماده 1 _ هركس بدون مجوز قانوني عمدا يا در نتيجه بي احتياطي به جان يا سلامتي يا مال يا آزادي يا حيثيت يا شهرت تجارتي يا به هرحق ديگري كه به موجب قانون براي افراد ايجاد گرديده لطمه اي وارد نمايد كه موجب ضرر

مادي يا معنوي ديگري شود مسئول جبران خسارت ناشي از عمل خود مي باشد.

ماده 2 _ در موردي كه عمل واردكننده زيان موجب خسارت مادي يا معنوي زيان ديده شده باشد دادگاه پس از رسيدگي و ثبوت امر، اورا به جبران خسارات مزبور محكوم مي نمايد و چنانچه عمل واردكننده زيان موجب يكي از خسارات مزبور باشد دادگاه او را به جبران همان نوع خساراتي كه وارد نموده محكوم خواهد نمود.

ماده 3 _ دادگاه ميزان زيان و طريقه و كيفيت جبران آن را باتوجه به اوضاع و احوال قضيه تعيين خواهد كرد، جبران زيان را به صورت مستمري نمي شود تعيين كرد مگر آن كه مديون تامين مقتضي براي پرداخت آن بدهد يا آن كه قانون آن را تجويز نمايد.

ماده 4 _ دادگاه مي تواند ميزان خسارات را در موارد زير تخفيف دهد:

1 _ هرگاه پس از وقوع خسارت واردكننده زيان به نحو موثري به زيان ديده كمك و مساعدت كرده باشد؛

2 _ هرگاه وقوع خسارت ناشي از غفلتي بوده كه عرفا قابل اغماض باشد و جبران آن نيز موجب عسرت و تنگدستي واردكننده زيان شود؛

3 _ وقتي كه زيان ديده بنحوي از انحا موجبات تسهيل ايجاد زيان را فراهم نموده يا به اضافه شدن آن كمك و يا وضعيت واردكننده زيان را تشديد كرده باشد.

ماده 5 _ اگر در اثر آسيبي كه به بدن يا سلامتي كسي وارد شده در بدن اونقصي پيدا شود يا قوه كار زيان ديده كم گردد و يا از بين برود و يا موجب افزايش مخارج زندگاني او بشود واردكننده زيان مسئول جبران كليه خسارات مزبور است

دادگاه جبران زيان را با رعايت اوضاع و احوال قضيه به

طريق مستمري و يا پرداخت مبلغي دفعتا واحده تعيين مي نمايد و درمواردي كه جبران زيان بايد به طريق مستمري بعمل آيد تشخيص اينكه به چه اندازه و تا چه مبلغ مي توان از واردكننده زيان تامين گرفت با دادگاه است

اگر در موقع صدور حكم تعيين عواقب صدمات بدني بطور تحقيق ممكن نباشد دادگاه از تاريخ صدور حكم تا دو سال حق تجديدنظر نسبت به حكم خواهد داشت

ماده 6 _ در صورت مرگ آسيب ديده زيان شامل كليه هزينه ها مخصوصا هزينه كفن و دفن مي باشد، اگر مرگ فوري نباشد هزينه معالجه و زيان ناشي از سلب قدرت كاركردن در مدت ناخوشي نيزجزء زيان محسوب خواهد شد.

در صورتي كه در زمان وقوع آسيب زيان ديده قانونا مكلف بوده و يا ممكن است بعدها مكلف شود شخص ثالثي را نگاهداري نمايدو در اثر مرگ او شخص ثالث از آن حق محروم گردد واردكننده زيان بايد مبلغي به عنوان مستمري متناسب مدتي كه ادامه حيات آسيب ديده عادتا ممكن و مكلف به نگاهداري شخص ثالث بوده به آن شخص پرداخت كند در اين صورت تشخيص ميزان تامين كه بايدگرفته شود با دادگاه است

در صورتي كه در زمان وقوع آسيب نطفه شخص ثالث بسته شده و يا هنوز طفل به دنيا نيامده باشد شخص مزبور استحقاق مستمري را خواهد داشت

ماده 7 _ كسي كه نگاهداري يا مواظبت مجنون يا صغير، قانونا يا برحسب قرارداد به عهده او مي باشد در صورت تقصير در نگاهداري يا مواظبت مسئول جبران زيان وارده از ناحيه مجنون يا صغير مي باشد و در صورتي كه استطاعت جبران تمام يا قسمتي از زيان وارده را نداشته باشد از مال مجنون

يا صغير، زيان جبران خواهد شدو در هر صورت جبران زيان بايد بنحوي صورت گيرد كه موجب عسرت و تنگدستي جبران كننده زيان نباشد.

ماده 8 _ كسي كه در اثر تصديقات يا انتشارات مخالف واقع به حيثيت و اعتبارات و موقعيت ديگري زيان وارد آورده مسئول جبران آن است

شخصي كه در اثر انتشارات مزبور يا ساير وسايل مخالف باحسن نيت مشتريانش كم و يا در معرض از بين رفتن باشد مي تواند موقوف شدن عمليات مزبور را خواسته و در صورت اثبات تقصير،زيان وارده را از واردكننده مطالبه نمايد.

ماده 9 _ دختري كه در اثر اعمال حيله يا تهديد و يا سوءاستفاده اززيردست بودن حاضر براي همخوابگي نامشروع شده مي تواند ازمرتكب علاوه بر زيان مادي مطالبه زيان معنوي هم بنمايد.

ماده 10 _ كسي كه به حيثيت و اعتبارات شخصي يا خانوادگي او لطمه وارد مي شود مي تواند از كسي كه لطمه وارد آورده است جبران زيان مادي و معنوي خود را بخواهد. هرگاه اهميت زيان و نوع تقصيرايجاب نمايد دادگاه مي تواند در صورت اثبات تقصير، علاوه برصدور حكم به خسارت مالي حكم به رفع زيان از طريق ديگر از قبيل الزام به عذر خواهي و درج حكم در جرايد و امثال آن نمايد.

ماده 11 _ كارمندان دولت و شهرداري ها و موسسات وابسته به آنها كه به مناسبت انجام وظيفه عمدا يا در نتيجه بي احتياطي خسارتي به اشخاص وارد نمايند شخصا مسئول جبران خسارات وارده مي باشند ولي هرگاه خسارات وارده مستند به عمل آنان نبوده و مربوط به نقص وسائل ادارات و موسسات مزبور باشد در اين صورت جبران خسارت بر عهده اداره يا مؤسسه مربوطه است ولي در مورد اعمال حاكميت دولت هرگاه

اقداماتي كه برحسب ضرورت براي تامين منافع اجتماعي طبق قانون بعمل آيد و موجب ضرر ديگري شود دولت مجبور به پرداخت خسارت نخواهد بود.

ماده 12 _ كارفرماياني كه مشمول قانون كار هستند مسئول جبران خساراتي مي باشند كه از طرف كاركنان اداري و يا كارگران آنان درحين انجام كار يا به مناسبت آن وارده شده است مگر اينكه محرز شود تمام احتياط هائي كه اوضاع و احوال قضيه ايجاب مي نموده بعمل آورده يا اينكه اگر احتياط هاي مزبور را بعمل مي آوردند بازهم جلوگيري از ورود زيان مقدور نمي بود كارفرما مي تواند به واردكننده خسارت در صورتي كه مطابق قانون مسئول شناخته شود مراجعه نمايد.

ماده 13 _ كارفرمايان مشمول ماده 12 مكلفند تمام كارگران و كاركنان اداري خود را در مقابل خسارات وارده از ناحيه آنان به اشخاص ثالث بيمه نمايند.

ماده 14 _ در مورد ماده 12 _ هرگاه چندنفر مجتمعا زياني وارد آورند،متضامنا مسئول جبران خسارات وارده هستند.

در اين مورد ميزان مسئوليت هر يك از آنان باتوجه به نحوه مداخله هر يك از طرف دادگاه تعيين خواهد شد.

ماده 15 _ كسي كه در مقام دفاع مشروع موجب خسارت بدني يا مالي شخص متعدي شود، مسئول خسارت نيست مشروط بر اينكه خسارت وارده برحسب متعارف متناسب با دفاع باشد.

ماده 16 _ وزارت دادگستري مامور اجراي اين قانون است

قانون اعسار مصوب ( 20 9 1313 - 40 ماده )

ماده 1 _ معسر كسي است كه به واسطه عدم كفايت دارائي يا عدم دسترسي به مال خود قادر به تاديه مخارج محاكمه يا ديون خود نباشد.

فصل اول _ اعسار در مورد مخارج محاكمه

مواد 2 تا 19 ملغي شده است

فصل دوم _ اعسار در مورد محكوم به

ماده 20 _ مرجع رسيدگي به دعواي اعسار در

مورد محكوم به محكمه اي است كه بدايه به دعوي اصلي رسيدگي كرده است دعوي اعسار در مقابل اوراق اجرائيه ثبت اسناد در محكمه محل اقامت مدعي اعسار اقامه خواهد شد.

ماده 21 _ دعوي اعسار در مورد محكوم به به طرفيت محكوم له دعوي اصلي و در مورد ورقه لازم الاجراي ثبت اسناد به طرفيت متعهدله اقامه خواهد شد.

ماده 22 _ در رسيدگي به دعوي اعسار در مورد محكوم به هرگاه محكوم عليه براي معافيت موقتي از پرداخت مخارج عدليه نيز ادعاي اعسار كند موقتا بدون رسيدگي مخصوص از مخارج مربوطه به دعوي اعسار معاف است

ماده 23 _ مدعي اعسار بايد شهادت كتبي لااقل چهار نفر از اشخاصي كه از وضع معيشت و زندگاني اومطلع باشند به عرض حال خود ضميمه نمايد.

در شهادت نامه مذكور بايد اسم و شغل و وسايل گذران مدعي اعسار و عدم تمكن او براي پرداخت محكوم به يا دين با تعيين مبلغ آن تصريح شود.

ماده 24 _ مقررات مواد 8 و 9 و قسمت اول از ماده 10 و ماده 11 و 12 (جز اخطار به مدعي العموم در مورد اعسار نسبت به محكوم به يا دين نيز رعايت خواهد شد.

ماده 25 _ در صورت غيبت مدعي اعسار در جلسه محاكمه يا عدم تعقيب او تقاضاي مدعي عليه براي رسيدگي به دعوي مزبور كافي است

ماده 26 _ حكم رد يا قبول اعسار در مورد محكوم به قابل استيناف و تميز است

فصل سوم _ مقررات جزائي

ماده 27 _ در مورد رد عرض حال اعسار به طريق ذيل رفتار مي شود: (بند 1 و شقوق الف و ب آن مربوط به رد اعسار از هزينه دادرسي بوده كه به ماده 707 قانون آيين دادرسي

مدني مراجعه شود. )

2 _ در صورتي كه ادعاي اعسار در مورد محكوم به باشد محكمه در ضمن حكم رد اعسار مدعي را به پرداخت وجوه ذيل محكوم مي نمايد:

الف _ مخارج محاكمه اعسار معادل دوبرابر مخارج معمولي

ب _ حق الوكاله وكيل از بابت محاكمه اعسار به شرح مذكور در قسمت (ب فقره اول همين ماده

ماده 28 _ مفاد ماده 27 در مورد رد اعسار در مقابل اوراق اجرائيه ثبت اسناد نيز لازم الرعايه است

ماده 29 _ اگر پس از صدور حكم اعسار معلوم شود كه مدعي اعسار برخلاف واقع خود را معسر قلمداد كرده به حبس تاديبي از يك ماه تا شش ماه محكوم خواهد شد.

ماده 30 _ اگر پس از قبول اعسار ثابت شود كه شهود قضيه عامدا شهادت دروغ كتبي يا شفاهي داده به مجازات مذكور در قسمت اخير ماده 218 قانون مجازات عمومي محكوم خواهند شد.

ماده 31 _ هرگاه معلوم شود پس از صدور حكم اعسار از معسر رفع عسرت شده و معهذا از حكم اعساراستفاده كرده است به تقاضاي محكوم له يا متعهدله جزائا تعقيب و به حبس تاديبي تا دو ماه محكوم خواهد شد.

ماده 32 _ هر كس به نحوي از انحاء براي معسر قلمداد كردن كسي كه معسر نيست با او تباني كرده و يابرخلاف حقيقت خود را طلبكار معسر قلمداد و در اين موضوع با معسر تباني كند شريك جرم مذكور درماده فوق محسوب خواهد شد.

فصل چهارم _ مقررات مختلفه

ماده 33 _ از تاجر عرضحال اعسار پذيرفته نمي شود. تاجري كه مدعي اعسار باشد بايد مطابق مقررات قانون تجارت عرضحال توقف دهد. كسبه جزء مشمول اين ماده نخواهند بود.

ماده 34 _ در

هر موقع كه معسر به تاديه تمام يا قسمتي از بدهي خود متمكن گردد ملزم به تاديه آن است نسبت به ورقه اجرائيه كه بر عليه معسر صادر شده مرور زمان از تاريخ تمكن جاري مي شود و مدت آن ده سال است

ماده 35 _ اگر كسي كه معافيت از مخارج محاكمه را تحصيل كرده است در دعواي اصلي خود محكوم به بي حقي گردد محكوم له نيز از پرداخت بقيه محاكمه كه به محكوميت معسر منتهي شده معاف خواهدبود.

ماده 36 _ در كليه اختيارات و حقوق مالي مدعي اعسار كه استفاده از آن موثر در تاديه ديون او باشد طلبكاران او قائم مقام قانوني مدعي اعسار بوده و حق دارند به جاي او از اختيارات و حقوق مزبوره استفاده كنند.

ماده 37 _ اشخاصي كه دارايي نداشته يا دارايي آنها كافي براي تاديه تمام بدهي نباشد ولي با عايدات شغلي و حرفه خود بتوانند تمام يا قسمتي از بدهي خود را بپردازند محكمه (در مورد محكوم به و اداره ثبت (در مورد اوراق لازم الاجراء ) با در نظر گرفتن مبلغ بدهي و عايدات بدهكار و معيشت ضروري او ميزان و مدت وعده اقساطي را كه بايد داده شود تعيين خواهد كرد.

ماده 38 _ كسي كه طلب خود را به غير مديون انتقال داده و بعد از انتقال آن را از مديون سابق خود دريافت كرده و يا به ديگري انتقال دهد كلاهبردار محسوب مي شود.

هرگاه مديون بدهي خود را بعد از انتقال به داين سابق تاديه نمايد منتقل اليه حق رجوع به او نخواهد داشت مگر اينكه ثابت نمايد كه قبل از تاديه دين انتقال را به اطلاع مديون

رسانيده و يا اينكه مديون به وسيله ديگري از انتقال مستحضر بوده است

ماده 39 _ از تاريخ اجراي اين قانون ديگر دعوايي به عنوان دعوي افلاس پذيرفته نخواهد شد و نسبت به دعوي افلاسي كه قبل از تاريخ اجراي اين قانون اقامه شده بر طبق نظامنامه مخصوصي كه وزارت عدليه تنظيم خواهد نمود اقدام مي شود.

ماده 40 _ قانون اعسار و افلاس مصوب 25 آبان ماه 1310 نسخ و مواد 624 و 625 و 626 و 798 و799 و 800 و 801 و 802 و 803 و 804 قانون اصول محاكماتي كه به موجب قانون مزبور نسخ شده به حال منسوخي باقي مي ماند و اين قانون از تاريخ تصويب به موقع اجرا گذارده مي شود.

قانون نحوه پرداخت محكوم به دولت و عدم تأمين و توقيف اموال دولتي مصوب ( 15 8 65 - ماده واحده و 2 تبص

ماده واحده _ وزارتخانه ها و موسسات دولتي كه درآمد و مخارج آنها در بودجه كل كشور منظورمي گردد، مكلفند وجوه مربوط به محكوم به دولت در مورد احكام قطعي دادگاهها و اوراق لازم الاجراي ثبتي و دفاتر اسناد رسمي و يا اجراي دادگاهها و ساير مراجع قانوني را با رعايت مقررات از محل اعتبار مربوط به پرداخت تعهدات بودجه مصوب سالهاي قبل منظور در قانون بودجه كل كشور و در صورت عدم وجود اعتبار و عدم امكان تامين از محلهاي قانوني ديگر در بودجه سال بعد خود منظور و پرداخت نمايند، اجراي دادگستري و ادارات ثبت اسناد و املاك و ساير مراجع قانوني ديگر مجاز به توقيف اموال منقول و غير منقول وزارتخانه ها و موسسات دولتي كه اعتبار و بودجه لازم را جهت پرداخت محكوم به ندارند تا تصويب و ابلاغ بودجه يك سال و نيم و بعد از سال صدور حكم نخواهند بود. ضمنا دولت ازدادن هر گونه تامين

در زمان مذكور نيز معاف مي باشد، چنانچه ثابت شود وزارتخانه ها و موسسات يادشده با وجود تامين اعتبار از پرداخت محكوم به استنكاف نموده اند، مسوول يا مسوولين مستنكف توسط محاكم صالحه به يك سال انفصال از خدمات دولتي محكوم خواهند شد و چنانچه متخلف به وسيله استنكاف سبب وارد شدن خسارت بر محكوم له شده باشد، ضامن خسارت وارده مي باشد.

تبصره 1 _ دستگاه مدعي عليه با تقاضاي مدعي بايد تضمين بانكي لازم را به عنوان تامين مدعي به دادگاه بسپارد. در صورتي كه دعوي يا مقداري از خواسته رد شود، به حكم دادگاه تضمين يا مبلغ ماند به دستگاه مدعي عليه رد خواهد شد.

تبصره 2 _ تبصره 53 قانون بودجه سال 1357 و تبصره 18 قانون بودجه سال 1334 لغو مي شود.

قانون فوق مشتمل برماده واحده و دو تبصره در جلسه روز پنجشنبه پانزدهم آبان ماه يكهزار و سيصد وشصت و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 21/7/1365 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

آيين نامه طرز پرداخت حق النسبي متصديان اجرا

ماده 1 _ ادارات كل امور مالي وزارت دادگستري و سازمان ثبت اسناد و املاك كشور در مركز و دوائر حسابداري ادارات دادگستري و ثبت اسناد و املاك در شهرستان ها مكلفند حق نسبي از حقوق اجرائي كه بايد به موجب تبصره 73 قانون بودجه اصلاحي سال 1353 و بودجه سال 1354 كل كشور بر اساس ماده 15 قانون متمم بودجه سال 1317 به متصديان اجرا داده شود از حقوق اجرائي (برحسب مورد ده يك يا ده نيم جدا و طبق مواد زير به تشخيص روساي مربوط به متصديان وماموران اجرا پرداخت نمايند.

ماده 2 _ از اول فروردين ماه 1354 به بعد وجوهي كه به طريق ماده يك جمع و نگهداري مي شود

بايد به ترتيب زير در طول سال در مركز تحت نظر روساي دادگاه ها يا رئيس اجراي ثبت و در شهرستان ها تحت نظر روساي دادگاه ها و روساي ثبت بين متصديان مربوط تقسيم شود.

1 _ در مورد اجراي دادگستري

الف _ مسئولان اجراي دادگاه ها كه حكم تحت نظر آنها اجرا مي شود يا روساي اجراي ساير مراجعي كه در امر وصول ده يك دخالت دارند 50%.

ب _ كارمندان و مأموران اجرا كه در امر وصول ده يك دخالت داشته اند 50%

2 _ در مورد اجراي سازمان ثبت اسناد و املاك كشور:

الف _ رئيس و معاونان اداره اجراي ثبت و رئيس و معاونان دوائر اجراي ثبت و سرمميزان و مميزان اداره و دوائر اجراي ثبت در مركز، مسئولان اجراي ثبت شهرستانها و مميزان اجرا 70%.

ب _ كارمندان و ماموران اجرا و كارمندان حسابداري و رسيدگي اجرا كه در امر وصول ده نيم دخالت داشته اند 30%.

تبصره _ سهم هر يك از افرادي كه به موجب اين آيين نامه استحقاق دريافت حق نسبي دارند از طرف روساي مربوط با درنظر گرفتن طرز كار و فعاليت آنها در امر وصول حقوق اجرائي براساس ضوابطي كه در اين مورد از طرف وزارت دادگستري و سازمان ثبت اسناد و املاك كشور معين و ابلاغ خواهد شد تعيين مي شود.

ماده 3 _ براي اجراي ماده فوق بايد دفتري در حسابداري مربوط نگاهداري شود كه كليه درآمد وصولي اجرا بابت (ده يك ياده نيم در آن ثبت گردد و ماخذ احتساب پرداخت حق نسبي واقع شود.

ماده 4 _ وجوه حاصل از حق نسبي فقط بايد طبق مواد فوق به كارمندان و خدمتگزاران پرداخت شود و هزينه ديگري از اين محل مجاز

نيست

ماده 5 _ نحوه نگهداري وجوه مذكور و به هزينه منظور نمودن آن به موجب دستورالعملي خواهد بود كه از طرف وزارت اموراقتصادي و دارائي به ادارات كل مالي وزارت دادگستري و سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و ادارات مربوط در شهرستان ها ابلاغ خواهد شد.

ماده 6 _ در مورد وجوه اضافه دريافتي مربوط به حقوق اجرائي (ده يك يا ده نيم طبق مقررات مالي مربوط در استرداد آن اقدام مي شود و نسبت به حق نسبي اضافي پرداخت شده مبلغ اضافي از اولين حق نسبي كه بعدا پرداخت مي شود كسرخواهد شد.

قانون اصلاح ماده (18) اصلاحي قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب – مصوب 1385

شماره173085/506 8/11/1385

جناب آقاي دكتر محمود احمدي نژاد

رئيس محترم جمهوري اسلامي ايران

عطف به نامه شماره 48558/33883 مورخ 24/8/1384 در اجراء اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران قانون اصلاح ماده (18) اصلاحي قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب كه با عنوان لايحه به مجلس شوراي اسلامي تقديم گرديده بود، با تصويب در جلسه علني مورخ 24/10/1385 و تأييد شوراي محترم نگهبان به پيوست ارسال مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

شماره146535 21/11/1385

وزارت دادگستري

قانون اصلاح ماده (18) اصلاحي قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب كه در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و چهارم دي ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 4/11/1385 به تأييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 173085/506 مورخ 8/11/1385 واصل گرديده است به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد.

رئيس جمهور _ محمود احمدي نژاد

قانون اصلاح ماده (18) اصلاحي قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب

ماده واحده _ ماده (18) قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب 27/7/1381 به

شرح زير اصلاح مي شود:

ماده18_ آراء غيرقطعي و قابل تجديدنظر يا فرجام همان است كه در قانون آئين دادرسي ذكر گرديده، تجديدنظر يا فرجام خواهي طبق مقررات آئين دادرسي مربوط انجام خواهدشد.

آراء قطعي دادگاههاي عمومي و انقلاب، نظامي و ديوان عالي كشور جز از طريق اعاده دادرسي و اعتراض ثالث به نحوي كه در قوانين مربوط مقرر گرديده قابل رسيدگي مجدد نيست مگر در مواردي كه رأي به تشخيص رئيس قوه قضائيه خلاف بين شرع باشد كه در اين صورت اين تشخيص به عنوان يكي از جهات اعاده دادرسي محسوب و پرونده حسب مورد به مرجع صالح براي رسيدگي ارجاع مي شود.

تبصره1_ مراد از خلاف بين شرع، مغايرت رأي صادره با مسلمات فقه است و در موارد اختلاف نظر بين فقها ملاك عمل نظر ولي فقيه و يا مشهور فقها خواهدبود.

تبصره2_ چ_نانچه دادس_تان كل كشور، رئيس سازمان قضائي نيروهاي مسلح و رؤساي كل دادگستري استانها مواردي را خلاف بين شرع تشخيص دهند مراتب را به رئيس قوه قضائيه اعلام خواهندنمود.

تبصره3_ آراء خلاف بين شرع شعب تشخيص، در يكي از شعب ديوان عالي كشور رسيدگي مي شود.

تبصره4_ پرونده هايي كه قبل از لازم الاجراء شدن اين قانون به شعب تشخيص وارد شده است مطابق مقررات زمان ورود رسيدگي مي شود.

پس از رسيدگي به پرونده هاي موجود، شعب تشخيص منحل مي شود.

تبصره5 _ آرائي كه قبل از لازم الاجراء شدن اين قانون قطعيت يافته است حداكثر ظرف سه ماه و آرائي كه پس از لازم الاجراء شدن اين قانون قطعيت خواهديافت حداكثر ظرف يك ماه از تاريخ قطعيت قابل رسيدگي مجدد مطابق مواد اين قانون مي باشد.

تبصره6 _ از تاريخ تصويب اين قانون ماده (2) قانون وظايف و اختيارات

رئيس قوه قضائيه مصوب 8/12/1378 و ساير قوانين مغاير لغو مي شود.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و چهارم دي ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ4/11/1385 به تأييد شوراي محترم نگهبان رسيد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

آئين نامه و دستورالعمل اجرايي ماده 18 اصلاحي قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب و مادتين 18 و 40 ق

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

به پيوست يك نسخه آيين نامه و دستورالعمل اجرايي ماده 18 اصلاحي قانون تشكيل دادگاه هاي عمومي و انقلاب و مادتين 18 و 40 قانون ديوان عدالت اداري مصوب بهمن ماه 1385 شمسي به شماره 19464/85/1 _ 25/11/1385 كه به تأييد وتصويب رياست محترم قوه قضاييه رسيده است، جهت درج در روزنامه رسمي كشور ارسال مي گردد.

رئيس حوزه رياست قوه قضائيه _ عبدالرضا ايزدپناه

آئين نامه و دستورالعمل اجرايي ماده 18 اصلاحي قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب و مادتين 18 و 40 قانون ديوان عدالت اداري مصوب بهمن ماه 1385 شمسي

ماده1_ از تاريخ لازم الاجرا شدن ماده 18 اصلاحي قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب حوزه نظارت قضايي ويژه و اداره كل نظارت و پيگيري _ دادستاني كل كشور _ رئيس سازمان قضائي نيروهاي مسلح و رؤساي كل دادگستري هاي استان سراسر كشور به شرح مواد آتي بايستي عمل و اقدام نمايند.

ماده2_ نمايندگان حوزه نظارت قضائي ويژه در دادگستري استانهاي سراسر كشور و سازمان قضائي نيروهاي مسلح زيرنظر رؤساي دادگستري استانها كماكان به انجام وظايف قانوني مربوط به اجراي اين قانون در محدوده اختيارات و صلاحيتهاي تعيين شده در اين آئين نامه ادامه مي دهند.

ماده3_ دادستان كل كشور يكي از معاونين دادستاني را براي تصدي اجراي اين قانون در محدوده اين آئين نامه معرفي مي نمايد تا

ابلاغ لازم براي او صادر شود همچنين دبيرخانه تعداد لازم پرسنل قضائي و اداري براي انجام اين كار را پيشنهاد مي كند تا پس از تصويب و صدور ابلاغ هاي قضائي لازم شروع به كار كند.

ماده4_ دادگستريهاي استانهاي سراسر كشور نيز دبيرخانه اي با تعداد لازم پرسنل قضائي و اداري براي اجراي اين قانون پيشنهاد مي كنند تا پس از تصويب و صدور ابلاغ هاي لازم شروع به كار كند و چنانچه قبل از اجراي اين قانون نمايندگان حوزه نظارت قضائي در هر استان براي اجراي ماده2 دبيرخانه اي داشته اند همان دبيرخانه اين وظايف را انجام خواهد داد.

ماده5 _ متقاضيان درخواست خلاف بين شرع احكام قطعي با توجه و در نظر گرفتن تبصره پنج اين قانون از جهت مدت و با ارائه مدارك و مستندات لازم بايستي به شرح زير اقدام نمايند:

الف _ متقاضيان و معترضين به احكام قطعيت يافته مرحله بدوي و تجديدنظر هر استان بعنوان خلاف بين شرع بايستي به دادگستري همان استان مراجعه نمايند.

ب _ متقاضيان و معترضين به احكام قطعيت يافته در ديوان عالي كشور و شعب تشخيص بعنوان خلاف بين شرع بايستي براي تسليم درخواست و مدارك خودشان به دادستاني كل كشور مراجعه نمايند.

ج _ متقاضيان و معترضين به احكام قطعيت يافته در سازمان قضائي نيروهاي مسلح بعنوان خلاف بين شرع بايستي براي تسليم درخواست و مدارك خودشان به نمايندگان حوزه نظارت قضائي ويژه در سازمان قضائي نيروهاي مسلح همان استان يا به رئيس سازمان قضائي نيروهاي مسلح در تهران مراجعه نمايند.

تبصره _ چنانچه مراجعان بند الف به دادستاني كل كشور و يا مراجعان بند « ب» به دادگستريهاي استان مراجعه نمايند دبيرخانه يا مسئول هر دو

مرجع به منظور حفظ حقوق معترضين از جهت تسليم مستندات و مدارك در موعد تعيين شده مكلفند درخواست معترضين را پذيرفته و پس از ثبت براي انجام مراحل بعدي به مرجع مربوطه ارسال نمايند و متقاضي معترض را نيز از اين اقدام مطلع سازند تا براي پيگيري به آن مرجع مراجعه نمايد.

ماده6 _ دادگستريهاي استانها بايستي پس از وصول درخواست و مستندات و ثبت آن و بررسي از جهت موعد در صورتي كه درخواست در موعد تعيين شده در تبصره5 باشد وسيله رئيس دادگستري يا نماينده حوزه نظارت قضائي ويژه در استان به يك نفر از قضاتي كه براي انجام اين كار تعيين گرديده جهت بررسي ارجاع شود، قاضي مذكور مكلف است پرونده را دقيقاً مطالعه نموده با تهيه گزارش اظهارنظر نمايد. اين پرونده پس از اظهارنظر در جلسه اي متشكل از رئيس دادگستري استان و نماينده حوزه نظارت قضائي ويژه استان و قاضي بررسي كننده مطرح چنانچه حكم قطعي صادره خلاف بين شرع تشخيص داده شد با تنظيم صورت جلسه پرونده را به حوزه نظارت قضائي ارسال مي دارند تا با كسب نظر يكي از مشاورين حوزه نظارت قضائي ويژه بنظر رياست قوه قضائيه برسد و چنانچه ادعاي خلاف بين شرع را نپذيرفتند با تنظيم صورت مجلس پرونده را بايگاني و نتيجه را با نامه جهت درج در سوابق به حوزه نظارت قضائي اعلام مي نمايند.

ماده7_ درخواست و مستندات تسليم شده به دبيرخانه دادستاني كل در صورتي كه در موعد مقرر در تبصره ي 5 باشد به وسيله معاون دادستاني كل كشور جهت بررسي و تهيه گزارش به يك نفر از دادياران دادسراي ديوانعالي كشور ارجاع مي شود تا با مطالعه

پرونده و تهيه گزارش اظهارنظر نمايد. سپس اين پرونده در جلسه اي متشكل از دادستان كل كشور و معاون مربوطه و داديار بررسي كننده مطرح و چنانچه حكم صادره را خلاف بين شرع تشخيص دادند با تنظيم صورتمجلس به حوزه نظارت قضائي ويژه ارسال مي دارند تا پس از ثبت و عندالاقتضاء اخذ نظر يكي از مشاوران حسب دستور رئيس قوه قضائيه پرونده به نظر رئيس قوه قضائيه برسد و چنانچه ادعاي معترض را از جهت خلاف بين شرع نپذيرفتند با تنظيم صورت مجلس پرونده را بايگاني و نتيجه را از طريق حوزه نظارت قضائي ويژه به رئيس قوه قضائيه اعلام مي نمايند.

ماده8 _ سازمان قضائي نيروهاي مسلح در هر استان نيز به همين ترتيب عمل نموده و در هر پرونده با اخذ نظر سه نفر از قضات آن سازمان در صورتي كه خلاف بين شرع تشخيص داده شد پرونده را با اظهارنظر به حوزه نظارت قضائي ارسال مي نمايند تا پس از اخذ نظر يك نفر مشاور يا بازرس قضائي به نظر رئيس قوه قضائيه برسد و چنانچه خلاف بين شرع تشخيص داده نشد با تنظيم صورت مجلس بايگاني و نتيجه را به حوزه نظارت قضائي اعلام مي نمايند.

ماده9_ چون به استناد ماده 18 اصلاحي به رئيس قوه قضائيه اختيار داده شده پس از تشخيص خلاف بين شرع بودن حكم تصميم به تجويز اعاده دادرسي گرفته و پس از اتخاذ اين تصميم در صورت ضرورت و لزوم با توجه به مقررات مربوط به اعاده دادرسي و رأي وحدت رويه شماره 538 _ 1/8/1369 هيئت عمومي ديوانعالي كشور اجراي حكم را متوقف و پرونده را جهت رسيدگي مجدد با عنايت به

اين تصميم به مرجع صالح ارسال دارد لذا اقتضاء دارد هر سه مرجع بررسي كننده در پيشنهادات ارسالي درخصوص توقف اجراي حكم و چگونگي جريان امر نيز اعلا م نظر نمايند تا در موقع تصميم گيري مشكلي پيش نيايد.

ماده10_ هر متقاضي بيش از يك بار نمي تواند اين درخواست را تسليم نمايد و بديهي است پس از اتخاذ تصميم درخواست مجدد قابل پذيرش نيست. دفاتر ثبت درخواستها در استانها و دادستاني كل و سازمان قضائي و حوزه نظارت رياست قوه لازم است با مجهز شدن به سيستم رايانه اي كليه درخواستها را در رايانه ثبت و از پذيرش مكرر آنها جلوگيري بعمل آورد.

ماده11_ رؤساي كل دادگستري استانها و دادستان كل كشور و رئيس سازمان قضائي نيروهاي مسلح چنانچه رأساً پس از صدور حكم و قطعيت آن با ملاحظه پرونده يا به طريق ديگر از خلاف بين شرع بودن حكمي مطلع شده يا در جريان آن قرار گيرند مكلفند با در نظر گرفتن موعد مقرر در تبصره5 قانون طبق تكليف مندرج در مواد قبل اقدام نموده و پرونده را با اظهارنظر از طريق حوزه نظارت قضائي ويژه به رئيس قوه قضائيه ارسال و اعلام نمايند.

ماده12_ چنانچه رؤساي دادگستري و دادستان شهرستانها و رؤساي دادگاههاي بخش مستقل ضمن ملاحظه پرونده يا بررسي به احكام قطعي برخورد نمايند كه آن را خلاف بين شرع مي دانند بايستي سريعاً پرونده را با گزارش براي رئيس كل دادگستري استان بفرستند تا رئيس كل دادگستري استان طبق مواد قبلي اين آئين نامه عمل نمايد.

ماده13_ چون در اين قانون مرجع تشخيص خلاف بين شرع رئيس قوه قضائيه بوده و تجويز اعاده دادرسي نيز با مشاراليه مي باشد لذا با توجه به عدم ذكر

هزينه دادرسي در اين قانون و اينكه دريافت هر وجهي از اشخاص مستلزم ذكر صراحت قانوني مي باشد لذا از متقاضيان معترض به احكام قطعي صادره نبايستي وجهي بعنوان هزينه دادرسي اخذ شود، ليكن لازم است هر متقاضي درخواست خويش را با لايحه اي كه بوسيله وكيل يا مشاور حقوقي رسمي تنظيم شده باشد و به امضاء و مهر او ممهور شده باشد تسليم كند. وكلاء و مشاوران حقوقي مكلفند درصورت عدم مخالفت بين حكم با مسلمات فقهي متقاضي را ارشاد نموده از درخواست خود صرف نظر كند.

ماده14_ با توجه به مفاد لايحه اصلاحي ماده 18 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب ضروري است براي تعيين مغايرت آراء صادره با مسلمات فقه از همكاري قضات با سابقه و با تجربه و آشنا به مسائل فقهي استفاده شود و همچنين در پرونده هاي پيچيده و مشكل و مهم به منظور اطمينان بيشتر در مرحله مقدماتي در هر سه مرجع دو يا سه نفر قاضي شركت نموده و اظهارنظر نمايند.

ماده15_ بعد از لازم الاجراشدن اين قانون چنانچه از اشخاص درخواستي مبني بر اعتراض به حكم به حوزه نظارت قضائي ويژه يا اداره كل نظارت و پيگيري و يا دفتر رئيس قوه قضائيه واصل گردد بايستي ثبت و براي اقدامات بعدي به دادگستري استانها يا سازمان قضائي نيروهاي مسلح يا دادستاني كل كشور ارسال شود تا طبق مواد قبلي آن مراجع اقدام نمايند.

ماده16_ رئيس حوزه نظارت قضائي بايستي پس از دريافت پرونده و گزارش و اخذ نظر يك نفر مشاور نتيجه را عيناً به نظر رياست قوه قضائيه برساند و طبق نظر ايشان عمل نمايد بديهي است چنانچه رئيس قوه قضائيه اخذ نظر

مشاور يا بازرس قضائي ديگري را لازم بداند دستور مقتضي صادر خواهدنمود.

ماده17_ چون منظور از تشكيل نمايندگي در دادگستريهاي سراسر كشور عدم مراجعه متقاضيان به تهران و سهولت و سرعت در پاسخگويي به آنها مي باشد لذا مقتضي است رؤساي كل و نمايندگان حوزه نظارت قضائي در استانهاي كشور پس از دريافت شكايت و اعتراض، دستور لازم صادر و نسبت به راهنمايي و هدايت آنها و رفع مشكلاتشان اقدام مقتضي و قانوني بعمل آورند و در نهايت چنانچه آراء قطعي را خلاف بين شرع تشخيص دادند مراتب را طبق مواد قبل اعلام نمايند.

ماده18_ رسيدگي و بررسي شكايات و پرونده هاي موضوع اعمال ماده واحده لايحه اصلاحي ماده 18 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب بايستي بصورت فوق العاده و بدون نوبت و معطلي انجام شود مگر اينكه تعداد آنها از امكانات نيروي انساني و ظرفيت پذيرش اين گونه درخواستها بيشتر باشد در اينصورت با تنظيم دفتر اوقات و با رعايت اولويت ها اقدام گردد.

ماده19_ نسبت به درخواستهاي اعمال ماده 2 كه قبل از لازم الاجراشدن اين قانون در نمايندگي حوزه نظارت قضائي ويژه در استانها و سازمان قضائي نيروهاي مسلح و اداره كل نظارت و پيگيري و حوزه نظارت قضائي ويژه در مرحله بررسي و رسيدگي مي باشد هر چهار مرجع مكلفند حداكثر ظرف سه ماه از اجراي اين قانون آنها را بررسي نموده و با اظهارنظر طبق مواد قبل يا رويه سابق پرونده ها و سوابق جهت اقدامات بعدي بنظر رياست قوه قضائيه برسد.

ماده20_ احكامي كه قبل از اجراي اين قانون بررسي شده و خلاف بين شرع آنها باستناد ماده2 مورد پذيرش رئيس قوه قضائيه قرار نگرفته و درخواست متقاضيان رد شده

است قابل بررسي مجدد به اعتبار اين قانون نيست.

ماده21_ چون در تبصره سه اين قانون مقرر گرديده آراء خلاف بين شرع شعب تشخيص در يكي از شعب ديوان بايستي رسيدگي شود لذا پس از تجويز اعاده دادرسي از طرف رئيس قوه قضائيه براي رسيدگي مجدد شعب ديوان بايستي مطابق مقررات زمان و ورود به شعبه تشخيص نسبت به اين پرونده ها رسيدگي مجدد نمايند.

ماده22_ نسبت به مواد 18 و 40 قانون ديوان عدالت اداري مصوب بهمن ماه 1385 به شرح زير بايستي عمل و اقدام گردد:

نسبت به ماده 18 متقاضيان خلاف بين قانون و شرع آراء ديوان عدالت اداري بايستي به رئيس ديوان عدالت اداري مراجعه و درخواست خودشان را به آن مرجع تسليم نمايند تا رئيس ديوان به تكليف مقرر در ماده18 عمل نمايد و چنانچه در اين مورد به رئيس قوه قضائيه يا حوزه نظارت قضائي ويژه يا دفتر نظارت و پيگيري مراجعه شود درخواست آنها جهت بررسي و تهيه گزارش توأم با اظهارنظر به ديوان عدالت اداري ارجاع مي گردد و ديوان عدالت اداري بايستي پس از بررسي و تنظيم گزارش نتيجه را همراه گزارش از طريق حوزه نظارت قضائي ويژه براي رئيس قوه قضائيه ارسال نمايد. در صورتي كه رئيس قوه قضائيه رأي ديوان عدالت اداري را خلاف بين شرع يا قانون تشخيص داد از طريق رئيس ديوان به شعبه تشخيص ديوان بفرستد.

نسبت به ماده 40 در صورتي كه رئيس قوه قضائيه به هر نحو از مغايرت يك مصوبه با شرع يا قانون و يا خروج آن از اختيارات مقام تصويب كننده مطلع شود پس از بررسي موضوع و اخذ نظر كارشناسي به وسيله مشاوران

از طريق حوزه نظارت قضائي ويژه موضوع را به هيئت عمومي ديوان عدالت ارسال و ابطال مصوبه را درخواست مي نمايد.

ماده23_ به منظور استمرار و حُسن نظارت قضائي بر امر دادرسي و بموجب دستور رئيس قوه قضائيه و با ابلاغ صادره از ناحيه رئيس حوزه نظارت قضائي ويژه بازرسان قضائي اداره كل نظارت و پيگيري نسبت به روند دادرسي ها در پرونده هاي قضائي در حال رسيدگي يا در حال اجرا با عزيمت به محل بازرسي نموده و گزارش امر را جهت استحضار رياست قوه قضائيه ارائه مي نمايد.

اين آئين نامه در 23 ماده و يك تبصره در تاريخ 25/11/1385 به تصويب رئيس قوه قضائيه رسيد.

اصلاحيه آيين نامه ماده (18) اصلاحي قانون تشكيل دادگاه هاي عمومي و انقلاب مصوب 25/11/1386

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

به پيوست يك نسخه اصلاحيه آيين نامه ماده (18) اصلاحي قانون تشكيل دادگاه هاي عمومي و انقلاب مصوب 25/11/1386 كه در تاريخ 7/12/1386 به تاييد و توشيح رياست محترم قوه قضاييه نيز رسيده، جهت درج در روزنامه رسمي كشور ارسال مي گردد.

رئيس حوزه رياست قوه قضائيه _ موحدي

اصلاحيه آيين نامه ماده (18) اصلاحي قانون تشكيل دادگاه هاي عمومي و انقلاب مصوب 25/11/1386

الف) متن زير به عنوان تبصره هاي 1 و 2 به ماده 6 الحاق مي شود:

تبصره1_ براي تسريع در پاسخگويي به تعداد لازم هيئت فرعي تشكيل مي شود كه نظريه آنان در هيئت اصلي مطرح و تصميم نهايي اتخاذ مي گردد.

تبصره2_ منظور از ماده (18) اصلاحي قانون تشكيل دادگاه هاي عمومي و انقلاب و اصلاحيه هاي بعدي آن اعاده دادرسي فقط نسبت به آرايي است كه خلاف بين شرع و مسلمات فقه باشد. بنابراين تسري آن به هر نوع تقاضا جايز نمي باشد. هيئت هاي موضوع اين آيين نامه موظفند با استفاده از منابع معتبر فقهي دقت لازم در رسيدگي به درخواست هاي

مذكور به عمل آورند.

ب) ماده13 به شرح زير اصلاح مي گردد:

ماده13_ رسيدگي به تقاضاهاي موضوع اين آيين نامه بدون اخذ هزينه دادرسي خواهدبود. متقاضي مي تواند شخصاً يا توسط وكيل رسمي دادگستري و يا مشاور حقوق درخواست خود را به طور مستدل تنظيم و تسليم مرجع مربوط نمايد. مراجع مربوط موظفند از پذيرش تقاضاي بدون لايحه مستند حقوقي خودداري و متقاضيان را ارشاد نموده تا لايحه حقوقي ارائه نمايند.

تبصره _ نظر به اين كه در رسيدگي به درخواست تنفيذ حكم قصاص، به موضوع خلاف بين شرع نيز رسيدگي مي شود، بنابراين از رسيدگي به اعتراض محكومان به قصاص در هيئت هاي موضوع اين آيين نامه خودداري و عين تقاضا به حوزه نظارت قضايي ويژه ارسال گردد.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

امورحسبي و خانواده

قانون حمايت خانواده مصوب سال 1353 (م 1 تا م 28)

ماده 1 _ به كليه اختلافات مدني ناشي از امر زناشويي و دعاوي خانوادگي و امور مربوط به صغار از قبيل نصب و عزل قيم و ضم امين در دادگاههاي شهرستان و در نقاطي كه دادگاه شهرستان نباشددر دادگاه بخش رسيدگي مي شود و رسيدگي به امور مذكور در تمام مراحل دادرسي بدون رعايت تشريفات آيين دادرسي مدني خواهدبود.

ماده 2 _ منظور از دعاوي خانوادگي دعاوي مدني بين هر يك از زن و شوهر و فرزندان و جد پدري و وصي و قيم است كه از حقوق وتكاليف مقرر در كتاب هفتم در نكاح و طلاق (منجمله دعوي مربوط به جهيزيه و مهر زن و كتاب هشتم در اولاد و كتاب نهم در خانواده و كتاب دهم در حجر و قيمومت قانون مدني همچنين از مواد1005، 1006، 1028، 1029، 1030 قانون مذكور و مواد مربوط در قانون امور حسبي ناشي شده باشد.

ماده 3 _

دادگاه مي تواند هر نوع تحقيق و اقدامي را كه براي روشن شدن موضوع دعوي و احقاق حق لازم بداند از قبيل تحقيق از گواهان و مطلعين و استمداد از مددكاران اجتماعي و غيره به هر طريق كه مقتضي باشد انجام دهد.

ماده 4 _ دادگاه هر يك از طرفين را كه بي بضاعت تشخيص دهد از پرداخت هزينه دادرسي و حق كارشناسي و حق داوري و سايرهزينه ها معاف مي نمايد. همچنين در صورت لزوم راسا وكيل معاضدتي براي او تعيين خواهد كرد. در صورتي كه طرف بي بضاعت محكوم له شود محكوم عليه اگر بضاعت داشته باشد به موجب راي دادگاه ملزم به پرداخت هزينه هاي مذكور و حق الوكاله وكيل معاضدتي خواهد گرديد. وكلا و كارشناسان مذكور مكلف به انجام دستور دادگاه مي باشند.

ماده 5 _ دادگاه در صورت تقاضاي هر يك از طرفين مكلف است موضوع دعوي را به استثناي رسيدگي به اصل نكاح و طلاق به يك تا سه داور ارجاع نمايد همچنين دادگاه در صورتي كه مقتضي بداند راسا نيز دعوي را به داوري ارجاع خواهد كرد.

داوري در اين قانون تابع شرايط داوري مندرج در قانون آيين دادرسي نمي باشد. مدت اعلام نظر داوران از طرف دادگاه تعيين خواهد شد.در صورت عدم وصول نظر مذكور تا پايان مدت مقرر دادگاه راسا رسيدگي خواهد كرد مگر اينكه طرفين به تمديد مدت تراضي نمايند يا دادگاه تمديد مدت را مقتضي تشخيص دهد.

تبصره _ درصورتي كه طرفين به تعيين داور تراضي نكرده يا داور خود را معرفي ننمايند دادگاه داور يا داوران را به ترتيب از اقربا يادوستان يا آشنايان آنان انتخاب خواهد كرد هرگاه اشخاص مذكور ازقبول داوري امتناع كرده يا انتخاب آنان از جهت عدم

حضور در محل يا جهات ديگر ميسر نباشد افراد ديگري به داوري انتخاب مي شوند.

ماده 6 _ داور يا داوران سعي در سازش بين طرفين خواهند كرد و درصورتي كه موفق به اصلاح نشوند نظر خود را در ماهيت دعوي ظرف مدت مقرر كتبا به دادگاه اعلام مي نمايند.

اين نظر به طرفين ابلاغ مي شود تا ظرف مدت ده روز نظر خود را به دادگاه اعلام نمايند. در صورتيكه طرفين با نظر داور موافق باشند دادگاه دستور اجراي نظر داور را صادر مي نمايد مگر اينكه راي داور مغاير قوانين موجد حق باشد كه در اين صورت ملغي الاثر مي شود.

هرگاه يكي از طرفين به نظر داور معترض بوده يا درموعد مقررجوابي ندهد يا راي داور مغاير قوانين موجد حق باشد دادگاه به موضوع رسيدگي نموده حسب مورد راي مقتضي يا گواهي عدم امكان سازش صادر خواهد كرد.

ماده 7 _ هر گاه زن و شوهر دعاوي ناشي از اختلافات خانوادگي راعليه يكديگر طرح نمايند دادگاهي كه دادخواست مقدم به آن داده شده صلاحيت رسيدگي خواهد داشت و هرگاه دو يا چند دادخواست در يك روز به دادگاه تسليم شده باشد دادگاه حوزه محل اقامت زن صالح به رسيدگي خواهد بود.

در صورتي كه يكي از زوجين مقيم خارج از كشور باشد دادگاه محل اقامت طرفي كه در ايران مقيم است صلاحيت رسيدگي دارد و اگرطرفين مقيم خارج باشند دادگاه شهرستان تهران صلاحيت رسيدگي خواهد داشت

تبصره _ در موارد مذكور در اين قانون اگر طرفين اختلاف مقيم خارج از كشور باشند مي توانند به دادگاه يا مرجع صلاحيتدار محل اقامت خود نيز مراجعه نمايند. در اين مورد هرگاه ذينفع نسبت به احكام و تصميمات دادگاه ها و مراجع خارجي معترض و مدعي عدم

رعايت مقررات و قوانين ايران باشد مي تواند ظرف يك ماه از تاريخ ابلاغ حكم يا تصميم قطعي اعتراض خود را با ذكر دلايل وپيوست نمودن مدارك و مستندات آن از طريق كنسولگري ايران دركشور محل توقف به دادگاه شهرستان تهران ارسال نمايد دادگاه به موضوع رسيدگي كرده و راي مقتضي صادر مي كند و به دستور دادگاه رونوشت راي براي اقدام قانوني به كنسولگري مربوط ارسال مي گردد.

ثبت احكام و تصميمات دادگاه ها و مراجع خارجي در مواردي كه قانونا بايد در اسناد سجلي يا دفتر كنسولگري ثبت شود در صورت توافق طرفين يا در صورت عدم وصول اعتراض در مهلت مقرر بلا اشكال است و الا موكول به اعلام راي قطعي دادگاه شهرستان تهران خواهد بود.

ماده 8 _ در موارد زير زن يا شوهر حسب مورد مي تواند از دادگاه تقاضاي صدور گواهي عدم امكان سازش نمايد ودادگاه در صورت احراز آن موارد گواهي عدم امكان سازش صادر خواهد كرد:

1 _ توافق زوجين براي طلاق

2 _ استنكاف شوهر از دادن نفقه زن و عدم امكان الزام او به تاديه نفقه همچنين درموردي كه شوهر ساير حقوق واجبه زن را وفا نكند و اجبار او به ايفا هم ممكن نباشد.

3 _ عدم تمكين زن از شوهر

4 _ سوء رفتار و يا سو معاشرت هر يك از زوجين به حدي كه ادامه زندگي را براي طرف ديگر غيرقابل تحمل نمايد.

5 _ ابتلا هر يك از زوجين به امراض صعب العلاج به نحوي كه دوام زناشويي براي طرف ديگر در مخاطره باشد.

6 _ جنون هر يك از زوجين در مواردي كه فسخ نكاح ممكن نباشد.

7 _ عدم رعايت دستور دادگاه در مورد منع اشتغال به كار يا

حرفه اي كه منافي با مصالح خانوادگي يا حيثيات شوهر يا زن باشد.

8 _ محكوميت زن يا شوهر به حكم قطعي به مجازات پنج سال حبس يا بيشتر يا به جزاي نقدي كه بر اثر عجز از پرداخت منجر به پنج سال بازداشت شود يا به حبس و جزاي نقدي كه مجموعا منتهي به پنج سال يا بيشتر حبس و بازداشت شود و حكم مجازات در حال اجرا باشد.

9 _ ابتلا به هرگونه اعتياد مضري كه به تشخيص دادگاه به اساس زندگي خانوادگي خلل وارد آورد و ادامه زندگي زناشويي را غيرممكن سازد.

10 _ هرگاه زوج همسر ديگري اختيار كند يا به تشخيص دادگاه نسبت به همسران خود اجراي عدالت ننمايد.

11 _ هر يك از زوجين خانوادگي را ترك كند تشخيص ترك زندگي خانوادگي با دادگاه است

12 _ محكوميت قطعي هر يك از زوجين در اثر ارتكاب جرمي كه مغاير با حيثيت خانوادگي و شئون طرف ديگر باشد.

تشخيص اينكه جرمي مغاير با حيثيت و شئون خانوادگي است باتوجه به وضع و موقع طرفين و عرف و موازين ديگر با دادگاه است

13 _ در صورت عقيم بودن يكي از زوجين به تقاضاي طرف ديگرهمچنين در صورتي كه زوجين از جهت عوارض و خصوصيات جسمي نتوانند از يكديگر صاحب اولاد شوند.

14 _ در مورد غايب مفقودالاثر با رعايت مقررات ماده 1029 قانون مدني

تبصره _ طلاقي كه موجب اين قانون و بر اساس گواهي عدم امكان سازش واقع مي شود فقط در صورت توافق كتبي طرفين در زمان عده قابل رجوع است

ماده 9 _ در مورد ماده 4 قانون ازدواج هرگاه يكي از طرفين عقد بخواهد از وكالت خود در طلاق استفاده نمايد بايد

طبق ماده قبل به دادگاه مراجعه كند و دادگاه در صورت احراز تخلف از شرط گواهي عدم امكان سازش صادر خواهد كرد.

ماده 10_ اجراي صيغه طلاق و ثبت آن پس از رسيدگي دادگاه وصدور گواهي عدم امكان سازش صورت خواهد گرفت متقاضي گواهي عدم امكان سازش بايد تقاضانامه اي به دادگاه تسليم نمايد كه در آن علل تقاضا به طور موجه قيد گردد. پس از وصول تقاضانامه دادگاه راسا يا به وسيله داور يا داوران سعي در اصلاح بين زن وشوهر و جلوگيري از وقوع طلاق خواهد كرد هرگاه مساعي دادگاه براي حصول سازش به نتيجه نرسد با توجه به ماده 8 اين قانون گواهي عدم امكان سازش صادر خواهد كرد.

دفتر طلاق پس از دريافت گواهي مذكور به اجراي صيغه طلاق وثبت آن اقدام خواهد نمود.

هر يك از طرفين عقد بدون تحصيل گواهي عدم امكان سازش مبادرت به طلاق نمايد به حبس جنحه اي از شش ماه تا يكسال محكوم خواهد شد. همين مجازات مقرر است براي سردفتري كه طلاق را ثبت نمايد.

ماده 11 _ دادگاه مي تواند به تقاضاي هر يك از طرفين در صورتي كه صدور گواهي عدم امكان سازش مستند به سو رفتار و قصور طرف ديگر باشد او را با توجه به وضع و سن طرفين و مدت زناشويي به پرداخت مقرري ماهانه متناسبي در حق طرف ديگر محكوم نمايدمشروط به اينكه عدم بضاعت متقاضي و استطاعت طرف ديگرمحرز باشد. پرداخت مقرري مذكور در صورت ازدواج مجدد محكوم له يا ايجاد درآمد كافي براي او يا كاهش درآمد يا عسرت محكوم عليه يا فوت محكوم له به حكم همان دادگاه حسب موردتقليل يافته يا قطع خواهد شد.

در موردي كه گواهي عدم امكان سازش به جهات مندرج

در بندهاي 5 و6 ماده 8 صادر شده باشد مقرري ماهانه با رعايت شرايط مذكوربه مريض يا مجنون نيز تعلق خواهد گرفت مشروط به اينكه مرض يا جنون بعداز عقد ازدواج حادث شده باشد و در صورت اعاده سلامت به حكم دادگاه قطع خواهد شد.

ماده 12 _ در كليه مواردي كه گواهي عدم امكان سازش صادرمي شود دادگاه ترتيب نگاهداري اطفال و ميزان نفقه ايام عده را باتوجه به وضع اخلاقي و مالي طرفين و مصلحت اطفال معين مي كند و اگر قرار شود فرزندان نزد مادر يا شخص ديگري بمانندترتيب نگاهداري و ميزان هزينه آنان را مشخص مي نمايد نفقه زوجه از عوايد و دارايي مرد ونفقه اولاد و مبلغ ماهانه مقرر درماده 11 از عوايد و دارايي مرد يا زن يا هر دو و حتي از حقوق بازنشستگي استيفا خواهد گرديد. دادگاه مبلغي را كه بايد از عوايد يا دارايي مرد يا زن يا هر دو براي هر فرزند استيفا گردد تعيين وطريقه اطمينان بخشي براي پرداخت آن مقرر مي كند دادگاه همچنين ترتيب ملاقات اطفال را براي طرفي معين مي كند حق ملاقات باطفل در صورت غيبت يا فوت پدر يا مادر به تشخيص دادگاه با ساير اقربا خواهد بود.

تبصره 1 _ اطفالي كه والدين آنان قبل از تصويب اين قانون ازيكديگر جدا شده اند در صورتي كه به طريق اطمينان بخشي ترتيب هزينه و نگاهداري و حضانت آنان داده نشده باشد مشمول مقررات اين قانون خواهند بود.

تبصره 2 _ پرداخت نفقه قانوني زوجه و اولاد بر ساير ديون مقدم است

ماده 13 _ در هر مورد حسب اعلام يكي از والدين يا اقرباي طفل يا دادستان يا اشخاص ديگر تشخيص شود كه تغيير در

وضع حضانت طفل ضرورت دارد (اعم از اينكه قبلا تصميمي در اين مورد اتخاذشده يا نشده باشد) و يا به طريق اطمينان بخشي ترتيب نگاهداري و حضانت طفل داده نشده باشد دادگاه پس از رسيدگي حضانت طفل را به هر كسي كه مقتضي بداند محول مي كند و هزينه حضانت به عهده كسي است كه به موجب تصميم دادگاه مكلف به پرداخت آن مي شود.

ماده 14 _ هرگاه دادگاه خانواده تشخيص دهد كسي كه حضانت طفل به او محول شده از انجام تكاليف مربوط به حضانت خودداري كرده يا مانع طفل با اشخاص ذيحق شود او را براي هربار تخلف به پرداخت مبلغي از هزار ريال تا ده هزار ريال و در صورت تكرار به حداكثر مبلغ مذكور محكوم خواهد كرد. دادگاه در صورت اقتضا مي تواند علاوه بر محكوميت مزبور حضانت طفل را به شخص ديگري واگذار نمايد. در هر صورت حكم اين ماده مانع از تعقيب متهم چنانچه عمل او طبق قوانين جزايي جرم شناخته شده باشدنخواهد بود.

تبصره 1 _ پدر يا مادر كساني كه حضانت طفل به آنها واگذار شده نمي توانند طفل را به شهرستاني غير از محل اقامت مقرر بين طرفين و يا غير از محل اقامت قبل از وقوع طلاق و يا به خارج كشور بدون رضايت والدين بفرستند مگر در صورت ضرورت با كسب اجازه ازدادگاه

تبصره 2 _ وجوه موضوع اين ماده و ماده 11 به صندوق حمايت خانواده كه از طرف دولت تاسيس مي شود پرداخت خواهد شد.نحوه پرداخت وجوه مذكور به اشخاص ذينفع طبق آيين نامه اي است كه به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 15 _ طفل صغير تحت ولايت قهري پدر خود مي باشد درصورت ثبوت حجر يا خيانت

يا عدم قدرت و لياقت او در اداره امور صغير يا فوت پدر به تقاضاي دادستان و تصويب دادگاه شهرستان حق ولايت به هر يك از جد پدري يا مادر تعلق مي گيردمگر اينكه عدم صلاحيت آنان احراز شود كه در اين صورت حسب مقررات اقدام به نصب قيم يا ضم امين خواهد شد دادگاه در صورت اقتضا اداره امور صغير را از طرف جد پدري يا مادر تحت نظارت دادستان قرار خواهد داد.

در صورتي كه مادر صغير شوهر اختيار كند حق ولايت او ساقط خواهد شد در اين صورت اگر صغير جد پدري نداشته يا جد پدري صالح براي اداره امور صغير نباشد دادگاه به پيشنهاد دادستان حسب مورد مادر صغير يا شخص صالح ديگري را به عنوان امين يا قيم تعيين خواهد كرد. امين به تشخيص دادگاه مستقلا يا تحت نظردادستان امور صغير را اداره خواهد كرد.

ماده 16 _ مرد نمي تواند با داشتن زن همسر دوم اختيار كند مگر درموارد زير:

1 _ رضايت همسر اول

2 _ عدم قدرت همسر اول به ايفاي وظايف زناشويي

3 _ عدم تمكين زن از شوهر

4 _ ابتلاء زن به جنون يا امراض صعب العلاج موضوع بندهاي 5 و6 ماده 8

5 - محكوميت زن وفق بند 8 ماده 8

6 _ ابتلاء زن به هر گونه اعتياد مضر برابر بند 9 ماده 8

7 _ ترك زندگي خانوادگي از طرف زن

8 _ عقيم بودن زن

9 _ غائب مفقودالاثر شدن زن برابر بند 14 ماده 8.

ماده 17 _ متقاضي بايد تقاضانامه اي در دو نسخه به دادگاه تسليم و علل و دلائل تقاضاي خود را در آن قيد نمايد. يك نسخه از تقاضانامه ضمن تعيين وقت رسيدگي به

همسر او ابلاغ خواهد شد.دادگاه با انجام اقدامات ضروري و در صورت امكان تحقيق از زن فعلي و احراز توانايي مالي مرد و اجراي عدالت در مورد بند يك ماده 16 اجازه اختيار همسر جديد خواهد داد.

به هرحال در تمام موارد مذكور اين حق براي همسر اول باقي است كه اگر بخواهد تقاضاي گواهي عدم امكان سازش از دادگاه بنمايد.

هرگاه مردي با داشتن همسر بدون تحصيل اجازه دادگاه مبادرت به ازدواج نمايد به حبس جنحه اي از شش ماه تا يك سال محكوم خواهد شد همين مجازات مقرر است براي عاقد و سردفتر ازدواج وزن جديد كه عالم به ازدواج سابق مرد باشند. در صورت گذشت همسر اولي تعقيب كيفري يا اجراي مجازات فقط درباره مرد و زن جديد موقوف خواهد شد.

ماده 18 _ شوهر ميتواند با تاييد دادگاه زن خود را از اشتغال به هرشغلي كه منافي مصالح خانوادگي يا حيثيت خود يا زن باشد منع كند. زن نيز مي تواند از دادگاه چنين تقاضايي را بنمايد. دادگاه در صورتي كه اختلالي در امر معيشت خانواده ايجاد نشود مرد را از اشتغال به شغل مذكور منع مي كند.

ماده 19 _ تصميم دادگاه در موارد زير قطعي است و در ساير موارد فقط پژوهش پذير مي باشد:

1 _ صدور گواهي عدم امكان سازش

2 _ تعيين نفقه ايام عده و هزينه نگاهداري اطفال

3 _ حضانت اطفال

4 _ حق ملاقات با اطفال

5 _ اجازه مقرر در ماده 16

تبصره _ در مورد بندهاي 2 و3 و 4 اين ماده هرگاه در وضع طفل يا والدين يا سرپرستي كه از طرف دادگاه معين شده تغييري حاصل شود كه تجديد نظر در ميزان نفقه يا هزينه نگاهداري

يا حضانت ياحق ملاقات با اطفال را ايجاب كند دادگاه مي تواند در تصميم قبلي خود تجديدنظر نمايد.

ماده 20 _ طرفين دعوي يا هر يك از آنها مي توانند از دادگاه تقاضا كنند قبل از ورود به ماهيت دعوي مسئله حضانت و هزينه نگاهداري اطفال يا نفقه زن را مورد رسيدگي فوري قرار دهد و قراري در اين باره صادر كند دستور موقت دادگاه فورا به مورد اجرا گذاشته مي شود.

ماده 21 _ مدت اعتبار گواهي عدم امكان سازش سه ماه از تاريخ صدور است در صورتي كه ظرف اين مدت گواهي مذكور به دفترطلاق تسليم نشود از درجه اعتبار ساقط مي گردد. دفاتر طلاق پس از ارائه گواهي عدم امكان سازش از ناحيه هر يك از زوجين به طرف ديگر اخطار مي نمايد ظرف مهلتي كه از يك ماه تجاوز ننمايد براي اجراي صيغه طلاق و ثبت آن حاضر شود. در صورتي كه ظرف مهلت مقرر حاضر نشود دفتر طلاق مكلف است حسب تقاضاي يك از طرفين صيغه طلاق را جاري و ثبت نمايد.

ماده 22 _ هركس با داشتن استطاعت نفقه زن خود را در صورت تمكين او ندهد يا از تاديه نفقه ساير اشخاص واجب النفقه امتناع نمايد به حبس جنحه اي از سه ماه يا يك سال محكوم خواهد شد.تعقيب كيفري منوط به شكايت شاكي خصوصي است و در صورت استرداد شكايت يا وقوع طلاق در مورد زوجه تعقيب جزايي يا اجراي مجازات موقوف خواهد شد.

ماده 23 _ ازدواج زن قبل از رسيدن به سن 18 سال تمام و مرد قبل از رسيدن به سن 20 سال تمام ممنوع است معذلك در مواردي كه مصالحي اقتضا كند استثنائا در مورد زني كه سن او از 15 سال

تمام كمتر نباشد و براي زندگي زناشويي استعداد جسمي و رواني داشته باشد به پيشنهاد دادستان و تصويب دادگاه شهرستان ممكن است معافيت از شرط سن اعطا شود.

زن يا مردي كه برخلاف مقررات اين ماده با كسي كه هنوز به سن قانوني براي ازدواج نرسيده مزاوجت كند حسب مورد به مجازات هاي مقرر در ماده 3 قانون ازدواج مصوب 1316 محكوم خواهد شد.

تبصره _ در نقاطي كه وزارت دادگستري اعلام مي كند دفاتر ازدواج مكلفند علاوه بر مطالبه گواهينامه مذكور در ماده 2 قانون ازدواج مصوب سال 1317 گواهي صحت مزاج نسبت به عوامل يا بيماري هاي ديگري كه موجب بروز بيماري يا عوارض سو در اولاد يا زوجين خواهد شد نيز مطالبه نمايد.

نوع عوامل و بيماري هاي مذكور را وزارت بهداري و وزارت دادگستري تعيين خواهند نمود.

ماده 24 _ رسيدگي به اموال خانوادگي در دادگاه بدون حضور تماشاچي انجام خواهد گرفت

ماده 25 _ اجراي احكام دادگاه به موجب آيين نامه اي است كه از طرف وزارت دادگستري تهيه خواهد شد.

تبصره _ در مورد وجوهي كه به موجب حكم دادگاه بايد ماهانه و مستمرا از محكوم عليه وصول شود يك بار تقاضاي صدور اجرائيه كافي است و مامورين اجرا مكلفند عمليات اجرايي را مادام كه دستور ديگري از دادگاه صادر نشده است ادامه دهند.

ماده 26 _ مقررات اين قانون در مورد پرونده هايي كه تا كنون منتهي به صدور حكم نهايي نشده است قابل اجرا خواهد بود.

ماده 27 _ آيين نامه اجرايي اين قانون را وزارت دادگستري تهيه و پس از تصويب هيات وزيران به مورد اجرا خواهد گذاشت

ماده 28 _ قانون حمايت خانواده مصوب سال 1346 و ساير مقرراتي كه مغاير با اين قانون

است همچنين ماده 214 قانون مجازات عمومي از تاريخ اجراي اين قانون ملغي است

قانون راجع به انكار زوجيت مصوب 1311 (م 1 تا م 3)

ماده 1 _ هرگاه مردي در مقابل دعوي زن راجع به حقوق مالي ناشي از عقد ازدواج اعم از صداق و نفقه و غيره انكار زوجيت كند و بعدمعلوم شود اين انكار بي اساس بوده محكمه اي كه به دعوي مالي رسيدگي مي نمايد مرد را علاوه بر تاديه حقوق مالي به يازده روز الي دو ماه حبس تاديبي و پانصد تا هزار ريال جزاي نقدي و يا به هر دو مجازات محكوم خواهد نمود.

حكم فوق درباره كساني نيز جاري است كه پس از فوت مرد طرف دعوي ارث يا حقوق مالي ديگر ناشي از عقد و ازدواج شده و با علم به زوجيت زن آن را انكار نمايد.

ماده 2 _ هر زني كه برخلاف واقع ادعاي زوجيت و مطالبه حقوق مالي ناشي از ازدواج كرده و همچنين كسي كه به عنوان قائم مقام قانوني زني براي مطالبه حقوق مالي ناشي از عقد ازدواج با علم به عدم زوجيت اقامه دعوي نمايد به مجازات حبس از 11 روز تا دوماه و يا جزاي نقدي از صد تا هزار ريال و يا به هر دو مجازات محكوم خواهد شد.

ماده 3 _ اين قانون از اول خردادماه 1311 به موقع اجرا گذارده مي شود.

قانون راجع به تعيين قيم اتفاقي مصوب 1316 (ماده واحده)

ماده واحده در مواردي كه تعقيب جرم موقوف به شكايت متضرر از جرم است اگر متضرر از جرم صغير باشد و ولي يا قيم ندارد مدعي العموم مكلف است موافق قانون براي صغير قيم معين كند و هرگاه تعيين قيم موجب فوت وقت يا توجه ضرر و زيان نسبت به صغير باشد تا تعيين قيم مدعي العموم موقتا كسي را به عنوان قيم اتفاقي تعيين مي نمايد و در مواقع ضرورت

قبل از تعيين قيم اقدامات فوري را كه براي حفظ آثار و دلايل جرم و تعقيب آن لازم است دستور مي دهد ولي ادامه تعقيب منوط است به اينكه قيم مصلحت صغير را در تعقيب امر تشخيص كند و شكايت نمايد.

در مواردي كه صغير ولي يا قيم دارد و ولي يا قيم او شخصا مرتكب عمل شده و يا مداخله در جرم داشته و موافق قانون مدني قيم اتفاقي هنوز معين نشده است نيز به همين ترتيب عمل خواهد شد و اگر قيم اتفاقي تعيين شده وظيفه اقدام بر عهده او است

قانون راجع به رشد متعاملين مصوب 1313 (ماده واحده)

ماده واحده _ از تاريخ اجراي اين قانون در مورد كليه معاملات و عقود و ايقاعات به استثناء نكاح و طلاق ، محاكم عدليه و ادارات دولتي و دفاتر اسناد رسمي بايد كساني را كه به سن 18 سال شمسي تمام نرسيده اند اعم از ذكور و اناث غير رشيد بشناسند مگر آنكه رشدآنها قبل از اقدام به انجام معامله يا عقد و يا ايقاع به طرفيت مدعي العموم در محاكم ثابت شده باشد. اشخاصي كه به سن 18سال شمسي تمام رسيده اند در محاكم عدليه و ادارات دولتي و دفاتر اسناد رسمي رشيد محسوب مي شوند مگر اينكه عدم رشد آنها به طرفيت مدعي العموم در محاكم ثابت گردد.

مناط تشخيص سن اشخاص اوراق هويت آنهاست مگر آنكه خلاف آن ثابت شود.

قانون لزوم ارائه گواهينامه پزشك قبل از وقوع ازدواج . مصوب 1317 . (م 1 تا م 6)

ماده 1 _ (جمله اضافه شده به ماده 1 قانون ازدواج است به ماده يك الحاق گرديده است )

ماده 2 _ كليه دفاتر ازدواج مكلفند كه قبل از وقوع ازدواج از نامزدها گواهينامه پزشك را برنداشتن امراض مسريه مهم كه نوع آنها از طرف وزارت دادگستري معين و اعلام مي گردد مطالبه نموده و پس از بايگاني آن به عقد و ازدواج و ثبت آن با قيد موجود بودن گواهي پزشك بر تندرستي نامزدها اقدام نمايند.

تبصره _ دختران از داشتن گواهينامه پزشك در قسمت امراض زهروي معاف هستند.

ماده 3 _ پزشكهايي مي توانند گواهينامه صادر نمايند كه پروانه مخصوص از وزارت دادگستري براي اين كار داشته باشند.

تبصره _ ترتيب صدور گواهينامه پزشك و تعيين دستمزد آنها به موجب آيين نامه اي است كه به تصويب وزارت دادگستري و وزارت كشور خواهد رسيد.

ماده 4 _ هر سردفتري كه بدون رعايت ماده 2 اين قانون به عقد و ثبت

ازدواج مبادرت نمايد به حبس تاديبي از دو ماه الي يك سال محكوم خواهد شد.

ماده 5 _ هر پزشكي كه برخلاف واقع گواهي تندرستي به نامزد بدهد و يا بدون جهت و از روي غرض از دادن گواهينامه خودداري نمايد به حبس تاديبي از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.

ماده 6 _ اجراي مواد 2 و 3 و 4 و 5 اين قانون در هر محل از تاريخي كه از طرف وزارت دادگستري معين و اعلام خواهد شد.

قانون مربوط به حق حضانت مصوب 64 (ماده واحده در 4 تبصره

ماده واحده _ چنانچه به حكم دادگاه مدني خاص يا قائم مقام آن دادگاه حضانت طفل به عهده كسي قرار گيرد و پدر يا مادر و يا شخص ديگري مانع اجراي حكم شود و يا از استرداد طفل امتناع ورزد دادگاه صادر كننده حكم وي را الزام به عدم ممانعت يا استرداد طفل مي نمايد و در صورت مخالفت به حبس تا اجرا حكم محكوم خواهد شد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه روز يكشنبه بيست ودوم تيرماه يكهزار و سيصد و شصت و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 26/4/1365 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

موادي از قانون ازدواج مصوب 1310 (م 1 تا م 20)

ماده 2 _ قباله ازدواج و طلاقنامه در صورتي كه مطابق نظامنامه هاي وزارت عدليه به ثبت رسيده باشد سند رسمي والا سند عادي محسوب خواهد شد.

براي ثبت ازدواج و طلاق دولت حق الثبت نخواهد گرفت

ماده 4 _ طرفين عقد ازدواج مي توانند هر شرطي كه مخالف با مقتضاي عقد مزبور نباشد در ضمن عقد ازدواج يا عقد لازم ديگربنمايند مثل اين كه شرط شود هرگاه شوهر در مدت معيني غايب شده يا ترك انفاق نموده يا بر عليه حيات زن سو قصد كرده يا سوء رفتاري نمايد كه زندگاني زناشويي غير قابل تحمل شود زن وكيل و وكيل در توكيل باشد كه پس از اثبات تحقق شرط در محكمه وصدور حكم قطعي خود را به طلاق بائن مطلقه سازد.

تبصره _ در مورد اين ماده محاكمه بين زن و شوهر در محكمه ابتدايي مطابق اصول محاكمات حقوقي به عمل خواهد آمد. حكم بدايت قابل استيناف و تميز است

مدت مرور زمان شش ماه از وقوع امري است كه حق استفاده شرط

مي دهد.

ماده 8 _ زن و شوهر مكلف به حسن معاشرت با يكديگرند.

ماده 14 _ زن مي تواند در دارايي خود بدون اجازه شوهر هر تصرفي را كه مي خواهد بكند.

ماده 15 _ نسبت به حق نگاهداري اطفال مادر تا دو سال از تاريخ ولادت اولويت خواهد داشت پس از انقضاي اين مدت حق نگاهداري با پدر است مگر نسبت به اطفال اناث كه تا سال هفتم آنها حق حضانت با مادر خواهد بود.

نحوه محاسبه مهريه به نرخ روز

اين محاسبه بر اساس شاخص كالاها و خدمات مصرفي در مناطق شهري ايران و اعداد سالانه شاخص در سالهاي 1315 تا 1380 (برطبق جدول صفحه بعد) مي باشد.

روش محاسبه

ابتدا عدد شاخص سال مورد محاسبه (يا سال قبل مطالبه مهريه را تقسيم بر عدد شاخص سال ازدواج مي كنيم سپس حاصل اين تقسيم را، در ميزان و مقدار مهريه مندرج در سند ازدواج ضرب مي نمائيم آنگاه ميزان مهريه به نرخ روز بدست مي آيد.

مثال : چنانچه مهريه زني در سال 1353، مبلغ 000/500/1 ريال بوده و در سال 1377، مطالبه مهريه نمايد، ابتدا بايد عدد شاخص كل بهاي كالا در سال 76 را كه طبق جدول بانك مركزي 100 بوده را تقسيم بر شاخص كل بهاي كالا در سال 53 كه بر اساس جدول مذكور 48/1 مي باشد، كرده و حاصل بدست آمده را ضربدر مبلغ مهريه مندرج در سند ازدواج وي (000/500/1ريال نموده تا ميزان مهريه زوجه در سال 76 بدست آيد.

ريال 351/351/101 = 000/500/1 * 48/1001

بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران

شاخص كل سهامي كالاها و خدمات مصرفي در مناطق شهري ايران

(اعداد سالانه شاخص در سالهاي 1380 _ 1315)

سال عددشاخص

1315 05/0

1316 07/0

1317 07/0

1318 08/0

1319 09/0

1320 13/0

1321 25/0

1322 54/0

1323 55/0

1324 47/0

1325 42/0

1326 44/0

1327 49/0

1328 51/0

1329 42/0

1330 46/0

1331 49/0

1332 53/0

1333 62/0

1334 63/0

1335 68/0

1336 71/0

1337 72/0

1338 81/0

1339 88/0

1340 89/0

1341 90/0

1342 91/0

1343 95/0

1344 95/0

1345 96/0

1346 96/0

1347 98/0

1348 01/1

1349 03/1

1350 09/1

1351 15/1

1352 28/1

1353 48/1

1354 63/1

1355 90/1

1356 37/2

1357 61/2

1358 91/2

1359 59/3

1360 42/4

1361 26/5

1362 04/6

1363 67/6

1364 13/7

1365 82/8

1366 26/11

1367 52/14

1368 05/17

1369 58/18

1370 43/22

1371 90/27

1372 26/34

1373 32/46

1374 19/69

1375 26/85

1376 00/100

1377 08/118

1378 83/141

1379 71/159

1380 91/177

نظامنامه دفتر ثبت ازدواج و طلاق مصوب 1310 (م 1 تا م 16)

نظر به مدلول ماده 1 قانون ثبت ازدواج و طلاق وزارت عدليه موارد ذيل را مقرر مي دارد:

ماده اول _ دفاتر ثبت ازدواج و طلاق مجلد بوده و كليه صفحات آن به امضاي مدعي العموم يا نماينده او رسيده و به مهر پاركه ممهور خواهد شد و به علاوه در ظهر صفحه اول و آخر دفتر نيز تعداد كليه صفحات با تمام حروف قيد و از طرف مدعي العموم يا نماينده او ممضي و ممهور مي شود.

تبصره _ مدعي العموم مي تواند با اجازه وزارت عدليه براي امضا و مهر ترتيب ديگري را مقرر دارد.

ماده دوم _ عبارت ثبت بايد خوانا و واضح بوده مبلغ و تاريخ و نمره ثبت بايد لااقل يك مرتبه با تمام حروف در خود دفتر و در روي اوراق ازدواج و طلاق نوشته شود در صورت اختلاف آنچه كه با تمام حروف نوشته شده معتبر است

ماده سوم _ فاصله سطور بايد به يك اندازه باشد. سطور از حدودي كه در روي دفتر براي ابتدا و انتهاي سطور معين شده نبايد تجاوز كند.

ماده چهارم _ بالا بردن سطور در آخر سطر ممنوع و هرجا كه سطر به انتها رسيد بايد بقيه مطلب را به سطر بعد برد

جاي سفيد گذاردن و تصحيح و اضافه مجاز نيست

ماده پنجم _ اگر صاحب دفتر اشتباها جاي سفيد گذارد يا مجبور به تصحيح و اضافات شد مطابق مقررات ذيل بايد عمل شود:

1 _ جاي سفيد بايد به وسيله دو خطي كه همديگر را تقاطع كند از حيز استفاده انداخته شود.

2 _ روي كلمات زيادي بايد خط نازكي كشيده شود.

3 _ تصحيح و اضافات بايد در ستون ملاحظات دفتر نوشته شده و به امضاي صاحب دفتر برسد و ربط آن به وسيله راده معين گردد و ابطال جاي سفيد و همچنين حذف كلمات زيادي و تصحيح و اضافات بايد در آخر ثبت سند ازدواج يا طلاق قبل از امضا قيد شود.

ماده ششم _ تراشيدن و پاك كردن و الحاق كردن به هر نحوي از انحا در دفاتر ثبت ازدواج و طلاق ممنوع است به الحاقات و آنچه كه به جاي كلمات تراشيده يا پاك شده نوشته شده باشد ادارات و محاكم عدليه ترتيب اثر نخواهند داد.

ماده هفتم _ در صورتي كه هويت زوجين نزد صاحب دفتر محرز نباشد بايستي دو نفر از اشخاص معروف و معتمد حضورا هويت آنان را تصديق و مراتب در دفتر قيد و به امضاي معرفين رسيده و اين نكته در روي اوراق نيز قيد شود _ مانعي نيست كه معرفين يك طرف معرف طرف ديگر نيز باشند.

ماده هشتم _ اشخاص كور يا گنگ يا كر يا محجور يا غيربالغ يا غير رشيد نمي توانند معرف يا شاهد باشند.

ماده نهم _ در صورتي كه هويت طرفين با يك طرف نزد صاحب دفتر محرز نشود بايد از ثبت امتناع كند.

ماده دهم _ براي ثبت عقد مزاوجت

زوج و زوجه بايد شخصا يا به توسط وكيل ثابت الوكاله ذيل ثبت عقد را در دفتر و ذيل ورقه ازدواج مذكور در ماده 14 را امضا كنند. براي ثبت طلاق ، طلاق دهنده بايد ذيل ثبت طلاق را در دفتر ذيل طلاق نامه مذكوره در ماده 14 را شخصا يا به توسط وكيل ثابت الوكاله امضا نمايد.

هرگاه زوجين يا يكي از آنها بي سواد باشند بايد يك نفر مطلع باسواد كه طرف اعتماد شخص بي سواد باشد در دفتر حاضرگردد و اگر چه از جمله شهود يا معرفين زوجين باشد.

شخص معتمد باسواد بايد ثبت سند ازدواج يا طلاق را براي شخص بي سواد قرائت نمايد و اين قرائت و رضايت شخص بي سواد به مفاد ثبت بايد در ذيل ثبت سند مزبور قيد گردد و علامت انگشت شخص بي سواد ذيل آن گذارده شود مراتب مزبوره و علامت انگشت شخص بي سواد را شخص معتمد تصديق و امضا نمايد.

كليه مقرراتي كه مخالف با مواد فوق است منسوخ مي باشد.

ماده يازدهم _ در صورتي كه امضا مذكور در ماده فوق به توسط وكيل به عمل آيد وكالت نامه بايد به تصديق كميساريا و يا امين صلح و يا نايب الحكومه و يا يكي از دفاتر اسناد رسمي رسيده و ضبط شود مگر اينكه موكل شخصا در نزد صاحب دفترحاضر و به شخصي كه وكالتا امضا مي نمايد وكالت دهد كه در اين صورت صاحب دفتر بايد وقوع وكالت را نيز قيد و امضا كند.

ماده دوازدهم _ هرگاه زوجين يا يك طرف از آنها كر يا گنگ و يا كور باشند علاوه بر معرفين هر يك بايد در معيت خود يك نفر از

معتمدين خود را حاضر نمايند. شخص معتمد مزبور در مورد اشخاص كر و گنگ بايد از اشخاصي باشند كه بتوانند به آنها با اشاره مطلب را بفهماند و اين نكته صراحتا بايد در متن دفتر و در ستون ملاحظات قيد و به امضا صاحب دفتر برسد.

ماده سيزدهم _ در دفتر ثبت نكاح و طلاق بايد نكات ذيل قيد شود:

الف _ براي عقد مزاوجت

1 _ نمره و تاريخ ثبت با تمام حروف

2 _ تاريخ وقوع (روز _ ماه _ سال با تمام حروف

3 _ اسم زوج و زوجه به نحوي كه در هويت آنها ترديدي نباشد.

4 _ نكاح دائم است يا منقطع و در صورت انقطاع مدت آن چيست

5 _ مهر.

6 _ ساير شرايط ضمن عقد نكاح و يا ضمن عقد لازم ديگر كه بين زوجين مقرر شده است

7 _ امضا اشخاص مذكور در ماده 10.

ب _ براي طلاق :

1 _ نمره و تاريخ ثبت با تمام حروف

2 _ تاريخ وقوع طلاق (روز _ماه _سال با تمام حروف

3 _ اسم زوج و زوجه به نحوي كه در هويت آنان ترديدي نباشد.

4 _ نوع طلاق از رجعي و بائن و در صورت رجعي بودن تصريح به اينكه دفعه چندم است

5 _ امضا اشخاص مذكور در ماده 10.

ماده چهاردهم _ صاحب دفتر مكلف است كه فورا پس از ثبت نكاح يا طلاق دو نسخه از سواد ثبت را تهيه و پس از امضا اشخاصي كه دفتر ثبت را امضا كرده اند به هر يك از زوجين يا زوجين سابق يك نسخه بدهد.

ماده پانزدهم _ اوراق عقد و طلاقي كه

مطابق مقررات اين نظامنامه به ثبت برسد سند رسمي بوده و تمام محتويات و امضاهاي مندرجه در آن معتبر خواهد بود مگر اينكه مجعوليت آن ثابت شود.

در مورد مهريه سند رسمي ازدواج بدون احتياج حكمي از محاكم عدليه لازم الاجراء به تقاضاي زوجه يا قائم مقام قانوني او صادر خواهد شد.

ماده شانزدهم _ ملغي شده است

نظامنامه ماده 2 ثبت ازدواج و طلاق مصوب 1310 (م 1 تا م 2)

نظامنامه ماده 2 ثبت ازدواج و طلاق مصوب 1310 (م 1 تا م 2)

نظامنامه ماده 2 ثبت ازدواج و طلاق

نظامنامه ماده 2 ثبت ازدواج و طلاق

مصوب آبان ماه 1310

نظر به مدلول ماده 2 قانون ثبت ازدواج و طلاق مصوب 23 مرداد 1310 و در تعقيب نظامنامه دفتر ثبت ازدواج و طلاق مورخه 17 مهرماه 1310 وزارت عدليه مقرر مي دارد:

ماده 1 _ ذيل ثبت ازدواج و طلاق در دفتر به امضاي مجري يا مجريان صيغه ازدواج يا طلاق خواهد رسيد.

ماده 2 _ سند ازدواج يا طلاق براي اينكه سند رسمي محسوب شود لازم است علاوه بر ساير شرايط مقرر در نظامنامه مذكور فوق به امضا اشخاص ذيل برسد:

1 _ زن و شوهر در سند ازدواج _ شوهر در طلاقنامه

2 _ مجري يا مجريان صيغه ازدواج يا طلاق .

3 _ امضا دو شاهد يا بيشتر به نحوي كه سند مجموعا داراي لااقل شش امضا باشد.

تبصره _ هرگاه زن و شوهر يا بعضي از شهود سواد نداشته باشند به جاي امضا علامت انگشت خواهند گذارد.

واحد ارشاد و امداد در كنار دادگاه هاي مدني خاص.مصوب 70 (م 1 تا م 5

ماده 1_ اهداف بانظر به بندهاي 1 و 3 و 7 آئين نامه شوراي فرهنگي و اجتماعي زنان كه برنامه ريزي براي تقويت هرچه بيشتر نهاد مقدس خانواده و پاسداري از قد است آن و استواري پيوند خانوادگي برپايه حقوق و اخلاق اسلامي از اهم اهداف آن و از ديگر اهداف پيشگيري از ايجاد محروميت هاي مادي و معنوي مادران و فرزندان آنها است و نيز براي رعايت حقوق همه جانبه زن بر پايه موازين اسلامي كه طبق اصل 21 قانون اساسي و اصل 156، دولت موظف به حفظ كيان و بقاي

خانواده و حمايت از مادران و فرزندان است و با هدف حسن اجراي فرمان حكميت در دادگاه هاي مدني خاص و با توجه به اين موارد، تشكيل واحد ارشاد و امداد در كنار دادگاه هاي مدني خاص تصويب مي گردد:

1 _ اصلاح بين زوجين به منظور استحكام بناي خانواده و جلوگيري از شقاق .

2 _ بررسي كارشناسانه دعاوي خانواده

3 _ كمك به تشخيص مصلحت كودك (براي حمايت مادران و حضانت فرزندان مطرح شده در قانون اساسي .

4 _ ارشاد خانواده در آن قسمت از امور حسبيه كه قانون معين مي كند.

ماده 2 _ تشكيلات

1 _ واحد ارشاد و امداد خانواده در هر شعبه دادگاه مدني خاص تشكيل مي شود.

2 _ واحد داراي سه عضو است

3 _ انتخاب اعضا به وسيله رئيس دادگاه هاي مدني خاص است

ماده 3 _ مشخصات اعضا:

1 _ مسوول و سرپرست واحد، از بانوان متعهد و متاهل آشنا به مسائل فقهي و حقوقي و اجتماعي (ليسانس حقوق يا معادل حوزوي آشنا به قوانين مدون راجع به خانواده

تبصره 1 _ در صورتي كه رئيس شعبه نتواند از ميان بانوان سرپرست واجد شرايط را انتخاب كند، انتصاب از ميان آقايان واجد شرايط بلامانع است

تبصره 2 _ در صورتي كه اعضاي واحد، داراي سابقه كارآموزي در دادگاه هاي مدني خاص نباشند موظفند شش ماه يا بيشتر در دادگاه هاي مدني خاص كارآموزي كنند.

2 _ دو نفر كارشناس (يك مرد و يك زن متعهد و متاهل آشنا به مسائل اسلامي و حقوقي و داراي ليسانس در يكي از زمينه هاي تعليم و تربيت مددكاري اجتماعي حقوق و مشاوره و تجربه بيش از شش ماه كارآموزي در دادگاه هاي

مدني

تبصره _ علاوه بر اعضاي رسمي به تعداد مورد نياز از زنان و مردان كارشناس متعهد و باتجربه در زمينه هاي پزشكي روان پزشكي وروان شناسي و غيره به عنوان مشاوره استفاده مي شود.

ماده 4 _ وظايف و اختيارات

وظايف واحد ارشاد و امداد خانواده براي رفع مسائل و مشكلات خانواده هايي كه به دادگاه مدني خاص مراجعه مي كنند بدين قراراست

1 _ رسيدگي به كليه پرونده هاي راجع به دعاوي خانواده كه در دادگاه مطرح مي شود.

تبصره _ دادگاه پرونده هاي مطرح شده را براي بررسي كارشناسي به واحد ارشاد و امداد خانواده مي فرستد.

2 _ بررسي شكايات و سعي در رفع و حل مشكلات خانواده ها درحيطه وظايف و اختيارات دادگاه مدني خاص براساس روش هاي اسلامي مانند دعوت از طرفين دعوا يا نزديكان آنها و راهنمايي براي انتخاب حكمين قبل از طرح دعوا در دادگاه

تبصره _ در صورت لزوم از بانوان حقوقدان واجد شرايط وكالت به منظور دفاع از زنان بي بضاعت دعوت مي شود.

3 _ نظريه واحد همراه با مستندات پرونده به دادگاه ارائه مي شود تا در حد نظريه كارشناسي براي دادگاه قابل اعتبار باشد.

4 _ راهنمايي كامل طرفين براي پيگيري اجراي احكام صادر شده از دادگاه

5 _ پيگيري اجراي احكام ارجاع شده از طرف دادگاه در بخش امداد و ارائه گزارش عملكرد نيروهاي انتظامي به دادگاه

ماده 5 _ شيوه اجراي طرح

1 _ آئين نامه اجرايي اين طرح به تصويب رئيس دادگاه مدني خاص مي رسد.

2 _ اعتبارات مالي واحد همه ساله در بودجه وزارت دادگستري منظور مي شود.

3 _ ارزيابي عملكرد ساليانه اين واحد به وسيله قوه قضائيه انجام مي شود و نتيجه مورد بهره برداري شوراي فرهنگي و اجتماعي زنان به منظور اجراي بند

1 آئين نامه تشكيل شورا قرار مي گيرد.

قانون نحوه اهداء جنين به زوجين نابارور. مصوب 82 (م 1 تا م 5)

حضرت حجت الاسلام والمسلمين جناب آقاي سيدمحمد خاتمي

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

طرح نحوه اهدا جنين به زوجين نابارور كه در جلسه علني روز يكشنبه مورخ 29/4/1382 مجلس شوراي اسلامي با اصلاحاتي تصويب و به تاييد شوراي نگهبان رسيده است در اجراي اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به پيوست ارسال مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي - مهدي كروبي

شماره 26709 23/5/1382

وزارت دادگستري - وزارت بهداشت‚ درمان و آموزش پزشكي

قانون نحوه اهدا جنين به زوجين نابارور كه در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و نهم تير ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 8/5/1382 به تاييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 33704 مورخ 14/5/1382 واصل گرديده است‚ به پيوست جهت اجرا ابلاغ مي گردد.

رئيس جمهور - سيدمحمد خاتمي

قانون نحوه اهدا جنين به زوجين نابارور

ماده 1 _ به موجب اين قانون كليه مراكز تخصصي درمان ناباروري ذي صلاح مجاز خواهند بود با رعايت ضوابط شرعي و شرايط مندرج در اين قانون نسبت به انتقال جنين هاي حاصله از تلقيح خارج از رحم زوجهاي قانوني و شرعي پس از موافقت كتبي زوجين صاحب جنين به رحم زناني كه پس از ازدواج و انجام اقدامات پزشكي ناباروري آنها (هر يك به تنهايي يا هر دو) به اثبات رسيده اقدام نمايند.

ماده 2 _ تقاضاي دريافت جنين اهدايي بايد مشتركا از طرف زن و شوهر تنظيم و تسليم دادگاه شود و دادگاه در صورت احراز شرايط ذيل مجوز دريافت جنين را صادر مي كند:

الف _ زوجين بنا به گواهي معتبر

پزشكي، امكان بچه دار شدن نداشته باشند و زوجه استعداد دريافت جنين را داشته باشد.

ب _ زوجين داراي صلاحيت اخلاقي باشند.

ج _ هيچ يك از زوجين محجور نباشند.

د _ هيچ يك از زوجين مبتلا به بيماري صعب العلاج نباشند.

ه_ _ هيچ يك از زوجين معتاد به مواد مخدر نباشند.

و _ زوجين بايستي تابعيت جمهوري اسلامي ايران را داشته باشند.

ماده 3 _ وظايف و تكاليف زوجين اهدا گيرنده جنين و طفل متولد شده از لحاظ نگهداري و تربيت و نفقه و احترام نظير وظايف و تكاليف اولاد و پدر و مادر است.

ماده 4 _ بررسي صلاحيت زوجين متقاضي در محاكم خانواده، خارج از نوبت و بدون رعايت تشريفات آيين دادرسي مدني صورت خواهد گرفت. و عدم تاييد صلاحيت زوجين قابل تجديدنظر مي باشد.

ماده 5 _ آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف مدت سه ماه توسط وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي با همكاري وزارت دادگستري تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

قانون فوق مشتمل بر پنج ماده در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و نهم تير ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 8/5/1382 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است.

رئيس مجلس شوراي اسلامي - مهدي كروبي

قانون حق حضانت فرزندان صغير يا محجور به مادران آنها. مصوب 65 (ماه واحده)

ماده واحده _ حضانت فرزندان صغير يا محجوري كه پدرانشان به مقام والاي شهادت رسيده و يا فوت شده باشند با مادران آنهاخواهد بود و هزينه متعارف زندگي اين فرزندان چنانچه از اموال خودشان باشد در اختيار ولي شرعي است و اگر از طريق بودجه دولت يا بنياد شهيد پرداخت مي شود در اختيار مادرانشان قرار مي گيرد مگر آنكه دادگاه صالح

در موارد ادعاي عدم صلاحيت مادرحكم به عدم صلاحيت بكند.

تبصره 1 _ مقصود از محجور در اين قانون مجنون يا سفيه اي است كه حجرش متصل به صغر باشد.

تبصره 2 _ ازدواج مادراني كه در ماده واحده ذكر شده است مانع ازحق حضانت آنها نمي گردد.

تبصره 3 _ حدود هزينه متعارف توسط دادگاه معين و به مادر يانماينده قانوني او پرداخت خواهد شد.

تبصره 4 _ در مواردي كه تعيين حدود هزينه متعارف يا عدم صلاحيت مادر به فرزندان شهدا، در دادگاه مطرح باشد بنياد موظف است كارشناس خود را به دادگاه معرفي كند.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و چهار تبصره در جلسه روز يكشنبه ششم مرداد ماه يكهزار و سيصد و شصت و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 13/5/1364 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون ثبت احوال . مصوب 1355

فصل اول _ كليات ( ماده 1 الي 9 )

ماده 1 _ وظايف سازمان ثبت احوال كشور به قرار زير است

الف _ ثبت ولادت و صدور شناسنامه

ب _ ثبت واقعه وفات و صدور گواهي وفات

ج _ تعويض شناسنامه هاي موجود در دست مردم

د _ ثبت ازدواج و طلاق و نقل تحولات

ه _ صدور گواهي ولادت براي اتباع خارجه

و _ تنظيم دفاتر ثبت كل جمع آوري و تهيه كل وقايع و نام خانوادگي

ز _ جمع آوري و تهيه آمار انساني سراسر كشور و انتشار آن

ح _ وظايف مقرر ديگري كه طبق قانون به عهده سازمان گذاشته شده است

ماده 2 _ براي مطالعه و پيشنهاد روش هاي فني و اظهار نظر درباره اصلاح يا تغيير فرم ها و نمونه هاي سجلي و آماري و نحوه جمع آوري و انتشار آنها و تهيه دستورالعمل ها و روش هاي فني سجلي و طرز جمع آوري اوراق

باطله و تنظيم و نگهداري و حفاظت اسناد و مدارك سجلي در مركز سازمان ثبت احوال كشور شورايي به نام شوراي عالي ثبت احوال تشكيل مي شود. اعضاي شوراي عالي ثبت احوال عبارت خواهند بود از رئيس سازمان ثبت احوال كشور يا قائم مقام او و يك نفر از استادان دانشكده حقوق به انتخاب رئيس دانشگاه تهران و يك نفر از قضات دادگستري با انتخاب وزير دادگستري و يك نفر از كارمندان مطلع ثبت احوال به انتخاب رئيس سازمان ثبت احوال و نماينده مركز آمار ايران رياست شورا با معاون وزارت كشور و رئيس سازمان ثبت احوال كشور يا قائم مقام او مي باشد و راي اكثريت لازم الاجرا خواهد بود.

تبصره _ نحوه جمع آوري و انتشار آمار انساني و تهيه نمونه هاي مربوط به پيشنهاد سازمان ثبت احوال كشور پس از جلب نظر مركز آمار ايران و تصويب شوراي عالي ثبت احوال تعيين خواهد شد.

ماده 3 _ در مقر هر اداره ثبت احوال هياتي به نام هيات حل اختلافات مركب از رئيس اداره ثبت احوال و مسوول بايگاني يا معاونين و يا نمايندگان آنان و يكي از كارمندان مطلع اداره مزبور به انتخاب رئيس اداره ثبت احوال استان تشكيل مي شود، وظائف هيات حل اختلاف به قرار زير است

1 _ تصحيح هر نوع اشتباه در تحرير مندرجات دفتر ثبت كل وقايع و وفات بعد از امضاي سند و قبل از تسليم شناسنامه و گواهي ولادت يا وفات و تكميل سند از نظر مشخصاتي كه «نامعلوم بوده است مندرج در ماده 29 اين قانون

2 _ رفع اشتباهات ناشي از تحرير ضمن ثبت وقايع يا نقل مندرجات اسناد و اعلاميه ها و مدارك به دفاتر ثبت كل وقايع و

سايردفاتر.

3 _ ابطال اسناد و شناسنامه هايي كه بيگانگان مورد استفاده قرار داده اند و طبق ماده /44 اعلام مي شود.

4 _ ابطال اسناد مكرر و يا موهوم و تصحيح اشتباه در ثبت جنس صاحب سند و تغيير نامهاي ممنوع

5 _ حذف كلمات زايد، غير ضروري و يا ناشي از اشتباه در اسنادسجلي اشخاص

ترتيب تقاضا و گردش كار دفاتر هياتها و نحوه رسيدگي و ابلاغ تصميمات در آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين خواهد شد.

تبصره _ تصحيح هر نوع اشتباه در تحرير مندرجات دفتر ثبت كل وقايع و وفات اگر قبل از امضا باشد با توضيح مراتب در حاشيه سندبه عمل مي آيد و امضاي كنندگان سند ذيل توضيح را امضاي خواهند نمود.

ماده 4 _ رسيدگي به شكايات اشخاص ذي نفع از تصميمات هيات حل اختلاف و همچنين رسيدگي به ساير دعاوي راجع به اسناد ثبت احوال با دادگاه شهرستان يا دادگاه بخش مستقل محل اقامت خواهان به عمل مي آيد و راي دادگاه فقط پژوهش پذير است

مهلت شكايت از تصميم هيات حل اختلاف ده روز از تاريخ ابلاغ است

تبصره _ هرگاه سند ثبت احوال در ايران تنظيم شده و ذي نفع مقيم خارج از كشور باشد رسيدگي با دادگاه محل صدور سند و اگر محل تنظيم سند و اقامت خواهان هر دو در خارج از كشور باشد با دادگاه شهرستان تهران خواهد بود.

ماده 5 _ سازمان ثبت احوال كشور در اجراي وظايفي كه بر عهده دارد مي تواند از وجود كاركنان سازمانهاي دولتي و ارگان ها و نهادهاي انقلاب اسلامي موجود در محل استفاده نمايند.

تبصره 1 _ ماموران دولت و كاركنان بيمارستان ها و گورستانها مكلفند با سازمان ثبت احوال كشور در اجراي وظايف قانوني همكاري نمايند.

تبصره 2 _ نحوه استفاده

از خدمات افراد و سازمان ها و ارگان ها ونهادها به موجب آيين نامه اجرايي اين قانون خواهد بود.

ماده 6 _ نماينده يا مامور ثبت احوال كسي است كه از طرف سازمان ثبت احوال كشور و يا ادارات تابعه براي ثبت وقايع يا دريافت اعلامات منصوب شده باشد.

تبصره 1 _ اعلام كننده كسي است كه مكلف به اعلام واقعه مي باشدو مي تواند به شخص ديگري رسما وكالت دهد تا از طرف او واقعه رااعلام نمايد.

تبصره 2 _ گواه از لحاظ اين قانون كسي است كه صحت اظهارات اعلام كننده را گواهي مي كند.

ماده 7 _ سن گواه و اعلام كننده نبايد كمتر از 18 سال تمام باشد.

پدر و مادري كه قبل از رسيدن به سن 18 سال تمام ازدواج كرده اندمي توانند ولادت يا وفات فرزند خود را اعلام نمايند.

ماده 8 _ دفتر ثبت كل وقايع و وفات و شناسنامه و گواهي ولادت اعلاميه ها و اطلاعيه ها و دفاتر ثبت كل وقايع و نام خانوادگي ازاسناد رسمي است و تا زماني كه به موجب تصميم هيات حل اختلاف يا راي دادگاه برحسب مورد تصحيح يا باطل نشده به قوت خود باقي مي باشد.

ماده 9 _ رونوشت يا فتوكپي شناسنامه يا گواهي ولادت مراجعين به ادارات و موسسات دولتي و شهرداري و بخش خصوصي كه براي انجام مراجعات آنها ضرورت دارد مستقيما توسط آن مراجع تهيه خواهد شد.

فصل دوم _ اسناد و دفاتر ثبت احوال ( ماده 10 الي 11 )

ماده 10 _ وقايع حياتي هر فرد (ولادت ازدواج طلاق ، رجوع بذل مدت وفات در دفاتري به شرح زير به ثبت مي رسد:

الف _ دفتر ثبت كل وقايع _ كه در آن بدوا ولادت هر فرد ثبت و وقايع مربوط به ازدواج و طلاق ، رجوع و بذل مدت

و وفات همسر،ولادت و وفات اولاد و وفات صاحب سند از روي مندرجات اعلاميه ها و مدارك در آن ثبت مي گردد.

ب _ دفترثبت وفات _ كه در آن واقعه مربوط به وفات هرفردبه ثبت مي رسد.

تبصره 1 _ صفحات دفتر ثبت كل وقايع بايد شماره گذاري شود و با تعيين تعداد كل صفحات نخ كشي و سرب و منگنه شده به امضاي دادستان شهرستان يا نماينده او برسد.

تبصره 2 _ دفتر ثبت كل وقايع هر سال پس از انقضاي مدت صد و بيست سال از جريان خارج و به بايگاني راكد منتقل مي شود.

تبصره 3 _ هرگاه اسناد يا دفاتر از بين برود در صورت وجود سابقه از روي سوابق و در صورت نبودن سابقه با دعوت صاحبان اسناد به وسيله آگهي طبق مدارك موجود در دست آنان پس از رسيدگي دفاتر يا اسناد معدوم تجديد مي گردد.

ماده 11 _ دفتر ثبت كل وقايع و وفات پس از ثبت بايد به امضاي اعلام كننده و گواهان و مامور يا نماينده ثبت احوال برسد و مهرشود و در صورت وجود گواهي ماما يا پزشك نيازي به گواهان نخواهد بود. پس از تكميل و امضاي اسناد مزبور تصحيح يا تغيير مندرجات آن منحصرا به موجب مقررات اين قانون خواهد بود.

فصل سوم _ ثبت ولاد ( ماده 12 الي 21 )

ماده 12 _ ولادت هر طفل در ايران اعم از اين كه پدر و مادر طفل ايراني يا خارجي باشند بايد به نماينده يا مامور ثبت احوال اعلام شود و ولادت اطفال ايرانيان مقيم خارج از كشور به مامور كنسولي ايران در محل اقامت و اگر نباشد به نزديكترين مامور كنسولي و يابه سازمان ثبت احوال كشور اعلام شود.

ماده 13 _ ولادت واقع در ايران به وسيله نماينده يا مامور ثبت احوال و

ولادت واقع در خارج از كشور به وسيله ماموران كنسولي ايران دفتر ثبت كل وقايع به ثبت مي رسد در اين دفتر اطلاعات زيرقيد مي شود:

1 _ ساعت روز، ماه سال و محل ولادت استان و شهرستان _ بخش دهستان (شهرروستا) و تاريخ ثبت آن

2 _ نام و نام خانوادگي صاحب سند و جنس

3 _ نام و نام خانوادگي و شماره شناسنامه يا شماره پروانه اقامت و ياگذرنامه و محل صدور شناسنامه يا پروانه اقامت يا گذرنامه و محل اقامت پدر و مادر.

4 _ نام و نام خانوادگي و محل اقامت و شماره شناسنامه و محل صدور شناسنامه و نسبت اعلام كننده در صورتي كه غير از پدر ومادر صاحب سند باشد.

5 _ نام و نام خانوادگي و شماره شناسنامه و محل صدور شناسنامه ومحل اقامت گواهان

6 _ نام و نام خانوادگي و امضاي نماينده يا مامور و مهر ثبت احوال

7 _ شماره و سري برگ مخصوص دفتر ثبت كل وقايع

8 _ محل مخصوص ثبت و شماره كلاسمان آثار انگشتان صاحب سند.

9 _ محل مخصوص ثبت خلاصه اطلاعات راجع به ازدواج طلاق ويا وفات همسر.

10 _ محل مخصوص ثبت شماره مسلسل و سري شناسنامه هاي صادره

11 _ محل مخصوص ثبت خلاصه اطلاعات راجع به اولاد

12 _ محل مخصوص ثبت وفات

13 _ محل توضيحات

تبصره _ پس از ثبت ولادت اگر طفل ايراني باشد شناسنامه صادرو تسليم مي گردد و اعلاميه براي ثبت واقعه در دفتر ثبت كل وقايع صفحه مخصوص پدر و مادر به اداره ثبت احوال محل صدور شناسنامه آنان فرستاده مي شود و در صورتي كه طفل خارجي باشدگواهي ولادت صادر و تسليم مي گردد.

ماده 14 _ براي هر فرد شماره شناسنامه كه

مخصوص به او خواهدبود تعيين مي گردد و شماره شناسنامه هر شخص در كليه مدارك مربوط به ثبت احوال او بايد قيد گردد.

ماده 15 _ ثبت ولادت بايد مستند به تصديق پزشك يا ماماي رسمي يا موسسه اي كه طفل در آنجا متولد گرديده است باشد، درغير اين صورت واقعه به تصديق دو نفر گواه ثبت مي شود.

تبصره _ مهلت اعلام ولادت پانزده روز از تاريخ ولادت طفل است روز ولادت و تعطيل رسمي بعد از آن آخرين روز مهلت به حساب نمي آيد و در صورتي كه ولادت در اثناي سفر زميني يا هوايي يادريايي رخ دهد مهلت اعلام آن از تاريخ رسيدن به مقصد محسوب مي شود.

ماده 16 _ اعلام و امضاي دفتر ثبت كل وقايع به ترتيب به عهده اشخاص زير خواهد بود:

1 _ پدر يا جد پدري

2 _ مادر در صورت غيبت پدر و در اولين موقعي كه قادر به انجام اين وظيفه باشد.

3 _ وصي يا قيم يا امين

4 _ اشخاصي كه قانونا عهده دار نگهداري طفل مي باشند.

5 _ متصدي يا نماينده موسسه اي كه طفل به آنجا سپرده شده است

6 _ صاحب واقعه كه سن او از 18 سال تمام به بالا باشد.

تبصره _ در صورتي كه ازدواج پدر و مادر طفل به ثبت نرسيده باشداعلام ولادت و امضاي اسناد متفقا به عهده پدر و مادر خواهد بود وهرگاه اتفاق پدر و مادر در اعلام ولادت ميسر نباشد سند طفل بااعلام يكي از ابوين كه مراجعه مي كند با قيد نام كوچك طرف غائب تنظيم خواهد شد.

اگر مادر اعلام كننده باشد نام خانوادگي مادر به طفل داده مي شود.

ماده 17 _ هرگاه ابوين طفل معلوم نباشند سند با نام خانوادگي آزادو نامهاي فرضي در محل اسامي ابوين تنظيم مي گردد. تصحيح اسامي فرضي يا تكميل مشخصات ناقص به موجب

اقرارنامه موضوع ماده 1273 قانون مدني يا حكم دادگاه يا مدارك حصروراثت به عمل خواهد آمد و نام خانوادگي طبق احكام مربوط به نام خانوادگي اصلاح خواهد شد.

موضوع فرضي بودن اسامي پدر و مادر در شناسنامه منعكس نخواهد شد.

ماده 18 _ نماينده يا مامور ثبت احوال ولادت طفل فاقد ولي راثبت و مراتب را براي اقدام قانوني به دادستان اطلاع خواهد داد.

تبصره _ در صورتي كه طفل در مكاني متولد شود كه خروج از آن ممنوع يا محتاج به اجازه مخصوص باشد نظير ندامتگاه كانون اصلاح تربيت و غيره متصديان اين سازمان مكلف به اطلاع واقعه وايجاد تسهيلات لازم براي انجام وظائف صاحب واقعه مي باشند.

ماده 19 _ ماما يا پزشكي كه در حين ولادت حضور و در زايمان دخالت داشته مكلف به صدور گواهي ولادت و ارسال يك نسخه ازآن به ثبت احوال محل در مهلت اعلام مي باشد.

ماده 20 _ انتخاب نام با اعلام كننده است براي نامگذاري يك نام ساده يا مركب (حسين محمدمهدي و مانند آن كه عرفا يك نام محسوب مي شود انتخاب خواهد شد.

تبصره 1 _ انتخاب نام هايي كه موجب هتك حيثيت مقدسات اسلامي مي گردد و همچنين انتخاب عناوين و القاب و نام هاي زننده و مستهجن يا نامتناسب با جنس ممنوع است

تبصره 2 _ تشخيص نامهاي ممنوع با شوراي عالي ثبت احوال مي باشد و اين شورا نمونه هاي آن را تعيين و به سازمان اعلام مي كند.

تبصره 3 _ انتخاب نام در مورد اقليت هاي ديني شناخته شده درقانون اساسي تابع زبان و فرهنگ ديني آنان است

تبصره 4 _ در اسناد سجلي اقليت هاي ديني شناخته شده در قانون اساسي كشور نوع دين آنان قيد مي شود.

تبصره 5 _ ذكر سيادت در اسناد سجلي

ساداتي كه سيادت آنان دراسناد سجلي پدر يا جد پدري مندرج باشد و يا سيادت آنان با دلايل شرعي ثابت گردد الزامي است مگر كساني كه خود را سيد ندانند وياعدم سيادت آنان شرعا احراز شود.

تبصره 6 _ مراتب تشرف پيروان اديان ديگر به دين مبين اسلام همراه با تغييرات مربوط به نام و نام خانوادگي آنان در اسناد سجلي ثبت مي شود.

ماده 21 _ هرگاه از وضع حمل بيش از يك طفل متولد شود براي هريك دفتر ثبت كل وقايع جداگانه به ترتيب تولد و با ذكر ساعت ولادت تنظيم خواهد شد.

فصل چهارم _ ثبت وفات (ماده 22 الي 30 )

ماده 22 _ وفات هر كس اعم از ايراني يا خارجي و همچنين ولادت طفلي كه مرده به دنيا آمده يا بلافاصله پس از ولادت بميرد بايد به مامور يا نماينده ثبت احوال اعلام شود.

وفات ايرانيان در خارج از كشور به ماموران كنسولي محل اقامت يا به نزديكترين ماموران كنسولي ايران يا به سازمان ثبت احوال كشوراعلام مي شود.

وفات ايرانيان و خارجيان ساكن كشور را ماموران و نمايندگان ثبت احوال و وفات ايرانيان در خارج از كشور را برحسب محل اعلام ماموران كنسولي ايران يا ماموران و يا نمايندگان ثبت احوال ثبت مي كنند، وفات بايد در سند ثبت وفات و همچنين در دفتر ثبت كل وقايع در صفحات مربوط به درگذشته و پدر و مادر او و شناسنامه متوفي ثبت و امضاي و مهر گردد.

وفات خارجيان پس از ثبت به شهرباني محل اعلام مي شود و يك نسخه گواهي به سازمان ثبت احوال كشور فرستاده خواهد شد كه به وزارت امور خارجه ارسال گردد.

تبصره _ گواهي وفات به هرشخصي كه درخواست كند تسليم مي گردد.

ماده 23 _ در سند ثبت وفات بايد اطلاعات زير قيد گردد:

1

_ محل روز، ماه و سال وفات و تاريخ ثبت

2 _ نام و نام خانوادگي و جنس و تاريخ تولد و شغل و شماره شناسنامه يا پروانه اقامت و تاريخ و محل صدور شناسنامه يا پروانه اقامت درگذشته

3 _ علت فوت در صورتي كه مشخص باشد.

4 _ نام و نام خانوادگي و شماره شناسنامه و محل صدور شناسنامه پدر و مادر درگذشته

5 _ نام و نام خانوادگي و شماره شناسنامه و محل صدور شناسنامه ومحل اقامت و سمت اعلام كننده

6 _ نام و نام خانوادگي و شماره شناسنامه و محل صدور شناسنامه ومحل اقامت و شغل گواهان

7 _ نام و نام خانوادگي و امضاي نماينده يا مامور ثبت احوال و اثرمهر.

8 _ شماره و سري برگ مخصوص ثبت وفات

9 _ محل توضيحات

ماده 24 _ واقعه وفات بايد طبق تصديق پزشك و در صورت نبودن پزشك با حضور دو نفر گواه ثبت گردد.

در مورد طفلي كه مرده به دنيا آمده يا بلافاصله پس از تولد بميرد درصورت وجود پزشك در محل تصديق پزشك ضروري است و درصورت نبودن پزشك گواهي دو نفر كافي است

پزشكي كه وقوع وفات به او اطلاع داده مي شود در هر مورد مكلف به معاينه جسد و صدور تصديق يا اظهار نظر مي باشد و در صورت امكان تشخيص علت وفات بايد تصديق شود و به هر حال يك نسخه از تصديق يا اظهار نظر خود را بايد به ثبت احوال محل درمهلت مقرر ارسال نمايند.

ماده 25 _ مهلت اعلام وفات ده روز از تاريخ وقوع يا وقوف بر آن است

روز وفات و تعطيل رسمي بعد از آخرين روز مهلت به حساب نمي آيد و در صورتي كه وفات در اثناي سفر رخ دهد مهلت اعلام

آن از تاريخ رسيدن به مقصد احتساب خواهد شد.

تبصره _ ترتيب ثبت وقايع ولادت و وفات كه پس از انقضا مهلت مقرر اعلام شود در آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين خواهد شد.

ماده 26 _ اعلام وفات و امضاي سند ثبت وفات به ترتيب به عهده يكي از اشخاص زير است

1 _ نزديكترين خويشاوند متوفي كه در موقع وفات حاضر بوده است

2 _ متصدي يا صاحب مكاني كه وفات در آن رخ داده است يانماينده او.

3 _ هر شخصي كه در موقع وفات حاضر بوده است

4 _ ماموران انتظامي يا كدخدا.

تبصره _ متصديان گورستان يادفن مكلف به اطلاع وفات به ثبت احوال هستند.

ماده 27 _ در صورتي كه وفات يا ولادت طي نامه رسمي از طرف ماموران انتظامي يا قضايي و يا ساير مقامات اعلام شود شماره وتاريخ اعلامنامه در سند درج و به منزله امضاي سند خواهد بود.

ماده 28 _ در موارد زير اعلام وفات به عهده مقامات زير است

1 _ در صورتي كه وفات در اثر بروز سوانح از قبيل زلزله سيل طوفان و آتش سوزي شود مقامات انتظامي يا گروههاي امدادي حاضر در محل مكلفند واقعه وفات را ضمن ارسال صورت حاوي نام و نام خانوادگي و حتي المقدور شماره شناسنامه و محل صدورشناسنامه و سن متوفي اعلام نمايند.

2 _ وفات نظامياني كه در زمان صلح درسربازخانه و يا ضمن مانورهاي نظامي يا در زمان جنگ واقع مي شود وسيله فرمانده قسمت با تعيين نام و نام خانوادگي و شماره شناسنامه و محل صدور شناسنامه اعلام مي گردد.

ماده 29 _ در مواردي كه مشخصات متوفي معلوم نشود يا به بعضي از اطلاعاتي كه بايد در سند قيد شود دسترسي نباشد در سند ثبت وفات به جاي مشخصات عبارت (نامعلوم نوشته مي شود

تكميل مشخصات نامعلوم با هيات حل اختلاف خواهد بود.

ماده 30 _ مدرك ثبت وفات فرضي غايب مفقودالاثر حكم قطعي دادگاه هاست مديران دفاتر دادگاههايي كه حكم قطعي وفات فرضي غائب مفقودالاثر از آن دادگاه صادر شده مكلفند يك نسخه از راي صادره را طي نامه رسمي به ثبت احوال محل ارسال دارند.

فصل پنجم _ ازدواج و طلاق ( ماده 31 الي 34 )

ماده 31 _ دارندگان دفاتر رسمي ازدواج و طلاق مكلفند وقايع ازدواج و طلاق و رجوع را كه در دفاتر مربوط ثبت مي كنند درشناسنامه زوجين نيز درج و امضاي و مهر نمايند و حداكثر هر پانزده روز يك بار وقايع ازدواج و طلاق و رجوعي را كه در دفاتر به ثبت مي رسد روي نمونه هاي مربوط تهيه و به ثبت احوال محل تحويل و رسيد دريافت دارند.

ازدواج و طلاق و رجوع ايرانيان در خارج از كشور بايد به وسيله كنسولگريهاي مربوط در دفاتري كه از طرف ثبت احوال تهيه مي شود ثبت و حداكثر هر يك ماه يك بار وقايع ازدواج و طلاق ورجوعي را كه در دفاتر به ثبت مي رسد روي نمونه هاي مخصوص تهيه و از طريق وزارت امور خارجه به سازمان ثبت احوال كشورفرستاده شود.

ماده 32 _ طلاق ، رجوع و بذل مدت كه در دفتر رسمي طلاق به ثبت نرسيده باشد با ارائه اقرار نامه رسمي در اسناد ثبت احوال طرفين ثبت خواهد شد.

ازدواج هايي كه در دفاتر رسمي ازدواج به ثبت نرسيده باشد درصورت وجود شرائط زير در اسناد سجلي زن و شوهر ثبت خواهدشد:

1 _ ارائه اقرار نامه رسمي مبني بر وجود رابطه زوجيت بين متقاضيان ثبت واقعه ازدواج

2 _ در موقع تنظيم اقرار نامه سن زوج از بيست سال تمام و سن زوجه از هجده سال تمام كمتر نباشد.

3 _ گواهي ادارات ثبت احوال محل

صدور شناسنامه هاي زوجين به اين كه در تاريخ اعلام واقعه طرفين در قيد ازدواج ديگري نمي باشند.

تبصره _ نمايندگان ثبت احوال مكلفند پس از ثبت واقعه رونوشت اقرارنامه را به دادسراي محل ارسال نمايند.

ماده 33 _ كل وقايع ازدواج و طلاق يا وفات زوج يا زوجه و رجوع و بذل مدت و فسخ نكاح بايد در دفاتر ثبت كل وقايع ثبت شودولي در شناسنامه به شرح زير انعكاس خواهد يافت

در المثناي شناسنامه مرد يا زن آخرين نكاح و طلاق يا بذل مدت ودر صورت تعدد زوجات آن تعداد ازدواج كه به قوت خود باقي است منعكس خواهد شد.

ازدواج و طلاق غير مدخوله در المثناي شناسنامه درج نخواهد شد.

ماده 34 _ افشاي اطلاعات مذكور در دفاتر ثبت كل وقايع و اسناد سجلي جز براي صاحب سند و مقامات قضايي و دولتي ذي صلاح ممنوع است

فصل ششم _ صدور شناسنامه ( ماده 35 الي 37 )

ماده 35 _ صدور شناسنامه و ساير خدمات سجلي در مقابل دريافت وجه انجام خواهد شد كه نحوه اخذ وجوه و ميزان و نوع اين خدمات به موجب آيين نامه اجرايي اين قانون خواهد بود.

ماده 36 _ شناسنامه از روي دفاتر ثبت كل وقايع صادر و داراي مشخصات و اطلاعات زير مي باشد:

1 _ آرم جمهوري اسلامي ايران

2 _ محل مخصوص انگشت نگاري و شماره كلاسمان

3 _ محل الصاق عكس

4 _ شماره شناسنامه

5 _ نام و نام خانوادگي و جنس دارنده آن

6 _ تاريخ تولد به ترتيب روز و ماه و سال هجري شمسي و قمري

تبصره _ ذكر تاريخ هجري قمري از هنگام اجراي طرح تعويض شناسنامه براي نوزادان الزامي است

7 _ محل تولد به ترتيب شهرستان بخش دهستان (شهر

/ روستا)

8 _ نام و شماره شناسنامه و محل صدور شناسنامه ابوين

9 _ تاريخ تنظيم سند به ترتيب روز و ماه و سال هجري شمسي

10 _ محل تنظيم سند به ترتيب حوزه شهرستان بخش دهستان شهر / روستا)

11 _ نام و نام خانوادگي مامور تنظيم كننده سند و امضاي مامورصدور و مهر اداره

12 _ شماره مسلسل و سري مخصوص شناسنامه

13 _ محل مخصوص ثبت ازدواج طلاق و وفات همسر، ولادت فرزندان و وفات صاحب شناسنامه

14 _ محل توضيحات

15 _ محل مخصوص و مهر انتخابات

تبصره 1 _ شناسنامه هاي نمونه جديد افرادي كه به سن 15 سال تمام مي رسند بايد ملصق به عكس همان سال و اثر انگشت و كلاسمان انگشت نگاري صاحب آن باشد.

تبصره 2 _ شناسنامه اوليه بايد در سي سالگي تمام با عكس همان سال صاحب آن تجديد شود. صاحب شناسنامه پس از رسيدن به سن سي سال ملتف است ظرف يك سال براي تجديد آن مراجعه كنند.

تبصره 3 _ صدور شناسنامه مجدد و يا گواهي ولادت اتباع خارجه مطابق مقررات آيين نامه اجرايي اين قانون خواهد بود.

تبصره 4 _ به استثناي سازمان ثبت احوال كشور، دفاتر اسنادرسمي ازدواج و طلاق نمايندگي هاي دولت جمهوري اسلامي ايران در خارج از كشور، اداره تشخيص هويت و پليس بين الملل و اداره كل انتخابات هيچ يك از ارگانها و نهادها و موسسات دولتي و بخش خصوصي حق نقش مهر و درج هيچگونه مطلب و يا آثار ديگري برروي شناسنامه ندارد. متخلف از اين امر تحت پيگرد قانوني قرارخواهد گرفت

ماده 37 _ سازمان ثبت احوال كشور مكلف است به مجرد وصول اعلام ترك

تابعيت و يااخراج از تابعيت اشخاص از طرف وزارت امور خارجه ترك تابعيت و يا اخراج تابعيت را در دفاتر و اسنادمربوط منعكس و برگ ولادت يا شناسنامه را معدوم نمايد.

فصل هفتم _ صدور كارت شناسايي ( ماده 38 الي 39 )

ماده 38 _ در نقاطي كه دولت مقتضي بداند و اعلام كند كساني كه سن آنان از پانزده سال به بالا است بايد داراي كارت شناسايي بوده وهميشه آن را همراه داشته باشند. كارت شناسايي حاوي مشخصات و اثر انگشت و عكس و نشاني محل سكونت و گروههاي اصلي خون خواهد بود.

ترتيب صدور و ترتيب درج مشخصات دارنده كارت شناسايي وچگونگي تحصيل اطلاعات مربوط به سكونت و ساير اطلاعات ازقبيل گروه خون و اشخاصي كه براي صغار و مجانين كارت شناسايي اخذ نمايند در آيين نامه اجرايي تعيين خواهد شد.

ماده 39 _ و تبصره هاي آن لغو شده است

فصل هشتم _ نام خانوادگي ( ماده 40 الي 42 )

ماده 40 _ تغيير نام خانوادگي با تصويب سازمان ثبت احوال كشورخواهد بود.

تبصره _ موارد تغيير نام خانوادگي مطابق آيين نامه اجرايي اين قانون مي باشد.

ماده 41 _ حق تقدم نام خانوادگي با رعايت تاريخ تقدم صدور اسنادمختص اشخاصي است كه به نام آنان در دفاتر مخصوص نام خانوادگي ادارات ثبت احوال به ثبت مي رسد و ديگري حق اختيار آن را در آن اداره ندارد مگر با اجازه دارنده حق تقدم و اين حق پس از وفات به ورثه قانوني انتقال مي يابد. هر يك از وراث مي تواند شخصي كه نام خانوادگي او را اختيار كرده مورد اعتراض قرار داده و تغيير نام خانوادگي او را از دادگاه بخواهد ولي وراث بالاتفاق مي توانند به ديگري اجازه دهند كه نام خانوادگي آنها را اختيار نمايد.

تبصره _ نام خانوادگي فرزند همان نام خانوادگي پدر خواهد بود اگرچه شناسنامه فرزند در قلمرو اداره ثبت احوال ديگري صادر گردد. فرزندان كبير مي توانند براي خود نام خانوادگي ديگري انتخاب نمايند.

ماده 42 _ زوجه مي تواند با موافقت همسر خود تا زماني كه در قيدزوجيت مي باشد از

نام خانوادگي همسر خود بدون رعايت حق تقدم استفاده كند و در صورت طلاق ادامه استفاده از نام خانوادگي موكول باجازه همسر خواهد بود.

فصل نهم _ تعويض شناسنامه هاي موجود و نقل آن به دفاتر ثبت كل وقايع ( ماده 43 الي 46 )

ماده 43 _ سازمان ثبت احوال كشور مكلف است شناسنامه هاي موجود در دست مردم را به تدريج تعويض نمايد و كليه افراد نيز مكلفند در مهلتهاي معين كه سازمان ثبت احوال كشور طي آگهي در وسايل ارتباط جمعي و به ترتيب گروه سني تعيين خواهد نمود به ماموران ثبت احوال محل اقامت خود براي اعلام هويت خود و وقايع حياتي خود و ارائه مدارك و دريافت شناسنامه نمونه جديدمراجعه نمايند وفات ثبت نشده زوج و زوجه و فرزندان نيز ضمن اين مراجعه بايد اعلام شود.

تبصره _ چنانچه درطول اجراي طرح اشخاصي اعلام فقدان و يا درخواست تعويض شناسنامه نمايند كه مشمول دوره تجديد آن گروه نباشد براي آنان طبق مقررات گواهي موقت صادر خواهد شد.

ماده 44 _ اشخاصي كه در مهلت هاي معين در آگهي منتشره ماموران ثبت احوال را از داشتن شناسنامه مكرر يا استفاده از شناسنامه غير يا دريافت شناسنامه موهوم يا استفاده از شناسنامه ايراني با داشتن تابعيت خارجي مطلع نمايند از تعقيب و مجازات معاف خواهندبود والا پس از انقضا مهلتهاي معين جرائم مزبور مستمر شناخته شده و مشمول مجازات مصرح در مواد 48 و 49 اين قانون خواهندبود.

هويت دارندگان شناسنامه مكرر به انتخاب صاحبان و يا نمايندگان قانوني آنان تثبيت و هويت اشخاصي كه از شناسنامه غير استفاده نموده اند و همچنين مدارك ازدواج و طلاق و شناسنامه قانوني كه صادر مي شود خواهد بود.

تبصره _ تعويض شناسنامه همسر و فرزندان ضمن گروه سني همسري كه در مهلت مقرر مراجعه مي كنند

به عمل خواهد آمد و همچنين در موقع ثبت ولادت طفل شناسنامه پدر و مادر و افراد خانواده تعويض خواهد شد اگرچه مهلت مراجعه معين و آگهي نشده باشد.

ماده 45 _ هرگاه هويت تابعيت افراد مورد ترديد واقع گردد و مدارك لازم جهت اثبات آن ارائه نشود مراتب براي اثبات هويت به مراجع انتظامي و براي اثبات تابعيت به شوراي تامين شهرستان ارجاع و درصورت تاييد طبق مقررات اقدام خواهد شد.

تبصره _ در جلسات شوراي تامين شهرستان كه به منظور فوق تشكيل مي گردد. رئيس اداره ثبت احوال محل نيز باداشتن حق راي شركت خواهد داشت

ماده 46 _ سازمان ثبت احوال كشور، پايان مهلت تعويض شناسنامه هر دوره را از طريق وسايل ارتباط جمعي آگهي خواهد داد. و پس از پايان مهلت اعلام شده شناسنامه و گواهيهاي صادره قبلي از درجه اعتبار ساقط خواهد شد و منحصرا شناسنامه هاي جديد جمهوري اسلامي ايران سند رسمي هويت و تابعيت افرادخواهد بود.

تبصره _ افرادي كه در مهلت هاي مقرر مراجعه نكنند پس از تشخيص تخلف مراتب به دادگاه اعلام و طبق مقررات با آنان رفتار خواهد شد.

فصل دهم _ تهيه مقدمات اجراي قانون ( ماده 47 )

ماده 47 _ وزارت كشور مكلف است در مدت يك سال از تاريخ تصويب اين قانون مقدمات اجراي آن را از حيث تهيه وسايل كار وتجهيزات و تامين كاركنان لازم و آموزش آنان فراهم نمايد.

دولت اعتبار لازم براي اجراي اين قانون را تامين خواهد نمود

فصل يازدهم _ مقررات كيفري ( ماده 48 الي 55 )

ماده 48 _ اشخاصي كه از وظايف مذكور در مواد 16 و 19 و 24 و26 و 35 و تبصره ماده 26 و تبصره يك ماده 36 و مواد 38 و 43خودداري كنند يا با در دست داشتن شناسنامه اقدام به اخذ المثني نمايند مورد تعقيب قرار گرفته و علاوه برالزام به انجام تكاليف مقرربه پرداخت دويست و يك هزار تا پنج هزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد.

ولي هرگاه ماموران و مسووليني كه به موجب اين قانون وظايفي برعهده دارند در اجراي آن تاخير يا تعلل نمايند در دادگاههاي اداري يا انتظامي طبق ضوابط مربوط تحت تعقيب قرار خواهند گرفت

ماده 49 _ اشخاص زير به حبس جنحه اي از شصت و يك روز تا شش ماه محكوم خواهند شد:

الف _ اشخاصي كه در اعلام ولادت يا وفات يا هويت برخلاف واقع اظهاري نمايند.

ب _ اشخاصي كه عالما عامدا پس از رسيدن به سن 18 سال تمام ازشناسنامه مكرر استفاده و يا به دريافت شناسنامه مكرر براي خود يامولي عليه يا به دريافت شناسنامه موهوم مبادرت كنند و يا از شناسنامه ديگري خواه صاحب آن زنده يا مرده باشد بنام هويت خود استفاده نمايند.

ج _ ماما يا پزشكي كه در مورد ولادت و وفات گواهي خلاف واقع صادر كند.

د _ اشخاصي كه در مورد ولادت و وفات شهادت دروغ بدهند كه شهادت آنان منجر به تنظيم دفتر ثبت كل وقايع و

يا وفات گردد.

ماده 50 _ افراد بيگانه كه قبل از احراز تابعيت ايراني به منظور ايراني قلمداد كردن خود موجب تنظيم اسناد سجلي يا دريافت شناسنامه شوند به حبس جنحه اي از سه ماه تا يك سال محكوم خواهند شد.

ماده 51 _ هركس عالما عامدا پدر و يا مادر طفل را به غير از پدر يامادر واقعي در اسناد و دفاتر ثبت احوال اظهار و شناسنامه دريافت كند به حبس جنحه اي از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شد.

تبصره _ در مواردي كه پدر يا مادر طفل معلوم نباشد و همچنين موارد مذكور در قانون حمايت كودكان بدون سرپرست از شمول اين ماده مستثني مي باشد.

ماده 52 _ ماموراني كه عالما عامدا در جرائم مذكور در مواد 49 و50 و 51 اين قانون به هر نحوي از انحا كمك نمايند يا گواهي هاي خلاف را ملاك اجراي وظايف قانوني خود قرار دهند به مجازات مرتكب اصلي محكوم خواهند شد.

ماده 53 _ آيين نامه هاي اجرايي اين قانون و نمونه هاي اوراق و اسناد مربوط وسيله وزارت كشور و وزارت دادگستري تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 54 _ از تاريخ اجراي اين قانون و پايان مهلتهاي معين قوانين ثبت احوال مصوب 20 مرداد 1307 و 11 آذر 1310 و اول بهمن 1312 و دوم ارديبهشت 1319 لغو و هر قانوني كه در مقام اجرا معارض اين قانون باشد بلااثر است

ماده 55 _ وزارت كشور، وزارت امور خارجه و وزارت دادگستري مامور اجراي اين قانون هستند.

قانون تفسير تبصره هاي 3 و 6 قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق. مصوب 73 (ماده واحده)

موضوع استفساريه

نظر به اينكه در مورد تبصره 3 و 6 «قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق » كه با اصلاحاتي در تاريخ 28/8/1371 به تصويب مجمع تشخيص مصلحت نظام رسيده است جمعي

معتقدند كه مستفاد از تبصره 3 قانون مذكور اين است كه تمام حقوق زوجه نسبت به زوج اعم از نفقه و جهيزيه و مهر و غير آن (كه اجرت المثل خدمات زوجه و نحله كه در تبصره 6 آمده نيز ازحقوق زوجه است بايد قبل از اجراي صيغه طلاق به زوجه تاديه شود و در حقيقت تبصره 6 مصداق براي تبصره 3 تعيين مي كند، و مكمل آن است

و جمع ديگر معتقدند كه تبصره 6 مستقل از تبصره 3 هست و اجرت المثل و نحله كه در اين تبصره آمده پس از اجراي صيغه طلاق با درخواست مجدد زوجه از دادگاه رسيدگي و حكم داده مي شود و رسيدگي به آنها قبل از اجراي صيغه طلاق وجهه قانوني ندارد.

مستدعي است نظريه مجمع تشخيص مصلحت نظام در اين خصوص اعلام گردد.

قانون تعيين مدت اعتبار گواهي عدم امكان سازش. مصوب 76 (ماده واحده )

ماده واحده _ گواهي صادره از مراجع قضايي در خصوص عدم امكان سازش بين زن و شوهر، چنانچه ظرف مدت سه ماه از تاريخ ابلاغ به دفتر ثبت طلاق تسليم نشود، از اعتبار ساقط خواهد بود.

در صورتي كه ظرف مدت مقرر گواهي ياد شده جهت اجراي طلاق تسليم دفتر ثبت طلاق شود سردفتر مكلف است به طرفين اعلام نمايد تا جهت اجراي صيغه طلاق و ثبت آن حضور يابند، درصورت عدم حضور هر يك از طرفين در وقت مقرر، براي مرتبه دوم حداكثر ظرف مدت يك ماه دعوت و به شرح ذيل عمل خواهد شد:

الف _ در صورت امتناع زوجه از حضور، زوج صيغه طلاق را جاري و پس از ثبت به وسيله دفتر خانه به اطلاع زوجه رسانده مي شود.

ب _ در صورت امتناع زوج از حضور و اجراي طلاق

، دفتر مراتب راتاييد و به دادگاه صادركننده گواهي اعلام مي دارد. دادگاه به درخواست زوجه زوج را احضار و در صورت امتناع از حضور، دادگاه با رعايت جهات شرعي صيغه طلاق را جاري و دستور ثبت و اعلام آن را به دفتر ثبت طلاق صادر مي كند.

ج _ در صورتي كه زوج به دفترخانه مراجعه ولي از اجراي صيغه طلاق امتناع نمايد مطابق بند (ب عمل خواهد شد. قانون فوق مشتمل بر ماده واحده درجلسه علني روز يكشنبه مورخ يازدهم آبان ماه يكهزار و سيصد و هفتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 28/8/1376 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون تصديق انحصار وراثت. مصوب 1309 (م ا تا م 14 ) با اصلاحات بعدي

ماده 1_ در هر موردي كه يك يا چند نفر بخواهند مال متعلق به متوفايي را اعم از منقول يا غيرمنقول يا اسنادي كه نزد غير است به عنوان وراثت اخذ نمايند و يا طلب متوفايي را به اين عنوان وصول كنند و متصرف يا مديون بدون انكار وجود مال يا دين يا اسناد تصديقي براي سمت يا انحصار وراثت از آنها بخواهد بايد به طريق ذيل رفتار شود.

ماده 2_ شخص يا اشخاص مزبور بايد براي تحصيل تصديق وراثت و عده وراث تقاضاي كتبي به يكي از محاكم صلح محل اقامت دايمي متوفي يا محاكم بدايتي كه وظايف صلحيه را، انجام ميدهدتقديم كند در صورتي كه محل اقامت دايمي متوفي در خارج ازمملكت باشد به يكي از محاكم صلح تهران بايد مراجعه شود.

تبصره در غير اين مورد خواه اختلاف در وراثت بوده و خواه شخصي كه متصرف مال منقول يا غيرمنقول است منكر باشد امر به اقامه دعوي در محاكم صالحه خاتمه خواهد يافت

ماده

3_ امين صلح يا حاكم بدايتي كه وظيفه صلحيه را انجام مي دهد بايد تمام ادله و اسناد مستدعي و يا مستدعيان تصديق را از ورثه سجل احوال و شهادت شهود و غيره تحت نظر گرفته شرحيدر مجله رسمي و يكي از جرايد محل به خرج مستدعي يا مستدعيان سه دفعه متواليا ماهي يك دفعه اعلان كرده و پس از انقضاي سه ماه از تاريخ نشر اولين اعلان در صورتي كه معترضي نبوده تصديقي مشعر بر وراثت و تعيين عده وراث به مستدعي يا مستدعيان مي دهد و در صورت اعتراض امين صلح و يا حاكم بدايتي كه وظيفه صلحيه را انجام مي دهد و مطابق اصول رسيدگي كرده حكم خواهد داد و اين حكم قابل استيناف و تميز خواهد بود در صورتي كه معترض ادعاي خود را تا دو ماه تعقيب نكرد به تقاضاي مستدعي يا مستدعيان حق اعتراض او ساقط و محكوم به اداي خسارت مي شود.

هرگاه مال منقول متعلق به متوفي كه مورد مطالبه واقع شده بيش از پانصد ريال قيمت نداشته باشد انتشار اعلان مذكور فوق به عمل نخواهد آمد و امين صلح يا حاكم بدايت بايد خارج از نوبت به تمام ادله و اسناد مستدعي تصديق رسيدگي كرده و شهادت شهود را درصورتي كه باشد استماع نموده راي مقتضي به دادن تصديق يا ردتقاضا بدهد و در هر حال در اين مورد مخارج مذكور در ماده 8 اخذنخواهد شد _ راي محكمه داير به رد تقاضاي تصديق قابل استيناف و تميز است

در كليه مواردي كه مدعي العموم تشخيص بدهد كه متوفي بلا وراث بوده و تقاضاي شخص يا اشخاص براي صدور

تصديق بي اساس است مثل مدعي خصوصي مي تواند بر تقاضاي مذكور اعتراض كند و در موردي هم كه مال منقول متعلق به متوفي بيش از 500 ريال قيمت نداشته و بر اثر تقاضاي شخص يا اشخاص تصديق انحصار وراثت صادر شده باشد در صورتي كه مدعي العموم متوفي رابلاوارث بداند مي تواند بر تصديق مذكور اعتراض كند و در هر حال مدعي العموم حق دارد از راي محكمه كه عليه او صادر شده استيناف و تميز بخواهد، در مواردي كه اشخاص به استناد تصديق انحصار وراثت كه قبل از اجراي اين قانون صادر شده مطالبه مال يا حقي ازدولت بنمايد مدعي العموم تا سه ماه از تاريخ اجراي اين قانون حق اعتراض بر تصديق مذكور خواهد داشت (اصلاحي به موجب قانون مصوب تير ماه 1313).

ماده 4_ در صورتي كه با نبودن معترض راي امين صلح يا حاكم بدايتي كه وظيفه صلحيه را انجام مي دهد داير به رد تقاضاي مستدعي يا مستدعيان تصديق باشد مستدعي يا مستدعيان تصديق مي توانند در ظرف 10 روز پس از ابلاغ راي به نزديكترين محكمه بدايت شكايت كنند و راي محكمه بدايت پس از استماع عقيده مدعي العموم قاطع خواهد بود.

ماده 5_ مديون يا متصرف مال متوفي بايد در مقابل اخذ اصل و ياسواد مصدق تصديق امين صلح يا حاكم بدايت دين خود را كه به متوفي داشته و مال متعلق به او را كه نزد خود دارد به صاحب يا صاحبان تصديق تاديه و يا تسليم كند در صورت استنكاف مسوول خسارات وارده بر دارندگان تصديق خواهد بود و در صورت تاديه دين و يا تسليم مال در مقابل هر مدعي وراثت

بري محسوب خواهدشد و مدعي مزبور حق رجوع به شخص يا اشخاصي خواهد داشت كه طلب متوفي را وصول و يا مال متعلق به او را دريافت نموده اند.

ماده 6_ اگر اموال منقول و غيرمنقول و وجه نقد متعلق به اشخاص مجهول الوارث كه در تصرف دولت يا موسسات تجارتي و ياصرافي و غيره و يا اشخاص است در ظرف 10 سال نسبت به مال منقول و وجه نقد و بيست سال نسبت به مال غيرمنقول از تاريخ فوت مالك كسي به عنوان وراثت ادعا ننمايد ديگر ادعايي پذيرفته نخواهد شد و اموال مزبور متعلق به دولت است كه به مصرف موسسات خيريه برساند.

تبصره موسسات تجارتي و صرافي و غيره و يا اشخاصي كه اموال مجهول الوارث نزد آنها است مكلفند به وسيله پاركه هايبدايت هر محل آن اموال را تسليم و يا تاديه به دولت نمايند.

ماده 7_ مفاد مواد فوق در موردي نيز بايد رعايت شود كه اداره ثبت اسناد و املاك براي صدور سند مالكيت و يا تبديل ملكي كه به نام متوفي ثبت شده است به اسم وراث يا وارث او يا براي هر مقصود ديگري از تقاضاكننده سند مالكيت و يا تبديل و غيره تصديقي براي وراثت و عده وراث بخواهد.

ماده 8_ مستدعي و مستدعيان تصديق بايد در موقع تقديم دادخواست پانصد ريال تمبر الصاق نمايند. (افزايش به موجب قانون بودجه 62).

ماده 9_ هرگاه معلوم شود كه مستدعي تصديق با علم به عدم وراثت خود تحصيل تصديق وراثت نموده يا با علم به وجود وراثي غير ازخود تحصيل تصديق برخلاف حقيقت كرده است كلاهبرداري محسوب و علاوه بر اداي خسارت به مجازاتي كه به موجب قانون براي

اين جرم مقرر است محكوم خواهد شد.

ماده 10_ هر شاهدي كه در موضوع تحصيل تصديق وراثت برخلاف حقيقت شهادت دهد براي شهادت دروغ تعقيب و به مجازاتي كه براي اين جرم مقرر است محكوم خواهد شد.

ماده 11_ هرگاه متصرفين مال متعلق به اشخاص مجهول الوارث ويا مديونين به اشخاص مزبور بعد از انقضاي مدتي كه به موجب ماده 6 مقرر است مال و يا دين و يا منافع حاصله از آن را مطابق تبصره ماده مذكور به دولت تسليم و يا تاديه ننمايند به مجازاتي كه به موجب قوانين جزائي براي خيانت در امانت مقرر است محكوم خواهند شد.

در صورتي كه متصرف يا مديون شركت باشد مدير شركت و ياشعبه آن متصرف و يا مديون است مسوول اجراي مقررات تبصره ماده 6 بوده و در صورت تخلف به مجازات مذكور فوق محكوم خواهد شد.

ماده 12_ اگر مال در معرض تلف و تضييع بوده و يا اعتبار مديون و يا كسي كه مال نزد اوست مشكوك باشد محكمه مي تواند براي حفظ مال اقدامات لازمه را اعم از فروش يا توديع آن به محل معتبري و يا گرفتن ضامن به عمل آورد.

ماده 13_ امين صلح يا حاكم بدايتي كه وظيفه صلحيه را انجام ميدهد در صورتي كه مدرك استشهادنامه بوده و هويت شهود ياانتساب امضا يا مهر به منتسب اليه در نزد محكمه معلوم نبوده و يامفاد شهادت مجمل و مبهم باشد ميتواند شهود را احضار كرده وشهادت آن را استماع كند.

چنانچه شاهد در خارج از مقر محكمه ساكن باشد تحقيق از شاهد به وسيله محكمه محل اقامت شاهد يا نزديكترين محكمه محل اقامت شاهد به عمل خواهد آمد.

در تصديق انحصار وراثت امين صلح يا حاكم بدايت

بايد نسبتي راكه مستدعي يا مستدعيان تصديق با مورث خود دارند و همچنين نسبت سهم الارث آنها را از متروكات به نحو اشاعه معين نمايد.(الحاقي به موجب قانون مصوب آذر 1313).

ماده 14_ هرگاه تقاضاي تصديق انحصار وراثت براي تقديم اظهارنامه ثبت املاك و يا به طوركلي مربوط به امور مذكور در ماده 7 به عمل آيد تقاضاكننده بايد تصديقي از اداره ثبت مشعر بر لزوم اثبات انحصار وراثت تحصيل كرده و به تقاضانامه خود ضميمه نمايد. (الحاقي به موجب قانون مصوب آذر 1313).

در اين صورت امين صلح يا حاكم بدايت اعلان مذكور در ماده 3 رابه اداره ثبت محل ارسال مي دارد تا جز اعلانات ثبت منتشر شده و مخارج اعلان نيز مثل اعلانات ثبت محسوب گردد.

در مورد اين ماده فقط نصف مخارج مذكور در ماده 8 اخذ خواهد شد.

قانون امور حسبي مصوب 1319

باب اول در كليات (م 1 الي م 47)

ماده 1_ امور حسبي اموري است كه دادگاهها مكلفند نسبت به آن امور اقدام نموده و تصميمي اتخاذ نمايند بدون اين كه رسيدگي به آنها متوقف بر وقوع اختلاف و منازعه بين اشخاص و اقامه دعوي ازطرف آنها باشد.

ماده 2_ رسيدگي به امور حسبي تابع مقررات اين باب مي باشد مگرآن كه خلاف آن مقرر شده باشد.

ماده 3_ رسيدگي به امور حسبي در دادگاههاي حقوقي به عمل مي آيد.

ماده 4_ در موضوعات حسبي هرگاه امري در خارج از مقر دادگاهي كه كار در آن جا مطرح است بايد انجام شود دادگاه مزبور مي تواندانجام امر را به دادگاهي كه كار در حوزه آن بايد بشود ارجاع نمايد ودر اين صورت دادگاه نامبرده امر ارجاع شده را انجام و نتيجه را به دادگاه ارجاع كننده امر مي فرستد.

ماده 5_ مقررات راجع به نيابت قضائي كه در آيين

دادرسي مدني ذكر شده شامل امور حسبي خواهد بود.

ماده 6_ در صورتي كه دو يا چند دادگاه براي رسيدگي به موضوع صالح باشند دادگاهي كه بدوا به آن رجوع شده است رسيدگي مي نمايد.

ماده 7_ در صورت حدوث اختلاف در صلاحيت دادگاهها رفع اختلاف به ترتيب مقرر در آيين دادرسي مدني به عمل مي آيد.

ماده 8_ دادرس بايد در موارد زير از مداخله در امور حسبي خودداري كند.

1 _ اموري كه در آنها ذينفع است

2 _ امور راجع به زوجه خود (زوجه كه در عده طلاق رجعي است درحكم زوجه است .

3 _ امور اقرباي نسبي و سببي خود درجه يك و دو از طبقه اول ودرجه يك از طبقه دوم

4 _ امور راجع به اشخاصي كه سمت ولايت يا قيمومت يا نمايندگي نسبت به آنها دارد.

ماده 9_ در موارد خودداري دادرس هرگاه در آن حوزه دادرس صلاحيت دار براي رسيدگي نباشد رسيدگي به دادگاه نزديكتر ارجاع مي شود.

ماده 10_ در موارد ماده 8 دادرس بايد از رسيدگي خودداري نمايدولي اشخاص ذينفع نمي توانند به استناد اين ماده دادرس را ردنمايند.

ماده 11_ عدم صلاحيت محلي دادگاه يا خودداري دادرس ازمداخله در خصوص اموري رافع آثار قانوني اقدام يا تصميمي كه به عمل آمده است نخواهد بود.

ماده 12_ روزهاي تعطيل مانع از رجوع به دادرس در امور حسبي نيست ولي دادرس مي تواند رسيدگي را در روزهاي تعطيل به تاخيراندازد مگر اين كه امر از امور فوري باشد.

ماده 13_ درخواست در امور حسبي ممكن است كتبي يا زباني باشد _ درخواست زباني در صورتمجلس نوشته شده و به امضاي درخواست كننده مي رسد.

ماده 14_ در امور حسبي دادرس بايد هرگونه بازجويي و اقدامي كه براي اثبات قضيه لازم است به عمل آورد،

هر چند درخواستي ازدادرس نسبت به آن اقدام نشده باشد و در تمام مواقع رسيدگي مي تواند دلايلي كه مورد استناد واقع مي شود قبول نمايد.

ماده 15_ اشخاص ذينفع مي توانند شخصا در دادگاه حاضر شوند يا نماينده بفرستند و نيز مي توانند كسي را به سمت مشاور همراه خودبه دادگاه بياورند و در صورتي كه نماينده به دادگاه فرستاده شودنمايندگي او بايد نزد دادرس محرز شود.

تبصره _ نماينده اعم از وكلاي دادگستري يا غير آنهاست

ماده 16_ حساب مواعد به ترتيبي است كه در آيين دادرسي مدني ذكر شده است و اگر روز آخر موعد مصادف با تعطيل شود آخرموعد روز بعد از تعطيل خواهد بود.

ماده 17_ در مهلت هايي كه مسافت رعايت مي شود ترتيب آن مطابق مقررات آيين دادرسي مدني راجع به مسافت است

ماده 18_ اشخاص ذينفع مي توانند پرونده هاي امورحسبي راملاحظه نموده و از محتويات آن رونوشت گواهي شده يا گواهي نشده از دفتر دادگاه بگيرند.

ماده 19_ هرگاه ضمن رسيدگي به امور حسبي دعوايي از طرف اشخاص ذينفع حادث شود كه رسيدگي به امور حسبي متوقف به تعيين تكليف نسبت به آن دعوي باشد دادرس در صورت درخواست دستور موقتي در موضوع آن دعوي مطابق مقررات دادرسي فوري صادر مي نمايد.

ماده 20_ اقدام و دخالت دادستان در امور حسبي مخصوص به مواردي است كه در قانون تصريح شده است

ماده 21_ در مواردي كه دادستان مكلف به اقدام مي باشد اقدام به عهده دادسراي دادگاه شهرستاني است كه رسيدگي در حوزه آن دادگاه به عمل مي آيد.

ماده 22_ دادرس پس از تمام شدن بازجويي و رسيدگي منتهي درظرف دو روز تصميم خود را اعلام مي نمايد.

ماده 23_ تصميم دادرس بايد موجه و مدلل باشد.

ماده 24_ در مواردي كه تصميمات دادگاه بايد ابلاغ شود

ترتيب ابلاغ مانند مقررات آيين دادرسي مدني است

ماده 25_ در صورتي كه ابلاغ در كشور بيگانه بايد به عمل آيد دادرس مي تواند ترتيب سهلتري براي ابلاغ در نظر گرفته و دستور دهد.

ماده 26_ هرگاه شخصي كه تصميم دادگاه بايد به او ابلاغ شود دردادگاه حاضر باشد تصميم دادگاه به او اعلام و اين عمل ابلاغ محسوب است و رونوشت نيز به او داده مي شود.

ماده 27_ تصميم دادگاه در امور حسبي قابل پژوهش و فرجام نيست جز آنچه در قانون تصريح شده باشد.

ماده 28_ مرجع شكايت پژوهشي از تصميمات قابل پژوهش درامور حسبي دادگاهي است كه مطابق آيين دادرسي مدني صلاحيت رسيدگي پژوهشي به احكام دادگاه صادركننده تصميم در مورددعاوي دارد.

ماده 29_ مدت پژوهش همان است كه براي پژوهش احكام در آيين دادرسي مدني مقرر شده است

ماده 30_ در صورتي كه پژوهش خواه اثبات كند كه پژوهش نخواستن او در موعد به واسطه عذر موجه بوده و در ظرف ده روز ازتاريخ رفع عذر، پژوهش بخواهد دادگاهي كه مرجع رسيدگي پژوهشي است مي تواند مهلت پژوهش را تجديد نمايد مشروط به اين كه از تاريخ انقضاي مدت پژوهش بيش از ششماه نگذشته باشد.

ماده 31_ مهلت جديد نبايد بيش از موعد پژوهشي باشد ودرخواست تجديد مهلت بيش از يك دفعه پذيرفته نيست

ماده 32_ شكايت پژوهشي به دفتر دادگاهي كه صادركننده تصميم مورد شكايت بوده داده مي شود و دفتر نامبرده بايد فورا شكايت نامه را ثبت و رسيد آن را به شاكي داده و منتهي در ظرف دو روزشكايت نامه را با برگهاي مربوط به آن به دادگاهي كه مرجع رسيدگي پژوهشي است بفرستد.

ماده 33_ شكايت پژوهشي ممكن است شفاهي باشد در اين صورت شكايت نامبرده در صورتمجلس دادگاه درج و

به امضاي شاكي و دادرس مي رسد و اين صورت مجلس با برگهاي مربوط به دادگاه مرجع رسيدگي پژوهشي فرستاده خواهد شد.

ماده 34_ شكايت پژوهشي ممكن است مبني بر جهات يا ادله جديد باشد.

ماده 35_ شكايت پژوهشي موجب تعويق اجرا تصميم موردشكايت نمي شود مگر اين كه دادگاهي كه رسيدگي پژوهشي مي كند قرار تاخير اجراي آن را بدهد.

ماده 36_ تصميم دادگاه استان به اتفاق يا به اكثريت آرا معلوم مي شود.

ماده 37_ دادگاهي كه رسيدگي پژوهشي مي نمايد هرگونه رسيدگي و تحقيقي را كه مفيد و لازم بداند بدون احتياج به درخواست به عمل مي آورد و پس از رسيدگي اگر تصميم مورد شكايت را صحيح بداند آن را تاييد و چنانچه نقصي در تصميم نامبرده مشاهده كندموافق نظر خود آن را تكميل مي نمايد و هرگاه تصميم مورد شكايت را صحيح نداند آن را الغا نموده و تصميم مقتضي را اعلام مي نمايد.

ماده 38_ هرگاه در تصميم دادگاه اشتباهي در حساب يا سهو قلم يااشتباهات ديگري رخ دهد مثل از قلم افتادن نام يكي از اشخاص ذينفع يا زيادشدن نامي _ مادام كه آن تصميم به وسيله شكايت به دادگاه بالاتر از دادگاه خارج نشده باشد دادگاه صادركننده تصميم مستقلا يا به درخواست يكي از اشخاص ذينفع آن را تصحيح مي نمايد و اين تصحيح زير تصميم دادگاه يا برگ ديگري كه پيوست آن مي شود نوشته خواهد شد. دادن رونوشت از تصميم دادگاه بدون پيوست نامبرده ممنوع است

تصحيح به اشخاص كه تصميم دادگاه بايد ابلاغ شود، ابلاغ مي شودو در مواردي كه تصميم دادگاه قابل پژوهش است تصحيح آنها درمدت مقرر براي پژوهش قابل پژوهش خواهد بود.

ماده 39_ هرگاه تصميم دادگاه از اعتبار افتاده باشد تصحيح هم ازاعتبار خواهد افتاد.

ماده 40_ هرگاه دادگاه راسا يا برحسب تذكر به خطاي تصميم خود برخورد

در صورتي كه آن تصميم قابل پژوهش نباشد مي تواند آن راتغيير دهد.

ماده 41_ تصميمي كه در زمينه درخواستي به عمل آمده است تغييرآن هم محتاج به درخواست است

ماده 42_ هرگاه در استنباط از مواد قانون بين دادرس هايي كه رسيدگي پژوهشي مي كنند اختلاف نظر باشد دادگاهي كه به امرحسبي رسيدگي پژوهشي مي نمايد مي تواند به توسط دادستان ديوان كشور نظر هيات عمومي ديوان كشور را بخواهد و در اين صورت دادگاه نظر خود را با دلايل آن براي دادستان ديوان كشور مي فرستد و پس از آن كه ديوان كشور نظر خود را اعلام كرد دادگاه مكلف است مطابق آن عمل نمايد.

ماده 43_ دادستان ديوان كشور از هر طريقي كه مطلع به سو استنباط از مواد اين قانون در دادگاهها بشود يا به اختلاف نظردادگاهها راجع به امورحسبي اطلاع حاصل كند كه مهم و مؤثر باشدنظر هيات عمومي ديوان كشور را خواسته و به وزارت دادگستري اطلاع مي دهد كه به دادگاهها ابلاغ شود و دادگاهها مكلفند برطبق نظرمزبور رفتار نمايند.

ماده 44_ كساني كه تصميم دادگاه را در امور حسبي براي خود مضربدانند مي توانند بر آن اعتراض نمايند خواه تصميم از دادگاه نخست صادر شده و يا از دادگاه پژوهشي باشد و حكمي كه در نتيجه اعتراض صادر مي شود قابل پژوهش و فرجام است

ماده 45_ مقررات آيين دادرسي مدني راجع به نظم جلسه رسيدگي شامل امور حسبي نيز خواهد بود.

ماده 46_ در امور حسبي اگر دادرس آشنا به زبان اشخاص باشد ملزم به مداخله دادن مترجم نيست و در صورت احتياج به مترجم دادرس مي تواند كسي كه طرف اعتماد او است براي ترجمه انتخاب نمايد.

مترجم نبايد از اشخاص مذكور در ماده 8 انتخاب شود.

ماده 47_ در مورد دعوي

خيانت يا عدم لياقت و ساير موجبات عزل وصي يا قيم يا ضم امين ترتيب رسيدگي مطابق مقررات اين قانون است و حكمي كه در اين خصوص صادر مي شود مطابق آيين دادرسي مدني قابل پژوهش و فرجام است

باب دوم در قيموميت (م 48 تا م 54)
فصل اول صلاحيت دادگاه قيموميت

ماده 48_ امور قيمومت راجع به دادگاه شهرستاني است كه اقامتگاه محجور در حوزه آن دادگاه است و اگر محجور در ايران اقامتگاه نداشته باشد دادگاهي كه محجور در حوزه آن دادگاه سكني دارد براي امور قيمومت صالح است

ماده 49_ هرگاه محجور در خارج از ايران اقامت يا سكني داشته باشد امور قيمومت راجع به دادگاه شهرستان تهران است

ماده 50_ در صورتي كه محجور در خارج ايران اقامت يا سكني داردو مطابق ماده 1228 قانون مدني مامور كنسولي ايران قيم موقت براي محجور معين نمايد اگر دادگاه تهران تصميم مامور كنسولي را تنفيذ نكند تعيين قيم با دادگاه نامبرده خواهد بود.

ماده 51_ در صورتي كه متوفي داراي صغاري باشد كه اقامتگاه آنها مختلف است دادگاهي كه براي يك نفر از صغار بدوا تعيين قيم كرده است مي تواند براي صغاري هم كه در حوزه آن دادگاه اقامت ندارند قيم معين نمايد و اگر قيم معين نشده باشد دادگاهي كه كوچكترين صغير در حوزه آن اقامت دارد براي تعيين قيم نسبت به تمام صغارصلاحيت خواهد داشت و اگر معلوم نباشد كدام يك از صغار كوچكترند هر يك از دادگاهها كه صغير در حوزه آن دادگاه اقامت دارد صالح است

ماده 52_ هرگاه در اقامتگاه محجور دادگاه صلاحيتدار براي امور قيمومت نباشد، امور مزبور با نزديكترين دادگاه صلاحيتدار به اقامتگاه محجور خواهد بود.

ماده 53_ در صورتي كه اقامتگاه محجور معلوم نباشد امورقيمومت با دادگاهي است

كه محجور در حوزه آن دادگاه يافت مي شود.

ماده 54_ عزل و تعيين قيم جديد و تعيين قيم موقت و ساير امورمحجور كه راجع به دادگاه است با دادگاهي است كه بدوا تعيين قيم كرده است

فصل دوم ترتيب تعيين قيم (م 55 تا م 73)

ماده 55_ علاوه بر اشخاص مذكور در ماده 1219 و 1220 و 1221قانون مدني شهرداري و اداره آمار و ثبت احوال و مامورين آنها و دهبان و بخشدار در هر محل مكلفند پس از اطلاع به وجود صغيري كه محتاج به تعيين قيم است به دادستان شهرستان حوزه خود اطلاع دهند.

ماده 56_ هر يك از دادگاهها كه در جريان دعوي مطلع به وجودمحجوري شود كه ولي يا وصي يا قيم نداشته باشد بايد به دادستان براي تعيين قيم اطلاع بدهد.

ماده 57_ در رسيدگي به درخواست حجر دادگاه نسبت به اشخاصي كه مجنون يا سفيه معرفي شده اند هرگونه تحقيقي كه لازم بداند به عمل مي آورد و مي تواند اشخاصي كه اطلاعات آنها را قابل استفاده بداند احضار نموده و يا براي تحقيق از اشخاص نامبرده نماينده بفرستد و پس از رسيدگي و تحقيقات لازم و احراز حجر حكم به حجر مي دهد و در صورت عدم احراز حجر درخواست حجر را ردمي نمايد.

ماده 58_ هرگاه دادگاه لازم بداند از كسي كه محجور معرفي شده تحقيق كند و آن شخص نتواند در دادگاه به واسطه عذر موجه حاضرشود دادرس دادگاه شخصا يا به وسيله نماينده در خارج از دادگاه از اوتحقيق مي نمايد.

ماده 59_ هرگاه صغيري كه ولي خاص ندارد در زمان رسيدن به سن رشد سفيه يا مجنون باشد قيم بايد به دادستان جنون يا سفه او را اطلاع دهد و دادستان پس از اطلاع به اين امر مكلف است درموضوع جنون

و سفاهت تحقيق نموده و دلايل آن را اعم از نظريات كارشناس و اطلاعات مطلعين و غيره به دادگاه بفرستد و دادگاه پس از رسيدگي و احراز جنون يا سفه حكم به استمرار و بقا حجر صادرمي نمايد در اين صورت ممكن است قيم سابق را هم به قيمومت ابقا نمود.

ماده 60_ براي چند نفر از اشخاص محتاج به قيم مي توان يك قيم معين نمود مگر آن كه اداره امور هر يك از آنها محتاج به قيم عليحده باشد.

ماده 61_ پدر يا مادر محجور مادام كه شوهر ندارد با داشتن صلاحيت براي قيمومت بر ديگران مقدم مي باشد.

ماده 62_ در صورت محجورشدن زن شوهر با داشتن صلاحيت براي قيمومت بر ديگران مقدم است

ماده 63_ در مورد تعدد قيم و همچنين در موردي كه ناظر معين شده است دادگاه معين مي كند كه در صورت اختلاف نظر بين قيم ها يا بين قيم و ناظر به دادگاه يا شخص ثالثي رجوع نمايد و يا ترتيب ديگري را براي رفع اختلاف پيش بيني نمايد.

ماده 64_ دادگاه مي تواند شخصي را كه درخواست حجر او شده است قبل از صدور حكم و يا بعد از صدور حكم و قبل از قطعي شدن آن از بعض يا تمام تصرفات در اموال موقتا ممنوع نمايدو در اين صورت دادگاه اميني موقتا براي حفظ اموال و تصرفاتي كه ضرورت دارد معين مي نمايد.

ماده 65_ بعد از قطعي شدن حكم حجر به واسطه انقضا مدت پژوهش يا صدور حكم پژوهشي به حجر اقدام به تعيين قيم مي گردد.

ماده 66_ دادستان و محجور و قيم محجور نسب به تصميمات دادگاه در موارد زير مي توانند پژوهش بخواهند، اگر قيم متعدد باشد هر يك از آنها حق پژوهش دارند.

1 _ حكم حجر.

2 _

حكم بقا حجر.

3 _ رفع حجر.

4 _ رد درخواست حجر.

5 _ رد درخواست بقا حجر.

6 _ رد درخواست رفع حجر.

ماده 67_ نصب قيم در صورتي كه قيم در دادگاه حاضر باشد حضورا به او اعلام و اگر در دادگاه حاضر نباشد بايد فورا به او ابلاغ گردد.

ماده 68_ قيم بايد در ظرف سه روز پس از ابلاغ با رعايت مسافت قبول يا عدم قبول قيمومت را به دادستان اطلاع دهد و اگر در اين مدت قبولي خود را اطلاع نداد يا قيمومت را قبول نكرد دادستان دادگاه را براي تعيين شخص ديگري به سمت قيمومت مطلع مي كندو هرگاه قبل از تعيين قيم جديد شخصي كه قبلا به قيمومت معين شده قبول قيمومت را به دادستان اطلاع دهد شخص ديگري معين نخواهد شد.

ماده 69_ دادگاه در تمام امور تصميمات خود را به هر طريقي كه مقتضي بداند به دادستان اطلاع مي دهد.

ماده 70_ اثر حجر از تاريخ قطعيت حكم مترتب مي شود ليكن اگر ثابت شود كه علت حجر قبل از تاريخ حجر وجود داشته اثر حجر ازتاريخ وجود علت حجر مترتب مي شود.

ماده 71_ در مواردي كه علت حجر بعد از رشد حادث شده باشد دادگاه بايد ابتداي تاريخ حجر را كه بر او معلوم شده است در حكم خود قيد نمايد.

ماده 72_ حكم حجر يا رفع حجر مانع نيست كه اگر اهليت يا عدم اهليت يكي از متعاملين در دادگاهي قبل از حكم حجر و يا بعد از رفع حجر ثابت شود دادگاه به آنچه نزد او ثابت شده است ترتيب اثر دهد.

ماده 73_ در صورتي كه محجور ولي يا وصي داشته باشد دادستان و دادگاه حق دخالت در اداره امور او ندارند

و فقط دادرس بعد از رسيدگي لازم مي تواند وصايت وصي را تصديق نمايد.

فصل سوم اختيارات و مسؤوليت قيم (م 74 تا م 95)

ماده 74_ قيم از تاريخي كه سمت قيمومت به او اطلاع داده مي شود شروع به اعمال قيمومت خواهد نمود.

ماده 75_ هرگاه قيم پس از تاريخ نصب و قبل از ابلاغ به او عملي به عنوان قيمومت نسبت به محجور كرده باشد نافذ است

ماده 76_ قيم در سياهه اموال محجور كه در ابتداي دخالت خودتنظيم مي كند بايد برگهايي كه داراي اهميت است ذكر نمايد وبرگهايي كه بها و اهميتي ندارد، هر نوعي از آنها را عليحده بايگاني وعدد برگها را در سياهه دارايي قيد كند.

ماده 77_ قيم بايد اجرت كسي كه براي حفظ اموال از طرف دادستان يا دادرس معين شده است از مال محجور بپردازد.

ماده 78_ قيم مي تواند هزينه تهيه صورتحساب و تسليم اموال را اگراز اموال محجور برنداشته است پس از زوال سمت خود ازمحجوري كه رفع حجر او شده يا كسي كه به جاي او به سمت قيمومت منصوب شده است مطالبه نمايد.

ماده 79_ قيم بايد در تربيت و اصلاح خود محجور سعي و اهتمام نمايد و در امور او رعايت مصلحت را بنمايد.

ماده 80_ قيم بايد اموال ضايع شدني محجور را بفروشد و از پول آن با رعايت مصلحت محجور مالي خريداري و يا به ترتيب ديگري كه مصلحت باشد رفتار نمايد.

ماده 81_ قيم مي تواند با رعايت مصلحت اموال منقوله اي كه مورداحتياج محجور نيست فروخته و نسبت به پول آن مطابق ماده فوق عمل نمايد.

ماده 82_ قيم بايد هزينه زندگاني محجور و اشخاص واجب النفقه و همچنين هزينه معالجه آنها را در بيمارستان و غيره و هزينه لازم ديگر از قبيل هزينه تربيت اطفال محجور

را بپردازد و اگر محجورديوانه باشد بايد به حسب اقتضا در خانه يا تيمارستان تحت معالجه قرار داده شود.

ماده 83_ اموال غيرمنقول محجور فروخته نخواهد شد مگر بارعايت غبطه او و تصويب دادستان

ماده 84_ اسناد و اشيا قيمتي بايد با اطلاع دادستان در محل امني نگاهداري شود و وجوه نقدي كه محل احتياج نيست بايد در يكي از بانكهاي معتبر گذاشته شود.

ماده 85_ ولي يا قيم مي تواند در صورتي كه مقتضي بداند به محجور اجازه اشتغال به كار يا پيشه اي بدهد و در اين صورت اجازه نامبرده شامل لوازم آن كار يا پيشه هم خواهد بود.

ماده 86_ محجور مميز مي تواند اموال و منافعي را كه به سعي خوداو حاصل شده است با اذن ولي يا قيم اداره نمايد.

ماده 87_ قيم بايد بعد از رفع حجر اموال محجور را به تصرف اوبدهد و اگر در مدت حجر سمت قيمومت از قيم سلب و به جاي اوشخص ديگري معين شد اموال را به تصرف قيم بعدي بدهد.

ماده 88_ در صورتي كه پزشك ازدواج مجنون را لازم بداند قيم بااجازه دادستان مي تواند براي مجنون ازدواج نمايد و هرگاه طلاق زوجه مجنون لازم باشد به پيشنهاد دادستان و تصويب دادگاه قيم طلاق مي دهد.

ماده 89_ در صورت فوت قيم ورثه كبير او اگر باشند مكلف هستندبه دادستان اطلاع دهند و مادام كه قيم جديد معين نشده حفظ ونظارت در اموال صغار و مجانين و اشخاص غيررشيد كه قيم آنهافوت شده به عهده دادستان خواهد بود.

ماده 90_ وجوه زائد از احتياج صغير را قيم در صورت امكان نبايدبدون سود بگذارد و اگر بيش از شش ماه بدون سود گذاشت مسوول تاديه خسارت به

ميزان خسارت تاخير تاديه خواهد بود.

ماده 91_ در صورتي كه پس از تعيين قيم مورث محجور فوت نمايد قيم مكلف است در ظرف 10 روز درخواست مهر و موم و تحرير تركه متوفي را بنمايد.

ماده 92_ بعد از زوال قيمومت قيم مسوول حفظ اموال محجور است تا به تصرف شخصي كه بايد تصرف نمايد، بدهد.

ماده 93_ هرگاه قيم در پول محجور به سود خود تصرف نمايد ازتاريخ تصرف مسوول خسارت تاخير تاديه مي باشد.

ماده 94_ در صورتي كه قيم متعدد بوده و با شركت يكديگر دراموال محجور تعدي يا تفريط نمايند هر يك از آنها مسووليت تضامني دارند و اگر بعضي از قيمين بدون شركت ديگران تعدي ياتفريط در اموال محجور نمايند مسووليت متوجه به كسي خواهدبود كه تعدي يا تفريط كرده است

ماده 95_ هزينه حفظ و اداره اموال محجور و هزينه اي كه براي رسيدگي به امور محجور و انجام وظايف قيمومت لازم مي شود از اموال محجور تاديه مي گردد.

فصل چهارم عزل قيم م 96 تا م 102)

ماده 96_ محجور مميز مي تواند از قيم براي ندادن هزينه و كوتاهي او در تربيت و نگاهداري خود شكايت نمايد در اين صورت هرگاه دادگاه شكايت او را وارد ديد دستوري كه مناسب است مي دهد و قيم بايد برطبق آن دستور عمل كند.

مفاد اين ماده در موردي كه دادستان كوتاهي قيم را در تربيت و نگاهداري محجور و دادن هزينه او به دادگاه اطلاع بدهد اجرا خواهد شد.

ماده 97_ محجور و هر ذي علاقه اي مي توانند به دادستان وجود سبب عزل قيم را اطلاع دهند، در اين صورت اگر دادستان سبب عزل را موجود ديد از دادگاه درخواست عزل قيم را مي نمايد.

ماده 98_ براي رسيدگي به درخواست عزل قيم بايد

قيم و درصورت لزوم دادستان احضار شوند حكمي كه راجع به عزل صادر مي شود بايد مدلل و موجه باشد.

ماده 99_ قيم از تصميم دادگاه راجع به عزل خود و دادستان از رددرخواست عزل قيم مي توانند پژوهش بخواهند و مادامي كه تكليف قطعي معين نشده امور صغير به وسيله دادستان يا قيمي كه موقتا براي محجور معين مي شود انجام خواهد شد.

ماده 100_ اعمال قيم بعد از ابلاغ حكم عزل او نافذ نيست

ماده 101_ در مورد ماده 1244 قانون مدني اگر قيم قبل از تعيين شخص ديگري به جاي او صورت حساب را فرستاده يا معلوم شدكه تاخير در فرستادن صورت حساب به واسطه عذر موجه بوده است ممكن است همان شخص را به قيمومت ابقا يا مجددا او را به قيمومت معين نمود.

ماده 102_ محجور مي تواند در موارد رفع حجر اعلام خروج ازقيمومت را از دادگاه بخواهد و دادگاه پس از رسيدگي و احراز موجب رفع حجر و خروج محجور را از تحت قيمومت اعلام مي نمايد.

باب سوم راجع به امين(م 103 تا م 125

ماده 103_ علاوه بر مواردي كه مطابق قانون مدني تعيين امين مي شود در موارد زير نيز امين معين خواهد شد:

1 _ براي اداره سهم الارثي كه ممكن است از تركه متوفي به جنين تعلق گيرد در صورتي كه جنين ولي يا وصي نداشته باشد.

2 _ براي اداره اموالي كه به مصارف عمومي اختصاص داده شده ومديري نداشته باشد.

ماده 104_ كسي كه در اثر كبر سن يا بيماري و امثال آن از اداره تمام و يا بعض اموال خود عاجز شده مي تواند از دادگاه بخواهد كه براي اداره اموال او امين معين شود.

ماده 105_ تعيين امين براي جنين در دادگاه شهرستاني به عمل مي آيد

كه مادر جنين در حوزه آن دادگاه اقامت دارد و براي كسي كه عاجز از اداره اموال خود است دادگاه شهرستاني كه شخص نامبرده در حوزه آن اقامت دارد و در ساير مواردي كه احتياج به تعيين امين پيدا مي شود دادگاه شهرستاني صالح است كه در حوزه آن دادگاه احتياج به تعيين امين حاصل شده است

ماده 106_ ساير امور مربوط به امين با دادگاهي است كه امين راتعيين كرده است

ماده 107_ در مورد جنين دادستان و اقرباي جنين و در موردمصارف عمومي دادستان و هر ذينفعي مي تواند از دادگاه درخواست تعيين امين نمايد.

ماده 108_ دادستان مي تواند اشخاصي را كه براي سمت امانت مناسب باشند به دادگاه معرفي نموده و دادگاه پس از احراز لزوم تعيين امين از بين اشخاص نامبرده يا اشخاص ديگر كه طرف اعتمادباشند يك يا چند نفر را به سمت امين معين مي نمايد.

ماده 109_ مادر جنين در صورت داشتن صلاحيت بر ديگران مقدم است و در صورت عدم صلاحيت يا عدم قبول او اقرباي نسبي وسببي جنين بر ديگران مقدم خواهند بود.

ماده 110_ در غير مورد جنين پدر و جد و مادر و اولاد و زن وشوهر كسي كه امين براي اداره اموال او معين مي شود با داشتن صلاحيت به ترتيب مذكور بر ديگران حق تقدم دارند و در صورت نبودن اشخاص مذكور ساير اقربا بر ديگران مقدم هستند.

ماده 111_ دادگاه مي تواند علاوه بر امين يك يا چند نفر را به عنوان نظار معين نمايد.

ماده 112_ در صورت تعدد امين و ناظر دادگاه بايد حدود اختيارات آنها را معين نمايد و نيز مي تواند وظايف امناي متعدد را تفكيك كند.

ماده 113_ حفظ و نظارت اموال در مواردي كه محتاج به تعيين امين

است مادام كه امين معين نشده به عهده دادستاني است كه اموال در حوزه او يافت مي شود.

ماده 114_ در خارج ايران مامورين كنسولي ايران حق دارند براي اداره اموال ايرانيان كه محتاج به تعيين امين و واقع در حوزه ماموريت آنها است موقتا نصب امين نمايند و بايد تا 10 روز پس ازنصب امين مدارك عمل خود را به وسيله وزارت امور خارجه به وزارت دادگستري بفرستند _ نصب امين نامبرده وقتي قطعي مي گردد كه دادگاه شهرستان تهران تصميم مامور كنسولي را تنفيذ كند.

ماده 115_ وظايف و اختياراتي كه به موجب قانون و نظامات مربوطه در مورد دخالت دادستانها در امور محتاج به تعيين امين مقرر است در خارج ايران بعهده مامورين كنسولي خواهد بود.

ماده 116_ اگر در عهود و قراردادهاي منعقده بين دولت ايران ودولتي كه مامور كنسولي ماموريت خود را در كشور آن دولت اجرا مي كند ترتيبي برخلاف مقررات دو ماده فوق اتخاذ شده باشدمامورين مذكور مفاد آن دو ماده را تاحدي كه با مقررات عهدنامه يا قرارداد مخالف نباشد اجرا خواهند كرد.

ماده 117_ اشخاصي كه نبايد به قيمومت منصوب شوند به سمت امين معين نخواهند شد.

ماده 118_ كسي كه به عنوان عجز از اداره اموال براي او امين معين شده اگر تصرفي در اموال خود بنمايد نافذ است و امين نمي تواند اورا ممانعت نمايد.

ماده 119_ مقررات راجع به وظايف و اختيارات و مسووليت قيم شامل امين غايب و جنين هم مي شود.

ماده 120_ سمت اميني كه براي جنين معرفي شده است پس ازتولد طفل زايل مي شود و در غير اين مورد پس از زوال سببي كه موجب تعيين امين شده است سمت امين زايل خواهد شد.

ماده 121_ مقررات راجع به عزل

قيم نسبت به امين هم جاري است

ماده 122_ اميني كه براي اداره اموال مربوطه به مصارف عمومي تعيين مي شود بايد به ترتيبي كه مقرر شده و موافق مصلحت اموال را اداره و در مصارف مخصوصه كه مقرر شده است صرف نمايد.

ماده 123_ اميني كه براي اداره اموال عاجز معين مي شود به منزله وكيل عاجز و احكام وكيل نسبت به او جاري است

ماده 124_ امين بايد در ظرف سه روز پس از ابلاغ با رعايت مدت مسافت مذكور در آيين دادرسي مدني قبول يا عدم قبول سمت امانت را به دادگاه اطلاع دهد و اگر در اين مدت قبولي خود را اطلاع نداد شخص ديگري معين خواهد شد مگر اين كه قبل از تعيين ديگري قبول سمت امانت را به دادگاه اطلاع دهد كه در اين صورت همان شخص به سمت امانت باقي خواهد ماند.

ماده 125_ هزينه حفظ و اداره اموالي كه براي آن زحمت كشيده شده است.

باب چهارم راجع به غايب مفقودالاثر
فصل اول در صلاحيت دادگاه (م 126 تا م 129

ماده 126_ امور راجع به غايب مفقودالاثر با دادگاه شهرستان محلي است كه آخرين اقامتگاه غايب در آن محل بوده است

ماده 127_ هرگاه اقامتگاه غايب در خارج از ايران باشد دادگاهي براي رسيدگي به امور غايب صالح است كه آخرين محل سكونت غايب در حوزه آن دادگاه بوده است

ماده 128_ هرگاه غايب در ايران اقامتگاه يا محل سكني نداشته يا اقامتگاه و محل سكناي او در ايران معلوم نباشد دادگاه محلي براي رسيدگي به امور غايب صالح است كه ورثه غايب در آن محل اقامت يا سكني دارند.

ماده 129_ در صورتي كه ورثه غايب در ايران معلوم نباشد دادگاهي صالح است كه غايب در آن جا مال دارد.

فصل دوم در تعيين امين م 130 تا م 135)

ماده 130_ دادستان و اشخاص ذينفع از قبيل وارث و بستانكار حق دارند از دادگاه درخواست تعيين امين براي اداره اموال غايب بنمايند.

ماده 131_ پس از وصول درخواست تعيين امين دادگاه درخصوص غيبت و اين كه غايب كسي را براي اداره اموال خود معين كرده است يا نه تحقيق نموده و پس از احراز غيبت و وجود شرايط ماده 1012قانون مدني تعيين امين مي نمايد.

ماده 132_ كسي كه در زمان غيبت غايب عملا متصدي امور او باشد در موقع تعيين امين براي غايب آن شخص بر ديگران مقدم خواهد بود.

ماده 133_ غايبي كه تابعيت او مشكوك است تابع مقررات راجع به تبعي ايران است

ماده 134_ ساير احكام امين غايب مطابق احكام مذكور در قانون مدني و باب سوم اين قانون است

ماده 135_ بعد از صدور حكم موت فرضي غايب يا معلوم شدن موت حقيقي يا زنده بودن غايب سمت امين زايل مي شود.

فصل سوم دادن اموال به طور موقت به تصرف ورثه م 136 تا م 152)

ماده 136_ بعد از گذشتن دو سال تمام از آخرين خبر غايب ورثه او مي توانند از دادگاه درخواست كنند كه دارايي غايب به تصرف آنهاداده شود.

ماده 137_ درخواست بايد كتبي و مشتمل بر امور زير باشد:

1 _ نام و مشخصات درخواست كننده

2 _ مشخصات غايب

3 _ تاريخ غيبت

4 _ ادله و جهاتي كه به موجب آن درخواست كننده حق اين درخواست را براي خود قايل است

ماده 138_ پس از وصول درخواست نامه دادگاه با حضوردرخواست كننده و دادستان به دلايل درخواست رسيدگي مي نمايد و نيز راجع به اقامتگاه غايب و تاريخ غيبت و معلوم نبودن محل او بازجويي لازم نموده و در صورت احراز صلاحيت درخواست كننده آگهي مشتمل بر درخواست نامبرده

و دعوت اشخاصي كه از غايب اطلاعي دارند براي اظهار اطلاع به دادگاه ترتيب مي دهد.

ماده 139_ آگهي مذكور فوق در سه دفعه متوالي هر كدام به فاصله يك ماه منتشر مي شود و پس از يك سال از تاريخ نشر آخرين آگهي در صورت وجود شرايط مذكور در ماده 1025 و 1026 قانون مدني اموال غايب به تصرف ورثه او داده مي شود.

ماده 140_ در صورتي كه غايب براي اداره اموال خود كسي را معين كرده باشد و آن كس فوت شود يا به جهت ديگري صلاحيتش براي اداره اموال از بين برود امين براي اداره اموال معين مي گردد و اموال به تصرف ورثه داده نمي شود تا حكم موت فرضي غايب صادرشود.

ماده 141_ هرگاه در بين اموال غايب مال ضايع شدني باشد ورثه ياامين كه اموال غايب به تصرف آنها داده شده آن مال را فروخته و ازنتيجه فروش با رعايت مصلحت غايب مالي خريداري و يا اقدام ديگري كه به صرفه غايب باشد، مي نمايد.

ماده 142_ هر يك از امين و ورثه كه اموال غايب به تصرف آنها داده شده است مي توانند با اجازه دادستان اموال منقوله غايب را كه مورد احتياج نيست فروخته و از پول آن مال ديگري كه موافق مصلحت غايب باشد، خريداري و يا اقدام ديگري كه به صرفه غايب باشد بنمايند.

ماده 143_ در موردي كه اموال غايب به ورثه تسليم مي شود هرگاه وصيتي شده باشد، اموال مورد وصيت به وصي يا موصي له داده مي شود مشروط به اين كه مطابق ماده 1026 قانون مدني تامين بدهند.

ماده 144_ ورثه و وصي و موصي له كه اموال غايب موقتا به آنهاتسليم مي شود بايد اموال را با رعايت مصلحت غايب حفظ و اداره نمايند و آنها در اداره اموال غايب به

منزله وكيل او خواهند بود.

ماده 145_ در مورد تسليم اموال به امين يا ورثه دادگاه به درخواست يكي از ورثه يا امين صورتي از اموال و اسناد غايب تنظيم مي نمايد و اين صورت در دفتر دادگاه بايگاني مي شود واشخاص ذينفع مي توانند از آن رونوشت بگيرند.

ماده 146_ در صورتي كه ورثه درخواست كنند صورت اموال باحضور دادستان تنظيم و بهاي اموال به توسط كارشناس معين و درصورت اموال بهاي آنها قيد شود، دادگاه درخواست نامبرده رامي پذيرد و هزينه ارزيابي از مال غايب برداشته خواهد شد.

ماده 147_ نفقه اشخاص واجب النفقه غايب و ديون غايب از وجه نقد يا منافع اموال او داده مي شود و در صورت عدم كفايت از اموال منقوله فروخته خواهد شد و اگر اموال منقول هم كافي نباشد ازاموال غيرمنقول فروخته مي شود.

ماده 148_ در غير مورد ماده قبل ورثه و امين حق ندارند اموال غيرمنقول غايب را بفروشند يا رهن بگذارند.

ماده 149_ در دعوي بر غايب ورثه يا امين حق دارند براي وصول مطالبات غايب اقامه دعوي نمايند.

ماده 150_ در موردي كه اموال غايب به تصرف ورثه يا امين داده شده باشد دادگاه مي تواند حق الزحمه متناسبي از درآمد براي ورثه ياامين معين نمايد هزينه حفظ و اداره اموال غايب از اموال غايب برداشته مي شود.

ماده 151_ هرگاه بين ورثه غايب غايبي بوده كه محتاج به تعيين امين باشد، براي او نيز اميني معين و سهم شخص غايب به امين سپرده مي شود.

ماده 152_ هرگاه بين ورثه غايب محجوري باشد سهم او به ولي ياقيم يا وصي سپرده خواهد شد.

فصل چهارم در حكم موت فرضي م 153 تا م 161)

ماده 153_ اشخاص زير مي توانند از دادگاه درخواست صدور حكم موت فرضي غايب را بنمايند:

1 _ ورثه غايب

2 _ وصي و موصي له

ماده

154_ درخواست بايد كتبي و مشتمل بر امور زير باشد:

1 _ مشخصات غايب

2 _ تاريخ غيبت

3 _ دلايلي كه به موجب آن درخواست كننده حق درخواست صدور حكم موت فرضي را دارد.

4 _ ادله و اسنادي كه مطابق ماده 1020 و 1021 و 1022 قانون مدني ممكن است به موجب آن ادله و اسناد درخواست حكم موت فرضي غايب را نمود.

ماده 155_ پس از وصول درخواست نامه دادگاه اظهارات و دلايل درخواست كننده را در نظر گرفته و در صورتي كه اظهارات و دلايل نامبرده را موجه دانست آگهي مطابق ماده 1023 قانون مدني ترتيب مي دهد و اين آگهي در 3 نوبت متوالي و هر كدام به فاصله يك ماه منتشر مي شود و جلسه رسيدگي به درخواست به فاصله يك سال از تاريخ نشر آخرين آگهي معين مي گردد.

مقررات اين ماده در صورتي اجراء مي شود كه قبلا در زمينه درخواست تصرف اموال آگهي نشده باشد و چنانچه مطابق ماده 1025 قانون مدني آگهي شده باشد دادگاه به آن آگهي اكتفا مي نمايد.

ماده 156_ رسيدگي با حضور درخواست كننده و دادستان به عمل مي آيد _ عدم حضور درخواست كننده مانع رسيدگي نيست

ماده 157_ دادگاه مي تواند هرگونه تحقيق كه مقتضي بداند، بنمايد و پس از احراز موجبات صدور حكم موت فرضي حكم مي دهد.

ماده 158_ حكم بايد مشتمل بر امور زير باشد:

1 _ نام و نام خانوادگي درخواست كننده

2 _ مشخصات غايب

3 _ دلايل و مستندات حكم

4 _ تاريخ صدور حكم

ماده 159_ درخواست كننده مي تواند از رد درخواست خود و دادستان از حكم موت فرضي پژوهش بخواهد و راي پژوهش قابل فرجام نيست

ماده 160_ بعد از قطعيت حكم موت فرضي تاميناتي كه

از امين يا ورثه گرفته شده است مرتفع مي شود.

ماده 161_ در هر موقع موت حقيقي يا زنده بودن غايب معلوم شود اقداماتي كه راجع به موت فرضي او به عمل آمده است بلااثرخواهد شد، مگر اقداماتي كه براي حفظ و اداره اموال غايب شده است

باب پنجم در امور راجع به تركه
فصل اول در صلاحيت(م 162 تا م 165

ماده 162_ امور راجع به تركه عبارت است از اقداماتي كه براي حفظ تركه و رسانيدن آن به صاحبان حقوق مي شود از قبيل مهر و موم و تحرير تركه و اداره تركه و غيره

ماده 163_ امور راجع به تركه با دادگاه بخشي است كه آخرين اقامتگاه متوفي در ايران در حوزه آن دادگاه بوده و اگر متوفي در ايران اقامتگاه نداشته با دادگاهي است كه آخرين محل سكناي متوفي درحوزه آن دادگاه بوده است

ماده 164_ هرگاه متوفي در ايران اقامتگاه يا محل سكني نداشته دادگاهي صالح است كه تركه در آنجا واقع شده و اگر تركه در جاهاي مختلف باشد، دادگاهي كه مال غيرمنقول در حوزه آن واقع است صلاحيت خواهد داشت و اگر اموال غيرمنقول در حوزه هاي متعددباشد صلاحيت با دادگاهي است كه قبلا شروع به اقدام كرده است

ماده 165_ هرگاه تمام يا قسمتي از اموال متوفي در حوزه دادگاهي غير از دادگاهي كه مطابق مواد فوق صالح است باشد، دادگاهي كه اموال در حوزه آن دادگاه است اقدامات راجع به حفظ اموال متوفي را از قبيل مهر و موم به عمل آورده رونوشت صورتمجلس عمليات خود را به دادگاهي كه مطابق دو ماده فوق براي رسيدگي به امور تركه صالح است مي فرستد.

فصل دوم در مهر و موم (م 166 تا م 193 )

ماده 166_ دادگاه بخش مهر مخصوصي براي مهر و موم تركه خواهد داشت و نمونه آن بايد نزد رئيس دادگاه شهرستان باشد.

ماده 167_ اشخاص مذكور زير مي توانند درخواست مهر و موم تركه را بنمايند:

1 _ هر يك از ورثه متوفي يا نماينده قانوني آنها.

2 _ موصي له در صورتي كه وصيت به جز مشاع شده باشد.

3 _ طلبكار

متوفي كه طلب او مستند به سند رسمي يا حكم قطعي باشد به مقدار طلب در صورتي كه در مقابل طلب رهن نبوده و ترتيب ديگري هم براي تامين طلب نشده باشد.

4 _ كسي كه از طرف متوفي به عنوان وصايت معين شده باشد.

ماده 168_ دادگاه بخش در موارد زير پس از اطلاع اقدام به مهر وموم مي نمايد:

1 _ در موردي كه كسي كه در خانه استيجاري يا مهمانخانه و امثال آن فوت شده و كسي براي حفظ اموال او نباشد.

2 _ در صورتي كه از اموال دولتي يا عمومي نزد متوفي امانت باشد.

در مورد شق اول اين ماده مالك خانه يا مدير مهمانخانه و امثال آنها مكلفند به دادگاه بخش اطلاع بدهند.

ماده 169_ در مورد شق 2 ماده فوق ، مهر و موم فقط نسبت به اموال دولتي يا عمومي كه نزد متوفي امانت بوده است به عمل مي آيدمگر اين كه اشخاص صلاحيتدار درخواست مهر و موم نسبت به درخواست بقيه اموال را بنمايند.

ماده 170_ در صورتي كه قبل از حضور دادرس دادگاه بخش درمحل تركه اقدام فوري براي حفظ تركه لازم باشد، اقدام مزبور به توسط دادستان و در جايي كه دادستان نباشد به توسط كلانتري محل و اگر مامورين شهرباني نباشند به توسط دهبان با حضور دو نفرمعتمد محلي به عمل مي آيد و در مورد مداخله دهبان دادستان مي تواند در هر دهستان كه مقتضي بداند دهبان را از مداخله منع كرده و صاحب دفتر رسمي يا يكي از مامورين دولتي يا دو نفر معتمد محلي را متفقا به انجام اين كار مامور نمايد، مامورين نامبرده مراتب را در صورتمجلس نوشته و آن را به دادگاه بخش

مي فرستند.

ماده 171_ در هر موردي كه از طرف مامورين مذكور در ماده قبل تركه مهر و موم مي شود مامورين نامبرده كليد قفلهايي را كه بر روي آن مهر و موم خورده است در پاكت يا لفافي مهر و موم نموده و به دادگاه بخش مي فرستند.

ماده 172_ در صورتي كه بين ورثه محجوري باشد كه ولي يا وصي يا قيم نداشته باشد، دادرس بايد پس از مهر و موم مراتب را به دادستان اطلاع دهد كه جهت تعيين قيم اقدام نمايد.

ماده 173_ در صورتي كه بين ورثه غايبي باشد كه براي اداره اموال خود نماينده نداشته باشد اگر محل غايب معلوم است دادرس مهر وموم تركه را به او اطلاع مي دهد و اگر محل غايب معلوم نباشد به دادستان اطلاع خواهد داد كه در صورت اقتضا جهت تعيين امين براي او اقدام كند.

ماده 174_ رئيس دادگاه در مواردي كه بايد اقدام به مهر و موم شودفورا بايد خود يا به وسيله كارمند علي البدل اقدام به مهر و موم نمايد و اگر علتي موجب تاخير اين اقدام گردد علت مذكور را درصورتمجلس مي نويسد.

ماده 175_ وقت مهر و موم را دادگاه به اشخاصي كه ذينفع بداند اطلاع مي دهد ولي نبايد اين امر موجب تاخير مهر و موم شود.

ماده 176_ در موقع مهر و موم صورتمجلس مشتمل بر امور زيرتنظيم مي شود:

1 _ تاريخ سال و ماه و روز و ساعتي كه اقدام به مهر و موم شده است

2 _ نام و مشخصات كسي كه مباشر مهر و موم است

3 _ علتي كه موجب مهر و موم شده است

4 _ نام و مشخصات و محل اقامت كسي كه درخواست مهر و موم نموده و اگر

دادرس به نظر خود اقدام به مهر و موم كرده باشد اين نكته را در صورتمجلس مي نويسد.

5 _ نام و مشخصات و اظهارات اشخاص ذينفع كه در موقع مهر وموم حاضر بوده اند.

6 _ تعيين جايي كه تركه در آن جا مهر و موم شده از قبيل اطاق صندوقخانه و گنجه

7 _ وصف اجمالي از اشيايي كه مهر و موم شده است

8 _ اموال در محل خود مهر و موم شده است يا محل آن تغيير داده شده

9 _ نگهبان در صورتي كه معين شده باشد با ذكر اين كه نگهبان رادادرس مستقلا معين كرده يا برحسب معرفي اشخاص ذينفع

10 _ اظهار كتبي و صريح با قيد التزام از كليه اشخاصي كه با متوفي در يك جا زندگي كرده و يا اموال در تصرف آنها بوده مشعر بر اين كه چيزي از اموال متوفي را خارج يا مخفي نكرده و مطلع نيستند كه ديگري به طور مستقيم يا غيرمستقيم اموال متوفي را برده يا مخفي كرده است

ماده 177_ صورتمجلس مذكور فوق بايد به امضاء كسي كه مباشرمهر و موم است و اشخاص ذينفع برسد و در صورتي كه اشخاص مزبور نخواهند يا نتوانند امضاء كنند مراتب در صورتمجلس ذكرمي شود.

ماده 178_ كليد قفلهايي كه روي آن مهر و موم شده در دادگاه بخش بايگاني و اين امر در صورتمجلس قيد مي شود.

ماده 179_ نسبت به اموالي كه مهر و موم آن ممكن نيست صورت اجمالي از آن برداشته شده و در صورت لزوم نگهباني برآن مي گمارند.

ماده 180_ در صورتي كه از اموال دولتي يا عمومي نزد متوفي امانت باشد اموال نامبرده در همان محلي كه متوفي گذارده است مهرو موم خواهد شد مگر

اين كه موجبي براي تغيير محل باشد.

ماده 181_ هرگاه در مهر و موم تركه وصيت نامه يا برگهاي ديگري پيدا شود كه در لفافي مهر و موم شده باشد دادرس مشخصات اوراق و چگونگي مهر و موم و عنواني كه روي آن نوشته شده و نشانه روي لفاف را در صورت مجلس نوشته دادرس و حاضرين اگرمعروف باشند و بتوانند امضا كنند، امضا و اگر امتناع از امضا نمايند امتناع آنها از امضا نوشته مي شود.

ماده 182_ لفاف مذكور در ماده فوق ، به دادگاهي كه براي رسيدگي به امور تركه صالح است فرستاده مي شود.

ماده 183_ اگر از عنوان روي لفاف يا علايم ديگري معلوم شود كه برگها متعلق به غيرمتوفي است دادرس برگها را به صاحبان آن رد نموده و رسيد دريافت مي نمايد و مشخصات آن را در صورتمجلس مي نويسد و اگر صاحبان برگها حاضر نباشند آن را تامين مي نمايد تاصاحبان آنها مطالبه نمايند.

حكم اين ماده در موردي جاري است كه معارضي نباشد والا مطابق ماده قبل رفتار خواهد شد.

ماده 184_ هرگاه وصيت نامه در لفاف نباشد، دادرس اوصاف آن رادر صورتمجلس نوشته آن را به دادگاهي كه براي رسيدگي به امورتركه صالح است مي فرستد.

ماده 185_ دادگاهي كه لفاف مذكور در مواد فوق به آن جا فرستاده شده است آن را باز مي كند و در صورتي كه برگها جزو تركه باشد امانت نگاه مي دارد والا اگر صاحبان آن حاضر باشند به آنها داده مي شود و اگر حاضر نيستند محفوظ مي ماند تا صاحبان آن حاضرشوند و اگر معلوم نباشد كه برگها متعلق به كيست برگها در دادگاه مي ماند تا صاحب آن معلوم شود.

ماده 186_ اگر به دادرس در ضمن عمليات مهر و

موم اطلاعي راجع به وجود وصيتنامه داده شود، دادرس جستجو نموده و چنانچه وصيت نامه موجود باشد به ترتيب مذكور در ماده 184 عمل مي كند.

ماده 187_ در مواردي كه وصيت نامه معتبري به نظر دادرس مي رسد كه آن وصيت نامه مشتمل بر امور فوري باشد، دادرس اجازه مي دهد كه امور مذكور انجام داده شود.

ماده 188_ در موقع مهر و موم يا برداشتن مهر و موم اشيا يانوشتجاتي كه داخل در تر كه نبوده و متعلق به زن يا شوهر متوفي يامتعلق به غير باشد به صاحبان آنها رد و مشخصات اشياء نامبرده درصورتمجلس نوشته مي شود.

ماده 189_ آن مقدار از اثاث البيت و غيره كه براي زندگاني عيال واولاد متوفي ضرورت دارد و همچنين اشيايي كه قابل مهر و موم نيست مهر و موم نمي شود و اشيا مزبور در صورتمجلس توصيف مي گردد.

ماده 190_ هزينه اي كه براي كفن و دفن متوفي با رعايت شوون او لازم و ضروري است از وجوه نقد برداشته مي شود و اگر وجه نقدنباشد از تركه برداشته شده و به فروش مي رسد و بقيه مهر و موم خواهد شد.

ماده 191_ در صورتي كه متوفي مال نداشته يا مال قابل مهر و موم نباشد، دادرس صورتمجلسي تنظيم نموده و آن مطلب را در آن قيد مي نمايد.

ماده 192_ بعد از تحرير تركه درخواست مهر و موم پذيرفته نمي شود و اگر در اثنا تحرير تركه درخواست مهر و موم بشود فقط آن مقداري كه تحرير نشده است مهر و موم مي گردد.

ماده 193_ اشيا ضايع شدني يا اشيايي كه نگاهداري آنها مستلزم هزينه بي تناسب است يا اموال كم قيمتي كه حمل و نقل و نگاهداري آنها مستلزم زحمت و اشغال مكان وسيعي است ممكن است مهر وموم نشود و در اين صورت اگر

اشيا نامبرده مورد احتياج اشخاص واجب النفقه نباشد فروخته شده و پول آن در صندوق دادگستري يا يكي از بانكهاي معتبر توديع مي شود.

فصل سوم : در برداشتن مهر و موم م 194 تا م 205 )

ماده 194_ كساني كه حق درخواست مهر و موم تركه را دارند مي توانند رفع مهر و موم را هم درخواست نمايند.

ماده 195_ درخواست برداشتن مهر و موم از دادگاه بخشي مي شود كه براي رسيدگي به امور تركه صالح است و هرگاه تركه در حوزه دادگاه بخش ديگري باشد دادگاه بخش محل وجود تركه به دستور دادگاه مذكور اقدام به رفع مهر و موم مي نمايد و صورتمجلس مربوط به اين عمل را به دادگاهي كه دستور برداشتن مهر و موم راداده است مي فرستد.

ماده 196_ دادگاه بخشي كه مهر و موم را برمي دارد روز و ساعت برداشتن مهر و موم را معين و به عموم وراث و وصي و موصي لهم كه معروف و محل اقامت آنها در حوزه آن دادگاه بخش باشد، ابلاغ مي نمايد.

ماده 197_ نسبت به اشخاص ذينفع كه محل اقامت آنها خارج از حوزه دادگاه بخش باشد ابلاغ وقت به آنها لازم نيست و اگر وقت به اشخاص مذكور اطلاع داده نشود دادگاه به جاي آنها متصدي دفتر رسمي يا يك نفر از معتمدين محل را معين و او را دعوت مي كند كه با حضور او مهر و موم برداشته شود.

ماده 198_ عدم حضور اشخاصي كه وقت برداشتن مهر و موم به آنها اطلاع داده شده مانع از برداشتن مهر و موم نخواهد بود.

ماده 199_ در صورتي كه بين ورثه غايب يا محجور باشد رفع مهرو موم بعد از تعيين وكيل يا امين براي غايب و تعيين قيم براي محجور به عمل خواهد آمد.

ماده 200_ دادرس دادگاه بخش

مي تواند برداشت مهر و موم را خود انجام دهد يا به كارمند علي البدل رجوع نمايد.

ماده 201_ در موقع برداشتن مهر و موم صورتمجلسي مشتمل بر امور زير تنظيم مي شود:

1 _ تاريخ _ ساعت _ روز _ ماه _ سال با تمام حروف

2 _ نام و مشخصات درخواست كننده

3 _ حضور و اظهارات اشخاص ذينفع و نمايندگان آنها و اشخاصي كه دادگاه بخش دعوت كرده است

4 _ مهر و موم صحيح و بي عيب بوده يا دست خورده با توصيف كامل از دستخوردگي

5 _ نام و سمت كسي كه مهر و موم را برمي دارد.

6 _ امضا كسي كه مهر و موم را برمي دارد و ساير حاضرين

ماده 202_ در موقع برداشتن مهر و موم ريز آن چه از تركه مهر وموم شده مطابق ترتيب مذكور در تحرير تركه برداشته خواهد شد واگر تنظيم صورت ريز تركه در يك جلسه تمام نشود در آخر هرجلسه آن قسمتي از تركه كه مهر و موم آن برداشته شده مجددا مهرو موم مي شود.

ماده 203_ اگر در ضمن تركه اشيا يا نوشتجاتي متعلق به غير باشدو صاحبان آنها استرداد آن را درخواست نمايند بايد به كسي كه حق گرفتن اشيا و نوشتجات را دارد رد شود و هرگاه صاحبان اشيا و نوشتجات حاضر نباشند اشيا و نوشتجات نامبرده حفظ مي شود تابه صاحبان آنها رد شود.

ماده 204_ در موارد زير مهر و موم بدون تنظيم صورت ريز تركه برداشته مي شود:

1 _ در صورتي كه درخواست كننده مهر و موم درخواست رفع مهر وموم را بدون تنظيم صورت ريز تركه نمايد و بين ورثه محجور يا غايب و علت ديگري براي مهر و موم يا تحرير

تركه نباشد.

2 _ در صورتي كه مهر و موم به درخواست بستانكار به عمل آمده وورثه پرداخت طلب او را تعهد نمايند يا بستانكار با برداشتن مهر وموم بدون تنظيم صورت ريز تركه رضايت دهد و علت ديگري براي مهر و موم يا تحرير تركه نباشد.

3 _ اگر علت مهر و موم قبل از برداشتن مهر و موم يا در جريان آن مرتفع شود.

ماده 205_ هرگاه بين ورثه غايب يا محجور باشد و همچنين درصورتي كه وراث متوفي معلوم نباشد در موقع برداشتن مهر و موم تركه بايد تحرير شود.

فصل چهارم در تحرير تركه م 206 تا م 224 )

ماده 206_ مقصود از تحرير تركه تعيين مقدار تركه و ديون متوفي است

ماده 207_ درخواست تحرير تركه از ورثه يا نماينده قانوني آنها و وصي براي اداره اموال پذيرفته مي شود.

ماده 208_ امين غايب و قيم محجور بايد در ظرف 10 روز از تاريخ تعيين و ابلاغ سمت نامبرده به آنها در صورتي كه تركه تحرير نشده باشد درخواست تحرير تركه نمايند.

ماده 209_ در صورتي كه سهم محجور از تركه متوفايي قبل ازتعيين قيم معين نشده باشد قيم بايد به محض انتصاب خود درخواست تحرير تركه نمايد و همچنين است در صورتي كه پس ازتعيين قيم سهمي از تركه متوفايي به محجور برسد.

ماده 210_ دادگاه بخش براي تحرير تركه وقتي را كه كمتر از يك ماه و بيش از سه ماه از تاريخ نشر آگهي نباشد، معين كرده و در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار آگهي مي دهد كه ورثه يا نماينده قانوني آنها، بستانكاران و مديونين به متوفي و كسان ديگري كه حقي برتركه متوفي دارند در ساعت و روز معين در دادگاه براي تحرير تركه حاضر شوند.

علاوه بر آگهي

فوق براي هر يك از ورثه يا نماينده قانوني آنها و وصي و موصي له اگر معين و در حومه دادگاه مقيم باشند براي حضور در وقت احضاريه فرستاده مي شود.

ماده 211_ هرگاه ميزان تركه كمتر از يك هزار ريال باشد آگهي مذكور در ماده فوق لازم نيست و دادگاه وقتي را براي تحرير تركه معين كرده و به اشخاص ذينفع كه معلوم و در حوزه دادگاه مقيم باشند اطلاع مي دهد.

ماده 212_ غيبت اشخاصي كه احضار شده اند مانع از تحرير تركه نخواهد بود.

ماده 213_ براي تحرير تركه صورتي از تركه برداشته مي شود و اين صورت بايد مشتمل بر امور زير باشد:

1 _ توصيف اموال منقول با تعيين بهاي آن

2 _ تعيين اوصاف و وزن و عيار نقره و طلا آلات

3 _ مبلغ و نوع نقدينه

4 _ بها و نوع برگهاي بهادار.

5 _ اسناد با ذكر خصوصيات آنها.

6 _ نام رقبات غيرمنقول

ماده 214_ ارزيابي اموال منقول به توسط ارزيابي كه مورد تراضي ورثه يا مورد اعتماد دادرس باشد به عمل مي آيد.

ماده 215_ مطالبات و بدهي متوفي كه به موجب احكام نهايي و اسناد رسمي يا دفاتر و برگهاي مربوط به متوفي يا اقرار مديونين و ورثه مسلم است نيز در صورت تركه نوشته مي شود.

ماده 216_ در موقع تحرير تركه صورت مجلسي برداشته مي شود كه مشتمل بر امور زير باشد:

1 _ نام و سمت متصدي تحرير تركه

2 _ نام و مشخصات كساني كه احضار شده و كساني كه حاضرشده اند.

3 _ محلي كه تحرير تركه در آن جا صورت مي گيرد.

4 _ اظهارات اشخاص راجع به دارايي و بدهي و تركه متوفي

5 _ نام و مشخصات كسي كه اسناد و اموال

به او داده مي شود.

ماده 217_ اگر در ضمن تركه دفاتر بازرگاني باشد جاهاي سفيد آن بادو خط متقاطع پر مي شود و اگر دفاتر مطابق قانون پلمپ نشده باشد متصدي تحرير تركه صفحات دفتر را امضاء مي نمايد و اگر بين صفحه هايي كه نوشته شده جاي سفيدي مانده باشد آن جا دو خط متقاطع كشيده مي شود.

ماده 218_ در مدتي كه تركه تحرير مي شود تصرف در تركه ممنوع است مگر تصرفاتي كه براي اداره و حفظ تركه لازم است

ماده 219_ عمليات اجرايي راجع به بدهي متوفي در مدت تحريرتركه معلق مي ماند.

ماده 220_ مرور زمان نسبت به مطالبات متوفي در مدت تحرير تركه جاري نمي شود.

ماده 221_ دعاوي راجع به تركه يا بدهي متوفي در مدت تحرير تركه توقيف مي شود ولي به درخواست مدعي ممكن است خواسته تامين شود.

ماده 222_ صورت تركه و همچنين صورت مجلس تحرير تركه در دفتر دادگاه بايگاني مي شود و اشخاص ذينفع مي توانند به آن مراجعه نموده و رونوشت بگيرند.

ماده 223_ هرگاه در موقع تحرير تركه اختلافي بين ورثه راجع به اداره تركه باشد، دادگاه سعي مي كند كه اختلاف آنها به طريق مسالمت مرتفع شود والا به درخواست يكي از ورثه كسي را از ورثه يا غير آنها براي حفظ تركه موقتا معين مي نمايد.

ماده 224_ خاتمه تحرير تركه به ورثه اطلاع داده مي شود و هرگاه ورثه يا اقامتگاه آنها معين نباشد اطلاع مزبور به وسيله آگهي در روزنامه خواهد شد.

فصل پنجم ديون متوفي
مبحث اول استيفاء دين از تركه(م 225 تا م 241

ماده 225_ ديون و حقوقي كه به عهده متوفي است بعد از هزينه كفن و دفن و تجهيز متوفي و ساير هزينه هاي ضروري از قبيل هزينه حفظ و اداره تركه بايد از تركه داده شود.

ماده 226_ ورثه ملزم

نيستند غير از تركه چيزي به بستانكاران بدهند و اگر تركه براي ادا تمام ديون كافي نباشد تركه مابين تمام بستانكاران به نسبت طلب آنها تقسيم مي شود مگر اين كه آن را بدون شرط قبول كرده باشند كه در اين صورت مطابق ماده 246 مسوول خواهند بود.

در موقع تقسيم ديوني كه به موجب قوانين داراي حق تقدم ورجحان هستند رعايت خواهد شد، بستانكاران زير هر يك به ترتيب حق تقدم بر ديگران دارند:

طبقه اول

الف _ حقوق خدمه خانه براي مدت سال آخر قبل از فوت

ب _ حقوق خدمتگزاران بنگاه متوفي براي مدت شش ماه قبل ازفوت

ج _ دستمزد كارگراني كه روزانه يا هفتگي مزد مي گيرند براي مدت سه ماه قبل از فوت

طبقه دوم

طلب اشخاصي كه مال آنها به عنوان ولايت يا قيمومت تحت اداره متوفي بوده نسبت به ميزاني كه متوفي از جهت ولايت و ياقيمومت مديون شده است

اين نوع طلب در صورتي داراي حق تقدم خواهد بود كه موت دردوره قيمومت يا ولايت و يا در ظرف يك سال بعد از آن واقع شده باشد.

طبقه سوم

طلب پزشك و داروفروش و مطالباتي كه به مصرف مداواي متوفي و خانواده اش در ظرف سال قبل از فوت رسيده است

طبقه چهارم

الف _ نفقه زن مطابق ماده 1026 قانون مدني

ب _ مهريه زن تا ميزان 10 هزار ريال

طبقه پنجم

ساير بستانكاران

ماده 227_ اگر چيزي از تركه در مقابل ديني رهن باشد مرتهن نسبت به مال مرهون بر ساير بستانكاران مقدم است و اگر بهاي مال مرهون از طلب مرتهن زايد باشد مقدار زايد مابين بستانكاران تقسيم مي شود و اگر كمتر باشد مرتهن نسبت به باقيمانده

طلب خود مانند ساير بستانكاران خواهد بود.

ماده 228_ ورثه مي توانند ديون را از تركه يا از مال خود ادا نمايند.

ماده 229_ تصرفات ورثه در تركه از قبيل فروش و صلح و هبه وغيره نافذ نيست مگر بعد از اجازه بستانكاران و يا ادا ديون

ماده 230_ ورثه در مقابل بستانكاران ضامن نقص يا تلف تركه نيستند مگر اين كه نقص يا تلف مستند به تقصير آنها باشد.

ماده 231_ ديون مؤجل متوفي بعد از فوت حال مي شود.

ماده 232_ دعوي بر ميت اعم از دين يا عين بايد به طرفيت ورثه ويا نماينده قانوني آنها اقامه شود هر چند تركه در يد وراث نباشدليكن مادامي كه تركه به دست آنها نرسيده است مسوول ادا ديون نخواهند بود.

ماده 233_ اثبات دعوي به طرفيت بعضي از ورثه نسبت به سهم همان بعض موثر است و وارث ديگر كه طرف دعوي نبوده مي تواندبر حكمي كه به طرفيت بعضي از ورثه صادر شده اعتراض نمايد.

ماده 234_ ورثه مي توانند براي اثبات طلب يا حقي براي متوفي اقامه دعوي كنند هر چند بعد از ثبوت حق چيزي عايد آنها نشودمثل اين كه دين متوفي مستغرق تركه او باشد.

ماده 235_ بستانكار از متوفي نيز در صورتي كه تركه به مقدار كافي براي ادا دين در يد ورثه نباشد، مي تواند بر كسي كه او را مديون متوفي مي داند يا مدعي است كه مالي از تركه متوفي در يد اوست اقامه دعوي كند.

ماده 236_ در مورد ماده قبل اگر طلب از متوفي محرز نباشد مدعي بايد طلب خود را از متوفي به طرفيت ورثه اثبات و پس از آن دعوي خود را بر كسي كه مديون متوفي يا مالي از متوفي نزد او مي داند،اقامه كند

و مي تواند بر هر دو در يك دادخواست اقامه دعوي نمايد.

ماده 237_ در مواردي كه براي ادا ديون متوفي وصي معين شده است اثبات دين به طرفيت وصي و ورثه مي گردد.

ماده 238_ در مورد تركه متوفاي بلاوارث كه مدير تركه معين مي شود اثبات دين به طرفيت مدير تركه مي گردد.

ماده 239_ در دعاوي راجع به عين طرف دعوي كسي است كه عين در دست اوست خواه وارث باشد يا غيروارث مگر اين كه آن كس مقر باشد كه عين جزو تركه است در اين صورت مدعي بايد براي اثبات ادعاي خود بر تمام ورثه اقامه دعوي نمايد.

ماده 240_ ورثه متوفي مي توانند تركه را قبول كرده كه ديون متوفي را بپردازند و يا تركه را واگذار و رد كنند كه به بستانكاران داده شود و نيز مي توانند قبول يا رد خود را منوط به تحرير تركه نمايند و پس ازتحرير تركه ديون و تركه را مطابق صورت تحرير قبول يا رد نمايندو يا تصفيه تركه را از دادگاه بخواهند.

ماده 241_ قيم محجور و امين غايب نمي توانند تركه و ديون را به طور مطلق قبول نمايند ولي مي توانند مطابق صورت تحرير تركه قبول كنند.

مبحث دوم قبول تركه(م 242 تا م 248

ماده 242_ قبول تركه ممكن است صريح باشد يا ضمني

قبول صريح آن است كه به موجب سند رسمي يا عادي قبول خود رابه دادگاه اطلاع دهند.

قبول ضمني آن است كه عملياتي در تركه نمايند كه كاشف از قبول تركه و ادا ديون باشد از قبيل بيع و صلح و هبه و رهن و امثال آن كه به طور وضوح كشف از قبول تركه نمايد.

ماده 243_ حفظ تركه و جمع آوري درآمد و وصول مطالبات و به طوركلي اقدامات راجع به اداره

تركه كاشف از قبول آن نخواهد بود.

ماده 244_ اگر چيزي از تركه در معرض تلف بوده يا حفظ آن محتاج به هزينه اي باشد كه متناسب با بهاي آن نيست وارث مي تواند آن رابفروشد و اين عمل قبول ضمني تركه محسوب نمي شود وهمچنين در صورتي كه براي هزينه كفن و دفن ميت و هزينه ضروري ديگر، فروش قسمتي از تركه لازم باشد اين عمل قبول ضمني تركه محسوب نيست

ماده 245_ اگر وارثي قبل از قبول يا رد تركه فوت كند ورثه آن وارث به جاي او مي توانند تركه را قبول يا رد نمايند.

ماده 246_ هرگاه بعضي از ورثه تركه را قبول و بعضي رد نمايندتركه بايد تحرير شود و بعد از تحرير هم مي توانند قبول يا رد نمايند.

ماده 247_ وارثي كه تركه را قبول كرده است مادامي كه تصرف درتركه نكرده مي تواند رد نمايد.

ماده 248_ در صورتي كه ورثه تركه را قبول نمايند، هر يك مسوول ادا تمام ديون به نسبت سهم خود خواهند بود مگر اين كه ثابت كنند ديون زايد بر تركه بوده يا ثابت كنند كه پس از فوت متوفي تركه بدون تقصير آنها تلف شده و باقيمانده تركه براي پرداخت ديون كافي نيست كه در اين صورت نسبت به زايد از تركه مسوول نخواهند بود.

مبحث سوم رد تركه(م 249 تا م 254

ماده 249_ وارثي كه تركه را رد مي كند، بايد كتبا يا شفاها به دادگاه اطلاع بدهد، اطلاع مزبور در دفتر مخصوصي ثبت خواهد شد اين رد نبايد معلق يا مشروط باشد.

ماده 250_ رد تركه بايد در مدت يك ماه از تاريخ اطلاع وارث به فوت مورث به عمل آيد و اگر در مدت نامبرده رد تركه به عمل نيايددر حكم قبول و

مشمول ماده 248 خواهد بود.

ماده 251_ در صورتي كه تركه تحرير شده باشد مدت مذكور فوق از تاريخ ابلاغ خاتمه تحرير تركه به وارث شروع مي شود.

ماده 252_ اگر وارثي قبل از رد تركه فوت شود حق رد به ورثه او منتقل مي شود.

ماده 253_ اگر وارث عذر موجهي براي عدم اظهار رد در مدت مقرر داشته باشد. دادگاه مي تواند مهلت مذكور را تمديد يا تجديد كند.

ماده 254_ هرگاه تمام ورثه تركه را رد نمايند در حكم تركه متوفاي بلاوارث بوده و مطابق مقررات فصل هشتم اين باب رفتار مي شود ليكن اگر از ديون متوفي زايدي بماند، مال ورثه خواهد بود.

مبحث چهارم قبول ديون مطابق صورت تحرير تركه(م 255 تا 259

ماده 255_ در صورتي كه ورثه فقط مطابق صورت تحرير تركه تركه و ديون را قبول كنند بايد در ظرف مدت يك ماه از تاريخ فوت مورث اين مطلب را به دادگاه بخش اطلاع دهند در اين صورت ورثه ملزمند كه ديون متوفي را در حدود صورت تركه بپردازند هر چندبعد از تنظيم صورت تحرير تركه ادعاي طلب شده باشد.

ماده 256_ اطلاع مذكور در صورتي موثر است كه قبلا تركه تحريرشده يا بعدا تحرير شود.

ماده 257_ بعد از تحرير تركه نيز ورثه مي توانند در ظرف يك ماه ازتاريخ اطلاع به خاتمه تحرير تركه قبول يا رد خود را اظهار نمايند و دادگاه بخش مي تواند به حسب اقتضا اين مدت را زياد كند.

ماده 258_ در صورتي كه بعضي از ورثه تركه را قبول كرده و بعضي رد نمايند وارثي كه تركه را قبول كرده است اقدامات لازمه را براي اداره تركه و ادا ديون و حقوق و وصول مطالبات و غيره انجام مي دهد و

وارثي كه تركه را رد كرده است حق هيچ گونه اعتراضي به عمليات او ندارد ليكن اگر پس از تصفيه تركه چيزي از تركه بماند سهم الارث وارثي كه تركه را رد كرده است به او داده خواهد شد.

در اين صورت وارثي كه تركه را قبول كرده در ازاي زحمتي كه براي اداره كردن تركه نسبت به سهم سايرين متحمل شده مستحق دستمزدخواهد بود، تشخيص ميزان دستمزد در صورت عدم تراضي با دادگاه است

ماده 259_ در صورت تحرير تركه وارثي كه در مدت مقرر قبول يارد خود را اظهار نكرده باشد در حكم كسي است كه مطابق صورت تحرير تركه ديون را قبول كرده باشد.

مبحث پنجم تصفيه(م 260 تا 275

ماده 260_ مقصود از تصفيه تركه تعيين ديون و حقوق بر عهده متوفي و پرداخت آنها و خارج كردن مورد وصيت از ماترك است

ماده 261_ وصي و هر يك از ورثه مي توانند از دادگاه كتبا تصفيه تركه را بخواهند.

ماده 262_ هرگاه بعضي از ورثه تركه را قبول كرده باشند ساير ورثه نمي توانند تصفيه تركه را بخواهند.

ماده 263_ دادگاه بخش پس از درخواست تصفيه منتهي تا يك هفته يك يا چند نفر را به سمت مدير تصفيه معين مي نمايد و آنهاتحت نظر دادرس امور تصفيه را انجام مي دهند. و اگر اداره تصفيه در محل موجود باشد آن را به اداره نامبرده مراجعه مي نمايند.

اداره تصفيه مي تواند يك يا چند نفر را به سمت مدير تصفيه معين نمايد كه تحت نظر آنها امور تصفيه را انجام دهند.

ماده 264_ در صورتي كه متوفي وصي براي اداره اموال داشته باشد، امر تصفيه به وصي واگذار مي شود.

ماده 265_ شكايت از عمليات مدير تصفيه راجع به دادگاهي است كه مدير

تصفيه را معين كرده و دادرس به حسب اقتضا مورد دستورلازم به مدير تصفيه مي دهد و نيز مي تواند مدير تصفيه را تغيير دهد.

ماده 266_ پس از تعيين مدير تصفيه اموال به مدير تصفيه تسليم مي شود و در صورتي كه تركه تحرير نشده باشد مطابق فصل چهارم اين باب تحرير مي شود.

ماده 267_ پس از تعيين حقوق و ديون متوفي و پرداخت آن و اخراج مورد وصيت اگر از تركه چيزي باقي بماند ، باقيمانده تركه به ورثه داده مي شود.

ماده 268_ مدير تصفيه بايد مطالبات متوفي را وصول و از خراب و ضايع شدن اموالي كه در معرض خرابي و تضييع است جلوگيري كرده و آنها را به فروش برساند، در نگاهداري اموال مواظبت نموده وتعميرات ضروري اموال غيرمنقول را بنمايد، از تعطيل كارخانه و ياتجارتخانه متوفي در صورتي كه داير باشد، جلوگيري كند.

درآمد تركه و محصول را جمع آوري نموده و نظر به مقتضيات انبارنمايد، و يا به فروش برساند، مواداوليه را كه براي داير ماندن بنگاه صنعتي و بازرگاني متوفي لازم است تحصيل و يا تجديد كند.

ماده 269_ مدير تصفيه كليه اقداماتي كه براي اداره تركه لازم است به عمل مي آورد ولي نبايد از حدود اقداماتي كه عادتا براي انجام ماموريت او لازم بوده خارج شود.

ماده 270_ بعد از تحرير تركه مدير تصفيه وقتي را براي رسيدگي تعيين و به ورثه و بستانكاران و اشخاص ذينفعي كه خود را معرفي كرده اند اطلاع مي دهد كه در وقت معين حاضر شوند.

ماده 271_ مدير تصفيه در وقت مقرر شروع به رسيدگي نموده وپس از رسيدگي كليه ديون و حقوقي را كه به تركه تعلق مي گيردتاديه مي نمايد.

ماده 272_ بستانكاري كه در موعد مقرر براي تحرير تركه خود

را معرفي نكرده يا پس از معرفي طلب او تصديق نشده باشد مي توانددر دادگاه صلاحيتدار تا مقداري كه از تركه به ورثه داده شده است برورثه اقامه دعوي نمايد و اگر چيزي به ورثه نرسيده يا آنچه رسيده است كافي براي تاديه طلب نباشد، مي تواند بر بستانكاران ديگر كه تركه به آنها داده شده براي اخذ حصه غرمائي خود اقامه دعوي نمايد.

ماده 273_ كسي كه ادعاي طلبي نموده و طلب او تصديق نشده باشد و نيز كسي كه طلب او كسر شده يا حق رهن يا حق رجحان اومنظور نشده مي تواند در دادگاه صلاحيتدار اقامه دعوي نمايد.

ماده 274_ تصفيه تركه متوفي در صورتي كه متوفي بازرگان باشدتابع مقررات تصفيه امور بازرگانان متوقف است

ماده 275_ فروش اموال متوفي به توسط مدير تصفيه بايد به طريق مزايده باشد مگر اموالي كه داراي نرخ معيني است يا تمام اشخاص ذينفع در قيمت آن موافق باشند، ترتيب مزايده در آيين نامه وزارت دادگستري معين مي شود.

فصل ششم راجع به وصيت(م 276 تا م 299

ماده 276_ وصيت نامه اعم از اين كه راجع باشد به وصيت عهدي يا تمليكي منقول يا غيرمنقول ممكن است به طور رسمي ياخودنوشت يا سري تنظيم شود.

ماده 277_ ترتيب تنظيم وصيت نامه رسمي و اعتبار آن به طوري است كه براي اسناد تنظيم شده در دفاتر اسناد رسمي مقرر است

ماده 278_ وصيت نامه خودنوشت در صورتي معتبر است كه تمام آن به خط موصي نوشته شده و داراي تاريخ روز و ماه و سال به خط موصي بوده و به امضاي او رسيده باشد.

ماده 279_ وصيت نامه سري ممكن است به خط موصي يا به خط ديگري باشد ولي در هر صورت بايد به امضا موصي برسد و به ترتيبي كه

براي امانت اسناد در قانون ثبت اسناد مقرر گرديده در اداره ثبت اقامتگاه موصي يا محل ديگري كه در آيين نامه وزارت دادگستري معين مي گردد، امانت گذارده مي شود.

ماده 280_ كسي كه سواد ندارد نمي تواند به ترتيب سري وصيت نمايد.

ماده 281_ كسي كه نمي تواند حرف بزند هرگاه بخواهد وصيت نامه سري تنظيم كند بايد تمام وصيت نامه را به خط خود نوشته و امضا نمايد و نيز در حضور مسوول دفتر رسمي روي وصيت نامه بنويسدكه اين برگ وصيت نامه اوست و در اين صورت مسوول دفتر بايدروي پاكت يا لفافي كه وصيت نامه در اوست بنويسد كه عبارت مزبور را موصي در حضور او نوشته است

ماده 282_ وصيت نامه سري را موصي همه وقت مي تواند به ترتيبي كه براي استرداد اسناد امانتي مقرر است استرداد نمايد.

ماده 283_ در موارد فوق العاده از قبيل جنگ يا خطر مرگ فوري و امراض ساريه و مسافرت در دريا كه مراوده نوعا مقطوع و به اين جهت موصي نمي تواند به يكي از طرق مذكور وصيت كند، ممكن است وصيت به طريقي كه در مواد بعد ذكر مي شود واقع شود.

ماده 284_ افراد و افسران نظامي يا كساني كه در ارتش اشتغال به كاردارند مي توانند نزد يك نفر افسر يا هم رديف او با حضور دو گواه وصيت خود را شفاها اظهار نمايند.

ماده 285_ در صورتي كه نظامي يا كسي كه در ارتش اشتغال به كاري دارد بيمار يا مجروح باشد ممكن است وصيت خود را درحضور رئيس بهداري ارتش و مدير بيمارستان كه موصي درآنجاست اظهار نمايد.

ماده 286_ اشخاصي مي توانند به ترتيب مذكور در دو ماده قبل وصيت نمايند كه در جنگ يا مامور عمليات جنگي باشند و يا درمحلي زنداني يا محصور باشند

كه مراوده اي با خارج نباشد.

ماده 287_ در ساير موارد مذكور در ماده 283 موصي مي تواند درحضور دو نفر گواه وصيت خود را اظهار نمايد و يكي از آن دو گواه اظهارات او را با تعيين تاريخ روز و ماه و سال و محل وقوع وصيت نوشته و موصي و گواهها آن را امضا مي نمايند و اگر موصي نتواند امضا كند گواهها اين نكته را در وصيت نامه قيد مي كنند.

ماده 288_ اشخاصي كه مطابق ماده 284 و 285 وصيت نزد آنهاشده و همچنين گواههاي مذكور در ماده قبل در اول زمان امكان بايد در اداره ثبت اسناد يا محلي كه در آيين نامه وزارت دادگستري تعيين مي شود حاضر شده وصيت نامه را مطابق مقررات راجع به امانت گذاردن اسناد امانت بگذارند و ضمنا اعلام كنند كه اين آخرين وصيت موصي است كه با داشتن اهليت اظهار داشته است

ماده 289_ در صورتي كه اشخاص مذكور در ماده 284 و 285اظهارات موصي را ننوشته باشند در اول زمان امكان نزد دادرس دادگاه بخشي كه به او دسترسي دارند حاضر شده و اظهارات موصي را با تاريخ و محل وقوع وصيت و اهليت موصي شفاها اظهارمي دارند. اظهارات مزبور در صورتمجلس نوشته شده و به امضاي دادرس دادگاه بخش و گواهها مي رسد.

ماده 290_ وصيتي كه مطابق مواد قبل (در موارد غيرعادي واقع مي شود بعد از گذشتن يك ماه از تاريخ مراجعه و رسيدن موصي به محلي كه بتواند به يكي از طرق مذكور در ماده 276 وصيت كند باگذشتن يك ماه از تاريخ بازشدن راه و مرتفع شدن مانعي كه به واسطه آن مانع نتوانسته موصي به يكي از طرق مذكور وصيت نمايد بي اعتبار مي شود مشروط به اين كه در

مدت نامبرده موصي متمكن از وصيت باشد.

ماده 291_ هر وصيتي كه به ترتيب مذكور در اين فصل واقع نشده باشد در مراجع رسمي پذيرفته نيست مگر اين كه اشخاص ذينفع درتركه به صحت وصيت اقرار نمايند.

ماده 292_ هر دادگاه اداره بنگاه يا شخصي كه وصيت نامه به اوسپرده شود و نيز دادگاهي كه در موارد فوق العاده وصيت در آن جااظهار گرديده مكلف است بعد از اطلاع به فوت موصي وصيت نامه يا صورتمجلس راجع به وصيت را به دادگاه بخشي كه براي رسيدگي به امور راجع به تركه متوفي صالح است بفرستد اعم از اين كه وصيت نامه نامبرده به حسب قانون قابل ترتيب اثر باشد يا نباشد وهرگاه وصيت نامه متعدد باشد بايد تمام آنها فرستاده شود.

ماده 293_ هرگاه كسي كه وصيت نامه نزد اوست خارج از مقر دادگاه بخش مذكور فوق باشد مي تواند وصيت نامه را به دادگاه محل خودتسليم نمايد و آن دادگاه مكلف است فورا وصيت نامه را به دادگاه بخش نامبرده بفرستد.

ماده 294_ دادگاه بخش در آگهي كه براي اداره يا تصفيه تركه ياتصديق حصر وراثت مي شود قيد مي كند كه هر كس وصيت نامه اي از متوفي نزد اوست در مدت سه ماه به دادگاهي كه آگهي نموده بفرستد و پس از گذشتن اين مدت هر وصيت نامه اي (جزوصيت نامه رسمي و سري ابراز شود از درجه اعتبار ساقط است

ماده 295_ پس از گذشتن مدت مذكور فوق دادگاه بخش وقتي رابراي افتتاح وصيت نامه تعيين و به اشخاصي كه وراثت آنها معلوم است اطلاع مي دهد كه در وقت مزبور حاضر شوند.

ماده 296_ هنگام ابراز وصيت نامه دادرس دادگاه بخش بايد باحضور نماينده دادستان يا مدير دفتر صورت مجلسي مشتمل برخلاصه وصيت و اين كه

وصيت نامه در حضور او باز شده وخصوصيات وصيت نامه از قبيل مهر و موم و غيره تنظيم و به امضا حضار برساند.

وصيت نامه سري را دادرس دادگاه بخش با حضور اشخاصي بازمي نمايد كه لفاف آن را امضاء يا مهر كرده و در تاريخ بازكردن زنده و در مقر دادگاه حاضر هستند.

اصل وصيت نامه كه مطابق اين ماده نزد دادرس دادگاه بخش بازمي شود و به دفتر امانات ثبت فرستاده مي شود و رونوشت آن دردفتر دادگاه مي ماند، اشخاص ذينفع مي توانند از آن رونوشت بگيرند.

ماده 297_ بعد از بازشدن وصيت نامه دادگاه بخش به اشخاصي كه وصيت به نفع آنها شده يا كساني كه وصي معين شده اند مراتب را اطلاع مي دهد.

ماده 298_ وصيت نامه وقتي معتبر است كه تمام آن موجود باشد وادعاء فقدان وصيت نامه اعم از اين كه اين دعوي نسبت به تمام وصيت نامه يا قسمتي از آن باشد مسموع نيست

ماده 299_ ترتيب صدور سند مالكيت به نام ورثه يا موصي له نسبت به اموال غيرمنقول كه به نام مورث ثبت شده است در آيين نامه وزارت دادگستري معين مي شود.

فصل هفتم در تقسيم (م 300 تا م326)

ماده 300_ در صورت تعدد ورثه هر يك از آنها مي توانند از دادگاه درخواست تقسيم سهم خود را از سهم ساير ورثه بخواهند.

ماده 301_ ولي و وصي و قيم هر وارثي كه محجور باشد و امين غايب و جنين و كسي كه سهم الارث بعضي از ورثه به او منتقل شده است و همچنين موصي له و وصي راجع به موصي به در صورتي كه وصيت به جز مشاع از تركه شده باشد حق درخواست تقسيم رادارند.

ماده 302_ نسبت به درخواست تقسيم مرور زمان جاري نيست و كساني كه ذيحق در درخواست تقسيم هستند همه وقت مي توانند اين

درخواست را بنمايند.

ماده 303_ هرگاه يكي از ورثه متوفي غايب مفقود الاثري باشد كه وكيل نداشته باشد و درخواست تقسيم اموال متوفي بشود بدوا براي غايب امين معين مي شود و بعد تقسيم به عمل مي آيد.

ماده 304_ درخواست تقسيم بايد كتبي و مشتمل بر امور زير باشد:

1 _ نام و مشخصات درخواست كننده و متوفي

2 _ ورثه و اشخاص ديگري كه تركه بايد بين آنها تقسيم شود و سهام هر يك

ماده 305_ پس از وصول درخواست هرگاه دادگاه محتاج به توضيحاتي باشد درخواست كننده را احضار نموده و توضيحاتي كه لازم است از او مي خواهد.

ماده 306_ دادگاه براي رسيدگي به موضوع درخواست تعيين جلسه نموده و درخواست كننده و اشخاص ذينفع را احضار مي نمايد.

ماده 307_ درخواست كننده تقسيم مي تواند زمينه هايي براي تقسيم تركه تهيه نموده و به دادگاه تسليم نمايد در اين صورت مراتب در احضاريه نوشته شده و تذكر داده مي شود كه مراجعه به زمينه هاي نامبرده در دفتر دادگاه مانعي ندارد.

ماده 308_ وقت رسيدگي بايد طوري معين شود كه فاصله بين ابلاغ احضاريه و روز دادرسي كمتر از ده روز نباشد.

ماده 309_ اشخاص ذينفع مي توانند در دادگاه حاضر شده به تراضي قراري راجع به مقدمات تقسيم اموال بگذارند.

در اين صورت دادگاه صورتمجلسي مشتمل بر قرارداد نامبرده تنظيم مي نمايد.

ماده 310_ هرگاه يك يا چند نفر از اشخاص ذينفع در تنظيم قرارداد مذكور فوق شركت نداشته و رضايت خود را اظهار ننموده باشند دادگاه نتيجه تصميمي را كه مربوط به شخص غايب است به اواعلام مي نمايد با ذكر اين كه مي تواند در ظرف مدت معيني در دفتر دادگاه حاضر شده و به قرارداد مراجعه نموده و رضايت يا عدم رضايت خود را اعلام دارد.

ماده

311_ در اخطار مذكور در فوق قيد مي گردد كه هرگاه شخص غايب در مدت معينه در دفتر حاضر نگردد و يا رضايت و عدم رضايت خود را اظهار نكند برطبق قرار مذكور در ماده 309 قضيه حل خواهد شد.

ماده 312_ هرگاه شخص غايب در اثر عذر موجهي حاضر نشده باشد و درخواست وقت جديدي نمايد تا رضايت و عدم رضايت خود را اعلام دارد دادگاه وقت جديدي براي او معين خواهد نمود.

ماده 313_ در صورتي كه تمام ورثه و اشخاصي كه در تركه شركت دارند حاضر و رشيد باشند به هر نحوي كه بخواهند مي توانند تركه را مابين خود تقسيم نمايند ليكن اگر مابين آنها محجور يا غايب باشد تقسيم تركه به توسط نمايندگان آنها در دادگاه به عمل مي آيد.

ماده 314_ در صورتي كه ورثه تراضي در بهاي اموال غيرمنقول مورد درخواست تقسيم ننمايند اموال نامبرده بايد توسط كارشناس ارزيابي شود و اموال منقول در صورتي ارزيابي مي گردد كه به ارزيابي در موقع تحرير تركه به جهاتي نتوان ترتيب اثر داد.

ترتيب انتخاب كارشناس و مقررات راجع به كارشناس كه درآيين دادرسي مدني مقرر است در تقسيم رعايت مي شود.

ماده 315_ كارشناس بايد بهاي اموال مورد درخواست تقسيم و قابل قسمت بودن و قابل قسمت نبودن آنها را معين و سهام را تعديل نمايد. كارشناس بايد براي ارزيابي اموال بهاي روز ارزيابي را درنظر بگيرد.

ماده 316_ تقسيم طوري به عمل مي آيد كه براي هر يك از ورثه ازهر نوع اموال حصه اي معين شود و اگر بعضي از اموال بدون زيان قابل تقسيم نباشد ممكن است آن را در سهم ديگران منظور نمود و اگر تعديل محتاج به ضميمه پول يا اموال باشد به

ضميمه آن تعديل مي شود.

ماده 317_ در صورتي كه مال اعم از منقول يا غيرمنقول قابل تقسيم و تعديل نباشد، ممكن است فروخته شده بهاي آن تقسيم شود.

فروش اموال به ترتيب عادي به عمل مي آيد مگر آن كه يكي از ورثه فروش آن را به طريق مزايده درخواست كند.

ماده 318_ در صورتي كه بعضي از ورثه مديون متوفي باشندممكن است دين را در سهم خود آنها قرار داد.

ماده 319_ در صورتي كه پس از تعديل سهام ورثه به تعيين حصه تراضي ننمايند سهام آنها به قرعه معين مي شود.

ماده 320_ در موردي كه تقسيم از طريق قرعه انجام مي گيرد بايد جلسه اي كه براي قرعه معين شده به اشخاص ذينفع اطلاع داده شود و اگر بعضي از اشخاص نامبرده حاضر نشوند دادگاه بخش به درخواست اشخاص حاضر اقدام به قرعه و تعيين سهام مي نمايد.

ماده 321_ هرگاه يكي از ورثه غايب يا محجور باشد براي غايب و محجور امين يا قيم معين و پس از آن تقسيم به عمل مي آيد.

ماده 322_ پس از تمام شدن تقسيم دادگاه صورت مجلسي تنظيم نموده و در آن مقدار تركه و سهم هر يك از وراث و آنچه براي تاديه ديون و اجراي وصيت منظور شده تصريح مي نمايد.

ماده 323_ صورت مجلس مذكور فوق بايد به امضا يا مهر صاحبان سهام و امضاي دادرس دادگاه برسد و هرگاه بعضي ازصاحبان سهام نباشند يا نتوانند و يا نخواهند امضاء كنند، جهت امضا نكردن آنها در صورتمجلس قيد مي شود و اين صورتمجلس در دفترخانه دادگاه باقي خواهد ماند.

ماده 324_ دادگاه برطبق صورتمجلس مذكور در دو ماده فوق تقسيم نامه به عده صاحبان سهام تهيه نموده و به

آنها ابلاغ و تسليم مي نمايد.

اين تصميم دادگاه حكم شناخته شده و از تاريخ ابلاغ در حدودقوانين قابل اعتراض و پژوهش و فرجام است

ماده 325_ هر يك از ورثه پس از تقسيم مالك مستقل سهم خودخواهد بود و هر تصرفي كه بخواهد مي نمايد و به حصه ديگران حقي ندارد.

ماده 326_ مقررات قانون مدني راجع به تقسيم در مورد تقسيم تركه جاري است و نيز مقررات راجع به تقسيم كه در اين قانون مذكوراست در مورد تقسيم ساير اموال جاري خواهد بود.

فصل هشتم در تركة متوفاي بلاوارث(م 327 تا م 336

ماده 327_ در صورتي كه وارث متوفي معلوم نباشد به درخواست دادستان يا اشخاص ذينفع براي اداره تركه مدير معين مي شود.

ماده 328_ در مورد ماده فوق ، دادستان مكلف است مراقبت نمايداقداماتي كه براي حفظ تركه لازم است به عمل آيد و از دادگاه تعيين مدير تركه را بخواهد.

ماده 329_ پس از وصول درخواست دادگاه بايد منتهي تا يك هفته مدير تركه را معين نمايد.

ماده 330_ در صورتي كه متوفي براي اجراي وصيت خود وصي معين كرده باشد اداره تركه به وصي واگذار مي شود.

ماده 331_ هرگاه متوفي محجور بوده و وصي داشته است اداره تركه به وصي يا قيم واگذار مي شود.

ماده 332_ در غير موارد مذكور در دو ماده فوق اداره تركه به كسي كه مورد اعتماد دادرس است واگذار خواهد شد.

ماده 333_ مقررات مواد 265 و 268 و 269 و 270 و 271 و 273و 274 و 275 نسبت به تركه متوفايي هم كه وارث او معلوم نيست جاري خواهد بود.

ماده 334_ مدير تركه پس از تحرير تركه ديون و واجبات مالي متوفي را ادا كرده مورد وصيت را در صورتي كه وصيت شده باشدخارج و

باقي مانده تركه را از اموال منقول و غيرمنقول و وجه نقد كه در تصرف دولت يا بنگاههاي بازرگاني و صرافي و غيره يا اشخاصي است به دادستان تسليم مي كند كه به ترتيب مقرر در آيين نامه وزارت دادگستري نگاهداري نمايد.

ماده 335_ اگر از تاريخ تحرير تركه تا 10 سال وارث متوفي معلوم شود تركه به او داده مي شود و پس از گذشتن مدت نامبرده باقيمانده تركه به خزانه دولت تسليم مي شود و ادعاي حقي نسبت به تركه از كسي به هر عنوان كه باشد پذيرفته نيست

ماده 336_ در صورتي كه قبل از انقضاي مدت مذكور فوق ادعاي حقي بر متوفي بشود و حق نامبرده به موجب سند رسمي يا حكم قطعي دادگاه ثابت شده باشد مدير تركه بايد بپردازد و در صورتي كه حقي به موجب نوشتجات يا دفاتر متوفي محرز شود مدير تركه با موافقت دادستان مي تواند آن را بپردازد و اگر تركه به دادستان داده شده باشد او خواهد پرداخت و چنانچه ادعا به ترتيب مذكور ثابت و محرز نشود مدعي مي تواند به طرفيت مدير تركه و در صورتي كه تركه به دادستان داده شده باشد به طرفيت او اقامه دعوي نمايد.

فصل نهم راجع به تركه اتباع خارجه(م 337 تا م 359

ماده 337_ جز آنچه در اين فصل ذكر مي شود مهر و موم و برداشتن مهر و موم و تحرير و اداره تركه اتباع خارجه به همان طريقي خواهد بود كه مطابق اين قانون براي تركه اتباع ايران مقرر است

ماده 338_ هرگاه تبعه خارجه در ايران يا در خارجه فوت شود و در ايران داراي مالي باشد دادرس دادگاه بخش محلي كه مال متوفي در آنجا واقع است به درخواست هر ذينفع

يا به درخواست كنسول دولت متبوع متوفي به حفظ و تصفيه امر تركه اقدام مي نمايد و درصورتي كه متوفي وارث يا قائم مقام در ايران نداشته باشد بدون درخواست هم دادرس پس از اطلاع اقدام به حفظ و تصفيه تركه مي نمايد.

ماده 339_ دادگاه بخش پس از وصول درخواست ذينفع يا كنسول و به محض اطلاع از فوت در مورد اخير ماده فوق وقتي را كه از تاريخ وصول درخواست يا اطلاع متجاوز از 48 ساعت نباشد براي اقدام تامينه از قبيل مهر و موم و غيره معين كرده كتبا به كنسول دولت متبوع اطلاع مي دهد كه در موقع اقدام به تامين حضور به هم رسانند.

عدم حضور كنسول مانع از اقدام نخواهد بود ولي بعدا مي تواند درمحل حاضر شده مهر و موم خود را به مهر و موم دادگاه اضافه نمايد.

ماده 340_ در صورتي كه كنسول دولت متبوع متوفي قبلا از وفات مطلع شده و امر طوري باشد كه تا اطلاع به مامورين ايران بيم تضييع و تفريط تمام يا قسمتي از تركه برود، مي تواند شخصا اقدامات موقتي را براي حفظ آن به عمل آورده وضعيت موقتي را تا مداخله دادرس دادگاه بخش حفظ نمايد.

ماده 341_ در موقعي كه دادگاه بخش براي مهر و موم تعيين وقت مي كند بايد بلافاصله و منتهي در ظرف يك هفته از تاريخ وصول درخواست يا اطلاع يك نفر را براي اداره تركه معين و معرفي نمايد.

ماده 342_ دادگاه مي تواند با رعايت ماده 264 و با در نظر گرفتن مصلحت و منافع و ورثه و اشخاص ذينفع هر كس را كه طرف اعتماد بداند به سمت مدير تركه معين كند.

اقدامات مدير

تركه با نظارت دادستان به عمل خواهد آمد.

در نقاطي كه اداره تصفيه موجود است مدير تركه معين نمي شود واين وظيفه به اداره تصفيه رجوع مي شود.

ماده 343_ مدير تركه بايد به محض ابلاغ انتصاب خود سه آگهي هريك به فاصله يك ماه در مجله رسمي و يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار محل و اگر در محل روزنامه نباشد در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار تهران منتشر نموده اشخاصي را كه به عنواني از عناوين براي خود حقي بر ذمه متوفي و يا بر اعيان تركه قايل هستند دعوت نمايد. در ظرف شش ماه از تاريخ انتشار اولين آگهي خود را معرفي و موضوع حق خود را معين كنند و رونوشت ياعكس گواهي شده مدارك طلب و حقانيت خود را به او تسليم نمايند.

هرگاه ميزان تركه كمتر از هزار ريال باشد، آگهي در روزنامه لازم نيست

ماده 344_ پس از تعيين مدير تركه دادگاه بخش با حضور دادستان تركه را تحرير و به او تسليم مي نمايد.

ماده 345_ براي تحرير تركه روز و ساعت و محل تحرير به دادستان و اشخاص مشروحه اطلاع داده مي شود:

1 _ تمام وراث كه در ايران حاضر بوده و يا نماينده در آنجا دارند.

2 _ وصي اگر معلوم و مقيم ايران باشد.

3 _ كساني كه وصيت به نفع آنها شده اگر معلوم و مقيم ايران بوده ويا در ايران نماينده داشته باشند.

4 _ شريك متوفي اگر باشد در صورتي كه در ايران حاضر بوده يا نماينده داشته باشد.

5 _ كنسول دولت متبوع متوفي

ماده 346_ غيبت اشخاصي كه اعلام نامه مندرج در ماده فوق براي آنها فرستاده شده مانع از تحرير تركه نخواهد بود ولي در صورتي كه كنسول دولت متبوع متوفي

در موقع تحرير تركه حاضر نباشد در صورتمجلس قيد و رونوشتي از آن براي كنسول فرستاده مي شود.

ماده 347_ به صورت ريز تركه بايد صورتي از اموال غيرمنقول كه در ايران واقع است با تعيين بهاي تقريبي آنها پيوست شود.

ماده 348_ در صورتي كه ورثه يا وصي متوفي يا قائم مقام قانوني آنها حاضر شوند براي بهاي تركه تامين دهند كه هرگاه در مدت يك سال از تاريخ انتشار اولين آگهي مذكور در ماده 343 بستانكاراني پيدا شوند كه تبعه ايران يا مقيم ايران باشند و طلب آنها ثابت گردد از عهده برآيند تركه پس از وضع هزينه آگهي ها و هزينه هاي ديگر قانوني كه به عمل آمده است به تصرف آنها داده مي شود.

ماده 349_ تامين ممكن است به وسيله توديع وجه نقد يا وثيقه دادن اموال منقول و يا غيرمنقول يا دادن ضامن معتبر به عمل آيد ونيز ممكن است درخواست كننده از همان اموال متوفي تامين بدهد.

قبول يا رد تامين منوط به نظر دادگاهي است كه مدير تركه را تعيين نموده است

ماده 350_ مدير تركه با اجازه دادگاه بخش مي تواند به ورثه متوفي كه در حال استيصال و مقيم در ايران هستند تا موقع تصفيه ماترك مبلغي كه براي معيشت آنها ضروري باشد، بپردازد.

در موردي كه اداره تصفيه وظيفه امين تركه را انجام مي دهد اجازه دادگاه بخش لازم نيست

ماده 351_ پس از انقضا مدت مذكور در ماده 343 مدير تركه وقتي را براي رسيدگي به دعاوي و مطالبات معين كرده به ورثه يا وصي يا قائم مقام قانوني آنها و كنسول دولت متبوع متوفي اگر در محل باشد، اطلاع مي دهد و در وقت مقرر شروع به رسيدگي نموده و پس از رسيدگي

كليه ديون و تعهداتي را كه بر ذمه متوفي ثابت و محقق است با اجازه دادستان تاديه مي نمايد و بقيه را به ورثه يا وصي يا قائم مقام قانوني آنها و در صورتي كه اشخاص نامبرده اصلا نباشند يا در ايران نباشند به كنسول يا ساير نمايندگان سياسي دولت متبوع متوفي تسليم مي نمايد.

ماده 352_ اشخاصي كه مدعي حقي بر تركه بوده و دعوي آنها ازطرف مدير تركه و دادستان يا مدير تصفيه تصديق نشده باشد مي توانند دعوي خود را در دادگاه صلاحيتدار اقامه يا تعقيب نمايند.

انقضا مدت مقرر در ماده 343 موجب سقوط حق اشخاصي كه درظرف مدت حق خود را مطالبه نكرده اند، نمي باشد.

ماده 353_ اگر نسبت به تركه متوفي قرار تامين صادر شده باشدتسليم اموال به اشخاص مذكور در ماده 351 با رعايت قرار دادگاه به عمل خواهد آمد.

ماده 354_ هرگاه متوفي بازرگان بود و به موجب حكم دادگاه ورشكستگي او قبل يا بعد از فوت اعلام شود اداره تصفيه امور اوتابع مقررات راجع به تصفيه امور بازرگان متوقف است

ماده 355_ رسيدگي به دعاوي راجع به تركه اتباع خارجه در ايران ازصلاحيت دادگاه ايران است

ماده 356_ تصديق صادره از مقامات صلاحيتدار كشور متوفي راجع به وراثت اتباع خارجه يا انحصار آن پس از احراز اعتبار آن دردادگاه ايران از حيث صدور و رعايت مقررات مربوطه به اعتبار اسنادتنظيم شده در خارجه قابل ترتيب اثر خواهد بود.

ماده 357_ اگر تبعه خارجه كه در ايران فوت شده مسافر موقتي باشد اشياء متعلق به او فورا به كنسول دولت متبوع او تسليم مي شود.

ماده 358_ از هزينه هايي كه براي اداره كردن تركه مي شود بايدصورت كاملي به دادستان داده شود.

ماده 359_ حقوقي كه

به موجب اين فصل براي كنسول ها يانمايندگان سياسي خارجي مقرر شده مربوط به كنسول يا نماينده سياسي دولي است كه در خاك آن دول نسبت به كنسول ها يانمايندگان سياسي ايران معامله متقابله بشود.

فصل دهم در تصديق انحصار وراثت (م 360 تا م 374

ماده 360_ در صورتي كه وارث متوفي يا ساير اشخاص ذينفع بخواهند تصديق انحصار وراثت تحصيل كنند درخواست نامه كتبي مشتمل بر نام و مشخصات درخواست كننده و متوفي و ورثه و اقامتگاه آنها و نسبت بين متوفي و وراث تنظيم نموده به دادگاه تسليم مي نمايد.

ماده 361_ دادگاه رسيدگي كننده درخواست متقاضي را يك نوبت در روزنامه هاي كثيرالانتشار يا محلي آگهي مي نمايد. (اصلاحي 18/4/1374)

تبصره در نقاطي كه روزنامه داير نيست دادگاه مي تواند به جاي آگهي در روزنامه محلي به تعداد لازم به هزينه متقاضي گواهي حصر وراثت آگهي تهيه نموده و در معابر همان محل الصاق نمايد.

تاريخ الصاق آگهي ها كه بايد در يك روز به عمل آيد به وسيله صورت جلسه كه مامورين ابلاغ نسبت به اين موضوع تهيه مي نمايند رعايت خواهد گرديد. (الحاقي 20/9/1337).

ماده 362_ پس از انقضاي يك ماه از تاريخ نشر آگهي در صورتي كه معترضي نبود دادگاه تمام ادله و اسناد درخواست كننده تصديق را ازبرگ شناسنامه و گواهي گواه و غيره در نظر گرفته تصديقي مشعر بر وراثت و تعيين عده وراث و نسبت آنها به متوفي صادر مي نمايد ودر صورت اعتراض دادگاه جلسه اي براي رسيدگي به اعتراض معين نموده و به معترض و درخواست كننده تصديق اطلاع مي دهد و درجلسه پس از رسيدگي حكم خواهد داد و اين حكم قابل پژوهش وفرجام است (اصلاحي 18/4/1374)

ماده 363_ دادگاه بخش مي تواند گواهها را احضار كرده و گواهي آنان را استماع كند، چنانچه گواه درخارج از

مقر دادگاه ساكن باشد تحقيق از گواه به وسيله دادگاه محل اقامت گواه يا نزديكترين دادگاه محل اقامت گواه به عمل خواهد بود.

ماده 364_ در صورتي كه بهاي تركه بيش از ده ميليون ريال نباشد دادگاه بدون انتشار آگهي به ادله درخواست كننده رسيدگي ودرخواست تصديق صدور گواهي حصر وراثت را حسب اقتضاي دلايل قبول يا رد مي نمايد. و در مورد وراث روستائيان در صورتي كه بهاي تركه بيش از مبلغ فوق باشد فقط به الصاق آگهي براي يك بار و در يك روز در معابر و اماكن عمومي روستاي محل اقامت متوفي اكتفا خواهد شد و پس از انقضاء يك ماه از تاريخ الصاق رسيدگي و تصميم مقتضي اتخاذ مي كند.

وزارت دادگستري مي تواند هر سه سال يك بار باتصويب رئيس قوه قضاييه با توجه به شاخص قيمت ها و هزينه زندگي مبلغ مذكور را افزايش يا كاهش دهد. (اصلاحي 18/4/1374)

تبصره در مورد اين ماده دادگاه بايد در اولين فرصت و اسرع وقت نسب به درخواست تصديق رسيدگي و اتخاذ تصميم نمايد. (الحاقي 20/9/1337)

ماده 365_ در صورتي كه به واسطه معلوم نبودن ورثه يا براي تصفيه تركه و غيره قبلا براي معرفي ورثه آگهي شده باشد صدور تصديق انحصار وراثت محتاج به آگهي جديد نبوده و در صورت درخواست هر يك از ورثه يا اشخاص ذينفع تصديق انحصار وراثت صادرخواهد شد.

ماده 366_ راي دادگاه داير به رد درخواست تصديق قابل پژوهش وفرجام است

ماده 367_ در كليه موارد كه دادستان تشخيص دهد كه متوفي بلاوارث بوده و درخواست اشخاص براي صدور تصديق بي اساس است مي تواند به درخواست تصديق انحصار وراثت اعتراض نمايد و نيز مي تواند در صورتي كه متوفي را بلاوارث بداند به تصديق انحصار

وراثت در موردي هم كه تصديق مسبوق به آگهي نبوده است اعتراض كند و در هر حال دادستان حق دارد از راي دادگاه پژوهش وفرجام بخواهد.

ماده 368_ مادامي كه براي محجور قيم و براي غايب امين معين نشده دادستان مي تواند به نام محجور و غايب به درخواست تصديق انحصار وراثت اعتراض نمايد.

ماده 369_ در مورد ماده 364 اشخاص ذينفع مي توانند به درخواست تصديق و همچنين به تصديقي كه در موضوع وراثت صادر مي شود اعتراض نمايند و راي دادگاه در اين خصوص قابل پژوهش و فرجام است

ماده 370_ اشخاصي كه تصديق انحصار وراثت تحصيل كرده اندمي توانند مطابق تصديق نامبرده تركه و مطالبات متوفي را از كساني كه مديون يا متصرف مال متوفي هستند مطالبه نمايند _ مديون يامتصرف اموال متوفي بايد تركه و مطالبات متوفي را به آنها تسليم نمايد و در صورت تاديه دين و يا تسليم مال در مقابل هر مدعي وراثت بري محسوب خواهد شد و مدعي نامبرده حق رجوع به شخص يا اشخاصي خواهد داشت كه طلب متوفي را وصول و يامال متعلق به او را دريافت نموده اند.

(تبصره ماده 370 به موجب ماده واحده مصوب آذرماه 1337منسوخ است .

ماده 371_ مديون كه بدهي خود را به وراث متوفي مي دهدمي تواند رونوشت گواهي شده انحصار وراثت را از وراث بخواهد.

ماده 372_ در تصديق انحصار وراثت بايد نسبتي كه وراث يا ورثه به مورث خود دارند از متروكات به نحو اشاعه معين شود.

ماده 373_ در تصديق انحصار وراثت به درخواست ورثه دادگاه حصه هر يك از ورثه را معين مي نمايد.

ماده 374_ در صورتي كه ورثه بخواهند ملك غيرمنقولي كه به نام مورث ثبت شده است به نام آنها ثبت گردد بايد تصديق انحصار

وراثت يا رونوشت گواهي شده آن را كه مشتمل بر تعيين سهام باشدبه اداره ثبت تسليم نمايند.

باب ششم در هزينه(م 375 تا م 378

ماده 375_ هزينه رسيدگي به امور حسبي منحصر به موارد زير بوده و در هر مورد موقع درخواست پانصد ريال گرفته مي شود:

1 _ درخواست تسليم اموال غايب به ورثه

2 _ درخواست حكم موت فرضي

3 _ درخواست پژوهش از رد درخواست حكم فرضي

4 _ درخواست مهر و موم تركه

5 _ درخواست برداشتن مهر و موم تركه

6 _ درخواست تحرير تركه

7 _ درخواست تصفيه تركه

8 _ درخواست تقسيم تركه

9 _ درخواست تصديق انحصار وراثت

ماده 376_ درخواست هايي كه دادستان از دادگاه مي نمايد و همچنين اقداماتي كه دادگاه بدون درخواست مكلف به انجام آن است هزينه ندارد.

ماده 377_ هزينه آگهي تصديق انحصار وراثت از درخواست كننده گرفته مي شود و هزينه حفظ و اداره تركه و تحرير و تصفيه و تقسيم تركه از تركه برداشته مي شود.

ماده 378_ وزير دادگستري مجاز است آيين نامه هاي لازم را براي اجراي اين قانون تهيه و به موقع اجرا بگذارد.

قانون الحاق يك تبصره به ماده (1082) قانون مدني درخصوص مهريه. مصوب 77 (م 1 تا م 7

ماده واحده _ يك تبصره به شرح ذيل به ماده (1082) قانون مدني الحاق مي گردد:

تبصره _ چنانچه مهريه وجه رايج باشد متناسب با تغيير شاخص قيمت سالانه زمان تاديه نسبت به سال اجراي عقد كه توسط بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران تعيين مي گردد محاسبه و پرداخت خواهد شد مگر اينكه زوجين در حين اجراي عقد به نحو ديگري تراضي كرده باشند.

آئين نامه اجرايي اين قانون حداكثر ظرف مدت سه ماه از تاريخ تصويب توسط بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران با همكاري وزارت دادگستري و وزارت امور اقتصادي و دارايي تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست

و نهم تيرماه يكهزار و سيصد و هفتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 8/5/1376 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ علي اكبر ناطق نوري

قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق. مصوب 71 (ماده واحده +7 تبصره)

ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون زوجهايي كه قصد طلاق و جدايي از يكديگر را دارند بايستي جهت رسيدگي به اختلاف خود به دادگاه مدني خاص مراجعه و اقامه دعوي نمايند. چنانچه اختلاف فيمابين از طريق دادگاه و حكمين از دو طرف كه برگزيده دادگاهند (آن طور كه قرآن كريم فرموده است حل و فصل نگرديد دادگاه با صدور گواهي عدم امكان سازش آنان را به دفاتر رسمي طلاق خواهد فرستاد. دفاتر رسمي طلاق حق ثبت طلاقهايي را كه گواهي عدم امكان سازش براي آنها صادر نشده است ندارند. در غيراين صورت از سردفتر خاطي سلب صلاحيت به عمل خواهد آمد.

تبصره 1 _ نحوه دعوت از حكمين و بررسي صلاحيت آنان به عهده دادگاه مدني خاص است كه آيين نامه اجرايي آن ظرف دو ماه توسط وزير دادگستري تهيه و به تصويب رئيس قوه قضائيه خواهدرسيد.

تبصره 2 _ گزارش كتبي مبني بر عدم امكان سازش با توجه به كليه شروط ضمن عقد و مطالب مندرج در اسناد ازدواج جمهوري اسلامي ايران و نيز تعيين تكليف و صلاحيت سرپرستي فرزندان وحل و فصل مسائل مالي با امضاي حكمين شوهر و زن مطلقه وهمچنين گواهي كتبي سلامت رواني زوجين در صورتي كه براي دادگاه مدني خاص مشكوك باشد به دادگاه بايد تحويل گردد.

تبصره 3 _ اجراي صيغه طلاق و ثبت آن در دفتر، موكول به تاديه حقوق شرعي و قانوني زوجه (اعم از مهريه نفقه جهيزيه و غير آن

به صورت نقد مي باشد مگر در طلاق خلع يا مبارات (در حد آنچه بذل شده و يا رضايت زوجه ويا صدور حكم قطعي اعسار شوهر از پرداخت حقوق فوق الذكر.

تبصره 4 _ در طلاق رجعي گواهي كتبي اسكان زوجه مطلقه در منزل مشترك تا پايان عده الزامي است و در صورت تحقق رجوع ،صورتجلسه طلاق ابطال و در صورت عدم رجوع در مهلت مقرر،صورتجلسه طلاق تكميل و ثبت مي گردد، صورتجلسه تكميلي طلاق با امضا زوجين و حكمين و عدلين و سردفتر و مهر دفترخانه معتبر است

تبصره 5 _ دادگاه مدني خاص در مواقع لزوم مي تواند از بين بانوان واجد شرايط قانون شرايط انتخاب قضات مشاور زن داشته باشد.

تبصره 6 _ ]مصوب 28/8/71 مجمع تشخيص مصلحت نظام پس از طلاق در صورت درخواست زوجه مبني بر مطالبه حق الزحمه كارهايي كه شرعا به عهده وي نبوده است دادگاه بدوا ازطريق تصالح نسبت به تامين خواسته زوجه اقدام مي نمايد. و درصورت عدم امكان تصالح چنانچه ضمن عقد يا عقد خارج لازم در خصوص امور مالي شرطي شده باشد طبق آن عمل مي شود، درغير اين صورت هرگاه طلاق بنا به درخواست زوجه نباشد، و نيزتقاضاي طلاق ناشي از تخلف زن از وظايف همسري يا سو اخلاق و رفتار وي نباشد، به ترتيب زير عمل مي شود:

الف _ چنانچه زوجه كارهايي را كه شرعا به عهده وي نبوده به دستور زوج و با عدم قصد تبرع انجام داده باشد و براي دادگاه نيزثابت شود، دادگاه اجرت المثل كارهاي انجام گرفته را محاسبه وبپرداخت آن حكم مي نمايد.

ب _ در غير مورد بند «الف با توجه به سنوات زندگي مشترك و نوع كارهايي كه

زوجه در خانه شوهر انجام داده و وسع مالي زوج دادگاه مبلغي را از باب بخشش (نحله براي زوجه تعيين مي نمايد.

تبصره 7 _ گواهي وجود يا عدم وجود جنين توسط پزشك ذي صلاح و آزمايشگاه مربوطه بايد تحويل گردد.

قانون اختصاص تعدادي از دادگاه هاي موجود به دادگاه هاي موضوع اصل (21) قانون اساسي دادگاه خانواده .

ماده واحده _ رئيس قوه قضائيه مكلف است ظرف مدت سه ماه درحوزه هاي قضائي شهرستان ها به تناسب جمعيت آن حوزه حداقل يك شعبه از شعب دادگاه هاي عمومي را براي رسيدگي به دعاوي خانواده اختصاص دهد، پس از تخصيص اين شعب دادگاه هاي عمومي حق رسيدگي به دعاوي مربوط به اين دادگاه ها را نخواهندداشت

صلاحيت دادگاه خانواده عبارت است از رسيدگي به دعاوي مربوط به

1 _ نكاح موقت و دائم

2 _ طلاق و فسخ نكاح و بذل مدت و انقضاي مدت

3 _ مهريه

4 _ جهيزيه

5 _ اجره المثل و نحله ايام زوجيت

6 _ نفقه معوقه و جاريه زوجه و اقرباي واجب النفقه

7 _ حضانت و ملاقات اطفال

8 _ نسب

9 _ نشوز و تمكين

10 _ نصب قيم و ناظر و ضم امين و عزل آنها.

11 _ حكم رشد.

12 _ ازدواج مجدد.

13 _ شرايط ضمن عقد.

تبصره 1 _ قضات دادگاه هاي خانواده بايد متاهل و با سابقه حداقل چهار سال كار قضايي باشند.

تبصره 2 _ در حوزه هاي قضائي بخش دادگاه عمومي بخش قائم مقام دادگاه خانواده خواهد بود.

تبصره 3 _ هر دادگاه خانواده حتي المقدور با حضور مشاور قضائي زن شروع به رسيدگي نموده و احكام پس از مشاوره با مشاوران قضايي زن صادر خواهد شد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و سه تبصره در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ هشتم مردادماه يكهزار و سيصد و

هفتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 19/5/1376 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون اجازه رعايت احوال شخصية ايرانيان غير شيعه در محاكم.مصوب 1312 (ماده واحده + 3 بند)

ماده واحده _ نسبت به احوال شخصيه و حقوق ارثيه و وصيت ايرانيان غيرشيعه كه مذهب آنان به رسميت شناخته شده محاكم بايد قواعد و عادات مسلمه متداوله در مذاهب آنان را جز درمواردي كه مقررات قانون راجع به انتظامات عمومي باشد به طريق ذيل رعايت نمايند:

1 _ در مسائل مربوط به نكاح و طلاق عادات و قواعد مسلمه متداوله در مذهبي كه شوهر پيرو آن است

2 _ در مسائل مربوط به ارث و وصيت عادات و قواعد مسلمه متداوله در مذهب متوفي

3 _ در مسائل مربوط به فرزندخواندگي عادات و قواعد مسلمه متداوله در مذهبي كه پدرخوانده يا مادرخوانده پيرو آن است

قانون «رسيدگي به دعاوي مطروحه راجع به احوال شخصيه و تعليمات ديني ايرانيان زرتشتي كليمي و مسيحي

ماده واحده راي وحدت رويه شماره 37 مورخ 19/9/1363هيات عمومي ديوان عالي كشور، عينا و به شرح ذيل به تصويب رسيد:

نظر به اصل سيزدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و اين كه به موجب ماده واحده قانون اجازه رعايت احوال شخصيه ايرانيان غير شيعه در محاكم مصوب مرداد ماه 1312 نسبت به احوال شخصيه و حقوق ارثيه و وصيت ايرانيان غيرشيعه كه مذهب آنان به رسميت شناخته شده لزوم رعايت قواعد و عادات مسلمه متداوله در مذهب آنان در دادگاهها جز در مواردي كه مقررات قانون راجع به انتظامات عمومي باشد تصريح گرديده فلذا دادگاه در مقام رسيدگي به امور مذكور و همچنين در رسيدگي به درخواست تنفيذ وصيتنامه ملزم به رعايت قواعد و عادات مسلمه در مذهب آنان جز در موردمقررات قانون راجع به انتظامات عمومي بوده و بايد احكام خود رابر طبق آن صادر نمايند اين راي برابر ماده 43 قانون امور حسبي وماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب مردادماه 1337

براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است

قانون «رسيدگي به دعاوي مطروحه راجع به احوال شخصيه وتعليمات ديني ايرانيان زرتشتي كليمي و مسيحي در اجراي بندهشتم اصل يكصد و دهم قانون اساسي در جلسه روز پنجشنبه مورخ سوم تيرماه يكهزار و سيصد و هفتاد و دو مجمع تشخيص مصلحت نظام به شرح ماده واحده فوق به تصويب رسيده است

رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام _ اكبر هاشمي رفسنجاني

دستورالعمل راجع به افزايش بهاي تركه

احتراما به استحضار مي رساند، قسمت اخير ماده 364 قانون امور حسبي اصلاحي سال 1374 وزير دادگستري را مكلف نموده است هر سه سال يكبار تركه را با توجه به شاخص قيمتها و هزينه زندگي تعيين و جهت تصويب به رئيس قوه قضائيه پيشنهاد نمايد.

بر اين اساس چون برابر اعلام بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران شاخص تورم از عدد 2/69 در سال 1374 به 206 در سال 1381، تغيير و افزايش يافته است بنابراين بهاي تركه موضوع ماده مرقوم به مبلغ تقريبي سي ميليون ريال به شرح زير بالغ خواهد شد.

(000/000/30) - 786/768/29 = 2/69 : 206 × 000/000/10

خواهشمند است در صورت موافقت مراتب را امر به ابلاغ فرمايند.

وزير دادگستري _ محمد اسماعيل شوشتري

تصويب نامه در خصوص آزمايش تالاسمي قبل از ازدواج. مصوب 76 (فاقد ماده قانوني)

«نقل از روزنامه رسمي شماره 15191 _ 9/2/1376»

هيات وزيران در جلسه مورخ 10/1/1376، بنا به پيشنهاد شماره 866/پ مورخ 29/10/1375 بنياد امور بيماري هاي خاص تصويب نمود:

آزمايش تشخيص ناقلين تالاسمي قبل از ازدواج اجباري شود و دفاتر ازدواج گواهي نامه مربوطه را از نامزدها مطالبه و پس ازبايگاني آن به عقد و ازدواج و ثبت آن با قيد موجود بودن گواهي نامه ياد شده اقدام نمايند.

معاون اول رئيس جمهور _ حسن حبيبي

آيين نامه نحوة اجراي احكام و تصميمات دادگاه خانواده. مصوب 54 . (م 1 تا م 7 )

ماده 1 _ اجراي احكام و تصميمات قطعي دادگاه خانواده جز در مواردي كه در اين آئين نامه استثنا شده محتاج به درخواست ذي نفع است

تبصره _ تسليم گواهي عدم امكان سازش به دفتر طلاق و اجازه نامه ازدواج مجدد به دفتر ازدواج در حكم درخواست اجراي تصميمات دادگاه است

ماده 2 _ در مورد تصميمات راجع به حضانت و نفقه اطفال و تعيين تكليف در امور حسبي ومورد ماده 14 قانون حمايت خانواده دادگاه راسا دستور اجراي تصميم خود را به هر ترتيب مقتضي بداند به مامورين اجرا يا كارمندان دفتر دادگاه يا مامورين شهرباني يا ژاندارمري و سايرمامورين انتظامي مي دهد.

ماده 3 _ اجراي ساير احكام و تصميمات دادگاه به ترتيب مقرر در اجراي احكام مدني با رعايت تبصره ماده 25 قانون حمايت خانواده به عمل خواهد آمد.

ماده 4 _ در موردكليه احكام و تصميمات راجع به امور مالي هرگاه كسي كه ملزم به پرداخت مورد حكم يا تصميم دادگاه گرديده از هريك از سازمان ها و موسسات عمومي يا بخش خصوصي حقوق و مستمري يا كارمزد دريافت نمايد دادگاه مي تواند دستور كسر حقوق يا مستمري يا كارمزد او را با ميزاني كه در اجراي احكام مدني

مقرر گرديده بدهد.

كسر وجوه مذكور و تاديه آن به عهده رئيس يا مدير يا مسئول سازمان يا موسسه يا كارفرما خواهد بود.

ماده 5 _ در مورد ماده 18 قانون حمايت خانواده روسا و مديران و مسئولين سازمان ها و موسسات عمومي و خصوصي وكارفرمايان مكلفند تصميم دادگاه را در مورد منع اشتغال زوج يا زوجه اجراء نمايند.

ماده 6 _ دفاتر طلاق مكلفند به محض ارائه گواهي عدم امكان سازش آن را در دفتر مخصوص ثبت كرده و رسيد مشتمل بر نام زوج و زوجه و شماره و تاريخ ثبت از روز و ماه و سال به ارائه كننده گواهي تسليم و به ترتيب مقرر در ماده 21 قانون حمايت خانواده اقدام نمايند.

ماده 7 _ دفاتر طلاق مكلفند رونوشت طلاق نامه را بلافاصله پس از ثبت طلاق به دفتر دادگاه صادر كننده گواهي عدم امكان سازش ارسال نمايند.

آيين نامه زناشويي بانوان با اتباع بيگانه غيرايرا ني.مصوب 1345 (م 1 تا م 4 )

ماده 1 _ به وزارت كشور اجازه داده مي شود پروانه اجازه زناشويي بانوان ايراني را با اتباع بيگانه با رعايت مقررات اين آيين نامه صادرنمايد.

ماده 2 _ با راي صدور پروانه فوق متقاضيان بايد مدارك زير را تهيه و تسليم دارند:

1 _ درخواست نامه مرد و زن مبني بر تقاضاي صدور پروانه اجازه زناشويي طبق نمونه وزارت كشور.

2 _ گواهينامه از مرجع رسمي كشور متبوع مرد مبني بر بلامانع بودن ازدواج با زن ايراني و به رسميت شناختن ازدواج در كشور متبوع مرد. در صورتي كه تهيه گواهينامه مذكور براي متقاضي امكان پذيرنباشد وزارت كشور مي تواند بدون دريافت مدرك فوق در صورت رضايت زن پروانه زناشويي را صادر نمايد.

3 _ در صورتي كه مرد غيرمسلمان و زن مسلمان باشد، گواهي يا

استشهاد تشرف مرد به دين مبين اسلام

ماده 3 _ وزارت كشور در صورت تقاضاي زن علاوه بر مدارك مذكور در ماده 2 مدارك زير را نيز از مرد بيگانه مطالبه خواهد نمود:

1 _ گواهينامه مبني بر اينكه مرد مجرد است يا متاهل از مرجع رسمي محلي يا ماموران سياسي و كنسولي كشور متبوع مرد.

2 _ گواهي نداشتن پيشينه بد و محكوميت كيفري مرد از مراجع رسمي محلي يا ماموران سياسي و كنسولي كشور متبوع مرد وهمچنين گواهي عدم سوءپيشينه كيفري از مراجع كشور در صورتي كه مرد بيگانه در ايران اقامت داشته باشد.

3 _ گواهي از مراجع محلي يا ماموران سياسي و كنسولي كشورمتبوع مرد مبني بر وجود استطاعت و مكنت زوج و همچنين تعهدنامه ثبتي از طرف مرد بيگانه مبني بر اينكه متعهد شود هزينه ونفقه زن و اولاد و هرگونه حق ديگري كه زن نسبت به او پيدا كند درصورت بدرفتاري يا ترك و طلاق پرداخت نمايد.

تبصره _ در مواردي كه وزارت كشور مصلحت بداند، براي حسن انجام وظايفي كه طبق مقررات و قوانين ايران زوج در قبال زوجه دارد از قبيل حسن رفتار و انفاق در تمام مدت زناشويي و اداي واجبات مالي زوجه و اولاد تحت حضانت وي و امثال آن وهمچنين در مواردي كه تفريق پيش آيد براي پرداخت هزينه مراجعت همسر مطلقه تا محل سكونت زن در ايران مي تواند تضمين متناسب از شوهر مطالبه نمايد.

فرم تعهدنامه و تضميني كه در اين قبيل موارد بايد اخذ شود و چگونگي استفاده از ضمانت نامه را، وزارت كشور تهيه خواهد نمود.

ماده 4 _ وزارت كشور مي تواند به استانداريها و فرمانداري هاي كل وهمچنين با موافقت وزارت امور خارجه به

بعضي از نمايندگان سياسي و كنسولي ايران در خارجه اختيار دهد كه طبق مقررات اين آيين نامه پروانه زناشويي را مستقيمادر محل صادر نموده و مراتب را به ثبت احوال اعلام دارند.

آيين نامه راجع به مواد 279 و 288 قانون امور حسبي . مصوب 1322 (م 1 تا م 5)

ماده 1_ وزارت دادگستري به هر يك از دادگاههاي شهرستان و بخش و دادستان شهرستان و دفتر امور محجورين و تحرير تركه و دفتر اسناد رسمي كه مقتضي بداند اجازه مي دهد كه وصيت نامه سري را در حوزه خود يا حوزه اي كه از طرف وزارت دادگستري معين مي شود به طريق امانت نگهداري نمايند.

ماده 2_ اشخاصي كه بخواهند وصيت نامه سري خود را امانت گذارند بايد در اداره ثبت اسناد يا يكي از محل هاي مذكور در ماده فوق كه از طرف وزارت دادگستري مجاز باشد، امانت گذارند.

ماده 3_ اتباع دولت ايران در خارجه مي توانند وصيت نامه سري خود را در كنسولگري ايران امانت بگذارند و همچنين اتباع خارجه در ايران مي توانند وصيت نامه سري خود را در كنسولگري متبوع خود امانت گذارند.

ماده 4_ ترتيب امانت گذاردن وصيت نامه سري در هر يك ازمحلهاي نامبرده كنسولگري و استرداد آن به طريقي است كه براي امانت گذاردن اسناد رسمي و استرداد آنها در اداره ثبت اسناد مقرراست و وظايفي كه در قانون ثبت اسناد براي مسوول دفتر مقرر است به عهده متصدي يكي از محلهاي نامبرده كه وصيت نامه در آنجا سپرده مي شود خواهد بود.

ماده 5_ هر يك از محلهاي مذكور كه وصيت نامه سري به آنجاسپرده شده مكلف است به طريقي كه در قانون امور حسبي مقرر است بعد از اطلاع به فوت موصي وصيت نامه را به دادگاه بخش كه براي رسيدگي به امور راجع به تركه متوفي صالح است بفرستند.

آيين نامه راجع به ماده 299 قانون امور حسبي. مصوب 1322 (م 1 تا م 14)

ماده 1_ در موقعي كه از طرف ورثه يا موصيله بر اموال درخواست شود ملكي كه در دفتر املاك به نام مورث ثبت شده است به نام ورثه يا موصيله يا به عنوان وصيت ثبت گردد، به ترتيبي كه در مواد بعدمذكور

است رفتار خواهد شد.

ماده 2_ هرگاه در ورقه انحصار وراثت كه به اداره ثبت اسناد و املاك داده مي شود، عده ورثه و سهام هر يك از آنها معين شده و وصيت نامه نيز كه مطابق قانون امور حسبي بتوان به آن ترتيب اثر داد به اداره ثبت تسليم نشده و قبلا هم وصيتي ثبت نشده باشدحصه هر يك از ورثه از ملك به طريقي كه در تصديق انحصاروراثت معين شده يا بين ورثه مذكور در تصديق انحصار وراثت توافق حاصل شده باشد ثبت ميشود.

ماده 3_ اگر كسي به عنوان وراثت يا به عنوان اعتراض بر تصديق انحصار وراثت در دادگاه اقامه دعوي كرده باشد بايد قبل از آن كه ملك به نام ورثه ثبت شود تصديقي از دادگاه حاكي از اقامه دعويگرفته به اداره ثبت تسليم نمايد. در اين صورت ثبت ملك به نام ورثه تا معلوم شدن نتيجه نهايي ادعا، توقيف خواهد شد.

ماده 4_ در موقعي كه دادستان برطبق ماده 367 قانون امورحسبي برتصديق انحصار وراثت اعتراض ميكند، در صورتي كه در جزء تركه ملك غيرمنقول ثبت شده باشد بايد در همان موقع به اداره ثبت كتبا اطلاع دهد. در اين صورت ثبت ملك موقوف به معلوم شدن نتيجه اعتراض خواهد شد.

ماده 5_ در صورتي كه نسبت به ملك غيرمنقول ثبت شده وصيتيشده باشد كه مورد اتفاق تمام ورثه و اشخاص ذينفع باشد موردوصيت به نام موصيله يا مصرفي كه براي آن وصيت شده ثبت ميشود و بقيه ملك (اگر بقيه باشد) به نام ورثه ثبت ميگردد.

ماده 6_ هرگاه وصيت نامه اي كه به موجب قانون قابل ترتيب اثراست بين ورثه و اشخاص ذينفع مورد اختلاف واقع شود ثبت ملك نسبت به آنچه مورد گفتگو

است موقوف به رفع اختلاف در دادگاه به موجب حكم نهايي خواهد بود.

ماده 7_ اگر قسمتي از ملك مورد اختلاف واقع شده و قسمت ديگرمورد اختلاف نباشد و نتيجه گفتگو در مورد اختلاف تاثيري در اين قسمت نداشته باشد ممكن است ملك نسبت به آنچه مورد اختلاف نيست ثبت و نسبت به آنچه مورد اختلاف است موقوف به حل اختلاف گردد.

ماده 8_ هرگاه توافق و اختلاف ورثه نسبت به وصيت نامه اي كه به موجب قانون قابل ترتيب اثر است معلوم نباشد اداره ثبت به هزينه شخص ذينفع آگهي مينمايد و در آگهي بايد مفاد وصيت نامه و اين كه از طرف كي و در چه تاريخ ابراز شده قيد و تذكر داده شود چنانچه كسي اعتراضي نسبت به وصيت نامه دارد در ظرف سه ماه از تاريخ انتشار آخرين آگهي اعتراض خود را به اداره ثبتي كه آگهي را منتشرنموده تسليم نمايد و در صورت انقضا مدت مذكور و نرسيدن اعتراض ملك مورد وصيت به نام موصيله يا مصرفي كه براي آن وصيت شده است در دفتر املاك ثبت خواهد شد.

آگهي مذكور سه مرتبه هر ماه يك مرتبه در روزنامه كثيرالانتشارمحل منتشر شده و در صورت نبودن روزنامه در محل در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار تهران منتشر خواهد گرديد.

ماده 9_ در مورد متوفاي بلاوارث اگر در ظرف ده سال مقرر در قانون امور حسبي وصيت نامه اي ابراز شود كه قابل ترتيب اثر بوده وبراي تحرير تركه آگهي نشده باشد مفاد وصيت نامه به ترتيب مذكوردر ماده فوق و با قيد اين كه متوفي بلاوراث معرفي شده است آگهي مي گردد و در صورتي كه در مدت سه ماه از تاريخ انتشار آخرين آگهي اعتراض نرسيده مورد وصيت به

نام موصيله يا مصرفي كه براي آن وصيت شده است ثبت و باقي ملك پس از 10 سال اگر وارثي پيدا نشد به نام دولت ثبت خواهد شد.

ماده 10_ اگر از طرف ورثه يا اشخاص ديگر ذينفع وصيت نامه اي ابراز شود كه موصي از وصيت اول خود رجوع كرده و آن وصيت نامه مورد تصديق تمام ورثه و اشخاص ذينفع واقع شود ملك مطابق وصيت نامه ثاني ثبت خواهد شد و اگر مورد اختلاف واقع شود ياتوافق و اختلاف ورثه معلوم نباشد در صورتي كه وصيت نامه مطابق قانون قابل ترتيب اثر باشد برطبق ماده 6 و 7 و 8 عمل خواهد شد.

ماده 11_ در صورتي كه در دادگاه بخش در موعد مقرر در ماده 294قانون امور حسبي وصيت نامه ابراز شد كه قابل ترتيب اثر باشددادگاه در تصديق انحصار وراثت مفاد وصيت نامه و اين كه در موقع ابراز شده و قابل ترتيب اثر است درج خواهد كرد و اگر تصديق انحصار وراثت صادر شده و اين مطلب به جهتي در آن درج نشده باشد اشخاص ذينفع بايد تصديقي مبني بر ابراز وصيت نامه درموعد مقرر و قابل ترتيب اثربودن آن از دادگاه گرفته به ضميمه سواد وصيت نامه به اداره ثبت اسناد تسليم نمايند.

ماده 12_ اگر تركه متوفي به وسيله دادگاه تقسيم شده و حكم نهايي دادگاه در اين خصوص به اداره ثبت داده شود و يا اين كه ورثه موصيله و وصي (در صورتي كه وصيتي شده باشد) تركه را تقسيم كرده باشند ملك مطابق تقسيمي كه شده است ثبت مي شود و درصورت اخير اگر اختلافي مابين ورثه و موصيله يا وصي در تقسيم باشد ثبت ملك موقوف به رفع اختلاف در دادگاه خواهد بود.

ماده 13_ در

صورتي كه وصيت به طوركلي باشد «مثل ثلث اموال ورثه ميتوانند ملك معين را ثلث قرار داده و باقي املاك را به نام خود ثبت كنند يا ثلث را از اموال ديگر معين كرده و تمام ملك ثبت شده را به نام خود ثبت كنند مگر اين كه در وصيت نامه ترتيب ديگري مقرر شده باشد.

ماده 14_ پس از ثبت ملك در دفتر املاك به نام ورثه يا موصيله ادعاي وصيت يا هر ادعاي ديگري كه مخالف با ثبت ملك باشد مسموع نخواهد شد و هيچ وصيت نامه اعم از رسمي و سري و غير اينها پذيرفته نخواهد شد.

آيين نامه حق الزحمه مدير تصفيه و مدير تركه بر طبق قانون امور حسبي . مصوب 1326 (م 1 تا م 5)

ماده 1_ در هر مورد كه طبق قانون امور حسبي مدير تصفيه يا مدير تركه انتخاب مي شوند يا اداره تصفيه عهده دار امور تصفيه يا تركه مي گردد پس از وضع هزينه هاي مربوط از قبيل هزينه آگهي تصديق انحصار وراثت و امثال آن و همچنين پس از پرداخت ديون مسلمه و ثابته متوفي و اخراج مورد وصيت به شرح مقررات مذكور در قانون امور حسبي از باقيمانده تركه كه به ورثه يا خزانه دولت تعلق مي گيرد به نسبت زير حق الزحمه مدير تركه يا مدير تصفيه با پيشنهاد مراجع ذيربط و تصويب دادگاه پس از كسر ماليات مقررقانوني پرداخت خواهد شد:

الف _ در مواردي كه حفظ و اداره اموال و وصول عوايد مستلزم تحمل و زحمات زيادي نباشد از قبيل جمع آوري عوايد مستغلات و دكاكين و سهام و دريافت مطالبات و اقساط و انتقالات مربوط به اموال و امثال آن

1 _ تا يك ميليون ريال 2% تا 4%

2 _ از يك ميليون ريال تا پنج ميليون ريال نسبت به مازاد يك ميليون ريال 1% تا 3%

3 _ از

پنج ميليون ريال تا ده ميليون ريال نسبت به مازاد پنج ميليون ريال نيم تا 2%

4 _ از ده ميليون ريال به بالا نسبت به مازاد ده ميليون ريال از يك چهارم تا 1%

ب _ چنانچه حفظ و اداره اموال و جمع آوري و وصول عوايد و اخذمطالبات مستلزم تحمل زحمات فوق العاده از قبيل مراجعه به ادارات رسمي و مراجع قضائي و ساير سازمانهاي خصوصي وشركتها يا مسافرت و امثال آن باشد يا اموال غيرمنقول زراعتي بوده كه مدير تركه يا تصفيه طبعا بايستي در موقع كاشت و داشت وبرداشت و وصول عوايد صرف وقت زيادتر و تحمل زحمت بيشترنمايد:

1 _ تا يك ميليون ريال 4% تا 6%

2 _ از يك ميليون ريال تا پنج ميليون ريال نسبت به مازاد يك ميليون ريال 3% تا 5%

3 _ از پنج ميليون ريال تا ده ميليون ريال نسبت به مازاد پنج ميليون ريال 2% تا 4%

4 _ از ده ميليون ريال به بالا نسبت به مازاد ده ميليون ريال بين 1% تا 3%

ج _ در صورتي كه تركه وجه نقد بوده و مدير تركه يا تصفيه اقداماتي از حيث جمع آوري اوراق و اسناد و دفاتر و بررسي و تحرير آن انجام داده كه متضمن تحصيل عايدات مستقيم چنداني نيز نبوده با نظرمراجع ذيربط و تصويب دادگاه حق الزحمه مناسبي به مدير تركه ياتصفيه پرداخت خواهد شد ولي به هر حال ميزان اين حق الزحمه از1% تجاوز نخواهد نمود.

تبصره _ مدير تركه يا مدير تصفيه مكلف است هر سال يك بارگزارش عمليات و صورتحساب درآمد و هزينه مربوط به ماترك را به انضمام مدارك و اسناد آن به مراجع ذيربط (اداره امور سرپرستي دادسراي عمومي يا اداره تصفيه امور

ورشكستگي تسليم نمايد، درصورت تخلف از اين تكليف يا مسامحه و قصور در انجام وظايف محوله علاوه بر مسؤوليت قانوني از ميزان دستمزد وي به تصويب دادگاه كاسته خواهد شد.

ماده 2_ در صورتي كه مدير تصفيه يا مدير اداره تركه متعدد باشدحق الزحمه مقرر به نسبت كاري كه انجام مي دهند بين آنها تقسيم مي شود.

ماده 3_ در مواردي كه امر تصفيه طبق ماده 24 قانون امور حسبي با وصي است وصي علاوه بر حق الوصايه به عنوان مدير تصفيه حقي دريافت نخواهد داشت

ماده 4_ مقررات اين آيين نامه شامل اموري كه قبل از اجراي اين آيين نامه تصفيه و خاتمه يافته نمي شود.

ماده 5_ اين آيين نامه پس از 10 روز از تاريخ انتشار در روزنامه رسمي كشور ايران قابل اجرا است

آيين نامه اجرايي تبصره يك ماده واحده قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق . مصوب 71 (م 1 تا م 9)

ماده 1 _ نسبت به درخواستهاي طلاق كه از طرف زوجين يا يكي از آنها به دادگاه مدني خاص تسليم مي شود، چنانچه اختلاف فيمابين از طريق دادگاه حل و فصل نگرديد، رسيدگي به موضوع با صدور قرار به داوري ارجاع مي گردد.

تبصره _ داوري در اين قانون تابع شرايط مندرج در قانون آيين دادرسي مدني نمي باشد.

ماده 2 _ پس از صدور قرار ارجاع امر به داوري هريك از زوجين مكلفند ظرف بيست روز از تاريخ ابلاغ يك نفر از اقارب خود را كه واجد شرايط مقرر در اين آيين نامه هستند، به عنوان داور به دادگاه معرفي نمايند.

ماده 3 _ در صورتي كه در بين اقارب فرد واجد شرايط نبوده يادسترسي به آنان مقدور نباشد و يا اقارب از پذيرش داوري استنكاف نمايند، هريك از زوجين مي تواند داور خود را از بين افرادديگر كه واجد صلاحيت هستند، تعيين و

معرفي نمايد و در صورت امتناع يا عدم توانايي در معرفي داور، دادگاه راسا از بين افراد واجد شرايط مبادرت به تعيين داور يا داوران خواهد كرد.

ماده 4 _ داوران منتخب و يا منصوب بايد واجد شرايط زير باشند:

1 _ مسلمان

2 _ آشنايي نسبي به مسائل شرعي خانوادگي و اجتماعي

3 _ حداقل چهل سال تمام

4 _ متاهل

5 _ معتمد.

6 _ عدم اشتهار به فسق و فساد.

ماده 5 _ پس از معرفي و انتخاب داوران دادگاه بلافاصله در وقت فوق العاده جلسه توجيهي تشكيل داده و وظايف آنان را گوشزد وارشادات لازم خواهد نمود.

ماده 6 _ مهلت اعلام نظر داوران از سوي دادگاه تعيين مي گردد،داوران مي توانند از دادگاه تقاضاي تمديد مهلت نمايند و در صورتي كه دادگاه درخواست را ضروري تشخيص داد مهلت را تمديدمي نمايد.

ماده 7 _ داوران منتخب يا منصوب مكلفند با تشكيل حداقل دوجلسه با حضور زوجين سعي و اهتمام در رفع اختلاف و اصلاح ذات البين نمايند و در صورتي كه رفع اختلاف به عمل نيامد يا يكي از زوجين از حضور در جلسات مقرر خودداري نمود، با تشكيل جلسات ديگر با حضور زوجين يا يكي از آنان و يا بدون حضور آنان نسبت به موارد اختلاف بررسي نموده و نظر خود را بر امكان يا عدم امكان سازش در مهلت تعيين شده به دادگاه تسليم نمايند.

ماده 8 _ در هر مورد كه داوران يا يكي از آنان درخواست حق الزحمه داوري نمايند، دادگاه حق الزحمه متناسبي براي وي تعيين و دستور اخذ آن و پرداخت به داور را خواهد داد. حق الزحمه مقرر در وهله

اول از شخصي كه داور از سوي وي انتخاب و يا براي وي نصب شده است دريافت خواهد شد و چنانچه دادگاه مقتضي بدانددستور وصول آن را بالمناصفه از طرفين و يا از متقاضي طلاق خواهد داد.

ماده 9 _ اين آيين نامه در 9 ماده و يك تبصره توسط وزير دادگستري تهيه و در تاريخ 2/12/71 به تصويب رئيس قوه قضائيه رسيد.

آيين نامه ماده 3 قانون ازدواج . مصوب 1310 (م 1 تا م 7)

ماده 1 _ محكمه اي كه بايد در هر محل براي اجرا مقررات ماده 3 قانون ازدواج مصوب 23 مردادماه 1310 تاسيس گردد از يك نفر تشكيل خواهد شده ممكن است براي هر محكمه يك عضو علي البدل معين گردد.

حاكم محكمه و عضو علي البدل را وزارت عدليه از بين مستخدمين عدليه تعيين مي نمايد.

تبصره _ تعيين مستخدميني كه تابع وزارت عدليه نباشند پس از جلب موافقت وزارتخانه متبوع آنها به عمل خواهد آمد.

ماده 2 _ در هر محل سمت نمايندگاني دولت براي تعقيب متخلفين از مقررات ماده 3 قانون ازدواج به عهده كسي خواهد بود كه با رعايت تبصره ماده اول از طرف وزارت عدليه معين مي شود.

ماده 3 _ تعقيب متخلفين از مقررات ماده 3 قانون مذكور مستقيما در خود محكمه به عمل خواهد آمد بدون اينكه قبلا مستنطق در آن امر دخالت نمايد.

ماده 4 _ محكمه مي تواند در موارد و به ترتيبي كه به موجب قوانين توقيف متهم جايز مي باشد قرار توقيف صادر نمايد قرارمزبور قابل استيناف بوده و ليكن استيناف از آن قرار مانع ادامه رسيدگي و صدور حكم در اصل قضيه نخواهد بود.

ماده 5 _ شكايت استينافي از احكام و قرارهاي صادر از محاكم مذكور فوق به محكمه اي مركب از سه نفر

كه در تهران تاسيس مي شود رجوع خواهد شد.

رئيس و اعضا و مدعي العموم محكمه را وزارت عدليه با رعايت تبصره ماده اول تعيين مي نمايد لااقل يك نفر از اعضا محكمه طبيب خواهد بود.

ماده 6 _ ساير ترتيبات رسيدگي خواه در مرحله بدوي و خواه در مرحله استينافي همان است كه به موجب اصول محاكمات جزا براي رسيدگي به امور جنحه اي مقرر است

ماده 7 _ حوزه هر يك از محاكم را كه به موجب ماده اول تشكيل مي شود وزارت عدليه در موقع تشكيل معين خواهد كرد معذلك وزارت عدليه مي تواند در هر موقعي كه مقتضي بداند رسيدگي به يك موضوع مخصوص را از محكمه يك حوزه به محكمه حوزه ديگري احاله دهد.

مدعي العموم محكمه ازدواج در موقع لزوم مي تواند از ادارات نظميه و امنيه و حكومتي بخواهد كه تحقيقات مقدماتي و تفتيشات مخفي راجع به احراز وقوع جرم را به عمل آورند.

احكام صادر از محاكمي كه به دستور ماده سوم قانون ازدواج مصوب 23/5/1310 شده يا بشود غيرقابل تميز است اعم از اينكه قبل از اين تاريخ صادر شده يا بعد.

آيين نامه اجرايي قانون حمايت خانواده. مصوب 1354 (م 1 تا م 13)

ماده 1 _ اقامه دعوي و تقاضاي رسيدگي و اقدام در امور موضوع قانون حمايت خانواده به طور شفاهي يا وسيله درخواست كتبي به عمل مي آيد. هرگاه درخواست شفاهي باشد اظهار خواهان وسيله منشي يا مدير دفتر دادگاه در صورت مجلس قيد و به امضاي او مي رسد.

ماده 2 _ درخواست شفاهي يا كتبي بايد مشتمل بر امور زير باشد:

1 _ نام و نام خانوادگي _ شغل _ محل كار يا محل سكونت طرفين با ذكر مشخصات كامل

2 _ موضوع درخواست با ذكر علل و دلائل آن

3

_ در صورتي كه درخواست كننده عنوان قيمومت يا ولايت يا وصايت يا وكالت داشته باشد بايد سمت خود را در درخواست تصريح و مدارك آن را تسليم نمايد.

تبصره _ در دادگاه خانواده طرفين مي توانند به اقربا خود تا درجه سوم نيز وكالت دهند.

ماده 3 _ تنظيم درخواست در اوراق چاپي مخصوص الزامي نيست ولي بايد در دو نسخه تنظيم و يك نسخه آن در پرونده امر ضبط شده و نسخه ديگر براي طرف فرستاده شود.

ماده 4 _ هزينه دادرسي به ميزان مقرر در قانون آيين دادرسي مدني در موقع درخواست از خواهان وصول خواهد شد مگر اين كه دادگاه خواهان را بي بضاعت تشخيص دهد كه در اين صورت او را ازپرداخت هزينه معاف خواهد نمود.

ماده 5 _ در صورت عدم پرداخت هزينه دادرسي يا معلوم نبودن نشاني خوانده به خواهان اخطار مي شود كه ظرف پنج روز از تاريخ ابلاغ با رعايت مسافت نقص در خواست را رفع نمايد. در صورت عدم رفع نقص و همچنين در صورتي كه نشاني خواهان معلوم نباشد دادگاه دادخواست را ابطال خواهد كرد.

تبصره _ در صورتي كه خواهان خوانده را مجهول المكان معرفي نمايد بايد آخرين محل اقامت او را به دادگاه اعلام كند. دادگاه به هر طريقي لازم بداند در اين مورد تحقيق نموده ، تصميم مقتضي اتخاذخواهدكرد.

ماده 6 _ پس از وصول درخواست نسخه دوم آن با ضمائم به دستوردادگاه جهت ابلاغ به خوانده ارسال و طرفين براي رسيدگي دعوت مي شوند. در صورتي كه درخواست شفاهي باشد مفاد درخواست باضمائم آن به وسيله اخطاريه به خوانده ابلاغ خواهد شد.

ماده 7 _ عدم حضور طرفين يا يكي از آنها در جلسه با ابلاغ وقت مانع رسيدگي

و اتخاذ تصميم نيست ولي اگر حضور خواهان جهت اداي توضيح لازم باشد دادگاه موارد توضيح را در صورت مجلس قيد و مفاد آن را ضمن تعيين وقت براي جلسه ديگر به خواهان ابلاغ مي نمايد و اگر خواهان در اين جلسه نيز حاضر نشود دادخواست اوابطال خواهد شد.

ماده 8 _ در مواردي كه دعوي به داوري ارجاع مي شود دادگاه طرفين را براي انتخاب داور يا داوران دعوت مي كند.

ماده 9 _ هرگاه داور يا داوران از قبول داوري امتناع نموده يا استعفا كنند دادگاه به انتخاب داور يا داوران جديد اقدام مي نمايد و در صورتي كه داور يا داوران بار ديگر از قبول داوري امتناع يا استعفانمايند دادگاه راسا به موضوع رسيدگي خواهد كرد.

ماده 10 _ در مواردي كه تعداد داوران سه نفر بوده و يكي از آنها درنيمه دوم مهلت داوري استعفا كند راي اكثريت داوران مناط اعتبار است

در اين مورد و در مواردي كه دو نفر داور انتخاب شده و راي آنها مختلف باشد دادگاه راسا به موضوع رسيدگي خواهد كرد.

ماده 11 _ منظور از اعتياد مضر هر نوع ابتلا به مواد مخدر يا نوشابه هاي الكلي يا قمار يا امثال و نظاير آنها است كه استمرار داشته و موجب صدمات و خسارات جسماني مادي و معنوي شخص معتاد يا همسر يا اولاد زوجين گردد.

ماده 12 _ حق ملاقات با اطفال كمتر از يك بار در ماه نخواهد بود.

ماده 13 _ ترتيب ثبوت حجر و خيانت و رفع حجر يا عدم قدرت ولياقت و احراز عدم صلاحيت و عزل و نصب قيم و ضم امين و تعيين امين موقت در مورد مواد 1 و 15 قانون حمايت

خانواده طبق مقررات قانون امور حسبي خواهد بود.

آيين نامه اجرايي قانون الحاق يك تبصره به ماده 1082 قانون مدني . مصوب 77 . (م 1 تا م 7)

ماده 1 _ چنانچه مهريه وجه رايج باشد مرجع صالح بنا به درخواست هر يك از زوجين مي توان آن را با توجه به تغيير شاخص قيمت سال زمان تاديه نسبت به سال وقوع عقد محاسبه و تعيين مي نمايد.

تبصره _ در صورتي كه زوجين در حين اجراي عقد در خصوص محاسبه و پرداخت مهريه وجه رايج به نحو ديگري تراضي كرده باشند مطابق تراضي ايشان عمل خواهد شد.

ماده 2 _ نحوه محاسبه مهريه وجه رايج بدين صورت است متوسط شاخص بها در سال قبل تقسيم بر متوسط شاخص در سال وقوع عقد ضربدر مهريه مندرج در عقدنامه

ماده 3 _ در مواردي كه مهريه زوجه بايد از تركه زوج متوفي پرداخت شود تاريخ فوت مبناي محاسبه مهريه خواهد بود.

ماده 4 _ بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران مكلف به انجام مواردزير مي باشد:

الف _ شاخص هاي بهاي سالهاي قبل از اجراي اين قانون را تهيه و دراختيار قوه قضاييه قرار دهد.

ب _ شاخص بهاي مربوط به هر سال را به طور ساليانه حداكثر تا پايان خرداد تهيه و به قوه قضاييه اعلام نمايد.

راي وحدت رويه 647 _ 28/10/1378

«... منظور مقنن از تصويب ماده واحده الحاق يك تبصره به ماده 1082 قانون مدني مصوب 1376 با توجه به عبارات صدر تبصره و فلسفه وضع آن حفظ ارزش ريالي مهريه زوجه است كه معمولا به حسب وجه رايج (ريالي تعيين مي شود اگرچه تاريخ وقوع عقدازدواج مربوط به زمان قبل از تصويب تبصره مزبور باشد با اين وصف قانون مرقوم (تبصره الحاقي با ماده 4 قانون مباينتي ندارد.»

بخشنامه شماره 609 مورخه 28/1/1378

رييس قوه قضاييه به دادگستريهاي سراسر كشور

«... درست است كه قانون

نسبت به قبل از تصويب خودش اثر ندارداما قانون راجع به زمان عقد مطلبي ندارد پيام قانون اين است كه وقتي مي خواهند مهريه را بپردازند بايدتغيير شاخص قيمت سالانه را حساب كنند. بنابراين كساني كه قبل از قانون مهريه همسرشان راپرداخته اند طبعا مشمول اين قانون نيستند اما كساني كه پس از تصويب قانون مي خواهند مهريه همسرشان را بپردازند بايد رعايت كنند عقد هر زماني واقع شده باشد... 25/12/1377)

راي وحدت رويه شماره 633 _ 14/2/1378

گرچه طبق ماده 1085 قانون مدني مادام كه مهريه زوجه تسليم نشده در صورت حال بودن مهر، زن مي تواند از ايفا وظايفي كه درمقابل شوهر دارد امتناع كند و اين امتناع مسقط حق نفقه نخواهد بودلكن مقررات اين ماده صرفا به رابطه حقوقي زوجه و عدم سقوط حق مطالبه نفقه زن مربوط است و از نقطه نظر جزايي با لحاظ مدلول ماده 642 قانون مجازات اسلامي (تعزيرات و مجازاتهاي بازدارنده مصوب 2/3/1375 مجلس شوراي اسلامي كه به موجب آن حكم به مجازات شوهر به علت امتناع از تاديه نفقه زن به تمكين زن منوط شده است و با وصف امتناع زوجه از تمكين ولو به اعتذاراستفاده از اختيار حاصله از مقررات ماده 1085 قانون مدني حكم به مجازات شوهر نخواهد شد و در اين صورت حكم شعبه دوم دادگاه عمومي تهران مشعر بر برائت شوهر از اتهام ترك انفاق زن كه با اين نظر مطابق دارد با اكثريت قريب به اتفاق آرا صحيح و قانوني تشخيص مي شود. اين راي وفق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب مردادماه 1337 براي دادگاههاي درموارد مشابه لازم الاتباع است

آيين نامه نحوة اجراي احكام و تصميمات دادگاه خانواده. مصوب 54 . (م 1 تا م 7 )

ماده 1 _ اجراي احكام و تصميمات قطعي دادگاه خانواده جز

در مواردي كه در اين آئين نامه استثنا شده محتاج به درخواست ذي نفع است

تبصره _ تسليم گواهي عدم امكان سازش به دفتر طلاق و اجازه نامه ازدواج مجدد به دفتر ازدواج در حكم درخواست اجراي تصميمات دادگاه است

ماده 2 _ در مورد تصميمات راجع به حضانت و نفقه اطفال و تعيين تكليف در امور حسبي ومورد ماده 14 قانون حمايت خانواده دادگاه راسا دستور اجراي تصميم خود را به هر ترتيب مقتضي بداند به مامورين اجرا يا كارمندان دفتر دادگاه يا مامورين شهرباني يا ژاندارمري و سايرمامورين انتظامي مي دهد.

ماده 3 _ اجراي ساير احكام و تصميمات دادگاه به ترتيب مقرر در اجراي احكام مدني با رعايت تبصره ماده 25 قانون حمايت خانواده به عمل خواهد آمد.

ماده 4 _ در موردكليه احكام و تصميمات راجع به امور مالي هرگاه كسي كه ملزم به پرداخت مورد حكم يا تصميم دادگاه گرديده از هريك از سازمان ها و موسسات عمومي يا بخش خصوصي حقوق و مستمري يا كارمزد دريافت نمايد دادگاه مي تواند دستور كسر حقوق يا مستمري يا كارمزد او را با ميزاني كه در اجراي احكام مدني مقرر گرديده بدهد.

كسر وجوه مذكور و تاديه آن به عهده رئيس يا مدير يا مسئول سازمان يا موسسه يا كارفرما خواهد بود.

ماده 5 _ در مورد ماده 18 قانون حمايت خانواده روسا و مديران و مسئولين سازمان ها و موسسات عمومي و خصوصي وكارفرمايان مكلفند تصميم دادگاه را در مورد منع اشتغال زوج يا زوجه اجراء نمايند.

ماده 6 _ دفاتر طلاق مكلفند به محض ارائه گواهي عدم امكان سازش آن را در دفتر مخصوص ثبت كرده و رسيد مشتمل بر نام زوج

و زوجه و شماره و تاريخ ثبت از روز و ماه و سال به ارائه كننده گواهي تسليم و به ترتيب مقرر در ماده 21 قانون حمايت خانواده اقدام نمايند.

ماده 7 _ دفاتر طلاق مكلفند رونوشت طلاق نامه را بلافاصله پس از ثبت طلاق به دفتر دادگاه صادر كننده گواهي عدم امكان سازش ارسال نمايند.

آئين نامه متحد الشكل شدن ثبت ازدواج و طلاق. مصوب 1311 (مصوبه در 9 بند )

وزير عدليه براي اينكه مسئله ثبت عقد ازدواج و طلاق در دفاتر مربوطه متحد الشكل بوده و كليه دفاتر از روي يك اسلوب عمل ثبت را انجام بدهند دستورات ذيل را مقرر مي دارد:

1 _ در هر حوزه اي كه از طرف وزارت عدليه بر طبق ماده اول قانون ازدواج اعلام شده باشد كليه ازدواج و طلاق هائي كه درحوزه مزبور واقع بشود بايد در يكي از دفاتر به ثبت برسد ولو اينكه طرفين ازدواج ساكن آن محل نباشد.

2 _ براي تشخيص سن ورقه هويت صادره از سجل احوال مدرك بوده و دفاتر ملزم به خواستن تصديق ديگر نخواهند بود.

3 _ بر طبق دستور نظامنامه نمره 23434 براي اينكه سند ازدواج و طلاق سند رسمي محسوب شود علاوه بر ساير شرايط مقرره در نظامنامه لااقل بايد شش امضا را به طريق ذيل داشته باشد:

1 _ زن و شوهر در سند ازدواج _ شوهر در طلاقنامه

2 _ مجري يا مجريان صيغه ازدواج يا طلاق .

3 _ امضاي دو شاهد يا بيشتر به نحوي كه سند لااقل داراي 6 امضاء باشد. و اگر مجري صيغه عقد ازدواج يك نفر باشد در اين صورت لااقل امضاي 3 نفر شاهد لازم است

4 _ در مواردي كه اموال غير منقول مهر قرار داده مي شود براي اينكه

سند ازدواج نسبت به ملك هم رسميت حاصل نمايد اگر ملك ثبت شده باشد و صاحب دفتر ازدواج داراي دفتر اسناد رسمي هم باشد بايستي ورقه ازدواج را در دفتر اسناد رسمي هم مطابق مقررات ثبت نموده و خلاصه آن را مطابق مقررات قانون و نظامنامه ثبت تهيه نموده به دفتر املاك بفرستد و اگر ملك ثبت نشده باشد بايستي سند ازدواج را در دفتر اسناد رسمي ثبت كند.

و در صورتي كه صاحب دفتر ازدواج داراي دفتر اسناد رسمي نباشد بايستي سند ازدواج را تحت مسئوليت به يكي از دفاتراسناد رسمي حوزه خود و اگر در آن حوزه دفتر اسناد رسمي نباشد به يكي از نزديكترين دفاتر اسناد رسمي حوزه مربوطه ارسال دارد تا مطابق مقررات به ثبت برسد.

و البته در همه موارد حق الثبت قانوني ملك براي ثبت در دفتر اسناد رسمي اخذ خواهد شد.

5 _ عقد ازدواج و طلاقي كه در خارج از حوزه ماموريت صاحب دفتر واقع شده و در محل وقوع عقد يا طلاق دفتر رسمي ازدواج و طلاق وجود نداشته در صورتي كه متناكحين بخواهند به آن عقد يا طلاق رسميت بدهند بايستي در يكي از دفاتر ازدواج و طلاق حاضر شده و بر طبق مقررات قانون و نظامنامه تشريفات ثبت را در دفتر و ورقه ازدواج يا طلاق تكميل كنند.

6 _ ملغي شده است

7 _ در مورد عقد انقطاع در صورتي كه زوج در حين مدت بخواهد از بقيه مدت صرفنظر كند بايستي در نزد صاحب دفتر حاضر شده و صاحب دفتر هم بذل بقيه مدت را در ستون ملاحظات دفتر و در ورقه عقدنامه قيد و به امضاي خود

و زوج رسانيده و به علاوه سوادي از ورقه عقدنامه برداشته و بذل بقيه مدت را در آن قيد نموده و به امضاي خود و زوج رسانيده و آن سواد را به توسط اداره ثبت محل براي زوجه ارسال بدارد. در مورد طلاق و همچنين در مورد رجوع نيز به طريق فوق بايدرفتار شود.

8 _ در مواردي كه هويت زوج يا زوجه نزد صاحب دفتر محرز نبوده و در بين شهود عقد اشخاصي باشند كه معرفي آنها براي احراز هويت نزد صاحب دفتر كافي باشد شهود مزبور مي توانند معرف واقع شوند و خواستن معرف عليحده الزامي نيست

9 _ براي اينكه بين ورقه عقد ازدواج و يا طلاقنامه و ثبت آن در دفتر هيچ قسم اختلافي بروز نكند صاحبان دفاتر بايستي بدوا صورت عقدنامه يا طلاقنامه را در خارج تهيه و بعد در دفتر وارد و ثبت كرده سواد آن را بر طبق دستور ماده 14 نظامنامه روي اوراق چاپي در دو نسخه نقل كنند.

آئين نامه ماده اول قانون ازدواج. مصوب 1312 (م 1 تا م 3)

ماده اول _ دفتر ازدواج و طلاق از يكديگر تفكيك شده و هريك از دو دفتر مستقلا تهيه و طبع خواهد شد.

ماده دوم _ صاحبان دفاتر طلاق ممكن است داراي دفتر ازدواج هم باشند.

ماده سوم _ عده دفاتر طلاق هر شهر يا ناحيه از طرف وزارت عدليه تعيين و اسامي صاحبان آنها براي اطلاع اهالي اعلان خواهد شد.

آئين نامه ماده 3 قانون ازدواج در صلاحيت محكمه ازدواج(در 2 بند)

1 _ محكمه ازدواج در موارد ذيل صالح مي باشد:

الف _ در صورت وقوع جرم در حوزه ماموريت او.

ب _ وقتي كه متهم يا مقصر در حوزه او دستگير يا جرم در حوزه او كشف شده باشد.

ج _ وقتي كه متهم يا مظنون به ارتكاب در حوزه او مقيم است ولو اينكه جرم در حوزه ديگر واقع شده باشد.

2 _ براي جلوگيري از فرار يا پنهان شدن متهمين كه محاكمه آنها بايد در محكمه ازدواج به عمل آيد مدعي العموم محكمه مزبور مي تواند قبل از صدور ادعانامه مطابق ماده 129 اصول محاكمات جزائي اصلاح شده از محكمه بدايت ازدواج تقاضاي اخذ تامين نموده و محكمه مطابق ماده فوق الذكر مكلف به اخذ تامين مي باشد و در صورت اختلاف عقيده بين مدعي العموم و محكمه رفع اختلاف در تهران در محكمه استيناف ازدواج و در ولايات محكمه ابتدائي محل به عمل خواهد آمد و مراتب مندرجه در ماده 38 قانون اصول محاكمات جزائي اصلاح شده در اين مواقع بايد رعايت شود.

قانون حمايت خانواده مصوب سال 1353

ماده 1 _ به كليه اختلافات مدني ناشي از امر زناشويي و دعاوي خانوادگي و امور مربوط به صغار از قبيل نصب و عزل قيم و ضم امين در دادگاههاي شهرستان و در نقاطي كه دادگاه شهرستان نباشددر دادگاه بخش رسيدگي مي شود و رسيدگي به امور مذكور در تمام مراحل دادرسي بدون رعايت تشريفات آيين دادرسي مدني خواهدبود.

ماده 2 _ منظور از دعاوي خانوادگي دعاوي مدني بين هر يك از زن و شوهر و فرزندان و جد پدري و وصي و قيم است كه از حقوق وتكاليف مقرر در كتاب هفتم در نكاح و طلاق (منجمله دعوي مربوط به جهيزيه و مهر زن و

كتاب هشتم در اولاد و كتاب نهم در خانواده و كتاب دهم در حجر و قيمومت قانون مدني همچنين از مواد1005، 1006، 1028، 1029، 1030 قانون مذكور و مواد مربوط در قانون امور حسبي ناشي شده باشد.

ماده 3 _ دادگاه مي تواند هر نوع تحقيق و اقدامي را كه براي روشن شدن موضوع دعوي و احقاق حق لازم بداند از قبيل تحقيق از گواهان و مطلعين و استمداد از مددكاران اجتماعي و غيره به هر طريق كه مقتضي باشد انجام دهد.

ماده 4 _ دادگاه هر يك از طرفين را كه بي بضاعت تشخيص دهد از پرداخت هزينه دادرسي و حق كارشناسي و حق داوري و سايرهزينه ها معاف مي نمايد. همچنين در صورت لزوم راسا وكيل معاضدتي براي او تعيين خواهد كرد. در صورتي كه طرف بي بضاعت محكوم له شود محكوم عليه اگر بضاعت داشته باشد به موجب راي دادگاه ملزم به پرداخت هزينه هاي مذكور و حق الوكاله وكيل معاضدتي خواهد گرديد. وكلا و كارشناسان مذكور مكلف به انجام دستور دادگاه مي باشند.

ماده 5 _ دادگاه در صورت تقاضاي هر يك از طرفين مكلف است موضوع دعوي را به استثناي رسيدگي به اصل نكاح و طلاق به يك تا سه داور ارجاع نمايد همچنين دادگاه در صورتي كه مقتضي بداند راسا نيز دعوي را به داوري ارجاع خواهد كرد.

داوري در اين قانون تابع شرايط داوري مندرج در قانون آيين دادرسي نمي باشد. مدت اعلام نظر داوران از طرف دادگاه تعيين خواهد شد.در صورت عدم وصول نظر مذكور تا پايان مدت مقرر دادگاه راسا رسيدگي خواهد كرد مگر اينكه طرفين به تمديد مدت تراضي نمايند يا دادگاه تمديد مدت را مقتضي تشخيص دهد.

تبصره _ درصورتي كه طرفين به

تعيين داور تراضي نكرده يا داور خود را معرفي ننمايند دادگاه داور يا داوران را به ترتيب از اقربا يادوستان يا آشنايان آنان انتخاب خواهد كرد هرگاه اشخاص مذكور ازقبول داوري امتناع كرده يا انتخاب آنان از جهت عدم حضور در محل يا جهات ديگر ميسر نباشد افراد ديگري به داوري انتخاب مي شوند.

ماده 6 _ داور يا داوران سعي در سازش بين طرفين خواهند كرد و درصورتي كه موفق به اصلاح نشوند نظر خود را در ماهيت دعوي ظرف مدت مقرر كتبا به دادگاه اعلام مي نمايند.

اين نظر به طرفين ابلاغ مي شود تا ظرف مدت ده روز نظر خود را به دادگاه اعلام نمايند. در صورتيكه طرفين با نظر داور موافق باشند دادگاه دستور اجراي نظر داور را صادر مي نمايد مگر اينكه راي داور مغاير قوانين موجد حق باشد كه در اين صورت ملغي الاثر مي شود.

هرگاه يكي از طرفين به نظر داور معترض بوده يا درموعد مقررجوابي ندهد يا راي داور مغاير قوانين موجد حق باشد دادگاه به موضوع رسيدگي نموده حسب مورد راي مقتضي يا گواهي عدم امكان سازش صادر خواهد كرد.

ماده 7 _ هر گاه زن و شوهر دعاوي ناشي از اختلافات خانوادگي راعليه يكديگر طرح نمايند دادگاهي كه دادخواست مقدم به آن داده شده صلاحيت رسيدگي خواهد داشت و هرگاه دو يا چند دادخواست در يك روز به دادگاه تسليم شده باشد دادگاه حوزه محل اقامت زن صالح به رسيدگي خواهد بود.

در صورتي كه يكي از زوجين مقيم خارج از كشور باشد دادگاه محل اقامت طرفي كه در ايران مقيم است صلاحيت رسيدگي دارد و اگرطرفين مقيم خارج باشند دادگاه شهرستان تهران صلاحيت رسيدگي خواهد داشت

تبصره _ در موارد

مذكور در اين قانون اگر طرفين اختلاف مقيم خارج از كشور باشند مي توانند به دادگاه يا مرجع صلاحيتدار محل اقامت خود نيز مراجعه نمايند. در اين مورد هرگاه ذينفع نسبت به احكام و تصميمات دادگاه ها و مراجع خارجي معترض و مدعي عدم رعايت مقررات و قوانين ايران باشد مي تواند ظرف يك ماه از تاريخ ابلاغ حكم يا تصميم قطعي اعتراض خود را با ذكر دلايل وپيوست نمودن مدارك و مستندات آن از طريق كنسولگري ايران دركشور محل توقف به دادگاه شهرستان تهران ارسال نمايد دادگاه به موضوع رسيدگي كرده و راي مقتضي صادر مي كند و به دستور دادگاه رونوشت راي براي اقدام قانوني به كنسولگري مربوط ارسال مي گردد.

ثبت احكام و تصميمات دادگاه ها و مراجع خارجي در مواردي كه قانونا بايد در اسناد سجلي يا دفتر كنسولگري ثبت شود در صورت توافق طرفين يا در صورت عدم وصول اعتراض در مهلت مقرر بلا اشكال است و الا موكول به اعلام راي قطعي دادگاه شهرستان تهران خواهد بود.

ماده 8 _ در موارد زير زن يا شوهر حسب مورد مي تواند از دادگاه تقاضاي صدور گواهي عدم امكان سازش نمايد ودادگاه در صورت احراز آن موارد گواهي عدم امكان سازش صادر خواهد كرد:

1 _ توافق زوجين براي طلاق

2 _ استنكاف شوهر از دادن نفقه زن و عدم امكان الزام او به تاديه نفقه همچنين درموردي كه شوهر ساير حقوق واجبه زن را وفا نكند و اجبار او به ايفا هم ممكن نباشد.

3 _ عدم تمكين زن از شوهر

4 _ سوء رفتار و يا سو معاشرت هر يك از زوجين به حدي كه ادامه زندگي را براي طرف ديگر غيرقابل تحمل نمايد.

5 _ ابتلا هر يك از زوجين به

امراض صعب العلاج به نحوي كه دوام زناشويي براي طرف ديگر در مخاطره باشد.

6 _ جنون هر يك از زوجين در مواردي كه فسخ نكاح ممكن نباشد.

7 _ عدم رعايت دستور دادگاه در مورد منع اشتغال به كار يا حرفه اي كه منافي با مصالح خانوادگي يا حيثيات شوهر يا زن باشد.

8 _ محكوميت زن يا شوهر به حكم قطعي به مجازات پنج سال حبس يا بيشتر يا به جزاي نقدي كه بر اثر عجز از پرداخت منجر به پنج سال بازداشت شود يا به حبس و جزاي نقدي كه مجموعا منتهي به پنج سال يا بيشتر حبس و بازداشت شود و حكم مجازات در حال اجرا باشد.

9 _ ابتلا به هرگونه اعتياد مضري كه به تشخيص دادگاه به اساس زندگي خانوادگي خلل وارد آورد و ادامه زندگي زناشويي را غيرممكن سازد.

10 _ هرگاه زوج همسر ديگري اختيار كند يا به تشخيص دادگاه نسبت به همسران خود اجراي عدالت ننمايد.

11 _ هر يك از زوجين خانوادگي را ترك كند تشخيص ترك زندگي خانوادگي با دادگاه است

12 _ محكوميت قطعي هر يك از زوجين در اثر ارتكاب جرمي كه مغاير با حيثيت خانوادگي و شئون طرف ديگر باشد.

تشخيص اينكه جرمي مغاير با حيثيت و شئون خانوادگي است باتوجه به وضع و موقع طرفين و عرف و موازين ديگر با دادگاه است

13 _ در صورت عقيم بودن يكي از زوجين به تقاضاي طرف ديگرهمچنين در صورتي كه زوجين از جهت عوارض و خصوصيات جسمي نتوانند از يكديگر صاحب اولاد شوند.

14 _ در مورد غايب مفقودالاثر با رعايت مقررات ماده 1029 قانون مدني

تبصره _ طلاقي كه موجب اين قانون و بر اساس گواهي

عدم امكان سازش واقع مي شود فقط در صورت توافق كتبي طرفين در زمان عده قابل رجوع است

ماده 9 _ در مورد ماده 4 قانون ازدواج هرگاه يكي از طرفين عقد بخواهد از وكالت خود در طلاق استفاده نمايد بايد طبق ماده قبل به دادگاه مراجعه كند و دادگاه در صورت احراز تخلف از شرط گواهي عدم امكان سازش صادر خواهد كرد.

ماده 10_ اجراي صيغه طلاق و ثبت آن پس از رسيدگي دادگاه وصدور گواهي عدم امكان سازش صورت خواهد گرفت متقاضي گواهي عدم امكان سازش بايد تقاضانامه اي به دادگاه تسليم نمايد كه در آن علل تقاضا به طور موجه قيد گردد. پس از وصول تقاضانامه دادگاه راسا يا به وسيله داور يا داوران سعي در اصلاح بين زن وشوهر و جلوگيري از وقوع طلاق خواهد كرد هرگاه مساعي دادگاه براي حصول سازش به نتيجه نرسد با توجه به ماده 8 اين قانون گواهي عدم امكان سازش صادر خواهد كرد.

دفتر طلاق پس از دريافت گواهي مذكور به اجراي صيغه طلاق وثبت آن اقدام خواهد نمود.

هر يك از طرفين عقد بدون تحصيل گواهي عدم امكان سازش مبادرت به طلاق نمايد به حبس جنحه اي از شش ماه تا يكسال محكوم خواهد شد. همين مجازات مقرر است براي سردفتري كه طلاق را ثبت نمايد.

ماده 11 _ دادگاه مي تواند به تقاضاي هر يك از طرفين در صورتي كه صدور گواهي عدم امكان سازش مستند به سو رفتار و قصور طرف ديگر باشد او را با توجه به وضع و سن طرفين و مدت زناشويي به پرداخت مقرري ماهانه متناسبي در حق طرف ديگر محكوم نمايدمشروط به اينكه عدم بضاعت متقاضي و استطاعت طرف ديگرمحرز باشد. پرداخت مقرري مذكور در صورت ازدواج

مجدد محكوم له يا ايجاد درآمد كافي براي او يا كاهش درآمد يا عسرت محكوم عليه يا فوت محكوم له به حكم همان دادگاه حسب موردتقليل يافته يا قطع خواهد شد.

در موردي كه گواهي عدم امكان سازش به جهات مندرج در بندهاي 5 و6 ماده 8 صادر شده باشد مقرري ماهانه با رعايت شرايط مذكوربه مريض يا مجنون نيز تعلق خواهد گرفت مشروط به اينكه مرض يا جنون بعداز عقد ازدواج حادث شده باشد و در صورت اعاده سلامت به حكم دادگاه قطع خواهد شد.

ماده 12 _ در كليه مواردي كه گواهي عدم امكان سازش صادرمي شود دادگاه ترتيب نگاهداري اطفال و ميزان نفقه ايام عده را باتوجه به وضع اخلاقي و مالي طرفين و مصلحت اطفال معين مي كند و اگر قرار شود فرزندان نزد مادر يا شخص ديگري بمانندترتيب نگاهداري و ميزان هزينه آنان را مشخص مي نمايد نفقه زوجه از عوايد و دارايي مرد ونفقه اولاد و مبلغ ماهانه مقرر درماده 11 از عوايد و دارايي مرد يا زن يا هر دو و حتي از حقوق بازنشستگي استيفا خواهد گرديد. دادگاه مبلغي را كه بايد از عوايد يا دارايي مرد يا زن يا هر دو براي هر فرزند استيفا گردد تعيين وطريقه اطمينان بخشي براي پرداخت آن مقرر مي كند دادگاه همچنين ترتيب ملاقات اطفال را براي طرفي معين مي كند حق ملاقات باطفل در صورت غيبت يا فوت پدر يا مادر به تشخيص دادگاه با ساير اقربا خواهد بود.

تبصره 1 _ اطفالي كه والدين آنان قبل از تصويب اين قانون ازيكديگر جدا شده اند در صورتي كه به طريق اطمينان بخشي ترتيب هزينه و نگاهداري و حضانت آنان داده نشده باشد مشمول مقررات اين

قانون خواهند بود.

تبصره 2 _ پرداخت نفقه قانوني زوجه و اولاد بر ساير ديون مقدم است

ماده 13 _ در هر مورد حسب اعلام يكي از والدين يا اقرباي طفل يا دادستان يا اشخاص ديگر تشخيص شود كه تغيير در وضع حضانت طفل ضرورت دارد (اعم از اينكه قبلا تصميمي در اين مورد اتخاذشده يا نشده باشد) و يا به طريق اطمينان بخشي ترتيب نگاهداري و حضانت طفل داده نشده باشد دادگاه پس از رسيدگي حضانت طفل را به هر كسي كه مقتضي بداند محول مي كند و هزينه حضانت به عهده كسي است كه به موجب تصميم دادگاه مكلف به پرداخت آن مي شود.

ماده 14 _ هرگاه دادگاه خانواده تشخيص دهد كسي كه حضانت طفل به او محول شده از انجام تكاليف مربوط به حضانت خودداري كرده يا مانع طفل با اشخاص ذيحق شود او را براي هربار تخلف به پرداخت مبلغي از هزار ريال تا ده هزار ريال و در صورت تكرار به حداكثر مبلغ مذكور محكوم خواهد كرد. دادگاه در صورت اقتضا مي تواند علاوه بر محكوميت مزبور حضانت طفل را به شخص ديگري واگذار نمايد. در هر صورت حكم اين ماده مانع از تعقيب متهم چنانچه عمل او طبق قوانين جزايي جرم شناخته شده باشدنخواهد بود.

تبصره 1 _ پدر يا مادر كساني كه حضانت طفل به آنها واگذار شده نمي توانند طفل را به شهرستاني غير از محل اقامت مقرر بين طرفين و يا غير از محل اقامت قبل از وقوع طلاق و يا به خارج كشور بدون رضايت والدين بفرستند مگر در صورت ضرورت با كسب اجازه ازدادگاه

تبصره 2 _ وجوه موضوع اين ماده و ماده 11 به صندوق حمايت خانواده كه

از طرف دولت تاسيس مي شود پرداخت خواهد شد.نحوه پرداخت وجوه مذكور به اشخاص ذينفع طبق آيين نامه اي است كه به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 15 _ طفل صغير تحت ولايت قهري پدر خود مي باشد درصورت ثبوت حجر يا خيانت يا عدم قدرت و لياقت او در اداره امور صغير يا فوت پدر به تقاضاي دادستان و تصويب دادگاه شهرستان حق ولايت به هر يك از جد پدري يا مادر تعلق مي گيردمگر اينكه عدم صلاحيت آنان احراز شود كه در اين صورت حسب مقررات اقدام به نصب قيم يا ضم امين خواهد شد دادگاه در صورت اقتضا اداره امور صغير را از طرف جد پدري يا مادر تحت نظارت دادستان قرار خواهد داد.

در صورتي كه مادر صغير شوهر اختيار كند حق ولايت او ساقط خواهد شد در اين صورت اگر صغير جد پدري نداشته يا جد پدري صالح براي اداره امور صغير نباشد دادگاه به پيشنهاد دادستان حسب مورد مادر صغير يا شخص صالح ديگري را به عنوان امين يا قيم تعيين خواهد كرد. امين به تشخيص دادگاه مستقلا يا تحت نظردادستان امور صغير را اداره خواهد كرد.

ماده 16 _ مرد نمي تواند با داشتن زن همسر دوم اختيار كند مگر درموارد زير:

1 _ رضايت همسر اول

2 _ عدم قدرت همسر اول به ايفاي وظايف زناشويي

3 _ عدم تمكين زن از شوهر

4 _ ابتلاء زن به جنون يا امراض صعب العلاج موضوع بندهاي 5 و6 ماده 8

5 - محكوميت زن وفق بند 8 ماده 8

6 _ ابتلاء زن به هر گونه اعتياد مضر برابر بند 9 ماده 8

7 _ ترك زندگي خانوادگي از طرف زن

8 _ عقيم بودن زن

9 _ غائب

مفقودالاثر شدن زن برابر بند 14 ماده 8.

ماده 17 _ متقاضي بايد تقاضانامه اي در دو نسخه به دادگاه تسليم و علل و دلائل تقاضاي خود را در آن قيد نمايد. يك نسخه از تقاضانامه ضمن تعيين وقت رسيدگي به همسر او ابلاغ خواهد شد.دادگاه با انجام اقدامات ضروري و در صورت امكان تحقيق از زن فعلي و احراز توانايي مالي مرد و اجراي عدالت در مورد بند يك ماده 16 اجازه اختيار همسر جديد خواهد داد.

به هرحال در تمام موارد مذكور اين حق براي همسر اول باقي است كه اگر بخواهد تقاضاي گواهي عدم امكان سازش از دادگاه بنمايد.

هرگاه مردي با داشتن همسر بدون تحصيل اجازه دادگاه مبادرت به ازدواج نمايد به حبس جنحه اي از شش ماه تا يك سال محكوم خواهد شد همين مجازات مقرر است براي عاقد و سردفتر ازدواج وزن جديد كه عالم به ازدواج سابق مرد باشند. در صورت گذشت همسر اولي تعقيب كيفري يا اجراي مجازات فقط درباره مرد و زن جديد موقوف خواهد شد.

ماده 18 _ شوهر ميتواند با تاييد دادگاه زن خود را از اشتغال به هرشغلي كه منافي مصالح خانوادگي يا حيثيت خود يا زن باشد منع كند. زن نيز مي تواند از دادگاه چنين تقاضايي را بنمايد. دادگاه در صورتي كه اختلالي در امر معيشت خانواده ايجاد نشود مرد را از اشتغال به شغل مذكور منع مي كند.

ماده 19 _ تصميم دادگاه در موارد زير قطعي است و در ساير موارد فقط پژوهش پذير مي باشد:

1 _ صدور گواهي عدم امكان سازش

2 _ تعيين نفقه ايام عده و هزينه نگاهداري اطفال

3 _ حضانت اطفال

4 _ حق ملاقات با اطفال

5 _ اجازه

مقرر در ماده 16

تبصره _ در مورد بندهاي 2 و3 و 4 اين ماده هرگاه در وضع طفل يا والدين يا سرپرستي كه از طرف دادگاه معين شده تغييري حاصل شود كه تجديد نظر در ميزان نفقه يا هزينه نگاهداري يا حضانت ياحق ملاقات با اطفال را ايجاب كند دادگاه مي تواند در تصميم قبلي خود تجديدنظر نمايد.

ماده 20 _ طرفين دعوي يا هر يك از آنها مي توانند از دادگاه تقاضا كنند قبل از ورود به ماهيت دعوي مسئله حضانت و هزينه نگاهداري اطفال يا نفقه زن را مورد رسيدگي فوري قرار دهد و قراري در اين باره صادر كند دستور موقت دادگاه فورا به مورد اجرا گذاشته مي شود.

ماده 21 _ مدت اعتبار گواهي عدم امكان سازش سه ماه از تاريخ صدور است در صورتي كه ظرف اين مدت گواهي مذكور به دفترطلاق تسليم نشود از درجه اعتبار ساقط مي گردد. دفاتر طلاق پس از ارائه گواهي عدم امكان سازش از ناحيه هر يك از زوجين به طرف ديگر اخطار مي نمايد ظرف مهلتي كه از يك ماه تجاوز ننمايد براي اجراي صيغه طلاق و ثبت آن حاضر شود. در صورتي كه ظرف مهلت مقرر حاضر نشود دفتر طلاق مكلف است حسب تقاضاي يك از طرفين صيغه طلاق را جاري و ثبت نمايد.

ماده 22 _ هركس با داشتن استطاعت نفقه زن خود را در صورت تمكين او ندهد يا از تاديه نفقه ساير اشخاص واجب النفقه امتناع نمايد به حبس جنحه اي از سه ماه يا يك سال محكوم خواهد شد.تعقيب كيفري منوط به شكايت شاكي خصوصي است و در صورت استرداد شكايت يا وقوع طلاق در مورد زوجه تعقيب جزايي يا اجراي مجازات موقوف خواهد شد.

ماده

23 _ ازدواج زن قبل از رسيدن به سن 18 سال تمام و مرد قبل از رسيدن به سن 20 سال تمام ممنوع است معذلك در مواردي كه مصالحي اقتضا كند استثنائا در مورد زني كه سن او از 15 سال تمام كمتر نباشد و براي زندگي زناشويي استعداد جسمي و رواني داشته باشد به پيشنهاد دادستان و تصويب دادگاه شهرستان ممكن است معافيت از شرط سن اعطا شود.

زن يا مردي كه برخلاف مقررات اين ماده با كسي كه هنوز به سن قانوني براي ازدواج نرسيده مزاوجت كند حسب مورد به مجازات هاي مقرر در ماده 3 قانون ازدواج مصوب 1316 محكوم خواهد شد.

تبصره _ در نقاطي كه وزارت دادگستري اعلام مي كند دفاتر ازدواج مكلفند علاوه بر مطالبه گواهينامه مذكور در ماده 2 قانون ازدواج مصوب سال 1317 گواهي صحت مزاج نسبت به عوامل يا بيماري هاي ديگري كه موجب بروز بيماري يا عوارض سو در اولاد يا زوجين خواهد شد نيز مطالبه نمايد.

نوع عوامل و بيماري هاي مذكور را وزارت بهداري و وزارت دادگستري تعيين خواهند نمود.

ماده 24 _ رسيدگي به اموال خانوادگي در دادگاه بدون حضور تماشاچي انجام خواهد گرفت

ماده 25 _ اجراي احكام دادگاه به موجب آيين نامه اي است كه از طرف وزارت دادگستري تهيه خواهد شد.

تبصره _ در مورد وجوهي كه به موجب حكم دادگاه بايد ماهانه و مستمرا از محكوم عليه وصول شود يك بار تقاضاي صدور اجرائيه كافي است و مامورين اجرا مكلفند عمليات اجرايي را مادام كه دستور ديگري از دادگاه صادر نشده است ادامه دهند.

ماده 26 _ مقررات اين قانون در مورد پرونده هايي كه تا كنون منتهي به صدور حكم نهايي نشده است قابل اجرا خواهد بود.

ماده

27 _ آيين نامه اجرايي اين قانون را وزارت دادگستري تهيه و پس از تصويب هيات وزيران به مورد اجرا خواهد گذاشت

ماده 28 _ قانون حمايت خانواده مصوب سال 1346 و ساير مقرراتي كه مغاير با اين قانون است همچنين ماده 214 قانون مجازات عمومي از تاريخ اجراي اين قانون ملغي است

قانون تسهيل ازدواج جوانان – مصوب 1384

جناب آقاي دكتر محمود احمدي نژاد

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

طرح تسهيل ازدواج جوانان كه با عنوان طرح تسهيلات ازدواج جوانان به مجلس شوراي اسلامي تقديم و در جلسه علني روز يكشنبه مورخ 27/9/1384 مجلس با اصلاحاتي تصويب و به تأييد شوراي نگهبان رسيد، در اجراي اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به پيوست ارسال مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

شماره64724 22/10/1384

سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور

قانون تسهيل ازدواج جوانان كه در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و هفتم آذرماه يكهزار و سيصد و هشتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 7/10/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 192050/316 مورخ 12/10/1384 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد.

رئيس جمهور _ محمود احمدي نژاد

قانون تسهيل ازدواج جوانان

ماده1_ به منظور توانمندسازي جوانان براي تشكيل خانواده، دولت مكلف است صندوق اندوخته ازدواج جوانان را ايجاد نمايد. اساسنامه صندوق شامل ماهيت صندوق، منابع مالي، اركان، شرح وظايف صندوق و نحوه عضويت در آن ظرف سه ماه از تصويب اين قانون توسط دولت تهيه و جهت تصويب به مجلس شوراي اسلامي ارائه مي شود.

ماده2_ دولت مكلف است علاوه بر استفاده از منابع بودجه سنواتي پيش بيني شده،

از محل « صندوق اندوخته ازدواج جوانان» به مزدوجين نيازمند به اجاره مسكن، حسب تشخيص كميته سامان ازدواج با توجه به امكانات صندوق، وام وديعه مسكن پرداخت كند.

ماده3_ با تأكيد بر روشهاي انبوه سازي، كوچك سازي، ارزان سازي و استفاده از روشهاي نوين ساخت در امر مسكن، دولت مكلف است علاوه بر بهره مندي از تسهيلات متداول و رايج فعلي (انبوه سازي و اجاره به شرط تمليك) از طريق نهادهاي عمومي نظير شهرداري و اوقاف و امورخيريه و با بهره گيري از همكاري و امكانات وزارت مسكن و شهرسازي و بنياد مسكن انقلاب اسلامي و استفاده از زمين هاي دولتي يا زمين هاي اهدايي خيرين، واحدهاي ساختماني به عنوان « مسكن موقت» احداث كرده و آنها را در اختيار زوجهاي جوان با اجاره مناسب قرار دهد. مدت استفاده هر زوج متقاضي از اين واحدها حداكثر سه سال است.

ماده4_ الف _ كليه دستگاههاي دولتي، نهادهاي عمومي و شهرداريهاي داراي تسهيلات رفاهي، فرهنگسرا و تالار، باشگاه و اردوگاه موظفند با هماهنگي كميته سامان ازدواج، فضاهاي مذكور را براي برگزاري جشن و مراسم ازدواج در اختيار زوجهاي واجد شرايط قرار دهند.

ب _ به هريك از خانواده هاي جوان عضو صندوق كه هيچيك از زوجين اشتغال به كار يا منبع درامدي نداشته باشند، حداكثر تا مدت دو سال پس از تاريخ ازدواج مبلغي به عنوان كمك هزينه زندگي به صورت قرض الحسنه پرداخت مي گردد.

سقف مبلغ مزبور را كميته سامان ازدواج متناسب با سرمايه صندوق تعيين خواهدنمود.

ماده5 _ دولت مكلف است به منظور تكريم و ترويج سنت حسنة نبوي ازدواج، فرهنگ سازي و ترويج الگوهاي مطلوب، با استفاده از امكانات رسانه ملي و دستگاههاي فرهنگي و

آموزشي اقدامات ذيل را انجام دهد:

الف _ تصحيح باورها و آداب و رسوم مانع و مزاحم ازدواج جوانان در مناطق كشور.

ب _ تشويق جوانان و خانواده ها به برپايي جشنهاي گروهي و كاهش هزينه هاي تشريفات مراسم ازدواج.

ج _ روز اول ذي الحجه (روز ازدواج اميرالمؤمنين «ع» و فاطمه زهرا «س») به عنوان روز ازدواج جوانان نامگذاري شود.

د _ طرح مباحث مربوط به چگونگي تشكيل خانواده و روشها و آداب همسرگزيني و ازدواج آسان و شرعي از طريق رسانه هاي گروهي، صدا و سيما، كتب درسي مقطع متوسطه (سال سوم و پيش دانشگاهي) و آموزش عالي.

ماده6 _ دولت موظف است به منظور سامان فعاليتهاي ازدواج در استانها و نظارت بر روند اجرايي اين قانون در كليه فرمانداريها، كميته سامان ازدواج متشكل از فرماندار، امام جمعه شهر و رئيس شوراي شهر تشكيل دهد.

تبصره1_ اين كميته حسب مورد مي تواند از شخصيت هاي حقيقي و حقوقي جهت شركت در جلسات و تصميم گيري هاي ذي ربط دعوت به عمل آورد.

تبصره2_ كليه دستگاههاي ذي ربط موظف به همكاري با اين كميته هستند.

تبصره3_ استانداران موظفند پس از دريافت گزارش اقدامات كميته ها، نتيجه را از طريق دولت به تفكيك هر استان به صورت سالانه به كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي گزارش كنند.

ماده7 _ به منظور رفع موانعي كه باعث تأخير ازدواج مي گردد و تشويق و ترغيب جوانان به ازدواج و تشكيل خانواده، وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح مكلف است پس از موافقت فرمانده كل نيروهاي مسلح اقدامات ذيل را انجام دهد:

الف _ تعيين محل خدمت سربازان متأهل در نزديكترين پادگان و مركز نظامي محل سكونت.

ب _ پرداخت مستمري به

ميزان حداقل دوبرابر سربازان مجرد به سربازان متأهل كه ميزان افزايش مستمري متأهلين از محل صندوق اندوخته ازدواج جوانان تأمين مي گردد.

ماده8 _ دولت موظف است طرح جامع آموزش و مشاوره قبل و بعد از ازدواج مشتمل بر برنامه هاي: مشاوره براي همسريابي، تشكيل خانواده، آماده سازي زوج هاي جوان براي آغاز زندگي مشترك، آشنايي با حقوق خانوادگي و اخلاق همسرداري و آمادگي براي داشتن فرزند را تهيه و ظرف سه ماه پس از تصويب اين قانون به مجلس ارائه دهد.

ماده9_ دولت مكلف است متأهلين واجد شرايط را در اولويت دسترسي به فرصتهاي شغلي، وام اشتغال و وام مسكن قرار دهد.

ماده10_ وزارتخانه هاي علوم، تحقيقات و فناوري و بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و ساير مؤسسات داراي مركز آموزشي، موظفند در چارچوب بودجه سنواتي نسبت به ساخت و واگذاري خوابگاهها براي متأهلين اقدام لازم را معمول دارند و همچنين نسبت به پرداخت كمك هزينه تحصيلي به دانشجويان متأهل به ميزان دو برابر دانشجويان مجرد، كه افزايش آن از محل صندوق اندوخته ازدواج جوانان تأمين مي شود، اقدام نمايند.

تبصره _ دانشجويان متأهل رشته هاي پزشكي مجازند قبل از انجام خدمت سربازي و طرح خدمت نيروي انساني در آزمون دوره هاي تخصصي شركت كنند.

ماده11_ آيين نامه اجرايي اين قانون پس از تصويب اساسنامه صندوق توسط مجلس شوراي اسلامي، ظرف مدت سه ماه توسط دولت تهيه و به تصويب هيأت وزيران مي رسد.

ماده12_ گزارش اجراي اين قانون هر شش ماه يكبار توسط دولت تهيه و به كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي تقديم مي شود.

ماده13_ وزراي اموراقتصادي و دارايي، مسكن و شهرسازي و كشور در موارد مرتبط مسؤول حُسن اجراي اين قانون در برابر

مجلس شوراي اسلامي مي باشند.

قانون فوق مشتمل بر سيزده ماده و چهار تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و هفتم آذرماه يكهزار و سيصد و هشتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 7/10/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

لايحه پيشنهادي حمايت خانواده - 1386

باسمه تعالي

شماره 68357/36780

تاريخ1/5/1386

جناب آقاي دكتر حداد عادل

رئيس محترم مجلس شوراي اسلامي

لايحه « حمايت خانواده» كه بنا به پيشنهاد قوه قضاييه در مجلس در جلسه مورخ 3/4/1386 هيات وزيران به تصويب رسيده است ، جهت طي تشريفات قانوني به پيوست تقديم مي گردد.

محمود احمدي نژاد

رئيس جمهور

با عنايت به نقش و جايگاه ويژه نهاد خانواده در نظام حقوقي و تربيتي اسلام و با توجه به غيرشرعي اعلام شدن بخشهايي از قوانين مربوط به حقوق خانواده و وجود خلاءهاي قانوني در اين زمينه و نظر به متشتت بودن مقررات اين حوزه و معلوم نبودن ناسخ و منسوخ آنها كه موجب آثار زيانبار و مشكلات عديده اي از جمله سردرگمي محاكم دادگستري در رسيدگي به دعاوي خانوادگي شده است و با لحاظ برخي كاستي ها و نواقص در قوانين موجود حاكم بر نهاد خانواده و عدم تطبيق آنها با واقعيت روز و به منظور تحقق بخشيدن به مفاد اصل (21) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و در راستاي تحقق سياست قضا زدايي و براي كاهش يا مرتفع نمودن مشكلات موجود در قواعد حقوق خانواده و رفع ابهام ، تعارض و خلاً از قوانين و مقررات كنوني خانواده و در اجراء بند (2) اصل (158) قانون اساسي؛ لايحه زير جهت طي تشريفات قانوني تقديم مي شود:

لايحه حمايت خانواده

فصل اول : دادگاه

خانواده

ماده 1- در اجراي بند 3 اصل 21 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و به منظور رسيدگي به امور و دعاوي خانوادگي و جرايم موضوع اين قانون، قوه قضاييه موظف است ظرف 3 سال از تاريخ تصويب اين قانون در تمامي حوزه ها ي قضايي شهرستان، به تعداد كافي شعب دادگاه خانواده تشكيل دهد. تشكيل اين دادگاه در حوزه هاي قضايي بخش به تناسب امكانات و به تشخيص رئيس قوه قضاييه خواهد بود.

تبصره 1- از زمان اجراء اين قانون، در حوزه قضايي شهرستانهايي كه دادگاه خانواده تشكيل نشده است، دادگاه حقوقي عمومي مستقر در آن حوزه با رعايت تشريفات مربوط و مقررات اين قانون، به امور و دعاوي خانوادگي رسيدگي مي كند.

تبصره 2- در حوزه قضايي بخشهايي كه دادگاه خانواده تشكيل نشده باشد، دادگاه مستقر در آن حوزه با رعايت تشريفات مربوط و مقررات اين قانون به دعاوي خانوادگي رسيدگي مي كند مگر دعاوي راجع به اصل نكاح و انحلال آن كه در دادگاه خانواده نزديكترين حوزه قضايي رسيدگي خواهد شد .

ماده 2- دادگاه خانواده با حضور رئيس يا دادرس علي البدل و دو مستشار تشكيل مي شود كه حتي المقدور يكي از مستشاران دادگاه از بانوان دارنده پايه قضايي مي باشد. رسميت جلسه و صدور راي با اكثريت امكان پذير است.

ماده 3- رئيس يا دادرس علي البدل دادگاه خانواده بايد متاهل و داراي حداقل چهار سال سابقه خدمت قضايي باشد.

ماده 4- امور و دعاوي زير در دادگاه خانواده رسيدگي مي شود:

1- نامزدي و خسارات ناشي از بر هم خوردن آن؛

2- نكاح دائم ، موقت و اذن در نكاح؛

3- طلاق، رجوع ، فسخ و انفساخ

نكاح ، بذل مدت و انقضاي آن ؛

4- نفقه اقارب ، مهريه ونفقه زوجه و ساير حقوق قانوني ناشي از رابطه زوجيت؛

5- جهيزيه؛

6- حضانت و ملاقات طفل؛

7- نسب؛

8- نشوز و تمكين زوجين؛

9- وليت قهري ، قيومت و امور راجع به ناظر و امين محجوران؛

10- رشد، حجر و رفع آن؛

11- شروط ضمن عقد نكاح؛

12- سرپرستي كودكان بي سرپرست؛

14- اهداء جنين

ماده 5– دادگاه خانواده به جرايم موضوع فصل ششم اين قانون نيز رسيدگي مي نمايد.

ماده 6- دادگاه هريك از طرفين را كه فاقد تمكن مالي تشخيص دهد، از پرداخت هزينه دادرسي، حق الزحمه كارشناسي، حق الزحمه داوري و ساير هزينه ها معاف مي نمايد.. همچنين در صورت نياز با الزام قانوني به داشتن وكيل، حسب مورد به در خواست فرد فاقد تمكن مالي يا راساً، دادگاه براي وي اقدام به تعيين وكيل معاضدتي مي نمايد چنانچه طرف مذكور محكوم له واقع شود ، دادگاه ضمن صدور راي، محكوم عليه را به پرداخت هزينه هاي مذكورو حق الوكاله وكيل معاضدتي محكوم مي كند، مگر اينكه قبلا در اين پرونده عدم تمكن مالي وي احراز شده باشد.

ماده 7- مادر يا هر شخصي كه حضانت طفل و يا نگهداري شخص محجور را ضرورتا بر عهده دارد،هر چند كه قيمومت را عهده دار نباشد، حق اقامه دعاوي مطالبه نفقه براي محجور را خواهد داشت.

ماده 8- دادگاه پيش از اتخاذ تصميم نسبت به اصل دعوي، به درخواست يكي از طرفين در اموري كه تعيين تكليف آن فوريت دارد از قبيل حضانت، نگهداري، ملاقات طفل، نفقه زن و محجور، بدون اخذ تامين دستور موقت صادر مي نمايد. اين دستور بدون نياز به تاييد

رئيس حوزه قضايي قابل اجرا است و چنانچه دادگاه ظرف شش ماه مبادرت به اتخاذ راجع به اصل دعوي ننمايد كان لم يكن گرديده و از آن رفع اثر مي شود، مگر آن كه دادگاه مطابق اين ماده مجدداً دستور موقت صادر نمايد.

ماده 9- رسيدگي در دادگاه خانواده با تقديم دادخواست و بدون رعايت ساير تشريفات آيين دادرسي مدني و مطابق آيين نامه اجرايي اين قانون به عمل مي آيد .

ماده 10- ابلاغ در دادگاه خانواده مي تواند از طريق پست، نمابر،پيامهاي تلفني، پست الكترونيكي و يا هر طريق ديگري كه دادگاه مناسب با كيان خانواده تشخيص دهد صورت گيرد. در هر حال احراز صحت ابلاغ با دادگاه است.

ماده 11- دادگاه مي تواند جهت فراهم نمودن فرصت صلح و سازش، جلسه دادرسي را به درخواست زوجين با يكي ازآنان، حداكثر براي دو بار به تاخير بيندازد.

ماده 12- در دعاوي موضوع اين قانون، محكوم له پس از صدور حكم قطعي و تا بيش از شروع اجراء آن نيز مي تواند از دادگاهي كه حكم نخستين را صادر كرده است در خواست تامين محكوم به را بنمايد.

ماده 13- چنانچه موضوع دعوا مطالبه مهريه منقول يا نفقه باشد ، زوجه مي تواند در محل اقامت خوانده و يا محل سكونت خود اقامه دعوي نمايد.

ماده 14- هر گاه از سوي زوجين ، امور دعاوي موضوع صلاحيت دادگاه خانواده در حوزه هاي قضايي متعدد مطرح شده باشد. دادگاهي كه دادخواست يا شكايت مقدم به آن داده شده است، صلاحيت رسيدگي خواهد داشت و چنانچه دو يا چند دادخواست در يك روز تسليم شده باشد، دادگاهي كه صلاحيت رسيدگي به دعواي

اقامه شده از سوي زوجه را دارد ،به تمامي دعاوي رسيدگي مي نمايد .

ماده 15- هرگاه يكي از زوجين طرف دعوا مقيم خارج كشور باشد ،دادگاه محل اقامت طرفي كه در ايران مقيم است صلاحيت رسيدگي دارد و اگر زوجين مقيم خارج ازكشور باشند ولي يكي از آنان در ايران سكونت موقت داشته باشد دادگاه همان محل و اگر هر دو در ايران سكونت موقت داشته باشد، دادگاه محل سكونت موقت زوجه صالح به رسيدگي مي باشد و هر گاه هيچ يك در ايران سكونت موقت نداشته باشند، دادگاه شهرستان تهران صلاحيت رسيدگي خواهد داشت، مگر آن كه زوجين براي اقامه دعوي در محل ديگري توافق نمايند.

ماده 16- رئيس قوه قضاييه مي تواند شعبي از دادگاه خانواده را براي رسيدگي به اختلافات خانوادگي ايرانيان مقيم خارج از كشور اختصاص داده وعندالاقضاء به قضات اين شعب ماموريت دهد بنا به در خواست وزارت امور خارجه ، در محل سفارتخانه ها و كنسول گري هاي ايران به امور مزبور رسيدگي نمايند احكام اين شعب كه در خارج از كشور صادرمي شود مانند احكام دادگاه هاي مستقر در ايران به اجرا درمي آيد.

تبصره- هر گاه به دليل عدم تشكيل شعب مذكور در اين ماده يا عدم دسترسي به آنها ايرانيان مقيم خارج از كشور دعاوي خانوادگي خود را در محاكم و مراجع صلاحيتدار محل اقامت خود مطرح نمايند در صورتي احكام اين مراجع يا محاكم در ايران به اجرا در مي آيد كه دادگاه صلاحيتدار ايراني احكام مزبور را بررسي نموده و حكم تنفيذي صادر نمايد.

فصل دوم: مراكز مشاوره خانواده

ماده 17- به منظور تحكيم مباني خانواده و

جلو گيري از افزايش اختلافات خانوادگي به ويژه طلاق و سعي در ايجاد صلح و سازش ، قوه قضاييه موظف است ظرف سه سال از تاريخ تصويب اين قانون در كنار دادگاه هاي خانواده (مراكز مشاوره خانواده) ايجاد نمايد.

ماده 18- در حوزه هاي قضايي كه مراكز مشاوره خانواده ايجاد شده است، دادگاه خانواده مي تواند در صورت لزوم با مشخص نمودن موضوع اختلاف و تعيين مهلت، نظر مركز مشاوره خانواده را خواستار شود.

ماده 19- مراكز مشاوره خانواده ضمن ارائه خدمات مشاوره اي، نسبت به اجراء خواسته دادگاه در مهلت مقرر اقدام و در مورد مربوط سعي در ايجاد سازش مينمايد. در صورت حصول سازش مبادرت به تنظيم سازش نامه نموده و گرنه نظر كارشناسي خود را به طور كتبي و مستدل به دادگاه اعلام مي نمايد.

تبصره- درصورتي كه زوجين به صورت توافقي متقاضي طلاق باشند، مراكز مشاوره خانواده برابر ماده 26 اين قانون عمل مي نمايد .

ماده 20- دادگاه بايد با در نظر گرفتن نظريه كارشناسي مراكز مشاوره خانواده مبادرت به صدور راي نمايد مگر آنكه نظريه مزبور را برخلاف اوضاع و احوال مسلم قضايي تشخيص دهد.

ماده 21- اعضاي مراكز مشاوره خانواده از كارشناساني در رشته هاي مختلف مانند مطالعات خانواده، روانشناسي، مددكاري اجتماعي، حقوق، فقه و مباني حقوق اسلامي انتخاب مي شوند و لااقل نصف اعضاء هر مركز بايد از انوان متاهل واجد شرايط باشند. ساير شرايط ،تعداد اعضاء، نحوه انتخاب، گزينش،آموزش و نحوه رسيدگي به تخلفات آنان، تشكيلات،شيوه انجام وظايف و تعداد مراكز مشاوره خانواده و نيز تعرفه خدمات مشاوره و نحوه پرداخت آن به موجب آئين نامه است كه ظرف مدت

شش ماه از تاريخ تصويب اين قانون توسط وزارت دادگستري با همكاري وزارت رفاه و تامين اجتماعي تهيه و به تصويب رئيس قوه قضاييه مي رسد.

تبصره 1- جلسات مشاوره لزوماً با حضور افراد مورد اعتماد طرفين و ترجيحاً از خويشاوندان آنان برگزار مي شود.

تبصره 2- كليه اختلافات و منازعات خانوادگي قابل طرح در شوراهاي حل اختلاف مي باشد. در صورت مراجعه طرفين شوراهاي يادشده با حضور كارشناس مربوط تشكيل و احكام صادره به استثناء حكم طلاق ، لازم الاجراء است در صورتي كه نظر بر اجراء حكم طلاق باشد پرونده به دادگاه ارجاع مي شود.

فصل سوم:ازدواج

ماده22- ثبت عقد نكاح دائم، فسخ و انفساخ آن، طلاق، رجوع و اعلام بطلان نكاح و طلاق الزامي است.

تبصره : ثبت نكاح موقت تابع آيين نامه اي كه به تصويب وزير دادگستري مي رسد.

ماده 23- اختيار همسر دائم بعدي، منوط به اجازه دادگاه پس از احراز توانايي مالي مرد و تعهد اجراء عدالت بين همسران مي باشد.

تبصره- در صورت تعدد ازدواج چنانچه مهريه حال باشد و همسر اول آن را مطالبه نمايد، اجازه ثبت ازدواج مجدد منوط به پرداخت مهريه زن اول است.

ماده 24- وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مكلف است ظرف مدت يك ماه از تاريخ تصويب اين قانون بيماري هايي را كه بايد طرفين بيش از ازدواج عليه آنها واكسينه شوند و بيماريهاي واگير خطرناك براي زوجين و فرزندان ناشي از ازدواج را معين و اعلام دارد. دفاتر ازدواج مكلفند پيش از ثبت نكاح ، گواهي صادره از سوي پزشكان و مراكزي كه وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي واجد صلاحيت ، اعلام مي نمايد

، مبني بر نداشتن اعتياد به مواد مخدر و بيماريهاي موضوع اين ماده و يا واكسينه شدن طرفين را از آنان مطالبه و بايگاني نمايند.

ماده 25- وزارت امور اقتصادي و دارايي موظف است از مهريه هاي بالاتر از حد متعارف و غير منطقي با توجه به وضعيت زوجين و مسايل اقتصادي كشور متناسب با افزايش ميزان مهريه به صورت تصاعدي در هنگام ثبت ازدواج ماليات وصول نمايد.

ميزان مهريه متعارف و ميزان ماليات با توجه به وضعيت عمومي اقتصادي كشور به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به وسيله وزارت امور اقتصادي و دارايي پيشنهاد و به تصويب هيات وزيران مي رسد.

فصل چهارم-طلاق

ماده 26- ثبت طلاق و ساير اسباب انحلال نكاح در دفاتر رسمي صرفاً پس از صدور گواهي عدم امكان سازش يا حكم مربوط از سوي دادگاه با گواهي مراكز مشاوره خانواده مبني بر توافق زوجين بر طلاق مجاز مي باشد.

ماده 27- در صورتي كه زوجين به صورت توافقي متقاضي طلاق باشند بايد به مراكز مشاوره خانواده مراجعه نمايند. اين مراكز ضمن ارائه خدمات مشاوره اي، سعي در سازش و انصراف آنان از درخواست طلاق مي نمايد. در صورت حصول سازش و انصراف از طلاق، سازش نامه تنظيم و گرنه با ذكر دقيق موارد توافق، گواهي توافق زوجين بر طلاق صادر مي نمايد.

ماده 28- در صورتي كه طلاق صرفاً به درخواست مرد باشد، دادخواست صدور گواهي عدم امكان سازش و اگر به درخواست زوجه باشد، حسب مورد دادخواست صدور حكم الزام به طلاق يا احراز شرايط اعمال وكالت در طلاق تقديم دادگاه مي شود.

ماده 29- در تمامي موارد درخواست طلاق، به جز طلاق توافقي،

دادگاه موظف است ضمن سعي در ايجاد صلح و سازش، موضوع را به داوري ارجاع نمايد. دادگاه با توجه به نظر داوران گواهي عدم امكان سازش يا حكم طلاق صادر و چنانچه نظر آنان را نپذيرد مستدلاً رد مي نمايد.

ماده 30- پس از صدور قرار ارجاع امر به داوري، هر يك از زوجين مكلفند ظرف يك هفته از تاريخ ابلاغ، يك نفر از اقارب خود را كه حداقل سي سال سن داشته و متاهل و آشنا به مسايل شرعي، خانوادگي و اجتماعي باشد به عنوان داور به دادگاه معرفي نمايند.

تبصره 1- افرادي كه متاهل بوده اند ولي همسرشان فوت نموده است نيز مي توانند به عنوان داور پذيرفته شوند.

تبصره 2- نحوه انتخاب و دعوت داوران، وظايف و تعداد جلسات آنها مطابق آئين نامه اي خواهد بود كه ظرف شش ماه پس از تصويب اين قانون توسط وزارت دادگستري تهيه و به تصويب رئيس قوه قضائيه مي رسد.

ماده31- در صورتي كه در بين اقارب ، فرد واجد شرايط نموده يا دسترسي به آنها مقدور نباشد و يا اقارب از پذيرش داوري استنكاف نمايند. هر يك از زوجين مي توانند داور خود را از بين افراد واجد صلاحيت ديگر تعيين و معرفي كنند و درصورت امتناع يا عدم توانايي در معرفي داور، دادگاه به در خواست هر يك از طرفين و يا راساً از ميان اعضاء واجد شرايط داوري مراكز مشاوره خانواده مبادرت به تعيين داور مي نمايند.

ماده 32- دادگاه ضمن صدور حكم طلاق يا گواهي عدم امكان سازش با توجه به شروط ضمن عقد و مطالب مندرج در اسناد ازدواج تكليف جهيزيه، مهريه، نفقه زوجه، اولاد

و حمل و ترتيب حضانت و نگهداري اطفال وهزينه آن و نحوه پرداخت را مشخص مي كند. همچنين با توجه به وابستگي عاطفي و مصلحت طفل، ترتيب، زمان و مكان ملاقات را با پدر ، مادر و ساير بستگان تعيين مي نمايد. ثبت طلاق موكول به تاديه حقوق مذكور مي باشد، مگر با رضايت زوجه يا صدور حكم قطعي براعسار زوج يا تقسيط آن، در هر حال، هر گاه زن بدون دريافت حقوق مذكور به ثبت طلاق رضايت دهد، مي تواند پس از ثبت طلاق جهت دريافت اين حقوق از طريق اجراء احكام دادگاه مطابق مقررات مزبور اقدام نمايد.

تبصره: گواهي پزشك ذي صلاح در مورد وجود يا عدم وجود جنين، بايد تسليم شود مگر آن كه زوجين بر وجود جنين اتفاق نظر داشته باشند.

ماده 33- مدت اعتبار گواهي عدم امكان سازش براي تسليم به دفتر طلاق، سه ماه از تاريخ ابلاغ راي قطعي يا قطعي شدن راي مي باشد. چنانچه گواهي مذكور ظرف اين مهلت تسليم نشود و يا طرفي كه آن را به دفتر طلاق تسليم نموده است، ظرف مهلت سه ماه از تاريخ تسليم در دفتر حاضر نشود يا مدارك لازم را ارائه ننمايد، از درجه اعتبار ساقط است.

تبصره1- چنانچه راي دادگاه قابل فرجام خواهي باشد، مهلت مذكور در صدر اين ماده از تاريخ ابلاغ راي مرحله فرجام يا انقضاء مهلت فرجام خواهي محاسبه مي شود.

تبصره 2- گواهي قطعي و قابل اجرا بودن راي از سوي دادگاه صادر و همزمان به دفتر طلاق ارائه مي شود.

تبصره 3- رسيدگي به فرجام خواهي از آراء طلاق نبايد بيش از شش ماه به طول بيانجامد.

تبصره4-

هر گاه پس از قطعي شدن حكم طلاق، زوجه مطلقه گرديده و ازدواج كرده باشد ديگر نمي توان حكم به فسخ راي كه طلاق بر اساس آن ثبت شده است، صادر كرد.

ماده 24- گواهي صادر از مراكز مشاوره خانواده مبني بر طلاق توافقي نيز از زمان صدور تا سه ماه اعتبار دارد و با حضور طرفين اجراء مي گردد.

ماده 35- هر گاه زوج در مهلت مقرر به دفتر طلاق مراجعه و گواهي عدم امكان سازش را تسليم نمايد، در صورتي كه زوجه ظرف يك هفته حاضر نشود، سر دفتر به زوجين اخطار مي كند براي اجراء صيغه طلاق و ثبت آن،در دفتر خانه حاضر شوند. در صورت عدم حضور زوجه و عدم اعلام عذري از سوي وي ، صيغه طلاق جاري و ثبت مي شود و در صورت اعلام عذر، يك نوبت ديگر به ترتيب مذكور دعوت به عمل مي آيد در موارد غيبت زوجه ، مراتب به وسيله دفتر خانه به اطلاع وي مي رسد.

ماده 35- هر گاه حكم طلاق از سوي زوجه به دفتر طلاق تسليم شود، در صورتي كه زوج ظرف يك هفته حاضر نشود، سر دفتر به زوجين اخطار مي كند براي اجراي صيغه طلاق و ثبت آن ، در دفتر خانه حاضر شوند. در صورت عدم حضور زوجه و عدم اعلام عذري از سوي وي يا امتناع وي از اجراء صيغه طلاق، صيغه طلاق جاري و ثبت شده و به زوج ابلاغ مي گردد و در صورت اعلام عذر ، يك نوبت ديگر به ترتيب مذكور دعوت به عمل مي آيد.

تبصره- فاصله بين ابلاغ اخطاريه و جلسه اجراء صيغه

طلاق مذكور در اين ماده و ماده قبل نبايد كمتر از يك هفته باشد.

ماده 37- اجراء صيغه طلاق با رعايت جهات شرعي در دفتر خانه يا در محل ديگري با حضور سر دفتر يا نماينده وي به عمل مي آيد.

تبصره – فاصله بين ابلاغ اخطاريه و جلسه اجرا صيغه طلاق مذكور در اين ماده و ماده قبل نبايد كمتر از يك هفته باشد.

ماده 37- اجراء صيغه طلاق با رعايت جهات شرعي در دفتر خانه يا در محل ديگري با حضور سر دفتر يا نماينده وي به عمل مي آيد.

ماده 38- در طلاق رجعي ، صيغه طلاق مطابق مقررات مربوط جاري و مراتب صورتجلسه مي شود ولي ثبت طلاق منوط به ارائه گواهي كتبي حداقل دو شاهد مبني بر اسكان زوجه مطلقه در منزل مشترك تا پايان عده مي باشد، مگر اينكه زن رضايت به ثبت داشته باشد در صورت تحقق رجوع، صورتجلسه طلاق ابطال و در صورت عدم رجوع صورتجلسه تكميل و طلاق ثبت مي شود. صورتجلسه تكميلي به امضاي سر دفتر، زوجين يا نماينده آنان و دو شاهد طلاق مي رسد . در صورت درخواست زوجه گواهي اجراء صيغه طلاق و عدم رجوع زوج، به وي اعطاء مي شود.

فصل پنجم: حضانت و نگهداري اطفال

ماده 39- هر گاه دادگاه تشخيص دهد توافق راجع به ملاقات ، حضانت، نگهداري و ساير امور مربوط به طفل بر خلاف مصلحت وي باشد يا درصورتي كه مسئوول حضانت از انجام تكاليف مقرر براي حضانت خودداري نمايد يا مانع ملاقات طفل تحت حضانت يا اشخاص ذي حق شود مي تواند هر تصميمي كه به مصلحت طفل باشد از

جمله واگذاري امر حضانت به ديگري يا تعيين شخص ناظر با پيش بيني حدود نظارت وي و نظاير آن مقرر نمايد.

ماده 40- طفل را نمي توان بدون رضايت ولي يا قيم، مادر و شخصي كه حضانت و نگهداري طفل به او واگذار شده است از محل اقامت مقرر بين طرفين يا محل اقامت قبل از وقوع طلاق به محل ديگري يا خارج از كشور فرستاد مگر اينكه دادگاه آن را به مصلحت طفل دانسته و با در نظر گرفتن حق ملاقات اشخاص ذي حق اجازه دهد. دادگاه در صورت موافقت با خارج نمودن طفل از كشور بنا به در خواست ذي نفع، جهت تضمين بازگرداندن طفل، تامين مناسبي اخذ مي نمايد.

ماده 41- در صورتي كه وزارت خانه ها ، شركت ها وموسسات دولتي و موسسات و نهادهاي عمومي غير دولتي ، ملزم به تسليم يا تمليك اموالي به صغير يا ساير محجوران باشند، اين اموال، در حدود تامين هزينه هاي متعارف زندگي، بايد در اختيار شخصي قرار گيرد كه حضانت و نگهداري محجور را عهده دار است، مگر آن كه دادگاه به نحو ديگري مقرر نمايد.

ماده 42- دادگاه در صورت درخواست زن يا ساير اشخاص واجب النفقه، ميزان و ترتيب پرداخت نفقه آينده را تعيين مي كند.

تبصره- در مورد اين ماده و ساير مواردي كه به موجب حكم دادگاه بايد وجوهي مستمراً از محكوم عليه وصول شود يك بار تقاضاي صدور اجرائيه كافي است وعمليات اجرايي مادام كه دستور ديگري از دادگاه صادر شده است ادامه مي يابد.

ماده 43- پرداخت نفقه زوجه و نفقه و هزينه نگهداري اطفال و پرداخت تمامي ديون مقدم است.

فصل

ششم: مقررات كيفري

ماده 44- چنانچه مردي بدون ثبت در دفاتر رسمي اقدام به ازدواج دايم، طلاق، فسخ و رجوع نمايد، ضمن الزام به ثبت واقعه، به پرداخت مبلغ بيست ميليون تا يك صد ميليون ريال جزاي نقدي و يكي از محروميتهاي اجتماعي متناسب محكوم مي شود.

ماده 45- هر پزشكي كه بر خلاف واقع ، گواهي موضوع ماده 24 اين قانون را صادر نمايد از يك تا پنج سال از اشتغال به طبابت محروم مي شود.

ماده 46- هر فرد خارجي بدون اخذ اجازه مذكور در ماده ( 1060) قانون مدني با زن ايراني ازدواج نمايد، به حبس از نود و يك روز تا يك سال محكوم مي شود. در اين صورت زن چنانچه به اختيار خود ازدواج كرده باشد و ولي دختر در صورتي كه ازدواج به اذن وي صورت گرفته باشد و همچنين عاقد به عنوان معاون در جرم مزبور محكوم خواهند شد.

ماده 47- هر سر دفتري كه بدون اجازه دادگاه اقدام به ثبت ازدواج مجدد نمايد يا بدون حكم دادگاه يا گواهي عدم امكان سازش يا حكم تنفيذ راجع به احكام خارجي يا گواهي مراكز مشاوره خانواده مبني بر توافق زوجين بر طلاق، اقدام به ثبت هر يك از موجبات انحلال نكاح نمايد، به انفصال دائم از اشتغال به سر دفتري محكوم مي شود.

ماده 48- كسي كه حضانت طفل به او محول شده است، هر گاه از انجام تكاليف مربوط به حضانت خودداري نمايد يا مانع ملاقات طفل با اشخاص ذي حق شود، به پرداخت پانصد هزار تا پنج ميليون ريال جزاي نقدي محكوم مي شود.

ماده 49- هر كس كه زوجيت را

انكار نمايد و ثابت شود كه اين انكار بي اساس بوده است يا بر خلاف واقع با طرح شكايت كيفري يا دعواي حقوقي مدعي داشتن رابطه زوجيت با ديگري شود، به سه ماه و يك روز تا يك سال حبس و يا ده ميليون تا چهل ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد. اين حكم در مورد قائم مقام قانوني آنان كه با علم به زوجيت ، آن را انكار نمايد يا با علم به عدم زوجيت، ادعاي زوجيت را مطرح نمايد، نيز جاري مي شود.

ماده 50- هر گاه مردي با دختري كه به سن قانوني ازدواج نرسيده است بر خلاف مقررات ماده

(1041) قانون مدني ازدواج نمايد، به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد. چنانچه در اثر ازدواج بر خلاف مقررات فوق، مواقعه منتهي به نقص عضو يا مرض دائم زن گردد ، زوج علاوه بر پرداخت ديه به دو تا پنج سال حبس و اگر منتهي به فوت زن شود علاوه بر پرداخت ديه، به پنج تا ده سال حبس محكوم مي شود.

ماده 51- ميزان جزاهاي نقدي موضوع اين قانون، بر اساس نرخ تورم كه توسط بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران اعلام مي شود، هر سه سال يك بار حسب مورد بنا به پيشنهاد وزارت دادگستري و تاييد هيات وزيران قابل افزايش است.

ماده 52- آيين نامه اجرائي اين قانون بنا به پيشنهاد وزير دادگستري و تائيد رئيس قوه قضاييه به تصويب هيات وزيران مي رسد.

ماده 53- از تاريخ لازم الاجراء شدن اين قانون ، قوانين زير و تمامي قوانين و مقررات مغاير نسخ مي شود:

1- قانون راجع به ازدواج،مصوب 23/5/1310

2-

قانون راجع به انكار زوجيت، مصوب 20/12/1311

3- قانون لزوم ارائه گواهينامه پزشك قبل از وقوع ازدواج، مصوب 13/9/1317

4- قانون حمايت خانواده مصوب 15/11/1353

5- قانون مربوط به حق حضانت، مصوب 22/4/1365

6- قانون الزام تزريق واكسن ضد كزاز براي بانوان قبل از ازدواج مصوب 23/1/1367

7- قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق -مصوب 21/12/1370

8- قانون اختصاص تعدادي از دادگاههاي موجود به دادگاه هاي موضوع اصل 21 قانون اساسي، مصوب 8/5/1376

9- قانون تعيين مدت اعتبار گواهي عدم امكان سازش ، مصوب 11/8/1376

10- قانون مجازات اسلامي مواد( 645)و(646) مصوب 2/3/1375

وكالت و كارشناسي

مقررات خاص وكالت

قانون وكالت. مصوب 1315
فصل اول _ وكيل و شرايط وكالت م 1 تا م 15)

ماده 1 _ وكالت در عدليه داراي درجات ذيل است

1 _ وكالت در محاكم صلح و بدايت و استيناف و تميز.

2 _ وكالت در محاكم صلح و بدايت و استيناف

3 _ وكالت در محاكم صلح و بدايت

تبصره _ وزارت عدليه مي تواند بر حسب ضرورت و احتياج از داوطلبان شغل وكالت كه معلوماتشان كافي براي درجات سه گانه نيست مطابق نظامنامه مخصوص امتحان نموده اجازه وكالت در محاكم صلح يا نزد مامورين صلح و حوزه هاي معين بدهد _ اگر داوطلب مزبور در حين اجراي اين قانون مشغول وكالت بوده و صلاحيت او براي درجات سه گانه فوق تصديق نشده است از امتحان معاف خواهد بود اين اشخاص كارگشا ناميده مي شوند.

ماده 2 _ اشخاصي كه واجد معلومات كافي براي وكالت در عدليه نباشند اگر بخواهند براي اقرباي سببي يا نسبي خود تا درجه دوم از طبقه سوم وكالت بنمايد ممكن است به آنها در سال سه نوبت جواز وكالت اتفاقي داده شود.

مواد 3 تا 5 نسخ شده است

ماده 6 _ اشخاصي كه به موجب حكم محكمه انتظامي ممنوع الوكاله شده اند هرگاه موجب حكم

صرفا فقد معلومات بوده مي توانند از مقررات تبصره 2 ماده يك استفاده نمايند _ هرگاه ممنوعيت آنها فقط ازجهات اخلاقي بوده پس از پنج سال از تاريخ صدور حكم مي توانند اعاده حيثيت نمايند مشروط بر اين كه در مدت مزبور اعمال منافي اخلاقي از آنها مشاهده نشده باشد هرگاه ممنوعيت آنها از دو جهت بوده در صورت گذشتن پنج سال نيز مي توانند از مورد تبصره 2 ماده يك استفاده نمايد.

ماده 15 _ پروانه وكالت بايد همه ساله مطابق تعرفه ذيل تمبر شود:

براي پروانه وكالت درجه اول 4000 ريال

براي پروانه وكالت درجه دوم 2000 ريال

براي پروانه وكالت درجه سوم 1500 ريال

براي پروانه كارگشايي به تفاوت نقاط از 500 تا 5000 ريال

براي پروانه وكالت اتفاقي هر دفعه 10 ريال

فصل دوم _ تشكيلات وكلاء (م 22 تا م 24)

ماده 22 _ دفتر اوراق راجعه به وكالت بايد مطابق نمونه اي كه كانون مركز تعيين مي نمايد تهيه شود _ درآمد كانون هر محل به مصرف خود آن كانون خواهد رسيد.

ماده 23 _ وكلاي عدليه مكلفند همه ساله در سه دعواي حقوقي به عنوان معاضدت قبول وكالت نمايند و چنانچه موكل محكوم له واقع شود حق الوكاله قانوني از آنچه كه وصول شود به او پرداخت خواهد شد _ پنج يك آن متعلق به كانون است

ماده 24 _ كساني كه قدرت تاديه حق الوكاله ندارند مي توانند از كانون تقاضاي معاضدت نمايند مشروط به اين كه دعوي با اساس و راجع به شخص تقاضاكننده باشد.

طرز تقاضا و ساير شرايط لازمه براي معاضدت قضايي را وزارت عدليه به موجب نظامنامه معين خواهد نمود.

فصل سوم _ حقوق و وظايف م 27 تا م 45)

ماده 28 _ در صورتي كه وكيل در دو يا چند دادگاه اعم از جنايي و غير آن دعوت شود و جمع بين اوقات ممكن نباشد بايد حضور در ديوان جنايي و ديوان كيفر را مقدم بدارد و به دادگاه يا دادگاههاي ديگر لايحه بفرستد يا در صورت داشتن حق توكيل وكيل ديگري را اعزام بدارد.

در صورتي كه وكيل در دو يا چند دادگاه غير از دادگاه جنايي و ديوان كيفر دعوت شود و جمع بين اوقات ممكن نباشد در دادگاهي كه حضور خود را لازم مي داند حاضر مي شود و به دادگاههاي ديگر لايحه مي فرستد يا در صورت داشتن حق توكيل وكيل ديگري را اعزام مي دارد.

جلسه رسيدگي در هر حال از اين جهت تجديد نخواهد شد مگر آنكه حضور وكيل در دادگاه ضروري باشد كه در اين صورت يا به دادگاه مذكور وكيل ديگري مي فرستد و يا اگر حق

توكيل نداشته باشد نسخه ثاني اخطاريه دادگاه جنايي با ديوان كيفر را ضمن لايحه اي براي اعتذار از حضور تقديم دادگاه مي كند و در صورت اخير فقط براي يك نوبت تجديد خواهد شد.

تبصره 1 _ وكيل بايد دادگاه جنايي را بر ديوان كيفر مقدم بدارد و در صورتي كه در دو يا چند دادگاه جنايي يا ديوان كيفر دعوت شده باشد حضور وكيل در هريك از دادگاههاي مذكور بر حسب تقدم تاريخ ابلاغ از طرف دادگاه خواهد بود.

تبصره 2 _ عزل يا استعفا يا تعيين وكيل جديد بايد در موقعي به عمل آيد كه موجب تجديد جلسه نشود. در صورت عدم رعايت اين ترتيب استعفا و عزل و تعيين وكيل جديد براي اين جلسه پذيرفته نمي شود و دادگاه به رسيدگي ادامه مي دهد.

تبصره 3 _ هرگاه جلسه دادگاه جنايي يا هر دادگاه جزايي ديگر كه حضور وكيل متهم در آن ضرورت دارد به معاذير قانوني وكيل تجديد شود، رئيس دادگاه مكلف است بلافاصله وكيل انتخابي براي متهم تعيين كند و وقت دادرسي را به وكيل مذكور ابلاغ كند.

هرگاه در جلسه بعد وكيل قبلي يا وكيل ديگري كه متهم انتخاب و معرفي كرده است در دادگاه حضور يابدو از متهم دفاع نمايد دادرسي با حضور او ادامه خواهد يافت و الا وكيل انتخابي دادگاه از متهم دفاع مي كند و دادگاه حكم خواهد داد.

ماده 29 _ از وكلايي كه حق وكالت در توكيل دارند هيچ عذري براي عدم حضور در جلسه پذيرفته نمي شود.

هرگاه وكيلي در يك ساعت در دو محكمه دعوت شده باشد بايد به يكي از دو محكمه كه نسبت به دعوي مطروح در آنجا وكالت در توكيل دارد وكيل بفرستد و در ديگري خود حاضر شود.

ماده 30

_ وكيل بايد اسراري را كه به وسيله وكالت از طرف موكل مطلع شده و همچنين اسرار مربوط به حيثيات و شرافت و اعتبارات موكل را حفظ نمايد.

ماده 31 _ وكلا بايد وكالت انتخابي حقوقي و جزايي را كه در حدود قوانين و نظامات به آنها ارجاع مي شود قبول نمايند.

تبصره _ مقصود از وكالت انتخابي وكالتي است كه از طرف محكمه در موارد جزايي و از طرف كانون در امور حقوقي به آنها ارجاع مي شود.

ماده 32 _ وكلا بايد با موكل خود قرارداد حق الوكاله تنظيم و مبادله نمايند و نسخه ثاني قرارداد را به ضميمه وكالتنامه به دفتر محكمه تسليم دارند قرارداد حق الوكاله و فهرست اسنادي كه موكل به وكيل مي سپارد و همچنين قبوض وجوهي كه وكيل دريافت مي دارد مطابق نمونه اي است كه از طرف وزارت عدليه معين خواهد شد.

ماده 33 _ قرارداد حق الوكاله كه به موجب نظامنامه وزارت عدليه معين مي شود بايد به ترتيب تصاعدنسبت به مدعي و نسبت به مراحل محاكمه بدايت و استيناف و تميز معين شود.

براي خسارتي كه محكوم له مي تواند از محكوم عليه مطالبه نمايد، همچنين ميزان مخارج مسافرتهايي كه وكلا عدليه براي امور وكالتي مي نمايند نيز مطابق تعرفه اي است كه وزارت عدليه تنظيم مي نمايد.

ماده 34 _ دريافت هر وجه يا مالي از موكل يا گرفتن سند رسمي يا غيررسمي از او علاوه بر ميزان مقرره به عنوان حق الوكاله و علاوه بر مخارج لازمه به هر اسم و هر عنوان كه باشد ولو به عنوان وجه التزام ونذر ممنوع است و مرتكب به مجازات انتظامي از درجه پنج به بالا محكوم مي شود و چنين سند و التزام در محاكم و ادارات ثبت منشا ترتيب اثر نخواهد

بود.

در صورتي كه وكيل اين عمل را به طور حيله انجام دهد مثل پول يا مال يا سندي در ظاهر به عنوان ديگرو در باطن راجع به عمل وكالت باشد و يا در ظاهر به اسم شخص ديگر و در باطن براي خود بگيردكلاهبرداري محسوب و مورد تعقيب جزايي واقع خواهد شد.

ماده 35 _ مخارج لازمه مذكور در ماده قبل عبارت است از: مخارج عدليه و خرج مسافرت و خرج تحقيقات و معاينه محلي و حق الزحمه مصدقين و خبره و حق الحكميه و خرج تلگراف و پست و طبع اعلانات

ماده 36 _ در صورتي كه وكيل بخواهد از وكالت استعفاء نمايد بايد قبلا طوري به موكل و محكمه اطلاع دهد كه موكل بتواند وكيل ديگري در موقع براي خود معين و به محكمه معرفي كند.

ماده 37 _ وكلا نبايد بعد از استعفا از وكالت يا معزول شدن از طرف موكل يا انقضاي وكالت به جهتي از جهات وكالت طرف مقابل يا اشخاص ثالث را در آن موضوع بر عليه موكل سابق خود يا قايم مقام قانوني او قبول نمايند و محاكم وكالت او را نبايد در اين مورد بپذيرند.

ماده 38 _ وكلا نبايد به طور مستقيم يا غيرمستقيم براي رد قاضي يا حكم يا وكيل مدافع طرف يا به منظور تطويل محاكمه به وسيله خدعه آميزي متوسل شوند.

ماده 39 _ وكيل حق ندارد دعاوي را به طور مصانعه يا در ظاهر به اسم ديگري و در باطن به اسم خودانتقال بگيرد و اين قبيل دعاوي در محكمه پذيرفته نخواهد شد و متخلف به مجازات انتظامي از درجه چهار به بالا محكوم خواهد شد.

ماده 40 _ وكلا نمي توانند نسبت به موضوعي كه قبلا

به واسطه سمت قضايي يا حكميت در آن اظهارعقيده كتبي نموده اند قبول وكالت نمايند.

ماده 41 _ در صورتي كه خيانت وكيل نسبت به موكل ثابت شود از قبيل آنكه وكيل با طرف موكل ساخته و بالنتيجه حق موكل را تضييع نمايد به محروميت ابدي از شغل وكالت محكوم خواهد شد وموكل مي تواند خسارت وارده بر خود را از او مطالبه نمايد.

ماده 42 _ وكلا بايد در مذاكرات شفاهي در محكمه و لوايح كتبي احترام و نزاكت را نسبت به محاكم وتمام مقامات اداري و نسبت به وكلا و اصحاب دعوي مرعي دارند در صورت تخلف به مجازات انتظامي از درجه چهار به بالا محكوم خواهند شد مگر اين كه عمل مشمول يكي از عناوين جزايي باشدكه در اين صورت به حداكثر مجازات مقرره در قانون محكوم خواهند شد.

ماده 43 _ وكلا بايد داراي دفتر منظم بوده و مراسلات و مكاتباتي كه راجع به امر وكالت است ثبت وضبط نمايند _ طرز تنظيم و نگاهداري آن را دفتر بازرسي و تشكيلات وكلا معين خواهد نمود و حفظ دفتر و ته چك قبوض تا ده سال پس از تاريخ ختم آن اجباري است

ماده 44 _ وكلا بايد پس از ابلاغ حكم يا قرار و يا اخطاري كه مستلزم انجام امر يا دادن خرجي از طرف موكل است به اسرع اوقات به موكل يا متصدي امور او كتبا اطلاع دهند به طوري كه تفويت حقي از اونشود.

ماده 45 _ وكلا بايد اثر قانوني عدم پيشرفت دعوي موكل را در امري كه نسبت به آن قبول وكالت مي نمايد اعم از امور حقوقي و جزايي مخصوصا در اقامه دعوي جزايي و دعاوي جعل و اعسار قبل

ازتنظيم قرارداد حق الوكاله به موكل خاطر نشان نمايند

فصل چهارم _ در تعقيب و مجازات انتظامي وكلا(م 55)

ماده 55 _ وكلاي معلق و اشخاص ممنوع الوكاله و به طور كلي هر شخصي كه داراي پروانه وكالت نباشد از هرگونه تظاهر و مداخله در عمل وكالت ممنوع است اعم از اين كه عناوين تدليس از قبيل مشاور حقوق و غيره اختيار كند يا اين كه به وسيله شركت و ساير عقود يا عضويت در موسسات خود را اصيل دعوي قلمداد نمايد متخلف از يك الي شش ماه به حبس تاديبي محكوم خواهد شد.

فصل پنجم _ مقرّرات مختلفه(م 56 تا م 58

ماده 56 _ در صورت فوت و حجر وكيل مدعي العمومي بدايت و در نقاطي كه پاركه نيست امين يامامور صلح به تقاضاي اشخاص اسناد و اوراق راجعه به آنها را كه نزد وكيل بوده با حضور متصدي امور متوفي و در صورت استنكاف ورثه و يا متصدي امور متوفي از تسليم اوراق و اسناد مدعي العموم ياقايم مقام او با حضور نماينده محكمه بدايت يا صلح اسناد را اخذ و به صاحبش رد مي نمايد و صورتمجلسي در هر دو باب تنظيم و امضا مي نمايد و رسيد اوراق را گرفته به متصدي امور متوفي مي دهد.

ماده 57 _ هرگاه محاكم و مدعيان عمومي در اجراي مواد اين قانون بي نظمي يا مسامحه مشاهده كرده يا متوجه شوند وكيلي از عهده انجام وظيفه وكالتي بر نمي آيد و همچنين هرگاه از سو اخلاق و اعمال وكيلي مطلع گردند مكلفند بدون تاخير، مراتب را به وزير عدليه گزارش دهند، در صورت تخلف به مجازات انتظامي تا درجه چهار محكوم خواهند شد.

ماده 58 _ فصل دوم قانون اصول تشكيلات عدليه مصوب 27 تيرماه 1307 و ماده 6 قانون 11 خرداد1308 و قانون مصوبه اول مرداد 1309 و قانون

وكالت مصوبه 20 شهريور ماه 1314 نسخ مي شود.

آيين نامه قانون وكالت . مصوب 1316
فصل اول _ در تعيين وكلاي محدوده و كارگشايان و درخواست پروانه وكالت . (م 3 تا م 18)

ماده 3 _ برنامه امتحانات كارگشايان عبارت است از:

1 _ كليات قانون اصول محاكمات حقوقي

2 _ كليات قانون اصول محاكمات جزايي

3 _ كليات قانون اصول محاكمات مدني

4 _ كليات قانون اصول محاكمات مجازات عمومي

5 _ كليات قوانين و نظامنامه هاي ثبت اسناد و املاك

6 _ قانون نظامات راجعه به وكالت

7 _ كليات قوانين تجاري

ماده 4 _ امتحان كتبي و شفاهي است و حداكثر نمرات شش است شش خيلي خوب _ پنج خوب _چهار كافي _ سه قابل قبول _ دو بد _ يك خيلي بد.

ماده 5 _ براي قبول شدن در امتحان حداقل معدل امتحان كتبي و شفاهي نبايد از سه كمتر باشد و معهذا هر داوطلبي كه داراي يك نمره يك يا دو نمره دو باشد مردود است

ماده 16 _ تقاضاي رسيدگي از محكمه انتظامي كه در ماده 12 قانون وكالت مقرر است به وسيله عرضحال به عمل مي آيد و هرگاه معترض مستنداتي داشته باشد و ضميمه عرضحال ننمايد پس از ابلاغ عرضحال به قسمت تشكيلات وكلاء ديگر سندي از او پذيرفته نخواهد شد.

ماده 17 _ عرضحال بايد در دو نسخه تنظيم و يك نسخه از آن را دفتر ديوان عالي تميز در ظرف پنج روز از تاريخ وصول به قسمت تشكيلات وكلا بفرستد.

ماده 18 _ هرگاه اختلاف صلاحيت علمي تقاضاكننده براي شغل وكالت يا براي درجه مورد تقاضا باشدمحكمه انتظامي اختباري از معلومات او به عمل خواهد آورد اختبار مزبور كتبي و شفاهي است و هرگاه راجع به صلاحيت اخلاقي تقاضاكننده باشد محكمه عالي انتظامي اظهارات نماينده دفتر كل بازرسي تشكيلات وكلا

را استماع خواهد نمود.

فصل دوم _ در تشكيلات كانون وكلاء و معاضدت قضايي(م 34 تا م 49

ماده 34 _ موسسه معاضدت قضايي در مركز است و داراي شعب ذيل مي باشد:

1 _ دبيرخانه

2 _ شعبه عرايض

3 _ شعبه قضايي

ماده 35 _ كاركنان معاضدت قضايي بايد حتي المقدور از بين وكلا عدليه انتخاب شوند و ممكن است براي آنها حق الزحمه در بودجه كانون منظور شود.

ماده 36 _ تقاضاي معاضدت در دبيرخانه موسسه مزبور داده مي شود كساني كه دور از مركز معاضدت قضايي هستند مي توانند مستقيما يا توسط كانون محل در صورتي كه تشكيل شده باشد و يا به هر وسيله دفتر عدليه اقامت خود را تقاضا نمايند.

در اين صورت كانون يا دفتر عدليه محل موظف است تقاضانامه را به انضمام مستندات و مداركي كه به موجب ماده 37 اين نظامنامه مقرر است در اسرع اوقات به دبيرخانه معاضدت قضايي ارسال دارند

مده 37 _ در صورتي كه معاضدت قضايي لازم بداند كه توضيحاتي از تقاضاكننده بخواهد مشاراليه به وسيله نامه يا اخطار احضار مي شود ولي هرگاه اقامتگاه متقاضي خارج از مركز معاضدت قضايي باشدتحقيقات به وسيله يكي از وكلا يا دفتر عدليه محل يا پاركه محل اقامت تقاضاكننده به عمل مي آيد:

1 _ تصديق از معتمدين يا كلانتري يا محل اقامت تقاضاكننده مبني بر عدم قدرت او براي تاديه حق الوكالت.

2 _ رونوشت مدارك دعوي

ماده 38 _ معاضدت قضايي مي تواند تحقيقاتي در دلايل دعوي بنمايد و هرگاه تشخيص دهد كه مقصود تقاضاكننده سو استفاده و شرخري است از تعيين وكيل خودداري و تقاضا را رد نمايد.

ماده 39 _ در صورت رد، تقاضاكننده مي تواند در ظرف (ده روز) به هيأت مديره كانون شكايت كند. راي هيات مديره قطعي است

ماده 40

_ كليه ارجاعاتي كه از طرف معاضدت قضايي در حدود صلاحيت مؤسسه به وكلا يا دفاترعدليه يا پاركه ها مي شود بايد به اسرع وقت انجام گردد.

ماده 41 _ شعبه عرايض پس از وصول عرضحال به طريق ذيل اقدام خواهد نمود:

هرگاه عرضحال ناقص باشد نواقص آن را به دفتر دستور خواهد داد و اگر عرضحال كامل باشد عقيده خود را در پيشرفت دعوي خواهد نوشت و در صورتي كه پيشرفت داشته باشد آن را به شعبه قضايي تسليم خواهد نمود. شعبه قضايي وكيلي را براي تقاضاكننده معين مي نمايد.

ماده 42 _ ابلاغات در سه نسخه صادر مي شود:

نسخه اول به تقاضاكننده داده خواهد شد و نسخه ثاني در پرونده مربوط بايگاني و نسخه ثالث براي ابلاغ به وكيل انتخابي به دفتر كانون ارسال مي شود.

ماده 43 _ وكيل منتخب مكلف است قرارداد حق الوكاله تنظيم نموده نسخه دوم آن را با رسيد وكالتنامه به دبيرخانه معاضدت قضايي بفرستد و پس از ختم دعوي در صورتي كه موكل محكوم له واقع شودخمس حق الوكاله را كه در قرارداد تنظيمي مقرر است وصول و به صندوق كانون ايصال دارد مگر اينكه ثابت نمايد كه دريافت حق الوكاله قانونا غيرمقدور است

ماده 44 _ وكيل انتخابي بايد از جريان كار مرجوع شعبه قضايي را مطلع دارد.

ماده 45 _ وكيل انتخابي مي تواند از شعبه موسسه راجع به طرز اقداماتي كه لازم است مشورت كند.

ماده 46 _ در مواردي كه انجام مقدمات و تشريفات مربوطه به معاضدت قضايي موجب انقضاي موعدي از تقاضاكننده بشود رئيس كانون مي تواند مستقيما وكيل انتخاب نمايد مشروط به اينكه تقاضانامه از حيث ضمايم كامل باشد.

ماده 47 _ قرارداد حق الوكاله معاضدتي به اسم معاضدت قضايي تنظيم مي شود

و مامور وصول حق كانون محاسبات موسسه مزبور است

ماده 48 _ نمونه اوراق تقاضانامه و ساير اوراق مربوطه به امور معاضدت را هيات مديره كانون تعيين خواهد نمود.

ماده 49 _ دفتر معاضدت مكلف است اطلاعاتي كه از طرف وكيل انتخابي واصل مي شود به موكل ابلاغ نمايد.

مواد 50 تا 53 مربوط به ترفيع است به مواد 47 به بعد آيين نامه لايحه قانوني استقلال كانون وكلامراجعه شود.

فصل سوم _ در تكاليف و تشكيلات دارالوكاله (م 54 تا م 65)

ماده 54 _ وكلاي عدليه مكلفند محل سكونت خود را كتبا به قسمت تشكيلات وكلا اطلاع دهند و درصورتي كه محل سكونت خود را تغيير دهند مراتب را با قيد محل اقامت جديد در ظرف 24 ساعت به قسمت مزبور بنويسند.

ماده 55 _ وكلا مكلفند داراي دفاتر ذيل باشند:

1 _ دفتر ثبت

2 _ دفتر رسيد اسناد موكلين

3 _ دفتر درآمد و هزينه دارالوكاله و موكلين

دفاتر مزبور مطابق دستور قسمت تشكيلات وكلا تنظيم و نگاهداري خواهد شد و بايد در اولين اخطارقسمت مزبور يا پاركه وكلا ارائه و تسليم شود.

ماده 56 _ وكلاي عدليه مكلفند براي هرگونه وجهي كه از موكل به منظور حق الوكاله يا مخارج محاكمه يا مسافرت و يا ساير مخارج قانوني دريافت مي كنند قبض رسيد مخصوص كه مطابق نمونه موجوده دردفتر كانون وكلا است به موكل بدهند و صريحا قيد نمايند وجه ماخوذه بابت حق الوكاله است يا سايرمخارج قانوني

ماده 57 _ وكلا بايد در مقابل هر سندي كه از موكل دريافت مي كنند اعم از اينكه سند مزبور اصل باشد يا رونوشت مصدق رسيدي مطابق نمونه مخصوص كه در كانون وكلا موجود است به موكل بدهند و نوع سند، مفاد و تاريخ آن را در

ورقه رسيد قيد نمايند.

ماده 58 _ وكلا مكلفند همه ساله در هر فروردين ماه صورتحساب شش ماه گذشته را براي موكل بفرستند صورتحساب تفصيلي است و رونوشت آن در پرونده مربوطه به موكل بايگاني مي شود.

ماده 59 _ وكلا مكلفند در ظرف 24 ساعت پس از اعلام تعليق پروانه وكالت و دفاتر وكالتي خود را درمركز به قسمت تشكيلات وكلا و در ولايات به مدعيان عمومي كه سمت نمايندگي دفتر كل بازرسي وتشكيلات وكلا را دارند تسليم نمايند كه تا تعيين تكليف قطعي آنها در پرونده آنها بايگاني شود اين ماده شامل اشخاصي كه قبل از اجراي قانون وكالت معلق گرديده اند نيز مي باشد و تا تعيين تكليف قطعي پروانه و دفاتر در پرونده وكيل معلق موقتا بايگاني مي شود متخلف به مجازات انتظامي از درجه چهار به بالا محكوم خواهد شد.

ماده 60 _ وكلاي عدليه و كارگشايان نبايد بالاتر از درجه اي كه دارند قبول وكالت نمايند.

ماده 61 _ وكلاي عدليه و كارگشايان نبايد:

1 _ در امور وكالتي ايجاد وسايط نمايند.

2 _ براي تعويق حق طرف از وكالت موكل استعفاء داده و سپس به وسيله وكالتنامه جديدي همان دعوي را تعقيب نمايند.

3 _ براي تطويل محاكمه و تعويق در احقاق حق ادعاي جعل و يا تعيين جاعل نمايند و يا به طور كلي موجبات تطويل محاكمه را فراهم آورند.

ماده 62 _ وكلا مكلفند لوايح و نوشتجات خود را طبق اوراق مخصوصي كه در لوحه آن نام و محل اقامت خود و دارالوكاله مربوطه را قيد كرده باشند به محاكم تسليم نمايند و حتي المقدور ماشين تحريراستعمال نموده و يا مكاتبات را با خط خوب و خوانا بنويسند.

ماده 63 _ وكلا مكلفند وكالتنامه هايي كه از

موكلين دريافت مي دارند طبق اوراق مخصوصي كه براي اين كار مقرر است تنظيم و به موكل بدهند متخلف در وهله اول به سه ماه انفصال و در صورت تكرارممنوع الوكاله خواهد شد.

ماده 64 _ وكلاي درجه اول مكلفند براي پذيرايي موكلين و انجام وظايف وكالتي خود داراي دارالوكاله كه مطابق نظامات ذيل باشد، باشند:

1 _ محل آن مناسب و به قسمت تشكيلات وكلا اطلاع داده شده باشد.

2 _ لااقل داراي يك نفر وكيل كه قسمت معاونت دارالوكاله را خواهد داشت و به اندازه كافي عضوتحريري باشد.

3 _ همه روزه لااقل چهار ساعت براي پذيرايي ارباب رجوع مفتوح و ساعات پذيرايي در درب وروداعلام شده باشد و يك نفر عضو براي انجام تقاضاي ارباب رجوع حاضر باشد.

4 _ داراي ثبت و بايگاني منظم باشد و براي هر موكل پرونده كه محتوي كليه اقداماتي كه شده باشد.

5 _ دفتر نماينده به نام موكلين داشته باشد.

ماده 65 _ وكلاي عدليه نبايد به هيچ عنوان و عذري عرضحال كه از حيث تمبر ناقص

فصل چهارم _ در لباس (م 66 تا م 70)

ماده 66 _ وكلاي درجه اول و دوم عدليه مكلفند در موقع محاكمات جنايي و در ساير محاكماتي كه قضات با لباس قضايي هستند و همچنين در مواردي كه از طرف قسمت تشكيلات وكلا به آنها ابلاغ مي شود با لباس مخصوص وكالت حاضر شوند استعمال لباس وكالت غير از موارد فوق ممنوع است

ماده 67 _ لباس مخصوص وكالت عبارت است از لباده و كلاه مشكي و يقه لب شكسته سفيد و دستمال گردن سفيد چين دار مطابق نمونه كه در قسمت تشكيلات وكلا موجود است با شلوار و كفش و جوراب مشكي استعمال مي شود.

ماده 68 _ داشتن لباس وكالت

براي وكلاي درجه اول و دوم اجباري است

ماده 69 _ لباس اعضاي هيات مديره داراي مشخصات ذيل است

مغزي طلايي در طرفين پارچه كه از شانه چپ به طرف جلو آويخته شده (اپي تژ) و علامت كانون كه روي آن در قسمت پايين مليله دوزي شده باشد.

دوره كلاه و روي (اپي تژ) لباس رئيس كانون مليله دوزي به شكل برگ گل سرخ كه طرفين آن داراي نوارمليله دوزي به عرض دو سانتي متر است

لباس نايب رئيس مطابق لباس رئيس است به استثناي مليله دوزي طرفين برگ سرخ

ماده 70 _ علامت مميزه لباس وكلايي كه داراي درجه علمي ليسانس هستند عبارت از پوست سفيدي است به عرض شش سانتي متر كه در آخر (اپي تژ) در جلو و پشت دوخته مي شود اعضاي موسسه كانون مركزي مي توانند علامت كانون را در روي (اپي تژ) استعمال نمايند.

براي استعمال علايم مميزه مندرجه در اين ماده بايد قبلا از طرف دفتر كل بازرسي و تشكيلات وكلاتحصيل اجازه نمود.

قانون كيفيت اخذ پروانه وكالت دادگستري. مصوب 76 (م 1 تا م 7)

ماده 1 _ از تاريخ تصويب اين قانون كانونهاي وكلاي دادگستري جمهوري اسلامي ايران مكلفند حداقل يك بار در سال نسبت به پذيرش متقاضيان پروانه كارآموزي وكالت از طريق آزمون با آگهي در جرايد اقدام نموده و حداكثر ظرف مدت شش ماه پس از برگزاري آزمون ضمن اعلام نتايج نسبت به صدورپروانه كارآموزي وكالت براي پذيرفته شدگان اقدام نمايند.

تبصره _ تعيين تعداد كارآموزان وكالت براي هر كانون بر عهده كميسيوني متشكل از رئيس كل دادگستري استان رئيس شعبه اول دادگاه انقلاب و رئيس كانون وكلاي مربوط مي باشد كه به دعوت رئيس كانون وكلاي هر كانون حداقل يك بار در سال تشكيل و اتخاذ تصميم مي نمايد.

ماده 2

_ براي اشخاص پروانه كارآموزي وكالت صادر مي شود كه علاوه بر دارا بودن دانشنامه ليسانس يا بالاتر حقوق يا فقه و مباني حقوق اسلامي يا معادل آن از دروس حوزوي و دانشگاهي داراي شرايط ذيل باشند:

الف _ اعتقاد و التزام عملي به احكام و مباني دين مقدس اسلام

ب _ اعتقاد و تعهد به نظام جمهوري اسلامي ايران ولايت فقيه قانون اساسي

ج _ نداشتن پيشينه محكوميت موثر كيفري

د _ نداشتن سابقه عضويت و فعاليت در گروههاي الحادي و فرقه ضاله و معاند با اسلام و گروههايي كه مرامنامه آنها مبتني بر نفي اديان الهي مي باشد.

ه _ عدم وابستگي به رژيم منحوس پهلوي و تحكيم پايه هاي رژيم طاغوت

و _ عدم عضويت و هواداري از گروهكهاي غيرقانوني و معاند با جمهوري اسلامي ايران

ز _ عدم اعتياد به مواد مخدر و استعمال مشروبات الكلي

تبصره 1 _ كانونهاي وكلا مكلفند به منظور احراز شرايط فوق از مراجع ذي صلاح مربوطه استعلام نمايند و مراجع مزبور مكلفند حداكثر ظرف مدت دو ماه پاسخ لازم را اعلام نمايند.

تبصره 2 _ براي اشخاصي كه مطابق قانون از كارآموزي معاف هستند در صورتي پروانه وكالت صادرمي شود كه داراي شرايط اين ماده باشند.

تبصره 3 _ مدت كارآموزي اعضاي هيات علمي دانشكدهاي حقوق نصف مدت ساير كارآموزان خواهد بود.

تبصره 4 _ اقليتهاي مذهبي رسمي از دارا بودن شرايط مندرج در بند (الف مستثني مي باشند.

تبصره 5 _ اعتبار پروانه وكالت سه سال است و تمديد آن منوط به درخواست متقاضي مي باشد. هرگاه وكيلي فاقد يكي از شرايط اين قانون تشخيص داده شود، كانون موظف است موضوع و دلايل آن را به دادگاه انتظامي وكلا، اعلام

و درخواست رسيدگي نمايد. دادگاه مذكور پس از رسيدگي نسبت به تمديد ياعدم تمديد پروانه راي مقتضي صادر مي كند. پروانه اين اشخاص تا صدور حكم قطعي معتبر خواهدبود مگر در مواردي كه دادگاه با توجه به ضرورت حكم تعليق صادر نمايد.

ماده 3 _ سي درصد سهميه مورد نياز كانون وكلاي هر حوزه به ايثارگران (رزمندگاني كه شش ماه سابقه حضور داوطلبانه در جبهه جنگ داشته و يا در اسارت دشمن بوده اند و يا جانبازان 25% و بالاتر وبستگان درجه اول شهدا و جانبازان (50% به بالا) اختصاص مي يابد كه از بين ايثارگراني كه بيشترين نمره را آورده اند انتخاب خواهند شد.

تبصره _ استفاده ازاين سهميه مانع از پذيرش ايثارگراني كه نمره قبولي سهميه آزاد را آورده اند نمي باشد.

ماده 4 _ اعضاي هيات مديره (اعم از اصلي و علي البدل كانون وكلا از بين وكلاي پايه يك هر حوزه كه علاوه بر دارا بودن شرايط مندرج در بندهاي (الف تا (ز) ماده (2) واجد شرايط زير باشند، براي مدت دو سال انتخاب مي گردند:

الف _ داشتن حداقل 35 سال سن

ب _ حداقل هشت سال سابقه وكالت يا چهار سال قضاوت به انضمام چهار سال وكالت داشته و ازطرف دادگاه انتظامي صلاحيت قضايي آنها سلب نشده باشد.

ج _ عدم محكوميت انتظامي درجه چهار و بالاتر.

د _ عدم اشتهار به فساد اخلاق (سوء شهرت .

ه _ عدم ارتكاب اعمال خلاف حيثيت و شرافت و شوون شغل وكالت

تبصره 1 _ مرجع رسيدگي به صلاحيت نامزدها، دادگاه عالي انتظامي قضات بوده كه مكلف است ظرف حداكثر دو ماه ضمن استعلام سوابق از مراجع ذي ربط صلاحيت آنان را بررسي و اعلام نظر كند ومراجع

ذي صلاح قانوني كه از نامزدها، سوابق يا اطلاعاتي دارند در صورت استعلام موظف به اعلام آن مي باشند.

تبصره 2 _ انتخاب اعضاي هيات مديره كانون به طور متوالي براي بيش از دو دوره ممنوع مي باشد.

تبصره 3 _ وزارت دادگستري موظف است حداكثر ظرف مدت شش ماه از تاريخ تصويب اين قانون انتخابات كانونهاي وكلاي دادگستري را بر اساس اين قانون تجديد نمايد.

ماده 5 _ در صورت تخلف هريك از اعضاي هيات مديره كانونهاي وكلاي دادگستري از مفاد اين قانون به حكم دادگاه عالي انتظامي قضات علاوه بر محروميت دايم از عضويت در هياتهاي مديره كانونهاي وكلا به انفصال از وكالت به مدت دو تا پنج سال محكوم خواهند شد.

ماده 6 _ وكلا نمي توانند در غير از محلي كه براي آنجا پروانه وكالت دريافت كرده اند دفتر وكالت تاسيس نمايند و همچنين نمي توانند عملا فعاليت وكالتي خود را در محل ديگري متمركز نمايند. تخلف از اين حكم مستوجب مجازات انتظامي درجه سه در نوبت اول و درجه چهار در نوبت دوم و درجه پنج درنوبت سوم خواهد بود. به اين تخلف در دادسرا و دادگاه انتظامي كانوني رسيدگي خواهد شد كه تخلف درحوزه آن انجام شده است

در صورت عدم توجه و رسيدگي كانون اخير، كانون متبوع وكيل مزبور نيز حق رسيدگي خواهد داشت

تبصره 1 _ ادامه وكالت در پرونده هايي كه قبل از تصويب اين ماده مطرح گرديده و همچنين با اجازه كانون وكلاي متبوع وكالت از خويشاوندان تا درجه سوم از شمول اين ماده مستثني است در صورتي كه حوزه اخير تابع كانون وكلاي ديگري باشد اجازه كانون مزبور نيز لازم است

تبصره 2 _ محدوده حوزه هر كانون به پيشنهاد وزير

دادگستري و تصويب رئيس قوه قضائيه مشخص خواهد شد.

تبصره 3 _ كارآموزان وكالت در دوران كارآموزي بايد حسن اخلاق و حسن رفتار داشته باشند چنانچه به تشخيص كميسيون كارآموزي خلاف آن احراز شود با تاييد رئيس كانون و راي دادگاه انتظامي كانون پروانه كارآموزي آنان ابطال خواهد شد.

كارآموزان وكالت قبل از اخذ پروانه وكالت حق وكالت در دعاوي يي كه مرجع تجديدنظر از احكام آنها ديوان عالي كشور مي باشد را ندارند.

تبصره 4 _ كساني كه داراي رتبه قضايي بوده اند به مدت سه سال در آخرين محل خدمت خود حق وكالت نخواهند داشت متخلف از اين مقرره به ترتيب تكرار مستوجب مجازاتهاي درجه سه الي شش خواهد بود.

ماده 7 _ از تاريخ تصويب اين قانون كليه قوانين و مقررات مغاير با آن لغو مي گردد.

لايحه قانوني استقلال كانون وكلاي دادگستري تري مصوب پنجم اسفند ماه 1333 كميسيونهاي مشترك مجلسين (م

ماده 1 _ كانون وكلاي دادگستري موسسه اي است مستقل و داراي شخصيت حقوقي كه در مقر هردادگاه استان تشكيل مي شود.

در نقاطي كه تا اين تاريخ كانون وكلا وجود ندارد تشكيل كانون مشروط بر اين است كه در آن حوزه حداقل 60 نفر وكيل دادگستري به شغل وكالت اشتغال داشته باشد و تا وقتي كه عده وكلا به حد نصاب مزبور نرسيده وكلاي آن حوزه تابع مقررات و نظامات كانون وكلاي مركز خواهند بود.

كانون وكلاي دادگستري از قسمتهاي ذيل تشكيل مي شود:

الف _ هيات عمومي

ب _ هيات مديره

ج _ دادسراي انتظامي

د _ دادگاه انتظامي وكلا

ماده 2 _ كانون وكلا هر محل به وسيله هيات مديره اداره خواهد شد. هيات مديره كانون وكلامركز از دوازده نفر عضو اصلي و شش نفر عضو علي البدل تشكيل مي شود و در ساير مراكز دادگاههاي استان مركب از پنج نفر عضو اصلي و

سه نفر عضو علي البدل خواهد بود.

هيات مديره عهده دار اداره امور مربوط به كانون بوده و رئيس هيات سمت رياست كانون را داردو نماينده قانوني كانون در كليه مراجع رسمي است

رئيس كانون كليه اعمال اداري و حقوقي كانون را انجام خواهد داد.

تبصره _ بقا عضويت هيات مديره مشروط بر اين است كه محل اقامت وكيل منتخب در تمام مدت عضويت در مركز همان استان باشد.

ماده 3 _ هيات عمومي كانون وكلا هر استان از وكلايي كه در آن حوزه اشتغال به وكالت دارند وحائز شرايط زير باشند تشكيل مي شود و هر دو سال يك بار براي انتخاب اعضا هيات مديره تشكيل جلسه مي دهد.

وكلايي كه واجد شرايط زير باشند مي توانند در انتخاب اعضا هيات مديره كانون شركت نمايند:

الف _ وكلا پايه يك دادگستري مشروط بر اينكه

1 _ محكوميت انتظامي از درجه چهار به بالا نداشته باشند.

2 _ در حال تعليق از وكالت نباشند.

ماده 4 _ اعضا هيات مديره كانون وكلا از بين وكلا پايه يك هر حوزه كه واجد شرايط زيرباشند براي مدت دو سال انتخاب مي شوند:

الف _ لااقل سي و پنج سال داشته باشند.

ب _ ليسانسيه حقوق بوده و لااقل ده سال سابقه وكالت يا قضاوت داشته باشند به شرط آنكه پنج سال آن سابقه وكالت پايه يك باشد.

ج _ وكلايي كه فاقد دانشنامه ليسانس مي باشند در صورتي مي توانند انتخاب شوند كه داراي مدت بيست سال سابقه وكالت و يا بيست سال سابقه وكالت و قضاوت باشند مشروط بر آنكه پنج سال از مدت مزبور سابقه وكالت پايه يك داشته باشند.

د _ محكوميت انتظامي بالاتر از درجه چهار نداشته باشند.

ه_ _ سو شهرت نداشته باشند.

تبصره رئيس و اعضا

هيات مديره كانون وكلا روسا و اعضاي دادگاههاي انتظامي وكلا ودادستان و دادياران دادسراي انتظامي وكلا نبايد عضويت احزاب ممنوعه را داشته باشد و درصورت تخلف دادگاه عالي انتظامي قضات آنان را به محروميت از عضويت هيات مديره دادگاه ودادسراي انتظامي وكلا محكوم خواهد كرد.

دادگاه عالي انتظامي قضات مكلف است به محض اطلاع به موضوع رسيدگي كند. راي دادگاه قطعي است

ماده 5 _ هيات مديره كانون وكلاي مركز از بين اعضاي خود يك نفر رئيس و دو نفر نايب رئيس و دو منشي و دو بازرس به راي مخفي براي مدت يك سال انتخاب مي نمايد و در ساير حوزه ها هيات مديره مركب از يك رئيس و يك نايب رئيس و يك منشي و يك بازرس خواهد بود.

ماده 6 _ وظايف كانون وكلا به قرار زير است

الف _ دادن پروانه وكالت به داوطلباني كه واجد شرايط قانوني باشند.

ب _ اداره امور راجع به وكالت دادگستري و نظارت بر اعمال وكلا و كارگشايان

ج _ رسيدگي به تخلفات و تعقيب انتظامي وكلا و كارگشايان دادگستري به وسيله دادسرا ودادگاه انتظامي وكلا

د _ معاضدت قضايي

ه_ _ فراهم آوردن وسايل پيشرفت علمي و عملي وكلا

ماده 7 _ از تاريخ اجراي اين قانون فقط به كساني پروانه وكالت داده مي شود كه از دانشكده هاي حقوق داخله يا خارجه داراي دانشنامه ليسانس باشند.

اشخاص مزبور پس از اخذ پروانه وكالت مكلف هستند لااقل يك سال به كارآموزي اشتغال ورزند _ پس از اختبار و قبول آنان پروانه وكالت پايه يك داده مي شود.

ماده 8 _ به اشخاص زير پروانه وكالت درجه اول از طرف كانون وكلا داده مي شود:

الف _ به كساني كه

داراي 10 سال متوالي يا 15 سال متناوب سابقه خدمات قضائي بوده و لااقل پنج سال رياست يا عضويت دادگاه داشته باشند و سلب صلاحيت قضائي از آنها از طرف دادگاه عالي انتظامي قضات نشده باشد.

ب _ كساني كه داراي دانشنامه ليسانس بوده و 5 سال سابقه خدمت قضائي داشته باشند و سلب صلاحيت قضائي از طرف دادگاه عالي انتظامي از آنها نشده باشد.

ج (اصلاحي 73) _ نمايندگان مجلس شوراي اسلامي با گذراندن يك دوره كامل نمايندگي كه داراي ليسانس قضائي يا گواهي پايان تحصيلات سطوح عاليه از حوزه علميه قم و 5 سال سابقه كارقضائي در محاكم باشند.

د (الحاقي 73) _ كليه كساني كه داراي ليسانس حقوق قضائي يا گواهي پايان تحصيلات سطوح عاليه از حوزه قم با حداقل پنج سال سابقه كار متوالي يا 10 سال متناوب در سمتهاي حقوقي دردستگاههاي دولتي و وابسته به دولت و نهادها و نيروهاي مسلح باشند و بعد از اجراي اين قانون باداشتن سي سال سابقه خدمت بازنشسته شوند بدون رعايت شرط سن با انجام نصف مدت مقرركارآموزي

تبصره 1 _ كساني كه داراي دانشنامه ليسانس بوده دو سال سابقه خدمت قضائي داشته باشند ازانجام دوره كارآموزي معاف مي باشند ولي در اين مورد مدت خدمت از لحاظ اخذ پروانه وكالت جز خدمت محسوب نمي شود.

تبصره 2 _ كانون ملزم است در مورد تقاضاهاي پروانه كارآموزي يا وكالت ظرف مدت شش ماه اتخاذ تصميم نمايد.

ماده 9 _ كساني كه تا اين تاريخ داراي پروانه وكالت بوده و سلب صلاحيت از آنان نشده وكيل دادگستري شناخته مي شوند.

ماده 10 _ به اشخاص زير اجازه وكالت داده نمي شود:

1 _ اتباع خارجه

2 _ قضات و مستخدمين دولتي و بلدي

و مملكتي و بنگاههائي كه تمام يا قسمتي از سرمايه آن متعلق به دولت است در حين اشتغال به خدمت به استثناي استادان دانشكده حقوق كه اشتغال به تدريس در يكي از شعب حقوقي دارند در صورت اجازه شوراي دانشگاه

3 _ محجورين و همچنين كساني كه سن آنها كمتر از 25 سال باشد.

4 _ محكومين به انفصال ابد از خدمت دولتي

5 _ اشخاص مشهور به فساد اخلاق و تجاهر به استعمال مسكر و افيون و اعمال منافي عفت

6 _ محكومين به جنايت مطلقا و محكومين به جنحه هائي كه منافي با امانت و عفت و شئون وكالت است به تشخيص هيات مديره كانون و يا آنكه به موجب قانون مستلزم محروميت از بعضي از حقوق اجتماعي است

7 _ كساني كه به اتهام و ارتكاب جنايت يا جنحه هاي مذكور در ماده فوق تحت محاكمه هستند.

8 _ اشخاصي كه طبق حكم محكمه از وكالت محروم شده اند.

ماده 11 _ وكلائي كه تقاضاي ترفيع مي نمايند بايد علاوه بر شرايط مقرر قانوني گواهي حسن انجام وظيفه وكالتي به ترتيبي كه ذيلا درج مي گردد اخذ نمايند:

در نقاطي كه در محل اقامت وكيل دادگاه بخش يا شهرستان يا قائم مقام آنان باشد و درصورتي كه اقامتگاه وكيل در مركز استان باشد گواهي مزبور بايد علاوه بر تصديقات مذكور به گواهي رئيس كل دادگاههاي استان و دادستان استان برسد.

تبصره مقامات قضائي فوق در صورت احتياج پس از استعلام از دواير تابعه مبادرت به صدورگواهي مي نمايند.

ماده 12 _ درصورتي كه وكيل دادگستري يا زوجه او با دادرس يا دادستان يا داديار يا بازپرس قرابت نسبي يا سببي تا درجه سوم از طبقه دوم داشته باشد مستقيما يا با

واسطه از قبول وكالت درآن دادگاه يا نزد آن دادستان يا داديار يا بازپرس ممنوع است

ماده 13 _ دادسراي انتظامي وكلا مرجع رسيدگي به تخلفات وكلا و كارگشايان دادگستري وتعقيب آنان بوده و از دادستان عده لازم داديار كه از طرف هيات مديره كانون براي مدت 2 سال به راي مخفي انتخاب مي شوند، تشكيل مي گردد.

دادسراي انتظامي وكلا پس از رسيدگي به تخلفات و شكايات در صورتي كه عقيده بر تخلف داشته باشد كيفرخواست صادر مي كند و در غير اين صورت قرار منع تعقيب خواهد داد.

قرار منع تعقيب از طرف شاكي و رئيس كانون ظرف مدت 10 روز پس از ابلاغ با رعايت مسافت طبق قانون آئين دادرسي مدني قابل شكايت در دادگاههاي انتظامي وكلا خواهد بود.

درصورتي كه دادگاه انتظامي وكلا قرار منع تعقيب را صحيح ندانست به موضوع رسيدگي كرده و حكم مقتضي صادر مي نمايد.

ماده 14 _ رسيدگي به تخلفات وكلا و كارگشايان دادگستري به عهده دادگاه انتظامي وكلا است دادگاه مزبور از 3 نفر وكيل درجه يك كه به انتخاب هيات مديره كانون براي مدت دو سال تعيين مي گردد، تشكيل مي شود و براي مدت مزبور هيات مديره دو نفر عضو علي البدل از بين وكلا پايه يك انتخاب مي نمايد كه در مورد غيبت يا معذوريت اعضا اصلي در دادگاه انتظامي شركت نمايند.

مجازاتهاي درجه يك و دو و سه نسبت به وكيل مورد تعقيب قطعي است ولي شاكي خصوصي كه تعقيب به موجب شكايت او به عمل آمده از كليه آرا صادره و همچنين دادسراي انتظامي وكلا ورئيس كانون از حكم برائت و از مجازاتهاي درجه چهار به بالا مي توانند ظرف مدت 10 روز پس ازابلاغ با رعايت مسافت طبق قانون آئين دادرسي مدني تقاضاي

تجديد نظر نمايند.

ماده 15 _ درصورتي كه رئيس دادگاه يا دادستان شهرستان و يا رئيس دادگاه استان يا دادستان تخلفي از وكيل مشاهده نمايند كه قابل تعقيب باشد بايد مراتب را كتبا به دادسراي انتظامي وكلا اطلاع دهند در صورتي كه دادسراي مزبور موضوع را قابل تعقيب تشخيص دهد پرونده را با صدوركيفرخواست به دادگاه انتظامي وكلا ارجاع مي كند و در غير اين صورت نظر خود را با ذكر دليل به دادستان اطلاع مي دهد و اگر دادستان مزبور به نظر دادسراي انتظامي وكلا تسليم نشد راسا از دادگاه انتظامي وكلا رسيدگي به موضوع را تقاضا مي نمايد.

ماده 16 _ هرگاه وزير دادگستري به جهتي از جهات وكيلي را قابل تعقيب دانست مي تواند ازدادگاه انتظامي وكلا با ذكر دلائل امر، تقاضاي رسيدگي نمايد و نيز درصورتي كه به حكم دادگاه مزبور تسليم نباشد مي تواند تقاضاي تجديدنظر كند.

ماده 17 _ از تاريخ اجراي اين قانون هيچ وكيلي را نمي توان از شغل وكالت معلق يا ممنوع نمود،مگر به موجب حكم قطعي دادگاه انتظامي

ماده 18 _ در صورتي كه وزير دادگستري يا رئيس هيات مديره كانون وكلا به جهتي از جهات اشتغال وكيل مورد تعقيب را به كار وكالت مقتضي نداند مي تواند از دادگاه انتظامي وكلا تعليق موقت او را بخواهد و دادگاه موظف است در جلسه خارج از نوبت به اين درخواست رسيدگي نموده و درصورتي كه راي بر تعليق صادر شود اين راي قابل اجرا خواهد بود و همچنين درصورت درخواست 6 نفر از اعضاي هيات مديره كانون رئيس كانون مكلف است از دادگاه تقاضاي تعليق وكيل مورد تعقيب را بنمايد. از راي مزبور وكيل معلق مي تواند تقاضاي تجديدنظر نمايد و نيز از راي عدم تعليق

وزير دادگستري يا رئيس كانون وكلا حق تقاضاي تجديدنظر دارند.

ماده 19 _ ميزان حق الوكاله درصورتي كه قبلا بين طرفين توافق نشده باشد طبق تعرفه اي است كه با پيشنهاد كانون و تصويب وزير دادگستري تعيين خواهد شد و در قبال اشخاص ثالث اين تعرفه معتبر خواهد بود مگر درصورتي كه قرارداد حق الوكاله كمتر از ميزان تعرفه وكالتي باشد.

ماده 20 _ هركس نسبت به وكيل دادگستري در حين انجام وظيفه وكالتي يا به سبب آن توهين نمايد به حبس تأديبي از 15 روز الي 3 ماه محكوم خواهد گرديد.

ماده 21 _ درمواردي كه وزير دادگستري در امور مربوط به وظايف يكي از اعضا هيات مديره كانون و يا دادرسان و دادستان دادگاه انتظامي وكلا تخلفي مشاهده نمايد رسيدگي به امر را به دادستان ديوانعالي كشور ارجاع مي نمايد.

دادستان كل به وسيله اي كه مقتضي بداند تحقيقات نموده درصورتي كه تخلف را محرز دانست پرونده را به منظور رسيدگي به دادگاه عالي انتظامي قضات احاله خواهد نمود.

ماده 22 _ كانون وكلا با رعايت مقررات اين قانون آئين نامه هاي مربوط به امور كانون از قبيل

انتخابات كانون و طرز رسيدگي به تخلفات و نوع تخلفات و مجازات آنها و ترفيعات وكارآموزي و پروانه وكالت را در مدت 2 ماه از تاريخ تصويب اين قانون تنظيم مي نمايد و پس ازتصويب وزير دادگستري به موقع اجرا گذاشته مي شود.

ماده 23 _ براي تصفيه وكلاي فعلي دادگستري دادسراي انتظامي وكلا تهران موظف است ازتاريخ تصويب اين قانون در مدت 6 ماه به سوابق كليه وكلا دادگستري مركز و در مدت يك سال به سوابق وكلا دادگستري خارج از مركز رسيدگي كرده و كساني را كه تشخيص دهد صلاحيت تصدي شغل وكالت را ندارند پرونده آنان

را به دادگاه انتظامي وكلا براي رسيدگي بفرستد و دادگاه مزبوربايد از تاريخ وصول هر پرونده به دادگاه حداكثر در مدت 2 ماه رسيدگي كرده درصورتي كه تشخيص دهد كه وكيل صلاحيت ادامه اشتغال به وكالت را ندارد از او سلب صلاحيت نمايد.

از حكم دادگاه انتظامي وكلا وزير دادگستري و دادستان انتظامي وكلا و وكيل محكوم مي توانند تجديدنظر بخواهند. مرجع تجديدنظر دادگاه عالي انتظامي قضات است كه راي آن قطعي خواهد بود.

ماده 24 _ لايحه قانوني استقلال كانون وكلا مصوب اسفند ماده 1331 و آن قسمت از قانون وكالت مصوب بهمن ماه 1315 و بند 8 از ماده اول قانون بودجه سال 1326 مجلس شوراي ملي وساير قوانين و مقررات راجع به وكالت كه با مواد اين قانون مغايرت داشته باشند نسخ مي شود.

ماده 25 _ وزارت دادگستري مي تواند با تصويب شورايعالي قضائي وكلا پايه يك دادگستري رابراي خدمات قضائي انتخاب و تعيين نمايد.

در اين صورت سنين وكالت درجه يك در حكم سابقه قضائي منظور و بر طبق آن رتبه قضائي شخصي كه انتخاب مي شود، معين خواهد شد.

ماده 26 _ وزارت دادگستري مامور اجراي اين قانون است

آيين نامه لايحه قانون استقلال كانون وكلاءدادگستري. مصوب 1334
بخش اول _ انتخاب هيأت مديره م 1 تا م 16)

ماده 1 _ هيات مديره دو ماه به انقضاي هر دوره از بين وكلايي كه حق حضور در هيات عمومي دارند چهار نفر به عنوان عضو اصلي و دو نفر به عنوان عضو علي البدل به راي مخفي از خارج هيات مديره انتخاب مي نمايد كه به رياست رئيس كانون هيات نظارت انتخاب هيات مديره بعد را تشكيل داده و به انتخاب آن اقدام نمايد.

تبصره _ هريك از اعضاي اصلي حاضر نشوند يا معذور از مداخله شوند عضو علي البدل به جاي اودخالت خواهد كرد.

ماده 2

_ صورت اسامي و مشخصات وكلايي كه به موجب قانون حق انتخاب كردن و انتخاب شدن رادارند در ظرف يك هفته از تاريخ انتخاب هيات نظارت از طرف كانون به هيات مزبور داده مي شود.

ماده 3 _ وقت و محل تشكيل هيات عمومي براي انتخاب هيات مديره بايد از طرف هيات نظارت تعيين و تا دهم بهمن ماه در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار (به تشخيص هيات نظارت آگهي شود و فاصله بين انتشار آگهي و روز جلسه نبايد كمتر از بيست روز باشد. و يك نسخه از آگهي به وسيله پست سفارشي بايد براي كساني كه حق حضور در هيات عمومي دارند فرستاده شود.

ماده 4 _ اگر روز جلسه مصادف با تعطيل شد روز بعد تشكيل مي شود و احتياج به دعوت مجدد نخواهد بود.

ماده 5 _ در وقت مقرر جلسه هيات عمومي با حضور هر عده كه حاضر شده باشند تشكيل و بدوا هيات نظارت صندوق ضبط آرا را براي اطمينان از خالي بودن آن به حاضرين ارائه داده آن را لاك و مهرمي نمايد و بعد شروع به گرفتن آرا مي كند و هيچ گونه اظهار يا اقدام ديگري در جلسه هيات عمومي جايز نيست و تبليغ به موافقت يا مخالفت اشخاص به كلي ممنوع است

ماده 6 _ انتخاب جمعي و مخفي است و بايد راي روي اوراقي كه به مهر هيات نظارت رسيده نوشته شود و راي دهنده پس از ارائه پروانه وكالت راي خود را در صندوق آرا بيندازد و در صورت اسامي واجدين شرايط انتخاب كردن مقابل اسم خود را امضاء نمايد.

ماده 7 _ حق راي كساني كه تا پايان جلسه حاضر نشده و راي ندهند ساقط

است

ماده 8 _ پس از اتمام اخذ آرا اگر وقت كافي باشد شروع به قرائت آن مي شود والا هيات نظارت صندوق را لاك و مهر كرده و روز بعد شروع به استخراج مي نمايد و بر هر ورقه كه قرائت شد مهر قرائت شد زده و ضبط خواهد شد.

ماده 9 _ آرايي كه داراي نشان يا امضا باشد باطل است و اسامي مكرر حساب نمي شود و اسامي زايدبر عده كه بايد انتخاب شوند قرائت نخواهد شد.

ماده 10 _ آراي قرائت شده پس از اتمام آن در صندوق ضبط و از طرف هيات نظارت لاك و مهر شده وتا انقضاي مدت شكايت يا حصول نتيجه شكايت محفوظ خواهد ماند تا در صورت احتياج موردرسيدگي واقع شود و بعد ابطال خواهد شد.

ماده 11 _ از واجدين شرايط انتخاب شدن كساني كه داراي راي بيشتر هستند عضو اصلي و كساني كه بعد از اعضاي اصلي بيش از سايرين داراي راي مي باشند عضو علي البدل هستند.

ماده 12 _ مدت شكايت از جريان انتخابات تا سه روز بعد از اتمام قرائت آرا مي باشد و شكايت ازكساني كه حق راي دادن دارند پذيرفته است

ماده 13 _ مرجع رسيدگي به شكايت هيات نظارت انتخابات است و مكلف است طرف سه روز به شكايات رسيدگي و نظر خود را در محل اخذ آرا اعلام نمايد.

ماده 14 _ كسي كه بر تصميم هيات نظارت معترض است مي تواند به وسيله دفتر كانون به دادگاه عالي انتظامي قضات شكايت نمايد مدت اين شكايت سه روز از تاريخ اعلام تصميم هيات نظارت است ودادگاه مزبور منتهي در ظرف ده روز از تاريخ وصول شكايت رسيدگي و راي خواهد داد و

راي مزبورقطعي است

ماده 15 _ پس از اتمام انتخاب و تعيين نتيجه قطعي رئيس هيات نظارت اسامي منتخبين را اعلام و آن را براي تشكيل هيات مديره (قبل از تاريخ هفتم اسفند ماه كه روز جشن كانون است دعوت مي نمايد.

ماده 16 _ در صورت ابطال انتخاب تجديد آن بر طبق مقررات بالا خواهد بود در اين صورت تا تعيين هيات مديره جديد، هيات مديره سابق انجام وظيفه خواهد نمود.

بخش دوم _ انتخاب هيأت رييسه و عاملة كانون و وظايف آن م 17 تا م 27)

ماده 17 _ جلسه هيات مديره براي انتخاب رئيس به رياست مسن ترين اعضاي اصلي حاضر هيات مديره تشكيل مي شود و دو نفر جوانترين اعضا موقتا سمت منشيگري خواهند داشت

ماده 18 _ رئيس كانون وكلاي مركز بايد لااقل بيست سال سابقه وكالت درجه اول داشته و سن او كمتراز پنجاه سال نباشد و نواب رئيس بايد لااقل ده سال سابقه وكالت درجه اول داشته و سن ايشان كمتر ازچهل سال نباشد و در خارج مركز بدون رعايت دو شرط فوق رئيس و نواب رئيس از بين اعضاي هيات مديره انتخاب مي شوند.

ماده 19 _ انتخاب هيات رييسه كانون از بين اعضاي اصلي به طور فردي و مخفي و به اكثريت نسبي به عمل مي آيد مگر در موردي كه اكثريت مخصوصي در اين آيين نامه براي آن مقرر شده باشد و در آن موردهم اگر در دفعه اول اكثريت مخصوصي حاصل نشد در دفعه دوم اكثريت نسبي معتبر خواهد بود.

تبصره _ رئيس كانون بايد در تهران لااقل داراي هشت راي و در ساير كانونها داراي چهل راي باشد.

ماده 20 _ رئيس كانون وكلا نماينده قانوني كانون در كليه مراجع رسمي است و اعمال اداري و حقوقي كانون را انجام مي دهد و رياست

هيات مديره به عهده او است و مرجع رسيدگي به شكايات و اختلافات وكلا و كارآموزان و كارگشايان از يكديگر در امور مربوط به شغلشان مي باشد و همچنين ناظر اعمال ورفتار كليه وكلا و كارآموزان و كارگشايان بوده مي تواند خبط و خطا و انحرافات شغلي آنان را كتبا تذكردهد و تعقيب انتظامي وكيل متخلف را از دادسراي انتظامي بخواهد اجراي تصميمات هيات مديره كانون نيز به عهده او خواهد بود.

ماده 21 _ رئيس كانون نسبت به كليه كارمندان اداري و دفتر كانون سمت رياست مستقيم دارد.

ماده 22 _ رئيس كانون وكلاي مركز از حيث شوون تشريفات رسمي در رديف دادستان كل كشور است وروساي ساير كانونها در رديف دادستان استان هستند.

ماده 23 _ دعوت هيات مديره و هيات عمومي وكلا به عهده رئيس كانون است

ماده 24 _ انتخاب رئيس و نواب رئيس و ساير اعضاي هيات رييسه هرچند نوبت جايز است

ماده 25 _ اداره جلسات هيات مديره در غيبت رئيس با يكي از نواب رئيس مي باشد.

تقسيم كار وظايف بين اعضاي هيات رييسه ضمن آيين نامه داخلي كانون تعيين خواهد شد.

ماده 26 _ انتخاب بازرسان و منشيان هيات مديره پس از انتخاب رئيس و نواب رئيس به عمل خواهدآمد.

ماده 27 _ در صورتي كه يكي از اعضاي اصلي هيات مديره سه ماه متوالي بدون عذر موجه غيبت نمايديكي از اعضاي علي البدل كه راي او بيشتر است به عضويت اصلي قايم مقام او خواهد شد عضو غايب قايم مقام عضو مزبور خواهد گرديد.

بخش سوم _ پروانه وكالت و كارآموزي م 28 تا م 46)

ماده 28 _ پروانه وكالت به عده لازم داده مي شود و به نسبت هر ده نفر وكيل يك پروانه كارآموزي علاوه بر عده

معين داده خواهد شد.

ماده 29 _ عده وكيل لازم براي هر محل به وسيله كميسيون متشكل از روساي كل دادگاههاي استان مركز و دادگاههاي شهرستان تهران و دادگاههاي بخش تهران و سه نماينده از طرف كانون به دعوت رئيس كانون تعيين خواهد شد.

ماده 30 _ در صورتي كه عده وكيل در محلي زايد بر عده معين از طرف كميسيون باشد به استناد راي كميسيون نمي توان مانع وكالت عده زايد شد و در صورتي كه كمتر باشد تا عده معين پروانه داده مي شود.

تبصره _ صورت نقاطي كه محتاج به وكيل است در دفتر كانون به ديوار نصب مي شود كه داوطلبان شغل وكالت با توجه به آن تقاضانامه بدهند.

ماده 31 _ در تقاضاي پروانه وكالت و كارآموزي بايد نكات ذيل تصريح شود:

1 _ نام شخصي و خانوادگي و نام پدر متقاضي

2 _ محل اقامت متقاضي به طوري كه مأمور كانون دادگستري يا پست بتواند بدون زحمت اوراق را درمحل مزبور ابلاغ نمايد.

3 _ اشتغالاتي كه قبل از تاريخ تقاضا داشته و در حين تقاضا دارد.

4 _ تصريح به اينكه محكوميت جنحه و جنايي ندارد و در صورت داشتن چنين سابقه به چه عنوان و به چه مجازاتي محكوم شده است

5 _ تصريح به عدم اعتياد به افيون و ساير مواد مخدره

6 _ ذكر مجوز قانوني تقاضا.

7 _ تعيين و معرفي محلي كه مي خواهد در آن اشتغال به وكالت داشته باشد.

8 _ معرفي شخصي كه متقاضي مي خواهد نزد او كارآموزي نمايد.

ماده 32 _ تقاضا بايد داراي ضمايم ذيل باشد:

1 _ رونوشت گواهي شده شناسنامه

2 _ چهار قطعه عكس

3 _ گواهينامه عدم سوءسابقه

4 _ در صورت

داشتن سابقه در وزارتخانه ها يا اداره دولتي و مملكتي و بلدي يا بنگاههايي كه تمام يا قسمتي از سرمايه آنها متعلق به دولت است گواهينامه حسن سابقه خدمت از مراجع مربوطه

تبصره _ كانون مي تواند براي تشخيص حسن سابقه خدمت قضات دادگستري خلاصه پرونده كارگزيني آنان را مطالبه نمايد.

5 _ گواهينامه عدم اعتياد به افيون و ساير مواد مخدره

6 _ رونوشت مصدق مستند تقاضا از دانشنامه يا سابقه شغل قضايي و مقاماتي كه دارا بوده و مدت آن

7 _ گواهينامه شوراي عالي فرهنگ راجع به ارزش دانشنامه كه از دانشگاههاي خارج صادر شده

8 _ گواهينامه اداره كل بازنشستگي راجع به عدم اشتغال به مشاغل دولتي و بازنشستگي

ماده 33 _ در صورتي كه تقاضاي پروانه وكالت يا كارآموزي براي محلي باشد كه به قدر احتياج داراي وكيل است عدم قبول آن از طرف دفتر به متقاضي اخطار مي شود و در صورتي كه براي محلي باشد كه محتاج وكيل است و تقاضانامه يا ضمايم آن ناقص باشد بلااثر مي ماند تا از طرف متقاضي تكميل شوددر اين صورت تاريخ تكميل تاريخ تقاضا محسوب است

ماده 34 _ تقاضانامه پروانه وكالت و كارآموزي در صورتي كه نقصي نداشته باشد و در صورتي كه داراي نقص باشد پس از رفع نقص از طرف دفتر كانون به نظر رئيس كانون مي رسد و رئيس كانون رسيدگي به هريك از تقاضاها را به يكي از اعضاي كانون و يا كارمندان اداري كانون يا كارآموزان رجوع مي نمايد كه در ظرف يك هفته رسيدگي كرده و گزارش خود را به رئيس كانون تسليم نمايد گزارش مزبور در هيات مديره طرح مي شود و در صورت قبول تقاضاي وكالت پروانه صادر

خواهد شد.

و اگر دادن پروانه كارآموزي به متقاضي تصويب شد به كميسيون كارآموزي رجوع مي شود و در صورت رد تقاضاهاي پروانه وكالت يا كارآموزي متقاضي مي تواند در ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ تصميم هيات مديره به دادگاه عالي انتظامي قضات شكايت نمايد و دادگاه مزبور رسيدگي كرده در صورت عدم ورودشكايت تصميم كانون را استوار و در صورت ورود شكايت حكم مي دهد پروانه موردنظر دادگاه به متقاضي داده شود و حكم دادگاه عالي انتظامي قطعي و اجراي آن به عهده رياست كانون است و متخلف از آن مستوجب تعقيب انتظامي است

ماده 35 _ كميسيون كارآموزي از پنج نفر وكلايي كه واجد شرايط عضويت هيات مديره باشند از بين اعضاي هيات مديره يا از خارج اعضاي هيات يا به طور مختلط از طرف هيات مديره تعيين مي شود.

ماده 36 _ كارآموز موظف است در دوره كاآرموزي تكاليف ذيل را تحت نظر كانون انجام دهد:

1 _ كارهاي معاضدت قضايي كه از طرف شعبه معاضدت قضايي يا رياست كانون رجوع مي شود.

2 _ حضور در سخنرانيها.

3 _ حضور در جلسات دادرسي مدني و كيفري لااقل ماهي چهار مرتبه

4 _ تهيه گزارش چند پرونده كه به او رجوع مي شود.

5 _ كار كردن در كانون اعم از دادسرا يا دادگاه يا شعبه معاضدت قضايي يا راهنمايي يا ساير كارهاي اداري و دفتري

6 _ كار كردن نزديكي از وكلاي با سابقه دادگستري

ماده 37 _ هر كارآموزي داراي كارنامه مخصوص خواهد بود كه از طرف كانون به او داده مي شود در اين كارنامه بايد حضور در جلسات دادگاهها به گواهي روساي دادگاهها و كارهايي كه نزد وكيل سرپرست انجام داده است و حسن اخلاق در دوره كارآموزي

به گواهي وكيل سرپرست و كارهاي معاضدت قضايي به گواهي شعبه معاضدت قضايي يا رياست كانون و تمرينات و سخنرانيها به گواهي رئيس شعبه سخنرانيهاي كانون و كارهايي كه در كانون انجام مي دهند به گواهي مدير داخلي كانون برسد.

ماده 38 _ انجام تكاليف كارآموزي افتخاري و مجاني است ولي از كارهاي كه كارآموز، خود قبول مي نمايد و تحت نظر وكيل سرپرست انجام مي دهد مي تواند حق الزحمه از صاحب كار دريافت نمايد.

ماده 39 _ پس از حاضر شدن پروانه وكالت و قبل از تسليم به متقاضي مشاراليه بايد در حضور رياست كانون و لااقل دو نفر از اعضاي هيات مديره به شرح ذيل قسم ياد كرده و صورتمجلس قسم و قسمنامه راامضا نمايد.

«در اين موقع كه مي خواهم به شغل شريف وكالت نايل شوم به خداوند قادر متعال قسم ياد مي كنم كه هميشه قوانين و نظامات را محترم شمرده و جز عدالت و احقاق حق منظوري نداشته و برخلاف شرافت قضاوت و وكالت اقدام و اظهاري ننمايم و نسبت به اشخاص و مقامات قضايي و اداري وهمكاران و اصحاب دعوي و ساير اشخاص رعايت احترام را نموده و از اعمال نظريات سياسي وخصوصي و كينه توزي و انتقام جويي احتراز نموده و در امور شخصي و كارهايي كه از طرف اشخاص انجام مي دهم راستي و درستي را رويه خود قرار داده و مدافع از حق باشم و شرافت من وثيقه اين قسم است كه ياد كرده و ذيل قسمنامه را امضا مي نمايم »

تبصره _ در صورتي كه وكيل در خارج از محل كانون باشد در حضور رئيس عاليترين دادگاه محل اقامت خود و دو نفر از وكلاي آن محل به دعوت رئيس دادگاه بايد قسم ياد نمايد

و اگر در محل وكيل نباشد درحضور رئيس دادگاه قسم ياد خواهد كرد.

ماده 40 _ كارآموزاني كه در محل سكونت آنان جلسات سخنراني و كانون نيست يا كانون به وجودايشان احتياج ندارد از سخنراني و كاركردن در آن مرجع معافند.

ماده 41 _ پس از انجام تكاليف مقرره در دوره كارآموزي كارآموز مي تواند از كانون درخواست اعلام طي دوره كارآموزي را بنمايد و رئيس كانون رسيدگي به تقاضاي مزبور را به شعبه كارآموزي ارجاع و شعبه مزبور مدارك كارآموزي را مورد مداقه قرار داده و اختبار كتبي و شفاهي از او به عمل آورده گزارش آن رابه رئيس كانون خواهد داد تا در هيات مديره مطرح و تصميم مقتضي نسبت به آن اتخاذ شود.

ماده 42 _ در صورتي كه تقاضاي اعلام طي دوره كارآموزي مورد موافقت هيات مديره واقع نشد بايدتجديد شود و در هر دفعه به ترتيبي كه در نوبت اول مقرر است عمل خواهد شد.

ماده 43 _ كارآموزان و همچنين وكلاي دادگستري نمي توانند به شغل ديگري كه منافي با حيثيت وشوون وكالت است اشتغال ورزند.

ماده 44 _ چنانچه كارآموز تكاليف مقرره را انجام داده و از عهده اختبار برايد پروانه وكالت درجه يك به او داده خواهد شد.

ماده 45 _ كانون مي تواند بر حسب ضرورت و احتياج از داوطلبان كارگشايي طبق آيين نامه امتحان نموده و پروانه كارگشايي براي حوزه معيني به آنان بدهد. ترتيب تقاضاي كارگشايي همان است كه براي پروانه وكالت مقرر گرديده به جز مدرك علمي كه لازم نيست ولي بايد در محل مورد تقاضا وكيل به قدركافي وجود نداشته باشد و ترتيب دادن پروانه نيز مطابق پروانه وكالت است

ماده 46 _ مادام كه كارآموز دوره كارآموزي

را طي نكرده و پروانه وكالت مستقل به وي داده نشده نام اودر فهرست اسامي وكلا درج نخواهد شد.

بخش چهارم _ ترفيعات م 47 تا 52)

ماده 47 _ با احراز شرايط ذيل وكيل مي تواند به درجه بالاتر وكالت نايل گردد:

1 _ اشتغال به وكالت لااقل دو سال در درجه سوم سه سال در درجه دوم

2 _ حسن انجام وظيفه در دادگاههاي مربوطه و حسن انجام معاضدتهايي كه به او رجوع شده

3 _ ترقي علمي و عملي كه از طريق اختبار بايد احراز شود.

4 _ رعايت نظامات مربوطه به امر وكالت طبق آيين نامه ها.

تبصره _ مدت ترفيع نسبت به كساني كه به تنزيل درجه محكوم شده اند از تاريخ حكم قطعي خواهدبود.

ماده 48 _ تقاضاي ترفيع بايد بعد از انقضاي مواعد مقرر در ماده قبل به دفتر كانون داده شود و گواهينامه حسن انجام وظيفه در دادگاهها از روساي دادگاهها و حسن انجام كارهاي معاضدت قضايي يا عدم رجوع آن از شعبه معاضدت قضايي و گواهي رعايت آيين نامه ها از دادسراي انتظامي وكلا بايد ضميمه تقاضاباشد.

ماده 49 _ تقاضاهايي كه با رعايت شرايط مقرر در ماده 47 و 48 تا آخر فروردين هر سال شده باشد از طرف دفتر به نظر رئيس كانون مي رسد و براي رسيدگي به كميسيون ترفيع رجوع خواهد شد وتقاضاهايي كه بدون رعايت شرايط مزبور باشد بلااثر مي ماند.

ماده 50 _ كميسيون در ارديبهشت ماه هر سال از متقاضيان ترفيع كه داراي دانشنامه ليسانس يا بالاترهستند اختبار عملي و از غير ايشان اختبار علمي و عملي به عمل آورده و با توجه به ساير شرايط نظرخود را بر قبول يا رد تقاضاي ترفيع اظهار مي دارد.

ماده 51 _ رد تقاضاي ترفيع در

ظرف ده روز پس از ابلاغ قابل تجديد نظر در هيات مديره است و تصميم هيات مزبور قطعي است

ماده 52 _ كميسيون ترفيع به ترتيب مقرر در ماده 35 اين آيين نامه تشكيل مي شود.

بخش پنجم _ دادسرا و دادگاه انتظامي م 53 تا 75)

ماده 53 _ دادستان انتظامي بايد در مركز لااقل داراي چهل سال سن و پانزده سال سابقه وكالت و معاون اول او داراي سي و پنج سال سن و ده سال سابقه وكالت و ساير معاونين داراي سي سال سن و پنج سال سابقه وكالت بوده و هيچ يك محكوميت انتظامي از درجه سه به بالا و سو شهرت نداشته باشند و ازبين معاونين خارج مركز كسي كه سابق وكالتش بيشتر است سمت معاونت اول خواهد داشت

ماده 54 _ دادرسان دادگاه انتظامي بايد داراي شرايط عضويت هيات مديره بوده و محكوميت انتظامي ازدرجه سه به بالا نداشته باشند.

ماده 55 _ دادگاه انتظامي در مركز ممكن است داراي شعب متعدد باشد در اين صورت پرونده ها براي رسيدگي از طرف رئيس كانون به هريك از دادگاهها رجوع مي شود.

ماده 56 _ انتخاب دادستان و معاونين و دادرسان از طرف هيات مديره به راي مخفي و با اكثريت دوثلث اعضاي حاضر در جلسه به عمل مي آيد.

ماده 57 _ از بين دادرسان اصلي كسي كه سابقه وكالت او زيادتر است سمت رياست دادگاه را دارد و اگرسابقه وكالت معلوم نباشد مسنترين دادرس اصلي سمت رياست خواهد داشت و در صورت تساوي سن يا سابقه دادرسان به راي مخفي يا قرعه از بين خود رئيس دادگاه را تعيين مي نمايند.

ماده 58 _ موارد رد و امتناع دادستان و معاونين ايشان و دادرسان همان است كه طبق آيين دادرسي مدني براي دادرسان دادگاههاي

عمومي مقرر است به علاوه در موردي كه وكيل شاكي يا مشتكي عنه يا شريك يا وكيل يكي از طرفين بوده ولو شركت به طور كلي باشد بايد از رسيدگي امتناع نمايند.

ماده 59 _ در صورتي كه متصدي تحقيقات ممنوع از رسيدگي باشد رسيدگي به معاون ديگر رجوع مي شود و اگر دادستان ممنوع از رسيدگي باشد معاون اول مستقلا در آن مورد وظيفه دادستان را انجام مي دهد و اگر معاون اول هم ممنوع باشد يكي از نواب رئيس وظيفه دادستان را انجام خواهد داد.

ماده 60 _ در مورد غيبت يا ممنوع بودن دادرس اصلي دادرس علي البدل در رسيدگي دخالت مي نمايدو اگر عده كافي براي رسيدگي نباشد از دادرسان شعبه ديگر تكميل مي شود و اگر شعبه ديگر نباشد هيات مديره به جاي اشخاص غايب و ممنوع از بين اشخاص واجد شرايط اشخاص ديگري را به عنوان عضويت علي البدل تعيين مي نمايد كه در رسيدگي دخالت نمايند.

ماده 61 _ شكايت از تخلفات و اخلاق و رفتار وكلا ممكن است كتبي باشد يا شفاهي شكايت كتبي دردفتر كانون ثبت و رسيد داده مي شود و نزد دادستان فرستاده خواهد شد و شكايت شفاهي درصورتمجلس درج و به امضاي شاكي مي رسد.

دادستان شخصا يا به وسيله يكي از معاونين نسبت به شكايات رسيدگي و اظهار عقيده مي نمايد.

ماده 62 _ از هر طريقي اطلاع راجع به تخلف يا سو اخلاق و رفتار وكيل به رئيس كانون برسد و آن راقابل توجه تشخيص دهد به دادسرا رجوع مي نمايد و دادسرا بايد به موضوع رسيدگي كرده اظهار عقيده نمايد.

ماده 63 _ در صورتي كه دادستان حضور مشتكي عنه را براي اداي توضيحات و كشف حقيقت لازم بداند و او احضار نمايد

و بدون عذر موجه حاضر نشود ممكن است عدم حضور قرينه صدق نسبتي كه به او داده شده تلقي شود.

تبصره _ عذر موجه همان است كه در قانون وكالت و آيين دادرسي مقرر است و بايد كتبا به ضميمه دليل آن در موقع معين براي رسيدگي به متصدي تحقيقات داده شود.

ماده 64 _ دادستان پس از رسيدگي در صورتي كه عقيده بر تعقيب داشته باشد ادعانامه صادر و به دادگاه مي فرستد و در صورتي كه عقيده بر منع تعقيب داشته باشد قرار منع تعقيب صادر خواهد كرد.

در صورتي كه بين دادستان و معاون او كه متصدي تحقيقات بوده در تعقيب و تطبيق موضوع با ماده آيين نامه اختلاف حاصل شود نظر دادستان متبع است

ماده 65 _ قرار منع تعقيب از طرف شاكي و رئيس كانون در ظرف ده روز پس از ابلاغ قابل تجديدنظر دردادگاه انتظامي وكلا است و در صورتي كه دادگاه قرار منع تعقيب را صحيح دانست آن را استوارمي نمايد و در صورتي كه موضوع را قابل تعقيب تشخيص داد رسيدگي كرده حكم مي دهد.

ماده 66 _ پس از رسيدن ادعانامه يا تقاضاي رسيدگي از طرف اشخاصي كه حق تقاضا دارند و آماده بودن موضوع براي رسيدگي رونوشت ادعانامه يا تقاضا به وسيله مامور كانون يا پست سفارشي دوقبضه به شخص مورد تعقيب ابلاغ مي شود كه در مركز و اطراف آن تا شعاع شصت كيلومتر در ظرف ده روز پس از ابلاغ و در خارج مركز كه فاصله آن بيش از شصت كيلومتر تا مركز باشد در ظرف يك ماه هرگونه جوابي دارد، بدهد.

ماده 67 _ پس از رسيدن جواب يا انقضاي مهلت وقت رسيدگي به اطلاع داستان مي رسد و

در وقت مزبور دادگاه رسيدگي كرده حكم مي دهد و اگر توضيحي دادستان لازم بداند يا دادگاه توضيحي از دادستان بخواهد در جلسه رسيدگي استماع مي شود و اگر توضيحي از شخص مورد تعقيب لازم باشد صريحا درصورتمجلس ذكر و ضمن اخطار وقت رسيدگي به او اخطار مي شود كه در موقع معين حاضر شده شفاها توضيح دهد يا توضيحات خود را كتبا به دادگاه بفرستد چنانچه پاسخ مشتكي عنه در موقع نرسيد و شخصا هم حاضر نشده باشد دادگاه رسيدگي كرده حكم مي دهد و حكم مزبور حضوري محسوب است

ماده 68 _ دادگاه بايد نسبت به موضوعاتي كه به آن رجوع مي شود رسيدگي كرده راي بدهد و در صورت ثبوت تخلف مي تواند مجازات شديدتر از مورد تقاضا تعيين نمايد و در مورد تقاضاي تعليق بايد خارج از نوبت رسيدگي كرده راي بدهد و در موردي كه موضوع متضمن جنبه كيفري باشد كه تفكيك آن ازجنبه انتظامي ممكن نباشد بايد رسيدگي را موقوف به فراغ از جنبه كيفر نمايد.

ماده 69 _ مرجع شكايت انتظامي از دادرسان دادگاه انتظامي و دادستان و معاونين ايشان و روسا واعضاي شعب و كميسيونها راجع به انجام وظايفشان هيات مديره است و در صورت احراز تخلف پرونده نزد دادستان كل فرستاده مي شود كه به ترتيب مقرر در ماده 12 لايحه استقلال كانون عمل شود.

ماده 70 _ وكلا مكلفند محل سكونت خود را به طور صريح و روشن به كانون اطلاع دهند كه ماموركانون يا دادگستري يا پست بتواند هرگونه اوراقي را در آن محل به ايشان ابلاغ نمايند و در صورت تغييرمحل بايد محل جديد را ظرف ده روز به نحوي كه ذكر شده كتبا به كانون اطلاع

دهند و اوراقي كه به محل مزبور فرستاده مي شود ابلاغ شده محسوب است

ماده 71 _ كليه اوراقي كه از كانون و دادسرا و دادگاه به وسيله پست سفارشي براي اشخاص فرستاده مي شود در مركز تا شعاع شصت كيلومتر پنج روز پس از تسليم به دفتر پست و در خارج مركز كه فاصله آن بيش از شصت كيلومتر باشد بيست روز پس از تسليم به دفتر پست ابلاغ شده محسوب است مگركسي كه اوراق براي او فرستاده شده ثابت نمايد كه بعد از مهلت مقرر رسيده كه در اين صورت تاريخ رسيدن به او تاريخ ابلاغ محسوب است يا ثابت نمايد اصلا نرسيده كه در اين صورت ابلاغ تجديدمي شود و اوراقي كه به وسيله مامور فرستاده مي شود تاريخ رساندن آن به رويت طرف تاريخ ابلاغ محسوب است و در موردي كه از گرفتن اوراق از مامور كانون يا دادگستري يا پست و رويت آنها امتناع شود ابلاغ شده محسوب خواهد شد.

ماده 72 _ مراجع رسمي مكلفند به اسرع وقع اطلاعاتي را كه دادگاه يا دادسرا يا هيات مديره و شعب كانون مي خواهد بدهند مگر در موردي كه دادن اطلاع قانونا ممنوع باشد و دادستانها يا نمايندگان ايشان مكلفند تحقيقاتي را كه كانون از شاكي يا مشتكي عنه يا مطلعين تقاضا مي نمايد انجام داده بفرستد وتخلف از آن مستوجب تعقيب انتظامي است

ماده 73 _ چنانچه نسبتي كه به شخص مورد تعقيب داده شده متضمن جنبه كيفري باشد كه تفكيك آن ازجنبه انتظامي ممكن نيست رسيدگي انتظامي موكول به فراغ از جنبه كيفري در مراجع عمومي خواهدشد.

ماده 74 _ در مورد ماده 15 لايحه استقلال كانون و همچنين در مورد تقاضا از طرف رئيس كانون

ياهيات مديره در صورتي كه دادستان مخالف با تعقيب باشد صدور ادعانامه لازم نيست و رسيدگي به دادگاه انتظامي رجوع مي شود.

ماده 75 _ نسبت به احكام دادگاه انتظامي وكلا رئيس كانون و دادستان و ساير اشخاص و مقامات مذكور در ماده 15 و 16 لايحه استقلال كانون و نسبت به احكام مجازات از درجه چهار به بالامحكوم عليه در ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ با رعايت مسافت طبق آيين دادرسي مدني مي توانند از دادگاه عالي انتظامي قضات درخواست تجديدنظر نمايند و دادگاه مزبور رسيدگي كرده در صورت عدم ورود اعتراض حكم را استوار والا حكمي را كه به نظر خود مقتضي مي دانند صادر نمايند.

بخش ششم _ تخلفات و مجازات آنها (م 76 تا م 89)

ماده 76 _ مجازاتهاي انتظامي عبارت است از:

1 _ اخطار كتبي

2 _ توبيخ با درج در پرونده

3 _ توبيخ با درج در روزنامه رسمي و مجله كانون

4 _ تنزل درجه

5 _ ممنوعيت از سه ماه تا سه سال

6 _ محروميت دايم از شغل وكالت

تبصره _ در موردي كه براي قبول وكالت يا انتقال يا گرفتن سند مجازات انتظامي تعيين شده وكالت وانتقال مال و سندي كه از اشخاص گرفته شده در دادگاهها و ساير مراجع رسمي قابل ترتيب اثر نخواهدبود.

ماده 77 _ مجازات تخلف از نظاماتي را كه كانون براي وكلاي دادگستري تعيين مي نمايد درجه 1 و 2است كه از طرف رئيس كانون مستقلا يا به پيشنهاد دادستان انتظامي تعيين و اجرا مي شود و اختياررئيس كانون مانع صلاحيت دادگاه براي تعيين مجازات درجه يك و دو نخواهد بود.

ماده 78 _ متخلف از هريك از موارد ذيل به مجازات انتظامي درجه سه محكوم خواهد شد:

1 _

چنانچه به دو يا چند محكمه دعوت شود و جمع بين اوقات مزبور ممكن نباشد بايد حضور درديوان كيفر و ديوان جنايي را مقدم بدارد و در ساير محاكم در محكمه كه وقت آن زودتر ابلاغ شده حاضرگردد.

2 _ كارهاي معاضدت قضايي را كه از طرف كانون و دفاع از متهمين را كه از طرف دادگاهها و در حدود قانون و نظامات به ايشان ارجاع مي شود به خوبي و با علاقمندي انجام هد.

3 _ كليه اوراق فرستاده از كانون را اعم از نامه يا اخطار يا رونوشت ادعانامه يا حكم كه به وسيله مامور ياپست فرستاده مي شود به محض ارائه قبول و رويت كرده رسيد بدهد.

ماده 79 _ متخلف از هريك از مقررات ذيل به مجازات انتظامي درجه سه و يا چهار محكوم خواهد شد:

1 _ از تجاهر به استعمال مُسكر و افيون و ساير مواد مخدره و مراوده در اماكن فساد اجتناب نمايد.

2 _ در مقابل وجه يا مال ديگري كه از موكل دريافت مي نمايد رسيد بدهد.

3 _ در صورتي كه بعد از انقضاي مدت تمبر پروانه بدون تجديد تمبر و ثبت پروانه وكالت نمايد.

4 _ در صورتي كه بدون عذر موجه در دادگاه حاضر نشود و به واسطه عدم حضور او كار دادگاه به تاخيرافتد.

ماده 80 _ در موارد ذيل متخلف به مجازات انتظامي درجه چهار محكوم مي شود:

1 _ در صورتي كه به كار ديگري اشتغال پيدا كند كه منافي با شوون وكالت است و با تذكر اين نكته ازطرف كانون به شغل مزبور ادامه دهد يا مرتكب اعمال و رفتاري شود كه منافي شوون وكالت است

2 _ در صورتي كه

به وسيله اوراق چاپي يا تابلو يا مسايل ديگر درجه خود را بالاتر از پروانه كه داردمعرفي نمايد.

3 _ در صورتي كه به وسيله فريبنده تحصيل وكالت نمايد.

4 _ در صورتي كه زايد بر حق الوكاله كه به تراضي با موكل قرارداده و در موردي كه قرارداد در بين نباشدزايد بر تعرفه وزارتي يا زايد بر هزينه هاي قانوني وجه يا مال ديگر يا سندي به نام خود يا ديگري بگيرد.

5 _ در صورتي كه استعفاي خود را از وكالت به موكل و دادگاه اطلاع ندهد يا وقتي اطلاع دهد كه موكل مجال كافي براي تعيين وكيل ديگر و معرفي به دادگاه نداشته باشد.

6 _ در صورتي كه پس از ابلاغ حكم يا قرار يا اخطاري كه مستلزم دادن خرج يا اقدامي از طرف موكل است به اسرع اوقات به موكل يا متصدي امور او اطلاع ندهد و موجب تضييع حقي از موكل شود.

7 _ در صورتي كه نسبت به موضوعي كه قبلا به مناسبت سمت قضايي يا داوري اظهار عقيده كتبي كرده قبول وكالت نمايد.

8 _ در صورتي كه در يكي از وزارتخانه ها يا ادارات دولتي يا مملكتي يا شهرداري يا بنگاههايي كه تمام يا قسمتي از سرمايه آنها متعلق به دولت است سمت وكالت يا مشاور حقوقي داشته و عليه آنها قبول وكالت نمايد.

9 _ در صورتي كه براي تطويل دادرسي به وسيله خدعه آميز از قبيل رد دادرس يا داور يا استعفاي ازوكالت و قبول مجدد وكالت متوسل شود.

10 _ در صورتي كه در مذاكرات كتبي و شفاهي نسبت به دادگاه يا ساير مقامات رسمي و وكلا واصحاب دعوي و ساير اشخاص برخلاف احترام اظهاري بنمايد.

ماده 81 _ متخلف

در موارد ذيل به مجازات انتظامي درجه 5 محكوم خواهد شد:

1 _ در صورتي كه دعوي را به طور مصانعه يا در ظاهر به نام ديگر و در باطن براي خود انتقال بگيرد.

2 _ در صورتي كه به واسطه وكالت از اسرار موكل مطلع شده و آن را افشا نمايد اعم از اينكه اسرارمزبور مربوط به امر وكالت يا شرافت و حيثيت و اعتبار موكل باشد.

3 _ در صورت تخلف از قسم

ماده 82 _ متخلف از مقررات ذيل به مجازات انتظامي درجه 6 محكوم خواهد بود:

1 _ كساني كه برخلاف قانون خود را واجد شرايط وكالت معرفي كرده و پروانه گرفته بايد در ظرف يك ماه از تاريخ اجراي اين آيين نامه كتبا به كانون اطلاع داده و پروانه خود را تسليم نمايد و در صورتي كه درحين دريافت پروانه واجد شرايط بوده و بعد فاقد يكي از شرايط گردد بايد در ظرف ده روز از تاريخ فاقدشدن شرط كانون را كتبا مطلع نموده و پروانه خود را تسليم نمايد.

2 _ در صورتي كه بعد از استعفا يا عزل از طرف موكل يا انقضاي وكالت به جهت ديگر وكالت طرف موكل يا اشخاص ثالث را در آن موضوع عليه موكل سابق خود يا قايم مقام قانوني او قبول نمايد.

3 _ در صورتي كه ثابت شود وكيل با طرف موكل خود ساخته كه حق موكل را تضييع نمايد يا خيانت ديگري نسبت به موكل كرده باشد.

4 _ در صورتي كه خلاف عذري كه براي حضور به دادگاه يا ساير مراجع يا دادسرا يا دادگاه انتظامي وكلااعلام كرده ثابت شود.

ماده 83 _ هيچ تخلفي را نمي شود عفو كرد و

اگر موجبي براي تخفيف باشد دادگاه در موردي كه مجازات داراي حداقل و اكثر است مي تواند مجازات حداقل را تعيين نمايد و در ساير موارد يك درجه تخفيف بدهد.

ماده 84 _ هركس محكوم به مجازات انتظامي شده و در مدت سه سال از تاريخ قطعي شدن حكم مرتكب تخلفي نظير تخلف مورد حكم شود به يك يا دو درجه بالاتر مجازات مورد حكم محكوم خواهد شد.

ماده 85 _ استرداد شكايت يا استعفاي مشتكي عنه مانع تعقيب و رسيدگي انتظامي نيست ليكن استردادشكايت موجب تخفيف مجازات است

ماده 86 _ مدت مرور زمان تعقيب انتظامي دو سال از تاريخ وقوع امر مستوجب تعقيب است و درموردي كه تعقيب به عمل آمده دو سال از تاريخ آخرين اقدام انتظامي است

ماده 87 _ در صورتي كه نسبت به وكيلي به اتهام ارتكاب جنحه يا جنايت كيفرخواست صادر شوددادستان بايد رونوشت آن را به كانون بفرستد و از طرف كانون به دادگاه انتظامي وكلا رجوع مي شود ودر صورتي كه دادگاه دلايل را قوي و ادامه وكالت وكيل را منافي با شوون وكالت تشخيص دهد حكم تعليق موقت او را صادر مي نمايد و حكم مزبور موقتا قابل اجراست و مفاد آن به دادگاهها ابلاغ مي شودو در مورد محكوميت قطعي وكيل به ارتكاب جنايت مطلقا و در مورد جنحه هايي كه به تشخيص دادگاه انتظامي وكلا ادامه وكالت منافي شوون وكالت است محروميت وكيل از شغل وكالت در روزنامه رسمي و مجله كانون آگهي و به دادگاهها ابلاغ مي شود.

ماده 88 _ كارآموزان مشمول مقررات انتظامي در اين آيين نامه خواهند بود.

ماده 89 _ تعقيب انتظامي مانع تعقيب مدني يا كيفري نيست

از قانون متمم سازمان دادگستري و اصلاح قسمتي از لايحه قانوني اصول تشكيلات دادگستري و استخدام قضات

ماده ششم _ صاحبان رتبه هاي

قضايي دادگستري كه به تقاضاي خود بازنشسته يا منتظر خدمت مي شوند در آخرين حوزه اي كه قبل از بازنشسته شدن يا انتظار خدمت انجام وظيفه مي نموده اند تا سه سال حق اشتغال به وكالت دادگستري را نخواهند داشت

قانون مجازات اعمال نفوذ بر خلاف حق و مقررات قانوني (مصوب 1315 )

ماده 1 _ هر كس به دعوي اعتبارات و نفوذي در نزد يكي از مستخدمين دولتي يا شهرداري ياكشوري يا مامورين به خدمات عمومي وجه نقد يا فايده ديگري براي خود يا شخص ثالث در ازا اعمال نفوذ نزد مامورين مزبوره از كسي تحصيل كند و يا وعده و يا تعهدي از او بگيرد علاوه بر ردوجه يا مال مورد استفاده يا قيمت آن به حبس جنحه اي از يك سال تا سه سال و به جزاي نقدي از دو هزار ريال الي پانزده هزار ريال محكوم خواهد شد.

ماده 2 _ هر كس از روابط خصوصي كه با مامورين يا مستخدمين مذكوره در ماده يك دارد سو استفاده نموده و در كارهاي اداري كه نزد آنها است به نفع يا ضرر كسي بر خلاف حق و مقررات قانوني اعمال نفوذ كند از يك الي يك سال حبس جنحه اي محكوم خواهد شد.

ماده 3 _ مستخدمين دولتي يا شهرداري يا كشوري يا مامورين به خدمات عمومي كه نفوذ اشخاص را در اقدامات يا تصميمات اداري خود تاثير دهند به محروميت از شغل دولتي از دو الي پنج سال محكوم مي شوند و در صورتي كه اقدام يا تصميم مزبور مستلزم تفويت حقي از اشخاص يا دولت باشد محكوم به انفصال ابد از خدمات دولتي خواهند شد مگر آنكه اين عمل مشمول قوانين ديگر جزايي باشد.

ماده 4 _ هر وكيل عدليه كه به دعوي داشتن اعتبار و نفوذ در

نزد مامورين قضايي يا اداري يا حكم يا شهود يا اهل خبره وجه يا مال يا فايده ديگري براي خود يا شخص ثالث از موكل خود به عنوان اينكه بايد به يكي از اشخاص مذكوره بپردازد يا مساعدت آنها را جلب كند تحصيل نمايد يا وعده آن را قبول كند علاوه بر رد وجه يا مال مورد استفاده يا قيمت آن به حبس جنحه اي از يك سال الي سه سال محكوم خواهد شد.

قانون رد لايحه مربوط به تشكيل اداره دعاوي وزارت دارايي (مصوب سال 1338 شمسي

ماده 1 _ براي تعقيب و دفاع از كليه دعاوي بر له و عليه وزارت دارايي و ادارات و بنگاه هاي وابسته به آن وزارتخانه كه در محاكم عمومي طرح و نيز كليه دعاوي كه بعدا بر له و عليه وزارت دارايي در محاكم از طرف اشخاص طرح و يا طرح آن از طرف وزارت دارايي لازم تشخيص داده شود اداره اي به نام اداره دعاوي تشكيل مي شود.

ماده 2 _ از تاريخ تشكيل اين اداره ، دفاع و تعقيب كليه دعاوي مشروحه در ماده اول از وظايف اداره مزبور خواهد بود.

ماده 3 _ اداره دعاوي تشكيل مي شود از يك رئيس و به قدر لزوم نماينده قضايي

ماده 4 _ رئيس و نمايندگان قضايي اداره دعاوي ، وكيل و نماينده وزارت دارايي و دادگاههامي باشند و دادگاهها آنان را به اين سمت خواهند پذيرفت

تبصره در دعاوي كه اداره دعاوي محكوم له مي شود حق مطالبه خسارت از محكوم عليه را برطبق آيين نامه قانون وكالت دارد.

لايحه قانوني مربوط به استقلال كانون كارشناسان رسمي

ماده 1 _ كانون كارشناسان رسمي داراي شخصيت حقوقي است كه در مقر هر دادگاه استان تشكيل مي شود. تشكيل كانون كارشناسان رسمي هر استان منوط بر اين است كه تعداد كارشناسان رسمي آن استان به سي نفر برسد و تا وقتي كه عده كارشناسان به حد نصاب مذكور نرسيده كارشناسان رسمي آن استان تابع مقررات و نظامات كانون كارشناسان رسمي تهران خواهند بود.

كليه كارشناسان رسمي عضو كانون كارشناسان رسمي محسوب مي شوند و تابع مقررات اين قانون ونظامات كانون مي باشند.

ماده 2 _ اركان كانون به شرح زير است

الف _ مجمع عمومي

ب _ هيات مديره

ج _ بازرسان

د _ شوراي كارشناسي

ه _ دادسراي انتظامي

و _ دادگاه

انتظامي

ماده 3 _ مجمع عمومي كانون كارشناسان هر استان از كارشناساني كه در حوزه آن استان اشتغال به كارشناسي دارند و حايز شرايط زير باشند تشكيل مي گردد:

الف _ پروانه كارشناسي آنان داراي اعتبار باشد.

ب _ حق عضويت خود را تا تاريخ تشكيل مجمع عمومي پرداخت كرده باشند.

ج _ در حال تعليق از كارشناسي نباشند.

ماده 4 _ طرز تشكل مجمع عمومي عادي به شرح زير است

1 _ مجمع عمومي عادي ظرف سه ماه اول هر سال در مركز كانون يا محل مناسب ديگري كه در آگهي تعيين خواهد شد به دعوت هيات مديره منعقد مي شود. هيات مديره مكلف به دعوت مجمع عمومي مي باشد.

2 _ دعوت به وسيله انتشار آگهي در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار تهران يا مركز استان حسب مورد و همچنين ارسال دعوتنامه با پست به عمل خواهد آمد و دستور جلسه بايد در متن آگهي و دعوتنامه قيدشود.

3 _ آگهي و دعوتنامه بايد لااقل پانزده روز قبل از تاريخ تشكيل مجمع در روزنامه منتشر يا به وسيله پست ارسال گردد.

4 _ مجمع عمومي با حضور دوسوم اعضاي كانون رسميت خواهد داشت و در صورتي كه در جلسه اول نصاب مزبور حاصل نشود دعوت به ترتيب فوق تجديد خواهد شد و جلسه دوم با حضور هر عده كه حاضر شوند رسميت خواهد داشت و تصميمات مجمع با اكثريت نافذ و معتبر است

5 _ مجمع عمومي داراي يك نفر رئيس و دو نفر منشي خواهد بود كه از بين اعضاي حاضر در جلسه تعيين مي شوند براي تعيين رئيس و منشيان بدوا مسن ترين عضو حاضر اداره جلسه را به عهده مي گيرد.

6 _ هيات مديره و بازرسان با راي مخفي در مجمع

عمومي انتخاب خواهند شد و براي نظارت در اخذ راي و قرائت آرا سه نفر به عنوان هيات نظارت از بين اعضاي حاضر از طرف مجمع انتخاب خواهند شد كساني كه براي عضويت در هيات مديره و يا سمت بازرسي داوطلب باشند نمي توانند به عضويت هيات نظارت انتخاب شوند.

7 _ هيات نظارت آراي ماخوذه را شمارش و پس از تطبيق تعداد آن با عده حاضر به قرائت آرا اقدام ونتيجه را در صورتمجلس قيد مي كند.

8 _ راي بايد كتبي و مخفي و بدون علامت مشخصه باشد و آرايي كه داراي علامت مشخصه يا امضاباشد باطل است و اسامي مكرر و همچنين اسامي زايد بر عده اي كه بايد انتخاب شوند قرائت نخواهدشد.

9 _ از انتخاب شدگان كساني كه به ترتيب داراي راي بيشتري هستند عضو اصلي و كساني كه بعد ازاعضاي اصلي داراي راي بيشتري باشند عضو علي البدل خواهند بود و براي بازرسان جداگانه اخذ راي خواهد شد.

ماده 5 _ وظائف و اختيارات مجمع عمومي به شرح زير است

1 _ بررسي گزارش هيات مديره و بازرسان و اظهارنظر درباره آن

2 _ بررسي و تصويب ترازنامه سال گذشته

3 _ بررسي و تصويب بودجه سال آينده كانون

4 _ تعيين خط مشي برنامه هاي كانون

5 _ انتخاب هيات مديره و بازرسان در صورت انقضاي دوره آنها.

6 _ انتخاب اعضاي هيات مديره در صورت سلب شرايط يا فوت يا استعفاي بعضي از آنان به نحوي كه تعداد اعضاي هيات مديره از حداقل مقرر كمتر شود و اعضاي علي البدل كافي براي تصدي محلهاي خالي در هيات مديره نباشند در اين مورد مجمع عمومي به طور فوق العاده دعوت خواهد شد.

7 _ مذاكره و اتخاذ

تصميم درباره ساير اموري كه در دستور جلسه قرار دارد.

ماده 6 _ هيات مديره كانون كارشناسان استان تهران مركب از يازده نفر عضو اصلي و سه نفر عضوعلي البدل و دو نفر بازرس اصلي و يك نفر بازرس علي البدل و در ساير استانها داراي پنج نفر عضواصلي و دو نفر عضو علي البدل و دو نفر بازرس خواهد بود كه براي مدت چهار سال از طرف مجمع عمومي انتخاب مي شوند جلسات هيات مديره كانون در تهران با حضور حداقل هفت نفر و در سايراستانها با حضور حداقل سه نفر رسميت خواهد داشت

ماده 7 _ اعضا هيات مديره از بين كارشناسان رسمي هر استان انتخاب مي شوند كه علاوه بر شرايط مذكور در ماده 3 بايد واجد شرايط زير نيز باشند:

الف _ داشتن لااقل 35 سال سن

ب _ داشتن مدرك تحصيلي از ليسانس به بالا و حداقل پنج سال سابقه كارشناسي و در صورت نداشتن مدرك ليسانس حداقل ده سال سابقه كارشناسي متوالي

ج _ اقامت در حوزه استان مربوط

د _ داشتن حسن شهرت

ه _ نداشتن محكوميت انتظامي و محروميت موقت يا دائم از كارشناسي

ماده 8 _ هيات مديره كانون استان تهران از بين خود يك نفر رئيس دو نفر نايب رئيس دو نفر منشي يك نفر مسوول امور مالي و در ساير كانونها هيات مديره از بين خود يك نفر رئيس _ يك نفر نايب رئيس _ يك نفر منشي _ يك نفر مسوول امور مالي با راي مخفي براي مدت دو سال انتخاب خواهندكرد. تجديد انتخابات اعضاي مذكور براي دو ساله دوم بلامانع است رئيس هيات مديره مكلف است يك

ماه قبل از انقضاي دو سال اول اعضاي هيات مديره را براي انتخاب هيات رئيسه جديد دعوت كندو تا زماني كه هيات رئيسه جديد تعيين نشده است هيات رئيسه قبلي وظايف خود را كماكان انجام خواهد داد.

ماده 9 _ وظايف هيات مديره كانون به قرار زير خواهد بود:

الف _ رسيدگي به صلاحيت علمي و فني و اخلاقي متقاضيان كارشناسي (بعد از اظهارنظر كميسيونهاي تشخيص صلاحيت علمي و فني هر رشته و دادن پروانه كارآموزي و كارشناسي به داوطلباني كه واجدشرايط باشند.

ب _ اداره امور كانون و نظارت بر رفتار كارشناسان در امور مربوط به كارشناسي

ج _ قبول شكايت و عندالاقتضا ارجاع آن به دادسراي انتظامي كانون براي تعقيب كارشناس متخلف هيات مديره در صورت اطلاع از تخلف كارشناس راسا نيز مي تواند تعقيب كارشناس متخلف را ازدادسراي انتظامي كانون بخواهد.

د _ فراهم آوردن وسايل پيشرفت علمي و عملي كارشناسان

ه _ تمديد پروانه كارشناسي هر دو سال يك بار.

و _ انتخاب اعضاي كميسيونهاي آزمون و كميسونهاي تشخيص صلاحيت علمي و فني هيات مديره مي تواند عنداللزوم به تشكيل كميسيونهاي ديگر نيز اقدام نمايد.

ز _ تعداد اعضاي كميسيونهاي آزمون و تشخيص صلاحيت علمي و فني سه نفر خواهد بود كه از بين پنج نفر كارشناس پيشنهاد شده از طرف رشته مربوطه وسيله هيات مديره انتخاب مي شود تعداد اعضاي ساير كميسيونها بسته به نظر هيات مديره خواهد بود.

تبصره 1 _ دوره كارآموزي داوطلبان كارشناسي يك سال خواهد بود و داوطلبان تحت نظر كارشناسان رسمي كه لااقل ده سال سابقه كارشناسي داشته باشند با معرفي داوطلب و تاييد كانون كارآموزي خواهند كرد.

تبصره 2 _ در رشته هاي جديد كارشناسي داوطلب از كارآموزي معاف است و در

رشته هايي كه سابقه كارشناسي كمتر از ده سال است و يا كارشناسان آن رشته كمتر از ده سال سابقه كارشناسي دارند شرط مقرر در تبصره يك از حيث مدت ده سال سابقه رعايت نخواهد شد.

ماده 10 _ به اشخاص زير حسب نياز و اعلام وزارت دادگستري از طرف كانون پروانه كارشناسي داده مي شود:

الف _ كساني كه داراي دانشنامه ليسانس يا بالاتر در رشته مورد درخواست بوده و داراي پنج سال سابقه كار در رشته مزبور در ادارات دولتي يا شركتهاي معتبر خصوصي باشند و دوره كارآموزي را با موفقيت به پايان رسانيده باشند.

ب _ متقاضيان بايد فاقد پيشينه محكوميت كيفري جرائم مذكور در ماده 19 قانون مجازات عمومي وتبصره 1 آن باشند.

ج _ سو شهرت نداشته باشند.

د _ سن آنان كمتر از سي سال نباشد.

ه _ به مواد مخدر معتاد نباشند.

تبصره _ كساني كه تا تاريخ تصويب اين قانون داراي پروانه كارشناسي معتبر بوده و سلب صلاحيت ازآنان نشده باشد كماكان كارشناس رسمي شناخته مي شوند.

ماده 11 _ كارشناسان رسمي جديد در مواقع اخذ پروانه بايد در جلسه رسمي هيات مديره سوگند يادكنند. متن سوگندنامه به شرح زير است

«به خداوند متعال سوگند ياد مي كنم در امور كارشناسي كه به من ارجاع مي گردد خداوند متعال را حاضرو ناظر دانسته به راستي و درستي عقيده خود را اظهار نمايم و نظريات خصوصي را در آن دخالت ندهم وتمام نظر خود را نسبت به موضوع كارشناسي اظهار نمايم و هيچ چيز را مكتوم ندارم و برخلاف واقع چيزي نگويم و ننويسم .

ماده 12 _ در صورت وجود جهات رد هرگاه كارشناسي شخصا آن را اعلام نكند و در امر كارشناسي اظهارنظر نمايد متخلف محسوب و

به مجازات انتظامي محكوم مي شود. جهات رد همان است كه درقانون آيين دادرسي مدني مقرر است

ماده 13 _ شوراي كارشناسي از روسا يا نمايندگان رشته هاي مختلف كارشناسي با انتخاب كارشناسان رشته تشكيل مي شود. ترتيب انتخاب روسا و نمايندگان رشته ها و طرز تشكيل و تعداد اعضاي شورا و مدت عضويت و نحوه اجراي وظائف شورا بر طبق آيين نامه اي است كه به تصويب هيات مديره كانون خواهد رسيد.

ماده 14 _ وظايف شوراي كارشناسي به قرار زير است

الف _ مطالعه و اظهارنظر درباره رشته هاي مختلف كارشناسي

ب _ تهيه و تدوين طرحهاي اصلاحي در رشته هاي مختلف كارشناسي و پيشنهاد آن به هيات مديره

ج _ مطالعه و اظهارنظر مشورتي درباره موضوعاتي كه از طرف هيات مديره ارجاع مي شود.

ماده 15 _ دادسراي انتظامي كارشناسي رسمي مرجع رسيدگي به تخلفات كارشناسان و تعقيب آنان مي باشد و دادستان دادسراي انتظامي از بين كارشناسان رسمي به وسيله مجمع عمومي عادي براي مدت چهار سال انتخاب خواهد شد و دادياران دادسراي انتظامي با پيشنهاد دادستان و تصويب هيات مديره به تعداد لازم تعين مي شوند دادسراي انتظامي كارشناسان رسمي پس از رسيدگي به تخلفات وشكايات در صورتي كه عقيده بر تخلف داشته باشند كيفرخواست صادر مي كند و در غيراين صورت قرارمنع تعقيب خواهد داد. قرار منع تعقيب ظرف ده روز پس از ابلاغ با رعايت مسافت از طرف شاكي يارئيس هيات مديره كانون قابل اعتراض در دادگاه انتظامي كانون كارشناسان مي باشد و چنانچه دادگاه انتظامي كانون قرار منع تعقيب را صحيح ندانست به موضوع رسيدگي و حكم مقتضي صادر مي نمايد.

ماده 16 _ مرجع رسيدگي به تقاضاي تعقيب كارشناسان رسمي دادگاه انتظامي كارشناسان رسمي است دادگاه مذكور مركب از سه نفر

عضو اصلي و دو نفر عضو علي البدل خواهد بود كه از بين كارشناسان رسمي در مجمع عمومي عادي براي مدت چهار سال انتخاب مي شوند.

احكام دادگاه انتظامي به جز در مورد محروميتهاي موقت و دائم از كارشناسي قطعي است در موردمجازاتهاي محروميت موقت يا دائم محكوم عليه مي تواند پس از ابلاغ ظرف ده روز با رعايت مسافت طبق قانون آيين دادرسي مدني تقاضاي تجديدنظر نمايد مرجع تجديدنظر دادگاه عالي انتظامي قضات بوده و راي دادگاه مزبور قطعي است

تبصره 1 _ اعضاي دادگاه انتظامي و دادستان انتظامي كانون بايد داراي همان شرايطي باشند كه براي اعضاي هيات مديره مقرر است

تبصره 2 _ دادستاني انتظامي كانون نيز مي تواند در مدت مقرر از حكم برائت درخواست تجديدنظرنمايد.

ماده 17 _ مرور زمان نسبت به تعقيب انتظامي كارشناسان رسمي دو سال از تاريخ وقوع تخلف (درصورت عدم تعقيب يا آخرين اقدام تعقيبي خواهد بود.

ماده 18 _ هر موقع وزير دادگستري يا رئيس هيات مديره كانون كارشناسان رسمي از سو رفتار يا اعمال منافي با حيثيت كارشناسي اطلاع حاصل كنند مي توانند از دادگاه انتظامي كانون تعليق موقت او را تاصدور حكم نهايي بخواهند و دادگاه در جلسه خارج نوبت به اين درخواست رسيدگي مي كند درصورتي كه راي به تعليق موقت صادر شود قابل اجراء خواهد بود، همچنين در صورتي كه شش نفر ازاعضاي هيات مديره كانون به جهات مذكور درخواست تعليق كارشناسي را بنمايند كانون مكلف است ازدادگاه تقاضاي تعليق آن كارشناس را بنمايد كارشناس معلق مي تواند از راي مزبور تقاضاي تجديدنظرنمايد و همچنين وزير دادگستري و يا رئيس كانون در صورت رد تقاضاي تعليق حق درخواست تجديدنظر دارند دادگاه انتظامي قضات به كليه اين درخواستها خارج

از نوبت رسيدگي مي كند و راي دادگاه انتظامي قضات قطعي است

تبصره _ آيين نامه انواع تخلفات كارشناسي و ميزان مجازات كارشناسان را كانون كارشناسان رسمي تهيه مي كند و پس از تصويب وزير دادگستري قابل اجرا خواهد بود.

ماده 19 _ ميزان دستمزد كارشناسي رسمي طبق تعرفه اي است كه به پيشنهاد كانون به تصويب وزارت دادگستري خواهد رسيد و در قبال اشخاص حقيقي و حقوقي اين تعرفه معتبر خواهد بود اين تعرفه هرپنج سال يك بار قابل تجديدنظر خواهد بود.

ماده 20 _ با توجه به ماده 86 قانون تعزيرات منسوخ است

ماده 21 _ در مواردي كه وزير دادگستري از دادستان انتظامي يا اعضاي دادگاه انتظامي تخلفي مشاهده نمايد رسيدگي به آن را به دادستان كل كشور ارجاع مي نمايد دادستان كل به وسيله مقتضي تحقيقات لازم را نموده در صورتي كه تخلف را محرز دانست پرونده را به منظور رسيدگي به دادگاه عالي انتظامي قضات احاله خواهد نمود و راي دادگاه قطعي است

ماده 22 _ كانون با رعايت مقررات اين قانون آيين نامه هاي مربوط به امور شوراي كارشناسي كارآموزي _تعداد كميسيونها _ صدور پروانه و نظاير آن را ظرف سه ماه از تاريخ تصويب اين قانون تنظيم و پس ازتصويب شوراي كارشناسي و هيات مديره به موقع اجرا خواهد گذاشت

ماده 23 _ كارشناسان رسمي دادگستري در رشته هاي مختلف حسابداري در صورت داشتن ليسانس يامدارك بالاتر و دارا بودن پنج سال سابقه كارشناسي داراي همان صلاحيت و وظائف و مسووليتهاي حسابداران رسمي موضوع تبصره 2 ماده 276 قانون مالياتهاي مستقيم و ماده 242 قانون تجارت وتبصره ذيل آن خواهند بود گزارش اين قبيل كارشناسان در حدود صلاحيت مندرج در پروانه كارشناسي آنان در مورد رسيدگي

به دفاتر حسابداري و ترازنامه شركتهاو اشخاص حقيقي و حقوقي داراي همان ارزش و اعتبار گزارش حسابداران رسمي است

ماده 24 _ از تاريخ تصويب اين قانون تشخيص صلاحيت علمي و صدور پروانه كارشناسان رشته هاي مختلف فنون توسعه منابع آب و آبياري موضوع ماده 64 قانون آب و نحوه ملي شدن آن به عهده كانون كارشناسان رسمي دادگستري محول مي گردد.

ماده 25 _ هزينه هاي كانون از محلهاي زير تامين مي گردد:

الف _ حق عضويت ساليانه

ب _ كمكهاي دولت

ج _ كمكهاي نقدي غير نقدي اشخاص حقيقي يا حقوقي

د _ صدي پنج از حق الزحمه كارشناسان

ه _ هزينه تمديد پروانه كارشناسي از قرار سالي يكهزار ريال

تبصره 1 _ حق عضويت ساليانه به پيشنهاد هيات مديره كانون و تصويب وزير دادگستري تعيين مي شود.

تبصره 2 _ ميزان حق عضويت ساليانه و هزينه تمديد پروانه كارشناسي هر پنج سال يك بار به پيشنهادهيات مديره كانون و تصويب وزير دادگستري ممكن است كاهش يا افزايش يابد.

تبصره 3 _ وزارتخانه ها _ سازمانها _ موسسات _ شركتهاي دولتي و شهرداريها موظفند مبلغ موضوع بند (د) اين ماده را از دستمزد كارشناسان رسمي كسر و به حساب كانون واريز كنند.

ماده 26 _ سن بازنشستگي كارشناسان رسمي 75 سال خواهد بود.

ماده 27 _ مترجمين رسمي زبانهاي مختلف از تاريخي كه وزارت دادگستري اعلام مي كند در عدادكارشناسان رسمي محسوب و عضو كانون كارشناسان رسمي دادگستري خواهند بود.

ماده 28 _ در هر مورد كه هيات مديره كانون لازم بداند مي تواند با جلب نظر شوراي كارشناسي در حدودصلاحيت فني هريك از كارشناسان تجديدنظر نمايد.

ماده 29 _ كارشناساني كه مستخدم شاغل دولت يا موسسات وابسته به دولت هستند نمي توانند دردعاوي و اموري

كه مربوط به وزارتخانه ها يا اداره يا موسسه متبوع آنهاست به عنوان كارشناس مداخله و اظهارنظر كنند مگر اين كه در آن رشته كارشناس رسمي ديگري وجود نداشته باشد يا آنكه كارمندمذكور طبق مقررات مربوط به آن سازمان قانونا ملزم به اظهارنظر باشد.

دادگاهها و دادسراها و ادارات دادگستري و ثبت نمي توانند امر كارشناسي را به كارشناساني كه كارمندشاغل قضايي يا اداري دادگستري يا ثبت هستند رجوع كنند مگر اين كه در آن رشته جز قاضي و يا كارمندشاغل كارشناس ديگري وجود نداشته باشد.

ماده 30 _ آن قسمت از قوانين مربوط به كارشناسان رسمي مصوب سال 1317 و 1339 و ساير قوانين و مقررات راجع به كارشناسان كه با مواد اين قانون مغايرت داشته باشد از تاريخ تصويب اين قانون لغو مي شود.

آيين نامه صدور جواز وكالت اتفاقي (شماره 2114/78/1 مورخ 3/3/1378). (م ا تا م 7)

در اجراي ماده 2 قانون وكالت مصوب سال 1315 و به تجويز ماده 22 لايحه استقلال كانون وكلاي دادگستري مصوب 1333 و به منظور تنظيم امور مربوط به صدور جواز وكالت اتفاقي وشرايط درخواست آن ضوابط زير تعيين و اعلام مي گردد:

ماده 1 _ درخواست اخذ جواز وكالت اتفاقي بايد توسط شخص متقاضي به عمل آمده و در آن ضمن معرفي كامل خود و اعلام ميزان تحصيلات و تجربيات و ساير جهات و دلايل احتمالي موثر در قضيه مشخصات كامل و نشاني موكل يا موكلين مورد نظر و درجه قرابت آنان و نيز مشخصات موضوعي كه متقاضي قرار است طرح نموده و يا عهده دار دفاع از آن شود را اعلام و مدارك مورد استناد را پيوست كرده و پس از امضاء ذيل درخواست آنرا در دفتر كانون وكلا ثبت نمايد.

ماده 2 _ به همراه درخواست

صدور جواز وكالت اتفاقي بايد فتوكپي مصدق مدارك زير نيز به كانون وكلا تسليم شود:

الف _ فتوكپي شناسنامه و آخرين مدرك تحصيلي و دو قطعه عكس

ب _ فتوكپي شناسنامه موكل يا موكلين و مدارك مثبته قرابت وفق ماده 2 قانون وكالت مصوب 1315

ج _ اصل درخواست موكل به عنوان كانون وكلا (به شرح فرم تهيه شده كه امضاء موكل توسط كانون و يا يكي از دفاتر اسناد رسمي گواهي شده باشد.

د _ اخطاريه يا گواهي مرجع قضايي در مورد مشخصات پرونده و وقت رسيدگي آن نسبت به دعاوي طرح شده

ه_ _ فتوكپي كارت پايان خدمت يا معافيت دائم براي متقاضياني كه مشمول خدمت نظام وظيفه مي باشند.

تبصره _ مدارك فوق به هيچ صورتي قابل استرداد نيست

ماده 3 _ براي هر مورد وكالت اتفاقي بايد درخواست جداگانه با ضمائم كامل تهيه و تسليم شودو اين قاعده در مورد پرونده هايي كه از دو يا چند دعوي مرتبط تشكيل شده باشد نيز رعايت خواهدشد مگر اينكه به تشخيص كانون وكلا تكرار اصل تقاضا يا مدارك و مستندات و اطلاعات ضروري نباشد.

ماده 4 _ كانون مي تواند از متقاضيان جواز وكالت اتفاقي پس از احراز شرايط اختباري به منظوربررسي توان عملي و تجربي دفاع از دعوي اعلام شده به عمل آورد و صدور جواز وكالت منوط به موفقيت متقاضي در اختبار به تشخيص كانون وكلاست

ماده 5 _ تشكيل پرونده جهت بررسي درخواست متقاضي اخذ جواز وكالت اتفاقي منوط به واريز مبلغي است كه توسط كانون وكلا در هر سال تعيين و اعلام خواهد شد.

تبصره _ مبلغ مذكور به هيچ صورتي مسترد نخواهد شد.

ماده 6 _ هيات مديره كانون براي صدور جواز

وكالت اتفاقي هر سال مبلغي را تعيين و اعلام خواهد نمود.

ماده 7 _ اين آيين نامه در 7 ماده و 2 تبصره تدوين و به تصويب رسيد

آيين نامه تعرفه حق الوكاله و هزينه سفر وكلاي دادگستري (مصوب 25/3/78 قوه قضائيه . (م 1 تا م 17)

با توجه به ماده 19 لايحه قانوني استقلال كانون وكلاي دادگستري و پيشنهاد كانونهاي وكلاي دادگستري كشور، آيين نامه حق الوكاله و هزينه سفر وكلا به شرح ذيل تصويب شد:

ماده 1 _ قرارداد حق الوكاله طبق ماده 19 لايحه قانوني استقلال كانون وكلا دادگستري مصوب سال 1333، بين وكيل و موكل معتبر است اعتبار قرارداد مذكور نسبت به محكوم عليه و شخص ثالث در صورتي است كه متجاوز از مبلغ مندرج در اين آيين نامه نباشد.

ماده 2 _ به منظور تشخيص ماليات و سهم تعاون و تعيين حق الوكاله در صورتي كه قرارداد دربين نباشد و نيز در مورد محكوم عليه ميزان حق الوكاله طبق اين آيين نامه تعيين خواهد شد. درصورت اخير، چنانچه قرارداد بين محكوم له و وكيل او مبلغي كمتر از مبلغ مندرج در اين آيين نامه رامقرر دارد مبلغ مذكور ملاك عمل خواهد بود.

تبصره _ كليه دادگاههاي دادگستري و مراجع غير دادگستري در مواردي كه طبق قانون تكليف به تعيين حق الوكاله دارند، ميزان حق الوكاله را بر اساس اين ماده محاسبه و در راي ذكر خواهند كرد.

ماده 3 _ در دعاوي مالي اعم از مدني يا كيفري ميزان حق الوكاله در موردي كه حكم دادگاه بدوي از حيث بهاي خواسته قطعي است ده درصد بهاي خواسته و در موردي كه حكم از حيث بهاي خواسته قطعي نيست به ترتيب ذيل تعيين مي شود:

الف _ تا مبلغ سي ميليون ريال يازده درصد از بهاي خواسته

ب _ نسبت به مازاد مبلغ سي ميليون ريال هفت درصد از بهاي

خواسته

ماده 4 _ شصت درصد حق الوكاله مقرر در بندهاي الف و ب ماده 2 به مرحله نخستين و چهل درصد بقيه به مرحله تجديد نظر تعلق مي گيرد. حق الوكاله هر مرحله در آغاز همان مرحله به وكيل پرداخت مي گردد.

ماده 5 _

الف _ حق الوكاله دفاع از دعاوي جلب ثالث تقابل ورود ثالث و اعتراض ثالث نصف ميزاني است كه در بندهاي الف و ب ماده 2 مقرر است ولي حق الوكاله دعاوي ورود ثالث جلب ثالث تقابل و اعتراض ثالث مطابق تمام حق الوكاله مرحله اي است كه ثالث در آن مرحله وارد يا جلب شده يا دعوي تقابل مطرح و يا به راي صادره در آن مرحله اعتراض نموده است

ب _ حق الوكاله حكم غيابي و اعتراض به حكم مذكور به ميزان مقرر در بندهاي الف و ب ماده 2 است ليكن چنانچه به حكم غيابي اعتراض شود از جهت تعقيب و دفاع از دعوي حق الوكاله ديگري به وكيل محكوم له حكم غيابي تعلق نمي گيرد.

ج _ حق الوكاله وكيل در دادسراها نظير دادسراي نظامي و دادسراي ديوان عالي كشور و غيره نصف ميزان حق الوكاله مذكور در ماده 2 است و چنانچه وكيل دعوي را در دادگاه نيز تعقيب كند،علاوه بر مبلغ مذكور، حق الوكاله مرحله نخستين نيز طبق اين آيين نامه به وي تعلق مي گيرد.

ماده 6 _ در مواردي كه دعوي به يكي از نتايج ذيل منتهي شود حق الوكاله به ترتيب زير تعيين مي شود:

الف _ براي قرار ابطال دادخواست پيش از پاسخ و دفاع از دعوي ربع حق الوكاله مرحله نخستين

ب _ براي قرار ابطال دادخواست پس از پاسخ و دفاع از دعوي نصف حق الوكاله مرحله نخستين

ج _ براي قرار سقوط دعوي تجديد نظر

قبل از پاسخ و دفاع از دعوي ربع حق الوكاله مرحله تجديدنظر.

د _ براي قرار سقوط دعوي تجديدنظر پس از پاسخ ودفاع از دعوي نصف حق الوكاله مرحله تجديدنظر.

ه_ _ براي قرار رد دعوي به علت قبول ايراد مرور زمان و قرار سقوط دعوي اعتراض بر ثبت و ردتقاضاي اعاده دادرسي و قرار رد دعوي به علت اعتبار امر مختومه تمام حق الوكاله اي كه براي حكم مقرر است

و _ براي ساير قرارهايي كه مستقلا قابل تجديدنظر است ميزان حق الوكاله نصف حق الوكاله آن مرحله مي باشد و در صورتي كه اين نوع قرارها فسخ و نقض شود، حق الوكاله اي اضافه بر آنچه براي رسيدگي ماهوي مقرر است براي رسيدگي پس از فسخ و نقض تعلق نخواهد گرفت

ماده 7 _ حق الوكاله رسيدگي بعد از نقض نصف حق الوكاله قبل از نقض است

ماده 8 _ در دعاوي كه تعيين بهاي خواسته قانونا لازم نيست از قبيل تخليه ملك تصرف عدواني و تقسيم و افراز و امثال آن يا خواسته مالي نيست مانند طلاق ، تمكين اصلاح شناسنامه مواردمربوط به امور حسبي و در دعاوي كيفري دادگاه ميزان حق الوكاله و خسارات مورد مطالبه از طرف محكوم له را تعيين خواهد كرد اعم از اينكه خود متهم يا دادگاه وكيل تعيين كرده باشد، ليكن حق الوكاله هر مرحله از دادرسي نبايد كمتر از مبلغ 000 500 ريال باشد و حق الوكاله خواسته مالي هم طبق اين آيين نامه به آن اضافه خواهد شد.

ماده 9 _ حق الوكاله در ديوان عدالت اداري و مراجع غير قضايي (از قبيل سازمان تعزيرات حكومتي هيئت هاي مندرج در قانون كار و غيره طبق اين آيين نامه است كه 60 درصد آن به

مرحله نخستين و 40 درصد به مرحله تجديدنظر تعلق مي گيرد.

ماده 10 _ حق الوكاله امري كه خارج از دادگستري يا پس از طرح آن در دادگاه به داوري ارجاع مي گردد و منجر به صدور راي داور مي شود و نيز موردي كه دعوي در دادگاه يا خارج دادگاه به صلح ختم مي شود، به ميزان حق الوكاله مرحله نخستين است

ماده 11 _ در مورد عزل وكيل يا انتفاي موضوع وكالت به جهتي از جهات قانوني ديگر، اگر كار وكيل تمام شده يا پرونده براي صدور حكم مهيا باشد، تمام حق الوكاله آن مرحله به وكيل تعلق خواهد گرفت در غير اين صورت ميزان حق الوكاله وكيل به تناسب كاري كه در آن مرحله انجام داده است به تشخيص كانون وكلا يا مراجع قضايي تعيين خواهد شد.

ماده 12 _ در دعاوي كه خواسته دعوي از طرف خواهان قانونا تقويم مي شود حق الوكاله به نسبت ارزش واقعي خواسته بايد تعيين شود. در صورت عدم توافق طرفين در تعيين ارزش واقعي خواسته دادگاه ميزان واقعي ارزش خواسته را با ارجاع امر به كارشناس تعيين و ملاك حكم قرارمي دهد.

ماده 13 _ ميزان حق الوكاله امور اجرايي در دادگاهها و شعب اجرايي ثبت حداكثر 4 درصدنسبت به محكوم به يا مورد اجرا تعيين مي شود و ممكن است به تناسب آنچه اجرا مي شود دريافت شود. در مورد ساير اجرائيه ها تعيين ميزان حق الوكاله به نظر دادگاه صلاحيت دار است

ماده 14 _ چنانچه مطالعه پرونده قبل از قبول وكالت در موضوع دعوي به تشخيص وكيل ضرورت داشته باشد، حق الوكاله مطالعه پرونده در كليه مراجع قضايي ديوان عدالت اداري ومراجع غير قضايي 000,200 ريال تعيين مي شود و در صورت قبول وكالت در موضوع دعوي مبلغ مزبور

جزو حق الوكاله وكيل منظور خواهد شد.

ماده 15 _ وكلاي دادگستري و كارگشايان مكلفند معادل نصف آنچه بابت ماليات طبق قانون مالياتهاي مستقيم تمبر به وكالتنامه الصاق مي كنند براي صندوق حمايت وكلا و كارگشايان و نيزيك چهارم ماليات را بابت هزينه كانون به حسابداري دادگستري پرداخت كنند و صندوق دادگستري مكلف است سهم صندوق حمايت از وكلا و كارگشايان را در هر مورد قبول و در آخر هر ماه به كانون وكلاي دادگستري مربوطه بپردازد. دو درصد از آنچه وصول مي شود حق الزحمه متصديان وصول خواهد بود.

ماده 16 _ هزينه مسافرت وكلا، كيلومتري 500 ريال رفت و برگشت مي باشد، مگر هزينه هاي مذكور از سوي موكل تقبل شود. و فوق العاده روزانه مبلغ 000 300 ريال تعيين مي گردد.

ماده 17 _ اين آيين نامه از تاريخ ........................... لازم الاجرا و آيين نامه تعرفه حق الوكاله و هزينه سفر وكلاي دادگستري مصوب تير ماه 1341 از تاريخ فوق ملغي است

آئين نامه اجرايي ماده 187 قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران. مصو

الف _ تشكيلات

ماده 1 _ انجام امور مربوط به اجراي ماده 187 قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي اجتماعي وفرهنگي جمهوري اسلامي ايران به حوزه معاونت قضائي قوه قضائيه محول مي گردد كه طبق مقررات اين آئين نامه اقدام نمايد.

ماده 2 _ به منظور بررسي صلاحيت كساني كه متقاضي تاسيس موسسه مشاوره حقوقي و يا كارشناسي مي باشند هياتي مركب از معاون قضايي رئيس قوه قضائيه (به عنوان رئيس هيات و مدير كل آموزش و مدير كل گزينش و استخدام قوه قضائيه به علاوه دو يا سه تن از اساتيد دانشگاه در رشته حقوق يا قضات عاليرتبه با تعيين رئيس قوه قضائيه به رياست معاون قضايي قوه قضائيه تشكيل مي گردد. وظايف هيات مذكور به شرح ذيل است

الف _

تعيين تعداد مشاور حقوقي يا كارشناس مورد نياز در هر سال

ب _ بررسي و تعيين صلاحيت متقاضيان

ج _ نظارت و پيگيري نسبت به عملكرد مشاورين حقوقي و كارشناسان موضوع اين آئين نامه

ه_ _ پيگيري و رسيدگي به تخلفات مشاورين و كارشناسان موضوع اين آئين نامه راسا يا حسب درخواست شاكي خصوصي

و _ تعيين تكليف براي ساير موارد ضروري كه در اين آئين نامه مسكوت است با توجه به روح اين آئين نامه و قوانين و مقررات موجود

ب _ شرايط متقاضيان

ماده 3 _ متقاضيان اخذ مجوز تاسيس موسسه مشاوره حقوقي يا كارشناسي بايد داراي شرايط ذيل باشند:

الف _ تابعيت دولت جمهوري اسلامي ايران

ب _ داشتن حداقل 25 سال تمام سن

ج _ داشتن دانشنامه معتبر كارشناسي از دانشكده هاي معتبر داخلي يا خارجي (در حالت اخير، به شرط ارزشيابي رسمي در رشته حقوق براي متقاضيان مشاوره حقوقي و در رشته مورد تقاضا براي متقاضيان كارشناسي

د _ انجام خدمت وظيفه عمومي يا معافيت دائم براي آقايان

ه_ _ عدم سو پيشينه كيفري و عدم محروميت از حقوق اجتماعي

و _ عدم اعتياد به مواد مخدر به تاييد سازمان پزشكي قانوني

ز _ عدم اشتغال اعم از رسمي ، قرارداد و پيماني در وزارتخانه ها، سازمانها، ادارات و شركتهاي دولتي نهادهاي انقلابي شهرداريها و موسسات مامور به خدمات عمومي و عدم اشتغال به سردفتري يا دفترياري در زمان صدور مجوز.

ح _ نداشتن سو شهرت

ط _ داشتن وثاقت و تعهد به اصل نظام و قانون اساسي

ي _ عدم محكوميت به انفصال دائم از خدمات قضايي يا وكالت دادگستري و يا سلب صلاحيت براي متقاضيان شغل مشاوره حقوقي و عدم محكوميت به انفصال

دائم از شغل كارشناسي براي متقاضيان كارشناسي

تبصره _ مشاغل آموزشي يا پژوهشي در دانشگاهها از مقررات بند (ز) مستثني است

ج _ مدارك و نحوه درخواست

ماده 4 _ در مهر ماه هر سال صورت نقاطي كه احتياج به مشاور حقوقي يا كارشناس رسمي داردبا تعيين تعداد مورد نياز براي هر محل در روزنامه هاي كثيرالانتشار آگهي مي گردد. متقاضيان بايدظرف مدت مقرر در آگهي درخواست خود را با درج مراتب ذيل در آن به معاونت قضايي قوه قضائيه تسليم يا ارسال نمايند:

الف _ مشخصات كامل طبق شناسنامه و ميزان تحصيلات متقاضي

ب _ محل اقامت و نشاني پستي

ج _ سوابق شغلي قبل از درخواست

د _ تعيين محل مورد درخواست براي تاسيس موسسه مشاوره حقوقي يا كارشناسي

ماده 5 _ درخواست متقاضيان بايد داراي پيوستهاي ذيل باشد:

الف _ يك برگ تصوير مصدق از كليه صفحات شناسنامه

ب _ شش قطعه عكس 4*3

ج _ گواهي هاي مذكور در ماده 3

د _ گواهي وثاقت به امضاي كسي كه فرد مورد نظر را براي مشاوره حقوقي يا كارشناسي مناسب معرفي كند

ه_ _ گواهي سوابق اشتغال به همراه مستندات مربوطه در صورت داشتن سابقه اشتغال

د _ نحوه رسيدگي انتخاب و آموزش

ماده 6 _ درخواست متقاضيان به ترتيب وصول در معاونت قضايي ثبت و براي هر متقاضي پرونده جداگانه اي تشكيل مي شود. معاونت مذكور، سوابق متقاضي را از مراجع اطلاعاتي و قضايي محل اقامت و اشتغال و از موسسه آموزش عالي مربوطه استعلام و درباره صلاحيت وي به نحومقتضي تحقيق و نتيجه را در پرونده منعكس و به هيات موضوع ماده 2 اين آيين نامه تسليم مي نمايد.

ماده 7 _ معاون قضايي يا هيات مذكور

در ماده 2 مي تواند انجام اقداماتي در رابطه با بررسي صلاحيت متقاضيان را از هسته هاي گزينش قوه قضاييه در استانها درخواست نمايد. هسته گزينش مربوطه مكلف است نتيجه بررسي را ظرف مهلت مقرر به هيات اعلام نمايد.

ماده 8 _ از كليه داوطلبان واجد شرايط به ترتيب مقرر در مواد آتي امتحان كتبي به عمل خواهدآمد. زمان و مكان برگزاري امتحان از طريق روزنامه هاي كثيرالانتشار اعلام مي گردد.

تبصره _ اعضاي هيات علمي رسمي دانشكده هاي حقوق به شرط داشتن مدرك دكتري تاييدشده و حداقل سه سال سابقه تدريس در دروس حقوقي از شركت در اين آزمون معاف مي باشند.

ماده 9 _ مواد امتحاني براي داوطلبان مشاوره حقوقي عبارتند از:

متون فقه در حد تحريرالوسيله قانون آيين دادرسي كيفري و مدني قانون مدني و امور حسبي قانون تجارت قانون مجازات اسلامي و قانون ثبت اسناد و املاك

ماده 10 _ مواد امتحاني براي داوطلبان كارشناسي رسمي عبارتند از:

الف _ دروس تخصصي و فقهي مربوط به رشته مورد تقاضا

ب _ قوانين و مقررات مربوط به كارشناسي

ماده 12 _ چگونگي و نحوه انجام امتحان و امور مربوط به آن از جمله انجام مصاحبه پس ازقبولي در آزمون كتبي را هيات موضوع ماده 2 اين آيين نامه مشخص مي كند.

ماده 13 _ هيات اسامي داوطلباني را كه صلاحيت آنان محرز تشخيص داده شده است جهت دستور صدور پروانه به اطلاع رئيس قوه قضاييه خواهد رسانيد.

ماده 14 _ پروانه مشاورين و كارشناسان رسمي موضوع اين آيين نامه به امضاي كسي كه از طرف رئيس قوه قضاييه تعيين مي شود خواهد رسيد. اعتبار پروانه مذكور دو سال خواهد بود كه پس از آن براي مدتهاي مشابه قابل تمديد

مي باشد. در صورت عدم تمديد پروانه وكالت اين افراد در مراجع قضايي پذيرفته نخواهد شد. همچنين ارجاع امر كارشناسي از سوي مراجع قضايي به كارشناسي كه پروانه وي تمديد نشده است ممنوع مي باشد.

ماده 15 _ متقاضيان مشاوره حقوقي پس از احراز صلاحيت و پذيرش آنان به مدت 6 ماه دوره كارآموزي را مانند كارآموزان قضايي زير نظر اداره كل آموزش قوه قضاييه طي مي كنند.

تبصره 1 _ هر كارآموز داراي كارنامه مخصوصي خواهد بود كه از طرف معاونت قضايي يا اداره كل آموزش به او داده مي شود. در اين كارنامه حسن اخلاق كارآموز و عملكرد دوره كارآموزي وي ازسوي اداره كل آموزش ثبت خواهد شد.

تبصره 2 _ پذيرفته شدگاني كه حداقل 6 ماه سابقه كار قضايي به تأييد مراجع مربوطه داشته باشند و نيز اعضا رسمي هيات هاي علمي دانشكده هاي حقوق داخل كشور كه داراي مدرك تحصيلي دكتري در يكي از رشته هاي حقوقي باشند و حداقل پنج سال از آغاز استخدام رسمي آنهاگذشته باشد، از انجام دوره كارآموزي معاف خواهند بود.

ماده 16 _ پذيرفته شدگان كارشناسي رسمي بايد به مدت 6 ماه نزد يكي از كارشناسان رسمي دررشته مربوط كه حداقل 5 سال سابقه كارشناسي داشته باشد كارآموزي نمايند. در رشته هاي جديدكارشناسي شخص پذيرفته شده از كارآموزي معاف خواهد بود مگر آنكه هيات مذكور در ماده 2ترتيب ديگري را مقرر نمايد.

ماده 17 _ پذيرفته شده هنگام اخذ پروانه با حضور اكثريت اعضاي هيات مذكور در ماده 2 به ترتيب ذيل سوگند ياد نموده و سوگندنامه و صورتجلسه مربوطه را امضاء مي نمايد.

متن سوگندنامه مشاور به شرح ذيل مي باشد:

بسم الله الرحمن الرحيم

در اين موقع كه مي خواهم به شغل (مشاوره حقوقي نائل شوم

به خداوند قادر متعال سوگند يادمي كنم كه هميشه قوانين و نظامات را محترم شمرده و جز عدالت و احقاق حق منظوري نداشته و برخلاف شرافت شغلي ام اقدام و اظهاري ننمايم و احترام اشخاص مقامات قضايي اداري و همكاران و اصحاب دعوي را رعايت نموده و از اعمال نظر شخصي و كينه توزي و انتقام جويي احتراز و درامور و كارهايي كه انجام مي دهم راستي و درستي را رويه خود قرار داده و مدافع حق باشم و شرافت من وثيقه اين سوگند است كه ياد كرده و ذيل سوگندنامه را امضاء مي نمايم

متن سوگند نامه كارشناس رسمي به شرح ذيل مي باشد:

بسم الله الرحمن الرحيم

به خداوند متعال سوگند ياد مي كنم در امور كارشناسي كه به من ارجاع مي گردد خداوند متعال راحاضر و ناظر دانسته به راستي و درستي عقيده خود را اظهار نمايم و نظريات شخصي را در آن دخالت ندهم و نظر خود را نسبت به موضوع كارشناسي به طور كامل اظهار نمايم و هيچ چيز رامكتوم ندارم و بر خلاف واقع چيزي نگويم و ننويسم

ماده 18 _ پذيرفته شدگان مشاوره حقوقي منفردا يا مشتركا اقدام به تشكيل موسسه مي نمايند.دارندگان پروانه مكلف اند حداكثر ظرف مدت 6 ماه طبق مقررات مربوط به ثبت تشكيلات وموسسات غيرتجاري نسبت به ثبت موسسه اقدام نمايند در غير اين صورت مجوز باطل و بي اعتبارخواهد بود مگر آنكه هيات مذكور در ماده 2، اين مدت را حداكثر براي يك بار به مدت 6 ماه ديگرتمديد نمايد.

تبصره 1 _ ثبت موسسه در اداره ثبت اسناد و املاك شهرستاني انجام مي شود كه پروانه تاسيس موسسه براي آن محل صادر شده است

تبصره 2

_ ثبت موسسات حقوقي موكول به ارائه پروانه تاسيس از قوه قضاييه براي مدتي كه درپروانه تعيين شده است خواهد بود. تمديد ثبت تابع تمديد پروانه مي باشد.

تبصره 3 _ موسسه مشاوره حقوقي تابع ضوابط و مقررات مربوط به موسسات غيرتجاري خواهد بود.

ماده 19 _ موسسه مشاوره حقوقي بايد در محلي كه در پروانه صادره درج شده است داير شود ونمي توان عملا فعاليت آن را در محل ديگري متمركز نمود. در غير اين صورت پروانه صادره ابطال مي گردد مگر اينكه در خصوص تغيير محل قبلا موافقت هيات مذكور در ماده 2 كسب شده باشد.

تبصره _ مفاد اين ماده مانع از حضور شخص مشاور حقوقي در محاكم يا ساير مراجع شهرهاي ديگر به عنوان وكيل نمي باشد.

ماده 20 _ دارندگان پروانه فقط مجاز به تشكيل يك موسسه مي باشند. ايجاد شعب و موسسات فرعي ممنوع و مستوجب تعقيب و تعطيلي موسسه و تمام شعب آن خواهد بود.

ماده 21 _ وظايف و تكاليف و مسئوليتهاي مشاورين حقوقي و كارشناسان موضوع اين آيين نامه همان است كه در قوانين و مقررات و آيين نامه هاي مربوط به وكلاي دادگستري و كارشناسان رسمي مقرر است

ماده 22 _ مشاوران حقوقي موضوع اين آيين نامه پس از اخذ پروانه به مدت دو سال مشاورحقوقي پايه 2 محسوب مي شوند و تنها حق شركت در محاكم كيفري كه به جرائم مستوجب تعزيررسيدگي مي كنند و نيز در محاكم حقوقي كه به دعاوي با خواسته كمتر از صد ميليون ريال يا خواسته غيرمالي رسيدگي مي كنند را دارند.پس از انقضاي اين مدت و به شرط نداشتن تخلف پروانه مشاوربه پايه (1) ارتقا مي يابد. دارندگان پروانه پايه (1) حق شركت در كليه محاكم اعم از حقوقي كيفري و غيره را

دارند.

تبصره 1 _ اعمال مفاد اين ماده مانع از حق ارائه مشاوره حقوقي از سوي مشاور در كليه پرونده هانمي باشد.

تبصره 2 _ قبول شدگان در آزمون و مصاحبه مشاوره حقوقي بايد قبل از اخذ پروانه متعهد شوندكه حسب ارجاع هيات موضوع ماده 2 اين آيين نامه ارائه خدمات و مشاوره حقوقي از سوي آنان به متهمان شاكيان و اصحاب دعوايي كه امكانات مالي لازم را براي استخدام وكيل ندارند با نرخهاي كمتر و شرايط سهل خواستار شود.

تبصره 3 _ آن دسته از مشاوران حقوقي كه داراي مدرك تحصيلي كارشناسي ارشد به بالامي باشند مي توانند درخواست صدور پروانه تخصصي در رشته اي كه در آن رشته مدرك تحصيلي خود را اخذ كرده اند بنمايند. در چنين صورتي حق الوكاله و حق المشاوره آنها در پرونده هاي مرتبط بارشته تخصصي آنان 25 درصد بيش از مبالغ مذكور در ماده 23 خواهد بود.

ماده 23 _ حق الوكاله مشاورين و حق الزحمه كارشناسان حداكثر تا 60% تعرفه وكلاي پايه يك دادگستري و كارشناسان رسمي حسب مورد خواهد بود. ميزان حق المشاوره توسط هيات موضوع ماده 2 همه ساله تعيين خواهد شد.

ماده 24 _ موارد تخلف مشاورين حقوقي و كارشناسان موضوع اين آيين نامه حسب مورد همان است كه در مورد وكلا و كارشناسان رسمي دادگستري در ساير قوانين و مقررات مقرر گرديده است تنبيهات انتظامي اين افراد عبارت است از توبيخ كتبي بدون درج در پرونده توبيخ كتبي با درج درپرونده عدم تمديد پروانه مشاوره حقوقي يا كارشناسي به طور موقت و لغو يا عدم تمديد پروانه مشاوره حقوقي يا كارشناسي به طور دائم

تبصره _ مرجع اعمال اين تنبيهات هيات موضوع ماده 2 آيين نامه خواهد بود.

قانون استفاده بعضي از دستگاهها از نماينده حقوقي در مراجع قضايي (مصوب 7/3/1374)

ماده واحده _ به موجب اين قانون بنياد

شهيد انقلاب اسلامي بنياد پانزده خرداد، كميته امدادامام خميني بنياد مستضعفان جانبازان انقلاب اسلامي ستاد رسيدگي به امور آزادگان شهرداريها،بانكها و دانشگاههاي غير دولتي مي توانند نماينده حقوقي خود را جهت طرح دعوا يا دفاع از دعاوي مربوط در مراجع قضايي معرفي نمايند.

1 _ مورخ 30/6/1376 عبارت زير به اين ماده واحده اضافه شد:

«و شركتهاي دولتي و موسسات انتفاعي وابسته به دولت از جمله شركتهاي دولتي و موسسات انتفاعي وابسته به دولت كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است و موسسات و نهادهاي عمومي غير دولتي »

از قانون مالياتهاي مستقيم (مصوب اسفند 1366). (ماده 103 + 3 تبصره )

ماده 103 _ وكلا دادگستري و كساني كه در محاكم اختصاصي وكالت مي كنند مكلفند در وكالتنامه هاي خود رقم حق الوكاله ها را قيد نمايند و معادل پنج درصد آن بابت علي الحساب مالياتي روي وكالتنامه تمبر الصاق و ابطال نمايند كه در هر حال مبلغ تمبر، حسب مورد نبايد كمتر از ميزان مقرر در زير باشد:

الف _ در دعاوي و اموري كه خواسته آنها مالي است پنج درصد حق الوكاله مقرر در تعرفه براي هر مرحله

ب _ در مواردي كه موضوع وكالت مالي نباشد يا تعيين بهاي خواسته قانونا لازم نيست و همچنين در دعاوي كيفري كه تعيين حق الوكاله به نظر دادگاه است پنج درصد حداقل حق الوكاله مقرر در آئين نامه حق الوكاله براي هر مرحله

ج _ در دعاوي كيفري نسبت به مورد ادعاي خصوصي كه مالي باشد، برطبق مفاد حكم بند الف اين ماده

د _ در مورد دعاوي و اختلافات مالي كه در مراجع اختصاصي غيرقضايي رسيدگي و حل و فصل مي شود و براي حق الوكاله آنها تعرفه خاصي مقرر نشده است از قبيل اختلافات مالياتي و عوارض توسعه معابر شهرداري و نظاير

آنها، ميزان حق الوكاله صرفا از لحاظ مالياتي به شرح زير:

تا يك ميليون ريال مابه الاختلاف پنج درصد تا سه ميليون ريال مابه الاختلاف چهاردرصدنسبت به مازاد يك ميليون ريال از سه ميليون ريال مابه لاختلاف به بالا سه درصد نسبت به مازاد سه ميليون ريال منظور مي شود و معادل پنج درصد آن تمبر باطل خواهد شد.

مفاد اين بند درباره اشخاصي كه وكالتا در مرجع مذكور در اين بند اقدام مي نمايند (ولو اينكه وكيل دادگستري نباشند) نيز جاري است جز در مورد كارمندان مودي يا پدر _ مادر _ برادر _ خواهر _ پسر _ دختر _ نواده و همسر مودي

تبصره 1 _ در هر مورد كه طبق مفاد اين ماده عمل نشده باشد وكالت وكيل با رعايت قانون مقررات قانون آئين دادرسي مدني در هيچ يك از دادگاهها و مراجع مزبور قابل قبول نخواهد بود مگردر مورد وكالتهاي مرجوعه از طرف وزارتخانه ها و موسسات دولتي و شركتهاي دولتي و شهرداريهاو موسسات وابسته به دولت و شهرداريها كه محتاج به ابطال تمبر روي وكالتنامه نمي باشند.

تبصره 2 _ وزارتخانه ها و موسسات دولتي و شركتهاي دولتي و شهرداريها و موسسات وابسته به دولت و شهرداريها مكلفند از وجوهي كه بابت حق الوكاله به وكلا پرداخت مي كنند پنج درصد آن را كسر و بابت علي الحساب مالياتي وكيل ظرف ده روز به حوزه مالياتي محل پرداخت نمايند.

تبصره 3 _ درصورتي كه پس از ابطال تمبر، تعقيب دعوي به وكيل ديگري واگذار شود، وكيل جديد مكلف به ابطال تمبر روي وكالتنامه مربوطه نخواهد بود.

تبصره 4 _ در مواردي كه دادگاهها حق الوكاله يا خسارت حق الوكاله را بيشتر يا كمتر از مبلغي كه ماخذ ابطال تمبر روي وكالتنامه قرار گرفته

است تعيين نمايند، مديران دفتر دادگاهها مكلفند ميزان مورد حكم قطعي را به حوزه مالياتي مربوطه اطلاع دهند تا مابه التفاوت مورد محاسبه قرار گيرد.

ماده 188 _ متصديان فروش و ابطال تمبر براساس مقررات اين قانون به ميزان مقرر در روي هروكالتنامه تمبر باطل و ميزان آن را در دفتري كه اختصاصا جهت تمبر مصرفي بايد وسيله هر يك ازوكلا نگهداري شود ثبت و گواهي نمايند. دفتر مزبور بايد در موقع رسيدگي به حساب مالياتي وكيل به دفتر مميزي ارائه شود وگرنه از موجبات عدم قبول دفتر وكيل از نظر مالياتي خواهد بود.

تجويز دادرسي غيابي در امور جنايي (مصوب 2/3/1339)

ماده واحده _ در امور جنايي هر گاه متهم متواري بوده و احضار و جلب او براي تعيين وكيل يا انجام ساير تشريفات راجع به تشكيل جلسه مقدماتي يا دادرسي مقدور نباشد و دادگاه حضور متهم را براي دادرسي ضروري تشخيص ندهد، دادگاه اقدام به تعيين وكيل و تشكيل جلسه مقدماتي نموده و در غياب متهم اقدام به دادرسي خواهد نمود مگر آنكه دادستان رسيدگي حضوري را ممكن دانسته و از دادگاه تقاضاي اعاده پرونده را به منظور احضار و جلب متهم بنمايد. در رسيدگي غيابي به دادخواست مدعي خصوصي نمي توان رسيدگي نمود.

قانون نحوه اصلاح كانونهاي وكلاء دادگستري جمهوري اسلامي ايران (مصوب 16/7/1370)

ماده 1 _ به منظور اصلاح كانونهاي وكلا دادگستري جمهوري اسلامي ايران هيات بازسازي كانونهاي وكلا مركب از شش نفر از وكلا دادگستري و سه نفر از قضات شاغل به انتخاب رئيس قوه قضائيه براي مدت يك سال تعيين مي شوند كه مامور اجراي اين قانون مي باشند. به منظور تسريع در رسيدگي هيات متشكل از سه شعبه مستقل هر يك با عضويت دو نفر وكيل و يك نفر قاضي خواهد بود. رئيس شعبه اول رياست اداري بر شعب سه گانه را دارد.

تبصره 1 _ هيات مزبور آيين نامه نحوه رسيدگي و تشكيل جلسات و صدور راي را ظرف يك ماه تهيه و به تصويب رئيس قوه قضاييه خواهند رساند.

تبصره 2 _ تا پايان مهلت اجراي اين قانون انتخابات هيات مديره كانونهاي وكلا متوقف وبلافاصله پس از آن برگزار خواهد شد.

ماده 2 _ كليه وزارتخانه ها، سازمانها، ارگانها و دستگاههاي عمومي كشور موظفند در ارائه اطلاعات مورد درخواست در مهلتي كه از طرف هيات تعيين مي شود، همكاري نمايند.

ماده 3 _ وكلا مي توانند هنگام رسيدگي در شعبه حضور يابند و از خود دفاع

كرده يا لايحه ارسال دارند.

ماده 4 _ موارد رد دادرس در مورد اين قانون لازم الاجراست و در صورت وجود موارد رد، پرونده وكيل مربوطه به شعب ديگر هيات احاله مي گردد.

ماده 5 _ شعب رسيدگي كننده در موارد زير حكم به انفصال دائم از وكالت دادگستري مي دهند:

الف _ شاغلين مشاغل زير در رژيم سابق

1 _ وزرا رژيم قبل و معاونين آنها، نمايندگان مجلس شوراي ملي و سنا بعد از خرداد 1342،سفرا و استانداران بعد از خرداد 1342 و مجلس موسسان سابق

2 _ مامورين و منابع ساواك منحله

3 _ دبيران حزب منحله رستاخيز در سطح شهرستان استان و همچنين مقامات بالاتر حزب

4 _ عضويت در تشكيلات فراماسونري و سازمانهاي وابسته به آن و عوامل صهيونيسم

5 _ افرادي كه از امكانات كانون وكلا براي پيشبرد اهداف حزب رستاخيز و رژيم گذشته استفاده كرده اند.

ب _ كساني كه به اتهام يكي از جرائم زير محكوميت قطعي يافته اند:

1 _ افرادي كه عليه جمهوري اسلامي قيام يا فعاليت موثر به نفع گروههاي غير قانوني كرده اند.

2 _ عضويت در سازمانهاي جاسوسي به نفع بيگانگان قبل يا بعد از انقلاب اسلامي

3 _ همكاري با قواي نظامي بيگانه عليه جمهوري اسلامي يا افشاء اسرار و اسناد سري كشور.

4 _ قاچاق ، ارتشا، اختلاس كلاهبرداري سرقت جعل جرائم منافي عفت و شرب خمر.

ج _ كساني كه مشمول يكي از موارد ذيل هستند:

1 _ اشتهار به فساد اخلاق .

2 _ اعتياد به مشروبات الكلي و مواد مخدر.

3 _ ارتكاب اعمال و رفتار خلاف شرافت و حيثيت و شئون شغل وكالت

4 _ عضويت در فرق ضاله يا عضويت در

سازمانهايي كه مرامنامه آن مبتني بر نفي اديان الهي باشد.

5 _ بقاء مستمر بر عضويت و هواداري تشكيلاتي از گروههاي غير قانوني پس از اعلام غيرقانوني بودن آنها.

ماده 6 _ آرا شعب كه مبني بر انفصال وكيل باشد ظرف ده روز قابل تجديد نظر خواهي محكوم عليه در دادگاه عالي انتظامي قضات است و تا صدور راي در دادگاه مزبور به هر حال وكيل محكوم عليه ممنوع الوكاله خواهد بود.

تبصره _ دادگاه عالي انتظامي قضات طبق اين قانون و خارج از نوبت ظرف سه ماه به تقاضاهاي تجديد نظر رسيدگي و راي قطعي صادر مي نمايد.

ماده 7 _ اين قانون از تاريخ 16/7/1370 لازم الاجرا خواهد بود.

لايحه قانوني راجع به تصفيه و پاكسازي در كانون وكلاي دادگستري

ماده واحده

به شوراي سرپرستي وزارت دادگستري اجازه داده مي شود به منظور تصفيه و پاكسازي در كانون وكلا هياتي مركب از پنج نفر از وكلاي دادگستري براي تصويب به شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران پيشنهاد كند و تا تصفيه كامل در كانون وكلاي دادگستري ، انتخابات هيئت مديره جديد برگزارنمي شود و هيئت مديره فعلي كانون وكلاي دادگستري كماكان اختيارات قانوني خود را خواهدداشت

تبصره 1 _ مدت اختيار اين هيات از تاريخ شروع به كار 6 ماه خواهد بود. ساير قوانين مغاير اين قانون ملغي است

تبصره 2 _ جرايم و تخلفاتي كه معيار پاكسازي است همان است كه در لايحه پاكسازي كارمندان دولت مصوب شوراي انقلاب

قانون حمايت قضايي از كاركنان دولت و پرسنل نيروهاي مسلح (مصوب 29/7/76). (ماده واحده در تبصره)

ماده واحده

تمام وزارتخانه ها، شركت ها، موسسات و سازمان هاي دولتي و دستگاه هايي كه شمول قانون برآنها مستلزم ذكر نام است همچنين نيروهاي مسلح (نظامي و انتظامي مكلفند بنا به درخواست كاركنان خود در زمان حيات و يا وراث درجه اول آنان پس از فوت در دعواهايي كه از انجام وظيفه آنان ناشي مي شود يا به نحوي با وظايف ايشان مرتبط است با استفاده از كارشناسان حقوقي شاغل به آنان خدمات حقوقي ارائه كنند.

تبصره 1: مقررات اين قانون شامل كاركناني كه دستگاه هاي دولتي از آنان شاكي باشندنخواهدشد.

تبصره 2: كارشناسان حقوقي موضوع اين قانون بايد داراي حداقل مدرك كارشناسي و رشته حقوق قضايي و در موارد ياد شده بدون الزام به دريافت پروانه و ارائه پروانه وكالت و با الزام به رعايت بخشي از مقررات راجع به وظايف و تكاليف وكلاي دادگستري كه در آئين نامه اجرايي اين قانون مشخص مي شود با درخواست اشخاص مذكور در ماده واحده حسب مورد در تمامي مراحل دادرسي به عنوان وكيل شركت كنند.

تبصره 3: آئين نامه

اجرايي اين قانون توسط وزارت دادگستري با همكاري وزارت دفاع وپشتيباني نيروهاي مسلح و سازمان اداري و استخدامي كشور ظرف مدت سه ماه تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.

قانون تشكيل صندوق حمايت وكلاء و كارگشايان دادگستري (مصوب 29 دي ماه 55) . (م 1 تا م 18)

ماده 1 _ وكلا و كارگشايان دادگستري طبق مقررات اين قانون از طريق بيمه اجباري در برابر اثرات ناشي از پيري و از كار افتادگي و فوت حمايت ميشوند.

تبصره _ وكلا و كارگشاياني كه مشمول مقررات قانون استخدام كشوري يا قانون استخدام نيروهاي مسلح يا قانون تامين اجتماعي يا مقررات بازنشستگي ديگري هستند از شمول مقررات حمايتي اين قانون مستثني ميباشند.

ماده 2 _ براي اجراي اين قانون صندوق حمايت وكلا و كارگشايان دادگستري كه در اين قانون صندوق ناميده مي شود تشكيل مي گردد.

ماده 3 _ صندوق داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي است و از پرداخت ماليات و عوارض معاف ميباشد.

ماده 4 _ اساسنامه صندوق از طرف كانون وكلاي دادگستري مركز با مشاركت نماينده يا جلب نظر كانونهاي ديگر تهيه و پس از تاييد وزارت دادگستري و وزارت بهداري و بهزيستي و تصويب شوراي عالي تامين اجتماعي به موقع اجرا گذاشته مي شود.

ماده 5 _ منابع مالي صندوق به شرح زير است :

1 _ حق بيمه اي كه مشمولين اين قانون مستقيما به صندوق مي پردازند.

2 _ وجوهي كه كانونهاي وكلا به صندوق مي پردازند.

3 _ سود حاصل از درآمد وجوه صندوق

4 _ كمكها و هدايايي كه از طرف اشخاص حقيقي يا حقوقي به صندوق داده مي شود.

ماده 6 _ كليه دارايي و تعهدات صندوق تعاون وكلاي دادگستري به صندوق منتقل مي شود.

ماده 7 _ وجوه مذكور در تبصره 79 قانون بودجه اصلاحي سال 1352 و بودجه

سال 1353 كل كشور همچنين كسور بازنشستگي قضات و كارمنداني كه قبل از بازنشستگي مستعفي شده يا بشوندو پروانه وكالت گرفته يا بگيرند بايد به صندوق واريز شود.

ماده 8 _ (اصلاحي 75) نرخ و ترتيب پرداخت حق بيمه از طرف بيمه شده و كانون وكلا وشرايط استفاده از مزايا و ميزان و نحوه بهره برداري از وجوه صندوق طبق آيين نامه اي است كه به وسيله وزارت دادگستري تهيه و به تصويب هيئت وزيران خواهد رسيد.

تبصره _ وكلاي دادگستري و كارگشايان مكلفند معادل نصف آنچه كه بابت ماليات طبق قانون مالياتهاي مستقيم تمبر به وكالتنامه الصاق مي كنند همچنين معادل نصف ماليات وجوهي كه به عنوان حق المشاوره و حق الوكاله به طور مقطوع دريافت مي دارند به صندوق حمايت وكلا وكارگشايان دادگستري پرداخت نمايند.

ماده 9 _ از تاريخ اجراي اين قانون وجوه موضوع مواد 3 و 4 قانون تشكيل صندوق تعاون وكلا(مصوب سال 1350) به كانون وكلاي مربوط پرداخت ميشود.

ماده 10 _ دولت به پيشنهاد وزارت دادگستري هر سال مبلغي بابت حق الوكاله هاي تسخيري و معاضدتي در بودجه كل كشور پيش بيني و به كانونهاي وكلا خواهد پرداخت

ماده 11 _ تجديد پروانه سالانه وكلا و كارگشايان مشمول اين قانون موكول به ارائه مفاصاحساب پرداخت حق بيمه مي باشد.

ماده 12 _ وكلا و كارگشاياني كه طبق مقررات مربوط تقاضاي بازنشستگي مي كنند مكلفند تمام حق بيمه سنوات گذشته خود را به ترتيبي كه در آيين نامه موضوع ماده 8 اين قانون تعيين خواهد شدبپردازند.

ماده 13 _ سوابق خدمت رسمي قضات و كارمندان دولت و مدت نمايندگي مجلسين سنا وشوراي ملي و مدت خدمت وظيفه كساني كه مشمول مقررات اين قانون قرار مي گيرند از لحاظ بازنشستگي به شرط

پرداخت تمام حق بيمه سنوات مذكور با احتساب وجوه پرداختي بابت بازنشستگي متقاضي كه به صندوق واريز شده است جز سابقه وكالت محسوب خواهد شد.

تبصره _ وكالتهايي كه قبل از صدور حكم بازنشستگي به وكلاي بازنشسته داده شده و محاكمات آن در جريان رسيدگي است به قوت خود باقي و تعقيب دعاوي مذكور تا مرحله نهايي از طرف وكلاي بازنشسته بلامانع است

ماده 15 _ وكلا و كارگشايان دادگستري ميتوانند با رعايت ماده 14 در صورت داشتن 30 سال سابقه وكالت و يا دارا بودن حداقل ده سال سابقه وكالت و شصت سال سن و پرداخت حق بيمه به ترتيب مقرر در آيين نامه تقاضاي بازنشستگي نمايند.

تبصره _ مدت كارآموزي وكلاي دادگستري جز مدت سي سال مذكور در ماده فوق الذكر محسوب مي گردد و از تاريخ اجراي اين قانون پروانه كارآموزي وكالت دادگستري براي حوزه قضايي استان مركز فقط به كساني داده مي شود كه سن آنها از چهل سال تمام بيشتر نباشد و براي سايرحوزه هاي قضايي پروانه كارآموزي به كسانيداده مي شود كه سن از پنجاه سال تمام بيشتر نباشد وچنين پروانه هايي قابل انتقال به حوزه قضايي استان مركز نميباشد.

ماده 16 _ وجوهي كه از طرف وكلاي دادگستري و كارگشايان به حساب تعاوني آنها به صندوق تعاون وكلاي دادگستري پرداخت شده است همچنين وجوه موضوع ماده 7 اين قانون بابت حق بيمه آنها كه بايد راسا به صندوق بپردازد محاسبه خواهد شد.

ماده 17 _ هر گونه برداشت يا تصرف غير قانوني از وجوه يا اموال صندوق در حكم اختلاس ياتصرف غير قانوني در اموال دولت است

ماده 18 _ از تاريخ اجراي اين قانون مواد 1 و 2 قانون تشكيل

صندوق تعاون وكلا و آن قسمت از قوانين و مقررات ديگري كه در مقام اجرا با اين قانون مغاير است لغو ميشود.

قانون اجازه پرداخت 50 درصد از حق الوكاله هاي وصولي نمايندگان قضايي و كارمندان موثر در پيشرفت دعاوي

ماده واحده _ به وزارت دارايي اجازه داده مي شود نسبت به دعاوي كه دولت در محاكم قضايي محكوم له واقع و طرف به پرداخت خسارت حق الوكاله در حق دولت محكوم مي گردد سي درصد ازحق الوكاله وصولي مورد حكم را به نماينده قضايي ذي مدخل مشروط بر اينكه كارمند وزارتخانه مربوطه بوده و دادرسي بدون دخالت وكيل انجام گرفته باشد و بيست درصد آن را به تشخيص وزارتخانه مربوطه به كارمنداني كه در پيشرفت دادرسي موثر شناخته مي شوند پرداخت نمايد و درهر صورت ميزان پرداختي در هر دعوي نبايد در مورد نماينده قضايي از چهار ماه حقوق و در مورد ساير كارمندان از دو ماه حقوق تجاوز نمايد.

تبصره _ نماينده قضايي در صورتي مجاز به اقامه دعوي يا دفاع از آن است كه از طرف وزارتخانه مربوطه مجاز به اقدام باشد.

قانون تشكيل صندوق تعاون وكلاء و تأمين هزينه هاي كانون وكلاي دادگستري (مصوب 14 ارديبهشت ماه 1350). (

مواد 1 و 2 _ به موجب ماده 18 قانون تشكيل صندوق حمايت وكلا لغو گرديد.

ماده 3 _ وكلاي دادگستري و كارگشايان مركز و استانها بايد هر سال مبلغي به عنوان عضويت به كانون وكلا دادگستري حوزه خود بپردازند.

ماده 4 _ هر يك از وكلاي دادگستري و كارگشايان بايد هنگام پرداخت حق تعاون مذكور در ماده 2 اين قانون مبلغي هم معادل نصف آن پرداخت نمايند. وجوه حاصل از اجراي اين ماده و ماده 3 به مصرف تامين هزينه هاي كانون وكلاي دادگستري مربوط خواهد رسيد.

ماده 5 _ كليه وزارتخانه ها و سازمانهاي دولتي و موسسات وابسته به دولت و شهرداري ها و بانكها و شركتهاي وابسته به آنها مكلفند موقع كسر ماليات و ابطال تمبر مالياتي وجوه مندرج درمواد 2 و 4 را وصول كنند و هر ماه به كانون وكلا حوزه

مربوط ارسال دارند.

ماده 6 _ صدور پروانه وكلاي دادگستري و كارگشايان و ثبت تمديد مدت اعتبار آن موكول به پرداخت وجوه مذكور در اين قانون است و هيچ وكيلي قبل از تمديد مدت اعتبار پروانه خود حق وكالت ندارد.

ماده 7 _ نحوه تشكيل و اداره صندوق تعاون و مصرف وجوه آن و همچنين تعيين ميزان و طرز وصول حق عضويت سالانه و شرايط معافيت از آن به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه از طرف هيات مديره كانون وكلاي دادگستري مركز تهيه مي شود و پس از تصويب وزير دادگستري قابل اجرا است

قانون اجازه وكالت دادگستري به افسران قضائي ليسانسيه حقوق بازنشسته نيروهاي مسلح. (ماده واحده + 4 بند)

ماده واحده _ افسران نيروهاي مسلح كه واجد شرايط زير باشند پس از بازنشستگي با رعايت مقررات ماده 10 قانون استقلال كانون وكلا مصوب اسفند ماه 1333 مي توانند بدون طي كارآموزي به كار وكالت بپردازند و كانون وكلاي دادگستري به اين قبيل افسران پروانه وكالت درجه يك اعطا خواهد كرد.

الف _ دارا بودن حداقل دانشنامه در رشته حقوق .

ب _ دارا بودن حداقل پنج سال سابقه خدمت متوالي و يا هشت سال خدمت متناوب در مشاغل سازماني قضائي زير:

1 _ رئيس و عضو دادگاه عالي انتظامي و دادستان و داديار دادسراي انتظامي قضات ارتش

2 _ دادستان ارتش و معاون او.

3 _ رئيس و عضو دادگاههاي نظامي

4 _ دادستان داديار و بازپرس و معاون بازپرس نظامي

مصوبه مجمع تشخيص مصلحت نظام در خصوص «انتخاب وكيل توسط اصحاب دعوي

ماده واحده _ اصحاب دعوي حق انتخاب وكيل دارند و كليه دادگاههايي كه به موجب قانون تشكيل مي شوند مكلف به پذيرش وكيل مي باشند.

تبصره 1 _ اصحاب دعوي در دادگاه ويژه روحانيت نيز حق انتخاب وكيل دارند، دادگاه تعدادي از روحانيون صالح را به عنوان وكيل مشخص مي كند تا از ميان آنان به انتخاب متهم وكيل انتخاب گردد.

تبصره 2 _ هرگاه به تشخيص ديوان عالي كشور، محكمه اي حق وكيل گرفتن را از متهم سلب نمايد،حكم صادره فاقد اعتبار قانوني بوده و براي بار اول موجب مجازات انتظامي درجه سه و براي مرتبه دوم موجب انفصال از شغل قضايي مي باشد.

تبصره 3 _ وكيل در موضوع دفاع از احترام و تامينات شاغلين شغل قضا، برخوردار مي باشد.

موضوع «انتخاب وكيل توسط اصحاب دعوي كه در تاريخ يازدهم دي ماه يكهزار و سيصد و شصت ونه به تصويب مجلس شوراي اسلامي رسيده و مورد

اختلاف مجلس و شوراي نگهبان قرار گرفته دراجراي اصل يكصد و دوازدهم قانون اساسي در جلسه روز پنجشنبه مورخ يازدهم مهر ماه يك هزار وسيصد و هفتاد به شرح فوق به تصويب نهايي مجمع تشخيص مصلحت نظام رسيده است

قانون راجع به ليسانسيه هاي حقوق و وكلاء (مصوبه اول و نهم مرداد 1309)

ماده 1 _ اشخاصي كه داراي ديپلم ليسانس حقوق از مدارس داخله يا خارجه بوده و واجد شرط اول از ماده اول قانون استخدام قضات باشند ممكن است به خدمت قضائي قبول شده و يا تحصيل جواز وكالت نمايند اين اشخاص در صورتي كه محل ماموريت آنها در خارج از مركز باشد با رتبه 2قضائي و هرگاه در مركز باشد با رتبه يك قضايي استخدام خواهند شد. رتبه 2 درصورتي براي اشخاص فوق باقي خواهد ماند كه يكسال در خارج از مركز اشتغال به خدمت داشته باشند.

ماده 2 _ در هر حوزه صلح يا بدايتي كه به قدر لزوم وكلا مجاز در آنجا مقيم نباشد وزارت عدليه مي تواند مطابق نظام نامه مخصوص از داوطلبان شغل وكالت امتحان نموده اجازه وكالت بدهد. اين قبيل اشخاص فقط در نقاطي كه مطابق نظام نامه مذكور در فوق معين مي شوند حق وكالت خواهندداشت

ماده 3 _ اين قانون از اول شهريور ماه 1309 به موقع اجرا گذارده خواهد شد.

وكالت در قانون اساسي

_ اصل 35 قانون اساسي

در همه دادگاهها طرفين دعوي حق دارند براي خود وكيل انتخاب نمايند و اگر توانايي انتخاب وكيل را نداشته باشند بايد براي آنها امكانات تعيين وكيل فراهم گردد.

2 _ اصل 141 قانون اساسي

رئيس جمهور و معاونان رئيس جمهور و وزيران و كارمندان دولت نمي توانند بيش از يك شغل دولتي داشته باشند و داشتن هر نوع شغل ديگر در موسساتي كه تمام يا قسمتي از سرمايه آن متعلق به دولت يا موسسات عمومي است و نمايندگي مجلس شوراي اسلامي و وكالت دادگستري و مشاوره حقوقي و نيز رياست و مديريت عامل يا عضويت در هيات مديره انواع مختلف شركت هاي خصوصي جز شركت هاي تعاوني ادارات

و موسسات براي آنان ممنوع است سمت هاي آموزشي در دانشگاهها و موسسات تحقيقاتي از اين حكم مستثني است

قانون راجع به كارشناسان رسمي مصوب 81 (م 1 تا م 41)

ماده 1 _ در حوزه هايي كه وزارت دادگستري اعلام مي كند هر وقت رجوع به كارشناسي لازم باشد دادگاهها و پاركه هاي و هر مقام رسمي ديگر بايد منحصرا از بين كارشناسان رسمي انتخاب كند.

تبصره _ در هر مورد كه تعيين كارشناس مطابق قانون با اصحاب دعوي است طرفين در صورت تراضي مي توانند از غير كارشناسان رسمي انتخاب نمايند.

ماده 2 _ اين ماده و ماده 3 با توجه به ماده 10 لايحه قانوني مربوط به استقلال كانون كارشناسان رسمي مصوب 1358 منسوخ است

ماده 4 _ كارشناساني كه تحت تعقيب جزايي براي جرائم مذكور در شق از ماده 2 قرار بگيرند از شغل كارشناسي رسمي معلق مي شوند. مقصود از تعقيب جزايي صدور ادعانامه است

ماده 5 _ اين ماده و ماده ششم به لحاظ مغايرت با لايحه قانوني مربوط به استقلال كانون كارشناسان رسمي طبق ماده 30 آن لايحه منسوخ است

ماده 7 _ كارشناساني كه سوگند ياد كرده اند براي تجديد پروانه در سنوات بعد از ياد كردن سوگند معاف خواهد بود.

ماده 8 _ كارشناس رسمي بايد وظايف مرجوعه را در اسرع اوقات انجام داده و به هيچ وسيله و عنوان اظهار عقيده خود را به تاخير نيندازد.

ماده 9 _ در صورتي كه كارشناس در عقيده خود اشتباه نموده و اين اشتباه در اثر مسامحه به عمل آمده باشد متخلف به سه ماه تا دو سال محروميت از كارشناسي رسمي محكوم خواهد شد. اين محكوميت انتظامي مانع از تعقيب حقوقي نخواهد بود.

ماده 10 _ كارشناس رسمي مكلف است در موقعي كه مقام صلاحيتدار معين مي كند در

جلسه دادرسي يا محلي كه مقرر شده حاضر شود مگر اين كه عذر موجهي داشته از قبيل فوت يكي از اقرباي نسبي ياسببي تا درجه دوم از طبقه سوم و همچنين در موقعي كه موانع خارجي غيرقابل رفع كه اراده او در آنها مدخليت نداشته مانع از حركت او باشد و در صورت امكان بايد عذر خود را قبلا به اطلاع دادگاه يا مقام صلاحيت دار ديگر برساند.

ماده 11 _ در صورتي كه كارشناس در دو يا چند مقام صلاحيت دار احضار شده و جمع بين اوقات ممكن نباشد بايد حضور در ديوان جزا و ديوان جنايي را مقدم بدارد و در مورد ساير مقامات نزد مقامي كه وقت آن زودتر ابلاغ شده حاضر شود در اين صورت كارشناس مكلف است نسخه ثاني اخطار يا گواهي دفتر را به لايحه اي كه براي اعتذار به مقام بعدي مي فرستد ضميمه نمايد والا غايب متخلف محسوب خواهد شد.

ماده 12 _ كارشناس مكلف است اسراري را كه در اثر انجام شغل خود مطلع شده است حفظ نمايد، درصورت تخلف علاوه بر مجازات انتظامي به شش ماه تا دو سال حبس تاديبي محكوم خواهد شد.

ماده 13 _ كارشناس هنگام مراجعه مقام صلاحيتدار اگر جهت ردي موجود باشد مكلف است آن را به آن مقام اظهار دارد و تشخيص كفايت يا عدم كفايت جهت رد با مقام ارجاع كننده است جهات رد كارشناس همان جهات رد حاكم است

ماده 14 _ دريافت هر وجه يا مالي از اشخاص ذي نفع غير از آنچه كه دادگاه معين مي كند و يا آيين نامه وزارت دادگستري مقرر مي نمايد ممنوع است و متخلف به مجازات مرتشي محكوم خواهد شد.

ماده 15 _ كارشناس نمي تواند از

قبول كاري كه به او رجوع شده خودداري نمايد.

ماده 16 _ كارشناس بايد در گزارشهايي كه مي دهد نزاكت را مراعات نمايد.

ماده 17 _ كارشناس رسمي بايد داراي دفتر منظمي بوده و نامه هايي كه راجع به كارشناسي است در آنجابايگاني نمايد.

ماده 18 _ در كليه مواردي كه تاديه دستمزد كارشناس كلا يا بعضا به عهده معسر است كارشناس رسمي بايد نسبت به معسر موقتا به طور مجاني رسيدگي و اظهار عقيده نمايد و نيز نسبت به دعاوي كه مدعي به آن كمتر از يكهزار ريال است در صورتي كه دادگاه يا مقامي كه تعيين كارشناس نموده نظر به عدم اهميت موضوع رسيدگي مجاني را مقتضي بداند هريك از كارشناسان رسمي مكلفند اين گونه ارجاعات دادگاه يا مقام صلاحيتدار ديگر را كه تعداد آن نسبت به هريك نبايد در سال از سه تجاوز كند بدون مطالبه حق الزحمه رسيدگي كرده اظهار عقيده نمايند.

ماده 19 _ مرجع تعقيب كارشناس اداره فني وزارت دادگستري است و مطابق آيين نامه وزارت دادگستري دادرسي خواهدشد.

ماده 20 _ وزير دادگستري مي تواند همين قدر كه از سو رفتار و اخلاق كارشناس رسمي مطلع شد امربه تعقيب انتظامي او داده و در موردي كه اشتغال به كارشناسي او منافي با حيثيت كارشناسان رسمي بايد او را از شغل كارشناس رسمي معلق نمايد.

ماده 21 _ مجازاتهاي انتظامي كارشناسان رسمي به قرار زير است

1 _ توبيخ شفاهي

2 _ توبيخ كتبي با درج در پرونده

3 _ جريمه نقدي از 100 تا 1000 ريال

4 _ توبيخ با درج در مجله رسمي

5 _ ممنوعيت موقت از سه ماه تا دو سال

6 _ محروميت دائم از شغل كارشناسي

ماده 22 _

مرور زمان نسبت به تعقيب انتظامي كارشناس دو سال از تاريخ وقوع تخلف و يا آخرين تعقيب انتظامي است

ماده 23 _ كارشناسي كه بعد از قبول كارشناسي در انجام كارشناسي مسامحه كرده و دستور مقامي كه كارشناسي را به او رجوع نموده رعايت نكرده يا دعوت آن مقام را براي اداي توضيحات اجابت ننموده يا توضيحاتي را كه خواسته شده نداده يا نقص كارشناسي را رفع ننموده يا از اظهارعقيده يا از امضاي نظري كه اظهار كرده امتناع نموده يا در مهلت بدوي يا تمديدي عقيده خود را نرسانده يا بدون عذر موجه استعفا نموده يا در مجلس كارشناسان براي رسيدگي و اظهار عقيده حاضر نشده است مستحق حق الزحمه نيست و دادگاه پس از اخطار به او كه اگر بخواهد در مقام مدافعه برآيد نظر به اهميت تخلف او رابه تاديه جريمه نقدي از يكصد الي پانصد ريال محكوم مي نمايد و اين گونه جرائم در صندوق دادگستري كه در اين مورد عنوان صندوق جرائم را خواهد داشت جمع آوري شده و به تصويب وزارت دادگستري به مصرفي كه معين مي شود مي رسد.

ماده 24 _ هرگاه كارشناسي در وقت مقرر حاضر شود و به واسطه تخلف يكي از صاحبان كار از حضوردر وقت مقرر يا عدم تهيه وسايل كار اجراي كارشناسي به تعويق افتد جبران تضييع وقت كارشناس وهزينه اي كه كرده باشد به عهده طرف متخلف است و دادگاه حقي را كه در مقابل تضييع وقت كارشناس بايد داده شود و به درخواست او معين و وصول و ايصال مي نمايد و نيز در مواردي كه به واسطه صلح وغيره اجرا كارشناسي مقتضي نباشد حق مزبور رعايت مي شود.

ماده 25 _ دادگاه و پاركه

و هر مقام رسمي ديگري كه كارشناس معين مي كند بايد طرز رفتار و اخلاق آنهارا مراقبت نموده و هرگونه تخلف كه مشاهده نمودند به اداره فني گزارش دهند. عدم رعايت مقررات اين ماده براي مامورين دولت مستلزم تعقيب انتظامي است

ماده 26 _ طرز رفتار و اعمال يكساله كارشناسان رسمي در تجديد انتخاب آنان براي سال بعد موثرخواهد بود.

ماده 27 _ در صورت فوت و حجر كارشناس رئيس اداره فني وزارت دادگستري در مركز و مدعي العموم بدايت در ساير حوزه ها برگها و اسناد راجع به امور كارشناسي را جمع كرده بايگاني مي نمايد. در صورتي كه بين آنهااشيا يا اسنادي متعلق به مردم باشد به صاحبان آنها رد مي كند.

ماده 28 _ هرگاه كارشناس ضمن اظهار عقيده برخلاف مشهودات خود چيزي بنويسد جاعل در اسنادرسمي محسوب مي شود.

هرگاه كارشناس در اظهار عقيده كتبي يا زباني خود راجع به امر جنحه و يا حقوقي تمام واقع را ذكر نكندبه حبس تاديبي از سه ماه تا يك سال و اگر برخلاف واقع چيزي ذكر كرده باشد به حبس تاديبي از شش ماه تا دو سال محكوم مي شود.

هرگاه كارشناس در اظهار عقيده كتبي يا زباني راجع به امر جنايي تمام واقع را ذكر نكند به حبس تاديبي از يك سال تا سه سال و اگر برخلاف واقع چيزي ذكر كرده باش به حبس با كار از سه سال تا پنج سال محكوم خواهد شد.

هرگاه كارشناس در چيزي كه براي آزمايش در دسترس او گذاشته شده با سوءنيت تغيير بدهد اگر كارشناسي براي امر جنحه يا حقوقي باشد به حبس تاديبي از يك سال تا سه سال و اگر براي امر جنايي باشد به حبس مجرد از

سه سال تا پنج سال محكوم خواهد شد.

مجازاتهاي مذكور در اين قانون در صورتي اعمال مي شود كه عمل مشمول مقررات شديدتري نباشدوگرنه مجازات اخير اعمال خواهد شد.

اگر گزارش خلاف واقع در حكم دادگاه موثر شده باشد كارشناس به يك درجه مجازات بالاتر از مجازات مذكور در فوق محكوم خواهد شد.

مفاد اين ماده نسبت به كارشناسان غيررسمي نيز رعايت خواهد شد.

ماده 29 _ هرگاه در فن معيني كارشناس رسمي نباشد دادگاهها و پاركه ها و مقامات صلاحيتدارمي توانند هر موقع كه احتياج به انتخاب كارشناس در آن فن داشته باشند از بين كساني كه شغل و حرفه ومعلومات آنها مربوط به آن فن باشد يك يا چند نفر معتمد را به سمت كارشناس انتخاب كنندكارشناساني كه به اين ترتيب انتخاب مي شوند بايد در پيشگاه دادگاه يا پاركه انتخاب كننده يا مقامات صلاحيتدار مطابق ماده 5 سوگند ياد كنند و از حيث تخلف تابع مقررات بدون عذر قانوني مورد تعقيب واقع شده به يك الي سه سال محروميت از اشتغال به شغل يا حرفه مربوطه محكوم خواهند شد.

ماده 30 _ اين قانون تا اندازه اي كه راجع به مترجمين رسمي قابل اعمال است در مورد آنها لازم الرعايه خواهد بود.

قانون راجع به ترجمه اظهارات و اسناد در محاكم و دفاتر رسمي. مصوب 1316 (م 1 تا م 9)

ماده 1 _ هرگاه يكي از طرفين دعوي يا شهود و اهل خبره در محاكم و ادارات و طرفين معامله يا شهود در دفاتر اسناد رسمي زبان فارسي را ندانند اظهارات آنها توسط مترجم رسمي ترجمه خواهد شد.

تبصره _ در نقاطي كه از طرف وزارت عدليه مترجمين رسمي براي هريك از زبانهاي غيرفارسي تعيين نشده باشد محاكم و ادارات ثبت دفاتر اسناد رسمي مترجمين كه طرف اعتماد باشد براي ترجمه تعيين مي نمايد.

ماده 2 _ ترجمه

اسناد ذيل بايد از طرف مترجمين رسمي يا مامورين سياسي و قنسولي تصديق شده باشد:

الف _ اسنادي كه در يكي از كشورهاي بيگانه يا در ايران به يكي از زبانهاي غيرفارسي تنظيم شده و دريكي از محاكم و ادارات ايران مورد استفاده باشد.

ب _ اسنادي كه در ايران تنظيم شده و ترجمه آن به منظور استفاده در يكي از كشورهاي بيگانه مورد حاجت باشد.

ماده 3 _ به متقاضيان با احراز شرايط ذيل پروانه مترجمي رسمي اعطا مي گردد:

الف _ داشتن حداقل 25 سال سن

ب _ موفقيت در آزمون و اختبار علمي و كتبي

ج _ نداشتن پيشينه موثر كيفري

د _ عدم اشتهار به فساد اخلاقي عقيدتي

ه _ عدم اعتياد به مواد مخدر.

و _ عدم محكوميت به انفصال از خدمات دولتي

ز _ مورد وثوق و اعتماد باشد.

ماده 4 _ اعتبار پروانه مترجمي سه سال است و تمديد آن منوط به درخواست متقاضي و پرداخت هزينه مطابق تعرفه قانوني مي باشد چنانچه متقاضي تمديد فاقد يكي از شرايط مقرر قانوني تشخيص داده شود مراتب با ذكر دلايل آن به مرجع انتظامي مترجمان اعلام و درخواست رسيدگي مي شود. مرجع انتظامي پس از رسيدگي نسبت به تمديد يا عدم تمديد پروانه مترجمي راي مقتضي صادر مي نمايد.

تا زمان رسيدگي مرجع انتظامي اعتبار پروانه به قوت خود باقي است

ماده 5 _ مرجع رسيدگي به تخلفات انتظامي مترجمين رسمي هياتي مركب از يك نفر قاضي و دو نفر ازمترجمين رسمي به انتخاب رئيس قوه قضائيه مي باشد كه انشا راي با قاضي هيات خواهد بود.

ماده 6 _ در صورت ارتكاب هريك از تخلفات ذيل مرتكب براي بار اول به مدت يك سال و

بار دوم به مدت دو سال و در صورت تكرار براي هميشه از مترجمي رسمي محروم مي شود:

الف _ ترجمه و تطبيق با پروانه اي كه مدت آن منقضي شده است

ب _ امتناع از قبول امور ارجاعي متقاضيان ترجمه بدون عذر موجه

ج _ امتناع از حضور در مراجع قضايي بدون عذر موجه

د _ نداشتن دفاتر و اسناد و لوازم مربوط به امور ترجمه طبق مقررات قانوني

ه _ عدم رعايت تعرفه حق الزحمه مترجمي

و _ ترجمه و تطبيق و تصديق خلاف واقع

تبصره _ مجازاتهاي فوق علاوه بر مجازات مندرج در ساير قوانين مي باشد.

ماده 7 _ در صورت ارتكاب هريك از تخلفات ذيل مرتكب به توبيخ كتبي با درج در پرونده و در صورت تكرار تا يك سال از مترجمي محروم مي شود:

الف _ امتناع از حضور در مراجع قانوني غيرقضايي بدون عذر موجه

ب _ تاخير در انجام امور ترجمه بدون عذر موجه

ج _ عدم رعايت ضوابط ترجمه

د _ عدم ارائه دفاتر، اسناد و لوازم مربوط به ترجمه در موارد بازرسي

ماده 8 _ تشكيل دفتر يا موسسه و ترجمه اسناد و اظهارات افراد بدون رعايت مقررات اين قانون ممنوع است و مرتكب به مجازات كلاهبرداري محكوم مي گردد.

ماده 9 _ تشكيلات و نحوه اداره دفتر، ضوابط ترجمه تعرفه حق الزحمه مترجم و مرجع تشخيص شرايط مذكور در اين قانون به موجب آيين نامه اي مي باشد كه توسط وزارت دادگستري تهيه و به تصويب رئيس قوه قضائيه خواهد رسيد .

آيين نامه رسيدگي به تخلفات كارشناسان رسمي(م 59 تا م 70)

به استناد تبصره ماده 18 قانون استقلال كانون كارشناسان رسمي رسيدگي به تخلفات كارشناسان و مجازاتها به طريق زير خواهد بود:

ماده 1 _ شكايت از تخلفات كارشناسي بايد كتبي

و با امضاي شاكي و شامل

الف _ نام و نشاني شاكي ب _ نام و نشاني كارشناس ج _ موضوع شكايت و مدارك مورد استناد باشد.اين شكايت در دفتر كانون كارشناسان رسمي ثبت مي شود و هيات مديره كانون عندالاقتضا ظرف مدت يك ماه آن را به دادسراي انتظامي كانون كارشناسان رسمي ارجاع و دادسرا پس از دريافت بدان رسيدگي و اظهار عقيده مي نمايد.

ماده 2 _ در صورتي كه دادسرا يا دادگاه انتظامي كانون كارشناسان رسمي حضور شاكي يا كارشناسي رابراي اداي توضيحات و كشف حقيقت لازم بداند او را احضار مي كند. عدم حضور بدون عذر موجه مي تواند قرينه اي براي كذب و يا صدق نسبت وارده تلقي گردد. عذر موجه براي كارشناس علاوه برمقررات مندرج در ماده 69 مكرر آيين دادرسي مدني شامل دعوت دادگاهها، دادسراها بازپرسيها و مراجع قانوني ديگر جهت اجراي قرار كارشناسي و يا اداي توضيحات در نزد مراجع مذكور است كارشناس بايدعذر خود را پيش از وقت با ذكر دليل به دادسرا و يا دادگاه انتظامي كانون كارشناسان رسمي اعلام كند.

ماده 3 _ در صورتي كه دادسراي انتظامي كانون كارشناسان رسمي تعقيب كارشناس را لازم بداند كيفرخواست صادر نموده و يك نسخه آن را ظرف مدت ده روز از طريق كانون كارشناسان رسمي به وسيله مامور كانون و يا پست سفارشي به كارشناس ابلاغ مي كند. كارشناس مي تواند ظرف مهلت قانوني (كه درتهران و شعاع شصت كيلومتري آن ده روز پس از ابلاغ و در خارج از شعاع شصت كيلومتري تهران طبق ماده 615 قانون آيين دادرسي خواهد بود) پاسخ خود را كتبا از طريق دفتر كانون به دادگاه انتظامي تسليم و رسيد دريافت دارد. درخواست تمديد مهلت براي دادن

جواب پذيرفته نمي شود.

ماده 4 _ دادگاه انتظامي پس از وصول پاسخ كارشناس و يا انقضاي مهلت مندرج در ماده 3 اين آيين نامه وقت رسيدگي تعيين مي كند و از طريق دفتر كانون باطلاع دادسراي انتظامي و كارشناس خواهد رساند.عدم حضور دادستان و يا كارشناس و يا داديار دادسراي انتظامي مانع رسيدگي نخواهد شد و دادگاه دروقت مقرر رسيدگي و حكم مقتضي صادر خواهد كرد و حكم مذكور حضور تلقي مي گردد. در صورتي كه موضوع شكايت متضمن جنبه كيفري نيز باشد به نحوي كه به نظر دادگاه انتظامي تفكيك آن از جنبه انتظامي ميسر نباشد رسيدگي و اتخاذ تصميم و صدور حكم دادگاه انتظامي پس از صدور حكم قطعي كيفري انجام خواهد يافت

ماده 5 _ در صورتي كه دادسراي انتظامي تعقيب كارشناس را لازم نداند و قرار منع تعقيب صادر كند يك نسخه از آن را از طريق دفتر كانون به شاكي ابلاغ مي كند و شاكي پس از رويت آن حق دارد ظرف مهلت مقرر در ماده 3 به قرار مذكور اعتراض كند. مرجع رسيدگي به اين اعتراض دادگاه انتظامي كانون كارشناسان رسمي است دادگاه مذكور اگر قرار منع تعقيب را صحيح تشخيص داد آن را استوار و در غير اين صورت آن را نقض و سپس موضوع را رسيدگي و حكم صادر مي كند.

تبصره _ قطعيت احكام صادره از دادگاه انتظامي كانون كارشناسان رسمي و يا قبول اعتراض نسبت به آنها طبق مفاد ماده 16 قانون استقلال كانون كارشناسان رسمي خواهد بود.

ماده 6 _ نشاني كارشناسان رسمي همان است كه در موقع درخواست و يا تمديد پروانه كارشناسي به كانون اعلام شده است در صورت تغيير نشاني كارشناس مكلف است ظرف مدت ده روز از تاريخ تغيير نشاني جديد

خود را كتبا و به طور دقيق و روشن به نحوي كه مامور كانون يا پست بتواند اوراق رادر محل به وي تسليم كند به دفتر كانون اطلاع دهد رسيد دريافت كند. در غير اين صورت اوراق به آخرين نشاني كارشناس ارسال كه پس از انقضاي مهلت مذكور در ماده 3 ابلاغ شده تلقي مي گردد مگر اينكه كارشناس ثابت كند كه اوراق بعد از مهلت مقرر به وي رسيده است كه در اين صورت تاريخ ابلاغ تاريخ وصول محسوب مي گردد.

ماده 7 _ چنانچه دادسرا و يا دادگاه انتظامي كانون كارشناسان رسمي براي رسيدگي به شكايات مطروحه عليه كارشناسان رسمي نيازمند اطلاع يا سند و يا مدركي باشد، كليه دادگاهها، دادسراهاي عمومي و موسسات دولتي و غير دولتي مكلفند در اسرع وقت اطلاع يا سند و يا مدرك مورد نياز را از طريق دفتركانون در اختيار دادسرا و يا دادگاه انتظامي كانون قرار دهند، مگر در مواردي كه تسليم آنها قانونا منع شده باشد، كه در اين صورت مرجع مذكور در بالا عذر خود را مستند به كانون اعلام خواهد نمود.

ماده 8 _ درجات مجازات انتظامي به قرار زير است

_ توبيخ بادرج در پرونده

_ محروميت از اشتغال به امر كارشناسي از سه ماه تا يك سال

_ محروميت از اشتغال به امر كارشناسي از يك سال تا سه سال

محروميت دائم از شغل كارشناسي

ماده 9 _ عدم رعايت مراتب زير داراي مجازات انتظامي درجه 1 مندرج در ماده 8 اين آيين نامه خواهدبود:

هرگاه كارشناس رسمي به دو يا چند دادگاه و دادسرا و ديگر مراجع رسمي دعوت شود و جمع بين اوقات ميسر نگردد بايد حضور در دادگاههاي عمومي را جهت اجراي قرار كارشناسي يا

اداي توضيح مقدم بدارد _ در صورتي كه براي حضور در دادگاههاي عمومي دعوت نشده باشد در مرجعي كه وقت آن زودتر ابلاغ شده بايد حاضر گردد و از ساير مراجع با ذكر علت درخواست تجديد وقت كند.

ماده 10 _ عدم رعايت مراتب زير داراي مجازات انتظامي تا درجه 2 مندرج در ماده 8 اين آيين نامه خواهد بود:

الف _ هر گاه كارشناس رسمي بدون عذر موجه در دادگاهها و يا دادسراي عمومي و يا بازپرسي و يامراجع ديگر كه دعوت شده حضور پيدا نكند.

ب _ هرگاه خلاف عذري كه براي عدم حضور در مراجع اعلام كرده ثابت شود.

ماده 11 _ عدم رعايت مراتب زير داراي مجازات انتظامي درجه 3 مندرج در ماده 8 اين آيين نامه خواهدبود:

الف _ هر گاه نسبت به موضوع كارشناسي قبلا به عنوان كارشناس رسمي اظهار نظر كرده باشد و مجددا كارشناسي را قبول كند.

ب _ هرگاه كارشناس بعد از انقضاي مدت اعتبار پروانه كارشناسي بدون انجام مقررات مربوط به تمديدپروانه مبادرت به قبول كارشناسي كند.

ج _ هرگاه در موردي كه جهات ردي آن براي كارشناسي موجود بوده به انجام كارشناسي مبادرت نمايد.

د _ هرگاه در رشته اي كه خارج از صلاحيت او باشد به انجام امر كارشناسي مبادرت نمايد، مگر اينكه مراتب را كتبا به مرجع مربوط اعلام كرده باشد.

ه _ هرگاه كارشناس رسمي بر اثر مسامحه يا سهل انگاري اعلام نظري بر خلاف واقع نموده كه در راي دادگاه يا قرار دادسرا يا بازپرسي يا تصميمات مراجع قانوني ديگر موثر واقع شده باشد.

تبصره 1 _ در صورتي كه اعلام نظر خلاف واقع كارشناس به نحو مذكور در بند ه موثر واقع نشده باشدكارشناس به مجازات بند 2 ماده 8 اين

آيين نامه محكوم خواهد شد.

تبصره 2 _ تشخيص صلاحيت كارشناس رسمي با كميسيون تشخيص صلاحيت علمي و فني رشته مربوطه موضوع ماده 9 قانون استقلال كانون كارشناسان رسمي مي باشد كه از طرف كانون به مراجع متقاضي اعلام خواهد شد.

ماده 12 _ عدم رعايت مراتب زير داري مجازاتهاي انتظامي درجه 4 مندرج در ماده 8 اين آيين نامه خواهد بود:

الف _ هرگاه در مدتي كه از كارشناس رسمي سلب صلاحيت شده به انجام امر كارشناسي مبادرت نموده باشد.

ب (اصلاحي 1363) _ هرگاه ثابت شود كه كارشناس رسمي عمدا يا با تباني با يكي از اصحاب دعوي اعلام نظري بر خلاف واقع نموده باشد.

ج _ هرگاه كارشناس رسمي دادگستري به جرائم جنحه اي يا جنايي باب دوم و سوم قانون جزاي عمومي محكوميت قطعي يافته و معذالك به انجام امر كارشناسي مبادرت ورزيده باشد.

د _ هرگاه كارشناس رسمي علاوه بر دستمزد و هزينه هاي تعيين شده و منعكس در پرونده وجه يا مالي رااز يكي از طرفين دعوي قبول نمايد.

ماده 13 _ استرداد شكايت شاكي و يا استعفاي كارشناس رسمي از انجام وظيفه كارشناسي مربوطه مانع تعقيب و رسيدگي انتظامي نيست

ماده 14 _ مرور زمان نسبت به تعقيب انتظامي كارشناسان رسمي دو سال از تاريخ وقوع تخلف (درصورت عدم تعقيب يا آخرين اقدام تعقيبي خواهد بود.

ماده 15 _ آيين نامه رسيدگي به تخلفات كارشناسان رسمي و ميزان مجازاتها در جلسه مورخ چهاردهم ديماه 59 هيات مديره كانون كارشناسان رسمي مشتمل بر 15 ماده و سه تبصره تصويب شد و پس ازتاييد و تصويب شوراي عالي قابل اجرا خواهد بود.

آيين نامه اجرايي اصلاح ماده 3 قانون راجع به ترجمه اظهارات و اسناد در محاكم و دفاتر رسمي مصوب سال 1316
فصل اول _ تشكيلات
بخش اول انتخاب اشتغال تمديد(م 1 تا م 17)

الف ترتيب انتخاب

ماده 1 _ قوه قضائيه در صورت نياز از طريق روزنامه هاي كثيرالانتشار از داوطلبان واجد شرايط

مترجمي رسمي دعوت مي نمايد تا درخواست خود را ظرف مهلت معينه در تهران به اداره فني قوه قضائيه از طريق پست ارسال نمايند.

ماده 2 _ درخواست مترجمي رسمي بايد داراي پيوستهاي زير باشد:

1 _ يك برگ تصوير مصدق از كليه صفحات شناسنامه

2 _ 2 قطعه عكس 4*3

3 _ تصوير مصدق بالاترين مدرك تحصيلي (داوطلباني كه تحصيلاتي در ارتباط با زبان مربوط دارند درشرايط مساوي از اولويت برخوردار خواهند بود)

4 _ گواهي عدم سو پيشينه (براي كارمندان رسمي دولت گواهي اداره مربوط مبني بر اشتغال كافي است

5 _ گواهي عدم اعتياد به مواد مخدر.

ماده 3 _ درخواست مترجمي رسمي به ترتيب تاريخ وصول در دفتري ثبت و براي هر داوطلب پرونده جداگانه اي تشكيل مي شود. اداره فني قبل از صدور پروانه مترجمي رسمي از طريق دادگستري محل و يابه طريق مقتضي ديگر درباره صلاحيت داوطلب تحقيق به عمل آورده نتيجه را در پرونده وي منعكس مي نمايد.

ماده 4 _ اداره فني پرونده داوطلبان را در كميسيوني مركب از رئيس يا معاون اداره فني و يك نفر كه به زبان خارجي مربوطه تسلط كامل داشته باشد و يك نفر از قضات به انتخاب معاون قضايي رياست قوه قضائيه مطرح مي سازد و واجدين صلاحيت را با تعيين تاريخ براي شركت در امتحان دعوت مي كند.دعوت كتبا و حداقل يك ماه قبل از تاريخ امتحان به عمل مي آيد.

ماده 5 _ امتحان از كليه واجدين صلاحيت در تهران در تاريخ معين كه از طرف اداره فني از طريق روزنامه هاي كثيرالانتشار اعلام خواهد شد زير نظر اداره فني به وسيله هيات ممتحنه مذكور در ماه 4به عمل آمده و در سه مرحله به صورت امتحان عمومي زبان امتحان

تخصصي ترجمه و شفاهي خواهدبود.

تبصره _ هيات ممتحنه از سه نفر اشخاص متبحر در زبان مورد نظر به انتخاب اداره فني تشكيل مي گردد در صورت عدم دسترسي به تعداد مذكور ممكن است از تعداد كمتر استفاده شود.

ماده 6 _ امتحان عمومي زبان به صورت كتبي و طرح سئوالات چهارگزينه اي در سطح تافل در زبان انگليسي و هم سطح آن در ساير زبانها خواهد بود.

سئوالات امتحان به صورت تشريحي از بان فارسي به زبان مورد نظر و بالعكس خواهد بود.

تبصره 1 _ داوطلباني كه در امتحان مرحله عمومي حد نصاب نمره قبولي را احراز نكرده باشند مي توانند درخواست تجديد نظر بدهند. در اين مرحله ورقه امتحان توسط استاد مصحح بازبيني خواهدشد.

تبصره 2 _ براي انجام امتحان مرحله عمومي از بانك سئوالات كه به همين منظور تشكيل مي گردداستفاده خواهد شد.

تبصره 3 _ استفاده از فرهنگ لغات در امتحانات تخصصي تشريحي مجاز است

ماده 7 _ سئوالات امتحان مرحله تخصصي به صورت ترجمه از زبان فارسي به زبان خارجي و بالعكس مي باشد و طرح سئوالات و تصحيح اوراق امتحان زير نظر كميسيون مذكور در ماده 4 و توسط هيات ممتحنه مذكور در تبصره ماده 5 صورت مي گيرد و نمره اي كه به هر يك از سه مرحله داده مي شود از عدد100 منظور مي گردد و نمره هر ورقه در ذيل يا ظهر آن به حروف و عدد ثبت شده و به امضاي هيات ممتحنه مي رسد.

تبصره 1 _ حداقل نمره قبولي براي هر يك از سه امتحان 75 خواهد بود.

تبصره 2 _ هر داوطلب مي تواند در خواست اعتراض به ورقه خود را ظرف مهلت بيست روز از تاريخ اعلام نتيجه امتحان كتبي به اداره فني تسليم نمايد

و رئيس اداره فني مي تواند ورقه داوطلب را به شخص ياهيات ممتحنه ديگري واگذار نمايد.

ماده 8 _ قبولي در امتحان به نحو مذكور در ماده 7 و تبصره 1 براي شركت در امتحان شفاهي الزامي است

ماده 9 _ اداره فني از قبول شدگان به ترتيب مذكور در تبصره 1 ماده 7 براي انجام امتحان شفاهي دعوت مي نمايد. امتحان شفاهي زير نظر كميسيون مذكور در ماده 4 انجام مي گيرد اداره فني تعداد مترجم رسمي مورد احتياج را به ترتيب از بين كساني كه داراي نمره بيشتري مي باشند انتخاب مي كند.

ماده 10 _ انتخاب شدگان بايد حداقل يك سال نزديك مترجم رسمي همزبان كه حداقل ده سال تجربه مترجمي رسمي داشته باشند با معرفي داوطلب و تاييد مترجم رسمي مذكور و اداره فني كارآموزي نموده و كارآموز بايد در مدت كارآموزي زير نظم مترجم سرپرست خود گواهي اتمام دوره كارآموزي وپيشرفت تجربي را از مترجم سرپرست خود اخذ نمايد. در غير اين صورت دوره كارآموزي براي يك بارديگر تمديد خواهد شد.

تبصره _ در رشته هايي كه سابقه مترجمي رسمي كمتر از ده سال است شرط مقرر در فوق از حيث مدت ده سال رعايت نخواهد شد.

ماده 11 _ قبول شدگان در حضور كميسيون مذكور در ماده 4 به شرح زير سوگند ياد مي كنند:

«به خداوند متعال سوگند ياد مي كنم كه در امر ترجمه قلم و زبان خود را جز به راستي و حقيقت به كارنبرم و در سمت مترجمي راز دار و امين باشم پس از انقضاي مدت كارآموزي و ارائه گواهي اداره فني برحسب تخصص داوطلب پروانه مترجمي رسمي تخصصي والا پروانه مترجمي رسمي به نام داوطلب صادر و پس از الصاق تمبر به مبلغ مقرر قانوني

به آنان تسليم مي كند پروانه مترجمي بايد داراي عكس ونمونه امضا باشد.

ب محل و شرايط اشتغال

ماده 12 _ مترجم رسمي در غير حوزه قضايي محل و آدرسي كه در پروانه وي منعكس مي باشد حق اشتغال ندارد و در صورت عدم اقامت در محل مذكور پروانه تمديد نخواهد شد.

ماده 13 _ اداره فني در صورت نياز مشخصات كامل مترجمان را به وسيله روزنامه رسمي و دفترچه هاي مخصوص منتشر مي كند.

ماده 14 _ مترجم رسمي حق تغيير محل كار را از حوزه اي كه در پروانه وي درج گرديده به حوزه ديگرندارد و هرگونه تغير محل از شهرستان به تهران به تقاضاي مترجم رسمي و موافقت كتبي رئيس دادگستري و اداره فني پس از موفقيت در امتحان شفاهي و مصاحبه و تصويب معاونت قضايي رئيس قوه قضائيه ممكن خواهد بو و مراتب در پروانه مترجمي درجه خواهد گرديد.

ماده 15 _ مترجم رسمي مي تواند فقط يك دارالترجمه يا موسسه ترجمه رسمي داير نمايد. در غيراين صورت به عنوان متخلف از ادامه كار وي توسط اداره فني قوه قضائيه جلوگيري به عمل خواهد آمد.

تبصره _ اداره فني موظف است علاوه بر تعقيب قانوني مسوول يا مسوولين دارالترجمه هايي كه برخلاف مقررات اين آيين نامه داير هستند از ادامه فعاليت آنها با كمك نيروي انتظامي جلوگيري به عمل آورد.

ماده 16 _ داير كردن موسسه اي با نام دارالترجمه يا تحت عنوان ديگر كه بدون مسووليت رسمي يك نفر دارنده پروانه رسمي مترجمي به امر ترجمه اشتغال داشته باشد ممنوع است و مديران و مسوولين اين گونه موسسات طبق مقررات كيفري با اعلام اداره فني تحت پيگرد قانوني قرار خواهد گرفت

ج تمديد پروانه

ماده 17 _ مترجم رسمي بايد با

در دست داشتن مفاصا حساب مالياتي سنوات گذاشته يا گواهي مراجعه به دارايي به منظور تصفيه حساب مالياتي هر سه سال يك نوبت در ارديبهشت ماه براي تمديد پروانه خود به اداره فني مراجعه نمايد، در صورتي كه موجبي براي عدم تمديد نباشد پس از الصاق تمبر به مبلغ مقرر قانوني پروانه وي براي سه سال توسط اداره فني تمديد مي شود. اداره فني و دادگستري شهرستان از تصديق امضاي مترجمي كه پروانه وي تمديد نشده ممنوع مي باشند، اداره فني تمديدپروانه را به دادگستري اطلاع مي دهد.

بخش دوم شوراي عالي ترجمه (م 18 تا 28)

ماده 18 _ نظر به ماده 9 اين قانون شورايي تحت عنوان «شوراي عالي ترجمه به رياست معاون قضايي رئيس قوه قضائيه تشكيل مي گردد.

ماده 19 _ شوراي عالي ترجمه علاوه بر معاون قضايي كه رئيس شورا مي باشد و رئيس اداره فني كه درشورا عضويت ثابت دارد داراي هفت عضو ديگر است كه يك نفر از مترجمان رسمي زبان انگليسي ويك نفر از زبان آلماني و يك نفر زبان فرانسه و يك نفر زبان عربي و يك نفر از اساتيد زبان انگليسي ويك نفر از اساتيد زبان آلماني و يك نفر از اساتيد زبان عربي از بين برجسته ترين مترجمان رسمي واستادان رشته هاي زبان و مترجمي دانشگاهها و موسسات عالي به حكم رياست قوه قضائيه منصوب مي شوند.

تبصره _ مترجمان رسمي عضو شورا به پيشنهاد اداره فني و اساتيد دانشگاه با هماهنگي وزارت علوم و آموزش عالي انتخاب و پيشنهاد مي شوند.

ماده 20 _ وظايف شوراي عالي انتخاب ترجمه به قرار زير است

1 _ رسيدگي به موضوعاتي كه مترجمان رسمي در ارتباط با انجام ترجمه هاي قوه قضائيه ارائه طريق وراهنمايي مي كنند.

2 _ رسيدگي و اعلام نظر مشورتي

در باب سئوالاتي كه از طرف رئيس اداره فني قوه قضائيه در باب ترجمه رسمي مطرح مي گردد.

3 _ ارائه نظر مشورتي در اختلاف بين مترجم رسمي و صاحبان اسناد ترجمه شده كه پرونده آن در هيات رسيدگي به تخلفات مترجمين رسمي مطرح است

4 _ اتخاذ تصميم درباره تعيين بهترين و مطلوبترين معادلها در زبانهاي خارجي و براي لغات و اصطلاحات فارسي در مواردي كه مترجمان رسمي به يك نتيجه واحد دست نيافته اند و از لغات اصطلاحات و تعبيرات متفاوتي در يك مورد خاص استفاده مي نمايند و ايجاد وحدت رويه نسبي درامر ترجمه از فارسي به زبانهاي خارجي و بالعكس و تهيه الگوهاي مناسب ومطلوب در اين زمينه

تبصره _ شوراي عالي ترجمه نمي تواند به وضع لغات جديد فارسي به عنوان معادلهاي خارجي كه ازوظايف فرهنگستان زبان است بپردازد لكن مي تواند معادلهاي براي كلمات خارجي كه در زبان فارسي وارده شده اند به فرهنگستان زبان پيشنهاد نمايد.

5 _ بررسي و اعلام نظر نسبت به موضوعاتي كه اطراف دستگاههاي دولتي و مراكز علمي و آموزشي كشور و نظاير آن به شورا ارجاع مي شود.

ماده 21 _ شوراي عالي ترجمه مي تواند نتيجه بررسيهاي خود را به صورت مقالات و نشريات ادواري يا به صورت فرهنگهاي تخصصي نظير فرهنگهاي حقوقي اداري اقتصادي پزشكي فني و غيره منتشرنمايد و در اين زمينه مي تواند از نظر مشورتي استادان علوم تخصصي و فقها استفاده نمايد،پديدآورندگان اين گونه كتب و فرهنگها از مزاياي حقوقي مؤلفين و مترجمين و حق التاليف قانوني بهره مند خواهند شد.

ماده 22 _ به اعضاي شوراي عالي طبق مقررات حق حضور پرداخت خواهد شد.

ماده 23 _ شوراي عالي ترجمه مي تواند در چهارچوب همكاريهاي

علمي و پژوهشي در زمينه امرترجمه با دانشگاهها و ساير مؤسسات علمي و پژوهشي در داخل و خارج از كشور قراردادهاي همكاري براي اجراي طرحهاي ويژه منعقد نمايد.

تبصره _ مواردي از وظايف شوراي عالي كه انجام آن مستلزم هزينه هاي مالي است پس از تاييد معاونت اداري و مالي وزارت دادگستري و تامين اعتبارات مربوطه قابل اجرا مي باشد.

ماده 24 _ شوراي عالي ترجمه براساس نياز جامعه و ميزان مراجعات و تعداد ارباب رجوع در هر زمان اولويتهاي لازم را در انجام وظايف فوق در نظرخواهد گرفت و زبانهاي مهجور كه طبق آمار اداره فني كمتر محل مراجعه واقع مي شوند از آخرين اولويتها برخوردار هستند و در حال حاضر زبانهاي انگليسي و آلماني در درجات اول و دوم اولويت قرار دارند.

ماده 25 _ امور اداري و دفتري شوراي عالي ترجمه در اداره فني قوه قضائيه متمركز است و اداره مذكور وظايف دبيرخانه آن شورا را به عهده خواهد گرفت

ماده 26 _ شوراي عالي در اولين جلسه خود يك نايب رئيس و يك منشي انتخاب خواهد كرد و براي انجام وظايف خود مي تواند با دعوت از صاحبنظران كميته هاي تخصصي فرعي تشكيل دهد.

ماده 27 _ براي تشكيل هر جلسه با ذكر موضوعاتي كه در دستور جلسه است دعوتنامه با امضاي رئيس يا نايب رئيس شوراي عالي ترجمه براي كليه اعضا به نشاني آنان ارسال خواهد شد. جلسات شوراي عالي ترجمه با حضور حداقل بيش از نصف اعضا رسميت يافته و تصميمات به راي اكثريت اتخاذخواهد شد.

ماده 28 _ در صورت استعفا يا فوت هر يك از اعضاي شوراي عالي ترجمه عضو جانشين به پيشنهادشورا و با حكم رياست محترم قوه قضائيه منصوب

مي گردد و در صورت غيبت بدون عذر موجه هريك از اعضا در سه جلسه متوالي عضو مذكور مستعفي شناخته شده و جانشين وي تعيين و منصوب خواهد شد.

فصل دوم _ نحوه اداره م 29 تا 37)

ماده 29 _ چنانچه مترجمين رسمي به صورت موسسه به ترجمه زبانهاي مختلف اشتغال داشته باشند موسسه مذكور بايد يكي از مترجمين را به عنوان مدير موسسه به اداره فني معرفي نمايد فرد معرفي شده مسوول نظارت بر اداره كليه امور موسسه خواهد بود. لكن اين امر رافع مسووليت ديگر مترجم رسمي زبان مورد نظر در قبال تخلفات مرتكب شده نخواهد بود.

ماده 30 _ دادگاه يا هر مقام رسمي ديگر كه به مترجم كار ارجاع مي كند بايد طرز رفتار او را مراقبت وهرگونه تخلفي را كه مشاهده نمايد به اداره فني گزارش دهد.

ماده 31 _ اداره فني موظف است اسناد و مدارك تحصيلي وكلا اوراقي را كه از طرف مراجع رسمي ذي صلاح براي ترجمه به آن اداره فرستاده مي شود در صورت پرداخت هزينه به مترجم رسمي ارجاع و پس از ترجمه و گواهي امضا اعاده نمايد.

ماده 32 _ براي مترجمي زبانهايي كه در آن زبان مورد نظر مترجم رسمي وجود ندارد اداره فني ودادگستريهاي شهرستانها مي توانند از خبرگان محلي پس از اتيان سوگند التزام به صحت گفتار استفاده كنند.

ماده 33 _ سازمان ثبت شركتها تقاضاي ثبت موسسات مترجمي را خواهد پذيرفت كه علاوه برداشتن شرايط قانوني پروانه مترجمي رسمي معتبر نيز داشته باشد.

ماده 34 _ دارالترجمه هايي كه قبل از تاريخ تصويب اين آيين نامه داير بوده اند موظفند از تاريخ لازم الاجرا شدن اين آيين نامه وضع خود را با مقررات آن تطبيق داده و ادامه فعاليت آنها منوط به قبول مسووليت دارالترجمه از طرف يك

نفر مترجم رسمي و موافقت اداره فني قوه قضائيه مي باشد.

ماده 35 _ مترجم مسوول بايد در دارالترجمه اي كه مسووليت آن را به عهده گرفته است حضور و نظارت داشته باشد و تغييراتي كه در اداره دارالترجمه موثر است به اطلاع اداره فني قوه قضائيه برساند.

ماده 36 _ علامت قوه قضائيه نام و نام خانوادگي مترجم مسوول و شماره پروانه وي بايد در تابلو دارالترجمه بدين شرح قيد گردد.

قوه قضائيه

دارالترجمه رسمي شماره .......مترجم مسوول .....شماره پروانه مترجمي رسمي ......

ماده 37 _ كساني كه بدون داشتن پروانه مترجمي از تاريخ لازم الاجرا شدن اين آيين نامه مبادرت به تاسيس دارالترجمه و يا ادامه فعاليت غير قانوني دارالترجمه بنمايند با اعلام اداره فني تحت پيگرد قانوني قرار خواهند گرفت و مسووليت نظارت بر صحت اجرا و پيگيريهاي لازم بر عهده اداره فني است اداره مزبور موظف است نسبت به شناسايي دارالترجمه هايي كه بر خلاف مقررات مشغول فعاليت هستند اقدام و اداره اماكن نيروهاي انتظامي نيز از ادامه كار آنها جلوگيري به عمل آورد.

فصل سوم _ وظايف مترجم رسمي و مقررات انتظامي م 38 تا م 52)

الف وظايف مترجم رسمي

ماده 38 _ وظايف مترجم رسمي به قرار زير است

1 _ ترجمه رسمي اسناد و اوراق مورد درخواست متقاضي كه به اين منظور به مترجم تسليم مي گردد.

2 _ ترجمه اظهارات اصحاب دعوا يا وكلاي آنان يا شهود يا كارشناسان در مراجع قضايي و طرفين معامله يا وكلاي آنان يا شهود در دفاتر اسناد رسمي

3 _ گواهي صحت ترجمه رسمي اسنادي كه در ايران يا يكي از كشورهاي بيگانه ترجمه يا تنظيم شده است

ماده 39 _ مترجم رسمي بايد داراي دفتر ثبت و برگ رسيد و مهر به شرح زير باشد.

1 _ دفتر

ثبت كه شماره رديف و مشخصات كارهاي ارجاعي شامل نوع و تعداد و نام صاحب سند يا نام متقاضي اگر غير از صاحب سند باشد و تعداد نسخ اضافي و نشاني كامل او و تاريخ ارجاع و تاريخ استرداد ترجمه و ميزان دستمزد در آن ثبت مي شود. اين دفتر به وسيله اداره فني تهيه و برگ شماري و منگنه و مهر و در اختيار مترجمين رسمي قرار خواهد گرفت

2 _ برگ رسيد كه نوع و تعداد و نام صاحب سند يا نام متقاضي (اگر غير از صاحب سند باشد) و تاريخ استرداد و ميزان دستمزد ترجمه در آن ثبت و هنگام دريافت سند به متقاضي ترجمه داده مي شود.

3 _ مهر كه در آن نام و نام خانوادگي مترجم و زباني كه مترجم رسمي آن است و شماره پروانه مترجمي رسمي قيد شده و مترجم با آن ذيل اوراق ترجمه را مهر مي كند. دفتر و رسيد و مهر مذكور طبق نمونه موجود در اداره فني تهيه مي شود.

ماده 40 _ مترجم رسمي موظف است

1 _ ترجمه سند را روي برگ مخصوص كه شكل و اندازه آن از طريق اداره فني تعيين مي شود بدون غلط و قلم خوردگي و حك و اصلاح به هزينه خود ماشين و در پايان آن مطابقت ترجمه را با اصل تصديق و با قيد تاريخ ترجمه امضا كند هرگاه ترجمه سندي از يك صفحه تجاوز كند مترجم بايد زير هر صفحه تصريح كند كه بقيه در صفحه بعد ترجمه شده است و ذيل تمام صفحات را امضا و آنها را منگنه ياپلمپ نمايد و بين امضاي مترجم ومتن ترجمه شده نبايد فاصله باشد.

تبصره _ مترجم رسمي بايد در نگهداري

اوراق مخصوص ترجمه كه با قيد شماره و ترتيب در اختيار وي قرار مي گيرد نهايت دقت را نمايد اوراق مذكور نبايد به صورت سفيد مهر و امضا شده در اختيارديگران قرار گيرد و چنانچه هنگام استفاده اوراق مذكور مخدوش و غير قابل استفاده گردد بايد در محل مطمئن آن را تا سه سال نگهداري نمايد.

2 _ گواهي مطابقت رونوشت يا فتوكپي با اصل اسناد خارجي بايد ذيل اوراق مورد گواهي به عمل آيد ودر صورت تعدد صفحات ذيل هر صفحه گواهي و امضا و به ترتيب بند يك با ذكر تعداد و منضمات منگنه يا پلمپ شود.

3 _ مترجم رسمي موظف است تصويري از اصل سند را به انضمام يك نسخه تاييد شده از ترجمه آن براي بايگاني خود تهيه و تا سه سال نگهداري نمايد و در صورت مطالبه اداره فني يا ساير مراجع ذي صلاح آن را ارائه دهد.

ماده 41 _ مترجم رسمي نمي تواند از قبول كاري كه از طرف اداره فني يا دادگستري محل به او رجوع مي شود بدون عذر موجه خودداري كند و يا آن را به تاخير بيندازد. وقت لازم براي ترجمه اسناد ومدارك عنداللزوم از طرف اداره فني يا دادگستري محل تعيين خواهد شد.

ماده 42 _ در صورتي كه مترجم رسمي به لحاظ بيماري يا ماموريت يا هر علت ديگري قادر به انجام كارترجمه نباشد بايد به فوريت مراتب را به اداره فني در مركز و دادگستري محل درشهرستانها و به متقاضي اعلام نمايد و هرگاه اسناد و اوراق براي ترجمه نزد او باشد اين اسناد و اوراق را سريعا مسترد دارد.

ماده 43 _ با دعوت كتبي مقام صلاحيتدار مترجم رسمي مكلف است در محل

مقرر حاضر شود مگراينكه عذر موجهي داشته باشد و در صورت امكان بايد عذر خود را قبلا به اطلاع آن مقام برساند.

ماده 44 _ مترجم رسمي بايد ضمن رعايت امانت تمام اظهارات و مندرجات اسناد و مدارك و اوراق راكه براي ترجمه به او داده مي شود جزء به جزء و كلمه به كلمه به نحوي كه از لحاظ مضمون و مفهوم كاملا با اصل برابر باشد ترجمه نمايد و حق ندارد چيزي را حذف و يا اضافه كند و در صورتي كه سندمخدوش باشد مراتب را در ترجمه و برگ رسيدي كه به صاحب سند مي دهد قيد كند.

تبصره 1 _ مترجم رسمي مي تواند ترجمه رسمي اسناد را با ذكر نام مترجم و تاريخ ترجمه سند به زبان ديگري ترجمه رسمي نمايد.

تبصره 2 _ در مورد اسناد رسمي تشخيص مواردي كه ترجمه آنها ضرورتي ندارد با اداره فني است ورعايت دستورات اداره مذكور در اين مورد براي مترجم الزامي است

تبصره 3 _ ترجمه فاكس و تلكس كه صحت متن آن توسط دستگاه مربوطه تعيين شده باشد بلااشكال است

تبصره 4 _ مترجم موظف است تصوير اصل سند را به متن ترجمه شده ضميمه و پلمپ نمايد.

ماده 45 _ مترجم رسمي مسوول حفظ و مراقبت از اسنادي است كه براي ترجمه به او سپرده مي شود وموظف است اسناد را به همان صورتي كه تحويل گرفته مسترد دارد.

ب مقررات انتظامي

ماده 46 _ هرگاه اشتباه مترجم رسمي به تصديق دو نفر از مترجمين رسمي ديگر به انتخاب اداره فني ودر امر ترجمه محرز شود و خسارتي بابت وجه تمبر و تصديق امضاء و ساير هزينه هاي مربوط به امرترجمه متوجه

صاحب سند گردد مترجم موظف است با اخطار اداره فني در جبران خسارت وارده ياجلب رضايت صاحب سند اقدام كند در غير اين صورت توسط اداره فني تحت تعقيب انتظامي قرارخواهد گرفت

تبصره _ در خصوص اين ماده و ماده 43 در صورت احراز عمد مترجم رسمي چنانچه عمل وي مطابق با ماده 28 قانون راجع به كارشناسان رسمي مصوب 13/11/1317 باشد قابل تعقيب كيفري خواهدبود.

ماده 47 _ مرجع تعقيب انتظامي مترجم رسمي اداره فني است و همين كه از تخلف مترجم در تهران وساير شهرستانها راسا يا حسب اعلام مراجع رسمي يا شكايت اشخاص اطلاع حاصل نمايد مكلف است تقاضاي تعقيب وي را از هيات رسيدگي به تخلفات انتظامي كه محل تشكيل آن در اداره فني خواهد بود درخواست نمايد.

تبصره _ دفتر اداره فني عهده دار امور دفتري هيات رسيدگي به تخلفات انتظامي نيز خواهد بود.

ماده 48 _ اداره فني در هر رشته از زبانهايي كه براي آنها مترجم رسمي وجود دارد دو نفر را به عنوان اعضاي هيات رسيدگي به تخلفات انتظامي به معاونت قضايي قوه قضائيه معرفي مي نمايد كه پس ازتصويب رئيس قوه قضائيه كتبا به اين سمت منصوب خواهند شد.

ماده 49 _ دفتر همزمان با تسليم درخواست رسيدگي اداره فني براي تعقيب مترجم رسيم به مرجع انتظامي شكايت اداره فني را به مترجم ابلاغ و وي مي تواند ظرف مدت بيست روز از تاريخ ابلاغ پاسخ خود را به دفتر ارسال يا تسليم نمايد.

ماده 50 _ دفتر با وصول پاسخ يا عدم وصول آن ظرف مهلت مقرره مراتب را به مرجع انتظامي گزارش و مرجع مذكور با دعوت از نماينده اداره فني و مترجم رسمي مورد تعقيب رسيدگي خواهند نمود.

عدم حضور مترجم رسمي يا نماينده اداره فني مانع رسيدگي به مورد يا يا موارد تخلف نخواهد بود.

ماده 51 _ معاون قضايي مي تواند همين كه از سو رفتار و اخلاق مترجم رسمي مطلع شد و يا اينكه نامبرده را فاقد يكي از شرايط بندهاي (ج الي (ز) از ماده 13 اين قانون تشخيص داد امر به تعقيب انتظامي او بدهد و همچنين در مواردي كه اشتغال او را به مترجمي منافي با حيثيت مترجمي رسمي تشخيص داد تقاضاي تعليق وي را از شغل مترجمي از هيات رسيدگي به تخلفات انتظامي مي نمايد.تعليق مترجم رسمي موكول به راي هيات رسيدگي به تخلفات انتظامي خواهد بود.

ماده 52 _ چنانچه مترجم رسمي به اتهام ارتكاب بزهي تحت پيگرد مراجع قضايي قرار گيرد و عمل ارتكابي به تشخيص مرجع انتظامي مغاير با شئون مترجم رسمي باشد از سمت مترجمي رسمي معلق خواهد شد و در صورت صدور راي قطعي برائت يا منع پيگرد يا موقوفي تعقيب رفع تعليق به عمل خواهد آمد. چنانچه درباره متهم قرار تعليق تعقيب كيفري يا حكم به تعليق اجراي مجازات صادر شود رفع تعليق وي با مرجع انتظامي خواهد بود.

فصل چهارم _ حق الزحمه مترجم (م 53 تا م 59)

ماده 53 _ حق الزحمه مترجم رسمي به قرار زير است

1 _ براي ترجمه از زبان بيگانه به فارسي و بالعكس هر كلمه هشتاد ريال

2 _ براي ترجمه هاي فوري هر كلمه 120 ريال

3 _ براي ترجمه كلمات مشكل تخصصي و فني غير فوري از زبان بيگانه به فارسي يا بالعكس و به تناسب تعداد كلمات فني و تخصصي هر كلمه از يكصد ريال تا يكصد شصت ريال

4 _ براي ترجمه كلمات مشكل تخصصي و فني فوري از زبان

بيگانه به فارسي يا بالعكس هر كلمه صد و بيست ريال تا صد و هشتاد ريال به تشخيص اداره فني يا دادگستري محل

5 _ كلمات مركب از قبيل كتابخانه و دهكده يك كلمه محسوب مي شود.

6 _ حروف ربط و اضافه يك كلمه محسوب خواهد شد.

7 _ در ترجمه اعداد تا 5 رقم مستقل يك كلمه به شماره مي رود.

8 _ چنانچه متقاضي از ترجمه اي بيش از يك نسخه بخواهد بابت نسخ اضافي تا سه نسخه اول دو هزار ريال براي نسخ بعدي به ازاي هر سه نسخه اضافي پانزده درصد بر مبلغ قبل آن اضافه خواهد شد و حق امضاي مترجم براي نسخه هاي اضافي تا سه نسخه هزار و پانصد ريال است

9 _ حق الزحمه گواهي مطابقت رونوشت سند با اصل كه طبق ماده 75 ق .آ.د.م وسيله مترجم رسمي انجام شود هر صفحه هزار و پانصد ريال است

10 _ حق الزحمه مترجم براي ترجمه شفاهي تا يك ساعت پنجاه هزار ريال و مازاد بر يك ساعت به ازاي هر ساعت اضافي پانزده هزار ريال خواهد بود كه متقاضي بايد قبل از تشكيل جلسه حداقل حق الزحمه را به طور علي الحساب در صندوق دادگستري توديع و قبض آن را ارائه نمايد.

11 _ هزينه سفر مترجمان رسمي بر طبق تعرفه كارشناسان رسمي دادگستري مندرج در آيين نامه مربوطه و اصطلاحات بعدي خواهد بود.

12 _ پول تمبر ترجمه و نسخ اضافي و هزينه پلمپ به عهده متقاضي است

ماده 54 _ در صورت اقتضا از طرف اداره فني در خرداد ماه هر سال كميسيوني مركب از رئيس يا معاون اداره فني و نماينده معاونت قضايي رئيس قوه قضائيه و دو

نفر مترجم رسمي به انتخاب اداره فني تشكيل و و با توجه به افزايش يا كاهش هزينه زندگي نسبت به تعديل حق الزحمه ترجمه رسمي مندرج در ماده 53 آيين نامه اقدام خواهد شد.

ماده 55 _ امضاي مترجم ذيل ترجمه يا رونوشت يا فتوكپي اسناد و اوراق در مركز وسيله اداره فني و درشهرستانها وسيله يكي از قضات دادگستري محل كه به پيشنهاد اداره فني و تصويب معاون قضايي تعيين خواهد شد تصديق و به مبلغ مقرر قانوني تمبر الصاق مي شود.

ماده 56 _ در صورت تعليق يا انفصال يا غيبت طولاني يا حجر يا بيماري طولاني يا فوت مترجم رسمي بنا به تقاضاي اداره فني در مركز و دادگستري محل در شهرستانها برگها و اسناد و دفاتر راجع به امور ترجمه جمع آوري و به اداره فني يا دادگستري محل ارسال مي گردد درصورتي كه بين آنها اشيا يا اسنادي متعلق به مردم باشد بايد در قبال اخذ رسيد به صاحبان آنها مسترد شود.

ماده 57 _ از تاريخ قابل اجراشدن اين آيين نامه كليه آيين نامه هاي مربوط به مترجمان رسمي ملغي است

ماده 58 _ اين آيين نامه پانزده روز پس از درج در روزنامه رسمي قابل اجرا است

ماده 59 _ اين آيين نامه در 58 ماده و 18 تبصره تصويب مي شود.

آيين نامه مترجمان رسمي

نظر به ماده 3 قانون راجع به ترجمه اظهارات و اسناد در محاكم و دفاتر رسمي مصوب 20 خرداد 1316آيين نامه مترجمان رسمي در 37 ماده و 12 تبصره به شرح زير تصويب مي شود:

الف _ ترتيب انتخاب مترجمان رسمي

ماده 1 _ قوه قضائيه در صورت احتياج به وسايل مقتضي از داوطلبان واجد صلاحيت مترجمي رسمي دعوت مي كند تا درخواست خود را در تهران به اداره فني تسليم

كنند.

ماده 2 _ شرايط مترجمي رسمي از قرار زير است

1 _ داشتن تسلط در ترجمه زبان مورد احتياج و نگارش فارسي

2 _ داشتن بيش از 25 سال سن

3 _ عدم شهرت به فساد اخلاقي و داشتن صداقت و امانت و رشد به تشخيص كميسيون ماده 5.

4 _ عدم محكوميت به مجازاتي كه به تشخيص اداره فني منافي با شغل مترجمي رسمي باشد.

ماده 3 _ درخواست مترجمي رسمي بايد داراي پيوستهاي زير باشد:

1 _ يك برگ رونوشت يا فتوكپي مصدق از كليه صفحات شناسنامه

2 _ دو قطعه عكس 4*3 (برقي

3 _ عدم شهرت به فساد اخلاقي و داشتن صداقت و امانت و رشد به تشخيص كميسيون ماده 5.

4 _ عدم محكوميت به مجازاتي كه به تشخيص اداره فني منافي با شغل مترجمي رسمي باشد.

ماده 4 _ درخواست مترجمي رسمي به ترتيب تاريخ وصول در دفتري ثبت و براي هر داوطلب پرونده جداگانه اي تشكيل مي شود اداره فني قبل از صدور پروانه مترجمي رسمي از طريق دادگستري محل و يابه هر طريق مقتضي درباره صلاحيت داوطلب تحقيق به عمل آورده نتيجه را در پرونده وي منعكس مي نمايد.

ماده 5 _ اداره فني پرونده داوطلبان را در كميسيون مركب از رئيس اداره فني و در غياب وي معاون اداره فني و يك نفر كه به زبان خارجي مربوط تسلط كامل داشته باشد و يك نفر از قضات به انتخاب معاون قضايي مطرح مي سازد و واجدين صلاحيت را با تعيين تاريخ براي شركت در امتحان دعوت مي كند.دعوت كتبا و لااقل يك ماه قبل از تاريخ امتحان بايد به عمل آيد.

ماده 6 _ امتحان در تهران زير نظر اداره فني به وسيله هيات ممتحنه به عمل مي آيد و

به صورت ترجمه اززبان فارسي به زبان خارجي و بالعكس خواهد بود و استفاده از فرهنگ لغت در جلسه امتحان مجازاست

سئوالات امتحاني در جلسه اي كه روز امتحان تشكيل مي شود تهيه و تكثير و بلافاصله در اختيارداوطلبان گذارده خواهد شد.

تبصره _ هيات ممتحنه از سه نفر اشخاص متبحر در زبان مورد نياز كه لااقل يكي از آنها مترجم رسمي آن زبان باشد به انتخاب اداره فني تشكيل مي گردد و در صورت عدم دسترسي به تعداد مذكور ممكن است از تعداد كمتر استفاده شود.

ماده 7 _ طرح سئوالات و تصحيح اوراق امتحاني زير نظر كميسيون مذكور در ماده 5 توسط هيات ممتحنه مذكور در ماده 6 و تبصره آن صورت مي گيرد و نمره اي كه به اوراق داده مي شود از صد منظور مي گردد و حداقل نمره قبولي هشتاد مي باشد. نمره هر ورقه ذيل يا ظهر آن ورقه ثبت شده و به امضاي هيات ممتحنه مي رسد.

ماده 8 _ براي داوطلبان مترجمان رسمي اظهارات (موضوع ماده يك قانون راجع به ترجمه اظهارات واسناد در محاكم و دفاتر رسمي مصوب 20 خرداد 1316) شركت در امتحان شفاهي الزامي است و قبولي در امتحان به نحو مذكور در ماده 7 خواهد بود.

ماده 9 _ اداره فني از بين قبول شدگان به ترتيب نمره دو برابر تعداد مورد لزوم را براي انجام مصاحبه دعوت مي نمايد. مصاحبه زير نظر كميسيون مذكور در ماده 5 انجام مي گيرد. اداره فني تعداد مورداحتياج را به ترتيب از بين كساني كه داراي نمره بيشتري بوده و در مصاحبه قبول شده اند انتخاب مي كند.

ماده 10 _ انتخاب شدگان در حضور كميسيون مذكور در ماده 5 به شرح زير سوگند ياد مي كنند:

«به خداوند متعال سوگند ياد مي كنم كه در

امر ترجمه قلم و زبان خود را جز به راستي و حقيقت به كارنبرم و در سمت مترجمي رازدار و امين باشم »

سپس اداره فني به نام آنان پروانه مترجمي رسمي صادر و پس از الصاق تمبر به مبلغ مقرر قانوني به آنان تسليم مي كند. پروانه مترجم رسمي بايد داراي عكس و نمونه امضا باشد.

ماده 11 _ مترجم رسمي حق تغيير محل كار خود را ندارد و هر گونه تغيير محل با موافقت اداره فني ومعاونت قضايي رئيس قوه قضائيه بوده و در پروانه مترجمي درج خواهد گرديد.

تبصره 2 _ داير كردن موسسه اي با نام دارالترجمه يا تحت هر عنوان ديگري كه بدون حضور مترجمان رسمي به امر ترجمه و تائيد اسناد اشتغال داشته باشند ممنوع است و مديران و مسوولين اين موسسات طبق مقررات كيفري با اعلام اداره فني تحت پيگرد قرار خواهند گرفت

ب _ تمديد پروانه

ماده 12 _ مترجم رسمي بايد هر دو سال يك نوبت در ارديبهشت ماه براي تمديد پروانه خود به اداره فني مراجعه نمايد در صورتي كه موجبي براي عدم تمديد نباشد پس از الصاق تمبر به مبلغ مقرر قانوني پروانه وي براي دو سال توسط اداره فني تمديد مي شود.

اداره فني و دادگستري شهرستانها از تصديق امضا مترجمي كه پروانه وي تمديد نشده ممنوع مي باشند.

اداره فني تمديد پروانه را به دادگستري محل اطلاع مي دهد.

تبصره _ چنانچه مترجمي چند سال مبادرت به تمديد پروانه خود نكند در زمان تمديد مكلف به الصاق تمبر سنوات گذشته خواهد بود.

ماده 13 _ دادگاه يا دادسرا يا هر مقام رسمي ديگري كه به مترجم كار ارجاع مي كند بايد طرز رفتار او رامراقبت و هرگونه تخلفي را كه مشاهده نمايد به اداره

فني گزارش دهد.

ماده 14 _ اداره فني موظف است اسناد و مدارك تحصيلي وكلا اوراقي را كه از طرف مراجع رسمي ذي صلاح براي ترجمه به آن اداره فرستاده مي شود در صورت پرداخت هزينه به مترجم رسمي ارجاع و پس از ترجمه و گواهي امضاي مترجم اعاده كند.

ج _ وظايف مترجم رسمي و مقررات انتظامي

ماده 15 _ وظايف مترجم رسمي با توجه به قانون راجع به ترجمه اظهارات و اسناد در محاكم و دفاتراسناد رسمي و ماده 75 قانون آيين دادرسي مدني حسب مورد به قرار زير است

1 _ ترجمه اسناد و اوراق مورد درخواست متقاضي كه به اين منظور به مترجم تسليم مي گردد.

2 _ ترجمه اظهارات اصحاب دعوي يا وكلاي آنان يا شهود يا كارشناسان در مراجع قضايي و طرفين معامله يا وكلاي آنان يا شهود در دفاتر اسناد رسمي

3 _ گواهي صحت ترجمه اسنادي كه در ايران يا يكي از كشورهاي بيگانه ترجمه يا تنظيم شده است

ماده 16 _ مترجم رسمي بايد داراي دفتر ثبت و برگ رسيد و مهر به شرح زير باشد:

1 _ دفتر ثبت كه شماره رديف و مشخصات كارهاي ارجاعي (نوع و تعداد و نام صاحب سند يا نام متقاضي اگر غير از صاحب سند باشد و نشاني كامل او و تاريخ ارجاع و تاريخ استرداد ترجمه و ميزان دستمزد) در آن ثبت مي شود اين دفتر به وسيله اداره فني برگ شماري و منگنه و مهر خواهد شد.

2 _ برگ رسيد كه نوع و تعداد و نام صاحب سند يا نام متقاضي (اگر غير از صاحب سند باشد) و تاريخ استرداد و ميزان دستمزد ترجمه در آن ثبت و هنگام دريافت سند به

متقاضي ترجمه داده مي شودومترجم مكلف است نسخه ثاني رسيد دستمزد ترجمه را منضم به اوراق ترجمه به اداره فني ارسال دارد.

3 _ مهر كه در آن نام و نام خانوادگي مترجم و زباني كه مترجم رسمي آن است و شماره پروانه مترجمي رسمي قيد شده و مترجم با آن ذيل اوراق ترجمه را مهر مي كند دفتر و رسيد مهر مذكور طبق نمونه موجود در اداره فني تهيه مي شود.

ماده 17 _ مترجم موظف است

1 _ ترجمه هر سند را روي برگ مخصوص كه شكل و اندازه آن از طريق اداره فني تعيين مي شود پاكيزه و بدون قلم خوردگي و حك و اصلاح به هزينه خود ماشين و در پايان آن مطابقت ترجمه را با اصل تصديق و با قيد تاريخ امضا كند.

هرگاه ترجمه سندي از يك صفحه تجاوز كند مترجم بايد زير هر صفحه تصريح كند كه بقيه در صفحه بعد ترجمه شده است و ذيل تمام صفحات را امضا و آنها را منگنه و پلمپ مي نمايد. در مورد مدارك تحصيلي و اسناد مربوط به آن مي توان به تقاضاي متقاضي آنها را يكجا منگنه و پلمپ كرد.

2 _ گواهي صحت ترجمه يا مطابقت رونوشت يافتوكپي با اصل بايد ذيل اوراق مورد گواهي به عمل آيدو در صورت تعدد صفحات ذيل هر صفحه مستقلا يا قيد اينكه بقيه در صفحه ديگر است گواهي و به ترتيب بند يك منگنه و پلمپ مي شود.

تبصره 1 _ هزينه پلمپ به ميزان مقرر قانوني است كه متقاضي بايد بپردازد.

تبصره 2 _ مترجم موظف است علاوه بر نسخ مورد احتياج متقاضي يك نسخه تائيد شده براي بايگاني خود تهيه و تا پنج سال نگهداري نمايد در صورت مطالبه اداره

فني يا ساير مراجع ذي صلاح آن را ارائه دهد.

ماده 18 _ مترجم نمي تواند از قبول كاري كه به او رجوع مي شود بدون عذر موجه خودداري كند و يا آن را به تاخير بيندازد. وقت لازم براي ترجمه اسناد و مدارك عنداللزوم از طرف اداره فني و يا دادگستري محل تعيين خواهد شد.

تبصره تخلف از ماده 18 موجب انفصال مترجم به مدت شش ماه از شغل مترجمي به پيشنهاد اداره فني و تصويب معاونت قضايي رياست قوه قضائيه خواهد گرديد.

ماده 19 _ در صورتي كه مترجم به لحاظ بيماري يا ماموريت يا هر علت ديگري قادر به انجام كارترجمه نباشد، بايد به فوريت مراتب را با ذكر دليل به اداره فني در مركز و دادگستري محل در شهرستانها ومتقاضي اعلام كند و هرگاه اسناد و اوراقي براي ترجمه نزد او باشد، اين اسناد و اوراق را سريعا مسترددارد.

ماده 20 _ مترجم رسمي مكلف است در موقعي كه مقام صلاحيتدار تعيين مي كند در محل مقرر حاضرشود مگر اينكه عذر موجهي داشته باشد و در صورت امكان بايد عذر خود را قبلا به اطلاع آن مقام برساند.

ماده 21 _ مترجم رسمي موظف است تمام اظهارات و مندرجات اسناد و مدارك و اوراقي را كه براي ترجمه به او داده مي شود جز به جز و كلمه به كلمه ترجمه نمايد و حق ندارد چيزي را حذف و يااضافه كند و چنانچه مورد تخلف منطبق با ماده 28 قانون راجع به كارشناسان رسمي مصوب 23/11/1317 باشد به مجازات مقرر در ماده مرقوم خواهد رسيد.

تبصره 1 _ مترجم رسمي نبايد ترجمه اسناد را ترجمه نمايد و در صورت تخلف اداره فني يا دادگستري محل امضاي او را

گواهي نخواهد كرد.

تبصره 2 _ در مورد اسناد رسمي تشخيص موادي كه ترجمه آنها ضرورتي ندارد با اداره فني است ورعايت دستورات اداره مذكور در اين مورد براي مترجم الزامي است

ماده 22 _ مترجم رسمي مسوول حفظ و مراقبت اسنادي است كه براي ترجمه به او سپرده مي شود وموظف است اسناد را به همان صورتي كه تحويل گرفته رد كند.

ماده 23 _ مترجم رسمي موظف است در صورتي كه سند و مدرك مخدوش باشد مراتب را در ترجمه وبرگ رسيدي كه به صاحب سند مي دهد، قيد كند.

ماده 24 _ هرگاه اشتباه مترجم به تصديق دو نفر از مترجمان رسمي ديگر به انتخاب اداره فني در امرترجمه محرز شود و خسارتي بابت وجه تمبر و تصديق امضاء و ساير هزينه هاي مربوط به امر ترجمه متوجه صاحب سند گردد مترجم موظف است با اخطار اداره فني در جبران خسارت وارده يا جلب رضايت صاحب سند اقدام كند و تحت تعقيب انتظامي نيز قرار خواهد گرفت

تبصره _ در خصوص ماده فوق در صورت احراز عمد مترجم عمل وي مطابق ماده 28 قانون راجع به كارشناسان رسمي مصوب 23/11/1371 قابل تعقيب كيفري خواهد بود.

ماده 25 _ مترجم مكلف است اسراري كه در اثر امر ترجمه به آنها واقف مي شود حفظ كند و در صورت افشاي اسرار مراجعين به مجازات مندرج در ماده 106 قانون مجازات اسلامي (تعزيرات مصوب 1362 ه .ش محكوم خواهد گرديد.

ماده 26 _ دريافت هر وجه يا مال يا تحميل خدمتي بابت ترجمه بيش از آنچه اين آيين نامه مقرر مي داردممنوع است و مرتكب طبق ماده 14 قانون راجع به كارشناسان رسمي مصوب 1317 قابل تعقيب كيفري خواهد بود.

ماده 27 _ در

صورت تخلف مترجم رسمي از مقررات اين آيين نامه اداره فني مي تواند از تمديد پروانه اوبراي يك يا چند دوره خودداري نمايد و اين امر مانع تعقيب انتظامي يا كيفري او حسب قوانين مربوطه نخواهد بود.

د _ دستمزد مترجم رسمي

ماده 28 _ حق الزحمه مترجم رسمي به قرار زير است

1 _ براي ترجمه از زبان بيگانه به فارسي و بالعكس هر كلمه پانزده ريال

2 _ كلمات مركب از قبيل كتابخانه و دهكده يك كلمه محسوب مي شود.

3 _ حروف ربط و اضافه يك كلمه محسوب خواهد شد.

4 _ در ترجمه اعداد هر پنج عدد مستقل يك كلمه به شمار مي رود.

5 _ حداقل دستمزد مترجم 1500 ريال است

6 _ چنانچه متقاضي از ترجمه اي بيش از يك نسخه بخواهد بايد هزينه ماشين نويسي و حق امضاي مترجم را بپردازد. هزينه ماشين نويسي براي هر نسخه اضافي 200 ريال است و حق امضاي مترجم براي نسخه هاي اضافي هر صفحه 100 ريال خواهد بود.

7 _ حق الزحمه گواهي مطابقت رونوشت سند با اصل كه طبق ماده 75 قانون آيين دادرسي مدني وسيله مترجم رسمي انجام شود، هر صفحه يكصد ريال است

8 _ حق الزحمه مترجم براي ترجمه شفاهي هر ساعت پنج هزار ريال است كه از طرف متقاضي پرداخت مي شود چنانچه مدت از پنج ساعت تجاوز كند نسبت به بقيه ساعات هر ساعت دو هزار ريال حق الزحمه دريافت خواهد شد.

حداقل حق الزحمه شفاهي پنج هزار ريال خواهد بود.

اگر مترجم حاضر شود ولي به علت غيبت يكي از اصحاب دعوي ترجمه انجام نشود پرداخت حداقل حق الزحمه به عهده متخلف است

9 _ هزينه سفر مترجمان رسمي كيلومتري چهل ريال و روزي 8000 ريال است كه متقاضي بايد بپردازد.

10

_ حق الزحمه مترجم براي ترجمه از زبان فارسي به زبانهاي بيگانه در مورد مداركي كه با شكل ثابت از مراجع مختلف صادر مي شود به قرار زير است

(پول تمبر نسخ اصلي و اضافي و هزينه پلمپ به عهده متقاضي است .

1 _ شناسنامه فرد متاهل 1500 ريال

2 _ شناسنامه فرد مجرد1200 ريال

3 _ گواهي عدم سو پيشينه 1200 ريال

4 _ برگ پايان خدمت نظام وظيفه 1200 ريال

5 _ برگ معافيت از خدمت نظام وظيفه 1200 ريال

6 _ كارنامه هر كلاس غير دانشگاهي 800 ريال

7 _ ريز نمرات هر ترم دانشگاهي 1000 ريال

8 _ گواهينامه پايان تحصيلات 1000 ريال

9 _ تائيديه گواهينامه پايان تحصيلات 1000 ريال

10 _ گواهينامه رانندگي 1000 ريال

11 _ كارت شناسايي 1000 ريال

12 _ كارت تحصيلي 1000 ريال

13 _ پروانه كسب 1200 ريال

14 _ سند ازدواج جديد4000 ريال

15 _ سند ازدواج قديم 3000 ريال

16 _ طلاق نامه اعم از دفترچه يا ورقه 3000 ريال

17 _ سند مالكيت فاقد درج انتقالات بعدي 3000 ريال

18 _ سند مالكيت با درج انتقالات بعدي 4000 ريال

تبصره 1 _ هرگاه صاحب سند متقاضي ترجمه فوري باشد كتبا درخواست و 50 درصد اضافه برتعرفه پرداخت كند. منظور از فوري ترجمه بيش از 5 برگ در ظرف سه روز و كمتر از پنج برگ در يك روزاست

تبصره 2 _ هرگاه سند داري اصطلاحات مشكل فني و حرفه اي باشد از قبيل اوراق حقوقي وقراردادهاي تجاري و فني و صنعتي با تشخيص رئيس اداره فني يا معاونين وي در مركز و رئيس دادگستري محل در شهرستانها تا 200 درصد اضافه بر تعرفه پرداخت مي شود.

ماده 29 _ در خردادماه هر سال كميسيوني

مركب از رئيس يا معاون اداره فني و نماينده معاونت قضايي رئيس قوه قضائيه و يك نفر مترجم رسمي به انتخاب اداره فني تشكيل و با توجه به افزايش يا كاهش هزينه زندگي نسبت به تعديل تعرفه حق الزحمه مترجم رسمي مندرج در ماده 28 آيين نامه اقدام خواهندنمود.

ماده 30 _ امضاي مترجم ذيل ترجمه يا رونوشت يا فتوكپي اسناد و اوراق در مركز وسيله اداره فني و در شهرستانهايي كه مترجم رسمي در آنجا مقيم است بوسيله يكي از قضات دادگستري محل كه به پيشنهاد اداره فني و تصويب معاون قضايي تعيين خواهد شد، تصديق و براي هر تصديق به مبلغ مقرر قانوني تمبر الصاق مي شود.

ماده 31 _ در صورت تعليق يا انفصال يا غيبت طولاني يا حجر يا فوت مترجم رسمي بنا به تقاضاي اداره فني در مركز و دادگستري محل در شهرستانها از طرف دادسراي عمومي محل برگها و اسناد و دفاترراجع به امور ترجمه جمع آوري و به اداره فني يا دادگستري محل ارسال مي گردد. در صورتي كه بين آنها اشيا يا اسنادي متعلق به مردم باشد، بايد در قبال اخذ رسيد به صاحبان آنها مسترد شود.

ماده 32 _ مرجع تعقيب انتظامي مترجم رسمي اداره فني است

ماده 33 _ معاون قضايي مي تواند همين كه از سو رفتار و اخلاق مترجم رسمي مطلع شد امر به تعقيب انتظامي او داده و در مواردي كه اشتغال او به مترجمي منافي با حيثيت مترجمان رسمي باشد وي را ازشغل مترجمي معلق نمايد و رفع تعليق مترجم رسمي موكول به نظر معاونت قضايي خواهد بود.

ماده 34 _ چنانچه مترجم رسمي به اتهام ارتكاب بزهي تحت پيگرد مراجع قضايي قرار گيرد و عمل ارتكابي به

تشخيص اداره فني مغاير با شوونات مترجمي رسمي باشد تا اعلام راي نهايي از محكمه صالحه به دستور اداره فني از سمت مترجمي رسمي معلق خواهد شد و در صورت صدور راي قطعي برائت يا منع پيگرد يا موقوفي تعقيب رفع تعليق به عمل خواهد آمد. چنانچه درباره متهم قرار تعليق تعقيب كيفري يا حكم به تعليق اجراي مجازات صادر شود رفع تعليق وي با اجازه كتبي معاون قضايي رياست قوه قضائيه ممكن خواهد بود.

ماده 35 _ اداره فني در صورت نياز مشخصات كامل مترجمان را به وسيله روزنامه رسمي و دفترچه هاي مخصوص منتشر مي كند.

ماده 36 _ مواد 31 و 32 نظامنامه اجراي قانون ثبت شركتها مصوب 2/3/1310 و بند يك (قسمتهاي الف و ب ماده 58 نظامنامه اجراي قانون علائم تجاري و اختراعات مصوب 1/4/1310 و كليه آيين نامه هاي مربوط به مترجمان رسمي از تاريخ قابل اجرا شدن اين آيين نامه ملغي است

ماده 37 _ اين آيين نامه پانزده روز پس از درج در روزنامه رسمي قابل اجرا است

رئيس قوه قضائيه

آيين نامه اجرايي قانون كانون كارشناسان رسمي دادگسترى – مصوب 1382

هيات وزيران در جلسه مورخ 7/2/1382 بنا به پيشنهاد شماره 2797/02/111 مورخ 28/7/1381 وزارت دادگستري و به استناد ماده (40) قانون كانون كارشناسان رسمي دادگستري - مصوب1381- آيين نامه اجرايي قانون يادشده را به شرح زير تصويب نمود:

«آيين نامه اجرايي قانون كانون كارشناسان رسمي دادگسترى»

فصل اول - كليات:

ماده 1 - در اين آيين نامه، واژه هاي اختصاري زير در مفاهيم مشروح مربوط به كار مي رود:

الف - قانون : «قانون كانون كارشناسان رسمي دادگستري».

ب - كانون : «كانون كارشناسان رسمي دادگستري».

ج - شوراي عالي : «شوراي عالي كارشناسان رسمي».

ماده 2 - ملاك تعيين كارشناس رسمي مقيم در مورد تعيين نصاب تشكيل كانون

در مراكز هر استان، محل اقامتي مي باشد كه در پروانه كارشناسي آنان تعيين گرديده است.

ماده 3 - معيار تشخيص نزديكترين كانون، فاصله نزديكترين مركز هر استان با مركز استان ديگر، براساس جداول تعيين فاصله شهرها كه به وسيله وزارت راه وترابري تهيه مي شود بوده و در صورت بروز هرگونه ابهام و اختلاف در تشخيص نزديكترين كانون، نظر شوراي عالي ملاك عمل مي باشد.

فصل دوم - شوراي عالي:

ماده 4 - تعداد نصاب هر كانون براي عضويت در شوراي عالي، متناسب با تعداد كارشناسان رسمي آن كانون، حداقل سه ماه قبل از برگزاري انتخابات در هر دوره انتخاباتي به وسيله شوراي عالي تعيين و اعلام مي گردد.

ماده 5 - نصاب كانونها براي عضويت در شوراي عالي با درنظرگرفتن نسبت كل كارشناسان رسمي به تعداد هجده نفر اعضا شوراي عالي تعيين مي گردد چنانچه تعداد كارشناسان رسمي يك كانون (اعم از كارشناسان آن استان و كارشناسان استان ديگري كه به دليل نداشتن كانون مستقل عضو آن كانون محسوب مي گردند) كمتر از نصاب لازم براي معرفي يك عضو باشند، كارشناسان آن كانون به ترتيب با كارشناسان نزديكترين كانون يا كانونهاي ديگر تجميع و تعداد نصاب اعضاي براي شوراي عالي تعيين خواهدشد.

تبصره - پس از تعيين و اعلام تعداد نصاب اعضاي هر كانون، داوطلبان عضويت در شوراي عالي يك ماه مهلت دارند تا در كانون مربوط داوطلبي خود را ثبت نمايند كانونها موظفند ظرف حداكثر پانزده روز از تاريخ پايان مهلت ثبت نام، اسامي و آخرين وضعيت پروانه كارشناسي داوطلبان را به شوراي عالي و در دوره اول به كانون استان تهران اعلام نمايند.

ماده 6 - شوراي

عالي بلافاصله پس از وصول تمامي اسامي داوطلبان كه ثبت نام كرده اند فهرست اسامي و وضعيت پروانه آنان را در اختيار كميسيون تشخيص صلاحيت موضوع ماده (13) قانون قرارمي دهد.

تبصره 1 - داوطلبان بايد در زمان ثبت نام و اخذ راي داراي پروانه معتبر كارشناسي بوده و در حالت تعليق نباشند.

تبصره 2 - شوراي عالي پس از اخذ نظر كميسيون ماده (13) بلافاصله فهرست اسامي داوطلبان واجدشرايط را به كانونهاي مربوط اعلام مي نمايد داوطلباني كه صلاحيت آنها ردشده مي توانند از تاريخ اعلام كانون مربوط به آنان، ظرف مدت پنج روز اعتراض خود را به كانون مربوط تسليم نمايند. كانون مزبور بلافاصله اعتراضات واصله را به كميسيون ماده (13) منعكس نموده و كميسيون يادشده ظرف يك هفته نظريه قطعي خود را به كانون مربوط اعلام خواهدكرد.

ماده 7 - به منظور انتخاب اعضا شوراي عالي پس از تعيين نصاب هر استان در روز و ساعت معيني در كانون مربوط در سراسر كشور انتخابات برگزار مي شود. كارشناسان رسمي دادگستري عضو كانون مربوط مي توانند به تعداد دو برابر نصاب تعيين شده به كانديداهاي موردنظر خود راي دهند. انتخاب شوندگان به ترتيب فوق در جلسه اي كه در محل شوراي عالي تشكيل مي شود و تاريخ آن از قبل تعيين وبه اطلاع منتخبين رسيده از بين خود 18 نفر را به عنوان اعضا شوراي عالي انتخاب مي نمايند. در هر صورت تعداد انتخاب شدگان در استان بايد دو برابر نصاب تعيين شده باشد.

تبصره 1 - كليه هجده نفر باقيمانده از منتخبان مرحله اول، به عنوان افراد ذخيره كانونهاي مربوط در شوراي عالي محسوب مي گردند

تا چنانچه اعضا اصلي كانون مربوط به هر دليل از جمله فوت، استعفاي، تعليق، ابطال پروانه كارشناسي يا غيبت غيرموجه عضويت خود را از دست دهند، افراد ذخيره آن كانون كه به ترتيب حايز اكثريت آرا بوده براي بقيه مدت به عضويت اصلي شوراي عالي درايند.

تبصره 2 - چنانچه افراد ذخيره نيز به دلايل فوق وجود نداشته باشند، انتخابات ميان دوره اي در كانون مربوط انجام شده و دوبرابر نصاب تعيين شده مذكور انتخاب و معرفي مي گردند تا در شوراي عالي با حضور تمامي اعضا اصلي و نيز افراد ذخيره كانونها كه حداكثر سي و شش نفر خواهندبود، اعضا اصلي موردنياز تا حدنصاب را انتخاب نمايند در هر صورت رعايت نصاب تعيين شده براي كانونها اعم از اصلي و ذخيره بايد مدنظر باشد بقيه منتخبان مذكور، افراد ذخيره كانون مربوط براي باقيمانده مدت محسوب مي گردند.

ماده 8 - مسئوليت اجراي انتخابات به عهده شوراي عالي خواهدبود. معرفي كارشناسان موضوع ماده (13) قانون به رئيس قوه قضائيه و اجراي انتخابات شوراي عالي و كليه وظايفي كه در قانون و اين آيين نامه به عهده شوراي عالي است، در دوره اول و قبل از تشكيل شوراي عالي به عهده كانون استان تهران مي باشد.

ماده 9 - محل برگزاري مرحله اول انتخابات شوراي عالي، كانون استانها و در مرحله دوم كانون استان تهران يا شوراي عالي مي باشد.

در مواردي كه طبق قسمت اخير ماده (5) اين آيين نامه دو يا چند كانون و نمايندگي با يكديگر تجميع و راي مي دهند، محل برگزاري مرحله اول انتخابات در كانونهاي مذكور خواهدبود كه اعضا هر كانون براي اخذ راي

به كانون استان خود مراجعه مي نمايند حائزان اكثريت آراي در اين محاسبه كارشناسي مي باشد كه بيشترين راي را در صندوق كانونهاي مذكور كسب نموده باشد، اعم از آرا اعضاي مقيم كانونها و آرا اعضاى استانهاي ديگري كه به دليل نداشتن كانون مستقل عضو نمايندگي آن كانون مي باشند.

ماده 10 - به منظور همكاري و هماهنگي كانونها در امر انتخابات شوراي عالي وانتخاب سي و شش نفر مربوط (هجده نفر اعضاي اصلي و هجده نفر افراد ذخيره)، بدوا با تشكيل مجمع عمومي مركب از اعضاي هيئت مديره كليه كانونهاي كشور كه به دعوت كانون استان تهران تشكيل مي گردد از بين كارشناسان معتبر نسبت به تعيين هيئت نظارت بر انتخابات شوراي عالي براي هر استان به پيشنهاد هريك از هيئت مديره هاي استانها اقدام مي گردد تعداد اعضاي هيئت نظارت مذكور بايد به نحوي باشد كه براي هر استان لااقل سه نفر به عنوان ناظر بر انتخابات، به شرط آنكه ناظران خود داوطلب عضويت در شوراي عالي نباشند، انتخاب شوند نحوه تشكيل، حدنصاب، اداره جلسه و ساير ضوابط مجمع عمومي هيئت مديره كانونها، طبق نظامات و تشريفات مقرر در قانون و اين آيين نامه مي باشد كه براي مجامع عمومي پيش بيني شده است.

ماده 11 - انتخابات اعضاي شوراي عالي در يك روز و ساعت معين در كل كشور انجام و صندوق اخذ راي در محل كانونهاي مربوط يا نمايندگيهاي كانون ذي ربط مستقر مي گردد كارشناسان واجدشرايط راي دادن در ساعات تعيين شده براي تكميل تعرفه منضم به راي و اخذ برگ مخصوص راي گيري شخصا با دردست داشتن پروانه كارشناسي معتبر در

محل صندوق كانون استان يا نمايندگي مربوط مراجعه و به طور مخفيانه راي خواهندداد. صندوقها بايد قبلا با نظارت ناظران منتخب مجمع عمومي هيئت مديره ها لاك و مهرشده و برگهاي آراي نيز قبلا توسط ناظران مذكور امضا و مهر گردد.

تبصره - مجمع عمومي هيئت مديره استانها مي توانند در صورت داشتن امكانات اخذ راي در استانهايي كه در آنها كانون تشكيل نشده و به صورت نمايندگي يكي از كانونها اداره مي شوند ناظران را معرفي و در همان روز و ساعت و تاريخ اخذ راي، در استانهاي مذكور نيز صندوق اخذ راي مستقر نمايند.

ماده 12 - پس از خاتمه مهلت اخذ راي، صندوقها در محل كانون يا محل نمايندگي مربوط، با حضور ناظران منتخب مجمع عمومي هيئت مديره كانونها و دو نفر نمايندگان هيئت مديره كانون مربوط كه خود داوطلب انتخاب در شوراي عالي نمي باشند، مفتوح گرديده، شمارش و قرائت آرا انجام مي گيرد سپس اسامي منتخبان براساس آراي ماخوذه صندوق يا صندوقهاي اخذ راي آن استان به ترتيب آراي مكتسبه صورتمجلس و به امضا اعضا جلسه رسيده و براي شوراي عالي ارسال مي شود.

ماده 13 - اولين جلسه شوراي عالي، حداكثر پانزده روز پس از انتخابات مرحله دوم، با حضور كليه اعضاي اصلي تشكيل مي گردد در اين جلسه، اعضا از بين خود رئيس، نايب رئيس، خزانه دار، كارپرداز، دو نفر منشي و دو نفر بازرس با اكثريت آرا انتخاب مي نمايند.

تبصره 1 - دعوت اعضا براي تشكيل جلسه به وسيله رئيس شوراي عالي صورت مي گيرد و در اولين دوره به دعوت رئيس كانون استان تهران مي باشد.

تبصره 2 - چنانچه

در جلسه اول همه اعضاي شركت ننمايند، ظرف يك هفته جلسه بعدي تشكيل و با حضور نصف به علاوه يك اعضا اصلي رسميت خواهديافت راي دو سوم حاضران در جلسه معتبر است.

تبصره 3 - جلسات شوراي عالي در هر ماه يك بار تشكيل مي شود و در صورت ضرورت جلسات فوق العاده تشكيل خواهدشد.

ماده 14- چگونگي ايجاد تشكيلات سازماني و تقسيم وظايف اعضاي شوراي عالي طبق دستورالعمل داخلي شوراي مزبور صورت خواهدگرفت.

ماده 15- عضويت در شوراي عالي افتخاري است و بابت عضويت و شركت در جلسات حق الزحمه اي پرداخت نمي شود.

تبصره - چنانچه هريك از اعضا به تشخيص و تصويب شوراي عالي به صورت موظف در اين شورا مشغول به كار گردند، با تصويب شوراي يادشده حق الزحمه اي متناسب براي دوران اشتغال به آنان پرداخت مي گردد .

ماده 16- هزينه هاي جاري شوراي عالي در بودجه اي كه همه ساله توسط شوراي مزبور تصويب مي گردد، از محل درامد كانون استانها به نسبت بودجه سالانه هركانون تامين مي شود كانونها مكلف به پرداخت اين هزينه ها در ظرف سال مي باشند.

ماده 17 - شوراي عالي مي تواند از طريق كانونهاي مستقل مربوط، محدوده مورد عمل كارشناسان رسمي را به حوزه معيني منحصر نمايد. كارشناسان رسمي موظفند نظاماتي را كه از طريق شوراي عالي با رعايت قانون و اين آيين نامه اعلام مي گردد رعايت نمايند.

ماده 18 - شوراي عالي مي تواند از ميان كارشناسان رسمي كانونهاي كشور در هر رشته، هيئت يا هيئتهايي مركب از حداقل سه نفر كارشناس رسمي به عنوان كميسيونهاي مشورتي علمي و فني كارشناسان آن رشته انتخاب نمايد تا

ضمن همكاري لازم در تهيه سئوالات آزمون و نيز اعطا صلاحيت اوليه يا اضافي به كارشناسان رسمي يا متقاضيان كارشناسي، نظر مشورتي خود را به شوراي عالي و يا به كانونهايي كه شوراي عالي به آنها تفويض اختيار نموده اعلام نمايند.

ماده 19 - به منظور هماهنگي و امكان استفاده از كارشناسان رسمي كشور در دعاوي خارجي و محاكم و مراجع بين المللي ، شوراي عالي موظف است كارت و پروانه كارشناسان رسمي كل كشور را علاوه بر زبان فارسي به زبان انگليسي نيز تهيه و جهت استفاده آنها در اختيار كانونهاي كشور قراردهد.

ماده 20 - اعضاي شوراي عالي براي مدت چهارسال با راي كارشناسان رسمي كل كشور انتخاب مي شوند و انتخاب مجدد تنها براي يك دوره ديگر بلامانع است.

ماده 21 - مكاتبات شوراي عالي صرفا از طريق رئيس شورا و در غياب وي با نايب رئيس خواهدبود.

ماده 22 - مقررات، دستورالعملها و ضوابطي كه در حدود مقررات قانون و اين آئين نامه توسط شوراي عالي تصويب و ابلاغ مي گردد و همچنين در كليه مواردي كه در اجراي اين آئين نامه ابهاماتي پيش آيد، نظر شوراي عالي كه با درنظرگرفتن مقررات قانون و اين آيين نامه اعلام مي گردد معتبر بوده و براي كليه كارشناسان رسمي كانونها و مراجع مربوط لازم الرعايه مي باشد.

فصل سوم - مجامع عمومي:

ماده 23 - اعضاي مجامع عمومي هر كانون از كارشناسان رسمي آن كانون و همچنين كارشناسان رسمي نزديكترين استان مجاور كه به لحاظ فقدان كانون مستقل عضو آن كانون هستند و داراي پروانه كارشناسي معتبر بوده و درحال تعليق نباشند تشكيل مي گردد.

ماده 24 - چنانچه مجامع

عمومي براساس بند (الف) ماده (6) قانون در دومين جلسه نيز نصاب لازم را نداشته باشند، دعوت از اعضا تا تشكيل مجمع با نصاب لازم قانوني تجديد مي شود.

ماده 25 - در هيچ يك از مجامع، وكالت از اعضاي داراي اعتبار نمي باشد.

ماده 26 - در مواردي كه مهلت تشكيل مجمع عمومي عادي گذشته وبه هردليل از جمله عدم حدنصاب قانوني در جلسات اول و دوم مجمع عمومي عادي رسميت نيافته و منتج به نتيجه نشده باشد مجمع عمومي فوق العاده تشكيل مي گردد.

ماده 27 - در مواردي كه نياز به انتخابات ميان دوره اي باشد و همچنين در ساير مواردي كه ضرورت تشكيل مجمع فوق العاده را با رعايت ديگر مقررات قانون بنا به تشخيص هيئت مديره كانون مربوط ايجاب نمايد و تصميمات متخذه جزو وظائف مجمع عمومي عادي نباشد، مجمع عمومي فوق العاده تشكيل مي گردد.

ماده 28 - نصاب رسميت جلسات مجامع عمومي عادي در مورد جلسات مجامع عمومي فوق العاده نيز لازم الرعايه است.

ماده 29 - مهلت ثبت نام داوطلبان براي عضويت در هيئت مديره كانون و بازرسان و دادستان انتظامي قبل از تشكيل مجامع عمومي، از سوي شوراي عالي از طريق درج در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار اعلان و توسط كانون مربوط اعلام مي گردد. داوطلبان بايد در مهلت تعيين شده به صورت كتبي تقاضاي خود را در دفتر كانون مربوط ثبت نمايند.

ماده 30 - منظور از شهر محل كانون مندرج در تبصره (1) ماده (9) قانون، حوزه فعاليت كارشناس مي باشد كه در پروانه كارشناسي وي مشخص شده است.

ماده 31 - پس از پايان مهلت ثبت نام داوطلبان، دفتر

كانون مربوط موظف است تقاضاهاي ثبت شده و وضع پروانه داوطلبان و مشخصات كامل آنان را در اختيار كمسيون ماده (13) قانون قراردهد. كميسيون موظف است ظرف مدت هفت روز شرايط داوطلبان را با شرايط مندرج در ماده (9) قانون تطبيق و نظر خود را به كانون مربوط اعلام نمايد.

ماده 32 - نظر كميسيون بلافاصله در محل كانون مربوط اعلان مي گردد. كارشناسان داوطلب كه به نظر كميسيون اعتراض دارند مي توانند ظرف سه روز از تاريخ اعلان، اعتراض خود را به كانون مربوط تسليم نمايند، اعتراضات واصله توسط كانون مربوط بلافاصله به شوراي عالي ارسال مي گردد و شوراي مزبور حداكثر ظرف يك هفته رسيدگي و نظر خود را اعلام مي نمايد نظر شوراي عالي قطعي است.

ماده 33 - پس از اعلام اسامي داوطلبان واجدصلاحيت، مجمع عمومي در مهلت مقررقانوني تشكيل مي گردد و براي انتخاب رئيس و منشيان، ازبين اعضاي حاضر در مجمع يك نفر به عنوان رئيس سني و يك نفر منشي اداره جلسه را به عهده مي گيرند و سپس رئيس و دو نفر منشي مجمع عمومي از سوي حاضران در مجمع و از بين اعضا حاضر انتخاب مي شوند.

ماده 34 - هيئت نظارت از بين اعضاي حاضر در جلسه مجمع عمومي انتخاب مي گردند. داوطلبان براي هيئت مديره، بازرسان و دادستان انتظامي نمي توانند به عضويت هيئت نظارت انتخاب شوند.

ماده 35 - اعضا شوراي عالي و هيئت مديره كانونها و ساير اعضا اركان كانونها موظفند همانند ساير كارشناسان رسمي ضمن اقدام براي تمديد به موقع پروانه كارشناسي خود، ساير نظامات مربوط را از طريق كانون ذي ربط رعايت نمايند.

ماده 36

- وظايف هيئت رئيسه و هيئت نظارت مجامع عمومي عبارتند از:

الف - ايجاد نظم در برگزاري انتخابات.

ب - توزيع اوراق اخذ راي پس از امضاي و مهرنمودن.

ج - مراقبت در جمع آوري، شمارش و قرائت آرا.

د - تنظيم و امضا صورتجلسه برگزاري انتخابات و تهيه فهرست منتخبان به ترتيب تعداد آرا مكتسبه.

ه- - اعلام نتيجه انتخابات به شوراي عالي جهت صدور احكام مربوط.

تبصره - هيئت نظارت مكلف است قبل از اخذ راي صندوق خالي اخذ آرا را به رويت مجمع عمومي رسانيده و سپس آن را لاك ومهر نمايد.

ماده 37 - انتخابات به صورت جمعي و مخفي انجام مي گيرد و راي بايد روي اوراق چاپي دو قسمتي تاييدشده به مهر و امضاي هيئت نظارت به شرح زير نوشته شود.

در قسمتي از ورقه كه نزد كانون باقي مي ماند مشخصات كامل راي دهنده شامل موارد ذيل ثبت مي گردد:

الف - نام و نام خانوادگي و نام پدر.

ب - شماره پروانه كارشناسي.

ج - نام كانون محل اخذ راي.

د - امضا راي دهنده.

پس از ثبت مشخصات مذكور، قسمت دوم ورقه كه بايد فاقد هرگونه امضا، شماره و علامت مشخصه بوده و فقط داراي محل مناسب و كافي براي درج اسامي به تعداد اعضا اصلي و علي البدل اركان كانون باشد، از ورقه جدا و به راي دهنده تسليم مي گردد، تا راي خود را در آن به صورت مخفي نوشته و در صندوق بياندازد.

ماده 38 - پس از پايان مهلت اخذ راي، صندوق آراي توسط هيئت رئيسه مجمع عمومي و هيئت نظارت مفتوح و آراي ماخوذه شمارش و قرائت مي شود و فهرست منتخبان به ترتيب آراي

ماخوذه تهيه و امضا مي گردد.

تبصره - آراي قرائت شده مجددا در صندوق ضبط و توسط هيئت نظارت لاك ومهر مي گردد و تا پايان رسيدگي به اعتراضات احتمالي و اعلام نتيجه قطعي انتخابات محفوظ مي ماند تا در صورت نياز به بازبيني و بازرسي مورد استفاده قرارگيرد و سپس معدوم مي شود.

ماده 39 - مدت اعتراض، از جريان انتخابات تا سه روز پس از اعلام نتايج اوليه انتخابات مي باشد و اعتراض از كساني پذيرفته مي شود كه در مجمع عمومي حضور داشته اند.

ماده 40 - اعتراض به صورت كتبي به كانون مربوط تسليم و در جلسه اي مركب از هيئت رئيسه مجمع عمومي و هيئت نظارت و نماينده شوراي عالي رسيدگي مي شود راي اكثريت حاضران معتبر مي باشد.

ماده 41 - كانون مربوط ظرف سه روز از تاريخ قطعي شدن انتخابات، اسامي منتخبان را به شوراي عالي ارسال كرده و شوراي مزبور احكام لازم را در اسرع وقت صادر و ابلاغ مي نمايد.

ماده 42 - چنانچه در جلسه رسيدگي به اعتراضات، اعتراض وارد تشخيص داده شود، مراتب جهت اتخاذ تصميم لازم به شوراي عالي اعلام مي گردد.

فصل چهارم - هيئت مديره:

ماده 43 - اعضا اصلي هيئت مديره كانون به ترتيب تعداد آرا مكتسبه از بين منتخبان تعيين و بقيه نيز به ترتيب تعداد آرا و تا حدنصاب مقرر در ماده (10) قانون عضو علي البدل خواهندبود.

ماده 44 - اولين جلسه هيئت مديره منتخب ظرف حداكثر يك هفته پس از صدور احكام اعضا توسط شوراي عالي به ترتيب به دعوت رئيس، نايب رئيس هيئت مديره قبلي و يا ناظر شوراي عالي در مجمع عمومي

با حضور تمامي اعضا تشكيل و نسبت به انتخاب رئيس و نايب رئيس و منشي و مسئول امور مالي تصميم گيري خواهند نمود.

تبصره 1 - چنانچه در جلسه اول تمامي اعضا حضور نيابند جلسه بعدي ظرف يك هفته با رعايت نصاب مندرج در ماده (10) قانون تشكيل يافته و مسئولان يادشده، انتخاب مي گردند.

تبصره 2 - جلسات هيئت مديره بايد حداقل هر پانزده روز يك بار تشكيل و خلاصه مذاكرات و نتيجه تصميمات قرائت و تصويب و سپس صورتجلسه به امضا حاضران در جلسه برسد.

ماده 45 - از اعضاي اصلي و علي البدل جهت شركت در جلسات هيئت مديره دعوت به عمل مي آيد و اعضاي علي البدل در صورتي حق راي خواهندداشت كه به علت عدم حضور اعضاي اصلي حدنصاب قانوني حاصل نشده باشد در اين صورت تا حصول نصاب قانوني اعضاي علي البدل به ترتيب آرا به عنوان اعضاي اصلي صرفا در همان جلسه حق راي خواهندداشت.

ماده 46 - در صورت فوت يا استعفا و يا سلب صلاحيت و يا غيبت غيرموجه در شش جلسه متوالي و يا هر دليل قانوني ديگر كه باعث بركناري عضو اصلي شود، عضو علي البدلي كه داراي بيشترين راي بوده به عنوان عضو اصلي جايگزين مي گردد وحكم وي با معرفي رئيس كانون توسط رئيس شوراي عالي صادر مي شود.

ماده 47 - هيئت مديره هر كانون مكلف است هزينه متناسبي را كه شوراي عالي برابر تبصره ذيل ماده (30) قانون به عنوان سهم آن كانون از هزينه هاي جاري شوراي عالي تعيين و ابلاغ مي نمايد همه ساله در بودجه خود منظور و به تدريج طي سال

مالي مربوط حداكثر تا پايان سال مالي به شوراي عالي بپردازد.

ماده 48 - هيئت مديره هر كانون موظف است به منظور اطمينان از ارتقاي كيفيت خدمات حرفه اي كارشناسان كانون مربوط، هماهنگي در روشهاي انجام كارشناسي، كيفيت گزارشهاي كارشناسي، پيشگيري از رفتار ناسازگار با شيون حرفه اي و ضرورت گذراندن دوره هاي بازآموزي كارشناسان عضو، همچنين دقت در رعايت مقررات قانوني، آيين نامه ها و دستورالعملهاي اجرايي و ضوابط ونظامنامه هاي تدويني و تصويبي شوراي عالي، بر كار حرفه اي كارشناسان رسمي آن كانون نظارت مستمر نمايد.

نظارت كانون بر فعاليتهاي حرفه اي اعضا با جلب نظر گروه هاي تخصصي ذي ربط انجام مي گيرد.

كارشناسان رسمي موظفند پرونده ها، اطلاعات، مدارك موردنياز را براي رسيدگي در اختيار كانون و گروههاي مذكور قراردهند گزارشها و مدارك مربوط جزو اسناد طبقه بندي شده محسوب و به كارگيري و يا افشاي آن در غيرمورد ممنوع مي باشد.

فصل پنجم - بازرسان:

ماده 49 - وظايف و اختيارات بازرسان در شوراي عالي عبارتست از:

الف - مانند ساير اعضاي شوراي عالي در جلسات شوراي مزبور با داشتن حق راي شركت نموده و در تعيين خط مشي و ساير تصميمات سهيم مي باشند.

ب - هر زمان كه لازم بدانند مي توانند امور مالي شوراي عالي را مورد بررسي و حسابرسي قرارداده و اگر در زمينه نگهداري حسابها و مسائل مالي به مواردي از وجود نقص و يا سوي جريان برخورد نمودند موضوع را به رئيس شوراي عالي جهت طرح در جلسات آن شورا گزارش نمايند و چنانچه رئيس شوراي عالي از طرح موضوع خودداري نمايد، بازرسان مي توانند موضوع نواقص احتمالي را مستقيما در

شوراي عالي مطرح نمايند.

ماده 50 - وظايف و اختيارات بازرسان در هيئت مديره كانونها به شرح زير است:

الف - بازرسان مي توانند در جلسات هيئت مديره بدون داشتن حق راي شركت نمايند.

ب - بازرسان اختيار دارند بدون دخالت در امور اجرايي بر عمليات كانون نظارت داشته و دفاتر و اسناد و مدارك و اطلاعات موردنياز را بدون آنكه وقفه اي در فعاليتهاي اجرايي كانون ايجاد شود مطالبه و مورد بررسي قراردهند.

ج - بازرسان موظفند صورتهاي مالي مصوب هيئت مديره كانون را كه حداقل دو هفته قبل از تشكيل مجمع عمومي ساليانه تهيه و در اختيارشان قرار مي گيرد، مورد رسيدگي قرارداده و نظر خود را ظرف حداكثر پنج روز قبل از تشكيل مجمع عمومي در اختيار هيئت مديره جهت طرح در مجمع عمومي قراردهند و گزارش ساليانه خود را براساس ماده (20) قانون به مجمع عمومي ارائه نمايند.

فصل ششم - آزمون، كاراموزي، صدور پروانه كارشناسي:

ماده 51 - شوراي عالي همه ساله طي يك نوبت آگهي كه حداقل در دو روزنامه كثيرالانتشار كشور منتشر مي شود تعداد كارشناسان موردنياز در رشته هاي مختلف را به تفكيك نياز استانها اعلان خواهدنمود.

تبصره 1 - شوراي عالي قبل از انتشار آگهي نظرات ادارات كل دادگستري هاي استانها و كانونها را در مورد نياز استان مربوط كسب و برمبناي آن تصميم مقتضي اتخاذ مي نمايد.

تبصره 2 - كانونها مي توانند آگهي منتشره از سوي شوراي عالي در بخش مربوط به حوزه فعاليت خود را در يك روزنامه محلي نيز منتشر نمايند.

ماده 52 - داوطلبان درخواست پروانه كارشناسي بايد تقاضاي خود را با مشخصات زير به دفتر كانون مربوط يا دفتر

نمايندگي استانهايي كه كانون كارشناسان دران استان تشكيل داده است تسليم نمايند:

الف - مشخصات كامل داوطلب.

ب - محل اقامت داوطلب براي ابلاغ اوراق.

ج - تصريح به نداشتن سو پيشينه.

د - تعهد به عدم اعتياد به افيون و مواد مخدر.

ه- - مدرك تحصيلي موردنياز و چنانچه دانشنامه از دانشگاههاي خارج از كشور اخذشده باشد ارائه تاييديه از مرجع ذي صلاح.

و - رشته مورد درخواست پروانه كارشناسي.

ز - محل مورد درخواست براي كارشناسي.

ح - اعلام آدرس و مشخصات دونفر معرف.

ط - گواهي از مراجع معتبر مورد قبول كانونها مبني بر داشتن پنج سال سابقه كار تجربي در رشته مورد تقاضا بعد از اخذ مدرك تحصيلي ليسانس در رشته موردتقاضا با توجه به بند (و) ماده (15) قانون و در مورد رشته هايي كه دانشنامه ليسانس مربوط نداشته باشد اخذ گواهي از مراجع معتبر مورد قبول كانونها مبني بر پانزده سال سابقه كار تجربي در رشته موردتقاضا با داشتن مدرك كارشناسي يا بالاتر در هر رشته و درخصوص متقاضيان مشمول تبصره (2) ماده (15) قانون ارايه گواهي ده سال سابقه در امور ثبتي يا نقشه برداري ثبتي.

ماده 53 - به منظور انتخاب كارشناسان موردنياز از لحاظ علمي و تجربي وصلاحيت اولويتهاي اخلاقي و ساير موارد مقرر در ماده (15) قانون، در هر دوره آزمون شوراي عالي كساني را كه در آزمون علمي وتجربي موفق و نصاب نمره قبولي كسب كرده اند به كميسيون ماده (13) قانون معرفي مي نمايد.

ماده 54 - برگزاري آزمون به صورت كتبي و شفاهي خواهدبود و منابع سئوالات امتحاني عبارتست از منابع كتب دانشگاهي در رشته مربوط كه با رعايت استانداردها و تجارب لازم

مربوط به هر رشته انتخاب و معرفي مي گردد.

تبصره - موعد اعلام نتيجه قبولي داوطلبان حداكثر ظرف دو ماه از تاريخ اخذ آزمون مي باشد.

ماده 55 - داوطلبان كارشناسي كه جهت اخذ پروانه كارشناسي انتخاب مي گردند موظفند، دوره كاراموزي خود را زيرنظر كارشناس راهنما كه از سوي كانون مربوط معرفي مي گردد با موفقيت بگذرانند كارشناس راهنما هر سه ماه يكبار نظر خود را نسبت به كاراموز به كانون مربوط گزارش مي نمايد و در صورتي كه نظر كارشناس راهنما نسبت به كاراموز منفي باشد دوره كاراموزي براي مدتي كه لازم باشد اضافه مي گردد.

تبصره - وظايف كاراموز عبارتست از انجام امور كارشناسي آموزشي و مطالعه قوانين و مقررات مربوط و شناخت وظايف كارشناسي كه از سوي كارشناس راهنما به وي محول مي گردد و موفقيت در كلاسهاي آموزشي كه از طرف كانونها تشكيل مي شود.

ماده 56 - دستورالعمل جزئيات طرح سئوالات آزمون، نحوه برگزاري آزمون، نصاب نمره قبولي، مصاحبه علمي و تجربي، كاراموزي و نظارت بر آن و همچنين مقررات رشته ها و گروه هاي كارشناسي و تشكيل نمايندگي كانون استانها وشهرستانها، به وسيله شوراي عالي تدوين، تصويب و جهت اجرا به كانونها ابلاغ مي گردد.

فصل هفتم - كميسيون صلاحيت و اولويتهاي اخلاقي:

ماده 57 - به منظور تطبيق موارد مندرج در مواد (9) و (15) قانون و گزينش صلاحيت اولويتهاي اخلاقي متقاضيان كارشناسي و همچنين اظهارنظر درخصوص صلاحيت داوطلبان عضويت در اركان كانون و عضويت در شوراي عالي كميسيوني به شرح مندرج در ماده (13) قانون تشكيل مي گردد كه اهم وظايف آن به شرح ذيل مي باشد:

الف - تطبيق شرايط داوطلبان كارشناسي

(متقاضيان امر كارشناسي) با موارد مندرج در ماده (15) قانون و گزينش صلاحيت اولويتهاي اخلاقي و اعلام نتيجه به شوراي عالي.

ب - تطبيق شرايط داوطلبان عضويت در اركان كانون با شرايط مندرج در ماده (9) قانون و اعلام نظريه خود ظرف مهلت هفت روز به كانونهاي مربوط.

ج - تطبيق شرايط داوطلبان عضويت در شوراي عالي با شرايط مندرج در بندهاي يادشده در ماده (27) قانون و اعلام نظر در مهلت هفت روز به شوراي عالي.

ماده 58 - واحد حراست كانون مكلف است هرگونه همكاري را با كميسيون ماده (13) قانون به عمل آورده و تحقيقات موردنظر كميسيون را در مهلتي كه تعيين مي شود انجام و نتيجه را اعلام دارد، همچنين كليه مراجع قضايي و انتظامي، وزارتخانه ها، سازمانها، موسسات، شركتها، بانكها، شهرداريها، بنيادها، نهادهاي انقلاب اسلامي و اشخاص حقوقي اعم از دولتي و غيردولتي و ساير مراجع عمومي ودولتي كه شمول قانون برانها مستلزم ذكر نام يا ذكر صريح نام است موظفند به استعلامات كميسيون ماده (13) و حراست كانون پاسخ داده و همكاريهاي لازم را معمول دارند.

تبصره - در صورتي كه وزارت اطلاعات در مهلت مقرر در تبصره (ه-) ماده (15) به استعلامات انجام شده پاسخ ندهد، كميسيون براساس اطلاعات كسب شده تصميم مقتضي اتخاذ خواهدنمود.

فصل هشتم - دادسرا و دادگاههاي انتظامي:

ماده 59 - شكايت از تخلفات كارشناس رسمي بايد كتبي و با امضاي شاكي بوده وحاوي مشخصات زير باشد:

الف - نام و نشاني شاكي.

ب - موضوع شكايت با تصوير گزارش كارشناس و ذكر مدارك مورد استناد.

شكايت در دفتر كانون مربوط ثبت مي شود و هيئت مديره كانون عندالاقتضا شكايت را جهت رسيدگي

و اظهارنظر به دادسراي انتظامي كانون كارشناسان رسمي ارسال مي نمايد.

ماده 60 - در صورتي كه دادسراي انتظامي پس از اقدامات اوليه و بررسي و تفهيم اتهام به تعقيب كارشناس معتقد باشد، كيفرخواست صادر و ضمن ارسال به دادگاه انتظامي كانون كارشناسان رسمي، يك نسخه از آن را ظرف مهلت ده روز از طريق كانون مربوط به وسيله پست سفارشي پيشتاز به كارشناس ابلاغ مي نمايد كارشناس مي تواند ظرف مهلت يك ماه از تاريخ ابلاغ پاسخ خود را كتبا از طريق دفتر كانون و يا مستقيما به دفتر دادگاه انتظامي تسليم نمايد.

ماده 61 - در صورتي كه دادسرا يا دادگاههاي انتظامي كانون حضور شاكي يا كارشناس را براي اداي توضيحات و كشف حقيقت لازم بدانند حسب مورد احضاريه صادر مي نمايند عدم حضور در وقت مقرر بدون عذرموجه مانع از رسيدگي و اتخاذ تصميم نخواهدبود.

ماده 62 - عذرموجه براي كارشناس علاوه بر مقررات مندرج در ماده (41) قانون آيين دادرسي مدني شامل دعوت دادگاهها و مراجع قانوني ديگر جهت قرار كارشناسي يا اداي توضيحات نزد مراجع مذكور نيز مي باشد.

ماده 63 - دادگاههاي انتظامي پس از وصول پاسخ كارشناس يا انقضاي مهلت هاي مذكور در ماده (59) وقت رسيدگي تعيين مي كنند و از طريق دفتر دادگاه به اطلاع دادسراي انتظامي و كارشناس و رياست كانون مربوط و در مورد دعاوي تجديدنظر به شوراي عالي جهت معرفي ديگر اعضاي دادگاه خواهندرساند اعضاي معرفي شده در هر پرونده تا پايان رسيدگي و صدور راي قابل تعويض نخواهندبود.

عدم حضور كارشناس يا معاون دادسراي انتظامي مانع رسيدگي و صدور حكم نخواهدبود.

ماده 64 - چنانچه به نظر شوراي

عالي نياز به شعبه يا شعب ديگر تجديدنظر انتظامي باشد، با درخواست رييس شوراي مزبور و تصويب رئيس قوه قضاييه تشكيل خواهدشد ارجاع پرونده به شعبه يا شعب تجديدنظر به عهده رئيس شعبه اول تجديدنظر است.

ماده 65 - در صورتي كه مراجع قضائي از كارشناسان تخلفي مشاهده نمايند كه قابل تعقيب در دادگاه انتظامي باشد مراتب را كتبا به كانون مربوط اطلاع مي دهند هرگاه كانون موضوع را قابل تعقيب تشخيص دهد پرونده را جهت رسيدگي به دادسراي انتظامي كانون ارجاع مي نمايد و چنانچه معتقد به تعقيب نباشد مراتب را به مرجع مذكور اطلاع مي دهد در صورتي كه نظر كانون موردپذيرش مرجع قضايي قرارنگيرد راسا جهت رسيدگي به دادسراي انتظامي كانون ارجاع مي نمايد.

ماده 66 - مراجع قضايي رسيدگي كننده به شكايات عليه كارشناسان رسمي چنانچه عمل انتسابي را جرم ندانند لكن موضوع را منطبق با يكي از تخلفات مندرج در ماده (26) قانون تشخيص دهند پرونده را با صدور قرار مقتضي جهت رسيدگي به دادسراي انتظامي كانون مربوط ارسال خواهندنمود.

ماده 67 - كليه شكايات واصله عليه اعضاي هيئت مديره، دادستان و بازرسان كانونها به شوراي عالي ارسال مي گردد. شوراي عالي موظف است موضوع را ضمن بررسيهاي لازم عندالاقتضا با سوابق امر در اجراي بند «ط» ماده (7) قانون جهت رسيدگي و اتخاذ تصميم به دادسراي انتظامي قضات ارسال نمايد.

ماده 68 - دادستان انتظامي هر كانون مكلف است دو برابر دادياران موردنياز را از بين كارشناسان رسمي آن كانون انتخاب و معرفي نمايد هيئت مديره كانون مربوط دادياران موردنياز را تاييد و جهت صدور حكم انتصاب به دادستان انتظامي معرفي مي كند.

تبصره

- دادستان انتظامي كانون مي تواند افرادي را ازبين حقوقدانان پس از تامين بودجه آنان از طريق هيئت مديره و مجمع عمومي به عنوان معاون دادستان انتخاب و ابلاغ لازم صادر نمايد.

ماده 69 - درصورتي كه مراجع قضايي و انتظامي وزارتخانه ها، ادارات، سازمانها، موسسات و شركتهاي دولتي و وابسته به دولت، بانكها، نهادها، بنيادها، شهرداريها و اشخاص حقيقي و حقوقي، كارشناس رسمي از كانونها خواسته باشند مكلفند دستمزد كارشناسي را در امور ارجاعي به حساب كانون يا نمايندگي كانون مربوط واريز نمايند تا پس از كسر پنج درصد (5%) سهم كانون و ساير كسورات قانوني مابقي به كارشناس پرداخت گردد.

تبصره 1 - در صورتي كه به هر علت حق الزحمه كارشناسي در صندوق كانون توديع نگرديد مراجع مذكور در اين ماده مكلفند پنج درصد (5%) سهم كانون را كسر و در وجه كانون واريز و به اطلاع كانون يا نمايندگي كانون مربوط برسانند كارشناسان نيز موظفند فهرست پنج درصد (5%) وجوه مكسوره از حق الزحمه كارشناسيهاي خود را به اطلاع كانون برسانند.

تبصره 2 - كارشناسان متخلف از مفاد اين ماده در حكم مرتكبان خلاف شئون شغلي مصرح در بند (ه-) ماده (26) قانون بوده و تحت تعقيب قانوني قرارخواهندگرفت.

ماده 70 - در تخلفات انتظامي كه دو سال از تاريخ وقوع آن منقضي گرديده و تعقيب نشده باشد و يا دو سال از تاريخ آخرين اقدام انتظامي آن گذشته و منتهي به صدور حكم نشده، تعقيب موقوف خواهدشد.

معاون اول رئيس جمهور - محمدرضا عارف

آيين نامه نظارت و ارزيابي دادستاني انتظامي قضات – مصوب 1382

در اجراي دقيق قانون وظايف و اختيارات رييس قوه قضائيه مصوب 8 اسفند 1378 ماده 36 لايحه اصلاح قسمتي از قانون

اصول تشكيلات دادگستري، مصوب 14 اسفند ماه 1333 و ماده 27 قانون اصلاح پاره اي از قوانين دادگستري، مصوب 25 خرداد ماه 1356 آيين نامه اي به شرح ذيل تنظيم مي گردد:

ماده 1: به منظور اعمال نظارت و ارزيابي مستمر دادسراي انتظامي قضات، به دستور دادستان انتظامي قضات، هيات هاي نظارت و ارزيابي، به كليه واحدهاي قضائي سراسر كشور اعزام مي شوند.

ماده 2: نظارت و ارزيابي دادسراي انتظامي قضات به شرح ذيل مي باشد:

الف: نظارت و ارزيابي مستمر و دوره اي.

ب: نظارت و ارزيابي فوق العاده.

ماده 3: نظارت و ارزيابي مستمر و دوره اي: براساس برنامه ريزي قبلي حتي المقدور يكبار در سال با ابلاغ صادره از سوي دادستان انتظامي قضات انجام مي شود.

ماده 4: نظارت و ارزيابي فوق العاده: به دستور رييس قوه قضائيه و يا در صورت وصول شكايت و يا گزارش امر مهم به تشخيص دادستان انتظامي احد از دادياران انتظامي و يا هياتي از دادسراي انتظامي به محل عزيمت و مبادرت به انجام نظارت وارزيابي فوق العاده مي نمايد.

ماده 5: برنامه نظارت و ارزيابي هاي مستمر و دوره اي ابتداي هر سال توسط معاونت مربوطه تنظيم و مطابق جدول زمان بندي شده پس از تصويب دادستان انتظامي انجام خواهد شد.

ماده 6: در نظارت و ارزيابي فوق العاده، در صورت لزوم واحدهاي قضائي به نحو مقتضي به صورت غيرمحسوس و بدون اطلاع قبلي هم مورد نظارت و ارزيابي قرار مي گيرند.

ماده 7: موضوعات مورد نظارت و ارزيابي مستمر اموري است از قبيل:

الف: كيفيت و كميت كار قضائي.

ب: دانش قضائي.

ت: قدرت استنباط و شم قضائي.

ج: حسن خلق با همكاران و ارباب رجوع.

ح: رعايت

شيون قضائي.

خ: رعايت نظم و انضباط اداري.

د: نظارت بر امور دفتري.

ذ: حسن شهرت.

تبصره 1- مديريت هاي واحدهاي قضائي در حسن اعمال مديريت توسط هيات هاي نظارت و ارزيابي دادسراي انتظامي قضات نيز مورد بررسي و ارزيابي قرار مي گيرند.

تبصره 2- روساي سازمانهاي وابسته و معاونين قوه قضائيه در صورتي كه قاضي باشند و همچنين روساي كل دادگستري استانها با مجوز رياست قوه قضائيه مورد نظارت و ارزيابي قرار مي گيرند.

ماده 8: اعضاء هيات بوسيله دادستان انتظامي يا با تفويض اختيار به يكي از معاونان دادستان از بين دادياران انتظامي و عندالاقتضاء با سرپرستي احد از معاونان و يا يكي از دادياران تشكيل مي گردد.

ماده 9: هيات اعزامي پس از ورود به استان در جلسه قضات شركت ضمن معارفه، توسط سرپرست هيات اهداف ماموريت تشريح مي گردد.

ماده 10: به منظور تمهيد محل استقرار و تسهيل انجام وظيفه هيات اعزامي در شهرستان و يا استان محل ماموريت بايد قبلا بوسيله دادستان انتظامي يا يكي از معاونين كه امور ماموريتها به عهده او واگذار شده با روساي كل دادگستريها هماهنگي لازم به عمل آيد.

ماده 11: عملكرد قضات شاغل و مامور به خدمت در سازمان بازرسي كل كشور و حفاظت اطلاعات كل قوه قضائيه و سازمان زندانهاي كشور و سازمان ثبت اسناد واملاك كشور و ساير دستگاهها همانند قضات شاغل در دادگستري ها و دادسراها مورد نظارت و ارزيابي دادستاني انتظامي قضات قرارمي گيرند.

ماده 12: هيات هاي اعزامي از دادسراي انتظامي قضات موظفند گزارشات هياتهاي بازرسي قبلي را مورد مطالعه قرارداده تا تغييراتي كه در اين فاصله به عمل آمده در گزارش خود منظور دارند.

ماده 13: نظارت و ارزيابي

از اول وقت اداري شروع و در پايان وقت اداري خاتمه و در صورت ضرورت خارج از وقت اداري نيز ادامه مي يابد.

ماده 14: چنانچه هر يك از دادياران انتظامي از حوزه ماموريت، گزارش يا پرونده اي مطالبه كرده و در مدت زمان متعارف خواسته داديار اجابت نشده، داديار مزبور مي تواند شماره پيگيري را در اختيار هيات قرار دهد تا هيات تسريع در پاسخ را پيگيري نمايد.

ماده 15: هيات اعزامي در صورت لزوم با رعايت موازين قانوني مي تواند پيرامون عملكرد قضائي از قاضي پرونده و يا كارمند دليل اقدامات مورد نظر را جويا شود.

ماده 16: به منظور ملاحظه و بررسي كيفي عملكرد قضائي قضات، هيات اعزامي چند فقره پرونده مورد عملكرد آنان را از دفاتر ثبت كلاسه و دادنامه و اجراي احكام مطالبه و مطالعه و اظهار عقيده مي نمايد. هيات موظف است نظرات وارزيابيهاي مديران را راجع به قضات زير مجموعه خود نيز اخذ كرده و در ارزيابي خود منظور بدارند.

ماده 17: هيات اعزامي حسن اجراي بخشنامه هاي رييس قوه قضائيه را بررسي، در صورت مشاهده تخلف جهت تعقيب انتظامي مراتب را صورتجلسه و در گزارش خود منعكس مي نمايد.

ماده 18: علاوه بر مسئوليت دادسراي انتظامي در امر نظارت و ارزيابي روساي كل دادگستريها به عنوان نمايندگان قوه قضائيه در استانها در راستاي وظيفه مديريتي و نظارتي و به منظور حسن تمشيت امور در حوزه قضائي خود بايد هيات نظارت و ارزيابي استاني تشكيل و هيات مزبور را در فواصل زماني معين به كليه مناطق استان جهت نظارت و ارزيابي اعزام نمايند. مشروح بررسي و ارزيابي توسط رييس كل دادگستري استان هر

شش ماه يكبار به دادستان انتظامي قضات گزارش شود.

تبصره - در نظارت و ارزيابي در مواردي كه ايرادات مورد لحاظ جزيي باشد هيات ها مي توانند جهت رفع آن تذكر شفاهي بدهند.

ماده 19: در صورت ضرورت، مدت ماموريت از سوي دادستان انتظامي تمديد خواهد شد.

ماده 20: هرگاه هيات اعزامي دادسراي انتظامي قضات ضمن انجام ماموريت با موضوعاتي برخورد كند كه واجد اهميت است ولي در احكام ماموريت آنها منظور نشده باشد مراتب را فورا به دادستان انتظامي گزارش و كسب تكليف مي نمايند.

ماده 21: دادياران انتظامي و نيز هيات هاي نظارت و ارزيابي گزارش كار خود را مستقيما به دادستان انتظامي تسليم خواهند نمود.

ماده 22: گزارشات نظارت و ارزيابي محرمانه بوده و هرگونه اطلاعي در رابطه با موضوع ماموريت و نتيجه نظارت و ارزيابي به هر مقامي به جز رييس قوه قضائيه ودادستان انتظامي ممنوع است.

ماده 23: اقدامات هيات نظارت و ارزيابي نبايد بهانه اي براي ايجاد وقفه در كارهاي جاري قسمتهاي تحت نظارت و ارزيابي گردد.

ماده 24: چنانچه در حين انجام وظيفه هيات اعزامي فساد يا عملي بر خلاف قانون كه واجد وصف مجرمانه يا منافي با حيثيت و شيون منصب قضاء كشف شود وقبح عمل ارتكابي در حدي باشد كه محاكمه مرتكب را ايجاب نمايد هيات مكلف است فورا مراتب را به دادستان انتظامي قضات گزارش كرده و كسب تكليف كند.

ماده 25: هيات نظارت و ارزيابي حق دخالت در وظايف روزمره قضات و مديران و كاركنان را نداشته و ملزم به رعايت كامل آداب و احترامات مناسب با شان قضات ودستگاه قضائي مي باشد و چنانچه موجبات هتك حيثيت و حرمت قضات و

يا تضعيف دستگاه قضائي را ايجاد كنند توسط دادستان مورد تعقيب انتظامي قرار خواهد گرفت.

ماده 26: هيات نظارت و ارزيابي مي تواند اطلاعات مورد نياز را به نحو مقتضي از جمله با استفاده از مشاهدات، مطالعه سوابق و پرونده هاي موجود و تهيه مدارك لازم از آنها، مصاحبه و استطلاع و كسب نظر از مقام مسوول جمع آوري نمايد. اطلاعات و گزارشات مي بايستي مستند و علمي بوده و به دور از هرگونه گرايش شخصي و يا جناحي و گروهي تنظيم شده باشد.

ماده 27: در پايان ماموريت و قبل از ترك استان هيات اعزامي در جلسه قضات دادگستري استان شركت و استنباط اجمالي خود را از وضعيت دادگستري استان مطرح مي نمايد.

ماده 28: هيات اعزامي در گزارش تقديمي كه از سوي دادستان انتظامي عندالاقتضاء جهت استحضار و صدور دستور مقتضي تقديم رييس قوه قضائيه مي شود قضاتي را كه استحقاق تشويق داشته باشند پيشنهاد تشويق از قبيل اعطاء پايه، ارتقاء سمت و غيره و نسبت به قضات متخلف پيشنهاد تنزل پايه يا سمت يا تغيير محل ماموريت و يا از دادگاه عالي انتظامي قضات درخواست تعقيب انتظامي و يا پيشنهاد تعليق از شغل قضاء را جهت تعقيب كيفري حسب مورد مي نمايد و به دستور دادستان انتظامي مراتب در سوابق حفاظتي نظارت و ارزشيابي قضات ضبط و نگهداري مي شود.

ماده 29: اين آيين نامه در 2 ماده و سه تبصره تنظيم و در تاريخ 8/4/1382 به تصويب رييس قوه قضائيه رسيده است.

رييس قوه قضائيه - هاشمي شاهرودي

اصلاح تبصره ماده 55 آيين نامه اجرايي قانون ترجمه اظهارات و اسناد در محاكم و دفاتر اسناد رسمي – مصوب

جناب آقاي اميرحسين پورسينا

رئيس محترم هيئت مديره و مديرعامل روزنامه رسمي كشور

متن تبصره الحاقي به ماده 55 آئين

نامه اجرائي راجع به قانون ترجمه اظهارات و اسناد در محاكم و دفاتر اسناد رسمي مصوب 1316 با اصلاحات بعدي كه به پيشنهاد وزير محترم دادگستري به تصويب رياست محترم قوه قضائيه رسيده و برابر نامه شماره 3689/82/1- 19/3/1382 جهت اقدام مقتضي به وزير محترم دادگستري ابلاغ گرديده است بشرح بين الهلالين مي باشد.

تبصره ماده 55 آئين نامه اجرائي قانون راجع به ترجمه اظهارات و اسناد درمحاكم و دفاتر اسناد رسمي (درصورتي كه قاضي تعيين شده از شهرستان مربوطه منتقل، بازنشسته و يابه هرعلتي از خدمت منفصل شود يا حضور نداشته باشد؛ تا تعيين قاضي ديگر يا حضور وي، وظيفه مزبور بعهده رئيس حوزه قضايي و در غياب وي بعهده معاون قضايي او خواهدبود)

رئيس نهاد قوه قضائيه - محمود شيرج

تصويبنامه در مورد تمديد مهلت مقرر در تبصره (2) ماده (14) آييننامه اجرايي ماده (8) قانون تشكيل صندو

هيئت وزيران در جلسه مورخ 7/1/1384 بنا به پيشنهاد شماره 6832/02/111 مورخ 19/12/1383 وزارت دادگستري و به استناد ماده واحده قانون اصلاح ماده (8) قانون تشكيل صندوق حمايت وكلا و كارگشايان دادگستري _ مصوب 1375 _ تصويب نمود:

مهلت مقرر در تبصره (2) ماده (14) آيين نامه اجرايي ماده (8) قانون تشكيل صندوق حمايت وكلا و كارگشايان دادگستري، موضوع تصويب نامه هاي شماره 81817/ت17985ه_ مورخ 26/12/1377 و شماره 25063/ت23466ه_ مورخ 2/5/1381 تا پايان سال 1384 تمديد مي گردد.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

تصويب نامه درخصوص لغو ماده (32) آيين نامه اجرايي قانون كانون كارشناسان رسمي دادگستري – مصوب 1384

هيئت وزيران در جلسه مورخ 28/2/1384 بنا به پيشنهاد شماره ه_/84/39 مورخ 24/1/1384 ديوان عدالت اداري و به استناد ماده (13) قانون كانون كارشناسان رسمي دادگستري _ مصوب 1381 _ تصويب نمود:

ماده (32) آيين نامه اجرايي قانون كانون كارشناسان رسمي دادگستري، موضوع تصويب نامه شماره 6811/ت27455ه_ مورخ 15/2/1383 لغو مي گردد.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

اصلاحيه ماده (32) آيين نامه اجرايي قانون كانون كارشناسان رسمي دادگستري – مصوب 1384

نظ_ر به اين_كه در تص_وي_ب نامه شماره 12777/ت32983ه_ مورخ 3/3/1384 موضوع لغو ماده (32) آيين نامه اجرايي قانون كانون كارشناسان رسمي دادگستري كه براس_اس ط_رح پي_شنهادي ته_يه و تنظيم شده است، تاريخ 15/2/1382 به اشتباه 15/2/1383 تحرير شده است، مراتب جهت اصلاح اعلام مي شود.

دبير هيأت دولت _ عبداله رمضان زاده

اصلاح ماده يك آيين نامه اجرايي قانون اصلاح ماده (8) قانون تشكيل صندوق حمايت وكلا و كارگشايان دادگستر

هيئت وزيران در جلسه مورخ 2/5/1384 بنا به پيشنهاد شماره 4687/2د/111 مورخ 5/12/1381 وزارت دادگستري و به استناد ماده واحده قانون اصلاح ماده (8) قانون تشكيل صندوق حمايت وكلا و كارگشايان دادگستري _ مصوب 1375 _ تصويب نمود:

آيين نامه اجرايي ماده ياد شده، موضوع تصويب نامه شماره 81817/ت17985ه_ مورخ26/12/1377 به شرح زير اصلاح مي گردد:

1_ ماده (21) به شرح زير اصلاح مي شود:

« ماده 21_ مستمريهاي موضوع اين آيين نامه هر سال با توجه به تغييرات شاخص هزينه زندگي بر اساس پيشنهاد وزارت دادگستري و تصويب هيئت وزيران اصلاح مي شود.»

2_ متن زير به عنوان تبصره به ماده (21) اضافه مي شود:

« مستمريهاي استحقاقي موضوع مواد (8) و (10) و تبصره ماده (12) اين آيين نامه كه تا پايان سال 1380 قابل پرداخت بوده است از تاريخ 1/1/1381 به ميزان بيست و پنج درصد (25%) افزايش مي يابد. چنانچه ميزان مستمري كه به اين ترتيب محاسبه مي شود از حداقل مقرر در ماده (18) اين آيين نامه كمتر باشد حداقل يادشده قابل پرداخت خواهد بود.»

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

اصلاح ماده (2) آيين نامه اجرايي ماده (8) قانون تشكيل صندوق حمايت وكلا و كارگشايان دادگستري – مصوب 13

هيئت وزيران در جلسه مورخ 9/5/1384 بنا به پيشنهاد وزارت دادگستري و به استناد ماده واحده قانون اصلاح ماده (8) قانون تشكيل صندوق حمايت وكلا و كارگشايان دادگستري _ مصوب 1375_ تصويب نمود:

ماده (2) آيين نامه اجرايي ماده (8) قانون تشكيل صندوق حمايت وكلا و كارگشايان دادگستري، موضوع تصويب نامه شماره 81817/ت17985ه_ مورخ 26/12/1377 به شرح زير اصلاح مي گردد:

« ماده 2_ درامد مأخذ محاسبه حق بيمه موضوع اين آيين نامه به عنوان پايه براي سال اول اشتغال به وكالت وكلاي پايه دو و سه و كارگشايان (1) برابر و براي وكلاي پايه يك

(2/1) برابر حداقل حقوق مبناي قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت در هر سال خواهد بود كه به ازاي هر سال اشتغال به وكالت ده درصد (10%) مبلغ پايه به هر گروه به عنوان اضافه سالانه به مبلغ پايه آن گروه اضافه مي شود. »

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

تعرفه دستمزد كارشناسان رسمي دادگستري مصوب 23/5/1384 رئيس محترم قوه قضائيه

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

نامه شماره 3714/ش _ 17/3/1384 رئيس محترم شورايعالي كارشناسان رسمي دادگستري در رابطه با تعرفه دستمزد كارشناسان كه با انجام اصلاحاتي به استحضار رياست محترم قوه قضائيه رسيد مرقوم فرمودند:

« بسمه تعالي مورد تأييد است به كليه وزارتخانه ها و سازمانها ابلاغ شود.»

لذا تصوير نامه فوق به همراه يك نسخه از پيشنهاد اصلاحي جهت درج در روزنامه رسمي كشور به پيوست ارسال مي گردد.

رئيس حوزه رياست قوه قضائيه _ عبدالرضا ايزدپناه

تعرفه دستمزد كارشناسان رسمي دادگستري مصوب 23/5/1384 رئيس محترم قوه قضائيه

تعرفه حق الزحمه كارشناسان رسمي دادگستري بر اساس ماده 29قانون كارشناسان رسمي دادگستري كه شامل كارشناسان رسمي قوه قضائيه موضوع ماده 187 برنامه سوم توسعه نيز مي گردد.

فصل اول _ مقررات عمومي

ماده1_ دستمزد كارشناسان پس از گزارش و اظهارنظ_ر كارش_ناس_ي در حدود صلاحيت آنها از طرف اشخاص حقيقي يا حقوقي طبق مقررات اين تعرفه محاسبه و پرداخت مي گردد.

ماده2_ مراجع قضائي، وزارتخانه ها، سازمانهاي دولتي و ارگانها و نهادها و شهرداري ها و مؤسسات وابسته به آنها در تعيين دستمزد كارشناس بر اساس مقررات اين تعرفه عمل نمايند.

تبصره1_ در مواردي كه مرجع قضائي براي كشف جرم و تعيين علت و علل و مشخص نمودن واقعيت اقدام به تعيين كارشناس مي نمايد تعيين دستمزد متناسب با كميت و كيفيت كار با همان مرجع مي باشد.

تبصره2_ در ص_ورت عدم است_طاعت مالي اش_خاص حقي_قي

يا حقوقي متقاضي كارشناسي به تشخيص قاضي پرونده از پرداخت حق الزحمه كارشناسي معاف شده يا حق الزحمه كارشناسي تا ميزان معينه بوسيله دادگاه كاهش مي يابد ولي در هرحال پرداخت هزينه ها يا وسيله اجراي قرار كارشناسي مانند اياب و ذهاب كارشناس به عهده متقاضي است.

تبصره3_ هر كارشناس حداقل موظف به ارائه 3 مورد كارشناسي مجاني يا كاهش يافته در هر سال مي باشد.

ماده3_ دستمزد تأمين دليل با توجه به كميت و كيفيت خدمات كارشناسي موردنياز از طرف دادگاه مربوطه تعيين مي شود و حداقل آن مبلغ 250.000 ريال مي باشد.

ماده4_ در كارشناسي ها چنانچه موضوع كارشناسي مربوط به جزئي از كل بوده ولي اظهارنظر كارشناسي مستلزم بررسي در كل كار مربوطه باشد، دستمزد كارشناس بر مبناي كل كار انجام شده محاسبه و پرداخت خواهد شد.

ماده5 _ در مواردي كه موضوع كارشناسي توسط چند كارشناس رسمي انجام مي شود به هر يك از كارشناسان بخشي از دستمزد كامل كارشناسي در يك پرونده پرداخت مي شود به شرط اينكه كمتر از حداقل دستمزد كارشناسي براي يك نفر نباشد.

ماده6 _ كليه اشخاص حقيقي يا حقوقي مكلفند در صورت درخواست كارشناس يا كارشناسان مربوطه، دستمزد كارشناسي را طبق اين تعرفه و در صورتي كه قبلاً قابل براورد نباشد بطور علي الحساب به حساب مخصوص توديع و قبض آن را در پرونده مربوطه پيوست نمايند در اين صورت كارشناسان رسمي مكلفند پس از توديع دستمزد نسبت به انجام كارشناسي اقدام نمايند.

ماده7_ در صورتي كه كارشناس اقدام به انجام كار كارشناسي نموده ولي به علت يا دليلي كه خارج از حيط_ه اختي_ار وي باشد اجراي كارشناسي منتفي گردد، محق به دريافت بخشي از دستمزد متناسب با كارهاي انجام شده و يا وقت

صرف شده خواهد بود بشرط اينكه از حداقل مقرر در اين تعرفه بيشتر نباشد بعلاوه چنانچه در اين رابطه به محل كار مسافرت نموده باشد هزينه سفر، اقامت و فوق العاده روزانه وي بر مبناي ضوابط اين تعرفه پرداخت مي شود.

ماده8 _ در صورتي كه اجراي قرار كارشناسي مستلزم عزيمت به خارج از حوزه فعاليت و محل اقامت كارشناس باشد، تأمين وسيله اياب و ذهاب و محل اقامت مناسب و غذا به عهده متقاضي بوده و علاوه بر دستمزد كارشناسي، فوق العاده م_أموريت كارشناس براي هر روز مس_افرت به مأخذ روزانه به مبل_غ 125.000 ريال به كارشناس پرداخت خواهد شد. چ_نانچه متقاضي از تأمين وسيله اياب و ذهاب و اقامت خودداري نمايد و كارشناس براي انجام كارشناسي راساً و به هزينه خود نسبت به تهيه موارد فوق الذكر اقدام نمايد علاوه بر دستمزد و فوق العاده مأموريت، هزين_ه هاي مربوطه مورد مط_الب_ه در حد متع_ارف در وجه كارشن_اس پرداخت خواهد شد.

تبصره1_ در صورتي كه انجام كارشناسي مستلزم عزيمت به خارج از كشور باشد، اخذ رواديد و هزينه هاي مربوط اعم از پرداخت عوارض خروج از كشور و تهيه بليط هواپيما، هزينه اقامت و همچنين ساير هزينه هاي سفر و پرداخت فوق العاده روزانه (برابر مصوبه هيأت دولت هم رديف كارشناسان) به عهده متقاضي مي باشد.

تبصره2_ در ص_ورتي كه مبل_غ مورد رسي_دگي به ارز باش_د پس از تسعير آن به ريال براساس نرخ واريزنامه رسمي بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران بر طبق جدول رشته مربوطه محاسبه خواهد گرديد.

ماده9_ هزينه انجام كليه آزمايش ها و تهيه نمونه هاي لازم و گمانه زني كه طبق نظر كارشناس ضروري باشد، به عهده متقاضي است و در صورت اختلاف در ضرورت انجام اين اقدامات

نظر كانون كارشناسان رسمي كه توسط رياست آن اعلام مي شود معتبر است.

ماده10_ در مواردي كه براي بعضي از امور كارشناسي در اين تعرفه دستمزد تعيين نشده باشد دستمزد آن حسب مورد توسط دادگاه يا كميسيون موضوع ماده 15 تعرفه تعيين مي شود و حداقل دستمزد 250.000 ريال خواهد بود.

تبصره 1_ دادگاهها حسب استطاعت مالي افراد مي توانند نسبت به معافيت متقاضي و تعديل دستمزد كارشناسي اقدام نمايند.

ماده10 مكرر _ بمنظور عدالت در امر كارشناسي كميسيوني مركب از 3 عضو: 1_ نماينده كانون كارشناسان رسمي دادگستري 2_ نماينده مركز امور مشاوران حقوقي، وكلاء، كارشناسان قوه قضائيه 3_ نماينده رياست قوه قضائيه تشكيل مي شود تا نسبت به توزيع امور ارجاعي اقدام نمايند.

ماده 11_ كارشناسان فقط از يك رديف تعرفه دستمزد استفاده خواهند كرد مگر در مواردي كه عمل كارشناسي از دو يا چند نوع خدمات كارشناسي و يا چند محل مختلف تركيب شده باشد كه در آن صورت براي هر قسمت يا محل از تعرفه مربوط به خود بطور جداگانه استفاده خواهد شد.

تبصره _ در مواردي كه موضوع كارشناسي مربوط به سال هاي قبل از تاريخ انجام كارشناسي باشد، دستمزد طبق قيمت روز بر اساس اين تعرفه محاسبه و پرداخت خواهد شد مگر اينكه علت تأخير در انجام كارشناسي ناشي از اقدام كارشناس رسمي باشد.

ماده12_ دستمزد ارزيابي كالا، اشياء، قطعات يدكي، ابزارالات، محصولات و مواد اوليه، به شرح زير است:

1_ تا 10.000.000 ريال 5/2 درصد و حداقل 200.000 ريال.

2_ از 10.000.000 ريال تا 50.000.000 ريال نسبت به مازاد يك درصد.

3_ از 50.000.000 ريال تا 250.000.000 ريال نسبت به مازاد چهار در هزار.

4_ از 250.000.000 ريال تا 750.000.000 ريال نسبت به

مازاد 5/2 در هزار.

5 _ از 750.000.000 ريال به بالا نسبت به مازاد يك در هزار تا حداكثر مبلغ 10.000.000 ريال.

ماده13_ در م_ورد ارزيابي و كارشن_اسي اموال و املاكي كه در پلاك هاي ثبتي و آدرسهاي متفاوت واقع شده اند دستمزد بطور جداگانه محاسبه مي گردد.

ماده14_ در صورتي كه رسي_دگي به مستن_دات و مدارك مربوط به كارشناسي به زبان خارجي باشد علاوه بر تعرفه قانوني در هر رشته هزينه ترجمه رسمي بر اساس آئين نامه تعرفه مترجمين رسمي، بنابر تشخيص قاضي يا رضايت متقاضي اضافه مي شود.

ماده15_ در صورت بروز اختلاف در نحوه محاسبه دستمزد، تفسير موادي از اين تعرفه و همچنين به منظور تعديل و ايجاد تناسب ميان ميزان و نوع كار كارشناس با حق الزحمه، مقرر است چنانچه حق الزحمه قانوني كارشناسي وفق آئين نامه و تعرفه بيش از ده ميليون ريال باشد موضوع در كميسيون مقرر در ماده 13 قانون كانون كارشناسان رسمي دادگستري مصوب 1381 مطرح گردد تا در خصوص ميزان حق الزحمه كارشناسي اظهار نظر نمايد. نظريه اكثريت كميسيون مذكور به شرطي كه متضمن نظر حداقل دو نفر از اعضاء حقوقدان منتخب رئيس محترم قوه قضائيه خواهد بود قطعي و براي متقاضي انجام كارشناسي و كارشناس منتخب لازم الاتباع است. وزارتخانه ها و سازمانها و شركتهاي دولتي و وابسته به دولت و شهرداريها و نهادها و مؤسسات عمومي مجاز به پرداخت وجهي بيش از آنچه در كميسيون مذكور تعيين شده نخواهند بود و با متخلف از اين امر وفق موازين قانوني برخورد خواهد شد.

فصل دوم _ تعرفه دستمزد كارشناسان

قسمت اول _ تعرفه دستمزد كارشناسان

گروه 1_ مهندسي آب شامل رشته هاي (آب _ فلزات _ معادن)

رشته مهندسي آب

دستمزد اندازه گيري آب چاهها، چشمه ها، قنوات،

كانالها و انهار و زهكش ها و رودخانه ها به شرح زير خواهد بود:

ماده16_ دستمزد اندازه گيري آب:

1_ تا 100 ليتر در ثانيه مقطوعاً 250.000 ريال.

2_ مازاد 100 ليتر تا يك هزار ليتر در ثانيه به ازاء هر ليتر 500 ريال.

3_ مازاد يك هزار ليتر به ازاء هر ليتر در ثانيه 100 ريال تا حداكثر مبلغ 5.000.000 ريال.

ماده17_ دستمزد تعيين كيفيت شيميائي و آلودگي آب با توجه به مسائل زيست محيطي:

1_ براي اظهارنظر نسبت به نتايج آزمايش شيميايي آب به لحاظ كارپذيري، بهداشتي، زراعي و صنعتي مقطوعاً 250.000 ريال.

2_ براي بررسي آلودگي آب از نقطه نظر مواد آلوده كننده و اظهارنظر نسبت به آن مقطوعاً 250.000 ريال.

ماده 18_ دستمزد بررسي مشخصات سفره آب اعم از آب گذاري، تراوش يا نفوذ در آب و فاضلاب و تعيين حريم ضرري منابع استحصال آب روي يكديگر مقطوعاً 300.000 ريال.

تبصره _ در صورتي كه انجام امر كارشناسي مستلزم عمليات نقشه برداري باشد دستمزد آن طبق تعرفه قسمت هفتم پرداخت خواهد شد.

ماده19_ دستمزد ارزيابي قنوات، چاهها و منصوبات آن، شبكه هاي آبياري و زهكشي آب و فاضلاب به شرح زير خواهد بود:

1_ تا ده ميليون ريال 250.000 ريال.

2_ مازاد بر ده ميليون ريال تا يكصدميليون ريال 2 در هزار.

3_ مازاد بر يكصد ميليون ريال يك در هزار حداكثر تا مبلغ 3.000.000 ريال.

ماده20_ دستمزد اندازه گيري و تشخيص حقابه ها معادل دستمزد اندازه گيري آب، به اضافه ده درصد خواهد بود.

ماده21_ تعيين نوع و بررسي كيفيت حفاري چاهها و قنوات و بهسازي چشمه ها مقطوعاً 400.000 ريال.

ماده22_ دستمزد رسيدگي به اختلاف مهندسين مشاور و پيمانكاران و كارفرمايان در رابطه با امور تخصصي آب طبق تعرفه قسمتهاي 8 و 9 تعيين مي گردد.

ماده23_ دستمزد رسيدگي

به اختلافات مربوط به حريم و بستر رودخانه ها و كانالها و انهار به شرح زير تعيين مي گردد:

1_ حريم كانالها و انهار تا عرض بستر 12 متر از قرار هر كيلومتر 250.000 ريال حداكثر تا مبلغ 3.000.000 ريال.

2_ حريم رودخانه ها و كانالهاي با عرض بستر بيش از 12 متر از قرار هر كيلومتر 350.000 ريال حداكثر تا مبلغ 5.000.000 ريال.

ماده24_ دستمزد رسيدگي به وضع فاضلاب به لحاظ تشخيص بار آلودگي بر حسب كميت و كيفيت مقطوعاً 350.000 ريال.

ماده25_ دستمزد براورد خسارات وارده به تجهيزات منابع استحصال آب و تأسيس_ات تبع_ي آن تا ده ميل_يون ريال مقطوعاً 250.000 ريال نسبت به مازاد ده ميليون ريال دو در هزار حداكثر تا مبلغ 3.000.000 ريال.

ماده26 _ دستمزد رسيدگي و تهيه صورت وضعيت حفاري چاهها و قنوات و بهسازي چشمه ها و كانالهاي آب رساني و انهار طبق دستمزد قسمتهاي هشتم و نهم اين تعرفه تعيين مي گردد.

تعرفه دستمزد كارشناسان رشته فلزات و معادن

ماده27_ تعرف_ه دستمزد كارشن_اسان رسمي رشته فلزات طبق تعرفه دستمزد كارشناسان گروه7 صنعت و فن و تعرفه دستمزد كارشناسان رشته معادن مربوط به ارزيابي ذخائر معدني (احتمالي _ ممكن _ قطعي) را حسب مورد قاضي يا كميسيون ماده 15 تعرفه تعيين مي نمايند.

قسمت دوم _ تعرفه دستمزد كارشناسان

گروه2_ اموال منقول و نفقه شامل رشته هاي: (اشياء نفيسه، عتيقه واحجاركريمه، تعيين نفقه، ساعت و جواهرات، فرش، لوازم خانگي و اداري)

ماده28_ دستمزد كارشناسي رشته هاي فوق به شرح زير مي باشد:

1_ حداقل دستمزد كارشناسي تا مبلغ ده ميليون ريال مقطوعاً 000/250 ريال و در حومه شهر 000/300 ريال.

2_ از ده ميليون ريال تا 100 ميليون ريال نسبت به مازاد 8 در هزار.

3_ از 100ميليون ريال به بالا

نسبت به مازاد1780; درهزارحداكثر تامبلغ 000/000/5 ريال.

ماده 29_ دستمزد تعيين نفقه با توافق مقام ارجاع كننده تعيين مي شود و حداقل مبلغ 000/250 ريال و حداكثر تا مبلغ000/000/2 ريال تعيين مي شود.

قسمت سوم _ تعرفه دستمزد كارشناسان

گروه3_ امور پزشكي داروئي و غذائي شامل رشته هاي (پزشكي و پيراپزشكي، داروسازي و سم شناسي، مواد غذائي و مسموميتهاي ناشي از آن)

ماده30_ دس_تمزد كارش_ناسي رشته هاي فوق بر ح_سب اهميت و حساسيت و پيچيدگي موضوع و با توجه به كميت و كيفيت حسب مورد توسط قاضي يا كميسيون ماده 15 همين تعرفه تعيين مي شود.

تبصره _ كليه هزينه هاي آزمايشگاهي نمونه برداري (بيوپسي) راديوگرافي و نظائر آن به عهده متقاضي (شاكي) مي باشد.

قسمت چهارم _ تعرفه دستمزد كارشناسان

گروه 4 _ رشته حسابداري و حسابرسي

ماده31_ دستمزد كارشناسي امور حسابداري و حسابرسي نسبت به جمع ارقام حسابهاي مورد رسيدگي بر اساس جدول زير تعيين مي گردد:

_ تا ده ميليون ريال مقطوعاً 000/250 ريال.

_ از ده ميليون ريال تا 50 ميليون ريال نسبت به مازاد سي در هزار.

_ از 50 ميليون ريال تا 100 ميليون ريال نسبت به مازاد ده در هزار.

_ از 100 ميليون ريال تا 300 ميليون ريال نسبت به مازاد پنج در هزار.

_ از 300 ميليون ريال تا 500 ميليون ريال نسبت به مازاد سه در هزار.

_ از 500 ميليون ريال تا 10 ميليارد ريال نسبت به مازاد دو در هزار.

_ از 10ميليارد ريال به بالانسبت به مازاد نيم در هزار تا حداكثرمبلغ 000/000/50 ريال.

تبصره _ در صورتي كه رسيدگي مربوط به حساب هاي فاقد دفاتر قانوني يا توليدي و صنعتي يا سياق بوده باشد براي هريك از موارد در قسمت مربوطه 15% به دستمزد كارشناسي

اضافه مي شود.

ماده32_ دستمزد كارشناسي امور ذيل به شرح زير پرداخت مي گردد:

1_ درخصوص ارزش سهام و سهم الشركه مجموع دارائي هاي جاري و بدهي ها و ذخائر ارزيابي شده به اضافه قيمت تمام شده دفتري دارائي هاي ثابت به شرح جدول فوق.

تبصره _ علاوه بر دارائي هاي ثابت ساير دارائي هايي كه توسط كارشناسان رسمي رشت_ه مربوطه ارزيابي مي ش_ود فقط قي_مت دفتري آن در محاس_به دستمزد اين رشته منظور مي شود.

2_ درخصوص رسيدگي و حسابرسي ترازنامه و حساب سود و زيان و امور توقف و ورشكستگي مجموع اقلام ترازنامه به شرح جدول فوق.

3 _ درخصوص تعيين قيمت تمام شده كالا ارقام تشكيل دهنده قيمت تمام شده به شرح جدول فوق.

قسمت پنجم _ تعرفه دستمزد كارشناسان

گروه5 _ امور وسائط نقليه شامل رشته هاي: (وسائط نقليه هوائي، وسائط نقليه دريائي و غواصي، وسائط نقليه موتوري زميني و ريلي)

(دستمزد كارشناسي رشته هاي وسائط نقليه هوايي و ريلي وفق ماده 10 مقررات عمومي خواهدبود).

ماده33_ دستمزد كارشناسي رشته وسائط نقليه موتوري زميني براي هريك از امور تشخيص اصالت خودرو، تعيين ميزان سوخت، اظهارنظر فني، تعيين اجاره بها و اجرت المثل به شرح ذيل مي باشد:

_ براي هر دستگاه مقطوعاً 000/150 ريال و چنانچه خارج از شهر باشد طبق تعرفه عمومي هزينه اياب و ذهاب و فوق العاده مأموريت محاسبه و دريافت خواهدشد.

تبصره _ در مورد وسايط نقليه بدون موتور مقطوعاً 000/100 ريال.

ماده34_ دستمزد رسيدگي به تشخيص علت تصادف و تعيين خسارت:

هر مورد مقطوعاً 000/150 ريال در داخل شهر و براي حومه 000/200 ريال.

ماده35_ دستمزد ارزيابي:

1_ به ازاي هر دستگاه تا ده ميليون ريال 000/120 ريال.

2_ ازده ميليون ريال به بالا نسبت به مازاد، يك درهزارحداكثرتا مبلغ 001776;/000/2 ريال.

تبصره _ براي وسائط نقليه كمتر

از چهار چرخ به ميزان 50% تعرفه فوق.

تعرفه رشته وسائط نقليه دريايي و غواصي

1_ براي دعاوي مربوط به حمل و نقل (مسئوليت صادر كننده اسناد حمل) ميزان خواسته به ريال ميزان دستمزد به ريال

تا 5 ميليون حداقل دويست و پنجاه هزار

از 5 ميليون تا 50 ميليون نسبت به مازاد ده در هزار

از 50 ميليون تا 150 ميليون نسبت به مازاد پنج در هزار

از 150 ميليون تا 500 ميليون نسبت به مازاد سه در هزار

از 500 ميليون به بالا، نسبت به مازاد يك در هزار حداكثر تا مبلغ000/000/5 ريال

تبصره _ تعيين ميزان خسارت وارده به كالا به عهده كارشناس ذيربط طبق تعرفه مربوطه مي باشد.

2 _ تعيين ارزش وسائط نقليه آبي

ارزش وسيله نقليه آبي به ريال ميزان تعرفه كارشناسي

تا يكصد ميليون ده در هزار

از يكصد ميليون تا پانصد ميليون نسبت به مازاد پنج در هزار

از پانصد ميليون تا دو ميليارد نسبت به مازاد سه در هزار

از دو ميليارد به بالا نسبت به مازاد يك در هزارحداكثرتامبلغ 000/500/7 ريال

3_ تعيين مقصر در تصادم دريائي يا تصادم در آبهاي داخلي

الف _ در صورت تصادم بين قايقهاي تفريحي و مسافري در آبهاي داخلي:

حداقل 000/250 ريال و حداكثر 1000.000 ريال.

ب _ در صورت تصادم بين دو يا چند فروند شناور در دريا.

_ براي شناورهاي با ظرفيت كمتر از 500 تن (ظرفيت ناخالص يا GT): يك و نيم ميليون ريال.

_ براي شناورهاي با ظرفيت بالاتر از 500 تن (ظرفيت ناخالص يا GT): دو ميليون ريال.

تبصره _ منظور از « شناور» هر وسيله نقليه آبي اعم از مسافري يا باربر است كه در آب، روي آب يا زير آب

تردد نمايد.

پ _ در صورت تصادم شناور با تأسيسات دريائي.

_ براي شناورهاي با ظرفيت كمتر از 500 تن (ظرفيت ناخالص يا GT): يك ميليون ريال.

_ براي شناورهاي با ظرفيت بالاتر از 500 تن (ظرفيت ناخالص يا GT): يك و نيم ميليون ريال.

تبصره1_ منظور از تأسيسات دريائي هر نوع تأسيسات از جمله اسكله، بويه، لوله هاي كف دريا و سكوهاي دريائي مي باشد.

تبصره2_ ظرفيت ناخالص هر فروند شناور طبق كنوانسيون بين المللي ظرفيت سال 1966 اندازه گيري گرديده و در گواهينامه ثبت شناور درج مي گردد.

توجه: ظرفيت هاي مذكور در اين قسمت به ازاء هر «تن» برابر با يكصد فوت مكعب مي باشد.

4_ تعيين ميزان خسارت وارده در تصادم

ميزان خسارت وارده به ريال ميزان تعرفه كارشناسي به ريال

تا 50 ميليون حداقل پانصد هزار

از 50 ميليون تا 200 ميليون نسبت به مازاد ده در هزار

از 200 ميليون تا 500 ميليون نسبت به مازاد پنج در هزار

از 500 ميليون تا يك ميليارد نسبت به مازاد سه در هزار

از يك ميليارد به بالا نسبت به مازاد يك در هزار حداكثر تا مبلغ1776;1776;1776;/000/5 ريال

5 _ تعيين مقصر براي حوادث مربوط به صدمه يا اتلاف جان اشخاص در دريا و آبهاي داخلي

الف _ در آبهاي داخلي: حداقل دويست و پنجاه هزار ريال.

ب _ در دريا: حداقل يك ميليون ريال و حداكثر تا سه ميليون ريال.

6 _ در مورد غواصي و عمليات زيرابي، ماده 10 مقررات عمومي جداول تعرفه دستمزد كارشناس رسمي دادگستري ملاك عمل مي باشد.

قسمت ششم _ تعرفه دستمزد كارشناسان

گروه6 _ راه و ساختمان و نقشه برداري شامل رشته هاي: (راه و ساختمان و نقشه برداري _ معماري و شهرسازي _ معماري داخلي و تزئينات مهندسي ترافيك و مهندسي محيط

زيست _ ابنيه و آثار باستاني امور ثبتي _ برنامه ريزي شهري)

ماده36_ دستمزد ارزيابي اراضي غير مزروعي و ابنيه و مصالح ساختماني و تعيين حقوق كسب و پيشه و تجارت و سرقفلي.

1_ تا پنجاه ميليون ريالي مقطوعاً 000/250 ريال.

2_ از 50 ميليون ريال تا 500 ميليون ريال نسبت به مازاد، 5/1 در هزار.

3_ از 500 ميل_يون ريال به بالا، نس_بت به مازاد، 1 در ه_زار و حداكث_ر تا مبلغ 000/500/7 ريال.

ماده37_ دستمزد تعيين اجاره بها براي هر واحد يا مجموعه مستقل:

1_ تا پانصد هزار ريال ماهانه مقطوعاً 250.000 ريال.

2 _ از پانصد هزار ريال به بالا ماهانه، نسبت به مازاد، ده درصد و حداكثر تا مبلغ سه ميليون ريال.

تبصره _ دستمزد تعيين اجرت المثل و يا اجور گذشته بر مبناي ماده فوق به اضافه 25% خواهد بود.

ماده38_ دستمزد تشخيص علت خسارت:

_ دستمزد تشخيص علت خسارت حداقل مبلغ 000/250 ريال و در صورتي كه كميت و كيفيت كار ايجاب نمايد دستمزد با نظر قاضي (يا كميسيون ماده 15 تعرفه) تعيين مي شود.

ماده39_ تعيين مبلغ خسارت و براورد هزينه تعميرات:

1_ تا 5 ميليون ريال مقطوعاً دويست هزار ريال.

2_ از 5 ميليون ريال تا 100 ميليون ريال نسبت به مازاد، چهار در هزار.

3_ از 100 ميليون ريال به بالا، نسبت به مازاد، دو در هزار حداكثر تا مبلغ دو ميليون ريال.

تبصره _ در صورتي كه تشخيص و تعيين مبلغ خسارت و براورد هزينه تعميرات هر دو، موض_وع كارش_ناسي باشد هر دستمزد جداگانه محاسبه و مجموع آن پرداخت خواهدشد.

ماده40_ دستمزد رسيدگي و تهيه صورت وضعيت:

الف _ دستمزد رسيدگي به مقادير كار و صورت وضعيت ساختمان:

1_ تا ده ميليون ريال، دو درصد (بيست در

هزار).

2_ از ده ميليون ريال تا پانصد ميليون ريال نسبت به مازاد، ده در هزار.

3_ از پانصد ميليون ريال به بالا، 5 در هزار تا حداكثر مبلغ 000/500/7 ريال.

ب _ دستمزد تهيه مقادير و صورت وضعيت بر مبناي نرخ هاي بند (الف) اين ماده به اضافه بيست درصد محاسبه مي گردد.

پ _ در مورد رسيدگي و تهيه مقادير كار و صورت وضعيت مربوط به عمليات راه سازي، خيابان سازي و ك_انال سازي دست_مزد مربوطه 50 درصد نرخ هاي مذكور در بندهاي (الف) و (ب) اين ماده خواهدبود.

ت _ دست_مزد بررسي و تع_يين كيفيت آسفالت و بتن بر اساس 30% هزينه هاي آزمايشگاهي مربوط محاسبه و پرداخت خواهد شد و حداقل 000/500 (پانصد هزار) ريال و حداكثر تا مبلغ 000/000/3 ريال خواهدبود.

ث _ در صورتي كه براي رسيدگي يا تهيه مقادير كار نياز به تطبيق كار انجام شده با نقشه ها و مشخصات باشد به دستمزدهاي رديف (الف) و (ب) برابر ده درصد اضافه خواهد شد.

ج _ براي ساختمانهاي تكراري (بلوك مجزا) در مورد بندهاي (الف) و (ب) به ازاء هر واحد تكراري فقط ده درصد دستمزد يك واحد تعلق مي گيرد.

ماده41_ دستمزد تطبيق نقشه هاي ساختماني با وضعيت محل و بنا:

براي هر متر مربع مساحت زير بنا 1000 (يكهزار ) ريال و حداقل 150.000 (يكصد وپنجاه هزار) ريال و حداكثر تا 3000.000 ريال.

ماده42_ دستمزد تطبيق مشخصات قراردادي ساختمان ها با وضعيت محل و بنا:

براي هر متر مربع مساحت زير بنا 1500 (يكهزار و پانصد) ريال و حداقل 000/200 (دويست هزار) ريال و حداكثر تا مبلغ 4000.000 ريال.

ماده43_ دستمزد تهيه نقشه هاي معماري، سازه يا برق و تأسيسات از ساختمان موجود:

1_ معماري كلي هر متر مربع 750 ريال حداكثر

تا مبلغ 7.500.000 ريال.

2_ سازه هر متر مربع 1000 ريال حداكثر تا مبلغ 10.000.000 ريال.

3_ برق و تأسيسات هر متر مربع 500 ريال حداكثر تا مبلغ 000/000/5 ريال.

تبصره1_ در موارديكه طبقات همانند باشند دستمزد طبقه اول به ميزان مقرر در بندهاي (1) و (2) محسوب و براي طبقات مشابه 10% دستمزد مربوطه پرداخت خواهدشد.

تبصره2_ چنانچه به جاي نقشه هاي كامل معمول رديفهاي فوق، مقدار كمتري نقشه موردنياز باشد و يا ساختمان از پيچيدگي خاصي برخوردار باشد دستمزد را كميسيون ماده 15 تعرفه تعيين مي كند.

قسمت هفتم _ دستمزد كارشناسي نقشه برداري

ماده44_ پياده كردن محدوده املاك بر روي نقشه هوائي:

1_ پياده كردن هر پلاك ثبتي در داخل مناطق شهري كه گذربندي هاي موجود منطقه در نقشه هوائي مشخص باشد تا مساحت 1000 متر مربع مقطوعاً مبلغ 000/450 ريال (چهارصدوپنجاه هزارريال) براي مساحت بيش از هزار متر مربع نسبت به مازاد هر مترمربع 60 ريال (شصت ريال) تا حداكثر 000/000/10 ريال.

2_ پياده كردن هر پلاك ثبتي در مناطقي كه گذربندي ها در نقشه هاي هوائي مشخص نباشد تا مساحت 1000 متر مربع مقطوعاً مبلغ 000/600 ريال (ششصد هزار ريال) و از 1000 م_تر مربع نسبت به م_ازاد هر م_تر مرب_ع 100 (يكص_د) ريال تا حداكثر مبلغ 000/000/10 ريال.

ماده45_ نقشه برداري اراضي به مقياس: 500/1

1_ نقشه برداري در اراضي دشت و كم عارضه با منحني ميزان 25 سانتيمتر تا يك هكتار مقطوعاً 000/500 ريال (پانصد هزار ريال) و براي هر هكتار اضافه بعدي تا پنج هكتار 000/120 ريال (يكصد وبيست هزار ريال) و از 5 هكتار به بالا نسبت به مازاد، هر هكتار 000/60 ريال (شصت هزار ريال) تا حداكثر مبلغ 000/000/10 ريال.

2_ در نق_شه برداري از

اراض_ي ت_په ماهور و ع_وارض متوس_ط با منح_ني مي_زان 50 سانتيمتر، پنجاه درصد و از اراضي پر عارضه و مناطق كوهستاني با نقاط ارتفاعي و برداشت عوارض با منحني ميزان حداقل 2 متر، صد در صد به ارقام فوق اضافه مي شود.

3_ دستمزد نقشه برداري بدون برداشت منحني ميزان (مسطحاتي) پنجاه درصد ارقام فوق مي باشد.

ماده46_ دستم_زد نقشه برداري از اراضي بي_ش از ي_ك ه_كتار در مقي_اس هاي 1000/1 و 2000/1 با مشخصات فوق به ترتيب هركدام 20% و 40% از تعرفه هاي بند فوق كمتر خواهدبود.

تبصره _ در مناطق جنگلي و باغات به علت محدوديت ديد 30% به ارقام مواد 42و43و44 اضافه مي گردد.

ماده47_ برداشت و تهيه مقاطع و محاسبات مربوط به حجم عمليات خاكي:

_ تا ميزان هزار متر مكعب 000/250 ريال مازاد بر آن به ازاي هر متر مكعب 50 ريال حداكثر تا مبلغ 000/000/5 ريال.

ماده48_ تفسير عكس هاي هوائي:

تفسير عكس هوائي براي هر پلاك ثبتي و تعيين موقعيت آن از روي عكسهاي هوائي سنوات مختلف براي يك سند مقطوعاً 000/500 (پانصد هزار) ريال.

تبصره1_ در صورتيكه پلاك متعدد و متصل به هم باشند به ازاء هر پلاك اضافي، به دستمزد متعلق به پلاك اول 20% اضافه خواهد شد.

تبصره2_ براي سنوات مختلف به ازاي هر سند 20% اضافه خواهدشد.

ماده49_ دستمزد تشخيص حدود ثبتي و رسيدگي به اختلافات ثبتي:

_ دستمزد مطالعه پرونده ثبتي و پياده نمودن پلاك مورد نظر و تشخيص حدود آن در املاك تا هزار متر مربع حداقل 000/500 ريال و در مواردي كه مساحت ملك بيش از يك هزار متر مربع باشد براي هر متر مربع اضافه دويست ريال به دستمزد فوق اضافه خواهدشد و حداكثر از مبلغ 000/000/10 ريال

تجاوز نمي نمايد.

تبصره _ در صورتي كه نياز به نقشه برداري و تهيه نقشه از محل مورد اختلاف باشد حق الزحمه نقشه برداري برابر تعرفه نقشه برداري موضوع مواد قسمت هفتم به اين رديف اضافه خواهد شد.

ماده50 _ دستمزد افراز و قطعه بندي (مستلزم تهيه نقشه دقيق قطعات افرازي و صورت ارزيابي آنها _ طرح قطعات مفروزه بطور واضح و روشن) به شرح زير است:

1_ دستمزد افراز ام_لاك و مست_غلات بر اس_اس تع_رفه ارزي_ابي موضوع ماده (36) به اضافه 50% خواهد بود. در مواردي كه موض_وع كارش_ناسي تقسيم ترك_ه باش_د، 40% به دستمزد ارزيابي افزوده مي شود.

2_ در صورتي كه نقشه ملك مورد افراز تهيه نشده باشد هزينه تهيه نقشه براساس تعرفه نقشه برداري مربوطه علاوه بر دستمزد رديف يك محاسبه شود.

ماده51 _ دستمزد نقشه برداري و تهيه نقشه موقعيت قنوات و مسير انهار وكانالها و رودخانه ها به شرح زير است:

_ نقشه برداري و تهيه نقشه موقعيت قنوات با مقياس 1000/1 به صورت پيمايش با تعيين محل چاه ها، حق الزحمه مربوط با توافق تعيين مي گردد و حداقل آن مبلغ 000/300 ريال مي باشد.

ماده52 _ حق الزحمه پياده كردن و ميخكوبي و برداشت براي هركيلومتر از مسير:

1_ دردشت: پانصد هزار ريال.

2_ در تپه ماهور 50% به حق الزحمه رديف يك اضافه مي گردد.

3_ در كوهستان 100% به حق الزحمه رديف يك اضافه مي گردد.

4_ برداشت مسير در بهسازي راه ها هر كيلومتر 000/500 ريال و حداكثر تا مبلغ 000/000/5 ريال.

قسمت هشتم _ تعرفه دستمزد كارشناسي براي رسيدگي به موارد اختلاف بين كارفرمايان و پيمانكاران

3_ دستمزد كارشناسي تشخيص موجه يا غير موجه بودن فسخ قرارداد:

ماده 53 _ دستمزد موجه يا غير موجه بودن فسخ قرارداد:

1_ براي قراردادهائي كه مبلغ ابلاغ شده آنها تا يكصد ميليون

ريال باشد، مقطوعاً 000/750 ريال.

2_ براي قراردادهائي كه مبلغ ابلاغ شده آنها از يكصد ميليون ريال تا يك ميليارد ريال باشد، نسبت به مازاد، يك و نيم در هزار.

3_ براي قراردادهائي كه مبلغ ابلاغ شده آنها از يك ميليارد ريال تا پنج ميليارد ريال باشد، نيم در هزار نسبت به مازاد.

4_ براي قراردادهايي كه مبلغ ابلاغ شده آنها از پنج ميليارد ريال بيشتر باشد نيم در هزار نسبت به مازاد تا حداكثر مبلغ 000/000/5 ريال.

ماده 54 _ دستمزد كارشناسي تعيين ميزان خسارت وارده:

دستمزد تعيين ميزان خسارت وارده از عدم انجام تعهدات طرفين قرارداد تا مبلغ بيست ميليون ري_ال، مق_طوعاً 000/500 ريال و از بي__ست ميليون ريال به ب_الا، نسبت به مازاد دو در هزار تا حداكثر مبلغ 000/000/5 ريال.

قسمت نهم _ تعرفه دستم_زد كارشناسي براي رسيدگي به اختلاف بين كارفرمايان و مهندسان مشاور

ماده55 _ الف _ دستمزد كارشناسي رسيدگي به اختلافات در قراردادهايي كه مبلغ كل حق الزحمه مهندس مشاور كمتر از 000/000/200 ريال باشد:

1_ دستمزد رسيدگي به اضافه شدن مدت قرارداد و تشخيص موجه يا غير موجه بودن تأخيرات مهندس مشاور 4 درصد حق الزحمه مهندس مشاور در مرحله مربوطه و حداقل مبلغ 000/000/1 ريال.

2_ دستمزد تشخيص موجه يا غير موجه بودن فسخ قرارداد مهندس مشاور2 درصد حق الزحمه مشاور تا مقطع فسخ قرارداد.

3_ دستمزد تعيين حق الزحمه مهندس مشاور نسبت به امور مورد اختلافي كه حق الزحمه مربوطه در قرارداد تصريح نشده باشد 2 درصد حق الزحمه موارد اختلاف.

4_ دستمزد تعيين حق الزحمه مهندس مشاور براي خدمات انجام شده تا تاريخ فسخ يا خاتمه دادن به قرارداد 2 درصد حق الزحمه موارد اختلاف.

5 _ دستمزد بررسي مطالعات و گزارش و طرح هاي

تهيه شده بوسيله مهندس مشاور 5 درصد حق الزحمه مهندس مشاور در مرحله مربوطه.

ب _ در قراردادهائي كه مبلغ كل حق الزحمه مهندس مشاور از دويست ميليون ريال به بالا باشد دستمزد كارشناسي نسبت به مازاد دويست ميليون ريال برابر 20 درصد دستمزد بند الف خواهد بود.

قسمت دهم _ تعرفه دستمزد كارشناسان

گروه7_ صنعت و فن شامل رشته هاي: (الكتروشيمي و پتروشيمي _ فراورده هاي شيميايي _ امور انرژي هسته اي _ صنايع نفت _ برق (الكترونيك و مخابرات) _ برق (ماشين و تاسيسات كارخانجات) _ تأسيسات ساختماني _ كامپيوتر (رايانه) _ صنايع گاز و گازرساني _ مهندسي پزشكي (لوازم و تجهيزات پزشكي) _ مهندسي هوافضا _ نساجي و رنگرزي)

ماده56 _ دستمزد كارشناسي رشته هاي فوق به شرح ذيل مي باشد:

1_ ارزيابي.

1 _1_ تا سي ميليون ريال مقطوعاً 000/250 ريال.

1_2_ از سي ميليون تا يكصد پنجاه ميليون ريال، نسبت به مازاد، 4 در هزار.

1_3_ از يكصد و پنجاه ميليون ريال تا پانصد ميليون ريال، نسبت به مازاد 5/2 در هزار.

1_4_ از پانصد ميليون ريال به بالا نسبت به مازاد 1 در هزار و حداكثر تا مبلغ 000/000/7 ريال.

تبصره _ كارشناس موظف است ارزش كليه اق_لام را ضمن تهيه مشخص_ات فني به تفكيك تعيين نمايد.

حق الزحمه براساس مجموع ارزش هاي تعيين شده براي هر كارخانه و يا واحد صنعتي يا غير صنعتي در هر محل بطور يكجا محاسبه خواهد شد.

ماده57 _ دستمزد تعيين اجاره بها و اجرت المثل ماهانه ماشين آلات، تاسيسات فني دستگاههاي برقي الكترونيكي و ماشين آلات كارخانجات و موارد مختلف در رابطه با اين گروه:

1_ تا ده ميليون ريال 000/200 ريال.

2_ از ده ميليون ريال به بالا، نسبت به مازاد براي اجاره بهاي ماهانه

هر كارخانه يا كارگاه، 15 درصد تا حداكثر مبلغ 000/000/3 ريال.

ماده58 _ دستمزد رسيدگي يا تهيه صورت وضعيت نسبت به امور تأسيسات آب، برق، گاز، مخابرات، آسانسور و موارد مختلف در رابطه با اين گروه براساس تعرفه مربوطه در ماده 40 محاسبه خواهد شد.

ماده59 _ دستمزد رسيدگي به ام_ور مهندسين مش_اور بر طبق تع_رفه رسي_دگي به موارد اختلاف بين كارفرمايان، مهندسي_ن مشاور و پيمان_كاران براساس تعرفه مرب_وط به قسمتهاي 8 و 9 محاسبه خواهد شد.

قسمت يازدهم _ تعرفه دستمزد كارشناسان

گروه8 _ فني و هنري شامل رشته هاي: (امور ورزشي _ شعر و سرود _ تئاتر و سينما و هنرهاي نمايشي _ موسيقي _ تشخيص اصالت خط و امضاء و اثر انگشت _ چاپ و چاپخانه _ تمبر _ چيني و سراميك _ كاشي _ سفالگري _طراحي عمومي و گرافيك _ فيلم و عكاسي _ تأليفات _ صنايع دستي)

ماده60 _ دستمزد كارشناسي رشته هاي گروه8 بجز رشته عكاسي و امور سينمائي كه جداگانه در ذيل آمده بشرح ذيل است:

الف _ دستم_زد كارشناسي رشته هاي گ_روه8 در پرونده هاي غير مالي و در هر مورد بررسي (هر مستند) حداقل 000/200 ريال در صورتي كه كم و كيف كار ايجاب نمايد با توافق قاضي يا متقاضي با كارشناس و حداكثر 000/000/3 ريال.

ب _ دستمزد كارشناسي رشته هاي فوق در پرونده مالي:

1_ تا ده ميليون ريال مقطوعاً دويست هزار ريال.

2_ از ده ميليون ريال تا يكصد ميليون ريال نسبت به مازاد پنج در هزار.

3_ از يكصد ميليون ريال به بالا نسبت به مازاد يك در هزار تا حداكثر مبلغ 000/000/3 ريال.

ماده61 _ دستمزد كارشناسي مربوط به عكاسي و امور سينمايي.

الف _ امور مربوط

به عكاسي و سينمايي.

دستمزد رسيدگي به مسائل فني عكس و فيلم شامل: اختلاف رنگها _ شرايط نوري _ كمپوزيسيون « تركيب بندي» _ پرسپكتيو _ ظهور و چاپ حداقل دويست هزار ريال و حداكثر تا 000/000/2 ريال.

ب _ امور مربوط به فيلمبرداري و سينما.

دستمزد رسيدگي به موارد اختلاف فيمابين كارفرمايان و تهيه كنندگان اعم از نويسنده _ كارگردان _ تصوير بردار _ تدوين كننده _ لابراتوار و صدابردار شامل:

1_ برنامه هاي كوتاه مدت و مستند اعم از فيلم و يا ويدئو (به استثناي انيميشن) حداقل دويست هزار ريال در صورتي كه كم و كيف كار ايجاب نمايد و يا براي برنامه هاي بلند مدت سينمايي حداكثر تا مبلغ 000/500/1 ريال.

2_ برنامه هاي انيميشن با توجه به حجم و ميزان و نوع كار براساس ماده59 خواهد بود.

پ _ دستمزد ارزيابي فيلم _ وسائل و لوازم عكاس_ي و فيلمبرداري و سينما و ويدئو به شرح زير است:

1_ تا ده ميليون ريال مقطوعاً دويست هزار ريال.

2_ از ده ميليون ريال تا يكصد ميليون ريال نسبت به مازاد سه در هزار.

3_ از يكصد ميليون ريال به بالا نسبت به مازاد يك در هزار و حداكثر تا مبلغ سه ميليون ريال.

ت _ هزينه هاي مربوط به آزمايشگاه _ استفاده از لوازم مونتاژ _ دستگاههاي نمايش جهت بازديد فيلم و تصاوير تابع ماده 9 فصل اول مقررات عمومي خواهد بود.

قسمت دوازدهم _ تعرفه دستمزد كارشناسان

گروه9_ كشاورزي شامل رشته هاي: (كشاورزي و منابع طبيعي، دامپروري و دامپزشكي، آبزيان و شيلات، سم و سم شناسي، گياه پزشكي، صنايع چوب، محصولات دامي (پوست و چرم، سالامبور و روده) و محيط زيست طبيعي)

ماده62 _ دستمزد ارزيابي املاك مزروعي، باغها، جنگلها، مراتع و

اراضي جنگلي، اراضي باير، ساختمانهاي روستايي به شرح زير است:

1_ تا مبلغ بيست ميليون ريال مقطوعاً 000/200 ريال.

2_ از مبلغ بيست ميليون ريال تا پانصد ميليون ريال نسبت به مازاد 5/1 درهزار.

3_ از پانصد ميليون ريال تا يك ميليارد ريال نسبت به مازاد يك در هزار.

4_ از يك ميليارد ريال به بالا نسبت به مازاد نيم در هزار و حداكثر تا مبلغ 000/000/5 ريال.

ماده63 _ دستمزد ارزيابي محصولات و فراورده هاي كشاورزي و جنگلي و مراتع و دامي و شيلات بر مبناي ارقام بالا به اضافه 20% مي باشد.

تبصره1_ دام شامل اغنام و احشام و چهارپايان _ طيور _ زنبور عسل و كرم ابريشم مي باشد.

تبصره2_ دستمزد كارشناسي و ارزيابي و تعيين مال الاجاره و اجرت المثل ماشين آلات و تجهيزات و تأسيسات كشاورزي _ دام_پروري و دامپ_زشكي _ دام، آبزيان و شيلات به شرح مواد 56 و 57 حسب مورد مي باشد.

ماده64 _ دستمزد تعيين اجاره بهاي سالانه املاك مزروعي، باغها، مراتع و جنگلها به شرح زير است:

1_ تا مبلغ ده ميليون ريال 000/200 ريال.

2_ از مبلغ ده ميليون ريال تا پنجاه ميليون ريال نسبت به مازاد 15 در هزار.

3_ از مبلغ پنجاه ميليون ريال به بالا نسبت به مازاد 5 در هزار حداكثر تا مبلغ 000/000/3 ريال.

ماده65 _ دستمزد تعيين حق آباداني و حق ريشه و زراعت و نسق زارعانه و تعيين هزينه احياء و اصلاح تسطيح زمينهاي كشاورزي و باغات و حق غارسي به شرح زير مي باشد:

1_ تا مبلغ 5 ميليون ريال 000/200 ريال.

2_ از پنج ميليون ريال تا ده ميليون ريال نسبت به مازاد 15 درهزار.

3_ از ده ميليون ريال به بالا نسبت به مازاد 5 در

هزار حداكثر تا مبلغ 000/000/1 ريال.

ماده66 _ دستمزد نمونه برداري بمنظور تعيين كيفيت و طبقه بندي محصولات زراعي، باغي، دامي، آبزيان، خوراك دام، مكمل و داروهاي مصرفي دامي با توافق قاضي يا متقاضي با كارشناس و حداكثر يك ميليون ريال.

ماده67 _ دستمزد تشخيص اراضي (داير و باير و موات) تا مساحت 1000 مترمربع 000/200 ريال و براي هر يك هزار مترمربع اضافه 10درصد به دستمزد فوق اضافه مي شود.

ماده68 _ دستمزد تشخي_ص عل_ت و براورد خس_ارت ن_اشي از زي_ان ه_اي وارده به مزارع و باغها _ جنگلها _ مراتع _ شيلات _ شبكه هاي آبياري و زهكشي و آبياري تحت فشار _ دام و محصولات و فراورده هاي كشاورزي و دامي و تأسيسات كشاورزي و دامپروري و شيلات و تجهيزات كشاورزي و خسارات ناشي از آفات نباتي و حيواني _ مصرف مواد شيميايي و داروئي نامناسب _ آلودگي آب و خاك و مواد غذايي به شرح زير است:

الف _ تشخيص علت خسارت 000/200 ريال.

ب _ براورد خسارت تا ده ميليون ريال 000/200 ريال.

پ _ از ده ميليون ريال به بالا نسبت به مازاد 2 در هزار تا حداكثر 000/500/1 ريال.

ماده69 _ دستمزد افراز املاك كشاورزي براساس تع_رفه ارزيابي موض_وع ماده 62 به اضافه سي درصد خواهد بود در مواردي كه موضوع افراز املاك كشاورزي تقسيم تركه باشد بيست درصد به دستمزد ارزيابي مربوطه افزوده مي گردد.

ماده70_ در صورتي كه انجام امر كارشناسي مستلزم تهيه نقشه باشد دستمزد نقشه برداري بر طبق تعرفه مربوطه محاسبه خواهد شد.

ماده71_ دستمزد ارزيابي تجهيزات و مواد اوليه و محصولات و فراورده هاي كشاورزي و دامي و جنگلي و شيلات و غيره موجود در انبارها براساس تعرفه ماده 12

محاسبه خواهد شد.

ماده 72_ دستمزد كارشناسي در امور مهندسين مشاور و پيمانكاران در اين گروه كارشناسان براساس تعرفه رسيدگي به موارد اختلاف بين كارفرمايان و پيمانكاران و مهندسين مشاور تعيين مي شود.

ماده73_ دستمزد تشخيص حدود ثبتي و رسيدگي به اختلافات آن املاك خارج از محدوده شهرها:

_ دستمزد مطالعه پرونده ثبتي و پياده نمودن پلاك مورد نظر و تشخيص حدود آن در املاك مزروعي حداقل پانصد هزار ريال.

_ در مواردي كه مساحت ملك بيش از يك هكتار باشد به ازاي هر هكتار مازاد 000/100 ريال حداكثر تا سه ميليون ريال.

ماده74_ دستمزد آزمايشات مربوط به خاك شناسي و تهيه نمونه هاي مورد لزوم بر مبناي تعرفه مؤسسه تحقيقات خاك و آب (خاك شناسي و حاصلخيزي خاك) و ضوابط مربوطه از طرف متقاضي پرداخت مي شود.

قسمت سيزدهم _ تعرفه دستمزد كارشناسان

گروه10_ مديريت و خدمات عمومي و اداري شامل رشته هاي: (آمارامور اداري و استخدامي _ امور آموزشي _ امور گمركي _ بيمه _ امور كتاب و كتابداري _ ثبت شركتها و علائم تجاري و اختراعات _ جهانگردي و ايرانگردي فناوري اطلاعات (ICT/IT) _ امور خبرنگاري و روزنامه نگاري _ امور كار و كارگري _ مديريت بازرگاني)

ماده75_ دستمزد كارشناسي در مورد كليه رشته هاي فوق: با توجه به كم و كيف كار با توافق تعيين مي شود و حداقل دستمزد 000/200 ريال و حداكثر سه ميليون ريال مي باشد.

قسمت چهاردهم _ تعرفه دستمزد كارشناسان

گروه11_ ايمني و حوادث شامل رشته هاي: امور آتش سوزي و آتش نشاني، اسلحه شناسي، تأميني و امنيتي، حوادث ناشي از كار، مواد محترقه و منفجره (ناريه)

ماده76_ دستمزد كارشناسي در كليه رشته هاي فوق با توجه به كم و كيف كار با توافق تعيين مي شود و

حداقل دستمزد 000/200 ريال و حداكثر 000/000/3 ريال مي باشد.

قسمت پانزدهم _ تعرفه دستمزد كارشناسان ساير رشته ها

ماده77_ حق الزحمه كارشناسان ساير رشته هايي كه بع_د از تصويب اي_ن تع_رفه به تصويب شوراي عالي كارشناسان رسمي مي رسد حسب مورد، براساس تعرفه گروه هاي مربوطه يا طبق مفاد ماده 10 تعرفه تعيين خواهد شد.

ماده 78_ با توجه به محروميت بعضي از مناطق كشور ارقام تعرفه مورد عمل در مورد مناطق محروم و يا اشخاص حقيقي كه استطاعت كافي ندارند به تشخيص قاضي پرونده يا كانون كارشناسان رسمي دادگستري تا 40% (چهل درصد) كاهش مي يابد.

اين تعرفه در اجراي ماده 29 قانون كارشناسان رسمي دادگستري مصوب 1381 در تاريخ 23/5/1384 به تصويب رئيس قوه قضائيه رسيد و پانزده روز پس از انتشار در روزنامه رسمي، در سراسر كشور لازم الاجراست.

اصلاح موادي از آيين نامه لايحه قانوني استقلال كانون وكلاي دادگستري – مصوب 1384

مديرعامل محترم روزنامه رسمي

بدينوسيله اصلاح موادي از آئين نامه لايحه قانوني استق_لال كانون وكلاء دادگستري كه به موافقت رياست محترم قوه قضائيه رسيده جهت درج در روزنامه رسمي به پيوست ارسال مي گردد.

معاون حقوقي و توسعه قضايي قوه قضائيه _ عليرضا جمشيدي

شماره16815 28/8/1384

جناب آقاي دكتر جمشيدي

رياست محترم مركز توسعه قضائي

نظر به اينكه اصلاح موادي از آئين نامه سال 1333 درخصوص شرح وظايف كاراموزان، تاكنون در روزنامه رسمي منتشرنشده است خواهشمند است جهت اجراء در روزنامه رسمي منتشر گردد.

رئيس كانون وكلاي دادگستري مركز _ سيدمحمد جندقي كرماني پور

شماره15090/ح/م 25/5/1384

جناب آقاي جندقي

رياست محترم كانون وكلاي دادگستري

موارد پيشنهاد اصلاح موادي از آئين نامه لايحه قانوني استقلال كانون وكلاء دادگستري (پيوست) به استحضار رياست محترم قوه قضائيه رسيد. تصويرنامه شماره 5576/84/1 مورخ 12/5/1384 رئيس محترم حوزه رياست قوه قضائيه به پيوست ايفاد مي گردد.

معاون حقوقي و توسعه قضايي قوه قضائيه

_ عليرضا جمشيدي

شماره5576/84/1 12/5/1384

جناب آقاي دكتر جمشيدي

معاون محترم حقوقي و توسعه قضائي قوه قضائيه

نامه شماره 14810/ح/م _ 8/5/1384 به همراه پيشنهاد اصلاحي برخي از مواد آئين نامه لايحه قانوني استقلال كانون وكلاي دادگستري، باستحضار رياست محترم قوه قضائيه رسيد، مرقوم فرمودند:

(باسمه تعالي _ منحصرا با اصلاحيه ماده (35) و بند3 ماده 36 موافقت مي شود.)

لذا بدينوسيله مراتب ابلاغ مي گردد.

رئيس حوزه رياست قوه قضائيه _ عبدالرضا ايزدپناه

حضرت آيت الله هاشمي شاهرودي (دام ظله العالي)

رييس محترم قوه قضائيه

حسب الامر حضرتعالي پيشنهاد اصلاحي برخي از مواد آيين نامه لايحه قانوني استقلال كانون وكلاي دادگستري مصوب پنجم اسفند ماه 1333 كميسيون هاي مشترك مجلسين مطرح شده از سوي كانون وكلاي دادگستري مورد بررسي قرار گرفت و پس از هماهنگي نهايي با رئيس كانون جهت تصويب و ابلاغ بشرح پيوست تقديم مي گردد.

معاون حقوقي و توسعه قضايي _ عليرضا جمشيدي

با اجازه حاصله از ماده 22 لايحه قانوني استقلال كانون وكلاي دادگستري مصوب پنجم اسفندماه 1333 كميسيون هاي مشترك مجلسين موادي از آئين نامه لايحه مذكور بشرح ذيل اصلاح مي شود:

تبصره ذيل به ماده31 آئين نامه مصوب سال 1334 اضافه مي شود:

تبصره _ چنانچه قضات بازنشسته ظرف 6 ماه پس از صدور حكم بازنشستگي براي دريافت پروانه وكالت مراجعه نمايند از ارائه گواهينامه هاي موضوع بند3، 4 و 5 معاف مي باشند.

ماده35 آئين نامه مصوب سال1334:

كميسيون يا كميسيونهاي كاراموزي كه تعداد اعضاي آنها به وسيله هيأت مديره انتخاب خواهدشد از بين اعضاي هيأت مديره يا وكلائي كه واجد شرايط عضويت هيئت مديره باشند يا بطور مختلط از طرف هيأت مديره تعيين مي شود.

بند3 ماده36 به شرح ذيل اصلاح مي شود:

بند3_ حضور در جلسات دادرسي مدني و كيفري لااقل ماهي 2 مرتبه

و كاراموزان مكلفند در كارگاههاي آموزشي شركت نمايند.

ماده42 _ درصورتي كه تقاضاي اعلام طي دوره كاراموزي مورد موافقت هيأت مديره واقع نشد مدت دوره كاراموزي به تشخيص هيأت مديره معين خواهدشد. درهر صورت مدت مذكور فراتر از مدت نوبت اول نخواهدبود

مسكن و اجاره

قانون روابط موجر و مستأجر _ 56

فصل اول كليات

ماده 1 _ هر محلي كه براي سكني يا كسب يا پيشه يا تجارت يا به منظور ديگري اجاره داده شده يا بشود در صورتي كه تصرف متصرف بر حسب تراضي با موجر يا نماينده قانوني او به عنوان اجاره يا صلح منافع و يا هر عنوان ديگري به منظور اجاره باشد اعم از اينكه نسبت به مورد اجاره سند رسمي يا عادي تنظيم شده يانشده باشد، مشمول مقررات اين قانون است

ماده 2 _ موارد زير مشمول مقررات اين قانون نمي باشد:

1 _ تصرف ناشي از معاملات با حق استرداد يا معاملات رهني

2 _ اراضي مزروعي محصور و غير محصور و توابع آنها وباغهايي كه منظور اصلي از اجاره بهره برداري از محصول آنها باشد.

3 _ ساختمانها و محلهايي كه به منظور سكونت عرفا به طور فصلي براي مدتي كه از ششماه تجاوز نكند اجاره داده مي شود.

4 _ كليه واحدهاي مسكوني واقع در محدوده خدماتي شهرها و در شهركها كه گواهي خاتمه ساختماني آنها از تاريخ لازم الاجرا شدن قانون معاملات زمين مصوب سال 1354 صادر شده ومي شود.

5 _ خانه هاي سازماني و ساير محلهاي مسكوني كه از طرف وزارتخانه ها و موسسات دولتي و وابسته به دولت يا اشخاص اعم از حقيقي يا حقوقي به مناسبت شغل در اختيار و استفاده كاركنان آنها قرار مي گيرد.

در اين مورد رابطه متصرف با سازمان يا اشخاص مربوط تابع قوانين و مقررات مخصوص بخود يا

قرارداد في مابين مي باشد.

هرگاه متصرف خانه يا محل سازماني كه به موجب مقررات ياقرارداد مكلف به تخليه محل سكونت باشد از تخليه خودداري كندبر حسب مورد از طرف دادستان يا رئيس دادگاه بخش مستقل به اواخطار مي شود كه ظرف يكماه محل را تخليه نمايد در صورت امتناع به دستور همان مقام محل مزبور تخليه شده و تحويل سازمان يا موسسه يا اشخاص مربوط داده مي شود.

6 _ واحدهاي مسكوني كه پس از اجراي اين قانون به اجاره واگذار گردد.

فصل دوم ميزان اجاره بها و ترتيب پرداخت آن

ماده 3 _ در مواردي كه اجاره نامه تنظيم شده باشد ميزان اجاره بها همان است كه در اجاره نامه قيد شده و هرگاه اجاره نامه تنظيم نشده باشد به ميزاني است كه بين طرفين مقرر يا عملي شده است و در صورتي كه ميزان آن معلوم نشود با رعايت مقررات اين قانون از طرف دادگاه ميزان اجاره بها به نرخ عادله روز تعيين مي شود.

ماده 4 _ موجر يا مستاجر مي تواند به استناد ترقي يا تنزل هزينه زندگي درخواست تجديدنظر نسبت به ميزان اجاره بها را بنمايد،مشروط به اينكه مدت اجاره منقضي شده و از تاريخ استفاده مستاجر از عين مستاجره يا از تاريخ مقرر در حكم قطعي كه بر تعيين يا تعديل اجاره بها صادر شده سه سال تمام گذشته باشد، دادگاه باجلب نظر كارشناس اجاره بها را به نرخ عادله روز تعديل خواهدكرد حكم دادگاه در اين مورد قطعي است

ماده 5 _ موجر مي تواند مابه التفاوت اجاره بها را ضمن دادخواست تعديل نيز مطالبه نمايد.

در اين صورت دادگاه ضمن صدور حكم راجع به تعديل مستاجر را به پرداخت مابه التفاوت از تاريخ تقديم دادخواست تاروز صدور حكم محكوم مي نمايد. دايره اجرا مكلف است خسارت تاخير تاديه از تاريخ قطعيت تا تاريخ اجراي حكم را

به قراردوازده درصد در سال احتساب و از مستاجر وصول و به موجربپردازد مستاجر نيز مي تواند ضمن تقاضاي تعديل اجاره بهامابه التفاوت پرداخت شده را به انضمام خسارت تاخير تاديه به شرح فوق درخواست كند.

تبصره _ مقررات اين ماده در مواردي كه دادگاه حكم به تعيين اجاره بها صادر مي نمايد نيز جاري خواهد بود.

ماده 6 _ مستاجر مكلف است در موعد معين در اجاره نامه اجرت المسمي و پس از انقضا مدت اجاره اجرت المثل را به ميزان اجرت المسمي آخر هرماه اجاري ظرف ده روز به موجر يا نماينده قانوني او بپردازد و هرگاه اجاره نامه اي در بين نباشد اجاره بها را به ميزاني كه بين طرفين مقرر و يا عملي شده و در صورتيكه ميزان آن معلوم نباشد به عنوان اجرت المثل مبلغي كه متناسب با اجاره املاك مشابه تشخيص مي دهد براي هرماه تا دهم ماه بعد به موجر يانمايند قانوني او پرداخت يا در صندوق ثبت و يا بانكي كه از طرف سازمان ثبت تعيين مي شود سپرده و قبض رسيد را اگر اجاره نامه رسمي است به دفترخانه تنظيم كننده سند هرگاه اجاره نامه عادي بوده يا اجاره نامه اي در بين نباشد قبض رسيد را با تعيين محل اقامت موجر به يكي از دفاتر رسمي نزديك ملك تسليم و رسيد دريافت دارد.

دفترخانه بايد منتهي ظرف ده روز بوسيله اداره ثبت محل مراتب را به موجر يا نماينده قانوني او اخطار كند كه براي دريافت وجه توديع شده با دفترخانه مزبور مراجعه نمايد.

فصل سوم در تنظيم اجاره نامه

ماده 7 _ در مواردي كه بين موجر و كسي كه ملك را به عنوان مستاجر در تصرف دارد اجاره نامه تنظيم نشده يا اگر تنظيم شده مدت آن منقضي گشته طرفين راجع به تنظيم اجاره نامه با تعيين اجاره بها و شرايط آن اختلاف داشته باشند هريك مي تواند براي تعيين اجاره بها (در مواردي كه

اجاره نامه در بين نباشد) و تنظيم اجاره نامه به دادگاه مراجعه كند. دادگاه ميزان اجاره بها را از تاريخ تقديم دادخواست تعيين مي كند، ولي اين امر مانع صدور حكم نسبت به اجرت المثل زمان قبل از تقديم دادخواست و خسارت تاخير تاديه آن نخواهد بود.

تبصره 1 _ هرگاه از طرف موجر تقاضاي تخليه عين مستاجره شده باشد رسيدگي به درخواست تنظيم اجاره نامه از طرف مستاجر متوقف بر خاتمه دادرسي در موضوع تخليه خواهد بود اين حكم درموردي كه از طرف مالك درخواست خلع يد از ملك شده باشد نيزجاري است

ماده 8 _ دادگاه شرايط اجاره نامه جديد را طبق شرايط مرسوم ومتعارف در اجاره نامه ها و شرايط مندرج در اجاره نامه سابق (درصورتي كه قبلا اجاره نامه تنظيم شده باشد) با رعايت مقررات اين قانون تعيين خواهد كرد.

ماده 9 _ در تمام مدتي كه دادرسي در جريان است مستاجر بايدطبق ماده 6 اين قانون و شرايط قبلي مال الاجاره را بپردازد و از تاريخ ابلاغ حكم قطعي طرفين مكلفند ظرف يك ماه به ترتيب مقرر درحكم اجاره نامه تنظيم كنند.

هرگاه در اين مدت اجاره نامه تنظيم نشود به تقاضاي يكي ازطرفين دادگاه رونوشت حكم را جهت تنظيم اجاره نامه به دفتر اسنادرسمي ابلاغ و به طرفين اخطار مي كند كه در روز و ساعت معين براي امضاي اجاره نامه در دفترخانه حاضر شوند. هرگاه موجر حاضربه امضاي اجاره نامه نشود نمايندة دادگاه اجاره نامه را به مدت يك سال از طرف او امضا خواهد كرد و اگر مستاجر تا 15 روز از تاريخ تعيين شده حاضر به امضا نشود دادگاه در صورتي كه عذر مستاجر راموجه نداند به تقاضاي موجر حكم به تخليه عين مستاجره صادرمي كند و اين حكم قطعي است

ماده 10 _ مستاجر نمي تواند منافع مورد

اجاره را كلا يا جزئا يابه نحو اشاعه به غير انتقال دهد يا واگذار نمايد مگر اينكه كتبا اين اختيار به او داده شده باشد.

هرگاه مستاجر تمام يا قسمتي از مورد اجاره را به غير اجاره دهدمالك مي تواند در صورت انقضاي مدت يا فسخ اجاره درخواست تنظيم اجاره نامه با هر يك از مستاجرين را بنمايد.

در صورتي كه مستاجر حق انتقال مورد اجاره را به غير داشته باشد هريك از مستاجرين نيز مي تواند در صورت فسخ و يا انقضاي مدت اجاره اصلي درخواست تنظيم اجاره نامه را با مالك يا نماينده قانوني او بنمايند. و

ماده 11 _ دفاتر اسناد رسمي مكلفند علاوه بر نكاتي كه به موجب قوانين و مقررات بايد رعايت شود نكات زير را در اجاره نامه تصريح بنمايد:

1 _ شغل موجر و مستاجر و اقامتگاه موجر بطور كامل ومشخص

2 _ نشاني كامل مورد اجاره و قيد اينكه از لحاظ رابطه اجاره اين محل اقامتگاه قانوني مستاجر مي باشد مگر اينكه طرفين به ترتيب ديگري تراضي نموده باشند.

3 _ عين مستاجره در تصرف كدام يك از طرفين مي باشد و درصورتي كه در تصرف مستاجر نيست تحويل آن در چه مدت و باچه شرايطي صورت خواهد گرفت

4 _ مهلت مستاجر براي پرداخت اجاره بها منتهي ده روز از تاريخ سررسيد هر قسط خواهد بود، مگر اينكه طرفين به ترتيب ديگري زائد بر اين مدت توافق كرده باشند كه در اين صورت ترتيب مذكوربايد در سند قيد گردد.

5 _ اجاره به منظور سكني يا كسب يا پيشه يا تجارت با تعيين نوع كسب و پيشه و تجارت و هرگاه به منظور ديگري باشد قيد آن به طور صريح

6 _ مستاجر حق انتقال به غير را كلا يا جزئا يا به

نحو اشاعه دارديا خير.

7 _ تعهد مستاجر به پرداخت اجرت المثل پس از انقضاي مدت و يا فسخ اجاره تا موقع تجديد اجاره يا تخليه ملك به ميزان اجرت المسمي

فصل چهارم موارد فسخ اجاره و تخليه عين مستأجره

ماده 12 _ در موارد زير مستاجر مي تواند صدور حكم به فسخ اجاره را از دادگاه درخواست كند:

1 _ در صورتي كه عين مستاجره با او صافي كه در اجاره نامه قيدشده منطبق نباشد. (با رعايت ماده 415 قانون مدني

2 _ اگر در اثناي مدت اجاره عيبي در عين مستاجره حادث شود كه آن را از قابليت انتفاع خارج نموده و رفع عيب مقدور نباشد.

3 _ در مواردي كه مطابق شرايط اجاره حق فسخ مستاجر تحقق يابد.

4 _ در صورت فوت مستاجر در اثنا مدت اجاره و درخواست فسخ اجاره از طرف كليه ورثه

5 _ هرگاه مورد اجاره كلا يا جزئا در معرض خرابي بوده و قابل تعمير نباشد و يا براي بهداشت و سلامت مضر بوده و بايد خراب شود.

ماده 13 _ هرگاه مستاجر به علت انقضاي مدت اجاره يا درمواردي كه به تقاضاي او حكم فسخ اجاره صادر شده مورد اجاره راتخليه كند و موجر از تحويل گرفتن آن امتناع كند مستاجر مكلف است بوسيله اظهارنامه از موجر يا نماينده قانوني او تقاضا كند كه براي تحويل مورد اجاره حاضر شود.

در صورتي كه موجر ظرف پنج روز از تاريخ ابلاغ اظهارنامه حاضر نگردد مستاجر بايد به دادگاه محل وقوع ملك مراجعه وتخليه كامل مورد اجاره را تامين دليل نمايد و كليد آن را به دفتردادگاه تسليم كند.

از اين تاريخ رابطه استيجاري قطع مي شود و دفتر دادگاه ظرف 24 ساعت به موجر يا نماينده قانوني او اخطار مي كند كه براي تحويل گرفتن مورد اجاره و دريافت

كليد حاضر شود. تا زماني كه مستاجر به ترتيب فوق عمل نكرده باشد تعهدات او به موجب مقررات اين قانون و شرايط اجاره نامه برقرار است

ماده 14 _ در موارد زير موجر مي تواند حسب مورد صدورحكم فسخ اجاره يا تخليه را از دادگاه درخواست كند دادگاه ضمن حكم فسخ اجاره دستور تخليه مورد اجاره را صادر مي نمايد و اين حكم عليه مستاجر يا متصرف اجرا و محل تخليه خواهد شد.

1 _ در موردي كه مستاجر مسكن بدون داشتن حق انتقال به غيردر اجاره نامه و يا موردي كه اجاره نامه اي در بين نباشد مورد اجاره راكلا يا جزئا به هر صورتي كه باشد به غير واگذار نموده يا عملا ازطريق وكالت يا نمايندگي و غيره در اختيار و استفاده ديگري جزاشخاص تحت الكفاله قانوني خود قرار داده باشد.

2 _ در موردي كه عين مستاجره به منظور كسب يا پيشه و ياتجارت خود مستاجره اجاره داده شده و مستاجر آن را به عناويني ازقبيل وكالت يا نمايندگي و غيره عملا به غير واگذار كند بدون اينكه طبق ماده 19 اين قانون با مستاجر لاحق اجاره نامه تنظيم شده باشد.

3 _ در صورتي كه در اجاره نامه محل سكني حق فسخ اجاره هنگام انتقال قطعي شرط شده باشد مشروط به اينكه خريدار بخواهد شخصا در مورد اجاره سكونت نمايد و يا آن را براي سكونت اولاد يا پدر يا مادر يا همسر خود تخصيص دهد. در اين صورت اگر خريدار تا سه ماه از تاريخ انتقال ملك براي تخليه مراجعه ننمايد درخواست تخليه به اين علت تا انقضاي مدت اجاره پذيرفته نمي شود.

4 _ در صورتي كه مورد اجاره محل سكني بوده و مالك پس ازانقضاي مدت اجاره احتياج

به مورد اجاره براي سكونت خود يا اشخاص مذكور در بند فوق داشته باشد.

5 _ هرگاه مورد اجاره محل سكني در معرض خرابي بوده و قابل تعمير نباشد.

6 _ در صورتي كه از مورد اجاره محل سكني بر خلاف منظوري كه در اجاره نامه قيد شده استفاده گردد.

7 _ در مورد محل كسب و پيشه و تجارت هرگاه مورد اجاره براي شغل معيني اجاره داده شده و مستاجر بدون رضاي موجر شغل خود را تغيير دهد مگر اينكه شغل جديد عرفا مشابه شغل سابق باشد.

8 _ در صورتي كه مستاجر در مورد اجاره تعدي يا تفريط كرده باشد.

9 _ در صورتي كه مستاجر در مهلت مقرر در ماده 6 اين قانون ازپرداخت مال الاجاره يا اجرت المثل خودداري نموده و با ابلاغ اخطاردفترخانه تنظيم كننده سند اجاره يا اظهارنامه (در موردي كه اجاره نامه عادي بوده يا اجاره نامه اي در بين نباشد) ظرف ده روزقسط يا اقساط عقب افتاده را نپردازد. در اين مورد اگر اجاره نامه رسمي باشد موجر مي تواند از دفترخانه يا اجراي ثبت صدوراجرائيه بر تخليه و وصول اجاره بها را درخواست نمايد.

هرگاه پس از صدور اجرائيه مستاجر اجاره بهاي عقب افتاده راتوديع كند اجراي ثبت تخليه را متوقف مي كند ولي موجر مي تواندبه استناد تخلف مستاجر از پرداخت اجاره بها از دادگاه درخواست تخليه عين مستاجره را بنمايد.

هرگاه اجاره نامه عادي بوده يا سند اجاره تنظيم نشده باشد موجرمي تواند براي تخليه عين مستاجره و وصول اجاره بها به دادگاه مراجعه كند.

در موارد فوق هرگاه مستاجر قبل از صدور حكم دادگاه اضافه براجاره بهاي معوقه صدي بيست آن را به نفع موجر در صندوِدادگستري توديع نمايد حكم به تخليه صادر نمي شود و مستاجر به پرداخت خسارت دادرسي محكوم و مبلغ توديع شده نيز به موجرپرداخت مي گردد، ولي

هر مستاجر فقط يكبار مي تواند از اين ارفا استفاده كند، حكم دادگاه در موارد مذكور در اين بند قطعي است

تبصره 1 _ در صورتي كه مستاجر دوبار ظرف يكسال در اثراخطار يا اظهارنامه مذكور در بند 9 اين ماده اقدام به پرداخت اجاره بها كرده باشد و براي بار سوم اجاره بها را در موعد مقرر به موجر نپردازد و يا در صندوق ثبت توديع ننمايد موجر مي تواند باتقديم دادخواست مستقيما از دادگاه درخواست تخليه عين مستاجررا بنمايد. حكم دادگاه در اين مورد قطعي است

تبصره 2 _ در صورتي كه مورد اجاره به منظوري غير از كسب يا پيشه يا تجارت اجاره داده شود از هر حيث تابع مقررات مربوط به اجاره محل سكني خواهد بود.

تبصره 3 _ در مورد بند شش اين ماده اگر مستاجر مركز فساد كه قانونا داير كردن آن ممنوع است در مورد اجاره داير نمايد. دادستان علاوه بر انجام وظايف قانوني خود به محض صدور كيفر خواست به درخواست موجر مورد اجاره را در اختيار موجر قرار مي دهد.

تبصره 4 _ در صورتي كه مستاجر محل سكني در شهر محل سكونت خود مالك يك واحد مسكوني باشد موجر حق دارد پس ازانقضاي مدت اجاره تقاضاي تخليه مورد اجاره را بنمايد.

ماده 15 _ علاوه بر موارد مذكور در ماده قبل در موارد زير نيزپس از انقضاي مدت اجاره درخواست تخليه محل كسب يا پيشه ياتجارت از دادگاه جائز است

1 _ تخليه به منظور احداث ساختمان جديد مشروط بر اينكه پروانه ساختماني يا گواهي شهرداري مربوط ارائه شود. و شهرداريهامكلفند در صورت مراجعه مالك با رعايت مقررات مربوط پروانه ساختمان و يا گواهي مورد نظر را صادر و به مالك تسليم

نمايند.

2 _ تخليه به منظور احتياج شخص موجر براي كسب يا پيشه ياتجارت

3 _ در صورتي كه محل كسب يا پيشه يا تجارت مناسب براي سكني هم باشد و مالك براي سكونت خود يا اولاد يا پدر يا مادر ياهمسر خود درخواست تخليه نمايد.

در موارد سه گانه فوق دادگاه ضمن صدور حكم تخليه به پرداخت حق كسب يا پيشه يا تجارت نيز حكم خواهد داد.

ماده 16 _ در موارد مذكور در ماده قبل و همچنين در مواردمذكور در بند 3 و 4 ماده 14 هرگاه مالك حسب مورد تا ششماه ازتاريخ تخليه شروع به ساختمان نكند يا حداقل مدت يكسال از محل مورد اجاره به نحوي كه ادعا كرده استفاده ننمايد به درخواست مستاجر سابق بپرداخت مبلغي معادل يكسال اجاره بها يااجرت المثل مورد اجاره در حق او محكوم خواهد شد مگر آنكه ثابت شود تاخير شروع ساختمان يا عدم استفاده از مورد اجاره در اثر قوه قاهره يا مبتني بر علل و جهاتي خارج از اراده مالك بوده است

تبصره _ در صورتي كه در ملك مورد تخليه مستاجرين متعددي باشند و موجر تقاضاي تخليه ساير قسمتها را نيز نموده باشد مهلت فوق از تاريخ تخليه آخرين قسمت شروع خواهد شد.

ماده 17 _ در تمام مواردي كه تخليه عين مستاجره در نتيجه اجراي حكم يا به ترتيب مقرر در ماده 13 صورت مي گيرد بايد از طرف دادگاه به دفترخانه تنظيم كننده سند اجاره اعلام شود تا در ستون ملاحظات ثبت اجاره قيد گردد.

فصل پنجم حق كسب يا پيشه يا تجارت

ماده 18 _ ميزان حق كسب يا پيشه يا تجارت كه در اين قانون و قوانين ديگر قيد شده است بر مبناي اصول و ضوابطي كه آئين نامه آن از طرف وزارتخانه دادگستري و

مسكن و شهرسازي تهيه و به تصويب كمسيونهاي مربوط مجلسين خواهد رسيد، تعيين مي گردد.

ماده 19 _ در صورتي كه مستاجر محل كسب يا پيشه يا تجارت به موجب اجاره نامه حق انتقال به غير داشته باشد مي تواند براي همان شغل يا مشابه آن منافع مورد اجاره را با سند رسمي به ديگري انتقال دهد.

هرگاه در اجاره نامه حق انتقال به غير سلب شده يا اجاره نامه اي در بين نبوده و مالك راضي به انتقال به غير نباشد بايد در مقابل تخليه مورد اجاره حق كسب يا پيشه يا تجارت مستاجر را بپردازد والا مستاجر مي تواند براي تنظيم سند انتقال به دادگاه مراجعه كند،در اين صورت دادگاه حكم به تجويز انتقال منافع مورد اجاره به غيرو تنظيم سند انتقال در دفترخانه تنظيم كننده سند اجاره نامه سابق يادفترخانه نزديك ملك (اگر اجاره نامه رسمي در بين نباشد) صادر ورونوشت آن را به دفترخانه مربوط ارسال مي نمايد و مراتب را به موجر نيز اعلام خواهد نمود، مستاجر جديد از هر حيث نسبت به تمام شرايط اجاره قائم مقام مستاجر سابق خواهد بود.

هرگاه ظرف ششماه از تاريخ ابلاغ حكم قطعي منافع مورد اجاره با سند رسمي به مستاجر جديد انتقال داده نشود حكم مزبور ملغي الاثر خواهد بود.

تبصره 1 _ در صورتي كه مستاجر بدون رعايت مقررات اين ماده مورد اجاره را به ديگري واگذار نمايد موجر حق درخواست تخليه را خواهد داشت و حكم تخليه عليه متصرف يا مستاجر اجراخواهد شد. و در اين مورد مستاجر يا متصرف حسب مورداستحقاق دريافت نصف حق كسب يا پيشه يا تجارت را خواهدداشت

تبصره 2 _ حق كسب يا پيشه يا تجارت به مستاجر همان محل اختصاص دارد و انتقال آن به مستاجر جديد فقط

با تنظيم سندرسمي معتبر خواهد بود.

فصل ششم تعميرات

ماده 20 _ تعميرات كلي و اساسي مورد اجاره كه مربوط به اصل بنا يا تاسيسات عمده منصوبه در آن از قبيل دستگاههاي حرارت مركزي و تهويه و آسانسور باشد به عهده موجر است و تعميرات جزيي و همچنين تزيين و تعميري كه مربوط به استفاده بهتر از مورد اجاره باشد يا مستاجر خواهد بود.

ماده 21 _ رسيدگي به اختلاف بين موجر ومستاجر راجع به تعميرات با دادگاه است در صورتي كه موجر تعميرات كلي مورد حكم دادگاه را در مهلتي كه از طرف دادگاه تعيين مي شود انجام ندهد مستاجر مي تواند براي فسخ اجاره به دادگاه مراجعه كند يا از دادگاه درخواست كند به او اجازه داده شود تعميرات مزبور را با نظارت دايره اجرا انجام داده مخارج آن را حداكثر تا معادل ششماه اجاره بهابه حساب موجر بگذارد.

ماده 22 _ هرگاه مستاجر مانع مالك از انجام تعميرات ضروري شود دادگاه مستاجر را به رفع ممانعت ملزم و مهلت مناسبي براي انجام تعميرات تعيين مي نمايد.

در صورت ادامه ممانعت دادگاه مي تواند حكم به تخليه موقت بنا براي مدت مذكور بدهد. در هرحال مستاجر مسوول خسارتي است كه در نتيجه ممانعت از تعمير بنا حاصل شده باشد.

تبصره _ رسيدگي به دعاوي مذكور در مادتين 21 و 22 خارج از نوبت و بدون رعايت تشريفات دادرسي صورت خواهد گرفت وحكم دادگاه قطعي است

ماده 23 _ اقامه دعوي تخليه از طرف موجر مانع رسيدگي به دعوي تعميرات نيست

هرگاه دادگاه حكم به تخليه مورد اجاره صادر نموده باشد و حكم مزبور قطعي نباشد حكم الزام به تعمير در صورت فسخ حكم تخليه به ترتيب مقرر در ماده 21 قابل اجرا خواهد بود.

ماده 24

_ در صورتي كه مستاجر در مورد اجاره حق استفاده ازانشعاب آب يا برق يا تلفن يا گاز يا تاسيسات حرارت مركزي ياتهويه يا آسانسور و امثال آن داشته باشد موجر نمي تواند جز درمورد تعميرات ضروري آن را قطع يا موجبات قطع آن را فراهم نمايد مگر اينكه مستاجر بهاي مصرف خود را طبق شرايط اجاره نپرداخته باشد.

در صورت تخلف دادگاه به درخواست مستاجر فورا بدون رعايت تشريفات دادرسي موضوع را مورد رسيدگي قرار داده عندالاقتضا ترتيب وصل آن را خواهد داد.

دستور دادگاه بلافاصله قابل اجرا است موجر مي تواند ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ دستور دادگاه به آن اعتراض كند. اعتراض در همان دادگاه رسيدگي مي شود و تصميم دادگاه قطعي است

تبصره 1 _ هرگاه علت قطع جريان برق يا آب يا تلفن و غيربدهي موجر به سازمانهاي مربوط بوده و اتصال مجدد مستلزم پرداخت بدهي مزبور باشد و مستاجر مي تواند براساس قبوض سازمانهاي مربوط وجوه مذكور را بپردازد و از اولين اجاره بها كسرنمايد.

تبصره 2 _ تعميرات تاسيسات و قسمتهاي مشترك آپارتمانهاي مشمول قانون تملك آپارتمانها تابع مقررات مربوط به خود خواهد بود.

ماده 25 _ هرگاه مالك قصد فروش ملك خود را داشته يابخواهد وضع ملك را از جهت امكان وجود خرابي يا كسر و نقصان در آن مشاهده نمايد و متصرف ملك مانع از رويت خريدار يا مالك گردد، مالك يا نماينده قانوني او مي تواند براي رفع ممانعت به دادستان يا دادرس دادگاه بخش مستقل محل وقوع ملك مراجعه كند. دادستان يا دادرس دادگاه حسب مورد به مامورين شهرباني ياژاندارمري و يا مامورين اجرا دستور مي دهد تا خريدار و مالك به معيت مامورين ملك را رويت نمايند. تشخيص ضرورت امر درحدود متعارف با

مقام صادركننده دستور است

ماده 26 _ رسيدگي به كليه دعاوي موضوع اين قانون در دادگاه شهرستان و در نقاطي كه دادگاه شهرستان نباشد در دادگاه بخش مستقل به عمل مي آيد. مگر دعاوي راجع به دولت كه منحصرا دردادگاه شهرستان رسيدگي مي شود حكم دادگاه در هرصورت حضوري محسوب و فقط قابل پژوهش است مگر در مواردي كه خلاف آن مقرر شده باشد رسيدگي به دعاوي مربوط به اتاقهاي استيجاري كماكان در صلاحيت شوراي داوري است

تبصره _ در موردي كه ميزان خواسته در تقاضاي تعيين اجاره بهاي ماهانه زايد بر چهار هزار ريال نباشد حكم دادگاه قطعي است

ماده 27 _ در مواردي كه حكم تخليه صادر مي شود دادگاه ضمن صدور حكم مهلتي كه از ده روز كمتر و از دو ماه بيشتر نباشد براي تخليه تعيين مي نمايد. حكم تخليه مدارسي كه با اجازه رسمي مقامات صلاحيتدارتاسيس شده درتعطيلات تابستان اجراخواهد شد.

تبصره 1 _ در مواردي كه حكم تخليه با پرداخت حق كسب ياپيشه يا تجارت صادر مي شود مهلتهاي مذكور در اين ماده از تاريخ توديع يا پرداخت وجه مزبور شروع خواهد شد.

تبصره 2 _ در مواردي كه حكم تخليه به علت عدم پرداخت اجاره بها صادر مي شود حداكثر مهلت 15 روز خواهد بود.

ماده 28 _ در مواردي كه حكم تخليه عين مستاجره با پرداخت حق كسب يا پيشه يا تجارت صادر و قطعي مي شود موجر مكلف است ظرف سه ماه از تاريخ ابلاغ حكم قطعي وجه معينه را درصندوق دادگستري توديع يا ترتيب پرداخت آن را به مستاجر بدهد والا حكم مزبور ملغي الاثر خواهد بود مگر اينكه طرفين به مدت بيشتري توافق كرده باشند. در ساير موارد نيز هرگاه موجر ظرف يكسال از تاريخ ابلاغ حكم قطعي تقاضاي صدور اجرائيه ننمايدحكم صادر شده ملغي الاثر است مگر

اينكه بين موجر و مستاجر براي تاخير تخليه توافق شده باشد.

تبصره _ مدتهاي مذكر در ماده فوق نسبت به احكامي كه درزمان اجراي قانون روابط مالك و مستاجر مصوب 1339 صادر وقطعي گرديده از تاريخ اجراي اين قانون شروع مي شود.

ماده 29 _ وزارت دادگستري از بين كارشناسان رسمي عده اي رابه منظور اجراي اين قانون حداكثر براي دو سال انتخاب و به دادگاهها معرفي مي نمايد و تا زماني كه تجديد انتخاب به عمل نيامده دادگاهها از كارشناسان مزبور استفاده خواهند كرد.

طرز تعيين و شرايط انتخاب و ميزان حق الزحمه كارشناسان به موجب آيين نامه وزارت دادگستري است

در نقاطي كه وزارت دادگستري كارشناس معرفي ننمايد طبق مقررات عمومي مربوط به كارشناسي عمل خواهد شد.

ماده 30 _ كليه طرق مستقيم يا غير مستقيم كه طرفين به منظورجلوگيري از اجراي مقررات اين قانون اتخاذ نمايند پس از اثبات در دادگاه بلااثر و باطل اعلام خواهد شد.

ماده 31 _ اين قانون در نقاطي اجرا مي شود كه تاكنون قانون روابط مالك و مستاجر مصوب خرداد 1339 در آن نقاط به مرحله اجرا گذاشته شده يا وزارت دادگستري با جلب نظر وزارت مسكن وشهرسازي و لزوم اجراي آن را آگهي نمايد در ساير نقاط رابطه موجرو مستاجر براساس قوانين و مقررات عمومي خواهد بود.

ماده 32 _ از تاريخ اجراي اين قانون قانون روابط مالك ومستاجر مصوب سال 1339 و ساير قوانين و مقرراتي كه مغاير بااين قانون است لغو مي شود.

قانون فوق مشتمل بر سي و دو ماده و هفده تبصره پس ازتصويب مجلس سنا در جلسه فوِق العاده روز چهارشنبه 22/4/1356، در جلسه فوِق العاده روز يكشنبه دوم مرداد ماه 1356به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد.

آيين نامه اجرايي ماده 29 قانون روابط موجر و مستأجر - 56

در

اجراي ماده 29 قانون روابط موجر و مستاجر مصوب سال 1356، آيين نامه زير تصويب مي شود:

ماده 1 _ كارشناساني ممكن است به كارشناسي در امور مربوط به قانون روابط موجر و مستاجر انتخاب شوند كه داراي شرايط زيرباشند:

1 _ پروانه كارشناسي آنها مربوط به امور مذكور در قانون روابط موجر و مستاجر باشد.

2 _ حداقل پنج سال از تاريخ صدور پروانه كارشناسي آنها گذشته باشد.

3 _ سابقه محكوميت انتظامي از درجه 3 به بالا نداشته به علاوه طي دو سال منتهي به زمان انتخاب هيچگونه محكوميت انتظامي نداشته باشند.

ماده 2 _ اداره فني وزارت دادگستري هر دو سال يكبار در بهمن ماه اسامي كارشناسان واجد شرايط هر حوزه را با توجه به ضوابط مذكور در ماده فوق تهيه مي كند.

ماده 3 _ كميسيوني مركب از رئيس كل دادگاه استان مركز ورئيس كل دادگاه شهرستان تهران و مدير كل قضايي و مدير كل دفترتشكيلات و بودجه و رئيس اداره فني وزارت دادگستري پس از بررسي گزارش اداره فني اسامي كارشناسان لازم مربوط به هر حوزه را تعيين مي كند و اداره فني قبل از پايان سال صورت اسامي آنان را به دادگاهها اعلام مي نمايد.

ماده 4 _ نام هريك از كارشناسان منتخب كه محكوميت انتظامي پيدا كند از صورت مزبور حذف مي شود و اين حذف نام هم بوسيله اداره فني به دادگاههاي حوزه قضايي مربوط اعلام مي گردد.

ماده 5 _ حق الزحمه كارشناسان در دعاوي موجر و مستاجر ازطرف دادگاه با توجه به كميت و كيفيت و شرايط كار و خواسته دعوي در حدود تعرفه زير تعيين خواهد شد:

الف _ براي تعيين اجاره بها در موارد نامعلوم بودن ميزان اجاره ازسه هزار ريال تا يكصد و بيست هزار ريال

ب _ در مورد

تعميرات از پنجهزار ريال تا يكصد و پنجاه هزار ريال

پ _ در مورد تعيين حق كسب و پيشه يا تجارت از شش هزار ريال تا دويست هزار ريال

قانون روابط موجر و مستأجر _ 62

فصل اول _ كليات

ماده 1 _ اماكني كه براي سكني با تراضي با موجر به عنوان اجاره يا صلح منافع و يا هر عنوان ديگري به منظور اجاره به تصرف متصرف داده شده يا بشود اعم از اين كه سند رسمي يا سند عادي تنظيم شده يا نشده باشد مشمول مقررات اين قانون است

ماده 2 _ موارد زير مشمول اين قانون نمي باشد:

الف _ تصرف ناشي از معاملات با حق استرداد يا معاملات رهني

ب _ خانه هاي سازماني و ساير محل هاي مسكوني كه از طرف وزارتخانه ها و موسسات دولتي و وابسته به دولت يا اشخاص اعم از حقيقي يا حقوقي به مناسبت شغل در اختيار و استفاده كاركنان آنهاقرار مي گيرد. اين موارد تابع قوانين خاص خود يا طبق قرارداد فيمابين است

ج _ محل كار پزشكان كه تابع قرارداد فيمابين بوده و در صورت نبودن قرارداد تابع قانونa مدني است

تبصره 1 _ وصول هرنوع وجهي تحت عنوان سرقفلي درمطب هاي استيجاري و واگذاري محل مطب به غير در صورتي كه درمتن قرارداد بين موجر و مستاجر ذكر نشده باشد ممنوع است

تبصره 2 _ استفاده از محل هاي مسكوني در محل هايي كه درقرارداد موجر و مستاجر عنوان استفاده از مطب قيد نگرديده بدون رضايت مالك ممنوع است

فصل دوم _ اجاره بها

ماده 3 _ اجاره بهاي هر محل همان است كه در اجاره نامه قيدشده و اگر اجاره نامه اي نباشد به مقداري است كه بين طرفين مقرر ياعملي شده است و در صورتي كه مقدار آن احراز نشود، دادگاه طبق موازين قضايي نسبت به تعيين مقدار مال الاجاره اقدام خواهد كرد.

تبصره _ در موارد بطلان اجاره و استيفاي مستاجر از مورداجاره موجر مستحق دريافت اجرت المثل مي باشد.

ماده 4 _ مستاجر بايد در

موعد تعيين شده اجاره بها را بپردازد و در صورت امتناع از پرداخت تمام اجاره بها به موجر يا نماينده قانوني او تا ده روز بعد از آخر هر ماه يا هر موعد تعيين شده ديگر موجر مي تواند با رعايت اين قانون در صورتي كه اجاره نامه رسمي داشته باشد به دفترخانه تنظيم كننده سند مراجعه نمايد.

دفترخانه موظف است در تاريخ وصول تقاضا، اخطاريه اي به مستاجر ارسال و از تاريخ ابلاغ اگر تا ده روز بدهي خود را نپردازد يا رضايت موجر را فراهم نسازد مدارك را براي صدور اجرائيه جهت وصول اجور معوقه به ثبت محل ارسال نمايد.

در صورتي كه مستاجر دليل موجهي بر عدم پرداخت به دادگاه صالح ارائه كند دادگاه عمليات اجرائي را متوقف و اجرائيه را ابطال مي نمايد و در صورت اثبات استنكاف مستاجر از پرداخت اجاره بها موجر مي تواند تقاضاي وصول اجاره بهاي معوقه بنمايد.

فصل سوم _ در اجاره نامه

ماده 5 _ دفاتر اسناد رسمي مكلفند علاوه بر نكاتي كه به موجب قوانين و مقررات بايد رعايت شود نكات زير را در اجاره نامه تصريح كنند:

1 _ اقامتگاه موجر به طور كامل و مشخص

2 _ نشاني كامل مورد اجاره و قيد اين كه از لحاظ رابطه اجاره اين محل اقامتگاه قانوني مستاجر مي باشد مگر اين كه طرفين به ترتيب ديگري تراضي نموده باشند.

3 _ عين مستاجره در تصرف كدام يك از طرفين مي باشد و درصورتي كه در تصرف مستاجر نباشد تحويل آن در چه مدت و يا با چه شرايط صورت خواهد گرفت

4 _ تعيين اجاره بها ونحوه پرداخت ومهلت نهائي پرداخت هر قسط

5 _ تصريح به آن كه مستاجر حق انتقال به غير را كلا يا جزئا يا به نحو اشاعه دارد يا ندارد.

6 _ تعهد مستاجر به تخليه

و تحويل مورد اجاره به موجر پس ازانقضا مدت اجاره يا تجديد اجاره با تراضي

7 _ حق فسخ موجر در صورت تخلف مستاجر از پرداخت اجاره بها در موعد مقرر يا ساير شروط اجاره نامه

تبصره _ موجر و مستاجر مي توانند براي يكي از طرفين عقداجاره يا هر دو حق فسخ شرط كنند.

فصل چهارم _ موارد فسخ

ماده 6 _ در موارد زير مستاجر مي تواند اجاره را فسخ نمايد:

1 _ در صورتي كه عين مستاجره با اوصافي كه در اجاره نامه قيدشده منطبق نباشد. (با رعايت ماده 415 قانوني مدني

2 _ در مواردي كه مطابق شرايط اجاره حق فسخ مستاجر تحقق يابد.

3 _ هرگاه مورد اجاره كلا يا جزئا در معرض خرابي واقع شود به نحوي كه موجب نقص انتفاع گردد و قابل تعمير نباشد.

ماده 7 _ هرگاه مستاجر به علت انقضا مدت اجاره يا در مواردفسخ اجاره مورد اجاره را تخليه كند و موجر از تحويل گرفتن آن امتناع كند مستاجر مي تواند به دادگاه محل وقوع ملك مراجعه وتخليه كامل مورد اجاره را تامين دليل نمايد و كليد آن را به دفتردادگاه تسليم كند.

از اين تاريخ موجر حق مطالبه اجاره بها را نسبت به آينده ندارد ودفتر دادگاه ظرف 24 ساعت به موجر يا نماينده قانوني او اخطارمي كند كه براي تحويل گرفتن مورد اجاره و دريافت كليد حاضرشود.

ماده 8 _ موجر مي تواند در موارد زير اجاره را فسخ و حكم تخليه را از دادگاه درخواست كند:

الف _ در موردي كه مستاجر با سلب حق انتقال به غير مورداجاره را كلا يا جزئا به هر صورتي كه باشد به غير واگذار نموده و ياعملا از طريق وكالت و يا نمايندگي و غيره در اختيار و استفاده

ديگري جز اشخاص تحت الفكاله قانوني خود قرار داده باشد.

ب _ در صورتي كه در اجاره نامه حق فسخ اجاره هنگام انتقال قطعي شرط شده باشد.

ج _ در صورتي كه از مورد اجاره برخلاف منظور و جهتي كه درقرارداد اجاره قيد شده استفاده گردد.

د _ در صورتي كه مستاجر با تعهد به پرداخت اجاره بها در مهلت مقرر از آن شرط تخلف نمايد.

تبصره 1 _ در صورتي كه عين مستاجره براي مقصودي غير ازكسب يا پيشه و يا تجارت به اجاره داده شود از هر حيث تابع مقررات مربوط به اجاره محل سكني است

تبصره 2 _ اگر مستاجر مورد اجاره را مركز فساد قرار داده باشدبه محض ثبوت آن در دادگاه به درخواست موجر مورد اجاره راتخليه و در اختيار موجر قرار مي دهد.

ماده 9 _ در مواردي كه دادگاه تخليه ملك مورد اجاره را به لحاظ كمبود مسكن موجب عسر و حرج مستاجر بداند و معارض با عسرو حرج موجر نباشد، مي تواند مهلتي براي مستاجر قرار بدهد.

تبصره 1 _ در مواردي كه دادگاه صدور حكم تخليه اماكن آموزشي و دولتي و مورد اجاره مهاجرين جنگي و رزمندگان را به علت كمبود جاي مناسب عسر و حرج تشخيص دهد دادگاه موظف است تا رفع عسر و حرج به مدت پنج سال از تاريخ 28/6/1364 ازصدور حكم خودداري كند و مستاجرين اماكن آموزشي و دولتي مكلفند ظرف اين مدت جهت رفع كمبود اماكن تدابير لازم اتخاذنمايند.

اين قانون از تاريخ تصويب لازم الاجرا است

تبصره 2 _ شوراي عالي قضائي مكلف است در اولين فرصت دادگاه هاي ويژه اي را تشكيل داده و كليه احكام تخليه كه از طرف دادگاه ها يا اداره ثبت صادر گرديده و هنوز

اجرا نشده است موردتجديدنظر قرار دهند چنانچه تخليه منزل مستلزم عسر و حرج براي مستاجر باشد آن حكم را متوقف سازد.

تبصره 3 _ در مواردي كه دادگاه صدور حكم تخليه اماكن مورد استفاده مهاجرين جنگي را به علت كمبود جاي مناسب عسر و حرج تشخيص دهد موظف است تا رفع عسر و حرج حداكثر به مدت 2سال از تاريخ 3/7/1371 از صدور حكم تخليه خودداري كند. اين حكم مخصوص به صورتي است كه عسر و حرج مذكور مزاحم باعسر و حرج مالك نباشد.

تبصره 4 _ در شهرها و بخش ها و روستاهايي كه ساكنان آن به واسطه جنگ تحميلي مهاجرت كرده اند و در حال حاضر در اماكن دولتي و شخصي ساكن هستند به محض اين كه اماكن جديد و ياقديم آنها در محل قبلي سكونت آنان آماده شود لازم است با اعلام نظر ستاد بازسازي مهاجرين جنگ تحميلي اماكن دولتي و شخصي را تخليه نمايند.

فصل پنجم _ تعميرات

ماده 10 _ تعميرات كلي و اساسي مورد اجاره كه مربوط به اصل بنا يا تاسيسات عمده منصوبه در آن از قبيل دستگاه هاي حرارت مركزي و تهويه و آسانسور باشد، به عهده موجر است وتعميرات جزئي و همچنين تزيين و تعميري كه مربوط به استفاده بهتر از مورد اجاره باشد با مستاجر خواهد بود. مگر آن كه در قرارداد به صورت ديگري شرط شده باشد.

ماده 11 _ رسيدگي به اختلاف بين موجر و مستاجر راجع به تعميرات با دادگاه است در صورتي كه موجر تعميرات مورد حكم دادگاه را در مهلتي كه از طرف دادگاه تعيين مي شود انجام ندهد،مستاجر مي تواند حق فسخ خود را اعمال كند يا دادگاه به مستاجراجازه دهد كه تعميرات مزبور را به قدر متعارف با نظارت دايره اجرا انجام

بدهد.

ماده 12 _ هرگاه مستاجر مالك را از انجام تعميرات ضروري مانع شود دادگاه مستاجر را به رفع ممانعت ملزم و مهلت مناسب براي انجام تعميرات تعيين مي نمايد.

تبصره _ رسيدگي به دعاوي مذكور در مواد 11 و 12 خارج ازنوبت و بدون رعايت تشريفات دادرسي صورت خواهد گرفت وحكم دادگاه قطعي است

ماده 13 _ اقامه دعوي تخليه از طرف موجر مانع قبول ورسيدگي به دعوي تعميرات نيست و در صورتي كه دادگاه مورد را ازموارد تخليه نداند و آن را رد كند به دعوي تعميرات رسيدگي و حكم خواهد داد.

ماده 14 _ نظر به مشكلات مسكن در شهرها و ضرورت تثبيت اجاره بها براي مدت پنج سال به وزارت مسكن و شهرسازي اجازه داده مي شود 2 ماه پس از تصويب اين قانون بر اساس آئين نامه اي كه توسط وزارتين دادگستري و مسكن و شهرسازي تهيه و به تصويب هيات دولت برسد اجاره بهاي واحدهاي مسكوني را با توجه به سطح زيربنا و كيفيت ساختمان و نوع بنا و مقتضيات محلي ومنطقه اي تعيين و اعلام نمايند.

تبصره 1 _ شهرهاي بزرگ مذكور در اين ماده عبارتند از كليه مراكز استان ها به انضمام قزوين كرج اردبيل دزفول آبادان نيشابور، بابل گرگان قم

تبصره 2 _ چنانچه موجر بيش از قيمت اعلام شده از مستاجر وجهي اضافي دريافت دارد به درخواست مستاجر و به حكم دادگاه به پرداخت مبلغ اضافي به نفع مستاجر محكوم مي گردد.

تبصره 3 _ اگر مالك از اجاره دادن مستغل معد اجاره بدون عذر موجه امتناع نمايد بنا به ضرورت تا مدت پنج سال به حاكم شرع هر محل اجازه داده مي شود به قائم مقامي مالك نسبت به اجاره دادن محل هاي مسكوني خالي اقدام

و اجاره بهاي دريافتي رابه حساب مالك واريز نمايند.

ماده 15 _ از تاريخ تصويب اين قانون اجاره محل هائي كه براي سكونت واگذار مي شود، تابع مقررات قانون مدني و اين قانون وشرايط مقرر بين طرفين مي باشد.

قانون فوق مشتمل بر پانزده ماده و 9 تبصره در جلسه روزسه شنبه سيزدهم ارديبهشت ماه يكهزار و سيصد و شصت و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 18/2/1362 به تاييدشوراي نگهبان رسيده است

قانون الحاق يك ماده به قانون روابط موجر و مستأجر 62

ماده واحده - بند زير به عنوان بند ج با دو تبصره به ماده 2 قانون روابط موجر و مستاجر مصوب سال 1362 اضافه مي گردد:

ج - محل كار پزشكان كه تابع قرارداد فيمابين بوده و در صورت نبودن قرارداد تابع قانون مدني است .

تبصره 1 - وصول هر نوع وجهي تحت عنوان سرقفلي در مطب هاي استيجاري و واگذاري محل مطب به غير در صورتي كه در متن قرارداد بين موجر و مستاجر ذكر نشده باشد ممنوع است .

تبصره 2 - استفاده از محلهاي مسكوني در محلهايي كه در قرارداد موجر و مستاجر عنوان استفاده از مطب قيد نگرديده بدون رضايت مالك ممنوع است . قانون فوق مشتمل بر ماده واحده (شامل الحاق يك بند و دو تبصره ) در جلسه روز يك شنبه بيست و چهارم بهمن ماه يك هزار و سيصد و هفتاد و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 27/11/1372 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است .

رئيس مجلس شوراي اسلامي - علي اكبر ناطق نوري

قانون روابط موجر و مستأجر _ 76

فصل اول _ روابط موجر و مستأجر

ماده 1 _ از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون اجاره كليه اماكن اعم از مسكوني تجاري محل كسب و پيشه اماكن آموزشي خوابگاههاي دانشجويي و ساختمان هاي دولتي و نظاير آن كه باقرارداد رسمي يا عادي منعقد مي شود تابع مقررات قانون مدني ومقررات مندرج در اين قانون و شرايط مقرر بين موجر و مستاجرخواهد بود.

ماده 2 _ قراردادهاي عادي اجاره بايد با قيد مدت اجاره در دونسخه تنظيم شود و به امضاي موجر و مستاجر برسد و به وسيله دونفر افراد مورد اعتماد طرفين به عنوان شهود گواهي گردد.

ماده 3 _ پس از انقضاي

مدت اجاره بنا به تقاضاي موجر ياقائم مقام قانوني وي تخليه عين مستاجره در اجاره با سند رسمي توسط دواير اجراي ثبت ظرف يك هفته و در اجاره با سند عادي ظرف يك هفته پس از تقديم دادخواست تخليه به دستور مقام قضايي در مرجع قضايي توسط ضابطين قوه قضاييه انجام خواهد گرفت

ماده 4 _ در صورتي كه موجر مبلغي به عنوان وديعه يا تضمين يا قرض الحسنه و يا سند تعهدآور مشابه آن از مستاجر دريافت كرده باشد تخليه و تحويل مورد اجاره به موجر موكول به استرداد سند ياوجه مذكور به مستاجر و يا سپردن آن به دايره اجراست چنانچه موجر مدعي ورود خسارت به عين مستاجره از ناحيه مستاجر و ياعدم پرداخت مال الاجاره يا بدهي بابت قبوض تلفن آب برق و گازمصرفي بوده و متقاضي جبران خسارات وارده و يا پرداخت بدهي هاي فوق از محل وجوه يادشده باشد موظف است همزمان باتوديع وجه يا سند، گواهي دفتر شعبه دادگاه صالح را مبني بر تسليم دادخواست مطالبه ضرر و زيان به ميزان مورد ادعا به دايره اجراتحويل نمايد. در اين صورت دايره اجرا از تسليم وجه يا سند به مستاجر به همان ميزان خودداري و پس از صدور راي دادگاه و كسرمطالبات موجر اقدام به رد آن به مستاجر خواهد كرد.

ماده 5 _ چنانچه مستاجر در مورد مفاد قرارداد ارايه شده ازسوي موجر مدعي هرگونه حقي باشد ضمن اجراي دستور تخليه شكايت خود را به دادگاه صالح تقديم و پس از اثبات حق مورد ادعا و نيز جبران خسارات وارده حكم مقتضي صادر مي شود.

فصل دوم _ سرقفلي

ماده 6 _ هرگاه مالك ملك تجاري خود را به اجاره واگذار نمايد مي تواند مبلغي را تحت عنوان سرقفلي از مستاجر

دريافت نمايد.همچنين مستاجر مي تواند در اثنا مدت اجاره براي واگذاري حق خود مبلغي را از موجر يا مستاجر ديگر به عنوان سرقفلي دريافت كند، مگر آن كه در ضمن عقد اجاره حق انتقال به غير از وي سلب شده باشد.

تبصره 1 _ چنانچه مالك سرقفلي نگرفته باشد و مستاجر با دريافت سرقفلي ملك را به ديگري واگذار نمايد پس از پايان مدت اجاره مستاجر اخير حق مطالبه سرقفلي از مالك را ندارد.

تبصره 2 _ در صورتي كه موجر به طريق صحيح شرعي سرقفلي را به مستاجر منتقل نمايد، هنگام تخليه مستاجر حق مطالبه سرقفلي به قيمت عادله روز را دارد.

ماده 7 _ هرگاه ضمن عقد اجاره شرط شود، تا زماني كه عين مستاجره در تصرف مستاجر باشد مالك حق افزايش اجاره بها وتخليه عين مستاجره را نداشته باشد و متعهد شود كه هرساله عين مستاجره را به همان مبلغ به او واگذار نمايد در اين صورت مستاجرمي تواند از موجر و يا مستاجر ديگر مبلغي به عنوان سرقفلي براي اسقاط حقوق خود دريافت نمايد.

ماده 8 _ هرگاه ضمن عقد اجاره شرط شود كه مالك عين مستاجره را به غير مستاجر اجاره ندهد و هرساله آن را به اجاره متعارف به مستاجر متصرف واگذار نمايد، مستاجر مي تواند براي اسقاط حق خود و يا تخليه محل مبلغي را به عنوان سرقفلي مطالبه و دريافت نمايد.

ماده 9 _ چنانچه مدت اجاره به پايان برسد يا مستاجر سرقفلي به مالك نپرداخته باشد و يا اين كه مستاجر كليه حقوق ضمن عقد رااستيفاء كرده باشد هنگام تخليه عين مستاجره حق دريافت سرقفلي را نخواهد داشت

ماده 10 _ در مواردي كه طبق اين قانون دريافت سرقفلي مجازمي باشد هرگاه بين طرفين نسبت به ميزان آن توافق حاصل نشود بانظر

دادگاه تعيين خواهد شد.

تبصره _ مطالبه هرگونه وجهي خارج از مقررات فوق در روابط استيجاري ممنوع مي باشد.

ماده 11 _ اماكني كه قبل از تصويب اين قانون به اجاره داده شده از شمول اين قانون مستثني و حسب مورد مشمول مقررات حاكم برآن خواهند بود.

ماده 12 _ آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف مدت سه ماه توسط وزارتخانه هاي دادگستري و مسكن و شهرسازي تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 13 _ كليه قوانين و مقررات مغاير با اين قانون لغو مي شود.

قانون فوق مشتمل بر دو فصل و سيزده ماده و سه تبصره درجلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و ششم مرداد ماه يكهزار و سيصد و هفتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 29/5/1376 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

آيين نامه اجرايي قانون روابط موجر و مستأجر 76

ماده 1 _ منظور از واژه قانون «در اين آيين نامه قانون روابط موجر و مستاجر مصوب 26/5/1376» مي باشد.

ماده 2 _ موارد زير مشمول مقررات قانون نمي باشد:

1 _ روابط استيجاري قبل از اجراي قانون

2 _ روابط ناشي از انتقال حقوق قانوني مستاجر سابق به مستاجر جديد با اجازه موجر در صورتي كه قرارداد اجاره قبل از لازم الاجرا شدن قانون باشد.

3 _ روابط ناشي از صلح منافع يا هر عنوان ديگر و نيز تصرفات بر حسب تراضي شفاهي با موجر به عنوان اجاره

4 _ موارد تخليه اماكن استيجاري قبل از انقضاي مدت مندرج در قرارداد.

5 _ در صورتي كه سند عادي اجاره بر طبق ضوابط مقرر در ماده (2) قانون تنظيم نشده باشد.

تبصره _ رابطه استيجاري در اماكني كه ابتدائا از تاريخ لازم الاجراشدن قانون به اجاره واگذار شده يا مي شود يا پس از تاريخ

ياد شده توسط طرفهاي قرارداد اجاره تمديد مي گردد، مشمول مقررات قانون مورد اشاره خواهد بود.

ماده 3 _ رسيدگي به درخواست تخليه در مورد سند عادي موضوع ماده (2) قانون بدون تقديم دادخواست و با ابطال تمبر مربوط به دعاوي غيرمالي و بدون رعايت تشريفات آيين دادرسي مدني به عمل خواهد آمد.

ماده 4 _ رييس حوزه قضايي يا دادگاه مرجوع اليه با احراز مالكيت با ذي نفع بودن موجر حسب مورد مبادرت به صدور دستور تخليه خواهد نمود.

ماده 5 _ ابلاغ اوراق قضايي و يا اوراق اجراييه به مستاجر در محل عين مستاجره و به موجر در محل مندرج در قرارداد صورت مي گيرد؛ مگراينكه طرفين ترتيب ديگري را مقرر نموده باشند.

ماده 6 _ اجراي دستور تخليه صادره توسط مقام قضايي نياز به صدور اجراييه ندارد و توسط مامور، ابلاغ و اجرا مي گردد. مامور مكلف است آن راظرف (24) ساعت به شخص مستاجر ابلاغ و در نسخه ثاني رسيد دريافت كند و در صورت امتناع مستاجر از دادن رسيد، مراتب را در ابلاغ نامه قيد و ظرف (3) روز نسبت به اجراي مفاد دستور اقدام نمايد.

ماده 7 _ چنانچه مستاجر در محل حضور نداشته باشد، مفاد دستورتخليه به يكي از بستگان يا خادمان وي كه سن ظاهري او براي تمييز اهميت موضوع كافي باشد، ابلاغ مي شود.

ماده 8 _ هرگاه اشخاص مذكور در ماده قبل در محل حضور نداشته باشند يا از دادن رسيد امتناع ورزند، مامور مراتب را در اعلاميه اي قيد و به محل الصاق مي نمايد.

تبصره _ در اعلاميه مراتب مراجعه مامور و استنكاف اشخاص ويا عدم حضور آنان و نيز مفاد دستور مقام قضايي درج شده وهمچنين اين مطلب قيد خواهد شد كه چنانچه ظرف (3)

روز مستاجر اقدام به تخليه محل و تحويل آن به موجر يا نماينده قانوني وي و يا دفتر دادگاه ننمايد، امر تخليه در روز و ساعت معين توسط مامور اجرا انجام مي پذيرد.

ماده 9 _ در مورد اسناد رسمي اجاره درخواست صدوراجراييه جهت تخليه مورد اجاره از دفترخانه تنظيم كننده سند به عمل خواهد آمد.

ماده 10 _ درخواست نامه براي اسناد عادي اجاره در فرم مخصوص تنظيم مي شود و شامل نكات زير خواهد بود:

الف _ نام و نام خانوادگي و نام پدر و محل اقامت موجر يا نماينده قانوني و يا قايم مقام وي

ب _ نام و نام خانوادگي و محل اقامت مستاجر يا قايم مقام قانوني وي

پ _ مشخصات عين مستاجره

ت _ مشخصات و تاريخ سند اجاره

تبصره 1 _ تصوير مصدق قرارداد بايد پيوست درخواست نامه يادشده باشد.

تبصره 2 _ در صورت فوت موجر يا مستاجر، وراث آنها و درصورت انتقال عين از يد موجر و يا منافع از يد مستاجر، ايادي منتقل اليهم و در صورت حجر موجر يا مستاجر، نماينده قانوني آنها، قايم مقام قانوني آنان مي باشند.

ماده 11 _ سر دفتر پس از احراز هويت و صلاحيت درخواست كننده اوراق اجراييه را ظرف (24) ساعت در (3) نسخه با قيد تخليه محل عين مستاجره موضوع سند تهيه و به مهر ويژه اجرا منقوش و جهت اقدام به دايره اجراي اسناد رسمي ثبت محل ارسال مي نمايد.

ماده 12 _ اجراي ثبت موظف است با وصول اوراق اجراييه ازدفترخانه ظرف حداكثر (24) ساعت نسبت به تشكيل پرونده وصدور دستور ابلاغ و تخليه به مامور اقدام نموده و مامور مكلف است ظرف (48) ساعت اوراق اجراييه را ابلاغ و طبق قسمت اخيرماده (6) و مواد

(7) و (8) اين آيين نامه عمل نمايد.

ماده 13 _ چنانچه در زمان اجراي دستور تخليه مراجع قضايي و دواير اجراي ثبت به علت وقوع حوادث غيرمترقبه مستاجر قادر به تخليه مورد اجاره نباشد و استمهال نمايد، مراتب درخواست وي توسط مامور اجرا به مقام قضايي دستوردهنده گزارش مي شود. مقام قضايي صالح مربوط مي تواند با استمهال مستاجر براي يك نوبت به مدت حداكثر يك ماه موافقت كند.

ماده 14 _ دفاتر اسناد رسمي علاوه بر رعايت شرايط عمومي تنظيم اسناد اجاره مكلفند در سند اجاره اماكن با كاربري تجاري و اماكني كه با رعايت قوانين و مقررات مربوط به منظور استفاده تجاري واگذار مي شوند، تصريح كنند كه عقد اجاره با سرقفلي يا بدون سرقفلي واقع شده است و در قراردادهاي عادي اجاره نيز، طرفين مكلفند سند اجاره را با قيد همين مطلب تنظيم نمايند.

ماده 15 _ اجراي مقررات ماده (7) قانون ناظر به مواردي است كه در عقد اجاره شرط شده باشد كه موجر هر ساله مكلف به تمديدمدت اجاره بدون افزايش اجاره بها مي باشد.

ماده 15 _ مستاجر اماكن تجاري در مدت اجاره چنانچه حق انتقال به غير از او سلب نشده باشد، مي تواند با اخذ مبلغي به عنوان سرقفلي مورد اجاره را براي همان شغل و در صورتي كه منع قانوني وجود نداشته باشد و با قرارداد اجاره منافات نداشته باشد، براي مشاغل ديگر با رعايت ساير شرايط مندرج در اجاره نامه به ديگري منتقل نمايد.

ماده 16 _ در غير از موارد مذكور در ماده (4) قانون چنانچه مستاجر مدعي حقي باشد مي تواند طبق مقررات از دادگاه عمومي محل وقوع ملك درخواست احقاق حق كند، اين امر مانع اجراي دستور تخليه نمي باشد، فقط دادگاه

پس از ثبوت ادعا، به تامين حقوق مستاجر و جبران خسارت او حكم مي نمايد. در اين خصوص مستاجر مي تواند تامين حقوق خود را از دادگاه درخواست نموده و دادگاه مكلف است نسبت به آن تصميم مقتضي اتخاذ نمايد.

ماده 17 _ در صورتي كه دستور تخليه مورد اجاره صادر شود ومستاجر نسبت به اصالت قرارداد مستند دستور، شكايتي داشته و يامدعي تمديد قرارداد اجاره باشد، شكايت خود را به دادگاه عمومي محل وقوع ملك تقديم مي نمايد. اعلام شكايت مانع اجراي دستورتخليه مي باشد، مگر اينكه دادگاه رسيدگي كننده شكايت مستاجر را مدلل بداند، در اين صورت پس از اخذ تامين متناسب با ضرر وزيان احتمالي موجر، قرار توقيف عمليات اجرايي تخليه را صادرخواهد نمود.

ماده 18 _ چنانچه شكايت مستاجر مورد اشاره در ماده قبل به موجب حكم نهايي رد شود، موجر حق دارد خسارتي را كه ازتوقيف اجراي دستور تخليه به او وارد شده است بر طبق قوانين ومقررات مطالبه كند.

ماده 19 _ چنانچه موجر مبلغي به عنوان وديعه يا تضمين ياقرض الحسنه و يا سند تعهدآور و مشابه آن از مستاجر دريافت كرده و در سند اجاره (عادي و يا رسمي درج شده باشد يا توسط خودموجر عنوان شود، در اين صورت تخليه و تحويل مورد اجاره به موجر موكول به استرداد سند يا وجه ياد شده به مستاجر و ارايه رسيد آن به ضميمه درخواست تخليه به مرجع قضايي و يا ارايه آن به دايره اجراي ثبت و يا سپردن آن بر حسب مورد به دايره اجراي دادگستري و يا دايره اجراي ثبت مي باشد.

تبصره _ در صورتي كه وديعه يا تضمين يا قرض الحسنه و يا سندتعهدآور و مشابه آن در سند اجاره (عادي و يا رسمي

ذكر نشده باشد و توسط موجر نيز هنگام درخواست و تقاضاي تخليه مطرح نشود و مستاجر از اين جهت مدعي حقي شود، مي تواند طبق ماده 5) قانون اقدام به احقاق حق خود نمايد.

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

قانون تملك آپارتمانها

مصوب 16/12/1343 با اصلاحات و الحاقات

ماده 1 _ مالكيت در آپارتمان هاي مختلف و محلهاي پيشه و سكناي يك ساختمان شامل دو قسمت است

مالكيت قسمتهاي اختصاصي و مالكيت قسمتهاي مشترك

ماده 2 _ قسمتهاي مشترك مذكور در اين قانون عبارت ازقسمتهايي از ساختمان است كه حق استفاده از آن منحصر به يك ياچند آپارتمان يا محل پيشه مخصوص نبوده و به كليه مالكين به نسبت قسمت اختصاصي آنها تعلق مي گيرد بطور كلي قسمتهاي كه براي استفاده اختصاصي تشخيص داده نشده است يا در اسنادمالكيت ملك اختصاصي يك يا چند نفر از مالكين تلقي نشده ازقسمتهاي مشترك محسوب مي شود مگر آنكه تعلق آن به قسمت معيني بر طبق عرف و عادت محل مورد ترديد نباشد.

ماده 3 _ حقوق هر مالك در قسمت اختصاصي و حصه او درقسمت هاي مشترك غير قابل تفكيك بوده و در صورت انتقال قسمت مشترك قهري خواهد بود.

ماده 4 _ حقوق و تعهدات و همچنين سهم هر يك از مالكان قسمت هاي اختصاصي از مخارج قسمت هاي مشترك متناسب است با نسبت مساحت قسمت اختصاصي به مجموع مساحت قسمت هاي اختصاصي تمام ساختمان به جز هزينه هائي كه به دليل عدم ارتباط با مساحت زيربنا به نحو مساوي تقسيم خواهد شد و يااينكه مالكان ترتيب ديگري را براي تقسيم حقوق تعهدات و مخارج پيش بيني كرده باشند. پرداخت هزينه هاي مشترك اعم از اينكه ملك مورد استفاده قرار گيرد يا نگيرد الزامي است

تبصره 1 _ مديران مجموعه با رعايت

مفاد اين قانون ميزان سهم هريك از مالكان يا استفاده كنندگان را تعيين مي كند.

تبصره 2 _ در صورت موافقت مالكاني كه داراي اكثريت مساحت زيربناي اختصاصي ساختمان مي باشند هزينه هاي مشترك براساس نرخ معيني كه به تصويب مجمع عمومي ساختمان مي رسد، حسب زيربناي اختصاصي هر واحد، محاسبه مي شود.

تبصره 3 _ چنانچه چگونگي استقرار حياط ساختمان يا بالكن يا تراس مجموعه به گونه اي باشد كه تنها از يك يا چند واحدمسكوني امكان دسترسي به آن باشد، هزينه حفظ و نگهداري آن قسمت به عهده استفاده كننده يا استفاده كنندگان است

ماده 5 _ انواع شركتهاي موضوع ماده 20 قانون تجارت كه به قصد ساختمان خانه و آپارتمان و محل كسب به منظور سكونت ياپيشه يا اجاره يا فروش تشكيل مي شود از انجام ساير معاملات بازرگاني غير مربوط به كارهاي ساختماني ممنوعند.

ماده 6 _ چنانچه قراردادي بين مالكين يك ساختمان وجودنداشته باشد كليه تصميمات مربوط به اداره امور مربوط به قسمت هاي مشترك به اكثريت آرا مالكيني است كه بيش از نصف مساحت تمام قسمت هاي اختصاصي را مالك باشند.

تبصره _ نشاني مالكين براي ارسال كليه دعوتنامه ها و اعلام تصميمات مذكور در اين قانون همان محل اختصاصي آنها درساختمان است مگر اينكه مالك نشاني ديگري را در همان شهر براي اين امر تعيين كرده باشد.

ماده 7 _ هرگاه يك آپارتمان يا يك محل كسب داراي مالكين متعدد باشد مالكين يا قائم مقام قانوني آنها مكلفند يك نفر نماينده از طرف خود براي اجراي مقررات اين قانون و پرداخت حصه مخارج مشترك تعيين و معرفي نمايند در صورتي كه اشخاص مزبوربه تكليف فوق عمل نكنند راي اكثريت بقيه مالكين نسبت به تمام معتبر خواهد بود مگر اينكه عده حاضر كمتر از ثلث مالكين باشد كه در اين صورت براي يكدفعه

تجديد دعوت خواهد شد.

ماده 8 _ در هر ساختمان مشمول مقررات اين قانون در صورتي كه عده مالكين بيش از سه نفر باشد مجمع عمومي مالكين مكلفندمدير يا مديراني از بين خود يا از خارج انتخاب ننمايند طرز انتخاب مدير از طرف مالكين و وظايف و تعهدات مدير و امور مربوط به مدت مديريت و ساير موضوعات مربوطه در آيين نامه اين قانون تعيين خواهد شد.

ماده 9 _ هر يك از مالكين مي تواند با رعايت مقررات اين قانون و ساير مقررات ساختماني عملياتي را كه براي استفاده بهتري ازقسمت اختصاصي خود مفيد مي داند انجام دهد هيچيك از مالكين حق ندارند بدون موافقت اكثريت ساير مالكين تغييراتي در محل ياشكل در يا سردر يا نماي خارجي در قسمت اختصاصي خود كه درمرئي و منظر باشد بدهند.

ماده 10 _ هر كس آپارتماني را خريداري مي نمايد به نسبت مساحت قسمت اختصاصي خريداري خود در زميني كه ساختمان روي آن بنا شده يا اختصاص به ساختمان دارد مشاعا سهيم مي گرددمگر آنكه مالكيت زمين مزبور به علت وقف يا خالصه بودن يا علل ديگر متعلق به غير باشد كه در اين صورت بايد اجور آن را به همان نسبت بپردازد مخارج مربوط به محافظت ملك و جلوگيري از انهدام و اداره و استفاده از اموال و قسمتهاي مشترك و به طور كلي مخارجي كه جنبه مشترك دارد، و يا به علت طبع ساختمان ياتاسيسات آن اقتضا دارد يكجا انجام شود نيز بايد به تناسب حصه هرمالك به ترتيبي كه در آيين نامه ذكر خواهد شد پرداخت شود هر چندآن مالك از استفاده از آنچه كه مخارج براي آنست صرفنظر نمايد.

ماده 10 مكرر _ در صورت امتناع مالك يا استفاده كننده ازپرداخت سهم خوداز هزينه هاي مشترك ازطرف مدير يا هيات

مديران وسيله اظهارنامه با ذكر مبلغ بدهي و صورت ريز آن مطالبه مي شود.

هر مالك يا استفاده كننده ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ اظهارنامه سهم بدهي خود را نپردازد مدير يا هيات مديران مي توانند به تشخيص خود و با توجه به امكانات از دادن خدمات مشترك ازقبيل شوفاژ، تهويه مطبوع آب گرم برِ، گاز و غيره به او خودداري كنند و در صورتي كه مالك و يا استفاده كننده همزمان اقدام به تصفيه حساب ننمايد اداره ثبت محل وقوع آپارتمان به تقاضاي مدير ياهيات مديران براي وصول وجه مزبور بر طبق اظهارنامه ابلاغ شده اجرائيه صادر خواهد كرد. عمليات اجرايي وفق مقررات اجراي اسناد رسمي صورت خواهد گرفت و در هر حال مدير يا هيات مديران موظف مي باشند كه به محض وجوه مورد مطالبه يا ارائه دستور موقت دادگاه نسبت به برقراري مجدد خدمات مشترك فورا اقدام نمايند.

تبصره 1 _ در صورتي كه عدم ارائه خدمات مشترك ممكن ياموثر نباشد، مدير يا مديران مجموعه مي توانند به مراجعه قضائي شكايت كنند. دادگاهها موظف اند اين گونه شكايات را خارج ازنوبت رسيدگي و واحد بدهكار را از دريافت خدمات دولتي كه به مجموع ارائه مي شود محروم كنند و تا دو برابر مبلغ بدهي به نفع مجموعه جريمه نمايند.

استفاده مجدد از خدمات موكول به پرداخت هزينه هاي معوِ واحد مربوط بنا به گواهي مدير يا مديران و يا به حكم دادگاه و نيزهزينه مربوط به استفاده مجدد خواهد بود.

تبصره 2 _ رونوشت مدارك مثبت سمت مدير يا هيات مديران و صورت ريز سهم مالك يا استفاده كننده از هزينه هاي مشترك و رونوشت اظهارنامه ابلاغ شده به مالك يا استفاده كننده بايد ضميمه تقاضانامه صدور اجرائيه گردد.

تبصره 3 _ نظر مدير يا هيات مديران ظرف ده روز

پس ازابلاغ اظهارنامه به مالك در دادگاه نخستين محل وقوع آپارتمان قابل اعتراض است

دادگاه خارج از نوبت و بدون رعايت تشريفات آيين دادرسي مدني به موضوع رسيدگي و راي مي دهد اين راي قطعي است درمواردي كه طبق ماده فوق تصميم به قطع خدمات مشترك اتخاذشده رسيدگي سريع به اعتراض ممكن نباشد، دادگاه به محض وصول اعتراض اگر دلائل را قوي تشخيص دهد دستور متوقف گذاردن تصميم قطع خدمات مشترك را تا صدور راي خواهد داد.

تبصره 4 _ (الحاقي مصوب 4/7/1358 شوراي انقلاب درصورتي كه مالك يا استفاده كننده مجددا و مكررا در دادگاه محكوم به پرداخت هزينه هاي مشترك گرددعلاوه بر ساير پرداختي ها مكلف به پرداخت مبلغي معادل مبلغ محكوم بها به عنوان جريمه مي باشد.

ماده 11 _ دولت مكلف است ظرف سه ماه پس از تصويب اين قانون آيين نامه هاي اجرايي آن را تهيه و بعد از تصويب هيات وزيران به مورد اجرا بگذارد.

دولت مامور اجراي اين قانون است

ماده 12 _ دفاتر اسناد رسمي موظف مي باشند در هنگام تنظيم هر نوع سند انتقال اجاره رهن صلح هبه و غيره گواهي مربوط به تسويه حساب هزينه هاي مشترك را كه به تاييد مدير يا مديران ساختمان رسيده باشد از مالك يا قائم مقام او مطالبه نمايند و يا باموافقت مدير يا مديران تعهد منتقل اليه را به پرداخت بدهي هاي معوق مالك نسبت به هزينه هاي موضوع اين قانون در سند تنظيمي قيد نمايند.

ماده 13 _ در صورتي كه به تشخيص سه نفر از كارشناسان رسمي دادگستري عمر مفيد ساختمان به پايان رسيده و يا به هردليل ديگري ساختمان دچار فرسودگي كلي شده باشد و بيم خطر ياضرر مالي و جاني برود و اقليت مالكان قسمت هاي اختصاصي درتجديد بناي آن موافق

نباشند، آن دسته از مالكان كه قصد بازسازي مجموعه را دارند، مي توانند براساس حكم دادگاه با تامين مسكن استيجاري مناسب براي مالك يا مالكان كه از همكاري خودداري مي ورزند نسبت به تجديدبناي مجموعه اقدام نمايند و پس از اتمام عمليات بازسازي و تعيين سهم هريك از مالكان از بنا و هزينه هاي انجام شده سهم مالك يا مالكان ياد شده را به اضافه اجوري كه براي مسكن اجاري ايشان پرداخت شده است از اموال آن ها، ازجمله همان واحد استيفا كنند. در صورت عدم توافق در انتخاب كارشناسان وزارت مسكن و شهرسازي با درخواست مدير يا هيئت مديره اقدام به انتخاب كارشناسان ياد شده خواهد كرد.

تبصره 1 _ مدير يا مديران مجموعه به نمايندگي از طرف مالكان مي توانند اقدامات موضوع اين ماده را انجام دهند.

تبصره 2 _ چنانچه مالك خودداري كننده از همكاري اقدام به تخليه واحد متعلق به خود به منظور تجديدبنا نكند، حسب درخواست مدير يا مديران مجموعه رئيس دادگستري يا رئيس مجتمع قضائي محل با احراز تامين مسكن مناسب براي وي توسط ساير مالكان دستور تخليه آپارتمان ياد شده را صادر خواهد كرد.

ماده 14 _ مدير يا مديران مكلف اند تمام بنا را به عنوان يك واحد در مقابل آتش سوزي بيمه نمايند. سهم هريك از مالكان به تناسب سطح زيربناي اختصاصي آن ها وسيله مدير يا مديران تعيين و از شركا اخذ و به بيمه گر پرداخت خواهد شد. در صورت عدم اقدام و بروز آتش سوزي مدير يا مديران مسئول جبران خسارت وارده مي باشند.

ماده 15 _ ثبت اساسنامه موضوع اين قانون الزامي نيست

قانون خريد و تملك اماكن آموزشي استيجاري

ماده 1 _ وزارت آموزش و پرورش و (نهضت سواد آموزي مجاز است با استفاده از تسهيلات اعتباري سيستم بانكي مطابق ماده 2)

اين قانون املاك كليه واحدهاي آموزشي و پرورشي و اداري و استيجاري مورد نياز خود را پس از توافق با مالكان آنها خريداري نمايد.

ماده 2 _ سيستم بانكي موظف است تسهيلات اعتباري لازم رابراي پرداخت بهاي املاكي كه به موجب اين قانون خريداري مي شوند، طبق مصوبات شوراي پول و اعتبار در هر سال تامين و املاك مذكور را براساس عقد اجاره بشرط تمليك به مدت حداكثر(15) سال به وزارت آموزش و پرورش واگذار نمايد.

تبصره _ دولت بازپرداخت ديون وزارت آموزش و پرورش راكه ناشي از اجراي اين قانون است تضمين مي نمايد.

ماده 3 _ وزارت آموزش و پرورش موظف است مال الاجاره املاكي را كه از طريق عقد قرارداد با سيستم بانكي در اختيار آن وزارت قرار گرفته اند از محل اعتبارات جاري يا از محل اعتبارات مندرج در قوانين بودجه جهت خريد مدارس تامين و به بانك ذيربط پرداخت نمايد.

ماده 4 _ وزارت مسكن و شهرسازي موظف است در صورت درخواست مالكين و با توافق آنها معوض عرصه املاك مذكور و يامعادل بهاي آنها را در شهر محل وقوع ملك و يا در ساير شهرها به مالكين واگذار نمايد. واگذاري زمين معوض از شرايط مندرج درقانون زمين شهري مستثني و خارج از نوبت خواهد بود.

ماده 5 _ آيين نامه اجرايي اين قانون با همكاري وزارتخانه هاي آموزش و پرورش و مسكن و شهرسازي و بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران حداكثر مدت دو ماه تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.

ماده 6 _ مهلت مقرر در قانون الحاق يك تبصره به عنوان تبصره يك به ماده 9 قانون روابط موجر و مستاجر مصوب 28/6/1364،نسبت به آن دسته از واحدهاي آموزشي كه مالكان آنها مطابق ماده

1) اين قانون با وزارت آموزش و پرورش توافق ننمايند، پنج سال ديگر تمديد مي گردد.

قانون فوق مشتمل بر شش ماده و يك تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ سي و يكم شهريور ماه يكهزار و سيصد و هفتادمجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 1/7/1370 به تاييدشوراي نگهبان رسيده است

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ مهدي كروبي

قانون ضرورت عدم تخليه خوابگاههاي دانشجويي

مصوب 16/7/1368

ماده واحده _ به موجب اين قانون تخليه ساختمانهايي كه در اختيار خوابگاههاي دانشجويي قرار دارند، تا رفع نياز دانشگاهها و موسسات آموزش عالي (حداكثر به مدت پنج سال ممنوع است

تبصره 1 _ انتقال دانشجو به دانشگاه محل سكونت يا همجوار(در صورت درخواست چه بلاعوض چه با جانشين بلامانع است وزارتخانه هاي مربوطه آيين نامه اي كه تسهيل كننده اين امر باشد ظرف دو ماه تهيه و تصويب نمايند.

انتقال به تهران و دانشگاههاي مادر منوط به وجود ظرفيت و جابجايي است

تبصره 2 _ اين قانون از زمان تصويب لازم الاجرا است

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و دو تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ شانزدهم مهرماه يكهزار و سيصد و هشت مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 16/7/1368 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون محل مطب پزشكان

مصوب 20/10/1366

ماده واحده _ فعاليت شغلي پزشكان و صاحبان حرف وابسته در ساختمانهاي مسكوني و تجاري و ملكي و اجاري بلامانع است

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز يكشنبه بيستم ديماه يكهزار و سيصد و شصت و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 20/10/1366 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون ممنوعيت تخليه اماكن و واحدهاي آموزشي و پرورشي در اختيار وزارت آموزش و پرورش

مصوب 9 شهريور 1372

ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون تخليه اماكن آموزشي و پرورشي كه در تصرف وزارت آموزش و پرورش مي باشد پس از احراز عسر و حرج طبق موازين قضائي توسط دادگاه تا رفع نياز وزارت مذكور به مدت پنج سال ممنوع است و اعمال اين قانون نافي مطالبه اجرت المثل يا اجرت المسمي حسب مورد براي مالك نمي باشد.

تبصره _ قانون تخليه واحدهاي آموزشي وزارت آموزش و پرورش و مراكز آموزشي ديگر كه در اختيار ساير دستگاهها، ارگانها،سازمانها و نهادها است و تحويل آن به وزارت آموزش و پرورش مصوب 20/9/1367 با حذف تبصره 3 آن و همچنين قانون الزام تخليه ساختمانهاي وزارتخانه هاي فرهنگ و آموزش عالي وبهداشت درمان و آموزش پزشكي و موسسات وابسته و دانشگاههاكه در اختيار ساير وزارتخانه ها و ارگانها مي باشد مصوب 1368لازم الاجرا خواهد بود.

لايحه قانوني الغاء قانون تكميل و اجارة واحدهاي مسكوني

مصوب آبان ماه 1358

ماده واحده _ قانون تكميل و اجاره واحدهاي مسكوني مصوب تيرماه 1356 از تاريخ تصويب اين ماده واحده لغو مي گردد.

لايحه قانوني تقليل اجاره بهاي واحدهاي مسكوني

مصوب 7/8/1358

ماده واحده _ كليه اجاره بهاي خانه هاي استيجاري كه به عنوان محل مسكوني به اجاره واگذار شده و مستاجر از عين مستاجره به صورت مسكن استفاده مي كند از تاريخ اول آذر 1358 شمسي بيست درصد تقليل داده مي شود.

تبصره 1 _ موجرين و مستاجرين خانه هاي مسكوني كه بعد از22 بهمن 1357 شمسي نسبت به مال الاجاره توافق كرده و ميزان اجاره بها را از رقم مندرج در اسناد رسمي و عادي و يا ميزاني كه بين طرفين بطور شفاهي مقرر و يا عمل شده است تقليل داده باشند براي طرفين معتبر مي باشد، مگر اينكه مورد اعتراض مستاجر قرارگيرد كه در اين صورت مي تواند ميزان اجاره بها را از مبلغ قيد شده دراسناد رسمي و عادي و توافقات قبلي تا بيست درصد كاهش دهد.

تبصره 2 _ موجريني كه تنها محل درآمدشان وصول مال الاجاره از مستغلات بوده و جمع ميزان اجاره بهاي دريافتي آنان در ماه از پنجاه هزار ريال تجاوز نكند از تاريخ تصويب اين قانون تاسي هزار ريال آن از پرداخت ماليات مستغلات موضوع ماده 20قانون مالياتهاي مستقيم مصوب 28 اسفند 1345 معاف خواهندبود و نسبت به مازاد آن تا پنجاه هزار ريال مشمول پرداخت ماليات موضوع ماده 20 قانون بوده و در صورتي كه از پنجاه هزار ريال تجاوز كرد مشمول معافيت نخواهد بود.

تبصره 3 _ حكم اين قانون مانع از اجراي مفاد ماده 4 قانون روابط موجر و مستاجر نخواهد بود. ساير مقررات قانون روابط موجر و مستاجر مصوب 22/4/1356 به قوت خود باقي است و ساير قوانين در آن قسمت كه مغاير با اين قانون باشد

ملغي الاثرمي باشند.

لايحه قانوني راجع به مستثني شدن شهرداري تهران در مورد واگذاري قسمتي از پاركها و ميادين و اموال عمو

مصوب 31/2/1359 شوراي انقلاب اسلامي

ماده واحده _ به منظور تسهيل و بهبود در عرضه خدماتي كه درپاركها و ميادين و ساير آنچه را كه در محدوده شهر واقع و عنوان املاك و اموال عمومي متعلق به شهر دارد و همچنين در انجام تكاليفي كه از حيث حفظ و نگاهداري و بهره برداري از املاك و مستغلات و اراضي و مستحدثاتي كه در مالكيت شهرداري مستقربوده و جنبه عمومي ندارد و به عهده شهرداري تهران است به شهرداري تهران اجازه داده مي شود كه در واگذاري قسمتي از پاركها وميادين و ساير اموال عمومي اعم از عرصه و اعياني موجود در آن به نحوي كه مخل زيبايي يا مصلحت عامه نباشد و نيز در واگذاري عرصه و اعيان و مستحدثات ملكي خود واقع در محدوده شهرتهران با عقد قراردادهاي رسمي يا عادي به اشخاص حقيقي ياحقوقي با رعايت مصلحت و دريافت اجور مناسب براساس آئين نامه معاملات شهرداري اقدام نمايند و اين گونه واگذاري ازشمول مقررات قانون مالك و مستاجر و هر نوع روابطي كه عنوان اجاره داشته باشد خارج بوده و روابط طرفين براساس قراردادي خواهد بود كه تنظيم و مبادله خواهد شد. در تمام موارد مزبورلدي الفسخ و يا پس از انقضاي مدت در صورتي كه شهرداري لازم بداند با اخطار كتبي و اعطاء دو ماه مهلت به متصرف و طرف قرارداد اقدام به تخليه محل واگذار شده خواهد نمود. چنانچه درتخليه و تحويل اين گونه محلها در مهلت اعطائي از ناحيه طرف قرارداد و متصرف اقدامي نشود به درخواست شهرداري دادستان تهران بدون فوت وقت در معيت مامورين انتظامي دستور تخليه محل را صادر خواهد نمود. اين دستور بدون وقفه و با تنظيم صورت مجلس در محل به موقع اجرا گذارده شده با خلع يد مورد

واگذاري كلا تحويل شهرداري خواهد شد. در صورتي كه اسباب ولو ازمي اعم از منصوب يا غير منصوب و از هر نوع در محل باشد ازمحل خارج خواهد شد و شهرداري در حفظ و نگهداري آنهامسئوليتي نداشته و متصرف و طرف قرار داد در تحت هيچ عنواني حق اعتراض يا مطالبه خسارت و سرقفلي و حقوق كسب و پيشه وغيره را نخواهد داشت

تبصره 1 _ كليه اماكن و اراضي و مستحدثات و ساير اموال منقول و غيرمنقول شهرداري و شهري كه جنبه عمومي دارد و قبل از تصويب اين ماده واحده واگذار شده از حيث تخليه شهرداري مشمول مقررات اين قانون است

تبصره 2 _ نسبت به قراردادهائي كه با رضايت شهرداري تمديدشده يا مي شود نيز طبق اين قانون عمل خواهد شد.

لايحه قانوني واگذاري و تخليه اماكن و محلها در فرودگاههاي كشور

مصوب 2/7/1358

ماده 1 _ به سازمان هواپيمايي كشوري اجازه داده مي شود اماكن و محلهائي نظير دفتر كار شركتها و موسسات محل رستوران تريا،فروشگاه غرفه كيوسك زمين و غيره را در فرودگاههاي كشور بااحراز ارتباط با فعاليتها و نيازمنديهاي هواپيمائي كشوري حسب ضرورت به تشخيص خود، به اشخاص حقيقي يا حقوقي واجدشرايط به اجاره واگذار نمايد.

تبصره _ ترتيب نحوه و شرايط واگذاري به موجب آئين نامه اي خواهدبود كه ظرف يكماه از تاريخ تصويب اين قانون وسيله سازمان هواپيمايي كشوري تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 2 _ واگذاري مكان و محل و تاسيسات در فرودگاه ها،مشمول قانون روابط موجر و مستاجر مصوب مرداد 1356 و قانون محاسبات عمومي و آئين نامه هاي مربوط نبوده و از نظر تخليه وتغييرات در طي و انقضاي مدت قرارداد يا لزوم تخليه و هرگونه تغيير به تشخيص و تقاضاي سازمان هواپيمائي كشوري دادستان شهرستان محل يا جانشين

او دستور تخليه و يا انجام تغيير را صادرمي نمايد.

تبصره _ سازمان هواپيمايي كشوري ضرورت تخليه رابه منظور بررسي در يك هيات سه نفري كه اعضاي آن از طرف وزير راه تعيين مي گردد، باذكرجهت وعلت مطرح و در صورت تاييد هيات تخليه تقاضا خواهد شد. نظر هيات به اكثريت مناط اعتبار است

ماده 3 _ اين قانون نسبت به كليه اماكن و محل هائي كه قبلا درفرودگاههاي كشور واگذار گرديده يا در تصرف و اختيار اشخاص قراردارد اعم از اين كه به موجب قرارداد باشد يا به صورت ديگري نيزتسري داده مي شود و كليه قراردادهاي مربوط ملغي اعلام واستفاده كنندگان از محلها و اماكن فرودگاهها مكلفند حسب موردمحل را تخليه و يا آن دسته كه ابقا و ادامه استفاده آنان ضروري تشخيص داده شود بر طبق اين قانون و آئين نامه مربوط ظرف دو ماه با سازمان هواپيمايي كشوري قرارداد جديد امضا نمايند.

لايحه قانوني نحوه تخليه ساختمانهاي استيجاري بوسيله وزارتخانه ها و شركتها و سازمانهاي دولتي

ماده واحده _ وزارتخانه ها و ادارات شركتها و سازمانهاي دولتي تابعه و وابسته مي توانند هريك از ساختمانهاي استيجاري را كه در اختيار دارند و مدت آن منقضي نشده و نيازي هم به آن نداشته باشند با اعلام قبلي ظرف مدت 15 روز مراتب را از طريق دفترخانه اسناد رسمي مربوط به موجر ابلاغ و ساختمان مزبور را تخليه نمايند.

در اين صورت قرارداد اجاره از تاريخ تخليه منفسخ بوده و موجراستحقاق دريافت بقيه مدت اجاره را نخواهد داشت

چنانچه موجر ظرف مدت مذكور حاضر به تحويل مورد اجاره نگرديد، حضور نماينده دادستان جهت تخليه مورد اجاره كافي خواهد بود.

ترتيب فوق نسبت به ساختمانهاي تابعه كه از اول فروردين ماه 58 تخليه گرديده نيز مجري مي باشد.

در مورد ساختمانهايي كه مورد استفاده وزارتخانه ادارات دولتي و سازمانهاي تابعه و وابسته

قرار دارد و تاريخ تنظيم اجاره آنها قبل از 22 بهمن 57 است موسسات مزبور مي توانند با نظر كارشناس رسمي وزارت دادگستري براساس نرخ عادله روز نسبت به تعديل مال الاجاره اقدام نمايند.

راي كارشناس رسمي دادگستري در حكم آرا صادره از دادگاه صالحه تلقي شده و قابل اجرا خواهد بود.

تبصره _ (الحاقي مصوب 29/8/1358) آرا صادره از محاكم دادگستري كه به استناد ماده 4 قانون روابط موجر و مستاجر مصوب سال 1356 بر تعديل مال الاجاره بر عليه دولت يا موسسات وسازمانهاي دولتي و شركتهاي وابسته بعد از تاريخ 22 بهمن سال 1357 صادر شده و به مرحله اجرا در نيامده باشد به تقاضاي مستاجر موقوف الاجرا است

دادگاه مكلف است با جلب نظر كارشناس حكم صادره را با تعيين اجاره بهاي عادلانه اصلاح كند. اين حكم قطعي است

مصوبه مجمع مصلحت نظام در خصوص حق كسب يا پيشه يا تجارت

ماده واحده _ در مورد «حق كسب يا پيشه يا تجارت مطابق قانون روابط موجر و مستاجر، مصوب دوم مرداد ماه يكهزار وسيصد و پنجاه و شش عمل شود. ماده واحده الحاقيه به قانون روابط موجر و مستاجر مصوب يازدهم آبانماه يكهزار سيصد وشصت و پنج به قوت خود باقي است

موضوع «حق كسب يا پيشه يا تجارت در اجراي بند هشتم اصل يكصد و دهم قانون اساسي در جلسه اي مورخ بيست و پنجم ديماه يكهزار و سيصد و شصت و نه مجمع تشخيص مصلحت نظام بررسي و بشرح ماده واحده فوق به تصويب رسيد.

رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام _ اكبر هاشمي رفسنجاني

آيين نامه اجرايي قانون تملك آپارتمانها با اصلاحات بعدي

بخش اول قسمتهاي مختلف ساختمان
فصل اول قسمتهاي اختصاصي

ماده 1 _ قسمتهايي از بنا، اختصاصي تلقي مي شود كه عرفا براي استفاده انحصاري شريك ملك معين يا قائم مقام او تخصيص يافته باشد.

ماده 2 _ علاوه بر ثبت اراضي زيربنا و محوطه باغ ها و پارك هاي متعلقه براي مالكيت قسمتهاي اختصاصي نيز بايد بطور مجزا سند مالكيت صادر شود، مشخصات كامل قسمت اختصاصي از لحاظ حدود طبقه شماره مساحت قسمتهاي وابسته ارزش و غيره بايد در سند قيد گردد.

فصل دوم قسمتهاي مشترك

ماده 3 _ قسمتهايي از ساختمان و اراضي و متعلقات آنها كه به طور مستقيم و يا غير مستقيم مورد استفاده تمام شركا مي باشد قسمتهاي مشترك محسوب مي گردد و نمي توان حق انحصاري برآنها قايل شد.

تبصره _ گذاردن ميز و صندلي و هر نوع اشياي ديگر و همچنين نگاهداري حيوانات در قسمتهاي مشترك ممنوع است

قسمتهاي مشترك در ملكيت مشاع تمام شركاي ملك است هرچند كه در قسمتهاي اختصاصي واقع شده باشد و يا از آن قسمتهاعبور نمايد.

ماده 4 _ قسمتهاي مشترك مذكور در ماده 2 قانون تملك آپارتمانها عبارت است از:

الف _ زمين زيربنا خواه متصل به بنا باشد يا بنا بوسيله پايه روي آن قرار گرفته باشد.

ب _ تاسيسات قسمتهاي مشترك از قبيل چاه آب و پمپ منبع آب مركز حرارت و تهويه رختشويخانه تابلوهاي برِ، كنتورها،تلفن مركزي انبار عمومي ساختمان اتاق سرايدار در هر قسمت بناكه واقع باشد، دستگاه آسانسور و محل آن چاه هاي فاضلاب لوله ها از قبيل (لوله هاي فاضلاب آب برِ، تلفن حرارت مركزي تهويه مطبوع گاز، نفت هواكش ها، لوله هاي بخاري گذرگاههاي زباله و محل جمع آوري آن و

غيره

پ _ اسكلت ساختمان

تبصره _ جدارهاي فاصل بين قسمتهاي اختصاصي ، مشترك بين آن قسمتها است مشروط بر اينكه جزء اسكلت ساختمان نباشد.

ت _ درها و پنجره ها _ راهروها _ پله ها _ پاگردها _ كه خارج ازقسمتهاي اختصاصي قرار گرفته اند.

ث _ تاسيسات مربوط به راه پله از قبيل وسايل تأمين كننده روشنايي تلفن و وسايل اخبار و همچنين تاسيسات مربوط به آنهابه استثناي تلفن هاي اختصاصي شيرهاي آتش نشاني آسانسور و محل آن محل اختتام پله و ورود به بام و پله هاي ايمني

ج _ بام و كليه تاسيساتي كه براي استفاده عموم شركا و يا حفظ بنا در آن احداث گرديده است

ح _ نماي خارجي ساختمان

خ _ محوطه ساختمان باغ ها و پاركها كه جنبه استفاده عمومي دارد و در سند اختصاصي نيز ثبت نشده باشد.

بخش دوم اداره امور ساختمان
فصل اول مجمع عمومي

طرز انتخاب و وظائف و تعهدات مدير

ماده 5 _ در صورتي كه تعداد مالكين از سه نفر تجاوز كند،مجمع عمومي مالكين تشكيل مي شود.

ماده 6 _ زمان تشكيل مجمع عمومي مالكين اعم از عادي يافوِق العاده در مواردي كه توافقنامه اي بين مالكين تنظيم نشده است به موجب اكثريت مطلق آراي مالكيني خواهد بود كه بيش از نصف مساحت تمام قسمت هاي اختصاصي را مالك باشند و در صورت عدم حصول اكثريت مزبور، زمان تشكيل مجمع عمومي با تصميم حداقل سه نفر از مالكين تعيين خواهد شد.

ماده 7 _ در اولين جلسه مجمع عمومي ابتدا رئيس مجمع عمومي تعيين خواهد شد و سپس در همان جلسه مدير يا مديراني از بين مالكين و يا اشخاصي خارج از انتخاب مي شود. مجمع عمومي مالكين بايد لااقل هر سال يك بار تشكيل شود.

ماده 8 _ براي رسميت

مجمع حضور مالكين بيش از نصف مساحت تمام قسمتهاي اختصاصي با نماينده آنان ضروري است

تبصره _ در صورت عدم حصول اكثريت مندرج در اين ماده جلسه براي پانزده روز بعد تجديد خواهد شد، هرگاه در اين جلسه هم اكثريت لازم حاصل نگرديد جلسه براي پانزده روز بعد تجديد و تصميمات جلسه اخير با تصويب اكثريت عده حاضر معتبر است

ماده 9 _ كسي كه به عنوان نماينده يكي از شركاء تعيين شده باشد قبل از تشكيل جلسه مجمع عمومي وكالتنامه معتبر خود را به مدير يا مديران ارائه نمايد.

تبصره _ در صورتي كه مالك قسمت اختصاصي شخصيت حقوقي باشد نماينده آن طبق قوانين مربوط به شخصيتهاي حقوقي معرفي خواهد شد.

ماده 10 _ هرگاه چند نفر، مالك يك قسمت اختصاصي باشندبايد طبق ماده 7 قانون تملك آپارتمان ها از طرف خود يك نفر رابراي شركت در مجمع عمومي انتخاب و معرفي نمايند.

ماده 11 _ مجمع عمومي شركاء داراي وظايف و اختيارات زيرمي باشد:

الف _ تعيين رئيس مجمع عمومي

ب _ انتخاب مدير يا مديران و رسيدگي اعمال آنها.

پ _ اتخاذ تصميم نسبت به اداره امور ساختمان

ت _ تصويب گزارش مربوط به درآمد و هزينه هاي سالانه

ث _ اتخاذ تصميم در ايجاد اندوخته براي امور مربوط به حفظ ونگاهداري و تعمير بنا.

ج _ تفويض اختيار به مدير يا مديران به منظور انعقاد قراردادهاي لازم براي اداره ساختمان

ماده 12 _ كليه تصميمات مجمع عمومي شركاء بايد درصورتجلسه نوشته و به وسيله مدير يا مديران نگهداري شود.

تبصره _ تصميمات متخذه مجمع بايد ظرف ده روز به وسيله مدير يا مديران به شركاء غايب اطلاع داده شود.

ماده 13 _ تصميمات مجمع عمومي بر طبق ماده

6 قانون براي كليه شركاء الزام آور است

فصل دوم اختيارت و وظايف مدير يا مديران

ماده 14 _ مدير يا مديران مسوول حفظ و اداره ساختمان و اجراي تصميمات مجمع عمومي مي باشند.

ماده 15 _ اصلاحي مصوب 28/10/1353 _ تعداد مديران بايد فرد باشد و مدت ماموريت مدير يا مديران دو سال است ولي مجمع عمومي مي تواند اين مدت را اضافه كند و انتخاب مجدد مدير يا مديران بلامانع خواهد بود.

ماده 16 _ در صورت استعفا، فوت عزل يا حجر مدير يامديران قبل از انقضاي مدت مجمع عمومي فوِق العاده به منظور انتخاب جانشين تشكيل خواهد شد.

تبصره 1 _ در صورتي كه سه نفر يا بيشتر از اعضاي هيات مديره به جهات فوق از هيات مديره خارج شوند، مجمع عمومي فوِق العاده بايد به منظور تجديد انتخاب هيات مديره تشكيل گردد.

ماده 17 _ تصميمات مديران با اكثريت آرا معتبر است

ماده 18 _ مجمع عمومي يك نفر از مديران را به عنوان خزانه دارتعيين مي نمايد. خزانه دار دفتر ثبت درآمد و هزينه خواهد داشت كه به پيوست قبوض و اسناد مربوطه براي تصويب ترازنامه به مجمع عمومي تسليم و ارائه خواهد داد.

ماده 19 _ مدير يا مديران امين شركا بوده و نمي توانند فرد ديگر را بجاي خود انتخاب نمايند.

ماده 20 _ مدير يا مديران مكلفند تمام بنا را به عنوان يك واحددر مقابل آتش سوزي بيمه نمايند.

سهم هر شريك از حق بيمه با توجه به ماده 4 قانون بوسيله مدير، تعيين و از شركا اخذ و به بيمه گر پرداخت خواهد شد.

ماده 21 _ مدير يا مديران مكلفند ميزان هزينه مستمر و مخارج متعلق به هر شريك و نحوه پرداخت آن را قبل يا بعد از پرداخت

هزينه بوسيله نامه سفارشي به نشاني قسمت اختصاصي يا نشاني تعيين شده از طرف شريك به او اعلام نمايند.

ماده 22 _ در كليه ساختمانهاي مشمول قانون تملك آپارتمانهاكه بيش از ده (10) آپارتمان داشته باشد، مدير يا مديران مكلفند براي حفظ و نگاهداري و همچنين تنظيف قسمتهاي مشترك و انجام ساير امور مورد نياز بنا، درباني استخدام نمايند.

فصل سوم هزينه هاي مشترك

ماده 23 _ شركاي ساختمان موظفند در پرداخت هزينه هاي مستمر و هزينه هايي كه براي حفظ و نگاهداري قسمتهاي مشترك بنا مصرف مي شود، طبق مقررات زير مشاركت نمايند:

در صورتي كه مالكين ترتيب ديگري براي پرداخت هزينه هاي مشترك پيش بيني نكرده باشند، سهم هريك از مالكين يا استفاده كنندگان از هزينه هاي مشترك آن قسمت كه ارتباط با مساحت زيربناي قسمت اختصاصي دارد از قبيل آب گازوئيل آسفالت پشت بام و غيره به ترتيب مقرر در ماده 4 قانون تملك آپارتمانها و ساير مخارج كه ارتباطي به ميزان مساحت زيربنا ندارد از قبيل هزينه هاي مربوط به سرايدار ، نگهبان متصدي آسانسور، هزينه نگاهداري تاسيسات باغبان تزيينات قسمتهاي مشترك و غيره بطور مساوي بين مالكين يا استفاده كنندگان تقسيم مي گردد. تعيين سهم هر يك از مالكين يا استفاده كنندگان با مدير يا مديران مي باشد.

تبصره _ چنانچه به موجب اجاره نامه يا قرارداد خصوصي پرداخت هزينه هاي مشترك به عهده مالك باشد و مالك از پرداخت آن استنكاف نمايد، مستاجر مي تواند از محل مال الاجاره هزينه هاي مزبور را پرداخت كند و در صورتي كه پرداخت هزينه هاي جاري مشترك به عهده استفاده كننده باشد و از پرداخت استنكاف كند،مدير يا مديران مي توانند علاوه بر مراجعه به استفاده كننده به مالك اصلي نيز مراجعه نمايند.

ماده 24 _ هريك از شركا كه در مورد سهميه يا ميزان هزينه مربوط به سهم

خود معترض باشد مي تواند به مدير مراجعه وتقاضاي رسيدگي نسبت به موضوع را بنمايد در صورت عدم رسيدگي يا رد اعتراض شريك مي تواند به مراجع صلاحيت دار قضائي مراجعه كند.

ماده 25 _ هزينه هاي مشترك عبارتست از:

الف _ هزينه هاي لازم براي استفاده حفظ و نگاهداري عادي ساختمان و تاسيسات و تجهيزات مربوطه

ب _ هزينه هاي اداري و حق الزحمه مدير يا مديران

فصل چهارم حفظ و نگاهداري تعمير بنا

ماده 26 _ در صورتي كه بين شركا توافق شده باشد كه هزينه هاي نگاهداري يك قسمت از بنا يا هزينه نگاهداري و عمليات يك جز از تاسيسات فقط به عهده بعضي از شركا باشد، فقط همين شركا ملزم به انجام آن بوده و در تصميمات مربوط به اين هزينه ها تعيين تكليف خواهند نمود.

ماده 27 _ مدير يا مديران به ترتيبي كه مجمع عمومي تصويب مي كند به منظور تامين هزينه هاي ضروري و فوري وجوهي به عنوان تنخواه گردان از شركا دريافت دارند.

آيين نامه اجرايي قانون خريد و تملك اماكن آموزشي استيجاري

مصوب 17/3/1371 هيات وزيران

ماده 1 _ وزارت آموزش و پرورش و نهضت سوادآموزي فهرست مشخصات املاك استيجاري در اختيار خود را كه تملك آنهابه صرفه و صلاح دولت و مورد نياز مي باشد، پس از كسب موافقت كتبي مالك مبني بر فروش ملك همچنين تقاضاي آن دسته ازمالكان مدارس و اماكن آموزشي و پرورشي و اداري استيجاري وزارت آموزش و پرورش كه مايل به فروش ملك خود مي باشند رابه ضميمه مدارك لازم به كميسيون موضوع ماده 2 اين آيين نامه جهت اتخاذ تصميم ارجاع نمايند.

ماده 2 _ به منظور بررسي پيشنهادهاي فروش مالكان مدارس اماكن آموزشي اداري و پرورشي و تشخيص مناسب بودن وضعيت اين گونه اماكن با ضوابط و معيارهاي فضاي آموزشي واداري و موافقت با خريد يا عدم خريد آنها و تشخيص اولويتها،كميسيوني تحت عنوان «كميسيون خريد واحدهاي آموزشي واداري استيجاري وزارت آموزش و پرورش بر اساس دستورالعمل وزير آموزش و پرورش تشكيل مي گردد.

تبصره 1 _ خريد املاكي كه داراي كاربري آموزشي و اداري هستند در اولويت قرار دارد.

تبصره 2 _ كميسيون ماده 5 شوراي عالي شهرسازي ومعماري بررسي درخواستهاي تغيير كاربري اماكن آموزشي استيجاري

مشمول قانون خريد و تملك اماكن آموزشي واستيجاري را با نظر مساعد در اولويت قرار خواهد داد.

ماده 3 _ مالكان املاك استيجاري كه مايل به فروش ملك خودباشند، در صورت موافقت با اخذ زمين معوض بايد مراتب را به طوركتبي به كميسيون موضوع ماده 5 اين آيين نامه اعلام كنند.

ماده 4 _ وزارت مسكن و شهرسازي موظف است نسبت به واگذاري معوض زمين يا معادل بهاي املاك واگذاري از سوي مالكين كه از طرف كميسيون موضوع ماده 5 اين آيين نامه معرفي مي شوند، ظرف سه ماه تسهيلات لازم را خارج از نوبت جهت واگذاري زمين فراهم نمايد و نتيجه را به كميسيون مزبور اعلام نمايد.

ماده 5 _ به منظور هماهنگي و توافق با مالكان در خصوص زمين معوض در هر استان كميسيوني مركب از نمايندگان اداره كل آموزش و پرورش و زمين شهري استان و با حضور مالك يا نماينده قانوني وي تشكيل مي شود و تصميمات لازم را اتخاذ مي نمايند.

تبصره _ تقويم و تعيين بهاي عرصه املاك خريداري شده و زمين معوض در زمان واحد و با نظر كارشناس موضوع ماده 7 اين آيين نامه خواهد بود.

ماده 6 _ وزارت آموزش و پرورش موظف است در ابتداي هرسال مالي اعتبارات لازم را براي پرداخت بهاي املاكي كه به موجب قانون خريد و تملك اماكن آموزشي استيجاري بايد خريداري شوند، برآورد و به بانك مركزي اعلام نمايد. بانك مركزي مكلف است با رعايت سياستهاي شوراي پول و اعتبار، در هر سال تسهيلات اعتباري لازم را جهت خريد مدارس و اماكن استيجاري پيش بيني نمايد.

تبصره _ وزارت آموزش و پرورش موظف است هنگام تدوين لايحه بودجه هرسال پيشنهاد اعتبار مورد نياز براي بازپرداخت تسهيلات بانكي مورد نظر را به سازمان برنامه و بودجه ارسال نمايدتا در

بودجه منظور شود.

ماده 7 _ در مواردي كه مالك با فروش مكان موضوع قانون موافق باشد، قيمت خريد اين اماكن و قيمت زمين معوض حسب مورد، توسط هياتي مركب از كارشناسان رسمي دادگستري _ يك نفربه انتخاب آموزش و پرورش و يك نفر به انتخاب مالك _ تعيين خواهد شد.

ميانگين كارشناسيهاي انجام شده و توافق فيمابين مالك وكميسيون موضوع ماده 2 به مالك ابلاغ خواهد شد. چنانچه مالك ظرف مدت يكماه از تاريخ ابلاغ موافقت خود را با فروش ملك به قيمت تعيين شده و نيز حسب مورد با قبول زمين معوض به قيمت تعيين شده به ترتيب فوق به كميسيون اعلام نمايد، وزارت آموزش و پرورش نسبت به خريد ملك يا انتقال معوض به مالك اقدام ونصف هزينه كارشناسي را به حساب مالك منظور خواهد نمود.

تبصره _ مالكيني كه با فروش ملك خود به آموزش و پرورش با دريافت زمين به ترتيب مقرر در ماده 7 موافقت داشته باشند،موظفند قبل از اعمال ماده 7، نصف هزينه كارشناسي را بپردازند،بديهي است در صورتي كه پس از اعمال ماده 7، مالك حاضر به فروش ملك يا دريافت زمين معوض نباشد، هزينه كارشناسي سهمي او مسترد نخواهد شد.

آيين نامه نحوه تعديل و تثبيت اجاره بهاي واحدهاي مسكوني

مصوب 6/4/1363 هيات وزيران

ماده 1 _ حداكثر مبلغ اجاره بهاي ماهانه واحد مسكوني نبايد ازده برابر مبلغ تعيين شده در قبض عوارض ساليانه نوسازي شهرداري آن ملك در اسفند 1362 (قبل از وضع بخشودگي و بدون محاسبه جريمه دير پرداخت و با توجه به تبصره 2 اين ماده و مبالغ مندرج در ماده 2 آئين نامه تجاوز نمايد.

تبصره 1 _ در صورتي كه ساختمان مشتمل بر چند واحد بوده لكن سند تفكيكي نداشته باشد و مبلغ عوارض نوسازي ساليانه براي

كل ساختمان تعيين شده باشد مبلغ عوارض نوسازي به نسبت مساحت زيربناي اختصاصي واحدهاي مسكوني تقسيم و ملاك عمل قرار مي گيرد.

تبصره 2 _ در صورتي كه كف واحد مسكوني پايين تر از كف حياط يا محوطه اصلي باشد (زيرزمين از مبلغ اجاره بهاي ماهانه مذكور در اين ماده 15% كسر و براي طبقات بالاتر از هم كف درصورت داشتن آسانسور به ترتيب نيم درصد به ازاي هر طبقه به مبلغ مذكور افزوده مي شود.

ماده 2 _ در صورتي كه مورد اجاره داراي وسائل و تسهيلات زير باشدحداكثر تا مبالغ مندرج در اين ماده مي توان به اجاره بها اضافه نمود.

الف _ تلفن مستقل 2000 ريال در ماه (در صورتي كه تلفن مشترك باشد مبلغ مذكور به نسبت تعداد مشتركين تقسيم مي شود).

ب _ كولر 500 ريال در ماه

ج _ استفاده از شبكه گازي شهري 1000 ريال در ماه

د _ پاركينگ اعم از مسقف يا غير آن 1000 ريال در ماه

ه _ حق استفاده از حياط يا محوطه مشترك 1000 ريال در ماه

و _ حمام با آب گرم 1000 ريال در ماه

ز _ واحد مسكوني به صورت خانه دربستي باشد2000ريال در ماه

ماده 3 _ جهت تعيين اجاره بهاي واحدهاي مسكوني كه ا زپرداخت عوارض نوسازي معاف مي باشند همان مبلغي كه طبق سوابق وضوابط شهرداري محل درپرونده عوارض نوسازي مورد اجاره ضبط است به نحو مندرج در اين آئين نامه ملاك عمل قرار مي گيرد.

ماده 4 _ در مواردي كه اطاقهاي يك واحد مسكوني به دو ياچند مستاجر اجاره داده مي شود اجاره بهاي متعلقه به هريك ازمستاجرين عبارت خواهد بود از تقسيم اجاره بهاي كل واحدمسكوني (مواد 1 و 2 آئين نامه به نسبت سطح زيربناي اختصاصي مورد استفاده هر مستاجر.

تبصره _ چنانچه از تسهيلات مندرج در ماده 2 فقط بعضي ازمستاجرين موضوع

اين ماده استفاده نمايند در اين صورت پرداخت مبلغ مربوطه فقط به عهده مستاجر يا مستاجرين منتفع بوده و دراحتساب اجاره بهاي متعلقه به ساير مستاجرين ارقام مذكور نبايدجز اجاره بهاي كل واحد مسكوني به شمار آيد.

ماده 5 _ چنانچه مساحت عرصه از 1000 متر مربع و سه برابرمساحت اعيان تجاوز كند در اين صورت مال الاجاره ماهانه آن به شرح زير محاسبه مي شود.

مال الاجاره به دست آمد طبق مواد 1 و 2 آيين نامه * مساحت اعيان مساحت عرصه

ماده 6 _ چنانچه ميزان مال الاجاره قبلي ملك كمتر از مبلغ مال الاجاره حاصله از طريق اين آئين نامه باشد، فعلا تا پايان سال جاري همان مال الاجاره قبلي ملاك عمل خواهد بود.

ماده 7 _ در صورتي كه در مدت اعتبار اين آئين نامه مبناي محاسبه عوارض نوسازي شهرداريها تغيير نمايد به هرحال ملاك محاسبه مال الاجاره موضوع اين آئين نامه تغيير نكرده و مبلغ مندرج در قبض عوارض نوسازي ساليانه اسفند 1362 مورد اجاره ملاك عمل خواهد بود.

دستورالعمل اجرايي تبصره 3 ماده 14 قانون روابط موجر و مستأجر

مصوب جلسه 445 _ 19/7/1362 شوراي عالي قضايي

ماده 1 _ در اجراي تبصره 3 ماده 14 قانون روابط موجر ومستاجر مصوب ارديبهشت 1362 مجلس شوراي اسلامي به دادگاههاي عمومي (صلح سراسر كشور و دادگاههاي عمومي حقوقي قائم مقائم دادگاههاي عمومي صلح (در شهرهائيكه دادگاه عمومي صلح تشكيل نشده اجازه داده مي شود چنانچه مالك از اجاره دادن واحد مسكوني معد اجاره بدون عذر موجه امتناع نمايدبه قائم مقامي مالك نسبت به اجاره دادن محلهاي مسكوني خالي اقدام و اجاره بهاي دريافتي را پس از كسر هزينه تنظيم سند اجاره وحق الزحمه كارشناس و ساير هزينه هايي كه مالك قانونا ملزم به پرداخت آن است به حساب مالك واريز نمايند.

تبصره _ شهرهاييكه دادگاههاي عمومي صلح يا قائم مقام او داراي شعب متعدد است رئيس يا سرپرست دادگستري حسب نيازيك يا چند شعبه را

براي منظور فوق اختصاص خواهد داد.

ماده 2 _ دادگاه پس از اطلاع از خالي بودن واحد مسكوني به هرطريقي كه ممكن باشد منجمله به كمك مامورين پليس قضايي وابلاغ و اجرا و مامورين شهرباني و ژاندارمري كميته ها و سايراشخاص نسبت به صحت و سقم مورد و شناسائي مالك تحقيق پس از احراز خالي بودن واحد مسكوني مراتب را به طريق مقتضي از قبيل اخطاريه تلفن يا الصاق آگهي به مالك اعلام مي نمايد تاچنانچه منكر خالي بودن واحد مسكوني و يا مدعي داشتن عذرموجه در اجاره ندادن آن باشد در موعد تعيين شده به دادگاه مراجعه نمايد. دادگاه پس از رسيدگي به دلايل و مدارك مالك در صورت غير موجه بودن ادعايش نسبت به اجاره دادن واحد مسكوني به طريق مقتضي اقدام خواهد نمود.

تبصره _ عدم حضور مالك با ابلاغ از جمله دلائل عدم عذرموجه خواهد بود.

ماده 3 _ دادگاه بايد هنگام اجاره دادن واحدهاي مسكوني حتي الامكان رعايت ضرورتها و اولويتها و تجانسي افراد و تناسب تعداد عائله تحت تكفل مستاجر را با مساحت واحد مسكوني و تعداد اطاقها و غيره بنمايد.

ماده 4 _ سند رسمي اجاره براي حداقل مدت يكسال با ذكرشرايط مندرج در قانون روابط موجر و مستاجر و سلب حق انتقال به غير از مستاجر تنظيم خواهد شد و در صورت امتناع مالك ازامضا آن نماينده دادگاه به قائم مقامي مالك ممتنع سند اجاره را امضا خواهد كرد و چنانچه به لحاظ مشخص نبودن پلاك ثبتي واحد مسكوني و يا به هر علت ديگري تنظيم اجاره نامه رسمي قانونا امكان پذير نباشد تنظيم سند عادي اجاره كافي است

ماده 5 _ اجاره بها بر مبناي آيين نامه موضوع ماده 14 قانون روابط موجر و مستاجر

تعيين مي شود و تا زمانيكه آيين نامه مذكورتصويب نشده دادگاه با جلب نظر كارشناس اجاره بهاي عادله راتعيين مي نمايد و پس از تصويب آيين نامه به ميزان مذكور درآيين نامه در صورت تقاضاي يكي از طرفين تعديل خواهد نمود.

ماده 6 _ در صورت وجود اثاثيه اي متعلق به مالك يا ديگران درمحلهايي كه به اجاره داده مي شود،دادگاه ضمن صورت برداري نسبت به حفظ يا تحويل آنها به مالك اثاثيه يا امين اقدام خواهد كرد.

ماده 7 _ متقاضيان اجاره واحدهاي مسكوني بايد درخواستشان را بوسيله پست سفارشي ضمن ذكر مشخصات تقريبي واحدمسكوني مورد نياز خود و تعداد عائله تحت تكفل و ميزان اجاره بهايي كه قادر به پرداخت آن هستند و چگونگي نياز به واحدمسكوني استيجاري را با ذكر نام و شغل و نشاني كامل خود و نيز واحد مسكوني خالي درخواستي و مشخصات مالك آنرا به دفتردادگاه محل تسليم نمايند.

دادگاه نيز در صورتيكه احضار متقاضي را ضروري نداند توسط پست پاسخ خواهد داد.

تبصره 1 _ كساني كه خالي بودن واحد مسكوني را به دادگاه اعلام و خود هم متقاضي اجاره آن باشند در صورت ثبوت صحت اعلام و نياز و تناسب موضوع ماده 3 فوِق الذكر نسبت به ديگران دراجاره آن واحد مسكوني حق تقدم دارند.

تبصره 2 _ در صورتي كه عده اي از متقاضيان داراي شرايط والويت هاي مساوي نسبت به واحد مسكوني معيني باشند دادگاه ازطريق قرعه اقدام خواهد نمود.

ماده 8 _ تقاضاي اجاره واحد مسكوني و اعلان خالي بودن مستغل نيازي به تسليم دادخواست رسمي و پرداخت هزينه دادرسي ندارد و رسيدگي دادگاه نيز بدون رعايت تشريفات دادرسي است

فهرست شهرهاي مشمول اجراي قانون روابط موجر و مستأجر مصوب سال 1356 در رابطه با محل كسب و پيشه يا تجا

آ

آبادان / خوزستان

آباده / فارس

آذران / سراسكندر سابق /آذربايجان شرقي

آذر شهر / آذربايجان شرقي

آزاد شهر

/ شاه پسند سابق /مازندران

آستارا / گيلان

آستانه اشرفيه / گيلان

آمل / مازندران

الف

ابهر / زنجان

اراك / مركزي

اردبيل / استان اردبيل

اردكان / يزد

ارسباران _ اهر سابق /آذربايجان شرقي

اروميه _ رضائيه سابق /آذربايجان غربي

استهبانات / فارس

اسدآباد / همدان

اسفراين / خراسان

اسلام آباد / شاه آباد عرب

سابق / كرمانشاه

اُسكو / آذربايجان شرقي

اُشنويه / آذربايجان غربي

اصفهان / اصفهان

اقليد / فارس

اليگودرز / لرستان

املش / گيلان

انديمشك / خوزستان

اهواز / خوزستان

ايرانشهر / سيستان وبلوچستان

ايلام / ايلام

ب

بابل / مازندران

بابلسر / مازندران

بانه / كردستان

بجنورد / خراسان

برازجان / بوشهر

بردسكن / خراسان

بروجرد / لرستان

بروجن / چهارمحال وبختياري

بسطام شاهرود / سمنان

بم / كرمان

بناب مراغه / آذربايجان شرقي

بندر انزلي پهلوي سابق گيلان

بندر تركمن شاه سابق مازندران

بندرعباس / هرمزگان

بندر گز / مازندران

بندر لنگه / هرمزگان

بوشهر / بوشهر

بوكان / آذربايجان غربي

بهبهان / خوزستان

بهشهر / مازندران

بيجار گروس / كردستان

بيرجند / خراسان

پ

پارس آباد، مغان شهرسابق استان اردبيل

پاوه / كرمانشاه

پيرانشهر / آذربايجان غربي

پيشوا / تهران

تاكستان / زنجان

تايباد / خراسان

تبريز / آذربايجان شرقي

تجريش / تهران

تربت جام / خراسان

تربت حيدريه / خراسان

تفت / كرمان

تفرش / مركزي

تكاف / آذربايجان غربي

تنكابن شهسوارسابق مازندران

تويسركان / همدان

تهران / تهران

ج

جلفا / آذربايجان شرقي

جهرم / فارس

جيرفت / كرمان

چ

چابكسر / گيلان

چالوس / مازندران

خاش / سيستان و بلوچستان

خان به بين / مازندران

خدابنده / زنجان

خرم آباد / لرستان

خرم دره / زنجان

خرمشهر / خوزستان

خشك بيجار / گيلان

خلخال / استان اردبيل

خمام / گيلان

خمين / مركزي

خميني شهر، همايون شهر /اصفهان

خواف / خراسان

خوانسار / اصفهان

خوراسگان / اصفهان

خور موج / بوشهر

خوي / آذربايجان غربي

د

داراب / فارس

داران / اصفهان

دامغان / سمنان

درگز / خراسان

دزفول / خوزستان

درود / لرستان

دشت آزادگان دشت ميشان سابق / خوزستان

دليجان / مركزي

دماوند / تهران

دو گنبدان / خوزستان

دير / بوشهر

ديلم / بوشهر

ر

رامسر / مازندران

رامهرمز / خوزستان

راميان / مازندران

رحيم آباد / گيلان

رشت / گيلان

رفسنجان / كرمان

رودبار / گيلان

رودسر / گيلان

رودهن / تهران

ز

زابل / سيستان و بلوچستان

زاهدان / سيستان و بلوچستان

زرند كرمان / كرمان

زنجان / زنجان

س

ساري / مازندران

ساقي كلايه / متل قو سابق /مازندران

ساوه / مركزي

سبزوار / خراسان

سراب / آذربايجان شرقي

سرابي همدان / همدان

سرپل ذهاب / كرمانشاه

سردرود تبريز / آذربايجان شرقي

سردشت / آذربايجان غربي

سقز / كردستان

سمنان / سمنان

سنقر و كليائي / كرمانشاه

سنگر / گيلان

سنندج / كردستان

سوريان بخش بوانات فارس /فارس

سياهكل / گيلان

سيرجان / كرمان

ش

شادگان و مينو / خراسان

شاهرود / سمنان

شاهين دژ، صائين دژ سابق /آذربايجان غربي

شاهين شهر / اصفهان

شبستر / آذربايجان شرقي

شميرانات / تهران

شوشتر / خوزستان

شهر ري / تهران

شهرضا / اصفهان

شهر كرد / چهارمحال وبختياري

شيراز / فارس

شيروان / خراسان

شيشوان مراغه / آذربايجان شرقي

ص

صحنه / كرمانشاه

صومعه سرا / گيلان

صائين دژ _ شاهين دژ سابق /آذربايجان غربي

ط

طبس / خراسان

ع

عباس آباد / مازندران

عجب شير / آذربايجان شرقي

علي آباد / مازندران

عليشاه عوض / مركزي

علمدارگر گر/ آذربايجان شرقي

ف

فردوس / خراسان

فرخ شهر / چهار محال وبختياري

فسا / فارس

فومن / گيلان

فيروزآباد / فارس

فيروز كوه / تهران

ق

قائم شهر، شاهي سابق /مازندران

قائن / خراسان

قرچك ورامين / تهران

قروه / كردستان

قزوين / قزوين

قصر شيرين / كرمانشاه

قلهك / تهران

قم / قم

قوچان / خراسان

ك

كاروانسراسنگ / تهران

كازرون / فارس

كاشان / اصفهان

كاشمر / خراسان

كامياران / كردستان

كتالم و سادات محله /مازندران

كرج / تهران

كرمان / كرمان

كرمانشاه / كرمانشاه

كلات نادري / خراسان

كلاچاي / گيلان

كلاردشت / مازندران

كلاله / مازندران

كنگان / بوشهر

كنگاور / كرمانشاه

كوچصفهان / گيلان

كوهدشت / لرستان

كياكلا / مازندران

گ

گاليكش / مازندران

گرگان / مازندران

گرمسار / سمنان

گرمي / استان اردبيل

گلپايگان / اصفهان

گلوگاه / مازندران

گناباد / خراسان

گناوه / بوشهر

گنبد كاوس / مازندران

گوهردشت كرج / تهران

ل

لار / فارس

لاهيجان / گيلان

لشت نشا/ گيلان

لنگرود / گيلان

لوشان / گيلان

م

ماكو / آذربايجان غربي

ماه شهر / خوزستان

محلات / مركزي

محمودآباد / مازندران

مراغه / آذربايجان شرقي

مرزن آباد / مازندران

مرند / آذربايجان شرقي

مرودشت / فارس

مريوان / كردستان

مشكين شهر / استان اردبيل

مشهد / خراسان

ملاير / همدان

ملكان / آذربايجان شرقي

منجيل / گيلان

مهاباد / آذربايجان غربي

مياندوآب / آذربايجان غربي

ميانه / آذربايجان شرقي

ميبد / يزد

ميناب / هرمزگان

مينودشت / مازندران

ن

نائين / اصفهان

نجف آباد / اصفهان

نشتارود / مازندران

نطنز / اصفهان

نظرآباد مقدم كرج / تهران

نقده / آذربايجان غربي

نكا / مازندران

نور / مازندران

نورآباد ممسني / فارس

نوشهر / مازندران

نهاوند / همدان

ني ريز / فارس

نيشابور / خراسان

و

ورامين / تهران

وردآورد كن / تهران

قانون الزام تخليه ساختمانهاي وزارتخانه هاي فرهنگ و آموزش عالي و بهداشت درمان و آموزش پزشكي و مؤس

مصوب 29/11/1368

ماده واحده _ كليه اشخاص اعم از حقيقي يا حقوقي و وزارتخانه ها و موسسات دولتي و نهادها و مقامات دولتي وشهرداري ها كه اماكن و ساختمانها و خوابگاههاي دانشجويي ساختمانهاي استيجاري و املاك وزارتخانه هاي فرهنگ و آموزش عالي و بهداشت درمان و آموزش پزشكي و موسسات وابسته ودانشگاهها و مراكز تحقيقاتي (اعم از پزشكي و غير پزشكي را درتصرف دارند، مكلفند ظرف مدت حداكثر 6 ماه از تاريخ تصويب اين قانون اماكن مذكور را تخليه و به وزارتخانه هاي فرهنگ وآموزش عالي و بهداشت درمان آموزش پزشكي تحويل دهند و درمورد سپاه و مهاجرين جنگي در صورت تصويب شوراي تامين استان مهلت فوق حداكثر يكسال مي باشد والا حسب درخواست وزارتخانه و موسسات مذكور، دادسراي عمومي محل مكلف است خارج از نوبت به موضوع رسيدگي و دستور رفع يد و تخليه وتحويل اماكن و ساختمانهاي مذكور را صادر نمايد.

تبصره 1 _ در مواردي كه وزارتخانه هاي فرهنگ و آموزش عالي و بهداشت درمان و آموزش پزشكي و دانشگاهها اماكن وساختمانها و املاك مورد بحث را با عقدي از عقود لازم در اختياراشخاص يا موسسات خصوصي قرار داده است طبق مفاد قراردادعمل مي نمايد.

تبصره 2 _ تخلف از اين قانون در حكم تصرف غير قانوني دراموال دولتي است

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و دو تبصره در جلسه روز يكشنبه بيست و نهم بهمن ماه يكهزار و سيصد و شصت و هشت مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 9/12/1368 به تاييدشوراي نگهبان رسيده است

قانون تخليه واحدهاي آموزشي وزارت آموزش و پرورش و مراكز آموزشي ديگر كه در اختيار ساير دستگاهها، ارگا

مصوب 20/9/1367

ماده واحده _ كليه دستگاهها، سازمانها، نهادها، مقامات دولتي و اشخاص متفرقه كه زمين و فضاهاي آموزشي ساختمانهاي اداري خانه هاي سازماني خانه هاي

پيشاهنگي سابق كانون هاي پرورش را در اختيار دارند موظفند ظرف مدت سه ماه از تصويب اين قانون اماكن مذكور را تخليه و تحويل وزارت آموزش و پرورش نمايند. در غير اين صورت بر حسب درخواست آموزش و پرورش دادسراي عمومي محل موظف است خارج از نوبت و به فوريت رسيدگي و اماكن مورد نظر را تخليه و تحويل نمايد. تخلف از اين قانون در حكم تصرف غير قانوني در اموال دولتي است

تبصره 1 _ اماكني كه براساس تبصره ماده 7 قانون تشكيل وزارت جهادسازندگي مصوب 8/9/1362 مجلس شوراي اسلامي به تصرف و مالكيت جهاد سازندگي در آمده از اين قانون مستثني مي باشد.

تبصره 2 _ درمواردي كه آموزش و پرورش زمين و فضاهاي مورد بحث را با عقدي از عقود لازم در اختيار اشخاص يا موسسات خصوصي قرار داده است طبق مفاد قرارداد عمل مي نمايد.

تبصره 3 _ در استانها و شهرستانها بنابر تشخيص شوراي تامين استان يا شهرستان كه مدير كل و ساير رئيس آموزش و پرورش در آن شركت مي نمايد، تا رفع نياز همچنان در اختيار سپاه باقي مي ماند.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و سه تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيستم آذرماه يكهزار و سيصد و شصت و هفت مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 30/9/1367 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون تمديد مدت ممنوعيت مقرر در قانون ضرورت عدم تخليه خوابگاههاي دانشجويي مصوب 16/7/1368

با اصلاحات مصوب 3/9/73 مجمع تشخيص مصلحت نظام

ماده واحده _ به موجب اين قانون مدت ممنوعيت مقرر درقانون ضرورت عدم تخليه خوابگاههاي دانشجويي مصوب 16/7/1368 به مدت سه سال ديگر تمديد مي شود. اجاره بها به قيمت كارشناسي روز تعيين و به مالك پرداخت و در بودجه سالانه وزارتخانه هاي مذكور منظور شود. اين ممنوعيت شامل

اماكني كه ازتاريخ _ 16/7/1373 برابر قانون مدني به اجاره واگذار مي شودنخواهد بود.

تبصره _ كميسيوني مركب از وزراي دادگستري مسكن وشهرسازي فرهنگ و آموزش عالي بهداشت درمان و آموزش پزشكي و رئيس سازمان برنامه و بودجه موظف است ظرف شش ماه وضعيت خوابگاههاي موضوع اين قانون و امكانات و اعتبارات دستگاههاي ذيربط را بررسي و ساختمانهايي را كه تخليه آنها در كوتاه مدت امكان پذير است تعيين كرده و روش هاي مناسب جايگزيني ساختمانهاي تخليه شده را به دولت پيشنهاد نمايد.

دولت ترتيبي اتخاذ مي كند تا پايان سه سال مذكور در اين قانون كليه خوابگاههاي ياد شده در صورت درخواست مالكان آنها تخليه شود.

آيين نامه نحوه پرداخت تسهيلات قرض الحسنه به مستأجران كم درامد – مصوب 1384

هيئت وزيران در جلسه مورخ 2/11/1384 بنا به پيشنهاد شماره 02/100/36196 مورخ 28/10/1384 وزارت مسكن و شهرسازي و به استناد اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، آي_ين نامه نحوه پرداخت تسهيلات قرض الحسنه به مستأجران كم درامد را به شرح زير تصويب نمود:

آيين نامه نحوه پرداخت تسهيلات قرض الحسنه به مستأجران كم درامد

ماده1_ در سال 1384، معادل چهارصد ميليارد ريال از منابع قرض الحسنه بانك مسكن و طي سالهاي 1385 تا 1388، همه ساله مبلغ هشتصد ميليارد ريال از منابع قرض الحسنه كليه بانكهاي كشور در اختيار بانك مسكن قرار گيرد تا توسط بانك مذكور و با رعايت اين آيين نامه به مستأجران كم درامد شهري پرداخت شود.

ماده2_ متقاضيان واجد شرايط عبارتند از ايثارگران تحت پوشش بنياد شهيد و امور ايثارگران، خانوارهاي تحت پوشش كميته امداد امام خميني، سازمان بهزيستي و مستمري بگيران و بازنشستگان تحت پوشش سازمان تأمين اجتماعي و صندوقهاي بازنشستگي كشوري و لشگري و نيز خانوارهاي شاغل جوان و زنان شاغل سرپرست خانوار كه

مستمري و يا حقوق و مزاياي دريافتي آنها از 5/1 برابر حداقل حقوق و دستمزد موضوع قانون كار بيشتر نباشد.

ماده3_ مبلغ قرض الحسنه متناسب با مساحت و نوع مسكن و حداكثر سي ميليون ريال است كه با معرفي و تضمين سازمانها و نهادهاي مذكور در ماده (2) جهت پرداخت وديعه به متقاضيان اعطا مي گردد. متقاضيان دريافت قرض الحسنه اجاره در شهرهاي بزرگ بايد در زمان معرفي و به تأييد نهاد معرف، از حداقل ده سال سابقه سكونت در شهر محل تقاضا برخوردار باشند.

ماده4_ نرخ كارمزد تسهيلات موضوع اين آيين نامه معادل چهاردرصد و مدت بازپرداخت آن پنج سال و به روش تقسيط پلكاني خواهدبود.

ماده5 _ بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران موظف است اقدامهاي لازم را به منظور افزايش سقف تسهيلات قرض الحسنه به مبلغ سي ميليون ريال فراهم كند.

ماده6 _ دستورالعمل اجرايي اين آيين نامه ظرف پانزده روز پس از ابلاغ، توسط وزارت مسكن و شهرسازي صادر خواهدشد.

ماده7 _ بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران مكلف است اقدامهاي لازم را براي ايجاد زمينه اجراي اين آيين نامه تا زمان ابلاغ دستورالعمل يادشده معمول و مراتب را به سيستم بانكي ابلاغ كند.

معاون اول رئيس جمهور _ پرويز داودي

آيين نامه احداث و عرضه مسكن اجاره اي – مصوب 1384

هيئت وزيران در جلسه مورخ 2/11/1384 بنا به پيشنهاد شماره 02/100/36196 مورخ 28/10/1384 وزارت مسكن و شهرسازي و به استناد اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، آيين نامه احداث و عرضه مسكن اجاره اي را به شرح زير تصويب نمود:

ماده1_ به استناد ماده (6) قانون تشويق احداث و عرضه واحدهاي مسكوني استيجاري _ مصوب 1377_ سالانه پنجاه هزار واحد مسكوني اجاره اي توسط بخش غيردولتي و با

استفاده از تسهيلات و حمايتهاي دولت و سيستم بانكي احداث خواهد شد.

ماده2_ واحدهاي يادشده بايد حداقل به مدت پنج سال به طور اجاره اي بهره برداري شوند.

ماده3_ واگذاري زمين از طرف دولت با شرايط تخفيف و تقسيط صورت مي گيرد و در طول پنج سال دوره اجاره، بهاي زمين دريافت نمي گردد. بعد از اتمام اين دوره در صورتي كه سازنده بخواهد واحدهاي خود را بفروشد، پول زمين به صورت يكجا دريافت و در صورت ادامه اجاره، بهاي زمين تقسيط خواهد شد.

ماده4_ تسهيلات به ازاي هر واحد در سال اول يكصد و بيست ميليون ريال بوده و از سال دوم متناسب با نرخ تورم افزايش خواهد يافت. دوره بازپرداخت تسهيلات مذكور پانزده سال و روش تقسيط پلكاني مي باشد. به اين تسهيلات سالانه چهار درصد يارانه سود تسهيلات بانكي تعلق مي گيرد.

ماده5 _ بانكها موظفند در اجراي ماده (9) قانون يادشده و ماده (10) آيين نامه اجرايي آن، نسبت به فروش اقساطي كل تسهيلات پرداختي به سازنده اقدام كنند.

ماده6 _ هزينه خدمات انشعاب آب، برق، تلفن، گاز، فاضلاب و صدور پروانه ساخت شامل عوارض احداث و تراكم ساختمان واحدهاي مسكوني موضوع اين آيين نامه در بافتهاي فرسوده شهري و شهرهاي جديد با اعمال پنجاه درصد تخفيف محاسبه و دريافت خواهد شد.

ماده7 _ سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور موظف است اعتبار لازم را جهت تأمين مابه التفاوت نرخ سود تسهيلات در بودجه هاي سالانه منظور كند.

ماده8 _ دستورالعمل اجرايي اين آيين نامه ظرف پانزده روز پس از ابلاغ، توسط وزارت مسكن و شهرسازي صادر خواهد شد.

ماده9 _ بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران مكلف است اقدامهاي لازم را براي

ايجاد زمينه اجراي اين آيين نامه تا زمان ابلاغ دستورالعمل يادشده معمول و مراتب را به سيستم بانكي ابلاغ كند.

معاون اول رئيس جمهور _ پرويز داودي

تجارت

قانون تجارت - مصوب 13/2/1311با اصلاحات بعدي

باب اول _ تجار و معاملات تجارتي ( م 1 تا م 5 )

ماده 1_ تاجر كسي است كه شغل معمولي خود را معاملات تجارتي قرار بدهد.

ماده 2_ معاملات تجارتي از قرار ذيل است

1 _ خريد يا تحصيل هر نوع مال منقول به قصد فروش يا اجاره اعم از اين كه تصرفاتي در آن شده يا نشده باشد.

2 _ تصدي به حمل و نقل از راه خشكي يا آب يا هوا به هر نحوي كه باشد.

3 _ هر قسم عمليات دلالي يا حق العمل كاري (كميسيون و يا عاملي و همچنين تصدي به هر نوع تاسيساتي كه براي انجام بعضي امور ايجاد مي شود از قبيل تسهيل معاملات ملكي يا پيدا كردن خدمه يا تهيه و رسانيدن ملزومات و غيره

4 _ تاسيس و به كار انداختن هر قسم كارخانه مشروط بر اين كه براي رفع حوايج شخصي نباشد؛

5 _ تصدي به عمليات حراجي

6 _ تصدي به هر قسم نمايشگاههاي عمومي

7 _ هر قسم عمليات صرافي و بانكي

8 _ معاملات برواتي اعم از اين كه بين تاجر يا غيرتاجر باشد؛

9 _ عمليات بيمه بحري و غيربحري

10 _ كشتي سازي و خريد و فروش كشتي و كشتي راني داخلي يا خارجي و معاملات راجع به آنها؛

ماده 3 _ معاملات ذيل به اعتبار تاجر بودن متعاملين يا يكي از آنها تجارتي محسوب مي شود:

1 _ كليه معاملات بين تجار و كسبه و صرافان و بانكها؛

2 _ كليه معاملاتي كه تاجر يا غير تاجر براي حوايج تجارتي خود مي نمايد؛

3 _ كليه معاملاتي كه اجزاء يا خدمه يا شاگرد تاجر براي

امور تجارتي ارباب خود مي نمايد؛

4 _ كليه معاملات شركتهاي تجارتي

ماده 4 _ معاملات غيرمنقول به هيچ وجه تجارتي محسوب نمي شود.

ماده 5 _ كليه معاملات تجار، تجارتي محسوب است مگر اين كه ثابت شود معامله مربوط به امور تجارتي نيست

باب دوم _ دفاتر تجارتي و دفتر ثبت تجارتي
فصل اول _ دفاتر تجارتي ( م 6 تا م 15 )

ماده 6 _ هر تاجري به استثناي كسبه جزء مكلف است دفاتر ذيل يا دفاتر ديگري را كه وزارت عدليه به موجب نظام نامه قائم مقام اين دفاتر قرار مي دهد داشته باشد:

1 _ دفتر روزنامه

2 _ دفتر كل

3 _ دفتر دارايي؛

4 _ دفتر كپيه

ماده 7 _ دفتر روزنامه دفتري است كه تاجر بايد همه روزه مطالبات و ديون و داد و ستد تجارتي و معاملات راجع به اوراق تجارتي (ازقبيل خريد و فروش و ظهرنويسي) و به طور كلي جميع واردات و صادرات تجارتي خود را به هر اسم و رسمي كه باشد و وجوهي را كه براي مخارج شخصي خود برداشت ميكند در آن دفتر ثبت نمايد.

ماده 8 _ دفتر كل دفتري است كه تاجر بايد كليه معاملات را لااقل هفته اي يك مرتبه از دفتر روزنامه استخراج و انواع مختلفه آن را تشخيص و جدا كرده هر نوعي را در صفحه مخصوصي در آن دفتر به طور خلاصه ثبت كند.

ماده 9 _ دفتر دارايي دفتري است كه تاجر بايد هر سال صورت جامعياز كليه دارايي منقول و غيرمنقول و ديون و مطالبات سال گذشته خود را به ريز ترتيب داده در آن دفتر ثبت و امضا نمايد و اين كاربايد تا پانزدهم فروردين سال بعد انجام پذيرد.

ماده 10 _ دفتر كپيه دفتري است كه تاجر بايد كليه مراسلات و مخابرات و صورت حسابهاي صادره

خود را در آن به ترتيب تاريخ ثبت نمايد.

تبصره _ تاجر بايد كليه مراسلات و مخابرات و صورت حسابهاي وارده را نيز به ترتيب تاريخ ورود، مرتب نموده و در لفاف مخصوصي ضبط كند.

ماده 11 _ دفاتر مذكور در ماده 6 به استثناء دفتر كپيه قبل از آن كه در آن چيزي نوشته شده باشد به توسط نماينده اداره ثبت (كه مطابق نظام نامه وزارت عدليه معين ميشود) امضاء خواهد شد. براي دفتر كپيه امضاء مزبور لازم نيست ، ولي بايد اوراق آن داراي نمره ترتيبي باشد. در موقع تجديد ساليانه هر دفتر مقررات اين ماده رعايت خواهد شد. حق امضاء از قرار هر صد صفحه يا كسور آن دو ريال و به علاوه مشمول ماده (135) قانون ثبت اسناد است

ماده 12 _ دفتري كه براي امضاء به متصدي امضاء تسليم مي شود بايد داراي نمره ترتيبي و قيطان كشيده باشد و متصدي امضاء مكلف است صفحات دفتر را شمرده در صفحه اول و آخر هر دفتر مجموع عدد صفحات آن را با تصريح به اسم و رسم صاحب دفتر نوشته باقيد تاريخ امضاء و دو طرف قيطان را با مهر سربي كه وزارت عدليه براي اين مقصود تهيه مينمايد منگنه كند. لازم است كليه اعدادحتي تاريخ با تمام حروف نوشته شود.

ماده 13 _ كليه معاملات و صادرات و واردات در دفاتر مذكوره فوق بايد به ترتيب تاريخ در صفحات مخصوصه نوشته شود، تراشيدن و حك كردن و همچنين جاي سفيد گذاشتن بيش از آنچه كه در دفترنويسي معمول است و در حاشيه و يا بين سطور نوشتن ممنوع است و تاجر بايد تمام آن دفاتر را از ختم

هر سالي لااقل تا ده سال نگاه دارد.

ماده 14 _ دفاتر مذكور در ماده 6 و ساير دفاتري كه تجار براي امور تجارتي خود به كار مي برند در صورتي كه مطابق مقررات اين قانون مرتب شده باشد بين تجار، در امور تجارتي، سنديت خواهد داشت و در غير اين صورت فقط بر عليه صاحب آن معتبر خواهد بود.

ماده 15 _ تخلف از ماده 6 و ماده 11 مستلزم دويست تا ده هزار ريال جزاي نقدي است اين مجازات را محكمه حقوق راسا و بدون تقاضاي مدعي العموم مي تواند حكم بدهد و اجراي آن مانع اجراي مقررات راجع به تاجر ورشكسته كه دفتر مرتب ندارد نخواهد بود.

فصل دوم _ دفتر ثبت تجارتي ( م 16 تا م 19 )

ماده 16 _ در نقاطي كه وزارت عدليه مقتضي دانسته و دفتر ثبت تجارتي تاسيس كند، كليه اشخاصي كه در آن نقاط به شغل تجارت اشتغال دارند اعم از ايراني و خارجي به استثناء كسبه جزء بايد در مدت مقرر اسم خود را در دفتر ثبت تجارتي به ثبت برسانند والا به جزاي نقدي از دويست تا دو هزار ريال محكوم خواهند شد.

ماده 17 _ مقررات مربوطه به دفتر ثبت تجارتي را وزارت عدليه با تصريح به موضوعاتي كه بايد به ثبت برسد به موجب نظام نامه معين خواهد كرد.

ماده 18 _ شش ماه پس از الزامي شدن ثبت تجارتي هر تاجري كه مكلف به ثبت است بايد در كليه اسناد و صورت حسابها و نشريات خطي يا چاپي خود در ايران تصريح نمايد كه در تحت چه نمره به ثبت رسيده والا علاوه بر مجازات مقرر در فوق به جزاي نقدي ازدويست تا دو هزار ريال محكوم مي شود.

ماده 19

_ كسبه جزء مذكور در اين فصل و فصل اول مطابق مقررات نظام نامه وزارت عدليه تشخيص مي شوند.

باب سوم _ شركتهاي تجارتي
فصل اول _ در اقسام مختلفه شركتها و قواعد راجع به آنها ( م 20)
اشاره

ماده 20 _ شركتهاي تجارتي بر هفت قسم است

1 _ شركت سهامي

2 _ شركت با مسووليت محدود؛

3 _ شركت تضامني

4 _ شركت مختلط غيرسهامي

5 _ شركت مختلط سهامي

6 _ شركت نسبي

7 _ شركت تعاوني توليد و مصرف

قانون اصلاح قسمتي از قانون تجارت

مصوب 24/12/47

مبحث اول _ شركتهاي سهامي مصوب 26 / 1 / 48
بخش 1 _ تعريف و تشكيل شركت سهامي( م 1 تا م 23 )

ماده 1 _ شركت سهامي شركتي است كه سرمايه آن به سهام تقسيم شده و مسووليت صاحبان سهام محدود به مبلغ اسمي سهام آنها است

ماده 2 _ شركت سهامي شركت بازرگاني محسوب مي شود ولو اين كه موضوع عمليات آن امور بازرگاني نباشد.

ماده 3 _ در شركت سهامي تعداد شركا نبايد از سه نفر كمتر باشد.

ماده 4 _ شركت سهامي به دو نوع تقسيم مي شود:

نوع اول شركتهايي كه موسسين آنها قسمتي از سرمايه شركت را از طريق فروش سهام به مردم تامين مي كنند. اين گونه شركتها شركت سهامي عام ناميده مي شوند.

نوع دوم شركتهايي كه تمام سرمايه آنها در موقع تاسيس منحصرا توسط موسسين تامين گرديده است اين گونه شركتها شركت سهامي خاص ناميده مي شوند.

تبصره _ در شركتهاي سهامي عام عبارت «شركت سهامي عام و درشركتهاي سهام خاص عبارت «شركت سهامي خاص بايد قبل از نام شركت يا بعد از آن بدون فاصله با نام شركت در كليه اوراق و اطلاعيه ها و آگهي هاي شركت به طور روشن و خوانا قيد شود.

ماده 5 _ در موقع تاسيس سرمايه شركتهاي سهامي عام از پنج ميليون ريال و سرمايه شركتهاي سهامي خاص از يك ميليون ريال نبايد كمتر باشد.

در صورتي كه سرمايه شركت بعد از تاسيس به هر علت از حداقل مذكور در اين

ماده كمتر شود بايد ظرف يك سال نسبت به افزايش سرمايه تا ميزان حداقل مقرر اقدام به عمل آيد يا شركت به نوع ديگري از انواع شركتهاي مذكور در قانون تجارت تغيير شكل يابدوگرنه هر ذينفع مي تواند انحلال آن را از دادگاه صلاحيتداردرخواست كند.

هرگاه قبل از صدور رأي قطعي موجب درخواست انحلال منتفي گردد دادگاه رسيدگي را موقوف خواهد نمود.

ماده 6 _ براي تاسيس شركتهاي سهامي عام موسسين بايد اقلا بيست درصد سرمايه شركت را خود تعهد كرده و لااقل سي و پنج درصدمبلغ تعهد شده را در حسابي به نام شركت در شرف تاسيس نزد يكياز بانكها سپرده سپس اظهارنامه اي به ضميمه طرح اساسنامه شركت و طرح اعلاميه پذيره نويسي سهام كه به امضاء

كليه موسسين رسيده باشد در تهران به اداره ثبت شركتها و درشهرستانها به دايره ثبت شركتها و در نقاطي كه دايره ثبت شركتهاوجود ندارد به اداره ثبت اسناد و املاك محل تسليم و رسيد دريافت كنند.

تبصره _ هرگاه قسمتي از تعهد موسسين به صورت غيرنقد باشد بايد عين آن يا مدارك مالكيت آن را در همان بانكي كه براي پرداخت مبلغ نقدي حساب باز شده است توديع و گواهي بانك را به ضميمه اظهارنامه و ضمايم آن به مرجع ثبت شركتها تسليم نمايند.

ماده 7 _ اظهارنامه مذكور در ماده 6 بايد با قيد تاريخ به امضاء كليه موسسين رسيده و موضوعات زير مخصوصا در آن ذكر شده باشد:

1 _ نام شركت

2 _ هويت كامل و اقامتگاه موسسين

3 _ موضوع شركت

4 _ مبلغ سرمايه شركت و تعيين مقدار نقد و غير نقد آن به تفكيك

5 _ تعداد سهام با نام و بينام و مبلغ

اسمي آنها و در صورتي كه سهام ممتاز نيز مورد نظر باشد تعيين تعداد و خصوصيات و امتيازات اين گونه سهام

6 _ ميزان تعهد هر يك از موسسين و مبلغي كه پرداخت كرده اند با تعيين شماره حساب و نام بانكي كه وجوه پرداختي در آن واريز شده است در مورد آورده غيرنقد تعيين اوصاف و مشخصات و ارزش آن به نحوي كه بتوان از كم و كيف آورده غيرنقد اطلاع حاصل نمود؛

7 _ مركز اصلي شركت

8 _ مدت شركت

ماده 8 _ طرح اساسنامه بايد با قيد تاريخ به امضاء موسسين رسيده و مشتمل بر مطالب زير باشد:

1 _ نام شركت

2 _ موضوع شركت به طور صريح و منجز؛

3 _ مدت شركت

4 _ مركز اصلي شركت و محل شعب آن اگر تاسيس شعبه مورد نظر باشد؛

5 _ مبلغ سرمايه شركت و تعيين مقدار نقد و غيرنقد آن به تفكيك

6 _ تعداد سهام بينام و با نام و مبلغ اسمي آنها و در صورتي كه ايجاد سهام ممتاز مورد نظر باشد تعيين تعداد و خصوصيات و امتيازات اين گونه سهام

7 _ تعيين مبلغ پرداخت شده هر سهم و نحوه مطالبه بقيه مبلغ اسمي هر سهم و مدتي كه ظرف آن بايد مطالبه شود كه به هر حال از پنج سال متجاوز نخواهد بود؛

8 _ نحوه انتقال سهام با نام

9 _ طريقه تبديل سهام با نام به سهام بينام و بالعكس

10 _ در صورت پيش بيني امكان صدور اوراق قرضه ذكر شرايط وترتيب آن

11 _ شرايط و ترتيب افزايش و كاهش سرمايه شركت

12 _ مواقع و ترتيب دعوت مجامع عمومي؛

13 _

مقررات راجع به حد نصاب لازم جهت تشكيل مجامع عمومي و ترتيب اداره آنها؛

14 _ طريقه شور و اخذ رأي و اكثريت لازم براي معتبر بودن تصميمات مجامع عمومي؛

15 _ تعداد مديران و طرز انتخاب و مدت ماموريت آنها و نحوه تعيين جانشين براي مديراني كه فوت يا استعفاء مي كنند يا محجور يا معزول يا به جهات قانوني ممنوع مي گردند؛

16 _ تعيين وظايف و حدود اختيارات مديران

17 _ تعداد سهام تضميني كه مديران بايد به صندوق شركت بسپارند؛

18 _ قيد اين كه شركت يك بازرس خواهد داشت يا بيشتر و نحوه انتخاب و مدت ماموريت بازرس

19 _ تعيين آغاز و پايان سال مالي شركت و موعد تنظيم ترازنامه و حساب سود و زيان و تسليم آن به بازرسان و به مجمع عمومي سالانه

20 _ نحوه انحلال اختياري شركت و ترتيب تصفيه امور آن

21 _ نحوه تغيير اساسنامه

ماده 9 _ طرح اعلاميه پذيره نويسي مذكور در ماده 6 بايد مشتمل برنكات زير باشد:

1 _ نام شركت

2 _ موضوع شركت و نوع فعاليتهايي كه شركت به منظور آن تشكيل مي شود؛

3 _ مركز اصلي شركت و شعب آن در صورتي كه تاسيس شعبه موردنظر باشد؛

4 _ مدت شركت

5 _ هويت كامل و اقامتگاه و شغل موسسين در صورتي كه تمام يابعضي از موسسين در امور مربوط به موضوع شركت يا امور مشابه با آن سوابق يا اطلاعات يا تجاربي داشته باشند ذكر آن به اختصار؛

6 _ مبلغ سرمايه شركت و تعيين مقدار نقد و غيرنقد آن به تفكيك وتعداد و نوع سهام در مورد سرمايه غيرنقد شركت تعيين مقدار و مشخصات

و اوصاف و ارزش آن به نحوي كه بتوان از كم و كيف سرمايه غيرنقد اطلاع حاصل نمود؛

7 _ در صورتي كه موسسين مزايايي براي خود در نظر گرفته اند تعيين چگونگي و موجبات آن مزايا به تفصيل

8 _ تعيين مقداري از سرمايه كه موسسين تعهد كرده و مبلغي كه پرداخت كرده اند؛

9 _ ذكر هزينه هايي كه موسسين تا آن موقع جهت تدارك مقدمات تشكيل شركت و مطالعاتي كه انجام گرفته است پرداخت كرده اند و برآورد هزينه هاي لازم تا شروع فعاليتهاي شركت

10 _ در صورتي كه انجام موضوع شركت قانونا مستلزم موافقت مراجع خاصي باشد ذكر مشخصات اجازه نامه يا موافقت اصولي آن مراجع

11 _ ذكر حداقل تعداد سهامي كه هنگام پذيره نويسي بايد توسط پذيره نويسي تعهد شود و تعيين مبلغي از آن كه بايد مقارن پذيره نويسي نقدا پرداخت گردد؛

12 _ ذكر شماره و مشخصات حساب بانكي كه مبلغ نقدي سهام مورد تعهد بايد به آن حساب پرداخت شود و تعيين مهلتي كه طي آن اشخاص ذي علاقه ميتوانند براي پذيره نويسي و پرداخت مبلغ نقدي به بانك مراجعه كنند؛

13 _ تصريح به اين كه اظهارنامه موسسين به انضمام طرح اساسنامه براي مراجعه به علاقه مندان به مرجع ثبت شركتها تسليم شده است

14 _ ذكر نام روزنامه كثيرالانتشاري كه هرگونه دعوت و اطلاعيه بعدي تا تشكيل مجمع عمومي موسس منحصرا در آن منتشرخواهد شد.

15 _ چگونگي تخصيص سهام به پذيره نويسان

ماده 10 _ مرجع ثبت شركتها پس از مطالعه اظهارنامه و ضمايم آن و تطبيق مندرجات آنها با قانون اجازه انتشار اعلاميه پذيره نويسي را صادر خواهد نمود.

ماده 11 _ اعلاميه پذيره نويسي بايد توسط موسسين در جرايد آگهيگرديده و نيز در بانكي كه تعهد سهام نزد آن صورت مي گيرد

درمعرض ديد علاقه مندان قرار داده شود.

ماده 12 _ ظرف مهلتي كه در اعلاميه پذيره نويسي معين شده است علاقه مندان به بانك مراجعه و ورقه تعهد سهام را امضاء و مبلغي را كه نقدا بايد پرداخت شود تاديه و رسيد دريافت خواهند كرد.

ماده 13 _ ورقه تعهد سهم بايد مشتمل بر نكات زير باشد:

1 _ نام و موضوع و مركز اصلي و مدت شركت

2 _ سرمايه شركت

3 _ شماره و تاريخ اجازه انتشار اعلاميه پذيره نويسي و مرجع صدورآن

4 _ تعداد سهامي كه مورد تعهد واقع ميشود و مبلغ اسمي آن و همچنين مبلغي كه از آن بابت نقدا در موقع پذيره نويسي بايدپرداخت شود؛

5 _ نام بانك و شماره حسابي كه مبلغ لازم توسط پذيره نويسان بايدبه آن حساب پرداخت شود؛

6 _ هويت و نشاني كامل پذيره نويس

7 _ قيد اين كه پذيره نويس متعهد است مبلغ پرداخت نشده سهام مورد تعهد را طبق مقررات اساسنامه شركت پرداخت نمايد.

ماده 14 _ ورقه تعهد سهم در دو نسخه تنظيم و با قيد تاريخ به امضاءپذيره نويس يا قائم مقام قانوني او رسيده نسخه اول نزد بانك نگاهداري و نسخه دوم با قيد رسيد وجه و مهر و امضاء بانك به پذيره نويس تسليم مي شود.

تبصره _ در صورتي كه ورقه تعهد سهم را شخصي براي ديگري امضاءكند هويت و نشاني كامل و سمت امضاءكننده قيد و مدرك سمت اواخذ و ضميمه خواهد شد.

ماده 15 _ امضاء ورقه تعهد سهم به خودي خود مستلزم قبول اساسنامه شركت و تصميمات مجامع عمومي صاحبان سهام مي باشد.

ماده 16 _ پس از گذشتن مهلتي كه براي پذيره نويسي معين شده است ويا در صورتي كه مدت تمديد شده باشد بعد از

انقضاي مدت تمديدشده موسسين حداكثر تا يك ماه به تعهدات پذيره نويسان رسيدگي و پس از احراز اين كه تمام سرمايه شركت صحيحا تعهد گرديده واقلا سي و پنج درصد آن پرداخت شده است تعداد سهام هر يك ازتعهدكنندگان را تعيين و اعلام و مجمع عمومي موسس را دعوت خواهند نمود.

ماده 17 _ مجمع عمومي موسس با رعايت مقررات اين قانون تشكيل ميشود و پس از رسيدگي و احراز پذيره نويسي كليه سهام شركت و تاديه مبالغ لازم و شور درباره اساس نامه شركت و تصويب آن اولين مديران و بازرس يا بازرسان شركت را انتخاب ميكند. مديران وبازرسان شركت بايد كتبا قبول سمت نمايند؛ قبول سمت به خودي خود دليل بر اين است كه مدير و بازرس با علم به تكاليف و مسووليتهاي سمت خود عهده دار آن گرديده اند. از اين تاريخ شركت تشكيل شده محسوب ميشود.

تبصره _ هرگونه دعوت و اطلاعيه براي صاحبان سهام تا تشكيل مجمع عمومي سالانه بايد در دو روزنامه كثيرالانتشار منتشر شوديكي از اين دو روزنامه به وسيله مجمع عمومي موسس و روزنامه ديگر از طرف وزارت اطلاعات و جهانگردي تعيين ميشود.

ماده 18 _ اساسنامه اي كه به تصويب مجمع عمومي موسس رسيده به ضميمه صورت جلسه مجمع و اعلاميه قبولي مديران و بازرسان جهت ثبت شركت به مرجع ثبت شركتها تسليم خواهد شد.

ماده 19 _ در صورتي كه شركت تا شش ماه از تاريخ تسليم اظهارنامه مذكور در ماده 6 اين قانون به ثبت نرسيده باشد به درخواست هريك از موسسين يا پذيره نويسان مرجع ثبت شركتها كه اظهارنامه به آن تسليم شده است گواهينامه اي حاكي از عدم ثبت شركت صادر و به بانكي كه تعهد سهام و تاديه وجوه در آن به عمل آمده است ارسال

مي دارد تا موسسين و پذيره نويسان به بانك مراجعه و تعهدنامه و وجوه پرداختي خود را مسترد دارند. در اين صورت هرگونه هزينه اي كه براي تاسيس شركت پرداخت يا تعهد شده باشد به عهده موسسين خواهد بود.

ماده 20 _ براي تاسيس و ثبت شركتهاي سهامي خاص فقط تسليم اظهارنامه به ضميمه مدارك زير به مرجع ثبت شركتها كافي خواهدبود:

1 _ اساسنامه شركت كه بايد به امضاء كليه سهامداران رسيده باشد؛

2 _ اظهارنامه مشعر بر تعهد كليه سهام و گواهينامه بانكي حاكي از تاديه قسمت نقدي آن كه نبايد كمتر از سي و پنج درصد كل سهام باشد. اظهارنامه مذكور بايد به امضاي كليه سهامداران رسيده باشد.هرگاه تمام يا قسمتي از سرمايه به صورت غيرنقد باشد، بايد تمام آن تاديه گرديده و صورت تقويم آن به تفكيك در اظهارنامه منعكس شده باشد و در صورتي كه سهام ممتازه وجود داشته باشد بايد شرح امتيازات و موجبات آن در اظهارنامه منعكس شده باشد؛

3 _ انتخاب اولين مديران و بازرس يا بازرسان شركت كه بايد درصورت جلسه اي قيد و به امضاي كليه سهامداران رسيده باشد؛

4 _ قبول سمت مديريت و بازرسي با رعايت قسمت اخير ماده 17؛

5 _ ذكر نام روزنامه كثيرالانتشاري كه هرگونه آگهي راجع به شركت تا تشكيل اولين مجمع عمومي عادي در آن منتشر خواهد شد؛

تبصره _ ساير قيود و شرايطي كه در اين قانون براي تشكيل و ثبت شركتهاي سهامي عام مقرر است در مورد شركتهاي سهامي خاص لازم الرعايه نخواهد بود.

ماده 21 _ شركتهاي سهامي خاص نمي توانند سهام خود را براي پذيره نويسي يا فروش در بورس اوراق بهادار يا توسط بانكها عرضه نمايند و يا به انتشار آگهي و

اطلاعيه و يا هر نوع اقدام تبليغاتي براي فروش سهام خود مبادرت كنند مگر اين كه از مقررات مربوط به شركتهاي سهامي عام به نحوي كه در اين قانون مذكور است تبعيت نمايند.

ماده 22 _ استفاده از وجوه تاديه شده به نام شركتهاي سهامي در شرف تاسيس ممكن نيست مگر پس از به ثبت رسيدن شركت و يا درمورد مذكور در ماده 19.

ماده 23 _ موسسين شركت نسبت به كليه اعمال و اقداماتي كه به منظور تاسيس و به ثبت رسانيدن شركت انجام مي دهند مسووليت تضامني دارند.

بخش 2 _ سهام ( م 24 تا م 42 )

ماده 24 _ سهم قسمتي است از سرمايه شركت سهامي كه مشخص ميزان مشاركت و تعهدات و منافع صاحب آن در شركت سهامي مي باشد. ورقه سهم سند قابل معامله اي است كه نماينده تعدادسهامي است كه صاحب آن در شركت سهامي دارد.

تبصره 1 _ سهم ممكن است با نام و يا بي نام باشد.

تبصره 2 _ در صورتي كه براي بعضي از سهام شركت با رعايت مقررات اين قانون مزايايي قائل شوند اين گونه سهام سهام ممتازناميده مي شود.

ماده 25 _ اوراق سهام بايد متحدالشكل و چاپي و داراي شماره ترتيب بوده و به امضاي لااقل دو نفر كه به موجب مقررات اساسنامه تعيين مي شوند برسد.

ماده 26 _ در ورقه سهم نكات زير بايد قيد شود:

1 _ نام شركت و شماره ثبت آن در دفتر ثبت شركتها؛

2 _ مبلغ سرمايه ثبت شده و مقدار پرداخت شده آن

3 _ تعيين نوع سهم

4 _ مبلغ اسمي سهم و مقدار پرداخت شده آن به حروف و به اعداد؛

5 _ تعداد سهامي كه هر ورقه نماينده آن است

ماده 27 _ تا زماني كه اوراق سهام صادر نشده است شركت

بايد به صاحبان سهام گواهي نامه موقت سهم بدهد كه معرف تعداد و نوع سهام و مبلغ پرداخت شده آن باشد. اين گواهي نامه در حكم سهم است ولي در هر حال ظرف مدت يك سال پس از پرداخت تمامي مبلغ اسمي سهم بايد ورقه سهم صادر و به صاحب سهم تسليم وگواهي نامه موقت سهم مسترد و ابطال گردد.

ماده 28 _ تا وقتي كه شركت به ثبت نرسيده صدور ورقه سهم ياگواهي نامه موقت سهم ممنوع است در صورت تخلف ، امضاءكنندگان مسوول جبران خسارات اشخاص ثالث خواهند بود.

ماده 29 _ در شركتهاي سهامي عام مبلغ اسمي هر سهم نبايد از ده هزار ريال بيشتر باشد.

ماده 30 _ مادام كه تمامي مبلغ اسمي هر سهم پرداخت نشده صدور ورقه سهم بي نام يا گواهي نامه موقت بي نام ممنوع است به تعهدكننده اين گونه سهام گواهي نامه موقت با نام داده خواهد شد كه نقل و انتقال آن تابع مقررات مربوط به نقل و انتقال سهام با نام است

ماده 31 _ در مورد صدور گواهي نامه موقت سهم مواد 25 و 26 بايدرعايت شود.

ماده 32 _ مبلغ اسمي سهام و همچنين قطعات سهام در صورت تجزيه بايد متساوي باشد.

ماده 33 _ مبلغ پرداخت نشده سهام هر شركت سهامي بايد ظرف مدت مقرر در اساسنامه مطالبه شود. در غير اين صورت هيات مديره شركت بايد مجمع عمومي فوق العاده صاحبان سهام را به منظورت قليل سرمايه شركت تا ميزان مبلغ پرداخت شده سرمايه دعوت كند و تشكيل دهد وگرنه هر ذي نفع حق خواهد داشت كه براي تقليل سرمايه ثبت شده شركت تا ميزان مبلغ پرداخت شده به دادگاه رجوع كند.

تبصره _ مطالبه مبلغ پرداخت نشده سهام يا هر مقدار از

آن بايد از كليه صاحبان سهام و بدون تبعيض به عمل آيد.

ماده 34 _ كسي كه تعهد ابتياع سهمي را نموده مسوول پرداخت تمام مبلغ اسمي آن مي باشد و در صورتي كه قبل از تأديه تمام مبلغ اسمي سهم آن را به ديگري انتقال دهد بعد از انتقال سهم دارنده سهم مسوول پرداخت بقيه مبلغ اسمي آن خواهد بود.

ماده 35 _ در هر موقع كه شركت بخواهد تمام يا قسمتي از مبلغ پرداخت نشده سهام را مطالبه كند بايد مراتب را از طريق نشر آگهي در روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهي هاي مربوط به شركت در آن منتشرمي شود به صاحبان فعلي سهام اطلاع دهد و مهلت معقول و متناسبي براي پرداخت مبلغ مورد مطالبه مقرر دارد. پس از انقضاي چنين مهلتي هر مبلغ كه تأديه نشده باشد نسبت به آن خسارت ديركرد از قرار نرخ رسمي بهره به علاوه چهار درصد در سال به مبلغ تأديه نشده علاوه خواهد شد و پس از اخطار از طرف شركت به صاحب سهم و گذشتن يك ماه اگر مبلغ مورد مطالبه و خسارت تاخير آن تماما پرداخت نشود شركت اين گونه سهام را در صورتي كه در بورس اوراق بهادار پذيرفته شده باشد از طريق بورس وگرنه از طريق مزايده به فروش خواهد رسانيد. از حاصل فروش سهم بدوا كليه هزينه هاي مترتبه برداشت گرديده و در صورتي كه خالص حاصل فروش از بدهي صاحب سهم (بابت اصل و هزينه ها و خسارت ديركرد) بيشتر باشد مازاد به وي پرداخت مي شود.

ماده 36 _ در مورد ماده 35 آگهي فروش سهم با قيد مشخصات سهام مورد مزايده فقط يك نوبت در روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهي هاي مربوط به شركت در آن

نشر مي گردد منتشر و يك نسخه از آگهي به وسيله پست سفارشي براي صاحب سهم ارسال مي شود. هرگاه قبل از تاريخي كه براي فروش معين شده است كليه بدهي هاي مربوط به سهام اعم از اصل _ خسارات _ هزينه ها به شركت پرداخت شود شركت از فروش سهام خودداري خواهد كرد. در صورت فروش سهام نام صاحب سهم سابق از دفاتر شركت حذف و اوراق سهام يا گواهي نامه موقت سهام با قيد كلمه المثني به نام خريدار صادر و اوراق سهام يا گواهي نامه موقت سهام قبلي ابطال مي شود و مراتب براي اطلاع عموم آگهي مي گردد.

ماده 37 _ دارندگان سهام مذكور در ماده 35 حق حضور و راي در مجامع عمومي صاحبان سهام شركت را نخواهند داشت و در احتساب حد نصاب تشكيل مجامع عمومي تعداد اين گونه سهام از كل تعداد سهام شركت كسر خواهد شد.

بعلاوه حق دريافت سود قابل تقسيم و حق رجحان در خريد سهام جديد شركت و همچنين حق دريافت اندوخته قابل تقسيم نسبت به اين گونه سهام معلق خواهد ماند.

ماده 38 _ در مورد ماده 37 هرگاه دارندگان سهام قبل از فروش سهام بدهي خود را بابت اصل و خسارات و هزينه ها به شركت پرداخت كنند مجددا حق حضور و راي در مجامع عمومي را خواهند داشت و مي توانند حقوق مالي وابسته به سهام خود را كه مشمول مرور زمان نشده باشد مطالبه كنند.

ماده 39 _ سهم بي نام به صورت سند در وجه حامل تنظيم و ملك دارنده آن شناخته مي شود مگر خلاف آن ثابت گردد. نقل و انتقال اين گونه سهام به قبض و اقباض به عمل مي آيد.

گواهي نامه موقت سهام بي نام در حكم سهام بي نام است و از لحاظ ماليات

بر درآمد مشمول مقررات سهام بي نام مي باشد.

ماده 40 _ انتقال سهام با نام بايد در دفتر ثبت سهام شركت به ثبت برسد و انتقال دهنده يا وكيل يا نماينده قانوني او بايد انتقال را در دفتر مزبور امضاء كند.

در موردي كه تمامي مبلغ اسمي سهم پرداخت نشده است نشاني كامل انتقال گيرنده نيز در دفتر ثبت سهام شركت قيد و به امضاي انتقال گيرنده يا وكيل يا نماينده قانوني او رسيده و از نظر اجراي تعهدات ناشي از نقل و انتقال سهم معتبر خواهد بود. هرگونه تغيير اقامتگاه نيز بايد به همان ترتيب به ثبت رسيده و امضاء شود. هر انتقالي كه بدون رعايت شرايط فوق به عمل آيد از نظر شركت و اشخاص ثالث فاقد اعتبار است

ماده 41 _ در شركتهاي سهامي عام نقل و انتقال سهام نمي تواند مشروط به موافقت مديران شركت يا مجامع عمومي صاحبان سهام بشود.

ماده 42 _ هر شركت سهامي مي تواند به موجب اساسنامه و همچنين تا موقعي كه شركت منحل نشده است طبق تصويب مجمع عمومي فوق العاده صاحبان سهام سهام ممتاز ترتيب دهد.

امتيازات اين گونه سهام و نحوه استفاده از آن بايد به طور وضوح تعيين گردد. هرگونه تغيير در امتيازات وابسته به سهام ممتاز بايد به تصويب مجمع عمومي فوق العاده شركت با جلب موافقت دارندگان نصف بعلاوه يك اين گونه سهام انجام گيرد.

بخش 3 _ تبديل سهام ( م 43 تا م 50 )

ماده 43 _ هرگاه شركت بخواهد به موجب مقررات اساسنامه يا بنا به تصميم مجمع عمومي فوق العاده سهامداران خود سهام بي نام شركت را به سهام با نام و يا آن كه سهام با نام را به سهام بي نام تبديل نمايد بايد بر طبق مواد زير عمل كند.

ماده 44 _ در

مورد تبديل سهام بي نام به سهام با نام بايد مراتب در روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهي هاي مربوط به شركت در آن نشر مي گردد سه نوبت هر يك به فاصله پنج روز منتشر و مهلتي كه كمتراز شش ماه از تاريخ اولين آگهي نباشد به صاحبان سهام داده شود تا براي تبديل سهام خود به مركز شركت مراجعه كنند. در آگهي تصريح خواهد شد كه پس از انقضاي مهلت مزبور كليه سهام بي نام شركت باطل شده تلقي مي گردد.

ماده 45 _ سهام بي نامي كه ظرف مهلت مذكور در ماده 44 براي تبديل به سهام با نام به مركز شركت تسليم نشده باشد باطل شده محسوب و برابر تعداد آن سهام با نام صادر و توسط شركت در صورتي كه سهام شركت در بورس اوراق بهادار پذيرفته شده باشد از طريق بورس وگرنه از طريق حراج فروخته خواهد شد. آگهي حراج حداكثر تا يك ماه پس از انقضاي مهلت شش ماه مذكور فقط يك نوبت در روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهي هاي مربوط به شركت در آن نشر مي گردد منتشر خواهد شد. فاصله بين آگهي و تاريخ حراج حداقل ده روز و حداكثر يك ماه خواهد بود. در صورتي كه در تاريخ تعيين شده تمام يا قسمتي از سهام به فروش نرسد حراج تا دو نوبت طبق شرايط مندرج در اين ماده تجديد خواهد شد.

ماده 46 _ از حاصل فروش سهامي كه بر طبق ماده 45 فروخته مي شود بدوا هزينه هاي مترتبه از قبيل هزينه آگهي حراج يا حق الزحمه كارگزار بورس كسر و مازاد آن توسط شركت در حساب بانكي بهره دار سپرده مي شود. در صورتي كه ظرف ده سال از تاريخ فروش سهام باطل شده به شركت

مسترد شود مبلغ سپرده و بهره مربوطه به دستور شركت از طرف بانك به مالك سهم پرداخت مي شود. پس از انقضاي ده سال باقي مانده وجوه در حكم مال بلاصاحب بوده و بايد از طرف بانك و با اطلاع دادستان شهرستان به خزانه دولت منتقل گردد.

تبصره _ در مورد مواد 45 و 46 هرگاه پس از تجديد حراج مقداري از سهام به فروش نرسد صاحبان سهام بي نام كه به شركت مراجعه مي كنند به ترتيب مراجعه به شركت اختيار خواهند داشت از خالص حاصل فروش سهامي كه فروخته شده به نسبت سهام بي نامي كه در دست دارند وجه نقد دريافت كنند و يا آن كه برابر تعداد سهام بي نام خود سهام با نام تحصيل نمايند و اين ترتيب تا وقتي كه وجه نقد و سهم فروخته نشده هر دو در اختيار شركت قرار دارد رعايت خواهد شد.

ماده 47 _ براي تبديل سهام با نام به سهام بي نام مراتب فقط يك نوبت در روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهي هاي مربوط به شركت در آن نشر مي گردد منتشر و مهلتي كه نبايد كمتر از دو ماه باشد به صاحبان سهام داده مي شود تا براي تبديل سهام خود به مركز شركت مراجعه كنند. پس از انقضاي مهلت مذكور برابر تعداد سهامي كه تبديل نشده است سهام بي نام صادر و در مركز شركت نگاهداري خواهد شد تا هر موقع كه دارندگان سهام با نام به شركت مراجعه كنند سهام با نام آنان اخذ و ابطال و سهام بي نام به آنها داده شود.

ماده 48 _ پس از تبديل كليه سهام بي نام به سهام با نام و يا تبديل سهام با نام به سهام بي نام و يا حسب مورد پس از گذشتن هر

يك ازمهلتهاي مذكور در مواد 44 و 47 شركت بايد مرجع ثبت شركتها را از تبديل سهام خود كتبا مطلع سازد تا مراتب طبق مقررات به ثبت رسيده و براي اطلاع عموم آگهي شود.

ماده 49 _ دارندگان سهامي كه بر طبق مواد فوق سهام خود را تعويض ننموده باشند نسبت به آن سهام حق حضور و راي در مجامع عمومي صاحبان سهام را نخواهند داشت

ماده 50 _ در مورد تعويض گواهي نامه موقت سهام با اوراق سهام با نام يا بي نام بر طبق مفاد مواد 47 و 49 عمل خواهد شد.

بخش 4 _ اوراق قرضه ( م 51 تا م 71 )

ماده 51 _ شركت سهامي عام مي تواند تحت شرايط مندرج در اين قانون اوراق قرضه منتشر كند.

ماده 52 _ ورقه قرضه ورقه قابل معامله اي است كه معرف مبلغي وام است با بهره معين كه تمامي آن يا اجزاي آن در موعد يا مواعدمعيني بايد مسترد گردد. براي ورقه قرضه ممكن است علاوه بر بهره حقوق ديگري نيز شناخته شود.

ماده 53 _ دارندگان اوراق قرضه در اداره امور شركت هيچ گونه دخالتي نداشته و فقط بستانكار شركت محسوب مي شوند.

ماده 54 _ پذيره نويسي و خريد اوراق قرضه عمل تجاري نمي باشد.

ماده 55 _ انتشار اوراق قرضه ممكن نيست مگر وقتي كه كليه سرمايه ثبت شده شركت تاديه شده و دو سال تمام از تاريخ ثبت شركت گذشته و دو ترازنامه آن به تصويب مجمع عمومي رسيده باشد.

ماده 56 _ هرگاه انتشار اوراق قرضه در اساسنامه شركت پيش بيني نشده باشد مجمع عمومي فوق العاده صاحبان سهام مي تواند بنا به پيشنهاد هيات مديره انتشار اوراق قرضه را تصويب و شرايط آن را تعيين كند. اساسنامه و يا مجمع عمومي مي تواند به هيات مديره شركت

اجازه دهد كه طي مدتي كه از دو سال تجاوز نكند يك يا چند بار به انتشار اوراق قرضه مبادرت نمايد.

تبصره _ در هر بار انتشار مبلغ اسمي اوراق قرضه و نيز قطعات اوراق قرضه (در صورت تجزيه بايد متساوي باشد.

ماده 57 _ تصميم راجع به فروش اوراق قرضه و شرايط صدور و انتشار آن بايد همراه با طرح اطلاعيه انتشار اوراق قرضه كتبا به مرجع ثبت شركتها اعلام شود. مرجع مذكور مفاد تصميم را ثبت و خلاصه آن را همراه با طرح اطلاعيه انتشار اوراق قرضه به هزينه شركت در روزنامه رسمي آگهي خواهد نمود.

تبصره _ قبل از انجام تشريفات مذكور در ماده فوق هرگونه آگهي براي فروش اوراق قرضه ممنوع است

ماده 58 _ اطلاعيه انتشار اوراق قرضه بايد مشتمل بر نكات زير بوده و توسط دارندگان امضاء مجاز شركت امضاء شده باشد.

1 _ نام شركت

2 _ موضوع شركت

3 _ شماره و تاريخ ثبت شركت

4 _ مركز اصلي شركت

5 _ مدت شركت

6 _ مبلغ سرمايه شركت و تصريح به اين كه كليه آن پرداخت شده است

7 _ در صورتي كه شركت سابقا اوراق قرضه صادر كرده است مبلغ و تعداد و تاريخ صدور آن و تضميناتي كه احتمالا براي بازپرداخت آن در نظر گرفته شده است و همچنين مبالغ بازپرداخت شده آن و درصورتي كه اوراق قرضه سابق قابل تبديل به سهام شركت بوده باشد مقداري از آن گونه اوراق قرضه كه هنوز تبديل به سهم نشده است

8 _ در صورتي كه شركت سابقا اوراق قرضه موسسه ديگري را تضمين كرده باشد مبلغ و مدت و ساير شرايط

تضمين مذكور؛

9 _ مبلغ قرضه و مدت آن و همچنين مبلغ اسمي هر ورقه و نرخ بهره اي كه به قرضه تعلق مي گيرد و ترتيب محاسبه آن و ذكر سايرحقوقي كه احتمالا براي اوراق قرضه در نظر گرفته شده است و همچنين موعد يا مواعد و شرايط بازپرداخت اصل و پرداخت بهره و غيره و در صورتي كه اوراق قرضه قابل بازخريد باشد شرايط و ترتيب بازخريد؛

10 _ تضميناتي كه احتمالا براي اوراق قرضه در نظر گرفته شده است

11 _ اگر اوراق قرضه قابل تعويض با سهام شركت يا قابل تبديل به سهام شركت باشد مهلت و ساير شرايط تعويض يا تبديل

12 _ خلاصه گزارش وضع مالي شركت و خلاصه ترازنامه آخرين سال مالي آن كه به تصويب مجمع عمومي صاحبان سهام رسيده است

ماده 59 _ پس از انتشار آگهي مذكور در ماده 57 شركت بايد تصميم مجمع عمومي و اطلاعيه انتشار اوراق قرضه را با قيد شماره و تاريخ آگهي منتشر شده در روزنامه رسمي و همچنين شماره و تاريخ روزنامه رسمي كه آگهي در آن منتشر شده است در روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهي هاي مربوط به شركت در آن نشر مي گردد آگهي كند.

ماده 60 _ ورقه قرضه بايد شامل نكات زير بوده و به همان ترتيبي كه براي امضاي اوراق سهام مقرر شده است امضاء بشود:

1 _ نام شركت

2 _ شماره و تاريخ ثبت شركت

3 _ مركز اصلي شركت

4 _ مبلغ سرمايه شركت

5 _ مدت شركت

6 _ مبلغ اسمي و شماره ترتيب و تاريخ صدور ورقه قرضه

7 _ تاريخ و شرايط بازپرداخت قرضه و نيز شرايط بازخريد ورقه قرضه (اگر قابل بازخريد

باشد)؛

8 _ تضميناتي كه احتمالا براي قرضه در نظر گرفته شده است

9 _ در صورت قابليت تعويض اوراق قرضه با سهام شرايط و ترتيباتي كه بايد براي تعويض رعايت شود با ذكر نام اشخاص يا مؤسساتي كه تعهد تعويض اوراق قرضه را كرده اند؛

10 _ در صورت قابليت تبديل ورقه قرضه به سهام شركت مهلت و شرايط اين تبديل

ماده 61 _ اوراق قرضه ممكن است قابل تعويض با سهام شركت باشد،در اين صورت مجمع عمومي فوق العاده بايد بنا به پيشنهاد هيات مديره و گزارش خاص بازرسان شركت مقارن اجازه انتشار اوراق قرضه افزايش سرمايه شركت را اقلا برابر با مبلغ قرضه تصويب كند.

ماده 62 _ افزايش سرمايه مذكور در ماده 61 قبل از صدور اوراق قرضه بايد به وسيله يك يا چند بانك و يا موسسه مالي معتبر پذيره نويسي شده باشد و قراردادي كه در موضوع اين گونه پذيره نويسي و شرايط آن و تعهد پذيره نويس مبني بر دادن اين گونه سهام به دارندگان اوراق قرضه و ساير شرايط مربوط به آن بين شركت و اين گونه پذيره نويسان منعقد شده است نيز بايد به تصويب مجمع عمومي مذكور در ماده 61 برسد وگرنه معتبر نخواهد بود.

تبصره _ شوراي پول و اعتبار شرايط بانكها و مؤسسات مالي را كه مي توانند افزايش سرمايه شركتها را پذيره نويسي كنند تعيين خواهدنمود.

ماده 63 _ در مورد مواد 61 و 62 حق رجحان سهامداران شركت در خريد سهام قابل تعويض با اوراق قرضه خود به خود منتفي خواهدبود.

ماده 64 _ شرايط و ترتيب تعويض ورقه قرضه با سهم بايد در ورقه قرضه قيد شود.

تعويض ورقه قرضه با سهم تابع ميل و رضايت دارنده ورقه قرضه است

دارنده ورقه قرضه در

هر موقع قبل از سررسيد ورقه مي تواند تحت شرايط و به ترتيبي كه در ورقه قيد شده است آن را با سهم شركت تعويض كند.

ماده 65 _ از تاريخ تصميم مجمع مذكور در ماده 61 تا انقضاي موعد يامواعد اوراق قرضه شركت نمي تواند اوراق قرضه جديد قابل تعويض يا قابل تبديل به سهام منتشر كند يا سرمايه خود را مستهلك سازد يا آن را از طريق بازخريد سهام كاهش دهد يا اقدام به تقسيم اندوخته كند يا در نحوه تقسيم منافع تغييراتي بدهد. كاهش سرمايه شركت در نتيجه زيانهاي وارده كه منتهي به تقليل مبلغ اسمي سهام و يا تقليل عده سهام بشود شامل سهامي نيز كه دارندگان اوراق قرضه در نتيجه تبديل اوراق خود دريافت مي دارندمي گردد و چنين تلقي مي شود كه اين گونه دارندگان اوراق قرضه ازهمان موقع انتشار اوراق مزبور سهامدار شركت بوده اند.

ماده 66 _ از تاريخ تصميم مجمع مذكور در ماده 61 تا انقضاي موعد يامواعد اوراق قرضه صدور سهام جديد در نتيجه انتقال اندوخته به سرمايه و به طور كلي دادن سهم و يا تخصيص يا پرداخت وجه به سهامداران تحت عناويني از قبيل جايزه يا منافع انتشار سهام ممنوع خواهد بود مگر آن كه حقوق دارندگان اوراق قرضه كه متعاقبا اوراق خود را با سهام شركت تعويض مي كنند به نسبت سهامي كه درنتيجه معاوضه مالك مي شوند حفظ شود. به منظور فوق شركت بايد تدابير لازم را اتخاذ كند تا دارندگان اوراق قرضه كه متعاقبا اوراق خود را با سهام شركت تعويض مي كنند بتوانند به نسبت و تحت همان شرايط حقوق مالي مذكور را استيفا نمايند.

ماده 67 _ سهامي كه جهت تعويض با اوراق قرضه صادر مي شود با نام بوده و تا

انقضاي موعد يا مواعق د اوراق قرضه وثيقه تعهدپذيره نويسان در برابر دارندگان اوراق قرضه داير به تعويض سهام با اوراق مذكور مي باشد و نزد شركت نگاهداري خواهد شد. اين گونه سهام تا انقضاء موعد يا مواعد اوراق قرضه فقط قابل انتقال به دارندگان اوراق مزبور بوده و نقل و انتقال اين گونه سهام در دفاترشركت ثبت نخواهد شد مگر وقتي كه تعويض ورقه قرضه با سهم احراز گردد.

ماده 68 _ سهامي كه جهت تعويض با اوراق قرضه صادر مي شود مادام كه اين تعويض به عمل نيامده است تا انقضاي موعد يا مواعد اوراق قرضه قابل تأمين و توقيف نخواهد بود.

ماده 69 _ اوراق قرضه ممكن است قابل تبديل به سهام شركت باشد،در اين صورت مجمع عمومي فوق العاده اي كه اجازه انتشار اوراق قرضه را مي دهد، شرايط و مهلتي كه طي آن دارندگان اين گونه اوراق خواهند توانست اوراق خود را به سهام شركت تبديل كنند تعيين و اجازه افزايش سرمايه را به هيات مديره خواهد داد.

ماده 70 _ در مورد ماده 69 هيات مديره شركت بر اساس تصميم مجمع عمومي مذكور در همان ماده در پايان مهلت مقرر معادل مبلغ بازپرداخت نشده اوراق قرضه اي كه جهت تبديل به سهام شركت عرضه شده است سرمايه شركت را افزايش داده و پس از ثبت اين افزايش در مرجع ثبت شركتها، سهام جديد صادر و به دارندگان اوراق مذكور معادل مبلغ بازپرداخت نشده اوراقي كه به شركت تسليم كرده اند سهم خواهد داد.

ماده 71 _ در مورد اوراق قرضه قابل تبديل به سهم مجمع عمومي بايد بنا به پيشنهاد هيات مديره و گزارش خاص بازرسان شركت اتخاذ تصميم نمايد و همچنين مواد 63 و 64 در مورد اوراق

قرضه قابل تبديل به سهم نيز بايد رعايت شود.

بخش 5 _ مجامع عمومي (م 72 تا م 106 )

ماده 72 _ مجمع عمومي شركت سهامي از اجتماع صاحبان سهام تشكيل مي شود. مقررات مربوط به حضور عده لازم براي تشكيل مجمع عمومي و آراء لازم جهت اتخاذ تصميمات در اساسنامه معين خواهد شد مگر در مواردي كه به موجب قانون تكليف خاص براي آن مقرر شده باشد.

ماده 73 _ مجامع عمومي به ترتيب عبارتند از:

1 _ مجمع عمومي موسس

2 _ مجمع عمومي عادي؛

3 _ مجمع عمومي فوق العاده

ماده 74 _ وظايف مجمع عمومي موسس به قرار زير است

1 _ رسيدگي به گزارش موسسين و تصويب آن و همچنين احرازپذيره نويسي كليه سهام شركت و تاديه مبالغ لازم

2 _ تصويب طرح اساسنامه شركت و در صورت لزوم اصلاح آن

3 _ انتخاب اولين مديران و بازرس يا بازرسان شركت

4 _ تعيين روزنامه كثيرالانتشاري كه هرگونه دعوت و اطلاعيه بعديبراي سهامداران تا تشكيل اولين مجمع عمومي عادي در آن منتشرخواهد شد.

تبصره _ گزارش موسسين بايد حداقل پنج روز قبل از تشكيل مجمع عمومي موسس در محلي كه در آگهي دعوت مجمع تعيين شده است براي مراجعه پذيره نويسان سهام آماده باشد.

ماده 75 _ در مجمع عمومي موسس حضور عده اي از پذيره نويسان كه حداقل نصف سرمايه شركت را تعهد نموده باشند ضروري است اگردر اولين دعوت اكثريت مذكور حاصل نشد مجامع عمومي جديد فقط تا دو نوبت توسط موسسين دعوت مي شوند مشروط بر اين كه لااقل بيست روز قبل از انعقاد آن مجمع آگهي دعوت آن با قيد دستور جلسه قبل و نتيجه آن در روزنامه كثيرالانتشاري كه در اعلاميه پذيره نويسي معين شده است منتشر گردد. مجمع

عمومي جديد وقتي قانوني است كه صاحبان لااقل يك سوم سرمايه شركت در آن حاضر باشند. در هر يك از دو مجمع فوق كليه تصميمات بايدبه اكثريت دو ثلث آراء حاضرين اتخاذ شود. در صورتي كه در مجمع عمومي يك سوم اكثريت لازم حاضر نشد موسسين عدم تشكيل شركت را اعلام ميدارند.

تبصره _ در مجمع عمومي موسس كليه موسسين و پذيره نويسان حق حضور دارند و هر سهم داراي يك راي خواهد بود.

ماده 76 _ هرگاه يك يا چند نفر از موسسين آورده غيرنقد داشته باشند،موسسين بايد قبل از اقدام به دعوت مجمع عمومي موسس نظركتبي كارشناس رسمي وزارت دادگستري را در مورد ارزيابي آورده هاي غيرنقد جلب و آن را جزء گزارش اقدامات خود در اختيارمجمع عمومي موسس بگذارند. در صورتي كه موسسين براي خود مزايايي مطالبه كرده باشند بايد توجيه آن به ضميمه گزارش مزبوربه مجمع موسس تقديم شود.

ماده 77 _ گزارش مربوط به ارزيابي آورده هاي غيرنقد و علل و موجبات مزاياي مطالبه شده بايد در مجمع عمومي موسس مطرح گردد.

دارندگان آورده غيرنقد و كساني كه مزاياي خاصي براي خود مطالبه كرده اند در موقعي كه تقويم آورده غيرنقدي كه تعهد كرده اند يا مزاياي آنها موضوع راي است حق راي ندارند و آن قسمت ازسرمايه غيرنقد كه موضوع مذاكره و راي است از حيث حد نصاب جزء سرمايه شركت منظور نخواهد شد.

ماده 78 _ مجمع عمومي نمي تواند آورده هاي غيرنقد را بيش از آنچه كه از طرف كارشناس رسمي دادگستري ارزيابي شده است قبول كند.

ماده 79 _ هرگاه آورده غيرنقد يا مزايايي كه مطالبه شده است تصويب نگردد دومين جلسه مجمع به فاصله مدتي كه از يك ماه تجاوز نخواهد كرد تشكيل خواهد شد

و در فاصله دو جلسه اشخاصي كه آورده غيرنقد آنها قبول نشده است در صورت تمايل ميتوانند تعهدغيرنقد خود را به تعهد نقد تبديل و مبالغ لازم را تاديه نمايند واشخاصي كه مزاياي مورد مطالبه آنها تصويب نشده ميتوانند باانصراف از آن مزايا در شركت باقي بمانند. در صورتي كه صاحبان آورده غيرنقد و مطالبه كنندگان مزايا به نظر مجمع تسليم نشوند،تعهد آنها نسبت به سهام خود باطل شده محسوب ميگردد و سايرپذيره نويسان ميتوانند به جاي آنها سهام شركت را تعهد و مبالغ لازم را تاديه كنند.

ماده 80 _ در جلسه دوم مجمع عمومي موسس كه بر طبق ماده قبل به منظور رسيدگي به وضع آورده هاي غيرنقد و مزاياي مطالبه شده تشكيل مي گردد بايد بيش از نصف پذيره نويسان هر مقدار از سهام شركت كه تعهد شده است حاضر باشند. در آگهي دعوت اين جلسه بايد نتيجه جلسه قبل و دستور جلسه دوم قيد گردد.

ماده 81 _ در صورتي كه در جلسه دوم معلوم گردد كه در اثر خروج دارندگان آورده غيرنقد و يا مطالبه كنندگان مزايا و عدم تعهد و تاديه سهام آنها از طرف ساير پذيره نويسان قسمتي از سرمايه شركت تعهدنشده است و به اين ترتيب شركت قابل تشكيل نباشد موسسين بايدظرف ده روز از تاريخ تشكيل آن مجمع مراتب را به مرجع ثبت شركتها اطلاع دهند تا مرجع مزبور گواهينامه مذكور در ماده 19 اين قانون را صادر كند.

ماده 82 _ در شركتهاي سهامي خاص تشكيل مجمع عمومي موسس الزامي نيست ليكن جلب نظر كارشناس مذكور در ماده 76 اين قانون ضروري است و نميتوان آورده هاي غيرنقد را به مبلغي بيش ازارزيابي كارشناس قبول نمود.

ماده 83 _ هرگونه تغيير در مواد اساسنامه يا در سرمايه شركت يا

انحلال شركت قبل از موعد منحصرا در صلاحيت مجمع عمومي فوق العاده ميباشد.

ماده 84 _ در مجمع عمومي فوق العاده دارندگان بيش از نصف سهاميكه حق راي دارند بايد حاضر باشند. اگر در اولين دعوت حد نصاب مذكور حاصل نشد مجمع براي بار دوم دعوت و با حضور دارندگان بيش از يك سوم سهامي كه حق راي دارند رسميت يافته و اتخاذ تصميم خواهد نمود به شرط آن كه در دعوت دوم نتيجه دعوت اول قيد شده باشد.

ماده 85 _ تصميمات مجمع عمومي فوق العاده همواره به اكثريت دوم سوم آراء حاضر در جلسه رسمي معتبر خواهد بود.

ماده 86 _ مجمع عمومي عادي مي تواند نسبت به كليه امور شركت بجزآنچه كه در صلاحيت مجمع عمومي موسس و فوق العاده است تصميم بگيرد.

ماده 87 _ در مجمع عمومي عادي حضور دارندگان اقلا بيش از نصف سهامي كه حق راي دارند ضروري است اگر در اولين دعوت حدنصاب مذكور حاصل نشد مجمع براي بار دوم دعوت خواهد شد و با حضور هر عده از صاحبان سهامي كه حق راي دارند رسميت يافته و اخذ تصميم خواهد نمود. به شرط آن كه در دعوت دوم نتيجه دعوت اول قيد شده باشد.

ماده 88 _ در مجمع عمومي عادي تصميمات همواره با اكثريت نصف به علاوه يك آراء حاضر در جلسه رسمي معتبر خواهد بود مگر در مورد انتخاب مديران و بازرسان كه اكثريت نسبي كافي خواهد بود.

در مورد انتخاب مديران تعداد آراء هر راي دهنده در عدد مديراني كه بايد انتخاب شوند ضرب مي شود و حق راي هر راي دهنده برابر باحاصل ضرب مذكور خواهد بود. راي دهنده مي تواند آراء خود را به يك نفر بدهد يا آن را بين

چند نفري كه مايل باشد تقسيم كند،اساسنامه شركت نميتواند خلاف اين ترتيب را مقرر دارد.

ماده 89 _ مجمع عمومي عادي بايد سالي يك بار در موقعي كه در اساسنامه پيش بيني شده است براي رسيدگي به ترازنامه و حساب سود و زيان سال مالي قبل و صورت دارايي و مطالبات و ديون شركت و صورت حساب دوره عملكرد ساليانه شركت و رسيدگي به گزارش مديران و بازرس يا بازرسان و ساير امور مربوط به حسابهاي سال مالي تشكيل شود.

تبصره _ بدون قرائت گزارش بازرس يا بازرسان شركت در مجمع عمومي اخذ تصميم نسبت به ترازنامه و حساب سود و زيان سال مالي معتبر نخواهد بود.

ماده 90 _ تقسيم سود و اندوخته بين صاحبان سهام فقط پس از تصويب مجمع عمومي جايز خواهد بود و در صورت وجود منافع تقسيم ده درصد از سود ويژه سالانه بين صاحبان سهام الزامي است

ماده 91 _ چنانچه هيات مديره مجمع عمومي عادي سالانه را در موعد مقرر دعوت نكند بازرس يا بازرسان شركت مكلفند راسا اقدام به دعوت مجمع مزبور بنمايند.

ماده 92 _ هيات مديره و همچنين بازرس يا بازرسان شركت مي توانند در مواقع مقتضي مجمع عمومي عادي را به طور فوق العاده دعوت نمايند. در اين صورت دستور جلسه مجمع بايد در آگهي دعوت قيد شود.

ماده 93 _ در هر موقع كه مجمع عمومي صاحبان سهام بخواهد در حقوق نوع مخصوصي از سهام شركت تغيير بدهد تصميم مجمع قطعي نخواهد بود مگر بعد از آن كه دارندگان اين گونه سهام در جلسه خاصي آن تصميم را تصويب كنند و براي آن كه تصميم جلسه خاص مذكور معتبر باشد بايد دارندگان لااقل نصف اين گونه سهام در جلسه حاضر باشند و اگر در

اين دعوت اين حد نصاب حاصل نشود در دعوت دوم حضور دارندگان اقلا يك سوم اين گونه سهام كافي خواهد بود. تصميمات همواره به اكثريت دو سوم آراء معتبرخواهد بود.

ماده 94 _ هيچ مجمع عمومي نمي تواند تابعيت شركت را تغيير بدهد و يا هيچ اكثريتي نمي تواند بر تعهدات صاحبان سهام بيفزايد.

ماده 95 _ سهامداراني كه اقلا يك پنجم سهام شركت را مالك باشندحق دارند كه دعوت صاحبان سهام را براي تشكيل مجمع عمومي از هيات مديره خواستار شوند و هيات مديره بايد حداكثر تا بيست روز مجمع مورد درخواست را با رعايت تشريفات مقرره دعوت كنددر غير اين صورت درخواست كنندگان مي توانند دعوت مجمع را ازبازرس يا بازرسان شركت خواستار شوند و بازرس يا بازرسان مكلف خواهند بود كه با رعايت تشريفات مقرره مجمع مورد تقاضا را حداكثر تا ده روز دعوت نمايند وگرنه آن گونه صاحبان سهام حق خواهند داشت مستقيما به دعوت مجمع اقدام كنند به شرط آن كه كليه تشريفات راجع به دعوت مجمع را رعايت نموده و در آگهي دعوت به عدم اجابت درخواست خود توسط هيات مديره و بازرسان تصريح نمايند.

ماده 96 _ در مورد ماده 95 دستور مجمع منحصرا موضوعي خواهدبود كه در تقاضانامه ذكر شده است و هيات رئيسه مجمع از بين صاحبان سهام انتخاب خواهند شد.

ماده 97 _ در كليه موارد دعوت صاحبان سهام براي تشكيل مجامع عمومي بايد از طريق نشر آگهي در روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهيهاي مربوط به شركت در آن نشر مي گردد به عمل آيد. هر يك ازمجامع عمومي ساليانه بايد روزنامه كثيرالانتشاري را كه هرگونه دعوت و اطلاعيه بعدي براي سهامداران تا تشكيل مجمع عموميسالانه بعد در آن منتشر خواهد

شد تعيين نمايند. اين تصميم بايد درروزنامه كثيرالانتشاري كه تا تاريخ چنين تصميمي جهت نشردعوت نامه ها و اطلاعيه هاي مربوط به شركت قبلا تعيين شده منتشرگردد.

تبصره _ در مواقعي كه كليه صاحبان سهام در مجمع حاضر باشند نشرآگهي و تشريفات دعوت الزامي نيست

ماده 98 _ فاصله بين نشر دعوت نامه مجمع عمومي و تاريخ تشكيل آن حداقل ده روز و حداكثر چهل روز خواهد بود.

ماده 99 _ قبل از تشكيل مجمع عمومي هر صاحب سهمي كه مايل به حضور در مجمع عمومي باشد بايد با ارائه ورقه سهم يا تصديق موقت سهم متعلق به خود به شركت مراجعه و ورقه ورود به جلسه را دريافت كند.

فقط سهامداراني حق ورود به مجمع را دارند كه ورقه وروديدريافت كرده باشند.

از حاضرين در مجمع صورتي ترتيب داده خواهد شد كه در آن هويت كامل و اقامتگاه و تعداد سهام و تعداد آراي هر يك ازحاضرين قيد و به امضاي آنان خواهد رسيد.

ماده 100 _ در آگهي دعوت صاحبان سهام براي تشكيل مجمع عموميدستور جلسه و تاريخ و محل تشكيل مجمع با قيد ساعت و نشانيكامل بايد قيد شود.

ماده 101 _ مجامع عمومي توسط هيات رئيسه اي مركب از يك رئيس و يك منشي و دو ناظر اداره ميشود. در صورتي كه ترتيب ديگريدر اساسنامه پيش بيني نشده باشد رياست مجمع با رئيس هيات مديره خواهد بود مگر در مواقعي كه انتخاب يا عزل بعضي ازمديران يا كليه آنها جزو دستور جلسه مجمع باشد كه در اين صورت رئيس مجمع از بين سهامداران حاضر در جلسه به اكثريت نسبيانتخاب خواهد شد. ناظران از بين صاحبان سهام انتخاب خواهندشد ولي منشي جلسه ممكن است صاحب سهم نباشد.

ماده 102 _ در كليه مجامع

عمومي حضور وكيل يا قائم مقام قانونيصاحب سهم و همچنين حضور نماينده يا نمايندگان شخصيت حقوقي به شرط ارائه مدرك وكالت يا نمايندگي به منزله حضورخود صاحب سهم است

ماده 103 _ در كليه مواردي كه در اين قانون اكثريت آراء در مجامع عمومي ذكر شده است مراد اكثريت آراء حاضرين در جلسه است

ماده 104 _ هرگاه در مجمع عمومي تمام موضوعات مندرج در دستور مجمع مورد اخذ تصميم واقع نشود هيات رئيسه مجمع با تصويب مجمع مي تواند اعلام تنفس نموده و تاريخ جلسه بعد را كه نبايدديرتر از دو هفته باشد تعيين كند، تمديد جلسه محتاج به دعوت و آگهي مجدد نيست و در جلسات بعد مجمع با همان حد نصاب جلسه اول رسميت خواهد داشت

ماده 105 _ از مذاكرات و تصميمات مجمع عمومي صورت جلسه ايتوسط منشي ترتيب داده ميشود كه به امضاء هيات رئيسه مجمع رسيده و يك نسخه از آن در مركز شركت نگهداري خواهد شد.

ماده 106 _ در مواردي كه تصميمات مجمع عمومي متضمن يكي ازامور ذيل باشد يك نسخه از صورت جلسه مجمع بايد جهت ثبت به مرجع ثبت شركتها ارسال گردد:

1 _ انتخاب مديران و بازرس يا بازرسان

2 _ تصويب ترازنامه

3 _ كاهش يا افزايش سرمايه و هر نوع تغيير در اساسنامه

4 _ انحلال شركت و نحوه تصفيه آن

بخش 6 _ هيأت مديره (م 107 تا م 143 )

ماده 107 _ شركت سهامي به وسيله هيات مديره اي كه از بين صاحبان سهام انتخاب شده و كلا يا بعضا قابل عزل مي باشند اداره خواهدشد. عده اعضاي هيات مديره در شركتهاي سهامي عمومي نبايد ازپنج نفر كمتر باشد.

ماده 108 _ مديران شركت توسط مجمع عمومي موسس و مجمع عمومي عادي انتخاب

مي شوند.

ماده 109 _ مدت مديريت مديران در اساسنامه معين مي شود ليكن اين مدت از دو سال تجاوز نخواهد كرد . انتخاب مجدد مديران بلامانع است

ماده 110 _ اشخاص حقوقي را مي توان به مديريت شركت انتخاب نمود. در اين صورت شخص حقوقي همان مسووليتهاي مدني شخص حقيقي عضو هيات مديره را داشته و بايد يك نفر رابه نمايندگي دايمي خود جهت انجام وظايف مديريت معرفي نمايد.

چنين نماينده اي مشمول همان شرايط و تعهدات و مسووليت هاي مدني و جزائي عضو هيات مديره بوده از جهت مدني با شخص حقوقي كه او را به نمايندگي تعيين نموده است مسووليت تضامني خواهد داشت

شخص حقوقي عضو هيات مديره مي تواند نماينده خود را عزل كندبه شرط آن كه در همان موقع جانشين او را كتبا به شركت معرفي نمايد وگرنه غايب محسوب مي شود.

ماده 111 _ اشخاص ذيل نمي توانند به مديريت شركت انتخاب شوند:

1 _ محجورين و كساني كه حكم ورشكستگي آنها صادر شده است

2 _ كساني كه به علت ارتكاب جنايت يا يكي از جنحه هاي ذيل به موجب حكم قطعي از حقوق اجتماعي كلا يا بعضا محروم شده باشند در مدت محروميت

سرقت خيانت در امانت كلاهبرداري جنحه هايي كه به موجب قانون در حكم خيانت در امانت يا كلاهبرداري شناخته شده است ،اختلاس تدليس تصرف غيرقانوني در اموال عمومي

تبصره _ دادگاه شهرستان به تقاضاي هر ذي نفع حكم عزل هر مديري راكه برخلاف مفاد اين ماده انتخاب شود يا پس از انتخاب مشمول مفاد اين ماده گردد صادر خواهد كرد و حكم دادگاه مزبور قطعي خواهد بود.

ماده 112 _ در صورتي كه بر اثر فوت يا استعفا يا سلب شرايط از يك ياچند نفر

از مديران تعداد اعضاي هيات مديره از حداقل مقرر در اين قانون كمتر شود اعضاي علي البدل به ترتيب مقرر در اساسنامه والا به ترتيب مقرر توسط مجمع عمومي جاي آن را خواهند گرفت و درصورتي كه عضو علي البدل تعيين نشده باشد و يا تعداد اعضاي علي البدل كافي براي تصدي محلهاي خالي در هيات مديره نباشدمديران باقي مانده بايد بلافاصله مجمع عمومي عادي شركت راجهت تكميل اعضاي هيات مديره دعوت نمايند.

ماده 113 _ در مورد ماده 112 هرگاه هيات مديره حسب مورد از دعوت مجمع عمومي براي انتخاب مديري كه سمت او بلامتصدي مانده خودداري كند هر ذي نفع حق دارد از بازرس يا بازرسان شركت بخواهد كه به دعوت مجمع عمومي عادي جهت تكميل عده مديران بارعايت تشريفات لازم اقدام كنند و بازرس يا بازرسان مكلف به انجام چنين درخواستي مي باشند.

ماده 114 _ مديران بايد تعداد سهامي را كه اساسنامه شركت مقرر كرده است دارا باشند. اين تعداد سهام نبايد از تعداد سهامي كه به موجب اساسنامه جهت دادن راي در مجامع عمومي لازم است كمتر باشد.اين سهام براي تضمين خساراتي است كه ممكن است از تقصيرات مديران منفردا يا مشتركا بر شركت وارد شود. سهام مذكور با اسم بوده و قابل انتقال نيست و مادام كه مديري مفاصا حساب دوره تصدي خود در شركت را دريافت نداشته است سهام مذكور در صندوق شركت به عنوان وثيقه باقي خواهد ماند.

ماده 115 _ در صورتي كه مديري در هنگام انتخاب مالك تعداد سهام لازم به عنوان وثيقه نباشد و همچنين در صورت انتقال قهري سهام مورد وثيقه و يا افزايش يافتن تعداد سهام لازم به عنوان وثيقه مديربايد ظرف مدت يك ماه تعداد سهام لازم به عنوان وثيقه را تهيه و

به صندوق شركت بسپارد وگرنه مستعفي محسوب مي شود.

ماده 116 _ تصويب ترازنامه و حساب سود و زيان هر دوره مالي شركت به منزله مفاصا حساب مديران براي همان دوره مالي مي باشد و پس از تصويب ترازنامه و حساب سود و زيان دوره مالي كه طي آن مدت مديريت مديران منقضي يا به هر نحو ديگري از آنان سلب سمت شده است سهام مورد وثيقه اين گونه مديران خودبه خود از قيد وثيقه آزاد خواهد شد.

ماده 117 _ بازرس يا بازرسان شركت مكلفند هرگونه تخلفي از مقررات قانوني و اساسنامه شركت در مورد سهام وثيقه مشاهده كنند به مجمع عمومي عادي گزارش دهند.

ماده 118 _ جز درباره موضوعاتي كه به موجب مقررات اين قانون اخذ تصميم و اقدام درباره آنها در صلاحيت خاص مجامع عمومي است مديران شركت داراي كليه اختيارات لازم براي اداره امور شركت مي باشند مشروط بر آن كه تصميمات و اقدامات آنها در حدودموضوع شركت باشد. محدود كردن اختيارات مديران در اساسنامه يا به موجب تصميمات مجامع عمومي فقط از لحاظ روابط بين مديران و صاحبان سهام معتبر بوده و در مقابل اشخاص ثالث باطل و كان لم يكن است

ماده 119 _ هيات مديره در اولين جلسه خود از بين اعضاي هيات يك رئيس و يك نايب رئيس كه بايد شخص حقيقي باشند براي هيات مديره تعيين مي نمايد. مدت رياست رئيس و نيابت نايب رئيس هيات مديره بيش از مدت عضويت آنها در هيات مديره نخواهدبود. هيات مديره در هر موقع مي تواند رئيس و نايب رئيس هيات مديره را از سمتهاي مذكور عزل كند. هر ترتيبي خلاف اين ماده مقرر شود كان لم يكن خواهد بود.

تبصره 1 _ از نظر اجراي مفاد اين ماده شخص حقيقي كه به عنوان نماينده شخص حقوقي

عضو هيات مديره معرفي شده باشد درحكم عضو هيات مديره تلقي خواهد شد.

تبصره 2 _ هرگاه رئيس هيات مديره موقتا نتواند وظايف خود را انجام دهد وظايف او را نايب رئيس هيات مديره انجام خواهد داد.

ماده 120 _ رئيس هيات مديره علاوه بر دعوت و اداره جلسات هيات مديره موظف است كه مجامع عمومي صاحبان سهام را درمواردي كه هيات مديره مكلف به دعوت آنها مي باشد دعوت نمايد.

ماده 121 _ براي تشكيل جلسات هيات مديره حضور بيش از نصف اعضاء هيات مديره لازم است تصميمات بايد با اكثريت آراء حاضرين اتخاذ گردد مگر آن كه در اساسنامه اكثريت بيشتري مقررشده باشد.

ماده 122 _ ترتيب دعوت و تشكيل جلسات هيات مديره را اساسنامه تعيين خواهد كرد. ولي در هر حال عده اي از مديران كه اقلا يك سوم اعضاء هيات مديره را تشكيل دهند مي توانند در صورتي كه از تاريخ تشكيل آخرين جلسه هيات مديره حداقل يك ماه گذشته باشد باذكر دستور جلسه هيات مديره را دعوت نمايند.

ماده 123 _ براي هر يك از جلسات هيات مديره بايد صورت جلسه اي تنظيم و لااقل به امضاي اكثريت مديران حاضر در جلسه برسد. درصورت جلسه هيات مديره نام مديراني كه حضور دارند يا غايب مي باشند و خلاصه اي از مذاكرات و همچنين تصميمات متخذه درجلسه با قيد تاريخ در آن ذكر مي گردد. هر يك از مديران كه با تمام يا بعضي از تصميمات مندرج در صورت جلسه مخالف باشد نظر اوبايد در صورت جلسه قيد شود.

ماده 124 _ هيات مديره بايد اقلا يك نفر شخص حقيقي را به مديريت عامل شركت برگزيند و حدود اختيارات و مدت تصدي و حق الزحمه او را تعيين كند. در صورتي كه مديرعامل عضو هيات مديره باشد دوره

مديريت عامل او از مدت عضويت او در هيات مديره بيشتر نخواهد بود. مديرعامل شركت نمي تواند در عين حال رئيس هيات مديره همان شركت باشد مگر با تصويب سه چهارم آراء حاضر در مجمع عمومي

تبصره _ هيات مديره در هر موقع مي تواندمديرعامل را عزل نمايد.

ماده 125 _ مدير عامل شركت در حدود اختياراتي كه توسط هيات مديره به او تفويض شده است نماينده شركت محسوب و از طرف شركت حق امضاء دارد.

ماده 126 _ اشخاص مذكور در ماده 111 نمي توانند به مديريت عامل شركت انتخاب شوند و همچنين هيچ كس نمي تواند در عين حال مديريت عامل بيش از يك شركت را داشته باشد. تصميمات واقدامات مديرعاملي كه برخلاف مفاد اين ماده انتخاب شده است درمقابل صاحبان سهام و اشخاص ثالث معتبر و مسووليتهاي سمت مديريت عامل شامل حال او خواهد شد.

ماده 127 _ هر كس برخلاف ماده 126 به مديريت عامل انتخاب شود ياپس از انتخاب مشمول ماده مذكور گردد دادگاه شهرستان به تقاضاي هر ذينفع حكم عزل او را صادر خواهد كرد و چنين حكمي قطعي خواهد بود.

ماده 128 _ نام و مشخصات و حدود اختيارات مديرعامل بايد باارسال نسخه اي از صورت جلسه هيات مديره به مرجع ثبت شركتهااعلام و پس از ثبت در روزنامه رسمي آگهي شود.

ماده 129 _ اعضاء هيات مديره و مديرعامل شركت و همچنين موسسات و شركتهايي كه اعضاي هيات مديره و يا مديرعامل شركت شريك يا عضو هيات مديره يا مديرعامل آنها باشندنمي توانند بدون اجازه هيات مديره در معاملاتي كه با شركت يا به حساب شركت مي شود به طور مستقيم يا غيرمستقيم طرف معامله واقع و يا سهيم شوند و در صورت اجازه نيز هيات مديره مكلف است بازرس شركت را از معامله اي كه اجازه آن

داده شده بلافاصله مطلع نمايد و گزارش آن را به اولين مجمع عمومي عادي صاحبان سهام بدهد و بازرس نيز مكلف است ضمن گزارش خاصي حاوي جزئيات معامله نظر خود را درباره چنين معامله اي به همان مجمع تقديم كند. عضو هيات مديره يا مديرعامل ذي نفع در معامله درجلسه هيات مديره و نيز در مجمع عمومي عادي هنگام اخذ تصميم نسبت به معامله مذكور حق راي نخواهد داشت

ماده 130 _ معاملات مذكور در ماده 129 در هر حال ولو آن كه توسط مجمع عادي تصويب نشود در مقابل اشخاص ثالث معتبر است مگر در موارد تدليس و تقلب كه شخص ثالث در آن شركت كرده باشد. در صورتي كه بر اثر انجام معامله به شركت خسارتي واردآمده باشدجبران خسارت برعهده هيات مديره و مديرعامل يا مديران ذي نفع و مديراني است كه اجازه آن معامله را داده اند كه همگي آنهامتضامنا مسؤول جبران خسارت وارده به شركت مي باشند.

ماده 131 _ در صورتي كه معاملات مذكور در ماده 129 اين قانون بدون اجازه هيات مديره صورت گرفته باشد هرگاه مجمع عمومي عادي شركت آنها را تصويب نكند آن معاملات قابل ابطال خواهد بود وشركت مي تواند تا سه سال از تاريخ انعقاد معامله و در صورتي كه معامله مخفيانه انجام گرفته باشد تا سه سال از تاريخ كشف آن بطلان معامله را از دادگاه صلاحيتدار درخواست كند. ليكن در هرحال مسووليت مدير و مديران و يا مديرعامل ذي نفع در مقابل شركت باقي خواهد بود. تصميم به درخواست بطلان معامله با مجمع عمومي عادي صاحبان سهام است كه پس از استماع گزارش بازرس مشعر بر عدم رعايت تشريفات لازم جهت انجام معامله دراين مورد راي خواهد داد. مدير يا مديرعامل ذي نفع در معامله حق شركت در راي نخواهد داشت

مجمع عمومي مذكور در اين ماده به دعوت هيات مديره يا بازرس شركت تشكيل خواهد شد.

ماده 132 _ مديرعامل شركت و اعضاء هيات مديره به استثناء اشخاص حقوقي حق ندارند هيچ گونه وام يا اعتبار از شركت تحصيل نمايند وشركت نمي تواند ديون آنان را تضمين يا تعهد كند. اين گونه عمليات به خودي خود باطل است در مورد بانكها و شركتهاي مالي واعتباري معاملات مذكور در اين ماده به شرط آن كه تحت قيود وشرايط عادي و جاري انجام گيرد معتبر خواهد بود. ممنوعيت مذكور در اين ماده شامل اشخاصي نيز كه به نمايندگي شخص حقوقي عضو هيات مديره در جلسات هيات مديره شركت مي كنندو همچنين شامل همسر و پدر و مادر و اجداد و اولاد و اولاد اولاد وبرادر و خواهر اشخاص مذكور در اين ماده مي باشد.

ماده 133 _ مديران و مديرعامل نمي توانند معاملاتي نظير معاملات شركت كه متضمن رقابت با عمليات شركت باشد انجام دهند. هرمديري كه از مقررات اين ماده تخلف كند و تخلف او موجب ضررشركت گردد مسؤول جبران آن خواهد بود. منظور از ضرر در اين ماده اعم است از ورود خسارت يا تفويت منفعت

ماده 134 _ مجمع عمومي عادي صاحبان سهام مي تواند با توجه به ساعات حضور اعضاء غير موظف هيات مديره در جلسات هيات مزبور پرداخت مبلغي را به آنها به طور مقطوع بابت حق حضور آنهادر جلسات تصويب كند. مجمع عمومي اين مبلغ را با توجه به تعداد ساعات و اوقاتي كه هر عضو هيات مديره در جلسات هيات حضور داشته است تعيين خواهد كرد. همچنين در صورتي كه دراساسنامه پيش بيني شده باشد مجمع عمومي مي تواند تصويب كندكه نسبت معيني از سود خالص سالانه شركت به عنوان پاداش به اعضاء

هيات مديره تخصيص داده شود. اعضاء غير موظف هيات مديره حق ندارند بجز آنچه در اين ماده پيش بيني شده است در قبال سمت مديريت خود به طور مستمر يا غير مستمر بابت حقوق يا پاداش يا حق الزحمه وجهي از شركت دريافت كنند.

ماده 135 _ كليه اعمال و اقدامات مديران و مديرعامل شركت در مقابل اشخاص ثالث نافذ و معتبر است و نمي توان به عذر عدم اجراي تشريفات مربوط به طرز انتخاب آنها اعمال و اقدامات آنان راغيرمعتبر دانست

ماده 136 _ در صورت انقضاي مدت مأموريت مديران تا زمان انتخاب مديران جديد مديران سابق كماكان مسؤول امور شركت و اداره آن خواهند بود. هرگاه مراجع موظف به دعوت مجمع عمومي به وظيفه خود عمل نكنند هر ذي نفع مي تواند از مرجع ثبت شركتهادعوت مجمع عمومي عادي را براي انتخاب مديران تقاضا نمايد.

ماده 137 _ هيات مديره بايد لااقل هر شش ماه يك بار خلاصه صورت دارايي و قروض شركت را تنظيم كرده به بازرسان بدهد.

ماده 138 _ هيات مديره موظف است بعد از انقضاي سال مالي شركت ظرف مهلتي كه در اساسنامه پيش بيني شده است مجمع عمومي ساليانه را براي تصويب عمليات سال مالي قبل و تصويب ترازنامه و حساب سود و زيان شركت دعوت نمايد.

ماده 139 _ هر صاحب سهم مي تواند از پانزده روز قبل از انعقاد مجمع عمومي در مركز شركت به صورت حسابها مراجعه كرده و از ترازنامه و حساب سود و زيان و گزارش عمليات مديران و گزارش بازرسان رونوشت بگيرد.

ماده 140 _ هيات مديره مكلف است هر سال يك بيستم از سود خالص شركت را به عنوان اندوخته قانوني موضوع نمايد. همين كه اندوخته قانوني به يك دهم سرمايه شركت رسيد موضوع كردن آن اختياري است و در

صورتي كه سرمايه شركت افزايش يابد كسر يك بيستم مذكور ادامه خواهد يافت تا وقتي كه اندوخته قانوني به يك دهم سرمايه بالغ گردد.

ماده 141 _ اگر بر اثر زيانهاي وارده حداقل نصف سرمايه شركت از ميان برود هيات مديره مكلف است بلافاصله مجمع عمومي فوق العاده صاحبان سهام را دعوت نمايد تا موضوع انحلال يا بقاي شركت مورد شور و راي واقع شود. هرگاه مجمع مزبور راي به انحلال شركت ندهد بايد در همان جلسه و با رعايت مقررات ماده 6 اين قانون سرمايه شركت را به مبلغ سرمايه موجود كاهش دهد.

در صورتي كه هيات مديره برخلاف اين ماده به دعوت مجمع عمومي فوق العاده مبادرت ننمايد و يا مجمعي كه دعوت مي شود نتواند مطابق مقررات قانوني منعقد گردد هر ذي نفع مي تواند انحلال شركت را از دادگاه صلاحيتدار درخواست كند.

ماده 142 _ مديران و مديرعامل شركت در مقابل شركت و اشخاص ثالث نسبت به تخلف از مقررات قانوني يا اساسنامه شركت و يامصوبات مجمع عمومي برحسب مورد، منفردا يا مشتركا مسؤول مي باشند و دادگاه حدود مسووليت هر يك را براي جبران خسارت تعيين خواهد نمود.

ماده 143 _ در صورتي كه شركت ورشكسته شود يا پس از انحلال معلوم شود كه دارايي شركت براي تاديه ديون آن كافي نيست دادگاه صلاحيتدار مي تواند به تقاضاي هر ذي نفع هر يك از مديران و يا مديرعاملي را كه ورشكستگي شركت يا كافي نبودن دارايي شركت به نحوي از انحاء معلول تخلفات او بوده است منفردا يا متضامنا به تاديه آن قسمت از ديوني كه پرداخت آن از دارايي شركت ممكن نيست محكوم نمايد.

بخش 7 _ بازرسان (م 144 تا م 156)

ماده 144 _ مجمع عمومي عادي در هر سال يك يا چند بازرس انتخاب مي كند تا بر طبق اين قانون به

وظايف خود عمل كنند. انتخاب مجدد بازرس يا بازرسان بلامانع است

مجمع عمومي عادي در هر موقع مي تواند بازرس يا بازرسان را عزل كند به شرط آن كه جانشين آنها را نيز انتخاب نمايد.

تبصره _ در حوزه هايي كه وزارت اقتصاد اعلام مي كند وظايف بازرسي شركتها را در شركتهاي سهامي عام اشخاصي مي توانند ايفا كنند كه نام آنها در فهرست رسمي بازرسان شركتها درج شده باشد.شرايط تنظيم فهرست و احراز صلاحيت بازرسي در شركتهاي سهامي عام و درج نام اشخاص صلاحيتدار در فهرست مذكور و مقررات و تشكيلات شغلي بازرسان تابع آيين نامه اي مي باشد كه به پيشنهاد وزارت اقتصاد و تصويب كميسيونهاي اقتصاد مجلسين قابل اجرا خواهد بود.

ماده 145 _ انتخاب اولين بازرس يا بازرسان شركتهاي سهامي عام درمجمع عمومي موسس و انتخاب اولين بازرس يا بازرسان شركتهاي سهامي خاص طبق ماده 20 اين قانون به عمل خواهد آمد.

ماده 146 _ مجمع عمومي عادي بايد يك يا چند بازرس علي البدل نيزانتخاب كند تا در صورت معذوريت يا فوت يا استعفاء يا سلب شرايط يا عدم قبول سمت توسط بازرس يا بازرسان اصلي جهت انجام وظايف بازرسي دعوت شوند.

ماده 147 _ اشخاص زير نمي توانند به سمت بازرسي شركت سهامي انتخاب شوند:

1 _ اشخاص مذكور در ماده 111 اين قانون

2 _ مديران و مديرعامل شركت

3 _ اقرباي سببي و نسبي مديران و مديرعامل تا درجه سوم از طبقه اول و دوم

4 _ هر كس كه خود يا همسرش از اشخاص مذكور در بند 2 موظفا حقوق دريافت مي دارد.

ماده 148 _ بازرس يا بازرسان علاوه بر وظايفي كه در ساير مواد اين قانون براي آنان مقرر شده است مكلفند درباره صحت و درستي صورت دارايي و صورت حساب دوره عملكرد و حساب سود

وزيان و ترازنامه اي كه مديران براي تسليم به مجمع عمومي تهيه مي كنند و همچنين درباره صحت مطالب و اطلاعاتي كه مديران در اختيار مجامع عمومي گذاشته اند اظهارنظر كنند. بازرسان بايد اطمينان حاصل نمايند كه حقوق صاحبان سهام در حدودي كه قانون و اساسنامه شركت تعيين كرده است به طور يكسان رعايت شده باشد و در صورتي كه مديران اطلاعاتي برخلاف حقيقت در اختيار صاحبان سهام قرار دهند بازرسان مكلفند كه مجمع عمومي را از آن آگاه سازند.

ماده 149 _ بازرس يا بازرسان مي توانند در هر موقع هرگونه رسيدگي و بازرسي لازم را انجام داده و اسناد و مدارك و اطلاعات مربوط به شركت را مطالبه كرده و مورد رسيدگي قرار دهند. بازرس يا بازرسان مي توانند به مسووليت خود در انجام وظايفي كه بر عهده دارند ازنظر كارشناسان استفاده كنند به شرط آن كه آنها را قبلا به شركت معرفي كرده باشند. اين كارشناسان در مواردي كه بازرس تعيين مي كند مانند خود بازرس حق هرگونه تحقيق و رسيدگي را خواهند داشت

ماده 150 _ بازرس يا بازرسان موظفند با توجه به ماده 148 اين قانون گزارش جامعي راجع به وضع شركت به مجمع عمومي عادي تسليم كنند. گزارش بازرسان بايد لااقل ده روز قبل از تشكيل مجمع عمومي عادي جهت مراجعه صاحبان سهام در مركز شركت آماده باشد.

تبصره _ در صورتي كه شركت بازرسان متعدد داشته باشد هر يك مي تواند به تنهايي وظايف خود را انجام دهد ليكن كليه بازرسان بايد گزارش واحدي تهيه كنند. در صورت وجود اختلاف نظر بين بازرسان موارد اختلاف با ذكر دليل در گزارش قيد خواهد شد.

ماده 151 _ بازرس يا بازرسان بايد هرگونه تخلف يا تقصيري در امورشركت از ناحيه مديران و مديرعامل مشاهده

كنند به اولين مجمع عمومي اطلاع دهند و در صورتي كه ضمن انجام ماموريت خود ازوقوع جرمي مطلع شوند بايد به مرجع قضائي صلاحيتدار اعلام نموده و نيز جريان را به اولين مجمع عمومي گزارش دهند.

ماده 152 _ در صورتي كه مجمع عمومي بدون دريافت گزارش بازرس يا بر اساس گزارش اشخاصي كه برخلاف ماده 147 اين قانون به عنوان بازرس تعيين شده اند صورت دارايي و ترازنامه و حساب سود و زيان شركت را مورد تصويب قرار دهد اين تصويب به هيچ وجه اثر قانوني نداشته از درجه اعتبار ساقط خواهد بود.

ماده 153 _ در صورتي كه مجمع عمومي بازرس معين نكرده باشد يايك يا چند نفر از بازرسان به عللي نتوانند گزارش بدهند يا از دادن گزارش امتناع كنند رئيس دادگاه شهرستان به تقاضاي هر ذي نفع بازرس يا بازرسان را به تعداد مقرر در اساسنامه شركت انتخاب خواهد كرد تا وظايف مربوط را تا انتخاب بازرس به وسيله مجمع عمومي انجام دهند. تصميم رئيس دادگاه شهرستان در اين موردغيرقابل شكايت است

ماده 154 _ بازرس يا بازرسان در مقابل شركت و اشخاص ثالث نسبت به تخلفاتي كه در انجام وظايف خود مرتكب مي شوند طبق قواعد عمومي مربوط به مسووليت مدني مسوول جبران خسارت وارده خواهند بود.

ماده 155 _ تعيين حق الزحمه بازرس با مجمع عمومي عادي است

ماده 156 _ بازرس نمي تواند در معاملاتي كه با شركت يا به حساب شركت انجام مي گيرد به طور مستقيم يا غير مستقيم ذينفع شود.

بخش 8 _ تغييرات در سرمايه شركت( م 157 تا م 198 )

ماده 157 _ سرمايه شركت را مي توان از طريق صدور سهام جديد و يا از طريق بالا بردن مبلغ اسمي سهام موجود افزايش داد.

ماده 158 _ تاديه مبلغ اسمي سهام جديد به يكي از طرق زير امكان پذير است

1 _

پرداخت مبلغ اسمي سهم به نقد؛

2 _ تبديل مطالبات نقدي حال شده اشخاص از شركت به سهام جديد؛

3 _ انتقال سود تقسيم نشده يا اندوخته يا عوايد حاصله از اضافه ارزش سهام جديد به سرمايه شركت

4 _ تبديل اوراق قرضه به سهام

تبصره 1 _ فقط در شركت سهامي خاص تاديه مبلغ اسمي سهام جديد به غيرنقد نيز مجاز است

تبصره 2 _ انتقال اندوخته قانوني به سرمايه ممنوع است

ماده 159 _ افزايش سرمايه از طريق بالا بردن مبلغ اسمي سهام موجوددر صورتي كه براي صاحبان سهام ايجاد تعهد كند ممكن نخواهدبود مگر آن كه كليه صاحبان سهام با آن موافق باشند.

ماده 160 _ شركت مي تواند سهام جديد را برابر مبلغ اسمي بفروشد يااين كه مبلغي علاوه بر مبلغ اسمي سهم به عنوان اضافه ارزش سهم ازخريداران دريافت كند. شركت مي تواند عوايد حاصله از اضافه ارزش سهام فروخته شده را به اندوخته منتقل سازد يا نقدا بين صاحبان سهام سابق تقسيم كند يا در ازاي آن سهام جديد به صاحبان سهام سابق بدهد.

ماده 161 _ مجمع عمومي فوق العاده به پيشنهاد هيات مديره پس از قرائت گزارش بازرس يا بازرسان شركت در مورد افزايش سرمايه شركت اتخاذ تصميم مي كند.

تبصره 1 _ مجمع عمومي فوق العاده كه در مورد افزايش سرمايه اتخاذ تصميم مي كند شرايط مربوط به فروش سهام جديد و تاديه قيمت آن را تعيين يا اختيار تعيين آن را به هيات مديره واگذار خواهد كرد.

تبصره 2 _ پيشنهاد هيات مديره راجع به افزايش سرمايه بايد متضمن توجيه لزوم افزايش سرمايه و نيز شامل گزارشي درباره امور شركت از بدو سال مالي در جريان و اگر تا

آن موقع مجمع عمومي نسبت به حسابهاي سال مالي قبل تصميم نگرفته باشد حاكي از وضع شركت از ابتداي سال مالي قبل باشد. گزارش بازرس يا بازرسان بايد شامل اظهارنظر درباره پيشنهاد هيات مديره باشد.

ماده 162 _ مجمع عمومي فوق العاده مي تواند به هيات مديره اجازه دهد كه ظرف مدت معيني كه نبايد از پنج سال تجاوز كند سرمايه شركت را تا ميزان مبلغ معيني به يكي از طرق مذكور در اين قانون افزايش دهد.

ماده 163 _ هيات مديره در هر حال مكلف است در هر نوبت پس ازعملي ساختن افزايش سرمايه حداكثر ظرف يك ماه مراتب را ضمن اصلاح اساسنامه در قسمت مربوط به مقدار سرمايه ثبت شده شركت به مرجع ثبت شركتها اعلام كند تا پس از ثبت جهت اطلاع عموم آگهي شود.

ماده 164 _ اساسنامه شركت نمي تواند متضمن اختيار افزايش سرمايه براي هيات مديره باشد.

ماده 165 _ مادام كه سرمايه قبلي شركت تماما تاديه نشده است افزايش سرمايه شركت تحت هيچ عنواني مجاز نخواهد بود.

ماده 166 _ در خريد سهام جديد صاحبان سهام شركت به نسبت سهامي كه مالكند حق تقدم دارند و اين حق قابل نقل و انتقال است مهلتي كه طي آن سهامداران مي توانند حق تقدم مذكور را اعمال كنند كمتر از شصت روز نخواهد بود. اين مهلت از روزي كه براي پذيره نويسي تعيين مي گردد شروع مي شود.

ماده 167 _ مجمع عمومي فوق العاده كه افزايش سرمايه را از طريق فروش سهام جديد تصويب مي كند يا اجازه آن را به هيات مديره مي دهد مي تواند حق تقدم صاحبان سهام را نسبت به پذيره نويسي تمام يا قسمتي از سهام جديد از آنان سلب كند به شرط آنكه چنين تصميمي پس از قرائت گزارش هيات مديره و

گزارش بازرس يابازرسان شركت اتخاذ گردد وگرنه باطل خواهد بود.

تبصره _ گزارش هيات مديره مذكور در اين ماده بايد مشتمل بر توجيه لزوم افزايش سرمايه و سلب حق تقدم از سهامداران و معرفي شخص يا اشخاصي كه سهام جديد براي تخصيص به آنها در نظرگرفته شده است و تعداد و قيمت اين گونه سهام و عواملي كه درتعيين قيمت در نظر گرفته شده است باشد. گزارش بازرس يابازرسان بايد حاكي از تأييد عوامل و جهاتي باشد كه در گزارش هيات مديره ذكر شده است

ماده 168 _ در مورد ماده 167 چنانچه سلب حق تقدم در پذيره نويسي سهام جديد از بعضي از صاحبان سهام به نفع بعضي ديگر انجام مي گيرد سهامداراني كه سهام جديد براي تخصيص به آنها در نظرگرفته شده است حق ندارند در اخذ رأي درباره سلب حق تقدم ساير سهامداران شركت كنند. در احتساب حد نصاب رسميت جلسه و اكثريت لازم جهت معتبر بودن تصميمات مجمع عمومي سهام سهامداراني كه سهام جديد براي تخصيص به آنها در نظر گرفته شده است به حساب نخواهد آمد.

ماده 169 _ در شركتهاي سهامي خاص پس از اتخاذ تصميم راجع به افزايش سرمايه از طريق انتشار سهام جديد بايد مراتب از طريق نشرآگهي در روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهيهاي مربوط به شركت در آن نشر مي گردد به اطلاع صاحبان سهام برسد. در اين آگهي بايداطلاعات مربوط به مبلغ افزايش سرمايه و مبلغ اسمي سهام جديدو حسب مورد مبلغ اضافه ارزش سهم و تعداد سهامي كه هر صاحب سهم به نسبت سهام خود حق تقدم در خريد آنها را دارد و مهلت پذيره نويسي و نحوه پرداخت ذكر شود. در صورتي كه براي سهام جديد شرايط خاصي در نظر

گرفته شده باشد چگونگي اين شرايط در آگهي قيد خواهد شد.

ماده 170 _ در شركتهاي سهامي عام پس از اتخاذ تصميم راجع به افزايش سرمايه از طريق انتشار سهام جديد بايد آگهي به نحو مذكوردر ماده 169 منتشر و در آن قيد شود كه صاحبان سهام بي نام براي دريافت گواهي نامه حق خريد سهامي كه حق تقدم در خريد آن رادارند ظرف مهلت معين كه نبايد كمتر از بيست روز باشد به مراكزي كه از طرف شركت تعيين و در آگهي قيد شده است مراجعه كنند.براي صاحبان سهام با نام گواهينامه هاي حق خريد بايد توسط پست سفارشي ارسال گردد.

ماده 171 _ گواهي نامه حق خريد سهم مذكور در ماده فوق بايد مشتمل بر نكات زير باشد:

1 _ نام و شماره ثبت مركز اصلي شركت

2 _ مبلغ سرمايه فعلي و همچنين مبلغ افزايش سرمايه شركت

3 _ تعداد و نوع سهامي كه دارنده گواهي نامه حق خريد آن را دارد با ذكر مبلغ اسمي سهم و حسب مورد مبلغ اضافه ارزش آن

4 _ نام بانك و مشخصات حساب سپرده اي كه وجوه لازم بايد در آن پرداخته شود؛

5 _ مهلتي كه طي آن دارنده گواهي نامه مي تواند از حق خريد مندرج در گواهي نامه استفاده كند؛

6 _ هرگونه شرايط ديگري كه براي پذيره نويسي مقرر شده باشد.

تبصره _ گواهي نامه حق خريد سهم بايد به همان ترتيبي كه براي امضاي اوراق سهام شركت مقرر است به امضاء برسد.

ماده 172 _ در صورتي كه حق تقدم در پذيره نويسي سهام جديد از صاحبان سهام سلب شده باشد يا صاحبان سهام از حق تقدم خود ظرف مهلت مقرر استفاده نكنند حسب مورد تمام يا باقي مانده سهام جديد عرضه و به متقاضيان فروخته خواهد شد.

ماده 173

_ شركتهاي سهامي عام بايد قبل از عرضه كردن سهام جديدبراي پذيره نويسي عمومي ابتدا طرح اعلاميه پذيره نويسي سهام جديد را به مرجع ثبت شركتها تسليم و رسيد دريافت كنند.

ماده 174 _ طرح اعلاميه پذيره نويسي مذكور در ماده 173 بايد به امضاي دارندگان امضاي مجاز شركت رسيده و مشتمل بر نكات زير باشد:

1 _ نام و شماره ثبت شركت

2 _ موضوع شركت و نوع فعاليتهاي آن

3 _ مركز اصلي شركت و در صورتي كه شركت شعبي داشته باشدنشاني شعب آن

4 _ در صورتي كه شركت براي مدتي محدود تشكيل شده باشدتاريخ انقضاء مدت آن

5 _ مبلغ سرمايه شركت قبل از افزايش سرمايه

6 - اگر سهام ممتاز منتشرشده باشد، تعداد و امتيازات آن

7 _ هويت كامل اعضاء هيات مديره و مديرعامل شركت

8 _ شرايط حضور و حق رأي صاحبان سهام در مجامع عمومي

9 _ مقررات اساسنامه راجع به تقسيم سود و تشكيل اندوخته وتقسيم دارايي بعد از تصفيه

10 _ مبلغ و تعداد اوراق قرضه قابل تبديل به سهم كه شركت منتشركرده است و مهلت و شرايط تبديل اوراق قرضه به سهم

11 _ مبلغ بازپرداخت نشده انواع ديگر اوراق قرضه اي كه شركت منتشر كرده است و تضمينات مربوط به آن

12 _ مبلغ ديون شركت و همچنين مبلغ ديون اشخاص ثالث كه توسط شركت تضمين شده است

13 _ مبلغ افزايش سرمايه

14 _ تعداد و نوع سهام جديدي كه صاحبان سهام با استفاده از حق تقدم خود تعهد كرده اند؛

15 _ تاريخ شروع و خاتمه مهلت پذيره نويسي

16 _ مبلغ اسمي و نوع سهامي كه بايد تعهد شود و حسب مورد

مبلغ اضافه ارزش سهم

17 _ حداقل تعداد سهامي كه هنگام پذيره نويسي بايد تعهد شود؛

18 _ نام بانك و مشخصات حساب سپرده اي كه وجوه لازم بايد درآن پرداخته شود؛

19 _ ذكر نام روزنامه كثيرالانتشاري كه اطلاعيه ها و آگهيهاي شركت در آن نشر مي شود؛

ماده 175 _ آخرين ترازنامه و حساب سود و زيان شركت كه به تصويب مجمع عمومي رسيده است بايد به ضميمه طرح اعلاميه پذيره نويسي سهام جديد به مرجع ثبت شركتها تسليم گردد و درصورتي كه شركت تا آن موقع ترازنامه و حساب سود و زيان تنظيم نكرده باشد اين نكته بايد در طرح اعلاميه پذيره نويسي قيد شود.

ماده 176 _ مرجع ثبت شركتها پس از وصول طرح اعلاميه پذيره نويسي و ضمايم آن و تطبيق مندرجات آنها با مقررات قانوني اجازه انتشار اعلاميه پذيره نويسي سهام جديد را صادر خواهد نمود.

ماده 177 _ اعلاميه پذيره نويسي سهام جديد بايد علاوه برروزنامه كثيرالانتشاري كه آگهيهاي شركت در آن نشر مي گردد اقلا در دو روزنامه كثيرالانتشار ديگر آگهي شود و نيز در بانكي كه تعهد سهام در نزد آن به عمل مي آيد در معرض ديد علاقه مندان قرار داده شود.در اعلاميه پذيره نويسي بايد قيد شود كه آخرين ترازنامه و حساب سود و زيان شركت كه به تصويب مجمع عمومي رسيده است در نزد مرجع ثبت شركتها و در مركز شركت براي مراجعه علاقه مندان آماده است

ماده 178 _ خريداران ظرف مهلتي كه در اعلاميه پذيره نويسي سهام جديد معين شده است و نبايد از دو ماه كمتر باشد به بانك مراجعه و ورقه تعهد سهام را امضاء كرده و مبلغي را كه بايد پرداخته شودتاديه و رسيد دريافت خواهند كرد.

ماده 179 _ پذيره نويسي سهام جديد به موجب ورقه تعهد خريد

سهم كه بايد شامل نكات زير باشد بعمل خواهد آمد:

1 _ نام و موضوع و مركز اصلي و شماره ثبت شركت

2 _ سرمايه شركت قبل از افزايش سرمايه

3 _ مبلغ افزايش سرمايه

4 _ شماره و تاريخ اجازه انتشار اعلاميه پذيره نويسي سهام جديد و مرجع صدور آن

5 _ تعداد و نوع سهامي كه مورد تعهد واقع مي شود و مبلغ اسمي آن

6 _ نام بانك و شماره حسابي كه بهاي سهم در آن پرداخته مي شود؛

7 _ هويت و نشاني كامل پذيره نويس

ماده 180 _ مقررات مواد 14 و 15 اين قانون در مورد تعهد خريد سهم جديد نيز حاكم است

ماده 181 _ پس از گذشتن مهلتي كه براي پذيره نويسي معين شده است و در صورت تمديد بعد از انقضاي مدت تمديد شده هيات مديره حداكثر تا يك ماه به تعهدات پذيره نويسان رسيدگي كرده و تعدادسهام هر يك از تعهدكنندگان را تعيين و اعلام و مراتب را جهت ثبت و آگهي به مرجع ثبت شركتها اطلاع خواهد داد.

هرگاه پس از رسيدگي به اوراق پذيره نويسي مقدار سهام خريداري شده بيش از ميزان افزايش سرمايه باشد هيات مديره مكلف است ضمن تعيين تعداد سهام هر خريدار دستور استرداد وجه سهام اضافه خريداري شده را به بانك مربوط بدهد.

ماده 182 _ هرگاه افزايش سرمايه شركت تا نه ماه از تاريخ تسليم طرح اعلاميه پذيره نويسي مذكور در ماده 174 به مرجع ثبت شركتها به ثبت نرسد به درخواست هر يك از پذيره نويسان سهام جديد مرجع ثبت شركت كه طرح اعلاميه پذيره نويسي به آن تسليم شده است گواهي نامه اي حاكي از عدم ثبت افزايش سرمايه شركت صادر و به بانكي كه تعهد سهام و تاديه وجوه در آن به عمل آمده

است ارسال مي دارد تا اشخاصي كه سهام جديد را پذيره نويسي كرده اند به بانك مراجعه و وجوه پرداختي خود را مسترد دارند. در اين صورت هرگونه هزينه اي كه براي افزايش سرمايه شركت پرداخت يا تعهدشده باشد به عهده شركت قرار مي گيرد.

ماده 183 _ براي ثبت افزايش سرمايه شركتهاي سهامي خاص فقط تسليم اظهارنامه به ضميمه مدارك زير به مرجع ثبت شركتها كافي خواهد بود:

1 _ صورت جلسه مجمع عمومي فوق العاده كه افزايش سرمايه راتصويب نموده يا اجازه آن را به هيات مديره داده است و در صورت اخير صورت جلسه هيات مديره كه افزايش سرمايه را مورد تصويب قرار داده است

2 _ يك نسخه از روزنامه اي كه آگهي مذكور در ماده 169 اين قانون در آن نشر گرديده است

3 _ اظهارنامه مشعر بر فروش كليه سهام جديد و در صورتي كه سهام جديد امتيازاتي داشته باشد بايد شرح امتيازات و موجبات آن در اظهارنامه قيد شود؛

4 _ در صورتي كه قسمتي از افزايش سرمايه به صورت غيرنقد باشدبايد تمام قسمت غيرنقد تحويل گرديده و با رعايت ماده 82 اين قانون به تصويب مجمع عمومي فوق العاده رسيده باشد. مجمع عمومي فوق العاده در اين مورد با حضور صاحبان سهام شركت و پذيره نويسان سهام جديد تشكيل شده و رعايت مقررات مواد 77لغايت 81 اين قانون در آن قسمت كه به آورده غيرنقد مربوط مي شود الزامي خواهد بود و يك نسخه از صورت جلسه مجمع عمومي فوق العاده بايد به اظهارنامه مذكور در اين ماده ضميمه شود.

تبصره _ اظهارنامه هاي مذكور در اين ماده بايد به امضاي كليه اعضاءهيات مديره رسيده باشد.

ماده 184 _ وجوهي كه به حساب افزايش سرمايه تاديه مي شود بايد درحساب سپرده مخصوصي

نگاهداري شود. تأمين و توقيف و انتقال وجوه مزبور به حسابهاي شركت ممكن نيست مگر پس از به ثبت رسيدن افزايش سرمايه شركت

ماده 185 _ در صورتي كه مجمع عمومي فوق العاده صاحبان سهام افزايش سرمايه شركت را از طريق تبديل مطالبات نقدي حال شده اشخاص از شركت تصويب كرده باشد سهام جديدي كه در نتيجه اين گونه افزايش سرمايه صادر خواهد شد با امضاء ورقه خريد سهم توسط طلبكاراني كه مايل به پذيره نويسي سهام جديد باشند انجام مي گيرد.

ماده 186 _ در ورقه خريد سهم مذكور در ماده 185 نكات مندرج دربندهاي 1 و 2 و 3 و 5 و 7 و 8 ماده 179 بايد قيد شود.

ماده 187 _ در مورد ماده 185 پس از انجام پذيره نويسي بايد در موقع به ثبت رسانيدن افزايش سرمايه در مرجع ثبت شركتها صورت كاملي از مطالبات نقدي حال شده بستانكاران پذيره نويس را كه به سهام شركت تبديل شده است به ضميمه رونوشت اسناد و مدارك حاكي از تصفيه آن گونه مطالبات كه بازرسان شركت صحت آن را تأييد كرده باشند همراه با صورت جلسه مجمع عمومي فوق العاده و اظهارنامه هيات مديره مشعر بر اين كه كليه اين سهام خريداري شده و بهاي آن دريافت شده است به مرجع ثبت شركتها تسليم شود.

ماده 188 _ در موردي كه افزايش سرمايه از طريق بالا بردن مبلغ اسمي سهام موجود صورت مي گيرد كليه افزايش سرمايه بايد نقداپرداخت شود و نيز سهام جديدي كه در قبال افزايش سرمايه صادر مي شود بايد هنگام پذيره نويسي بر حسب مورد كلا پرداخته يا تهاترشود.

ماده 189 _ علاوه بر كاهش اجباري سرمايه مذكور در ماده 141 مجمع عمومي فوق العاده شركت مي تواند به پيشنهاد هيات مديره در موردكاهش سرمايه شركت به طور

اختياري اتخاذ تصميم كند مشروط بر آن كه بر اثر كاهش سرمايه به تساوي حقوق صاحبان سهام لطمه اي وارد نشود و سرمايه شركت از حداقل مقرر در ماده 5 اين قانون كمتر نگردد.

تبصره _ كاهش اجباري سرمايه از طريق كاهش تعداد يا مبلغ اسمي سهام صورت مي گيرد و كاهش اختياري سرمايه از طريق كاهش بهاي اسمي سهام به نسبت متساوي و رد مبلغ كاهش يافته هر سهم به صاحب آن انجام مي گيرد.

ماده 190 _ پيشنهاد هيات مديره راجع به كاهش سرمايه بايد حداقل چهل و پنج روز قبل از تشكيل مجمع عمومي فوق العاده به بازرس يا بازرسان شركت تسليم گردد.

پيشنهاد مزبور بايد متضمن توجيه لزوم كاهش سرمايه و همچنين شامل گزارشي درباره امور شركت از بدو سال مالي در جريان و اگر تا آن موقع مجمع عمومي نسبت به حسابهاي سال مالي قبل تصميم نگرفته باشد حاكي از وضع شركت از ابتداي سال مالي قبل باشد.

ماده 191 _ بازرس يا بازرسان شركت پيشنهاد هيات مديره را مورد رسيدگي قرار داده و نظر خود را طي گزارشي به مجمع عمومي فوق العاده تسليم خواهد نمود و مجمع عمومي پس از استماع گزارش بازرس تصميم خواهد گرفت

ماده 192 _ هيات مديره قبل از اقدام به كاهش اختياري سرمايه بايد تصميم مجمع عمومي را درباره كاهش حداكثر ظرف يك ماه در روزنامه رسمي و روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهي هاي مربوط به شركت در آن نشر مي گردد آگهي كند.

ماده 193 _ در مورد كاهش اختياري سرمايه شركت هر يك از دارندگان اوراق قرضه و يا بستانكاراني كه منشاء طلب آنها قبل از تاريخ نشر آخرين آگهي مذكور در ماده 192 باشد مي توانند ظرف

دو ماه از تاريخ نشر آخرين آگهي اعتراض خود را نسبت به كاهش سرمايه شركت به دادگاه تقديم كنند.

ماده 194 _ در صورتي كه به نظر دادگاه اعتراض نسبت به كاهش سرمايه وارد تشخيص شود و شركت جهت تأمين پرداخت طلب معترض وثيقه اي كه به نظر دادگاه كافي باشد نسپارد در اين صورت آن دين حال شده و دادگاه حكم به پرداخت آن خواهد داد.

ماده 195 _ در مهلت دو ماه مذكور در ماده 193 و همچنين در صورتي كه اعتراضي شده باشد تا خاتمه اجراي حكم قطعي دادگاه شركت از كاهش سرمايه ممنوع است

ماده 196 _ براي كاهش بهاي اسمي سهام شركت و رد مبلغ كاهش يافته هر سهم هيات مديره شركت بايد مراتب را طي اطلاعيه اي به اطلاع كليه صاحبان سهام برساند. اطلاعيه شركت بايد در روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهي هاي مربوط به شركت در آن نشر مي گردد منتشر شود و براي صاحبان سهام با نام توسط پست سفارشي ارسال گردد.

ماده 197 _ اطلاعيه مذكور در ماده 196 بايد مشتمل بر نكات زير باشد:

1 _ نام و نشاني مركز اصلي شركت

2 _ مبلغ سرمايه شركت قبل از اتخاذ تصميم در مورد كاهش سرمايه

3 _ مبلغي كه هر سهم به آن ميزان كاهش مي يابد يا بهاي اسمي هرسهم پس از كاهش

4 _ نحوه پرداخت و مهلتي كه براي بازپرداخت مبلغ كاهش يافته هرسهم در نظر گرفته شده و محلي كه در آن اين بازپرداخت انجام مي گيرد.

ماده 198 _ خريد سهام شركت توسط همان شركت ممنوع است

بخش 9 _ انحلال و تصفيه(م 199 تا م 231)

ماده 199 _ شركت سهامي در موارد زير منحل مي شود:

1 _ وقتي كه شركت موضوعي را كه براي آن تشكيل شده

است انجام داده يا انجام آن غيرممكن شده باشد.

2 _ در صورتي كه شركت براي مدت معين تشكيل گرديده و آن مدت منقضي شده باشد مگر اين كه مدت قبل از انقضاء تمديد شده باشد.

3 _ در صورت ورشكستگي

4 _ در هر موقع كه مجمع عمومي فوق العاده صاحبان سهام به هرعلتي راي به انحلال شركت بدهد؛

5 _ در صورت صدور حكم قطعي دادگاه

ماده 200 _ انحلال شركت در صورت ورشكستگي تابع مقررات مربوط به ورشكستگي است

ماده 201 _ در موارد زير هر ذي نفع مي تواند انحلال شركت را از دادگاه بخواهد:

1 _ در صورتي كه تا يك سال پس از به ثبت رسيدن شركت هيچ اقدامي جهت انجام موضوع آن صورت نگرفته باشد و نيز درصورتي كه فعاليتهاي شركت در مدت بيش از يك سال متوقف شده باشد؛

2 _ در صورتي كه مجمع عمومي سالانه براي رسيدگي به حسابهاي هر يك از سالهاي مالي تا ده ماه از تاريخي كه اساسنامه معين كرده است تشكيل نشده باشد؛

3 _ در صورتي كه سمت تمام يا بعضي از اعضاي هيأت مديره و همچنين سمت مديرعامل شركت طي مدتي زايد بر شش ماه بلامتصدي مانده باشد.

4 _ در مورد بندهاي يك و دو ماده 199 در صورتي كه مجمع عمومي فوق العاده صاحبان سهام جهت اعلام انحلال شركت تشكيل نشود و يا راي به انحلال شركت ندهد.

ماده 202 _ در مورد بندهاي 1 و 2 و 3 ماده 201 دادگاه بلافاصله برحسب مورد به مراجعي كه طبق اساسنامه و اين قانون صلاحيت اقدام دارند مهلت متناسبي كه حداكثر از شش ماه تجاوز نكند مي دهد تا در رفع موجبات انحلال اقدام نمايند. در صورتي كه ظرف مهلت مقرر

موجبات انحلال رفع نشود دادگاه حكم به انحلال شركت مي دهد.

ماده 203 _ تصفيه امور شركت سهامي با رعايت مقررات اين قانون انجام مي گيرد، مگر در مورد ورشكستگي كه تابع مقررات مربوط به ورشكستگي مي باشد.

ماده 204 _ امر تصفيه با مديران شركت است مگر آن كه اساسنامه شركت يا مجمع عمومي فوق العاده اي كه راي به انحلال مي دهد ترتيب ديگري مقرر داشته باشد.

ماده 205 _ در صورتي كه به هر علت مدير تصفيه تعيين نشده باشد ياتعيين شده ولي به وظايف خود عمل نكند هر ذي نفع حق دارد تعيين مدير تصفيه را از دادگاه بخواهد. در مواردي نيز كه انحلال شركت به موجب حكم دادگاه صورت مي گيرد مدير تصفيه را دادگاه ضمن صدور حكم انحلال شركت تعيين خواهد نمود.

ماده 206 _ شركت به محض انحلال در حال تصفيه محسوب مي شود وبايد در دنبال نام شركت همه جا عبارت «در حال تصفيه ذكر شود ونام مدير يا مديران تصفيه در كليه اوراق و آگهي هاي مربوط به شركت قيد گردد.

ماده 207 _ نشاني مدير يا مديران تصفيه همان نشاني مركز اصلي شركت خواهد بود مگر آن كه به موجب تصميم مجمع عمومي فوق العاده يا حكم دادگاه نشاني ديگري تعيين شده باشد.

ماده 208 _ تا خاتمه امر تصفيه شخصيت حقوقي شركت جهت انجام امور مربوط به تصفيه باقي خواهد ماند و مديران تصفيه موظف به خاتمه دادن كارهاي جاري و اجراي تعهدات و وصول مطالبات و تقسيم دارايي شركت مي باشند و هرگاه براي اجراي تعهدات شركت معاملات جديدي لازم شود مديران تصفيه انجام خواهند داد.

ماده 209 _ تصميم راجع به انحلال و اسامي مدير يا مديران تصفيه ونشاني آنها با رعايت ماده 207 اين قانون

بايد ظرف پنج روز از طرف مديران تصفيه به مرجع ثبت شركتها اعلام شود تا پس از ثبت براي اطلاع عموم در روزنامه رسمي و روزنامه كثيرالانتشاري كه اطلاعيه ها و آگهي هاي مربوط به شركت در آن نشر مي گردد آگهي شود. در مدت تصفيه منظور از روزنامه كثيرالانتشار روزنامه كثيرالانتشاري است كه توسط آخرين مجمع عمومي عادي قبل از انحلال تعيين شده است

ماده 210 _ انحلال شركت مادام كه به ثبت نرسيده و اعلان نشده باشدنسبت به اشخاص ثالث بلااثر است

ماده 211 _ از تاريخ تعيين مدير يا مديران تصفيه اختيارات مديران شركت خاتمه يافته و تصفيه شركت شروع مي شود. مديران تصفيه بايد كليه اموال و دفاتر و اوراق و اسناد مربوط به شركت را تحويل گرفته بلافاصله امر تصفيه شركت را عهده دار شوند.

ماده 212 _ مديران تصفيه نماينده شركت در حال تصفيه بوده و كليه اختيارات لازم را جهت امر تصفيه حتي از طريق طرح دعوا و ارجاع به داوري و حق سازش دارا مي باشند و مي توانند براي طرح دعاوي و دفاع از دعاوي وكيل تعيين نمايند. محدود كردن اختيارات مديران تصفيه باطل و كان لم يكن است

ماده 213 _ انتقال دارايي شركت در حال تصفيه كلا يا بعضا به مدير يا مديران تصفيه و يا به اقارب آنها از طبقه اول و دوم تا درجه چهارم ممنوع است هر نقل و انتقالي كه برخلاف مفاد اين ماده انجام گيرد باطل خواهد بود.

ماده 214 _ مدت ماموريت مدير يا مديران تصفيه نبايد از دو سال تجاوز كند. اگر تا پايان ماموريت مديران تصفيه امر تصفيه خاتمه نيافته باشد مدير يا مديران تصفيه بايد با ذكر علل و جهات

خاتمه نيافتن تصفيه امور شركت مهلت اضافي را كه براي خاتمه دادن به امر تصفيه لازم مي دانند و تدابيري را كه جهت پايان دادن به امر تصفيه در نظر گرفته اند به اطلاع مجمع عمومي صاحبان سهام رسانيده تمديد مدت ماموريت خود را خواستار شوند.

ماده 215 _ هرگاه مدير يا مديران تصفيه توسط دادگاه تعيين شده باشند تمديد مدت ماموريت آنان با رعايت شرايط مندرج در ماده 214 بادادگاه خواهد بود.

ماده 216 _ مدير يا مديران تصفيه توسط همان مرجعي كه آنان را انتخاب كرده است قابل عزل مي باشند.

ماده 217 _ مادام كه امر تصفيه خاتمه نيافته است مديران تصفيه بايد همه ساله مجمع عمومي عادي صاحبان سهام شركت را با رعايت شرايط و تشريفاتي كه در قانون و اساسنامه پيش بيني شده است دعوت كرده صورت دارايي منقول و منقول 16غيرمنقول و ترازنامه و حساب سود و زيان عمليات خود را به ضميمه گزارشي حاكي از اعمالي كه تا آن موقع انجام داده اند به مجمع عمومي مذكور تسليم كنند.

ماده 218 _ در صورتي كه به موجب اساسنامه شركت يا تصميم مجمع عمومي صاحبان سهام براي دوره تصفيه يك يا چند ناظر معين شده باشد ناظر بايد به عمليات مديران تصفيه رسيدگي كرده گزارش خودرابه مجمع عمومي عادي صاحبان سهام تسليم كند.

ماده 219 _ در مدت تصفيه دعوت مجامع عمومي در كليه موارد به عهده مديران تصفيه است هرگاه مديران تصفيه به اين تكليف عمل نكنند ناظر مكلف به دعوت مجمع عمومي خواهد بود و درصورتي كه ناظر نيز به تكليف خود عمل نكند يا ناظر پيش بيني يامعين نشده باشد دادگاه به تقاضاي هر ذي نفع حكم به تشكيل مجمع عمومي خواهد داد.

ماده 220 _ صاحبان

سهام حق دارند مانند زمان قبل از انحلال شركت از عمليات و حسابها در مدت تصفيه كسب اطلاع كنند.

ماده 221 _ در مدت تصفيه مقررات راجع به دعوت و تشكيل مجامع عمومي و شرايط حد نصاب و اكثريت مجامع مانند زمان قبل از انحلال بايد رعايت شود و هرگونه دعوت نامه و اطلاعيه اي كه مديران تصفيه براي صاحبان سهام منتشر مي كنند بايد در روزنامه كثيرالانتشاري كه اطلاعيه ها و آگهي هاي مربوط به شركت در آن درج مي گردد منتشر شود.

ماده 222 _ در مواردي كه به موجب اين قانون مديران تصفيه مكلف به دعوت مجامع عمومي و تسليم گزارش كارهاي خود مي باشند هرگاه مجمع عمومي مورد نظر دو مرتبه با رعايت تشريفات مقرر در اين قانون دعوت شده ولي تشكيل نگردد و يا اين كه تشكيل شده ونتواند تصميم بگيرد مديران تصفيه بايد گزارش خود وصورت حسابهاي مقرر در ماده 217 اين قانون را در روزنامه كثيرالانتشاري كه اطلاعيه ها و آگهي هاي مربوط به شركت در آن درج مي گردد براي اطلاع عموم سهامداران منتشر كند.

ماده 223 _ آن قسمت از دارايي نقدي شركت كه در مدت تصفيه مورداحتياج نيست بين صاحبان سهام به نسبت سهام تقسيم مي شود به شرط آن كه حقوق بستانكاران ملحوظ و معادل ديوني كه هنوز موعد تاديه آن نرسيده است موضوع شده باشد.

ماده 224 _ پس از ختم تصفيه و انجام تعهدات و تاديه كليه ديون دارايي شركت بدوا به مصرف بازپرداخت مبلغ اسمي سهام به سهامداران خواهد رسيد و مازاد به ترتيب مقرر در اساسنامه شركت و در صورتي كه اساسنامه ساكت باشد به نسبت سهام بين سهامداران تقسيم خواهد شد.

ماده 225 _ تقسيم دارايي شركت بين صاحبان سهام خواه درمدت تصفيه و خواه پس از آن ممكن

نيست مگر آن كه شروع تصفيه ودعوت بستانكاران قبلا سه مرتبه و هر مرتبه به فاصله يك ماه در روزنامه رسمي و روزنامه كثيرالانتشاري كه اطلاعيه ها و آگهي هاي مربوط به شركت در آن درج مي گردد آگهي شده و لااقل شش ماه ازتاريخ انتشار اولين آگهي گذشته باشد.

ماده 226 _ تخلف از ماده 225 مديران تصفيه را مسؤول خسارت بستانكاراني قرار خواهد داد كه طلب خود را دريافت نكرده اند.

ماده 227 _ مديران تصفيه مكلفند ظرف يك ماه پس از ختم تصفيه مراتب را به مرجع ثبت شركتها اعلام دارند تا به ثبت رسيده و درروزنامه رسمي و روزنامه كثيرالانتشاري كه اطلاعيه ها و آگهي هاي مربوط به شركت در آن درج مي گردد آگهي شود و نام شركت از دفترثبت شركتها و دفتر ثبت تجارتي حذف گردد.

ماده 228 _ پس از اعلام ختم تصفيه مديران تصفيه بايد وجوهي را كه باقي مانده است در حساب مخصوصي نزد يكي از بانكهاي ايران توديع و صورت اسامي بستانكاران و صاحبان سهامي را كه حقوق خود را استيفاء نكرده اند نيز به آن بانك تسليم و مراتب را طي آگهي مذكور در همان ماده به اطلاع اشخاص ذي نفع برسانند تا براي گرفتن طلب خود به بانك مراجعه كنند. پس از انقضاي ده سال از تاريخ انتشار آگهي ختم تصفيه هر مبلغ از وجوه كه در بانك باقي مانده باشد در حكم مال بلاصاحب بوده و از طرف بانك با اطلاع دادستان شهرستان محل به خزانه دولت منتقل خواهد شد.

ماده 229 _ دفاتر و ساير اسناد و مدارك شركت تصفيه شده بايد تا ده سال از تاريخ اعلام ختم تصفيه محفوظ بماند. به اين منظور مديران تصفيه بايد مقارن اعلام ختم

تصفيه به مرجع ثبت شركتها دفاتر واسناد و مدارك مذكور را نيز به مرجع ثبت شركتها تحويل دهند تانگهداري و براي مراجعه اشخاص ذي نفع آماده باشد.

ماده 230 _ در صورتي كه مدير تصفيه قصد استعفا از سمت خود را داشته باشد بايد مجمع عمومي عادي صاحبان سهام شركت راجهت اعلام استعفاي خود و تعيين جانشين دعوت نمايد. درصورتي كه مجمع عمومي عادي مزبور تشكيل نشود يا نتواند مديرتصفيه جديدي را انتخاب كند و نيز هرگاه مدير تصفيه توسط دادگاه تعيين شده باشد مدير تصفيه مكلف است كه قصد استعفاي خود رابه دادگاه اعلام كند و تعيين مدير تصفيه جديد را از دادگاه بخواهد. درهر حال استعفاي مدير تصفيه تا هنگامي كه جانشين اوبه ترتيب مذكور در اين ماده انتخاب نشده و مراتب طبق ماده 209 اين قانون ثبت و آگهي نشده باشد كان لم يكن است

ماده 231 _ در صورت فوت يا حجر يا ورشكستگي مدير تصفيه اگرمديران تصفيه متعدد باشند و مدير تصفيه متوفي يا محجور ياورشكسته توسط مجمع عمومي شركت انتخاب شده باشد مدير يامديران تصفيه باقي مانده بايد مجمع عمومي عادي شركت را جهت انتخاب جانشين مدير تصفيه متوفي يا محجور يا ورشكسته دعوت نمايند و در صورتي كه مجمع عمومي عادي مزبور تشكيل نشود يانتواند جانشين مدير تصفيه متوفي يا محجور يا ورشكسته راانتخاب كند يا در صورتي كه مدير تصفيه متوفي يا محجور ياورشكسته توسط دادگاه تعيين شده باشد مدير يا مديران تصفيه باقي مانده مكلفند تعيين جانشين مدير تصفيه متوفي يا محجور ياورشكسته را از دادگاه بخواهند.

اگر امر تصفيه منحصرا به عهده يك نفر باشد در صورت فوت ياحجر يا ورشكستگي مدير تصفيه در صورتي كه

مدير تصفيه توسط مجمع عمومي شركت انتخاب شده باشد هر ذي نفع مي تواند ازمرجع ثبت شركتها بخواهد كه مجمع عمومي عادي صاحبان سهام شركت را جهت تعيين جانشين مدير تصفيه مذكور دعوت نمايد ودر صورتي كه مجمع عمومي عادي مزبور تشكيل نگردد يا نتواندجانشين مدير تصفيه را انتخاب نمايد يا در صورتي كه مدير تصفيه متوفي يا محجور يا ورشكسته توسط دادگاه تعيين شده باشد هرذي نفع مي تواند تعيين جانشين را از دادگاه بخواهد.

بخش 10 _ حسابهاي شركت (م 232 تا م 242)

ماده 232 _ هيات مديره شركت بايد پس از انقضاي سال مالي صورت دارايي و ديون شركت را در پايان سال و همچنين ترازنامه و حساب عملكرد و حساب سود و زيان شركت را به ضميمه گزارشي درباره فعاليت و وضع عمومي شركت طي سال مالي مزبور تنظيم كند.اسناد مذكور در اين ماده بايد اقلا بيست روز قبل از تاريخ مجمع عمومي عادي سالانه در اختيار بازرسان گذاشته شود.

ماده 233 _ در تنظيم حساب عملكرد و حساب سود و زيان و ترازنامه شركت بايد همان شكل و روشهاي ارزيابي كه در سال مالي قبل از آن بكار رفته است رعايت شود. با وجود اين در صورتي كه تغييري در شكل و روشهاي ارزيابي سال قبل از آن مورد نظر باشد بايد اسناد مذكور به هر دو شكل و هر دو روش ارزيابي تنظيم گردد تا مجمع عمومي با ملاحظه آنها و با توجه به گزارش هيات مديره و بازرسان نسبت به تغييرات پيشنهادي تصميم بگيرد.

ماده 234 _ در ترازنامه بايد استهلاك اموال و اندوخته هاي لازم در نظرگرفته شود ولو آن كه پس از وضع استهلاك و اندوخته ها سود قابل تقسيم باقي نماند يا كافي نباشد.

پايين آمدن ارزش دارايي ثابت خواه

در نتيجه استعمال خواه بر اثر تغييرات فني و خواه به علل ديگر بايد در استهلاكات منظور گردد.براي جبران كاهش احتمالي ارزش ساير اقلام دارايي و زيانها وهزينه هاي احتمالي بايد ذخيره لازم منظور گردد.

ماده 235 _ تعهداتي كه شركت آن را تضمين كرده است بايد با قيد مبلغ در ذيل ترازنامه آورده شود.

ماده 236 _ هزينه هاي تأسيس شركت بايد قبل از تقسيم هرگونه سود مستهلك شود. هزينه هاي افزايش سرمايه بايد حداكثر تا پنج سال ازتاريخي كه اين گونه هزينه ها به عمل آمده مستهلك شود. در صورتي كه سهام جديدي كه در نتيجه افزايش سرمايه صادر مي شود به قيمتي بيش از مبلغ اسمي فروخته شده باشد هزينه هاي افزايش سرمايه را مي توان از محل اين اضافه ارزش مستهلك نمود.

ماده 237 _ سود خالص شركت در هر سال مالي عبارت است از درآمدحاصل در همان سال مالي منهاي كليه هزينه ها و استهلاكات وذخيره ها.

ماده 238 _ از سود خالص شركت پس از وضع زيانهاي وارده در سالهاي قبل بايد معادل يك بيستم آن بر طبق ماده 140 به عنوان اندوخته قانوني موضوع شود. هرتصميم برخلاف اين ماده باطل است

ماده 239 _ سود قابل تقسيم عبارت است از سود خالص سال مالي شركت منهاي زيانهاي سالهاي مالي قبل و اندوخته قانوني مذكوردر ماده 238 و ساير اندوخته هاي اختياري بعلاوه سود قابل تقسيم سالهاي قبل كه تقسيم نشده است

ماده 240 _ مجمع عمومي پس از تصويب حسابهاي سال مالي و احراز اين كه سود قابل تقسيم وجود دارد مبلغي از آن را كه بايد بين صاحبان سهام تقسيم شود تعيين خواهد نمود. علاوه بر اين مجمع عمومي مي تواند تصميم بگيرد كه مبالغي از اندوخته هايي كه شركت در اختيار دارد بين

صاحبان سهام تقسيم شود در اين صورت در تصميم مجمع عمومي بايد صريحا قيد شود كه مبالغ مورد نظر ازكدام يك از اندوخته ها بايد برداشت و تقسيم گردد.

هر سودي كه بدون رعايت مقررات اين قانون تقسيم شود منافع موهوم تلقي خواهد شد. نحوه پرداخت سود قابل تقسيم توسط مجمع عمومي تعيين مي شود و اگر مجمع عمومي در خصوص نحوه پرداخت تصميمي نگرفته باشد هيات مديره نحوه پرداخت راتعيين خواهد نمود ولي در هر حال پرداخت سود به صاحبان سهام بايد ظرف هشت ماه پس از تصميم مجمع عمومي راجع به تقسيم سود انجام پذيرد.

ماده 241 _ با رعايت شرايط مقرر در ماده 134 نسبت معيني از سودخالص سال مالي شركت كه ممكن است جهت پاداش هيات مديره در نظر گرفته شود به هيچ وجه نبايد در شركتهاي سهامي عام از پنج درصد سودي كه در همان سال به صاحبان سهام پرداخت مي شود ودر شركتهاي سهامي خاص از ده درصد سودي كه در همان سال به صاحبان سهام پرداخت مي شود تجاوز كند.

مقررات اساسنامه و هرگونه تصميمي كه مخالف با مفاد اين ماده باشد باطل و بلااثر است

ماده 242 _ در شركتهاي سهامي عام هيات مديره مكلف است كه به حسابهاي سود و زيان و ترازنامه شركت گزارش حسابداران رسمي را نيز ضميمه كند. حسابداران رسمي بايد علاوه بر اظهارنظر درباره حسابهاي شركت گواهي نمايند كه كليه دفاتر و اسناد و صورت حسابهاي شركت و توضيحات مورد لزوم در اختيار آنها قرار داشته و حسابهاي سود و زيان و ترازنامه تنظيم شده از طرف هيات مديره وضع مالي شركت را به نحو صحيح و روشن نشان مي دهد.

تبصره _ منظور از حسابداران رسمي مذكور در اين ماده حسابداران موضوع فصل هفتم

قانون مالياتهاي مستقيم مصوب اسفند سال 1345 مي باشد و در صورتي كه به موجب قانون شرايط و نحوه انتخاب حسابداران رسمي تغيير كند و يا عنوان ديگري براي آنان درنظر گرفته شود شامل حسابداران مذكور در اين ماده نيز خواهد بود.

بخش 11 _ مقررات جزائي (م 243 تا 269)

بخش 11 _ مقررات جزائي (م 243 تا 269)

بخش 11 _ مقررات جزائي

بخش 11 _ مقررات جزائي

ماده 243 _ اشخاص زير به حبس تاديبي از سه ماه تا دو سال يا به جزاي نقدي از بيست هزار ريال تا دويست هزار ريال يا به هر دو مجازات محكوم خواهند شد:

1 _ هر كس كه عالما و برخلاف واقع پذيره نويسي سهام را تصديق كند و يا برخلاف مقررات اين قانون اعلاميه پذيره نويسي منتشر نمايد و يا مدارك خلاف واقع حاكي از تشكيل شركت به مرجع ثبت شركتها تسليم كند و يا در تعيين ارزش آورده غيرنقد تقلب اعمال كند؛

2 _ هر كس در ورقه سهم با نام يا گواهينامه موقت سهم مبلغ پرداخت شده را بيش از آنچه كه واقعا پرداخت شده است قيد كند؛

3 _ هر كس از اعلام مطالبي كه طبق مقررات اين قانون بايد به مرجع ثبت شركتها اعلام كند بعضا يا كلا خودداري نمايد و يا مطالب خلاف واقع به مرجع مزبور اعلام دارد؛

4 _ هر كس سهام يا قطعات سهام را قبل از به ثبت رسيدن شركت و يا در صورتي كه ثبت شركت مزورانه انجام گرفته باشد صادر كند؛

5 _ هر كس سهام يا قطعات سهام را بدون پذيره نويسي كليه سرمايه و تاديه حداقل سي و پنج درصد آن و نيز تحويل كليه سرمايه غيرنقد صادر كند؛

6 _ هر كس قبل از پرداخت كليه مبلغ اسمي سهم

سهام بينام يا گواهينامه موقت بينام صادر كند.

ماده 244 _ اشخاص زير به حبس تاديبي از سه ماه تا يك سال يا به جزاي نقدي از پنجاه هزار ريال تا پانصد هزار ريال يا به هر دو مجازات محكوم خواهند شد:

1 _ هر كس عالما سهام يا گواهينامه موقت سهام بدون ذكر مبلغ اسمي صادر كند يا بفروشد يا به معرض فروش گذارد؛

2 _ هر كس سهام بينام را قبل از آن كه تمام مبلغ اسمي آن پرداخت شده باشد بفروشد يا به معرض فروش گذارد؛

3 _ هر كس سهام با نام را قبل از آن كه اقلا سي و پنج درصد مبلغ اسمي آن پرداخت شده باشد صادر كند يا بفروشد يا به معرض فروش گذارد.

ماده 245 _ هر كس عالما در هر يك از عمليات مذكور در ماده 244شركت كند. يا انجام آن عمليات را تسهيل نمايد برحسب مورد به مجازات شريك يا معاون محكوم خواهد شد.

ماده 246 _ رئيس و اعضاء هيات مديره هر شركت سهامي در صورت ارتكاب هر يك از جرايم زير به حبس تاديبي از دو ماه تا شش ماه يابه جزاي نقدي از سي هزار تا سيصد هزار ريال يا به هر دو مجازات محكوم خواهند شد:

1 _ در صورتي كه ظرف مهلت مقرر در اين قانون قسمت پرداخت نشده مبلغ اسمي سهام شركت را مطالبه نكنند و يا دو ماه قبل ازپايان مهلت مذكور مجمع عمومي فوق العاده را جهت تقليل سرمايه شركت تا ميزان مبلغ پرداخت شده دعوت ننمايند؛

2 _ در صورتي كه قبل از پرداخت كليه سرمايه شركت به صدور اوراق قرضه مبادرت كرده يا صدور آن را اجازه دهند.

ماده 247 _ در مورد

بند يك ماده 246 در صورتي كه هر يك از اعضاءهيات مديره قبل از انقضاء مهلت مقرر در جلسه هيات مزبور صريحا اعلام كند كه بايد به تكليف قانوني براي سلب مسووليت جزائي عمل شود و به اين اعلام از طرف ساير اعضاء هيات مديره توجه نشود و جرم تحقق پيدا كند عضو هيات مديره كه تكليف قانوني را اعلام كرده است مجرم شناخته نخواهد شد. سلب مسووليت جزائي از عضو هيات مديره منوط به اين است كه عضو هيات مديره علاوه بر اعلام تكليف قانوني در جلسه هيات مزبور مراتب را از طريق ارسال اظهارنامه رسمي به هر يك از اعضاء هيات مديره اعلام نمايد. در صورتي كه جلسات هيات مديره به هر علت تشكيل نگردد اعلام از طريق ارسال اظهارنامه رسمي براي سلب مسووليت جزائي از عضو هيات مديره كافي است

ماده 248 _ هر كس اعلاميه پذيره نويسي سهام يا اطلاعيه انتشار اوراق قرضه شركت سهامي را بدون امضاهاي مجاز و نام و نشاني مؤسسين يا مديران شركت منتشر كند به جزاي نقدي از ده هزار تاسي هزار ريال محكوم خواهد شد.

ماده 249 _ هر كس با سوء نيت براي تشويق مردم به تعهد خريد اوراق بهادار شركت سهامي به صدور اعلاميه پذيره نويسي سهام يااطلاعيه انتشار اوراق قرضه كه متضمن اطلاعات نادرست يا ناقص باشد مبادرت نمايد و يا از روي سوء نيت جهت تهيه اعلاميه يا اطلاعيه مزبور اطلاعات نادرست يا ناقص داده باشد به مجازات شروع به كلاهبرداري محكوم خواهد شد و هرگاه اثري بر اين اقدامات مترتب شده باشد مرتكب در حكم كلاهبردار بوده و به مجازات مقرر محكوم خواهد شد.

ماده 250 _ رئيس

و اعضاي هيات مديره هر شركت سهامي عام كه قبل از تاديه كليه سرمايه ثبت شده شركت و قبل از انقضاي دو سال تمام از تاريخ ثبت شركت و تصويب دو ترازنامه آن توسط مجمع عمومي مبادرت به صدور اوراق قرضه نمايند به جزاي نقدي از بيست هزار ريال تا دويست هزار ريال محكوم خواهند شد.

ماده 251 _ رئيس و اعضاي هيات مديره هر شركت سهامي عام كه بدون رعايت مقررات ماده 56 اين قانون مبادرت به صدور اوراق قرضه بنمايند به حبس تاديبي از سه ماه تا دو سال و جزاي نقدي از بيست هزار ريال تا دويست هزار ريال محكوم خواهند شد.

ماده 252 _ رئيس و اعضاي هيات مديره و مديرعامل هر شركت سهامي عمومي كه نكات مندرج در ماده 60 اين قانون را در اوراق قرضه قيد ننمايند به جزاي نقدي از بيست هزار ريال تا دويست هزار ريال محكوم خواهند شد.

ماده 253 _ اشخاص زير به حبس تاديبي از سه ماه تا يك سال يا به جزاي نقدي از بيست هزار ريال تا دويست هزار ريال يا به هر دو مجازات محكوم خواهند شد:

1 _ هر كس عامدا مانع حضور دارنده سهم شركت در جلسات مجامع عمومي صاحبان سهام بشود؛

2 _ هر كس با خدعه و نيرنگ خود را دارنده سهم يا قطعات سهم معرفي كند و به اين طريق در اخذ راي در مجمع عمومي صاحبان سهام شركت نمايد اعم از آن كه اين كار را شخصا يا توسط ديگريانجام دهد.

ماده 254 _ رئيس و اعضاي هيات مديره شركت سهامي كه حداكثر تا 6ماه پس از هر سال مالي مجمع عمومي عادي صاحبان سهام رادعوت نكنند يا مدارك

مقرر در ماده 232 را به موقع تنظيم و تسليم ننمايند به حبس از دو تا شش ماه يا به جزاي نقدي از بيست هزار تادويست هزار ريال يا به هر دو مجازات محكوم خواهند شد.

ماده 255 _ رئيس و اعضاي هيات مديره هر شركت سهامي كه صورت حاضرين در مجمع را مطابق ماده 99 تنظيم نكنند به جزاي نقدي ازبيست هزار ريال تا دويست هزار ريال محكوم خواهند شد.

ماده 256 _ هيات رئيسه هر مجمع عمومي كه صورت جلسه مذكور درماده 105 را تنظيم نكند به مجازات مذكور در ماده قبل محكوم خواهد شد.

ماده 257 _ رئيس و اعضاي هيات رئيسه هر مجمع عمومي كه مقررات راجع به حق راي صاحبان سهام را رعايت نكرده باشند به مجازات مذكور در ماده 255 محكوم خواهند شد.

ماده 258 _ اشخاص زير به حبس تاديبي از يك سال تا سه سال محكوم خواهند شد:

1 _ رئيس و اعضاي هيات مديره و مديرعامل شركت كه بدون صورت دارايي و ترازنامه يا به استناد صورت دارايي و ترازنامه مزوّر منافع موهومي را بين صاحبان سهام تقسيم كرده باشند؛

2 _ رئيس و اعضاي هيات مديره و مديرعامل شركت كه ترازنامه غيرواقع به منظور پنهان داشتن وضعيت واقعي شركت به صاحبان سهام ارائه يا منتشر كرده باشند؛

3 _ رئيس و اعضاي هيات مديره و مديرعامل شركت كه اموال يااعتبارات شركت را برخلاف منافع شركت براي مقاصد شخصي يا براي شركت يا مؤسسه ديگري كه خود به طور مستقيم يا غيرمستقيم در آن ذينفع مي باشند مورد استفاده قرار دهند؛

4 _ رئيس و اعضاي هيات مديره و مديرعامل شركت كه با سوء نيت از اختيارات خود برخلاف منافع شركت براي مقاصد شخصي يا به خاطر

شركت يا مؤسسه ديگري كه خود به طور مستقيم يا غيرمستقيم در آن ذينفع مي باشند استفاده كنند.

ماده 259 _ رئيس و اعضاي هيات مديره شركت كه متعمدا مجمع عمومي صاحبان سهام را در هر موقع كه انتخاب بازرسان شركت بايد انجام پذيرد به اين منظور دعوت ننمايند و يا بازرسان شركت رابه مجامع عمومي صاحبان سهام دعوت نكنند به حبس از دو تا شش ماه يا جزاي نقدي از بيست هزار ريال تا دويست هزار ريال يابه هر دو مجازات محكوم خواهند شد.

ماده 260 _ رئيس و اعضاي هيات مديره و مديرعامل كه عامدا مانع يا مخل انجام وظايف بازرسان شركت بشوند يا اسناد و مداركي را كه براي انجام وظايف آنها لازم است در اختيار بازرسان قرار ندهند به حبس تاديبي از سه ماه تا دو سال يا به جزاي نقدي از بيست هزارريال تا دويست هزار ريال يا به هر دو مجازات محكوم خواهند شد.

ماده 261 _ رئيس و اعضاي هيات مديره و مديرعامل هر شركت سهامي كه قبل از به ثبت رسيدن افزايش سرمايه يا در صورتي كه ثبت افزايش سرمايه مزورانه يا بدون رعايت تشريفات لازم انجام گرفته باشد سهام يا قطعات سهام جديد صادر و منتشر كنند به جزاي نقدي از ده هزار تا يكصد هزار ريال محكوم خواهند شد و درصورتي كه قبل از پرداخت تمامي مبلغ اسمي سهام سابق مبادرت به صدور و انتشار سهام جديد يا قطعات سهام جديد بنمايند به حبس تاديبي از دو ماه تا شش ماه و به جزاي نقدي از بيست هزار ريال تا دويست هزار ريال محكوم خواهند شد.

ماده 262 _ رئيس و اعضاي هيات مديره و مديرعامل هر شركت سهامي كه

مرتكب جرايم زير بشوند به جزاي نقدي از بيست هزار ريال تا دويست هزار ريال محكوم خواهند شد:

1 _ در صورتي كه در موقع افزايش سرمايه شركت به استثناي مواردي كه در اين قانون پيش بيني شده است حق تقدم صاحبان سهام را نسبت به پذيره نويسي و خريد سهام جديد رعايت نكنند و يا مهلتي را كه جهت پذيره نويسي سهام جديد بايد در نظر گرفته شود به صاحبان سهام ندهند؛

2 _ در صورتي كه شركت قبلا اوراق قرضه قابل تعويض با سهم نتشر كرده باشد حقوق دارندگان اين گونه اوراق قرضه را نسبت به تعويض اوراق آنها با سهام شركت در نظر نگرفته يا قبل از انقضاي مدتي كه طي آن اين قبيل اوراق قرضه قابل تعويض با سهام شركت است اوراق قرضه جديد قابل تعويض يا قابل تبديل به سهام منتشركنند يا قبل از تبديل يا تعويض اوراق قرضه يا بازپرداخت مبلغ آنها سرمايه شركت را مستهلك سازند يا آن را از طريق بازخريد سهام كاهش دهند يا اقدام به تقسيم اندوخته كنند يا در نحوه تقسيم منافع تغييراتي بدهند.

ماده 263 _ رئيس و اعضاي هيات مديره و مديرعامل هر شركت سهامي كه عالما براي سلب حق تقدم از صاحبان سهام نسبت به پذيره نويسي سهام جديد به مجمع عمومي اطلاعات نادرست بدهند يا اطلاعات نادرست را تصديق كنند به حبس از شش ماه تاسه سال يا به جزاي نقدي از يكصد هزار ريال تا يك ميليون ريال يا به هر دو مجازات محكوم خواهند شد.

ماده 264 _ رئيس و اعضاي هيات مديره هر شركت سهامي كه در مورد كاهش سرمايه عالما مقررات زير را رعايت نكنند به جزاي نقدي از بيست

هزار ريال تا دويست هزار ريال محكوم خواهند شد:

1 _ در صورت عدم رعايت تساوي حقوق صاحبان سهام

2 _ در صورتي كه پيشنهاد راجع به كاهش سرمايه حداقل چهل وپنج روز قبل از تشكيل مجمع عمومي فوق العاده به بازرس شركت تسليم نشده باشد؛

3 _ در صورتي كه تصميم مجمع عمومي داير بر تصويب كاهش سرمايه و مهلت و شرايط آن در روزنامه رسمي و روزنامه كثيرالانتشاري كه اعلانات مربوط به شركت در آن نشر مي گردد آگهي نشده باشد.

ماده 265 _ رئيس و اعضاي هيات مديره هر شركت سهامي كه درصورت از ميان رفتن بيش از نصف سرمايه شركت بر اثر زيانهاي وارده حداكثر تا دو ماه مجمع عمومي فوق العاده صاحبان سهام را دعوت ننمايند تا موضوع انحلال يا بقاي شركت مورد شور و راي واقع شود و حداكثر تا يك ماه نسبت به ثبت و آگهي تصميم مجمع مذكور اقدام ننمايند به حبس از دو ماه تا شش ماه يا به جزاي نقدي ازده هزار ريال تا يكصد هزار ريال يا به هر دو مجازات محكوم خواهند شد.

ماده 266 _ هر كس با وجود منع قانوني عالما سمت بازرسي را درشركت سهامي بپذيرد و به آن عمل كند به حبس تاديبي از دو ماه تاشش ماه يا به جزاي نقدي از بيست هزار تا يكصد هزار ريال يا به هردو مجازات محكوم خواهد شد.

ماده 267 _ هر كس در سمت بازرسي شركت سهامي عالما راجع به اوضاع شركت به مجمع عمومي در گزارشهاي خود اطلاعات خلاف حقيقت بدهد و يا اين گونه اطلاعات را تصديق كند به حبس تاديبي از سه ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.

ماده 268

_ مدير يا مديران تصفيه هر شركت سهامي كه عالما مرتكب جرايم زير بشوند به حبس تاديبي از دو ماه تا شش ماه يا به جزاي نقدي از بيست هزار تا دويست هزار ريال يا به هر دو مجازات محكوم خواهند شد:

1 _ در صورتي كه ظرف يك ماه پس از انتخاب تصميم راجع به انحلال شركت و نام و نشاني خود را به مرجع ثبت شركتها اعلام نكنند؛

2 _ در صورتي كه تا شش ماه پس از شروع به امر تصفيه مجمع عمومي عادي صاحبان سهام شركت را دعوت نكرده وضعيت اموال و مطالبات و قروض شركت و نحوه تصفيه امور شركت و مدتي راكه جهت پايان دادن به امر تصفيه لازم ميدانند به اطلاع مجمع عمومي نرسانند؛

3 _ در صورتي كه قبل از خاتمه امر تصفيه همه ساله مجمع عمومي عادي صاحبان سهام شركت را با رعايت شرايط و تشريفاتي كه دراين قانون و اساسنامه شركت پيش بيني شده است دعوت نكرده صورت دارايي منقول و منقول 16غيرمنقول و ترازنامه و حساب سود و زيان عمليات خود را به ضميمه گزارشي حاكي از اعمالي كه تا آن موقع انجام داده اند به مجمع مذكور تسليم نكنند؛

4 _ در صورتي كه در خاتمه دوره تصدي خود بدون آن كه تمديد مدت مأموريت خود را خواستار شوند به عمليات خود ادامه دهند؛

5 _ در صورتي كه ظرف يك ماه پس از ختم تصفيه مراتب را به مرجع ثبت شركتها اعلام ننمايند؛

6 _ در صورتي كه پس از اعلام ختم تصفيه وجوهي را كه باقيمانده است در حساب مخصوصي در يكي از بانكهاي ايراني توديع ننمايند و صورت اسامي بستانكاران و صاحبان سهامي را كه حقوق خود را استيفاء نكرده اند به آن

بانك تسليم نكرده مراتب را طي آگهي ختم تصفيه به اطلاع اشخاص ذينفع نرسانند.

ماده 269 _ مدير تصفيه يا مديران هر شركت سهامي كه مرتكب جرايم زير شوند به حبس تاديبي از يك سال تا سه سال محكوم خواهندشد:

1 _ در صورتي كه اموال يا اعتبارات شركت در حال تصفيه رابرخلاف منافع شركت يا براي مقاصد شخصي يا براي شركت يامؤسسه ديگري كه خود به طور مستقيم يا غيرمستقيم در آن ذينفع ميباشند مورد استفاده قرار دهند؛

2 _ در صورتي كه برخلاف ماده 213 به انتقال دارايي شركت مبادرت كنند يا بدون رعايت حقوق بستانكاران و موضوع كردن قروضي كه هنوز موعد تأديه آن نرسيده دارايي شركت را بين صاحبان سهام تقسيم نمايند.

بخش 12 _ مقررات مختلف مربوط به شركتهاي سهامي (م 270 تا م 300)

ماده 270 _ هرگاه مقررات قانوني در مورد تشكيل شركت سهامي يا عمليات آن يا تصميماتي كه توسط هر يك از اركان شركت اتخاذ مي گردد رعايت نشود برحسب مورد بنا به درخواست هر ذي نفع بطلان شركت يا عمليات يا تصميمات مذكور به حكم دادگاه اعلان خواهد شد ليكن مؤسسين و مديران و بازرسان و صاحبان سهام شركت نمي توانند در مقابل اشخاص ثالث به اين بطلان استنادنمايند.

ماده 271 _ در صورتي كه قبل از صدور حكم بطلان شركت يا بطلان عمليات يا تصميمات آن در مرحله بدوي موجبات بطلان مرتفع شده باشد دادگاه قرار سقوط دعواي بطلان را صادر خواهد كرد.

ماده 272 _ دادگاهي كه دعواي بطلان نزد آن اقامه شده است مي تواند بنابه درخواست خوانده مهلتي كه از شش ماه بيشتر نباشد براي رفع موجبات بطلان تعيين نمايد. ابتداي مهلت مذكور تاريخ وصول پرونده از دفتر به دادگاه است در صورتي كه ظرف مهلت مقرر موجبات بطلان برطرف نشده

باشد دادگاه حكم مقتضي صادرخواهد كرد.

ماده 273 _ در صورت صدور حكم قطعي بر بطلان شركت يا بطلان عمليات يا تصميمات شركت كساني كه مسوول بطلان هستند متضامنا مسوول خساراتي خواهند بود كه از آن بطلان به صاحبان سهام و اشخاص ثالث متوجه شده است

ماده 274 _ دادگاهي كه حكم بطلان شركت را صادر مي نمايد بايد ضمن حكم خود يك يا چند نفر را به عنوان مدير تصفيه تعيين كند تا بر طبق مقررات اين قانون انجام وظيفه نمايند.

ماده 275 _ در هر مورد كه بر اثر انحلال يا بطلان شركت مدير تصفيه بايد از طرف دادگاه تعيين شود و مدير يا مديران تصفيه اي كه توسط دادگاه تعيين شده اند حاضر به قبول سمت مديريت تصفيه نباشند دادگاه امر تصفيه را به ادار تصفيه امور ورشكستگي حوزه خود ارجاع مي نمايد.

تبصره _ تعيين حق الزحمه مدير يا مديران تصفيه اي كه توسط دادگاه تعيين مي شود به عهده دادگاه است

ماده 276 _ شخص يا اشخاصي كه مجموع سهام آنها حداقل يك پنجم مجموع سهام شركت باشد مي توانند در صورت تخلف يا تقصير رئيس و اعضاء هيات مديره و يا مديرعامل به نام و از طرف شركت و به هزينه خود عليه رئيس يا تمام يا بعضي از اعضاء هيات مديره و مديرعامل اقامه دعوا نمايند و جبران كليه خسارات وارده به شركت را از آنها مطالبه كنند.

در صورت محكوميت رئيس يا هر يك از اعضاي هيات مديره يا مديرعامل به جبران خسارات شركت و پرادخت هزينه دادرسي حكم به نفع شركت اجراء و هزينه اي كه از طرف اقامه كننده دعوا پرداخت شده از مبلغ محكوم به وي مسترد خواهد شد.

در صورت محكوميت اقامه كنندگان دعوا

پرداخت كليه هزينه ها وخسارات به عهده آنان است

ماده 277 _ مقررات اساسنامه و تصميمات مجامع عمومي نبايد به نحوي از انحاء حق صاحبان سهام را در مورد اقامه دعواي مسووليت عليه مديران شركت محدود نمايد.

ماده 278 _ شركت سهامي خاص در صورتي مي تواند به شركت سهامي عام تبديل شود كه اولا موضوع به تصويب مجمع عمومي فوق العاده شركت سهامي خاص رسيده باشد ثانيا سرمايه آن حداقل به ميزاني باشد كه براي شركتهاي سهامي عام مقرر شده است و ياشركت سرمايه خود را به ميزان مذكور افزايش دهد. ثالثا دو سال تمام از تاريخ تاسيس و ثبت شركت گذشته و دو ترازنامه آن به تصويب مجمع عمومي صاحبان سهام رسيده باشد. رابعا اساسنامه آن با رعايت مقررات اين قانون در مورد شركتهاي سهامي عام تنظيم يا اصلاح شده باشد.

ماده 279 _ شركت سهامي خاص بايد ظرف يك ماه از تاريخي كه مجمع عمومي فوق العاده صاحبان سهام تبديل شركت را تصويب كرده است صورت جلسه مجمع عمومي فوق العاده را به ضميمه مدارك زير به مرجع ثبت شركتها تسليم كند:

1 _ اساسنامه اي كه براي شركت سهامي عام تنظيم شده و به تصويب مجمع عمومي فوق العاده رسيده است

2 _ دو ترازنامه و حساب سود و زيان مذكور در ماده 278 كه به تاييد حسابدار رسمي رسيده باشد؛

3 _ صورت دارايي شركت در موقع تسليم مدارك به مرجع ثبت شركتها كه متضمن تقويم كليه اموال منقول و منقول 16غيرمنقول شركت بوده و به تاييد كارشناس رسمي وزارت دادگستري رسيده باشد؛

4 _ اعلاميه تبديل شركت كه بايد به امضاي دارندگان امضاي مجاز شركت رسيده و مشتمل بر نكات زير باشد:

الف _ نام و شماره ثبت

شركت

ب _ موضوع شركت و نوع فعاليتهاي آن

ج _ مركز اصلي شركت و در صورتي كه شركت شعبي داشته باشد نشاني شعب آن

د _ در صورتي كه شركت براي مدت محدود تشكيل شده باشدتاريخ انقضاي مدت آن

ه _ سرمايه شركت و مبلغ پرداخت شده آن

و _ اگر سهام ممتاز منتشر شده باشد تعداد و امتيازات آن

ز _ هويت كامل رئيس و اعضاي هيات مديره و مديرعامل شركت

ح _ شرايط حضور و حق راي صاحبان سهام در مجامع عمومي

ط _ مقررات اساسنامه راجع به تقسيم سود و تشكيل اندوخته

ي _ مبلغ ديون شركت و همچنين مبلغ ديون اشخاص ثالث كه توسط شركت تضمين شده است

ك _ ذكر نام روزنامه كثيرالانتشاري كه اطلاعيه ها و آگهي هاي شركت در آن درج مي گردد.

ماده 280 _ مرجع ثبت شركتها پس از وصول مدارك مذكور در ماده 279 و تطبيق مندرجات آنها با اين قانون تبديل شركت را ثبت ومراتب را به هزينه شركت آگهي خواهد نمود.

ماده 281 _ در آگهي تبديل شركت بايد كليه مندرجات اعلاميه تبديل شركت ذكر گردد و قيد شود كه اساسنامه شركت و دو ترازنامه وحساب سود و زيان آن مربوط به دو سال قبل از اتخاذ تصميم نسبت به تبديل شركت و همچنين صورت دارايي شركت و اموال منقول ومنقول 16غيرمنقول آن در مرجع ثبت شركتها و در مركز شركت براي مراجعه علاقمندان آماده مي باشد. آگهي تبديل شركت بايد علاوه بر روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهي هاي شركت در آن درج مي گردد اقلا در يك روزنامه كثيرالانتشار ديگر نيز آگهي شود.

ماده 282 _ شركت سهامي خاص كه بخواهد با افزايش سرمايه به شركت

سهامي عام تبديل شود بايد سهام جديد خود را كه در نتيجه افزايش سرمايه بوجود مي آيد با رعايت مواد 173 لغايت 182 وماده 184 اين قانون براي پذيره نويسي عمومي عرضه نمايد. مرجع ثبت شركتها در اين مورد پس از وصول تقاضا و مدارك مربوط به تبديل شركت سهامي خاص به شركت سهامي عام و تطبيق آنها بامقررات قانون در صورتي كه شركت بتواند با افزايش سرمايه ازطريق پذيره نويسي عمومي به شركت سهامي عام تبديل شود اجازه انتشار اعلاميه پذيره نويسي سهام را صادر خواهد نمود. در اعلاميه پذيره نويسي بايد شماره و تاريخ اجازه نامه مزبور قيد گردد.

ماده 283 _ در صورتي كه سهام جديدي كه به ترتيب مذكور در ماده قبل عرضه شده است تماما تاديه نشود شركت نمي تواند به شركت سهامي عام تبديل گردد.

ماده 284 _ شركتهاي سهامي موجود در تاريخ تصويب اين قانون بايدظرف 4 سال از تاريخ اجراي اين قانون به صورت شركت سهامي خاص يا شركت سهامي عام درآيند و وضع خود را با مقررات اين قانون تطبيق دهند يا به نوع ديگري از انواع شركتهاي تجارتي مذكوردر قانون تجارت مصوب ارديبهشت ماه 1311 تبديل شوند والا منحل محسوب خواهند شد و از لحاظ مقررات انحلال مشمول قانون تجارت مصوب ارديبهشت 1311 خواهند بود.

تا هنگامي كه شركتهاي سهامي موجود در تاريخ تصويب اين قانون ظرف 4 سال وضع خود را با مقررات اين قانون تطبيق نداده اند تابع مقررات مربوط به شركتهاي سهامي مذكور در قانون تجارت مصوب ارديبهشت 1311 و مقررات اساسنامه خودخواهند بود.

تطبيق وضع شركت با مقررات اين قانون وقتي محقق مي شود كه مرجع ثبت شركتها پس از احراز صحت تطبيق مراتب را ثبت و به هزينه شركت آگهي كرده باشد، به استثناي

هزينه آگهي اجراي اين ماده در صورت عدم افزايش سرمايه شركت مستلزم پرداخت هيچ گونه هزينه ديگري نيست و در صورت افزايش سرمايه هزينه هاي مربوط فقط شامل ميزان افزايش سرمايه مي شود.

ماده 285 _ تغيير اساسنامه هر يك از شركتهاي سهامي موجود در تاريخ تصويب اين قانون به منظور تطبيق وضع آنها با مقررات اين قانون استثنائا ممكن است به موجب تصميم مجمع عمومي عادي صاحبان سهام شركت صورت گيرد مگر در مورد افزايش سرمايه كه بايد به تصويب مجمع عمومي فوق العاده برسد. ترتيب دعوت تشكيل و حد نصاب و اكثريت لازم براي مجامع عادي و فوق العاده به منظور تطبيق وضع شركت با مقررات اين قانون تابع مقررات قانون تجارت مصوب ارديبهشت 1311 در مورد شركتهاي سهامي و همچنين اساسنامه معتبر شركتهاي موجود در تاريخ تصويب اين قانون مي باشد.

ماده 286 _ براي آن كه شركتهاي سهامي موجود در تاريخ تصويب اين قانون بتوانند به صورت شركت سهامي خاص درايند بايد اولاسرمايه آنها حداقل به ميزاني باشد كه براي شركتهاي سهامي خاص مقرر شده است يا سرمايه خود را با رعايت مقررات اين قانون درمورد افزايش سرمايه شركت سهامي خاص به آن ميزان افزايش دهندثانيا اساسنامه خود را به منظور تطبيق با مقررات اين قانون اصلاح كرده مراتب را به مرجع ثبت شركتها اعلام نمايند. مرجع ثبت شركتها پس از احراز صحت تطبيق وضع شركت با مقررات اين قانون مراتب را ثبت و به هزينه شركت آگهي خواهد نمود.

ماده 287 _ براي آن كه شركتهاي سهامي موجود در تاريخ تصويب اين قانون بتوانند به صورت شركت سهامي عام درآيند بايد اولا سرمايه آنها به ميزاني باشد كه براي شركت سهامي عام مقرر شده است يا سرمايه خود را با رعايت مقررات اين قانون در مورد

افزايش سرمايه شركت سهامي عام به آن ميزان افزايش دهند. ثانيا در تاريخ تبديل شركت به شركت سهامي عام يك سال از ثبت شركت گذشته و يك ترازنامه آن به تصويب مجمع عمومي عادي رسيده باشد. ثالثا اساسنامه خود را با مقررات اين قانون وفق دهند.

ماده 288 _ در صورتي كه شركتهاي سهامي موجود در تاريخ تصويب اين قانون بخواهند براي تطبيق وضع خود با مقررات اين قانون به افزايش سرمايه مبادرت كنند در صورتي كه تمامي مبلغ اسمي سهام قبلي آنها تاديه نشده باشد نسبت مبلغ پرداخت شده قبلي نسبت به هر سهم در مورد سهام جديد نيز لازم الرعايه است و در هر حال اين نسبت نمي تواند از سي و پنج درصد مبلغ اسمي سهام كمتر باشد.در موارد مذكور در اين ماده رعايت ماده 165 اين قانون در موردتاديه تمامي سرمايه قبلي شركت الزامي نيست

ماده 289 _ شركتهاي سهامي موجود در تاريخ تصويب اين قانون كه بخواهند از طريق افزايش سرمايه به شركت سهامي عام تبديل شوند بايد سهام جديد خود را كه در نتيجه افزايش سرمايه به وجود مي آيد با رعايت مقررات اين قانون براي پذيره نويسي عمومي عرضه نمايند.

در صورتي كه سهام جديدي كه به ترتيب فوق عرضه شده است تماما تعهد نشود و مبلغي كه بايد بر طبق مقررات اين قانون تاديه گرددتاديه نشود شركت نمي تواند به شركت سهامي عام تبديل گردد.

ماده 290 _ شركتهاي سهامي موجود در تاريخ تصويب اين قانون كه بخواهند به شركت سهامي عام تبديل شوند و به اين منظور به افزايش سرمايه مبادرت كنند بايد مدارك زير را به مرجع ثبت شركتها تسليم نمايند:

1 _ اساسنامه اي كه براي شركت سهامي عام به تصويب مجمع عمومي عادي يا فوق العاده رسيده است

2

_ صورت جلسه مجمع عمومي فوق العاده كه افزايش سرمايه رامورد تصويب قرار داده است

3 _ صورت دارايي شركت در موقع تسليم مدارك به مرجع ثبت شركتها؛

صورت مزبور بايد متضمن تقويم كليه اموال منقول و منقول 16غيرمنقول شركت بوده به تاييد كارشناس رسمي وزارت دادگستري رسيده باشد.

4 _ طرح اعلاميه پذيره نويسي سهام جديد كه بايد به ترتيب مقرر درماده 174 اين قانون تنظيم شده باشد؛

5 _ آخرين ترازنامه و حساب سود و زيان شركت كه بايد به تصويب مجمع عمومي و تاييد حسابدار رسمي رسيده باشد.

ماده 291 _ مرجع ثبت شركتها پس از وصول مدارك مذكور در ماده قبل و تطبيق مندرجات آنها با قانون اجازه انتشار اعلاميه پذيره نويسي سهام جديد را صادر خواهد نمود.

ماده 292 _ كليه مقررات مذكور در مواد 177 لغايت 181 اين قانون براي تحقق افزايش سرمايه و تبديل شركت سهامي به شركت سهامي عام لازم الرعايه است در آگهي مربوط ضمن ذكر افزايش سرمايه موضوع تبديل نيز قيد خواهد شد.

ماده 293 _ در صورت عدم تحقق افزايش سرمايه بر طبق ماده 182 اين قانون عمل خواهد شد. در هر صورت شركت بايد در مهلت مذكوردرماده 284 وضع خودرابامقررات اين قانون تطبيق دهد.

ماده 294 _ شركتهاي سهامي موجود در تاريخ تصويب اين قانون كه سرمايه آنها حداقل به ميزان سرمايه شركتهاي سهامي عام مذكور دراين قانون باشد و بخواهند به شركت سهامي عام تبديل شوند بايدمدارك زير را به مرجع ثبت شركتها تسليم كنند:

1 _ اساسنامه اي كه براي شركت سهامي عام به تصويب مجمع عمومي عادي يا فوق العاده رسيده است

2 _ صورت دارايي شركت در موقع تسليم مدارك به مرجع ثبت شركتها كه بايد متضمن تقويم كليه اموال منقول و منقول 16غيرمنقول شركت بوده

و به تاييد كارشناس رسمي وزارت دادگستري رسيده باشد؛

3 _ آخرين ترازنامه و حساب سود و زيان شركت كه بايد به تصويب مجمع عمومي و تاييد حسابدار رسمي رسيده باشد؛

4 _ اعلاميه تبديل شركت سهامي به شركت سهامي عام كه بايد به امضا دارندگان امضاء مجاز شركت رسيده و مشتمل بر نكات زيرباشد:

الف _ نام و شماره ثبت شركت

ب _ موضوع شركت و نوع فعاليت آن

ج _ مركز اصلي شركت و در صورتي كه شركت شعبي داشته باشدنشاني شعب آن

د _ در صورتي كه شركت براي مدت محدود تشكيل شده باشدتاريخ انقضا مدت آن

ه _ سرمايه شركت و مبلغ پرداخت شده آن

و _ اگر سهام ممتاز منتشر شده باشد تعداد و امتيازات آن

ز _ هويت كامل رئيس و اعضاي هيات مديره و مديرعامل شركت

ح _ شرايط حضور و حق راي صاحبان سهام در مجامع عمومي

ط _ مقررات اساسنامه جديد راجع به تقسيم سود و تشكيل اندوخته

ي _ مبلغ ديون شركت و همچنين مبلغ ديون اشخاص ثالث كه توسط شركت تضمين شده است

ك _ ذكر نام روزنامه كثيرالانتشاري كه اطلاعيه ها و آگهي هاي شركت در آن منتشر مي شود.

ماده 295 _ مرجع ثبت شركتها پس از وصول مدارك مذكور در ماده قبل و تطبيق مندرجات آنها با مقررات اين قانون تبديل شركت سهامي را به شركت سهامي عام ثبت و مراتب را به هزينه شركت آگهي خواهد نمود.

ماده 296 _ در آگهي تبديل شركتهاي سهامي موجود در تاريخ تصويب اين قانون به شركت سهامي عام بايد كليه مندرجات اعلاميه تبديل شركت ذكر گردد و قيد شود كه اساسنامه شركت و صورت دارايي شركت و اموال منقول و

منقول 16غيرمنقول و آخرين ترازنامه و حساب سودو زيان آن در مرجع ثبت شركتها و در مركز شركت براي مراجعه علاقه مندان آماده مي باشد. آگهي تبديل شركت بايد علاوه بر روزنامه كثيرالانتشاري كه آگهي هاي شركت در آن درج مي گردد اقلا دريك روزنامه كثيرالانتشار ديگر نيز آگهي شود.

ماده 297 _ در مواردي كه براي تطبيق وضع يك شركت سهامي با مقررات اين قانون يا تبديل آن به نوع ديگري از انواع شركتهاي تجاري مذكور در قانون تجارت مصوب ارديبهشت 1311 دعوت مجمع عمومي عادي يا فوق العاده صاحبان سهام شركت يا تسليم اسناد و مدارك خاصي به مرجع ثبت شركتها لازم باشد و رئيس واعضاي هيات مديره آن شركت به دعوت مجمع عمومي عادي يافوق العاده يا تسليم آن اسناد و مدارك به مرجع ثبت شركتها اقدام ننمايند به جزاي نقدي از بيست هزار ريال تا دويست هزار ريال محكوم خواهند شد و علاوه بر اين متضامنا مسوول جبران خساراتي مي باشند كه بر اثر انحلال شركت به صاحبان سهام و اشخاص ثالث وارد مي شود.

ماده 298 _ در مورد ماده 297 در صورتي كه هر يك از اعضاي هيات مديره قبل از انقضاي مهلت مقرر در جلسه هيات مزبور صريحا اعلام كند كه بايد به تكليف قانوني عمل شود و به اين اعلام از طرف ساير اعضاي هيات مديره توجه نشود عضو هيات مديره كه تكليف قانوني را اعلام كرده است مسووليت جزائي و مدني نخواهد داشت سلب مسووليت جزائي و مدني از عضو هيات مديره منوط به اين است كه عضو هيات مديره علاوه بر اعلام تكليف قانوني در جلسه هيات مزبور مراتب را از طريق ارسال اظهارنامه رسمي به هر يك

ازاعضاي هيات مديره اعلام نمايد. در صورتي كه جلسات هيات مديره به هر علت تشكيل نگردد اعلام از طريق ارسال اظهارنامه رسمي براي سلب مسووليت جزائي و مدني از عضو هيات مديره كافي است

ماده 299 _ آن قسمت از مقررات قانون تجارت مصوب ارديبهشت 1311 مربوط به شركتهاي سهامي كه ناظر بر ساير انواع شركتهاي تجارتي مي باشد نسبت به آن شركتها به قوت خود باقي است

ماده 300 _ شركتهاي دولتي تابع قوانين تاسيس و اساسنامه هاي خود مي باشند و فقط نسبت به موضوعاتي كه در قوانين و اساسنامه هاي آنها ذكر نشده تابع مقررات اين قانون مي شوند.

مبحث دوم _ شركت با مسؤوليت محدود(م 94 تا 115)

ماده 94 _ شركت با مسووليت محدود شركتي است كه بين دو يا چندنفر براي امور تجارتي تشكيل شده و هر يك از شركا بدون اين كه سرمايه به سهام يا قطعات سهام تقسيم شده باشد فقط تا ميزان سرمايه خود در شركت مسوول قروض و تعهدات شركت است

ماده 95 _ در اسم شركت بايد عبارت (با مسووليت محدود) قيد شود والا آن شركت در مقابل اشخاص ثالث شركت تضامني محسوب وتابع مقررات آن خواهد بود.

اسم شركت نبايد متضمن اسم هيچ يك از شركا باشد والا شريكي كه اسم او در اسم شركت قيد شده در مقابل اشخاص ثالث حكم شريك ضامن در شركت تضامني را خواهد داشت

ماده 96 _ شركت با مسووليت محدود وقتي تشكيل مي شود كه تمام سرمايه نقدي تاديه و سهم الشركه غير نقدي نيز تقويم و تسليم شده باشد.

ماده 97 _ در شركت نامه بايد صراحتا قيد شده باشد كه سهم الشركه هاي غيرنقدي هر كدام به چه ميزان تقويم شده است

ماده 98 _ شركا نسبت به قيمتي كه در حين تشكيل

شركت براي سهم الشركه هاي غيرنقدي معين شده در مقابل اشخاص ثالث مسووليت تضامني دارند.

ماده 99 _ مرور زمان دعاوي ناشي از مقررات فوق ده سال از تاريخ تشكيل شركت است

ماده 100 _ هر شركت با مسووليت محدود كه برخلاف مواد 96 و 97تشكيل شده باشد باطل و از درجه اعتبار ساقط است ليكن شركا درمقابل اشخاص ثالث حق استناد به اين بطلان ندارند.

ماده 101 _ اگر حكم بطلان شركت به استناد ماده قبل صادر شودشركايي كه بطلان مستند به عمل آنها است و هيأت نظار و مديرهايي كه در حين حدوث سبب بطلان يا بلافاصله پس از آن سركار بوده و انجام وظيفه نكرده اند در مقابل شركاي ديگر و اشخاص ثالث نسبت به خسارات ناشيه از اين بطلان متضامنا مسوول خواهند بود. مدت مرور زمان ده سال از تاريخ حدوث موجب بطلان است

ماده 102 _ سهم الشركه شركا نمي تواند به شكل اوراق تجارتي قابل انتقال اعم از با اسم يا بي اسم و غيره درايد. سهم الشركه را نمي توان منتقل به غير نمود مگر با رضايت عده اي از شركا كه لااقل سه ربع سرمايه متعلق به آنها بوده و اكثريت عددي نيز داشته باشند.

ماده 103 _ انتقال سهم الشركه به عمل نخواهد آمد مگر به موجب سند رسمي

ماده 104 _ شركت با مسووليت محدود به وسيله يك يا چند نفر مديرموظف يا غيرموظف كه از بين شركا يا از خارج براي مدت محدود يا نامحدودي معين مي شوند اداره مي گردد.

ماده 105 _ مديران شركت كليه اختيارات لازمه را براي نمايندگي و اداره شركت خواهند داشت مگر اين كه در اساسنامه غير اين ترتيب مقررشده باشد هر قرارداد راجع به محدود كردن اختيارات مديران كه دراساسنامه تصريح به

آن نشده در مقابل اشخاص ثالث باطل و كان لم يكن است

ماده 106 _ تصميمات راجع به شركت بايد به اكثريت لااقل نصف سرمايه اتخاذ شود اگر در دفعه اول اين اكثريت حاصل نشد بايد تمام شركا مجددا دعوت شوند در اين صورت تصميمات به اكثريت عددي شركا اتخاذ مي شود اگرچه اكثريت مزبور داراي نصف سرمايه نباشد. اساسنامه شركت مي تواند ترتيبي برخلاف مراتب فوق مقرر دارد.

ماده 107 _ هر يك از شركا به نسبت سهمي كه در شركت دارد داراي راي خواهد بود مگر اين كه اساسنامه ترتيب ديگري مقرر داشته باشد.

ماده 108 _ روابط بين شركا تابع اساسنامه است اگر در اساسنامه راجع به تقسيم نفع و ضرر مقررات خاصي نباشد تقسيم مزبور به نسبت سرمايه شركا به عمل خواهد آمد.

ماده 109 _ هر شركت با مسووليت محدود كه عده شركاي آن بيش از دوازده نفر باشد بايد داراي هيأت نظار بوده و هيأت مزبور لااقل سالي يك مرتبه مجمع عمومي شركا را تشكيل دهد. هيأت نظار بايد بلافاصله بعد از انتخاب شدن تحقيق كرده و اطمينان حاصل كند كه دستور مواد 96 و 97 رعايت شده است

هيأت نظار مي تواند شركا را براي انعقاد مجمع عمومي فوق العاده دعوت نمايد.

مقررات مواد 165 و 167 و 168 و 170 در مورد شركتهاي بامسووليت محدود نيز رعايت خواهد شد.

ماده 110 _ شركا نمي توانند تبعيت شركت را تغيير دهند مگر به اتفاق آراء.

ماده 111 _ هر تغيير ديگري راجع به اساسنامه بايد با اكثريت عددي شركا كه لااقل سه ربع سرمايه را نيز دارا باشند به عمل آيد مگراين كه در اساسنامه اكثريت ديگري مقرر شده باشد.

ماده 112 _ در هيچ مورد اكثريت شركا نمي تواند شريكي را مجبور

به ازدياد سهم الشركه خود كند.

ماده 113 _ مفاد ماده 78 اين قانون راجع به تشكيل سرمايه احتياطي درشركتهاي با مسووليت محدود نيز لازم الرعايه است

ماده 114 _ شركت با مسووليت محدود در موارد ذيل منحل مي شود:

الف _ در مورد فقرات 1 و 2 و 3 ماده 93؛

ب _ در صورت تصميم عده اي از شركا كه سهم الشركه آنها بيش ازنصف سرمايه شركت باشد؛

ج _ در صورتي كه به واسطه ضررهاي وارده نصف سرمايه شركت ازبين رفته و يكي از شركا تقاضاي انحلال كرده و محكمه دلايل او راموجه ديده و ساير شركا حاضر نباشند سهمي را كه در صورت انحلال به او تعلق مي گيرد پرداخته و او را از شركت خارج كنند؛

د _ در مورد فوت يكي از شركا اگر به موجب اساسنامه پيش بيني شده باشد.

ماده 115 _ اشخاص ذيل كلاهبردار محسوب مي شوند:

الف _ مؤسسين و مديراني كه برخلاف واقع پرداخت تمام سهم الشركه نقدي و تقويم و تسليم سهم الشركه غيرنقدي را در اوراق و اسنادي كه بايد براي ثبت شركت بدهند اظهار كرده باشند؛

ب _ كساني كه به وسيله متقلبانه سهم الشركه غيرنقدي را بيش از قيمت واقعي آن تقويم كرده باشند؛

ج _ مديراني كه با نبودن صورت دارايي يا به استناد صورت دارايي مزور منافع موهومي را بين شركا تقسيم كنند.

مبحث سوم _ شركت تضامني(م 116 تا م 140)

ماده 116 _ شركت تضامني شركتي است كه در تحت اسم مخصوص براي امور تجارتي بين دو يا چند نفر با مسووليت تضامني تشكيل مي شود: اگر دارايي شركت براي تاديه تمام قروض كافي نباشد هريك از شركا مسوول پرداخت تمام قروض شركت است

هر قراري كه بين شركا برخلاف اين ترتيب داده شده باشد در مقابل اشخاص ثالث كان لم

يكن خواهد بود.

ماده 117 _ در اسم شركت تضامني بايد عبارت (شركت تضامني) ولااقل اسم يك نفر از شركا ذكر شود. در صورتي كه اسم شركت مشتمل بر اسامي تمام شركا نباشد بايد بعد از اسم شريك ياشركايي كه ذكر شده است عبارتي از قبيل (و شركا) يا (و برادران قيد شود.

ماده 118 _ شركت تضامني وقتي تشكيل مي شود كه تمام سرمايه نقدي تاديه و سهم الشركه غير نقدي نيز تقويم و تسليم شده باشد.

ماده 119 _ در شركت تضامني منافع به نسبت سهم الشركه بين شركا تقسيم مي شود مگر آن كه شركت نامه غير از اين ترتيب را مقرر داشته باشد.

ماده 120 _ در شركت تضامني شركا بايد لااقل يك نفر از ميان خود يا از خارج به سمت مديري معين نمايند.

ماده 121 _ حدود مسووليت مدير يا مديران شركت تضامني همان است كه در ماده 51 مقرر شده است

ماده 122 _ در شركتهاي تضامني اگر سهم الشركه يك يا چند نفرغيرنقدي باشد بايد سهم الشركه مزبور قبلا به تراضي تمام شركا تقويم شود.

ماده 123 _ در شركت تضامني هيچ يك از شركا نمي تواند سهم خود رابه ديگري منتقل كند مگر به رضايت تمام شركا.

ماده 124 _ مادام كه شركت تضامني منحل نشده مطالبه قروض آن بايداز خود شركت به عمل آيد و پس از انحلال طلبكاران شركت مي توانند براي وصول مطالبات خود به هر يك از شركا كه بخواهند و يا به تمام آنها رجوع كنند و در هر حال هيچ يك از شركا نمي توانند به استناد اين كه ميزان قروض شركت از ميزان سهم او درشركت تجاوز مي نمايد از تاديه قروض شركت امتناع ورزد. فقط درروابط بين

شركا مسووليت هر يك از آنها در تاديه قروض شركت به نسبت سرمايه خواهد بود كه در شركت گذاشته است آن هم درصورتي كه در شركت نامه ترتيب ديگري اتخاذ نشده باشد.

ماده 125 _ هر كس به عنوان شريك ضامن در شركت تضامني موجود داخل شود متضامنا با ساير شركا مسوول قروضي هم خواهد بودكه شركت قبل از ورود او داشته اعم از اين كه در اسم شركت تغييريداده شده يا نشده باشد. هر قراري كه بين شركا برخلاف اين ترتيب داده شده باشد در مقابل اشخاص كان لم يكن خواهد بود.

ماده 126 _ هر گاه شركت تضامني منحل شود مادام كه قروض شركت ازدارايي آن تاديه نشده هيچ يك از طلبكاران شخصي شركا حقي درآن دارايي نخواهد داشت اگر دارايي شركت براي پرداخت قروض آن كفايت نكند طلبكاران شركت حق دارند بقيه طلب خود را از تمام يافرد فرد شركاي ضامن مطالبه كنند ولي در اين مورد طلبكاران شركت بر طلبكاران شخصي شركا حق تقدم نخواهند داشت

ماده 127 _ به ورشكستگي شركت تضامني بعد از انحلال نيز ميتوان حكم داد مشروط به اين كه دارايي شركت تقسيم نشده باشد.

ماده 128 _ ورشكستگي شركت ملازمه قانوني با ورشكستگي شركا و ورشكستگي بعضي از شركا ملازمه قانوني با ورشكستگي شركت ندارد.

ماده 129 _ طلبكاران شخصي شركا حق ندارند طلب خود را از دارايي شركت تامين يا وصول كنند ولي مي توانند نسبت به سهميه مديون خود از منافع شركت يا سهمي كه در صورت انحلال شركت ممكن است به مديون مزبور تعلق گيرد هر اقدام قانوني كه مقتضي باشدبه عمل آورند.

طلبكاران شخصي شركا در صورتي كه نتوانسته باشند طلب خود را از دارايي شخصي مديون

خود وصول كنند و سهم مديون از منافع شركت كافي براي تاديه طلب آنها نباشد مي توانند انحلال شركت را تقاضا نمايند (اعم از اين كه شركت براي مدت محدود يا غير محدود تشكيل شده باشد) مشروط بر اين كه لااقل شش ماه قبل قصد خود را به وسيله اظهارنامه رسمي به اطلاع شركت رسانيده باشند در اين صورت شركت يا بعضي از شركا مي توانند مادام كه حكم نهايي انحلال صادر نشده با تاديه طلب داينين مزبور تا حد دارايي مديون در شركت يا با جلب رضايت آنان به طريق ديگر از انحلال شركت جلوگيري كنند.

ماده 130 _ نه مديون شركت مي تواند در مقابل طلبي كه ممكن است ازيكي از شركا داشته باشد استناد به تهاتر كند نه خود شريك مي تواند در مقابل قرضي كه ممكن است طلبكار او به شركت داشته باشد به تهاتر استناد نمايد. معذلك كسي كه طلبكار شركت و مديون به يكي از شركا بوده و پس از انحلال شركت طلب اولا وصول مانده در مقابل آن شريك حق استناد به تهاتر خواهد داشت

ماده 131 _ در صورت ورشكستگي يكي از شركا و همچنين درصورتي كه يكي از طلبكاران شخصي يكي از شركا به موجب ماده 129 انحلال شركت را تقاضا كرد ساير شركا ميتوانند سهميه آن شريك را از دارايي شركت نقدا تاديه كرده و او را از شركت خارج كنند.

ماده 132 _ اگر در نتيجه ضررهاي وارده سهم الشركه شركا كم شود مادام كه اين كمبود جبران نشده تاديه هر نوع منفعت به شركاممنوع است

ماده 133 _ جز در مورد فوق هيچ يك از شركا را شركت نمي تواند به تكميل سرمايه كه به علت ضررهاي وارده

كم شده است ملزم كرده و يا او را مجبور نمايد بيش از آنچه كه در شركت نامه مقرر شده است به شركت سرمايه دهد.

ماده 134 _ هيچ شريكي نمي تواند بدون رضايت ساير شركا (به حساب شخص خود يا به حساب شخص ثالث تجارتي از نوع تجارت شركت نموده و يا به عنوان شريك ضامن يا شريك با مسووليت محدود در شركت ديگري كه نظير آن تجارت را داردداخل شود.

ماده 135 _ هر شركت تضامني ميتواند با تصويب تمام شركا به شركت سهامي مبدل گردد در اين صورت رعايت تمام مقررات راجعه به شركت سهامي حتمي است

ماده 136 _ شركت تضامني در موارد ذيل منحل مي شود:

الف _ در مورد فقرات 1 و 2 و 3 ماده 93؛

ب _ در صورت تراضي تمام شركا؛

ج _ در صورتي كه يكي از شركا به دلايلي انحلال شركت را ازمحكمه تقاضا نمايد و محكمه آن دلايل را موجه دانسته و حكم به انحلال بدهد؛

د _ در صورت فسخ يكي از شركا مطابق ماده 137؛

ه _ در صورت ورشكستگي يكي از شركا مطابق ماده 138؛

و _ در صورت فوت يا محجوريت يكي از شركا مطابق مواد 139 و140.

تبصره _ در مورد بند _ ج _ هرگاه دلايل انحلال منحصرا مربوط به شريك يا شركاي معين باشد محكمه مي تواند به تقاضاي سايرشركا به جاي انحلال حكم اخراج آن شريك يا شركاي معين رابدهد.

ماده 137 _ فسخ شركت در صورتي ممكن است كه در اساسنامه اين حق از شركا سلب نشده و ناشي از قصد اضرار نباشد، تقاضاي فسخ بايد شش ماه قبل از فسخ كتبا به شركا اعلام شود.

اگر موافق اساسنامه بايد سال به سال

به حساب شركت رسيدگي شود فسخ در مورد ختم محاسبه ساليانه به عمل مي آيد.

ماده 138 _ در مورد ورشكستگي يكي از شركا انحلال وقتي صورت ميگيرد كه مدير تصفيه كتبا تقاضاي انحلال شركت را نموده و ازتقاضاي مزبور شش ماه گذشته و شركت مدير تصفيه را از تقاضايانحلال منصرف نكرده باشد.

ماده 139 _ در صورت فوت يكي از شركا بقاي شركت موقوف به رضايت ساير شركا و قائم مقام متوفي خواهد بود.

اگر ساير شركا به بقاء شركت تصميم نموده باشند قائم مقام متوفيبايد در مدت يك ماه از تاريخ فوت رضايت يا عدم رضايت خود راراجع به بقاي شركت كتبا اعلام نمايد، در صورتي كه قائم مقام متوفي رضايت خود را اعلام نمود نسبت به اعمال شركت در مدت مزبور از نفع و ضرر شريك خواهد بود ولي در صورت اعلام عدم رضايت در منافع حاصله در مدت مذكور شريك بوده و نسبت به ضرر آن مدت سهيم نخواهد بود.

سكوت تا انقضاي يك ماه در حكم اعلام رضايت است

ماده 140 _ در مورد محجوريت يكي از شركا مطابق مدلول ماده فوق عمل خواهد شد.

مبحث چهارم _ در شركت مختلط غيرسهامي (م 141 تا م 161)

ماده 141 _ شركت مختلط غيرسهامي شركتي است كه براي امور تجارتي در تحت اسم مخصوصي بين يك يا چند نفر شريك ضامن و يك يا چند نفر شريك با مسووليت محدود بدون انتشار سهام تشكيل مي شود. شريك ضامن مسوول كليه قروضي است كه ممكن است علاوه بر دارايي شركت پيدا شود. شريك با مسووليت محدود كسي است كه مسووليت او فقط تا ميزان سرمايه اي است كه در شركت گذارده و يا بايستي بگذارد. در اسم شركت بايد عبارت شركت مختلط و لااقل اسم يكي از شركاي ضامن

قيد شود.

ماده 142 _ روابط بين شركا با رعايت مقررات ذيل تابع شركت نامه خواهد بود.

ماده 143 _ هر يك از شركا با مسووليت محدود كه اسمش جزء اسم شركت باشد در مقابل طلبكاران شركت شريك ضامن محسوب خواهد شد. هر قراري كه برخلاف اين ترتيب بين شركا داده شده باشد در مقابل اشخاص ثالث بي اثر است

ماده 144 _ اداره شركت مختلط غيرسهامي به عهده شريك يا شركاي ضامن و حدود اختيارات آنها همان است كه در مورد شركا شركت تضامني مقرر است

ماده 145 _ شريك با مسووليت محدود نه به عنوان شريك حق اداره كردن شركت را دارد نه اداره امور شركت از وظايف او است

ماده 146 _ اگر شريك با مسووليت محدود معامله اي براي شركت كند،در مورد تعهدات ناشيه از آن معامله در مقابل طرف معامله حكم شريك ضامن را خواهد داشت مگر اين كه تصريح كرده باشد معامله را به سمت وكالت از طرف شركت انجام مي دهد.

ماده 147 _ هر شريك با مسووليت محدود حق نظارت در امور شركت داشته و مي تواند از روي دفاتر و اسناد شركت براي اطلاع شخص خود راجع به وضعيت مالي شركت صورت خلاصه ترتيب دهد. هر قراردادي كه بين شركا برخلاف اين ترتيب داده شود از درجه اعتبارساقط است

ماده 148 _ هيچ شريك با مسووليت محدود نمي تواند بدون رضايت ساير شركا شخص ثالثي را با انتقال تمام يا قسمتي از سهم الشركه خود به او، داخل در شركت كند.

ماده 149 _ اگر يك يا چند نفر از شركا با مسووليت محدود حق خودرا در شركت بدون اجازه سايرين كلا يا بعضا به شخص ثالثي واگذار نمايند شخص مزبور نه حق دخالت در اداره شركت و نه

حق تفتيش در امور شركت را خواهد داشت

ماده 150 _ در مورد تعهداتي كه شركت مختلط غيرسهامي ممكن است قبل از ثبت شركت كرده باشد شريك با مسووليت محدود در مقابل اشخاص ثالث در حكم شريك ضامن خواهد بود مگر ثابت نمايد كه اشخاص مزبور از محدود بودن مسووليت او اطلاع داشته اند.

ماده 151 _ شريك ضامن را وقتي مي توان شخصا براي قروض شركت تعقيب نمود كه شركت منحل شده باشد.

ماده 152 _ هرگاه شركت به طريقي غير از ورشكستگي منحل شود و شريك با مسووليت محدود هنوز تمام يا قسمتي از سهم الشركه خود را نپرداخته و يا پس از تاديه مسترد داشته است طلبكاران شركت حق دارند معادل آنچه كه از بابت سهم الشركه باقي مانده است مستقيما بر عليه شريك با مسووليت محدود اقامه دعوانمايند. اگر شركت ورشكست شود حق مزبور را مدير تصفيه خواهدداشت

ماده 153 _ اگر در نتيجه قرارداد با شركا ضامن و يا در اثر برداشت قبلي از سرمايه شركت شريك با مسووليت محدود از سهم الشركه خود كه به ثبت رسيده است بكاهد اين تقليل مادام كه به ثبت نرسيده و برطبق مقررات راجعه به نشر شركتها منتشر نشده است در مقابل طلبكاران شركت معتبر نبوده و طلبكاران مزبور مي توانند براي تعهداتي كه از طرف شركت قبل از ثبت و انتشار تقليل سرمايه به عمل آمده است تاديه همان سرمايه اوليه شريك با مسووليت محدود را مطالبه نمايند.

ماده 154 _ به شريك با مسووليت محدود فرع نمي توان داد مگر درصورتي كه موجب كسر سرمايه او در شركت نشود . اگر در نتيجه ضررهاي وارده سهم الشركه شريك با مسووليت محدود كسر شد مادام كه اين كمبود جبران نشده تاديه هر ربح

يا منفعتي به او ممنوع است

هرگاه وجهي برخلاف حكم فوق تاديه گرديد شريك با مسووليت محدود تا معادل وجه دريافتي مسوول تعهدات شركت است مگر در موردي كه با حسن نيت و به اعتبار بيلان مرتبي وجهي گرفته باشد.

ماده 155 _ هر كس به عنوان شريك با مسووليت محدود در شركت مختلط غيرسهامي موجودي داخل شود تا معادل سهم الشركه خود مسوول قروضي خواهد بود كه شركت قبل از ورود او داشته خواه اسم شركت عوض شده يا نشده باشد. هر شرطي كه برخلاف اين ترتيب باشد در مقابل اشخاص ثالث كان لم يكن خواهد بود.

ماده 156 _ اگر شركت مختلط غيرسهامي ورشكست شود دارايي شركت بين طلبكاران خود شركت تقسيم شده و طلبكاران شخصي شركا در آن حقي ندارند، سهم الشركه شركا با مسووليت محدود نيز جزو دارايي شركت محسوب است

ماده 157 _ اگر دارايي شركت براي تاديه تمام قروض آن كافي نباشد طلبكاران آن حق دارند بقيه طلب خود را از دارايي شخصي تمام يا هر يك از شركاي ضامن وصول كنند در اين صورت بين طلبكاران شركت و طلبكاران شخصي شركاي ضامن تفاوتي نخواهد بود.

ماده 158 _ در صورت ورشكستگي يكي از شركا با مسووليت محدود خود شركت يا طلبكاران آن با طلبكاران شخصي شريك مزبور متساوي الحقوق خواهند بود.

ماده 159 _ مقررات مواد 129 و 130 در شركتهاي مختلط غيرسهامي نيز لازم الرعايه است

ماده 160 _ اگر شريك ضامن بيش از يك نفر باشد مسووليت آنها درمقابل طلبكاران و روابط آنها با يكديگر تابع مقررات راجع به شركتهاي تضامني است

ماده 161 _ مقررات مواد 136، 137، 138، 139 و 140 در موردشركتهاي مختلط غيرسهامي نيز جاري

است

مرگ يا محجوريت يا ورشكستگي شريك يا شركاي با مسووليت محدود موجب انحلال شركت نمي شود.

مبحث پنجم _ شركت مختلط سهامي (م 162 تا م 182)

ماده 162 _ شركت مختلط سهامي شركتي است كه در تحت اسم مخصوصي بين يك عده شركاي سهامي و يك يا چند نفر شريك ضامن تشكيل مي شود.

شركاي سهامي كساني هستند كه سرمايه آنها به صورت سهام يا قطعات سهام متساوي القيمه درآمده و مسووليت آنها تا ميزان همان سرمايه اي است كه در شركت دارند.

شريك ضامن كسي است كه سرمايه او به صورت سهام درنيامده و مسوول كليه قروضي است كه ممكن است علاوه بر دارايي شركت پيدا شود. در صورت تعدد شريك ضامن مسووليت آنها در مقابل طلبكاران و روابط آنها با يكديگر تابع مقررات شركت تضامني خواهد بود.

ماده 163 _ در اسم شركت بايد عبارت (شركت مختلط و لااقل اسم يكي از شركاي ضامن قيد شود.

ماده 164 _ مديريت شركت مختلط سهامي مخصوص به شريك ياشركاي ضامن است

ماده 165 _ در هر يك از شركتهاي مختلط سهامي هيات نظاري لااقل مركب از سه نفر از شركا برقرار مي شود و اين هيات را مجمع عمومي شركا بلافاصله بعد از تشكيل قطعي شركت و قبل از هر اقدامي در امور شركت معين مي كند، انتخاب هيات برحسب شرايط مقرر در اساسنامه شركت تجديد مي شود در هر صورت اولين هيات نظار براي يك سال انتخاب خواهد شد.

ماده 166 _ اولين هيات نظار بايد بعد از انتخاب شدن بلافاصله تحقيق كرده و اطمينان حاصل كند كه تمام مقررات مواد 28، 29، 38، 39،41 و 50 اين قانون رعايت شده است

ماده 167 _ اعضاي هيات نظار از جهت اعمال اداري و نتايج حاصله از آن هيچ مسووليتي ندارند ليكن هر

يك از آنها در انجام ماموريت خود بر طبق قوانين معموله مملكتي مسوول اعمال و تقصيرات خود مي باشند.

ماده 168 _ اعضاي هيات نظار دفاتر و صندوق و كليه اسناد شركت را تحت تدقيق درآورده همه ساله راپرتي به مجمع عمومي مي دهند وهرگاه در تنظيم صورت دارايي بي ترتيبي و خطايي مشاهده نماينددر راپرت مزبور ذكر نموده و اگر مخالفتي با پيشنهاد مدير شركت درتقسيم منافع داشته باشند دلايل خود را بيان مي كنند.

ماده 169 _ هيات نظار مي تواند شركا را براي انعقاد مجمع عمومي دعوت نمايد و با موافقت راي مجمع مزبور بر طبق فقره (ب ماده 181 شركت را منحل كند.

ماده 170 _ تا پانزده روز قبل از انعقاد مجمع عمومي هر صاحب سهمي مي تواند (خود يا نماينده او ) در مركز اصلي شركت حاضر شده از صورت بيلان و صورت دارايي و راپرت هيات نظارت اطلاع حاصل كند.

ماده 171 _ ورشكستگي هيچ يك از شركاي ضامن موجب انحلال شركت نخواهد شد مگر در مورد ماده 138.

ماده 172 _ حكم مواد 124 و 134 در مورد شركت مختلط سهامي وشركاي ضامن آن جاري است

ماده 173 _ هر گاه شركت مختلط سهامي ورشكست شود و شركاي سهامي تمام قيمت سهام خود را نپرداخته باشند مدير تصفيه آنچه راكه بر عهده آنها باقي است وصول مي كند.

ماده 174 _ اگر شركت به طريقي غير از ورشكستگي منحل شد هر يك از طلبكاران شركت مي تواند به هر يك از شركاي سهامي كه از بابت قيمت سهام خود مديون شركت است رجوع كرده در حدود بدهي آن شريك طلب خود را مطالبه نمايد. مادام كه شركت منحل نشده طلبكاران براي وصول طلب خود حق رجوع به هيچ يك از شركاي سهامي

را ندارند.

ماده 175 _ اگر شركت مختلط ورشكست شد تا قروض شركت از دارايي آن تأديه نشده طلبكاران شخصي شركاي ضامن حقي به دارايي شركت ندارند.

ماده 176 _ مفاد مواد 28، 29، 38، 39، 41 و 50 شامل شركتهاي مختلط سهامي است

ماده 177 _ هر شركت مختلط سهامي كه برخلاف مواد 28، 29، 39 و50 تشكيل شود باطل است ليكن شركا نمي توانند در مقابل اشخاص خارج به اين بطلان استناد نمايند.

ماده 178 _ هرگاه شركت برحسب ماده قبل محكوم به بطلان شود مطابق ماده 101 رفتار خواهد شد.

ماده 179 _ مفاد مواد 84، 85، 86 و 87 اين قانون در شركتهاي مختلط نيز بايد رعايت شود.

ماده 180 _ مفاد مواد 89، 90، 91 و 92 اين قانون در مورد شركت مختلط نيز لازم الرعايه است

ماده 181 _ شركت مختلط در موارد ذيل منحل مي شود:

الف _ در مورد فقرات 1، 2 و 3 ماده 93؛

ب _ برحسب تصميم مجمع عمومي در صورتي كه در اساسنامه اين حق براي مجمع مذكور تصريح شده باشد؛

ج _ برحسب تصميم مجمع عمومي و رضايت شركاي ضامن

د _ در صورت فوت يا محجوريت يكي از شركاي ضامن مشروط بر اين كه انحلال شركت در اين موارد در اساسنامه تصريح شده باشد؛

در مورد فقرات ب و ج حكم ماده 72 جاري است

ماده 182 _ هرگاه در اساسنامه براي مجمع عمومي حق تصميم به انحلال معين نشده و بين مجمع عمومي و شركاي ضامن راجع به انحلال موافقت حاصل نشود و محكمه دلايل طرفداران انحلال را موجه بيند حكم به انحلال خواهد داد. همين حكم در موردي نيزجاري است كه يكي از شركاي ضامن به دلايلي انحلال شركت را

ازمحكمه تقاضا نموده و محكمه آن دلايل را موجه ببيند.

مبحث ششم _ شركت نسبي (م 183 تا م 189)

ماده 183 _ شركت نسبي شركتي است كه براي امور تجارتي در تحت اسم مخصوص بين دو يا چند نفر تشكيل و مسووليت هر يك از شركا به نسبت سرمايه اي است كه در شركت گذاشته

ماده 184 _ در اسم شركت نسبي عبارت (شركت نسبي و لااقل اسم يك نفر از شركا بايد ذكر شود در صورتي كه اسم شركت مشتمل بر اسامي تمام شركا نباشد بعد از اسم شريك يا شركايي كه ذكر شده عبارتي از قبيل (و شركا) و (و برادران ضروري است

ماده 185 _ دستور ماده 118، 119، 120، 121، 122 و 123 در موردشركت نسبي نيز لازم الرعايه است

ماده 186 _ اگر دارايي شركت نسبي براي تاديه تمام قروض شركت كافي ن باشد هر يك از شركا به نسبت سرمايه كه در شركت داشته مسوول تاديه قروض شركت است

ماده 187 _ مادام كه شركت نسبي منحل نشده مطالبه قروض آن بايد از خود شركت به عمل آيد فقط پس از انحلال طلبكاران مي توانند بارعايت ماده فوق به فرد فرد شركا مراجعه كنند.

ماده 188 _ هر كس به عنوان شريك ضامن در شركت نسبي موجودي داخل شود به نسبت سرمايه اي كه در شركت مي گذارد مسوول قروضي هم خواهد بود كه شركت قبل از ورود او داشته اعم از اين كه در اسم شركت تغييري داده شده باشد يا نشده باشد. قرار شركا برخلاف اين ترتيب نسبت به اشخاص ثالث اثر ندارد.

ماده 189 _ مفاد ماده 126 (جز مسووليت شركا كه به نسبت سرمايه آنهاست و مواد 127 تا 136 در شركت هاي نسبي نيز

جاري است

مبحث هفتم _ شركتهاي تعاوني توليد و مصرف (م 190 تا م 194)

ماده 190 _ شركت تعاوني توليد شركتي است كه بين عده اي از ارباب حرف تشكيل مي شود و شركا مشاغل خود را براي توليد و فروش اشيا يا اجناس به كار مي برند.

ماده 191 _ اگر در شركت توليد يك عده از شركا در خدمت دايمي شركت نبوده يا از اهل حرفه كه موضوع عمليات شركت است نباشند لااقل دو ثلث اعضاي اداره كننده شركت بايد از شركايي انتخاب شوند كه حرفه آنها موضوع عمليات شركت است

ماده 192 _ شركت تعاوني مصرف شركتي است كه براي مقاصد ذيل تشكيل مي شود:

1 _ فروش اجناس لازمه براي مصارف زندگاني اعم از اين كه اجناس مزبوره را شركا ايجاد كرده يا خريده باشند؛

2 _ تقسيم نفع و ضرر بين شركا به نسبت خريد هر يك از آنها.

ماده 193 _ شركت تعاوني اعم از توليد يا مصرف ممكن است مطابق اصول شركت سهامي يا بر طبق مقررات مخصوصي كه با تراضي شركا ترتيب داده شده باشد تشكيل بشود ولي در هر حال مفاد مواد32 و 33 لازم الرعايه است

ماده 194 _ در صورتي كه شركت تعاوني توليد يا مصرف مطابق اصول شركت سهامي تشكيل شود حداقل سهام يا قطعات سهام ده ريال خواهد بود و هيچ يك از شركا نمي توانند در مجمع عمومي بيش از يك راي داشته باشد.

فصل دوم _ در مقررات راجعه به ثبت شركتها و نشر شركت نامه(م 195 تا م 201 )

ماده 195 _ ثبت كليه شركتهاي مذكور در اين قانون الزامي و تابع جميع مقررات قانون ثبت شركتها است

ماده 196 _ اسناد و نوشتجاتي كه براي به ثبت رسانيدن شركت لازم است در نظام نامه وزارت عدليه معين مي شود.

ماده 197 _ در ظرف ماه اول تشكيل هر شركت خلاصه شركت نامه و منضمات آن طبق نظام نامه وزارت عدليه اعلان خواهد

شد.

ماده 198 _ اگر به علت عدم رعايت دستور دو ماده فوق بطلان عمليات شركت اعلام شد هيچ يك از شركا نمي توانند اين بطلان را در مقابل اشخاص ثالثي كه با آنها معامله كرده اند عذر قرار دهند.

ماده 199 _ هرگاه شركت در چندين حوزه شعبه داشته باشد مقررات مواد 195 _ 197 بايد به قسمي كه در نظام نامه وزارت عدليه معين مي شود در هر حوزه جداگانه انجام گردد.

ماده 200 _ در هر موقع كه تصميماتي براي تغيير اساسنامه شركت يا تمديد مدت شركت زايد بر مدت مقرر يا انحلال شركت (حتي درمواردي كه انحلال به واسطه انقضاي مدت شركت صورت مي گيرد)و تعيين كيفيت تفريغ حساب يا تبديل شركا يا خروج بعضي از آنها از شركت يا تغيير اسم شركت اتخاذ شود مقررات مواد 195 و 197لازم الرعايه است

همين ترتيب در موقع هر تصميمي كه نسبت به مورد معين در ماده 79 اين قانون اتخاذ مي شود رعايت خواهد شد.

ماده 201 _ در هر گونه اسناد و صورت حسابها و اعلانات و نشريات و غيره كه به طور خطي يا چاپي از طرف شركتهاي مذكور در اين قانون به استثناي شركتهاي تعاوني صادر مي شود سرمايه شركت صريحا بايد ذكر گردد و اگر تمام سرمايه پرداخته نشده قسمتي كه پرداخته شده نيز بايد صريحا معين شود، شركت متخلف به جزاي نقدي ازدويست تا سه هزار ريال محكوم خواهد شد.

تبصره _ شركتهاي خارجي نيز كه به وسيله شعبه يا نماينده در ايران اشتغال به تجارت دارند در مورد اسناد و صورت حسابها و اعلانات و نشريات خود در ايران مشمول مقررات اين ماده خواهند بود.

فصل سوم _ در تصفيه امور شركتها( م 202 تا 218 )

ماده 202 _ تصفيه امور شركتها پس از انحلال

موافق مواد ذيل خواهد بود مگر در مورد ورشكستگي كه تابع مقررات مربوط به ورشكستگي است

ماده 203 _ در شركتهاي تضامني و نسبي و مختلط سهامي و غيرسهامي امر تصفيه با مدير يا مديران شركت است مگر آن كه شركاي ضامن اشخاص ديگري را از خارج يا از بين خود براي تصفيه معين نمايند.

ماده 204 _ اگر از طرف يك يا چند شريك ضامن تعيين اشخاص مخصوص براي تصفيه تقاضا شد و ساير شركاي ضامن آن تقاضا را نپذيرفتند محكمه بدايت اشخاصي را براي تصفيه معين خواهد كرد.

ماده 205 _ در هر مورد كه اشخاصي غير از مديران شركت براي تصفيه معين شوند اسامي آنها بايد در اداره ثبت اسناد ثبت و اعلان گردد.

ماده 206 _ در شركتهاي مختلط (سهامي و غيرسهامي شركاي غيرضامن حق دارند يك يا چند نفر براي نظارت در امور تصفيه معين نمايند.

ماده 207 _ وظيفه متصديان تصفيه خاتمه دادن به كارهاي جاري و اجراي تعهدات و وصول مطالبات و تقسيم دارايي شركت است به ترتيب مقرر در مواد 208، 209، 210، 211 و 212.

ماده 208 _ اگر براي اجراي تعهدات شركت معاملات جديدي لازم شود متصديان تصفيه انجام خواهند داد.

ماده 209 _ متصديان تصفيه حق دارند شخصا يا به توسط وكيل از طرف شركت محاكمه كنند.

ماده 210 _ متصدي تصفيه وقتي حق اصلاح و تعيين حكم دارد كه شركاي ضامن به او اجازه داده باشند. مواردي كه به حكم قانون حكميت اجباري است از اين قاعده مستثني است

ماده 211 _ آن قسمت از دارايي شركت كه در مدت تصفيه محل احتياج نيست به طور موقت بين شركا تقسيم مي شود ولي متصديان

تصفيه بايد معادل قروضي كه هنوز موعد تاديه آن نرسيده است و همچنين معادل مبلغي كه در حساب بين شركا مورد اختلاف است موضوع نمايند.

ماده 212 _ متصديان تصفيه حساب شركا را نسبت به هم و سهم هريك از شركا را از نفع و ضرر معين مي كنند، رفع اختلاف در تقسيم به محكمه بدايت رجوع مي شود.

ماده 213 _ در شركتهاي سهامي و شركتهاي با مسووليت محدود و شركتهاي تعاوني امر تصفيه به عهده مديران شركت است مگر آن كه اساسنامه يا اكثريت مجمع عمومي شركت ترتيب ديگري مقررداشته باشد.

ماده 214 _ وظيفه و اختيارات متصديان تصفيه در شركت سهامي و شركتهاي با مسووليت محدود و تعاوني به ترتيبي است كه در ماده 207 مقرر شده با اين تفاوت كه حق اصلاح و تعيين حكم براي متصديان تصفيه اين شركتها (به استثناي مورد حكميت اجباري فقط وقتي خواهد بود كه اساسنامه يا مجمع عمومي اين حق را به آنها داده باشد.

ماده 215 _ تقسيم دارايي شركتهاي مذكور در ماده فوق بين شركا خواه در ضمن مدت تصفيه و خواه پس از ختم آن ممكن نيست مگر آن كه قبلا سه مرتبه در مجله رسمي و يكي از جرايد اعلان و يك سال از تاريخ انتشار اولين اعلان در مجله گذشته باشد.

ماده 216 _ تخلف از ماده قبل متصديان تصفيه را مسوول خسارت طلبكاراني قرار خواهد داد كه به طلب خود نرسيده اند.

ماده 217 _ دفاتر هر شركتي كه منحل شده با نظر مدير ثبت اسناد درمحل معيني از تاريخ ختم تصفيه تا ده سال محفوظ خواهد ماند.

ماده 218 _ هر شركتي مجاز است در اساسنامه خود براي تصفيه ترتيب ديگري مقرر دارد ولي در هر حال آن

مقررات نبايد مخالف مواد207، 208، 209، 210، 215، 216 و 217 و قسمت اخير ماده 211 باشد.

فصل چهارم _ مقررات مختلفه (م 219 تا 222)

ماده 219 _ مدت مرور زمان در دعاوي اشخاص ثالث بر عليه شركا يا وراث آنها راجع به معاملات شركت (در مواردي كه قانون شركا يا وراث آنها را مسوول قرار داده پنج سال است

مبدا مرور زمان روزي است كه انحلال شركت يا كناره گيري شريك يا اخراج او از شركت در اداره ثبت به ثبت رسيده و در مجله رسمي اعلان شده باشد.

در صورتي كه طلب پس از ثبت و اعلان قابل مطالبه شده باشد مرور زمان از روزي شروع مي شود كه طلبكار حق مطالبه پيدا كرده است

تبصره _ دعوايي كه سنخا تابع مرور زمان كوتاه تري بوده يا به موجب اين قانون مرور زمان طولاني تري براي آن معين شده از مقررات اين ماده مستثني است

ماده 220 _ هر شركت ايراني كه فعلا وجود داشته يا در آتيه تشكيل شود و با اشتغال به امور تجارتي خود را به صورت يكي از شركتهاي مذكور در اين قانون در نياورده و مطابق مقررات مربوط به آن شركت عمل ننمايد شركت تضامني محسوب شده و احكام راجع به شركتهاي تضامني در مورد آن اجراء مي گردد. هر شركت تجارتي ايراني مذكور در اين قانون و هر شركت خارجي كه بر طبق قانون ثبت شركتها مصوب خرداد ماه 1310 مكلف به ثبت است بايد دركليه اسناد و صورت حسابها و اعلانات و نشريات خطي و يا چاپي خود در ايران تصريح نمايد كه در تحت چه نمره در ايران به ثبت رسيده والا محكوم به جزاي نقدي از دويست تا دو هزار ريال خواهد شد. اين مجازات علاوه

بر مجازاتي است كه در قانون ثبت شركتها براي عدم ثبت مقرر شده

ماده 221 _ اگر شركت سهام يا اوراق استقراضي داشته باشد كه مطابق اساسنامه شركت يا تصميم مجمع عمومي قيمت آنها به طريق قرعه بايد تاديه شود و قبل از تاديه قيمت آن سهام يا اوراق منافعي كه به آنها تعلق گرفته پرداخت شده باشد شركت در موقع تاديه اصل قيمت نمي تواند منافع تاديه شده را استرداد نمايد.

ماده 222 _ هر شركت تجارتي مي تواند در اساسنامه خود قيد كند كه سرمايه اوليه خود را به وسيله تاديه اقساط بعدي از طرف شركا ياقبول شريك جديد زياد كرده و يا به واسطه برداشت از سرمايه آن راتقليل دهد. در اساسنامه حداقلي كه تا آن ميزان مي توان سرمايه اوليه را تقليل داد صراحتا معين مي شود.

كمتر از عشر سرمايه اوليه شركت را حداقل قرار دادن ممنوع است

باب چهارم _ برات - فته طلب _ چك
فصل اول _ برات
مبحث اول _ صورت برات ( م 223 تا 227 )

ماده 223 _ برات علاوه بر امضا يا مهر برات دهنده بايد داراي شرايط ذيل باشد:

1 _ قيد كلمه (برات در روي ورقه

2 _ تاريخ تحرير (روز و ماه و سال ،

3 _ اسم شخصي كه بايد برات را تاديه كند،

4 _ تعيين مبلغ برات

5 _ تاريخ تاديه وجه برات

6 _ مكان تاديه وجه برات اعم از اين كه محل اقامت محال عليه باشديا محل ديگر،

7 _ اسم شخصي كه برات در وجه يا حواله كرد او پرداخته مي شود،

8 _ تصريح به اين كه نسخه اول يا دوم يا سوم يا چهارم الخ است

ماده 224 _ برات ممكن است به حواله كرد شخص ديگر باشد يا به حواله كرد خود برات دهنده

ماده 225 _ تاريخ تحرير و مبلغ برات با تمام حروف نوشته مي شود.اگر مبلغ بيش از

يك دفعه به تمام حروف نوشته شده و بين آنها اختلاف باشد مبلغ كمتر مناط اعتبار است اگر مبلغ با حروف و رقم هر دو نوشته شده و بين آنها اختلاف باشد مبلغ با حروف معتبر است

ماده 226 _ در صورتي كه برات متضمن يكي از شرايط اساسي مقرر درفقرات 2، 3، 4، 5، 6، 7 و 8 ماده 223 نباشد مشمول مقررات راجعه به بروات تجارتي نخواهد بود.

ماده 227 _ برات ممكن است به دستور و حساب شخص ديگري صادر شود.

مبحث دوم _ در قبول و نكول ( م 228 تا 238 )

ماده 228 _ قبولي برات در خود برات با قيد تاريخ نوشته شده امضا يا مهر مي شود.

در صورتي كه برات به وعده از رويت باشد تاريخ قبولي با تمام حروف نوشته خواهد شد.

اگر قبولي بدون تاريخ نوشته شد تاريخ برات تاريخ رويت حساب مي شود.

ماده 229 _ هر عبارتي كه محال عليه در برات نوشته امضا يا مهر كندقبولي محسوب است مگر اين كه صريحا عبارت مشعر بر عدم قبول باشد.

اگر عبارت فقط مشعر بر عدم قبول يك جزء از برات باشد بقيه وجه برات قبول شده محسوب است در صورتي كه محال عليه بدون تحرير هيچ عبارتي برات را امضا يا مهر نمايد برات قبول شده محسوب مي شود.

ماده 230 _ قبول كننده برات ملزم است وجه آن را سر وعده تاديه نمايد.

ماده 231 _ قبول كننده حق نكول ندارد.

ماده 232 _ ممكن است قبولي منحصر به يك قسمت از وجه برات باشد در اين صورت دارنده برات بايد براي بقيه اعتراض نمايد.

ماده 233 _ اگر قبولي مشروط به شرط نوشته شد برات نكول شده محسوب مي شود ولي مع هذا قبول كننده به شرط در حدود شرطي كه نوشته مسوول پرداخت وجه برات است

ماده 234

_ در قبولي براتي كه وجه آن در خارج از محل اقامت قبول كننده بايد تاديه شود تصريح به مكان تاديه ضروري است

ماده 235 _ برات بايد به محض ارائه يا منتهي در ظرف 24 ساعت از تاريخ ارائه قبول يا نكول شود.

ماده 236 _ نكول برات بايد به موجب تصديق نامه اي كه رسما تنظيم مي شود محقق گردد، تصديق نامه مزبور موسوم است به اعتراض پروتست نكول

ماده 237 _ پس از اعتراض نكول ظهرنويسها و برات دهنده به تقاضاي دارنده برات بايد ضامني براي تاديه وجه آن در سر وعده بدهند يا وجه برات را به انضمام مخارج اعتراض نامه و مخارج برات رجوعي اگر باشد) فورا تاديه نمايند.

ماده 238 _ اگر بر عليه كسي كه براتي را قبول كرده ولي وجه آن رانپرداخته اعتراض عدم تاديه شود دارنده براتي نيز كه همان شخص قبول كرده ولي هنوز موعد پرداخت آن نرسيده است مي تواند از قبول كننده تقاضا نمايد كه براي پرداخت وجه آن ضامن دهد ياپرداخت آن را به نحو ديگري تضمين كند.

مبحث سوم _ در قبولي شخص ثالث (م 239 تا 240)

ماده 239 _ هرگاه براتي نكول شد و اعتراض به عمل آمد شخص ثالثي مي تواند آن را به نام برات دهنده يا يكي از ظهرنويس ها قبول كند.قبولي شخص ثالث بايد در اعتراض نامه قيد شده و به امضاي او برسد.

ماده 240 _ بعد از قبولي شخص ثالث نيز تا برات تاديه نشده كليه حقوقي كه براي دارنده برات از نكول آن در مقابل برات دهنده و ظهرنويس ها حاصل مي شود محفوظ خواهد بود.

مبحث چهارم _ در وعده برات (م 241 تا م 244)

ماده 241 _ برات ممكن است به رويت باشد يا به وعده يك يا چندروز يا يك يا چند ماه از رويت برات يا به وعده يك يا چند روز يايك يا چند ماه از تاريخ برات ممكن است پرداخت به روز معيني موكول شده باشد.

ماده 242 _ هرگاه برات بي وعده قبول شده بايد فورا پرداخته شود.

ماده 243 _ موعد پرداخت براتي كه يك يا چند روز يا يك يا چند ماه از رويت وعده دارد به وسيله تاريخ قبولي يا تاريخ اعتراض نامه نكول معين مي شود.

ماده 244 _ اگر موعد پرداخت برات با تعطيل رسمي تصادف كرد بايد روز بعد از تعطيل تاديه شود.

تبصره _ همين قاعده در مورد ساير اوراق تجارتي نيز رعايت خواهد شد.

مبحث پنجم _ ظهرنويسي (م 245 تا م 248)

ماده 245 _ انتقال برات به وسيله ظهرنويسي به عمل مي آيد.

ماده 246 _ ظهرنويسي بايد به امضاي ظهرنويس برسد، ممكن است در ظهرنويسي تاريخ و اسم كسي كه برات به او انتقال داده مي شود قيدگردد.

ماده 247 _ ظهرنويسي حاكي از انتقال برات است مگر اين كه ظهرنويس وكالت در وصول را قيد نموده باشد كه در اين صورت انتقال برات واقع نشده ولي دارنده برات حق وصول ولدي الاقتضاء حق اعتراض و اقامه دعوا براي وصول خواهد داشت جز در مواردي كه خلاف اين در برات تصريح شده باشد.

ماده 248 _ هرگاه ظهرنويس در ظهرنويسي تاريخ مقدمي قيد كند مزور شناخته مي شود.

مبحث ششم _ مسؤوليت (م 249 تا 251)

ماده 249 _ برات دهنده كسي كه برات را قبول كرده و ظهرنويسها درمقابل دارنده برات مسووليت تضامني دارند.

دارنده برات در صورت عدم تاديه و اعتراض مي تواند به هر كدام ازآنها كه بخواهد منفردا يا به چند نفر يا به تمام آنها مجتمعا رجوع نمايد.

همين حق را هر يك از ظهرنويسها نسبت به برات دهنده و ظهرنويسهاي ماقبل خود دارد.

اقامه دعوا بر عليه يك يا چند نفر از مسوولين موجب اسقاط حق رجوع به ساير مسوولين برات نيست اقامه كننده دعوا ملزم نيست ترتيب ظهرنويسي را از حيث تاريخ رعايت كند. ضامني كه ضمانت برات دهنده يا محال عليه يا ظهرنويسي را كرده فقط با كسي مسووليت تضامني دارد كه از او ضمانت نموده است

ماده 250 _ هر يك از مسوولين تاديه برات مي تواند پرداخت را به تسليم برات و اعتراض نامه و صورت حساب متفرعات و مخارج قانوني كه بايد بپردازد موكول كند.

ماده 251 _ هرگاه چند نفر از مسوولين برات ورشكست شوند دارنده برات مي تواند در هر يك از غرما يا در تمام غرما براي وصول تمام طلب خود (وجه برات و

متفرعات و مخارج قانوني داخل شود تا اين كه طلب خود را كاملا وصول نمايد، مدير تصفيه هيچ يك از ورشكستگان نمي تواند براي وجهي كه به صاحب چنين طلب پرداخته مي شود به مدير تصفيه ورشكسته ديگر رجوع نمايد مگردر صورتي كه مجموع وجوهي كه از دارايي تمام ورشكستگان به صاحب طلب تخصيص مي يابد بيش از ميزان طلب او باشد در اين صورت مازاد بايد به ترتيب تاريخ تعهد تا ميزان وجهي كه هر كدام پرداخته اند، جزء دارايي ورشكستگاني محسوب گردد كه به سايرورشكسته ها حق رجوع دارند.

تبصره _ مفاد اين ماده در مورد ورشكستگي هر چند نفري نيز كه براي پرداخت يك دين مسووليت تضامني داشته باشند مرعي خواهدبود.

مبحث هفتم _ در پرداخت ( م 252 تا م 269 )

ماده 252 _ پرداخت برات با نوع پولي كه در آن معين شده به عمل مي آيد.

ماده 253 _ اگر دارنده برات به برات دهنده يا كسي كه برات را به او منتقل كرده است پولي غير از آن نوع كه در برات معين شده است بدهد و آن برات در نتيجه نكول يا امتناع از قبول و يا عدم تاديه اعتراض شود دارنده برات مي تواند از دهنده برات يا انتقال دهنده نوع پولي را كه داده يا نوع پولي كه در برات معين شده مطالبه كند ولي از ساير مسوولين وجه برات جز نوع پولي كه در برات معين شده قابل مطالبه نيست

ماده 254 _ برات به وعده بايد روز آخر وعده پرداخته شود.

ماده 255 _ روز رؤيت در برواتي كه به وعده از رؤيت است و روز صدور برات در برواتي كه به وعده از تاريخ صدور است حساب نخواهد شد.

ماده 256 _ شخصي كه وجه برات را قبل از موعد، تاديه نموده در مقابل اشخاصي

كه نسبت به وجه برات حقي دارند مسوول است

ماده 257 _ اگر دارنده برات به كسي كه قبولي نوشته مهلتي براي پرداخت بدهد به ظهرنويسهاي ماقبل خود و برات دهنده كه به مهلت مزبور رضايت نداده اند حق رجوع نخواهد داشت

ماده 258 _ شخصي كه در سر وعده وجه برات را مي پردازد بري الذمه محسوب مي شود مگر آن كه وجه برات قانونا در نزد او توقيف شده باشد.

ماده 259 _ پرداخت وجه برات ممكن است به موجب نسخه ثاني يا ثالث يا رابع الخ به عمل آيد در صورتي كه در روي آن نسخه قيد شده باشد كه پس از پرداخت وجه به موجب اين نسخه نسخ ديگر از اعتبار ساقط است

ماده 260 _ شخصي كه وجه برات را برحسب نسخه اي بپردازد كه در روي آن قبولي نوشته نشده در مقابل شخصي كه نسخه قبولي شده را دارد مسوول پرداخت وجه آن است

ماده 261 _ در صورت گم شدن براتي كه هنوز قبول نشده است صاحب آن مي تواند وصول وجه آن را برحسب نسخه ثاني يا ثالث يا رابع الخ تقاضا كند.

ماده 262 _ اگر نسخه مفقود نسخه اي باشد كه قبولي در روي آن نوشته شده تقاضاي پرداخت از روي نسخه هاي ديگر فقط به موجب امرمحكمه پس از دادن ضامن بعمل مي آيد.

ماده 263 _ اگر شخصي كه برات را گم كرده اعم از اين كه قبولي نوشته شده يا نشده باشد مي تواند نسخه ثاني يا ثالث يا رابع الخ را تحصيل نمايد. پس از اثبات اين كه برات متعلق به او است مي تواند با دادن ضامن تاديه وجه آن را به موجب امر محكمه مطالبه كند.

ماده 264 _ اگر با وجود تقاضايي

كه در مورد مواد 261 و 262 و 263به عمل آمده است از تاديه وجه برات امتناع شود صاحب برات مفقود مي تواند تمام حقوق خود را به موجب اعتراض نامه محفوظ بدارد.

ماده 265 _ اعتراض نامه مذكور در فوق بايد در ظرف بيست و چهارساعت از تاريخ وعده برات تنظيم شده و در مواعد و به ترتيبي كه در اين قانون براي ابلاغ اعتراض نامه معين شده است به برات دهنده و ظهرنويسها ابلاغ گردد.

ماده 266 _ صاحب برات مفقود براي تحصيل نسخه ثاني بايد به ظهرنويسي كه بلافاصله قبل از او بوده است رجوع نمايد.

ظهرنويس مزبور ملزم است به صاحب برات اختيار مراجعه به ظهرنويس ماقبل خود داده و راهنمايي كند و همچنين هر ظهرنويس بايد اختيار رجوع به ظهرنويس ماقبل خود بدهد تا به برات دهنده برسد. مخارج اين اقدامات بر عهده صاحب برات مفقود خواهد بود.

ظهرنويس در صورت امتناع از دادن اختيار مسوول تاديه وجه برات و خساراتي است كه بر صاحب برات مفقود وارد شده است

ماده 267 _ در صورتي كه ضامن برات مفقود (رجوع به مواد 262 و263) مدتي براي ضمانت خود معين نكرده باشد مدت ضمان سه سال است و هرگاه در ظرف اين سه سال رسما مطالبه يا اقامه دعوانشده باشد ديگر از اين حيث دعوا بر عليه او در محكمه مسموع نخواهد بود.

ماده 268 _ اگر مبلغي از وجه برات پرداخته شود به همان اندازه برات دهنده و ظهرنويسها بري مي شوند و دارنده برات فقط نسبت به بقيه مي تواند اعتراض كند.

ماده 269 _ محاكم نمي توانند بدون رضايت صاحب برات براي تاديه وجه برات مهلتي بدهند.

مبحث هشتم _ تأديه وجه برات به واسطه شخص ثالث( م 270 تا م 273 )

ماده 270 _ هر شخص ثالثي مي تواند از طرف برات دهنده يا يكي از ظهرنويسها وجه برات اعتراض شده

را كارسازي نمايد، دخالت شخص ثالث و پرداخت وجه بايد در اعتراض نامه يا در ذيل آن قيدشود.

ماده 271 _ شخص ثالثي كه وجه برات را پرداخته داراي تمام حقوق و وظايف دارنده برات است

ماده 272 _ اگر وجه برات را شخص ثالث از طرف برات دهنده پرداخت تمام ظهرنويسها بري الذمه مي شوند و اگر پرداخت وجه از طرف يكي از ظهرنويسها به عمل آيد ظهرنويسهاي بعد از او بري الذمه اند.

ماده 273 _ اگر دو شخص متفقا هر يك از جانب يكي از مسوولين برات براي پرداخت وجه حاضر شوند پيشنهاد آن كس پذيرفته است كه تاديه وجه از طرف او عده زيادتري از مسوولين را بري الذمه مي كند،اگر خود محال عليه پس از اعتراض براي تاديه وجه حاضر شود بر هر شخص ثالثي ترجيح دارد.

مبحث نهم _ حقوق و وظايف دارنده برات(م 274 تا م 292 )

ماده 274 _ نسبت به برواتي كه وجه آن بايد در ايران به رويت يا به وعده از رويت تاديه شود اعم از اين كه برات در ايران صادر شده باشد يا در خارجه دارنده برات مكلف است پرداخت يا قبولي آن رادر ظرف يك سال از تاريخ برات مطالبه نمايد والا حق رجوع به ظهرنويسها و همچنين به برات دهنده كه وجه برات را به محال عليه رسانيده است نخواهد داشت

ماده 275 _ اگر در برات اعم از اين كه در ايران صادر شده باشد يا درخارجه براي تقاضاي قبولي مدت بيشتر يا كمتري مقرر شده باشد دارنده برات بايد در همان مدت قبولي برات را تقاضا نمايد والا حق رجوع به ظهرنويسها و برات دهنده اي كه وجه برات را به محال عليه رسانيده است نخواهد داشت

ماده 276 _ اگر ظهرنويسي براي تقاضاي قبولي مدتي معين كرده باشددارنده برات بايد در مدت مزبور تقاضاي قبولي

نمايد والا در مقابل آن ظهرنويس نمي تواند از مقررات مربوط به بروات استفاده كند.

ماده 277 _ هرگاه دارنده برات به رويت يا به وعده كه در يكي ازشهرهاي ايران صادر و بايد در ممالك خارجه تاديه شود در مواعد مقرر در مواد فوق قبولي نوشتن يا پرداخت وجه را مطالبه نكرده باشد مطابق مقررات همان مواد حق او ساقط خواهد شد.

ماده 278 _ مقررات فوق مانع نخواهد بود كه بين دارنده برات و برات دهنده و ظهرنويسها قرارداد ديگر مقرر گردد.

ماده 279 _ دارنده برات بايد روز وعده وجه برات را مطالبه كند.

ماده 280 _ امتناع از تاديه وجه برات بايد در ظرف ده روز از تاريخ وعده به وسيله نوشته اي كه اعتراض عدم تاديه ناميده مي شود معلوم گردد.

ماده 281 _ اگر روز دهم تعطيل باشد اعتراض روز بعد آن به عمل خواهد آمد.

ماده 282 _ نه فوت محال عليه نه ورشكستگي او نه اعتراض نكولي دارنده برات را از اعتراض عدم تاديه مستغني نخواهد كرد.

ماده 283 _ در صورتي كه قبول كننده برات قبل از وعده ورشكست شود حق اعتراض براي دارنده برات باقي است

ماده 284 _ دارنده براتي كه به علت عدم تاديه اعتراض شده است بايد در ظرف ده روز از تاريخ اعتراض عدم تاديه را به وسيله اظهارنامه رسمي يا مراسله سفارشي دو قبضه به كسي كه برات را به او واگذار نموده اطلاع دهد.

ماده 285 _ هر يك از ظهرنويسها نيز بايد در ظرف ده روز از تاريخ دريافت اطلاع نامه فوق ، آن را به همان وسيله به ظهرنويس سابق خود اطلاع دهد.

ماده 286 _ اگر دارنده براتي كه بايستي در ايران تاديه شود و به علت عدم پرداخت

اعتراض شده بخواهد از حقي كه ماده 249 براي او مقرر داشته استفاده كند بايد در ظرف يك سال از تاريخ اعتراض اقامه دعوا نمايد. ( اصلاحي 26/10/58 )

تبصره _ هرگاه محل اقامت مدعي عليه خارج از محلي باشد كه وجه برات بايد در آن جا پرداخته شود براي هر 6 فرسخ يك روز اضافه خواهد شد.

ماده 287 _ در مورد برواتي كه بايد در خارج تاديه شود اقامه دعوا برعليه برات دهنده و يا ظهرنويسهاي مقيم ايران در ظرف دو سال ازتاريخ اعتراض بايد به عمل آيد. (اصلاحي 26/10/58)

ماده 288 _ هر يك از ظهرنويسها كه بخواهد از حقي كه در ماده 249 به او داده شده استفاده نمايد بايد در مواعدي كه به موجب مواد 286 و287 مقرر است اقامه دعوا كند و نسبت به او، موعد از فرداي ابلاغ احضاريه محكمه محسوب است و اگر وجه برات را بدون اين كه برعليه او اقامه دعوا شده باشد تاديه نمايد از فرداي روز تاديه محسوب خواهد شد.

ماده 289 _ پس از انقضاي مواعد مقرره در مواد فوق دعوا دارنده برات بر ظهرنويسها و همچنين دعوا هر يك از ظهرنويسها بر يد سابق خود در محكمه پذيرفته نخواهد شد.

ماده 290 _ پس از انقضاي مواعد فوق دعواي دارنده و ظهرنويسهاي برات بر عليه برات دهنده نيز پذيرفته نمي شود مشروط بر اين كه برات دهنده ثابت نمايد در سر وعده وجه برات را به محال عليه رسانيده و در اين صورت دارنده برات فقط حق مراجعه به محال عليه خواهد داشت

ماده 291 _ اگر پس از انقضاي موعدي كه براي اعتراض و ابلاغ اعتراض نامه يا براي اقامه دعوا مقرر است برات دهنده يا هر يك از ظهرنويسها به طريق محاسبه يا عنوان ديگر وجهي را

كه براي تاديه برات به محال عليه رسانيده بود مسترد دارد دارنده برات برخلاف مقررات دو ماده قبل حق خواهد داشت كه بر عليه دريافت كننده وجه اقامه دعوي نمايد.

ماده 292 _ پس از اقامه دعوا محكمه مكلف است به مجرد تقاضاي دارنده براتي كه به علت عدم تاديه اعتراض شده است معادل وجه برات را از اموال مدعي عليه به عنوان تامين توقيف نمايد.

مبحث دهم _ در اعتراض ( پروتست ) (م 293 تا 297)

ماده 293 _ اعتراض در موارد ذيل به عمل مي آيد:

1 _ در مورد نكول

2 _ در مورد امتناع از قبول يا نكول

3 _ در مورد عدم تاديه

اعتراض نامه بايد در يك نسخه تنظيم و به موجب امر محكمه بدايت به توسط مامور اجراء به محل اقامت اشخاص ذيل ابلاغ شود:

1 _ محال عليه

2 _ اشخاصي كه در برات براي تاديه وجه عندالاقتضاء معين شده اند؛

3 _ شخص ثالثي كه برات را قبول كرده است

اگر در محلي كه اعتراض به عمل مي آيد محكمه بدايت نباشد وظايف او با رعايت ترتيب به عهده امين صلح يا رئيس ثبت اسناد يا حاكم محل خواهد بود.

ماده 294 _ اعتراض نامه بايد مراتب ذيل را دارا باشد:

1 _ سواد كامل برات با كليه محتويات آن اعم از قبولي و ظهرنويسي و غيره

2 _ امر به تاديه وجه برات

مامور اجرا بايد حضور يا غياب شخصي كه بايد وجه برات را بدهدو علل امتناع از تاديه يا از قبول و همچنين علل عدم امكان امضاء يا امتناع از امضا را در ذيل اعتراض نامه قيد و امضاء كند.

ماده 295 _ هيچ نوشته اي نمي تواند از طرف دارنده برات جاي گير اعتراض نامه شود مگر در موارد مندرجه در مواد 261، 262 و 263راجع به مفقود شدن برات

ماده

296 _ مامور اجراء بايد سواد صحيح اعتراض نامه را به محل اقامت اشخاص مذكور در ماده 293 بدهد.

ماده 297 _ دفتر محكمه يا دفتر مقاماتي كه وظيفه محكمه را انجام مي دهند بايد مفاد اعتراض نامه را روز به روز به ترتيب تاريخ و نمره در دفتر مخصوصي كه صفحات آن به توسط رئيس محكمه يا قائم مقام او نمره و امضاء شده است ثبت نمايند، در صورتي كه محل اقامت برات دهنده يا ظهرنويس اولي در روي برات قيد شده باشد دفتر محكمه بايد آنها را توسط كاغذ سفارشي از علل امتناع از تاديه مستحضر سازد.

مبحث يازدهم _ برات رجوعي (298 تا 304)

ماده 298 _ برات رجوعي براتي است كه دارنده برات اصلي پس از اعتراض براي دريافت وجه آن و مخارج صدور اعتراض نامه و تفاوت نرخ به عهده برات دهنده يا يكي از ظهرنويسها صادر مي كند.

ماده 299 _ اگر برات رجوعي به عهده برات دهنده اصلي صادر شود تفاوت بين نرخ مكان تاديه برات اصلي و نرخ مكان صدور آن به عهده او خواهد بود و اگر برات رجوعي به عهده يكي از ظهرنويسها صادر شود مشاراليه بايد از عهده تفاوت نرخ مكاني كه برات اصلي را در آن جا معامله يا تسليم كرده است و نرخ مكاني كه برات رجوعي در آن جا صادر شده است برآيد.

ماده 300 _ به برات رجوعي بايد صورت حسابي (حساب بازگشت ضميمه شود، در صورت حساب مزبور مراتب ذيل قيد مي گردد:

1 _ اسم شخصي كه برات رجوعي به عهده او صادر شده است

2 _ مبلغ اصلي برات اعتراض شده

3 _ مخارج اعتراض نامه و ساير مخارج معموله از قبيل حق العمل صراف و دلال و وجه تمبر و مخارج پست و غيره

4 _ مبلغ تفاوت نرخهاي مذكور در ماده 299.

ماده 301 _ صورت حساب

مذكور در ماده قبل بايد توسط دو نفر تاجرتصديق شود، به علاوه لازم است برات اعتراض شده و سواد مصدقي از اعتراض نامه به صورت حساب مزبور ضميمه گردد.

ماده 302 _ هرگاه برات رجوعي به عهده يكي از ظهرنويسها صادر شود علاوه بر مراتب مذكور در مواد 300 و 301 بايد تصديق نامه اي كه تفاوت بين نرخ مكان تاديه برات اصلي و مكان صدور آن را معين نمايد ضميمه شود.

ماده 303 _ نسبت به يك برات صورت حساب بازگشت متعدد نمي توان ترتيب داد و اگر برات رجوعي به عهده يكي از ظهرنويسهاصادر شده باشد حساب بازگشت متواليا به توسط ظهرنويسها پرداخته مي شود تا به برات دهنده اولي برسد.

تحميلات براتهاي رجوعي را نمي توان تماما بر يك نفر واردساخت هر يك از ظهرنويسها و برات دهنده اولي فقط عهده دار يك خرج است

ماده 304 _ خسارت تاخير تاديه مبلغ اصلي برات كه به واسطه عدم تاديه اعتراض شده است از روز اعتراض و خسارت تاخير تاديه مخارج اعتراض و مخارج برات رجوعي فقط از روز اقامه دعوا محسوب مي شود.

مبحث دوازدهم _ قوانين خارجي (م 305 تا م 306)

ماده 305 _ در مورد برواتي كه در خارج ايران صادر شده شرايط اساسي برات تابع قوانين مملكت صدور است

هر قسمت از ساير تعهدات براتي (تعهدات ناشي از ظهرنويسي ضمانت قبولي و غيره نيز كه در خارجه به وجود آمده تابع قوانين مملكتي است كه تعهد در آن جا وجود پيدا كرده است مع ذالك اگر شرايط اساسي برات مطابق قانون ايران موجود و يا تعهدات براتي موافق قانون ايران صحيح باشد كساني كه در ايران تعهداتي كرده اندحق استناد به اين ندارند كه شرايط اساسي برات يا تعهدات براتي مقدم بر تعهدات آنها مطابق با قوانين خارجي نيست

ماده 306 _ اعتراض و

به طور كلي هر اقدامي كه براي حفظ حقوق ناشيه از برات و استفاده از آن در خارجه بايد به عمل آيد تابع قوانين مملكتي خواهد بود كه آن اقدام بايد در آن جا بشود.

فصل دوم _ در فته طلب (م 307 تا م 309)

ماده 307 _ فته طلب سندي است كه به موجب آن امضا كننده تعهد مي كند مبلغي در موعد معين يا عندالمطالبه در وجه حامل يا شخص معين و يا به حواله كرد آن شخص كارسازي نمايد.

ماده 308 _ فته طلب علاوه بر امضا يا مهر بايد داراي تاريخ و متضمن مراتب ذيل باشد:

1 _ مبلغي كه بايد تاديه شود با تمام حروف

2 _ گيرنده وجه

3 _ تاريخ پرداخت

ماده 309 _ تمام مقررات راجع به بروات تجارتي (از مبحث چهارم ال_ي آخر فصل اول اين باب در مورد فته طلب نيز لازم الرعايه است

فصل سوم _ چك (م 310 تا م 317)

ماده 310 _ چك نوشته اي است كه به موجب آن صادركننده وجوهي راكه در نزد محال عليه دارد كلا يا بعضا مسترد يا به ديگري واگذارمي نمايد.1

ماده 311 _ در چك بايد محل و تاريخ صدور قيد شده و به امضاي صادركننده برسد، پرداخت وجه نبايد وعده داشته باشد.

ماده 312 _ چك ممكن است در وجه حامل يا شخص معين يا به حواله كرد باشد، ممكن است به صرف امضا در ظهر به ديگري منتقل شود.

ماده 313 _ وجه چك بايد به محض ارائه كارسازي شود.

ماده 314 _ صدور چك ولو اين كه از محلي به محل ديگر باشد ذاتا عمل تجارتي محسوب نيست ليكن مقررات اين قانون از ضمانت صادركننده و ظهرنويسها و اعتراض و اقامه دعوا و ضمان و مفقودشدن راجع به بروات شامل چك نيز خواهد بود.

ماده 315 _ اگر چك در همان مكاني كه صادر شده است بايد تاديه گردد دارنده چك بايد در ظرف پانزده روز از تاريخ صدور وجه آن رامطالبه كند و اگر از يك نقطه به نقطه ديگر ايران صادر

شده باشد بايد در ظرف چهل و پنج روز از تاريخ صدور چك مطالبه شود.

اگر دارنده چك در ظرف مواعد مذكوره در اين ماده پرداخت وجه آن را مطالبه نكند ديگر دعواي او بر عليه ظهرنويس مسموع نخواهد بود و اگر وجه چك به سببي كه مربوط به محال عليه است از بين برود دعواي دارنده چك بر عليه صادركننده نيز در محكمه مسموع نيست

ماده 316 _ كسي كه وجه چك را دريافت مي كند بايد ظهر آن را امضا يا مهر نمايد اگرچه چك در وجه حامل باشد.

ماده 317 _ مقررات راجعه به چكهايي كه در ايران صادر شده است درمورد چكهايي كه از خارجه صادر شده است و بايد در ايران پرداخته شود نيز رعايت خواهد شد، ليكن مهلتي كه در ظرف آن دارنده چك مي تواند وجه چك را مطالبه كند چهار ماه از تاريخ صدور است

فصل چهارم _ در مرور زمان (م 318 تا م 319)

ماده 318 _ دعاوي راجعه به برات و فته طلب و چك كه از طرف تجار يا براي امور تجارتي صادر شده پس از انقضاي پنج سال از تاريخ صدور اعتراض نامه و يا آخرين تعقيب قضائي در محاكم مسموع نخواهد بود مگر اين كه در ظرف اين مدت رسما اقرار به دين واقع شده باشد كه در اين صورت مبدا مرور زمان از تاريخ اقرار محسوب است

در صورت عدم اعتراض مدت مرور زمان از تاريخ انقضاي مهلت اعتراض شروع مي شود.

تبصره _ مفاد اين ماده در مورد بروات و چك و فته طلب هايي كه قبل از تاريخ اجراي قانون تجارت مصوب 25 دلو 1303 و 12 فروردين و 12 خرداد 1304 صادر شده است قابل اجراء نبوده و اين اسناد ازحيث مرور زمان تابع مقررات مربوط به

مرور زمان راجع به اموال منقوله است

ماده 319 _ اگر وجه برات يا فته طلب يا چك را نتوان به واسطه حصول مرور زمان پنج سال مطالبه كرد، دارنده برات يا فته طلب يا چك مي تواند تا حصول مرور زمان اموال منقوله وجه آن را از كسي كه به ضرر او استفاده بلاجهت كرده است مطالبه نمايد.

تبصره _ حكم فوق در موردي نيز جاري است كه برات يا فته طلب يا چك يكي از شرايط اساسي مقرر در اين قانون را فاقد باشد.

باب پنجم _ اسناد در وجه حامل (م 320 تا م 334)

ماده 320 _ دارنده هر سند در وجه حامل مالك و براي مطالبه وجه آن محق محسوب مي شود مگر در صورت ثبوت خلاف مع ذالك اگر مقامات صلاحيتدار قضائي يا پليس تاديه وجه آن سند را منع كند تاديه وجه به حامل مديون را نسبت به شخص ثالثي كه ممكن است سند متعلق به او باشد بري نخواهد كرد.

ماده 321 _ جز در موردي كه حكم بطلان سند صادر شده مديون سنددر وجه حامل مكلف به تاديه نيست مگر در مقابل اخذ سند.

ماده 322 _ در صورت گم شدن سند در وجه حامل كه داراي ورقه هاي كوپن يا داراي ضميمه اي براي تجديد اوراق كوپن باشد و همچنين در صورت گم شدن سند در وجه حامل كه خود سند به دارنده آن حق مي دهد ربح يا منفعتي را مرتبا دريافت كند براي اصدار حكم بطلان مطابق مقررات ذيل عمل خواهد شد.

ماده 323 _ مدعي بايد در محكمه محل اقامت مديون معلوم نمايدسند در تصرف او بوده و فعلا گم شده است اگر مدعي فقط اوراق كوپن يا ضميمه مربوط به سند خود را گم كرده باشد ابراز خود سندكافي است

ماده

324 _ اگر محكمه ادعاي مدعي را بنا بر اوضاع و احوال قابل اعتماد دانست بايد به وسيله اعلان در جرايد به دارنده مجهول سند اخطار كند هرگاه از تاريخ انتشار اولين اعلان تا سه سال سند را ابراز ننمود حكم بطلان آن صادر خواهد شد محكمه مي تواند لدي الاقتضاء مدتي بيش از سه سال تعيين كند.

ماده 325 _ به تقاضاي مدعي محكمه مي تواند به مديون قدغن كند كه وجه سند را به كسي نپردازد مگر پس از گرفتن ضامن يا تأميني كه محكمه تصويب نمايد.

ماده 326 _ در مورد گم شدن اوراق كوپن نسبت به كوپنهايي كه درضمن جريان دعوا لازم التاديه مي شود به ترتيب مقرر در مواد 332 و333 عمل خواهد شد.

ماده 327 _ اخطار مذكور در ماده 324 بايد سه دفعه در مجله رسمي منتشر شود. محكمه مي تواند بعلاوه اعلان در جرايد ديگر را نيزمقرر دارد.

ماده 328 _ اگر پس از اعلان فوق سند مفقود ابراز شود محكمه به مدعي مهلت متناسبي داده و اخطار خواهد كرد كه هرگاه تا انقضاي مهلت دعوي خود را تعقيب و دلايل خود را اظهار نكند محكوم شده و سند به ابرازكننده آن مسترد خواهد گرديد.

ماده 329 _ اگر در ظرف مدتي كه مطابق ماده 324 مقرر و اعلان شده سند ابراز نگردد محكمه حكم بطلان آن را صادر خواهد نمود.

ماده 330 _ ابطال سند فورا به وسيله درج در مجله رسمي و هر وسيله ديگري كه محكمه مقتضي بداند به اطلاع عموم خواهد رسيد.

ماده 331 _ پس از صدور حكم ابطال مدعي حق دارد تقاضا كند به خرج او سند جديد يا لدي الاقتضاء اوراق كوپن تازه به او بدهند اگرسند حال شده باشد مدعي حق

تقاضاي تاديه خواهد داشت

ماده 332 _ هرگاه سند گم شده از اسناد مذكور در ماده 322 نباشد به ترتيب ذيل رفتار خواهد شد:

محكمه در صورتي كه ادعاي مدعي سبق تصرف و گم كردن سند را قابل اعتماد ديد حكم مي دهد مديون وجه سند را فورا در صورتي كه حال باشد و پس از انقضاي اجل در صورت موجل بودن به صندوق عدليه بسپارد.

ماده 333 _ اگر قبل از انقضاي مدت مرور زماني كه وجه سند مفقودپس از آن مدت قابل مطالبه نيست سند ابراز شد مطابق ماده 328رفتار والا وجهي كه در صندوق عدليه امانت گذاشته شده به مدعي داده مي شود.

ماده 334 _ مقررات اين باب شامل اسكناس نيست

باب ششم _ دلالي
فصل اول _ كليات (م 335 تا م 347)

ماده 335 _ دلال كسي است كه در مقابل اجرت واسطه انجام معاملاتي شده يا براي كسي كه مي خواهد معاملاتي نمايد طرف معامله پيدامي كند. اصولا قرارداد دلالي تابع مقررات راجع به وكالت است

ماده 336 _ دلال مي تواند در رشته هاي مختلف دلالي نموده و شخصا نيز تجارت كند.

ماده 337 _ دلال بايد در نهايت صحت و از روي صداقت طرفين معامله را از جزئيات راجعه به معاملات مطلع سازد ولو اين كه دلالي را فقط براي يكي از طرفين بكند دلال در مقابل هر يك از طرفين مسوول تقلب و تقصيرات خود مي باشد.

ماده 338 _ دلال نمي تواند عوض يكي از طرفين معامله قبض وجه يا تاديه دين نمايد و يا آن كه تعهدات آنها را به موقع اجراء گذارد مگر اين كه اجازه نامه مخصوصي داشته باشد.

ماده 339 _ دلال مسوول تمام اشيا و اسنادي است كه در ضمن معاملات به او داده شده مگر اين كه ثابت نمايد كه ضايع

يا تلف شدن اشيا يا اسناد مزبوره مربوط به شخص او نبوده است

ماده 340 _ در موردي كه فروش از روي نمونه باشد دلال بايد نمونه مال التجاره را تا موقع ختم معامله نگاه بدارد مگر اين كه طرفين معامله او را از اين قيد معاف دارند.

ماده 341 _ دلال مي تواند در زمان واحد براي چند آمر در يك رشته يا رشته هاي مختلف دلالي كند ولي در اين صورت بايد آمرين را از اين ترتيب و امور ديگري كه ممكن است موجب تغيير راي آنها شود مطلع نمايد.

ماده 342 _ هرگاه معامله به توسط دلال واقع و نوشتجات و اسنادي راجع به آن معامله بين طرفين به توسط او رد و بدل شود در صورتي كه امضاها راجع به اشخاصي باشد كه به توسط او معامله را كرده انددلال ضامن صحت و اعتبار امضاهاي نوشتجات و اسنادمزبوراست

ماده 343 _ دلال ضامن اعتبار اشخاصي كه براي آنها دلالي مي كند وضامن اجراي معاملاتي كه به توسط او مي شود نيست

ماده 344 _ دلال در خصوص ارزش يا جنس مال التجاره اي كه موردمعامله بوده مسوول نيست مگر اين كه ثابت شود تقصير از جانب اوبوده است

ماده 345 _ هرگاه طرفين معامله يا يكي از آنها به اعتبار تعهد شخص دلال معامله نمود دلال ضامن معامله است

ماده 346 _ در صورتي كه دلال در نفس معامله منتفع يا سهيم باشد بايدبه طرفي كه اين نكته را نمي داند اطلاع دهد والا مسوول خسارات وارده بوده و بعلاوه به پانصد تا سه هزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد.

ماده 347 _ در صورتي كه دلال در معامله سهيم باشد با آمر خود متضامنا مسوول اجراي تعهد خواهد بود.

فصل دوم _ اجرت دلال و مخارج( م 348 تا م 355 )

ماده 348 _

دلال نمي تواند حق دلالي را مطالبه كند مگر در صورتي كه معامله به راهنمايي يا وساطت او تمام شده باشد.

ماده 349 _ اگر دلال برخلاف وظيفه خود نسبت به كسي كه به او ماموريت داده به نفع طرف ديگر معامله اقدام نمايد و يا برخلاف عرف تجارتي محل از طرف مزبور وجهي دريافت و يا وعده وجهي را قبول كند مستحق اجرت و مخارجي كه كرده نخواهد بود بعلاوه محكوم به مجازات مقرر براي خيانت در امانت خواهد شد.

ماده 350 _ هرگاه معامله مشروط به شرط تعليقي باشد دلال پس ازحصول شرط مستحق اجرت خواهد بود.

ماده 351 _ اگر شرط شده باشد مخارجي كه دلال مي كند به او داده شود دلال مستحق اخذ مخارج خواهد بود ولو آن كه معامله سر نگيرد.

همين ترتيب در موردي نيز جاري است كه عرف تجارتي محل به پرداخت مخارجي كه دلال كرده حكم كند.

ماده 352 _ در صورتي كه معامله به رضايت طرفين يا به واسطه يكي ازخيارات قانوني فسخ بشود حق مطالبه دلالي از دلال سلب نمي شود مشروط بر اين كه فسخ معامله مستند به دلال نباشد.

ماده 353 _ دلالي معاملات ممنوعه اجرت ندارد.

ماده 354 _ حق الزحمه دلال به عهده طرفي است كه او را مامور انجام معامله نموده مگر اينكه قرارداد خصوصي غير اين ترتيب را مقرر بدارد.

فصل سوم _ دفتر (م 356)

ماده 355 و 356 نسخ گرديده است

باب هفتم _ حق العمل كاري (كميسيون (م 357 تا 376)

ماده 357 _ حق العمل كار كسي است كه به اسم خود ولي به حساب ديگري (آمر) معاملاتي كرده و در مقابل حق العملي دريافت مي دارد.

ماده 358 _ جز در مواردي كه به موجب مواد ذيل استثناء شده مقررات راجعه به وكالت در حق العمل كاري نيز رعايت خواهد شد.

ماده 359 _ حق العمل كار بايد آمر را از جريان اقدامات خود مستحضرداشته و مخصوصا در صورت انجام ماموريت اين نكته را به فوريت به او اطلاع دهد.

ماده 360 _ حق العمل كار مكلف به بيمه كردن اموالي كه موضوع معامله است نيست مگر اين كه آمر دستور داده باشد.

ماده 361 _ اگر مال التجاره اي كه براي فروش نزد حق العمل كار ارسال شده داراي عيوب ظاهري باشد حق العمل كار بايد براي محفوظ داشتن حق رجوع بر عليه متصدي حمل و نقل و تعيين ميزان خسارت بحري (آواري به وسايل مقتضيه و محافظت مال التجاره اقدامات لازمه به عمل آورده و آمر را از اقدامات خود مستحضر كند والا مسوول خسارات ناشيه از اين غفلت خواهد بود.

ماده 362 _ اگر بيم فساد سريع مال التجاره اي رود كه نزد حق العمل كار براي فروش ارسال شده حق العمل كار مي تواند و حتي در صورتي كه منافع آمر ايجاب كند مكلف است مال التجاره را با اطلاع مدعي العموم محلي كه مال التجاره در آن جا است يا نماينده او به فروش برساند.

ماده 363 _ اگر حق العمل كار مال التجاره اي را به كمتر از حداقل قيمتي كه آمر معين كرده به فروش رساند مسوول تفاوت خواهد بود مگراين كه ثابت نمايد از ضرر بيشتري احتراز كرده و تحصيل اجازه آمردر موقع مقدور نبوده است

ماده 364 _ اگر حق العمل كار تقصير كرده باشد بايد از عهده كليه خساراتي نيز كه از عدم رعايت دستور آمر ناشي شده برآيد.

ماده

365 _ اگر حق العمل كار مال التجاره را به كمتر از قيمتي كه آمر معين كرده بخرد يا به بيشتر از قيمتي كه آمر تعيين نموده به فروش رساندحق استفاده از تفاوت نداشته و بايد آن را در حساب آمر محسوب دارد.

ماده 366 _ اگر حق العمل كار بدون رضايت آمر مالي را به نسيه بفروشديا پيش قسطي دهد ضررهاي ناشيه از آن متوجه خود او خواهد بودمع ذلك اگر فروش به نسيه داخل در عرف تجارتي محل باشدحق العمل كار ماذون به آن محسوب مي شود مگر در صورت دستورمخالف آمر.

ماده 367 _ حق العمل كار در مقابل آمر مسوول پرداخت وجوه و ياانجام ساير تعهدات طرف معامله نيست مگر اين كه مجاز در معامله به اعتبار نبوده و يا شخصا ضمانت طرف معامله را كرده و يا عرف تجارتي بلد او را مسوول قرار دهد.

ماده 368 _ مخارجي كه حق العمل كار كرده و براي انجام معامله و نفع آمر لازم بوده و همچنين هر مساعده اي كه به نفع آمر داده باشد بايداصلا و منفعتا به حق العمل كار مسترد شود.

حق العمل كار مي تواند مخارج انبارداري و حمل و نقل را نيز به حساب آمر گذارد.

ماده 369 _ وقتي حق العمل كار مستحق حق العمل مي شود كه معامله اجراء شده و يا عدم اجراي آن مستند به فعل آمر باشد نسبت به اموري كه در نتيجه علل ديگري انجام پذير نشده حق العمل كار براي اقدامات خود فقط مستحق اجرتي خواهد بود كه عرف و عادت محل معين مي نمايد.

ماده 370 _ اگر حق العمل كار كار نادرستي كرده و مخصوصا در موردي كه به حساب آمر قيمتي علاوه بر قيمت خريد و يا كمتر از قيمت فروش محسوب دارد مستحق حق العمل نخواهد بود بعلاوه در دوصورت اخير آمر مي تواند خود حق العمل كار را خريدار يا فروشنده محسوب كند.

تبصره _ دستور

فوق مانع از اجراي مجازاتي كه براي خيانت در امانت مقرر است نيست

ماده 371 _ حق العمل كار در مقابل آمر براي وصول مطالبات خود از اونسبت به اموالي كه موضوع معامله بوده و يا نسبت به قيمتي كه اخذكرده حق حبس خواهد داشت

ماده 372 _ اگر فروش مال ممكن نشده و يا آمر از اجازه فروش رجوع كرده و مال التجاره را بيش از حد متعارف نزد حق العمل كار بگذاردحق العمل كار مي تواند آن را با نظارت مدعي العموم بدايت محل يانماينده او به طريق مزايده به فروش برساند. اگر آمر در محل نبوده و در آن جا نماينده نيز نداشته باشد فروش بدون حضور او يا نماينده او به عمل خواهد آمد ولي در هر حال قبلا بايد به او اخطاريه رسمي ارسال گردد مگر اين كه اموال از جمله اموال سريع الفساد باشد.

ماده 373 _ اگر حق العمل كار مامور به خريد يا فروش مال التجاره يااسناد تجارتي يا ساير اوراق بهاداري باشد كه مظنه بورسي يا بازاري دارد مي تواند چيزي را كه مامور به خريد آن بوده خود شخصا به عنوان فروشنده تسليم بكند و يا چيزي را كه مامور به فروش آن بوده شخصا به عنوان خريدار نگاه دارد مگر اين كه آمر دستور مخالفي داده باشد.

ماده 374 _ در مورد ماده فوق حق العمل كار بايد قيمت را بر طبق مظنه بورسي يا نرخ بازار در روزي كه وكالت خود را انجام مي دهد منظور دارد و حق خواهد داشت كه هم حق العمل و هم مخارج عاديه حق العمل كاري را برداشت كند.

ماده 375 _ در هر موردي كه حق العمل كار شخصا مي تواند خريدار يا فروشنده واقع شود اگر انجام معامله را به آمر بدون تعيين طرف معامله اطلاع دهد خود طرف معامله محسوب خواهد شد.

ماده 376 _

اگر آمر از امر خود رجوع كرده و حق العمل كار قبل از ارسال خبر انجام معامله از اين رجوع مستحضر گردد ديگر نمي تواند شخصا خريدار يا فروشنده واقع شود.

باب هشتم _ قرارداد حمل و نقل (م 377 تا م 394)

ماده 377 _ متصدي حمل و نقل كسي است كه در مقابل اجرت حمل اشياء را به عهده مي گيرد.

ماده 378 _ قرارداد حمل و نقل تابع مقررات وكالت خواهد بود مگر درمواردي كه ذيلا استثناء شده باشد.

ماده 379 _ ارسال كننده بايد نكات ذيل را به اطلاع متصدي حمل و نقل برساند: آدرس صحيح مرسل اليه محل تسليم مال عده عدل يابسته و طرز عدل بندي وزن و محتواي عدلها، مدتي كه مال بايد درآن مدت تسليم شود؛ راهي را كه حمل بايد از آن راه به عمل آيد،قيمت اشيائي كه گرانبها است خسارات ناشيه از عدم تعيين نكات فوق و يا از تعيين آنها بغلط متوجه ارسال كننده خواهد بود.

ماده 380 _ ارسال كننده بايد مواظبت نمايد كه مال التجاره به طرز مناسبي عدل بندي شود. خسارات بحري (آواري ناشي از عيوب عدل بندي به عهده ارسال كننده است

ماده 381 _ اگر عدل بندي عيب ظاهر داشته و متصدي حمل و نقل مال را بدون قيد عدم مسووليت قبول كرده باشد مسوول آواري خواهدبود.

ماده 382 _ ارسال كننده مي تواند مادام كه مال التجاره در يدمتصدي حمل و نقل است آن را با پرداخت مخارجي كه متصدي حمل و نقل كرده و خسارات او پس بگيرد.

ماده 383 _ در موارد ذيل ارسال كننده نمي تواند از حق استرداد مذكوره در ماده 382 استفاده كند:

1 _ در صورتي كه بارنامه توسط ارسال كننده تهيه و به وسيله متصدي حمل و نقل به مرسل اليه تسليم شده باشد؛

2 _ در صورتي كه متصدي حمل و نقل رسيدي

به ارسال كننده داده و ارسال كننده نتواند آن را پس بدهد؛

3 _ در صورتي كه متصدي حمل و نقل به مرسل اليه اعلام كرده باشدكه مال التجاره به مقصد رسيده و بايد آن را تحويل گيرد؛

4 _ در صورتي كه پس از وصول مال التجاره به مقصد مرسل اليه تسليم آن را تقاضا كرده باشد.

در اين موارد متصدي حمل و نقل بايد مطابق دستور مرسل اليه عمل كند مع ذلك اگر متصدي حمل و نقل رسيدي به ارسال كننده داده مادام كه مال التجاره به مقصد نرسيده مكلف به رعايت دستورمرسل اليه نخواهد بود مگر اين كه رسيد به مرسل اليه تسليم شده باشد.

ماده 384 _ اگر مرسل اليه مال التجاره را قبول نكند و يا مخارج و ساير مطالبات متصدي حمل و نقل بابت مال التجاره تاديه نشود و يا به مرسل اليه دسترسي نباشد متصدي حمل و نقل بايد مراتب را به اطلاع ارسال كننده رسانيده و مال التجاره را موقتا نزد خود به طورامانت نگاه داشته يا نزد ثالثي امانت گذارد و در هر دو صورت مخارج و هر نقص و عيب به عهده ارسال كننده خواهد بود. اگر ارسال كننده و يا مرسل اليه در مدت مناسبي تكليف مال التجاره رامعين نكند متصدي حمل و نقل مي تواند مطابق ماده 362 آن را به فروش برساند.

ماده 385 _ اگر مال التجاره در معرض تضييع سريع باشد و يا قيمتي كه مي توان براي آن فرض كرد با مخارجي كه براي آن شده تكافو ننمايدمتصدي حمل و نقل بايد فورا مراتب را به اطلاع مدعي العموم بدايت محل يا نماينده او رسانيده و با نظارت او مال را به فروش رساند.

حتي المقدور ارسال كننده و مرسل اليه را بايد از اين كه مال التجاره به فروش خواهد رسيد مسبوق نمود.

ماده 386 _ اگر مال التجاره تلف يا گم شود متصدي حمل و

نقل مسوول قيمت آن خواهد بود مگر اين كه ثابت نمايد تلف يا گم شدن مربوط به جنس خود مال التجاره يا مستند به تقصير ارسال كننده و يامرسل اليه و يا ناشي از تعليماتي بوده كه يكي از آنها داده اند و يامربوط به حوادثي بوده كه هيچ متصدي مواظبي نيز نمي توانست از آن جلوگيري نمايد. قرارداد طرفين مي تواند براي ميزان خسارات مبلغي كمتر يا زيادتر از قيمت كامل مال التجاره معين نمايد.

ماده 387 _ در مورد خسارت ناشيه از تاخير تسليم يا نقص يا خسارات بحري (آواري مال التجاره نيز متصدي حمل و نقل در حدود ماده فوق مسوول خواهد بود.

خسارات مزبور نمي تواند از خساراتي كه ممكن بود در صورت تلف شدن تمام مال التجاره حكم به آن شود تجاوز نمايد مگر اين كه قرارداد طرفين خلاف اين ترتيب را مقرر داشته باشد.

ماده 388 _ متصدي حمل و نقل مسوول حوادث و تقصيراتي است كه در مدت حمل و نقل واقع شده اعم از اين كه خود مباشرت به حمل و نقل كرده و يا حمل و نقل كننده ديگري را مامور كرده باشد.

بديهي است كه در صورت اخير حق رجوع او به متصدي حمل و نقلي كه از جانب او مامور شده محفوظ است

ماده 389 _ متصدي حمل و نقل بايد به محض وصول مال التجاره مرسل اليه را مستحضر نمايد.

ماده 390 _ اگر مرسل اليه ميزان مخارج و ساير وجوهي را كه متصدي حمل و نقل بابت مال التجاره مطالبه مي نمايد قبول نكند حق تقاضاي تسليم مال التجاره را نخواهد داشت مگر اين كه مبلغ متنازع فيه را تا ختم اختلاف در صندوق عدليه امانت گذارد.

ماده 391 _ اگر مال التجاره بدون هيچ قيدي قبول و كرايه آن تاديه شودديگر بر عليه متصدي حمل و نقل دعوا پذيرفته

نخواهد شد مگر درمورد تدليس يا تقصير عمده بعلاوه متصدي حمل و نقل مسوول آواري غير ظاهر نيز خواهد بود در صورتي كه مرسل اليه آن آواري رادر مدتي كه مطابق اوضاع و احوال رسيدگي به مال التجاره ممكن بود به عمل آيد و يا بايستي به عمل آمده باشد مشاهده كرده و فورا پس از مشاهده به متصدي حمل و نقل اطلاع دهد. در هر حال اين اطلاع بايد منتها تا هشت روز بعد از تحويل گرفتن مال التجاره داده شود.

ماده 392 _ در هر موردي كه بين متصدي حمل و نقل و مرسل اليه اختلاف باشد محكمه صلاحيتدار محل مي تواند به تقاضاي يكي ازطرفين امر دهد مال التجاره نزد ثالثي امانت گذارده شده و يالدي الاقتضاء فروخته شود، در صورت اخير فروش بايد پس ازتنظيم صورت مجلسي حاكي از آن كه مال التجاره در چه حال بوده به عمل آيد.

به وسيله پرداخت تمام مخارج و وجوهي كه بابت مال التجاره ادعا مي شود و يا سپردن آن به صندوق عدليه از فروش مال التجاره مي توان جلوگيري كرد.

ماده 393 _ نسبت به دعواي خسارت بر عليه متصدي حمل و نقل مدت مرور زمان يك سال است مبداء اين مدت در صورت تلف ياگم شدن مال التجاره و يا تاخير در تسليم روزي است كه تسليم بايستي در آن روز به عمل آمده باشد و در صورت خسارات بحري آواري روزي كه مال به مرسل اليه تسليم شده

ماده 394 _ حمل و نقل به وسيله پست تابع مقررات اين باب نيست

باب نهم _ قائم مقام تجارتي و ساير نمايندگان تجارتي (م 395 تا 401 )

ماده 395 _ قائم مقام تجارتي كسي است كه رئيس تجارتخانه او را براي انجام كليه امور مربوط به تجارتخانه يا يكي از شعب آن نايب خود قرار داده و امضاي او براي تجارتخانه الزام آور است

سمت مزبور ممكن است كتبا داده شود يا عملا.

ماده 396 _ تجديد اختيارات قائم مقام تجارتي در مقابل اشخاصي كه از آن اطلاع نداشته اند معتبر نيست

ماده 397 _ قائم مقامي تجارتي ممكن است به چند نفر مجتمعا داده شود با قيد اين كه تا تمام امضا نكنند تجارتخانه ملزم نخواهد شد ولي در مقابل اشخاص ثالثي كه از اين قيد اطلاع نداشته اند فقط درصورتي مي توان از آن استفاده كرد كه اين قيد مطابق مقررات وزارت عدليه به ثبت رسيده و اعلان شده باشد.

ماده 398 _ قائم مقامي تجارتي بدون اذن رئيس تجارتخانه نمي تواند كسي را در كليه كارهاي تجارتخانه نايب خود قرار دهد.

ماده 399 _ عزل قائم مقام تجارتي كه وكالت او به ثبت رسيده و اعلان شده بايد مطابق مقررات وزارت عدليه به ثبت رسيده و اعلان شود والا در مقابل ثالثي كه از عزل مطلع نبوده وكالت باقي محسوب مي شود.

ماده 400 _ با فوت يا حجر رئيس تجارتخانه قائم مقام تجارتي منعزل نيست با انحلال شركت قائم مقام تجارتي منعزل است

ماده 401 _ وكالت ساير كساني كه در قسمتي از امور تجارتخانه يا شعبه تجارتخانه سمت نمايندگي دارند تابع مقررات عمومي راجع به وكالت است

باب دهم _ ضمانت (م 402 تا 411)

ماده 402 _ ضامن وقتي حق دارد از مضمون له تقاضا نمايد كه بدوا به مديون اصلي رجوع كرده و در صورت عدم وصول طلب به او رجوع نمايد كه بين طرفين (خواه ضمن قرارداد مخصوص خواه در خود ضمانت نامه اين ترتيب مقرر شده باشد.

ماده 403 _ در كليه مواردي كه به موجب قوانين يا موافق قراردادهاي خصوصي ضمانت تضامني باشد طلبكار مي تواند به ضامن و مديون اصلي مجتمعا رجوع كرده يا

پس از رجوع به يكي از آنها و عدم وصول طلب خود براي تمام يا بقيه طلب به ديگري رجوع نمايد.

ماده 404 _ حكم فوق در موردي نيز جاري است كه چند نفر به موجب قرارداد يا قانون متضامنا مسوول انجام تعهدي باشند.

ماده 405 _ قبل از رسيدن اجل دين اصلي ضامن ملزم به تاديه نيست ولو اين كه به واسطه ورشكستگي يا فوت مديون اصلي دين موجل او حال شده باشد.

ماده 406 _ ضمان حال از قاعده فوق مستثني است

ماده 407 _ اگر حق مطالبه دين اصلي مشروط به اخطار قبلي است اين اخطار نسبت به ضامن نيز بايد به عمل آيد.

ماده 408 _ همين كه دين اصلي به نحوي از انحاء ساقط شد ضامن نيزبري مي شود.

ماده 409 _ همين كه دين حال شد ضامن مي تواند مضمون له را به دريافت طلب يا انصراف از ضمان ملزم كند ولو ضمان موجل باشد.

ماده 410 _ استنكاف مضمون له از دريافت طلب يا امتناع از تسليم وثيقه اگر دين با وثيقه بوده ضامن را فورا و به خودي خود بري خواهد ساخت

ماده 411 _ پس از آن كه ضامن دين اصلي را پرداخت مضمون له بايدتمام اسناد و مداركي را كه براي رجوع ضامن به مضمون عنه لازم ومفيد است به او داده و اگر دين اصلي با وثيقه باشد آن را به ضامن تسليم نمايد، اگر دين اصلي وثيقه غيرمنقول داشته مضمون عنه مكلف به انجام تشريفاتي است كه براي انتقال وثيقه به ضامن لازم است

باب يازدهم _ در ورشكستگي
فصل اول _ در كليات (م 412)

ماده 412 _ ورشكستگي تاجر يا شركت تجارتي در نتيجه توقف از تاديه وجوهي كه بر عهده او است حاصل مي شود. حكم ورشكستگي تاجري را كه حين الفوت در

حال توقف بوده تا يك سال بعد از مرگ او نيز مي توان صادر نمود.

فصل دوم _ دراعلان ورشكستگي و اثرات آن(م 413 تا 426 )

ماده 413 _ تاجر بايد در ظرف 3 روز از تاريخ وقفه كه در تاديه قروض يا ساير تعهدات نقدي او حاصل شده است توقف خود را به دفتر محكمه بدايت محل اقامت خود اظهار نموده صورت حساب دارايي و كليه دفاتر تجارتي خود را به دفتر محكمه مزبوره تسليم نمايد.

ماده 414 _ صورت حساب مذكور در ماده فوق بايد مورخ بوده و به امضاي تاجر رسيده و متضمن مراتب ذيل باشد:

1 _ تعداد و تقويم كليه اموال منقول و غيرمنقول تاجر متوقف به طور مشروح ،

2 _ صورت كليه قروض و مطالبات

3 _ صورت نفع و ضرر و صورت مخارج شخصي

در صورت توقف شركتهاي تضامني مختلط يا نسبي اسامي و محل اقامت كليه شركاي ضامن نيز بايد ضميمه شود.

ماده 415 _ ورشكستگي تاجر به حكم محكمه بدايت در موارد ذيل اعلام مي شود:

الف _ برحسب اظهار خود تاجر،

ب _ به موجب تقاضاي يك يا چند نفر از طلبكارها،

ج _ برحسب تقاضاي مدعي العموم بدايت

ماده 416 _ محكمه بايد در حكم خود تاريخ توقف تاجر را معين نمايد و اگر در حكم معين نشد،تاريخ حكم تاريخ توقف محسوب است

ماده 417 _ حكم ورشكستگي به طور موقت اجرا مي شود.

ماده 418 _ تاجر ورشكسته از تاريخ صدور حكم از مداخله در تمام اموال خود حتي آنچه كه ممكن است در مدت ورشكستگي عايد او گردد ممنوع است در كليه اختيارات و حقوق مالي ورشكسته كه استفاده از آن موثر در تاديه ديون او باشد مدير تصفيه قائم مقام قانوني ورشكسته

بوده و حق دارد به جاي او از اختيارات و حقوق مزبوره استفاده كند.

ماده 419 _ از تاريخ حكم ورشكستگي هر كس نسبت به تاجر ورشكسته دعوايي از منقول يا غيرمنقول داشته باشد بايد بر مدير تصفيه اقامه يا به طرفيت او تعقيب كند، كليه اقدامات اجرايي نيز مشمول همين دستور خواهد بود.

ماده 420 _ محكمه هر وقت صلاح بداند مي تواند ورود تاجر ورشكسته را به عنوان شخص ثالث در دعواي مطروحه اجازه دهد.

ماده 421 _ همين كه حكم ورشكستگي صادر شد قروض موجل بارعايت تخفيفات مقتضيه نسبت به مدت به قروض حال مبدل مي شود.

ماده 422 _ هر گاه تاجر ورشكسته فته طلبي داده يا براتي صادر كرده كه قبول نشده يا براتي را قبولي نوشته ساير اشخاصي كه مسوول تاديه وجه فته طلب يا برات مي باشند بايد با رعايت تخفيفات مقتضيه نسبت به مدت وجه آن را نقدا بپردازند يا تاديه آن را در سر وعده تأمين نمايند.

ماده 423 _ هرگاه تاجر بعد از توقف معاملات ذيل را بنمايد باطل و بلااثر خواهد بود:

1 _ هر صلح محاباتي يا هبه و به طور كلي هر نقل و انتقال بلاعوض اعم از اين كه راجع به منقول يا غيرمنقول باشد،

2 _ تاديه هر قرض اعم از حال يا موجل به هر وسيله كه به عمل آمده باشد،

3 _ هر معامله اي كه مالي از اموال منقول يا غير منقول تاجر را مقيد نمايد و به ضرر طلبكاران تمام شود.

ماده 424 _ هرگاه در نتيجه اقامه دعوا از طرف مدير تصفيه يا طلبكاري بر اشخاصي كه با تاجر طرف معامله بوده يا بر قائم مقام قانوني آنها ثابت شود تاجر متوقف قبل از تاريخ

توقف خود براي فرار از اداي دين يا براي اضرار به طلبكارها معامله نموده كه متضمن ضرري بيش از ربع قيمت حين المعامله بوده است آن معامله قابل فسخ است مگر اين كه طرف معامله قبل از صدور حكم فسخ تفاوت قيمت را بپردازد. دعوا فسخ در ظرف دو سال از تاريخ وقوع معامله در محكمه پذيرفته مي شود.

ماده 425 _ هرگاه محكمه به موجب ماده قبل حكم فسخ معامله را صادر نمايد محكوم عليه بايد پس از قطعي شدن حكم مالي را كه موضوع معامله بوده است عينا به مدير تصفيه تسليم و قيمت حين المعامله آن را قبل از آن كه دارايي تاجر به غرما تقسيم شود دريافت دارد و اگر عين مال مزبور در تصرف او نباشد تفاوت قيمت را خواهد داد.

ماده 426 _ اگر در محكمه ثابت شود كه معامله به طور صوري يا مسبوق به تباني بوده است آن معامله خودبه خود باطل عين و منافع مالي كه موضوع معامله بوده مسترد و طرف معامله اگر طلبكار شود جزو غرما حصه اي خواهد برد.

فصل سوم _ در تعيين عضو ناظر (م 427 تا 432)

ماده 427 _ در حكمي كه به موجب آن ورشكستگي تاجر اعلام مي شود محكمه يك نفر را به سمت عضو ناظر معين خواهد كرد.

ماده 428 _ عضو ناظر مكلف به نظارت در اداره امور راجعه به ورشكستگي و سرعت جريان آن است

ماده 429 _ تمام منازعات ناشيه از ورشكستگي را كه حل آن از صلاحيت محكمه است عضو ناظر به محكمه راپورت خواهد داد.

ماده 430 _ شكايت از تصميمات عضو ناظر فقط در مواردي ممكن است كه اين قانون معين نموده

ماده 431 _ مرجع شكايت محكمه اي است كه عضو ناظر را معين كرده

ماده

432 _ محكمه هميشه مي تواند عضو ناظر را تبديل و ديگري را به جاي او بگمارد.

فصل چهارم _ در اقدام به مهروموم و ساير اقدامات اوليه نسبت به ورشكسته (م 433 تا م 439)

ماده 433 _ محكمه در حكم ورشكستگي امر به مهر و موم را نيزمي دهد.

ماده 434 _ مهر و موم بايد فورا به توسط عضو ناظر به عمل آيد مگر درصورتي كه به عقيده عضو مزبور برداشتن صورت دارايي تاجر در يك روز ممكن باشد در اين صورت بايد فورا شروع به برداشتن صورت شود.

ماده 435 _ اگر تاجر ورشكسته به مفاد 413 و 414 عمل نكرده باشد محكمه در حكم ورشكستگي قرار توقيف تاجر را خواهد داد.

ماده 436 _ قرار توقيف ورشكسته در مواقعي نيز داده خواهد شد كه معلوم گردد به واسطه اقدامات خود از اداره و تسويه شدن عمل ورشكستگي مي خواهد جلوگيري كند.

ماده 437 _ در صورتي كه تاجر مقروض فرار كرده يا تمام يا قسمتي از دارايي خود را مخفي نموده باشد امين صلح مي تواند برحسب تقاضاي يك يا چند نفر از طلبكاران فورا اقدام به مهر و موم نمايد و بايد بلافاصله اين اقدام خود را به مدعي العموم اطلاع دهد.

ماده 438 _ انبارها و حجره ها و صندوق و اسناد و دفاتر و نوشتجات و اسباب و اثاثيه تجارتخانه و منزل تاجر بايد مهر و موم شود.

ماده 439 _ در صورت ورشكستگي شركتهاي تضامني مختلط يا نسبي اموال شخصي شركاي ضامن مهر و موم نخواهد شد مگر اين كه حكم ورشكستگي آنها در ضمن حكم ورشكستگي شركت يا به موجب حكم جداگانه صادر شده باشد.

تبصره _ در مورد اين ماده و ماده فوق مستثنيات دين از مهر و موم معاف است

فصل پنجم _ در مدير تصفيه(م 440 تا م 442 )

ماده 440 _ محكمه در ضمن حكم ورشكستگي يا منتها در ظرف 5 روز پس از صدور حكم يك نفر را به سمت

مديريت تصفيه معين مي كند.

ماده 441 _ اقدامات مدير تصفيه براي تهيه صورت طلبكاران و اخطار به آنها و مدتي كه در آن مدت طلبكاران بايد خود را معرفي نمايند و به طور كلي وظايف مدير تصفيه علاوه بر آن قسمتي كه به موجب اين قانون معين شده بر طبق نظام نامه اي كه از طرف وزارت عدليه تنظيم مي شود معين خواهد شد.

ماده 442 _ ميزان حق الزحمه مدير تصفيه را محكمه در حدود مقررات وزارت عدليه معين خواهد كرد.

فصل ششم _ در وظايف مدير تصفيه
مبحث اول _ در كليات (م 443 تا 450)

ماده 443 _ اگر مهر و موم قبل از تعيين مدير تصفيه به عمل نيامده باشد مدير مزبور تقاضاي انجام آن را خواهد نمود.

ماده 444 _ عضو ناظر به تقاضاي مدير تصفيه به او اجازه مي دهد كه اشياي ذيل را از مهر و موم مستثني كرده و اگر مهر و موم شده است از توقيف خارج نمايد:

1 _ البسه و اثاثيه و اسبابي كه براي حوايج ضروري تاجر ورشكسته و خانواده او لازم است

2 _ اشيائي كه ممكن است قريبا ضايع شود يا كسر قيمت حاصل نمايد؛

3 _ اشيائي كه براي به كار انداختن سرمايه تاجر ورشكسته و استفاده از آن لازم است در صورتي كه توقيف آنها موجب خسارت ارباب طلب باشد. اشياء مذكور در فقره ثانيه و ثالثه بايد فورا تقويم و صورت آن برداشته شود.

ماده 445 _ فروش اشيائي كه ممكن است قريبا ضايع شده يا كسر قيمت حاصل كند و اشيائي كه نگاه داشتن آنها مفيد نيست و همچنين به كار انداختن سرمايه تاجر ورشكسته با اجازه عضو ناظر به توسط مدير تصفيه به عمل مي آيد.

ماده 446 _ دفتردار محكمه دفاتر تاجر ورشكسته را به اتفاق عضو ناظر يا امين صلحي

كه آنها را مهر و موم نموده است از توقيف خارج كرده پس از آن كه ذيل دفاتر را بست آنها را به مدير تصفيه تسليم مي نمايد.

دفتردار بايد در صورت مجلس كيفيت دفاتر را به طور خلاصه قيد كند، اوراق تجارتي هم كه وعده آنها نزديك است يا بايد قبولي آنها نوشته شود و يا نسبت به آنها بايد اقدامات تامينيه به عمل آيد ازتوقيف خارج شده در صورت مجلس ذكر و به مدير تصفيه تحويل مي شود تا وجه آن را وصول نمايد و فهرستي كه از مدير تصفيه گرفته مي شود به عضو ناظر تسليم گردد، ساير مطالبات را مدير تصفيه در مقابل قبضي كه مي دهد وصول مي نمايد. مراسلاتي كه به اسم تاجر ورشكسته مي رسد به مدير تصفيه تسليم و به توسط او بازمي شود و اگر خود ورشكسته حاضر باشد در باز كردن مراسلات مي تواند شركت كند.

ماده 447 _ تاجر ورشكسته در صورتي كه وسيله ديگري براي اعاشه نداشته باشد مي تواند نفقه خود و خانواده اش را از دارايي خود درخواست كند. در اين صورت عضو ناظر نفقه و مقدار آن را با تصويب محكمه معين مي نمايد.

ماده 448 _ مدير تصفيه تاجر ورشكسته را براي بستن دفاتر احضارمي نمايد و براي حضور او منتها چهل و هشت ساعت مهلت داده مي شود در صورتي كه تاجر حاضر نشد با حضور عضو ناظر اقدام به عمل خواهد آمد، تاجر ورشكسته مي تواند در موقع كليه عمليات تامينيه حاضر باشد.

ماده 449 _ در صورتي كه تاجر ورشكسته صورت دارايي خود را تسليم ننموده باشد مدير تصفيه آن را فورا به وسيله دفاتر و اسناد مشاراليه و ساير اطلاعاتي كه تحصيل مي نمايد تنظيم مي كند.

ماده 450 _ عضو ناظر مجاز است

كه راجع به تنظيم صورت دارايي و نسبت به اوضاع و احوال ورشكستگي از تاجر ورشكسته و شاگردها و مستخدمين او و همچنين از اشخاص ديگر توضيحات بخواهد و بايد از تحقيقات مذكوره صورت مجلس ترتيب دهد.

مبحث دوم _ در رفع توقيف و ترتيب صورت دارايي(م 451 تا م 455 )

ماده 451 _ مدير تصفيه پس از تقاضاي رفع توقيف شروع به تنظيم صورت دارايي نموده و تاجر ورشكسته را هم در اين موقع احضارمي كند ولي عدم حضور او مانع از عمل نيست

ماده 452 _ مدير تصفيه به تدريجي كه رفع توقيف مي شود صورت دارايي را در دو نسخه تهيه مي نمايد.

يكي از نسختين به دفتر محكمه تسليم شده و ديگري در نزد اومي ماند.

ماده 453 _ مدير تصفيه مي تواند براي تهيه صورت دارايي و تقويم اموال از اشخاصي كه لازم بداند استمداد كند. صورت اشيائي كه موافق ماده 444 در تحت توقيف نيامده ولي قبلا تقويم شده است ضميمه صورت دارايي خواهد شد.

ماده 454 _ مدير تصفيه بايد در ظرف پانزده روز از تاريخ ماموريت خود صورت خلاصه اي از وضعيت ورشكستگي و همچنين از علل و اوضاعي كه موجب آن شده و نوع ورشكستگي كه ظاهرا به نظر مي آيد ترتيب داده به عضو ناظر بدهد. عضو ناظر صورت مزبور رافورا به مدعي العموم ابتدايي محل تسليم مي نمايد.

ماده 455 _ صاحب منصبان پاركه مي توانند فقط به عنوان نظارت به منزل تاجر ورشكسته رفته و در حين برداشتن صورت دارايي حضوربه هم رسانند مامورين پاركه در هر موقع حق دارند به دفاتر و اسنادو نوشتجات مربوط به ورشكستگي مراجعه كنند اين مراجعه نبايدباعث تعطيل جريان امر باشد.

مبحث سوم _ در فروش اموال و وصول مطالبات ( م 456 تا م 460 )

ماده 456 _ پس از تهيه شدن صورت دارايي تمام مال التجاره و وجه نقد و اسناد طلب و دفاتر و نوشتجات و اثاثيه (به غير از مستثنيات دين و اشياي تاجر ورشكسته به مدير تصفيه تسليم مي شود.

ماده 457 _ مدير تصفيه با نظارت عضو ناظر به وصول مطالبات مداومت مي نمايد و همچنين مي تواند با اجازه مدعي العموم و

نظارت عضو ناظر به فروش اثاث البيت و مال التجاره تاجر مباشرت نمايد ليكن قبلا بايد اظهارات تاجر ورشكسته را استماع يا لااقل مشاراليه را براي دادن توضيحات احضار كند، ترتيب فروش به موجب نظام نامه وزارت عدليه معين خواهد شد.

ماده 458 _ نسبت به تمام دعاوي كه هيات طلبكارها در آن ذي نفع مي باشند مدير تصفيه با اجازه عضو ناظر مي تواند دعوا را به صلح خاتمه دهد اگرچه دعاوي مزبوره راجع به اموال غيرمنقول باشد و در اين مورد تاجر ورشكسته بايد احضار شده باشد.

ماده 459 _ اگر موضوع صلح قابل تقويم نبوده يا بيش از پنج هزار ريال باشد صلح لازم الاجراء نخواهد بود مگر اين كه محكمه آن صلح را تصديق نمايد، در موقع تصديق صلح نامه تاجر ورشكسته احضار مي شود و در هر صورت مشاراليه حق دارد كه به صلح اعتراض كند،اعتراض ورشكسته در صورتي كه صلح راجع به اموال غيرمنقول باشد براي جلوگيري از صلح كافي خواهد بود تا محكمه تكليف صلح را معين نمايد.

ماده 460 _ وجوهي كه به توسط مدير تصفيه دريافت مي شود بايد فورا به صندوق عدليه محل تسليم گردد. صندوق مزبور حساب مخصوصي براي عمل ورشكسته اعم از عايدات و مخارج بازمي كند. وجوه مزبور از صندوق مسترد نمي گردد مگر به حواله عضو ناظر و تصديق مدير تصفيه

مبحث چهارم _ در اقدامات تأمينيه ( م 461 )

ماده 461 _ مدير تصفيه مكلف است از روز شروع به ماموريت ، اقدامات تامينيه براي حفظ حقوق تاجر ورشكسته نسبت به مديونين او به عمل آورد.

مبحث پنجم _ در تشخيص مطالبات طلبكارها(م 462 تا م 475 )

ماده 462 _ پس از صدور حكم ورشكستگي طلبكارها مكلفند، در مدتي كه به موجب اخطار مدير تصفيه در حدود نظام نامه وزارت عدليه معين شده اسناد طلب خود يا سواد مصدق آن را به انضمام فهرستي كه كليه مطالبات آنها را معين مي نمايد به دفتردار محكمه تسليم كرده قبض دريافت دارند.

ماده 463 _ تشخيص مطالبات طلبكارها در ظرف سه روز از تاريخ انقضاي مهلت مذكور در ماده قبل شروع شده و بدون وقفه در محل و روز و ساعاتي كه از طرف عضو ناظر معين مي گردد، به ترتيبي كه در نظام نامه معين خواهد شد، تعقيب مي شود.

ماده 464 _ هر طلبكاري كه طلب او تشخيص يا جزء صورت حساب دارايي منظور شده مي تواند در حين تشخيص مطالبات ساير طلبكارها حضور به هم رسانيده و نسبت به طلبهايي كه سابقا تشخيص شده يا فعلا در تحت رسيدگي است اعتراض نمايد، همين حق را خود تاجر ورشكسته هم خواهد داشت

ماده 465 _ محل اقامت طلبكارها و وكلاي آنها در صورت مجلس تشخيص مطالبات معين و بعلاوه توصيف مختصري از سند داده مي شود و تعيين قلم خوردگي يا تراشيدگي يا الحاقات بين السطور نيز بايد در صورت مجلس قيد و اين نكته مسلم شود كه طلب مسلم يا متنازع فيه است

ماده 466 _ عضو ناظر مي تواند به نظر خود امر به ابراز دفاتر طلبكارها دهد يا از محكمه محل تقاضا نمايد صورتي از دفاتر طلبكارها استخراج كرده و نزد او بفرستد.

ماده 467 _ اگر طلب مسلم

و قبول شد مدير تصفيه در روي سند عبارت ذيل را نوشته و امضاء مي نمايد و عضو ناظر نيز آن را تصديق مي كند.

«جزو قروض ... مبلغ ... قبول شد به تاريخ ...»

هر طلبكار بايد در ظرف مدت و به ترتيبي كه به موجب نظام نامه وزارت عدليه معين مي شود التزام بدهد طلبي را كه اظهار كرده طلب حقيقي و بدون قصد استفاده نامشروع است

ماده 468 _ اگر طلب متنازع فيه واقع شده عضو ناظر مي تواند حل قضيه را به محكمه رجوع و محكمه بايد فورا از روي راپورت عضو ناظر رسيدگي نمايد. محكمه مي تواند امر دهد كه با حضور عضو ناظر تحقيق در امر به عمل آيد و اشخاصي را كه مي توانند راجع به اين طلب اطلاعاتي دهند عضو ناظر احضار يا از آنها كسب اطلاع كند.

ماده 469 _ در موقعي كه اختلاف راجع به تشخيص طلبي به محكمه رجوع شده و قضيه طوري باشد كه محكمه نتواند در ظرف پانزده روز حكم صادر كند بايد برحسب اوضاع امر دهد كه انعقاد مجلس هيات طلبكارها براي ترتيب قرارداد ارفاقي به تاخير افتد و يا اين كه منتظر نتيجه رسيدگي نشده و مجلس مزبور منعقد شود.

ماده 470 _ محكمه مي تواند در صورت تصميم به انعقاد مجلس قراردهد كه صاحب طلب متنازع فيه معادل مبلغي كه محكمه در قرار مزبور معين مي كند موقتا طلبكار شناخته شده در مذاكرات هيات طلبكارها براي مبلغ مذكور شركت نمايد.

ماده 471 _ در صورتي كه طلبي مورد تعقيب جزائي واقع شده باشد محكمه مي تواند قرار تاخير مجلس را بدهد ولي اگر تصميم به عدم تاخير مجلس نمود نمي تواند صاحب آن طلب را موقتا جزو طلبكاران قبول نمايد و مادام كه محاكم صالحه

حكم خود را نداده اند طلبكار مزبور نمي تواند به هيچ وجه در عمليات راجعه به ورشكستگي شركت كند.

ماده 472 _ پس از انقضاي مهلتهاي معين در مواد 462 و 467 به ترتيب قرارداد ارفاقي و به ساير عمليات راجعه به ورشكستگي مداومت مي شود.

ماده 473 _ طلبكارهايي كه در مواعد معينه حاضر نشده و مطابق ماده 462 عمل نكردند نسبت به عمليات و تشخيصات و تصميماتي كه راجع به تقسيم وجوه قبل از آمدن آنها به عمل آمده حق هيچ گونه اعتراضي ندارند ولي در تقسيماتي كه ممكن است بعد به عمل آيد جزء غرما حساب مي شوند بدون اين كه حق داشته باشند حصه اي راكه در تقسيمات سابق به آنها تعلق مي گرفت از اموالي كه هنوز تقسيم نشده مطالبه نمايند.

ماده 474 _ اگر اشخاصي نسبت به اموال متصرفي تاجر ورشكسته دعواي خياراتي دارند و صرف نظر از آن نمي كنند بايد آن را در حين تصفيه عمل ورشكستگي ثابت نموده و به موقع اجراء گذارند.

ماده 475 _ حكم فوق درباره دعواي خياراتي نيز مجري خواهد بود كه تاجر ورشكسته نسبت به اموال متصرفي خود يا ديگران دارد مشروط بر اين كه بر ضرر طلبكارها نباشد.

فصل هفتم - درقرارداد ارفاقي و تصفيه حساب تاجر ورشكسته
مبحث اول _ در دعوت طلبكارها و مجمع عمومي آنها ( م 476 تا م 478 )

ماده 476 _ عضو ناظر در ظرف هشت روز از تاريخ موعدي كه به موجب نظام نامه مذكور در ماده 467 معين شده به توسط دفتردار محكمه كليه طلبكارهايي را كه طلب آنها تشخيص و تصديق يا موقتا قبول شده است براي مشاوره در انعقاد قرارداد ارفاقي دعوت مي نمايد، موضوع دعوت مجمع عمومي طلبكارها در رقعه هاي دعوت و اعلانات مندرجه در جرايد بايد تصريح شود.

ماده 477 _ مجمع عمومي مزبوره در محل و روز و ساعتي كه از طرف عضو ناظر معين شده است در تحت رياست مشاراليه منعقد مي شود،

طلبكارهايي كه طلب آنها تشخيص و تصديق شده است و همچنين طلبكارهايي كه طلب آنها موقتا قبول گرديده يا وكيل ثابت الوكاله آنها حاضر مي شوند تاجر ورشكسته نيز به اين مجمع احضار مي شود مشاراليه بايد شخصا حاضر گردد و فقط وقتي مي تواند اعزام وكيل نمايد كه عذر موجه داشته و صحت آن به تصديق عضو ناظر رسيده باشد.

ماده 478 _ مدير تصفيه به مجمع طلبكارها راپورتي از وضعيت ورشكستگي و اقداماتي كه به عمل آمده و عملياتي كه با استحضار تاجر ورشكسته شده است مي دهد، راپورت مزبور به امضاي مدير تصفيه رسيده به عضو ناظر تقديم مي شود و عضو ناظر بايد از كليه مذاكرات و تصميمات مجمع طلبكارها صورت مجلس ترتيب دهد.

مبحث دوم _ در قرارداد ارفاقي
فقره اول _ در ترتيب قرارداد ارفاقي ( م 479 تا م 488 )

ماده 479 _ قرارداد ارفاقي بين تاجر ورشكسته و طلبكارهاي او منعقد نمي شود مگر پس از اجراي مراسمي كه در فوق مقرر شده است

ماده 480 _ قرارداد ارفاقي فقط وقتي منعقد مي شود كه لااقل نصف بعلاوه يك نفر از طلبكارها با داشتن لااقل سه ربع از كليه مطالباتي كه مطابق مبحث پنجم از فصل ششم تشخيص و تصديق شده يا موقتا قبول گشته است در آن قرارداد شركت نموده باشند والا بلااثرخواهد بود.

ماده 481 _ هرگاه در مجلس قرارداد ارفاقي اكثريت طلبكارها عددا حاضر شوند ولي از حيث مبلغ داراي سه ربع از مطالبات نباشند يا آن كه داراي سه ربع از مطالبات باشند ولي اكثريت عددي را حائز نباشند نتيجه حاصله از آن مجلس معلق و قرار انعقاد مجلس ثاني براي يك هفته بعد داده مي شود.

ماده 482 _ طلبكارهايي كه در مجلس اول خود يا وكيل ثابت الوكاله آنها حاضر بوده و صورت مجلس را امضاء نموده اند مجبور نيستند

در مجلس ثاني حاضر شوند مگر آن كه بخواهند در تصميم خود تغييري دهند ولي اگر حاضر نشدند تصميمات سابق آنها به اعتبارخود باقي است اگر در جلسه ثاني اكثريت عددي و مبلغي مطابق ماده 480 تكميل شود قرارداد ارفاقي قطعي خواهد بود.

ماده 483 _ اگر تاجر به عنوان ورشكسته به تقلب محكوم شده باشد قرارداد ارفاقي منعقد نمي شود، در موقعي كه تاجر به عنوان ورشكسته به تقلب تعقيب مي شود لازم است طلبكارها دعوت شوند و معلوم كنند كه آيا با احتمال حصول برائت تاجر و انعقاد قرارداد ارفاقي تصميم خود را در امر مشاراليه به زمان حصول نتيجه رسيدگي به تقلب موكول خواهند كرد يا تصميم فوري خواهندگرفت اگر بخواهند تصميم را موكول به زمان بعد نمايند بايد طلبكارهاي حاضر از حيث عده و از حيث مبلغ اكثريت معين در ماده 480 را حائز باشند چنانچه در انقضاي مدت و حصول نتيجه رسيدگي به تقلب بناي انعقاد قرارداد ارفاقي شود قواعدي كه به موجب مواد قبل مقرر است در اين موقع نيز بايد معمول گردد.

ماده 484 _ اگر تاجر به عنوان ورشكستگي به تقصير محكوم شود انعقاد قرارداد ارفاقي ممكن است ليكن در صورتي كه تعقيب تاجر شروع شده باشد طلبكارها مي توانند تا حصول نتيجه تعقيب و با رعايت مقررات ماده قبل تصميم در قرارداد را تاخير بياندازند.

ماده 485 _ كليه طلبكارها كه حق شركت در انعقاد قرارداد ارفاقي داشته اند مي توانند راجع به قرارداد اعتراض كنند، اعتراض بايد موجه بوده و در ظرف يك هفته از تاريخ قرارداد به مدير تصفيه و خود تاجر ورشكسته ابلاغ شود والا از درجه اعتبار ساقط خواهدبود. مدير تصفيه و تاجر ورشكسته به اولين جلسه محكمه كه

بعمل ورشكستگي رسيدگي مي كند احضار مي شوند.

ماده 486 _ قرارداد ارفاقي بايد به تصديق محكمه برسد و هر يك از طرفين قرارداد مي توانند تصديق آن را از محكمه تقاضا نمايد محكمه نمي تواند قبل از انقضاي مدت يك هفته مذكور در ماده قبل تصميمي راجع به تصديق اتخاذ نمايد، هرگاه در ظرف اين مدت از طرف طلبكارهايي كه حق اعتراض دارند اعتراضاتي بعمل آمده باشد محكمه بايد در موضوع اعتراضات و تصديق قرارداد ارفاقي حكم واحد صادر كند، اگر اعتراضات تصديق شود قرارداد نسبت به تمام اشخاص ذي نفع بلااثر مي شود.

ماده 487 _ قبل از آن كه محكمه در باب تصديق قرارداد راي دهد عضو ناظر بايد راپورتي كه متضمن كيفيت ورشكستگي و امكان قبول قرارداد باشد به محكمه تقديم نمايد.

ماده 488 _ در صورت عدم رعايت قواعد مقرره محكمه از تصديق قرارداد ارفاقي امتناع خواهد نمود.

فقره دوم- در اثرات قرارداد ارفاقي(م 489 تا م 491 )

ماده 489 _ همين كه قرارداد ارفاقي تصديق شد نسبت به طلبكارهايي كه در اكثريت بوده اند يا در ظرف ده روز از تاريخ تصديق آن را امضا نموده اند قطعي خواهد بود ولي طلبكارهايي كه جزو اكثريت نبوده و قرارداد را هم امضا نكرده اند مي توانند سهم خود را موافق آنچه از دارايي تاجر به طلبكارها مي رسد دريافت نمايند ليكن حق ندارند در آتيه از دارايي تاجر ورشكسته بقيه طلب خود را مطالبه كنند مگر پس از تاديه تمام طلب كساني كه در قرارداد ارفاقي شركت داشته يا آن را در ظرف ده روز مزبور امضا نموده اند.

ماده 490 _ پس از تصديق شدن قرارداد ارفاقي دعواي بطلان نسبت به آن قبول نمي شود مگر اين كه پس از تصديق مكشوف شود كه در ميزان دارايي يا مقدار قروض

حيله اي به كار رفته و قدر حقيقي قلمداد نشده است

ماده 491 _ همين كه حكم محكمه راجع به تصديق قرارداد قطعي شد مدير تصفيه صورت حساب كاملي با حضور عضو ناظر به تاجر ورشكسته مي دهد كه در صورت عدم اختلاف بسته مي شود.

مدير تصفيه كليه دفاتر و اسناد و نوشتجات و همچنين دارايي ورشكسته را به استثناي آنچه كه بايد به طلبكاراني كه قرارداد ارفاقي را امضا نكرده اند داده شود به مشاراليه رد كرده و رسيد مي گيرد و پس از آن كه قرار تاديه سهم طلبكاران مذكور را داد ماموريت مدير تصفيه ختم مي شود، از تمام اين مراتب عضو ناظر صورت مجلس تهيه مي نمايد و ماموريتش خاتمه مي يابد.

در صورت توليد اختلاف محكمه رسيدگي كرده و حكم مقتضي خواهد داد.

فقره سوم- در ابطال يا فسخ قرارداد ارفاقي (م 492 تا م 503)

ماده 492 _ در موارد ذيل قرارداد ارفاقي باطل است

1 _ در مورد محكوميت تاجر به ورشكستگي به تقلب

2 _ در مورد ماده 490.

ماده 493 _ اگر محكمه حكم بطلان قرارداد ارفاقي را بدهد ضمانت ضامن يا ضامنها (در صورتي كه باشد) به خودي خود ملغي مي شود.

ماده 494 _ اگر تاجر ورشكسته شرايط قرارداد ارفاقي را اجراء نكرد،ممكن است براي فسخ قرارداد مزبور بر عليه او اقامه دعوا نمود.

ماده 495 _ در صورتي كه اجراي تمام يا قسمتي از قرارداد را يك يا چندنفر ضمانت كرده باشند طلبكارها مي توانند اجراي تمام يا قسمتي از قرارداد را كه ضامن دارد از او بخواهند و در مورد اخير آن قسمت از قرارداد كه ضامن نداشته فسخ مي شود. در صورت تعدد ضامن مسووليت آنها تضامني است

ماده 496 _ اگر تاجر ورشكسته پس از تصديق قرارداد به عنوان ورشكستگي به تقلب تعقيب

شده در تحت توقيف يا حبس درآيدمحكمه مي تواند هر قسم وسايل تامينيه را كه مقتضي بداند اتخاذكند ولي به محض صدور قرار منع تعقيب يا حكم تبرئه وسايل مزبوره مرتفع مي شود.

ماده 497 _ پس از صدور حكم ورشكستگي به تقلب يا حكم ابطال يا فسخ قرارداد ارفاقي محكمه يك عضو ناظر و يك مدير تصفيه معين مي كند.

ماده 498 _ مدير تصفيه مي تواند دارايي تاجر را توقيف و مهر و موم نمايد. مدير تصفيه فورا از روي صورت دارايي سابق اقدام به رسيدگي اسناد و نوشتجات نموده و اگر لازم باشد متممي براي صورت دارايي ترتيب مي دهد. مدير تصفيه بايد فورا به وسيله اعلان در روزنامه طلبكارهاي جديد را اگر باشند دعوت نمايد كه در ظرف يك ماه اسناد مطالبات خود را براي رسيدگي ابراز كنند؛ در اعلان مزبور مفاد قرار محكمه كه به موجب آن مدير تصفيه معين شده است بايد درج شود.

ماده 499 _ بدون فوت وقت به اسنادي كه مطابق ماده قبل ابراز شده رسيدگي مي شود، نسبت به مطالباتي كه سابقا تشخيص ياتصديق شده است رسيدگي جديد بعمل نمي آيد ، مطالباتي كه تمام يا قسمتي از آنها بعد از تصديق پرداخته شده است ،موضوع مي شود.

ماده 500 _ معاملاتي كه تاجر ورشكسته پس از صدور حكم راجع به تصديق قرارداد ارفاقي تا صدور حكم بطلان يا فسخ قرارداد مزبور نموده باطل نمي شود مگر در صورتي كه معلوم شود به قصد اضرار بوده و به ضرر طلبكاران هم باشد.

ماده 501 _ در صورت فسخ يا ابطال قرارداد ارفاقي دارايي تاجر بين طلبكاران ارفاقي و اشخاصي كه بعد از قرارداد ارفاقي طلبكار شده اند به غرما تقسيم مي شود.

ماده 502 _ اگر طلبكاران

ارفاقي بعد از توقف تاجر تا زمان فسخ يا ابطال چيزي گرفته اند ماخوذي آنها از وجهي كه به ترتيب غرما به آنها مي رسد كسر خواهد شد.

ماده 503 _ هرگاه تاجري ورشكست و امرش منتهي به قرارداد ارفاقي گرديد و ثانيا بدون اين كه قرارداد مزبور ابطال يا فسخ شود ورشكست شد مقررات دو ماده قبل در ورشكستگي ثانوي لازم الاجراء است

مبحث سوم _ در تفريغ حساب و ختم عمل ورشكستگي(م 504 تا م 513 )

ماده 504 _ اگر قرارداد ارفاقي منعقد نشد مدير تصفيه فورا به عمليات تصفيه و تفريغ عمل ورشكستگي شروع خواهد كرد.

ماده 505 _ در صورتي كه اكثريت مذكور در ماده (480) موافقت نمايد محكمه مبلغي را براي اعاشه ورشكسته در حدود مقررات ماده 447معين خواهد كرد.

ماده 506 _ اگر شركت تضامني مختلط يا نسبي ورشكست شود طلبكارها مي توانند قرارداد ارفاقي را با شركت يا منحصرا با يك ياچند نفر از شركاي ضامن منعقد نمايند. در صورت ثاني دارايي شركت تابع مقررات اين مبحث و به غرما تقسيم مي شود ولي دارايي شخصي شركايي كه با آنها قرارداد ارفاقي منعقد شده است به غرما تقسيم نخواهد شد، شريك يا شركاي ضامن كه با آنها قرارداد خصوصي منعقد شده نمي توانند تعهد حصه اي نمايند مگر از اموال شخصي خودشان شريكي كه با او قرارداد مخصوص منعقد شده از مسووليت ضمانتي مبري است

ماده 507 _ اگر طلبكارها بخواهند تجارت تاجر ورشكسته را ادامه دهندمي توانند براي اين امر وكيل يا عامل مخصوصي انتخاب نموده يا به خود مدير تصفيه اين ماموريت را بدهند.

ماده 508 _ در ضمن تصميمي كه وكالت مذكور در ماده فوق را مقرر مي دارد بايد مدت و حدود وكالت و همچنين ميزان وجهي كه وكيل مي تواند

براي مخارج لازمه پيش خود نگاه دارد معين گردد ، تصميم مذكور اتخاذ نمي شود مگر با حضور عضو ناظر و با اكثريت سه ربع از طلبكارها عددا و مبلغا، خود تاجر ورشكسته و همچنين طلبكارهاي مخالف (با رعايت ماده 473) مي توانند نسبت به اين تصميم در محكمه اعتراض نمايند، اين اعتراض اجراي تصميم را به تاخير نمي اندازد.

ماده 509 _ اگر از معاملات وكيل يا عاملي كه تجارت ورشكسته را ادامه مي دهد تعهداتي حاصل شود كه بيش از حد دارايي تاجر ورشكسته است فقط طلبكارهايي كه آن اجازه را داده اند شخصا علاوه برحصه اي كه در دارايي مزبور دارند به نسبت طلبشان در حدود اختياراتي كه داده اند مسوول تعهدات مذكوره مي باشند.

ماده 510 _ در صورتي كه عمل تاجر ورشكسته منجر به تفريغ حساب شود مدير تصفيه مكلف است تمام اموال منقول و غيرمنقول تاجر ورشكسته را به فروش رسانيده مطالبات و ديون و حقوق او را صلح و مصالحه و وصول و تفريغ كند. تمام اين مراتب در تحت نظر عضو ناظر و با حضور تاجر ورشكسته به عمل مي آيد اگر تاجر ورشكسته از حضور استنكاف نمود استحضار مدعي العموم كافي است

فروش اموال مطابق نظام نامه وزارت عدليه به عمل خواهد آمد.

ماده 511 _ همين كه تفريغ عمل تاجر به اتمام رسيد عضو ناظر طلبكارها و تاجر ورشكسته را دعوت مي نمايد. در اين جلسه مديرتصفيه حساب خود را خواهد داد.

ماده 512 _ هرگاه اموالي در اجاره تاجر ورشكسته باشد مدير تصفيه در فسخ يا ابقاي اجاره به نحوي كه موافق منافع طلبكارها باشد اتخاذ تصميم مي كند، اگر تصميم بر فسخ اجاره شد صاحبان اموال مستاجره از بابت مال الاجاره اي كه تا آن

تاريخ مستحق شده اند جزء غرما منظور مي شوند اگر تصميم بر ابقاي اجاره بوده و تاميناتي هم سابقا به موجب اجاره نامه به موجر داده شده باشد آن تامينات ابقاء خواهد شد والا تاميناتي كه پس از ورشكستگي داده مي شود بايد كافي باشد، در صورتي كه با تصميم مدير تصفيه بر فسخ اجاره موجر راضي به فسخ نشود حق مطالبه تامين را نخواهد داشت

ماده 513 _ مدير تصفيه مي تواند با اجازه عضو ناظر اجاره را براي بقيه مدت به ديگري تفويض نمايد (مشروط بر اين كه به موجب قرارداد كتبي طرفين اين حق منع نشده باشد) و در صورت تفويض به غيربايد وثيقه كافي كه تامين پرداخت مال الاجاره را بنمايد به مالك اموال مستاجره داده و كليه شرايط و مقررات اجاره نامه را به موقع خود اجرا كند.

فصل هشتم _ در اقسام مختلفه طلبكارها و حقوق هريك از آنها
مبحث اول _ در طلبكارهايي كه رهينه منقول دارند( م 514 تا م 517 )

ماده 514 _ طلبكارهايي كه رهينه در دست دارند فقط در صورت غرما براي يادداشت قيد مي شوند.

ماده 515 _ مدير تصفيه مي تواند در هر موقع با اجازه عضو ناظر طلب طلبكارها را داده و شيي ء مرهون را از رهن خارج و جزء دارايي تاجرورشكسته منظور دارد.

ماده 516 _ اگر وثيقه فك نشود مدير تصفيه بايد با نظارت مدعي العموم آن را به فروش برساند و مرتهن نيز در آن موقع بايد دعوت شود. اگر قيمت فروش وثيقه پس از وضع مخارج بيش از طلب طلبكار باشد مازاد به مدير تصفيه تسليم مي شود و اگر قيمت فروش كمتر شد مرتهن براي بقيه طلب خود در جزء طلبكارهاي عادي در غرما منظور خواهد شد.

ماده 517 _ مدير تصفيه صورت طلبكارهايي را كه ادعاي وثيقه مي نمايند به عضو ناظر تقديم مي كند. عضو مزبور در صورت

لزوم اجازه مي دهد طلب آنها از اولين وجوهي كه تهيه مي شود پرداخته گردد در صورتي كه نسبت به حق وثيقه طلبكارها اعتراضي داشته باشند به محكمه رجوع مي شود.

مبحث دوم _ در طلبكارهايي كه نسبت به اموال غيرمنقول حق تقدم دارند (م 518 تا م 521 )

ماده 518 _ اگر تقسيم وجوهي كه از فروش اموال غيرمنقول حاصل شده قبل از تقسيم دارايي منقول يا در همان حين به عمل آمده باشد طلبكارهايي كه نسبت به اموال غيرمنقول حقوقي دارند و حاصل فروش اموال مزبور كفايت طلب آنها را ننموده است نسبت به بقيه طلب خود جزء غرماي معمولي منظور و از وجوهي كه براي غرماي مزبور مقرر است حصه مي برند مشروط بر اين كه طلب آنها به طوري كه قبلا مذكور شده است تصديق شده باشد.

ماده 519 _ اگر قبل از تقسيم وجوهي كه از فروش اموال غيرمنقول حاصل شده وجهي از بابت دارايي منقول تقسيم شود طلبكارهايي كه نسبت به اموال غيرمنقول حقوقي دارند و طلب آنها تصديق و اعتراف شده است به ميزان كليه طلب خود جزء ساير غرما وارد و از وجوه مزبوره حصه مي برند ولي عندالاقتضاء مبلغ دريافتي در موقع تقسيم حاصل اموال غيرمنقول از طلب آنها موضوع مي شود.

ماده 520 _ در مورد طلبكارهايي كه نسبت به اموال غيرمنقول حقوقي دارند ولي به واسطه مقدم بودن ساير طلبكارها نمي توانند در حين تقسيم قيمت اموال غيرمنقول طلب خود را تماما وصول كنند ترتيب ذيل مرعي خواهد بود:

اگر طلبكارهاي مزبور قبل از تقسيم حاصل اموال غيرمنقول از بابت طلب خود وجهي دريافت داشته باشند اين مبلغ از حصه اي كه از بابت اموال غيرمنقول به آنها تعلق مي گيرد موضوع و به حصه اي كه بايد بين طلبكارهاي معمولي تقسيم شود اضافه مي گردد و بقيه طلبكارهايي كه در اموال غيرمنقول ذي حق بوده اند

براي بقيه طلب خود به نسبت آن بقيه جزء غرما محسوب شده حصه مي برند.

ماده 521 _ اگر به واسطه مقدم بودن طلبكارهاي ديگر بعضي از طلبكارهايي كه نسبت به اموال غيرمنقول حقوقي دارند وجهي دريافت نكنند طلب آنها جزء غرما محسوب و بدين سمت هرمعامله اي كه از بابت قرارداد ارفاقي و غيره با غرما مي شود با آنها نيز به عمل خواهد آمد.

فصل نهم _ درتقسيم بين طلبكارها و فروش اموال منقول(م 522 تا م 527 )

ماده 522 _ پس از وضع مخارج اداره امور ورشكستگي و اعانه اي كه ممكن است به تاجر ورشكسته داده شده باشد و وجوهي كه بايد به صاحبان مطالبات ممتازه تاديه گردد مجموع دارايي منقول بين طلبكارها به نسبت طلب آنها كه قبلا تشخيص و تصديق شده است تقسيم خواهد شد.

ماده 523 _ مدير تصفيه براي اجراي مقصود مذكور در ماده فوق ماهي يك مرتبه صورت حساب عمل ورشكستگي را با تعيين وجوه موجوده به عضو ناظر مي دهد. عضو مذكور در صورت لزوم امر به تقسيم وجوه مزبور بين طلبكارها داده مبلغ آن را معين و مواظبت مي نمايد كه به تمام طلبكارها اطلاع داده شود.

ماده 524 _ در موقع تقسيم وجوه بين طلبكارها حصه طلبكارهاي مقيم ممالك خارجه به نسبت طلب آنها كه در صورت دارايي و قروض منظور شده است موضوع مي گردد. چنانچه مطالبات مزبور صحيحا در صورت دارايي و قروض منظور نشده باشد عضو ناظر مي تواند حصه موضوعي را زياد كند. براي مطالباتي كه هنوز در باب آنها تصميم قطعي اتخاذ نشده است بايد مبلغي موضوع گردد.

ماده 525 _ وجوهي كه براي طلبكارهاي مقيم خارجه موضوع شده است تا مدتي كه قانون براي آنها معين كرده به طور امانت به صندوق عدليه سپرده خواهد شد.

اگر طلبكارهاي مذكور مطابق اين قانون مطالبات خود را به تصديق نرسانند مبلغ مزبور بين طلبكارهايي كه طلب آنها به تصديق رسيده تقسيم مي شود. وجوهي كه براي مطالبات تصديق نشده موضوع گرديده در صورت عدم تصديق آن مطالبات بين طلبكارهايي كه طلب آنها تصديق شده تقسيم مي شود.

ماده 526 _ هيچ طلبي را مدير تصفيه نمي پردازد مگر آن كه مدارك واسناد آن را قبلا ملاحظه كرده باشد. مدير تصفيه مبلغي را كه پرداخته در روي سند قيد مي كند عضو ناظر در صورت عدم امكان ابراز سند مي تواند اجازه دهد كه به موجب صورت مجلسي كه طلب در آن تصديق شده وجهي پرداخته شود. در هر حال بايد طلبكارها رسيدوجه را در ذيل صورت تقسيم ذكر كنند.

ماده 527 _ ممكن است هيات طلبكارها با استحضار تاجر ورشكسته از محكمه تحصيل اجازه نمايد كه تمام يا قسمتي از حقوق و مطالبات تاجر ورشكسته را كه هنوز وصول نشده به طوري كه صرفه و صلاح تاجر ورشكسته هم منظور شود خودشان قبول و مورد معامله قراردهند در اين صورت مدير تصفيه اقدامات مقتضيه را به عمل خواهد آورد در اين خصوص هر طلبكار مي تواند به عضو ناظر مراجعه كرده تقاضا نمايد كه طلبكارهاي ديگر را دعوت نمايد تا تصميم خود را اتخاذ بنمايند.

فصل دهم _ در دعوي استرداد (م 528 تا 535)

ماده 528 _ اگر قبل از ورشكستگي تاجر كسي اوراق تجارتي به او داده باشد كه وجه آن را وصول و به حساب صاحب سند نگاه دارد و يا به مصرف معيني برساند و وجه اوراق مزبور وصول يا تاديه نگشته و اسناد عينا در حين ورشكستگي در نزد تاجر ورشكسته موجود باشد صاحبان آن مي توانند عين اسناد را

استرداد كنند.

ماده 529 _ مال التجاره هايي كه در نزد تاجر ورشكسته امانت بوده يا به مشاراليه داده شده است كه به حساب صاحب مال التجاره به فروش برساند مادام كه عين آنها كلا يا جزء نزد تاجر ورشكسته موجود يا نزد شخص ديگري از طرف تاجر مزبور امانت يا براي فروش گذارده شده و موجود باشد قابل استرداد است

ماده 530 _ مال التجاره هايي كه تاجر ورشكسته به حساب ديگري خريداري كرده و عين آن موجود است اگر قيمت آن پرداخته نشده باشد از طرف فروشنده والا از طرف كسي كه به حساب او آن مال خريداري شده قابل استرداد است

ماده 531 _ هرگاه تمام يا قسمتي از مال التجاره اي كه براي فروش به تاجر ورشكسته داده شده بود معامله شده و به هيچ نحوي بين خريدار و تاجر ورشكسته احتساب نشده باشد از طرف صاحب مال قابل استرداد است اعم از اين كه نزد تاجر ورشكسته يا خريدار باشد و به طور كلي عين هر مال متعلق به ديگري كه در نزد تاجر ورشكسته موجود باشد قابل استرداد است

ماده 532 _ اگر مال التجاره اي كه براي تاجر ورشكسته حمل شده قبل از وصول از روي صورت حساب يا بارنامه كه داراي امضاي ارسال كننده است به فروش رسيده و فروش صوري نباشد دعوي استرداد پذيرفته نمي شود والا موافق ماده 529 قابل استرداد است و استردادكننده بايد وجوهي را كه به طور علي الحساب گرفته يا مساعدتا از بابت كرايه حمل و حق كميسيون و بيمه و غيره تاديه شده يا از اين بابتها بايد تاديه بشود به طلبكارها بپردازد.

ماده 533 _ هرگاه كسي مال التجاره اي به تاجر ورشكسته فروخته وليكن هنوز آن جنس نه به خود

تاجر ورشكسته تسليم شده و نه به كسي ديگر كه به حساب او بياورد آن كس مي تواند به اندازه اي كه وجه آن را نگرفته از تسليم مال التجاره امتناع كند.

ماده 534 _ در مورد دو ماده قبل مدير تصفيه مي تواند با اجازه عضو ناظر تسليم مال التجاره را تقاضا نمايد ولي بايد قيمتي را كه بين فروشنده و تاجر ورشكسته مقرر شده است بپردازد.

ماده 535 _ مدير تصفيه مي تواند با تصويب عضو ناظر تقاضاي استرداد را قبول نمايد و در صورت اختلاف محكمه پس از استماع عقيده عضو ناظر حكم مقتضي را مي دهد.

فصل يازدهم _ در طرق شكايت از احكام صادره راجع به ورشكستگي (م 536 تا 540)

ماده 536 _ حكم اعلان ورشكستگي و همچنين حكمي كه به موجب آن تاريخ توقف تاجر در زماني قبل از اعلان ورشكستگي تشخيص شود قابل اعتراض است

ماده 537 _ اعتراض بايد از طرف تاجر ورشكسته در ظرف ده روز و از طرف اشخاص ذي نفع كه در ايران مقيمند در ظرف يك ماه و از طرف آنهايي كه در خارجه اقامت دارند در ظرف دو ماه به عمل آيد ابتداي مدتهاي مزبور از تاريخي است كه احكام مذكوره اعلان مي شود.

ماده 538 _ پس از انقضاي مهلتي كه براي تشخيص و تصديق مطالبات طلبكارها معين شده است ديگر هيچ تقاضايي از طرف طلبكارها راجع به تعيين تاريخ توقف به غير آن تاريخي كه به موجب حكم ورشكستگي يا حكم ديگري كه در اين باب صادر شده قبول نخواهدشد، همين كه مهلتهاي مزبور منقضي شد تاريخ توقف نسبت به طلبكارها قطعي و غيرقابل تغيير خواهد بود.

ماده 539 _ مهلت استيناف از حكم ورشكستگي ده روز از تاريخ ابلاغ است به اين مدت براي كساني كه محل اقامت آنها از

مقر محكمه بيش از شش فرسخ فاصله دارد از قرار هر شش فرسخ يك روز اضافه مي شود.

ماده 540 _ قرارهاي ذيل قابل اعتراض و استيناف و تميز نيست

1 _ قرارهاي راجعه به تعيين يا تغيير عضو ناظر يا مدير تصفيه

2 _ قرارهاي راجعه به تقاضاي اعانه به جهت تاجر ورشكسته ياخانواده او،

3 _ قرارهاي فروش اسباب يا مال التجاره اي كه متعلق به ورشكسته است

4 _ قرارهايي كه قرارداد ارفاقي را موقتا موقوف يا قبول موقتي مطالبات متنازع فيه را مقرر مي دارد،

5 _ قرارهاي صادره در خصوص شكايت از اوامري كه عضو ناظر درحدود صلاحيت خود صادر كرده است

باب دوازدهم _ در ورشكستگي به تقصير و ورشكستگي به تقلب
فصل اول _ در ورشكستگي به تقصير (م 541 تا 548)

ماده 541 _ تاجر در موارد ذيل ورشكسته به تقصير اعلان مي شود:

1 _ در صورتي كه محقق شود مخارج شخصي يا مخارج خانه مشاراليه در ايام عادي بالنسبه به عايدي او فوق العاده بوده است

2 _ در صورتي كه محقق شود كه تاجر نسبت به سرمايه خود مبالغ عمده صرف معاملاتي كرده كه در عرف تجارت موهوم يا نفع آن منوط به اتفاق محض است

3 _ اگر به قصد تاخير انداختن ورشكستگي خود خريدي بالاتر يا فروشي نازلتر از مظنه روز كرده باشد يا اگر به همان قصد وسايلي كه دور از صرفه است به كار برده تا تحصيل وجهي نمايد اعم از اين كه از راه استقراضي يا صدور برات يا به طريق ديگر باشد؛

4 _ اگر يكي از طلبكارها را پس از تاريخ توقف بر سايرين ترجيح داده و طلب او را پرداخته باشد.

ماده 542 _ در موارد ذيل هر تاجر ورشكسته ممكن است ورشكسته به تقصير اعلان شود:

1 _ اگر به حساب ديگري و

بدون آن كه در مقابل عوضي دريافت نمايد تعهداتي كرده باشد كه نظر به وضعيت مالي او در حين انجام آنها آن تعهدات فوق العاده باشد؛

2 _ اگر عمليات تجارتي او متوقف شده و مطابق ماده 413 اين قانون رفتار نكرده باشد؛

3 _ اگر از تاريخ اجراي قانون تجارت مصوب 25 دلو 1303 و 12فروردين و 12 خرداد 1304 دفتر نداشته يا دفاتر او ناقص يا بي ترتيب بوده يا در صورت دارايي وضعيت حقيقي خود را اعم از قروض و مطالبات به طور صحيح معين نكرده باشد (مشروط براين كه در اين موارد مرتكب تقلبي نشده باشد).

ماده 543 _ ورشكستگي به تقصير جنحه محسوب و مجازات آن از 6ماه تا سه سال حبس تاديبي است

ماده 544 _ رسيدگي به جرم فوق برحسب تقاضاي مدير تصفيه يا هريك از طلبكارها يا تعقيب مدعي العموم در محكمه جنحه به عمل مي آيد.

ماده 545 _ در صورتي كه تعقيب تاجر ورشكسته به تقصير از طرف مدعي العموم به عمل آمده باشد مخارج آن را به هيچ وجه نمي توان به هيات طلبكارها تحميل نمود، در صورت انعقاد قرارداد ارفاقي مامورين اجرا نمي توانند اقدام به وصول اين مخارج كنند مگر پس از انقضاي مدتهاي معينه در قرارداد.

ماده 546 _ مخارج تعقيبي كه از طرف مدير تصفيه به نام طلبكارها مي شود در صورت برائت تاجر به عهده هيات طلبكارها و درصورتي كه محكوم شد به عهده دولت است ليكن دولت حق دارد مطابق ماده قبل به تاجر ورشكسته مراجعه نمايد.

ماده 547 _ مدير تصفيه نمي تواند تاجر ورشكسته را به عنوان ورشكستگي به تقصير تعقيب كند يا از طرف هيات طلبكارها مدعي خصوصي واقع شود مگر پس از تصويب اكثريت طلبكارهاي حاضر.

ماده 548 _ مخارج تعقيبي كه

از طرف يكي از طلبكارها به عمل مي آيد در صورت محكوميت تاجر ورشكسته به عهده دولت و در صورت برائت ذمه به عهده تعقيب كننده است

فصل دوم _ در ورشكستگي به تقلب (م 549 تا م 550)

ماده 549 _ هر تاجر ورشكسته كه دفاتر خود را مفقود نموده يا قسمتي از دارايي خود را مخفي كرده و يا به طريق مواضعه و معاملات صوري از ميان برده و همچنين هر تاجر ورشكسته كه خود را به وسيله اسناد و يا به وسيله صورت دارايي و قروض به طور تقلب به ميزاني كه در حقيقت مديون نمي باشد مديون قلمداد نموده است ورشكسته به تقلب اعلام و مطابق قانون جزا مجازات مي شود.

ماده 550 _ راجع به تقاضاي تعقيب و مخارج آن در موارد ماده قبل مفادمواد 545 تا 548 لازم الرعايه است

فصل سوم _ در جنحه و جناياتي كه اشخاص غير از تاجر ورشكسته در امر ورشكستگي مرتكب مي شوند (م 551 تا م

ماده 551 _ در مورد ورشكستگي اشخاص ذيل مجرم محسوب و مطابق قانون جزا به مجازات ورشكسته به تقلب محكوم خواهند شد:

1 _ اشخاصي كه عالما به نفع تاجر ورشكسته تمام يا قسمتي از دارايي منقول يا غيرمنقول او را از ميان ببرند يا پيش خود نگاه دارند يا مخفي نمايند؛

2 _ اشخاصي كه به قصد تقلب به اسم خود يا به اسم ديگري طلب غيرواقعي را واقعي قلمداد كرده و مطابق ماده 467 التزام داده باشند.

ماده 552 _ اشخاصي كه به اسم ديگري يا به اسم موهومي تجارت نموده و اعمال مندرجه در ماده 549 را مرتكب شده اند به مجازاتي كه براي ورشكسته به تقلب مقرر است محكوم مي باشند.

ماده 553 _ اگر اقوام شخص ورشكسته بدون شركت مشاراليه اموال او را از ميان ببرند يا مخفي نمايند يا پيش خود نگاه دارند به مجازاتي كه براي سرقت معين است محكوم خواهند شد.

ماده 554 _ در موارد معينه در مواد قبل محكمه اي كه رسيدگي مي كند بايد در خصوص مسائل ذيل ولو اين كه متهم

تبرئه شده باشد،

حكم بدهد:

1 _ راجع به رد كليه اموال و حقوقي كه موضوع جرم بوده است به هيات طلبكارها، اين حكم را محكمه در صورتي كه مدعي خصوصي هم نباشد بايد صادر كند؛

2 _ راجع به ضرر و خساراتي كه ادعا شده است

ماده 555 _ اگر مدير تصفيه در حين تصدي به امور تاجر ورشكسته وجهي را حيف و ميل كرده باشد به مجازات خيانت در امانت محكوم خواهد شد.

ماده 556 _ هرگاه مدير تصفيه اعم از اين كه طلبكار باشد يا نباشد در مذاكرات راجعه به ورشكستگي با شخص ورشكسته يا با ديگري تباني نمايد يا قرارداد خصوصي منعقد كند كه آن تباني يا قرارداد به نفع مرتكب و به ضرر طلبكارها يا بعضي از آنها باشد در محكمه جنحه به حبس تاديبي از شش ماه تا دو سال محكوم مي شود.

ماده 557 _ كليه قراردادهايي كه پس از تاريخ توقف تاجر منعقد شده باشد نسبت به هر كس حتي خود تاجر ورشكسته محكوم به بطلان است طرف قرارداد مجبور است كه وجوه يا اموالي را كه به موجب قرارداد باطل شده دريافت كرده است به اشخاص ذي حق مسترد دارد.

ماده 558 _ هر حكم محكوميتي كه به موجب اين فصل يا به موجب فصول سابق صادر بشود بايد به خرج محكوم عليه اعلان گردد.

فصل چهارم _ در اداره كردن اموال تاجر ورشكسته در صورت ورشكستگي به تقصير يا به تقلب (م 559 تا م 560 )

ماده 559 _ در تمام مواردي كه كسي به واسطه ورشكستگي به تقصير يا به تقلب تعقيب و محكوم مي شود رسيدگي به كليه دعاوي حقوقي به غير از آنچه در ماده 554 مذكور است از صلاحيت محكمه جزا خارج خواهد بود.

ماده 560 _ مدير تصفيه مكلف است در صورت تقاضاي مدعي العموم بدايت

كليه اسناد و نوشتجات و اوراق و اطلاعات لازمه را به او بدهد.

باب سيزدهم _ در اعاده اعتبار (م 561 تا م 575)

ماده 561 _ هر تاجر ورشكسته كه كليه ديون خود را با متفرعات وم خارجي كه به آن تعلق گرفته است كاملا بپردازد حقا اعاده اعتبار مي نمايد.

ماده 562 _ طلبكارها نمي توانند از جهت تاخيري كه در اداي طلب آنها شده است براي بيش از پنج سال مطالبه متفرعات و خسارات نمايند و در هر حال متفرعاتي كه مطالبه مي شود در سال نبايد بيش از صدي هفت طلب باشد.

ماده 563 _ براي آن كه شريك ضامن يك شركت ورشكسته كه حكم ورشكستگي او نيز صادر شده بتواند حق اعاده اعتبار حاصل كند بايد ثابت نمايد كه به ترتيب فوق تمام ديون شركت را پرداخته است ولو اين كه نسبت به شخص او قرارداد ارفاقي مخصوصي وجود داشته باشد.

ماده 564 _ در صورتي كه يك يا چند نفر از طلبكارها مفقودالاثر يا غايب بوده يا اين كه از دريافت وجه امتناع نمايد؛ تاجر ورشكسته بايد وجوهي را كه به آنها مديون است با اطلاع مدعي العموم در صندوق عدليه بسپارد و همين كه تاجر معلوم كرد اين وجوه را سپرده است بري الذمه محسوب است

ماده 565 _ تجار ورشكسته در دو مورد ذيل پس از اثبات صحت عمل در مدت پنج سال از تاريخ اعلان ورشكستگي مي توانند اعتبار خودرا اعاده نمايند:

1 _ تاجر ورشكسته كه تحصيل قرارداد ارفاقي نموده و تمام وجوهي را كه به موجب قرارداد به عهده گرفته است پرداخته باشد. اين ترتيب در مورد شريك شركت ورشكسته اي كه شخصا تحصيل قرارداد ارفاقي جداگانه نموده است نيز رعايت مي شود؛

2 _ تاجر ورشكسته اي كه كليه طلبكاران ذمه او

را بري كرده يا به اعاده اعتبار او رضايت داده اند.

ماده 566 _ عرض حال اعاده اعتبار بايد به انضمام اسناد مثبته آن به مدعي العموم حوزه ابتدايي داده شود كه اعلان ورشكستگي در آن حوزه واقع شده است

ماده 567 _ سواد اين عرض حال در مدت يك ماه در اطاق جلسه محكمه ابتدائي و همچنين در اداره مدعي العموم بدايت الصاق و اعلان مي شود. بعلاوه دفتردار محكمه بايد مفاد عرض حال مزبور را به كليه طلبكارهايي كه مطالبات آنها در حين تصفيه عمل تاجر ورشكسته يا بعد از آن تصديق شده و هنوز طلب خود را بر طبق مواد 561 و 562 كاملا دريافت نكرده اند به وسيله مكتوب سفارشي اعلام دارد.

ماده 568 _ هر طلبكاري كه مطابق مقررات مواد 561 و 562 طلب خود را كاملا دريافت نكرده مي تواند در مدت يك ماه از تاريخ اعلام مذكور در ماده قبل به عرض حال اعاده اعتبار اعتراض كند.

ماده 569 _ اعتراض به وسيله اظهارنامه كه به ضميمه اسناد مثبته به دفتر محكمه بدايت داده مي شود به عمل مي آيد. طلبكار معترض مي تواند به موجب عرض حال در حين رسيدگي به دعوي اعاده اعتبار به طور شخص ثالث ورود كند.

ماده 570 _ پس از انقضاي موعد نتيجه تحقيقاتي كه به توسط مدعي العموم به عمل آمده است به انضمام عرايض اعتراض به رئيس محكمه داده مي شود، رئيس مزبور در صورت لزوم مدعي ومعترضين را به جلسه خصوصي محكمه احضار مي كند.

ماده 571 _ در مورد ماده 561 محكمه فقط صحت مدارك را سنجيده در صورت موافقت آنها با قانون حكم اعاده اعتبار مي دهد و در موردماده 565 محكمه اوضاع و احوال را سنجيده به طوري كه مقتضي عدل و انصاف بداند حكم مي دهد و در هر دو صورت حكم

بايد درجلسه علني صادر گردد.

ماده 572 _ مدعي اعاده اعتبار و همچنين مدعي عمومي و طلبكارهاي معترض مي توانند در ظرف ده روز از تاريخ اعلام حكم به وسيله مكتوب سفارشي از حكمي كه در خصوص اعاده اعتبار صادرشده استيناف بخواهند، محكمه استيناف پس از رسيدگي برحسب مقررات ماده 571 حكم صادر مي كند.

ماده 573 _ اگر عرض حال اعاده اعتبار رد بشود تجديد ممكن نيست مگر پس از انقضاي شش ماه

ماده 574 _ اگر عرض حال قبول شود حكمي كه صادر مي گردد در دفتر مخصوصي كه در محكمه بدايت محل اقامت تاجر براي اين كار مقرر است ثبت خواهد شد. اگر محل اقامت تاجر در حوزه محكمه اي كه حكم مي دهد نباشد، در ستون ملاحظات دفتر ثبت اسامي ورشكستگان كه در دايره ثبت اسناد محل موجود است مقابل اسم تاجر ورشكسته با مركب قرمز به حكم مزبور اشاره مي شود.

ماده 575 _ ورشكستگان به تقلب و همچنين اشخاصي كه براي سرقت يا كلاهبرداري يا خيانت در امانت محكوم شده اند مادامي كه از جنبه جزائي اعاده حيثيت نكرده اند نمي توانند از جنبه تجارتي اعاده اعتباركنند.

باب چهاردهم _ اسم تجارتي (م 576 تا م 582)

ماده 576 _ ثبت اسم تجارتي اختياري است مگر در مواردي كه وزارت عدليه ثبت آن را الزامي كند.

ماده 577 _ صاحب تجارت خانه اي كه شريك در تجارت خانه ندارد نمي تواند اسمي براي تجارت خانه خود انتخاب كند كه موهوم وجود شريك باشد.

ماده 578 _ اسم تجارتي ثبت شده را هيچ شخص ديگري در همان محل نمي تواند اسم تجارتي خود قرار دهد ولو اين كه اسم تجارتي ثبت شده با اسم خانوادگي او يكي باشد.

ماده 579 _اسم تجارتي قابل انتقال است

ماده 580 _ مدت اعتبار ثبت اسم تجارتي پنج سال است

ماده 581 _ در

مواردي كه ثبت اسم تجارتي الزامي شده و در مورد مقرر ثبت به عمل نيايد اداره ثبت اقدام به ثبت كرده و سه برابر حق الثبت ماخوذ خواهد داشت

ماده 582 _ وزارت عدليه به موجب نظام نامه ترتيب ثبت اسم تجارتي و اعلان آن و اصول محاكمات در دعاوي مربوط به اسم تجارتي را معين خواهد كرد.

باب پانزدهم _ شخصيت حقوقي
فصل اول _ اشخاص حقوقي (م 583 تا م 587)

ماده 583 _ كليه شركتهاي تجارتي مذكور در اين قانون شخصيت حقوقي دارند.

ماده 584 _ تشكيلات و موسساتي كه براي مقاصد غير تجارتي تاسيس شده يا بشوند از تاريخ ثبت در دفتر ثبت مخصوصي كه وزارت عدليه معين خواهد كرد شخصيت حقوقي پيدا مي كنند.

ماده 585 _ شرايط ثبت موسسات و تشكيلات مذكور در ماده فوق به موجب نظام نامه وزارت عدليه معين خواهد شد.

حق الثبت موسسات و تشكيلات مطابق نظام نامه از پنج ريال طلا تا پنج پهلوي و بعلاوه مشمول ماده 135 قانون ثبت اسناد و املاك است

ماده 586 _ موسسات و تشكيلاتي را كه مقاصد آنها مخالف با انتظامات عمومي يا نامشروع است نمي توان ثبت كرد.

ماده 587 _ موسسات و تشكيلات دولتي و بلدي به محض ايجاد و بدون احتياج به ثبت داراي شخصيت حقوقي مي شوند.

فصل دوم _ حقوق و وظايف و اقامتگاه و تابعيت شخص حقوقي( م 588 تا م 591)

ماده 588 _ شخص حقوقي مي تواند داراي كليه حقوق و تكاليفي شود كه قانون براي افراد قايل است مگر حقوق و وظايفي كه بالطبيعه فقط انسان ممكن است داراي آن باشد مانند حقوق و وظايف ابوت ، بنوت و امثال ذلك .

ماده 589 _ تصميمات شخص حقوقي به وسيله مقاماتي كه به موجب قانون يا اساسنامه صلاحيت اتخاذ تصميم دارند گرفته مي شود.

ماده 590 _ اقامتگاه شخص حقوقي محلي است كه اداره شخص حقوقي در آن جا است

ماده 591 _ اشخاص حقوقي تابعيت مملكتي را دارند كه اقامتگاه آنها در آن مملكت است

باب شانزدهم _ مقررات نهايي (م 592 تا 600)

ماده 592 _ در مورد معاملاتي كه سابقا تجار يا شركتها و موسسات تجارتي به اعتبار بيش از يك امضا كرده اند خواه بعضي از امضا كنندگان به عنوان ضامن امضا كرده باشند خواه به عنوان ديگر، طلبكار مي تواند به امضاكنندگان مجتمعا يا منفردا رجوع نمايد.

ماده 593 _ در مورد ماده فوق مطالبه از هر يك از اشخاصي كه طلبكارحق رجوع به آنها دارد قاطع مرور زمان نسبت به ديگران نيز هست

ماده 594 _ به استثناي شركتهاي سهامي و شركتهاي مختلط سهامي به كليه شركتهاي ايراني موجود كه به امور تجارتي اشتغال دارند تا اول تيرماه 1311 مهلت داده مي شود كه خود را با مقررات يكي ازشركتهاي مذكور در اين قانون وفق داده و تقاضاي ثبت نمايند والا نسبت به شركت متخلف مطابق ماده دوم قانون ثبت شركتها مصوب خردادماه 1310 رفتار خواهد شد.

ماده 595 _ هرگاه مدت مذكور در ماده فوق براي تهيه مقدمات ثبت كافي نباشد ممكن است تا شش ماه ديگر از طرف محكمه صلاحيتدار مهلت اضافي داده شود مشروط بر اين كه

در موقع تقاضاي تمديد نصف حق الثبت شركت پرداخته شود.

ماده 596 _ تاريخ اجراي ماده 15 اين قانون در آن قسمتي كه مربوط به جزاي نقدي است و تاريخ اجراي ماده 201 و تبصره آن و قسمت اخير ماده 220 اول فروردين 1312 خواهد بود.

ماده 597 _ شركتهاي مختلط سهامي موجود مكلف هستند كه در ظرف شش ماه از تاريخ اجراي اين قانون هيات نظاري مطابق اين قانون تشكيل دهند والا هر صاحب سهمي حق دارد انحلال شركت راتقاضا كند.

ماده 598 _ طلبكاران تاجر متوقفي كه قبل از تاريخ اجراي اين قانون طلب خود را مطالبه كرده اند مشمول مقررات ماده 473 نبوده و ازحقي كه به موجب قانون سابق براي آنها مقرر بوده استفاده خواهندكرد.

ماده 599 _ نسبت به طلبكاراني كه در امور ورشكستگيهاي سابق قبل ازتاريخ اجراي اين قانون طلب خود را مطالبه نكرده اند مدير تصفيه هرورشكسته اعلاني منتشر كرده و يك ماه به آنها مهلت خواهد داد كه مطابق ماده 462 اين قانون رفتار كنند والا مشمول مقررات ماده 473 خواهند شد.

ماده 600 _ قوانين ذيل قانون تجارت مصوبه بيست و پنجم دلو 1303دوازدهم فروردين و دوازدهم خرداد 1304، قانون اصلاح ماده 306 قانون تجارت راجع به اعتراض عدم تاديه مصوب دوم تيرماه 1307قانون اجازه عدم رعايت ماده 237 و قسمتي از ماده 44 قانون تجارت نسبت به تشكيلات و اساسنامه شركت سهامي بانك ملي وشركت سهامي بانك پهلوي مصوب 30 تيرماه 1307 از تاريخ اول خردادماه 1311 نسخ و اين قانون از تاريخ مزبور به موقع اجرا گذاشته مي شود.

مواد 21 الي 93 قانون تجارت مصوب 13/2/1311

اول _ كليات(م 1 تا م 35)

ماده 21 _ شركت سهامي شركتي است كه براي امور تجارتي تشكيل و سرمايه آن به سهام تقسيم

شده و مسووليت صاحبان سهام محدودبه سهام آنها است

ماده 22 _ در اسم شركت سهامي نام هيچ يك از شركا قيد نخواهد شد.در اسم شركت بايد كلمه (سهامي قيد شود.

ماده 23 _ سهام ممكن است با اسم يا بي اسم باشد.

ماده 24 _ سهام بي اسم به صورت سند در وجه حامل مرتب و دارنده آن مالك شناخته مي شود مگر آن كه خلاف آن قانونا ثابت گردد.نقل و انتقال اين نوع سهام به قبض و اقباض به عمل مي آيد.

ماده 25 _ انتقال سهام با اسم بايد در دفتر شركت به ثبت برسد. صاحب سهم بايد شخصا يا به توسط وكيل انتقال را در دفتر شركت تصديق و امضا نمايد.

ماده 26 _ سهام ممكن است نقدي باشد يا غيرنقدي سهام غيرنقدي سهامي است كه در ازاء آن به جاي وجه نقد چيز ديگري از قبيل كارخانه و امتيازنامه و غيره داده شود.

ماده 27 _ قيمت سهام و همچنين قيمت قطعات سهام (در صورت تجزيه متساوي خواهد بود.

ماده 28 _ در صورتي كه سرمايه شركتهاي سهامي از دويست هزار ريال تجاوز نكند سهام يا قطعات سهام نبايد كمتر از پنجاه ريال باشد و هرگاه سرمايه زايد بر دويست هزار ريال باشد سهام و قطعات سهام كمتر از يكصد ريال نخواهد بود.

ماده 29 _ مادام كه شركت سهامي تشكيل نشده سهام يا تصديق موقتي اعم از با اسم يا بي اسم نمي توان صادر كرد. هر سهم يا تصديق موقتي كه قبل از تشكيل شركت به كسي داده باشد باطل و صادركنندگان متضامنا مسوول خساراتي هستند كه به دارندگان اين قبيل اوراق وارد شده است

تا زماني كه پنجاه درصد قيمت اسمي سهام تاديه نشده نمي توان سهام

بي اسم يا تصديق موقتي بي اسم انتشار داد.

ماده 30 _ كساني كه تعهد ابتياع سهام كرده اند تا موقعي كه پنجاه درصدقيمت اسمي سهام خود را نپرداخته اند مسوول تاديه بقيه قيمت آن خواهند بود اگرچه سهام خود را به ديگري منتقل كرده و منتقل اليه نيز پرداخت بقيه را تعهد كرده باشد.

ماده 31 _ بعد از تاديه پنجاه درصد نيز كسي كه تعهد ابتياع سهمي راكرده است از تاديه بقيه قيمت آن بري نخواهد بود مگر اين كه اساسنامه شركت آن را تجويز كرده باشد كه در اين صورت منتقل اليه مسوول تاديه آن بقيه است

ماده 32 _ هر كس تعهد ابتياع سهامي را كرده و در موعد مقرر وجه تعهد شده را نپردازد علاوه بر آن وجه به خسارات تاخير تاديه از قرار صدي دوازده در سال و به نسبت مدت تاخير) محكوم خواهد شد.

ماده 33 _ اساسنامه شركت مي تواند نسبت به اشخاص مذكور در ماده فوق ترتيب ديگري اتخاذ نموده و حتي مقرر دارد كه درصورت عدم تاديه بقيه قيمت سهام مقدار تاديه شده از آن بابت بلاعوض تعلق به شركت يافته و تعهدكننده نسبت به سهام تعهدي هيچ حقي نداشته باشد ليكن در اين صورت پرداخت وجه تعهد شده بايد لااقل سه مرتبه به وسيله مكتوب با قبض رسيد مطالبه و از تاريخ آخرين مكتوب يك ماه منقضي شده باشد. در مورد سهام بي اسم به جاي مكتوب اعلان در جرايد به عمل خواهد آمد. مفاد اين ماده بايد در موقع تعهد صريحا در دفتر شركت قيد شده و متعهد ذيل آن را امضا نمايد.

ماده 34 _ خواه در سهام با اسم و خواه در سهام بي اسم مادام كه قيمت آنها كاملا تاديه نشده

است بايد آن مقدار از قيمت كه پرداخته شده صريحا روي سهم قيد شود. بعلاوه شركت مكلف است در هر گونه اسناد و صورت حسابها و اعلانات و نشريات و غيره كه به طور خطي يا چاپي صادر يا منتشر مي نمايد ميزان سرمايه خود و آن قسمتي را كه تاديه شده است صريحا قيد كند.

ماده 35 _ هر شركت سهامي مي تواند به موجب راي مجمع عمومي كه مطابق ماده (74) اين قانون تشكيل شده باشد سهام ممتازه ترتيب دهد كه نسبت به ساير سهام رجحان و مزايايي داشته باشد ولي ايجاد اين نوع سهام مشروط است به اين كه اساسنامه شركت چنين اقدامي را تجويز كرده باشد.

دوم - تشكيل شركت(م 36 تا م 47)

ماده 36 _ شركت سهامي به موجب شركت نامه كه در دو نسخه نوشته شده باشد تشكيل مي شود يكي از نسختين به طوري كه در ماده 50مقرر است ضميمه اظهارنامه مدير شركت و ديگري در مركز اصلي شركت ضبط خواهد شد.

ماده 37 _ شركت بايد داراي اساسنامه اي باشد كه نكات ذيل مخصوصا در آن تصريح بشود:

1 _ اسم و مركز اصلي شركت

2 _ موضوع شركت

3 _ مدت شركت در صورتي كه شركت براي مدت معيني تشكيل شود،

4 _ مقدار سرمايه شركت و مقدار قيمت سهام

5 _ نوع سهام (كه سهام با اسم است يا بي اسم عده هر نوع از سهام و تعيين اين كه سهام با اسم و بي اسم به چه شكل ممكن است به هم تبديل شود در صورتي كه اين تبديل اساسا پذيرفته باشد،

6 _ هيأتهاي اداره و تفتيش

7 _ عده سهامي را كه مديران شركت بايد به صندوق شركت بسپارند،

8 _ مقررات راجع به دعوت مجمع عمومي و حق راي صاحبان سهام و

طريقه شور و اخذ راي

9 _ مطالبي كه براي قطع آن در مجمع عمومي اكثريت مخصوصي لازم است

10 _ طرز ترتيب صورت حساب ساليانه و رسيدگي به آن و همچنين اصولي كه براي حساب منافع و تقسيم آن بايد رعايت شود،

11 _ طريق تغيير اساسنامه

ماده 38 _ تشكيل شركتهاي سهامي محقق نمي شود مگر بعد از آن كه تاديه تمام سرمايه شركت تعهد شده باشد. بعلاوه هرگاه سهام يا قطعات آن زايد بر پنجاه ريال نباشد تعهدكنندگان بايد تمام وجه را تاديه نمايند والا بايد لااقل ثلث قيمت سهام را نقدا بپردازند و در هرحال وجهي كه پرداخته مي شود نبايد كمتر از پنجاه ريال باشد.

ماده 39 _ چيزي كه در ازاء سهام غيرنقدي تعهد شده تماما بايد تحويل شود.

ماده 40 _ موسسين بايد پس از تنظيم نوشته اي كه حاكي از تعهدپرداخت سرمايه شركت و تاديه واقعي ثلث سرمايه نقدي است مجمع عمومي شركت را دعوت نمايند. اين مجمع اولين مديرهاي شركت و همچنين مفتش (كميسر)هايي را كه به موجب ماده (62)مقرر است معين مي كند.

ماده 41 _ هرگاه يكي از تعهدكنندگان سهم غيرنقدي اختيار كند يا مزاياي خاصي براي خود مطالبه نمايد مجمع عمومي در جلسه اول كه منعقد مي شود امر به تقويم سهم غيرنقدي نموده يا موجبات مزاياي مطالبه شده را تحت نظر مي گيرد.

تصويب قطعي تقويم يا موجبات مزايا به عمل نمي آيد و تشكيل شركت واقع نمي شود مگر در جلسه ديگر مجمع عمومي كه برحسب دعوت جديد منعقد خواهد شد و براي اين كه در جلسه دوم تقويم يا موجبات مزايا تصويب شود بايد لااقل پنج روز قبل ازانعقاد جلسه راپرتي در اين خصوص طبع و بين تمام تعهدكنندگان توزيع شده

باشد. تصويب امور مذكور بايد به اكثريت دو ثلث تعهدكنندگان حاضر باشد و جلسه مجمع عمومي قانوني نخواهدبود مگر اين كه عددا نصف كل شركايي كه خريد سهام نقدي را تعهد كرده اند حاضر بوده و نصف كل سرمايه نقدي را دارا باشند، كساني كه داراي سهام غيرنقدي هستند يا مزاياي خاصي براي خود مطالبه كرده اند در موقعي كه سهم غيرنقدي يا مزاياي آنها موضوع راي است حق راي ندارند، آن قسمت از سرمايه غيرنقدي كه موضوع مذاكره وراي است در جزء سرمايه شركت محسوب نخواهد شد.

اگر در جلسه دوم مجمع عمومي نصف تعهدكنندگان سهام نقدي و نصف سرمايه نقدي حاضر نشده مجمع به طور موقت تصميم خواهد گرفت و مطابق قسمت اخير ماده (45) رفتار مي شود.

هرگاه سهام غيرنقدي يا موجبات مزايايي كه مطالبه شده تصويب نشود هر يك از تعهدكنندگان مي تواند از شركت خارج شود.

ماده 42 _ تصويب مراتب مذكور در ماده فوق مانع نيست از اين كه بعدا نسبت به آنها دعوي تزوير و تقلب اقامه شود.

ماده 43 _ هرگاه شركت بين اشخاصي منعقد شود كه سرمايه هاي غيرنقدي مشاعا و منحصرا متعلق به خودشان باشد رعايت ترتيبات مذكوره در ماده (41) راجع به تقويم سهام غيرنقدي لازم نخواهدبود.

ماده 44 _ اظهارنامه اي كه به موجب ماده 50 به دايره ثبت اسناد بايد تسليم شود موسسين شركت تهيه نموده با اسناد مربوطه به اولين مجمع تقديم مي نمايند تا مجمع صحت يا سقم آن را معين كند.

ماده 45 _ مجمع عمومي كه در باب صحت اظهارات موسسين اظهار راي و اولين مديرها و مفتشين را انتخاب مي نمايد بايد از يك عده صاحبان سهامي مركب شود كه لااقل نصف سرمايه شركت را دارا باشند، اگر در مجمع عمومي

عده اي كه نصف سرمايه را دارا باشندحاضر نشدند تصميمات مجمع موقتي خواهد بود. در اين صورت مجمع عمومي جديدي دعوت مي شود و اگر پس از آن كه لااقل يك ماه قبل از انعقاد مجمع دو دفعه متوالي به فاصله هشت روز به وسيله يكي از جرايد محلي تصميمات موقتي مجمع سابق اعلان و منتشرشد و مجمع جديد آن را تصويب نمود تصميمات مزبوره قطعي مي شود مشروط بر اين كه در مجمع جديد عده اي حاضر شوند كه لااقل ثلث سرمايه شركت را دارا باشند.

تبصره _ جرايدي كه اعلانات فوق را بايد منتشر نمايند همه ساله توسط وزارت عدليه معين و اعلان خواهد شد.

ماده 46 _ مجمع عمومي فوق اولين مديرها و مفتشين شركت را انتخاب مي كند مفتشين براي سال اول و مديران منتها براي مدت چهار سال معين مي شوند مديرها را مي توان پس از انقضاي مدت چهار سال مجددا انتخاب نمود مگر آن كه اساسنامه شركت غير از اين مقرر داشته باشد. ولي در صورتي كه برحسب مقررات اساسنامه تعيين آنها موكول به تصويب مجمع عمومي نباشد مدت مديري آنها بيش از دو سال نخواهد بود.

ماده 47 _ در صورتي كه مديرها و مفتشيني كه از طرف مجمع عمومي انتخاب شده اند قبول انجام وظيفه نمايند قبولي آنها درصورت مجلس قيد و شركت از همان تاريخ تشكيل مي گردد.

سوم - مديرهاي شركت و وظايف آنها (م 48 تا م 61)

ماده 48 _ شركت سهامي به واسطه يك يا چند نفر نماينده موظف يا غيرموظف كه از ميان شركا به سمت مديري و براي مدت محدودي معين شده و قابل عزل مي باشند، اداره خواهد شد.

ماده 49 _ در صورتي كه چند نفر به سمت مديري معين شده باشند بايد يك نفر از ميان خود به سمت

رياست انتخاب كنند، رئيس مزبور و هر يك از مديران مي توانند در صورتي كه اساسنامه شركت اجازه داده باشد با تصويب يكديگر يك نفر شخص خارج را به جاي خود معين كنند ولي مسووليت اعمال شخص خارج به عهده خود آنها خواهد بود.

ماده 50 _ براي اين كه تعهد و تاديه وجه سرمايه از طرف شركا ثابت شود، بايد مدير شركت وقوع آن را به موجب نوشته اي كه به دايره ثبت اسناد مركز اصلي شركت مي سپارد و به ثبت مي رسد، اعلام نمايد و بايد اسامي شركا را با مقداري از سرمايه كه پرداخته شده با يك نسخه از اساسنامه و يكي از نسختين شركت نامه به نوشته مزبور منضم نمايد.

ماده 51 _ مسووليت مدير شركت در مقابل شركا همان مسووليتي است كه وكيل در مقابل موكل دارد.

ماده 52 _ مديرها بايد يك عده سهامي را كه به موجب اساسنامه مقرر است دارا باشند، اين سهام براي تضمين خساراتي است كه ممكن است از اعمال اداري مديرها مشتركا يا منفردا بر شركت وارد شود.

سهام مذكوره با اسم بوده و قابل انتقال نيست و به وسيله مهري كه بر روي آنها زده مي شود غيرقابل انتقال بودن آنها معلوم و در صندوق شركت وديعه خواهد ماند.

ماده 53 _ مديرهاي شركت نمي توانند بدون اجازه مجمع عمومي درمعاملاتي كه با شركت يا به حساب شركت مي شود به طور مستقيم يا غيرمستقيم سهيم شوند و در صورت اجازه بايد صورت مخصوص آن را همه ساله به مجمع عمومي بدهند.

ماده 54 _ مديران هر شركت سهامي بايد شش ماه به شش ماه خلاصه صورت دارايي و قروض شركت را مرتب كرده به مفتشين بدهند.

ماده 55 _ مديران هر

شركت سهامي بايد مطابق ماده 9 اين قانون صورت حسابي كه متضمن دارايي منقول و غيرمنقول و همچنين صورت مطالبات و قروض شركت باشد مرتب كنند. اين صورت حساب و همچنين بيلان حساب نفع و ضرر شركت بايدلااقل چهل روز قبل از انعقاد مجمع عمومي به مفتشين داده شود كه به مجمع مزبور بدهند.

ماده 56 _ از پانزده روز قبل از انعقاد مجمع عمومي هر صاحب سهم مي تواند در مركز شركت به صورت حساب و صورت اسامي صاحبان سهام مراجعه كرده و از بيلان كه متضمن خلاصه صورت حساب شركت است و از راپرت مفتشين سواد بگيرد.

ماده 57 _ همه ساله لااقل يك بيستم از عايدات خالص شركت براي تشكيل سرمايه احتياطي موضوع خواهد شد، همين كه سرمايه احتياطي به عشر سرمايه شركت رسيد موضوع كردن اين مقدار اختياري است

ماده 58 _ اگر به واسطه ضررهاي وارده نصف سرمايه شركت از ميان برود مديران شركت مكلفند تمام صاحبان سهام را براي انعقاد مجمع عمومي دعوت نمايند تا موضوع انحلال يا بقاي شركت مورد شور و راي شود، تصميم اين مجمع در هر حال منتشر خواهد شد.

ماده 59 _ هرگاه مديران شركت برخلاف ماده فوق مجمع عمومي را دعوت نكردند و يا مجمعي كه دعوت مي شود نتواند مطابق مقررات قانون منعقد گردد هر ذي حقي مي تواند انحلال شركت را از محاكم صالحه بخواهد.

ماده 60 _ هرگاه يك يا چند نفر از ارباب سهامي كه مجموع سهام آنها لااقل معادل يك خمس سرمايه شركت باشد كتبا تقاضاي انعقاد مجمع عمومي فوق العاده نمايند و منظور خود را در آن تقاضانامه تصريح نموده باشند بايد مجمع عمومي به طور فوق العاده منعقدشود.

ماده 61 _ مديرهاي شركت

در مقابل شركت يا اشخاص ثالث براي تخلف از مقررات اين قانون و تقصيراتي كه در اعمال اداري شركت مرتكب شوند موافق قواعد عمومي مسوول مي باشند مخصوصا درموقعي كه منافع موهومي را تقسيم نمايند يا از تقسيم منافع موهومي جلوگيري نكنند.

چهارم - مفتشين شركت و وظايف آنها (م 62 تا م 64)

ماده 62 _ مجمع عمومي ساليانه يك يا چند مفتش (كميسر) معين مي كند.

مفتشين مزبور كه ممكن است از غير شركا نيز انتخاب شوند ماموريت خواهند داشت كه در موضوع اوضاع عمومي شركت و همچنين در باب بيلان (خلاصه جمع و خرج و صورت حسابهايي كه مديرها تقديم مي كنند راپرتي به مجمع عمومي سال آينده بدهند؛ تصميماتي كه بدون اين راپرت راجع به تصديق بيلان و صورت حساب هاي مديران اخذ مي شود معتبر نخواهد بود. درصورتي كه مجمع عمومي مذكور را معين نكرده باشد يا يك يا چندنفر از مفتشيني كه معين شده اند نتوانند راپرت بدهند يا از دادن راپرت امتناع نمايند رئيس محكمه بدايت مركز اصلي شركت به تقاضاي هر ذي حقي و پس از احضار مديران شركت مفتشين را انتخاب و يا به جاي آنهايي كه نتوانسته اند يا امتناع كرده اند مفتشين جديدي معين مي كند.

ماده 63 _ در ظرف سه ماه قبل از تاريخي كه به موجب اساسنامه شركت براي انعقاد مجمع عمومي معين است مفتشين مي توانند به دفاتر شركت مراجعه نموده و از عمليات آن تحقيقاتي بنمايند.مفتشين مي توانند در مواقعي كه ضرورت فوري داردمجمع عمومي را دعوت نمايند.

ماده 64 _ حدود مسووليت مفتشين و اثرات آن همان است كه راجع به حدود مسووليت وكلاء و اثرات آن در مقابل موكلين قانونا معين است

پنجم - مجمع عمومي شركت (م 65 تا م 75)

ماده 65 _ مجمع عمومي شركت بايد لااقل سالي يك دفعه در موقعي كه به موجب اساسنامه معين است منعقد شود.

ماده 66 _ اساسنامه معين مي كند براي حق ورود در مجمع چند سهم به عنوان وكالت يا مالكيت بايد داشت

ماده 67 _ عده آرائي كه هر يك از شركا به نسبت عده سهام خود دارند به موجب اساسنامه

معين مي گردند.

ماده 68 _ در جلسات مجمع عمومي هيچ كدام از صاحبان سهام معمولي و صاحبان سهام ممتازه از حيث راي تفاوتي ندارند مگر اين كه اساسنامه شركت طور ديگري مقرر كرده باشد.

ماده 69 _ دارندگان سهامي كه عده سهام هر يك از آنها براي حضور يا راي در مجمع عمومي كافي نيست مي توانند به اندازه اي كه مجموع عده سهام آنها براي داشتن حق حضور و راي كافي باشد با يكديگر متفق شده يك نفر را از ميان خود براي حضور و راي در مجمع مذكور معين نمايند.

ماده 70 _ در مجامع عمومي كه براي رسيدگي به سهم الشركه و مزايا مطابق ماده 41 و در مجامعي كه براي تعيين اولين مديرها و مفتشين و تصديق اظهارات مؤسسين مطابق ماده 45 منعقد مي شود كليه صاحبان سهام قطع نظر از عده سهامي كه دارند مي توانند حضور به هم رسانند.

ماده 71 _ مجمع عمومي شركت جز در موارد مذكور در مواد (41 و 45و 74) بايد مركب از يك عده صاحبان سهامي باشد كه لااقل ثلث سرمايه شركت را دارا باشند و اگر در دفعه اول اين حد نصاب حاصل نشد مجمع عمومي جديدي مطابق شرايط مقرر در اساسنامه شركت تشكيل و تصميمات اين مجمع قطعي خواهد بود ولو اين كه حد نصاب فوق حاصل نشود.

ماده 72 _ تصميمات مجمع عمومي با اكثريت آراء خواهد بود.

ماده 73 _ در مواردي كه مجمع عمومي شركا نسبت به حقوق نوع مخصوصي از سهام تصميمي اتخاذ نمايد كه تغييري در حقوق آنها بدهد آن تصميم قطعي نخواهد بود مگر بعد از آن كه صاحبان سهام مزبوره در جلسه خاصي آن تصميم را تصويب نمايند و

براي اين كه آراء جلسه خاص مذكور معتبر باشد بايد حاضرين جلسه لااقل صاحب بيش از نصف سرمايه مجموع سهامي باشند كه موضوع مذاكره است

ماده 74 _ در مجامع عمومي كه براي امتداد مدت شركت يا براي انحلال شركت قبل از موعد مقرر يا هر نوع تغيير ديگري در اساسنامه تشكيل مي شود. بايد عده اي از صاحبان سهام كه بيش ازسه ربع سرمايه شركت را دارا باشند حاضر گردند.

اگر در مجمع عمومي عده اي كه سه ربع سرمايه شركت را دارا باشندحاضر نشدند ممكن است مجمع عمومي جديدي دعوت كرد مشروط بر اين كه لااقل يك ماه قبل از انعقاد مجمع دو دفعه متوالي به فاصله هشت روز به وسيله يكي از جرايد محل (كه ساليانه ازطرف وزارت عدليه معين مي شود) دستور جلسه قبل و نتيجه آن اعلان گردد.

مجمع عمومي جديد وقتي قانوني است كه صاحبان لااقل نصف سرمايه شركت حاضر باشند اگر اين حد نصاب حاصل نشد ممكن است با رعايت تشريفات فوق مجمع عمومي ديگري دعوت نمود.

اين مجمع با حضور صاحبان لااقل ثلث سرمايه شركت حق تصميم خواهد داشت و در هر يك از سه مجمع فوق تصميمات به اكثريت دو ثلث آراء حاضر گرفته مي شود. در اين مجامع كليه صاحبان سهام قطع نظر از عده سهام خود حق حضور و به نسبت هر يك سهم يك راي دارند ولو اين كه اساسنامه برخلاف اين مقرر داشته باشد.

هيچ مجمع عمومي تابعيت شركت را نمي تواند تغيير بدهد.

بر تعهدات صاحبان سهام با هيچ اكثريتي نمي توان افزود.

ماده 75 _ در مجمع عمومي ورقه حاضر و غايبي خواهد بود حاوي اسم و محل اقامت و عده سهام هر يك از شركا، ورقه مزبور پس از تصديق

هيأت رئيسه مجمع در مركز شركت حفظ و به هر كسي كه تقاضا نمايد ارائه مي شود.

ششم - در تبديل سهام (م 76 تا م 81)

ماده 76 _ هرگاه شركت بخواهد به موجب مقررات اساسنامه سهام بي اسم خود را به سهام با اسم تبديل نمايد بايد اعلاني در اين موضوع منتشر كرده و مهلتي كه كمتر از شش ماه نباشد به صاحبان سهام بدهد تا در ظرف مهلت مزبور سهام خود را به سهام جديد تبديل نمايند.

ماده 77 _ اعلان مذكور در فوق بايد در مجله رسمي عدليه و در يكي از جرايد كثيرالانتشار مركز اصلي شركت دو دفعه و به فاصله ده روز منتشر شود. در صورتي كه مركز اصلي شركت در خارج از تهران باشد بايد در يكي از روزنامه هاي يوميه تهران كه همه ساله از طرف وزارت عدليه براي انتشار اين قبيل اعلانات معين مي شود نيز منتشر گردد.

ابتداي مهلت از تاريخ اولين انتشار اعلان در مجله رسمي خواهدبود.

ماده 78 _ هر صاحب سهمي كه سهام خود را تا انقضاي مهلت مذكوره در ماده 76 به سهام جديد تبديل نكند ديگر نمي تواند تقاضاي تبديل نمايد و شركت حق خواهد داشت سهام جديدي را كه در ازاي سهام تبديل نشده موجود مي باشد به اشخاص ديگر به طريق مزايده ب فروشد.

ماده 79 _ قيمت سهامي كه به طريق مذكور در فوق فروخته مي شود درمركز اصلي شركت يا در بانك ملي ايران وديعه گذاشته خواهد شد و هرگاه در ظرف ده سال از تاريخ فروش سهام صاحب سهم سهام سابق خود را نداده و وجهي را كه به طريق فوق امانت گذاشته شده است مطالبه ننمايد نسبت به حق او مرور زمان حاصل شده و وجه مزبور در

حكم اموال بلاصاحب بوده و مدير شركت مكلف است آن را به مقامات صلاحيتدار تسليم نمايد. هر مدير شركت كه به اين تكليف عمل نكند به تاديه سه برابر وجه مذكور محكوم خواهد شد.

ماده 80 _ در صورتي كه شركت بخواهد سهام با اسم خود را به سهام بي اسم تبديل نمايد بايد مراتب را به طريقي كه فوقا مقرر است يك مرتبه اعلان نمايد و اگر در ظرف مهلتي كه معين مي شود و نبايدكمتر از دو ماه باشد صاحبان سهام سهام با اسم خود را به سهام بي اسم تبديل نكنند سهام با اسمي كه در دست آنها باقي مي ماند باطل و سهام جديد در مركز اصلي شركت به اسم آنها وديعه خواهدبود.

ماده 81 _ در هر موقع كه شركت بخواهد تصديقهاي موقتي را كه به اشخاص داده تبديل به سهام كند در مورد تصديقهاي موقتي بي اسم مطابق مقررات مواد (76 و 77 و 78 و 79) و در مورد تصديق موقتي با اسم مطابق ماده 80 رفتار خواهد شد.

هفتم - بطلان شركت و يا بطلان اعمال و تصميمات(م 82 تا م 88)

ماده 82 _ هر شركت سهامي كه مقررات يكي از مواد 28، 29، 36، 37،38، 39، 41، 44، 45، 46، 47 و 50 اين قانون را رعايت نكرده باشد از درجه اعتبار ساقط و بلااثر خواهد بود ليكن شركا نمي توانند در مقابل اشخاص خارج به اين بطلان استناد نمايند.

ماده 83 _ در هر مورد كه موافق مقررات ماده قبل محكمه بر بطلان شركت يا اعمال و تصميمات آن حكم كند موسسيني كه مسوول اين بطلان هستند و همچنين مفتشين و مديرهايي كه در حين حدوث سبب بطلان يا بلافاصله پس از آن سر كار بوده و انجام وظيفه نكرده اند

متضامنا مسوول خساراتي خواهند بود كه از اين بطلان به صاحبان سهام و اشخاص ثالث متوجه مي شود. همين مسووليت ممكن است به شركايي متوجه شود كه سهم غير نقدي آنها تقويم و تصويب نشده يا مزايايي كه مطالبه كرده اند به تصديق نرسيده باشد.

ماده 84 _ هرگاه قبل از اقامه دعوا براي ابطال شركت يا براي ابطال عمليات و قراردادهاي شركت موجبات بطلان مرتفع شود دعواي ابطال در محكمه پذيرفته نخواهد شد.

ماده 85 _ اگر از تاريخ رفع موجبات بطلان يك سال منقضي شده و اشخاص خارج از جهت معاملاتي كه با ايشان شده است به استناد اموري كه موجب بطلان بوده و دعواي خسارت نكرده باشند ديگر دعواي مزبور از آنها پذيرفته نمي شود.

ماده 86 _ هرگاه مقرر شده باشد كه مجمع عمومي مخصوصي براي رفع موجبات بطلان منعقد شود و دعوت اعضاء نيز براي انعقاد مجمع موافق اساسنامه به عمل آمده باشد دعواي بطلان از تاريخ دعوت مجمع در محكمه پذيرفته نخواهد شد مگر اين كه مجمع مزبورموجبات بطلان را رفع ننمايد.

ماده 87 _ هرگاه از تاريخ حدوث سبب بطلان شركت ده سال گذشته و اقامه دعواي بطلان و خسارت نشده باشد ديگر دعواي مذكورپذيرفته نخواهد شد.

ماده 88 _ استرداد منافعي كه بين شركا تقسيم شده ممكن نيست مگر اين كه تقسيم بدون ترتيب صورت دارايي يا مخالف نتيجه حاصله ازصورت مزبور به عمل آمده باشد در اين صورت نيز فقط تا پنج سال اقامه دعواي استرداد مي توان نمود. مبداء مرور زمان روز تقسيم منافع است

8 _ مقررات جزائي

ماده 89 _ هر كسي سهام يا قطعات سهام شركتي را كه در مورد آن يكي از مواد 28 و 29 و

36 و 37 و 38 و 39 و 44 و 50 اين قانون رعايت نشده صادر نمايد، به پانصد الي ده هزار ريال جزاي نقدي علاوه بر خسارات وارده به شركت يا افراد محكوم خواهد شد. درمواردي كه عمل مشمول ماده 238 قانون مجازات عمومي است مرتكب به مجازات مقرر در آن ماده نيز محكوم مي شود.

ماده 90 _ حكم فوق درباره اشخاصي نيز مقرر است كه برخلاف واقع خود را صاحب سهام يا قطعات سهام قلمداد كرده و در مجمع عمومي وارد شوند يا در دادن راي شركت نمايند و يا سهامي را براي اين كه به طور تقلب استعمال شود به ديگري بدهند. در مورد اين ماده علاوه بر جزاي نقدي متخلف را مي توان به يك تا شش ماه حبس تاديبي نيز محكوم نمود.

ماده 91 _ هر كس سهام يا قطعات سهامي را كه در مورد آنها مقررات يكي از مواد 28 و 29 و 38 و 39 رعايت نشده با علم به عدم رعايت قانون معامله كرده يا شركت در معامله داشته و يا قيمت آنهارا اعلان نموده باشد، به پانصد الي ده هزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد. مقررات اين ماده مانع نخواهد بود كه اگر عمل مشمول ماده 238 قانون مجازات عمومي باشد مرتكب به مجازات حبس مذكور در آن ماده نيز محكوم شود.

ماده 92 _ اشخاص ذيل كلاهبردار محسوب مي شوند:

1 _ هر كس برخلاف حقيقت مدعي وقوع تعهد ابتياع سهام يا تاديه قيمت سهام شده يا وقوع تعهد و يا تاديهاي را كه واقعيت ندارد اعلام يا جعلياتي منتشر كند كه به اين وسايل ديگري را وادار به تعهد خريد سهام يا

تاديه قيمت سهام نمايد اعم از اين كه عمليات مذكور موثر شده يا نشده باشد،

2 _ هر كس به طور تقلب براي جلب تعهد يا پرداخت قيمت سهام اسم اشخاصي را برخلاف واقع به عنواني از عناوين جزء شركت قلمداد نمايد،

3 _ مديرهايي كه با نبودن صورت دارايي يا به استناد صورت دارايي مزبور منافع موهومي را بين صاحبان سهام تقسيم نموده باشند.

هشتم - مقررات جزائي (م 89 تا م 92)

ماده 89 _ هر كسي سهام يا قطعات سهام شركتي را كه در مورد آن يكي از مواد 28 و 29 و 36 و 37 و 38 و 39 و 44 و 50 اين قانون رعايت نشده صادر نمايد، به پانصد الي ده هزار ريال جزاي نقدي علاوه بر خسارات وارده به شركت يا افراد محكوم خواهد شد. در مواردي كه عمل مشمول ماده 238 قانون مجازات عمومي است مرتكب به مجازات مقرر در آن ماده نيز محكوم مي شود.

ماده 90 _ حكم فوق درباره اشخاصي نيز مقرر است كه برخلاف واقع خود را صاحب سهام يا قطعات سهام قلمداد كرده و در مجمع عمومي وارد شوند يا در دادن راي شركت نمايند و يا سهامي را براي اين كه به طور تقلب استعمال شود به ديگري بدهند. در مورد اين ماده علاوه بر جزاي نقدي متخلف را مي توان به يك تا شش ماه حبس تاديبي نيز محكوم نمود.

ماده 91 _ هر كس سهام يا قطعات سهامي را كه در مورد آنها مقررات يكي از مواد 28 و 29 و 38 و 39 رعايت نشده با علم به عدم رعايت قانون معامله كرده يا شركت در معامله داشته و يا قيمت آنها را اعلان نموده

باشد؛ به پانصد الي ده هزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهد شد. مقررات اين ماده مانع نخواهد بود كه اگر عمل مشمول ماده 238 قانون مجازات عمومي باشد مرتكب به مجازات حبس مذكور در آن ماده نيز محكوم شود.

ماده 92 _ اشخاص ذيل كلاهبردار محسوب مي شوند:

1 _ هر كس برخلاف حقيقت مدعي وقوع تعهد ابتياع سهام يا تاديه قيمت سهام شده يا وقوع تعهد و يا تاديه اي را كه واقعيت ندارد اعلام يا جعلياتي منتشر كند كه به اين وسايل ديگري را وادار به تعهد خريد سهام يا تاديه قيمت سهام نمايد اعم از اين كه عمليات مذكور موثر شده يا نشده باشد؛

2 _ هر كس به طور تقلب براي جلب تعهد يا پرداخت قيمت سهام اسم اشخاصي را برخلاف واقع به عنواني از عناوين جزء شركت قلمداد نمايد؛

3 _ مديرهايي كه با نبودن صورت دارايي يا به استناد صورت دارايي مزبور منافع موهومي را بين صاحبان سهام تقسيم نموده باشند.

نهم - در انحلال شركت (م 93)

ماده 93 _ شركت سهامي در موارد ذيل منحل مي شود:

1 _ وقتي كه شركت مقصودي را كه براي آن تشكيل شده بود انجام داده يا انجام آن غيرممكن شده باشد،

2 _ وقتي كه شركت براي مدت معيني تشكيل و مدت منقضي شده باشد،

3 _ در صورتي كه شركت ورشكست شود،

4 _ در صورت تصميم مجمع عمومي

قانون اداره تصفيه امور ورشكستگي مصوب 24/4/1318
مبحث اول _ سازمان اداره تصفيه (م 1 تا م 12)
مبحث دوم _ اقدامات تأميني اداره تصفيه (م 13 تا م 22)
مبحث سوم _ دعوت بستانكاران (م 23 تا م 25)
مبحث چهارم _ اداره اموال (م 26 تا م 29)
مبحث پنجم _ رسيدگي به مطالبات (م 30 تا م 37)
مبحث ششم _ تصفيه (م 38 تا م 45)
مبحث هفتم _ تقسيم وجوه حاصله از فروش(م 46 تا م 48)
مبحث هشتم _ خاتمه ورشكستگي (م 49 تا م 50)
مبحث نهم _ مقررات مالي (م 51 تا م 57)
مبحث دهم _ مقررات مخصوص (م 58 تا م 60)

آيين نامه اداره تصفيه امور ورشكستگي مصوب 1318

فصل اول _ صورتمجلسها و حسابداري
مبحث اول _ مقررات عمومي (م 1 تا م 6)

ماده 1 _ اداره تصفيه بايد داراي دفاتر زير باشد:

1 _ دفتر فهرست ورشكستگان

2 _ دفتر فهرست ماموريتهاي اداره تصفيه

3 _ دفتر روزنامه

4 _ دفتر صندوق .

5 _ دفتر كل

6 _ دفتر ترازنامه آزمايش

7 _ دفتر نماينده كه خلاصه كليه نامه هاي وارده و فرستاده در آن ثبت ميگردد.

ماده 2 _ اداره تصفيه بايد داراي برگهاي نمونه براي امور زير باشد:

1 _ برگ صورتمجلس

2 _ برگ صورت دارايي.

3 _ برگ صورت ادعاي بستانكاري.

4 _ برگ دعوت بستانكاران

5 _ برگ طبقه بندي بستانكاران

6 _ دعاوي مشكوك 38برگ انتقال دعاوي مشكوك

7 _ برگ مزايده

8 _ برگ هزينه ها و تقسيم وجوه حاصله

9 _ برگ اعلام صورت تقسيم وجوه حاصله

10 _ سند عدم كفايت دارايي.

11 _ آگهي هاي مربوط به شروع به عمل ورشكستگي و طبقه بندي بستانكاران و خاتمه ورشكستگي.

ماده 3 _ اداره تصفيه بايد كليه احكام ورشكستگي را بر حسب تاريخ در دفتر فهرست ورشكستگان ثبت نمايد. در اول هر سال شماره گذاري تجديد خواهد شد. ورشكستگي هايي كه تا آخر هر سال خاتمه نيافته بايد به طور اختصار در اول دفتر سال بعد نوشته شود. درمقدمه اين دفتر بايد فهرست ورشكستگان به طور الفباء قيد گردد.

ماده 4 _ ماموريت هايي كه

از ساير ادارات تصفيه براي انجام امور ورشكستگي مي رسد بايد در دفتر فهرست ماموريت هاي اداره تصفيه ثبت گردد.

ماده 5 _ اداره تصفيه بايد پيش نويس نامه هاي فرستاده را كه نامه روي برگهاي نمونه نوشته نمي شود نگاهداري نمايد. پول و برگهاي بهادار و نامه هاي سفارشي بايد در قبال قبض رسيد اداره پيوست فرستاده شود. هرگاه اقدام اداره تصفيه به وسيله آگهي رسمي به عمل آيد بايد يك نسخه از آگهي يا قسمتي از روزنامه كه شامل آگهي با قيد تاريخ انتشار باشد در پرونده مربوط بايگاني شود.

ماده 6 _ در موقع تغيير رئيس تحويل اداره بايد با حضور نماينده وزارت دادگستري به عمل آيد. در اين صورت تمام دفاتر تا آن تاريخ بسته شده و رئيس سابق زير آن را امضا مي نمايد. سپس به حسابهاي اداره رسيدگي به عمل آمده و موجودي صندوق بايد با مندرجات دفاتر مربوطه وفق دهد. تاريخ شروع و خاتمه به كار رئيس سابق همچنين تاريخ شروع به كار رئيس لاحق بايد زير كليه دفاتر نوشته شود و اين تحويل بايد در صورتمجلس اداري نوشته شده و كليه حاضرين آن را امضا نمايند.

مبحث دوم _ صورت مجلس ها (م 7 تا م 9)

ماده 7 _ اداره تصفيه بايد براي هر ورشكستگي و يا ماموريتهايي كه به اداره تصفيه مراجعه شود صورتمجلس تنظيم نمايد. برگ صورتمجلس به محض اعلام ورشكستگي يا وصول ماموريتهاي مرجوعه به اداره شروع شده و به ترتيب تاريخ خلاصه عمليات ورشكستگي و اموري كه موثر در تصفيه بوده و داراي آثار حقوقي است در آن درج شده و هرگاه حكم يا قراري صادر شده باشد فقط قسمت مربوط به تصميم دادگاه به طور خلاصه در آنجا نقل مي شود

شماره برگها و احكام و قرارهاي مورد اقدام در ستون مربوطه به طور ترتيب قيد مي گردد.

ماده 8 _ صورتمجلس ها بايد روي برگهاي جداگانه كه شماره گذاري شده به ترتيب تنظيم و در پوشه مخصوصي كه به نام ورشكسته است مجلد شود. در موقع خاتمه عمل ورشكستگي زير آخرين اقدامي كه در صورتمجلس ثبت گرديده بايد با قيد تاريخ به امضاي رئيس و مهر اداره تصفيه برسد. پس از خاتمه عمل ورشكستگي برگهاي صورت دارايي _ صورت ادعاي بستانكاري _ طبقه بندي بستانكاران _ هزينه ها و تقسيم وجوه حاصله و گزارشي كه كارمند مربوطه به رئيس اداره تصفيه مربوطه مي دهد بايد به آن پيوست شده و به طور مجلد نگاهداري شود.

ماده 9 _ برگهاي اسامي را كه به ترتيب بالا تنظيم گرديده فقط در صورتي مي توان به دادگاه هاي مربوطه تسليم نمود كه به جهاتي نتوان به رونوشت گواهي شده آنها قناعت كرد.

مبحث سوم _ نگاهداري اسناد ورشكستگي(م 10 تا م 12)

ماده 10 _ هر برگي كه به اداره تصفيه واصل شود بايد تاريخ ورود روي آن قيد گردد. كليه برگهاي مربوط به امور تصفيه بايد بر حسب موضوع در پوشه هاي مخصوصي گذارده شده و در پرونده اي كه به نام ورشكسته تهيه مي شود بايگاني گردد. اسنادي كه از طرف بستانكاران ارائه مي شود بايد با قيد شماره مندرجه در برگ ادعاي بستانكاري به ترتيب حروف الفبا در پوشه مخصوصي بايگاني شود.

ماده 11 _ پرونده غيرمجلدي كه به دستور ماده بالا تنظيم گرديده ممكن است پس از 10 سال اعلام خاتمه ورشكستگي نابود شده و اين نكته در ملاحظات دفتر فهرست ورشكستگان قيد خواهد شد.پرونده كه به دستور ماده هشت تشكيل شده بايد هميشه نگاهداري شود.

ماده 12 _ اداره تصفيه بايد مقررات زير را

نسبت به حفظ دفاتر حسابداري و اسناد ورشكسته رعايت نمايد:

1 _ هرگاه امور بازرگاني ورشكسته به شخص ثالثي واگذار شده باشد اين شخص حق خواهد داشت دفاتر و اسناد مربوط را تحويل بگيرد.

2 _ هرگاه امور بازرگاني ورشكسته به شخص ثالثي واگذار نشده باشد نكات زير بايد رعايت گردد:

الف _ هرگاه ورشكسته فرد تاجر باشد دفاتر حسابداري و اسناد ورشكسته پس از خاتمه ورشكستگي در مقابل رسيد به او رد گرديده و اين نكته در صورتمجلس ورشكستگي قيد خواهد شد.هرگاه ورشكسته شركت تضامني يا مختلط باشد دفاتر و اسناد نامبرده به شريكي كه از طرف ساير شركاء معرفي گرديده تحويل داده مي شود. در صورتي كه شركاء نسبت به شخص معيني در اين باب موافقت ننمايند دفاتر و اسناد نامبرده به شخصي كه از طرف اداره تصفيه معين مي شود سپرده خواهد شد.

ج _ هرگاه ورشكسته شركت سهامي يا تعاوني باشد دفاتر و اسناد بايد در اداره تصفيه نگاهداري شود.

3 _ در صورتي كه اداره تصفيه محل مناسبي براي حفظ اين قبيل دفاتر و اسناد نداشته باشد آنها را به دفتر راكد ارسال خواهد داشت

مبحث چهارم _ نگاهداري دفاتر حسابداري (م 13 تا م 23)

ماده 10 _ هر برگي كه به اداره تصفيه واصل شود بايد تاريخ ورود روي آن قيد گردد. كليه برگهاي مربوط به امور تصفيه بايد بر حسب موضوع در پوشه هاي مخصوصي گذارده شده و در پرونده اي كه به نام ورشكسته تهيه مي شود بايگاني گردد. اسنادي كه از طرف بستانكاران ارائه مي شود بايد با قيد شماره مندرجه در برگ ادعاي بستانكاري به ترتيب حروف الفبا در پوشه مخصوصي بايگاني شود.

ماده 11 _ پرونده غيرمجلدي كه به دستور ماده بالا تنظيم گرديده ممكن است پس از 10 سال

اعلام خاتمه ورشكستگي نابود شده و اين نكته در ملاحظات دفتر فهرست ورشكستگان قيد خواهد شد.پرونده كه به دستور ماده هشت تشكيل شده بايد هميشه نگاهداري شود.

ماده 12 _ اداره تصفيه بايد مقررات زير را نسبت به حفظ دفاتر حسابداري و اسناد ورشكسته رعايت نمايد:

1 _ هرگاه امور بازرگاني ورشكسته به شخص ثالثي واگذار شده باشد اين شخص حق خواهد داشت دفاتر و اسناد مربوط را تحويل بگيرد.

2 _ هرگاه امور بازرگاني ورشكسته به شخص ثالثي واگذار نشده باشد نكات زير بايد رعايت گردد:

الف _ هرگاه ورشكسته فرد تاجر باشد دفاتر حسابداري و اسناد ورشكسته پس از خاتمه ورشكستگي در مقابل رسيد به او رد گرديده و اين نكته در صورتمجلس ورشكستگي قيد خواهد شد.هرگاه ورشكسته شركت تضامني يا مختلط باشد دفاتر و اسناد نامبرده به شريكي كه از طرف ساير شركاء معرفي گرديده تحويل داده مي شود. در صورتي كه شركاء نسبت به شخص معيني در اين باب موافقت ننمايند دفاتر و اسناد نامبرده به شخصي كه از طرف اداره تصفيه معين مي شود سپرده خواهد شد.

ج _ هرگاه ورشكسته شركت سهامي يا تعاوني باشد دفاتر و اسناد بايد در اداره تصفيه نگاهداري شود.

3 _ در صورتي كه اداره تصفيه محل مناسبي براي حفظ اين قبيل دفاتر و اسناد نداشته باشد آنها را به دفتر راكد ارسال خواهد داشت

فصل دوم _ اجراي مقررات مربوط به مراحل مختلفه ورشكستگي
مبحث اول _ تهيه صورت دارايي (م 24 تا م 31)

ماده 24 _ در فصول جداگانه برگ صورت دارايي بايد هر يك از اموال منقول و غيرمنقول و برگهاي بهادار و بستانكاري و وجه نقد به ترتيب ذكر شود. جمع ارزيابي كه به عمل آمده در آخر برگ نوشته مي شود. هرگاه در فصل بخصوصي مالي موجود نباشد اين نكته

در خلاصه ذكر خواهد شد. در برگ صورت دارايي بايد محل وقوع هرمال بخصوص نوشته شود.

ماده 25 _ صورت دارايي غيرمنقول بايد با ذكر حقوق اشخاص ثالث و بر طبق نمونه تهيه شود. در صورتي كه مال غير منقول در اجاره باشد بايد نام و مشخصات مستأجر و مدت اجاره و مال الاجاره با حق فسخ اجاره در برگ صورت دارايي قيد گردد. منافع غير منقولي كه در جريان ورشكستگي حاصل مي شود به ترتيب بايد در فصل جداگانه صورت دارايي نوشته شود.

ماده 26 _ اموال ورشكسته كه در خارجه واقع است در فهرست ذكرخواهد شد در مواردي كه اشخاص ثالث نسبت به اموال نامبرده حقي دارند نوع حق بايد در برگ صورت دارايي نوشته شود. در برگ صورت دارايي بايد تاريخ شروع به تصفيه و مدتي كه براي تشخيص دارايي طول كشيده و نام كليه اشخاصي كه در تنظيم برگ نامبرده شركت داشته اند ذكر شود. رئيس اداره يا كارمند مربوطه و كارشناسان بايد قسمتهاي مختلفه برگ صورت دارايي را امضا نمايند. پس از تهيه برگ صورت دارايي متصدي تنظيم بايد ورشكسته را از كيفري كه در ماده 14 قانون تصفيه پيش بيني شده متذكر ساخته و به او اخطار نمايد تا چنانچه نكات مذكور در برگ صورت دارايي مورد قبول او است مطابق دستور ماده 20 قانون تصفيه عمل نمايد.

ماده 27 _ در صورتي كه ورشكسته فوت شده يا فراري باشد ورثه و شركا و خدمه و متصديان امور و كليه اشخاصي كه به نحوي از انحاء در اموال ورشكسته تصرف و دخالت دارند مكلفند به جاي او امضا نموده و گواهي دهند. در مورد شركتهاي تضامني يا مختلط

تكليف مذكور در بالا به عهده هر يك از شركا مسوول حاضر كه اختيار اداره كردن امور شركت را داشته اند محول خواهد بود. هرگاه ورشكسته شركت سهامي يا شركت تعاوني باشد مديراني كه درحين اعلام ورشكستگي عهده دار امور شركت بوده اند مسوول انجام تكليف نامبرده شناخته خواهند شد. هرگاه تكليف بالا انجام نگيرد علت آن بايد در برگ صورت دارايي قيد شود.

ماده 28 _ اشيايي را كه اداره تصفيه به عنوان مستثنيات دين براي ورشكسته باقي مي گذارد بايد با ذكر شماره هاي مندرجه در برگ صورت دارايي در آخر صورت نوشته شده و موضوع نيز به او اعلام گردد. هرگاه ورشكسته از حق خود صرف نظر كند اين نكته در برگ صورت دارايي قيد شده و به امضا او مي رسد.

ماده 29 _ تصميم راجع به مستثنيات دين در اولين جلسه به بستانكاران اعلام گرديده و آنها حق دارند از تاريخ اعلام به مرجع صلاحيتدارشكايت نمايند. هرگاه شخص ثالثي نسبت به مالي ادعايي داشته باشد نوع ادعا در برگ مخصوص به آن نوشته شده و در آنجا نام كسي كه ادعا دارد و شماره ترتيب مال و اسنادي كه ارائه شده ذكرمي شود. به علاوه در ستون ملاحظات برگ صورت دارايي اين نكته نيز در مقابل شي ء مورد ادعا قيد مي شود. اظهارات ورشكسته وتصميمات اداره و دادگاه نيز به طور خلاصه و به ترتيب تاريخ درستون ملاحظات اين برگ نوشته خواهد شد.

ماده 30 _ هرگاه اداره تصفيه ادامه دادن به تجارت يا صنعت ورشكسته را مقتضي بداند دفاتر ورشكسته را از روز اعلام ورشكستگي بسته و مجددا حسابهاي جديدي از آن تاريخ به بعد باز نموده و يا آنكه دفاتر مخصوصي براي اين امر در نظر خواهد

گرفت

ماده 31 _ در موقع تهيه برگ صورت دارايي اداره تصفيه پرسشهاي زيرين را از ورشكسته مي نمايد:

1 _ نام و محل اقامت بستانكاراني كه دفاتر ورشكسته حكايت ازمشخصات آنها نمي نمايد.

2 _ دعاوي كه نسبت به دارايي ورشكسته در جريان است

3 _ بيمه نامه هايي كه ورشكسته بابت بيمه اشخاص يا خسارت و حوادث غيرمترقبه نسبت به اموال دارد.

4 _ حق ولايت يا قيمومتي كه ورشكسته داشته و همچنين حقوق ودعاوي مربوطه آن

مبحث دوم _ دعوت بستانكاران (م 32 تا م 33)

ماده 32 _ آگهي مذكور در ماده 24 قانون اداره تصفيه علاوه بر اينكه براي بستانكاران فرستاده مي شود براي اشخاص زير نيز فرستاده خواهد شد:

1 _ قسمتهاي اجراي حوزه ورشكسته

2 _ دادگاه هايي كه دعاوي مربوطه به ورشكسته نزد آنها مطرح است

3 _ بنگاههاي بيمه كه ورشكسته قرارداد بيمه شخصي يا هر نوع بيمه ديگري كه مؤثر در امر تجارتي ورشكسته باشد با آنها منعقد نموده است

4 _ دادسراي مربوطه اگر اعمال ولايت يا قيموميت مي نمايد.

5 _ دفتر املاكي كه ورشكسته در حوزه آن داراي اموال غير منقول مي باشد.

صورت بستانكاراني كه براي آنها يك نسخه آگهي بالا فرستاده شده بايد در صورتمجلس ورشكستگي يا برگ جداگانه كه به امضا رئيس اداره تصفيه يا كارمند مربوط رسيده و پيوست صورتمجلس مي شود قيد گردد.

ماده 33 _ اصول اسنادي كه از طرف بستانكاران ارائه گرديده در صورتي به آنها رد خواهد شد كه رونوشت گواهي شده آن اسناد را به اداره تسليم نمايند.

مبحث سوم _ ادعاي اشخاص ثالث (م 34 تا م 37)

ماده 34 _ براي هر جلسه بستانكاران بايد صورتمجلس تنظيم شود. دراين صورتمجلس نام تمام بستانكاراني كه شخصا حاضر شده يا نماينده فرستاده اند قيد خواهد شد، سپس گزارش مذكور در ماده 26قانون اداره تصفيه قرائت شده و در صورتمجلس ذكر مي شود. كليه پيشنهادات در صورت مجلس نوشته شده و تصميم اداره نيز در آخرآن ذكر خواهد شد.

ماده 35 _ هرگاه اموال ورشكسته مورد مطالبه اشخاص ثالثي باشد اداره تصفيه تصميم مقتضي خواهد گرفت فروش مال مورد ادعا مانع تصميم اداره نخواهد بود مگر آنكه حاصل فروش بين بستانكاران تقسيم شده باشد.

ماده 36 _ همينكه اداره تصفيه تصميم مقتضي راجع به ادعاي شخص ثالثي گرفت مدلول آن را به اشخاص ذي نفع اعلام كرده

و مخصوصا به كساني كه ادعا دارند بايد تذكر داده بشود كه در صورت عدم مراجعه به دادگاه صلاحيت دار در موعد مقرر ادعاي آنها مسموع نخواهد بود.

ماده 37 _ هرگاه شخصي نسبت به شيئي كه داخل در مستثنيات دين است حق رهن يا رجحان داشته و حق او را نيز اداره تصفيه شناخته باشد قبلا طلب صاحب حق رهن يا رجحان پرداخته شده و مازاد آن به ورشكسته تسليم خواهد شد. هرگاه شيئي كه داخل در مستثنيات دين است مورد ادعاي ديگري قرار گيرد در اين صورت مقررات بالارعايت نشده و شخص ثالث مي تواند بر عليه شخص ورشكسته اقامه دعوي نمايد.

مبحث چهارم _ رسيدگي به مطالبات (م 38 تا م 46)

ماده 38 _ اطلاعاتي را كه ورشكسته طبق ماده 30 قانون اداره تصفيه راجع به مطالبات مي دهد در برگ صورت ادعاي طلب يا برگ جداگانه وارد شده و به امضا او مي رسد. مقررات مذكور در ماده 27آيين نامه راجع به شركتهاي تضامني و سهامي و تعاوني در اينجا نيزمراعات مي شود.

ماده 39 _ برگ طبقه بندي بستانكاران به ترتيب زير تنظيم مي گردد:

1 _ ذكر بستانكاراني كه داراي حق رهن هستند.

2 _ ذكر بستانكاران مذكور در ماده 58 قانون اداره تصفيه

هرگاه در بند 1 يا يكي از طبقات بند 2 بستانكاري موجود نباشد بايددر صورت طبقه بندي بستانكاران تذكر داده شود.

ماده 40 _ هرگونه ادعاي بستانكاري بايد در طبقه و ستون مخصوص به خود نوشته شود. تصميم اداره تصفيه مبني بر رد يا قبول آن نيز بايدبا ذكر خلاصه علت در آنجا قيد گردد. هرگاه ادعاي بستانكاري موجه شناخته نشود اداره تصفيه آن را رد خواهد كرد. رد يا قبول ادعايي به طور مشروط جايز نيست

ماده 41 _ مطالبات بايد به ترتيب شماره گذارده شده و جهت

بستانكاري در آنجا قيد و به شماره برگ ادعاي بستانكاري نيز اشاره شود. در برگ طبقه بندي بستانكاران بايد اموال مورد رهن قيد شود هرگاه منافع مالي مورد رهن باشد اين موضوع نيز ذكر خواهد شد.

ماده 42 _ هرگاه در قبال طلبي اموال شخص ثالثي در رهن بوده باشد اين قسمت جزء بستانكاري هاي عادي ثبت خواهد شد. در صورتي كه مال مورد رهن قبل از تقسيم وجوه حاصله به فروش رسيده وبستانكار به حق خود برسد صاحب مال جانشين بستانكار شناخته شده و در سهم بندي به همان نسبت شركت خواهد كرد.

ماده 43 _ هرگاه دعواي مربوط به طلبي در موقع اعلام ورشكستگي درجريان باشد اين ادعا جزء صورت طبقه بندي بستانكاران ذكر شده ولي اداره تا تعيين تكليف قطعي از طرف دادگاه تصميمي در آن باب نخواهد گرفت اداره تصفيه مي تواند تصميم خود را در ظرف مدت اعتراض راجع به بستانكاري تغيير دهد ولي اين تغيير بايد طبق ماده 35 قانون اداره تصفيه آگهي شده و به اشخاص ذي نفع نيز اعلام گردد.

ماده 44 _ هرگاه در نتيجه اعتراضي كه طبق ماده 36 قانون اداره تصفيه به عمل آمده دادگاه تصميمي اتخاذ نمايد اين تصميم در صورت طبقه بندي بستانكاران قيد مي گردد.

ماده 45 _ آگهي مذكور در ماده 35 قانون اداره تصفيه بايد در همان روزنامه كه توقف اعلام شده است ضبط گردد. در آگهي مندرج درقسمت 2 ماده 35 قانون اداره تصفيه بايد اخطار شود كه اگر اشخاص ذي نفع در ظرف مدت مقرر در ماده 36 قانون به دادگاه مراجعه ننمايند حق آنها از بين خواهد رفت

ماده 46 _ در مورد تصفيه اختصاري نيز صورت طبقه بندي بستانكاران تنظيم خواهد شد و مقررات فوق تا اندازه اي كه

قابل اعمال است درآنجا نيز رعايت خواهد گرديد.

مبحث پنجم _ تصفيه (م 47 تا م 53)

ماده 47 _ در مورد ماده 42 قانون اداره تصفيه براي هر مزايده بايدصورت مخصوصي تنظيم شود. در اين صورتمجلس بايد نام اشخاصي كه مباشر مزايده بوده و همچنين تاريخ و محل و مدت مزايده و بالاترين بهاء هر شي ء در آن قيد شود. صورتمجلس رارئيس يا كارمند اداره تصفيه امضا مي نمايد.

ماده 48 _ هرگاه موضوع مزايده مال غير منقول باشد اداء اين عبارت از طرف رئيس يا كارمند اداره تصفيه كه (فلان مال غير منقول به بهاءفلان مبلغ به آقاي ... واگذار مي شود) بايد در صورتمجلس قيد گردد و برنده مزايده نيز آن را امضا نمايد. هرگاه به بهاء ارزيابي شده خريداري پيدا نشود بايد در صورتمجلس ذكر گردد كه مال غيرمنقول در مزايده به فروش نرسيد. هرگاه مزايده تحت شرايطي به عمل آيداين نكته نيز در صورتمجلس بايد قيد گردد.

ماده 49 _ كساني كه در مزايده مال غيرمنقول شركت مي كنند بايد صدي پنج بهاء مال غيرمنقول ارزيابي شده را به صندوق اداره تصفيه تا روزي كه براي مزايده مقرر شده بسپارند. هرگاه پرداخت بهاء درموعد مقرر انجام نگيرد يا آنكه پيشنهاد دهنده حاضر به اجراي تعهدخود نگردد خسارت وارده از مبلغ سپرده برداشت خواهد شد.

ماده 50 _ هرگاه مال غيرمنقول موضوع مزايده مورد حق رهن و غيره واقع شده باشد بايد اخطاريه اي كه متضمن تاريخ و ساعت و محل مزايده باشد براي صاحب حق فرستاده شود. در صورتي كه برنده مزايده غير از صاحب حق رهن باشد بايد شخص برنده مزايده و شخص صاحب حق و رئيس يا كارمند اداره تصفيه در يكي از دفترخانه هاي اسناد رسمي حضور بهم رسانيده و

ضمن انتقال ملك به خريدار حق صاحب رهن را پرداخته و مازاد آن را به حساب ورشكسته منظور دارند.

ماده 51 _ هرگاه اشياء مورد مزايده بيمه شده باشد اين نكته بايد درموقع مزايده اعلام گردد. در صورتي كه اشياء مذكور يكجا به يك نفرواگذار شود اين انتقال بايد به بيمه كننده اعلام گردد.

ماده 52 _ انتقال دعواي مشكوكي كه طبق ماده 45 قانون اداره تصفيه پيش بيني شده بايد به وسيله برگ نمونه و تحت شرايطي كه در آن ذكر شده به عمل آمده و هزينه اي كه به آن تعلق مي گيرد به عهده انتقال گيرنده خواهد بود.

ماده 53 _ همين كه قرارداد ارفاقي بسته شد اقدام ديگري براي فروش اموال به عمل نيامده و اداره تصفيه منتظر گواهي دادگاه مربوطه خواهد بود.

مبحث ششم _ تقسيم وجوه حاصله( م 54 تا م 59 )

ماده 54 _ اداره تصفيه بايد براي تقسيم موقت سهام بر طبق ماده 48قانون اداره تصفيه صورت تقسيم موقت تهيه نموده و اعلام نمايد كه صورت تقسيم در ظرف مدت ده روز در دسترس بستانكاران گذارده خواهد شد. هرگاه دعواي مربوط به بستانكاري در موقع تقسيم موقت سهام به نتيجه نرسيده باشد سهمي كه براي او منظور شده كنار گذارده مي شود و همچنين بستانكاراني كه طلب آنها موجل است قبل از رسيدن موعد به آنها پرداخته نخواهد شد مگر آنكه براي برگشت فرع قانوني از طلب خود رضايت دهند.

ماده 55 _ صورت تقسيم نهايي وقتي تنظيم مي شود كه كليه دعاوي مربوط به دارايي و بدهي ورشكسته قطعي شده باشد. براي تنظيم صورت قطعي لازم نيست منتظر مازاد مذكور در ماده 45 قانون اداره تصفيه گرديد.

ماده 56 _ صورت تقسيم به ترتيب زير تنظيم مي شود: قبل از هر چيز اموال مورد رهن يا وثيقه و وجهي كه از حاصل

فروش آن بدست مي آيد قيد گرديده و هزينه كه از بابت اداره كردن و فروش آن به عمل آمده ذكر خواهد شد. اين گونه هزينه ها از حاصل فروش كسر شده و پس از پرداخت طلبهاي وثيقه دار مازاد آن به حساب عمومي وجوه حاصله نقل خواهد شد. هرگاه وجه حاصل فروش كافي براي تاديه طلب بستانكار وثيقه دار نباشد نام او به نسبت بقيه طلب جزء طبقه پنجم مذكور در ماده 57 قانون ذكر خواهد شد. از حاصل كل دارايي بدوا هزينه هاي ورشكستگي و هزينه امور ورشكستگي كسر گرديده و بقيه بين اشخاص مذكور در برگ صورت طبقه بندي بستانكاران تقسيم خواهد شد.

ماده 57 _ هرگاه به موجب ماده 45 قانون دعوايي به بستانكاري واگذارشده و اين دعوي به نتيجه مثبتي رسيده باشد اداره تصفيه ضمن صورت تقسيم يا به وسيله ضميمه جداگانه آن را بين بستانكار انتقال گيرنده و ساير بستانكاران تقسيم خواهد نمود.

ماده 58 _ همينكه صورت تقسيم تهيه شد بايد به بستانكاران اعلام گرددكه صورت نامبرده در اداره تصفيه در دسترس آنها گذارده خواهد شد.

هرگاه بعد از آگهي تغييري در صورت مزبور داده شود اين نكته نيز به طريق فوق اعلام خواهدگرديد.

ماده 59 _ قبل از اقدام به تقسيم اداره بايد مطمئن شود كه هيچ گونه اعتراضي در ظرف مدت مقرر نسبت به صورت تقسيم به عمل نيامده است در صورتي كه نسبت به اين صورت اعتراضي شده باشد اداره تصفيه براي تقسيم منتظر نتيجه رسيدگي به اين اعتراض خواهد بود.

مبحث هفتم _ خاتمه ورشكستگي (م 60 تا م 62)

ماده 60 _ پس از خاتمه ورشكستگي كارمند مربوطه گزارشي مبني برخاتمه ورشكستگي به رئيس اداره خواهد داد. در اين گزارش خلاصه عمليات تصفيه و جهت ورشكستگي و مبلغ دارايي و

بدهي و ميزان زمينه خالي و سهميه هايي كه به موجب فقره 4 ماده 47 قانون اداره تصفيه به صندوق وزارت دادگستري سپرده شده ذكر خواهد شد .سپس خاتمه ورشكستگي از طرف رئيس اداره اعلام و انتشارخواهد يافت

ماده 61 _ گزارش نهايي در مورد تصفيه اختصاري نيز بايد تنظيم شده و خاتمه ورشكستگي هم به موجب آگهي اعلام گردد. در مورد ماده 22 قانون انتشار آگهي مبني بر اعلام خاتمه ورشكستگي ضروري نيست

ماده 62 _ سند عدم كفايت دارايي بايد بر طبق نمونه پيوست صادر شود.

مبحث هشتم _ تصفيه اختصاري (م 63)

ماده 63 _ در مورد تصفيه اختصاري مذكور در فقره 2 ماده 23 قانون اداره تصفيه نكات زير رعايت مي شود:

1_ بستانكاران براي تشكيل جلسه دعوت نمي شوند مع ذلك هرگاه اداره مقتضي بداند ممكن است بوسيله تشكيل جلسه جلب نظر آنها را بنمايد ولي در صورتي كه ورشكسته پيشنهاد قرارداد ارفاقي نموده باشد در اين مورد بايد جلسه بستانكاران دعوت شود.

2- در هر موقع بدون هيچ گونه شرطي ممكن است خواه از طريق عادي يا بطور مزايده اقدام به فروش اموال ورشكسته به عمل آيد.مهلتي كه براي پرداخت بها مال داده مي شود نبايد از سه ماه تجاوزكند. در صورت نبودن خريدار به بها ارزيابي شده اقدام به مزايده مجدد به عمل نيامده و اداره تصفيه به نحو مقتضي اقدام به فروش آن خواهد نمود.

3- تقسيم وجوه حاصله طبق مدلول مواد 46 و 47 قانون به عمل آمده و سند عدم كفايت دارايي صادر مي شود ولي صورت تقسيم براي مراجعه اشخاص ذينفع در اداره تصفيه گذارده نشده و تقسيم موقت سهام نيز به عمل نخواهد آمد.

مبحث نهم _ مقررات مخصوص (م 64 تا 67)

ماده 64 _ در هر حوزه كه تشكيل اداره تصفيه اعلام شود امور ورشكستگي كه تا آن تاريخ خاتمه نيافته تحويل اداره تصفيه گرديده و مديران تصفيه و كارمندان ناظر بايد از هرگونه اقدام خودداري نمايند.

ماده 65 _ عمليات ورشكستگي اموري كه تصفيه آن در موقع اعلام تشكيل اداره تصفيه خاتمه نيافته طبق مقررات قانون اداره تصفيه و اين آيين نامه ادامه خواهد يافت

ماده 66 _ هرگاه اعمال ورشكستگي كه قبل از اعلام تشكيل اداره تصفيه انجام شده ناقص تشخيص شود با رعايت مقررات اين آيين نامه تكميل خواهد گرديد.

ماده 67 _ در موارد

مذكور در مواد بالا كه قسمتي از اعمال تصفيه به وسيله مديران تصفيه و قسمت ديگر به وسيله اداره تصفيه انجام مي شود هزينه امور تصفيه بايد به تشخيص رئيس اداره بين مديران و اداره تقسيم گردد.

قانون معادن مصوب ارديبهشت ماه 1377

فصل اول _ تعاريف و كليات (م 1 تا م 4)

ماده 1 _ تعريف واژه هاي به كار رفته در اين قانون به شرح زير است

الف _ ماده معدني (كاني : هر ماده يا تركيب طبيعي كه به صورت جامد يا گاز يا مايع و يا محلول در آب در اثر تحولات زمين شناسي به وجود آمده است

ب _ كانه مواد معدني يا كانيهاي موجود در كانسار كه داراي ارزش اقتصادي است

پ _ ذخيره معدني (كانسار): تمركز و يا انباشت طبيعي يك يا چند ماده معدني در زير يا روي زمين و يا محلول در آب مي باشد.

ت _ معدن ذخيره معدني است كه بهره برداري از آن مقرون به صرفه باشد.

ث _ اكتشاف تجسس ارادي به منظور يافتن كانسار است كه شامل عملياتي از جمله موارد زير مي باشد:

1 _ آثاريابي و نمونه برداري و آزمايشات كمي و كيفي

2 _ بررسيهاي زمين شناسي ژئوفيزيكي و ژئوشيميايي و مانند آنها و انجام اموري كه براي اين گونه بررسيها لازم باشد.

3 _ حفاري روباز و زيرزميني

4 _ تعيين شكل و كيفيت و كميت ذخيره معدني و تهيه نقشه هاي مربوطه

ج _ پروانه اكتشاف مجوزي است كه براي انجام عمليات اكتشافي مواد معدني در محدوده مشخص ازطرف وزارت معادن و فلزات صادر مي شود.

چ _ گواهي كشف تاييديه اي است كه توسط وزارت معادن و فلزات پس از اتمام عمليات اكتشافي و كشف كانه به نام دارنده پروانه اكتشاف

صادر مي شود.

ح _ بهره برداري مجموعه عملياتي است كه به منظور استخراج و كانه آرايي و به دست آوردن مواد معدني قابل فروش انجام مي گيرد.

خ _ بهره بردار: شخص حقيقي يا حقوقي اعم از دولتي تعاوني و خصوصي است كه داراي پروانه بهره برداري از وزارت معادن و فلزات باشد.

د _ استخراج مجموعه عملياتي است كه به منظور جدا كردن كانه از كانسار و انتقال آن به محل انباشت مواد انجام مي گيرد.

ذ _ اجازه برداشت مجوزي است كه از طرف وزارت معادن و فلزات براي تامين مصالح ساختماني موردنياز طرحهاي عمراني و برداشت واريزه ها و ذخاير محدود و جزيي و نيز عمليات آزمايشگاهي صادرمي شود.

ر _ حقوق دولتي عبارت است از درآمد دولت ناشي از استخراج بهره برداري و برداشت هر واحد از ماده يا مواد معدني

ز _ كانه آرايي عبارت است از كليه عمليات فيزيكي شيميايي و يا فيزيك و شيميايي كه به منظور جداكردن قسمتي از مواد باطله از كانه و يا تفكيك كانه ها از يكديگر انجام مي گيرد.

ژ _ فرآوري شامل كليه عملياتي است كه بر روي مواد خام معدني يا كانه آرايي شده آنها انجام و در نتيجه موجب توليد مواد اوليه صنعتي مي شود.

س _ محل انباشت مواد: محلي است خارج از كارگاههاي استخراج و تونلها و چاهها كه مواد مستخرجه در آنجا انباشته مي شود.

ش _ مواد باطله عبارت است از موادي كه در نتيجه استخراج يا كانه آرايي از كانه جدا مي گردد.

ص _ شن و ماسه معمولي شن و ماسه اي است كه حاوي كانيهاي با ارزش نبوده و يا تفكيك آنها مقرون به صرفه نباشد و عمدتا

در كارهاي ساختماني راه سازي بتن ريزي و نظاير آن استفاده مي گردد.

ض _ خاك رس معمولي خاكي است كه براي ساختن خشت و آجر معمولي (غيرنسوز) بكار مي رود ونيز در عمليات ساختماني و راه سازي و كشاورزي از آن استفاده مي شود.

ط _ خاك صنعتي خاكي است كه به علت داشتن خواص فيزيكي و يا شيميايي خاص مصارف صنعتي مختلف دارد.

ظ _ سنگ لاشه و ساختماني سنگهاي مختلف موجود در طبيعت كه حاوي كانه قابل تفكيك در شرايط كنوني نبوده و عمل آوري آن رايج و معمول و يا مقرون به صرفه نباشد و بنا به تشخيص وزارت معادن و فلزات سنگ تزييني نيست و عموما در پي يا ديوار چيني ساختمانها، راه سازي و ديواره سازي و امورنظير آن به كار مي رود.

ع _ سنگ تزييني سنگهاي متبلور و غير متبلور رسوبي آذرين و دگرگوني كه حاوي كانه قابل تفكيك درشرايط كنوني نبوده و عمل آوري آنها نظير برش و صيقل رايج و مقرون به صرفه باشد از قبيل مرمر، شبه مرمر (مرمريت تراورتن گرانيت و امثالهم

غ _ پروانه بهره برداري مجوزي است كه توسط وزارت معادن و فلزات براي بهره برداري از معادن درمحدوده اي كه مشخص شده است صادر مي گردد.

ف _ طرح بهره برداري طرحي است كه در آن جزئيات برنامه هاي اجرايي براي بهره برداري از معدن وزمان بندي اجراي عمليات و سايراطلاعات براساس شناسنامه معدن در نمونه فرمهاي ويژه وزارت معادن و فلزات توسط عاملين بهره برداري درج مي گردد.

ق _ معادن بلامعارض به معادني اطلاق مي شود كه فاقد بهره بردار بوده و يا واگذاري آن از نظر اين قانون منعي نداشته

باشد.

ماده 2 _ در اجراي اصول چهل و چهارم و چهل و پنجم قانون اساسي مسووليت اعمال حاكميت دولت بر معادن كشور و حفظ ذخائر معدني و نيز صدور اجازه انجام فعاليتهاي معدني مقرر در اين قانون و نظارت بر امور مزبور و فراهم آوردن موجبات توسعه فعاليتهاي معدني دستيابي به ارزش افزوده ايجاد اشتغال در اين بخش و نيز افزايش هم بخش معدن در توسعه اقتصادي و اجتماعي كشور به عهده وزارت معادن و فلزات مي باشد.

اعمال حاكميت مذكور در اين ماده نمي تواند مانع اعمال مالكيت اشخاص حقيقي و حقوقي در محدوده مقررات باشد.

ماده 3 _ مواد معدني به شرح زير طبقه بندي مي شوند:

الف _ مواد معدني طبقه يك عبارت هستند از:

سنگ آهك سنگ گچ شن و ماسه معمولي خاك رس معمولي صدف دريايي پوكه معدني نمك آبي و سنگي مارن سنگ لاشه ساختماني و نظاير آنها.

ب _ مواد معدني طبقه دوم عبارت هستند از:

1 _ آهن طلا، كرم قلع جيوه سرب روي مس تيتان آنتيموان موليبدن كبالت تنگستن كادميوم وساير فلزات

2 _ نيتراتها، فسفاتها، براتها، نمكهاي قليايي سولفاتها، كربناتها، كلرورها (به استثناي مواد ياد شده درطبقه يك و نظاير آنها.

3 _ ميكا، گرافيت تالك كائولن نسوزها، فلدسپات سنگ و ماسه سيليسي پرليت دياتوميت زئوليت بوكسيت خاك سرخ خاك زرد، خاكهاي صنعتي و نظاير آنها.

4 _ سنگهاي قيمتي و نيمه قيمتي مانند الماس زمرد، ياقوت يشم فيروزه انواع عقيق و

امثال آنها.

5 _ انواع سنگهاي تزييني و نما.

6 _ انواع زغال سنگها و شيلهاي غيرنفتي

7 _ مواد معدني قابل استحصال از آبها و نيز گازهاي هيدروكربوري

ج _ مواد معدني طبقه سه عبارت هستند از:

كليه هيدروكربورها به استثناي ذغال سنگ مانند: نفت خام گاز طبيعي قير، پلمه سنگهاي نفتي سنگ آسفالت طبيعي و ماسه هاي آغشته به نفت و امثال آنها.

قير، پلمه سنگهاي نفتي و سنگ آسفالت طبيعي در صورتي كه مورد عمل وزارت نفت شركتها و واحدهاي تابعه و وابسته به آن وزارت نباشد جزو معادن طبقه دو محسوب مي گردد.

د _ مواد معدني طبقه چهار عبارت هستند از:

كليه مواد پرتوزا اعم از اوليه و ثانويه

تبصره _ طبقه آن دسته از مواد معدني مرتبط با محدوده طبقات يك و دو كه در طبقه بندي فوِق مشخص نشده يا مورد ترديد باشد و نيز طبقه موادي شامل چند ماده از يك طبقه و موادي از طبقه ديگر، بر حسب نوع اهميت و ارزش اين مواد توسط وزارت معادن و فلزات تعيين مي شود.

ماده 4 _ امور مربوط به مواد معدني طبقات يك و دو به استثناي شن و ماسه معمولي و خاك رس معمولي در چهارچوب مقررات اين قانون در حيطه وظايف وزارت معادن و فلزات مي باشد.

تبصره _ تشخيص معمولي بودن شن و ماسه و خاك رس با وزارت معادن و فلزات است

فصل دوم _ اكتشاف (م 5 تا م 8)

ماده 5 _ اكتشاف ذخاير معدني توسط بخشهاي دولتي و تعاوني و خصوصي اعم از اشخاص حقيقي و حقوقي انجام مي شود. وزارت معادن و فلزات نيز مكلف است راسا يا توسط سازمانها و شركتها و واحدهاي تابعه و يا با

استفاده از خدمات اشخاص حقيقي و حقوقي ذي ربط واجد صلاحيت نسبت به اكتشاف و شناسايي ذخاير معدني كشور اقدام نمايد.

ماده 6 _ اكتشاف ذخائر معدني منوط به صدور پروانه اكتشاف توسط وزارت معادن و فلزات است چگونگي اخذ پروانه ضوابط اكتشاف مدت اعتبار پروانه انتقال حقوق متعلق به آن پروانه و نيز ساير موارد ضروري مربوط برابر مفاد اين قانون در آيين نامه اجرايي تعيين خواهد شد.

تبصره _ اكتشاف حين بهره برداري نياز به صدور پروانه اكتشاف ندارد، لكن در صورت كشف ذخيره يا ماده معدني جديد گواهي كشف دارنده پروانه بهره برداري به ترتيب با رعايت مفاد اين قانون اصلاح يا گواهي جديد صادر خواهد شد.

ماده 7 _ وزارت معادن و فلزات مكلف است پس از رسيدگي و تاييد عمليات اكتشافي نسبت به صدور گواهي كشف به نام دارنده پروانه اكتشاف اقدام نمايد. در اين گواهي نوع يا انواع ماده معدني كشف شده كميت كيفيت حدود، مساحت و هزينه عمليات اكتشافي بايد ذكر شود. گواهي مزبور با تاييد وزارت معادن و فلزات ظرف يك سال از تاريخ صدور، قابل انتقال به اشخاص ثالث خواهد بود.

تبصره 1 _ چگونگي اجراي ماده فوق به خصوص در صورت عدم تاييد عمليات اكتشافي در آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين خواهد شد.

تبصره 2 _ در صورت عدم دستيابي به كانه پس از انجام عمليات اكتشافي حقي براي دارنده پروانه اكتشاف ايجاد نمي شود.

ماده 8 _ دارندگان گواهي كشف مي توانند حداكثر ظرف يك سال پس از صدور گواهي كشف درخواست خود را براي اخذ پروانه بهره برداري معدن كشف شده تسليم وزارت معادن و فلزات

نمايند.عدم تسليم درخواست مزبور در مهلت مقرر موجب سلب حق اولويت ياد شده از آنان خواهد شد.

تبصره _ در صورت عدم تسليم به موقع درخواست ياد شده هزينه هاي اكتشافي مندرج در گواهي كشف توسط بهره بردار ذخيره معدني مكشوفه به دارنده گواهي مذكور به ترتيبي كه در آيين نامه اجرايي اين قانون مشخص خواهد شد پرداخت مي گردد.

فصل سوم _ بهره برداري (م 9 تا م 17)

ماده 9 _ بهره برداري از ذخاير معدني مستلزم اخذ پروانه بهره برداري از وزارت معادن و فلزات است اين پروانه بر اساس شناسنامه معدن و طرح بهره برداري مصوب وزارت مذكور صادر خواهدشد.

ماده 10 _ عاملين بهره برداري از ذخاير معدني عبارتند از:

الف _ اشخاص حقيقي و حقوقي زير با تشخيص و اجازه مستقيم وزارت معادن و فلزات

1 _ دارندگان گواهي كشف در مهلت مقرر در ماده 8.

2 _ واحدهاي توليدكننده مواد معدني فرآوري شده با ارزش افزوده تر تا مرحله توليد مواد اوليه صنعتي از معادن بلامعارض تا زماني كه به توليد ادامه مي دهند.

3 _ واحدهاي صنعتي مصرف كننده مواد معدني از معادن بلامعارض تا زماني كه به توليد ادامه مي دهند.

4 _ متقاضيان بهره برداري كه متخصص معدن يا زمين شناسي بوده و يا بين آنها حداقل يك نفر از متخصصين مذكور وجود داشته باشد، از معادن بلامعارض تا زماني كه تركيب فوق را دارا باشد.

ب _ واحدها يا شركتهاي تابعه و وابسته به وزارت معادن و فلزات بنا به ضرورت

واحدها و شركتهاي مذكور مي توانند با استفاده از خدمات اشخاص حقيقي و حقوقي صلاحيتدار و يا با مشاركت آنها از ذخاير معدني بهره برداري كنند.

ج _ شركتهاي تعاوني معدني متشكل از كاركنان معادن

تبصره 1 _ در

صورتي كه متقاضيان بهره برداري متعدد باشند و يا متقاضيان در عداد بندهاي فوِق نباشند، مقررات مربوط به بخش معاملات دولتي قانون محاسبات عمومي ملاك عمل مي باشد.

تبصره 2 _ شناسنامه هر معدن در بردارنده مشخصات معدن كميت و كيفيت ذخيره معدني ارزيابي فني و اقتصادي شامل نرخ بازگشت داخلي سرمايه الزامات اجرايي عمليات معدني استخراج بهينه ذخيره مزبور و رعايت اصول ايمني و حفاظت فني و ساير موارد ضروري است ذخيره معدني قطعي مندرج در شناسنامه توسط وزارت معادن و فلزات تضمين خواهد شد و به عنوان وثيقه قابل قبول مي باشد.

تبصره 3 _ پروانه بهره برداري سندي است رسمي لازم الاجرا، حاوي مدت بهره برداري بر اساس شناسنامه معدن و طرح بهره برداري مصوب قابل تمديد، قابل معامله و انتقال به اشخاص ثالث كه متضمن حق انتفاع دارنده پروانه از ذخيره معدني و نيز بردارنده تعهدات وي در اجراي مفاد آن مي باشد.مدت هر دوره بهره برداري با توجه به موارد فوق و ذخيره موجود تا حداكثر 25 سال با حق اولويت تمديد براي دارنده پروانه تعيين مي شود.

ماده 11 _ وزارت معادن و فلزات مكلف است در صدور پروانه اكتشاف و بهره برداري از معادن به خانواده هاي شهدا و جانبازان و ايثارگران و شركتهاي تعاوني و سهامي افراد واجد شرايط محلي با رعايت مفاد اين قانون اولويت دهد.

ماده 12 _ معادن بزرگ با توجه به ميزان ذخيره عيار، ميزان استخراج ارزش ماده معدني ميزان سرمايه گذاري موقعيت جغرافيايي و ملاحظات سياسي اجتماعي و اقتصادي به پيشنهاد وزارت معادن و فلزات و تصويب هيات وزيران تشخيص داده مي شود و نحوه بهره برداري آن توسط هيات دولت

تعيين مي گردد.

ماده 13 _ وزارت معادن و فلزات مي تواند براي تامين مصالح ساختماني مورد نياز طرحهاي عمراني و نيز برداشت واريزه ها و ذخاير محدود كشف شده يا در صورت لزوم برداشت جزيي از يك ذخيره معدني و همچنين براي عمليات آزمايشگاهي با تشخيص خود اجازه برداشت محدود صادر نمايد.

ماده 14 _ دارنده پروانه بهره برداري بايد درصدي از بهاي ماده معدني سرمعدن مندرج در پروانه را به نرخ روز، به عنوان حقوق دولتي سالانه به وزارت معادن و فلزات پرداخت نمايد. وزارت مزبور مي تواند در صورت لزوم معادل بهاي آن ماده معدني از بهره بردار اخذ كند.

چگونگي اجراي اين ماده و نيز ضوابط تعيين درصد ياد شده با توجه به عوامل موثر در آن از جمله محل و موقعيت معدن وضعيت ذخيره معدني روش استخراج تعهدات و سود ترجيحي بهره بردار درآيين نامه اجرايي اين قانون مشخص خواهد شد.

بديهي است كليه درآمدهاي حاصل از اجراي اين ماده به حساب خزانه منظور خواهد شد.

تبصره 1 _ مبناي قيمت پايه ماده معدني معادني كه از طريق اعمال قانون محاسبات عمومي كشور واگذار مي شوند، ميانگين حقوق دولتي معادن مشابه مجاور آنها خواهد بود.

تبصره 2 _ حقوق دولتي براي دارندگان اجازه برداشت ميانگين حقوق دولتي معادن مجاور محل برداشت خواهد بود. بررسيهاي آزمايشگاهي و كاربردي تا ميزان يك تن از پرداخت حقوق مزبور معاف خواهد بود.

تبصره 3 _ ماخذ درآمد موضوع قسمت اخير بند (الف تبصره (66) قانون بودجه سال 1363، درصد تعيين شده در ماده فوق خواهد بود.

ماده 15 _ مواد باطله حاصل از عمليات استخراج و بهره برداري از معادن در صورت عدم استفاده بهره بردار

از آن پس از انقضاي مدت ذكر شده در پروانه يا اجازه برداشت متعلق به دولت بوده و به طرقي كه وزارت معادن و فلزات صلاح بداند استفاده خواهد شد.

ماده 16 _ وزارت معادن و فلزات موظف است به منظور تشويق سرمايه گذاري براي توليد مواد معدني فرآوري شده واحدهاي مربوطه را زير پوشش نظارتي و حمايتي و هدايتي خود قرار داده و از سرمايه گذاري بخش غيردولتي در اين امور حمايت نمايد و در اين باره مطالعات امكان سنجي و تهيه طرحهاي تيپ انجام دهد. چگونگي آن در آيين نامه اجرايي مشخص خواهد شد.

ماده 17 _ دولت موظف است به منظور توسعه فرآوري و صادرات مواد معدني با ارزش افزوده بيشتر و نيز گسترش فعاليتهاي اكتشافي و بهره برداري پيشنهاد وزارت معادن و فلزات در رابطه با خط مشيهاي توليدي بازرگاني مالي و پولي مرتبطه را مورد بررسي قرار داده در صورت تصويب در برنامه هاي توسعه منظور نمايد و براي تحقق آن در لوايح بودجه سالانه كشور پيش بيني لازم را به عمل آورد.

تبصره _ وزارت معادن و فلزات مكلف است گسترش فرآوري مواد معدني و صادرات آن را در اولويت برنامه هاي اجرايي خود قرار دهد.

فصل چهارم _ مقررات عمومي (م 18 تا م 36)

ماده 18 _ وزارت معادن و فلزات مكلف است وضع بهره برداران فعلي را به تدريج پيش از انقضاي اعتبارمجوزهاي صادره با اين قانون تطبيق داده در صورت انجام تعهدات مربوط براي آنان پروانه بهره برداري جديد صادر نمايد. در هر حال اقدامات ياد شده نبايد به هيچ وجه به حقوق مكتسبه بهره برداران لطمه اي وارد سازد.

ماده 19 _ هر كس بدون اخذ پروانه اكتشاف يا بهره برداري و يا اجازه برداشت

اقدام به حفاريهاي اكتشافي استخراج برداشت و بهره برداري مواد معدني نمايد، متصرف در اموال عمومي و دولتي محسوب مي شود و با او برابر قوانين و مقررات مربوط رفتار خواهد شد. در اين موارد ماموران انتظامي موظفند حسب درخواست وزارت معادن و فلزات بلافاصله از اين گونه عمليات جلوگيري و متهم يا متهمان را براي صدور حكم به مرجع قضايي معرفي نمايند. وزارت معادن و فلزات مكلف است ضمن انجام اقدامات لازم به موقع درخواست ضرر و زيان ناشي از جرم را به مرجع قضايي مربوط تسليم نمايد.

ماده 20 _ وزارت معادن و فلزات به دارندگان پروانه بهره برداري و اجازه برداشت كه به تعهدات خود عمل ننمايند و يا قادر به انجام آن نباشند با تعيين مهلتي متناسب اخطار خواهد نمود تا تعهد خود را ايفا نمايند. در صورتي كه در انقضاي مهلت مقرر اقدامي از سوي متعهد صورت نگيرد و يا اقدام انجام شده به طور كلي كافي نباشد، ملزم به پرداخت خسارات ناشي از عدم انجام تعهدات مربوط خواهد شد و يا درنهايت فاقد صلاحيت براي ادامه عمليات مربوط شناخته مي شود. انجام اين عمل در اعتبار پروانه بهره برداري و يا حقوق اشخاص ثالث تاثيري نخواهد داشت

تبصره _ وزارت معادن و فلزات موظف است شرايط مربوط به چگونگي جبران خسارات ناشي از عدم انجام تعهدات موضوع اين ماده را در پروانه بهره برداري و اجازه برداشت درج نمايد.

ماده 21 _ بهره بردار و دارنده اجازه برداشت قبلي موظف است اموال و تجهيزات مربوط به معدن را كه انتزاع آن به تشخيص كارشناسي وزارت معادن و فلزات موجب وارد آمدن لطمه و خسارت

به معدن مي شود به نرخ تعيين شده بر اساس ارزيابي كارشناس رسمي دادگستري به قيمت روز به بهره بردار جديد واگذار نمايد. در صورت عدم واگذاري اموال و تجهيزات مربوط به معدن برابر شرايط ياد شده مسوول جبران خسارت وارده خواهد بود.

ماده 22 _ چنانچه اجراي عمليات معدني در محدوده املاك داير يا مسبوق به احياي اشخاص واقع و نياز به تصرف اين املاك باشد، مجري عمليات پس از تاييد وزير معادن و فلزات مكلف است اجاره يا بهاي آن را بدون محاسبه ذخاير معدني واقع در آن برابر نظر كارشناس رسمي دادگستري به قيمت روز به صاحب ملك بپردازد و در صورت امتناع وي از دريافت آن در صندوق سازمان ثبت اسناد و املاك كشور توديع نمايد كه در اين حالت زمينه انجام عمليات معدني توسط وزارت معادن و فلزات با هماهنگي دستگاههاي مسوول فراهم خواهد شد.

تشخيص داير يا مسبوق به احياء بودن املاك و وضع مالكيت مالك يا مالكين به عهده مراجع مربوطه مي باشد.

تبصره 1 _ در صورتي كه براي ادامه عمليات اكتشافي يا بهره برداري و استخراج معادن واقع در خارج از املاك ياد شده نياز به حفر كانال يا تونل زيرزميني باشد كه در عمق عرفي املاك مزبور قرار گيرد،مشمول ماده فوق بوده در غير اين صورت تابع ملك نخواهد بود. تشخيص عمق عرفي موضوع اين تبصره با توجه به نوع كاربري اراضي منطقه عمليات معدني به عهده كارشناس رسمي دادگستري مي باشد.

تبصره 2 _ مالك يا مالكين املاك فوق الذكر يا قائم مقام قانوني آنها در اخذ پروانه اكتشاف ذخايرسنگ لاشه ساختماني و سنگهاي تزييني و نما واقع در عمق عرفي املاك

داير يا مسبوق به احياي خودكه به ترتيب مقرر در قسمت اخير تبصره فوق تعيين مي شود، مشروط به تسليم درخواست به وزارت معادن و فلزات قبل از صدور پروانه اكتشاف براي سايرين نسبت به آنها حق تقدم خواهند داشت كه دراين صورت مواد مكشوفه تا عمق عرفي به تبع ملك متعلق به آنان بوده ضمن معافيت از پرداخت حقوق دولتي براساس مفاد ماده (10) و بند (1) شق (الف ماده مذكر و با آنها رفتار خواهد شد.

تبصره 3 _ ماموران انتظامي مكلفند در صورت ممانعت مالك از اجراي عمليات معدني موضوع اين ماده بلافاصله به درخواست وزارت معادن و فلزات طبق مقررات موضوعه رفع ممانعت و مزاحمت نمايند.

ماده 23 _ هرگونه اقدام در محدوده هاي بهره برداري و برداشت مواد معدني توسط دستگاههاي اجرايي اعم از وزارتخانه ها، شركتها و سازمانهاي دولتي و موسسات عمومي غيرانتفاعي و نهادهاي انقلاب و واحدهاي تابعه آنها موكول به كسب مجوز از وزارت معادن و فلزات مي باشد.

ماده 24 _ جهت تسريع در امر اكتشاف و بهره برداري از معادن دستگاههاي اجرايي مربوط مكلفند حداكثر ظرف چهار ماه نسبت به استعلام وزارت معادن و فلزات در مورد حريمهاي قانوني مربوط به آنها و مناطق موضوع بند (الف ماده (3) قانون حفاظت و بهسازي محيط زيست مصوب 1353 و اصلاحيه هاي تصويب شده آن و رعايت قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع كشور مصوب سال 1346 و اصلاحيه هاي بعدي آن و نيز قانون حفظ كاربري اراضي زراعي و باغها مصوب سال 1374هنگام صدور پروانه اكتشاف و بهره برداري اعلام نظر نمايند. عدم اعلام نظر در مهلت مقرر به

منزله موافقت دستگاههاي مزبور براي اجراي عمليات فوق تلقي مي شود.

ماده 25 _ چنانچه محدوده عمليات معدني در منابع ملي و طبيعي واقع باشد، مطابق تبصره (4) ماده 3) قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع كشور مصوب 1346 و اصلاحيه هاي تصويب شده آن اقدام لكن به جاي بهره مالكانه و حق الارض مندرج در تبصره ياد شده به مأخذ سه درصد (3%)حقوق دولتي موضوع ماده (14) اين قانون و تبصره هاي (1) و (2) آن به منظور بازسازي مناطق عمليات معدني علاوه بر حقوق دولتي مذكور توسط وزارت معادن و فلزات از بهره برداران و دارندگان اجازه برداشت دريافت و به حساب مربوطه واريز مي شود.

ماده 26 _ محدوده هاي مربوط به استخراج و انباشت و بهره برداري مواد معدني و دفع مواد زائد معادن واقع در منابع ملي كه مساحت اين محدوده ها در مجوز صادره قيد مي شود، عرصه عملياتي معدن مربوطه بوده و تا پايان عمر معدن به صورت اموال عمومي در مجوزهايي كه صادر مي شود به منزله تصرف در اموال عمومي محسوب مي شود.

ماده 27 _ وزارت معادن و فلزات موظف است به منظور استفاده مطلوب از خدمات متخصصان معدن و زمين شناسي و امور مربوط به آن اين گروه را در قالب دفاتر فني مهندسي ساماندهي كند. دولت موظف است لايحه نظام مهندسي معدن و زمين شناسي را تدوين نموده و ظرف شش ماه از تاريخ تصويب اين قانون به مجلس ارائه نمايد.

ماده 28 _ دستگاههاي اجرايي مكلفند با توجه به موقعيت جغرافيايي معادن و لزوم توسعه بخش معدن مناطق محل وقوع معادن را جزو اولويت اجراي طرحها و برنامه هاي توسعه اي و اعمال نرخهاي تعرفه اي

_ ترجيحي خود قرار دهند.

ماده 29 _ به منظور ايجاد ثبات در محاسبات اقتصادي توليد مواد معدني مقرراتي كه منجر به تحميل هزينه غيرمرتبط و سربار براي توليد مواد مذكور مي شود از تاريخ تصويب اين قانون كان لم يكن تلقي مي گردد.

ماده 30 _ مطالبات وزارت معادن و فلزات از اشخاص اعم از حقيقي يا حقوقي بابت حقوق دولتي سه درصد بازسازي و جبران خسارت ناشي از عدم انجام تعهدات به ترتيب موضوع ماده (14) وتبصره هاي (1) و (2) آن و مواد (20) و (25) اين قانون درحكم مطالبات مستند به اسناد لازم الاجرابوده و براساس ماده (48) قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366 مجلس شوراي اسلامي بر طبق مقررات اجرايي مالياتهاي مستقيم قابل وصول خواهد بود.

ضرر و زيان ناشي از ديركرد براساس جدولي خواهد بود كه به همراه آيين نامه اجرايي اين قانون توسط وزارت معادن و فلزات تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 31 _ به منظور تحقق توسعه پايدار در بخش معدن دولت موظف است صندوق بيمه سرمايه گذاري فعاليتهاي معدني را جهت تامين تمام يا قسمتي از خسارات احتمالي ناشي از عدم كشف كانه و سرمايه گذاريهاي موجود، طبق اساسنامه اي كه به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد در وزارت معادن و فلزات تاسيس نمايد و همه ساله در صورت لزوم اعتبار مورد نياز سهم دولت را با توجه به سياستهاي توليدي در لوايح بودجه سالانه پيشنهاد نمايد.

ماده 32 _ وزارت معادن و فلزات مجاز است در اجراي بند (14) ماده (1) قانون تاسيس وزارت مزبور مصوب سال 1363 مجلس شوراي اسلامي به منظور تسريع در تحقق امر اكتشاف و شناسايي كانسارها و ضرور

تا ساير عمليات معدني شركتهاي عملياتي كه اساسنامه آنها به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد، تاسيس نمايد.

ماده 33 _ كاركنان رسمي دولت در وزارت معادن و فلزات و شركتها و سازمانهاي تابعه دولتي در زمان اشتغال و تا يك سال بعد از قطع اشتغال نمي توانند به طور مستقيم يا غيرمستقيم در معاملات و امتيازات موضوع اين قانون ذي سهم و يا ذي نفع باشند. در صورت تخلف به انفصال ابد از خدمات دولتي و محروميت از پنج تا ده سال از هرگونه عقد قرارداد معدني و اخذ هرگونه مجوز عمليات معدني محكوم مي گردند.

ماده 34 _ وزارت معادن و فلزات مكلف است در كليه معادن كشور براي جلوگيري از تخريب و تضييع ذخاير معدني و اجراي تعهدات اكتشاف كنندگان و بهره برداران و رعايت اصول ايمني و حفاظتي كاركنان معادن طبق آيين نامه اجرايي اين قانون نظارت كامل بنمايد.

ماده 35 _ آيين نامه اجرايي اين قانون توسط وزارت معادن و فلزات با هماهنگي ساير وزارتخانه ها،سازمانها و ارگانهاي ذي ربط در مدت سه ماه تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 36 _ از تاريخ تصويب اين قانون قانون معادن و اصلاحات بعدي آن و نيز ساير قوانين و مقررات مربوط در قسمت مغاير لغو مي گردد.

قانون صدور چك مصوب 8 / 4 / 1355 (م 1 تا م 23)

با اصلاحات 2/6/1382

ماده 1 _ انواع چك عبارت است از:

1 _ چك عادي چكي است كه اشخاص عهده بانكها به حساب جاري خود صادر و دارنده آن تضميني جز اعتبار صادر كننده آن ندارد.

2 _ چك تاييد شده چكي است كه اشخاص عهده بانكها به حساب جاري خود صادر و توسط بانك محال عليه پرداخت وجه آن تاييد مي شود.

3 _ چك

تضمين شده چكي است كه توسط بانك به عهده همان بانك به درخواست مشتري صادر و پرداخت وجه آن توسط بانك تضمين مي شود.

4 _ چك مسافرتي چكي است كه توسط بانك صادر و وجه آن در هر يك از شعب آن بانك يا توسط نمايندگان و كارگزاران آن پرداخت مي گردد.

ماده 2 _ چكهاي صادر عهده بانكهايي كه طبق قوانين ايران در داخل كشور داير شده و يا مي شوند، همچنين شعب آنها در خارج از كشور، در حكم اسناد لازم الاجراست و دارنده چك در صورت مراجعه به بانك و عدم دريافت تمام يا قسمتي از وجه آن به علت نبودن محل و يا به هر علت ديگري كه منتهي به برگشت چك و عدم پرداخت گردد، مي تواند طبق قوانين و آيين نامه هاي مربوط به اجراي اسناد رسمي وجه چك يا باقيمانده آن را از صادركننده وصول نمايد.

براي صدور اجراييه دارنده چك بايد عين چك و گواهينامه مذكور در ماده 4 و يا گواهينامه مندرج در ماده 5را به اجراي ثبت اسناد محل تسليم نمايد.

اجراي ثبت در صورتي دستور اجرا صادر مي كند كه مطابقت امضاي چك با نمونه امضاي صادركننده در بانك از طرف بانك گواهي شده باشد. دارنده چك اعم است از كسي كه چك در وجه او صادر گرديده يا به نام او پشت نويسي شده يا حامل چك (در مورد چكهاي در وجه حامل يا قائم مقام قانوني آنان

تبصره _ دارنده چك مي تواند محكوميت صادر كننده را نسبت به پرداخت كليه خسارات و هزينه هاي وارد شده كه مستقيما و به طور متعارف در جهت وصول طلب خود از ناحيه وي متحمل شده است

اعم از آن كه قبل از صدور حكم يا پس از آن باشد، از دادگاه تقاضا نمايد، در صورتي كه دارنده چك جبران خسارت و هزينه هاي مزبور را پس از صدور حكم درخواست كند، بايد درخواست خود را به همان دادگاه صادر كننده حكم تقديم نمايد.

ماده 3 _ صادر كننده چك بايد در تاريخ مندرج در آن معادل مبلغ مذكور در بانك محال عليه وجه نقد داشته باشد و نبايد تمام يا قسمتي از وجهي را كه به اعتبار آن چك صادر كرده به صورتي از بانك خارج نمايد يا دستور عدم پرداخت وجه چك را بدهد و نيز نبايد چك را به صورتي تنظيم نمايد كه بانك به عللي از قبيل عدم مطابقت امضا يا قلم خوردگي در متن چك يا اختلاف در مندرجات چك و امثال آن از پرداخت وجه چك خودداري نمايد.

هرگاه در متن چك شرطي براي پرداخت ذكر شده باشدبانك به آن شرط ترتيب اثر نخواهد داد.

ماده 3 مكرر _ چك فقط در تاريخ مندرج در آن يا پس از تاريخ مذكور قابل وصول از بانك خواهد بود.

ماده 4 _ هرگاه وجه چك به علتي از علل مندرج در ماده 3پرداخت نگردد بانك مكلف است در برگ مخصوصي كه مشخصات چك و هويت و نشاني كامل صادركننده در آن ذكر شده باشد، علت يا علل عدم پرداخت را صريحا قيد و آن را امضا و مهر نموده و به دارنده چك تسليم نمايد.

در برگ مزبور بايد مطابقت امضاي صادركننده با نمونه امضاي موجود در بانك (در حدود عرف بانكداري و يا عدم مطابقت آن از طرف بانك تصديق شود.

بانك مكلف است به منظور

اطلاع صادركننده چك فورا نسخه دوم اين برگ را به آخرين نشاني صاحب حساب كه در بانك موجود است ارسال دارد. در برگ مزبور بايد نام و نام خانوادگي و نشاني كامل دارنده چك نيز قيد گردد.

ماده 5 _ در صورتي كه موجودي حساب صادركننده چك نزد بانك كمتر از مبلغ چك باشد، به تقاضاي دارنده چك ، بانك مكلف است مبلغ موجود در حساب را به دارنده چك بپردازد و دارنده چك با قيد مبلغ دريافت شده در پشت چك و تسليم آن به بانك گواهي نامه مشتمل بر مشخصات چك و مبلغي كه پرداخت شده از بانك دريافت مي نمايد. چك مزبور نسبت به مبلغي كه پرداخت نگرديده بي محل محسوب و گواهينامه بانك در اين مورد براي دارنده چك جانشين اصل چك خواهد بود.

در مورد اين ماده نيز بانك مكلف است اعلاميه مذكور در ماده قبل را براي صاحب حساب ارسال نمايد.

ماده 6 _ بانكها مكلفند در روي هر برگ چك نام و نام خانوادگي صاحب حساب را قيد نمايند.

ماده 7 _ هر كس مرتكب بزه صدور چك بلامحل گردد به شرح ذيل محكوم خواهد شد:

الف _ چنانچه مبلغ مندرج در متن چك كمتر از ده (10000000) ريال باشد به حبس تا حداكثر شش ماه محكوم خواهد شد.

ب _ چنانچه مبلغ مندرج در متن چك از ده ميليون (10000000) ريال تا پنجاه ميليون (50000000) ريال باشد از شش ماه تا يك سال حبس محكوم خواهد شد.

ج _ چنانچه مبلغ مندرج در متن چك از پنجاه ميليون (50000000) ريال بيشتر باشد به حبس از يك سال تا دو سال و ممنوعيت از داشتن دسته چك

به مدت دو سال محكوم خواهد شد و در صورتي كه صادر كننده چك اقدام به اصدار چكهاي بلامحل نموده باشد، مجموع مبالغ مندرج در متون چكها ملاك عمل خواهد بود.

تبصره _ اين مجازاتها شامل مواردي كه ثابت شود چكهاي بلامحل بابت معاملات نامشروع و يا بهره ربوي صادر شده ، نمي باشد.

ماده 8 _ چكهايي كه در ايران عهده بانكهاي واقع در خارج كشور صادر شده و منتهي به گواهي عدم پرداخت شده باشند، از لحاظ كيفري مشمول مقررات اين قانون خواهندبود.

ماده 9 _ در صورتي كه صادركننده چك قبل از تاريخ شكايت كيفري وجه چك را نقدا به دارنده آن پرداخته يابا موافقت شاكي خصوصي ترتيبي براي پرداخت آن داده باشد ، يا موجبات پرداخت آن را در بانك محال عليه فراهم نمايد، قابل تعقيب كيفري نيست

در مورد اخير بانك مذكور مكلف است تا ميزان وجه چك حساب صادركننده را مسدود نمايد و به محض مراجعه دارنده و تسليم چك وجه آن را بپردازد.

ماده 10 _ هر كس با علم به بسته بودن حساب بانكي خود مبادرت به صدور چك نمايد، عمل وي در حكم صدور چك بي محل خواهد بود و به حداكثر مجازات مندرج درماده 7 محكوم خواهد شد و مجازات تعيين شده غير قابل تعليق است

ماده 11 _ جرايم مذكور در اين قانون بدون شكايت دارنده چك قابل تعقيب نيست و در صورتي كه دارنده چك تاشش ماه از تاريخ صدور چك براي وصول آن به بانك مراجعه نكند، يا ظرف شش ماه از تاريخ صدور گواهي عدم پرداخت شكايت ننمايد، ديگر حق شكايت كيفري نخواهد داشت

منظور از دارنده چك

در اين ماده شخصي است كه براي اولين بار چك را به بانك ارايه داده است براي تشخيص اين كه چه كسي اولين بار براي وصول وجه چك به بانك مراجعه كرده است بانكها مكلفند به محض مراجعه دارنده چك هويت كامل و دقيق او را در پشت چك با ذكرتاريخ ذكر نمايند.

كسي كه چك پس از برگشت از بانك به وي منتقل گرديده حق شكايت كيفري نخواهد داشت مگر آن كه انتقال قهري باشد.

در صورتي كه دارنده چك بخواهد چك را به وسيله شخص ديگري به نمايندگي از طرف خود وصول كند و حق شكايت كيفري او در صورت بي محل بودن چك محفوظ باشد، بايد هويت و نشاني خود را با تصريح نمايندگي شخص مذكور در ظهر چك قيد نمايد، و در اين صورت بانك اعلاميه مذكور در ماده 4 و 5 را به نام صاحب چك صادر مي كند و حق شكايت كيفري او محفوظ خواهد بود.

تبصره _ هرگاه بعد از شكايت كيفري شاكي چك را به ديگري انتقال دهد يا حقوق خود را نسبت به چك به هرنحو به ديگري واگذار نمايد، تعقيب كيفري موقوف خواهدشد.

ماده 12 _ هرگاه قبل از صدور حكم قطعي شاكي گذشت نمايد و يا اين كه متهم وجه چك و خسارت تاخير تاديه را نقدا به دارنده آن پرداخت كند، يا موجبات پرداخت وجه چك و خسارات مذكور را فراهم كند يا در صندوِق دادگستري يا اجراي ثبت توديع نمايد، مرجع رسيدگي قرار موقوفي تعقيب صادر خواهد كرد.

صدور قرار موقوفي تعقيب در دادگاه كيفري مانع از آن نيست كه آن دادگاه نسبت به ساير خسارات مورد مطالبه رسيدگي

و حكم صادر كند.

هرگاه پس از صدور حكم قطعي ، شاكي گذشت كند و يا اين كه محكوم عليه به ترتيب فوق موجبات پرداخت وجه چك و خسارات تاخير تاديه و ساير خسارات مندرج در حكم را فراهم نمايد، اجراي حكم موقوف مي شود و محكوم عليه فقط ملزم به پرداخت مبلغي معادل يك سوم جزاي نقدي مقرر در حكم خواهد بود كه به دستور دادستان به نفع دولت وصول خواهد شد.

تبصره _ ميزان خسارت و نحوه احتساب آن بر مبناي قانون الحاق يك تبصره به ماده (2) قانون اصلاح موادي از قانون صدور چك _ مصوب 10/3/1376 مجمع تشخيص مصلحت نظام _ خواهد بود.

ماده 13 _ الف _ در صورتي كه ثابت شود چك سفيد امضاء داده شده باشد.

ب _ هرگاه در متن چك، وصول وجه آن منوط به تحقق شرطي شده باشد.

ج _ چنانچه در متن چك قيد شده باشد كه چك بابت تضمين انجام معامله يا تعهدي است.

د _ هرگاه بدون قيد در متن چك ثابت شود كه وصول وجه آن منوط به تحقق شرطي بوده يا چك بابت تضمين انجام معامله يا تعهدي است.

ه_ _ در صورتي كه ثابت گردد چك بدون تاريخ صادر شده و يا تاريخ واقعي صدور چك مقدم بر تاريخ مندرج در متن چك باشد.

ماده 14 _ صادركننده چك يا ذي نفع يا قائم مقام قانوني آنها با تصريح به اين كه چك مفقود يا سرقت يا جعل شده و يا از طريق كلاهبرداري يا خيانت در امانت يا جرايم ديگري تحصيل گرديده مي تواند كتبا دستور عدم پرداخت وجه چك را به بانك بدهد. بانك پس از احرازهويت دستوردهنده از

پرداخت وجه آن خودداري خواهدكرد و در صورت ارايه چك بانك گواهي عدم پرداخت رابا ذكر علّت اعلام شده صادر و تسليم مي نمايد.

دارنده چك مي تواند عليه كسي كه دستور عدم پرداخت داده شكايت كند و هرگاه خلاف ادعايي كه موجب عدم پرداخت شده ثابت گردد، دستوردهنده علاوه بر مجازات مقرر در ماده 7 اين قانون به پرداخت كليه خسارات وارده به دارنده چك محكوم خواهد شد.

تبصره 1 _ ذي نفع در مورد اين ماده كسي است كه چك به نام او صادر يا ظهرنويسي شده يا چك به او واگذار گرديده باشد (يا چك در وجه حامل به او واگذار گرديده .

در موردي كه دستور عدم پرداخت مطابق اين ماده صادر مي شود بانك مكلف است وجه چك را تا تعيين تكليف آن در مرجع رسيدگي يا انصراف دستوردهنده در حساب مسدودي نگهداري نمايد.

تبصره 2 _ دستور دهنده مكلف است پس از اعلام به بانك شكايت خود را به مراجع قضايي تسليم و حداكثر ظرف مدت يك هفته گواهي تقديم شكايت خود را به بانك تسليم نمايد در غير اين صورت پس از انقضاي مدت مذكور بانك از محل موجودي به تقاضاي دارنده چك وجه آن را پرداخت كند.

تبصره 3 _ پرداخت چكهاي تضمين شده و مسافرتي رانمي توان متوقف نمود مگر آن كه بانك صادر كننده نسبت به آن ادعاي جعل نمايد. در اين مورد نيز حق دارنده چك راجع به شكايت به مراجع قضايي طبق مفاد قسمت اخيرماده (14) محفوظ خواهد بود.

ماده 15 _ دارنده چك مي تواند وجه چك و ضرر و زيان خود را در دادگاه كيفري مرجع رسيدگي مطالبه نمايد.

ماده 16 _ رسيدگي به كليه شكايات و دعاوي جزايي وحقوقي مربوط به چك

در دادسرا و دادگاه تا خاتمه دادرسي فوري و خارج از نوبت به عمل خواهد آمد.

ماده 17 _ وجود چك در دست صادركننده دليل پرداخت وجه آن و انصراف شاكي از شكايت است مگر اين كه خلاف اين امر ثابت گردد.

ماده 18 _ مرجع رسيدگي كننده جرائم مربوط به چك بلامحل، از متهمان در صورت توجه اتهام طبق ضوبط مقرر در ماده (134) قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب (در امور كيفري) _ مصوب 28/6/1378 كميسيون امور قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي _ حسب مورد يكي از قرارهاي تأمين كفالت يا وثيقه (اعم از وجه نقد يا ضمانتنامه بانكي يا مال منقول و غيرمنقول) اخذ مي نمايد.

ماده 19 _ در صورتي كه چك به وكالت يا نمايندگي ازطرف صاحب حساب اعم از شخص حقيقي يا حقوقي صادر شده باشد، صادركننده چك و صاحب حساب متضامنا مسوول پرداخت وجه چك بوده و اجراييه و حكم ضرر و زيان بر اساس تضامن عليه هر دو صادر مي شود.بعلاوه امضا كننده چك طبق مقررات اين قانون مسووليت كيفري خواهد داشت مگر اين كه ثابت نمايد كه عدم پرداخت مستند به عمل صاحب حساب يا وكيل يا نماينده بعدي اوست كه در اين صورت كسي كه موجب عدم پرداخت شده از نظر كيفري مسوول خواهد بود.

ماده 20 _ مسووليت مدني پشت نويسان چك طبق قوانين و مقررات مربوط كماكان به قوت خود باقي است

ماده 21 _ بانكها مكلفند كليه حسابهاي جاري اشخاصي راكه بيش از يك بار چك بي محل صادر كرده و تعقيب آنهامنتهي به صدور كيفرخواست شده باشد، بسته و تا سه سال به نام آنها حساب جاري ديگر باز ننمايند.

مسوولين شعب هر بانكي كه

به تكليف فوق عمل ننمايندحسب مورد با توجه به شرايط و امكانات و دفعات و مراتب جرم به يكي از مجازاتهاي مقرر در ماده 9 قانون رسيدگي به تخلفات اداري توسط هيأت رسيدگي به تخلّفات اداري محكوم خواهند شد.

تبصره 1 _ بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران مكلف است سوابق مربوط به اشخاصي را كه مبادرت به صدور چك بلامحل نموده اند، به صورت مرتب و منظم ضبط و نگهداري نمايد و فهرست اسامي اين اشخاص را در اجراي مقررات اين قانون در اختيار كليه بانكهاي كشور قرار دهد.

تبصره 2 _ ضوابط و مقررات مربوط به محروميت اشخاص از افتتاح حساب جاري و نحوه پاسخ به استعلامات بانكها به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه ظرف مدت سه ماه توسط بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران تنظيم و به تصويب هيأت دولت مي رسد.

ماده 22 _ در صورتي كه به متهم دسترسي حاصل نشود،آخرين نشاني متهم در بانك محال عليه اقامتگاه قانوني او محسوب است و هرگونه ابلاغي به نشاني مزبور به عمل مي آيد .

هرگاه متهم حسب مورد به نشاني بانكي يا نشاني تعيين شده شناخته نشود يا چنين محلي وجود نداشته باشد گواهي مأمور به منزله ابلاغ اوراق تلقي مي شود و رسيدگي بدون لزوم احضار متهم به وسيله مطبوعات ادامه خواهد يافت

ماده 23 _ قانون صدور چك مصوب خرداد 1344نسخ مي شود.

تصويب نامه درخصوص الحاق يك تبصره به بند « ب» ماده (9) آيين نامه بند « ه_» ماده (29) قانون برگزاري من

وزارت راه و ترابري

هيئت وزيران در جلسه مورخ15/7/1386 بنا به پيشنهاد شماره2737/11 مورخ25/2/1386 وزارت راه و ترابري و به استناد بند « ه_» ماده (29) قانون برگزاري مناقصات _ مصوب1383_ تصويب نمود:

متن زير به عنوان تبصره به بند « ب» ماده (9) آيين نامه بند « ه_» ماده (29) قانون برگزاري مناقصات، موضوع تصويب نامه شماره 84178/ت34162ه_ مورخ 16/7/1385

الحاق مي گردد.

« تبصره _ موافقت قطعي انجام فعاليت هاي پژوهشي در زمينه هاي مربوط به دانشگاهها، مؤسسات تحقيقاتي و پژوهشي، مراكز رشد و پاركهاي علم و فناوري و ساير مراكز تحقيقاتي قانوني كه حسب مورد توسط وزارت علوم، تحقيقات و فناوري يا وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي صادر مي شوند، به منزله گواهينامه صلاحيت براي ارجاع كارهاي پژوهشي و تحقيقاتي كه داراي اعتبارات پژوهشي هستند تلقي مي شوند». ارجاع كارهاي پژوهشي و تحقيقاتي به دانشگاهها، مؤسسات و مراكز يادشده با ترك تشريفات مناقصه انجام مي گيرد.

معاون اول رئيس جمهور _ پرويز داودي

كار و تامين اجتماعي

قانون كار جمهوري اسلامي ايران - مصوب مهرماه 1368

فصل اول تعاريف كلي و اصول (م 1 تا م 6)

ماده 1. كليه كارفرمايان كارگران كارگاه ها، موسسات توليدي صنعتي خدماتي و كشاورزي مكلف به تبعيت از اين قانون مي باشند.

ماده 2. كارگر از لحاظ اين قانون كسي است كه به هر عنوان در مقابل دريافت حق السعي اعم از مزد، حقوق ، سهم سود و ساير مزايا به درخواست كارفرما كار مي كند.

ماده 3. كارفرما شخصي است حقيقي يا حقوقي كه كارگر به درخواست و به حساب او در مقابل دريافت حق السعي كار مي كند.مديران و مسوولان و به طور عموم كليه كساني كه عهده دار اداره كارگاه هستند، نماينده كارفرما محسوب مي شوند و كارفرما مسوول كليه تعهداتي است كه نمايندگان مذكور در قبال كارگر به عهده مي گيرند. در صورتي كه نماينده كارفرما خارج از اختيارات خودتعهدي بنمايد و كارفرما آن را نپذيرد، در مقابل كارفرما ضامن است

ماده 4. كارگاه محلي است كه كارگر به درخواست كارفرما يا نماينده او در آنجا كار مي كند، از قبيل موسسات صنعتي كشاورزي ،معدني ساختماني ترابري مسافربري خدماتي تجاري توليدي اماكن عمومي و امثال آنها.

كليه تاسيساتي كه به

اقتضاي كار متعلق به كارگاه اند، از قبيل نمازخانه ناهارخوري تعاوني ها، شيرخوارگاه مهدكودك ، درمانگاه ، حمام آموزشگاه حرفه اي قرائت خانه كلاس هاي سوادآموزي و ساير مراكز آموزشي و اماكن مربوط به شورا و انجمن اسلامي و بسيج كارگران ورزشگاه و وسايل اياب و ذهاب و نظايرآنها جزء كارگاه مي باشند.

ماده 5. كليه كارگران كارفرمايان نمايندگان آنان و كارآموزان و نيزكارگاه ها مشمول مقررات اين قانون مي باشند.

ماده 6. براساس بند چهار اصل چهل و سوم و بند شش اصل دوم واصول نوزدهم بيستم و بيست و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران اجبار افراد به كار معين و بهره كشي از ديگري ممنوع ومردم ايران از هر قوم و قبيله كه باشند از حقوق مساوي برخوردارندو رنگ نژاد، زبان و مانند اينها سبب امتياز نخواهد بود و همه افراداعم از زن و مرد يكسان در حمايت قانون قرار دارند و هر كس حق دارد شغلي را كه به آن مايل است و مخالف اسلام و مصالح عمومي و حقوق ديگران نيست برگزيند.

فصل دوم قرارداد كار
مبحث اول تعريف قرارداد كار و شرايط اساسي انعقاد آن(م 7 تا م 13)

ماده 7. قرارداد كار عبارت است از قرارداد كتبي يا شفاهي كه به موجب آن كارگر در قبال دريافت حق السعي كاري را براي مدت موقت يا مدت غير موقت براي كارفرما انجام مي دهد.

تبصره 1. حداكثر مدت موقت براي كارهايي كه طبيعت آنها جنبه غير مستمر دارد توسط وزارت كار و امور اجتماعي تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره 2. در كارهايي كه طبيعت آنها جنبه مستمر دارد، در صورتي كه مدتي در قرارداد ذكر نشود، قرارداد دائمي تلقي مي شود.

ماده 8. شروط مذكور در قرارداد كار يا تغييرات بعدي آن در صورتي نافذ خواهد

بود كه براي كارگر مزايايي كمتر از امتيازات مقرر در اين قانون منظور ننمايد.

ماده 9. براي صحت قرارداد كار در زمان بستن قرارداد رعايت شرايط ذيل الزامي است

الف _ مشروعيت مورد قرارداد

ب _ معين بودن موضوع قرارداد

ج _ عدم ممنوعيت قانوني و شرعي طرفين در تصرف اموال يا انجام كار مورد نظر

تبصره اصل بر صحت كليه قراردادهاي كار است مگر آنكه بطلان آنها در مراجع ذي صلاح به اثبات برسد.

ماده 10. قرارداد كار علاوه بر مشخصات دقيق طرفين بايد حاوي موارد ذيل باشد:

الف _ نوع كار يا حرفه ياوظيفه اي كه كارگر بايد به آن اشتغال يابد.

ب _ حقوق يا مزد مبنا و لواحق آن

ج _ ساعات كار، تعطيلات و مرخصيها

د _ محل انجام كار

ه _ تاريخ انعقاد قرارداد

و _ مدت قرارداد، چنانچه كار براي مدت معين باشد.

ز _ موارد ديگري كه عرف و عادات شغل يا محل ايجاب نمايد.

تبصره در مواردي كه قرارداد كار كتبي باشد قرارداد در چهار نسخه تنظيم مي گردد كه يك نسخه از آن به اداره كل محل و يك نسخه نزدكارگر و يك نسخه نزد كارفرما و نسخه ديگر در اختيار شوراي اسلامي كار و در كارگاه هاي فاقد شورا در اختيار نماينده كارگر قرارمي گيرد.

ماده 11. طرفين مي توانند با توافق يكديگر مدتي را به نام دوره آزمايشي كار تعيين نمايند. در خلال اين دوره هر يك از طرفين حق دارد، بدون اخطار قبلي و بي آنكه الزام به پرداخت خسارت داشته باشد، رابطه كار را قطع نمايد. در صورتي كه قطع رابطه كار از طرف كارفرما باشد وي ملزم به پرداخت حقوق تمام دوره آزمايشي خواهد بود و چنانچه كارگر رابطه كار را قطع نمايد كارگر فقط مستحق دريافت حقوق

مدت انجام كار خواهد بود.

تبصره مدت دوره آزمايشي بايد در قرارداد كار مشخص شود.حداكثر اين مدت براي كارگران ساده و نيمه ماهر يك ماه و براي كارگران ماهر و داراي تخصص سطح بالا سه ماه مي باشد.

ماده 12. هر نوع تغيير حقوقي در وضع مالكيت كارگاه از قبيل فروش يا انتقال به هر شكل تغيير نوع توليد، ادغام در مؤسسه ديگر، ملي شدن كارگاه فوت مالك و امثال اينها، در رابطه قراردادي كارگراني كه قراردادشان قطعيت يافته است موثر نمي باشد وكارفرماي جديد،قائم مقام تعهدات و حقوق كارفرماي سابق خواهد بود.

ماده 13. در مواردي كه كار از طريق مقاطعه انجام مي يابد،مقاطعه دهنده مكلف است قرارداد خود را با مقاطعه كار به نحوي منعقد نمايد كه در آن مقاطعه كار متعهد گردد كه تمامي مقررات اين قانون را در مورد كاركنان خود اعمال نمايد.

تبصره 1. مطالبات كارگر جزء ديون ممتازه بوده و كارفرمايان موظف مي باشند بدهي پيمانكاران به كارگران را برابر راي مراجع قانوني از محل مطالبات پيمانكار، من جمله ضمانت حسن انجام كار، پرداخت نمايند.

تبصره 2. چنانچه مقاطعه دهنده برخلاف ترتيب فوق به انعقادقرارداد با مقاطعه كار بپردازد و يا قبل از پايان 45 روز از تحويل موقت تسويه حساب نمايد، مكلف به پرداخت ديون مقاطعه كار درقبال كارگران خواهد بود.

مبحث دوم تعليق قرارداد كار (م 14 تا م 20)

ماده 14. چنانچه به واسطه امور مذكور در مواد آتي انجام تعهدات يكي از طرفين موقتا متوقف شود، قرارداد كار به حال تعليق درمي آيد و پس از رفع آنها قرارداد كار با احتساب سابقه خدمت (ازلحاظ بازنشستگي و افزايش مزد) به حالت اول بر مي گردد.

تبصره مدت خدمت نظام وظيفه (ضرورت احتياط و ذخيره وهمچنين مدت شركت داوطلبانه كارگران در جبهه جزء سوابق خدمت و كار آنان محسوب مي شود.

ماده

15. در موردي كه به واسطه قوه قهريه و يا بروز حوادث غيرقابل پيش بيني كه وقوع آن از اراده طرفين خارج است تمام ياقسمتي از كارگاه تعطيل شود و انجام تعهدات كارگر يا كارفرما به طور موقت غيرممكن گردد، قراردادهاي كار با كارگران تمام يا آن قسمت از كارگاه كه تعطيل مي شود به حال تعليق در مي آيد.تشخيص موارد فوق با وزارت كار و امور اجتماعي است

ماده 16. قرارداد كارگراني كه مطابق اين قانون از مرخصي تحصيلي و يا ديگر مرخصي هاي بدون حقوق يا مزد استفاده مي كنند، در طول مرخصي و به مدت دو سال به حال تعليق در مي آيد.

تبصره مرخصي تحصيلي براي دو سال ديگر قابل تمديد است

ماده 17. قرارداد كارگري كه توقيف مي گردد و توقيف وي منتهي به حكم محكوميت نمي شود در مدت توقيف به حال تعليق در مي آيدو كارگر پس از رفع توقيف به كار خود باز مي گردد.

ماده 18. چنانچه توقيف كارگر به سبب شكايت كارفرما باشد و اين توقيف در مراجع حل اختلاف منتهي به حكم محكوميت نگردد،مدت آن جزء سابقه خدمت كارگر محسوب مي شود و كارفرمامكلف است علاوه بر جبران ضرر و زيان وارده كه مطابق حكم دادگاه به كارگر مي پردازد، مزد و مزاياي وي را نيز پرداخت نمايد.

تبصره كارفرما مكلف است تا زماني كه تكليف كارگر از طرف مراجع مذكور مشخص نشده باشد، براي رفع احتياجات خانواده وي حداقل پنجاه درصد از حقوق ماهيانه او را به طور علي الحساب به خانواده اش پرداخت نمايد.

ماده 19. در دوران خدمت نظام وظيفه قرارداد كار به حالت تعليق در مي آيد، ولي كارگر بايد حداكثر تا دو ماه پس از پايان خدمت به كار سابق خود برگردد و چنانچه شغل وي

حذف شده باشد در شغلي مشابه آن به كار مشغول مي شود.

ماده 20. در هر يك از موارد مذكور در مواد 15، 16، 17 و 19چنانچه كارفرما پس از رفع حالت تعليق از پذيرفتن كارگر خودداري كند، اين عمل در حكم اخراج غير قانوني محسوب مي شود و كارگرحق دارد ظرف مدت 30 روز به هيات تشخيص مراجعه نمايد (درصورتي كه كارگر عذر موجه داشته باشد) و هرگاه كارفرما نتواندثابت كند كه نپذيرفتن كارگر مستند به دلايل موجه بوده است به تشخيص هيات مزبور مكلف به بازگرداندن كارگر به كار و پرداخت حقوق يا مزد وي از تاريخ مراجعه به كارگاه مي باشد و اگر بتواند آن را اثبات كند به ازاي هر سال سابقه كار 45 روز آخرين مزد به وي پرداخت نمايد.

تبصره چنانچه كارگر بدون عذر موجه حداكثر 30 روز پس از رفع حالت تعليق آمادگي خود را براي انجام كار به كارفرما اعلام نكند ويا پس از مراجعه و استنكاف كارفرما، به هيات تشخيص مراجعه ننمايد، مستعفي شناخته مي شود كه در اين صورت كارگر مشمول اخذ حق سنوات به ازاي هر سال يك ماه آخرين حقوق خواهد بود.

مبحث سوم خاتمه قرارداد كار (م 21 تا م 28)

ماده 21. قرارداد كار به يكي از طرق زير خاتمه مي يابد:

الف _ فوت كارگر.

ب _ بازنشستگي كارگر.

ج _ از كار افتادگي كلي كارگر.

د _ انقضاي مدت در قراردادهاي كار با مدت موقت و عدم تجديدصريح يا ضمني آن

ه _ پايان كار در قراردادهايي كه مربوط به كار معين است

و _ استعفاي كارگر.

تبصره كارگري كه استعفا مي كند موظف است يك ماه به كار خود ادامه داده و بدوا استعفاي خود را كتبا به كارفرما اطلاع دهد و درصورتي كه حداكثر

ظرف مدت 15 روز انصراف خود را كتبا به كارفرما اعلام نمايد، استعفاي وي منتفي تلقي مي شود و كارگرموظف است رونوشت استعفا و انصراف از آن را به شوراي اسلامي كارگاه و يا انجمن صنفي و يا نماينده كارگران تحويل دهد.

ماده 22. در پايان كار، كليه مطالباتي كه ناشي از قرارداد كار و مربوط به دوره اشتغال كارگر در موارد فوق است به كارگر و در صورت فوت او به وارث قانوني وي پرداخت خواهد شد.

تبصره تا تعيين تكليف وراث قانوني و انجام مراحل اداري وبرقراري مستمري توسط سازمان تامين اجتماعي اين سازمان موظف است نسبت به پرداخت حقوق متوفي به ميزان آخرين حقوق دريافتي به طور علي الحساب و به مدت سه ماه به عائله تحت تكفل وي اقدام نمايد.

ماده 23. كارگر از لحاظ دريافت حقوق يا مستمري هاي ناشي ازفوت بيماري بازنشستگي بيكاري تعليق از كارافتادگي كلي وجزيي و يا مقررات حمايتي و شرايط مربوط به آنها تابع قانون تامين اجتماعي خواهد بود.

ماده 24. در صورت خاتمه قرارداد كار، كار معين يا مدت موقت كارفرما مكلف است به كارگري كه مطابق قرارداد، يك سال يابيشتر، به كار اشتغال داشته است براي هر سال سابقه اعم از متوالي يا متناوب براساس آخرين حقوق مبلغي معادل يك ماه حقوق به عنوان مزاياي پايان كار به وي پرداخت نمايد.

ماده 25. هر گاه قرارداد كار براي مدت موقت و يا براي انجام كارمعين منعقد شده باشد هيچ يك از طرفين به تنهايي حق فسخ آن راندارد.

تبصره رسيدگي به اختلافات ناشي از نوع اين قراردادها درصلاحيت هيات هاي تشخيص و حل اختلاف است

ماده 26. هر نوع تغيير عمده

در شرايط كار كه بر خلاف عرف معمول كارگاه و يا محل كار باشد و پس از اعلام موافقت كتبي اداره كار و اموراجتماعي محل قابل اجراست

در صورت بروز اختلاف راي هيات حل اختلاف قطعي ولازم الاجراست

ماده 27. هر گاه كارگر در انجام وظايف محوله قصور ورزد و يا آيين نامه هاي انضباطي كارگاه را پس از تذكرات كتبي نقض نمايدكارفرما حق دارد در صورت اعلام نظر مثبت شوراي اسلامي كارعلاوه بر مطالبات و حقوق معوقه به نسبت هر سال سابقه كارمعادل يك ماه آخرين حقوق كارگر را به عنوان «حق سنوات به وي پرداخته و قرارداد كار را فسخ نمايد.

در واحدهايي كه فاقد شوراي اسلامي كار هستند نظر مثبت انجمن صنفي لازم است و در هر مورد از موارد ياد شده اگر مساله با توافق حل نشد به هيات تشخيص ارجاع و در صورت عدم حل اختلاف از طريق هيات حل اختلاف رسيدگي و اقدام خواهد شد.درمدت رسيدگي مراجع حل اختلاف قرارداد كار به حالت تعليق درمي آيد.

تبصره 1. كارگاه هايي كه مشمول قانون شوراي اسلامي كار نبوده و يا شوراي اسلامي كار و يا انجمن صنفي در آن تشكيل نگرديده باشديا فاقد نماينده كارگر باشند اعلام نظر مثبت هيات تشخيص موضوع ماده 158اين قانون ) در فسخ قرارداد كار الزامي است

تبصره 2. موارد قصور و دستورالعمل ها و آيين نامه هاي انضباطي كارگاه ها، به موجب مقرراتي است كه با پيشنهاد شوراي عالي كار به تصويب وزير كار و امور اجتماعي خواهد رسيد.

ماده 28. نمايندگان قانوني كارگران و اعضاي شوراهاي اسلامي كارو همچنين داوطلبان واجد شرايط نمايندگي كارگران و شوراهاي اسلامي كار، در مراحل انتخابات قبل از اعلام نظر قطعي هيات تشخيص (موضوع ماده 22 قانون شوراهاي اسلامي

كار) و راي هيات حل اختلاف كماكان به فعاليت خود در همان واحد ادامه داده و مانند ساير كارگران مشغول كار و همچنين انجام وظايف و امورمحوله خواهند بود.

تبصره 1. هيات تشخيص و هيات حل اختلاف پس از دريافت شكايت در مورد اختلاف فيمابين نماينده يا نمايندگان قانوني كارگران و كارفرما، فورا و خارج از نوبت به موضوع رسيدگي و نظرنهايي خود را اعلام خواهند داشت در هر صورت هيات حل اختلاف موظف است حداكثر ظرف مدت يك ماه از تاريخ دريافت شكايت به موضوع رسيدگي نمايد.

تبصره 2. در كارگاه هايي كه شوراي اسلامي كار تشكيل نگرديده و يا در مناطقي كه هيات تشخيص (موضوع ماده 22 قانون شوراهاي اسلامي كار) تشكيل نشده و يا اينكه كارگاه مورد نظر مشمول قانون شوراهاي اسلامي كار نمي باشد، نمايندگان كارگران و يا نمايندگان انجمن صنفي قبل از اعلام نظر قطعي هيات تشخيص (موضوع ماده 22 قانون شوراهاي اسلامي كار) و راي نهايي هيات حل اختلاف كماكان به فعاليت خود در همان واحد ادامه داده و مشغول كار و همچنين انجام وظايف و امور محوله خواهند بود.

مبحث چهارم جبران خسارت از هرقبيل و پرداخت مزاياي پايان كار(م 29 تا م 33)

ماده 29. در صورتي كه بنا به تشخيص هيات حل اختلاف كارفرماموجب تعليق قرارداد از ناحيه كارگر شناخته شود، كارگر استحقاق دريافت خسارت ناشي از تعليق را خواهد داشت و كارفرما مكلف است كارگر تعليقي از كار را به كار سابق وي بازگرداند.

ماده 30. چنانچه كارگاه بر اثر قوه قهريه (زلزله سيل و امثال اينها)و يا حوادث غير قابل پيش بيني (جنگ و نظاير آن تعطيل گردد وكارگران آن بيكار شوند، پس از فعاليت مجدد كارگاه كارفرما مكلف است كارگران بيكار شده را در همان واحد

بازسازي شده و مشاغلي كه در آن به وجود مي آيد به كار اصلي بگمارد.

تبصره دولت مكلف است با توجه به اصل بيست و نهم قانون اساسي و با استفاده از درآمدهاي عمومي و درآمدهاي حاصل ازمشاركت مردم و نيز از طريق ايجاد صندوق بيمه بيكاري نسبت به تامين معاش كارگران بيكار شده كارگاه هاي موضوع ماده 4 اين قانون و با توجه به بند 2 اصل چهل و سوم قانون اساسي امكانات لازم رابراي اشتغال مجدد آنان فراهم نمايد.

ماده 31. چنانچه خاتمه قرارداد كار به لحاظ از كارافتادگي كلي و يابازنشستگي كارگر باشد، كارفرما بايد براساس آخرين مزد كارگر به نسبت هر سال سابقه خدمت حقوقي به ميزان 30 روز مزد به وي پرداخت نمايد.

اين وجه علاوه بر مستمري از كارافتادگي و يا بازنشستگي كارگر است كه توسط سازمان تامين اجتماعي پرداخت مي شود.

ماده 32. اگر خاتمه قرارداد كار در نتيجه كاهش تواناييهاي جسمي و فكري ناشي از كار كارگر باشد (بنا به تشخيص كميسيون پزشكي سازمان بهداشت و درمان منطقه با معرفي شوراي اسلامي كار و يانمايندگان قانوني كارگر) كارفرما مكلف است به نسبت هر سال سابقه خدمت معادل دو ماه آخرين حقوق به وي پرداخت نمايد.

ماده 33. تشخيص موارد از كار افتادگي كلي و جزئي و يا بيماريهاي ناشي از كار يا ناشي از غير كار و فوت كارگر و ميزان قصور كارفرمادر انجام وظايف محوله قانوني كه منجر به خاتمه قرارداد كارمي شود، براساس ضوابطي خواهد بود كه به پيشنهاد وزير كار و امور اجتماعي به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

فصل سوم شرايط كار
مبحث اول حق السعي (م 34 تا م 50)

ماده 34. كليه دريافتهاي قانوني كه كارگر به اعتبار قرارداد كار، اعم ازمزد يا حقوق ، كمك عائله مندي

هزينه هاي مسكن خواربار، اياب و ذهاب مزاياي غيرنقدي پاداش افزايش توليد، سود سالانه ونظاير آنها دريافت مي نمايد را حق السعي مي نامند.

ماده 35. مزد عبارت است از وجوه نقدي يا غير نقدي و يا مجموع آنها كه در مقابل انجام كار به كارگر پرداخت مي شود.

تبصره 1. چنانچه مزد با ساعت انجام كار مرتبط باشد، مزد ساعتي و در صورتي كه براساس ميزان انجام كار و يا محصول توليد شده باشد، كارمزد و چنانچه بر اساس محصول توليد شده و يا ميزان انجام كار در زمان معين باشد، كارمزد ساعتي ناميده مي شود.

تبصره 2. ضوابط و مزاياي مربوط به مزد ساعتي كارمزد ساعتي و كارمزد و مشاغل قابل شمول موضوع اين ماده كه با پيشنهاد شوراي عالي كار به تصويب وزير كار و امور اجتماعي خواهد رسيد تعيين مي گردد. حداكثر ساعات كار موضوع ماده فوق نبايد ازحداكثر ساعت قانوني كار تجاوز نمايد.

ماده 36. مزد ثابت عبارت است از مجموع مزد شغل و مزاياي ثابت پرداختي به تبع شغل

تبصره 1. در كارگاه هايي كه داراي طرح طبقه بندي و ارزيابي مشاغل نيستند منظور از مزاياي ثابت پرداختي به تبع شغل مزايايي است كه بر حسب ماهيت شغل يا محيط كار و براي ترميم مزد در ساعات عادي كار پرداخت مي گردد، از قبيل مزاياي سختي كار، مزاياي سرپرستي فوق العاده شغل و غيره

تبصره 2. در كارگاه هايي كه طرح طبقه بندي مشاغل به مرحله اجرادرآمده است مزد گروه و پايه مزد مبنا را تشكيل مي دهد.

تبصره 3. مزاياي رفاهي و انگيزه اي از قبيل كمك هزينه مسكن خواربار و كمك عائله مندي پاداش افزايش توليد و سود سالانه جزو مزد ثابت و

مزد مبنا محسوب نمي شود.

ماده 37. مزد بايد در فواصل زماني مرتب و در روز غيرتعطيل وضمن ساعات كار به وجه نقد رايج كشور يا با تراض_ي طرفين به وسيله چك عهده بانك و با رعايت شرايط ذيل پرداخت شود:

الف _ چنانچه براساس قرارداد يا عرف كارگاه مبلغ مزد به صورت روزانه يا ساعتي تعيين شده باشد، پرداخت آن بايد پس از محاسبه در پايان روز يا هفته يا پانزده روز يكبار به نسبت ساعات كار و يا روزهاي كاركرد صورت گيرد.

ب _ در صورتي كه بر اساس قرارداد يا عرف كارگاه پرداخت مزد به صورت ماهانه باشد، اين پرداخت بايد در آخر ماه صورت گيرد. دراين حالت مزد مذكور حقوق ناميده مي شود.

تبصره در ماههاي سي و يك روز مزايا و حقوق بايد براساس سي و يك روز محاسبه و به كارگر پرداخت شود.

ماده 38. براي انجام كار مساوي كه در شرايط مساوي در يك كارگاه انجام مي گيرد بايد به زن و مرد مزد مساوي پرداخت شود. تبعيض در تعيين ميزان مزد براساس سن جنس نژاد و قوميت و اعتقادات سياسي و مذهبي ممنوع است

ماده 39. مزد و مزاياي كارگراني كه به صورت نيمه وقت و يا كمتراز ساعات قانوني تعيين شده به كار اشتغال دارند به نسبت ساعات كار انجام يافته محاسبه و پرداخت مي شود.

ماده 40. در مواردي كه با توافق طرفين قسمتي از مزد به صورت غيرنقدي پرداخت مي شود، بايد ارزش نقدي تعيين شده براي اين گونه پرداختها منصفانه و معقول باشد.

ماده 41. شوراي عالي كار همه ساله موظف است ميزان حداقل مزد كارگران را براي نقاط مختلف كشور و يا صنايع مختلف با توجه به معيارهاي ذيل

تعيين نمايد:

1 _ حداقل مزد كارگران باتوجه به درصد تورمي كه از طرف بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران اعلام مي شود.

2 _ حداقل مزد بدون آنكه مشخصات جسمي و روحي كارگران و ويژگيهاي كار محول شده را مورد توجه قرار دهد، بايد به اندازه اي باشد تا زندگي يك خانواده كه تعداد متوسط آن توسط مراجع رسمي اعلام مي شود را تامين نمايد.

تبصره كارفرمايان موظفند كه در ازاي انجام كار در ساعات تعيين شده قانوني به هيچ كارگري كمتر از حداقل مزد تعيين شده جديد،پرداخت ننمايند و در صورت تخلف ضامن تأديه مابه التفاوت مزدپرداخت شده و حداقل مزد جديد مي باشند.

ماده 42. حداقل مزد موضوع ماده 41 اين قانون منحصرا بايد به صورت نقدي پرداخت شود. پرداختهاي غير نقدي به هر صورت كه در قراردادها پيش بيني مي شود، به عنوان پرداختي تلقي مي شود كه اضافه بر حداقل مزد است

ماده 43. كارگران كارمزد براي روزهاي جمعه و تعطيلات رسمي ومرخصي استحقاق دريافت مزد را دارند و ماخذ محاسبه ميانگين كارمزد آنها در ]اين روزها، كاركرد آخرين ماه كار آنهاست مبلغ پرداختي در هر حال نبايد كمتر از حداقل مزد قانوني باشد.

ماده 44. چنانچه كارگر به كارفرماي خود مديون باشد، در قبال اين ديون وي تنها مي توان مازاد بر حداقل مزد را به موجب حكم دادگاه برداشت نمود. در هر حال اين مبلغ نبايد از يك چهارم كل مزد كارگربيشتر باشد.

تبصره نفقه و كسوه افراد واجب النفقه كارگر از قاعده مستثني وتابع مقررات قانون مدني مي باشد.

ماده 45. كارفرما فقط در موارد ذيل مي تواند از مزد كارگر برداشت نمايد:

الف _ موردي كه قانون صراحتا اجازه داده باشد.

ب _ هنگامي كه كارفرما به عنوان مساعده وجهي به

كارگر داده باشد.

ج _ اقساط وامهايي كه كارفرما به كارگر داده است طبق ضوابط مربوطه

د _ چنانچه در اثر اشتباه محاسبه مبلغي اضافه پرداخت شده باشد.

ه _ مال الاجاره خانه سازماني (كه ميزان آن با توافق طرفين تعيين گرديده است در صورتي كه اجاره اي باشد با توافق طرفين تعيين مي گردد.

و _ وجوهي كه پرداخت آن از طرف كارگر براي خريد اجناس ضروري از شركت تعاوني مصرف همان كارگاه تعهد شده است

تبصره هنگام دريافت وام مذكور در بند ج با توافق طرفين بايدميزان اقساط پرداختي تعيين گردد.

ماده 46. به كارگراني كه به موجب قرارداد يا موافقت بعدي به ماموريت هاي خارج از محل خدمت اعزام مي شوند فوق العاده ماموريت تعلق مي گيرد. اين فوق العاده نبايد كمتر از مزد ثابت يا مزد مبناي روزانه كارگران باشد، همچنين كارفرما مكلف است وسيله يا هزينه رفت و برگشت آنها را تامين نمايد.

تبصره ماموريت به موردي اطلاق مي شود كه كارگر براي انجام كار حداقل 50 كيلومتر از محل كارگاه اصلي دور شود و يا ناگزير باشد حداقل يك شب در محل ماموريت توقف نمايد.

ماده 47. به منظور ايجاد انگيزه براي توليد بيشتر و كيفيت بهتر وتقليل ضايعات و افزايش علاقمندي و بالا بردن سطح درآمدكارگران طرفين قرارداد دريافت و پرداخت پاداش افزايش توليد رامطابق آيين نامه اي كه با تصويب وزير كار و امور اجتماعي تعيين مي شود منعقد مي نمايند.

ماده 48. به منظور جلوگيري از بهره كشي از كار ديگري وزارت كارو اموراجتماعي موظف است نظام ارزيابي و طبقه بندي مشاغل را بااستفاده از استاندارد مشاغل و عرف مشاغل كارگري در كشور تهيه نمايد و به مرحله اجرا در آورد.

ماده 49. به منظور استقرار مناسبات صحيح كارگاه با

بازار كار درزمينه مزد و مشخص بودن شرح وظايف و دامنه مسؤوليت مشاغل مختلف در كارگاه كارفرمايان مشمول اين قانون موظفند با همكاري كميته طبقه بندي مشاغل كارگاه و يا موسسات ذي صلاح طرح طبقه بندي مشاغل را تهيه كنند و پس از تاييد وزارت كار و اموراجتماعي به مرحله اجرا درآورند.

تبصره 1. وزارت كار و امور اجتماعي دستورالعمل و آيين نامه هاي اجرايي طرح ارزيابي مشاغل كارگاه هاي مشمول اين ماده را كه ناظربه تعداد كارگران و تاريخ اجراي طرح است تعيين و اعلام خواهدكرد.

تبصره 2. صلاحيت موسسات و افرادي كه به تهيه طرح هاي طبقه بندي مشاغل در كارگاه ها مي پردازند بايد مورد تاييد وزارت كار و امور اجتماعي باشد.

تبصره 3. اختلافات ناشي از اجراي طرح طبقه بندي مشاغل با نظر وزارت كار و امور اجتماعي در هيات حل اختلاف قابل رسيدگي است

ماده 50. چنانچه كارفرمايان مشمول اين قانون در مهلت هاي تعيين شده از طرف وزارت كار و امور اجتماعي مشاغل كارگاه هاي خود را ارزيابي نكرده باشند، وزارت كار و امور اجتماعي انجام اين امر رابه يكي از دفاتر موسسات مشاور فني ارزيابي مشاغل و يا اشخاص صاحب صلاحيت (موضوع تبصره 2 ماده 49) واگذار خواهد كرد.

تبصره كارفرما علاوه بر پرداخت هزينه هاي مربوط به اين امر،مكلف به پرداخت جريمه اي معادل 50% هزينه هاي مشاوره به حساب درآمد عمومي كشور نزد خزانه داري كل است از تاريخي كه توسط وزارت كار و امور اجتماعي تعيين مي شود كارفرما بايد مابه التفاوت احتمالي مزد ناشي از اجراي طرح ارزيابي مشاغل رابپردازد.

مبحث دوم مدت (م 51 تا م 61)

ماده 51. ساعت كار در اين قانون مدت زماني است كه كارگر نيرو ياوقت خود را به منظور انجام كار در اختيار كارفرما قرار مي دهد. به غير از مواردي كه در

اين قانون مستثني شده است ساعات كاركارگران در شبانه روز نبايد از 8 ساعت تجاوز نمايد.

تبصره 1. كارفرما با توافق كارگران نماينده يا نمايندگان قانوني آنان مي تواند ساعات كار را در بعضي از روزهاي هفته كمتر از ميزان مقرر و در ديگر روزها اضافه بر اين ميزان تعيين كند، به شرط آنكه مجموع ساعات كار هر هفته از 44 ساعت تجاوز نكند.

تبصره 2. در كارهاي كشاورزي كارفرما مي تواند با توافق كارگران نماينده يا نمايندگان قانوني آنان ساعات كار در شبانه روز را باتوجه به كار، عرف و فصول مختلف تنظيم نمايد.

ماده 52. در كارهاي سخت و زيان آور و زيرزميني ساعات كار نبايد از شش ساعت در روز و 36 ساعت در هفته تجاوز نمايد.

تبصره كارهاي سخت و زيان آور و زيرزميني به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه توسط شوراي عالي حفاظت فني وبهداشت كار و شوراي عالي كار تهيه و به تصويب وزراي كار و اموراجتماعي و بهداشت درمان و آموزش پزشكي خواهد رسيد.

ماده 53. كار روز كارهايي است كه زمان انجام آن از ساعت 6 بامدادتا 22 مي باشد و كار شب كارهايي است كه زمان انجام آن بين 22 تا6 بامداد قرار دارد.

كار مختلط نيز كارهايي است كه بخشي از ساعات انجام آن در روز وقسمتي از آن در شب واقع مي شود.

در كارهاي مختلط ساعاتي كه جزء كار شب محسوب مي شود،كارگر از فوق العاده موضوع ماده 58 اين قانون استفاده مي نمايد.

ماده 54.كار متناوب كاري است كه نوعا درساعات متوالي انجام نمي يابد، بلكه در ساعات معيني از شبانه روز صورت مي گيرد.

تبصره فواصل تناوب كار در اختيار كارگر است و حضور او در كارگاه

الزامي نيست در كارهاي متناوب ساعات كار و فواصل تناوب و نيز كار اضافه نبايد از هنگام شروع تا خاتمه جمعا از 15ساعت در شبانه روز بيشتر باشد.

ساعت شروع و خاتمه كار و فواصل تناوب با توافق طرفين و نوع كار و عرف كارگاه تعيين مي گردد.

ماده 55. كار نوبتي عبارت است از كاري كه در طول ماه گردش دارد،به نحوي كه نوبتهاي آن در صبح يا عصر يا شب واقع مي شود.

ماده 56. كارگري كه در طول ماه به طور نوبتي كار مي كند و نوبتهاي كار وي در صبح و عصر واقع مي شود 10% و چنانچه نوبتها در صبح و عصر و شب قرار گيرد 15% و در صوتي كه نوبتها به صبح و شب يا عصر و شب بيفتد 5/22% علاوه بر مزد به عنوان فوق العاده نوبت كاري دريافت خواهد كرد.

ماده 57. در كار نوبتي ممكن است ساعات كار از 8 ساعت در شبانه روز و چهل و چهار ساعت در هفته تجاوز نمايد، لكن جمع ساعات كار در چهار هفته متوالي نبايد از 176 ساعت تجاوز كند.

ماده 58. براي هر ساعت كار در شب تنها به كارگران غير نوبتي 35%اضافه بر مزد ساعت كار عادي تعلق مي گيرد.

ماده 59. در شرايط عادي ارجاع كار اضافي به كارگر با شرايط ذيل مجاز است

الف _ موافقت كارگر.

ب _ پرداخت 40% اضافه بر مزد هر ساعت كار عادي

تبصره ساعات كار اضافي ارجاعي به كارگران نبايد از 4 ساعت درروز تجاوز نمايد (مگر در موارد استثنايي با توافق طرفين .

ماده 60. ارجاع كار اضافي با تشخيص كارفرما به شرط پرداخت اضافه كاري (موضوع بند ب ماده 59) و براي مدتي كه جهت

مقابله با اوضاع و احوال ذيل ضرورت دارد مجاز است و حداكثر اضافه كاري موضوع اين ماده 8 ساعت در روز خواهد بود (مگر در موارداستثنايي با توافق طرفين :

الف _ جلوگيري از حوادث قابل پيش بيني و يا ترميم خسارتي كه نتيجه حوادث مذكور است

ب _ اعاده فعاليت كارگاه در صورتي كه فعاليت مذكور به علت بروزحادثه يا اتفاق طبيعي از قبيل سيل زلزله و يا اوضاع و احوال غيرقابل پيش بيني ديگر قطع شده باشد.

تبصره 1. پس از انجام كار اضافي در موارد فوق ، كارفرما مكلف است حداكثر ظرف مدت 48 ساعت موضوع را به اداره كار و اموراجتماعي اطلاع دهد تا ضرورت كار اضافي و مدت آن تعيين شود.

تبصره 2. در صورت عدم تاييد ضرورت كار اضافي توسط اداره كار و امور اجتماعي محل كارفرما مكلف به پرداخت غرامت و خسارات وارده به كارگر خواهد بود.

ماده 61. ارجاع كار اضافي به كارگراني كه كار شبانه يا كارهاي خطرناك و سخت و زيان آور انجام مي دهند ممنوع است

مبحث سوم تعطيلات و مرخصي ها (م 62 تا م 74)

ماده 62. روز جمعه روز تعطيل هفتگي كارگران با استفاده از مزدمي باشد.

تبصره 1. در امور مربوط به خدمات عمومي نظير آب برق ،اتوبوسراني و يا در كارگاه هايي كه برحسب نوع يا ضرورت كار و ياتوافق طرفين به طور مستمر روز ديگري براي تعطيل تعيين شود،همان روز در حكم روز تعطيل هفتگي خواهد بود و به هر حال تعطيل يك روز معين در هفته اجباري است

كارگراني كه به هر عنوان به اين ترتيب روزهاي جمعه كار مي كنند،در مقابل عدم استفاده از تعطيلي روز جمعه 40% اضافه بر مزد دريافت خواهند

كرد.

تبصره 2. در صورتي كه روزهاي كار در هفته كمتر از شش روز باشد، مزد روز تعطيل هفتگي كارگر معادل يك ششم مجموع مزد ياحقوق دريافتي وي در روزهاي كار در هفته خواهد بود.

تبصره 3. كارگاه هايي كه با انجام 5 روز كار در هفته و 44 ساعت كار قانوني كارگرانشان از دو روز تعطيل استفاده مي كنند، مزد هر يك از دو روز تعطيل هفتگي برابر با مزد روزانه كارگران خواهد بود.

ماده 63. علاوه بر تعطيلات رسمي كشور، روز كارگر (11ارديبهشت نيز جزء تعطيلات رسمي كارگران به حساب مي آيد.

ماده 64. مرخصي استحقاقي سالانه كارگران با استفاده از مزد واحتساب چهار روز جمعه جمعا يك ماه است ساير روزهاي تعطيل جزء ايام مرخصي محسوب نخواهد شد. براي كار كمتر از يك سال مرخصي مزبور به نسبت مدت كار انجام يافته محاسبه مي شود.

ماده 65. مرخصي ساليانه كارگراني كه به كارهاي سخت و زيان آور اشتغال دارند 5 هفته مي باشد. استفاده از اين مرخصي حتي الامكان در دو نوبت و در پايان هر شش ماه كار صورت مي گيرد.

ماده 66. كارگر نمي تواند بيش از 9 روز از مرخصي سالانه خود راذخيره كند.

ماده 67. هر كارگر حق دارد به منظور اداي فريضه حج واجب درتمام مدت كار خويش فقط براي يك نوبت يك ماه به عنوان مرخصي استحقاقي يا مرخصي بدون حقوق استفاده نمايد.

ماده 68. ميزان مرخصي استحقاقي كارگران فصلي بر حسب ماه هاي كاركرد تعيين مي شود.

ماده 69. تاريخ استفاده از مرخصي با توافق كارگر و كارفرما تعيين مي شود و در صورت اختلاف بين كارگر و كارفرما نظر اداره كار وامور اجتماعي محل لازم الاجراست

تبصره در مورد كارهاي پيوسته (زنجيره اي

و تمامي كارهايي كه همواره حضور حداقل معيني از كارگران در روزهاي كار را اقتضامي نمايد، كارفرما مكلف است جدول زماني استفاده از مرخصي كارگران را ظرف سه ماه آخر هر سال براي سال بعد تنظيم و پس ازتاييد شوراي اسلامي كار يا انجمن صنفي يا نماينده كارگران اعلام نمايد.

ماده 70. مرخصي كمتر از يك روز كار جزء مرخصي استحقاقي منظور مي شود.

ماده 71. در صورت فسخ يا خاتمه قرارداد كار يا بازنشستگي و ازكار افتادگي كلي كارگر و يا تعطيل كارگاه مطالبات مربوط به مدت مرخصي استحقاقي كارگر به وي و در صورت فوت او به ورثه اوپرداخت مي شود.

ماده 72. نحوه استفاده از مرخصي بدون حقوق كارگران و مدت آن و شرايط برگشت آنها به كار پس از استفاده از مرخصي با توافق كتبي كارگر يا نماينده قانوني او و كارفرما تعيين خواهد شد.

ماده 73. كليه كارگران در موارد ذيل حق برخورداري از سه روزمرخصي با استفاده از مزد را دارند:

الف _ ازدواج دائم

ب _ فوت همسر، پدر، مادر و فرزندان

ماده 74. مدت مرخصي استعلاجي با تاييد سازمان تامين اجتماعي جزء سوابق كار و بازنشستگي كارگران محسوب خواهدشد.

مبحث چهارم شرايط كار زنان (م 75 تا م 78)

ماده 75. انجام كارهاي خطرناك سخت و زيان آور و نيز حمل بار بيشتر از حد مجاز با دست و بدون استفاده از وسايل مكانيكي براي كارگران زن ممنوع است دستور العمل و تعيين نوع و ميزان اين قبيل موارد با پيشنهاد شوراي عالي كار به تصويب وزير كار و امور اجتماعي خواهد رسيد.

ماده 76. مرخصي بارداري و زايمان كارگران زن جمعا 90 روز است حتي الامكان 45 روز از اين مرخصي بايد پس از زايمان

مورد استفاده قرار گيرد. براي زايمان توامان 14 روز به مرخصي اضافه مي شود.

تبصره 1. پس از پايان مرخصي زايمان كارگر زن به كار سابق خودباز مي گردد و اين مدت با تاييد سازمان تامين اجتماعي جزء سوابق خدمت وي محسوب مي شود.

تبصره 2. حقوق ايام مرخصي زايمان طبق مقررات قانون تامين اجتماعي پرداخت خواهد شد.

ماده 77. در مواردي كه به تشخيص پزشك سازمان تامين اجتماعي نوع كار براي كارگر باردار خطرناك يا سخت تشخيص داده شود، كارفرما تا پايان دوره بارداري وي بدون كسري حق السعي كارمناسبتر و سبكتري به او ارجاع مي نمايد.

ماده 78. در كارگاه هايي كه داراي كارگر زن هستند كارفرما مكلف است به مادران شيرده تا پايان دو سالگي كودك پس از هر سه ساعت نيم ساعت فرصت شيردادن بدهد. اين فرصت جزء ساعات كار آنان محسوب مي شود و همچنين كارفرما مكلف است متناسب با تعداد كودكان و با در نظر گرفتن گروه سني آنها مراكز مربوط به نگهداري كودكان (از قبيل شيرخوارگاه مهد كودك و ...) را ايجادنمايد.

تبصره آيين نامه اجرايي ضوابط تاسيس و اداره شيرخوارگاه و مهد كودك توسط سازمان بهزيستي كل كشور تهيه و پس از تصويب وزير كار و امور اجتماعي به مرحله اجراء گذاشته مي شود.

مبحث پنجم شرايط كار نوجوانان (م 79 تا م 84)

ماده 79. به كار گماردن افراد كمتر از 15 س_ال تمام ممنوع است

ماده 80. كارگري كه سنش بين 15 تا 18 سال تمام باشد، كارگرنوجوان ناميده مي شود و در بدو استخدام بايد توسط سازمان تامين اجتماعي مورد آزمايش هاي پزشكي قرار گيرد.

ماده 81. آزمايش هاي پزشكي كارگر نوجوان حداقل بايد سالي يك بار تجديد شود و مدارك مربوط در پرونده استخدامي وي ضبط گردد. پزشك درباره تناسب نوع كار

با توانايي كارگر نوجوان اظهارنظر مي كند و چنانچه كار مربوط را نامناسب بداند كارفرما مكلف است در حدود امكانات خود شغل كارگر را تغيير دهد.

ماده 82. ساعات كار روزانه كارگر نوجوان نيم ساعت كمتر ازساعت كار معمولي كارگران است ترتيب استفاده از اين امتياز باتوافق كارگر و كارفرما تعيين مي شود.

ماده 83. ارجاع هر نوع كار اضافي و انجام كار در شب و نيز ارجاع كارهاي سخت و زيان آور و خطرناك و حمل بار با دست بيش ازحد مجاز و بدون استفاده از وسايل مكانيكي براي كارگر نوجوان ممنوع است

ماده 84. در مشاغل و كارهايي كه به علت ماهيت آن يا شرايطي كه كار در آن انجام مي شود براي سلامتي يا اخلاق كارآموزان ونوجوانان زيان آور است حداقل سن كار 18 سال تمام خواهد بود.تشخيص اين امر با وزارت كار و امور اجتماعي است

فصل چهارم حفاظت فني و بهداشت كار
مبحث اول كليات (م 85 تا م 95)

ماده 85. براي صيانت نيروي انساني و منابع مادي كشور، رعايت دستورالعملهايي كه از طريق شوراي عالي حفاظت فني (جهت تامين حفاظت فني و وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي جهت جلوگيري از بيماري هاي حرفه اي و تامين بهداشت كار وكارگر و محيط كار) تدوين مي شود، براي كليه كارگاه ها، كارفرمايان كارگران و كارآموزان الزامي است

تبصره كارگاه هاي خانوادگي نيز مشمول مقررات اين فصل بوده و مكلف به رعايت اصول فني و بهداشت كار مي باشند.

ماده 86. شوراي عالي حفاظت فني مسوول تهيه موازين و آيين نامه هاي حفاظت فني مي باشد و از اعضاي ذيل تشكيل مي گردد:

1 _ وزيركار و امور اجتماعي يا معاون او كه رييس شورا خواهد بود.

2 _ معاون وزارت صنايع

3 _ معاون وزارت صنايع سنگين

4 _ معاون وزارت

كشاورزي

5 _ معاون وزارت نفت

6 _ معاون وزارت معادن و فلزات

7 _ معاون وزارت جهاد سازندگي

8 _ رييس سازمان حفاظت محيط زيست

9 _ دو نفر از استادان با تجربه دانشگاه در رشته هاي فني

10 _ دو نفر از مديران صنايع

11 _ دو نفر از نمايندگان كارگران

12 _ مدير كل بازرسي كار وزارت كار و امور اجتماعي كه دبير شوراخواهد بود.

تبصره 1. پيشنهادات شورا به تصويب وزير كار و امور اجتماعي رسيده و شورا در صورت لزوم مي تواند براي تهيه طرح آيين نامه هاي مربوط به حفاظت فني كارگران در محيط كار و انجام ساير وظايف مربوط به شورا، كميته هاي تخصصي مركب ازكارشناسان تشكيل دهد.

تبصره 2. آيين نامه داخلي شورا با پيشنهاد شوراي عالي حفاظت فني به تصويب وزير كار و امور اجتماعي خواهد رسيد.

تبصره 3. انتخاب اساتيد دانشگاه نمايندگان كارگران و نمايندگان مديران صنايع مطابق دستورالعملي خواهد بود كه توسط شوراي عالي حفاظت فني تهيه و به تصويب وزير كار و امور اجتماعي خواهد رسيد.

ماده 87. اشخاص حقيقي و حقوقي كه بخواهند كارگاه جديدي احداث نمايند و يا كارگاههاي موجود را توسعه دهند، مكلفند بدوابرنامه كار و نقشه هاي ساختماني و طرحهاي مورد نظر را از لحاظ پيش بيني در امر حفاظت فني و بهداشت كار، براي اظهارنظر و تاييدبه وزارت كار و امور اجتماعي ارسال دارند. وزارت كار و اموراجتماعي موظف است نظرات خود را ظرف مدت يك ماه اعلام نمايد. بهره برداري از كارگاه هاي مزبور منوط به رعايت مقررات حفاظتي و بهداشتي خواهد بود.

ماده 88. اشخاص حقيقي يا حقوقي كه به ساخت يا ورود و عرضه ماشين مي پردازند مكلف به رعايت موارد ايمني و حفاظتي مناسب مي باشند.

ماده 89. كارفرمايان مكلفند پيش از بهره برداري

از ماشينها،دستگاهها، ابزار و لوازمي كه آزمايش آنها مطابق آيين نامه هاي مصوب شوراي عالي حفاظت فني ضروري شناخته شده است آزمايشهاي لازم را توسط آزمايشگاهها و مراكز مورد تاييد شوراي عالي حفاظت فني انجام داده و مدارك مربوطه را حفظ و يك نسخه از آنها را براي اطلاع به وزارت كار و امور اجتماعي ارسال نمايند.

ماده 90. كليه اشخاص حقيقي يا حقوقي كه بخواهند لوازم حفاظت فني و بهداشت را وارد يا توليد كنند، بايد مشخصات وسايل را حسب مورد همراه با نمونه هاي آن به وزارت كار و امور اجتماعي و وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي ارسال دارند و پس ازتاييد، به ساخت يا وارد كردن اين وسايل اقدام نمايند.

ماده 91. كارفرمايان و مسوولان كليه واحدهاي موضوع ماده 85اين قانون مكلفند براساس مصوبات شوراي عالي حفاظت فني برايتامين حفاظت و سلامت و بهداشت كارگران در محيط كار، وسايل وامكانات لازم را تهيه و در اختيار آنان قرار داده و چگونگي كاربردوسايل فوق الذكر را به آنان بياموزند و در خصوص رعايت مقررات حفاظتي و بهداشتي نظارت نمايند. افراد مذكور نيز ملزم به استفاده و نگهداري از وسايل حفاظتي و بهداشتي فردي و اجراي دستورالعملهاي مربوطه كارگاه مي باشند.

ماده 92. كليه واحدهاي موضوع ماده 85 اين قانون كه شاغلين درآنها به اقتضاي نوع كار در معرض بروز بيماري هاي ناشي از كار قراردارند بايد براي همه افراد مذكور پرونده پزشكي تشكيل دهند وحداقل سالي يكبار توسط مراكز بهداشتي _ درماني از آنها معاينه و آزمايشهاي لازم را به عمل آورند و نتيجه را در پرونده مربوطه ضبط نمايند.

تبصره 1. چنانچه با تشخيص شوراي پزشكي نظر داده شود كه فردمعاينه شده به بيماري

ناشي از كار مبتلا يا در معرض ابتلا باشد،كارفرما و مسوولين مربوطه مكلفند كار او را براساس نظريه شوراي پزشكي مذكور بدون كاهش حق السعي در قسمت مناسب ديگري تعيين نمايند.

تبصره 2. در صورت مشاهده چنين بيماراني وزارت كار و اموراجتماعي مكلف به بازديد و تاييد مجدد شرايط فني و بهداشت وايمني محيط كار خواهد بود.

ماده 93. به منظور جلب مشاركت كارگران و نظارت بر حسن اجراي مقررات حفاظتي و بهداشتي در محيط كار و پيشگيري از حوادث وبيماريها، در كارگاه هايي كه وزارت كار و امور اجتماعي و وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي ضروري تشخيص دهند، كميته حفاظت فني و بهداشت كار تشكيل خواهد شد.

تبصره 1. كميته مذكور از افراد متخصص در زمينه حفاظت فني وبهداشت حرفه اي و امور فني كارگاه تشكيل مي شود و از بين اعضا،دو نفر شخص واجد شرايطي كه مورد تاييد وزارتخانه هاي كار وامور اجتماعي و بهداشت درمان و آموزش پزشكي باشند تعيين مي گردند كه وظيفه شان برقراري ارتباط ميان كميته مذكور با كارفرماو وزارت كار و امور اجتماعي و وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي مي باشد.

تبصره 2. نحوه تشكيل و تركيب اعضا براساس دستورالعملهايي خواهد بود كه توسط وزارت كار و امور اجتماعي و وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي تهيه و ابلاغ خواهد شد.

ماده 94. در مواردي كه يك يا چند نفر از كارگران يا كاركنان واحدهاي موضوع ماده 85 اين قانون امكان وقوع حادثه يا بيماري ناشي از كار را در كارگاه يا واحد مربوطه پيش بيني نمايند، مي توانندمراتب را به كميته حفاظت فني و بهداشت كار يا مسوول حفاظت فني و بهداشت كار اطلاع دهند و اين امر نيز بايستي توسط فردمطلع شده در دفتري

كه به همين منظور نگهداري مي شود ثبت گردد.

تبصره چنانچه كارفرما يا مسوول واحد، وقوع حادثه يا بيماري ناشي از كار را محقق نداند، موظف است در اسرع وقت موضوع راهمراه با دلايل و نظرات خود به نزديكترين اداره كار و امور اجتماعي محل اعلام نمايد. اداره كار و امور اجتماعي مذكور موظف است دراسرع وقت توسط بازرسين كار به موضوع رسيدگي و اقدام لازم رامعمول نمايد.

ماده 95. مسووليت اجراي مقررات و ضوابط فني و بهداشت كاربرعهده كارفرما يا مسوولين واحدهاي موضوع ذكر شده در ماده 85اين قانون خواهد بود. هرگاه بر اثر عدم رعايت مقررات مذكور از سوي كارفرما يا مسوولين واحد، حادثه اي رخ دهد، شخص كارفرمايا مسوول مذكور از نظر كيفري و حقوقي ونيز مجازات هاي مندرج در اين قانون مسوول است

تبصره 1. كارفرما يا مسوولان واحدهاي موضوع ماده 85 اين قانون موظفند كليه حوادث ناشي از كار را در دفتر ويژه اي كه فرم آن از طريق وزارت كار و امور اجتماعي اعلام مي گردد، ثبت و مراتب را سريعا به صورت كتبي به اطلاع اداره كار و امور اجتماعي محل برسانند.

تبصره 2. چنانچه كارفرما يا مديران واحدهاي موضوع ماده 85اين قانون براي حفاظت فني و بهداشت كار وسايل و امكانات لازم را در اختيار كارگر قرار داده باشند و كارگر با وجود آموزشهاي لازم وتذكرات قبلي بدون توجه به دستورالعمل و مقررات موجود، از آنها استفاده ننمايد، كارفرما مسووليتي نخواهد داشت در صورت بروزاختلاف راي هيات حل اختلاف نافذ خواهد بود.

مبحث دوم بازرسي كار (م 96 تا م 106)

ماده 96. به منظور اجراي صحيح اين قانون و ضوابط حفاظت فني اداره كل بازرسي وزارت كار و امور اجتماعي با وظايف ذيل تشكيل مي شود:

الف

_ نظارت بر اجراي مقررات ناظر به شرايط كار به ويژه مقررات حمايتي مربوط به كارهاي سخت و زيان آور و خطرناك مدت كار،رفاه كارگر، اشتغال زنان و كارگران نوجوان

ب _ نظارت بر اجراي صحيح مقررات قانون كار و آيين نامه ها و دستورالعملهاي مربوط به حفاظت فني

ج _ آموزش مسايل مربوط به حفاظت فني و راهنمايي كارگران كارفرمايان و كليه افرادي كه در معرض صدمات و ضايعات ناشي ازحوادث و خطرات ناشي از كار قرار دارند.

د _ بررسي و تحقيق پيرامون اشكالات ناشي از اجراي مقررات حفاظت فني و تهيه پيشنهاد لازم جهت اصلاح ميزانها و دستورالعملهاي مربوط به موارد مذكور، مناسب با تحولات وپيشرفتهاي تكنولوژي

ه _ رسيدگي به حوادث ناشي از كار در كارگاه هاي مشمول و تجزيه وتحليل عمومي وآماري اين گونه موارد به منظور پيشگيري حوادث

تبصره 1. وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي مسوول برنامه ريزي كنترل ارزشيابي و بازرسي در زمينه بهداشت كار و درمان كارگري بوده و موظف است اقدامات لازم را در اين زمينه به عمل آورد.

تبصره 2. بازرسي به صورت مستمر، همراه با تذكر اشكالات ومعايب و نواقص و در صورت لزوم تقاضاي تعقيب متخلفان در مراجع صالح انجام مي گيرد.

ماده 97. اشتغال در سمت بازرسي كار منوط به گذراندن دوره هاي آموزش نظري و عملي در بدو استخدام است

تبصره آيين نامه شرايط استخدام بازرسان كار و كارشناسان بهداشت كار با پيشنهاد مشترك وزارت كار و امور اجتماعي وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي و سازمان امور اداري واستخدامي به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد. اين شرايط به نحوي تدوين خواهد شد كه ثبات و استقلال شغلي بازرسان را تامين كند و آنها را از

هر نوع تعرض مصون بدارد.

ماده 98. بازرسان كار و كارشناسان بهداشت كار در حدود وظايف خويش حق دارند بدون اطلاع قبلي در هر موقع از شبانه روز به موسسات مشمول ماده 85 اين قانون وارد شده و به بازرسي بپردازند و نيز مي توانند به دفاتر و مدارك مربوطه در موسسه مراجعه و در صورت لزوم از تمام يا قسمتي از آنها رونوشت تحصيل نمايند.

تبصره ورود بازرسان كار به كارگاههاي خانوادگي منوط به اجازه كتبي دادستان محل خواهد بود.

ماده 99. بازرسان كار و كارشناسان بهداشت كار حق دارند به منظور اطلاع از تركيبات موادي كه كارگران با آنها در تماس مي باشند و يا درانجام كار مورد استفاده قرار مي گيرند، به اندازه اي كه براي آزمايش لازم است در مقابل رسيد، نمونه بگيرند و به روساي مستقيم خودتسليم نمايند.

تبصره ساير مقررات مربوط به چگونگي بازرسي كار مطابق آيين نامه اي خواهد بود كه با پيشنهاد شوراي عالي حفاظت فني وبهداشت كار حسب مورد به تصويب وزير كار و امور اجتماعي و وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي خواهد رسيد.

ماده 100. كليه بازرسان كار و كارشناسان بهداشت حرفه اي داراي كارت ويژه حسب مورد با امضاي وزير كار و امور اجتماعي يا وزيربهداشت درمان و آموزش پزشكي هستند كه هنگام بازرسي بايدهمراه آنها باشد و در صورت تقاضاي مقامات رسمي مسوولين كارگاه ارائه شود.

ماده 101. گزارش بازرسان كار و كارشناسان بهداشت كار در مواردمربوط به حدود وظايف و اختياراتشان در حكم گزارش ضابطين دادگستري خواهد بود.

تبصره 1. بازرسان كار و كارشناسان بهداشت كار مي توانند به عنوان مطلع و كارشناس در جلسات مراجع حل اختلاف شركت نمايند.

تبصره 2. بازرسان كار و كارشناسان بهداشت كار نمي توانند درتصميم گيري مراجع

حل اختلاف نسبت به پرونده هايي كه قبلا به عنوان بازرس در مورد آنها اظهارنظر كرده اند، شركت كنند.

ماده 102. بازرسان كار و كارشناسان بهداشت كار نمي توانند دركارگاهي اقدام به بازرسي نمايند كه خود يا يكي از بستگان نسبي آنها تا طبقه سوم و يا يكي از اقرباي سببي درجه اول ايشان به طورمستقيم در آن ذي نفع باشند.

ماده 103. بازرسان كار و كارشناسان بهداشت كار حق ندارند درهيچ مورد حتي پس از بركناري از خدمت دولت اسرار و اطلاعات را كه به مقتضاي شغل خود به دست آورده اند و يا نام اشخاصي را كه به آنان اطلاعاتي داده يا موارد تخلف را گوشزد كرده اند، فاش نمايند.

تبصره متخلفين از مقررات اين ماده مشمول مجازات هاي مقرردر قوانين مربوط خواهند بود.

ماده 104. كارفرمايان و ديگر كساني كه مانع ورود بازرسان كار وكارشناسان بهداشت كار به كارگاه هاي مشمول اين قانون گردند و يامانع انجام وظيفه ايشان شوند يا از دادن اطلاعات و مدارك لازم به آنان خودداري نمايند، حسب مورد به مجازاتهاي مقرر در اين قانون محكوم خواهند شد.

ماده 105. هرگاه در حين بازرسي به تشخيص بازرس كار ياكارشناس بهداشت حرفه اي احتمال وقوع حادثه و يا بروز خطر دركارگاه داده شود، بازرس كار يا كارشناس بهداشت حرفه اي مكلف هستند مراتب را فورا و كتبا به كارفرما يا نماينده او و نيز به رييس مستقيم خود اطلاع دهند.

تبصره 1. وزارت كار و امور اجتماعي و وزارت بهداشت درمان وآموزش پزشكي حسب مورد گزارش بازرسان كار و كارشناسان بهداشت حرفه اي از دادسراي عمومي محل و در صورت عدم تشكيل دادسرا، از دادگاه عمومي محل تقاضا خواهند كرد فورا قرارتعطيل و لاك و مهر

تمام يا قسمتي از كارگاه را صادر نمايد. دادستان بلافاصله نسبت به صدور قرار اقدام و قرار مذكور پس از ابلاغ قابل اجراست

دستور رفع تعطيل توسط مرجع مزبور در صورتي صادر خواهد شدكه بازرس كار يا كارشناس بهداشت حرفه اي و يا كارشناسان ذي ربط دادگستري رفع نواقص و معايب موجود را تأييد نموده باشند.

تبصره 2. كارفرما مكلف است در ايامي كه به علت فوق كار تعطيل مي شود مزد كارگران را بپردازد.

تبصره 3. متضرران از قرارهاي موضوع اين ماده در صورت اعتراض به گزارش بازرس كار و يا كارشناس بهداشت حرفه اي وتعطيل كارگاه مي توانند از مراجع مزبور، به دادگاه صالح شكايت كنند و دادگاه مكلف است به فوريت و خارج از نوبت به موضوع رسيدگي نمايد. تصميم دادگاه قطعي و قابل اجراست

ماده 106. دستورالعملها و آيين نامه هاي اجرايي مربوط به اين فصل به پيشنهادمشترك وزارت كار و امور اجتماعي و وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

فصل پنجم آموزش و اشتغال
مبحث اول كارآموز و مراكز كارآموزي
اول - مراكز كارآموزي (م 107 تا م 111)

ماده 107. در اجراي اهداف قانون اساسي به منظور اشتغال مولد و مستمر جويندگان كار و نيز بالا بردن دانش فني كارگران وزارت كار و امور اجتماعي مكلف است امكانات آموزشي لازم را فراهم سازد.

تبصره وزارتخانه ها و سازمان هاي ذي نفع موظف به همكاريهاي لازم با وزارت كار و امور اجتماعي مي باشند.

ماده 108. وزارت كار و امور اجتماعي موظف است برحسب نياز و باتوجه به استقرار نوع صنعت موجود در نقاط مختلف كشور براي ايجاد و توسعه مراكز كارآموزي ذيل در سطوح مختلف مهارت اقدام نمايد:

الف _ مراكز كارآموزي پايه براي آموزش كارگران و كارجويان غيرماهر.

ب _ مراكز كار آموزي تكميل مهارت و تخصصهاي موردي براي بازآموزي، ارتقاي مهارت و تعليم تخصصهاي پيشرفته

به كارگران و كارجويان نيمه ماهر، ماهر و مربيان آموزش حرفه اي.

ج _ مراكز تربيت مربي براي آموزش مربيان مراكز كارآموزي.

د _ مراكز كارآموزي خاص معلولين و جانبازان با همكاري وزارتخانه ها و سازمانهاي ذي ربط (مانند وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي، بنياد شهيد، بنياد جانبازان و ...)

ماده 109. مراكز آموزش مذكور در ماده 108 اين قانون از نظر ماليو اداري با رعايت قانون محاسبات عمومي به طور مستقل زير نظر وزارت كار و امور اجتماعي اداره خواهند شد.

ماده 110. واحدهاي صنعتي، توليدي و خدماتي به منظور مشاركت در امر آموزش كارگر ماهر و نيمه ماهر مورد نياز خويش مكلفند نسبت به ايجاد مراكز كارآموزي جوار كارگاه و يا بين كارگاهي، همكاريهاي لازم را با وزارت كار و امور اجتماعي به عمل آورند.

تبصره 1. وزارت كار و امور اجتماعي، استانداردها و جزوات مربوط به امر آموزش در مراكز كارآموزي جوار كارگاه و بين كارگاهي را تهيه و در مورد تعليم و تامين مربيان مراكز مزبور اقدام مينمايد.

تبصره 2. دستورالعملها و مقررات مربوط به ايجاد مراكز كارآموزي جوار كارگاه و بين كارگاهي برحسب مورد به پيشنهاد وزيركار و امور اجتماعي به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 111. علاوه بر تشكيل مراكز كارآموزي توسط وزارت كار و اموراجتماعي، آموزشگاه فني و حرفه اي آزاد نيز به منظور آموزش صنعت يا حرفه معين به وسيله اشخاص حقيقي يا حقوقي، باكسب پروانه از وزارت كار و امور اجتماعي تاسيس مي شود.

تبصره آيين نامه مربوط به تشخيص صلاحيت فني و موسسات كارآموزي آزاد و صلاحيت مسوول و مربيان و نيز نحوه نظارت وزارت كار و امور اجتماعي بر اين مؤسسات با پيشنهاد

وزير كار وامور اجتماعي به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

دوم - كارآموز و قرارداد كارآموزي (م 112 تا م 118)

ماده 112. از لحاظ مقررات اين قانون كارآموز به افراد ذيل اطلاق مي شود:

الف _ كساني كه فقط براي فرا گرفتن حرفه اي خاص بازآموزي يا ارتقا مهارت براي مدت معين در مراكز كارآموزي و يا آموزشگاههاي آزاد، آموزش مي بينند.

ب _ افرادي كه به موجب قرارداد كارآموزي به منظور فراگرفتن حرفه اي خاص براي مدت معين كه زايد بر سه سال نباشد، دركارگاهي معين به كارآموزي توام با كار اشتغال دارند، مشروط بر آنكه سن آنها از 15 سال كمتر نبوده و از 18 سال تمام بيشتر نباشد.

تبصره 1. كارآموزان بند الف ممكن است كارگراني باشند كه مطابق توافق كتبي منعقده با كارفرما به مراكز كارآموزي معرفي مي شوند و يا داوطلباني باشند كه شاغل نيستند و راسا به مراكز كارآموزيمراجعه مينمايند.

تبصره 2. دستورالعملهاي مربوط به شرايط پذيرش حقوق وتكاليف دوره كارآموزي داوطلبان مذكور در بند «ب با پيشنهاد شوراي عالي كار، به تصويب وزير كار و امور اجتماعي ميرسد.

ماده 113. كارگران شاغلي كه مطابق تبصره يك ماده 112 براي كارآموزي در يكي از مراكز كارآموزي پذيرفته مي شوند، از حقوق زير برخوردار خواهند بود:

الف _ رابطه استخدامي كارگر در مدت كارآموزي قطع نميشود و اين مدت از هر لحاظ جزء سوابق كارگر محسوب مي شود.

ب _ مزد كارگر در مدت كارآموزي از مزد ثابت و يا مزد مبنا كمترنخواهد بود.

ج _ مزاياي غير نقدي، كمكها و فوق العاده هايي كه براي جبران هزينه زندگي و مسؤوليتهاي خانوادگي به كارگر پرداخت ميشود در دوره كارآموزي كماكان پرداخت خواهد شد.

چنانچه كارفرما قبل از پايان مدت بدون

دليل موجه مانع ادامه كارآموزي شود و از اين طريق خسارتي به كارگر وارد گردد، كارگر ميتواند به مراجع حل اختلاف مندرج در اين قانون مراجعه ومطالبه خسارت نمايد.

ماده 114. كارگري كه مطابق تبصره (1) ماده 112 براي كارآموزيدر يكي از مراكز كارآموزي پذيرفته ميشود مكلف است

الف _ تا پايان مدت مقرر به كارآموزي بپردازد و به طور منظم دربرنامه هاي كارآموزي شركت نموده و مقررات و آيين نامه هاي واحدآموزشي را مراعات نمايد و دوره كارآموزي رابا موفقيت به پايان برساند.

ب _ پس از طي دوره كارآموزي، حداقل دو برابر مدت كارآموزي درهمان كارگاه به كار اشتغال ورزد.

تبصره در صورتي كه كارآموز پس از اتمام كارآموزي حاضر به ادامه كار در كارگاه نباشد، كارفرما مي تواند براي مطالبه خسارت مندرج در قرارداد كارآموزي به مراجع حل اختلاف موضوع اين قانون مراجعه و تقاضاي دريافت خسارت نمايد.

ماده 115. كارآموزان مذكور در بند «ب ماده 112، تابع مقررات مربوط به كارگران نوجوان مذكور در مواد 79 الي 84 اين قانون خواهند بود ولي ساعت كار آنان از شش ساعت در روز تجاوز نخواهد كرد.

ماده 116. قرارداد كارآموزي علاوه بر مشخصات طرفين بايد حاوي مطالب ذيل باشد:

الف _ تعهدات طرفين

ب _ سن كارآموز.

ج _ مزد كارآموز.

د _ محل كارآموزي.

ه _ حرفه يا شغلي كه طبق استاندارد مصوب تعليم داده خواهد شد.

و _ شرايط فسخ قرارداد (در صورت لزوم .

ز _ هر نوع شرط ديگري كه طرفين در حدود مقررات قانوني ذكر آن رادر قرارداد لازم بدانند.

ماده 117. كارآموزي توام با كار نوجوانان تا سن 18 سال تمام موضوع ماده 80 اين قانون در صورتي مجاز است كه از حدود توانايي آنان خارج نبوده و

براي سلامت و رشد جسمي و روحيآنان مضر نباشد.

ماده 118. مراكز كارآموزي موظفند براي آموزش كارآموز، وسايل و تجهيزات كافي را مطابق استانداردهاي آموزشي وزارت كار و اموراجتماعي در دسترس وي قرار دهند و به طور منظم و كامل حرفه موردنظر را به او بياموزند. همچنين مراكز مذكور بايد براي تامين سلامت و ايمني كارآموز در محيط كارآموزي امكانات لازم را فراهم آورند.

مبحث دوم اشتغال (م 119)

ماده 119. وزارت كار و امور اجتماعي موظف است نسبت به ايجاد مراكز خدمات اشتغال در سراسر كشور اقدام نمايد. مراكز خدمات مذكور موظفند تا ضمن شناسايي زمينه هاي ايجاد كار و برنامه ريزي براي فرصتهاي اشتغال نسبت به ثبت نام و معرفي بيكاران به مراكز كارآموزي (در صورت نياز به آموزش و يا معرفي به مراكز توليدي ، صنعتي كشاورزي و خدماتي اقدام نمايند.

تبصره 1. مراكز خدمات اشتغال در مراكز استانها موظف به ايجاددفتري تحت عنوان دفتر برنامه ريزي و حمايت از اشتغال معلولين خواهند بود و كليه موسسات مذكور در اين ماده موظف به همكاري با دفاتر مزبور مي باشند.

تبصره 2. دولت موظف است تا در ايجاد شركتهاي تعاوني توليدي كشاورزي صنعتي و توزيعي ، معلولين را از طريق اعطاي وامهاي قرض الحسنه دراز مدت و آموزشهاي لازم و برقراري تسهيلات انجام كار و حمايت از توليد يا خدمات آنان مورد حمايت قرار داده و نسبت به رفع موانع معماري در كليه مراكز موضوع اين ماده و تبصره ها كه معلولين در آنها حضور مي يابند اقدام نمايد.

تبصره 3. وزارت كار و امور اجتماعي مكلف است تا آيين نامه هاي لازم را در جهت برقراري تسهيلات رفاهي مورد نياز معلولين شاغل در مراكز انجام كار با نظرخواهي از جامعه

معلولين ايران و سازمان بهزيستي كشور تهيه و به تصويب وزير كار و امور اجتماعي برساند.

مبحث سوم اشتغال اتباع بيگانه (م 120 تا م 129)

ماده 120. اتباع بيگانه نمي توانند در ايران مشغول به كار شوند مگر آنكه اولا داراي رواديد ورود با حق كار مشخص بوده و ثانيا مطابق قوانين و آيين نامه هاي مربوطه پروانه كار دريافت دارند.

تبصره اتباع بيگانه ذيل مشمول مقررات ماده 120 نمي باشند:

الف _ اتباع بيگانه اي كه منحصرا در خدمت ماموريتهاي ديپلماتيك و كنسولي هستند با تاييد وزارت امور خارجه

ب _ كاركنان و كارشناسان سازمان ملل متحد و سازمانهاي وابسته به آنها با تاييد وزارت امور خارجه

ج _ خبرنگاران خبرگزاريها و مطبوعات خارجي به شرط معامله متقابل و تاييد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي

ماده 121. وزارت كار و امور اجتماعي با رعايت شرايط ذيل درمورد صدور رواديد با حق كار مشخص براي اتباع بيگانه موافقت و پروانه كار صادر خواهد كرد:

الف _ مطابق اطلاعات موجود در وزارت كار و امور اجتماعي درميان اتباع ايراني آماده به كار افراد داوطلب واجد تحصيلات و تخصص مشابه وجود نداشته باشد.

ب _ تبعه بيگانه داراي اطلاعات و تخصص كافي براي اشتغال به كارمورد نظر باشد.

ج _ از تخصص تبعه بيگانه براي آموزش جايگزيني بعدي افرادايراني استفاده شود.

تبصره احراز شرايط مندرج در اين ماده با هيات فني اشتغال است ضوابط مربوط به تعداد اعضا و شرايط انتخاب آنها و نحوه تشكيل جلسات هيات به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه باپيشنهاد وزارت كار و امور اجتماعي به تصويب هيات وزيران مي رسد.

ماده 122. وزارت كار و امور اجتماعي مي تواند نسبت به صدور،تمديد و تجديد پروانه كار افراد ذيل اقدام نمايد:

الف _ تبعه بيگانه اي كه حداقل ده

سال مداوم در ايران اقامت داشته باشد.

ب _ تبعه بيگانه اي كه داراي همسر ايراني باشد.

ج _ مهاجرين كشورهاي بيگانه خصوصا كشورهاي اسلامي و پناهندگان سياسي به شرط داشتن كارت معتبر مهاجرت و ياپناهندگي و پس از موافقت كتبي وزارتخانه هاي كشور و امورخارجه

ماده 123. وزارت كار و امور اجتماعي مي تواند در صورت ضرورت و يا به عنوان معامله متقابل اتباع بعضي از دول و يا افراد بدون تابعيت را (مشروط بر آنكه وضعيت آنان ارادي نباشد) پس از تاييد وزارت امور خارجه و تصويب هيات وزيران از پرداخت حق صدور، حق تمديد و يا حق تجديد پروانه كار معاف نمايد.

ماده 124. پروانه كار با رعايت مواد اين قانون حداكثر براي مدت يك سال صادر يا تمديد و يا تجديد مي شود.

ماده 125. در مواردي كه به هر عنوان رابطه استخدامي تبعه بيگانه با كارفرما قطع مي شود كارفرما مكلف است ظرف پانزده روز،مراتب را به وزارت كار و امور اجتماعي اعلام كند. تبعه بيگانه نيزمكلف است ظرف پانزده روز پروانه كار خود را در برابر اخذ رسيد،به وزارت كار و امور اجتماعي تسليم نمايد. وزارت كار و اموراجتماعي در صورت لزوم اخراج تبعه بيگانه را از مراجع ذي صلاح درخواست مي كند.

ماده 126. در مواردي كه مصلحت صنايع كشور اشتغال فوري تبعه بيگانه را به طور استثنايي ايجاب كند، وزير مربوطه مراتب را به وزارت كار و امور اجتماعي اعلام مي نمايد و با موافقت وزير كار وامور اجتماعي براي تبعه بيگانه پروانه كار موقت بدون رعايت تشريفات مربوط به صدور رواديد با حق كار مشخص صادر خواهدشد.

تبصره مدت اعتبار پروانه كار موقت حداكثر سه ماه است و تمديد آن مستلزم تاييد هيات فني

اشتغال اتباع بيگانه خواهد بود.

ماده 127. شرايط استخدامي كارشناسان و متخصصين فني بيگانه مورد نياز دولت با در نظر گرفتن تابعيت و مدت خدمت و ميزان مزدآنها و با توجه به نيروي كارشناس داخلي پس از بررسي و اعلام نظروزارت كار و امور اجتماعي و سازمان امور اداري و استخدامي كشور، با تصويب مجلس شوراي اسلامي خواهد بود. پروانه كارجهت استخدام كارشناسان خارجي در هر مورد پس از تصويب مجلس شوراي اسلامي از طرف وزارت كار و امور اجتماعي صادرخواهد شد.

ماده 128. كارفرمايان مكلفند قبل از اقدام به عقد هرگونه قراردادي كه موجب استخدام كارشناسان بيگانه مي شود، نظر وزارت كار وامور اجتماعي را در مورد امكان اجازه اشتغال تبعه بيگانه استعلام نمايند.

ماده 129. آيين نامه هاي اجرايي مربوط به اشتغال اتباع بيگانه ازجمله نحوه صدور، تمديد، تجديد و لغو پروانه كار و نيز شرايط انتخاب اعضاي هيات فني اشتغال اتباع بيگانه مذكور در ماده 121اين قانون با پيشنهاد وزير كار و امور اجتماعي به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

فصل ششم تشكلهاي كارگري و كارفرمايي (م 130 تا م 138)

ماده 130. به منظور تبليغ و گسترش فرهنگ اسلامي و دفاع ازدستاوردهاي انقلاب اسلامي و در اجراي اصل بيست و ششم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كارگران واحدهاي توليدي صنعتي كشاورزي خدماتي و صنفي مي توانند نسبت به تاسيس انجمنهاي اسلامي اقدام نمايند.

تبصره 1. انجمنهاي اسلامي مي توانند به منظور هماهنگي درانجام وظايف و شيوه هاي تبليغي نسبت به تاسيس كانونهاي هماهنگي انجمنهاي اسلامي در سطح استانها و كانون عالي هماهنگي انجمنهاي اسلامي در كل كشور اقدام نمايند.

تبصره 2. آيين نامه چگونگي تشكيل حدود وظايف و اختيارات و نحوه عملكرد انجمنهاي اسلامي موضوع اين ماده بايد توسط وزارتين كشور، كار و امور اجتماعي و سازمان تبليغات

اسلامي تهيه و به تصويب هيات وزيران برسد.

ماده 131. در اجراي اصل بيست و ششم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و به منظور حفظ حقوق و منافع مشروع و قانوني وبهبود وضع اقتصادي كارگران و كارفرمايان كه خود متضمن حفظ منافع جامعه باشد، كارگران مشمول قانون كار و كارفرمايان يك حرفه يا صنعت مي توانند مبادرت به تشكيل انجمنهاي صنفي نمايند.

تبصره 1. به منظور هماهنگي در انجام وظايف محوله و قانوني انجمنهاي صنفي مي توانند نسبت به تشكيل كانون انجمنهاي صنفي در استان و كانون عالي انجمنهاي صنفي در كل كشور اقدام نمايند.

تبصره 2. كليه انجمنهاي صنفي و كانونهاي مربوطه به هنگام تشكيل موظف به تنظيم اساسنامه با رعايت مقررات قانوني و طرح و تصويب آن در مجمع عمومي و تسليم به وزارت كار و اموراجتماعي جهت ثبت مي باشند.

تبصره 3. كليه نمايندگان كارفرمايان ايران در شوراي عالي كار،شوراي عالي تامين اجتماعي شوراي عالي حفاظت فني وبهداشت كار، كنفرانس بين المللي كار و نظاير آن توسط كانون عالي انجمنهاي صنفي كارفرمايان در صورت تشكيل انتخاب و در غيراين صورت توسط وزير كار و امور اجتماعي معرفي خواهند شد.

تبصره 4. كارگران يك واحد، فقط مي توانند يكي از سه موردشوراي اسلامي كار، انجمن صنفي يا نماينده كارگران را داشته باشند.

تبصره 5. آيين نامه چگونگي تشكيل حدود وظايف و اختيارات و نحوه عملكرد انجمنهاي صنفي و كانونهاي مربوطه حداكثر ظرف مدت يك ماه از تاريخ تصويب اين قانون توسط شوراي عالي كارتهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره 6. آيين نامه نحوه انتخابات نمايندگان مذكور در تبصره 3اين ماده ظرف يك ماه پس از تصويب اين قانون به تصويب وزيركار و امور اجتماعي خواهد رسيد.

ماده 132.

به منظور نظارت و مشاركت در اجراي اصل سي و يكم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و همچنين براساس مفادمربوطه در اصل چهل و سوم قانون اساسي كارگران واحدهاي توليدي صنفي صنعتي خدماتي و كشاورزي كه مشمول قانون كارباشند، مي توانند نسبت به ايجاد شركتهاي تعاوني مسكن اقدام نمايند.

تبصره شركتهاي تعاوني مسكن كارگران هر استان مي توانندنسبت به ايجاد كانون هماهنگي شركتهاي تعاوني مسكن كارگران استان اقدام نمايند و كانونهاي هماهنگي تعاونيهاي مسكن كارگران استانها مي توانند نسبت به تشكيل كانون عالي هماهنگي تعاونيهاي مسكن كارگران كشور (اتحاديه مركزي تعاونيهاي مسكن كارگران _اسكان اقدام نمايند.

وزارتخانه هاي كار و امور اجتماعي مسكن و شهرسازي و اموراقتصادي و دارايي موظف به همكاري با اتحاديه اسكان بوده واساسنامه شركتهاي مذكور توسط وزارت كار و امور اجتماعي به ثبت خواهد رسيد.

ماده 133. به منظور نظارت و مشاركت در اجراي مفاد مربوط به توزيع و مصرف در اصول چهل و سوم و چهل و چهارم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كارگران واحدهاي توليدي صنفي صنعتي خدماتي و يا كشاورزي كه مشمول قانون كار باشند،مي توانند نسبت به ايجاد شركتهاي تعاوني مصرف (توزيع كارگري اقدام نمايند.

تبصره شركتهاي تعاوني مصرف (توزيع كارگران مي توانندنسبت به تاسيس كانون هماهنگي شركتهاي تعاوني مصرف كارگران استان اقدام نمايند و كانونهاي هماهنگي تعاونيهاي مصرف (توزيع كارگران استانها مي توانند نسبت به تشكيل كانون عالي هماهنگي تعاونيهاي مصرف كارگران «اتحاديه مركزي تعاونيهاي مصرف توزيع كارگران _ امكان اقدام نمايند.

وزارتخانه هاي كار و امور اجتماعي و بازرگاني و همچنين وزارتخانه هاي صنعتي موظف هستند تا همكاريهاي لازم را بااتحاديه امكان به عمل آورند و اساسنامه شركتهاي تعاوني مذكورتوسط وزارت كار و امور اجتماعي به ثبت

خواهد رسيد.

ماده 134. به منظور بررسي و پي گيري مسايل و مشكلات صنفي واجتماعي و حسن اجراي آن قسمت از مفاد اصل بيست و نهم قانون اساسي كه متضمن حفظ حقوق و تامين منافع و بهره مندي ازخدمات بهداشتي درماني و مراقبتهاي پزشكي مي باشد، كارگران ومديران بازنشسته مي توانند به طور مجزا نسبت به تاسيس كانونهاي كارگران و مديران بازنشسته شهرستانها و استانها اقدام نمايند.

تبصره 1. كانونهاي كارگران و مديران بازنشسته استانها مي توانندنسبت به تاسيس كانونهاي عالي كارگران و مديران بازنشسته كشوراقدام نمايند.

تبصره 2. وزارتخانه هاي كار و امور اجتماعي و بهداشت درمان وآموزش پزشكي و سازمان تامين اجتماعي موظف به همكاري باكانونهاي عالي كارگران و مديران بازنشسته كشور مي باشند.

ماده 135. به منظور ايجاد وحدت روش و هماهنگي در امور وتبادل نظر در چگونگي اجراي وظايف و اختيارات شوراهاي اسلامي كار مي توانند نسبت به تشكيل كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي كار در استان و كانون عالي هماهنگي شوراهاي اسلامي كاردر كل كشور اقدام نمايند.

تبصره آيين نامه چگونگي تشكيل حدود وظايف و اختيارات ونحوه عملكرد كانونهاي شوراهاي اسلامي كار موضوع اين ماده بايدتوسط وزارتين كشور و كار و امور اجتماعي و سازمان تبليغات اسلامي تهيه و به تصويب هيات وزيران برسد.

ماده 136. كليه نمايندگان رسمي كارگران جمهوري اسلامي ايران درسازمان جهاني كار، هياتهاي تشخيص هياتهاي حل اختلاف شوراي عالي تامين اجتماعي شوراي عالي حفاظت فني و نظاير آن حسب موردتوسط كانون عالي شوراهاي اسلامي كار، كانون عالي انجمنهاي صنفي كارگران و يا مجمع نمايندگان كارگران انتخاب خواهند شد.

تبصره 1. آيين نامه اجرايي اين ماده با پيشنهاد شوراي عالي كار به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره 2. در صورتي كه تشكلهاي عالي كارگري و كارفرمايي موضوع اين فصل

ايجاد نشده باشند، وزير كار و امور اجتماعي مي تواند نسبت به انتخاب نمايندگان مزبور در مجامع شوراها وهياتهاي عالي اقدام نمايد.

ماده 137. به منظور هماهنگي و حسن انجام وظايف مربوطه تشكلهاي كارفرمايي و كارگري موضوع اين فصل از قانون مي توانندبه طور مجزا نسبت به ايجاد تشكيلات مركزي اقدام نمايند.

تبصره آيين نامه هاي انتخابات شوراي مركزي و اساسنامه تشكيلات مركزي كارفرمايان و همچنين كارگران جداگانه توسط كميسيوني مركب از نمايندگان شوراي عالي كار، وزارت كشور ووزارت كار و امور اجتماعي تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهدرسيد.

ماده 138. مقام ولايت فقيه در صورت مصلحت مي توانند در هريك از تشكلهاي مذكور نماينده داشته باشند.

فصل هفتم مذاكرات و پيمانهاي دسته جمعي كار (م 139 تا م 146)

ماده 139. هدف از مذاكرات دسته جمعي پيشگيري و يا حل مشكلات حرفه اي و يا شغلي و يا بهبود شرايط توليد و يا امور رفاهي كارگران است كه از طريق تعيين ضوابطي براي مقابله با مشكلات و تامين مشاركت طرفين در حل آنها و يا از راه تعيين و ياتغيير شرايط و نظاير اينها، در سطح كارگاه حرفه و يا صنعت با توافق طرفين تحقق مي يابد. خواستهاي طرح شده از سوي طرفين بايد متكي به دلايل و مدارك لازم باشد.

تبصره 1. هر موضوعي كه در روابط كار متضمن وضع مقررات وايجاد ضوابط از طريق مذاكرات دسته جمعي باشد، مي تواند موضع مذاكره قرار بگيرد، مشروط بر آنكه مقررات جاري كشور و از جمله سياستهاي برنامه اي دولت اتخاذ تصميم در مورد آنها را منع نكرده باشد.

مذاكرات دسته جمعي بايد به منظور حصول توافق و حل و فصل مسالمت آميز اختلافات با رعايت شوون طرفين و با خودداري ازهرگونه عملي كه موجب اختلال نظم جلسات گردد، ادامه يابد.

تبصره 2.

در صورتي كه طرفين مذاكرات دسته جمعي موافق باشند مي توانند از وزارت كار و امور اجتماعي تقاضا كنند شخص بي طرفي را كه در زمينه مسايل كار تبحر داشته باشد و بتواند در مذاكرات هماهنگي ايجاد كند، به عنوان كارشناس پيمانهاي دسته جمعي به آنها معرفي نمايد. نقش اين كارشناس كمك به هر دوطرف در پيشبرد مذاكرات دسته جمعي است

ماده 140. پيمان دسته جمعي كار عبارت است از پيمان كتبي كه به منظور تعيين شرايط كار فيمابين يك يا چند (شورا يا انجمن صنفي و يا نماينده قانوني كارگران از يك طرف و يك يا چند كارفرما و يانمايندگان قانوني آنها از سوي ديگر و يا فيمابين كانونها و كانونهاي عالي كارگري و كارفرمايي منعقد مي شود.

تبصره در صورتي كه مذاكرات دسته جمعي كار منجر به انعقادپيمان دسته جمعي كار شود، بايد متن پيمان در سه نسخه تنظيم و به امضاي طرفين برسد. دو نسخه از پيمان در اختيار طرفين عقدپيمان دسته جمعي قرار گرفته و نسخه سوم ظرف سه روز در قبال اخذ رسيد و به منظور رسيدگي و تاييد، تسليم وزارت كار و اموراجتماعي خواهد شد.

ماده 141. پيمانهاي دسته جمعي كار هنگامي اعتبار قانوني وقابليت اجرايي خواهند داشت كه

الف _ مزايايي كمتر از آنچه در قانون كار پيش بيني گرديده است درآن تعيين نشده باشد.

ب _ با قوانين و مقررات جاري كشور و تصميمات و مصوبات قانوني دولت مغاير نباشد.

ج _ عدم تعارض موضوع يا موضوعات پيمان با بندهاي الف و ب به تاييد وزارت كار و امور اجتماعي برسد.

تبصره 1. وزارت كار و امور اجتماعي بايد نظر خود در موردمطابقت يا عدم تطابق پيمان با بندهاي

الف و ب مذكور در اين ماده را ظرف 30 روز به طرفين پيمان كتبا اعلام نمايد.

تبصره 2. نظر وزارت كار و امور اجتماعي در مورد عدم مطابقت مفاد پيمان دسته جمعي با موضوعات بندهاي الف و ب بايد متكي به دلايل قانوني و مقررات جاري كشور باشد. دلايل و موارد مستندبايد كتبا به طرفين پيمان ظرف مدت مذكور در تبصره يك همين ماده اعلام گردد.

ماده 142. در صورتي كه اختلاف نظر در مورد مواد مختلف اين قانون و يا پيمانهاي قبلي و يا هر يك از موضوعات مورد درخواست طرفين براي انعقاد پيمان جديد، منجر به تعطيل كارضمن حضور كارگر در كارگاه و يا كاهش عمدي توليد از سوي كارگران شود، هيات تشخيص موظف است بر اساس درخواست هريك از طرفين اختلاف و يا سازمانهاي كارگري و كارفرمايي موضوع اختلاف را سريعا مورد رسيدگي قرار داده و اعلام نظر نمايد.

تبصره در صورتي كه هر يك از طرفين پيمان دسته جمعي نظرمذكور را نپذيرد مي تواند ظرف مدت ده روز از تاريخ اعلام نظرهيات تشخيص (موضوع ماده 158) به هيات حل اختلاف مندرج در فصل نهم اين قانون مراجعه و تقاضاي رسيدگي و صدور راي نمايد.

هيات حل اختلاف پس از دريافت تقاضا فورا به موضوع اختلاف در پيمان دسته جمعي رسيدگي و راي خود را نسبت به پيمان دسته جمعي كار اعلام مي كند.

ماده 143. در صورتي كه پيشنهادات هيات حل اختلاف ظرف سه روز مورد قبول طرفين واقع نشود رييس اداره كار و امور اجتماعي موظف است بلافاصله گزارش امر را، جهت اتخاذ تصميم لازم به وزارت كار و امور اجتماعي اطلاع دهد. در صورت لزوم هيات وزيران مي تواند مادام كه اختلاف ادامه دارد، كارگاه را

به هر نحوي كه مقتضي بداند به حساب كارفرما اداره نمايد.

ماده 144. در پيمانهاي دسته جمعي كار كه براي مدت معيني منعقدمي گردد، هيچ يك از طرفين نمي تواند به تنهايي قبل از پايان مدت درخواست تغيير آن را بنمايد، مگر آن كه شرايط استثنايي به تشخيص وزارت كار و امور اجتماعي اين تغيير را ايجاب كند.

ماده 145. فوت كارفرما و يا تغيير مالكيت از وي در اجراي پيمان دسته جمعي كار موثر نمي باشد و چنانچه كار استمرار داشته باشد،كارفرماي جديد قائم مقام كارفرماي قديم محسوب خواهد شد.

ماده 146. در كليه قراردادهاي انفرادي كار، كه كارفرما قبل از انعقادپيمان دسته جمعي كار منعقد ساخته و يا پس از آن منعقد مي نمايد،مقررات پيمان دسته جمعي لازم الاتباع است مگر در مواردي كه قراردادهاي انفرادي از لحاظ مزد داراي مزايايي بيشتر از پيمان دسته جمعي باشند.

فصل هشتم خدمات رفاهي كارگران م 147 تا م 156)

ماده 147. دولت مكلف است خدمات بهداشتي و درماني را براي كارگران و كشاورزان مشمول اين قانون و خانواده آنها فراهم سازد.

ماده 148. كارفرمايان كارگاههاي مشمول اين قانون مكلفند بر اساس قانون تامين اجتماعي نسبت به بيمه نمودن كارگران واحد خود اقدام نمايند.

ماده 149. كارفرمايان مكلفند با تعاونيهاي مسكن و در صورت عدم وجود اين تعاونيها مستقيما با كارگران فاقد مسكن جهت تامين خانه هاي شخصي مناسب همكاري لازم را بنمايند و همچنين كارفرمايان كارگاههاي بزرگ مكلف به احداث خانه هاي سازماني درجوار كارگاه و يا محل مناسب ديگر مي باشند.

تبصره 1. دولت موظف است با استفاده از تسهيلات بانكي وامكانات وزارت مسكن و شهرسازي شهرداريها و ساير دستگاههاي ذي ربط همكاري لازم را بنمايد.

تبصره 2. نحوه و ميزان همكاري و مشاركت كارگران كارفرمايان ودستگاههاي دولتي و نوع كارگاههاي بزرگ مشمول اين

ماده طبق آيين نامه اي خواهد بود كه توسط وزارتين كار و امور اجتماعي ومسكن و شهرسازي تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 150. كليه كارفرمايان مشمول اين قانون مكلفند در كارگاه محل مناسب براي اداي فريضه نماز ايجاد نمايند و نيز در ايام ماه مبارك رمضان براي تعظيم شعائر مذهبي و رعايت حال روزه داران بايد شرايط و ساعات كار را با همكاري انجمن اسلامي و شوراي اسلامي كار و يا ساير نمايندگان قانوني كارگران طوري تنظيم نمايندكه اوقات كار مانع فريضه روزه نباشد. همچنين مدتي از اوقات كار را براي اداي فريضه نماز و صرف افطار يا سحري اختصاص دهند.

ماده 151. در كارگاههايي كه براي مدت محدود به منظور انجام كاري معين (راه سازي و مانند آن دور از مناطق مسكوني ايجادمي شوند، كارفرمايان موظفند سه وعده غذاي مناسب و ارزان قيمت (صبحانه نهار و شام براي كارگران خود فراهم نمايند، كه حداقل يك وعده آن بايد غذاي گرم باشد. در اين قبيل كارگاهها به اقتضاي فصل محل و مدت كار، بايد خوابگاه مناسب نيز براي كارگران ايجاد شود.

ماده 152. در صورت دوري كارگاه و عدم تكافوي وسيله نقليه عمومي صاحب كار بايد براي رفت و برگشت كاركنان خود وسيله نقليه مناسب در اختيار آنان قرار دهد.

ماده 153. كارفرمايان مكلفند براي ايجاد و اداره امور شركتهاي تعاوني كارگران كارگاه خود، تسهيلات لازم را از قبيل محل وسايل كار و امثال اينها فراهم نمايند.

تبصره دستورالعملهاي مربوط به نحوه اجراي اين ماده با پيشنهادشوراي عالي كار به تصويب وزير كار و امور اجتماعي خواهد رسيد.

ماده 154. كليه كارفرمايان موظفند با مشاركت وزارت كار و اموراجتماعي و سازمان تربيت بدني كشور، محل مناسب

براي استفاده كارگران در رشته هاي مختلف ورزش ايجاد نمايند.

تبصره آيين نامه نحوه ايجاد و ضوابط مربوط به آن و همچنين مدت شركت كارگران در مسابقات قهرماني ورزشي يا هنري وساعات متعارف تمرين توسط وزارت كار و امور اجتماعي وسازمان تربيت بدني كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهدرسيد.

ماده 155. كليه كارگاهها موظفند بر حسب اعلام وزارت كار و اموراجتماعي و با نظارت اين وزارت و سازمانهاي مسؤول در امرسوادآموزي بزرگسالان به ايجاد كلاسهاي سواد آموزي بپردازند.ضوابط نحوه اجراي اين تكليف چگونگي تشكيل كلاس شركت كارگران در كلاس انتخاب آموزش ياران و ساير موارد آن مشتركا توسط وزارت كار و امور اجتماعي و نهضت سوادآموزي تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره شرط ورود كارگران به دوره هاي مراكز كارآموزي حداقل داشتن گواهينامه نهضت سوادآموزي يا معادل آن است

ماده 156. دستورالعملهاي مربوط به تاسيسات كارگاه از نظربهداشت محيط كار مانند غذاخوري حمام و دستشويي برابر آيين نامه اي خواهد بود كه توسط وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي تصويب و به مرحله اجرا در خواهد آمد.

فصل نهم مراجع حل اختلاف(م 157 تا م 166

ماده 157. هر گونه اختلاف فردي بين كارفرما و كارگر يا كارآموز كه ناشي از اجراي اين قانون و ساير مقررات كار، قرارداد كارآموزي موافقت نامه هاي كارگاهي يا پيمانهاي دسته جمعي كار باشد، درمرحله اول از طريق سازش مستقيم بين كارفرما و كارگر يا كارآموز و يا نمايندگان آنها در شوراي اسلامي كار و در صورتي كه شوراي اسلامي كار در واحدي نباشد، از طريق انجمن صنفي كارگران و يا نماينده قانوني كارگران و كارفرما حل و فصل خواهد شد و درصورت عدم سازش از طريق هياتهاي

تشخيص و حل اختلاف به ترتيب آتي رسيدگي و حل و فصل خواهد شد.

ماده 158. هيات تشخيص مذكور در اين قانون از افراد ذيل تشكيل مي شود:

1 _ يك نفر نماينده وزارت كار و امور اجتماعي

2 _ يك نفر نماينده كارگران به انتخاب كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي كار استان

3 _ يك نفر نماينده مديران صنايع به انتخاب كانون انجمنهاي صنفي كارفرمايان استان در صورت لزوم و باتوجه به ميزان كارهياتها، وزارت كار و امور اجتماعي مي تواند نسبت به تشكيل چند هيات تشخيص در سطح هر استان اقدام نمايد.

تبصره كارگري كه مطابق نظر هيات تشخيص بايد اخراج شود،حق دارد نسبت به اين تصميم به هيات حل اختلاف مراجعه و اقامه دعوي نمايد.

ماده 159. راي هياتهاي تشخيص پس از 15 روز از تاريخ ابلاغ آن لازم الاجرا مي گردد و در صورتي كه ظرف مدت مذكور يكي ازطرفين نسبت به راي مزبور اعتراض داشته باشد اعتراض خود را كتبابه هيات حل اختلاف تقديم مي نمايد و راي هيات حل اختلاف پس از صدور، قطعي و لازم الاجرا خواهد بود. نظرات اعضاي هيات بايستي در پرونده درج شود.

ماده 160. هيات حل اختلاف استان از سه نفر نماينده كارگران به انتخاب كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي كار استان يا كانون انجمنهاي صنفي كارگران و يا مجمع نمايندگان كارگران واحدهاي منطقه و سه نفر نماينده كارفرمايان به انتخاب مديران واحدهاي منطقه و سه نفر نماينده دولت (مدير كل كار و امور اجتماعي فرماندار و رييس دادگستري محل و يا نمايندگان آنها) براي مدت 2سال تشكيل مي گردد. در صورت لزوم و با توجه به ميزان كار هياتها،وزارت كار و امور اجتماعي مي تواند نسبت به تشكيل چند هيات حل اختلاف در

سطح استان اقدام نمايد.

ماده 161. هياتهاي حل اختلاف با توجه به حجم كار و ضرورت به تعداد لازم در محل واحدهاي كار و امور اجتماعي و حتي الامكان خارج از وقت اداري تشكيل خواهد شد.

ماده 162. هياتهاي حل اختلاف از طرفين اختلاف براي حضور درجلسه رسيدگي كتبا دعوت مي كنند. عدم حضور هر يك از طرفين يانماينده تام الاختيار آنها مانع رسيدگي و صدور راي توسط هيات نيست مگر آنكه هيات حضور طرفين را ضروري تشخيص دهد. در اين صورت فقط يك نوبت تجديد دعوت مي نمايد. در هر حال هيات حتي الامكان ظرف مدت يك ماه پس از وصول پرونده رسيدگي و راي لازم را صادر مي نمايد.

ماده 163. هياتهاي حل اختلاف مي توانند در صورت لزوم از مسوولين و كارشناسان انجمنها و شوراهاي اسلامي واحدهاي توليدي صنعتي خدماتي و كشاورزي دعوت به عمل آورند و نظرات و اطلاعات آنان را در خصوص موضوع استماع نمايند.

ماده 164. مقررات مربوط به انتخاب اعضاي هياتهاي تشخيص و حل اختلاف و چگونگي تشكيل جلسات آنها توسط شوراي عالي كار تهيه و به تصويب وزير كار و امور اجتماعي خواهد رسيد.

ماده 165. در صورتي كه هيات حل اختلاف اخراج كارگر را غيرموجه تشخيص داد، حكم بازگشت كارگر اخراجي و پرداخت حق السعي او را از تاريخ اخراج صادر مي كند و در غير اين صورت موجه بودن اخراج كارگر، مشمول اخذ حق سنوات به ميزان مندرج در ماده 27 اين قانون خواهد بود.

تبصره چنانچه كارگر نخواهد به واحد مزبور بازگردد، كارفرما مكلف است كه بر اساس سابقه خدمت كارگر به نسبت هر سال 45 روز مزد و حقوق به وي بپردازد.

ماده 166. آراي قطعي صادره از

طرف مراجع حل اختلاف كار،لازم الاجرا بوده و به وسيله اجراي احكام دادگستري به مورد اجرا گذارده خواهد شد. ضوابط مربوط به آن به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به پيشنهاد وزارتين كار و امور اجتماعي و دادگستري به تصويب هيات وزيران مي رسد.

فصل دهم شوراي عالي كار (م 167 تا م 170)

ماده 167. در وزارت كار و امور اجتماعي شورايي به نام شوراي عالي كار تشكيل مي شود. وظيفه شورا انجام كليه تكاليفي است كه به موجب اين قانون و ساير قوانين مربوطه به عهده آن واگذار شده است اعضاي شورا عبارتند از:

الف _ وزير كار و امور اجتماعي كه رياست شورا را به عهده خواهدداشت

ب _ دو نفر از افراد بصير و مطلع در مسايل اجتماعي و اقتصادي به پيشنهاد وزير كار و امور اجتماعي و تصويب هيات وزيران كه يكنفر از آنان از اعضاي شوراي عالي صنايع انتخاب خواهد شد.

ج _ سه نفر از نمايندگان كارفرمايان (يك نفر از بخش كشاورزي به انتخاب كارفرمايان

د _ سه نفر از نمايندگان كارگران (يك نفر از بخش كشاورزي

به انتخاب كانون عالي شوراهاي اسلامي كار.

شوراي عالي كار از افراد فوق تشكيل كه به استثناي وزير كار و اموراجتماعي بقيه اعضاي آن براي مدت دو سال تعيين و انتخاب مي گردند و انتخاب مجدد آنان بلامانع است

تبصره هر يك از اعضاي شركت كننده در جلسه داراي يك راي خواهند بود.

ماده 168. شوراي عالي كار هر ماه حداقل يك بار تشكيل جلسه مي دهد.

در صورت ضرورت جلسات فوق العاده به دعوت رييس و يا تقاضاي سه نفر از اعضاي شورا تشكيل مي شود. جلسات شورا با حضور هفت نفر از اعضا رسميت مي يابد و تصميمات آن با اكثريت آرا معتبر خواهد

بود.

ماده 169. شوراي عالي كار داراي يك دبيرخانه دائمي است كارشناسان مسايل كارگري و اقتصادي و اجتماعي و فني دبيرخانه مطالعات مربوط به روابط و شرايط كار و ديگر اطلاعات مورد نياز را تهيه و در اختيار شوراي عالي كار قرار مي دهند.

تبصره محل دبيرخانه شوراي عالي كار در وزارت كار و امور اجتماعي است مسوول دبيرخانه به پيشنهاد وزير كار و امور اجتماعي و تصويب شوراي عالي كار انتخاب مي شود، كه به عنوان دبير شورا، بدون حق راي در جلسات شوراي عالي كار شركت خواهد كرد.

ماده 170. دستورالعملهاي مربوط به چگونگي تشكيل و نحوه اداره شوراي عالي كار و وظايف دبيرخانه شورا و همچنين نحوه انتخاب اعضاي اصلي و علي البدل كارگران و كارفرمايان در شوراي عالي كاربه موجب مقرراتي خواهد بود كه حداكثر ظرف دو ماه از تاريخ تصويب اين قانون توسط وزير كار و امور اجتماعي تهيه به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

فصل يازدهم جرايم و مجازاتها (م 171 تا م 186)

ماده 171. متخلفان از تكاليف مقرر در اين قانون حسب موردمطابق مواد آتي با توجه به شرايط و امكانات خاطي و مراتب جرم به مجازات حبس يا جريمه نقدي و يا هر دو محكوم خواهند شد.

در صورتي كه تخلف از انجام تكاليف قانوني سبب وقوع حادثه اي گردد كه منجر به عوارضي مانند نقص عضو و يا فوت كارگر شود،دادگاه مكلف است علاوه بر مجازاتهاي مندرج در اين فصل نسبت به اين موارد طبق قانون تعيين تكليف نمايد.

ماده 172. كار اجباري با توجه به ماده 6 اين قانون به هر شكل ممنوع است و متخلف علاوه بر پرداخت اجرت المثل كار انجام يافته و جبران خسارت با توجه به شرايط و امكانات خاطي ومراتب جرم به

حبس از 91 روز تا يك سال و يا جريمه نقدي معادل 50 تا 200 برابر حداقل مزد روزانه محكوم خواهد شد. هرگاه چندنفر به اتفاق يا از طريق يك مؤسسه شخصي را به كار اجباري بگمارند هريك از متخلفان به مجازاتهاي فوق محكوم و مشتركا مسوول پرداخت اجرت المثل خواهند بود. مگر آنكه مسبب اقوي از مباشر باشد، كه در اين صورت مسبب شخصا مسوول است

تبصره چنانچه چند نفر به طور جمعي به كار اجباري گمارده شوند، متخلف يا متخلفين علاوه بر پرداخت اجرت المثل با توجه به شرايط و امكانات خاطي و مراتب جرم به حداكثر مجازات مذكور در اين ماده محكوم خواهند شد.

ماده 173. متخلفان از هريك از موارد مذكور در مواد 149 _ 151 _152 _ 153 _ 154 و 155 و قسمت دوم ماده 78، علاوه بر رفع تخلف در مهلتي كه دادگاه با كسب نظر نماينده وزارت كار و اموراجتماعي تعيين خواهد كرد، با توجه به تعداد كارگران و حجم كارگاه در كارگاههاي كمتر از 100 نفر براي هر بار تخلف به پرداخت جريمه نقدي از هفتاد تا يكصد و پنجاه برابر حداقل مزد روزانه رسمي يك كارگر در تاريخ صدور حكم محكوم خواهند شد و به ازاي هر صدنفر كارگر اضافي در كارگاه 10 برابر حداقل مزد به حداكثر جريمه مذكور اضافه خواهد شد.

ماده 174. متخلفان از هر يك از موارد مذكور در مواد 38 _ 45_ 59و تبصره ماده 41، براي هر مورد تخلف حسب مورد علاوه بر رفع تخلف يا تاديه حقوق كارگر و يا هر دو در مهلتي كه دادگاه با كسب نظر نماينده وزارت كار و امور اجتماعي تعيين خواهد كرد،

به ازاي هر كارگر به ترتيب ذيل محكوم خواهند شد:

1 _ براي تا 10 نفر، 20 تا 50 برابر حداقل مزد روزانه يك كارگر.

2 _ براي تا 100 نفر نسبت به مازاد 10 نفر، 5 تا 10 برابر حداقل مزد روزانه يك كارگر.

3 _ براي بالاتر از 100 نفر نسبت به مازاد 100 نفر، 2 تا 5 برابرحداقل مزد روزانه يك كارگر.

ماده 175. متخلفان از هر يك از موارد مذكور در مواد 78 (قسمت اول _ 80 _ 81 _ 82 و 92 براي هر مورد تخلف حسب مورد علاوه بر رفع تخلف يا تاديه حقوق كارگر و يا هر دو در مهلتي كه دادگاه باكسب نظر نماينده وزارت كار و امور اجتماعي تعيين خواهد كرد، به ازاي هر كارگر به ترتيب ذيل محكوم خواهند شد:

1 _ براي تا 10 نفر، 30 تا 100 برابر حداقل مزد روزانه يك كارگر.

2 _ براي تا 100 نفر نسبت به مازاد 10 نفر، 10 تا 30 برابر حداقل مزد روزانه يك كارگر.

3 _ براي بالاتر از 100 نفر نسبت به مازاد 100 نفر، 5 تا 10 برابرحداقل مزد روزانه يك كارگر.

در صورت تكرار تخلف متخلفان مذكور به 1/1 تا 5/1 برابر حداكثرجرايم نقدي فوق و يا به حبس از 91 تا 120 روز محكوم خواهندشد.

ماده 176. متخلفان از هر يك از موارد مذكور در مواد 52 _ 61 _ 75_ 77 _ 79 _ 83 _ 84 و 91 براي هر مورد تخلف حسب مورد علاوه بر رفع تخلف يا تاديه حقوق كارگر يا هر دو در مهلتي كه دادگاه باكسب نظر نماينده وزارت كار و امور اجتماعي تعيين خواهد كرد، به ازاي

هر كارگر به ترتيب ذيل محكوم خواهند شد:

1 _ براي تا 10 نفر، 200 تا 500 برابر حداقل مزد روزانه يك كارگر.

2 _ براي تا 100 نفر نسبت به مازاد 10 نفر، 20 تا 50 برابر حداقل مزد روزانه يك كارگر.

3 _ براي بالاتر از 100 نفر نسبت به مازاد 100 نفر، 10 تا 20 برابر حداقل مزد روزانه يك كارگر.

در صورت تكرار تخلف متخلفان مذكور به حبس از 91 روز تا 180روز محكوم خواهند شد.

ماده 177. متخلفان از هر يك از موارد مذكور در مواد 87 _ 89(قسمت اول ماده و 90 براي هر مورد تخلف حسب مورد علاوه بررفع تخلف يا تاديه حقوق كارگر و يا هر دو در مهلتي كه دادگاه باكسب نظر نماينده وزارت كار و امور اجتماعي تعيين خواهد كرد، به حبس از 91 تا 120 روز و يا جريمه نقدي به ترتيب ذيل محكوم خواهند شد:

1 _ در كارگاههاي تا 10 نفر، 300 تا 600 برابر حداقل مزد روزانه يك كارگر.

2 _ در كارگاههاي 11 تا 100 نفر، 500 تا 1000 برابر حداقل مزدروزانه يك كارگر.

3 _ در كارگاههاي 100 نفر به بالا، 800 تا 1500 برابر حداقل مزدروزانه يك كارگر.

در صورت تكرار تخلف متخلفان به حبس از 121 تا 180 روزمحكوم خواهند شد.

ماده 178. هر كس شخص يا اشخاص را با اجبار و تهديد وادار به قبول عضويت در تشكلهاي كارگري يا كارفرمايي نمايد، يا مانع ازعضويت آنها در تشكلهاي مذكور گردد و نيز چنانچه از ايجادتشكلهاي قانوني و انجام وظايف قانوني آنها جلوگيري نمايد، باتوجه به شرايط و امكانات خاطي و مراتب جرم به جريمه نقدي از20 تا

100 برابر حداقل مزد روزانه كارگر در تاريخ صدور حكم ياحبس از 91 تا 120 روز و يا هر دو محكوم خواهد شد.

ماده 179. كارفرمايان يا كساني كه مانع ورود و انجام وظيفه بازرسان كار و ماموران بهداشت كار به كارگاههاي مشمول اين قانون گردند يا از دادن اطلاعات و مدارك لازم به ايشان خودداري كنند، درهر مورد با توجه به شرايط و امكانات خاطي به پرداخت جريمه نقدي از 100 تا 300 برابر حداقل مزد روزانه كارگر پس از قطعيت حكم و در صورت تكرار به حبس از 91 روز تا 120 روز محكوم خواهند شد.

ماده 180. كارفرماياني كه بر خلاف مفاد ماده 159 اين قانون ازاجراي به موقع آراي قطعي و لازم الاجراي مراجع حل اختلاف اين قانون خودداري نمايند، علاوه بر اجراي آراي مذكور، با توجه به شرايط و امكانات خاطي به جريمه نقدي از 20 تا 200 برابر حداقل مزد روزانه كارگر محكوم خواهند شد.

ماده 181. كارفرماياني كه اتباع بيگانه را كه فاقد پروانه كارند و يامدت اعتبار پروانه كارشان منقضي شده است به كار گمارند و يا اتباع بيگانه را در كاري غير از آنچه در پروانه كار آنها قيد شده است بپذيرند و يا در مواردي كه رابطه استخدامي تبعه بيگانه با كارفرماقطع مي گردد مراتب را به وزارت كار و امور اجتماعي اعلام ننمايند،با توجه به شرايط و امكانات خاطي و مراتب جرم به مجازات حبس از 91 روز تا 180 روز محكوم خواهند شد.

ماده 182. كارفرماياني كه برخلاف مفاد ماده 192 اين قانون ازتسليم آمار و اطلاعات مقرر به وزارت كار و امور اجتماعي خودداري نمايند، علاوه بر الزام به ارائه آمار و اطلاعات مورد نيازوزارت كار و

امور اجتماعي در هر مورد با توجه به شرايط وامكانات خاطي و مراتب جرم به جريمه نقدي از 50 تا 250 برابرحداقل مزد روزانه كارگر محكوم خواهند شد.

ماده 183. كارفرماياني كه بر خلاف مفاد ماده 148 اين قانون ازبيمه نمودن كارگران خود خودداري نمايند، علاوه بر تاديه كليه حقوق متعلق به كارگر (سهم كارفرما) با توجه به شرايط و امكانات خاطي و مراتب جرم به جريمه نقدي معادل دو تا ده برابر حق بيمه مربوطه محكوم خواهند شد.

ماده 184. در كليه مواردي كه تخلف از ناحيه اشخاص حقوقي باشد، اجرت المثل كار انجام شده و طلب و خسارت بايد از اموال شخص حقوقي پرداخت شود، ولي مسووليت جزايي اعم از حبس جريمه نقدي و يا هر دو حالت متوجه مديرعامل يا مدير مسوول شخصيت حقوقي است كه تخلف به دستور او انجام گرفته است وكيفر درباره مسوولين مذكور اجرا خواهد شد.

ماده 185. رسيدگي به جرايم مذكور در مواد 171 تا 184 درصلاحيت دادگاههاي كيفري دادگستري است رسيدگي مذكور دردادسرا و دادگاه خارج از نوبت به عمل خواهد آمد.

ماده 186. جرايم نقدي مقرر در اين قانون به حساب مخصوصي در بانك واريز خواهد شد و اين وجوه تحت نظر وزير كار و اموراجتماعي به موجب آيين نامه اي كه به تصويب هيات وزيران مي رسد، جهت امور رفاهي آموزشي و فرهنگي كارگران به مصرف خواهد رسيد.

فصل دوازدهم مقررات متفرقه م 187 تا م 203)

ماده 187. كارفرمايان مكلفند پس از پايان قرارداد كار بنا به درخواست كارگر، گواهي انجام كار با قيد مدت زمان شروع و پايان و نوع كار انجام شده را به وي تسليم نمايند.

ماده 188. اشخاص مشمول قانون استخدام كشوري يا ساير قوانين و مقررات خاص استخدامي و

نيز كارگران كارگاههاي خانوادگي كه انجام كار آنها منحصرا توسط صاحب كار و همسر و خويشاوندان نسبي درجه يك از طبقه اول وي انجام مي شود، مشمول مقررات اين قانون نخواهند بود.

تبصره حكم اين ماده مانع انجام تكاليف ديگري كه در فصول مختلف نسبت به موارد مذكور تصريح شده است نمي باشد.

ماده 189. در بخش كشاورزي فعاليتهاي مربوط به پرورش وبهره برداري از درختان ميوه انواع نباتات جنگلها، مراتع پاركهاي جنگلي و نيز دامداري و توليد و پرورش ماكيان و طيور، صنعت نوغان پرورش آبزيان و زنبور عسل و كاشت داشت و برداشت وساير فعاليتها در كشاورزي به پيشنهاد شوراي عالي كار و تصويب هيات وزيران مي تواند از شمول قسمتي از اين قانون معاف گردد.

ماده 190. مدت كار، تعطيلات و مرخصي ها، مزد يا حقوق صيادان كاركنان حمل و نقل (هوايي زميني و دريايي خدمه ومستخدمين منازل معلولين و نيز كارگراني كه طرز كارشان به نحوي است كه تمام يا قسمتي از مزد و درآمد آنها به وسيله مشتريان يامراجعين تامين مي شود و همچنين كارگراني كه كار آنها نوعا درساعات متناوب انجام مي گيرد، در آيين نامه هايي كه توسط شوراي عالي كار تدوين و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد تعيين مي گردد. در موارد سكوت مواد اين قانون حاكم است

ماده 191. كارگاههاي كوچك كمتر از ده نفر را مي توان بر حسب مصلحت موقتا از شمول بعضي از مقررات اين قانون مستثنا نمود.تشخيص مصلحت و موارد استثنا به موجب آيين نامه اي خواهد بودكه با پيشنهاد شوراي عالي كار به تصويب هيات وزيران خواهدرسيد.

ماده 192. كارفرمايان موظفند در مهلت مقرر، آمار و اطلاعات مورد نياز وزارت كار و امور اجتماعي

را طبق آيين نامه اي كه به تصويب وزير كار و امور اجتماعي مي رسد تهيه و تسليم نمايند.

ماده 193. وزارت كار و امور اجتماعي و وزارت بهداشت درمان وآموزش پزشكي حسب مورد به منظور تامين كادر متخصص سرپرستي در صورت لزوم به افرادي كه در واحدها به عنوان سرپرست تعيين شده اند، آموزشهاي لازم را در زمينه مسايل ناظر به روابط انساني روابط كار و ايمني و بهداشت كار خواهند داد.

آيين نامه مربوط توسط شوراي عالي كار تهيه و حسب مورد به تصويب وزراي كار و امور اجتماعي و بهداشت درمان و آموزش پزشكي مي رسد.

ماده 194. كارفرمايان كارخانه ها مكلفند در زمينه آموزش نظامي كارگران واحدهاي خود با نيروي مقاومت بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي همكاريهاي لازم را مبذول دارند.

تبصره آيين نامه اجرايي اين ماده با همكاري مشترك وزارتين كارو امور اجتماعي و دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 195. به منظور تشويق نيروهاي كارگري مولد، متخصص مخترع و مبتكر، وزارت كار و امور اجتماعي مكلف است همه ساله به طرق مقتضي در مورد انتخاب كارگران نمونه سال اقدام نمايد.

تبصره ضوابط اجرايي اين ماده و چگونگي تشويق كارگران نمونه و نحوه اجراي آن و پيش بيني هزينه هاي متعارف مربوط توسط وزارت كار و امور اجتماعي تعيين خواهد گرديد.

ماده 196. وزارت كار و امور اجتماعي مكلف است در جهت آگاهي و شكوفايي فكري بيشتر كارگران و رشد كارهاي علمي عملي تخصصي در زمينه هاي علم و صنعت كشاورزي و خدماتي فيلم اسلايد و آموزشهاي لازم ديگر را تدارك ببيند و اين امكانات را ازطريق راديو، تلويزيون و رسانه هاي گروهي و يا هر نحو ديگري كه لازم باشد در اختيار آنان قرار

دهد.

ماده 197. دولت مكلف است با توجه به امكانات خود براي كارگراني كه قصد داشته باشند از شهر به روستا مهاجرت كنند و به كار كشاورزي بپردازند تسهيلات لازم را فراهم نمايد.

ماده 198. وزارت كار و امور اجتماعي مي تواند در موارد ضرورت براي تنظيم نيروي كار ايرانيان خارج از كشور، در نمايندگي هاي جمهوري اسلامي ايران وابسته كار منصوب نمايد.

تبصره 1. وابسته كار، توسط وزير كار و امور اجتماعي تعيين وپس از موافقت وزير امور خارجه منصوب و اعزام مي گردد.

تبصره 2. وزارتين كار و امور اجتماعي و امور خارجه و سازمان امور اداري و استخدامي موظفند پس از تصويب اين قانون آيين نامه اجرايي موضوع اين ماده را تهيه و به تصويب هيات وزيران برسانند.

ماده 199. وزارت كار و امور اجتماعي مكلف است ظرف شش ماه از تاريخ تصويب اين قانون آيين نامه هاي اجرايي مربوط را تهيه وبه تصويب مراجع مذكور در اين قانون برساند.

تبصره آن دسته از آيين نامه هاي اجرايي قانون كار مصوب 26/12/1337 كه با مقررات اين قانون مغاير نباشد، تا تصويب آيين نامه هاي موضوع اين ماده قابل اجرا مي باشند.

ماده 200. با تصويب اين قانون و آيين نامه هاي اجرايي آن قوانين كار و كشاورزي مغاير اين قانون لغو مي گردند.

ماده 201. وزارت كار و امور اجتماعي بايد كليه حقوق و تكاليف مذكور در اين قانون را با روشهاي مناسب به اطلاع كارگران وكارفرمايان برساند.

ماده 202. وزارت كار و امور اجتماعي مكلف است سازمان وتشكيلات خود را در ارتباط با قانون كار جديد، طراحي و به تصويب سازمان امور اداري و استخدامي كشور برساند.

ماده 203. وزارت كار و امور اجتماعي و دادگستري مامور اجراي اين قانون مي باشند.

تبصره مفاد اين ماده رافع تكاليف و مسووليتهايي نخواهد بود كه در اين قانون و

يا ساير قوانين به عهده وزارتخانه هاي ذي ربط و موسسات و كارگاههاي دولتي مشمول اين قانون نهاده شده است

قانون فوق كه در تاريخ دوم مهرماه يكهزارو سيصد و شصت و هشت به تصويب مجلس شوراي اسلامي رسيده و موادي از آن مورداختلاف مجلس و شوراي نگهبان قرار گرفته است در جلسات متعدد مجمع تشخيص مصلحت نظام بررسي و با اصلاح و تتميم مواد 3 _ 7 _ 8 _ 12 _ 15 _ 20 _ 24 _ 26 _ 27 _ 29 _ 31 _ 32 _ 33 _41 _ 46 _ 51 _ 52 _ 53 _ 56 _ 58 _ 59 _ 60 _ 62 _ 64 _ 65 _ 66 _67 _ 69 _ 70 _ 73 _ 81 _ 105 _ 108 _ 110 _ 111 _ 112 _ 113 _114 _ 118 _ 119 _ 130 _ 131 _ 135 _ 136 _ 137 _ 138 _ 143 _151 _ 154 _ 155 _ 158 _ 159 _ 160 _ 166 _ كل فصل مجازاتها(مواد 171 _ 172 _ 173 _ 174 _ 175 _ 176 _ 177 _ 178 _ 179 _180 _ 181 _ 182 _ 183 _ 184 _ 185 _ 186) 188 _ 189 _ 190 _191 _ 202 _ 203 مشتمل بر دويست و سه ماده و يكصد و بيست و يك تبصره در تاريخ بيست و نهم آبان ماه يكهزار و سيصد و شصت و نه به تصويب نهايي مجمع تشخيص مصلحت نظام رسيد.

رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام

اكبر هاشمي رفسنجاني

قانون تأمين اجتماعي

فصل اول تعاريف _ كليات(م 1 تا م 11

ماده 1 _ به منظور اجرا و تعميم

و گسترش انواع بيمه هاي اجتماعي و استقرار نظام هماهنگ و متناسب با برنامه هاي تامين اجتماعي همچنين تمركز وجوه و درآمدهاي موضوع قانون تامين اجتماعي وسرمايه گذاري و بهره برداري از محل وجوه و ذخاير، سازمان مستقلي به نام «سازمان تامين اجتماعي وابسته به وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي كه در اين قانون «سازمان ناميده مي شود،تشكيل مي گردد. سازمان داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي و اداري است و امور آن منحصرا طبق اساسنامه اي كه به تصويب هيات وزيران مي رسد، اداره خواهد شد.

تبصره 1 _ صندوق تامين اجتماعي موضوع ماده 10 قانون تشكيل وزارت بهداري و بهزيستي مصوب تيرماه 1355 در سازمان ادغام وكليه وظايف و دارايي و مطالبات و ديون و تعهدات صندوق مذكوربه سازمان منتقل مي شود.

تبصره 2 _ كليه واحدهاي اجرايي تامين اجتماعي سازمانهاي منطقه اي بهداري و بهزيستي استانها، موضوع ماده 6 قانون تشكيل وزارت بهداري و بهزيستي مصوب تيرماه 1355، از سازمانهاي مذكور منتزع و با كليه وظايف و دارايي و مطالبات و ديون وتعهدات به «سازمان منتقل مي شود.

تبصره 3 _ كليه كاركنان سازمان تامين اجتماعي سابق كه در اجراي ماده 6 قانون تشكيل وزارت بهداري و بهزيستي به سازمانهاي منطقه اي بهداري و بهزيستي استانها منتقل شده اند و همچنين كارمنداني كه توسط سازمانهاي مذكور به منظور انجام وظايف مربوط به تامين اجتماعي در نواحي بهداري و بهزيستي طبق آئين نامه استخدامي بيمه هاي اجتماعي استخدام شده و عملا در كار تامين اجتماعي اشتغال دارند و كليه حقوق و مزاياي خود را از محل اعتبارات پرسنلي و اداري تامين اجتماعي دريافت مي دارند به سازمان منتقل مي شوند.

ماده 2 _ تعاريف

1 _ بيمه شده شخصي است كه راسا مشمول مقررات تامين اجتماعي بوده و با پرداخت مبالغي

به عنوان حق بيمه حق استفاده ازمزاياي مقرر در اين قانون را دارد.

2 _ خانواده بيمه شده شخص يا اشخاصي هستند كه به تبع بيمه شده از مزاياي موضوع اين قانون استفاده مي كنند.

3 _ كارگاه محلي است كه بيمه شده به دستور كارفرما يا نماينده اودر آنجا كار مي كند.

4 _ كارفرما شخص حقيقي يا حقوقي است كه بيمه شده به دستور يابه حساب او كار مي كند. كليه كساني كه به عنوان مدير يا مسوول عهده دار اداره كارگاه هستند نماينده كارفرما محسوب مي شوند وكارفرما مسوول انجام كليه تعهداتي است كه نمايندگان مزبور درقبال بيمه شده به عهده مي گيرند.

5 _ مزد يا حقوق يا كارمزد در اين قانون شامل هرگونه وجوه ومزاياي نقدي يا غيرنقدي مستمر است كه در مقابل كار به بيمه شده داده مي شود.

6 _ حق بيمه عبارت از وجوهي است كه به حكم اين قانون و براي استفاده از مزاياي موضوع آن به سازمان پرداخت مي گردد.

7 _ بيماري وضع غيرعادي جسمي يا روحي است كه انجام خدمات درماني را ايجاب مي كند يا موجب عدم توانايي موقت اشتغال به كار مي شود يا اين كه موجب هر دو در آن واحد مي گردد.

8 _ حادثه از لحاظ اين قانون اتفاقي است پيش بيني نشده كه تحت تاثير عامل يا عوامل خارجي در اثر عمل يا اتفاق ناگهاني رخ مي دهد و موجب صدماتي بر جسم يا روان بيمه شده مي گردد.

9 _ غرامت دستمزد به وجوهي اطلاق مي شود كه در ايام بارداري بيماري و عدم توانايي موقت اشتغال به كار و عدم دريافت مزد ياحقوق به حكم اين قانون به جاي مزد يا حقوق به بيمه شده پرداخت مي شود.

10 _ وسايل كمك پزشكي (پروتزوارتز) وسايلي هستند كه به منظور اعاده سلامت

يا براي جبران نقص جسماني يا تقويت يكي از حواس به كار مي رود.

11 _ كمك ازدواج مبلغي است كه طبق شرايط خاصي براي جبران هزينه هاي ناشي از ازدواج به بيمه شده پرداخت مي گردد.

12 _ كمك عائله مندي مبلغي است كه طبق شرايط خاص در مقابل عائله مندي توسط كارفرما به بيمه شده پرداخت مي شود.

13 _ از كارافتادگي كلي عبارت است از كاهش قدرت كار بيمه شده به نحوي كه نتواند با اشتغال به كار سابق يا كار ديگري بيش از يك سوم درآمد قبلي خود را بدست آورد.

14 _ از كارافتادگي جزئي عبارت است از كاهش قدرت كار بيمه شده به نحوي كه با اشتغال به كار سابق يا كار ديگر فقط قسمتي از درآمدخود را بدست آورد.

15 _ بازنشستگي عبارت است از عدم اشتغال بيمه شده به كار به سبب رسيدن به سن بازنشستگي مقرر در اين قانون

16 _ مستمري عبارت از وجهي است كه طبق شرايط مقرر در اين قانون به منظور جبران قطع تمام يا قسمتي از درآمد به بيمه شده ودر صورت فوت او براي تامين معيشت بازماندگان وي به آنان پرداخت مي شود.

17 _ غرامت مقطوع نقص عضو مبلغي است كه بطور يكجا براي جبران نقص عضو يا جبران تقليل درآمد بيمه شده به شخص او داده مي شود.

18 _ كمك كفن و دفن مبلغ مقطوعي است كه به منظور تامين هزينه هاي مربوط به كفن و دفن بيمه شده در مواردي كه خانواده اواين امر را به عهده مي گيرند پرداخت مي گردد.

ماده 3 _ تامين اجتماعي موضوع اين قانون شامل موارد زير مي باشد:

الف _ حوادث و بيماريها

ب _ بارداري

ج _ غرامت دستمزد

د _ از كار افتادگي

ه _ بازنشستگي

و _ مرگ

ز _ مقرري بيمه بيكاري

تبصره

1_ مشمولين اين قانون از كمكهاي ازدواج و عائله مندي طبق مقررات مربوط برخوردار خواهند شد.

تبصره 2 _ ملاك تشخيص براي برخورداري از مزاياي قانون تامين اجتماعي شناسنامه اي است كه در بدو بيمه شدن به سازمان تامين اجتماعي ارائه شده يا مي شود و هر گونه تغييراتي كه پس از آن درشناسنامه به عمل آيد براي سازمان ياد شده معتبر نخواهد بود.افرادتحت تكفل بيمه شده نيز مشمول اين حكم خواهند بود.

ماده 4 _ مشمولين اين قانون عبارتند از:

الف _ افرادي كه به هر عنوان در مقابل دريافت مزد يا حقوق كارمي كنند.

ب _ ملغي شده

ج _ دريافت كنندگان مستمريهاي بازنشستگي از كارافتادگي و فوت

تبصره 1 _ مستخدمين وزارتخانه ها و موسسات و شركتهاي دولتي و مستخدمين موسسات وابسته به دولت كه طبق قوانين مربوط به نحوي از انحا از موارد مذكور در ماده سه اين قانون بهره مند مي باشند در ساير مواردي كه قوانين خاص براي آنها وجود نداردطبق آئين نامه اي كه به پيشنهاد وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي و تأييد سازمان امور اداري و استخدامي كشور به تصويبهيات وزيران خواهد رسيد تابع مقررات اين قانون خواهند بود.

تبصره 2 _ مشمولين قانون استخدام نيروهاي مسلح و افزارمندان مشمول قانون تعاون و بيمه بازنشستگي افزارمندان ارتش از شمول اين قانون خارج بوده و تابع قانون و مقررات خاص خود خواهندبود.

تبصره 3 ملغي گرديده

تبصره 4 _ مشمولين قانون حمايت كارمندان در برابر اثرات ناشي ازپيري و از كار افتادگي و فوت كماكان تابع مقررات قانون مذكورخواهند بود، موسسات مشمول قانون مذكور مكلفند با اعلام سازمان تامين خدمات درماني حق بيمه درماني سهم خود و بيمه شده را كسر و توسط صندوق حمايت مربوط به سازمان نامبرده بپردازند. ميزان

حق بيمه درماني موضوع قانون اين ماده تابع ضوابط و مقررات بيمه خدمات درماني موضوع تامين خدمات درماني مستخدمين دولت است و نحوه وصول آن عينا به ترتيبي است كه در قانون حمايت كارمندان در برابر اثرات ناشي از پيري و از كارافتادگي و فوت پيش بيني شده است

ماده 5 _ بيمه اتباع بيگانه كه طبق قوانين و مقررات مربوط در ايران به كار اشتغال دارند تابع مقررات اين قانون خواهد بود مگر در مواردزير:

الف _ در صورتي كه بين دول متبوع آنان و دولت جمهوري اسلامي ايران موافقتنامه هاي دو جانبه يا چند جانبه تامين اجتماعي منعقدشده باشد كه در اين صورت طبق موافقتنامه عمل خواهد شد.

ب _ هرگاه تبعه بيگانه طبق گواهي مقامات صالح دولت متبوع خوددر مدت اشتغال در ايران در كشور خود يا در كشور ديگر در مواردپيش بيني شده در ماده 3 اين قانون كلا يا بعضا بيمه شده باشند كه دراين صورت در همان موارد از شمول مقررات اين قانون معاف مي باشند.

تبصره _ حوادث ناشي از كار اتباع كشورهاي ملحق شده به مقاوله نامه شماره (9) سازمان بين المللي كار از شمول بند «ب مستثني مي باشد و نرخ و مأخذ حق بيمه طبق آيين نامه اي خواهد بود كه توسط سازمان تامين اجتماعي تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

ماده 6 _ اجراي هر يك از موارد مندرج در ماده سه اين قانون درباره روستائيان و افراد خانواده آنها به تدريج در مناطق مختلف مملكت و به تناسب توسعه امكانات و مقدورات سازمان به پيشنهاد هيأت مديره و تصويب شوراي عالي سازمان با توجه به ماده 117 اين قانون خواهد بود.

ماده 7 _ افراد شاغل در فعاليتهائي كه تا تاريخ تصويب اين قانون مشمول

بيمه هاي اجتماعي اعلام نشده اند به ترتيب زير به پيشنهادهيأت مديره و تصويب وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي مشمول مقررات اين قانون قرار خواهند گرفت

الف _ موارد مذكور در بندهاي (ج د، ه ، و) ماده 3 اين قانون به تدريج و با توجه به امكانات سازمان اجراء خواهد شد و دراين صورت ميزان حق بيمه با توجه به ماده 28 اين قانون تا خاتمه سال 1354، 19 % حقوق يا مزد و از اول سال 1355 معادل 21%حقوق و يا مزد خواهد بود كه در سال 1354 كارفرما 13% و بيمه شده 4% و دولت 2% و از سال 1355 كارفرما 14% و بيمه شده 5%و دولت 2% مي پردازند.

ب _ موارد مذكور در بندهاي الف و ب ماده 3 اين قانون به تدريج ودر صورتي اجراء خواهد شد كه سازمان وسايل و امكانات درماني لازم را براي بيمه شدگان فراهم نموده باشد.

الزام كارفرمايان يا افرادي كه به موجب اين ماده مشمول مقررات اين قانون مي شوند به تاديه حق بيمه از تاريخي است كه بيمه آنها ازطريق انتشار آگهي در روزنامه و يا كتبا اعلام مي شود.

ماده 8 _ بيمه افراد و شاغلين فعاليتهائي كه تا تاريخ تصويب اين قانون به نحوي از انحا مشمول مقررات قانون بيمه هاي اجتماعي يا قانون بيمه هاي اجتماعي روستائيان قرار گرفته اند با توجه به مقررات اين قانون ادامه خواهد يافت

تبصره _ شرايط مربوط به ادامه تمام و يا قسمتي از بيمه هاي مقرر دراين قانون براي كساني كه به علتي غير از علل مندرج در اين قانون ازرديف بيمه شدگان خارج شوند به موجب آئين نامه مربوط تعيين خواهد گرديد و به هرحال پرداخت كليه حق بيمه در اين قبيل مواردبه عهده بيمه شده خواهد

بود.

ماده 9 _ ملغي شده است

ماده 10 _ از تاريخ اجراي اين قانون سازمان بيمه هاي اجتماعي وسازمان بيمه هاي اجتماعي روستائيان در سازمان تامين اجتماعي ادغام مي شوند و كليه وظايف تعهدات ديون مطالبات بودجه دارائي و كاركنان آنها با حفظ حقوق و سوابق و مزاياي استخدامي خود كه تا تاريخ تصويب و اجراي آئين نامه موضوع ماده 13 اين قانون معتبر خواهد بود به سازمان منتقل مي گردند.

ماده 11 _ و تبصره آن منتفي شده است

فصل دوم اركان و تشكيلات (م 12 تا م 27

ماده 12 تا 17 منسوخ شده است

ماده 18 _ آئين نامه داخلي شوراي عالي سازمان پس از تصويب شورا به موقع اجرا گذارده خواهد شد.

مواد 19 تا انتهاي ماده 27 منسوخ شده است

فصل سوم منابع درآمد _ مأخذ احتساب حق بيمه و نحوه وصول آن(م 28 تا م 50

ماده 28 _ منابع درآمد سازمان به شرح زير مي باشد:

1 _ حق بيمه از اول مهر ماه تا پايان سال 1354 به ميزان بيست وهشت درصد مزد يا حقوق است كه هفت درصد آن به عهده بيمه شده و هيجده درصد به عهده كارفرما و سه درصد به وسيله دولت تامين خواهد شد.

2 _ درآمد حاصل از وجوه و ذخاير و اموال سازمان

3 _ وجوه حاصل از خسارات و جريمه هاي نقدي مقرر در اين قانون

4 _ كمكها و هدايا.

تبصره 1 _ از اول سال 1355 حق بيمه سهم كارفرما بيست درصد مزديا حقوق بيمه شده خواهد بود و با احتساب سهم بيمه شده وكمك دولت كل حق بيمه به سي درصد مزد يا حقوق افزايش مي يابد.

تبصره 2 _ دولت مكلف است حق بيمه سهم خود را به طور يكجا در بودجه سالانه كل كشور منظور و به سازمان پرداخت كند.

تبصره 3 _ سازمان بايد حداقل هر سه سال يكبار امور مالي خود را بااصول محاسبات احتمالي تطبيق و مراتب را به شوراي عالي گزارش دهد.

ماده 29 _ نه درصد از ماخذ محاسبه حق بيمه مذكور در ماده 28 قانون حسب مورد براي تامين هزينه هاي ناشي از موارد مذكور در بندهاي الف و ب ماده 3 اين قانون تخصيص مي يابد و بقيه به ساير تعهدات اختصاص خواهد يافت

تبصره _ غرامت دستمزد ايام بيماري بيمه شدگان كه از طرف كارفرما پرداخت نمي شود به عهده سازمان مي باشد.

ماده 30

_ كارفرمايان موظفند از كليه وجوه و مزاياي مذكور در بند 5مادة 2 اين قانون حق بيمه مقرر را كسر و به اضافه سهم خود به سازمان پرداخت نمايند.

تبصره _ ارزش مزاياي غيرنقدي مستمر مانند ند مواد غذائي پوشاك و نظاير آنها طبق آئين نامه اي كه به پيشنهاد هيات مديره به تصويب شوراي عالي خواهد رسيد به طور مقطوع تعيين و حق بيمه از آن دريافت مي گردد.

ماده 31 _ در مورد بيمه شدگاني كه تمام يا قسمتي از مزد و درآمد آنهابه وسيله مشتريان يا مراجعين تامين مي شود درآمد تقريبي هر طبقه يا حرفه مقطوعا به پيشنهاد هيات مديره و تصويب شوراي عالي تعيين و ماخذ دريافت حق بيمه قرار خواهد گرفت

ماده 32 _ در مورد بيمه شدگاني كه كارمزد دريافت مي دارند حق بيمه به ماخذ كل درآمد ماهانه آنها احتساب و دريافت مي گردد. اين حق بيمه در هيچ مورد نبايد از حق بيمه اي كه به حداقل مزد كارگر عادي تعلق مي گيرد كمتر باشد.

ماده 33 _ حق بيمه كارآموزان بايد به نسبت مزد يا حقوق آنها پرداخت شود و در هر حال ميزان حق بيمه در اين مورد نبايد از ميزاني كه به حداقل مزد يا حقوق تعلق مي گيرد كمتر باشد. در صورتي كه مزد ياحقوق كارآموز كمتر از حداقل دستمزد باشد پرداخت ما به التفاوت حق بيمه سهم كارآموز به عهده كارفرما خواهد بود.

ماده 34 _ در صورتي كه بيمه شده براي دو يا چند كارفرما كار كند هريك از كارفرمايان مكلفند به نسبت مزد يا حقوقي كه مي پردازند حق بيمة سهم بيمه شده را از مزد يا حقوق او كسر و به انضمام سهم خودبه سازمان پرداخت نمايند.

ماده 35 _ سازمان مي تواند در موارد لزوم با تصويب شوراي

عالي سازمان مزد يا حقوق بيمه شدگان بعضي از فعاليتها را طبقه بندي نمايد و حق بيمه را به ماخذ درآمد مقطوع وصول و كمك هاي نقدي را بر همان اساس محاسبه و پرداخت نمايد.

ماده 36 _ كارفرما مسوول پرداخت حق بيمه سهم خود و بيمه شده به سازمان مي باشد و مكلف است در موقع پرداخت مزد يا حقوق ومزايا سهم بيمه شده را كسر نموده و سهم خود را بر آن افزوده به سازمان تأديه نمايد. در صورتي كه كارفرما از كسر حق بيمه سهم بيمه شده خودداري كند شخصا مسوول پرداخت آن خواهد بود.تاخير كارفرما در پرداخت حق بيمه يا عدم پرداخت آن رافع مسووليت و تعهدات سازمان در مقابل بيمه شده نخواهد بود.

تبصره _ بيمه شدگاني كه تمام يا قسمتي از درآمد آنها به ترتيب مذكوردر ماده 31 اين قانون تامين مي شود مكلفند حق بيمه سهم خود رابراي پرداخت به سازمان به كارفرما تأديه نمايند ولي در هر حال كارفرما مسوول پرداخت حق بيمه خواهد بود.

ماده 37 _ هنگام نقل و انتقال عين يا منافع مؤسسات و كارگاههاي مشمول اين قانون اعم از اينكه انتقال به صورت قطعي شرطي _رهني _ صلح حقوق يا اجاره باشد و اعم از اينكه انتقال بطور رسمي يا غير رسمي انجام بگيرد انتقال گيرنده مكلف است گواهي سازمان را مبني بر نداشتن بدهي معوق بابت حق بيمه و متفرعات آن ازانتقال دهنده مطالبه نمايد. دفاتر اسناد رسمي مكلفند در موقع تنظيم سند از سازمان راجع به بدهي واگذار كننده استعلام نمايند. درصورتي كه سازمان ظرف 15 روز از تاريخ ورود برگ استعلام به دفتر سازمان پاسخي به دفترخانه ندهد، دفترخانه معامله را بدون مفاصاحساب ثبت خواهد كرد. در صورتي كه بنا به اعلام سازمان

واگذار كننده بدهي داشته باشد مي تواند با پرداخت بدهي معامله را انجام دهد بدون اينكه پرداخت بدهي حق واگذاركننده را نسبت به اعتراض به تشخيص سازمان و رسيدگي به ميزان حق بيمه ساقط كند. در صورت انجام معامله بدون ارائه گواهي مذكور انتقال دهنده و انتقال گيرنده براي پرداخت مطالبات سازمان داراي مسووليت تضامني خواهند بود. وزارتخانه ها و مؤسسات و شركتهاي دولتي همچنين شهرداريها و اطاقهاي اصناف و ساير مراجع ذيربط مكلفنددر موقع تقاضاي تجديد پروانه كسب يا هر نوع فعاليت ديگرمفاصاحساب پرداخت حق بيمه را از متقاضي مطالبه نمايند. در هرحال تجديد پروانه كسب موكول به ارائه مفاصاحساب پرداخت حق بيمه مي باشد.

تبصره _ سازمان مكلف است حداكثر پس از يك ماه از تاريخ ثبت تقاضا، مفاصا حساب صادر و به تقاضاكننده تسليم نمايد.

ماده 38 _ در مواردي كه انجام كار بطور مقاطعه به اشخاص حقيقي ياحقوقي واگذار مي شود كارفرما بايد در قراردادي كه منعقد مي كندمقاطعه كار را متعهد نمايد كه كاركنان خود و همچنين كاركنان مقاطعه كاران فرعي را نزد سازمان بيمه نمايد و كل حق بيمه را به ترتيب مقرر در ماده 28 اين قانون بپردازد. پرداخت پنج درصد بهاي كل كار مقاطعه كار از طرف كارفرما موكول به ارائه مفاصا حساب ازطرف سازمان خواهد بود. در مورد مقاطعه كاراني كه صورت مزد وحق بيمه كاركنان خود را در موعد مقرر به سازمان تسليم و پرداخت مي كنند معادل حق بيمه پرداختي بنابه درخواست سازمان از مبلغ مذكور آزاد خواهد شد. هرگاه كارفرما آخرين قسط مقاطعه كار رابدون مطالبه مفاصا حساب سازمان بپردازد مسوول پرداخت حق بيمه مقرر و خسارات مربوط خواهد بود و حق دارد وجوهي را كه ازاين بابت به سازمان پرداخته است از مقاطعه كار

مطالبه و وصول نمايد.

كليه وزارتخانه ها و مؤسسات و شركتهاي دولتي همچنين شهرداريهاو اطاق اصناف و مؤسسات غيردولتي و مؤسسات خيريه و عام المنفعه مشمول مقررات اين ماده مي باشند.

تبصره _ كليه كارفرمايان موضوع اين ماده و ماده 29 قانون بيمه هاي اجتماعي سابق مكلفند مطالبات سازمان تامين اجتماعي را ازمقاطعه كاران و مهندسين مشاوري كه حداقل يكسال از تاريخ خاتمه تعليق و يا فسخ قرارداد آنان گذشته و در اين فاصله جهت پرداخت حق بيمه كاركنان شاغل در اجراي قرارداد و ارائه مفاصاحساب سازمان تامين اجتماعي مراجعه ننموده اند ضمن اعلام فهرست مشخصات مقاطعه كاران و مهندسين مشاور از محل پنج درصد كل كار و آخرين قسط نگهداري شده به اين سازمان پرداخت نمايند. ميزان حق بيمه پس از قطعي شدن طبق قانون و براساس آراءهيات تجديدنظر موضوع ماده 44 قانون تامين اجتماعي و ابلاغ مجدد به پيمانكار جهت پرداخت بدهي حق بيمه ظرف 20 روز ازتاريخ ابلاغ توسط سازمان تامين اجتماعي اعلام خواهد شد.

نحوه اجراي اين تبصره بموجب آئين نامه اي خواهد بود كه توسط سازمان تامين اجتماعي تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.

ماده 39 _ كارفرما مكلف است حق بيمه مربوط به هر ماه را حداكثر تا آخرين روز ماه بعد به سازمان بپردازد. همچنين صورت مزد ياحقوق بيمه شدگان را به ترتيبي كه در آئين نامه طرز تنظيم و ارسال صورت مزد كه به تصويب شوراي عالي سازمان خواهد رسيد به سازمان تسليم نمايد. سازمان حداكثر ظرف شش ماه از تاريخ دريافت صورت مزد، اسناد و مدارك كارفرما را مورد رسيدگي قرارداده و در صورت مشاهده نقص يا اختلاف يا مغايرت به شرح مادة 100 اين قانون اقدام و ما به التفاوت را وصول مي نمايد. هر گاه كارفرما از ارائه

اسناد و مدارك امتناع كند سازمان ما به التفاوت حق بيمه را راسا تعيين و مطالبه و وصول خواهد كرد.

ماده 40 _ در صورتي كه كارفرما از ارسال صورت مزد مذكور در ماده 39 اين قانون خودداري كند سازمان مي تواند حق بيمه را راسا تعيين و از كارفرما مطالبه و وصول نمايد.

ماده 41 _ در مواردي كه نوع كار ايجاب كند سازمان مي تواند به پيشنهاد هيات مديره و تصويب شوراي عالي سازمان نسبت مزد را به كل كارانجام يافته تعيين و حق بيمه متعلق را به همان نسبت مطالبه و وصول نمايد.

ماده 42 _ در صورتي كه كارفرما به ميزان حق بيمه و خسارت تاخير تعيين شده از طرف سازمان معترض باشد مي تواند ظرف سي روز ازتاريخ ابلاغ اعتراض خود را كتبا به سازمان تسليم نمايد. سازمان مكلف است اعتراض كارفرما را حداكثر تا يك ماه پس از دريافت آن در هيات بدوي تشخيص مطالبات مطرح نمايد. در صورت عدم اعتراض كارفرما ظرف مدت مقرر، تشخيص سازمان قطعي و ميزان حق بيمه و خسارات تعيين شده طبق ماده 50 اين قانون وصول خواهد شد.

ماده 43 _ هياتهاي بدوي تشخيص مطالبات سازمان از افراد زير تشكيل مي گردند:

1 _ نماينده وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي كه رياست هيات را به عهده خواهد داشت

2 _ يك نفر به عنوان نماينده كارفرما به انتخاب اتاق بازرگاني وصنايع و معادن ايران در مورد بازرگانان و صاحبان صنايع يا يك نفر نماينده صنف مربوط به معرفي اصناف در مورد افراد صنفي وصاحبان حرف و مشاغل آزاد.

3 _ يك نفر به انتخاب شوراي عالي تامين اجتماعي

4 _ نماينده كارگران در مورد كارگران مشمول قانون تامين اجتماعي حسب مورد به انتخاب كانون

عالي شوراهاي اسلامي كار، كانون عالي انجمن هاي صنفي كارگران و يا مجمع نمايندگان كارگران درصورت تشكيل و در غير اين صورت به انتخاب وزير كار و اموراجتماعي

آراء هياتهاي بدوي در صورتي كه مبلغ مورد مطالبه سازمان اعم ازاصل حق بيمه و خسارات يك ميليون و پانصدهزار (000/1500)ريال يا كمتر باشد و يا اينكه در موعد مقرر مورد اعتراض واقع نشودقطعي و لازم الاجرا خواهد بود. در صورتي كه مبلغ مورد مطالبه بيش از يك ميليون و پانصدهزار (000/1500) ريال باشد كارفرما وسازمان ظرف 20 روز از تاريخ ابلاغ واقعي يا قانوني راي هيات بدوي حق تقاضاي تجديدنظر خواهند داشت

ماده 44 _ هياتهاي تجديدنظر تشخيص مطالبات در مراكز استانها باشركت افراد زير تشكيل مي شود:

1 _ نماينده وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي كه رياست هيات را به عهده خواهد داشت

2 _ يك نفر از قضات دادگستري به انتخاب وزارت دادگستري

3 _ يك نفر به انتخاب شوراي عالي تامين اجتماعي

4 _ نماينده سازمان به انتخاب رئيس هيات مديره ومديرعامل سازمان

5 _ يك نفر به عنوان نماينده كارفرما به انتخاب اتاق بازرگاني وصنايع و معادن ايران در مورد بازرگانان و صاحبان صنايع يا يك نفرنماينده شوراي مركزي اصناف در مورد افراد صنفي و صاحبان حرف و مشاغل آزاد.

آراء هيات تجديدنظر قطعي و لازم الاجراء است

تبصره _ هيات هاي بدوي و تجديدنظر تاريخ رسيدگي را به كارفرما ابلاغ خواهندكردوحضوركارفرما براي اداي توضيحات بلامانع است

ماده 45 _ نحوه تسليم اعتراض و درخواست تجديدنظر و تشكيل جلسات هياتها و ترتيب رسيدگي و صدور راي و ابلاغ به موجب آئين نامه اي خواهد بود كه به پيشنهاد هيات مديره سازمان به تصويب شوراي عالي سازمان خواهد رسيد.

ماده 46 _ سازمان مي تواند به درخواست كارفرما بدهي او را حداكثر

تاسي و شش قسط ماهانه تقسيط نمايد و در اين صورت كارفرما بايدمعادل دوازده درصد در سال نسبت به مانده بدهي خود بهره به سازمان بپردازد. در صورتي كه كارفرما هر يك از اقساط مقرر را درراس موعد پرداخت نكند بقيه اقساط تبديل به حال شده و طبق ماده 50 اين قانون وصول خواهد شد.

تبصره _ به موجب قانون منع دريافت خسارت و جرايم مصوب 1361 منتفي شده است

ماده 47 _ كارفرمايان مكلفند صورت مزد و حقوق و مزاياي بيمه شدگان همچنين دفاتر و مدارك لازم را در موقع مراجعه بازرس سازمان در اختيار او بگذارند. بازرسان سازمان مي توانند از تمام ياقسمتي از دفاتر و مدارك مذكور رونوشت يا عكس تهيه و براي كسب اطلاعات لازم به هر يك از رؤسا و كارمندان و كارگران كارگاه و مراجع ذيربط مراجعه نمايند. بازرسان سازمان حق دارندكارگاههاي مشمول قانون را مورد بازرسي قرار دهند و داراي همان اختيارات و مسووليت هاي مذكور در مواد 52 و 53 قانون كارخواهند بود. نتيجه بازرسي حداكثر ظرف يك ماه از طرف سازمان به كارفرما اعلام خواهد شد.

ماده 48 _ از تاريخي كه سازمان با توجه به مادة 7 اين قانون گروه جديدي را مشمول بيمه اعلام نمايد ملزم به انجام تعهدات قانوني طبق مقررات نسبت به بيمه شدگان خواهد بود و كارفرمايان موظفند حق بيمه را از همان تاريخي كه گروه مزبور مشمول بيمه اعلام شده است به سازمان بپردازند.

تبصره _ در صورت عدم ارسال صورت مزد در موعد مقرر از طرف كارفرما سازمان مي تواند مزد يا حقوق بيمه شدگان را بر اساس ماخذي كه طبق مادة 40 اين قانون مبناي تعيين حق بيمه قرار گرفته است احتساب و ماخذ پرداخت مزاياي نقدي قرار دهد. در مواردي كه

تعيين مزد يا حقوق بيمه شده به طريق مذكور ميسر نباشدسازمان مي تواند مزاياي نقدي را به ماخذ حداقل مزد يا حقوق بطورعلي الحساب پرداخت نمايد.

ماده 49 _ مطالبات سازمان ناشي از اجراي اين قانون در عداد مطالبات ممتاز مي باشد.

ماده 50 _ مطالبات سازمان بابت حق بيمه و خسارات تاخير وجريمه هاي نقدي كه ناشي از اجراي اين قانون يا قوانين سابق بيمه هاي اجتماعي و قانون بيمه هاي اجتماعي روستائيان باشد،همچنين هزينه هاي انجام شده طبق مواد 66 و 90 خسارات مذكوردر مواد 98 و 100 اين قانون در حكم مطالبات مستند به اسنادلازم الاجرا بوده و طبق مقررات مربوط به اجراي مفاد اسناد رسمي به وسيله مامورين اجراي سازمان قابل وصول مي باشد. آئين نامه اجرائي اين ماده حداكثر ظرف شش ماه از تاريخ تصويب اين قانون از طرف سازمان تهيه و پس از تصويب وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي و وزارت دادگستري به موقع اجراء گذارده خواهدشد. تا تصويب آئين نامه مزبور مقررات اين ماده توسط مامورين اجراي احكام محاكم دادگستري بر اساس آئين نامه ماده 35 قانون بيمه هاي اجتماعي اجراء خواهد شد.

فصل چهارم مقررات مالي(م 51 تا م 53

ماده 51 _ هيات مديره مكلف است تا اول دي ماه هر سال بودجه كل سازمان را براي سال بعد تنظيم و به شوراي عالي سازمان پيشنهادنمايد. شوراي عالي سازمان مكلف است حداكثر تا پانزدهم اسفندماه بودجه سال بعد را تصويب و به هيات مديره ابلاغ نمايد.

تبصره _ منتفي شده است

ماده 52 _ مانده درآمد پس از وضع مخارج و كليه درآمدهاي حاصل ازخسارات و زيان ديركرد و بهره سپرده ها و سود اوراق بهادار و سودسرمايه گذاري ها و درآمد حاصل از فروش و يا واگذاري و يابهره برداري از اموال سازمان كلا به حساب ذخائر منظور

خواهد شد.

تبصره 1 _ شوراي عالي سازمان هر سال به پيشنهاد هيات مديره ازمحل ذخائر، مبلغي جهت خريد اموال غيرمنقول و ايجادساختمانها يا تاسيسات و تجهيزات جديد كه اعتبار آن در بودجه سازمان تامين نشده باشد تخصيص خواهد داد.

تبصره 2 _ منتفي شده است

ماده 53 _ ذخاير سازمان نزد بانك رفاه كارگران متمركز خواهد شد.بانك مذكور ذخائر مزبور را تحت نظر هياتي با تصويب شوراي عالي سازمان به كار خواهد انداخت .

فصل پنجم حوادث و بيماريها و بارداري(م 54 تا م 69

ماده 54 _ بيمه شدگان و افراد خانواده آنها از زماني كه مشمول مقررات اين قانون قرار مي گيرند در صورت مصدوم شدن بر اثر حوادث يا ابتلاء به بيماري مي توانند از خدمات پزشكي استفاده نمايند.خدمات پزشكي كه به عهده سازمان تامين اجتماعي است شامل كليه اقدامات درماني سرپايي _ بيمارستاني _ تحويل داروهاي لازم وانجام آزمايشات تشخيص طبي مي باشد.

ماده 55 _ خدمات درماني موضوع اين قانون به دو صورت انجام مي گيرد:

الف _ اولويت درمان به روش درمان مستقيم داده شود.

ب _ استفاده از روش درمان غيرمستقيم با اختيار و تشخيص وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي به موجب آئين نامه اي خواهد بودكه سازمان تامين اجتماعي ظرف مدت 15 روز پس از تصويب اين ماده تهيه و به مرحله اجرا درخواهد آمد.

تبصره _ به موجب قانون الزام سازمان تامين اجتماعي .. مصوب 1368 منتفي شده است

ماده 56 _ به منظور توانبخشي ترميم و تجديد فعاليت بيمه شدگان آسيب ديده كه قدرت كار اوليه خود را از دست داده اند سازمان تامين اجتماعي براي اشتغال آنها به كارهاي مناسب ديگر طبق آئين نامه هائي كه از طرف شوراي فني سازمان مذكور پيشنهاد و به تصويب شوراي عالي سازمان خواهد رسيد از طريق موسسات حرفه اي معلولين اقدام خواهد

نمود.

ماده 57 _ در صورتي كه معالجه بيمار مستلزم انتقال او از روستا يا ازشهرستان به شهرستان ديگر باشد ترتيب نقل و انتقال طبق ضوابطي خواهد بود كه از طرف سازمان تامين اجتماعي پيشنهاد و به تصويب شوراي فني سازمان مذكور مي رسد.

ماده 58 _ افراد خانواده بيمه شده كه از كمكهاي مقرر در ماده 54 اين قانون استفاده مي كنند عبارتند از:

1 _ همسر بيمه شده

2 _ شوهر بيمه شده در صورتي كه معاش او توسط بيمه شده زن تامين مي شود و سن او از شصت سال متجاوز باشد يا طبق نظركميسيون پزشكي موضوع ماده 91 اين قانون از كار افتاده شناخته شود.

3 _ فرزندان بيمه شده كه داراي يكي از شرايط زير باشند:

الف _ كمتر از هيجده سال تمام داشته باشند و در مورد فرزندان اناث به شرط نداشتن شوهر تا بيست سالگي و يا منحصرا طبق گواهي يكي از موسسات رسمي آموزشي به تحصيل اشتغال داشته باشند.

ب _ در اثر بيماري يا نقص عضو طبق گواهي سازمان تامين اجتماعي خدمات درماني قادر به كار نباشند.

4 _ پدر و مادر تحت تكفل بيمه شده مشروط براينكه سن پدر ازشصت سال و سن مادر از پنجاه و پنج سال متجاوز باشد و يا اينكه به تشخيص كميسيونهاي پزشكي موضوع ماده 91 از كارافتاده باشند و در هر حال از سازمان مستمري دريافت ننمايند.

ماده 59 _ بيمه شدگاني كه تحت معالجه و يا درمانهاي توانبخشي قرارمي گيرند و بنا به تشخيص سازمان تامين اجتماعي موقتا قادر به كارنيستند به شرط عدم اشتغال به كار و عدم دريافت مزد يا حقوق ،استحقاق دريافت غرامت دستمزد را با رعايت شرايط زير خواهندداشت

الف _ بيمه شده بر

اثر حوادث ناشي از كار و غيرناشي از كار يابيماريهاي حرفه اي تحت درمان قرار گرفته باشد.

ب _ در صورتي كه بيمه شده به سبب بيماري و طبق گواهي پزشك احتياج به استراحت مطلق يا بستري شدن داشته باشد و در تاريخ اعلام بيماري مشغول به كار بوده و يا در مرخصي استحقاقي باشد.

ماده 60 _ حوادث ناشي از كار حوادثي است كه در حين انجام وظيفه و به سبب آن براي بيمه شده اتفاق مي افتد. مقصود از حين انجام وظيفه تمام اوقاتي است كه بيمه شده در كارگاه يا موسسات وابسته يا ساختمانها و محوطه آن مشغول كار باشد و يا به دستور كارفرما در خارج از محوطه كارگاه عهده دار انجام ماموريتي باشد. اوقات مراجعه به درمانگاه و يا بيمارستان و يا براي معالجات درماني وتوانبخشي و اوقات رفت و برگشت بيمه شده از منزل به كارگاه جزءاوقات انجام وظيفه محسوب مي گردد مشروط براينكه حادثه درزمان عادي رفت و برگشت به كارگاه اتفاق افتاده باشد. حوادثي كه براي بيمه شده حين اقدام براي نجات ساير بيمه شدگان و مساعدت به آنان اتفاق مي افتد حادثه ناشي از كار محسوب مي شود.

ماده 61 _ بيماريهاي حرفه اي به موجب جدولي كه به پيشنهاد هيات مديره به تصويب شوراي عالي سازمان خواهد رسيد تعيين مي گردد.مدت مسووليت سازمان تامين اجتماعي نسبت به درمان هر يك ازبيماريهاي حرفه اي پس از تغيير كار بيمه شده به شرحي است كه درجدول مزبور قيد مي شود.

ماده 62 _ مدت پرداخت غرامت دستمزد ايام بيماري و ميزان آن به شرح زير مي باشد:

1 _ غرامت دستمزد از اولين روزي كه بيمه شده يا بر اثر حادثه يابيماري حرفه اي و به موجب تشخيص سازمان تامين اجتماعي

قادربه كار نباشد پرداخت خواهد شد. در مواردي كه عدم اشتغال به كار ومعالجه به سبب بيماري باشد در صورتي كه بيمار در بيمارستان بستري نشود غرامت دستمزد از روز چهارم پرداخت خواهد شد.

2 _ پرداخت غرامت دستمزد تا زماني كه بيمه شده به تشخيص سازمان تامين اجتماعي قادر به كار نبوده و به موجب مقررات اين قانون از كار افتاده شناخته نشده باشد ادامه خواهد يافت

3 _ غرامت دستمزد بيمه شده اي كه داراي همسر يا فرزند يا پدر و يامادر تحت تكفل باشد به ميزان سه چهارم آخرين مزد يا حقوق روزانه او پرداخت مي گردد.

4 _ غرامت دستمزد بيمه شده اي كه همسر يا فرزند يا پدر و مادرتحت تكفل نداشته باشد معادل دو سوم آخرين مزد يا حقوق روزانه او مي باشد مگر اينكه بيمه شده به هزينه سازمان بستري شود كه دراين صورت غرامت دستمزد معادل يك دوم آخرين مزد يا حقوق روزانه وي خواهد بود.

5 _ هرگاه سازمان بيمه شده اي را براي معالجه به شهرستان ديگري اعزام دارد و درمان او را بطور سرپائي انجام دهد علاوه بر غرامت دستمزد متعلق معادل صد در صد غرامت دستمزد روزانه هم بابت هزينه هر روز اقامت او پرداخت خواهد شد.

در صورتي كه به تشخيص پزشك معالج مادام كه بيمار احتياج به همراه داشته باشد علاوه بر مخارج مسافرت معادل پنجاه درصدحقوق يا دستمزد بيمه شده نيز به همراه بيمار از طرف سازمان پرداخت خواهد شد.

ماده 63 _ در مورد بيماريها يا حوادث آخرين مزد يا حقوق روزانه بيمه شده به منظور محاسبه غرامت دستمزد ايام بيماري عبارت است ازجمع كل دريافتي بيمه شده كه به مأخذ آن حق بيمه دريافت شده است در آخرين

90 روز قبل از شروع بيماري تقسيم به روزهاي كارو در مورد بيمه شدگاني كه كارمزد دريافت مي كنند آخرين مزدعبارت است از جمع كل دريافتي بيمه شده كه به مأخذ آن حق بيمه دريافت شده است در آخرين 90 روز قبل از شروع بيماري تقسيم بر90 مشروط براينكه غرامت دستمزد اين مبلغ از غرامت دستمزدي كه به حداقل مزد كارگر عادي تعلق مي گيرد كمتر نباشد. در صورتي كه بيمه شده دريافت كننده كارمزد ظرف سه ماه مذكور مدتي ازغرامت دستمزد استفاده كرده باشد متوسط دستمزدي كه مبناي محاسبه غرامت دستمزد مذكور قرار گرفته است به منزله دستمزدروزانه ايام بيماري تلقي و در محاسبه منظور خواهد شد.

ماده 64 _ در مواردي كه كارفرمايان طبق قوانين و مقررات ديگري مكلف باشند حقوق يا مزد بيمه شدگان بيمار خود را پرداخت نمايند سازمان فقط عهده دار معالجه آنها طبق مقررات اين قانون خواهد بود.

تبصره _ در مواردي كه كارفرمايان طبق قوانين و مقررات ديگري مكلف باشند حقوق كارگران مسلول خود را پرداخت نمايند سازمان فقط عهده دار معالجه آنها طبق مقررات اين قانون خواهد بود.

ماده 65 _ در صورت وقوع حادثه ناشي از كار، كارفرما مكلف است اقدامات لازم اوليه را براي جلوگيري از تشديد وضع حادثه ديده به عمل آورده و مراتب را ظرف سه روز اداري كتبا به اطلاع سازمان برساند. در صورتي كه كارفرما بابت اقدامات اوليه مذكور متحمل هزينه اي شده باشد سازمان هزينه مربوط را خواهد پرداخت

ماده 66 _ در صورتي كه ثابت شود وقوع حادثه مستقيما ناشي از عدم رعايت مقررات حفاظت فني و بروز بيماري ناشي از عدم مقررات بهداشتي و احتياط لازم از طرف كارفرما يا نمايندگان او بوده سازمان هزينه هاي مربوط به معالجه و غرامات و مستمري ها

و غيره را پرداخته و طبق ماده 50 اين قانون از كارفرما مطالبه و وصول خواهد نمود.

تبصره 1 _ مقصر مي تواند با پرداخت معادل ده سال مستمري موضوع اين ماده به سازمان از اين بابت بري الذمه شود.

تبصره 2 _ هرگاه بيمه شده مشمول مقررات مربوط به بيمه شخص ثالث باشد در صورت وقوع حادثه سازمان شخصا كمكهاي مقرر دراين قانون را نسبت به بيمه شده انجام خواهد داد و شركتهاي بيمه موظفند خسارات وارده به سازمان را در حدود تعهدات خود نسبت به شخص ثالث بپردازند.

ماده 67 _ بيمه شده زن يا همسر بيمه شده مرد در صورتي كه ظرف يك سال قبل از زايمان سابقه پرداخت حق بيمه شصت روز را داشته باشد مي تواند به شرط عدم اشتغال به كار از كمك بارداري استفاده نمايد. كمك بارداري دو سوم آخرين مزد يا حقوق بيمه شده طبق ماده 63 مي باشد كه حداكثر براي مدت دوازده هفته جمعا قبل و بعداز زايمان بدون كسر سه روز اول پرداخت خواهد شد.

ماده 68 _ بيمه شده زن يا همسر بيمه شده مرد در صورتي كه در طول مدت يكسال قبل از وضع حمل حق بيمه شصت روز را پرداخته باشد از كمك ها و معاينه هاي طبي و معالجات قبل از زايمان و حين زايمان و بعد از وضع حمل استفاده خواهد كرد. سازمان بنابه درخواست بيمه شده مي تواند بجاي كمكهاي مذكور مبلغي وجه نقد به بيمه شده پرداخت نمايد، مبلغ مزبور در آئين نامه اي كه ازطرف هيات مديره سازمان تهيه و به تصويب شوراي عالي سازمان مي رسد تعيين خواهد شد.

ماده 69 _ در صورتي كه بيمه شده زن و يا همسر بيمه شده مرد به بيماريهائي مبتلا شود كه شيردادن براي طفل او زيان آور باشد يا

پس از زايمان فوت شود شير مورد نياز تا 18 ماهگي تحويل خواهد شد.

فصل ششم از كارافتادگي(م 70 تا م 75)

ماده 70 _ بيمه شدگاني كه طبق نظر پزشك معالج غيرقابل علاج تشخيص داده مي شوند پس از انجام خدمات توانبخشي و اعلام نتيجه توانبخشي يا اشتغال چنانچه طبق نظر كميسيونهاي پزشكي مذكور در ماده 91 اين قانون توانائي خود را كلا يا بعضا از دست داده باشند به ترتيب زير با آنها رفتار خواهد شد:

الف _ هرگاه درجه كاهش قدرت كار بيمه شده شصت و شش درصد و بيشتر باشد از كارافتادگي كلي شناخته مي شود.

ب _ چنانچه ميزان كاهش قدرت كار بيمه شده بين سي و سه تاشصت و شش درصد و به علت حادثه ناشي از كار باشد از كارافتاده جزئي شناخته مي شود.

ج _ اگر درجه كاهش قدرت كار بيمه شده بين ده تا سي و سه درصدبوده و موجب آن حادثه ناشي از كار باشد استحقاق دريافت غرامت نقص مقطوع را خواهد داشت

ماده 71 _ بيمه شده اي كه در اثر حادثه ناشي از كار يا بيماري حرفه اي ازكارافتاده كلي شناخته شود بدون درنظر گرفتن مدت پرداخت حق بيمه استحقاق دريافت مستمري از كارافتادگي كلي ناشي از كار راخواهد داشت

ماده 72 _ ميزان مستمري ماهانه از كارافتادگي كلي ناشي از كارعبارتست از يك سي ام مزد يا حقوق متوسط بيمه شده ضربدرسنوات پرداخت حق بيمه مشروط براينكه اين مبلغ از پنجاه درصدمزدياحقوق متوسط ماهانه او كمتر و از صد در صد آن بيشتر نباشد.

در مورد بيمه شدگاني كه داراي همسر بوده يا فرزند يا پدر يا مادر تحت تكفل داشته باشند و مستمري استحقاقي آنها از شصت درصدمزد يا حقوق متوسط آنها كمتر باشد علاوه برآن

معادل ده درصدمستمري استحقاقي به عنوان كمك مشروط برآنكه جمع مستمري وكمك از 60% تجاوز نكند پرداخت خواهد شد.

تبصره 1 _ شوهر يا فرزند يا پدر يا مادر با شرايط زير تحت تكفل بيمه شده محسوب مي شوند:

1 _ سن شوهر از شصت سال متجاوز باشد و يا به تشخيص كميسيونهاي پزشكي موضوع ماده 91 اين قانون از كار افتاده كلي بوده و در هر دو حالت به حكم اين قانون مستمري دريافت ننمايد ومعاش او توسط زن تامين شود.

2 _ فرزندان بيمه شده كه حائز شرايط مذكور در بند 3 مادة 58 اين قانون باشند.

3 _ سن پدر از شصت و سن مادر از پنجاه و پنج سال بيشتر بوده يا اينكه به تشخيص كميسيونهاي پزشكي موضوع ماده 91 اين قانون از كارافتاده باشند و معاش آنها توسط بيمه شده تامين و در هر حال به موجب اين قانون مستمري دريافت ندارند.

تبصره 2 _ مزد يا حقوق متوسط ماهانه بيمه شده موضوع اين ماده عبارتست از جمع كل مزد يا حقوق او كه به مأخذ آن حق بيمه دريافت گرديده ظرف هفتصد و بيست روز قبل از وقوع حادثه ناشي از كار يا شروع بيماري حرفه اي كه منجر به ازكارافتادگي شده است تقسيم به روزهاي كار ضربدر سي

ماده 73 _ به بيمه شده اي كه در اثر حادثه ناشي از كار بين سي و سه تاشصت و شش درصد توانائي كار خود را از دست داده باشد مستمري از كارافتادگي جزئي ناشي از كار پرداخت خواهد شد. ميزان مستمري عبارتست از حاصل ضرب درصد از كارافتادگي در مبلغ مستمري از كارافتادگي كلي استحقاقي كه طبق ماده 72 اين قانون تعيين مي گردد.

ماده 74 _ بيمه شده اي كه در اثر حادثه ناشي

از كار بين ده تا سي و سه درصد توانائي كار خود را از دست داده باشد استحقاق دريافت غرامت نقص عضو را خواهد داشت ميزان اين غرامت عبارتست ازسي و شش برابر مستمري استحقاقي مقرر در ماده 72 اين قانون ضربدر، درصد از كارافتادگي

ماده 75 _ بيمه شده اي كه ظرف ده سال قبل از وقوع حادثه غيرناشي ازكار يا ابتلاء به بيماري حداقل حق بيمه يكسال كار را كه متضمن حق بيمه نود روز كار ظرف يكسال قبل از وقوع حادثه يا بيماري منجر به از كارافتادگي باشد پرداخت نموده باشد در صورت از كارافتادگي كلي حق استفاده از مستمري از كارافتادگي كلي غيرناشي از كار ماهانه راخواهد داشت

تبصره _ محاسبه متوسط دستمزد و مستمري از كارافتادگي موضوع ماده فوق به ترتيب مقرر در ماده 72 اين قانون و تبصره 2 آن صورت خواهد گرفت

فصل هفتم بازنشستگي(م 76 تا م 79

ماده 76 _ مشمولين اين قانون در صورت حائز بودن شرايط زير حق استفاده از مستمري بازنشستگي را خواهند داشت

1 _ حداقل ده سال حق بيمه مقرر را قبل از تاريخ تقاضاي بازنشستگي پرداخته باشند.

2 _ سن مرد به شصت سال تمام و سن زن به پنجاه و پنج سال تمام رسيده باشد.

تبصره 1 _ كساني كه 30 سال تمام كار كرده و در هر مورد حق بيمه مدت مزبور را به سازمان پرداخته باشند در صورتي كه سن مردان 50 سال و سن زنان 45 سال تمام باشد مي توانند تقاضاي مستمري بازنشستگي نمايند.

تبصره 2 _ افرادي كه حداقل 20 سال متوالي و 25 سال متناوب درمناطق بد آب و هوا كار كرده و يا آنكه به كارهاي سخت و زيان آور(مخل سلامتي اشتغال داشته باشند

و در هر مورد حق بيمه مدت مزبور را به سازمان پرداخته باشند در صورتي كه سن مردان 50 سال و سن زنان 45 سال تمام باشد مي توانند تقاضاي مستمري بازنشستگي نمايند. مناطق بد آب و هوا و كارهاي سخت و زيان آوربه موجب آئين نامه مربوطه خواهد بود. افزايش هزينه ناشي از اين تبصره از كاهش هزينه سازمان ناشي از اجراء تبصره 1 همين ماده تامين خواهد شد.

تبصره 3 _ بيمه شدگاني كه داراي 35 سال تمام سابقه پرداخت حق بيمه باشند مي توانند بدون در نظر گرفتن شرط سني مقرر در قانون تقاضاي بازنشستگي نمايند.

تبصره 4 _ زنان كارگر با داشتن 20 سال سابقه كار و 42 سال سن به شرط پرداخت حق بيمه با 20 روز حقوق مي توانند بازنشسته شوند.

ماده 77 _ ميزان مستمري بازنشستگي عبارتست از يك سي ام متوسط مزد يا حقوق بيمه شده ضربدر سنوات پرداخت حق بيمه مشروط برآنكه از (30/35) سي و پنج سي ام متوسط مزد يا حقوق تجاوزننمايد.

تبصره _ متوسط مزد يا حقوق براي محاسبه مستمري بازنشستگي عبارتست از مجموع مزد يا حقوق بيمه شده كه بر اساس آن حق بيمه پرداخت گرديده ظرف آخرين دو سال پرداخت حق بيمه تقسيم بر بيست و چهار.

ماده 78 _ كارفرما مي تواند بازنشستگي بيمه شدگاني را كه حداقل پنج سال پس از رسيدن به سن بازنشستگي مقرر در اين قانون به كارخود ادامه داده اند از سازمان تقاضا نمايد.

ماده 79 _ در مورد مستخدمين شركتهاي دولتي كه به موجب قانون اكثريت سهام آنها متعلق به بخش خصوصي شده يا بشود به ترتيب زير رفتار خواهد شد:

1 _ مستخدمين مشمول ماده 33 مقررات استخدامي شركتهاي دولتي و مستخدمين شركتهاي دولتي كه مشمول مقررات بازنشستگي و وظيفه خاص بوده اند تابع مقررات بازنشستگي ووظيفه مورد

عمل خود خواهند بود.

2 _ مستخدمين شركتهاي دولتي كه مشمول قانون بيمه هاي اجتماعي هستند مشمول مقررات اين قانون خواهند شد.

3 _ ساير مستخدمين تابع مقررات قانون حمايت كارمندان در برابراثرات ناشي از پيري و ازكارافتادگي و فوت خواهند شد.

4 _ نحوه احتساب سوابق خدمت دولتي مستخدمين مذكور دربندهاي 1 و 3 و ميزان پرداخت كسور بازنشستگي توسط مستخدم و كارفرما و همچنين ترتيب تعيين حقوق بازنشستگي و وظيفه مستخدمين آنان به موجب آئين نامه اي خواهد بود كه توسط وزارت بهداشت درمان وآموزش پزشكي با همكاري سازمان امور اداري واستخدامي كشور به تصويب شوراي عالي تامين اجتماعي مي رسد.

فصل هشتم مرگ(م 80 تا م 84

ماده 80 _ بازماندگان واجد شرايط بيمه شده متوفي در يكي از حالات زير مستمري بازماندگان دريافت خواهند داشت

1 _ در صورت فوت بيمه شده بازنشسته

2 _ در صورت فوت بيمه شده از كارافتاده كلي مستمري بگير

3 _ در صورت فوت بيمه شده اي كه در ده سال آخر حيات خودحداقل حق بيمه يكسال كار، مشروط بر اينكه ظرف آخرين سال حيات حق بيمه 90 روز كار را پرداخت كرده باشد.

تبصره 1 _ بيمه شدگان مشمول قانون تامين اجتماعي كه قبل ازتصويب اين ماده واحده فوت شده و به هر علت در مورد آنهامستمري برقرار نشده است حسب مورد مشمول شرايط مقرر دراين بند يا تبصره 2 مي باشند.

تبصره 2 _ چنانچه بيمه شده فاقد شرايط مقرر در اين بند باشد ولي حداقل 20 سال حق بيمه مقرر را قبل از فوت پرداخت كرده باشد،بازماندگان وي از مستمري برخوردار خواهند شد. در تعيين متوسط مزد يا حقوق ماهانه مشمولان اين تبصره براي محاسبه ميزان مستمري تبصره ماده 77 قانون تامين اجتماعي ملاك عمل قرارمي گيرد.

تبصره 3

_ بيمه شده اي كه از تاريخ تصويب اين قانون به بعد فوت مي شود و فاقد شرايط مقرر در اين بند مي باشد، چنانچه سابقه پرداخت حق بيمه او كمتر از 20 و بيشتر از ده سال باشد، به بازماندگان وي در ازاي هر سال سابقه پرداخت حق بيمه غرامت مقطوعي معادل يك ماه حداقل دستمزد كارگر عادي در زمان فوت بطور يكجا و به نسبت سهام مقرر در ماده 83 قانون تامين اجتماعي پرداخت مي شود.

4 _ در مواردي كه بيمه شده بر اثر حادثه ناشي از كار يا بيماريهاي حرفه اي فوت نمايد.

ماده 81 _ بازماندگان واجد شرايط متوفي كه استحقاق دريافت مستمري را خواهند داشت عبارتند از:

1 _ عيال دائم بيمه شده متوفي مادام كه شوهر اختيار نكرده است

تبصره _ همسران بيمه شدگان متوفي كه شوهر اختيار نموده اند (عقددائم در صورت فوت شوهر دوم توسط تامين اجتماعي مجددا به آنها مستمري پرداخت خواهد شد. بار مالي ناشي از اين تبصره ازمحل (3%) كمك دولت به بيمه شدگان تامين خواهد شد.

آيين نامه اجرايي اين تبصره ظرف مدت دو ماه توسط سازمان تامين اجتماعي پيشنهاد و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

2 _ فرزندان متوفي در صورتي كه سن آنان كمتر از هيجده سال تمام باشد و يا منحصرا به تحصيل اشتغال داشته باشند يا به علت بيماري يا نقص عضو طبق گواهي كميسيون پزشكي موضوع ماده 91 اين قانون قادر به كار نباشند.

3 _ پدر و مادر متوفي در صورتي كه اولا تحت تكفل او بوده ثانياسن پدر از شصت سال و سن مادر از پنجاه و پنج سال تجاوز كرده باشد و يا آنكه به تشخيص كميسيون پزشكي موضوع ماده 91 اين قانون از كارافتاده باشند و در هر

حال مستمري از سازمان دريافت ندارند.

ماده 82 _ بازماندگان بيمه شده زن با شرايط زير از مستمري استفاده خواهند كرد:

1 _ شوهر مشروط براينكه اولا تحت تكفل زن بوده ثانيا سن او ازشصت سال متجاوز باشد يا طبق نظر كميسيون پزشكي موضوع ماده 91 اين قانون از كار افتاده بوده و در هر حال مستمري از سازمان دريافت نكند.

2 _ فرزندان در صورت حائز بودن شرايط زير:

الف _ پدر آنها در قيد حيات نبوده يا واجد شرايط مذكور در بند اول اين ماده باشد و از مستمري ديگري استفاده نكند.

ب _ سن آنها كمتر از هيجده سال تمام باشد و يا منحصرا به تحصيل اشتغال داشته باشند تا پايان تحصيل و يا به علت بيماري يا نقص عضو طبق گواهي كميسيون پزشكي موضوع ماده 91 اين قانون قادربه كار نباشند.

3 _ پدر و مادر در صورتي كه اولا تحت تكفل او بوده ثانيا سن پدر ازشصت سال و سن مادر از پنجاه و پنج سال تجاوز كرده باشد و ياآنكه به تشخيص كميسيون پزشكي موضوع ماده 91 اين قانون ازكارافتاده باشند و در هر حال مستمري از سازمان دريافت ندارند.

ماده 83 _ سهم مستمري هر يك از بازماندگان بيمه شده متوفي به شرح زير مي باشد:

1 _ ميزان مستمري همسر بيمه شده متوفي معادل پنجاه درصدمستمري استحقاقي بيمه شده است و در صورتي كه بيمه شده مردداراي چند همسر دائم باشد مستمري به تساوي بين آنان تقسيم خواهد شد.

2 _ ميزان مستمري هر فرزند بيمه شده متوفي معادل بيست و پنج درصد مستمري استحقاقي بيمه شده مي باشد و در صورتي كه پدر ومادر را از دست داده باشد مستمري او دو برابر ميزان مذكور خواهدبود.

3 _ ميزان مستمري هر

يك از پدر و مادر بيمه شده متوفي معادل بيست درصد مستمري استحقاقي بيمه شده مي باشد. مجموع مستمري بازماندگان بيمه شده متوفي نبايد از ميزان مستمري استحقاقي متوفي تجاوز نمايد. هرگاه مجموع مستمري از اين ميزان تجاوز كند سهم هر يك از مستمري بگيران به نسبت تقليل داده مي شود و در اين صورت اگر يكي از مستمري بگيران فوت شود يافاقد شرايط استحقاقي دريافت مستمري گردد سهم بقيه آنان با توجه به تقسيم بندي مذكور در اين ماده افزايش خواهد يافت و در هر حال بازماندگان بيمه شده از صد در صد مستمري بازماندگان متوفي استفاده خواهند كرد.

تبصره _ منظور از مستمري استحقاقي بيمه شده متوفي مستمري حين فوت او مي باشد. در مورد بيمه شدگاني كه در اثر هر نوع حادثه يابيماري فوت شوند مستمري استحقاقي عبارتست از مستمري كه براي بيمه شده از كارافتاده كلي حسب مورد برقرار مي شود.

ماده 84 _ هرگاه بيمه شده فوت كند هزينه كفن و دفن او از طرف سازمان تامين اجتماعي پرداخت خواهد شد.

فصل نهم ازدواج و عائله مندي(م 85 تا م 87)

ماده 85 _ به بيمه شده زن يا مرد كه براي اولين بار ازدواج مي كند مبلغي معادل يك ماه متوسط مزد يا حقوق با رعايت شرايط زير به عنوان كمك ازدواج پرداخت مي شود:

1 _ در تاريخ ازدواج رابطه استخدامي او با كارفرما قطع نشده باشد.

2 _ ظرف پنج سال قبل از تاريخ ازدواج حداقل حق بيمه هفتصد و بيست روز كار را به سازمان پرداخته باشد.

3 _ عقد ازدواج دائم بوده و در دفتر رسمي ازدواج به ثبت رسيده باشد.

تبصره 1 _ مزد يا حقوق متوسط موضوع اين ماده عبارتست از جمع دريافتي بيمه شده ظرف دو سال قبل از ازدواج كه به ماخذ آن حق بيمه پرداخت شده است تقسيم بر 24.

تبصره

2 _ در صورتي كه طرفين عقد ازدواج واجد شرايط مذكور دراين ماده باشند كمك ازدواج به هر دو نفر داده خواهد شد.

ماده 86 _ كمك عائله مندي منحصرا تا دو فرزند بيمه شده پرداخت مي شود مشروط برآنكه

1 _ بيمه شده حداقل سابقه پرداخت حق بيمه هفتصد و بيست روزكار را داشته باشد.

2 _ سن فرزندان او از هيجده سال كمتر باشد و يا منحصرا به تحصيل اشتغال داشته باشند تا پايان تحصيل يا در اثر بيماري يا نقص عضو طبق گواهي كميسيونهاي پزشكي موضوع ماده 91 اين قانون قادر به كار نباشند. ميزان كمك عائله مندي معادل سه برابر حداقل مزد روزانه كارگر ساده در مناطق مختلف براي هر فرزند در ماه مي باشد.

ماده 87 _ پرداخت كمك عائله مندي به عهده كارفرما مي باشد و بايد درموقع پرداخت مزد يا حقوق به بيمه شده پرداخت شود.

تبصره _ هرگاه در مورد پرداخت كمك عائله مندي اختلافي بين بيمه شده و كارفرما حاصل شود به طريق مذكور در فصل حل اختلاف قانون كار عمل خواهد شد.

فصل دهم مقررات كلي راجع به كمك ها(م 88 تا م 96)

ماده 88 _ انجام خدمات بهداشتي مربوط به محيط كار به عهده كارفرمايان است بيمه شدگاني كه در محيط كار با مواد زيان آور ازقبيل گازهاي سمي اشعه و غيره تماس داشته باشند بايد حداقل هرسال يكبار از طرف سازمان معاينه پزشكي شوند.

ماده 89 _ افرادي كه به موجب قوانين سابق بيمه هاي اجتماعي يابه موجب اين قانون بازنشسته و يا از كارافتاده شده يا مي شوند وافراد بلافصل خانواده آنها همچنين افرادي كه مستمري بازماندگان دريافت مي دارند با پرداخت دو درصد از مستمري دريافتي ازخدمات مذكور در بندهاي الف و ب ماده 3 اين قانون توسط سازمان برخوردار خواهند شد. ما به التفاوت وجوه پرداختي توسط بيمه شدگان

موضوع اين ماده تا مبالغي كه طبق ضوابط قانون تامين درمان مستخدمين دولت بايد پرداخت شود از طرف سازمان تامينخواهد شد.

ماده 90 _ افراد شاغل در كارگاهها بايد قابليت و استعداد جسماني متناسب با كارهاي مرجوع را داشته باشند بدين منظور كارفرمايان مكلفند قبل از به كار گماردن آنها ترتيب معاينه پزشكي آنها را بدهند.

در صورتي كه پس از استخدام مشمولين قانون معلوم شود كه نامبردگان در حين استخدام قابليت و استعداد كار مرجوع را نداشته وكارفرما در معاينه پزشكي آنها تعلل كرده است و بالنتيجه بيمه شده دچار حادثه شده و يا بيماريش شدت يابد سازمان مقررات اين قانون را درباره بيمه شده اجرا و هزينه هاي مربوط را از كارفرما طبق ماده 50 اين قانون مطالبه و وصول خواهد نمود.

ماده 91 _ براي تعيين ميزان از كارافتادگي جسمي و روحي بيمه شدگان و افراد خانواده آنها كميسيونهاي بدوي و تجديدنظر پزشكي تشكيل خواهد شد. ترتيب تشكيل و تعيين اعضاء و ترتيب رسيدگي وصدور راي براساس جدول ميزان از كارافتادگي طبق آئين نامه اي خواهد بود كه به پيشنهاد اين سازمان به تصويب شوراي عالي مي رسد.

ماده 92 _ به منظور نظارت بر حسن اجراي وظايف درماني ناشي ازاجراي اين قانون سه نفر از كارشناسان بيمه درماني به انتخاب وزيربهداشت درمان و آموزش پزشكي در شوراي فني سازمان تامينخدمات درماني موضوع ماده 4 قانون تأمين خدمات درماني مستخدمين دولت عضويت خواهند يافت

ماده 93 _ تغيير ميزان از كارافتادگي در موارد زير مستلزم تجديدنظر درمبلغ مستمري مي باشد:

1 _ مستمري از كارافتادگي كلي در صورت از بين رفتن شرايط ازكارافتادگي كلي به محض اشتغال مجدد مستمري بگير قطع مي شود.در صورتي كه تقليل ميزان از كارافتادگي ناشي از كار به

ميزان مندرج در مواد 73 و 74 اين قانون باشد حسب مورد مستمري ازكارافتادگي جزئي ناشي از كار ياغرامت نقص عضوپرداخت خواهدشد.

2 _ مستمري از كارافتادگي جزئي ناشي از كار موضوع ماده 73 اين قانون ظرف پنج سال از تاريخ برقراري قابل تجديدنظر مي باشد. درصورتي كه در نتيجه تجديدنظر معلوم گردد كه بيمه شده فاقد يكي ازشرايط مقرر مي باشد مستمري او قطع خواهد شد و در صورتي كه مشمول ماده 74 اين قانون شناخته شود غرامت مذكور در آن ماده رادريافت خواهد نمود.

3 _ هرگاه ميزان از كارافتادگي جزئي ناشي از كار افزايش يابد و اين تغيير نتيجه حادثه منجر به از كارافتادگي باشد مستمري ازكارافتادگي جزئي حسب مورد به مستمري كلي ناشي از كار تبديل ويا ميزان مستمري از كارافتادگي جزئي افزايش خواهد يافت

ماده 94 _ هرگاه براي يك مدت دو يا چند كمك نقدي موضوع اين قانون به بيمه شده تعلق گيرد فقط كمك نقدي كه ميزان آن بيشتراست پرداخت خواهد شد به استثناي كمك ازدواج و عائله مندي ونوزاد كه دريافت آنها مانع استفاده از ساير كمكهاي مقرر نخواهد بود.

افراد تحت تكفل بيمه شدگان در ايام خدمت سربازي بيمه شده ازمزاياي قانوني بيمه هاي اجتماعي برخوردار خواهند بود.

ماده 95 _ مدت خدمت وظيفه مشمولين اين قانون پس از پايان خدمت و اشتغال مجدد در مؤسسات مشمول اين قانون جزو سابقه پرداخت حق بيمه آنها منظور خواهد شد.

ماده 96 _ سازمان مكلف است ميزان كليه مستمريهاي بازنشستگي ازكارافتادگي كلي و مجموع مستمري بازماندگان را در فواصل زماني كه حداكثر از سالي يكبار كمتر نباشد با توجه به افزايش هزينه زندگي با تصويب هيات وزيران به همان نسبت افزايش دهد.

فصل يازدهم تخلفات _ مقررات كيفري(م 97 تا م 109

ماده 97 _ هر كس به استناد

اسناد و گواهي هاي خلاف واقع يا با توسل به عناوين و وسائل تقلبي از مزاياي مقرر در اين قانون به نفع خوداستفاده نمايد يا موجبات استفاده افراد خانواده خود يا اشخاص ثالث را از مزاياي مذكور فراهم سازد به پرداخت جزاي نقدي معادل دو برابر خسارات وارده به سازمان و در صورت تكرار به حبس جنحه اي از 61 روز تا شش ماه محكوم خواهد شد.

ماده 98 _

ماده 99 _ كارفرماياني كه ظرف يكسال از تاريخ تصويب اين قانون درمورد ترتيب پرداخت بدهي معوقه متعلق به قبل از فروردين 1354خود با سازمان توافق نمايند از تاديه خسارت تاخير و جرائم معاف خواهند بود. همچنين ظرف مدت يك سال فوق كارفرماياني كه به تشخيص سازمان به پرداخت بدهي هاي سابق خود معترض مي باشند و يا آنكه كارگران آنان عملا امكان استفاده از قسمتي ازكمكهاي قانوني مقرر را نداشته اند مي توانند به هياتهاي تشخيص مطالبات مقرر در مواد 43 و 44 مراجعه نمايند.

هياتهاي مذكور به دلائل و مداركي كه از طرف كارفرما ابراز مي شودرسيدگي نموده و تصميم مقتضي اتخاذ خواهند كرد.

در مورد بدهيهاي زائد بر يك ميليون و پانصدهزار ريال به تقاضاي كارفرما و يا سازمان موضوع قابل رسيدگي مجدد در هيات تجديدنظر بوده و تصميم متخذه قطعي و لازم الاجرا است هياتهاي فوق الذكر مي توانند به درخواست كارفرما ترتيب پرداخت بدهي اورا حداكثر در 36 قسط ماهانه بدهند و در اين مدت كارفرما بايد به ميزان 12 درصد نسبت به مانده بدهي خود بهره به سازمان بپردازد.

در مورد ديون قطعي اعم از اينكه قطعيت آن ناشي از انقضاي مهلت اعتراض مقرر در قانون و يا صدور آراء هياتهاي موضوع مواد 43 و44 اين قانون بوده و مربوط به قبل از فروردين 1354 باشد

درصورتي كه كارفرماي مربوط تا تاريخ تصويب اين قانون ترتيب پرداخت اصل بدهي خود را داده باشد از تاديه خسارت تاخير كه پرداخت ننموده معاف خواهد بود. در مورد ديون مربوط به قبل ازفروردين 1354 در صورتي كه كارفرما از انجام تعهدات و اجراي ترتيب پرداخت بدهي خود كه مورد موافقت سازمان قرار گرفته تخلف نمايد كليه جرائم و خسارات بخشوده شده قابل وصول خواهد بود.

ماده 100 _

ماده 101 _ سازمان مكلف است به صورت مزد ارسالي از طرف كارفرماظرف شش ماه از تاريخ وصول رسيدگي كند و در صورتي كه ازلحاظ تعداد بيمه شدگان يا ميزان مزد يا حقوق يا مدت كار اختلافي مشاهده نمايد مراتب را به كارفرما ابلاغ كند در صورتي كه كارفرماتسليم نظر سازمان نباشد مي تواند از هياتهاي تشخيص موضوع مواد 43 و 44 اين قانون تقاضاي رسيدگي كند هرگاه راي هيات مبني بر تاييد نظر سازمان باشد كارفرما علاوه بر پرداخت حق بيمه به تاديه خسارتي معادل يك دوازدهم ما به التفاوت ملزم خواهدبود كه طبق ماده 50 اين قانون از طريق صدور اجرائيه وصول خواهد شد.

ماده 102 _ در صورتي كه كارفرما يا نماينده او از اقدامات بازرس سازمان جلوگيري نموده يا از ارائه دفاتر و مدارك مربوط و تسليم رونوشت يا عكس آنها به بازرس خودداري كند به جزاي نقدي ازپانصد ريال تا ده هزار ريال محكوم خواهد شد گزارش بازرسان سازمان در اين خصوص در حكم گزارش ضابطين دادگستري است

ماده 103 _ كارفرماياني كه عمدا وجوهي زائد بر ميزان مقرر در اين قانون به عنوان حق بيمه از مزد يا حقوق و مزاياي بيمه شدگان برداشت نمايند علاوه بر الزام به استرداد وجوه مذكور به حبس جنحه اي از 61 روز تا شش ماه

محكوم خواهند شد.

ماده 104 _ وجوه و اموال سازمان در حكم وجوه و اموال عمومي مي باشد و هرگونه برداشت غيرقانوني از وجوه مذكور و تصرف غيرمجاز در اموال آن اختلاس يا تصرف غيرقانوني است و مرتكب طبق قوانين كيفري تعقيب خواهد شد.

ماده 105 _ كليه كساني كه گواهي آنان مجوز استفاده از مزاياي مقرر دراين قانون مي باشد در صورت صدور گواهي خلاف واقع علاوه برجبران خسارت وارده به حبس جنحه اي از 61 روز تا شش ماه محكوم خواهد شد.

ماده 106 _ كليه خسارات و وجوه حاصل از جرائم نقدي مقرر در اين قانون به حساب سازمان واريز و جزء درآمدهاي آن منظور خواهدشد.

ماده 107 _ به شكايات و دعاوي سازمان در مراجع قضائي خارج ازنوبت رسيدگي خواهد شد.

ماده 108 _ منسوخ شده است.

ماده 109 _ در صورتي كه كارفرما شخص حقوقي باشد، مسووليت هاي جزائي مقرر در اين قانون متوجه مدير عامل شركت يا هر شخص ديگري خواهد بود كه در اثر فعل يا ترك فعل او موجبات ضرر وزيان سازمان يا بيمه شدگان فراهم شده است

فصل دوازدهم مقررات مختلف (م 110 تا م 118)

ماده 110 _ سازمان از پرداخت هرگونه ماليات و عوارض اعم ازنوسازي و غيره و پرداخت هزينه تمييز دعاوي معاف است همچنين سازمان از پرداخت حقوق و عوارض گمرگي آن قسمت ازداروها و تجهيزات و لوازم بيمارستانها و درمانگاهها كه معافيت آنهاقبلا مورد تاييد وزارت امور اقتصادي و دارايي قرار گرفته است معاف خواهند بود.

ماده 111 _ مستمري از كارافتادگي كلي و مستمري بازنشستگي و مجموع مستمري بازماندگان در هر حال نبايد از حداقل مزد كارگرعادي كمتر باشد.

ماده 112 _ بيمه شدگاني كه به موجب اين قانون مستمري يا كمك نقدي ديگري از سازمان دريافت مي كنند نسبت

به وجوه دريافتي ازپرداخت هرگونه ماليات معاف مي باشند.

ماده 113 _

ماده 114 _ ضوابط سني و مدت خدمت براي احتساب مستمري بازنشستگي كاركنان سازمان قبل از موعد مقرر تابع ضوابط ومقررات قانون استخدام كشوري و تغييرات و اصلاحات بعدي آن خواهد بود. حقوق بازنشستگي اين افراد برابر با متوسط حقوق و مزاياي دريافت دو سال آخر خدمت كه ماخذ پرداخت حق بيمه بوده است مي باشد.

ماده 115 _ افرادي كه تا تاريخ تصويب اين قانون طبق قوانين سابق بيمه هاي اجتماعي مستمري در حق آنان برقرار شده است مستمري خود را از سازمان دريافت خواهند داشت مفاد ماده 96 در موردمشمولين اين ماده نيز رعايت خواهد شد.

ماده 116 _ سوابق پرداخت حق بيمه افراد بيمه شده از نظر تعهدات مذكور در ماده يك اين قانون نزد شركت سهامي بيمه ايران بنگاه رفاه اجتماعي صندوق تعاون و بيمه كارگران و سازمان بيمه هاي اجتماعي كارگران و سازمان بيمه هاي اجتماعي و همچنين افرادي كه بيمه اختياري بوده اند براي استفاده از مزاياي مذكور در اين قانون جزء سابقه آنان محسوب خواهد شد مشروط بر اينكه

1 _ كارگاه يا مؤسسه اي كه بيمه شده در آن به كار اشتغال داشته است كارگران و كارمندان خود را نزد يكي از مؤسسات مذكور بيمه نموده باشد و اشتغال بيمه شده نيز در آن كارگاه يا مؤسسه مسلم باشد.

2 _ كمك مورد تقاضا در قانوني كه حق بيمه به موجب آن پرداخت گرديده پيش بيني شده باشد.

ماده 117 _ ميزان حق بيمه روستائيان مشمول قانون بيمه هاي اجتماعي روستائيان و ترتيب وصول آن و انواع كمكهاي قانوني ومنابع مالي تامين هزينه هاي مربوط به بيمه شدگان روستائي به موجب آئين نامه اي خواهد بود كه به پيشنهاد وزارت رفاه اجتماعي به تصويب كميسيونهاي

مربوط مجلسين مي رسد.

تا زمان تصويب آئين نامه مذكور مقررات و آئين نامه هاي موجودقانون بيمه هاي اجتماعي روستائيان به قوت خود باقي است

ماده 118 _ از تاريخ اجراي اين قانون قانون بيمه هاي اجتماعي مصوب سال 1339 و اصلاحيه هاي آن و قانون افزايش مستمريهاي بعضي از مستمري بگيران مشمول قانون بيمه هاي اجتماعي قانون تامين آموزش فرزندان كارگر و ساير قوانيني كه با اين قانون مغايرت داردملغي است

تبصره 1 _ كليه تعهدات مالي و اموال و دارائي صندوق تامين آموزش فرزندان كارگر به سازمان منتقل مي شود.

تبصره 2 _ كاركنان صندوق تامين آموزش فرزندان كارگر به سازمان منتقل و تابع مقررات و نظامات استخدامي سازمان خواهند بود.

تبصره 3 _ آئين نامه هاي اجرائي قانون سابق بيمه هاي اجتماعي كه بااين قانون مغايرت نداشته باشد تا زمان تنظيم و تصويب آئين نامه هاي اجرائي اين قانون قابل اجرا است

قانون فوق مشتمل بر يكصد و هيجده ماده و چهل تبصره پس ازتصويب مجلس سنا در جلسه روز دوشنبه 19/3/1354 ، در جلسه روز سه شنبه سوم تيرماه يكهزار و سيصد و پنجاه و چهار شمسي به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد.

قانون بيمه همگاني خدمات درماني كشور

ماده 1 _ تعاريف

1 _ بيمه شده اصلي فردي است كه راسا مشمول مقررات بيمه خدمات درماني موضوع اين قانون بوده و پس از پرداخت حق السهم توسط فرد يا مراجع مشمول در قانون مشمول استفاده از مزاياي خدمات درماني قرار مي گيرد.

2 _ بيمه شده تبعي خانواده شخص يا اشخاصي هستند كه به تبع سرپرستي و كفالت بيمه شده اصلي از مزاياي مقرر در اين قانون مي توانند استفاده نمايند.

3 _ روستايي شخصي است كه در روستا سكونت داشته باشد.عشاير كوچ رو در اين قانون از مزاياي

روستاييان برخوردارند.

4 _ افراد نيازمند: به افرادي اطلاق مي شود كه به لحاظ شرايط اقتصادي اجتماعي جسمي و رواني توانايي اداره زندگي خود وخانواده تحت تكفل خود را ندارند. مصاديق افراد نيازمند حسب مورد به پيشنهاد كميته امداد امام خميني (ره و سازمان بهزيستي تعيين مي شود.

5 _ صاحبان حرف و مشاغل آزاد: به كليه اشخاصي اطلاق مي شودكه از نظر مقررات و قوانين خويش فرما باشند.

6 _ حق سرانه مبلغي است كه بر مبناي خدمات مورد تعهد به مشمولين بيمه خدمات درماني براي هر فرد در يك ماه تعيين مي گردد.

7 _ فرانشيز: قسمتي از هزينه درمان است كه بيمه شده بايد در زمان دريافت خدمات درماني پرداخت نمايد.

8 _ قيمت واقعي خدمات عبارتست از قيمت تمام شده خدمات به اضافه سود سرمايه (دارايي هاي ثابت .

در بخش دولتي سود سرمايه (دارايي هاي ثابت و استهلاك منظورنخواهد شد.

ماده 2 _ به منظور توسعه و تعميم بيمه خدمات درماني و اعمال وظايف سياستگذاري برنامه ريزي ايجاد هماهنگي هاي اجرايي هدايت نظارت و ارزشيابي سطح كمي و كيفي بيمه خدمات درماني در چهارچوب اين قانون شوراي عالي بيمه خدمات درماني كشور كه بعد از اين شوراي عالي ناميده مي شود، در وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي تشكيل مي گردد.

ماده 3 _ تركيب شوراي عالي به شرح زير خواهد بود:

1 _ وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي (رئيس شوراي عالي

2 _ وزير كار و امور اجتماعي

3 _ وزير امور اقتصادي و دارائي

4 _ رئيس سازمان برنامه و بودجه

5 _ دبيركل سازمان امور اداري و استخدامي كشور

6 _ رئيس كل سازمان نظام پزشكي

7 _ مدير عامل سازمان تامين اجتماعي

8

_ مدير عامل سازمان بيمه خدمات درماني

9 _ مدير عامل سازمان خدمات درماني نيروهاي مسلح

10 _ سرپرست كميته امداد امام خميني (ره

11 _ معاون امور درمان وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي بدون حق رأي

12 _ دو نفر از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي از كميسيونهاي برنامه و بودجه و بهداري و بهزيستي (از هر كدام يك نفر) كه در هردوره مجلس به انتخاب مجلس تعيين خواهند شد، به عنوان ناظر درجلسات شوراي عالي شركت خواهند كرد.

تبصره _ دبيرخانه شوراي عالي در وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي بوده و معاون امور درمان دبير شوراي عالي و مسؤول ابلاغ مصوبات آن مي باشد.

ماده 4 _ دولت موظف است شرايط لازم را براي تحت پوشش قرار دادن تمام گروهها و افراد جامعه كه متقاضي بيمه خدمات درماني هستند، فراهم نمايد.

پوشش و تعميم بيمه خدمات درماني براي كليه گروههاي مشمول اين قانون حداكثر ظرف پنج سال پس از تصويب اين قانون با اولويت نيازمندان و روستائيان طبق موازين اين قانون انجام خواهد شد.

ماده 5 _ به منظور تامين موجبات و امكانات بيمه خدمات درماني كاركنان دولت افراد نيازمند، روستائيان و ساير گروههاي اجتماعي سازمان بيمه خدمات درماني كه پس از اين سازمان ناميده مي شودتشكيل و به صورت شركت دولتي اداره خواهد شد. و در صورتي تابع مقررات عمومي دولت و موسساتي كه با سرمايه دولت تشكيل شده اند مي شود كه در مقررات مزبور صراحتا از آن ياد شده باشد.

تبصره 1 _ سازمان وابسته به وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي بوده و داراي شخصيت حقوقي مستقل است

تبصره 2 _ وظايف اختيارات اركان و تشكيلات منابع مالي و نحوه اداره و

حدود و شمول عمليات و فعاليت سازمان بر طبق اساسنامه اي خواهد بود كه حداكثر ظرف سه ماه از تاريخ تصويب اين قانون به پيشنهاد شوراي عالي به تصويب هيات وزيران مي رسد.

تبصره 3 _ با تشكيل سازمان آن قسمت از وظايف اختيارات امكانات كاركنان دارايي ها و اعتبارات وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي كه در امر بيمه خدمات درماني كاركنان دولت به كارگرفته مي شود به سازمان منتقل مي گردد.

تبصره 4 _ كليه دارايي هاي منتقل شده به سازمان توسط هياتي كه تركيب آن در اساسنامه تعيين مي شود، ارزيابي شده و به صورت سرمايه سازمان اعلام خواهد شد.

تبصره 5 _ هريك از گروههاي مذكور در ماده فوق داراي صندوق جداگانه اي خواهند بود.

ماده 6 _ كليه شركت هاي بيمه مجازند براساس موازين اين قانون و بارعايت حق سرانه مصوب در امور بيمه خدمات درماني گروههاي مختلف همكاري مشاركت و فعاليت نمايند.

تبصره _ كليه شركتهاي بيمه علاوه بر فعاليت در بيمه خدمات درماني مجازند در امور بيمه هاي مضاعف (مكمل براساس موازين قانوني خود از طريق عقد قراردادهاي تكميلي (خاص و مطابق اين قانون همكاري مشاركت و فعاليت نمايند.

ماده 7 _ كليه دستگاهها و سازمانهاي دولتي و وابسته به دولت كميته امداد امام خميني (ره و اشخاص حقيقي و حقوقي در انتخاب سازمان و يا شركت هاي بيمه گر براي عقد قراردادهاي بيمه خدمات درماني در چهارچوب موازين و مفاد اين قانون مخير مي باشند وتشكيل سازمان بيمه خدمات درماني نافي اين حق و اختيار نخواهدبود.

تبصره 1 _ دستگاههاي مشمول قانون تامين اجتماعي و سازمان خدمات درماني براي انعقاد قراردادهاي بيمه خدمات درماني باسازمانها و يا شركتهاي بيمه گر موظفند طرح پيشنهادي خود را به سازمان تامين اجتماعي و سازمان خدمات

درماني حسب موردارائه و مجوز لازم را از سازمان هاي مذكور دريافت نمايند.

در صورتي كه سازمان تامين اجتماعي و يا سازمان خدمات درماني با طرح پيشنهادي موافقت ننمايند و اين امر مورد اعتراض پيشنهاددهنده باشد، مراتب جهت تصميم گيري نهايي به شوراي عالي منعكس خواهد شد.

تبصره 2 _ دستگاههاي موضوع تبصره 1 به استثناي كميته امداد امام خميني (ره موظفند دو نهم سهم درمان يا حق سرانه درمان راحسب مورد در اختيار سازمان تامين اجتماعي و يا سازمان خدمات درماني قرار دهند تا براي تداوم استفاده بيمه شده از خدمات درماني در دوران مستمري بگيري ذخيره شود.

تبصره 3 _ آئين نامه اجرائي اين ماده حداكثر ظرف چهار ماه به پيشنهاد مشترك سازمان تامين اجتماعي و سازمان خدمات درماني و تاييد شوراي عالي به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره 4 _ كميته امداد امام خميني (ره علاوه بر سازمان ها وشركت هاي بيمه گر دولتي مي تواند با موسسات خدمات درماني انعقاد قرارداد نمايد.

ماده 8 _ تعرفه هاي خدمات تشخيصي و درماني براساس قيمت هاي واقعي و نرخ سرانه حق بيمه درماني مصوب به پيشنهاد مشترك سازمان برنامه و بودجه و وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي باتاييدشوراي عالي به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 9 _ حق بيمه سرانه خدمات درماني براي گروههاي تحت پوشش بيمه خدمات درماني و ميزان فرانشيز قابل پرداخت توسط بيمه شوندگان با در نظر داشتن سطح درآمد گروه هاي بيمه شونده ووضعيت اقتصادي و اجتماعي كشور به پيشنهاد مشترك سازمان برنامه و بودجه و وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي و تاييدشوراي عالي به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره _ مابه التفاوت سهم درمان مشمولين قانون تامين اجتماعي تاحق سرانه موضوع اين ماده همه ساله در بودجه كل كشور منظور وبه سازمان تامين اجتماعي پرداخت

خواهد شد.

ماده 10 _ حداقل شمول و سطح خدمات پزشكي و دارو شامل خدمات پزشكي اورژانس عمومي و تخصصي (سرپايي و بستري كه انجام و ارائه آن در نظام بيمه خدمات درماني به عهده سازمان هاي بيمه گر قرار مي گيرد و ليست خدمات فوق تخصصي كه مشمول بيمه هاي مضاعف (مكمل مي باشد به پيشنهاد وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي و تاييد شوراي عالي و تصويب هيات وزيران تعيين و اعلام مي شود.

ماده 11 _ تامين خدمات بهداشتي كه از طريق شبكه بهداشتي و درماني تابع وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي انجام مي شودهمچنان رايگان است

تبصره _ همه ساله وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي فهرست اين گونه خدمات و اسامي و مشخصات داروها و ملزومات مصرفي رايگان در برنامه هاي استراتژيك بهداشتي را تعيين و اعلام مي كند.

ماده 12 _ ارائه خدمات درماني به روستائيان از طريق شبكه هاي بهداشتي درماني و سيستم ارجاع بوده و ميزان حق بيمه سرانه خدمات درماني روستائيان در شروع برنامه معادل 40% حق سرانه تعيين شده شهرنشينان خواهد بود.

تبصره _ به منظور حمايت از روستائيان و تعميم بيمه خدمات درماني در جوامع روستايي و عشايري دولت موظف است بخشي از هزينه سرانه بيمه خدمات درماني روستائيان بيمه شده را تقبل و از محل بودجه عمومي تامين و به صورت رديفي مستقل در قانون بودجه سالانه منظور و براساس موافقتنامه شرح فعاليتهاي جاري جهت حق بيمه سرانه خدمات درماني افراد مشمول اين ماده و انعقادقرارداد با سازمان ها و شركت هاي بيمه گر به مصرف برساند.

ماده 13 _ سهم مشمولان اين قانون از حق بيمه سرانه خدمات درماني بر حسب گروههاي شغلي به ترتيب زير خواهد بود:

1 _ كاركنان دولت يك پنجم تا يك سوم حق بيمه سرانه

كه متناسب با حقوق و مزايا با تصويب هيات وزيران تعيين مي شود.

2 _ مشمولان قانون تامين اجتماعي بر طبق مقررات قانون تامين اجتماعي

3 _ روستائيان براساس مصوبات هيات وزيران

4 _ صاحبان حرف و مشاغل آزاد: تا 100% حق بيمه سرانه به پيشنهاد شوراي عالي و تصويب هيات وزيران

5 _ ساير اقشاري كه در اين قانون ذكري از آنها به عمل نيامده است براساس پيشنهاد شوراي عالي و تصويب هيات وزيران

ماده 14 _ تامين حق بيمه سرانه خدمات درماني افراد نيازمند جامعه كه فاقد توانائي پرداخت هستند به پيشنهاد مشترك كميته امداد امام خميني ره و سازمان برنامه و بودجه توسط دولت تعهد شده و به صورت رديفي مستقل در قانون بودجه هر سال منظور و در اختياركميته ياد شده قرار مي گيرد تابراساس موافقتنامه شرح فعاليت هاي جاري جهت حق بيمه سرانه خدمات درماني افراد مذكور و انعقادقرارداد با سازمانها و شركتهاي بيمه گر به مصرف برساند.

تبصره 1 _ آئين نامه چگونگي تشخيص و تعيين افراد نيازمند مشتمل بر تعاريف ضوابط و موازين تشخيص به پيشنهاد مشترك كميته امداد امام خميني (ره و سازمان برنامه و بودجه به تصويب هيات وزيران مي رسد.

تبصره 2 _ كميته امداد امام خميني ره موظف است با رعايت مفادموضوع تبصره 1 اين ماده ضمن استفاده از همكاري هاي وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي از جمله سازمان بهزيستي استانها، وزارت كشاورزي وزارت جهاد سازندگي و ديگر سازمان هاو نهادها، همه ساله اطلاعات آماري افراد تحت پوشش و مشمول دريافت خدمات را به تفكيك هر استان تهيه و پس از تاييد شوراي عالي جهت اقدامات اجرائي و پيش بيني و تامين اعتبار لازم به سازمان برنامه و بودجه اعلام

نمايد.

ماده 15 _ سازمان برنامه و بودجه موظف است همه ساله اعتبارات مربوط به سهم دولت از حق بيمه خدمات درماني كارمندان دستگاههايي را كه از بودجه عمومي دولت استفاده مي كنند به صورت يك برنامه مشخص در قالب بودجه مصوب سالانه هريك از دستگاههاي اجرائي پيش بيني و منظور نمايد. دستگاههاي ذيربط موظفند راسا نسبت به انعقاد قرارداد با سازمان بيمه خدمات درماني يا ساير شركتها و موسسات بيمه گر اقدام نمايند.

تبصره _ علاوه بر مواردي كه در اين قانون مشخص شده است سازمان برنامه و بودجه موظف است در مورد ساير بندهاي ماده 13 اين قانون با توجه به درصدهاي مذكور در همان ماده سهم دولت رامتناسب با تعداد افراد بيمه شده هر گروه به صورت كمك دررديف هاي خاص در قانون بودجه منظور نمايد.

ماده 16 _ ساير دستگاهها در صورت تمايل مي توانند تابع اين قانون باشند.

ماده 17 _ كليه بيمارستانها، مراكز بهداشتي و درماني و مراكز تشخيصي و پزشكان كشور موظف به پذيرش و مداواي بيمه شدگان و ارائه وانجام خدمات و مراقبتهاي پزشكي لازم براساس ضوابط و مقررات اين قانون هستند.

تبصره _ وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي موظف است باهمكاري سازمان نظام پزشكي و قوه قضائيه مقررات و نحوه نظارت بر امور بيمه خدمات درماني همگاني را با توجه به اهداف اين قانون و قوانين موجود تعيين و پس از تاييد شوراي عالي به تصويب هيات وزيران برساند.

ماده 18 _ وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي موظف است دراجراي بيمه خدمات درماني همگاني كشور حداكثر تا يك سال پس از تصويب اين قانون كليه موازين مقررات روش هاي نظارتي وآئين نامه هاي موضوع اين قانون را با همكاري مبادي ذيربط تهيه نموده و به تصويب مراجع مربوط برساند.

ماده 19 _ كليه

قوانين و مقررات مغاير با اين قانون پس از لازم الاجراشدن اين قانون لغو مي گردد.

قانون فوق مشتمل بر نوزده ماده و هفده تبصره در جلسه علني روزسه شنبه مورخ سوم آبان ماه يكهزار و سيصد و هفتاد و سه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 11/8/1373 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون بيمه بيكاري مصوب (26 /6/ 69) (م 1 تا م 14)

ماده 1. كليه مشمولين قانون تامين اجتماعي كه تابع قوانين كار وكار كشاورزي هستند مشمول مقررات اين قانون مي باشند.

تبصره گروههاي زير از شمول مقررات اين قانون مستثنا هستند:

1 _ بازنشستگان و از كارافتادگان كلي

2 _ صاحبان حرف و مشاغل آزاد و بيمه شدگان اختياري

3 _ اتباع خارجي

ماده 2. بيكار از نظر اين قانون بيمه شده اي است كه بدون ميل واراده بيكار شده و آماده كار باشد.

تبصره 1. بيمه شدگاني كه به علت تغييرات ساختار اقتصادي واحدمربوطه به تشخيص وزارتخانه ذي ربط و تاييد شوراي عالي كاربيكار موقت شناخته شوند نيز مشمول مقررات اين قانون خواهندبود.

تبصره 2. بيمه شدگاني كه به علت بروز حوادث قهريه و غيرمترقبه از قبيل سيل زلزله جنگ آتش سوزي و ... بيكار مي شوند بامعرفي واحد كار و امور اجتماعي محل از مقرري بيمه بيكاري استفاده خواهند كرد.

ماده 3. بيمه بيكاري به عنوان يكي از حمايتهاي تامين اجتماعي است و سازمان تامين اجتماعي مكلف است با دريافت حق بيمه مقرر، به بيمه شدگاني كه طبق مقررات اين قانون بيكار مي شوندمقرري بيمه بيكاري پرداخت نمايد.

ماده 4. بيمه شده بيكار با معرفي كتبي واحد كار و امور اجتماعي محل از مزاياي اين قانون منتفع خواهد شد.

تبصره بيكاران مشمول اين قانون كليه حقوق و مزايا و خسارات مربوطه (موضوع قانون كار) را دريافت خواهند نمود.

ماده 5. حق بيمه بيكاري

به ميزان (3%) مزد بيمه شده مي باشد كه كلا توسط كارفرما تامين و پرداخت خواهد شد.

تبصره مزد بيمه شده و نحوه تشخيص تعيين حق بيمه بيكاري چگونگي وصول آن تكليف بيمه شده و كارفرما و همچنين نحوه رسيدگي به اعتراض تخلفات و ساير مقررات مربوطه در اين موردبراساس ضوابطي است كه براي حق بيمه ساير حمايتهاي تامين اجتماعي در قانون و مقررات تامين اجتماعي پيش بيني شده است

ماده 6. بيمه شدگان بيكار در صورت احراز شرايط زير استحقاق دريافت مقرري بيمه بيكاري را خواهند داشت

الف _ بيمه شده قبل از بيكار شدن حداقل 6 ماه سابقه پرداخت حق بيمه را داشته باشد. مشمولين تبصره 2 ماده 2 اين قانون از شمول اين بند مستثنا مي باشند.

ب _ بيمه شده مكلف است ظرف 30 روز از تاريخ بيكاري با اعلام مراتب بيكاري به واحدهاي كار و امور اجتماعي آمادگي خود رابراي اشتغال به كار تخصصي و يا مشابه آن اطلاع دهد. مراجعه بعداز سي روز با عذر موجه و با تشخيص هيأت حل اختلاف تا سه ماه امكان پذير خواهد بود.

ج _ بيمه شده بيكار مكلف است در دوره هاي كارآموزي وسوادآموزي كه توسط واحد كار و امور اجتماعي و نهضت سوادآموزي و يا ساير واحدهاي ذي ربط با تاييد وزارت كار و اموراجتماعي تعيين مي شود شركت نموده و هر دو ماه يك بار گواهي لازم در اين مورد را به شعب تامين اجتماعي تسليم نمايد.

تبصره 1. كارگراني كه در زمان دريافت مقرري بيمه بيكاري به شغل يا مشاغلي گمارده شوند كه ميزان حقوق و مزاياي آن از مقرري بيمه بيكاري متعلقه كمتر باشد مابه التفاوت دريافتي بيمه شده ازحساب صندوق بيمه بيكاري پرداخت خواهد شد.

تبصره 2. مدت دريافت مقرري

بيمه بيكاري جزء سوابق پرداخت حق بيمه بيمه شده از نظر بازنشستگي از كارافتادگي و فوت محسوب خواهد شد.

ماده 7. مدت پرداخت مقرري بيمه بيكاري و ميزان آن به شرح زير است

الف _ جمع مدت پرداخت مقرري از زمان برخورداري از مزاياي بيمه بيكاري اعم از دوره اجراي آزمايشي و يا دائمي آن براي مجردين حداكثر 36 ماه و براي متاهلين يا متكفلين حداكثر 50 ماه براساس سابقه كلي پرداخت حق بيمه و به شرح جدول ذيل مي باشد:

سابقه پرداخت حق بيمه حداكثر مدت استفاده از مقرري جمعا با احتساب دوره هاي قبلي

براي مجردين براي متاهلين يا متكفلين

از 6 ماه لغايت 24 ماه 6 ماه 12 ماه

از 25 ماه لغايت 120 ماه 12 ماه 18 ماه

از 121 ماه لغايت 180 ماه 18 ماه 26 ماه

از 181 ماه لغايت 240 ماه 26 ماه 36 ماه

از 241 ماه به بالا 36 ماه 50 ماه

تبصره افراد مسن مشمول اين قانون كه داراي 55 سال سن وبيشتر مي باشند مادامي كه مشغول به كار نشده اند مي توانند تارسيدن به سن بازنشستگي تحت پوشش بيمه بيكاري باقي بمانند.

ب _ ميزان مقرري روزانه بيمه شده بيكار معادل 55% متوسط مزد ياحقوق و يا كارمزد روزانه بيمه شده مي باشد. به مقرري افراد متاهل يا متكفل تا حداكثر 4 نفر از افراد تحت تكفل به ازاي هريك از آنهابه ميزان 10% حداقل دستمزد افزوده خواهد شد. در هر حال مجموع دريافتي مقرري بگير نبايد از حداقل دستمزد، كمتر و از 80%متوسط مزد يا حقوق وي بيشتر باشد.

ج _ مقرري بيمه بيكاري از روز اول بيكاري قابل پرداخت است

تبصره 1. متوسط مزد يا حقوق روزانه بيمه شده بيكار به

منظورمحاسبه مقرري بيمه بيكاري عبارت است از جمع كل دريافتي بيمه شده كه به مأخذ حق بيمه دريافت شده در آخرين 90 روز قبل ازشروع بيكاري تقسيم بر روزهاي كار و در مورد بيمه شدگاني كه كارمزد دريافت مي كنند آخرين مزد عبارت است از جمع كل دريافتي بيمه شده كه به مأخذ آن حق بيمه دريافت شده در آخرين 90 روزقبل از شروع بيكاري تقسيم بر 90 در صورتي كه بيمه شده كارمزد،ظرف 3 ماه مذكور مدتي از غرامت دستمزد استفاده نموده باشدمتوسط مزدي كه مبناي محاسبه غرامت دستمزد قرار گرفته به منزله دستمزد ايام بيكاري تلقي و در محاسبه منظور خواهد شد.

تبصره 2. افراد تحت تكفل موضوع اين ماده عبارتند از:

1 _ همسر (زن يا شوهر).

2 _ فرزندان اناث مادام كه ازدواج ننموده و فاقد حرفه و شغل باشند.

3 _ فرزندان ذكور كه سن آنان كمتر از هجده سال تمام باشد و يامنحصرا به تحصيل اشتغال داشته و يا طبق نظر پزشك معتمدسازمان تامين اجتماعي از كارافتاده كلي باشند.

4 _ پدر و مادر كه سن پدر از 60 سال متجاوز باشد و يا طبق نظرپزشك معتمد سازمان تامين اجتماعي از كارافتاده كلي باشند و درهر حال معاش آنان منحصرا توسط بيمه شده تامين گردد.

5 _ خواهر و برادر تحت تكفل در صورت داشتن شرايط مربوط به فرزندان اناث و ذكور، مذكور در بندهاي 2 و 3 اين تبصره

تبصره 3. دريافت مقرري بيمه بيكاري مانع از دريافت مستمري جزيي نمي گردد.

تبصره 4. در صورت بيكاري زوجين فقط يكي از آنان (زن ياشوهر) محق به استفاده از افزايش مقرري به ازاي هريك از فرزندان خواهد بود.

تبصره 5. بيمه شده بيكار و افراد تحت تكفل در مدت

دريافت مقرري بيمه بيكاري از خدمات درماني موضوع بندهاي «الف و«ب ماده 3 قانون تامين اجتماعي استفاده خواهند كرد.

تبصره 6. مقرري بيمه بيكاري مانند ساير مستمريهاي تامين اجتماعي از پرداخت هرگونه ماليات معاف خواهد بود.

ماده 8. در موارد زير مقرري بيمه بيكاري قطع خواهد شد:

الف _ زماني كه بيمه شده مجددا اشتغال به كار يابد.

ب _ بنا به اعلام واحد كار و امور اجتماعي محل و يا نهضت سوادآموزي و ساير واحدهاي ذي ربط از طريق وزارت كار و اموراجتماعي بيمه شده بيكار بدون عذر موجه از شركت در دوره هاي كارآموزي يا سوادآموزي خودداري نمايد.

ج _ بيمه شده بيكار از قبول شغل تخصصي خود و يا شغل مشابه پيشنهادي خودداري ورزد.

د _ بيمه شده بيكار ضمن دريافت مقرري بيمه بيكاري مشمول استفاده از مستمري بازنشستگي و يا ازكارافتادگي كلي شود.

ه _ بيمه شده به نحوي از انحا با دريافت مزد ايام بلاتكليفي به كارمربوطه اعاده گردد.

تبصره 1. در صورتي كه پس از پرداخت مقرري بيمه بيكاري محرزشود كه بيكاري بيمه شده ناشي از ميل و اراده او بوده است كارگرموظف به استرداد وجوه دريافتي به سازمان تامين اجتماعي خواهدبود. مشمولين بند «ه » اين ماده نيز مكلف به بازپرداخت مقرري بيمه بيكاري دريافتي به سازمان مذكور مي باشند.

تبصره 2. چنانچه بيمه شده بيكار اشتغال مجدد خود را مكتوم داشته و مقرري بيمه بيكاري را دريافت كرده باشد، ملزم به بازپرداخت مقرري دريافتي از تاريخ اشتغال خواهد بود.

تبصره 3. دريافت كمك هزينه حين كارآموزي مانع استفاده ازمقرري بيمه بيكاري نخواهد بود.

ماده 9. كارفرمايان موظفند با هماهنگي شوراهاي اسلامي و يانمايندگان كارگران فهرست محلهاي خالي شغل را كه ايجاد مي شوندبه مراكز خدمات اشتغال محل اعلام نمايند. محلهاي شغلي مذكور(به

استثناي رده هاي شغلي كارشناسي به بالا) منحصرا توسط مراكزخدمات اشتغال و با معرفي بيكاران تامين مي گردد.

تبصره 1. دولت مكلف است همه ساله از طريق سيستم بانكي ومنابع اعتباري سازمان تامين اجتماعي و با استفاده از اعتبارات قرض الحسنه طرحهاي اشتغال زاي مشخصي را جهت اشتغال به كاربيكاران مشمول اين قانون در بودجه سالانه كشور پيش بيني و رأسايا از طريق شركتهاي تعاوني و يا خصوصي و با نظارت وزارت كارو امور اجتماعي به مورد اجرا گذارد.

تبصره 2. بيكاران مشمول اين قانون در اخذ پروانه هاي كسب و كارو موافقت اصولي و تأسيس واحدهاي اقتصادي از وزارتخانه هاي صنعتي كشاورزي و خدماتي با معرفي وزارت كار و امور اجتماعي در اولويت قرار خواهند داشت

تبصره 3. سازمان آموزش فني و حرفه اي وزارت كار و اموراجتماعي مكلف است همزمان با اجراي قانون بيمه بيكاري آموزش مهارتهاي مورد نياز بازار كار و نيز بازآموزي و تجديدمهارت كارگران تحت پوشش بيمه بيكاري موضوع بند «ج ماده 6اين قانون را در مراكز آموزش فني و حرفه اي و يا مراكز آموزش جواركارخانجات فراهم نمايد. هزينه هاي مربوط از محل اعتبارات حساب صندوق بيمه بيكاري مطابق آيين نامه اي كه به پيشنهادسازمانهاي آموزش فني و حرفه اي كشور و تامين اجتماعي تهيه و به تصويب وزراي كار و امور اجتماعي و بهداشت درمان و آموزش پزشكي خواهد رسيد قابل پرداخت است

تبصره 4. نهضت سوادآموزي موظف است با همكاري كارفرمايان و وزارتخانه هاي ذي ربط نسبت به تشكيل كلاسهاي سوادآموزي براي بي سوادان مشمول اين قانون اقدام نمايد.

ماده 10. سازمان تامين اجتماعي مكلف است حسابهاي درآمد حق بيمه بيكاري و پرداخت مقرري بيمه بيكاري موضوع اين قانون راجداگانه نگهداري و در صورتهاي مالي خود منعكس نمايد و گزارش عملكرد

مالي خود را هر سال يك بار به وزير بهداشت درمان وآموزش پزشكي و وزير كار و امور اجتماعي و شوراي اقتصاد ارائه نمايد.

ماده 11. وزارت كار و امور اجتماعي و سازمان تامين اجتماعي مجري اين قانون خواهند بود.

ماده 12. سازمان تامين اجتماعي مكلف است هزينه هاي موضوع اين قانون را منحصرا از محل درآمدهاي ناشي از آن تامين نمايد.

هزينه هاي اداري و پرسنلي هر دو دستگاه مجري قانون به طوري كه از 10% ميزان مقرري پرداختي به بيمه شدگان تجاوز ننمايد با تاييدوزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي و وزير كار و امور اجتماعي تعيين و تخصيص داده مي شود.

ماده 13. زمان اجراي اين قانون از زمان اتمام قانون آزمايشي بيمه بيكاري 6/5/1369 لازم الاجراست

ماده 14. آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف يك ماه توسط وزارت كار و امور اجتماعي و سازمان تامين اجتماعي تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

قانون فوق مشتمل بر چهارده ماده و بيست و يك تبصره در جلسه علني روز دوشنبه مورخ بيست و ششم شهريور ماه يكهزار و سيصدو شصت و نه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 10/7/1369 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

رييس مجلس شوراي اسلامي

مهدي كروبي

قانون اجراي طرح طبقه بندي مشاغل در كارگاه ها مصوب 84 و 85

مصوب 7 اسفند ماه 1352

ماده واحده كارفرمايان مكلفند طرح طبقه بندي مشاغل دركارگاه هاي خود را كه شامل شرح وظايف شرايط احراز و ارزيابي مشاغل _ دستورالعمل اجرايي طرح و جدول مزد _ تغييرات جداول مزد ناشي از تغيير حداقل مزد در مناطق و صنايع و همچنين سايرضوابط فني مربوط مي باشد، طبق آيين نامه اي كه به تصويب شوراي عالي كار خواهد رسيد در مهلت هايي كه شوراي مزبور تعيين خواهدكرد تهيه و به موقع اجرا بگذارند.

تبصره 1. وزارت كار و امور اجتماعي براي تسهيل طبقه بندي مشاغل در كارگاه ها به

دفاتر مشاور فني طبقه بندي مشاغل كه صلاحيت فني آنان مورد تاييد شوراي عالي كار قرار گيرد براساس ضوابطي كه شوراي مزبور تعيين خواهد كرد اجازه كار خواهد داد.

تبصره 2. در صورتي كه كارفرمايان مشمول اين قانون در پايان مهلت هاي تعيين شده مشاغل كارگاه هاي خود را طبقه بندي ننمايند وزارت كار و امور اجتماعي انجام اين امر را به يكي از دفاتر مشاورفني طبقه بندي مشاغل واگذار خواهد نمود و كارفرما مكلف است هزينه هاي مربوط را با اعلام وزارت كار و امور اجتماعي به دفترمشاور فني مذكور بپردازد. به علاوه 10% هزينه هاي مشاوره را به عنوان جريمه به حساب خزانه پرداخت نمايد.

تبصره 3. مابه التفاوت احتمالي دستمزد ناشي از اجراي طرح طبقه بندي مشاغل در كارگاه هاي موضوع اين قانون همچنين كارگاه هايي كه قبلا به موجب مقررات مصوب 7/3/49 شوراي عالي كار مكلف به طبقه بندي مشاغل از لحاظ مزد گرديده اند از تاريخ خاتمه اولين مهلت قابل پرداخت است

تبصره 4. مرجع محاسبه و تعيين ميزان مطالبات كارگران وهمچنين ميزان هزينه هاي موضوع تبصره 2 در صورت بروزاختلاف هيات حل اختلاف مذكور در ماده 40 قانون كار مي باشد و راي هيات مزبور در اين مورد قطعي و لازم الاجرا است

تبصره 5. حداقل مزد ماده 22 قانون كار باتوجه به ضروريات وحوائج زندگي يك خانواده كارگري و تاثير آن بر ساير سطوح مزد ازتاريخ تصويب اين قانون هر يك سال يكبار تعيين و پس از تصويب شوراي عالي كار و امور اجتماعي به مورد اجرا گذاشته خواهد شد.

قانون اصلاح بند ب و تبصره 3 ماده 4 قانون تأمين اجتماعي مصوب66(م 1 تا م 10)

بيمه صاحبان حرف و مشاغل آزاد

ماده واحده _ سازمان تامين اجتماعي مكلف است با استفاده ازمقررات عام قانون تامين اجتماعي صاحبان حرف و مشاغل آزاد رابه صورت اختياري در برابر تمام يا قسمتي از

مزاياي قانون تامين اجتماعي بيمه نمايد. چگونگي انجام بيمه و نرخ حق بيمه وهمچنين ميزان مزاياي مربوط به موجب آئين نامه اي خواهد بود كه به تصويب هيات دولت خواهد رسيد.

تبصره 1 _ بيمه شده مختار است كه سطح درآمد ماهانه خود را كه مبناي پرداخت حق بيمه قرار مي گيرد بين حداقل و حداكثر دستمزدقانوني انتخاب نمايد.

تبصره 2 _ از تاريخ تصويب اين قانون مفاد بند ب و تبصره 3 ماده 4قانون و همچنين آئين نامه مربوط ملغي مي گردد.

تبصره 3 _ كليه اتباع ايراني اعم از شاغل و يا غيرشاغل در فعاليتهاي مختلف در خارج از كشور كه بيمه آنان با مقررات قانون تامين اجتماعي و تغييرات بعدي آن مغايرت نداشته باشد مي توانند به طور اختياري مشمول مقررات اين قانون و آئين نامه هاي مربوط قرارگيرند، مشروط بر اينكه بيمه شده حق بيمه خود را به طور منظم پرداخت نمايد، بديهي است سازمان در مورد اين قبيل ازبيمه شدگان مانند ساير بيمه شدگان داخل كشور مكلف به ارائه خدمات و انجام تعهدات قانوني براساس آئين نامه و مقررات مربوط در ايران خواهد بود.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و سه تبصره در جلسه روز يكشنبه سي ام شهريور ماه يكهزار و سيصد و شصت و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 3/7/1365 به تأييد شوراي نگهبان رسيده است

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ اكبر هاشمي

قانون الزام سازمان تأمين اجتماعي به اجراي بندهاي الف و ب ماده 3 قانون تأمين اجتماعي مصوب 68 (ماده و

ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون انجام تعهدات بندهاي الف وب ماده 3 قانون تامين اجتماعي مصوب تيرماه 1354 به عهده سازمان تامين اجتماعي خواهد بود.

سازمان مذكور موظف است كليه تعهدات درماني مزبور را ازبخشهاي دولتي و در صورت نياز از بخش خصوصي با رعايت تعرفه هاي رسمي تامين نمايد.

تبصره 1 _ نحوه استفاده از واحدهاي درماني و بيمارستاني تحت مالكيت

سازمان (اعم از واحدهاي ملكي و استيجاري موجود) وواحدهايي كه بدين منظور ايجاد خواهد شد و چگونگي پرداخت هزينه هاي درمان و نگهداري حسابها و نحوه خريد خدمت طبق آئين نامه اجرائي اين قانون خواهد بود كه توسط سازمان تامين اجتماعي حداكثر ظرف مدت سه ماه از تاريخ تصويب اين قانون بارعايت مفاد بندهاي ذيل تهيه و به تصويب وزراي بهداشت درمان و آموزش پزشكي، كار و امور اجتماعي و امور اقتصادي و دارائيخواهد رسيد.

الف _ كل هزينه واحدهاي درماني و بيمارستاني تحت مالكيت سازمان به عهده سازمان تامين اجتماعي بوده و سازمان مزبورمكلف است بودجه هر سال آنرا از محل سهم درمان (9% از ماخذ محاسبه حق بيمه مذكور در ماده 29 قانون تامين اجتماعي)پيش بيني و در بودجه خود منظور نمايد سازمان تامين اجتماعي به منظور انجام هزينه ها امين خود را تحت عنوان صاحب جمع اموال و مسوول امور مالي در واحدهاي مذكور مستقر مي نمايد كه بر امورمالي مطابق ضوابط نظارت مستقيم خواهد داشت سرپرست سازمان مسوول امور مالي را پيشنهاد و پس از تأييد وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي منصوب خواهد نمود.

ب _ كليه واحدهاي آموزشي موجود سازمان و بيمارستانهائي كه درآينده داراي توان آموزشي مي شوند براساس برنامه ريزي آموزشي وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي به خدمات آموزشي خود ادامه خواهند داد.

ج _ كليه بيمارستانهاي تحت مالكيت سازمان مكلفند تا 20% ازظرفيت تختهاي خود را به پذيرش بيماران غيربيمه اي بيبضاعت وهمچنين بيماراني كه از خانواده هاي محترم شهدا، اسرا، مفقودين وجانبازان هستند بطور رايگان اختصاص دهند و در شهرهايي كه منحصر به فرد هستند به تمام متقاضيان ارائه خدمت كنند.

د _ كليه واحدهاي درماني وابسته به وزارت بهداشت درمان

و آموزش پزشكي مكلفند نسبت به پذيرش بيماران بيمه شده تامين اجتماعي اقدام و هزينه هاي انجام شده را براساس تعرفه هاي مصوب از سازمان تامين اجتماعي دريافت نمايند.

ه _ سازمان تامين اجتماعي مي تواند در صورت لزوم با عقد قرارداداز خدمات پزشكي بخش خصوصي جهت درمان بيمه شدگان تامين اجتماعي استفاده نموده و هزينه هاي مربوطه را طبق تعرفه هاي مصوب مورد عمل وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي راسا از محل سهم درمان پرداخت نمايد.

و _ درآمدهاي حاصله از ارائه خدمات درماني به غيربيمه شده درواحدهاي تحت مالكيت سازمان مستقيما به حساب جداگانه اي جهت كمك به ساخت و تعمير و نگهداري بيمارستان هاي تحت مالكيت اختصاص مييابد.

تبصره 2 _ از تاريخ تصويب اين قانون به اعضاي تشكيل دهنده شوراي فني موضوع ماده 4 قانون تامين خدمات درماني دو نفر به شرح زيراضافه ميگردند:

1 _ مدير عامل سازمان تامين اجتماعي يا نماينده او.

2 _ رئيس سازمان برنامه و بودجه يا نماينده او.

تبصره 3 _ اجراء اين قانون بايد هماهنگ با سياستهاي كلي و بهداشتي درماني كشور در قالب طرح گسترش شبكه هاي بهداشتي درماني باشد.

تبصره 4 _ از تاريخ تصويب اين قانون آن دسته از مواد قانون تامين اجتماعي وسايرقوانيني كه با اين قانون مغايراست لغو ميگردد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و چهار تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و يكم آبانماه يكهزار و سيصد و شصت و هشت مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 24/8/1368 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ مهدي كروبي

قانون الغاء تبصره 3 ماده 11 قانون تشكيل وزارت بهداري (بهزيستي)

ماده واحده _ از تاريخ اول آذرماه 1360 تبصره 3 ماده 11 قانون تشكيل وزارت بهداري (بهزيستي مصوب سال 1355 لغو و كليه كارمنداني كه

طبق مقررات قانون سابق حمايت كارمندان بيمه شده اند و در حال حاضر حق بيمه آنها براساس ضوابط قانون سابق حمايت كارمندان در برابر حوادث ناشي از پيري و از كارافتادگي وفوت به سازمان تامين اجتماعي پرداخت مي شود از هر جهت (نرخ حق بيمه ماخذ حقوق و مزد مبناي كسر حق بيمه و استفاده از مزاياي قانون تامين اجتماعي مشمول مقررات قانون تامين اجتماعي مي باشند ضمنا پرداخت حق بيمه به سازمان تامين اجتماعي توسط سازمانهاي منطقه اي بهداري استانها در فاصله زماني اول فروردين لغايت آذر ماه سال 1360 همان مقداري است كه براساس قوانين گذشته يا اصلاح شده دريافت گرديده است

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه روز يكشنبه هفدهم فروردين ماه يكهزار و سيصد و شصت و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 26/1/1365 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون دريافت جرايم از كارفرمايان كارگاههاي مشمول قانون تأمين اجتماعي كه ظرف مهلت مقرر نسبت به ارسال

ماده 1 _ كارفرمايان كليه كارگاههاي مشمول قانون تامين اجتماعي مصوب تيرماه سال 1354 مكلفند صورت مزد و حقوق كليه بيمه شدگان و حق بيمه و بيمه بيكاري مربوط به هر ماه را حداكثر تاپايان آخرين روز ماه بعد به سازمان تامين اجتماعي ارسال و پرداخت نمايند.

تبصره 1 _ كارفرماياني كه از تنظيم و ارسال صورت مزد و حقوق بيمه شدگان به ترتيب مذكور در اين قانون و آئين نامه موضوع ماده 39قانون تامين اجتماعي خودداري كنند و همچنين كارفرماياني كه درموعد مقرر در اين قانون صورت مزد يا حقوق بيمه شدگان را به سازمان تامين اجتماعي ارسال ندارند يا به ترتيبي كه با موافقت قبلي سازمان مزبور تعيين مي شود در مورد ارسال صورت مزد ياحقوق عمل نكنند ملزم به پرداخت جريمه نقدي مقطوع به ترتيب زير خواهند بود:

الف _ تا مبلغ 000/300 ريال

حق بيمه ماهانه معادل 5 درصد حق بيمه همان ماه

ب _ از مبلغ 000/300 ريال تا مبلغ 000/200/1 ريال حق بيمه ماهانه معادل ده درصد حق بيمه همان ماه

ج _ از مبلغ 000/200/1 ريال تا مبلغ 000/500/2 ريال حق بيمه ماهانه معادل 15 درصد حق بيمه همان ماه

د _ از مبلغ 000/500/2 ريال به بالا معادل 20 درصد حق بيمه همان ماه

تبصره 2 _ كارفرماياني كه در موعد مقرر در اين قانون تمام يا قسمتي از حق بيمه و بيمه بيكاري مربوط به هر ماه را پرداخت ننمايند علاوه بر تاديه اصل حق بيمه و بيمه بيكاري ملزم به پرداخت جريمه نقدي مقطوع به ترتيب زير خواهند بود:

الف _ تا مبلغ 000/300 ريال بدهي ماهانه معادل 7 درصد تمام ياكسر بدهي پرداخت نشده همان ماه

ب _ از مبلغ 000/300 ريال تا مبلغ 000/200/1 ريال بدهي ماهانه معادل 12 درصد تمام يا كسري بدهي پرداخت نشده همان ماه

ج _ از مبلغ 000/200/1 ريال تا مبلغ 000/500/2 ريال بدهي ماهانه معادل 17 درصد تمام يا كسري بدهي پرداخت نشده همان ماه

د _ از مبلغ 000/500/2 ريال به بالا بدهي ماهانه معادل 22 درصدتمام يا كسري بدهي پرداخت نشده همان ماه

تبصره 3 _ جريمه نقدي موضوع تبصره 2 اين ماده منحصرا براي يك سال مي باشد و چنانچه كارفرمايان به تكاليف قانوني تعيين شده دراين قانون عمل ننمايند جرايم نقدي از ابتداي سالهاي بعد، همه ساله معادل جريمه سال اول اضافه خواهد شد.

ماده 2 _ كارفرماياني كه قبل از تاريخ تصويب اين قانون داراي بدهي حق بيمه به سازمان تامين اجتماعي مي باشند در صورتي كه ظرف يكسال از تاريخ تصويب اين قانون در مورد

ترتيب پرداخت بدهي قطعي با سازمان مزبور توافق نمايند از پرداخت جرايم موضوع اين قانون معاف و در غير اين صورت مشمول پرداخت جرايم نقدي به شرح تبصره هاي 2 و 3 ماده 1 از تاريخ اتمام مهلت مزبور، خواهندبود.

تبصره _ در مورد بدهي هاي قطعي نشده مهلت مقرر در اين ماده ازتاريخ قطعيت بدهي خواهد بود.

ماده 3 _ كارفرماياني كه قبل از صدور اجرائيه اقدام به پرداخت كامل بدهي خود نمايند از 30% جرايم مربوط معاف خواهند بود.

تبصره _ در صورت تقسيط بدهي چنانچه كارفرما هر يك از اقساط مقرر را راس موعد پرداخت نكند بقيه اقساط تبديل به حال شده و جرايم نسبت به كل حق بيمه قبل از تقسيط با رعايت تبصره 3 ماده 1 اين قانون بطور كامل دريافت خواهد شد.

ماده 4 _ قانون جايگزيني تبصره 3 الحاقي به قانون منع دريافت خسارات و جرايم بهره مندرج در قانون تامين اجتماعي مصوب 29/6/1366 از تاريخ اجراي اين قانون لغو و اشخاص حقيقي وحقوقي خارجي در خصوص خسارات و جرايم تابع اين قانون مي باشند.

ماده 5 _ كليه جرايم وصولي موضوع اين قانون به حساب خزانه داري كل واريز مي گردد. دولت مكلف است همه ساله معادل مبلغ جرايم واريز شده را در قانون بودجه منظور و به منظور تعميم بيمه هاي اجتماعي در اختيار سازمان تامين اجتماعي قرار دهد.

صددرصد اعتبار مذكور تخصيص يافته تلقي مي گردد.

ماده 6 _ جرايم موضوع اين قانون طبق ماده 50 قانون تامين اجتماعي از طريق صدور اجرائيه وصول خواهد شد.

ماده 7 _ طرحهاي بازسازي مناطق جنگ زده و محلهايي كه در اثر بمباران دشمن و يا تخريب ضد انقلاب بازسازي شده حداكثر به مدت 3 سال از جرايم موضوع اين

قانون معاف خواهند بود.

قانون فوق مشتمل بر 7 ماده و 5 تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ نهم مرداد ماه يكهزار و سيصدو هفتاد و سه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 12/5/1373 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون راجع به افزايش مستمري دريافت كنندگان مستمري از كارافتادگي جزئي ناشي از كار

ماده واحده _ افزايش مستمري از كارافتادگي جزئي مشمولين مقررات تامين اجتماعي عينا تابع ضوابط و مقررات موضوع ماده 96 قانون تامين اجتماعي مصوب تيرماه 1354 خواهد بود. سازمان تامين اجتماعي مكلف است افزايش هاي قبلي را كه براساس ماده فوق الذكر صورت پذيرفته باشد، در مورد مستمري بگيران از كارافتادگي جزئي نيز معمول دارد.

تبصره _ تعيين حداقل و حداكثر جمع مستمري از كار افتادگي جزئي ناشي از اين قانون و تاريخ پرداخت مابه التفاوت مستمري كه به ترتيب فوق محاسبه خواهد شد با هيات وزيران خواهد بود.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و يك تبصره در جلسه روزپنجشنبه پانزدهم ديماه يكهزار و سيصد و شصت و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب در تاريخ 27/10/1362 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون معافيت از پرداخت سهم بيمه كارفرماياني كه حداكثر پنج نفر كارگر دارند.مصوب 61 (ماده واحده و 6 ت

ماده واحده _ از آغاز سال 1362 كارفرمايان كليه كارگاههاي توليدي وصنعتي و فني كه از خدمات دولتي (از قبيل برق ، آب تلفن راه استفاده مي نمايند تا ميزان 5 نفر كارگر از پرداخت حق بيمه سهم كارفرما معاف بوده و از 5 نفر به بالا نسبت به مازاد 5 نفر حق بيمه راخواهند پرداخت

تبصره 1 _ دولت مكلف است هزينه مورد نياز سال هاي آتي را دربودجه سال مربوطه پيش بيني و منظور نمايد.

تبصره 2 _ در مورد كارگاههائي كه ظرفيت كاري كمتر از 5 نفر كارگر رادارند، در صورتي كه كارفرما افرادي را بدون اشتغال در كارگاه براي استفاده از مزاياي اين قانون به تامين اجتماعي به عنوان كارگرمعرفي نمايد براي هميشه از مزاياي اين قانون و خدمات دولتي محروم خواهد شد.

تبصره 3 _ كارخانجات معادن پيمانكاران و شركتهاي خارجي ازشمول اين قانون مستثني هستند.

تبصره 4 _ كارفرمايان مشمول

قانون تامين اجتماعي كه به علل بحران مالي قادر به پرداخت حق بيمه معوقه خود نبوده و پرداخت بدهي به صورت يكجا يا طبق ماده 46 قانون تامين اجتماعي موجب تعطيل يا وقفه كار در كارگاه باشد هيات مديره سازمان تامين اجتماعي مي تواند حسب مورد بدهي مذكور را حداكثر تا شصت قسط ماهانه تقسيط نمايد.

همچنين هيات مديره سازمان مي تواند در مورد بخشودگي بدهي معوقه قطعي تا پايان بهمن 1361 كارفرماياني كه بدهي آنان يكصدهزارريال يا كمتر بوده و قادر به پرداخت آن نباشند اتخاذتصميم نمايد.

تبصره 5 _ آئين نامه اجرائي اين قانون جهت تعيين نوع كارگاههاي توليدي صنعتي و فني توسط وزارت بهداري از طرف دولت تهيه و توسط هيات دولت به تصويب خواهد رسيد.

تبصره 6 _ در مورد كارفرماياني كه صورت مزد يا حقوق و نيز حق بيمه ماهانه سهم كارگر را تا دو ماه پس از مهلت قانوني ارسال وپرداخت نكنند بخشودگي موضوع اين قانون براي آن مدت منتفي مي شود و مكلف به پرداخت حق بيمه قانوني ماهانه خواهند بود.

قانون نحوه تأثير سوابق منتقله بر سازمان تأمين اجتماعي براي استفاده از مزاياي مقرر در قانون تأمين اجت

مصوب 9/2/80 مجلس شوراي اسلامي

ماده واحده سوابق خدمت غير مشمول قانون تامين اجتماعي بيمه شدگان كه بابت آن حق بيمه يا كسور بازنشستگي به صندوق بازنشستگي ذي ربط پرداخت شده است با انتقال حق بيمه يا كسوربازنشستگي و ما به التفاوت بر اساس محاسبات بيمه اي آن طبق قوانين و مقررات موجود صرفا در تعيين مستمري بازنشستگي از كارافتادگي و بازماندگان قابل احتساب مي باشد مشروط بر آن كه افراد مذكور در حالت بازنشستگي داراي حداقل سابقه پرداخت حق بيمه مندرج در قانون تامين اجتماعي باشند

قانون نقل و انتقال حق بيمه يا بازنشستگي مصوب65 (ماده واحده)

ماده واحده _ حق بيمه يا بازنشستگي سوابق خدمت اشخاصي كه وجوهي را به هريك از صندوقهاي بيمه يا بازنشستگي يا صندوقهاي مشابه پرداخت نموده اند در صورتي كه محل كار ياخدمت آنان تغيير نموده و به تبع آن از شمول خدمات صندوق مربوط خارج شده باشند، يا طبق ضوابط قانوني مشترك صندوق ديگري شده اند به ميزان 4 درصد آخرين حقوق و مزاياي آنان كه مبناي برداشت حق بيمه يا بازنشستگي قرار گرفته است بابت هر ماه به صندوقي كه مشمول به تبع شغل خود مشترك آن شده است منتقل مي شود.

در مورد اشخاصي كه بعد از تاريخ تصويب اين قانون از شمول خدمت صندوق بازنشستگي مربوط خارج شده و زير پوشش صندوق بيمه يا بازنشستگي ديگري قرار گيرند به جاي نرخ 4 درصدمذكور در اين ماده كليه وجوهي كه به صندوق بيمه يا بازنشستگي قبلي مستخدم پرداخت شده است پس از كسر حق درمان عينا به صندوقي كه مستخدم مشترك آن شده است واريز خواهد شد.

تبصره 1 _ انتقال حق بيمه يا كسور بازنشستگي اشخاصي كه قبل ازتصويب اين قانون به موجب قوانين مربوط حق بيمه يا كسوربازنشستگي

آنان از يك صندوق بازنشستگي به صندوق بازنشستگي ديگر منتقل شده است مشمول مقررات اين قانون نخواهد بود.

تبصره 2 _ آن قسمت از سنوات خدمت قابل قبول دولتي مستخدم كه مبناي برداشت حق بيمه يا كسور بازنشستگي قرار گرفته با انتقال حق بيمه يا كسور بازنشستگي جزء خدمت رسمي قرار مي گيرد ومازادبر آن مشمول مقررات صندوق بازنشستگي مربوط خواهد بود.

تبصره 3 _ در خصوص آن دسته از مشمولين تامين اجتماعي وصندوقهاي مشابه كه سهم بازنشستگي آنان به مأخذ مذكور در ماده واحده از ساير صندوقهاي بازنشستگي دريافت گرديده است با اخذمابه التفاوت سهم بازنشستگي براساس قوانين و مقررات مربوط ازمستخدم سنوات خدمت آنان محاسبه خواهد شد. ميزان و نحوه اخذ سهم بازنشستگي مذكور در اين تبصره بر اساس آئين نامه اي خواهد بود كه به تصويب هيات وزيران مي رسد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و سه تبصره در جلسه روز سه شنبه بيست و هفتم خرداد ماه يكهزار و سيصد و شصت و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 19/4/1365 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ اكبر هاشمي

لايحه قانوني يكسان شدن ساعات كار كارمندان و كارگران در سراسر كشور و ميزان آن

مصوب 23 تيرماه 1359 شوراي انقلاب

ماده واحده از اول شهريور ماه سال 1359 ساعت كار كليه كارمندان و كارگران مشمول قانون استخدام كشوري و ساير قوانين خاص استخدامي و كارگران مشمول قانون كار يكسان و 44 ساعت در هفته تعيين مي گردد.

تبصره 1. تنظيم و تقسيم ساعات كار در طول هفته يا ماه درواحدهاي توليدي و صنعتي و خدماتي طبق روال گذشته و براساس شرايط كار و قوانين طرفين مي باشد. و در موسسات دولتي و وابسته به دولت كمافي السابق از سوي مقامات ذيربط انجام و اعلان مي گردد.

تبصره 2. مقررات قوانين كار و استخدام كشوري

و قوانين خاص استخدامي درباره ساعات كارهاي سخت وزيان آور و فرجه هاي تعيين شده قانوني و ساير موارد كماكان به قوت خود باقي است

تبصره 3. قوانين خاص مذكور در اين لايحه قوانين استخدام لشكري و قواي انتظامي را شامل نمي گردد.

تبصره 4. اين قانون شامل كارگران مشمول قانون كاركشاورزي نمي شود.

شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران

مصوبه چهل و سومين جلسه شوراي عالي بيمه خدمات درماني

1 _ بيمه شدگان حرف و مشاغل آزاد و بيمه شدگان اختياري براي درمان بستري منحصرا مجاز به استفاده از واحدهاي درمان ملكي ومراكز آموزشي درماني تحت پوشش دانشگاههاي علوم پزشكي وخدمات بهداشتي درماني و همچنين بيمارستانهاي طرف قراردادنيروهاي مسلح مي باشند و 10 درصد از كل هزينه هاي درماني انجام شده برابر تعرفه هاي مصوب به عهده آنان مي باشد.

2 _ در صورت بستري شدن اين قبيل بيماران در ساير بيمارستانهاي خصوصي اعم از طرف قرارداد يا غير طرف قرارداد كل هزينه درمان به عهده خود آنان مي باشد و سازمان تعهدي در قبال هزينه هاي انجام شده ندارد.

بديهي است دفاتر اسناد پزشكي مجاز به پرداخت هزينه درمان بستري بيمه شدگان حرف و مشاغل آزاد و بيمه شدگان اختياري كه در بخش غيردولتي اعم از طرف قرارداد و غير طرف قرارداد بستري مي گردند نمي باشند و همچنين هزينه هاي درماني آنان از طريق خسارت متفرقه قابل محاسبه و پرداخت نمي باشد تاريخ اجراي اين بخشنامه از 15/1/1378 مي باشد.

آئين نامه ادامه بيمه به طور اختياري

ماده 1 _ افرادي كه به عللي غير از علل مندرج در لايحه قانوني بيمه هاي اجتماعي كارگران مصوب تيرماه 1334 و قانون بيمه هاي اجتماعي مصوب ارديبهشت 1339 و قانون تامين اجتماعي مصوب تيرماه 1354 و همچنين مشمولين قانون سابق حمايت كارمندان از رديف بيمه شدگان خارج شده يا بشوند در صورتي كه طبق قوانين فوق الذكر مشمول بيمه بازنشستگي و از كارافتادگي كلي و فوت بوده و لااقل داراي 360 روز سابقه پرداخت حق بيمه متناوبا يامستمرا از زمان اجراي قوانين ذكر شده به بعد باشند مي توانند باتوجه به مقررات اين آئين نامه بيمه خود را به طور اختياري ادامه دهند.

ماده 2 _ بيمه اختياري افرادي كه قبل از اجراي اين آئين نامه طبق مقررات آئين نامه هاي مصوب 26/12/41 و 4/3/1355 ، شوراي عالي تامين اجتماعي به نحوي

از انحاء برقرار گرديده است طبق مقررات اين آئين نامه ادامه خواهد يافت

ماده 3 _ ماخذ محاسبه حق بيمه ماهانه مشمولين اين آئين نامه عبارتست از جمع كل حقوق و مزاياي مشمول كسر حق بيمه بيمه شده ظرف آخرين 360 روز پرداخت حق بيمه قبل از تاريخ ثبت تقاضا تقسيم بر 360 ضربدر 30 كه اين مبلغ در هر حال نبايد ازحداقل دستمزد كارگر عادي كمتر باشد.

تبصره _ ماخذ محاسبه حق بيمه موضوع ماده 3 اين آئين نامه درصورت تقاضاي بيمه شده هر دو سال يكبار به نسبت 10% قابل افزايش مي باشد و پس از هر بار افزايش رقم جديد مبناي محاسبه و وصول حق بيمه قرار خواهد گرفت چنانچه بيمه شده مدتي پس ازانقضاء موعد مقرر (دو سال درخواست افزايش ماخذ حق بيمه رابنمايد در اين حالت نيز نسبت افزايش همان 10% خواهد بود وبراي مدت اضافي زائد بر دو سال افزايش صورت نخواهد گرفت وافزايشهاي بعدي نيز موكول به گذشت دو سال از تاريخ آخرين افزايش خواهد بود.

ماده 4 _ مشمولين اين آئين نامه با پرداخت حق بيمه مقرر مي توانند به ترتيب زير از حمايتهاي موضوع قانون تامين اجتماعي بهره مندگردند:

الف _ بيمه بازنشستگي (شامل بازنشستگي و فوت بعد ازبازنشستگي با نرخ حق بيمه 12%)

ب _ فوت و بازنشستگي (شامل بازنشستگي و فوت قبل و بعد ازبازنشستگي با نرخ حق بيمه 14%)

ج _ بيمه بازنشستگي و از كارافتاده كلي و فوت (نرخ حق بيمه 18%)

تبصره 1 _ بيمه شدگان مي توانند علاوه بر پرداخت حق بيمه با نرخ تعيين شده در فوق با پرداخت حق بيمه به ميزان مشخص شده درماده 29 قانون تامين اجتماعي و تغييرات بعدي آن از حمايتهاي موضوع

بندهاي الف و ب ماده 3 قانون تامين اجتماعي نيز استفاده نمايند.

تبصره 2 _ درخواست كنندگان بيمه اختياري موضوع بند ج اين ماده بدوا با معرفي سازمان براساس ماده 91 قانون تامين اجتماعي موردمعاينه قرار خواهند گرفت و چنانچه از كار افتاده كلي شناخته شوندتنها مي توانند در قبال حمايتهاي بند الف و ب اين ماده مشمول مقررات بيمه اختياري قرار گيرند.

ماده 5 _ بيمه اختياري از تاريخ ثبت تقاضا در دفتر شعبه مربوط و درصورتي كه متقاضي واجد شرايط لازم جهت استفاده از مقررات بيمه اختياري باشد شروع مي شود.

سازمان مكلف است ظرف مدت دو ماه استحقاق بيمه شده واستفاده از بيمه اختياري را احراز و بلافاصله مراتب را ضمن تعيين نرخ حق بيمه كتبا به متقاضي اعلام نمايد و متقاضي مي تواند حق بيمه را از تاريخ ثبت تقاضا تا تاريخ ابلاغ يكجا به سازمان پرداخت و از سابقه امر برخوردار شود، در غير اينصورت پرداخت حق بيمه ازتاريخ درخواست مجدد امكان پذير خواهد بود.

تبصره _ در صورتي كه پس از شروع بيمه اختياري پرداخت حق بيمه از طرف بيمه شده متوقف گردد چنانچه بين تاريخ قطع پرداخت حق بيمه و تاريخ پرداخت مجدد بيش از شش ماه فاصله ايجاد نشده باشد بيمه شده مي تواند حق بيمه معوقه را به سازمان پرداخت نمايد، در غير اينصورت ارتباط بيمه شده با سازمان قطع و ادامه بيمه اختياري موكول به تسليم درخواست مجدد و موافقت سازمان خواهد بود.

ماده 6 _ شرايط برقراري و ميزان مستمريهاي بازنشستگي و بازماندگان و از كار افتادگي كلي و همچنين استفاده از خدمات درماني وبهداشتي در زمان اجراي بيمه اختياري و پس از برقراري مستمريهاي مذكور عينا به ترتيب تعيين شده در قانون تامين اجتماعي و تغييرات بعدي آن خواهد بود.

ماده

7 _ در صورتي كه مشمولين اين آئين نامه پس از شروع بيمه اختياري به نحوي از انحاء در ردة ساير مشمولين قانون تامين اجتماعي يا قوانين موضوع تبصره هاي 1 و 2 و 4 ماده 4 قانون مذكور قرار گيرند موظفند مراتب را كتبا به آگاهي سازمان برسانند تانسبت به قطع بيمه اختياري آنان اقدام گردد. در صورت عدم اقدام بيمه شده در اين زمينه از تاريخ اجراي هريك از موارد فوق الذكردرباره مشمولين اين آئين نامه بيمه اختياري آنان قطع شده تلقي خواهد شد.

ماده 8 _ اين آئين نامه در 8 ماده و 4 تبصره در يكصدوپنجاهمين جلسه مورخ 8/8/1364 شوراي عالي تامين اجتماعي مطرح و به تصويب رسيد.

آئين نامه اجرائي بيمه خدمات درماني خويش فرمايان

ماده 1 _ سازمان بيمه خدمات درماني موظف است هر متقاضي را به صورت انفرادي بيمه نمايد.

ماده 2 _ بيمه خدمات درماني خويش فرمايان از طريق پزشك خانواده و نظام ارجاع به مؤسسات طرف قرارداد سازمان اجرا خواهد شد وفرد متقاضي در انتخاب پزشك خانواده از بين پزشكان و مؤسسات درماني طرف قرارداد (معرفي شده از سوي سازمان بيمه خدمات درماني مخير مي باشد.

ماده 3 _ حق سرانه بيمه خدمات درماني خويش فرمايان همه ساله متناسب با عملكرد، فرانشيز و تعرفه هاي واقعي به پيشنهاد مشترك سازمان برنامه و بودجه وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي و سازمان بيمه خدمات درماني تهيه و پس از تأييد شوراي عالي بيمه به تصويب هيات وزيران مي رسد.

ماده 4 _ خويش فرماياني كه به صورت خانوادگي بيمه مي شوند به ازاي تعداد افراد بيمه شده تحت تكفل خود از تخفيف برخوردار مي گردندو اين تخفيف شامل سرپرست و كليه افراد تحت تكفل نيز خواهدشد.

ماده 5 _ خويش فرماياني كه بيمه خدمات درماني خود را براي سالهاي بعد نيز

ادامه دهند، متناسب با سنوات تداوم بيمه از تخفيف برخوردار مي شوند و در صورت انقطاع بيمه به ميزان زماني كه تداوم بيمه قطع شده است از سابقه سنواتي بيمه شونده كسرمي گردد.

ماده 6 _ ميزان تخفيف مورد فوق الذكر همه ساله با پيشنهاد مشترك سازمان برنامه و بودجه وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي سازمان بيمه خدمات درماني و تأييد شوراي عالي بيمه به تصويب هيات وزيران مي رسد.

ماده 7 _ حداقل سرانه بيمه خويش فرمايان پس از اعمال تخفيفهاي مقرر در اين دستورالعمل نبايد از سرانه كارمندان دولت كمتر وحداكثر آن نبايد از حق سرانه مصوب خويش فرمايان در سال مزبوربيشتر باشد.

ماده 8 _ حق سرانه بيمه خويش فرمايان براي هر متقاضي به ترتيب زيرمحاسبه مي شود:

]100-x2(n2-n3)100] [100-nl.xl100 a.[ حق سرانه براي هرمتقاضي خويش فرما

حق سرانه مصوب شوراي عالي بيمه براي خويش فرما در سال مورد نظر = oa

تعداد عائله تحت تكفل بيمه شده = 1n

سنوات استمرار بيمه شده = 2n

سنوات انقطاع بيمه = 3n

درصد تخفيف به ازاي هر فرد بيمه شده = lx

درصد تخفيف به ازاي هر سال سابقه بيمه = 2x

ماده 9 _ سرانه بيمه خدمات درماني خويش فرمايان با فرانشيز سي درصد (30% )خدمات سرپايي ها و بيست و پنج درصد (25%)خدمات بستري معادل شانزده هزار و پانصد (500/16) ريال تعيين مي گردد. سرانه بيمه خدمات درماني خويش فرمايان با فرانشيزبيست و پنج درصد (25%) خدمات بستري معادل يازده هزار(000/11) ريال تعيين مي گردد.

درصد تخفيف به ازاي هر فرد بيمه شده پنج درصد (5%) وبه ازاي هر سال سابقه بيمه ده درصد (10%) مي باشد.

تبصره _ به منظور ترغيب افراد به پوشش بيمه درمان سازمان بيمه خدمات درماني مي تواند در صورت بيمه گروهي و با شرايط خاص بيمه شوندگان

تسهيلاتي براي بيمه خويش فرمايان منظور نمايد.

آئين نامه اجرائي قانون اصلاح بند (ب و تبصره 3 ماده 4 قانون تأمين اجتماعي

ماده 1 _ صاحبان حرف و مشاغل آزاد در اين آئين نامه به افرادي اطلاق مي شود كه براي انجام حرفه و شغل مورد نظر با داشتن كارگر(كارفرما) يا خود به تنهائي (خويش فرما) به استناد مجوز اشتغال صادره از سوي مراجع ذيصلاح يا به تشخيص هيات مديره سازمان تامين اجتماعي (كه منبعد سازمان تامين اجتماعي در اين آئين نامه سازمان ناميده مي شود) به كار اشتغال داشته و مشمول مقررات حمايتي خاص (مشابه موارد موضوع اين آئين نامه نباشند.

ماده 2 _ مشمولين اين آئين نامه عبارتند از:

1 _ افراد موضوع ماده يك اين آئين نامه

2 _ اتباع ايراني اعم از شاغل و يا غيرشاغل در فعاليتهاي مختلف درخارج از كشور كه بيمه آنان با مقررات قانون تامين اجتماعي وتغييرات بعدي آن مغايرت نداشته باشد.

تبصره _ آن دسته از متقاضيان كه داراي سابقه پرداخت حق بيمه به ماخذ كامل به مدت 360 روز يا بيشتر مي باشند با رعايت تبصره ماده 5 اين آئين نامه مشمول مقررات اين آئين نامه قرار مي گيرند.

ماده 3 _ اجراي مقررات اين آئين نامه با رعايت مقررات ماده 7 قانون تامين اجتماعي خواهد بود.

ماده 4 _ مشمولين اين آئين نامه با پرداخت حق بيمه مقرر مي توانند به ترتيب زير از حمايتهاي مندرج در قانون تامين اجتماعي مصوب تيرماه 54 و تغييرات بعدي آن برخوردار گردند.

الف _ بيمه بازنشستگي با نرخ حق بيمه 12 درصد.

ب _ بيمه بازنشستگي و فوت با نرخ حق بيمه 14 درصد.

ج _ بيمه بازنشستگي و از كار افتادگي و فوت با نرخ حق بيمه 18درصد.

تبصره 1 _ بيمه شدگان موضوع ماده 2 اين آئين نامه مي توانند علاوه برپرداخت حق بيمه با نرخهاي تعيين شده در فوق ،

با پرداخت حق بيمه به ميزان مشخص شده در ماده 29 قانون تامين اجتماعي وتغييرات بعدي آن از حمايتهاي موضوع بندهاي «الف و «ب ماده 3 قانون تامين اجتماعي استفاده نمايند. تامين اعتبار دفترچه درمان بيمه شدگان هر سه ماه يكبار و با ارائه رسيد پرداخت حق بيمه مقرره انجام خواهد گرفت

تبصره 2 _ پرداخت دو درصد (2%) حق بيمه مربوط به حمايتهاي موضوع بندهاي «الف يا «ب يا «ج و نيز يك درصد (1%) حق بيمه موضوع تبصره يك اين ماده (جمعا 3 درصد) براساس ماده 28قانون تامين اجتماعي به عهده دولت خواهد بود.

تبصره 3 _ درخواست متقاضيان حمايتهاي بند «ج اين ماده درصورتي پذيرفته خواهد شد كه از سوي مراكز درماني اعلام شده توسط اين سازمان از كارافتاده كلي شناخته نشوند.

تبصره 4 _ اتباع ايراني خارج از كشور تا فراهم نمودن امكانات لازم ازسوي سازمان منحصرا مخير به استفاده از مزاياي مندرج دربندهاي الف و«ب وتبصره يك اين ماده در كشور ايران خواهند بود.

تبصره 5 _ تشخيص حوادث ناشي از كار منجر به فوت يا از كارافتادگي كلي در مورد مشمولين بند يك ماده 2 اين آئين نامه به عهده كميسيوني مركب از مسوول واحد كار و امور اجتماعي محل مسوول و بازرس واحد تامين اجتماعي مربوط خواهد بود وهمچنين در صورت فراهم شدن امكانات مورد نظر در تبصره 4 اين ماده حوادث ناشي از كار در مورد اتباع ايراني خارج از كشورموضوعيت نداشته و كليه حوادث غير ناشي از كار تلقي خواهدگرديد.

ماده 5 _ ماخذ كسر حق بيمه ماهانه مشمولين اين آئين نامه به اختيارمتقاضي بين حداقل و حداكثر دستمزد قانوني خواهد بود. بيمه شده مي تواند هر بار

با دارا بودن 2 سال سابقه پرداخت حق بيمه موضوع اين آئين نامه از تاريخ ثبت درخواست كتبي 10 درصد ميزان آن را افزايش دهد. چنانچه بيمه شده مدتي پس از انقضاء موعد مقرر (دوسال درخواست افزايش ماخذ حق بيمه را بنمايد در اين حالت نيزنسبت افزايش همان 10 درصد خواهد بود و براي مدت اضافي زائدبر دو سال افزايشي صورت نخواهد گرفت و افزايشهاي بعدي نيزموكول به گذشت دو سال پرداخت حق بيمه موضوع اين آئين نامه ازتاريخ آخرين افزايش خواهد بود.

تبصره _ ماخذ كسر حق بيمه افرادي كه به نحوي از انحاء داراي سابقه پرداخت حق بيمه بوده و مشمول اين آئين نامه قرار مي گيرند توسط وي به اختيار انتخاب مي شود مشروط بر اينكه مبلغ انتخابي افزايشي بيش از 10 درصد متوسط مبناي ماهانه كسر حق بيمه يكسال آخر نداشته باشد.

ماده 6 _ بيمه مشمولين واجد شرايط از تاريخ ثبت تقاضا در هريك ازشعب سازمان شروع مي شود. سازمان مكلف است ظرف مدت دو(2) ماه استحقاق متقاضي را احراز و بلافاصله ضمن تعيين نرخ وميزان حق بيمه ماهانه مراتب را به متقاضي اعلام نمايد و متقاضي نيز ظرف يك ماه فرصت پرداخت حق بيمه به واحد سازمان راخواهد داشت در غير اينصورت موضوع درخواست مزبور منتفي اعلام مي گردد.

ماده 7 _ چگونگي بيمه اتباع ايراني شاغل يا غيرشاغل در كشورهاي خارجي به ترتيب زير خواهد بود:

1 _ متقاضي درخواست خود را طبق فرم مخصوصي كه توسط سازمان تهيه مي گردد، به نمايندگيهاي سياسي جمهوري اسلامي ايران تسليم و نمايندگيهاي سياسي موظفند ظرف 15 روز از تاريخ وصول اين قبيل درخواستها ضمن تاييد تابعيت ايراني متقاضيان درخواست آنها را به انضمام فتوكپي مدارك شناسائي متقاضيان وافراد خانواده موضوع ماده 58 قانون تامين

اجتماعي به سازمان ارسال دارند.

2 _ سازمان مكلف است ظرف مدت يك ماه استحقاق متقاضي رااحراز و ضمن تعيين نرخ و ميزان حق بيمه ماهانه از طريق نمايندگيهاي سياسي بلافاصله مراتب را به متقاضي اعلام نمايد.

3 _ متقاضيان حق بيمه مربوط را به حساب بانكي كه به نام سازمان تامين اجتماعي توسط نمايندگيهاي سياسي افتتاح خواهد شدپرداخت و رسيد پرداخت را به نمايندگيهاي مزبور ارسال نمايند.

4 _ نمايندگيهاي سياسي مكلفند همه ماهه موجودي حساب مزبوررا به حسابي كه بانك مركزي مشخص مي نمايد واريز و صورت وضعيت بانكي و رسيدهاي پرداخت حق بيمه را به سازمان تامين اجتماعي ارسال دارند.

5 _ نحوه بيمه اين قبيل افراد در ساير موارد تابع مواد اين آئين نامه مي باشد و پرداخت حق بيمه مقرره مشمولين اين ماده بايستي به پولي صورت گيرد كه در قرارداد فيمابين سازمان و متقاضي توافق گرديده است

6 _ نمايندگيهاي سياسي جمهوري اسلامي ايران در كشورهاي خارجي موظف به ابلاغ مفاد اين آئين نامه به نحو مقتضي به اتباع ايراني خواهند بود.

ماده 8 _ در صورتي كه پرداخت حق بيمه از طرف بيمه شده متوقف گردد و بين تاريخ قطع پرداخت حق بيمه و پرداخت مجدد بيش از 3ماه فاصله ايجاد نشده باشد بيمه شده مي تواند حق بيمه معوقه را به سازمان پرداخت نمايد در غيراينصورت ارتباط بيمه شده با سازمان قطع و ادامه بيمه وي موكول به تسليم درخواست مجدد و موافقت سازمان خواهد بود كه در اينصورت مبناي كسر حق بيمه اين قبيل متقاضيان همان مبناي قبلي خواهد بود.

ماده 9 _ شرايط برقراري و ميزان مستمريهاي بازنشستگي و بازماندگان و از كارافتادگي كلي و همچنين استفاده از خدمات درماني وبهداشتي عينا به ترتيب تعيين شده در قانون تامين اجتماعي وتغييرات بعدي آن خواهد

بود.

ماده 10 _ در صورتي كه مشمولين اين آئين نامه پس از شروع بيمه به نحوي از انحاء از شمول مقررات اين آئين نامه خارج و يا طبق قانون تامين اجتماعي يا ساير قوانين مربوطه مي بايست حق بيمه را خودبراساس مقررات ديگري پرداخت نمايند، موظفند مراتب را كتبا به آگاهي سازمان برسانند تا نسبت به قطع بيمه آنان اقدام گردد. درصورت عدم اقدام بيمه شده در اين زمينه و ادامه پرداخت حق بيمه حق بيمه هاي دريافتي پس از كسر هزينه هاي انجام شده مستردخواهد شد.

نخست وزير _ ميرحسين موسوي

آئين نامه اجرائي كميسيون هاي پزشكي بدوي و تجديد نظر

ماده 1 _ تشكيل كميسيونهاي پزشكي بدوي و تجديد نظر به عهده سازمان تامين اجتماعي كه در اين آئين نامه سازمان ناميده مي شودخواهد بود.

ماده 2 _ كميسيونهاي پزشكي بدوي و تجديدنظر بر حسب فراهم بودن امكانات در يكي از واحدهاي سازمان و يا يكي از مراكز درماني بنابه تشخيص سازمان تشكيل مي گردد.

ماده 3 _ چنانچه امكان تشكيل كميسيونهاي پزشكي بدوي وتجديدنظر با توجه به شرايط مندرج در اين آئين نامه فراهم نباشدلازم است سازمان بيمه شده را به يكي از نزديكترين كميسيونهاي متشكله در ساير شهرستانها معرفي نمايد.

ماده 4 _ كميسيونهاي پزشكي بدوي با حضور افراد زير تشكيل مي گردد:

الف _ يك نفر پزشك مرجحا از بين پزشكان متخصص با انتخاب و ابلاغ اداره كل تامين اجتماعي استان به عنوان عضو كه سمت رياست كميسيون را نيز عهده دار خواهد بود.

ب _ يك نفر پزشك متخصص داخلي با انتخاب و ابلاغ اداره كل تامين اجتماعي استان به عنوان عضو كميسيون

ج _ يك نفر پزشك متخصص در رشته بيماري مربوطه به عنوان عضو كميسيون با ابلاغ اداره كل تامين اجتماعي استان

د _ نماينده فني سازمان با ابلاغ رسمي از طرف اداره كل تامين اجتماعي استان و تاييد

اداره كل فني كه سمت مشاور كميسيون راخواهد داشت

ه_ يك نفر كارمند سازمان كه با ابلاغ اداره كل تامين اجتماعي استان به عنوان دبير كميسيون وظيفه تهيه و تنظيم صورتجلسات راعهده دار خواهد بود.

ماده 5 _ كميسيونهاي پزشكي تجديدنظر با حضور افراد زير تشكيل مي گردند:

الف _ يك نفر پزشك متخصص كه با ابلاغ مدير عامل سازمان به عنوان عضو كميسيون منصوب و سمت رياست كميسيون را نيزعهده دار خواهد بود.

ب _ يك نفر پزشك متخصص داخلي به عنوان عضو كميسيون با ابلاغ مدير عامل سازمان

ج _ يك نفر پزشك متخصص در رشته بيماري مربوطه به عنوان عضو كميسيون با ابلاغ اداره كل تامين اجتماعي استان

د _ نماينده فني سازمان به عنوان مشاور به پيشنهاد اداره كل فني وابلاغ مدير عامل سازمان

ه _ يك نفر كارمند سازمان كه با ابلاغ اداره كل تامين اجتماعي استان به عنوان دبير كميسيون كه وظيفه تهيه و تنظيم صورتجلسات را(بدون حق راي) عهده دار خواهد بود.

تبصره 1 _ پزشكان عضو كميسيونهاي بدوي مادام كه عضويت يك كميسيون بدوي را دارند نمي توانند به عضويت كميسيون پزشكي تجديدنظر منصوب شوند.

تبصره 2 _ براي هريك از اعضاء شركت كننده در كميسيون هاي پزشكي افرادي با شرايط ذكر شده در اين آئين نامه به عنوان عضو علي البدل تعيين مي گردد.

تبصره 3 _ ترتيب تشكيل كميسيونها و دعوت اعضاء و بيمه شدگان طبق ضوابط و مقررات اين آئين نامه با هماهنگي رئيس كميسيون به عهده دبير مربوطه مي باشد.

ماده 6 _ پرونده پزشكي بيمه شده كه شامل كليه مدارك كلينيكي وپاراكلينيكي نظريه پزشك معالج و همچنين شرح و سابقه بيماري باقيد تاريخ شروع آن و تشخيص فعلي بيماري و خلاصه درمانهاي انجام شده با ذكر نتيجه آن در مدت درمان و اظهارنظر نهائي درباره بيماري مي باشد، با انعكاس علت ارجاع پرونده به كميسيون بدوي توسط دبير كميسيون

در دستور كار قرار مي گيرد.

ماده 7 _ تاريخ تشكيل كميسيونهاي پزشكي جهت حضور بيمه شده به وي اعلام خواهد گرديد. چنانچه در شهرستان مربوطه امكان تشكيل كميسيونهاي پزشكي بدوي و تجديدنظر با توجه به شرايط مندرج در اين آئين نامه فراهم نباشد، در صورت اعزام بيمه شده به شهرستان ديگر هزينه سفر و اقامت بيمار و همراه (در صورت نياز به داشتن همراه در شهرستان محل تشكيل كميسيون با رعايت مقررات عام قانون تامين اجتماعي و از محل سهم درمان موضوع ماده 29 قانون مزبور پرداخت خواهد گرديد.

ماده 8 _ كميسيون پزشكي بدوي با توجه به مدارك موضوع ماده 6 واقداماتي كه لزوما براساس ضوابط قانوني به عمل مي آورد مبادرت به صدور راي مي نمايد.

تبصره _ آراء كميسيونهاي پزشكي بدوي كه جهت ادامه درمان صادرشده باشد قابل اعتراض نخواهد بود.

ماده 9 _ راي كميسيونهاي پزشكي بدوي توسط كميسيون مربوطه به بيمه شده حاضر در جلسه ابلاغ خواهد شد و در صورتي كه بيمه شده به راي صادره معترض باشد مي تواند حداكثر ظرف مدت يك ماه از تاريخ ابلاغ اعتراض كتبي خود را به شعبه تامين اجتماعي مربوطه تسليم نمايد و در صورت عدم حضور بيمه شده دركميسيون پزشكي واحد تامين اجتماعي مربوطه موظف است مراتب را رأسا به بيمه شده ابلاغ نمايد.

تبصره 1 _ اعتراض بيمه شده همراه با مدارك لازم از طرف شعبه تامين اجتماعي به كميسيون تجديدنظرارسال وكميسيون مزبور با توجه به مفاد ماده 8 اين آئين نامه اقدام به صدور راي مي نمايد.

تبصره 2 _ در مواردي كه سازمان نسبت به آراء صادره از طرف كميسيونهاي بدوي و تجديدنظر (اعم از اينكه به استناد آيين نامه قبلي يا آيين نامه فعلي صورت گرفته مشكوك يا معترض باشدمراتب در كميسيون تجديدنظري كه زيرنظر مدير عامل سازمان درتهران

تشكيل مي شود مطرح و نظر اين كميسيون قطعي و لازم الاجرا خواهد بود.

ماده 10 _ كميسيونهاي پزشكي بدوي و تجديدنظر با حضور كليه اعضاء تشكيل خواهد شد و آراء كميسيونهاي بدوي و تجديدنظر به اتفاق آراء معتبر خواهد بود.

ماده 11 _ آراء صادره از طرف كميسيونهاي پزشكي بدوي در صورتي كه از طرف بيمه شده ظرف مدت مقرر در اين آئين نامه مورداعتراض قرار نگيرد آراء كميسيونهاي پزشكي تجديدنظر قطعي و لازم الاجراء است

تبصره _ آراء كميسيونهاي پزشكي مي بايست قابل انطباق با موازين قانوني صريح و فاقد هرگونه ابهام باشد و به منظور جلوگيري ازسرگرداني بيمه شدگان حتي المقدور از تصويب تغيير شغل در آراءصادره توسط كميسيونها خودداري گردد.

ماده 12 _ به شركت كننده در كميسيونهاي بدوي و تجديدنظر موضوع مواد 4و5اين آئين نامه حق حضوري به شرح زير پرداخت خواهد شد:

الف _ هريك از پزشكان شركت كننده در كميسيونهاي پزشكي موضوع بند الف و ب ماده 4 و 5) بابت هر جلسه 8000 ريال و درصورت افزايش از يك ساعت بابت هر ساعت 6000 ريال

ب _ هريك از پزشكان متخصص در بيماري مربوطه بابت هر جلسه 8000 ريال و در صورت افزايش از يك ساعت بابت هر ساعت 6000 ريال

ج _ دبير و مشاور كميسيونهاي بدوي و تجديدنظر بابت هر جلسه به ترتيب مبلغ 1500 و 3000 ريال

تبصره _ اعتبار مورد نياز جهت انجام هزينه هاي فوق از محل اعتبارات موضوع ماده 29 قانون تامين اجتماعي تامين خواهد شد.

اين آئين نامه مشتمل بر 12 ماده و 7 تبصره در يكصد و هشتاد وششمين جلسه شوراي عالي تامين اجتماعي مورخ 6/3/1366تصويب و از تاريخ 6/3/1366 لازم الاجرا است و آئين نامه قبلي ازاين تاريخ ملغي تلقي مي گردد.

آئين نامه تبصره 3 ماده واحده قانون نقل و انتقال حق بيمه يا بازنشستگي . مصوب 65 . (م 1 تا م 10)

ماده 1_ مشمولين قانون

تامين اجتماعي و صندوقهاي بازنشستگي وصندوقهاي مشابه كه حق بيمه يا كسور بازنشستگي به هر يك ازصندوقهاي مذكور پرداخت نموده اند در صورتي كه طبق ضوابط محل كار يا خدمت آنان تغيير نموده و به تبع آن از شمول صندوق مربوط خارج شده يا بشوند يا طبق ضوابط قانوني مشترك صندوق ديگري شده يا بشوند چنانچه كسور بازنشستگي يا حق بيمه آنان به صندوق جديد منتقل نشده باشد از لحاظ پرداخت مابه التفاوت مندرج در تبصره 3 قانون نقل و انتقال حق بيمه يا بازنشستگي تابع مقررات اين آئين نامه خواهند بود.

ماده 2 _ چنانچه حق بيمه يا كسور بازنشستگي شخصي كه قبل از تاريخ 27/3/65 از شمول خدمات صندوق بيمه يا بازنشستگي مربوط خارج شده و زير پوشش صندوق ديگري قرار گرفته است انتقال نيافته باشد مقررات اين آئين نامه در تعيين وجوه قابل انتقال و مابه التفاوت متعلقه وي مجري خواهد بود.

ماده 3 _ در مورد اشخاصي كه طبق ضوابط قانوني يا به لحاظ تغييرمحل كار يا خدمت مشترك صندوق ديگري بشوند كسوربازنشستگي يا حق بيمه متعلقه (سهم شخص هر ماه از سنوات خدمت مورد نظر طبق ضوابط مورد عمل بر مبناي اولين حقوق ومزاياي ماهانه در محل خدمت جديد كه مبناي كسر حق بيمه يابازنشستگي قرار مي گيرد محاسبه و مابه التفاوت آن با حق بيمه ياكسور بازنشستگي (سهم شخص وكارفرما) كه به صندوق جديد منتقل شده به ترتيب مقرر در اين آئين نامه از شخص وصول خواهد شد.

تبصره 1 _ در مورد اشخاصي كه طبق ضوابط قانوني به سبب انتقال و تغيير ساختار سازماني مشترك صندوق تامين اجتماعي شده يابشوند، حق بيمه متعلقه هر ماه از سنوات خدمات مورد نظر به ماخذ هجده درصد (18%) _ هفت

درصد (7%) سهم مستخدم ويازده درصد (11%) سهم كارفرما _ حقوق و مزاياي ماهانه زمان تقاضا در محل خدمت جديد كه مبناي كسر حق بيمه قرار مي گيرد ويا آخرين حقوق و مزاياي مبناي برداشت كسور بازنشستگي درمحل خدمت قبلي (هر كدام بيشتر باشد) محاسبه و ما به التفاوت آن با كسور بازنشستگي (سهم شخص و كارفرما) كه به صندوق جديد منتقل شده است به ترتيب مقرر در اين تبصره از شخص وكارفرماي سابق وصول خواهد شد.

تبصره 2 _ اشخاصي كه به دليل استعفا، بازخريد خدمت و اخراج رابطه استخدامي آنان با دستگاه مربوط قطع گرديده است و مشترك صندوق تامين اجتماعي شده يا مي شوند و كسور بازنشستگي ياحق بيمه خود را به طور كلي يا جزئي از دستگاه مربوط وصول ننموده اند به ماخذ (18%) هيجده درصد به ترتيب مذكور در تبصره 1) اين ماده محاسبه و مابه التفاوت (سهم شخص و كارفرما) ازشخص وصول خواهد شد.

تبصره 3 _ در صورتي كه مشمولين تبصره هاي (1 و 2) اين ماده ظرف سه ماه از تاريخ ابلاغ نسبت به پرداخت ما به التفاوت اقدام ننمايندو يا ترتيبي براي پرداخت آن ندهند بر اساس تقاضاي مجدد ورعايت تبصره هاي مذكور، ما به التفاوت قابل وصول خواهد بود.

تبصره 4 _ سوابق مشمولين تامين اجتماعي كه به يكي از علل مندرج در تبصره (2) اين ماده با دستگاه متبوع قطع رابطه استخدامي نموده يا مي نمايند محفوظ و از مزاياي قانوني آن بهره مند مي شوند.

ماده 4 _ صندوقهاي موضوع اين آئين نامه چنانچه طبق مقررات موردعمل علاوه بر پرداخت حقوق بازنشستگي از كارافتادگي و وظيفه وراث مشتركين خود را در برابر بيماريها بيمه خدمات درماني نموده باشند، به هنگام انتقال كسور بازنشستگي يا

حق بيمه ازاينگونه صندوقها به صندوقهاي ديگر بخشي از اين كسور يا حق بيمه كه در ازاي تامين بيمه مزبور مي باشد از جمع وجوه انتقالي كسر مي گردد.

تبصره _ در صورتي كه حق بيمه خدمات درماني طبق مقررات مربوط رقم معيني از كسور بازنشستگي يا حق بيمه پرداختي را تشكيل ندهد، (يك چهارم مجموع حق بيمه يا كسور بازنشستگي سهم شخص و كارفرما از اين بابت منظور مي گردد.

ماده 5 _ صرفا آن قسمت از سنوات پرداخت حق بيمه يا بازنشستگي كه در اجراي مقررات صندوق بيمه و بازنشستگي متبوع شخص قابل احتساب تلقي شده يا مي شود در تعيين ميزان مابه التفاوت ملاك عمل قرار مي گيرد.

ماده 6 _ حق بيمه يا كسور بازنشستگي و مابه التفاوت متعلقه به شخص كه طبق مقررات اين آئين نامه يا ساير قوانين و مقررات مربوط از يك صندوق به صندوق ديگر منتقل شده است در صورتي كه محل خدمت شخص مجددا تغيير نموده يا بنمايد يا طبق ضوابط قانوني مشترك صندوق ديگري شده يا بشود عينا به صندوق جديدمنتقل مي گردد و از بابت اينگونه سوابق مابه التفاوتي وصول نخواهد شد.

ماده 7 _ مابه التفاوت موضوع اين آئين نامه به اقساط ماهانه وصول خواهد شد. ميزان اقساط با توجه به كل مبلغ مابه التفاوت ميزان حقوق و مزاياي شخص و ساير ملاحظات طبق توافق شخص وصندوق مربوط تعيين مي گردد. حداكثر مدت پرداخت مابه التفاوت معادل سنوات خدمت مورد محاسبه مي باشد.

ماده 8 _ در صورتي كه رابطه استخدامي شخص با دستگاه متبوعش به لحاظ استعفا، اخراج بازخريد خدمت قطع شده يا مي شود و كسوربازنشستگي يا حق بيمه خود را دريافت ننموده باشد از لحاظ انتقال كسور بازنشستگي يا حق بيمه و احتساب مابه التفاوت متعلقه تابع مقررات اين آئين نامه خواهد بود. در مورد اشخاصي

كه كسوربازنشستگي متعلقه را جزئا يا كلا از صندوق بازنشستگي ذيربط دريافت داشته اند مسئله نقل و انتقال كسور موضوعا منتفي است

ماده 9 _ در اجراي مقررات قانون نقل و انتقال حق بيمه يا بازنشستگي واين آئين نامه صرفا سوابق خدمت دولتي كاركنان كه حق بيمه ياكسور بازنشستگي آنان طبق مقررات اين آئين نامه منتقل شده يامي شود جزء سنوات خدمت دولتي آنان از لحاظ بازنشستگي ووظيفه قابل احتساب مي باشد.

در مورد شركتها و موسسات و واحدهاي غيردولتي كه تابع قانون تامين اجتماعي مي باشند سوابق خدمت دولتي كاركنان با انتقال كسور بازنشستگي يا حق بيمه مربوط جزء سنوات خدمت آنان ازلحاظ بازنشستگي و وظيفه محسوب و منظور مي گردد.

ماده 10 _ كسور بازنشستگي سوابق خدمت دولتي بيمه شدگاني كه دراجراي مقررات قانون نقل و انتقال حق بيمه به سازمان تامين اجتماعي منتقل شده يا مي شود، براي متقاضيان بازنشستگي تنها درمحاسبه ميزان مستمري بازنشستگي به جمع سنوات پرداخت حق بيمه آنان اضافه مي گردد و در سنوات پرداخت حق بيمه براي احرازشرايط بازنشستگي منظور نخواهد شد. كسور بازنشستگي سوابق خدمت دولتي بيمه شدگاني كه از كار افتاده كلي يا فوت مي شوند دراحراز شرايط برقراري مستمري از كار افتادگي كلي و فوت و ميزان مستمري آنان ملاك محاسبه قرار خواهد گرفت

تبصره _ آن گروه از مستخدمين كه در اجراي لايحه قانوني نحوه انتقال مستخدمين وزارتخانه ها و موسسات دولتي مشمول قانون استخدام كشوري به موسسات مستثني شده از قانون مزبور و بالعكس مصوب 20/2/1359 شوراي انقلاب منتقل مي شوند و نيزمستخدمين موسسات دولتي داراي مقررات استخدامي خاص كه طبق مقررات مربوط به ساير دستگاههاي دولتي منتقل شده يامي شوند تابع قوانين مربوط خواهند بود.

آئين نامه ضوابط و نحوه اعمال ماده 40 قانون تأمين اجتماعي در مورد اشخاص حقوقي كه دفاتر قانوني ارائه

ماده 1 _ اشخاص حقوقي كه از ارائه

دفاتر قانوني به سازمان خودداري ودر تمام يا برخي از ماههاي هر سال مالي صورت مزد و حقوق وحق بيمه كاركنان خود را به سازمان ارسال و پرداخت نكرده باشندمشمول اعمال ماده 40 قانون منحصرا براي سال مالي و يا ماههاي مذكور قرار مي گيرند.

ماده 2 _ دستمزد كاركنان اشخاص حقوقي مذكور موجود در حوزه هاي مالياتي كه براساس آن ماليات تكليفي تعيين و دريافت گرديده است در هر سال مالي مبناي محاسبه و مطالبه حق بيمه آنان به صورت علي الراس قرار مي گيرد.

تبصره _ در مواردي كه دستمزد مبناي پرداخت ماليات تكليفي درحوزه مالياتي موجود نباشد و يا امكان دسترسي به آن وجود نداشته باشد، هزينه هاي حقوق و دستمزد و ساير هزينه هاي مرتبط با آنهامندرج در اظهارنامه مالياتي شخص حقوقي موجود در حوزه مالياتي مربوط به سال مالي مورد نظر، مبناي محاسبه و مطالبه حق بيمه بصورت علي الراس قرار مي گيرد.

ماده 3 _ در كليه مواردي كه امكان دسترسي به هزينه هاي دستمزد از طرق مندرج در ماده 2 و تبصره آن ميسر نگردد، سازمان تامين اجتماعي مجاز است با بررسيهاي كارشناسي و با در نظر گرفتن پروانه بهره برداري كارگاه تعداد كاركنان آن در سالها يا ماههايي كه صورت مزد و حقوق و حق بيمه ارسال و پرداخت نموده است وعنداللزوم با استفاده از تعداد كاركنان شاغل در فعاليتهاي مشابه تعداد كاركنان شخص حقوقي را تعيين نمايد. در اين حالت دستمزدمبناي محاسبه حق بيمه بصورت علي الراس از رابطه زير بدست مي آيد.

«جمع حداقل و حداكثر دستمزد ماهانه مشمول كسر حق بيمه زمان محاسبه ضربدر 2، نتيجه آن تقسيم بر سه سپس ضربدر تعدادكاركنان برآورد شده و تعداد ماههاي مورد نظر سال مالي

ماده 4 _ اين آئين نامه مشتمل

بر 4 ماده يك تبصره در دويست و نود ونهمين جلسه شوراي عالي تامين اجتماعي مورخ 5/4/78 به تصويب رسيد.

آيين نامه اجرايي طرح طبقه بندي و ارزيابي مشاغل كارگاهها. شماره 4810 . مصوب 53 . (م 1 تا م 11)

موضوع تبصره يك ماده 49 قانون كار

ماده 1. در اجراي ماده 49 قانون كار جمهوري اسلامي ايران كليه كارفرمايان مشمول قانون مزبور كه تاكنون طرح طبقه بندي مشاغل كارگاه خود را طبق نظام ارزيابي وزارت كار و امور اجتماعي تهيه واجرا ننموده اند مكلفند در تاريخهايي كه توسط اين وزارتخانه تعيين مي شود طرح طبقه بندي مشاغل كارگاه خود را تهيه و پس از تاييدوزارت كار و امور اجتماعي به مورد اجرا گذارند.

تبصره 1. كارگاهها مي توانند قبل از تعيين مهلت هاي مقرر نسبت به تهيه و اجراي طرح طبقه بندي مشاغل خود مبادرت نموده و آن رابه تاييد وزارت كار و امور اجتماعي برسانند. در اين صورت ماخذ شمول طرح در مورد كاركنان تاريخي است كه تقاضاي تهيه واجراي طرح در اين وزارتخانه به ثبت رسيده باشد.

تبصره 2. كارگاههايي كه براساس ضوابط مبادرت به ثبت توافقنامه تهيه و اجراي طرح طبقه بندي مشاغل در وزارت كار وامور اجتماعي نموده اند و در تاريخ تصويب اين آيين نامه طرح آنان به تاييد نهايي نرسيده كماكان براساس توافقنامه قبلي عمل خواهندكرد.

ماده 2. تهيه و اجراي طرح طبقه بندي مشاغل در كارگاههايي كه درتاريخ تصويب اين آيين نامه يا بعد از آن داراي بيش از پانصد نفركارگر تابع قانون كار بوده و مشمول مصوبه 17/4/69 شوراي عالي كار قرار نگرفته باشند، الزامي است تاريخ شمول طرح درباره كارگاههاي مزبور، حسب مورد، تاريخ تصويب اين آيين نامه و ياتاريخي است كه به حد نصاب مزبور مي رسند.

ماده 3. ملاك تعيين حد نصاب تعداد كارگران براي شمول اين آيين نامه در مورد كارگاهها، تعداد كارگران دائم آنها مي باشد.

ماده 4. واحدهايي

كه تحت عنوان گروه يا مجتمع و نظاير آنها تابع يك شخصيت حقوقي بوده و شامل چند كارگاه مختلف مي باشند ازنظر ماده يك اين آيين نامه از لحاظ تعداد كارگران يك واحدمحسوب مي گردند.

ماده 5. هر نوع تغيير حقوقي در وضع مالكيت كارگاه از قبيل فروش يا انتقال به هر شكل تغيير نوع توليد، ادغام در مؤسسه ديگر، ملي شدن كارگاه فوت مالك و امثال آنها مانع از ادامه روند تهيه و اجراي طرح طبقه بندي مشاغل نمي شود. و هنگام چنين تغييري تعهدات وآثار اقدامات كارفرما يا مديريت قبلي در زمينه طرح مذكور عيناً به كارفرما يا مديريت جديد منتقل مي شود.

ماده 6. طرح طبقه بندي مشاغل كه هدف آن استقرار مناسبات صحيح كارگاه با بازار كار در زمينه مزد و مشخص بودن شرح وظايف و دامنه مسؤوليت مشاغل شرح و وظايف جاري و ادواري شغل شرايط احراز، مهارتها، تواناييهاي لازم براي تصدي هر شغل عوامل تعيين كننده امتيازات شغل جدول تخصيص امتيازات شغل جدول تخصيص امتيازات عوامل جدول مزد، دستورالعمل اجرايي طرح و ليست تطبيق وضع كاركنان با ضوابط طرح مي باشد كه تهيه وتنظيم و اجراي آن براساس ضوابط و رويه ها و دستورالعمل هاي وزارت كار و امور اجتماعي خواهد بود.

تبصره براي دستيابي به استاندارد مشاغل در صنايع و حرف وفعاليتهاي مختلف در هر صنعت يا حرفه وزارت كار و اموراجتماعي با همكاري كارگاههاي ذيربط مشاغل را از نظر رشته وشرايط احراز و مهارت ها و توانايي ها، گروه يا طبقه شغلي شرح وظايف امتيازات متعلقه و نظاير آنها به تدريج استاندارد نموده و به واحدهاي ذيربط ابلاغ خواهد كرد.

ماده 7. كارفرمايان مكلفند مابه التفاوت احتمالي مزد ناشي ازاجراي طرح طبقه بندي مشاغل را از تاريخي

كه كارگاه مشمول اجراي طرح مي شود به كارگران مشمول پرداخت نمايند.

ماده 8. هرگونه اصلاح و تجديدنظر در طرحهاي طبقه بندي مشاغلي كه به تاييد رسيده اند، موكول به تاييد مجدد وزارت كار وامور اجتماعي است

اين آيين نامه در هشت ماده و سه تبصره در تاريخ 12/2/71 به تصويب وزير كار و امور اجتماعي رسيده است

آيين نامه اجرايي قانون بيمه بيكاري. مصوب 69 (م 1 تا م 24)

ماده 1. قانون بيمه بيكاري مصوب 26/6/1369 در اين آيين نامه اختصارا قانون ناميده مي شود.

ماده 2. كليه مديران و كارفرمايان كارگاه ها، موسسات توليدي صنعتي و كشاورزي ، خدماتي فني و خدماتي داراي كاركنان مشمول قانون تامين اجتماعي كه تابع قوانين كار يا كشاورزي هستند موظف به اجراي مقررات اين آيين نامه مي باشند.

ماده 3. بيكار از نظر اين آيين نامه بيمه شده اي است كه بدون ميل واراده بيكار شده و آماده كار باشد. تشخيص بيكاري بدون ميل و اراده و تاريخ وقوع بيكاري به عهده واحد كار و امور اجتماعي محل است

ماده 4. هرگونه تغيير يا بازسازي خط توليد، جابجايي كارگاه وماشين آلات به منظور كاهش وابستگي و بهينه كردن توليد كه درراستاي سياستهاي اقتصادي و اجتماعي دولت صورت گيرد تغييرساختار اقتصادي تلقي مي گردد و تصميم گيري در مورد كاركنان اين قبيل كارگاهها كه موقتا بيكار شناخته شده و در چارچوب بند «الف ماده 7 قانون از مقرري بيمه بيكاري استفاده خواهند نمود، به عهده شوراي عالي كار مي باشد.

تبصره 1. مديران و كارفرمايان كارگاههاي موضوع اين ماده موظفند طرح تغيير ساختار اقتصادي واحد خود را كه به تصويب وزارتخانه ذي ربط (واحدهاي تابعه در استانها) رسيده است همراه با تقاضاي كتبي تعهدات لازم و فهرست اسامي كاركنان مشمول طرح كه موقتا بيكار خواهند شد با ذكر مدت زمان استفاده از مقرري بيمه بيكاري به واحد كار و امور اجتماعي محل

تسليم نمايند و پس از تأييد طرح توسط شوراي عالي كار نسبت به اجراي آن اقدام كنند.

تبصره 2. واحدهاي كار و امور اجتماعي مكلفند حداكثر ظرف 15روز پس از دريافت طرح و تقاضاي كتبي مدارك مربوط را همراه باگزارش بازرسي كار جهت اتخاذ تصميم به شوراي عالي كار ارسال نمايند.

شوراي عالي كار ظرف يك ماه پس از دريافت مدارك مربوط تصميم خود را اعلام خواهد نمود.

ماده 5. كليه مديران و كارفرمايان و مجريان پروژه ها مكلفند حق بيمه بيكاري مشمولين قانون را به ترتيب مذكور در قانون تامين اجتماعي از تاريخ 6/5/1369 به شعب مربوط سازمان تامين اجتماعي پرداخت نمايند.

تبصره 1. مبناي پرداخت حق بيمه بيكاري مزد بيمه شده مي باشد.

تبصره 2. سازمان تامين اجتماعي مكلف است با دريافت حق بيمه بيكاري طبق ضوابط قانون تامين اجتماعي به بيمه شدگاني كه باتوجه به مقررات اين آيين نامه بيكار شناخته شده و از طريق واحدهاي كار و امور اجتماعي معرفي مي شوند، مقرري بيمه بيكاري پرداخت نمايد.

ماده 6. بيمه شدگاني كه به علت بروز حوادث قهريه و غيرمترقبه ازقبيل سيل زلزله جنگ آتش سوزي و ... بيكار مي شوند، درصورتي كه سابقه پرداخت حق بيمه آنان كمتر از 6 ماه باشد، مطابق با مشموليني كه داراي 6 ماه سابقه پرداخت حق بيمه مي باشند ازمقرري بيمه بيكاري استفاده خواهند نمود.

ماده 7. بيمه شده بيكار موظف است ظرف 30 روز از تاريخ بيكاري فرم تقاضاي استفاده از مقرري بيمه بيكاري را تكميل و به واحد كار و امور اجتماعي محل ارائه نمايد.

تبصره 1. چنانچه بيمه شده بيكار در فاصله زماني 30 روز بعد ازبيكاري امكان مراجعه و يا اعلام بيكاري به واحد كار و اموراجتماعي و ارائه يا ارسال تقاضاي استفاده از مقرري بيمه بيكاري راپيدا

نكند تا 3 ماه از تاريخ وقوع بيكاري فرصت دارد مدارك خود رامبني بر عذر موجه همراه با تقاضاي كتبي به واحد كار و اموراجتماعي محل به منظور طرح در هيات حل اختلاف ارائه نمايد. درصورتي كه هيات حل اختلاف استان مربوط عذر متقاضي را موجه تشخيص دهد مراتب را اعلام خواهد نمود.

تبصره 2. بيمه شده بيكار از تاريخ ارائه تقاضاي استفاده از مقرري بيمه بيكاري آمادگي خود را براي اشتغال به كار تخصصي و يا مشابه آن اعلام نموده است و موظف است در فاصله زمانهاي معيني كه توسط واحد كار و امور اجتماعي تعيين مي گردد در اداره كار و اموراجتماعي محل حضور يافته و دفاتر مربوط را امضا نمايد.

ماده 8. واحدهاي كار و امور اجتماعي موظفند حداكثر ظرف 30روز پس از اخذ مدارك تكميل شده (موضوع ماده 7 اين آيين نامه ،نسبت به غيرارادي بودن بيكاري متقاضي اظهارنظر نموده و درصورت تأييد، وي را كتبا به سازمان تامين اجتماعي معرفي نمايند.واحدهاي اجرايي سازمان تامين اجتماعي مكلفند ظرف 10 روزپس از ثبت معرفي نامه فرد بيكار، نسبت به احراز شرايط مندرج دربند «الف ماده 6 قانون اظهارنظر و متعاقب آن مقرري بيمه بيكاري وي را برقرار نمايند.

ماده 9. بيكاراني كه در زمان دريافت مقرري بيمه بيكاري با معرفي واحدهاي كار و امور اجتماعي به شغل يا مشاغلي گمارده شوند كه ميزان حقوق و مزاياي آنان كمتر از مقرري بيمه بيكاري باشد،مابه التفاوت حقوق و مزاياي دريافتي تا ميزان مقرري بيمه بيكاري متعلقه توسط سازمان تامين اجتماعي به آنان پرداخت خواهد شد.در اين گونه موارد اشتغال بيمه شده بيكار و ميزان حقوق و مزاياي وي توسط واحد كار و امور اجتماعي محل به شعبه تامين اجتماعي پرداخت كننده مقرري بيمه

بيكاري اعلام خواهد شد.

ماده 10. پرداخت مقرري بيمه بيكاري به مقرري بگيران داراي 55سال سن و بيشتر در صورت عدم امكان اشتغال به كار آنان بدون رعايت بند «الف ماده 7 قانون تا رسيدن به سن بازنشستگي موضوع ماده 76 قانون تامين اجتماعي ادامه مي يابد.

ماده 11. مقرري بيمه شدگاني كه در حين استفاده از مقرري بيمه بيكاري به خدمت وظيفه عمومي اعزام مي گردند در صورتي كه متأهل نباشند قطع مي گردد و پس از پايان خدمت وظيفه عمومي درصورت عدم اشتغال با معرفي واحد كار و امور اجتماعي مجددانسبت به باقيمانده مدت استحقاقي مقرري آنان برقرار خواهد شد.

ماده 12. در مورد كارگراني كه در حين استفاده از مقرري بيمه بيكاري براساس حكم صادرشده از سوي مراجع ذي صلاح بازداشت يا زنداني مي گردند در صورت صدور رأي مراجع مذكور مبني برمجرميت آنان مشروط بر آن كه متأهل نباشند پرداخت مقرري بيمه بيكاري متوقف مي گردد و پس از گذراندن دوره محكوميت به شرط عدم اشتغال با معرفي واحد كار و امور اجتماعي مجددا برقرارخواهد شد.

ماده 13. چنانچه دريافت كننده مقرري بيمه بيكاري حائز شرايط استفاده از مستمريهاي بازنشستگي و يا ازكارافتادگي كلي گردد،مقرري بيمه بيكاري وي قطع و مستمريهاي مذكور طبق قانون تامين اجتماعي برقرار مي گردد.

تبصره ملاك انجام حمايتهاي موضوع قانون تامين اجتماعي درايام دريافت مقرري بيمه بيكاري حقوق و مزاياي مبناي كسر حق بيمه زمان اشتغال بيمه شده بيكار خواهد بود.

ماده 14. در صورتي كه در طول مدت دريافت مقرري بيمه بيكاري در تعداد افراد تحت تكفل بيمه شده تغييراتي حاصل شود، ميزان مقرري وي طبق مقررات بند «ب ماده 7 قانون محاسبه و پرداخت خواهد شد.

بيمه شده مكلف است تغييرات تعداد عائله خود را با ارائه

مدارك مثبته به شعبه پرداخت كننده مقرري و واحد كار و امور اجتماعي محل اطلاع دهد.

تبصره احراز كفالت خواهر و برادر بيمه شده بيكار به عهده وزارت كار و امور اجتماعي خواهد بود.

ماده 15. دريافت كننده مقرري بيمه بيكاري در صورت اشتغال مجدد مكلف است حداكثر ظرف 15 روز از تاريخ اشتغال مراتب رابه واحد كار و امور اجتماعي و شعبه پرداخت كننده مقرري كتبااعلام نمايد.

ماده 16. واحدهاي كار و امور اجتماعي مكلفند مشخصات مقرري بگيراني را كه بدون عذر موجه از شركت در دوره هاي كارآموزي يا سوادآموزي و يا قبول شغل تخصصي يا شغل مشابه پيشنهادي خودداري مي نمايند با ذكر تاريخ امتناع به سازمان تامين اجتماعي اعلام نمايند.

سازمان تامين اجتماعي موظف است مقرري بيمه بيكاري اين قبيل افراد را از تاريخ امتناع قطع نمايد.

ماده 17. واحد كار و امور اجتماعي محل مكلف است در صورت اطلاع از اشتغال به كار بيمه شده كه مقرري بيمه بيكاري دريافت مي نمايد، فورا بررسي نموده و پس از احراز اشتغال به كارمقرري بگير مراتب را به شعبه پرداخت كننده مقرري جهت قطع مقرري اعلام نمايد.

چنانچه سازمان تامين اجتماعي نيز به نحوي از انحا از اشتغال به كارمقرري بگير مطلع گردد، لازم است ضمن قطع مقرري بيمه شده مراتب را به واحد كار و امور اجتماعي محل اعلام نمايد.

تبصره در صورت اعتراض كارگر نسبت به قطع مقرري توسط سازمان تامين اجتماعي واحد كار و امور اجتماعي مكلف است مراتب را بررسي و اعلام نظر نمايد. نظر واحد كار و امور اجتماعي قطعي و لازم الاجراست

ماده 18. مقرري بيمه بيكاري بيمه شدگاني كه با دريافت مزد ايام بلاتكليفي به كار اعاده مي گردند قطع مي شود و اين قبيل افرادمكلفند مقرري دريافتي در دوران مزبور را طبق اعلام سازمان تامين اجتماعي مسترد نمايند. مديران و كارفرمايان

بيمه شدگان موضوع اين ماده و واحدهاي كار و امور اجتماعي مكلفند مراتب اعاده به كارمقرري بگير را كتبا به شعبه پرداخت كننده مقرري اطلاع دهند.

تبصره مديران و كارفرمايان بيمه شدگان موضوع اين ماده مكلفندحق بيمه هاي موضوع ماده 28 قانون تامين اجتماعي و ماده 5 قانون بيمه بيكاري مربوط به ايام بلاتكليفي را طبق ضوابط مقرر به سازمان تامين اجتماعي پرداخت نمايند.

ماده 19. در مواردي كه بيمه شده بيكار تحت هر عنوان من غير حق مبالغي را از صندوق بيمه بيكاري دريافت نموده باشد، ملزم به پرداخت وجوه دريافتي مذكور خواهد بود.

سازمان تامين اجتماعي با استفاده از اختيارات اجرايي ناشي ازقانون تامين اجتماعي نسبت به وصول وجوه موضوع اين ماده اقدام مي نمايد.

ماده 20. در اجراي ماده 9 قانون كليه مديران و كارفرمايان موظفندفرصتهاي اشتغال واحد خود را با هماهنگي شوراهاي اسلامي كار يانمايندگان كارگران به مراكز خدمات اشتغال محل اعلام نمايند.

تبصره مراكز خدمات اشتغال مكلفند ظرف 30 روز نسبت به تامين و معرفي نيروي كار مورد نياز كه از طرف مديران و كارفرمايان به آنان اعلام مي شود اقدام نمايند و در غير اين صورت مراتب عدم امكان تامين نيروي مذكور را كتبا به واحد درخواست كننده اطلاع دهند.

ماده 21. كليه وزارتخانه ها و سازمانهاي دولتي كه به نحوي از انحاپروانه كسب و كار و موافقت اصولي و اجازه تأسيس واحدهاي توليدي و صنعتي و كشاورزي و خدمات فني را صادر مي نمايندموظفند بيمه شدگاني را كه مقرري بيمه بيكاري دريافت مي نمايندبراساس معرفي واحدهاي كار و امور اجتماعي جهت اخذمجوزهاي كسب و كار و موافقت اصولي در اولويت قرار دهند.

تبصره مقرري بيمه شدگان بيكاري كه با استفاده از مزاياي قانون بيمه بيكاري و اين آيين نامه موفق به اخذ پروانه كسب و كار و

ياموافقت اصولي مي شوند از تاريخ آغاز بهره برداري و كسب و كارطبق اعلام وزارت كار و امور اجتماعي قطع مي گردد.

ماده 22. آن دسته از بيمه شدگاني كه تاريخ وقوع بيكاري آنان قبل ازتاريخ 6/5/1369 باشد از هر حيث مشمول قانون و مقررات ودستورالعملهاي مربوط به قانون دوره آزمايشي بيمه بيكاري خواهند بود.

ماده 23. در اجراي ماده 12 قانون اعتبار لازم جهت هزينه هاي اداري و پرسنلي وزارت كار و امور اجتماعي و سازمان تامين اجتماعي در اجراي قانون بيمه بيكاري و اين آيين نامه براساس توافق وزراي بهداشت درمان و آموزش پزشكي و كار و اموراجتماعي از محل درآمدهاي ناشي از قانون بيمه بيكاري تعيين مي گردد و به مصرف مي رسد.

ماده 24. مقررات اين آيين نامه از تاريخ اتمام دوره قانون آزمايشي بيمه بيكاري 6/5/1369 لازم الاجراست

حسن حبيبي

معاون اول رييس جمهور

آيين نامه اجرايي ماده 129 قانون كار جمهوري اسلامي ايران. مصوب 71 همراه با اصلاحات بعدي (م 1 تا م 17)

الف _ چگونگي صدور، تمديد، تجديد و لغو پروانه كار اتباع خارجي

ماده 1. پروانه كار اتباع خارجي كه رواديد با حق كار آنان موردموافقت هيات فني اشتغال اتباع خارجي موضوع تبصره ماده (121)قانون كار قرار گرفته است توسط وزارت كار و امور اجتماعي _ اداره كل اشتغال اتباع خارجي _ صادر مي شود.

تبصره 1. صدور رواديد با حق كار در مورد اتباع خارجي موضوع 9 ماده (122) قانون كار جمهوري اسلامي ايران از شمول اين ماده مستثني بوده و وزارت كار و امور اجتماعي مي تواند حسب موردرأساً اقدام نمايد.

تبصره 2. وزارت كار و امور اجتماعي مجاز است در موارداستثنايي موضوع ماده (126) قانون كار جمهوري اسلامي ايران بدون رعايت تشريفات مربوط به صدور رواديد كار و با رعايت ساير قوانين مربوط پروانه كار موقت سه ماه صادر نمايد؛ ولي تمديد پروانه كار اين گونه افراد، پس از تاييد

هيات فني اشتغال مجازخواهد بود.

ماده 2. كارفرماياني كه از خدمات اتباع خارجي استفاده مي نمايندمكلفند مدارك لازم جهت صدور پروانه كار اتباع ياد شده را ظرف مدت يكماه از تاريخ ورود تبعه خارجي به كشور، به واحدهاي ذي ربط در وزارت كار و امور اجتماعي ارائه نمايند. در غير اين صورت وزارت كار و امور اجتماعي به استناد ماده (181) قانون كار، مراتب را به مراجع قضايي اعلام مي نمايد.

ماده 3. صدور پروانه كار جهت كارشناسان و متخصصين خارجي موردنياز دولت پس از تاييد هيات فني اشتغال اتباع خارجي وتصويب مجلس شوراي اسلامي در هر مورد توسط اداره كل اشتغال اتباع خارجي انجام مي گيرد.

تبصره شرايط استخدامي كارشناسان و متخصصين فني خارجي موردنياز بخش دولتي و اجازه صدور پروانه كار بنا به پيشنهادوزارت كار و امور اجتماعي و سازمان امور اداري و استخدامي كشور، به تصويب مجلس شوراي اسلامي خواهد رسيد.

ماده 4. كارفرماياني كه از خدمت اتباع خارجي استفاده مي نمايند،مكلفند در صورت تمايل به تمديد پروانه كار كارشناسان خارجي شاغل در واحدهاي خود، مدارك لازم را جهت تمديد پروانه كار به انضمام گزارش عملكرد برنامه آموزشي حداقل يك ماه قبل ازانقضاي اعتبار پروانه كار به واحدهاي ذي ربط وزارت كار و اموراجتماعي ارائه نمايند.

ماده 5. تمديد پروانه كار اتباع خارجي موضوع ماده (3) اين آيين نامه توسط وزارت كار و امور اجتماعي بلامانع است

تبصره هرگونه افزايش در نيروي كار خارجي طرحها، يا تغيير درنوع تخصصهاي مصوب قبلي منوط به طرح مجدد موضوع درهيات فني اشتغال اتباع خارجي خواهد بود.

ماده 6. كليه درخواستهاي تمديد پروانه كار اتباع خارجي شاغل دربخش خصوصي _ در هر نوبت تمديد _ در هيات فني اشتغال اتباع خارجي مطرح و تصميم گيري خواهد شد.

ماده 7. اتباع

خارجي داراي پروانه كار معتبر كه قرارداد استخدامي آنان با كارفرما به هر دليل فسخ مي گردد، در صورت تغيير كارفرما،مشمول تجديد پروانه كار مي شوند.

ماده 8. تجديد پروانه كار اتباع خارجي _ در موارد تغيير كارفرما يانوع كار _ به استثناي اتباع موضوع ماده (122) قانون كار، پس ازموافقت هيات فني اشتغال اتباع خارجي توسط واحدهاي ذيربط وزارت كار و امور اجتماعي انجام مي گيرد.

ماده 9. در مواردي كه رابطه استخدامي تبعه خارجي با كارفرما قطع مي گردد، كارفرما مكلف است حداكثر ظرف پانزده روز مراتب راجهت ابطال و ضبط پروانه كار تبعه خارجي به واحدهاي ذيربط وزارت كار و امور اجتماعي اعلام نمايد. با متخلفين در اين زمينه طبق ماده (181) قانون كار رفتار خواهد شد.

تبصره اشتغال مجدد تبعه خارجي كه پروانه كار وي ابطال گرديده است به هر صورت مشمول مراحل صدور پروانه كار خواهد شد.

ماده 10. وزارت كار و امور اجتماعي مي تواند نسبت به لغو پروانه كار اتباع خارجي كه شئون اسلامي قوانين و مقررات جاري كشور وموازين انساني روابط كار را براساس گزارش و اعلام مراجع ذيصلاح رعايت ننمايند، اقدام نمايد.

تبصره 1. وزارت كار و امور اجتماعي مي تواند پس از لغو پروانه كار، اخراج تبعه خارجي از كشور را از مراجع ذيصلاح درخواست نمايد.

تبصره 2. وزارت كار و امور اجتماعي در صورت لزوم مي تواند ازمراجع ذيصلاح ممنوعيت ورود اتباع بيگانه اي كه بيش از دو بارمرتكب تخلفات موضوع اين ماده شده اند را درخواست نمايد.

ماده 11. روش اجرايي و مدارك لازم جهت صدور رواديد ورود باحق كار و همچنين صدور، تمديد و تجديد پروانه كار اتباع خارجي به موجب دستورالعملي مي باشد كه بنا به پيشنهاد اداره كل اشتغال اتباع خارجي به تصويب وزير كار و

امور اجتماعي مي رسد.

ب _ هيات فني اشتغال اتباع خارجي

ماده 12. هيات فني اشتغال اتباع خارجي درخصوص اعطاي اجازه كار به متخصصين خارجي با توجه به موارد زير بررسي و اتخاذتصميم خواهد نمود:

1 _ استفاده از اطلاعات دقيق و به هنگام از عرضه و تقاضاي بازار كارداخلي در اجراي سياست هاي كلي اشتغال اتباع خارجي

2 _ توجه و نظارت بر اعمال سياستهاي كلي اشتغال اتباع خارجي درزمينه تأمين كمبود نيازهاي بازار كار داخلي با رعايت قوانين ومقررات

3 _ بررسي و نظارت و پيگيري برنامه هاي آموزش زمان بندي شده واحد استفاده كننده از خدمات تبعه خارجي

4 _ بررسي و نظارت بر تحقق امر انتقال مهارت و جايگزيني افرادايراني به جاي تبعه خارجي

5 _ نظارت بر تعيين و تاييد ميزان مهارت تبعه خارجي در ظرف مدت اعتبار پروانه كار.

ماده 13. تركيب اعضاي هيات فني اشتغال اتباع خارجي به شرح زير است

1 _ دو نفر نماينده وزارت كار و امور اجتماعي به تشخيص وزير وامور اجتماعي

2 _ يك نفر نماينده دستگاه استفاده كننده از تبعه خارجي

3 _ يك نفر نماينده سازمان امور اداري و استخدامي كشور.

4 _ يك نفر نماينده سازمان برنامه و بودجه

ماده 14. جلسات هيات فني اشتغال اتباع خارجي حداقل هفته اي دوبار با دعوت قبلي در محل وزارت كار و امور اجتماعي و به رياست يكي از نمايندگان آن وزارتخانه به تشخيص وزير كار و اموراجتماعي تشكيل مي گردد.

ماده 15. جلسات با حضور چهار نفر از اعضاء، رسميت مي يابد وتصميمات اتخاذ شده در صورت وجود حداقل سه راي موافق معتبر خواهد بود.

ماده 16. اداره كل اشتغال اتباع خارجي موظف به اجراي تصميمات هيات فني اشتغال اتباع خارجي خواهد

بود.

ماده 17. وزارت كار و امور اجتماعي مي تواند برحسب مورد،هياتهاي فني اشتغال را در استانها تشكيل دهد و تمام يا قسمتي ازاختيارات هيات فني اشتغال در مركز را به آنان محول نمايد.

تبصره تركيب و چگونگي تشكيل هيات فني اشتغال دراستانهابراساس دستورالعملي مي باشد كه به تصويب وزارت كار وامور اجتماعي مي رسد.

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

آيين نامه طرز اجراي آراي قطعي هيأت هاي تشخيص و حل اختلاف (موضوع تبصره 2 ماده 35 ق.ك) (ماده 1

اشاره

موضوع ماده 166 قانون كار

مصوب 12/3/1370 هيات وزيران

ماده 1. كليه آراي قطعي هيات هاي تشخيص و حل اختلاف به وسيله «اجراي دادگاه هاي دادگستري به مورد اجراء گذاشته مي شود.

ماده 2. مرجع صلاحيتدار براي اجراي آراي قطعي هيات هاي تشخيص و حل اختلاف «اجراي دادگاه محل كارگاهي است كه موضوع اجرائيه از لحاظ نصاب در صلاحيت آن دادگاه مي باشد وچنانچه موضوع اجرائيه غيرمالي باشد اجراي آن به عهده «اجراي دادگاه حقوقي يك و در صورتي كه دادگاه حقوقي يك در محل نباشد به عهده «اجراي دادگاه حقوقي دو مستقل خواهد بود.

ماده 3. محكوم له احكام قطعي مذكور، بايد در موقع تقاضاي صدور اجرائيه يك نسخه رونوشت مصدق ابلاغ شده رأي قطعي راپيوست تقاضانامه خود نموده و به «اجراي دادگاه تسليم نمايد.

ماده 4. ترتيب اجراي آراي قطعي هيات هاي تشخيص و حل اختلاف تابع احكام و مقررات اجراي احكام مربوط به محاكم دادگستري است

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

فصل اول نظام كارمزدي(م 2 تا م 11)

ماده 1. در اجراي تبصره 2 ماده 35 قانون كار جمهوري اسلامي ايران ضوابط و مزايا و مشاغل قابل شمول به نظام هاي كارمزدي مزد ساعتي و كارمزد ساعتي به موجب اين آيين نامه به مورد اجراگذاشته مي شود.

فصل اول نظام كارمزدي

ماده 2. كارمزد عبارت است از مزدي كه بابت انجام مقدار كاري مشخص كه از نظر كمي قابل اندازه گيري يا شمارش باشد به ازاي هرواحد كار تعيين و پرداخت مي شود.

تبصره كارمزد برحسب آنكه حاصل كار موردنظر مربوط به يك نفر يا يك گروه مشخصي از كارگران كارگاه باشد به ترتيب به صورت كارمزد انفرادي كارمزد گروهي و كارمزد جمعي تعيين مي گردد.

در نظام كارمزد گروهي و جمعي بايد علاوه بر شغل هريك ازكارگران سهم هريك در

ميزان فعاليت و كارمزد متعلقه از قبل مشخص گردد و موضوع مورد قبول كارگران باشد.

ماده 3. قرارداد كارمزدي برحسب آنكه اولين واحد يا قطعه ملاك محاسبه كارمزد قرار گيرد ساده و چنانچه براي مازاد بر تعدادمشخص باشد تركيبي است

در صورت تركيبي بودن نرخ كارمزد تعيين شده نبايد كمتر از جمع مزد ثابت تقسيم بر تعداد كاري كه مزد ثابت بابت آن تعيين شده است باشد.

ماده 4. در صورت توقف كار به واسطه قواي قهريه يا حوادث غيرقابل پيش بيني كه وقوع آن از اراده طرفين خارج باشد مقررات ماده 15 قانون كار اجرا خواهد شد. ولي هرگاه عوامل توقف كاربراي كارفرما قابل پيش بيني بوده و خارج از اختيار كارگر باشد،كارفرما علاوه بر مزد ثابت (در مورد قرارداد كار تركيبي مكلف به پرداخت مزد مدت توقف كار به مأخذ متوسط كارمزد آخرين ماه كاركرد كارگر خواهد بود. در صورت بروز اختلاف تشخيص مواردفوق با وزارت كار و امور اجتماعي است

تبصره مجموع مزد كارمزدي كه براساس اين آيين نامه پرداخت مي شود نبايد كمتر از حداقل مزد قانوني به نسبت ساعات عادي كارباشد.

ماده 5. ارجاع كار اضافي به كارگران كارمزدي علاوه بر ساعات عادي كار و نيز كار نوبتي و كار در شب براي آنان تابع مقررات مربوطه مي باشد.

مأخذ محاسبه فوق العاده اضافه كاري نوبت كاري يا شب كاري كارگران كارمزد نرخ كارمزد آنان است

ماده 6. چنانچه به جاي روز جمعه روز ديگري به عنوان تعطيل هفتگي توافق شده باشد نرخ كارمزد و نيز مزد ثابت (در مورد قراردادكار تركيبي در روز جمعه 40% اضافه مي شود.

ماده 7. نحوه محاسبه مزد روزهاي تعطيل و جمعه و روزهاي تعطيل رسمي و مرخصي كارگران كارمزد تابع ماده 43 قانون كارمي باشد.

ماده 8. هرگاه

قرارداد كارمزدي به صورت پاره وقت (كمتر از حداكثرساعات قانوني كار) باشد، مزاياي رفاهي و انگيزه اي به نسبت ساعات كار مورد قرارداد و به مأخذ ساعات كار قانوني محاسبه وپرداخت مي شود.

ماده 9. مأخذ محاسبه مزد، حقوق ، حق سنوات و خسارات ومزاياي پايان كار موضوع مواد 18، 20، 27، 29، 31، 32 قانون كاردر مورد كارگران كارمزد ميانگين مجموع پرداختي ها در آخرين 90روز كاركرد كارگر است

ماده 10. در صورتي كه به موجب عرف و رويه ديگري در كارگاه مزدو مزايايي بيش از آنچه در اين آيين نامه مقرر شده است جاري باشد،عرف و رويه مذكور براي كارگران مشمول و همچنين كارگراني كه بعداً به صورت كارمزدي در كارگاه استخدام مي شوند جاري است

ماده 11. تغيير نظام كارمزدي به ساير نظام هاي مزدي يا بالعكس درمورد تمام يا قسمتي از كاركنان در كارگاه بايستي پس از تاييد شوراي اسلامي كار يا انجمن صنفي و يا نمايندگان قانوني كارگران كارگاه به تصويب وزارت كار و امور اجتماعي برسد.

فصل دوم نظام مزد ساعتي(م 12 تا م 20)

ماده 12. مزد ساعتي مزدي است كه بابت ساعاتي كه وقت كارگردر اختيار كارفرماست محاسبه و پرداخت مي شود.

ماده 13. در قراردادهاي مزد ساعتي نوع كار (صرف نظر از مقدار وميزان آن و نيز ساعات كار در روز يا هفته يا ماه مشخص مي گردد.

ماده 14. در نظام مزد ساعتي كارفرما مكلف است علاوه بر مزدثابت مزاياي رفاهي از قبيل حق مسكن حق خواربار و كمك عائله مندي را به نسبت ساعات كار محاسبه و به كارگرپرداخت نمايد.

ماده 15. اعمال نظام كارمزد ساعتي در موارد زير مجاز است

الف _ متصديان حمل و نقل كالا و مسافر.

ب _ كارگران مطب هاي خصوصي پزشكان كلين يك هاي پزشكي وپيراپزشكي و

دامپزشكي و نظاير آنها در صورتي كه مدت فعاليت آنها كمتر از حداكثر ساعات قانوني كار در شبانه روز باشد.

ج _ مشاغل غير تمام وقت در زمينه هاي مشاوره و نظاير آن

د _ مشاغل مربوط به نگهداري و مراقبت از اموال تأسيسات وساختمان و حيوانات به شرطي كه ساعات كار كمتر از حداكثرساعات قانوني كار در شبانه روز باشد.

ه _ مشاغل آموزشي و پژوهشي

تبصره 1. حكم اين ماده مانع از اعمال ساير نظام هاي مزدي درفعاليت هاي مذكور نخواهد بود.

تبصره 2. استفاده از نظام مزد ساعتي جز در موارد مصرحه در اين ماده موكول به اخذ موافقت وزارت كار و امور اجتماعي است

ماده 16. مزد كارگراني كه مشمول نظام مزد ساعتي مي باشند به تناسب ساعات كار عادي كار در شبانه روز نبايد كمتر از مزد مشاغل مشابه در نظام روزمزدي باشد.

ماده 17. در كارگاههايي كه فعاليت آنها جنبه استمرار دارد يابه صورت فصلي فعاليت مي كنند كارگران مشمول مزد ساعتي حق استفاده از مرخصي و تعطيلات رسمي با استفاده از مزد را دارند.

هرگاه نوع كار طوري باشد كه تعداد ساعات كار عادي و مجموع مزدهر روز مساوي باشند مزد ايام مذكور معادل روزهاي كار است درغير اين صورت ماخذ محاسبه ميانگين مزد ساعتي كارگر درروزهاي آخرين ماه كار وي خواهد بود. مبلغ پرداختي در هر حال نبايد كمتر از حداقل مزد قانوني باشد.

ماده 18. ماخذ محاسبه مزد، حقوق ، حق سنوات و خسارات ومزاياي پايان كار موضوع مواد 18، 20، 27، 29، 31، 32 قانون كاردر مورد كارگران مشمول نظام مزد ساعتي ميانگين مجموع پرداختي ها در آخرين 90 روز كاركرد كارگر است

ماده 19. در كارگاه هايي كه داراي عرف و رويه خاص در مورد مزدساعتي مي باشند در

صورتي كه براساس عرف و رويه موجود مزد ومزايايي بيش از ضوابط مقرر در اين آيين نامه به كاركنان مشمول پرداخت نمايند عرف و رويه مذكور مناط اعتبار است

ماده 20. تغيير نظام ساعتي به ساير نظام هاي مزدي در اجراي ماده 26 قانون كار با موافقت كاركنان مشمول و تاييد وزارت كار و اموراجتماعي امكان پذير است

فصل سوم نظام كارمزد ساعتي (م 21 تا م 30)

ماده 21. كارمزد ساعتي مزدي است كه در مقابل انجام كار مشخص در زمان مشخص پرداخت مي شود. در قرارداد كارمزد ساعتي بايدميزان و مقدار كار متناسب با زمان مشخص باشد.

ماده 22. كارمزد ساعتي برحسب آنكه حاصل كار مورد نظر مربوط به يك نفر يا گروه مشخصي از كارگران يا مجموعه كارگران كارگاه باشد به ترتيب به صورت كارمزد ساعتي انفرادي كارمزد ساعتي گروهي و كارمزد ساعتي جمعي تعيين مي گردد.

در نظام كارمزد ساعتي گروهي و جمعي بايد علاوه بر شغل هريك از كارگران سهم هريك در ميزان فعاليت و كارمزد ساعتي متعلقه ازقبل مشخص گردد و موضوع مورد قبول كارگران باشد.

ماده 23. در نظام كارمزد ساعتي كارفرما مكلف است علاوه بركارمزد، مزاياي رفاهي از قبيل حق مسكن حق خواربار و كمك عائله مندي را به نسبت ساعات كار محاسبه و به كارگر پرداخت نمايد.

ماده 24. مزد كارگراني كه مشمول نظام كارمزد ساعتي مي باشند به تناسب ساعات عادي كار در شبانه روز نبايد كمتر از مزد مشاغل مشابه در نظام روزمزدي باشد.

ماده 25. در كارگاه هايي كه فعاليت آنها جنبه مستمر دارد و يابه صورت فصلي فعاليت مي كنند كارگران مشمول كارمزد ساعتي حق استفاده از مرخصي و تعطيلات رسمي با استفاده از مزد را دارند.

هرگاه نوع كار طوري باشد كه تعداد ساعات كار عادي و مجموع كارمزد هر روز مساوي باشند مزد ايام

مذكور معادل كارمزد روزهاي كار است در غير اين صورت مأخذ محاسبه ميانگين كارمزد ساعتي كارگر در روزهاي كار آخرين ماه كار خواهد بود. مبلغ پرداختي در هرحال نبايد كمتر از حداقل مزد قانوني باشد.

ماده 26. مأخذ محاسبه مزد، حقوق ، حق سنوات و خسارات ومزاياي پايان كار موضوع مواد 18، 20، 27، 29، 31 و 32 قانون كاردر مورد كارگران مشمول كارمزد ساعتي ميانگين مجموع پرداختي ها در آخرين 90 روز كاركرد كارگر است

ماده 27. در كارگاه هايي كه داراي عرف و رويه خاص در موردپرداخت كارمزد ساعتي مي باشند درصورتي كه براساس عرف ورويه موجود مزد و مزايايي بيش از ضوابط مقرر در اين آيين نامه به كاركنان مشمول پرداخت مي شود، عرف و رويه مذكور مناط اعتبارخواهد بود.

ماده 28. تغيير نظام كارمزد ساعتي به ساير نظام هاي مزدي دراجراي ماده 26 قانون كار با موافقت كاركنان مشمول و تأييد وزارت كار و امور اجتماعي امكان پذير است

ماده 29. مشاغل قابل شمول در نظام كارمزد ساعتي نوعا مشاغلي هستند كه استاندارد زمان انجام كار توسط ابزار و يا دستگاه مورداستفاده از قبل مشخص شده و قابل مشخص شدن باشند. استفاده ازنظام كارمزد ساعتي در كارگاه هايي كه فعاليت آنها جنبه مستمر داردو يا به صورت فصلي يا در مقاطع زماني خاص فعاليت دارند موكول به اخذ موافقت اداره كار و امور اجتماعي محل است

ماده 30. ساير مقررات قانون كار و ضوابط و مقررات قانوني ناظربه كارگران كه در اين آيين نامه اشاره به آنها نگرديده در مورد كارگران مشمول نظام كارمزدي مزد ساعتي و كارمزد ساعتي نيز حاكم است

تبصره فعاليت هايي كه توسط صاحبان حرف پيشه و مشاغل آزاد مستقيما به مصرف كننده عرضه مي شود و

در مدت معين ومحدود انجام مي گيرند مشمول اين آيين نامه نخواهند بود. (مانندمعلمين خصوصي كه به طور پاره وقت و غيرمستمر انجام وظيفه مي نمايند.)

اين آيين نامه در اجراي تبصره 2 ماده 35 قانون كار مشتمل بر 30ماده و 5 تبصره از طرف شوراي عالي كار پيشنهاد و در تاريخ 19/11/70 به تصويب وزير كار و امور اجتماعي رسيده است

آيين نامه اجرايي قانون الحاق يك تبصره به بند (1) ماده (81) قانون تأمين اجتماعي . مصوب 75 . (م 1 تا

ماده 1 _ همسران بيمه شدگان متوفي كه مجددا ازدواج دايم كرده اند و به تبع آن مستمري آنها قطع شده است از تاريخ فوت شوهر دوم مجددا و با رعايت مقررات مربوط از مستمري ياد شده برخوردارمي شوند.

تبصره _ مستمري آن دسته از همسران بيمه شدگان متوفي كه مشمول قانون تامين اجتماعي بوده و شوهر دوم آنها قبل از تاريخ اجراي اين قانون فوت كرده است در صورتي كه شوهر دايم ديگري اختيارنكرده باشند، از تاريخ مراجعه و ارايه درخواست كتبي پرداخت مي شود.

ماده 2 _ مستمري موضوع اين آيين نامه شامل فوت همسر سوم و بعداز آن نمي شود. ملاك تشخيص و شناسايي شوهر دوم و فوت اومدارك رسمي مثبته است

ماده 3 _ بار مالي ناشي از اجراي اين قانون صرفا از محل سه درصد(3%) حق بيمه سهم دولت تامين مي شود و سازمان برنامه و بودجه موظف است حق بيمه هاي سهم دولت را همه ساله و به طورعلي الحساب در بودجه كل كشور منظور و به حساب سازمان تامين اجتماعي واريز كند.معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

آيين نامه انتخابات قانون شوراهاي اسلامي كار (مصوب 64) (م 1 تا م 23)

ماده 1. در اجراي ماده 1 قانون شوراهاي اسلامي كار در واحدهاي توليدي صنعتي كشاورزي و خدمات كه بيش از 35 نفر شاغل دائم مشمول قانون كار (صنعتي و كشاورزي داشته باشند شوراي اسلامي كار كه در اين آيين نامه به اختصار شورا ناميده مي شود،توسط وزارت كار و امور اجتماعي تشكيل مي گردد.

تبصره 1. ملاك تعيين تعداد كاركنان هر واحد فهرست حقوقي ماه گذشته كاركنان قبل از تشكيل شورا و در صورت اختلاف فهرست حقوقي سه ماه قبل از انتخابات مي باشد.

تبصره 2. تعيين نوع فعاليت واحد مطابق تعريفي است كه دراساسنامه آن واحد قيد گرديده است

تبصره 3.

از نظر اين آيين نامه شاغل دائم به افرادي اطلاق مي شودكه در يكي از مشاغل دائم واحد مربوطه مشغول فعاليت باشند.

ماده 2. واحدهايي كه كار عمده آنها فصلي است چنانچه فصل كارآنها در دو سال متوالي در هر سال كمتر از 6 ماه نباشد بنا به تشخيص وزارت كار و امور اجتماعي و با رعايت ماده يك اين آيين نامه مي توانند نسبت به تشكيل شورا اقدام نمايند.

ماده 3. تشخيص شركتهاي بزرگ دولتي و همچنين زمان تشكيل شورا در آنها با كسب نظر از دستگاه مربوطه به عهده شوراي عالي كار (موضوع ماده 55 قانون كار) مي باشد.

ماده 4. به منظور انتخاب اعضاي شورا، مجمع عمومي كاركنان موضوع تبصره 1 ماده 1 قانون كه تعيين كننده خط مشي شورا درچهارچوب قانون و آيين نامه اجرايي آن مي باشد از كليه كاركنان واحد، به استثناي مديريت تشكيل مي شود.

تبصره منظور از مديريت در اين آيين نامه اعضاي اصلي وعلي البدل هيات مديره مديرعامل و قائم مقام مديرعامل و مديرواحد مي باشد.

ماده 5. وزارت كار و امور اجتماعي جهت تشكيل شورا و نظارت بر انتخاب آن نماينده اي تعيين و به كاركنان و مديريت واحد معرفي مي نمايند.

ماده 6. نماينده وزارت كار و امور اجتماعي با هماهنگي مديريت واز طريق نشر آگهي كاركنان واحد را به تشكيل اولين مجمع عمومي جهت انتخاب نماينده مجمع در هيات تشخيص صلاحيت دعوت مي نمايد.

تبصره 1. انتخابات برطبق تبصره 2 ماده 1 قانون تشكيل شوراهاي اسلامي كار انجام خواهد شد.

تبصره 2. نماينده كاركنان در هيات تشخيص نبايد داوطلب عضويت در شورا باشد.

ماده 7. وزارت كار و امور اجتماعي براي تشكيل مجمع عمومي كاركنان و انتخاب اعضاي شورا اقدامات زير را از طريق مقتضي و باجلب همكاري كاركنان و مديريت واحدها انجام خواهد داد:

الف

_ توجيه و راهنمايي كاركنان واحد در مورد قانون شوراها وآيين نامه هاي مربوط

ب _ فراهم آوردن زمينه تشكيل مجمع عمومي و دعوت كاركنان براي شركت در آن

ج _ تعيين دقيق تعداد اعضاي مجمع عمومي در اجراي تبصره 1 ماده 1 و ماده 15 قانون

د _ تعيين تعداد اعضاي شوراي اسلامي (موضوع ماده 17 قانون .

ه _ تعيين محل و زمان انتخابات پس از هماهنگي با مديريت

و _ دريافت اسامي كانديداهاي عضويت در شوراي اسلامي و ارائه آن به هيات تشخيص صلاحيت

ز _ همكاري با هيات تشخيص صلاحيت جهت تهيه اطلاعات ومدارك مورد نياز.

ح _ نصب كليه آگهي ها و اطلاعيه هاي مربوط به انتخابات و تشكيل مجمع عمومي در محل مناسب

ط _ اقدام لازم جهت تشكيل جلسه مجمع عمومي به منظور انتخاب اعضاي شورا حداكثر ظرف يكماه پس از پايان مهلت اعلام داوطلبي باتوجه به مواد 10 و 12 اين آيين نامه

ي _ تهيه صندوقهاي راي و برگه هاي انتخابات و مهر هيات نظارت بر انتخابات

ك _ اعلام اسامي كانديداهاي عضويت در شوراي اسلامي پس ازتأييد هيات تشخيص صلاحيت و حداقل يك هفته قبل از تشكيل مجمع عمومي

تبصره 1. مديريت واحد در جهت تأمين امكانات لازم براي برگزاري صحيح انتخابات با نماينده وزارت كار و امور اجتماعي همكاري مي نمايد.

تبصره 2. داوطلبان عضويت در شورا، موظفند حداكثر ظرف مدت پنج روز از تاريخ انتشار آگهي مراتب داوطلبي خود را كتباً به واحد كار و امور اجتماعي محل اعلام و رسيد دريافت نمايند.

ماده 8. چنانچه پس از ايجاد فرصتهاي پيش بيني شده در قانون واين آيين نامه به دليل عدم كفايت تعداد كانديداها عدم تشكيل مجمع عمومي و يا عدم حصول حد نصاب لازم در راي گيري (موضوع تبصره 2

ماده 1 قانون تشكيل شوراي اسلامي كار ميسر نگردد،انتخابات براي يك سال به تعويق خواهد افتاد.

ماده 9. نماينده وزارتخانه مربوطه در هيات تشخيص صلاحيت موضوع بند 2 تبصره ماده 2 قانون در مورد واحدهاي دولتي ووابسته به دولت نماينده وزارتخانه اي خواهد بود كه واحد تابع ياوابسته به آن مي باشد و در مورد نهادها و بخش خصوصي نماينده وزارتخانه ايست كه فعاليت آن واحد در حيطه نظارت آن وزارت قراردارد.

ماده 10. هيات تشخيص صلاحيت موظف است حداكثر ظرف مدت 15 روز از تاريخ پايان مهلت اعلام داوطلبي نسبت به بررسي صلاحيت داوطلبان و اعلام نتيجه آن اقدام نمايد.

تبصره هيات مي تواند در رابطه با صلاحيت داوطلبان باتوجه به شرايط مندرج در ماده 2 قانون به طرق مقتضي تحقيق نمايد ونظرات آن با اكثريت آرا قطعي است

ماده 11. هياتهاي تشخيص صلاحيت در مورد افرادي كه قبل از 22بهمن سال 57 عضو هيات مديره سنديكا و يا نماينده كارگران درواحدها بوده اند براي احراز شرط اعتقاد و التزام عملي آنها به اسلام و ولايت فقيه و وفاداري به قانون اساسي جمهوري اسلامي دقت لازم معمول خواهند داشت

ماده 12. مجمع عمومي حداكثر پس از 15 روز از اعلام نظر هيات تشخيص صلاحيت تشكيل و با رعايت تبصره 2 ماده 1 قانون تحت نظارت هيات نظارت بر انتخابات (موضوع ماده 13 اين آيين نامه نسبت به انتخاب اعضاي شورا راي گيري به عمل خواهد آورد.

ماده 13. وزارت كار و امور اجتماعي در اجراي ماده 3 قانون به منظور حسن جريان امر انتخابات شوراها، از هيات تشخيص صلاحيت به عنوان هيات نظارت بر انتخابات دعوت به عمل مي آورد.

ماده 14. تعداد نمايندگان منتخب مجمع عمومي كاركنان در شوراباتوجه به مواد 1 و 17 قانون به

نسبت هاي مقرر در زير خواهد بود:

از 36 نفر تا 150 نفر _ 2 نفر عضو اصلي 2 نفر عضو علي البدل

از 151 نفر تا 500 نفر _ 4 نفر عضو اصلي 3 نفر عضو علي البدل

از 501 نفر تا 1000 نفر _ 6 نفر عضو اصلي 4 نفر عضو علي البدل

از 1001 نفر تا 5000 نفر _ 8 نفر عضو اصلي 5 نفر عضو علي البدل

از 5000 نفر به بالا _ 10 نفر عضو اصلي 6 نفر عضو علي البدل

تبصره در صورتي كه در اين انتخابات اعضاي اصلي و علي البدل مورد نياز انتخاب نشوند، انتخابات نسبت به داوطلب يا داوطلباني كه حدنصاب مقرر را به دست نياورده اند ظرف مدت يك هفته الي 15 روز تجديد خواهد شد.

ماده 15. نماينده مديريت در شورا كه حتي الامكان يكي از افرادمورد اشاره در تبصره ماده 5 خواهد بود حداكثر ظرف مدت يك هفته از تاريخ اتمام انتخاب نمايندگان مجمع عمومي تعيين و كتباًبه وزارت كار و امور اجتماعي معرفي مي شوند.

ماده 16. اخذ راي به صورت مستقيم و مخفي بوده و هريك ازشركت كنندگان فقط حق دادن يك راي را خواهند داشت

تبصره 1. هريك از كاركنان شركت كننده در مجمع عمومي ورقه سفيدي را كه به امضاي و مهر هيات نظارت رسيده باشد دريافت وبا نوشتن نام و نام خانوادگي افراد موردنظر خود (حداكثر به تعداداعضاي اصلي و علي البدل شورا) آن را در صندوق راي گيري خواهدانداخت

تبصره 2. كاركناني كه سواد نوشتن نداشته باشند، مي توانند از افرادباسواد مورد اعتماد خويش كمك بگيرند.

ماده 17. پس از شمارش آرا، صورت جلسه اي در پنج نسخه باامضاي هيات نظارت تنظيم و حائزين اكثريت آرا

با رعايت ماده 15به ترتيب به عنوان اعضاي اصلي و علي البدل تعيين مي گردند، يك نسخه از صورت جلسه تنظيمي به وزارت كار و امور اجتماعي ويك نسخه به مديريت و يك نسخه به هيات تشخيص موضوع ماده 22 قانون و يك نسخه به شورا تسليم و نسخه پنجم نيز جهت اطلاع كاركنان در واحد مربوطه الصاق خواهد شد.

تبصره در صورت تساوي آرا تقدم و تأخر به قيد قرعه تعيين مي شود.

ماده 18. معترضين به انتخابات مي توانند حداكثر ظرف يك هفته بعد از برگزاري انتخابات اعتراض خود را به هيات نظارت اعلام نمايند و هيات مذكور موظف است حداكثر ظرف مدت پنج روز به موضوع رسيدگي و نظر قطعي خود را در مورد صحت و سقم اعتراضات واصله اعلام نمايد.

تبصره در صورت ابطال كليه و يا قسمتي از انتخابات نسبت به تجديد يا تكميل قسمت باطل شده اقدام و كليه مراحل مذكور در اين آيين نامه براي آن تكرار مي شود.

ماده 19. شورا حداكثر پس از يك هفته از خاتمه مراحل انتخابات جهت انجام وظايف مندرج در تبصره 4 ماده 3 قانون تشكيل جلسه مي دهد چنانچه رييس نايب رييس يا منشي شورا به سمت هاي رياست مديريت عامل خزانه داري شركتهاي تعاوني يا عضويت شوراهاي شهر، شهرستان استان و يا نمايندگي مجلس شوراي اسلامي درايند شورا مي تواند نسبت به تجديد انتخاب رييس نايب رييس و منشي اقدام نمايد.

ماده 20. شوراي اسلامي كار، پس از ثبت در وزارت كار و اموراجتماعي داراي شخصيت حقوقي بوده و مدت اعتبار آن دو سال خواهد بود.

ماده 21. در موارد ابهام اين آيين نامه نظر وزارت كار و اموراجتماعي لازم الرعايه خواهد بود.

ماده 22. وزارتخانه ها، واحدهاي دولتي و وابسته به دولت ونهادهاي قانوني در جهت حسن اجراي قانون شوراها،

همكاريهاي لازم را با وزارت كار به عمل آورده و در صورت نياز، تجهيزات ونيروي انساني لازم را در اختيار آن قرار خواهند داد.

ماده 23. مهلت هاي مقرر در اين آيين نامه بدون احتساب ايام تعطيل خواهد بود.

آيين نامه چگونگي بازرسي كار موضوع تبصره ماده 99 قانون كار. مصوب 77 . (م 1 تا م 19)

ماده 1. بازرسان كار موظفند در جهت نظارت بر حسن اجراي مقررات قانون كار و آيين نامه هاي مربوطه به ويژه مصوبات شوراي عالي حفاظت فني مقررات حمايتي مربوط به مدت كار،مزد، رفاه كارگران اشتغال زنان كارگران نوجوان و اتباع خارجي مرخصي نوبت كاري كار شبانه اضافه كاري كمك هزينه مسكن وخواربار و اياب و ذهاب كارگران كمك عائله مندي بيمه پاداش افزايش توليد و طبقه بندي مشاغل كارگران مراتب را مورد بررسي وتحقيق قرار داده و به مداركي كه مربوط به امور كار و كارگر كارگاه باشد مراجعه و در صورت نياز از تمام و يا قسمتي از دفاتر، اسناد و مدارك مذكور رونوشت تحصيل نمايند.

ماده 2. بازرسي از كارگاه هاي مشمول قانون كار به استثناي كارگاه هاي خانوادگي بدون اطلاع قبلي كارفرما و نياز به اجازه وي براساس برنامه از پيش تعيين شده از طرف واحد مربوطه انجام مي پذيرد.

تبصره بازرسان كار موظفند هنگام بازرسي كارت شناسايي ويژه بازرسي را كه به امضاي وزير كار و امور اجتماعي رسيده است همراه داشته باشند و به كارفرما يا نماينده وي ارائه نمايند.

ماده 3. بازرسان كار موظفند به منظور نظارت بر حسن اجراي مقررات و آيين نامه هاي مصوب شوراي عالي حفاظت فني از همه قسمت هاي كارگاه بازرسي ايمني به عمل آورند.

ماده 4. بازرسان كار بايد هنگام بازرسي از كارگاه ها با توجه به نوع صنعت و نوع كار، به آيين نامه هاي مربوطه توجه و به مواد آن استناد نمايند.

ماده 5. بازرسان كار

در مواردي كه ادامه كار دستگاه يا قسمتي ازكارگاه را خطرناك تشخيص مي دهند، موظفند مراتب را كتباوازطريق اداره متبوع خود جهت توقف كار و رفع خطر به كارفرما ابلاغ كنند.

ماده 6. بازرسان كار موظفند در موارد لزوم ضمن ارائه توضيحات كافي به كارگران و كارفرمايان نسبت به راهنمايي وآموزش حضوري آنان اقدام نمايند.

ماده 7. بازرسان كار موظفند در صورت مشاهده توليدماشين آلات غير ايمن و خطرناك با توجه به ماده 88 و 89 قانون كار، تذكرات و راهنمايي هاي لازم را كتبا و از طريق اداره متبوع خودبه كارفرمايان مربوطه ابلاغ نمايند.

ماده 8. بازرسان كار موظفند پس از انجام بازرسي در مورد كليه مشاهدات خود، طبق دستورالعمل هاي اداره كل بازرسي كار ازمشخصات كارگاه و نواقص موجود گزارش كتبي تهيه و به اداره متبوع خود تسليم كنند.

ماده 9. بازرسان كار مكلفند نواقص و ايرادات موجود راحضورا به مسؤولين كارگاه اعلام و سپس مراتب را كتبا و از طريق اداره متبوع خود به كارفرما و با تعيين مهلت معقول و مناسب درجهت رفع نواقص و ايرادات ابلاغ نمايند.

ماده 10. در صورت عدم اجراي موارد ابلاغ شده و عدم رفع تمام يا برخي از نواقص و ايرادات بازرسان كار موظف به درخواست تعقيب متخلفين ازمراجع قضايي از طريق اداره متبوع خود مي باشند.

ماده 11. بازرسان كار موظفند كليه حوادث ناشي از كار رابراساس مقررات و دستورالعمل هاي مربوطه كه از طرف اداره كل بازرسي كار صادر مي شود، مورد بازرسي بررسي و تجزيه و تحليل قرار داده و نسبت به تهيه و تنظيم گزارشات و ابلاغ دستورالعمل هاي لازم به كارفرما به منظور جلوگيري از وقوع حوادث مشابه اقدام نمايند.

ماده 12. بازرسان كار موظفند رونوشت گزارش حوادث را به مراجع درخواست كننده (انتظامي و قضايي از

طريق اداره متبوع خود ارسال دارند.

ماده 13.درهنگام بررسي حوادث منجربه فوت ونقص عضو،بازرسان كار موظفند نظريه پزشكي قانوني را اخذ و مورد توجه قرار دهند.

ماده 14. بررسي حوادث منجر به فوت يا نقص عضوحتي الامكان توسط 2 نفر از بازرسان كار انجام شود.

تبصره بازرسان كار با كمتر از سه سال سابقه كار تجربي نمي توانند به بررسي حوادث منجر به فوت و نقص عضو مستقلا اقدام نمايند.

ماده 15. بررسي مجدد حوادث ناشي از كار و ابراز نظريه كارشناسي صرفا به درخواست مراجع قضايي امكان پذير مي باشد.

ماده 16. در بررسي حوادث ناشي از كار چنانچه حادثه به علت نواقص ايمني كارگاه يا ماشين آلات مربوطه اتفاق افتاده باشد بازرس كار موظف است طبق ماده 105 قانون كار اقدام نمايد.

ماده 17. بازرسان كار مكلفند براي تشكيل و فعال نمودن كميته هاي حفاظت فني و بهداشت كار از كارگاه هاي مشمول باكارفرمايان همكاري نموده و در صورت لزوم با شركت در جلسات متشكله با اين كميته ها تبادل نظر كنند.

ماده 18. جهت ارتقاي فرهنگ ايمني كارگران و كارفرمايان بازرسان كار بايد در كلاسهاي آموزشي كه توسط وزارت كار و اموراجتماعي تشكيل مي گردد شركت و نسبت به تدريس دروس ايمني و حفاظتي اقدام نمايند.

ماده 19. نماينده مورد نظر در مواد 173 _ 174 _ 175 _ 176 _177 قانون كار (فصل يازدهم از بين بازرسان كار واحد كار و اموراجتماعي محل انتخاب مي گردد.

اين آيين نامه مشتمل بر 19 ماده و 2 تبصره به استناد تبصره ماده 99 قانون كار جمهوري اسلامي ايران در جلسه مورخ 19/8/77شوراي عالي حفاظت فني تهيه و در تاريخ 8/9/77 به تصويب وزير كار و امور اجتماعي رسيد.

جدول نرخ پايه در گروه ها در كليه طرح هاي طبقه بندي مشاغل

مصوب وزارت كار و امور اجتماعي

10 9 8 7 6 5

4 3 2 1 گروه

255 250 245 240 235 230 225 220 215 210 نرخ پايه

20 19 18 17 16 15 14 13 12 11 گروه

350 340 330 320 310 300 290 280 270 260 نرخ پايه

ابوالقاسم كرم بيگي

مدير كل بهره وري و مزد

آيين نامه چگونگي تشكيل جلسات و نحوه رسيدگي هيأت حل اختلاف . مصوب 69 . (م 1 تا م 10

مصوب 12 اسفند 1369 شوراي عالي كار

ماده 1. هيات حل اختلاف از سه نفر نماينده كارگران به انتخاب كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي كار استان يا كانون انجمن هاي صنفي كارگران استان و يا مجمع نمايندگان كارگران واحدهاي منطقه و سه نفر نماينده كارفرمايان به انتخاب مديران واحدهاي منطقه وسه نفر نماينده دولت (مديركل كار و امور اجتماعي فرماندار ورييس دادگستري محل و يا نمايندگان آنها براي مدت دو سال تشكيل مي گردد.

تبصره جهت تسريع در امر رسيدگي در هر استان به تعدادموردنياز هيات حل اختلاف تشكيل مي گردد.

ماده 2. جلسات هيات حل اختلاف در محل كار و امور اجتماعي وحتي المقدور در خارج از وقت اداري به رياست مديركل كار و اموراجتماعي و يا نماينده او تشكيل خواهد شد.

تبصره 1. در صورتي كه جلسات هيات حل اختلاف در ساعات اداري تشكيل شود كارفرما مكلف است با مأموريت نماينده كارگردر جلسات هيات موافقت نمايد.

تبصره 2. دعوت از اعضاي هيات حل اختلاف براي تشكيل جلسات با واحد كار و امور اجتماعي خواهد بود.

ماده 3. جلسات هيات حل اختلاف با حضور حداقل هفت نفر ازاعضاي رسميت خواهد داشت و تصميمات هيات با اكثريت پنج رأي از آراي افراد حاضر معتبر خواهد بود.

ماده 4. در صورتي كه هريك از نمايندگان كارگران و كارفرمايان سه جلسه متوالي يا پنج جلسه غيرمتوالي ظرف پانزده جلسه غيبت غيرموجه داشته باشند واحد كار و

امور اجتماعي مي تواند غيبت رادر حكم استعفا تلقي نمايد.

تبصره واحد كار و امور اجتماعي مكلف است بلافاصله نسبت به انتخاب جانشين نماينده مستعفي براساس مقررات اقدام نمايد.

ماده 5. غيبت غيرموجه نمايندگان دولت در جلسات هيات حل اختلاف تقصير اداري محسوب مي شود و مراتب جهت پيگيري امربه وزير كار و امور اجتماعي منعكس مي گردد.

ماده 6. وظايف هيات حل اختلاف عبارت از انجام وظايفي است كه طبق قانون كار و ساير قوانين و مقررات به عهده هيات حل اختلاف گذاشته شده است

ماده 7. رسيدگي به پرونده ها به ترتيب تاريخ وصول مي باشد ولي هيات حل اختلاف مي تواند به پيشنهاد واحد كار و امور اجتماعي به پرونده خاصي خارج از نوبت رسيدگي نمايد.

ماده 8. تصميمات هيات حل اختلاف در دفتر مخصوصي ثبت خواهد شد و ابلاغ آنها به طرفين با واحد كار و امور اجتماعي محل مي باشد. اشخاص ذي نفع مي توانند از آراي صادره هيات رونوشت اخذ نمايند.

ماده 9. ميزان حضور اعضاي هياتهاي حل اختلاف به پيشنهاد وزيركار و امور اجتماعي به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 10. اين آيين نامه شامل 9 ماده و 4 تبصره در جلسه مورخ 12/12/69 شوراي عالي كار تهيه و در تاريخ 12/12/69 به تصويب وزير كار و امور اجتماعي رسيد.

نمايندگان دولت نمايندگان كارگران نمايندگان كارفرمايان

آيين نامه چگونگي تشكيل حدود وظايف و اختيارات و چگونگي عملكرد انجمنهاي صنفي و كانونهاي مربوط _ موضوع ماده (131) قانون كار. مصوب 71 هيات وزيراتن

فصل اول چگونگي تشكيل انجمنهاي صنفي وكانونهاي مربوط(م 1 تا م 6

ماده 1. در اجراي ماده (131) قانون كار جمهوري اسلامي ايران به منظور حفظ حقوق و منافع مشروع و قانوني و بهبود وضع اقتصادكارگران و كارفرمايان كه خود متضمن منافع جامعه نيز باشد، كارگران مشمول قانون كار و كارفرمايان هر حرفه يا صنعت مي توانند بارعايت مقررات قانوني و اين آيين نامه مبادرت به تشكيل انجمن صنفي نمايند.

ماده 2. كمترين نصاب لازم براي تشكيل انجمن صنفي كارگري درسطح كارگاه

ده نفر و در صنف دست كم پنجاه عضو از صنف مربوط از كارگاه هاي مختلف مي باشد. انجمن صنفي كارفرمايي دست كم با عضويت ده شخصيت حقوقي يا حقيقي تشكيل مي شود.

تبصره عضويت كارگران و كارفرمايان به اعتبار شغل و فعاليتهاي مختلف در انجمنهاي صنفي متفاوت مجاز است ولي آنها نمي توانند در بيش از يك انجمن صنفي كارگري و كارفرمايي به عنوان عضو هيات مديره يا بازرس انتخاب شوند.

ماده 3. به منظور هماهنگي در انجام وظايف محول شده و قانوني انجمنهاي صنفي كارگري و كارفرمايي هر صنعت يا حرفه يك استان مي توانند مطابق اين آيين نامه نسبت به تشكيل كانون انجمنهاي صنف آن صنعت يا حرفه در آن استان اقدام نمايند.

تبصره كانونهاي انجمنهاي صنفي حرفه يا صنعت خاص دراستانها از اجتماع اعضاي اصلي هيات مديره دست كم پنج انجمن صنفي مربوط تشكيل مي شود. (اين كانونها مي توانند داراي تشكيلات مركزي در سطح كشور باشند.)

ماده 4. كانونهاي انجمنهاي صنفي صنعت يا حرفه خاص در هراستان مي توانند جداگانه نسبت به تشكيل كانون انجمنهاي صنفي حرف آن استان اقدام نمايند.

تبصره كانون انجمنهاي صنفي يا حرف در هر استان توسط نمايندگان معرفي شده از سوي كانونهاي انجمنهاي صنفي صنعت ياحرفه خاص آن استان به تعداد انجمنهاي صنفي عضو و نمايندگان معرفي شده از طرف انجمنهاي صنفي كه كانون مربوط را ندارند،تشكيل مي شود.

ماده 5. كانون انجمنهاي صنفي هر استان از نمايندگاني كه كانون انجمنهاي صنفي صنايع و كانون انجمنهاي صنفي حرف آن استان معرفي مي كنند، تشكيل مي شود.

تبصره تعداد پنج نفر از نه نفر اعضاي اصلي و دو نفر از چهار نفراعضاي علي البدل هيات مديره كانون استان را كانون انجمنهاي صنفي صنايع انتخاب و معرفي مي كند.

ماده 6. كانون عالي انجمنهاي صنفي

سراسر كشور توسط هيات مديره كانون انجمنهاي صنفي دست كم پنج استان تشكيل مي شود.

فصل دوم هيأت مؤسس و اركان انجمنهاي صنفي و كانونهاي مربوط م 7 تا م 11)

ماده 7. به منظور تاسيس انجمنهاي صنفي و كانونهاي مربوط هياتي به نام هيات موسس مركب از دست كم سه نفر از افراد ذيربط با توجه به نوع تشكل انجمنهاي صنفي و كانونهاي مربوط براي فراهم آوردن مقدمات لازم تشكيل مي شود.

تبصره وظايف هيات موسس عبارتند از:

1 _ تهيه و پيش نويس اساسنامه با رعايت مواد (12) و (13) اين آيين نامه

2 _ تهيه فهرست مشخصات داوطلبان عضويت

3 _ دعوت از اعضاء جهت شركت در مجمع عمومي به منظور تصويب اساسنامه و انجام انتخابات

ماده 8. اركان انجمن صنفي عبارت است از:

1 _ مجمع عمومي

2 _ هيات مديره

3 _ بازرسان

تبصره چگونگي تشكيل مجامع عمومي حدود وظايف و اختيارت هيات مديره و بازرسان در اساسنامه انجمن تعيين خواهد شد.

ماده 9. اركان كانون انجمن هاي صنفي استان به شرح زير مي باشد:

1 _ مجمع عمومي نمايندگان

2 _ هيات مديره كانون استان

3 _ بازرسان

تبصره چگونگي تشكيل مجمع عمومي نمايندگان حدود وظايف و اختيارات هيات مديره كانون استان و بازرسان در اساسنامه انجمن تعيين مي شود.

ماده 10. اركان كانون عالي انجمنهاي صنفي سراسر كشور بدين شرح است

1 _ مجمع عمومي سراسري نمايندگان

2 _ هيات مديره كانون عالي

3 _ بازرسان

تبصره چگونگي تشكيل مجمع عمومي سراسري نمايندگان حدود وظايف و اختيارات هيات مديره كانون عالي بازرسان در اساسنامه كانون عالي تعيين خواهد شد.

ماده 11. هيات مديره انجمنهاي صنفي و كانونهاي مربوط مكلفنددست كم سه ماه قبل از پايان دوره مجمع عمومي را براي تجديدانتخابات دعوت نمايند.

هيات مديره

انجمنهاي صنفي و كانونهاي مربوط تا تعيين هيات مديره جديد كليه مسووليت هاي قبلي را به عهده خواهند داشت

تبصره 1. بازرسان يا يك سوم از اعضاء مي توانند در هر زماني كه تشخيص مي دهند نسبت به تشكيل جلسه مجمع عمومي اقدام نمايند.

تبصره 2. حداكثر دو ماه پس از پايان دوره بازرس نسبت به تشكيل مجمع عمومي و تجديد انتخابات اخطار مي دهد. يك سوم اعضا حداكثر تا چهارماه فرصت دارند تا نسبت به تشكيل مجمع عمومي و تجديد انتخابات اقدام نمايند.

تبصره 3. چنانچه حداكثر شش ماه پس از پايان دوره تجديد انتخابات صورت نگرفته باشد، بازرسان مكلفند انحلال تشكل انجمن صنفي يا كانون مربوط را به وزارت كار و امور اجتماعي و ساير مراجع ذي ربط اعلام نمايند.

فصل سوم چگونگي ثبت و انحلال انجمنهاي صنفي و كانونهاي مربوط م 12 تا م 20)

ماده 12. كمترين اطلاعات و مشخصاتي كه بايد در اساسنامه انجمنهاي صنفي و كانونهاي مربوط درج شود، ظرف سه ماه ازتاريخ تصويب اين آيين نامه بنا به پيشنهاد وزارت كار و اموراجتماعي به تصويب شوراي عالي كار خواهد رسيد.

ماده 13. كليه انجمنهاي صنفي و كانونهاي مربوط كانون انجمنهاي صنفي در استان و كانون عالي انجمنهاي صنفي در كل كشور، به هنگام تشكيل موظف به تنظيم اساسنامه با رعايت مقررات قانوني و طرح و تصويب آن در مجمع عمومي مربوط و ثبت در وزارت كارو امور اجتماعي مي باشند.

ماده 14. ثبت اساسنامه انجمنهاي صنفي كارگري و كارفرمايي وكانونهاي مربوط و هرگونه تغيير يا اصلاح اساسنامه همچنين انتخاب يا تغيير مسوولان مستلزم تسليم مدارك زير به وزارت كارو امور اجتماعي است

1 _ دو نسخه تقاضانامه تاسيس انجمنهاي صنفي يا كانونهاي مربوط در مرحلة اول

2 _ دو نسخه اساسنامه

3 _ دو نسخه صورتجلسه

مجمع عمومي در خصوص تصويب يا اصلاح اساسنامه يا انتخاب يا تجديد انتخاب اعضاي هياتهاي مديره هياتهاي مديره كانون استان و كانون عالي و بازرسان

4 _ آگهي منتشر شده هيات مؤسس مربوط به تاسيس انجمن صنفي كارگري يا كارفرمايي يا كانونهاي مذكور در اين آيين نامه در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار يا روزنامه هاي محلي

5 _ يك نسخه صورت اسامي شركت كنندگان در مجمع عمومي كه به امضاي ايشان رسيده باشد.

ماده 15. وزارت كار و امور اجتماعي پس از دريافت مدارك يادشده در ماده (14) در صورت تكميل و صحت مدارك ظرف يك ماه نسبت به ثبت صدور گواهي صحت انتخابات و انتشار آگهي ثبت در روزنامه رسمي كشور و يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار به هزينه تشكل ذي ربط اقدام خواهد نمود.

تبصره وزارت كار و امور اجتماعي مكلف است هنگام ثبت مراقبت نمايد كه وظايف مصوب در اساسنامه با ساير قوانيني كه وظايف خاصي را براي صنوف پيش بيني نموده است از قبيل قوانين نظام صنفي نظام پزشكي كانون وكلاي دادگستري و ...،تداخل يا مغايرت نداشته باشد.

ماده 16. ثبت دو تشكل انجمن صنفي يا كانونهاي مربوط با يك نام و تحت يك عنوان مجاز نيست

ماده 17. انحلال انجمنهاي صنفي كارگري يا كارفرمايي يا كانونهاي مربوط موجب تضييع حق يا اسقاط تكليف دو طرف قرارداد در پيمانهاي دسته جمعي منعقد شده قبلي نخواهد بود.

تبصره ايفاي تعهدات و تصفيه حسابها به عهده هياتهاي تصفيه تشكل انجمن صنفي كارگري يا كارفرمايي يا كانونهاي مربوط به انتخاب مجمع عمومي خواهد بود. در صورت عدم انتخاب بازرسان و رييس هيات مديره اين وظيفه را عهده دار خواهند بود.

ماده 18. پس از انحلال انجمن صنفي كارگري

يا كارفرمايي ياكانونهاي مربوط ثبت آن از سوي وزارت كار و امور اجتماعي لغو و مراتب به هزينه آن تشكل در روزنامه رسمي كشور و يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار جهت اطلاع عموم درج خواهد شد.

تبصره هزينه هاي نظارت بر انتخابات ثبت و آموزش انجمنها،توسط وزارت كار و امور اجتماعي از محل همكاريهاي اعضا و خودياري آنان تأمين مي شود. ميزان پرداختي هر انجمن پس ازتعيين در شوراي عالي كار، قابل وصول خواهد بود. چنانچه در زمان انحلال انجمن صنفي كارگري يا كارفرمايي كانونهاي مربوط فاقددارايي باشند، هزينه درج آگهي از محل درآمد حاصل از اجراي اين تبصره پرداخت خواهد شد.

ماده 19. ثبت تشكل هاي صنفي موضوع اين آيين نامه و نظارت برانتخابات و فعاليت آنها به عهده وزارت كار و امور اجتماعي است در صورتي كه اداره كل سازمانهاي كارگري و كارفرمايي در وزارتخانه ياد شده فعاليت انجمن صنفي يا يكي از اعضاي هيات مديره آن رامغاير با قوانين و مقررات تشخيص دهد، مراتب را جهت اخذتصميم حسب مورد به هيات حل اختلاف يا دادگاه صالح ارجاع مي كند.

ماده 20. كليه انجمنهاي صنفي و كانونهاي مربوط مكلفند تاريخ تشكيل مجامع عمومي خود را دست كم پانزده روز قبل از تشكيل و بدون احتساب ايام تعطيل به طور كتبي به وزارت كار و اموراجتماعي اعلام نمايد.

فصل چهارم وظايف واختيارات انجمنهاي صنفي وكانونهاي مربوط (م 21 تا م 24)

ماده 21. وظايف و اختيارات انجمنهاي صنفي كارگري به شرح زيراست

1 _ كوشش در جهت استيفاي حقوق و خواستهاي مشروع و قانوني اعضا.

2 _ دريافت حق عضويت و كمكهاي داوطلبانه به ترتيبي كه دراساسنامه مقرر مي شود.

3 _ همكاري در جهت تاسيس و تقويت شركتهاي تعاوني صندوق قرض الحسنه همچنين تلاش

در جهت تامين امكانات رفاهي اعضابا رعايت مقررات مربوط

4 _ همكاري با وزارت كار و امور اجتماعي در جهت شناخت مشكلات كارگري و اجراي قانون كار.

5 _ عضويت در كانون انجمنهاي صنفي استان پس از تصويب مجمع عمومي مربوط

6 _ فعاليت مشترك با كانون انجمنهاي صنفي استان و كانون عالي انجمنهاي صنفي سراسر كشور در حدود قوانين و مقررات كشور.

7 _ همكاري با ساير تشكلهاي كارگري و كارفرمايي و انجام سايروظايف و اختياراتي كه به موجب قانون بر عهده انجمنهاي صنفي قرارداده شده است

ماده 22. وظايف و اختيارات كانونهاي استان و كانون عالي انجمنهاي صنفي كارگري به شرح زير است

1 _ ايجاد هماهنگي بين انجمنهاي صنفي و كانونهاي انجمنهاي صنفي استانها.

2 _ همكاري با دستگاههاي اجرايي و مراجع ذي ربط به منظورحسن اجراي قوانين و مقررات مربوط به تشكلهاي كارگري ازراههاي مختلف از جمله برگزاري گردهماييهاي مربوط

3 _ ارائه نظر مشورتي و حقوقي در خصوص تهيه لوايح و طرحهاي مربوط به قوانين كار و تامين اجتماعي مسايل رفاهي و حقوق قانوني كارگران به مراجع ذي ربط

4 _ انتخاب نمايندگان قانوني كارگران در مراجع و مجامع قانوني داخلي و بين المللي با توجه به آيين نامه ماده (136) قانون كار ومقررات مربوط

5 _ كوشش در جهت استيفاي حقوق صنفي و خواستهاي مشروع وقانوني اعضا.

ماده 23. وظايف و اختيارات انجمنهاي صنفي و كانونهاي انجمنهاي صنفي استاني كارفرمايي به شرح زير است

1 _ كوشش در جهت استيفاي حقوق صنفي و خواستهاي مشروع وقانوني اعضا.

2 _ جمع آوري اطلاعات بررسي و تحقيق درباره مشكلات شناخت نيازها و الويتها.

3 _ برنامه ريزي براي تامين نيازها، توسعه و گسترش فعاليتها.

4 _ كوشش در ارتقاي ظرفيت

توليد، انتقال و نوآوري تكنولوژيك

5 _ سعي در بهبود و كيفيت توليد، با بررسي شناخت استقرارروشهاي نوين كنترل كيفيت

6 _ كوشش در جهت هماهنگي در آموزش و تامين نيروي انساني مورد نياز، همكاري با وزارت كار و امور اجتماعي و ساير دستگاههاو نهادهاي ذي ربط براي انجام آموزشهاي مربوط به حفاظت فني وبهداشت كار.

7 _ همكاري در جهت تاسيس و تقويت شركتهاي تعاوني مرتبط باوظايف انجمن

8 _ قبول مسؤوليت و همكاري با وزارتخانه ها، سازمانها و نهادهاي رسمي در انجام وظايف و تكاليفي كه اين دستگاهها به كانونهاي استاني انجمن محول مي كنند و آمادگي براي ارائه مشورتهاي لازم به آنها.

9 _ عضويت و ايجاد ارتباط با تشكلها و سازمانهاي مرتبط باوظايف انجمنهاي صنفي يا كانونهاي استاني در داخل يا خارج ازكشور در چهارچوب فعاليتهاي صنفي و قوانين و مقررات كشور.

10 _ جمع آوري حق عضويت و كمكهاي داوطلبانه به ترتيبي كه دراساسنامه مقرر مي شود.

11 _ همكاري با انجمنهاي صنفي كارگري يا كانوني استاني و ديگرانجمنهاي صنفي و كارفرمايي و ساير تشكلهاي كارفرمايي

12 _ ارائه نظر مشورتي و حقوقي در خصوص تهيه لوايح وطرحهاي مربوط به قوانين كار و تامين اجتماعي و مسايل رفاهي وحقوق قانوني كارفرمايان به مراجع ذي ربط

ماده 24. ساير اختيارات كانون عالي انجمنهاي صنفي كارفرمايي علاوه بر موارد مندرج در ماده (23) به شرح زير است

1 _ ايجاد هماهنگي بين انجمنهاي صنفي و كانونهاي انجمنهاي صنفي استانها.

2 _ همكاري با دستگاههاي اجرايي و مراجع ذي ربط جهت حسن اجراي قوانين و مقررات مربوط

3 _ انجام تحقيقات لازم به منظور ارائه نظر مشورتي در خصوص تهيه لوايح و طرحهاي مربوط به قوانين كار و تامين اجتماعي

4 _ ارائه

نظرات حقوقي جهت دفاع از حقوق اعضا.

5 _ انتخاب نمايندگان قانوني كارفرمايان در مراجع و مجامع قانوني داخلي و بين المللي ياد شده در قانون كار و آيين نامه هاي مربوط

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

آيين نامه كارهاي سخت و زيان آور مصوب 71 (م 1 تا م 20)

ماده 1. كار سخت و زيان آور كارهايي است كه در آنها عوامل فيزيكي شيميايي مكانيكي و بيولوژيكي محيط كار، غير استاندارد بوده كه در اثر اشتغال كارگر تنشي به مراتب بالاتر از ظرفيتهاي طبيعي (جسمي و رواني در وي ايجاد مي گردد كه نتيجه آن بيماري شغلي و عوارض ناشي از آن مي باشد.

تبصره كارهايي كه در آن عوامل و شرايط محيط كار به دليل نقص يا عدم استفاده از امكانات فني و مهندسي و موازين پيشگيري غيراستاندارد باشد چنانچه با رفع نقص و يا بكارگيري امكانات فوق بتوان اين عوامل را به حد استاندارد و مجاز رسانيد جزء كارهاي سخت و زيان آور محسوب نمي گردد.

تشخيص اين امر به عهده كميته ماده 18 اين آيين نامه خواهد بود. براين اساس كارهاي سخت و زيان آور به شرح مواد آتي خواهد بود.

ماده 2. كار در معادن اعم از تحت الارضي يا سطح الارضي كه ايجاب مي نمايد كارگران در تونلها و راهروهاي سرپوشيده به استخراج بپردازند.

تبصره كار استخراج شامل جداكردن يا منفجر ساختن مواد ازسطح كار، حمل مواد عمليات مربوط به انفجار، اداره تاسيسات آب و برق در داخل معدن و به طور كلي هرگونه مباشرت و نظارتي كه ايجاب نمايد كارگر در تونلها، راهروها يا ميله هاي معدن انجام وظيفه نمايند، مي باشد.

ماده 3. حفر قنوات و چاهها و فاضل آبها و تونلهاي زيرزميني و كاردر مخارج سربسته

ماده 4. تخليه و حمل مواد مذاب از كوره هاي مشغول به كار و كارمستمر در مجاورت كوره هاي

ذوب به نحوي كه كارگر در معرض مستقيم حرارت يا بخارات زيان آور متصاعد از كوره باشد.

ماده 5. كارگراني كه مستقيما و مستمرا در امر توليد در كارگاههاي دباغي سالامبورسازي و روده پاك كني اشتغال دارند و كار مستمر درگندآبروها _ جمع آوري حمل و دفن زباله شهري

ماده 6. كارگراني كه مستمرا به امر جمع آوري و انتقال و انبار كردن كود (نظافت مستمر طويله اصطبل سالنهاي پرورش طيور) درواحدهاي دامداري و طيور اشتغال دارند.

ماده 7. كار مستمر و مداوم در فضاي باز و در ارتفاع بيش از پنج مترازسطح زمين برروي دكلها،اطاقكهاي متحرك ،داربست هاو اسكلتها.

ماده 8. كار مداوم بر روي خطوط و پستهاي انتقال برق با فشارشصت و سه كيلو ولت و بالاتر.

ماده 9. مشاغل شن پاشي پخت اسفالت دستي قيرپاشي ومالچ پاشي

ماده 10. عمليات جوشكاري در داخل مخازن

ماده 11. كارهايي كه استمرار آنها موجبات ابتلا به بيماري هاي حاصل از اشعه را فراهم مي آورد نظير كار با مواد راديواكتيو و قرارگرفتن در معرض پرتوهاي يونساز به تشخيص مراجع ذي صلاح وبه استناد قانون حفاظت در برابر اشعه مصوب جلسه مورخ بيستم فروردين ماه 1368 مجلس شوراي اسلامي

ماده 12. كار در محلهاي با فشار محيط بيش از حد مجاز از قبيل غواصي

ماده 13. كار مستمر در محيط هايي كه با وجود رعايت مقررات حفاظتي و ايمني موجبات بيماريهاي گوشي و يا كري كارگر رافراهم سازد.

ماده 14. كار در امور سمپاشي باغات و اشجار و مزارع وضدعفوني اماكن و طويله ها و آشيانه هاي مرغداري در زمان سمپاشي

ماده 15. كار كارگراني كه مستقيما در امر توليد و تركيب سموم وحشره كش ها اشتغال دارند در زمان انجام كار.

ماده 16. كار با وسايل داراي ارتعاش در حدي كه براي سلامتي كارگر زيان آور باشد.

ماده 17. مركز

تحقيقات و تعليمات حفاظت و بهداشت كار حدمجاز و استاندارد هريك از مواد شيميايي و عوامل بيولوژيكي وفيزيكي كه در اين آيين نامه نام برده شده است پس از تشكيل كميته هاي تخصصي تعيين و جهت تصويب به شوراي عالي حفاظت فني پيشنهاد مي نمايد.

تركيب كميته هاي تخصصي تعيين و جهت تصويب به شوراي عالي حفاظت فني تعيين خواهد شد.

ماده 18. به منظور حسن اجراي مقررات اين آيين نامه كميته اي متشكل از اعضاي زير:

1 _ مديركل كار و امور اجتماعي استان كه رياست كميته را عهده دارخواهد بود.

2 _ بازرس كار استان به انتخاب مدير كل كار و امور اجتماعي

3 _ يك نفر نماينده سازمان تامين اجتماعي استان

4 _ يك نفر پزشك يا كارشناس بهداشت حرفه اي با معرفي سازمان منطقه اي بهداشت درمان و آموزش پزشكي استان

5 _ يك نفر نماينده كارفرما به انتخاب و معرفي كانون اتحاديه هاي صنفي استان

6 _ يك نفر نماينده كارگر به انتخاب و معرفي كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي كار استان يا كانون انجمنهاي كارگران استان يامجمع نمايندگان كارگران استان

7 _ يك نفر نماينده اداره كل صنايع استان

8 _ يك نفر نماينده اداره كل صنايع سنگين استان

9 _ يك نفر نماينده اداره كل معادن و فلزات استان

10 _ يك نفر نماينده اداره كل كشاورزي استان

11 _ يك نفر نماينده صنعت نفت استان

12 _ يك نفر نماينده سازمان حفاظت محيط زيست استان

13 _ يك نفر نماينده سازمان جهاد سازندگي استان

14 _ يك نفر از اساتيد دانشگاه با معرفي دانشگاه استان

در هر استان و محل اداره كل كار و امور اجتماعي و با وظايف زيرتشكيل مي گردد.

الف _ تطبيق مشاغل سخت و زيان آور با مواد

اين آيين نامه و اعلام آن به مراجع ذي ربط

ب _ بررسي مشاغلي كه در اين آيين نامه كارهاي سخت و زيان آورذكر نگرديده است و از طرف كارگران يا كارفرمايان و ياساير مراجع سخت و زيان آوري آن تقاضا شده و اعلام به شوراي عالي حفاظت فني

ج _ بررسي مواردي كه شغل يا مشاغل به اتخاذ تدابير لازم حالت سختي و زيان آوري آنها از بين رفته ودر عداد مشاغل عادي درآمده اند و اعلام آن به مراجع ذيربط به منظور حذف مزايايي كه به عنوان مزاياي كار سخت و زيان آور پرداخت مي گرديده است

تبصره 1. جلسات كميته مذكور با حضور حداقل 7 نفر از اعضارسميت يافته و تصميمات كميته با اكثريت آراي حاضرين در جلسه معتبر خواهد بود.

تبصره 2. كميته قبل از اتخاذ تصميم موظف است نظريات كارشناسي را درخصوص ارزيابي محيط كار از نظر حد مجاز عوامل فيزيكي و شيميايي و مكانيكي شرايط كار و وسايل استحفاظي جمعي و فردي از مركز تحقيقات و تعليمات حفاظت و بهداشت كارو يا ساير مراجع مورد تاييد وزارت كار و امور اجتماعي تحصيل نمايد.

ماده 19. كليه كارفرمايان مكلفند قبل از ارجاع كارهاي سخت وزيان آور به كارگران جديدالاستخدام و يا كارگراني كه مي خواهندجديدا به اينگونه كارها گمارده شوند ترتيب انجام معاينات پزشكي آنان را از لحاظ قابليت و استعداد جسماني متناسب با نوع كارهاي مرجوع بدهند.

ماده 20. مقررات اين آيين نامه به استناد تبصره ماده 52 قانون كارجمهوري اسلامي ايران مي باشد و ارتباط به تصميمات كميته هاي موضوع قانون بازنشستگي پيش از موعد بيمه شدگان تامين اجتماعي موضوع مصوبات مورخ 28/2/1367 و 24/6/1370مجلس محترم شوراي اسلامي كه مطابق با ضوابط و مقررات خاص خود و در ارتباط با شخص و شغل و زمان و موقعيت كار به مورداجرا گذاشته

شده است ندارد.

اين آيين نامه مشتمل بر 20 ماده و 4 تبصره به استناد ماده 52 قانون كار جمهوري اسلامي ايران در جلسه نهايي مورخ 4/3/1370شوراي عالي كار تهيه و پس از بررسي مجدد و اصلاحاتي درجلسات متعدد شوراي عالي حفاظت فني در جلسه 12/8/71 تاييدو در تاريخ 29/9/71 به تصويب وزراي كار و امور اجتماعي وبهداشت درمان و آموزش پزشكي رسيد.

وزير كار و امور اجتماعي وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي

حسين كمالي رضا ملك زاده

آيين نامه نحوه تشكيل حدود وظايف و اختيارات و عملكرد كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي كار استان و كانون عالي هماهنگي شوراهاي اسلامي كارسراسركشور مصوب 30/3/72

فصل اول كانون هماهنگي شوراهاي كار استان

ماده 1. كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي كار هر استان بنا به درخواست شوراهاي اسلامي كار همان استان و براساس مقررات اين آيين نامه تشكيل مي شود.

تبصره 1. براي تشكيل كانون استان وجودحداقل ده شورا در هراستان الزامي است

تبصره 2. در هر استان بيش از يك كانون نمي تواند تشكيل شود.

ماده 2. اركان كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي كاراستان عبارتند از:

الف _ مجمع عمومي

ب _ هيات مديره

ج _ بازرسان

ماده 3. مجمع عمومي عالي ترين ركن كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي كار استان است كه از اجتماع اعضاي اصلي به نمايندگي شوراهاي اسلامي كار به ترتيب زير تشكيل مي شود:

الف _ شوراهاي اسلامي كار 3 و 5 نفره يك نفر نماينده

ب _ شوراهاي اسلامي كار 7 و 9 نفره دو نفر نماينده

ج _ شوراهاي اسلامي كار 11 نفره سه نفر نماينده

تبصره جلسات مجمع عمومي با حضور حداقل 23 اعضا رسميت مي يابد. در صورت عدم تشكيل جلسه با نصاب ياد شده جلسه بعدي با حضور حداقل 12 اعضا تشكيل مي شود. در هر صورت تصميمات آن با آراي نصف بعلاوه يك اعضاي حاضر معتبر است

ماده 4. تعداد اعضاي اصلي و علي البدل هيات مديره و بازرسان كانون شوراهاي اسلامي كار استان

به شرح جدول زير مي باشد:

تعداد شوراها اعضاي اصلي اعضاي بازرس بازرس

هيات مديره علي البدل اصلي علي البدل

10 شورا 3 نفر 2 نفر 1 نفر 1 نفر

11 تا 30 شورا 5 نفر 2 نفر 1 نفر 1 نفر

31 تا 60 شورا 7 نفر 2 نفر 3 نفر 2 نفر

از61 شورابه بالا 9 نفر 3 نفر __ 2 نفر

تبصره 1. مجمع عمومي شوراهاي اسلامي كار استان از بين خود،اعضاي هيات مديره را براي مدت دو سال و بازرسان را براي مدت يكسال انتخاب مي كند. انتخاب مجدد آنان بلامانع است

تبصره 2. انتخاب بيش از يك نفر از هر شورا براي عضويت درهيات مديره كانون استان مجاز نيست و در مواردي كه بازرسان متعدد هستند بيش از يك بازرس از هر شورا انتخاب نخواهد شد.

ماده 5. وظايف و اختيارات كانونهاي هماهنگي شوراهاي اسلامي كار استان به شرح زير است

الف _ ايجاد هماهنگي بين شوراهاي اسلامي كار استان

ب _ همكاري با دستگاههاي اجرايي و مراجع ذي ربط به منظورحسن اجراي قوانين و مقررات مربوط به شوراهاي اسلامي كار استان

ج _ جمع بندي نظرات شوراهاي اسلامي كار استان درخصوص مسائل و امور كار و كارگري و ارائه نظرات به صورت پيشنهاد درامور مذكور به كانون عالي هماهنگي شوراهاي اسلامي كار سراسركشور و مراجع ذي ربط استان

د _ كوشش در جهت استيفاي حقوق صنفي و خواسته هاي مشروع وقانوني كارگران استان

ه _ انعقاد پيمانهاي دسته جمعي با سازمانهاي كارفرمايي مربوط وهمچنين همكاري متقابل با ساير سازمانها و راهنمايي اعضا در عقدقراردادها.

و _ انتخاب نمايندگان قانوني كارگران در مراجع و مجامع قانوني مربوط در استان باتوجه به مواد (158)، (160) و (164) قانون كار.

فصل دوم كانون عالي هماهنگي شوراهاي اسلامي كارسراسر كشور

ماده 6. كانونهاي هماهنگي شوراهاي اسلامي كار

استان در صورتي كه به حد نصاب كانون برسند مي توانند نسبت به تشكيل كانون عالي هماهنگي شوراهاي اسلامي كار سراسر كشور اقدام نمايند.

ماده 7. اركان كانون عالي هماهنگي شوراهاي اسلامي كار سراسركشور عبارتند از:

الف _ مجمع عمومي

ب _ هيات مديره

ج _ بازرسان

ماده 8. مجمع عمومي عالي ترين ركن كانون عالي هماهنگي شوراهاي اسلامي كار سراسر كشور است كه از اجتماع كليه اعضاي اصلي هيات مديره كانونهاي هماهنگي شوراهاي اسلامي كار استانهاتشكيل مي شود.

تبصره 1. علاوه بر هيات مديره مذكور در ماده فوق به ازاي هر 15شوراي اسلامي كار يك نفر اعضاي شوراها به انتخاب مجمع عمومي كانون استان در مجمع عمومي كانون سراسر كشور شركت مي نمايد. در استانهايي كه حد نصاب موضوع ماده (1) حاصل نشده و يا كانون تشكيل نشده باشد، تا ده شورا سه نفر و مازاد بر آن به ازاي هر پانزده شورا يك نفر به انتخاب آنان جهت شركت در مجمع عمومي كانون سراسري معرفي مي شود.

تبصره 2. جلسات مجمع عمومي با حضور حداقل 12 اعضارسميت مي يابد و تصميمات آن با نصف بعلاوه يك آراي حاضرين معتبر خواهد بود.

ماده 9. هيات مديره كانون عالي هماهنگي شوراهاي اسلامي كارسراسر كشور داراي 11 نفر عضو اصلي و 4 نفر عضو علي البدل مي باشد كه براي مدت 2 سال توسط مجمع عمومي از بين اعضاي مجمع انتخاب مي شوند و انتخاب مجدد آنان براي دوره هاي بعدبلامانع است

ماده 10. مجمع عمومي از بين اعضا دو نفر را به عنوان بازرس اصلي و يك نفر را به عنوان بازرس علي البدل براي مدت يكسال انتخاب مي كند و انتخاب مجدد آنان براي دوره هاي بعد بلامانع است

ماده 11. وظايف و اختيارات كانون عالي هماهنگي شوراهاي اسلامي كار سراسر كشور عبارت است از:

الف _ ايجاد

ارتباط و هماهنگي بين كانونهاي هماهنگي شوراهاي اسلامي كار استانها و فعاليتهاي آنها.

ب _ همكاري با دستگاههاي اجرايي و مراجع ذي ربط به منظورحسن اجراي قوانين و مقررات كانونها.

ج _ بررسي و جمع بندي نظرات كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي كار استانها در خصوص مسايل و امور كار و كارگري و ارائه پيشنهادات و نظرات به وزارت كار و امور اجتماعي يا دستگاههاي ذي ربط

د _ انتخاب نمايندگان قانوني كارگران در مراجع و مجامع قانوني داخلي و بين المللي با توجه به قوانين و مقررات مربوط

ه _ كوشش در جهت استيفاي حقوق صنفي و خواسته هاي مشروع وقانوني كارگران سراسر كشور از طريق مراجع ذي ربط

و _ انعقاد پيمانهاي دسته جمعي با سازمانهاي كارفرمايي مشابه وهمچنين همكاري متقابل با ساير سازمانها و راهنمايي اعضا در عقدقراردادها.

فصل سوم مقررات مشترك و نحوه ثبت و انحلال كانونهاي هماهنگي شوراهاي اسلامي كاراستان و كانون عالي هما

ماده 12. به منظور تاسيس كانونهاي هماهنگي شوراهاي اسلامي كار هر استان هيات موسسي مركب از حداقل سه كانون عالي هماهنگي شوراهاي اسلامي كشور، هيات موسسي مركب از حداقل سه كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي كار استان تاسيس كانون عالي را از وزارت كار و امور اجتماعي درخواست مي نمايد.

ماده 13. وظايف هيات موسس به شرح زير مي باشد:

الف _ تهيه پيش نويس اساسنامه

ب _ دعوت از كليه شوراهاي اسلامي كار استان يا كليه كانونهاي شوراهاي اسلامي كار استانها حسب مورد جهت شركت در مجمع عمومي به منظور تصويب اساسنامه و انجام انتخابات

ج _ تهيه ليست داوطلبان عضويت

ماده 14. هيات موسس كانونهاي هماهنگي شوراهاي اسلامي كاراستان و كانون عالي هماهنگي شوراهاي اسلامي كار سراسر كشورموظف به تنظيم اساسنامه با رعايت مقررات قانون و اين آيين نامه وطرح و تصويب آن در مجمع عمومي موضوع ماده (13) و ثبت دروزارت كار و امور اجتماعي مي باشند.

ماده 15. ثبت

اساسنامه كانونهاي مذكور و هرگونه تغيير يا اصلاح اساسنامه و همچنين انتخاب يا تغيير مسوولان مستلزم تسليم مدارك ذيل به وزارت كار و امور اجتماعي خواهد بود:

1 _ دو نسخه تقاضانامه تاسيس كانون در مرحله اوليه

2 _ دو نسخه اساسنامه

3 _ يك نسخه صورتجلسه مجمع عمومي در خصوص تصويب يااصلاح اساسنامه يا انتخاب يا تجديد مسوولين

4 _ آگهي منتشر شده به وسيله هيات موسس (در يكي ازروزنامه هاي كثيرالانتشار يا روزنامه محلي به منظور تاسيس كانون مربوط

5 _ يك نسخه از امضاي كليه شركت كنندگان با اسامي خوانا.

6 _ يك نسخه فرم مشخصات اعضاي هيات مديره و بازرسان كانونها.

ماده 16. هيات مديره كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي كار استان و نيز هيات مديره كانون عالي هماهنگي شوراهاي اسلامي كارسراسر كشور مكلفند حداقل سه ماه قبل از پايان دوره اعضاي مجمع عمومي را براي تجديد انتخاب دعوت نمايند. به طوري كه انتخاب مورد نظر حداقل يكماه قبل از انقضاي دوره قبل به پايان رسيده باشد.

تبصره تعيين هيات مديره كانونهاي مذكور قبل از اتمام اعتبارقانوني به عهده مجمع عمومي است

در صورتي كه بنا به علل موجهي كه از سوي وزارت كار و اموراجتماعي تاييد مي شود انتخابات صورت نگيرد هيات مديره موجود انجام وظيفه نموده و موظف است حداكثر ظرف مدت سه ماه نسبت به برگزاري انتخابات اقدام نمايد و پس از اين مدت پايان كار كانون قبلي اعلام و وزارت كار و امور اجتماعي تصميم مقتضي اتخاذ مي نمايد.

ماده 17. كانونهاي مذكور مكلفند تاريخ تشكيل مجامع خود راحداقل (15) روز قبل از تشكيل به طور كتبي به وزارت كار و اموراجتماعي تسليم نمايند.

ماده 18. كانونهاي مذكور در موارد زير منحل مي شوند:

الف _ بنا به تصويب

مجمع عمومي با توجه به مقررات پيش بيني شده در اساسنامه

ب _ در صورت صدور راي قطعي از طرف مراجع قضايي كشور.

تبصره انحلال كانونهاي مذكور تأثيري در رسميت و اعتبارپيمانهاي دسته جمعي منعقد شده قبل از انحلال نخواهد داشت

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

اساسنامه سازمان تأمين اجتماعي - مصوب 15/6/1358 هيأت وزيران دولت موقت جمهوري اسلامي ايران با آخرين اصلاحات

بخش اول _ كليات (هدف و وظايف )(م 1 تا م 5

مصوب 15/6/1358 هيات وزيران دولت موقت جمهوري اسلامي ايران با آخرين اصلاحات

هيات وزيران دولت موقت جمهوري اسلامي ايران در جلسه مورخ 10/6/1358 بنا به پيشنهاد شماره 2296 مورخ 3/2/1358 وزارت بهداري و بهزيستي اساسنامه سازمان تامين اجتماعي را به شرح زيرتصويب نمودند:

بخش اول _ كليات (هدف و وظايف

ماده 1 _ سازمان تامين اجتماعي كه در اين اساسنامه اختصارا سازمان ناميده مي شود و براساس «قانون تشكيل سازمان تامين اجتماعي مصوب 1358» تشكيل شده است داراي شخصيت حقوقي واستقلال مالي و اداري است و امور آن منحصرا طبق مقررات اين اساسنامه اداره خواهد شد.

ماده 2 _ سازمان براي اجراي وظايف خود داراي تشكيلات مركزي و واحدها و شعب و نمايندگيهائي در تهران و شهرستانها خواهد بود.

ماده 3 _ آئين نامه هاي مالي و معاملاتي با پيشنهاد هيات مديره و تاييد شوراي عالي تامين اجتماعي و تصويب هيات وزيران قابل اجراءخواهد بود و همچنين آئين نامه استخدامي سازمان با پيشنهاد هيات مديره و تاييد شوراي عالي تامين اجتماعي و تصويب سازمان اموراداري و استخدامي كشور قابل اجراء خواهد بود. سازمان مكلف است ظرف سه ماه از تاريخ تصويب اين اساسنامه آئين نامه هاي مذكور را تهيه و به شورا تقديم دارد و تا تاييد شورا و تصويب هيات وزيران آئين نامه هاي مالي و معاملاتي و استخدامي فعلي صندوق تامين اجتماعي معتبر خواهد بود.

ماده 4 _ دارائي و درآمدهاي سازمان عبارتست از:

الف _

كليه وجوه و دارائي صندوق تامين اجتماعي موضوع ماده 10قانون تشكيل وزارت بهداري و بهزيستي مصوب تير ماه 1355

ب _ كليه حق بيمه هائي كه براساس قانون تامين اجتماعي و قانون تشكيل وزارت بهداري و بهزيستي و قانون تشكيل سازمان تامين اجتماعي دريافت مي شود.

ج _ درآمدهاي حاصل از به كار انداختن وجوه و ذخائر و اموال سازمان

د _ وجوه حاصل از خسارات و جزاهاي نقدي موضوع قانون تامين اجتماعي

ه _ كمكها و هدايا

ماده 5 _ وظايف و اختيارات سازمان عبارتست از:

الف _ جمع آوري و تمركز كليه وجوه موضوع حق بيمه مشمولين قانون تامين اجتماعي و ساير وجوه و درآمدهاي حاصل از سرمايه گذاري و بهره برداري از وجوه و ذخائر و اموال سازمان

ب _ انجام تعهدات موضوع قانون تامين اجتماعي

ج _ سرمايه گذاري و بهره برداري از وجوه ذخائر سازمان

بخش دوم _ اركان سازمان م 6 تا م 19)

ماده 6 _ اركان سازمان عبارتند از:

الف _ شوراي عالي تامين اجتماعي كه در اين اساسنامه «شورا»ناميده مي شود.

ب _ هيات مديره

ج _ مدير عامل

د _ هيات نظارت

شورا

ماده 7 _ اعضاء شوراي عالي عبارتند از:

الف _ هشت نفر نمايندگان دولت به شرح زير:

_ وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي كه رياست شورا را برعهده خواهد داشت

_ وزير كار و امور اجتماعي يا معاون او

_ وزير مشاور در سازمان برنامه و بودجه و يا معاون او و يا نماينده تام الاختيار وزير

_ وزير امور اقتصادي و دارائي و يا معاون او و يا نماينده تام الاختيار وزير

_ وزير صنايع سنگين و يا معاون او و يا نماينده تام الاختيار وزير

_ وزير صنايع

_ وزير معادن و فلزات و يا معاون او و يا نماينده تام الاختيار وزير

_ وزير تعاون و يا

نماينده وي

ب _ پنج نفر نمايندگان كارفرمايان بشرح زير:

_ سه نفر كارفرماي واحدهاي توليدي صنعتي به انتخاب كانون عالي انجمنهاي صنفي كارفرمايان در صورت تشكيل و در غيراين صورت به انتخاب وزير كار و امور اجتماعي

_ دو نفر كارفرماي واحدهاي صنفي و بازرگاني به انتخاب كانون عالي انجمنهاي صنفي كارفرمايان در صورت تشكيل و در غير اين صورت به انتخاب وزير كار و امور اجتماعي

ج _ سه نفر نمايندگان بيمه شدگان به شرح زير:

_ يك نفر نماينده بيمه شدگان واحدهاي توليدي صنعتي حسب مورد به انتخاب كانون عالي شوراهاي اسلامي كار، كانون عالي انجمنهاي صنفي كارگران و يا مجمع نمايندگان كارگران

_ يك نفر نماينده بيمه شدگان واحدهاي اداري دولتي به انتخاب اتحاديه كارمندان دولت و مادام كه اتحاديه مذكور تشكيل نشده است به انتخاب وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي

_ يك نفر نماينده بيمه شدگان واحدهاي صنفي و بازرگاني حسب مورد به انتخاب كانون عالي شوراهاي اسلامي كار، كانون عالي انجمنهاي صنفي كارگران و يا مجمع نمايندگان كارگران

ماده 8 _ اعضاي انتخابي شورا براي مدت سه سال انتخاب مي شوند وتجديد انتخاب آنها بلامانع است

تبصره 1 _ چنانچه هريك از اعضاي گروه بيمه شده و كارفرماي شورافوت يا استعفاء كند يا بيش از سه جلسه متوالي بدون عذر موجه غيبت نمايد جانشين او براي بقيه مدت مقرر به نحو مذكور در فوق انتخاب خواهد شد، تشخيص عذر موجه با رئيس شورا خواهد بود.

تبصره 2 _ تصميمات شورا با اكثريت آراء اتخاذ مي شود.

ماده 9 _ وظايف و اختيارات شورا به شرح زير است

_ تصويب آئين نامه هاي اجرائي كه طبق مقررات قانون تامين اجتماعي يا ساير قوانين به آن محول شده است

_ اتخاذ تصميم درباره

خط مشي و سياست كلي تامين اجتماعي به پيشنهاد هيات مديره سازمان

_ تصويب تشكيلات كلي سازمان به پيشنهاد هيات مديره سازمان

_ رسيدگي به بودجه و گزارش مالي و ترازنامه و تصويب آن

_ تعيين حقوق و مزاياي مدير عامل و اعضاي هيات مديره با تاييد شوراي حقوق و دستمزد و حق حضور اعضاي انتخابي شورا وحق الزحمه اعضاي هيات نظارت

_ تصويب پيشنهادات هيات مديره در خصوص سرمايه گذاري و به كار انداختن وجوه ذخائر سازمان

_ تصويب خريد و فروش اموال غيرمنقول سازمان

_ بررسي و اتخاذ تصميم در خصوص ساير مواردي كه بنا به پيشنهادهيات مديره سازمان در شورا مطرح مي گردد.

تبصره _ شورا براي بررسي و اظهار نظر در خصوص مسائل تامين اجتماعي مي تواند كميته هاي تخصصي داشته باشد. ترتيب تشكيل جلسات شورا و كميته هاي تخصصي آن طبق آئين نامه اي خواهد بودكه به تصويب شورا مي رسد.

هيات مديره

ماده 10 _ اعضاء هيات مديره مركب از سه نفر به شرح زير است

_ رئيس هيات مديره كه سمت مدير عامل را دارا مي باشد از بين افرادي كه در امور تامين اجتماعي داراي بصيرت و سوابق ممتدباشد و با پيشنهاد وزير بهداري و تصويب هيات وزيران تعيين مي شود، منصوب مي شود.

_ دو نفر عضو اصلي هيات مديره با پيشنهاد وزير بهداري و تصويب هيات وزيران تعيين مي شوند.

_ يك نفر عضو علي البدل هيات مديره كه از بين اعضاي عالي رتبه سازمان به ترتيب مذكور در مورد اعضاي اصلي تعيين خواهد شد.

تبصره _ اعضاي هيات مديره موظفا انجام وظيفه خواهند كرد و بايدتمام اوقات در اختيار سازمان باشند و هيچ نوع شغل موظف درخارج از سازمان قبول نكنند.

ماده 11 _ مدت ماموريت مدير عامل و اعضاء

هيات مديره سه سال است و تجديد انتخاب آنها بلامانع مي باشد. در مورد فوت يااستعفاي هريك يا در مواردي كه به تشخيص وزير بهداري وبهزيستي تغيير آنان ايجاب نمايد جانشين هريك از آنها به ترتيب مذكور در فوق انتخاب خواهد شد. اعضاء هيات مديره پس از اتمام مدت ماموريت خود تا تعيين هيات مديره جديد كماكان به كار خودادامه خواهند داد.

ماده 12 _ وظايف و اختيارات هيات مديره به شرح زير است

_ پيشنهاد سياست كلي و خط مشي و برنامه هاي اجرائي تامين اجتماعي به شورا

_ تاييد آئين نامه هاي اجرائي موضوع قانون تامين اجتماعي و اين اساسنامه جهت پيشنهاد به مراجع مربوط

_ تاييد برنامه و بودجه و گزارش مالي و ترازنامه سازمان جهت تصويب شورا

_ پيشنهاد تشكيلات سازمان در حدود بودجه مصوب جهت تصويب شورا

_ بررسي در مورد بهره برداري و سرمايه گذاري از محل وجوه و ذخائرسازمان و تهيه پيشنهاد لازم جهت طرح و تصويب در شورا

ماده 13 _ تصميمات هيات مديره با اكثريت آراء مناط اعتبار خواهدبود.

ماده 14 _ رئيس هيات مديره و مدير عامل كه مسوول اداره امورسازمان مي باشد عاليترين مرجع اجرائي سازمان بوده و بر كليه تشكيلات و كاركنان سازمان رياست دارد. وظايف و اختيارات مديرعامل به شرح زير است

_ اجراي مصوبات شورا و هيات مديره

_ تهيه و تنظيم بودجه و برنامه و گزارش مالي و ترازنامه سازمان وپيشنهاد آن به هيات مديره

_ پيشنهاد تشكيلات سازمان به هيات مديره جهت تاييد و تقديم آن به شورا جهت تصويب

_ پيشنهاد خط مشي عملياتي اعم از استخدامي مالي معاملاتي وغيره به هيات مديره جهت تصويب

_ اداره امور سازمان در حدود خط مشي و مقررات و اختيارات مصوب

_

مدير عامل در مقابل اشخاص حقيقي يا حقوقي و كليه مراجع قانوني نماينده سازمان مي باشد و مي تواند اين اختيار را شخصا يابه وسيله وكلا يا نمايندگاني كه تعيين مي كند اعمال نمايد.

ماده 15 _ مدير عامل مي تواند قسمتي از اختيارات و وظايف خود را به هياتي يا به هريك از اعضاي هيات مديره يا هريك از كاركنان سازمان به مسووليت خود تفويض نمايد.

هيات نظارت

ماده 16 _ اعضاءهيات نظارت مركب ازسه نفر به شرح زير است

_ يك نفر نماينده دولت به انتخاب وزير امور اقتصادي و دارائي

_ يك نفر نماينده كارفرمايان به انتخاب كانون عالي انجمنهاي صنفي كارفرمايان و در صورت عدم تشكيل به انتخاب وزير كار و اموراجتماعي

_ يك نفر نماينده بيمه شدگان از بين اعضاء شوراهاي اسلامي كار به انتخاب وزير كار و امور اجتماعي

ماده 17 _ وظايف و اختيارات هيات نظارت به شرح زير است

_ نظارت بر حسن اجراي اين اساسنامه و قانون تامين اجتماعي وتطبيق عمليات سازمان با مقررات قانوني

_ اظهار نظر در مورد ترازنامه تنظيمي سازمان قبل از طرح در شوراي عالي

_ انجام وظايف ديگري كه به موجب اين اساسنامه يا قانون تامين اجتماعي و مقررات ديگر در صلاحيت هيات نظارت است

تبصره 1 _ هيات نظارت حق مداخله در امور سازمان را ندارد و دراجراي وظايف خود براي گرفتن اطلاعات لازم و رسيدگي به دفاتر ومدارك بايد به مدير عامل مراجعه نمايد و مدير عامل موظف است هرگونه مدارك يا توضيحاتي كه مورد نياز باشد، در اختيار هيات نظارت بگذارد.

تبصره 2 _ چنانچه هيات نظارت در اداره امور سازمان عملي خلاف قانون و مقررات مشاهده نمايد مراتب را به اطلاع مدير عامل خواهد رساند.

ماده 18 _ هيات نظارت براي مدت

سه سال انتخاب مي شود و تجديدانتخاب اعضاي آن بلامانع است در موارد فوت يا استعفاي هريك جانشين وي براي بقيه مدت به نحو مذكور در ماده 16 تعيين خواهدشد.

ماده 19 _ امور داخلي هيات نظارت و طرز تشكيل جلسات آن طبق آئين نامه اي خواهد بود كه به تصويب هيات مذكور مي رسد.

Advertisement | بستن

ساير امكانات

اولين هاي حقوقي

تماس با ما

مراجع قضايي تهران

راهنماي قوانين

منوي اصلي

صفحه اصلي

قوانين حقوقي

اساسي و مدني

دادرسي و احرا

امورحسبي و خانواده

وكالت و كارشناسي

مسكن و اجاره

تجارت

كار و تامين اجتماعي

بيمه

اوقاف

قوانين متفرقه

قوانين كيفري

مجازات و دادرسي

مواد مخدر و قاچاق

تخلفات صنفي و تعزيرات

پزشكي و بهداشتي

مطبوعات و رسانه ها

هوايي، دريايي و مرزي

منابع و محيط زيست

زندان و عفو

مقررات مختلفه

ثبتي و اراضي

ثبت اسناد و املاك

دفاتر اسناد رسمي

اجراي اسناد

ثبت شركت ها

ثبت علائم واختراعات

ثبت احوال

اوقاف

اراضي و املاك

كارشناسان، دلالان و مشاورين

راهنمايي و رانندگي

وزارت كشور

شهرداري تهران

سازمان حمل و نقل

شركت واحد

تاكسيراني

ترمينال مسافربري

اداره راهنمايي رانندگي

قطار شهري تهران

جرائم تخلفات رانندگي

قوانين متفرقه

معاينه فني

شهرداري

شهرداري و شورا

قوانين شهرسازي

مصوبات شورايعالي معماري

اراضي و املاك

مقررات مالي

مقررات استخدامي

صنوف و اماكن عمومي

حمل و نقل و ترافيك

فضاي سبز

نيروهاي مسلح

جزا و دادرسي

مقررات وزارت دفاع

مقررات ارتش

مقررات نيروي انتظامي

مقررات سپاه

مقررات بسيج

مقررات نظام وظيفه

مقررات عمومي

قوانين بين الملل

منشور سازمان ملل و ...

خصوصي

عمومي

صلاحيت محاكم

فن آوري اطلاعات

آراي وحدت رويه

آراي حقوقي

آراي كيفري

بخشنامه هاي قوه قضائيه

معرفي ساير قسمتها

بخش سوم _ امور مالي (م 20 تا م 22)

ماده 20 _ هيات مديره مكلف است تا اول ديماه هر سال بودجه كل سازمان را براي سال بعد تنظيم و به شورا پيشنهاد نمايد. شورامكلف است حداكثر تا پانزدهم اسفندماه بودجه سال بعد را تصويب و به هيات مديره ابلاغ نمايد.

تبصره 1 _ ترازنامه سالانه و گزارش مالي و صورت دارائي و بدهي سازمان بايد حداكثر لغايت شهريور ماه سال بعد توسط مدير عامل جهت رسيدگي به هيات مديره و هيات نظارت

ارسال گردد. هيات مديره موظف است حداكثر ظرف مدت سي روز از تاريخ وصول نظرات هيات نظارت در مورد ترازنامه و گزارش صورت مذكورترازنامه را به انضمام يك نسخه از نظرات هيات نظارت به شورا تقديم دارد.

تبصره 2 _ هيات نظارت مكلف است نسخه اي از نظرات خود را درمورد ترازنامه سالانه و گزارش مالي و صورت دارائي و بدهي سازمان حداكثر ظرف مدت 60 روز از تاريخ دريافت آن به هيات مديره تسليم كند.

ماده 21 _ مانده درآمد پس از وضع مخارج و كليه درآمدهاي حاصل ازخسارات و زيان ديركرد و بهره سپرده ها و سود اوراق بهادار و درآمدحاصل از فروش يا واگذاري يا بهره برداري يا سرمايه گذاري از وجوه و اموال سازمان كلا به حساب ذخائر سازمان منظور خواهد شد.

ماده 22 _ تا تصويب آئين نامه هاي موضوع اين اساسنامه آئين نامه ومقررات فعلي معتبر خواهد بود.

اصل تصويب نامه در دفتر نخست وزير است

نمونه قرارداد بيمه اختياري

اين قرارداد بين سازمان تامين اجتماعي و خانم آقاي

به شماره شناسنامه ........... و بشماره بيمه ...........باتوجه به اطلاع كامل از مفاد آئين نامه بيمه اختياري و براساس درخواست كتبي مورخ ........... متقاضي كه طي شماره .......... مورخ ........... ثبت دفتر واحدتامين اجتماعي گرديده است طبق شرايط زير منعقد مي گردد:

1 _ اين قرارداد از تاريخي كه متقاضي درخواست خود را در دفترواحد اين سازمان به ثبت مي رساند، طبق مقررات آئين نامه بيمه اختياري شروع شده و قابل اجراء مي باشد.

2 _ نوع بيمه اختياري كه متقاضي تمايل دارد از مزاياي مربوط به آن استفاده نمايد:

الف بازنشستگي و فوت بعد از بازنشستگي با نرخ 12%

ب بازنشستگي و فوت قبل و بعد از بازنشستگي با نرخ 14%

ج بازنشستگي و فوت و از كار افتادگي كلي با نرخ 18%

3 _ متقاضي در صورت

تمايل مي تواند علاوه بر انتخاب هريك ازموارد رديف 2 با پرداخت 9% حق بيمه از مزاياي موضوع بند الف وب ماده 3 قانون تامين اجتماعي استفاده نمايد.

4 _ متقاضي بيمه اختياري موضوع بند ج رديف 2 قبل از انجام واجراي بيمه اختياري از لحاظ از كارافتادگي كلي مي بايستي به كميسيون پزشكي معرفي گرديده و چنانچه از كارافتاده كلي شناخته شود نمي تواند از مزاياي بند ج مزبور استفاده نمايد.

5 _ بيمه شده اختياري مي تواند هر دو سال يكبار درخواست كتبي حق بيمه اختياري خود را به ميزان 10% ماخذ محاسبه قبلي افزايش دهد و در هر حال براي هربار افزايش بايد پس از گذشت دو سال از تاريخ آخرين افزايش اقدام شود.

6 _ بيمه اختياري از تاريخ تسليم تقاضاي كتبي متقاضي كه ثبت دفترشعبه يا نمايندگي مي گردد شروع خواهد شد و بيمه شده اختياري مكلف است با توجه به اولين ابلاغ سازمان كل حق بيمه تعيين شده را يكجا به سازمان پرداخت نموده و سپس حق بيمه هر ماه راحداكثر تا آخرين روز ماه بعد پرداخت نمايد. در صورتي كه پس ازتاريخ شروع بيمه اختياري پرداخت حق بيمه متوقف گردد چنانچه بين تاريخ قطع پرداخت حق بيمه و تاريخ پرداخت حق بيمه مجددبيش از شش ماه (6 ماه فاصله ايجاد نشده باشد بيمه شده مي تواندحق بيمه معوقه را بطور يكجا به سازمان پرداخت نمايد و اگر فاصله مزبور از شش ماه (6ماه تجاوز نمايد قرارداد بيمه اختياري لغو وحق بيمه گذشته وصول نخواهد شد.

7 _ در صورتي كه بيمه شده اختياري در جريان اجراي بيمه اختياري به نحوي از انحاء در زمره ساير مشمولين قانون تامين اجتماعي ياقوانين موضوع تبصره هاي 1 و 2

و 4 ماده چهار قانون مذكور قرارگيرد موظف است مراتب را كتبا به آگاهي سازمان برساند تا نسبت به قطع بيمه اختياري وي اقدام گردد. در صورت عدم اعلام بيمه شده اختياري در اين زمينه از تاريخ اجراي هريك از موارد فوق درباره متقاضي بيمه اختياري از تاريخ مزبور، قطع شده تلقي و سوابق پرداخت بيمه اختياري بعد از تاريخ مذكور به هيچ عنوان ملاك استفاده از مزاياي مندرج در قانون نخواهد بود.

8 _ استفاده از مزاياي تامين اجتماعي كلا يا بعضا براي بيمه شده اختياري و يا در زمان استفاده از مستمريهاي بازنشستگي ازكارافتادگي كلي و يا بازماندگان بعد از بيمه اختياري از هر نظر تابع شرايط پيش بيني شده در قانون تامين اجتماعي و تغييرات بعدي آن خواهد بود.

9 _ متقاضي موظف است آدرس دقيق خود را در برگ درخواست واين قرارداد قيد و در صورت تغيير آدرس مراتب را بطور صريح وروشن با ذكر دقيق آدرس جديد به واحد مربوطه اعلام دارد، بديهي است چنانچه به علت عدم اطلاع سازمان از آدرس جديد هرگونه مشكلي در چگونگي وصول و يا ادامه بيمه اختياري متقاضي در اين شرايط بوجود آيد مسووليت آن به عهده بيمه شده خواهد بود.

10 _ چنانچه متقاضي از طريق غيرقانوني مبادرت به ارائه اسناد ومدارك جهت بيمه اختياري خود بنمايد در صورت وقوف سازمان از چنين امري بلافاصله بيمه اختياري متقاضي قطع و بيمه شده نمي تواند در چنين شرايطي از مزاياي مربوط استفاده نمايد و درصورتي كه در اين رابطه هزينه هائي متوجه سازمان گرديده باشدمتقاضي مي بايستي كليه هزينه هاي وارده به سازمان را بپردازد.

11 _ اين قرارداد در سه نسخه تنظيم و مدت آن يكسال مي باشد كه به ترتيب يك نسخه در واحد فني و يك

نسخه در واحد درآمد شعبه يا نمايندگي و نسخه سوم نزد متقاضي خواهد بود.

مسوول درآمدمسوول فني

مهر و امضاء رئيس شعبه يا نمايندگي امضاء يا اثر انگشت متقاضي

آدرس دقيق متقاضي

شماره تلفن متقاضي يا شماره اي كه بتوان با آن با متقاضي تماس برقرار نمود.

اصلاحيه آيين نامه اجرايي بند (5) جز (ب) ماده واحده قانون اصلاح تبصره (2) الحاقي ماده (76) قانون اصلا

اصلاحيه آيين نامه اجرايي بند (5) جز (ب) ماده واحده قانون اصلاح تبصره (2) الحاقي ماده (76) قانون اصلاح مواد (72) و (77) و تبصره ماده (76) قانون تامين اجتماعي مصوب 1354

هيات وزيران در جلسه مورخ 24/1/1382 با توجه به نظر رييس مجلس شوراي اسلامي، موضوع نامه شماره 4430ه-/ب مورخ 16/9/1381 تصويب نمود:

در تبصره ماده (7) تصويب نامه شماره 58352/ت25960ه- مورخ 27/12/1380، موضوع آيين نامه اجرايي بند (5) جز (ب) ماده واحده قانون اصلاح تبصره (2) الحاقي ماده (76) قانون اصلاح مواد (72) و (77) و تبصره ماده (76) قانون تامين اجتماعي مصوب 1354 و الحاق دو تبصره به ماده (76) مصوب 1371 - مصوب 1380 - ، عبارت «به استثناي تدوين آيين نامه هاي مربوط به حفاظت فني كه مسؤوليت آن به عهده شوراي عالي حفاظت فني مي باشد» بعد از عبارت «سخت و زيان آور» اضافه مي گردد.

معاون اول رييس جمهور - محمدرضا عارف

آيين نامه چتر ايمني رفاه اجتماعي – مصوب 1384

هيئت وزيران در جلسه مورخ 22/3/1384 بنا به پيشنهاد شماره 8231/100 مورخ 17/11/1383 وزارت رفاه و تأمين اجتماعي و به استناد بند «ه_» ماده (16) قانون ساختار نظام جامع رفاه و تأمين اجتماعي _ مصوب 1383_ آيين نامه چتر ايمني رفاه اجتماعي را به شرح زير تصويب نمود:

آيين نامه چتر ايمني رفاه اجتماعي

ماده1_ در اين آيين نامه اصطلاحات زير در معاني مشروح مربوط بكار مي روند:

الف _ چتر ايمني رفاه اجتماعي: مجموعه اي از سياستها و اقدامات جبراني، پيشگيرانه و ارتقايي است كه براي كنترل و كاهش فقر و پايداري جامعه سالم انجام مي شود.

ب _ گروههاي آسيب پذير: افرادي از جامعه كه در معرض مخاطرات اجتماعي هستند و به ساماندهي و بازپروري نياز

دارند.

پ _ فقر شديد: وضعيتي است كه در آن اگر تمامي درامد خانوار صرف تهيه غذا شود سرپرست خانوار قادر به تأمين (2000) كيلو كالري روزانه براي هر فرد بر مبناي سبد مطلوب غذايي نباشد.

ت _ فقر مطلق: وضعيتي است كه در آن خانوار به لحاظ درامدي قادر به تأمين حداقل نيازهاي اساسي خوراكي و غيرخوراكي (مسكن، پوشاك، درمان و آموزش) خود نباشد.

ث _ جامعه سالم : جامعه اي است كه افراد آن با حداقل احتمال با مخاطرات روبرو هستند.

ج _ مديريت مخاطرات : استفاده از سازوكارهاي مناسب جهت پيشگيري و جبران خسارات ناشي از رويدادهاي نامطلوب اجتماعي، اقتصادي كه منجر به كاهش سطح زندگي افراد مي شود.

چ _ وزارت رفاه: وزارت رفاه و تأمين اجتماعي.

ماده2_ جمعيت هدف تحت پوشش اين آيين نامه به سه گروه درامدي زير طبقه بندي مي شوند:

گروه اول _ جمعيت زير خط فقر شديد.

گروه دوم _ جمعيت مابين خط فقر شديد و خط فقر مطلق.

گروه سوم _ جمعيت بالاتر از خط فقر مطلق (جامعه سالم).

تبصره1_ براي گروههاي اول و دوم اقدامات جبراني و براي گروه سوم اقدامات ارتقايي و پيشگيرانه انجام مي گيرد .

تبصره2_ براي كاهش مخاطرات و تأمين پوشش كامل گروههاي آسيب پذير يك محدوده ده درصدي درامدي بالاتر از خط فقر مطلق به جمعيت گروه دوم اضافه مي شود.

تبصره3_ مرجع تعيين سبد مطلوب غذايي و تدوين و بهبود الگوي نگهداري، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي است كه با رعايت ماده (84) قانون برنامه چهارم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران _ مصوب1383_ اقدام خواهد نمود. وزارت رفاه مكلف است بر مبناي سبد ياد شده، معادل درامدي خط فقر شديد خانوار را سالانه محاسبه و

اعلام نمايد.

تبصره4_ وزارت رفاه موظف است در نيمه اول هر سال معادل درامدي خط فقر مطلق را با استفاده از آمارهاي مركز آمار ايران و بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران محاسبه و پس از تأييد شوراي عالي رفاه و تأمين اجتماعي اعلام نمايد و مبناي اجراي اين آيين نامه قرار دهد.

تبصره 5 _ اقدامات ارتقايي و پيشگيرانه براي جمعيت گروه سوم، موضوع تبصره (1) اين ماده بنا به پيشنهاد وزارت رفاه به تصويب شوراي عالي رفاه و تأمين اجتماعي مي رسد.

ماده3_ خانوارهاي داراي فقر شديد به صورت كامل تحت پوشش چتر ايمني رفاه اجتماعي قرار مي گيرند و اولويت ارايه خدمات به خانوارهاي داراي فقر مطلق به ترتيب زير خواهد بود:

الف _ كودكان بي سرپرست.

ب _ زنان سرپرست خانوار و خود سرپرست.

پ _ سالمندان.

ت _ معلولان.

ث _ سايرين (بيكاران، معتادان، بيماران مزمن جسمي و رواني و …).

تبصره _ تعيين ضوابط تشخيص مصاديق گروه هاي هدف از نظر آسيب پذيري و اولويت ارايه خدمات بر عهده وزارت رفاه است.

ماده4_ اقدامات و برنامه هاي حمايتي موضوع اين آيين نامه عبارتند از امنيت تغذيه، بهداشت و درمان پايه، اشتغال مولد، توانمندسازي، ارتقاي آگاهي عمومي، مسكن و مديريت مخاطرات.

تبصره _ ميزان و نوع خدمات مورد نياز، توسط وزارت رفاه با رعايت قوانين و مقررات حمايتي موجود با همكاري نهادها و دستگاههاي اجرايي ذي ربط ظرف مدت يك ماه از تاريخ تصويب اين آيين نامه، تدوين و پس از تصويب شوراي عالي رفاه و تأمين اجتماعي به عنوان اولويتهاي اجرايي، به نهادها و دستگاههاي ذي ربط ابلاغ مي گردد. نهادها و دستگاههاي اجرايي ذي ربط در چارچوب اعتبارات سالانه مرتبط خود و اعتبارات اختصاص يافته از سوي وزارت رفاه مكلفند مطابق اولويتهاي ابلاغ

شده برنامه هاي عملياتي و تخصيص منابع خود را تنظيم و اجرا نمايند.

ماده5 _ وزارت رفاه موظف است در اجراي بند « م» ماده (16) قانون ساختار نظام جامع رفاه و تأمين اجتماعي _ مصوب 1383_ با همكاري كميته امداد امام خميني، وزارتخانه هاي بهداشت، درمان و آموزش پزشكي، آموزش و پرورش و كشور و نهادهاي مردمي از جمله شوراهاي اسلامي شهر و روستا، معتمدان محلي و خيران نسبت به شناسايي واجدان شرايط برخورداري از حمايت هاي موضوع اين آيين نامه اقدام نمايد.

تبصره _ كليه دستگاهها و نهادهاي همكار در امر شناسايي موظفند اطلاعات خانوارهاي تحت پوشش يا شناسايي شده خود را با كد ملي آنها در اختيار استانداريها قرار دهند. استانداريها به نمايندگي از وزارت رفاه موظفند مطابق دستورالعمل ارايه شده توسط آن وزارتخانه ضمن برپايي اطلاعات نسبت به پايش اطلاعات و ارسال آن به وزارت ياد شده اقدام نمايند.

ماده6 _ در اجراي بند « الف» ماده (15) قانون ساختار نظام جامع تأمين اجتماعي، هماهنگي بين دستگاههاي ذي ربط بر عهده شوراي عالي رفاه و تأمين اجتماعي خواهد بود.

شوراي ياد شده سازوكار مناسب براي اجراي اين آيين نامه را تعيين و با رعايت قوانين و مقررات اجرا مي نمايد.

تبصره _ هماهنگي و نظارت بر اجراي اين آيين نامه در استانها برعهده استاندار و نماينده وزارت رفاه و تأمين اجتماعي مي باشد.

ماده7 _ دستگاههاي ذي ربط موظفند با رعايت اصول و سياستهاي اجرايي موضوع ماده (9) قانون ساختار نظام جامع رفاه و تأمين اجتماعي نسبت به تدوين برنامه هاي عمل_ياتي مرتبط با چتر ايمني رفاه اجتماعي ظرف (45) روز از تاريخ ابلاغ اين آيين نامه به شرح زير اقدام و پس از تصويب شوراي عالي رفاه و تأمين

اجتماعي نسبت به اجراي آن اقدام نمايند:

الف _ وزارت كار و امور اجتماعي موظف است به منظور توانمندسازي افراد موضوع اين آموزش هاي مهارتي خاصي را طراحي نمايد.

ب _ وزارت مسكن و شهرسازي موظف است نسبت به تأمين حداقل سرپناه براي خانوارهاي موضوع اين آيي_ن نام_ه و سازوكارهاي برخورداري از آن با رعايت بند « د» ماده (30) قانون برنامه چهارم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 1383_ اقدام نمايد.

پ _ وزارت رفاه موظف است ضمن برپايي سازوكارهاي مناسب جهت برخورداري گروههاي آسيب پذير از خدمات درماني پايه، نسبت به تدوين طرح ساماندهي و بازپروري گروههاي آسيب پذير و برنامه هاي آموزشي اقدام نمايد.

ماده8 _ وزارت رفاه براساس تبصره (1) ماده (11) قانون ساختار نظام جامع رفاه و تأمين اجتماعي، ضمن راهبري منابع اختصاص يافته به برنامه هاي چتر ايمني رفاه اجتماعي، موظف است گزارش نظارتي اقدامات انجام گرفته دستگاههاي ذي ربط درخصوص اجراي برنامه هاي ياد شده مذكور را هر شش ماه يك بار به هيئت دولت ارايه نمايد.

ماده9_ كليه دستگاههاي اجرايي كه از منابع موضوع ماده (7) قانون ساختار نظام جامع رفاه و تأمين اجتماعي اعتباري را در اختيار دارند موظف هستند در مصرف اعتبار يادشده اولويت را به حمايت از برنامه ها و اقدامات موضوع ماده (4) اين آيين نامه اختصاص دهند.

تبصره _ سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور موظف است در لوايح بودجه سالانه مابه التفاوت اعتبار مورد نياز براي اجراي اين آيين نامه و اعتبار مندرج در ماده (7) قانون ساختار نظام جامع رفاه و تامين اجتماعي را پيش بيني نمايد .

ماده10_ اين آيين نامه در سال1384 در سه استان كشور با تشخيص وزارت رفاه اجرا خواهد شد.

ماده11 _ آن دسته از

دستگاههاي اجرايي كه بر اساس قانون ساختار نظام جامع رفاه و تامين اجتماعي براي آنها وظايفي پيش بيني شده است موظفند وظايف مرتبط با اين آيين نامه را با اولويت انجام دهند.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

تصويب نامه راجع به افزايش حق مسكن كارگران – مصوب 1384

هيئت وزيران در جلسه مورخ 29/4/1384 بنا به پيشنهاد شوراي عالي كار و به استناد ماده واحده قانون اصلاح طبقه بندي مشاغل و برقراري كمك هزينه مسكن كارگري مصوب 27/1/1359 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 1370 _ تصويب نمود:

حق مسكن كارگران به ميزان يكصد هزار (100،000) ريال تعيين مي گردد.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

آيين نامه ساماندهي كودكان خياباني

هيئت وزيران در جلسه مورخ 26/4/1384 بنا به پيشنهاد شماره 6146/100 مورخ 11/4/1384 وزارت رفاه و تأمين اجتماعي و به استناد ماده (1) و بند (الف) ماده (15) قانون ساخت_ار نظ_ام جام_ع رف_اه و ت_أمين اجتماع_ي _ مص_وب 1383 _ و م_اده (97) قانون برنامه چه_ارم ت_وسع_ه اقتص_ادي، اجتم_اعي و فرهنگ_ي جمه_وري اسلامي اي_ران _ مصوب 1383 _ آيين نامه ساماندهي كودكان خياباني را به شرح زير تصويب نمود:

آيين نامه ساماندهي كودكان خياباني

فصل اول _ كليات

ماده1 _ اصطلاحات زير در آيين نامه در معاني مشروح مربوط به كار ميروند:

1_ كودك خياباني : فرد كمتر از 18 سال تمام كه به صورت محدود يا نامحدود در خيابان به سر مي برد، اعم از كودكي كه هنوز با خانواده خود تماس دارد و از سرپناه برخوردار است و يا كودكي كه خيابان را خانه خود مي داند و رابطه او با خانواده به حداقل رسيده و يا اساساً چنين ارتباطي وجود ندارد.

2_ ساماندهي : مجموعه فعاليتهايي كه توسط نهادها، سازمانها و دستگاههاي اجرايي دولتي و غير دولتي تعريف شده در اين آيين نامه، از شناسايي، جذب و پذيرش كودكان خياباني آغاز و تا رسيدن وي به فرجام قابل اطمينان ادامه مي يابد.

3_ شناسايي : ارتباطي كه توسط مددكار اجتماعي با كودك خياباني شكل مي گيرد

و به تشخيص وضع موجود وي مي انجامد.

4_ جذب : ارتباط تقويت يافته مددكار اجتماعي با كودك خياباني كه جلب اعتماد و پذيرش ارتباط از سوي كودك خياباني را به همراه دارد. اين فعاليت با هدف آگاه نمودن كودك خياباني از منابع و خدماتي كه مي تواند در اختيار او قرار گيرد انجام مي پذيرد.

5 _ اقامت: حضور كوتاه مدت، ميان مدت و درازمدت كودك خياباني در مراكز اقامت كه شامل سه سطح زير مي شود:

الف _ اقامت كوتاه مدت: حضور كودك خياباني در مركز اقامت حداكثر به مدت 21روز.

ب _ اقامت ميان مدت: حضور كودك خياباني در مركز اقامت بيشتر از 21 روز تا يك سال.

ج _ اقامت دراز مدت : حضور كودك خياباني بيسرپرست يا بدسرپرست در مراكز شبانه روزي تا پايان 18 سالگي مطابق با آيين نامه مراكز شبانه روزي سازمان بهزيستي كشور.

تبصره _ در موارد استثنايي و درصورت ضرورت با نظر تيم تخصصي مدت اقامت موضوع بند « الف» حداكثر يك دوره قابل تمديد مي باشد.

6 _ مراكز كودكان خياباني : مراكزي كه در آنها خدمات تخصصي به كودكان خياباني ارايه مي شود. اين مراكز در چهار سطح زير مي باشند:

الف _ مراكز و پايگاههاي سطح يك (سرپايي) : مراكز و پايگاههاي ثابت و سياري كه بدون اقامت كودك نسبت به ارايه خدمات سرپايي به وي و خانوادهاش اقدام مينمايند.

ب _ مراكز سطح دو (اقامت كوتاه مدت) : مراكزي كه امكان اقامت كودك را حداكثر تا 21 روز فراهم مي كنند. (موضوع جزء « الف» بند (5) ماده (1) اين آيين نامه)

ج _ مراكز سطح سه (اقامت ميان مدت) : مراكزي كه

امكان اقامت كودك را حداكثر تا يك سال مهيا مي كند. (موضوع جزء « ب» بند (5) ماده (1) اين آيين نامه)

د _ مراكز سطح چهار (اقامت دراز مدت): مراكزي كه امكان اقامت كودكان بي سرپرست يا بدسرپرست را تا پايان 18 سالگي تأمين مي كند. (موضوع جزء « ج» بند (5) ماده (1) اين آيين نامه)

7 _ پذيرش : برقراري رابطه پايدار حرفهاي كه زمينه را براي اجراي فرايند مشكلگشايي در سطوح مختلف فراهم مي كند. پذيرش در سه سطح زير انجام ميپذيرد:

الف _ پذيرش سطح يك : برقراري ارتباط فعال مددكار با كودك خياباني براي فراهم نمودن حمايتهاي لازم، بدون نگهداري كودك در مركز اقامت. اين نوع پذيرش در مركز كودكان خياباني سطح يك صورت ميپذيرد.

ب _ پذيرش سطح دو : اقامت كوتاه مدت كودك خياباني در مركز سطح دو براي دريافت خدمات تخصصي بيشتر.(پذيرش سطح (2) از طريق ارجاع از سطح (1) يا به طور مستقيم انجام مي شود.)

ج _ پذيرش سطح سه : اقامت ميان مدت كودك خياباني در مركز سه براي دريافت خدمات تخصصي و حمايتهاي بيشتر.(پذيرش سطح (3) از طريق ارجاع از سطوح (1) و (2) انجام مي شود).

د _ مراكز سطح چهار (اقامت بلند مدت): اين مراكز مستقيماً و يا با اعطاي مجوز رسمي سازمان بهزيستي كشور به اشخاص حقيقي و حقوقي تاسيس و اداره ميشوند.

تبصره _ اقامت بلند مدت و ميان مدت كودكان خياباني كه در مراكز سطح (3) و (4) انجام مي گيرد مي تواند به اشخاص حقيقي و حقوقي و سازمانها و مؤسسات غير دولتي علاقمند و واجد صلاحيت واگذار شود. ضوابط و شاخصهاي تشكيل (فضاي فيزيكي، نيروي

انساني و غيره)، نحوه اداره و كنترل كيفيت اين مراكز بر اساس آيين نامه ضوابط تاسيس و انحلال مراكز نگهداري كودكان خياباني، موضوع بند (2) ماده (26) قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت _ مصوب 1380 _ توسط سازمان بهزيستي كشور تهيه و ابلاغ خواهد شد.

8 _ ترخيص: پايان اقدامات تيم تخصصي مراكز و دستيابي به اهداف تعيين شده كه منجر به پاسخگويي به نيازهاي كودك در كوتاه مدت، ميان مدت و بلندمدت مي گردد. بازگشت كودك به كانون خانواده اولويت اقدامات ترخيص مراكز خواهد بود.

9 _ پيگيري: سلسله اقداماتي كه به منظور پيشگيري از بروز مجدد مشكل براي كودك پس از ترخيص از طريق تماس با خانواده و بازديد از شرايط خانوادگي يا دعوت والدين يا خانواده نزديك كودك يا سرپرستان وي جهت بررسي و مشاورههاي مدد كاري انجام ميپذيرد.

10_ توانمندسازي : فرايندي است كه طي آن مجموعه اقدامات و خدماتي با هدف تحقق زندگي عادي با حداقل وابستگي به منابع حمايتي و ارتقاء تواناييها و مهارتهاي آموزشي، اجتماعي و حرفه آموزي به كودك و يا خانواده وي ارايه مي شود.

11_ تيم تخصصي: شامل گروهي از متخصصين و كارشناسان از جمله سرپرست مركز، روانشناس، مددكار اجتماعي، روانپزشك، پزشك، پرستار، كارشناس حقوقي، مربي و غيره است كه به صورت سيار يا ثابت به ارايه خدمات تخصصي به كودك خياباني و خانواده وي ميپردازند.

13_ نهادهاي حامي: كليه نهادها و سازمانهايي كه به استناد اساسنامه يا وظايف سازماني، نسبت به ارايه تمام يا بخشي از خدمات موضوع اين آيين نامه به كودكان خياباني اقدام مي نمايند.

فصل دوم _ روند اجرايي

ماده2_ سازمان بهزيستي كشور موظف

است با همكاري و مشاركت شهرداري، انجمنهاي خيريه، تشكلهاي غيردولتي و نيروي انتظامي و با استفاده از مدد كاراجتماعي (در قالب تيم تخصصي سيار يا مستقر در مراكز كه با همكاري شهرداريها سازماندهي خواهد شد)، نسبت به شناسايي، جذب، پذيرش و توانمندسازي كودكان خياباني در كليه مراكز استانها و در صورت صلاحديد كارگروه اجتماعي استان در شهرهاي بالاي دويست هزار نفر اقدام نمايد.

تبصره1_ نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران موظف است در مواردي كه سلامت جسماني و رواني كودك در معرض خطر جدي قرار مي گيرد در امر جذب با سازمان بهزيستي كشور همكاري نمايد.

ماده3_ در هر مرحله مسئوليت پيگيريهاي پس از ترخيص كودك به عهده مركز ترخيص كننده است به جز مركز سطح يك موضوع اين آيين نامه و اين امر تا رسيدن وي به فرجام قابل اطمينان ادامه مييابد.

ماده4_ در صورت تحويل كودك خياباني به خانواده، بهزيستي استانها و ساير نهادهاي حامي موظفند در زمينه حمايت مادي و معنوي خانواده اقدامات لازم را به عمل آورند و هر شش ماه يكبار گزارش اقدامات خود را به سازمان بهزيستي كشور و كارگروه اجتماعي استان اعلام نمايند.

ماده5 _ اداره كل بهزيستي استانها به منظور تأمين هماهنگي بين بخشي و استفاده از همكاري ساير سازمانها و ادارات كل ذيربط موظفند مسايل مربوط به ساماندهي كودكان خياباني را به طور مستمر در كارگروه اجتماعي استان مط_رح و نسبت به جلب همكاري و مشاركت سازمانها و نهادهاي ذي ربط اقدام نمايند.

فصل سوم _ وظايف سازمانها و نهادهاي همكار در سازماندهي كودكان خياباني

ماده6 _ سازمانها و نهادهاي همكار در فرايند ساماندهي كودكان خياباني در زمينه هاي تعيين شده

زير همكاري خواهند نمود:

1_ نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران:

الف _ برقراري امنيت در كليه مراحل اجرايي (امنيت مراكز و تيمهاي سيار).

ب _ اقدامات لازم براي اجراي تبصره (2) ماده (2) اين آيين نامه.

ج _ تعيين تكليف كودكان خياباني بزهكار.

2 _ وزارت دادگستري :

الف _ صدور مجوزها و احكام قضايي لازم در مراحل مختلف ساماندهي.

ب _ ارايه مشاوره حقوقي لازم جهت تسهيل ساماندهي كودكان خياباني.

3 _ شهرداري :

الف _ تخصيص و تجهيز فضاي فيزيكي مناسب جهت اجراي مراحل ساماندهي به استناد ماده (6) قانون شهرداريها.

ب _ تأمين امكانات موردنياز ساماندهي يا اجراي تصميمات كارگروه اجتماعي استان

4 _ وزارت كار و امور اجتماعي :

الف _ ارايه تسهيلات اعتباري اشتغالزا به خانوادههاي جوياي كار كودكان خياباني و كودكان بالاي پانزده سال (با اولويت).

ب _ آموزش رايگان مهارتهاي شغلي به خانواده كودكان خياباني و كودكان بالاي پانزده سال توسط سازمان آموزش فني و حرفه اي.

5 _ وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي :

الف _ تأمين نيازهاي بهداشتي و درماني كودكان خياباني و خانواده درجه اول آنان و تأمين پزشك و پرستار مورد نياز مراكز ساماندهي كودكان خياباني.

ب _ ارايه خدمات بهداشت و درمان در مراكز سطح (2) و (3).

6 _ سازمان بيمه خدمات درماني :

_ تأمين و صدور بيمه نامه خدمات درماني براي كودك و خانواده درجه اول وي حسب اعلام بهزيستي استانها.

7 _ سازمان تأمين اجتماعي:

_ پوشش درماني و خدمات مورد نياز كودك و خانواده درجه اول وي در مراكز درمان و بيمارستانهاي تابعه بدون دريافت وجه.

8 _ سازمان صدا

و سيماي جمهوري اسلامي ايران :

الف _ انجام اقدامات فرهنگي و تبليغي لازم.

ب _ تهيه برنامهها و تيزرهاي لازم براي آگاه سازي اقشار مختلف جامعه

ج _ همكاري رسانهاي با سازمانهاي مسئول در جهت انجام وظايف محوله به آنان.

9 _ جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران:

_ تأمين خدمات حمايتي و انسان دوستانه جهت كودك و خانواده وي در حد مقدور حسب درخواست بهزيستي استانها.

10 _ وزارت آموزش و پرورش:

الف _ هشدار و آگاه سازي اوليا دانش آموزان از طريق طرح مسئله توسط انجمنهاي اوليا و مربيان.

ب _ شناسايي و راهنمايي دانش آموزاني كه در معرض آسيب هستند از طريق مشاور مدرسه با همكاري مددكاران سازمان بهزيستي.

ج _ ارايه آموزشهاي لازم و آگاه سازي دانش آموزان توسط مربيان و معلمان در خصوص خطرات فرار از خانه و گروههاي آسيب رسان و دامهاي اجتماعي.

11 _ كميته امداد امام (ره):

_ اعمال حمايتهاي لازم از خانواده هاي تحت پوشش حمايتي كه داراي كودكان خياباني بودهاند.

فصل چهارم _ هماهنگي و نظارت

ماده 7 _ هماهنگيهاي لازم و نظارت بر حُسن اجراي مفاد اين آيين نامه در استانها توسط كارگروه اجتماعي استان اعمال خواهد شد.

تبصره _ چنانچه كارگروه اجتماعي استان ضروري بداند، كارگروهي با تركيب و وظايف مشابه در سطح شهرستان نيز قابل تشكيل خواهد بود.

ماده 8 _ اداره كل بهزيستي استانها موظفند محورهاي زير را در كارگروه اجتماعي استان مطرح و نسبت به تحقق موارد زير پيگيري نمايند:

1_ بررسي فرايند و عملكرد هر يك از دستگاهها و نهادهاي مجري در هر يك از مراحل اجراي طرح ساماندهي.

2_ بررسي

و رسيدگي به شكايات و تخلفات و بررسي گزارشهاي ادارات بهزيستي يا كارگروه اجتماعي شهرستان.

3 _ فراهم نمودن تمهيدات لازم براي تسهيل اجراي برنامه هاي عملياتي ساماندهي كودكان خياباني در سطح استان.

4 _ ايجاد تعهد و حمايت سياسي از اجراي برنامههاي عملياتي ساماندهي كودكان خياباني در سطح استان.

5 _ برقراري هماهنگي بين بخشي در سطح سازمانها و نهادهاي اجرايي دولتي و غيردولتي در راستاي تحقق اهداف برنامه.

6 _ ارزيابي عملكرد و پايش مستمر شاخصهاي تعيين شده در سطح استان.

7_ تحليل وضع موجود در استان بر اساس گزارشهاي دريافت شده از شهرستانها.

8 _ ترسيم وضعيت مطلوب استان بر اساس شاخصهاي كشوري و داده هاي شهرستانها.

9_ تهيه چارچوب آموزش، برقراري ارتباط و اطلاع رساني عمومي و ايجاد هماهنگي در زمينه هاي زير:

الف _ برقراري ارتباط با انجمنهاي خيريه و اطلاع رساني در اين زمينه.

ب _ برقراري ارتباط با مسئولان سياسي، اجتماعي و مذهبي استان و جلب حمايت آنان.

ج _ آگاه سازي مردم از آرمانها و هدفهاي برنامه با استفاده از وسايل ارتباط جمعي استان.

10 _ جمع آوري و تحليل مستندات و گزارشهاي ادواري و موردي شهرستانها.

11 _ ايجاد بستر لازم جهت توانمندسازي فرد و خانواده وي.

تبصره _ در صورت تشخيص كارگروه اجتماعي استان، ساير سازمانها و نهادها علاوه بر سازمانها و نهادهاي موضوع ماده (6) اين آيين نامه با سازمان بهزيستي كشور در فرايند ساماندهي كودكان خياباني همكاري خواهند نمود.

فصل پنجم _ مقررات عمومي

ماده9_ سازمان بهزيستي كشور موظف است با مشاركت و همكاري سازمانها و نهادهاي ذي ربط نسبت به راه اندازي مراكز سطوح چهارگانه موضوع اين

آيين نامه در كليه مراكز استانهايي كه با مشكل كودكان خياباني مواجه مي باشند اقدام نمايد.

ماده10 _ سازمان بهزيستي كشور مجاز است از محل اعتبارات ساماندهي كودكان خياباني نسبت به جذب نيروي متخصص مورد نياز به صورت قراردادي با هماهنگي سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور اقدام نمايند.

ماده11_ سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور موظف است اعتبارات مورد نياز جهت اجراي اين آيين نامه را تأمين و در اختيار وزارت رفاه وتأمين اجتماعي قرار دهد.

ماده12_ وزارت رفاه و تأمين اجتماعي هماهنگي اجراي اين آيين نامه را بر عهده دارد و اين امر را توسط شورايي متشكل از دستگاه هاي ذي ربط در ماده (6) به انجام مي رساند و هر شش ماه يك بار گزارش اقدامات انجام يافته را تحليل و جمع بندي و به شوراي عالي رفاه و تأمين اجتماعي ارايه خواهد نمود.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

اصلاح آيين نامه بيمه اجتماعي روستاييان و عشاير – مصوب 1384

هيئت وزيران در جلسه مورخ 12/4/1384 باتوجه به نظر رييس مجلس شوراي اسلامي، موضوع نامه شماره 66389/8103ه_/ب مورخ 26/2/1384 تصويب نمود:

آيين نامه بي_مه اجتماعي روستاييان و عشاير موضوع تصويب نامه شماره 65846/ت32180 ه_ مورخ 12/11/1383 به شرح زير اصلاح مي شود:

1 _ متن زير جايگزين بند « ح» ماده (1) مي گردد:

«بند ح _ از كارافتادگي كلي : عبارت است از كاهش قدرت كار بيمه شده در نتيجه بيماري يا حادثه به نحوي كه پس از انجام خدمات درماني و توانبخشي طبق نظريه كميسيونهاي پزشكي توانايي كار خود را شصت و شش درصد (66%) يا بيشتر از دست داده باشد.»

2 _ ماده (3) حذف مي گردد.

3 _ در ماده (6) واژه « تدريجي» حذف مي گردد.

4 _ ماده (8) به شرح زير اصلاح مي گردد:

« ماده 8 _ در سالهايي كه

به تشخيص مراجع ذيصلاح خشكسالي در منطقه يا روستايي اعلام مي گردد و يا در مواقع بروز حوادث غيرمترقبه و آفت زدگي و يا مرگ و مير دام تا رفع عوارض ناشي از آن موجب بيكاري و ناتواني بيمه شده در پرداخت حق بيمه گردد، سهم مشاركت روستاييان و عشاير در آن منطقه يا روستا حسب اعلام وزارت رفاه و تأمين اجتماعي و تأييد شورايعالي رفاه و تأمين اجتماعي برعهده دولت خواهد بود.»

5 _ ماده (10) به شرح زير اصلاح مي گردد:

« ماده10_ تعهدات موضوع اين آيين نامه شامل موارد بيمه اي از جمله موارد زير مي باشد:

الف _ خدمات درماني (بيماريها، حوادث و سوانح)

ب _ پيري.

پ _ فوت.

ت _ از كارافتادگي.

ث _ بيكاري.

تبصره _ ميزان حق بيمه، ضوابط و شرايط برخورداري از بيمه بيكاري براساس پيشنهاد وزارت رفاه و تأمين اجتماعي و تصويب هيئت وزيران خواهد بود.

6 _ در ماده (14) عبارت «شصت و شش درصد (66%) و بيشتر» جايگزين عبارت « بيش از 66 درصد» گردد.

7 _ متن زير جايگزين ماده (15) مي گردد:

« ماده 15 _ نحوه تشكيل كميسيونهاي پزشكي، تعيين ميزان درصد از كارافتادگي در بدو ورود و نيز جهت پرداخت مستمري به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به پيشنهاد هيئت مديره صندوق، تأييد وزارت رفاه و تأمين اجتماعي و تصويب شورايعالي رفاه و تأمين اجتماعي خواهد رسيد.»

8 _ در بند « الف» ماده (19) عدد « 35/1» به «30/1» اصلاح مي گردد.

9 _ ماده (20) به شرح زير اصلاح گردد:

« ماده20 _ صندوق به عنوان يك مؤسسه دولتي مستقل داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي و اداري و استخدامي بوده و طبق ضوابط و مقررات مورد

عمل خود وظايف زير را برعهده دارد:

الف _ تعميم و گسترش بيمه روستاييان و عشاير به افراد مشمول.

ب _ جمع آوري و تمركز كليه وجوه موضوع صندوق.

ج _ سرمايه گذاري و بهره برداري از وجوه جاري و ذخيره شده.

د _ انجام تعهدات موضوع اين آيين نامه.»

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

اصلاح ماده (18) اصلاحي آئين نامه اجرايي بند(5) جزء (ب) ماده واحده قانون اصلاح تبصره (2) الحاقي ماده

هيئت وزيران در جلسه مورخ 4/8/1384 بنا به پيشنهاد شماره 63497 مورخ 16/7/1384 وزارت كار و امور اجتماعي و به استناد بند (5) جزء (ب) ماده واحده قانون اصلاح تبصره (2) الحاقي ماده (76) قانون اصلاح مواد (72) و (77) و تبصره ماده (76) قانون تامين اج_تماعي مص_وب 1354 و الحاق دو تبصره به ماده (76) مصوب 1371 _ مصوب 1380_ تصويب نمود:

در ماده (18) اصلاحي آيين نامه اجرايي بند (5) جزء (ب) ماده واحده قانون اصلاح تبصره (2) الحاقي ماده (76) قانون اصلاح مواد (72) و (77) و تبصره ماده (76) قانون تامين اجتماعي مصوب1354 و الحاق دو تبصره به ماده (76) مصوب1371 _ مصوب1380_ ، موضوع تصويب نامه شماره 8583/ت30424ه_ مورخ 18/2/1384 عبارت « تاپايان شهريور سال 1384 » به عبارت « تا پايان شهريور سال 1385» اصلاح مي گردد.

اين تصويب نامه از تاريخ اول مهر سال 1384 لازم الاجرا است.

معاون اول رئيسجمهور _ پرويز داودي

تصويب نامه راجع به تمديد مدت معافيت كارگاههاي كوچك كمتر از ده نفر از قانون كار – مصوب 1384

هيئت وزيران در جلسه مورخ 18/10/1384 بنا به پيشنهاد شماره 97959 مورخ 17/10/1384 وزارت كار و اموراجتماعي و به استناد ماده (191) قانون كار جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 1369 _ تصويب نمود:

تصويب نامه شماره 56392/ت27929ه_ مورخ 7/11/1381، موضوع موارد استثناء و معافيت كارگاههاي كوچك كمتر از ده نفر از قانون كار به مدت سه سال تمديد مي شود.

اصلاح ماده (18) اصلاحي آيين نامه اجرايي بند (5) جزء (ب) ماده واحده قانون اصلاح تبصره(2) الحاقي ماده

هيئت وزيران در جلسه مورخ 4/11/1385 بنا به پيشنهاد مشترك وزارتخانه هاي كار و امور اجتماعي و بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و سازمان تأمين اجتماعي و به استناد بند (5) جزء (ب) ماده واحده قانون اصلاح تبصره (2) الحاقي ماده (76)قانون اصلاح مواد (72) و (77) و تبصره ماده (76) قانون تامين اجتماعي مصوب 1354 و الحاق دو تبصره به ماده (76) مصوب 1371 _ مصوب 1380 _ تصويب نمود :

در ماده (18) اصلاحي آيين نامه اجرايي بند (5) جزء (ب) ماده واحده قانون اصلاح تبصره (2) الحاقي ماده (76) قانون اصلاح مواد (72) و (77) و تبصره ماده (76) قانون تامين اجتماعي مصوب1354 و الحاق دو تبصره به ماده (76) مصوب1371 _ مصوب 1380_ موضوع تصويب نامه شماره 80483/ت35993 ه_ مورخ8/7/1385 عبارت « تا پايان آبان سال 1385» به عبارت « تا پايان دي سال 1385» اصلاح مي گردد.

اين تصويب نامه از تاريخ اول آذر سال 1385 لازم الاجرا است.

قانون اصلاح تبصره ماده (14) قانون كار و الحاق يك تبصره به آن . مصوب 84 (م 1 تا م 5)

حضرت حجت الاسلام والمسلمين جناب آقاي سيدمحمدخاتمي

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

طرح اصلاح تبصره ماده (14) قانون كار كه يك فوريت آن در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ 17/10/1382 تصويب شده بود درجلسه علني روز يكشنبه مورخ 30/1/1383 مجلس شوراي اسلامي با اصلاحاتي در عنوان و متن تصويب و به تاييد شوراي نگهبان رسيده است، در اجراي اصل يكصدوبيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به پيوست ارسال مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ مهدي كروبي

شماره6492 22/2/1383

وزارت كار و امور اجتماعي

قانون اصلاح تبصره ماده (14) قانون كار و الحاق يك تبصره به آن كه در جلسه علني روز يكشنبه مورخ سي ام فروردين ماه يكهزار و

سيصد و هشتاد و سه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 9/2/1383 به تاييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 8909 مورخ 15/2/1383 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد.

رئيس جمهور _ سيدمحمدخاتمي

قانون اصلاح تبصره ماده (14) قانون كار و الحاق يك تبصره به آن

ماده واحده _ تبصره ماده (14) قانون كار مصوب 2/7/1368 به عنوان تبصره (1) به شرح ذيل اصلاح و تبصره ديگري به آن الحاق مي گردد:

تبصره 1_ مدت خدمت نظام وظيفه شاغلين مشمول قانون كار يا شركت داوطلبانه آنان درجبهه قبل از اشتغال و يا حين اشتغال جزو سوابق خدمتي آنان نزد سازمان تامين اجتماعي محسوب مي گردد. اعتبار موردنياز براي اجراي اين قانون از محل دريافت ميانگين حق بيمه دو سال آخر فرد بيمه شده تامين مي گردد.

تبصره 2_ آن دسته از بيمه شدگاني كه مشمول اصلاحيه تبصره (2) ماده (76) قانون تامين اجتماعي مصوب 14/7/1380 مجمع تشخيص مصلحت نظام هستند به شرط آن كه خدمت نظام وظيفه خود را در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل طي نموده يا حضور داوطلبانه در جبهه داشته باشند سوابق خدمتي آنان جزء كارهاي سخت و زيان آور محسوب مي شود.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز يكشنبه مورخ سي ام فروردين ماه يكهزار سيصد و هشتاد و سه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 9/2/1383 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ مهدي كروبي

اصلاح ماده (14) آيين نامه نحوه تشكيل، حدود وظايف و اختيارات و عملكرد كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي ك

وزارت كار و امور اجتماعي _ وزارت صنايع و معادن _ وزارت دادگستري _ وزارت كشور _ وزارت جهاد كشاورزي

وزراي

عضو كارگروه موضوع تصويب نامه شماره72884/ت34452ه_ مورخ9/11/1384 در جلسه مورخ 17/8/1385 به استناد تبصره ماده (135) قانون كار _ مصوب 1369_ و با رعايت تصويب نامه يادشده تصويب نمودند:

متن زير به عنوان تبصره به ماده(14) آيين نامه نحوه تشكيل، حدود وظايف و اختيارات و عملكرد كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي كار استان و كانون عالي هماهنگي شوراهاي اسلامي كار سراسر كشور، موضوع تصويب نامه شماره 6511ت130ه_ مورخ 26/4/1372 اضافه مي شود: « تبصره _ چنانچه پس از ثبت اساسنامه، وزير كار و امور اجتماعي تشخيص دهد مورد يا مواردي از اساسنامه منطبق با مقررات قانون و اين آيين نامه نباشد، ثبت اساسنامه كان لم يكن تلقي و باطل اعلام مي گردد.»

اين تصويب نامه در تاريخ 4/2/1386 به تأييد مقام محترم رياست جمهوري رسيده است.

معاون اول رئيس جمهور _ پرويز داودي

قانون اصلاح تبصره (3) بند (3) ماده (80) قانون تأمين اجتماعي اصلاحي مصوب27/7/1376 - مصوب 1386

جناب آقاي دكتر محمود احمدي نژاد

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

در اجراء اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران قانون اصلاح تبصره (3) بند (3) ماده (80) قانون تأمين اجتماعي اصلاحي مصوب1376 مصوب جلسه علني مورخ 22/3/1386 مجلس كه با عنوان طرح دو فوريتي اصلاح بند (3) ماده(80) قانون تأمين اجتماعي به مجلس شوراي اسلامي تقديم و مطابق اصل يكصد و دوازدهم (112) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به مجمع محترم تشخيص مصلحت نظام ارسال گرديده بود با تأييد آن مجمع به پيوست ابلاغ مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

شماره199219 26/12/1386

وزارت رفاه و تأمين اجتماعي

قانون اصلاح تبصره(3) بند(3) ماده (80) قانون تأمين اجتماعي اصلاحي مصوب 1376 كه در جلسه علني روز سه شنبه مورخ بيست و دوم خرداد ماه يك هزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس

شوراي اسلامي تصويب و با توجه به ايراد شوراي نگهبان، در جلسه مورخ 20/11/1386 مجمع تشخيص مصلحت نظام به تصويب نهايي رسيده و طي نامه شماره 191725/688 مورخ 5/12/1386 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد.

رئيس جمهور _ محمود احمدي نژاد

قانون اصلاح تبصره (3) بند (3) ماده (80) قانون تأمين اجتماعي اصلاحي مصوب27/7/1376

ماده واحده _ تبصره (3) بند (3) ماده (80) قانون تأمين اجتماعي اصلاحي مصوب 27/7/1376 به شرح ذيل اصلاح مي گردد:

1_ در صورت فوت بيمه شده اي كه بين ده تا بيست سال سابقه پرداخت حق بيمه داشته باشد به بازماندگان وي به نسبت سنوات پرداخت حق بيمه بدون الزام به رعايت ماده (111) قانون تأمين اجتماعي و به نسبت سهام مقرر در ماده (83) همان قانون مستمري پرداخت مي گردد.

2_ بيمه شده اي كه از تاريخ تصويب اين قانون به بعد فوت مي شود چنانچه سابقه پرداخت حق بيمه او از يك سال تا ده سال باشد به بازماندگان وي در ازاء هر سال سابقه پرداخت حق بيمه غرامت مقطوعي معادل يك ماه حداقل دستمزد كارگر عادي در زمان فوت به طور يكجا و به نسبت سهام مقرر در ماده(83) قانون تأمين اجتماعي پرداخت مي شود.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز سه شنبه مورخ بيست و دوم خرداد ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 20/11/1386 از سوي مجمع تشخيص مصلحت نظام موافق با مصلحت نظام تشخيص داده شد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

قانون پرداخت مستمري به فرزندان زنان متوفي مشمول قانون تأمين اجتماعي و ساير صندوقهاي بازنشستگي – مصوب

شماره 169201/780 30/10/1386

جناب آقاي دكتر محمود احمدي نژاد

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

در اجراء اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون

اساسي جمهوري اسلامي ايران قانون پرداخت مستمري به فرزندان زنان متوفي مشمول قانون تأمين اجتماعي و ساير صندوقهاي بازنشستگي كه با عنوان طرح دوفوريتي تسري قانون پرداخت حقوق وظيفه به فرزندان مستخدمين متوفي مصوب1355 به مشمولين قانون تأمين اجتماعي به مجلس شوراي اسلامي تقديم و در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ 5/10/1386 مجلس با اصلاحاتي در عنوان و متن به تصويب رسيده است به لحاظ انقضاء مهلت مقرر، موضوع اصل نود و چهارم (94) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و عدم وصول پاسخ شوراي محترم نگهبان، به پيوست ابلاغ مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

شماره 175162 6/11/1386

وزارت رفاه و تأمين اجتماعي

قانون پرداخت مستمري به فرزندان زنان متوفي مشمول قانون تأمين اجتماعي و ساير صندوقهاي بازنشستگي كه در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ پنجم دي ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و بدون ارايه نظر از سوي شوراي نگهبان در مهلت مقرر در اصل 94 قانون اساسي طي نامه شماره 169201/780 مورخ 30/10/1386 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد.

رئيس جمهور _ محمود احمدي نژاد

قانون پرداخت مستمري به فرزندان زنان متوفي مشمول قانون تأمين اجتماعي و ساير صندوقهاي بازنشستگي

ماده واحده _ حقوق وظيفه مادران متوفي مشمول قانون تأمين اجتماعي اعم از سازمان تأمين اجتماعي و ساير صندوقهاي بازنشستگي با رعايت شرايط قانوني مربوط و همانند مردان مشمول در خصوص فرزندانشان (از محل كسورات بازنشستگي پرداختي توسط آنان) برقرار مي شود.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ پنجم دي ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در مهلت

مقرر موضوع اصل نود و چهارم (94) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نظر شوراي نگهبان واصل نگرديد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

تصويب نامه در خصوص تعيين مشاغل سخت و زيان آور در شركت راه آهن جمهوري اسلامي ايران - مصوب 1386/8/21

هيئت وزيران در جلسه مورخ 13/8/1386 بنا به پيشنهاد شماره 64960/100 مورخ 10/5/1386 معاونت توسعه مديريت و سرمايه انساني رييس جمهور و به استناد تبصره (4) ماده واحده قانون نحوه بازنشستگي جانبازان انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي و معلولين عادي و شاغلين مشاغل سخت و زيان آور _ مصوب 1367 _ تصويب نمود:

مشاغل زير در شركت راه آهن جمهوري اسلامي ايران به عنوان مشاغل سخت و زيان آور تعيين مي شوند.

معاون اول رئيس جمهور _ پرويز داودي

قانون اصلاح تبصره (3) بند (3) ماده (80) قانون تأمين اجتماعي اصلاحي مصوب27/7/1376 - مصوب 26/12/1386

در اجراء اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران قانون اصلاح تبصره (3) بند (3) ماده (80) قانون تأمين اجتماعي اصلاحي مصوب1376 مصوب جلسه علني مورخ 22/3/1386 مجلس كه با عنوان طرح دو فوريتي اصلاح بند (3) ماده(80) قانون تأمين اجتماعي به مجلس شوراي اسلامي تقديم و مطابق اصل يكصد و دوازدهم (112) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به مجمع محترم تشخيص مصلحت نظام ارسال گرديده بود با تأييد آن مجمع جهت اجرا به دولت ابلاغ گرديد.

شماره199219 26/12/1386

وزارت رفاه و تأمين اجتماعي

قانون اصلاح تبصره(3) بند(3) ماده (80) قانون تأمين اجتماعي اصلاحي مصوب 1376 كه در جلسه علني روز سه شنبه مورخ بيست و دوم خرداد ماه يك هزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و با توجه به ايراد شوراي نگهبان، در جلسه مورخ 20/11/1386 مجمع تشخيص مصلحت نظام به تصويب نهايي رسيده و طي نامه شماره 191725/688 مورخ 5/12/1386 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد.

رئيس جمهور _ محمود احمدي نژاد

قانون اصلاح تبصره (3) بند (3) ماده (80) قانون تأمين اجتماعي اصلاحي مصوب27/7/1376

ماده واحده _ تبصره (3) بند (3)

ماده (80) قانون تأمين اجتماعي اصلاحي مصوب 27/7/1376 به شرح ذيل اصلاح مي گردد:

1_ در صورت فوت بيمه شده اي كه بين ده تا بيست سال سابقه پرداخت حق بيمه داشته باشد به بازماندگان وي به نسبت سنوات پرداخت حق بيمه بدون الزام به رعايت ماده (111) قانون تأمين اجتماعي و به نسبت سهام مقرر در ماده (83) همان قانون مستمري پرداخت مي گردد.

2_ بيمه شده اي كه از تاريخ تصويب اين قانون به بعد فوت مي شود چنانچه سابقه پرداخت حق بيمه او از يك سال تا ده سال باشد به بازماندگان وي در ازاء هر سال سابقه پرداخت حق بيمه غرامت مقطوعي معادل يك ماه حداقل دستمزد كارگر عادي در زمان فوت به طور يكجا و به نسبت سهام مقرر در ماده(83) قانون تأمين اجتماعي پرداخت مي شود.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز سه شنبه مورخ بيست و دوم خرداد ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 20/11/1386 از سوي مجمع تشخيص مصلحت نظام موافق با مصلحت نظام تشخيص داده شد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

آيين نامه اجرايي قانون بازنشستگي پيش از موعد كاركنان دولت - مصوب 10/10/1386

وزراي عضو كميسيون امور اجتماعي و دولت الكترونيك هيئت دولت در جلسه مورخ 23/10/1386 بنا به پيشنهاد مشترك معاونت توسعه مديريت و سرمايه انساني رييس جمهور و وزارت رفاه و تأمين اجتماعي و به استناد تبصره (5) ماده واحده قانون بازنشستگي پيش از موعد كاركنان دولت _ مصوب 1386 _ و با رعايت تصويب نامه شماره 164082/ت373ه_ مورخ 10/10/1386 آيين نامه اجرايي قانون يادشده را به شرح زير تصويب نمودند:

آيين نامه اجرايي قانون بازنشستگي پيش از موعد كاركنان دولت

ماده1_ در اين آيين نامه اصطلاحات زير در معاني مشروح

مربوط به كار مي روند:

الف _ قانون: قانون بازنشستگي پيش از موعد كاركنان دولت _ مصوب 1386_

ب _ سنوات خدمات قابل قبول: سنواتي است كه طبق قوانين و مقررات مربوط از لحاظ احراز شرايط بازنشستگي جزو سنوات خدمت ملاك محاسبه قرار مي گيرد.

پ _ وزارت: وزارت امور اقتصادي و دارايي.

ماده2_ كاركنان رسمي، پيماني و قراردادي وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي در صورت دارا بودن حداقل بيست و پنج (25) سال سابقه خدمت قابل قبول (بدون رعايت شرط سني) مي توانند در مهلت پيش بيني شده در قانون با ارايه در خواست كتبي مبني بر بازنشستگي پيش از موعد و موافقت دستگاه متبوع با استفاده از حداكثر پنج (5) سال سال سنوات ارفاقي تا سقف سي سال بازنشسته شوند.

تبصره1_ بانوان شاغل كه فاقد شرط سابقه خدمت مق_رر در اين م_اده مي باش_ن_د، به شرط داشتن حداقل بيست (20) سال سنوات خدمت قابل قبول مي توانند با ارايه درخواست كتبي و موافقت دستگاه متبوع با استفاده از حداكثر پنج (5) سال سنوات ارفاقي بازنشسته شوند.

تبصره2_ افرادي كه در طول مدت اجراي قانون شرايط موضوع ماده (2) اين آيين نامه را احراز و بصورت مكتوب در خواست خود را ارايه نمايند و مطابق ماده (3) اين آيين نامه تا پايان 5/6/1389 با درخواست بازنشستگي آنها موافقت شود، مشمول اين آيين نامه خواهندبود.

ماده3_ بمنظور بررسي درخواستي بازنشستگي پيش از موعد در انطباق با برنامه هاي جامع نيروي انساني دستگاههاي دولتي، رييس دستگاه يا بالاترين مقام مسئول دستگاه اجرايي مي تواند كارگروهي مركب از مديران واحدهاي ذي ربط دستگاه متبوع تشكيل دهد. درخواستهاي مشمولان قانون پس از اعلام نظر مدير بلافصل متقاضي در كارگروه مورد رسيدگي قرار مي گيرد.

تبصره _ تصميمات كارگروه در صورت وجود

اعتبار لازم و پس از تأييد بالاترين مقام دستگاه قابل اجرا خواهدبود.

ماده4_ پاداش پايان خدمت كاركنان رسمي مشمول قانون با رعايت مفاد قانون پرداخت پاداش پايان خدمت و بخشي از هزينه هاي ضروري به كاركنان دولت _ مصوب 1375 _ و اصلاحات بعدي آن و با احتساب سنوات ارفاقي توسط دستگاه متبوع مستخدم محاسبه و پرداخت مي شود.

تبصره1_ در مورد مستخدمان پيماني مطابق آيين نامه استخدام پيماني، موضوع تصويب نامه شماره 52282/ت664 مورخ 15/6/1368 و اصلاحات بعدي آن و در مورد مشمولان قانون كار مطابق احكام مندرج در قانون كار توسط دستگاه متبوع مستخدم عمل خواهدشد.

تبصره2_ پاداش پايان خدمت بانوان متقاضي با كمتر از بيست و پنج (25) سال سابقه خدمت به ميزان سنوات خدمت قابل قبول (بدون احتساب سنوات ارفاقي) محاسبه و پرداخت خواهدشد.

ماده5 _ وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي مكلفند در سال 1386 اعتبار لازم براي پرداخت كسور بازنشستگي و حق بيمه سهم مستخدم و كارفرما بابت سنوات ارفاقي براساس آخرين حقوق و مزاياي مشمول كسر كسور بازنشستگي را بصورت يكجا و نيز مابه التفاوت حقوق بازنشستگي بابت سنوات ارفاقي آنان را (همان سال) به ترتيب مقرر در تبصره (1) ماده واحده قانون محاسبه و به وزارت اعلام كند. وزارت موظف است اعتبار اعلام شده را از سر جمع اعتبارات دستگاهها كسر و به حساب صندوقهاي بازنشستگي ذي ربط واريز نمايد.

ماده6 _ از سال 1387 تا پنج (5) سال پس از مهلت اجراي قانون، اعتبار لازم براي پرداخت كسور بازنشستگي و حق بيمه سهم مستخدم و كارفرما بابت سنوات ارفاقي براساس آخرين حقوق و مزاياي مشمول كسور بازنشستگي بطور يكجا و با اعمال ضريب (1/1) محاسبه و در رديف بودجه

وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي، همچنين مابه التفاوت حقوق بازنشستگي بابت سنوات ارفاقي آن دسته از كاركناني كه تا سال قبل بازنشسته شده اند در رديف جداگانه اي ذيل بودجه وزارت پيش بيني خواهدشد.

وزارت موظف است سهم هر يك از صندوقهاي بازنشستگي را سالانه به حساب صندوقهاي بازنشستگي ذي ربط واريز نمايد.

تبصره _ وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي مكلفند كسور بازنشستگي و حق بيمه سهم مستخدم و كارفرما بابت سنوات ارفاقي را بطور يكجا به صندوقهاي بازنشستگي پرداخت نمايند.

ماده7_ كاركناني كه با استفاده از سنوات ارفاقي بازنشسته مي شوند پي از بازنشستگي از امتيازاتي كه در ساير قوانين و مقررات براي كاركنان بازنشسته در نظر گرفته شده يا مي شود بهره مند خواهندشد.

ماده8 _ شركتهاي دولتي و مؤسسات و نهادهاي عمومي غيردولتي مي توانند كاركنان واجد شرايط را صرفاً از محل منابع مالي خود و براساس مفاد اين آيين نامه بازنشسته كنند.

ماده9_ منظور از كاركنان قراردادي در آيين نامه، اشخاص زير هستند:

الف _ مستخدمان موقت شركتهاي دولتي، مؤسسات و نهادهاي عمومي غيردولتي.

ب _ آن دسته از مستخدمان متناظر كاركنان پيماني شاغل در وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي داراي مقررات خاص كه به موجب قرارداد به استخدام درآمده اند.

ج _ كاركناني كه براساس تصويب نامه شماره 17598 مورخ 22/3/1362 به صورت خري_د خدم_ت با رعايت قوانين و مقررات م_ربوط در دس_تگاههاي مشمول اين قانون اشتغال دارند.

د _ آن دسته از كاركنان مشمول قانون كه براساس مجوزهاي قانوني با انعقاد قرارداد در خدمت دستگاههاي يادشده بوده اند و كسور بازنشستگي يا حق بيمه (اعم از سهم مستخدم و كارفرماي) آنها طبق مقررات به صندوقهاي بازنشستگي مربوط پرداخت گرديده است.

تبصره _ كاركنان ثابت يا عناوين مشابه دستگاههاي مزبور براي استفاده از تسهيلات قانون در حكم

مستخدم رسمي هستند.

ماده10_ دستگاههاي مشمول موظفند فهرست كاركنان مشمول قانون را با قيد مشخصات استخدامي هر يك از آنان، ميزان سنوات ارفاقي و پاداش پايان خدمت پرداختي به معاونت توسعه مديريت و سرمايه انساني رييس جمهور و وزارت رفاه و تأمين اجتماعي در فواصل شش ماهه ارسال كنند.

ماده11_ وزارت رفاه و تأمين اجتماعي موظف است هر سال گزارش اجراي قانون را به هيئت وزيران ارايه نمايد.

ماده12_ درخصوص مستخدمان شاغل در مشاغل سخت و زيان آور و جانبازان مقررات مربوط ملاك عمل خواهدبود.

اين تصويب نامه در تاريخ 26/12/1386 به تأييد مقام محترم رياست جمهوري رسيده است .

دستورالعمل چگونگي تشكيل و نحوه اداره شوراي عالي كار موضوع ماده (170) قانون كار – مصوب 5 1 1387

وزراي عضو كارگروه موضوع تصويب نامه شماره 72884/ت34452ه_ مورخ 9/11/1384 بنا به پيشنهاد وزارت كار و امور اجتماعي و به استناد بند (ب) ماده (167) و ماده (170) قانون كار _ مصوب 1369_ و با رعايت تصويب نامه يادشده، دستورالعمل چگونگي تشكيل و نحوه اداره شوراي عالي كار را به شرح زير اصلاح و تصويب نمودند:

وزارت كار و امور اجتماعي _ وزارت صنايع و معادن _ وزارت دادگستري _ وزارت رفاه و تأمين اجتماعي _ وزارت جهاد كشاورزي _ وزارت كشور

دستورالعمل چگونگي تشكيل و نحوه اداره شوراي عالي كار موضوع ماده (170) قانون كار

ماده1_ در اجراي ماده (167) قانون كار _ مصوب 1369_ شوراي عالي كار كه در اين دستورالعمل به اختصار شورا ناميده مي شود متشكل از اعضاي زير است:

الف _ وزير كار و امور اجتماعي به عنوان رييس شورا.

ب _ دو نفر از افراد بصير و مطلع در مسايل اجتماعي و اقتصادي به پيشنهاد وزير كار و امور اجتماعي و تصويب هيئت وزيران كه يك نفر از آنان از اعضاي شوراي عالي صنايع

انتخاب خواهد شد.

ج _ سه نفر از نمايندگان كارفرمايان (يك نفر از بخش كشاورزي)، با معرفي كانون عالي انجمنهاي صنفي كارفرمايان.

د _ سه نفر از نمايندگان كارگران (يك نفر از بخش كشاورزي) با معرفي كانون عالي شوراي اسلامي كار.

ه_ _ وزير رفاه و تأمين اجتماعي.

و _ رييس مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران.

تبصره _ در صورت عدم تشكيل يا فقدان اعتبار هر يك از كانونهاي عالي يادشده، انتخاب نماينده كارفرمايان و كارگران در اجراي تبصره (2) ماده (136) قانون كار با وزير كار و امور اجتماعي خواهد بود.

ماده2_ جلسات شورا، در وزارت كار و امور اجتماعي تشكيل مي گردد. در صورت ضرورت حسب مورد با نظر وزير كار و امور اجتماعي در محل ديگري تشكيل خواهد شد.

ماده3_ جلسات عادي شورا هر ماه حداقل يك بار بنا به دعوت و به رياست وزير كار و امور اجتماعي تشكيل مي گردد. در موارد ضروري، جلسات فوق العاده بنا به تشخيص رييس شورا يا تقاضاي سه نفر از اعضاي شورا تشكيل خواهد شد.

ماده4_ هر يك از كانونهاي يادشده بايد علاوه بر اعضاي اصلي، سه نفر به عنوان عضو علي البدل به شورا معرفي نمايند. به طوري كه به ازاي هر عضو اصلي همواره يك عضو علي البدل جايگزين گردد.

تبصره1_ در صورتي كه در خلال عضويت، هر يك از اعضاي اصلي اين ماده فوت نمايد و يا شرايطي را كه به اعتبار آن براي نمايندگي شورا معرفي شده اند از دست بدهند، مانند استعفا، بازنشستگي، خاتمه خدمت، خروج از عضويت كانون عالي مربوط و نظاير آنها، غيبت غيرموجه در دو جلسه متوالي يا سه جلسه متناوب در طول سال تقويمي، عضويت آنها در شورا خاتمه

يافته و براي باقيمانده مدت، عضو يا اعضاي جديد مطابق اين ماده به ترتيب فهرست معرفي شدگان انتخاب مي شوند.

تبصره2_ در صورت مرخصي و عدم حضور اعضاي اصلي در جلسه، اعضاي علي البدل با داشتن حق رأي شركت خواهند كرد.

تبصره3_ كانونهاي عالي موضوع بندهاي « ج» و « د» ماده (1) مي توانند قبل از اتمام دوره عضويت هر يك از نمايندگان يادشده، به عضويت وي خاتمه داده و فرد ديگري را براي باقيمانده مدت عضويت معرفي نمايند.

ماده5 _ اعضاي شورا مركب از (11) نفر مي باشند و جلسات آن با حضور حداقل (7) نفر از اعضا رسميت خواهد داشت مشروط بر اينكه در هر جلسه دو نفر از گروه كارگر و دو نفر از گروه كارفرما حضور داشته باشند. مصوبات شورا با اكثريت آراء اعضاي حاضر در جلسه معتبر خواهد بود.

ماده6 _ مدت عضويت هر يك از نمايندگان كارفرمايان يا كارگران (اعم از اصلي يا علي البدل) در شورا دو سال است و انتخاب مجدد آنها مجاز است.

ماده7_ دبي_ر ش_ورا با پيشنهاد وزي_ر كار و امور اج_تماعي و ت_صويب ش_ورا تعيين مي گردد.

تبصره _ شورا داراي يك دبيرخانه دايمي، تحت سرپرستي دبيرشورا خواهد بود كه تهيه و تنظيم دستور جلسات و همچنين صورت جلسات، دعوت از اعضاء، تنظيم امور دفتري، انجام مكاتبات لازم، حفظ و نگهداري و ثبت اوراق و اسناد و تهيه توضيحات لازم براي دستور جلسات و اعلام آگهي تصميمات شورا را عهده دار خواهد بود.

ماده8 _ تشكيلات موردنياز دبيرخانه شورا به پيشنهاد دبير شورا تعيين و نيازهاي پرسنلي و پشتيباني توسط وزارتخانه يادشده تأمين مي شود.

تبصره1_ دبير شورا موظف است خلاصه مذاكرات و تصميمات شورا را در صورت جلسه قيد و آن

را به امضاي اعضا برساند. آن بخش از مصوبات شورا كه براي افراد ايجاد حق و يا تكليف مي نمايد، در روزنامه رسمي جمهوري اسلامي ايران، براي اطلاع درج مي گردد.

تبصره2_ دبير شورا دستورجلسات را با نظر رييس شورا تنظيم و حداقل (72) ساعت قبل از تشكيل جلسه به اطلاع اعضاء مي رساند. دبير شورا مي تواند حسب ضرورت از افراد صاحب نظر دعوت به عمل آورد. افراد يادشده بدون داشتن حق رأي و فقط به منظور اظهارنظر كارشناسي در جلسه شركت خواهند نمود.

ماده9_ شورا مي تواند در موارد ضروري و به منظور انجام بررسي هاي لازم نسبت به مسايلي كه نياز به كارشناسي دارد، اقدام به تشكيل كارگروههاي تخصصي نمايد.

ماده10_ حق حضور اعضاي شورا و كارگروههاي تخصصي آن در بودجه سالانه وزارت كار و امور اجتماعي پيش بيني و پرداخت خواهد شد.

ماده11_ از تاريخ ابلاغ اين دستورالعمل، دستورالعمل قبلي لغو مي گردد.

اين تصويب نامه در تاريخ 5/1/1387 به تأييد مقام محترم رياست جمهوري رسيده است.

معاون اول رئيس جمهور _ پرويز داودي

قانون بيمه هاي اجتماعي كارگران ساختماني - مصوب 1386

قانون بيمه هاي اجتماعي كارگران ساختماني كه در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ نهم آبان ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 16/8/1386 به تاييد شوراي نگهبان رسيده ، جهت اجراء ابلاغ گرديد.

توضيح ضروري روزنامه رسمي:

به رغم آنكه نامه شماره 132734 _ 11/9/1386 رئيس جمهوري اسلامي ايران حكايت از ابلاغ قانون بيمه هاي اجتماعي كارگران ساختماني به روزنامه رسمي جهت درج و انتشار مي نمايد ليكن قانون موصوف در ساعت 40/9 مورخ3/2/1387 از طريق شبكه الكترونيكي پيام دولت كه زير نظر حوزه معاونت پشتيباني و تحول اداري رياست جمهوري بوده و از آغاز سال1382 تا كنون تنها

كانال برقراري ارتباط نوشتاري روزنامه رسمي با رياست جمهوري جهت دريافت قوانين مصوب مجلس شوراي اسلامي و نيز مصوبات هيأت دولت مي باشد دريافت گرديده است لذا براي اولين بار در روزنامه رسمي درج و منتشر مي گردد.

مديرعامل روزنامه رسمي كشور _ پورسينا

شماره124294/471 19/8/1386

جناب آقاي دكتر محمود احمدي نژاد

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

عطف به نامه شماره 28977/31707 مورخ 11/5/1384 در اجراء اصل يكصد و بيست و سوم(123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران قانون بيمه هاي اجتماعي كارگران ساختماني كه با عنوان لايحه به مجلس شوراي اسلامي تقديم گرديده بود ، با تصويب در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ 9/8/1386 و تاييد شوراي محترم نگهبان ، به پيوست ابلاغ مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

شماره132734 11/9/1386

وزارت رفاه و تامين اجتماعي

قانون بيمه هاي اجتماعي كارگران ساختماني كه در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ نهم آبان ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 16/8/1386 به تاييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 124294/471 مورخ 19/8/1386 واصل گرديده است به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد.

رئيس جمهور _ محمود احمدي نژاد

قانون بيمه هاي اجتماعي كارگران ساختماني

ماده1_ كارگران شاغل در كارهاي ساختماني اعم از ايجاد يا توسعه ساختمان ، تجديد بنا ، تعميرات اساسي و يا تخريب مربوط به ساختمان و به ترتيب مندرج در اين قانون با نام نويسي و اخذ كد ملي نزد سازمان تامين اجتماعي بيمه مي شوند.

تبصره _ كارگران شاغل در كارهاي ساختماني تا زمان تحت پوشش قرار گرفتن به موجب اين قانون ، كماكان از حيث خدمات مشمول قانون بيمه اجباري كارگران ساختماني مصوب 1352 و اصلاحات بعدي آن هستند و درصورت احراز شرايط

از مزاياي قانون ياد شده برخوردار خواهند شد.

ماده2_ كارگران شاغل در كارهاي ساختماني درموارد زير از شمول اين قانون خارج و كماكان تابع قانون تامين اجتماعي مصوب 1354 و اصلاحات بعدي آن هستند:

1_ وزارتخانه ها ، سازمانها ، موسسات و شركتهاي دولتي و وابسته به دولت ، موسسات عمومي غيردولتي ، شهرداريها ، بانكها و موسسات عامالمنفعه و نيز كارخانجات داراي پروانه بهره برداري اعم از اين كه انجام كار را به پيمانكار واگذار نمايند يا رأساً انجام دهند.

2_ درمورد آن دسته از كارهاي ساختماني مشمول اين قانون كه انجام آنها از طريق انعقاد پيمان به پيمانكار واگذار مي شود حق بيمه كارگران پيمانكار براساس ماده 38) قانون تامين اجتماعي وصول خواهد شد.

ماده3_ وزارت كار و امور اجتماعي (سازمان آموزش فني و حرفه اي موظف است نسبت به فراخوان و آموزش كارگران شاغل در كارهاي ساختماني اقدام و كارت مهارت فني براي آنها صادر نمايد.

تبصره1_ زمانبندي ، شرايط و ترتيب صدور ، تمديد ، تعليق و كارت مهارت فني و نحوه شناسايي كارگران شاغل در كارگاههاي ساختماني موضوع اين ماده و اشتغال آنها در طول دوره اعتبار كارت ، طبق آئين نامه اي خواهد بود كه مشتركاً توسط وزارتخانه هاي رفاه و تامين اجتماعي ، كار و امور اجتماعي ، مسكن و شهرسازي و كشور تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

تبصره2_ كارگران شاغل داراي كارت مهارت فني معتبر از تاريخ نام نويسي در سازمان تامين اجتماعي مبتني بر كد ملي مشمول مقررات اين قانون هستند و از تعهدات آن بهره مند خواهند شد.

ماده4_ تعهدات موضوع اين قانون شامل موارد زير است كه به بيمه شده درصورت احراز شرايط ارائه خواهد شد:

الف _ حوادث

و بيماريها.

ب _ غرامت دستمزد.

ج _ ازكارافتادگي

د _ بازنشستگي

ه_ _ فوت

تبصره _ افراد خانواده بيمه شده جهت برخورداري از خدمات موضوع بند (الف اين ماده طبق ماده (58) قانون تامين اجتماعي ودرمورد بازماندگان طبق مواد(81) و (82) قانون يادشده تعيين مي گردند.

ماده5 _ درمواردي كه انجام كارهاي ساختماني مستلزم اخذ پروانه مي باشد ، مراجع ذي ربط مكلفند صدور پروانه را منوط به ارائه رسيد پرداخت حق بيمه براي هر مترمربع سطح زير بنا معادل چهاردرصد (4%) حداقل دستمزد ماهانه سال درخواست پروانه به حسابي كه سازمان تامين اجتماعي اعلام خواهد كرد ، نمايند.

تبصره1_ درصورتي كه حوادث ناشي از كار منجر به مصدوميت ، فوت يا ازكارافتادگي گردد ولي متقاضي با وجود الزام به گرفتن پروانه نسبت به اخذ آن اقدام ننموده باشد ، سازمان تامين اجتماعي علاوه بر حق بيمه موضوع اين قانون جريمه اي به طور مقطوع معادل بيست و پنج درصد (25%) اصل حق بيمه محاسبه و وصول خواهد كرد.

تبصره2_ مبالغي كه موقع صدور پروانه طبق مقررات اين ماده پرداخت مي گردد ، در محاسبه حق بيمه كارگران پيمانكار موضوع بند (2) ماده (2) اين قانون محسوب خواهد گرديد.

ماده6 _ حق بيمه سهم بيمه شده معادل هفت درصد (7%) دستمزد ماهانه اي خواهدبود كه طبق ماده(35) قانون تامين اجتماعي مصوب1354 براي كارگران تعيين مي شود.

تبصره _ دولت مكلف است معادل سه درصد (3%) ماخذ كسر حق بيمه موضوع اين ماده به عنوان سهم مشاركت خود به سازمان تامين اجتماعي پرداخت نمايد ، همچنين باتوجه به تعداد افراد تحت پوشش ، همه ساله با اعلام سازمان تامين اجتماعي سهم مشاركت خود را در بودجه كل كشور منظور و به

سازمان تامين اجتماعي پرداخت نمايد.

ماده7_ بيمه شده مكلف است حق بيمه خود را به ترتيبي كه سازمان تامين اجتماعي تعيين مي نمايد پرداخت نمايد.

تبصره _ درصورت عدم پرداخت حق بيمه موضوع اين قانون ، سازمان طبق اختيارات مندرج در قانون تامين اجتماعي براي وصول حق بيمه اقدام خواهد نمود.

ماده8 _ نقل و انتقال سابقه پرداخت حق بيمه موضوع اين قانون ، في مابين صندوقهاي بيمه و بازنشستگي براساس قوانين مربوط انجام مي شود.

ماده9_ چگونگي استفاده از خدمات درماني ، مدت و شرايط و ميزان غرامت دستمزد براي حوادث ناشي از كار ، تعيين درصد ازكارافتادگي ، چگونگي تشخيص حوادث ناشي و غيرناشي از كار ، شرايط پرداخت غرامت نقص مقطوع و برقراري مستمري جزئي و كلي ، نحوه محاسبه و ميزان آن و تغيير درجه ازكارافتادگي جزئي و كلي تابع مقررات قانون تامين اجتماعي خواهد بود.

ماده10_ مشمولان اين قانون درصورت دارا بودن يكي از شرايط زير مي توانند درخواست بازنشستگي نمايند:

1_ داشتن حداقل سابقه مقرر در قانون تامين اجتماعي و شصت سال تمام سن

2_ داشتن سي و پنج سال كامل سابقه پرداخت حق بيمه

تبصره _ ميزان مستمري بازنشستگي طبق قانون تامين اجتماعي تعيين مي شود.

مستمري ازكارافتادگي جزئي و كلي ، نحوه محاسبه و ميزان آن و تغييرات درجه ازكارافتادگي جزئي و كلي تابع مقررات قانون تامين اجتماعي خواهد بود.

ماده11_ شرايط بيمه شده متوفي ، بازماندگان واجد شرايط بيمه شده متوفي ، نحوه برقراري مستمري بازماندگان و سهم مستمري هر يك از آنان طبق قانون تامين اجتماعي خواهد بود.

ماده12_ درصورتي كه ثابت شود وقوع حادثه ناشي از كار مستقيما ناشي از عدم رعايت مقررات حفاظت فني كارفرما مي باشد ، سازمان

تامين اجتماعي طبق مقررات اين قانون (ماده 66 قانون تامين اجتماعي و تبصره هاي آن هزينه هاي مربوط را طبق ماده (50) قانون تامين اجتماعي از كارفرما مطالبه و وصول خواهد نمود.

ماده13_ كليه وزارتخانه ها ، دستگاهها ، نهادها ، شركتها و موسسات دولتي و وابسته به دولت ، شهرداريها و موسسات و نهادهاي عمومي غيردولتي و دستگاههايي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است و مراجع صدور پروانه ساختمان مكلف به همكاري با مجريان اين قانون مي باشند.

ماده14_ از تاريخ تصويب اين قانون آن دسته از مواد قانون بيمه اجباري كارگران ساختماني مصوب 1352 و ساير قوانيني كه با اين قانون مغاير است لغو مي گردد.

قانون فوق مشتمل بر چهارده ماده و نه تبصره در جلسه علني روز چهار شنبه مورخ نهم آبان ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 16/8/1386 به تاييد شوراي نگهبان رسيد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

بيمه

قانون بيمه -(مصوب 7/2/1316)

معاملات بيمه

ماده 1 _ بيمه عقدي است كه به موجب آن يك طرف تعهدمي كند در ازاء پرداخت وجه يا وجوهي از طرف ديگر در صورت وقوع يا بروز حادثه خسارت وارده بر او را جبران نموده يا وجه معيني بپردازد.

متعهد را بيمه گر، طرف تعهد را بيمه گذار، وجهي را كه بيمه گذار به بيمه گر مي پردازد حق بيمه و آنچه را كه بيمه مي شود موضوع بيمه نامند.

ماده 2 _ عقد بيمه و شرايط آن بايد به موجب سند كتبي باشد وسند مزبور موسوم به بيمه نامه خواهد بود.

ماده 3 _ در بيمه نامه بايد امور ذيل به طور صريح قيد شود.

1 _ تاريخ انعقاد قرارداد.

2 _ اسم بيمه گر و بيمه گذار.

3 _

موضوع بيمه

4 _ حادثه ياخطري كه عقد بيمه به مناسبت آن به عمل آمده است

5 _ ابتدا و انتهاي بيمه

6 _ حق بيمه

7 _ ميزان تعهد بيمه گردر صورت وقوع حادثه

ماده 4 _ موضوع بيمه ممكن است مال باشد اعم از عين يا منفعت يا هر حق مالي يا هر نوع مسووليت حقوقي مشروط براينكه بيمه گذار نسبت به بقاء آنچه بيمه مي دهد ذي نفع باشد و همچنين ممكن است بيمه براي حادثه يا خطري باشد كه از وقوع آن بيمه گذار متضرر مي گردد.

ماده 5 _ بيمه گذار ممكن است اصيل باشد يا به يكي از عناوين قانوني نمايندگي صاحب مال يا شخص ذينفع را داشته يا مسووليت حفظ آن را از طرف صاحب مال داشته باشد.

ماده 6 _ هركس بيمه مي دهد بيمه متعلق به خود اوست مگر آنكه در بيمه نامه تصريح شده باشد كه مربوط به ديگري است ليكن در بيمه حمل و نقل ممكن است بيمه نامه بدون ذكر اسم بنام حامل تنظيم شود.

ماده 7 _ طلبكار مي تواند مالي را كه در نزد او وثيقه يا رهن است بيمه دهد، در اين صورت هرگاه حادثه اي نسبت به مال مزبور رخ دهد از خساراتي كه بيمه گربايد بپردازد تا ميزان آنچه را كه بيمه گذار در تاريخ وقوع حادثه طلبكار است به شخص او و بقيه به صاحب مال تعلق خواهد گرفت

ماده 8 _ در صورتي كه مالي بيمه شده باشد در مدتي كه بيمه باقيست نمي توان همان مال را به نفع همان شخص و از همان خطر مجدداً بيمه نمود.

ماده 9_ در صورتي كه مالي به كمتر از قيمت بيمه شده باشدنسبت به بقيه قيمت مي توان آن

را بيمه نمود، در اين صورت هر يك از بيمه گران به نسبت مبلغي از مال كه بيمه كرده است مسوول خواهد بود.

ماده 10 _ در صورتي كه مالي به كمتر از قيمت واقعي بيمه شده باشد بيمه گر فقط به تناسب مبلغي كه بيمه كرده است با قيمت واقعي مال مسوول خسارت خواهد بود.

فسخ و بطلان

ماده 11 _ چنانچه بيمه گذار يا نماينده او با قصد تقلب، مالي را اضافه بر قيمت عادله در موقع عقد قرارداد بيمه داده باشد عقد بيمه باطل و حق بيمه دريافتي قابل استرداد نيست

ماده 12 _ هرگاه بيمه گذار عمدا از اظهار مطالبي خودداري كنديا عمدا اظهارات كاذبه بنمايد و مطالب اظهار نشده يا اظهارات كاذبه طوري باشد كه موضوع خطر را تغيير داده يا از اهميت آن در نظر بيمه گر بكاهد عقد بيمه باطل خواهد بود حتي اگرمراتب مذكوره تاثيري در وقوع حادثه نداشته باشد. در اين صورت نه فقط وجوهي كه بيمه گذار پرداخته است قابل استرداد نيست بلكه بيمه گر حق دارد اقساط بيمه را كه تا آن تاريخ عقب افتاده است نيز از بيمه گذار مطالبه كند.

ماده 13 _ اگر خودداري از اظهار مطالبي يا اظهارات خلاف واقع از روي عمد نباشد عقد بيمه باطل نمي شود _ در اين صورت هرگاه مطلب اظهار نشده يا اظهار خلاف واقع قبل از وقوع حادثه معلوم شود بيمه گر حق دارد يا اضافه حق بيمه را از بيمه گذار در صورت رضايت او دريافت داشته قرار داد را ابقاء كند و يا قرارداد بيمه را فسخ كند _ در صورت فسخ بيمه گر بايد مراتب را به موجب اظهارنامه يا نامه سفارشي دو قبضه به بيمه گذار اطلاع دهد اثر

فسخ ده روز پس از ابلاغ مراتب به بيمه گذار شروع مي شود و بيمه گر بايد اضافه حق بيمه دريافتي تا تاريخ فسخ را به بيمه گذار مسترد دارد. در صورتيكه مطلب اظهار نشده يا اظهار خلاف واقع بعد از وقوع حادثه معلوم شود خسارت به نسبت وجه بيمه پرداختي و وجهي كه بايستي درصورت اظهارنظر به طور كامل و واقع پرداخته شده باشدتقليل خواهد يافت

ماده 14 _ بيمه گر مسوول خسارات ناشيه از تقصير بيمه گذار يانمايندگان او نخواهد بود.

ماده 15 _ بيمه گذار بايد براي جلوگيري از خسارت مراقبتي را كه عادتا هر كس از مال خود مي نمايد نسبت به موضوع بيمه نيز بنمايد و در صورت نزديك شدن حادثه يا وقوع آن اقداماتي را كه براي جلوگيري از سرايت و توسعه خسارت لازم است به عمل آورد. اولين زمان امكان و منتهي در ظرف پنج روز از تاريخ اطلاع خود از وقوع حادثه بيمه گر را مطلع سازد والا بيمه گر مسوول نخواهد بود، مگر آنكه بيمه گذار ثابت كند كه بواسطه حوادثي كه خارج از اختيار او بوده است اطلاع به بيمه گردر مدت مقرر براي او مقدور نبوده است

مخارجي كه بيمه گذار براي جلوگيري از توسعه خسارت مي نمايد بر فرض كه منتج به نتيجه نشود بعهده بيمه گر خواهدبود ولي هرگاه بين طرفين در موضوع لزوم مخارج مزبوره ياتناسب آن با موضوع بيمه اختلافي ايجاد شود حل اختلاف به حكم يا محكمه رجوع مي شود.

ماده 16 _ هرگاه بيمه گذار در نتيجه عمل خود خطري را كه به مناسبت آن بيمه منعقد شده است تشديد كند يا يكي از كيفيات يا وضعيت موضوع بيمه را به طوري تغيير دهد كه اگر وضعيت مزبور قبل از قرارداد موجود بود بيمه گرحاضر براي انعقاد قرارداد با شرايط مذكوره

در قرارداد نمي گشت بايدبيمه گر را بلافاصله از آن مستحضر كند _ اگر تشديد خطر ياتغيير وضعيت موضوع بيمه در نتيجه عمل بيمه گذار نباشد مشاراليه بايد مراتب را در ظرف ده روز از تاريخ اطلاع خود رسما به بيمه گر اعلام كند.

در هر دو مورد مذكور در فوق بيمه گر حق دارد اضافه حق بيمه را معين نموده به بيمه گذار پيشنهاد كند و در صورتي كه بيمه گذار حاضر براي قبولي و پرداخت آن نشود قرارداد را فسخ كند و اگر تشديد خطر در نتيجه عمل خود بيمه گذار باشدخسارات وارده را نيز از مجراي محاكم عمومي از او مطالبه كندو در صورتي كه بيمه گر پس از اطلاع تشديد خطر به نحوي ازانحاء رضايت به بقاء عقد قرارداد داده باشد مثل آنكه اقساطي از وجه بيمه را پس از اطلاع از مراتب از بيمه گذار قبول كرده ياخسارت بعد از وقوع حادثه به او پرداخته باشد ديگر نمي تواندبه مراتب مذكوره استناد كند _ وصول اقساط حق بيمه بعد از اطلاع از تشديد خطر يا پرداخت خسارت پس از وقوع حادثه ونحو آن دليل بر رضايت بيمه گر به بقاء قرارداد مي باشد.

ماده 17 _ در صورت فوت بيمه گذار يا انتقال موضوع بيمه به ديگري اگر ورثه يا منتقل اليه كليه تعهداتي را كه به موجب قرارداد بعهده بيمه گذار بوده است در مقابل بيمه گر اجرا كندعقد بيمه به نفع ورثه يا منتقل اليه به اعتبار خود باقي مي ماند معهذا هر يك از بيمه گر يا ورثه يا منتقل اليه حق فسخ آن را نيزخواهند داشت

بيمه گر حق دارد در ظرف سه ماه از تاريخي كه منتقل اليه قطعي موضوع بيمه تقاضاي تبديل بيمه نامه را به نام خود مي نمايد، عقد

بيمه را فسخ كند.

در صورت انتقال موضوع بيمه به ديگري ناقل مسوول كليه اقساط عقب افتاده وجه بيمه در مقابل بيمه گر خواهد بود ليكن از تاريخي كه انتقال را به بيمه گر به موجب نامه سفارشي يا اظهارنامه اطلاع مي دهد نسبت به اقساطي كه از تاريخ اطلاع به بعد بايد پرداخته شود مسوول نخواهد بود.

اگر ورثه يا منتقل اليه متعدد باشند هر يك از آنها نسبت به تمام وجه بيمه در مقابل بيمه گر مسوول خواهد بود.

ماده 18 _ هرگاه معلوم شود خطري كه براي آن بيمه به عمل آمده قبل از عقد قرارداد واقع شده بوده است قرارداد بيمه باطل و بي اثر خواهد بود در اين صورت اگر بيمه گر وجهي از بيمه گذار گرفته باشد عشر از مبلغ مزبور را بعنوان مخارج كسر و بقيه را بايد به بيمه گذار مسترد دارد.

مسئوليت بيمه گر

ماده 19 _ مسووليت بيمه گر عبارت است از تفاوت قيمت مال بيمه شده بلافاصله قبل از وقوع حادثه با قيمت باقي مانده آن بلافاصله بعد از حادثه خسارت حاصله به پول نقد پرداخته خواهد شد مگر اينكه حق تعمير و يا عوض براي بيمه گر در سند بيمه پيش بيني شده باشد، در اين صورت بيمه گر ملزم است موضوع بيمه را در مدتي كه عرفا كمتر از آن نمي شود تعمير كرده يا عوض را تهيه و تحويل نمايد.

در هر صورت حداكثر مسووليت بيمه گر از مبلغ بيمه شده تجاوز نخواهد كرد.

ماده 20 _ بيمه گر مسوول خساراتي كه از عيب ذاتي مال ايجاد مي شود نيست مگر آنكه در بيمه نامه شرط خلافي شده باشد.

ماده 21 _ خسارات وارده از حريق كه بيمه گر مسوول آن است عبارت است از:

1 _ خسارت وارده به موضوع بيمه از حريق

اگر چه حريق درنزديكي آن واقع شده باشد.

2 _ هر خسارت يا تنزل قيمت وارده به اموال از آب يا هر وسيله ديگري كه براي خاموش كردن آتش به كار برده شده است

3 _ تلف شدن يا معيوب شدن مال در موقع نجات دادن آن ازحريق

4 _ خسارت وارده به اموال بيمه شده در نتيجه خراب كردن كلي يا جزئي بناء براي جلوگيري از سرايت يا توسعه حريق

ماده 22 _ در بيمه هاي ذيل خسارت به اين طريق حساب مي شود:

1 _ در بيمه حمل و نقل قيمت مال در مقصد.

2 _ در بيمه منافعي كه متوقف بر امري است منافعي كه درصورت پيشرفت امر عايد بيمه گذار مي شد.

3 _ در بيمه محصول زراعتي قيمت آن در سر خرمن و موقع برداشت محصول براي تعيين ميزان واقعي خسارت مخارج وحق الزحمه كه در صورت عدم وقوع حادثه به مال تعلق مي گرفت از اصل قيمت كسر خواهد شد و در هر صورت ميزان خسارت از قيمت معينه در بيمه نامه تجاوز نخواهد كرد.

ماده 23 _ در بيمه عمر يا نقص يا شكستن عضوي از اعضاءبدن مبلغ پرداختي بعد از مرگ يا نقصان عضو بايد به طور قطع در موقع عقد بيمه بين طرفين معين شود.

بيمه عمر يا بيمه نقصان يا شكستن عضو شخص ديگري در صورتي كه آن شخص قبلا رضايت خود را كتبا نداده باشد باطل است

هرگاه بيمه گذار اهليت قانوني نداشته باشد رضايت ولي يا قيم او شرط است

اگر بيمه راجع به عمر يا نقص يا شكستن عضو بدن جماعتي به طور كلي باشد ميزان خسارت عبارت از مبلغي خواهد بود كه مطابق تعرفه قبلا بين طرفين معين مي شود.

ماده 24 _

وجه بيمه عمر كه بايد بعد از فوت پرداخته شود به ورثه قانوني متوفي پرداخته مي شود مگر اينكه در موقع عقدبيمه يا بعد از آن در سند بيمه قيد ديگري شده باشد كه در اين صورت وجه بيمه متعلق به كسي خواهد بود كه در سند بيمه اسم برده شده است

ماده 25 _ بيمه گذار حق دارد ذي نفع در سند بيمه عمر خود راتغيير دهد مگر آنكه آن را به ديگري انتقال داده و بيمه نامه راهم به منتقل اليه تسليم كرده باشد.

ماده 26 _ در تمام مدت اعتبار قرارداد بيمه عمر، بيمه گذار حق دارد وجه معينه در بيمه نامه را به ديگري منتقل نمايد. انتقال مزبور بايد به امضاء انتقال دهنده و بيمه گر برسد.

ماده 27 _ اثرات قانوني انتقال وجه بيمه عمر از تاريخ فوت بيمه شده شروع مي شود ولي اگر بيمه گذار از بابت آن وجهي دريافت كرده يا نسبت به آن با بيمه گر معامله نموده باشد دركمال اعتبار خواهد بود.

ماده 28 _ بيمه گر مسوول خسارات ناشيه از جنگ و شورش نخواهد بود مگر آنكه خلاف آن در بيمه نامه شرط شده باشد.

ماده 29 _ در مورد بيمه مال منقول در صورت وقوع حادثه وپرداخت خسارت به بيمه گذار بيمه گر از هرگونه مسووليت درمقابل ثالث بري مي شود.

ماده 30 _ بيمه گر در حدودي كه خسارات وارده را قبول ياپرداخت مي كند در مقابل اشخاصي كه مسوول وقوع حادثه يا خسارت هستند قائم مقام بيمه گذار خواهد بود و اگر بيمه گذار اقدامي كند كه منافي با عقد مزبور باشد در مقابل بيمه گرمسوول شناخته مي شود.

ماده 31 _ در صورت توقف يا افلاس بيمه گر بيمه گذار حق فسخ قرارداد را خواهد داشت

ماده 32 _ در

صورت ورشكستگي بيمه گر بيمه گذاران نسبت به ساير طلبكاران حق تقدم دارند و بين معاملات مختلف بيمه دردرجه اول حق تقدم با معاملات بيمه عمر است

ماده 33 _ بيمه گر نسبت به حق بيمه در مقابل هرگونه طلبكاري بر مال بيمه شده حق تقدم دارد حتي اگر طلب سايرين به موجب سند رسمي باشد.

ماده 34 _ اگر در يك قرارداد بيمه موضوعات مختلفه بيمه شده باشد در صورت اثبات تقلب از طرف بيمه گذار نسبت به يكي از آن موضوعات بطلان نسبت به ساير موضوعات نيزسرايت كرده تمام قرارداد باطل خواهد بود.

موضوعات مختلفه كه در يك بيمه نامه ذكر مي شود در حكم يك قرارداد محسوب است

ماده 35 _ طرفين مي توانند در قراردادهاي بيمه هر شرط ديگري بنمايند ليكن موعد مذكوره در ماده 16 را نمي توانند تقليل دهند ولي ممكن است موعد را به رضايت يكديگرتمديد كنند.

اين قانون شامل قراردادهاي گذشته بيمه نيز خواهد بود.

ماده 36 _ مرور زمان دعاوي ناشي از بيمه دو سال است و ابتداي آن از تاريخ وقوع حادثه منشا دعوي خواهد بود لكن دعاوي كه قبل از اجراي اين قانون در محاكم طرح شده باشدمشمول اين ماده نخواهد بود.

اين قانون كه مشتمل بر سي و شش ماده است در جلسه هفتم ارديبهشت ماه يكهزار و سيصد و شانزده به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد.

قانون تأسيس بيمه مركزي ايران و بيمه گري - مصوب 30 خردادماه 1350

بخش اول _ بيمه مركزي ايران
قسمت اول _ تشكيل و موضوع

ماده 1 _ به منظور تنظيم و تعميم و هدايت امر بيمه در ايران و حمايت بيمه گذاران و بيمه شدگان و صاحبان حقوق آنها و همچنين به منظور اعمال نظارت دولت بر اين فعاليت موسسه اي به نام بيمه مركزي ايران طبق مقررات اين قانون به صورت شركت سهامي تاسيس مي گردد.

ماده

2 _ سرمايه بيمه مركزي ايران پانصد ميليون ريال است كه به پنجاه سهم ده ميليون ريالي با نام تقسيم مي شود و تمامي آن متعلق به دولت و غيرقابل انتقال است و افزايش آن با تصويب مجمع عمومي امكان پذير است مبلغ مزبور از محل اندوخته هاي شركت سهامي بيمه ايران تامين خواهد شد.

ماده 3 _ مركز اصلي بيمه مركزي ايران تهران است و بيمه مركزي ايران مي تواند در هر جا كه لازم بداند به شركت سهامي بيمه ايران نمايندگي بدهد.

ماده 4 _ بيمه مركزي ايران تابع قوانين و مقررات عمومي مربوط به دولت و دستگاههايي كه با سرمايه دولت تشكيل شده اند نمي باشد مگر آنكه در قانون مربوط صراحتا از بيمه مركزي ايران نام برده شده باشد ولي نسبت به مواردي كه دراين قانون پيش بيني نشده باشد بيمه مركزي ايران تابع قانون تجارت است

قسمت دوم _ وظايف و اختيارات

ماده 5 _ بيمه مركزي ايران داراي وظايف و اختيارات زيراست

1 _ تهيه آيين نامه ها و مقرراتي كه براي حسن اجراي امر بيمه در ايران لازم باشد با توجه به مفاد اين قانون

2 _ تهيه اطلاعات لازم از فعاليتهاي كليه موسسات بيمه كه درايران كار مي كنند.

3 _ انجام بيمه هاي اتكايي اجباري

4 _ قبول بيمه هاي اتكايي اختياري از موسسات داخلي ياخارجي

5 _ واگذاري بيمه هاي اتكايي به موسسات داخلي يا خارجي در هر مورد كه مقتضي باشد.

6 _ اداره صندوق تامين خسارتهاي بدني و تنظيم آيين نامه آن موضوع ماده 10 قانون بيمه اجباري مسئوليت مدني دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني در مقابل شخص ثالث مصوب دي ماه 1347.

7 _ ارشاد و هدايت و نظارت بر موسسات بيمه و حمايت ازآنها در جهت حفظ سلامت بازار بيمه و

تنظيم امور نمايندگي و دلالي بيمه و نظارت بر امور بيمه اتكايي و جلوگيري از رقابت هاي مكارانه و ناسالم

تبصره _ بيمه مركزي ايران ملزم به حفظ اسرار موسساتي است كه به موجب اين قانون حق نظارت بر آنها را دارا مي باشد و به هيچ وجه نبايد از اطلاعاتي كه در جهت اجراي اين قانون بدست مي آورد جز در مواردي كه قانون معين مي نمايد استفاده كند.

قسمت سوم _ اركان بيمه مركزي ايران
اشاره

ماده 6 _ بيمه مركزي ايران داراي اركان زير است

1 _ مجمع عمومي

2 _ شوراي عالي بيمه

3 _ هيات عامل

4 _ بازرسان

فصل اول _ مجمع عمومي

ماده 7 _ مجمع عمومي بيمه مركزي ايران مركب از وزير امور اقتصادي و دارايي وزير بازرگاني وزير كار و امور اجتماعي ، هيات عامل و بازرسان بدون داشتن حق راي در جلسه شركت خواهند كرد.

ماده 8 _ مجمع عمومي عادي به دعوت رئيس كل بيمه مركزي ايران سالي يك مرتبه حداكثر تا پايان شهريور ماه تشكيل مي شود.

مجمع عمومي فوق العاده به دعوت رئيس كل بيمه مركزي ايران و يا به پيشنهاد هر يك از اعضاء مجمع عمومي تشكيل خواهد شد.

رئيس كل بيمه مركزي ايران موظف است ظرف ده روز پس ازدريافت پيشنهاد تشكيل جلسه مجمع عمومي را كتبا دعوت كند. در دعوتنامه دستور جلسه روز و ساعت و محل انعقادجلسه ذكر خواهد شد.

هيچ موضوعي را نمي توان در مجمع عمومي عادي يا فوق العاده مطرح كرد مگر آنكه قبلا جزو دستور قرار داده شده باشد.

ماده 9 _ وظايف مجمع عمومي به شرح زير است

الف_ تعيين خط مشي كلي

ب _ رسيدگي و اظهارنظر نسبت به گزارش سالانه رئيس كل بيمه مركزي ايران

ج _ رسيدگي و تصويب بودجه و ترازنامه و حساب سود و زيان و ترتيب تقسيم سود.

د _ تصويب سازمان و آيين نامه هاي مالي و اداري بيمه مركزي ايران

ه _ تصويب مقررات استخدامي با رعايت بند پ ماده 2 قانون استخدام كشوري

و _ انتخاب بازرسان

ز _ تعيين حقوق رئيس كل و اعضاي هيات عامل و حق الزحمه بازرسان

ح _ تصميم نسبت به هر موضوعي كه از طرف

رئيس كل بيمه مركزي ايران جزو دستور قرار داده شده باشد.

فصل دوم _ شوراي عالي بيمه

ماده 10 _ شوراي عالي بيمه از اشخاص زير تشكيل مي شود:

1 _ رئيس كل بيمه مركزي ايران

2 _ معاون وزارت امور اقتصادي و دارايي

3 _ معاون وزارت بازرگاني

4 _ معاون وزارت كار و امور اجتماعي

5 _ معاون وزارت تعاون و امور روستاها.

6 _ رئيس شركت سهامي بيمه ايران

7 _ مديرعامل يكي از موسسات بيمه به انتخاب سنديكاي بيمه گران ايران

8 _ يك نفر كارشناس امور حقوقي به انتخاب مجمع عمومي

9 _ يك نفر كارشناس در امور بيمه به انتخاب مجمع عمومي

10 _ يك نفر مطلع در امور بيمه به انتخاب رئيس اطاِبازرگاني و صنايع و معادن ايران

تبصره _ اعضاء شوراي عالي بيمه موضوع بندهاي 7 و 8 و 9و10 براي مدت سه سال انتخاب مي شوند و انتخاب مجدد آنان بلامانع است

ماده 11 _ رياست شوراي عالي بيمه بدون شركت در اخذ راي با رئيس كل بيمه مركزي ايران و درغياب او با قائم مقام او خواهد بود.

ماده 12 _ اعضاي شوراي عالي بيمه قبل از شروع به كار بايددر مجمع عمومي سوگند ياد كنند كه در انجام وظايف شورايعالي بيمه نهايت دقت و مراقبت را مبذول دارند و كليه تصميمات خود را به صلاح كشور اتخاذ نمايند و اسرار شوراي عالي بيمه را حفظ كنند.

ماده 13 _ جلسات شوراي عالي بيمه حداقل ماهي يكبار به دعوت رئيس شوراي عالي بيمه تشكيل خواهد شد و در صورتي كه حداقل چهار نفر از اعضاي شوراي عالي بيمه كتبا تقاضاي تشكيل جلسه را بنمايند رئيس شوراي عالي بيمه موظف است ظرف يك هفته

اعضاي شوراي عالي را برايتشكيل جلسه دعوت كند.

ماده 14 _ جلسه شوراي عالي بيمه با حضور حداقل شش نفراز اعضا رسميت مي يابد و تصميمات با اكثريت پنج راي حاضر در جلسه رسمي معتبر و قابل اجرا است هنگام رسيدگي و اخذ راي نسبت به مؤسسه بيمه اي كه يكي از اعضاي شورايعالي به نحوي در آن سهيم است آن عضو در راي شركت نخواهد كرد.

ماده 15 _ صورت جلسات مذاكرات شوراي عالي بيمه دردفتري ثبت و به امضاي رئيس شوراي عالي بيمه رسيده و دربيمه مركزي ايران نگاهداري مي شود.

ماده 16 _ شوراي عالي بيمه داراي دبيرخانه اي خواهد بود كه سازمان آن را شوراي عالي بيمه تصويب خواهد كرد، رئيس وكاركنان دبيرخانه از بين كاركنان بيمه مركزي ايران انتخاب مي شوند.

ماده 17 _ وظايف شوراي عالي بيمه به شرح زير است

1 _ رسيدگي و اظهارنظر نسبت به صدور پروانه تأسيس يا لغوپروانه موسسات بيمه طبق مقررات اين قانون و پيشنهاد آن به مجمع عمومي

2 - تصويب نمونه ترازنامه كه بايد مورد استفاده موسسات بيمه قرار گيرد.

3 _ تعيين انواع معاملات بيمه و شرايط عمومي بيمه نامه ها ونظارت بر امور بيمه هاي اتكايي

4 _ تعيين ميزان كارمزد و حق بيمه مربوط به رشته هاي مختلف بيمه مستقيم

5 _ تصويب آيين نامه هاي لازم براي هدايت امر بيمه و فعاليت موسسات بيمه

6 _ رسيدگي و اظهارنظر نسبت به گزارش بيمه مركزي ايران درباره عمليات و فعاليتهاي موسسات بيمه در ايران كه حداقل هر شش ماه يكبار بايد تسليم شود.

7 _ اظهار نظر درباره هرگونه پيشنهاد كه از طرف رئيس شورايعالي بيمه به آن ارجاع مي شود.

8 _ انجام ساير وظايفي كه اين قانون براي آن تعيين نموده است

فصل سوم _ هيأت عامل

ماده 18 _ هيات عامل بيمه مركزي ايران مركب از رئيس كل و قائم مقام رئيس كل و معاونان بيمه مركزي ايران خواهد بود.

ماده 19 _ رئيس كل بيمه مركزي ايران و قائم مقام او به پيشنهاد وزير امور اقتصادي و دارايي و تصويب هيات وزيران و معاونان بيمه مركزي ايران به پيشنهاد رئيس كل بيمه مركزي ايران و موافقت وزير امور اقتصادي و دارايي به موجب تصويبنامه هيات وزيران منصوب مي شوند.

ماده 20 _ رئيس كل و قائم مقام رئيس كل بيمه مركزي ايران براي مدت چهار سال منصوب مي شوند و انتصاب مجدد آنان بلامانع است

ماده 21 _ رئيس كل بيمه مركزي ايران بالاترين مقام اجرايي و اداري بيمه مركزي ايران مي باشد.

ماده 22 _ وظايف و اختيارات رئيس كل بيمه مركزي ايران به شرح زير است

الف _ نظارت در اجراي اين قانون و آيين نامه هاي مربوط به آن

ب _ نمايندگي بيمه مركزي ايران در مقابل اشخاص و موسسات دولتي يا خصوصي و دادگاهها و ساير مراجع قضايي و غير قضايي با حق توكيل و سازش و ساير اختيارات مندرج در ماده 62 قانون آيين دادرسي مدني

ج _ تفويض قسمتي از اختيارات خود و حق امضاء به قائم مقام و يا معاونان و يا روسا يا كارمندان و تعيين وظايف آنان

د _ تقديم گزارش وضع حسابها و امور بيمه مركزي ايران به مجمع عمومي

ه _ تقديم گزارش عمليات و فعاليت هاي موسسات بيمه در ايران به شوراي عالي بيمه

ماده 23 _ در غياب رييس كل بيمه مركزي ايران قائم مقام رئيس كل داراي كليه اختيارات و وظايف قانوني او خواهد بود .

فصل چهارم _ بازرسان

ماده 24 _ بيمه

مركزي ايران داراي دو نفر بازرس كه اطلاعات و تجارب كافي در امور بيمه و حسابداري داشته باشند خواهد بود كه يكنفر از آنان از طرف وزير امور اقتصادي و دارايي وديگري از طرف وزير بازرگاني پيشنهاد و با تصويب مجمع عمومي براي يك سال تعيين خواهند شد، انتخاب مجددبازرسان بلامانع است

ماده 25 _ بازرسان حق دارند هرگونه اطلاعي را از بيمه مركزي ايران بخواهند ولي حق دخالت مستقيم در امور بيمه مركزي ايران را ندارند.

رسيدگي به ترازنامه سالانه وظيفه اصلي بازرسان مي باشد.ترازنامه بيمه مركزي ايران يك ماه قبل از تشكيل مجمع عمومي تسليم بازرسان خواهد شد تا گزارش درباره آن تهيه وضمن اظهارنظر به مجمع عمومي تسليم كنند.

قسمت چهارم _ مقررات مختلف

ماده 26 _ رئيس كل و ساير اعضاء هيات عامل در مدت تصدي خود نمي توانند عضويت شركتها و موسسات بازرگاني را قبول نمايند و يا در ساير دستگاههاي دولتي يا ملي سمتي داشته باشند.

تبصره _ تدريس در دانشگاهها و موسسات آموزش عالي و قبول سمتهاي غير موظف در موسسات خيريه و اجتماعي و آموزشي بلامانع است

ماده 27 _ اسناد مالي و اوراق بهادار و چك هاي بيمه مركزي ايران با دو امضاء معتبر خواهد بود.

ماده 28 _ بيمه مركزي ايران مجاز خواهد بود كه موجوديهاي نقدي خود را به صورت حساب جاري و يا سپرده نزد بانك بيمه ايران نگاهداري نمايد، يا بر اساس بودجه مصوب ازمحل سرمايه وذخاير و اندوخته هاي خود و صندوق تأمين خسارتهاي بدني تا مبلغ يكصد ميليون ريال در هر سال باتصويب هيات عامل و مازاد بر آن با تصويب مجمع عمومي به هر نوع عمليات ديگر از جمله خريد سهام

و مشاركت دربانكها و شركت هاي ديگر با حق فروش و انتقال آنها كه براي توسعه و پيشرفت وظايف بيمه مركزي ضروري يا مفيد باشدمبادرت نمايد.

ماده 29 _ اعضاء شوراي عالي بيمه و مشاورين و اعضاي اداري شوراي عالي بيمه و افرادي كه شوراي عالي بيمه در اجراي وظايف خود به آنها مراجعه مي كند و رئيس كل و سايراعضاي هيات عامل و بازرسان و كليه كاركنان بيمه مركزي ايران بايد از افشاي اطلاعات محرمانه اي كه در اجراي وظايف محوله به دست مي آورند خودداري نمايند والا مشمول مقررات ماده 138 قانون مجازات عمومي خواهند بود.

ماده 30 _ شركت سهامي بيمه ايران عمليات خود را جز آنچه به موجب بندهاي 1 و 2و و3 و6 و 7 ماده 5 اين قانون جزء وظايف و اختيارات بيمه مركزي ايران قرار داده شده است برطبق اساسنامه خود ادامه خواهد داد.

وزارتخانه ها و موسسات و شركت هاي دولتي و شهرداري ها و هر موسسه ديگري كه اكثريت سرمايه آن متعلق به دولت يا سازمانهاي مزبور مي باشد و يا تحت نظر دولت و يا سازمانهاي مزبور اداره مي شوند موظفند بيمه هاي خود را منحصرا درشركت سهامي بيمه ايران انجام دهند.

اين حكم شامل شركت ملي نفت ايران _ شركت ملي ذوب آهن ايران _ شركت هواپيمايي ملي ايران _ بانك مركزي ايران _ بانك ملي ايران _ سازمان مركزي گسترش و نوسازي صنايع ايران و صندوق توسعه كشاورزي خواهد بود مگر آنكه مجمع عمومي هر يك از اين موسسات نسبت به بيمه آنها تصميم ديگري اتخاذ نمايد.

تبصره _ دولت مكلف است ظرف چهار ماه از تاريخ تصويب اين قانون اساسنامه جديد شركت مزبور را براي تصويب كميسيونهاي دارايي و استخدام مجلسين تقديم كند.

بخش دوم _ بيمه گري
قسمت اول _ مؤسسات بيمه
فصل اول _ كليات

ماده 31 _ عمليات بيمه در ايران به وسيله شركتهاي سهامي عام ايراني كه كليه سهام آنها با نام بوده و با رعايت اين قانون و طبق قانون تجارت به ثبت رسيده باشند انجام خواهد گرفت

تبصره 1 _ فعاليت موسسات بيمه خارجي مشمول مقررات فصل چهارم اين قانون خواهد بود.

تبصره 2 _ تشخيص فعاليتهايي كه به آن عمليات بيمه اطلاق مي شود با شوراي عالي بيمه خواهد بود.

ماده 32 _ تعداد سهامداران يك موسسه بيمه ايراني نبايد كمتراز ده شخص حقيقي يا حقوقي باشد.

ماده 33 _ هر شخص حقيقي يا حقوقي نمي تواند بيش از 20درصد سهام يك موسسه بيمه ايراني را دارا باشد، نصاب 20درصد شامل اقارب نسبي و سببي درجه يك از طبقه اول صاحب سهم نيز خواهد بود.

ماده 34 _ احكام مواد 31 و 32 و 33 شامل موسسات بيمه اي كه صاحب سهم آن دولت يا بنياد پهلوي است نمي شود .

ماده 35 _ واگذاري سهام موسسات بيمه ايراني غير دولتي به اشخاص حقيقي يا حقوقي تبعه خارج تا بيست درصد با موافقت بيمه مركزي ايران مجاز است و بيش از آن موكول به پيشنهاد بيمه مركزي ايران و تأييد شوراي عالي بيمه و تصويب هيات وزيران خواهد بود. در مورد اخير انتقال سود سهام سهامداران خارجي در هر سال نبايد از دوازده درصد مجموع سرمايه پرداخت شده و سود انتقال نيافته سالهاي قبل تجاوزكند.

تبصره _ انتقال سهام موسسات بيمه ايراني به دولتهاي خارجي يا انتقال بيش از 49 درصد سهام آنها به اشخاص حقيقي يا حقوقي خارجي مطلقا ممنوع است انتقال سهام بين سهامداران اتباع خارجي بايد باموافقت قبلي بيمه مركزي ايران صورت گيرد.

ماده 36 _ موسسات بيمه ايراني با

سرمايه حداقل يكصدميليون ريال تشكيل مي شود كه بايد 50 درصد آن نقدا پرداخت شده باشد ميزان وديعه اي كه عندالاقتضاء براي هريك از رشته هاي بيمه در نظر گرفته خواهد شد در آيين نامه اي كه از طرف بيمه مركزي ايران تهيه و به تصويب شوراي عالي بيمه مي رسد تعيين خواهد شد.

ماده 37 _ ثبت هر موسسه بيمه در ايران موكول به ارائه پروانه تاسيس كه از طرف بيمه مركزي ايران صادر مي شود خواهد بود همچنين ثبت هرگونه تغييرات بعدي در اساسنامه و ميزان سرمايه و سهام موسسات بيمه اي كه به ثبت رسيده باشند موكول به ارائه موافقت بيمه مركزي ايران مي باشد.

فصل دوم _ صدور پروانه

ماده 38 _ براي انجام عمليات بيمه در تمام رشته ها يا رشته اي معين بايد قبلا طبق مقررات اين فصل از بيمه مركزي ايران پروانه تحصيل گردد. براي تحصيل پروانه مذكور متقاضي بايد مدارك و اطلاعات زير را به بيمه مركزي ايران تسليم كند:

1 _ اساسنامه موسسه

2 _ ميزان سرمايه موسسه

3 _ صورت كامل اسامي شركاء و مديران و تابعيت و تعدادسهام هر يك از آنها.

4 _ ميزان سهام نقدي و غير نقدي و نحوه پرداخت آنها.

5 _ اسناد و مدارك و اطلاعات ديگري كه بيمه مركزي ايران براي احراز صلاحيت مالي و فني موسسه و حسن شهرت مديران لازم بداند.

ماده 39 _ تقاضاي صدور پروانه به بيمه مركزي ايران تسليم مي شود. بيمه مركزي ايران مكلف است حداكثر ظرف مدت شصت روز از تاريخ تسليم آخرين مدارك و اطلاعات خواسته شده با رعايت مفاد بند يك ماده 17 نظر مجمع عمومي را اعم از قبول يا رد تقاضا كتبا به متقاضي اعلام نمايد.

هر گاه متقاضي نسبت به نظر اعلام شده اعتراض

داشته باشدمي تواند ظرف سي روز اعتراض خود را به هيات وزيران تسليم نمايد. نظري كه هيات وزيران اتخاذ نمايد قطعي خواهدبود.

فصل سوم _ ابطال پروانه

ماده 40 _ پروانه بيمه براي تمام رشته ها و يا رشته هاي معيني در موارد زير پس از موافقت شوراي عالي بيمه با تصويب مجمع عمومي بيمه مركزي ايران ابطال خواهد شد:

1 _ در صورت تقاضاي دارنده پروانه

2 _ در صورتي كه موسسه بيمه تا يكسال پس از صدور پروانه عمليات خود را شروع نكرده باشد.

3 _ در مواردي كه به تشخيص بيمه مركزي ايران وضع مالي موسسه بيمه طوري باشد كه نتواند به تعهدات خود عمل نمايد يا بر بيمه مركزي ايران ثابت گردد كه ادامه فعاليت موسسه به زيان بيمه شدگان و بيمه گذاران و يا صاحبان حقوق آنها است

ماده 41 _ در مواردي كه موسسه بر خلاف اساسنامه خود يا قوانين و مقررات بيمه رفتار كند به پيشنهاد بيمه مركزي ايران وتصويب شوراي عالي بيمه به طور موقت از قبول بيمه در رشته هاي معين ممنوع خواهد شد.

ماده 42 _ در صورتي كه پروانه موسسه بيمه اي طبق ماده 40باطل گردد موسسه مزبور مي تواند ظرف سي روز به هيات وزيران مراجعه و لغو تصميم متخذه را درخواست كند. نظرهيات وزيران قطعي است

ماده 43 _ صدور يا لغو پروانه موسسه بيمه و اطلاعاتي كه ازلحاظ حفظ منافع بيمه گذاران و بيمه شدگان و صاحبان حقوِق آنها لازم باشد به هزينه خود موسسه بيمه توسط بيمه مركزي ايران در روزنامه رسمي كشور و يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار تهران و در صورتي كه موسسه بيمه در شهر ياشهرهاي ديگر شعبه يا نمايندگي داشته باشد در يكي ازروزنامه هاي آن شهرها نيز

در دو نوبت به فاصله يك ماه آگهي خواهد شد.

ماده 44 _ در صورتي كه پروانه موسسه بيمه اي براي يك ياچند رشته به طور دائم لغو شود بيمه مركزي ايران با تصويب شوراي عالي بيمه كليه سوابق و اسناد مربوط به حقوق وتعهدات (پرتفوي Portefeuille) موسسه مزبور را به شركت سهامي بيمه ايران انتقال خواهد داد و يا ترتيب خاص ديگري را كه متضمن منافع بيمه گذاران و بيمه شدگان و صاحبان حقوِق آنها باشد خواهد داد.

فصل چهارم _ مقررات مربوط به مؤسسات بيمه خارجي

ماده 45 _ از تاريخ تصويب اين قانون شروع فعاليت موسسات بيمه خارجي در ايران موكول به پيشنهاد بيمه مركزي ايران و تاييد شوراي عالي بيمه و تصويب هيات وزيران خواهد بود.

ماده 46 _ موسسات بيمه خارجي بايد طبق آيين نامه اي كه به پيشنهاد بيمه مركزي ايران به تصويب شوراي عالي بيمه مي رسد مبلغي براي هر يك از دو رشته بيمه هاي زندگي وساير انواع بيمه نزد بيمه مركزي ايران توديع نمايند. مبلغ اين وديعه در هر يك از دو مورد مذكور از پانصد هزار دلار يامعادل آن از ارزهاي مورد قبول بانك مركزي ايران كمتر نخواهد بود.

هر يك از موسسات بيمه خارجي بايد درآمدهاي خود را سال به سال به وديعه مزبور اضافه كند تا در هر مورد مبلغ وديعه حداقل به دو برابر مبلغ مصوب شوراي عالي بيمه برسد.

افزايش وديعه مازاد بر مبالغ فوق اختياري است

ماده 47 _ انتقال درآمد موسسات بيمه خارجي پس از تكميل وديعه مذكور در ماده 46 به خارج بلامانع خواهد بود مشروط بر اينكه رقم انتقالي در هر سال از 10 درصد مبلغي كه بعنوان وديعه در نزد بيمه مركزي ايران است تجاوز ننمايد.

تبصره _ ترتيب انتقال درآمد

مازاد بر وديعه به ماخذ ده درصددر سال مذكور در اين ماده موكول به پيشنهاد بيمه مركزي ايران و تاييد شوراي عالي بيمه و تصويب هيات وزيران خواهد بود.

ماده 48 _ موسسات بيمه خارجي كه در ايران كار ميكنند بايدنماينده اي كه در ايران مقيم و داراي اختيارات لازم براي اداره كردن تمام كارهاي موسسه در ايران و انجام تعهدات از طرف موسسه بيمه اصلي باشد معرفي نمايند. نماينده مذكور مسئول كليه عمليات موسسه بيمه اصلي در ايران خواهد بود و بايدداراي اختيارنامه اي باشد كه ضمن آن حدود اختيارات اومشخص گرديده و حق انتخاب نماينده مجاز يا قائم مقام به جاي خود به او داده شده باشد.

نماينده مزبور موظف است كليه بيمه هاي منعقد شده در ايران را شخصا يا به وسيله قائم مقام يا نماينده مجاز خود بدون اينكه تصويب موسسه بيمه اصلي لازم باشد امضاء نمايد وبتواند در دعاوي خوانده يا خواهان قرار گيرد و حق توكيل وسازش داشته باشد.

ماده 49 _ نماينده موسسات بيمه خارجي فقط تا حدودي كه ازموسسه بيمه اصلي اختيار دارد اقدام به بيمه در ايران خواهد نمود و در صورتي كه در هر يك از رشته هاي بيمه از موسسه بيمه اصلي سلب اجازه بيمه كردن به طور موقت يا دائم بشود ويا موسسه بيمه اصلي از نماينده خود جزئا يا كلا سلب اختياركند بايد مراتب را كتبا به بيمه مركزي ايران اطلاع دهد.

ماده 50 _ موسسات بيمه خارجي علاوه بر مقررات اين قانون و آيين نامه هاي اجرايي مربوط مشمول مقررات عمومي مربوط به شركتها و موسسات خارجي نيز خواهند بود.

قسمت دوم _ انحلال و ورشكستگي

ماده 51 _ در صورتي كه ورشكستگي يك موسسه بيمه اعلام بشود دادگاه مكلف است قبل

از اتخاذ هرگونه تصميم نظر بيمه مركزي ايران را جلب نمايد. بيمه مركزي ايران از تاريخ وصول استعلام دادگاه بايد ظرف 15 روز نظريه خود را كتبا به دادگاه اعلام دارد دادگاه با توجه به نظريه بيمه مركزي ايران تصميم مقتضي اتخاذخواهد كرد.

ماده 52 _ ابطال پروانه يك موسسه بيمه براي كليه عمليات بيمه اي از موارد انحلال موسسه است و در اين صورت مفاد ماده 44 اين قانون اجرا خواهد شد.

ماده 53 _ تصفيه موسسه بيمه ورشكسته طبق قانون تجارت به عمل مي آيد. در نقاطي كه اداره تصفيه امور ورشكستگي وجود ندارد دادگاه بيمه مركزي ايران را به عنوان قائم مقام اداره تصفيه تعيين مي نمايد و در حوزه دادگاههاي شهرستاني كه اداره تصفيه در آنجا تاسيس گرديده است اداره تصفيه با معاونت بيمه مركزي ايران امر تصفيه را انجام خواهد داد.

قسمت سوم _ انتقال عمليات و ادغام

ماده 54 _ موسسات بيمه مي توانند با موافقت بيمه مركزي ايران و تصويب شوراي عالي بيمه تمام يا قسمتي از پرتفوي Portefeuille) خود را با كليه حقوق و تعهدات ناشي از آن به يك يا چند موسسه بيمه مجاز ديگر واگذار كنند.

ماده 55 _ تقاضاي انتقال پرتفوي (Portefeuille) يك موسسه بيمه به موسسات ديگر بيمه دوبار به فاصله ده روز در روزنامه رسمي كشور و در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار تهران و عنداللزوم در يكي از روزنامه هاي محلي به هزينه متقاضي ازطرف بيمه مركزي ايران آگهي خواهد شد.

ماده 56 _ پس از انقضاي سه ماه از تاريخ آخرين آگهي بيمه مركزي ايران در صورت حصول اطمينان از اينكه در اين انتقال هيچيك از حقوق بيمه شدگان و بيمه گذاران و صاحبان حقوق آنها تضييع نخواهد شد موافقت خود را با انتقال پرتفوي كتبا به موسسه

بيمه متقاضي اعلام خواهد داشت

ماده 57 _ در صورت موافقت بيمه مركزي ايران با انتقال پرتفوي اين انتقال براي كليه بيمه شدگان و بيمه گذاران و صاحبان حقوق آنها از تاريخ انتقال معتبر خواهد بود.

ماده 58 _ يك يا چند موسسه بيمه مي توانند با رعايت مواد 55و 56 و 57 با موافقت بيمه مركزي ايران و تصويب شوراي عالي بيمه در يك موسسه بيمه ديگر ادغام شوند.

ماده 59 _ بيمه مركزي ايران به منظور حفظ حقوق بيمه گذاران و بيمه شدگان و صاحبان حقوق آنها يا به ملاحظات اقتصادي و حمايت امر بيمه مي تواند با تأييد شورايعالي بيمه و تصويب مجمع عمومي بيمه مركزي ايران موسسات بيمه اي را كه وضع مالي يا اداري آنها رضايت بخش نيست مكلف نمايد كه دريكي از موسسات بيمه ديگري كه موافق باشند ادغام شوند ودر صورتي كه ادغام صورت نگيرد پروانه موسسهاي كه وضع مالي يا اداري آن رضايت بخش نيست طبق مقررات اين قانون لغو خواهد شد. تصميم بيمه مركزي ايران علاوه بر ابلاغ كتبي به موسسات مورد نظر در روزنامه رسمي كشور و در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار تهران و عنداللزوم در يكي از روزنامه هاي محلي به اطلاع عموم خواهد رسيد.

قسمت چهارم _ مقررات مختلف

ماده 60 _ اموال موسسات بيمه همچنين ودايع مذكور در مواد36 و 46 تضمين حقوق و مطالبات بيمه گذاران بيمه شدگان و صاحبان حقوق آنان است و در صورت انحلال يا ورشكستگي مؤسسه بيمه بيمه گذاران و بيمه شدگان و صاحبان حقوق آنان نسب به ساير بستانكاران حق تقدم دارند. در ميان رشته هاي مختلف بيمه حق تقدم با بيمه عمر است

موسسات بيمه نمي توانند بدون موافقت قبلي بيمه مركزي ايران اموال خود را صلح حقوق نمايند و

يا به رهن واگذار كنند و يا موضوع هر نوع معامله با حق استرداد قرار دهند.

دفاتر اسناد رسمي موظفند هنگام انجام اين قبيل معاملات موافقتنامه بيمه مركزي ايران را مطالبه و مفاد آن را در سند منعكس كنند.

ماده 61 _ موسسات بيمه موظفند اندوخته هاي فني و قانوني نگهدارند و در حسابهاي خود نحوه به كار افتادن آنها را به طورمشخص منعكس نمايند.انواع اندوخته هاي فني و قانوني براي هر يك از رشته هاي بيمه و ميزان و طرز محاسبه همچنين ترتيب بكار انداختن اين اندوخته ها و نحوه ارزيابي اموال منقول و غير منقولي كه نماينده اندوخته هاي موسسات بيمه است از طرف شوراي عالي بيمه تعيين خواهد شد.

ماده 62 _ كليه موسسات بيمه موظفند ترازنامه و حسابهاي سود و زيان خود را طبق نمونه اي كه از طرف بيمه مركزي ايران تهيه و به تصويب شوراي عالي بيمه مي رسد تنظيم نمايند وپس از تصويب نسخه اي از آن را براي بيمه مركزي ايران ارسال دارند.

ماده 63 _ موسسات بيمه موظفند ترازنامه خود را در روزنامه رسمي كشور و يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار تهران درج نمايند.

ماده 64 _ اشخاصي كه در ايران يا در خارجه به علت ارتكاب جنايت يا دزدي يا خيانت در امانت يا كلاهبرداري يا صدورچك بي محل يا اختلاس يا معاونت در يكي از جرايم فوِق محكوم شده باشند و ورشكستگان به تقصير نمي توانند جزو موسسين يا مديران موسسات بيمه باشند. همچنين واگذاري نمايندگي به اين اشخاص و اشتغال به دلالي از طرف آنان ممنوع است

ماده 65 _ در صورتي كه به حكم دادگاه مسلم شود كه ورشكستگي مؤسسه بيمه به علت تقصير و تقلب مدير يامديران بوده است در صورت عدم تكافوي دارايي مؤسسه مديران متضامنا مسئول پرداخت طلب بيمه گذاران

و بيمه شدگان و صاحبان حقوق آنان خواهند بود.

ماده 66 _ عرضه بيمه جز به وسيله اشخاص زير ممنوع است

1 _ موسسات بيمه

2 _ نمايندگان بيمه

3 _ دلالان رسمي بيمه

تبصره _ هر كارمند يا نماينده بيمه كه اقدام به عرضه بيمه نمايد بايد داراي كارت شناسايي از طرف مؤسسه بيمه مربوط باشد. نام دلال رسمي يا نماينده بيمه كه بيمه نامه وسيله اوعرضه شده است بايد در بيمه نامه ذكر شود.

ماده 67 _ موسسات بيمه و نمايندگان و دلالان رسمي بيمه مسئول جبران خساراتي مي باشند كه در اجراي وظايفشان به سبب تقصير و يا مسامحه آنها يا كاركنانشان به ديگران وارد آيد.

ماده 68 _ پروانه دلالي رسمي بيمه به وسيله بيمه مركزي ايران صادر خواهد شد و آيين نامه دلالان رسمي بيمه به پيشنهاد بيمه مركزي ايران به تصويب شوراي عالي بيمه خواهد رسيد.

ماده 69 _ هر مؤسسه بيمه در رشته يا رشته هاي معيني كه پروانه بيمه ندارد رأسا و يا به وسيله نمايندگان خود قبول بيمه نمايد مكلف به جبران خسارت زيان ديده خواهد بود.

تبصره _ هر شخص حقيقي يا حقوقي كه بدون داشتن پروانه از مؤسسه بيمه تحت عنوان نمايندگي بيمه براي هر يك از رشته ها قبول بيمه نمايد به مجازات مقرر در ماده 238 قانون مجازات عمومي محكوم خواهد شد.

ماده 70 _ بيمه هاي زير بايد منحصرا بوسيله موسسات بيمه اي كه بر اساس اين قانون اجازه فعاليت دارند انجام گيرد:

الف _ بيمه اموال منقول يا غير منقول موجود در ايران

ب _ بيمه حمل و نقل كالاي وارداتي كه قرارداد خريد آن درايران منعقد مي شود يا اعتبار اسنادي آن در ايران باز شده است

ج _ بيمه مربوط به كارگران و

مستخدمين خارجي به استثناي بيمه عمر و حوادث شخصي در مدت اقامت در ايران

د _ بيمه مربوط به ايرانيان مقيم ايران

تبصره _ تجهيزات نظامي مورد نياز وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح كه فاقد امكان ساخت در داخل كشور بوده و فروشندگان آن تجهيزات حمل و نقل كالاهاي مورد معامله را انحصارا توسط بيمه هاي كشور فروشنده بيمه مي نمايند، باپيشنهاد وزير دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و تأييد بيمه مركزي ايران و موافقت وزير امور اقتصادي و دارايي از شمول بند (ب اين ماده مستثني مي باشد.

ماده 71 _ كليه موسسات بيمه كه در ايران فعاليت مي نمايندبايد 50 درصد در رشته بيمه هاي زندگي و 25 درصد در ساير رشته ها از معاملات بيمه اي مستقيم خود را نزد بيمه مركزي ايران بيمه اتكايي نمايند. بيمه مركزي ايران مكلف است باتوجه به ظرفيت قبولي هر يك از موسسات بيمه اي كه در ايران كار مي كنند تمام يا قسمتي از بيمه اتكايي مجدد سهميه اتكايي اجباري دريافتي را در صورت تساوي شرايط به آنها واگذارنمايد.

تبصره _ آنچه موسسات بيمه به عنوان اتكايي قبول مي كنند ازشمول اين ماده خارج است

ماده 72 _ نحوه واگذاري بيمه اتكايي اجباري و ميزان كارمزد ومشاركت در سود آن براي هر رشته بيمه به وسيله شوراي عالي بيمه تعيين خواهد شد.

ماده 73 _ موسسات بيمه كه در ايران فعاليت مي كنند موظف خواهند بود معادل 30 درصد از مازاد سهميه بيمه اتكايي اجباري از معاملات مستقيم خود را با همان شرايطي كه درخارج بيمه اتكايي مي نمايند به بيمه مركزي ايران واگذار كنند.

در صورتي كه بيمه مركزي ايران به هر علت از قبول آن استنكاف بنمايد موسسات مزبور مجاز خواهند بود در خارج از ايران بيمه اتكايي

نمايند. انتقال ارز بابت اين 30 درصدموكول به ارائه اجازه بيمه مركزي ايران خواهد بود.

ماده 74 _ موسسات بيمه اعم از ايراني يا خارجي كه تا تاريخ تصويب اين قانون به موجب مقررات قبلي به ثبت رسيده اند ومشغول فعاليت هاي بيمه اي مي باشند براي رشته هايي كه درآن فعاليت مي كنند احتياج به كسب پروانه جديد نخواهند داشت ولي در هر حال موظفند ظرف هيجده ماه از تاريخ تصويب اين قانون وضع خود را با مقررات اين قانون تطبيق دهند درغير اين صورت پروانه آنها لغو خواهد شد. شوراي عالي بيمه مي تواند با توجه به دلايل و مقتضيات اين مدت رايكبار تمديد نمايد.

ماده 75 _ موسسات بيمه كه در ايران كار مي كنند عضوسنديكاي بيمه گران ايران شناخته مي شوند اساسنامه اين سنديكا بوسيله بيمه مركزي ايران با جلب نظر اعضاي سنديكاتدوين مي شود و حداكثر ظرف شش ماه پس از تشكيل بيمه مركزي ايران به تصويب شوراي عالي بيمه خواهد رسيد.

ماده 76 _ موسسات بيمه كه در ايران فعاليت مي نمايند ملزم به رعايت دستورات بيمه مركزي ايران كه در حدود اين قانون و آيين نامه هاي اجرايي آن صادر مي شود خواهند بود.

ماده 77 _ كليه قوانين و مقررات مغاير با اين قانون از تاريخ تصويب اين قانون ملغي است

قانون فوق مشتمل بر هفتاد و هفت ماده و ده تبصره پس ازتصويب مجلس سنا در تاريخ روز شنبه 29/3/1350 درجلسه فوق العاده عصر روز يكشنبه سي ام خرداد ماه يكهزار وسيصد و پنجاه شمسي به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد.

لايحه قانوني ملي شدن مؤسسات بيمه و مؤسسات اعتباري

مصوب 4 تير 1358

ماده 1 _ به منظور حفظ حقوق بيمه گذاران و گسترش صنعت بيمه در سراسر كشور و گماردن بيمه به خدمت مردم از تاريخ تصويب اين قانون

كليه موسسات بيمه كشور ضمن قبول اصل مالكيت مشروع مشروط ملي اعلام مي شود.

ماده 2 _ پروانه فعاليت نمايندگيهاي موسسات بيمه خارجي درايران لغو مي شود و بيمه مركزي ايران ترتيب تصفيه عمليات نمايندگيهاي مذكور را به هر نحوي كه مقتضي بداند خواهدداد.

ماده 3 _ به جاي مجامع عمومي موسسات بيمه مجمع عمومي مشتركي متشكل از وزير امور اقتصادي و دارايي وزير بازرگاني وزير بهداري و بهزيستي وزير مشاور و سرپرست سازمان برنامه و بودجه وزير كار و امور اجتماعي خواهد بود.

ماده 4 _ به جاي هيات مديره موسسات بيمه كشور، هيات مديره مشتركي متشكل از رئيس كل بيمه مركزي ايران مديرعامل شركت سهامي بيمه ايران و نمايندگان وزارتخانه هاي مذكور در ماده 3 خواهد بود.

ماده 5 _ مديران عامل موسسات بيمه كشور از طرف هيات مديره مشترك موسسات بيمه انتخاب و به تصويب مجمع عمومي مشترك موسسات بيمه خواهد رسيد و احكام انتصاب مديران عامل از طرف وزير امور اقتصادي و دارايي صادر خواهد شد.

ماده 6 _ كليه اختيارات مديران عامل سابق موسسات بيمه تاتصويب مقررات جديد از طرف مجمع عمومي مشترك به مديران عامل منتخب تفويض مي شود.

ماده 7 _ كليه كاركنان موسسات بيمه كشور تا تصويب مقررات استخدامي مربوط تابع مقررات استخدامي موجود خواهند بود، لكن از لحاظ حداقل و حداكثر حقوِق ، تابع مقررات مصوب دولت مي باشند.

ماده 8 _ كليه شركتهاي پس انداز و وام م 59c سكن مشمول قانون ملي شدن بانكها از تاريخ تصويب قانون مذكور خواهند بود.

قانون اداره امور شركتهاي بيمه

مصوب 13/9/1367

ماده 1 _ شركتهاي بيمه ايران آسيا و البرز و دانا به صورت سهامي اداره مي شوند و مجاز به انجام انواع عمليات

بيمه اي در بخشهاي دولتي تعاوني و خصوصي مي باشند.

تبصره 1 _ شركتهاي بيمه آريا، اميد، پارس تهران توانا،حافظ ساختمان و كار، شرق و ملي در شركت بيمه دانا ادغام مي گردند.

تبصره 2 _ اجازه داده مي شود مطالبات اشخاص حقيقي و حقوقي بابت سهام ارزيابي شده شركتهاي بيمه ملي شده كه در تاريخ ملي شدن (4/4/1358) داراي ارزش مثبت بوده است با تصويب مجمع عمومي شركتهاي مذكور منتهي ظرف 2 سال از تاريخ تصويب اين قانون از محل منابع داخلي شركتهاي مربوطه پس از كسر مطالبات دولتي و ديون ممتازه تأمين و پرداخت گردد مشروط بر اينكه عدم مشروعيت مالكيت آنها از سوي دادگاه انقلاب اسلامي اعلام نشود.

تبصره 3 _ اجازه داده مي شود مطالبات دولت و بانك ها ازشركتهاي بيمه اي كه تراز منفي دارند از منابع داخلي شركتهاي بيمه ملي شده داراي تراز مثبت پرداخت شود.

ماده 2 _ كليه سهام شركتهاي بيمه موضوع ماده 1 اين قانون متعلق به دولت بوده و هر يك از اين شركتها داراي اساسنامه اي خواهد بود كه حداكثر ظرف مدت شش ماه ازتاريخ تصويب اين قانون توسط مجمع عمومي شركتهاي مذكور تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد و شامل هدف موضوع شركت نحوه اداره آن و ساير وظايف و اختيارات مي باشد. مجمع عمومي هر يك از شركتهاي مزبور مركب از وزراء اقتصاد و دارايي بازرگاني و برنامه و بودجه مي باشد رياست مجامع مزبور با وزير امور اقتصادي و دارايي است

تبصره _ رئيس كل بيمه مركزي ايران بدون حق راي درجلسات مجمع عمومي شركتهاي بيمه حضور مي يابد.

ماده 3 _ مدير عامل و اعضاء هيات مديره شركتهاي بيمه باپيشنهاد وزير امور اقتصادي

و دارايي و تصويب مجمع عمومي انتخاب و با حكم وزير امور اقتصادي و دارايي منصوب خواهد شد و عزل مدير عامل و اعضاء هيات مديره شركتهاي بيمه با پيشنهاد هر يك از اعضاء مجمع عمومي و تصويب مجمع عمومي با حكم وزير امور اقتصادي و دارايي انجام مي گيرد.

ماده 4 _ شركتهاي بيمه ايران آسيا، البرز و دانا با رعايت قانون تاسيس بيمه مركزي ايران و بيمه گري و اين قانون طبق مقررات اساسنامه مربوط اداره خواهند شد و در موارد پيش بيني نشده مشمول قانون تجارت مي باشند و در صورتي تابع مقررات عمومي مربوط به دولت و موسساتي كه با سرمايه دولت تشكيل شده اند، مي گردند كه در مقررات مزبور صراحتا از آنها ياد شده باشد.

ماده 5 _ آيين نامه استخدامي مشترك شركت هاي بيمه و بيمه مركزي بنا به پيشنهاد وزير امور اقتصادي و دارايي به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 6 _ موسسات بيمه موضوع ماده 5 مي توانند حداكثر 5درصد از سود ويژه مازاد در سال قبل خود را فقط بين كاركناني كه درسال مربوط با فعاليت فوق العاده در جهت افزايش توليد يا ارائه خدمات مناسبت تر باعث بالا رفتن سود ويژه موسسه شده اند توزيع نمايند مشروط بر اينكه مبلغ آن بيش از 40درصد حقوق سالانه هر فرد نباشد.

تبصره _ نحوه توزيع كه توسط هيات مديره انجام مي گيرد بادر نظر گرفتن ارزش كمي و كيفي فعاليت كاركنان مزبور بر طبق آيين نامه اي خواهد بود كه به تصويب هيات وزيران مي رسد.

ماده 7 _ از تاريخ تصويب اين قانون كليه قوانين و مقررات مغاير ملغي است

قانون فوق مشتمل بر هفت ماده و پنج تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ سيزدهم آذرماه يك

هزار و سيصد و شصت و هفت مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 12/11/1367 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون بيمه اجباري مسئوليت مدني دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني در مقابل شخص ثالث

مصوب 26/9/1347

ماده 1 _ كليه دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني و انواع يدك و تريلر متصل به وسايل مزبور و قطارهاي راه آهن اعم از اينكه اشخاص حقيقي يا حقوقي باشند مسوول جبران خسارات بدني و مالي هستند كه در اثر حوادث وسايل نقليه مزبور و يا محمولات آنها به اشخاص ثالث وارد شود و مكلفند مسووليت خود را از اين جهت نزد شركت سهامي بيمه ايران و يا يكي ازموسسات بيمه داخلي كه اكثريت سهام آنها متعلق به اتباع ايراني و صلاحيت آنها به پيشنهاد وزارت دارايي و وزارت اقتصاد مورد تاييد دولت باشد بيمه نمايند.

تبصره 1 _ منظور از حوادث مذكور در اين قانون هرگونه تصادف يا سقوط يا آتش سوزي يا انفجار وسايل نقليه موضوع اين ماده و نيز خساراتي است كه از محمولات وسايل مزبور به اشخاص ثالث وارد شود.

تبصره 2 _ كليه وزارتخانه ها، ادارات مستقل بانكها، بنگاههاو شركتهايي كه حداقل نصف سهام آنها متعلق به دولت است وسازمان برنامه و شركتهاي تابع آن و به طور كلي عموم موسسات وابسته به دولت مكلفند عمليات موضوع اين قانون را منحصرا نزد شركت سهامي بيمه ايران انجام دهند.

ماده 2 _ كليه اشخاصي كه به سبب حوادث وسايل نقليه موضوع اين قانون دچار زيانهاي بدني يا مالي مي شوند از لحاظ اين قانون ثالث تلقي مي شوند به استثناي اشخاص زير:

الف _ بيمه گذار _ مالك يا راننده وسيله نقليه مسوول حادثه

ب _ كاركنان بيمه گذار مسوول حادثه حين كار و انجام وظيفه

ج _ همسر و پدر و

مادر و اولاد و اولاد اولاد و اجداد تحت تكفل بيمه گذار در صورتي كه سرنشين وسيله نقليه اي باشند كه راننده يا بيمه گذار مسوول حادثه باشد.

تبصره _ در صورت تصادف دو وسيله نقليه رانندگان وسايل مزبور نيز در برابر يكديگر شخص ثالث محسوب مي شونداعم از آنكه مالك وسيله نقليه باشند يا نباشند.

ماده 3 _ از تاريخ انتقال وسيله نقليه كليه تعهدات ناشي ازقرارداد بيمه به منتقل اليه وسيله نقليه منتقل مي شود و انتقال گيرنده تا پايان مدت قرارداد بيمه بيمه گذار محسوب خواهدشد و مكلف است ظرف پانزده روز از تاريخ انتقال وسيله نقليه به خود مراتب را به طريق اطمينان بخشي با ذكر مشخصات كامل خود به بيمه گر اعلام كند.

ماده 4 _ موارد ذيل از شمول بيمه موضوع اين قانون خارج است

1 _ خسارات ناشي از فورس ماژور از قبيل جنگ سيل زلزله

2 _ خسارات وارده به محمولات وسايل نقليه مورد بيمه

3 _ خسارات مستقيم يا غير مستقيم ناشي از تشعشعات اتمي وراديو اكتيو.

4 _ خسارات وارد به متصرفين غير قانوني وسايل نقليه يا به رانندگان فاقد گواهينامه رانندگي

5 _ خسارات ناشي از محكوميت جزايي و پرداخت جرايم

6 _ خسارات ناشي از حوادثي كه در خارج از كشور اتفاِمي افتد مگر اين كه توافقي بين بيمه گر و بيمه گذار در اين موضوع شده باشد.

ماده 5 _ در مورد عمد راننده در ايجاد حادثه يا در صورتي كه راننده فاقد گواهينامه رانندگي باشد شركت بيمه پس از پرداخت خسارت زيان ديده مي تواند براي استرداد وجوه پرداخت شده به شخصي كه موجب خسارت شده مراجعه نمايد.

ماده 6 _ بيمه گر ملزم به جبران كليه خسارات وارد به اشخاص ثالث خواهد

بود.

حداقل مبلغ بيمه با توجه به نوع و ساير خصوصيات وسايل نقليه و همچنين تعرفه حق بيمه و شرايط عمومي آن با رعايت نرخها و شرايط بين المللي توسط شركت سهامي بيمه ايران تعيين و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 7 _ پس از گذشتن سه ماه از تاريخ اجراي اين قانون ازحركت وسايل نقليه موتوري زميني كه فاقد قرارداد بيمه موضوع اين قانون مي باشد از طرف مأموران اداره راهنمايي ورانندگي و پليس راه جلوگيري به عمل مي آيد.

ماده 8 _ شركتهاي بيمه طبق مقررات اين قانون و آيين نامه هاي مربوط به آن مكلف به انعقاد قرارداد بيمه با دارندگان وسايل نقليه مشمول اين قانون خواهند بود.

ماده 9 _ دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني كه از خارج واردايران مي شوند در صورتي كه خارج از كشور مسووليت خود را نسبت به حوادث ناشي از وسيله نقليه موضوع اين قانون به موجب بيمه نامه اي كه از طرف شركت سهامي بيمه ايران معتبر شناخته مي شود بيمه نكرده باشند مكلفند هنگام ورودبه مرز ايران طبق ماده يك اين قانون اقدام به بيمه نمايند.

ماده 10 _ براي جبران زيانهاي بدني وارد به اشخاص ثالث كه به علت بيمه نبودن وسيله نقليه بطلان قرارداد بيمه تعليق قرارداد بيمه تعليق تامين بيمه گر، فرار كردن و يا شناخته نشدن مسوول حادثه و يا ورشكستگي بيمه گر قابل پرداخت نباشد يا به طور كلي براي جبران خسارتهاي خارج از شرايط بيمه نامه (به استثناي موارد مصرح در ماده 4) صندوِق مستقلي به نام «صندوق تامين خسارتهاي بدني تاسيس مي شود كه به وسيله شركت سهامي بيمه ايران اداره خواهدشد. سازمان وظايف و صلاحيت صندوق تامين خسارتهاي بدني به موجب

آيين نامه اي خواهد بود كه به وسيله شركت سهامي بيمه ايران تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهدرسيد.

ماده 11 _ درآمد صندوق تامين خسارتهاي بدني از منابعي است كه به پيشنهاد دولت به تصويب كميسيونهاي دارايي مجلسين برسد.

ماده 12 _ مرور زمان دعاوي مربوط به بيمه موضوع اين قانون از تاريخ وقوع حادثه دو سال مي باشد و هر نوع اقدام ذينفع به منظور مطالبه خسارت اعم از ارسال نامه يا تلگرام يا اظهار نامه قاطع مرور زمان خواهد بود.

مدت مرور زمان جديد بعد از انقطاع يك سال است

ماده 13 _ آيين نامه اجرايي اين قانون از طرف شركت سهامي بيمه ايران تهيه و پس از تصويب هيات وزيران به موقع اجرا گذاشته مي شود.

ماده 14 _ اين قانون از اول فروردين ماه 1348 به موقع اجراگذارده خواهد شد.

قانون فوق مشتمل بر چهارده ماده و سه تبصره كه در جلسه روز سه شنبه بيست و ششم آذرماه يك هزار و سيصد و چهل و هفت به تصويب مجلس شوراي ملي رسيده بود در جلسه روز دوشنبه بيست و سوم ديماه يكهزار و سيصد و چهل و هفت شمسي به تصويب مجلس رسيد .

قانون عضويت دولت جمهوري اسلامي ايران درسازمان ها و مجامع بين المللي

مصوب 26/1/1365

ماده واحده _ عضويت دولت ايران در سازمان ها و مجامع بين المللي به شرح فهرست پيوست تاييد و به دولت اجازه داده مي شود نسبت به پرداخت حق عضويت هاي معوقه اقدام نمايد.

تبصره 1 _ عضويت هايي كه به تصويب مجلس شوراي اسلامي رسيده كماكان به اعتبار خود باقي است

تبصره 2 _ به دولت اجازه داده مي شود در صورت ضرورت نسبت به پرداخت حقوق معوقه عضويت در سازمان هايي كه ادامه عضويت در آنها به تصويب نرسيده اقدام نمايد.

تبصره 3 _ تغييرات ميزان حق عضويت سازمان ها و

مجامع مذكور در اين قانون همه ساله در بودجه سالانه كل كشور پيش بيني و پس از تصويب مجلس شوراي اسلامي به وسيله هيات وزيران تخصيص داده مي شود.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و سه تبصره و دو فقره فهرست ضميمه در جلسه روز سه شنبه بيست و ششم فروردين ماه يكهزار و سيصد و شصت و پنج مجلس شوراي اسلامي به تصويب رسيده است

نام سازمان بين المللي نام وزارتخانه ها و يا سازمان هاي دولتي حق عضويت

1...... ..... .....

2...... ..... .....

.

.

.

37.صندوق بيمه هاي وزارت امور اقتصادي و دارايي حق عضويت

اتكايي همكاري عمران و بيمه مركزي ايران ندارد

منطقه اي (اكو)

.

.

.

53. فدراسيون بيمه گران و بيمه مركزي ايران 750 دلار

بيمه گران اتكايي آفريقايي

و آسيايي (FAIR)

قانون اجازه عضويت بيمه مركزي ايران در اتحاديه نظارت كنندگان بر شركت هاي بيمه در كشورهاي در حال توسعه

مصوب 2/5/1365

ماده واحده _ به بيمه مركزي ايران اجازه داده مي شود كه عضويت «اتحاديه نظارت كننده بر شركت هاي بيمه در كشورهاي در حال توسعه » را پذيرفته و حق عضويت مربوطه را از محل منابع داخلي خود پرداخت نمايد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه روز پنجشنبه دوم مرداد ماه يك هزار و سيصد و شصت و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 13/5/1365 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون چگونگي اداره صندوق ضمانت صادرات ايران

مصوب 15/7/1375

ماده 1 _ به منظور توسعه و افزايش صادرات كشور از طريق تضمين اعتبارات و سرمايه گذاريهاي مربوط به كالاها و خدمات صادراتي و ايجاد تسهيلات لازم و ضمانت مطالبات صادر كنندگان كالاها و خدمات از خريداران خارج از كشور در قبال خطرات حاصل از عواملي كه به طور معمول شركت هاي بيمه تجاري آنها را بيمه نمي كنند، صندوق ضمانت صادرات ايران _ كه در اين قانون «صندوِق» ناميده مي شود _ از مركزتوسعه صادرات ايران منتزع مي گردد و به موجب ضوابط و مقررات اين قانون اداره مي شود.

ماده 2 _ صندوق داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي و اداري است و به صورت شركت سهامي خاص زير نظر وزارت بازرگاني و طبق اين قانون و اساسنامه آن _ كه به پيشنهاد وزارت بازرگاني _ به تصويب هيات وزيران مي رسد اداره خواهد شد و در موارد پيش بيني نشده تابع قانون تجارت مي باشد و درصورتي مشمول قوانين و مقررات عمومي مربوط به شركتها ومؤسسات دولتي و وابسته به دولت مي شود كه به طور صريح از آن نام برده شود.

تبصره _ آيين نامه استخدامي مشترك شركت هاي بيمه و بيمه مركزي ايران و تغييرات بعدي آن در صندوق قابل اجرامي باشد. تغييرات مورد نظر صندوق

در آيين نامه ياد شده به پيشنهاد وزير بازرگاني و تصويب هيات وزيران اعمال خواهدشد.

ماده 3 _ سرمايه صندوق مبلغ صد ميليارد(100000000000) ريال است كه به صد هزار سهم يك ميليون (1000000) ريالي با نام تقسيم مي شود و تمام آن متعلق به دولت است افزايش و كاهش سرمايه صندوق تابع مقررات اساسنامه خواهد بود.

ماده 4 _ صندوق داراي اركان زير است كه حدود وظايف و اختيارات هر يك در اساسنامه صندوق تعيين مي شود:

الف مجمع عمومي

اعضاي مجمع عمومي عبارت هستند از:

1 _ وزير بازرگاني كه رياست مجمع عمومي را برعهده دارد.

2 _ وزير امور اقتصادي و دارايي

3 _ وزير امور خارجه

4 _ وزير صنايع

5 _ رئيس سازمان برنامه و بودجه

6 _ رئيس كل بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران

7 _ رئيس كل مركز توسعه صادرات ايران

8 _ دو نفر از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي ازكميسيون هاي امور بازرگاني و توزيع و امور اقتصادي و دارايي و تعاون با انتخاب مجلس به عنوان ناظر.

مديرعامل صندوق به عنوان دبير مجمع عمومي بدون حق راي در جلسات مجمع عمومي صندوق حضور خواهد يافت

ب هيات مديره و مديرعامل

مديرعامل و اعضاي هيات مديره كه تعداد آنها پنج نفرمي باشد به پيشنهاد وزير بازرگاني و تاييد مجمع عمومي صندوق براي مدت پنج سال منصوب مي شوند. مديرعامل مي تواند رئيس هيات مديره نيز باشد.

وزير بازرگاني مي تواند مديرعامل را عزل نمايد.

ج بازرس يا بازرسان قانوني

صندوق داراي يك يا دو بازرس اصلي و نيز يك يا دو بازرس علي البدل خواهد بود كه توسط مجمع عمومي براي مدت يكسال انتخاب مي شوند.

ماده 5 _ ضمانت صندوق به ترتيبي كه

در آيين نامه هاي مربوط تعيين مي شود شامل موارد زير خواهد بود:

الف مطالبات صادر كنندگان كالاها و يا خدمات از خريداران خارج از كشور كه به دلايل زير در سررسيد مقرر وصول نشود ، مشروط بر آن كه ناشي از عدم انجام تعهد صادر كننده نباشد:

1 _ استنكاف خريدار از قبول كالاي صادر شده يا خدمت انجام شده

2 _ عدم پرداخت بهاي كالا يا خدمت در سررسيد مقرر.

3_ عدم توانايي مالي خريدار به دليل ورشكستگي يا اعسار ياتوقف

4 _ بروز جنگ يا حالت جنگ

5 _ تيره شدن روابط و يا قطع روابط سياسي با كشور خريدار به نحوي كه در نتيجه آن صادر كننده موفق به دريافت مطالبات خود در سررسيد آنها نشود.

6 _ اعمال سياست هاي اقتصادي كه موجب مسدود شدن مطالبات صادر كنندگان شود.

7 _ اعمال سياست هاي مربوط به محدوديت هاي وارداتي وارزي در كشور خريدار.

8 _ سلب مالكيت از خريدار بر اثر ملي شدن يا مصادره اموال به نحوي كه صادر كننده موفق به دريافت مطالبات خود نشود.

ساير عوامل خارج از حيطه اختيار صادر كننده و خريدار كه به تشخيص هيات مديره صندوق موجب عدم وصول مطالبات صادر كننده شود.

ب تسهيلاتي كه براي كالاها يا خدمات صادراتي تخصيص يابد.

ج ساير مواردي كه به تشخيص هيات وزيران در امر توسعه صادرات لازم و يا مفيد باشد.

ماده 6 _ صندوق مكلف است پس از قبول يا پرداخت خسارت ناشي از موارد فوِ، نسبت به استيفاي حقوق خود براي وصول خسارات مربوط اقدام نمايد.

ماده 7 _ صندوق در مقابل خدماتي كه ارائه مي دهد كارمزد دريافت مي كند. ميزان كارمزد با پيشنهاد مجمع عمومي و تصويب هيات وزيران تعيين مي گردد.

تبصره 1

_ دولت مكلف است از تمامي واردكنندگان غيردولتي يك درصد (1%) از ارزش سيف كالا دريافت و در اختيار صندوق قرار دهد تا به حساب اندوخته احتياطي منظورشود.

تبصره 2 _ وجوه مصرف نشده اندوخته احتياطي مربوط به هرسال نيز به حساب افزايش اندوخته احتياطي صندوق اختصاص مي يابد. چگونگي و نحوه استفاده از اندوخته احتياطي برابر آيين نامه اي خواهد بود كه با پيشنهاد مجمع عمومي و به تصويب هيات وزيران مي رسد.

تبصره 3 _ سود ويژه سالانه صندوق نيز كه پس از كسر تمامي هزينه ها، ذخاير فني اندوخته قانوني ماليات و كسور قانوني محاسبه مي شود و به حساب اندوخته احتياطي منظور خواهدشد.

تبصره 4 _ هرگاه درآمدهاي صندوق براي پرداخت خسارات و تأمين ذخاير فني كافي نباشد ما به التفاوت پس از تصويب هيات وزيران در بودجه سالانه كل كشور به حساب صندوِق منظور خواهد شد. ميزان و ترتيب محاسبه ذخاير فني توسط مجمع عمومي صندوق تعيين مي شود.

ماده 8 _ حق الثبت اسناد رهني مربوط به صندوق سه دهم درهزار تعيين مي شود.

قانون فوق مشتمل بر هشت ماده و شش تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ پانزدهم مهر ماه يك هزار و سيصد و هفتاد و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 29/7/1375 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون بيمه محصولات كشاورزي

مصوب 25/3/1362

ماده واحده _ به منظور انجام بيمه انواع محصولات كشاورزي دام طيور، زنبور عسل كرم ابريشم و آبزيان پرورشي در مقابل خسارتهاي ناشي از سوانح طبيعي و حوادث قهري نظيرتگرگ طوفان خشكسالي زلزله سيل سرمازدگي ، يخبندان آتش سوزي صاعقه آفات و امراض نباتي عمومي و قرنطينه اي امراض واگير حيواني عمومي و

قرنطينه اي به عنوان وسيله اي براي نيل به اهداف و سياستهاي بخش كشاورزي صندوق بيمه كشاورزي در بانك كشاورزي تأسيس مي شود.

تبصره 1 _ صندوق بيمه محصولات كشاورزي داراي استقلال مالي و شخصيت حقوقي است و بر اساس مقررات قانوني شركتهاي دولتي اداره و داراي شوراي عالي مركب از وزراءكشاورزي امور اقتصادي ودارايي بازرگاني مشاور و رئيس سازمان برنامه و بودجه به رياست وزير كشاورزي مي باشد،حدود وظايف و اختيارات شوراي عالي در اساسنامه صندوِبيمه محصولات كشاورزي خواهد آمد.

تبصره 2 _ شوراي عالي بيمه محصولات كشاورزي داراي كميته فني مركب از نمايندگان ذي صلاح و تام الاختيار اعضاي شوراي عالي و صندوق با وظايف زير خواهد بود:

1 _ بررسي و تأييد كليه طرحها و برنامه ها و مسائلي كه از طريق صندوق به شوراي عالي احاله مي گردد.

2 _ نظارت بر حسن اجراي طرحها و برنامه هاي مصوب به نيابت از طرف شوراي عالي

3 _ بررسي و اظهار نظر مشورتي در مورد مسائل و مشكلاتي كه توسط صندوق ارجاع مي شود.

تبصره 3 _ هيات مديره صندوق مركب از 5 نفر شامل مديرعامل بانك كشاورزي و يك نفر از هيات مديره بانك كشاورزي و يك نماينده از جهاد سازندگي و دو نفر ديگر به معرفي وزير كشاورزي و تصويب شوراي عالي مي باشد،مديرعامل بانك كشاورزي سمت مديرعامل صندوق بيمه محصولات كشاورزي را نيز به عهده خواهد داشت

تبصره 4 _ سرمايه اوليه صندوق بيمه كشاورزي مبلغ يك ميليارد ريال مي باشد كه به پيشنهاد وزارت كشاورزي از طريق دولت تامين و پرداخت مي گردد. سرمايه صندوق طبق اساسنامه مربوطه و با تصويب شوراي عالي بيمه محصولات كشاورزي قابل افزايش مي باشد.

تبصره 5 _ دولت موظف است اساسنامه فوق را ظرف 3 ماه از تاريخ تصويب اين

لايحه تهيه و براي تصويب تقديم مجلس شوراي اسلامي نمايد.

تبصره 6 _ كمك دولت بابت تامين قسمتي از سهم حق بيمه كشاورز و جبران زيانهاي احتمالي عمليات بيمه به پيشنهاد شوراي عالي صندوق بيمه محصولات كشاورزي و تصويب هيات وزيران هر ساله در بودجه كل كشور منظور و به صندوِپرداخت خواهد شد.

تبصره 7 _ بتدريج كه صندوق بيمه محصولات كشاورزي آمادگي لازم را براي انجام وظايف خود بر اساس اين لايحه در هر منطقه و براي هر محصول اعلام نمايد صندوق كمك به توليد كنندگان خسارت ديده محصولات كشاورزي و دامي به فعاليتهاي خود در آن منطقه و براي آن محصول خاتمه داده ومنابع و امكانات مربوط را به صندوق بيمه محصولات كشاورزي منتقل خواهد نمود.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و هفت تبصره در جلسه روز يكشنبه اول خردادماه يك هزار و سيصد و شصت و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 25/3/1362 به تأييدشوراي نگهبان رسيده است

قانون تأسيس مؤسسات بيمه غيردولتي

ماده واحده _ به منظور تعميم و گسترش صنعت بيمه در كشور،افزايش رقابت و كارآيي در بازار بيمه افزايش رفاه عمومي وگسترش امنيت اجتماعي و اقتصادي افزايش نقش بيمه در رشد و توسعه اقتصادي كشور و جلوگيري از ضرر و زيان جامعه با توجه به ذيل اصل چهل و چهارم (44) قانون اساسي و در چارچوب ضوابط قلمرو و شرايط تعيين شده زير اجازه تاسيس مؤسسه بيمه غيردولتي به اشخاص داخلي داده مي شود:

1 _ سياستگذاري در صنعت بيمه اعمال نظارت بر فعاليتهاي بيمه اي و صدور مجوز فعاليت بيمه اي كماكان جهت اعمال حاكميت دراختيار دولت جمهوري اسلامي ايران باقي خواهدبود.

2 _ ضوابط مربوط به نحوه تاسيس و

فعاليت موسسات بيمه داخلي و از قبيل شرايط اخذ مجوز تاسيس و لغو آن نحوه انتقال عمليات و ادغام انحلال و ورشكستگي موسسات بيمه اي محدوده فعاليت بيمه اي و بيمه اتكايي شامل انواع معاملات بيمه حق بيمه و كارمزد مربوط به رشته هاي مختلف بيمه ميزان ذخاير فني و اندوخته هاي قانوني و نحوه سرمايه گذاري آنها بر اساس قانون تاسيس بيمه مركزي ايران و بيمه گري مصوب 30/3/1350 و اصلاحيه بعدي و قانون بيمه مصوب 7/2/1316 تعيين خواهد شد.

3 _ حداقل سرمايه موسسات بيمه موضوع ماده (36) قانون تاسيس بيمه مركزي ايران و بيمه گري مصوب 30/3/1350 براي موسسات بيمه غيردولتي با پيشنهاد بيمه مركزي ايران و تاييد وزارت امور اقتصادي و دارايي و تصويب هيات وزيران تعيين خواهد شد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز سه شنبه مورخ ششم شهريور ماه يكهزار و سيصد و هشتاد مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 27/6/1380 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ مهدي كروبي

مقررات تأسيس و فعاليت مؤسسات بيمه در مناطق آزاد تجاري _ صنعتي جمهوري اسلامي ايران

فصل اول _ تعاريف

ماده 1 _ در اين آيين نامه واژه هاي زير به جاي عبارتهاي مشروح مربوط به كار مي رود:

الف _ مناطق آزاد: مناطق آزاد تجاري _ صنعتي جمهوري اسلامي ايران

ب _ ساير نقاط كشور: كشور جمهوري اسلامي ايران به استثناي مناطق آزاد.

پ _ منطقه هر يك از مناطق آزاد.

ت _ سازمان سازمان هر يك از مناطق آزاد.

ث _ موسسات موضوع اين آيين نامه كليه موسسات مذكوردر ماده (2) اين آيين نامه

ج _ موسسات بيمه موسسات بيمه اي كه طبق مقررات اين آيين نامه مجاز به فعاليت در منطقه مي باشند.

چ _ موسسات بيمه متقابل موسسات بيمه اي كه خدمات خودرا

به صورت بيمه متقابل تنها به اعضاء ارايه مي نمايند.

ح _ موسسه كارگزاري بيمه شخص حقوقي كه در مقابل دريافت كارمزد، واسطه انجام معاملات بيمه و يا بيمه اتكايي بين طرفها بوده و شغل او تنها ارايه خدمات بيمه اي باشد.

خ _ شعبه واحد تابعه يكي از موسسات بيمه ايراني كه درچهارچوب موضوع و وظايف موسسه اصلي تحت نام و مسووليت آن در منطقه فعاليت مي كند.

د _ نمايندگي بيمه شخص حقيقي يا حقوقي كه بر اساس قرارداد نمايندگي با يكي از موسسات بيمه ايراني و مقررات اين آيين نامه انجام بخشي از موضوع و وظايف موسسه طرف قرارداد در امر بيمه را در منطقه به عهده گرفته است

فصل دوم _ تأسيس

ماده 2 _ عمليات بيمه و بيمه اتكايي در مناطق آزاد به وسيله موسساتي كه بنا به پيشنهاد سازمان طبق مقررات اين آيين نامه از بيمه مركزي ايران مجوز دريافت داشته و به يكي ازصورتهاي زير به ثبت برسند انجام خواهد شد:

1 _ شركت سهامي يا تعاوني بيمه ايراني با مشاركت سهامداران حقيقي و حقوقي ايراني و يا خارجي كه كليه سهام آن با نام باشد.

2 _ مؤسسه نمايندگي و يا كارگزاري بيمه

تبصره 1 _ تأسيس شعبه توسط موسسات بيمه با رعايت مقررات اين آيين نامه و ثبت در منطقه بلامانع است

تبصره 2 _ اعطاي نمايندگي بيمه به اشخاص حقيقي با رعايت ضوابطي كه به تصويب شوراي عالي بيمه مي رسد امكانپذيراست

تبصره 3 _ فعاليت شعبه ها و نمايندگي هاي موسسات بيمه ساير نقاط كشور در هر يك از مناطق آزاد با رعايت مقررات قانون تأسيس بيمه مركزي ايران و بيمه گري در چهارچوب اين آيين نامه و ساير ضوابط حاكم بر موسسات مزبور

بلامانع است

ماده 3 _ موسساتي كه در اجراي اين آيين نامه اجازه فعاليت درمنطقه دريافت مي نمايند، مجاز به عرضه بيمه براي اشخاص مقيم موضوعات و موارد بيمه موجود در ساير نقاط كشور وبيمه حمل و نقل كالاي وارداتي به ساير نقاط كشور كه قراردادخريد آن در ايران منعقد يا اعتبار اسنادي آن در ايران باز شده است نمي باشند. عمليات بيمه اتكايي از شمول حكم اين ماده مستثناست

تبصره 1 _ موسساتي كه تنها اجازه فعاليت بيمه اي مستقيم درمنطقه رادارند نمي توانند از موسسات بيمه ساير نقاط كشور بيمه اتكايي قبول نمايند.

تبصره 2 _ موسسات بيمه مي توانند نسبت به بيمه اموال و مسووليت (غير بيمه اشخاص در چهارچوب اين آيين نامه و رعايت قوانين و مقررات مربوط در مناطق ويژه اقتصادي فعاليت كنند.

تبصره 3 _ صدور بيمه نامه توسط موسسات بيمه اي مناطق آزاد براي آن دسته از موضوعات و موارد بيمه اي كه از طرف موسسات بيمه اي ايراني فعال در ساير نقاط كشور عرضه نمي شود از شمول اين ماده مستثناست و فهرست اين قبيل موضوعات و موارد بيمه مجاز در ساير نقاط كشور، براي موسسات بيمه توسط بيمه مركزي ايران حداكثر ظرف 3 ماه از تاريخ تصويب اين مقررات تهيه و به سازمانها اعلام مي شود.

ماده 4 _ حداقل سرمايه براي موسسات بيمه نمايندگي و كارگزاري بيمه به قرار زير است

1 _ موسسات بيمه مستقيم با سرمايه حداقل پانزده ميليارد(000/000/000/15) ريال تشكيل مي شوند كه بايد حداقل پنجاه درصد (50%) آن به صورت نقد پرداخت شده باشد.

2 _ موسسات بيمه متقابل با سرمايه حداقل دويست ميليون 000/000/200) ريال تشكيل مي شوند كه بايد حداقل پنجاه درصد (50%) آن به صورت نقد پرداخت

شده باشد.

3 _ موسسات بيمه اتكايي با سرمايه حداقل هشتاد و پنج ميليارد (000/000/000/85) ريال تشكيل مي شوند كه بايدحداقل پنجاه درصد (50%) آن به صورت نقد پرداخت شده باشد.

4 _ موسسات نمايندگي و يا كارگزاري بيمه با سرمايه حداقل سيصد ميليون (000/000/300) ريال تشكيل مي شوند كه بايد حداقل پنجاه درصد (50%) آن به صورت نقد پرداخت شده باشد.

تبصره 1 _ هرگونه تعديل در ارقام مندرج در اين ماه هر 2 سال يك بار موكول به پيشنهاد مشترك دبيرخانه شوراي عالي مناطق آزاد و بيمه مركزي ايران و تصويب هيات وزيران است

تبصره 2 _ سهامداران خارجي موسسات موضوع اين آيين نامه سهم الشركه ريالي خود را بايد به ارزهاي مورد قبول بانك مركزي ايران پرداخت و يا گواهي تبديل ارز ارايه نمايند.

تبصره 3 _ وجوه سرمايه موضوع اين ماده بايد نزد يكي ازبانكهاي مورد تاييد بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران كه ترجيحا در مناطق آزاد داراي شعبه باشد واريز شود.

فصل سوم _ مجوز ثبت و پروانه فعاليت

ماده 5 _ ثبت موسسات موضوع اين آيين نامه در منطقه موكول به ارايه مجوز ثبت كه توسط بيمه مركزي ايران صادر مي شود و ثبت هرگونه تغييرات بعدي در اساسنامه ميزان سرمايه و سهام موسساتي كه به ثبت رسيده باشند موكول به ارايه موافقت بيمه مركزي ايران است

ماده 6 _ براي تحصيل مجوز ثبت مدارك و اطلاعات زير بايدبه بيمه مركزي ايران تسليم شود:

الف _ اساسنامه موسسه

ب _ ميزان سرمايه موسسه، رسيد يا گواهينامه تعهد پرداخت آن

پ _ سهام نقدي و غيرنقدي و نحوه پرداخت آنها .

ت _ صورت اسامي سهامداران بازرسان و مديران و تابعيت و تعداد سهام هر يك از آنها .

ث _ اسناد و مدارك و

اطلاعات ديگري كه معرف صلاحيت مالي و فني مؤسسه و حسن شهرت مديران آن باشد.

تبصره _ مجوز ثبت صادر شده براي مدت 6 ماه اعتبار دارد.در صورت عدم ثبت مؤسسه ظرف مهلت مذكور بايد مجددا مجوز ثبت تحصيل شود.

ماده 7 _ بيمه مركزي ايران موظف است حداكثر ظرف 30 روز از تاريخ تسليم آخرين مدارك و اطلاعات خواسته شده با رعايت ماده (28) قانون چگونگي اداره مناطق آزاد تجاري _ صنعتي جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 1372 _ و مقررات اين آيين نامه نظر خود را اعم از قبول يا رد تقاضا به طور كتبي به سازمان اعلام نمايد.

تبصره _ در صورتي كه متقاضي به نظر اعلام شده اعتراض داشته باشد مي تواند ظرف 30 روز اعتراض خود را به مجمع عمومي بيمه مركزي ايران تسليم كند. تصميم مجمع مزبور قطعي و لازم الاجراست

ماده 8 _ بيمه مركزي ايران با دريافت گواهي ثبت مؤسسه در منطقه پروانه فعاليت براي بيمه اتكايي يك يا چند رشته بيمه مستقيم و يا هر دو صادر خواهد كرد.

فصل چهارم _ لغو پروانه و محدود نمودن فعاليت

ماده 9 _ پروانه فعاليت صادر شده توسط بيمه مركزي ايران براي تمام رشته ها يا رشته هاي معين در موارد زير لغو خواهد شد:

الف _ در صورت تقاضاي دارنده پروانه

ب _ در صورتي كه موسسه تا يك سال پس از صدور پروانه عمليات خود را در منطقه شروع نكرده باشد.

پ _ در صورت ورشكستگي موسسه

ت _ در صورتي كه به تشخيص بيمه مركزي ايران و تاييد شوراي عالي بيمه وضع مالي موسسه طوري باشد كه نتواندبه تعهدات خود عمل نمايد يا ادامه فعاليت موسسه به زيان بيمه شدگان و بيمه گذاران و صاحبان حقوق

آنها باشد.

ث _ ساير موارد پيش بيني شده در اين آيين نامه

ماده 10 _ درمواردي كه موسسات موضوع اين آيين نامه برخلاف اساسنامه خود يا مقررات اين آيين نامه يا حسب اعلام سازمان برخلاف ساير مقررات حاكم بر اين موسسات در منطقه رفتار نمايند، به پيشنهاد بيمه مركزي ايران و تصويب شوراي عالي بيمه از فعاليت در رشته يا رشته هاي معين يابيمه هاي اتكايي به طور موقت يا دائم ممنوع خواهند شد.

ماده 11 _ صدور و لغو پروانه فعاليت موسسات موضوع اين آيين نامه يا ممنوعيت آنها از فعاليت به طور موقت و اطلاعاتي كه از لحاظ حفظ منافع بيمه گذاران و بيمه شدگان صاحبان حقوق آنها لازم باشد، به هزينه خود موسسه توسط بيمه مركزي ايران در روزنامه رسمي كشور و يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار تهران و منطقه در دو نوبت به فاصله يك ماه آگهي خواهد شد.

ماده 12 _ در صورتي كه پروانه فعاليت موسسه بيمه اي براي يك يا چند رشته بيمه يا بيمه اتكايي بطور دايم لغو شود بنا به پيشنهاد بيمه مركزي ايران و تصويب شوراي عالي بيمه ترتيبي اتخاذ خواهد شد كه متضمن منافع بيمه گذاران بيمه شدگان و صاحبان حقوق آنها باشد. از جمله اين ترتيبات انتقال پرتفوي موسسه با كليه سوابق و اسناد مربوطه به حقوق و تعهدات آن به موسسه ديگري كه مجاز به فعاليت در منطقه باشد خواهد بود.

فصل پنجم _ نحوه فعاليت

ماده 13 _ موسسات بيمه موضوع اين آيين نامه موظفندحساب اندوخته هاي قانوني و ذخاير فني خود را نگهدارند و نحوه به كار افتادن آنها را به صورت مشخص منعكس نمايند.انواع اندوخته هاي قانوني و ذخاير قانوني و ذخاير فني براي هريك از رشته هاي بيمه و ميزان و طرز محاسبه

همچنين ترتيب به كار انداختن اين اندوخته و ذخاير و نيز سرمايه موسسه ونحوه ارزيابي اموال منقول و غيرمنقول كه نماينده منابع مالي موسسات مذكور است به موجب دستورالعمل هايي است كه به تصويب شوراي عالي بيمه مي رسد.

ماده 14 _ موسسات بيمه موضوع اين آيين نامه موظفند ده درصد (10%) از كليه معاملات بيمه اي مستقيم خود را نزد بيمه مركزي ايران بيمه اتكايي نمايند. بيمه مركزي ايران درقبول يا رد اتكايي مزبور مجاز مي باشد.

تبصره _ نرخ كارمزد و ساير شرايط به موجب دستورالعملي است كه به تصويب شوراي عالي بيمه خواهد رسيد.

ماده 15 _ اموال موسسات بيمه موضوع اين آيين نامه همچنين اندوخته ها و ذخاير مذكور در ماده (13) تضمين حقوق و مطالبات بيمه گذاران و بيمه شدگان و صاحبان حقوق آنان است و در صورت انحلال يا ورشكستگي موسسه بيمه گذاران و بيمه شدگان و صاحبان حقوق آنان نسبت به سايربستانكاران حق تقدم دارند.

تبصره 1 _ در ميان رشته هاي مختلف بيمه حق تقدم با بيمه عمر است

تبصره 2 _ موسسات مذكور در اين ماده نمي توانند بدون موافقت قبلي بيمه مركزي ايران اموال خود را صلح حقوِق نمايند و يا به رهن واگذار كنند و يا موضوع هر نوع معامله باحق استرداد قرار دهند.

تبصره 3 _ دفاتر اسناد رسمي موظفند هنگام انجام معاملات موضوع تبصره (2) اين ماده مطابق بخش اخير ماده (60) قانون بيمه تاسيس بيمه مركزي و بيمه گري موافقتنامه بيمه مركزي ايران را مطالبه و مفاد آن را در سند منعكس نمايند.

ماده 16 _ موسسات بيمه موضوع اين آيين نامه موظفند ترازنامه و صورت سود و زيان خود را در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار تهران و منطقه درج

نمايند.

ماده 17 _ موسسات موضوع اين آيين نامه موظفند هرگونه تغيير در سهامداران عمده مديران و بازرسان (حسابرسان موسسه را ظرف دو هفته به اطلاع بيمه مركزي ايران برسانند.

ماده 18 _ اشخاصي كه در ايران يا در خارج از كشور به يكي ازجرايم قتل سرقت خيانت در امانت كلاهبرداري صدورچك بي محل و اختلاس يا معاونت در جرايم مذكور محكوم شده باشند، همچنين ورشكستگان به تقصير و تقلب نمي توانند جزو موسسان يا مديران موسسات موضوع اين آيين نامه باشند.

ماده 19 _ موسسات بيمه موضوع اين آيين نامه از نظر ادغام و انتقال عمليات انحلال و ورشكستگي تابع مقررات اين آيين نامه و مواد (51) الي (59) قانون تاسيس بيمه مركزي ايران و بيمه گري مي باشند.

فصل ششم _ نظارت

ماد 20 _ بيمه مركزي ايران طبق مقررات آيين نامه بر فعاليت موسسات موضوع اين آيين نامه در منطقه نظارت خواهند كرد.

ماده 21 _ موسسات موضوع اين آيين نامه حسب موردموظفند:

الف _ حسابها و صورتهاي مالي خود را طبق نمونه اي كه به پيشنهاد بيمه مركزي ايران به تاييد شوراي عالي بيمه مي رسد تنظيم و نگهداري نمايند.

ب _ يك نسخه از صورتهاي مالي خود را كه مورد رسيدگي و اظهارنظر حسابرسان تاييد شده توسط سازمان حسابرسي ياحسابرسان معتبر بين المللي قرار گرفته است حداكثر ظرف 6ماه از پايان دوره مالي به بيمه مركزي ايران تسليم كنند.

پ _ صورت وضعيت عمليات بيمه اي سالانه خود را طبق نمونه اي كه بيمه مركزي ايران تهيه مي كند، تنظيم و ظرف 3 ماه از پايان دوره مربوط به بيمه مركزي ايران تسليم نمايند.

ت _ ساير اطلاعات و آمار دوره اي يا موردي را كه بيمه مركزي ايران به منظور نظارت بر حسن

اجراي اين آيين نامه لازم تشخيص دهد در اختيار اين سازمان قرار دهند.

ث _ با بازرسان اعزامي كه با حكم كتبي يكي از اعضاي هيات عامل بيمه مركزي ايران و با اطلاع دبيرخانه شوراي عالي مناطق آزاد در محل حضور پيدا مي كنند همكاري نمايند و اطلاعات لازم را در اختيار آنان قرار دهند.

تبصره _ موسسات بيمه اي كه بيمه نامه هاي بلند مدت زندگي عرضه مي نمايند، علاوه بر رعايت ترتيبات فوق موظفند ترتيبي اتخاذ كنند تا حسابها و ذخاير فني مربوط مورد رسيدگي و تاييد محاسبه فني مورد قبول بيمه مركزي ايران قرار گيرد.

ماده 22 _ حسابرسان موسسات بيمه موضوع اين آيين نامه علاوه بر وظايف قانوني و حرفه اي مكلفند در گزارش نهايي خود نسبت به حسن اجراي مقررات اين آيين نامه نيز اظهارنظرنمايند.

ماده 23 _ بيمه مركزي ايران در صورت مشاهده هرگونه تخلف موسسات موضوع اين آيين نامه از مقررات مربوط مراتب رابه طور كتبي به موسسه و سازمان اعلام و مهلت مناسبي رابراي رفع ايراد تعيين و ابلاغ مي نمايد.

در صورت عدم رفع به موقع تخلف يا تكرار تخلف بيمه مركزي ايران حسب مورد و با اخطار كتبي مطابق ماده (10)اين آيين نامه عمل خواهد كرد.

ماده 24 _ ارزش خالص داراييها (حقوق صاحبان سهام درموسسات بيمه موضوع اين آيين نامه هيچگاه نبايد از بزرگترين رقم حاصل از بندهاي زير كمتر باشد:

الف _ نود درصد (90%) حداقل سرمايه پرداخت شده طبق مقررات اين آيين نامه

ب _ ده درصد (10%) حق بيمه هاي صادر شده ناخالص آخرين سال مالي ضربدر نسبت نگهداري خسارت دوره

ج _ چهارده و سه دهم (3/14%) درصد ميانگين سالانه كل خسارات ايجاد شده در سه دوره قبلي

ضربدر نسبت نگهداري خسارت دوره

تبصره _ نسبت نگهداري خسارت دوره عبارت است از:

كل خسارتهاي ايجاد شده پس از كسر خسارت سهم بيمه گران اتكايي

كل خسارت ايجاد شده دوره مربوط

ماده 25 _ در صورت عدم حصول نصابهاي مندرج در ماده 24) اين آيين نامه موسسه بيمه موظف است طرح خود درخصوص نيل به نصابهاي مذكور را ظرف 3 ماه از پايان مهلت مقرر براي ارايه صورتهاي مالي به تاييد بيمه مركزي ايران برساند در غير اين صورت بيمه مركزي ايران طبق مقررات اين آيين نامه نسبت به محدود كردن فعاليت يا لغو پروانه موسسه بيمه حسب مورد اقدام خواهد كرد. در هر حال زمان اجراي طرح شده نبايد بيشتر از يك سال باشد.

ماده 26 _ موسسات موضوع اين آيين نامه مكلفند كليه داراييهاي معرف بدهيها و ذخايرعمليات بيمه اي همچنين سرمايه و اندوخته هاي خود را تنها در مناطق آزاد يا ساير نقاط كشور نگهداري و سرمايه گذاري نمايند.

تبصره _ نگهداري بخشي از داراييهاي موضوع اين ماده درخارج از كشور با تاييد سازمان و موافقت بيمه مركزي ايران مجاز است

فصل هفتم _ ساير مقررات

ماده 27 _ موسسات بيمه و نمايندگان و كارگزاران رسمي بيمه مسئول جبران خساراتي مي باشند كه در اجراي وظايفشان به سبب تقصير و يا مسامحه آنها يا كاركنانشان به ديگران وارد آيد. هر موسسه بيمه در رشته يا رشته هاي معيني كه پروانه بيمه ندارد رأسا به وسيله نمايندگان خود قبول بيمه نمايد،مكلف به جبران خسارت زيان ديده خواهد بود.

ماده 28 _ از عمليات اشخاصي كه بدون تحصيل پروانه مبادرت به عمليات بيمه و يا بيمه اتكايي موضوع اين آيين نامه نمايند، به درخواست بيمه مركزي ايران توسط سازمان جلوگيري به عمل

آمده و به علاوه در صورت لزوم بيمه مركزي ايران اشخاص مزبور را بر اساس مقررات ماده (21)ضوابط ثبت شركتها و مالكيتهاي صنعتي و معنوي در مناطق آزاد تجاري _ صنعتي جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 4/2/1374 شوراي عالي مناطق آزاد _ و ساير قوانين ومقررات مربوط از طريق مراجع ذي صلاح تحت پيگرد قرارخواهد داد.

ماده 29 _ رئيس شوراي عالي بيمه در كليه مواردي كه اعضاي شوراي عالي بيمه را به منظور اتخاذ تصميم نسبت به موضوعات مربوط به تاسيس يا فعاليت موسسات بيمه درمناطق آزاد دعوت مي نمايد، از دبير شوراي عالي مناطق آزاد يا نماينده وي نيز براي شركت در جلسه دعوت مي كند. در اين جلسات دبير شوراي عالي مناطق آزاد يا نماينده وي نيز حق راي خواهد داشت

ماده 30 _ فعاليت موسسات موضوع اين آيين نامه تنها تابع مقررات اين آيين نامه است و در موارد پيش بيني نشده از حيث اداره امور موسسه، تابع قانون تجارت و قانون اصلاح قسمتي از قانون تجارت خواهد بود.

ماده 31 _ از تاريخ تصويب اين آيين نامه كليه مقررات مغاير با آن در منطقه لغو مي شود.

قانون الحاق دولت ايران به سيستم بين المللي بيمه مسئوليت مدني وسايط نقليه موتوري زميني در مقابل شخص

مصوب 5/3/1356

ماده واحده _ بيمه مركزي ايران مجاز است دفتر ايراني بيمه بين المللي مسووليت مدني دارندگان وسايط نقليه نقليه موتوري زميني (كارت سبز) را در تهران دائر كند و نسبت به الحاق آن دفتر به سيستم بين المللي بيمه مزبور اقدام نمايد.

كليه موسسات بيمه ايراني مجاز به انجام عمليات بيمه اجباري مسئوليت مدني دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني درمقابل شخص ثالث ملزم به قبول عضويت دفترمزبورمي باشند.

ترتيب اجراي اين قانون به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به تصويب شوراي عالي بيمه خواهد رسيد.

قانون فوق مشتمل بر يك ماده پس

از تصويب مجلس شوراي ملي در جلسه روز پنج شنبه 5 خرداد ماه 1356، در جلسه روزچهارشنبه بيست و پنجم خردادماه سال يك هزار و سيصد وپنجاه و شش به تصويب مجلس سنا رسيد.

قانون حق الثبت شركتهاي بيمه

مصوب 6/9/1310 كميسيون قوانين عدليه

ماده 1 _ مقررات ماده (10) قانون ثبت شركتها مصوب 2/3/1310 در آن قسمتي كه راجع به حق الثبت خود شركت است شامل شركتهاي بيمه نخواهد بود و شركتهاي مزبور بايد حقوق ذيل را تاديه نمايند:

(اصلاحي 25/3/1367 هيات وزيران _ براي ثبت خود شركت 000/300 ريال

براي معاملات شركت

الف _ در بيمه بر ضد حريق

1 _ اگر سند بيمه (پليس بيمه براي مدتي بيش از سه ماه صادر شود يك دينار براي هر چهارصد ريال قيمت مال بيمه شده ياكسر آن در هر سال يا كسر سال

2 _ اگر سند بيمه براي سه ماه يا كمتر صادر شود يك دينار براي هر هشتصد ريال قيمت مال بيمه شده يا كسر آن

ب _ در ساير بيمه ها ده دينار براي هر بيست ريال حق بيمه يا كسر آن كه شركت اخذ مي كند.

ج _ براي تصديقات موقتي ده دينار از هر تصديق

هرگاه مبلغ بيمه شده در اوراق و اسناد فوق معين نشده باشد هر يك دينار حق بيمه را بايد در مقابل ده ريال قيمت مال بيمه شده محسوب داشت

هرگاه مدت بيمه ذكر نشده باشد مدت آن يك سال محسوب خواهد شد.

تبصره 1 _ در موقع تجديد سند بيمه بايد مطابق مقررات فوق حق الثبت تاديه شود.

تبصره 2 _ تاديه حقوق مذكور در اين ماده به عهده خود شركت است و شركت

به هيچ وجه حق ندارد به وسيله ازدياد ميزان حق بيمه يا به طريق ديگر آن را از بيمه شدگان اخذ كند.

هر قراردادي كه با بيمه شدگان برخلاف اين ترتيب داده شود در قسمتي كه مخالف اين تبصره است باطل بوده و به علاوه ممكن است موجب الغاي اجازه عمليات شركت بشود.

تبصره 3 _ به هر سند بيمه يا تصديق بايد معادل حقوق قانوني تمبر الصاق شود والا سه برابر حق تمبر از شركت گرفته خواهد شد.

وصول اين وجه به طريق اداري و بدون مراجعه به محكمه خواهد بود.

اگر سند بيمه در نسخ متعدد تنظيم شده باشد تمبر به نسخه الصاق مي شود كه به صاحب سند بيمه بايد تسليم گردد و در سايرنسخ بايد قيد نمود كه تمبر به نسخه مزبور الصاق شده است به هر يك از ساير نسخ نيز بايد معادل يك دينار تمبر الصاق گردد.

ماده 2 _ اين قانون از 15/9/1310 به موقع اجرا گذارده مي شود.

قانون اجازه ثبت شعبه يا نمايندگي شركتهاي خارجي

مصوب 21/8/1376

ماده واحده _ شركتهاي خارجي كه در كشور محل ثبت خود شركت قانوني شناخته مي شوند، مشروط به عمل متقابل از سوي كشور متبوع مي توانند در زمينه هايي كه توسط دولت جمهوري اسلامي ايران تعيين مي شود در چارچوب قوانين و مقررات كشور به ثبت شعبه يا نمايندگي خود اقدام كنند.

تبصره _ آيين نامه اجرايي اين قانون بنا به پيشنهاد وزارت امور اقتصادي و دارايي با هماهنگي ساير مراجع ذي ربط به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

آيين نامه اجرايي قانون بالا به شرح زير است

آيين نامه اجرايي قانون اجازه ثبت شعبه يا نمايندگي شركتهاي خارجي _ مصوب 11/1/1378 هيات وزيران

ماده 1 _ شركتهاي خارجي كه در كشور محل ثبت خود،

شركت قانوني شناخته مي شوند، مشروط به عمل متقابل در كشور متبوع مي توانند براي فعاليت در ايران در زمينه هاي زير بر اساس مقررات اين آيين نامه و ساير قوانين و مقررات مربوط نسبت به ثبت شعبه يا نمايندگي خود اقدام نمايند:

1 _ ارائه خدمات بعد از فروش كالاها يا خدمات شركت خارجي

2 _ انجام عمليات اجرايي قراردادهايي كه بين اشخاص ايراني و شركت خارجي منعقد مي شود

3 _ بررسي و زمينه سازي براي سرمايه گذاري شركت خارجي در ايران

4 _ همكاري با شركتهاي فني و مهندسي ايراني براي انجام كار در كشورهاي ثالث

5 _ افزايش صادرات غيرنفتي جمهوري اسلامي ايران

6 _ ارائه خدمات فني و مهندسي و انتقال دانش فني و فناوري

7 _ انجام فعاليتهايي كه مجوز آن توسط دستگاههاي دولتي كه به طور قانوني مجاز به صدور مجوز هستند، صادر مي گردد، ازقبيل ارائه خدمات در زمينه هاي حمل و نقل بيمه و بازرسي كالا، بانكي بازاريابي و غيره

ماده 2 _ شعبه شركت خارجي واحد محلي تابع شركت اصلي است كه مستقيماً موضوع و وظايف شركت اصلي را در محل انجام مي دهد. فعاليت شعبه در محل تحت نام و با مسئوليت شركت اصلي خواهد بود.

ماده 3 _ شركتهاي خارجي متقاضي ثبت شعبه در ايران موظفند اطلاعات و مدارك زير را به همراه درخواست كتبي خود به اداره كل ثبت شركتها و مالكيت صنعتي ارائه نمايند:

1 _ اساسنامه شركت آگهي تاسيس و آخرين تغييرات ثبت شده در مراجع ذيربط

2 _ آخرين گزارش مالي تاييد شده شركت

3 _ گزارش توجيهي حاوي اطلاعات مربوط به فعاليتهاي شركت و تبيين

دلايل و ضرورت ثبت شعبه در ايران تعيين نوع و حدود اختيارات و محل فعاليت شعبه برآورد نيروي انساني ايراني و خارجي مورد نياز، و نحوه تأمين منابع وجوه ارزي وريالي براي اداره امور شعبه

ماده 4 _ نماينده شركت خارجي شخص حقيقي يا حقوقي است كه بر اساس قرارداد نمايندگي انجام بخشي از موضوع و وظايف شركت طرف نمايندگي را در محل بر عهده گرفته است نمايندگي شركت خارجي نسبت به فعاليتهايي كه تحت نمايندگي شركت طرف نمايندگي در محل انجام مي پذيرد، مسئوليت خواهد داشت

ماده 5 _ اشخاص حقيقي ايراني يا اشخاص حقوقي كه متقاضي ثبت نمايندگي شركت خارجي در ايران هستند موظفند ترجمه فارسي اسناد و اصل مدارك و اطلاعات زير را به همراه درخواست كتبي خود به اداره كل ثبت شركتها و مالكيت صنعتي ارائه نمايند:

1 _ تصوير مصدق قرارداد موضوع ماده (4) اين آيين نامه

2 _ مدارك شناسايي شخص متقاضي براي اشخاص حقيقي تصوير شناسنامه و نشاني اقامتگاه قانوني و براي اشخاص حقوقي اساسنامه شركت و آگهي تاسيس و آخرين تغييرات ثبت شده آن نزد مراجع ذيربط

3 _ ارائه سابقه فعاليت شخصي متقاضي ثبت نمايندگي در زمينه امور پيش بيني شده در قرارداد نمايندگي

4 _ اساسنامه شركت خارجي طرف نمايندگي آگهي تاسيس و آخرين تغييرات ثبت شده آن نزد مراجع ذيربط

5 _ گزارش فعاليتهاي شركت خارجي طرف نمايندگي و تبيين دلايل و ضرورت اخذ نمايندگي

6 _ آخرين گزارش مالي تاييد شده شركت خارجي طرف نمايندگي

7 _ معرفي وزارتخانه ذيربط

ماده 6 _ اشخاصي كه مجوز

فعاليت آنها از سوي مراجع ذي صلاح لغو مي شود مكلفند، در مهلت تعيين شده توسط اداره ثبت شركتها و مالكيتهاي صنعتي نسبت به انحلال شعبه يا نمايندگي و انجام امور تصفيه آن اقدام نمايند.

تبصره _ شركتهايي كه مجوز فعاليت آنها تمديد نمي شود، (6) ماه مهلت دارند تا نسبت به انحلال شركت ثبت شده و انجام امور تصفيه آن اقدام نمايند.

ماده 7 _ شعبه شركتهاي خارجي كه نسبت به ثبت شعبه خود در ايران اقدام نموده و به فعاليت مي پردازند موظفند هر سال گزارش سالانه شركت اصلي مشتمل بر گزارشهاي مالي حسابرسي شده توسط حسابرسان مستقل مقيم در كشور متبوع را به دستگاه ذيربط ارائه نمايند.

ماده 8 _ كليه اشخاص حقيقي و حقوقي مشمول اين آيين نامه موظفند گزارش فعاليت شعبه يا نمايندگي در ايران را همراه باصورتهاي مالي حسابرسي شده خود ظرف مدت (4) ماه پس از پايان سال مالي به دستگاههاي ذيربط ارسال دارند.حسابرسي مذكور تا زماني كه آيين نامه اجرايي تبصره (4) ماده واحده قانون استفاده از خدمات تخصصي و حرفه اي حسابداران ذي صلاح به عنوان حسابدار رسمي _ مصوب 1372 _ اعلام نشده است توسط سازمان حسابرسي و مؤسسات حسابرسي مورد قبول دستگاه ذيربط كه شركاي آن افراد حقيقي تاييد شده توسط اداره نظارت سازمان حسابرسي باشند،انجام مي گيرد.

ماده 9 _ اداره امور شعبه يا نمايندگي ثبت شده طبق اين آيين نامه بايد توسط يك يا چند شخص حقيقي مقيم ايران انجام گيرد.

ماده 10 _ به منظور برخورداري شركتهاي خارجي از مزاياي اين آيين نامه و استمرار فعاليت آنها، شركتهاي خارجي كه تا قبل از لازم الاجرا شدن اين آيين نامه در ايران از

طريق شعبه يا نمايندگي خود فعاليت مي كرده اند، مكلفند، اطلاعات و مدارك موضوع مواد (3 و 5) اين آيين نامه را به دستگاههاي ذي ربط ارائه داده و وضعيت خود را با آيين نامه تطبيق دهند.

قانون كنوانسيون وين راجع به نمايندگي دول در روابط خود با سازمانهاي بين المللي جهاني

مصوب 28/4/1367

1 _ الف _ از كنوانسيون وين راجع به نمايندگي دول در روابط خود با سازمانهاي بين المللي جهاني كه دولت ايران به موجب قانون مصوب 28/4/1367 به آن ملحق شده است

ماده 78 _ خسارات وارده به شخص ثالث _ اعضاي ماموريت هيات نمايندگي يا هيات نمايندگي ناظر بايستي كليه الزامات قوانين و مقررات دولت پذيرنده را در خصوص بيمه خسارات وارده به شخص ثالث نسبت به اتومبيل كشتي يا هواپيماي متعلق به وي يا مورد استفاده او رعايت نمايند.

اجازه پذيرفتن پرداختي مؤسسات بيمه به صندوق تأمين خسارتهاي بدني هزينه هاي قابل قبول

مصوب 29/8/ 1351

ماده واحده _ در اجراي تبصره (2) الحاقي به ماده (124) قانون مالياتهاي مستقيم مصوب اسفند ماه 1345 به وزارت دارايي اجازه داده مي شود پانزده درصد از حق بيمه اجباري مسووليت مدني دارندگان وسايط نقليه زميني پرداختي موسسات بيمه به صندوق تامين خسارتهاي بدني مقرر در بند «الف ماده (1) آيين نامه منابع درآمد صندوق مذكور مصوب 2/12/1348كميسيون دارايي مجلسين در مورد ماليات دوره عمل سال 1348 به بعد موسسات مذكور كه به مرحله قطعيت نرسيده باشدجزء هزينه هاي قابل قبول پذيرفته شود.

اجازه فوق به استناد تبصره (2) الحاقي به ماده (124) قانون مالياتهاي مستقيم در تاريخ روز دوشنبه 29/8/1351 به تصويب كميسيون دارايي مجلس شوراي ملي رسيده است

قانون الزام سازمانهاي بيمه گر درماني به پرداخت خسارتهاي متفرقه

ماده واحده- سازمانهاي بيمه گر از تاريخ تصويب اين قانون موظف هستند نسبت به پرداخت هزينه هاي درمان بستري بيماران بيمه شده به ميزان تعرفه دولتي در بخش هاي مختلف دولتي، خصوصي و خيريه اقدام نمايند.

تبصره 1 - باتوجه به ماده(17) قانون بيمه همگاني، بيمارستان هاي خصوصي حسب درخواست سازمان هاي بيمه گر پايه، ملزم به عقد قرارداد با آن سازمانها بوده و ملاك پرداخت سازمان هاي بيمه گر تعرفه هاي دولتي مصوب هيأت وزيران خواهد بود.

تبصره 2 - حداكثر هزينه هاي دريافتي از بيماران در بيمارستان هاي خصوصي براساس تعرفه مصوب بخش خصوصي در هرسال مي باشد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و دو تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ شانزدهم مهرماه يكهزار و سيصد و هشتاد و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 26/7/1385 به تأييد شوراي نگهبان رسيد.

غلامعلي حدادعادل

رئيس مجلس شوراي اسلامي

اصلاح ماده (9) اصلاحي آيين نامه اجرايي بيمه خدمات درماني خويش فرمايان – مصوب 1382

هيات وزيران در جلسه مورخ 24/1/1382 بنا به پيشنهاد مشترك شماره 20245 مورخ 13/12/1381 وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و به استناد مواد (8) و (9) قانون بيمه همگاني خدمات درماني كشور - مصوب 1373 - تصويب نمود:

ماده (9) اصلاحي آيين نامه اجرايي بيمه خدمات درماني خويش فرمايان، موضوع تصويب نامه شماره 4606/ت22770ه- مورخ 12/2/1379 به شرح زير اصلاح مي شود:

ماده 9 - حق بيمه سرانه خويش فرمايان با فرانشيز سي درصد (30%) براي خدمات سرپايي و بيست وپنج درصد (25%) براي خدمات بستري در سال 1382، مبلغ بيست وچهارهزار (24،000) ريال براي هر نفر در ماه تعيين مي گردد.

درصد تخفيف به ازاي هر فرد بيمه شده پنج درصد (5) و به ازاي هر سال سابقه بيمه ده درصد (10%) تعيين

مي شود.

تبصره 1- شرط بيمه خانوار و محدوديت مراجعه خويش فرمايان به بيمارستان هاي بخش دولتي (دانشگاهي - تامين اجتماعي و نيروهاي مسلح) در موارد بستري همچنان برقرار است.

تبصره 2- شرط بيمه خانوار براي بيماران خاص (تالاسمي، مزمن كليوي و هموفيلي) لحاظ نخواهد شد و اين گروه از بيماران مي توانند با رعايت ضوابط سازمان بيمه خدمات درماني به صورت تك نفره تحت پوشش بيمه خدمات درماني قرار گيرند.

تبصره 3- به منظور ترغيب افراد به پوشش بيمه درمان، سازمان بيمه خدمات درماني مي تواند در صورت بيمه گروهي و با شرايط خاص بيمه شوندگان تسهيلاتي را براي بيمه خويش فرمايان منظور نمايد.

معاون اول رييس جمهور - محمدرضا عارف

اصلاح تبصره (1) ماده (9) اصلاحي آييننامه اجرايي بيمه خدمات درماني خويش فرمايان – مصوب 1384

هيئت وزيران در جلسه مورخ 14/2/1384 بنا به پيشنهاد شماره 146702مورخ 24/9/1383وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و به استناد مواد(8) و (9) قانون بيمه همگاني خدمات درماني كشور _ مصوب1373_ تصويب نمود:

ع_بارت « و مح_دوديت مراجعه خوي_شفرمايان به بي_مارست_انهاي بخ_ش دولت_ي (دانشگاهي، تأمين اجتماعي و نيروهاي مسلح)» از تبصره (1) ماده (9) اصلاحي آييننامه اجرايي بيمه خدمات درماني خويشفرمايان، موضوع تصويبنامه شماره 4429/ت28285ه_ مورخ2/2/1382و بند (د) تصويبنامه شماره 5830/ت24530ه_ مورخ16/2/1380 حذف ميشود.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

تصويب نامه راجع به تعيين حق سرانه بيمه پايه درمان خويش فرمايان – مصوب 1384

هيئت وزيران در جلسه مورخ 28/12/1384 بنا به پيشنهاد مشترك شماره 23691/100 مورخ 22/12/1384 وزارت رفاه و تأمين اجتماعي و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و تأييد شوراي عالي بيمه خدمات درماني كشور و به استناد ماده (9) قانون بيمه همگاني خدمات درماني كشور _ مصوب 1373_ تصويب نمود:

1_ حق سرانه بيمه پايه درمان خويش فرماياني كه به مدت سه سال درخواست بيمه مي نمايند، در سال 1384 معادل افراد تبعي درجه3 و معادل 43000 ريال مي باشد.

تبصره1_ حق سرانه پايه بيمه درمان خويش فرمايان براي مدت سه سال و با فرانشيز (10%) بستري تعيين مي شود.

تبصره2_ افرادي كه متقاضي استفاده از دو سال بيمه پايه درمان مي باشند، به رقم فوق الذكر (33%) افزوده مي شود و كساني كه متقاضي يك سال بيمه پايه درمان به صورت خويش فرما مي باشند، (66%) بيشتر از حق بيمه سرانه فوق الاشاره پرداخت مي نمايند.

2_ سازمان بيمه خدمات درماني هزينه هاي مربوط به بيماران خاص را به صورت جداگانه محاسبه و نگهداري و به سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور اعلام مي كند تا جهت برنامه ريزي بودجه سالهاي آينده اعمال شود.

3_ فرانشيز بستري (10%) و سرپايي (30%) تعيين مي شود. فرانشيز ذكر شده

در اين بند براساس تعرفه هاي مصوب هيئت وزيران در بخش دولتي قابل محاسبه و اعمال خواهد بود.

تصويب نامه در مورد تعيين حق سرانه بيمه پايه درمان ماهيانه صندوق خويش فرمايان –مصوب 27/12/1386

هيئت وزيران در جلسه مورخ 27/12/1386 بنابه پيشنهاد شماره 25036/ص/86 مورخ 27/12/1386 وزارت رفاه و تأمين اجتماعي و به استناد اصل يكصدوسي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تصويب نمود:

به منظور حمايت از اجراي برنامه هاي ذيل رديف 129109 سازمان بيمه خدمات درماني به وزارت رفاه و تأمين اجتماعي اجازه داده مي شود:

وزارت رفاه و تأمين اجتماعي

1_ حق سرانه بيمه پايه درمان ماهيانه صندوق خويش فرمايان موضوع تصويب نامه شماره 88044/ت34725ه_ مورخ 28/12/1384 به ازاي هر نفر از مبلغ چهل و سه هزار (43.000) ريال به مبلغ شصت و سه هزار و چهارصد و شانزده (63.416) ريال افزايش مي يابد كه حداكثر تا مبلغ بيست هزار و چهارصد و شانزده (20.416) ريال آن سهم دولت بوده و از سال 1384 به بعد تا تصويب تصويب نامه جديد بدون ايجاد تعهد مالي جديد براي دولت قابل پرداخت مي باشد.

2_ حق بيمه سرانه سهم دولت از خدمات درماني روستائيان موضوع ماده (12) قانون بيمه همگاني خدمات درماني كشور _ مصوب 1373 _ براي هر نفر در هر ماه از سال 1384 به بعد تا تصويب تصويب نامه جديد حداكثر معادل بيست هزار (20.000) ريال تعيين و بدون ايجاد تعهد مالي جديد براي دولت قابل پرداخت مي باشد.

3_ مبلغ 130.346.410 هزار ريال تحت عنوان تعرفه هاي ترجيحي مناطق محروم در سال 1384 موضوع تصويب نامه شماره 4281/ت32661ه_ مورخ 31/2/1384 برابر موافقتنامه مبادله شده در وجه سازمان بيمه خدمات درماني بدون ايجاد تعهد مالي جديد براي دولت اعمال حساب شود.

معاون اول رئيس جمهور _ پرويز داودي

قانون عضويت بيمه مركزي ايران در شركت بيمه اتكايي آسيا

مصوب 25/11/1371

ماده واحده _ بيمه مركزي ايران مجاز است بر اساس شرايط مذكور در موافقتنامه تاسيس شركت بيمه اتكايي آسيا در آن شركت مشاركت

و سهم الشركه مربوط را از محل منابع داخلي خود پرداخت نمايد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و پنجم بهمن ماه يك هزار و سيصد و هفتاد و يك مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 2/12/1371 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

اوقاف

قانون اوقاف

مصوب 22/4/1354

ماده 1 _ از تاريخ تصويب اين قانون امور ذيل به عهده سازمان اوقاف واگذار مي شود:

1 _ اداره امور موقوفات عامه كه متولي ندارد يا مجهول التوليه است

2 _ نظارت كامل بر كليه اعمال مربوط به توليت و نظارت متوليان و نظارت موقوفات عامه

3 _ نظارت بر كليه اماكن مذهبي اسلامي

4 _ اداره امور اماكن مذهبي اسلامي كه ترتيب خاصي براي اداره آنها داده نشده است

5 _ اداره امور حج

6 _ اداره امور زيارت اماكن متبركه در خارج از كشور .

تبصره 1 _ در موقوفات عامه كه متولي ندارد و يا مجهول التوليه است وظائف و اختيارات مربوط به توليت با سازمان اوقاف است

تبصره 2 _ موقوفاتي كه توليت آنها با سلطان عصر است از شمول مقررات اين قانون مستثني است

تبصره 3 _ موارد مصرف وجوهي كه طبق مقررات مربوط براي خدمات رفاهي از زائران دريافت مي شود توسط شوراي عالي حج و زيارت تعيين خواهد شد.

ماده 2 _ شوراي عالي حج و زيارت مركب از معاون نخست وزير و سرپرست سازمان اوقاف معاونان وزارتخانه هاي امور اقتصادي و دارائي امور خارجه بهداري دادگستري كشور و نيز معاونان بانك مركزي ايران جمعيت شير و خورشيد سرخ ايران سازمان اطلاعات و امنيت كشور، شهرباني كشور، شركت هواپيمائي ملي

ايران و دو نفر از مجتهدين و يك نفر ازمعتمدان به تشخيص معاون نخست وزير و سرپرست سازمان اوقاف و يك نفر از بازرگانان به معرفي اتاق بازرگاني و صنايع ومعادن ايران در سازمان اوقاف تشكيل مي شود.

تبصره _ رياست شوراي عالي حج و زيارت با معاون نخست وزير و سرپرست سازمان اوقاف است و آئين نامه طرز تشكيل و وظائف آن به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 3 _ موقوفه عام داراي شخصيت حقوقي است و متولي يا سازمان اوقاف حسب مورد نماينده آن مي باشد.

ماده 4 _ متولي موقوفه كسي است كه به موجب مقررات قانون مدني واجد اين سمت باشد توليت متولي بايد به وسيله شعبه تحقيق اوقاف گواهي شود. اشخاص ذينفع پس از ابلاغ تصميم شعبه تحقيق در صورتي كه معترض باشند مي توانند ظرف ده روز اعتراض نامه خود رابه هيات تجديدنظر اوقاف تسليم كنند پس از انقضاي مدت گواهي شعبه تحقيق اوقاف و تصميم هيات تجديدنظر از ناحيه اشخاص ذينفع قابل شكايت در دادگاه شهرستان است و حكم دادگاه در اين موارد قابل پژوهش و فرجام مي باشد. همين حكم در مورد ثلث _ نذر و حبس نيز جاري است

تبصره 1 _ موقوفاتي كه متولي آنها فوت مي شوند تا تشخيص متولي بعدي و موقوفاتي كه آن به حكم تحقيق اوقاف ممنوع المداخله مي شود تا رفع ممنوعيت باضم امين در حكم موقوفات بدون متولي است

تبصره 2 _ هرگاه شخص يا اشخاصي كه در وقف نامه به عنوان متولي معين شده اند وجود نداشته باشند و يا اوصاف مقرر در وقفنامه منطبق با شخص يا اشخاص معيني نگردد موقوفه در حكم موقوفه مجهول التوليه است

تبصره 3 _ در موقوفاتي

كه شرط مباشرت نشده باشد هرگاه متولي براي تصدي تمام يا قسمتي از امور مربوط به موقوفه وكيلي انتخاب كند، وكيل مذكور بايد توانائي انجام مورد وكالت را داشته باشد در صورتي كه وكيلي كه از طرف متولي براي انجام تمام يا قسمتي از امور مربوط به موقوفه انتخاب شده به تشخيص سازمان اوقاف قادر به انجام امور موقوفه نباشد مراتب كتب به طريق اطمينان بخشي به متولي ابلاغ خواهد شد. هرگاه ظرف دو ماه براي متوليان مقيم ايران و چهار ماه براي متوليان مقيم خارج كشور متولي اقدام به تغيير وكيل نمايد، وكيل مزبور باابلاغ سازمان اوقاف منعزل مي شود اين حكم شامل وكلائي كه قبلا نيز انتخاب شده اند خواهد شد.

ماده 5 _ سازمان اوقاف مي تواند براي اماكن مذهبي اسلامي از قبيل مساجد و بقاع متبركه و امامزاده ها و معابد و امثال آن همچنين موقوفات عامه اي كه متولي ندارد با تصويب شوراي عالي اوقاف شخص يا هياتي از اشخاص متدين و معروف به امانت را به عنوان امين يا هيات امناء تعيين كند.

تبصره 1 _ نحوه انتخاب و بركناري و شرايط و حدود اختيارات و وظايف امين يا هيات امناء و ميزان حق الزحمه آنان همچنين نظامات راجع به حفظ و نگهداري اماكن مذكور در اين ماده و اموال آنها به موجب آئين نامه هائي خواهد بود كه بر اساس مقررات و سنن و خصوصيات اماكن مربوط به تصويب شوراي عالي اوقاف مي رسد.

تبصره 2 _ وجوه و حاصل فروش اموال منقول زائد بر احتياجي كه به اين قبيل اماكن اهداء مي شود با جلب نظر سازمان اوقاف به وسيله هيات امناء به ترتيب صرف عمران و آبادي آنها و تدارك وسايل رفاه و بهداشت زوار

اماكن مذكور و ساكنان آن ناحيه خواهد رسيد.

ماده 6 _ صرف درآمد موقوفات به منظور بقاء عين آنها بر ساير مصارف مقدم است و متولي موظف است موجبات آباداني رقبات موقوفه را با ارشاد و راهنمائي هاي سازمان اوقاف در جهت بهره برداري صحيح از آنها به منظور اجراي نيات واقف فراهم آورد.

ماده 7 _ هرگاه متولي يا ناظر نسبت به عين يا منافع موقوفه تعدي و تفريط نمايد و يا در انجام وظايف مقرر در وقفنامه اوقاف و آئين نامه هاي مربوط مسامحه و اهمال ورزد به موجب تصميم شعبه اوقاف از دخالت در امور موقوفه ممنوع مي شود.ممنوعيت از دخالت در امور موقوفه در صورتي كه به سبب خيانت باشد با ضم امين بر طبق مقررات قانون مدني و رد مال مورد خيانت مرتفع مي شود و در ساير موارد ممنوعيت در صورتي رفع مي شود كه متولي يا ناظر ممنوع عملا به مقررات قانوني تمكين و خسارات ناشي از علت ممنوعيت را جبران نمايد.

تبصره 1 _ در مواردي كه مطابق قانون مدني ضم امين مي شود دادگاه ها مي توانند سازمان اوقاف را هم به عنوان امين تعيين نمايند.

تبصره 2 _ كليه مباشران موقوفات و اماكن مذهبي اعم از متولي و متصدي و ناظر و امناء و غيره در حكم امين مي باشند و درصورت تعدي و تفريط ملزم به جبران خسارات خواهند بود و هرگاه عمل آنها مشمول عناوين كيفري باشد به مجازات مقرر نيز محكوم خواهند شد.

ماده 8 _ درآمد موقوفات مجهول المصرف و اموالي كه به صيغه مبرات مطلقه وقف شده همچنين عشر نذور و بقاع متبركه اسلامي كه مبلغ نذور هر كدام در سال بيش از يك ميليون ريال باشد اختصاص به تحقيق و تبليغ و

نشر كتب در زمينه معارف اسلامي دارد و طبق آئين نامه اي كه شوراي عالي اوقاف تصويب خواهد كرد به مصرف مي رسد.

تبصره _ درآمد موقوفات متعذرالمصرف و موقوفاتي كه عوايد آنها به علت قلت براي اجراي نظر واقف كافي نيست همچنين آن قسمت از درآمد موقوفاتي كه به علت كثرت عوايد زائد بر مصارف متعارف باشد با تشخيص تحقيق اوقاف به نزديك ترين غرض واقف در محل به مصرف مي رسد. مقصود از متعذرالمصرف آن است كه به علت فراهم نبودن و يا انتفاء موضوع و يا عدم احتياج به مصرف صرف درآمد موقوفه در مصارف مقرر مقدور نباشد.

ماده 9 _ سازمان اوقاف در مورد كليه موقوفات عامه و اماكن مذهبي اسلامي در صورت عدم اقدام متولي حق تقاضاي ثبت و اعتراض و اقامه دعوي را دارد و اگر متولي طرف دعوي واقع شده باشد مي تواند به عنوان ثالث وارد دعوي شود و در صورت محكوم شدن متولي بر حكم اعتراض كند. در كليه موارد مذكور سازمان اوقاف از پرداخت مخارج دادرسي و هزينه هاي ثبتي و اجرائي معاف مي باشد.

ماده 10 _ ثبت معاملات راجع به عين يا منافع موقوفه و حبس و ثلث و نذري كه منافع آنها به طور دائم و يا در مدتي كه كمتر از ده سال نباشد و براي مصارف عامه تخصيص داده شده باشد در دفاتر اسناد رسمي موكول به موافقت سازمان اوقاف است دفاتر اسناد رسمي مكلفند رونوشت اسناد راجع به وقف و حبس و ثلث و نذر را ظرف ده روز پس از ثبت به اداره اوقاف مربوط ارسال دارند.

تبصره _ ادارات ثبت مكلفند رونوشت مصدق اسناد مالكيت وقف و ثلث و حبس

و نذر را پس از صدور به اداره اوقاف محل تحويل نمايند و متوليان موظفند ظرف دو ماه از تاريخ اجراي اين قانون رونوشت مصدق اسناد مالكيت و وقفنامه هاي موجود نزد خود را براي حفظ و نگهداري به اداره اوقاف مربوط تسليم دارند.

ماده 11 _ حق التوليه متولي و يا سازمان اوقاف در قبال اعمال توليت نسبت به موقوفات عامه همچنين حق النظاره ناظر به ميزان مقرر در وقفنامه خواهد بود و در صورتي كه وقفنامه موجود نباشد و يا ميزان حق التوليه و حق النظاره در آن تعيين نشده باشد حق التوليه ده درصد و حق النظاره پنج درصد از عايدات خالص خواهد بود و سازمان اوقاف براي نظارت در موقوفات عامه اي كه متولي دارد صدي پنج از عايدات خالص آنها را به عنوان حق النظاره دريافت خواهد داشت

تبصره 1 _ سازمان اوقاف از موقوفات مساجد و بيمارستان ها و مدارس حق التوليه و حق النظاره دريافت نمي كند همچنين نظارت آن بر درآمد و هزينه مؤسسات خيريه و آب هاي وقف بر شهرها مجاني خواهد بود.

تبصره 2 _ در موردي كه واقف خود متولي است سازمان اوقاف جز به درخواست او نسبت به درآمد و هزينه موقوفه نظارت ندارد و حق النظارت دريافت نمي كند.

تبصره 3 _ به متولي ممنوع المداخله در زمان ممنوعيت حق التوليه تعلق نخواهد گرفت در صورت ضم امين نصف حق التوليه متعلق به امين خواهد شد.

ماده 12 _ سازمان اوقاف عوايدي را كه از محل حق التوليه و حق النظاره دريافت مي دارد طبق بودجه اي كه هر سال تنظيم و تصويب خواهد كرد به مصرف عمران و تعمير اماكن مذهبي اسلامي و احداث ساختمان هاي عام المنفعه و نشر و تبليغ معارف اسلامي و هزينه هاي مربوط به حفظ منافع

موقوفات و اماكن مذهبي اسلامي مي رساند.

ماده 13 _ تحقيق در جمع و خرج عوايد راجع به وقف و ثلث و حبس و نذر به وصف مذكور در قسمت اول ماده 10 اين قانون و صدور مفاصاحساب و تطبيق مصارف با مفاد وقفنامه و تشخيص متولي و ناظر و موقوف عليهم و حل اختلافات بين آنان همچنين رسيدگي و اظهارنظر و اخذ تصميم در مورد ممنوعيت متولي از دخالت در امور مربوط و لغو آن با شعب تحقيق اوقاف است

ماده 14 _ هيات تحقيق اوقاف مركب از دو قسمت حقوقي و حسابرسي است و شعب آن بر حسب ضرورت در مراكز استان ها و شهرستان ها تاسيس مي گردد.

تبصره _ تجديدنظر از تصميمات شعب تحقيق در هيات تجديدنظري كه در مركز تشكيل مي شود به عمل مي آيد. اداره اوقاف و اشخاص ذينفع در صورتي كه اعتراض داشته باشند مي توانند ظرف ده روز پس از ابلاغ تصميم شعبه تحقيق اعتراض نامه خود را به هيات تجديدنظر تحقيق اوقاف تسليم كنند.

ماده 15 _ تصميمات مرحله بدوي قسمت حقوقي تحقيق اوقاف تا زماني كه تصميم از هيات تجديدنظر تحقيق اوقاف و ياحكم قطعي يا دستور موقت از مراجع قضائي بر فسخ يا جلوگيري از اجراء آنها صادر نشده باشد قابل اجرا است

ماده 16 _ تصميمات شعب تحقيق اوقاف بر اساس قوانين و مقررات اجرائي به وسيله ماموران اجراي اوقاف يا قواي انتظامي به مرحله اجراء گذارده مي شود.

ماده 17 _ اشخاص ذينفع مي توانند نسبت به تصميمات تجديدنظر تحقيق اوقاف و تصميمات بدوي كه مدت تجديدنظر آن مقتضي شده باشد به دادگاه هاي عمومي مراجعه نمايند.

ماده 18 _ تبديل به احسن موقوفه با رعايت مقررات قانون مدني و

تصويب شوراي عالي اوقاف به عمل مي آيد.

تبصره _ خريد سهام موسسات توليدي به تشخيص شوراي عالي اوقاف و با رعايت مقررات قانون مدني در مقام تبديل به احسن مجاز است و انتقال اين سهام جز در موارد تبديل به احسن جايز نيست

ماده 19 _ سهم شركت هاي توليدي و اموالي كه مورد حبس و يا وصيت براي امور خيريه يا نذر با وصف مذكور در قسمت اول ماده 10 قرار گرفته باشد مشمول مواد اين قانون خواهد بود.

تبصره _ سهام موضوع اين ماده و ماده 18 بايد در اختيار سازمان اوقاف قرار گيرد تا به نحو اطمينان بخشي نگهداري كند.

ماده 20 _ تبديل به احسن موقوفات خاص همچنين اجاره زائد بر ده سال موقوفات مذكور با موافقت و تصويب شوراي عالي اوقاف ممكن است و سازمان اوقاف در ساير موارد در اين موقوفات مداخله اي ندارد ولي در صورتي كه تقاضاي ثبت موقوفه به عنوان مالكيت شده باشد سازمان اوقاف مكلف است نسبت به آن اعتراض و اقامه دعوي نمايد.

ماده 21 _ اراضي كه براي احداث مراكز آموزشي يا درماني وقف يا نذر يا حبس مي شود در صورتي كه متولي در مدت متناسب با تشخيص شوراي عالي اوقاف اقدام مؤثري براي احداث مراكز مذكور نكند سازمان اوقاف مي تواند با تصويب شوراي عالي اوقاف اراضي مذكور را حسب مورد در اختيار وزارت آموزش و پرورش _ وزارت بهداري _ جمعيت شير و خورشيد سرخ محل يا سازمان خدمات اجتماعي بگذارد تا مراكز مورد نظر را احداث و تصدي كند.

ماده 22 _ آئين نامه طرز تحقيق و رسيدگي در شعب تحقيق اوقاف همچنين طرز تشكيل هيات هاي تجديد نظر و ساير

آئين نامه هاي اجراي اين قانون جز در مواردي كه نحوه تصويب آنها ذكر نشده است با پيشنهاد سازمان اوقاف به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 23 _ مواد 6 و 7 قانون معارف و اوقاف مصوب شعبان 1328 قمري و قانون اوقاف مصوب دي ماه 1313 شمسي و قوانين و مقرراتي كه با اين قانون مغايرت دارد از تاريخ تصويب اين قانون لغو مي گردد.

قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه

مصوب 2/10/1363

ماده 1 _ از تاريخ تصويب اين قانون سازمان اوقاف به سازمان حج و اوقاف و امور خيريه تغيير نام مي يابد و امور ذيل به عهده اين سازمان واگذار مي گردد.

1 _ اداره امور موقوفات عام كه فاقد متولي بوده يا مجهول التوليه است و موقوفات خاصه در صورتي كه مصلحت وقف و بطون لاحقه و يا رفع اختلاف موقوف عليهم متوقف بر دخالت ولي فقيه باشد.

2 _ اداره امور اماكن مذهبي اسلامي كه ترتيب خاصي براي اداره آنها نشده است به استثناي مساجد ومدارس ديني و تكايا.

3 _ اداره امور موسسات و انجمنهاي خيريه اي كه از طرف دولت يا ساير مراجع ذي صلاح به سازمان محول شده يا بشود.

4 _ اداره موسسات و انجمنهاي خيريه اي كه به تشخيص دادستان محل فاقد مدير باشد (تا تعيين تكليف از طرف دادگاه و همچنين است در صورت نبودن يا عدم صلاحيت ناظر (در مواردي كه ناظر پيش بيني شده باشد).

5 _ انجام امور مربوط به گورستانهاي متروكه موقوفه اي كه متولي معين ندارد و اتخاذ تصميم لازم در مورد آنها.

6 _ كمك مالي در زمينه تبليغ و نشر معارف اسلامي

7 _ اثلاث باقيه محبوسات نذور، صدقات و هر مال ديگري كه

به غير از عنوان وقف براي امور عام المنفعه و خيريه اختصاص يافته در حكم موقوفات عامه است و چنانچه فاقد متولي و متصدي باشد با اذن ولي فقيه تحت اداره و نظارت سازمان اوقاف و امور خيريه قرار خواهد گرفت رعايت مفاد اسناد تنظيمي مربوط به اين اموال و رقبات اعم از وصيت نامه و حبس نامه و سيره جاريه در اداره امور و مصرف عوايد آنها ضروري خواهد بود. (الحاقي 12/12/75).

تبصره 1 _ سرپرست سازمان بايد از طرف ولي فقيه مجاز در تصدي اموري كه متوقف بر اذن ولي فقيه است باشد.

تبصره 2 _ بقاع متبركه حضرت رضا عليه السلام و حضرت احمد بن موسي (شيراز) و حضرت معصومه و حضرت عبدالعظيم (ع و موقوفات مربوط به آنها كه متولي خاص نداشته باشد و موقوفاتي كه براي اداره هر كدام آنها از طرف ولي فقيه نايب التوليه تعيين شده يا بشود از شمول اين قانون مستثني است و در غير اين صورت اداره آنها با سازمان خواهد بود.

تبصره 3 _ سازمان اوقاف و امور خيريه در صورت نياز در مورد رقبات و اموال موضوع بند 7 بال با تاييد نماينده ولي فقيه و سرپرست سازمان به منظور جلوگيري از تعدي و تفريط در اداره آنها نسبت به نصب امين يا هيات امناء اقدام خواهد كرد. (الحاقي 12/12/75).

ماده 2 _ از تاريخ تصويب اين قانون سازمان اوقاف از نخست وزيري منتزع و اداره امور حج و زيارت اماكن متبركه اسلامي خارج از كشور و امور اوقاف تحت عنوان سازمان حج و اوقاف و امور خيريه وابسته به وزارت ارشاد اسلامي اداره مي شود.

ماده 3 _ هر موقوفه داراي

شخصيت حقوقي است و متولي يا سازمان حسب مورد نماينده آن مي باشد.

ماده 4 _ متولي موقوفه كسي است كه به موجب مفاد وقفنامه و مقررات قانون مدني يا اين قانون واجد اين سمت باشد. در مورد اعتراض اشخاص با رعايت مواد 14 تا 17 اين قانون اقدام خواهد شد.

تبصره 1 _ موقوفاتي كه متولي آنها عزل يا فوت مي شود تا تشخيص متولي بعدي و موقوفاتي كه متولي آنها ممنوع المداخله مي شود تا رفع ممنوعيت يا ضم امين در حكم موقوفات بدون متولي است

تبصره 2 _ هرگاه شخص يا اشخاصي كه در وقفنامه به عنوان متولي معين شده اند وجود نداشته باشند و يا اوصاف مقرر در وقفنامه منطبق با شخص يا اشخاص معيني نگردد موقوفه در حكم موقوفه مجهول التوليه است

تبصره 3 _ در موقوفاتي كه شرط مباشرت نشده باشد هرگاه متولي براي انجام تمام يا قسمتي از امور مربوط به موقوفه وكيلي انتخاب كند وكيل مزبور بايد توانايي انجام مورد وكالت را داشته باشد درصورتي كه وكيل انتخابي به تشخيص سازمان قادر به ايفاي وظايف محوله نباشد مراتب كتبا به متولي ابلاغ خواهد شد هرگاه ظرف دو ماه براي متوليان مقيم ايران و چهار ماه براي متوليان خارج كشور،متولي اقدام به تغيير وكيل ننمايد موضوع به دادگاه صالح احاله و پس از ثبوت عدم توانايي وكيل مزبور با ابلاغ سازمان از دخالت ممنوع مي شود اين حكم شامل وكلايي كه قبلا نيز انتخاب شده اند خواهد بود.

ماده 5 _ سازمان حج و اوقاف و امور خيريه مي تواند در اموري كه اداره آن به عهده اين سازمان است شخص يا هياتي از اشخاص متدين و معروف به

امانت را به عنوان امين يا هيات امناء تعيين نمايد.

تبصره 1 _ نحوه انتخاب و بركناري و شرايط و حدود اختيارات و وظايف امين يا هياتي امناء و ميزان حق الزحمه آنان همچنين نظامات راجع به حفظ و نگهداري اماكن و اموالي كه اداره آن به عهده سازمان حج و اوقاف و امور خيريه مي باشد به موجب آيين نامه هايي كه براساس مقررات و سنن و خصوصيات اماكن مربوط كه به تصويب هيات وزيران مي رسد خواهد بود.

تبصره 2 _ نذور نقدي كه جهت مشخصي براي مصرف آن معين نشده است و وجوه حاصل از فروش اموال منقول زائد بر احتياجي كه به اين قبيل اماكن اهداء مي شود با جلب نظر اداره اوقاف به وسيله هيات امناء به ترتيب در امور ذيل مصرف مي شود:

الف _ عمران و آبادي اماكن مذكور.

ب _ تدارك وسائل رفاه و بهداشت زوار اين اماكن و ساكنان ناحيه

ج _ نشر معارف اسلامي و تبيلغات مذهبي و تعظيم شعاير ديني در آن محل

د _ كمك به مدارس علوم ديني در آن محل

ه _ خيرات و مبرات مطلقه

ماده 6 _ صرف درآمد موقوفات به منظور بقاي آنها بر ساير مصارف مقدم است و متولي موظف است موجبات آباداني رقبات موقوفه را در جهت بهره برداري صحيح از آنها به منظور اجراي نيات واقف فراهم آورد.

تبصره _ در صورتي كه درآمد يك ساله موقوفه يا اماكن اسلامي براي تعمير و يا نوسازي آن كافي نباشد درآمد دو يا چند سال در حساب مخصوصي ذخيره و به موقع به مصرف خواهد رسيد.

ماده 7 _ هرگاه متولي يا ناظر نسبت به عين يا منافع موقوفه تعدي يا تفريط نمايد يا

در انجام وظايف مقرر در وقفنامه و قانون و آيين نامه ها و مقررات مربوط مسامحه و اهمال ورزد، يا رسيدگي شعبه تحقيق و حكم دادگاه حسب مورد معزول يا ممنوع المداخله يا ضم امين خواهد شد.

تبصره 1 _ به متولي و ناظر ممنوع المداخله در زمان ممنوعيت حق التوليه و حق النظاره تعلّق نخواهد گرفت مگر آنكه برائت آنان ثابت شود و در مواردي كه ضم امين مي شود اوقاف حق امين را خواهد پرداخت

تبصره 2 _ در مواردي كه مطابق قانون مدني يا اين قانون ضم امين مي شود دادگاهها مي توانند سازمان حج و اوقاف و امور خيريه را هم به عنوان امين تعيين كنند.

تبصره 3 _ نسبت به تعدي و تفريط يا ساير تخلفات مديران و امناي موسسات و بنيادهاي خيريه طبق اساسنامه موسسه و بنياد مربوط اقدام خواهد شد و در صورتي كه اساسنامه آنها در اين موارد ساكت ياناقص باشد مشمول مقررات پيش بيني شده در اين ماده و تبصره هاي آن خواهند بود.

تبصره 4 _ كليه مباشران موقوفات و اماكن مذهبي اعم از متولي و ناظر و امناء و مديران و امناي موسسات و بنيادهاي خيريه مذكور در اين قانون در حكم امين مي باشند در صورت تعدي يا تفريط يا تخلفات ديگر بنيادهاي خيريه مذكور در اين قانون در حكم امين مي باشند در صورت تعدي يا تفريط يا تخلفات ديگر ملزم به تاديه حقوق و وجوه و اموال و جبران خسارات ناشي از اعمال خود خواهند بود هرگاه عمل آنها مشمول عناوين كيفري باشد از طريق مراجع قضايي نيز تعقيب و به مجازات مقرر محكوم خواهند شد.

ماده 8 _ درآمد موقوفات مجهول المصرف و موقوفاتي كه به صيغه

مبرات مطلقه وقف شده قابل مصرف در تحقيق و تبيلغ و نشر كتب در زمينه معارف اسلامي و عمران موقوفات مي باشد زير نظرسازمان به مصرف مي رسد.

ماده 9 _ سازمان حج و اوقاف و امور خيريه نسبت به مواردي كه در بندهاي ماده يك اين قانون به عهده آن گذاشته شده در صورت عدم اقدام متولي يا امناء يا موقوف عليهم حق تقاضاي ثبت و ساير اقدامات لازم و اعتراض و اقامه دعوي را دارد. همچنين مي تواند در مواردي كه لازم بداند و مصلحت موقوفه ايجاب نمايد در دعاوي مربوط وارد دعوي شده و به احكام صادره اعتراض كند.

تبصره _ در كليه موارد مذكور در اين ماده سازمان حج و اوقاف و امور خيريه موقوفات عام بقاع متبركه اماكن مذهبي اسلامي مدارس علوم ديني و موسسات و بنيادهاي خيريه از پرداخت مخارج وهزينه هاي دادرسي و ثبتي و اجرايي معاف مي باشند.

ماده 10 _ ثبت معاملات راجع به عين يا منافع موقوفات و بنيادها و موسسات خيريه مذكور در ماده 9در دفاتر اسناد رسمي موكول به موافقت سازمان حج و اوقاف و امور خيريه است دفاتر اسناد رسمي مكلفند رونوشت مصدق وقفنامه ها و اسناد راجع به وقف را ظرف ده روز پس از ثبت به اداره اوقاف مربوطه ارسال دارند.

تبصره _ ادارات ثبت مكلفند رونوشت مصدق اسناد مالكيت وقف را پس از صدور به اداره اوقاف محل تحويل نمايند. متوليان نيز موظفند ظرف دو ما از تاريخ اجراي اين قانون رونوشت مصدق اسناد مالكيت و رونوشت وقفنامه هاي موجود نزد خود را براي حفظ و نگهداري به اداره اوقاف مربوط تسليم دارند.

ماده 11 _ حق التوليه متولي

و يا سازمان (در قبال اعمال توليت نسبت به موقوفات متصرفي همچنين حق النظاره ناظر به ميزان مقرر در وقفنامه است و در صورتي كه وقفنامه موجود نباشد و يا ميزان حق التولّيه و حق النظاره در آن تعيين نشده باشد حق التوليه به مقدار اجرت المثل از عايدات خالص خواهدبود.

ماده 12 _ سازمان حج و اوقاف و امور خيريه وجوهي را كه از محل هداياي مستقل و حق التوليه و حق النظاره دريافت مي دارد طبق بودجه اي كه هر سال تنظيم و به تصويب هيات دولت خواهد رساند راسا به مصرف مي رساند.

ماده 13 _ وجوهي كه از محل پذيره و اهدايي حاصل از اجاره و استجاره رقبات موقوفه دريافت مي گردد از عوايد همان موقوفات محسوب و به مصارف مقرره خواهد رسيد.

تبصره _ نحوه و ترتيب وصول پذيره و اهدايي مطابق آيين نامه اي است كه به تصويب هيات دولت خواهد رسيد.

ماده 14 _ تحقيق در جمع و خرج عوايد راجع به وقف و نيز صدور مفاصا حساب و تطبيق مصارف بامفاد وقفنامه و تشخيص متولي و ناظر موقوف عليهم (با رعايت ماده 7 اين قانون و تبصره هاي آن با شعب تحقيق اوقاف است مگر در موقوفات منصوص التوليه و در صورتي كه مظنه تعدي و تفريط متولي نباشد.

ماده 15 _ هيات تحقيق اوقاف مركب از دو قسمت حقوقي و حسابرسي است و شعب آن بر حسب ضرورت در مراكز استانها و شهرستانها تأمين مي گردد.

تبصره _ ادارات اوقاف و اشخاص ذي نفع در صورتي كه اعتراض داشته باشند مي توانند پس از ابلاغ نظر شعبه تحقيق اعتراض خود را در دادگاههاي دادگستري طرح نمايند. حكم اين ماده در مورد بنيادها وموسسات خيريه و

اماكن مذهبي اسلامي نيز جاري است

ماده 16 _ در مورد اراضي كه براي احداث مراكز آموزشي يا درماني وقف مي شود در صورتي كه متولي بدون عذر موجه در مدت مناسب با تشخيص سازمان اقدام موثري براي احداث آن مراكز نكند و الزام متولي هم به انجام آن ممكن نباشد سازمان مي تواند حسب مورد آن اراضي را در اختيار وزارت آموزش و پرورش وزارت بهداري سازمان بهزيستي هلال احمر محل يا سازمان ديگري كه وظايف آن متناسب با اهداف واقف باشد قرار دهد تا اقدام لازم به عمل آورند.

ماده 17 _ آيين نامه هاي اجرايي اين قانون و كيفيت تحقيق در شعب تحقيق با پيشنهاد سازمان به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 18 _ كليه قوانين و مقرراتي كه با اين قانون مغايرت دارد از تاريخ لازم الاجراء شدن اين قانون لغو مي گردد.

Advertisement | بستن

ساير امكانات

اولين هاي حقوقي

تماس با ما

مراجع قضايي تهران

راهنماي قوانين

منوي اصلي

صفحه اصلي

قوانين حقوقي

اساسي و مدني

دادرسي و احرا

امورحسبي و خانواده

وكالت و كارشناسي

مسكن و اجاره

تجارت

كار و تامين اجتماعي

بيمه

اوقاف

قوانين متفرقه

قوانين كيفري

مجازات و دادرسي

مواد مخدر و قاچاق

تخلفات صنفي و تعزيرات

پزشكي و بهداشتي

مطبوعات و رسانه ها

هوايي، دريايي و مرزي

منابع و محيط زيست

زندان و عفو

مقررات مختلفه

ثبتي و اراضي

ثبت اسناد و املاك

دفاتر اسناد رسمي

اجراي اسناد

ثبت شركت ها

ثبت علائم واختراعات

ثبت احوال

اوقاف

اراضي و املاك

كارشناسان، دلالان و مشاورين

راهنمايي و رانندگي

وزارت كشور

شهرداري تهران

سازمان حمل و نقل

شركت واحد

تاكسيراني

ترمينال مسافربري

اداره راهنمايي رانندگي

قطار شهري تهران

جرائم تخلفات رانندگي

قوانين متفرقه

معاينه فني

شهرداري

شهرداري و شورا

قوانين شهرسازي

مصوبات شورايعالي معماري

اراضي و املاك

مقررات مالي

مقررات استخدامي

صنوف و اماكن عمومي

حمل و نقل و ترافيك

فضاي سبز

نيروهاي مسلح

جزا و دادرسي

مقررات وزارت دفاع

مقررات ارتش

مقررات نيروي انتظامي

مقررات سپاه

مقررات بسيج

مقررات نظام وظيفه

مقررات عمومي

قوانين بين الملل

منشور سازمان ملل و ...

خصوصي

عمومي

صلاحيت محاكم

فن آوري

اطلاعات

آراي وحدت رويه

آراي حقوقي

آراي كيفري

بخشنامه هاي قوه قضائيه

معرفي ساير قسمتها

قانون راجع به دعاوي بين اشخاص و اداره اوقاف

مصوب 20/2/1311

ماده 1 _ دعاوي اداره اوقاف بر اشخاص و دعاوي اشخاص بر اداره اوقاف راجع به وقفيت اموال منقول و غيرمنقول يابالعكس مشمول ماده 4 قانون 13 آبان ماه 1309 راجع به دعاوي بين اشخاص و دولت نبوده و در محاكم عدليه قطع و فصل خواهد شد ولو قبل از تاريخ اجراي اين قانون به استناد قانون مذكور محاكم عدليه قرار عدم صلاحيت صادر كرده و آن قرار قطعي شده باشد.

ماده 2 _ اين قانون از اول خرداد ماه 1311 به موقع اجرا گذارده خواهد شد.

لايحه قانوني راجع به تشكيل شوراي مركزي اوقاف

مصوب 11 / 12 / 1358

«نقل از روزنامه رسمي شماره 1023 _23/1/1359»

ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين لايحه كليه وظائف و اختيارات شوراي عالي اوقاف مستند به ماده 5 قانون تفكيك وزارت فرهنگ و هنر مصوب آذر ماه 1343 و آئين نامه اجرايي قانون مزبور و ساير قوانين و آئين نامه هاي مربوط كه رسيدگي و اظهارنظر نسبت به آنها از وظايف شوراي عالي اوقاف مي باشد و همچنين وظائف و اختيارات كميسيون ماده چهارم آئين نامه قانون اجازه تبديل به احسن و واگذاري دهات و مزارع موقوفات عام به زارعين صاحب نسق به شورائي به نام شوراي مركزي اوقاف واگذار مي شود.

تبصره 1 _ شوراي مزبور با عضويت سرپرست سازمان يا نماينده قانوني او، معاون امور اوقافي دو نفر روحاني صالح و يكي از قضات عالي مقام دادگستري با انتخاب شوراي عالي قضائي و وزير آموزش و پرورش يا نماينده او و وزير كشاورزي يا نماينده او براي مدت دو سال تشكيل و از ميان اعضاء يك نفر به عنوان رئيس و يك نفر به عنوان دبير شورا با صلاحديدجديد اعضاء انتخاب خواهد

شد.

تبصره 2 _ سازمان اوقاف مي تواند قبل از طرح موضوعات در شوراي مركزي نظر شوراي فني و قضائي سازمان اوقاف راجلب نمايد. شوراي فني و قضائي طبق آئين نامه اي تشكيل خواهد شد كه از طرف سازمان اوقاف تدوين و شوراي مركزي آن را تصويب نموده باشد.

تبصره 3 _ شوراي مركزي مي تواند با اكثريت آراء قسمتي از وظايف و اختيارات خود را به شوراي امناء و نظار شهرستان يا اداره كل اوقاف استان تفويض كند. اين شورا به موجب آئين نامه اي تشكيل مي شود كه از طرف شوراي مركزي تهيه تصويب و ابلاغ خواهد شد.

تبصره 4 _ كليه قوانين و آئين نامه هاي مغاير با اين لايحه از تاريخ ابلاغ اين لايحه لغو و كان لم يكن مي باشد.

لايحه قانوني تجديد قرارداد واجاره املاك و اموال موقوفه وتجديد انتخاب متوليان و امناء و نظار اماكن مت

مصوب 25/2/1358

ماده 1 _ به منظور جلوگيري از هر گونه تضييع حق در موقوفات كشور و تنظيم اسناد و قرارداد اجاره و تعيين اجاره بهاي عادلانه املاك استيجاري و متصرفي موقوفه از اين تاريخ كليه اسناد و قراردادها (اعم از عادي و رسمي منعقده بين اوقاف و مستاجرين در موقوفات عامه نظير املاك مزروعي و باغات و اراضي و مستغلات و مستحدثات شهري و روستائي فسخ و به اين قبيل مستاجرين و ساير اشخاص اعم از حقيقي و حقوقي كه به هر نحوي از انحاء درحال حاضر املاك موقوفه را متصرف مي باشند اخطار مي شود كه در ظرف مدت 3 ماه از تاريخ تصويب اين لايحه جهت روشن نمودن وضع املاك استيجاري و متصرفي خود و تاديه اجاره بهاي گذشته و تنظيم اسناد جديد اجاره به نرخ عادله روز به اداره اوقاف محل وقوع ملك مراجعه نمايند. در صورت عدم مراجعه و

انقضاي مهلت مقرر اداره اوقاف از ادامه استفاده و تصرفات غير قانوني آنها جلوگيري و باخلع يد از مستاجر يا متصرف با رعايت صرفه موقوفه آن را به اشخاص متقاضي واگذار خواهد نمود و كليه مطالبات موقوفه را نيز از مستاجر يا متصرف قبلي و يا از محل فروش و واگذاري اعياني متعلق به آنها دريافت مي دارد.

تبصره _ ترتيب تنظيم اجاره نامه و ميزان اجاره بهاي عادله روز بر اساس آئين نامه اي خواهد بود كه ظرف 15 روز از تاريخ تصويب اين قانون از طرف سازمان اوقاف تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 2 _ به منظور حسن اداره اماكن متبركه مذهبي اسلامي كشور و مساجد از طريق انتخاب هيات امناي جديد از اشخاص واجد صلاحيت كه مراتب تقوي و امانت آنان مورد تاييد و قبول باشد و تجديد انتخاب متوليان و امنا و نظار كه از طرف سازمان اوقاف منصوب خواهند شد از اين تاريخ كليه اعضا هيات امنا مذكور و متوليان و امنا و نظار مربوطه ازسمت خود معزول و از هر گونه دخل و تصرف در اموال اماكن مورد تصدي ممنوع مي گردند و مكلفند تا انتخاب و تعيين متوليان و امنا ونظار جديد كليه اموال و وجوه دريافتي و اسناد و مدارك موقوفه و اماكن مربوطه را به طور اماني حفظ ونگهداري نموده و به محض صدور ابلاغ و معرفي اعضاي جديد عينا طبق صورت جلسه با نظر اوقاف محل تحويل نمايند.

تبصره _ تجديد انتخاب و انتصاب متوليان و امنا و نظار قبلي بلامانع است و اداره امور موقوفه تا انتخاب اعضاي جديد به عهده اداره اوقاف محل خواهد بود.

ماده 3 _ سازمان اوقاف مي تواند

با كسب نظر مشورتي شوراي امنا و نظار هر حوزه اوقافي از بين اشخاص علاقمند و ذيصلاح مذكور در فوق نسبت به تشكيل و تعيين هيات امنا و انتخاب متوليان و نظار جهت كليه اماكن متبركه مذهبي اسلامي اقدام لازم را به عمل آورد. هيات امنا اين قبيل اماكن حداقل سه نفر و حداكثر پنج نفر خواهند بود كه پس از انتخاب و صدور ابلاغ انجام وظيفه خواهند نمود. صدور ابلاغ و احكام مزبور نيازي به تصويب شوراي عالي اوقاف نخواهد داشت

تبصره 1 _ در هرحوزه اوقافي كه شوراي مشورتي امنا و نظار تشكيل نشده باشد جلب نظر و تصويب شوراي عالي اوقاف ضروري است .

تبصره 2 _ در مورد تعيين هيات امنا و انتخاب متوليان و نظار جهت مساجد، سازمان اوقاف لايحه ديگري تهيه و پس از تصويب هيات وزيران به شوراي انقلاب اسلامي تقديم مي نمايد.

ماده 4 _ تصميمات متخذه از طرف سازمان اوقاف نسبت به اجراي مفاد اين لايحه قانوني قطعي و لازم الاجرا است .

نظريه فقهاي شوراي نگهبان در خصوص ماده 7 قانون تشكيلات و اختيارات سازمان اوقاف و امور خيريه

شماره 339 _8/3/1374

«نقل از روزنامه رسمي شماره 14636 _ 17/3/1374»

فقهاي شوراي نگهبان در جلسه 7/3/1374 با استفاده از اصل چهارم قانون اساسي نسبت به ماده 7 قانون تشكيلات و اختيارات سازمان اوقاف و امور خيريه به شرح زير اظهار نظر شرعي نمود :

«عموم آئين نامه ها و مقررات مذكور در ماده 7 قانون تشكيلات و اختيارات سازمان اوقاف و امور خيريه نسبت به متولي منصوص كه خيانت در عين و منافع موقوفه نمي نمايد به لحاظ اينكه دادگاه حكم به معزول شدن و يا ممنوع المداخله بودن وي مي كند و يا ضم امين مي نمايد خلاف موازين شرع است

و تاييد سوابق شوراي نگهبان به دليل انصراف آن به موارد خيانت متولي بوده است

دبير شوراي نگهبان _ احمدجنتي

قانون ابطال اسناد فروش رقبات آب و اراضي موقوفه

مصوب 25/11/1371

ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون كليه موقوفات عام كه بدون مجوز شرعي به فروش رسيده يا به صورتي به ملكيت درآمده باشد به وقفيت خود برمي گردد و اسناد مالكيت صادر شده باطل و از درجه اعتبار ساقط است

تبصره 1 _ پس از ابطال سند مالكيت در مواردي كه موقوفه قابل اجاره باشد و متصرف تقاضاي اجاره كند با رعايت مصلحت وقف و حقوق مكتسبه متصرف قرار داد اجاره با متصرف تنظيم خواهد شد.

تبصره 2 _ كليه املاك مزروعي كه در اجراي قانون اجازه تبديل به احسن و واگذاري دهات و مزارع موقوفات عام مصوب 29/1/1350 و ساير مراحل اصلاحات ارضي به زارعين صاحب نسق انتقال و بين آنان تقسيم شده با حفظ مصلحت وقف بامتصرفين و زارعان صاحب نسق با رعايت حقوق اكتسابي آنان اجاره نامه تنظيم مي شود وجوهي كه قبلا از طرف دولت بابت املاك مزبور مطابق ماده واحده پرداخته شده بابت اهدائي دولت به موقوفه محسوب و از تاريخ تحويل زمين به متصرف اجرت المثل زمين توسط كارشناس رسمي يا خبره محلي تعيين و با محاسبه وجوه پرداختي قبلي متصرف تهاتر و كسر يا اضافه آن محاسبه خواهد گرديد.

تبصره 3 _ كساني كه زمين يا خانه موقوفه اي را بدون اطلاع از وقفيت از اشخاص حقيقي يا حقوقي خريداري نموده و به موجب اين قانون اسناد مالكيت آن باطل مي شود مي توانند براي دريافت خسارت وارده به فروشنده رجوع نمايند، درصورتي كه متصرف طبق تبصره 1 اين قانون تقاضاي اجاره نمايد سازمان اوقاف مي تواند

از تاريخ تصويب اين قانون با متصرف تنظيم اجاره نمايد.

تبصره 4 _ در كليه موارد مذكور درتبصره هاي فوق درصورتي كه متصرف و يا زارع صاحب نسق در مواعدي كه به وسيله واحدهاي اوقافي تعيين و كتبا به آنان ابلاغ مي نمايد ظرف مدت 30 روز از تاريخ رويت نامه اوقاف ازتنظيم سند اجاره با موقوفه خودداري نمايند سازمان مي تواند موقوفه را به اشخاص داوطلب اجاره دهد. بديهي است در اين صورت متولي و اوقاف بايد چنانچه متصرف و يا زارع صاحب نسق حقوق مكتسبه داشته باشد بهاي آن را به متصرف و يا زارع صاحب نسق با نظر كارشناس پرداخت نمايند در صورت بروز اختلاف فيمابين طرفين موضوع به مراجع قضائي احاله و محاكم مكلفند اين گونه موارد را خارج از نوبت رسيدگي و تعيين تكليف نمايند.

تبصره 5 _ اراضي و املاكي كه درتصرف ومالكيت كشاورزان و مالكين محلي بوده و در اثر اجراي سياست هاي غلط و يا زورمندانه سلاطين بدون مجوز شرعي از مالكيت آنان خارج شده ولي اراضي كماكان درتصرف مالكين مذكور مي باشد وسپس من غير حق درمالكيت موقوفات و آستان قدس رضوي درآمده و توسط مالكين هيچگونه سند وقفيت اعم از عادي و رسمي تنظيم نشده و يا هر دليل معتبر شرعي و قانوني وجود نداشته باشد و همچنين املاكي كه در تصرف اشخاص بوده و سند رسمي دارند ولي ادعاي وقفيت نسبت به آنها شده است درصورتي كه دلايل معتبري دال بر صحت وقف وجود نداشته باشد ازشمول حكم ماده واحده خارج و هرگونه تصميم و اقدامي كه درمورد اراضي فوق الذكر انجام شده از درجه اعتبارساقط و كان لم يكن مي گردد ودرصورت

بروز اختلاف در هر دو مورد دادگاه صالح رسيدگي خواهد نمود.

تبصره 6 _ آن دسته از اراضي و املاك و جنگل ها ومراتع و اراضي منابع ملي كه مشمول ماده (1) قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/5/1346 و اصلاحات بعدي آن و قانون حفظ و حمايت از منابع طبيعي و ذخايرجنگلي مصوب 5/7/1371 قرار گيرد مشمول ماده واحده مذكور نبوده و موقوفه تلقي نمي شود مگر درمورد حريم موقوفات و اراضي اي كه قبل از تاريخ 16/12/1365 احياء شده باشد.

تبصره 6 _ درمواردي كه جهت مورد نظر واقف تغيير يافته باشد بايستي به نظر واقف عمل شود.

تبصره 7 _ كليه قوانين و مقررات مغاير با اين ماده و تبصره هاي آن لغو و كان لم يكن مي باشد. وزارت كشاورزي و سازمان اوقاف موظفند آئين نامه اجرائي اين قانون را ظرف مدت سه ماه از تاريخ تصويب اين قانون تهيه و پس از تصويب هيات دولت به اجراء درآورند.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و شش تبصره درجلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و پنجم بهمن ماه يكهزارو سيصد و هفتاد و يك مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 2/12/1371 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است .

آيين نامه چگونگي هزينه وجوه حاصل از محل هداياي مستقل و حق التوليه و حق النظاره و اداره امور اماكن مذ

هيات وزيران در جلسه مورخ11/4/1382 بنا به پيشنهاد شماره7265/1 مورخ27/3/1382 وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و به استناد ماده (12) قانون تشكيلات واختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه - مصوب 1363 - ، آيين نامه چگونگي هزينه وجوه حاصل از محل هداياي مستقل و حق التوليه و حق النظاره و اداره امور اماكن مذهبي را به شرح زير تصويب نمود:

آيين نامه چگونگي هزينه وجوه حاصل از

محل هداياي مستقل و حق التوليه و حق النظاره و اداره امور اماكن مذهبي

ماده 1 - سازمان اوقاف و امورخيريه كه در اين تصويب نامه به اختصار سازمان ناميده مي شود، مجاز است مبلغ شانزده ميليون و پانصدو بيست و دو هزار و هشتصد و پنجاه و پنج هزار ريال (855، 522، 16 هزار ريال) وجوهي را كه از محل هداياي مستقل، حق التوليه و حق النظاره و اداره امور اماكن مذهبي دريافت مي كند، درسال 1382 به شرح زير راسا هزينه نمايد:

الف - درامد

1 - مانده وصولي حق التوليه در حساب (21) خزانه در پايان سال 1381، مبلغ 500، 22 هزار ريال.

2 - مانده وصولي حق النظاره در حساب (23) خزانه در پايان سال 1381، مبلغ 500، 2 هزار ريال.

3 - مانده وصولي حاصل از بابت اداره امور اماكن مذهبي در حساب (25) خزانه در پايان سال1381، مبلغ 000، 85 هزار ريال.

4 - مانده وصولي وجوه حق التوليه و حق النظاره و اداره امور اماكن مذهبي (تفكيك نشده) در حساب (91062) بانك ملي شعبه دولتي در پايان سال1381، مبلغ .............هزار ريال.

5 - براورد برگشتي از اعتبارات حواله شده به واحدهاي استاني و شهرستاني، مبلغ .............هزار ريال.

6 - پيش بيني وصولي حق التوليه در سال1382، مبلغ 1782;،750،000 هزار ريال.

7 - پيش بيني وصولي حق النظاره در سال 1382، مبلغ 2،480،000 هزارريال.

8 - پيش بيني وصولي وجوه حاصل از بابت اداره امور اماكن مذهبي در سال 1382 از نذورات مطلقه ، مبلغ7،182،855 هزار ريال.

جمع: شانزده ميليون و پانصد و بيست و دو هزار و هشتصد وپنجاه وپنج هزارريال(855، 522، 16 هزار ريال)

ب - هزينه

1 - تبليغ

و نشر معارف اسلامي ، مبلغ 200، 505، 3 هزار ريال.

2 - حفظ عين و منافع و احياي موقوفات و شناسايي آنها، مبلغ 655، 237، 12 هزار ريال.

3- حق الزحمه يا پاداش هيات هاي امناي اماكن اسلامي، مبلغ 504،000 هزار ريال

4 - حق الزحمه هيات امناء و حق النظاره نظار موقوفات، مبلغ 000، 276 هزار ريال.

جمع: شانزده ميليون و پانصد و بيست و دو هزار و هشتصد و پنجاه و پنج هزارريال (855، 522، 16 هزار ريال)

ماده 2 - چنانچه ميزان وصولي درامد بيش از درامد پيش بيني شده در بند «الف» ماده (1) اين تصويب نامه باشد، سازمان مي تواند مازاد درامد را از خزانه دريافت و به نسبت اعتبار رديف هاي بند«ب» ماده (1) اين تصويب نامه هزينه نمايد.

ماده 3 - تبليغ و نشر معارف اسلامي (موضوع اين تصويب نامه) شامل فعاليت هايي است كه براي كمك به ترويج و تعظيم شعاير اسلامي و آموزش قران مجيد انجام مي شود، مانند چاپ و اهداي قران كريم، كتب و نشريات ديگر، تشكيل كلاس هاي آموزش و برگزاري مسابقات حفظ و قرايت قران كريم، انتخاب و اعزام قاريان و داوران به مسابقات، تجهيز كتابخانه، اهداي جوايز نقدي و غيرنقدي ، اعزام مبلغ مذهبي به كليه نقاط كشور با اولويت مناطق محروم.

ماده 4 - حفظ عين، منافع و احياي موقوفات (موضوع رديف(2) بند«ب» ماده (1) اين تصويب نامه) شامل كمك و پرداخت وجوه لازم براي انجام امور ثبتي، قضايي ، عمراني ، تعمير و احياي رقبات و غيره، با رعايت صرفه و صلاح موقوفات، همچنين تهيه وسايل، امكانات و ساختمان براي استقرار ادارات اوقاف و امور

خيريه در استان ها، شهرستان ها و مركز و پرداخت اجرت و مزاياي كاركنان غيررسمي (موضوع قسمت آخر تبصره(3) تصويب نامه شماره 71976/ت496 مورخ 25/6/1366 مربوط به بودجه سال1366 سازمان)، حق بيمه و كسري هاي احتمالي بودجه جاري سال 1382 است.

ماده 5 - سازمان مي تواند از محل اعتبار رديف هاي (3) و (4) بند«ب» ماده (1) اين تصويب نامه امور زير را انجام دهد:

الف - از محل اعتبار رديف (3) حق الزحمه يا پاداش مقرر امين و هريك از اعضاي هيات امناي اماكن مذهبي اسلامي را با رعايت ماده (8) آيين نامه اجرايي ماده (5) قانون تشكيلات و اختيارات سازمان اوقاف و امور خيريه و ساير مقررات پرداخت كند.

ب - از محل اعتبار رديف(4) حق الزحمه هيات امنا و حق النظاره نظارموقوفات را با توجه به مفاد ماده (33) آيين نامه اجرايي قانون تشكيلات و اختيارات سازمان اوقاف و امور خيريه و تبصره(2) آن و ماده (19) آيين نامه اجرايي ماده (5) قانون ياد شده حسب مورد پرداخت كند.

ماده 6 - فعاليت هاي پيش بيني شده در مواد (3، (4) ، (5) اين تصويب نامه با توجه به ضرورت و اولويت در حدود اعتبار مصوب انجام خواهد شد. تشخيص ضرورت و اولويت هزينه هاي موضوع مواد فوق با سرپرست سازمان يا مقام مجاز ازطرف وي خواهد بود.

ماده 7 - تعهدات دوره مالي سال قبل نسبت به مفاد مواد (3)، (4) و (5) اين تصويب نامه با موافقت سرپرست سازمان يا مقام مجاز از طرف وي قابل پرداخت است.

ماده 8 - مانده درامد سازمان در پايان سال به درامد سال بعد منتقل و منظور خواهد

شد.

ماده 9 - سال مالي سازمان از اول فروردين ماه تا پايان اسفند ماه است.

معاون اول رييس جمهور - محمد رضا عارف

اصلاح بند « ه_» ماده (11) آيين نامه اجرايي قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امورخيريه -

هيئت وزيران در جلسه مورخ 15/4/1384 بنا به پيشنهاد شماره 104/230/2/1 مورخ 26/2/1384 سازمان اوقاف و امور خيريه و به استناد ماده (17) قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امورخيريه _ مصوب1363_ تصويب نمود:

در بند « ه_» ماده (11) آيين نامه اجرايي قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه، موضوع تصويب نامه شماره 95270 مورخ 22/2/1365 عبارت « مبلغ پيشنهادي» به عبارت « قيمت پايه اي كه با نظر كارشناس يا خبره براي انجام مزايده تعيين مي شود» اصلاح مي گردد.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

اصلاح ماده (6) آيين نامه نحوه و ترتيب وصول پذيره و اهدايي – مصوب 1384

هيئت وزيران در جلسه مورخ 29/4/1384 بنا به پيشنهاد شماره 22030 مورخ 18/4/1384 معاونت حقوقي و امور مجلس رييس جمهور و به استناد تبصره ماده (13) قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه _ مصوب 1363 _ تصويب نمود:

ماده (6) آيين نامه نحوه و ترتيب وصول پذيره و اهدايي، موضوع تصويب نامه شماره 13078 مورخ 22/2/1365 به شرح زير اصلاح مي شود:

« ماده 6 _ در انتقالات ناشي از ارث، طبقه اول ارثي از پرداخت پذيره انتقال معاف مي باشند.»

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

قوانين متفرقه

سياست هاي كلي قضائي قوه قضائيه

1 _ اصلاح ساختار نظام قضايي كشور در جهت تضمين عدالت و تامين حقوق فردي و اجتماعي همراه با سرعت و دقت با اهتمام به سياستهاي مذكور در بندهاي بعدي.

2 _ نظام مند كردن استفاده از بينه و يمين در دادگاهها

3 _ استفاده از تعدد قضات در پرونده هاي مهم

4 _ تخصصي كردن رسيدگي به دعاوي در سطوح مورد نياز.

5 _ تمركز دادن كليه امور داراي ماهيت قضايي در قوه قضائيه با تعريف ماهيت قضايي و اصلاح قوانين و مقررات مربوط بر اساس آن و رسيدگي ماهوي قضايي به همه دادخواهيها و تظلمات.

6 _ كاستن مراحل دادرسي به منظور دستيابي به قطعيت احكام درزمان مناسب.

7 _ يكسان سازي آيين دادرسي در نظام قضايي كشور با رعايت قانون اساسي.

8 _ اصلاح و تقويب نظام نظارتي و بازرسي قوه قضائيه بر دستگاههاي اجرايي و قضايي و نهادها .

9 _ استفاده از روش داوري و حكميت در حل و فصل دعاوي.

10 _ بالا بردن سطح علمي مراكز آموزش حقوقي متناسب با نظام قضايي كشور، بالا بردن دانش حقوقي قضات، تقويت

امور پژوهشي قوه قضائيه و توجه بيشتر به شرايط مادي و معنوي متصديان سمتهاي قضايي.

11 _ بالابردن سطح علمي و شايستگي اخلاقي و توان عملي ضابطان دادگستري و فراهم ساختن زمينه براي استفاده بهينه از قواي انتظامي.

12 _ تامين نيازهاي قوه قضائيه در زمينه هاي مالي، تشكيلاتي و استخدامي با توجه به اصول 156، 157 و 158 قانون اساسي.

13 _ تعيين ضوابط اسلامي مناسب براي كليه امور قضايي از قبيل قضاوت، وكالت، كارشناسي و ضابطان و نظارت مستمر و پيگيري قوه قضائيه برحسن اجراي آنها.

14 _ بازنگري در قوانين درجهت كاهش عناوين جرايم و كاهش استفاده از مجازات زندان.

15 _ تنقيح قوانين قضايي.

16 _ گسترش دادن فرهنگ حقوقي و قضايي در جامعه.

17 _ گسترش دادن نظام معاضدت و مشاورت قضايي.

آيين نامه كميسيونهاي مشورتي اداره كل حقوقي و تدوين قوانين

آيين نامه كميسيونهاي مشورتي اداره كل حقوقي و تدوين قوانين

آيين نامه كميسيونهاي مشورتي اداره كل حقوقي و تدوين قوانين

آيين نامه كميسيونهاي مشورتي اداره كل حقوقي و تدوين قوانين

مصوب 1358 با اصلاحات 21/1/1379

ماده 1 _ به منظور اجراي وظايفي كه به موجب قانون برعهده اداره كل حقوقي و تدوين قوانين محول است و همچنين انجام اموري كه رئيس قوه قضائيه ارجاع مي نمايد كميسيونهاي مشورتي طبق مقررات اين آيين نامه و در معيت اداره كل حقوقي و تدوين قوانين تشكيل مي گردد.

ماده 2 _ كميسيونهاي مشورتي دائمي عبارتند از:

1 _ كميسيون قوانين مدني

2 _ كميسيون آيين دادرسي مدني

3 _ كميسيون قوانين جزايي

4 _ كميسيون آيين دادرسي كيفري

5 _ كميسيون تهيه لوايح قضايي

مديركل حقوقي و تدوين قوانين مي تواند درموارد لزوم كميسيونهاي فرعي ديگري را حسب نياز تشكيل دهد و از صاحبنظران ذي صلاح براي عضويت و شركت در آنها دعوت نمايد.

ماده

3 _ هر كميسيون از يك رييس و چهار عضو تشكيل مي شود. رييس و اعضاي كميسيونها را رييس قوه قضائيه از ميان قضات حائز شرايط انتخاب خواهد كرد. لااقل يك نفر ازاعضاء هر كميسيون از ميان معاونان يا مستشاران اداره كل حقوقي و تدوين قوانين انتخاب مي شوند.

ماده 4 _ در هر كميسيون يكي از معاونان يا مستشاران اداره كل حقوقي و تدوين قوانين كه به عضويت كميسيون مشورتي انتخاب مي شود علاوه بر عضويت سمت دبيري كميسيون را نيزخواهد داشت

ماده 5 _ رئيس هر كميسيون مسئول اداره جلسات كميسيون و انجام امور آن مي باشد و هرگاه در كار كميسيونها و تشكيل آن اشكالي پيش آيد مراتب را به اداره كل حقوقي و تدوين قوانين اطلاع مي دهد.

وظايف كميسيونها:

ماده 6 _ وظايف كميسيونهاي مشورتي عبارت است از:

الف _ اظهارنظر نسبت به استعلامات قضايي و امور مربوط به استرداد و تعاون قضايي

ب _ مطالعه آراي ديوان عالي كشور و هيات عمومي و طرز دادرسي محاكم و نحوه استنباط از قوانين و پيشنهاد تدابير لازم براي تسريع دادرسي و جلوگيري از تضييع حق و تفسير غلط قوانين

پ _ تهيه و تنظيم طرحهاي قانوني در هر مورد كه رئيس قوه قضائيه مقتضي بداند و بررسي اظهارنظر نسبت به طرحهايي كه به كميسيونها فرستاده مي شود.

ماده 7 _ وظايف هر يك از كميسيونهاي پنج گانه به شرح زير است

الف _ كميسيون قوانين مدني بررسي و اظهارنظر در امور مربوط به قوانين مدني تجارت وثبت

ب _ كميسيون آيين دادرسي مدني بررسي و اظهارنظر در امور مربوط به آيين دادرسي مدني اجراي احكام مدني و امور حسبي

پ _ كميسيون قوانين

جزايي بررسي و اظهارنظر در امور مربوط به جزاي عمومي و جزاي اختصاصي

ت _ كميسيون آيين دادرسي كيفري بررسي و اظهارنظر در امور مربوط به آيين دادرسي كيفري و اجراي احكام جزايي

ث _ كميسيون تهيه لوايح قضايي بررسي و تهيه لوايح قضايي كه از طرف اداره كل حقوقي وتدوين قوانين و يا رياست قوه قضائيه ارجاع مي شود.

تبصره _ هر كميسيون معمولا به امور مربوط به خود رسيدگي و اظهارنظر خواهد كرد.ليكن اين ترتيب مانع رسيدگي آنان به هر امر ديگري كه به كميسيون ارجاع شود نخواهد بود.

ماده 8 _ مدير كل حقوقي و تدوين قوانين در صورت ضرورت مي تواند بررسي و اظهارنظر در هر مورد را به دو يا چند كميسيون ارجاع نمايد كه مشتركا اقدام نمايند. همچنين مي تواند برحسب تشخيص خود يا پيشنهاد كميسيونها از اشخاص صاحبنظر و خبره براي شركت دركميسيونها دعوت به عمل آورد. به صاحبنظران و خبرگاني كه به اين ترتيب دعوت مي شودحق حضور متناسبي براي هر جلسه پرداخت خواهد شد.

ماده 9 _ هرگاه كميسيونهاي مشورتي در نتيجه بررسي استعلامات قضايي يا مطالعه آراي محاكم يا به طريق ديگر به ابهام يا اجمال قوانين برخورد نمايند و يا از تفسير غلط قوانين كه موجب تضييع حق و يا كندي دادرسي است مستحضر شوند مكلفند نظر خود را مستدلا و باپيشنهاد اصلاحي به اداره كل حقوقي و تدوين قوانين اعلام نمايند تا براي اقدام مقتضي تسليم رئيس قوه قضائيه گردد.

ماده 10 _ هرگاه كميسيونها در نتيجه تحولات و ضرورتهاي اجتماعي تغييري در قوانين موجود را لازم بدانند و يا تصويب قانوني تازه را مفيد تشخيص دهند طرح لازم را تهيه وپيشنهاد مي نمايند.

ماده 11 _

اوقات كار كميسيونهاي مشورتي هفته اي دو جلسه است و مديركل حقوقي و تدوين قوانين در موارد لزوم مي تواند آن را تا 4 جلسه در هفته افزايش دهد. كميسيونهاي مشورتي در محل اداره كل حقوقي و تدوين قوانين تشكيل جلسه خواهند داد و روزهاي جلسه را مديركل حقوقي و تدوين قوانين با جلب نظر هر كميسيون تعيين مي نمايد.

ماده 12 _ مدير كل حقوقي و تدوين قوانين مسؤول اداره امور كميسيونهاي مشورتي است اداره كل حقوقي و تدوين قوانين بايد وسايل كار كميسيونها را فراهم نمايد.

ماده 13 _ كليه استعلامات و امور مربوط به كميسيونها از طريق اداره كل حقوقي و تدوين قوانين به آنان ارجاع مي گردد. مدير كل حقوقي و تدوين قوانين مي تواند در هر يك از كميسيونهاشركت نمايد و توضيح لازم را در مورد امور ارجاعي به اطلاع كميسيون برساند و نظر خود رالدي الاقتضا اعلام نمايد.

ماده 14 _ اظهارنظر و پيشنهاد كميسيونهاي مشورتي وسيله دبير هر كميسيون به اداره كل حقوقي و تدوين قوانين فرستاده مي شود.

مديركل حقوقي و تدوين قوانين در مورد پيشنهادها و نظرهاي اصلاحي و موارد مهمه مراتب را ضمن اظهارنظر نزد معاون قضايي رئيس قوه قضائيه ارسال مي دارد تا تصميم مقتضي اتخاذ شود.

ماده 15 _ كميسيونهاي مشورتي مكلفند رسيدگي به استعلام يا امور معيني را به تقاضاي اداره كل حقوقي و تدوين قوانين بر كارهاي ديگر مقدم بدارند يا در مورد مسأله اي به طور فوري و خارج از نوبت اقدام كنند.

طرز كار كميسيونها:

ماده 16 _ هر كميسيون دفتري مخصوص خواهد داشت كه كارهاي كميسيون در آن به ثبت مي رسد. دبير هر كميسيون موظف است كارهاي رسيده را با قيد تاريخ وصول در اين دفتر ثبت كند و پس

از بررسي و اعلام نتيجه نظر كميسيون را به طور دقيق و توأم با استدلالي كه شده دردفتر به ثبت برساند و تاريخ حصول نتيجه را نيز قيد نمايد.

ماده 17 _ دبير كميسيون استعلامها و امور ارجاعي را پس از وصول و ثبت در دفتر به نوبت ميان اعضاي كميسيون تقسيم خواهد نمود. هر يك از اعضاي كميسيون و همچنين دبيركميسيون مكلفند نسبت به استعلام يا امر ارجاعي مطالعه نموده و پس از آن كه مسأله دركميسيون مطرح گرديد نتيجه مطالعه و نظر خودرا براي بحث و بررسي به كميسيون بدهند.

ماده 18 _ دبير كميسيون مكلف است در پايان هر جلسه صورتمجلس متضمن تاريخ جلسه و نام اعضاي حاضر و صورت دقيق كارهاي انجام شده در آن جلسه و نتايج حاصله و ديگرمسائل لازم را تنظيم نموده و به امضاي اعضاي حاضر برساند و دبير كميسيون مكلف است صورتمجلس هر جلسه را امضا كرده و در همان روز تسليم اداره كل حقوقي و تدوين قوانين نمايد.

ماده 19 _ در غيبت دبير يكي ازاعضاي كميسيون وظايف مذكوردر ماده 18 را انجام خواهدداد.

ماده 20 _ دبير كميسيون در پايان هرماه صورتي از كارهاي انجام شده را تهيه و به اداره كل حقوقي و تدوين قوانين تسليم مي نمايد. اين صورت با گزارش اداره كل حقوقي و تدوين قوانين به استحضار معاونت قضايي خواهد رسيد.

پاداش

ماده 21 _ به اعضاي كميسيونها براي حضور در هر جلسه مبلغ متناسبي به عنوان حق حضور طبق آيين نامه هيات وزيران در آخر هر ماه پرداخت خواهد شد. معاونت مالي و پيشتيباني اعتبار لازم براي پرداخت حق حضور اعضاي كميسيونهاي مشورتي را در اختيار اداره كل حقوقي و تدوين قوانين خواهد گذاشت

ماده 22 _ عدم حضور غيرموجه سه جلسه هر يك از اعضاي كميسيونها در هر ماه به منزله انصراف از عضويت تلقي شده و به جاي وي عضو ديگر انتخاب خواهد شد.

ماده 23 _ هرگاه در نتيجه رسيدگي معلوم شود كه كميسيوني به طور مرتب و كامل تشكيل نمي شود و يا ميزان كار آن متناسب با ساعات و جلسات معين شده نيست كميسيون مذكورمنحل مي گردد.

ماده 24 _ آيين نامه پيشين كميسيونهاي مشورتي اداره حقوقي از تاريخ تصويب اين آيين نامه نسخ مي گردد.

قانون اصلاح قانون استفاده بعضي از دستگاهها از نماينده حقوقي در مراجع قضايي و معافيت بنياد شهيد

ماده واحده _ در متن ماده واحده قانون استفاده بعضي از دستگاهها از نماينده حقوقي در مراجع قضايي و معافيت بنياد شهيد انقلاب اسلامي و كميته امداد امام خميني (ره از پرداخت هزينه دادرسي عبارت « و شركتهاي دولتي و موسسات انتفاعي وابسته به دولت از جمله شركتهاي دولتي و موسسات انتفاعي وابسته به دولت كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است و مؤسسات و نهادهاي عمومي غير دولتي بعد از عبارت «دانشگاههاي غير دولتي » افزوده مي شود.

قانون مربوط به وحدت رويه قضايي

ماده واحده _ هرگاه در شعب ديوان عالي كشور نسبت به موارد مشابه رويه هاي مختلف اتخاذ شده باشد به تقاضاي وزير دادگستري يا رئيس ديوان مزبور و يا دادستان كل هيات عمومي ديوان عالي كشور كه در اين مورد لااقل با حضور سه ربع از روسا و مستشاران ديوان مزبور تشكيل مييابد موضوع مختلف فيه را بررسي كرده و نسبت به آن اتخاذ نظر مي نمايند. در اين صورت نظر اكثريت هيات مزبور براي شعب ديوان عالي كشور و براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است و جز به موجب نظر هيات عمومي يا قانون قابل تغيير نخواهد بود.

قانون نحوه وصول مطالبات بانكها

مصوب 5/10/1368 مجمع تشخيص مصلحت نظام

ماده 1 _ كليه وجوه و تسهيلات مالي كه بانكها تا تاريخ اجراي قانون عمليات بانكي بدون ربا مصوب 8/6/1362 مجلس شوراي اسلامي به اشخاص حقيقي و حقوقي تحت هر عنوان پرداخت نموده اند اعم از آنكه قراردادي در اين خصوص تنظيم شده يا نشده باشد و مقرر بوده است كه بدهكار در سررسيد معينه تسهيلات مالي و وجوه دريافتي را اعم از اصل و سود و ساير متفرعات مسترد دارد بر اساس مقررات و شرايط زمان اعطاي اين وجوه و تسهيلات قابل مطالبه و وصول است كليه محاكم دادگستري و مراجع قضايي و دواير اجراي ثبت مكلفند طبق مقررات و شرايط زمان اعطاي وجوه و تسهيلات رسيدگي و نسبت به صدور حكم و وصول مطالبات بانكها اعم از اصل و هزينه ها و خسارات متفرعات متعلقه (خسارت تاخير تاديه جريمه عدم انجام تعهد و غيره اقدام نمايند.

ماده 2 _ در خصوص دعاويي كه قبلا راجع به مطالبات بانكها نزد مراجع قضايي مطرح و منجر

به صدور حكم شده است و هزينه ها و متفرعات و جريمه تاخير تاديه و جزاء تخلف از شرط متعلقه كه وصول آن به نفع بانك مورد لحوق حكم واقع نشده است بانكها مي توانند تقاضاي تصحيح حكم را ازمرجع صادركننده حكم بنمايند و مرجع صادركننده حكم مكلف است وفق مقررات اين قانون رسيدگي و احكام صادره را تصحيح نمايد. مقررات اين قانون در مورد دعاويي كه در حال حاضر در محاكم مطرح رسيدگي است نيز اعمال مي گردد.

تبصره _ دواير اجراي ثبت اسناد و املاك مكلفند براساس مفاد اسناد و قراردادهاي تنظيمي بين بانكها و مشتريان كه منجر به صدور اجراييه شده اعم از آنكه عمليات اجرايي خاتمه پيدا كرده يا در جريان اجرا باشد، نسبت به وصول خسارات تاخير تاديه و ساير متفرعات و هزينه هاي مربوط طبق مقررات اين قانون حمل نمايند.

قانون وظايف و اختيارت رئيس قوه قضائيه

ماده 1 _ رئيس قوه قضائيه علاوه بر وظائف و اختيارات موضوع قانون اختيارات وظايف رئيس قوه قضائيه مصوب 9/12/1372، داراي وظائف و اختيارت مصرح در متن قانون نيز به شرح زير مي باشد:

الف _ ايجاد تشكيلات قضايي و اداري لازم و متناسب با وظايف مقرر در اصل يكصد و پنجاه و ششم قانون اساسي در دادگستري

ب _ انتقال قضات داوطلب به تهران و ساير شهرستانهايي كه با كمبود شديد قاضي مواجه هستند درصورت مصلحت و بدون رعايت قانون نقل و انتقال قضات

ج _ پيشنهاد بودجه ساليانه قوه قضائيه و سازمانهاي وابسته آن به هيأت وزيران

ماده 2 _ رياست قوه قضائيه سمت قضايي است و هرگاه رئيس قوه قضائيه ضمن بازرسي راي دادگاهي را خلاف بين شرع تشخيص دهد آن را جهت رسيدگي به مرجع

صالح ارجاع خواهد داد.

ماده 3 _ دولت موظف است لوايح قضايي را كه توسط رئيس قوه قضائيه تهيه و تحويل دولت مي شود،حداكثر ظرف مدت سه ماه تقديم مجلس شوراي اسلامي نمايد.

ماده 4 _ رئيس قوه قضائيه مي تواند صلاحيت قضات را به سه درجه تقسيم و با در نظر گرفتن سوابق علمي و تجربي درجه صلاحيت هر قاضي را تعيين نمايد.

ماده 5 _ آيين نامه اجرايي اين قانون توسط وزير دادگستري تهيه و به تصويب رئيس قوه قضائيه خواهد رسيد.

قانون الحاق ماده واحده به قانون انتخابات

ماده واحده _ استفاده از هرگونه پلاكارد، تراكت ديوار نويسي و كاروانهاي تبليغاتي و استفاده از بلندگوهاي سيار در خارج از محيط سخنراني و امثال اينها به استنثا عكس حداكثر در دو فرم و جزوه و سخنراني و پرسش و پاسخ از طرف نامزدهاي انتخاباتي مجلس شوراي اسلامي و رياست جمهوري و شوراهاي اسلامي و طرفداران آنان ممنوع مي باشد. متخلفين از اين قانون از سه تا سي روز زندان محكوم مي گردند.

تبصره _ اعلام نظر شخصيت ها در تاكيد كانديداها به شرطي مجاز است كه بدون ذكر عنوان و مسووليت آنها باشد و مدرك كتبي مربوط به امضا آنان تسليم هيات اجرايي انتخابات شده باشد

قانون الحاق يك تبصره به ماده (9) قانون انتخابات مجلس شوراي اسلامي

طرح الحاق يك تبصره به ماده (9) قانون انتخابات مجلس شوراي اسلامي كه دو فوريت آن در جلسه علني روز يكشنبه مورخ 6/2/1383 تصويب شده بود، در جلسه علني روز دوشنبه مورخ 7/2/1383 مجلس شوراي اسلامي با اصلاحاتي تصويب و به تاييد شوراي نگهبان رسيده است، در اجراي اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به پيوست ارسال مي گردد.

رييس مجلس شوراي اسلامي _ مهدي كروبي

شماره 6175 15/2/1383

وزارت كشور

قانون الحاق يك تبصره به ماده (9) قانون انتخابات مجلس شوراي اسلامي كه در جلسه علني روز دوشنبه مورخ هفتم ارديبهشت ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و سه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 7/2/1383 به تاييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 7140 مورخ 8/2/1383 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد.

رييس جمهور _ سيدمحمد خاتمي

قانون الحاق يك تبصره به ماده (9) قانون انتخابات مجلس شوراي اسلامي

ماده واحده _ تبصره

ذيل به عنوان تبصره (6) به ماده (9) قانون انتخابات مجلس شوراي اسلامي مصوب 7/9/1378 الحاق مي گردد:

تبصره 6 _ انتخابات مرحله دوم ح_وزه انتخ_ابي_ه تهران، ري، شميرانات و اسلامشهر در هفتمين دوره مجلس شوراي اسلامي همزمان با انتخابات نهمين دوره رياست جمهوري انجام خواهد پذيرفت.

اين قانون از زمان تصويب لازم الاجراست.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز دوشنبه مورخ هفتم ارديبهشت ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و سه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 7/2/1383 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است.

رييس مجلس شوراي اسلامي _ مهدي كروبي

تصويبنامه راجع به فوقالعاده ويژه قضات – 1384

هيئتوزيران در جلسه مورخ21/1/1384 بنا بهپيشنهاد وزارت دادگستري و به استناد اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تصويب نمود:

از ابتداي سال 1384 فوقالعاده خاصي تحت عنوان « فوقالعاده ويژه قضات» بهقضات شاغل در قوهقضاييه قابل پرداخت ميباشد. نحوه محاسبه فوقالعاده يادشده حاصل ضرب ارقام زير در حقوق مبناي مربوط خواهد بود:

الف _ كليه شاغلين مشاغل قابل تخصيص تا گروه 4 رقم 8/7

ب _ كليه شاغلين مشاغل قابل تخصيص در گروه 5 رقم 6/8

ج _ كليه شاغلين مشاغل قابل تخصيص در گروه 6 رقم 2/9

د _ كليه شاغلين مشاغل قابل تخصيص در گروه 7 رقم 7/9

ه_ _ كليه شاغلين مشاغل قابل تخصيص در گروه 8 رقم 2/10

اعتبار لازم براي اجراي اين تصويبنامه از محل اعتبارات قوهقضاييه تأمين و پرداخت خواهد شد.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

اصلاح تصويب نامه در خصوص فوق العاده ويژه قضات – مصوب 1384

هيئت وزيران در جلسه مورخ 28/2/1384 بنا به پيشنهاد شماره 1143/16 مورخ 20/2/1384 قوه قضاييه و به استناد اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تصويب نمود: در تصويب نامه شماره 3812/ت32716ه_ مورخ 28/1/1384 در بن_د « الف» پ_س از ع_بارت « تا گروه 4 » واژه « حداك_ثر» اض_افه مي شود و نيز عبارت « از محل اعتبارات قوه قضاييه» به عبارت « از محل فصل اول اعتبارات قوه قضاييه طبق قوانين و مقررات مربوط» اصلاح مي شود.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

قانون ساماندهي مد و لباس - مصوب 1385

جناب آقاي دكتر محمود احمدي نژاد

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

در اجراي اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران قانون ساماندهي مد و لباس كه به عنوان طرح به مجلس شوراي اسلامي تقديم گرديده بود، با تصويب در جلسه علني مورخ 12/10/1385 و تأييد شوراي محترم نگهبان به پيوست ارسال مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

شماره137306 2/11/1385

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي

قانون ساماندهي مد و لباس كه در جلسه علني روز سه شنبه مورخ دوازدهم دي ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 20/10/1385 به تأييد شوراي محترم نگهبان رسيده و طي نامه شماره163551/432 مورخ 23/10/1385 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجرا ابلاغ مي گردد.

رئيس جمهور _ محمود احمدي نژاد

قانون ساماندهي مد و لباس

ماده1_ به منظور حفظ و تقويت فرهنگ و هويت ايراني _ اسلامي، ارج نهادن، تبيين، تثبيت و ترويج الگوهاي بومي و ملي، هدايت بازار توليد و عرضه البسه و پوشاك براساس طرحها و الگوهاي داخلي و نيز در جهت ترغيب عموم مردم به پرهيز از انتخاب

و مصرف الگوهاي بيگانه و غيرمأنوس با فرهنگ و هويت ايراني، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مكلف است جهت پي ريزي ساختار مديريتي موضوع اين قانون، كارگروهي (كميته اي) متشكل از يك نفر نماينده تام الاختيار از هر كدام از وزارتخانه هاي فرهنگ و ارشاد اسلامي، آموزش و پرورش، بازرگاني و صنايع و معادن و سازمانهاي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران و مديريت و برنامه ريزي كشور و سه نفر از نمايندگان صنوف ذي ربط (طراحان و توليدكنندگان) و يك نفر نماينده از كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي به عنوان ناظر تشكيل دهد.

تبصره _ مصوبات اين كارگروه (كميته) پس از امضاء و ابلاغ وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي قابل اجراء خواهدبود.

ماده2_ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران مكلفند در جهت ترويج نمادها و الگوهاي پارچه و لباس ايراني و بومي مناطق مختلف ايران نمادها و الگوهاي مورد تأييد كارگروه (كميته) يادشده در ماده (1) اين قانون را تشويق و ترغيب و تبليغ نمايند و در جهت پرهيز از تبليغ الگوهاي مغاير با فرهنگ ايراني _ اسلامي اهتمام جدي بورزند.

ماده3_ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مكلف است با همكاري وزارت بازرگاني جهت تبادل فرهنگي ملل مسلمان، موزه، نمايشگاه و جشنواره هاي ملي، منطقه اي و بين المللي با محوريت معرفي نمادها و الگوهاي پارچه و لباس ايراني _ اسلامي برگزار نمايد.

ماده4_ طرحها و الگوهاي توليدشده پارچه و لباس مبتني بر نمادهاي ايراني _ اسلامي مشمول حمايت قانوني حقوق مؤلفان و مصنفان و كانون ثبت اختراعات و مالكيت صنعتي خواهدبود.

ماده5 _ وزارت بازرگاني مكلف است براي دسترسي عمومي و حمايت از توليد و فروش پارچه ها و پوشاك منطبق

با الگوهاي ايراني _ اسلامي، نمايشگاههاي عرضه فصلي مد لباس و پوشاك برگزار نمايد.

ماده6 _ وزارت بازرگاني مكلف است براي حمايت از توليدات داخلي با رعايت قانون مقررات صادرات و واردات مصوب سال 1372 و اصلاحات بعدي آن، عوارض گمركي، بر واردات تجاري پوشاك و پارچه هاي خارجي وضع نمايد به نحوي كه امكان رقابت براي توليدكنندگان داخلي فراهم گردد.

ماده7_ وزارتخانه هاي تعاون، كار و امور اجتماعي و صنايع و معادن مكلفند در تأسيس تعاوني، اعطاء مجوز فعاليت و استفاده از تسهيلات دولتي، طراحان و توليدكنندگان پارچه و لباس مبتني بر الگوهاي ايراني _ اسلامي را در اولويت قرار دهند.

تبصره1_ تعيين شرايط استفاده از تسهيلات و مزاياي دولتي و مشمولان آن به عهده كارگروه (كميته) يادشده در ماده (1) اين قانون خواهدبود.

تبصره2_ بانكها ملزم هستند كه در اعطاء تسهيلات بانكي و وامهاي خوداشتغالي، متقاضيان فوق را در اولويت قرار دهند.

ماده8 _ وزارت بازرگاني موظف است تمهيدات و اقدامات حمايتي لازم را براي تشكيل و تقويت صنف طراحان لباس اعمال نمايد.

ماده9_ كليه دستگاههاي دولتي مكلفند از بودجه سنواتي رديفهاي خدماتي رفاهي خود، جهت تشويق تقاضاي پارچه و لباس منطبق با الگوهاي ايراني _ اسلامي تسهيلات خريد پارچه و لباسهاي مذكور را در اختيار كاركنان خود قرار دهند.

ماده10_ وزارتخانه هاي علوم، تحقيقات و فناوري و فرهنگ و ارشاد اسلامي موظفند نسبت به حمايت و پشتيباني از تحقيقات و رساله هاي تخصصي مشمول اين قانون اقدام لازم به عمل آورند.

ماده11_ آئين نامه اجرائي اين قانون ظرف مدت سه ماه توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با همكاري ساير دستگاهها و نهادهاي ذي ربط تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهدرسيد.

قانون فوق مشتمل بر يازده

ماده و سه تبصره در جلسه علني روز سه شنبه مورخ دوازدهم دي ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 20/10/1385 به تأييد شوراي محترم نگهبان رسيد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

آيين نامه اجرايي شوراهاي حل اختلاف تخصصي ديوان عدالت اداري - مصوب 1386/8/20

وزارت دادگستري

هيئت وزيران در جلسه مورخ 13/8/1386 بنا به پيشنهاد شماره 14514/02/111 مورخ 25/7/1385 وزارت دادگستري و به استناد ماده (189) تنفيذي قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران، موضوع ماده (134) قانون برنامه چه_ارم توسعه اقتصادي، اجت_ماعي و فرهن_گي جم_هوري اسلامي ايران _ مصوب 1383_ آيين نامه اجرايي شوراهاي حل اختلاف تخصصي ديوان عدالت اداري را به شرح زير تصويب نمود:

آيين نامه اجرايي شوراهاي حل اختلاف تخصصي ديوان عدالت اداري

ماده 1_ به منظور ارتقاي جايگاه صلح و سازش و تسهيل و تسريع در حل و فصل پرونده هاي در صلاحيت ديوان عدالت اداري، «شوراهاي حل اختلاف تخصصي ديوان عدالت اداري» كه در اين آيين نامه به اختصار «شوراهاي حل اختلاف تخصصي» ناميده مي شوند، تشكيل مي گردد.

ماده 2_ حدود صلاحيت شوراهاي حل اختلاف تخصصي، رسيدگي به پرونده هاي مربوط به اقدامات دستگاه هاي موضوع ماده (13) قانون ديوان عدالت اداري _ مصوب 1385 _ مي باشد كه قابليت طرح در شعب ديوان عدالت اداري را دارند و داراي ماهيت قضايي نبوده يا ماهيت قضايي آن از پيچيدگي كمتري برخوردار است.

ماده 3_ شوراهاي حل اختلاف تخصصي با رعايت مفاد ماده (6) اين آيين نامه، در مراكز زير تأسيس شده و به ترتيب زير رسيدگي مي نمايند:

الف _ در محل ديوان عدالت اداري؛ براي رسيدگي به پرونده هاي موضوع اين آيين نامه در مواردي كه به تشخيص معاون ارجاع يا رييس شعب ديوان با

تصالح قابل حل مي باشد؛

ب _ در دستگاه هاي مستقر در تهران؛ با هماهنگي وزير يا بالاترين مقام مسئول، براي رسيدگي به پرونده هاي موضوع اين آيين نامه در حوزه آن دستگاه؛

ج _ در دستگاه هاي مستقر در مراكز استان ها؛ با هماهنگي استاندار و رييس كل دادگستري استان، براي رسيدگي به پرونده هاي موضوع اين آيين نامه در حوزه آن استان.

ماده 4_ شوراهاي حل اختلاف تخصصي داراي سه عضو اصلي به شرح زير مي باشند:

الف _ يك نفرقاضي از ميان رؤساي شعب يا مستشاران يا دادرسان ديوان عدالت اداري براي عضويت در شوراهاي حل اختلاف تخصصي موضوع بندهاي (الف) و (ب) ماده (3) اين آيين نامه و يك نفر از قضات شاغل در مراكز استان ها كه داراي حداقل ده سال سابقه قضايي باشد، براي عضويت در شوراهاي حل اختلاف تخصصي موضوع بند (ج) ماده (3) يادشده؛

قاضي عضو شوراهاي حل اختلاف تخصصي موضوع بندهاي (الف) و (ب) ماده (3)، از سوي رييس ديوان عدالت اداري پيشنهاد و با ابلاغ رييس قوه قضاييه منصوب مي شود. قاضي عضو شوراهاي حل اختلاف تخصصي مستقر در مراكز استانها با پيشنهاد رييس ديوان عدالت اداري و رييس كل دادگستري است_ان مربوط، انتخاب و از سوي رييس قوه قضاييه منصوب مي شود.

ب _ يك نفر از مديران دستگاه هاي موضوع ماده (2) اين آيين نامه، داراي وثاقت و حداقل ده (10) سال سابقه كاري؛

مديران مذكور، بر حسب مورد در هر يك از شوراهاي حل اختلاف تخصصي موضوع ماده (3) آيين نامه به ترتيب با معرفي معاون حقوقي و امور مجلس رييس جمهور يا وزير و يا بالاترين مقام مسئول مربوط يا استاندار و با ابلاغ رييس ديوان عدالت اداري تعيين خواهند شد.

ج _ يك نفر

عضو معتمد از ميان وكلاء ، كارشناسان، قضات بازنشسته و ساير افراد صاحبنظر در موضوعات تخصصي، با ابلاغ رييس ديوان عدالت اداري.

تبصره 1_ هر شوراي حل اختلاف تخصصي مي تواند دو عضو علي البدل با شرايط مندرج در بندهاي (ب) و (ج) داشته باشد.

تبصره 2_ مسئول دبيرخانه شوراي حل اختلاف تخصصي، توسط ديوان عدالت اداري معرفي شده و برابر ضوابط جاري شوراهاي مذكور فعاليت خواهد نمود.

ماده 5 _ مطرح شدن پرونده در شوراهاي حل اختلاف تخصصي به يكي از سه طريق زير مي باشد:

الف _ مراجعه مستقيم شاكي و طرح شكايت در شورا؛

ب _ ارجاع پرونده از سوي واحد ارجاع ديوان عدالت اداري قبل از ثبت در ديوان؛

ج _ ارجاع پرونده هاي مطروحه در شعب ديوان با پيشنهاد رييس شعبه رسيدگي كننده و موافقت مقام ارجاع كننده.

ماده 6 _ يكي از معاونين ديوان عدالت اداري با هماهنگي اداره كل پيگيري امور استان هاي قوه قضاييه و معاون حقوقي و امور مجلس رييس جمهور يا وزير و بالاترين مقام مسئول مربوط يا استاندار (برحسب مورد)، نسبت به تشكيل شوراهاي حل اختلاف تخصصي و تأمين و گزينش نيروي انساني و اداره آن اقدام مي نمايد. سازمان و تشكيلات اين شوراها از سوي معاونت مزبور تدوين و با پيشنهاد رييس ديوان عدالت اداري و تصويب رييس قوه قضاييه به مرحله اجراء درمي آيد.

ماده 7_ پرونده هاي مطرح شده در شوراهاي حل اختلاف تخصصي به طريق زير مورد رسيدگي قرار مي گيرد:

الف _ موضوع بدواً از طريق راهنمايي شاكي و مأمور يا اداره طرف شكايت و ضمن تلاش در حل آن از طريق تصالح، مورد پيگيري قرار گرفته و در صورت حصول توافق طرفين، اتخاذ تصميم شده و ضمن تنظيم

گزارش اصلاحي، پرونده مختومه مي گردد.

ب _ در صورتي كه مطابق نظر اكثريت اعضاي شوراي حل اختلاف تخصصي، پرونده غيرقابل رسيدگي در آن شورا باشد، با صدور قرار عدم صلاحيت، پرونده به ديوان عدالت اداري ارسال تا مطابق قانون ديوان عدالت اداري جهت رسيدگي به يكي از شعب آن ارجاع مي گردد.

ج _ چنانچه موضوع از طريق مصالحه حل و فصل نشود، پرونده طبق قوانين و مقررات مورد رسيدگي قرار مي گيرد و براساس رأي اكثريتي كه قاضي عضو شورا در آن قرار دارد، حكم مقتضي صادر مي شود. اين رأي به طرفين ابلاغ گرديده و در فرصت قانوني قابل تجديدنظر در شعب ديوان خواهد بود. در صورتي كه رأي اكثريت مشتمل بر رأي قاضي عضو شورا نباشد، طبق بند (ب) اين ماده عمل خواهد شد.

ماده 8 _ رسيدگي در شوراهاي حل اختلاف تخصصي تابع تشريفات آيين دادرسي ديوان عدالت اداري نمي باشد.

ماده 9_ محل استقرار و تجهيزات مورد نياز شوراهاي حل اختلاف تخصصي، به نحو زير تأمين خواهد شد:

الف _ شوراهاي موضوع بند (الف) ماده 3، از سوي قوه قضاييه و ديوان عدالت اداري؛

ب _ شوراهاي موضوع بند (ب) ماده (3)، از سوي دستگاه محل استقرار شعب شوراهاي تخصصي.

ج _ شوراهاي موضوع بند (ج) ماده (3)، از سوي استانداري يا دادگستري استان مربوط بر حسب توافق ديوان عدالت اداري و دو مرجع مزبور.

ماده 10_ حق الزحمه اعضاي شوراهاي حل اختلاف تخصصي براساس دستورالعملي كه از سوي رييس ديوان عدالت اداري و اداره كل پيگيري امور استان ها و سازمان هاي وابسته قوه قضاييه تدوين و به تصويب رييس قوه قضاييه مي رسد، از محل اعتبارات ديوان عدالت اداري تأمين مي گردد.

ماده 11_ اعتبارات لازم

براي اجراي اين آيين نامه، همه ساله در بودجه سنواتي دستگاه هاي مربوط پيش بيني خواهد شد.

ماده 12_ رييس ديوان عدالت اداري موظف است تمهيدات لازم جهت نظارت بر انجام كار شوراهاي حل اختلاف تخصصي را فراهم نمايد.

اين آيين نامه به عنوان الحاقيه به آيين نامه موضوع ماده (189) تنفيذي قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران، موضوع ماده (134) قانون برنامه چهارم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران، موضوع تصويب نامه شماره 27949/ت33416ه_ مورخ 8/5/1384 اضافه مي شود.

معاون اول رئيس جمهور _ پرويز داودي

قانون جامع حمايت از حقوق معلولين

ماده1. دولت موظف است زمينه هاي لازم را براي تأمين حقوق معلولان، فراهم و حمايت هاي لازم را از آنها به عمل آورد.

تبصره. معلول در اين قانون به افرادي اطلاق ميگردد كه به تشخيص كميسيون پزشكي سازمان بهزيستي براثر ضايعه جسمي، ذهني،رواني يا توأم ، اختلال مستمر در سلامت و كارايي عمومي وي ايجاد گردد. به طوري كه موجب كاهش استقلال فرد در زمينه هاي اجتماعي و اقتصادي شود.

ماده 2. كليه وزارتخانه ها، سازمانها وموسسات و شركتهاي دولتي و نهادهاي عمومي و انقلابي موظفند در طراحي، توليد و احداث ساختمانها و اماكن عمومي و معابر و وسايل خدماتي به نحوي عمل نمايند كه امكان دسترسي و بهره مندي از آنها براي معلولان همچون افراد عادي فراهم گردد.

تبصره1. وزارتخانه ها ، سازمانها و موسسات و شركتهاي دولتي و نهادهاي عمومي و انقلابي موظفند جهت دسترسي و بهره مندي معلولان ، ساختمانها و اماكن عمومي ، ورزشي ، تفريحي ، معابر و وسايل خدماتي موجود را در چهارچوب بودجه هاي مصوب سالانه خود مناسب سازي نمايند.

تبصره 2. شهرداريها موظفند از صدور پروانه

احداث و پايان كار براي آن تعداد از ساختمانها و امكان عمومي و معابري كه استانداردهاي تخصصي مربوط به معلولان را رعايت نكرده باشند خودداري نمايند.

تبصره 3 . سازمان بهزيستي كشور مجاز است بر امر مناسب سازي ساختمانها و اماكن دولتي و عمومي دستگاه هاي مذكور در ماده فوق نظارت و گزارشات اقدامات آنها را درخواست نمايد.

تبصره 4 . آيين نامه اجرايي ماده فوق ظرف سه ماه مشتركا توسط وزارت مسكن و شهرسازي ، سازمان بهزيستي كشور و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

ماده 3. سازمان بهزيستي كشور موظف است در چارچوب اعتبارات مصوب در قوانين بودجه سالانه اقدامات ذيل را به عمل آورد:

الف . تامين خدمات توانبخشي ، حمايتي ، آموزشي و حرفه آموزي موردنياز معلولان با مشاركت خانواده هاي معلولان و همكاري بخش غيردولتي (خصوصي ، تعاوني ، خيريه) و پرداخت يارانه (كمك هزينه ) به مراكز غيردولتي و خانواده ها .

ب. گسترش مراكز خاص نگهداري ، آموزشي و توانبخشي معلولان واجد شرايط (معلولان نيازمند ، معلولان بي سرپرست ، معلولان مجهول الهويه ، معلولان با ناهنجاريهاي رفتاري) با همكاري بخش غير دولتي و پرداخت تسهيلات اعتباري و يارانه (كمك هزينه) به آنها.

ج. تامين و تحويل وسايل كمك توانبخشي موردنياز افراد معلول .

د. گسترش كارگاه هاي آموزشي ، حمايتي و توليدي معلولان و ارايه خدمات توانبخشي حرفه اي به معلولان جهت توانمندسازي آنان.

تبصره . كارگاه هاي آموزشي ، حمايتي و توليدي معلولان موضوع ماده فوق از شمول قانون كار مصوب 29/8/1369مستثني خواهد بود.

ماده 4- معلولان مي توانند در استفاده از امكانات ورزشي ، تفريحي ،

فرهنگي و وسايل حمل و نقل دولتي (مترو ، هواپيما ، قطار) از تسهيلات نيمه بها بهره مند گردند.

تبصره . وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، سازمان تربيت بدني و شهرداريها موظفتند كتابخانه ، اماكن ورزشي ، پارك و امكان تفريحي خود را به نحوي احداث و تجهيز نمايند كه امكان بهره مندي معلولان فراهم گردد.

ماده 5. افراد تحت سرپرستي معلولان با معرفي سازمان بهزيستي كشور تحت پوشش بيمه خدمات درماني و معلولان تحت پوشش بيمه خدمات درماني و بيمه مكمل درماني قرار مي گيرند.

ماده 6. يكي از فرزندان اوليايي كه خود ناتوان و معلول بوده (هر دو يا يكي از آنها معلول باشد) و يا حداقل دو نفر از فرزندان آنها ناتوان و معلول باشد از انجام خدمت وظيفه عمومي معاف مي گردد.

تبصره . همسراني كه زن ناتوان و معلول خود را سرپرستي مي نمايند مادامي كه سرپرستي همسر ناتوان و معلول را برعهده داشته باشند از انجام خدمت وظيفه عمومي معاف مي گردند.

ماده 7. دولت موظف است جهت ايجاد فرصت هاي شغلي براي افراد معلول تسهيلات ذيل را فراهم نمايد:

الف. اختصاص حداقل سه درصد از مجوزهاي استخدامي (رسمي ، پيماني ، كارگري) دستگاه هاي دولتي و عمومي اعم از وزارتخانه ها ، شركتها و موسسات ، شركتها ، نهادهاي عمومي و انقلابي و ديگر دستگاه هايي كه از بودجه عمومي كشور استفاده مي نمايند به افراد معلول واجد شرايط .

ب. تامين حق بيمه سهم كارفرما توسط سازمان بهزيستي كشور و پرداخت آن به كارفرماياني كه افراد معلول را به كار مي گيرند .

ج. پرداخت تسهيلات اعتباري به واحدهاي توليدي ، خدماتي ، عمراني

و صنفي و كارگاه هاي توليدي حمايتي در مقابل اشتغال افراد معلول به ميزاني كه در قوانين بودجه سالانه مشخص مي گردد .

د. پرداخت تسهيلات اعتباري خوداشتغالي (وجوه اداره شده) به افراد معلول به ميزاني كه در قوانين بودجه سالانه مشخص مي گردد.

ه . پرداخت تسهيلات اعتباري (وجوه اداره شده) جهت احداث واحدهاي توليدي و خدماتي اشتغالزا به شركتها و موسساتي كه بيش از شصت درصد سهام و سرمايه آنها متعلق به افراد معلول است.

و. اختصاص حداقل شصت درصد از پستهاي سازماني تلفنچي (اپراتور تلفن) دستگاه ها ، شركتهاي دولتي و نهادهاي عمومي به افراد نابينا و كم بينا و معلولان جسمي ، حركتي .

ز. اختصاص حداقل شصت درصد از پست هاي سازماني متصدي دفتري و ماشين نويسي دستگاه ها ، شركتها و نهادهاي عمومي به معلولين جسمي ، حركتي.

تبصره 1. كليه وزارتخانه ها ، سازمانها ، موسسات و شركتهاي دولتي و نهادهاي عمومي و انقلابي مجازند تا سقف مجوزهاي استخدامي سالانه خود ، افراد نابينا و ناشنوا و معلولين ضايعات نخاعي واجد شرايط را رأسا به صورت موردي و بدون برگزاري آزمون استخدامي به كار گيرند.

تبصره 2. سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور موظف است سه درصد از مجوزهاي استخدامي سالانه وزارتخانه ها ، سازمانها ، موسسات دولتي ، شركتها و نهادهاي عمومي و انقلابي را كسر و در اختيار سازمان بهزيستي كشور قرار دهد تا نسبت به برگزاري آزمون استخدامي اختصاصي براي معلولين واجد شرايط با همكاري سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور اقدام و معلولين واجد شرايط پذيرفته شده را حسب مورد به دستگاه مربوطه معرفي نمايد.

تبصره 3. سازمان بهزيستي كشور مجاز

است در قالب اعتبارات مصوب خود ، صندوق فرصت هاي شغلي معلولان و مددجويان بهزيستي را ايجاد و اساسنامه آن را به تصويب هيات وزيران برساند.

تبصره 4. سازمان آموزش فني و حرفه اي كشور موظف است آموزش هاي لازم فني و حرفه اي را متناسب با بازار كار براي معلولان به صورت رايگان و تلفيقي تامين نمايد.

ماده 8. معلولان نيازمند واجد شرايط در سنين مختلف مي توانند با معرفي سازمان بهزيستي كشور از آموزش رايگان در واحدهاي آموزشي تابعه وزارتخانه هاي آموزش و پرورش ، علوم ، تحقيقات و فناوري ، بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي و ديگر دستگاه هاي دولتي و نيز دانشگاه آزاد اسلامي ، بهره مند گردند.

تبصره . آيين نامه اجرايي اين ماده مشتركاً توسط سازمان بهزيستي كشور و وزارتخانه هاي مذكور و دانشگاه آزاد اسلامي ظرف مدت دو ماه پس از ابلاغ اين قانون تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 9. وزرات مسكن و شهرسازي ، بانك مسكن و بنياد مسكن انقلاب اسلامي موظفند حداقل ده درصد از واحدهاي مسكوني احداثي استيجاري و ارزان قيمت خود را به معلولان نيازمند فاقد مسكن اختصاص داده و با معرفي سازمان بهزيستي كشور در اختيار آنان قرار دهند.

تبصره 1. سيستم بانكي كشور مكلف است ، تسهيلات اعتباري يارانه دار مورد نياز احداث و خريد مسكن معلولان را تأمين كند و به معلولان يا تعاوني هاي آنها و يا موسسات خيريه اي كه براي معلولان مسكن احداث مي نمايند پرداخت كند.

تبصره 2. سازمان ملي زمين و مسكن موظف است زمين مورد نياز احداث واحدهاي مسكوني افراد معلول فاقد مسكن را به نرخ

كارشناسي تهيه و در اختيار افراد مذكور يا تعاوني ها و موسسات خيريه اي كه براي آنان مسكن احداث مي نمايند قرار دهد.

تبصره 3. معلولان از پرداخت هزينه هاي صدور پروانه ساختماني ، آماده سازي زمين و عوارض نوسازي معاف مي گردند.

تبصره 4. سازمان بهزيستي كشور موظف است در قالب اعتبارات مصوب خود در قوانين بودجه سالانه و كمكهاي يارانه اي اشخاص حقيقي و حقوقي نسبت به احداث واحدهاي مسكوني براي معلولان و مددجويان اقدام و مالكيت يا بهره برداري آنها را مطابق آيين نامه اي كه سازمان بهزيستي كشور با همكاري وزارت مسكن و شهرسازي و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد به معلولان و مدد جويان واحد شرايط واگذار نمايد.

ماده 10. ميزان كمك هزينه (يارانه) پرداختي سازمان بهزيستي كشور به مراكز غيردولتي (روزانه و شبانه روزي) بابت نگهداري ، خدمات توانبخشي و آموزشي و حرفه آموزي معلولان همه ساله با درنظر گرفتن نرخ تمام شده خدمات و تورم سالانه مشتركا توسط سازمان بهزيستي كشور و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور وزارت بازرگاني تهيه و قبل از خرداد ماه هر سال به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 11. مركز آمار ايران مكلف است در سرشماري هاي عمومي جمعيت كشور به نحوي برنامه ريزي نمايد كه جمعيت افراد معلول به تفكيك نوع معلوليت آنها مشخص گردد.

ماده 12. سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران موظف است حداقل دو ساعت از برنامه هاي خود را در هر هفته در زمان مناسب به برنامه هاي سازمان بهزيستي كشور و آشنايي مردم با توانمنديهاي معلولين اختصاص دهد.

ماده 13. سازمان

بهزيستي كشور موظف است با ايجاد ساز و كار مناسب ، نسبت به قيموميت افراد معلول اقدام نمايد ، دادگاهها موظفند در نصب يا عزل قيم افراد معلول صرفا از طريق سازمان مذكور عمل و مبادرت به صدور حكم نمايند.

تبصره 1. سازمان بهزيستي كشور موظف است جهت دفاع از حقوق افراد معلول ، در محاكم قضايي وكيل تعيين نموده و به دادگاه مربوطه معرفي كند.

تبصره 2. آيين نامه اجرايي اين ماده ظرف مدت سه ماه مشتركا توسط سازمان بهزيستي كشور و وزارت دادگستري تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 14. موديان مالياتي مي توانند از طريق سازمان بهزيستي كشور و با نظارت آن جهت احداث مراكز توابخشي ، درماني و حرفه آموزي و مسكن مورد نياز افراد معلول اقدام نمايند . گواهي هزينه موديان مالياتي در موارد فوق كه به تاييد سازمان بهزيستي كشور رسيده باشد به عنوان هزينه قابل قبول ماليايت آنان تلقي مي گردد.

تبصره . آيين نامه اجرايي اين ماده مشتركا توسط سازمان بهزيستي كشور و وزارت امور اقتصادي و دارايي ظرف مدت سه ماه پس از ابلاغ قانوني تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 15. روساي سازمانهاي بهزيستي استانها مجازند در جلسات شوراي برنامه ريزي و توسعه استان و گروه هاي كاري آن به عنوان عضو شركت نمايند.

تبصره . به منظور كمك به اشتغال معلولان و مددجويان رئيس سازمان بهزيستي كشور مجاز است در جلسات شوراي عالي اشتغال شركت نمايد.

ماده 16. اعتبار مورد نياز اجراي اين قانون از محل منابع زير تامين مي گردد:

1. محل اعتباراتي كه دستگاهها و نهادها حسب وظايف قانوني در قوانين بودجه سالانه منظور

مي نمايند.

2. از محل اعتبارات هزينه اي و تملك سرمايه اي سازمان بهزيستي كشور كه تاكنون از محل اعتبارات مذكور خدمات لازم را به معلولان ارايه مي داده است.

3. از محل وجوه واصله از اجراي طرح هدفمند كردن يارانه ها در كشور.

4. از محل صرفه جويي در هزينه هاي دستگاه ها و شركتهاي دولتي و نهادهاي عمومي كه ميزان سالانه آن براي هر يك از دستگاه ها و شركت ها و نهاد ها را هيأت وزيران مشخص مي نمايد.

تبصره 1. آيين نامه اجرايي اين ماده توسط سازمان بهزيستي كشور و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره 2. آن تعداد يا بخشي از مواد اين قانون كه نياز به اعتبار جديدي داشته باشد مادامي كه اعتبار لازم از محل منابع مذكور در اين ماده .تامين نگردد ، اجرا نخواهد شد.

آيين نامه اجرايي تبصره (4) ماده (9) قانون جامع حمايت از حقوق معلولان - مصوب 5 1 1387

وزيران عضو كميسيون امور اجتماعي و دولت الكترونيك در جلسه مورخ 5/12/1386 بنا به پيشنهاد مشترك وزارت مسكن و شهرسازي, سازمان بهزيستي كشور و معاونت برنامه ري_زي ون_ظارت راهبردي رييس جمهور و به استناد تبصره (4) ماده (9) قانون جامع حمايت از حقوق معلولان _ مصوب 1383 _ و با رعايت تصويب نامه شماره 164082/ت373ه_ مورخآيين نامه اجرايي تبصره يادشده را به شرح زير تصويب نمود: 10/10/1386

معاونت برنامه ريزي و نظارت راهبردي رييس جمهور _ وزارت مسكن و شهرسازي _ وزارت رفاه و تأمين اجتماعي _ سازمان بهزيستي كشور

آيين نامه اجرايي تبصره (4) ماده (9) قانون جامع حمايت از حقوق معلولان

ماده1_ در اين تصويب نامه اصطلاحات زير در معاني مشروح مربوط به كار مي روند:

الف _ معلولان: كليه افرادي كه به تشخيص

كميسيون پزشكي سازمان بهزيستي بر اثر ضايعه جسمي, ذهني, رواني يا توأم, اختلال مستمر و قابل توجهي در سلامت و كارآيي عمومي وي ايجاد گردد به طوري كه موجب كاهش استقلال فرد در زمينه هاي اجتماعي و اقتصادي شود.

ب _ مددجويان: كليه افرادي كه تحت پوشش حمايتي سازمان بهزيستي كشور (به جز معلولان) هستند.

ج _ قانون: قانون جامع حمايت از حقوق معلولان _ مصوب 1383_ .

د _ سازمان: سازمان بهزيستي كشور.

ه_ _ معاونت برنامه ريزي: معاونت برنامه ريزي و نظارت راهبردي رييس جمهور.

ماده2_ سازمان هر ساله اعتبارات معيني را جهت پيش بيني در لوايح بودجه سالانه به منظور اجراي تبصره (4) ماده (9) قانون و تأمين مسكن مورد نياز مشمولين آيين نامه به معاونت برنامه ريزي پيشنهاد مي نمايد.

ماده3_ سازمان مكلف است اعتبارات مصوب قوانين بودجه سالانه را به همراه كليه كمكهاي يارانه اي اشخاص حقيقي و حقوقي كه به منظور تأمين مسكن معلولان نيازمند و مددجويان صورت مي گيرد با رعايت قوانين و مقررات مربوط صرف هزينه احداث واحدهاي مسكوني كه توسط اشخاص حقيقي و حقوقي براي مشمولين آيين نامه انجام مي شود نمايد.

ماده4_ كمكهاي يارانه اي اشخاص حقيقي و حقوقي جهت احداث واحدهاي مسكوني براي مشمولين آيي_ن نام_ه به استن_اد ماده (147) قان_ون مالياتهاي مستقيم _ مصوب 1366_ جزو هزينه هاي قابل قبول براي تشخيص درآمد مشمول ماليات محسوب خواهدشد.

ماده5 _ سازمان مكلف است پس از احداث واحدهاي مسكوني و آماده شدن آن جهت سكونت, مالكيت يا بهره برداري از آنها را به معلولان و مددجويان واجد شرايط واگذار نمايد.

ماده6 _ براي احداث واحدهاي مسكوني موضوع اين آيين نامه, سازمان صرفاً مجاز به قبول كمكهاي يارانه اي اشخاصي است كه كتباً قصد تبرع در كمك خود را اعلام داشته

و حقهرگونه ادعاي حق و حقوق نسبت به واحدهاي احداثي آن را از خود ساقط نموده باشند.

ماده7_ اولويت ها و شرايط معلولان نيازمند و مددجويان و شرايط و نوع واگذاري جهت استفاده از واحدهاي مسكوني موضوع اين آيين نامه مطابق ضوابطي خواهدبود كه توسط سازمان تهيه و به تصويب كارگروهي متشكل از وزراي رفاه و تأمين اجتماعي, مسكن و شهرسازي و رؤساي سازمان بهزيستي كشور و بنياد مسكن خواهدرسيد.

ماده 8 _ اح_داث و ب_هره برداري از واح_دهاي م_سكوني م_وض_وع اين آيي_ن نامه از پرداخت كليه هزينه هاي صدور پروانه ساختمان, آماده سازي زمين و عوارض نوسازي معاف مي باشند.

ماده9_ واگذاري واحدهاي مسكوني موضوع اين آيين نامه بايد از طريق اعلان فراخوان عمومي به مشمولين آيين نامه و پس از انتخاب مشمولين واجد شرايط براساس اولويتها و شرايط موضوع ماده (7) توسط هيئتي مركب از رييس سازمان شهرستان, نماينده سازمان استان و نماينده فرماندار شهرستان صورت گيرد.

ماده10_ واگذاريهاي موضوع اين آيين نامه به صورت بلاعوض و رايگان مي باشد.

ماده11_ رييس سازمان مسئول نظارت بر حسن اجراي اين آيين نامه مي باشد.

اين تصويب نامه در تاريخ 5/1/1387 به تأييد مقام محترم رياست جمهوري رسيده است.

معاون اول رئيس جمهور _ پرويز داودي

ثبتي و اراضي

ثبت اسناد و املاك

قانون ثبت اسناد و املاك - مصوب 26/12/1310 با اصلاحات و الحاقات بعدي

باب اول _ تشكيلات اداري ثبت ( ماده 1 تا 8 )

قانون ثبت اسناد و املاك

مصوب 26/12/1310 با اصلاحات و الحاقات بعدي

باب اول _ تشكيلات اداري ثبت

ماده 1

در هر حوزه ابتدايي به اقتضاي اهميت محل ، يك اداره يا دايره ثبت اسناد و املاك تاسيس مي شود. ممكن است هر اداره يا دايره ثبت داراي شعبي باشد.

ماده 2

مديران و نمايندگان ثبت و مسوولين دفاتر و صاحبان دفاتر اسناد رسمي جز در محل مأموريت خود نمي توانند انجام وظيفه نمايند، اقدامات آنها در خارج از آن محل اثر قانوني ندارد.

مواد

3 و 4 و 5 _ ملغي شده

ماده 6

براي رسيدگي به كليه اختلافات و اشتباهات مربوط به امور ثبت اسناد و املاك در مقر هر دادگاه استان هياتي به نام هيات نظارت مركب از رييس ثبت استان يا قايم مقام او و دو نفر از قضات دادگاه استان به انتخاب وزير دادگستري تشكيل مي شود. هيات مزبور به كليه اختلافات و اشتباهات مربوط به امور ثبتي در حوزه قضايي استان رسيدگي مي نمايد.

براي اين هيات يك عضو علي البدل از قضات دادگستري يا كارمندان ثبت مركز استان از طرف وزير دادگستري تعيين خواهد شد.( اصلاحي مصوب 1351 )

ماده 7

دفاتر لازم براي ثبت اسناد و املاك و عده و نوع و ترتيب آنها مطابق نظامنامه اي كه از طرف وزارت عدليه تنظيم مي شود معين خواهد شد.

ماده 8

مراجعه به دفاتر املاك براي اشخاص ذينفع مطابق مقررات نظامنامه وزارت عدليه جايز است

باب دوم _ ثبت عمومي
فصل اول _ اعلان ثبت و تحديد حدود ( ماده 9 تا 15 )

ماده 9

در نقاطي كه اداره ثبت موجود است از تاريخ اجراي اين قانون و در ساير نقاط پس از تشكيل اداره يا دايره ثبت ، وزارت عدليه ، حوزه هر اداره يادايره ثبت را به چند ناحيه تقسيم كرده و به ثبت كليه اموال غيرمنقول واقعه در هر ناحيه اقدام مي كند. ( اصلاحي مصوب 1337 )

ماده 10

قبل از اقدام به ثبت عمومي املاك هر ناحيه ، حدود ناحيه مزبور و اين كه املاك واقعه در آن ناحيه بايد به ثبت برسد به وسيله اعلان در جرايد به اطلاع عموم خواهد رسيد. اعلان مزبور در ظرف 30 روز 3 مرتبه منتشر مي شود.

ماده 11

از تاريخ انتشار اولين آگهي مذكور در ماده ده تا شصت روز بايد متصرفين

به عنوان مالكيت و اشخاص مذكور در دو ماده 27 و 32 نسبت به املاك واقع در آن ناحيه به وسيله اظهارنامه درخواست ثبت نمايند. اداره ثبت مكلف است تا نود روز پس از انتشار اولين آگهي مذكور ، صورت كليه اشخاصي را كه اظهارنامه داده اند با نوع ملك و شماره اي كه از طرف اداره ثبت براي هر ملك معين شده در روزنامه ها آگهي نمايد و اين آگهي تا شصت روز فقط در دو نوبت به فاصله سي روز منتشر خواهد شد. مأمور انتشار آگهي ها پس از انتشار و الصاق آگهي ها بايد گواهي انتشار از كدخداي محل يا ژاندارمري يا پاسبان اخذ و تسليم اداره ثبت نمايد و در اين موارد كدخدا و ساير مأمورين دولتي بايد به مأمورين ثبت مساعدت نموده و گواهي لازم رابه مأمور ثبت بدهند.( اصلاحي مصوب 1317 )

تبصره

در مورد اراضي و املاكي كه آثار تصرف مالكانه فعلي كسي نسبت به آنها موجود نباشد درخواست ثبت از كسي پذيرفته مي شود كه بر مالكيت يا بر تصرف سابق خود به عنوان مالكيت يا بر تصرف خود به عنوان تلقي از مالك يا قايم مقام قانوني مداركي داشته باشد. چنانچه تقاضاي ثبت نسبت به اين قبيل املاك به يكي از عناوين مذكور در دو ماده 27 و 32 باشد در صورتي تقاضاي ثبت پذيرفته مي شود كه تقاضاكننده مداركي بر عنوان مذكور يا برتصرف سابق خود به آن عنوان يا بر تصرف كسي كه تقاضاكننده ، قائم مقام قانوني او محسوب مي شود داشته باشد. .( الحاقي مصوب 1317 )

ماده 12

نسبت به املاكي كه مجهول المالك اعلان شده اشخاصي كه حق تقاضاي

ثبت دارند مي توانند در ظرف دو سال از تاريخ اجراي اين قانون تقاضاي ثبت نمايند و پس از گذشتن مدت دو سال ، معاملات راجع به آن املاك قبل از تقاضاي ثبت در دفتر اسناد رسمي پذيرفته نمي شود و صدي بيست و پنج از حق الثبت معمولي در موقع تقاضاي ثبت ، علاوه دريافت خواهد شد و نسبت به املاكي كه آگهي نوبتي آن منتشر نشده از تاريخ انتشار آگهي نوبتي مذكور در ماده 11 معاملات اين املاك به هيچ عنوان قبل از تقاضاي ثبت در دفاتر اسناد رسمي پذيرفته نخواهد شد و پس از يكسال از تاريخ اولين آگهي نوبتي صدي بيست و پنج از حق الثبت معمولي در موقع تقاضاي ثبت علاوه دريافت خواهد شد. ( اصلاحي مصوب 1322) - ( رجوع به قانون افزايش هزينه هاي ثبتي مصوب 1/3/1345)

مواد 13 و 13 مكرر _ ملغي شده

ماده 14

تحديد حدود املاك واقعه در هر ناحيه متدرجا به ترتيب نمره املاك ، مطابق نظامنامه وزارت عدليه به عمل ميايد و تقاضاكنندگان ثبت و مجاورين ، براي روز تعيين حدود به وسيله اعلان احضار مي شوند. اين اعلان لااقل بيست روز قبل از تحديد حدود يك مرتبه در جرايد منتشر مي شود. به علاوه مطابق نظامنامه وزارت عدليه در محل نيز اعلاني منتشر خواهد شد.

ماده 15

اگر تقاضاكننده در موقع تحديد حدود ، خود يا نماينده اش حاضر نباشد ، ملك مورد تقاضا با حدود اظهارشده از طرف مجاورين تحديدخواهد شد.

هرگاه مجاورين نيز در موقع تحديد حاضر نشوند و به اين جهت حدود ملك تعيين نگردد اعلان تحديد حدود نسبت به آن املاك تجديد مي شود و اگر براي مرتبه

دوم نيز تقاضاكننده و مجاورين هيچ يك حاضر نشده و تحديد حدود به عمل نيايد حق الثبت ملك دو برابر اخذ خواهد شد.

تبصره

هرگاه حدود مجاورين از لحاظ عمليات ثبتي تثبيت و معين باشد تحديد حدود بدون انتشار آگهي با تبعيت از حدود مجاورين به عمل خواهدآمد و در اين مورد در صورتي كه يك يا چند حد ملك مورد تحديد از اموال عمومي مربوط به دولت و شهرداري و يا حريم قانوني آنها باشد تحديدحدود با حضور نمايندگان سازمانهاي ذيربط به عمل خواهد آمد و عدم حضور نماينده مزبور مانع انجام تحديد حدود نخواهد بود.( اصلاحي مصوب 1351 )

فصل دوم _ اعتراض ( ماده 16 تا 20 )

ماده 16

هر كس نسبت به ملك مورد ثبت اعتراضي داشته باشد ، بايد از تاريخ نشر اولين اعلان نوبتي تا 90 روز اقامه ( دعوا ) نمايد. عرضحال مزبور مستقيما به اداره يا دايره يا شعبه ثبتي كه در ضمن اعلان نوبتي معين شده است تسليم مي شود ، در مقابل عرضحال بايد رسيد داده شود. در صورتي كه عرضحال در مدت قانوني داده شده باشد اداره ثبت آن را نزد دفتر محكمه اي كه مرجع رسيدگي است ارسال مي دارد. اگر اداره ثبت تشخيص دهد كه عرضحال خارج از مدت داده شده ، كتبا نظر خود را اظهار خواهد كرد و به حاكم محكمه ابتدايي ، محل مي دهد تا حاكم مزبور در جلسه اداري موافق نظامنامه وزارت عدليه رسيدگي كرده راي دهد. راي حاكم محكمه ابتدايي در اين موضوع قاطع است ( رجوع به قانون تعيين تكليف پرونده هاي معترضين ثبتي كه فاقد سابقه بوده و يا اعتراض آنها در مراجع قضايي از بين رفته است مصوب 25/2/1373

)

ماده 17

هرگاه راجع به ملك مورد تقاضاي ثبت بين تقاضاكننده و ديگري قبل از انتشار اولين اعلان نوبتي دعوايي اقامه شده و در جريان باشد كسي كه طرف دعوا با تقاضاكننده است بايد از تاريخ نشر اولين اعلان نوبتي تا 90 روز تصديق محكمه را مشعر به جريان دعوا به اداره ثبت تسليم نمايد والا حق او ساقط خواهد شد.

تبصره

در مواردي كه اداره ثبت تشخيص دهد تصديق مزبور خارج از مدت به اداره ثبت تسليم گرديده ، موافق ماده 16 عمل خواهد شد.

ماده 18

در صورتي كه محكمه قرار عدم صلاحيت خود را صادر نمايد مكلف است پس از قطعيت قرار مزبور به تقاضاي مدعي دوسيه عمل را براي مرجع صلاحيتدار بفرستد ، در اين مورد تجديد عرضحال لازم نيست

اگر معترض پس از تقديم عرضحال در مدت شصت روز دعواي خود را تعقيب نكرد (مسكوت گذاشت محكمه مكلف است به تقاضاي مستدعي ثبت ، قرار اسقاط دعواي اعتراض را صادر نمايد از اين قرار مي توان استيناف داد. راي استيناف قابل تميز نيست

ماده 18 مكرر

در صورت فوت معترض به ثبت اعم از اين كه تاريخ فوت قبل يا بعد از اجراي اين قانون باشد ، هرگاه معترض عليه نتواند تمام يا بعض از وراث را معرفي نمايد به تقاضاي او به شرح زير اقدام مي شود:

1 _ در مورد اول ، دادگاه مراتب را به دادستان محل ابلاغ مي كند كه در صورت وجود وراث محجور نسبت به نصب قيم و تعقيب دعوا اقدام شود و به علاوه موضوع و جريان دعوا را سه دفعه متوالي در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار مركز و يكي از

روزنامه هاي محل يا نزديك مقر دادگاه آگهي مي نمايد. چنانچه ظرف 90 روز از تاريخ انتشار آخرين آگهي ، دعوا تعقيب نشود قرار سقوط دعوا صادر گردد.

ابلاغ قرار مزبور يك نوبت در يكي از روزنامه هاي محل يا نزديك مقر دادگاه آگهي خواهد شد و اگر ظرف مدت مقرر از قرار صادر ، پژوهش خواهي نشود قرار مزبور قطعي و لازم الاجرا است

2 _ در مورد دوم ، به وراث شناخته شده اخطار مي شود درصورتي كه در مقام تعقيب دعوا باشد ظرف پنج روز از تاريخ ابلاغ اخطاريه به تقديم درخواست تعقيب مبادرت كند.

در مورد وراث شناخته نشده و همچنين وراث شناخته شده كه با صدور و ابلاغ اخطاريه دعوا را مسكوت گذاشته باشد به طريق مذكور در بند يك عمل خواهد شد.

تبصره

هرگاه دعوا از طرف يكي از وراث تعقيب شود درخواست دهنده بايد دليل مثبت وراثت خود را پيوست و ميزان سهم الارث خود را صريحا دربرگ درخواست قيد نمايد. در مواردي كه درخواست تعقيب فاقد شرايط فوق باشد به متقاضي اخطار مي شود كه ظرف پنج روز از تاريخ ابلاغ درخواست خود را تكميل كند ، در صورت عدم تكميل اگر مدت مقرر در بند يك ماده 18 مكرر منقضي شده باشد قرار سقوط دعوا صادر خواهد شد.( الحاقي مصوب 1351. )

ماده 19

در صورتي كه در جلسه مقرر براي محاكمه ، معترض يا وكيل او حاضر نشود و مطابق مقررات اصول محاكمات حقوقي به تقاضاي مستدعي ثبت ، عرضحال او ابطال گردد ، تجديد عرضحال فقط در ظرف 10 روز پس از ابلاغ قرار ابطال براي يك مرتبه ممكن خواهد بود

، در اين مورد عرضحال مستقيما به دفتر محكمه صلاحيتدار داده خواهد شد.

تبصره

در مواردي نيز كه به موجب مواد 16 و 17 اصول محاكمات آزمايشي ، عرض حال رد مي شود مفاد اين ماده لازم الرعايه است ( رجوع به مواد 83 و 84 و 85 قانون آيين دادرسي مدني )

ماده 19 مكرر

هرگاه مالكيت متقاضيان ثبت يا دعواي اعتراض ، داراي منشا واحد بوده و تعداد متقاضيان ثبت و يا معترضين و يا وراث آنان بيش از 15 نفر باشد به درخواست معترض يا پژوهشخواه ، دادخواست و ضمايم آن به دو نفر از شركا يا وراث كه سهام زيادتري دارند ابلاغ مي شود و به علاوه مفاد دادخواست و پيوستهاي آن در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار مركز و يكي از روزنامه هاي محل يا نزديك مقر دادگاه سه دفعه متوالي آگهي خواهدشد.( الحاقي مصوب 1351 )

هرگاه دعوا در جريان رسيدگي باشد به درخواست هر يك از طرفين دعوا دو نفر از طرف ديگر كه سهام زيادتري دارند براي ابلاغ اخطاريه انتخاب ومراتب براي اطلاع سايرين يك نوبت در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار مركز و يكي از روزنامه هاي محل يا نزديك مقر دادگاه آگهي مي شود و در اين آگهي و همچنين آگهي مربوط به درج دادخواست بايد صريحا قيد شود كه براي شركت در جلسات ، وقت رسيدگي فقط به دو نفر اشخاص انتخاب شده مزبور با ذكر اسامي ابلاغ خواهد شد و سايرين حق دارند براي اطلاع از جريان دادرسي و يا شركت در جلسات دادرسي با مراجعه به دفتر دادگاه از جريان دعوا و پاسخ لوايح و وقت رسيدگي مطلع شوند و

يا به وسيله وكيل دادگستري در دادرسي شركت نمايند. اگر بعضي از شركاي ملك يا وراث ، ولو آنكه سهم كمتري داشته باشند به وسيله وكيل دادگستري در دادرسي مداخله نمايند به جاي شريك ، شريك ملك يا وارثي كه سهم زيادتري دارند بايد دادخواست و اوراق اخطاريه به وكيل ابلاغ شود. در صورتي كه وكيل دادگستري در دعوا مداخله داشته باشد ابلاغ اوراق اخطاريه به كليه وكلا الزامي است در موردي كه دادخواست و يا جريان دعوا از طريق انتشار آگهي به عده اي از خواندگان ابلاغ مي شود حضوري بودن حكم صادر نسبت به آنان موكول به دعوت آنان براي شركت در جلسه دادرسي نمي باشد.

ماده 20

مجاوري كه نسبت به حدود يا حقوق ارتفاقي ، حقي براي خود قايل است مي تواند فقط تا سي روز از تاريخ تنظيم صورت مجلس تحديد حدود به وسيله اداره ثبت به مرجع صلاحيت دار عرضحال دهد. مقررات مواد 16 ، 17 ، 18 و 19 (به استثناي مدت اعتراض كه 30 روز است در اين مورد نيز رعايت خواهد شد. تقاضاكننده ثبتي كه خود يا نماينده اش در موقع تحديد حدود حاضر نبوده و ملك مورد تقاضاي او با حدود اظهارشده از طرف مجاورين مطابق ماده 15 تحديد شده مي تواند مطابق مقررات اين ماده عرضحال اعتراض دهد.(15)

تبصره _ در دعاوي اعتراض به حدود ملك مورد تقاضاي ثبت واقع در محدوده قانوني شهرها كه تا تاريخ تصويب اين قانون مطرح شده است هرگاه اعتراض از طرف غيرمجاور به عمل آمده باشد و همچنين در صورت استرداد دعوا به موجب سند رسمي يا اخذ سند مالكيت از طرف معترض باحدودي كه در صورت

مجلس تحديد حدود تعيين شده است دادگاه در جلسه اداري فوق العاده رسيدگي ، حسب مورد قرار رد يا سقوط دعوا را صادرخواهد كرد و اين قرار فقط قابل رسيدگي پژوهشي است ( رجوع به قانون تعيين تكليف پرونده هاي معترضين ثبت .. مصوب 25/2/1373 )

نسبت به اعتراضاتي كه بعد از تصويب اين قانون به عمل ميايد در صورتي كه اعتراض از طرف غير مجاور به عمل آيد يا معترض مجاور با حدود تعيين شده در صورت مجلس تحديد حدود ، سند مالكيت بگيرد يا به موجب سند رسمي از اعتراض خود بدون قيد و شرط صرف نظر كند ، واحد ثبتي مربوط نظر خود را در بي اثر بودن اعتراض به معترض ابلاغ مي نمايد. معترض مي تواند ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ نظر مزبور ، به هيات نظارت شكايت نمايد. راي هيات نظارت قطعي است

در صورتي كه اقامتگاه معترض معلوم نباشد نظر واحد ثبتي يك نوبت در روزنامه اي كه براي آگهي هاي ثبتي تعيين شده منتشر مي گردد و معترض مي تواند ظرف ده روز از تاريخ انتشار آگهي به هيات نظارت شكايت نمايد.

فصل سوم _ آثار ثبت ( ماده 21 تا 45 )

ماده 21

پس از اتمام عمليات مقدماتي ثبت ، ملك در دفتر املاك ثبت شده و سند مالكيت مطابق ثبت دفتر املاك داده مي شود.

ماده 22

همين كه ملكي مطابق قانون در دفتر املاك به ثبت رسيد دولت فقط كسي را كه ملك به اسم او ثبت شده و يا كسي كه ملك مزبور به او منتقل گرديده و اين انتقال نيز در دفتر املاك به ثبت رسيده يا اين كه ملك مزبور از مالك رسمي ارثا به او رسيده باشد مالك خواهد شناخت

در

مورد ارث هم ملك وقتي در دفتر املاك به اسم وارث ثبت مي شود كه وراثت و انحصار آنها محرز و در سهم الارث بين آنها توافق بوده و يا در صورت اختلاف ، حكم نهايي در آن باب صادر شده باشد.

تبصره

حكم نهايي عبارت از حكمي است كه به واسطه طي مراحل قانوني و يا به واسطه انقضاي مدت اعتراض و استيناف و تميز دعوايي كه حكم در آن موضوع صادر شده از دعاوي مختومه محسوب شود.

ماده 23

ثبت ملك به حقوق كساني كه در آن ملك مجراي آب يا چاه قنات ( اعم از داير و باير) دارند به هيچ عنوان و در هيچ صورت خللي وارد نمياورد.

ماده 24

پس از انقضاي مدت اعتراض ، دعواي اين كه در ضمن جريان ثبت تضييع حقي از كسي شده پذيرفته نخواهد شد ، نه به عنوان قيمت نه به هيچ عنوان ديگر ، خواه حقوقي باشد خواه جزايي .

در مورد مذكور در ماده 44 مطابق ماده 45 و در موارد مذكور در مواد 105 _ 106 _ 107 _ 109 _ 116 و 117 مطابق مقررات جزايي مذكور در باب ششم اين قانون رفتار خواهد شد.

ماده 25

حدود صلاحيت و وظايف هيات نظارت بدين قرار است

1 _ هرگاه در اجراي مقررات ماده 11 از جهت پذيرفتن تقاضاي ثبت ، اختلافي بين اشخاص و اداره ثبت واقع شود و يا اشتباهي توليد گردد و يا در تصرف اشخاص تزاحم و تعارض باشد رفع اختلاف و تعيين تكليف و يا ابطال و يا اصلاح درخواست ثبت با هيات نظارت است

2 _ هرگاه هيات نظارت تشخيص دهد كه در جريان

مقدماتي ثبت املاك ، اشتباه موثر واقع شده آن اشتباه و همچنين عمليات بعدي كه اشتباه مزبور در آن موثر بوده ابطال و جريان ثبت طبق مقررات ، تجديد يا تكميل يا اصلاح مي گردد.

3 _ هرگاه در موقع ثبت ملك و يا ثبت انتقالات بعدي صرفا به علت عدم توجه و دقت نويسنده سند مالكيت و يا دفتر املاك ، اشتباه قلمي رخ دهد وهمچنين در صورتي كه ثبت دفتر املاك مخالف يا مغاير سند رسمي يا حكم نهايي دادگاه باشد هيات نظارت پس از رسيدگي و احراز وقوع اشتباه دستوراصلاح ثبت دفتر املاك و سند مالكيت را صادر خواهد كرد.

4 _ اشتباهاتي كه قبل از ثبت ملك در جريان عمليات مقدماتي ثبت پيش آمده و موقع ثبت ملك در دفتر املاك مورد توجه قرار نگرفته بعدا اداره ثبت به آن متوجه گردد در هيات نظارت مطرح مي شود و در صورتي كه پس از رسيدگي ، وقوع اشتباه محرز و مسلم تشخيص گردد و اصلاح اشتباه به حق كسي خلل نرساند هيات نظارت دستور رفع اشتباه و اصلاح آن را صادر مي نمايد و در صورتي كه اصلاح مزبور خللي به حق كسي برساند به شخص ذينفع اخطار مي كند كه مي تواند به دادگاه مراجعه نمايد و اداره ثبت دستور رفع اشتباه يا اصلاح آن را پس از تعيين تكليف نهايي در دادگاه صادر خواهد نمود.

5 _ رسيدگي به تعارض در اسناد مالكيت كلا يا بعضا خواه نسبت به اصل ملك خواه نسبت به حدود و حقوق ارتفاقي آن با هيات نظارت است

6 _ رسيدگي و رفع اشتباهي كه در عمليات تفكيكي رخ دهد و منتج به

انتقال رسمي يا ثبت دفتر املاك شود با هيات نظارت است مشروط بر اين كه رفع اشتباه مزبور خللي به حق كسي نرساند.

7 _ هرگاه در طرز تنظيم اسناد و تطبيق مفاد آنها با قوانين ، اشكال يا اشتباهي پيش آيد رفع اشكال و اشتباه و صدور دستور لازم با هيات نظارت خواهد بود.

8 _ رسيدگي به اعتراضات اشخاص نسبت به نظريه رييس ثبت در مورد تخلفات و اشتباهات اجرايي با هيات نظارت است

تبصره 1

در مواردي كه برحسب تشخيص هيات نظارت مقرر شود كه آگهي هاي نوبتي تجديد گردد ظرف سي روز از تاريخ انتشار آگهي مجدد كه فقط يك نوبت خواهد بود معترضين حق اعتراض خواهند داشت

تبصره 2

در صورتي كه اشتباه از طرف درخواست كننده ثبت باشد هزينه تجديد عمليات مقدماتي ثبت به طريقي كه در آيين نامه تعيين خواهد شد به عهده درخواست كننده خواهد بود.

تبصره 3

رسيدگي هيات نظارت در موارد مذكور در بندهاي يك و دو اين ماده تا وقتي است كه ملك در دفتر املاك به ثبت نرسيده باشد.

تبصره 4

آراي هيات نظارت فقط در مورد بندهاي يك و پنج و هفت اين ماده بر اثر شكايت ذينفع قابل تجديدنظر در شوراي عالي ثبت خواهد بودولي مديركل ثبت به منظور ايجاد وحدت رويه در مواردي كه آراي هياتهاي نظارت متناقض و يا خلاف قانون صادر شده باشد موضوع را براي رسيدگي و اعلام نظر به شوراي عالي ثبت ارجاع مي نمايد و در صورتي كه راي هيات نظارت به موقع اجرا گذارده نشده باشد طبق نظر شوراي عالي ثبت به موقع اجرا گذارده مي شود.

در مورد ايجاد وحدت رويه نظر شوراي عالي ثبت براي هياتهاي

نظارت لازم الاتباع خواهد بود.

تبصره 5

در مورد بندهاي يك و پنج و هفت ، راي هيات نظارت براي اطلاع ذي نفع به مدت بيست روز در تابلوي اعلانات ثبت محل الصاق و سپس به موقع اجرا گذارده مي شود.

وصول شكايت از ناحيه ذي نفع چنانچه قبل از اجراي راي باشد اجراي راي را موقوف مي نمايد و رسيدگي و تعيين تكليف با شوراي عالي ثبت خواهدبود. هرگاه شوراي عالي ثبت در تجديد رسيدگي راي هيات نظارت را تاييد نمايد عمليات اجرايي تعقيب مي گردد.

ماده 25 مكرر

مرجع تجديدنظر نسبت به آراي هيات نظارت شوراي عالي ثبت خواهد بود كه داراي دو شعبه به شرح زير است ( اصلاحي مصوب 1351 )

الف _ شعبه مربوط به املاك

ب _ شعبه مربوط به اسناد

هر يك از شعب مذكور از سه نفر كه دو نفر از قضات ديوان عالي كشور به انتخاب وزير دادگستري و مسوول قسمت املاك در شعبه املاك و مسئول قسمت اسناد در شعبه اسناد تشكيل مي گردد.

ماده 26

در مورد انتقال تمام يا قسمتي از ملك ثبت شده و يا واگذاري حقي نسبت به عين آن ملك و همچنين در مورد عمري و رقبي و سكني و معاملات راجع به انتقال منافع ملك براي مدتي بيش از سه سال به ترتيب ذيل عمل خواهد شد:

سند معامله در دفتر اسناد رسمي يا دفتر معاملات غيرمنقول ثبت و خلاصه آن در دفتر املاك ذيل صورت ثبت ملك قيد مي شود و به همين طريق خلاصه كليه انتقالات در دفتر املاك به ترتيب تاريخ ، ذيل يكديگر به ثبت خواهد رسيد.

شرايط و ترتيب ثبت خلاصه انتقالات در دفتر املاك و تجديد اوراق مالكيت به

موجب نظامنامه وزارت عدليه معين خواهد شد.

ماده 27

كساني كه در مورد املاك وقف و حبس و ثلث باقي بايد تقاضاي ثبت بدهند و همچنين كساني كه نسبت به ثبت اين قبيل املاك بايد عرضحال اعتراض داده و حقوق وقف و حبس و ثلث باقي را حفظ كنند به موجب نظامنامه وزارت عدليه معين خواهد شد.

ماده 28

هرگاه نسبت به اين قبيل املاك به عنوان مالكيت تقاضاي ثبت شده و متولي يا نماينده اوقافي كه به موجب نظامنامه مكلف به دادن عرضحال اعتراض و تعقيب دعوا و حفظ حقوق وقف يا حبس يا ثلث باقي است در اثر تباني به تكليف خود عمل ننمايد به مجازات خيانت در امانت محكوم خواهد شد.

در مواردي نيز كه تقاضاي ثبت ملك ديگري بدون ذكر حقوق ارتفاقي املاك وقف و حبس و ثلث باقي شده است هرگاه اشخاص مذكور در فوق در اثرتباني به تكليف خود عمل ننمايند به مجازات خائنين در امانت محكوم مي شوند.

ماده 29

مخارج راجع به ثبت املاك مذكور در فوق در صورتي كه ملك مورد تقاضا عايدات نداشته و براي امور خيريه تخصيص داده شده باشد و همچنين مخارج محاكمه اعتراض از محل مبرات مطلقه و موقوفات مجهول المصرف داده مي شود و در صورت عدم كفايت اين عايدات ، مخارج گرفته نخواهد شد.

ماده 30

در مواردي كه اداره اوقاف تقاضاي ثبت مي دهد مخارج راجع به ثبت را خود مستقيما از عايدات موقوفه مورد تقاضا وصول خواهد نمود.

براي ثبت مساجد و اماكن متبركه و مدارس قديمه و تكايا و آب انبار هاي عمومي تقاضاي ثبت از طرف متولي يا اداره اوقاف بدون اخذ حق الثبت و مخارج مقدماتي پذيرفته

خواهد شد.

ماده 31

ثبت رقبه به عنوان وقفيت و حبس ، مثبت توليت نيست

ماده 32

تقاضاي ثبت نسبت به املاك دولت به عهده ماليه محل و نسبت به املاك موسسات بلدي و خيريه بر عهده رييس موسسه و نسبت به املاك شركتها به عهده مدير شركت و در مورد املاك محجورين به عهده ولي يا قيم آنهاست

ماده 33

نسبت به املاكي كه با شرط خيار يا به عنوان قطعي با شرط نذر خارج و يا به عنوان قطعي با شرط وكالت منتقل شده است و به طور كلي نسبت به املاكي كه به عنوان صلح يا به هر عنوان ديگر با حق استرداد قبل از تاريخ اجراي اين قانون انتقال داده شده اعم از اين كه مدت خيار يا عمل به شرط و به طوركلي مدت حق استرداد منقضي شده يا نشده باشد و اعم از اين كه ملك در تصرف انتقال دهنده باشد يا در تصرف انتقال گيرنده ، حق تقاضاي ثبت باانتقال دهنده است مگر در موارد ذيل كه اظهارنامه فقط از منتقل اليه پذيرفته مي شود:

1 _ در صورتي كه ملك قبل از تاريخ اجراي اين قانون به موجب حكم نهايي به ملكيت قطعي منتقل اليه محكوم شده باشد.

2 _ در صورتي كه پس از انقضاي مدت حق استرداد ، انتقال دهنده مالكيت قطعي (بدون حق استرداد) انتقال گيرنده را كتبا تصديق كرده باشد.

3 _ در صورتي كه در تاريخ اجراي قانون مصوب 21 بهمن ماه 1308 ملك مورد معامله در تصرف انتقال گيرنده بوده و لااقل پنج سال از انقضاي موعد حق استرداد تا تاريخ مزبور گذشته باشد مشروط به دو شرط ذيل (

اصلاحي مصوب 1312)

الف _ از انقضاي موعد حق استرداد تا تاريخ اجراي قانون بهمن ماه 1308 از طرف انتقال دهنده يا قايم مقام قانوني او به وسيله عرضحال يا اظهارنامه رسمي اعتراض به مالكيت انتقال گيرنده نشده باشد.

ب _ در صورتي كه تا تاريخ تصويب اين قانون (28 دي ماه 1312) حكم قطعي بر بي حقي انتقال گيرنده يا قائم مقام قانوني او صادر نشده باشد.

تبصره 1

كليه معاملات با حق استرداد ولو آن كه در ظاهر معامله با حق استرداد نباشد مشمول جميع مقررات راجعه به معاملات با حق استرداد خواهد بود اعم از اين كه بين متعاملين محصور بوده و يا براي تامين حق استرداد ، اشخاص ثالثي را باي نحو كان مداخله داده باشند.

تبصره 2

در مواردي كه مطابق اين ماده انتقال دهنده تقاضاي ثبت مي كند ، بايد حق انتقال گيرنده را در تقاضانامه خود قيد نمايد و اين حق در ضمن اعلان با تصريح به اسم طرف ذكر خواهد شد.

ماده 34

در مورد معاملات مذكور در ماده 33 و كليه معاملات شرطي و رهني راجع به اموال غيرمنقول در صورتي كه بدهكار ظرف مدت مقرر در سند بدهي خود را نپردازد بستانكار مي تواند وصول طلب خودرا توسط دفترخانه تنظيم كننده سند درخواست كند.

دفترخانه ، بنا به تقاضاي بستانكار ، اجراييه براي وصول طلب و اجور و خسارت ديركرد صادر خواهد كرد و به اداره ثبت ارسال خواهد داشت و بدهكار از تاريخ ابلاغ اجراييه هشت ماه مهلت خواهد داشت كه نسبت به پرداخت بدهي خود اقدام نمايد.

بدهكار مي تواند ظرف ششماه از تاريخ ابلاغ اجراييه درخواست نمايد كه ملك از طريق حراج به فروش برسد. در اين

صورت اجراي ثبت يا ثبت محل پس از انقضاي مدت ششماه به حراج ملك اقدام خواهد كرد. قبل از فروش ملك در صورت اعلام انصراف بدهكار حراج ملك موضوعا منتفي خواهدبود. مبلغ حراج بايد از كل مبلغ طلب و خسارت قانوني و حقوق و عوارض و هزينه هاي قانوني تا روز حراج شروع شود و در هر حال به كمتر از آن فروخته نخواهد شد. در صورت نبودن خريدار و همچنين در صورتي كه تقاضاي بدهكار ظرف مدت مقرر به اجرا يا ثبت محل واصل نشود پس از انقضاي هشت ماه مذكور در اين قانون ، ملك با اخذ كليه حقوق و عوارض و هزينه هاي قانوني به موجب سند انتقال رسمي به بستانكار واگذار خواهد شد.

هرگاه بستانكار قسمتي از طلب خود را دريافت كرده باشد در صورت واگذاري ملك به او بايد وجوه دريافتي را مسترد نمايد.

در مورد موسسات و شركتهاي دولتي و بانكها وجوه دريافتي از اصل طلب مسترد مي گردد.

در مورد اموال منقول اعم از اين كه اجراييه نسبت به تمام يا باقيمانده طلب صادر شده باشد هرگاه بدهكار ظرف چهارماه از تاريخ ابلاغ اجراييه نسبت به پرداخت بدهي خود اقدام ننمايد مال مورد معامله وسيله اجراي ثبت به حراج گذاشته مي شود.

هرگاه مال به قيمتي بيش از طلب مورد مطالبه و خسارت قانوني و حقوق و عوارض و هزينه هاي قانوني تا روز حراج به فروش نرود ، پس از دريافت حقوق اجرايي تمام مال مورد معامله ضمن تنظيم صورت مجلس توسط رييس اجرا تحويل بستانكار خواهد شد.

در مواردي هم كه مال يا ملكي وثيقه دين يا ضمانتي قرار داده شود برحسب آنكه مال

مزبور منقول و يا غيرمنقول باشد طبق مقررات اين قانون عمل خواهد شد.

تبصره 1

حراج اموال منقول و غيرمنقول بدون تشريفات انتشار آگهي خاص در روزنامه در مركز يا مراكز حراج به عمل ميايد. ختم عمليات حراج نبايد از دو ماه تجاوز نمايد و انجام حراج بايد در هفته آخر دو ماه مذكور باشد. نحوه اجراي حراج و نوبت آن و همچنين تشكيل مركز يا مراكز حراج به موجب آيين نامه وزارت دادگستري خواهد بود.

تبصره 2

هرگاه بعد از ابلاغ اجراييه و قبل از واگذاري مال به غير يا انتقال يا تحويل مال به بستانكار ، وقوع فوت بدهكار مستندا به مدرك رسمي اعلام شود از تاريخ فوت ، وراث نسبت به اموال منقول ، سه ماه و نسبت به اموال غيرمنقول ، ششماه مهلت خواهند داشت كه نسبت به پرداخت بدهي مورث اقدام نمايند.

در هر مورد كه مهلت استفاده از حق استرداد بيش از مهلت هاي مذكور فوق باشد بايد همان مهلت بيشتر ، رعايت و احتساب شود.

تبصره 3

در كليه اسناد رسمي بايستي اقامتگاه متعاملين به طور وضوح در سند قيد شود.

اقامتگاه متعاملين همان است كه در سند قيد شده و مادام كه تغيير اقامتگاه خود را قبل از صدور اجراييه به دفترخانه و قبل از ابلاغ به اجرا با نشاني صحيح و ذكر شماره پلاك محل اقامت اعم از خانه و مهمانخانه و غيره كه بتوان اجراييه را به آنجا ابلاغ كرد اطلاع ندهند ، كليه برگ ها و اخطاريه هاي اجرايي به محلي كه در سند قيد شده ابلاغ مي شود و متعهد نمي تواند به عذر عدم اطلاع متعذر گردد.

دفاتر اسناد رسمي

مكلفند پس از صدور اجراييه مراتب را به آخرين نشاني متعهد از طريق پست سفارشي به او اطلاع دهند و برگ اجراييه را به ضميمه قبض پست سفارشي جهت ابلاغ اجراييه و عمليات اجرايي به ثبت محل ارسال دارند.

هرگاه محل اقامت متعهد در سند قيد نشده و يا به جهات ديگر احراز محل اقامت ميسر نباشد ، ثبت محل موضوع اجراييه را به طور اختصار يك نوبت در يكي از جرايد كثيرالانتشار محل يا نزديكتر به محل آگهي خواهد نمود.

طرز ابلاغ برگ اجرايي و همچنين ترتيب انتشار آگهي به موجب آيين نامه وزارت دادگستري خواهد بود.

تبصره 4

در مورد معاملات مذكور در ماده 33 و معاملات رهني زيان ديركرد از تاريخ انقضاي سند و در مورد رهن تصرف از زمان تخليه و تحويل تعلق خواهد گرفت و در مورد ساير ديون و معاملات استقراضي موجل كه تعلق زيان ديركرد در سند شرط نشده باشد و همچنين ديون عندالمطالبه ، تعلق زيان ديركرد مشروط به تقديم دادخواست يا اظهارنامه و يا صدور اجراييه مي باشد و از تاريخ تقديم دادخواست يا ابلاغ اظهارنامه يا ابلاغ برگ اجرايي محسوب مي شود ، ولي به طوركلي زيان ديركرد در صورتي تعلق مي گيرد كه وجه التزامي بين طرفين در ضمن معامله اصلي يا ضمن هر نوع قرارداد و معامله ديگري به طوري كه التزام مزبور راجع به معامله اصلي باشد مقرر نشده و بدهكار در صورت ديركرد به طور مستقيم به تاديه آن ملزم نگرديده باشد.

تبصره 5

هر قراري كه در اسناد استقراضي به صورت وجه التزام يا طرق ديگر گذارده شود كه موجب شود خسارت ديركرد بيش از صدي دوازده باشد نسبت

به مازاد ، غيرقانوني و بلااثر است در صورتي كه در سند بهره يا اجوري كمتر از 12% قيد شده باشد خسارات ديركرد به همان ميزان اخذ خواهدشد.

تبصره 6

در مورد معاملات رهني بستانكار مي تواند از رهن اعراض نمايد. در صورت اعراض ، مورد رهن آزاد و عمليات اجرايي براساس اسناد ذمه خواهد بود.

تبصره 7

در مواردي كه مال بدهكار براي استيفاي طلب بستانكار معرفي مي شود ، پس از بازداشت و ارزيابي و قطعيت بهاي ارزيابي هرگاه بدهكارظرف 2 ماه از تاريخ قطعيت ارزيابي بدهي خود را نپردازد ، با دريافت حقوق اجرايي مال به بستانكار در قبال تمام يا بعض طلب او واگذار مي شود.

ترتيب معرفي و بازداشت و ارزيابي و نحوه واگذاري مال و همچنين در صورتي كه ارزش مال معرفي شده بيش از تمام طلب بستانكار و حقوق اجرايي باشد چگونگي واگذاري تمام يا بعض آن به موجب آيين نامه وزارت دادگستري تعيين خواهد شد.

تبصره 8

هرگاه بدهكار يا قايم مقام قانوني او در نيمه اول مهلت هايي كه براي استفاده از حق استرداد در اين قانون مقرر شده با بستانكار معامله خود را مستقيما ختم و نصف نيم عشر اجرايي را بپردازد و يا كليه ديون و خسارت قانوني بستانكار و نصف نيم عشر اجرايي را در صندوق ثبت توديع نمايد اجراييه مختوم مي گردد و در صورتي كه ظرف مهلت مزبور نصف نيم عشر اجرايي كلا يا بعضا پرداخت نشود تمام آن دريافت خواهد شد.

تبصره 9

در مورد وام هاي مربوط به طرحهاي صنعتي و معدني ، بانك وام دهنده مي تواند ظرف ششماه از تاريخ ابلاغ اجراييه تقاضاي حراج مال مورد رهن يا وثيقه را بنمايد

، خواه بدهكار تقاضاي حراج كرده يا نكرده باشد. پس از انقضاي مدت مذكور مال از طريق حراج به فروش مي رسد. حراج بايد به ميزان كل مبلغ طلب و خسارت و حقوق و عوارض و هزينه هاي قانوني تا روز حراج شروع شود. در صورتي كه خريداري نباشد ، يكبار ديگر حراج تجديدو بهاي مال به وسيله ارزياب ، ارزيابي و پس از قطعيت بهاي ارزيابي ، حراج برمبناي آن شروع مي گردد. ترتيب انتخاب ارزياب همچنين نحوه ارزيابي طبق آيين نامه اي خواهد بود كه بنا به پيشنهاد وزارت صنايع و معادن و وزارت دادگستري و بانك مركزي ايران به تصويب كميسيون هاي دادگستري و صنايع و معادن مجلسين خواهد رسيد.

هرگاه بهاي ارزيابي بيش از كل طلب و خسارت و هزينه هاي قانوني تا روز حراج باشد ، حراج از كل طلب و خسارت و هزينه هاي قانوني تا روز حراج شروع مي شود و اگر ارزيابي كمتر از ميزان كل طلب باشد ، بانك مي تواند تا تعيين نتيجه قطعي حراج ، درخواست بازداشت ساير اموال مديون را تا ميزان باقيمانده طلب بنمايد.

در هر حال هرگاه مال مورد رهن يا وثيقه در حراج بار دوم به فروش نرسد پس از اخذ كليه حقوق و عوارض و هزينه هاي قانوني ، مال مزبور به مبلغ شروع حراج به موجب سند رسمي به بانك واگذار مي شود. هرگاه مبلغي از طلب بانك باقي مانده باشد از ساير اموال مديون تا ميزان باقيمانده طلب بانك ارزيابي و پس از قطعيت بهاي ارزيابي از طريق حراج به شرح مذكور فوق استيفاي طلب بانك خواهد شد. بانك مي تواند نظير ساير مرتهنين با استفاده ازحق

مقرر در تبصره 6 از رهن اعراض نموده اموال مديون را اعم از مورد رهن و غير آن براي استيفاي طلب خود معرفي نمايد. در اين صورت نيز اموال به شرح فوق از طريق حراج به فروش رسيده يا به بانك واگذار خواهد شد. احراز تخصيص وام به طرح صنعتي يا معدني طبق ضوابطي خواهد بود كه به پيشنهاد بانك مركزي ايران و تصويب شوراي پول و اعتبار تعيين مي گردد و منوط به قيد آن در سند رسمي مربوط به اخذ وام خواهد بود.

ماده 34 مكرر

در كليه معاملات مذكور در ماده 34 اين قانون بدهكار مي تواند با توديع كليه بدهي خود اعم از اصل و اجور و خسارت قانوني و حقوق اجرايي نزد سردفتر اسناد رسمي تنظيم كننده سند ، مورد معامله را آزاد و آن را با ديگري معامله نمايد يا كليه بدهي خود را در صندوق ثبت يا هر مرجع ديگري كه اداره ثبت تعيين مي نمايد توديع و با تسليم مدرك توديعي به دفترخانه تنظيم كننده سند ، موجبات فسخ و فك سند را فراهم كند.

دفاتر اسناد رسمي مكلفند وجوه اماني مذكور را بلافاصله و در صورت انقضاي وقت اداري در اولين وقت اداري بعد به صندوق ثبت تحويل نمايند.

هر بستانكاري كه حق درخواست بازداشت اموال بدهكار را دارد نيز مي تواند كليه بدهي موضوع سند به بستانكار ديگر و نيز حقوق دولت را پرداخت ويا در صندوق ثبت و يا هر مرجع ديگري كه اداره ثبت تعيين مي نمايد توديع و تقاضاي استيفاي حقوق خود را از اداره ثبت بنمايد. هرگاه مدت سند باقي باشد بايد حق بستانكار تا آخر مدت رعايت شود.

در صورت صدور

اجراييه گواهي اداره اجرا در مورد بلامانع بودن فك و فسخ معامله يا انجام معامله نيز ضروري خواهد بود.

در كليه موارد مذكور فوق هرگاه منافع مال مورد معامله حق سكني يا حقوق ديگري بوده و به بستانكار منتقل شده باشد ، بايد حق نامبرده تا آخر مدت مذكور در سند رعايت شود.

تبصره 1

انتقال قهري حق استرداد به وراث بدهكار موجب تجزيه مورد معامله نخواهد بود.

هرگاه قبل از صدور اجراييه يا قبل از خاتمه عمليات اجرايي كليه بدهي و خسارت قانوني و حق اجرا در صورت صدور اجراييه از ناحيه احد از وراث مديون در صندوق ثبت يا مرجع ديگري كه اداره ثبت تعيين نمايد توديع شود مال مورد معامله در وثيقه وارث مزبور قرار مي گيرد. در اين مورد هرگاه هريك از وراث به نسبت سهم الارث ، بدهي خود را به وارث مزبور بپردازد به همان نسبت از مورد وثيقه به نفع او آزاد خواهد شد.

ترتيب و نحوه وصول طلب وارث پرداخت كننده دين از ساير وراث به موجب آيين نامه وزارت دادگستري خواهد بود.

تبصره 2

عمليات اجرايي با صدور سند انتقال يا تحويل مال منقول يا پرداخت طلب بستانكار و اجراي تعهد بدهكار مختومه خواهد بود. درصورتي كه مال از طريق حراج به فروش برسد ختم عمليات اجرايي تاريخ تنظيم صورت مجلس حراج مي باشد.

تبصره 3

نحوه توقيف حق بدهكار نسبت به مازاد مورد وثيقه و طرز استيفاي حقوق توقيف كننده به موجب آيين نامه وزارت دادگستري خواهد بود.

تبصره 4

كليه اسناد تنظيمي و اجراييه هاي صادر قبل از اجراي اين قانون تابع مقررات زمان تنظيم سند خواهد بود.

ماده 35

محاكم عدليه در هيچ مورد نسبت به وجه التزام

مقرر در معاملات مذكور در ماده 33 و معاملات استقراضي بيش از صدي پانزده در سال به نسبت مدت تاخير حكم نداده و ادارات ثبت بيش از صدي دوازده در سال ورقه لازم الاجرا صادر نخواهند كرد.

ماده 36

خسارت تاخير تاديه در صورتي كه در محاكم عدليه مورد مطالبه واقع نشود

مشمول مواد 42 و 44 قانون تسريع محاكمات خواهد بود و در صورتي كه به وسيله اداره ثبت مأخوذ شود از قرار صدي دوازده در سال بوده و تمام آن به طلبكار داده مي شود. وجه التزام در صورتي كه در محاكم عدليه مورد مطالبه واقع شود و بيش از صدي ده باشد مازاد از صدي ده تا صدي پانزده نيزمشمول مواد 42 و 44 قانون تسريع محاكمات است و چنانچه صدي ده يا كمتر باشد تمام آن به محكوم له داده خواهد شد و هرگاه وجه التزام به وسيله اداره ثبت مأخوذ شود منتهي از قرار صدي دوازده در سال است كه تماما به طلبكار داده مي شود.

ماده 37

نسبت به معاملات مذكور در ماده 33 كه قبل از تاريخ اجراي اين قانون و پس از ثبت ملك واقع شده مقررات ماده 34 لازم الرعايه خواهد بود.

ماده 38

در موضوع انتقالات مذكور در ماده 33 كه قبل از تاريخ اجراي اين قانون واقع شده محاكم مكلفند در مواردي كه مطابق ماده مزبور حق تقاضاي ثبت به انتقال دهنده داده شده ، برطبق ماده 34 حكم به رد اصل و اجور و غيره داده و در مواردي كه حق تقاضاي ثبت به انتقال گيرنده داده شده است ، حكم به مالكيت انتقال گيرنده بدهند اعم از اين كه نسبت به ملك

مورد معامله تقاضاي ثبت شده يا نشده باشد.

نسبت به معاملات مذكوره در ماده 33 كه پس از تاريخ اجراي اين قانون واقع شود ، محاكم و ادارات ثبت مكلفند مدلول ماده 34 را به موقع اجرا گذارند

ماده 39

حقوقي كه در مواد 33 و 34 و 37 و 38 براي انتقال دهنده مقرر است قبل از انقضاي مدت حق استرداد قابل اسقاط نيست هر قرارداد مخالف اين ترتيب باطل و كان لم يكن خواهد بود ، خواه قبل از اين قانون باشد ، خواه بعد و اعم از اين كه به موجب سند رسمي باشد يا غيررسمي

ماده 40

تخلف قضات و مأمورين دولت از مقررات مواد 33 _ 34 _ 35 _ 36 _ 37 _ 38 و 39 مستلزم مجازات انتظامي از درجه 4 به بالاست

ماده 41

در صورتي كه در اثناي مدت عمليات مقدماتي ، تقاضا كننده ثبت ، مورد تقاضا را كلا يا بعضا به ديگري منتقل كند ، انتقال دهنده مكلف است تا ده روز از تاريخ انتقال شخصا يا به توسط وكيل ثابت الوكاله در اداره ثبت اسناد حاضر و معامله خود را كتبا اطلاع دهد (اصلاحي مصوب 7/5/1312) .

ماده 42

هرگاه مورد انتقال ملكي باشد كه نسبت به آن عرضحال اعتراضي داده شده است ، انتقال دهنده مكلف است در حين انتقال ، انتقال گيرنده را ازوجود معترض و در ظرف ده روز از تاريخ انتقال ، معترض را از وقوع انتقال و اسم انتقال گيرنده به وسيله اظهارنامه رسمي مسبوق نمايد و اگر انتقال دهنده در حين انتقال از اعتراضي كه شده است رسما مطلع نبوده و يا عرضحال اعتراض

بعد از انتقال داده شود ، انتقال دهنده مكلف است در ظرف ده روز از تاريخ اطلاع رسمي ، معترض را به وسيله اظهارنامه رسمي از وقوع انتقال و اسم منتقل اليه و انتقال گيرنده را در همان مدت و به همان طريق ازوقوع اعتراض مسبوق كند. منتقل اليه به محض ابلاغ اظهارنامه در مقابل معترض ، قائم مقام انتقال دهنده شده و دعوا بدون تجديد عرض حال به طرفيتاو جريان خواهد يافت انتقال دهنده اي كه مطابق مقررات فوق عمل ننمايد مسوول هر ضرر و خسارتي خواهد بود كه از تخلف او بر انتقال گيرنده و يا معترض وارد گردد و مادام كه ضرر و خسارت مزبور را جبران نكرده است به تقاضاي انتقال گيرنده يا معترض توقيف خواهد شد.

تبصره

هرگاه معترض حقوق ادعاييه خود را به ديگري انتقال دهد آن شخص بدون تجديد عرضحال قائم مقام او شده و از مواعدي كه براي معترض درتاريخ انتقال باقي است استفاده خواهد كرد.

ماده 43

هرگاه انتقال ، به موجب سند عادي بوده و انتقال دهنده معامله خود را به اداره ثبت اطلاع نداد ، چنانچه مدت اعتراض باقي است ، منتقل اليه مطابق مقررات عرضحال مي دهد و چنانچه مدت منقضي شده ، منتقل اليه مي تواند به وسيله اظهارنامه به انتقال دهنده اخطار نمايد ، هرگاه مشاراليه معامله را در ظرف مدت 10 روز از تاريخ اخطاريه تصديق نمود ملك به نام انتقال گيرنده ثبت والا ملك به نام انتقال دهنده ثبت و انتقال گيرنده به موجب ماده 105 و 114 مي تواند انتقال دهنده را تعقيب نمايد.

هرگاه انتقال به موجب سند عادي بوده و انتقال دهنده مطابق ماده 41 عمل نمايد و يا انتقال

به موجب سند رسمي باشد به ترتيب ذيل عمل خواهد شد:

اگر اعلانات نوبتي منتشر نشده ، ملك به اسم انتقال گيرنده اعلان مي شود و اگر اعلانات در جريان باشد بقيه اعلانات به نام انتقال گيرنده با قيد انتقال اصلاح مي شود و اگر رجوع به اداره ثبت بعد از اتمام اعلانات باشد ملك به اسم انتقال گيرنده به ثبت خواهد رسيد.

اگر معلوم شود سند رسمي انتقال مجعول بوده ، مرتكب به 5 تا 15 سال حبس با اعمال شاقه محكوم و به علاوه مفاد ماده 114 درباره او مجري خواهدشد.

ماده 44

هرگاه كسي كه نسبت به ملك مورد ثبت اقامه دعوا كرده ، قبل از انقضاي موعدهاي مقرر در مواد 17 _ 18 و 19 فوت كرده يا مجنون يا محجور شود ، مستدعي ثبت مكلف است مراتب را به اداره ثبت و پاركه بدايت صلاحيتدار كتبا اطلاع داده و پس از معين شدن قائم مقام قانوني ، به او از طريق محكمه مربوطه اخطار نمايد كه مشاراليه در ظرف 60 روز از تاريخ ابلاغ اخطاريه ، دعوا را تعقيب كند.

هرگاه قائم مقام قانوني در مدت مقرر دعوا را تعقيب نكرد محكمه قرار اسقاط دعوا را صادر مي كند. اين قرار فقط قابل استيناف است

ماده 45

اگر به واسطه عدم اقدام در مورد مواد 17 _ 18 و 19 ملكي به ثبت رسيده و بعد معلوم شود عدم تعقيب يا عدم ابراز تصديق به علت فوت يا جنون يا حجر طرف دعوا با مستدعي ثبت بوده و اخطار مذكور در ماده فوق هم با اين كه مستدعي ثبت به فوت يا جنون يا حجر ، عالم بوده به

عمل نيامده است ، قائم مقام قانوني متوفي و يا مجنون و يا محجور مي تواند در ظرف پنج سال از بابت قيمت ملك و اجور و خسارات در محكمه حقوق به وسيله عرضحال جديد بر عليه مستدعي ثبت اقامه دعوا نمايد. مبدأ پنج سال مذكور فوق در مورد وراث كبير و وراثي كه ولي خاص (پدر يا جد پدري يا وصي منصوب مسلم الوصايه دارند از تاريخ فوت و در غير اين موارد از تاريخ تعيين قيم يا مدير تصفيه محسوب مي شود. در مورد اين ماده چنانچه مستدعي ثبت محكوم گردد و ملك را قبلا به ديگري انتقال داده و در موقع اجراي حكم مفلس باشد و ثابت شود براي فرار از اداي حق طرف خود را مفلس كرده ، به حبس تاديبي از يك سال تا دو سال محكوم خواهد شد. تعقيب جزايي در اين مورد منوط به شكايت مدعي خصوصي است و با استرداد شكايت ، تعقيب موقوف مي شود.

باب سوم _ ثبت اسناد
فصل اول _ مواد عمومي ( ماده 46 تا 69 )

ماده 46

ثبت اسناد ، اختياري است مگر در موارد ذيل

كليه عقود و معاملات راجع به عين يا منافع املاكي كه قبلا در دفتر املاك ثبت شده باشد.

كليه معاملات راجع به حقوقي كه قبلا در دفتر املاك ثبت شده است

ماده 47

در نقاطي كه اداره ثبت اسناد و املاك و دفاتر اسناد رسمي موجود بوده و وزارت عدليه مقتضي بداند ثبت اسناد ذيل اجباري است

1 _ كليه عقود و معاملات راجعه به عين يا منافع اموال غيرمنقوله كه در دفتر املاك ثبت نشده

2 _ صلح نامه و هبه نامه و شركت نامه

ماده 48

سندي كه مطابق مواد فوق بايد به ثبت

برسد و به ثبت نرسيده در هيچ يك از ادارات و محاكم پذيرفته نخواهد شد.

ماده 49

وظايف مسئولين دفاتر از قرار ذيل است

1 _ ثبت كردن اسناد مطابق مقررات قانون

2 _ دادن سواد مصدق از اسناد ثبت شده به اشخاصي كه مطابق مقررات حق گرفتن سواد دارند.

3 _ تصديق صحت امضا.

4 _ قبول و حفظ اسنادي كه امانت مي گذارند.

ماده 50

هرگاه مسئول دفتر در هويت متعاملين يا طرفي كه تعهد مي كند ترديد داشته باشد بايد دو نفر از اشخاص معروف و معتمد حضورا هويت آنان را تصديق نموده و مسئول دفتر مراتب را در دفتر ثبت و به امضاي شهود رسانيده و اين نكته را در خود اسناد قيد نمايد.

ماده 51

در مورد ماده فوق شاهدي كه يك طرف از اصحاب معامله را معرفي مي نمايد ، نمي تواند معرف طرف ديگر باشد.

ماده 52

وقتي كه مسئول دفتر نتواند به وسيله شهود معروف و معتمد هويت اشخاص را معين كند بايد از ثبت نمودن سند امتناع نمايد.

ماده 53

مسئول دفتر نمي تواند اسنادي را كه به منفعت خود يا كساني كه در تحت ولايت يا وصايت يا قيمومت او واقعند يا با او قرابت نسبي تا درجه چهارم يا سببي تا درجه سوم دارند و يا در خدمت او هستند ، ثبت نمايد.

ماده 54

در مواقعي كه مسئول دفتر به واسطه مرض و امثال آن از انجام وظيفه معذور است عمل ثبت به عهده مسئول دفتر ديگري كه در آن حوزه مأموريت دارد واگذار خواهد شد. در مورد ماده 53 اگر مسئول دفتر منحصر به فرد باشد مشاراليه با حضور امين صلح و مدعي العموم محل يا نماينده او سند را ثبت

خواهد كرد.

ماده 55

مسئول دفتر بايد نمره و تاريخ ثبت را با تعيين دفتري كه سند در آن ثبت شده ، در روي هر سندي كه ثبت مي شود قيد كرده و به امضاي خود ممضي و به مهر دايره ثبت برساند.

ماده 56

اسناد بايد حرف به حرف از اول تا آخر متن و حاشيه سجل و ظهر ثبت شود.

ماده 57

مسئول دفتر نبايد معاملات اشخاصي را كه مجنون يا غيررشيد يا به نحوي ديگر از انحاي قانوني ممنوع از تصرف هستند ثبت نمايد مگر اين كه معامله به وسيله قائم مقام قانوني اشخاص مزبور واقع شود.

ماده 58

شهود بايد موثق باشند ، علاوه بر اين ورقه هويت (سجل احوال خود را ارايه دهند.

ماده 59

شهادت اشخاص ذيل پذيرفته نخواهد شد:

1 _ غيررشيد يا محجور.

2 _ كور يا گنگ

3 _ اشخاص ذينفع در معامله

4 _ خدمه مسئول دفتر.

5 _ خدمه اصحاب معامله

ماده 60

مسئول دفتر ثبت نبايد اسناد راجع به معاملاتي را كه مدلول آن مخالفت صريح با قوانين موضوعه مملكتي داشته باشد ثبت نمايد.

ماده 61

هرگاه طرفين معامله يا شهود ، زبان فارسي را ندانند و مسئول دفتر نيز زبان آنها را نداند اظهارات آنها به وسيله مترجم رسمي ترجمه خواهدشد.

ترتيب تعيين مترجمين رسمي و ميزان حقي كه براي ترجمه و تصديق ترجمه و سوادبرداري از نقشه و تصديق صحت سواد نقشه اخذ مي شود به موجب نظامنامه از طرف وزارت عدليه معين خواهد شد.

ماده 62

تراشيدن و پاك كردن و الحاق كردن به هر نحوي از انحاء در دفاتر ثبت اسناد و املاك ممنوع است كليه الحاقات و آنچه كه به جاي كلمات تراشيده و يا در محل

پاك شده نوشته مي شود از درجه اعتبار ساقط خواهد بود.

ماده 63

طرفين معامله يا وكلاي آنها بايد ثبت سند را ملاحظه نموده و مطابقت آن ثبت با اصل سند به توسط مشاراليهم و مسئول دفتر ثبت تصديق گردد.

در مورد اسنادي كه فقط براي يك طرف ايجاد تعهد مي نمايد تصديق و امضاي طرف متعهد كافي خواهد بود.

ماده 64

در صورتي كه طرفين معامله و يا يكي از آنها كور يا كر و گنگ و بي سواد باشند علاوه بر معرفين هر يك از اشخاص مزبوره بايد به معيت خود يك نفر از معتمدين خود را حاضر نمايند كه در موقع قرائت ثبت و امضاي آن حضور به هم رسانند مگر اين كه بين خود معرفين كسي باشد كه طرف اعتماد آنهاست معتمد مزبور در مورد اشخاص كر و گنگ بايد از جمله اشخاصي باشد كه بتواند به آنها به اشاره مطلب را بفهماند. در مورد اين ماده ، مراتب در سندي كه ثبت مي شود و در ستون ملاحظات دفتر بايد قيد گردد.

تبصره

ملغي شده

ماده 65

امضاي ثبت سند پس از قرائت آن به توسط طرفين معامله يا وكلاي آنها ، دليل رضايت آنها خواهد بود.

ماده 66

در موقعي كه معامله راجع به اشخاص بي سواد است علاوه بر معرفين ، حضور يك نفر مطلع با سواد نيز كه طرف اعتماد شخص بي سواد باشد لازم است مگر در صورتي كه بين خود معرفين شخص باسوادي باشد كه طرف اعتماد شخص بي سواد است

ماده 67

ثبت سند بايد براي شخص بي سواد قرائت شده و اين قرائت و همچنين رضايت مشاراليه بايد در دفتر ثبت قيد و از طرف معتمد

امضا گردد. معامله كننده بي سواد نيز بايد علامت انگشت خود را ذيل ثبت سند بگذارد.

ماده 68

هرگاه سندي به واسطه تقصير يا غفلت مسئول دفتر از اعتبار افتاده باشد مسئول مذكور بايد علاوه بر مجازاتهاي مقرر از عهده كليه خسارات وارده نيز برآيد.

ماده 69

هرگاه برطبق شرايط مقرر بين طرفين و با اطلاع مراجع ثبت احد متعاملين ، معامله را فسخ و يا متعهدي تعهد خود را انجام دهد و طرف مقابل حاضر نبوده يا نشود ، مراجع مزبور پس از ملاحظه قبض صندوق اداره ثبت حاكي از وديعه گذاردن مورد معامله ، در صورتي كه عبارت از وجه نقد يا مال منقول ديگر باشد و پس از تامين حقوق طرف مقابل در غير اين صورت مراتب را در دفتر قيد و به طرف اخطار مي نمايد كه حق خود را اخذ و براي باطل نمودن ثبت حاضر گردد.

فصل دوم _ آثار ثبت اسناد ( ماده 70 تا 74 )

ماده 70

سندي كه مطابق قوانين به ثبت رسيده رسمي است و تمام محتويات و امضاهاي مندرجه در آن معتبر خواهد بود مگر اين كه مجعوليت آن سند ثابت شود.

انكار مندرجات اسناد رسمي راجع به اخذ تمام يا قسمتي از وجه يا مال و يا تعهد به تاديه وجه يا تسليم مال مسموع نيست مأمورين قضايي يا اداري كه از راه حقوقي يا جزايي انكار فوق را مورد رسيدگي قرار داده و يا به نحوي از انحاء مندرجات سند رسمي را در خصوص رسيد وجه يا مال يا تعهد به تاديه وجه يا تسليم مال معتبر ندانند به شش ماه تا يكسال انفصال موقت محكوم خواهند شد.( اصلاحي مصوب 1312 (

تبصره

هرگاه كسي كه به موجب سند رسمي اقرار

به اخذ وجه يا مالي كرده يا تاديه وجه يا تسليم مالي را تعهد نموده ، مدعي شود كه اقرار يا تعهد او در مقابل سند رسمي يا عادي يا حواله يا برات يا چك يا ، فته طلبي بوده است كه طرف معامله به او داده و آن تعهد انجام نشده و يا حواله يا برات يا چك يا سفته طلب پرداخت نگرديده است اين دعوا قابل رسيدگي خواهد بود.

ماده 71

اسناد ثبت شده در قسمت راجع به معاملات و تعهدات مندرجه در آنها نسبت به طرفين و يا طرفي كه تعهد كرده و كليه اشخاصي كه قائم مقام قانوني آنان محسوب مي شوند رسميت و اعتبار خواهند داشت

ماده 72

كليه معاملات راجعه به اموال غيرمنقوله كه برطبق مقررات راجعه به ثبت املاك ثبت شده است نسبت به طرفين معامله و قائم مقام قانوني آنها و اشخاص ثالث داراي اعتبار كامل و رسميت خواهد بود.

ماده 73

قضات و مأمورين ديگر دولتي كه از اعتباردادن به اسناد ثبت شده استنكاف نمايند در محكمه انتظامي يا اداري تعقيب مي شوند و در صورتي كه اين تقصير قضات يا مأمورين بدون جهت قانوني باشد و به همين جهت ، ضرر مسلم نسبت به صاحبان اسناد رسمي متوجه شود محكمه انتظامي يا اداري علاوه بر مجازات اداري ، آنها را به جبران خسارات وارده نيز محكوم خواهد نمود.

ماده 74

سوادي كه مطابقت آن با ثبت دفتر تصديق شده است به منزله اصل سند خواهد بود مگر در صورت اثبات عدم مطابقت سواد با ثبت

فصل سوم _ در امانت اسناد ( ماده 75 تا 80 )

ماده 75

هركس بخواهد سند خود را در اداره ثبت اسناد امانت بگذارد ، بايد آن را در پاكت

و يا لفاف ديگري كه لاك و مهر شده باشد گذاشته و شخصا روي پاكت ، تاريخ تسليم امانت را با تمام حروف در حضور مسئول دفتر قيد كند و در صورتي كه نتواند بنويسد بايد دو نفر شاهد ، تاريخ مزبور را روي لفافه يا پاكت نوشته امضا و مهر كنند.

ماده 76

مسئول دفتر پس از تصديق تاريخ تسليم ، نمره ترتيبي امانت را تعيين نموده و پاكت يا لفافه را به مهر اداره ثبت اسناد رسانيده و در دفتر مخصوصي همان نمره ترتيبي را كه اتخاذ كرده به اسم امانت گذار و تاريخ امانت و اسامي شهود ، اگر باشند ، قيد مي كند و به مهر و امضاي امانتگذار وشهود نيز خواهد رسانيد.

ماده 77

اشخاصي كه سند خود را امانت مي گذارند مي توانند قبل از آن كه آنها را در پاكت و يا لفافه ديگري گذارده مهر كنند تقاضاي سواد بنمايند ، دراين صورت مسئول دفتر سواد مصدق خواهد داد ولي بايد در روي سواد مزبور قيد شود كه اين سواد مطابق با اصلي است كه در اداره ثبت اسناد و املاك امانت گذاشته شده و به هيچ وجه رسميت ندارد ، مگر اين كه ( آن سند قبلا مطابق مقررات قانون ثبت شده باشد ، در اين صورت دايره ثبت اسناد واملاك مي تواند سواد مصدق سند را به طوري كه در اين قانون مقرر است بدهد.

ماده 78

در موقع امانت گذاشتن اسناد ، مسئول دفتر بايد كليه مشخصات و مميزات پاكت يا لفافه امانتي را در ستون مخصوص دفتر قيد نموده و به امضاي خود و امانت گذار و شهود ممضي دارد و پس از

آن ، رسيدي كه مشتمل بر نمره و مشخصات پاكت يا لفافه امانت است به امانت گذار بدهد.

ماده 79

استرداد اسناد امانتي به اين ترتيب به عمل مي آيد كه در ستون ملاحظات دفتر امانت و در مقابل ثبتي كه از امانت سند به عمل آمده شخصي كه سند را پس مي گيرد با حضور دو نفر شاهد رسيد نوشته و آن را امضا مي نمايد.

ماده 80

تاريخ استرداد بايد در ذيل رسيد با تمام حروف قيد شود و همچنين اسم مسئول دفتر و مبلغ حق الحفاظه كه اخذ مي شود درج خواهد شد.

باب چهارم _ دفاتر اسناد رسمي ( ماده 81 تا 91 )

ماده 81

در نقاطي كه وزارت عدليه مقتضي بداند براي تنظيم اسناد رسمي ( دفاتر رسمي ) به عده كافي معين خواهد كرد.

هر دفتر رسمي اسناد مركب است از يك نفر صاحب دفتر و لااقل يك نفر نماينده اداره ثبت اسناد.

ماده 82

هيچ دفتري را نمي توان رسميت داد مگر اين كه صاحب آن در ضمن تقاضانامه خود تبعيت از قوانين و نظامات وزارت عدليه را راجع به ثبت اسناد تعهد نمايد.

ماده 83

حوزه صلاحيت هر يك از دفاتر اسناد رسمي به موجب نظامنامه هاي وزارت عدليه معين خواهد شد.

ماده 84

نماينده اي كه از طرف اداره كل ثبت اسناد و املاك براي هر دفتري تعيين مي شود بايد در اوقات كار در دفتر اسناد رسمي حاضر باشد تا هرمعامله و تعهدي ( را ) كه واقع مي شود پس از ثبت در دفتر صاحب دفتر، در دفتر خود ثبت نمايد. در هر يك از اين دو دفتر بايد نمره صفحه دفتر ديگري كه سند در آن ثبت شده است قيد گردد.

ماده 85

هرگاه دفتر اسناد رسمي كه بايد با رعايت ماده 82 معين

شود در محضر يكي از مجتهدين جامع الشرايط باشد، حضور نماينده (به شرط اجازه وزارت عدليه ) در دفتر لازم نبوده و سندي كه مطابق مقررات از دفتر صادر شده و به اداره ثبت صدور آن از ناحيه صاحب دفتر مسلم باشد در دفتر اداره به ثبت خواهد رسيد.

ماده 86

در صورتي كه تقاضاي ثبت سندي بشود تحصيل اطمينان از هويت متعاملين يا طرفي كه تعهد كرده به عهده صاحب دفتر است و اگر مشاراليه شخصا آنها را نشناسد بايد بر طبق مواد اين قانون رفتار نمايد و در صورت تخلف مشمول ماده 102 اين قانون خواهد بود.

ماده 87

شهود و معرفين و اصحاب معامله بايد دفتر صاحب دفتر را مطابق مواد 50 و 63 اين قانون امضا نمايند. ولي در دفتر ثبت نماينده ، فقط امضا اصحاب معامله كافي خواهد بود.

ماده 88

در مورد املاكي كه مطابق اين قانون به ثبت نرسيده دفاتر اسناد رسمي و همچنين دواير ثبت اسناد و املاك (در دفتر مخصوص مي توانند هرنوع معامله و تعهد و نقل و انتقال را راجع به عين غيرمنقول يا منافع آن ثبت نمايند ولي اين قبيل اسناد فقط نسبت به طرفين يا طرفي كه تعهد كرده و قائم مقام قانوني آنها رسميت خواهد داشت

ماده 89

از درآمد حاصل از حق الثبت صاحبان دفتر و دفتريارها به ترتيب زير سهم خواهند برد :

تا ششصد ريال در ماه نصف . از ششصد و يك ريال تا چهار هزار ريال نسبت به مازاد ششصد ريال يك پنجم از چهار هزار و يك ريال تا ده هزار ريال نسبت به مازاد از چهارهزار ريال يك دهم و

از ده هزار و يك ريال تا بيست هزار ريال نسبت به مازاد از ده هزار ريال يك بيستم

ماده 90

عايدات حاصله از حق الثبت دفاتر اسناد رسمي پس از پرداخت سهم صاحبان دفاتر، جز عايدات عمومي محسوب و تسليم خزانه خواهدشد.

ماده 91

به استثناي مواردي كه براي دفاتر اسناد رسمي مطابق اين قانون ترتيب خاصي معين شده مقررات اين قانون در دفاتر اسناد رسمي نيز لازم الرعايه و اعتبار اسناد ثبت شده در دفاتر رسمي همان است كه در ماده 70 و 71 مقرر شده است

باب پنجم _ اجراي مفاد اسناد رسمي ( ماده 92 تا 99 )

باب پنجم _ اجراي مفاد اسناد رسمي ( ماده 92 تا 99 )

باب پنجم _ اجراي مفاد اسناد رسمي ( ماده 92 تا 99 )

باب پنجم _ اجراي مفاد اسناد رسمي

ماده 92 _ مدلول كليه اسناد رسمي راجع به ديون و ساير اموال منقول بدون احتياج حكمي از محاكم عدليه لازم الاجرا است مگر در مورد تسليم عين منقولي كه شخص ثالثي متصرف و مدعي مالكيت

ماده 93 _ كليه اسناد رسمي راجع به معاملات املاك ثبت شده مستقلا و بدون مراجعه به محاكم لازم الاجراست

ماده 94 _ ملغي شده (1)

ماده 95 _ عموم ضابطين عدليه و ساير قواي دولتي مكلف هستند كه در مواقعي كه از طرف مأمورين اجرا به آنها مراجعه مي شود در اجراي مفاد ورقه اجراييه اقدام كنند.

ماده 96 و 97 و 98 _ ملغي شده

ماده 99 _ ادعاي مجعوليت سند رسمي عمليات راجع به اجراي آن را موقوف نمي كند مگر پس از اين كه مستنطق قرار مجرميت متهم را صادر و مدعي العموم هم موافقت كرده باشد.

1 _ (

ماده مذكور طبق قانون اصلاح بعضي از مواد قانون ثبت و قانون دفاتر اسناد رسمي مصوب 27/6/1322 ملغي شده است )

باب ششم _ جرايم و مجازات ( ماده 100 تا 117 )

ماده 100 _ هر يك از مستخدمين و اجزاي ثبت اسناد و املاك و صاحبان دفاتر رسمي عامدا يكي از جرم هاي ذيل را مرتكب شود جاعل در اسنادرسمي محسوب و به مجازاتي كه براي جعل و تزوير اسناد رسمي مقرر است محكوم خواهد شد:

اولا _ اسناد مجعوله يا مزوره را ثبت كند.

ثانيا _ سندي را بدون حضور اشخاصي كه مطابق قانون بايد حضور داشته باشند ثبت نمايد.

ثالثا _ سندي را به اسم كساني كه آن معامله را نكرده اند ثبت كند.

رابعا _ تاريخ سند يا ثبت سندي را مقدم يا موخر در دفتر ثبت كند.

خامسا _ تمام يا قسمتي از دفاتر ثبت را معدوم يا مكتوم كند يا ورقي از آن دفاتر را بكشد يا به وسايل متقلبانه ديگر ثبت سندي را از اعتبار و استفاده بيندازد.

سادسا _ اسناد انتقالي را با علم به عدم مالكيت انتقال دهنده ثبت كند.

سابعا _ سندي را كه به طور وضوح سنديت نداشته و يا از سنديت افتاده ثبت كند.

ماده 101 _ هرگاه اعضاي ثبت اسناد و املاك سندي را كه مفاد آن مخالفت صريح با قوانين موضوعه مملكتي داشته ثبت كند، از يك سال تا سه سال ازخدمات دولتي منفصل خواهد شد.

ماده 102 _ هر يك از اعضاي ثبت اسناد و املاك قبل از احراز هويت اشخاص و يا اهليت اصحاب معامله و يا قابليت موضوع معامله سندي را عمدا ثبت نمايد به مجازات اداري فوق محكوم خواهد گرديد.

ماده 103 _ هر يك از مستخدمين

و اجزاي ثبت اسناد و املاك عامدا تصديقاتي دهد كه مخالف واقع باشد، در حكم جاعل اسناد رسمي خواهد بود.

ماده 104 _ در موارد تقصيراتي كه مجازات آنها به موجب اين باب معين نشده مستخدمين و اجزاي ثبت اسناد و املاك كه مرتكب جرم عمومي و يا تقصير اداري مي شوند، موافق مقررات قوانين جزايي و يا قانون استخدام تعقيب و مجازات خواهند شد.

ماده 105 _ جز در مورد مذكور در ماده 33 (راجع به بيع شرط و امثال آن هركس تقاضاي ثبت ملكي را بنمايد كه قبلا به ديگري انتقال داده يا با علم به اين كه به نحوي از انحا قانوني سلب مالكيت از او شده است تقاضاي ثبت نمايد ، كلاهبردار محسوب مي شود و همچنين است اگر در موقع تقاضا مالك بوده ولي در موقع ثبت ملك در دفتر ثبت املاك ، مالك نبوده و معهذا سند مالكيت بگيرد يا سند مالكيت نگرفته ولي پس از اخطار اداره ثبت ، حاضربراي تصديق حق طرف نباشد.

ماده 106 _ مقررات فوق در مورد وارثي نيز جاري است كه با علم به انتقال ملك از طرف مورث خود يا با علم به اين كه به نحوي از انحاي قانوني سلب مالكيت از مورث او شده بوده است تقاضاي ثبت آن ملك يا تقاضاي صدور سند مالكيت آن ملك را به اسم خود كرده و يا مطابق قسمت اخير ماده فوق پس از اخطار اداره ثبت رفتار نكند. در تمام اين موارد علم وارث بايد به وسيله امضا يا مهر و يا نوشته به خط او محرز شود.

ماده 107 _ هركس به عنوان اجاره يا عمري يا

رقبي يا سكني و يا مباشرت و به طوركلي هركس نسبت به ملكي امين محسوب بوده و به عنوان مالكيت تقاضاي ثبت آن را بكند، به مجازات كلاهبردار محكوم خواهد شد.

ماده 108 _ هرگاه شخصي كه ملك را به يكي از عناوين مذكوره در فوق متصرف بوده شخصا تقاضاي ثبت ننموده ولي به واسطه خيانت يا تباني او ، ملك به نام ديگري به ثبت برسد به طريق ذيل عمل خواهد شد:

الف _ اگر كسي كه ملك به اسم او ثبت شده مشمول مقررات يكي از مواد 105 و 106 و 109 باشد شخص او و امين هر دو به عنوان مجرم اصلي به مجازات كلاهبردار محكوم شده و نسبت به خسارات مدعي خصوصي متضامنا مسئول خواهند بود.

ب _ هرگاه كسي كه ملك به نام او به ثبت رسيده مشمول هيچ يك از مقررات مواد 105 و 106 و 109 نباشد شخص مزبور به هيچ عنوان اعم از حقوقي و جزايي قابل تعقيب نيست ولي امين به عنوان مجرم اصلي تعقيب و مطابق ماده 238 قانون مجازات عمومي محكوم شده و به علاوه براي جبران خسارت صاحب ملك در توقيف خواهد ماند. در صورتي كه در ظرف پنج سال نتوانست با تاديه خسارت يا از طريق ديگر رضايت مدعي خصوصي رافراهم سازد وزير عدليه از مقام سلطنت عفو او را استدعا مي كند.

ماده 109 _ هركس نسبت به ملكي كه در تصرف ديگري بوده خود را متصرف قلمداد كرده و تقاضاي ثبت كند كلاهبردار محسوب مي شود. اختلافات راجع به تصرف در حدود ، مشمول اين ماده نيست

ماده 110 _ در مورد مواد فوق و همچنين در كليه

مواد ديگر اين قانون اظهارنامه اي كه در مورد ثبت عمومي املاك داده مي شود به منزله تقاضانامه است

ماده 111 _ در مورد مواد قبل تعقيب متهم موكول به شكايت مدعي خصوصي است (طبق ماده دوم اصلاحي مصوب 7/5/1312 ، مقصود از مواد قبل مواد 105 و 106 و 107 و 108 و 109 مي باشد)

ماده 111 مكرر _ اگر مورد مواد 107 و 108 متهم كسي باشد كه املاك موقوفه عام المنفعه را به عنوان متولي يا متصدي و يا املاك مولي عليه را به عنوان ولايت يا قيمومت در تصرف دارد ، تعقيب جزايي موكول به شكايت مدعي خصوصي نيست

ماده 112 _ در صورتي كه مدعي خصوصي قبل از صدور حكم نهايي شكايت خود را مسترد داشت تعقيب متروك خواهد شد.

ماده 113 _ تجديد شكايت از مدعي خصوصي پذيرفته نمي شود.

ماده 114 _ در مورد مواد 105 و 106 و 107 و 108 و 109 (به استثناي مورد مذكور در بند ب ماده 108) مجرم علاوه بر مجازات مقرر براي جرم كلاهبرداري تا موقعي كه به وسيله تصديق ِ حق مدعي خصوصي در اداره ثبت املاك يا به وسايل ديگر خساراتي را كه مستقيما به واسطه تقاضاي ثبت وصدور سند مالكيت به طرف وارد آورده و مدعي خصوصي به وسيله تقديم عرضحال مطالبه نموده و مورد حكم واقع شده جبران ننمايد ، در توقيف خواهد ماند. تعيين ميزان خسارت با محكمه اي است كه به جنبه جزايي رسيدگي كرده ولو اين كه عرضحال خسارت از طرف مدعي خصوصي پس ازصدور حكم جزايي داده شده باشد. خسارات غيرمستقيم (خسارات ناشي از محاكمه مطابق اصول معموله تعيين

و وصول خواهد شد.

ماده 115 _ هركس يكي از اعمال مشروحه در مواد 105 و 106 و 107 و 108 و 109 را قبل از اول اسفند ماه 1308 مرتكب شده و تا اول خرداد ماه 1309 به وسيله تصديق ِ حق طرف در دفاتر ثبت يا به وسايل ديگر خسارات وارده بر صاحب ملك را جبران ننموده كلاهبردار محسوب شده و علاوه برمجازات مقرر براي اين جرم تا موقعي كه خسارت وارده بر طرف را مطابق ماده 114 جبران نكرده در توقيف خواهد ماند.

ماده 116 _ در مورد املاكي كه به رهن يا به يكي از عناوين مذكوره در ماده 33 انتقال داده شده ، راهن يا انتقال دهنده مكلف است حق طرف را در ضمن اظهارنامه خود قيد نمايد. در صورتي كه راهن يا انتقال دهنده به اين تكليف عمل ننموده مرتهن يا انتقال گيرنده مي تواند تا يك سال از تاريخ انقضاي مدت حق استرداد يا رهن ، به وسيله اظهارنامه رسمي حق خود را مطالبه كند. هرگاه در ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ اظهارنامه راهن يا انتقال دهنده حق طرف را نداد ، كلاهبردار محسوب و با رعايت مواد 111 و 112 و 113 مطابق ماده 114 با او رفتار خواهد شد.

اگر اخطار قبل از انقضاي مدت حق استرداد و يا رهن به عمل آمده باشد ، راهن يا انتقال دهنده وقتي مجرم خواهد بود كه در صورت بقاي ملك به ملكيت او ، حق طرف را تا ده روز پس از ابلاغ اظهارنامه در اداره ثبت تصديق ننمايد و در صورتي كه ملك به ملكيت او باقي نباشد ، وقتي مجرم محسوب خواهدشد كه تا ده

روز پس از انقضاي مدت حق استرداد يا رهن ، حق مرتهن يا انتقال گيرنده را تاديه نكند.

تبصره _ مرتهن يا انتقال گيرنده كه در ظرف مدت يك سال ، اخطار مذكور در فوق را نكرد مادام كه مرور زمان منقول شامل طلب او نشده ، حق مطالبه طلب خود را خواهد داشت

ماده 117 _ هركس به موجب سند رسمي يا عادي نسبت به عين يا منفعت مالي ( اعم از منقول يا غيرمنقول ) حقي به شخص يا اشخاص داده و بعدنسبت به همان عين يا منفعت به موجب سند رسمي معامله يا تعهدي معارض با حق مزبور بنمايد به حبس با اعمال شاقه از سه تا ده سال محكوم خواهد شد.( اصلاحي مصوب 1312 )

باب هفتم _ تعرفه و مخارج ثبت اسناد و املاك ( ماده 118 تا 136

ماده 118 _ حقوقي كه در اداره ثبت اسناد و املاك و دفاتر رسمي اخذ مي شود مطابق مواد ذيل خواهد بود:

ماده 119 _ براي ثبت ملك در دفتر املاك موضوع مواد 11 و 12 و 119 قانون ثبت ، كلا به ازا هر ده هزار ريال يك هزار ريال دريافت مي شود.

ملاك محاسبه حق الثبت املاك ، حداقل قيمت منطقه اي و در نقاطي كه قيمت منطقه اي تعيين نشده ، طبق برگ ارزيابي ادارات ثبت ، خواهد بود.

ماده 120 _ حق الثبت املاك مطابق نظامنامه وزارت عدليه به اقساط دريافت خواهد شد.

ماده 121 _ حق الثبت هر اسم تجارتي بدون احتساب بهاي ورقه تقاضانامه به ازا هر اسم تجارتي چهل هزار ريال است

ماده 122 _ حق الثبت شركتها مطابق قانون ثبت شركتها و حق الثبت شركتهاي بيمه مطابق قانون مصوب 6 آذرماه 31 و حق الثبت شركتهاي حمل

و نقل بحري و هوايي معادل يك دوم و حق الثبت شركتهاي حمل و نقل بري معادل دو ثلث حق الثبتي است كه مطابق قانون خرداد 1310 براي شركتها مقرر است ( اصلاحي مصوب 1334 )

تبصره _ حق الثبت شركتهاي حمل و نقل بحري و هوايي مطابق نظامنامه وزارت عدليه ممكن است به اقساط تاديه شود.

ماده 123 _ تعرفه ثبت كليه اسناد در دفاتر اسناد رسمي به ميزان نيم درصد مبلغ مندرج در سند و در موارد اسنادي كه موضوع آنها انتقال منافع مي باشد هرگاه منافع به طور عمومي انتقال داده شود حق الثبت از منافع ده ساله اخذ خواهد شد.

تبصره 1 _ مبناي وصول حق الثبت اسناد و در مورد املاك به شرح بند (ع ماده يك قانون نحوه وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن درموارد معين مصوب 1373 و در مورد انواع خودروهاي سبك و سنگين اعم از سواري و غير سواري و ماشين آلات راهسازي و كشاورزي و موتورسيكلت اعم از توليد داخل يا وارداتي حسب مورد ، ماخذ محاسبه ماليات نقل و انتقال و يا ارزش اعلام شده توسط وزارت اقتصادي و دارايي مي باشد.

تبصره 2 _ حق الثبت اسناد وكالت براي فروش وسايط نقليه موتوري و ماشين آلات راهسازي و معدني و كشاورزي و موتور سيكلت و نظاير آنها مطابق حق الثبت سند قطعي آنها مي باشد.

ماده 124 _ حق الثبت اسنادي كه تعيين قيمت موضوع آنها ممكن نباشد و انجام گواهي هر امضا و صدور رونوشت براي هر برگ و فسخ و اقاله معاملات و هر نوع گواهي كه از ادارات ثبت گرفته مي شود به پنج هزار (000/5)

ريال افزايش يافته و براي المثني سند علاوه بر پانزده هزار (000/15)ريال بهاي دفترچه دويست و پنجاه هزار (000/250) ريال نيز حق الثبت دريافت خواهد شد.

كليه قوانين و مقررات كه مغاير با اين قانون باشد و نيز هر گونه معافيت از حق الثبت به استثنا قانون معافيت كليه دانشجويان بورسيه و اعضاي هيات علمي كه جهت تحصيلات عالي يا استفاده از فرصت هاي مطالعاتي به خارج از كشور اعزام مي گردند از حق الثبت اسناد مربوط به سپردن تعهد رسمي مصوب 2/12/1371 به موجب اين قانون لغو مي گردد.

بندهاي الحاقي به ماده 10 _

1 _ به منظور ساماندهي و رفع مشكلات مربوط به ترهين اموال كشاورزان نزد بانكهاي عامل جهت اخذ تسهيلات بانكي ، دولت مكلف است در صورت درخواست مالكين وسايط نقليه موتوري كشاورزي از قبيل كمباين ، تراكتور و... را شماره گذاري و براي آنها سند مالكيت صادر نمايد.

2 _ اسناد مالكيت وسايط نقليه موتوري مذكور و همچنين اسناد ماشين آلات و ادوات سنگين كشاورزي از قبيل دستگاههاي تراش و انواع دستگاههاي كاشت ، داشت و برداشت به عنوان وثيقه براي تضمين تسهيلات اعطايي به كشاورزان نزد بانك هاي عامل مورد قبول مي باشد.

ماده 125 _ براي ثبت بروات و حوالجات تجارتي هر هزار ريال 25 دينار اخذ و كسور هزار ريال به منزله هزار ريال حساب مي شود.

ماده 126 _ از بابت مخارج حركت به خارج از مقر اداره يا شعبه ثبت در مورد ثبت املاك علاوه بر مخارج حمل و نقل كه به عهده مستدعي ثبت است براي مهندسين شبانه روزي 20 ريال و براي نماينده هشت ريال دريافت مي شود.

ماده 127 _ در موقع ثبت

عمومي املاك خرده مالكين مخارج حركت و كرايه حمل و نقل به تناسب سهام آنها در املاك گرفته مي شود.

ماده 128 _ حق الوديعه اسناد و اوراق از بابت هر بسته ممهور دويست و پنجاه (250) ريال تعيين كه حق الوديعه شش ماه قبلا اخذ خواهد شد و براي اسناد و اوراقي كه به طور دايم به اداره ثبت امانت داده مي شود معادل حق الوديعه بيست 20 سال به طور مقطوع قبلا تاديه خواهد شد.

ماده 129 _ حق الثبت رونوشت اسناد و مدارك ، براي اسناد ثبت شده (كه نمونه آن را وزارت عدليه معين مي نمايد) ، هر صفحه دويست و پنجاه 250 ريال تعيين مي شود ، كسر صفحه ، يك صفحه تمام محسوب مي شود.

ماده 130 _ حق الثبت رونوشت اسناد و مدارك براي اسناد ثبت نشده ، هر صفحه يكصد و پنجاه /150 ريال تعيين مي شود ، كسر صفحه ، يك صفحه محسوب است

ماده 131 _ حق الاجراي اسناد لازم الاجرا پنج درصد (5%) مبلغ مورد اجرا تعيين مي شود و از كسي كه اجرا عليه اوست اخذ خواهد شد مگر اينكه داين بدون حق تقاضاي اجرا نموده باشد كه در اين صورت نسبت به آن قسمتي كه دائن حق نداشته از خود او ماخوذ مي گردد.

تبصره _ هرگاه طرفين پس از صدور اجراييه و ابلاغ در خارج صلح نمايند يا قرار اقساط بگذارند يا مهلت بدهند يا مدت يكسال اجراييه را تعقيب نكنند متضامنا مسئول پرداخت نيم عشر خواهند بود و كسي كه در نتيجه مسئوليت تضامني حق اجرا را مي پردازد مي تواند آن را از طرفي كه قانونا مسئول پرداخت حق اجرا مي باشد به وسيله

اجرا وصول نمايد. (الحاقي مصوب 1320)

ماده 132 _ براي تصديق صحت هر امضا ده ريال مأخوذ مي شود.

ماده 133 _ كليه مخارج و حقوق فوق الذكر به استثناي حق الاجرا به عهده طرفي است كه تقاضاي ثبت مي نمايد مگر اين كه بين طرفين متعاهدين ترتيب ديگري مقرر شده باشد.

ماده 134 _ سوادهايي كه از طرف محاكم و مدعيان عمومي و مستنطقين تقاضا مي شود از حقوق دولتي معاف خواهد بود ولي در صورتي كه سوادهاي مزبوره را بدون علت و سبب تقاضا كرده باشند علاوه بر مجازات اداري ، دو برابر حق معمولي از تقاضاكننده اخذ خواهد شد.

ماده 135 _ بر كليه حقوقي كه اداره ثبت به موجب مواد فوق مأخوذ مي دارد به استثناي حق الاجرا صدي بيست و پنج اضافه مي شود.

عوايد حاصله از صدي بيست و پنج فوق الذكر در حساب مخصوص گذارده شده و سرمايه ذخيره خاصي را تشكيل خواهد داد. سرمايه مزبور منحصرا و به ترتيب ذيل به مصرف خواهد رسيد:

الف _ براي تكميل تشكيلات و توسعه اداره ثبت اسناد و املاك در مملكت منتها سي درصد.

ب _ براي تكميل تشكيلات عدليه و توسعه آن در مملكت هفتاددرصد.

صرف ذخيره فوق الذكر در غير موارد مذكور فوق ممنوع است

ماده 136 _ در موقع اخذ كليه حقوقي كه اداره ثبت وصول مي كند مبلغهاي كمتر از ده دينار ، ده دينار اخذ خواهد شد.

باب هشتم _ مواد مخصوصه ( ماده 137 تا 141 )

ماده 137 _ هر يك از مستخدمين ثبت كه به عنوان كفالت ، شغل بالاتري را اشغال نمايد حق دارد نصف حقوق رتبه خود و نصف حقوق بودجه مقامي را كه متكفل است دريافت دارد مشروط بر اين كه شغل بالاتر نمايندگي ، مسئوليت

دفتر ، مديريت ضبط ، معاونت يا رياست يكي از شعب يا دواير ادارات ثبت خارج از مركز باشد.

ماده 138 _ اگر اراضي اي كه قبلا جز شارع عام يا ميدانهاي عمومي بوده و بدين جهت قابل ثبت نبوده است از شارع يا ميدان عمومي بودن خارج وجز املاك خصوصي شهر گردد و يا از طرف بلديه به ديگري انتقال يابد ، بلديه يا مالك جديد مي تواند نسبت به آن اراضي تقاضاي ثبت نمايد.

ماده 139 _ در هر نقطه كه اعلان ثبت عمومي شده و در تاريخ اجراي اين قانون موعد مقرر براي تقديم اظهارنامه ها منقضي گرديده و اعلان نوبتي منتشرشده ، اداره ثبت نسبت به املاكي كه اظهارنامه هاي مربوط به آنها عودت داده نشده است اعلاني منتشر و به كساني كه حق تقاضاي ثبت دارند 60 روزمهلت خواهد داد تا تقاضاي ثبت نمايند. در مورد اظهارنامه هايي كه در ظرف مدت مزبور داده مي شود و يا قبل از اين تاريخ ولي در خارج از مدت داده شده است مطابق ماده 12 عمل خواهد شد.

املاكي كه نسبت به آنها در مدت مذكور فوق تقاضانامه داده نشود به عنوان مجهول المالك اعلان و تابع مقررات مذكور در ماده 12 خواهد بود اگر چه قبل از تاريخ اجراي اين قانون اداره ثبت آن ملك را در نتيجه تحقيقات خود به اسم اشخاصي اعلان كرده باشد.

ماده 140 _ املاكي كه قبل از تاريخ اجراي اين قانون تقاضاي ثبت آنها شده است چنانچه اولين اعلان نوبتي آنها منتشر شده باشد مطابق مقررات قانون ثبت اسناد و املاك مصوب 21 بهمن ماه 1308 به ثبت خواهد رسيد و هرگاه اولين اعلان

نوبتي منتشر نشده باشد ثبت ملك برطبق مقررات اين قانون به عمل خواهد آمد مگر اين كه تقاضاكننده ثبت تقاضا نمايد كه اعلانات مطابق قانون فوق الذكر به جريان افتد ، ولي در اين صورت نيز فقط انتشار اعلان وتحديد حدود برطبق مقررات قانون سابق بوده و ساير جريانات از اعتراض و غيره تابع مقررات اين قانون خواهد بود.

ماده 141 _ از تاريخ اجراي اين قانون كليه مواعدي كه در اين قانون معين شده به همان ترتيب كه در ماده 17 قانون تسريع محاكمات مقرر است محسوب خواهد شد.

باب نهم - مواد الحاقي به قانون ثبت اسناد و املاك ( از ماده 142 به بعد الحاقي مصوب 18/10/1351)

( از ماده 142 به بعد الحاقي مصوب 18/10/1351.)

ماده 142 _ نسبت به املاك مجهول المالك و املاكي كه درباره آنها تقاضاي ثبت نشده و به ثبت نرسيده باشد و در اجراي قانون اصلاحات ارضي به زارعين واگذار شده يا بشود احتياج به تقاضاي ثبت از طرف منتقل اليه ندارد. ثبت محل مكلف است برطبق انتقالاتي كه واقع شده يا مي شود پرونده اي به نام هر يك از خريداران تشكيل داده و اعم از اين كه ملك به صورت مشاع يا مفروز به زارع منتقل شده باشد بدون انتشار آگهي هاي نوبتي حصه متصرفي زارع را تحديد و به صدور سند مالكيت آن اقدام نمايد. ( اصلاحي مصوب 1351.)

اين عمليات از پرداخت هرگونه حق الثبت و هزينه مقدماتي و بهاي سند مالكيت و ساير هزينه هاي مربوط معاف مي باشد.

ماده 143 _ هرگاه مالكين سابق املاك موضوع ماده 142 بخواهند وجوه توديع شده و يا قبوض مربوط به بهاي املاك خود را دريافت دارند مي توانند ازثبت محل تقاضاي اخذ ثمن معامله را بنمايند. در اين موارد در صورتي كه با رسيدگي

، سابقه مالكيت متقاضي احراز شود درخواست او قبول و مراتب ضمن آگهي هاي نوبتي براي اطلاع عموم اعلام و در آن تصريح خواهد شد كه هرگاه افرادي پرداخت تمام يا قسمتي از وجوه و قبوض توديع شده را به شخصي كه به نام او آگهي شده از جهت ادعاي مالكيت سابق خود نسبت به اصل و يا حدود رقبه مورد انتقال محل حق خود بدانند از تاريخ انتشار اولين آگهي تا نود روز اعتراض خود را به ثبت محل تسليم و يا در صورت وجود دعوا در دادگاه گواهي لازم تحصيل و به ثبت محل تسليم نمايند.با انقضاي مهلت مقرر در صورتي كه اعتراض و يا گواهي طرح دعوا تسليم نشده باشد در پرداخت وجوه و تسليم قبوض مربوط اقدام مي شود و در غيراين صورت پس از تعيين تكليف از طريق مراجع قضايي طبق راي صادر عمل خواهد شد.

در اين موارد مقررات مواد 16 و 17 و 18 و 19 قانون ثبت لازم الرعايه است

تبصره 1 _ عمليات ثبتي مربوط به اجراي اين قانون از هزينه اضافي مذكور در ماده 12 قانون ثبت معاف خواهد بود و از متقاضي براساس جمع اقساط تبديل شده به نقد حق ثبت دريافت مي گردد.

تبصره 2 _ قبل از قبول تقاضاي موضوع اين ماده تسليم قبوض سپرده شده ولو با اخذ تامين ممنوع است و پس از قبول تقاضا در صورت وصول اعتراض ، تسليم قبوض سپرده موكول به پرداخت هزينه هاي ثبتي و اخذ ضامن معتبر خواهد بود.

در مواردي كه قبل از قبول تقاضاي متقاضي قبوض سپرده با اخذ تامين تسليم او شده باشد رفع اثر از تامين مأخوذه

موكول به تصديق مالكيت متقاضي نسبت به ثمن معامله و پرداخت هزينه هاي ثبتي خواهد بود.

ماده 144 _ با اجراي مقررات اصلاحات ارضي نسبت به هر ملك ، تحديد حدود قطعات مورد تصرف زارعين و يا سهم اختصاصي مالك در صورت تقسيم و يا مستثنيات قانون اصلاحات ارضي فقط با انتشار آگهي الصاقي پس از استعلام از اداره تعاون و امور روستاهاي محل انجام مي گيرد. هرگاه املاك مشمول مقررات اصلاحات ارضي متصل به هم باشند ، مي توان تحديد حدود قطعات را ضمن يك آگهي الصاقي انجام داد. در مواردي كه مجاور ملك از املاك جز اموال عمومي باشد وقت تحديد حدود بايد به مرجع صالح ابلاغ شود. عدم حضور نماينده اداره تعاون و امور روستاها و يا نماينده ساير مراجع صالح مانع انجام تحديد حدود نخواهد بود.

تبصره 1 _ عدم حضور مالك قطعه مورد تحديد يا نماينده او مانع انجام تحديد حدود نخواهد بود ، در اين صورت تحديد حدود با معرفي مجاور يا معتمدين و مطلعين محل انجام مي گيرد.

تبصره 2 _ اجراي مقررات اين ماده به موجب آيين نامه وزارت دادگستري خواهد بود.

ماده 145 _ در مركز هر استان يا فرمانداري كل به موجب آيين نامه مصوب وزارت دادگستري و وزارت تعاون و امور روستاها هياتي به نام هيات تشخيص ، براي انجام وظايف زير تشكيل مي شود:

الف _ در تحديد حدود قطعات تقسيم شده بين زارعين و يا قطعات اختصاصي مالك يا مستثنيات قانوني اصلاحات ارضي در صورت وصول اعتراض يا وجود اختلاف رسيدگي به موضوع و رفع اختلاف و تعيين تكليف قطعي آن ، مدت اعتراض بر حدود اعم از اين كه معترض متصرف قطعه مورد

تحديد يا مجاور آن باشد از تاريخ تحديد حدود قطعه مورد اعتراض تا 30 روز پس از ختم عمليات تحديد حدود آخرين قطعه ملك مورد آگهي خواهد بود ، اعتراضات واصله از طريق ثبت محل به هيات تسليم مي گردد.

ب _ رسيدگي و صدور دستور مقتضي در مورد هرگونه اشتباهي كه در آگهي الصاقي يا عمليات تحديدي املاكي كه طبق ماده 144 اين قانون انجام مي گيرد.

ج _ تشخيص و تعيين قائم مقام قانوني زارع انتقال گيرنده درصورتي كه انتقال گيرنده فوت كرده و يا طبق مقررات اصلاحات ارضي از او خلع يد شده باشد.

د _ تشخيص نوع اعياني زراعي و تعيين مالك آن و همچنين تشخيص مستثنيات قانوني براساس مقررات اصلاحات ارضي براي اراضي مكانيزه و تعيين مالك آن در صورت وجود اختلاف ( رجوع به آيين نامه هيات تشخيص مصوب 15/9/1352)

ماده 146 _ در مورد املاكي كه قبل از اجراي اين قانون قسمتي به طور مشاع و قسمتي به طور مفروز درخواست ثبت شده و قسمت مفروز در تصرف بلامنازع متقاضي ثبت يا قائم مقام او باشد موضوع در هيات نظارت طرح و طبق تشخيص هيات مزبور درخواست ثبت مفروز ابقا و اظهارنامه سهام مشاعي با تفكيك قسمتهاي مفروز اصلاح مي شود و عمليات ثبت قسمتهاي مشاع و مفروز بدون احتياج به تجديد آگهي هاي نوبتي ادامه مي يابد.

در مورد املاكي كه قبل از اجراي اين قانون به سهام مشاعي درخواست ثبت شده ولي عملا تمام يا قسمتي از ملك به صورت مفروز در تصرف بلامنازع تمام يا بعضي از متقاضيان ثبت يا قائم مقام قانوني آنان درآمده باشد در صورت تقاضاي هريك از متقاضيان ، موضوع در هيات نظارت

طرح و بر طبق تشخيص و راي هيات مزبور درخواستهاي ثبت سهام مشاعي كه به صورت مفروز در تصرف بلامنازع متقاضي ثبت يا ايادي متلقاي از او باشد به صورت و با حدود مفروز اصلاح و قسمتهاي مفروز از اصل ملك تفكيك و اظهارنامه ساير متقاضيان ثبت مشاعي اصلاح مي شود و عمليات ثبت درخواستهايي كه به صورت مشاع باقي مي ماند بدون احتياج به تجديد آگهي هاي نوبتي ادامه مي يابد و جريان ثبت قسمتهاي مفروز با انتشار آگهي هاي نوبتي شروع مي گردد. درخواست احاله كار به هيات نظارت بر طبق اين ماده فقط تا سه سال از تاريخ اجراي اين قانون مجاز خواهد بود و رسيدگي هيات نظارت نيز در صورتي جايز است كه هيچ يك از درخواستهاي ثبت سهام مشاعي منتهي به ثبت در دفتر املاك نشده باشد و موضوع نيز مسبوق به طرح و رسيدگي در مراجع قضايي نباشد.

ماده 147 _ براي تعيين وضع ثبتي اعيان املاكي كه اشخاص تا تاريخ 1/1/1370 بر روي زمينهايي ايجاد نموده اند كه به واسطه موانع قانوني تنظيم سندرسمي براي آنها ميسور نبوده است ، همچنين تعيين وضع ثبتي اراضي كشاورزي و نسقهاي زراعي و باغات اعم از شهري و غيرشهري و اراضي خارج از محدوده شهر و حريم آن مورد بهره برداري متصرفين است و اشخاص تا تاريخ فوق خريداري نموده اند و به واسطه موانع قانوني تنظيم سند يا صدورسند مالكيت براي آنها ميسور نبوده است به شرح زير تعيين تكليف مي شود:

1 _ در صورتي كه بين متصرف و مالك توافق بوده پس از احراز تصرف بلامنازع متصرف توسط كارشناس منتخب اداره ثبت و نداشتن معترض رييس ثبت دستور ادامه

عمليات ثبتي را به نام متصرف به منظور صدور سند مالكيت خواهد داد.

2 _ هرگاه انتقال (اعم از رسمي يا عادي به نحو مشاع و تصرف به صورت مفروز بوده و بين متصرف و مالك مشاعي توافق باشد پس از كارشناسي و تهيه نقشه كلي ملك و انعكاس قطعه مورد تصرف در آن و احراز تصرف بلامنازع مشروط بر اين كه مقدار تصرف از سهم فروشنده در كل ملك بيشتر نباشد و ساير مالكين هم مراتب را تاييد كنند رييس ثبت دستور تعيين حدود و حقوق ارتفاقي مورد تقاضا و باقيمانده را به منظور صدور سند مالكيت مفروزي خواهد داد و الا عمليات ثبتي به صورت مشاع ادامه مي يابد و در صورت عدم دسترسي به مالكين مشاعي يا وصول اعتراض ، مراتب به هيات حل اختلاف موضوع ماده 2 اين قانون ارجاع مي شود.

3 _ در مورد مناطقي نظير مازندران كه غالبا مالك عرصه و اعيان جدا از هم بوده و مورد معامله اكثرا اعيان ملك مي باشد و آخرين منتقل اليه متقاضي سند مالكيت است هيات موضوع ماده 2 به اين گونه تقاضا ها رسيدگي نموده در صورت احراز واقع و توافق طرفين طبق بند 1 اين ماده عمل ، و الا باحفظ حقوق مالك عرصه راي بر صدور سند مالكيت اعيان طبق عرف محل خواهد داد.

4 _ اگر متصرف نتواند سند عادي مالكيت خود را ارايه نمايد هيات موضوع ماده 2 با رعايت كليه جوانب به موضوع رسيدگي درصورتي كه هيات توافق طرفين را احراز و مدعي بلامعارض باشد مراتب را براي صدور سند مالكيت به اداره ثبت محل اعلام مي نمايد.

5 _ چنانچه بين

اشخاص در تصرف اختلاف باشد يا اعتراض برسد و يا اتخاذ تصميم براي رييس ثبت مقدور نباشد و همچنين در صورتي كه مالك عرصه ، اوقاف يا دولت يا شهرداري باشد موضوع به هيات حل اختلاف موضوع ماده 2 اين قانون ارجاع مي شود.

6 _ در مواردي كه متصرف با در دست داشتن سند عادي تقاضاي سند رسمي دارد موضوع به هيات حل اختلاف موضوع ماده 2 اين قانون ارجاع مي شود ، هيات رسيدگي نموده و پس از احراز تصرف مالكانه متقاضي ، مراتب را به اداره ثبت اعلام تا در دو نوبت به فاصله پانزده روز به نحو مقتضي اگهي نمايد. در صورتي كه ظرف دو ماه از تاريخ انتشار اولين آگهي اعتراض واصل شود معترض به دادگاه صالح هدايت مي شود و اقدامات ثبت موكول به ارايه حكم قطعي دادگاه خواهد بود. چنانچه اعتراض نرسد اداره ثبت طبق مقررات ، سند مالكيت را صادر خواهد كرد. صدور سند مالكيت جديد مانع مراجعه متضرر به دادگاه نخواهد بود.

7 _ در صورتي كه مساحت قطعات متصرفي در باغها ، كمتر از ميزان مقرر در ضوابط ابلاغي _ حسب مورد به وسيله وزارت مسكن و شهرسازي ياوزارت كشاورزي _ باشد و با رعايت مقررات تبصره (1) ماده (4) قانون ( حفظ و گسترش فضاي سبز و جلوگيري از قطع بي رويه درخت _ مصوب 1352) مشمول اين قانون نخواهد بود. ( الحاقي مصوب 1376)

ماده 148 _ در هر حوزه ثبتي هيات يا هيات هايي به عنوان هيات حل اختلاف در ثبت تشكيل مي شود. اعضاي اين هيات عبارتند از: يكي از قضات دادگستري به انتخاب رييس قوه قضاييه و رييس

ثبت يا قائم مقام وي و يك نفر خبره ثبتي به انتخاب رييس سازمان ثبت اسناد و املاك كشور.

نحوه تشكيل جلسات و اختيارات هيات و ساير موارد اجرايي آن مطابق آيين نامه اين قانون خواهد بود. هيات مذكور مي تواند براي كشف واقع ازخبرگان امور ثبتي استفاده كند و همچنين با تحقيقات و يا استماع گواهي شهود راي خود را صادر نمايد ، راي مذكور به وسيله ثبت محل به طرفين ابلاغ مي شود در صورت عدم وصول اعتراض ظرف بيست روز از تاريخ ابلاغ راي ، ادارات ثبت مكلف به اجراي آن مي باشند. در صورت وصول اعتراض معترض به دادگاه هدايت مي شود ، رسيدگي به اين اعتراضات در دادگاه خارج از نوبت خواهد بود.

تبصره 1 _ هياتها مكلفند حداكثر ظرف سه سال از تاريخ ارجاع راي خود را صادر نمايند.

تبصره 2 _ در صورتي كه اعيان كلا يا جزئا در اراضي موقوفه احداث شده باشد هيات با موافقت متولي منصوص و اطلاع اداره اوقاف و رعايت مفاد وقفنامه و در صورتي كه متولي نداشته باشد تنها با موافقت اداره اوقاف و رعايت مفاد وقفنامه و مصلحت موقوف عليهم و با در نظر گرفتن جميع جهات نسبت به تعيين اجرت زمين اقدام و در راي صادره تكليف اداره ثبت را نسبت به مورد براي صدور سند مالكيت كل يا جز اعيان با قيد اجرت زمين مقرر و معين خواهد كرد.

تبصره 3 _ در مورد آن دسته از متقاضيان كه مستحدثات و بنا متعلق به آنها در اراضي دولت يا شهرداريها ايجاد شده باشد هيات پس از دعوت ازنماينده مرجع ذيربط و احراز واقع ، به شرح زير راي

به انتقال ملك صادر مي نمايد: ( اصلاحي مصوب 1376.)

الف _ در مورد واحدهاي مسكوني احداثي ، چنانچه متقاضي واجد شرايط باشد (فاقد واحد مسكوني يا زمين متناسب با كاربري مسكوني قابل ساختمان تا مساحت (250) متر مربع زمين به قيمت تمام شده و نسبت به مازاد (250) متر مربع تا سقف (1000) متر مربع به قيمت عادله روز.

ب _ تمامي مستحدثات غيرمسكوني كل عرصه به قيمت عادله روز.

ج _ هرگاه متقاضي واجد شرايط نباشد ، كل عرصه مورد تصرف به قيمت عادله روز.

د _ تصرف مازاد (1000) متر مربع در صورتي كه داراي تاسيسات ساختماني متناسب باشد كلا به بهاي عادله روز و در غير اين صورت ، متصرف براساس مقررات ، مكلف به خلع يد و رفع تصرف خواهد بود.

ه _ اراضي تصرف شده واقع در محدوده قانوني و حريم استحفاظي شهرهاي بزرگ با جمعيت دويست هزار نفر و بيشتر (موضوع بند الف مشروط براين كه متصرف واجد شرايط مندرج در بند (الف باشد تا ميزان دويست متر مربع به قيمت منطقه اي (تقويم دولتي و مازاد بر آن و همچنين افرادي كه فاقد شرايط بند (الف مذكور باشند و مشمولان جز اول بند (د) به بهاي كامل كارشناسي روز ارجاع امر به كارشناسي

تقويم بهاي كارشناسي روز و تعيين زمان ساخت بنا به عهده كارشناس واجد شرايط مي باشد.

در صورت اعتراض هر يك از طرفين به نظريه كارشناس ، هيات حل اختلاف به تقاضاي معترض ، گروهي مركب از سه كارشناس از بين كارشناسان واجد شرايط انتخاب و معرفي مي نمايد. نظر اكثريت اين گروه قطعي است

پرداخت هزينه كارشناسي ،

در مرحله اول ، به عهده متصرف و هزينه گروه كارشناسي به عهده معترض مي باشد.

تبصره 1 _ متصرفان موضوع اين قانون فقط براي يك پرونده متشكله در ادارات ثبت اسناد و املاك مي توانند از مزاياي مندرج در اين بند استفاده نمايند.

تبصره 2 _ در صورتي كه از تاريخ ارجاع امر به كارشناس تا تاريخ واريز بهاي تعيين شده توسط متقاضي بيش از يك سال بگذرد كارشناسي تجديدخواهد شد.

تبصره 3 _ كاهش درآمد دولت از تغيير قيمت اراضي از كارشناسي روز به قيمت منطقه اي از محل تقليل ميزان دويست و پنجاه مترمربع به دويست مترمربع و درآمد حاصله از نقل و انتقال اين گونه املاك تامين خواهد شد. ( اصلاحي 19/3/1381)

و _ هياتها بايد قيمت تمام شده زمين (شامل بهاي منطقه اي و ساير هزينه ها) و واجد شرايط بودن يا نبودن متقاضي را از سازمان مسكن و شهرسازياستان استعلام نمايند و در صورت موافقت دستگاه ، صاحب زمين سند انتقال را به نام متصرف صادر نمايد.

ز _ قيمت عادله زمين موضوع اين تبصره به وسيله كارشناس رسمي دادگستري و در صورت نبودن كارشناس رسمي ، توسط خبره محلي به انتخاب هيات ، تعيين خواهد شد.

ح _ در تمامي موارد بالا ، چنانچه اراضي مورد تصرف در معابر و كاربريهاي خدماتي عمومي بستر رودخانه ها و حريم آنها و خطوط فشار قوي برق قرارداشته باشد در صورتي كه تصرف متصرف قانوني نباشد و خطوط فشار قوي قبل از تصرف وي ايجاد شده باشد ، از شمول اين قانون مستثنا مي باشد.

ط _ به منظور جلوگيري از تصرفات غيرقانوني اشخاص در اراضي دولتي و شهرداري ها ، تنها تصرفاتي معتبر شناخته مي شود

كه تا تاريخ 1/1/1370 احداث مستحدثات و بنا شده باشد.

ي _ آيين نامه اجرايي اين تبصره ظرف مدت دو ماه به وسيله وزير دادگستري و با هماهنگي وزير مسكن و شهرسازي و سازمان ثبت اسناد و املاك كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.

تبصره 4 _ چنانچه ملك سابقه ثبت نداشته باشد و متقاضي به عنوان مالك متصرف است و هيات به موضوع رسيدگي و نظر خود را جهت تنظيم اظهارنامه به واحد ثبتي ابلاغ كند ثبت مكلف است پس از تنظيم اظهارنامه مراتب را ضمن اولين آگهي نوبتي موضوع ماده 59 آيين نامه قانون ثبت به اطلاع عموم برساند ، تحديد حدود اين قبيل املاك با درخواست متقاضي به صورت تحديد حدود اختصاصي انجام مي شود.

تبصره 5 _ اگر ملك در جريان ثبت باشد و سابقه تحديد حدود نداشته باشد واحد ثبتي طبق قسمت اخير تبصره 4 اقدام خواهد نمود.

تبصره 6 _ در صورتي كه ملك قبلا ثبت دفتر املاك شده و طبق مقررات اين قانون با راي هيات مي بايست سند مالكيت به نام متصرف صادر گردد ،مراتب در ملاحظات دفتر املاك قيد و در دفتر املاك جاري به نام متصرف حسب مورد ثبت خواهد شد.

تبصره 7 _ رسيدگي به تقاضاي اتباع بيگانه مستلزم رعايت تشريفات آيين نامه استملاك اتباع خارجه در ايران است

تبصره 8 _ چنانچه در خلال رسيدگي محرز گرديد كه مورد تقاضا جزو حوزه ثبتي ديگري است و متقاضي اشتباها تقاضاي خود را تسليم نموده است تقاضا به واحد ثبتي مربوط ارسال مي شود كه حسب مورد در رديف هم عرض مورد تقاضا رسيدگي مي شود.

ماده 149 _ نسبت به ملكي كه با مساحت معين مورد معامله

قرار گرفته باشد و بعدا معلوم شود اضافه مساحت دارد ذي نفع مي تواند قيمت اضافي رابراساس ارزش مندرج در اولين سند انتقال و ساير هزينه هاي قانوني معامله به صندوق ثبت توديع و تقاضاي اصلاح سند خود را بنمايد.

در صورتي كه اضافه مساحت در محدوده سند مالكيت بوده و به مجاورين تجاوزي نشده و در عين حال بين مالك و خريدار نسبت به اضافه مذكور قراري داده نشده باشد ، اداره ثبت سند را اصلاح و به ذي نفع اخطار مي نمايد تا وجه توديعي را از صندوق ثبت دريافت دارد. عدم مراجعه فروشنده براي دريافت وجه در مدتي زايد بر ده سال از تاريخ اصلاح سند اعراض محسوب و وجه به حساب درآمد اختصاصي ثبت واريز مي شود.

تبصره _ در مواردي كه تعيين ارزش اضافه مساحت ميسر نباشد ارزش اضافه مساحت در زمان اولين معامله به وسيله ارزياب ثبت معين خواهد شد.

ماده 150 _ هرگاه نسبت به ملكي از طرف مالك يا قائم مقام او تقاضاي تفكيك شود اين تقاضا به اداره ثبت ارسال مي گردد و در تقاضانامه بايد ارزش مورد تفكيك براساس ارزش معاملاتي روز تعيين شود و هزينه تفكيكي به قرار ده هزار ريال ، دويست ريال از طرف ذي نفع براساس مبلغ مزبور قبلاپرداخت گردد. مبناي وصول هزينه تفكيك ارزش معاملاتي روز خواهد بود هر چند بهاي معامله بيش از ارزش معاملاتي روز باشد.( اصلاحي مصوب 28/12/73)

ماده 151 _ حق الثبت املاك و حقوق اجرايي و هزينه تفكيك و حق الثبت اسناد رسمي و ساير درآمدهاي ثبتي به حساب بانكي كه از طرف ثبت كل اسناد و املاك تعيين مي شود پرداخت مي گردد و رويه الصاق و

ابطال تمبر در اين موارد ملغي است

ماده 152 _ ثبت كل مي تواند در هر شهرستاني كه مقتضي بداند براي انجام امور ثبتي از قبيل امور مربوط به املاك و اجراي اسناد و حسابداري ، واحد يا واحدهاي ثبتي مركب از يك يا چند بخش تشكيل دهد.

ماده 153 _ توديع وجوه سپرده در حساب مخصوص ودايع ثبتي شعب بانك ملي پس از اعلام ثبت مجاز است و محتاج به توديع آن در صندوق حسابداري ثبت نخواهد بود.

ماده 154 _ دادگاهها و ادارات ثبت اسناد و املاك بايد طبق نقشه تفكيكي كه به تاييد شهرداري محل رسيده باشد نسبت به افراز و تفكيك كليه اراضي واقع در محدوده شهرها و حريم آنها اقدام نمايند و شهرداريها مكلفند براساس ضوابط طرح جامع تفصيلي يا هادي و ديگر ضوابط مربوط به شهرسازي نسبت به نقشه ارسالي از ناحيه دادگاه يا ثبت ظرف دو ماه اظهارنظر و نظريه كتبي را ضمن اعاده نقشه به مرجع ارسال كننده اعلام دارند در غيراين صورت دادگاهها و ادارات ثبت نسبت به افراز و تفكيك رأسا اقدام خواهند نمود. ( اصلاحي مصوب 1365)

ماده 155 _ ثبت كل مكلف است پس از تحصيل اعتبار ترتيب بايگاني اسناد و مدارك و پرونده هاي ثبتي را با تنظيم آيين نامه خاص به منظور تسريع كار و يكنواخت كردن و ساده نمودن امور در بايگاني تغيير دهد.

ماده 156 _ به منظور تشخيص حدود و موقعيت املاك واقع در محدوده شهرها و حومه نقشه املاك به صورت كاداستر تهيه خواهد شد.

اداره امور املاك ثبت كل علاوه بر وظايف فعلي خود عهده دار تهيه املاك به صورت نقشه كاداستر خواهد بود.

تبصره 1 _

در مورد تقاضاي تفكيك و افراز املاك مذكور در اين ماده و تحديد حدود املاك مجاور و همچنين در دعاوي مطروحه در مراجع قضايي رفع اختلاف حدودي نقشه كاداستر ملاك عمل خواهد بود.

تبصره 2 _ نسبت به املاكي كه نقشه رسمي كاداستر تهيه شده است صاحبان املاك مزبور مي توانند با پرداخت يك هزار ريال تقاضاي الصاق نقشه مزبور را به سند مالكيت خود بنمايند.

تبصره 3 _ حدود وظايف و تشكيلات اداره امور املاك از جهت تهيه نقشه املاك به صورت كاداستر و همچنين اجراي مقررات اين قانون به موجب آيين نامه وزارت دادگستري خواهد بود.

ماده 157 _ آيين نامه هاي اجرايي اين قانون را وزارت دادگستري تهيه و تصويب خواهد كرد.

قانون اصلاح قانون ثبت اسناد و املاك مصوب 1312

در تفسير ماده 38

ماده 1

اين قسمت ذيل ماده 33 (بند 3) ذكر شده است

ماده 2

الف _ مقصود از حكم مقرر در قسمت اول ماده 38 قانون ثبت اسناد و املاك مصوب 26 اسفندماه 1310 راجع به معاملات مذكور در ماده 33 اين قانون اين است كه اگر چه انتقال گيرنده يا قايم مقام قانوني او عين مورد معامله را مطالبه كرده باشد محاكم مكلفند برطبق مفاد ماده 34 و تبصره دوم آن و ماده 38 قانون مزبور به رد اصل وجه و متفرعات مذكور در ماده 34 حكم صادر نمايند مگر آن كه انتقال دهنده قبل از حكم ، به تسليم عين مال در مقابل اصل حاضر شود كه در اين صورت به تسليم عين متفرعات حكم صادر خواهد شد.

ب _ در صورتي كه مدعي ، اصل وجه و متفرعات را مطالبه كند محكمه نمي تواند حكم به تسليم عين بدهد ولو اين كه انتقال دهنده به

تسليم عين مال حاضر شود.

ماده 3

در صورتي كه مال مورد معامله با حق استرداد در تصرف شخص ديگري غير از انتقال دهنده يا وارث او باشد ، انتقال گيرنده يا قائم مقام قانوني او براي وصول طلب خود بابت اصل وجه و متفرعات مي تواند(عليه هر يك از انتقال دهنده يا وارث او و يا كسي كه عين مورد معامله را متصرف است ، اقامه دعوا نمايد و رجوع به هر يك مانع مراجعه به ديگري نخواهد بود. هرگاه به متصرف رجوع شد و حاصل از فروش ملك كفايت اصل ومتفرعات را نكرد مدعي مي تواند براي بقيه ، به انتقال دهنده رجوع كند و انتقال گيرنده مي تواند در صورتي كه متصرف عالم به معامله اوليه بوده براي بقيه طلب خود در حدود مدتي كه مورد معامله در تصرف متصرف بوده به مشاراليه نيز مراجعه كند اعم از اين كه متصرف استيفاي منفعت كرده يا نكرده باشد.

ماده 4

هرگاه انتقال گيرنده عين مال مورد معامله با حق استرداد را ادعا كرده و به استناد مقررات قانون ثبت راجع به آن نوع معاملات ، در مطالبه عين محكوم شده باشد ، طرف دعواي او حق مطالبه خسارات محاكمه را از او نخواهد داشت

قانون اصلاح مواد 1 و 2 و 3 قانون اصلاح و حذف موادي از قانون ثبت اسناد - مصوب 31/4/1365 و ال

مصوب 31/4/1365 و الحاق موادي به آن (مصوب 21/6/1370)

مواد 1و2 اين قانون در خصوص اصلاح مواد 147 و 148 قانون ثبت بوده كه در متن قانون ثبت اسناد و املاك اعمال گرديده است

ماده 3 _ ماده 3 قانون مزبور به شرح زير اصلاح مي گردد:

ماده 3 _ هرگاه تعداد متصرفين در يك پلاك چند نفر باشند به سازمان ثبت اجازه داده مي شود كه با دريافت هزينه كارشناسي مناسب و انتخاب

هياتي ازكارشناسان و خبرگان ثبتي حدود كلي پلاك را نقشه برداري و تصرفات اشخاص را به تفكيك برداشت و دستور رسيدگي را حسب مورد با انطباق آن با موارد فوق صادر نمايد.

نحوه تعيين كارشناس يا هيات كارشناسي و هزينه هاي متعلقه و ارجاع كار و ساير موارد اجرايي مطابق آيين نامه اين قانون خواهد بود.

تبصره _ در هر مورد كه در اجراي موارد مذكور در اين قانون نياز به تفكيك يا افراز ملك باشد واحدهاي ثبتي با توجه به وضع موجود رأسا اقدام خواهند نمود و مورد مشمول مقررات ماده 4 قانون اصلاح و حذف موادي از قانون ثبت اسناد و املاك مصوب 1310 و اصلاحات بعدي آن نخواهدبود.

ماده 4 _ ماده زير به عنوان ماده 6 به قانون مزبور الحاق مي گردد:

ماده 6 _ از هريك از متقاضيان استفاده از مقررات اين قانون به هنگام صدور و تسليم سند مالكيت علاوه بر بهاي دفترچه مالكيت و هزينه هاي مربوط به هياتها و كارشناسي معادل 50 در هزار بر مبناي ارزش منطقه اي ملك و در نقاطي كه ارزش منطقه اي معين نشده بر مبناي برگ ارزيابي اخذ و به حساب دولت واريز مي شود.

تبصره _ چنانچه ملك مورد تقاضا مسبوق به صدور سند مالكيت اوليه نباشد علاوه بر مبلغ فوق بقاياي ثبتي متعلقه نيز طبق مقررات به حساب مربوطه واريز مي گردد.

ماده 5 _ ماده زير به عنوان ماده 7 به قانون مزبور الحاق مي گردد:

ماده 7 _ نسبت به درخواستهايي كه طبق مواد 146 ، 147 ، 148 و 148 مكرر قانون ثبت و ماده 4 قانون متمم قانون ثبت و همچنين مطابق مواد يك و دو قانون اصلاح و حذف موادي از قانون

ثبت مصوب 1365 در موعد مقرر تسليم شده و منتهي به صدور راي نگرديده بر طبق اين قانون رسيدگي خواهد شد و نياز به تجديد تقاضا ندارد.

تبصره 1 _ در مورد تقاضاهايي كه قبلا تسليم شده و به علت عدم حضور متقاضي يا مالك راي منفي صادر شده است در صورت وصول تقاضاي مجدد مطابق مقررات اين قانون قابل رسيدگي است

تبصره 2 _ ادارات ثبت مكلفند از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون حداكثر ظرف مدت سه ماه از طريق راديوي استان و نشر آگهي در روزنامه كثيرالانتشار محل يا نزديك به محل و الصاق آگهي در اماكن و معابر عمومي مراتب را به اطلاع مردم برسانند كه ظرف مدت يكسال درخواست خود رابه ضميمه رونوشت مصدق مدارك در قبال اخذ رسيد تسليم ثبت محل وقوع ملك نمايند.(62)

تبصره 3 _ كليه درخواستهاي واصله به ترتيب وصول در دفتر اداره ، ثبت مي گردد به علاوه ادارات ثبت مكلفند مراتب را در دو دفتر ديگري كه به اين منظور تهيه خواهد شد ثبت نموده و يكي از دو دفتر را به اداره كل امور املاك سازمان ثبت ارسال نمايند.

ماده 6 _ ماده زير به عنوان ماده 8 به قانون مزبور الحاق مي گردد:

ماده 8 _ ترتيب تشكيل جلسات ، نحوه رسيدگي هيات ها ، چگونگي انتخاب كارشناس يا خبره ثبتي و تعيين هزينه هاي هياتها و كارشناسان و هزينه آنها وموارد ديگر اجرايي اين قانون مطابق آيين نامه اي خواهد بود كه با پيشنهاد سازمان ثبت اسناد و املاك كشور به تصويب رييس قوه قضاييه مي رسد.

ماده 7 _ ماده زير به عنوان ماده 9 به قانون مزبور الحاق مي گردد:

ماده 9 _

در صورت امتناع اوليا صغار شهدا نسبت به انجام عمليات ثبتي ، نماينده ولي فقيه در بنياد شهيد انقلاب اسلامي مي تواند پس از احراز امتناع وغبطه صغار 45 روز پس از انقضاي مدت مقرر در قانون نسبت به انجام عمليات ثبتي به قائم مقامي از ولي قهري و قيم صغار اقدام به انجام تمهيدات لازم و ثبت نمايد.

ماده 8 _ ماده زير به عنوان ماده 10 به قانون مزبور الحاق مي گردد:

ماده 10 _ اولويت رسيدگي به تقاضاهاي رسيده در هياتهاي رسيدگي به ترتيب با صغار و خانواده هاي شهدا ، مفقودين ، آزادگان و جانبازان انقلاب اسلامي خواهد بود.

62 _ (به موجب ماده واحده مصوب 18/8/1378 مهلت مذكور در اين تبصره به مدت پنج سال ديگر تمديد گرديده است

قانون متمم قانون ثبت اسناد و املاك - مصوب 9 تير ماه 1354

مصوب 9 تير ماه 1354

ماده 1 _ در مورد اراضي متعلق به دولت يا موسسات و يا شركتهاي دولتي كه در جريان عمليات مقدماتي ثبت براي تامين مسكن به شركتهاي تعاوني واگذار شده يا مي شود اعم از اين كه در اراضي مزبور احداث بنا شده يا نشده باشد انتقال گيرنده و ايادي بعدي انتقال از پرداخت حق الثبت ملك و هزينه مقدماتي و بقاياي آنها معافند. در مورد هزينه تفكيك انتقال دهنده و شركت تعاوني انتقال گيرنده از پرداخت هزينه تفكيك معاف مي باشند.

تبصره - در مورد املاكي كه بلاعوض به شركتهاي تعاوني براي تامين مسكن كاركنان دولت و موسسات و شركتهاي دولتي منتقل مي شود اعم از اين كه انتقال دهنده دولت يا هر شخص حقيقي يا حقوقي باشد سند انتقال با معافيت از پرداخت حق الثبت انتقال و هرگونه ماليات و عوارض شهرداري و بقاياي آنها

و هزينه تفكيك تنظيم مي گردد. در صورتي كه مالك در جريان عمليات مقدماتي ثبت باشد انتقال دهنده و انتقال گيرنده از پرداخت حق الثبت ملك و هزينه مقدماتي و بقاياي آنها معاف مي باشند.

ماده 2 _ نسبت به قطعات مفروز از پلاك اصلي شماره 2395 اراضي مشاعي طرشت كه مساحت هريك بيشتر از يكهزار متر مربع نباشد در صورتي كه متقاضي ثبت يا قائم مقام قانوني او تا تاريخ تقديم اين لايحه (29/12/1357) احداث ساختمان در زمين مذكور كرده باشد و اشكال ديگري جز اعتراض بر تحديد حدود مزبور وجود نداشته باشد اداره ثبت به نام متقاضي ثبت يا قائم مقام قانوني او فقط نسبت به يك قطعه سند مالكيت صادر خواهد نمود و هرگاه پس از صدور سند مالكيت معترض ذي حق تشخيص شود دادگاه كسي را كه به موجب اين قانون سند مالكيت به نام او صادرمي شود به پرداخت بهاي زمين معادل ارزش معاملاتي آن در تاريخ صدور حكم در وجه ذي نفع محكوم خواهند نمود.( اصلاحي مصوب 20/6/1358.)

تبصره 1 _ در مورد آن قسمت از اراضي مذكور در اين ماده كه طبق احكام قطعي در سهم موقوفه قرار گرفته و مساحت آن تا پانصد متر مربع بوده و ازطرف اوقاف به اجاره واگذار شده و مستاجر تا تاريخ 12/8/53 در آن احداث ساختمان كرده باشد سند مالكيت عرصه به نام موقوفه و سند مالكيت اعياني به نام صاحب اعيان صادر خواهد شد.

تبصره 2 _ تشخيص شرايط مقرر در اين ماده با اداره ثبت تهران است و اداره ثبت به محض صدور سند مالكيت مراتب را به دادگاهي كه پرونده در آن مطرح رسيدگي است

اعلام خواهد نمود.

ماده 3 _ در مورد املاكي كه طبق مقررات اصلاحات ارضي به زارعين صاحب نسق منتقل شده يا مي شود در صورتي كه ملك مسبوق به درخواست ثبت باشد فروشنده يا قائم مقام قانوني او از پرداخت بقاياي ثبتي اعم از حق الثبت و هزينه مقدماتي ملك معاف است

در مورد انتقال اين قبيل املاك هرگاه درخواست ثبت ملك نشده باشد مالك سابق در اجراي مقررات ماده 143 الحاقي به قانون ثبت اسناد و املاك ازپرداخت وجوه مقرر در تبصره يك ماده مزبور معاف خواهد بود.

تبصره _ وجوهي كه قبل از اجراي اين قانون از بابت بقاياي ثبتي و يا طبق تبصره يك ماده 143 الحاقي به قانون ثبت اسناد و املاك وصول شده است قابل استرداد نيست در صورتي كه دريافت وجوه مذكور قبلا تقسيط شده باشد اقساطي كه وصول نشده اعم از اين كه موعد پرداخت آن قبل يا بعد ازاجراي اين قانون باشد مشمول معافيت موضوع اين ماده خواهد بود. در مواردي كه از اين بابت قبوض اقساطي بدهي زارعين مربوط به انتقال ملك دريافت شده باشد قبوضي كه وصول نشده مسترد مي شود.

ماده 4 _ براي رفع اختلاف موجود بين صاحبان اراضي واقع در محدوده شهر شاهي (قائم شهر) و مرودشت شيراز و افرادي كه تا اول فروردين ماه سال 1350 در اراضي مزبور ساختمانهايي ايجاد نموده و خود يا قائم مقام قانوني آنان متصرفند و صاحبان عرصه حاضر به تصديق اعياني آنها نيستند هياتي مركب از دو نفر از قضات حوزه قضايي همان محل به تعيين وزير دادگستري و رييس ثبت محل يا معاون او تشكيل مي شود اين هيات به اختلافات موجود با

توجه به اوضاع و احوال و استطاعت هريك از طرفين به طور كدخدامنشي رسيدگي و راي به پرداخت بهاي عادله اراضي در تاريخ تصرف و اجرت المثل آن تا تاريخ صدور راي صادر مي نمايد. و يا به تقاضاي مالكين ، راي به پرداخت بهاي اعياني و خلع يد از متصرف مي دهد. راي هيات قطعي و لازم الاجراست و مرجع اجراي آن دادگاه شهرستان محل و در صورت نبودن دادگاه شهرستان دادگاه بخش خواهد بود.

تبصره 1 _ صاحبان اعيان در صورتي مي توانند از مقررات اين قانون استفاده كنند كه ظرف يكسال از تاريخ اجراي اين قانون دادخواست خود را در قبال اخذ رسيد به ثبت محل تسليم نموده باشند والا به تقاضاي مالك به شرح اين ماده اقدام خواهد شد. ثبت محل مكلف است از تاريخ اجراي اين قانون منتهي ظرف يكماه با نشر آگهي در روزنامه كثيرالانتشار محل يا نزديك به محل و الصاق آگهي در اماكن عمومي مهلت مقرر را به اطلاع صاحبان اعيان برساند.

تبصره 2 _ پس از صدور راي هيات و پرداخت بهاي اراضي و اجور آن هرگاه ملك منتهي به ثبت در دفتر املاك شده باشد به نام صاحب اعيان در دفتر املاك ثبت مي شود و اگر ملك در جريان ثبت باشد عمليات ثبتي به نام او ادامه مي يابد، در اين صورت هرگاه موعد اعتراض به اصل يا حدود ملك منقضي نشده و يا اعتراض رسيده باشد وجه مورد حكم هيات تا تعيين تكليف قطعي بايد در صندوق ثبت محل توديع گردد. هرگاه حكم قطعي به نفع معترض صادر شود بنا به درخواست صاحب اعيان راي هيات به محكوم له ابلاغ مي شود

محكوم له مي تواند از تاريخ صدور حكم قطعي به نفع او تا ده روز پس از ابلاغ راي هيات فقط نسبت به بهاي تعيين شده عرصه به هيات مذكور اعتراض نمايد و راي هيات قطعي است

اعيان موضوع حكم نيز وقتي به مالكيت قطعي صاحب عرصه درخواهد آمد كه وجه مورد حكم كلا پرداخت شده باشد.

تبصره 3 _ رقبات مشمول قوانين و مقررات ملي شدن جنگلها و مراتع يا قوانين و مقررات اصلاحات ارضي از شمول اين ماده مستثناست

ماده 5 _ مهلت مندرج در تبصره يك ماده 148 قانون اصلاح قانون ثبت اسناد و املاك مصوب سال 1351 در مورد كرمان تا آخر سال 1354 تمديد مي شود.

آيين نامه قانون ثبت املاك - مصوب سال 1317 با اصلاحيه هاي بعدي

فصل اول _ دفاتر ثبت اسناد و املاك ( ماده 1 تا 4 )

ماده 1 _ اداره ثبت اسناد و املاك داراي دفاتر زير خواهد بود: ( اصلاحي 8/11/1380 )

1 _ دفتر املاك

2 _ دفتر نماينده املاك

3 _ دفتر املاك توقيف شده

4 _ دفتر ثبت موقوفات

5 _ دفتر گواهي امضا.

6 _ دفتر سپرده ها.

7 _ دفتر توزيع اظهارنامه ها.

8 _ دفتر املاك مجهول المالك

9 _ دفتر ثبت شركتها.

10 _ دفتر اسناد رسمي

11 _ دفتر ثبت قنوات

12 _ دفتر آمار و ثبت اظهارنامه

تبصره _ دفتر املاك و دفتر ثبت قنوات در مركز و كليه شهرستان ها يك نسخه خواهد بود و در موقع مقتضي با فراهم شدن امكانات از مندرجات دفاتر مزبور ميكروفيلم و يا اسكن تهيه و به مركز ارسال مي گردد. ( اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 2 _ كليه دفاتر نامبرده در ماده قبل بايد مجلد بوده و به استثناي دفتر توزيع اظهارنامه و دفتر املاك مجهول المالك بقيه دفاتر بايد تمام صفحات آن را

در بدو امر دادستان شهرستان محل يا نماينده او شماره گذاشته و امضا كرده و به مهر دادسرا ممهور و مجموع عده صفحات را در صفحه اول و آخر دفتر با تمام حروف ذكر و قيد نمايد. ( اصلاحي 1323. )

ماده 3 _ براي ثبت املاك هر بخش يك دفتر املاك تخصيص و براي ثبت هر شماره مستقل مجموعا سه صفحه و به جهت ثبت هر شماره از املاك مزروعي علاوه بر گنجايش مقدار ثبت لااقل سه صفحه سفيد براي انتقالات بعدي آن منظور خواهد شد.(اصلاحي 8/11/1380)

تبصره _ در صورتي كه يك دفتر املاك براي يك بخش كافي نباشد بنا به پيشنهاد مدير كل ثبت استان و تصويب سازمان ثبت اسناد و املاك كشور بخش مذكور به دو يا چند ناحيه تقسيم و براي هر ناحيه يك دفتر املاك تخصيص مي يابد. در اين صورت هر ناحيه به نواحي ديگر محدود و حد فاصل آنها اعم از خيابان اصلي يا آثار طبيعي در صورت جلسه اي به امضاي مدير كل و رييس ثبت محل قيد مي گردد. ( اصلاحي 8/11/1380)

ماده 4 _ دفاتر نامبرده در ماده يك مادام كه صفحه سفيد دارد مورد عمل و پس از اتمام آن مسئول دفتر بايد تعداد شماره هاي ثبت را در آخر دفتر قيد وبسته نمونه (امضا) نمايد. ( اصلاحي 8/11/1380

فصل دوم _ در شماره گذاري املاك و توزيع اظهارنامه ( ماده 5 تا 19 )

ماده 5 _ در موقعي كه اداره ثبت ، قطعه يا بخشي را براي ثبت عمومي در نظر مي گيرد بايد پيش نويس آگهي ماده 9 قانون ثبت را تهيه و براي نمونه (امضا) و انتشار به اداره كل ثبت بفرستد و در ضمن اين مدت بايستي وسايل مقدمات توزيع اظهارنامه را

از انتشار آگهي ماده 10 در محل و تهيه پلاك از مركز و غيره در نظر گرفته كه در موقع مقرر بتواند نماينده در محل حاضر شده و تاخيري در كار پلاك كوبي و توزيع اظهارنامه نشود.

ماده 6 _ در قرا و قصبات خرده مالك ، قبل از شروع به عمليات ثبت عمومي لازم است نماينده عمل به وسايل مقتضي از قبيل جار و غيره ، مالكين را مطلع و با اطلاع كدخدا و ريش سفيدان ، قريه را به بخشهاي معيني كه حدود طبيعي داشته باشد تقسيم و اسامي و ساير مشخصات مالك و ملك را دركتابچه يا صورت مجلس نوشته به نمونه (امضا) كدخدا و ريش سفيدان برساند و بعد به شماره گذاري و توزيع اظهارنامه شروع كند و نماينده مأمور توزيع اظهارنامه بايد دقيقا مراقبت كند كه اظهارنامه ها با صورت مجلس فوق الذكر كاملا تطبيق نموده و در صورت مزبور كليه قطعات با مشخصات ومعروفيت آنها و اسامي مالكين كه معرفي مي شوند و حدود اربعه آن ذكر گردد و شماره و نوع املاك و اسامي مالكين در دفتر توزيع اظهارنامه نوشته شودو در روي اظهارنامه نيز كه به مالكين و در صورت غيبت آنها به مستاجر يا كدخداي محل تسليم و در دفتر توزيع اظهارنامه رسيد داده مي شود ، شماره ملك و مشخصات آن يادداشت و به نمونه (امضا) نماينده مربوطه برسد.

ماده 7 _ در املاك شهري و مستغلات نيز پس از تعيين بخشي كه مورد ثبت عمومي واقع مي شود شماره گذاري و توزيع اظهارنامه طبق مواد بالا به استثناي ( جار ) و صورت مجلس كه مخصوص املاك مزروعي خرده مالك

است به عمل خواهد آمد.

ماده 8 _ در مستغلات براي هر ملك يك شماره و در املاك مزروعي نيز براي قرا و مزارع ششدانگي يك شماره اصلي منظور مي شود و در صورتي كه مزرعه مشتمل بر قطعات مفروز و اعياني و غيره باشد براي هر قسمت يك شماره فرعي از همان شماره اصلي منظور خواهد شد.

ماده 9 _ چنانچه پس از شماره گذاري املاك هر قطعه يا بخشي معلوم شود كه ملكي از قلم افتاده آخرين شماره آن بخش براي آن اختصاص داده مي شودو اگر ملكي پس از شماره گذاري مفروزا به قطعاتي تقسيم شد براي هريك از قطعات شماره فرعي از همان شماره اصلي منظور خواهد شد مثلا از شماره 5 اصلي 51 52 53

ماده 10 _ براي سرعت جريان بايد قطعات ثبت عمومي ، كوچك انتخاب شود.

ماده 11 _ در مورد كاروانسرا و امثال آن كه داراي حجرات متعدده است در صورتي كه متعلق به يك نفر يا مشاعا متعلق به اشخاص باشد يك شماره و درصورتي كه حجرات مالك جداگانه داشته باشد براي هريك ، شماره مستقلي منظور خواهد شد.

ماده 12 _ هر بخشي كه به ثبت عمومي گذارده مي شود قنوات آن بخش هم بايد جزو ساير املاك براي ثبت عمومي منظور و آخرين نمره آن بخش به قنوات داده شود و در اظهارنامه و دفتر توزيع اظهارنامه و آگهي ها نيز شماره و اسم قنوات و مبدأ و مظهر آن قيد شود. هرگاه قنات از متعلقات ملك است و جداگانه مورد معامله واقع نمي شود تابع اصل ملك بوده و شماره مستقلي لازم ندارد.

ماده 13 _ در موقع توزيع اظهارنامه در قرا مأمورين عمل به وسايل

مقتضي در محل رسيدگي نموده پس از تشخيص اين كه اعياني قريه متعلق به رعايا مي باشد تعيين شماره فرعي نموده و از روي شماره رديف در دفتر توزيع اظهارنامه وارد و به مالكين اعياني اظهارنامه مي دهد. به مالكين عرصه هم پس از تعيين سهام آنها اظهارنامه توزيع مي نمايد ، سپس اظهارنامه هاي مالكين اعياني و عرصه را جداگانه با اخذ حق الثبت از هريك از آنها تنظيم و قبول مي نمايد ، در موقع تنظيم آگهي ابتدا عرصه و بعدا اعياني به اسم مالكين آگهي مي شود. در صورتي كه اختلافي بين مالكين عرصه و اعياني پيدا شود بايد بدوا به مدارك و قبالجات و بنچاق مالكين اصل مزرعه و عرصه مراجعه شود. چنانچه مدارك مالكين عرصه حاكي است كه اعياني ها متعلق به آنان بوده و رعايا مدركي براي مالكيت خود از طرف مالك يا مالكين فعلي يا قبلي ندارند درخواست ثبت را بايد از مالك عرصه ده پذيرفته و رعايا معترض شناخته شوند و چنانچه مدارك مالكيت مالكين قرا و قصبات حكايتي از اعياني ها ندارد يا رعايا مداركي بر مالكيت خود دارند حق درخواست ثبت با رعايا است

ماده 14 _ نسبت به درخواستهاي ثبتي كه قبلا شده و نسبت به اعياني هاي آن كه تشريفات اين نظامنامه به عمل نيامده چنانچه در موقع تعيين حدود ، مالكين عرصه اعياني را براي رعايا گواهي نمايند يا قبلا به طور كلي گواهي كرده باشند بايد براي اعياني ها شماره فرعي منظور درخواست ثبت پذيرفته آگهي نمود.

ماده 15 _ در مورد املاكي كه قبلا درخواست ثبت شده و تعيين حدود به عمل آمده و مالكين حق رعايا را نسبت

به اعياني با اسامي معين قيد و گواهي نموده اند و آگهي هم شده است با دريافت حق الثبت و مخارج از صاحبان اعياني و تعيين حدود آن مي توان در دفتر املاك ثبت و سند مالكيت صادرنمود.

ماده 16 _ املاكي كه در جريان ثبت عادي بدون قيد حق اعياني براي رعايا به ثبت رسيده و بعدا در ثبت عمومي رعايا اظهارنامه داده اند چون سابقا ملك ثبت شده و جريان ثبت عمومي موردي نداشته اين قبيل پرونده ها بايد براي راي مقتضي به هيات نظارت احاله شود.

ماده 17 _ در مورد املاك مشاع اگر بعضي (از) مالكين نسبت به اعياني ها حق را گواهي كرده و بعضي گواهي نكرده اند نسبت به اعياني از رعايا اظهارنامه پذيرفته شده و مالكين كه حق مزبور را گواهي نكرده اند معترض شناخته مي شوند.

ماده 18 _ ملاك اخذ حق الثبت املاك قيمت منطقه بندي مذكور در ماده 64 قانون مالياتهاي مستقيم مصوب (7/2/1371) است هرگاه در موقع ثبت ملك در دفتر املاك ارزش منطقه بندي تغيير كرده باشد بهاي ملك طبق قيمت منطقه بندي جديد تعيين مي گردد. در نقاطي كه قيمت منطقه بندي تعيين نشده ملك بايد ارزيابي شود. اعتبار برگ ارزيابي يكسال از تاريخ تنظيم است ولو اينكه بهاي ملك طبق ارزيابي در دفتر املاك و سند مالكيت نوشته شده باشد. ( اصلاحي 8/11/1380 )

تبصره 1 _ چنانچه متقاضي ثبت قبل از ثبت ملك در دفتر املاك بخواهد معامله نمايد در پاسخ پرسش نامه دفاتر اسناد رسمي براي معامله بايد مبلغ وصولي حق الثبت ، تعيين و به دفترخانه اعلام شود تا مابه التفاوت بقاياي ثبتي ملك را بر اساس قيمت منطقه بندي دريافت و

به حساب مربوطه واريز نمايد. ( اصلاحي 8/11/1380 )

تبصره 2 _ در مواردي كه پس از ثبت و صدور سند مالكيت مالك براي گرفتن سند مالكيت به اداره ثبت مراجعه ننمايد و در مقام معامله برايد طبق تبصره فوق رفتار شود. ( اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 19 _ هرگاه نسبت به قسمتي از ملكي به نحو مشاع و يا مفروز اظهارنامه پذيرفته شده نسبت به بقيه سهام برخلاف اظهارنامه اولي ، اظهارنامه پذيرفته نخواهد شد در صورت توافق مالكين مطابق آن عمل مي گردد و چنانچه قبلا اظهارنامه هم به عنوان مشاع و هم مفروز پذيرفته شده صدور سند مالكيت موكول به رفع اختلاف در دادگاه است ( اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 20 _ قلم خوردگي و كسر و اضافه كردن در مندرجات اظهارنامه ممنوع و اگر توضيحي لازم باشد بايد صريحا ذكر شده و به نمونه (امضا) متصدي مربوطه (نماينده تنظيم اظهارنامه و مستدعي ثبت برسد.

تخلف از مقررات اين ماده موجب مسئوليت شديد خواهد بود.

فصل سوم _ در درخواست ثبت ( ماده 21 تا 51 )

ماده 21 _ اظهارنامه بايد به نمونه (امضا) مستدعي ثبت يا وكيل يا جانشين قانوني او به اداره ثبت محل داده شود. هرگاه دهنده اظهارنامه نتواند نمونه ( امضا ) كند علامت انگشت خود را زير اظهارنامه خواهد گذاشت و در صورتي كه اظهارنامه توسط وكيل يا جانشين مستدعي ثبت داده شود بايد وكالت نامه يا اوراق مربوطه ضميمه شود.

ماده 22 _ اظهارنامه شامل نكات زير خواهد بود:

1 _ نام و نام خانوادگي و شماره شناسنامه يا كد ملي و محل صدور آن و نام پدر و سمت دهنده اظهارنامه نسبت به ملك مورد درخواست و محل اقامت مستدعي ثبت

2

_ تابعيت مستدعي ثبت

3 _ نوع مال غيرمنقولي كه درخواست ثبت آن مي شود با تعيين محل وقوع ملك (حوزه ثبتي ، بخش يا روستا و شماره پلاك اعم از اصلي و فرعي ،حدود و مشخصات اجزا و متعلقات آن و آدرس ملك (خيابان ، كوچه ، پلاك شهرداري ) و محل اقامت متقاضي

4 _ بهاي ملك در تاريخ درخواست ثبت طبق قيمت منطقه بندي

5 _ شرح حقوق عيني كه براي اشخاص در آن ملك است با تعيين صاحبان حقوق و همچنين حقوق عيني كه مستدعي ثبت در املاك مجاور دارد. ( اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 23 _ دهنده اظهارنامه بايد اسناد و قبالجات و بنچاق ملك و مدارك راجعه به مالكيت و تصرف خود را به اداره ثبت ارايه دهد تا رونوشت يا خلاصه آن ضميمه اظهارنامه و در پرونده عمل بايگاني شود و اگر دليل مالكيت منحصر به تصرف است ادله و نشانيهاي تصرف فعلي خود را كتبا به اداره ثبت تسليم نمايد و در هر حال درخواست كننده بايد نحوه تصرف خود را كه او را براي تقاضاي ثبت مجاز مي دارد معلوم كند.

ماده 24 _ پس از ارائه مدارك از طرف متقاضي ثبت و معرفي ملك بايد نقشه آن توسط نقشه بردار ثبت ترسيم و صورت مجلس مبني بر تصرف مالكانه مستدعي ثبت وسيله نماينده و نقشه بردار تهيه شود ، در اظهارنامه ميزان و مقدار املاك و اراضي مورد درخواست بايد به دانگ و سهم قرارداده شود.(1) اصطلاحات محل از قبيل جام و فنجان و پيمان و غيره را برحسب تحقيقات محلي با دانگ و سهم تطبيق بنمايند. (

اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 25 _ در هر موقع كه اداره ثبت اجراي ثبت عمومي را در بخش معيني در نظر مي گيرد بايد لااقل پانزده روز قبل از انتشار آگهي مقرر در ماده 10 قانون ثبت به نماينده اوقاف آن محل اطلاع دهد تا نماينده مزبور به متوليان موقوفات عام المنفعه محل اخطار كند كه در ظرف 30 روز از تاريخ نشر اولين آگهي نامبرده در ماده 10 قانون ثبت نسبت به املاك موقوفه كه در آن بخش واقع و تحت تصدي و توليت آنها مي باشد درخواست ثبت نمايند.

ماده 26 _ اظهارنامه اتباع خارجه و كنسولگري ها و سفارتخانه ها در برگهايي كه براي اين كار تخصيص داده شده تنظيم و يك نسخه در محل بايگاني و نسخه ديگر به اداره كل ثبت فرستاده مي شود تا پس از صدور اجازه به جريان ثبت اقدام گردد.

ماده 27 _ اراضي كه قبلا جز شوارع يا ميدانهاي عمومي بوده و همچنين انبار متروكه كه بعدا تبديل به ملك مي شود از طرف مالك يا شهرداري يامرجع ذيربط درخواست ثبت نسبت به آنها پذيرفته خواهد شد. ( اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 28 _ هر اظهارنامه و صورت مجلس تحديد حدود مختص يك پلاك است هرگاه درخواست چندين شماره در يك بخش يا قطعاتي كه در يك قريه و مزرعه واقع است و قبلا در يك اظهارنامه پذيرفته شده باشد در موقع تحديد حدود براي هر شماره يك صورت مجلس تحديد حدود تنظيم شود.

ماده 29 _ تا وقتي كه آگهي نوبتي نامبرده در ماده 11 قانون ثبت منتشر نشده اظهارنامه مي توان پذيرفت

ماده 30 _ در صلحهاي محاباتي كه براي مصالح حق فسخ

قيد شده درخواست ثبت از متصالح با قيد حق فسخ براي مصالح پذيرفته مي شود و مشمول ماده 33 قانون ثبت نيست سند مالكيت اين قبيل املاك با قيد حق فسخ به نام متصالح صادر و پس از سقوط حق خيار ، متصالح مي تواند بدون ذكر حق فسخ سند مالكيت جديد بگيرد.

ماده 31 _ دسترنج رعيتي و حق اولويت و گاوبندي و غيره كه در املاك معمول و بين رعايا خريد و فروش مي شود از حقوق راجعه به عين املاك نبوده و قابل درخواست ثبت و اعتراض ثبت نيست و صدور سند مالكيت به نام مالك هم تغييري در وضع حقوق مزبور در هر جا كه معمول است نمي دهد.

ماده 32 _ در صورتي كه متوليان در ظرف مدت سي روز مقرر در ماده 25 اين آيين نامه اقدام به درخواست ثبت ننمايند نماينده اوقاف محل درخواست ثبت خواهد كرد. لكن اگر تا انقضاي مدت نامبرده در ماده 11 قانون ثبت متولي نيز درخواست ثبت كند درخواست اداره اوقاف بلاتعقيب گذارده خواهدشد.

ماده 33 _ نسبت به موقوفاتي كه متولي خاص ندارد نماينده اوقاف محل مستقيما درخواست ثبت خواهد كرد.

ماده 34 _ نسبت به املاكي كه به نفع عمومي حبس شده است متصدي امور حبس مكلف به درخواست ثبت است

ماده 35 _ درخواست ثبت نسبت به موقوفات خاصه به عهده متولي و نسبت به املاك كه به نفع اشخاص معيني حبس شده به عهده متصدي امورحبس است معذلك هريك از موقوف عليهم و محبوس لهم نيز مي توانند درخواست ثبت نمايند.

ماده 36 _ در مورد ثلث موبد و باقي ، وصي مكلف به درخواست ثبت است

ماده 37

_ طبق ماده 3 قانون اوقاف ، املاكي كه مورد نذر يا وصيت يا حبس شود به طور دايم يا مدتي كه كمتر از هيجده سال نباشد و براي مصارف عامه تخصيص داده شده اداره اوقاف حق درخواست ثبت و اعتراض بر ثبت دارد و ادارات اوقاف بايد مدارك وقفيت و تصرف وقف را ضميمه اظهارنامه نمايند.(2)

ماده 38 _ چنانچه گواهي رسمي اداره اوقاف بر موجود نبودن وجوهي بابت موقوفات مجهول المصرف و مبرات مطلقه ضميمه درخواستنامه ثبت يا دادخواست اعتراض بر ثبت املاك مشمول ماده 29 قانون باشد بدون مطالبه حق الثبت و هزينه به جريان گذارده مي شود.

ماده 39 _ در مورد درخواست ثبت املاك موقوفه و حبس ثلث در اظهارنامه عنوان درخواست كننده ثبت متصدي يا مدعي توليت قيد مي شود.

ماده 40 _ كليساها و معابد اقليتهاي ديني شناخته شده در قانون اساسي و كاروانسراهاي عباسي و رباطها از حق الثبت معاف است معافيت سايرسازمانها و ارگانها تابع مقررات خاص خود مي باشد. ( اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 41 _ نسبت به املاكي كه مالك خاص ندارد مانند طرق و شوارع و اراضي و جبال موات و مباحه ، نيزارها ، بيشه ها ، مراتع و جنگلها و قبرستان هاي عمومي و بستر مسيلها و آب رودخانه ها و نهرها منشعب از آنها و انهار طبيعي و هر مسير طبيعي ديگر اعم از سطحي و زير زميني و چشمه سار ها ازافراد ، درخواست ثبت پذيرفته نخواهد شد. ( اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 42 _ نسبت به آب رودخانه ها و انهار طبيعي و چشمه سارها كه ضمن درخواست ثبت ملك بعنوان حقابه طبق معمول محل قبول تقاضاي ثبت گرديده

در موقع صدور سند مالكيت از ذكر حق مزبور خودداري نموده و به جاي آن عبارت با حقابه از مقررات قانون توزيع عادلانه آب قيد گردد.

ماده 43 _ هرگاه ششدانگ قنات يا چشمه متعلق به يك نفر است به منزله يك ملك محسوب و شماره مخصوص به آن داده مي شود و اگر مالكين متعدددارد بايد ميزان سهام هريك از روي ساعت و گردش شبانه روز تعيين شود و درخواست ثبت هر سهم مستقلا پذيرفته خواهد شد و تمام قنات يا چشمه داراي يك شماره خواهد بود. اگر چشمه از روي ساعت تقسيم نشده و ميزان آن مشخص نباشد اظهارنامه ثبت آب را فقط در ضمن درخواست ثبت ملك به عنوان حقابه مطابق معمول بايد قبول كرد و در آگهي ها و سند مالكيت جمله (مطابق معمول محل را قيد نمود.

ماده 44 _ درخواست ثبت پاكنه هايي كه از قنوات در املاك مورد درخواست ثبت موجود است بدون اجازه صاحب قنات پذيرفته نخواهد شد.

ماده 45 _ املاكي را كه پس از پلاك كوبي و توزيع اظهارنامه و قبل از درخواست ثبت و آگهي بوسيله اصلاحات خراب مي شود بايد مالك يا شهرداري مراتب را به اداره ثبت اطلاع دهد و همچنين اگر خود اداره ثبت اطلاع حاصل كرد بايستي پس از رسيدگي و معاينه محل ، مراتب را در دفتر توزيع اظهارنامه و پرونده مربوطه و اگر ملك ثبت شده است در ستون ملاحظات دفتر املاك هم قيد كرده و هرگاه قسمتي از ملك باقي بماند يا به شهرداري منتقل شود به همان شماره اصلي ملك كه براي تمام ملك تعيين شده آگهي خواهد شد و چنانچه قبلا

آگهي و تحديد شده حدود بقيه تعيين و در صورتي كه در دفتر املاك ثبت شده با توضيح مراتب در ملاحظات دفتر املاك با حدود واقعي در زير ثبت اوليه با بايگاني كردن سند مالكيت اولي سند مالكيت جديد صادر خواهد شد.

( و نيز هرگاه در نتيجه تغيير وضع مجاور املاك ثبت شده و تبديل حد به كوچه اصلاح سند مالكيت در حدي كه قبلا به ملك مجاور و فعلا به كوچه محدود است تقاضا شود در صورتي كه شهرداري عمومي بودن كوچه را اعم از بن بست يا غير بن بست تاييد نمايد اصلاح ثبت دفتر املاك و سند مالكيت توسط اداره ثبت مربوطه با رعايت حقوق مجاورين انجام خواهد شد).

ماده 46 _ املاك مشاعي كه قبل از اين بر طبق قانون سابق درخواست ثبت شده است نسبت به بقيه آن فقط در موقع ثبت عمومي بخش مربوطه درخواست ثبت پذيرفته خواهد شد.

ماده 47 _ اظهارنامه هايي كه تا قبل از انتشار آگهي نامبرده در ماده 11 قانون ثبت به اداره تسليم شود مشمول جريمه نخواهد بود. املاكي كه به واسطه تاخير درخواست در آگهي اوليه قيد نشده در آگهي هاي شش ماهه كه در ماده 12 قانون ثبت مقرر است آگهي خواهد شد.

ماده 48 _ متصدي تنظيم اظهارنامه بايد مراقبت نمايد كه اسم و نام خانوادگي و شماره شناسنامه و محل صدور آن و مقدار مورد درخواست و سهام مالكين و كليه مطالب اظهارنامه صحيحا و صريحا نوشته شود كه بعدا موجب اشتباه نگردد و هر نوع اشتباهي هم كه در مطالب اظهارنامه روي دهد ومعلوم شود در اثر بي مراقبتي متصدي بوده موجب مسئوليت

خواهد بود.

ماده 49 _ در قرا و قصباتي كه به ثبت عمومي گذارده مي شود نماينده توزيع اظهارنامه به امر مدير ثبت مأمور تنظيم اظهارنامه ها نيز خواهد بود.

ماده 50 _ در موقعي كه اظهارنامه ها عودت داده مي شود وصول آن مرتبا با قيد تاريخ در دفتر توزيع اظهارنامه قيد شود.

ماده 51 _ پس از انتشار آگهي نوبتي نامبرده در ماده 11 شماره هايي كه تمام يا قسمتي از آن مجهول المالك مانده بايد فورا در دفتر املاك مجهول المالك وارد شده و اظهارنامه هايي كه بعدا داده مي شود در ستون مربوط به هر شش ماه يادداشت و مطابق آن در آگهي هاي نوبتي ششماهه آگهي شود و غفلت درانجام آن موجب مسئوليت خواهد بود.

مسئوليت تنظيم اين دفتر بايد رسما به عهده يك نفر از كارمندان گذارده شود كه در صورت غفلت و از قلم افتادن شماره ملكي مورد مواخذه واقع شود.

فصل چهارم _ در آگهي هاي نوبتي و تحديدي و تعيين حدود املاك ( ماده 52 تا 85

ماده 52 _ آگهيهاي نوبتي و تعيين حدود را اداره ثبت در يكي از جرايد حوزه خود و يا در يكي از جرايد نزديكترين حوزه خود و يا در يكي از جرايد مركزمنتشر مي نمايد. ( اصلاحي مصوب 1324. )

ماده 53 _ آگهي هاي مربوطه به هر بخش بايد در روزنامه معيني منتشر شود كه در آخر هر سال براي سال بعد از طرف اداره كل ثبت تعيين شده و به اطلاع عموم خواهد رسيد.

ماده 54 _ علاوه بر انتشار روزنامه يك نسخه از آگهي تعيين حدود در شهرها به هريك از املاك مورد تحديد الصاق و در دهات نيز چند نسخه از آگهي مزبور بايد در محلهاي عمومي قريه مورد تحديد و قرا مجاور به وسيله مأمورين

ثبت الصاق و انتشار آگهي را كدخدايان محل گواهي نمايند.

ماده 55 _ حذف شده است ( با توجه به اصلاحي 8/11/1380 حذف شده است )

ماده 56 _ حقوق ارتفاقي در آگهيهاي نوبتي ذكر نمي شود ولي بايد در زير آگهيها قيد كرد كه حقوق ارتفاقي در موقع تعيين حدود در صورت مجلس منظور مي گردد ، كه اگر معترضي باشد مطابق مقررات در مدت سي روز از تاريخ تنظيم صورت مجلس دادخواست اعتراض بدهد.

ماده 57 _ در پيش نويس آگهيهاي نوبتي بايد مراقبت شود كه كلمات روشن و خوانا بوده و در اسامي درخواست كنندگان ثبت و شماره و اسم املاك اشتباهي نشود و لازم است اولين نسخه آگهي چاپ شده قبلا در اداره ثبت با پيش نويس آگهي مطابقه شود و پس از غلط گيري به چاپ آن اقدام گردد.

روساي ثبت و مدير مجله رسمي مستقيما مسئول صحت تنظيم و چاپ آگهيها مي باشند. اولين نسخه آگهي كه براي غلط گيري مقابله شده بايد به نمونه امضا ) رييس ثبت محل برسد و پس از چاپ آگهي ها در پرونده اداره بايگاني شود.

ماده 58 _ آگهيهايي كه بايد طبق ماده 10 قانون ثبت در سي روز سه مرتبه منتشرشود انتشار آن در روز اول و پانزدهم و سيام خواهد بود.

ماده 59 _ آگهيهاي درخواست ثبت املاك مجهول المالك در هر سال با رعايت قسمت اخير ماده 11 قانون به طريق زير بايد منتشر شود:

1 _ درخواستهاي ثبت قبول شده در فروردين و ارديبهشت و خرداد هر سال در اول مرداد همان سال

2 _ درخواستهاي ثبت قبول شده در تير و مرداد و شهريور

هر سال در اول آبان ماه همان سال

3 _ درخواستهاي ثبت قبول شده در مهر و آبان و آذر هر سال در اول بهمن همان سال

4 _ درخواستهاي ثبت قبول شده در دي و بهمن و اسفند هر سال در اول ارديبهشت سال بعد. ( اصلاحي مصوب 1328. )

تبصره 1 _ آگهيهايي كه طبق دستور هيات نظارت بايد تجديد شود ضمن آگهيهاي فوق در قسمت مخصوص با قيد عنوان آگهيهاي اصلاحي منتشرمي گردد.

تبصره 2 _ هرگاه ملكي در موعد مقرر فوق آگهي نشده باشد بايد در آگهيهاي سه ماهه بعدي منتشر گردد.

تبصره 3 _ در مواردي كه روز انتشار آگهي نوبت اول با تعطيل عمومي تصادف نمايد بايد نوبت اول آن آگهي بلافاصله روز بعد از تعطيل منتشر گردد و در اين مورد مبدأ مدت واخواهي از همان روز انتشار اولين آگهي نوبتي خواهد بود.

ماده 60 _ در آگهيهاي نوبتي مفاد ماده 17 قانون ثبت نيز بايد قيد شود.

ماده 61 _ حتي الامكان براي هر ملكي نبايد يك آگهي تحديد جداگانه تهيه كرد. املاكي كه براي تحديد در نظر گرفته مي شود بايد به تعداد و با رعايت اهميت ملك و استعداد نمايندگان لااقل براي ده الي بيست شماره از املاك شهري و اعياني و قطعات مفروزه يك آگهي منتشر و متواليا تحديد شود مگرآن كه درخواست كننده ثبت در موقع تجديد تعيين حدود هزينه آگهي و فوق العاده و هزينه سفر نماينده را (در صورتي كه لازم باشد) به وسيله اداره بپردازد و نسبت به املاك مزروعي با رعايت اهميت آن بايد يك يا چند روز وقت تحديد آن را قرار دهند.

ماده 62 _

در آگهيهاي تحديدي نسبت به املاك مزروعي شماره هاي فرعي را نيز پس از شماره اصلي ملك مي توان براي تعيين حدود قيد و آگهي كرد.

ماده 63 _ پيش نويس آگهي موضوع ماده 9 قانون ثبت بايد در 6 نسخه تهيه و براي نمونه (امضا) و انتشار به مركز فرستاده شود.

ماده 64 _ آگهيهاي مذكوره در ماده 59 بايد تا 15 روز قبل از انتشار به روزنامه هايي كه براي انتشار آگهي تعيين شده رسيده باشد.

ماده 65 _ براي قنوات بايد در آگهي و صورت مجلس مبدأ و مظهر قنات و حقوق ارتفاقي اشخاص قيد گردد.

ماده 66 _ آگهي تحديدي منتشر نخواهد شد مگر پس از نشر اولين آگهي نوبتي

ماده 67 _ فاصله بين انتشار آگهي تحديدي و روز تعيين حدود نبايد كمتر از بيست و بيشتر از شصت روز باشد.

ماده 68 _ عمليات تحديد حدود با رعايت مواد 14 و 15 قانون ثبت توسط نماينده به اتفاق نقشه بردار ثبت انجام خواهد شد. املاك و اراضي كه قبلا بدون نقشه كامل تحديد حدود شده در صورتي كه منجر به ثبت در دفاتر املاك نگرديده بايد نقشه ملك طبق صورت مجلس تحديدي به طور صحيح ترسيم شود. ( اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 69 _ در صورتيكه مالك و نماينده او غايب باشد و ملك تحديد نشود بايد مراتب در صورت مجلس ضميمه قيد و به نمونه (امضا) حاضرين برسد. نمايندگاني كه برخلاف حقيقت به بهانه غيبت مالك از تحديد ملكي خودداري كرده يا عمل طبق ماده 15 ممكن بوده و اقدام نشده باشد به دادگاه اداري جلب خواهند شد.

ماده 70 _ درخواست كننده يا نماينده او حدود ملكي را كه مي خواهد

ثبت كند بطور مشخص معرفي نموده و صاحبان املاك مجاور و دخالت كنندگان چنانچه ايراد و اعتراضي دارند بيان مي نمايند. ( اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 71 _ مستدعي ثبت فقط ابنيه و اجزايي را مي تواند در موقع تعيين حدود معرفي كند كه داخل در حدود مندرجه در اظهارنامه باشد و نماينده عمل بايد معرفي مالك يا نماينده او را وقتي معتبر بشناسد كه تصرفات او در قسمت معرفي شده محرز باشد والا از تعيين حدود خودداري خواهد نمود.

ماده 72 _ صورت مجلس تحديد حدود بايد حاوي مطالب زير باشد و به امضا نماينده و نقشه بردار و كليه حاضرين برسد:

1 _ تعيين روز و ماه و يا روزهايي كه عمليات تعيين حدود در آن واقع شده

2 _ نام و مشخصات و محل اقامت اشخاصي كه حضور داشته اند.

3 _ اشخاصي كه اعتراض نموده اند.

4 _ ذكر حقوقي كه ديگران در ملك مورد تحديد دارند و يا مورد تحديد در ملك ديگران دارد.

5 _ ذكر حدود و مشخصات با علامات و عده و نوع فواصل آنها و شماره هاي مجاورين

6 _ ذكر عبارت آگهي تحديد حدود و شماره روزنامه اي كه آگهي در آن درج شده و گواهي صحت انتشار آگهي و يا ذكر اشتباه در آگهي مزبور.

ماده 73 _ در صورت مجلس تحديد قلم زدن و كم و زياد نمودن عبارات به كلي ممنوع است و اگر اصلاح و توضيحي لازم باشد زير صورت مجلس نوشته شده به نمونه (امضا) حاضرين برسد و اگر بعضي از حاضرين نخواهند نمونه ( امضا ) كنند اين نكته در صورت مجلس قيد مي شود و كساني كه نمونه (امضا) ندارند علامت انگشت خواهند گذاشت

ماده 74 _ بايد به معترضين خاطرنشان شود كه اعتراض خود را كتبا به اداره ثبت محل تسليم نمايند و علاوه بر آن ظرف مدت يكماه از تاريخ تسليم اعتراض به مرجع ثبتي ، دادخواست به مرجع ذيصلاح قضايي تقديم نمايند.

ماده 75 _ در موقع تحديد حدود املاك بايد نقشه كامل ملك به وسيله نقشه بردار ثبت ترسيم شود و حدود و مشخصات ملك با ذكر طول ابعاد و مساحت آن در صورت مجلس تحديد حدود قيد گردد.

تبصره _ نسبت به قطعات اراضي غيرمحصور اطراف شهرها و قصبات و هم چنين اراضي قرا و مزارع قطعاتي و خرده مالك نيز به طريق فوق عمل خواهد شد و در صورت نبودن مهندس در اين موارد نماينده مالكين كروكي از وضعيت كلي قطعه مورد تحديد ترسيم و طول اضلاع جهات اربعه را ولو به طور تقريب باشد تعيين و با ذكر فاصل در صورت مجلس تحديدي قيد نمايد. اين كروكي بايستي به امضا نماينده و مستدعي ثبت يا وكيل او برسدو پيوست صورت مجلس تحديدي خواهد شد.

ماده 76 _ در صورتي كه بتوان از روي حدود املاك مجاور حدود ملكي را تعيين نمود تجديد آگهي و اخذ دوبرابر حق الثبت مورد نخواهد داشت

ماده 77 _ در مورد املاك مشاع كه قسمتي از آن درخواست ثبت و قبلا تحديد شده چنانچه نسبت به بقيه درخواست ثبت شود تحديد مجدد لازم نيست و همچنين در مواردي كه املاك مجاور ملك مورد درخواستي كلا تحديد شده باشد و درخواست كننده ثبت در اظهارنامه اين موضوع را متذكر شود يا اداره مطلع گردد انتشار آگهي تحديدي و عمليات تعيين حدود نسبت به آن

ملك لازم نبوده و بر طبق حدود مجاورين به ثبت خواهد رسيد.

ماده 78 _ درمواردي كه ملكي قبلا تحديد شده ، حدود مجاورين كه بعدا تحديد مي شود بايد با آن تطبيق و تبعيت نمايد.

ماده 79 _ مقياس نقشه در دهكده ها پنج هزار يك و در قرا و قصبات ده هزار يك و در فاصله هايي كه حد غيرطبيعي مستقيم باشد ممكن است با مقياس بيست هزار يك نقشه ترسيم شود.

ماده 80 _ در اراضي بياض غيرمحصور كه حدفاصل نداشته باشد بايد در اطراف زمين به عمق نيم گز از طرف مالك پي حفر شود.

ماده 81 _ هرگاه در وسط ملكي ، اشخاص ديگر ملك داشته باشند نقشه قطعات مزبور هم ترسيم و در صورت مجلس تحديد حدود مراتب با ذكر موقعيت مكاني و حدود و مشخصات با طول اضلاع و مساحت تصريح خواهد شد. ( اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 82 _ نسبت به املاكي كه در ثبت عادي تحديد شده و در ثبت عمومي آگهي نوبتي آن منتشر مي شود بايد در آگهي هاي تحديدي براي آن ملك نيزوقت تحديد داد و روز مقرر نماينده در محل حاضر شده در زير صورت مجلس سابق بنويسد كه از اين تاريخ تا مدت سي روز اعتراض برحدود و حقوق ارتفاقي پذيرفته مي شود.

ماده 83 _ پس از تسليم صورت مجلس تحديدي مسئول اداره كتبا در زير آن دستور ثبت در دفتر را مي دهد.( اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 84 _ نمايندگان محدد بايد پس از خاتمه عمليات تحديدي و ثبت صورت مجلس تعيين حدود صورت مجلس مزبور را با پرونده هاي مجاورين تطبيق نموده و پس از تكميل آن پيش نويس سند مالكيت

را تهيه و ضميمه پرونده به شعبه بايگاني تسليم نمايند. چنانچه معلوم شود كه پرونده ناقص تحويل شده نماينده مسئول مورد تعقيب اداري واقع خواهد شد. ( اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 85 _ نصف هزينه و فوق العاده نمايندگان را مي توان در موقع عزيمت براي عمليات تحديدي به عنوان پيش پرداخت داد و پرداخت بقيه موكول به تكميل و تحويل پرونده ها و گواهي مدير بايگاني است

فصل پنجم _ در اعتراض ( ماده 86 تا 102 )

ماده 86 _ در آگهي هاي نوبتي و تحديدي قيد مي شود كه اعتراض بايد كتبي و مستقيما به اداره ثبتي كه آگهي را منتشر مي كند تسليم شود و معترض بايدظرف مدت يك ماه از تاريخ تسليم اعتراض به مرجع ثبتي ،دادخواست به مرجع ذيصلاح قضايي تقديم نمايد در غير اين صورت متقاضي ثبت يا نماينده قانوني وي مي تواند به دادگاه مربوطه مراجعه و گواهي عدم تقديم دادخواست را دريافت و به اداره ثبت تسليم نمايد. اداره ثبت بدون توجه به اعتراض عمليات ثبتي را با رعايت مقررات ادامه مي دهد. مبدأ اعتراض به اصل ملك ، تاريخ انتشار روزنامه ايست كه اولين آگهي نوبتي در آن درج شده است و ادارات ثبت بايد مراقبت نمايند تاريخ انتشار آگهي كه در زير آگهي هم قيد شده با تاريخ انتشار روزنامه مطابق باشد. (الحاقي 8/11/1380)

تبصره _ دادگاهها در مورد دادخواستهاي مربوط به اصل و حدود و حقوق املاك پس از احراز اينكه اعتراض در مواعد مقرر به اداره ثبت مربوطه تسليم شده و داخل مدت مي باشد به موضوع رسيدگي و الاّ قرار مقتضي صادر مي نمايد. ( اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 87 _ قبل از انتشار آگهي نوبتي دادخواست اعتراض يا گواهي نامه جريان دعوا بين معترض

و مستدعي ثبت پذيرفته نخواهد شد.

ماده 88 _ حذف شده است ( با توجه به اصلاحي 8/11/1380 حذف شده است )

ماده 89 _ اعتراض اعم از اينكه در مدت قانوني داده شده باشد يا خارج از مدت بايد گرفته و متصدي امر بلافاصله روي اظهارنامه ملك مورد اعتراض درمورد هر اعتراض مهري كه كلمه اعتراض روي آن نقش شده باشد زده و با قيد تاريخ رسيد به دهنده آن داده شود و همچنين در مواردي كه گواهي نامه جريان دعوا به اداره ثبت تسليم مي شود بايد طبق اين ماده عمل شود. ( اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 90 _ در رسيد دادخواست اعتراض يا گواهي نامه جريان دعوا بايد تاريخ رسيد باتمام حروف قيد شود.

ماده 91 _ در مورد گواهينامه هايي نيز كه مطابق ماده 86 داده شده باشد متصدي امر بلافاصله روي اظهارنامه ملك در مورد هر گواهي مهري كه جمله تقديم دادخواست روي آن نقش شده باشد زده و با قيد تاريخ رسيد به دهنده آن داده شود.

ماده 92 _ مسئول اداره ثبت نسبت به اعتراضهايي كه خارج از مدت داده مي شود نظر خود را در زير برگ اعتراض نوشته و در نشست اداري طبق ماده 16قانون ثبت مطرح مي نمايد تا تكليف قطعي آن معين گردد. ( اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 93 _ در مورد گواهي نامه هايي نيز كه مطابق ماده 17 قانون ثبت داده شده و بنظر اداره خارج از مدت مي باشد مدلول مواد 89 ، 90 ، 92 در آن قسمتي كه راجع به گرفتن گواهي نامه و دادن رسيد و مهر اعتراض مقرر است رعايت خواهد شد.

ماده 94 _ دادخواست هايي كه

از طرف دارايي بر ثبت املاك اشخاص يا از طرف اشخاص نسبت به مورد تقاضاي دارايي تسليم شود بايد به وسيله دفتر اداره كل ثبت به ديوان محاكمات دارايي فرستاده شود.

ماده 95 _ در مواردي كه پرونده هاي ثبتي املاك و يا دفاتر اسناد رسمي و ازدواج و طلاق از نظر رسيدگي مقامات صلاحيتدار قضايي دادگستري مورداحتياج اين مقامات باشد مدير ثبت يا سردفتر ، پرونده يا دفتر مورد احتياج را به وسيله يكي از كارمندان به آنجا فرستاده و مقامات مذكور پس از اقدامي كه براي حفظ آثار مورد نظر لازم است بلافاصله پرونده يا دفتر را به وسيله آورنده عودت مي دهند مگر اين كه باقي بودن پرونده يا دفتر مزبور را ضروري تشخيص دهند و مطابق قانون چنين اجازه اي به مقام صلاحيتدار قضايي داده شده باشد كه در اين صورت مي تواند به مسئوليت خود با تعيين مدتي كه وجود پرونده يا دفتر لازم است پرونده يا دفتر را نگاهداشته و پس از رفع احتياج فورا به اداره ثبت يا دفترخانه مربوطه اعاده دهند .( اصلاحي مصوب 1334.)

ماده 96 _ حذف شده است ( با توجه به اصلاحي 8/11/1380 حذف شده است )

ماده 97 _ رييس دادگاه با دعوت اداره ثبت در غير ساعات اداري و در موقعي كه با موافقت مسئول اداره ثبت معين مي شود در اداره ثبت حاضر و درموضوع اعتراض هاي مذكور در ماده 92 و گواهي نامه مذكور در ماده 93 رسيدگي و زير برگ اعتراض يا گواهي نامه كتبا اظهارنظر مي نمايد. مسئول ثبت يا نماينده او نيز در اين نشست حضور خواهد داشت ( اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 98 _ حذف شده است (

با توجه به اصلاحي 8/11/1380 حذف شده است )

ماده 99 _ اعتراضي كه بايد براي حفظ منافع وقف به عمل آيد در مورد موقوفاتي كه متولي خاص ندارد به عهده اداره اوقاف و در مورد موقوفات عام المنفعه كه متولي خاصي دارد به عهده متولي يا ناظر يا اداره اوقاف است و در حبس عام المنفعه نيز اعتراضي كه بايد براي حفظ منافع حبس به عمل آيد به عهده متصدي امور حبس است

ماده 100 _ در موقوفات خاصه متولي و هريك از موقوف عليهم و در حبس به نفع اشخاص معين متصدي امور حبس و هريك از محبوس لهم مي توانند براي حفظ منافع وقف يا حبس دادخواست اعتراض بدهند. حق مزبور را ناظر وقف نيز اگر باشد دارا مي باشد و اعتراضي كه بايد براي حفظ منافع ثلث باقي داده شود به عهده وصي يا ناظر ثلث مي باشد و در ثلث غيرباقي كساني نيز حق اعتراض دارند كه بعد از خروج ملك از حالت ثلث در آن ملك ذي حق مي شوند.

ماده 101 _ در موردي كه ملكي مورد اعتراض واقع شود اعم از اين كه مستدعي ثبت به اعتراض معترض تمكين كند يا در دادگاه محكوم شود معترض محكوم له ، جانشين مستدعي شناخته شده و چنانچه مانع ديگري نباشد ملك طبق حكم نهايي دادگاه ، ثبت خواهد گرديد و محتاج به آگهي مجدد به نام معترض نخواهد بود.

ماده 102 _ در مواردي كه قبل از اعتراض پس از خاتمه مدت قانوني مستدعي ثبتي بدون اين كه مطابق مقررات انتقالي واقع شود گواهي كند كه تمام يا قسمتي از ملك مورد تقاضاي او در

موقع تقاضا متعلق به ديگري بوده آن مقدار از مورد تقاضاي او خارج و مجددا از مالك واقعي آن تقاضاي ثبت پذيرفته خواهد شد .

فصل ششم _ در ثبت املاك در دفتر املاك و ثبت انتقالات ملك ( ماده 103 تا 126 )

ماده 103 _ پس از اتمام عمليات مقدماتي ثبت مسئول دفتر ثبت ملك را با مشخصات زير در دفتر املاك وارد نموده و به نمونه (امضا) مدير ثبت ياكارمندي كه از طرف وزارت دادگستري براي نمونه (امضا) كردن دفتر و برگهاي مالكيت مجاز است مي رساند:

1 _ شماره ملك

2 _ تاريخ ثبت ملك در دفتر املاك

3 _ اسم و نام خانوادگي و شماره شناسنامه و محل صدور آن و محل اقامت و تابعيت مالك

4 _ نوع و مشخصات ملك و محل وقوع و اجزا و متعلقات آن

5 _ حدود ملك

6 _ بهاي ملك

7 _ حقوق عينيه كه اشخاص در آن ملك دارند با اسامي صاحبان حقوق و همچنين حقوق ارتفاقيه كه براي ملك مورد ثبت در املاك مجاور و يا براي املاك مجاور در ملك مورد ثبت موجود است

ماده 104 _ در موقع انتقال تمام يا قسمتي از ملك ثبت شده و يا واگذاري حقي نسبت به عين ملك سند معامله در دفتر اسناد رسمي ثبت و خلاصه آن در دفتر املاك زير ثبت ملك به طريق آتي ثبت مي شود: ( اصلاحي مصوب 1323 و 1324. )

1 _ در مورد انتقال قطعي تمام ملك بايد خلاصه انتقال را مطابق معمول در زير ثبت ملك ثبت و خروج آن را از ملكيت مالك اولي نيز با مركب قرمز ودر ملاحظات دفتر املاك قيد نمايند.

2 _ اگر انتقال راجع به قسمتي از ملك مفروز يا مشاعا

باشد خروج آن را از ملكيت مالك اولي به نحوي كه به منزله ذكر خلاصه معامله نيز محسوب شود با مركب قرمز در زير ثبت ملك يا در ستون ملاحظات به اين شرح (يك دانگ مشاع يا دو دانگ مفروز يا دو هزار گز از ملك بالا را آقاي مالك به موجب سند شماره ... به آقاي ... منتقل كرده و در صفحه ... اين دفتر يا دفتر متمم به شماره ... ثبت و از ملكيت مالك بالا خارج گرديد.) قيد و سپس مورد انتقال را اگر مشاع است به نحو ثبت املاك مشاعه و اگر مفروز است به طوري كه ملك مستقل با تمام مشخصات و حدود و بها و حقوق در صفحه معيني از دفتر اصلي يا متمم ثبت و در ملاحظات ثبت آن يادداشت نمايند كه اصل ملك در صفحه ... دفتر.... ثبت شده يا مورد ثبت از ملك شماره ... كه درصفحه ... ثبت شده افراز شده است

3 _ هرگاه نسبت به هريك از دو قسمت املاك بالا انتقالاتي به طور شرطي و رهني يا قطعي واقع شود به وفق معمول سابق خلاصه آن را در زير ثبت ملك ثبت و فسخ و فك را نيز در موقع خود در مقابل همان قسمت در ستون ملاحظات دفتر يادداشت نمايند و به همين طريق ، خلاصه كليه معاملات راجعه به عين ملك مزبور در دفتر املاك به ترتيب تاريخ ، زير يكديگر ثبت خواهد شد.

در موارد بالا سردفتر خلاصه معامله را در برگ مخصوص كه براي اين كار تهيه شده نوشته و به دفتر املاك حوزه ثبت ملك ارسال مي دارد. خلاصه

مذكور علاوه بر امضاي متعاملين بايد به امضاي سردفتر و نماينده ثبت (چنانچه نماينده داشته باشد) رسيده باشد.

مسئول دفتر املاك بايد خلاصه مذكور فوق را فورا به طوري كه در بالا مقرر است در زير ثبت ملك قيد نموده و به امضاي مدير ثبت برساند.

در موقع فسخ معاملات نيز بايد سردفتر لاشه سند باطل شده و آگهي فسخ را به اداره ثبت بفرستد تا در ملاحظات دفتر املاك قيد شود. متصديان مربوطه ثبت املاك مكلفند پس از وصول خلاصه معامله از دفترخانه در ظرف 24 ساعت آن را در دفتر املاك ثبت نموده و در پرونده مربوطه بايگاني نمايند و چنانچه خلاصه معامله داراي نواقص باشد در ظرف همان مدت از دفترخانه مربوطه توضيحات لازمه (را) بخواهند. تسامح و تاخير و يا غفلت در اجراي اين دستور مستلزم تعقيب اداري و كيفر خواهد بود.

هرگاه معامله راجع باشد به انتقال قطعي تمام ملك ثبت شده سردفتر انتقال را در صفحات مخصوص به انتقالات سند مالكيت قيد و امضا كرده و به منتقل اليه تسليم مي نمايد و مادام كه در صفحات انتقالات جا دارد سند مالكيت به نام منتقل اليه تجديد نخواهد شد.

در موردي نيز كه معامله مربوط به واگذاري حق عيني نسبت به ملك باشد (مثل رهن و حقوق ارتفاقي ) و يا راجع به انتقال تمام يا قسمتي از عين ملك باشد ولي با حق استرداد ، سردفتر بايد آن را در صفحات مخصوص به انتقالات سند مالكيت نوشته امضا نمايد. در مورد عمري و رقبي و سكني و مواردي كه معامله راجع به انتقال سود ملكي براي بيش از 3 سال باشد مقررات بالا

راجع به تنظيم خلاصه سند و فرستادن آن به اداره ثبت حوزه وقوع ملك و قيد آن در زير ثبت ملك در دفتر املاك و در سند مالكيت و بايگاني نمودن خلاصه معامله در پرونده بايد مجري گردد.

در مواردي كه معامله راجع به انتقال يك قسمت از ملك باشد خلاصه آن بايد در صفحات مخصوص به انتقالات سند مالكيت قيد و امضا گرديده و سند مزبور به ناقل مسترد گردد و در اين صورت منتقل اليه مي تواند به اداره ثبت حوزه وقوع ملك مراجعه كرده و براي خود سند مالكيت مستقلي بگيرد.

در موارد صلحهاي محاباتي با حق خيار فسخ و يا استفاده از سود و غيره براي مصالح نسبت به املاك ثبت شده مطابق خلاصه معامله با قيد حق خيار و ساير حقوق منظور شده به نام متصالح در دفتر ثبت ، و سند مالكيت صادر مي شود و در صورت فسخ از طرف مصالح و يا انقضاي مدت خيار يا اسقاط حق مذكور مراتب در دفتر و در برگهاي مالكيت قيد مي شود.

تبصره _ حذف شده است ( با توجه به اصلاحي 8/11/1380 حذف شده است )

ماده 104 مكرر _ چنانچه پس از ثبت ملك در دفتر املاك مالك آن به موجب سند رسمي قراردادي نمايد كه بالنتيجه اعيان احداثي در آن ملك به ملكيت طرف قرارداد كه مجاز در احداث اعياني بوده ، مستقر گردد خلاصه سند قرارداد او را بايد در ستون انتقالات سند مالكيت و ذيل ثبت ملك قيد نمود و مالك اعياني پس از انجام عمل مي تواند سند مالكيت آن را از اداره ثبت بخواهد. اداره ثبت وقت معاينه محل و

تعيين حدود و حقوق ارتفاقي اعياني را به مالك عرصه و مجاورين اخطار مي نمايد و در وقت مقرر صورت مجلس معاينه را تنظيم كه هرگاه اختلافي نباشد با دريافت حق الثبت انتقال ، سند مالكيت اعياني را صادر خواهد نمود و در صورت بروز اختلاف و ارايه گواهي رجوع به دادگاه از تاريخ تنظيم صورت مجلس تا سي روز ازصدور سند مالكيت تا صدور حكم نهايي خودداري مي شود. ( الحاقي مصوب 1324. )

ماده 105 _ در مواردي كه سند مالكيت جديد صادر مي شود بايد سند مالكيت اولي باطل شده در پرونده مربوطه بايگاني و در مورد انتقال ملك به ورثه بايد بعد از احراز انحصار وراثت و سمت ورثه نسبت به مورث خلاصه مفاد و شماره گواهينامه دادگاه راجع به حصر وراثت در ملاحظات دفتر قيد و در زير ثبت اوليه ملك سهم يكي از وراث ، ثبت و سهام بقيه وراث در دفتر جاري ثبت شود (3)

و چنانچه مالك پس از خاتمه جريان ثبتي و قبل از ثبت ملك در دفتر املاك فوت شود حصه هر يك از ورثه از ملك طبق مقررات به طريقي كه در تصديق انحصار وراثت معين شده يا بين ورثه مذكور در تصديق انحصار وراثت توافق حاصل شده باشد با قيد انتقال از مورث متوفي ثبت مي شود وديگر ثبت ملك مستقلا به نام مورث لازم نخواهد بود( اصلاحي 8/11/1380 )

تبصره 1 _ هرگاه ورثه متوفي يا قائم مقام يا نماينده قانوني آنها تقاضاي پرداخت بهاي ربع يا ثمن اعياني زوجه متوفي را از اداره ثبت بنمايند مسئول ثبت محل ، كارشناس رسمي دادگستري را براي ارزيابي تعيين مي كند تا كارشناس بهاي

عادله اعياني را با لحاظ ماده 947 قانون مدني (4) و سايرمقررات معين نمايد. ورثه مي توانند بهاي مذكور را به حساب سپرده ادارات ثبت توديع نمايند. اداره ثبت بهاي تعيين شده ملك را به ذينفع ابلاغ واقعي مي كند و چنانچه ذينفع فاقد نشاني باشد يا نشاني تعيين شده موافق با واقع نباشد مراتب در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار فقط يك مرتبه آگهي خواهد شد. در آگهي مزبور و همچنين در اخطاريه حسب مورد بايد تصريح شود كه ذينفع جهت اخذ سپرده مذكور به اداره مربوطه مراجعه نمايد و درصورتي كه مدعي تضييع حق باشد ظرف مدت يك ماه پس از رويت اخطار يا انتشار آگهي مي تواند به دادگاه صالحه مراجعه و گواهي طرح دعوي را به اداره ثبت محل ارائه نمايد.

تبصره 2 _ هرگاه ظرف مدت مرقوم گواهي طرح دعوي تسليم نشود اداره ثبت سند مالكيت ملك را بدون استثنا بهاي اعياني صادر خواهد نمود و درصورت وصول گواهي طرح دعوي در مدت مزبور صدور سند مالكيت به شرح فوق موكول به صدور حكم نهايي است هزينه ارزيابي و آگهي به عهده متقاضي است

ماده 106 _ در مواردي كه مطابق ماده 104 سند مالكيت جديد داده مي شود بر اساس مقررات هزينه قانوني سند مالكيت جديد دريافت خواهد شد. درصورتي كه املاك بعد از ثبت در دفتر املاك به قطعات مفروزه يا آپارتمان تفكيك شود در صورت درخواست مالك يا مالكين اداره ثبت مطابق صورت مجلس تفكيكي يكي از قطعات را در زير ثبت ملك و بقيه را در صفحه يا صفحات دفتر جاري يا دفتر متمم ثبت نموده و با ابطال سند مالكيت اوليه

درمورد هر يك از قطعات مفروزه يا آپارتمان ها سند مالكيت تفكيكي و جداگانه صادر خواهد شد.( اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 107 _ املاك موقوفه پس از ثبت در دفتر املاك در دفتر ثبت موقوفات نيز به ترتيب و در زير يكديگر ثبت خواهد شد و در دفتر مزبور احتياج به گذاردن صفحات سفيد نخواهد داشت املاك مورد ثلث باقي نيز در دفتر مزبور به ثبت خواهد رسيد.

ماده 108 _ نمونه (امضا) دفتر املاك بايد با دست به عمل آيد و نمونه (امضا) مهري ممنوع است

ماده 109 _ املاكي كه از جهت بنا مفروز و از حيث صحن و غيره مشاع است طبق ماده 3 در دفتر املاك براي هر سهمي 3 صفحه تخصيص داده مي شود و انتقالات هر سهمي زير ثبت همان قسمت ثبت و حدود و مشخصات و حقوق ارتفاقي قسمت مشاع را در زير ثبت سهم اولي قيد و در بقيه سهام وصفحات ذكر شماره صفحه اوليه كافي خواهد بود.

ماده 110 _ هرگاه ملك مشاع در نتيجه انتقالات به يك نفر منتقل شود در صورت تقاضاي مالك در ملاحظات هريك از صفحات ثبت مربوط به سهام مالكين مراتب ذكر مي شود و انتقال مزبور در زير ثبت آخرين سهم با رعايت مقررات بالا ثبت و اسناد مالكيت اوليه باطل و يك جلد سند مالكيت جديد صادر شود. ( اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 111 _ ثبت انتقالات قهري به نام ورثه در دفتر املاك مجاني است و حق الثبت به آنان تعلق نمي گيرد. ( اصلاحي مصوب 1324. )

ماده 112 _ براي حقوق ارتفاقي كه براي اشخاص در سند مالكيت غيرقيد شده است صاحبان حقوق مي توانند

طبق ماده 124 و 125 قانون ثبت گواهينامه بگيرند.

ماده 113 _ براي هر شخصي از هر شماره ملك بايد يك جلد سند مالكيت جداگانه صادر شود.( اصلاحي 8/11/1380 )

ماده 114 _ هرگاه ملك مشاع از طرف چند نفر درخواست ثبت شده و قبل از ثبت ملك به يكنفر منتقل شود با تذكر به اسامي متقاضياني كه ملك به نام آنها آگهي شده و انتقال داده اند به نام منتقل اليه در يكجا ثبت شده و سند مالكيت تمام ملك صادر مي گردد.

ماده 115 _ در املاك مشاع براي هريك نسبت به سهم او يك سند مالكيت صادر خواهد شد.

ماده 116 _ در ثبت اعياني املاك مزروعي براي هر شماره دو صفحه دفتر املاك كافي است و در صورتي كه ارزش آن كمتر از هزار ريال باشد برگهاي مخصوصي كه تنظيم شده صادر مي گردد.

ماده 117 _ تغيير در وضعيات املاك ثبت شده مستلزم تغيير سند مالكيت نيست مگر در مورد انتقال تمام يا قسمتي از آن كه در اين مورد سند تازه به نام منتقل اليه با ذكر مشخصات معامله صادر خواهد گرديد.

ماده 118 _ در قسمت املاك مشاع كه يك قسمت از آن در ثبت عادي بدون ذكر شماره املاك مجاور ثبت شده و براي بقيه در ثبت عمومي سند مالكيت صادر مي شود بايستي شماره املاك مجاور در ثبت سهام اخير قيد و در ملاحظات ثبت سهم اوليه نيز تصريح شود و در صورتي كه تمام سهام ملك مشاع بدون قيد شماره املاك (مجاور) ثبت شده باشد در موقع انتقال و صدور سند مالكيت تازه بايستي شماره املاك مجاورين قيد گردد و همچنين نسبت به هر ملكي كه

در ثبت عادي سند آن صادر شده است

ماده 119 _ املاك مشاعي كه سهام مالكين يك قسمت از آن توأما در يكجا ثبت و سند مالكيت صادر شده و بقيه سهام در ثبت عمومي سند مالكيت صادر مي شود قسمت ثبت شده به حالت اول باقي ولي براي سهم هريك از شركاي بعدي سه صفحه سفيد تخصيص و در ملاحظات ثبت هريك ازسهام شماره صفحات ثبت ساير سهام ذكر مي شود.

ماده 120 _ در مواردي كه مالك به علت از بين رفتن يا گم شدن سند مالكيت ، تقاضاي صدور المثناي سند مالكيت مي نمايد بايستي طريق از بين رفتن يا گم شدن سند را كتبا به اداره ثبت محل اعلام و استشهاديه اي (كه نمونه آن را سازمان ثبت اسناد و املاك كشور چاپ نموده و دو برگ براي تنظيم وتكميل به درخواست كننده داده مي شود) ، مبني بر شهادت و اظهار اطلاع حداقل سه نفر كه هويت و امضاي آنها به گواهي يك نفر از شهود مذكور رسيده و هويت و امضاي نامبرده به گواهي نيروي انتظامي محل يا يكي از دفاتر اسناد رسمي رسيده باشد ضميمه نمايد. اداره ثبت پس از وصول درخواست نامه و برگ استشهاد بايد نخست آن را ثبت و در دفتر املاك منعكس كند و سپس مراتب را طي بخشنامه اي به دفاتر اسناد رسمي اعلام كند و در محلهايي كه از رايانه استفاده مي شود صدور بخشنامه مزبور ضرورت نداشته و بايستي موضوع را به متصدي رايانه ابلاغ نمايند و پس از آن به هزينه درخواست كننده مراتب را يك نوبت در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار يا يكي از روزنامه هايي كه

آگهي هاي ثبتي در آن درج مي شود آگهي كند. درصورتي كه تا ده روز از تاريخ انتشار آگهي ، اعتراضي نرسيده يا در صورت اعتراض اصل سند مالكيت يا سند معامله ارايه نشده باشد اداره ثبت اقدام به صدور المثني سند مالكيت خواهد نمود و در مواردي هم كه مندرجات صفحه يا صفحات سند مالكيت مفقود گرديده مي بايست المثني صادر گردد.سند مالكيت المثني حاوي كليه مندرجات سند مفقودي است (ذكر اسناد شرطي و رهني كه فسخ و يا فك شده ضرورتي ندارد)

در آگهي كه در روزنامه منتشر مي شود بايد مطالب زير قيد شود:

1 _ نام و نام خانوادگي مالك

2 _ شماره پلاك و بخش و محل وقوع ملك

3 _ خلاصه ادعاي از بين رفتن يا گم شدن سند مالكيت

4 _ معاملاتي كه به حكايت سوابق ثبتي و اظهار مالك مستند به سند رسمي در سند مالكيت نوشته شده است

5 _ تذكر به اين كه هر كس نسبت به ملك مورد آگهي معامله اي كرده كه در قسمت 4 ذكر نشده يا مدعي وجود سند مالكيت نزد خود مي باشد ، بايد تا ده روز پس از انتشار آگهي به ثبت محل مراجعه و اعتراض خود را ضمن ارايه اصل سند مالكيت يا سند معامله تسليم نمايد. و اگر ظرف مهلت مقرر اعتراضي نرسد و يا در صورت اعتراض اصل سند مالكيت يا سند معامله ارايه نشود اداره ثبت المثناي سند مالكيت را طبق مقررات صادر و به متقاضي تسليم خواهد كرد. (در صورت ارايه سند مالكيت يا سند معامله ، صورت مجلس مبني بر وجود آن نزد معترض در دو نسخه تنظيم و يك

نسخه آن به متقاضي المثني تسليم و اصل سند به ارايه دهنده مسترد مي شود).

در صورتي كه در آگهي مذكور اشتباهي رخ دهد تشخيص اشتباه و صدور دستور رفع اشتباه به عهده مسئول اداره كل ثبت اسناد و املاك استان مربوط خواهد بود.( اصلاحي 8/11/1380 )

تبصره 1 _ اداره ثبت مكلف است هنگام صدور المثني سند مالكيت ، مراتب را به دفاتر حوزه خود كتبا اعلام و متذكر شود كه هر موقع نسبت به پلاك موضوع المثني سند مالكيت بخواهند هرگونه سند معامله اي تنظيم نمايند (اعم از اين كه به استناد اصل سند مالكيت باشد يا المثني جريان ثبتي ملك را استعلام و سپس در صورت نبودن مانع اقدام به تنظيم و ثبت معامله كنند. هريك از دفترخانه ها مكلفند دفتري براي ثبت شماره پلاك اين قبيل املاك داشته باشند كه در موقع تنظيم اسناد به آن مراجعه نموده و در صورتي كه مورد معامله از املاكي باشد كه نسبت به آن سند مالكيت المثني صادر شده بايد قبلا جريان ثبتي ملك را استعلام و در صورت نبودن مانعي اقدام به تنظيم سند بنمايند و در محل هايي كه از رايانه استفاده مي شود نياز به اعلام موضوع به دفاتر اسناد رسمي نمي باشد ولي دفاتر با توجه به سند مالكيت المثني در موقع انجام معامله بايد جريان ثبتي را استعلام و سپس در صورت نبودن مانع اقدام به تنظيم و ثبت معامله نمايند. تخلف از رعايت دستور فوق مستلزم كيفر درجه سه به بالا مقرر در ماده 38 قانون دفاتر اسناد رسمياست ( اصلاحي 8/11/1380 )

تبصره 2 _ در مواردي كه سند مالكيت در يد ثالث بوده و دادگاه

حكم به استرداد آن مي دهد و با صدور اجراييه نيز استرداد سند مالكيت مقدور نمي شود مالك مي تواند با اخذ گواهي از دادگاه صادركننده حكم و تسليم آن به اداره ثبت مربوطه تقاضاي صدور سند مالكيت المثني بنمايد. در اين مورد ارائه فرم استشهاد و انتشار آگهي فقدان سند مالكيت ضرورت نداشته ، اداره ثبت بايد با رعايت تبصره يك طبق گواهي دادگاه مبادرت به صدورالمثني بنمايد.( اصلاحي 8/11/1380 )

تبصره 3 _ هرگاه بعضي از ورثه با تسليم رونوشت گواهي انحصار وراثت و ساير مدارك ضروري صدور سند مالكيت ، سهميه خود را از ماترك مورث تقاضا نمايند و اعلام بدارند كه سند مالكيت مورث نزد احد از وراث است كه از ابراز و تسليم آن به وارث يا اداره ثبت خودداري مي نمايد اداره ثبت مكلف است پس از اخطار به شخص مذكور و انقضاي مدت ده روز از تاريخ ابلاغ اخطاريه مراتب را يكبار در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار آگهي نمايد. چنانچه دارنده سند مالكيت بدون مجوز قانوني ظرف مهلت معين شده در آگهي ، سند مورد مطالبه را تسليم ننمايد سند مالكيت وراث متقاضي را با رعايت كليه مقررات قانوني صادر و تسليم خواهد كرد و بلافاصله طي بخشنامه اي به كليه دفاتر اسناد رسمي اعلام خواهد نمود كه هر موقع سند مورث ابراز گرديد آن را اخذ و براي اقدام به اداره ثبت ارسال دارند.( اصلاحي 8/11/1380 )

تبصره 4 _ در مواردي كه سند مالكيت بنام دولت صادر گرديده و يا سند مالكيت بنام ديگري صادر و بعدا به دولت منتقل شده باشد و مرجع ذيربط به علت از بين رفتن و يا گم

شدن سند مالكيت مربوطه با گواهي وزارت دارايي و امور اقتصادي تقاضاي صدور المثناي سند مالكيت مفقوده را مي نمايد ازشمول اين ماده مستثني است ( اصلاحي 8/11/1380 )

تبصره 5 _ هرگاه به علت ريختن جوهر يا سوختگي يا پارگي و يا جهات ديگري قسمتي از سند مالكيت از بين رفته باشد و يا قابل استفاده نباشد اداره ثبت با انجام تشريفات مقرر در اين ماده اقدام به صدور المثناي سند مالكيت خواهد نمود و سند مالكيت ناقص را باطل و در پرونده بايگاني مي نمايد.( اصلاحي 8/11/1380 )

تبصره 6 _ در صورت اعلام كتبي مالك مبني بر پيدا شدن سند مالكيت اوليه چنانچه با سند مالكيت المثني معامله اي انجام نشده باشد سند مالكيتالمثني باطل و مراتب پيرو بخشنامه مربوط به دفاتر اسناد رسمي تابعه اعلام گردد و چنانچه با سند مالكيت المثني معامله اي انجام شده باشد سند مالكيت اصلي اخذ و پس از ابطال در پرونده ثبتي مربوط ضبط گردد.( الحاقي 8/11/1380 )

ماده 121 _ براي هر سهمي از املاك مشاع يك پيش نويس سند مالكيت تنظيم مي گردد و حدود كليه ملك در يكي از پيش نويس ها قيد و در بقيه ، اشاره به پيش نويس مزبور مي شود و به همين ترتيب در دفتر املاك ثبت و در زير هر سهمي نوشته مي شود كه حدود ، مطابق حدودي است كه در صفحه شماره فلان نوشته شده

ماده 122 _ در مورد وصيت نسبت به ملك ثبت شده بايد مفاد وصيت در سند مالكيت مثل ساير معاملات قيد شده خلاصه آن به دفتر املاك فرستاده شود و همچنين در موقع عدول از وصيت ترتيب مزبور رعايت و در

صورتي كه ملك مورد وصيت ثبت نشده باشد بايد مفاد وصيت در پرونده ثبتي بايگاني و موقع صدور سند مالكيت رعايت گردد.

ماده 123 _ در مورد ثمن اعياني كه ضمن درخواست ثبت ملك يا مستقيما به عنوان ثمن اعياني درخواست و آگهي شده باشد سند مالكيت صادرمي گردد ولي هرگاه در درخواست بهاي ثمن اعياني گواهي شده باشد فقط به صاحب آن گواهي نامه حق مزبور داده مي شود.

ماده 124 _ در مواردي كه براي استيفاي طلب بستانكار طبق حكم دادگاه ملك مديون به طرف بستانكار داده مي شود اداره ثبت بايد متصرف را جانشين مديون شناخته و اگر ملك به نام مديون به ثبت رسيده بايد مطابق همان حكم ملك را به نام محكوم له مثل مورد انتقال ثبت نمايد.

ماده 125 _ املاك مشاعي كه اولين سهم آن در دفتر املاك ثبت مي شود ، باز گذاشتن صفحات سفيد براي ثبت بقيه سهام آن لازم نيست و بايد بقيه سهام را به ترتيب طبق معمول در دفاتر جاري ثبت و شماره صفحه و ثبت آن را در ستون ملاحظات ثبت سهم اول قيد نمايند و نسبت به صفحاتي كه تا اين تاريخ براي ثبت بقيه سهام بازگذاشته شده در همان صفحات سفيد ثبت گردد.( اصلاحي 8/11/1380 )

تبصره _ حذف شده است (5)

ماده 126 _ در مورد قنوات مستقل ، دفتري به نام دفتر ثبت قنوات تخصيص داده مي شود تا كليه قنواتي كه مستقلا مورد معامله واقع مي شود و تابع املاك نيست در آن دفتر به ثبت برسد و با رعايت تعداد قنوات هر ناحيه و به نسبت سهام و عده مالكين آن بايد يك يا چند دفتر را براي

قنوات يك يا چند ناحيه اختصاص داده شود.( اصلاحي 8/11/1380 )

فصل هفتم _ محققين ثبت ( مواد 127 تا 160 )

مواد 127 تا 160 راجع به محققين ثبت بوده كه با حذف مورد محققين ثبت از تشكيلات سازماني ثبت ، عملا ملغي شده است

فصل هشتم _ در مقررات مختلفه ( ماده 161 تا 164 )

ماده 161 _ در مورد املاكي كه به ثبت نرسيده ولي شماره ملك از طرف اداره ثبت تعيين شده است ، دفاتر اسناد رسمي مكلف هستند كه مطابق ماده 104 اين آيين نامه خلاصه معامله را تهيه و به طوري كه در ماده مزبور مقرر است به اداره ثبت بفرستند كه در پرونده مربوطه بايگاني و در موقع ثبت ملك منظور گردد و همچنين در مورد فسخ معاملات املاك ثبت نشده مقررات ماده مزبور لازم الرعايه است

ماده 162 _ مديران ثبت و هريك از نمايندگان و كارمنداني كه دخالت در كار ثبت املاك دارند بايد در ابتداي تصدي دو برگه نمونه از برگهاي مخصوصي كه تهيه شده است نمونه ( امضا ) نموده به اداره ثبت تسليم دارند كه يك برگ در ثبت محل باقي مانده و ديگري به اداره كل ثبت فرستاده شود.

ماده 163 _ هر موقع كه اداره ثبت طبق قانون المثني سند مالكيت مي دهد بايد در ستون ملاحظات دفتر املاك در مقابل ثبت ملك تاريخ صدور المثني را قيد كند.

ماده 164 _ آيين نامه شماره 1045 مورخ شانزدهم فروردين 1311 نسخ و اين آيين نامه جايگزين آن خواهد بود.

قانون تمديد مدت مواد اصلاحي 147 و 148 قانون ثبت اسناد و املاك كشور - مصوب 18/8/1378

مصوب 18/8/1378

( روزنامه رسمي شماره 15950 _7/9/1378 )

ماده واحده _ مهلت مذكور در تبصره (2) ماده (7) قانون اصلاح مواد (1)و (2)و (3) قانون اصلاح و حذف موادي از قانون ثبت اسناد و املاك مصوب 31/4/1365 و الحاق موادي به آن مصوب 21/6/1370 به مدت پنج سال ديگر از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون تمديد مي شود.

تبصره _ سازمان ثبت اسناد و املاك موظف است با افزايش تعداد كميسيون هاي موضوع قانون فوق

ترتيبي اتخاذ نمايد كه به كليه پرونده ها در مدت پنج سال رسيدگي شود.

قانون اصلاح بعضي از مواد قانون ثبت و قانون دفاتر رسمي - مصوب 27 شهريور ماه 1322 و 1335

مصوب 27 شهريور ماه 1322 و 1335

ماده 1 _ هركس دستور اجراي اسناد رسمي را مخالف با مفاد سند يا مخالف قانون دانسته يا از جهت ديگري شكايت از دستور اجراي سند رسمي داشته باشد مي تواند به ترتيب مقرر در آيين دادرسي مدني اقامه دعوا نمايد.

ماده 2 _ مرجع رسيدگي به دعاوي ناشي از دستور اجراي اسناد رسمي دادگاه صلاحيت دار محلي است كه در حوزه آن دستور اجرا داده شده

ماده 3 _ رسيدگي به دعاوي مزبور تابع مقررات دادرسي اختصاري بوده و خارج از نوبت رسيدگي خواهد شد.

ماده 4 _ اقامه دعوا مانع از جريان عمليات اجرايي نيست مگر در صورتي كه دادگاه حكم به بطلان دستور اجرا داده و يا قراري داير به توقيف عمليات اجرايي بدهد.

ماده 5 _ در صورتي كه دادگاه دلايل شكايت را قوي بداند يا در اجراي سند رسمي ضرر جبران ناپذير باشد به درخواست مدعي بعد از گرفتن تامين ، قرار توقيف عمليات اجرايي را مي دهد. ترتيب تامين همان است كه در قوانين دادرسي مدني براي تامين خواسته مقرر است و در صورتي كه موضوع سند لازم الاجرا وجه نقد باشد و مدعي وجه نقد بدهد آن وجه در صندوق ثبت محل توقيف مي شود و تامين ديگر گرفته نخواهد شد.

ماده 6 _ هريك از طرفين مي توانند در اثناي رسيدگي به دعوا جبران خسارت ، مالي را كه تامين داده و يا خساراتي كه به سبب توقيف عمليات اجرايي به او وارد شده است بخواهد و در اين صورت دادگاه ضمن حكم راجع

به اصل دعوا يا به موجب حكم عليحده محكوم عليه را به پرداخت خسارت ملزم خواهد نمود و در صورتي كه موضوع اجرا وجه نقد باشد و يا براي توقيف عمليات اجرايي وجه نقد تامين شده باشد خسارت از قرار صدي دوازده درسال خواهد بود.

ماده 7 _ هرگاه مدلول سند قبل از صدور حكم ابطال اجرا شده باشد پس از قطعيت آن حكم عمليات اجرايي به حالت قبل از اجرا برمي گردد.

ماده 8 _ ترتيب اجراي مفاد اسناد رسمي و عملياتي كه اجرا متوقف بر آن است از ابلاغ و توقيف اموال و اشخاص و هزينه هاي اجرايي و مصارف آن و تعيين حق الاجرا در مواردي كه در قانون معين نشده و مقتضي باشد و وصول حق الاجرا و نيز ترتيب شكايت از طرز عمل و اقدامات اجرايي و مرجع رسيدگي به آن و به طور كلي آنچه براي اجراي اسناد رسمي لازم است طبق آيين نامه وزارت دادگستري خواهد بود.

ماده 9 _ هزينه مسافرت و فوق العاده مهندسين و نمايندگان و ساير مأمورين و كارمنداني كه از محل هزينه مقدماتي استخدام شده اند و همچنين حقوق كارمندان و خدمتگزاران جز و رانندگان و بهاي لباس و عيدي و ساير مزاياي مربوطه آنها و دستمزد كارشناسان قراردادي كه از محل مذكور استخدام شده اند و ساير هزينه هاي مربوطه كه طبق مقررات عمومي مجاز باشد از محل درآمد مقدماتي مطابق آيين نامه اي كه وزارت دادگستري تنظيم خواهد نمود پرداخت مي شود. مستخدمين و كارمندان و رانندگاني كه طبق مقررات قبلي استخدام شده اند مشمول مقررات بالا خواهند بود.

«اصلاحي مصوب 1335.»

ماده 10 _ ماده 94 قانون ثبت مصوب 26

اسفند 1310 و مواد (58 و 59 و 60 و 61 و 62 و 63 و 64) قانون دفتر اسناد رسمي مصوب خرداد ماه 1317 و تبصره اضافي به ماده 64 مصوب مهرماه 1317 و آن قسمتي از شق 2 ماده 25 مكرر از قانون ثبت اسناد و املاك مصوب 26 مرداد 1320 كه راجع است به هيأت رفع اختلاف و دادرس دادگاه شهرستان در مورد رسيدگي به شكايات مربوطه به اجراي مفاد اسناد رسمي و هر قانون ديگر درقسمتي كه مخالف اين قانون باشد نسخ مي شود.«قانون دفتر اسناد رسمي مصوب 1316 مي باشد.»

لايحه قانوني راجع به اشتباهات ثبتي و اسناد مالكيت معارض - مصوب دي ماه 1333

مصوب دي ماه 1333 كميسيونهاي مشترك دو مجلس با اصلاحيه هاي بعدي

ماده 1 _ ملغي شده ( طبق قانون اصلاح قانون ثبت اسناد و املاك مصوب 18/10/1351 و قانون اشتباهات ثبتي و اسناد معارض مصوب 18/10/1351 )

ماده 2 _ در كليه مواردي كه هيات نظارت طبق بند 2 از ماده 25 اصلاحي سال 1317 قانون ثبت يا به موجب اين قانون به اشتباهات رسيدگي مي نمايد مي تواند با تعيين فهرستي از نوع اشتباهات كه به نظر هيات موثر يا غير موثر تشخيص گرديده دستور رفع اشتباه و اصلاح ثبت ملك يا اجراي شقوق 5 و6 و 7 ماده 25 اصلاحي قانون ثبت را به روساي ثبتي كه مقتضي بداند، بدهد.

ماده 3 _ هر موقع در هيات نظارت تشخيص شود نسبت به ملكي كلا يا بعضا اسناد مالكيت معارض صادرشده خواه نسبت به اصل ملك خواه نسبت به حدود يا حقوق ارتفاقي آن به ترتيب زير عمل خواهد شد:( اصلاحي مصوب 1351. )

1 _ سند مالكيت ثبت مقدم تا موقعي كه به موجب حكم نهايي دادگاه

ابطال نشده است معتبر شناخته خواهد شد و سند مالكيت ثبت موخر تا زماني كه حكم نهايي از دادگاه به صحت آن صادر نشده باشد نسبت به مورد تعارض سند معارض تلقي مي شود.

2 _ ادارات ثبت مكلفند به محض اطلاع از صدور اسناد معارض وجود سند مالكيت معارض ( ثبت موخر ) و همچنين سند مالكيت ثبت مقدم را به دفاتر اسناد رسمي حوزه مربوط كتبا ابلاغ نمايند و گزارش امر را جهت اتخاذ تصميم به هيات نظارت ارسال دارند.

در صورتي كه هيات نظارت يا شوراي عالي ثبت در تجديد رسيدگي وقوع تعارض را محرز بداند ثبت محل مراتب را كتبا به دارنده سند مالكيت معارض (ثبت موخر) ابلاغ مي نمايد. چنانچه دارنده سند مالكيت معارض با اخطاري كه طبق مقررات آيين دادرسي مدني به او ابلاغ شده است در مدت دو ماه از تاريخ ابلاغ به دادگاه محل وقوع ملك مراجعه نكند و گواهي طرح دعوا را به اداره ثبت محل تسليم و رسيد اخذ ننمايد و دارنده سند مالكيت مقدم گواهي عدم طرح دعوا را از مراجع صالحه در مدت مزبور تقديم دارد اداره ثبت بطلان سند مالكيت معارض را نسبت به مورد تعارض در ستون ملاحظات ثبت ملك قيد و مراتب را به دارنده سند مزبور و دفاتر اسناد رسمي اعلام خواهد نمود.

ماده 4 _ دارنده سند مالكيت مقدم قبل از تعيين تكليف نهايي در دادگاه مي تواند نسبت به مورد سند مالكيت معامله كند ولي دفاتر اسناد رسمي مكلف اند در متن سند قيد كنند نسبت به مورد معامله سند معارض صادر شده و مادام كه تكليف نهايي طبق اين قانون معلوم نشده

به خريدار ، سند مالكيت جديد داده نخواهد شد و همين حكم نسبت به انتقالات بعدي هم جاري است

ماده 5 _ دارنده سند مالكيت معارض مادام كه تكليف نهايي سند مزبور در دادگاه معلوم نشده حق هيچ گونه معامله نسبت به آن ندارد ولي مي تواند حقوق متصوره خود را به ديگري انتقال دهد.

تبصره _ دادگاه پس از رسيدگيهاي لازم هريك از اسناد معارض را كه تشخيص دهد جريان ثبتي آن بر طبق قانون و مقررات صحيحا انجام شده تعيين و حكم ابطال سند ديگر را خواهد داد.

ماده 6 _ كسي كه طبق ماده فوق ممنوع از معامله است هرگاه نسبت به ملك مزبور معامله نمايد پس از صدور حكم نهايي بر بطلان سند موخر التاريخ و با انقضاي مدت دو ماه و عدم مراجعه دارنده سندي كه تاريخا موخر است به محاكم ، به جريمه نقدي معادل يك برابر بهاي مورد معامله محكوم خواهدشد و نيز سردفتران اسناد رسمي هم كه با وجود اخطار اداره ثبت در مورد سند مالكيت معارض اقدام به ثبت معامله نمايند به انفصال ابد از شغل سردفتري محكوم خواهند شد.

ماده 7 _ كارمندان اداره ثبت كه عمل مخالف مقررات آنها موجب صدور سند مالكيت معارض يا معاملات متعدد بشود در دادگاه اداري مورد تعقيب وبه انفصال موقت كه كمتر از دو سال نخواهد بود و يا انفصال ابد به تناسب موضوع محكوم مي شوند و تخلف آنها مشمول مرور زمان تخلفات اداري نخواهد بود.

فهرست اشتباهات ثبتي - مصوب 28 2 1353

مصوب 28 2 1353

چون منظور از تصويب مواد اصلاحي قانون و آيين نامه ها انجام مراجعات و مشكلات ارباب رجوع مي باشد و از طرفي در امور

جاري هيات نظارت ملاحظه مي شود نسبت به بعضي موارد كه اتخاذ تصميم از ناحية روساي واحدهاي ثبتي (با اجازه اين هيات در ظرف مدتي اندك امكان دارد و با رد و بدل شدن گزارشها و احيانا مكاتبات متعددي كه براي روشن شدن مطالب به عمل مي آيد مدتها وقت مامورين محلي و هيات نظارت اشغال و طبعا اتخاذ تصميم مدتي به تاخير مي افتد عليهذا هيات نظارت ثبت منطقه مركزي با اختيار حاصله از ماده 10 آيين نامه ماده 25 اصلاحي قانون ثبت درجلسه مورخ 28 خرداد 1353 ضمن تعيين موارد جديدي علاوه بر موضوعات مذكور در دستور شماره 3700 _ 24 8 1352 كليه مواردي كه اتخاذ تصميم درباره آنها طبق نظريه كلي اين هيات به عهده آقايان روساي واحدهاي ثبتي گذارده مي شود به شرح زير تاييد و تصويب مي نمايد

الف _ اشتباهات موثر در آگهي هاي نوبتي

1 _ اشتباه در نام متقاضي ثبت يا قايم مقام قانوني او.

2 _ اشتباه در نام خانوادگي متقاضي ثبت در مواردي كه نام خانوادگي اساسا آگهي نشده و يا تمام نام خانوادگي اشتباه شده باشد.

3 _ اشتباه در محل وقوع ملك در صورتي كه طوري ذكر شده باشد كه منطبق با محل ديگري گردد.

4 - اشتباه در نوع ملك

5 _ اشتباه در شماره اصلي ملك يا عدم ذكر آن

6 _ اشتباه در شماره فرعي ملك در مواردي كه اشتباه در اظهارنامه هم به عمل آمده باشد.

7 _ اشتباه در نام قريه يا مزرعه يا قنات مورد تقاضاي ثبت

8 _ در مواردي كه تقاضا به ديگري منتقل شده و پرونده حاكي از امر انتقال بوده معهذا

اشتباها آگهي هاي نوبتي به نام انتقال دهنده منتشر شده باشد.

ب _ اشتباهات غير موثر در آگهي هاي نوبتي

1 _ اشتباه در شماره فرعي ملك كه در اظهارنامه صحيحا قيد ولي در آگهي اشتباه شده باشد.

2 _ اشتباه در مضاف اليه نام خانوادگي يا عدم ذكر مضاف اليه

3 _ عدم قيد نام خانوادگي مالك در صورتي كه نام پدر قيد شده باشد.

4 _ هرگاه آگهي زايد بر ميزان مورد تقاضاي ثبت منتشر شده باشد.

5 _ هرگاه اطلاع اداره ثبت از وقوع معامله بعد از انتشار آگهي ها بوده و مورد تقاضا به نام انتقال دهنده آگهي شده باشد.

6 _ اشتباه در ذكر شهرت ملك يا عدم ذكر آن

ج _ اشتباهات موثر در آگهي تحديدي

1 _ اشتباه در شماره پلاك اعم از اصلي يا فرعي يا عدم ذكر هر يك از آنها.

2 _ اشتباه يا عدم ذكر نام يا نام خانوادگي متقاضي ثبت يا قايم مقام قانوني وي

3 _ اشتباه در محل وقوع ملك و همچنين عدم ذكر محل وقوع ملك

4 - اشتباه در نوع ملك همچنين عدم ذكر نوع ملك

5 _ عدم رعايت ماده 14 قانون ثبت به اين ترتيب كه در انتشار آگهي تحديدي رعايت ترتيب شماره املاك نشده باشد.

6 _ عدم رعايت ماده 67 آيين نامه قانون ثبت كه بايد فاصله انتشار آگهي تحديد و روز تحديد حدود كمتر از بيست روز و بيش از 60 روز نباشد.

7 _ در صورتي كه با وجود اطلاع اداره از وقوع معامله قبل از انتشار آگهي تحديدي اشتباها آگهي تحديدي به نام فروشنده منتشر شده باشد.

د _ اشتباهات غيرموثر در آگهي تحديدي

1 _ اشتباه در مضاف اليه نام خانوادگي يا عدم قيد آن

2 _ عدم قيد و يا اشتباه در ذكر نام ونام خانوادگي بعضي از شركا مشروط بر اينكه حداقل نام و نام خانوادگي يكي از متقاضيان صحيح آگهي شده باشد.

3 _ اشتباه در ذكر مقدار مورد تقاضا اعم از اينكه بيشتر يا كمتر آگهي شده باشد.

4 _ اشتباه در نشر آگهي به نام فروشنده در صورتي كه اطلاع اداره از وقوع معامله پس از انتشار آگهي تحديد باشد.

5 _ انتشار آگهي تحديد حدود اختصاصي قبل از آگهي انتشار ماده 14 قانون ثبت

ه _ اشتباهات در عمليات ثبتي

1 _ هرگاه صرفا در ذكر جهات اربعه ملك در صورت مجلس تحديد حدود اشتباه شده باشد پس از تطبيق با مجاورين كه تحديد آنها به عمل آمده و احراز عدم تجاوز به مجاورين و شوارع اصلاح صورت مجلس تحديد بلامانع است

2 _ هرگاه تحديد حدود ملكي به معرفي مالك يا نماينده قانوني او در وقت مقرر به عمل آمده و اشتباها صورت مجلس تحديد حدود به امضا مالك يانماينده قانوني او نرسيده باشد در صورتي كه با مجاورين اختلافي در بين نباشد مانعي ندارد كه صورت مجلس تحديدي با حضور نماينده ثبت به امضا متقاضي يا قايم مقام قانوني او برسد.

3 _ هرگاه تحديد حدود در غير روز مذكور در آگهي تحديدي به عمل آمده و همچنين در صورتي كه صورت مجلس تحديدي به امضا نماينده محدد نرسيده باشد در هر دو مورد عمليات تحديدي با انتشار آگهي تحديدي تجديد خواهد شد.

4 _ در مواردي كه نقشه بردار در عمليات تحديدي حاضر بوده و

نقشه مربوطه را تهيه و امضا و تسليم نموده است و صورتمجلس تحديدي هم با ذكر طول اضلاع تنظيم شده ولي اشتباها صورت مجلس به امضا نقشه بردار نرسيده باشد در صورتي كه نقشه با صورت مجلس تحديدي از هر حيث منطبق بوده وهيچ گونه اختلافي نداشته باشد ادامه عمليات ثبتي بلامانع است

و _ اشتباهات در املاك ثبت شده

1 _ هرگاه شماره و يا شهرت و يا نوع ملك و يا محل وقوع آن و همچنين نام يا نام خانوادگي مالك در اظهارنامه و آگهي هاي نوبتي صحيحا قيد ولي در موقع ثبت ملك در دفتر املاك يا سند مالكيت يا در يكي از موارد مذكور اشتباهي شده باشد پس از رسيدگي و احراز وقوع اشتباه مراتب در ستون ملاحظات ثبت و سند مالكيت توضيح داده شود.

2 _ هرگاه نام پدر مالك يا شماره شناسنامه مالك يا محل صدور آن در اظهارنامه صحيحا قيد ولي در موقع ثبت ملك در دفتر املاك يا در سند مالكيت اشتباهي شده باشد، پس از رسيدگي و تطبيق شناسنامه متقاضي با اظهارنامه و نبودن اختلافي در ساير مشخصات شناسنامه در رفع اشتباه به طريق فوق اقدام گردد.

3 _ هرگاه نام يا نام خانوادگي يا شماره شناسنامه مالك در اظهارنامه و آگهي يا يكي از آنها اشتباه شده و با همان اشتباه ملك به ثبت رسيده باشد پس از انطباق شناسنامه متقاضي بوسيله تحقيق از اداره ثبت احوال و احراز تصرفات مالكانه و بلامعارض بودن آن و نبودن اختلافي در ساير مشخصات شناسنامه به ترتيب فوق در رفع اشتباه اقدام گردد.

4 _ هرگاه سهم مالك اشتباها زايد بر

ميزاني كه تقاضا و آگهي شده يا مورد انتقال واقع گرديده ثبت و سند مالكيت صادر و تسليم شده باشد و مالك در اداره حاضر و كتبا اين موضوع را گواهي و سند مالكيت را براي اصلاح تسليم نمايد با قيد توضيح لازم در ملاحظات ثبت ملك و سند مالكيت در رفع اشتباه اقدام شود.

5 _ هرگاه در تعيين شماره ملك يكي از مجاورين در صورت مجلس تحديدي و ثبت ملك يا يكي از آنها اشتباه شده باشد با معاينه محل و تطبيق باپرونده مجاور و احراز وقوع اشتباه و نبودن اختلاف و تعارض در صورتي كه در حد فاصل تغييري داده نشود و اقدام به رفع اشتباه خللي به حق غيرنرساند در رفع اشتباه با قيد شماره صحيح ملك در ملاحظات ثبت ملك و سند مالكيت اقدام شود.

6 _ هرگاه معامله از نوع شرطي يا رهني يا اجاره و امثال آن بوده ولي در موقع ثبت آن اشتباها به عنوان معامله قطعي ثبت دفتر املاك شده باشد و يابالعكس پس از احراز وقوع اشتباه و تحقيق از دفترخانه مربوطه در صورتي كه سند مالكيت از اين جهت اشتباهي نداشته باشد دفتر املاك اصلاح والا پس از مطالبه و ملاحظه سند مالكيت يك جا اقدام گردد.

7 _ در موردي كه ثبت ملك در دفتر املاك به استناد سند انتقال رسمي بوده و در يكي از مشخصات شناسنامه انتقال گيرنده موقع تنظيم سند انتقال اشتباهي رخ داده باشد و با همان اشتباه ملك به نام خريدار به ثبت رسيده و سند مالكيت صادر شده باشد بايد در صورت امكان بدوا در اصلاح سند رسمي وسيله دفترخانه

مربوطه طبق مقررات اقدام و سپس مراتب در ملاحظات ثبت ملك و سند مالكيت قيد شود و در صورت عدم حضور طرف معامله باتحقيق از اداره ثبت احوال و احراز اشتباه به شرح فوق اقدام گردد.

8 _ هرگاه در سند مالكيت و ثبت دفتر املاك به واسطه اشتباه دفترخانه در تنظيم خلاصه معامله برخلاف مدلول سند انتقال اشتباهي روي داده باشد پس از احراز وقوع اشتباه و اعلام كتبي دفترخانه مربوط داير بر اينكه سند معامله صحيح تنظيم گرديده با توضيح لازم در ستون ملاحظات ثبت يا سندمالكيت در رفع اشتباه اقدام گردد.

9 _ در مواردي كه حدود اربعه ملك در صورت مجلس تحديد يا صورت مجلس تفكيك يا تقسيم نامه رسمي يا دادنامه به طور صحيح قيد شده وليكن در موقع ثبت ملك در دفتر املاك حدي ساقط يا اشتباه شود پس از احراز وقوع اشتباه با توجه به سوابق مربوطه و انطباق با مجاور و نبودن اختلاف ،مراتب در ملاحظات ثبت و سند مالكيت قيد شود.

10 _ هرگاه در ذكر جهات اربعه ملك اشتباه شده و با همان اشتباه ملك در دفتر املاك ثبت شده باشد پس از احراز اشتباه به شرط اينكه اختلافي با مجاورين و همچنين اختلافي در حد فاصل نباشد اصلاح آن بلامانع است

ز _ امور متفرقه

1 _ هرگاه در نتيجه تغيير وضع مجاور املاك ثبت شده و تبديل حد به كوچه اصلاح سند مالكيت در حدي كه قبلا به ملك مجاور و فعلا به كوچه محدود است تقاضا شود در صورتي كه كوچه مورد بحث بن بست نباشد و شهرداري نيز عمومي بودن كوچه را تاييد نمايد اصلاح

ثبت دفتر املاك و سند مالكيت از اين جهت مانعي نخواهد داشت

2 _ در مورد كسر مساحت و طول اضلاع چنانچه مالك كتبا تقاضاي اصلاح سند مالكيت خود را بنمايد و با كسر مساحت و طول اضلاع موافق باشد ومورد ثبت در وثيقه و بازداشت و بند (ز) نباشد اصلاح ثبت ملك و سند مالكيت بلامانع است

3 _ در مواردي كه مساحت و طول اضلاع ملكي به منظور اجراي طرح شهرداري كسر و ثبت دفتر املاك و سند مالكيت اصلاح شده باشد و بعدا شهرداري از طرح اصلاحي انصراف حاصل نمايد و مالك تقاضاي اصلاح سند مالكيت را به صورت اوليه بنمايد اصلاح ثبت و سند به وضع اوليه به شرط موافقت شهرداري بلامانع است

قانون راجع به رشد متعاملين - مصوب شهريور ماه 1313

ماده واحده _ از تاريخ اجراي اين قانون در مورد كليه معاملات و عقودو ايقاعات به استثناي نكاح و طلاق ، محاكم عدليه و ادارات دولتي و دفاتر اسناد رسمي بايد كساني را كه به سن 18 سال شمسي تمام نرسيده اند اعم از ذكور و اناث غيررشيد بشناسند مگر آنكه رشد آنها قبل از اقدام به انجام معامله يا عقد و يا ايقاع به طرفيت مدعي العموم در محاكم ثابت شده باشد. اشخاصي كه به سن 18سال شمسي تمام رسيده اند در محاكم عدليه و ادارات دولتي و دفاتر اسناد رسمي رشيد محسوب مي شوند مگر اين كه عدم رشد آنها به طرفيت مدعي العموم در محاكم ثابت گردد.

مناط تشخيص سن اشخاص اوراق هويت آنهاست مگر آنكه خلاف آن ثابت شود.

قانون تعيين تكليف پرونده هاي معترضين ثبتي كه فاقد سابقه بوده و يا اعتراض آنها در مراجع ق

مصوب 25 2 1373

ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون اعتراضاتي كه موجب مادتين 16 و 20 قانون ثبت تا پايان سال 1360 نسبت به اصل يا حدود املاك به مرجع قضايي ذيربط ارسال گرديده و به هر علت سابقه اعتراض در مراجع قضايي وجود ندارد معترضين يا قايم مقام قانوني آنان مي توانند حداكثر ظرف مدت 6 ماه ديگر از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون دادخواست اعتراض خود را با در دست داشتن مدارك لازم به دادگاه صالح تقديم نموده گواهي لازم در اين مورد اخذ و به اداره ثبت محل وقوع ملك تسليم دارند اگر در اين مدت بدون عذر موجه شرعي مراجعه ننمايند معرض شناخته خواهند شد.

تبصره 1 _ متقاضيان ثبت املاك يا قايم مقام قانوني آنها كه نسبت به تقاضاي ثبت آنان اعتراض شده و از طرف معترض يا معترضين در مهلت تعيين شده

فوق گواهي مربوط را به ثبت محل تسليم ننموده اند مي توانند با مراجعه به دادگاه مربوط و اخذ گواهي مبني بر نداشتن سابقه اعتراض قبلي و عدم تقديم دادخواست جديد آن را به ثبت محل تسليم نموده و تقاضاي ادامه عمليات ثبتي را بنمايند. ثبت محل مكلف است نسبت به ادامه عمليات ثبت اقدام نمايد.

تبصره 2 _ اعتراض به تقاضاي ثبت و تحديد حدود (موضوع مواد 16 و 20 قانون ثبت مي بايد توسط معترض ظرف مدت يك ماه از تاريخ تسليم اعتراض به مرجع ثبتي با تقديم دادخواست به مرجع ذيصلاح قضايي صورت پذيرد.

تبصره 3 _ مهلت مذكور در تبصره 2 ماده 7 قانون اصلاح مواد 1 و 2 و 3 قانون اصلاح و حذف موادي از قانون ثبت اسناد و املاك مصوب 31 4 1365 و الحاق موادي به آن مصوب 21 6 1370 به مدت 2 سال ديگر از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون تمديد مي شود.

قانون نحوه صدور اسناد مالكيت املاكي كه اسناد ثبتي آنها در اثر جنگ يا حوادث غير مترقبه اي ما

مصوب 28 12 1369 مجلس و 17 2 1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام

ماده 1 _ در مواقعي كه به علت جنگ يا حوادث غيرمترقبه اي نظير زلزله ، سيل و آتش سوزي آثار اعيان املاك يا اسناد و مدارك ثبتي از بين رفته باشد به سازمان ثبت اسناد و املاك كشور اجازه داده مي شود كه نسبت به تشكيل پرونده و دفاتر و سوابق ثبتي املاك و همچنين اسناد و مدارك مربوط به اجراي ثبت و دفاتر اسناد رسمي و ازدواج و طلاق و ثبت شركت ها و مالكيت صنعتي و اختراعات اقدام نمايد.

تبصره _ سازمان ثبت اسناد واملاك كشور ازطريق رسانه هاي گروهي به اطلاع عموم مي رساند تا

ذويالحقوق اسناد و مدارك و مستندات و دلايل خود را حداكثر ظرف شش ماه به ثبت محل ارايه نمايند ، كساني كه بعد از مدت مذكور مراجعه كنند مي بايست اصالت اسناد و مدارك ومستندات آنها به تاييد دادگاه هاي محل رسيده باشد.

ماده 2 _ سازمان ثبت و ادارات تابعه بايد نسبت به جمع آوري مدارك و اطلاعاتي كه به رفع مشكل كمك مي كند اقدام نمايند و وزارتخانه ها ، سازمان ها و موسسات دولتي و عمومي و شهرداري ها نيز مكلفند اسناد و مدارك و نقشه هاي مورد نياز را در اختيار ادارات ثبت قرار دهند.

ماده 3 _ در صورتي كه مدارك و مستندات متقاضي مشعر بر ثبت ملك در دفتر املاك باشد يا مسوول بازسازي محل براساس پرونده هاي موجود كه عينا به ثبت محل تحويل مي نمايد گواهي كند و يا معتمدين و گواهان محل شهادت بر مالكيت متقاضي بدهند و معارضي هم نباشد اداره ثبت بلافاصله با تشكيل پرونده و تهيه نقشه و ثبت ملك در دفتر املاك سند مالكيت متقاضي را صادر مي كند ترتيب تعيين شماره پلاك و تهيه و جايگزيني دفاتر و ساير سوابق را آيين نامه تعيين خواهد نمود.

ماده 4 _ به جز موارد مذكور در ماده 3 و همچنين در مواردي كه بين اشخاص در تصرف يا مالكيت اختلاف باشد موضوع جهت رسيدگي به هيات حل اختلاف موضوع ماده 5 اين قانون ارجاع مي شود.

ماده 5 _ در هر حوزه ثبتي هيات حل اختلافي مركب از مسوول بازسازي ، رييس ثبت ، دو نفر معتمد با معرفي نماينده يا نمايندگان محل در مجلس شوراي اسلامي و شهردار محل در خصوص

شهرها و بخشدار محل در مورد خارج شهر تشكيل مي شود وظيفه اين هيات بررسي شكايات و اعتراضات و ارجاعات ثبت و انجام تحقيقات به منظور تشخيص مالكيت متقاضي و ميزان آن و حدود و مشخصات ملك يا رد تقاضا مي باشد.

ماده 6 _ هيات حل اختلاف نظر خود را نسبت به ارجاعات ثبت يا اعتراضات و شكايات وارده به ثبت محل اعلام مي كند اداره ثبت مكلف است طبق راي هيات بلافاصله مبادرت به تشكيل پرونده و صدور سند مالكيت نمايد. معترض به راي هيات مي تواند به دادگاه صالح مراجعه كند و دادگاه نسبت به مالكيت عرصه و تعيين تكليف اعياني حكم لازم را صادر خواهد نمود.

تبصره _ اعتراض به راي هيات حل اختلاف مانع از صدور سند و شروع بازسازي نخواهد بود.

ماده 7 _ اشخاص حقوقي كه دفاتر ثبت شركت هاي آنان از بين رفته است مي توانند مدارك خود را به ثبت محل تسليم نمايند تا نسبت به تشكيل پرونده و سوابق و دفاتر جديد اقدام گردد.

ماده 8 _ در مواردي كه پرونده اجرايي بر اثر حدوث وقايع مذكور در ماده يك از بين رفته باشد چنانچه اشخاص با ارايه مدارك و مستندات معتبر مدعي عدم اقدام در مورد پرونده اجرايي شوند اداره ثبت مكلف به تشكيل پرونده اجرايي خواهد بود

ماده 9 _ متعهدله اسناد رسمي و ازدواج و طلاق كه سررسيد طلب آنها فرا رسيده و قبوض و دفاتر آنها از بين رفته است مي تواند با ارايه مدارك ومستندات معتبر قانوني به ثبت محل مراجعه نمايد و ثبت محل مبادرت به صدور اجراييه خواهد كرد.

ماده 10 _ دولت مكلف است در شهرهايي كه بر اثر

حوادث مذكور در اين قانون نياز به بازسازي دارد و قبلا طرح جامع نداشته بدوا طرح جامع شهرها را تهيه و براساس طرح مصوب اقدام به بازسازي نمايد.

تبصره _ در كليه موارد مذكور در اين ماده صدور سندمالكيت و پروانه ساختماني مشمول پرداخت هيچگونه عوارض و ماليات و حق الثبت براي باراول نمي باشد.

ماده 11 _ در موارد مذكور در ماده 1 اين قانون به دولت اجازه داده مي شود براي واگذاري اراضي به كساني كه املاك آنها در طرح هاي عمراني يا توسعه معابر و فضاهاي آموزشي يا سبز قرار مي گيرد همچنين براي ايجاد تاسيسات عمومي املاك مورد نياز را در محدوده طرح جامع پيش بيني و تملك نمايد. پرداخت بهاي اين املاك طبق مقررات مربوطه موكول است به ارايه اسناد و مدارك معتبر با راي هيات موضوع ماده 5 و تا انجام كار حق انتقال راندارند.

ماده 12 _ نسبت به املاكي كه طبق اسناد و مدارك يا دلايل معتبر معامله شرطي يا رهني يا مورد وثيقه و بازداشت بوده يا ديگري در آن حق كسب و پيشه داشته و يا موارد مذكور را هيات موضوع ماده پنج احراز نمايد موضوع در سوابق ثبتي و دفاتر ثبت و سند مالكيت با قيد مراتب درج خواهد شد و چنانچه قبلا سند مالكيت بدون قيد مورد يا موارد فوق صادر و تسليم شده باشد به مالك اخطار مي كند كه سند مالكيت را براي اصلاح تسليم ثبت محل نمايد و در صورت استنكاف ظرف ده روز مراتب به دفاتر اسناد رسمي ابلاغ تا از انجام معامله نسبت به سند مالكيت مزبور خودداري نمايند.

ماده 13 _ در مواردي كه دفاتر اسناد

رسمي يا دفاتر ازدواج و طلاق به شرح مذكور در ماده 1 اين قانون از بين رفته باشد افراد ذينفع مي توانند با ارايه اسناد و مدارك و دلايل معتبر به ثبت محل مراجعه نمايند ثبت محل با اعلام نظر خود تقاضانامه و اسناد و مدارك مربوطه را به هيات موضوع ماده 5 اين قانون ارسال مي دارد و هيات مزبور در صورت عدم وصول اعتراض به قضيه رسيدگي كرده و تصميم لازم اتخاذ مي كند و در صورت وصول اعتراض به متقاضي اخطار خواهد كرد كه مي تواند به دادگاه صالح مراجعه نمايد.

ماده 14 _ هر يك از كاركنان دولت كه در اجراي اين قانون به تشخيص دادگاه صالح رعايت دقيق مقررات آن را ننموده و تخطي نمايند علاوه بر مجازات هاي مقرر در قوانين جزايي به انفصال موقت از سه ماه تا سه سال از خدمات دولتي نيز محكوم مي شوند ، همچنين اشخاصي كه عالما عامدا درجرايم فوق مباشرت داشته و از آن منتفع شده اند علاوه برجبران خسارات وارده به دولت يا اشخاص و اعاده وضع مي بايست حقوق ثبتي را از قرار هر ده هزار ريال 500 ريال بپردازند.

تبصره _ مواد 100 تا 117 قانون ثبت در مورد اين قانون نيز رعايت مي شود.

ماده 15 _ كليه اشخاصي كه از مزاياي مقرر در اين قانون استفاده مي كنند موظفند در تقاضانامه خود هرگونه حقي را كه اشخاص حقيقي يا حقوقي نسبت به تمام يا قسمتي از املاك و اسناد مورد تقاضا دارند را منعكس نمايند در غير اين صورت چنانچه عالما و عامدا اعلام و منعكس ننمايند كلاهبردار محسوب و به مجازات آن محكوم خواهند شد.

ماده 16 _ متخلفين از مقررات

اين قانون به مجازات هايي كه در قوانين ثبتي و مجازات اسلامي و قوانين يا مقررات ديگر مذكور است محكوم خواهندشد.

تبصره _ علاوه بر مجازات هاي مقرر در ماده فوق متخلفين به پرداخت هزينه هاي ثبتي از قرار هر ده هزار ريال ، پانصد ريال نيز محكوم خواهند شد.

ماده 17 _ سازمان زمين شهري مكلف است در طول دوران بازسازي جهت مسكن افراد محلي كه هيچگونه زمين و ملكي در كل كشور ندارند اراضي مناسب را آماده سازي و به طور رايگان به افراد مذكور واگذار نمايد.

هزينه آماده سازي از محل اعتبارات بازسازي تامين خواهد شد.

ماده 18 _ آيين نامه اجرايي اين قانون با پيشنهاد مشترك سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و ستاد مركزي بازسازي و نوسازي كشور به تصويب هيات دولت خواهد رسيد.

آيين نامه اجرايي قانون نحوه صدور اسناد مالكيت املاكي كه اسناد ثبتي آنها در اثر جنگ يا حوادث غيرمترقبه اي مانند زلزله ، سيل و آتش سوزي از بين رفته اند مصوب 17 7 1370

بخش اول _ املاك ( ماده 1 تا 21 )

ماده 1 _ قانون نحوه صدور اسناد مالكيت املاكي كه اسناد ثبتي آنها در اثر جنگ يا حوادث غير مترقبه اي مانند زلزله ، سيل و آتش سوزي از بين رفته اند مصوب 17 2 1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام در اين آيين نامه انحصارا (قانون ناميده مي شود.

ماده 2 _ در هر موقع كه در اثر وقوع جنگ يا حوادث غيرمترقبه اي مانند زلزله ، سيل و آتش سوزي اسناد و مدارك ثبتي از بين رفته و تهيه المثني براي آنها مقدور نباشد ، سازمان ثبت اسناد و املاك كشور امكانات و تسهيلات لازم را جهت اجراي قانون در حوزه ثبتي مربوط فراهم مي نمايد.

ماده 3 _ سازمان ثبت اسناد و املاك كشور به منظور اطلاع عامه و مراجعه اشخاص به واحدهاي ثبتي ذيربط براي تسليم اسناد و مدارك و مستندات و دلايل مالكيت و ساير حقوق

متصوره خود از طريق رسانه هاي گروهي و روزنامه هاي محلي كه آگهي هاي ثبتي در آنها منتشر مي شود و الصاق آگهي در معابر و اماكن عمومي مراتب اجراي قانون را اعلام مي دارد.

ماده 4 _ ثبت محل از تاريخ مقرر در آگهي ظرف شش ماه درخواست و اسناد و مدارك اشخاص را مي پذيرد. ملاك پذيرش در مورد اشخاصي كه تقاضا و مدارك خود را با پست سفارشي ارسال مي دارند ، تاريخ تسليم آنها به پست است بعد از انقضاي مدت مزبور مدارك و مستنداتي پذيرفته و رسيدگي مي شود كه اصالت آنها به تاييد دادگاه محل رسيده باشد.

ماده 5 _ در صورتي كه مدارك و مستندات متقاضي مشعر بر ثبت ملك در دفتر املاك باشد يا مسول بازسازي محل براساس پرونده هاي موجود كه عينا به ثبت محل تحويل مي نمايد گواهي كند يا معتمدين و گواهان محل شهادت بر مالكيت متقاضي بدهند و معارضي هم نباشد ، اداره ثبت بلافاصله باتشكيل پرونده و تهيه نقشه و ثبت ملك در دفتر املاك سند مالكيت متقاضي را صادر مي كند.

ماده 6 _ براي تاييد اصالت اسناد و املاك (موضوع تبصره ماده يك قانون ، دادگاه ها در وقت فوق العاده به موضوع رسيدگي و در صورت لزوم با جلب نظر هيات حل اختلاف موضوع ماده (5) قانون ، نسبت به مورد اتخاذ تصميم مي نمايند.

تبصره _ نظر دادگاه مبني بر اصالت سند موجب سلب حق اقامه دعوي اشخاص ذينفع نمي شود.

ماده 7 _ كليه رسانه هاي عمومي به ويژه صدا وسيماي جمهوري اسلامي ايران مكلف به همكاري در اعلام اطلاعيه ها و آگهي هاي موضوع اين آيين نامه مي باشند.

ماده 8 _ وزارتخانه ها

، سازمان ها و موسسات دولتي و عمومي و شهرداري ها مكلفند اسناد و مدارك و نقشه هاي مورد نياز سازمان ثبت اسناد و املاك كشور يا ادارات تابع آن را از تاريخ دريافت تقاضا ظرف (15) روز تسليم نمايند.

ماده 9 _ با توجه به نقشه جامع شهر و بخش هاي موجود ، هر بخش به چند ناحيه تقسيم و نواحي واقع در هر بخش با تعيين شماره مشخص مي شود.

تبصره _ هر ناحيه محاط در چهار خيابان اصلي يا فرعي و يا انهار طبيعي ، غيرقابل تغيير خواهد بود.

ماده 10 _ براي شماره گذاري و نقشه برداري و تعيين حدود املاك واقع در هر ناحيه (به ترتيب از ناحيه يك هر بخش ) به وسيله جرايد كثيرالانتشار مركز ، روزنامه هاي محلي كه آگهي هاي ثبتي را منتشر مي نمايد و الصاق آگهي در معابر و اماكن عمومي از مالكين آنها دعوت به عمل ميايد كه در محل مربوط (كه مشخصات كامل آن ناحيه در آگهي قيد مي شود) حضور به هم رسانند.

موضوع و عنوان اطلاعيه و اينكه مشروح آن در جرايد كثيرالانتشار و روزنامه هاي محلي چاپ و منتشر مي شود ، از طريق شبكه سراسري صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران و همچنين صدا و سيماي مراكز استان جهت اطلاع عامه اعلام مي گردد.

ماده 11 _ شماره گذاري از اولين ملك واقع در سمت شمال غربي هر ناحيه شروع و به ترتيب به سمت شرق ادامه مي يابد تا شماره هاي كليه املاك واقع در آن ناحيه تعيين گردد.

ماده 12 _ شماره هاي تعيين شده به ترتيب اسامي مالكين آن با ذكر نوع ملك ، در دفتر مخصوصي كه دفتر اظهارنامه ناميده

مي شود ثبت مي گردد.

ماده 13 _ در قرا و روستاها با توجه به شماره اصلي آنها نسبت به تعيين شماره هاي فرعي به طريق مذكور در ماده (11) اين آيين نامه اقدام خواهد شد.

ماده 14 _ محدوده هر ملك كه قبلا به وسيله مالك (با ايجاد حد فاصل يا حفر پي مشخص شده با دعوت از مجاورين ، نقشه برداري مي گردد و حدود و مشخصات و مساحت آن بر اساس نقشه ترسيمي تعيين و صورت مجلس تعيين حدود تنظيم و به امضاي نماينده و نقشه بردار ثبت و مالك مي رسد. عدم حضور مجاورين مانع از انجام كار نخواهد بود.

تبصره _ قرا و روستاها و املاك واقع در آنها به صورت يكجا به شرح فوق نقشه برداري و تعيين حدود مي شود.

ماده 15 _ اشخاصي كه نسبت به اصل مالكيت يا حدود و حقوق ارتفاقي اعتراضي داشته باشند مي توانند اعتراض خود را به ثبت محل تسليم دارند ورسيد دريافت نمايند ، ثبت محل مكلف است اعتراضات واصل شده را ظرف (48) ساعت جهت رسيدگي و اتخاذ تصميم به هيات حل اختلاف ارجاع نمايد.

ماده 16 _ ثبت محل بر اساس صورت مجلس تنظيمي نماينده و نقشه بردار ثبت ، بايد بلافاصله پيش نويس سند مالكيت ملك را تهيه و در دفتر املاك ثبت و سند مالكيت آن را صادر نمايد.

ماده 17 _ در هر حوزه ثبتي هيات حل اختلافي مركب از مسيول بازسازي ، رييس ثبت (يا كفيل اداره ثبت ، دو نفر معتمد با معرفي نماينده يا نمايندگان محل در مجلس شوراي اسلامي و شهردار (يا كفيل شهرداري محل در خصوص شهرها و بخشدار (يا كفيل بخشداري محل در مورد خارج

شهر ، تشكيل مي شود.

تبصره _ محل هايي كه بيش از يك نماينده در مجلس شوراي اسلامي دارند ، نمايندگان محل در مجلس متفقا نسبت به معرفي نمايندگان خود از بين معتمدين محل اقدام مي نمايند.

ماده 18 _ ادارات ثبت پس از انتشار آگهي موضوع تبصره ذيل ماده يك قانون ، اعضاي هيات حل اختلاف را براي تشكيل جلسه در اداره ثبت محل دعوت مي نمايند. هيات حل اختلاف داراي دبيرخانه اي است كه به وسيله واحد ثبتي محل اداره مي شود و دبير آن توسط مدير كل ثبت استان منصوب مي گردد.

تبصره 1 _ جلسات هيات حل اختلاف با حضور حداقل سه نفر از پنج نفر اعضا رسميت مي يابد و راي اكثريت مناط اعتبار و قابل اجرا خواهد بود.

تبصره 2 _ جلسات هيات حل اختلاف به تعداد مورد لزوم تا (20) جلسه در ماه تشكيل مي شود.

تبصره 3 _ آرا صادر شده از طرف هيات به ترتيب تاريخ صدور در دفتر مخصوصي ثبت و به امضاي اعضاي حاضر در جلسه مي رسد و يك نسخه از راي صادر شده ظرف (24) ساعت به منظور اجراي آن به اداره ثبت ارسال مي گردد.

تبصره 4 _ چنانچه ظرف (10) روز پس از دعوت از اعضا ، به هر علت امكان تشكيل هيات حل اختلاف فراهم نشود رييس ثبت موظف است مراتب را با قيد فوريت به اداره كل ثبت استان اطلاع دهد و اداره كل مذكور جهت رفع مشكل در اسرع وقت موضوع را به سازمان ثبت اسناد و املاك كشور گزارش مي نمايد.

ماده 19 _ دبير هيات حل اختلاف اسامي متقاضيان را به ترتيب شماره و تاريخ ارجاع ، در دفتر مخصوصي با قيد مشخصات كامل

و نشاني محل اقامت متقاضي ثبت مي نمايد. نحوه دعوت از متقاضيان و شكات و معترضين ، به ترتيب ثبت دفتر خواهد بود.

تبصره _ دعوت از متقاضيان و شكات و معترضين به صورت كتبي به عمل ميايد.

ماده 20 _ هيات حل اختلاف نظر خود را نسبت به ارجاعات ثبت يا اعتراضات و شكايات واصل شده به ثبت محل اعلام مي كند ، اداره ثبت مكلف است طبق راي هيات بلافاصله مبادرت به تشكيل پرونده و صدور سند مالكيت نمايد. معترض به راي هيات حل اختلاف مي تواند به دادگاه صالح مراجعه نمايد و دادگاه نسبت به مالكيت عرصه و تعيين تكليف اعياني حكم لازم را صادر خواهد كرد.

تبصره _ اعتراض به راي هيات حل اختلاف مانع از شروع بازسازي نخواهد بود.

ماده 21 _ دبير هيات حل اختلاف مكلف است پس از تعيين تكليف قطعي هر پرونده ، سوابق امر را با اخذ رسيد به واحد ثبتي تحويل نمايد. اداره ثبت مكلف است طبق راي هيات بلافاصله مبادرت به تشكيل پرونده و صدور سند مالكيت نمايد.

بخش دوم _ اسناد و ثبت شركت ها - ( ماده 22 تا 26 )

ماده 22 _ در مواردي كه اشخاص با ارايه مدارك و مستندات معتبر ادعا نمايند كه پرونده اجرايي مختومه نشده است ثبت محل حسب مورد پس ازتشكيل پرونده اجرايي بر طبق آيين نامه اجراي مفاد اسناد رسمي ، عمليات اجرايي را ادامه مي دهد. در صورت وصول اعتراض مراتب جهت اظهارنظر به هيات حل اختلاف ارجاع خواهد شد.

بديهي است عمل به اين ماده منوط به اين است كه قبلا مورد رسيدگي هيات واقع نشده باشد.

ماده 23 _ در صورتي كه سوابق دفتر ثبت اسناد رسمي يا ازدواج يا طلاق بر اثر حوادث مذكور از بين

رفته باشد و اشخاص ذينفع با ارايه مدارك ومستندات معتبر درخواست صدور اجراييه نمايند ، رييس ثبت پس از بررسي و اظهارنظر ، تقاضانامه و ضمايم آن را به هيات حل اختلاف ارجاع خواهد داد. هيات پس از بررسي موضوع در صورت نبودن اعتراض راي خود را مبني بر صدور اجراييه صادر و به ثبت محل ارسال مي نمايد ، ثبت محل مكلف است با استفاده از اوراق مخصوص ، اجراييه را صادر نمايد و طبق آيين نامه اجراي مفاد اسناد رسمي به موقع اجرا گذارد.

ماده 24 _ اشخاص حقوقي كه دفاتر ثبت شركت هاي آنان از بين رفته است براي تشكيل پرونده مي بايست مدارك و صورت جلسه مجمع عمومي را به ثبت محل تسليم نمايند. ثبت محل مراتب را يك نوبت در روزنامه كثيرالانتشار آگهي و پس از انقضاي (10) روز از تاريخ انتشار در صورت عدم وصول اعتراض طبق مقررات ، شركت را در دفاتر مربوط ثبت مي نمايد و به امضاي صاحبان سهام مي رساند و در صورت وصول اعتراض مراتب به هيات حل اختلاف ارجاع مي شود.

ماده 25 _ ابلاغ اخطاريه ها و دعوت نامه ها بر طبق مقررات آيين نامه اجراي مفاد اسناد رسمي است

ماده 26 _ مدت مأموريت هيات حل اختلاف موضوع ماده (5) قانون تا زماني است كه وظايف ناشي از قانون به اتمام برسد. هيات مكلف است درظرف اين مدت به كليه ارجاعات و اعتراضات واصل شده رسيدگي نمايد و نظر خود را به ثبت محل اعلام دارد. در پايان مدت مذكور هيات به خودي خود منحل مي گردد.

بخش سوم _ امور متفرقه ( ماده 27 تا 33 )

ماده 27 _ به سازمان ثبت اسناد و املاك كشور اجازه داده مي شود به منظور

تسهيل و تسريع در اجراي اين آيين نامه و جبران كمبود نيروي انساني متخصص بالاخص نقشه بردار ثبت ، علاوه بر استفاده از پرسنل موجود خود در سطح كشور با دفاتر فني و نقشه برداري بخش خصوصي و اشخاص حقيقي يا حقوقي قرارداد لازم براي امور نقشه برداري ، منعقد نمايد.

تبصره _ تشخيص ميزان هزينه نقشه برداري براي انعقاد قراردادهاي لازم به عهده سازمان ثبت اسناد و املاك كشور است سازمان مزبور مي تواند عنداللزوم تعرفه سازمان برنامه و بودجه را ملاك عمل قرار دهد.

ماده 28 _ هيات حل اختلاف براي تشخيص واقعيت امر مي تواند موضوع را به كارشناس ارجاع دهد. تعيين ميزان دستمزد كارشناس به عهده هياتاست

ماده 29 _ هزينه هاي مربوط به اجراي قانون و اين آيين نامه اعم از هزينه هاي جاري (بجز حقوق و فوق العاده كاركنان رسمي و مأموريت هاي اداري وتامين تداركات و تجهيزات و ملزومات اداري ، هزينه هاي نقشه برداري و كارشناسي هاي محل و فوق العاده كار اعضاي هيات ها در خارج از ساعت اداري ،از محل اعتبارات بازسازي تامين و پرداخت خواهد شد.

ماده 30 _ ستاد بازسازي مناطق جنگ زده و وزارت كشور حسب مورد مكلفند در شهرهايي كه بر اثر جنگ يا حوادث غيرمترقبه نياز به بازسازي دارند و قبلا طرح جامع نداشته اند ، بر اساس طرح جامعي كه توسط وزارت مسكن و شهرسازي تهيه مي گردد ، اقدام به بازسازي نمايند.

تبصره _ در كليه موارد مذكور در اين ماده صدور سند مالكيت و پروانه ساختماني مشمول پرداخت هيچگونه عوارض و ماليات و حق الثبت براي بار اول نمي باشد.

ماده 31 _ در موارد مذكور در ماده (1) قانون و ماده

(1) اين آيين نامه دولت مجاز است براي واگذاري اراضي به كساني كه املاك آنها در طرح هاي عمراني يا طرح هاي توسعه معابر ، فضاي آموزشي يا فضاي سبز قرار مي گيرد همچنين براي ايجاد تاسيسات عمومي ، املاك موردنظر را در محدوده طرح جامع پيش بيني و تملك نمايد. پرداخت بهاي اين املاك طبق مقررات مربوط موكول به ارايه اسناد و مدارك معتبر يا راي هيات حل اختلاف موضوع ماده (5)قانون مي باشد و تا انجام كار صاحبان آنها حق انتقال ملك خود را ندارند.

ماده 32 _ سازمان زمين شهري مكلف است در طول دوران بازسازي ، جهت مسكن افراد محلي كه هيچگونه زمين و ملكي در كل كشور ندارند اراضي مناسب را آماده سازي و به طور رايگان به افراد مذكور واگذار كند.

تبصره 1 _ هزينه آماده سازي اراضي موضوع اين ماده از محل اعتبارات بازسازي تامين خواهد شد.

تبصره 2 _ افراد محلي مندرج در اين ماده ، افرادي هستندكه خود يا خانواده آنها قبل از وقوع جنگ يا حوادث غيرمترقبه موضوع قانون ، ساكن يكي ازشهرهاي جنگ زده يا خسارت ديده از حوادث غيرمترقبه بوده اند و تشخيص اين امر حسب مورد بر عهده بنياد مهاجرين جنگ تحميلي يا استانداري هاي ذيربط مي باشد.

ماده 33 _ طبق ماده (16) قانون ، متخلفين به مجازات هايي كه در قوانين ثبتي و مجازات اسلامي و قوانين يا مقررات ديگر مذكور است محكوم خواهندشد.

آيين نامه اجرايي رسيدگي اسناد مالكيت معارض و هيات نظارت و شو راي عالي -مصوب 16 ارديبهشت ماه 1352 وزارت دادگستري

فصل اول _ اسناد مالكيت معارض و هيات نظارت و شوراي عالي ( ماده 1 تا 16

ماده 1 _ واحدهاي ثبتي مكلفند به محض اطلاع از صدور اسناد مالكيت معارض ( اعم از اين كه نسبت به اصل يا حدود يا حقوق ارتفاقي باشد) فورا به موضوع رسيدگي و مراتب را به دفاتر

اسناد رسمي حوزه تابعه ابلاغ نموده گزارش كار را به نحوي كه هيچ گونه ابهامي باقي نباشد به هيات نظارت ارسال دارند.

دفاتر اسناد رسمي بايد به محض وصول اطلاعيه ثبت محل به مواد 4 و 5 قانون اشتباهات ثبتي و اسناد مالكيت معارض عمل نمايند. هرگاه به موجب راي هيات نظارت يا شوراي عالي ثبت موضوع تعارض منتفي و يا در ميزان آن تغييري داده شود بايد مراتب پيرو بخشنامه قبلي به دفاتر اسناد رسمي ابلاغ گردد.

در نقاطي كه پاسخ استعلام به وسيله ماشينهاي الكترونيكي تهيه مي شود اطلاع لازم نيز به ماشينهاي مزبور داده خواهد شد.

ماده 2 _ محل تشكيل جلسات هيات نظارت در اداره ثبت استان و جلسات آن حداقل دوبار در هفته تشكيل خواهد شد.

ماده 3 _ در هر مورد كه واحدهاي ثبتي گزارش براي طرح در هيات نظارت ارسال مي دارند بايد نكات زير را رعايت نمايند

1 _ هرگاه از جهت پذيرفتن تقاضاي ثبت بين اشخاص و اداره ثبت اختلاف حاصل شود و يا در تصرف اشخاص تزاحم و تعارض باشد بايد كليه مدارك طرفين اخذ و با تعيين وقت مناسب آنها را براي معاينه محلي به وسيله اخطار دعوت نموده و متذكر شوند كه اولا عدم حضور هريك از طرفين مانع رسيدگي نخواهد بود، ثانيا هريك از طرفين مي توانند تا قبل از وقت رسيدگي براي ملاحظه و اطلاع از مدارك تسليمي طرف ديگر به اداره ثبت مراجعه نمايند و سپس در وقت مقرر با معاينه و تحقيق محلي نسبت به تصرفات آنها رسيدگي و مراتب را صورت مجلس و اظهارات طرفين و حاضرين را در آن قيد و به امضاي حضار رسانيده چگونگي را

با ارسال سوابق و اظهارنظر صريح خود مبني بر اين كه چه شخصي متصرف است و تصرفات به چه نحو مي باشد به هيات نظارت گزارش نمايند.

2 _ در مواردي كه بعد از قبول درخواست ثبت ديگري مدعي شود كه در پذيرفتن تقاضا اشتباه شده و متقاضي ثبت متصرف مورد تقاضا نبوده و مدعي تصرف حين تقاضا شود بايد مقدمتا مدارك مدعي را مطالبه و چگونگي را ضمن ارسال كليه سوابق و اظهارنظر خود به اين كه ادعاي مدعي با توجه به سوابق مقرون به واقع به نظر مي رسد يا نه به ثبت استان گزارش نمايند.

ثبت استان چنانچه با توجه به سوابق امر تحقيق محلي را لازم بداند دستور مقتضي به واحد مربوطه خواهد داد و در اين صورت واحد مزبور بايد با تعيين وقت مناسب طرفين را براي معاينه و تحقيقات محلي دعوت و در اخطار مربوطه متذكر شود كه اولا عدم حضور مانع رسيدگي نخواهد بود ثانيا هريك از طرفين مي توانند براي ملاحظه و اطلاع از مدارك تسليمي طرف ديگر تا قبل از وقت رسيدگي به اداره ثبت مراجعه نمايند.

در وقت مقرر با معاينه محلي و تحقيق از شهود و مجاورين بايد معلوم نمايند كه ملك مورد ادعا حين تقاضاي ثبت در تصرف مالكانه چه شخصي بوده و در موقع رسيدگي در تصرف كيست و مراتب را در صورت مجلس قيد و اظهارات شهود و طرفين را نيز ذكر و به امضاي شهود و افراد ذي نفع رسانده وسپس گزارش جريان را با اظهارنظر صريح تهيه و به ضميمه كليه سوابق براي طرح در هيات نظارت ارسال دارند.

3 _ در مورد اشتباه شماره ملك

در آگهي ها تعيين گردد كه شماره اصلي است يا فرعي و در محل نصب پلاك شده است يا نه و شماره مقدم و موخر شماره صحيح ملك چيست

4 _ در مورد اشتباه در عمليات تحديدي و آگهي آن توضيح داده شود كه عمل به تبصره ماده 15 اصلاحي قانون ثبت ميسر است يا نه و ضمنا وضع ثبتي مجاورين از هر حيث گزارش شود.

5 _ نسبت به اشتباه در نام و نام خانوادگي تصريح شود كه در ساير مشخصات اختلافي موجود است يا نه

6 _ نسبت به اشتباه در شماره اصلي قريه يا مزرعه يا قنات ذكر شود كه نام آن صحيحا آگهي شده است يا نه

7 _ در مورد اشتباه در مبدا و مظهر و مدار قنوات اعلام گردد كه تا تاريخ صدور گزارش ، سهامي از آن منتهي به صدور سند مالكيت گرديده است يا نه

8 _ چنانچه با انتقال تمام يا قسمتي از مورد تقاضا به ديگري اشتباها آگهي به نام فروشنده صادر شده باشد تصريح شود كه اطلاع اداره ثبت از وقوع انتقال قبل از انتشار آگهي ها بوده يا بعد از آن و تاريخ اطلاع اداره و انتشار آگهي ها ذكر شود.

9 _ در مواردي كه تقاضاي ثبت ملكي كلا يا جزيا مبني بر اشتباه پذيرفته شده باشد در گزارش تصريح شود كه متقاضي يا قايم مقام او حاضر به استرداد مورد تقاضا و يا تمكين به اصلاح مورد اشتباه هست يا نه

10 _ نسبت به حق الشرب و حق گردش آسيا و امثال آن كه در آگهي اشتباها قيد يا اصولا از قلم افتاده تصريح

نمايند كه نسبت به قنات مورد انتفاع جريان ثبتي در چه مرحله ايست و آيا ضمن تقاضا و يا تعيين حدود آن حقوقي كه به شرح بالا در آگهي از قلم افتاده و يا اشتباه شده براي ملك مورد گزارش گواهي شده است يا نه

11 _ در مورد اشتباه در تاريخ انتشار آگهي معلوم شود تاريخي كه براي انتشار در نظر گرفته شده بوده است مصادف با تعطيل بوده و يا روز انتشار روزنامه نبوده و تصريح شود كه قبلا در مورد ساير شماره هاي مندرج در آگهي در هيات نظارت مطرح شده يا در صورت طرح راي هيات به چه كيفيت صادرگرديده است

12 _ چنانچه در جريان مقدماتي ثبت ملكي اشتباهي رخ داده و بدون توجه به آن در دفتر املاك وارد شده ولي به امضا نرسيده باشد قبل از هر اقدام بايدمراتب براي تعيين تكليف به هيات نظارت گزارش شود.

13 _ در مورد اشتباه در عمليات ثبتي املاكي كه قسمتي از آن اختصاصي و قسمت ديگر مشترك مي باشد بايد گزارش امر به ضميمه كروكي ملك فرستاده شود.

14 _ در هر مورد كه از طرف سازمان مسكن و يا اداره تعاون و امور روستاها مستندا به ماده 17 قانون تقسيم و فروش املاك مورد اجاره به زارعين مستاجر مورد تقاضاي ثبتي كلا يا بعضا موات اعلام مي شود بايد موارد ذيل در گزارش تصريحا قيد گردد

الف _ ملك مورد ادعا در چه تاريخي درخواست ثبت شده و مستند قبول تقاضا چه بوده است

ب _ آيا ملك سابقه شماره گذاري در دفتر توزيع اظهارنامه دارد يا نه و در صورت وجود سابقه شماره

گزارش مربوط به زمان اجراي مقررات ثبت عمومي مي باشد يا بعدا براي آن تعيين شماره شده است

ج _ منشا و مستند مالكيت متقاضي ثبت چه بوده است

د _ نوع ملك و نحوه تصرف متقاضي ثبت چگونه است و درصورتي كه موات بوده و قسمتهايي از آن بعدا احيا شده آن مقدار كه احيا و عمران شده به چه ميزان است و چه عمليات عمراني در آن به عمل آمده و مربوط به چه زماني است

ه _ نقشه اي كه شامل محدوده كلي مورد تقاضا و مشخص وضع زمين از جهت اعياني و مستحدثات حدود و مساحت اراضي معمور و موات باشد تهيه و ارسال گردد.

و _ در مواردي كه شهرداري ها و ادارات دولتي بر طبق مقررات مربوطه تمام يا قسمتي از مورد تقاضاي ثبت را قابل تملك خصوصي ندانند نيز به شرح مذكور عمل خواهد شد.

15 _ در هر مورد كه به علت عدم اجراي مفاد تبصره الحاقي به ماده 75 آيين نامه قانون ثبت مصوب 4637 گزارش لازم به هيات نظارت فرستاده مي شود بايد منجزا تاريخ تعيين حدود ذكر و به علاوه كيفيت حدود مجاورين با تصريح به اين كه داراي نقشه ثبتي قطعي مي باشد يا نه در آن قيد گردد.

16 _ در هر مورد كه حدود ملكي با مجاورين اختلاف داشته و يا وضع تصرف ملكي با سند مالكيت آن منطبق نبوده و اختلاف و عدم انطباق نيز ناشي ازاشتباه باشد و همچنين در مورد تعارض خواه نسبت به اصل باشد يا حدود بايد نقشه اي كه وضع ملك و مجاورين در آن نمايان شده باشد به گزارش جريان امر ضميمه شود.

17 _

در هر مورد كه در عمليات تفكيكي مذكور در بند 6 از ماده 25 اصلاحي قانون ثبت اشتباهي رخ دهد بايد حدود اوليه در گزارش هيات نظارت قيد و رونوشت صورت مجلس تفكيكي و نقشه اي كه در آن مورد اشتباه نمايان شده باشد ارسال گردد.

18 _ هرگاه در تنظيم اسناد و تطبيق مفاد آنها با قوانين اشكال يا اشتباهي پيش آيد بايد ضمن ارسال رونوشت سند و ذكر صريح موارد اشكال يا اشتباه ، موضوع به رييس ثبت منطقه گزارش شود تا در صورت اقتضا براي تعيين تكليف به هيات نظارت گزارش شود.

مرجع رفع مشكلات دفاتر اسناد رسمي قبل از تنظيم اسناد اداره امور اسناد ثبت كل خواهد بود.

19 _ در مورد اعتراض اشخاص به نظريه رييس ثبت نسبت به عمليات اجرايي اعم از اين كه اجراييه مورد اعتراض تابع مقررات قانون سابق باشد يا قانون اصلاحي ضمن نقل متن اعتراض و نظريه رييس ثبت رونوشتي از گزارش رييس يا مميز اجرا كه مستند نظريه رييس ثبت بوده بايد به هيات نظارت فرستاده شود.

هرگاه موضوع مورد اعتراض راجع به نحوه ابلاغ اجراييه باشد رونوشتي از اجراييه و چنانچه مربوط به اشتباه در آگهي باشد نسخه اي از آگهي و اگر مستند برگي از پرونده است رونوشت آن بايد ضمن گزارش ارسال گردد.

در صورتي كه اعتراض طوري باشد كه ارسال پرونده را به هيات نظارت ايجاب نمايد بايد ترتيبي اتخاذ شود كه در مدتي كه پرونده در هيات نظارت مطرح رسيدگي است عمليات اجرايي متوقف نشود.

20 _ علاوه بر موارد مذكور در هر مورد كه گزارش به هيات نظارت فرستاده مي شود واحدهاي ثبتي مكلفند گزارش را

جامع و مستند و مستدل تهيه و مطالب ديگري را نيز كه در اتخاذ تصميم هيات موثر به نظر مي رسد در آن قيد نمايند و در صورتي كه اشتباه در آگهي واقع شده باشد عين عبارت آگهي بايد با ذكر تاريخ انتشار در گزارش قيد شود.

ماده 4 _ هرگاه در راي هيات نظارت به علت سهو قلم مطلبي از قلم افتاده و يا اشتباه بيني رخ داده باشد مادام كه راي به مرحله اجرا در نيامده هيات مبادرت به صدور راي اصلاحي خواهد نمود و مفاد راي اصلاحي در ذيل راي قبلي و ملاحظات دفتر آراي هيات با ذكر شماره و تاريخ قيد خواهد شد.

چنانچه راي اصلاحي مربوط به اشتباهات مذكور در بندهاي 1 و 5 و 7 ماده 25 اصلاحي قانون ثبت باشد به دستور تبصره 5 از ماده 25 اصلاحي بايد در تابلو اعلانات الصاق گردد.

ماده 5 _ راي هيات نظارت داراي مقدمه اي مشتمل بر خلاصه جريان كار و بيان اشكال و موضوع اختلاف بوده و منجز و مستدل و بدون قيد و شرط و ابهام صادر مي شود و چنانچه به اتفاق آرا نباشد نظر اقليت به طور مشروح و مستدل در آن قيد خواهد شد. و همچنين آراي صادره بايد مستند به مواد قانون باشد و در آن صريحا قيد شود كه قطعي است يا قابل تجديدنظر مي باشد.

ماده 6 _ در مورد شكايت از عمليات اجرايي هرگاه متعهد در قيد بازداشت باشد هيات نظارت در اولين جلسه رسيدگي ، اتخاذ تصميم خواهد نمود.

ماده 7 _ مفاد آراي هيات نظارت و شوراي عالي ثبت بايد به ترتيب صدور با ذكر شماره

و تاريخ در دفتر ثبت آرا قيد و به امضاي صادركنندگان برسد.

ماده 8 _ از هريك از آراي هيات نظارت بايد يك نسخه به اداره دبيرخانه ثبت كل فرستاده شود.

ماده 9 _ واحدهاي ثبتي مكلفند آراي هيات نظارت را در دفتر انديكاتور ثبت نمايند. در مورد آراي مذكور در تبصره 5 ماده 25 اصلاحي بايد فورا رونوشت راي در تابلو اعلانات ثبت محل الصاق گردد. تاريخ الصاق با تمام حروف در ذيل راي الصاقي ثبت و با تذكر به اين كه تا بيست روز قابل تجديدنظر است به امضا و گواهي مسئول مربوط برسد. مرجع تسليم اعتراض به راي هيات نظارت واحد ثبتي است كه راي مزبور در تابلو اعلانات آن الصاق شده است

ماده 10 _ هيات هاي نظارت براي تسريع در كار بر طبق اختيار حاصل از ماده 2 قانون اشتباهات ثبتي و اسناد مالكيت معارض در مورد بندهاي 2 و 3 و 4ماده 25 اصلاحي قانون ثبت فهرستي از اشتباهات موثر و غير موثر تدوين نموده و حداكثر ظرف يكسال براي رعايت وحدت رويه به دبيرخانه شوراي عالي ثبت ارسال خواهند داشت و نيز مي توانند در حدود فهرست اشتباهات موثر و غيرموثري كه قبلا از طرف هيات نظارت سابق تهيه و طبق ماده 2 قانون اشتباهات ثبتي و اسناد مالكيت معارض به واحدهاي ثبتي ابلاغ شده اختيار لازم به هريك از روساي ثبتي كه مقتضي بدانند تفويض نمايند.

ماده 11 _ جلسات شوراي عالي ثبت حداقل هفته اي يكبار در اداره كل ثبت تشكيل خواهد شد.

ماده 12 _ در هر مورد كه نسبت به آراي مذكور در بندهاي 1 و 5 و 7 ماده 25

اصلاحي قبل از اجراي راي اعتراض شود، ثبت محل پرونده ثبتي را با كليه سوابق به دبيرخانه شوراي عالي ثبت ارسال خواهد داشت

ماده 13 _ آراي سابق هيات نظارت و همچنين آراي هياتهاي تجديدنظر اجرايي با صدور دستور طرح در شعب مربوطه شوراي عالي ثبت قابل رسيدگي خواهد بود.

ماده 14 _ در صورتي كه معلوم شود در آراي شوراي عالي سابق و يا آرايي كه از طرف شعب فعلي شوراي عالي ثبت (صادر گرديده به علت سهو قلم مطلبي ساقط و يا اشتباه بيني رخ داده و يا به علت اشتباه در مباني مستند صدور راي اشتباهي پيش آمده باشد چنانچه راي اجرا نشده باشد شورا به صدور راي اصلاحي مبادرت مي نمايد. در اين صورت دبير شورا مكلف است در دفتر آرا و در مقابل راي اوليه مفاد راي اصلاحي را با ذكر شماره و تاريخ قيد نمايد.

ماده 15 _ با صدور دستور طرح موضوع در شوراي عالي ثبت اجراي راي متوقف مي گردد و هرگاه شورا در تجديد رسيدگي راي قبلي را تاييد نمايد عمليات اجرايي تعقيب خواهد شد.

ماده 16 _ آراي شورا در مورد وحدت رويه به كليه هياتهاي نظارت ابلاغ و در روزنامه رسمي و عندالاقتضا در هفته نامه دادگستري درج و در آخر هر سال مجموع آنها از طرف ثبت كل چاپ و منتشر خواهد شد.

فصل دوم _ مواد متفرقه ( مواد 17 تا 20 )

ماده 17 _ در اجراي تبصره اصلاحي ماده 15 قانون ثبت پس از تحديد و تثبيت حدود مجاورين در صورتي كه يك يا چند حد ملك مورد تحديد ازاموال عمومي مربوط به دولت و شهرداري و يا حريم قانوني آنها باشد حداقل بيست روز قبل از

وقت تعيين حدود اخطاري به مراجع ذي ربط ابلاغ و ضمن تذكر تاريخ تحديد اعلام مي شود كه عدم حضور مانع تحديد حدود نخواهد بود.

ماده 18 _ در اجراي ماده 144 الحاقي به قانون ثبت قبل از تهيه آگهي الصاقي بدوا با استعلام از اداره تعاون و امور روستاها نماينده و نقشه بردار ثبت بااستفاده از نقشه هاي هوايي (به شرط وجود) كليه قطعات تقسيمي بين زارعين و مستثنيات و سهم مالك را با معرفي صاحبان آنها يا دهبان يا معتمدين محل تعيين و شماره گذاري مي نمايند و سپس به صدور آگهي الصاقي مبادرت مي شود.

ماده 19 _ فاصله بين انتشار آگهي الصاقي و عمليات تحديدي نبايد كمتر از بيست و بيشتر از شصت روز باشد و چنانچه به حكايت نقشه هوايي و يارسيدگي در موقع شماره گذاري يك يا چند حد قطعات تحديدي به اموال عمومي مجاورت داشته باشد بايد قبلا مراتب به مراجع ذي ربط ابلاغ گردد.

در موقع تحديد حدود نقشه بردار و نماينده با توجه به حدود معرفي شده نقشه مورد تحديد را ضمن صورت مجلس تهيه و به امضاي افراد ذينفع مي رساند.

پس از پايان تحديد قطعات بايد صورت مجلس حاكي از تاريخ ختم تعيين حدود آخرين قطعه تهيه و به امضاي حاضرين از نماينده و نقشه بردار و افراد ذي نفع و دهبان يا رييس يا اعضاي انجمن ده برسد.

ماده 20 _ هزينه مذكور در تبصره 2 ماده 25 اصلاحي قانون ثبت حسب مورد عبارت از هزينه آگهي و فوق العاده و هزينه سفر قانوني مأمورين مربوطه خواهد بود.

قانون افراز و فروش املاك مشاع - مصوب آبان ماه 1357

مصوب آبان ماه 1357

(شماره 1311989557 روزنامه رسمي

ماده 1 _ افراز املاك مشاع كه جريان ثبتي آنها خاتمه يافته

اعم از اين كه در دفتر املاك ثبت شده يا نشده باشد، در صورتي كه مورد تقاضاي يك يا چند شريك باشد با واحد ثبتي محلي خواهد بود كه ملك مذكور در حوزه آن واقع است واحد ثبتي با رعايت كليه قوانين و مقررات ملك مورد تقاضا را افراز مي نمايد.(1)

تبصره _ نسبت به ملك مشاع كه براي آن سند مالكيت معارض صادر گرديده تا زماني كه رفع تعارض نشده اقدام به افراز نخواهد شد.

ماده 2 _ تصميم واحد ثبتي قابل اعتراض از طرف هريك از شركاء در دادگاه شهرستان محل وقوع ملك است مهلت اعتراض ده روز از تاريخ ابلاغ تصميم مورد اعتراض مي باشد دادگاه شهرستان به دعوي رسيدگي كرده و حكم مقتضي صادر خواهد نمود. حكم دادگاه شهرستان قابل شكايت فرجامي است

ماده 3 _ هزينه تفكيك مقرر در ماده 150 قانون اصلاحي ثبت اسناد و املاك در موقع اجراي تصميم قطعي بر افراز به وسيله واحد ثبتي دريافت خواهدشد.

ماده 4 _ ملكي كه به موجب تصميم قطعي غيرقابل افراز تشخيص شود يا تقاضاي هريك از شركا به دستور دادگاه شهرستان فروخته مي شود.

ماده 5 _ ترتيب رسيدگي واحد ثبتي و ابلاغ اوراق و ترتيب فروش املاك غيرقابل افراز و تقسيم وجوه حاصل بين شركا و به طور كلي مقررات اجرايي اين قانون طبق آيين نامه اي خواهد بود كه به تصويب وزارت دادگستري مي رسد.

ماده 6 _ پرونده هاي افراز كه در تاريخ اجراي اين قانون در دادگاهها مطرح مي باشد كماكان مورد رسيدگي و صدور حكم قرار مي گيرد ولي اگر خواهان افراز بخواهد دعوي خود را در واحد ثبتي مطرح كند بايد دعوي سابق را از دادگاه استرداد نمايد.

1 _ (راي

شماره 3530 مورخه 721360 رديف 2959 وحدت رويه هيئت عمومي ديوان عالي كشور مقرر مي دارد:

نظر به اينكه مقنن به لحاظ حقوق محجورين و غايب مفقود الاثر و رعايت مصلحت آنها طبق قسمت اخير ماده 213 قانون امور حسبي مقرر داشته است كه در تقسيم تركه اگر بين وراث محجور يا غايب باشد تقسيم به توسط نمايندگان آنها در دادگاه به عمل آيد و با توجه به ماده 326 همين قانون كه به موجب آن مقررات قانون امور حسبي راجع به تقسيم تركه در مورد تقسيم ساير اموال نيز ساري خواهد بود و نظر به اينكه ماده اول قانون افراز وفروش املاك مشاع كه قانون عام است و بر طبق آن افراز املاكي كه جريان ثبتي آنها خاتمه يافته است در صلاحيت واحد ثبتي محل شناخته شده علي الاصول ناسخ ماده 313 قانون امور حسبي كه قانون خاص است نمي باشد نظر شعبه پنجم ديوانعالي كشور كه تقسيم املاك محجورين و غايب مفقودالاثر را از صلاحيت واحد ثبتي خارج دانسته و در صلاحيت دادگاه شناخته است صحيح و مطابق با موازين قانوني است

آيين نامه قانون افراز و فروش املاك مشاع - مصوب 20 ارديبهشت 1358 وزارت دادگستري

يين نامه قانون افراز و فروش املاك مشاع

مصوب 20 ارديبهشت 1358 وزارت دادگستري

(شماره 312997258 روزنامه رسمي

ماده 1 _ مسوول هر واحد ثبتي با وصول درخواست افراز از طرف يك يا چند نفر از شركاي ملك مشاعي كه در حوزه ثبتي مزبور واقع شده رسيدگي به آن را به نماينده ثبت ارجاع مي نمايد.

ماده 2 _ نماينده ثبت با مراجعه به پرونده ملك وضعيت ثبتي پلاك مزبور را ملاحظه و نسبت به خاتمه يافتن جريان ثبتي آن اعم از اينكه در دفتر املاك ثبت شده

يا نه و داراي سند مالكيت معارض مي باشد يا خير اعلام نظر نموده پرونده را به نظر مسوول واحد ثبتي مي رساند.

ماده 3 _ پس از تأييد اينكه جريان ثبتي خاتمه يافته و ملك داراي سند مالكيت معارض نمي باشد، مسوول واحد ثبتي به نقشه بردار ثبت مأموريت مي دهد كه با دعوت و حضور متقاضي و ساير شركا و نماينده ثبت محل را معاينه و با توجه به سوابق ثبتي و تصرفات و رعايت حقوق آنان نقشه ملك مورد افراز را ترسيم و به امضاي نماينده ثبت و كليه شركاي حاضر مي رساند.

ماده 4 _ نقشه بردار مكلف است پس از ترسيم نقشه به طوري كه در تفكيك معمول است حدود و مساحت و مشخصات هر يك از قطعات تفكيكي رانيز تعيين و در صورت مجلس منعكس و به امضا نماينده ثبت و شركا حاضر رسانيده و به مسئول واحد ثبتي تسليم نمايد.

ماده 5 _ مسوول واحد ثبتي پس از رسيدگي و تطبيق درخواست با مقررات قانوني و ملاحظه صورتمجلس تنظيمي و نقشه افرازي و مطابقت آن با وضعيت و سوابق ثبتي تصميم خود را مبني بر رد يا قبول درخواست و نحوه افراز اعلام مي نمايد.

ماده 6 _ تصميم مسوول واحد ثبتي به ضميمه يك نسخه از صورتمجلس و فتوكپي نقشه افرازي (در صورتي كه ملك قابل افراز اعلام شود) به كليه شركا ابلاغ مي شود تا چنانچه اعتراضي داشته باشند وفق مقررات ماده 2 قانون افراز و فروش املاك مشاع به دادگاه شهرستان محل وقوع ملك تسليم نمايند.

طريقه ابلاغ مطابق با مقررات ابلاغ در آيين نامه اجراي مفاد اسناد رسمي لازم الاجرا مي باشد.

ماده 7 _ رسيدگي به اعتراضات واصله نسبت به

تصميمات متخذه از طرف واحد ثبتي در دادگاه شهرستان تابع مقررات دادرسي اختصاري است

ماده 8 _ اجراي حكم قطعي افراز تابع مقررات اجراي احكام مدني خواهد بود.

ماده 9 _ در صورت صدور حكم قطعي بر غير قابل تقسيم بودن ملك دادگاه شهرستان برحسب درخواست يك يا چندنفر از شركا دستور فروش آن را به دايره اجراي دادگاه خواهد داد.

مدير اجرا نسبت به فروش ملك بر وفق مقررات قانون اجراي احكام مدني مربوط به فروش اموال غير منقول اقدام مي نمايد.

ماده 10 _ وجوه حاصله از فروش ملك غير قابل افراز پس از كسر هزينه عمليات اجرايي طبق دستور دادگاه شهرستان بين شركا به نسبت سهام تقسيم خواهد شد.

قانون تاسيس شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران - مصوب 22 12 1351 با اصلاحات

مصوب 22 12 1351 با اصلاحات

روزنامه رسمي 8224 _ 30 1 1352

ماده 1 _ براي هماهنگ كردن برنامه هاي شهرسازي به منظور ايجاد محيط زيست بهتر براي مردم همچنين به منظور اعتلاي هنر معماري ايران و رعايت سبكهاي مختلف معماري سنتي و ملي و ارائه ضوابط و جنبه هاي اصيل آن با در نظر گرفتن روشهاي نوين علمي و فني و در نتيجه يافتن شيوه هاي اصولي و مناسب ساختماني در مناطق مختلف كشور با توجه به شرايط اقليمي و طرز زندگي و مقتضيات محلي شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران تاسيس مي شود.

ماده 2 _ وظايف شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران به شرح زير است

1 _ بررسي پيشنهادهاي لازم در مورد سياست كلي شهرسازي براي طرح در هيأت وزيران

2 _ اظهارنظر نسبت به پيشنهادها و لوايح شهرسازي و مقررات مربوط به طرحهاي جامع شهري كه شامل منطقه بندي _ نحوه استفاده از زمين _ تعيين مناطق صنعتي بازرگاني _ اداري

_ مسكوني _ تاسيسات عمومي _ فضاي سبز و ساير نيازمنديهاي عمومي شهر مي باشد.

3 _ بررسي و تصويب نهايي طرحهاي جامع شهري و تغييرات آنها خارج از نقشه هاي تفصيلي

4 _ تصويب معيارها و ضوابط و آيين نامه هاي شهرسازي

ماده 3 _ اعضاي شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران عبارتند از:

1 _ وزير مسكن و شهرسازي

2 _ وزير كشور

3 _ وزير صنايع

4 _ وزير فرهنگ آموزش عالي

5 _ وزير ارشاد اسلامي

6 _ وزير نيرو

7 _ وزير كشاورزي

8 _ وزير دفاع و پشتيباني

9 _ وزير جهاد سازندگي

10 _ رئيس سازمان برنامه و بودجه

11 _ رئيس سازمان حفاظت محيط زيست

12 _ وزير راه و ترابري

يك نفر از اعضاي كميسيون مسكن و شهرسازي و راه و ترابري مجلس شوراي اسلامي به پيشنهاد كميسيون و تصويب مجلس به عنوان ناظر در جلسات شوراي عالي شهرسازي و معماري شركت خواهد كرد.

تبصره 1 _ در مورد بررسي طرحهاي جامع شهري و تغييرات آنها نظرات استاندار و شوراي شهرستان و شوراي شهر و شهردار و كارشناسان ذي صلاحيت كسب و مورد استفاده قرار خواهد گرفت

تبصره 2 _ جلسات شورا با حضور اكثريت اعضا رسميت خواهد داشت و تصميمات شورا با حداقل 6 راي معتبر خواهد بود.

تبصره 3 _ در صورتي كه هريك از اعضاي شورا نتواند شخصا در هر يك از جلسات شورا شركت كند يكي از معاونان خود را به شورا اعزام خواهدداشت

ماده 4 _ وزارت مسكن و شهرسازي به جاي دبيرخانه شوراي عالي شهرسازي در تشكيلات خود واحدي ايجاد مي كند كه تحت نظر معاون شهرسازي ومعماري آن وزارت وظايف زير را انجام

دهد

1 _ بررسي و اظهارنظر در مورد طرحهاي جامع شهري از طريق كميته هاي فني كه اعضاي آن به انتخاب اعضاي شوراي عالي شهرسازي و موسسات ذي ربط تعيين مي شوند.

2 _ تهيه معيارها و ضوابط و آيين نامه هاي شهرسازي

3 _ نظارت در تهيه طرحهاي جامع و تفصيلي و جلب نظر شوراي شهر و شهرداري مربوط در حين تهيه طرحهاي تفصيلي

4 _ نظارت در اجراي مراحل مختلف طرحهاي تفصيلي شهري

5 _ ابلاغ مصوبات شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران به وزارتخانه و سازمانهاي مسئول و ارشاد و راهنمايي دستگاههاي مربوط در مورد مسائل ناشي از اجراي طرحهاي جامع شهري

6 _ ايجاد يك مركز مطالعاتي و تحقيقات شهرسازي و معماري

7 _ جمع آوري اطلاعات و آمار اقتصادي و اجتماعي و شهرسازي و معماري

8 _ تشكيل نمايشگاهها از كارهاي مختلف معماري و شهرسازي با همكاري سازمانهاي مربوط و انجام مسابقات شهرسازي و معماري و تشكيل كنفرانسهاي لازم به منظور نيل به هدفهاي مذكور در اين قانون

ماده 5 _ بررسي و تصويب طرحهاي تفصيلي شهري و تغييرات آنها در هر استان به وسيله كميسيوني به رياست استاندار و به عضويت رئيس شوراي شهرستان و شهردار و نمايندگان وزارت فرهنگ و آموزش عالي و مسكن و شهرسازي و نماينده مهندس مشاور تهيه كننده طرح و عضويت نماينده وزارت كشاورزي انجام مي شود.

آن قسمت از نقشه هاي تفصيلي كه به تصويب شوراي شهر برسد براي شهرداري لازم الاجرا خواهد بود. تغييرات نقشه هاي تفصيلي اگر در اساس طرح جامع شهري موثر باشد بايد به تاييد شوراي عالي شهرسازي برسد.

تبصره _ بررسي و تصويب طرحهاي تفصيلي شهري و تغييرات آنها در شهر تهران به عهده كميسيوني مركب از نمايندگان وزراي مسكن و

شهرسازي ،كشور ، نيرو(در حد معاونت مربوطه سرپرست سازمان حفاظت محيط زيست و شهردار تهران يا نماينده تام الاختيار او و رئيس شوراي شهر تهران مي باشد.

محل دبيرخانه كميسيون در شهرداري و دبير آن شهردار تهران و يا نماينده تام الاختيار او خواهد بود و جلسات آن با حضور اكثريت اعضا رسميت يافته و تصميمات كميسيون حداقل با 4 راي موافق معتبر است ضمنا تا تشكيل شوراهاي شهر نماينده وزير كشور به عنوان قائم مقامي رئيس شوراي شهرتهران هم در كميسيون شركت خواهد كرد.(اصلاحي 25965 مجلس شوراي اسلامي

ماده 6 _ در شهرهايي كه داراي نقشه جامع مي باشند ثبت كل مكلف است در مورد هر تفكيك طبق نقشه اي كه شهرداري بر اساس ضوابط طرح جامع تفصيلي يا هادي تاييد كرده باشد اقدام به تفكيك نمايد و در مورد افراز دادگاهها مكلفند طبق نقشه تفكيكي شهرداري اقدام نمايند. هرگاه ظرف مدت چهار ماه نقشه تفكيكي از طرف شهرداري حسب مورد به ثبت يا دادگاه ارسال نشود ثبت يا دادگاه نسبت به تفكيك يا افراز رأسا اقدام خواهند نمود.

ماده 7 _ شهرداريها مكلف به اجراي مصوبات شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران طبق مفاد ماده 2 مي باشند.

تبصره _ در موارد ابهام و اشكال و اختلاف نظر در نحوه اجراي طرحهاي جامع و تفصيلي شهري موضوع ماده 5 مراتب در شوراي عالي شهرسازي مطرح و نظر شوراي عالي قطعي و لازم الاجرا خواهد بود.

ماده 8 _ كليه سازمانهاي دولتي و وابسته به دولت مكلفند در صورت درخواست وزارت مسكن و شهرسازي هر نوع اطلاع مربوط به شهرسازي ومعماري را در اختيار وزارت مذكور بگذارند.

ماده 9 _ عقد قراردادهاي مربوط به نقشه هاي جامع

شهري با مهندسين مشاور همچنين تهيه شرح وظيفه فني براي تهيه طرحهاي مذكور موكول به كسب نظر از وزارت مسكن و شهرسازي خواهد بود.

ماده 10 _ آيين نامه اجرايي اين قانون از طرف وزارت مسكن و شهرسازي و وزارت كشور تهيه و پس از تاييد شوراي عالي شهرسازي و معماري به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

ماده 11 _ مواد 97 و 98 اصلاح پاره اي از مواد قانون شهرداري و قوانين و مقررات مغاير با مفاد اين قانون از تاريخ تصويب اين قانون ملغي است

قانون ثبت آثار ملي - مصوب 12 9 1352

مصوب 12 9 1352

ماده واحده _ به وزارت فرهنگ و هنر اجازه داده مي شود علاوه بر آثار مشمول قانون حفظ آثار ملي مصوب آبان ماه 1309 آثار غير منقولي را كه از نظر تاريخي يا شئون ملي واجد اهميت باشد، صرف نظر از تاريخ ايجاد يا پيدايش آن با تصويب شوراي عالي فرهنگ و هنر در عداد آثار ملي مذكور درقانون مزبور به ثبت برساند.

آثار مذكور در اين ماده مشمول كليه قوانين و مقررات مربوط به آثار ملي خواهد بود.

آيين نامه اجرايي تصويب نامه قانوني راجع به استملاك اتباع بيگانه در ايران - مصوب 5 5 13

در اجراي ماده 3 تصويب نامه قانوني مورخ 13742 راجع به استملاك اتباع بيگانه در ايران آيين نامه شماره 178106 مورخ 23 10 1342 لغو و آيين نامه اجرايي تصويب نامه مذكور به شرح زير تصويب مي شود

ماده 1 _ بيگانگاني كه به منظور سياحت و استفاده ييلاقي مسافرت هاي منظم فصلي در سنوات متعدد و متوالي به ايران مي نمايند هرگاه بخواهند در ايران محلي براي سكونت شخصي خريداري نمايند بايد به ترتيب زير اقدام نمايند.

ماده 2 _ متقاضيان تقاضاي خود را كه بايد حاوي نكات زير باشد

الف _ نام و نام خانوادگي و محل اقامت و رونوشت شناسنامه يا رونوشت برگ هويت

ب _ تابعيت فعلي و در صورت تغيير تابعيت ، تابعيت اصلي

ج _ مشخصات كامل محل مورد تقاضاي خود را در استانها و فرمانداري هاي كل به استانداري يا فرمانداري كل و در تهران به دفتر نخست وزير تسليم نمايند. استانداران يا فرمانداران كل بر حسب مورد تقاضاي واصله را حداكثر در ظرف يكماه با نظر شوراي امنيت محل رسيدگي نموده و نتيجه را به نخست وزيري ارسال مي دارند.

كليه تقاضاهاي واصله به

مركز و استانها در كميسيوني مركب از نمايندگان نخست وزيري و وزارتخانه هاي كشور، دادگستري ، امور خارجه در نخست وزيري مورد رسيدگي قرار گرفته و براي تصويب نهايي به هييت وزيران تقديم مي شود تصميم كميسيون در مورد تقاضا قطعي است

ماده 3 _ در صورتي كه تقاضا مورد تصويب هيات وزيران قرار گيرد مراتب توسط دفتر نخست وزيري به متقاضي و اداره ثبت كل و در شهرستانها به استانداري يا فرمانداري كل اعلام مي شود. اداره ثبت كل مكلف است مراتب را حداكثر در ظرف يك هفته به اداره ثبت محل ابلاغ نمايد.

ماده 4 _ خريدار مكلف است ثمن مورد معامله را از طريق انتقال يا فروش ارز بوسيله يكي از بانكهاي مجاز تحصيل نمايد. دفاتر اسناد رسمي مكلفند هنگام انجام معامله گواهي بانك مجاز را از خريدار مطالبه و مراتب را با ذكر مشخصات در سند قيد نمايند.

آيين نامه استملاك اتباع خارجه - مصوب سال 1328

ماده 1 _ اتباع خارجه كه در ايران مي خواهند ملكي براي محل سكونت يا صنعت يا كسب خود استملاك نمايند بايد اظهار نامه اي مشتمل بر مشخصات زير به اداره ثبت محل وقوع آن ملك بدهند تا براي تحصيل اجازه به اداره كل ثبت فرستاده شود

الف _ نام و نام خانوادگي

ب _ تابعيت فعلي و در صورت تغيير تابعيت اصلي

ج _ سن تاهل و هر گاه تقاضا كننده مرد باشد تابعيت زن او قبل از ازدواج و در صورت داشتن اولاد ، جنسيت ، سن و تعداد آنها.

د _ تاريخ ورود به ايران _ مدت اقامت _ نقاط مختلفي كه در آنجاها سكونت داشته با تعيين مشاغل قبلي و شغل فعلي

ه محل اقامت دائمي

و _ منظور از مالكيت كه براي سكونت _ صنعت و يا محل كسب مي باشد.

ز _ نوع و مشخصات و مساحت و شماره پلاك ثبت و محل وقوع ملك

ح _ تقاضا كننده در تقاضاي خود تعهد مي نمايد كه هر گاه بخواهد محل اقامت دائمي خود را به خارج ايران انتقال دهد بايد ملك مورد تقاضاي استملاك را حداكثر تا شش ماه از تاريخ خروج از ايران به يكي از اتباع ايران يا خارجياني كه طبق مقررات اجازه استملاك تحصيل نموده اند انتقال دهد والا اداره ثبت مربوطه با اجازه اداره كل ثبت ملك را طبق مقررات مربوطه به مزايده املاك بيع شرطي از طريق مزايده به فروش رسانيده وجه آن را پس از وضع هزينه ها و عوارض قانوني به مالك خواهد پرداخت و هرگاه در مزايده خريداري پيدا نشد اداره كل ثبت مراتب را يك مرتبه در روزنامه رسمي كشور اعلام نموده و پس از انقضاي مدت شصت روز از تاريخ اعلام ملك را به هر قيمتي كه خريدار داشته باشد به فروش رسانده وجه آن را به شرح مذكور درفوق به مالك خواهد پرداخت

تبصره _ ثبت ملك به نام ورثه متقاضي در دفتر املاك منوط به رعايت مقررات اين آيين نامه و سپردن تعهد مذكور در بند (ح مي باشد.

ط _ تعيين اينكه متقاضي و يا افراد خانواده او از اولاد و عيال و پدر و مادر كه تحت تكفل وي هستند و با وي در يك محل سكونت و يا در كسب و صنعت شركت دارند ملك ديگري در ايران غير از آنچه كه مورد تقاضا است دارا مي باشند يا نه و يا اگر ملك ديگري

دارند نوع و مشخصات و محل آن بايد تعيين شود.

ي _ گواهينامه اداره مربوطه داير بر نداشتن پيشينه كيفري كه متضمن عدم محروميت از جميع يا بعضي از حقوق اجتماعي باشد.

ك _ رونوشت پروانه اقامت دائم كه عكس متقاضي در آن الصاق و گواهي شده باشد.

ماده 2 _ در مواردي كه تقاضا از طرف شركت يا ساير موسسات خارجي مجاز داده مي شود اظهار نامه بايد داراي مشخصات زير باشد

الف _ تابعيت _ نوع شركت يا موسسه _ تاريخ تاسيس _ ميزان سرمايه _ نوع عملياتي كه در ايران مي نمايد و منظوري كه از استملاك دارد.

ب _ طبق قانون دولت متبوع خود شركت يا موسسه شخصيت حقوقي داشته و در ايران نيز به ثبت رسيده باشد.

ج _ تعيين اينكه شركت يا موسسه غير از ملك مورد تقاضا در ايران داراي ملك ديگري هست يا خير.

د _ مساحت ملك مورد تقاضا _ مشخصات _ نوع و شماره پلاك ثبت و محل وقوع آن

ه _ شركت يا موسسه مجاز خارجي بايد طبق مقررات بند (ح ماده يك تعهد بسپارد.

ماده 3 _ موافقت با تقاضاي استملاك كه طبق مقررات بالا تنظيم شده باشد منوط به رعايت مراتب زير مي باشد

الف _ تقاضا مخالف با مقررات عهدي دولت ايران نباشد.

ب _ تقاضا مخالف قوانين ايران و انتظامات عمومي كشور نباشد.

ج _ در كشور متبوع متقاضي اتباع و شركتها و موسسات ايراني هم حق استملاك داشته و بتوانند لااقل همان مقدار ملك را عملا تحصيل نمايند.

د _ مساحت ملك مورد تقاضا متناسب با تعداد خانواده و وضعيت اجتماعي و مالي و يا نوع كسب و صنعت و منظوري كه براي آن

تقاضاي استملاك شده است باشد.

ه _ محل وقوع ملك مورد تقاضا در مناطق مرزي يا نقاطي كه استملاك خارجيان بر طبق مقررات محدود يا ممنوع گرديده نباشد.

و _ در مواردي كه استملاك براي محل كار و كسب باشد بايد طبق مقررات و قوانين ايران مباشرت به آن شغل مجاز بوده و در صورت لزوم پروانه اشتغال به آن شغل قبلا تحصيل شده باشد.

ماده 4 _ اداره كل ثبت پس از رسيدگي به درخواست استملاك با ارسال رونوشت درخواست و ضمايم آن نظريه خود را به وزارت امور خارجه اعلام و وزارتخانه مزبور هم نسبت به رد يا قبول تقاضا اظهار نظر نموده و در صورت لزوم از مقام نخست وزيري كسب اجازه كرده و نتيجه را بعدا به اداره كل ثبت اعلام خواهد داشت

ماده 5 _ تقاضاي استملاك براي محل سفارتخانه ها يا كنسولگري ها يا موسسات وابسته به سفارتها بايد از مجراي سياسي به عمل آمده و موافقت با آن منوط به اين خواهد بود كه در كشور متبوع متقاضي نسبت به تقاضاي مشابه دولت ايران معامله متقابله بشود و در هر حال اخذ تصميم با هيات وزيران بوده و در صورت قبول درخواست مراتب را وزارت امور خارجه به اداره كل ثبت اعلام خواهد داشت

ماده 6 _ در اداره كل ثبت دفتر مخصوصي براي ثبت صورت املاكي كه با تحصيل اجازه طبق مقررات موضوعه به اتباع يا شركتها و موسسات مجاز خارجي منتقل شده است تهيه مي شود كه نام و نام خانوادگي متقاضي و مشخصات ملك در آن قيد شده و سپس جريان به وزارت امور خارجه اعلام مي گردد تا در دفتر مخصوصي كه در

آن وزارتخانه براي اين كار تهيه خواهد شد مراتب را به ثبت برساند.

آيين نامه چگونگي تملك اموال غيرمنقول توسط اتباع خارجي غيرمقيم در جمهوري اسلامي ايران - مصوب

( روزنامه رسمي شماره 14834 _ 12 11 1374 )

ماده 1 _ اتباع خارجي كه بدون داشتن پروانه اقامت دايمي به منظور سياحت و استفاده ييلاقي مسافرت هاي منظم فصلي در سنوات متعدد و متوالي به ايران مينمايند هرگاه بخواهند در ايران محلي را براي سكونت شخصي خريداري نمايند بايد تقاضاي خود را در اظهارنامه اي دربردارنده مشخصات زير و مدارك و اسناد مربوط از طريق يكي از نمايندگي هاي سياسي و كنسولي جمهوري اسلامي ايران در خارج از كشور و يا استانداري محل وقوع ملك به همراه مدارك و اسناد مربوط به وزارت امور خارجه تقديم دارند. اظهارنامه ياد شده بايد داراي مشخصات زير باشد

الف نام و نام خانوادگي و شغل متقاضي.

ب تابعيت فعلي و تابعيت اصلي (در صورت تغيير تابعيت

ج سن وضعيت ، تاهل ، تابعيت فعلي همسر متقاضي و تابعيت وي قبل از ازدواج و در صورت داشتن اولاد تعداد ، جنسيت و سن هريك

د) محل اقامت دايمي متقاضي.

تبصره 1 _ مدارك مورد نياز شامل تصوير اسناد مالكيت و نشاني محل وقوع ملك و تصوير اوراق گذرنامه متقاضي است مراجع ياد شده در بالا مكلفند پس از دريافت تقاضا و اسناد و مدارك مربوط و بررسي ، آنها را به وزارت امور خارجه ارسال كنند. گواهي برابري تصوير مدارك و اسناد مزبور با اصل آنها به عهده مراجع ياد شده در ماده (1) ميباشد.

تبصره 2 _ وزارت امور خارجه پس از كسب نظر از مراجع مربوط ( وزارت كشور و وزارت اطلاعات

) موضوع را مورد بررسي قرار داده و در خصوص قبولي يا رد تقاضا بنا به مقتضيات سياسي اعلام نظر نموده و در صورت موافقت تقاضا را به منظور تصميم گيري به هيات وزيران ، ارائه خواهد نمود.

ماده 2 _ محل وقوع ملك مورد تقاضا نبايستي در نقاطي كه استملاك خارجيان محدود و يا ممنوع اعلام شده واقع شود.

تبصره _ وزارت كشور با همكاري وزارت اطلاعات و مراجع نظامي و انتظامي كشور ، فهرست نقاط ممنوع و يا محدود از نظر استملاك اتباع خارجي را تهيه و به وزارت امور خارجه و استانداري اعلام خواهد كرد.

ماده 3 _ متقاضيان مكلفند ثمن معامله را به صورت ريالي از طريق انتقال يا فروش ارز از يكي از بانك هاي مجاز تحصيل و به فروشنده بپردازند. دفاتراسناد رسمي موظفند هنگام انجام معامله گواهي بانك مجاز را از خريدار مطالبه و مراتب را با ذكر مشخصات در سند قيد كنند.

ماده 4 _ سازمان ثبت اسناد و املاك كشور پس از انتقال قطعي ملك به متقاضي ، مشخصات مالك و ملك مورد معامله را در دفتر مخصوص ثبت وجريان امر را جهت درج در دفتر خاص به وزارت امور خارجه اعلام ميدارد.

ماده 5 _ ثبت ملك به نام ورثه متقاضي در دفتر املاك منوط به رعايت مقررات اين آيين نامه خواهد بود.

ماده 6 _ در صورت عدم مراجعه ورثه ظرف دو سال از زمان فوت مالك يا امتناع ورثه ايشان از انجام موارد مقرر در اين آيين نامه ملك مورد نظر توسط وزارت امور اقتصادي و دارايي با رعايت كليه مقررات مربوط به مزايده بيع شرطي ، از طريق

مزايده ، به فروش خواهد رسيد و وجه حاصل از آن پس ازكسر هزينه ها ، ماليات و عوارض قانوني در حساب خاصي نزد خزانه داري كل نگهداري و سپس به ورثه ياد شده پرداخت خواهد شد. هرگاه ملك مزبوراز طريق مزايده به فروش نرود وزارت ياد شده مراتب را يك نوبت در روزنامه رسمي جمهوري اسلامي ايران آگهي مينمايد و پس از انقضاي شصت روز از تاريخ درج آگهي مزبور ، ملك را به بالاترين قيمت پيشنهادي خواهد فروخت و وجه آن را به نحو ياد شده در اين ماده به ورثه پرداخت خواهد كرد.

ماده 7 _ كليه مقررات مغاير با اين آيين نامه لغو ميشود.

آيين نامه چگونگي تملك اموال غيرمنقول توسط اتباع خارجي غيرمقيم در جمهوري اسلامي ايران - مصوب

( روزنامه رسمي شماره 14834 _ 12 11 1374 )

ماده 1 _ اتباع خارجي كه بدون داشتن پروانه اقامت دايمي به منظور سياحت و استفاده ييلاقي مسافرت هاي منظم فصلي در سنوات متعدد و متوالي به ايران مينمايند هرگاه بخواهند در ايران محلي را براي سكونت شخصي خريداري نمايند بايد تقاضاي خود را در اظهارنامه اي دربردارنده مشخصات زير و مدارك و اسناد مربوط از طريق يكي از نمايندگي هاي سياسي و كنسولي جمهوري اسلامي ايران در خارج از كشور و يا استانداري محل وقوع ملك به همراه مدارك و اسناد مربوط به وزارت امور خارجه تقديم دارند. اظهارنامه ياد شده بايد داراي مشخصات زير باشد

الف نام و نام خانوادگي و شغل متقاضي.

ب تابعيت فعلي و تابعيت اصلي (در صورت تغيير تابعيت

ج سن وضعيت ، تاهل ، تابعيت فعلي همسر متقاضي و تابعيت وي قبل از ازدواج و در صورت داشتن اولاد تعداد

، جنسيت و سن هريك

د) محل اقامت دايمي متقاضي.

تبصره 1 _ مدارك مورد نياز شامل تصوير اسناد مالكيت و نشاني محل وقوع ملك و تصوير اوراق گذرنامه متقاضي است مراجع ياد شده در بالا مكلفند پس از دريافت تقاضا و اسناد و مدارك مربوط و بررسي ، آنها را به وزارت امور خارجه ارسال كنند. گواهي برابري تصوير مدارك و اسناد مزبور با اصل آنها به عهده مراجع ياد شده در ماده (1) ميباشد.

تبصره 2 _ وزارت امور خارجه پس از كسب نظر از مراجع مربوط ( وزارت كشور و وزارت اطلاعات ) موضوع را مورد بررسي قرار داده و در خصوص قبولي يا رد تقاضا بنا به مقتضيات سياسي اعلام نظر نموده و در صورت موافقت تقاضا را به منظور تصميم گيري به هيات وزيران ، ارائه خواهد نمود.

ماده 2 _ محل وقوع ملك مورد تقاضا نبايستي در نقاطي كه استملاك خارجيان محدود و يا ممنوع اعلام شده واقع شود.

تبصره _ وزارت كشور با همكاري وزارت اطلاعات و مراجع نظامي و انتظامي كشور ، فهرست نقاط ممنوع و يا محدود از نظر استملاك اتباع خارجي را تهيه و به وزارت امور خارجه و استانداري اعلام خواهد كرد.

ماده 3 _ متقاضيان مكلفند ثمن معامله را به صورت ريالي از طريق انتقال يا فروش ارز از يكي از بانك هاي مجاز تحصيل و به فروشنده بپردازند. دفاتراسناد رسمي موظفند هنگام انجام معامله گواهي بانك مجاز را از خريدار مطالبه و مراتب را با ذكر مشخصات در سند قيد كنند.

ماده 4 _ سازمان ثبت اسناد و املاك كشور پس از انتقال قطعي ملك به متقاضي

، مشخصات مالك و ملك مورد معامله را در دفتر مخصوص ثبت وجريان امر را جهت درج در دفتر خاص به وزارت امور خارجه اعلام ميدارد.

ماده 5 _ ثبت ملك به نام ورثه متقاضي در دفتر املاك منوط به رعايت مقررات اين آيين نامه خواهد بود.

ماده 6 _ در صورت عدم مراجعه ورثه ظرف دو سال از زمان فوت مالك يا امتناع ورثه ايشان از انجام موارد مقرر در اين آيين نامه ملك مورد نظر توسط وزارت امور اقتصادي و دارايي با رعايت كليه مقررات مربوط به مزايده بيع شرطي ، از طريق مزايده ، به فروش خواهد رسيد و وجه حاصل از آن پس ازكسر هزينه ها ، ماليات و عوارض قانوني در حساب خاصي نزد خزانه داري كل نگهداري و سپس به ورثه ياد شده پرداخت خواهد شد. هرگاه ملك مزبوراز طريق مزايده به فروش نرود وزارت ياد شده مراتب را يك نوبت در روزنامه رسمي جمهوري اسلامي ايران آگهي مينمايد و پس از انقضاي شصت روز از تاريخ درج آگهي مزبور ، ملك را به بالاترين قيمت پيشنهادي خواهد فروخت و وجه آن را به نحو ياد شده در اين ماده به ورثه پرداخت خواهد كرد.

ماده 7 _ كليه مقررات مغاير با اين آيين نامه لغو ميشود.

آيين نامه اجرايي صدور اسناد مالكيت اراضي كشاورزي – مصوب 1384

هيئت وزيران در جلسه مورخ 6/6/1384 بنا به پيشنهاد وزارت جهادكشاورزي، سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و به استناد بند « چ» تبصره (18) قانون بودجه سال 1384 كل كشور، آيين نامه اجرايي صدور اسناد مالكيت اراضي كشاورزي را به شرح زير تصويب نمود:

آيين نامه اجرايي

صدور اسناد مالكيت اراضي كشاورزي

ماده1_ اراضي كشاورزي موضوع اين آيين نامه شامل اراضي واقع در خارج از محدوده قانوني شهرها و شهركها، تعريف شده در ماده (2) قانون زمين شهري و در روستاها نيز خارج از بافت مسكوني روستاها طبق طرح هادي روستاها مورد عمل ماده (133) قانون برنامه چهارم توسعه مي باشد كه مورد بهره برداري كشاورزي بوده يا به حالت آيش است.

تبصره _ تشخيص اراضي مشمول ماده (1) به عهده مديريت جهادكشاورزي شهرستان است.

ماده2_ مديريت جهادكشاورزي شهرستانها مزاياي استفاده از اين آيين نامه و نحوه تسليم تقاضا را راساً يا از طريق شوراي اسلامي روستاها با انتشار آگهي الصاقي در محل به اطلاع عموم مي رساند.

ماده3_ سازمان ثبت اسناد و املاك كشور نسبت به تهيه فرم تقاضاي مخصوص اين آيين نامه اقدام مي نمايد و فرمهاي مذكور را در اختيار وزارت جهادكشاورزي قرار مي دهد.

ماده4_ مديريت جهادكشاورزي شهرستان ضمن بررسي تقاضاهاي واصل شده، گواهي لازم مبني بر صدور سند مالكيت اراضي موضوع اين آيين نامه و بلامانع بودن از لحاظ مقررات اراضي موات و منابع ملي و اصلاحات ارضي و عدم تداخل با مناطق چهارگانه تحت مديريت سازمان حفاظت محيط زيست و ساير مقررات مرتبط صادر و به اداره هاي ثبت محل ارسال مي كند.

ماده5 _ اداره هاي ثبت اسناد و املاك محل پس از دريافت گواهي موضوع ماده (4) اقدامهاي زير را انجام مي دهند:

الف _ اداره هاي ثبت محل نسبت به اعزام نماينده و نقشه بردار براي بررسي وضع محل و ترسيم و تطبيق نقشه اقدام كرده و جهت بررسي و تأييد و عدم مغايرت با قوانين و مقررات به اداره هاي جهادكشاورزي شهرستان ارسال مي كنند.

ب _ در صورت بروز اختلاف در مساحت

و حدود و ساير موارد، نمايندگان سازمان ثبت و جهادكشاورزي و دادگستري محل منطقه مربوط را معاينه و بررسي و رفع نقص و اختلاف مي نمايند.

ج _ چنانچه اراضي مذكور فاقد سابقه ثبت باشند، پس از احراز تصرف مالكانه متقاضي، اظهارنامه به نام وي تنظيم مي شود و عمليات ثبتي تا صدور سند مالكيت ادامه مي يابد.

د _ چنانچه مورد تقاضا در جريان ثبت باشد، پس از معاينه محل و تطبيق سوابق ثبتي با مالكيت متقاضي در صورت ختم عمليات ثبتي نسبت به صدور سند مالكيت طبق مفاد اين آيين نامه اقدام مي شود.

ماده6 _ قيمت تمام شده صدور اسناد مندرج در اين آيين نامه شامل حق الزحمه نماينده و نقشه بردار، كاركنان تنظيم اظهارنامه صدور مالكيت و حقوق دولتي مي باشد كه با پيشنهاد سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و تأييد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور حداكثر تا يك ماه پس از تصويب آيين نامه تعيين مي شود.

ماده7 _ اداره هاي ثبت اسناد و املاك محل در هنگام تنظيم اظهارنامه يا ثبت در دفتراملاك، سي درصد قيمت تمام شده صدور سند مالكيت (به شرح ماده 6) را از مالك دريافت نموده و پس از واريز حق ثبت املاك به حساب درامد عمومي رديف 140101 قانون بودجه سال 1384كل كشور مابقي را به حساب مخصوصي كه به همين منظور افتتاح مي شود، واريز مي نمايند و در پايان هر ماه با امضاي مدير كل ثبت اسناد و املاك استان و ذيحساب به عاملان مؤثر، بابت هزينه هاي متعلقه موضوع ماده (6) پرداخت مي شود.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

قانون تسهيل تنظيم اسناد در دفاتر اسناد رسمي - 13/6/1385

لايحه تسهيل تنظيم اسناد در دفاتر اسناد رسمي كه با عنوان لايحه اصلاح مقررات تنظيم و ثبت اسناد

در دفاتر اسناد رسمي از سوي دولت به شماره 476/27290 مورخ 11/1/1383 به مجلس شوراي اسلامي تقديم و در جلسه علني روز سه شنبه مورخ 24/5/1385 مجلس با اصلاحاتي تصويب و به تأييد شوراي نگهبان رسيد، در اج_راي اصل يكص_د و بيست و س_وم (123) قانون اساس_ي جمه_وري اسلام_ي ايران جهت اجرا به دولت ابلاغ گرديد.

شماره65465 13/6/1385

وزارت دادگستري

قانون تسهيل تنظيم اسن_اد در دفاتر اسن_اد رسمي كه در جلسه علني روز سه شنبه مورخ بيست و چهارم مرداد ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و پنج مجلس شوراي اسلامي تص_ويب و در ت_اري_خ 1/6/1385 ب_ه ت_ايي_د ش_وراي نگهب_ان رسي_ده و ط_ي نامه شماره 88113/84 مورخ 5/6/1385 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد.

رئيسجمهور _ محمود احمدي نژاد

قانون تسهيل تنظيم اسناد در دفاتر اسناد رسمي

ماده 1_ دفاتر اسناد رسمي موظفند با رعايت بند هاي زير پس از دريافت دلايل مالكيت و پاسخ استعلام از اداره ثبت محل به منظور تطبيق سند با دفتر املاك و اعلام وضعيت ثبتي (حسب مورد) و عدم بازداشت نسبت به تنظيم سند رسمي انتقال عين اراضي و املاك اقدام نمايند:

الف _ گواهي پايان ساختمان يا عدم خلاف موضوع تبصره (8) ماده (100) اصلاحي قانون شهرداري در مورد املاك مشمول قانون مذكور.

ب _ اعلام نظر وزارت جهاد كشاورزي (حسب مورد سازمان امور اراضي و سازمان جنگلها و مراتع و آبخيزداري كشور) مبني بر عدم شمول مقررات قانون مرجع تشخيص اراضي موات و ابطال اسناد آن و ماده (56) قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع، در مورد املاك واقع در خارج از محدوده قانوني شهرها.

ج _ دفاتر اسناد رسمي مكلفند هنگام نقل

و انتقال عين املاك، مفاصا حساب مالياتي و بدهي موضوع ماده (37) قانون تأمين اجتماعي مصوب 1354 را از انتقال دهنده مطالبه و شماره آن را در سند تنظيمي قيد نمايند مگر اينكه انتقال گيرنده ضمن سند تنظيم_ي متعه_د به پرداخت بده_ي احتمال_ي گردد كه در اين ص_ورت متع_املي_ن نسبت به پرداخت آن مسؤوليت تضامني خواهند داشت.

تبصره _ در م_وارد مذكور در ماده ف_وق مراجع ذي ربط مكلفند در تاريخ مراجع_ه، به مراجعه كنندگان گواهي وصول تقاضا، تسليم و ظرف مدت بيست روز از تاريخ صدور گواهي ياد شده پاسخ آن را صادر نمايند. اعلام نظر مراجع مذكور بايد روشن و با ذكر علت و مستند به دلايل قانوني باشد در غير اين صورت ثبت سند با تصريح موضوع در سند تنظيمي بلامانع خواهد بود.

ماده2_ دفاتر اسناد رسمي موظفند در صورت عدم وصول پاسخ استعلامات، منتقل اليه را از آثار و تبعات سند تنظيمي موضوع تبصره ماده (1)، مطلع سازند در اين صورت طرفين پس از تنظيم سند و نقل و انتقال متضامناً مسؤول و پاسخگوي كليه تعهدات قانوني و بدهي هاي مربوط به ملك كه تا زمان تنظيم سند، طبق قوانين محقق و مسلم بوده مي باشند.

ماده3_ سردفتران دفاتر اسناد رسمي ذي ربط مسؤول صحت و اعتبار اسناد تنظيمي مي باشند و در صورت تخلف مطابق مقررات قانوني با آنان عمل مي شود.

ماده4_ دفاتر اسناد رسمي مي توانند در صورت درخواست متعاملين نسبت به تنظيم سند رسمي راجع به نقل و انتقال تلفن ثابت و همراه اقدام نمايند. شركت مخابرات ايران مكلف است پاسخ استعلام دفاتر در موارد مربوط را حداكثر ظرف مدت دو روز صادر نمايد. اعتبار پاسخ استعلام يك روز پس از صدور است.

ماده5 _ نقل

و انتقال ماشين هاي چاپ، ليتوگرافي و صحافي پس از ارائه موافقت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي توسط مالك، بايد در دفاتر اسناد رسمي انجام شود نقل و انتقالات مذكور در شناسنامه مالكيت كه نمونه آن توسط سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تهيه مي گردد منعكس مي شود.

ماده6 _ هرگونه انتقال بلاعوض به نفع دولت و شهرداريها از پرداخت عوارض و اخذ هرگونه گواهي به استثناء پاسخ استعلام از اداره ثبت اسناد و املاك محل، معاف مي باشد.

ماده7_ آيين نامه اجرايي اين قانون حداكثر شش ماه پس از ابلاغ با همكاري سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و وزارت دادگستري تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهدرسيد.

ماده8 _ كليه قوانين و مقررات مغاير با اين قانون از تاريخ تصويب اين قانون لغو مي گردد.

قانون فوق مشتمل بر ماده هشت ماده و يك تبصره در جلسه علني روز سه شنبه مورخ بيست و چهارم مردادماه يكهزار و سيصد و هشتاد و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 1/6/1385 به تأييد شوراي نگهبان رسيد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

قانون اصلاح ماده (34) اصلاحي قانون ثبت مصوب1351 و حذف ماده (34) مكرر آن - مصوب 12/12/1386

جناب آقاي دكتر محمود احمدي نژاد

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

در اجراء اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران قانون اصلاح ماده (34) اصلاحي قانون ثبت مصوب 1351 و حذف ماده (34) مكرر آن كه با عنوان طرح دو فوريتي به مجلس شوراي اسلامي تقديم گرديده بود، با تصويب در جلسه علني روز دوشنبه مورخ 29/11/1386 و تأييد شوراي محترم نگهبان به پيوست ابلاغ مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

شماره203363 26/12/1386

وزارت دادگستري

قانون اصلاح ماده (34) اصلاحي قانون ثبت مصوب 1351

و حذف ماده (34) مكرر آن كه در جلسه علني روز دوشنبه مورخ بيست و نهم بهمن ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 8/12/1386 به تأييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 194514/797 مورخ 12/12/1386 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است به پيوست جهت اجرا ابلاغ مي گردد.

رئيس جمهور _ محمود احمدي نژاد

قانون اصلاح ماده (34) اصلاحي قانون ثبت مصوب1351 و حذف ماده (34) مكرر آن

ماده واحده _ ماده (34) اصلاحي قانون ثبت مصوب 1351 به شرح زير اصلاح و ماده (34) مكرر آن حذف مي گردد:

ماده34_ در مورد كليه معاملات رهني و شرطي و ديگر معاملات مذكور در ماده (33) قانون ثبت، راجع به اموال منقول و غيرمنقول، درصورتي كه بدهكار ظرف مهلت مقرر در سند، بدهي خود را نپردازد، طلبكار مي تواند از طريق صدور اجرائيه وصول طلب خود را توسط دفترخانه تنظيم كننده سند، درخواست كند. چنانچه بدهكار ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ اجرائيه نسبت به پرداخت بدهي خود اقدام ننمايد بنا به تقاضاي بستانكار، اداره ثبت پس از ارزيابي تمامي مورد معامله و قطعيت آن، حداكثر ظرف مدت دو ماه از تاريخ قطعيت ارزيابي، با برگزاري مزايده نسبت به وصول مطالبات مرتهن به ميزان طلب قانوني وي اقدام و مازاد را به راهن مسترد مي نمايد.

تبصره1_ در مواردي هم كه مال يا ملكي، وثيقه دين يا انجام تعهد يا ضمانتي قرار داده مي شود مطابق مقررات اين قانون عمل خواهدشد.

تبصره2_ نحوه ابلاغ اجرائيه، بازداشت مازاد مورد رهن و چگونگي ختم عمليات اجرائي و برگزاري مزايده و اعراض از رهن و ساير موارد به موجب آئين نامه اي است كه

ظرف مدت سه ماه از طرف سازمان ثبت اسناد و املاك كشور تهيه و به تصويب رئيس قوه قضائيه خواهدرسيد.

تبصره3_ اين قانون نسبت به اسناد تنظيمي و اجرائيه هاي صادره كه قبل از تصويب اين قانون مختومه نگرديده است نيز جاري است.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز دوشنبه مورخ بيست و نهم بهمن ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 8/12/1386 به تأييد شوراي نگهبان رسيد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

آيين نامه اجرايي قانون تسهيل تنظيم اسناد در دفاتر اسناد رسمي - مصوب 26/12/1386

وزيران عضو كميسيون لوايح در جلسه مورخ 30/10/1386 بنا به پيشنهاد مشترك وزارت دادگستري و سازمان ثبت اسناد و املاك كشور موضوع نامه شماره 7788/02/111 مورخ 25/4/1386 و به استناد ماده (7) قانون تسهيل تنظيم اسناد در دفاتر اسناد رسمي _ مصوب 1385 _ و با رعايت تصويب نامه شماره 164082/ت373ه_ مورخ 10/10/1386، آيين نامه اجرايي قانون يادشده را به شرح زير تصويب نمودند:

آيين نامه اجرايي قانون تسهيل تنظيم اسناد در دفاتر اسناد رسمي

ماده1_ دفاتر اسناد رسمي مكلفند قبل از تنظيم سند رسمي انتقال عين اراضي و املاك اعم از قطعي، شرطي، هبه، معاوضه، صلح، وقف و وصيت، مطابقت مشخصات ملك و مالك (مندرج در سند مالكيت) با دفتر املاك و بازداشت نبودن ملك را از اداره ثبت اسناد و املاك محل وقوع آن استعلام و پس از اخذ پاسخ، با رعايت ساير مواد اين آيين نامه مبادرت به تنظيم اسناد مذكور نمايند و شماره و تاريخ پاسخ استعلام را در سند تنظيمي قيد كنند.

پاسخ استعلام ثبت بايد حاوي نام و مشخصات آخرين مالك، شماره پلاك ثبتي، ثبت، صفحه و دفتر املاك، شماره چاپي سند

مالكيت و مراتب بازداشت يا عدم بازداشت ملك مورد استعلام باشد. چنانچه ملك در دفتر املاك ثبت نشده باشد، اداره ثبت محل مكلف است وضعيت ثبتي را اعلام نمايد.

تبصره1_ استعلام يادشده، مطابق برگه مخصوصي است كه حاوي اطلاعات موصوف بوده و توسط سازمان ثبت اسناد و املاك كشور به صورت اوراق بهادار تهيه و به دفاتر اسناد رسمي تحويل مي شود.

تبصره2_ اعتبار پاسخ استعلام، در مواردي كه دفتر اسناد رسمي و اداره ثبت در يك شهر قرار دارند، يك ماه و در غير اين صورت 45 روز از تاريخ صدور خواهد بود.

تبصره3_ دفاتر اسناد رسمي نمي توانند پاسخ استعلام ثبتي را كه به عنوان دفترخانه ديگري صادر گرديده است، مستند ثبت معامله قرار دهند و رأساً بايد استعلام نمايند.

ماده2_ چنانچه پس از ارسال پاسخ استعلام به دفتر اسناد رسمي در مدت اعتبار پاسخ مذكور، دستور مرجع ذي صلاح قضايي يا ثبتي مبني بر بازداشت ملك يا نظريه قطعي وزارت مسكن و شهرسازي يا وزارت جهاد كشاورزي حسب مورد مبني بر موات بودن و يا شمول ماده (56) قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع، به اداره ثبت محل وقوع ملك واصل گردد، اداره مذكور مكلف است فوراً مراتب را رأساً يا از طريق اداره ثبت محل استقرار دفترخانه به دفتر يادشده كتباً ابلاغ نمايد.

ماده3_ دفاتر اسناد رسمي درخصوص گواهي پايان ساختمان و عدم خلاف، ملزم به رعايت تبصره (8) اصلاحي ماده (100) قانون شهرداري _ مصوب 27/6/1358 شوراي انقلاب _ قبل از تنظيم سند انتقال املاك موضوع تبصره مذكور مي باشند.

ماده4_ دفاتر اسناد رسمي موظفند هنگام تنظيم سند رسمي انتقال اراضي و املاك واقع در خارج از محدوده و

حريم شهر، اعلام نظر اداره جهاد كشاورزي شهرستان مربوط مبني بر عدم شمول مقررات قانون مرجع تشخيص اراضي موات و ابطال اسناد آن و يا عدم شمول ماده (56) قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع را اخذ و شماره و تاريخ آن را در سند تنظيمي قيد نمايند. ادارات جهاد كشاورزي مكلفند با رعايت مفاد تبصره ماده (1) قانون تسهيل تنظيم اسناد در دفاتر اسناد رسمي و ماده (7) اين آئين نامه، نسبت به ارجاع موضوع به سازمان هاي ذي ربط (حسب مورد سازمان امور اراضي يا سازمان جنگل ها، مراتع و آبخيزداري كشور) و يا ادارات وابسته اقدام و اعلام نظر نمايند.

تبصره1_ دفاتر اسناد رسمي موظفند به منظور تعيين موقعيت پلاك ثبتي مورد انتقال از جهت داخل يا داخل از محدوده و حريم شهر قرارداشتن آن، از سازمان مسكن و شهرسازي استعلام نمايند.

تبصره2_ در صورت وجوه سابقه مبني بر اعلام نظر نسبت به موات نبودن ملك از مرجع ذي ربط يا در صورتي كه براي مورد معامله سند مالكيت به صورت اراضي كشاورزي، باغ مشجر و يا داراي اعياني صادر شده و يا مستندات و پاسخ استعلام قبلي مؤيد آن باشد، نياز به اخذ نظر مجدد در اين خصوص نخواهد بود.

ماده5 _ وزارت جهادكشاورزي تا پايان مهلت قانون برنامه چهارم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران و به شرح بند (ج) ماده (68) قانون مذكور، بايد كليه اراضي موات واقع در خارج از محدوده و حريم شهر و همچنين اراضي مشمول ماده (56) قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع را به اداره ثبت اسناد و املاك محل وقوع ملك منعكس نموده و در

مورد آنها تقاضاي صدور سند مالكيت نمايد.

ماده6 _ دفاتر اسناد رسمي مكلفند، هنگام تنظيم سند نقل و انتقال عين اراضي و املاك، مفاصا حساب مالياتي و حسب مورد بدهي موضوع ماده (37) قانون تأمين اجتماعي _ مصوب 1354_ را از انتقال دهنده مطالبه و شماره آن را در سند تنظيمي قيد نمايند، مگر اينكه انتقال گيرنده ضمن سند تنظيمي متعهد به پرداخت بدهي احتمالي انتقال دهنده گردد كه در اين صورت متعاملين نسبت به پرداخت آن مسئوليت تضامني خواهند داشت. در صورت اخير، دفاتر اسناد رسمي موظفند تصوير سند تنظيمي را جهت وصول مطالبات موصوف تا پايان ماه بعد به ادارات امور مالياتي و تأمين اجتماعي محل مربوط ارسال نمايند.

تبصره _ ادارات مذكور موظفند طبق مقررات، پس از تاريخ وصول تصوير اسناد مذكور در صورتي كه مورد معامله داراي بدهي باشد، مراتب را ضمن صدور برگ تشخيص و تعيين ميزان قطعي بدهي تا تاريخ ثبت سند رسمي به نشاني مندرج در سند تنظيمي به هر يك از متعاملين ابلاغ نمايند.

ماده7_ ادارات و سازمان هاي مذكور در بندهاي ذيل ماده (1) قانون تسهيل تنظيم اسناد در دفاتر اسناد رسمي مكلفند هنگام تقاضاي ذي نفع و يا ارايه استعلام دفتر اسناد رسمي، گواهي وصول تقاضا يا استعلام، حاوي پلاك ثبتي ملك مورد استعلام را به مراجعه كننده تسليم و يا براي دفتر اسناد رسمي ذي ربط ارسال و حداكثر ظرف 20 روز از تاريخ صدور گواهي وصول تقاضا و يا استعلام، پاسخ آن را اعلام نمايند. نظر مخالف مراجع مذكور بايد روشن و با ذكر علت و مستند به دلايل قانوني و اعلام نظر موافق نيز بايد صريح و بدون قيد و شرط باشد.

در غير اين صورت يا در صورت عدم ارايه پاسخ در مهلت مقرر، ثبت سند با تصريح موضوع در سند تنظيمي بلامانع خواهد بود.

تبصره _ در صورتي كه مراجعه كننده مدعي عدم صدور پاسخ لازم ادارات مربوط در ظرف مدت مقرر باشد، دفتر اسناد رسمي موضوع را از اداره ذي ربط استعلام خواهد نمود.

ماده8 _ دفاتر اسناد رسمي هنگام تنظيم سند، موظفند در صورت عدم وصول پاسخ استعلامات و يا ارايه پاسخ مشروط و مبهم يا مقيد، منتقل اليه را از آثار و تبعات سند تنظيمي مطلع و مسئوليت تضامني متعاملين در پاسخگويي كليه تعهدات قانوني و بدهي هاي مربوط به مورد معامله كه تا زمان تنظيم سند طبق قوانين محقق و مسلم بوده را صريحاً در سند قيد و ثبت نمايند.

ماده9_ هرگونه انتقال بلاعوض اراضي و اعيان به نفع دولت و شهرداري ها و نيز تنظيم اسنادي كه موجب تغيير مالكيت عين نمي گردد از قبيل اجاره، رهن و تقسيم نامه (غير از حبس)، از پرداخت عوارض و اخذ هرگونه گواهي و اعلام نظر به استثناي پاسخ استعلام از اداره ثبت اسناد و املاك محل وقوع ملك معاف مي باشد، لكن دفاتر اسناد رسمي مكلفند نشاني محل وقوع ملك را طبق اظهار متعاملين در سند تنظيمي قيد نموده و حداكثر تا پايان ماه بعد تصوير سند تنظيمي را حسب مورد به اداره امور مالياتي يا اداره تأمين اجتماعي شهر مربوط ارسال نمايند.

ماده10_ اداره امور مالياتي محل مكلف است در اجراي تبصره (1) ماده (123) اصلاحي قانون ثبت موضوع ماده (10) قانون الحاق موادي به قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت _ مصوب 1384_ ، ارزش معاملاتي ملك مورد معامله را به

دفتر اسناد رسمي استعلام كننده اعلام نمايد.

ماده11_ چنانچه به درخواست متعاملين سند نقل و انتقال تلفن ثابت و همراه در دفاتر اسناد رسمي تنظيم و ثبت گردد، شركت مخابرات ايران موظف است پس از ارايه سند مذكور نسبت به تغيير نام مالك مبادرت نمايد.

ماده12_ دفاتر اسناد رسمي مكلفند قبل از تنظيم سند نقل و انتقال ماشين هاي چاپ، ليتوگرافي و صحافي موافقت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي را اخذ و پس از انجام معامله، خلاصه نقل و انتقال را در شناسنامه مالكيت مربوط درج و تصوير سند تنظيمي را به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ارسال نمايند. شناسنامه مذكور طبق نمونه اي است كه توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با همكاري سازمان ثبت اسناد و املاك كشور حداكثر ظرف سه ماه از تاريخ ابلاغ اين آئين نامه، تهيه و در اختيار مالكان ماشين هاي يادشده قرار مي گيرد.

تبصره _ تا زماني كه شناسنامه مالكيت موضوع اين ماده تهيه و در اختيار مالك قرار داده نشده است، تنظيم سند با ارايه موافقت نامه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بلامانع خواهد بود.

اين تصويب نامه در تاريخ 26/12/1386 به تأييد مقام محترم رياست جمهوري رسيده است.

دفاتر اسناد رسمي

قانون دفاتر اسناد رسمي و كانون سردفتران و دفترياران - مصوب 25 تيرماه 1354

اول _ تشكيلات دفترخانه ( ماده 1 تا 5

ماده 1 _ دفترخانه اسناد رسمي واحد وابسته به وزارت دادگستري است و براي تنظيم و ثبت اسناد رسمي طبق قوانين و مقررات مربوط تشكيل مي شود. سازمان و وظايف دفترخانه تابع قوانين و نظامات راجع به آن است

ماده 2 _ اداره امور دفترخانه اسناد رسمي به عهده شخصي است كه با رعايت مقررات اين قانون بنا به پيشنهاد سازمان ثبت اسناد و املاك كشور با جلب نظر مشورتي كانون سردفتران و به موجب ابلاغ وزير دادگستري

منصوب و سردفتر ناميده مي شود.

تبصره _ تا زماني كه در مراكز استان كانون سردفتران تاسيس نشده نظر مشورتي دادستان شهرستان محل و در محلهاي فاقد دادسرا نظر دادگاه بخش محل جلب خواهد شد.

ماده 3 _ هر دفترخانه علاوه بر يك دفتريار كه سمت معاونت دفترخانه و نمايندگي سازمان ثبت را دارا مي باشد و دفتريار اول ناميده مي شود مي تواند يك دفتريار دوم نيز داشته باشد.

دفتريار به پيشنهاد سردفتر و به موجب ابلاغ سازمان ثبت اسناد و املاك كشور برابر مقررات اين قانون منصوب مي شود.

ماده 4 _ محل دفترخانه در هر شهر يا بخش به معرفي سردفتر و موافقت اداره ثبت محل تعيين خواهد شد و در صورت ضرورت انتقال محل دفترخانه به محل ديگر در همان شهر يا بخش با تصويب ثبت محل امكان پذير است

ماده 5 _ پس از تصويب اين قانون تاسيس دفترخانه با توجه به نيازمنديهاي هر محل تابع ضابطه زير خواهد بود:

در شهرها براي حداقل هر پانزده هزارنفر و حداكثر هر بيست هزار نفر با توجه به آمار و درآمد حاصل از حق ثبت معاملات ، يك دفترخانه

شهرها و بخشهايي كه جمعيت آنها كمتر از پانزده هزار نفر باشد يك دفترخانه خواهد داشت

اجازه تجديد فعاليت دفترخانه اي كه به علت انفصال دايم سردفتر تعطيل شده در حكم تاسيس دفترخانه جديد خواهد بود.

همچنين است در مورد بازنشستگي و فوت سردفتر كه پس از انقضاي مدتهاي مقرر در ماده 69 اين قانون در حال تعطيل باقي بماند.

تبصره _ پس از تعيين تعداد دفاتر اسناد رسمي هر محل به شرح اين ماده هرگاه با توجه به ميزان معاملات و درآمد دفاتر اسناد رسمي موجود

و مقتضيات محلي ، افزايش تعداد دفاتر زايد بر حد نصاب مذكور ضروري تشخيص شود به پيشنهاد سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و تصويب وزارت دادگستري حداكثر تا دو دفترخانه مي توان به دفاتر موجود در هر حوزه ثبتي با رعايت مقررات اين قانون اضافه نمود.

فصل دوم _ انتخاب سردفتران و دفترياران و صلاحيت آنها ( ماده 6 تا 17 )

ماده 6 _ اشخاص زير را مي توان به سردفتري دفترخانه اسناد رسمي تعيين نمود:

1 _ اشخاصي كه داراي ليسانس حقوق در رشته قضايي يا منقول از دانشكده الهيات يا دانشكده سابق معقول و منقول باشند.

2 _ كساني كه داراي دو سال سابقه خدمات قضايي يا وكالت پايه يك دادگستري باشند.

3 _ ساير ليسانسيه ها به شرط داشتن سه سال سابقه دفترياري

4 _ اشخاصي كه از مراجع مسلم داراي تصديق اجتهاد طبق آيين نامه اي كه به تصويب وزارت دادگستري مي رسد باشند.

5 _ دفترياراني كه داراي گواهي قبولي امتحان مخصوص سردفتري و دفترياري موضوع شق سوم ماده 10 قانون دفتر اسناد رسمي مصوب 1316باشند به شرط داشتن پنج سال سابقه دفترياري

6 _ دفترياراني كه داراي ديپلم كامل متوسطه باشند به شرط داشتن هفت سال سابقه دفترياري اول

7 _ دفترياران اول كه در تاريخ تصويب اين قانون شاغل بوده و 15 سال سابقه دفترياري اعم از متناوب و مستمر داشته باشند.

تبصره 1 _ متصديان دفاتر اسناد رسمي كه تا تاريخ اجراي اين قانون با رعايت مقررات قانون دفتر اسناد رسمي مصوب 1316 درجه بندي شده اند كماكان صلاحيتشان براي تنظيم و ثبت اسناد رسمي محدود به حدودي است كه در آخرين اجازه نامه آنها ابلاغ شده است

تبصره 2 _ پس از تصويب اين قانون سازمان ثبت اسناد و املاك

كشور نسبت به تطبيق وضع سردفتران كه براساس قانون دفتر اسناد رسمي مصوب 1316 منحصرا در حد قانوني درجات دوم و سوم انجام وظيفه مي كنند با مقررات اين قانون طبق آيين نامه اي كه به تصويب وزارت دادگستري مي رسد اقدام خواهند كرد.

تبصره 3 _ به منظور تربيت كادر علمي و فني براي سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و دفتر اسناد رسمي وزارت علوم و آموزش عالي با جلب نظر وزارت دادگستري با توجه به آيين نامه اي كه طبق مقررات اين قانون تدوين و به تصويب وزارت علوم و آموزش عالي و وزارت دادگستري خواهد رسيد از طريق تشكيل كلاسهاي مخصوص يا تاسيس رشته اي خاص در دانشكده ها يا منظور نمودن فنون مزبور در برنامه هاي تحصيلي آموزشگاه هاي عالي اقدام خواهد كرد. فارغ التحصيلان رشته مزبور بر ساير داوطلبان سردفتري و دفترياري حق تقدم خواهند داشت

ماده 7 _ دارندگان دانشنامه ليسانس را بدون كارآموزي و دارندگان ديپلم كامل متوسطه را به شرط يكسال كارآموزي مي توان به دفترياري دفاتر اسناد رسمي انتخاب نمود. دفترياراني كه در تاريخ تصويب اين قانون به دفترياري اشتغال دارند كماكان دفتريار شناخته مي شوند.

تبصره _ كفيل دفترخانه بايد واجد همان شرايط باشد كه براي سردفتر مقرر است

ماده 8 _ به وزارت دادگستري اجازه داده مي شود از تاريخ تصويب اين قانون تا ده سال در صورتي كه براي تصدي دفتر اسناد رسمي و دفترياري در خارج از مراكز استان داوطلب واجد شرايط موضوع مواد 6 و 7 اين قانون موجود نباشد از ميان اشخاص واجد شرايط طبق قانون سابق انتخاب كند. سازمان ثبت اسناد و املاك كشور فقط در صورتي

با تقاضاي انتقال اين افراد به محل ديگر موافقت مي نمايد كه در محل جديد نيز داوطلب واجد شرايط وجودنداشته باشد.

ماده 9 _ سن سردفتران در بدو اشتغال نبايد كمتر از بيست و چهار سال و بيشتر از پنجاه سال و سن دفترياران نبايد كمتر از بيست سال و بيشتر از پنجاه سال باشد.

ماده 10 _ پس از تصويب اين قانون هريك از سردفتران و دفترياران اول كه داراي سي سال سابقه خدمت اعم از متوالي يا متناوب ( اعم از سردفتري و دفترياري اول باشد مي تواند تقاضاي بازنشستگي كند. نحوه استفاده اين اشخاص از مزاياي بازنشستگي به موجب آيين نامه موضوع ماده 68 اين قانون تعيين خواهد شد.

ماده 11 _ سردفتران و دفترياران اول پس از رسيدن به سن 65 سال تمام براساس مقررات اين قانون بازنشسته خواهند شد. ملاك تشخيص سن ، شناسنامه اي است كه در بدو اشتغال به كار ارايه شده است

تبصره _ سردفتران و دفترياران اول كه در تاريخ تصويب اين قانون به كار اشتغال دارند مي توانند تا سن 70 سال تمام به كار ادامه دهند.

ماده 12 _ اشخاص زير را نمي توان به سمت سردفتري يا دفترياري انتخاب يا ابقا كرد:

1 _ اتباع بيگانه

2 _ كساني كه تحت قيمومت يا ولايت هستند.

3 _ محكومين به انفصال دايم از خدمات دولتي يا قضايي يا وكالت دادگستري و همچنين محكومين به انفصال موقت از خدمات و مشاغل مزبور درمدت انفصال يا تعليق

4 _ محكومين به جنايات عمدي و محكومين به ارتكاب جنحه هاي منافي عفت و همچنين محكومين به جنحه هايي كه مطابق قانون مستلزم محروميت از بعضي حقوق اجتماعي مذكور

در ماده 15 قانون مجازات عمومي است و همچنين اشخاصي كه احراز شود به اتهامات جنايات عمدي تحت محاكمه هستند.

5 _ اشخاص مشهور به فساد عقيده و معتادين به مواد مخدر و كساني كه فاقد صلاحيت اخلاقي باشند.

ماده 13 _ سردفتران و دفترياراني كه به اتهام ارتكاب جنايت عمدي مطلقا و يا به اتهام ارتكاب جنحه هاي مذكور در ماده 19 قانون مجازات عمومي ازطرف مراجع قضايي عليه آنها كيفرخواست صادر شود تا صدور حكم قطعي معلق خواهند شد و در صورتي كه سردفتر معلق شود دفترخانه تا روشن شدن تكليف نهايي سردفتر معلق به كفالت دفتريار واجد شرايط يا سردفتر ديگري اداره خواهد شد و در صورت برائت از اتهام منتسب سازمان ثبتاسناد و املاك كشور مكلف است بلافاصله اجازه اشتغال مجدد او را صادر نمايد.

ماده 14 _ يك سردفتر نمي تواند متصدي امور دو دفترخانه باشد. كفالت دفترخانه ديگر در مواردي كه به موجب اين قانون مقرر است تصدي محسوب نمي شود.

وظايف سردفتر كفيل نسبت به امور دفترخانه اي كه سردفتر آن در حال تعليق يا مرخصي يا معذوريت است و يا به علت فوت يا بازنشستگي سردفتر ، دفترخانه تعطيل شده است در هريك از شقوق مذكور در فوق طبق آيين نامه معين خواهد شد.

ماده 15 _ مشاغل زير منافي شغل سردفتري و دفترياري است

1 _ قضاوت و وكالت دادگستري و عضويت در موسسات دولتي و وابسته به دولت و شهرداريها.

2 _ اشتغال به امر تجارت بنا به تعريف ماده يك قانون تجارت

3 _ عضويت در هيات مديره و مديريت عامل شركتهاي تجاري و بانكها و يا موسسات بيمه و موسسات دولتي و

يا وابسته به دولت

4 _ مديريت روزنامه يا مجله اعم از مدير مسوول يا مدير داخلي و صاحب امتياز و سردبير (به استثناي نشريه كانون سردفتران و مجلاتي كه صرفا جنبه علمي داشته باشد)

تبصره 1 _ تدريس در دانشكده ها و مدارس عالي با اجازه وزارت دادگستري مانع از اشتغال به شغل سردفتري و يا دفترياري نخواهد بود.

تبصره 2 _ سردفتر يا دفتريار در صورت انتخاب به نمايندگي مجلسين يا شهردار انتخابي با حفظ سمت از اشتغال به سردفتري معذور خواهد بود و دراين مدت دفترخانه به تصدي دفتريار واجد شرايط كه از طرف سردفتر معرفي مي شود اداره خواهد شد. مدت نمايندگي سردفتر در مجلسين يا خدمت درسمت شهردار انتخابي جز سنوات خدمات او محسوب مي شود.

ماده 16 _ سردفتران و دفترياران قبل از اشتغال به كار بايد سوگند ياد نمايند. (متن سوگندنامه و ترتيب اجراي آن به موجب آيين نامه خواهد بود).

ماده 17 _ سردفتران و دفترياران قبل از شروع به كار بايد ضامن معتبر بدهند. ترتيب گرفتن ضامن و ميزان ضمانت و شرايط و نحوه استفاده از آن به موجب آيين نامه خواهد بود.

فصل سوم _ مقررات مربوط به دفترخانه و وظايف سردفتران و دفترياران ( ماده 18 تا 31 )

ماده 18 _ كليه اسناد در دفترخانه هاي اسناد رسمي و در اوراق مخصوصي كه از طرف سازمان ثبت اسناد و املاك كشور در اختيار دفترخانه قرار داده مي شود تنظيم و فقط در يك دفتر كه به نام دفتر سردفتر ناميده مي شود ثبت مي گردد و ثبت سند به امضاي اصحاب معامله و سردفتر و دفتريار خواهد رسيد مگر آن كه دفترخانه فاقد دفتريار باشد.

ماده 19 _ هر دفترخانه علاوه بر دفتر سردفتر كه يك نسخه است داراي دفاتر ديگر كه نوع و

عنوان و تعداد و نحوه تنظيم و نگهداري آن طبق آيين نامه معين مي شود خواهد بود.

ماده 20 _ دفتر گواهي امضا دفتري است كه منحصرا مخصوص تصديق امضاي ذيل نوشته هاي عادي است و نوشته تصديق امضا شده با توجه به ماده 375 آيين دادرسي مدني مسلم الصدور شناخته مي شود.

وزارت دادگستري آيين نامه لازم را براي گواهي امضا تهيه و تصويب خواهد كرد.

ماده 21 _ اصول اسناد رسمي در صورت تقاضاي متعاملين به تعداد آنها تهيه مي شود و به هر حال يك نسخه اضافي تنظيم خواهد شد كه نسخه اخير بايد در دفترخانه نگهداري شود. متعاملين مي توانند از اصول اسناد رونوشت يا فتوكپي اخذ نمايند. در مواردي كه نسبت به سند ادعاي جعل و يا ادعاي عدم مطابقت فتوكپي يا رونوشت با اصل سند شده باشد دفاتر اسناد رسمي مكلفند به درخواست مراجع صالح قضايي اصل سند را لاك و مهر شده موقتا به مرجع قضايي مذكور ارسال دارند و هرگاه مراجع مذكور ملاحظه دفتر را لازم بدانند مي توانند آن را در محل دفترخانه ملاحظه كنند.

ماده 22 _ سردفتران و دفترياراني كه در انجام وظايف خود مرتكب تخلفاتي بشوند در مقابل متعاملين و اشخاص ذي نفع مسوول خواهند بود. هرگاه سندي در اثر تقصير يا تخلف آنها از قوانين و مقررات مربوط بعضا يا كلا از اعتبار افتد و در نتيجه ضرري متوجه آن اشخاص شود علاوه بر مجازاتهاي مقرر بايد از عهده خسارت وارد برايند. دعاوي مربوط به خسارات ناشي از تخلفات سردفتران و دفترياران تابع قوانين و مقررات عمومي خواهد بود.

ماده 23 _ سردفتر مسوول كليه امور دفترخانه است و دفتريار اول مسوول اموري است كه به

موجب مقررات به عهده او محول شده و يا از طرف سردفتر در حدود مقررات انجام آن امور به او ارجاع مي شود. در مورد اخير سردفتر و دفتريار مسووليت مشترك خواهند داشت در هر مورد كه براساس مقررات اين قانون دفتريار به جاي سردفتر انجام وظيفه مي كند مسووليت دفتريار همان مسووليت سردفتر است و همين حكم در مورد سردفتري كه كفالت دفترخانه ديگري را به عهده دارد نسبت به امور كفالت جاري خواهد بود.

ماده 24 _ سردفتران و دفترياران مي توانند از مرخصي و معذوريت استفاده نمايند. نحوه استفاده از مرخصي و معذوريت و مدت آن به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه از طرف سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و كانون سردفتران تهران تهيه و به تصويب وزارت دادگستري خواهد رسيد.

ماده 25 _ در موارد مرخصي _ بيماري _ تعليق _ انفصال موقت و معذوريت دفتريار و نيز در مواردي كه دفتريار كفالت دفترخانه را طبق اين قانون عهده دارشود، در صورتي كه دفترخانه داراي دفتريار دوم باشد امور مربوط به دفتريار به عهده دفتريار مزبور خواهد بود و هرگاه دفتريار دوم نباشد، تا دو ماه وظايف دفتريار را خود سردفتر انجام مي دهد و اگر مدتهاي بالا زايد بر دو ماه باشد كفالت امور دفتريار موقتا به عهده دفتريار دفترخانه ديگري گذارده خواهد شد. نحوه كفالت و انتخاب دفتريار كفيل به موجب آيين نامه مندرج در ماده 24 تعيين خواهد شد.

ماده 26 _ در مواردي كه سردفتر يا دفتريار كفيل دفترخانه طبق حكم دادگاه انتظامي به انفصال دايم يا سلب صلاحيت محكوم و يا مستعفي يا بازنشسته مي شود و بالنتيجه دفترخانه تعطيل مي گردد، مسوول دفترخانه بايد بلافاصله اقدام

به تحويل كليه دفاتر و اسناد و اوراق مربوط به دفترخانه بنمايد و نيزكليه وجوه و اوراق بهادار كه به هر عنوان به او سپرده شده طبق دستور ثبت محل به دفتريار ، 18دفترخانه يا به دفترخانه اي كه تعيين مي شود حسب مورد تحويل دهد، در صورت امتناع به ششماه الي يكسال حبس جنحه اي محكوم خواهد شد و همين حكم در مورد سردفتر يا دفترياري كه به علت بيماري ياحادثه قدرت لازم را براي انجام وظيفه به تشخيص پزشك و تاييد سازمان ثبت اسناد و املاك كشور از دست داده باشد در صورت امتناع نيز جاري است

ماده 27 _ در موارد مذكور در ماده 26 در صورتي كه سردفتر و دفتريار از تحويل دفاتر و اوراق و سوابق مربوط خودداري نمايند علاوه بر تعقيب آنها به شرح ماده 28 رييس ثبت محل يا نماينده او بايد با حضور نماينده دادستان شهرستان دفاتر و اوراق و سوابق را در هر محل كه باشد ولو در غياب سردفتر و دفتريار با تنظيم صورت مجلس به جانشين آنها تحويل دهند و يا به اداره ثبت منتقل نمايند.

ماده 28 _ در صورت فوت سردفتر يا دفتريار كفيل دفترخانه ، رييس ثبت محل يا نماينده او با حضور نماينده دادستان و در نقاطي كه دادسرا نباشد با حضور دادرس دادگاه بخش يا نماينده او دفاتر و اوراق مربوط به دفترخانه را با تنظيم صورت مجلس به سردفتر كفيل و يا به مسوول تعيين شده از طرف رييس ثبت موقتا تحويل خواهند داد و در مورد فوت دفتريار نيز به ترتيب بالا اسناد و اوراق به دفتريار جانشين و يا موقتا به

سردفتر تحويل خواهد شد.در هر مورد كه طبق مقررات اين قانون دفتريار بايد به جاي سردفتر انجام وظيفه كند، اگر دفتريار واجد شرايط در محل وجود نداشته باشد دفترخانه موقتا تعطيل و به شرح اين ماده عمل خواهد شد. ترتيب انجام امور مربوط به دفترخانه در زمان تعطيل به موجب آيين نامه تعيين مي شود.

ماده 29 _ سردفتران و دفترياران مكلفند علاوه بر رعايت تكاليف قانوني از نظاماتي كه وزارت دادگستري براي آنها مقرر مي دارد متابعت نمايند.همچنين مواد 49 تا 69 قانون ثبت اسناد و املاك در مورد مسوولان دفتر نسبت به سردفتران و دفترياران و سردفتران ازدواج و طلاق نيز جاري است

ماده 30 _ سردفتران و دفترياران موظفند نسبت به تنظيم و ثبت اسناد مراجعين اقدام نمايند مگر آن كه مفاد و مدلول سند مخالف با قوانين و مقررات موضوعه و نظم عمومي يا اخلاق حسنه باشد كه در اين صورت بايد علت امتناع را كتبا به تقاضاكننده اعلام نمايند.

ماده 31 _ سردفتران و دفترياران نبايد اسنادي را كه مربوط به خود يا كساني كه تحت ولايت يا وصايت يا قيمومت آنها هستند و يا با آنها قرابت نسبي يا سببي تا درجه چهارم از طبقه سوم دارند يا در خدمت آنها هستند ثبت نمايند و در صورتي كه در محل دفترخانه ديگري نباشد سند با حضور دادستان شهرستان محلي كه دفترخانه در حوزه آن واقع است يا رييس دادگاه بخش يا نماينده آنها با توضيح مراتب در ذيل آن در همان دفترخانه تنظيم و ثبت خواهدشد.

فصل چهارم _ تعقيب و مجازات انتظامي سردفتران و دفترياران ( ماده 32 تا 49

ماده 32 _ رسيدگي مقدماتي به شكايات و گزارشهاي مربوط به تخلفات سردفتران و دفترياران در

اداره امور اسناد سازمان ثبت اسناد و املاك كشور انجام خواهد شد و اداره مزبور پس از رسيدگي ، موضوع را با اظهار نظر خود به دادسراي انتظامي سردفتران احاله مي نمايد.

ماده 33 _ دادسراي انتظامي سردفتران از دادستان و در صورت ضرورت به تعداد لازم داديار و كارمند دفتري تشكيل خواهد شد.

ماده 34 _ براي محاكمه انتظامي سردفتران و دفترياران و سردفتران ازدواج و طلاق هر استان يك دادگاه بدوي در اداره ثبت استان و براي تجديدنظر احكام غيرقطعي دادگاههاي بدوي ، يك دادگاه تجديدنظر در سازمان ثبت اسناد و املاك كشور تشكيل مي شود.

ماده 35 _ دادگاه بدوي و تجديدنظر سردفتران و دفترياران هريك داراي سه عضو اصلي و يك عضو عليالبدل خواهد بود كه به شرح زير انتخاب مي شوند:

الف _ دادگاه بدوي

1 _ يكي از روساي شعب مدني دادگاه استان به انتخاب وزير دادگستري

2 _ يكي از كارمندان مطلع ثبت استان به انتخاب رييس سازمان ثبت اسناد و املاك كشور.

3 _ يكي از سردفتران مركز استان به انتخاب كانون محل و در صورت عدم تشكيل كانون در محل به انتخاب رييس سازمان ثبت اسناد و املاك كشور.

ب _ دادگاه تجديدنظر:

1 _ يكي از روساي شعب يا مستشاران ديوان عالي كشور به انتخاب وزير دادگستري

2 _ معاون سازمان ثبت اسناد و املاك كشور در قسمت امور اسناد.

3 _ يكي از اعضاي اصلي كانون سردفتران تهران به انتخاب كانون

ماده 36 _ اعضاي دادگاه بدوي و تجديدنظر بايد حداقل پانزده سال و دادستان و دادياران حداقل ده سال سابقه قضايي يا اداري يا سردفتري داشته باشندو سردفتر محكوميت انتظامي از درجه 4 به

بالا نيز نداشته باشد.

ماده 37 _ ترتيب رسيدگي مقدماتي و صدور كيفرخواست و تشكيل دادگاه بدوي و تجديدنظر و محاكمه و نحوه ابلاغ و اجراي احكام صادر به موجب آيين نامه وزارت دادگستري خواهد بود. ميزان پاداش و مزاياي اعضاي دادگاههاي مزبور طبق مقررات مربوط تعيين و پرداخت خواهد شد.

تبصره _ دادستان و دادياران و اعضاي علي البدل از بين قضات وزارت دادگستري يا كارمندان مطلع ثبت انتخاب خواهند شد.

ماده 38 _ مجازاتهاي انتظامي به قرار ذيل است

1 _ توبيخ با درج در پرونده

2 _ جريمه نقدي از پانصد ريال الي بيست هزار ريال

3 _ انفصال موقت از اشتغال به سردفتري يا دفترياري از سه ماه الي ششماه

4 _ انفصال موقت از ششماه تا دو سال

5 _ انفصال دايم

ماده 39 _ وجوه حاصل از اجراي بند 2 ماده فوق به حساب درآمد عمومي (نزد خزانه داري كل موضوع رديف 410108 قسمت سوم اين قانون واريزمي گردد و معادل صد در صد (100%) آن تا سقف سيصد ميليون (000/000/300) ريال در اختيار سازمان ثبت اسناد و املاك كشور جهت اعمال نظارت بر دفاتر اسناد رسمي و ازدواج و طلاق قرار مي گيرد.

ماده 40 _ طبقه بندي تخلفات انتظامي و تطبيق آنها با هر يك از مجازاتهاي مذكور در ماده 38 به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به تصويب وزارت دادگستري خواهد رسيد.

ماده 41 _ هر سردفتر يا دفترياري كه دو مرتبه سابقه محكوميت از درجه 3 به بالا داشته باشد در صورتي كه ظرف سه سال پس از قطعيت حكم سابق مرتكب تخلف ديگري بشود دادگاه مي تواند مجازات اخير او را تا

يك درجه بالاتر تشديد نمايد.

ماده 42 _ در هر مورد كه وزير دادگستري از سو شهرت يا عدم امانت يا نداشتن صلاحيت علمي يا عملي سردفتر يا دفترياري اطلاع حاصل كند،مي تواند از دادگاه انتظامي رسيدگي به صلاحيت او را بخواهد. هرگاه در نتيجه رسيدگي عدم صلاحيت سردفتر يا دفتريار به يكي از جهات مذكور محرزگردد دادگاه راي به سلب صلاحيت صادر خواهد كرد، اين حكم از تاريخ ابلاغ ظرف ده روز قابل اعتراض در دادگاه تجديدنظر خواهد بود و در صورتي كه سردفتر يا دفتريار داراي مدرك علمي رسمي باشد رسيدگي به صلاحيت علمي او جايز نيست

تبصره _ هرگاه وزير دادگستري رفتار و اخلاق سردفتر يا دفترياري را مخالف با نظم و حسن جريان امور دفترخانه تشخيص دهد بدون مراجعه به محكمه انتظامي مي تواند تا ششماه دستور انفصال صادر نمايد.

ماده 43 _ پس از شروع تعقيب هرگاه به تشخيص وزارت دادگستري تصدي سردفتر يا دفتريار منافي با شوون سردفتري يا دفترياري و يا مخالف با حسن جريان امور دفترخانه باشد وزير دادگستري مي تواند تعليق آنان را از دادگاه تجديدنظر انتظامي بخواهد. دادگاه بايد به اين تقاضا رسيدگي كند و با در نظرگرفتن علل و سوابق امر در صورت اقتضا حكم تعليق متخلف را تا خاتمه رسيدگي قطعي تخلف صادر نمايد و اين حكم غيرقابل شكايت است

تبصره 1 _ در صورتي كه پس از رسيدگي انتظامي دادگاه متخلف را به انفصال موقت محكوم كند مدت انفصال با ايام تعليق احتساب خواهد شد.

تبصره 2 _ در مورد اين ماده و ماده 42 رسيدگي فوري و خارج از نوبت خواهد بود.

ماده 44 _ در صورتي

كه سردفتر يا دفتريار مشتكي عنه پاسخ كيفرخواست و يا توضيحات مورد نظر دادگاه را در موعد مقرر ندهد و همچنين در موردي كه حضور او براي اداي توضيحات و رسيدگي لازم باشد و پس از اخطار دفتر دادگاه حاضر نشود، دادگاه با توجه به مدارك موجود در پرونده و تحقيقاتي كه لازم بداند به موضوع رسيدگي و راي مقتضي صادر خواهد نمود.

ماده 45 _ جلب رضايت شاكي و يا استعفاي مشتكي عنه مانع از تعقيب انتظامي نيست ولي جلب رضايت شاكي موجب تخفيف مجازات مي شود. درصورت استعفاي سردفتر پس از شروع تعقيب تضمين او تا اجراي حكم به اعتبار خود باقي خواهد بود.

ماده 46 _ مرور زمان نسبت به تعقيب انتظامي و تخلفات سردفتران و دفترياران دو سال از تاريخ وقوع امر مستوجب تعقيب و يا از آخرين تعقيب انتظامي خواهد بود.

ماده 47 _ در مورد تعليق يا انفصال موقت سردفتر كه دفترخانه به كفالت اداره مي شود درآمد دفترخانه پس از وضع هزينه بين كفيل و سردفتر معلق يا منفصل بالسويه تقسيم خواهد شد.

ماده 48 _ مجازاتهاي انتظامي درجه 1 و 2 قطعي و از درجه 3 به بالا ظرف ده روز پس از ابلاغ حكم قابل تجديدنظر است

ماده 49 _ وزارت دادگستري صدور ابلاغ اجازه اشتغال مجدد سردفتر يا دفتريار منفصل را به تصفيه محاسبات بدهي هاي مسلم ناشي از شغل او موكول مي كند.

فصل پنجم _ امور مالي ( ماده 50 تا 57 )

ماده 50 _ وجوهي كه براي تنظيم و ثبت سند در دفاتر اسناد رسمي وصول مي شود به شرح زير است

1 _ حق تحرير طبق تعرفه مقرر وزارت دادگستري

2 _ حق ثبت به ماخذ ماده 123 قانون اصلاحي

قانون ثبت

3 _ ماليات و حق تمبر برابر مقررات قوانين مالياتي

4 _ ساير وجوهي كه طبق قوانين وصول آن به عهده دفترخانه محول است

تبصره 1 _ نسبت به اجور و بهره منجز قيد شده در سند هم حق ثبت تعلق خواهد گرفت

تبصره 2 _ براي ثبت اسنادي كه تعيين قيمت موضوع آنها ممكن نباشد حق ثبت به ماخذ پنجاه هزارريال وصول خواهد شد. حق ثبت فسخ يا اقاله معاملات يا اقرار به وصول قسمتي از وجه معامله دويست ريال است

ماده 51 _ نسبت به وجه التزام و وجه الضمان خواه رأسا موضوع سند باشد يا در ضمن معامله و عقد ديگري شرط شده باشد و براي تامين آن هم مالي به وثيقه گرفته نشده باشد حق ثبت وصول نخواهد شد. همچنين هر نوع انتقال بلاعوض و وقف و حبس و وصيت كه به نفع موسسات مذهبي و خيريه و سازمانهاي فرهنگي و بهداشتي مصرح در مواد مربوط به معافيت قانون مالياتهاي مستقيم صورت گيرد از پرداخت حق ثبت معاف خواهد بود.همچنين معافيت هايي كه به موجب قوانين و مقررات خاص مقرر گرديده است كماكان به قوت خود باقي است و نيز موقوفات خاندان پهلوي (بنياد پهلوي از پرداخت كليه هزينه هاي ثبتي معاف است

ماده 52 _ براي ايصال وجوه عمومي كه به هر عنوان وصول آن طبق مقررات قانوني در عهده دفاتر اسناد رسمي است دفاتر موظفند حقوق متعلق را دربرگ مخصوصي كه از طرف سازمان ذينفع تهيه و در اختيار دفاتر قرار خواهد گرفت با مشخصات لازم قيد كنند و حداكثر پنج روز بعد از امضاي سند به حساب يا حسابهايي

كه معين خواهد شد واريز نمايند. آيين نامه اجرايي اين ماده را وزارت دادگستري و وزارت امور اقتصادي و دارايي تصويب خواهندكرد.

ماده 53 _ از درآمد حاصل از حق ثبت صاحبان دفتر و دفتريارها به ترتيب زير سهم خواهند برد: تا ششصدريال در ماه نصف از ششصد و يك ريال تاچهارهزار ريال نسبت به مازاد ششصدريال يك پنجم از چهارهزار و يك ريال تا ده هزار ريال نسبت به مازاد از چهارهزار ريال يكدهم و از ده هزار و يك ريال تا پنجاه هزار ريال نسبت به مازاد از ده هزار ريال يك بيستم از مبالغ فوق به سردفتر و دفتريار و كمك اعاشه كاركنان دفاتر برابر آيين نامه وزارت دادگستري سهمي اختصاص خواهد يافت

ماده 54 _ ميزان حق تحرير طبق تعرفه تعيين شده وزارت دادگستري خواهد بود كه بايد هر چهارسال يكبار مورد بررسي مجدد قرار گيرد و در صورت اقتضا در آن تجديدنظر شود.

ماده 55 _ سردفتران مكلفند وجوه مربوط به بيمه سردفتران اسناد رسمي و دفترياران موضوع ماده 165 قانون مالياتهاي مستقيم را براي اجراي مواد 10و 11 اين قانون با رعايت مفاد ماده 52 به حساب كانون سردفتران تهران واريز نمايند.

ماده 56 _ كانون سردفتران تهران مكلف است موجودي حساب حق بيمه سردفتران و دفترياران را طبق آيين نامه مربوط به مصرف خريد اوراق قرضه يااسناد خزانه رسانده و يا در بانك ملي به حساب سپرده ثابت بگذارد و از سود آن اقدام به تشكيل صندوق تعاون كند. نحوه خريد و نگهداري اوراق قرضه و اسناد خزانه طبق آيين نامه خواهد بود. آيين نامه اجرايي اين ماده را وزارت

دادگستري و وزارت امور اقتصادي و دارايي تصويب خواهند كرد.

ماده 57 _ از تاريخ اجراي اين قانون به منظور كمكهاي ضروري يا دادن وام به سردفتران و دفترياران و كاركنان دفاتر اسناد رسمي صندوقي به نام صندوق تعاون سردفتران و دفترياران تحت نظر كانون سردفتران مركز تشكيل مي گردد.

آيين نامه اجراي اين ماده را وزارت دادگستري تصويب خواهد كرد.

فصل ششم _ كانون سردفتران و دفترياران ( ماده 58 تا 68

ماده 58 _ وزارت دادگستري در تهران و ساير مراكز استان با توجه به تعداد دفاتر اسناد رسمي و ساير مقتضيات محلي ، كانون سردفتران و دفترياران راتحت نظارت خود تشكيل خواهد داد. كانون داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي است و از نظر نظامات تابع وزارت دادگستري خواهد بود.

ماده 59 _ كانون سردفتران به وسيله هيات مديره اي مركب از هفت عضو اصلي «پنج سردفتر و دودفتريار اول و سه عضو علي البدل ( دو سردفتر و يك دفتريار ) اداره مي شود.

ماده 60 _ هيات مديره كانون سردفتران مركز هر استان از بين سردفتران و دفترياران همان محل انتخاب خواهند شد.

ماده 61 _ به منظور نظارت در انتخابات هيات مديره كانون هياتي براي نظارت بر انتخابات از طرف وزير دادگستري تعيين مي شود. تعداد اعضاي هيات نظار و شرايط انتخاب آنها و طرز تشكيل هيات و نحوه عمل و نظارت و اخذ راي و ساير امور مربوط به انتخابات به موجب آيين نامه تعيين خواهدشد.

ماده 62 _ سردفتران و دفترياراني را مي توان براي عضويت هيات مديره كانون انتخاب نمود كه حداقل داراي 10 سال سابقه تصدي دفتر اسناد رسمي ودفترياري بوده و در پنجسال اخير خدمت خود محكوميت انتظامي از درجه 3 به بالا نداشته باشند. كساني

كه داراي سابقه خدمت قضايي و يا وكالت دادگستري باشند. سوابق قضايي و وكالت آنها جزو 10 سال مذكور منظور مي گردد.

ماده 63 _ يكماه قبل از پايان هر دوره سردفتران پانزده سردفتر و دفترياران نيز پانزده دفتريار واجد شرايط را با راي مخفي براي عضويت هيات مديره كانون انتخاب خواهند نمود. پس از اخذ راي هيات نظارت بر انتخابات صورت اسامي حايزين اكثريت را ضمن صورت مجلس پايان انتخابات به سازمان ثبت اسناد و املاك كشور ارسال خواهد داشت و وزير دادگستري از بين منتخبي ن اعضاي اصلي و علي البدل كانون هر محل را تعيين خواهد كرد.

ماده 64 _ دوره تصدي اعضاي هيات مديره سه سال و انتخاب مجدد آنها بلامانع است

ماده 65 _ سردفتران عضو هيات مديره در اولين جلسه با راي مخفي از ميان خود يك رييس _ يك نايب رييس و يك خزانه دار و يك دبير انتخاب خواهند كرد. تصميمات هيات مديره به اكثريت آرا معتبر مي باشد. رييس هيات مديره نماينده قانوني كانون در اجراي تصميمات هيات مديره است و مكاتبات كانون با امضاي او خواهد بود و در امور مالي امضاي خزانه دار نيز لازم است

ماده 66 _ وظايف كانون به شرح زير است

1 _ فراهم كردن موجبات پيشرفت علمي و عملي سردفتران و دفترياران

2 _ ايجاد وحدت رويه در جهت اجراي مقررات و نظامات در دفاتر اسناد رسمي با تاييد سازمان ثبت اسناد و املاك كشور.

3 _ اداره امور مالي كانون از قبيل تنظيم بودجه _ وصول درآمدها_ پرداخت مخارج _ تهيه ترازنامه

4 _ كمك به اشخاص بي بضاعت از طريق راهنمايي

آنان به دفاتر اسناد رسمي به منظور تنظيم و ثبت اسناد آنها بدون دريافت حق تحرير.

5 _ انجام دادن امور مربوط به بيمه بازنشستگي و صندوق تعاون سردفتران و دفترياران موضوع مواد 56 و 57 و 68 اين قانون

6 _ همكاري با سازمان ثبت اسناد و املاك كشور در بازرسي و نظارت در امور دفاتر اسناد رسمي و ازدواج و طلاق در هر مورد كه كانون از تخلف و ياسو شهرت سردفتر ، 18 سردفتر يا دفترياري اطلاع حاصل كند بايد پس از رسيدگي مقدماتي مراتب را به سازمان ثبت اسناد و املاك كشور گزارش دهد.

7 _ تنظيم و تصويب آيين نامه استخدامي كاركنان دفاتر اسناد رسمي

8 _ رسيدگي به اختلافات ناشي از روابط شغلي ميان سردفتر و دفتريار و اعلام نظر قطعي كانون به سازمان ثبت اسناد و املاك كشور جهت اتخاذ تصميم لازم

ماده 67 _ تا زماني كه در استاني كانون سردفتران تشكيل نشده باشد امور مربوط به دفاتر اسناد رسمي آن استان به عهده كانون نزديكترين استان مي باشد.

ماده 68 _ كانون سردفتران تهران مكلف است كليه سردفتران و دفترياران را از محل وجوه موضوع ماده 55 اين قانون برابر آيين نامه مصوب بيمه كند. وجوه دريافتي سردفتران و دفترياران و بازماندگان آنها از لحاظ معافيت مشمول مقررات ماده 95 قانون مالياتهاي مستقيم مصوب سال 1345 خواهد بود.

فصل هفتم _ مقررات مختلفه ( ماده 69 تا 76 )

ماده 69 _ سردفتر شاغل كه بازنشسته مي شود مي تواند شخص واجد صلاحيت طبق مقررات اين قانون را براي تصدي دفترخانه خود به سازمان ثبت اسناد و املاك كشور معرفي كند. مدت لازم براي معرفي در مورد بازنشستگي الزامي دو ماه قبل از

تاريخ بازنشستگي است و در غير اين مورد بايد معرفي مزبور ضمن تقاضانامه بازنشستگي به عمل آيد. ورثه سردفتر متوفي كه حين الفوت شاغل بوده است تا ششماه از تاريخ فوت سردفتر مي توانند مجتمعا به ترتيب فوق شخص واجد صلاحيت را معرفي كنند. درصورتي كه سردفتر يا وراث او در مهلتهاي مذكور شخص واجد صلاحيت معرفي نكنند سازمان ثبت اسناد و املاك كشور مي تواند تصدي دفترخانه را با رعايت مقررات اين قانون به شخص واجد شرايط ديگري واگذار نمايد.

ماده 70 _ كانون سردفتران تهران مكلف است با موافقت سازمان ثبت اسناد و املاك كشور اوراق مخصوصي براي تنظيم اسناد در دفاتر اسناد رسمي تهيه كند و آنچه را كه به عنوان مقررات عمومي و كلي در هر معامله يا سندي الزاما بايد قيد شود تعيين و سازمان ثبت اسناد و املاك كشور بايد نسبت به تهيه اوراق رسمي كه آن مقررات در پشت اوراق قيد خواهد شد اقدام كند. در اين صورت ثبت آنچه كه به نام مقررات كلي و عمومي در پشت اوراق چاپ شده است در متن سند و دفتر ضرورت ندارد و پس از امضاي دفتر براي طرفين لازمالرعايه خواهد بود.

ماده 71 _ محاكم دادگستري مكلفند در هر مورد كه راي بر بياعتباري سند رسمي صادر مي كنند مراتب را به سازمان ثبت اسناد و املاك كشور اعلام كنند. هرگاه موضوع سندي كه ابطال شده ملك باشد مفاد حكم در ملاحظات ثبت دفتر اسناد رسمي توسط سردفتر منعكس خواهد شد. ولي هرگونه اقدام نسبت به دفتر املاك و سند مالكيت موكول به صدور حكم نهايي و اعلام آن به سازمان ثبت اسناد و املاك كشور خواهد بود.

در صورتي كه بي اعتباري سند ناشي از تخلف سردفتر يا دفتريار از قوانين و مقررات باشد سازمان ثبت اسناد و املاك كشور جهت تعقيب انتظامي او اقدام خواهد كرد.

ماده 72 _ محاكم دادگستري در هر مورد كه راي به حجر اشخاص مي دهند بايد مراتب را به سازمان ثبت اسناد و املاك كشور اعلام كنند.

ماده 73 _ نظارت و بازرسي دفاتر اسناد رسمي به وسيله بازرسان سازمان ثبت اسناد و املاك كشور يا كانون سردفتران يا هياتهاي مخصوصي كه ازطرف وزارت دادگستري تعيين مي شوند يا نمايندگان وزارت امور اقتصادي و دارايي براي امور مالياتي به عمل خواهد آمد. ساير مراجع دولتي كه به منظور بازرسي امور مربوط به دستگاه خود احتياج به مراجعه و ملاحظه دفاتر داشته باشند مراجعه آنها بايد با اطلاع اداره ثبت محل و حضور بازرس ثبت باشد. امور مالي دفترخانه بايد لااقل هر ششماه يكبار مورد بازرسي قرار گيرد.

ماده 74 _ كساني كه به سردفتري دفتر اسناد رسمي انتخاب مي شوند مكلفند حداكثر ظرف سه ماه از تاريخ صدور ابلاغ نسبت به تشكيل دفترخانه اقدام نمايند والا ابلاغ آنها كان لم يكن خواهد بود. ابلاغ سردفتري افرادي كه در تاريخ تصويب اين قانون بيش از سه ماه از تاريخ صدور آن گذشته باشد و به تاسيس دفترخانه اقدام نكرده باشند نيز كان لم يكن تلقي مي شود.

ماده 75 _ وزارت دادگستري مكلف است كليه آيين نامه هاي مذكور در مورد اين قانون را ظرف ششماه از تاريخ تصويب اين قانون تهيه و به موقع اجرا بگذارد. مادام كه آيين نامه هاي اين قانون تصويب نشده باشد در هر مورد كه اجراي مقررات اين قانون به تصويب

آيين نامه محول شده است آيين نامه هاي قبلي مجري خواهد بود.

ماده 76 _ آن قسمت از قوانين و مقررات كه مغاير با مقررات اين قانون باشد، نسخ مي شود.

قانون اصلاح پاره اي از مواد قانون دفاتر اسناد رسمي و كانون سردفتران و دفترياران -مصوب25 4 54

مصوب 25/4/1354

( روزنامه رسمي 13764 _ 24/3/1371 )

ماده 1 _ بند 7 ماده 66 قانون دفاتر اسناد رسمي و كانون سردفتران و دفترياران مصوب 25/4/1354 حذف و كليه كاركنان دفاتر اسناد رسمي مشمول قانون كار مي گردند.

ماده 2 _ لايحه قانوني راجع به حق التحرير دفاتر اسناد رسمي و نحوه تقسيم آن مصوب 3/3/1359 شوراي انقلاب در خصوص كمك به كاركنان دفاتر اسناد رسمي لغو مي گردد.

ماده 3 _ پانزده درصد از حق التحرير دفاتر اسناد رسمي هر ماهه به عنوان پاداش به كاركنان دفاتر اسناد رسمي پرداخت مي گردد.

تبصره _ آيين نامه نحوه توزيع پاداش به كاركنان توسط سازمان ثبت اسناد و املاك كشور تهيه و به تصويب رياست قوه قضاييه خواهد رسيد.

آيين نامه قانون دفاتر اسناد رسمي - مصوب 1317 با اصلاحات و الحاقات

در كليات - ( ماده 1 تا 15 )

مصوب 1317 با اصلاحات و الحاقات

( روزنامه رسمي شماره 1409/6243 مورخ 14/2/1317 به همراه اصلاحات و الحاقات مصوب 13/8/43 و 18/10/49 )

وزارت عدليه نظر به ماده 47 قانون دفتر اسناد رسمي مصوب 15 خرداد 1316 مقرر مي دارد.

در كليات

ماده 1 _ دفاتر اسناد رسمي بايد مجلد بوده و تمام صفحات آن را در بدو امر مدعي العموم بدايت محل يا نماينده او شماره گذارده به امضاي خودممضي و به مهر پاركه مهر نمايد.

ماده 2 _ مجموع عده صفحات هر دفتر را بايد مدعي العموم يا نماينده او با تمام حروف در صفحه اول و آخر دفتر با ذكر تاريخ قيد كند.

ماده 3 _ دفاتر ثبت اسناد مادام كه صفحه سفيد دارد استعمال مي شود و پس از تمام شدن ، متصدي دفتر ذيل آن را بسته و در ضمن صورت مجلسي كه بلافاصله پس از آخرين ثبت دفتر نوشته مي شود ختم دفتر را قيد

كرده و امضا مي نمايد.

ماده 4 _ هر سردفتر و دفتريار و نماينده قبل از تصدي بايد دو نمونه از امضاي خود را بدهد. يكي از نمونه ها در دفتر ثبت محل و ديگري در اداره كل ثبت اسناد و املاك بايگاني خواهد شد.

ماده 5 _ كليه سردفتران و دفترياران و نمايندگان موظفند اسناد و دفاتر را مطابق نمونه اي كه داده اند امضا نمايند.

ماده 6 _ اين ماده به لحاظ مغايرت با ماده 20 قانون دفاتر اسناد رسمي مصوب 1354 و ماده 12 آيين نامه مربوطه ملغي شده

ماده 7 _ شماره ثبت معاملات دفاتر اسناد رسمي بايد مسلسل بوده و در آخر سال تجديد نشود.

ماده 8 _ در موقع مراجعه اشخاص براي انجام معامله به دفاتر اسناد رسمي بايد از مراجعه كنندگان ورقه شناسنامه مطالبه شود.

ماده 9 _ در كليه اسناد و دفاتر و قبوض بايد تاريخ شمسي قيد گردد.

ماده 10 _ دوائر دولتي و موسساتي كه براي ثبت معاملات خود اوراق مخصوصي تهيه نموده و براي ثبت معامله در آن اوراق به دفاتر اسناد رسمي مراجعه مي نمايند در صورتي اوراق مزبور پذيرفته مي شود كه به تصويب اداره كل ثبت اسناد و املاك رسيده باشد.

تبصره _ سردفتران مي توانند با اجازه اداره كل ثبت اوراق تصويب شده را در دفتر مخصوصي به هزينه خود چاپ نمايند.

ماده 11 _ هرگاه كسي بخواهد وجهي توديع نمايد تا دويست ريال را در مقابل قبض رسمي نزد نماينده دفتر اسناد رسمي (چنانچه داراي نماينده باشد) والا نزد سردفتر توديع نموده و بيش از مبلغ مذكور را بايد به صندوق ثبت محل سپرده و در مقابل رسيد به سردفتر اسناد رسمي تسليم

نمايد. در هر دومورد فوق دفتر اسناد رسمي مكلف است منتهي در ظرف دو روز مراتب را به اداره ثبت محل اطلاع دهد تا اداره ثبت توديع وجه را به وسيله اخطار به طرف ابلاغ كند.

ماده 12 _ در دفتر اسناد رسمي وجه توديع شده در دفتر مخصوص ثبت مي گردد و در موقعي كه قبض وجه توديع شده به صاحب آن رد مي شود در ستون مربوطه دفتر از كسي كه قبض به او تسليم شده رسيد اخذ مي گردد.

ماده 13 _ هيچ يك از سردفتران يا دفترياران حق ندارند محل كار دفتر خود را بدون اطلاع و اجازه اداره ثبت تغيير دهند.

ماده 14 _ سردفتران حق ندارند دفاتر را از محل كار خود به منزل اصحاب معامله ببرند مگر آن كه محقق شود كسي كه مي خواهد معامله نمايد مريض بوده ، كه در اين صورت بايد تنظيم سند و ثبت معامله با حضور نماينده مدعي العموم محل و در نقاطي كه دسترسي به مدعي العموم نباشد با حضور دونفر از معتمدين محل به عمل آيد.

تبصره يك (الحاقي مصوب 1343)_ سردفتران مكلفند دفاتر اسناد رسمي را براي ثبت معاملات دولتي و بنگاه هاي عمومي به محلي كه اداره كل ثبت تعيين و دستور مي دهد برده و سند را در آن محل تنظيم و ثبت نمايند.

تبصره دو (الحاقي مصوب 1343)_ براي تنظيم اسناد زندانيان ، سردفتري كه از طرف اداره كل ثبت معين مي شود مكلف است دفاتر اسناد رسمي را به دفتر زندان برده سند رابا حضور نماينده دادستان شهرستان تنظيم و ذيل سند و ثبت دفتر مراتب را قيد و به امضاي ذينفع و نماينده مزبور برساند.

ماده

15 _ در صورت تغيير سر دفتر مدير ثبت اسناد واملاك محل و يا نماينده او با حضور مدعي العموم ابتدائي يا نماينده والا با حضور امين يا مامور صلح و در صورتي كه هيچيك از مامورين مزبور حاضر نباشند با حضور دو نفر از معتمدين محل ذيل دفاتر را بسته و به قائم مقامي كه بجاي او معين ميشود تسليم مي نمايند.

باب اول _ در تنظيم اسناد و ثبت آن ( ماده 16 تا 26 )
فصل اول _ در معاملات و قراردادها ( ماده 26 تا 30 )

ماده 16 _ هيچ سندي را نمي توان تنظيم و در دفتر اسناد رسمي ثبت نمود مگر آن كه موافق با مقررات قانون باشد.

ماده 17 _ در كليه اسناد بايستي شماره شناسنامه و محل اقامت متعاملين به طور وضوح قيد شود و هرگاه خود متعاملين تغيير محل اقامت خود را بعد ازثبت سند به دفتر اسناد رسمي و بعد از صدور و ابلاغ اجراييه به اداره اجرا اطلاع ندهند ، كليه اوراق به همان محلي كه در سند قيد شده ابلاغ مي گردد.

ماده 18 _ سردفتر و نماينده هيچ سندي را نبايد امضا نمايند مگر آن كه وارد دفتر شده و به امضاي اصحاب معامله رسيده باشد.

ماده 19 _ سند معامله بايد پس از تنظيم و ثبت در دفتر سردفتر و نماينده (چنانچه داراي نماينده باشد) و انجام ساير تشريفات به تصديق و امضاي اصحاب معامله برسد و متعاملين بايد در يك جلسه اسناد و دفاتر مربوطه را امضا نمايند و در صورتي كه قبوض اقساطي هم ضميمه سند باشد قبوض مزبور را هم بايستي در همان جلسه كه اسناد و دفاتر امضا مي شود امضا كنند.

ماده 20 _ سند ثبت شده در دفتر اسناد رسمي بايد به صاحب سند يا وكيل او تسليم و

در دفتر مخصوصي رسيد گرفته شود.

ماده 21 _ در مورد اسنادي كه در دو نسخه تنظيم مي شود پس از ثبت يك نسخه در دفتر، بايد در ذيل آن نسخه قيد ( نسختان ) شود و در نسخه ثاني قيد شود كه نسخه اول اين سند در ذيل شماره فلان ثبت و تمبر حق الثبت هم به آن الصاق گرديده و اگر سند بيش از دو نسخه لازم باشد فقط رونوشت داده مي شود.

ماده 22 _ تنظيم و ثبت معاملاتي كه از طرف قيمين صغار و محجورين نسبت به اموال آنها در دفاتر واقع مي شود، بدون اجازه كتبي مدعي العموم محل ممنوع است و به اوراق قيم نامه عادي در دفاتر اسناد رسمي نبايد ترتيب اثر داده شود.

ماده 23 _ دفاتر اسناد رسمي در مورد اقاله و فسخ معاملات بايد به طريق ذيل عمل كنند:

الف _ در صورتي كه يكي از متعاملين بخواهد از حق خيار فسخ خود استفاده نمايد بايستي پس از احراز حق مزبور فسخ معامله در حاشيه سند و ثبت دفاتر قيد شده و به امضاي كسي كه معامله را فسخ نموده برسد. سردفتر بايد امضاي شخص مزبور و وقوع فسخ را تصديق و امضا نمايد و همين عمل را عينا نماينده (چنانچه دفتر اسناد رسمي داراي نماينده باشد) بايد در دفتر خود بنمايد. در اين مورد زدن مهر باطل شد، مورد نخواهد داشت

ب _ در صورتي كه طرفين براي اقاله به دفتر اسناد رسمي مراجعه كنند بايد پس از اقاله معامله در ستون ملاحظات دفتر ، سند معامله ابطال و مهر (باطل شد) روي سند و ثبت دفتر زده شود، در املاك چنانچه اقاله

گردد خلاصه اقاله طبق خلاصه معاملات به دفتر املاك ارسال گردد.

ماده 24 _ در اسنادي كه مواد مختلفي بين اصحاب معامله مقرر شده مادامي كه تمام مواد ، اقاله نشده باشد استعمال مهر (باطل شد) در سند و ثبت دفتر مورد نخواهد داشت

ماده 25 _ هيچ يك از اوراق را نبايد قبل از تنظيم آن اصحاب معامله امضا نمايند.

فصل دوم _ در معاملات غيرمنقول ( ماده 31 تا 46 )

ماده 26 _ در كليه اسناد اجاره بايد در متن سند تصريح شود كه اگر بعد از گسستن عقد و يا پس از انقضاي مدت اجاره عين مورد اجاره تخليه نشود، مادام كه اجاره دار ملك را در تصرف دارد بهره بهاي زمان تصرف معادل اجاره بها ، بدهي مسلم او مي باشد كه ملتزم است تاديه نمايد مگر اين كه طرفين معامله به نحو ديگر تراضي نمايند.

ماده 27 _ در مورد معاملات با شرط وكالت خارج بايد شرط مزبور در همان سند قيد شود و تنظيم سند شرط نامه جداگانه ممنوع است

ماده 28 _ در مورد كليه معاملات اقساطي و اسناد و اجاره نامه بايد قبوض اقساطي چاپي صادر شود.

ماده 29 _ در كليه اسناد معاملات نمي توان وكالت داين را از طرف مديون در انتقال مقداري از مال مديون بخود به عنوان وجه التزام قيد نمود.

ماده 30 _ در مورد معاملات اقساطي بايد قبوض رسمي به عده اقساط صادر و شماره سند معامله و تاريخ تاديه در آن قيد شده به امضاي متعهد برسد.قبوض مزبور به داين تسليم و تعداد شماره قبوض آن در ستون ملاحظات دفتر ذكر شده به امضاي متعهدله خواهد رسيد و در صورتي كه ضامن داشته باشد اسم ضامن در

قبوض اقساطي قيد گرديده به امضاي ضامن برسد. چنانچه قبوض اقساطي مربوط به اصل معاملات شرطي يا رهني باشد بايد در قبوض مزبور رهني و يا شرطي بودن معامله قيد شود.

باب دوم _ در صدور ورقه اجراييه ( ماده 47 تا 51 )

ماده 31 _ در مورد املاكي كه در دفتر املاك ثبت نشده باشد سردفتر مكلف است قبل از تنظيم سند، وضعيت ثبتي ملك را از اداره ثبت محل استعلام نموده و پس از وصول صورت وضعيت ثبت ملك هرگاه مانعي براي انجام معامله نباشد اقدام به ثبت سند نمايد.

تبصره (الحاقي مصوب 1349)_ دفاتر اسناد رسمي مكلفند وضعيت املاك ثبت شده حوزه ثبت تهران را از لحاظ بازداشت و عدم شمول مقررات لايحه قانوني اراضي دولت و شهرداري ها و بانكها و اوقاف مصوب مردادماه 1335 و قانون اصلاحي سال 1339 استعلام نمايند. پاسخهاي رسيده از ماشينهاي الكترونيكي كه روي برگهاي مخصوص منعكس و با مهر مخصوص ثبت مربوط ممهور گرديده نيز معتبر خواهد بود.

ماده 32 _ در كليه اسناد معاملات املاك بايد شماره پلاك و حدود و فواصل ملك مورد معامله تصريحا قيد گردد.

ماده 33 _ هرگاه معامله راجع به انتقال قطعي تمام ملك ثبت شده باشد، سردفتر بايد خلاصه آن را در صفحات خلاصه انتقالات قيد و امضا كرده و به انتقال گيرنده تسليم نمايد تا در صورتي كه بخواهد، سند مالكيت جديدي براي خود تحصيل كند.

ماده 34 _ در موردي كه معامله راجع به انتقال يك قسمت از ملك باشد خلاصه آن بايد در صفحات خلاصه انتقالات قيد و امضا گرديده و سند مزبور به انتقال دهنده مسترد گردد، در اين صورت انتقال گيرنده مي تواند به اداره ثبت حوزه وقوع ملك مراجعه كرده

و براي خود سند مالكيت مستقل تحصيل نمايد.

ماده 35 _ در مواردي نيز كه معامله مربوط به واگذاري حق عيني نسبت به ملك (مثل رهن و حقوق ارتفاقي ) و يا راجع به انتقال تمام يا قسمتي از عين ملك با حق استرداد باشد سردفتر بايد آن را در صفحات خلاصه انتقالات قيد و امضا نمايد.

ماده 36 _ بعد از تنظيم سند، سردفتر مكلف است خلاصه معامله را كه نزد او واقع شده روي برگهاي مخصوص اين كار نوشته منتهي در ظرف پنج روز به اداره ثبت بفرستد. خلاصه نامبرده بايد حاوي نام پدر و شماره شناسنامه متعاملين نيز بوده و علاوه بر امضاي آنان به امضاي سردفتر و نماينده ثبت درصورتي كه داراي نماينده باشد ممضي باشد. تخلف از دستور اين ماده مستلزم كيفر انتظامي شديد خواهد بود.

ماده 37 _ در صورتي كه معامله راجع به ملك ثبت شده باشد بايد خلاصه آن مستقيما به دفتر املاك ثبت محل فرستاده شود كه در ذيل ثبت ملك قيدگردد و در غير اين صورت به دايره بايگاني ثبت محل داده مي شود. قسمت اول اين ماده در مورد وصيت نسبت به املاك ثبت شده هم بايد رعايت گردد.

ماده 38 _ شخصي كه نسبت به عين ملك حقي به او واگذار شده بايد نسخه اي را كه به او داده شده به ترتيب مقرر در ماده فوق به دفتر املاك يا دايره بايگاني بدهد و رسيد دريافت دارد.

ماده 39 _ در مورد عمري و رقبي و سكني مقررات ماده فوق راجع به تنظيم خلاصه سند و ارسال آن به اداره ثبت حوزه وقوع ملك بايد مجري گردد.

ماده 40 _ در

مورد معاملات وراث متوفي نسبت به املاك معامله را وقتي مي توان تنظيم و ثبت نمود كه گواهي نامه انحصار وراثت در دست داشته وبين آنها در سهم الارث توافق باشد.

ماده 41 _ در مورد تركه متوفي كه داراي صغير است چنانچه قبل از صدور گواهي نامه انحصار وراثت براي دريافت درآمد و يا پرداخت ديون و يا صرف وجه اقدام فوري لازم باشد و مدعي العموم بدايت در مركز با موافقت مدعي العموم كل و در ولايات با موافقت مدعي العموم استيناف اجازه انجام امري كه لازم بوده بدهد، تنظيم سند معامله در دفاتر اسناد رسمي براي اين گونه امور مجاز و موكول به صدور گواهينامه انحصار وراثت نخواهد بود.

ماده 42 _ در موقع مراجعه كليه اتباع خارجه براي تملك اموال غيرمنقول بايد سردفتران جواز اقامت آنها را ملاحظه تا در صورتي كه مدت آن منقضي نشده باشد بوسيله اظهارنامه مخصوص از اداره ثبت محل براي تنظيم سند معامله تحصيل اجازه نمايند.

ماده 43 _ در مورد اتباع خارجه كه از اعضاي سفارتخانه ها و مستخدمين و روساي هياتهاي اعزامي ( ميسيون ) باشد گذرنامه آنها كه به تصديق شهرباني رسيده باشد به منزله جواز اقامت خواهد بود.

ماده 44 _ تنظيم و ثبت اسناد معامله غيرمنقول اتباع ايران كه ترك تابعيت نموده اند و مطابق قانون حق خريد اموال غيرمنقوله در ايران ندارند ممنوع است

ماده 45 _ در مورد معاملات با حق استرداد (بيع شرط و رهن و غيره اتباع خارجه ، تحصيل اجازه مخصوص از اداره ثبت محل لازم نيست و مثل معاملات اتباع داخله بايد وضعيت ثبتي ملك استعلام و خلاصه

معامله نيز به اداره ثبت ارسال گردد.

ماده 46 _ در مورد فسخ معاملات املاك ثبت شده دفاتر اسناد رسمي مكلف هستند پس از قيد فسخ در دفاتر و سند مالكيت ، لاشه سند معامله و اعلاميه فسخ را به دفتر املاك حوزه ثبت ارسال داشته و رسيد دريافت نمايند.

باب سوم _ در حق الثبت و تعرفه حق التحرير ( ماده 52 تا 59 )

ماده 47 _ تقاضاي صدور ورقه اجراييه بايد به وسيله تقاضانامه از ناحيه ذي نفع و يا قائم مقام او از دفتر اسناد رسمي كه سند مورد اجراييه در آن دفتر ثبت شده به عمل آمده و رسيد دريافت دارد.

ماده 48 _ در مورد فسخ معاملات و تقاضاي تخليه عين مستاجره بايد قبوض اقساطي بقيه مدت ضميمه تقاضانامه باشد.

ماده 49 _ دفتري كه سند مورد تقاضاي اجرا در دفتر او ثبت شده پس از اطمينان به هويت تقاضاكننده و تشخيص اين كه حق مطالبه اجراي مفاد سند را دارد سواد سند را در سه نسخه تهيه كرده و به اداره ثبت مي فرستد.

ماده 50 _ ورقه اجراييه را فقط نسبت به موضوعاتي مي توان صادر كرد كه در سند مربوطه منجزا قيد شده باشد.

ماده 51 _ نسبت به وجه التزامي كه در معاملات استقراضي يا هر نوع قرارداد و معامله ديگري مقرر شده و متعهد به تاديه آن ملزم باشد بيش از صدي دوازده در سال نبايد ورقه اجراييه صادر شود.

در موارد مختلفه ( ماده 60 تا 64 )

ماده 52 _ حق الثبت در دفاتر اسناد رسمي كه داراي نماينده باشند به وسيله نماينده اخذ و معادل آن تمبر به سند الصاق مي شود.

ماده 53 _ مبلغ حق الثبت ماخوذي بايد در دفتر در ستون حقوق دولتي قيد شود.

ماده 54 _ نسبت به وجه الضمانه و وجه التزام حق الثبت اخذ نمي گردد.

ماده 55 _ حق الثبت معاملات بر طبق قانون بايد اخذ شود و هرگاه مورد معامله غير از وجه نقد باشد قيمت عادله ملاك عمل خواهد بود.

ماده 56 _ حق الثبت بايد قبل از تنظيم سند تاديه و قبض رسمي صادر گردد و هرگاه قبل

از تنظيم سند معامله و ثبت آن در دفاتر مربوطه ، طرفين از انجام معامله صرفنظر نمايند بايد در ظهر قبض ، رد وجه با تصديق سردفتر قيد و به امضاي گيرنده آن برسد و درصورتي كه معامله در دفتر ثبت شده باشدحق الثبت ماخوذه مسترد نخواهد شد و بايد معادل حق الثبت تمبر به سند الصاق و باطل شود.

ماده 57 _ در صورتي كه اصحاب معامله براي تنظيم سند و يا استرداد وجه تاديه شده تا يكماه حاضر نشوند، وجوه دريافتي در هر ماه به حساب امانت به صندوق ثبت محل تحويل و قبض امانت دريافت مي شود.

ماده 58 _ دفاتر اسناد رسمي حق ندارند بيش از ميزان مندرجه در تعرفه حق التحرير وجهي اخذ نمايند و حق التحرير هم به ميزان اصلي معامله اخذ مي گردد و نسبت به متفرعات آن هيچ گونه وجهي تعلق نمي گيرد.

ماده 59 _ بعد از دريافت حق التحرير مطابق تعرفه مقرره در مقابل آن قبض رسيد صادر و به دهنده آن تسليم مي شود و قبض مذكور با قيد تاريخ و شماره در دفتر مربوطه ثبت مي گردد.

آيين نامه موضوع تبصره ماده 3 قانون اصلاح پاره اي از مواد قانون دفاتر اسناد رسمي - مصوب 71

ماده 60 _ در مورد انتقال املاك موقوفه و تبديل به احسن بايد اجازه اداره اوقاف ارايه شود.

ماده 61 _ تنظيم و ثبت معاملات اشخاص به عنوان شركت يا نمايندگي شركت قبل از احراز شخصيت حقوقي آنها ممنوع است

ماده 62 _ دفاتر اسناد رسمي رونوشت مصدق اسناد ثبت شده را چنانچه تقاضا شده باشد به صاحبان اسناد و اشخاص ذي نفع در معامله و به قائم مقام قانوني آنها مي دهند و به غير اشخاص فوق درصورتي رونوشت داده مي شود كه از محكمه گواهي

نامه براي اخذ آن داشته باشند.

ماده 63 _ رونوشت اوراقي كه تشريفات آن در دفتر انجام نشده و ناقص مانده است بايد قيد شود كه ثبت آن از چه جهتي ناقص مانده و تكميل نشده است

ماده 64 _ از قيم نامه و وكالت نامه و اوراق ديگري كه براي تنظيم ثبت سند به دفتر اسناد رسمي سپرده شده رونوشت به تقاضاكننده داده مي شود. ولي رونوشت مزبور در حكم اصل سند نبوده و سند عادي محسوب است و در ذيل آن قيد مي شود: رونوشت مطابق سند عادي است كه به دفتر سپرده شده

آيين نامه اصلاحي ماده 61 قانون دفاتر اسناد رسمي و كانون سردفتران و دفترياران مصوب تيرماه 54

در اجراي ماده 3 قانون اصلاح پاره اي از مواد قانون دفاتر اسناد رسمي و كانون سردفتران و دفترياران مصوب 3371 و تبصره ذيل آن نحوه توزيع پاداش به كاركنان دفاتر اسناد رسمي به شرح زير تصويب مي شود

ماده 1 _ سردفتر هر دفترخانه ، مكلف است 15 درصد از حق التحرير مصوب اسناد تنظيمي در دفترخانه را در هر ماه احتساب و به كاركنان و دفتريار دوم همان دفترخانه به شرح آتي پرداخت نمايد

ماده 2 _ براي پرداخت پاداش رعايت شعاير اسلامي نوع شغل مهارت فني ، نحوه رفتار با همكاران و ارباب رجوع ، دقت و صحت دركار و حضور منظم ، ملاك عمل خواهد بود.

ماده 3 _ عناوين شغلي موجود در دفاتر اسناد رسمي و امتيازات عبارتند از

1 _ مستخدم و آبدارچي 4 امتياز

2 _ نامه رسان 5 امتياز

3 _ ماشين نويس 6 امتياز

4 _ بايگان 7 امتياز

5 _ ثبات 7 امتياز

6 _ مسيول خدمات اداري و مالي دفترخانه 7 امتياز

7 _ سند نويس 8 امتياز

8 _

دفتريار دوم 5 امتياز

و در صورتي كه متصدي هر كدام از مشاغل فوق الذكر باشد، از امتياز آن شغل نيز بهره مند خواهد شد.

تبصره 1 _ دفترياران دومي كه عهده دار كفالت دفترياري اول باشند از دريافت پاداش برخوردار نخواهند بود.

تبصره 2 _ در صورتي كه كاركنان دفترخانه داراي مدرك تحصيلي ديپلم و ليسانس و بالاتر از آن باشند به ترتيب 2 و 3 امتياز به امتيازات فوق در ه ررده اضافه مي شود.

تبصره 3 _ هرگاه كارمندي تصدي چند شغل از مشاغل را عهده دار باشد از كليه امتيازات آن مشاغل استفاده خواهد كرد.

ماده 4 _ سردفتر دفترخانه مكلف است در پايان هر ماه بر اساس ضوابط مذكور در مواد 3 و 5 اين آيين نامه 15% از حق التحرير ماهيانه را طبق ليستي ، در قبال اخذ رسيد، به كاركنان دفترخانه پرداخت و يا به حساب بانكي آنان واريز نمايد.

تبصره 1 _ در صورت عدم رعايت ضوابط مذكور در ماده 2 اين آيين نامه توسط كارمند سردفتر مي تواند 50% از سهم اختصاصي آن كارمند را كسر و به تساوي بين ساير كارمندان دفترخانه تقسيم و به آنان پرداخت نمايد.

تبصره 2 _ مرجع رسيدگي به شكايات و اختلافات في مابين سردفتر و كارمند ، نسبت به اجراي تبصره فوق هيات موضوع ماده 6 اين آيين نامه خواهدبود.

ماده 5 _ نحوه محاسبة پرداخت 15 درصد به شرح زير خواهد بود

15 درصد حق التحرير ماهيانه هر دفترخانه تقسيم بر كل امتيازات كاركنان آن دفترخانه ضرب در امتياز شغل مورد تصدي هركارمند، براي مثال

فرض بر اين است كه جمع 15 درصد ماهيانه 680000 ريال و

جمع امتيازات 34 و جمع امتياز شغل ثبات عدد 7 باشد

140000 = 7 34 680000

و يا در صورتي كه جمع 15 درصد ماهيانه 480000 ريال و جمع امتياز كاركنان دفترخانه اي 48 باشد و جمع امتياز سند نويس عدد 8 باشد

80000 = 8 48 480000

تبصره _ در صورتي كه دفترخانه ، فاقد كارمند باشد، سردفتر نسبت به پرداخت 15 درصد پاداش موضوع قانون تكليفي ندارد.

ماده 6 _ در صورت بروز اختلاف في مابين سردفتر و كاركنان دفترخانه نسبت به ميزان و نحوه پاداش ، در هر واحد ثبتي ، هياتي مركب از

رييس واحد ثبتي يا قايم مقام او و يك سردفتر به انتخاب سردفتران همان حوزه ثبتي و يكي از كاركنان دفاتر اسناد رسمي به انتخاب كاركنان دفاتر اسناد رسمي همان حوزه ثبتي تشكيل و ملاك ، تصميم اكثريت هيات خواهد بود كه تصميمات آن قطعي و لازم الاجرا است

تبصره _ مدت عضويت سردفتر و كارمند مزبور ، دو سال خواهد بود و انتخاب مجدد آنها بلامانع و عضويت كليه اعضا تبرعي است

اين آيين نامه مشتمل بر 6 ماده و 7 تبصره مي باشد كه سازمان ثبت اسناد و املاك كشور مامور اجراي آن است

آيين نامه تشكيل صندوق تعاون سردفتران و دفترياران دفاتر اسناد رسمي - مصوب 18 10 1374 با اصلا

ماده 1 _ پنج ماه قبل از پايان هر دوره كانون سردفتران و دفترياران ، رييس سازمان ثبت اسناد و املاك كشور تاريخ انقضاي آن دوره را به رييس قوه قضاييه اعلام مينمايد و رييس قوه قضاييه هيات نظارت بر انتخابات كانون را تعيين خواهد كرد.

تبصره _ هيات مديره كانون موظف است شش ماه قبل از انقضا هر دوره مراتب را جهت اجراي اين ماده به رييس سازمان

ثبت اسناد و املاك كشور اعلام نمايد.

ماده 2 _ هيات نظارت در استان تهران مركب از دو نفر از قضات عالي رتبه و دو نفر از معاونين يا مديران كل سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و دو نفر سردفتر و يك نفر دفتريار شاغل كه بيش از ده سال سابقه سردفتري و دفترياري داشته باشد و در ساير استان ها افراد مذكور از قضات و كاركنان عاليرتبه اداره كل ثبت اسناد و املاك و سردفتران و دفترياران همان استان با انتخاب رييس قوه قضاييه تشكيل خواهد شد.

تبصره _ چنانچه در مركز استاني براي اين منظور سردفتر و دفتريار با سابقه بيش از ده سال به حد لازم وجود نداشته باشد سابقه بيش از پنج سال كافي خواهد بود.

ماده 3 _ سردفتران و دفترياراني كه به عضويت هيات نظارت تعيين ميشوند حق انتخاب شدن در هيات مديره را ندارند و همچنين اعضاي هيات مديره وقت كانون نيز اعم از اصلي و علي البدل به عضويت هيات نظارت بر انتخابات تعيين نخواهند شد.

ماده 4 _ اعضاي هيات نظارت بر انتخابات بايد بلافاصله جهت فراهم نمودن مقدمات انتخابات در محل كانون تشكيل جلسه داده و از ميان خود يك نفر را به عنوان رييس و يك نفر را به عنوان نايب رييس و يك نفر را به عنوان دبير انتخاب مينمايند و طي اطلاعيه اي در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار تهران يا يكي از روزنامه هاي محلي (مركز استان و يا به طريقي ديگر كه هيات مقتضي تشخيص دهد از سردفتران و دفترياراني كه خود را واجد شرايط عضويت در هيات مديره كانون ميدانند اعلام مينمايد كه ظرف

مدت يك هفته از تاريخ تعيين شده در اطلاعيه نامزدي خود را كتبا به دفترهيات اعلام دارند. پس از انقضاي اين مدت هيات نظارت در حداقل زمان ممكن صورت اسامي داوطلبان واجد شرايط عضويت و تاريخ و ساعت شروع و ختم و محل اخذ راي را تعيين و مراتب را به طريق فوق به اطلاع سردفتران و دفترياران حوزه انتخابيه خواهد رساند.

ماده 5 _ سردفتران و دفترياراني كه نامزدي خود را براي عضويت در هيات مديره كانون اعلام مينمايند بايد داراي شرايط زير باشند

الف _ اشتغال به شغل سردفتري و دفترياري.

ب _ حداقل ده سال سابقه سردفتري اسناد رسمي و يا دفترياري و يا كفالت و قضاوت

ج _ اعتقاد و التزام عملي به احكام و مباني دين مقدس اسلام

د _ اعتقاد و تعهد به نظام جمهوري اسلامي ايران ولايت فقيه و قانون اساسي.

ه _ نداشتن پيشينه و محكوميت موثر كيفري.

و _ نداشتن محكوميت انتظامي از درجه 3 به بالا در پنج سال اخير خدمت خود.

ز _ داشتن حسن شهرت

ح _ عدم وابستگي به رژيم منحوس پهلوي و تحكيم پايه هاي رژيم طاغوت

ط _ عدم عضويت و هواداري از گروهك هاي غيرقانوني و معاند با جمهوري اسلامي.

ي _ عدم اعتياد به مواد مخدر.

تبصره _ احراز شرايط مذكور با هيات نظارت است در صورت اختلاف اعضاي هيات راي اكثريت مناط اعتبار است

ماده 6 _ هيات مديره وقت كانون سردفتران و دفترياران موظف است هزينه و وسايل و امكاناتي كه جهت انجام و اجراي انتخابات لازم است در اختيار هيات نظارت بر انتخابات قرار دهد.

ماده 7 _ هيات نظارت علاوه بر

نصب اسامي نامزدهاي واجد شرايط در محل مناسب صورت كامل اسامي سردفتران و دفترياران شاغل حوزه انتخابيه را تهيه و در محل اخذ آرا در دسترس شركت كنندگان قرار داده تا هر راي دهنده مقابل اسم خود را به نشانه شركت در انتخابات كانون امضا نمايد.

ماده 8 _ هرگونه آگهي و آثار تبليغاتي بايد قبل از شروع اخذ راي از محل شعبه اخذ راي توسط هيات نظارت محو گردد.

ماده 9 _ اخذ آرا در يك روز و در مدتي كه كمتر از هفت ساعت نباشد در محل كانون يا هر محلي كه توسط هيات نظارت تعيين شده انجام ميشود وهيات نظارت موظف است پس از اخذ آرا و خاتمه راي گيري بلافاصله شروع به شمارش و قرايت آرا نموده و بعد از قرايت هر راي آن را با مهر قرايت شده مشخص و در پايان نتيجه آرا قرايت شده را صورت جلسه نمايند.

تبصره _ هرگاه شمارش همه آرا در روز اخذ راي ميسر نباشد هيات نظارت پس از شمارش باقي مانده آرا صندوق محتوي آرا را لاك و مهر نموده وروز بعد بقيه آرا مذكور را به كيفيت مقرر در ماده فوق قرايت مينمايد.

ماده 10 _ كليه سردفتران و دفترياران شاغل در هر استان كه كانون آن تشكيل شده فقط براي كانون همان استان حق راي خواهند داشت و انتخاب كنندگان حق تعيين وكيل يا نماينده جهت دادن راي ندارند.

ماده 11 _ پس از پايان قرايت آرا و اعلام حايزين اكثريت در محل اخذ راي چنانچه نسبت به انتخابات معترضي باشد بايستي اعتراض خود را ظرف سه روز از تاريخ اعلام حايزين اكثريت به دفتر

هيات نظارت تسليم نمايد و هيات نظارت ظرف يك هفته نسبت به اعتراضات رسيدگي و نظر خود را اعلام مينمايد.

ماده 12 _ در صورتي كه هيات نظارت بر ابطال انتخابات نظر بدهد، رييس قوه قضاييه هيات نظارت ديگري تعيين و انتخابات تجديد خواهد شد.

ماده 13 _ در صورت عدم وصول اعتراض و يا رد اعتراض ، هيات نظارت صورت حايزين اكثريت را به ترتيب آرا و با قيد تعداد آرا آنها تهيه و به سازمان ثبت اسناد و املاك كشور ارسال ميدارد تا طبق ماده 63 قانون دفاتر اسناد رسمي و كانون سردفتران و دفترياران اعضاي اصلي و علي البدل انتخاب شوند.

آيين نامه بيمه و بازنشستگي سردفتران و دفترياران اسناد رسمي - مصوب 12 آبان 1381

اشاره

مصوب 18 10 1374 با اصلاحيه هاي بعدي

ماده 1 _ در اجراي ماده 57 قانون دفاتر اسناد رسمي مصوب تيرماه 54 و به منظور كمك هاي ضروري با پرداخت وام به سردفتران و دفترياران و كاركنان دفاتر اسناد رسمي صندوقي به نام صندوق تعاون سردفتران و دفترياران دفاتر اسناد رسمي تاسيس مي شود.

صندوق مزبور داراي شخصيت حقوقي بوده و بر اساس مقررات اين آيين نامه اداره خواهد شد.

ماده 2 _ سرمايه صندوق عبارت است از سرمايه فعلي به اضافه مبالغي كه از محل سود حساب بيمه موضوع ماده 56 قانون دفاتر اسناد رسمي و كانون سردفتران و دفترياران مصوب سال 1354 عايد خواهد شد.

تبصره _ در اجراي اين آيين نامه حساب خاصي در يكي از شعب بانك ملي توسط هيات مديره كانون افتتاح و حساب مزبور به نام حساب صندوق تعاون سردفتران و دفترياران دفاتر اسناد رسمي ناميده خواهد شد.

ماده 3 _ درآمد صندوق ، متعلق به صندوق مزبور بوده و هزينه هاي تاسيس و اداره

مربوط به آن از محل درآمد صندوق پرداخت خواهد شد و باقيمانده درآمد به سرمايه صندوق افزوده خواهد شد.

ماده 4 _ اداره امور صندوق تعاون به عهده هيات مديره كانون خواهد بود ومدير عامل صندوق از بين اعضا هيات مديره كانون براي مدت سه سال انتخاب مي شود و ميزان حقوق و مزايا و پاداش مدير عامل صندوق طبق تصويب هيات مديره كانون خواهد شود كه جز هزينه هاي صندوق تعاون منظور و پرداخت خواهد شد.

تبصره _ انتخاب مجدد مديرعامل پس از انقضا مدت فوق بلامانع خواهد بود و همچنين تغيير مدير عامل قبل از انقضا مدت مزبور در اختيار هيات مديره كانون است

ماده 5 _ جلسات هيات مديره به جهت انجام امور صندوق هر ماه يكبار تشكيل و با حضور اكثريت اعضا هيات مديره رسميت خواهد داشت وتصميمات هيات مديره با اكثريت آرا قابل اجرا خواهد بود.

ماده 6 _ وظايف هيات مديره كانون سردفتران و دفترياران در صندوق تعاون به شرح ذيل است

الف _ تعيين خط مشي صندوق و نحوه ضوابط و شرايط و تشخيص حق تقدم وام گيرنده و مدت بازپرداخت آن

ب _ تعيين حداقل و حداكثر و شرايط وام و تعيين سهم استانها و مركز.

ج _ تصويب هزينه سالانه صندوق كه از طرف مديرعامل تهيه وتنظيم و تقديم مي گردد.

د _ رسيدگي و تصويب ترازنامه صندوق كه از طرف مديرعامل تنظيم شده و همچنين بررسي عملكرد شش ماهه صندوق در هر سال

ماده 7 _ وظايف مدير عامل صندوق تعاون

الف _ انتخاب و استخدام و تغيير كاركنان صندوق با تصويب هيات مديره كانون

ب _ مدير عامل مسيول اداره امور صندوق

تعاون مذكور مي باشد.

ج _ تنظيم بودجه ساليانه و تنظيم امور اداري و مالي صندوق

د _ اجرا تصميمات هيات مديره در مورد صندوق

ه _ امضا چكها و اوراق و اسناد مالي صندوق به عهده سه نفر مدير عامل صندوق و خزانه دار و يك نفر از دو نفر (رييس هيات مديره و يا نايب رييس كه امضا مديرعامل الزامي است

و _ مدير عامل نماينده قانوني هيات مديره در محاكم و مراجع قضايي و اداري و همچنين اقامه دعوي عليه اشخاص در مراجع فوق و دفاع از دعاوي عليه صندوق مي باشد.

تبصره _ مدير عامل صندوق تعاون بايد هر شش ماه يك بار گزارش جامعي ازجريان امور صندوق تعاون به هيات مديره كانون تسليم دارد.

ماده 8 _ خدمت در صندوق تعاون و يا هيات مديره كانون مانع از دريافت وام طبق شرايط و مقررات عمومي اين آيين نامه نخواهد بود.

موارد و شرايط پرداخت وام

ماده 9 _ پرداخت وام مخصوص به موارد زير است

1 _ تهيه مسكن يا محل كار يا تعميرات آن

2 _ تهيه ملزومات مورد نياز دفترخانه مانند كامپيوتر ، ماشين تحرير ، تلفن ، فاكس و نظاير آن

3 _ براي ازدواج سردفتر يا دفتريار و كاركنان و يا فرزندان آنان

تبصره _ سردفتران و دفترياران و كاركنان بازنشسته حق استفاده از وام صندوق تعاون را طبق مقررات اين آيين نامه خواهند داشت

ماده 10 _ سال مالي از اول فروردين تا آخر اسفند ماه هر سال مي باشد.

ماده 11 _ كارمزد وام دريافتي 4% در سال مي باشد كه در موقع پرداخت وام به ميزان اصل وام متقاضي اضافه

خواهد شد و هرگونه هزينه هاي قانوني وارزيابي و بيمه مانده بدهي و دريافت وام به عهده وام گيرنده مي باشد.

تبصره _ وام گيرنده ضمن اخذ وام بايد تعهد نمايد در صورت تاخير در پرداخت اقساط علاوه بر اصل و كارمزد ، 10% (ده درصد) اقساط معوقه را به عنوان جريمه تاخير در وجه صندوق بپردازد.

ماده 12 _ نحوه و شرايط تامين باز پرداخت وام از لحاظ احراز استحقاق وام گيرنده و اخذ وثيقه يا ضامن موكول به تشخيص هيات مديره مي باشد.

ماده 13 _ حداكثر وام پرداختي به سردفتران و دفترياران اعم از شاغل و بازنشسته با توجه به وضعيت موجودي صندوق و ميزان وجوه واريزي از محل سود حساب بيمه و بازپرداخت وام ها و نوع وام و امكان بازپرداخت آن ، همه ساله توسط هيات مديره كانون پيشنهاد و به تصويب رييس سازمان ثبت اسناد و املاك كشور خواهد رسيد.

تبصره 1 _ دستورالعمل تعيين سهم كاركنان و شرايط و ضوابط و نحوه پرداخت وام به آنان ظرف دو ماه پس از لازم الاجرا شدن اين آيين نامه توسط كانون سردفتران و دفترياران تهيه و به تصويب رييس سازمان ثبت اسناد و املاك كشور خواهد رسيد.

تبصره 2 _ حداكثر مدت بازپرداخت وام هاي اعطايي به سردفتران و دفترياران و كاركنان پنج سال است

ماده 14 _ هيچ كس نمي تواند تا وقتي كه وام دريافتي خود را كاملا واريز و تصفيه ننموده و يا ضمانت او خاتمه نيافته است وام مجدد دريافت يا ضمانت ديگري رابنمايد.

ماده 15 _ مدير عامل صندوق موظف است فرم هاي لازم را براي تقاضا و دريافت وام تهيه و به تصويب هيات

مديره كانون برساند.

ماده 16 _ اين آيين نامه مشتمل بر 16 ماده و 4 تبصره تهيه و كليه مقررات مغاير با آن ملغي و فاقد اعتبار مي باشد.

فصل اول _ تعاريف ( اصطلاحات ( ماده 1)

ماده 1 _ اصطلاحات كه در اين آيين نامه ذكر شده به شرح زير است

الف _ حساب بيمه براي انجام امور زير

1 _ بيمه بازنشستگي ، از كار افتادگي ، بيمه عمر و حوادث ، سردفتران و دفترياران اسناد رسمي و مستمري ، مستمري بگيران

2 _ امور رفاهي و درماني سردفتران و دفترياران اسناد رسمي و عايله تحت تكفل آنان و مستمري بگيران ، حسابي به نام حساب بيمه توسط كانون در بانك ملي ايران افتتاح شده يا خواهد شد كليه وجوه حاصل از ماده 165 قانون مالياتهاي مستقيم مصوب سال 1345 و ماده واحده مصوب 1121367 و ماده واحده 2821373 كه به بيمه سردفتران و دفترياران تخصيص يافته به اين حساب واريز شده يا خواهد شد.

ب _ حساب تعاون منظور از حساب تعاون حسابي است كه از طرف كانون به منظور واريز سود حاصله از وجوه حساب بيمه ، در بانك ملي ايران افتتاح شده يا خواهد شد.

ج _ كانون منظور از كانون كانون سردفتران و دفترياران موضوع ماده 68 قانون دفاتر اسناد رسمي مصوب سال 1354 است

د _ منظور از دفتريار ، دفتريار اول اس

فصل دوم _ تكاليف دفاتر اسناد رسمي ( ماده 2 )

ماده 2 _ با توجه به بند يك ماده واحده مصوب 28 2 1373 مجلس شوراي اسلامي سردفتران دفاتر اسناد رسمي مكلفند ده درصد از حق التحريردريافتي هر ماه را به حساب تعيين شده واريز نموده و فتوكپي فيش پرداختي را ضمن اعلام كتبي جمع حق التحرير ماخوذه همان ماه تا دهم ماه بعد به كانون ارسال دارند.

عدم انجام وظيفه مذكور تخلف انتظامي محسوب مي گردد.

فصل سوم _ بيمه بازنشستگي ( ماده 3 تا 12 )

ماده 3 _ حق بيمه بازنشستگي عبارت از مبلغي است كه سردفتران و دفترياران رسمي پس از احراز شرايط بازنشستگي و بازنشسته شدن در حدود قانون دفاتر اسناد رسمي مصوب سال 1354 و اين آيين نامه استحقاق دريافت آن را خواهند داشت

تبصره 1 _ سردفتران و دفترياران اسناد رسمي مكلفند حداقل شش ماه قبل از فرارسيدن موعد بازنشستگي الزامي ، مراتب را جهت انجام مقدمات لازم كتبا به سازمان ثبت اعلام نمايند.

تبصره 2 _ سازمان ثبت اسناد و املاك كشور ضمن صدور حكم موضوع بازنشستگي يا استعفا يا انفصال دايم يا سلب صلاحيت و اعلام فوت سردفتر يا دفتريار ، مدت اشتغال آنان را نيز به كانون اعلام مي نمايد.

ضمنا يك نسخه از حكم صادره به دارايي مربوطه فرستاده خواهد شد تا بدهي مسلم سردفتر يا دفترياران را ظرف مدت سه ماه ضمن ارسال صورتمجلس رسيدگي به كانون ارسال و اعلام دارد.

تبصره 3 _ صورتجلسه رسيدگي به امور مالي اشخاص مذكور در تبصره (2) با تعيين ميزان بدهي مسلم آنان همراه با صورتمجلس تحويل و تحول ، ظرف سه ماه توسط سازمان ثبت اسناد و املاك كشور به كانون ارسال مي گردد.

تبصره 4 _ صدور حكم برقراري حق بيمه بازنشستگي

سردفتران و دفترياران منوط است به پرداخت كليه بدهي هاي مسلم سردفتر و دفتريار در دوران عملكرد كه به مقتضاي شغل و وظايف قانوني محوله بدهكار گرديده اند.

در صورت عدم اعلام بدهي ظرف مهلت مذكور در تبصره هاي فوق ، كانون نسبت به صدور ابلاغ برقراري حق بيمه بازنشستگي اقدام خواهد نمود.

ماده 4 _ سردفتران و دفترياراني كه به سن قانوني بازنشستگي مي رسند الزاما بازنشسته خواهند شد ولو اينكه تحت تعقيب انتظامي يا كيفري و يا تحمل مجازات يا در حال تعليق و يا انفصال موقت باشند.

تبصره 1 _ در مواردي كه سردفتر و يا دفتريار اول مستعفي شوند يا برابر مقررات بركنار يا به حكم دادگاه به انفصال دايم يا سلب صلاحيت محكوم شده يا بشوند مشروط به اينكه سابقه اشتغال آنان ده سال و بيشتر باشد از نظر سابقه خدمت و استفاده از حق بيمه بازنشستگي نسبت به مدت اشتغال استحقاق دريافت حق بيمه بازنشستگي را دارند.

تبصره 2 _ چنانچه سابقه اشتغال سردفتران و دفترياران موضوع تبصره (1) كمتر از ده سال باشد، 25% از حق بيمه پرداختي دفترخانه تحت تصدي درمدت اشتغال هر يك محاسبه و مقطوعا به سردفتر يا دفتريار پرداخت خواهد شد. پرداخت وجه موضوع اين تبصره موكول به انجام تحويل و تحول و ارايه مفاصا حساب مالي و مالياتي است

ماده 5 _ هرگاه سردفتر يا دفتريار عليل و يا به علت حادثه اي ناقص شود به نحوي كه از كاركردن باز بماند بدون شرط سن از ادامه اشتغال معاف خواهدشد.

تشخيص اين امور به عهده هياتي متشكل از نماينده سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و كانون و سازمان پزشكي قانوني در

مركز خواهد بود، چنانچه سابقه خدمت سردفتر و يا دفتريار مذكور كمتر از ده سال باشد، حق بيمه بازنشستگي بر مبناي ده سال محاسبه و پرداخت مي شود و چنانچه سابقه خدمت آنان بيش از ده سال و كمتر از 15 سال باشد، حق بيمه بازنشستگي بر مبناي 15 سال تمام محاسبه و پرداخت مي شود و نسبت به بيش از 15 سال تمام ، طبق روال عادي و به نسبت مدت اشتغال محاسبه و پرداخت مي گردد.

تبصره _ عايله تحت تكفل سردفتر و دفتريار موضوع اين ماده و نيز عايله تحت تكفل سردفتر و دفتريار شاغلي كه قبل از رسيدن به سوابق خدمتي فوق فوت شوند، از مزاياي اين ماده استفاده خواهند كرد.

ماده 6 _ از اول سال 1382 به هر سردفتر بازنشسته در صورت 30 سال سابقه خدمت و بيشتر ماهيانه سه ميليون 3000000 ريال حق بيمه بازنشستگي پرداخت خواهد شد اين مبلغ با توجه به موجودي حساب بيمه و افزايش هزينه زندگي هر سال با پيشنهاد كانون و تصويب رييس سازمان ثبت اسناد و املاك كشور قابل تعديل است

تبصره 1 _ حق بيمه بازنشستگي ماهانه دفتريار معادل 80% (هشتاد درصد) حق بيمه بازنشستگي سردفتر مطابق اين آيين نامه خواهد بود.

تبصره 2 _ توقيف حق بيمه بازنشستگي سردفتران و دفترياران و مستمري بگيران سردفتران و دفترياران متوفي در قبال مطالبات مسلم دولت يا محكوميت مدني و يا عناويني از اين قبيل مطابق مقررات عمومي است

ماده 7 _ سردفتران و دفترياراني كه بعد از تصويب قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 28 اسفندماه 1345 اشتغال داشته اند با احراز شرايط مقرر در اين آيين نامه از حقوق بيمه

بازنشستگي استفاده خواهند كرد.

ماده 8 _ از تاريخ تصويب اين آيين نامه حق بيمه بازنشستگي سردفتران و دفترياران متوفي (اعم از شاغل يا بازنشسته كه مشمول دريافت حق مزبور برابر مقررات بوده اند به عايله تحت تكفل قانوني آنان (فرزندان _ همسر _ پدر _ مادر و نوادگاني كه پدر و مادر آنان فوت شده وتحت تكفل سردفتر ودفتريار بوده اند) به نسبت مدت اشتغال و به تساوي به عنوان مستمري پرداخت خواهد شد.

ماده 9 _ استحقاق ورثه سردفتر و دفتريار متوفي به دريافت مبالغ موضوع ماده فوق در مورد فرزندان و نوادگان ذكور تا زماني است كه به سن بيست و دو سال تمام خورشيدي نرسيده اند و يا مشغول تحصيل در يكي از دانشگاهها و يا موسسات آموزش عالي رسمي هستند مشروط به اينكه سن آنان از 27سال تمام خورشيدي تجاوز نكرده باشد و در مورد فرزندان و نوادگان اناث و همسر تا موقعي خواهد بود كه شوهر اختيار نكرده باشند و همچنين درمورد پدر و مادر استحقاق دريافت اين وجوه منوط است به اينكه تحت تكفل متوفي بوده باشند.

استخدام هر يك از عايله تحت تكفل در هر يك از سازمانهاي دولتي و يا موسسات عمومي موجب قطع مستمري او خواهد شد. فرزندان و نوادگان اناث كه در زمان حيات سردفتر و دفتريار شوهر اختيار كرده و پس از مطلقه شدن يا فوت شوهر مجددا تحت تكفل سردفتر و دفتريار قرار گرفته اند مشمول دريافت مستمري خواهند بود.

دريافت حقوق بازنشستگي و مستمري از مراجع دولتي و غير دولتي مانع استفاده از مستمري موضوع اين ماده نخواهد بود.

تبصره 1 _ زوجه سردفتر يا دفتريار متوفي چنانچه

شاغل يا بازنشسته مراجع ديگر نيز باشد مشمول دريافت مستمري موضوع اين ماده مي باشد.

تبصره 2 _ در صورت قطع مستمري هر يك از وراث ، سهم او به سهام ديگر ورثه مشمول دريافت ، بالسويه يا به سهم وارث منحصر اضافه خواهد شد.

تبصره 3 _ فرزندان و نيز نوادگان ذكور سردفتر يا دفترياري كه در زمان فوت آنان دچار عوارض روحي رواني و جسمي بوده و يا در زمان مستمري بگيري دچار اين عوارض شوند نيز تا زمان افاقه مشمول دريافت مستمري خواهند بود.

تبصره 4 _ هرگاه فرزندان يا نوادگان اناث سردفتر و يا دفتريار كه شوهر اختيار كرده اند، بعد از فوت سردفتر و يا دفتريار مطلقه شوند يا اختيار شوهر بعد از فوت سردفتر يا دفتريار بوده باشد پس از مطلقه شدن به شرط موافقت ساير مستمري بگيران مي توانند به تساوي از سهم مستمري موافقان استفاده نمايند.

ماده 10 _ كانون مكلف است از تاريخ ابلاغ اين آيين نامه وضعيت كليه سردفتران و دفترياران مشمول و بازماندگان سردفتران و دفترياران متوفي را براساس مقررات اين آيين نامه تطبيق داده و ابلاغ جديد برقراري حق بيمه بازنشستگي و يا مستمري براي آنان صادر و به موقع اجرا بگذارد.

ماده 11 _ سردفتران و دفترياران در سمتي كه شاغل هستند طبق مقررات اين آيين نامه بازنشسته خواهند شد. مدت اشتغال در دفترياري اول براي سنوات بازنشستگي در سردفتري جزو سابقه خدمت آنها محسوب خواهد شد.

ماده 12 _ كانون موظف است بر اساس دستورالعملي كه سازمان ثبت تهيه و تصويب خواهد كرد به دفترياراني كه به علت انفصال سردفتر و يا تعطيلي دفترخانه به هر علت بيكار مي شوند حداكثر تا دو سال

مبلغي متناسب با معيشت آنان به عنوان كمك هزينه ماهيانه از محل حساب بيمه پرداخت نمايد.

فصل چهارم _ امور مالي ( ماده 13 تا 18 )

ماده 13 _ كانون موظف است حساب پرداختي هر دفتر اسناد رسمي را بابت حق بيمه هاي پرداختي آن دفترخانه جداگانه نگهداري نمايد و براي نگاهداري حساب درآمد و مصارف بيمه بازنشستگي دفاتر لازمه را تنظيم كند و پرداخت هايي كه از اين محل خواهد شد بايد مستند به اسناد و مدارك مثبته باشد و اسناد و مدارك مربوطه را مرتبا ضبط و بايگاني و حسابها را به نحوي تنظيم نمايد كه در هر موقع قابل بررسي و رسيدگي باشد.

ماده 14 _ كانون مكلف است از محل حساب بيمه كليه سردفتران و دفترياران شاغل و بازنشسته و عايله تحت تكفل آنها و نيز ورثه واجد شرايط سردفتران و دفترياران متوفي را بيمه درماني (اصلي و تكميلي نموده و در صورت اقتضا با تصويب رييس سازمان ثبت نسبت به ساير بيمه هاي موضوع فراز يك بند الف ماده يك اين آيين نامه اقدام نمايد.

ماده 15 _ كانون مكلف است براي تامين خدمات مذكور در ماده فوق با شركتهاي بيمه و يا مراكز درماني مجاز و پزشكان سراسر كشور قرارداد لازمه را تنظيم يا به طرق مقتضي اقدام و هزينه آن را از محل حساب فوق پرداخت نمايد.

ماده 16 _ كانون مكلف است حداكثر تا پايان دي ماه هر سال حق بيمه بازنشستگي بازنشستگان و مستمري بازماندگان و هزينه هاي درماني و بيمه هاي تكميلي ، بيمه عمر و حوادث را براي سال آينده پيش بيني و تعيين و تنظيم و ضمن بودجه سالانه به سازمان ثبت ارسال نمايد، رييس سازمان

ثبت در صورت بلااشكال بودن حداكثر تا پايان سال آن را تصويب و جهت اجرا ابلاغ خواهد نمود.

ماده 17 _ رييس سازمان ثبت اسناد و املاك كشور براي اداره محاسبات دريافت و پرداخت وجوه بيمه بازنشستگي و نظارت مستمر بر عمليات حساب بيمه ، شخص مطلعي را به عنوان مدير داخلي براي مدت دو سال منصوب تا تحت نظر هيات مديره كانون انجام وظيفه نمايد. انتخاب مجدد و تغيير او در مدت مذكور بلااشكال است مدير منتخب مكلف است گزارش سالانه عمليات را كه به تاييد يك موسسه حسابرسي رسمي رسيده باشد حداكثر تاپايان تيرماه سال بعد به رييس سازمان ثبت اسناد و املاك كشور تسليم نمايد.

حق الزحمه مدير منتخب داخلي توسط هيات مديره كانون تعيين و پرداخت خواهد شد.

ماده 18 _ با تصويب اين آيين نامه ، آيين نامه بيمه و بازنشستگي سردفتران اسناد رسمي و دفترياران مصوب 24 9 1373 و اصلاحيه هاي بعدي آن و ساير مقررات مغاير ملغي مي گردد.

اصلاح موادي از آيين نامه تشكيل صندوق تعاون سردفتران و دفترياران دفاتر اسناد رسمي - مصوب 13

مصوب 1382 با اصلاحيه هاي بعدي

ماده 1 _ در ماده (1) عبارت (و كاركنان بعد از عبارت ( پرداخت وام به سردفتران و دفترياران اضافه ميشود.

ماده 2 _ ماده 2 به اين شرح اصلاح مي شود

سرمايه صندوق عبارت است از سرمايه فعلي به اضافه مبالغي كه از محل سود حساب بيمه موضوع ماده 56 قانون دفاتر اسناد رسمي و كانون سردفتران و دفترياران مصوب سال 1354 عايد خواهد شد.

ماده 3 _ عبارت (و كاركنان به ترتيب به بند 3 و تبصره ماده 9 بعد از عبارت (سردفترو دفتريار) و (سردفتران و دفترياران اضافه مي شود

ماده 4 _ كارمزد وام دريافتي

مندرج در ماده 11 از (5%) به (4%) اصلاح و تبصره زير به ماده مذكور الحاق مي شود

تبصره _ وام گيرنده ضمن اخذ وام بايد تعهد نمايد در صورت تاخير در پرداخت اقساط علاوه بر اصل و كارمزد 10% (ده درصد) اقساط معوقه را به عنوان جريمه تاخير در وجه صندوق بپردازد.

ماده 5 _ (ماده 13) به شرح زير اصلاح و دو تبصره به آن اضافه مي شود

تبصره 1 _ دستورالعمل تعيين سهم كاركنان و شرايط و ضوابط و نحوه پرداخت وام به آنان ظرف دو ماه پس از لازم الاجرا شدن اين آيين نامه توسط كانون سردفتران ودفترياران تهيه و به تصويب رييس سازمان ثبت اسناد و املاك كشور خواهد رسيد.

تبصره 2 _ حداكثر مدت بازپرداخت وامهاي اعطايي به سردفتران و دفترياران و كاركنان پنج سال است

قانون توزيع حق التحرير دفاتر اسناد رسمي- موضوع ماده 54 مصوب 25 4 54-مصوب 28 2 1373

موضوع ماده 54 قانون دفاتر اسناد رسمي مصوب 25 4 1354

مصوب 28 2 1373

ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون درآمد حاصل از حق التحرير دفاتر اسناد رسمي موضوع ماده 54 قانون دفاتر اسناد رسمي مصوب 25 4 1354 به شرح زير پرداخت خواهد شد

1 _ به منظور تhمين وجوه لازم جهت اجراي مواد 10، 11، 57، 68 قانون دفاتر اسناد رسمي ، دفاتر اسناد رسمي مكلفند همه ماهه ده درصد ازحق التحرير دريافتي را به حساب مربوط به بيمه و بازنشستگي و از كارافتادگي و امور رفاهي و درماني سردفتران و دفترياران دفاتر اسناد رسمي و عائله تحت تكفل آنان پرداخت نمايند. نحوه پرداخت و بيمه و بازنشستگي و حساب مربوط به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه از طرف سازمان ثبت اسناد و املاك

كل كشور تهيه و به تصويب رئيس قوه قضاييه خواهد رسيد.

2 _ پانزده درصد از حق التحرير مصوب توسط سردفتر به دفتريار اول در مقابل اخذ رسيد پرداخت خواهد شد.

3 _ قانون اصلاح پاره اي از مواد قانون دفاتر اسناد رسمي و كانون سردفتران و دفترياران مصوب 3 3 1371 به قوت خود باقي است

4 _ كليه قوانين و مقررات مغاير با اين قانون لغو مي شود.

قانون تفسير ماده (42) قانون دفاتر اسناد رسمي و كانون سردفتران و دفترياران - مصوب 6 3 1375

مصوب 6 3 1375

موضوع استفسار

1 _ آيا مباشرت رييس قوه قضاييه در اقدامات مصرح در ماده (42) قانون دفاتر اسناد رسمي و كانون سردفتران و دفترياران مصوب 1354 لازم است و يا اختيار انجام اقدامات مذكور قابل تفويض به ساير مقامات قوه قضاييه نيز مي باشد؟

2 _ آيا تصميمات دادگاه مقرر در ماده (42) قانون فوق الذكر مشمول تبصره ماده (11) قانون ديوان عدالت اداري مي باشد كه در نتيجه از صلاحيت ديوان عدالت اداري خارج باشد و يا اين مرجع صلاحيت رسيدگي به شكايت از تصميمات دادگاه فوق الذكر را دارد؟

نظر مجلس

ماده واحده

الف _ در مورد بند (1) (انجام اقدامات مذكور قابل تفويض به ساير مقامات قوه قضائيه مي باشد.)

ب _ در مورد بند (2) (ديوان عدالت اداري صلاحيت رسيدگي به شكايت از تصميمات دادگاه مذكور را دارد).

دستورالعمل ماده 12 آيين نامه بيمه بازنشستگي سردفتران و دفترياران اسناد رسمي - مصوب 10 10 1

مصوب 10 10 1382

ماده 1 _ اداره كل امور اسناد و سردفتران موظف است اسامي دفترياران اولي كه دفترخانه آنها به هر علت از قبيل فوت انفصال ، بازنشستگي سردفتر تعطيل و آنان بيكار مي شوند را با تعيين مدت اشتغال جهت برقراري كمك هزينه مذكور در ماده 12 آيين نامه بيمه و بازنشستگي به كانون سردفتران ودفترياران اعلام نمايد.

ماده 2 _ كانون سردفتران و دفترياران موظف است به دفترياران اول كه به علت مذكور در ماده 1 اين دستورالعمل بيكار مي شوند وجوهي به عنوان كمك هزينه ماهيانه از محل حساب بيمه به ترتيب زير بر مبناي حق بيمه بازنشستگي دفترياران پرداخت نمايد

1 _ به دفتر ياراني كه سابقه اشتغال آنها تا ده سال تمام است ماهيانه يك سوم حق بيمه بازنشستگي دفتريار

2 _ به دفتر ياراني كه

سابقه اشتغال آنها بيش از ده سال تمام تا پانزده سال تمام باشد ماهيانه يك دوم حق بيمه بازنشستگي دفتر يار

3 _ به دفتر ياراني كه سابقه اشتغال آنها بيش از پانزده سال تمام باشد كمك هزينه به نسبت مدت اشتغال

ماده 3 _ به دفترياران مشمول اين دستورالعمل در صورت تقاضاي آنان ، از اولين روز بيكاري كمك هزينه ماهيانه تعلق خواهد گرفت

تبصره _ دفتر ياراني كه قبلاً بيكار شده اند، در صورت ادامه بيكاري تا تاريخ تصويب اين دستورالعمل از تاريخ لازم الاجرا شدن آيين نامه بيمه و بازنشستگي (12881) مشمول دريافت كمك هزينه موضوع مقررات مذكور خواهند بود.

ماده 4 _ به دفترياران مشمول اين دستورالعمل كه به هر طريق حقوق بازنشستگي يا مستمري دريافت مي كنند، چنانچه دريافتي آنان كمتر از مبلغ موضوع بندهاي 1 و 2 و 3 ماده 2 اين دستورالعمل باشد با توجه به اشتغال در سمت دفترياري اول حسب مورد مابه التفاوت آن مبالغ مزبور پرداخت خواهد شد.

ماده 5 _ دفتريار مكلف است هنگام تسليم تقاضاي برقراري كمك هزينه به كانون ، تعهدنامه اي را كه وسيله كانون تهيه خواهد شد تكميل و امضا نموده و در آن متعهد شود به محض اشتغال در سمت دفترياري (اصلي و جانشين مراتب را كتبا به كانون اعلام و چنانچه مبلغي اضافه پرداخت شده باشد ، كانون مجاز باشد مبلغ اضافه پرداختي را به هر نحو كه صلاح بداند وصول نمايد.

تصويبنامه براي تقسيم و تنظيم ثبت اسناد - مصوب 19 بهمن ماه 1356 هيات وزيران

براي تقسيم و تنظيم ثبت اسناد راجع به وزارتخانه ها و موسسات و شركتها و بانك هاي دولتي و شهرداري ها بين دفاتر اسناد رسمي ، در تهران هياتي مركب از

نماينده وزارت امور اقتصادي و دارايي و رييس كانون سردفتران و نماينده سازمان ثبت اسناد و املاك كشور، در شهرهايي كه بيش از يك دفتر اسناد رسمي وجود دارد رييس واحد ثبتي محل و نماينده اداره امور اقتصادي و دارايي و رييس كانون سردفتران و در نقاطي كه كانون تشكيل نشده ، يكي از قضات دادگستري (به انتخاب رييس دادگستري يا رييس دادگاه بخش مستقل حسب مورد تشكيل مي شود.

هيات هاي مذكور با در نظر گرفتن ضوابط و تدابيري كه متضمن تقسيم و توزيع عادلانه تنظيم و ثبت اسناد باشند تعداد دفاتر اسناد رسمي را براي انجام معاملات مربوط به هر يك از سازمانهاي مذكور در فوق تعيين و به آنها ابلاغ خواهد نمود.

هيات هاي مذكور مي توانند در مواعد مقتضي در نحوه تقسيم و توزيع اسناد تجديدنظر كنند.

سازمانهاي مذكور در فوق موظفند از تاريخ ابلاغ تصميم هيأت در مورد تنظيم و ثبت اسناد مربوط به خود در دفتر اسناد رسمي ، طبق تصميم هيات عمل نمايند.

رونوشت اين تصويبنامه را وزير دادگستري وقت (آقاي غلامرضا كيانپور) به سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و كانون سردفتران و كليه دادگستري هاي استان شهرستان و دادگاه هاي بخش مستقل ابلاغ نمود.

دستورالعمل نقل و انتقال سردفتران اسناد رسمي - مصوب 17 8 1378

الف _ سردفتران اسناد رسمي كه حداقل 5 سال به شغل سردفتري اشتغال داشته باشند ، مي توانند درخواست انتقال به محل ديگري را بنمايند.

اين مدت براي درخواست انتقال به تهران 10 سال و از شهرستان هاي حومه تهران به شهر تهران 5 سال خواهد بود.

نقل و انتقال سردفتران با توجه به نيازهاي هر استان و موافقت مدير كل استان مربوطه فقط براي يك بار صورت مي گيرد

1 _

انتقال سردفتران اسناد رسمي از استاني به استان ديگر و نيز از محلي به محل ديگر ، هم تراز يا پايين تر ، بدون رعايت مدت مقرر در بند (الف خواهد بود ، اين حكم در مورد انتقال سردفتر به نقاط محروم و بد آب و هوا نيز جاري است ؛ همچنين جابجايي دو سردفتر در صورت موافقت ادارات كل مربوطه

2 _ هر سال خدمت در مناطق محروم و بد آب و هوا دو برابر محاسبه خواهد شد.

3 _ مدت اشتغال لازم براي اقرباي درجه يك خانواده شهدا و كساني كه بنا به گواهي بنياد شهيد انقلاب اسلامي ، سرپرستي خانواده شهدا را به عهده دارند (به منظور تبعيت از محل سكونت خانواده شهيد) آزادگان و ايثارگران دو برابر محاسبه خواهد شد.

براي جانبازان هر 25% جانبازي يك سال محاسبه مي شود.

4 _ سردفتراني كه محكوميت درجه 3 به بالا دارند براي هر سال محكوميت 2 سال به مدت هاي مقرر در بند (الف اضافه خواهد شد.

ب _ محلي كه استعداد پذيرش يك دفترخانه به طور دايم را نداشته باشد و امر معاش سردفتر به لحاظ كمبود مراجعين ممكن نباشد با پيشنهاد اداره ثبت محل و موافقت اداره كل ثبت استان ابلاغ سردفتري سيار براي نزديكترين سردفتر به محل مورد نياز صادر خواهد شد.

ج _ محلي كه قبلا ظرفيت چند دفترخانه را داشته و بعدا نياز محل تقليل يافته بنا به درخواست سردفتر و پيشنهاد ثبت محل و موافقت اداره كل ثبت استان ، سردفتر مزبور به محل ديگري كه نياز مبرم به تاسيس دفترخانه داشته باشد، منتقل خواهد شد.

د _ در مواردي كه

حسب گواهي هيات مقرر در ماده 5 آيين نامه بيمه و بازنشستگي سردفتران و دفترياران اسناد رسمي مصوب 1373 اقامت سردفتر و يا افراد تحت تكفل او در محل ممكن نباشد، به پيشنهاد اداره كل ثبت استان و موافقت رييس سازمان ثبت اسناد و املاك كشور به محل مناسبي كه توصيه شده ، منتقل خواهد شد.

ه _ سردفتران و دفتر ياراني كه در مقطع كارشناسي ارشد يا بالاتر پذيرفته شده اند و براي ادامه تحصيل لازم باشد در محل ديگري غير از محل اشتغال ادامه تحصيل دهند، مي توانند براي ادامه تحصيل در محل جديد درخواست انتقال نمايند.

و _ درخواست هاي انتقال سردفتراني كه از طريق اداره كل ثبت استان ها ارسال مي شود به وسيله هيات مسئول نقل و انتقال مورد رسيدگي قرار مي گيرد. هيات مزبور مركب است از

_ معاون سازمان ثبت اسناد و املاك (قسمت امور اسناد )

_ مدير كل امور اسناد و سردفتران

_ يك سردفتر به پيشنهاد كانون سردفتران و دفترياران و تاييد رييس سازمان

ز _ هيات سالي دو بار در ارديبهشت ماه و آبان ماه تشكيل مي شود و با رعايت مقررات اين دستورالعمل و با توجه به اولويت ها ونيازهاي هر محل به درخواست ها رسيدگي و اعلام نظر مي كند و اتخاذ تصميم نهايي با توجه به نظريه هيات با رييس سازمان ثبت اسناد و املاك كشور است

تعرفه حق التحرير دفاتر اسناد رسمي - 1383

شماره 10155831 _ 16.7.1383

به استناد ماده 54 قانون دفاتر اسناد رسمي مصوب 1354 و بنا به اختيار تفويضي شماره 10155831 مورخ 16 7 83 قوه قضاييه تعرفه حق التحرير دفاتر اسناد رسمي به شرح زير اصلاح و تصويب ميشود تا از تاريخ 1 4

85 در كليه دفاتر اسناد رسمي اجرا ميشود.

الف _ اسناد رسمي موضوع ماده 123 اصلاحي قانون ثبت اعم از قطعي _ قرارداد _ مشاركت مدني و فروش اقساطي _ رهني _ استقراضي _ اجاره اموال منقول و غيرمنقول و اقرارنامه و تعهدنامه هايي كه در آن منجزا ذكر مبلغ ميشود

1 _ اسنادي كه مبلغ آن تا 2000000 ريال است مقطوع 150000 ريال

2 _ اسنادي كه مبلغ آن تا 10000000 ريال است نسبت بمازاد دو ميليون ريال 20 در هزار

3 _ اسنادي كه مبلغ آن تا 200000000 ريال است نسبت بمازاد ده ميليون ريال 2 در هزار

4 _ اسنادي كه مبلغ آن تا 1000000000 ريال است نسبت بمازاد دويست ميليون ريال 51 در هزار

5 _ اسنادي كه مبلغ آن از يك ميليارد ريال به بالا است نسبت بمازاد يك ميليارد ريال 50 در هزار

كه در هر صورت حق التحرير متعلقه براي تنظيم و ثبت سند مجموعا از 8000000 ريال تجاوز نخواهد كرد.

تبصره _ در صورتيكه طرفين معامله بيش از 4 نفر باشند به ازا هر نفر اضافه 50000 ريال به حق التحرير متعلقه اضافه ميشود.

ب _ اسناد رسمي موضوع ماده 124 اصلاحي قانون ثبت كه تعيين قيمت موضوع آنها ممكن نباشد.

1 _ وكالت نامه هاي مختصرحداقل 60000 ريال و حداكثر 150000 ريال

2 _ وكالت نامه هاي مفصل حداقل 100000 ريال و حداكثر 350000 ريال

3 _ تنفيذنامه و رضايت نامه حداقل 50000 ريال و حداكثر 250000 ريال

4 _ تقسيم نامه براي هر واحد تقسيم مال منقول نظير انواع خودرو و غير منقول اعم از زمين و آب و قطعات تفكيكي (آپارتمان و نوع ديگر) 75000ريال كه از

300000 ريال كمتر نخواهد بود.

توضيح پاركينگ و انباري و ساير منضمات راجع به هر واجد جزو واحد تقسيم خواهد بود.

5 _ تعهدنامه دانشجويي و اعضا هييت علمي دانشگاهها و مراكز آموزشي و بورسيه ها كه بنفع واحد آموزش عالي يا آموزش و پرورش و صندوقهاي مربوط به آنها داده ميشود حداقل 30000 ريال و حداكثر 80000 ريال

6 _ وقف نامه و وصيت نامه مختصر حداقل 150000 ريال و حداكثر 250000 ريال

7 _ وقف نامه و وصيت نامه مفصل حداقل 300000 ريال و حداكثر 400000 ريال

8 _ اقرارنامه و تعهدنامه حداقل 30000 ريال و حداكثر 75000 ريال

9 _ صلح نامه و هبه نامه ها (كه تعيين قيمت براي آنها مقدور نباشد) در صورتيكه در يك برگ باشد.

حداقل 60000 ريال و حداكثر 150000 ريال

و به ازا هر برگ اضافي 30000 ريال اضافه ميشود.

10 _ تعويض وثيقه _ ضم وثيقه _ اقاله و متمم قراردادها 200000 ريال

11 _ فك رهن يا فسخ اسناد50000 ريال

12 _ صدور اجراييه براي هر برگ 30000 ريال

13 _ صدور اخطاريه براي هر نفر 20000 ريال

14 _ دريافت و يا تعويض قبوض سپرده 30000 ريال

15 _ تهيه رونوشت يا فتوكپي مصدق از اسناد براي هر برگ 25000 ريال

16 _ صدور گواهي عدم ثبت معامله موضوع بند 89 مجموعه بخشنامه هاي ثبتي 50000 ريال

17 _ ثبت عزل يا استعفاي وكيل در حاشيه ملاحظات ثبت دفتر 50000 ريال

18 _ گواهي هر امضا حداقل 10000 ريال و حداكثر 30000 ريال

19 _ ساير اسناد غيرمالي كه در بالا نيامده از قبيل ابرا و ضم

امين

حداقل 10000 ريال و حداكثر 30000 ريال

تبصره 1 _ پرداخت حق التحرير و قيمت اوراق و اسناد و قبوض اقساطي بالمناصفه بعهده طرفين است مگر اينكه قبلا توافق ديگري در اين خصوص بعمل آمده باشد يا اينكه يكي از طرفين شخصا تمام آن را بپردازد.

تبصره 2 _ منظور از مختصر سندي است كه به اندازه اوراق نيم برگي بيشتر نباشد و مفصل آن است كه بيش از نيم برگي باشد.

تبصره 3 _ در فرازهاي 1 الي 3 و 5 لغايت 9 و 18 و 19 بند (ب به منظور رقابتي كردن نرخ دفاتر و فعاليتهاي آنان بصورت حداقل و حداكثر تعيين گرديده است

آيين نامه مربوط به روشهاي نگهداري دفاتر و اسناد و مدارك و نحوه ثبت وقايع مالي و چگونگي تنظيم صورتهاي مالي نهايي موضوع تبصره 2 ماده 95 اصلاحي مصوب 27 11 1380 قانون ماليات هاي مستقيم

فصل اول _ كليات

ماده 1 _ مقررات اين آيين نامه شامل مودياني است كه در موعد مقرر در قانون مالياتهاي مستقيم مصوب 31 2 1366 و اصلاحيه هاي بعدي آن ترازنامه و حساب سود و زيان و با حسب مورد حساب درآمد و هزينه و حساب سود و زيان خود را با رعايت مقررات مربوط تسليم مي نمايد.

تبصره _ موديان در انتخاب يكي از رويه هاي حسابداري بر اساس استانداردهاي پذيرفته شده مجازند و در سالهاي بعد بايد همان رويه را اعمال نمايند، در صورتي كه به جهات مشخصي تغيير رويه داده باشند ، مكلفند اثرات حاصل از تغيير رويه را بر صورتهاي مالي مشخص و طي يادداشتي جداگانه پيوست اظهارنامه به اداره امور مالياتي تسليم نمايند.

فصل دوم _ مشخصات دفاتر قانوني ( ماده 2 تا 7 )

ماده 2 _ دفاتر قانوني مشمول اين آيين نامه عبارت است از كليه دفاتر روزنامه و كل اعم از مشترك يا جدا از يكديگر و دفتر مشاغل (دفتر درآمد و هزينه كه قبل از ثبت هر گونه عمليات حسابداري در آنها، دفاتر روزنامه و كل مطابق مقررات مواد 11 و 12 قانون تجارت مصوب سال 1311 از طرف نماينده اداره ثبت اسناد و دفتر مشاغل از طرف ادارات امور مالياتي ذي ربط حسب مورد امضا و پلمپ و ثبت گرديده و به فارسي و با خودنويس يا خودكار تحرير شده باشد.

تبصره 1 _ اشتباه در شماره گذاري صفحات و همچنين اشتباهات ناشي از پلمپ دفاتر در مراجع مذكور موجب بي اعتباري دفاتر نخواهد بود.

تبصره 2 _ از پلمپ خارج شدن يكي از دفاتر روزنامه يا كل موجب بياعتباري دفاتر نخواهد بود. مشروط بر آن كه ضمن اعلام مراتب به اداره امور مالياتي ، اقدام به پلمپ

مجدد دفتر مذكور شود يا پس از بستن ذيل آخرين ثبت دفتر قبلي ادامه فعاليت در دفتر پلمپ شده ديگر ثبت گردد.

تبصره 3 _ ادارات امور مالياتي موظفند فهرست دفاتر ثبت و پلمپ شده واصله از اداره ثبت اسناد و همچنين فهرست دفاتر مشاغل ثبت و امضا شده از ناحيه خود را به ادارات امور مالياتي مربوط ارسال نمايند.

ماده 3 _ موديان مشمول اين آيين نامه مكلفند براي هر سال مالي ، فقط از دفاتر امضا ، پلمپ و ثبت شده ظرف يك سال قبل استفاده نمايند، مگر اين كه در اثنا سال به علت تمام شدن دفاتر نياز به دفاتر جديد باشد كه در اين صورت مجاز هستند دفاتر جديد امضا پلمپ و ثبت نمايند و با رعايت مقررات ماده 16 اين آيين نامه ادامه عمليات مالي را در دفاتر جديد ثبت كنند. درج تعداد و مشخصات دفاتر ماخوذه براي استفاده در هر سال مالي ، در اظهارنامه مالياتي مربوط به آن سال الزامي است

ماده 4 _ دفتر روزنامه دفتري است كه اشخاص حقوقي يا حقيقي كليه معاملات و ساير رويدادهاي مالي و محاسباتي خود را با رعايت اصول و موازين و استانداردهاي پذيرفته شده حسابداري و به ترتيب تاريخ وقوع در آن ثبت نمايند.

تبصره _ نگهداري دفاتر روزنامه واحد براي ثبت كليه عمليات و با دفاتر روزنامه متعدد براي هر بخش از عمليات مجاز است

ماده 5 _ دفتر كل دفتري است كه عمليات ثبت شده در دفتر يا دفاتر روزنامه بر حسب سرفصل يا كدگذاري حساب ها در صفحات مخصوص آن ثبت مي شود، به ترتيبي كه تنظيم حساب سود و زيان و ترازنامه از

آن امكان پذير باشد.

ماده 6 _ دفتر مشترك روزنامه و كل دفتري است كه داراي ستون هايي براي سرفصل هاي حساب هاي متفاوت باشد، به طوري كه اشخاص حقوقي وحقيقي با ثبت و نگهداري دفتر مذكور بر طبق اصول و ضوابط و استانداردهاي حسابداري ، بتوانند نتايج عمليات خود را از آن استخراج و حساب سود و زيان و ترازنامه تهيه نمايند.

ماده 7 _ دفتر مشاغل (دفتر درآمد و هزينه دفتري است كه حداقل داراي ستونهايي براي درج تاريخ ، شرح معاملات ، درآمد ، هزينه و دارايي هاي قابل استهلاك باشد و معاملات مذكور به ترتيب تاريخ وقوع در آن ثبت گردد، به طوري كه در پايان سال تعيين جمع درآمد و هزينه شغلي مودي و تنظيم حساب سود و زيان از آن امكان پذير باشد.

فصل سوم _ سايردفاتر اسناد حسابداري و مدارك حساب ( ماده 8 تا 10 )

ماده 8 _ دفتر معين دفتري است كه براي تفكيك و مجزا ساختن هر يك از حساب هاي دفتر كل برحسب مقتضيات و شرايط حساب ممكن است نگهداري شود. كارت هاي حساب اعم از آن كه به وسيله دست يا ماشين تهيه شده باشد، در حكم دفاتر معين است

ماده 9 _ سند حسابداري فرمي است كه در آن يك يا چند مورد از معاملات و ساير رويدادهاي مالي و محاسباتي به حساب هايي كه حسب موردبدهكار يا بستانكار گرديده تجزيه مي شود و پس از امضاي مراجع ذي صلاح مندرجات آن قابل ثبت در دفاتر مي باشد.

ماده 10 _ مدارك حساب عبارت از مستنداتي است كه بيانگر وقوع يك يا چند فعاليت يا رويداد مالي يا محاسباتي بوده و اسناد حسابداري و دفاتر بر مبناي آنها تنظيم و تحرير مي گردد.

فصل چهارم _ نحوه تحرير و نگهداري دفاتر قانوني ( ماده 11 تا 17 )

ماده 11 _ مودياني كه دفتر روزنامه و كل نگهداري مي نمايند بايد كليه معاملات و ساير رويدادهاي مالي و محاسباتي و موديان مجاز به نگهداري دفاتر مشاغل (دفتر درآمد و هزينه بايد هر گونه درآمد و هزينه و خريد و فروش دارايي هاي قابل استهلاك خود را طبق مقررات اين آيين نامه حسب مورد در دفاتر مربوط ثبت كنند ولو آن كه براي نگهداري حساب ها از ماشين هاي الكترونيكي و كارتهاي حساب استفاده شوند.

تبصره _ در خصوص اشخاص حقوقي و صاحبان مشاغل موضوع بند الف ماده 95 قانون ماليات هاي مستقيم ، اشتباهات حسابداري در صورت ارايه مستندات مربوط چنانچه بر پايه استانداردهاي حسابداري در دفاتر همان سال اصلاح شود به اعتبار دفاتر خللي وارد نخواهد كرد.

ماده 12 _ موديان مجاز به نگهداري دفتر مشاغل مي توانند تمام يا

قسمتي از درآمد و هزينه هاي مشابه روزانه را تحت يك شماره رديف در دفتر ثبت نمايند. مشروط بر اين كه در ستون شرح دفتر ، نوع و تعداد آنها را قيد و اگر متكي به اسناد و مدارك باشد مشخصات آن را نيز در ستون مزبور درج نمايند. اقلام درآمد و هزينه و خريد و فروش داراييهاي قابل استهلاك كه در حدود متعارف متكي به اسناد و مدارك است مي بايست پس از ثبت در دفتر مشاغل ، اسناد و مدارك مربوط به ترتيب شماره رديف دفتر و به نحوي كه براي رسيدگي ماموران تشخيص ماليات قابل استفاده باشد نگهداري گردد.

ماده 13 _ در مواردي كه دفاتر روزنامه و كل نگهداري مي شود، كليه معاملات و ساير رويدادهاي مالي و محاسباتي مربوط و در موارد نگهداري دفاتر مشاغل ، درآمدها و هزينه ها و خريد و فروش دارايي هاي قابل استهلاك بايد در همان روز انجام حسب مورد در دفاتر روزنامه يا مشاغل ثبت گردد.

تبصره 1 _ تاريخ مذكور در مدارك يا فاكتور فروش يا خريد و غيره ملاك قطعي تاخير تحرير شناخته نمي شود و هرگاه انجام و ختم اين گونه اعمال باتوجه به روش و طرز كار موسسه تابع تشريفات و طي مراحلي باشد تا موضوع آماده براي ثبت در دفتر مربوط شود، فاصله بين تاريخ فاكتور يا مدارك و روز آماده شدن آن براي ثبت در دفتر تاخير ثبت تلقي نخواهد شد.

تبصره 2 _ تاخير در تحرير عمليات در صورتي كه به منظور سو استفاده نباشد تا 15 روز به تشخيص اداره امور مالياتي و بيش از آن به تشخيص هيات 3

نفري موضوع بند 3 ماده 97 قانون مالياتهاي مستقيم مصوب 31 2 66 و اصلاحيه هاي بعدي به قانوني بودن دفاتر خللي وارد نخواهد كرد.

تبصره 3_ در مواردي كه دفاتر موضوع اين آيين نامه توسط مقامات قضايي يا ساير مراجع قانوني و يا به عللي خارج از اختيار مودي از دسترس مودي خارج شود و صاحب دفتر از وقوع اين امر حداكثر ظرف سي روز دفاتر جديد امضا، پلمپ و عمليات آن مدت را در دفاتر جديد ثبت كند، تاخير ثبت عمليات در اين مدت به اعتبار دفاتر خللي وارد كرد.

تبصره 4 _ تاخير ثبت دفاتر در مورد اشخاص حقوقي جديدالتاسيس از تاريخ ثبت شخص حقوقي و در مورد ساير اشخاص از تاريخ شروع فعاليت تاسي روز مجاز خواهد بود.

ماده 14 _ كليه عمليات ثبت شده در دفاتر روزنامه هر ماه بايد حداكثر تا پانزدهم ماه بعد به دفتر كل نقل شود.

ماده 15 _ اشخاص ملزم به نگهداري دفاتر روزنامه و كل كه داراي شعبه هستند مكلفند با توجه به روش هاي حسابداري خلاصه عمليات شعبه يا شعب خود را در صورتي كه داراي دفاتر پلمپ شده باشند، حداكثر تا 4 ماه پس از سال مالياتي و در غير اين صورت كليه معاملات و ساير رويدادهاي مالي و محاسباتي شعبه يا شعب خود را ظرف مدت سي روز از تاريخ وقوع در دفتر روزنامه مركز ثبت كنند.

ماده 16 _ امضا و پلمپ دفاتر ضمن سال مالي مشروط بر اينكه تا تاريخ امضا و پلمپ هيچ گونه عمل مالي و پولي صورت نگرفته باشد و همچنين تاخير امضا پلمپ تا حد مجاز مقرر در تبصره هاي 3 و 4 ماده

13 اين آيين نامه در مورد دفتر روزنامه يا حسب مورد دفتر مشاغل و ماده 14 اين آيين نامه در مورد دفتر كل به اعتبار دفاتر خللي وارد نخواهد كرد.

ماده 17 _ مودياني كه از سيستم هاي الكترونيكي استفاده مي نمايند، موظفند خلاصه عمليات داده شده به ماشين هاي الكترونيكي طي هر ماه را تحت سرفصلهاي دفتركل حداكثر تا پايان ماه بعد در دفاتر روزنامه يا مشاغل حسب مورد ثبت نمايند.

علاوه بر اين به منظور تسهيل رسيدگي بايد دستورالعمل هاي نحوه كار با نرم افزارهاي مالي مورد استفاده را در اختيار ماموران رسيدگي قرار دهند. ضمنا موديان مذكور مكلفند هر سه ماه يك بار خلاصه عمليات داده شده به ماشين هاي الكترونيكي را حداكثر 10 روز پس از پايان سه ماه به اداره امور مالياتي مربوطه تسليم نمايند.

فصل پنجم _ چگونگي تنظيم صورتهاي مالي نهايي ( ماده 18 تا 19 )

ماده 18 _ اشخاص حقوقي و مشمولين بند الف ماده 96 قانون مالياتهاي مستقيم مصوب 27 11 1380 مكلفند صورتهاي مالي نهايي خود را با رعايت استاندارد حسابداري شماره يك كه از طرف مراجع ذي ربط اعلام گرديده و از تاريخ 1 1 1380 لازم الاجرا مي باشد، تهيه و تنظيم نمايند.

تبصره _ اشخاص ياد شده مكلفند صورت هاي مالي نهايي خود را بر اساس آخرين استاندارد حسابداري كه از طرف مراجع ذي ربط اعلام مي شود، تهيه و تنظيم نمايند.

ماده 19 _ مشمولين بند ب ماده 96 قانون مالياتهاي مستقيم مصوب 27 11 1380 مكلفند حساب درآمد و هزينه سال مالي خود كه حداقل نشان دهنده فروش كالا ، درآمد حاصل از خدمات در ستون درآمد و خريد كالا، هزينه استهلاك دارايي ها و جمع ساير هزينه ها در ستون هزينه

باشد را با درج نتيجه عمليات (سود يا زيان تهيه و تنظيم نمايند.

تبصره _ موديان ياد شده مي توانند موجودي كالاي فروش نرفته در پايان سال مالي را جزو اقلام هزينه سال خريد منظور نمايند .

فصل ششم _ موارد رد دفاتر ( ماده 20 تا 21 )

ماده 20 _ تخلف از تكاليف مقرر در اين آيين نامه در موارد زير موجب رد دفاتر مي باشد

1 _ در صورتي كه دفاتر ارايه شده از پلمپ خارج شده و يا فاقد يك يا چند برگ باشد.

2 - عدم ثبت يك يا چند فعاليت مالي در دفاتر به شرط احراز

3_ تراشيدن ، پاك كردن و محو كردن مندرجات دفاتر به منظور سواستفاده

4 _ تاخير تحرير دفاتر روزنامه و مشاغل زايد بر حد مجاز مندرج در تبصره هاي 2 الي 4 ماده 13 و ماده 17 تاخير تحرير دفتر كل زايد بر حد مجاز مندرج در ماده 14 اين آيين نامه

5 _ عدم ثبت عمليات شعبه يا شعب در دفاتر مركزي طبق مقررات ماده 15 اين آيين نامه

6 _ در اجراي مقررات تبصره 3 ماده 13 اين آيين نامه در مواردي كه دفاتر مزبور به ادعاي مودي از دسترس وي خارج شده باشد و غير اختياري بودن موضوع مورد تاييد اداره امور مالياتي ذي ربط قرار نگيرد.

7 _ عدم ارايه دستورالعمل هاي نحوه كار با نرم افزار هاي مالي مورد استفاده در مورد اشخاصي كه از سيستم هاي الكترونيكي استفاده مي نمايند.

8 _ عدم تطبيق مندرجات دفاتر قانوني يا دفاتر مشاغل حسب مورد كه به شرح ماده 17 اين آيين نامه تهيه و تنظيم گرديده با اطلاعات موجود درسيستم هاي الكترونيكي در مورد اشخاصي كه از سيستم هاي مذكور استفاده مي نمايند.

9 _ جاي سفيد

گذاشتن بيش ازحد معمول در دفتر روزنامه و دفتر مشاغل به منظور سو استفاده

10 _ عدم ارايه يك يا چند جلد از دفاتر امضا پلمپ و ثبت شده نانويس

11 _ در صورتي كه ثابت شود اسناد ثبت شده در ماشين هاي الكترونيكي ظرف مهلت هاي مقرر در مواد 12، 14، 17 آيين نامه (با در نظر گرفتن مقررات تبصره هاي ماده 13) قطعي نشده باشد.

( هرگونه اصلاحات مربوط به عمليات و رويدادهاي مالي مربوط به قبل از قطعيت اسناد بايد در همان سال از طريق ثبت هاي حسابداري اصلاح گردد)

12 _ تهيه وتنظيم صورتهاي مالي بدون رعايت مقررات ماده 18 اين آيين نامه براي اشخاص حقوقي و مشمولين بند الف ماده 96 قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 27 11 1380

13 _ اشتباه حساب حاصل از ثبت عمليات موسسه در صورتي كه نسبت به اصلاح آن طبق مقررات تبصره ماده 11 اين آيين نامه اقدام نشده باشد.

14 _ در صورتي كه موديان مالياتي حسب مورد از اوراق مخصوص ماده 169 قانون مالياتهاي مستقيم استفاده ننمايد.

ماده 21 _ هيات سه نفري حسابرسان موضوع بند 3 ماده 97 قانون مالياتهاي مستقيم ، در مواردي كه با توجه به دلايل توجيهي مودي و نحوه تحرير دفاتر و رعايت استانداردهاي حسابداري و درجه اهميت ايرادات مطروحه از سوي اداره امور مالياتي و رعايت واقعيت امر ، احراز نمايند كه ايرادات مزبور به اعتبار دفاتر خللي وارد نمي نمايند، مي توانند نظر خود را مبني بر قبولي دفاتر و اسناد و مدارك اعلام نمايند.

اين آيين نامه در اجراي تبصره (2) ماده 95 قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 27 11 1380 به پيشنهاد شماره 38429 _ 211 تاريخ

10 1 82 سازمان امور مالياتي كشور در پنج فصل و بيست و يك ماده و دوازده تبصره در تاريخ 10 1 82 به تصويب وزير امور اقتصادي و دارايي رسيد و مقررات آن از اول فروردين سال 82 لازم الاجرا بوده و نسبت به اشخاص حقوقي كه سال مالي آن ها با سال شمسي منطبق نباشد، در مورد سالي مالي كه از 1 1 82 به بعد آغاز مي گردد جاري بوده و نسبت به سال مالي قبل از آن مفاد آيين نامه قبلي مجري مي باشد.

آيين نامه هاي بند 4 ماده 6 و تبصره 2 ماده 6 و مواد 14، 17، 19، 20، 24، 28، 37 و 53 قانون دفاتر

مصوب 17 10 1354 وزارت دادگستري با اصلاحات بعدي

ماده 1 (اصلاحي 27 11 1360) _ در تصديق اجتهاد صادره از مراجع مسلم بايد نام و نام خانوادگي و شماره شناسنامه و تاريخ تولد ذينفع با حروف قيد و صحت صدور آن به تاييد شوراي عالي قضايي رسيده باشد.

ماده 2 _ به تصديقاتي كه دلالت صريح بر اجتهاد ندارد و يا حاكي از مراتبي از تحصيلات باشد ترتيب اثر داده نميشود.

ماده 3 (اصلاحي 27 11 1360) _ سازمان ثبت اسناد و املاك كشور براي انتخاب سردفتر اسناد رسمي در شهريورماه هر سال طي آگهي در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار مركز ، مراتب را به اطلاع متقاضيان خواهد رسانيد. متقاضيان واجد شرايط مكلفند تا آخر مهرماه تقاضاي خود را به سازمان ثبت يا اداره ثبت محل تسليم دارند و حداكثر تا پايان آذرماه هر سال از كليه داوطلبان واجد شرايط به وسيله هيات منتخب به پيشنهاد سازمان و تصويب شوراي عالي قضايي ثبت به نحو مقتضي اختبار به عمل خواهد آمد و سپس تعداد لازم را از بين داوطلبان مذكور انتخاب خواهد نمود.

ماده 4

_ 1 _ هريك از سردفتران مذكور در تبصره دوم ماده ششم قانون دفاتر اسناد رسمي هر موقع خود را واجد يكي از شرايط مذكور در ماده (6)تشخيص دهد ميتواند تقاضاي تطبيق وضع خود را با ارسال مدارك لازم به ثبت محل يا سازمان ثبت اسناد و املاك در مركز تسليم كند به اين تقاضاها بدون رعايت تشريفات مذكور در ماده (3) اين آيين نامه رسيدگي و ابلاغ لازم صادر خواهد شد.

2 _ در مورد دفترياراني كه براساس قانون دفاتر اسناد رسمي مصوب 1316 و نظامنامه آن و قبل از قانون فعلي دفاتر اسناد رسمي به سردفتري مرفع شده ولي عملا به سردفتري اشتغال نيافته اند با رعايت مهلت مقرر درماده (8) قانون در صورت وجود محل ميتوان آنان را به تصدي دفترخانه اي كه متناسب با درجه آنان باشد انتخاب كرد. در صورتي كه درجه اين قبيل سردفتران كمتر از درجه يك باشد تصدي آنان در دفترخانه هاي درجه يك منوط به احرازيكي از شرايط مندرج در ماده (6) قانون دفاتر اسناد رسمي و صدور ابلاغ براي آنان هست

ماده 5 (اصلاحي 27 11 1360) _ دفترياري كه به موجب ماده (3) قانون دفاتر اسناد رسمي پيشنهاد ميشود هرگاه سابقه دفترياري نداشته باشد و يا سابقه او در دفترياري اول يا دوم كمتر از يك سال باشد هياتي كه از طرف سازمان ثبت تعيين ميشود از فرد پيشنهاد شده به نحو مقتضي امتحان و مصاحبه به عمل آورده و در صورت پذيرفته شدن در امتحان و تشخيص شايستگي با رعايت ماده (7) قانون دفاتر اسناد رسمي ابلاغ نامبرده از طرف سازمان ثبت صادر خواهد شد.

ماده 6

(اصلاحي 27 11 1360) _ كفيل دفترخانه اي كه سردفتر آن فوت يا به انفصال دايم محكوم يا غيبت غيرموجه دارد حق تنظيم و ثبت سند جديد در دفاتر مورد كفالت را ندارد و تكميل اسناد ناقص نيز موكول به كسب اجازه از ثبت محل خواهد بود.

تبصره _ در مورد درآمد دفترخانه در مدت كفالت به ترتيب مقرر در ماده (47) قانون عمل خواهد شد.

ماده 7 _ سوگندنامه مندرج در ماده (16) قانون دفاتر اسناد رسمي به شرح ذيل است

( اينجانب امضاكننده ذيل خداوند را شاهد اعمال خود گرفته و سوگند ياد ميكنم كه قوانين و نظامات كشور ايران خاصه قوانين و نظامات مربوط به دفاتر اسناد رسمي را محترم شمرده در كمال بيطرفي و پاكدامني ، به وظايف مرجوعه قيام و اقدام نمايم

ماده 8 (اصلاحي 27 11 1360) _ مراسم سوگند با حضور رييس سازمان ثبت و معاونين او و رييس يا هيات مديره كانون سردفتران و مديركل امور اسناد و سردفتران و معاون او يا در صورت اقتضا با حضور يكي از مقامات نامبرده در فوق به عمل خواهد آمد.

ماده 9 _ 1 _ شروع به كار سردفتران و دفترياران منوط به معرفي ضامن ميباشد و اين كار بايد به موجب سند رسمي انجام گيرد.

2 _ مبلغ مورد ضمانت در مورد سردفتر 500000 ريال و در مورد دفتريار اول و دوم 250000 ريال است

3 _ مشمولين اين ماده ميتوانند به جاي معرفي ضامن برابر مبالغي كه مقرر گرديده به ايداع وثيقه نقدي يا ملكي يا تضمين بانكي مبادرت كنند.

4 _ ضمانت يا ايداع وثيقه نقدي يا ملكي و يا ضمانت بانكي

براي جبران خسارت وارده به اشخاص و دولت از طرف سردفتران و دفترياران و يا پرداخت محكوميتهاي نقدي دادگاه انتظامي است و اين موضوع بايد در سند تصريح شود.

5 _ تبديل تضمين جايز است

ماده 10 _ در صورتي كه مال غيرمنقول مورد وثيقه به مناسبت اجراي ماده (9) كلا يا بعضا به مصرف برسد و يا به جهتي از جهات از اعتبار و يا ارزش خود بيفتد سردفتر يا دفتريار موظف است با اخطار اداره ثبت ظرف يك ماه تضمين خود را تجديد نمايد والا اجازه اشتغال از او سلب خواهد شد.

تبصره _ هرگاه اعتبار ضامن به جهتي از بين برود يا متزلزل شود ادامه كار سردفتر يا دفتريار موكول به تبديل ضامن يا دادن وثيقه به شرح ماده (9)خواهد بود. همين حكم در موردي هم جاري است كه ارزش يا ميزان تضمين به جهتي از جهات كاهش يابد.

ماده 11 _ دفترخانه ها بايد داراي دفاتر ذيل باشند

1 _ يك نسخه دفتر ثبت اسناد كه پلمپ شده و اسناد در آن ثبت ميشود.

2 _ دفتر راهنما كه متضمن اسامي متعاملين و نوع سند و شماره و تاريخ سند خواهد بود.

3 _ دفتر درآمد كه به منظور ثبت كليه وجوهي است كه به منظور ثبت سند مقرر است و شماره قبض هزينه هاي مزبور در آن قيد ميشود. اين دفتر ازطرف سازمان ثبت پلمپ خواهد شد.(1)

4 _ دفتر ثبت مكاتبات و تقاضانامه اجرايي و خلاصه معاملات

5 _ دفتر ابواب جمعي قبوض سپرده و اوراق بهادار.

6 _ دفتر گواهي امضا.

ماده 12 (اصلاحي 27 11 1360) _ 1 _ دفاتر گواهي امضا مكلفند رونوشت يا فتوكپي سند

گواهي شده را به هزينه متقاضي دريافت و نگاهداري نمايند.

2 _ دفاتر، مجاز به تصديق صحت امضاي نوشته هاي مالي نيستند ، مقصود از نوشته هاي مالي نوشته هايي است كه در آن به طور منجز پرداخت وجه نقدي از طرف امضاكننده تعهد و يا ضمانت شده باشد و يا آن كه موضوع گواهي امضا شده عين يا منفعت مال غيرمنقول و يا سهام شركتهاي ثبت شده باشد.

3 _ در مورد تصديق صحت امضاي مواد 64، 66 و 67 قانون ثبت اسناد و املاك لازم الرعايه است

ماده 13 (اصلاحي 27 11 1360) _ در موارد مرخصي و معذوريت و تعليق و انفصال موقت سردفتر كفيل دفترخانه از بين دفترياران واجد شرايط سردفتري و يا سردفتران همان حوزه ثبتي توسط ثبت منطقه تعيين ميگردد.

ماده 14 _ 1 _ ميزان مرخصي سالانه سردفتر و دفتريار يك ماه است

2 _ ابلاغ مرخصي سردفتر و دفتريار در منطقه ثبتي تهران از طرف سازمان ثبت و در ساير مناطق ثبتي از سوي مديركل ثبت منطقه صادر ميگردد.

صدور ابلاغ مزبور موكول به درخواست متقاضي و موافقت رييس واحد ثبتي محل است

3 _ در صورتي كه سردفتر يا دفتريار از مرخصي سالانه خود استفاده نكند مرخصي مزبور براي او ذخيره ميشود و ميتواند از مجموع آنها به شرط آنكه از چهار ماه تجاوز نكند يكجا يا به دفعات استفاده كند. در اين صورت صدور ابلاغ منوط به پيشنهاد واحد ثبتي و موافقت ثبت منطقه يا سازمان ثبت ميباشد.

ماده 15 _ در صورتي كه سردفتر يا دفتريار به لحاظ عارضه بيماري قادر به انجام وظيفه نباشد بايد با ارسال گواهي پزشك معالج به

واحد ثبتي محل درخواست مرخصي استعلاجي نمايد. در صورتي كه مدت بيماري بيش از يك ماه باشد صدور ابلاغ مرخصي استعلاجي منوط به گواهي هيات پزشكي به انتخاب سازمان ثبت خواهد بود.

ماده 16 _ صدور ابلاغ مرخصي فقط براي خروج از كشور موكول به اعلام نتيجه بازرسي دفترخانه و ارايه گواهي تصفيه حساب است مگر در موارد ضروري كه در اين صورت سازمان ثبت بايد با اخذ ضامن يا تضمين كافي اقدام به صدور ابلاغ مرخصي نمايد.

ماده 17 _ دفتريار كفيل داراي وظايف و حقوق دفتريار اصيل ميباشد و تعيين وي با واحد ثبت محل است

تبصره _ تغيير دفتريار از يك دفترخانه به دفترخانه ديگر با موافقت هر دو سردفتر و تصويب سازمان ثبت جايز است

ماده 18 _ در نقاطي كه دفترخانه منحصر باشد و دفتريار واجد شرايط نباشد دفاتر تحويل رييس ثبت محل يا يكي از كارمندان به تعيين رييس ثبت محل ميشود.

ماده 19 _ جز در موارد تنظيم سند جديد و تكميل سند ناقص و گواهي امضا و فسخ سند در ساير موارد انجام امور دفترخانه در زمان تعطيل آن به عهده اداره ثبت است

تبصره _ در مورد تكميل سند ناقص يا فسخ يا اقاله سند تنظيم شده در دفتري كه در حال تعطيل است ثبت محل ميتواند ابلاغ سيار براي يكي از دفاتر صلاحيتدار صادر نمايد.

ماده 20 _ رسيدگي مقدماتي در اطراف شكايات واصل با تحقيق در دفترخانه و تنظيم صورتمجلس در محل آغاز ميگردد. مامور تحقيق ضمن ارسال صورتمجلس تنظيم شده گزارش ماموريت خود را براي صدور دستور مقتضي به اداره امور اسناد سازمان ثبت اسناد و املاك كشور

ارسال ميدارد.

ماده 21 _ در موردي كه گزارشهاي واصل عليه سردفتران و دفترياران حاكي از وقوع تخلف باشد هرگاه تحقيقات انجام شده براي اخذ تصميم كافي ووقوع تخلف به نظر اداره امور اسناد سازمان ثبت اسناد و املاك كشور محرز باشد آن اداره پرونده را در تهران نزد دادستان انتظامي سردفتران و در مناطق ثبت نزد كسي كه وظايف دادستان انتظامي را در محل انجام ميدهد ارسال ميدارد.

ماده 22 _ هرگاه تحقيقات انجام شده كافي نباشد و نيز در مورد شكايات واصل عليه سردفتران و دفترياران اداره امور اسناد سازمان ثبت اسناد و املاك كشور وسيله يكي از مامورين خود يا ساير مامورين سازمان ثبت اسناد و املاك كشور يا ثبت محل تحقيقات لازم را انجام ميدهد. در صورتي كه وقوع تخلف به نظر آن اداره محرز بود به تكليف مقرر در قسمت اخير ماده (21) عمل ميشود.

ماده 23 _ دادستان انتظامي در صورتي كه نقصي در پرونده ملاحظه نكند به تنظيم كيفرخواست مبادرت مينمايد در غير اين صورت پس از رفع نقص وسيله اداره امور اسناد سازمان ثبت اسناد و املاك به تكليف مزبور عمل ميكند. در كيفرخواست بايد علاوه بر مشخصات كامل متخلف جريان وقوع تخلف و مواد مورد استناد تصريح گردد.

ماده 24 _ كيفرخواست وسيله مامور ابلاغ ثبت محل به متخلف ابلاغ ميشود. ترتيب ابلاغ كيفرخواست و دادنامه و ساير اخطارات براساس مقررات آيين دادرسي مدني ميباشد.(2)

ماده 25 _ 1 _ مدت پاسخ متخلف به كيفرخواست ده روز از تاريخ ابلاغ ميباشد. اين مهلت به تقاضاي متخلف و تصويب مديركل منطقه ثبت و درتهران با تصويب مديركل امور اسناد يكبار براي ده روز قابل

تمديد است

2 _ متخلف در پاسخ كيفرخواست بايد كليه دلايل و اسنادي را كه حاكي از برايت خود ميداند همراه لايحه به ثبت محل ، به اداره كل امور اسناد سازمان ثبت تسليم كند.

ماده 26 _ هرگاه ضمن رسيدگي مقدماتي موضوع رسيدگي بزه تشخيص شود مراتب با تصريح جهات امر به مرجع صالح قضايي اعلام ميشود. درصورتي كه مرجع صالح قضايي موضوع را بزه تشخيص ندهد اداره امور اسناد سازمان ثبت اسناد و املاك مورد را از جهت تخلف انتظامي با توجه به مقررات مربوط مورد رسيدگي قرار خواهد داد. در اين صورت تخلف انتظامي تا ابلاغ حكم قطعي مراجع قضايي مشمول مرور زمان نخواهد شد.

ماده 27 _ 1 _ حكم دادگاه انتظامي به متخلف و دادستان ابلاغ ميشود.

2 _ در صورتي كه حكم مبني بر محكوميت متخلف به مجازاتهاي انتظامي درجه سه و بالاتر از آن باشد متخلف ميتواند ظرف مدت ده روز نسبت به آن به دادگاه تجديد نظر انتظامي شكايت كند. اين شكايت به دادگاه بدوي انتظامي تسليم ميشود. دادگاه اخيرالذكر پرونده را همراه شكايت مزبور به دادگاه تجديد نظر انتظامي ارسال ميدارد.

3 _ مدت شكايت دادستان نيز نسبت به حكم صادره ده روز از تاريخ ابلاغ است

ماده 28 (اصلاحي 27 11 1360) _ در مورد اعضاي دادگاه بدوي انتظامي و تجديد نظر و دادستان و دادياران و اعضاي علي البدل موارد رد همان است كه در بندهاي 1، 2، 3، 4، 5 و 6 ماده (208) قانون آيين دادرسي مدني پيش بيني شده است (3)

ماده 29 (اصلاحي 27 11 1360) _ الف _ تخلفات ذيل موجب توبيخ كتبي با درج

در پرونده است

1 _ تاخير در پرداخت وجوه عمومي در صورتي كه زايد بر يك هفته نباشد در صورت تاخير زايد بر يك هفته به مجازات مقرر در بند (ب و در صورت تاخير زايد بر پانزده روز متخلف و به مجازات مقرر در بند (ج اين ماده محكوم خواهد شد.

2 _ تاخير در ارسال آمار به مراجع مربوطه و در صورت تكرار به مجازات مقرر در بند (ب محكوم خواهد شد.

3 _ عدم رعايت حضور در دفترخانه در ساعات مقرر و در صورت تكرار به مجازات مقرر در بند (ب محكوم خواهد شد.

4 _ اهمال در نظارت بر امور دفترخانه براي بار اول و در صورت تكرار به مجازات مقرر در بند (ب و براي بار سوم به مجازات مقرر در بند (ج محكوم خواهد شد.

5 _ تمرد دفتريار از انجام دستور قانوني سردفتر براي بار اول و در صورت تكرار به مجازات مقرر در بند (ب و براي بار سوم به مجازات مقرر در بند (ج محكوم خواهد شد.

6 _ رفتار خارج از نزاكت با همكاران يا ارباب رجوع براي بار اول و در صورت تكرار به مجازات مقرر در بند (ب و براي بار سوم به مجازات مقرر در بند (ج محكوم خواهد شد.

ب (اصلاحي 651361) _ تخلفات ذيل موجب جريمه از 500 ريال تا 20 هزار ريال است

1 _ غيبت غيرمجاز يا غيرموجه تا مدت سه روز و بيش از آن به مجازات مقرر در بند (ج محكوم خواهد شد.

2 _ تاخير در ارسال خلاصه معامله و اطلاع نامه فسخي

و رونوشت تقسيم نامه و اطلاع نامه نكاح و طلاق به اداره ثبت مربوطه

3 _ خودداري غيرموجه از صدور اجراييه و يا صدور اجراييه به صورت ناقص به نحوي كه موجب تاخير در كار شود.

4 _ عدم رعايت مواد مربوطه به تشكيلات دفترخانه

5 _ قصور در تبديل قبوض سپرده و حواله آن به صندوق ثبت

6 _ امتناع از ثبت واقعه ازدواج و طلاق و ثبت سند هرچند دليل امتناع كتبا به متقاضي اعلام شده باشد ولي موضوع از مسايل نظري نبوده واقعا بايد سند تنظيم ميشده

7 _ خودداري از تسليم رونوشت و مدارك به اشخاصي كه حق دريافت آنها را دارند و يا تسليم آنها به اشخاصي كه حق دريافت آنها را ندارند.

ج _ تخلفات ذيل موجب انفصال موقت از سه ماه الي شش ماه است

1 _ كسر پرداختي در صورتي كه با توجه به موازين آن عرفا اشتباه محاسبه تلقي نشود.

2 _ بردن دفتر اسناد رسمي براي ثبت به خارج از محل دفترخانه بدون مجوز قانوني.

3 _ ثبت سند در خارج از حوزه مقرر براي دفترخانه هاي اسناد رسمي و ازدواج و طلاق

4 _ امتناع از ارسال خلاصه معامله و اطلاع نامه فسخي و رونوشت تقسيم نامه

5 _ امتناع از ارسال آمار.

6 _ تقصير در تبديل قبوض سپرده و صدور حواله آن به صندوق ثبت در صورت احراز سو نيت

7 _ ثبت سند بدون استعلام از ثبت در موارديكه تكليف به استعلام دارد.

8 _ تنظيم سند برخلاف مقررات و بخشنامه ها و دستورالعمل ها.

9 _ امتناع از معرفي دفتريار مورد قبول سازمان ثبت ظرف مهلت معقولي كه ثبت

محل تعيين مينمايد.

10 _ عدم قيد حقوق دولتي و حق التحرير در دفتر و صدور اسناد تنظيمي.

11 _ تمرد از اجراي دستورات صادره و خودداري از قبول كفالت دفاتر ديگر در مواردي كه از طرف ثبت محل تكليف ميشود.

د _ تخلفات ذيل موجب انفصال موقت از شش ماه تا دو سال است

1 _ امتناع از پرداخت وجوه عمومي با صدور اخطار لازم و دادن مهلت معقول وسيله واحد ثبتي يا سازمان ثبت اسناد و املاك كشور.

2 _ امتناع از ثبت سند در صورتي كه كتبا دليل امتناع را به متقاضي تسليم نكند و يا نوشته فاقد دليل باشد.

3 _ تنظيم سند برخلاف مقررات و بخشنامه ها و دستورالعملها بيش از يكبار.

4 _ عدم قيد حقوق دولتي و حق التحرير در دفتر و صدور اسناد تنظيم در صورت تكرار.

5 _ دخالت مستقيم يا غيرمستقيم سردفتر منفصل يا معلق در امور دفترخانه براي بار اول و در صورت تكرار متخلف به مجازات مقرر در بند (ه) اين ماده محكوم خواهد شد.

6 _ عدم مخالفت كفيل دفترخانه از دخالت مستقيم يا غيرمستقيم سردفتر منفصل يا معلق در امور دفترخانه و يا خودداري از اعلام مراتب مذكور به سازمان ثبت اسناد و ثبت محل براي بار اول و در صورت تكرار متخلف به مجازات مقرر در بند (ه) اين ماده محكوم خواهد شد.

ه _ تخلفات ذيل موجب انفصال دايم

1 _ قصور يا تقصيري كه منتهي به ثبت سند معارض گردد.

تبصره _ در صورت جلب رضاي ذينفع و رفع آثار تعارض از طرف متخلف دادگاه ميتواند كيفر او را برحسب اهميت موضوع به يكي از دو نوع انفصال موقت

تنزل دهد.

2 _ گرفتن وجوهي غير از آنچه در قوانين و مقررات تجويز گرديده است

ماده 30 _ 1 _ محل دفترخانه با انتخاب و موافقت اداره ثبت محل با رعايت فواصل مناسب تعيين ميشود.

2 _ ساعات كار دفترخانه به تناسب فصول از طرف اداره ثبت محل تعيين و به دفترخانه ابلاغ ميشود.

3 _ دفترخانه بايد متناسب حجم كار خود علاوه بر اتاقهاي كافي براي استقرار سردفتر و دفتريار و كاركنان دفترخانه محلي براي بايگاني منظم اسناد و اوراق خود داشته باشد.

ماده 31 _ سهميه دفتريار از محل درآمد حق التثبت تا ششصد ريال تمام آن و از ششصد ريال تا بيست هزار ريال دو سوم درآمد مزبور ميباشد و بقيه سهم سردفتر خواهد بود و درآمد بيش از بيست هزار ريال در اختيار سردفتر ميباشد تا به ترتيبي كه مقتضي بداند براساس ليستي كه تنظيم ميكند براي كمك و اعاشه به كاركنان دفترخانه پرداخت نمايد.

تبصره _ در صورتي كه دفترخانه فاقد دفتريار باشد سهم دفتريار نيز متعلق به سردفتر خواهد بود.

ماده 32 _ هرگاه دفتريار زايد بر يك نفر باشد حقوق او به عهده سردفتر است

1 _ مراجعه گردد به ماده 95 و بند 15 ماده 96 قانون مالياتهاي مستقيم

2 _ مواد 67 لغايت 83 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 21 1 79

3 _ در حال حاضر ماده 91 قانون آيين دادرسي مصوب 21 1 79 جايگزين ماده 208 قانون مزبور مصوب 25 6 1318 شده است طبق ماده 91 ق آ.د.م مصوب 21 1 79 دادرس در موارد زير بايد از رسيدگي امتناع نموده و طرفين دعوا نيز ميتوانند

او را رد كنند.

الف _ قرابت نسبي يا سببي تا درجه سوم از هر طبقه بين دادرس با يكي از اصحاب دعوا وجود داشته باشد.

ب _ دادرس قيم يا مخدوم يكي از طرفين باشد و يا يكي از طرفين مباشر يا متكفل امور دادرس يا همسر او باشد.

ج _ دادرس يا همسر يا فرزند او ، وارث يكي از اصحاب دعوا باشد.

د _ دادرس سابقا در موضوع دعواي اقامه شده به عنوان دادرس يا داور يا كارشناس يا گواه اظهار نظر كرده باشد.

ه _ بين دادرس و يكي از طرفين و يا همسر يا فرزند او دعواي حقوقي يا جزايي مطرح باشد و يا در سابق مطرح بوده و از تاريخ صدور حكم قطعي دوسال نگذشته باشد.

و _ دادرس يا همسر يا فرزند او داراي نفع شخصي در موضوع مطروح باشند.

قانون راجع به رشد متعاملين -مصوب 13 شهريور ماه 1313

ماده واحده _ از تاريخ اجراي اين قانون در مورد كليه معاملات و عقود و ايقاعات به استثناي نكاح و طلاق ، محاكم عدليه و ادارات دولتي و دفاتر اسناد رسمي بايد كساني را كه به سن 18 سال شمسي تمام نرسيده اند اعم از ذكور و اناث غيررشيد بشناسند مگر آنكه رشد آنها قبل از اقدام به انجام معامله ياعقد و يا ايقاع به طرفيت مدعي العموم در محاكم ثابت شده باشد. اشخاصي كه به سن 18 سال شمسي تمام رسيده اند در محاكم عدليه و ادارات دولتي و دفاتر اسناد رسمي رشيد محسوب مي شوند مگر اين كه عدم رشد آنها به طرفيت مدعي العموم در محاكم ثابت گردد.

مناط تشخيص سن اشخاص اوراق هويت آنهاست مگر آنكه خلاف آن ثابت شود.

قانون اصلاح ماده 15 قانون عمليات بانكي بدون ربا و الحاق دو تبصره به آن- مصوب 28 اسفند 136

با اصلاحيه هاي بعدي

ماده واحده _ ماده 15 قانون عمليات بانكي بدون ربا به شرح ذيل اصلاح و دو تبصره به آن اضافه مي شود

ماده 15 اصلاحي _ كليه قراردادهايي كه در اجراي اين قانون مبادله مي گردد به موجب قراردادي كه بين طرفين منعقد مي شود و در حكم اسناد رسمي بوده و در صورتي كه در مفاد آن طرفين اختلافي نداشته باشند لازم الاجرا بوده و تابع مفاد آيين نامه اجرايي اسناد رسمي مي باشد.

آن دسته از معاملات مربوط به اموال غيرمنقول و اموال منقول كه طبق قوانين و مقررات موضوعه بايد در دفاتر اسناد رسمي انجام شوند كماكان طبق تشريفات مربوط انجام خواهد شد.

تبصره 1 _ كليه وجوه و تسهيلات اعطايي كه بانكها در اجراي اين قانون به اشخاص حقيقي و حقوقي پرداخت نموده و يا مي نمايند و برابر قرارداد تنظيمي مقرر شده باشد كه اشخاص مذكور در

سررسيد معيني وجوه و تسهيلات دريافتي به انضمام سود و خسارت و هزينه هاي ثبتي و اجرايي دادرسي و حق الوكاله را بپردازند، در صورت عدم پرداخت و اعلام بانك بستانكار قابل مطالبه و وصول است و كليه مراجع قضايي و دواير اجراي ثبت و دفاتر اسناد رسمي مكلفند بر اساس مفاد اسناد و قراردادهاي تنظيمي نسبت به صدور حكم و اجراييه و وصول مطالبات بانك طبق مقررات اين قانون اقدام نمايند.

تبصره 2 _ اشخاصي كه در قالب استفاده از خدمات بانكي از وجوه و منافع مالي بانكها به نحو غيرمجاز بهره مند مي شوند مكلفند علاوه بر استرداد وجوه مذكور ، خسارت مربوط را به ترتيبي كه در قراردادهاي تنظيمي مقرر شده باشد پرداخت نمايند.

تبصره 3 _ چنانچه در هر يك از موارد اعطاي تسهيلات بانكي بيش از يك قرارداد بين بانك با مشتريان خود در دفتر اسناد رسمي تنظيم گردد حقوق متعلق اعم از هر نوع عوارض حق الثبت و نظاير آن نسبت به سند اول محاسبه و دريافت خواهد شد و در مورد قرارداد بعدي تعلق حقوق مزبور منوط به افزايش رقم مندرج در قراردادهاي بعدي نسبت به رقم مذكور در قرارداد ماقبل آن است

در اين صورت حقوق متعلق اعم از هر نوع عوارض ، حق الثبت و نظاير آن به استثناي حق التحرير بايد به نسبت ما به التفاوت دو رقم فوق الذكر محاسبه و دريافت گردد. ملاك تشخيص ارتباط قراردادها اعلام بانك ذيربط مي باشد.

تبصره 4 _ در مواردي كه وسايل نقليه موتوري (ساخت كارخانجات داخلي يا وارداتي مع الواسطه از طريق اعطاي تسهيلات بانكي به اشخاص منتقل مي گردد بانك انتقال دهنده از

لحاظ مقررات ماليات نقل و انتقال در حكم انتقال دهنده دست اول تلقي خواهد شد.

1 _ به موجب راي وحدت رويه شوراي عالي ثبت به شماره 3504 مورخ 30 1 83 مقرر گرديد گرچه طبق قانون اصلاح ماده 51 قانون عمليات بانكي بدون ربا و الحاق 2تبصره به آن خسارت به ترتيبي كه در قرارداد تنظيمي مقرر شده بايد پرداخت شود لكن چون قانون در مورد پرونده هايي كه اجراييه هاي آن قبل از تصويب قانون مزبور صادر شده است و بر طبق مقررات سابق جريان داشته ساكت است لذا قانون مذكور قابل تسري به پرونده هايي كه اجراييه آن قبل از قانون صادر شده نيست

قانون تسري مفاد برخي از قوانين و مقررات مربوط به بانكها به صندوق تعاون - مصوب 27.1.1381

ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون مقررات ماده (24) قانون عمليات بانكي بدون ربا (بهره

_ مصوب 8.6.1362 _ و قانون الحاق دو تبصره به ماده (15) 9 اصلاحي قانون عمليات بانكي بدون ربا _ مصوب 21 11 1376 _ در مورد صندوق تعاون نيز اعمال خواهد شد

لايحه قانوني نحوه نقل و انتقالات و سايل نقليه موتوري - مصوب 25 4 1359

ماده يك _ از تاريخ اجراي اين قانون كليه دفاتر اسناد رسمي از انجام هر نوع معاملات مربوط به وسايل نقليه موتوري ممنوع بوده و هرگونه معامله ونقل و انتقال وسايل نقليه موتوري فقط در يگانهاي راهنمايي و رانندگي مجاز به شماره گذاري وسايل نقليه موتوري در كشور به ترتيبي كه در اين قانون وآيين نامه اجرايي آن تعيين مي گردد انجام خواهد شد.

ماده دو _ اداره راهنمايي و رانندگي تهران و شهرباني شهرستانها مكلفند براي هر نوع وسيله نقليه موتوري شناسنامه تنظيم نموده و كليه نقل و انتقالات وسايل نقليه موتوري را در اين شناسنامه ها ثبت نمايند

تبصره _ مشخصات ، نحوه و ترتيب تنظيم اين شناسنامه ها به موجب آيين نامه اجرايي اين قانون خواهد بود.

ماده سه _ هر نوع جعل و تزوير در اين شناسنامه ها و اسناد مربوط به آن جعل در اسناد دولتي محسوب و مرتكبين به مجازاتهاي مقرر در قوانين مربوط محكوم خواهند شد.

ماده چهار _ صدور المثني براي اين شناسنامه ها به موجب ضوابط و مقررات مندرج در آيين نامه اجرايي اين قانون خواهد بود.

ماده پنج _ هر نوع نقل و انتقال اعم از خريد و فروش ، صلح ، هبه و غيره نسبت به كليه تاكسي ها و اتومبيلهاي سواري توليد كارخانجات داخلي و وانتها اعم از ساخت

داخل يا خارج تا سه سال تمام از تاريخ شماره گذاري ممنوع مي باشد.

تبصره 1 _ اتومبيلهاي هشت سيلندر از شمول اين ماده مستثني مي باشند.

تبصره 2 _ نقل و انتقالات مربوط به مقررات ارث از شمول اين ماده مستثني مي باشد

ماده شش _ كليه وكالتنامه هايي كه در مورد نقل و انتقالات موضوع ماده 5 اين قانون توسط دفاتر اسناد رسمي تنظيم مي گردد در صورتي داراي اعتبارقانوني است كه تاريخ تنظيم آنها سه سال تمام بعد از تاريخ شماره گذاري اتومبيل باشد.

تبصره _ سردفتران و دفترياران متخلف از اجراي اين قانون به انفصال موقت از اشتغال به سردفتري و دفترياري از سه ماه تا شش ماه محكوم خواهدشد.

ماده هفت _ تاريخ اجراي اين قانون در تهران پس از سه ماه از تاريخ تصويب آيين نامه اجرايي و در شهرستانها بعد از شش ماه از تاريخ تصويب آيين نامه اجرايي خواهد بود و كليه نقل و انتقالات وسايل نقليه موتوري قبل از اجراي اين قانون كما في السابق انجام خواهد پذيرفت

ماده هشت _ آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف دو ماه از تاريخ تصويب توسط اداره راهنمايي و رانندگي تهيه و به تصويب وزرا كشور ، دادگستري و بازرگاني خواهد رسيد.

ماده نه _ كارخانجات داخلي مكلف به رعايت ضوابط مقرر در آيين نامه اجرايي اين قانون مي باشند.

ماده ده _ از تاريخ اجراي اين قانون تبصره ماده ده قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي و ساير قوانين و مقررات مغاير با اين قانون لغ ومي گردد.

آيين نامه ثبت انتقالات و معاملات كشتي ها - مصوب 13 6 1344 با اصلاحات

هيات وزيران در جلسه مورخ 13644 بنا به پيشنهاد وزارتين دادگستري و اقتصاد با توجه به ماده 24 قانون دريايي ايران آيين

نامه مربوط به ثبت انتقالات و معاملات كشتي ها را در نه ماده به شرح ذيل تصويب نمودند.

ماده 1 _ ثبت كليه انتقالات و معاملات و اقاله راجع به كشتي ها اعم از عين يا منفعت اجباري است و منحصرا به وسيله دفاتر اسناد رسمي كه طبق مقررات اين آيين نامه از طرف اداره كل ثبت اسناد و املاك اجازه مخصوص خواهد داشت انجام مي شود.

ماده 2 _ سازمان بنادر كشتيراني تعداد دفتر خانه هايي را كه در كليه نقاط كشور براي ثبت معاملات كشتي ها لازم بداند به اطلاع اداره كل ثبت اسناد و املاك مي رساند و اداره مزبور مكلف است اجازه مخصوص ثبت معاملات كشتي را به سردفتران دفترخانه هاي درجه اول كه لااقل سه سال سابقه سردفتري درجه اول داشته و براي تنظيم و ثبت اينگونه معاملات صلاحيت لازم را واجد باشند تفويض نمايد.

ماده 3 _ ثبت اسناد مربوط به معاملات كشتي عينا تابع مقررات مربوط به ثبت اسناد رسمي است

دفاتر اسناد رسمي مذكور در ماده 2 مكلفند علاوه بر رعايت مقررات مربوط به ثبت اسناد رسمي هنگام ثبت اسناد مربوط به معاملات كشتي و همچنين رعايت مفاد ماده 25 قانون دريايي ايران (1) در مورد نشر آگهي فروش _ تاريخ و ساعت ثبت اسناد معامله كشتي _ شماره تابعيت كشتي و مشخصاتاصلي كشتي را در دفاتر و اسناد درج نمايند.

مشخصات مزبور عبارت است از

نام كشتي _ توان قوه محركه _ جنس بدنه كشتي _ تاريخ و محل ساختمان _ ابعاد و ظرفيت ها _ تعداد پل ها و دكل ها و دودكش ها _ نوع قوه محركه (بخار _ ديزل _

اتم و غيره علايم مشخصه نام و مليت و محل اقامت مالك يا مالكين و سهم هر يك از آنها _ نام محل ثبت كشتي و بندر وابسته

ماده 4 _ دفاتر اسناد رسمي مخصوص ثبت معاملات كشتي ها مكلفند قبل از اقدام به ثبت هرگونه معامله وضع كشتي را از سازمان بنادر و كشتيراني استعلام نمايند.

ماده 5 _ سازمان بنادر و كشتيراني مكلف است پس از وصول برگ خلاصه معامله مربوط به كشتي ارسالي از دفاتر اسناد رسمي مخصوص ثبت معاملات كشتي ها مندرجات آن را بر طبق مقررات قانون دريايي در دفتر رسمي ثبت كشتي ها قيد كند.

ماده 6 _ سازمان بنادر و كشتيراني مكلف است پس از انجام تشريفات قانوني به درخواست هر يك از طرفين معامله خلاصه معامله مربوط به كشتي رادر ظهر اسناد ثبت و تابعيت كشتي قيد نمايد.

ماده 7 _ در صورتي كه معاملات مربوط به كشتي در خارج از كشور صورت گيرد معاملات مزبور بايد در دفتر كنسولگري ايران در محل وقوع معامله ويا نزديك ترين كنسولگري ايران منعكس گردد و براي اين منظور متعاملين بايد مراتب را به اطلاع كنسولگري ايران برسانند كه خلاصه معامله را به سازمان بنادر و كشتيراني ارسال دارند و كنسولگري ايران موظف است مراتب را در ظهر اسناد تابعيت و ثبت كشتي قيد نموده و برگ خلاصه معامله راظرف پنج روز به سازمان بنادر و كشتيراني ارسال دارد.

ماده 8 _ فك كليه معاملات رهني مربوط به كشتي بايد در دفاتر اسناد رسمي مخصوص ثبت معاملات كشتي و طبق تشريفات اين آيين نامه انجام گيرد و سازمان بنادر و كشتيراني مكلف است

فك معاملات رهني را در ظهر اسناد ثبت و تابعيت قيد نمايد چنانچه فك معامله رهني در خارج از كشور صورت گيرد بايد موضوع به وسيله كنسولگري ايران ظهر اسناد ثبت و تابعيت قيد و ظرف پنج روز نسبت به اعلام مراتب به سازمان بنادر و كشتيراني اقدام شود.

ماده 9 _ اداره كل ثبت اسناد مكلف است در اجرا دستور ماده 24 قانون دريايي 2) يك نفر نماينده صلاحيتدار از بين كارمندان رسمي خود كه سوابق كافي در امور ثبت داشته باشد به سازمان بنادر و كشتيراني معرفي نمايد تا ثبت انتقالات و معاملات مربوط به كشتي را در دفاتر منعكس نمايد.

1 _ ماده 25 قانون دريايي مقرر مي دارد

در مورد فروش كشتي هاي تابع ايران ، سازمان بنادر و كشتيراني مكلف است انجام معامله را در روزنامه رسمي كشور و يكي از روزنامه هاي كثير الانتشار مركز در سه نوبت به فاصله 10 روز آگهي نمايد.

هزينه آگهي ها توسط مرجع قانوني كه وقوع معامله را ثبت مي كند در موقع انجام معامله از فروشنده دريافت مي گردد.

2 _ ماده 24 قانون دريايي مصوب 2961343 مقرر مي دارد

انتقالات و معاملات كشتي

الف ثبت كليه انتقالات و معاملات و اقاله راجع به عين كشتي هاي مشمول اين قانون همچنين منافع آنها در صورتي كه مدت آن زايد بر دو سال باشددر داخل كشور اجباري است و منحصرا وسيله دفاتر اسناد رسمي كه براي اين كار از طرف سازمان ثبت اسناد و املاك كشور اجازه مخصوص دارند انجام مي شود و در صورتي كه معاملات مزبور در خارج از كشور صورت گيرد انجام معامله طبق مقررات كشور محل وقوع آن بايد

توسط نزديكترين نماينده كنسولي ايران به محل معامله گواهي و مراتب در دفتر كنسولگري نيز منعكس و ظرف 15 روز به سازمان بنادر و كشتيراني ايران اعلام شود.

ب _ اداره كل ثبت اسناد و املاك نماينده اي در سازمان بنادر كشتيراني خواهد داشت كه ثبت انتقالات و معاملات مزبور را در دفاتر خود منعكس خواهدنمود.

ج _ فروش و يا انتقال تمام و يا قسمتي از كشتي كه در ايران به ثبت رسيده است اعم از اينكه انتقال ارادي يا قهري باشد تغييري در تابعيت كشتي نمي دهد به شرط آنكه حد نصاب مندرج در بند الف ماده يك اين قانون و شرايط ديگر رعايت شود.

د _ كليه معاملات مربوط به فروش ، انتقال و رهن كشتي بايد در اسناد ثبت و تابعيت كشتي هر دو قيد گردد.

ه _ مالك كشتي ايراني كه كشتي خود را در ايران و يا خارج از كشور و به رهن گذاشته است نمي تواند قبل از فك رهن و يا بدون اجازه مرتهن يا بدون تامين حق مرتهن كشتي خود را به فروش رساند.

در صورت تخلف از حكم مزبور معامله انجام شده نافذ نخواهد بود.

و _ دفاتر اسناد رسمي و يا مامورين كنسولي ايران در خارج كه از مقررات اين ماده تخلف ورزند علاوه بر مجازات هاي مقرره مسئول پرداخت كليه خسارات وارده نيز خواهد بود.

آيين نامه اجرايي مربوط به اين ماده به وسيله سازمان بنادر و كشتيراني و وزارت دادگستري تنظيم و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

قانون اجازه تاسيس بانكهاي غيردولتي - مصوب 21 1 1379

ماده واحده _ به منظور افزايش شرايط رقابتي در بازارهاي مالي و تشويق پس انداز و سرمايه گذاري و ايجاد زمينه رشد و توسعه اقتصادي كشور

وجلوگيري از ضرر و زيان جامعه با توجه به ذيل اصل چهل و چهارم قانون اساسي و در چهارچوب ضوابط ، قلمرو و شرايط تعيين شده در زير اجازه تاسيس بانك توسط بخش غيردولتي داده مي شود

الف _ سياستگذاري پولي ، اعتباري ، ارزي ، چاپ اسكناس ، ضرب سكه ، حفظ ذخاير ارزي ، نظارت بر بانكها و صدور مجوز بانكي در قلمرو وظايف دولت بوده و در جهت اعمال حاكميت همچنان در اختيار دولت باقي مي ماند.

ب _ ضوابط مربوط به نحوه فعاليت بانكها از قبيل رعايت نسبتهاي مالي تعيين شده جهت داشتن ساختار مالي سالم و نوع قراردادها و عقود و فعاليتهاي بانكها طبق قوانين پولي و بانكي كشور مصوب 1351 و قانون عمليات بانكي بدون ربا خواهد بود.

ج _ دولت مي تواند به افراد حقيقي و حقوقي داخلي به شرط داشتن شرايط زير مجوز فعاليت صادر نمايد

1 _ داشتن تجربه و دانش لازم در اين كار.

2 _ از نظر مالي توان تأمين سرمايه لازم و انجام كار را داشته باشد.

3 _ عدم داشتن هرگونه سو پيشينه اعم از مالي و اخلاقي

قانون عمليات بانكي بدون ربا (بهره - مصوب 8 6 1362

فصل اول _ اهداف و وظايف نظام بانكي در جمهوري اسلامي ايران ( ماده 1 تا 2

ماده 1 _ اهداف نظام بانكي عبارتند از

1 _ استقرار نظام پولي و اعتباري بر مبناي حق و عدل (با ضوابط اسلامي به منظور تنظيم گردش صحيح پول و اعتبار در جهت سلامت و رشد اقتصاد كشور.

2 _ فعاليت در جهت تحقق اهداف و سياستها و برنامه هاي اقتصادي دولت جمهوري اسلامي با ابزارهاي پولي و اعتباري

3 _ ايجاد تسهيلات لازم جهت گسترش تعاون عمومي و قرض الحسنه از طريق جذب و جلب وجوه آزاد و اندوخته ها و پس اندازها و سپرده ها

و بسيج و تجهيز آنها در جهت تأمين شرايط و امكانات كار و سرمايه گذاري به منظور اجراي بند (2 و 9) اصل چهل و سوم قانون اساسي

4 _ حفظ ارزش پول و ايجاد تعادل درموازنه پرداختهاو تسهيل مبادلات بازرگاني

5 _ تسهيل درامور پرداختها و دريافتها و مبادلات و معاملات و ساير خدماتي كه به موجب قانون برعهده بانك گذاشته مي شود.

ماده 2 _ وظايف نظام بانكي عبارتند از

1 _ انتشار اسكناس و سكه هاي فلزي رايج كشور طبق قانون و مقررات

2 _ تنظيم كنترل وهدايت گردش پول و اعتبار طبق قانون و مقررات

3 _ انجام كليه عمليات بانكي ارزي و ريالي و تعهد يا تضمين پرداختهاي ارزي دولت طبق قانون و مقررات

4 _ نظارت بر معاملات طلا و ارز و ورود و صدور پول رايج ايران و ارز و تنظيم مقررات مربوط به آنها طبق قانون

5 _ انجام عمليات مربوط به اوراق و اسناد بهادار طبق قانون و مقررات

6 _ اعمال سياستهاي پولي و اعتباري طبق قانون و مقررات

7 _ عمليات بانكي مربوط به آن قسمت از برنامه هاي اقتصادي مصوب كه از طريق سيستم پولي و اعتباري بايد انجام گيرد.

8 _ افتتاح انواع حسابهاي قرض الحسنه (جاري و پس انداز) و سپرده هاي سرمايه گذاري مدت دار و صدور اسناد مربوط به آنها بر طبق قوانين و مقررات

9 _ اعطاي وام و اعتبار بدون ربا (بهره طبق قانون و مقررات

10 _ اعطاي وام و اعتبار و ارائه ساير خدمات بانكي به تعاونيهاي قانوني جهت تحقق بند (2) اصل 43) قانون اساسي

11 _ انجام معاملات

طلا و نقره و نگاهداري و اداره ذخاير ارزي و طلاي كشور با رعايت قوانين و مقررات مربوط به آن

12 _ نگاهداري وجوه ريالي موسسات پولي و مالي بين المللي و يا موسسات مشابه و يا وابسته به اين موسسات طبق قانون و مقررات

13 _ انعقاد موافقتنامه پرداخت در اجراي قراردادهاي پولي و بازرگاني و ترانزيتي بين دولت و ساير كشورها طبق قانون و مقررات

14 _ قبول و نگهداري امانات طلا و نقره و اشياي گرانبها و اوراق بهادار و اسناد رسمي از اشخاص حقيقي و حقوقي و اجاره صندوق امانات

15 _ صدور و تأييد و قبول ضمانتنامه ارزي و ريالي جهت مشتريان

16 _ انجام خدمات وكالت و وصايت بر طبق قانون و مقررات

فصل دوم _ تجهيز منابع پولي ( ماده 3 تا 6 )

ماده 3 _ بانكها مي توانند، تحت هر يك از عناوين ذيل به قبول سپرده مبادرت نمايند

الف سپرده هاي قرض الحسنه

1- جاري

2 _ پس انداز

ب _ سپرده هاي سرمايه گذاري مدت دار.

تبصره _ سپرده هاي سرمايه گذاري مدت دار كه بانك در به كار گرفتن آنها وكيل مي باشد، در امور مشاركت ، مضاربه ، اجاره به تمليك ، معاملات اقساطي ، مزارعه ، مساقات ، سرمايه گذاري مستقيم ، معاملات سلف و جعاله مورد استفاده قرار مي گيرد.

ماده 4 _ بانكها مكلف به بازپرداخت اصل سپرده هاي قرض الحسنه (پس انداز و جاري مي باشند و مي توانند اصل سپرده هاي سرمايه گذاري مدت دار را تعهد و يا بيمه نمايند.

ماده 5 _ منافع حاصل از عمليات مذكور در تبصره ماده (3) اين قانون بر اساس قرارداد منعقده متناسب با مدت و مبالغ سپرده هاي سرمايه گذاري و رعايت سهم منابع بانك

به نسبت مدت و مبلغ در كل وجوه به كار گرفته شده در اين عمليات ، تقسيم خواهد شد.

ماده 6 _ بانكها مي توانند به منظور جذب و تجهيز سپرده ها، با اتخاذ روشهاي تشويقي از امتيازات ذيل به سپرده گذاران اعطا نمايند

الف _ اعطاي جوايز غير ثابت نقدي يا جنسي براي سپرده هاي قرض الحسنه

ب _ تخفيف و يا معافيت سپرده گذاران از پرداخت كارمزد و يا حق الوكاله

پ _ دادن حق تقدم به سپرده گذاران براي استفاده از تسهيلات اعطايي بانكي در موارد مذكور در فصل سوم

فصل سوم _ تسهيلات اعطايي بانكي ( ماده 7 تا 17 )

ماده 7 _ بانكها مي توانند، به منظور ايجاد تسهيلات لازم براي گسترش فعاليت بخشهاي مختلف توليدي و بازرگاني و خدماتي قسمتي از سرمايه يامنابع مورد نياز اين بخشها را به صورت مشاركت تامين نمايند.

ماده 8 _ بانكها مي توانند، در امور و يا طرحهاي توليدي و عمراني مستقيما به سرمايه گذاري مبادرت نمايند، برنامه اين گونه سرمايه گذاريها بايد درضمن لايحه بودجه سالانه كل كشور به تصويب مجلس شوراي اسلامي برسد و نتيجه ارزيابي طرح حاكي از عدم زيان دهي باشد.

تبصره _ بانكها به هيچ وجه حق ندارند در توليد اشياي تجملي و مصرفي غيرضروري سرمايه گذاري نمايند.

ماده 9 _ بانكها مي توانند به منظور ايجاد تسهيلات لازم جهت گسترش امور بازرگاني در چهارچوب سياستهاي بازرگاني دولت منابع مالي لازم را براساس قرارداد مضاربه در اختيار مشتريان با اولويت دادن به تعاونيهاي قانوني قرار دهند.

تبصره _ بانكها در امر واردات مجاز به مضاربه با بخش خصوصي نمي باشند.

ماده 10 _ بانكها مي توانند، به منظور ايجاد تسهيلات لازم در گسترش امر مسكن ، با هماهنگي وزارت مسكن و شهرسازي

، واحدهاي مسكوني ارزان قيمت به منظور فروش اقساطي و يا اجاره به شرط تمليك احداث نمايند.

تبصره _ تملك زمين با رعايت قانون اراضي شهري جهت احداث واحدهاي مسكوني موضوع ماده 10 توسط بانكها بلامانع است

ماده 11 _ بانكها مي توانند به منظور ايجاد تسهيلات لازم جهت گسترش امور صنعت و معدن كشاورزي و خدمات اموال منقول را بنا به درخواست مشتري و تعهد او مبني بر خريد و مصرف و يا استفاده مستقيم مال و يا اموال مورد درخواست خريداري نموده و با اخذ تامين به صورت اقساطي به مشتري بفروشند.

ماده 12 _ بانكها مي توانند، به منظور ايجاد تسهيلات لازم جهت گسترش امور خدماتي كشاورزي صنعتي و معدني اموال منقول و غيرمنقول را بنا به درخواست مشتري و تعهد او مبني بر انجام اجاره به شرط تمليك و استفاده خود، خريداري و به صورت اجاره به شرط تمليك به مشتري واگذار نمايند.

ماده 13 _ بانكها مي توانند، به منظور ايجاد تسهيلات لازم جهت تامين سرمايه در گردش واحدهاي توليدي به هر يك از عمليات ذيل مبادرت نمايند

الف _ مواد اوليه و لوازم يدكي مورد نياز واحدهاي توليدي را بنا به درخواست اين واحدها و تعهد آنها مبني بر خريد و مصرف مواد اوليه و لوازم يدكي مورد درخواست خريداري و به صورت نسبت به واحدهاي مذكور بفروشند.

ب _ آن قسم از توليدات اين واحدها را كه سهل البيع باشد بنا به درخواست آنها پيش خريد نمايند.

ماده 14 _ بانكها موظفند جهت تحقق اهداف بندهاي 2 و 9 اصل 43 قانون اساسي بخشي از منابع خود را از طريق قرض الحسنه به متقاضيان

اختصاص دهند. آيين نامه اجرايي اين ماده توسط بانك مركزي تهيه و به تصويب هيات دولت مي رسد.

ماده 15 (اصلاحي 28121365) _ كليه قراردادهايي كه در اجراي اين قانون مبادله مي گردد به موجب قراردادي كه بين طرفين منعقد مي شود در حكم اسناد رسمي بوده و در صورتي كه در مفاد آن طرفين اختلافي نداشته باشند لازم الاجرا بوده و تابع مفاد آيين نامه اجرايي اسناد رسمي مي باشد.

آن دسته از معاملات مربوط به اموال غيرمنقول و اموال منقول كه طبق قوانين و مقررات موضوعه بايد در دفاتر اسناد رسمي انجام شود كماكان طبق تشريفات مربوط انجام خواهد شد.

تبصره 1 (الحاقي 29111376) _ كليه وجوه و تسهيلات اعطايي كه بانكها در اجراي اين قانون به اشخاص حقيقي و حقوقي پرداخت نموده يامي نمايند و برابر قرارداد تنظيمي مقرر شده باشد كه اشخاص مذكور در سررسيد معيني وجوه و تسهيلات دريافتي به انضمام سود و خسارت و هزينه هاي ثبتي و اجرايي دادرسي و حق الوكاله را بپردازند، در صورت عدم پرداخت و اعلام بانك بستانكار قابل مطالبه و وصول است و كليه مراجع قضايي و دواير اجراي ثبت و دفاتر اسناد رسمي مكلفند بر اساس مفاد اسناد و قراردادهاي تنظيمي نسبت به صدور حكم و اجرائيه و وصول مطالبات بانك طبق مقررات اين قانون اقدام نمايند.

تبصره 2 (الحاقي 29111376) _ اشخاصي كه در قالب استفاده از خدمات بانكي از وجوه و منابع مالي بانكها به نحو غيرمجاز بهره مند مي شوند مكلفند علاوه بر استرداد وجوه مذكور، خسارت مربوط را به ترتيبي كه در قراردادهاي تنظيمي مقرر شده باشد پرداخت نمايند.

تبصره 3 (اصلاحي 29111376) _ چنانچه در هر يك از

موارد اعطاي تسهيلات بانكي بيش از يك قرارداد بين بانك با مشتريان خود در دفتر اسنادرسمي تنظيم گردد حقوق متعلق اعم از هر نوع عوارض حق الثبت و نظاير آن نسبت به سند اول محاسبه و دريافت خواهد شد و در مورد قرارداد بعدي تعلق حقوق مزبور منوط به افزايش رقم مندرج در قراردادهاي بعدي نسبت به رقم مذكور در قرارداد ماقبل آن است در اين صورت حقوق متعلق اعم از هرنوع عوارض حق الثبت و نظاير آن به استثناي حق التحرير بايد به نسبت مابه التفاوت دو رقم فوق الذكر محاسبه و دريافت گردد. ملاك تشخيص ارتباط قراردادها اعلام بانك ذي ربط مي باشد.

تبصره 4 (اصلاحي 29111376) _ در مواردي كه وسايل نقليه موتوري (ساخت كارخانجات داخلي يا وارداتي مع الواسطه بانكها از طريق اعطاي تسهيلات بانكي به اشخاص منتقل مي گردد بانك انتقال دهنده از لحاظ مقررات ماليات نقل و انتقال در حكم انتقال دهنده دست اول تلقي خواهد شد.

ماده 16 _ بانكها مي توانند به منظور ايجاد تسهيلات لازم براي گسترش امور توليدي بازرگاني و خدماتي مبادرت به جعاله نمايند.

ماده 17 _ بانكها مي توانند، اراضي مزروعي و يا باغات را كه در اختيار و تصرف خود دارد به مزارعه و يا مساقات بدهند.

فصل چهارم _ بانك مركزي ايران و سياست پولي ( ماده 18 تا 20

ماده 18 _ بانك مركزي ايران كه از اين پس بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران ناميده مي شود در مورد شركتهاي دولتي كه سهام آن صددرصد متعلق به دولت نيست فقط مي توانند طبق عمليات مجاز در اين قانون عمل نمايد.

ماده 19 _ سياست اعتباري و تسهيلات اعطايي كوتاه مدت (يك ساله به پيشنهاد مجمع عمومي بانك مركزي و تصويب

هيات دولت تعيين شده و سياست اعتباري و تسهيلات اعطايي پنجساله و دراز مدت در ضمن لوايح برنامه هاي عمراني پنج ساله و دراز مدت كشور جهت تصويب به مجلس شوراي اسلامي تقديم مي شود.

ماده 20 _ بانك مركزي ايران در حسن اجراي نظام پولي و اعتباري كشور مي تواند با استفاده از ابزار ذيل طبق آيين نامه اي كه به تصويب هيات وزيران مي رسد بر اساس ماده (19)، در امور پولي و بانكي دخالت و نظارت كند

1 _ تعيين حداقل و يا حداكثر نسبت سهم سود بانكها در عمليات مشاركت و مضاربه اين نسبتها ممكن است در هر يك از رشته هاي مختلف متفاوت باشد.

2 _ تعيين رشته هاي مختلف سرمايه گذاري و مشاركت درحدود سياستهاي اقتصادي مصوب و تعيين حداقل نرخ سود احتمالي براي انتخاب طرحهاي سرمايه گذاري و مشاركت ، حداقل نرخ سود احتمالي ممكن است در هر يك از رشته هاي مختلف متفاوت باشد.

3 _ تعيين حداقل و حداكثر نسبت سود بانكها در معاملات اقساطي و اجاره به شرط تمليك در تناسب با قيمت تمام شده مورد معامله . اين نسبتها ممكن است در موارد مختلف متفاوت باشد.

4 _ تعيين انواع و ميزان حداقل و حداكثر كارمزد خدمات بانكي (مشروط بر اين كه بيش از هزينه كار انجام شده نباشد) و حق الوكاله به كارگيري سپرده هاي سرمايه گذاري كه توسط بانكها دريافت مي شود.

5 _ تعيين نوع ميزان حداقل وحداكثر امتيازات موضوع ماده (6) و تعيين ضوابط تبليغات براي بانكها در اين موارد.

6 _ تعيين حداقل و حداكثر ميزان مشاركت ، مضاربه ، سرمايه گذاري ، اجاره به شرط تمليك ، معاملات اقساطي ،

نسيه ، سلف ، مزارعه ، مساقات ، جعاله و قرض الحسنه ، براي بانكها و يا هر يك از آنها در هر يك از موارد و رشته هاي مختلف و نيز تعيين حداكثر تسهيلات اعطايي به هر مشتري

فصل پنجم _ متفرقه ( ماده 21 تا 27 )

ماده 21 _ بانك مركزي با هر يك از بانكها و نيز بانكها با يكديگر مجاز به انجام عمليات بانكي ربوي نمي باشند.

ماده 22 _ بانكها مي توانند با اجازه بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران با موسسات دولتي و وابسته به دولت و شركتهاي دولتي به عمليات مجاز بانكي مبادرت نمايند.

ماده 23 _ وجوه دريافتي تحت عنوان كارمزد و حق الوكاله جزو درآمدهاي بانكها بوده و قابل تقسيم بين سپرده گذاران نمي باشد.

ماده 24 _ معافيت از سود بازرگاني و يا معافيت هاي مالياتي اعطايي طبق قانون به كارخانجات و موسسات توليدي به بانكهايي كه از لحاظ واردات و يا مالكيت جانشين كارخانجات و يا موسسات توليدي مي شوند نيز تعلق مي گيرد.

ماده 25 _ واحدهايي كه بانكها درآنها مشاركت و يا سرمايه گذاري نموده باشند تابع قانون تجارت خواهند بود،مگر اين كه مشمول قانون ديگري باشند.

ماده 26 _ پس از تصويب اين قانون كليه قوانين و مقررات مغاير لغو و اختيارات و وظايف مذكور در قانون پولي و بانكي و لايحه قانوني اداره امور بانكها و متمم آن كه در اين قانون به مراجع ذي صلاح ديگري سپرده شده است از مراجع قبلي سلب مي گردد.

ماده 27 _ وزارت امور اقتصادي و دارايي موظف است آيين نامه اجرايي اين قانون را با پيشنهاد بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران تهيه و پس ازتصويب هيات دولت كه نبايد مدت تهيه و تصويب آن

از مدت 4 ماه بيشتر باشد به مرحله اجرا بگذارد.

قانون تسري امتيازات خاص بانكها به موسسات اعتباري غيربانكي مجاز - مصوب 27.1.1381

ماده واحده _ به موجب اين قانون كليه حقوق و امتيازات پيش بيني شده براي بانكها در تبصره هاي ذيل بند (الف ماده (1) قانون وصول برخي ازدرآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين _ مصوب 1373 _ و ماده (15) اصلاحي قانون عمليات بانكي بدون ربا _ مصوب 1365 _ در حدود مقررات ناظر بر فعاليت موسسات اعتبار غيربانكي مجاز و موضوع فعاليت آنها به اين قبيل موسسات نيز تسري داده مي شود.

آيين نامه اجرايي اصلاح ماده 3 قانون راجع به ترجمه اظهارات و اسناد در محاكم و دفاتر رسمي مصوب سال 1316

فصل اول _ تشكيلات بخش اول انتخاب ، اشتغال ، تمديد
الف ترتيب انتخاب ( ماده 1 تا 11 )

آيين نامه اجرايي اصلاح ماده 3 قانون راجع به ترجمه اظهارات و اسناد در محاكم و دفاتر رسمي مصوب سال 1316

مصوب تيرماه 1376 رياست قوه قضاييه

(شماره 2361559777 روزنامه رسمي كشور)

فصل اول _ تشكيلات

بخش اول انتخاب ، اشتغال ، تمديد

الف ترتيب انتخاب

ماده 1 _ قوه قضاييه در صورت نياز از طريق روزنامه هاي كثيرالانتشار از داوطلبان واجد شرايط مترجمي رسمي دعوت مي نمايد تا درخواست خود را ظرف مهلت معينه در تهران به اداره فني قوه قضاييه از طريق پست ارسال نمايند.

ماده 2 _ درخواست مترجمي رسمي بايد داراي پيوستهاي زير باشد

1 _ يك برگ تصوير مصدق از كليه صفحات شناسنامه

2 _ 2 قطعه عكس 43

3 _ تصوير مصدق بالاترين مدرك تحصيلي (داوطلباني كه تحصيلاتي در ارتباط با زبان مربوط دارند در شرايط مساوي از اولويت برخوردار خواهند بود)

4 _ گواهي عدم سو پيشينه (براي كارمندان رسمي دولت گواهي اداره مربوط مبني بر اشتغال كافي است

5 _ گواهي عدم اعتياد به مواد مخدر.

ماده 3 _ درخواست مترجمي رسمي به ترتيب تاريخ وصول در دفتري ثبت و براي هر داوطلب پرونده جداگانه اي تشكيل مي شود. اداره فني قبل از

صدور پروانه مترجمي رسمي از طريق دادگستري محل و يا به طريق مقتضي ديگر درباره صلاحيت داوطلب تحقيق به عمل آورده ، نتيجه را در پرونده وي منعكس مي نمايد.

ماده 4 _ اداره فني پرونده داوطلبان را در كميسيوني مركب از رييس يا معاون اداره فني و يك نفر كه به زبان خارجي مربوطه تسلط كامل داشته باشد ويك نفر از قضات به انتخاب معاون قضايي رياست قوه قضاييه مطرح مي سازد و واجدين صلاحيت را با تعيين تاريخ براي شركت در امتحان دعوت مي كند. دعوت كتبا و حداقل يك ماه قبل از تاريخ امتحان به عمل ميايد.

ماده 5 _ امتحان از كليه واجدين صلاحيت در تهران در تاريخ معين كه از طرف اداره فني از طريق روزنامه هاي كثيرالانتشار اعلام خواهد شد زير نظر اداره فني به وسيله هيات ممتحنه مذكور در ماه 4 به عمل آمده و در سه مرحله به صورت امتحان عمومي زبان ، امتحان تخصصي ترجمه و شفاهي خواهد بود.

تبصره _ هيات ممتحنه از سه نفر اشخاص متبحر در زبان مورد نظر به انتخاب اداره فني تشكيل مي گردد در صورت عدم دسترسي به تعداد مذكور ممكن است از تعداد كمتر استفاده شود.

ماده 6 _ امتحان عمومي زبان به صورت كتبي و طرح سوالات چهار گزينه اي در سطح تافل در زبان انگليسي و هم سطح آن در ساير زبانها خواهد بود.

سوالات امتحان به صورت تشريحي از بان فارسي به زبان مورد نظر و بالعكس خواهد بود.

تبصره 1 _ داوطلباني كه در امتحان مرحله عمومي حد نصاب نمره قبولي را احراز نكرده باشند مي توانند درخواست تجديدنظر بدهند. در اين مرحله ورقه امتحان توسط

استاد مصحح بازبيني خواهد شد.

تبصره 2 _ براي انجام امتحان مرحله عمومي از بانك سوالات كه به همين منظور تشكيل مي گردد استفاده خواهد شد.

تبصره 3 _ استفاده از فرهنگ لغات در امتحانات تخصصي تشريحي مجاز است

ماده 7 _ سوالات امتحان مرحله تخصصي به صورت ترجمه از زبان فارسي به زبان خارجي و بالعكس مي باشد و طرح سوالات و تصحيح اوراق امتحان زير نظر كميسيون مذكور در ماده 4 و توسط هيات ممتحنه مذكور در تبصره ماده 5 صورت مي گيرد و نمره اي كه به هر يك از سه مرحله داده مي شود از عدد 100 منظور مي گردد و نمره هر ورقه در ذيل يا ظهر آن به حروف و عدد ثبت شده و به امضاي هيات ممتحنه مي رسد.

تبصره 1 _ حداقل نمره قبولي براي هر يك از سه امتحان 75 خواهد بود.

تبصره 2 _ هر داوطلب مي تواند در خواست اعتراض به ورقه خود را ظرف مهلت بيست روز از تاريخ اعلام نتيجه امتحان كتبي به اداره فني تسليم نمايد و رييس اداره فني مي تواند ورقه داوطلب را به شخص يا هيات ممتحنه ديگري واگذار نمايد.

ماده 8 _ قبولي در امتحان به نحو مذكور در ماده 7 و تبصره 1 براي شركت در امتحان شفاهي الزامي است

ماده 9 _ اداره فني از قبول شدگان به ترتيب مذكور در تبصره 1 ماده 7 براي انجام امتحان شفاهي دعوت مي نمايد. امتحان شفاهي زير نظر كميسيون مذكور در ماده 4 انجام مي گيرد اداره فني تعداد مترجم رسمي مورد احتياج را به ترتيب از بين كساني كه داراي نمره بيشتري مي باشند انتخاب مي كند.

ماده 10 _ انتخاب شدگان بايد حداقل يك سال

نزديك مترجم رسمي همزبان كه حداقل ده سال تجربه مترجمي رسمي داشته باشند با معرفي داوطلب وتاييد مترجم رسمي مذكور و اداره فني كارآموزي نموده و كارآموز بايد در مدت كارآموزي زير نظم مترجم سرپرست خود گواهي اتمام دوره كارآموزي وپيشرفت تجربي را از مترجم سرپرست خود اخذ نمايد. در غير اين صورت دوره كارآموزي براي يك بار ديگر تمديد خواهد شد.

تبصره _ در رشته هايي كه سابقه مترجمي رسمي كمتر از ده سال است شرط مقرر در فوق از حيث مدت ده سال رعايت نخواهد شد.

ماده 11 _ قبول شدگان در حضور كميسيون مذكور در ماده 4 به شرح زير سوگند ياد مي كنند

( به خداوند متعال سوگند ياد مي كنم كه در امر ترجمه قلم و زبان خود را جز به راستي و حقيقت به كار نبرم و در سمت مترجمي راز دار و امين باشم ) پس از انقضاي مدت كارآموزي و ارايه گواهي ، اداره فني برحسب تخصص داوطلب پروانه مترجمي رسمي تخصصي والا پروانه مترجمي رسمي به نام داوطلب صادر و پس از الصاق تمبر به مبلغ مقرر قانوني به آنان تسليم مي كند پروانه مترجمي بايد داراي عكس و نمونه امضا باشد.

ب - محل و شرايط اشتغال ( ماده 12 تا 16 )

ماده 12 _ مترجم رسمي در غير حوزه قضايي محل و آدرسي كه در پروانه وي منعكس مي باشد حق اشتغال ندارد و در صورت عدم اقامت در محل مذكور پروانه تمديد نخواهد شد.

ماده 13 _ اداره فني در صورت نياز مشخصات كامل مترجمان را به وسيله روزنامه رسمي و دفترچه هاي مخصوص منتشر مي كند.

ماده 14 _ مترجم رسمي حق تغيير محل كار را از حوزه اي كه در پروانه وي درج گرديده به

حوزه ديگر ندارد و هرگونه تغير محل از شهرستان به تهران به تقاضاي مترجم رسمي و موافقت كتبي رييس دادگستري و اداره فني پس از موفقيت در امتحان شفاهي و مصاحبه و تصويب معاونت قضايي رييس قوه قضاييه ممكن خواهد بو و مراتب در پروانه مترجمي درجه خواهد گرديد.

ماده 15 _ مترجم رسمي مي تواند فقط يك دارالترجمه يا موسسه ترجمه رسمي داير نمايد. در غير اين صورت به عنوان متخلف از ادامه كار وي توسط اداره فني قوه قضاييه جلوگيري به عمل خواهد آمد.

تبصره _ اداره فني موظف است علاوه بر تعقيب قانوني مسوول يا مسوولين دارالترجمه هايي كه برخلاف مقررات اين آيين نامه داير هستند از ادامه فعاليت آنها با كمك نيروي انتظامي جلوگيري به عمل آورد.

ماده 16 _ داير كردن موسسه اي با نام دارالترجمه يا تحت عنوان ديگر كه بدون مسووليت رسمي يك نفر دارنده پروانه رسمي مترجمي به امر ترجمه اشتغال داشته باشد ممنوع است و مديران و مسوولين اين گونه موسسات طبق مقررات كيفري بااعلام اداره فني تحت پيگرد قانوني قرار خواهد گرفت

ج - تمديد پروانه ( ماده 17 )
اشاره

ماده 17 _ مترجم رسمي بايد با در دست داشتن مفاصا حساب مالياتي سنوات گذاشته يا گواهي مراجعه به دارايي به منظور تصفيه حساب مالياتي ، هرسه سال يك نوبت در ارديبهشت ماه براي تمديد پروانه خود به اداره فني مراجعه نمايد، در صورتي كه موجبي براي عدم تمديد نباشد پس از الصاق تمبر به مبلغ مقرر قانوني پروانه وي براي سه سال توسط اداره فني تمديد مي شود. اداره فني و دادگستري شهرستان از تصديق امضاي مترجمي كه پروانه وي تمديد نشده ممنوع مي باشند، اداره فني

تمديد پروانه را به دادگستري اطلاع مي دهد.

بخش اول - شوراي عالي ترجمه ( ماده 18 تا 28 )

ماده 18 _ نظر به ماده 9 اين قانون شورايي تحت عنوان ( شوراي عالي ترجمه ) به رياست معاون قضايي رييس قوه قضاييه تشكيل مي گردد.

ماده 19 _ شوراي عالي ترجمه علاوه بر معاون قضايي كه رييس شورا مي باشد و رييس اداره فني كه در شورا عضويت ثابت دارد داراي هفت عضو ديگراست كه يك نفر از مترجمان رسمي زبان انگليسي و يك نفر از زبان آلماني و يك نفر زبان فرانسه و يك نفر زبان عربي و يك نفر از اساتيد زبان انگليسي و يك نفر از اساتيد زبان آلماني و يك نفر از اساتيد زبان عربي از بين برجسته ترين مترجمان رسمي و استادان رشته هاي زبان و مترجمي دانشگاه ها و موسسات عالي به حكم رياست قوه قضاييه منصوب مي شوند.

تبصره _ مترجمان رسمي عضو شورا به پيشنهاد اداره فني و اساتيد دانشگاه با هماهنگي وزارت علوم و آموزش عالي انتخاب و پيشنهاد مي شوند.

ماده 20 _ وظايف شوراي عالي انتخاب ترجمه به قرار زير است

1 _ رسيدگي به موضوعاتي كه مترجمان رسمي در ارتباط با انجام ترجمه هاي قوه قضاييه ارايه طريق و راهنمايي مي كنند.

2 _ رسيدگي و اعلام نظر مشورتي در باب سوالاتي كه از طرف رييس اداره فني قوه قضاييه در باب ترجمه رسمي مطرح مي گردد.

3 _ ارايه نظر مشورتي در اختلاف بين مترجم رسمي و صاحبان اسناد ترجمه شده كه پرونده آن در هيات رسيدگي به تخلفات مترجمين رسمي مطرح است

4 _ اتخاذ تصميم درباره تعيين بهترين و مطلوبترين معادلها در زبانهاي خارجي و براي لغات و اصطلاحات فارسي در مواردي كه مترجمان

رسمي به يك نتيجه واحد دست نيافته اند و از لغات ، اصطلاحات و تعبيرات متفاوتي در يك مورد خاص استفاده مي نمايند و ايجاد وحدت رويه نسبي در امر ترجمه از فارسي به زبانهاي خارجي و بالعكس و تهيه الگو هاي مناسب ومطلوب در اين زمينه

تبصره _ شوراي عالي ترجمه نمي تواند به وضع لغات جديد فارسي به عنوان معادلهاي خارجي كه از وظايف فرهنگستان زبان است بپردازد لكن مي تواند معادل هاي براي كلمات خارجي كه در زبان فارسي وارده شده اند به فرهنگستان زبان پيشنهاد نمايد.

5 _ بررسي و اعلام نظر نسبت به موضوعاتي كه اطراف دستگاههاي دولتي و مراكز علمي و آموزشي كشور و نظاير آن به شورا ارجاع مي شود.

ماده 21 _ شوراي عالي ترجمه مي تواند نتيجه بررسي هاي خود را به صورت مقالات و نشريات ادواري يا به صورت فرهنگ هاي تخصصي نظير فرهنگهاي حقوقي ، اداري ، اقتصادي ، پزشكي فني و غيره منتشر نمايد و در اين زمينه مي تواند از نظر مشورتي استادان علوم تخصصي و فقها استفاده نمايد ، پديدآورندگان اين گونه كتب و فرهنگ ها از مزاياي حقوقي مولفين و مترجمين و حق التاليف قانوني بهره مند خواهند شد.

ماده 22 _ به اعضاي شوراي عالي طبق مقررات حق حضور پرداخت خواهد شد.

ماده 23 _ شوراي عالي ترجمه مي تواند در چهارچوب همكاري هاي علمي و پژوهشي در زمينه امر ترجمه با دانشگاهها و ساير موسسات علمي و پژوهشي در داخل و خارج از كشور قراردادهاي همكاري براي اجراي طرحهاي ويژه منعقد نمايد.

تبصره _ مواردي از وظايف شوراي عالي كه انجام آن مستلزم هزينه هاي مالي است پس از

تاييد معاونت اداري و مالي وزارت دادگستري و تامين اعتبارات مربوطه قابل اجرا مي باشد.

ماده 24 _ شوراي عالي ترجمه براساس نياز جامعه و ميزان مراجعات و تعداد ارباب رجوع در هر زمان اولويت هاي لازم را در انجام وظايف فوق درنظرخواهد گرفت و زبانهاي مهجور كه طبق آمار اداره فني كمتر محل مراجعه واقع مي شوند از آخرين اولويتها برخوردار هستند و در حال حاضر زبانهاي انگليسي و آلماني در درجات اول و دوم اولويت قرار دارند.

ماده 25 _ امور اداري و دفتري شوراي عالي ترجمه در اداره فني قوه قضاييه متمركز است و اداره مذكور وظايف دبيرخانه آن شورا را به عهده خواهدگرفت

ماده 26 _ شوراي عالي در اولين جلسه خود يك نايب رييس و يك منشي انتخاب خواهد كرد و براي انجام وظايف خود مي تواند با دعوت از صاحبنظران كميته هاي تخصصي فرعي تشكيل دهد.

ماده 27 _ براي تشكيل هر جلسه با ذكر موضوعاتي كه در دستور جلسه است دعوتنامه با امضاي رييس يا نايب رييس شوراي عالي ترجمه براي كليه اعضا به نشاني آنان ارسال خواهد شد. جلسات شوراي عالي ترجمه با حضور حداقل بيش از نصف اعضا رسميت يافته و تصميمات به راي اكثريت اتخاذ خواهد شد.

ماده 28 _ در صورت استعفا يا فوت هر يك از اعضاي شوراي عالي ترجمه ، عضو جانشين به پيشنهاد شورا و با حكم رياست محترم قوه قضاييه منصوب مي گردد و در صورت غيبت بدون عذر موجه هر يك از اعضا در سه جلسه متوالي عضو مذكور مستعفي شناخته شده و جانشين وي تعيين ومنصوب خواهد شد.

فصل دوم _ نحوه اداره ( ماده 29 تا 37 )

ماده 29 _ چنانچه مترجمين رسمي به صورت

موسسه به ترجمه زبانهاي مختلف اشتغال داشته باشند موسسه مذكور بايد يكي از مترجمين را به عنوان مدير موسسه به اداره فني معرفي نمايد فرد معرفي شده مسوول نظارت بر اداره كليه امور موسسه خواهد بود. لكن اين امر رافع مسووليت ديگر مترجم رسمي زبان مورد نظر در قبال تخلفات مرتكب شده نخواهد بود.

ماده 30 _ دادگاه يا هر مقام رسمي ديگر كه به مترجم كار ارجاع مي كند بايد طرز رفتار او را مراقبت و هرگونه تخلفي را كه مشاهده نمايد به اداره فني گزارش دهد.

ماده 31 _ اداره فني موظف است اسناد و مدارك تحصيلي وكلا اوراقي را كه از طرف مراجع رسمي ذي صلاح براي ترجمه به آن اداره فرستاده مي شود در صورت پرداخت هزينه به مترجم رسمي ارجاع و پس از ترجمه و گواهي امضا اعاده نمايد.

ماده 32 _ براي مترجمي زبانهايي كه در آن زبان مورد نظر مترجم رسمي وجود ندارد اداره فني و دادگستري هاي شهرستانها مي توانند از خبرگان محلي پس از اتيان سوگند التزام به صحت گفتار استفاده كنند.

ماده 33 _ سازمان ثبت شركتها تقاضاي ثبت موسسات مترجمي را خواهد پذيرفت كه علاوه برداشتن شرايط قانوني پروانه مترجمي رسمي معتبر نيزداشته باشد.

ماده 34 _ دارالترجمه هايي كه قبل از تاريخ تصويب اين آيين نامه داير بوده اند موظفند از تاريخ لازم الاجرا شدن اين آيين نامه وضع خود را با مقررات آن تطبيق داده و ادامه فعاليت آنها منوط به قبول مسووليت دارالترجمه از طرف يك نفر مترجم رسمي و موافقت اداره فني قوه قضاييه مي باشد.

ماده 35 _ مترجم مسوول بايد در دارالترجمه اي كه مسووليت آن را به عهده گرفته

است حضور و نظارت داشته باشد و تغييراتي كه در اداره دارالترجمه موثر است به اطلاع اداره فني قوه قضاييه برساند.

ماده 36 _ علامت قوه قضاييه ، نام و نام خانوادگي مترجم مسوول و شماره پروانه وي بايد در تابلو دارالترجمه بدين شرح قيد گردد.

قوه قضاييه

دارالترجمه رسمي شماره .......مترجم مسوول .....شماره پروانه مترجمي رسمي ......

ماده 37 _ كساني كه بدون داشتن پروانه مترجمي از تاريخ لازم الاجرا شدن اين آيين نامه مبادرت به تاسيس دارالترجمه و يا ادامه فعاليت غير قانوني دارالترجمه بنمايند با اعلام اداره فني تحت پيگرد قانوني قرار خواهند گرفت و مسووليت نظارت بر صحت اجرا و پيگيريهاي لازم بر عهده اداره فني است اداره مزبور موظف است نسبت به شناسايي دارالترجمه هايي كه بر خلاف مقررات مشغول فعاليت هستند اقدام و اداره اماكن نيروهاي انتظامي نيز از ادامه كار آنها جلوگيري به عمل آورد

فصل سوم _ وظايف مترجم رسمي و مقررات انتظامي
الف - وظايف مترجم رسمي ( ماده 38 تا 45 )

ماده 38 _ وظايف مترجم رسمي به قرار زير است

1 _ ترجمه رسمي اسناد و اوراق مورد درخواست متقاضي كه به اين منظور به مترجم تسليم مي گردد.

2 _ ترجمه اظهارات اصحاب دعوا يا وكلاي آنان يا شهود يا كارشناسان در مراجع قضايي و طرفين معامله يا وكلاي آنان يا شهود در دفاتر اسناد رسمي

3 _ گواهي صحت ترجمه رسمي اسنادي كه در ايران يا يكي از كشورهاي بيگانه ترجمه يا تنظيم شده است

ماده 39 _ مترجم رسمي بايد داراي دفتر ثبت و برگ رسيد و مهر به شرح زير باشد.

1 _ دفتر ثبت كه شماره رديف و مشخصات كارهاي ارجاعي شامل نوع و تعداد و نام صاحب سند يا نام متقاضي اگر

غير از صاحب سند باشد و تعداد نسخ اضافي و نشاني كامل او و تاريخ ارجاع و تاريخ استرداد ترجمه و ميزان دستمزد در آن ثبت مي شود. اين دفتر به وسيله اداره فني تهيه و برگ شماري و منگنه و مهر و در اختيار مترجمين رسمي قرار خواهد گرفت

2 _ برگ رسيد كه نوع و تعداد و نام صاحب سند يا نام متقاضي ( اگر غير از صاحب سند باشد ) و تاريخ استرداد و ميزان دستمزد ترجمه در آن ثبت و هنگام دريافت سند به متقاضي ترجمه داده مي شود.

3 _ مهر كه در آن نام و نام خانوادگي مترجم و زباني كه مترجم رسمي آن است و شماره پروانه مترجمي رسمي قيد شده و مترجم با آن ذيل اوراق ترجمه را مهر مي كند. دفتر و رسيد و مهر مذكور طبق نمونه موجود در اداره فني تهيه مي شود.

ماده 40 _ مترجم رسمي موظف است

1 _ ترجمه سند را روي برگ مخصوص كه شكل و اندازه آن از طريق اداره فني تعيين مي شود بدون غلط و قلم خوردگي و حك و اصلاح به هزينه خود ماشين و در پايان آن مطابقت ترجمه را با اصل تصديق و با قيد تاريخ ترجمه امضا كند هرگاه ترجمه سندي از يك صفحه تجاوز كند مترجم بايد زير هر صفحه تصريح كند كه بقيه در صفحه بعد ترجمه شده است و ذيل تمام صفحات را امضا و آنها را منگنه يا پلمپ نمايد و بين امضاي مترجم و متن ترجمه شده نبايد فاصله باشد.

تبصره _ مترجم رسمي بايد در نگهداري اوراق مخصوص ترجمه كه با قيد شماره و

ترتيب در اختيار وي قرار مي گيرد نهايت دقت را نمايد اوراق مذكور نبايد به صورت سفيد مهر و امضا شده در اختيار ديگران قرار گيرد و چنانچه هنگام استفاده اوراق مذكور مخدوش و غير قابل استفاده گردد بايد در محل مطمين آن را تا سه سال نگهداري نمايد.

2 _ گواهي مطابقت رونوشت يا فتوكپي با اصل اسناد خارجي بايد ذيل اوراق مورد گواهي به عمل آيد و در صورت تعدد صفحات ، ذيل هر صفحه گواهي و امضا و به ترتيب بند يك با ذكر تعداد و منضمات منگنه يا پلمپ شود.

3 _ مترجم رسمي موظف است تصويري از اصل سند را به انضمام يك نسخه تاييد شده از ترجمه آن براي بايگاني خود تهيه و تا سه سال نگهداري نمايد و در صورت مطالبه اداره فني يا ساير مراجع ذي صلاح آن را ارايه دهد.

ماده 41 _ مترجم رسمي نمي تواند از قبول كاري كه از طرف اداره فني يا دادگستري محل به او رجوع مي شود بدون عذر موجه خودداري كند و يا آن را به تاخير بيندازد. وقت لازم براي ترجمه اسناد و مدارك عنداللزوم از طرف اداره فني يا دادگستري محل تعيين خواهد شد.

ماده 42 _ در صورتي كه مترجم رسمي به لحاظ بيماري يا ماموريت يا هر علت ديگري قادر به انجام كار ترجمه نباشد بايد به فوريت مراتب را به اداره فني در مركز و دادگستري محل در شهرستانها و به متقاضي اعلام نمايد و هرگاه اسناد و اوراق براي ترجمه نزد او باشد اين اسناد و اوراق را سريعا مسترددارد.

ماده 43 _ با دعوت كتبي مقام صلاحيتدار مترجم رسمي مكلف است

در محل مقرر حاضر شود مگر اينكه عذر موجهي داشته باشد و در صورت امكان بايد عذر خود را قبلا به اطلاع آن مقام برساند.

ماده 44 _ مترجم رسمي بايد ضمن رعايت امانت تمام اظهارات و مندرجات اسناد و مدارك و اوراق را كه براي ترجمه به او داده مي شود جز به جز و كلمه به كلمه به نحوي كه از لحاظ مضمون و مفهوم كاملا با اصل برابر باشد ترجمه نمايد و حق ندارد چيزي را حذف و يا اضافه كند و در صورتي كه سند مخدوش باشد مراتب را در ترجمه و برگ رسيدي كه به صاحب سند مي دهد قيد كند.

تبصره 1 _ مترجم رسمي مي تواند ترجمه رسمي اسناد را با ذكر نام مترجم و تاريخ ترجمه سند به زبان ديگري ترجمه رسمي نمايد.

تبصره 2 _ در مورد اسناد رسمي تشخيص مواردي كه ترجمه آنها ضرورتي ندارد با اداره فني است و رعايت دستورات اداره مذكور در اين مورد براي مترجم الزامي است

تبصره 3 _ ترجمه فاكس و تلكس كه صحت متن آن توسط دستگاه مربوطه تعيين شده باشد بلااشكال است

تبصره 4 _ مترجم موظف است تصوير اصل سند را به متن ترجمه شده ضميمه و پلمپ نمايد.

ماده 45 _ مترجم رسمي مسوول حفظ و مراقبت از اسنادي است كه براي ترجمه به او سپرده مي شود و موظف است اسناد را به همان صورتي كه تحويل گرفته مسترد دارد.

ب مقررات انتظامي ( ماده 46 تا 52 )

ماده 46 _ هرگاه اشتباه مترجم رسمي به تصديق دو نفر از مترجمين رسمي ديگر به انتخاب اداره فني و در امر ترجمه محرز شود و خسارتي بابت وجه تمبر و تصديق

امضا و ساير هزينه هاي مربوط به امر ترجمه متوجه صاحب سند گردد مترجم موظف است با اخطار اداره فني در جبران خسارت وارده يا جلب رضايت صاحب سند اقدام كند در غير اين صورت توسط اداره فني تحت تعقيب انتظامي قرار خواهد گرفت

تبصره _ در خصوص اين ماده و ماده 43 در صورت احراز عمد مترجم رسمي چنانچه عمل وي مطابق با ماده 28 قانون راجع به كارشناسان رسمي مصوب 13111317 باشد قابل تعقيب كيفري خواهد بود.

ماده 47 _ مرجع تعقيب انتظامي مترجم رسمي اداره فني است و همين كه از تخلف مترجم در تهران و ساير شهرستانها رأسا يا حسب اعلام مراجع رسمي يا شكايت اشخاص اطلاع حاصل نمايد مكلف است تقاضاي تعقيب وي را از هيات رسيدگي به تخلفات انتظامي كه محل تشكيل آن در اداره فني خواهد بود درخواست نمايد.

تبصره _ دفتر اداره فني عهده دار امور دفتري هيات رسيدگي به تخلفات انتظامي نيز خواهد بود.

ماده 48 _ اداره فني در هر رشته از زبانهايي كه براي آنها مترجم رسمي وجود دارد دو نفر را به عنوان اعضاي هيات رسيدگي به تخلفات انتظامي به معاونت قضايي قوه قضاييه معرفي مي نمايد كه پس از تصويب رييس قوه قضاييه كتبا به اين سمت منصوب خواهند شد.

ماده 49 _ دفتر همزمان با تسليم درخواست رسيدگي اداره فني براي تعقيب مترجم رسيم به مرجع انتظامي شكايت اداره فني را به مترجم ابلاغ و وي مي تواند ظرف مدت بيست روز از تاريخ ابلاغ پاسخ خود را به دفتر ارسال يا تسليم نمايد.

ماده 50 _ دفتر با وصول پاسخ يا عدم وصول آن ظرف مهلت مقرره مراتب

را به مرجع انتظامي گزارش و مرجع مذكور با دعوت از نماينده اداره فني ومترجم رسمي مورد تعقيب رسيدگي خواهند نمود. عدم حضور مترجم رسمي يا نماينده اداره فني مانع رسيدگي به مورد يا يا موارد تخلف نخواهد بود.

ماده 51 _ معاون قضايي مي تواند همين كه از سو رفتار و اخلاق مترجم رسمي مطلع شد و يا اينكه نامبرده را فاقد يكي از شرايط بندهاي (ج الي (ز) ازماده 13 اين قانون تشخيص داد امر به تعقيب انتظامي او بدهد و همچنين در مواردي كه اشتغال او را به مترجمي منافي با حيثيت مترجمي رسمي تشخيص داد تقاضاي تعليق وي را از شغل مترجمي از هيات رسيدگي به تخلفات انتظامي مي نمايد. تعليق مترجم رسمي موكول به راي هيات رسيدگي به تخلفات انتظامي خواهد بود.

ماده 52 _ چنانچه مترجم رسمي به اتهام ارتكاب بزهي تحت پيگرد مراجع قضايي قرار گيرد و عمل ارتكابي به تشخيص مرجع انتظامي مغاير با شئون مترجم رسمي باشد از سمت مترجمي رسمي معلق خواهد شد و در صورت صدور راي قطعي برايت يا منع پيگرد يا موقوفي تعقيب رفع تعليق به عمل خواهد آمد. چنانچه درباره متهم قرار تعليق تعقيب كيفري يا حكم به تعليق اجراي مجازات صادر شود رفع تعليق وي با مرجع انتظامي خواهد بود.

فصل چهارم _ حق الزحمه مترجم ( ماده 53 تا 59 )

ماده 53 _ حق الزحمه مترجم رسمي به قرار زير است

1 _ براي ترجمه از زبان بيگانه به فارسي و بالعكس هر كلمه هشتاد ريال

2 _ براي ترجمه هاي فوري هر كلمه 120 ريال

3 _ براي ترجمه كلمات مشكل تخصصي و فني غير فوري از زبان بيگانه به فارسي يا بالعكس و

به تناسب تعداد كلمات فني و تخصصي هر كلمه ازيكصد ريال تا يكصد شصت ريال

4 _ براي ترجمه كلمات مشكل تخصصي و فني فوري از زبان بيگانه به فارسي يا بالعكس هر كلمه صد و بيست ريال تا صد و هشتاد ريال به تشخيص اداره فني يا دادگستري محل

5 _ كلمات مركب از قبيل كتابخانه و دهكده يك كلمه محسوب مي شود.

6 _ حروف ربط و اضافه يك كلمه محسوب خواهد شد.

7 _ در ترجمه اعداد تا 5 رقم مستقل يك كلمه به شماره مي رود.

8 _ چنانچه متقاضي از ترجمه اي بيش از يك نسخه بخواهد بابت نسخ اضافي تا سه نسخه اول دو هزار ريال براي نسخ بعدي به ازاي هر سه نسخه اضافي پانزده درصد بر مبلغ قبل آن اضافه خواهد شد و حق امضاي مترجم براي نسخه هاي اضافي تا سه نسخه هزار و پانصد ريال است

9 _ حق الزحمه گواهي مطابقت رونوشت سند با اصل كه طبق ماده 75 ق آ.د.م وسيله مترجم رسمي انجام شود هر صفحه هزار و پانصد ريال است

10 _ حق الزحمه مترجم براي ترجمه شفاهي تا يك ساعت پنجاه هزار ريال و مازاد بر يك ساعت به ازاي هر ساعت اضافي پانزده هزار ريال خواهد بودكه متقاضي بايد قبل از تشكيل جلسه حداقل حق الزحمه را به طور علي الحساب در صندوق دادگستري توديع و قبض آن را ارايه نمايد.

11 _ هزينه سفر مترجمان رسمي بر طبق تعرفه كارشناسان رسمي دادگستري مندرج در آيين نامه مربوطه و اصطلاحات بعدي خواهد بود.

12 _ پول تمبر ترجمه و نسخ اضافي و هزينه پلمپ به عهده متقاضي

است

ماده 54 _ در صورت اقتضا از طرف اداره فني در خرداد ماه هر سال كميسيوني مركب از رييس يا معاون اداره فني و نماينده معاونت قضايي رييس قوه قضاييه و دو نفر مترجم رسمي به انتخاب اداره فني تشكيل و و با توجه به افزايش يا كاهش هزينه زندگي نسبت به تعديل حق الزحمه ترجمه رسمي مندرج در ماده 53 آيين نامه اقدام خواهد شد.

ماده 55 _ امضاي مترجم ذيل ترجمه يا رونوشت يا فتوكپي اسناد و اوراق در مركز وسيله اداره فني و در شهرستانها وسيله يكي از قضات دادگستري محل كه به پيشنهاد اداره فني و تصويب معاون قضايي تعيين خواهد شد تصديق و به مبلغ مقرر قانوني تمبر الصاق مي شود.

ماده 56 _ در صورت تعليق يا انفصال يا غيبت طولاني يا حجر يا بيماري طولاني يا فوت مترجم رسمي بنا به تقاضاي اداره فني در مركز و دادگستري محل در شهرستانها برگها و اسناد و دفاتر راجع به امور ترجمه جمع آوري و به اداره فني يا دادگستري محل ارسال مي گردد درصورتي كه بين آنها اشيا يا اسنادي متعلق به مردم باشد بايد در قبال اخذ رسيد به صاحبان آنها مسترد شود.

ماده 57 _ از تاريخ قابل اجرا شدن اين آيين نامه ، كليه آيين نامه هاي مربوط به مترجمان رسمي ملغي است

ماده 58 _ اين آيين نامه پانزده روز پس از درج در روزنامه رسمي قابل اجرا است

ماده 59 _ اين آيين نامه در 58 ماده و 18 تبصره تصويب مي شود.

قانون راجع به ترجمه اظهارات و اسناد در محاكم و دفاتر رسمي - مصوب 20 خردادماه 1316 و اصلاحات

شماره 361528776 روزنامه رسمي

ماده 1 _ هرگاه يكي از طرفين دعوي يا شهود و اهل خبره در محاكم

و ادارات و طرفين معامله يا شهود در دفاتر اسناد رسمي زبان فارسي را ندانند اظهارات آنها توسط مترجم رسمي ترجمه خواهد شد.

تبصره _ در نقاطي كه از طرف وزارت عدليه مترجمين رسمي براي هر يك از زبانهاي غيرفارسي تعيين نشده باشد محاكم و ادارات ثبت ، دفاتر اسناد رسمي مترجمين كه طرف اعتماد باشد براي ترجمه تعيين مي نمايد.

ماده 2 _ ترجمه اسناد ذيل بايد از طرف مترجمين رسمي يا مامورين سياسي و قنسولي تصديق شده باشد

الف _ اسنادي كه در يكي از كشورهاي بيگانه يا در ايران به يكي از زبانهاي غيرفارسي تنظيم شده و در يكي از محاكم و ادارات ايران مورد استفاده باشد.

ب _ اسنادي كه در ايران تنظيم شده و ترجمه آن به منظور استفاده در يكي از كشورهاي بيگانه مورد حاجت باشد.

ماده 3 _ به متقاضيان با احراز شرايط ذيل پروانه مترجمي رسمي اعطا مي گردد

الف _ داشتن حداقل 25 سال سن

ب _ موفقيت در آزمون و اختبار علمي و كتبي

ج _ نداشتن پيشينه موثر كيفري

د _ عدم اشتهار به فساد اخلاقي عقيدتي

ه _ عدم اعتياد به مواد مخدر.

و _ عدم محكوميت به انفصال از خدمات دولتي

ز _ مورد وثوق و اعتماد باشد.

ماده 4 _ اعتبار پروانه مترجمي سه سال است و تمديد آن منوط به درخواست متقاضي و پرداخت هزينه مطابق تعرفه قانوني مي باشد چنانچه متقاضي تمديد فاقد يكي از شرايط مقرر قانوني تشخيص داده شود مراتب با ذكر دلايل آن به مرجع انتظامي مترجمان اعلام و درخواست رسيدگي مي شود.مرجع انتظامي پس از رسيدگي نسبت به تمديد يا عدم تمديد پروانه مترجمي راي مقتضي صادر

مي نمايد.

تا زمان رسيدگي مرجع انتظامي اعتبار پروانه به قوت خود باقي است

ماده 5 _ مرجع رسيدگي به تخلفات انتظامي مترجمين رسمي هياتي مركب از يك نفر قاضي و دو نفر از مترجمين رسمي به انتخاب رييس قوه قضاييه مي باشد كه انشا راي با قاضي هيات خواهد بود.

ماده 6 _ در صورت ارتكاب هريك از تخلفات ذيل مرتكب براي بار اول به مدت يك سال و بار دوم به مدت دو سال و در صورت تكرار براي هميشه ازمترجمي رسمي محروم مي شود

الف _ ترجمه و تطبيق با پروانه اي كه مدت آن منقضي شده است

ب _ امتناع از قبول امور ارجاعي متقاضيان ترجمه بدون عذر موجه

ج _ امتناع از حضور در مراجع قضايي بدون عذر موجه

د _ نداشتن دفاتر و اسناد و لوازم مربوط به امور ترجمه طبق مقررات قانوني

ه _ عدم رعايت تعرفه حق الزحمه مترجمي

و _ ترجمه و تطبيق و تصديق خلاف واقع

تبصره _ مجازاتهاي فوق علاوه بر مجازات مندرج در ساير قوانين مي باشد.

ماده 7 _ در صورت ارتكاب هريك از تخلفات ذيل مرتكب به توبيخ كتبي با درج در پرونده و در صورت تكرار تا يك سال از مترجمي محروم مي شود

الف _ امتناع از حضور در مراجع قانوني غيرقضايي بدون عذر موجه

ب _ تأخير در انجام امور ترجمه بدون عذر موجه

ج _ عدم رعايت ضوابط ترجمه

د _ عدم ارايه دفاتر، اسناد و لوازم مربوط به ترجمه در موارد بازرسي

ماده 8 _ تشكيل دفتر يا موسسه و ترجمه اسناد و اظهارات افراد بدون رعايت مقررات اين قانون ممنوع است و مرتكب به مجازات

كلاهبرداري محكوم مي گردد.

ماده 9 _ تشكيلات و نحوه اداره دفتر، ضوابط ترجمه ، تعرفه حق الزحمه مترجم و مرجع تشخيص شرايط مذكور در اين قانون به موجب آيين نامه اي مي باشد كه توسط وزارت دادگستري تهيه و به تصويب رييس قوه قضاييه خواهد رسيد.

قانون منع فروش و واگذاري اراضي فاقد كاربري مسكوني براي امر مسكن به شركتهاي تعاوني مسكن

ماده 1 _ از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون هرگونه واگذاري و نقل و انتقال اراضي به اشخاص حقيقي و حقوقي و شركتهاي تعاوني مسكن اعم از شركتهاي تعاوني مسكن كارمندي و كارگري و تعاوني هاي مسكن كاركنان نيروهاي نظامي و انتظامي براي امر مسكن در داخل محدوده (قانوني شهرها ، شهرك ها و شهرهاي جديد موكول به اخذ گواهي مبني بر نداشتن كاربري معارض و ضوابط ساخت و ساز متناسب با نياز و هدف متقاضيان در اراضي مورد نظر از مراجع مذكور در مواد (3) و (4) اين قانون مي باشد.

ماده 2 _ دفاتر اسناد رسمي و كليه مراجع قانوني واگذار كننده زمين اعم از سازمانها، نهادها و دستگاههاي دولتي و غيردولتي موظفند قبل از هرگونه نقل و انتقال و يا واگذاري زمين به شركتهاي تعاوني مسكن و اشخاص حقيقي و حقوقي موضوع بلامانع بودن احداث واحدهاي مسكوني در اراضي موردنظر را طبق مواد آتي از مراجع تعيين شده در اين قانون استعلام و پيوست مدارك نمايند. اعتبار اين گواهي حداكثر دو سال از تاريخ صدور مي باشد.

ماده 3 _ كاربري ضوابط ساختماني و بلامانع بودن نقل وانتقال يا واگذاري زمين براي امر مسكن به شركتهاي تعاوني مسكن و اشخاص حقيقي وحقوقي در داخل محدوده (قانوني شهرها، بايد از طريق شهرداري مربوط و بر اساس طرحهاي مصوب توسعه

شهري به طور كتبي اعلام و گواهي شده باشد.

ماده 4 _ هرگونه نقل و انتقال و واگذاري زمين به شركتهاي تعاوني مسكن و اشخاص حقيقي و حقوقي براي امر مسكن در خارج محدوده (قانوني شهرها اعم از داخل و يا خارج از حريم شهرها به جز در محدوده مصوب شهرهاي جديد و شهركهايي كه طبق مقررات و بر اساس طرحهاي مصوب احداث شده يا مي شوند ممنوع مي باشد.

احراز وقوع زمين مورد نظر در داخل شهرهاي جديد و شهركهاي مصوب و تناسب زمين مذكور از نظر كاربري و ضوابط ساختماني با برنامه هاي متقاضيان به عهده سازمان مسكن و شهرسازي استان مي باشد.

ماده 5 _ ادارات ثبت اسناد و املاك موظفند تاييديه هاي زير را در مورد تهيه نقشه هاي تفكيك اراضي و املاك و انجام قانوني مراحل تفكيك ، به شرح زير اخذ نمايند

الف _ تفكيك اراضي واملاك در داخل محدوده (قانوني شهر و حريم شهر از نظر رعايت مصوبات طرحهاي جامع و هادي شهري از شهرداري مربوط

ب _ تفكيك اراضي واملاك واقع در خارج از حريم شهرها از نظر رعايت كاربري و ضوابط طرحهاي جامع ناحيه اي و در صورت عدم تهيه طرح براي ناحيه مورد نظر، از نظر رعايت ضوابط آيين نامه مربوط به استفاده از اراضي واحداث بنا و تاسيسات در خارج از محدوده قانوني و حريم شهرها (مصوب 1355 هيات وزيران و اصلاحات بعدي آن از سازمان مسكن و شهرسازي استان

تبصره _ در داخل محدوده روستاها مرجع تهيه و تاييد نقشه هاي مربوط بنياد مسكن انقلاب اسلامي است

ماده 6 _ هر نوع نقل و انتقال اعم از رسمي و عادي تفكيك

افراز، صدور سند و تغيير كاربري در مورد زمينهاي موضوع اين قانون بدون رعايت مفاداين قانون و مقررات مربوط ممنوع است در صورت تخلف متخلفان از جمله هيات مديره شركت تعاوني ذي ربط مسوول جبران خسارات وارد شده به اشخاص حقيقي و حقوقي ، شهرداري ها ، دولت و اعضاي شركتهاي تعاوني مسكن مي باشند.

ماده 7 _ مراجعي كه خارج از حدود وظايف خود در حريم يا خارج از حريم شهرها تصميم گيري كنند و به هر نحو به ساخت و سازهاي غيرقانوني وبرخلاف مفاد اين قانون اقدام نمايند و يا موثر در احداث اين گونه بناها باشند و يا به نحوي در اين گونه اقدامات خلاف مشاركت نمايند، طبق اين قانون متخلف محسوب مي شوند و با آنها برابر مقررات رفتار خواهد شد.

ماده 8 _ كليه سازمانها، موسسات و شركتهاي تامين كننده خدمات آب برق گاز ، تلفن و نظاير آن مكلفند خطوط و انشعاب به ساختمانها را برحسب مراحل مختلف عمليات ساختماني فقط در قبال ارايه پروانه معتبر ساختماني ، گواهي عدم خلاف يا گواهي پايان ساختمان معتبر صادر شده توسط مراجع مسوول صدور پروانه و ذكر شماره و تاريخ مدارك مذكور در قراردادهاي واگذاري ، تامين و واگذار نمايند.

واگذاري خطوط و انشعاب اين گونه خدمات به واحدهاي مسكوني و صنفي و هرگونه بنايي كه به طور غيرمجاز و برخلاف ضوابط و مقررات اجرايي طرحهاي مصوب احداث شودممنوع مي باشد.

ماده 9 _ وزارت فرهنگ وارشاد اسلامي موظف است به كليه جرايد و ساير رسانه ها ابلاغ نمايد قبل از درج هرنوع آگهي تبليغاتي در ارتباط با تفكيك وفروش اراضي مجوزهاي صادر شده

توسط مراجع موضوع ماده (5) اين قانون را حسب مورد از آگهي دهنده درخواست و در صورت عدم ارايه مدارك مذكور، نظر وزارت مسكن و شهرسازي (سازمان مسكن و شهرسازي استان مربوطه را در خصوص بلامانع بودن تفكيك و عرضه زمين اخذ نمايند.

ماده 10 _ كليه قوانين و مقررات مغاير با اين قانون لغو مي شوند.

ماده 11 _ آيين نامه اجرايي اين قانون توسط وزارتخانه هاي مسكن و شهرسازي كشور، تعاون و كار و امور اجتماعي حداكثر ظرف مدت سه ماه تهيه وبه تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

آيين نامه اجرايي قانون منع فروش و واگذاري اراضي فاقد كاربري مسكوني براي امر مسكن به شرك

ماده 1 _ در اجراي اين آيين نامه ، محدوده (قانوني و حريم شهر ، شهرك مسكوني و شهر جديد و محدوده روستا عبارت از محدوده ها و حريم هايي مي باشند كه در طرحهاي مصوب جامع و تفصيلي و هادي شهرها ، ايجاد شهرك و شهر جديد و طرح هادي روستايي به تصويب مراجع قانوني ذي ربط رسيده باشند.

ماده 2 _ منظور از نداشتن كاربري معارض موضع ماده (1) قانون برخورداري از كاربري مسكوني در محدوده (قانوني طبق طرحهاي مصوب جامع ، تفصيلي و هادي و طرحهاي شهركها و شهرهاي جديد مي باشد.

ماده 3 _ كليه مقررات اين آيين نامه مانند لزوم استعلام و نظاير آن در استفاده مسكوني از زمين براي كليه اشخاص حقيقي و حقوقي اعم از خصوصي ، عمومي و دولتي و وابسته به آنها و همچنين بنيادها و نهادهاي انقلابي و اوقاف لازم الاجرا است

ماده 4 _ واگذاري تفكيك وافراز اراضي فاقد كاربري مسكوني براي امر مسكن توسط تمام دستگاههاي دولتي و عمومي و وابسته به آنها اعم ازوزارتخانه ها ،

سازمان ها ، نيروهاي نظامي و انتظامي ، شهرداري ها و شركتهاي دولتي ، بنيادها و نهادهاي انقلابي و موسسات عمومي غير دولتي و هر نهاد وابسته به دولت كه به واگذاري اراضي اقدام مي كند ، تحت هر عنوان و در هر نقطه از كشور اعم از داخل يا خارج شهرها مطلقا ممنوع است

ماده 5 _ هرگونه واگذاري اراضي در داخل مناطق چهارگانه تحت مديريت سازمان حفاظت محيط زيست ممنوع است

ماده 6 _ هرگونه نقل و انتقال اراضي فاقد كاربري مسكوني ، مشروط به تسليم اقرارنامه كتبي ضمن سند انتقال در دفاتر اسناد رسمي توسط منتقل اليه داير بر اطلاع از كاربري غيرمسكوني زمين و عدم امكان ساختن مسكن در آن خواهد بود.

ماده 7 _ كاربريهاي اراضي غير مسكوني كه به ترتيب مقرر در ماده (6) اين آيين نامه مورد نقل و انتقال قرار مي گيرند، قابل تغيير توسط كميسيون هاي ماده 5) لايحه قانوني واگذاري و احياي اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 1359 _ و مراجع تصويب طرح هادي و تغييرات بعدي آنها نبوده و قبول تقاضاي متضمن درخواست تغيير كاربري آنها توسط دبيرخانه هاي مربوط ، شهرداريها و ساير اعضا و طرح اين تقاضا در جلسات كميسيونها و مراجع مذكور ممنوع است

ماده 8 _ كليه دستگاههايي كه قانونا مجاز به واگذاري زمين براي امر مسكن به اشخاص حقيقي و حقوقي مي باشند، موظفند شماره تاريخ و متن پاسخ استعلام دريافت شده از مراجع مقرر در قانون را داير بر برخورداري زمين مورد واگذاري از كاربري مسكوني و ضوابط و مقررات متناسب با تعداد استفاده كنندگان ، به طور

كتبي در توافق نامه ها ، صورتجلسات ، ابلاغيه ها و ساير مدارك مربوط به واگذاري زمين قيد نمايند.

ماده 9 _ استعلام كنندگان كاربري زمين و ضوابط و مقررات ساختماني آن مكلفند نقشه موقعيت زمين در مقياس مناسب طبق سند مالكيت ، نشاني زمين و ساير مشخصاتي كه اظهارنظر توسط مرجع مورد استعلام را تسهيل مي نمايد، به مراجع مورد استعلام مربوط ارايه دهند.

ماده 10 _ مراجع مورد استعلام مكلفند ظرف ده روز پس از وصول نامه دفترخانه اسناد رسمي يا مراجع واگذار كننده زمين ، نسبت به صدور پاسخ استعلام اقدام نمايند.

تبصره _ در صورت كامل نبودن مدارك، مراجع استعلام شونده مكلفند ظرف پنج روز از تاريخ وصول استعلام ، كسري مدارك را به دستگاه استعلام كننده اعلام نمايند.

ماده 11 _ سازمانهاي مسكن و شهرسازي در مورد زمينها و املاك واقع در محدوده شهركها و شهرهاي جديد و شهرداريها در داخل محدوده شهر ، استعلام هاي دريافت شده را بر اساس مصوبات و نقشه هاي اجرايي طرحهاي جامع ، تفصيلي و هادي آنها پاسخ خواهند داد. در مورد شهرهاي داراي طرح جامع در صورت فقدان طرحهاي تفصيلي و وقوع تقريبي زمين در مجاورت زمينهايي كه موقعيت كلي آنها براي كاربريهاي عمومي و خدماتي شهرها پيش بيني گرديده اند ، بر اساس مصوبات شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران عمل خواهد شد.

تبصره _ در صورت وجود يا داير شدن شهرداري در شهرك ها و يا در تمام يا بخشي از هر شهر جديد، پاسخگويي به استعلام موضوع اين ماده توسط شهرداري هاي مزبور به انجام خواهد رسيد.

ماده 12 _ هر نوع نقل و انتقال اراضي براي امر مسكن

اعم از رسمي و عادي در داخل محدوده روستاها منوط به استعلام از دهياري مربوط بر اساس طرح هادي مصوب ، با همكاري بنياد مسكن انقلاب اسلامي و در صورت عدم تشكيل دهياري ، از بنياد مسكن انقلاب اسلامي محل خواهد بود.دهياري ها با همكاري بنياد ياد شده حسب مورد ، در صورت وجود طرح هادي روستايي بر اساس طرح مصوب مذكور و در صورت عدم وجود طرحهاي هادي ، طبق عرف محل ، كاربري و ضوابط ساختماني مربوط را اعلام خواهند نمود.

ماده 13 _ سازمانهاي مسكن و شهرسازي استانها موظفند استعلامهاي دريافت شده از ادارات ثبت اسناد و املاك در مورد نقشه هاي تفكيك اراضي واملاك واقع در خارج از حريم شهرها (به جز روستاها) را از نظر رعايت كاربري و ضوابط طرحهاي جامع ناحيه اي و در صورت عدم تهيه طرح براي ناحيه مورد نظر از نظر رعايت ضوابط آيين نامه مربوط به استفاده از اراضي و احداث بنا و تاسيسات در خارج از محدوده قانوني و حريم شهرها و اصلاحات بعدي آن ، پاسخ دهند.

ماده 14 _ مراجع پاسخ دهنده به استعلام موظفند استعلام هاي به عمل آمده از سوي ادارات ثبت اسناد و املاك در مورد نقشه هاي تفكيك اراضي را كه مي بايست منضم به نقشه تفكيكي خوانا در مقياس مناسب و ساير اطلاعات و مشخصات مورد نياز براي تشخيص موقعيت زمين باشد، حداكثر ظرف دو ماه از تاريخ وصول استعلام پاسخ دهند.

تبصره 1 _ در صورت موافقت مراجع فوق الذكر با نقشه هاي تفكيكي دريافت شده از نظر كاربري و ضوابط تفكيك ، ساير مدارك لازم براي تفكيك طبق مقررات ذي ربط توسط متقاضي

ارايه خواهد شد.

تبصره 2 _ نقشه هاي تفكيكي پيشنهادي از سوي متقاضيان در مورد اراضي واقع در شهرك هاي مسكوني و شهرهاي جديد جهت تاييد از حيث امكان تفكيك و رعايت كاربري و ضوابط تفكيك از طرف ادارات ثبت اسناد و املاك حسب مورد به ترتيب به سازمان مسكن و شهرسازي استان مربوط و شركت عمران شهر جديد ذي ربط ارسال خواهد شد. مراجع مذكور بر اساس طرحها و ضوابط و مقررات مصوب ، حداكثر ظرف دو ماه از تاريخ وصول ، اظهارنظر خواهند بود.

تبصره 3 _ در صورت وجود يا داير شدن شهرداري در شهركها و يا در تمام يا بخشي از شهر جديد، اظهارنظر در خصوص موضوع اين ماده به عهده شهرداري هاي مذكور خواهد بود.

ماده 15 _ تامين و واگذاري تاسيسات زيربنايي موضوع ماده (8) قانون ( آب برق گاز و تلفن ثابت و نظاير آن موكول به ارايه پروانه هاي معتبر ساختماني يا عدم خلاف يا پايان كار ( در مورد شهرها، شهرهاي جديد و شهركها ) يا تاييديه مراجع صدور مجوز ساختمان در محدوده روستا ، داير بر رعايت كاربري مسكوني خواهد بود.

ماده 16 _ مفاد ماده (6) قانون براي آن دسته از اراضي و املاك كه بر اساس اسناد عادي و دست نويس طبق قوانين ديگر قابليت تفكيك و يا صدور سند يافته باشند از جمله مواد (147) و (148) موضوع قانون اصلاح و حذف موادي از قانون ثبت اسناد و املاك _ مصوب 1370 _ و در كليه واگذاريهاي زمين توسط مراجع مختلف براي امر مسكن از جمله سازمان ملي زمين و مسكن شهرداريها و

كميسيونهاي موضوع ماده (32) لايحه قانوني واگذاري و احياي اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 1359_ و قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و منابع طبيعي و ساير مراجعي كه به موجب قوانين مجاز به واگذاري زمين شناخته شده اند نيز لازم الاجرا مي باشد.

تبصره _ نقشه تاييد شده موضوع ماده (4) آيين نامه اجرايي قانون حفظ كاربري اراضي زراعي و باغهاكه مبناي تغيير كاربري و تفكيك اراضي زراعي و باغهاي خارج از محدوده شهرها و شهركها توسط ادارات ثبت اسناد و املاك قرار مي گيرند، منحصرا مربوط به استفاده كشاورزي و باغداري از اراضي زراعي و باغات موضوع نقشه هاي مذكور بعد از تفكيك مي باشند و درهر حال تغيير كاربري اين اراضي به مسكوني ممنوع است

ماده 17 _ كليه مراجعي كه در محدوده (قانوني و حريم يا خارج از حريم شهرها ، در داخل شهركها و شهرهاي جديد و حريم آنها و همچنين روستاها،برخلاف مفاد اين قانون تصميم گيري كرده و يا به هر نحو به ساخت و سازهاي غيرقانوني اقدام نموده يا موثر در احداث بناهاي خلاف باشند، متخلف محسوب و طبق مقررات با آنها رفتار خواهد شد.

ماده 18 _ درج شماره تاريخ و نام صادر كننده مجوز در آگهي هاي تفكيك و فروش اراضي موضوع اين قانون الزامي است و آگهي هاي فاقد مشخصات مذكور ، غير قابل چاپ و تبليغ در مطبوعات ، صدا و سيما و ساير رسانه هاي گروهي و نصب در اماكن عمومي مي باشند و وزارت فرهنگ و ارشاداسلامي اقدامات لازم را در جهت تحقق اين موضوع به عمل خواهد آورد و وزارت مسكن و شهرسازي نيز

موظف است هرگونه تخلف از اين ماده را پيگيري نمايد.

ماده 19 _ سازمان ثبت اسناد و املاك كشور ، وزارت بازرگاني و وزارت تعاون مكلفند حسب مورد به روشهاي مقتضي به تمامي بنگاه هاي معاملات املاك و مستغلات دفاتر اسناد رسمي و شركتهاي تعاوني ابلاغ نمايند كه در اجراي مفاد ماده (6) قانون از تنظيم مبايعه نامه و نظاير آنها براي زمينهاي موضوع اين قانون كه فاقد نقشه هاي تفكيك مصوب مرجع قانوني است ، اكيدا خودداري نمايند.

تبصره _ وزارت بازرگاني و وزارت تعاون موظفند حسب مورد در صورت مشاهده تخلف از قانون و اين آيين نامه توسط بنگاههاي معاملات ملكي وشركتهاي تعاوني و يا دريافت گزارش از سوي وزارت مسكن و شهرسازي مبني بر وقوع تخلف ، برخورد لازم را با متخلفان به ترتيب برابر قانون نظام صنفي و قانون تعاون به عمل آورند.

ماده 20 _ وزارت مسكن و شهرسازي در اجراي صحيح قانون به محض اطلاع از وقوع تخلف از قانون و اين آيين نامه پس از احراز آن ، متخلفان را همراه ادله و مدارك مربوط جهت رسيدگي و صدور راي مقتضي به مراجع صالح قضايي معرفي و تا حصول نتيجه مراتب را پيگيري نموده و همچنين وزارت مذكور و ساير مراجع ذي ربط مي توانند ابطال اقدامات خلاف ، اعاده وضعيت به حالت سابق و نيز جبران خسارات وارد شده به دولت را مطابق مقررات مربوط ، از مقامات قضايي درخواست نمايند.

ماده 21 _ دبيرخانه شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران مسئوليت نظارت عالي بر حسن انجام اين قانون و آيين نامه را بر عهده خواهد داشت

قانون معافيت كليه دانشجويان بورسيه و اعضاي هيات علمي كه جهت تحصيلات عالي يا استفادهاز فر

ماده يك _

از تاريخ اجراي اين قانون كليه دفاتر اسناد رسمي از انجام هر نوع معاملات مربوط به وسايل نقليه موتوري ممنوع بوده و هرگونه معامله ونقل و انتقال وسايل نقليه موتوري فقط در يگانهاي راهنمايي و رانندگي مجاز به شماره گذاري وسايل نقليه موتوري در كشور به ترتيبي كه در اين قانون و آيين نامه اجرايي آن تعيين مي گردد انجام خواهد شد.

ماده دو _ اداره راهنمايي و رانندگي تهران و شهرباني شهرستانها مكلفند براي هر نوع وسيله نقليه موتوري شناسنامه تنظيم نموده و كليه نقل و انتقالات وسايل نقليه موتوري را در اين شناسنامه ها ثبت نمايند

تبصره _ مشخصات نحوه و ترتيب تنظيم اين شناسنامه ها به موجب آيين نامه اجرايي اين قانون خواهد بود.

ماده سه _ هر نوع جعل و تزوير در اين شناسنامه ها و اسناد مربوط به آن جعل در اسناد دولتي محسوب و مرتكبين به مجازاتهاي مقرر در قوانين مربوط محكوم خواهند شد.

ماده چهار _ صدور المثني براي اين شناسنامه ها به موجب ضوابط و مقررات مندرج در آيين نامه اجرايي اين قانون خواهد بود.

ماده پنج _ هر نوع نقل و انتقال اعم از خريد و فروش صلح هبه و غيره نسبت به كليه تاكسي ها و اتومبيلهاي سواري توليد كارخانجات داخلي و وانت ها اعم از ساخت داخل يا خارج تا سه سال تمام از تاريخ شماره گذاري ممنوع مي باشد.

تبصره 1 _ اتومبيلهاي هشت سيلندر از شمول اين ماده مستثني مي باشند.

تبصره 2 _ نقل و انتقالات مربوط به مقررات ارث از شمول اين ماده مستثني مي باشد

ماده شش _ كليه وكالتنامه هايي كه در مورد نقل و انتقالات موضوع ماده 5 اين قانون توسط دفاتر اسناد

رسمي تنظيم مي گردد در صورتي داراي اعتبارقانوني است كه تاريخ تنظيم آنها سه سال تمام بعد از تاريخ شماره گذاري اتومبيل باشد.

تبصره _ سردفتران و دفترياران متخلف از اجراي اين قانون به انفصال موقت از اشتغال به سردفتري و دفترياري از سه ماه تا شش ماه محكوم خواهدشد.

ماده هفت _ تاريخ اجراي اين قانون در تهران پس از سه ماه از تاريخ تصويب آيين نامه اجرايي و در شهرستانها بعد از شش ماه از تاريخ تصويب آيين نامه اجرايي خواهد بود و كليه نقل و انتقالات وسايل نقليه موتوري قبل از اجراي اين قانون كمافي السابق انجام خواهد پذيرفت

ماده هشت _ آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف دو ماه از تاريخ تصويب توسط اداره راهنمايي و رانندگي تهيه و به تصويب وزرا كشور، دادگستري و بازرگاني خواهد رسيد.

ماده نه _ كارخانجات داخلي مكلف به رعايت ضوابط مقرر در آيين نامه اجرايي اين قانون مي باشند.

ماده ده _ از تاريخ اجراي اين قانون تبصره ماده ده قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي و ساير قوانين و مقررات مغاير با اين قانون لغو مي گردد.

لايحه قانوني نحوه نقل و انتقالات و سايل نقليه موتوري - مصوب 25.4.1359

ماده يك _ از تاريخ اجراي اين قانون كليه دفاتر اسناد رسمي از انجام هر نوع معاملات مربوط به وسايل نقليه موتوري ممنوع بوده و هرگونه معامله ونقل و انتقال وسايل نقليه موتوري فقط در يگانهاي راهنمايي و رانندگي مجاز به شماره گذاري وسايل نقليه موتوري در كشور به ترتيبي كه در اين قانون و آيين نامه اجرايي آن تعيين مي گردد انجام خواهد شد.

ماده دو _ اداره راهنمايي و رانندگي تهران و شهرباني شهرستانها مكلفند براي هر نوع وسيله نقليه موتوري شناسنامه تنظيم

نموده و كليه نقل و انتقالات وسايل نقليه موتوري را در اين شناسنامه ها ثبت نمايند

تبصره _ مشخصات نحوه و ترتيب تنظيم اين شناسنامه ها به موجب آيين نامه اجرايي اين قانون خواهد بود.

ماده سه _ هر نوع جعل و تزوير در اين شناسنامه ها و اسناد مربوط به آن جعل در اسناد دولتي محسوب و مرتكبين به مجازاتهاي مقرر در قوانين مربوط محكوم خواهند شد.

ماده چهار _ صدور المثني براي اين شناسنامه ها به موجب ضوابط و مقررات مندرج در آيين نامه اجرايي اين قانون خواهد بود.

ماده پنج _ هر نوع نقل و انتقال اعم از خريد و فروش صلح هبه و غيره نسبت به كليه تاكسي ها و اتومبيلهاي سواري توليد كارخانجات داخلي و وانت ها اعم از ساخت داخل يا خارج تا سه سال تمام از تاريخ شماره گذاري ممنوع مي باشد.

تبصره 1 _ اتومبيلهاي هشت سيلندر از شمول اين ماده مستثني مي باشند.

تبصره 2 _ نقل و انتقالات مربوط به مقررات ارث از شمول اين ماده مستثني مي باشد

ماده شش _ كليه وكالتنامه هايي كه در مورد نقل و انتقالات موضوع ماده 5 اين قانون توسط دفاتر اسناد رسمي تنظيم مي گردد در صورتي داراي اعتبارقانوني است كه تاريخ تنظيم آنها سه سال تمام بعد از تاريخ شماره گذاري اتومبيل باشد.

تبصره _ سردفتران و دفترياران متخلف از اجراي اين قانون به انفصال موقت از اشتغال به سردفتري و دفترياري از سه ماه تا شش ماه محكوم خواهدشد.

ماده هفت _ تاريخ اجراي اين قانون در تهران پس از سه ماه از تاريخ تصويب آيين نامه اجرايي و در شهرستانها بعد از شش ماه از تاريخ تصويب آيين نامه اجرايي خواهد

بود و كليه نقل و انتقالات وسايل نقليه موتوري قبل از اجراي اين قانون كمافي السابق انجام خواهد پذيرفت

ماده هشت _ آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف دو ماه از تاريخ تصويب توسط اداره راهنمايي و رانندگي تهيه و به تصويب وزرا كشور، دادگستري و بازرگاني خواهد رسيد.

ماده نه _ كارخانجات داخلي مكلف به رعايت ضوابط مقرر در آيين نامه اجرايي اين قانون مي باشند.

ماده ده _ از تاريخ اجراي اين قانون تبصره ماده ده قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي و ساير قوانين و مقررات مغاير با اين قانون لغو مي گردد.

قانون اصلاح موادي از قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي اير

ماده 1 _ از ابتداي سال 1382 برقراري و دريافت هر گونه وجوه از جمله ماليات و عوارض اعم از ملي و محلي از توليدكنندگان كالاها ، ارايه دهندگان خدمات و همچنين كالاهاي وارداتي صرفا به موجب اين قانون صورت مي پذيرد و كليه قوانين و مقررات مربوط به برقراري اختيار و يا اجازه برقراري و دريافت وجوه كه توسط هيات وزيران ، مجامع ، شوراها و ساير مراجع وزارتخانه ها، سازمان ها ، موسسات و شركتهاي دولتي از جمله آن دسته ازدستگاه هاي اجرايي كه شمول قوانين بر آنها مستلزم ذكر نام يا تصريح نام است همچنين موسسات و نهادهاي عمومي غير دولتي صورت مي پذيرد به استثنا (قانون مالياتهاي مستقيم مصوب 3121366 و اصلاحات بعدي آن ، قانون چگونگي اداره مناطق آزاد تجاري _ صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 761372، قانون مقررات تردد و سايل نقليه خارجي مصوب 1241373، عوارض آزاد راهها ، عوارض موضوع ماده (12) قانون حمل و نقل و عبور كالاهاي خارجي از قلمرو جمهوري اسلامي

ايران مصوب 22121374 و عوارض موضوع بند (ب ماده (46)، بند (ب )ماده (130) و بندهاي (الف و (ب ماده (132) قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب 1711379) لغو مي گردد.

تبصره 1 _ هزينه كارمزد و ساير وجوهي كه از درخواست كننده در ازا ارايه مستقيم خدمات خاص و يا فروش كالا كه طبق قوانين و مقررات مربوطه دريافت مي شود و همچنين خسارات و جرايمي كه به موجب قوانين و يا اختيارات قانوني لغو نشده دريافت مي گردد، از شمول اين ماده مستثني مي باشند.

تبصره 2 _ از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون ، بند (ج ماده (19)، ماده (145)، ماده (168) و بند (ب ماده (175) قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب 1379 لغو گرديده و در بند (ب ماده (19) آن قانون عبارت چهل و هشت درصد (48%)به پنجاه درصد (50%) اصلاح مي شود.

ماده 2 _ حقوق گمركي ، ماليات ، حق ثبت سفارش كالا ، انواع عوارض و ساير وجوه دريافتي از كالاهاي وارداتي تجميع گرديده و معادل چهار درصد(4%) ارزش گمركي كالاها تعيين مي شود. به مجموع اين دريافتي و سود بازرگاني كه طبق قوانين مربوطه توسط هيات وزيران تعيين مي شود حقوق ورودي اطلاق مي گردد.

تبصره 1 _ نرخ حقوقي ورودي علاوه بر رعايت ساير قوانين و مقررات مي بايست به نحوي تعيين گردد كه

الف _ در راستاي حمايت موثر از اشتغال و كالاي توليد يا ساخت داخل در برابر كالاي وارداتي باشد.

ب _ در برگيرنده نرخ ترجيحي و تبعيض آميز بين واردكنندگان دولتي يا

بخشهاي خصوصي ، تعاوني و غير دولتي نباشند .

ج _ نرخ حقوق ورودي قطعات ، لوازم و موادي كه براي مصرف در فرآوري يا ساخت يا مونتاژ يا بسته بندي اشيا يا مواد يا دستگاهها وارد مي گردند ازنرخ حقوق ورودي محصول فرآوري شده يا شي يا ماده يا دستگاه آماده پايين تر باشد.

تبصره 2 _ حق ثبت سفارش پرداختي كالاهايي كه تا پايان سال 1381 اظهار و ترخيص نشده اند به عنوان علي الحساب حقوق ورودي محسوب مي شود.

تبصره 3 _ معادل دوازده در هزار ارزش گمركي كالاهاي وارداتي كه حقوق ورودي آنها وصول مي شود از محل اعتباراتي كه همه ساله در قوانين بودجه سنواتي كل كشور منظور مي شود در اختيار وزارت كشور (سازمان شهرداريها) قرار مي گيرد تا به نسبت هفتاد درصد (70%) ميان شهرداري ها و سي درصد(30%) ميان دهياري هاي سراسر كشور به عنوان كمك پرداخت و به هزينه قطعي منظور شود.

تبصره 4 _ كليه قوانين و مقررات مربوط به معافيتهاي حقوق ورودي به استثناي معافيت هاي موضوع ماده (6) و بندهاي (1)، (2)، (4) تا (9) و (12) تا(19) ماده (37) قانون امور گمركي مصوب 1731350 و معافيت لايحه قانوني راجع به ماشين آلات توليدي كه توسط واحدهاي توليدي ، صنعتي ومعدني مجاز وارد مي شود از پرداخت حقوق ورودي مصوب 2421359 شوراي انقلاب اسلامي ايران و معافيت گمركي لوازم امدادي اهدايي به جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران و اقلام عمده صرفا دفاعي كشور لغو مي گردد.

ماده 3 _ ماليات و عوارض دريافتي از كالاها به شرح زير تعيين مي گردد

الف _ انواع نوشابه هاي گازدار ساخت داخل (به استثنا نوشابه هاي حاصل از فرآورده هاي لبني و كنسانتره انواع

ميوه و آب معدني كه با وسايل ماشيني تهيه مي شوند و همچنين شربت هاي غليظ توليدي مورد استفاده در دستگاههاي نوشابه سازي كوچك (دستگاه پست ميكس كه به منظور تهيه نوشابه به بازار عرضه مي گردد پانزده درصد (15%) بهاي فروش كارخانه ]دوازده درصد (12%) ماليات و سه درصد (3%) عوارض .

ب _ سيگار توليد داخل پانزده درصد (15%) بهاي فروش كارخانه ]دوازده درصد (12) ماليات و سه درصد (3%) عوارض .

ج _ بنزين بيست درصد (20%) قيمت مصوب فروش ]ده درصد (10%) ماليات و ده درصد (10%) عوارض [

د _ نفت سفيد و نفت گاز ده درصد (10%) و نفت كوره پنج درصد (5%) قيمت مصوب فروش (به عنوان عوارض .

ه _ ساير كالاهاي توليدي (به استثناي محصولات بخش كشاورزي كه امكان استفاده از آنها به عنوان محصول نهايي وجود دارد مطابق فهرستي كه به پيشنهاد كار گروهي مركب از وزير امور اقتصادي و دارايي (رييس ، وزراي بازرگاني صنايع و معادن و كشور و رييس سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور تا پانزدهم بهمن ماه هر سال براي سال بعد به تصويب هيات وزيران مي رسد سه درصد (3%) قيمت فروش ]دو درصد (2%) ماليات و يك درصد(1%) عوارض .

آن دسته از محصولات صنايع آلوده كننده محيط زيست به تشخيص و اعلام (تا پانزدهم اسفند ماه هر سال براي اجرا در سال بعد) سازمان حفاظت محيط زيست كه در فهرست فوق قرار نمي گيرند يك درصد (1%) قيمت فروش (به عنوان عوارض

تبصره 1 _ ماليات و عوارض بندهاي (ج و (د) علاوه بر قيمت مصوب فروش محصولات مربوطه كه به موجب قوانين تعيين

مي شود در قيمت فروش نهايي محاسبه و منظور مي شود.

تبصره 2 _ ماليات و عوارض بندهاي (الف و (ه) اين ماده در خصوص كالاهاي صادراتي طبق قانون برنامه سوم اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران معاف و در خصوص آن دسته از كالاهايي كه توسط اشخاص حقيقي يا حقوقي غير از توليد كننده نهايي كالا صادر مي شوند مطابق رسيدهاي معتبر واريزي مربوطه ، حسب مورد از محل درآمد مالياتي مربوط و عوارض وصولي قابل اختصاص به وزارت كشور (سازمان شهرداري ها) قابل استرداد مي باشد.

نحوه استرداد به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به پيشنهاد سازمان امور مالياتي كشور به تصويب وزير امور اقتصادي و دارايي مي رسد.

ماده 4 _ ماليات و عوارض دريافتي از برخي خدمات به شرح زير تعيين مي گردد

الف _ خدمات مخابرات از قبيل آبونمان تلفنهاي ثابت وهمراه كاركرد مكالمات داخلي و خارجي خدمات بين المللي ، كارتهاي اعتباري معادل شش درصد (6%) قيمت خدمات ]پنج درصد (5%) ماليات و يك درصد (1%) عوارض .

ب _ واگذاري خطوط تلفن همراه معادل بيست درصد (20%) قيمت واگذاري (به عنوان ماليات

ج _ برق و گاز مصرفي مشتركين (به استثنا مصارف صنعتي معدني و كشاورزي و همچنين آب مصرفي مشتركين در حوزه استحفاظي شهرها سه درصد (3%) بهاي مصرفي آنها (به عنوان عوارض

د _ خدمات هتل متل مهمانسرا، هتل آپارتمان مهمان پذير ، مسافرخانه ، تالارها و باشگاهها دو درصد (2%) هزينه (به عنوان عوارض

ه _ حمل و نقل برون شهري مسافر در داخل كشور با وسايل زميني ، ريلي ، دريايي و هوايي پنج درصد (5%) بهاي بليط (به عنوان

عوارض

و _ عوارض ساليانه انواع خودروهاي سواري و وانت دوكابين اعم از توليد داخل يا وارداتي حسب مورد معادل يك در هزار قيمت فروش كارخانه (داخلي و يا يك در هزار مجموع ارزش گمركي و حقوق ورودي آنها.

ز _ شماره گذاري انواع خودروهاي سواري و وانت دوكابين اعم از توليد داخل و يا وارداتي به استثنا خودروهاي سواري عمومي درون شهري يا برون شهري حسب مورد سه درصد (3%) قيمت فروش كارخانه (داخلي و يا سه درصد (3%) مجموع ارزش گمركي و حقوق ورودي آنها ]دو درصد (2%)ماليات و يك درصد (1%) عوارض .

ح _ ماليات نقل و انتقال انواع خودرو به استثنا ماشين آلات راهسازي ، معدني ، كشاورزي ، شناورها ، موتورسيكلت و سه چرخه موتوري اعم از توليدداخل يا وارداتي ، حسب مورد معادل يك درصد (1%) قيمت فروش كارخانه (داخلي و يا يك درصد (1%) مجموع ارزش گمركي و حقوق ورودي آنها.

مبناي محاسبه اين ماليات به ازاي سپري شدن يك سال از عمر خودرو (و حداكثر تا پنج سال به ميزان ده درصد (10%) (و حداكثر تا پنجاه درصد(50%)) تقليل مي يابد.

ط _ به پيشنهاد كار گروهي متشكل از وزير امور اقتصادي و دارايي (رييس ، وزير بازرگاني وزير ذي ربط و رييس سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور وتصويب هيات وزيران وجوهي بابت صدور، تمديد و يا اصلاح انواع كارتها و مجوزهاي مربوط به فعاليت موضوع مواد (24)، (26) و (47) قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت مصوب 27111380 و ماده (80) قانون وصول برخي از درآمدهاي دولتي و مصرف آن در موارد

معين مصوب 28121373 از متقاضيان دريافت و به حساب درآمد عمومي (نزد خزانه داري كل كشور) واريز مي گردد.

ي _ به دولت اجازه داده مي شود بابت خروج مسافر از مرزهاي هوايي براي نوبت اول در هر سال يكصدهزار (100000) ريال و براي نوبتهاي بعدي در همان سال مبلغ يكصد و پنجاه هزار (150000) ريال و از مرزهاي دريايي و زميني مبلغ سي هزار (30000) ريال از مسافران دريافت و به حساب درآمد عمومي (نزد خزانه داري كل كشور) واريز نمايد.

تغييرات اين مبالغ هر سه سال يك بار با توجه به نرخ تورم يا تصويب هيات وزيران تعيين مي گردد.

تبصره 1 _ قيمت فروش كارخانه (داخلي و يا مجموع ارزش گمركي و حقوق ورودي انواع خودروها كه مبناي محاسبه ماليات و عوارض بندهاي (و)،(ز) و (ح اين ماده قرار مي گيرند، همه ساله بر اساس آخرين مدل توسط وزارت امور اقتصادي و دارايي تا پانزدهم بهمن ماه هر سال براي اجرا در سال بعد اعلام خواهد شد.

اين مهلت زماني براي انواع جديد خودروهايي كه بعد از تاريخ مزبور توليد آنها شروع مي شود لازم الرعايه نمي باشد. همچنين قيمت فروش يا مجموع ارزش گمركي و حقوق ورودي خودروهايي كه توليد آنها متوقف مي شود توسط وزارت ياد شده و متناسب با آخرين مدل ساخته شده تعيين مي گردد.

تبصره 2 _ تنظيم سند وثيقه وكالت خريد و خروج موقت براي خودرو، مشمول ماليات نقل و انتقال موضوع بند (ح اين ماده نمي باشد.

دفاتر اسناد رسمي مكلفند قبل از تنظيم سند مربوط به انواع خودرو رسيد و يا گواهي پرداخت عوارض موضوع بند (و) اين ماده و همچنين رسيدپرداخت ماليات موضوع بند (ح اين

ماده را از فروشنده اخذ نموده و ضمن درج شماره فيش بانكي و تاريخ و مبلغ و نام بانك دريافت كننده ماليات ونيز فيش بانكي و يا گواهي پرداخت عوارض موضوع بند (و) و همچنين نوع و مشخصات خودرو در سند تنظيمي فهرست كامل نقل و انتقالات خودروها را هر پانزده روز يك بار به ادارات مالياتي ذي ربط ارسال نمايند.

در صورت تخلف از اين حكم علاوه بر پرداخت ماليات و عوارض متعلقه و جرايم موضوع اين قانون مشمول جريمه اي معادل پنجاه درصد (50%)ماليات و عوارض متعلقه خواهد بود.(1)

فسخ و اقاله معامله خودرو تا سه ماه بعد از معامله مشمول ماليات نقل و انتقال مجدد نخواهد شد و تنها در صورتي كه پس از پرداخت ماليات ، معامله انجام نشود، ماليات وصول شده طبق قوانين و مقررات ماليات مستقيم مسترد مي گردد.

تبصره 3 _ اولين انتقال خودرو از كارخانجات سازنده و يا مونتاژ كننده داخلي و يا واردكنندگان (نمايندگيهاي رسمي شركتهاي سازنده خودروهاي خارجي به خريداران مشمول پرداخت ماليات نقل و انتقال موضوع بند (ح اين ماده نخواهد بود.

ماده 5 _ برقراري هر گونه عوارض و ساير وجوه براي انواع كالاهاي وارداتي و كالاهاي توليدي و همچنين آن دسته از خدمات كه در ماده (4) اين قانون ، تكليف ماليات و عوارض آنها معين شده است ، همچنين برقراري عوارض به درآمدهاي مأخذ محاسبه ماليات سود سهام شركتها، سود اوراق مشاركت ، سود سپرده گذاري و ساير عمليات مالي اشخاص نزد بانكها و موسسات اعتباري غيربانكي مجاز توسط شوراهاي اسلامي و ساير مراجع ممنوع مي باشد.

تبصره 1 _ وضع عوارض محلي جديد

و يا افزايش نرخ هر يك از عوارض محلي ، مي بايستي حداكثر تا پانزدهم بهمن ماه هر سال براي اجرا در سال بعد تصويب و اعلام عمومي گردد.

تبصره 2 _ عبارت (پنج در هزار) مندرج در ماده (2 قانون نوسازي و عمران شهري مصوب 791347 به عبارت (يك درصد (1%)) اصلاح مي شود.

تبصره 3 _ قوانين و مقررات مربوط به اعطاي تخفيف يا معافيت از پرداخت عوارض يا وجوه به شهرداري ها ملغي مي گردد.

تبصره 4 _ وزارت كشور موظف است بر حسن اجراي اين ماده در سراسر كشور نظارت نمايد.

ماده 6 _ الف _ مالياتهاي موضوع مواد (3)و (4) اين قانون به حساب يا حسابهاي درآمد عمومي مربوط كه توسط وزارت امور اقتصادي و دارايي (خزانه داري كل كشور) تعيين و از طريق سازمان امور مالياتي كشور اعلام مي شود ، واريز مي گردد.

ب _ عوارض موضوع بندهاي (الف و (ه) ماده (3) و عوارض موضوع بندهاي (الف ، (ج ، (د)، (ه) و (و) ماده (4) اين قانون در مورد واحدهاي توليدي ، خدماتي و مشتركين واقع در داخل حريم شهرها به حسابي كه توسط شهرداري محل توليد يا فعاليت اعلام مي شود واريز مي گردد.

ج _ عوارض مشروحه بند (ب اين ماده در مورد واحدهاي توليدي خدماتي و مشتركين واقع در خارج حريم شهرها به حساب تمركز وجوه به نام وزارت كشور (سازمان شهرداريها) واريز مي شود تا بين دهياريهاي همان شهرستان توزيع شود.

د _ عوارض موضوع بندهاي (ب ، (ج و (د) ماده (3) و عوارض موضوع بند (ز) ماده (4) اين قانون به حساب تمركز وجوه به نام وزارت كشور (سازمان شهرداريها) واريز مي شود تا به

نسبت پانزده درصد (15%) كلان شهرها (شهرهاي بالاي يك ميليون نفر جمعيت و شصت و پنج درصد (65%) سايرشهرها و بيست درصد (20%) دهياري ها تحت نظر كار گروهي متشكل از نمايندگان سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و وزارت امور اقتصادي و دارايي و سازمان شهرداري ها توزيع گردد.

تبصره 1 _ حساب تمركز وجوه قيد شده در بندهاي (ج و (د) اين ماده توسط خزانه داري كل كشور به نام وزارت كشور (سازمان شهرداري ها) افتتاح مي شود.

وجوه واريزي به اين حساب مطابق آيين نامه اجرايي كه به پيشنهاد مشترك وزارت كشور و شوراي عالي استانها به تصويب هيات وزيران مي رسد بين شهرداري ها و دهياري ها توزيع مي شود.

هرگونه برداشت از اين حساب به جز پرداخت به شهرداري ها و دهياري ها ممنوع مي باشد.

سازمان شهرداري ها موظف است گزارش عملكرد وجوه دريافتي را هر سه ماه يك بار به شوراي عالي استانها ارايه نمايد.

تبصره 2 _ توليد كنندگان كالاهاي موضوع ماده (3) و همچنين ارايه دهندگان خدمات موضوع ماده (4) اين قانون مكلفند ماليات و عوارض موضوعه را در مبادي توليد يا ارايه خدمات با درج در سند فروش از خريداران كالا يا خدمات اخذ و تا پايان دو ماه بعد به حسابهاي بانكي تعيين شده واريزنمايند.

اشخاص ياد شده موظفند مدارك و اطلاعات مورد نياز را طبق فرمهايي كه توسط سازمان امور مالياتي كشور تعيين و اعلام مي گردد به واحدهاي اجرايي سازمان ياد شده و نسخه اي از واريزي عوارض مربوط به شهرداري محل را به همان شهرداري ارايه دهند.

شركت ملي پخش فرآورده هاي نفتي ماليات و عوارض مربوط به بندهاي (ج و (د) ماده (3) را در

محلهاي عرضه محصولات محاسبه و از خريداران دريافت و مطابق اين تبصره عمل خواهد نمود.

تبصره 3 _ وجوه دريافتي موضوع مواد (3) و (4) اين قانون كه توسط سازمان امور مالياتي كشور وصول مي گردد مشمول احكام ماده (211) به بعدفصل نهم باب چهارم قانون مالياتهاي مستقيم مصوب 3121366 و اصلاحات بعدي است

پرداخت ماليات و عوارض پس از موعد مقرر موجب تعلق جريمه اي معادل دو و نيم درصد (52%) به ازا هر ماه تأخير خواهد بود. اين جريمه قابل بخشودگي نيست

تبصره 4 _ مطالبات سازمان حمايت مصرف كنندگان و توليد كنندگان از اشخاص حقيقي يا حقوقي بابت مابه التفاوتهايي كه تا پايان سال 1381 ايجاد شده باشد با همكاري سازمان امور مالياتي كشور و طبق مقررات اجرايي قانون مالياتهاي مستقيم مصوب 3121366 و اصلاحات بعدي آن قابل وصول خواهد بود.

ماده 7 _ سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور موظف است متناسب با درآمد پيش بيني شده دولت ناشي از اجراي اين قانون ، اعتبارات حذف شده در دستگاهها را در لوايح سنواتي بودجه و در اعتبارات مربوط به همان دستگاه منظور نمايد.

ماده 8 _ در مواردي از اين قانون كه محاسبه ماليات عوارض و ساير وجوه تعيين شده به ارقامي داراي كسر يكصد ريال منجر شود، يكصدريال قابل احتساب خواهد بود.

ماده 9 _ آيين نامه اجراي اين قانون ظرف سه ماه از تاريخ تصويب به پيشنهاد مشترك وزارتخانه هاي امور اقتصادي و دارايي ، بازرگاني ، كشور و صنايع ومعادن و اتاق بازرگاني و صنايع و معادن جمهوري اسلامي ايران تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.

ماده 10 _ كليه قوانين و مقررات خاص و عام مغاير

با اين قانون لغو مي گردد.

1 _ هييت عمومي ديوان عدالت اداري طبق رأي شماره 185 و 186 و 187 مورخ 2584 مقرر نمود

الف _ حكم مقرر در صدر تبصره 2 ماده 4 قانون اصلاح موادي از قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران و چگونگي برقراري و وصول عوارض و ساير وجوه از توليدكنندگان كالا ، ارايه دهندگان خدمات و كالاهاي وارداتي مصوب 1381 مصرح در عدم شمول ماليات موضوع بند (ح ماده مزبور در موارد تنظيم سند وثيقه ، وكالت خريد و خروج موقت براي خودرو و همچنين به قرينه تكليف دفاتر اسناد رسمي به اخذ رسيد يا گواهي پرداخت ماليات و عوارض از فروشنده مفيد اختصاص حكم قانونگذار به اخذ ماليات و عوارض در صورت نقل و انتقال قطعي خودرو لزوم تنظيم سند انتقال در دفاتر اسناد رسمي است بنا به جهات فوق الذكر و عنايت به اصل 51 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه وضع هر گونه ماليات را منحصرا از طريق قانون مجاز اعلام داشته است مفاد تبصره يك ماده 11 آيين نامه مورد اعتراض كه مفهم تسري حكم مقنن به اخذ ماليات و عوارض در صورت تنظيم هر نوع سند (شرطي ، اجاره اي ، رهني ، صلح ، وكالتي و غيره و همچنين تبصره 5 ماده 11. آيين نامه كه مبين تفويض صلاحيت تنظيم سند انتقال توسط نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران (ادارات راهنمايي و رانندگي در خارج از سيستم سازمان ثبت اسناد و املاك كشور است مغاير قانون و خارج از حدود اختيارات قوه مجريه در وضع مقررات دولتي تشخيص داده مي شود.

ب _ مستفاد از حكم مقرر در قسمت دوم تبصره 2 ماده 4 قانون مذكور با عنايت به عدم جواز دريافت ماليات و عوارض مضاعف در مورد نقل و انتقال قطعي خودرو ، الزام دفاتر اسناد رسمي به پرداخت ماليات و عوارض متعلقه و جرايم مقرر در تبصره 2 ماده 4 قانون مزبور منحصرا ناظر به تنظيم سند رسمي انتقال قطعي در صورت عدم پرداخت ماليات و عوارض مربوط توسط فروشنده است بنابراين سياق عبارات تبصره يك ماده 11 آيين نامه مزبور كه مفهم الزام دفاتر اسناد رسمي به پرداخت ماليات و عوارض و جرايم موضوع اين قانون حتي در صورت پرداخت ماليات و عوارض مقرر قبل از تنظيم سند رسمي توسط فروشنده مي باشد خلاف هدف و حكم مقنن در اين باب است

ج _ طبق تبصره 3 ماده 4 قانون موسوم به تجميع عوارض پرداخت ماليات و عوارض پس از موعد مقرر موجب تعلق جريمه اي معادل 52% به ازا هرماه تاخير خواهد بود. بنابراين مدول قسمت آخر ماده 29 آيين نامه اجرايي قانون كه دريافت جريمه فوق الاشعار را به صورت روز شمار اعلام داشته خلاف حكم مقنن در اين باب است بنا بمراتب مذكور تبصره هاي يك و 5 ماده 29 آيين نامه اجرايي قانون مستندا به قسمت دوم ماده 215 اقتصادي و دارايي و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران در خصوص شرايط مربوط به تنظيم سند انتقال خودرو و لزوم تعيين مشخصات دقيق مالك و ضرورت تصريح در مورد اختيار وكيل به انتقال خودروي متعلق به موكل تبصره 3 ماده 11 آيين نامه قانون خارج از حدود اختيارات قوه مجريه در وضع مقررات دولتي

نمي باشد.

آيين نامه اجرايي قانون اصلاح موادي از قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران و چگونگي برقراري و وصول عوارض و ساير وجوه از توليد كنندگان كالا، ارايه دهندگان خدمات و كالاهاي وارداتي مصوب 28 12 1381

فصل اول تعاريف ( ماده 1 )

ماده 1 _ واژه ها و اصطلاحات به كار برده شده در اين آيين نامه به شرح زير تعريف مي شوند

الف _ قانون قانون اصلاح موادي از قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران و چگونگي برقراري و وصول عوارض و ساير وجوه از توليد كنندگان كالا، ارايه دهندگان خدمات و كالاهاي وارداتي مصوب 22 10 1381.

ب _ عوارض محلي عوارضي است كه به استناد تبصره (1) ماده (5) قانون و با رعايت مقررات مندرج در قانون تشكيلات وظايف و اختيارات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب 1 3 1375 و آيين نامه اجرايي آن توسط شوراهاي اسلامي كشوري وضع مي گردد.

پ _ توليدكنندگان كالا اشخاص حقيقي و حقوقي سازنده و مونتاژ كننده كالاهاي موضوع قانون مي باشند.

ت _ ارايه دهندگان خدمات اشخاص حقيقي و حقوقي ارايه دهنده خدمات موضوع قانون مي باشند.

ث _ ارزش گمركي تابع تعريف مقرر در ماده (10) قانون امور گمركي مصوب 30 3 1350 و اصلاحات بعدي آن مي باشد.

ج _ حقوق ورودي چهاردرصد ارزش گمركي كالاهاي وارداتي به اضافه سود بازرگاني است كه طبق قوانين مربوط توسط هييت وزيران تعيين مي شودو در قالب يك نرخ براي هر رديف تعرفه در جداول ضميمه آيين نامه اجرايي قانون مقررات صادرات و واردات درج مي گردد.

چ _ حريم شهر حريم شهر از نظر قانون ، تابع تعريف مقرر در قانون شهرداري ها مي باشد.

ح _ حوزه استحفاظي حوزه استحفاظي از نظر قانون تابع مقررات مقرر در تبصره (4) ذيل ماده (4) قانون تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري مصوب سال 1362 و اصلاحات بعدي آن مي باشد.

خ _ مودي اشخاصي كه به توليد

كالا و ارايه خدمات موضوع قانون مبادرت مي نمايند و مشمول مقررات مربوط خواهند بود.

فصل دوم - تكاليف توليد كنندگان كالا ( ماده 2 تا 5 )

ماده 2 _ شركت ملي پالايش و پخش فرآورده هاي نفتي ايران مكلف است ماليات و عوارض مربوط به بندهاي (ج و (د) ماده (3) قانون را بر اساس قيمت مصوب فروش محاسبه و از خريداران اخذ و ماليات و عوارض مذكور را به ترتيب به حساب سازمان امور مالياتي كشور و حساب تمركز وجوه به نام وزارت كشور (سازمان شهرداري هاي كشور) كه از طريق سازمان امور مالياتي كشور اعلام مي شود، واريز نمايد.

تبصره _ ماليات و عوارض موضوع اين ماده علاوه بر قيمت مصوب مربوط كه به موجب قوانين و مقررات تعيين مي گردد، در قيمت فروش نهايي محاسبه و منظور مي گردد.

ماده 3 _ توليدكنندگان كالاهاي موضوع بندهاي (الف و (ه) ماده (3) قانون مكلفند ماليات و عوارض موضوع بندهاي مذكور را با درج در صورتحساب هاي صادر شده يا اسناد فروش از خريداران كالا اخذ و ماليات را به حساب سازمان امور مالياتي كشور و عوارض واحدهاي توليدي داخل حريم شهر را به حساب شهرداري محل و در خصوص واحدهاي توليدي خارج از حريم شهرها به حساب تمركز وجوه به نام وزارت كشور (سازمان شهرداريهاي كشور) كه توسط سازمان امور مالياتي كشور اعلام مي شود، واريز نمايند.

ماده 4 _ شركت دخانيات ايران و ساير توليد كنندگان سيگار مكلفند ماليات و عوارض موضوع بند (ب ماده (3) قانون را با درج در صورتحسابهاي صادر شده و يا اسناد فروش از خريداران كالا اخذ و ماليات و عوارض را به ترتيب به حساب سازمان امور مالياتي كشور و حساب تمركز وجوه

به نام وزارت كشور (سازمان شهرداري هاي كشور) كه توسط سازمان امور مالياتي كشور اعلام مي شود، واريز نمايند.

ماده 5 _ توليد كنندگان انواع خودروهاي سواري و وانت دو كابين توليد داخل (به استثناي خودروهاي سواري كه به عنوان خودروي عمومي شماره گذاري مي شود) مكلفند ماليات و عوارض موضوع بند (ز) ماده (4) قانون (ماليات و عوارض شماره گذاري را با درج در اسناد فروش از خريداران اخذ و ماليات و عوارض مذكور را به ترتيب به حساب سازمان امور مالياتي كشور و حساب تمركز وجوه به نام وزارت كشور (سازمان شهرداريهاي كشور) كه توسط سازمان امور مالياتي كشور اعلام مي شود، واريز نمايند.

تبصره 1 _ مالكان خودروهاي سواري و وانت دو كابين وارداتي (به استثناي خودروهاي سواري كه به عنوان خودرو عمومي شماره گذاري مي شوند) مكلفند قبل از شماره گذاري با مراجعه به ادارات امور مالياتي شهر محل شماره گذاري نسبت به پرداخت ماليات و عوارض موضوع اين ماده اقدام نمايند.

تبصره 2 _ نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران (معاونت راهنمايي و رانندگي مكلف است قبل از شماره گذاري انواع خودروهاي سواري و وانت دوكابين وارداتي به استثناي خودروهاي سواري عمومي درون شهري يا برون شهري ، گواهي پرداخت ماليات و عوارض را از مالكان اخذ و ضميمه اسناد مربوط نمايد و از شماره گذاري خودروهاي مزبور كه ماليات و عوارض آن پرداخت نشده است خودداري نمايد. گواهي مزبور توسط اداره امور مالياتي پس از وصول وجوه متعلق صادر خواهد شد.

فصل سوم - تكاليف ارايه دهندگان خدمات ( ماده 6 تا 9 )

ماده 6 _ شركت مخابرات ايران و ساير اشخاص ارايه دهنده خدمات مخابراتي مكلفند ماليات و عوارض خدمات مخابراتي از قبيل آبونمان تلفنهاي ثابت و همراه ، كاركرد مكالمات

داخلي و خارجي ، خدمات بين المللي و كارتهاي اعتباري موضوع بند (الف ماده (4) قانون را با درج در صورتحساب (اسناد فروش و به تفكيك از خريداران خدمات (مشتركين يا مشتريان مطابق نرخهاي مقرر در قانون (پنج درصد ماليات و يك درصد عوارض اخذ وبه حساب سازمان امور مالياتي كشور و شهرداري محل حسب مورد واريز نمايند.

تبصره 1 _ عوارض موضوع اين ماده در خصوص مشتركان واقع در خارج از حريم شهرها به حساب تمركز وجوه به نام وزارت كشور (سازمان شهرداريهاي كشور) كه توسط سازمان امور مالياتي كشور اعلام مي شود، واريز گردد.

تبصره 2 _ اشخاص موضوع اين ماده مكلفند بيست درصد (20%) قيمت واگذاري خطوط جديد تلفن همراه موضوع بند (ب ماده (4) را به هنگام دريافت وجوه از خريداران اخذ و به حساب سازمان امور مالياتي كشور واريز نمايند.

ماده 7 _ اشخاص ارايه دهنده خدمات موضوع بند (ج ماده (4) قانون مكلفند عوارض برق و گاز مصرفي مشتركان (به استثناي مصارف صنعتي معدني و كشاورزي را با نرخ (3%) سه درصد بهاي مصرفي آنها با درج در صورتحساب از مشتركان مذكور اخذ و در خصوص مشتركان داخل حريم شهرها به حساب شهرداري محل و مشتركان خارج از حريم شهرها را به حساب تمركز وجوه به نام وزارت كشور (سازمان شهرداريهاي كشور) كه توسط سازمان امور مالياتي كشور اعلام مي شود، واريز نمايند.

تبصره _ اشخاص ياد شده مكلفند عوارض آب مصرفي مشتركان در حوزه استحفاظي شهرها را با نرخ سه درصد (3%) بهاي مصرفي آنها با درج درصورتحساب از مشتركان اخذ و به حساب شهرداري محل واريز نمايند.

ماده

8 _ واحدهاي ارايه دهنده خدمات هتل ، متل ، مهمانسرا ، هتل آپارتمان ، مهمان پذير ، مسافرخانه ، تالارها و باشگاهها مكلفند دو درصد (2%) هزينه خدمات ارايه شده (از قبيل اقامت غذا و غيره موضوع بند (د) ماده (4) را به عنوان عوارض از مشتريان اخذ و به حساب شهرداري محل واريز نمايند.واحدهاي مذكور مستقر در خارج از حريم شهرها مكلفند عوارض مزبور را به حساب تمركز وجوه به نام وزارت كشور (سازمان شهرداريهاي كشور) كه توسط سازمان امور مالياتي كشور اعلام مي شود، واريز نمايند.

تبصره _ منظور از تالارها و باشگاههاي مذكور در اين ماده مكانهايي هستند كه جهت برگزاري مراسم مختلف در اختيار مشتريان قرار داده مي شوند.

ماده 9 _ اشخاصي كه مبادرت به حمل و نقل برون شهري مسافر در داخل كشور با وسايل نقليه زميني ريلي دريايي و هوايي مي نمايند، مكلفند پنج درصد (5%) بهاي بليط موضوع بند (ه) ماده (4) قانون را با درج در بليط به عنوان عوارض از مسافران اخذ و به حساب شهرداري محل فروش بليط واريزنمايند.

ماده 10 _ مالكان خودروهاي سواري و وانت دوكابين اعم از توليد داخل يا وارداتي مكلفند از تاريخ اجراي قانون عوارض ساليانه خودروهاي متعلق به خود را موضوع بند (و) ماده (4) قانون به نرخ يك در هزار قيمت فروش كارخانه (داخلي و يا مجموع ارزش گمركي و حقوق ورودي (وارداتي بر اساس قيمتهاي مندرج در جداولي كه توسط وزارت امور اقتصادي و دارايي (سازمان امور مالياتي كشور) اعلام مي گردد، محاسبه و به حساب شهرداري محل واريز نمايند.

ماده 11 _ ماليات نقل و انتقال انواع خودرو

به استثناي ماشين آلات راهسازي ، معدني ، كشاورزي ، شناورها ، موتور سيكلت و سه چرخه موتوري اعم ازتوليد داخل يا وارداتي موضوع بند (ح ماده (4) حسب مورد معادل يك درصد (1%) قيمت فروش كارخانه (داخلي و يا يك درصد (1%) مجموع ارزش گمركي و حقوق ورودي آنها مي باشد.

تبصره 1 _ دفاتر اسناد رسمي مكلفند قبل از تنظيم هر نوع سند ( قطعي ، شرطي ، اجاره اي ، رهني ، صلح ، وكالتي و غيره ) مربوط به انواع خودرو ، رسيد و يا گواهي پرداخت عوارض مقرر در قانون و همچنين رسيد پرداخت ماليات مربوط را طبق جداول تنظيمي كه توسط سازمان امور مالياتي كشور اعلام مي شود، از فروشنده اخذ و ضمن درج شماره فيش بانكي ، تاريخ ، مبلغ ، نام بانك دريافت كننده ماليات و نيز فيش بانكي و يا گواهي پرداخت عوارض موضوع بند (و) ماده (4) و همچنين نوع و مشخصات خودرو و نام متعاملين در سند تنظيمي ، فهرست كامل نقل و انتقال خودروها را به انضمام تصوير نسخه مخصوص دفترخانه هر پانزده روز يك بار به ادارات امور مالياتي ذي ربط ارسال نمايند. در صورت تخلف از اين حكم علاوه بر پرداخت ماليات و عوارض متعلقه و جرايم موضوع تبصره (3) ماده (6) قانون ، مشمول جريمه اي معادل پنجاه درصد (50%) ماليات و عوارض متعلقه خواهند بود.

(سازمان امور مالياتي كشور ( ادارات امور مالياتي ذي ربط ) موظف است ماهيانه نسخه اي از فهرست هاي دريافتي از دفاتر اسناد رسمي را در هر شهر به شهرداري محل ارايه نمايد.)

تبصره 2 _ تنظيم سند وثيقه ،

وكالت خريد و خروج موقت خودرو، مشمول ماليات موضوع اين ماده نخواهد بود.

تبصره 3 _ دفاتر اسناد رسمي مكلفند در تنظيم وكالتنامه هاي كلي در مورد انتقال اموال ، وكالت نسبت به خودرو را تصريح نمايند.

تبصره 4 _ دفاتر اسناد رسمي مكلفند پس از تنظيم سند ، شماره سند و شماره دفترخانه را در نسخ قبض مالياتي مخصوص پرداخت كننده و دفترخانه درج و نسخه خود را به انضمام اسناد مربوط نگهداري نمايند.

تبصره 5 _ نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران (ادارات راهنمايي و رانندگي مكلف است پس از اخذ نسخه پرداخت شده قبض ماليات نقل وانتقال مربوط در خصوص نقل و انتقالات خارج از سيستم سازمان ثبت اسناد و املاك كشور، نسبت به ثبت انتقال در سوابق اقدام نمايد.

تبصره 6 _ فسخ و اقاله اسناد خودرو تا سه ماه بعد از معامله مشمول ماليات نقل و انتقال مجدد نخواهد شد. در صورتي كه پس از پرداخت ماليات ، معامله انجام نشود، ماليات وصول شده با گواهي دفتر اسناد رسمي مربوط طبق قوانين و مقررات مالياتهاي مستقيم مسترد مي گردد ولي ماليات وصول شده از معامله اي كه منجر به فسخ و اقاله شده است ، قابل استرداد نمي باشد.

تبصره 7 _ پرداخت ماليات نقل و انتقال از طريق قبوض مخصوصي كه توسط سازمان امور مالياتي كشور تهيه مي گردد ، انجام مي گيرد، قبوض پرداخت ماليات در هر استان براي انجام معامله و تنظيم سند در همان استان قابل پذيرش مي باشد.

تبصره 8 _ بانك ملي و شعب آن ، ماليات نقل و انتقال خودرو را مطابق دستورالعمل اجرايي پرداخت ماليات از طريق سيستم بانكي ، وصول خواهندنمود.

ماده 9 _

اولين انتقال خودرو از كارخانه هاي سازنده و يا مونتاژ كننده داخلي و يا واردكنندگان (نمايندگي هاي رسمي شركتهاي سازنده خودروهاي خارجي ) به خريداران مشمول پرداخت ماليات نقل و انتقال مقرر در قانون نخواهد بود.

فصل چهارم تكاليف اشخاص ثالث ( ماده 12 تا 17 )

ماده 12 _ گمرك ايران مكلف است حق ثبت سفارش پرداختي كالاهايي را كه تا پايان سال 1381 اظهار نگرديده و ترخيص نشده اند، به عنوان علي الحساب حقوق ورودي محسوب و از تعهد حقوق ورودي وارد كنندگان كالا كسر و نسبت به استرداد اضافه پرداختي اقدام نمايد.

ماده 13 _ گمرك ايران مكلف است در پايان هر ماه ميزان ارزش گمركي كالاهاي وارداتي را كه حقوق ورودي آنها دريافت گرديده است به وزارت امور اقتصادي و دارايي (اداره كل خزانه و وزارت كشور (سازمان شهرداري هاي كشور ) اعلام نمايد.

تبصره _ معادل دوازده در هزار رقم اعلامي گمرك از محل اعتباراتي كه به همين منظور در قوانين بودجه ساليانه منظور مي گردد، در اختيار وزارت كشور (سازمان شهرداريهاي كشور) قرار مي گيرد تا صرفا و با رعايت نسبتهاي مقرر در تبصره (3) ماده (2) قانون به عنوان كمك به شهرداريها و دهياري هاي سراسر كشور پرداخت به هزينه قطعي منظور گردد.

ماده 14 _ وزارت امور اقتصادي و دارايي (سازمان امور مالياتي كشور) قيمت فروش كارخانه در مورد خودروهاي ساخت داخل و يا مجموع ارزش گمركي و حقوق ورودي انواع خودروهاي وارداتي را كه مبناي محاسبه ماليات و عوارض بندهاي (و)، (ز) و (ح ماده (4) قانون قرار مي گيرند ، بر اساس آخرين مدل تا پانزده بهمن ماه هر سال جهت اجرا در سال بعد اعلام مي نمايد.

اعلام قيمتهاي مذكور براي

انواع جديد خودروها كه بعد از پانزده بهمن ماه هر سال و يا در طول سال بعد، توليد آنها شروع مي شود و يا به كشور واردمي گردند، محدود به مهلت زماني مذكور نخواهد بود.

تبصره _ قيمتهاي موضوع اين ماده براي انواع خودروهايي كه توليد و يا واردات آنها متوقف مي گردد، متناسب با آخرين مدل ساخته شده و يا واردشده تعيين مي گردد.

ماده 15 _ مسافراني كه به خارج از كشور عزيمت مي نمايند، مكلفند وجوه موضوع بند (ي ماده (4) قانون را به حساب تعيين شده واريز و فيش واريزي را در مبادي خروجي به نيروي انتظامي ارايه نمايند.

تبصره 1 _ نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران موظف است رسيد پرداخت وجوه موضوع اين ماده را در هنگام خروج مسافر از مبادي خروجي كشور از مسافران اخذ و رسيدهاي دريافتي را پس از كنترل و مهر كردن به مهر خروج ،در پايان هر ماه به سازمان امور اقتصادي و دارايي استان ذي ربط ارسال نمايد.

تبصره 2 _ در خصوص پرداخت وجوه موضوع اين ماده ، دارندگان گذرنامه هاي سياسي و خدمت

خدمه خطوط پروازي و ساير وسايل نقليه عمومي زميني و دريايي دانشجويان شاغل به تحصيل در خارج از كشور (دارندگان اجازه خروج دانشجويي ،بيماراني كه با مجوز شوراي پزشكي جهت درمان به خارج از كشور اعزام مي گردند، دارندگان پروانه گذر مرزي و جانبازان انقلاب اسلامي كه براي معالجه به كشورهاي ديگر اعزام مي شوند، مسافر محسوب نمي گردند.

ماده 16 _ شوراهاي اسلامي مكلفند هر گونه عوارض محلي جديد و يا افزايش در نرخ عوارض محلي جاري را با رعايت مقررات ماده (5) قانون و بانظارت وزارت كشور

تصويب و حداكثر تا پانزده بهمن ماه هر سال جهت اجرا در سال بعد اعلام نمايند.

تبصره _ دريافت عوارض محلي موضوع تبصره (1) ماده (5) قانون در چهارچوب مقررات ماده مذكور در سال 1382 مجاز است

ماده 17 _ در اجراي تبصره (3) ماده (5) قانون از تاريخ 111382 كليه تخفيفات و معافيت هاي مربوط به وجوه و عوارض شهرداري ها لغو مي گردد.

فصل پنجم- مقررات عمومي ( ماده 18 تا 34 )

ماده 18 _ عوارض موضوع بند (ب ماده (6) قانون (در مورد واحدهاي توليدي خدماتي و مشتركان واقع در داخل حريم شهرها) به حساب يا حسابهاي شهرداري محل توليد يا فعاليت كه توسط شهرداري محل اعلام مي شود، واريز مي گردد.

برداشت از حساب يا حسابهاي فوق با امضاهاي مقامات مجاز شهرداري محل ذي ربط خواهد بود.

ماده 19 _ عوارض موضوع بندهاي (ج و (د) ماده (6) قانون به حسابهاي رابط غيرقابل برداشت تمركز وجوه جداگانه اي به نام وزارت كشور (سازمان شهرداريهاي كشور) كه توسط خزانه معين هر استان براي شهرستانهاي همان استان افتتاح و توسط سازمان امور مالياتي كشور اعلام مي شود، واريزمي گردد.

وجوه واريزي به حسابهاي رابط فوق الذكر در پايان هر هفته به حسابهاي تمركز وجوه وزارت كشور (سازمان شهرداريهاي كشور) كه توسط اداره كل خزانه افتتاح مي شود، منتقل مي گردد.

تبصره _ خزانه معين استان مكلف است ميزان وجوه واريزي به حسابهاي رابط موضوع اين ماده در هر ماه را حداكثر تا پانزدهم ماه بعد به تفكيك هر شهرستان به وزارت كشور (سازمان شهرداريهاي كشور) اعلام نمايد.

ماده 20 _ وزارت كشور (سازمان شهرداريهاي كشور) و شهرداريهاي محل در اجراي تبصره (3) ماده (6) قانون مكلفند يك درصد (1%) از وجوه دريافتي

موضوع مواد (18) و (19) اين آيين نامه را به حسابي كه توسط سازمان امور مالياتي كشور اعلام مي شود، واريز نمايند.

تبصره _ اداره كل خزانه و خزانه معين استانها مكلفند با درخواست سازمان امور مالياتي كشور، يك درصد (1%) عوارض دريافتي موضوع قانون را به حساب مربوط سازمان مزبور واريز و مابقي را به حساب تمركز وجوه وزارت كشور منظور نمايند.

ماده 21 - وصول عوارض موضوع بندهاي (ج ، (د)، (ه) و (و) ماده (4) قانون به شهرداريهاي محل محول مي گردد.

شهرداريهاي مذكور مكلفند عوارض فوق الذكر را در خصوص واحدهاي توليدي و خدماتي داخل حريم شهرها به حساب شهرداري محل و در خصوص واحدهاي ياد شده در خارج از حريم شهرها به حساب تمركز وجوه وزارت كشور (سازمان شهرداريهاي كشور) كه توسط سازمان امور مالياتي كشور اعلام مي شود، واريز نمايند.

دستورالعمل نحوه اجراي اين ماده توسط سازمان امور مالياتي كشور و سازمان شهرداريهاي كشور تهيه و پس از تصويب وزيران امور اقتصادي و دارايي و كشور اجرا مي شود.

ماده 22 _ اضافه پرداختي توليد كنندگان كالا و ارايه دهندگان خدمات بابت ماليات و عوارض مواد (3) و (4) قانون از محل وصولي هاي جاري مربوط توسط سازمان امور مالياتي كشور، شهرداري هاي محل و وزارت كشور (سازمان شهرداريهاي كشور) حسب مورد، قابل استرداد مي باشد.

ماده 23 _ مطالبات معوق قابل وصول تا پايان سال 1381 دستگاهها از بابت وجوهي كه دريافت آنها به موجب قانون لغو مي گردد، طبق مقررات مربوط توسط دستگاههاي ذي ربط وصول و همچنان به حسابهاي مفتوحه واريز مي گردد.

وجوه وصولي از بابت مطالبات معوق وزارتخانه ها و موسسات دولتي به درآمد عمومي كشور واريز مي گردد.

تبصره _

مطالبات معوق وزارتخانه ها و موسسات دولتي با اعلام دستگاه ذي ربط به سازمان امور مالياتي كشور، طبق مقررات ماده (48) قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 161366 قابل وصول مي باشد.

ماده 24 _ به منظور نظارت بر حسن اجراي قانون و انجام و بررسي و رسيدگي هاي لازم ، ماموران ادارات مالياتي ذي ربط مي توانند به توليد كنندگان كالا و ارايه دهندگان خدمات موضوع قانون مراجعه و دفاتر ، اسناد و مدارك آنها را رسيدگي نمايند.

توليد كنندگان كالا و ارايه دهندگان خدمات مكلف به ارايه دفاتر ، اسناد و مدارك درخواستي مي باشند و در صورت عدم ارايه دفاتر ، اسناد و مدارك موردنياز، ماليات و عوارض متعلق به صورت علي الرأس محاسبه ، مطالبه و وصول خواهد شد.

ماده 25 _ چنانچه در رسيدگي ماموران مالياتي به اسناد و مدارك مابه التفاوتي مشخص گردد، مابه التفاوت مذكور به طور كتبي از توليد كنندگان كالا يا ارايه دهندگان خدمات مطالبه مي شود.

ماده 26 _ تاريخ تعلق ماليات و عوارض موضوع قانون در مورد توليد كالا و ارايه خدمات تاريخ فروش يا ارايه خدمات مي باشد.

ماده 27 _ مواعد پرداخت ماليات و عوارض موضوع مواد (3) و (4) قانون (به استثناي ماليات نقل و انتقال خودرو) نسبت به ماليات و عوارض متعلق به فروش كالا و يا ارايه خدمات هر ماه ، حداكثر ظرف دو ماه از انقضاي ماه مزبور خواهد بود.

ماده 28 _ موديان مالياتي مكلفند اطلاعات مورد نياز را طبق فرمها و در سررسيدهايي كه توسط سازمان امور مالياتي كشور تعيين و اعلام مي شود ، به ادارات امور مالياتي مربوط تسليم نمايند.

تبصره _ موديان مكلفند نسخه اي

از رسيد واريز عوارض مربوط به شهرداري محل را به همان شهرداري ارايه دهند.

ماده 29 _ مبدأ احتساب جريمه موضوع قانون ، تاريخ انقضاي سررسيد پرداخت وجوه مي باشد. جريمه مزبور معادل دو و نيم درصد (52%) به ازاي هر ماه تاخير بوده و به صورت روزشمار محاسبه مي شود و اين جريمه قابل بخشودگي نيست

ماده 30 _ ماخذ محاسبه ماليات و عوارض موضوع مواد (3) و(4) قانون بهاي كالا يا خدمات مندرج در صورتحساب خواهد بود.

در مواردي كه صورتحساب موجود نباشد و يا از ارايه آن خودداري شود و يا به موجب اسناد و مدارك مثبته احراز شود كه ارزش مندرج در آنها واقعي نيست ماخذ محاسبه ماليات و عوارض ، بهاي روز كالا يا خدمت به تاريخ روز تعلق ماليات يا عوارض مي باشد.

ماده 31 _ در مواردي كه اسناد و مدارك مربوط به توليد كالا و ارايه خدمات موضوع قانون نزد اشخاص ثالث باشد، اشخاص مزبور مكلفند بادرخواست كتبي ماموران مالياتي اسناد و مدارك مربوط و هرگونه اطلاعات لازم را ارايه دهند.

ماده 32 _ مرجع رسيدگي به شكايات موديان ناشي از اقدامات اجرايي در وصول ماليات و عوارض موضوع مواد (3) و (4) قانون هييت اختلاف مالياتي مي باشد كه برابر مقررات ماده (216) قانون مالياتهاي مستقيم مصوب 3121366 و اصلاحات بعدي و تبصره (2) آن به شكايات مزبوررسيدگي و راي مقتضي صادر خواهد نمود. راي صادر شده قطعي و لازم الاجرا مي باشد.

ماده 33 _ اقلام كالاهاي مندرج در فهرست كالاهاي نهايي موضوع بند (ه) ماده (3) قانون ، شامل آن دسته از كالاهايي كه در فرايند غير صنعتي و به صورت كارگاهي

و سنتي توليد مي شوند ، نخواهد بود.

ماده 34 _ تاريخ اجراي اين آيين نامه از ابتداي سال 1382 مي باشد.

قانون تسري امتيازات خاص بانكها به موسسات اعتباري غيربانكي مجاز - مصوب 27.1.1381

ماده واحده _ به موجب اين قانون كليه حقوق و امتيازات پيش بيني شده براي بانكها در تبصره هاي ذيل بند (الف ماده (1) قانون وصول برخي ازدرآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين _ مصوب 1373 _ و ماده (15) اصلاحي قانون عمليات بانكي بدون ربا _ مصوب 1365 _ در حدود مقررات ناظر بر فعاليت موسسات اعتبار غيربانكي مجاز و موضوع فعاليت آنها به اين قبيل موسسات نيز تسري داده مي شود.

اصلاح ماده69 آئين نامه اجراي مفاد اسناد رسمي – مصوب 1385

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

به استحضار مي رساند ماده 69 آئين نامه اجراي مفاد اسناد رسمي بشرح زير اصلاح و مورد موافقت رياست محترم قوه قضائيه قرار گرفت:

خواهشمند است دستور فرمائيد متن زير در روزنامه رسمي چاپ گردد.

ماده69 _ آئين نامه اجراي مفاد اسناد رسمي (اصلاحي 20/10/1385)

« ماده69 _ اموال و اشياء زير از مستثنيات دين است و بازداشت نمي شود:

1_ مسكن متناسب با نياز متعهد و اشخاص واجب النفقه او.

2_ لباس، اشياء، اسباب و اثاثي كه براي رفع حوائج متعهد و اشخاص واجب النفقه او لازم است.

3_ آذوقه موجود به قدر احتياج سه ماهه متعهد و عائله او.

4_ وسايل و ابزار كار كسبه، پيشه وران و كشاورزان متناسب با امرار معاش خود و اشخاص واجب النفقه آنان.

5 _ وسيله نقليه موردنياز و متناسب با شأن متعهد.

6 _ ساير اموال و اشيايي كه به موجب قوانين خاص، غيرقابل توقيف مي باشد.

تبصره1_ درصورت فوت متعهد، ديون از كليه اموال بجامانده از او بدون استثناء چيزي، استيفاء مي شود.

تبصره2_ در صورت بروز اختلاف نسبت به متناسب بودن اموال و اشياء موصوف با نياز اشخاص فوق الذكر، رئيس ثبت محل با توجه به وضعيت خاص متعهد و عرف محل، مطابق ماده 229 اتخاذ تصميم خواهدكرد.»

مشاور رياست

سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و رئيس دفتر _ سيدعلي ميرهادي

اجراي اسناد

آيين نامه اجراي مفاد اسناد رسمي لازم الاجرا و طرز رسيدگي به شكايت از عمليات اجرايي مصوب 6 تير 1355 وزارت دادگستري با اصلاحيه هاي بعدي

فصل اول _ صدور اجراييه ( مواد 1 تا 13 )

با اصلاحيه هاي بعدي

(روزنامه رسمي شماره 9193 مورخ 28.4.1355)

فصل اول _ صدور اجراييه

ماده 1 _ درخواست اجرا مفاد اسناد رسمي از مراجع ذيل به عمل مي آيد

الف _ درمورد اسناد رسمي لازم الاجرا نسبت به ديون و اموال منقول و املاك ثبت شده و نيز املاك مورد وثيقه و اجاره (مشمول قانون روابط مالك و مستاجر) اعم از اينكه ملك مورد وثيقه و اجاره ثبت شده يا نشده باشد از دفترخانه اي كه سند را ثبت كرده است در مورد ساير اسناد راجع به املاكي كه ثبت در دفتر املاك نشده است براي اجرا مفاد سند ذينفع بايد به دادگاه صالحه مراجعه كند.

ب _ در مورد وجه يا مال موضوع قبوض اقساطي از ثبت محل و در اين مورد بايد عين تصوير گواهي شده قبوض اقساطي و سند پيوست درخواست نامه به ثبت محل داده شود. در تهران درخواست نامه اجرايي قبوض اقساطي به اجرا داده مي شود.(اصلاحي 25.5.1376.)

ج _ در مورد مهريه و تعهداتي كه ضمن ثبت ازدواج و طلاق و رجوع شده نسبت به منقول و ساير تعهدات (به استثناي غيرمنقول ) از دفتري كه سند راتنظيم كرده است و نسبت به اموال غير منقول كه به ثبت دفتر املاك رسيده است از دفتر اسناد رسمي تنظيم كننده سند.

د _ در مواردي كه موجر با درخواست وصول وجه قبوض اقساطي فسخ و تخليه مورد اجاره را بخواهد بايد به دفتر اسناد رسمي مربوطه مراجعه كند.

ماده 2 _ درخواست نامه طبق فرم مخصوص تنظيم مي شود و بايد شامل نكات زير

باشد

1 _ نام و نام خانوادگي و شماره شناسنامه و محل صدور آن و محل اقامت درخواست كننده اجراييه يا نماينده قانوني او و شماره دفترخانه اي كه سند درآن ثبت شده و يا قبوض اقساطي كه صادر گرديده است

2 _ نام و محل اقامت متعهد و در صورت فوت متعهد نام و مشخصات ورثه او و هرگاه بين ورثه محجور يا غايب وجود داشته باشد بايد نام ومشخصات نماينده قانوني محجور يا غايب معين گردد و متعهد له يا نماينده قانوني او موظف است ورثه متعهد را معرفي و در اين مورد احتياجي به گواهي حصر وراثت نيست در صورت عجز متعهد له از معرفي ورثه ، دفترخانه و اجراي ثبت تكليفي نخواهند داشت ( اصلاحي 25.5.1376)

3 _ موضوعي كه اجرا آن تقاضا شده است ، اگر راجع به چگونگي اجرا مورد درخواست توضيحي دارد بايد قيد كند.

4 _ تصريح به مطالبه خسارت تاخير تاديه و اگر نخواسته باشد بايد آن را نيز ذكر كند.

5 _ شماره و تاريخ مستند درخواست صدور اجراييه

تبصره _ هر گاه درخواست اجرا از طرف وكيل يا مدير شركت يا ولي يا قيم يا ساير نمايندگان قانوني متعهدله به عمل آمده باشد بايد مداركي كه صلاحيت متقاضي را محرز بدارد پيوست شود و اگر اختيار انجام تعهد با متعهدله باشد با توجه به ماده 226 قانون مدني 1) بايد اخطار يا اظهارنامه رسمي را نيز كه طي آن مطالبه به عمل آمده پيوست درخواست نامه كند.

ماده 3 _ بستانكار با وثيقه بايد در درخواست نامه صدور اجراييه از دفترخانه نكات ذيل را بنويسد

1 _ ميزان اصل طلب

2 _ ميزان اجور عقب افتاده ( اگر قبوض اقساطي دارد بايد رونوشت يا فتوكپي گواهي شده آن را پيوست كند).

3 _ ميزان خسارت تاخير تاديه تا روز درخواست اجراييه

تبصره _ در مورد بند (ه) ماده واحده مصوب 26 5 1320 محاسبه فيمابين متعهد و متعهدله تا تاريخ صدور اجراييه انجام مي شود. محاسبه خسارت تاخير تاديه در هر مورد با اداره ثبت مربوطه است

ماده 4 _ سردفتر پس از احراز هويت درخواست كننده و اينكه صلاحيت براي درخواست صدور اجراييه دارد رونوشت سند را در برگهاي ويژه ظرف 24ساعت با خط خوانا در سه نسخه (اگر متعهد يكنفر باشد و اگر متعدد باشد يا وثيقه متعلق به متعهد نباشد براي هر يك از متعهدين و صاحب وثيقه دو نسخه اضافه مي شود) تهيه كرده و موضوعي را كه بايد اجرا شود در محل مخصوص آن نوشته (در صورتي كه در صدور آن اشكالي نباشد) ظرف 48 ساعت از تاريخ وصول تقاضا برگهاي اجراييه را امضا كرده و به مهر ويژه (اجرا شود) رسانيده و براي اجرا نزد مسوول اجرا مي فرستد و رسيد دريافت مي كند. عمليات اجرايي بلافاصله آغاز مي شود.

تبصره اول _ هرگاه سردفتر در صدور اجراييه با اشكالي روبرو شود بايد از صدور آن خودداري كرده و با طرح صريح اشكال از ثبت محل استعلام وكسب تكليف نمايد و ثبت محل مكلف است او را راهنمايي كند و هرگاه ثبت محل هم با اشكال مواجه شود از ثبت منطقه كسب تكليف خواهد نمود.

تبصره دوم _ ورقه اجراييه را فقط نسبت به موضوعاتي مي توان صادر كرد كه در سند منجزا قيد شده باشد.

تبصره سوم _ در

مواردي كه مرجع صدور اجراييه اداره ثبت است نيز مدلول اين ماده و تبصره هاي مذكور فوق رعايت مي شود.

ماده 5 _ نسبت به معاملات املاك يك نسخه اجراييه از دفتر اضافه صادر مي شود كه به وسيله مسوول اجرا به ثبت محل ارسال مي گردد و ثبت محل مكلف است ظرف سه روز وضع ثبتي ملك و حدود و مشخصات آن را به اجرا اطلاع دهد و تا وصول اين اطلاع جز ابلاغ اجراييه اقدامي نمي شود.

ماده 6 _ در مورد قسمت اخير تبصره 1 ماده 34 مكرر اصلاحي هرگاه احد از ورثه قبل از صدوراجراييه دين مورث خود را پرداخت نمايد پرداخت كننده به عنوان قايم مقام طلب كار مي تواند با توجه به قسمت اخير تبصره مذكور و رعايت مقررات مربوط عليه ساير وراث نسبت به سهم الارث آنها مبادرت به صدور اجراييه نمايد.

ماده 7 _ دفاتر اسناد رسمي نيز مكلفند در موقع صدور اجراييه هر نوع سند لازم الاجرا صدور اجراييه را در ملاحظات ثبت مربوطه با ذكر تاريخ قيد وامضا نمايند.(اصلاحي 25.5.1376)

ماده 8 _ در صورتي كه متعهد له فوت كند، هر يك از ورثه مي تواند به وسيله گواهان يا ارايه شناسنامه وراثت خود را اثبات كرده و درخواست صدور ياتعقيب اجراييه مورث خود را در سهم الارث خود بكند ولي پس از اجرا اجراييه وجه يا مال مورد تعهد به اداره ثبت سپرده مي شود و تسليم آن به ورثه موكول به ارايه گواهي حصر وراثت و مفاصا حساب مالياتي خواهد بود.

ماده 9 _ در اسناد وثيقه هرگاه دارنده حق استرداد (اعم از بدهكار اصلي يا منتقل اليه با قيد حق بستانكار و ذكر

تاريخ انقضا مدت اسناد با جلب رضاي بستانكار حق استرداد خود را واگذار كند اجراييه بايد عليه آخرين منتقل اليه صادر و تعقيب گردد.

ماده 10 _ در مورد سند متمم كه مديون به اعتبار وثيقه سندي كه قبل از قانون اصلاحي قانون ثبت مصوب دي ماه 51 تنظيم گرديده وام جديدي از همان بستانكار دريافت مي دارد صدور اجراييه و عمليات اجرايي تابع آيين نامه اجراي مفاد اسناد رسمي مصوب سال 1322 مي باشد.

ماده 11 _ هرگاه اجراييه قبل از اعلام ورشكستگي متعهد صادر و به او ابلاغ و اقدامات اجرايي انجام شده باشد و حكم بدوي ورشكستگي فسخ و اين حكم قطعي شود، نيازي به تجديد عمليات قانوني انجام شده قبلي نيست

ماده 12 _ با ادعاي گم شدن قبوض اقساطي اجراييه صادر نخواهد شد.

ماده 13 _ اجراي ثبت بايد اجراييه هاي واصله را به ترتيب تاريخ وصول در دفتر مخصوص ثبت كند.

فصل دوم _ كليات ( مواد 1 تا 6 )

آيين نامه نحوه اجراي حراج و نوبت آن و تشكيل مراكز حراج و نحوه توقيف حق بدهكار نسبت به مازاد ورد وثيقه و طرز استيفاي حقوق توقيف كننده

مصوب آبان 1352

نظر به تبصره 1 از ماده 34 و تبصره 3 از ماده 34 مكرر و ماده 157 قانون اصلاح قانون ثبت اسناد و املاك مصوب 18 10 51 مواد ذيل را مقرر مي دارد

فصل اول _ كليات

ماده 1 _ در مركز هر منطقه ثبتي يا واحدهاي ثبتي ديگري كه سازمان ثبت اسناد و املاك كشور مقتضي بداند مركز يا مراكز حراج مركب از يك رييس ولدي الاقتضا يك معاون و به تعداد كافي كارمند و اعلام كننده (چوب زن تشكيل مي شود.

در ساير واحدهاي

ثبتي به تناسب حجم كار تصدي مركز حراج با رييس اجرا و يا كارمندي است كه به پيشنهاد ثبت منطقه از طرف سازمان ثبت اسناد و املاك كشور به اين سمت منصوب خواهد شد و عنداللزوم تعداد كافي كارمند و مميز خواهد داشت

ماده 2 _ مركز حراج مي تواند براي شناساندن خود و جلب توجه عموم به وسايل مقتضي تبليغ نمايد و افراد ذينفع نيز چنانچه مايل به تبليغ بيشتري براي اموال و املاك مورد حراج باشند با نظارت مركز حراج مي توانند به هزينه خود در جرايد و غيره آگهي نمايند.

ماده 3 _ مركز حراج علاوه بر دفاتر اداري لازم ، داراي دفاتر زير خواهد بود

1 _ دفتر اموال غير منقول

2 _ دفتر اموال منقول

3 _ دفتر اوقات حراج

4 _ دفتر انبار.

ماده 4 _ در مركز هر منطقه ثبتي يا واحدهاي ثبتي ديگري كه مركز يا مراكز حراج جداگانه تشكيل مي گردد، بايگاني مركز حراج با روش تنظيم كارت اداره خواهد شد _ نمونه كارت و نحوه عمل را سازمان ثبت اسناد و املاك كشور تعيين خواهد كرد. اجرا به جاي ارسال پرونده اجرايي به مركز حراج براي هر پرونده كارت مذكور را در دو نسخه تنظيم و كليه مشخصات مال را در آن قيد و پس از گواهي در موعد مقرر به مركز حراج ارسال مي دارد. عمليات حراج و همچنين صورت مجلس مربوط به فروش يا عدم فروش مال در هر دو كارت مزبور به وسيله مركز حراج منعكس و به امضا اشخاص ذينفع و مسولين امر خواهد رسيد، پس از پايان كار يك نسخه از كارت تكميل شده در مركز حراج

بايگاني و نسخه ديگر به اجرا مربوطه براي بايگاني در پرونده ارسال مي گردد.

ماده 5 _ رييس و كارمندان مركز حراج و اجرا و مباشرين فروش و كارمندان ثبت محل و نماينده دادستان حق شركت در اصل حراج به طور مستقيم ياغير مستقيم نخواهند داشت

ماده 6 _ رييس و كارمندان مركز حراج مكلفند با مراجعين نهايت حسن سلوك را مرعي داشته و اطلاعات لازم و كافي در اختيار آنها قرار دهند و همچنين رييس مركز حراج بايد در حفظ نظم و ترتيب كارها مراقبت كافي معمول داشته چنانچه افرادي مخل نظم و يا مانع ادامه كار به نحو صحيح و مطلوب گردند با تنظيم صورت مجلس نسبت به اخراج آنها اقدام و عندالاقتضا آنان را به مقامات انتظامي تحويل نمايد.

فصل سوم _ ابلاغ ( مواد 14 تا 19 )

ماده 14 _ اجرا پس از وصول اجراييه با رعايت ماده 13 اين آيين نامه بايد آن را در دفاتر لازمه وارد و پرونده براي آن تنظيم و در صورتي كه متعهد مقيم محل صدور اجراييه باشد نام مامور اجرا را در آن نوشته و براي ابلاغ به مامور تسليم كند. اگر متعهد مقيم حوزه ديگر باشد برگهاي اجرايي در ظرف 24 ساعت به ثبت محلي كه متعهد مقيم آنجاست و در صورت نبودن ثبت در محل به اداره دادگستري يا شهرباني يا بخشداري يا ژاندارمري ارسال مي شود و يا به دهدار و يا دهبان تسليم مي گردد تا ابلاغ شود و در مورد مقيمين در كشورهاي بيگانه به وسيله دفتر اداره كل ثبت به وزارت امور خارجه ارسال مي شود كه طبق مقررات ابلاغ نمايند.

ماده 15 _ مامور اجرا مكلف است ظرف 48 ساعت از زمان

دريافت اوراق اجراييه يك نسخه از آن را به شخص متعهد تسليم و در نسخه ديگر با ذكر تاريخ با تمام حروف رسيد بگيرد. اگر متعهد از رويت يا امضا اجراييه امتناع كند مامور مراتب را شخصا و كتبا گواهي خواهد كرد اگر متعهد در اقامتگاه حضور نداشته باشد به يكي از كسان يا خادمان او كه در آن محل ساكن و سن ظاهري او براي تميز اهميت برگ اجراييه كافي باشد ابلاغ مي كند مشروط بر اينكه بين متعهد و شخصي كه برگ را دريافت مي دارد تعارض منفعت نباشد. اگر اشخاص نامبرده بي سواد باشند اثر انگشت آنها بايد در ذيل برگ اجرايي و ساير اوراق منعكس شود و هرگاه به جهتي از جهات نتوانند رسيد بدهند مامور اين نكته را با مسووليت خود قيد خواهد نمود و هرگاه اين اشخاص درمحل نباشند يا رسيد ندهند مامور بايد اجراييه را به اقامتگاه متعهد الصاق كند و مراتب را در نسخه ديگر بنويسد.(اصلاحي مصوب 25.5.1376)

الف _ در مورد شركتها اوراق اجرايي به مدير شركت يا دارنده حق امضا به ترتيب مذكور فوق ابلاغ مي شود و در صورت انحلال شركت به مدير يا مديران تصفيه ابلاغ مي شود. در صورت امتناع از رويت يا امضا مامور مراتب را شخصا و كتبا گواهي خواهد كرد در صورت عدم حضور يا امتناع اشخاص مزبور به ترتيب مقرر در صدر ماده يك نسخه از اوراق اجرايي به نشاني مدير يا مديران تصفيه طبق آگهي انحلال شركت الصاق خواهد شد.

ب _ در مورد وزارتخانه ها و ادارات دولتي و سازمانهاي وابسته به دولت و موسسات عمومي و شهرداري ها اوراق اجرايي

مستقيما وسيله پست براي مسوول وزارتخانه يا اداره يا سازمان يا موسسه ، يا شهرداري فرستاده مي شود.در اين صورت پس از گذشت ده روز از تاريخ تسليم اوراق اجرايي به پست با رعايت مواد مقرر در آيين دادرسي مدني اجراييه ابلاغ شده محسوب است

ج _ اگر محل اقامت متعهد سند، اداره دولتي يا سازمانهاي وابسته به آن و يا شهرداري معين شده باشد اجراييه در همان محل وفق مقررات ابلاغ مي شود.

ت _ درصورتي كه نشاني متعهد صندوق پستي باشد يك برگ اجراييه وسيله پست سفارشي به صندوق پستي ارسال مي شود و از تاريخ تسليم به پست پس از گذشت ده روز اجراييه ابلاغ شده محسوب است

تبصره 1 _ مامور اجرا نبايد با كسي كه اوراق اجراييه يا ساير اخطارات و اوراق به او ابلاغ مي شود و يا عمليات اجرايي له و عليه او انجام مي شود قرابت سببي يا نسبي تا درجه سوم از طبقه دوم داشته و مابين او و شخص مورد نظر تعارض منفعت و يا پرونده اجرايي و يا دعوي جزايي و مدني مطرح باشد و يا آنكه دعوي جزايي سابقا مطرح بوده و در جنحه بيش از دو سال و در جنايي بيش از پنج سال از تاريخ ختم آن نگذشته باشد.

تبصره 2 _ مامورين اجرا و ابلاغ بايد نام و مشخصات كسي را كه اجراييه به او ابلاغ شده و اينكه چه سمتي با متعهد دارد و محل و تاريخ ابلاغ را باتعيين ساعت و روز و ماه و سال و نام مشخصات خود با جوهر ثابت و عبارت خوانا و با تمام حروف در نسخه اي كه به شعب اجرا تسليم

خواهند نمود بنويسند و امضا كنند.

ماده 16 _ متعهد مكلف است دليل اقامت خود را در محلي كه به عنوان اقامتگاه جديد خود معرفي مي نمايد به دفترخانه يا اجرا تسليم و رسيد دريافت كند. به اظهاراتي كه متكي به دليل كتبي از قبيل سند رسمي كه دلالت بر تغيير اقامتگاه داشته باشد يا گواهي شهرباني يا ژاندارمري يا كدخداي محل درداخل كشور و كنسولگري يا مامورين سياسي ايران در خارج كشور نباشد ترتيب اثرداده نخواهد شد.

ماده 17 _ هرگاه محل اقامت متعهد در سند تعيين نشده يا محلي كه تعيين گرديده موافق با واقع نباشد و يا به جهاتي محل مزبور از بين رفته و يا اساسا شناخته نشود اجراييه يا اخطاريه ظرف 24 ساعت در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار محل و اگر در محل روزنامه نباشد در روزنامه كثيرالانتشار نزديك ترين محل فقط يك مرتبه آگهي خواهد شد و در آگهي مزبور بايد تصريح شود كه ظرف ده روز پس از انتشار آگهي عمليات اجرايي جريان خواهديافت و جز آگهي مزايده آگهي ديگري منتشر نخواهد شد در صورتي كه متعهدله متعهد را معرفي نمايد اجراييه طبق مقررات ابلاغ واقعي خواهد شد.

ماده 18 _ هرگاه متعهد قبل از صدور اجراييه فوت شود و درخواست صدور اجراييه عليه ورثه به عمل آيد اجراييه در اقامتگاه مورث به آنان ابلاغ واقعي مي گردد. در صورتي كه ابلاغ واقعي در محل مزبور به هر يك از آنان ميسر نگردد يا كسي كه به نحو مزبور ابلاغ واقعي به او ممكن نگرديده اقامتگاه خودرا اعلام ندارد و متعهد له نيز نتواند اقامتگاه او را به ترتيبي كه ابلاغ واقعي ميسر گردد تعيين

نمايد ابلاغ اجراييه وسيله درج در جرايد به عمل ميايد.

تبصره _ در صورتي كه متعهد پس از صدور اجراييه فوت كند طرز ابلاغ به ورثه به ترتيب مزبور خواهد بود.

ماده 19 _ هر گاه متعهد محجور باشد اجراييه و ساير عمليات اجرايي به ولي يا قيم او ابلاغ مي شود.

در صورتي كه قيم يا ولي نداشته باشد مراتب جهت تعيين قيم به اطلاع دادستان محل مي رسد.

فصل چهارم _ ترتيب اجرا ( مواد 20 تا 46 )

ماده 20 _ از تاريخ ابلاغ اجراييه متعهد بايد ظرف ده روز مفاد آن را به موقع اجرا بگذارد يا ترتيبي براي پرداخت دين خود بدهد يا مالي معرفي كند كه اجراي سند را ميسر گرداند.

اگر خود را قادر به اجراي مفاد اجراييه نداند بايد ظرف همان مدت صورت جامع دارايي خود را به مسوول اجرا بدهد و اگر مالي ندارد صريحا اعلام كند. بدهكاري كه در مدت مذكور قادر به پرداخت دين خود نبوده مكلف است هر موقع كه متمكن از پرداخت تمام يا قسمتي از بدهي خود گردد آن رابپردازد.

تبصره _ مقررات اين ماده مانع نمي شود كه بستانكار هر وقت مالي از مديون به دست آيد به تعقيب اجراييه و استيفاي طلب خود اقدام كند.

ماده 21 _ قيمت مالي كه براي فروش نشان داده مي شود بايد متناسب با دين بوده و نيز بلامانع بودن آن جهت استيفاي موضوع لازم الاجرا از هر جهت محرز باشد.

ماده 22 _ معرفي مطالبات از طرف متعهد در صورت قبول متعهدله اشكال ندارد هر چند كه مطالبات موجل باشد.

ماده 23 _ ثالث مي تواند مال خود را براي اجراي اجراييه معرفي كند در اين صورت پس از بازداشت از طرف اجرا معرفي كننده حق انصراف

ندارد.معرفي مال ثالث به توسط مديون سند، وكالتا از جانب مالك در صورت دلالت صريح وكالتنامه رسمي بر اين امر منعي ندارد، در اين صورت پس ازبازداشت مال موكل حق ندارد تقاضاي استرداد مال مورد بازداشت را بنمايد.

ماده 24 _ معرفي مال از طرف بدهكار يا ثالث مانع از تقاضاي بازداشت اموال ديگر مديون از طرف متعهدله نخواهد بود مشروط به اينكه فروش آن آسانتر باشد، در اين صورت پس از بازداشت ، معادل آن از اموالي كه قبلا بازداشت شده است رفع بازداشت مي شود. اين تقاضا از طرف متعهدله فقط براي يك مرتبه تا قبل از انتشار آگهي مزايده پذيرفته خواهد شد.

ماده 25 _ در صورتي كه مال به آساني قابل فروش باشد نمي توان آن را به مال ديگر تبديل كرد مگر به رضاي ذينفع

ماده 26 _ متعهدله مي تواند قبل از انقضا مدت مذكور در ماده 20 تقاضاي تامين طلب خود را از اموال متعهد بكند در اين صورت اجرا بلافاصله پس از ابلاغ اجراييه معادل موضوع لازم الاجرا را از اموال متعهد بازداشت مي كند.

ماده 27 _ اگر اجراييه بر تسليم عين منقول صادر شده باشد و تا ده روز پس از ابلاغ متعهد آن را تسليم نكند مامور اجرا عين مزبور و منافع آن را (درصورتي كه اجراييه بر منافع نيز صادر شده باشد) به متعهدله تسليم كرده قبض رسيد خواهد گرفت مگر اينكه مال در تصرف غير بوده و متصرف نسبت به عين يا منافع آن دعوي مالكيت كند كه در اين صورت مامور اجرا متعرض آن نمي شود و متعهد مي تواند به دادگاه مراجعه كند. اگر اجراييه بر تسليم مال

غيرمنقول ثبت شده بود و متصرف نسبت به منافع آن به استناد حكم دادگاه يا سند رسمي صادر از مالك (كه تاريخ آن مقدم برسند متعهدله باشد) دعوي حق كند مال با رعايت حقوق و تصرفات مستند به حكم يا سند رسمي تحويل متعهدله داده مي شود. متعهدله در صورتي كه معترض باشد مي تواند به دادگاه مراجعه كند.

ماده 28 _ اگر موضوع اجراييه تسليم عين غيرمنقول ثبت شده باشد لكن متعهد سند ، آن را در تاريخ مقدم به موجب سند رسمي به ديگري منتقل كرده باشد متعهدله مي تواند ثمن را به وسيله اجرا ثبت در صورتي كه مورد محتاج رسيدگي قضايي نباشد استرداد كند. اجرا بايد پس از وصول ثمن مراتب را به اداره ثبت املاك و دفترخانه تنظيم كننده سند اطلاع دهد تا جريان امر را در ستون ملاحظات ثبت دفتر قيد نمايد.

اين حكم در موارد ذيل هم جاري است

الف _ عين مورد معامله مذكور وجوه خارجي نداشته باشد.

ب _ عين مورد معامله مذكور كمتر از ميزان مورد معامله باشد در اين صورت متعهدله به نسبت كسري موضوع معامله نيز مي تواند درخواست استردادثمن نمايد.

ج _ متعهد قبلا مقداري از عين مورد معامله را به ثالث منتقل كرده باشد.

د _ مورد معامله كلا يا بعضا خود بخود يا توسط متعهد سند يا ثالث قبل از قبض تلف يا غصب شده باشد.

ماده 29 _ هرگاه موضوع اجراييه عين معين منقول بوده و به آن دسترسي نباشد يا مال كلي در ذمه بوده و متعهد از انجام تعهد امتناع ورزد يا مثل آن درخارج يافت نشود متعهدله مي تواند بهاي روز اجرا تعهد را بخواهد در اين مورد

رييس اجرا در مركز يا مدير ثبت در خارج از مركز بهاي مزبور را به وسيله كارشناس تعيين واز متعهد خواهد گرفت مگر اينكه در سند ترتيب ديگري بين طرفين مقرر شده باشد كه طبق آن عمل مي شود.

ماده 30 _ برگهاي اجراييه كه از حوزه اي به حوزه ديگر ارجاع مي شود مدير ثبت محل مكلف است طبق مقررات اين آيين نامه اقدام كند.

ماده 31 _ در هر مورد كه نيابت اجرايي طبق ماده 30 داده مي شود ثبت نيابت دهنده مادام كه از نتيجه اقدام ثبت مرجوع اليه مطلع نشده نبايد عمليات اجرايي را خود تعقيب كند و بايد مترصد اقدامات مورد نيابت باشد ولي اگر متعهدله مالي را از متعهد معرفي نمايد و براي ثبت نيابت دهنده احراز شودكه موضوع نيابت توسط ثبت مرجوع اليه انجام نگرديده توقيف مال معرفي شده اشكال قانوني ندارد و در اين صورت به ثبت مرجوع اليه مراتب را بلافاصله اطلاع خواهد داد تا ديگر اقدامي از اين جهت به عمل نياورد.

ماده 32 _ ادارات ثبت نمي توانند نيابت اجرايي از اداره تصفيه يا مدير تصفيه يا اجراييات دارايي بپذيرند ولي مراجع مذكور در حدود مقررات و وظايف و صلاحيت خود مي توانند توقيف املاك و مطالبات و دريافت سپرده هاي ورشكسته و متعهد را از ادارات ثبت بخواهند.

ماده 33 _ شخصي كه در اجرا از طلب متعهد، ضمانت مي كند بايد از عهده برايد در صورت خودداري مسوول اجرا مورد ضمانت را با خسارت ناشي از تاخير ضامن درانجام دادن تعهد برابر مقررات استيفا خواهد كرد.

ماده 34 _ در موردي كه اجراييه براي انجام تعهدي از قبيل تعمير بنا ، قنات ،

يا تكميل ساختمان يا بناي جديد يا غرس اشجار و امثال آن ، صادر شده و متعهد پس از ابلاغ اجراييه اقدام به انجام آن ننمايد اداره ثبت متعهد را الزام به انجام تعهد يا پرداخت هزينه هاي لازم براي انجام آن مي نمايد، اگر متعهد اقدام نكند متعهدله مي تواند با اطلاع اداره ثبت به هزينه خود تعهد مزبور را انجام داده و يا معامله را فسخ كند و اگر كيفيت انجام تعهد يا تعيين ميزان هزينه آن محتاج به نظر كارشناس باشد اداره ثبت يك نفر كارشناس براي تعيين كيفيت انجام تعهد يا هزينه آن تعيين خواهد كرد، و حق الزحمه كارشناس به ميزان مناسبي جز ساير هزينه ها از متعهدله توسط اجراي ثبت دريافت مي گردد و متعهد له حق دارد كليه هزينه ها را از متعهد توسط اجراي ثبت مطالبه و دريافت نمايد.

ماده 35 _ در مواردي كه متعهد قبوض اداره دارايي و شهرداري را راجع به ماليات و عوارض قانوني و يا فيش بانكي كه حاكي از تاديه بدهي به حساب بانكي متعهدله باشد و يا حكم دادگاه را كه مشعر بر برائت او باشد ارايه دهد اداره ثبت يا اجرا بايد وجوه پرداختي را محسوب و مفاد حكم را اجرا كند و در مورد فيش بانكي تاييديه آن را از بانك بخواهد.

ماده 36 _ در مواردي كه موضوع سند لازم الاجرا تاديه وجه نقد و خسارت باشد و در سند براي تاخير تاديه وجه التزامي مقرر نشده باشد به تقاضاي متعهدله حسب المورد دفترخانه يا اجرا ثبت بايد خسارت تاخير تاديه را نيز از تاريخ ابلاغ اظهارنامه يا ابلاغ اجراييه به مديون تا روز

وصول از قرارصدي دوازده در سال حساب كرده و از متعهد دريافت و به متعهدله بدهد.

تبصره 1 _ وجه التزام مقرر در سند بيش از صدي دوازده در سال گرفته نخواهد شد اگرچه اجراييه براي بيش از صدي دوازده صادر شده باشد.

تبصره 2 _ نسبت به اجراييه هايي كه به وسيله آگهي در روزنامه ابلاغ مي شود، در صورتي كه از مواردي باشد كه خسارت تاخير از تاريخ ابلاغ تعلق مي گيرد ، ازتاريخ آخرين آگهي خسارت دريافت خواهد شد.

تبصره 3 _ هر گاه متعهدله در اثنا عمليات اجرايي خسارت بخواهد خسارت از تاريخ ابلاغ اظهارنامه كه بعد از صدور اجراييه از طريق دفترخانه صادرو ابلاغ شده تعلق مي گيرد. متعهدله مي تواند در اين مورد خسارت را از طريق اجراي ثبت مطالبه كند و در اين صورت خسارت از تاريخ ابلاغ اخطاريه اي كه شعبه اجرا به متعهد ابلاغ خواهد كرد تعلق خواهد گرفت

ماده 37 _ در هر مورد كه برابر مقررات و قوانين خاص و يا مدلول سند رسمي ميزان خسارت دير كرد كمتر از صدي دوازده معين شده باشد، خسارت به ماخذ مقرر احتساب خواهد شد.

ماده 38 _ هرگاه مورد معامله عين كلي در ذمه باشد در صورتي كه راجع به خسارت تاخير انجام تعهد در سند ترتيبي داده نشود، اداره ثبت تكليفي در وصول خسارت تاخير انجام تعهد ندارد و ذينفع مي تواند به دادگاه صالح مراجعه كند.

ماده 39 _ هرگاه در سند براي تاخير انجام تعهد، وجه التزام معين شده باشد مطالبه وجه التزام مانع مطالبه اجرا تعهد نمي باشد ولي اگر وجه التزام براي عدم انجام تعهد مقرر شده باشد متعهدله فقط مي تواند يكي از

آن دو را مطالبه كند.

ماده 40 _ حق الوكاله وكيل در صورت دخالت در تمام اقدامات اجرايي تا مرحله وصول طبق قرارداد منعقده بين طرفين و حداكثر تا ميزان مصرح درماده 14 اصلاحي آيين نامه قانون وكالت در صورت تقاضاي ذينفع قابل مطالبه و وصول است و در مورد اسناد وثيقه همان مورد وثيقه جواب گوي حق الوكاله نيز خواهد بود.(2)

ماده 41 _ الف _ به اجاره بها و بهره بها و صداق وجه نقد هم خسارت تاخير (با رعايت ذيل تبصره ماده 3) تعلق مي گيرد.

ب _ متعهد بايد خسارت تاخير ايام توقف يا توقيف عمليات اجرايي را نيز بپردازد.

ماده 42 _ در مواردي كه دين به صندوق ثبت يا دادگستري يا بانك ملي سپرده مي شود، متعهد بايد قبض سپرده را در مقابل رسيد به دفترخانه مربوط بسپارد، دفترخانه بايد مراتب را به بستانكار اخطار كند و از تاريخ سپردن قبض به دفترخانه خسارت تاخير تعلق نمي گيرد.

ماده 43 _ در مورد ذيل تبصره 5 ماده 34 قانون اصلاح قانون ثبت اسناد و املاك مصوب 18/10/1351 تعيين بهره يا اجوري كمتر از صدي دوازده درسند مانع از اين نيست كه طرفين معامله درباره تعيين خسارت تاخير تاديه تا ميزان صدي دوازده توافق كنند. در صورت سكوت قرارداد به تبصره مزبور عمل مي شود.

ماده 44 _ ابرا ذمه مديون نسبت به خسارت يا قسمتي از اصل مانع از صدور اجراييه ماده 34 قانون اصلاحي قانون ثبت و تمليك تمام مورد وثيقه نمي شود ولي داين وقتي مي تواند تمام مورد وثيقه را تملك كند كه معادل آنچه را كه ابرا كرده است به مديون بپردازد و يا با رعايت مقررات به صندوق

ثبت بسپارد.

ماده 45 _ در مورد مالي كه در مقابل مطالباتي توقيف شده باشد بستانكار مي تواند تمام ديون و هزينه هاي قانوني بازداشت كنندگان مقدم و حقوق دولتي را در صندوق ثبت توديع و تقاضاي توقيف مال و استيفاي حقوق خود را از آن بنمايد. در اين صورت از توقيفها رفع اثر نموده و مال بابت كل يا قسمتي از طلب او و مجموع وجوه توديع شده بلافاصله توقيف و از طريق مزايده به فروش مي رسد.( اصلاحي مصوب 25/5/1376)

تبصره _ در كليه مواردي كه بستانكار ، خريدار مورد مزايده و حراج واقع مي شود بدهكار مي تواند تا قبل از تنظيم سند انتقال يا تحويل مال حسب مورداقدام به پرداخت بدهي خود نمايد.( الحاقي مصوب 25/5/1376)

ماده 46 _ هزينه آگهي و دستمزد كارشناس و حق الحفاظه و هزينه بازداشت اموال و ساير هزينه هاي قانوني طبق مقررات اين آيين نامه مانند اصل دين وصول مي شود.

فصل پنجم _ بازداشت اموال منقول ( مواد 47 تا 80 )

ماده 47 _ بازداشت اموال متعهد به تقاضاي متعهدله صورت مي گيرد و مامور اجرا با حضور نماينده دادگستري و در صورت لزوم با حضور مامور نيروي انتظامي و با معرفي متعهدله اقدام به بازداشت اموال متعلق به متعهد را مي نمايد و حاضر نبودن متعهد يا كسان و خادمينش و نيز بسته بودن محلي كه مال در آن است مانع بازداشت مال نيست (اصلاحي مصوب 25/5/1376)

ماده 48 _ در صورتي كه دين و متفرعات تا پنج ميليون ريال ارزش داشته باشد و مال معرفي شده حسب الظاهر بيش از مبلغ مزبور به تشخيص مامور اجرا ارزش نداشته باشد بدون نظر ارزياب از اموال مديون بازداشت خواهد كرد. درغير اين صورت مامور اجرا در موقع بازداشت اموال

نظر ارزياب يا كارشناس را جلب خواهد كرد و از اموال متعهد معادل طلب و يك تا دو عشر اضافه بازداشت مي كند. اگر مال مورد بازداشت غيرقابل تجزيه و بيش از ميزان مذكور فوق باشد تمام آن بازداشت مي شود.(اصلاحي مصوب 25/5/1376)

ماده 49 _ اموالي كه بايد بازداشت شود در همان جايي كه هست بازداشت مي شود در صورت لزوم به جاي محفوظي نقل مي گردد. در هر حال بايد مال بازداشت شده به حافظ سپرده شود. در صورت عدم توافق متعهدله در انتخاب حافظ ، انتخاب او با مامور اجرا است

ماده 50 _ كسي كه مال بازداشت شده را به عنوان حافظ دريافت مي كند به اعتراض او به بازداشت پس از قبول مال به عنوان حافظ در ادارات ثبت ترتيب اثر داده نخواهد شد.

ماده 51 _ حافظ بايد به قدر امكان دارايي داشته باشد ]و[ حتي المقدور بدون نقل مال مورد بازداشت به جاي ديگر تعهد حفاظت مال را بكند.

تبصره _ مامور اجرا اگر در انتخاب حافظ واجد شرايط امانت و شرايط ديگر راجع به امين تقصير كند با حافظ متضامنا مسوول خواهد بود.

ماده 52 _ مامور اجرا نمي تواند بدون تراضي كتبي طرفين اموال بازداشت شده را به اشخاص زير بسپارد:

الف _ به اقوام و اقرباي خود تا درجه سوم

ب _ به متعهد له و متعهد و همسر آنان و به اشخاصي كه با متعهد يا متعهدله قرابت نسبي يا سببي تا درجه سوم دارند و به مخدوم يا خدمه آنان مگراينكه شخص ديگري براي حفظ اموال بازداشت شده پيدا نشود.

ماده 53 _ مامور اجرا رونوشت صورت اموال بازداشت شده را به حافظ داده قبض

رسيد مي گيرد و در ذيل قبض صحت صدور آن را تصديق مي كند.مامور اجرا به تقاضاي متعهد يا متعهدله رونوشت گواهي شده از صورت اموال را به آنان مي دهد.

ماده 54 _ حافظ حق مطالبه حق الحفاظه (اعم از كرايه محل و غيره را متناسب با ارزش مال مورد بازداشت دارد. تشخيص تناسب در تهران با رييس مركز حراج يا رييس اجرا و در شهرستانها با رييس ثبت و اگر تعلق مال مورد حفاظت به شخص ثالث احراز شود پرداخت حق الحفاظه به عهده معرفي كننده است

ماده 55 _ اگر عمليات اجرايي پايان يابد و صاحب مال از دريافت آن امتناع ورزد و حافظ هم راضي به ادامه حفاظت نباشد مركز حراج در تهران و رييس ثبت در شهرستانها اقدام به فروش آن كرده و ثمن را در صندوق ثبت به نام مالك آن ايداع مي كند.

ماده 56 _ حافظ در صورت مطالبه مال از طرف اداره ثبت بايد آن را تحويل دهد (و) در صورت امتناع يا تقصير ضامن است و در حكم مديون اصلياست و اداره ثبت معادل مال بازداشت شده را از دارايي حافظ استيفا خواهد كرد. در صورت ضرورت تغيير حافظ به نظر مديريت ثبت مي باشد.( اصلاحي مصوب 25/5/1376)

ماده 57 _ هرگاه مال بازداشت شده منافع داشته باشد حافظ بايد آنها را حفظ كند و حساب آن را هم بدهد. هرگاه حفاظت مستلزم هزينه فوري قبل ازكسب اذن از اداره ثبت باشد حافظ مي تواند از مال خود داده و با تسليم مدارك به اداره ثبت احتساب كند يا به تشخيص خود و اطلاع و تاييد رييس اجرا قسمتي از مال مورد حفاظت را صرف

نگهداري مابقي كند.

ماده 58 _ هزينه بازداشت و حفاظت و نيم عشر تا روز تاديه بدهي و حق حراج به عهده متعهد است در هر موردي كه نتوان اين هزينه ها را از متعهد وصول كرد، متعهدله بايد آن را پرداخت و پس از فروش اموال و يا وصول طلب به موجب همان اجراييه وصول و به متعهدله داده مي شود.( اصلاحي مصوب 25/5/1376)

ماده 59 _ در صورتي كه بخواهند قسمتي از مال متعهد را بازداشت نمايند و متعهد يا كسان او غايب باشند بايد از بقيه اموال صورت جامعي با قيد كليه مشخصات برداشته و نيز اگر بخواهند مال بازداشت شده را از محلي كه اموال ديگر متعهد در آنجاست خارج كنند بايد متعهدله شخص معتبري را براي حفاظت ساير اموال متعهد به اجرا معرفي كند.

ماده 60 _ بازداشت اموال ضايع شدني ممنوع است و بايد به تدريج كه به دست ميايد فورا بدون صدور آگهي و به مزايده فروخته و صورت برداري شود در اين مورد رعايت مقررات ماده 156 اين آيين نامه ضرورت ندارد.

ماده 61 _ بازداشت منافع جايز است

ماده 62 _ بازداشت حقوق مديون نسبت به سرقفلي يا منافع جايز است لكن مزايده آن به لحاظ رعايت منافع اشخاص ثالث جايز نيست در صورت بازداشت منافع مراتب به اداره ثبت محل جهت ثبت در دفاتر بازداشتي و ابلاغ آن به دفاتر اسناد رسمي مربوطه اعلام مي گردد.( اصلاحي مصوب 25/5/1376)

ماده 63 _ بازداشت حقوق مانع از اين نيست كه اگر مال ديگري از متعهد يافت شود به تقاضاي ذينفع بازداشت گردد در اين صورت هرگاه مال بازداشت شده معادل طلب بستانكار باشد از حقوق رفع بازداشت

خواهد شد.

ماده 64 _ هرگاه چند بستانكار عليه يك نفر اجراييه صادر كند آنكه به نفع او بازداشت در تاريخ مقدم صورت گرفته است نسبت به وصول طلب از موردبازداشت حق تقدم دارد.

تبصره _ اگر اجراييه هاي متعدد عليه متعهد صادر شده ولي بازداشت به نفع هيچ يك از بستانكاران صورت نگرفته باشد پس از بازداشت مال مورد بازداشت بين بستانكاراني كه تا تاريخ بازداشت اجراييه صادر كرده اند به نسبت طلب آنان قسمت مي شود.

ماده 65 _ قرارداد خصوصي برخلاف ترتيب مذكور درماده 64 و تبصره آن نسبت به ثالث اعتبار ندارد.

ماده 66 _ در مورد ماده 65 فرق نمي كند كه اجراييه هاي متعدد از ثبت صادر شده باشند يا اجرا دادگاه و ثبت و يا از ساير مراجع قانوني كه حق توقيف مال مديون را دارند.

ماده 67 _ هرگاه مديون سند ذمه اي از ثالثي طلب با وثيقه داشته باشد بازداشت آن طلب نزد ثالث مذكور جايز است در اين صورت بازداشت كننده قايم مقام طلبكار با وثيقه شده و از حقوق دارنده وثيقه طبق مقررات اسناد وثيقه استفاده خواهد كرد.

ماده 68 _ در اجرا اسناد ذمه اي عليه ورثه متوفي بازداشت اموال ورثه با رعايت ماده 226 قانون امور حسبي 3) جايز است مگر اينكه وارث تركه را ردكرده باشد و رد تركه با رعايت مادتين 249 و 250 قانون امور حسبي 4) محرز و انجام شده باشد.

ماده 69 _ اموال واشيازيرازمستثنيات دين است و بازداشت نمي شود:

1 _ مسكن متناسب با نياز متعهد و اشخاص واجب النفقه او.

2 _ لباس اشيا، اسباب و اثاثي كه براي رفع حوايج متعهد و اشخاص واجب النفقه او لازم

است

3_ آذوقه موجود به قدر احتياج سه ماهه متعهد و عايله او.

4 _ وسايل و ابزار كار كسبه ، پيشه وران و كشاورزان متناسب با امرار معاش خود و اشخاص واجب النفقه آنان

5 - ساير اموال و اشيايي كه به موجب قوانين خاص ، غيرقابل توقيف مي باشد.( اصلاحي مصوب 23/9/1370)

تبصره 1 _ در صورت فوت متعهد، ديون از كليه اموال بجا مانده از او بدون استثنا چيزي استيفا مي شود.(اصلاحي مصوب 23/9/1370)

تبصره 2 _ در صورت بروز اختلاف نسبت به متناسب بودن اموال و اشيا موصوف با نياز اشخاص فوق الذكر، رييس ثبت محل با توجه به وضعيت خاص متعهد و عرف محل ، مطابق ماده 229 اتخاذ تصميم خواهد كرد.( اصلاحي مصوب 23/9/1370)

تبصره 3 _ به موجب مصوبه شماره 5730/77/1 مورخ 1/6/77 رياست قوه قضاييه لغو گرديده كه مفاد مصوبه اخير ذيلا درج مي شود.( الحاقي مصوب 25/5/76 و اصلاحي مصوب 1377.)

( نظر به اينكه برابر بند (ه) ماده 69 آيين نامه اجراي مفاد اسناد رسمي لازم الاجرا مصوب تيرماه 1355 و فتاوي مشهور فقهاي عظام ، مسكن مورد نياز ومتناسب بدهكار و عايله او از مستثنيات دين بوده و قابل بازداشت نمي باشد و نظر به اينكه تبصره 3 الحاقي به بند (ه) ماده 69 آيين نامه مصوب 25/6/76 كه مقرر مي دارد:

(در صورتي كه بستانكار همسر مديون بوده و بابت وصول مهريه درخواست بازداشت محل سكونت مديون را بنمايد در اين صورت تا نصف از مالكيت مديون بازداشت مي شود)

مخالف حكم كلي بند (ه) و مغاير با فتاوي مشهور مي باشد لذا لغو تبصره 3 مرقوم اعلام مي گردد. و در صورتي كه واحدهاي اجراي ثبت در اجراي تبصره

3 بند ه مسكن مورد نياز و متناسب بدهكار را توقيف نموده و عمليات اجرايي به پايان نرسيده باشد مكلفند بلافاصله از آن رفع توقيف نموده وعمليات اجرايي را با لحاظ بند ه ماده 69 آيين نامه ادامه دهند).(5)

ماده 70 _ بازداشت مال منقولي كه در تصرف غير است و متصرف نسبت به آن ادعاي مالكيت مي كند ممنوع است

ماده 71 _ قبل از بازداشت اموال بايد صورتي مرتب شود كه در آن اسامي و توصيف كليه اشيا بازداشت شده نوشته شود و در موقع لزوم كيل و وزن و عدد اشيا معين شود و در مورد طلا و نقره آلات هرگاه عيار آنها معين باشد در صورت مجلس قيد مي گردد و در جواهر عدد و اندازه و صفات و اسامي آنها معين مي شود _ در كتب اسم كتاب و مصنف و تاريخ طبع _ در تصوير و پرده هاي نقاشي موضوع پرده و طول و عرض آنها و اسم نقاش اگر معلوم باشد _ در نوع مال التجاره تعداد عدل تصريح مي شود _ در سهام و كاغذهاي قيمتي عدد و قيمت اصلي و نوع آنها در صورت مجلس معين مي شود و همچنين در صورت ريز اشيا نو يا مستعمل بودن آنها بايد قيد گردد.

تبصره 1 _ عدد و كيل و وزن بايد با تمام حروف نوشته شود و صورت بايد قيطان كشيده شده و به مهر مامور اجرا برسد.

تبصره 2 _ اگر در صورت ريز اشيا سهو و اشتباهي به عمل آيد در آخر صورت تصريح و به امضا مامور اجرا مي رسد. تراشيدن و پاك كردن و نوشتن بين سطرها ممنوع است

تبصره 3 _

حتي المقدور صورت مجلس روي برگهاي چاپي كه بايد تهيه شود تنظيم خواهد شد.

ماده 72 _ مازاد احتمالي مال مورد وثيقه يا توقيف شده قابل بازداشت است ماخذ محاسبه مازاد احتمالي جمع ارقام ذيل است

الف _ اصل طلب و خسارت تاخير با رعايت ماده 34 قانون ثبت و ساير مقررات مربوطه

ب _ حق حراج (ماليات حراج

ج _ نيم عشر (حق الاجرا )

د_ وجه التزام (اگر مقرر شده باشد)

ه _ اجور عقب افتاده

و _ حق الوكاله اگر جز قرارداد مذكور در سند باشد

ز _ ساير هزينه هايي كه بستانكار با وثيقه (و كسي كه اصل ملك در مقابل طلب او توقيف شده است پرداخته و برابر مقررات اين آيين نامه حق وصول آن را از متعهد دارد.

ماده 73 _ هرگاه نسبت به اشيايي كه بازداشت مي شود اشخاص ثالث اظهار حقي نمايند مامور اجرا اسم مدعي و چگونگي اظهار را قيد مي كند.

ماده 74 _ در مواردي كه متعهدله و متعهد يا نماينده دادسرا و گواهان حاضر باشند صورت ريز اشيا به امضاي آنها نيز مي رسد و هرگاه امتناع از امضا نمايند مراتب در صورت جلسه قيد مي گردد.

ماده 75 _ اشخاص مذكور در ماده قبل مي توانند ايرادات خود را در باب صورت تنظيم شده به مامور اجرا اظهار نمايند مامور اجرا آن اظهارات را باجهات رد و قبول آن در صورت مجلس قيد مي نمايد.

ماده 76 _ هرگاه اموال منقول در جاي محفوظ و معين باشد مامور اجرا مدخل آن را بسته و مهر و موم مي نمايد و هرگاه اشيا در جاي محفوظ و معيني نباشد به هر كدام از اشيا كاغذي الصاق

كرده و مهر مي كند، متعهدله و متعهد نيز مي توانند پهلوي مهر مامور اجرا را مهر نمايند.

ماده 77 _ هر گاه طول مدت بازداشت باعث فساد بعضي از اشيا شود از قبيل فرش و پارچه هاي پشمي و غيره اشيا مزبور را بايد جدا كرده طوري بازداشت نمايند كه بتوان سركشي و مراقبت نمود.

ماده 78 _ هر يك از متعهدله و متعهد كه موقع عمليات بازداشت حاضر باشد و ايرادي ننمايد ديگر حق شكايت از اقدامات مامور اجرا را نخواهدداشت

ماده 79 _ هرگاه متعهد يكي از زوجين باشد كه در يك خانه زندگي مي نمايند از اثاث البيت آنچه كه عادتا مورد استعمال زنانه است ملك زن و آنچه عادتا مورد استعمال مردانه است ملك شوهر و مابقي مشترك بين زوجين محسوب خواهد شد مگر اينكه خلاف ترتيب فوق ثابت شود.

ماده 80 _ هرگاه مالي كه بازداشت مي شود بين متعهد و شخص يا اشخاص ديگر مشاع باشد شركت بين آنان به نحو تساوي فرض مي شود مگر اينكه خلاف آن ثابت شود.

فصل ششم _ بازداشت اموال نزد شخص ثالث ( مواد 81 تا 91

ماده 81 _ هرگاه متعهدله اظهار نمايد كه وجه نقد يا اموال منقول متعهد نزد شخص ثالثي است آن اموال و وجوه تا اندازه اي كه با دين متعهد و ساير هزينه هاي اجرايي برابري كند بازداشت مي شود و بازداشت نامه به شخص ثالث و متعهد ابلاغ و در نسخه ثاني رسيد گرفته مي شود اعم از اينكه شخص ثالث شخص حقيقي باشد يا حقوقي و اعم از اينكه دين او حال باشد يا موجل

ماده 82 _ هرگاه ثالث مذكور در ماده قبل مصونيت سياسي داشته باشد ارسال بازداشت نامه از طريق دبيرخانه سازمان ثبت صورت خواهدگرفت

ماده 83 _ ابلاغ بازداشت نامه به شخص ثالث او را ملزم مي كند كه وجه يا اموال بازداشت شده را به صاحب آن بدهد و الا معادل آن وجه يا قيمت آن اموال را اداره ثبت از او وصول خواهد كرد اين نكته در بازداشت نامه بايد قيد شود.

ماده 84 _ هرگاه مال بازداشت شده نزد شخص ثالث وجه نقد يا طلب حال باشد شخص مزبور بايد آن را به صندوق ثبت سپرده و رسيد بگيرد. و اگر كسي كه اجراييه بر عليه او صادر شده است امتناع از دادن رسيد نمايد مدير ثبت كه عمليات اجرا در حوزه او به عمل ميايد رسيد داده واين رسيد سند برائت شخص ثالث خواهد بود.

ماده 85 _ هرگاه شخص ثالثي كه مال يا طلب حال متعهد نزد او بازداشت شده است از تاديه آن امتناع ورزد بازداشت اموال او مطابق مقررات اين آيين نامه خواهد بود.

ماده 86 _ هرگاه شخص ثالث منكر وجود تمام يا قسمتي از وجه نقد يا اموال منقول ديگري باشد بايد ظرف پنج روز از تاريخ ابلاغ بازداشت نامه به شخص او مراتب رابه مدير ثبت اطلاع دهد و الا مسوول پرداخت وجه و يا تسليم مال خواهد بود و اداره ثبت آن وجه را وصول و يا آن مال را از او خواهد گرفت

ماده 87 _ در صورتي كه شخص ثالث منكر وجود مال يا طلب متعهد نزد خود باشد و در ظرف مدت مقرر در ماده فوق بعد از ابلاغ بازداشت نامه اطلاع دهد عمليات اجرايي نسبت به او متوقف مي شود و متعهدله مي تواند براي اثبات وجود وجه و مال يا طلب

نزد شخص ثالثي كه منكر آن بوده به دادگاه صالح مراجعه كند و يا از اموال ديگر متعهد استيفا طلب خود را بخواهد.

تبصره _ در مواردي كه وجودمال يا طلب نزد شخص ثالث به موجب سند رسمي محرز باشد صرف انكار شخص ثالث مانع از تعقيب اجرايي نسبت به او نيست

ماده 88 _ مقررات مواد فوق در صورتي نيز لازم الرعايه است كه مال الاجاره اموال منقول يا غير منقول متعلق به متعهد نزد مستاجر باشد در اين صورت بايد وجوهي كه به تدريج وصول مي شود تا استهلاك طلب متعهدله به مشاراليه تاديه گردد و اگر نگاهداري موقت وجوه مزبور لازم باشد بايد در صندوق ثبت اسناد و يا در بانك معتبري ايداع گردد.

ماده 89 _ بازداشت هزينه مسافرت مامورين دولت و حقوق و مزاياي نظامياني كه در جنگ هستند ممنوع است

ماده 90 _ جز درموارد ذيل هرگاه بازداشت حقوق و مزايا و دستمزدي كه متعهد از وجوه عمومي مي گيرد لازم باشد در صورتي كه داراي كسان واجب النفقه باشد ربع و الا يك ثلث را مي توان بازداشت كرد:

1 _ ماده 24 قانون كار مصوب 26/12/1337.

2 _ ماده 96 قانون استخدام كشوري اصلاحي سال 1346.

3 _ ماده 102 قانون استخدام نيروهاي مسلح و تبصره يك آن

4 _ ماده 15 قانون بيمه هاي اجتماعي و بازنشستگي و تعاون افزارمندان كارگاهها و كارخانجات ارتش مصوب 7/5/1335.

ماده 91 _ در مورد ماده قبل پس از ابلاغ بازداشت نامه به اداره متبوع مديون يا كارگاه رييس اداره يا مسوول كارگاه و مسوول حسابداري (در موسساتي كه مسوول حسابداري دارد) بايد در كسر و فرستادن مبلغ بازداشت شده طبق

تقاضا اقدام كند و گرنه برابر مقررات مسوول خواهد بود (اين مراتب بايد در بازداشت نامه نوشته شود)

تبصره _ در مواردي كه بستانكار براي استيفاي طلب خود تقاضاي بازداشت از موجودي حساب و سپرده بانكي بدهكار را مي كند بايستي نام ،نام خانوادگي و اسم پدر و شماره شناسنامه و محل اقامت و شغل بدهكار و حتي المقدور شماره حساب را به نحوي كه اشكالي براي بانك توليد نشود در تقاضانامه ذكر كند و در بازداشت نامه نيز قيد گردد.

فصل هفتم _ بازداشت اموال غير منقول ( مواد 92 تا 104

ماده 92 _ بازداشت اموال غير منقول اعم از اصل و مازاد به نحوي كه در مواد 47_ 48 مقرر است به عمل ميايد و ماموراجرا صورتي كه حاوي مراتب ذيل باشد روي نمونه چاپي براي اموال بازداشت شده ترتيب خواهد داد:

الف _ تاريخ و مفاد اجراييه

ب _ محل وقوع ملك در شهرستان و بلوك و بخش و كوي و كوچه و شماره ملك اگر داشته باشد.

ج _ حدود چهارگانه ملك وتوصيف اجمالي آن

د _ مساحت تخميني ملك

ه _ مشخصات ديگر از قبيل اين كه مشتمل بر چند قسمت است در صورتي كه خانه مسكوني باشد و يا مشتمل بر چند ابنيه و متعلقات است در صورتي كه ملك مزروعي باشد علاوه بر مراتب فوق بايد متعلقات آن از قبيل گاو و ماشين آلات و توضيحات ديگري كه در تسهيل فروش ملك موثر باشد درصورت مزبور قيد شود.

ماده 93 _ هرگاه حدود يا قسمتي از ملك متنازع فيه باشد مراتب در صورت مجلس قيد شده و تصريح مي شود كه طرف منازعه كيست و در كجا تحت رسيدگي است

ماده 94 _ اجرا مكلف است فورا بازداشت

را به متعهد و ثبت محل اطلاع داده و صورت وضعيت و جريان ثبتي ملك مورد بازداشت را از اداره ثبت بخواهد ، اداره نامبرده در صورتي كه ملك ثبت شده باشد در دفتر املاك توقيف شده (دفتر بازداشتي ) و در ستون ملاحظات دفتر ثبت املاك بازداشت را يادداشت مي نمايد و اگر ملك به موجب دفتر املاك و محتويات پرونده ثبتي متعلق به غير باشد و انتقال آن به متعهد محرز نباشد ثبت محل فورا مراتب را به اجرا اطلاع مي دهد و اجرا از آن رفع بازداشت مي كند.

ماده 95 _ هرگاه ملك مورد بازداشت ثبت نشده باشد مطابق شقوق ذيل رفتار خواهد شد:

1 _ هرگاه ملك مزبور از طرف متعهد تقاضاي ثبت شده و طبق سند رسمي به غير منتقل نشده باشد و يا اينكه مجهول المالك باشد بازداشت در دفتربازداشتي قيد و در پرونده ثبتي يادداشت مي شود.

2 _ هرگاه نسبت به ملك از طرف كسي ديگر تقاضاي ثبت شده و به متعهد هم منتقل نشده باشد يا اينكه اساسا مورد بازداشت جزو نقاطي كه به ثبت عمومي گذارده شده نباشد مراتب به اجرا اطلاع داده مي شود.

ماده 96 _ پس از ابلاغ بازداشت نامه به صاحب مال نقل وانتقال از طرف صاحب مال نسبت به مال بازداشت شده ممنوع است و ترتيب اثر نسبت به انتقال بعد از بازداشت مادام كه بازداشت باقي است داده نمي شود (هر چند كه انتقال با سند رسمي به عمل آمده باشد) مگر در صورت اجازه كسي كه مال براي حفظ حق او بازداشت شده است كه در اين صورت بايد اشخاص ذينفع تكليف ادامه بازداشت ملك يا

رفع آن را معين كنند.

ماده 97 _ بازداشت مال غير منقول ثبت نشده به نام مديون كه در تصرف مالكانه غير است ولو اينكه متعهدله مدعي مالكيت متعهد و يا خود متعهد مدعي مالكيت آن باشد مادام كه اين ادعا به موجب حكم نهايي به ثبوت نرسيده ممنوع است و در مورد املاكي كه در دفتر املاك به ثبت رسيده و به موجب آن ملك متعهد شناخته مي شود ، ادعاي شخص ثالث اگرچه متصرف آن باشد مسموع نبوده و آن ملك مال متعهد شناخته شده و بازداشت مي شود.

ماده 98 _ بازداشت مال غير منقولي كه نسبت به منافع آن تعهدي به نفع غير نشده است مستلزم بازداشت منافع آن است مگر اينكه حاجت به بازداشت منفعت نباشد، در اين صورت بايد مراتب در صورت مجلس منعكس شود.

ماده 99 _ در بازداشت محصول املاك مزروعي دخالت مامور اجرا در محصول تا موقع برداشت و تعيين سهم متعهد ممنوع است ولي مامور اجرا بايد براي جلوگيري از تفريط نظارت و مراقبت كامل نمايد.

ماده 100 _ در دو مورد زير متعهد مي تواند در ظرف مدت بازداشت مال منقول و يا غير منقول بازداشت شده را با اطلاع مامور اجرا بفروشد يا وثيقه بدهد:

الف _ در مواردي كه قبلا و لااقل در حين وقوع معامله مبلغي را كه مال براي استيفاي آن بازداشت شده است نقدا تاديه كند دراين صورت پس از استيفاي حق متعهدله و هزينه اجرا بلافاصله رفع بازداشت خواهد شد.

ب _ در صورت رضايت كتبي متعهدله در فروش يا وثيقه دادن مال توسط خود متعهد.

ماده 101 _ مال غير منقول بعد از بازداشت موقتا در تصرف

مالك باقي مي ماند و متعهد مكلف است مال غير منقول را موافق صورت تحويل گرفته و مطابق آن تحويل دهد.

ماده 102 _ در صورت بازداشت منافع مال غير منقول يا بازداشت محصول درو شده از نظر تعيين حافظ و ساير مقررات مربوط تابع حكم مواد 49 تا59 اين آيين نامه خواهد بود.

ماده 103 _ هرگاه شخص ثالث نسبت به مال بازداشت شده (اعم از منقول و يا غيرمنقول اظهار حقي نمايد در موارد زير از مزايده خودداري مي شود:

1 _ درموردي كه متعهدله اعتراض شخص ثالث را قبول كند.

2 _ درموردي كه شخص ثالث سند رسمي مقدم بر تاريخ بازداشت ارايه كند مبني بر اينكه مال مورد بازداشت به او منتقل شده و يا در رهن يا وثيقه طلب اوست

3 _ در صورتي كه مال قبل از تاريخ بازداشت به موجب قرار تامين يا دستور اجراي دادگاه يا اجراي ثبت بابت طلب معترض توقيف شده باشد.

4 _ هرگاه شخص ثالث حكمي اعم از قطعي يا غيرقطعي بر حقانيت خود ارايه كند.

5 _ در صورتي كه قبل از بازداشت از معترض قبول تقاضاي ثبت به عنوان ملكيت يا وقفيت شده باشد.

6_ در موردي كه بر اثر شكايت معترض موضوع قابل طرح در هيات نظارت يا شوراي عالي ثبت تشخيص شده باشد.

در مورد بندهاي 1 و2 و نيز در مورد بند 4 در صورت وجود حكم قطعي از مال رفع بازداشت مي شود، و در ساير موارد ادامه عمليات اجرايي موكول به اتخاذ تصميم نهايي عليه معترض در مراجع مربوط خواهد بود.

متعهدله مي تواند از مال مورد بازداشت صرفنظر كرده و درخواست بازداشت اموال ديگر متعهد را بكند.

تبصره 1

_ در صورتي كه هر يك از موارد مذكور در اين ماده پس از انجام مزايده و قبل از صدور سند انتقال تحقق يابد اداره ثبت صورت مجلس مزايده را ابطال و سپس به ترتيب مقرر در ماده فوق عمل خواهد كرد و هر گاه مال مورد مزايده به برنده يا متعهدله تحويل شده باشد مسترد مي گردد.

تبصره 2 _ در صورتي كه مشخصات مال مورد مزايده با مفاد سند يا حكم مستند شخص ثالث تطبيق نكند اعتراض او مانع عمليات اجرايي نيست وشخص ثالث مي تواند به دادگاه مراجعه نمايد.

ماده 104 _ متعهدله مي تواند ملك درخواست ثبت نشده متعهد را براي استيفاي طلب خود معرفي كند در اين صورت پس از حراج يا مزايده و انقضا مهلت قانوني برابر مقررات جاري اداره ثبت به برنده حراج يا مزايده سند انتقال مي دهد و در آگهي و صورت جلسه حراج و سند انتقال قيد مي شود كه چون در مورد ملك درخواست ثبت نشده اداره ثبت تكليفي براي تحويل مورد انتقال ندارد و نيز مسووليتي از جهت اشكالاتي كه ممكن است در حين پذيرش تقاضاي ثبت و يا بعد از آن از جهت اعتراض و غيره پيش آيد نخواهد داشت

انتقال گيرنده برابر مقررات جاري بايستي براي درخواست ثبت مراجعه كند و بايد كليه هزينه هاي مربوط به اقدامات اجرايي را كه از جهت توقيف ملك به وجود آمده بپردازد و پرونده اجرايي قبلي برابر مقررات تعقيب خواهد شد.

تبصره _ معرفي ملك مجهول قبل از پذيرش تقاضاي ثبت از جانب متعهد قبول نمي شود.

فصل هشتم _ ارزيابي ( مواد 105 تا 111 )

ماده 105 _ در هر مورد كه مالي معرفي مي شود هرگاه معرفي كننده مال به ارزيابي مذكور

در ماده 48 معترض باشد فقط مي تواند ضمن امضا صورت مجلس اعتراض خود را اظهار كند، هرگاه طرف ديگر هم حاضر و به ارزيابي معترض باشد مكلف است به همين نحو عمل نمايد در صورت عدم حضور مراتب ارزيابي حداكثر ظرف سه روز از طرف اجراي ثبت به او ابلاغ مي شود.

ماده 106 _ هزينه ارزيابي به عهده معترض است و اگر هر دو معترض باشند نصف به عهده هر يك خواهد بود.

ماده 107 _ در هر مورد كه از طرف متعهد يا ثالث مالي در قبال دين معرفي و بازداشت شود متعهدله مي تواند تا قبل از قطعيت ارزيابي مال ديگري براي استيفاي طلب خود معرفي كند مشروط به اينكه وصول طلب از اين مال آسانتر باشد در اين صورت مال معرفي شده بازداشت و ارزيابي مي شود ومعادل آن از اموال بازداشت شده سابق رفع بازداشت به عمل ميايد. هزينه بازداشت و ارزيابي مجدد به عهده متعهدله است

ماده 108 _ معترض كه ضمن امضا صورت مجلس به ارزيابي اعتراض كرده بايد حداكثر ظرف سه روز به اجرا مراجعه و با اطلاع از ميزان دستمزدارزياب مجدد آن را ايداع و قبض مربوط را تسليم اجرا كرده و رسيد اخذ كند در موردي كه طبق ماده 105 نتيجه ارزيابي ابلاغ مي شود بايد در آن ميزان دستمزد ارزياب مجدد درج شود. هرگاه مخاطب به ارزيابي معترض باشد ظرف 5 روز از تاريخ ابلاغ بايد كتبا اعتراض خود را با پيوست كردن قبض سپرده دستمزد ارزياب مجدد به اجرا تسليم دارد. در صورتي كه به ترتيب مقرر فوق اعتراض نرسيد ارزيابي قطعي خواهد شد.

تبصره _ در صورت وارد بودن

اعتراض معترض دستمزد ارزياب مجدد به عهده مديون است

ماده 109 _ در هر مورد كه به نظر ارزياب نخستين اعتراض شود رييس اجرا در تهران و رييس ثبت در شهرستانها به قرعه از بين سه نفر ارزياب يك نفر را انتخاب و مراتب را به طرفين ابلاغ مي كند تا ظرف سه روز چنانچه از حيث رد كارشناس نظري دارند اعلام دارند درصورتي كه از اين حيث نظري ابراز نشود با تعيين مهلت مناسب به كارشناس اخطار مي شود كه اظهار نظر نمايد.

ماده 110 _ دستمزد ارزياب با در نظر گرفتن درجه علمي و تجربي ارزياب و محل ارزيابي و نوع مال ارزيابي شده و ميزان كار توسط رييس اجرا در تهران و رييس ثبت يا قايم مقام او در شهرستانها معين مي شود.

ماده 111 _ هرگاه در اجراي سند ذمه اي مالي بازداشت شود پس از ارزيابي و قطعيت آن آگهي مزايده منتشر مي شود اعم از اينكه مال مورد بازداشت قابل تجزيه باشد يا نه در اين مورد آگهي مزايده با رعايت ماده 140 و 141 منتشر و مفاد مواد 152و 157و 158و 159و 160و 161و 162و 163و164و 165و 166و 167 و 173و 174و 175و 182 آيين نامه اجرا در مزايده اموال بايستي رعايت شود و آگهي مزايده در دو نوبت به فاصله ده روزدر روزنامه منتشر و فاصله انتشار آگهي نوبت دوم تا روز مزايده نبايد از 15 روز كمتر باشدو علاوه بر اين آگهي ، آگهي الصاق تهيه و به محل وقوع ملك ومحل مورد مزايده و ابنيه عمومي از قبيل فرمانداري ، بخشداري ، شهرداري ، نيروي انتظامي ، دادگستري (و) ثبت اسناد

الصاق مي شود. در مورد اموالي كه به كمتر از 5 ميليون ريال به مزايده گذاشته مي شود فقط الصاق آگهي كافي است ( اصلاحي مصوب 25/5/1376)

تبصره 1 _ در صورتي كه منافع مورد بازداشت مستند به سند رسمي و عادي باشد خواه مدت آن منقضي شده يا نشده باشد مراتب با ذكر مال الاجاره و آخر مدت اجاره در آگهي مزايده درج مي شود.(الحاقي مصوب 25/5/1376)

تبصره 2 _ هر گاه آگهي مزايده برخلاف مواد 140 و 141 باشد قبل از تنظيم و امضاي صورت مجلس مزايده به دستور مدير ثبت آگهي تجديدمي گردد.(الحاقي مصوب 25/5/1376)

تبصره 3 _ در صورتي كه مال بازداشتي در جلسه مزايده خريدار پيدا نكند مال با دريافت نيم عشر و حق حراج به قيمتي كه مزايده از آن شروع مي شود به بستانكار واگذار مي شود.(الحاقي 25/5/1376)

فصل نهم _ در وثيقه ( مواد 112 تا 139 )

ماده 112 _ هرگاه مورد وثيقه مال منقول باشد بستانكار مي تواند حين ابلاغ اجراييه يا پس از آن درخواست بازداشت مورد معامله را بكند.

ماده 113 _ هرگاه مالي وثيقه براي دين يا ضمانت قرار داده شود و عنوان رهن و معاملات با حق استرداد را نداشته باشد نيز كليه مقررات اجرايي اسناد رهني و معاملات با حق استرداد درباره آن مجري خواهد بود.

ماده 114 _ هرگاه منافع مورد وثيقه به وثيقه گيرنده به اجاره واگذار شده باشد اجراييه اي كه براي وصول اجرت المسمي صادر مي گردد مانند اجراييه اسناد ذمه اي است و متعهدله مي تواند درخواست بازداشت ساير اموال متعهد را بكند.

ماده 115 _ در مواردي كه وثيقه دهنده غير از مديون اصلي است ابلاغ اجراييه و ساير عمليات اجرايي بايد به طرفيت مالك وثيقه جريان يابد و در عين حال

مراتب بايد به مديون نيز ابلاغ شود تا از جريان كارآگاه گردد مگر اينكه ابلاغ به او متعسر باشد.

ماده 116 _ بازداشت كننده مازاد وثيقه كه مطابق مقررات اصل و متفرعات موضوع سند بستانكار مقدم را قبل از صدور اجراييه سند مقدم مي پردازد بايد تقاضاي صدور اجراييه را به ماخذ هر دو طلب و متفرعات آنها بنمايد.

ماده 117 _ هرگاه بازداشت كننده مازاد طبق مقررات تمام طلب و متفرعات بستانكار مقدم را پس از صدور اجراييه و سند مقدم بپردازد عمليات اجرايي به موجب پرونده تشكيل شده به سود بازداشت كننده نسبت به مجموع دو طلب و متفرعات ادامه خواهديافت

ماده 118 _ در معاملات رهني و يا با حق استرداد و وثايق حسن انجام خدمات معامله كننده مي تواند با قيد حق بستانكار مقدم و ذكر تاريخ انقضاي سند مقدم مورد معامله را براي وامهاي ديگر وثيقه يا تامين دهد. و در صورت فك معامله مقدم ، تمام مال مورد معامله در وثيقه بستانكاران بعدي به ترتيب تقدم قرار مي گيرد، معاملات بعدي بايد در همان دفترخانه تنظيم كننده سند مقدم واقع شود، سردفتر مكلف است وقوع معامله موخر را با ذكر مشخصات كامل بستانكار معامله مازاد در ملاحظات ثبت سند مقدم نيز قيد كند.

دارنده حق استرداد اعم از بدهكاراصلي يا منتقل اليه مي تواند با قيد حق بستانكار يا بستانكاران و ذكر تاريخ انقضا مدت حق استرداد خود را واگذار كند.در اين صورت اجراييه و عمليات اجرايي بايد عليه آخرين منتقل اليه صادر و تعقيب گردد مگر اينكه مرتهن از رهن رجوع كند يا از مندرجات سند رهني و يا سند رسمي ديگر ، دفترخانه

احراز كند كه مقرر بين طرفين اين بوده كه مرتهن براي وصول طلب خود اجراييه عليه راهن صادر كند نه منتقل اليه ، مثل اينكه در سند رهني شرط شود كه راهن حق صلح حقوق و يا واگذاري حق استرداد را ندارد كه در اين قبيل موارد واگذاري حق استرداد به غير نسبت به مرتهن موثر نبوده و اجراييه و عمليات اجرايي عليه بدهكار اصلي و در صورت فوت عليه قايم مقام او صادر و تعقيب خواهد شد.

تبصره 1 _ تنظيم هر نوع سند بين بدهكار و يك و يا چند نفر از بستانكاران كه موجب شود مدت سند تمديدگردد و يا مبلغ موضوع سند افزايش يابد بدون موافقت بقيه بستانكاران بعدي ممنوع است

تبصره 2 _ براي استيفاي حقوق بستانكار معامله موخر طي دو ماه آخر عمليات اجرايي سند مقدم ملك در معرض حراج گذاشته مي شود. عمليات حراج به همان نحوي است كه در مورد بازداشت مازاد مقرر است عدم وصول تقاضاي حراج از ناحيه مديون و يا استرداد تقاضا مانع عمليات حراج نخواهد بود.

تبصره 3 _ بستانكار معامله موخر پس از انقضاي مدت سند مقدم مي تواند با استفاده از ماده 34 مكرر اصلاحي قانون ثبت قبل از فروش مال از طريق حراج و يا تنظيم سند انتقال ملك به بستانكار مقدم كليه بدهي موضوع سند مقدم را پرداخت و يا ايداع نمايد نحوه پرداخت و يا سپردن وجه و صدورگواهي و انعكاس مراتب در پرونده ثبتي ملك به شرح مذكور در ماده 196 اين آيين نامه مي باشد و دفتر تنظيم كننده سند به دستور اجرا وثيقه بودن مال را در ازا طلب بستانكار بابت

معامله موخر و وجوه پرداختي بابت طلب بستانكار مقدم در دفتر قيد مي كند.

در اين مورد عمليات اجرايي نسبت به هر دو سند تواما انجام و ميزان مبلغ شروع حراج عبارت از مجموع طلب بستانكار پرداخت كننده دين به ضميمه اصل و متفرعات سند مقدم و خسارات و حقوق اجرايي خواهد بود، در صورتي كه مدت سند بستانكار موخر، حال نشده باشد پس از حال شدن موعد عمليات اجرايي به ترتيب مذكور انجام خواهد گرفت

ماده 119 _ هرگاه در زمان حكومت قانون اصلاحي ثبت مصوب 1351 به اعتبار مالي كه قبلا (در زمان قانون سابق به وثيقه داده شده است وام جديد گرفته شود سند جديد تابع قانون جديد است

تبصره _ طرفين مي توانند اجرا سند سابق را تابع مقررات زمان قانون جديد قرار دهند.

ماده 120 _ هرگاه سند وثيقه در زمان قانون سابق تنظيم شده و وثيقه دهنده در زمان حكومت قانون اصلاحي ثبت مصوب 1351 براي تكميل وثيقه ، مال ديگري به وثيقه دهد اين سند متمم از نظر صدور اجراييه تابع مقررات سابق برقانون 1351 مي باشد مگر آنكه طرفين آن را تابع مقررات جديد قرار دهند كه در اين صورت مقررات اخيرالذكر قابل اجراست

ماده 121 _ هرگاه بستانكار سند وثيقه اي كه در زمان قانون سابق تنظيم شده حقوق خود را در زمان قانون اصلاحي ثبت مصوب 1351 به ثالث صلح كند سند صلح از نظر اجرايي تابع مقررات سابق خواهد بود.

ماده 122 _ در معاملات رهني و يا با حق استرداد و يا وثايق حسن انجام خدمات هرگاه مورد معامله منقول و غير منقول باشد طرفين قرارداد مي توانند ضمن سند

توافق نمايند كه عمليات اجرايي بدون تفكيك بر اساس مقررات اموال غير منقول انجام گيرد، سكوت طرفين در قرارداد به منزله توافق آنان در انجام عمليات اجرايي براساس مقررات مربوط به اموال غير منقول است

ماده 123 _ تعيين بهره يا اجوري كمتر از صدي دوازده در سند مانع از اين نيست كه طرفين معامله درباره تعيين خسارت تاخير تاديه تا ميزان صدي دوازده ، توافق و تراضي نمايند. در صورت سكوت قرارداد تبصره 5 ماده 34 قانون اصلاحي قانون ثبت مصوب 1351 مجري خواهد بود.

ماده 124 _ بعد از ابلاغ اجراييه و اعاده آن مميز اجرا مكلف است با رسيدگي لازم اگر نقصي در ابلاغ وجود نداشته باشد صحت آن را روي نسخه ابلاغ شده اجراييه گواهي و به تاييد رييس يا معاون اجرا رسانيده و سپس حسب مورد براي آنها وقت اقدام بعدي را كه دو ماه قبل از مدت مذكور درماده 34 اصلاحي و تبصره 2 آن است تعيين و در دفتر اوقات ثبت و پرونده را به بايگاني ارسال دارد.

ماده 125 _ مميز اجرا مكلف است همه روزه با مراجعه به دفتر اوقات مذكور در ماده قبل پرونده هايي را كه موعد آن فرا مي رسد يك روز پيش از بايگاني مطالبه و روز بعد از انقضا موعد مقرر با رسيدگي لازم چنانچه تقاضاي حراج نسبت به آن واصل شده باشد همان روز پرونده و سوابق را به مركز حراج بفرستد. اگر به گواهي متصدي دفتر انديكاتور تقاضاي حراج واصل نشده باشد روي برگ ابلاغ شده اجراييه عدم وصول تقاضاي حراج را گواهي و وقت مزبور بعد از پايان هشت ماه در دفتر

اوقات ثبت و پرونده را به بايگاني ارسال دارد.

مميز اجرا موظف است طبق دفتر اوقات در وقت مقرر به پرونده ها رسيدگي و نسبت به تهيه مقدمات تحويل اموال منقول و يا تنظيم سند انتقال اقدام كند.

ماده 126 _ تقاضاي حراج بايد كتبي بوده و به دفتر اجرا تسليم و رسيد اخذ شود. متصدي دفتر انديكاتور مكلف است آن را در همان روز وصول در دفتر انديكاتور ثبت و مفاد تقاضا را به طور صريح ذكر كند و رسيدي كه به متقاضي حراج داده مي شود بايد شماره و تاريخ ثبت دفتر انديكاتور و شماره پرونده اجرايي در آن قيد شود. در مواردي كه تقاضاي حراج به وسيله پست و يا تلگراف مي رسد بايد متصدي دفتر بلافاصله آن را در دفتر انديكاتور ثبت كند.

ماده 127 _ عدم رعايت مقررات مذكور در سه ماده قبل (124 _ 125 و 126) تخلف اداري از نوع الف و ب ماده 1 آيين نامه دادرسي اداري محسوب است

ماده 128 _ تاريخ وصول تقاضاي حراج تاريخ ثبت تقاضاي مربوطه در دفتر انديكاتور خواهد بود.

ماده 129 _ در هر مورد كه تقاضاي حراج خارج از موعد مقرر واصل شده باشد رييس اجرا بايد در همان روز به آن رسيدگي و پس از احراز اينكه خارج از موعد است نسبت به رد آن اقدام و مراتب را به اطلاع متقاضي برساند. نظر رييس اجرا در اين مورد پس از تاييد رييس ثبت محل قطعي و غيرقابل شكايت است

تبصره _ در واحدهاي ثبتي كه مسوول يا رييس اجرا وجود ندارد رييس و در غياب او كفيل ثبت به تكليف مذكور در اين ماده عمل خواهد

نمود.

ماده 130 _ مرتهن مي تواند مادام كه دين برذمه راهن باقي است از رهينه اعراض كند. هر گاه اعراض قبل از صدور اجراييه باشد بايد مرتهن در دفتر اسناد رسمي مربوطه حاضر شود و با ذكر توضيح در ملاحظات ثبت سند مراتب قيد و به امضا او برسد ، در اين صورت با توضيح موضوع اعراض اجراييه صادر خواهد شد. اگر پس از صدور اجراييه رهني اعراض به عمل آيد بايد مراتب كتبا به اجرا اعلام و رييس اجرا پس از احراز صحت انتساب تقاضانامه مذكور موضوع را به متعهد ابلاغ كرده و برابر مقررات اسناد ذمه اي عمل بنمايد.

تبصره _ حق اعراض از رهن با انجام حراج و يا انقضاي هشت ماه از روز ابلاغ اجراييه ساقط مي شود.

ماده 131 _ هرگاه اعراض از رهن در حين عمليات اجرايي باشد اجرا مكلف است مراتب را به دفتر تنظيم كننده سند اعلام كند، در اين مورد و نيز درموردي كه اعراض در دفترخانه اسناد رسمي به عمل ميايد دفتر اسناد رسمي اطلاعنامه فسخ مربوطه را به اداره ثبت ارسال خواهد داشت اگر موعد سند منقضي نشده باشد به مجرد اعراض مورد رهن آزاد و حق عيني بستانكار به حق ذمي تبديل مي گردد و مطالبه وجه و صدور اجراييه براي وصول آن موكول به انقضا مدت مذكور در سند معامله خواهد بود. در مورد وراث مديون و نيز وقتي كه راهن متعدد بوده و فك رهن و فسخ سند موكول به ادا تمام دين شده باشد اعراض از رهن بايد نسبت به تمام مرهونه باشد و اعراض از رهن نسبت به سهم يك يا چند نفر

از بدهكاران وقتي پذيرفته مي شود كه حق مطالبه دين بدهكاراني كه از رهينه آنها اعراض گرديده از ساير بدهكاران اسقاط شده باشد و در هر حال بستانكار نمي تواند مال مورد وثيقه را به كمتر از اصل و متفرعات خود تملك كند. هرگاه مازاد مرهونه به نفع غير بازداشت شده باشد در صورت اعراض از رهن بازداشت مازاد به بازداشت اصل تبديل مي گردد.

ماده 132 _ در صورتي كه مازاد مال مورد وثيقه از طريق اجرا ثبت يا مراجع صالح قانوني ديگر بازداشت شود، به مجرد وصول دستور بازداشت بايد مراتب در دفتر بازداشتي ثبت شود و در واحدهايي كه براي انجام معامله املاك ثبت شده موضوع عدم بازداشت استعلام نمي شود به دفاتر اسناد رسمي تابعه ابلاغ گردد بازداشت به مجرد ابلاغ به مديون يا ثبت مفاد آن در دفاتر بازداشتي تحقق خواهد يافت و هرگاه معامله اي كه مازاد آن بازداشت شده فسخ شود خود به خود بازداشت مازاد به اصل تبديل خواهد شد، در هر حال مفاد بازداشت بايد بلافاصله به دفتر تنظيم كننده سند ابلاغ و دفتر مزبور مكلف است مفاد آن را در ملاحظات ثبت معامله قيد كرده و اگر سند معامله به صدور اجراييه منتهي شده باشد مراتب را به اجرا مربوط اعلام دارد.

استيفاي حقوق بازداشت كننده مازاد به شرح تبصره 7 ماده 34 اصلاحي قانون ثبت و مقررات مربوط به آن است هرگاه بازداشت كننده مازاد كليه بدهي موضوع سند را برابر ماده 34 مكرر بپردازد استيفا مطالبات او طبق مقررات مواد 34 و 34 مكرر اصلاحي است

ماده 133 _ اجراي مفاد ماده 34 مكرر اصلاحي از جهت ايداع وجه نزد

سردفتر اسناد رسمي منحصر به مواقعي است كه بدهكار در مقام انجام معامله ديگري نسبت به مورد وثيقه بوده و بخواهد با پرداخت كليه بدهي و خسارات قانوني و نيم عشر با فسخ معامله مورد وثيقه را با ديگري معامله كند.سردفتر به شرح قسمت آخر ماده مذكور موظف است در موعد مقرر وجه ايداعي را به صندوق ثبت تحويل دهد.

ماده 134 _ هرگاه مقداري از وثيقه قبل يا بعد از صدور اجراييه تلف شده باشد و بستانكار از مورد وثيقه عدول نكند سند وثيقه به نسبت قيمت جزيي كه باقي مانده (در مقايسه تمام قيمت با تمام دين به اعتبار خود باقي است نسبت به جز تلف شده هرگاه بدل داده نشده باشد سند مزبور در حكم اسناد ذمه خواهد بود. براي بدست آوردن نسبت از راه اعمال نظر كارشناسي عمل خواهد شد.

ماده 135 _ در مواردي كه موضوع وثيقه قبل از ختم عمليات اجرايي به حكم قوانين خاص به تملك ثالث در ميايد و در نتيجه متعهدله به كل طلب خود نمي رسد متعهدله مي تواند براي وصول مانده طلب طبق مقررات اجرايي راجع به اسناد ذمه اي از طريق اداره ثبت اقدام كند.

ماده 136 _ ايداع در تبصره هشتم ماده 34 قانون اصلاحي قانون ثبت در صندوق هر واحد ثبتي معتبر است خواه واحد ثبتي صادر كننده اجراييه باشدخواه نباشد.

ماده 137 _ در موارد سكوت اين فصل نسبت به اسناد وثيقه مقررات ساير فصول اين آيين نامه رعايت خواهد شد.

ماده 138 _ هر گاه مورد وثيقه واقعا يا حكما تلف شود سند تابع مقررات اسناد ذمه اي خواهد بود.

ماده 139 _ درمورد اجرا ماده 111

تشخيص غيرقابل تجزيه بودن مال (منقول و غيرمنقول مورد معامله يا مورد بازداشت به عهده اجرا است

فصل دهم _ در حراج ( مواد 140 تا 200 )

ماده 140 _ در آگهي الصاقي حراج مال غير منقول بايد نكات زير تصريح شود:

1 _ نام و نام خانوادگي مالك

2 _ محل و حدود و مقدار و توصيف اجمالي ملك

3 _ هرگاه واگذاري منافع مستند به سند رسمي باشد خواه مدت آن منقضي شده باشد يا نشده باشد مراتب با ذكر مال الاجاره و آخر مدت اجاره در آگهي الصاقي درج مي شود و در صورتي كه به موجب سند رسمي مقدم بر تاريخ تنظيم سند معامله موضوع اجراييه براي مدت معيني مسلوب المنفعه باشد موضوع صريحا بايد در آگهي قيد شود.

4 _ تعيين اينكه ملك ثبت شده است يا نه

5 _ تصريح به اينكه مورد حراج مشاع است يا مفروز.

6 _ قيمتي كه حراج از آن شروع مي شود.

7 _ اشاره به اينكه بدهي هاي مربوط به آب لوله كشي و برق و تلفن و گاز اعم از حق انشعاب و يا حق اشتراك و مكالمه و مصرف در صورتي كه مورد حراج داراي آب لوله كشي و برق و تلفن و گاز باشد و نيز بدهي مالياتي و عوارض شهرداري تا تاريخ حراج اعم از اينكه رقم قطعي آنها معلوم شده يا نشده باشد به عهده برنده حراج است

8 _ روز و محل و ساعت شروع و ختم حراج

ماده 141 _ در آگهي الصاقي حراج اموال منقول نكات زير بايد تصريح شود:

1 _ نوع اموال مورد حراج و توصيف اجمالي آن

2 _ روز و محل و ساعت شروع و ختم

حراج

3 _ قيمتي كه حراج از آن شروع مي شود.

ماده 142 _ مسوول مركز حراج مكلف است هنگام صدور آگهي الصاقي مراقبت كامل نمايد كه مندرجات آگهي طبق مقررات اين آيين نامه صحيحا تنظيم شده باشد و قبل از الصاق نيز مجددا بررسي لازم به عمل آورده و اگر احيانا اشتباهي رخ داده باشد با حضور نماينده دادستان نسبت به اصلاح نسخ آگهي و قيد توضيح در ذيل آن اقدام و به امضا خود و نماينده دادستان برساند و سپس نسبت به الصاق آگهي اقدام شود. مسووليت هر نوع اشتباه درآگهي به عهده شخص رييس يا مسوول مركز حراج خواهد بود.

ماده 143 _ فاصله انتشار آگهي الصاقي با اولين روز حراج نبايد از پانزده روز كمتر باشد. آگهي ها در مركز حراج بايد تا آخرين ساعت اداري روز فروش ياواگذاري مال در تابلو آگهي ها محفوظ نگاهداشته شود و در مورد اموال غير منقول بايد نقشه هوايي و يا كروكي كه نشان دهنده موقعيت و محل وقوع ملك است با آگهي الصاقي در مركز حراج به طوري كه جلب نظر كند نصب شود.

آگهي نامبرده علاوه بر مركز حراج بايد به محل ملك و ابنيه عمومي از قبيل ( فرمانداري ، بخشداري ، شهرداري ، كلانتري ، دادگستري و ثبت اسناد ) الصاق شود. در مورد اموالي كه به كمتر از پنجاه هزار ريال به حراج گذاشته مي شود فقط الصاق آگهي در مركز حراج كافي است

ماده 144 _ هرگاه مورد وثيقه چند ملك باشد كه در نقاط مختلف كشور قرار دارند آگهي در همه نقاط مذكور برابر ماده 139 الصاق مي شود و در آگهي تصريح مي گردد

كه جلسه حراج در مركز حراج ثبت محل تنظيم سند كه شهر... است تشكيل خواهد شد.

ماده 145 _ هرگاه مال مورد مزايده بيمه باشد بايد در آگهي الصاقي اين نكته اعلام گردد و در صورتي كه مال مورد مزايده به ديگري واگذار مي شود بايد به بيمه گر اعلام گردد.

ماده 146 _ در صورتي كه آگهي برخلاف مواد 140 تا 145 باشد قبل از تنظيم و امضا صورت مجلس حراج ، به دستور مدير ثبت آگهي تجديد مي گردد.

ماده 147 _ در هر واحد ثبتي كه سازمان ثبت اسناد و املاك كشور مقتضي بداند مركز يا مراكز حراج مركب از يك رييس و لدي الاقتضا ، يك معاون و به تعداد كافي كارمند و اعلام كننده (چوب زن تشكيل مي شود. در ساير واحدهاي ثبتي به تناسب حجم كار تصدي مركز حراج با رييس اجرا و يا كارمندياست كه به پيشنهاد ثبت منطقه از طرف سازمان ثبت اسناد و املاك كشور به اين سمت منصوب خواهد شد و عنداللزوم تعداد كافي كارمند و مميزخواهد داشت

ماده 148 _ مركز حراج مي تواند براي شناساندن خود و جلب توجه عموم به وسايل مقتضي تبليغ كند و افراد ذينفع نيز اگر مايل به تبليغ بيشتري براي اموال و املاك مورد حراج باشند با نظارت مركز حراج مي توانند به هزينه خود در جرايد و غيره آگهي كنند.

ماده 149 _ مركز حراج علاوه بر دفاتر اداري لازم ، داراي دفاتر زير خواهد بود:

1 _ دفتر اموال غير منقول

2 _ دفتر اموال منقول

3 _ دفتر اوقات حراج

4 _ دفتر انبار

ماده 150 _ در مركز هر واحد ثبتي كه مركز يا

مراكز حراج جداگانه تشكيل مي گردد ، بايگاني مركز حراج با روش تنظيم كارت اداره خواهد شد. نمونه كارت و نحوه عمل را سازمان ثبت اسناد و املاك كشور تعيين خواهد كرد.

اجرا به جاي ارسال پرونده اجرايي به مركز حراج براي هر پرونده كارت مذكور را در دو نسخه تنظيم و كليه مشخصات مال را در آن قبل و پس از گواهي در موعد مقرر به مركز حراج ارسال مي دارد عمليات حراج و همچنين صورت مجلس مربوطه به فروش يا عدم فروش مال در هر دو كارت مزبور به وسيله مركز حراج منعكس و به امضا اشخاص ذينفع و مسوولين امر خواهد رسيد. پس از پايان كار يك نسخه از كارت تكميل شده در مركز حراج بايگاني و نسخه ديگر به اجرا مربوطه براي بايگاني در پرونده ارسال مي گردد.

تبصره _ ارسال كارت به مركز حراج مبين لزوم اقدام به عمليات حراج خواهد بود.

ماده 151 _ در هر مورد كه تا قبل از ارسال كارت به مركز حراج معلوم شود كه واگذاري مورد بازداشت يا مورد معامله قانونا ميسر نيست مادام كه رفع مانع نشده از ارسال كارت به مركز حراج خودداري مي شود. هرگاه مانع مزبور قبل از خاتمه عمليات حراج در مركز حراج ظاهر گردد، مركز حراج از هرگونه اقدام خودداري مي كند و مراتب را به اجرا اطلاع مي دهد. در مورد وثايق غيرمنقول هرگاه در خلال دو ماه عمليات حراج معلوم گردد كه واگذاري مورد معامله قانونا مقدور نيست از هرگونه اقدام خودداري و جريان به اجرا اعلام خواهد شد.

ماده 152 _ رييس و كارمندان مركز حراج و اجرا و مباشرين فروش و كارمندان ثبت محل

و نماينده دادستان حق شركت در حراج به عنوان مشتري به طور مستقيم يا غير مستقيم نخواهند داشت

ماده 153 _ مركز حراج بايد به مجرد وصول كارت از جهت اطلاع اينكه تغييراتي در وضع ملك حادث شده يا خير از ثبت محل استعلام و اگر ملك دراجاره رسمي باشد ميزان مال الاجاره را تعيين نمايد و نيز اگر ملك داراي اعياني است با معاينه محل و ترسيم كروكي مساحت و مشخصات و كيفيت اعياني را اعم از ساختمان و اشجار تعيين و درصورت وجود نقشه هوايي موقعيت ملك را روي آن مشخص و هرگاه نقشه هوايي نباشد به كيفيتي كه محل وقوع ملك و نشاني آن براي مراجعين مشخص گردد كروكي تهيه كند و مقدمات حراج را فراهم سازد.

ماده 154 _ اعتراض نسبت به عمليات اجرايي مربوط به اموال منقول تا پنج روز بعد از ارسال كارت به مركز حراج پذيرفته خواهد شد. مدير ثبت ياقايم مقام او (حسب مورد) مكلف است فورا نسبت به اعتراض رسيده رسيدگي و نظر خود را اعلام نمايد هرگاه اين نظر مورد اعتراض قرار گيرد هيات نظارت مكلف است خارج از نوبت و حداكثر تا يك هفته قبل از تاريخ حراج راي خود را صادر و دفتر هيات فورا آن را به مركز حراج ارسال دارد اگر تا روز حراج نتيجه قطعي اعتراض اعلام نشود عمليات حراج متوقف و پس از تعيين تكليف قطعي عمليات حراج تعقيب و ظرف سي روز پايان خواهدپذيرفت

ماده 155 _ مركز حراج مكلف است از تاريخ صدور آگهي الصاقي تا آخرين ساعت روز حراج اموال منقول مورد آگهي را به رويت مشترياني

كه مراجعه مي نمايند برساند.

همچنين در مواردي كه قبل از صدور آگهي الصاقي بدهكار مشترياني را براي ملاحظه اموال منقولي كه براي حراج در اختيار مركز حراج است بياورد مركزمذكور موظف است اموال نامبرده را با حضور مديون و يا نماينده قانوني او به مشتري نشان دهد در مورد اموال غيرمنقول نيز بايد مركز حراج راسا مشترياني را كه مراجعه مي كنند به محل وقوع ملك هدايت نمايد.

ماده 156 _ ورود به مركز حراج براي عموم آزاد است جلسه حراج با حضور رييس و در غياب او با حضور معاون مركز حراج و نماينده دادستان و متصدي حراج تشكيل خواهد شد.

ماده 157 _ اموالي كه حراج مي شود بايد لااقل يك هفته قبل از روز حراج به مسوول حراج تحويل شده و رسيد گرفته شود. اموال مزبور در دفتر حراج با شماره و مشخصات آن ثبت مي شود.

ماده 158 _ مسوول حراج بايد وقت حراج را كه در پيش نويس آگهي الصاقي تعيين شده با قيد روز و ساعت در دفتر اوقات حراج يادداشت كند.

ماده 159 _ حق حراج طبق آيين نامه مخصوص و ساير مقررات مربوط درصورت انجام شدن حراج دريافت و جز درآمد عمومي به خزانه داري كل تحويل مي شود. تقسيط آن نيز برابر آيين نامه دادن مهلت و نحوه تقسيط بدهي اشخاص به وزارتخانه ها و موسسات دولتي و تعيين نرخ بهره و خسارت تاخير تاديه مصوبه آبان ماه 51 جايز است

ماده 160 _ مسوول حراج بايد وجوه حاصل از فروش را همه روزه به بانك ملي تحويل داده قبض رسيد آن را با صورت فروش فورا به اجرا تسليم ورسيد بگيرد.

ماده 161 _ حراج

حضوري است (ماده 155) اگر در جلسه اول خريدار پيدا شود مورد حراج به او داده مي شود مگر اينكه مديون درخواست كند كه موردحراج در جلسه بعدي به حراج گذارده شود در اين صورت مال در جلسه بعدي به حراج نهاده مي شود.

ماده 162 _ هنگام حراج قيمتهاي پيشنهادي به وسيله بلندگو و وسايل ديگر اعلان و در تابلو اعلانات به خط درشت منعكس مي شود و به مجرد اينكه خريدار ديگري با نرخ بيشتر پيدا شود به همين ترتيب اقدام مي شود و تا آخرين ساعت مقرر حراج ادامه خواهد يافت

هر خريدار هنگام پيشنهاد بايد حداقل مبلغ مذكور در ماده 190 اين آيين نامه را به مركز حراج تسليم و قبض موقت ممضي به امضا رييس مركز حراج دريافت دارد. با وصول پيشنهاد خريد به قيمت بيشتر خريدار اخير نيز به شرح مذكور اقدام و وجه قبض موقت خريدار قبلي بلافاصله به نامبرده ردخواهد شد. با انقضا وقت حراج صورت مجلس لازم تنظيم و درصورت فروش از طريق حراج وجه دريافتي به عنوان امانت به صندوق مركز حراج تحويل و اموال منقول بلافاصله به خريدار يا در صورتي كه خريدار نباشد به بستانكاري كه قانونا ملزم به دريافت آن است تحويل و رسيد گرفته خواهدشد.

ماده 163 _ در صورت تراضي طرفين و نيز در صورتي كه حمل اشيا به مركز حراج باعث هزينه نامتناسب باشد در وقت مقرر قانوني اشيا در محلي كه بازداشت شده به فروش مي رسد.

ماده 164 _ حراج اموال فاسد شدني و حيوانات كه براي استيفاي طلب معرفي مي شود به دستور رييس اجرا بلافاصله و بدون تشريفات در محل به وسيله مامورين مركز حراج و با

حضور نماينده دادستان به عمل خواهد آمد.

ماده 165 _ كتب و رسالات و مقالات خطي صاحب اثر قابل بازداشت و حراج نيست مگر با رضايت وي

ماده 166 _ صورت مجلس حراج بايد به امضا مسوولين امر و نماينده دادستان و خريدار و نيز مديون و داين و يا نمايندگان آنان (در صورتي كه حضورداشته باشند) برسد.

ماده 167 _ فروش مال به نسيه جايز نيست مگر اينكه متعهدله فروش به نسيه را قبول و مديون نيز مازاد را نقدا دريافت و يا نسبت به مازاد نسيه را قبول نمايد در هر دو صورت خود مسوول وصول خواهند بود و حق حراج نقدا دريافت مي شود.

ماده 168 _ هرگاه برنده حراج بعد از پرداخت وجه و صدور قبض و قبل از تنظيم صورت مجلس حراج از خريد منصرف شود در صورت موافقت مديون وجه سپرده شده مسترد و اگر وقت باقي باشد به حراج ادامه داده خواهد شد.

ماده 169 _ در مورد اموال غيرمنقول هرگاه برنده حراج وجه مذكور در ماده 190 را بپردازد و قبل از تنظيم سند انتقال اظهار نمايد كه ثمن معامله متعلق به غير بوده و شركت در حراج به نمايندگي از طرف مشاراليه انجام گرفته سند انتقال با قيد مراتب به نام خريدار واقعي حراج تنظيم و به امضاي برنده حراج و شخص اصيل يا قايم مقام قانوني آنها خواهد رسيد مگر اينكه اصيل از امضا سند خودداري كند كه در اين صورت مال به برنده مزايده منتقل مي شود.

ماده 170 _ مركز حراج مكلف است در صورت درخواست خريدار گواهي فروش مال منقول مورد حراج را با ذكر مشخصات كامل به نامبرده تسليم دارد.

ماده

171 _ تحويل مال منقول به كسي كه برابر مقررات در حراج برنده شده است و دستور تنظيم سند رسمي واگذاري طبق مقررات و نيز در مورد اموال منقول و غيرمنقول وصول نيم عشر و ساير حقوق قانوني و صدور قبض پرداخت وجوه حاصله از فروش به بستانكار و تحويل مازاد به مديون و سپس تحويل منقول به عهده رييس مركز حراج و در غياب او معاون مركز حراج است در مورد مال غيرمنقول دستور تنظيم سند انتقال و ساير اقدامات با مدير ثبت در شهرستانها و با رييس اجرا در تهران است

ماده 172 _ هر گاه مال معرفي شده در جلسه حراج خريدار پيدا نكند هر يك از بدهكار و بستانكار مي توانند تقاضا كنند كه مورد حراج در جلسه بعد به حراج گذارده شود و هرگاه در جلسه بعد هم خريدار پيدا نشود طبق صورت ارزيابي به بستانكار واگذار خواهد شد.

ماده 173 _ در مورد حراج اموال منقول درخواست مديون براي تقدم و تاخر فروش پذيرفته مي شود و هر موقع وجوه حاصله براي تامين كل طلب قانوني بستانكار و حقوق دولتي كافي باشد از فروش بقيه اموال خودداري خواهد شد و در اين مورد ولو اينكه خريدار متعدد باشد يك صورت مجلس حراج تنظيم مي شود.

ماده 174 _ در موارد زير فروش از درجه اعتبار ساقط است و بايد با رعايت مواد فوق آگهي فروش تجديد شود:

1 _ هرگاه فروش در روز و ساعت و يا محلي كه در آگهي معين شده به عمل نيايد.

2 _ هرگاه بدون جهت قانوني مانع خريد كسي شود و يا بالاترين قيمتي را كه پيشنهاد شده است رد

كنند.

3 _ در صورتي كه مزايده بدون حضور نماينده دادسرا به عمل آيد.

4 _ در صورتي كه مباشرين فروش و كارمندان اداره ثبت در خريد شركت كرده باشند.

ماده 175 _ در مورد مال غير منقول پس از انجام مزايده بايد اجرا ظرف 48 ساعت پرونده را فهرست و منگنه كرده پيوست گزارش براي صدور سندانتقال نزد مدير ثبت بفرستد.

تبصره _ در مورد واگذاري اموال مذكور در تبصره 7 ماده 34 اصلاحي قانون ثبت مصوب سال 1351 با انقضا دو ماه مقرر مال منقول بلافاصله تحويل بستانكار خواهد شد و مال غيرمنقول حداكثر ظرف يك هفته رأسا از طرف اداره ثبت با دريافت نيم عشر و هزينه هاي اجرايي به بستانكار انتقال و تحويل داده مي شود.

ماده 176 _ در كليه پرونده هاي اجرايي پس از ختم مزايده يا حراج هرگاه مديون يا مالك (حسب مورد) يا متبرع بدهي پرونده و خسارات را تا روز تاديه بدهد از تحويل مال در منقول و صدور انتقال ( در مواردي كه قانونا سند تنظيم مي شود) خودداري خواهد شد.(10)

ماده 177 _ پس از انجام فروش مال مورد مزايده يا انتقال آن به بستانكار اداره ثبت بايد آن مال را تحويل داده و رسيد دريافت دارد.

ماده 178 _ در مورد اموال منقول بايد كيفيت و نوع و مشخصات كامل آن تعيين گردد. و اجرا بايد ترتيبي اتخاذ نمايد كه در انقضا چهار ماه مقرر اموال مورد حراج را در اختيار داشته و با كارت مربوطه به مركز حراج تحويل نمايد. قبل از تحويل مال مورد حراج به مركز حراج ارسال كارت به مركز مزبورمورد ندارد.

ماده 179 _ حراج اموال غيرمنقول در روزهاي يكشنبه

و چهارشنبه و اموال منقول در روزهاي دوشنبه و پنج شنبه از ساعت 9 تا 12 صبح به عمل خواهد آمد ، روزهاي مذكور در هر حال بايد داخل هفته آخر دو ماه مقرر در قانون باشد چنانچه هر يك از روزهاي مقرر مصادف با تعطيل باشد روز بعد از تعطيل روز حراج است در مورد حراج اموال غير منقول هرگاه آخرين روز دو ماه مقرر مصادف با هر يك از روزهاي يكشنبه يا دوشنبه يا سه شنبه باشد اولين روز حراج روز چهارشنبه هفته قبل خواهد بود و در مورد اموال منقول به همين روش عمل خواهد شد.

هرگاه خريداري نبود مورد حراج طبق مقررات در قبال اصل و خسارات و حقوق دولتي به بستانكار واگذار مي گردد.

ماده 180 _ در مورد معاملات اموال غير منقول مذكور در ماده 34 اصلاحي قانون ثبت مصوب 1351 هرگاه بدهكار متعدد بوده و فك و فسخ معامله موكول به پرداخت تمامي دين شده و تاريخ ابلاغ اجراييه به بدهكاران متفاوت باشد براي هر يك از بدهكاران تاريخ ابلاغ موخر مبدأ احتساب شش ماه موعد قبول تقاضاي حراج خواهد بود و وصول تقاضاي حراج از ناحيه هر يك از مديونين براي حراج شش دانگ كافي است در اين قبيل موارد قبول استرداد تقاضاي حراج و يا در صورت وجود خريدار تجديد حراج براي جلسه دوم موكول به موافقت كليه بدهكاران است

ماده 181 _ در مورد ماده قبل هرگاه در اولين جلسه حراج خريدار پيدا شود و مازاد مال در بازداشت غيرباشد تجديد جلسه موكول به موافقت مديون وبازداشت كننده مازاد خواهد بود.

هر يك از بدهكاران و يا هر

يك از اشخاص ذيفنع اعم از بازداشت كننده مازاد و غيره در صورت عدم توافق مي توانند تفاوت مبلغ شروع حراج تا ميزاني كه خريدار پيدا شده به انضمام حق حراج را براي جبران خسارات احتمالي پرداخت و تقاضا نمايند مال در جلسه دوم به حراج گذاشته شود و اگر درجلسه بعد مورد حراج به مبلغ كمتري فروش رفت و يا خريدار پيدا نشد تفاوت از مبلغ پرداختي برداشت و به صاحب حق تسليم و حق حراج به صندوق پرداخت خواهد شد. در صورتي كه تقاضاي تجديد جلسه از طرف افرادي باشد كه در صورت ختم حراج از تفاوت حاصله از فروش منتفع مي گردند متقاضي مي تواند تفاوت را با كسر مبلغي كه در صورت فروش به او تعلق مي گرفت با حق حراج براي جبران خسارات سايرين بسپارد.

ماده 182 _ عمليات حراج جز در موارد ذيل متوقف نخواهد شد:

1 _ وصول حكم يا دستور موقت يا قرار توقيف عمليات اجرايي

2 _ مورد مذكور در ماده 151 اين آيين نامه

3 _ اعلام وقوع فوت بدهكار مستند به مدرك رسمي در صورتي كه قانونا موجب تمديد مدت شود.

4 _ راي هيات نظارت يا شوراي عالي ثبت بر ابطال عمليات اجرايي

5 _ استرداد تقاضاي حراج از ناحيه مديون در مواردي كه مجاز به استرداد است

6 _ مورد مذكور در قسمت آخر ماده 154 اين آيين نامه

7 _ پرداخت كليه مطالبات بستانكار و حقوق اجرايي هرگاه مال مورد حراج غيرمنقول باشد پس از رفع مانع عمليات حراج طي دوماه مقرر از سرگرفته خواهد شد و در مورد اموال منقول هرگاه فاصله بين تاريخ متوقف شدن عمليات حراج تا انقضاي دو ماه

مقرر بيش از سي روز باشد پس از رفع مانع عمليات حراج تا انقضاي مدت ادامه خواهد يافت و اگر اين فاصله كمتر از سي روز باشد عمليات حراج طي مدت سي روز انجام خواهد گرفت

ماده 183 _ هرگاه مورد معامله رقبات متعدد باشد اگر براي هر يك از رقبات خريدار جداگانه پيدا شود و جمع مبلغ خريد بيشتر از مبلغ شروع حراج مذكور در آگهي باشد اقدام به فروش و تنظيم صورت مجلس خواهد شد هرگاه حاصل فروش بعضي از رقبات كافي براي پرداخت بدهي گردد از تنظيم صورت مجلس حراج نسبت به بقيه خودداري مي شود و در اين مورد بدهكار مي تواند براي فروش يك يا بعضي از رقبات رعايت تقدم را تقاضا كند ،خريد در اين قبيل موارد كلا نقدي است و خريداران بايد وجه نقد و يا تضمين نامه بانكي تحويل و يا بستانكار معادل طلب خود فروش نسيه را قبول كند كه در اين صورت شخصا مسوول وصول طلب از خريدار خواهد بود.

ماده 184 _ در مورد حراج اموال غيرمنقول هرگاه قسمتي از دين پرداخت شده باشد مديون در جلسه حراج مي تواند درخواست كند كه بعض يا قسمتي مشاع از مورد معامله به حراج گذاشته شود. در اين صورت اگر مورد حراج به قيمتي كه تكافوي باقي طلب و خسارات و حقوق دولتي و حق حراج رانمايد به فروش برسد اقدام به فروش خواهد شد در غير اين صورت پس از استرداد وجوه دريافتي و حقوق دولتي نسبت به واگذاري تمامي مال مورد حراج به بستانكار اقدام مي شود.

ماده 185 _ هر گاه هيچ يك از ورثه از مفاد تبصره 1 ماده 34

مكرر اصلاحي براي ايداع وجه استفاده نكنند هر يك از ورثه تا دو ماه قبل از انقضا مواعد مذكور در تبصره 2 ماده 34 مكرر اصلاحي حق دارند تقاضاي حراج مورد معامله را بنمايد. در اين صورت براي حراج آن اقدام و اگر در مورد اموال منقول تا قبل از خاتمه عمليات حراج (تحويل مال به برنده مزايده و در مورد اموال غير منقول تا قبل از انتقال رسمي ملك بعضي از ورثه تمامي بدهي و خسارات را بسپارند از تحويل مال به برنده مزايده و تنظيم سند رسمي انتقال خودداري خواهد شد.

ماده 186 _ هر گاه پرداخت وجه قبل از صدور اجراييه باشد پس از انقضا مواعد مقرر نسبت به اموال منقول و غيرمنقول و ابلاغ مراتب به ساير وراث وانقضا هشت ماه در مورد اموال غير منقول و چهار ماه نسبت به اموال منقول و عدم پرداخت بدهي هر يك از ورثه مورد وثيقه به وارثي كه وجه راپرداخته است برابر مقررات تمليك و سند انتقال با ارايه گواهي حصر وراثت و گواهي پرداخت مالياتي به نام او صادر خواهد شد.

ماده 187 _ هر گاه پرداخت وجه از طرف يكي از وراث در خلال عمليات اجرايي باشد بايد بلافاصله مراتب به وسيله اخطار به ساير وراث اعلام و تذكرداده شود كه از تاريخ ابلاغ اخطاريه تا سه ماه (اعم از اينكه مورد معامله منقول باشد يا غير منقول هر يك حق دارد كه به نسبت سهم الارث خود بدهي وخسارات و حقوق اجرايي را ايداع و سهم خود را آزاد كند و اگر مايل باشد مي تواند حداكثر تا دو ماه

قبل از انقضاي مدت مذكور تقاضاي حراج سهم الارث خود را بكنند. هرگاه ابلاغ واقعي به وراث ميسر نباشد ابلاغ به وسيله آگهي صورت خواهد گرفت هرگاه در تاريخ صدور اخطار مذكور در مواعدمقرر در ماده 34 اصلاحي و تبصره 2 آن بيش از سه ماه باقي باشد وقت بيشتر براي وراث قابل استفاده است

ماده 188 _ در مورد اموال غير منقول وصول تقاضاي حراج از ناحيه هر يك از وراث مديون مانع استفاده وراث ديگر از مقررات تبصره 1 ماده 34 مكررقانون اصلاحي ثبت نخواهد بود، در اين صورت اگر متقاضي حراج تقاضاي خود را پس نگيرد عمليات حراج نسبت به سهم الارث او انجام خواهد شد ، اگر تا روز حراج كليه وراث تقاضاي فروش ملك را از طريق حراج بكنند ولو اينكه به موقع تقاضاي حراج نكرده باشند و يا بعضا نسبت به سهم الارث بدهي خود را پرداخت كرده باشند تمام ملك به حراج گذاشته خواهد شد.

ماده 189 _ اختلاف بين وراث بدهكار يا اختلاف بين تمام يا بعضي از ورثه با مدعي وصايت يا موصي له مانع ادامه عمليات اجرايي نخواهد بود.هرگاه اختلاف طوري باشد كه تشخيص اشخاص ذينفع در استفاده از حق استرداد و يا تعيين ميزان سهم هر يك محتاج به رسيدگي قضايي باشد هر يك ازورثه و يا دارنده وصيت نامه اي كه طبق قانون قابل ترتيب اثر است مي توانند ظرف مدت مقرر تقاضاي فروش ملك را از طريق حراج بكنند.

هرگاه در فروش مال منقول و يا غير منقول از طريق حراج مازادي پيدا شود، پرداخت مازاد موكول به ارايه گواهي حصر وراثت و گواهي

دارايي و رفع اختلاف خواهد بود، در مورد فوق هر يك از مدعيان وراثت يا دارنده وصيت نامه اي كه طبق قانون قابل ترتيب اثر است مي تواند با استفاده از بند 1 ماده 34 مكرر قانون اصلاحي ثبت كليه بدهي و حقوق اجرايي را پرداخت كنند در اين صورت پس از ابلاغ حكم نهايي مبني بر رفع اختلاف طبق مقررات مواد 182 و 183 اين آيين نامه عمل خواهد شد.

ماده 190 _ در جلسه حراج اموال غير منقول برنده حراج مي تواند حداقل مبلغي معادل مازاد مبلغ شروع حراج تا ميزان مبلغ خريد را نقدا يا تضمين نامه بانكي و همچنين به موجب چك و يا سفته مورد قبول مديون تاديه كند و بايد حق حراج را نقدا بپردازد و بقيه را حداكثر تا ساعت 12 روز ديگر كه برطبق اين آيين نامه براي حراج اموال غير منقول پيش بيني و مقرر شده به صندوق مركز حراج پرداخت نمايد. در صورتي كه در مدت مقرر بقيه وجه پرداخت نشود خريدار حقي به وجه پرداختي به شرح فوق نخواهد داشت و اين موضوع بايد تصريحا در صورت مجلس قيد شود در اين مورد ملك مورد حراج در قبال اصل و حقوق دولتي و خسارات قانوني به بستانكار انتقال داده خواهد شد، حق حراج به درآمد مربوطه منظور و مازاد مذكور پس ازامضا سند انتقال عينا به مديون تسليم خواهد گرديد و هر گاه قبل از تنظيم سند انتقال مديون كليه بدهي و خسارات حق الاجرا را بپردازد وجوه پرداختي برنده حراج به استثنا حق حراج عينا به نامبرده مسترد خواهد شد.

ماده 191 _ در معاملات اموال غير منقول هرگاه مديون

محجور بوده و ولي خاص نداشته باشد تقاضاي قيم يا دادستان يا اداره سرپرستي به تنهايي براي ارسال كارت به مركز حراج و اقدام به عمليات حراج كافي است به شرط آنكه تقاضا ظرف مدت مقرر به اجرا واصل شده باشد. استرداد تقاضاي حراج ازناحيه قيم وقتي پذيرفته مي شود كه موافقت سرپرستي نيز جلب شده باشد.

اگر در اولين جلسه حراج خريداري پيدا شود و قيم مصلحت محجور را در تجديد عمليات حراج بداند مي تواند در خواست تجديد نمايد و قبول اين درخواست موكول به موافقت نماينده دادستان در مركز حراج خواهد بود. چنانچه نماينده دادستان با توجه به ارزش مال مورد حراج و ميزان مبلغ پيشنهاد شده و اوضاع و احوال تجديد عمليات حراج به مصلحت محجور تشخيص دهد با تقاضاي قيم موافقت خواهد كرد.

ماده 192 _ در مورد معاملات غير منقول مذكور در ماده 34 اصلاحي سال 1351 قانون ثبت اگر مازاد ملك بازداشت و دستور بازداشت قبل از دو ماه آخر عمليات اجرايي واصل شود با فروش ملك از طريق حراج حقوق بازداشت كننده مازاد استيفا مي گردد. استرداد تقاضاي حراج از ناحيه مديون مانع حراج و فروش ملك نخواهد بود.

هرگاه دستور بازداشت مازاد در خلال دو ماه آخر واصل شود و مديون نيز تقاضاي حراج نكرده باشد اجرا مكلف است بلافاصله مراتب را به مرجع بازداشت كننده اطلاع دهد در اين مورد استيفا حقوق بازداشت كننده بر طبق مقررات ماده 34 مكرر قانون اصلاحي ثبت خواهد بود.

ماده 193 _ در مورد اموال منقول مذكور در ماده 34 اصلاحي سال 1351 قانون ثبت كه براي حراج بازداشت مي شود حق الحفاظه به تشخيص رييس مركز حراج

در تهران و در شهرستانها به تشخيص رييس ثبت محل در صورت مطالبه حافظ پرداخت و ضمن ساير حقوق احتساب و وصول خواهد شد.

ماده 194 _ در مورد اموال منقول و غير منقول مذكور در ماده 34 قانون اصلاح ثبت اسناد و املاك سال 1351 هرگاه بستانكار براي ادا دين به بدهكار مهلت بدهد عمليات اجرايي متوقف و حسب مورد به شرح زير اقدام خواهد شد:

1 _ در مورد اموال غيرمنقول

الف _ اگر قبل از انقضاي مهلت تقاضاي حراج با ذكر مدت معين مهلت داده شود باقي مهلت مديون اعم از مهلت براي تقاضاي حراج و يا پرداخت دين بعد از تاريخ انقضاي مهلتي كه داين داده است شروع خواهد شد.

ب _ هرگاه مهلت با ذكر مدت معين در خلال جريان حراج و قبل از تنظيم صورت مجلس حراج داده شده باشد از تاريخ انقضا مهلت مذكور عمليات اجرايي ادامه مي يابد.

ج _ در صورتي كه تا جلسه دوم حراج خريداري پيدا نشود و بعد از آن بستانكار براي پرداخت دين با ذكر مدت به مديون مهلت بدهد و يا اصولا ظرف مدت مقرر تقاضاي حراج نشده باشد، مهلتي كه بستانكار داده موجب تجديد حراج نشده و مهلت مذكور به باقي مانده مهلت حق استرداد اضافه خواهدشد.

د _ اگر مهلت بدون ذكر مدت داده شده باشد پس از وصول تقاضاي تعقيب از ناحيه داين و ابلاغ مراتب به مديون تاريخ ابلاغ به مديون پايان مهلت محسوب و حسب مورد به شرح فوق عمل مي گردد.

2 _ در مورد اموال منقول

الف _ در مورد اموال منقول اگر داين تا قبل از تنظيم صورت مجلس حراج داير

به فروش براي پرداخت دين به مديون مهلت بدهد عمليات اجرايي متوقف و هرگاه مهلت با ذكر مدت باشد با انقضا مدت در غير اين صورت با وصول تقاضاي تعقيب و ابلاغ مراتب به مديون باقي مانده مهلت عمليات اجرايي شروع خواهد شد.

هرگاه باقي مانده مدت مذكور كمتر از سي روز باشد باقي مانده مدت سي روز محسوب و عمليات حراج ظرف مدت مذكور انجام خواهد گرديد.

ب _ در مورد فوق رفع بازداشت بنا به تقاضاي بستانكار بلامانع است در اين صورت ارسال مجدد كارت به مركز حراج موكول به بازداشت مجدد مال و تحويل آن به مركز حراج است

ج _ در مورد فوق قبول مهلت مستلزم پرداخت حق الحفاظه و رفع بازداشت موكول به پرداخت حقوق اجرايي خواهد بود.

ماده 195 _ در كليه موارد مذكور در ماده 192 اگر مازاد رقبه بازداشت باشد قبول هرگونه مهلت و يا رفع بازداشت مال منقول موكول به موافقت بازداشت كننده مازاد خواهد بود.

در مواردي كه مديون متعهد بوده و فك و فسخ سند موكول به پرداخت تمامي دين شده باشد و يا در سند تصريح به ميزان سهم هريك از مديونين شده باشد و نيز در مورد وراث مديون در صورتيكه به يكي از بدهكاران مهلت داده شود در حكم اين است كه به همه آنها مهلت داده شده است در هر مورد كه ضمن عمليات حراج مهلت داده شود كارت مربوط به اجرا اعاده و شروع مجدد و يا ادامه عمليات حراج موكول به ارسال مجدد كارت به مركز حراج خواهد بود.

ماده 196 _ در مورد بستانكاري كه حق درخواست بازداشت اموال بدهكار را دارد و

بخواهد با استفاده از ماده 34 مكرر قانون اصلاحي ثبت كليه بدهي موضوع سند و حقوق اجرايي را (در صورت صدور اجراييه بپردازد مورد معامله در ازا هر دو بدهي و متفرعات قانوني به محض پرداخت مزبور دربازداشت خواهد بود و مراتب در دفتر بازداشتي منعكس مي شود. دراين صورت مراتب ذيل بايد رعايت شود:

1 _ در صورت صدور اجراييه با پرسش از اجرا مربوط ميزان بدهي و خسارات و حقوق اجرايي را تعيين و سپس با ايداع آن در صندوق ثبت قبض آن رابه اجرا تحويل و تقاضاي فسخ سند را خواهد كرد.

2 _ اجرا مكلف است در صورتي كه تمامي دين و خسارات و حقوق اجرايي پرداخت شده باشد مراتب را براي فسخ سند به دفتر اسناد رسمي تنظيم كننده سند اعلام و به واحد ثبتي مربوطه نيز اطلاع بدهد كه رقبه مورد معامله به سود توديع كننده وجه بازداشت شده است و در صورتي كه پرونده اجرايي توديع كننده مذكور در همان اجرا در جريان باشد بلافاصله مراتب بازداشت را در دفاتر مربوطه منعكس كند و اگر پرونده در آنجا نباشد بايد گواهي لازم داير به توديع وجه و صدور دستور فسخ با ذكر مبلغ توديعي و نام پرداخت كننده و شماره نامه اي كه ضمن آن بازداشت به واحد ثبتي اعلام شده صادر و به متقاضي تسليم دارد.

3 _ هرگاه نسبت به مورد معامله اجراييه صادر نشده باشد بايد ذينفع با مراجعه به دفتر اسناد رسمي و با اطلاع از بدهي تمام آن را در صندوق ثبت سپرده و رسيد آن را به دفترخانه تسليم دارد. دفتر اسناد رسمي مكلف است اگر تمام دين سپرده

شده باشد نسبت به فسخ سند به شرح فوق اقدام و گواهي لازم داير به ايداع وجه و فسخ معامله با ذكر نام پرداخت كننده و مبلغ سپرده صادر و به متقاضي تسليم دارد.

4 _ در موردي كه پرونده اجرايي در دايره ديگري در جريان است و يا سند مربوط منتهي به صدور اجراييه نشده ذينفع بايد گواهي مربوط را به دايره اجرايي كه پرونده اش در آن دايره در جريان است تسليم و درخواست بازداشت ملك را بكند دايره اخيرالذكر مكلف است بلافاصله دستور بازداشت ملك را صادر كند.

5 _ در موردي كه موعد سند منقضي نشده باشد پس از بازداشت عمليات بعدي متوقف خواهد شد و بعد از انقضا موعد سند با صدور اخطار به مديون اقدامات بعدي شروع مي شود.

6 _ نحوه استيفا حقوق بستانكار پرداخت كننده وجه بر طبق مقررات تبصره 7 ماده 34 قانون اصلاحي ثبت خواهد بود.(اصلاحي 25/5/1376)

7 _ هرگاه مورد معامله در جريان عمليات اجرايي باشد و منتهي به تنظيم صورت مجلس قطعي حراج و يا صدور سند انتقال اجرايي نشده باشد، باسپردن وجه از طرف بدهكار يا بازداشت كننده مقدم مازاد مورد وثيقه سند، فسخ و پرونده اجرايي مختومه مي گردد و مراتب به دفترخانه تنظيم كننده سند اعلام مي گردد كه موضوع را در ملاحظات ثبت سند قيد نمايد.(اصلاحي 25/5/1376.)

ماده 197 _ در موردي كه مازاد ملك از طرف غير بازداشت شده باشد به شرح زير عمل خواهد شد:

الف _ اگر دستور بازداشت قبل از دو ماه مقرر براي حراج واصل شده (اعم از اينكه قبل از انقضا موعد سند باشد يا بعد از آن و يا در خلال دو ماه

مزبوربوده و مديون تقاضاي حراج كرده باشد استيفا حقوق بستانكار پرداخت كننده دين موكول به پرداخت طلب بازداشت كننده مقدم خواهد بود.

ب _ در موردي كه دستور بازداشت در خلال دو ماه آخر عمليات اجرايي واصل شده و مديون نيز تقاضاي حراج نكرده باشد بستانكاري كه حق درخواست بازداشت اموال مديون را دارد مي تواند با پرداخت كليه بدهي موضوع سند و حقوق دولتي تقاضاي استيفا حق خود را بكند در اين صورت بستانكار پرداخت كننده دين در استيفا حق خود نسبت به ساير بازداشت كنندگان مقدم است

ماده 198 _ هرگاه مديون قبل از ابلاغ اجراييه فوت نمايد به معرفي بستانكار اوراق اجرايي به كليه وراث مديون ابلاغ مي شود.

در مورد اموال منقول عمليات اجرايي تا تحويل مال به بستانكار يا برنده حراج و برحسب مورد تا تنظيم سند انتقال ادامه مي يابد.

در مورد اموال غير منقول علاوه بر ابلاغ اجراييه به شرح فوق بايد مراتب در روزنامه كثيرالانتشار محل يا نزديكتر به محل يك نوبت آگهي شود.

در اين آگهي بايد نام و نام خانوادگي مديون و داين و خلاصه اجراييه و مشخصات اجمالي مورد معامله قيد و تذكر داده شود كه اين آگهي براي ابلاغ اجراييه به وراث قانوني مديون منتشر گرديده است

تاريخ انتشار آگهي در روزنامه يا تاريخ ابلاغ اجراييه به احداز وراث هر كدام موخر باشد تاريخ ابلاغ اجراييه براي كليه وراث محسوب مي شود.

ماده 199 _ هرگاه بعد از ابلاغ اجراييه به مديون وقوع فوت بدهكار مستند به مدرك رسمي اعلام شود، اجرا ضمن ادامه عمليات اجرايي اطلاعيه اي حاوي صدور اجراييه و اينكه عمليات اجرايي در چه مرحله اي است با قيد تاريخ

آخرين روز استفاده از مهلت حق استرداد تنظيم و به محل اقامت مديون متوفي الصاق و يك نسخه از اطلاعيه مزبور را براي هر يك از وراثي كه محل اقامتشان معلوم باشد از طريق پست سفارشي دو قبضه ارسال مي دارد.

چنانچه ابلاغ اجراييه به مديون از طريق انتشار آگهي در روزنامه به عمل آمده باشد در صورت فوت او اطلاعيه موصوف نيز بايد يك نوبت دريكي از جرايد كثيرالانتشار محل يا نزديكتر به محل آگهي شود.

در مورد فوق و همچنين در مورد مذكور در ماده 196 تنظيم صورت مجلس حراج و يا تنظيم سند انتقال و همچنين ثبت ملك در دفتر املاك به نام خريدار يا بستانكار محتاج به ارايه گواهي حصر وراثت نخواهد بود.

در مورد فوق هرگاه مال در حراج به فروش برسد پرداخت مازاد به وراث موكول به ارايه گواهي حصر وراثت و گواهي دارايي است

تبصره _ در صورت فوت مديون در خلال عمليات اجرايي احتساب بقيه مواعد و ادامه عمليات اجرايي موكول به معرفي ورثه از طرف متعهدله و ابلاغ اطلاعنامه حاكي از صدور اجراييه به ورثه خواهد بود.

ماده 200 _ هرگاه مالي از متعهد توقيف و در جلسه حراج به بستانكار يا برنده مزايده واگذار گرديده باشد و سپس متعهد فوت شود، فوت او در حق مكتسبه بستانكار يا برنده مزايده تغييري نمي دهد و بعض يا تمام ورثه فقط وقتي مي توانند رفع توقيف و استرداد مال را در حدود مواد اين آيين نامه بخواهند كه تمام وجوه متعلقه به پرونده اجرايي را بپردازند هرگاه احد از ورثه كليه وجوه متعلقه را پرداخت نمايد با ساير ورثه طبق مقررات اين آيين نامه در مورد وثايق

عمل خواهد شد.

فصل يازدهم _ تخليه ( مواد 201 تا 213 )

ماده 201 _ در اجراي بندهاي (الف و (ج تبصره 71 قانون بودجه اصلاحي سال 1353 در مواردي كه وزارت آموزش و پرورش به موجب قانون مذكور قايم مقام است صدور اجراييه تخليه محل مدارس عليه متعهد مجوز ندارد مگر اينكه وزارت آموزش و پرورش از تعهدات شخصي يا تعهدات ناشي از قايم مقامي تخلف كرده باشد كه در اين صورت اجراييه عليه وزارت آموزش و پرورش صادر مي شود.

ماده 202 _ هرگاه اجراييه تخليه صادر گردد و ثالث به موجب سند رسمي اجاره در ملك مورد تخليه ساكن باشد اجرا ثبت وظيفه اي جز تحويل ندارد و از تخليه ملك خودداري مي شود.

تبصره _ در محل هايي كه قانون روابط مالك و مستاجر اجرا مي شود اجاره نامه غيررسمي و تراضي موجر (يا نماينده او) با مستاجر از جهت تخليه درحكم سند رسمي است

ماده 203 _ هرگاه ملك مشمول قانون مالك و مستاجر باشد حكم ماده 206 و تبصره آن جاري است ولو آنكه مدت اجاره منقضي شده باشد.

اگر ملك مشمول قانون مالك و مستاجر نباشد و مدت سند رسمي منقضي باشد و شرط سند اجاره مانع تخليه نباشد تخليه ملك به موجب اجراييه منعي ندارد و ثالث براي احقاق حق خود مي تواند به دادگاه صالح برود.

ماده 204 _ هرگاه مورد وثيقه سهم مشاع از ملك باشد ليكن طرفين با توافق به تصرف مرتهن در قسمت مفروز از ملك رضايت داده باشند اجرا سند ازجهت تخليه مال مورد رهن به تخليه مورد تصرف خواهد بود.

ماده 205 _ در مورد بند 7 ماده 8 قانون روابط مالك و مستاجر صدور اجراييه صرفا به

منظور تخليه مجوز ندارد. در اين قبيل موارد در صورت تاخير درپرداخت مال الاجاره يا اجرت المثل بايد ورقه اجراييه براي تخليه و اجاره بها يا بهره بها صادر گردد.

ماده 206 _ هرگاه پس از صدور اجراييه براي وصول قسمتي از اجاره بها يا بهره بها و تخليه قرار توقيف عمليات اجرايي از دادگاه صادر گردد و در زمان اعتبار قرار مذكور اجراييه ديگر براي عدم پرداخت اقساط بعدي و تخليه صادر شود اجرا اين اجراييه مغايرت با قرار قبلي دادگاه ندارد.

ماده 207 _ هرگاه در سند وثيقه سلب حق انتقال منافع از متعهد شده باشد تخلف متعهد مانع تخليه وثيقه به نفع برنده در مزايده نخواهد بود ولو آنكه ثالث به موجب سند رسمي در تاريخ موخر وثيقه را به اجاره گرفته باشد.

ماده 208 _ هرگاه وثيقه پلاك معين و بناي واقع در آن باشد و بعدا معلوم شود كه قسمتي از بنا روي زمين مجاور كه متعلق به غير است قرار گرفته است تخليه و تحويل قسمتي از بنا كه از پلاك مذكور به خارج تجاوز كرده است مدلول سند نبوده و از صلاحيت ادارات ثبت خارج است

ماده 209 _ هرگاه موقع تحويل معلوم شود كه شخص يا اشخاص ثالث بدون مجوز در آن احداث اعيان كرده اند تحويل مورد وثيقه به وسيله اجرا ثبت با وضع موجود اشكال ندارد.

ماده 210 _ تحويل اگر به طور مطلق در سند ذكر شده باشد محمول به تخليه است

تبصره _ تخليه سهم مشاع به مداخله دادن متعهدله در سهم مشاع است

ماده 211 _ مامور اجرا در مورد تخليه ملك بايد با حضور نماينده دادگستري و

در صورت لزوم با حضور مامور انتظامي طبق مقررات اقدام نمايد عدم حضور متعهد و كسان و خادمينش مانع تخليه نخواهد بود و اگر اموالي در محل مورد تخليه وجود داشته باشد صورت تفصيلي آن را برداشته و حتي الامكان در همان محل در مكان محفوظي گذارده و درب آن را مهر و موم مي كند و يا آن را به اميني سپرده و رسيد دريافت دارند.

ماده 212 _ اداره اجرا در تهران و ادارات ثبت در شهرستانها در موقع تخليه عين مستاجره و همچنين ختم پرونده هاي اجرايي اسناد وثيقه بايد مراتب تخليه و ختم پرونده را به دفاتر اسناد رسمي مربوطه اعلام دارند كه در ستون ملاحظات ثبت دفتر قيد و اقدام لازم معمول گردد.

ماده 213 _ ختم عمليات اجرايي حسب مورد عبارت است از:

الف - وصول تمام وجه موضوع لازم الاجرا و هزينه هاي مربوطه

ب _ تسليم مال منقول به برنده مزايده

ج _ تنظيم سند انتقال پس از مدت مذكور در ماده 34 مكرر قانون ثبت

د _ تحقق تخليه يا تحويل در مواردي كه اجراييه براي تخليه يا تحويل صادر شده باشد.

فصل دوازدهم _ هزينه هاي اجرايي ( مواد 214 تا 228 )

ماده 214 _ وصول حق الاجرا به همان طريقي كه براي وصول موضوع تعهد مقرر است به عمل خواهد آمد و مدير ثبت مي تواند نظر به مبلغ حق الاجرا هر طريق ديگري را كه براي وصول مناسب بداند اختيار كند.

ماده 215 _ حق الاجرا از هر اداره يا دايره يا شعبه كه وصول مي شود به حساب در آمد عمومي منظور و يك نسخه از قبض صادر شده به اداره صادركننده اجراييه ارسال مي شود.

ماده 216 _ فوق العاده و كرايه راه مامورين اجرا كه

براي انجام امور اجرايي به خارج مي روند و همچنين كارمندان اجرا كه لزوما براي انجام كارهاي اجرايي مامور خارج مي شوند به تناسب پايه آنان بر طبق تصويب نامه هيات دولت پرداخت مي شود.

ماده 217 _ در هر پرونده اجرايي برابر ماده 131 قانون ثبت و تبصره آن و ساير مقررات مربوطه (حسب مورد) پس از ابلاغ اجراييه حق الاجرا وصول مي شود مگر اينكه مرجعي كه پرداخت نيم عشر به عهده اوست به موجب مقررات خاصي از پرداخت آن معاف شده باشد.

ماده 218 _ هر گاه سند معامله معارض اشتباها منتهي به صدور اجراييه و ابلاغ شده باشد، مادام كه حكم قطعي بر اعتبار سند صادر نشده است حق الاجرا تعلق نمي گيرد.

ماده 219 _ در هر مورد كه پس از صدور اجراييه و ابلاغ به جهت قانوني عمليات اجرايي متوقف يا توقيف شود مادام كه رفع توقف يا توقيف نشده باشد حق الاجرا تعلق نمي گيرد. موارد مذكور در تبصره ماده 131 قانون ثبت از اين حكم مستثني است

ماده 220 _ در مواردي كه اجراييه صادر و ابلاغ شده و سپس قضيه به علت احراز ورشكستگي به اداره تصفيه ارجاع مي شود حق الاجرا تعلق نمي گيردمگر اينكه حكم ورشكستگي نقض و عمليات اجرايي در ثبت به انجام برسد.

ماده 221 _ به خسارات تاخير نيم عشر تعلق مي گيرد و همين طور است حق الوكاله اگر جزو مدلول سند باشد.

ماده 222 _ ابرا ذمه متعهد بعضا يا كلا پس از ابلاغ اجراييه موجب سقوط ذمه متعهد از نيم عشر نمي شود و برابر تبصره ماده 131 قانون ثبت بايد وصول شود.

ماده 223 _ در مواردي كه تخليه مورد اجاره هم جز موضوع

لازمالاجرا باشد حقوق دولتي براي تخليه مورد اجاره از ميزان مال الاجاره سه ماهه دريافت خواهد شد. اگر بعد از ابلاغ اجراييه و قبل از تخليه طرفين سازش نمايند و يا موجر (بستانكار) از تخليه منصرف شود نيم عشر تخليه بايد وصول گردد ليكن در مواقعي كه به علت پرداخت شدن اجور از تخليه عين مستاجره خودداري و ختم عمليات اجرايي موكول به صدور حكم قطعي دادگاه مي شود مادام كه عمل تخليه انجام نگرديده مطالبه نيم عشر تخليه مورد نخواهد داشت

تبصره _ در غير موارد اجاره هر گاه موضوع لازم الاجرا تحويل عين مورد تعهد باشد حقوق ديواني مقرر در ماده 131 قانون ثبت در صورت معامله قطعي از ميزان اجاره سه ماهه دريافت مي شود و ميزان اجاره نسبت به بهاي ملك كه در سند تعيين شده از قرار صدي شش در سال معين مي شود ونسبت به مواردي كه قيمت در سند ذكر نشده ملاك عمل قيمت معاملاتي موضوع تبصره 2 ماده 23 قانون مالياتهاي مستقيم خواهد بود و در صورت نبودن قيمت معاملاتي طبق نظر كارشناس ارزيابي خواهد شد.

ماده 224 _ هرگاه محرز شود كه متعهد در تاريخ ابلاغ اجراييه ورشكسته يا محجور بوده است حق الاجرا تعلق نمي گيرد.

ماده 225 _ هرگاه بستانكار درخواست كند كه از ابلاغ اجراييه خودداري شود، فقط در صورتي كه محرز باشد كه اجراييه پيش از وصول و ثبت تقاضاي مذكور در دفتر اداره ثبت صلاحيت دار ابلاغ شده است حق الاجرا تعلق مي گيرد.

ماده 226 _ در اسناد رسمي تضامني نيم عشر اجرايي به نسبت از اصل موضوع اجراييه از شخص يا اشخاصي كه اجراييه عليه آنها صادر و ابلاغ

شده است وصول خواهد شد.

ماده 227 _ در هر مورد كه راي مدير ثبت يا قايم مقام او بر عدم تعلق نيم عشر (حق الاجرا) باشد به مسوول حسابداري و در واحدهاي ثبتي كه مسوول حسابداري ندارد به حسابدار ابلاغ و نامبرده مكلف است از راي مزبور شكايت نمايد تا موضوع در هيات نظارت مطرح و رسيدگي شود راي هيات به استناد بند 8 ماده 25 اصلاحي قانون ثبت سال 1351 قطعي است مگر اينكه سازمان ثبت آن را خلاف قانون تشخيص دهد كه در اين صورت قضيه درشوراي عالي ثبت طرح خواهد شد.

ماده 228 _ مادام كه حراج صحيحا واقع نشده حق حراج تعلق نمي گيرد نسبت به آنچه از طلب كه قبل از حراج پرداخته شده حق حراج تعلق نخواهدگرفت

فصل سيزدهم - شكايت از عمليات اجرايي و طرز رسيدگي به شكايات ( مواد 229 تا 232

فصل 229 _ عمليات اجرايي بعد از صدور دستور اجرا (موضوع ماده 1 قانون اصلاح بعضي از مواد قانون ثبت و قانون دفاتر اسناد رسمي مصوب شهريور ماه 1322) شروع و هر كس (اعم از متعهد سند و هر شخص ذينفع كه از عمليات اجرايي شكايت داشته باشد مي تواند شكايت خود را با ذكردليل و ارايه مدارك به رييس ثبت محل تسليم كند و رييس ثبت مكلف است فورا رسيدگي نموده و با ذكر دليل راي صادر كند. نظر رييس ثبت به هرحال برابر مقررات به اشخاص ذينفع ابلاغ مي شود و اشخاص ذينفع اگر شكايتي از تصميم رييس ثبت داشته باشند مي توانند ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ شكايت خود را به ثبت محل و يا هيات نظارت صلاحيت دار تسليم نمايند تا قضيه برابر بند 8 ماده 25 اصلاحي قانون ثبت در

هيات نظارت طرح ورسيدگي شود.

ماده 230 _ در مورد اعتراض به نظر رييس ثبت بايستي رونوشت كامل يا فتوكپي مدارك ذيل به ضميمه گزارش جامع و صريح و مشروح ثبت محل ازجريان پرونده و موضوع شكايت به نحوي كه محتاج به تكرار مكاتبه نباشد به هيات نظارت فرستاده شود:

1 _ رونوشت كامل يا فتوكپي اعتراض نامه ذينفع و ضمايم آن به عمليات اجرايي

2 _ رونوشت كامل يا فتوكپي گزارش رييس يا مميز اجرا كه مستند نظر رييس ثبت بوده است

3 _ رونوشت كامل يا فتوكپي نظر رييس ثبت

4 _ رونوشت كامل يا فتوكپي شكايت نامه ذينفع و ضمايم آن از نظر رييس ثبت

5 _ رونوشت كامل يا فتوكپي برگ يا برگهايي از پرونده اجرايي كه مربوط به موضوع شكايت است

ماده 231 _ هرگاه هيات نظارت محتاج به توضيحاتي از اجرا يا طرفين قضيه باشد مي تواند توضيحات لازم را بخواهد.

ماده 232 _ پس از انقضا مواعد مذكور در قانون اصلاحي ثبت 1351 شكايت از عمل اجرا از كسي مسموع نيست اين امر مانع از آن نمي شود كه هرگاه قبل از تنظيم سند انتقال يا تحويل مال رييس اجرا در تهران يا مدير ثبت در خارج از تهران عمل اجرا را مخالف قانون تشخيص دهند راي بر تجديد عمل اجرايي داده و راي صادره برابر ماده 229 به اشخاص ذينفع ابلاغ و قابل شكايت و رسيدگي در هيات نظارت است

فصل چهاردهم _ امور متفرقه ( مواد 233 تا 260 )

ماده 233 _ سازمان ثبت مي تواند وظايف رييس ثبت را در امور مربوط به اجراي مفاد اسناد رسمي به معاون او و يا كارمند ديگري به موجب ابلاغ مخصوص واگذار

كند و اين واگذاري از رييس ثبت سلب صلاحيت نمي كند.

تبصره _ در مدت مرخصي استحقاقي يا استعلاجي رييس ثبت معاون او تكاليف رييس ثبت در كليه امور مربوط به اجراي مفاد اسناد رسمي اعم ازصدور دستور اجرا و امور مربوط به ساير عمليات اجرايي را عهده دار خواهد بود و نيازي به صدور ابلاغ مركزي ندارد ولي در واحدهاي ثبتي كه فاقدمعاون است بايد براي عضو ارشد ابلاغ مركزي كفالت صادر شود.

ماده 234 _ قراردادي كه در زمان قانون جديد تنظيم شده و به موجب آن در مدت يا خصوصيات ديگر قرارداد سابق بر قانون جديد تغيير داده باشد ازنظر اجرايي تابع مقررات سابق است

ماده 235 _ در مورد مطالبات وزارت دارايي صلاحيت اقدام با مراجع دارايي است و ادارات ثبت بايد از اقدام راجع به اسناد طلب دارايي خودداري كنند.

ماده 236 _ در مورد مطالبات وزارتخانه ها و موسسات يا شركتهاي دولتي و يا بانكها تشخيص اينكه از مبلغ پرداختي مديون چه مقدار بابت اصل طلب مي باشد با بستانكار است اگر مديون نسبت به تشخيص بستانكار معترض باشد مرجع رفع اختلاف دادگاه صلاحيت دار خواهد بود.

ماده 237 _ در مورد مالياتهاي متعلق به پرونده هاي اجرايي ، دواير اجرا و ادارات ثبت بايد بدهكار مالياتي پرونده را براي پرداخت بدهي راهنمايي نمايند تا پس از پرداخت ماليات قبض آن را به اجراي ثبت تحويل دهند سپس در پرداخت طلب بستانكار يا ختم پرونده اقدام شود.

ماده 238 _ در احتساب مواعد در كليه فصول اين آيين نامه روز ابلاغ و روز اقدام محسوب نخواهد شد و اگر آخرين روز مهلت اقدام تعطيل باشدتعطيل به حساب

نميايد و روز بعد از تعطيل آخرين روز مهلت خواهد بود.

ماده 239 _ قراردادهايي كه طرفين نسبت به پرونده اجرايي در حضور مدير ثبت يا مسوول اجرا يا مامورين اجراي پرونده در حدود صلاحيت قانوني آنها منعقد مي نمايند معتبر و قابل ترتيب اثر است

ماده 240 _ در اجراي ماده 709 قانون مدني ضامن كه در اثر عمليات اجرايي بدهي مضمون عنه را پرداخته است وقتي مي تواند به استناد سند ضمان (مستند پرونده اجرايي اجراييه را تعقيب كند كه حق مراجعه ضامن به مديون اصلي در سند مزبور ذكر شده باشد.

ماده 241 _ اجراييه برگ وثيقه انبارهاي عمومي مطابق ماه 10 تصويبنامه انبارهاي عمومي اصلاحي در تاريخ 2/10/1340 و ماده 14 آيين نامه انبارهاي عمومي مصوب 2/10/1340 روي اوراق اجرايي اسناد وثيقه از ثبت محل صادر مي گردد و ضمايم درخواست نامه اجرايي و نيز عمليات اجرايي تابع مقررات راجع به انبارهاي عمومي خواهد بود.

ماده 242 _ براي اجراييه هاي راجع به قانون الحاق ماده 10 مكرر و دو تبصره به قانون تملك آپارتمانها بايد اوراق ذيل به ضميمه تقاضانامه اجرايي به اجراي ثبت محل تسليم شود. و در تقاضانامه قيد گردد كه بدهكار در مدت مقرر گواهي تقديم دادخواست اعتراض به محكمه را تسليم نكرده است

1 _ رونوشت اظهار نامه ابلاغ شده به مالك

2 _ رونوشت مدارك مثبت سمت مدير يا هيات مديران و صورت ريز سهم مالك از هزينه هاي مشترك

3 _ رونوشت سند معامله آپارتمان

ماده 243 _ براي تقاضاي صدور اجراييه بابت عوارض شهرداري موضوع ماده 77 قانون اصلاح پاره اي از مواد و الحاق مواد جديد به قانون شهرداري مصوب

27/11/1345 بايد اوراق ذيل به ثبت محل تسليم شود:

1 _ درخواستنامه مخصوص صدور اجراييه

2 _ رونوشت مصدق راي كميسيون حل اختلاف

3 _ اخطاريه ابلاغ شده راي مذكور به مودي

ماده 244 _ در مواردي كه شهرداري به استناد ماده 77 قانون شهرداري مصوب 1334 و مواد 8 _ 13 قانون نوسازي و عمران شهري مصوب 1347 و تبصره يك آن از اداره ثبت درخواست صدور اجراييه مي نمايد بايد دليل قطعيت راي مذكور در ماده ياد شده را نيز اعلام دارد.

ماده 245 _ درخواست اجرا چك از ثبت محلي كه بانك طرف حساب صادركننده چك در آن محل واقع است به عمل ميايد براي صدور اجراييه در مورد چك بايد اوراق ذيل به ثبت محل تسليم شود:

1 _ درخواست نامه چاپي طبق نمونه موجود در ثبت

2 _ اصل و فتوكپي چك و برگشتي آن

ماده 246 _ هرگاه چك نسبت به قسمتي از مبلغ آن بدون محل باشد دارنده چك نسبت به باقي مانده حق صدور اجراييه دارد.

ماده 247 _ هرگاه گواهينامه هاي متعدد و متعارض از بانك صادر گردد صدور اجراييه موكول به رفع تعارض از همان بانك است

ماده 248 _ دعوي صادر كننده چك در مورد مطالبي كه گاهي به عنوان بابت . در متن چك نوشته مي شود و همچنين مطالب مذكور در ظهر چك درمورد ظهرنويس در اداره ثبت قابل رسيدگي نمي باشد و فقط وجه مرقوم در چك قابل صدور اجراييه در اداره ثبت مي باشد.

ماده 249 _ اعلام جرم عليه صادر كننده چك بي محل به مقامات صلاحيتدار مانع درخواست صدور اجراييه براي وصول وجه چك از طريق اداره ثبت

نخواهد بود مگر اينكه دستوري در اين باره از طرف مقامات قضايي صادر شود.

ماده 250 _ اگر عدم پرداخت وجه چك به علت عدم مطابقت امضاي ذيل چك با امضاي كسي كه حق صدور چك را دارد باشد در اداره ثبت اجراييه صادر نخواهد شد.

ماده 251 _ دارنده چك كه حق تقاضاي صدور اجراييه دارد اعم است از كسي كه چك در وجه او صادر گرديده يا به نام او ظهرنويسي شده يا حامل چك (در مورد چكهاي در وجه حامل .

ماده 252 _ در صورتي كه چك به وكالت يا نمايندگي از طرف صاحب حساب صادر شده باشد صادر كننده چك و صاحب حساب متضامنا مسوول پرداخت وجه چك بوده و به تقاضاي بستانكار اجراييه عليه آنها بر اساس تضامن صادر مي شود.

ماده 253 _ در مورد چك هاي وعده دار اجراييه پس از سررسيد صادر خواهد شد.

ماده 254 _ پس از صدور اجراييه چك دارنده چك مي تواند ضمن اعلام انصراف از تعقيب عمليات اجرايي مطالبه استرداد لاشه چك را بكند در اين صورت اگر اجراييه ابلاغ شده باشد حق الاجرا را بايد بپردازد. و دراين مورد پرونده مختومه محسوب است

ماده 255_ به استناد ماده 50 قانون تامين اجتماعي (مصوب 12/4/54) لغو مي شود.

ماده 256 _ هر يك از شعب بانكهاي تعاون كشاورزي و شركتهاي تعاوني روستايي و اتحاديه هاي تعاوني روستايي و شركتهاي تعاوني كشاورزي و اتحاديه هاي تعاوني كشاورزي كه درخواست صدور اجراييه به استناد اسناد تنظيمي با وام گيرندگان بر طبق ماده 11 قانون تشكيل بانك تعاون كشاورزي ايران مصوب سال 48 و تبصره 63 ماده واحده قانون بودجه اصلاحي سال 52 و بودجه سال 53

كل كشور را تا مبلغ يكصد هزار ريال دارند بايد يك نسخه از سند تنظيم شده طبق فرم مخصوص را به انضمام رونوشت آن به اداره ثبت بفرستند.

اداره ثبت پس از ملاحظه اصل سند و تطبيق رونوشت آن در صورتي كه بانك مطالبه نمايد اصل سند را مسترد خواهد نمود.

ماده 257 _ در صورتي كه استفاده كنندگان از آب از پرداخت بهاي آب خودداري نمايند اگر قراردادي بين آنها و سازمانها و شركت هاي آبياري كه بيش ازپنجاه درصد سهام آن متعلق به دولت است منعقد شده باشد طبق همان قرارداد و در صورت نبودن قرارداد و عدم توافق برابر راي كميسيون مذكور درماده واحده مصوب سال 46 قانون وصول بهاي آب سازمانها و شركتهاي تابع وزارت آب و برق كه قطعي است اداره ثبت محل برابر اين آيين نامه به تقاضاي مرجع وصول كننده آب بها اجراييه صادر خواهد نمود و مرجع متقاضي بايد يك نسخه از قرارداد يا راي كميسيون و رونوشت مصدق يا فتوكپي انها را به انضمام مطالبه نامه و تقاضاي صدور اجراييه به اداره ثبت محل ارسال دارد. اصل راي يا قرارداد پس از مقابله و تصديق برابري با اصل به متقاضي رد مي شود.

ماده 258 _ در مورد تقاضاي صدور اجراييه براي وصول آب بها بر طبق ماده 53 قانون آب و نحوه ملي شدن آن 20) مصوب سال 47 در نقاطي كه دستور اجراي قانون داده شده است مسوول منطقه يا ناحيه آبياري يك نسخه از اخطاريه ابلاغ شده موضوع تبصره 6 ماده مذكور را به انضمام تقاضانامه اي كه بر طبق ماده ياد شده تنظيم مي نمايد جهت صدور اجراييه به اداره ثبت محل

خواهد فرستاد.

ماده 259 _ دادستان ارتش (نظامي در مورد محكوميت هاي نقدي باارسال رونوشت حكم قطعي شده مي تواند از طريق اداره حقوقي و قضايي وزارت جنگ با معرفي اموال منقول يا غير منقول محكوم عليه تقاضا نمايد كه عمليات اجرايي به وسيله ادارات ثبت بر اساس مقررات مربوط به اجرا اسناد رسمي به عمل آيد و ادارات ثبت مكلف به انجام اين تقاضا مي باشند.

ماده 260 _ اختيارت و مسووليتها و وظايفي كه در تبصره اول و سوم ماده 4 و مواد 29 و 30و 50و 54و 56و 57و 83و 84و 86و 103و 104و109و 110و 129و 130و 146و 147و 171و 175 و تبصره آن و 177و 212و 214و 227و 229و 230 و بند 2و 3و 4 آن و 232و 233و تبصره آن 239و 241و 243و 244و 245و 248و 250و 255و 256و 257و 258و 259 اين آيين نامه به اداره ثبت و مدير ثبت و رييس اجرا در تهران گذاشته شده از تاريخ تصويب و ابلاغ تشكيلات جديد در تهران به اداره كل اجرا و مدير كل آن محول مي شود.(الحاقي 28/3/1369)

قانون منع توقيف اشخاص در قبال تخلف از انجام تعهدات و الزامات مالي - مصوب 22 آبان 1352

ماده واحده _ از تاريخ اجراي اين قانون جز در مورد جزاي نقدي هيچ كس در قبال عدم پرداخت دين و محكوم به و تخلف از انجام ساير تعهدات والزامات مالي توقيف نخواهد شد و كساني كه به اين جهات در توقيف مي باشند، آزاد مي شوند.

بدهكار مكلف است از تاريخ ابلاغ اجراييه تا يك ماه مفاد آن را به موقع اجرا بگذارد يا ترتيبي براي پرداخت محكوم به يا دين خود بدهد يا مالي معرفي كند كه اجراي حكم و استيفاي طلب از آن ميسر باشد.

در صورتي

كه بدهكار خودرا قادر به اجراي مفاد اجراييه نداند بايد ظرف مهلت مذكور صورت جامع دارايي خود را به مسيول اجرا تسليم كند و اگر مالي ندارد صريحا اعلام نمايد و بدهكاراني كه در توقيف بوده و به موجب اين قانون آزاد مي شوند نيز قبل از آزادي مكلف به تسليم چنين صورتي از اموال خود مي باشند همچنين در مورد بدهكاراني كه قبلا اجراييه به آنها ابلاغ شده ليكن تاكنون بازداشت نشده اند ابتداي يك ماه مقرر ، از روز قابل اجرا بودن اين قانون است

هرگاه ظرف سه سال بعد از انقضاي مهلت مذكور يا سه سال پس از آزاد شدن از زندان معلوم شود كه بدهكار قادر به اجراي حكم و پرداخت دين بوده ليكن براي فرار از آن اموال خود را معرفي نكرده يا صورت خلاف واقع از دارايي خود داده و يا پس از تحصيل مالي كه قبلا مالك نبوده و بعدا به دست آورده وجود آن را اعلام ننموده به نحوي كه اجراي تمام يا قسمتي از مفاد اجراييه متعسر گرديده است به حبس جنحه اي از 61 روز تا 6 ماه محكوم خواهد شد.

بدهكاري كه درمدت مذكور قادر به پرداخت دين خود نبوده ، مكلف است هر موقع كه به تاديه تمام يا قسمتي از بدهي خود متمكن گردد ، آن را بپردازد.

هر بدهكاري كه ظرف سه سال از تاريخ انقضاي مهلت مقرر قادر به پرداخت تمام يا قسمتي از بدهي خود شده و تا يك ماه از تاريخ تمكن آن را نپردازد و يا به مسيول اجرا معرفي نكند به مجازات فوق الذكر محكوم خواهد شد.

تبصره 1 _ مقررات اين ماده مانع

از آن نخواهد بود كه طلبكار هر وقت مالي از محكوم عليه يا مديون به دست آيد به تعقيب اجراييه و استيفاي طلب خود اقدام كند.

تبصره 2 _ تنظيم سند مبتني بر اشتغال ذمه مديون برخلاف واقع بين او و اشخاص ثالث و استفاده از آن به منظور فرار از پرداخت تمام يا قسمتي ازدين يا محكوم به ، مستلزم مجازات فوق الذكر است

تبصره 3 _ تعقيب كيفري جرايم مندرج در اين ماده منوط به شكايت شاكي خصوصي است و در صورت گذشت او تعقيب يا اجراي مجازات موقوف مي گردد.

تبصره 4 _ مقررات مربوط به صدور اجراييه مذكور در ماده يك قانون صدور چك مصوب سال 1344 بدون آنكه منتهي به بازداشت شود كماكان لازم الاجرا مي باشد و مقررات كيفري چك نيز به قوت خود باقي است

آن قسمت از مقررات مربوط به اجراي احكام و اسناد و تعهدات و اعسار كه مغاير اين قانون مي باشد، ملغي است

آيين نامه كيفيت هزينه و نحوه نگهداري حساب از درآمد موضوع ماده 39 اصلاحي قانون اصلاح پاره اي از قوانين دادگستري

فصل اول _ جمع آوري درآمدها و نگهداري حساب آنها ( مواد 1 تا 5 )

موضوع ماده 39 اصلاحي قانون اصلاح پاره اي از قوانين دادگستري

فصل اول _ جمع آوري درآمدها و نگهداري حساب آنها

ماده 1 _ به منظور تمركز حاصله از اجرا ماده واحده اصلاح ماده 39 قانون اصلاح پاره اي از قوانين دادگستري مصوب 26 شهريور 1358 شوراي انقلاب اسلامي ايران حساب مخصوصي از طرف خزانه داري كل در بانك مركزي ايران افتتاح و كليه عوايد حاصله از اجرا قانون به حساب مذكور منتقل و واريز خواهد شد.

ماده 2 _ ادارات امور مالي وزارت دادگستري و سازمان ثبت اسناد در مركز و كليه واحدهاي قضايي و ادارات ثبت شهرستان ها و واحدهاي وصول آنها مكلفند پانزده درصد از وجوهي

كه بابت هزينه هاي دادرسي و حق اجرا احكام مدني و جزاي نقدي و هزينه هاي ثبتي و اجرايي و غيره وصول مي نمايند از طريق ادارات امور اقتصادي و دارايي به حسابي كه موجب ماده 1 اين آيين نامه در بانك مركزي ايران افتتاح گرديده منتقل نموده و همه ماهه آمار وجوه وصولي و تحويلي را به تفكيك نوع درآمد تنظيم و منتهي تا پنجم ماه بعد به اداره كل امور مالي وزارت دادگستري ارسال دارند.

ماده 3 _ اداره كل امور مالي وزارت دادگستري دفاتر مخصوصي براي نگاهداري حساب عوايد وصولي و هزينه هايي كه از محل وجوه مذكور انجام مي شود اختصاص و كليه عمليات را در آن ثبت خواهد نمود.

ماده 4 _ چنانچه وجوهي كه بابت پانزده درصد وصول مي شد در سال جاري به حساب درآمد عمومي واريز شده باشد يا بشود از حساب درآمد عمومي برگشت و به حسابي كه به موجب ماده 1 اين آيين نامه در بانك مركزي ايران افتتاح گرديده است منتقل خواهد شد.

ماده 5 _ در پايان هر سال مانده عوايد حاصله به سال هاي بعد منتقل و مورد تعهد و مصرف واقع خواهد شد.

فصل دوم _ هزينه ( مواد 6 تا 10 )

ماده 6 _ تشخيص و انجام تعهد و تسجيل در مورد هزينه هاي موضوع ماده 39 قانون اصلاح قوانين دادگستري به عهده وزير دادگستري يا مقاماتي است كه از طرف وزير دادگستري تعيين مي شود.

ماده 7 _ براي پرداخت هزينه هايي كه از محل درآمد موضوع قانون مزبور انجام خواهد شد حساب مخصوصي در بانك مركزي ايران يا با موافقت بانك مذكور در بانك ملي ايران به نام اداره كل امور مالي وزارت دادگستري افتتاح خواهد شد

و وجوهي كه به موجب ماده 1 در بانك مركزي ايران متمركز گرديده به درخواست ذيحساب وزارت دادگستري از طريق خزانه به اين حساب منتقل خواهد شد.

تبصره _ استفاده از اين حساب با امضا مشترك ذيحساب و لااقل يك امضا ديگر به معرفي وزير دادگستري خواهد بود.

ماده 8 _ اداره كل امور مالي وزارت دادگستري صورت كليه درآمدهاي وصولي و هزينه هايي را كه به موجب دستورات وزارت دادگستري و با رعايت مقررات و موازين اين آيين نامه پرداخته شده با اسناد هزينه ضمن ساير حساب هاي ماهيانه به ديوان محاسبات ارسال خواهد نمود.

ماده 9 _ هرگونه تغيير و تجديد نظر در مواد اين آيين نامه و ارقام بودجه موكول به تصويب وزير دادگستري مي باشد.

ماده 10 _ از تاريخ تصويب آيين نامه ، آيين نامه نحوه وصول و نگاهداري حساب درآمد و كيفيت هزينه پانزده درصد درآمدهاي دادگستري و ثبت موضوع ماده 39 قانون اصلاح قوانين دادگستري مصوب خرداد 1356 الغا مي شود.

نظريه شوراي نگهبان در خصوص دريافت بهره و خسارات تاخير تاديه از دولتها و موسسات و شركتها و ا

دريافت بهره و خسارات تاخير تاديه از دولت ها و موسسات و شركت ها و اشخاص خارجي كه بر حسب مباني عقيدتي خود دريافت آن را ممنوع نمي دانند ، شرعا مجاز است لذا مطالبه وصول اين گونه وجوه مغاير با قانون اساسي نيست و اصول چهل و سوم و چهل و نهم قانون اساسي شامل اين مورد نمي باشد

قانون اعسار - مصوب آذر ماه 1313 با اصلاحات بعدي

فصل اول _ اعسار در مورد مخارج محاكمه ( مواد 1 تا 19

مصوب آذر ماه 1313 با اصلاحات بعدي

) شماره 1784 سال 1313 مجله رسمي )

ماده 1 _ معسر كسي است كه به واسطه عدم كفايت دارايي يا عدم دسترسي به مال خود قادر به تاديه مخارج محاكمه يا ديون خود نباشد.

فصل اول _ اعسار در مورد مخارج محاكمه

مواد 2 تا 19 ملغي شده است

فصل دوم _ اعسار در مورد محكوم به ( ماده 20 تا 26 )

ماده 20 _ مرجع رسيدگي به دعواي اعسار در مورد محكوم به محكمه اي است كه بدايه به دعوي اصلي رسيدگي كرده است دعوي اعسار در مقابل اوراق اجراييه ثبت اسناد در محكمه محل اقامت مدعي اعسار اقامه خواهد شد.

ماده 21 _ دعوي اعسار در مورد محكوم به به طرفيت محكوم له دعوي اصلي و در مورد ورقه لازم الاجراي ثبت اسناد به طرفيت متعهدله اقامه خواهدشد.

ماده 22 _ در رسيدگي به دعوي اعسار در مورد محكوم به هرگاه محكوم عليه براي معافيت موقتي از پرداخت مخارج عدليه نيز ادعاي اعسار كند موقتابدون رسيدگي مخصوص از مخارج مربوطه به دعوي اعسار معاف است

ماده 23 _ مدعي اعسار بايد شهادت كتبي لااقل چهار نفر از اشخاصي كه از وضع معيشت و زندگاني او مطلع باشند به عرض حال خود ضميمه نمايد.

در شهادت نامه مذكور بايد اسم و شغل و وسايل گذران مدعي اعسار و عدم تمكن او براي پرداخت محكوم به يا دين با تعيين مبلغ آن تصريح شود.

ماده 24 _ مقررات مواد 8 و 9 و قسمت اول از ماده 10 و ماده 11 و 12 (جز اخطار به مدعي العموم در مورد اعسار نسبت به محكوم به يا دين نيزرعايت خواهد شد.

ماده 25 _ در صورت غيبت مدعي

اعسار در جلسه محاكمه يا عدم تعقيب او تقاضاي مدعي عليه براي رسيدگي به دعوي مزبور كافي است

ماده 26 _ حكم رد يا قبول اعسار در مورد محكوم به قابل استيناف و تميز است

فصل سوم _ مقررات جزايي ( ماده 27 تا 32 )

ماده 27 _ در مورد رد عرض حال اعسار به طريق ذيل رفتار مي شود (بند 1 و شقوق الف و ب آن مربوط به رد اعسار از هزينه دادرسي بوده كه به مواد 504 الي 514 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور مدني مراجعه شود)

2 _ در صورتي كه ادعاي اعسار در مورد محكوم به باشد محكمه در ضمن حكم رد اعسار مدعي را به پرداخت وجوه ذيل محكوم مي نمايد

الف _ مخارج محاكمه اعسار معادل دوبرابر مخارج معمولي

ب _ حق الوكاله وكيل از بابت محاكمه اعسار به شرح مذكور در قسمت (ب فقره اول همين ماده

ماده 28 _ مفاد ماده 27 در مورد رد اعسار در مقابل اوراق اجراييه ثبت اسناد نيز لازم الرعايه است

ماده 29 _ اگر پس از صدور حكم اعسار معلوم شود كه مدعي اعسار برخلاف واقع خود را معسر قلمداد كرده به حبس تاديبي از يك ماه تا شش ماه محكوم خواهد شد.

ماده 30 _ اگر پس از قبول اعسار ثابت شود كه شهود قضيه عامدا شهادت دروغ كتبي يا شفاهي داده به مجازات مذكور در قسمت اخير ماده 218 قانون مجازات عمومي محكوم خواهند شد.

ماده 31 _ هرگاه معلوم شود پس از صدور حكم اعسار از معسر رفع عسرت شده و معهذا از حكم اعسار استفاده كرده است به تقاضاي محكوم له يا متعهدله جزايا تعقيب و به حبس تاديبي

تا دو ماه محكوم خواهد شد.

ماده 32 _ هر كس به نحوي از انحاء براي معسر قلمداد كردن كسي كه معسر نيست با او تباني كرده و يا برخلاف حقيقت خود را طلبكار معسر قلمداد و دراين موضوع با معسر تباني كند شريك جرم مذكور در ماده فوق محسوب خواهد شد.

فصل چهارم _ مقررات مختلفه ( مواد 33 تا 40 )

ماده 33 _ از تاجر عرضحال اعسار پذيرفته نمي شود. تاجري كه مدعي اعسار باشد بايد مطابق مقررات قانون تجارت عرضحال توقف دهد. كسبه جز مشمول اين ماده نخواهند بود.

ماده 34 _ در هر موقع كه معسر به تاديه تمام يا قسمتي از بدهي خود متمكن گردد ملزم به تاديه آن است _ نسبت به ورقه اجراييه كه بر عليه معسر صادرشده مرور زمان از تاريخ تمكن جاري مي شود و مدت آن ده سال است

ماده 35 _ اگر كسي كه معافيت از مخارج محاكمه را تحصيل كرده است در دعواي اصلي خود محكوم به بي حقي گردد محكوم له نيز از پرداخت بقيه محاكمه كه به محكوميت معسر منتهي شده معاف خواهد بود.

ماده 36 _ در كليه اختيارات و حقوق مالي مدعي اعسار كه استفاده از آن موثر در تاديه ديون او باشد طلبكاران او قايم مقام قانوني مدعي اعسار بوده وحق دارند به جاي او از اختيارات و حقوق مزبوره استفاده كنند.

ماده 37 _ اشخاصي كه دارايي نداشته يا دارايي آنها كافي براي تاديه تمام بدهي نباشد ولي با عايدات شغلي و حرفه خود بتوانند تمام يا قسمتي از بدهي خود را بپردازند محكمه (در مورد محكوم به ) و اداره ثبت (در مورد اوراق لازم الاجرا ) با در نظر گرفتن مبلغ بدهي

و عايدات بدهكار و معيشت ضروري او ميزان و مدت وعده اقساطي را كه بايد داده شود تعيين خواهد كرد.

ماده 38 _ كسي كه طلب خود را به غير مديون انتقال داده و بعد از انتقال آن را از مديون سابق خود دريافت كرده و يا به ديگري انتقال دهد كلاهبردار محسوب مي شود.

هرگاه مديون بدهي خود را بعد از انتقال به داين سابق تاديه نمايد منتقل اليه حق رجوع به او نخواهد داشت مگر اينكه ثابت نمايد كه قبل از تاديه دين انتقال را به اطلاع مديون رسانيده و يا اينكه مديون به وسيله ديگري از انتقال مستحضر بوده است

ماده 39 _ از تاريخ اجراي اين قانون ديگر دعوايي به عنوان دعوي افلاس پذيرفته نخواهد شد و نسبت به دعوي افلاسي كه قبل از تاريخ اجراي اين قانون اقامه شده بر طبق نظامنامه مخصوصي كه وزارت عدليه تنظيم خواهد نمود اقدام مي شود.

ماده 40 _ قانون اعسار و افلاس مصوب 25 آبان ماه 1310 نسخ و مواد 624 و 625 و 626 و 798 و 799 و 800 و 801 و 802 و 803 و 804 قانون اصول محاكماتي كه به موجب قانون مزبور نسخ شده به حال منسوخي باقي مي ماند و اين قانون از تاريخ تصويب به موقع اجرا گذارده مي شود.

قانون اجازه كسر اقساط معوقه و استيفاي مطالبات بانك مسكن از محل حقوق و دريافتي هاي بدهكارا

ماده واحده _ به بانك مسكن اجازه داده مي شود به منظور استيفاي مطالبات خود و وصول اقساط معوقه بابت وام هايي كه مستقيما يا به قائم مقامي يانمايندگي وزارتخانه ها و موسسات و شركتهاي دولتي به كارمندان و مستخدمين دولت و سازمانها و شركتهاي دولتي يا وابسته به دولت يا موسسات دولتي كه شمول

قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است پرداخت نموده يا مي نمايد ، در صورت عدم اجراي تعهدات و پرداخت به موقع اقساط و دو نوبت اخطار كتبي ده روزه و عدم مراجعه بدهكار و پرداخت بدهي به نحوي كه بانك مقرر مي كند با ابلاغ موضوع به دستگاه متبوع بدهكار درخواست كسر اقساط معوقه را از حقوق و مزايا و يا دستمزد بدهكار بنمايد و دستگاه متبوع بدهكار ، ملزم به انجام درخواست و واريز كسور مذكور به حساب بانك مسكن مي باشند مشروط به آن كه حداكثر از اقساط ماهانه معوقه بيشتر نباشد.

تبصره 1 _ سازمان بازنشستگي كشور و نيز كليه سازمانها و موسسات كه به مستخدمين و كاركنان بازنشسته خود يا به ورثه آنان حقوق بازنشستگي يا مستمري و وظيفه پرداخت مي نمايند مشمول احكام اين قانون مي باشند.

تبصره 2 _ مطالبات فوق شامل اصل و كار مزد وام خواهد بود.

تبصره 3 _ در مورد شهرداري ها و شركتهاي خصوصي و موسسات مشابه كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است بانك با توافق بدهكاران مي تواند ،به طريق فوق عمل نمايد و در صورت عدم توافق به دادگاه صالحه مراجعه نمايند.

قانون راجع به منع توقيف اموال منقول و غيرمنقول متعلق به شهرداري ها - مصوب 14 2 1361

ماده واحده _ وجوه و اموال منقول و غيرمنقول متعلق به شهرداريها اعم از اينكه در بانكها و يا در تصرف شهرداري و يا در نزد اشخاص ثالث و بصورت ضمانتنامه به نام شهرداري باشد قبل از صدور حكم قطعي قابل تامين و توقيف و برداشت نمي باشد.

شهرداريها مكلفند وجوه مربوط به محكوم به احكام قطعي صادره از دادگاهها و يا اوراق اجرايي ثبتي يا اجراي دادگاهها و مراجع قانوني ديگر را درحدود مقررات مالي خود

از محل اعتبار بودجه سال مورد عمل و يا در صورت عدم امكان از بودجه سال آتي خود بدون احتساب خسارت تاخير تاديه به محكوم لهم پرداخت نمايند.

در غير اينصورت ذينفع مي تواند برابر مقررات نسبت به استيفاي طلب خود از اموال شهرداري تامين و يا توقيف يا برداشت نمايد.

تبصره _ چنانچه ثابت شود كه شهرداري با داشتن امكانات لازم از پرداخت دين خود استنكاف نموده است شهردار بمدت يكسال از خدمت منفصل خواهد شد.

آيين نامه نحوه اجراي حراج و نوبت آن و تشكيل مراكز حراج و نحوه توقيف حق بدهكار نسبت به مازاد ورد وثيقه و طرز استيفاي حقوق توقيف كننده - مصوب آبان 1352

فصل اول _ كليات ( مواد 1 تا 6 )

آيين نامه نحوه اجراي حراج و نوبت آن و تشكيل مراكز حراج و نحوه توقيف حق بدهكار نسبت به مازاد ورد وثيقه و طرز استيفاي حقوق توقيف كننده

مصوب آبان 1352

نظر به تبصره 1 از ماده 34 و تبصره 3 از ماده 34 مكرر و ماده 157 قانون اصلاح قانون ثبت اسناد و املاك مصوب 18 10 51 مواد ذيل را مقرر مي دارد

فصل اول _ كليات

ماده 1 _ در مركز هر منطقه ثبتي يا واحدهاي ثبتي ديگري كه سازمان ثبت اسناد و املاك كشور مقتضي بداند مركز يا مراكز حراج مركب از يك رييس ولدي الاقتضا يك معاون و به تعداد كافي كارمند و اعلام كننده (چوب زن تشكيل مي شود.

در ساير واحدهاي ثبتي به تناسب حجم كار تصدي مركز حراج با رييس اجرا و يا كارمندي است كه به پيشنهاد ثبت منطقه از طرف سازمان ثبت اسناد و املاك كشور به اين سمت منصوب خواهد شد و عنداللزوم تعداد كافي كارمند و مميز خواهد داشت

ماده 2 _ مركز حراج مي تواند براي شناساندن خود و جلب توجه عموم به وسايل مقتضي تبليغ نمايد و افراد ذينفع نيز چنانچه

مايل به تبليغ بيشتري براي اموال و املاك مورد حراج باشند با نظارت مركز حراج مي توانند به هزينه خود در جرايد و غيره آگهي نمايند.

ماده 3 _ مركز حراج علاوه بر دفاتر اداري لازم ، داراي دفاتر زير خواهد بود

1 _ دفتر اموال غير منقول

2 _ دفتر اموال منقول

3 _ دفتر اوقات حراج

4 _ دفتر انبار.

ماده 4 _ در مركز هر منطقه ثبتي يا واحدهاي ثبتي ديگري كه مركز يا مراكز حراج جداگانه تشكيل مي گردد، بايگاني مركز حراج با روش تنظيم كارت اداره خواهد شد _ نمونه كارت و نحوه عمل را سازمان ثبت اسناد و املاك كشور تعيين خواهد كرد. اجرا به جاي ارسال پرونده اجرايي به مركز حراج براي هر پرونده كارت مذكور را در دو نسخه تنظيم و كليه مشخصات مال را در آن قيد و پس از گواهي در موعد مقرر به مركز حراج ارسال مي دارد. عمليات حراج و همچنين صورت مجلس مربوط به فروش يا عدم فروش مال در هر دو كارت مزبور به وسيله مركز حراج منعكس و به امضا اشخاص ذينفع و مسولين امر خواهد رسيد، پس از پايان كار يك نسخه از كارت تكميل شده در مركز حراج بايگاني و نسخه ديگر به اجرا مربوطه براي بايگاني در پرونده ارسال مي گردد.

ماده 5 _ رييس و كارمندان مركز حراج و اجرا و مباشرين فروش و كارمندان ثبت محل و نماينده دادستان حق شركت در اصل حراج به طور مستقيم ياغير مستقيم نخواهند داشت

ماده 6 _ رييس و كارمندان مركز حراج مكلفند با مراجعين نهايت حسن سلوك را مرعي داشته و اطلاعات لازم و كافي

در اختيار آنها قرار دهند و همچنين رييس مركز حراج بايد در حفظ نظم و ترتيب كارها مراقبت كافي معمول داشته چنانچه افرادي مخل نظم و يا مانع ادامه كار به نحو صحيح و مطلوب گردند با تنظيم صورت مجلس نسبت به اخراج آنها اقدام و عندالاقتضا آنان را به مقامات انتظامي تحويل نمايد.

فصل دوم _ تهيه مقدمات حراج ( مواد 7 تا 15 )

ماده 7 _ مركز حراج بايد به مجرد وصول كارت _ از جهت اطلاع اينكه تغييراتي در وضع ملك حادث شده يا خير از ثبت محل استعلام و اگر ملك دراجاره رسمي باشد ميزان مال الاجاره را تعيين نمايد و همچنين اگر ملك داراي اعياني است با معاينه محل و ترسيم كروكي مساحت و مشخصات وكيفيت اعياني را اعم از ساختمان و اشجار تعيين و در صورت وجود نقشه هوايي موقعيت ملك را روي آن مشخص چنانچه نقشه هوايي نباشد به كيفيتي كه محل وقوع ملك و نشاني آن براي مراجعين مشخص گردد _ كروكي تهيه كند و مقدمات حراج را فراهم سازد.

ماده 8 _ در مورد اموال منقول بايد كيفيت و نوع و مشخصات كامل آن تعيين گردد و اجرا بايد ترتيبي اتخاذ نمايد كه در انقضا چهار ماه مقرر اموال مورد حراج را در اختيار داشته و با كارت مربوط به مركز حراج تحويل نمايد _ قبل از تحويل مال مورد حراج به مركز حراج ارسال كارت به مركز مزبور مورد ندارد.

ماده 9 _ در آگهي الصاقي حراج مال غير منقول بايد نكات زير تصريح شود

1 _ نام و نام خانوادگي مالك

2 _ محل و حدود و مقدار و توصيف اجمالي ملك

3 _ هرگاه واگذاري منافع

مستند به سند رسمي باشد خواه مدت آن منقضي شده باشد يا نشده باشد مراتب با ذكر مال الاجاره و آخر مدت اجاره در آگهي الصاقي درج مي شود و در صورتي كه به موجب سند رسمي مقدم بر تاريخ تنظيم سند معامله موضوع اجراييه براي مدت معيني مسلوب المنفعه باشد موضوع صريحا بايد در آگهي قيد شود.

4 _ تعيين اينكه ملك ثبت شده است يا نه

5 _ تصريح به اينكه مورد حراج مشاع است يا مفروز.

6 _ قيمتي كه حراج از آن شروع مي شود.

7 _ تذكر اينكه بدهي هاي مربوط به آب لوله كشي و برق و تلفن اعم از حق انشعاب و يا حق اشتراك و مكالمه و مصرف در صورتيكه مورد حراج داراي آب لوله كشي و برق و تلفن و گاز باشد و همچنين بدهي ماليات و عوارض شهرداري تا تاريخ حراج اعم از اينكه رقم قطعي آنها معلوم شده يا نشده باشد، به عهده برنده حراج است

8 _ روز و محل و ساعت شروع و ختم حراج

ماده 10 _ در آگهي الصاق حراج اموال منقول نكات زير بايد تصريح شود

1 _ نوع اموال مورد حراج و توصيف اجمالي آن

2 _ روز و محل و ساعت شروع و ختم حراج

3 _ قيمتي كه حراج از آن شروع مي شود.

ماده 11 _ مسيول مركز حراج مكلف است هنگام صدور آگهي الصاقي مراقبت كامل نمايد كه مندرجات آگهي طبق مقررات اين آيين نامه صحيحا قيد وتنظيم شده باشد و قبل از الصاق نيز مجددا بررسي لازم به عمل آورده و چنانچه احيانا اشتباهي رخ داده باشد با حضور نماينده دادستان نسبت به اصلاح

نسخ آگهي و قيد توضيح در ذيل آن اقدام و به امضا خود و نماينده دادستان برساند و سپس نسبت به الصاق آگهي اقدام شود. مسئوليت هر نوع اشتباه در آگهي به عهده شخص رييس يا مسيول مركز حراج خواهد بود.

ماده 12 _ فاصله انتشار آگهي الصاقي با اولين روز حراج نبايد از پانزده روز كمتر باشد.

آگهي هاي ملاصقه در مركز حراج بايد تا آخرين ساعت اداري روز فروش يا واگذاري مال در تابلو آگهي ها محفوظ نگاه داشته شود و در مورد اموال غيرمنقول بايد نقشه هوايي و يا كروكي ترسيمي كه نشان دهنده موقعيت محل وقوع ملك است با آگهي الصاقي در مركز حراج با جنبه نمايشي و تبليغاتي نصب شود.

آگهي نامبرده علاوه بر مركز حراج بايد به محل ملك و اماكن عمومي از قبيل ( فرمانداري _ بخشداري _ شهرداري _ كلانتري و دادگستري و ثبت اسناد) الصاق شود.

در مورد اموالي كه به كمتر از پنجاه هزار ريال به حراج گذاشته مي شود فقط الصاق آگهي در مركز حراج كافي است

ماده 13 _ اعتراض نسبت به عمليات اجرايي مربوط به اموال منقول مورد وثيقه تا پنج روز بعد از ارسال كارت به مركز حراج پذيرفته خواهد شد. مديرثبت يا رييس اجرا (حسب مورد) مكلف است فورا نسبت به اعتراض واصله رسيدگي و نظر خود را اعلام نمايد _ چنانچه نظر متخذه مورد اعتراض قرار گيرد هيات نظارت مكلف است خارج از نوبت و حداكثر تا يك هفته قبل از تاريخ حراج راي خود را صادر و دفتر هيات فورا آن را به مركز حراج ارسال دارد چنانچه تا روز حراج نتيجه قطعي اعتراض اعلام نشود

، عمليات حراج متوقف و پس از تعيين تكليف قطعي حراج تعقيب و ظرف سي روز انجام و پايان خواهد پذيرفت

ماده 14 _ هر مركز حراج مي تواند در هر موقع كه اموال منقول و غير منقول كه براي حراج در اختيار دارد به مقداري برسد كه از جهت كيفيت و كميت قابل توجه باشد. با كسب اجازه از سازمان ثبت اسناد و املاك كشور بولتن (Bulletin) شامل مشخصات كامل اموال و املاك مورد حراج و تاريخ و مبلغ شروع آن و ساير اطلاعاتي كه به شناساندن مال به مشتري كمك نمايد مرتبا و به فاصله اي كه مقتضي بداند منتشر و به مبلغي كه حداكثر ده در صد بيشتر از بهاي تمام شده و اجرت توزيع نباشد در اختيار عموم قرار دهد.

چنانچه افرادي مايل باشند كه بولتن (Bulletin) مذكور را آبونه شوند مخارج توزيع از وجه اشتراك كسر خواهد شد.

مطالعه اين بولتن (Bulletin) در مركز حراج نيز مجانا براي استفاده در اختيار مراجعين گذاشته مي شود براي عموم آزاد و مجاني است

ماده 15 _ مركز حراج مكلف است از تاريخ صدور آگهي الصاقي تا آخرين ساعت روز حراج اموال منقول مورد آگهي را به رويت مشترياني كه مراجعه مي نمايند برساند.

همچنين در مواردي كه قبل از صدور آگهي الصاقي بدهكار مشترياني را براي ملاحظه اموال منقولي كه براي حراج در اختيار مركز حراج است بياورد مركز مذكور موظف است اموال نامبرده را با حضور مديون و يا نماينده قانوني او به مشتري ارايه دهد . در مورد اموال غير منقول نيز بايد مركز حراج رأسا مشترياني را كه مراجعه مي نمايند به محل وقوع ملك هدايت نمايد.

فصل سوم _ حراج اموال منقول و غير منقول و تنظيم سند انتقال ( مواد 16 تا 44 )

ماده 16 _ حراج اموال غير منقول در روزهاي يكشنبه و چهارشنبه و اموال منقول در روزهاي دوشنبه و پنجشنبه از ساعت 9 تا 12 صبح به عمل خواهد آمد ، روزهاي مذكور در هر حال بايد داخل هفته آخر دو ماه مقرر در قانون باشد ، چنانچه هر يك از روزهاي مقرر مصادف با تعطيل باشد روز بعد از تعطيل روز حراج است

در مورد حراج اموال غير منقول هرگاه آخرين روز دو ماه مقرر مصادف با هر يك از روزهاي يكشنبه يا دوشنبه يا سه شنبه باشد اولين روز حراج روز چهارشنبه هفته قبل خواهد بود و در مورد اموال منقول به همين روش عمل خواهد شد.

حراج حضوري خواهد بود ، چنانچه در جلسه اول خريدار پيدا شود مورد حراج به خريدار واگذار خواهد شد مگر اينكه مديون درخواست نمايد كه موردحراج در جلسه بعدي به حراج گذارده شود ، در اين صورت مال در جلسه بعدي به حراج گذاشته مي شود.

چنانچه خريداري نبود مورد حراج طبق مقررات در قبال اصل و خسارات و حقوق دولتي به بستانكار واگذار مي گردد.

ماده 17 _ در مورد معاملات اموال غير منقول مذكور در ماده 34 اصلاحي قانون ثبت هرگاه بدهكار متعدد بوده و فك و فسخ معامله موكول به پرداخت تمامي دين شده و تاريخ ابلاغ اجراييه به بدهكاران متفاوت باشد براي هر يك از بدهكاران تاريخ ابلاغ موخر مبدا احتساب شش ماه موعد قبول تقاضاي حراج خواهد بود. وصول تقاضاي حراج از ناحيه هر يك از مديونين براي حراج ششدانگ كافي است

در اين قبيل موارد قبول استرداد تقاضاي حراج و يا در صورت وجود خريدار

تجديد حراج براي جلسه دوم موكول به موافقت كليه بدهكاران است

ماده 18 _ در مورد ماده قبل هرگاه در اولين جلسه حراج خريدار پيدا شود و مازاد مال در بازداشت غير باشد تجديد جلسه موكول به موافقت مديون و بازداشت كننده مازاد خواهد بود.

هر يك از بدهكاران و يا هر يك از اشخاص ذينفع اعم از بازداشت كننده مازاد و غيره در صورت عدم توافق مي توانند تفاوت مبلغ شروع حراج تا ميزاني كه خريدار پيدا شده به انضمام حق حراج را براي جبران خسارات احتمالي پرداخت و تقاضا نمايند مال در جلسه دوم به حراج گذاشته شود و اگر درجلسه بعد مورد حراج به مبلغ كمتري فروش رفت و يا خريدار پيدا نشد تفاوت از مبلغ پرداختي برداشت و به صاحب حق تسليم و حق حراج به صندوق پرداخت خواهد شد.

در صورتي كه تقاضاي تجديد جلسه از طرف افرادي باشند كه در صورت ختم حراج از تفاوت حاصله از فروش منتفع مي گردند متقاضي مي تواند تفاوت را با كسر مبلغي كه در صورت فروش به او تعلق مي گرفت با حق حراج براي جبران خسارات سايرين توديع نمايد.

ماده 19 _ جلسات حراج اموال منقول و غير منقول بيش از دو جلسه نخواهد بود ولو اين كه طرفين تقاضاي تكرار آن را نموده باشند.

ماده 20 _ ورود به مركز حراج براي عموم آزاد است جلسه حراج با حضور رييس و در غياب او با حضور معاون مركز حراج و نماينده دادستان و متصدي حراج تشكيل خواهد شد.

ماده 21 _ در هر مورد كه تا قبل از ارسال كارت به مركز حراج معلوم شود كه واگذاري مورد معامله قانونا ميسر

نيست مادام كه رفع مانع نشده از ارسال كارت به مركز حراج خودداري خواهد شد و چنانچه در خلال دو ماه عمليات حراج معلوم گردد كه واگذاري مورد معامله قانونا مقدور نيست از هر گونه اقدام خودداري و جريان به اجرا اعلام خواهد شد.

ماده 22 _ عمليات حراج جز در موارد ذيل متوقف نخواهد شد

1 _ دستور اجرا.

2 _ وصول حكم يا دستور موقت يا قرار توقيف عمليات اجرايي

3 _ مورد مذكور در ماده 21 اين آيين نامه

4 _ اعلام وقوع فوت بدهكار مستند به مدرك رسمي در صورتي كه موجب تمديد مدت شود.

5 _ راي هيات نظارت يا شوراي عالي ثبت

6 _ استرداد تقاضاي حراج از ناحيه مديون در مواردي كه مجاز به استرداد است

7 _ پرداخت كليه مطالبات بستانكار و حقوق اجرايي در مورد بندهاي 1 و 2 و 3 چنانچه مال مورد حراج غير منقول باشد پس از رفع مانع عمليات حراج طي دو ماه مقرر از سر گرفته خواهد شد و در مورد اموال منقول هرگاه فاصله بين تاريخ متوقف شدن عمليات حراج تا انقضاي دو ماه مقرر بيش از سي روز باشد پس از رفع مانع عمليات حراج تا انقضاي مدت ادامه خواهد يافت و اگر اين فاصله كمتر از سي روز باشد عمليات حراج طي مدت سي روز انجام خواهد گرفت

ماده 23 _ در مورد اجراي قسمت اخير ماده 21 آيين نامه اجراي قانون اصلاحي ثبت تشخيص عدم قابليت تجزيه مال (اعم از منقول يا غير منقول به عهده اجرا است

در كليه موارد صرف ارسال كارت به مركز حراج مبين لزوم

اقدام به عمليات حراج خواهد بود.

ماده 24 _ هرگاه مورد معامله رقبات متعدد باشد چنانچه براي هر يك از رقبات خريدار جداگانه پيدا شود و جمع مبلغ خريد بيشتر از مبلغ شروع حراج مذكور در آگهي باشد اقدام به فروش و تنظيم صورت مجلس خواهد شد. اگر حاصل فروش بعضي از رقبات كافي براي پرداخت بدهي قانوني گردد ازتنظيم صورت مجلس حراج نسبت به بقيه خودداري مي شود و دراين مورد بدهكار مي تواند براي فروش يك يا بعضي از رقبات رعايت تقديم را تقاضاكند. خريد در اين قبيل موارد كلا نقدي است و خريداران بايد وجه نقد و يا تضمين نامه بانكي تحويل و يا بستانكار معادل طلب خود فروش نسيه راقبول نمايد كه در اين صورت شخصا مسئول وصول طلب از خريدار خواهد بود.

ماده 25 _ در مورد حراج اموال منقول درخواست مديون براي تقدم و تاخر فروش پذيرفته مي شود و هر موقع وجوه حاصله براي تامين كل طلب قانوني بستانكار و حقوق دولتي كافي باشد از فروش بقيه اموال خودداري خواهد شد. و در اين مورد و لو اينكه خريدار متعدد باشد يك صورت مجلس حراج تنظيم مي شود.

ماده 26 _ در مورد اموال غير منقول هرگاه قسمتي از دين پرداخت شده باشد مديون در جلسه حراج مي تواند درخواست نمايد كه بعضي و يا قسمت مشاع از مورد معامله به حراج گذاشته شود.

در اين صورت اگر مورد حراج به قيمتي كه تكافوي باقي طلب و خسارات و حقوق دولتي و حق حراج را نمايد به فروش برسد، اقدام به فروش خواهدشد.

در غير اين صورت پس از استرداد وجوه دريافتي و حقوق دولتي نسبت به واگذاري تمامي

مال مورد حراج به بستانكار اقدام مي شود.

ماده 27 _ اعتراض بدهكار به عمليات اجرايي اعم از اينكه قبل و يا بعد از تقاضاي حراج باشد مانع عمليات حراج نخواهد شد.

در صورتي كه مديون قبل از تنظيم صورت مجلس حراج انصراف خود را از حراج ملك اعلام نكند و صورت مجلس حراج داير به فروش تنظيم شود راي صادره در مورد اعتراض هيچگونه تاثيري در عمليات حراج نداشته و صورت مجلس حراج لازم الاجرا است اگر خريدار در موعد مقرر مابقي ثمن معامله را توديع ننمايد و در نتيجه صورت مجلس حراج كان لم يكن گردد و يا اصولا خريداري نباشد واگذاري ملك به بستانكار موكول به تعيين تكليف اعتراض است

ماده 28 _ در مورد معاملات اموال غير منقول مذكور در ماده 34 اصلاحي قانون هرگاه بدهكار متعدد بوده و فك و فسخ معامله موكول به پرداخت تمامي دين شده باشد چنانچه تا قبل از تنظيم صورت مجلس حراج به عمليات اجرايي اعتراض شود به دستور اجرا عمليات حراج متوقف و كارت به اجرا اعاده و پس از تعيين تكليف قطعي و وصول مجدد كارت عمليات حراج از سر گرفته خواهد شد.

در تجديد عمليات حراج ديگر هيچگونه اعتراضي مسموع نخواهد بود.

ماده 29 _ در مورد اموال غير منقول وصول تقاضاي حراج از ناحيه هر يك از وراث مديون مانع استفاده وراث ديگر از مقررات تبصره 1 ماده 34 مكرر قانون اصلاحي ثبت نخواهد بود. در اين صورت چنانچه متقاضي حراج تقاضاي خود را مسترد نكند عمليات حراج نسبت به سهم الارث او انجام خواهدشد. اگر تا روز حراج كليه وراث تقاضاي فروش ملك را از طريق حراج

بنمايد ولو اينكه به موقع تقاضاي حراج نكرده باشند و يا بعضا نسبت به سهم الارث بدهي خود را پرداخت نموده باشند تمام ملك در جلسات تعيين شده به حراج گذاشته خواهد شد.

ماده 30 _ اختلاف بين وراث بدهكار يا اختلاف بين تمام يا بعضي از ورثه با مدعي وصايت يا موصي له مانع ادامه عمليات اجرايي نخواهد بود هرگاه اختلاف طوري باشد كه تشخيص اشخاص ذينفع در استفاده از حق استرداد و يا تعيين ميزان سهم هر يك محتاج به رسيدگي قضايي باشد هر يك از ورثه و يا دارنده وصيتنامه اي كه طبق قانون قابل ترتيب اثر است مي تواند ظرف مدت مقرر تقاضاي فروش ملك را از طريق حراج بنمايد.

هرگاه در فروش مال منقول و يا غير منقول از طريق حراج مازادي پيدا شود پرداخت مازاد موكول به ارايه گواهي حصر وراثت و گواهي دارايي و رفع اختلاف خواهد بود در مورد فوق هر يك از مدعيان يا دارنده وصيتنامه اي كه طبق قانون قابل ترتيب اثر است مي تواند با استفاده از بند 1 ماده 34 قانون اصلاحي ثبت كليه بدهي و حقوق اجرايي را پرداخت نمايند در اين صورت پس از ابلاغ حكم نهايي مبني بر رفع اختلاف طبق مقررات مواد 28 و 20آيين نامه اصلاحي اجرا مورخ 16252 عمل خواهد شد.

ماده 31 _ در جلسه حراج اموال غير منقول برنده حراج مي تواند حداقل مبلغ معادل مازاد مبلغ شروع حراج تا ميزان مبلغ خريد را نقدا يا تضمين نامه بانكي و همچنين به موجب چك و يا سفته مورد قبول مديون تاديه كند و بايد حق حراج را نقدا بپردازد و بقيه را حداكثر

تا ساعت 12 روز ديگر كه برطبق اين آيين نامه براي حراج اموال غير منقول پيش بيني و مقرر شده به صندوق مركز حراج پرداخت نمايد. در صورتي كه در مدت مقرر بقيه وجه پرداخت نشود خريدار حقي به وجه پرداختي به شرح فوق نخواهد داشت و اين موضوع بايد تصريحا در صورت مجلس قيد شود در اين مورد ملك مورد حراج در قبال اصل و حقوق دولتي و خسارات قانوني به بستانكار انتقال داده خواهد شد، حق حراج به درآمد مربوطه منظور و مازاد مذكور پس ازامضا سند انتقال عينا به مديون تسليم خواهد گرديد، و هرگاه قبل از تنظيم سند انتقال مديون كليه بدهي و خسارات و حق الاجرا را بپردازد وجوه پرداختي برنده حراج به استثنا حق حراج عينا به نامبرده مسترد خواهد شد.

ماده 32 _ هنگام حراج قيمت هاي پيشنهادي به وسيله بلندگو يا وسايل ديگر اعلام و در تابلو اعلانات به خط درشت منعكس مي شود و به مجرد اينكه خريدار ديگري با نرخ بيشتر پيدا شد به همين ترتيب اقدام مي شود و تا آخرين ساعت مقرر حراج ادامه خواهد يافت

هر خريدار هنگام پيشنهاد بايد حداقل مبلغ مذكور در ماده 31 اين آيين نامه را به مركز حراج تسليم و قبض موقت ممضي به امضا رييس مركز حراج دريافت دارد.

با وصول پيشنهاد خريد به قيمت بيشتر خريدار اخير نيز به شرح مذكور اقدام و وجه قبض موقت خريدار قبلي بلافاصله به نامبرده مسترد خواهد شد.

با انقضا وقت حراج صورت مجلس لازم تنظيم و در صورت فروش از طريق حراج وجه دريافتي به عنوان امانت به صندوق مركز حراج تحويل و اموال منقول

بلافاصله به خريدار يا در صورتي كه خريدار نباشد به بستانكار تحويل و رسيد اخذ خواهد شد.

ماده 33 _ هرگاه برنده حراج بعد از پرداخت وجه و صدور قبض و قبل از تنظيم صورت مجلس حراج از خريد انصراف حاصل نمايد و در صورت موافقت مديون وجه توديعي مسترد و چنانچه وقت باقي باشد به حراج ادامه داده خواهد شد.

در صورت عدم موافقت مديون هرگاه تا آخر وقت دومين جلسه حراج خريداري پيدا نشود و يا مال به مبلغ كمتري به فروش برسد حسب مورد تمام ويا ما به التفاوت مبلغ مورد پيشنهاد خريدار متصرف با قيمت فروش براي جبران خسارت مديون در صندوق مركز حراج نگهداري و به طبق ماده 31 اين آيين نامه نسبت به آن اقدام خواهد شد.

ماده 34 _ در معاملات اموال غير منقول هرگاه مديون محجور بوده و ولي خاص نداشته باشد تقاضاي قيم يا دادستان يا اداره سرپرستي به تنهايي براي ارسال كارت به مركز حراج و اقدام به عمليات حراج كافي است به شرط آنكه تقاضا ظرف مدت مقرر به اجرا واصل شده باشد.

استرداد تقاضاي حراج از ناحيه قيم وقتي پذيرفته مي شود كه موافقت سرپرستي نيز جلب شده باشد.

اگر در اولين جلسه حراج خريداري پيدا شود و قيم مصلحت محجور را در تجديد عمليات حراج بداند مي تواند درخواست تجديد نمايد و قبول اين درخواست موكول به موافقت نماينده دادستان در مركز حراج خواهد بود. چنانچه نماينده دادستان با توجه به ارزش مال مورد حراج و ميزان مبلغ پيشنهاد شده و اوضاع و احوال تجديد عمليات حراج را به مصلحت محجور تشخيص دهد با تقاضاي قيم موافقت خواهد كرد.

ماده 35

_ در مورد معاملات غير منقول مذكور در ماده 34 اصلاحي قانون ثبت چنانچه مازاد ملك بازداشت و دستور بازداشت قبل از دو ماه آخر عمليات اجرايي واصل شود با فروش ملك از طريق حراج حقوق بازداشت كننده مازاد استيفا مي گردد.

استرداد تقاضاي حراج از ناحيه مديون مانع حراج و فروش ملك نخواهد بود.

هرگاه دستور بازداشت مازاد در خلال دو ماه آخر واصل شود و مديون نيز تقاضاي حراج نكرده باشد اجرا مكلف است بلافاصله مراتب را به مرجع بازداشت كننده اطلاع دهد. در اين مورد استيفا حقوق بازداشت كننده بر طبق مقررات ماده 34 مكرر قانون اصلاحي ثبت خواهد بود.

ماده 36 _ فروش مال به نسيه جايز نيست مگر اينكه متعهدله فروش به نسيه را قبول و مديون نيز مازاد را نقدا دريافت و يا نسبت به مازاد نسيه را قبول نمايد در هر دو صورت خود مسيول وصول خواهد بود و حق حراج نقدا دريافت مي شود.

ماده 37 _ در صورت تراضي طرفين و يا آنكه حمل اشيا به مركز حراج باعث هزينه نامتناسب باشد در وقت مقرر قانوني اشيا در محلي كه بازداشت شده به فروش مي رسد.

ماده 38 _ حراج اموال فاسد شدني و حيوانات و طيور كه براي استيفاي طلب معرفي مي شود به دستور رييس اجرا بلافاصله و بدون تشريفات در محل به وسيله مأمورين مركز حراج و با حضور نماينده دادستان به عمل خواهد آمد.

ماده 39 _ صورت مجلس حراج بايد به امضاي مسيولين امر و نماينده دادستان و خريدار و همچنين مديون و داين و يا نمايندگان آنها (در صورتي كه حضور داشته باشند) برسد.

ماده 40 _ در مورد مال غير منقول هرگاه

مديون موافقت برنده حراج را قبل از تنظيم سند انتقال جلب نمايد پس از تنظيم توافق نامه در دفتر اسناد رسمي مبني بر انصراف برنده حراج از تملك ملك به خود مراتب در ذيل صورت مجلس حراج قيد و از تحويل و تنظيم سند انتقال خودداري و جريان به اجرااعلام مي گردد.

ماده 41 _ در مورد مال غير منقول هرگاه برنده حراج تا قبل از تنظيم سند انتقال اظهار نمايد كه ثمن معامله متعلق به غير بوده و شركت در حراج به نمايندگي از طرف مشاراليه انجام گرفته سند انتقال با قيد مراتب به نام خريدار واقعي حراج تنظيم و به امضاي برنده حراج و شخص اصيل يا قايم مقام قانوني آنها خواهد رسيد.

ماده 42 _ مركز حراج مكلف است در صورت درخواست خريدار گواهي فروش مال منقول مورد حراج را با ذكر مشخصات كامل به نامبرده تسليم دارد.

ماده 43 _ تحويل مال منقول به خريدار و در صورتي كه خريدار پيدا نشود به بستانكار و عندالاقتضا دستور تنظيم سند رسمي واگذاري و همچنين درمورد اموال منقول و غير منقول وصول نيم عشر و ساير حقوق قانوني و صدور قبض و پرداخت وجوه حاصله از فروش به بستانكار و تحويل مازاد به مديون و سپس دستور تنظيم سند انتقال ملك به خريدار مال مورد حراج و تحويل آن به نمايندگي اجرا به عهده رييس مركز حراج و در غياب او معاون مركز حراج است

در موردي كه مال غير منقول از طريق حراج به فروش نرسد دستور تنظيم سند انتقال و ساير اقدامات با رييس اجرا خواهد بود.

ماده 44 _ اشتباهاتي كه در عمليات حراج رخ داده

باشد مانع ادامه عمليات حراج و فروش مال نخواهد بود و اين امر از متصديان مربوط رفع مسئوليت نمي كند.

فصل چهارم _ مقررات مختلفه ( ماده 45 تا 54 )

ماده 45 _ اجراي ثبت بايد نسخه اضافي اجراييه مندرج در تبصره ماده 1 آيين نامه ماده 34 و 34 مكرر اصلاحي قانون ثبت را همزمان با ارجاع اجراييه براي ابلاغ جهت اعلام جريان ثبتي ملك مورد اجراييه به واحد ثبتي مربوطه ارسال دارد و ثبت مزبور مكلف است حداكثر ظرف سه روز مشروح جريان ثبتي مورد پرسش را ضمن اعلام حدود و مشخصات آن به اجرا مربوطه اعلام دارد همچنين اجرا بايد در همان موقع با مكاتبه به دارايي و شهرداري ميزان بدهي هاي مالياتي را اعم از ماليات مستغلات و باير و ساير ماليات هاي ملك مورد اجراييه تا انقضا موعد مقرر عمليات اجرايي و ميزان بدهي و عوارض شهرداري را اعم از بدهي عوارض باير ملغي شده و عوارض سطح شهر و نوسازي و غيره تا تاريخ مذكور را پرسش و ترتيب كار را طوري بدهد كه در موقع صدور آگهي الصاقي حراج ميزان بدهي هاي فوق معلوم و با ذكر مبلغ حق حراج در آگهي نامبرده درج شود _ در آگهي مزبور بايد تصريح گرددكه ماليات و ساير هزينه هاي انتقال به عهده خريدار است _ عدم تعيين ميزان بدهي فوق مانع صدور آگهي الصاقي و عمل حراج نخواهد شد و در اين قبيل موارد در آگهي الصاقي و حين حراج بايد تذكر داده شود كه ميزان بدهي هاي مذكور مشخص نيست و كليه بدهي هاي مربوطه به عهده برنده حراج است و به علاوه در كليه حراج هايي كه مورد حراج داراي آب لوله كشي

يا برق و يا تلفن و يا گاز مي باشد در آگهي الصاقي و حين حراج بايد تذكر داده شودكه چنانچه بابت انشعابات و يا حق اشتراك و مكالمه و مصرف بدهي داشته باشد كلا به عهده برنده حراج است و تنظيم سند انتقال موكول به ارايه مفاصا حساب دارايي و شهرداري است

ماده 46 _ در مورد اموال منقول مذكور در ماده 34 اصلاحي قانون ثبت كه براي حراج بازداشت مي شود حق الحفاظه به تشخيص رييس مركز حراج پرداخت و ضمن ساير حقوق احتساب و وصول خواهد شد.

ماده 47 _ در مورد مطالبات وزارتخانه ها و موسسات يا شركت هاي دولتي و يا بانك ها تشخيص اينكه از مبلغ پرداختي مديون چه مقدار بابت اصل طلب مي باشد با بستانكار است چنانچه مديون نسبت به تشخيص بستانكار معترض باشد مرجع رفع اختلاف دادگاه صلاحيت دار خواهد بود.

ماده 48 _ در مورد اموال منقول و غير منقول مذكور در ماده 34 قانون اصلاح ثبت اسناد و املاك هرگاه بستانكار براي اداي دين به بدهكار مهلت بدهدعمليات اجرايي متوقف و حسب مورد به شرح زير اقدام خواهد شد

1 _ در مورد اموال غير منقول

الف _ اگر قبل از انقضاي مهلت تقاضاي حراج با ذكر مدت معين مهلت داده شود باقي مهلت مديون اعم از مهلت براي تقاضاي حراج و يا پرداخت دين بعد از تاريخ انقضا مهلتي كه داين داده است شروع خواهد شد.

ب _ هرگاه مهلت با ذكر مدت معين در خلال جريان حراج و قبل از تنظيم صورت مجلس حراج داده شده باشد از تاريخ انقضا مهلت مذكور عمليات حراج ظرف دو ماه مقرر در ماده 34 انجام خواهد

يافت

ج _ در صورتي كه تا جلسه دوم حراج خريداري پيدا نشود و بعد از آن بستانكار براي پرداخت دين با ذكر مدت معين به مديون مهلت بدهد و يا اصولا ظرف مدت مقرر تقاضاي حراج نشده باشد، مهلتي كه بستانكار داده موجب تجديد حراج نشده و مهلت مذكور به باقي مانده مهلت حق استرداد اضافه خواهد شد.

د _ اگر مهلت بدون ذكر مدت داده شده باشد پس از وصول تقاضاي تعقيب از ناحيه داين و ابلاغ مراتب به مديون تاريخ ابلاغ به مديون پايان مهلت محسوب و حسب مورد به شرح فوق عمل مي گردد.

2 _ در مورد اموال منقول

الف _ در مورد اموال منقول چنانچه داين تا قبل از تنظيم صورت مجلس حراج داير به فروش براي پرداخت داين به مديون مهلت بدهد عمليات اجرايي متوقف و هرگاه مهلت با ذكر مدت باشد با انقضا مدت در غير اين صورت با وصول تقاضاي تعقيب و ابلاغ مراتب به مديون باقي مانده مهلت اجرايي شروع خواهد شد.

هرگاه باقي مانده مدت مذكور كمتر از سي روز باشد باقي مانده مدت سي روز محسوب و عمليات حراج ظرف مدت مذكور انجام خواهد گرديد.

ب _ در مورد فوق رفع بازداشت بنا به تقاضاي بستانكار بلامانع است در اين صورت ارسال مجدد كارت به مركز حراج موكول به بازداشت مجدد مال وتحويل آن به مركز حراج است

ج _ در مورد فوق قبول مهلت مستلزم پرداخت حق الحفاظه و رفع بازداشت موكول به پرداخت حقوق اجرايي خواهد بود.

ماده 49 _ در كليه مواد مذكور در ماده 48 چنانچه مازاد رقبه بازداشت باشد قبول هرگونه مهلت و يا

رفع بازداشت مال منقول موكول به موافقت بازداشت كننده مازاد خواهد بود.

در مواردي كه مديون متعدد بوده و فك و فسخ سند موكول به پرداخت تمامي دين شده باشد و همچنين در مورد وراث مديون در صورتي كه به يكي از بدهكاران مهلت داده شود در حكم اين است كه به همه آنها مهلت داده شده است در هر مورد كه ضمن عمليات حراج مهلت داده شود كارت مربوطه را به اجرا اعاده و شروع مجدد و يا ادامه عمليات حراج موكول به ارسال مجدد كارت به مركز حراج خواهد بود.

ماده 50 _ در مورد بستانكاري كه حق درخواست بازداشت اموال بدهكار را دارد و بخواهد با استفاده از ماده 34 مكرر قانون اصلاحي ثبت كليه بدهي موضوع سند و حقوق اجرايي را (در صورت صدور اجراييه ) پرداخت و يا توديع نمايد به طريق زير عمل خواهد شد

1 _ بدوا در صورت صدور اجراييه با پرسش از اجرا مربوطه ميزان بدهي و خسارات و حقوق اجرايي را تعيين و سپس با توديع آن در صندوق ثبت يامرجعي كه اداره ثبت تعيين مي نمايد قبض آن را به اجرا تحويل و تقاضاي فسخ سند را خواهد نمود.

2 _ اجرا مكلف است در صورتي كه تمامي دين و خسارات و حقوق اجرايي پرداخت شده باشد مراتب را براي فسخ سند به دفتر اسناد رسمي تنظيم كننده سند اعلام و به واحد ثبتي مربوطه نيز اطلاع بدهد كه رقبه مورد معامله به سود توديع كننده وجه بازداشت شده است و در صورتي كه پرونده اجرايي توديع كننده مذكور در همان اجرا در جريان باشد بلافاصله دستور بازداشت ملك را

صادر نمايد و اگر پرونده در آنجا نباشد بايد گواهي لازم داير به توديع وجه و صدور دستور فسخ با ذكر مبلغ توديعي و نام پرداخت كننده و شماره نامه اي كه ضمن آن بازداشت به واحد ثبتي اعلام شده صادر و به متقاضي تسليم دارد.

3 _ هرگاه نسبت به مورد معامله اجراييه صادر نشده باشد بايد ذينفع با مراجعه به دفتر اسناد رسمي اطلاع از كل ميزان بدهي تمامي آن را در صندوق ثبت يا مرجعي كه اداره ثبت تعيين مي نمايد توديع و رسيد آن را به دفترخانه تسليم دارد ، دفتر اسناد رسمي مكلف است چنانچه تمامي دين توديع شده باشدنسبت به فسخ سند اقدام و گواهي لازم داير به توديع وجه و فسخ معامله با ذكر نام پرداخت كننده و مبلغ توديعي صادر و به متقاضي تسليم دارد و ضمن ارسال اطلاعنامه فسخ بايد به واحد ثبتي مربوطه اعلام دارد كه با توديع وجه از طرف شخص توديع كننده مورد معامله به خودي خود در ازا مبلغ توديعي و طلب ديگر توديع كننده به سود مشاراليه بازداشت مي باشد.

4 _ در موردي كه پرونده اجرايي در دايره ديگري در جريان است و يا سند مربوطه منتهي به صدور اجراييه نشده ذينفع بايد گواهي مربوطه را به دايره اجرايي كه پرونده اش در آن دايره در جريان است تسليم و درخواست بازداشت ملك را بنمايد.

5 _ دايره اخيرالذكر مكلف است بلافاصله دستور بازداشت ملك را صادر نمايد.

6 _ پس از اينكه ملك طبق مقررات بازداشت و مبلغ مورد بازداشت تعيين گرديد اجرا متعاقبا مبلغ مربوطه را براي انعكاس در سوابق به واحد ثبتي مربوطه اعلام خواهد نمود.

7 _ به

مجرد اينكه وجوه مذكور توديع شود ، بخودي خود ملك مورد معامله موقتا در ازا وجه توديعي و طلب ديگر توديع كننده وجه به سود نامبرده دربازداشت قرار خواهد گرفت

8 _ در موردي كه موعد سند منقضي نشده باشد پس از بازداشت عمليات بعدي متوقف خواهد شد و بعد از انقضا سند با صدور اخطار به مديون اقدامات بعدي شروع مي شود.

9 _ نحوه استيفا حقوق بستانكار پرداخت كننده وجه بر طبق مقررات تبصره 7 ماده 34 قانون اصلاحي ثبت خواهد بود و بهاي ارزيابي نبايد كمتر از مبلغ كليه بدهي موضوع سند فسخ شده و خسارات و حقوق اجرايي مربوطه باشد.

10 _ هرگاه مورد معامله در جريان عمليات اجرايي باشد و منتهي به تنظيم صورت مجلس قطعي حراج و يا صدور سند انتقال اجرايي نشده باشد با توديع وجه و فسخ سند عمليات اجرايي موقوف و پرونده اجرايي مختومه مي گردد.

11 _ در موردي كه مازاد ملك از طرف غير بازداشت شده باشد به شرح زير عمل خواهد شد

الف _ اگر دستور بازداشت قبل از دو ماه مقرر براي حراج واصل شده ( اعم از اينكه قبل از انقضا موعد سند باشد يا بعد از آن و يا در خلال دو ماه مزبور بوده و مديون تقاضاي حراج كرده باشد استيفا حقوق بستانكار پرداخت كننده دين موكول به پرداخت طلب بازداشت كننده مقدم خواهد بود.

ب _ در موردي كه دستور بازداشت در خلال دو ماه آخر عمليات اجرايي واصل شده و مديون نيز تقاضاي حراج نكرده باشد بستانكاري كه حق درخواست بازداشت اموال مديون را دارد مي تواند با پرداخت كليه بدهي موضوع سند و حقوق دولتي تقاضاي

استيفا حق خود را بنمايد در اين صورت بستانكار پرداخت كننده دين در استيفا حق خود نسبت به ساير بازداشت كنندگان مقدم است

ماده 51 _ هرگاه مديون قبل از ابلاغ اجراييه فوت نمايد به معرفي بستانكار اوراق اجرايي به كليه وراث مديون ابلاغ مي شود، در مورد اموال منقول عمليات اجرايي تا تحويل مال به بستانكار يا برنده حراج و بر حسب مورد تا تنظيم سند انتقال ادامه مي يابد.

در مورد اموال غير منقول علاوه بر ابلاغ اجراييه به شرح فوق بايد مراتب در روزنامه كثيرالانتشار محل و يا نزديكتر به محل ، يك نوبت آگهي شود.

در اين آگهي بايد نام و نام خانوادگي مديون و داين و خلاصه اجراييه و مشخصات اجمالي مورد معامله قيد و تذكر داده شود كه اين آگهي براي ابلاغ اجراييه به وراث قانوني مديون منتشر گرديده است

تاريخ انتشار آگهي در روزنامه يا تاريخ ابلاغ اجراييه به احد از وراث هر كدام موخر باشد تاريخ ابلاغ اجراييه براي كليه وراث محسوب مي شود.

ماده 52 _ هرگاه بعد از ابلاغ اجراييه به مديون وقوع فوت بدهكار مستند به مدرك رسمي اعلام شود، اجرا ضمن ادامه عمليات اجرايي اطلاعيه اي حاوي از صدور اجراييه و اينكه عمليات اجرايي در چه مرحله اي است با قيد تاريخ آخرين روز استفاده از مهلت حق استرداد تنظيم و به محل اقامت مديون متوفي الصاق و يك نسخه از اطلاعيه مزبور را براي هر يك از وراثي كه محل اقامتشان معلوم باشد از طريق پست سفارشي دو قبضه ارسال مي دارد.

چنانچه ابلاغ اجراييه به مديون متوفي از طريق انتشار آگهي در روزنامه به عمل آمده باشد اطلاعيه موصوف نيز

بايد يك نوبت در يكي از جرايد كثيرالانتشار محل يا نزديكتر به محل آگهي شود.

در مورد فوق و همچنين در مورد مذكور در ماده 51 تنظيم صورت مجلس حراج و يا تنظيم سند انتقال و همچنين ثبت ملك در دفتر املاك به نام خريدار يا بستانكار محتاج به ارايه گواهي حصر وراثت نخواهد بود.

در مورد فوق هرگاه مال در حراج به فروش برسد پرداخت مازاد به وراث موكول به ارايه گواهي حصر وراثت و گواهي دارايي است

ماده 53 _ هرگاه اعراض از رهن درحين عمليات اجرايي باشد اجرا مكلف است مراتب را به دفتر تنظيم كننده سند اعلام نمايد، در اين مورد و همچنين درموردي كه اعراض در دفتر اسناد رسمي به عمل ميايد دفتر اسناد رسمي اطلاعنامه فسخ مربوطه رابه اداره ثبت ارسال خواهد داشت اگر موعد سند منقضي نشده باشد به مجرد اعراض مال مورد رهن آزاد و حق عيني بستانكار به حق ذمي تبديل مي گردد و مطالبه وجه و صدور اجراييه براي وصول آن موكول به انقضا مدت مذكور در سند معامله خواهد بود. در مورد وراث داين و همچنين وقتي كه راهن متعدد بوده و فك رهن و فسخ سند موكول به ادا تمامي دين شده باشد اعراض از رهن بايد نسبت به تمامي مرهونه باشد و اعراض از رهن نسبت به سهم يك يا چند نفر از بدهكاران وقتي پذيرفته مي شود كه حق مطالبه دين بدهكاراني كه از رهينه آنها اعراض گرديده از ساير بدهكاران اسقاط شده باشد ، هرگاه مازاد مرهونه به نفع غير بازداشت شده باشد در صورت اعراض از رهن بازداشت مازاد به بازداشت اصل تبديل مي گردد.

ماده

54 _ آن قسمت از مقررات آيين نامه اجرا مفاد اسناد رسمي مصوب 28 9 1322 كه در اين آيين نامه درباره آن مقررات خاص تعيين نشده است كماكان به اعتبار خود باقي است

آيين نامه طرز اجراييه معاملات شرطي و رهني و با حق استرداد - مصوب 16 2 1352 با اصلاحات بعدي

موضوع مواد 34 و 34 مكرر قانون اصلاح قانون ثبت اسناد و املاك

مصوب 16 2 1352 با اصلاحات بعدي

( روزنامه رسمي شماره 8247 _ 27 2 1352)

ماده 1 _ سر دفتر اسناد رسمي بايد با رعايت ماده 3 آيين نامه اجرا اسناد رسمي مصوب 28922 و تبصره آن اوراق اجرايي را (در صورتي كه در صدورآن اشكالي نباشد) ظرف مدت 48 ساعت از تاريخ وصول تقاضا تنظيم و امضا نموده و به مهر ويژه (اجرا شود) رسانيده و براي اجرا به ثبت صلاحيت دار بفرستند.

اداره ثبت اجراييه را جهت ابلاغ و اقدام به اجراي ثبت ارجاع خواهد نمود.

سردفتر در صورت وجود اشكال در صدور اجراييه موضوع را از ثبت محل استعلام و كسب تكليف خواهد كرد.

تبصره _ نسبت به معاملات املاك يك نسخه اجراييه از دفترخانه اضافه صادر مي شود كه در اجرا اين ماده به وسيله اجرا به ثبت محل ارسال مي گردد.

ماده 2 _ بستانكار مذكور در ماده 34 اصلاحي در درخواست صدور اجراييه از دفترخانه بايد نكات ذيل را در تقاضانامه تصريح نمايد.

1 _ ميزان اصل طلب

2 _ ميزان اجور عقب افتاده (اگر قبوض اقساطي دارد بايد پيوست نمايد(

3 _ ميزان خسارت تاخير تاديه تا روز درخواست اجراييه

ماده 3 _ نسبت به اجراييه اي كه براي اجرت السمي عقب افتاده صادر مي شود مثل ساير ديون عمل خواهد شد و متعهدله مي تواند درخواست بازداشت ساير اموال

متعهد را بنمايد.

ماده 4 _ در صورتي كه مورد معامله در حراج به فروش برسد حق حراج طبق آيين نامه اصلاحي حراج وصول خواهد شد.

ماده 5 _ مامور اجرا مكلف است ظرف 48 ساعت از زمان دريافت اوراق اجراييه يك نسخه از آن را به شخص متعهد تسليم و در نسخه ديگر با ذكر تاريخ ابلاغ با تمام حروف رسيد بگيرد اگر متعهد از رويت يا امضا اجراييه امتناع كند مامور مراتب را شخصا و كتبا گواهي خواهد كرد. اگر متعهد در اقامتگاه حضور نداشته باشد به يكي از كسان يا خادمين او كه در آن محل ساكن و سن ظاهري براي تميز اهميت برگ اجراييه كافي باشد ابلاغ مي كند مشروط براينكه بين متعهد و شخصي كه برگ را دريافت مي دارد تعارض منفعت نباشد.

اگر اشخاص نامبرده بي سواد باشند ، اثر انگشت آنها بايد در ذيل برگ اجرايي و ساير اوراق منعكس شود و هر گاه به جهتي از جهات نتوانند رسيد بدهند مامور اين نكته را با مسووليت خود قيد خواهد نمود و هر گاه اين اشخاص در محل نباشند يا رسيد ندهند مامور بايد اجراييه را به اقامتگاه متعهد الصاق كند و مراتب را در نسخه ديگر بنويسد.

الف _ در مورد شركت ها اوراق اجرايي به مدير شركت يا دارنده حق امضا به ترتيب مذكور فوق ابلاغ مي شود و در صورت انحلال شركت به مدير يا مديران تصفيه ابلاغ مي شود.

در صورت امتناع از رويت يا امضا مامور مراتب را شخصا و كتبا گواهي خواهد كرد.

در صورت عدم حضور يا امتناع اشخاص مزبور به ترتيب مقرر در صدر ماده يك نسخه از اوراق اجرايي به محل

شركت الصاق خواهد شد.

ب _ در مورد وزارتخانه ها و ادارات دولتي و سازمان هاي وابسته به دولت و موسسات عمومي و شهرداري ها اوراق اجرايي به مسيول دفتر ابلاغ و درصورت امتناع اوراق اجرايي به ترتيب مذكور در فوق الصاق خواهد شد.

ج _ هر گاه محل اقامت متعهد در سند اداره دولتي يا سازمان هاي وابسته به آن و يا شهرداري تعيين شده باشد اجراييه مربوطه نزد رييس كارگزيني يا رييس مستقيم كارمند فرستاده مي شود و اشخاص مذكور طبق مقررات مسيول اجراي امر ابلاغ خواهند بود و بايد حداكثر ظرف 10 روز اوراق اجراييه ابلاغ شده را اعاده دهند.

د _ در ابلاغ اجراييه و ساير اوراق مربوط در كشورهاي بيگانه بايد برگ ها به وسيله دبيرخانه ثبت كل به وزارت امور خارجه ارسال شود تا طبق ماده 95 اصلاحي آيين دادرسي مدني ابلاغ و اعاده گردد.(1)

ه _ در مورد متعهديني كه مقيم حوزه ديگر باشند برگ هاي اجرايي بايد در ظرف 24 ساعت به ثبت محلي كه متعهد مقيم آنجا است و در صورت نبودن ثبت در محل به اداره دادگستري يا شهرباني يا بخشداري يا ژاندارمري يا دهدار يا دهبان ارسال شود كه طبق مقررات ابلاغ نمايند.

ماده 6 _ متعهد كه اقامتگاه خود را تغيير مي دهد بايد دليل اقامت خود را در محلي كه به عنوان اقامتگاه جديد خود معرفي مي كند حسب مورد به دفترخانه يا اجرا ثبت تسليم و رسيد بگيرد. به اظهاراتي كه متكي به دليل كتبي از قبيل سند رسمي اجاره و مانند آن يا گواهي شهرباني يا ژاندارمري يا كدخداي محل در داخل كشور و كنسولگري و يا مامورين سياسي ايران در خارج كشور نباشند

ترتيب اثر داده نخواهد شد.

ماده 7 _ در آگهي ابلاغ اجراييه بايد نام و نام خانوادگي و ميزان بدهي و مشخصات مورد وثيقه طبق مندرجات سند قيد و تصريح شود كه از تاريخ انتشار آگهي مدت هاي مذكور در ماده 34 اصلاحي احتساب خواهد شد.

ماده 8 _ هر گاه مورد معامله رهني يا شرطي مال منقول باشد بستانكار مي تواند حين ابلاغ اجراييه يا پس از آن درخواست بازداشت مورد معامله رابنمايد.

ماده 9 _ بعد از ابلاغ اجراييه و اعاده آن مميز اجرا مكلف است با رسيدگي لازم اگر نقصي در ابلاغ وجود نداشته باشد صحت آن را روي نسخه ابلاغ شده اجراييه گواهي و به تاييد رييس يا معاون اجرا رسانيده و سپس حسب مورد براي آنها وقت اقدام بعدي را كه دو ماه قبل از مدت مذكور در ماده 34 اصلاحي و تبصره 2 آن است تعيين و در دفتر اوقات ثبت و پرونده را به بايگاني ارسال دارد.

تبصره _ در احتساب مواعد روز ابلاغ و روز آخر محسوب نخواهد شد و اگر روز آخر تعطيل باشد تعطيل مذكور به حساب نمي آيد.

ماده 10 _ مميز اجرا مكلف است همه روزه با مراجعه به دفتر اوقات مذكور در ماده قبل پرونده هايي را كه موعد آن فرا مي رسد يك روز پيش از بايگاني مطالبه و روز بعد از انقضا موعد مقرر با رسيدگي لازم در مورد مال منقول هر گاه مال در اختيار باشد كارت مربوطه را براي انجام عمليات حراج به مركزحراج ارسال دارد.

در مورد مال غير منقول چنانچه تقاضاي حراج نسبت به آن واصل شده باشد همان روز بايد كارت مربوطه را به مركز

حراج بفرستد. اگر با گواهي متصدي دفتر انديكاتور تقاضاي حراج واصل نشده باشد با توجه به انقضا وقتي كه تعيين شده وقت دو ماهه ديگري تعيين و در دفتر اوقات ثبت و روي برگ ابلاغ شده اجراييه عدم وصول تقاضاي حراج را گواهي و پرونده را به بايگاني ارسال دارد.

مميز اجرا موظف است طبق دفتر اوقات در وقت مقرر به پرونده هاي اخيرالذكر رسيدگي و نسبت به تهيه مقدمات تنظيم سند انتقال اقدام نمايد.

ماده 11 _ تقاضاي حراج بايد كتبي بوده و به دفتر اجرا تسليم و رسيد اخذ شود.

متصدي دفتر انديكاتور مكلف است آن را در همان روز وصول و در دفتر انديكاتور ثبت و مفاد تقاضا را به طور صريح ذكر كند. و رسيدي كه به متقاضي حراج داده مي شود بايد شماره و تاريخ ثبت دفتر انديكاتور و شماره پرونده اجرايي در آن قيد شود.

در مواردي كه تقاضاي حراج به وسيله پست و يا تلگراف مي رسد بايد متصدي دفتر بلافاصله آن را در دفتر انديكاتور ثبت نمايد.

ماده 12 _ عدم رعايت مقررات مذكور در سه ماده قبل تخلف اداري محسوب و مستوجب مجازات از درجه 2 به بالا خواهد بود.

ماده 13 _ تاريخ وصول تقاضاي حراج تاريخ ثبت تقاضاي مربوطه در دفتر انديكاتور خواهد بود.

ماده 14 _ در هر مورد كه تقاضاي حراج خارج از موعد مقرر واصل شده باشد رييس اجرا بايد در همان روز به آن رسيدگي و پس از احراز اينكه خارج ازوقت است نسبت به رد آن اقدام و مراتب را به اطلاع متقاضي برساند.

نظر رييس اجرا در اين مورد قطعي و غير قابل شكايت است

ماده 15 _

مرتهن مي تواند مادام كه دين بر ذمه راهن باقي است از رهينه اعراض كند.

هر گاه اعراض قبل از صدور اجراييه باشد بايد مرتهن در دفتر اسناد رسمي مربوطه حاضر شود و با ذكر توضيح در ملاحظات ثبت سند مراتب قيد و به امضا او برسد در اين صورت با توضيح موضوع اعراض اجراييه صادر خواهد شد.

اگر پس از صدور اجراييه رهني اعراض به عمل آيد بايد مراتب كتبا به اجرا اعلام و رييس اجرا پس از احراز انتصاب تقاضانامه مذكور موضوع را به متعهد ابلاغ كرده و برابر مقررات اسناد ذمه اي عمل بنمايد.

ماده 16 _ متعهد براي پرداخت دين خود و شخص ثالث به جاي متعهد و نيز متعهدله براي وصول طلب خود مي توانند مال معرفي نمايند.

ماده 17 _ در هر مورد كه مالي معرفي مي شود هر گاه معرفي كننده مال به ارزيابي معترض باشد فقط مي تواند ضمن امضا صورت مجلس اعتراض خودرا اظهار كند.

هر گاه طرف ديگر هم حاضر و به ارزيابي معترض باشد مكلف است به همين نحو عمل نمايد در صورت عدم حضور مراتب ارزيابي حد اكثر ظرف سه روز از طرف اجراي ثبت به او ابلاغ مي شود.

ماده 18 _ در هر موردي كه از طرف متعهد يا ثالث مالي در قبال دين معرفي و بازداشت شود متعهدله مي تواند تا قبل از قطعيت ارزيابي مال ديگر براي استيفاي طلب خود معرفي نمايد. در اين صورت مال معرفي شده بازداشت و ارزيابي مي شود و معادل آن از اموال بازداشت شده سابق رفع بازداشت به عمل مي آيد. هزينه بازداشت و ارزيابي مجدد به عهده متعهدله است

ماده 19 _ معترض كه ضمن امضا صورت مجلس به ارزيابي

اعتراض نموده بايد حداكثر ظرف 3 روز به اجرا مراجعه و با اطلاع از ميزان دستمزد ارزياب تجديدنظر آن را ايداع و قبض مربوطه را تسليم اجرا كرده و رسيد اخذ نمايد در موردي كه طبق ماده 17 نتيجه ارزيابي ابلاغ مي شود بايد در آن ميزان دستمزد ارزياب تجديدنظر درج و اعلام شود هر گاه مخاطب به ارزيابي معترض باشد ظرف 5 روز از تاريخ ابلاغ بايد كتبا اعتراض خود را باپيوست نمودن مدرك سپردن دستمزد ارزياب تجديدنظر به اجرا تسليم دارد.

در صورتي كه به ترتيب مقرر فوق اعتراض نرسد ارزيابي قطعي خواهد شد.

ماده 20 _ در هر مورد كه به نظريه ارزياب بدوي اعتراض شود رييس اجرا حداكثر ظرف يك هفته يك نفر ارزياب ديگر معين خواهد كرد و نظر اين ارزياب در هر حال قطعي است

تبصره _ در صورتي كه مال بازداشت شده به نظر دايره اجراي ثبت بيش از پنجاه هزار ريال ارزش نداشته باشد واصل دين موضوع سند لازم الاجرا نيزبيش از پنجاه هزار ريال نباشد مقررات مواد 17 و 18 و 19 و 20 اين آيين نامه و نيز مقررات مواد 35 و 78 و 79 و 80 آيين نامه اجراي مفاد اسناد رسمي مصوب 1322 از حيث تعيين ارزياب و يا كارشناس لازم الرعايه نيست و نظر دايره اجرا در تقويم مال بازداشت شده قطعي است

ماده 21 _ هر گاه مال مورد بازداشت غير قابل تجزيه بوده و بيش از ميزان طلب بستانكار و خسارات به اضافه يك عشر ارزش داشته باشد تمام آن بازداشت خواهد شد.

در اين صورت هر گاه تا انقضا 2 ماه از تاريخ قطعيت ارزيابي

بدهكار بدهي خود را نپردازد ، با پرداخت مازاد از طرف بستانكار مال مزبور به نامبرده تحويل و منتقل خواهد شد.

اگر بستانكار ظرف 5 روز از تاريخ انقضا مدت مازاد را نپردازد مورد بازداشت منتها ظرف دو ماه از طريق حراج به فروش خواهد رسيد و از حاصل فروش بدهي و خسارات قانوني و نيم عشر و حق حراج پرداخت و اگر مازادي باشد به صاحب مال تاديه مي شود.

ماده 22 _ در مورد واگذاري اموال مذكور در تبصره 7 ماده 34 اصلاحي با انقضا دو ماه مقرر مال منقول بلافاصله تحويل بستانكار خواهد شد و مال غير منقول حداكثر ظرف يك هفته رأسا از طرف اداره ثبت با دريافت نيم عشر و هزينه هاي اجرايي به بستانكار انتقال و تحويل داده خواهد شد.

در مورد مال منقول مادام كه مال مورد بازداشت تحويل بستانكار نشده و نسبت به اموال غير منقول تا وقتي كه سند انتقال داده نشده است هر گاه بدهكار كليه بدهي و خسارات و حق الاجرا را بپردازد از تحويل مال و يا صدور سند انتقال خودداري خواهد شد.

ماده 23 _ در مورد اموال منقولي كه عرفا با سند رسمي مورد انتقال قرار مي گيرد از قبيل اتومبيل و تراكتور و امثال آن واگذاري با سند رسمي به عمل مي آيد.

ماده 24 _ پس از ختم عمليات اجرايي شكايت نسبت به آن در اداره ثبت مسموع نبوده و وصول شكايت مانع ادامه كار نخواهد بود.

ماده 25 _ اجراي مفاد ماده 34 مكرر اصلاحي از جهت ايداع وجه نزد سردفتر اسناد رسمي منحصرا در مواقعي است كه بدهكار در مقام انجام معامله ديگري نسبت به مورد وثيقه

بوده و بخواهد با پرداخت كليه بدهي و خسارات قانوني و نيم عشر با فسخ معامله مورد وثيقه را با ديگري معامله نمايد.سردفتر به شرح قسمت آخر ماده مذكور موظف است در موعد مقرر وجه ايداعي را به صندوق ثبت تحويل نمايد.

ماده 26 _ در مورد قسمت اخير تبصره 1 ماده 34 مكرر اصلاحي هر گاه احد از ورثه قبل از صدور اجراييه دين مورث را پرداخت نمايد پرداخت كننده به عنوان قايم مقام طلبكار مي تواند با توجه به قسمت اخير تبصره مذكور و رعايت مقررات مربوط عليه ساير وراث نسبت به سهم الارث آنها مبادرت به صدور اجراييه نمايد.

ماده 27 _ هر گاه هيچ يك از ورثه از مفاد تبصره 1 ماده 34 مكرر اصلاحي براي ايداع وجه استفاده ننمايند هر يك از ورثه تا دو ماه قبل از انقضا مواعدمذكور در تبصره 2 ماده 34 اصلاحي حق دارند تقاضاي حراج مورد معامله را بنمايند در اين صورت براي حراج آن اقدام و اگر تا قبل از حراج بعضي ورثه تمامي بدهي و خسارات را ايداع نمايند از حراج خودداري خواهد شد.

ماده 28 _ هر گاه پرداخت وجه قبل از صدور اجراييه باشد پس از انقضا مواعد مقرر نسبت به اموال منقول و غير منقول و ابلاغ مراتب به ساير وراث وانقضا هشت ماه در مورد اموال غير منقول و شش ماه نسبت به اموال منقول و عدم پرداخت بدهي هر يك از ورثه مورد وثيقه به وارثي كه وجه را پرداخته است برابر مقررات تمليك و سند انتقال با ارايه گواهي حصر وارثت به نام او صادر خواهد شد.

ماده 29 _ هر گاه

پرداخت وجه از طرف يكي از وراث در خلال عمليات اجرايي باشد بايد بلافاصله مراتب به وسيله اخطاريه به ساير وارث اعلام و تذكر داده شود كه از تاريخ ابلاغ اخطاريه تا سه ماه ( اعم از اينكه مورد معامله منقول باشد يا غير منقول هر يك حق دارند كه نسبت به سهم الارث خودبدهي و خسارات و حقوق اجرايي را ايداع و سهم خود را آزاد نمايند و اگر مايل باشند مي توانند حد اكثر تا دو ماه قبل از انقضا مدت مذكور تقاضاي حراج سهم الارث خود را بنمايند هر گاه ابلاغ واقعي به وراث ميسر نباشد ابلاغ به وسيله آگهي صورت خواهد گرفت

هر گاه در تاريخ صدور اخطار مذكور در مواعد مقرر در ماده 34 اصلاحي و تبصره 2 آن بيش از 3 ماه باقي باشد وقت بيشتر براي وراث قابل استفاده است

ماده 30 _ در صورتي كه مازاد مال مورد وثيقه از طريق اجرا ثبت يا مراجع صالح قضايي بازداشت شود به مجرد وصول دستور بازداشت بايد مراتب دردفتر بازداشتي ثبت شود و در واحدهايي كه براي انجام معامله املاك ثبت شده موضوع عدم بازداشت استعلام نمي شود به دفاتر اسناد رسمي تابعه ابلاغ گردد.

بازداشت به مجرد ابلاغ به مديون يا ثبت مفاد آن در دفتر بازداشتي تحقق خواهد يافت و هر گاه معامله اي كه مازاد آن بازداشت شده فسخ شود خود به خود بازداشت مازاد به اصل تبديل خواهد شد در هر حال مفاد بازداشت بايد بلافاصله به دفتر تنظيم كننده سند ابلاغ و دفتر مزبور مكلف است مفاد آن رادر ملاحظات ثبت معامله قيد كرده و اگر سند معامله به

صدور اجراييه منتهي شده باشد مراتب را به اجرا مربوطه اعلام دارد.

استيفاي حقوق بازداشت كننده مازاد به شرح تبصره 7 ماده 34 اصلاحي قانون ثبت و مقررات مربوط به آن است _ هر گاه بازداشت كننده مازاد كليه بدهي موضوع سند را برابر ماده 34 مكرر بپردازد استيفا مطالبات او طبق مقررات مواد 34 و 34 مكرر اصلاحي است

ماده 31 _ آن قسمت از مقررات آيين نامه اجراي مفاد اسناد رسمي مصوب 28922 كه در اين آيين نامه درباره آن مقررات خاصي تعيين نشده است كماكان به اعتبار خود باقي است

ماده 32 _ در معاملات رهني و يا با حق استرداد و وثايق حسن انجام خدمات هر گاه مورد معامله منقول و غير منقول باشد طرفين قرارداد مي توانند ضمن سند توافق نمايند كه عمليات اجرايي بدون تفكيك بر اساس مقررات اموال غير منقول انجام گيرد. سكوت طرفين در قرارداد به منزله توافق آنان درانجام عمليات اجرايي بر اساس مقررات مربوط به اموال غير منقول است

ماده 33 _ در معاملات رهني و يا با حق استرداد و وثايق حسن انجام خدمات معامله كننده مي تواند با قيد حق بستانكار مقدم و ذكر تاريخ انقضاي سندمقدم مورد معامله را براي وام هاي ديگر، وثيقه يا تامين دهد. در صورت فك معامله مقدم تمام مال مورد معامله در وثيقه بستانكاران بعدي به ترتيب تقدم قرار مي گيرد. معاملات بعدي بايد در همان دفترخانه تنظيم كننده سند مقدم واقع شود. سردفتر مكلف است وقوع معامله موخر را با ذكر مشخصات كامل بستانكار معامله مازاد در ملاحظات ثبت سند مقدم نيز قيد كند.

دارنده حق استرداد اعم از بدهكار اصلي يا

منتقل اليه مي تواند با قيد حق بستانكار يا بستانكاران و ذكر تاريخ انقضا مدت اسناد حق استرداد خود را واگذار كند در اين صورت اجراييه و عمليات اجرايي بايستي به طرفيت آخرين منتقل اليه صادر و تعقيب گردد مگر اينكه مرتهن از رهن رجوع نمايد يا ازمندرجات سند رهني يا سند رسمي ديگر دفتر اسناد رسمي احراز نمايد مقرر بين طرفين اين بوده مرتهن براي وصول طلب خود اجراييه عليه راهن صادركند نه منتقل اليه مثل اينكه در سند رهني شرط شود كه راهن حق صلح حقوق و يا واگذاري حق استرداد را ندارد كه در اين قبيل موارد واگذاري حق استرداد به غير نسبت به مرتهن موثر نبوده و اجراييه و عمليات اجرايي عليه بدهكار اصلي و در صورت فوت عليه قايم مقام او صادر و تعقيب خواهدشد.

تبصره 1 _ تنظيم هر نوع سند بين بدهكار و يك يا چند نفر از بستانكاران كه موجب شود مدت سند تمديد گردد و يا مبلغ موضوع سند افزايش يابد بدون موافقت بقيه بستانكاران بعدي ممنوع است

تبصره 2 _ براي استيفاي حقوق بستانكار معامله موخر طي دو ماه آخر عمليات اجرايي سند مقدم ملك در معرض حراج گذاشته مي شود عمليات حراج به همان نحوي است كه در مورد بازداشت مازاد مقرر است عدم وصول تقاضاي حراج از ناحيه مديون و يا استرداد تقاضا مانع عمليات حراج نخواهد بود.

تبصره 3 _ بستانكار معامله موخر پس از انقضاي مدت سند مقدم مي تواند با استفاده از ماده 34 مكرر قانون اصلاحي ثبت قبل از فروش مال از طريق حراج و يا تنظيم سند انتقال ملك به بستانكار مقدم كليه بدهي موضوع

سند مقدم را پرداخت و يا ايداع نمايد. نحوه پرداخت و يا سپردن وجه و صدورگواهي وانعكاس مراتب در پرونده ثبتي ملك به شرح مذكور در ماده (50) آيين نامه مركز حراج مي باشد و دفتر تنظيم كننده سند به دستور اجرا وثيقه بودن تمام مال را در ازا طلب بستانكار بابت معامله موخر و وجوه پرداختي بابت طلب بستانكار مقدم در دفتر قيد مي كند.

در اين مورد عمليات اجرايي نسبت به هر دو سند تواما انجام و ميزان مبلغ شروع حراج عبارت از مجموع طلب بستانكار پرداخت كننده دين به ضميمه اصل و متفرعات سند مقدم و خسارات و حقوق اجرايي خواهد بود. در صورتي كه مدت سند بستانكار موخر حال نشده باشد پس از حال شدن موعد عمليات اجرايي به ترتيب مذكور انجام خواهد گرفت

ماده 34 _ بدهكار مي تواند به موجب سند جديد در مقابل مورد معامله از بستانكار وام جديدي دريافت كند. در مواردي كه سند مقدم در زمان حكومت قانون سابق و سند بعدي در زمان اجراي قانون اصلاح ثبت تنظيم شده باشد نحوه اجراي مفاد اسناد به قرار زير خواهد بود

1 _ هر گاه سند موخر متمم يا مكمل سند مقدم و جز لاينفك آن باشد و يا سند موخر راجع به مازاد و يا صلح حق استرداد تنظيم شود قرارداد اخير تابع قرارداد مقدم و مشمول تبصره 4 ماده 34 مكرر قانون اصلاح قانون ثبت خواهد بود.

2 _ هر گاه به موجب سند اخير قرارداد مقدم تابع شرايط مندرج در معامله موخر شده باشد و تخلف از شرايط مقرر در سند اخير موجب صدور اجراييه براي هر دو سند گردد عمليات

اجرايي بر طبق مقررات قانون اصلاح قانون ثبت خواهد بود.

پاورقي 1 _ ماده 71 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب (مصوب 21 1 79) كه جايگزين ماده 95 اصلاحي آيين دادرسي مدني سابق التصويب گرديده مقرر مي دارد ابلاغ دادخواست در خارج از كشور به وسيله ماموراني كنسولي يا سياسي ايران به عمل مي آيد.

ماموران ياد شده دادخواست و ضمايم آن را وسيله مامورين سفارت يا هر وسيله اي كه امكان داشته باشد براي خوانده مي فرستند و مراتب را از طريق وزارت امور خارجه به اطلاع دادگاه مي رساند.

در صورتي كه در كشور محل اقامت خوانده ، ماموران كنسولي يا سياسي نباشند ، اين اقدام را وزارت امور خارجه به طريقي كه مقتضي بداند، انجام مي دهد.

قانون نحوه اجراي محكوميتهاي مالي - مصوب 10 آبانماه 1377

(شماره 15666 _ 16 9 1377 روزنامه رسمي

ماده 1 _ هر كس به موجب حكم دادگاه در امر جزايي به پرداخت جزاي نقدي محكوم گردد و آن را نپردازد و يا مالي غير از مستثنيات دين از او به دست نيايد به دستور قاضي صادركننده حكم به ازاي هر يكصد هزار ريال يا كسر آن يك روز بازداشت مي گردد

در صورتي كه محكوميت مذكور توام با مجازات حبس باشد، بازداشت بدل از جزاي نقدي از تاريخ اتمام مجازات حبس شروع مي شود و از حداكثر مدت حبس مقرر در قانون براي آن جرم بيشتر نخواهد شد و در هر حال حداكثر مدت بدل از جزاي نقدي نبايد از پنج سال تجاوز نمايد.

تبصره _ مبلغ مذكور در اين ماده به تناسب تورم هر سه سال يك بار به پيشنهاد وزير دادگستري و تصويب رييس قوه قضاييه تعديل و در خصوص احكامي كه در آن سال

صادر مي گردد لازم الاجرا خواهد بود.

ماده 2 _ هر كس محكوم به پرداخت مالي به ديگري شود، چه به صورت استرداد عين يا قيمت يا مثل آن و يا ضرر و زيان ناشي از جرم يا ديه و آن را تاديه ننمايد دادگاه او را الزام به تاديه نموده و چنانچه مالي از او در دسترس باشد آن را ضبط و به ميزان محكوميت ، از مال ضبط شده استيفا مي نمايد و در غير اين صورت بنا به تقاضاي محكوم له ، ممتنع را در صورتي كه معسر نباشد تا زمان تاديه حبس خواهد كرد.

تبصره _ چنانچه موضوع اين ماده صرفا دين بوده و در ذمه مديون باشد دادگاه در حكم خود مستثنيات دين را منظور خواهد داشت و در مورد استردادعين در صورتي مقررات فوق اعمال مي شود كه عين موجود نباشد به جز در بدل حيلوله كه برابر مقررات مربوطه عمل خواهد شد.

ماده 3 _ هرگاه محكوم عليه مدعي اعسار شود (ضمن اجراي حبس به ادعاي وي خارج از نوبت رسيدگي و در صورت اثبات اعسار از حبس آزاد خواهد شد و چنانچه متمكن از پرداخت به نحو اقساط شناخته شود دادگاه متناسب با وضعيت مالي وي حكم بر تقسيط محكوم به را صادر خواهد كرد.

تبصره _ در صورتي كه محكوم عليه موضوع اين ماده بيمار باشد به نحوي كه حبس موجب شدت بيماري و يا تاخير درمان وي شود ، اجراي حبس تارفع بيماري به تاخير خواهد افتاد.

ماده 4 _ هركس به قصد فرار از اداي دين و تعهدات مالي موضوع اسناد لازم الاجرا و كليه محكوميت هاي مالي مال خود را به

ديگري انتقال دهد به نحوي كه باقي مانده اموالش براي پرداخت بدهي او كافي نباشد عمل او جرم تلقي و مرتكب به چهارماه تا دو سال حبس تعزيري محكوم خواهد شد و درصورتي كه انتقال گيرنده نيز با علم به موضوع اقدام كرده باشد شريك جرم محسوب مي گردد و در اين صورت اگر مال در ملكيت انتقال گيرنده باشد عين آن و در غير اين صورت قيمت يا مثل آن از اموال انتقال گيرنده بابت تاديه دين استيفا خواهد شد.

ماده 5 _ مفاد اين قانون در خصوص محكومين سازمان تعزيرات حكومتي نيز مجري خواهد بود.

ماده 6 _ آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف مدت سه ماه توسط وزارت دادگستري تهيه و به تصويب رييس قوه قضاييه خواهد رسيد.

ماده 7 _ اين قانون از تاريخ تصويب لازم الاجرا بوده و حكم مندرج در ماده (1) شامل كليه آراي صادره قبل از لازم الاجرا شدن اين قانون نيز مي گردد و كليه قوانين و مقررات مغاير با آن از جمله قانون نحوه اجراي محكوميتهاي مالي مصوب 1351 و قانون منع توقيف اشخاص در قبال تخلف از انجام تعهدات و الزامات مالي مصوب 1352 لغو مي گردد.

آيين نامه اجرايي موضوع ماده 6 قانون نحوه اجراي محكوميتهاي مالي - مصوب 26 ارديبهشت 1378

ماده 1 _ (اصلاحي 26.6.1381) چنانچه محكوم عليه پس از لازم الاجرا شدن حكم ، جزاي نقدي را نپردازد و اظهار نمايد مالي براي پرداخت آن ندارد و براي مرجع مجري حكم هم خلاف اين اظهار مسلم نباشد ، طبق دستور مرجع صادره كننده حكم در ازا هر يكصدهزار ريال يك روز بازداشت مي شود.

تبصره 1 _ (اصلاحي 26.6.1381) اگر ميزان محكوميت به جزاي نقدي يا باقي مانده آن كمتر از يكصدهزار ريال باشد نيز يك روز بازداشت

مي شود.

تبصره 2 _ منظور از مرجع صادر كننده حكم در اين آيين نامه ، در هر حال مرجع بدوي است كه حكم زير نظر او اجرا مي شود.

ماده 2 _ هرگاه محكوم عليه براي پرداخت جزاي نقدي مهلت بخواهد، مرجع اجرا كننده حكم مي تواند مهلت مناسبي كه بيش از يك ماه نباشد به او بدهد.

مرجع صادر كننده حكم مي تواند به درخواست محكوم عليه و پيشنهاد مرجع مجري حكم با در نظر گرفتن شرايط و وضعيت محكوم عليه و ميزان جزاي نقدي و ساير اوضاع و احوال موثر ، اين مهلت را حداكثر تا دو ماه ديگر تمديد كند.

ماده 3 _ چنانچه محكوم عليه جزاي نقدي مقرر در حكم را نپردازد اما مالي ( منقول يا غيرمنقول ) غير از مستثنيات دين از او به دست آيد كه بتوان تمام يا قسمتي از جزاي نقدي را استيفا نمود به دستور مرجع مجري حكم به ترتيب ذيل عمل مي شود

الف اگر مال مورد نظر وجه نقد باشد معادل جزاي نقدي از آن ضبط و به حساب مربوط واريز مي شود.

ب در مورد اموال منقول يا غيرمنقول چنانچه بدون معارض باشد معادل جزاي نقدي مقرر در حكم و هزينه هاي اجرايي فورا توقيف و مطابق مقررات اين آيين نامه به فروش مي رسد و جزاي نقدي و هزينه هاي مربوط استيفا مي شود.

ماده 4 _ پس از توقيف مال براي استيفا جزاي نقدي نظريه دو نفر كارشناس به تعيين مرجع مجري حكم در مورد ارزش آن مال تحصيل مي شود سپس روز و ساعت و محل انجام مزايده تعيين و با الصاق آگهي در معابر اصلي محل ، انجام مزايده به اطلاع عموم مي رسد

و به بالاترين قيمت پيشنهادي كه نبايد كمتر از قيمت كارشناسي باشد فروخته مي شود.

تبصره _ اگر ارزش كارشناسي مال از سي ميليون ريال بيشتر باشد آگهي مزايده يك نوبت در روزنامه محلي و در صورت نبودن آن در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار نيز درج مي شود.

ماده 5 _ هرگاه مال مورد نظر، خريدار نداشته يا مبلغ پيشنهادي كمتر از قيمت كارشناسي باشد، حسب مورد تمام يا قسمتي از آن مال مطابق ارزيابي كارشناس به دستور مرجع صادر كننده حكم در ازا جزاي نقدي به تملك دولت درمي آيد و در اختيار سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي قرار مي گيرد تا بر اساس مقررات مربوط عمل نمايند.

ماده 6 _ اموال ضايع شدني و سريع الفساد ، همچنين مالي كه نگهداري آن مستلزم هزينه نامتناسب يا موجب خرابي يا كسر فاحش قيمت آن است ، ونيز مالي كه ارزش آن كمتر از سي ميليون ريال است بدون انجام مزايده و با نظر كارشناسي به فروش مي رسد.

ماده 7 _ چنانچه مالي از محكوم عليه معرفي شود يا مرجع مجري حكم با قراين قويه احتمال دهد محكوم عليه مالي غير از مستثنيات دين دارد كه مي توان با فروش آن جزاي نقدي را استيفا نمود تحقيقات لازم در اين خصوص بعمل مي آيد.

ماده 8 _ اگر محكوم عليه در ازا جزاي نقدي بازداشت شود و در جريان اجراي حكم مالي از او به دست آيد كه بتوان باقيمانده جزاي نقدي را استيفا نمود مال مذكور توقيف و اقدامات اجرايي در اين خصوص معمول و از محكوم عليه رفع بازداشت مي شود.

ماده 9 _ هرگاه اموال محكوم عليه متناسب با ميزان محكوميت او به

جزاي نقدي نباشد و نتوان از اين طريق جزاي نقدي را استيفا نمود و تفاوت ارزش آن اموال با ميزان محكوميت ، فاحش باشد محكوم عليه در ازا جزاي نقدي بازداشت مي شود و اقدامات اجرايي براي فروش و استيفا قسمتي از جزاي نقدي ادامه خواهد يافت

ماده 10 _ هرگاه قبل از فروش مال توقيف شده جزاي نقدي مقرر در حكم و هزينه هاي اجرايي پرداخت شود از مال مذكور رفع توقيف به عمل مي آيد.

ماده 11 _ در كليه مواردي كه براي پرداخت جزاي نقدي مهلت داده مي شود يا استيفا جزاي نقدي از اموال محكوم عليه مستلزم اقداماتي است كه اجراي حكم را به تاخير مي اندازد ، چنانچه قبلا از محكوم عليه تامين متناسب گرفته نشده باشد، مرجع صادر كننده حكم متناسب با ميزان محكوميت او مطابق مقررات آيين دادرسي كيفري قرار تامين صادر مي كند و هرگاه اين تامين منتهي به بازداشت محكوم عليه شود از ميزان محكوميت او كسر خواهدشد.

ماده 12 _ حقوق و مزايا و عوايد احتمالي و آتي محكوم عليه و مطالبات او از شخص ثالث در ازا جزاي نقدي قابل توقيف نيست و مانع بازداشت اونمي باشد.

ماده 13 _ در كليه مواردي كه صدور سند انتقال به نام خريدار ضرورت داشته باشد مرجع صادر كننده حكم پس از بررسي و احراز صحت جريان فروش و اقدامات اجرايي دستور تنظيم سند انتقال را صادر خواهد نمود.

ماده 14 _ از وجوه حاصل از فروش اموال توقيف شده جهت استيفاي جزاي نقدي ، بدوا هزينه هاي ضروري اجرا حكم از قبيل هزينه كارشناسي و نگهداري مال و نظاير آن پرداخت مي شود.

ماده 15 _ فروش

اموال توقيف شده جهت استيفا جزاي نقدي با حضور نماينده مرجع مجري حكم بعمل مي آيد.

ماده 16 _ در مواردي كه طبق اين آيين نامه مقررات خاصي وضع نشده مطابق قانون اجراي احكام مدني عمل مي شود.

ماده 17 _ الزام به تاديه محكوميتهاي مالي موضوع ماده 2 قانون مستلزم صدور اجراييه مطابق قانون اجراي احكام مدني است به جز محكوميت هايي كه به تبع امر كيفري بدون تقديم دادخواست حاصل شده كه در اين صورت دستور مرجع صادركننده حكم به منزله الزام به تاديه است

ماده 18 _ هرگاه محكوم عليه محكوم به را تاديه ننمايد به طريق ذيل عمل مي شود

الف چنانچه موضوع محكوميت استرداد عين مال باشد آن مال عينا اخذ و به ذي نفع تحويل مي شود و اگر رد آن ممكن نباشد بدل آن (مثل يا قيمت از اموال محكوم عليه بدون رعايت مستثنيات دين استيفا مي گردد.

ب در مورد ساير محكوميتهاي مالي با رعايت مستثنيات دين مطابق مقررات قانون اجراي احكام مدني مال وي جهت استيفاي محكوم به توقيف و به فروش مي رسد.

ج چنانچه استيفاي محكوم به به نحو مذكور ممكن نباشد محكوم عليه به درخواست ذي نفع و به دستور مرجع صادركننده حكم تا تاديه محكوم به يا اثبات اعسار حبس مي شود.

ماده 19 _ به دعوي اعسار محكوم عليه مطابق مقررات اعسار در مرجع بدوي رسيدگي مي شود.

تبصره _ چنانچه در رسيدگي به دعوي اعسار ثابت شود محكوم عليه قادر نيست محكوم به را يكجا بپردازد ولي متمكن از پرداخت به نحو اقساط مي باشد، مرجع رسيدگي متناسب با وضعيت مالي او حكم به تقسيط محكوم به صادر مي كند.

ماده 20 _ در مواردي كه محكوم عليه به

علت محكوميتهاي مالي متعدد حبس شده است دعوي اعسار بايد عليحده مطرح شود مگر در مورد محكوميتهايي كه محكوم له آنها يكي است كه در اين صورت حكم اعسار شامل همه آن محكوميتها مي شود.

ماده 21 _ در مواردي كه حكم به تقسيط محكوم به صادر مي شود چنانچه محكوم عليه در زمان مقرر قسط را نپردازد به درخواست ذي نفع تا پرداخت قسط معوقه و يا اثبات اعسار او از پرداخت باقي مانده محكوم به ، حبس مي شود.

ماده 22 _ صدور حكم اعسار يا تقسيط مانع استيفاي حقوق محكوم له از اموالي كه بعدا از محكوم عليه به دست مي آيد نخواهد بود.

ماده 23 _ مرجع تشخيص بيماري موضوع تبصره ماده 3 قانون ، پزشكي قانوني و در صورت نبودن آن پزشك معتمد است

ماده 24 _ اين آيين نامه در 24 ماده و 4 تبصره در اجراي ماده 6 قانون نحوه اجراي محكوميتهاي مالي مصوب 10 8 77 مجلس شوراي اسلامي توسط وزارت دادگستري تهيه و در تاريخ 26 2 78 به تصويب رييس قوه قضاييه رسيد.

آيين نامه ترتيب وصول درآمد حراج و محل مصرف آن - مصوب 21 12 1331

مواد 1 تا 9 مربوط به ترتيب فروش دفاتر و اوراق بهادار است

ماده 10 _ حق حراج مطابق تعرفه ذيل گرفته مي شود

1 _ در اموال منقول شش درصد (6%).

2 _ در اموال غير منقول از يك ريال تا ده هزار (10000) ريال شش درصد (6%) و از ده هزار و يك (10001) ريال به بالا چهار درصد (4%).

3 _ دستمزد چوب زن حراج تا يكصد هزار (100000) ريال مبلغ فروش ده درصد (10%) به ماخذ حق حراج صدي صد وصولي

4 _ دستمزد چوب زن حراج از يكصد هزار

و يك (100001) ريال تا دويست هزار (200000) ريال مبلغ فروش نسبت به مازاد يكصد هزار ريال يك شصتم به ماخذ حق حراج صدي صد وصولي .

5 _ دستمزد چوب زن حراج از دويست هزار و يك (200001) ريال به بالا نسبت به مازاد دويست هزار (200000) يك صدم به ماخذ حق حراج صدي صد وصولي

ماده 11 _ محل مصرف وجوه حاصل از درآمد حراج مذكور در ماده 10 به شرح ذيل است

الف تهيه اثاثيه لازمه و كرايه محل انبار سوخت و روشنايي و دستمزد چوب زن و فرد انباردار و هزينه هاي پيش بيني نشده به پيشنهاد اداره ثبت محل و تصويب اداره كل ثبت

ب فوق العاده و پاداش و كمك به كارمندان فعال ثبت كل و هزينه هاي متفرقه به تشخيص مديركل ثبت و تصويب وزارت دادگستري

ج حقوق و مزاياي كارمندان و ماموريني كه تا به حال از درآمد حراج پرداخت مي شده كماكان قابل پرداخت خواهد بود ولي از اين تاريخ به بعد استخدام كارمند و خدمتگزار جز از محل درآمد حراج ممنوع است

ماده 12 _ ماده 94 و 95 آيين نامه اجرا مفاد اسناد رسمي لازم الاجرا مصوب 29 9 22 ملغي است

آيين نامه طرز پرداخت حق النسبي متصديان اجرا - مصوب 1 10 1354

ماده 1 _ ادارات كل امور مالي وزارت دادگستري و سازمان ثبت اسناد و املاك كشور در مركز و دواير حسابداري ادارات دادگستري و ثبت اسناد و املاك در شهرستان ها مكلفند حق نسبي از حقوق اجرايي كه بايد به موجب تبصره 73 قانون بودجه اصلاحي سال 1353 و بودجه سال 1354 كل كشور براساس ماده 15 قانون متمم بودجه سال 1317 به متصديان اجرا

داده شود از حقوق اجرايي (برحسب مورد ده يك يا ده نيم جدا و طبق مواد زير به تشخيص روساي مربوط به متصديان و ماموران اجرا پرداخت نمايند.

ماده 2 _ از اول فروردين ماه 1354 به بعد وجوهي كه به طريق ماده يك جمع و نگهداري مي شود بايد به ترتيب زير در طول سال در مركز تحت نظر روساي دادگاه ها يا رييس اجراي ثبت و در شهرستان ها تحت نظر روساي دادگاه ها و روساي ثبت بين متصديان مربوط تقسيم شود.

1 _ در مورد اجراي دادگستري

الف _ مسيولان اجراي دادگاه ها كه حكم تحت نظر آنها اجرا مي شود يا روساي اجراي ساير مراجعي كه در امر وصول ده يك دخالت دارند 50%.

ب _ كارمندان و مأموران اجرا كه در امر وصول ده يك دخالت داشته اند 50%

2 _ در مورد اجراي سازمان ثبت اسناد و املاك كشور

الف _ رييس و معاونان اداره اجراي ثبت و رييس و معاونان دواير اجراي ثبت و سرمميزان و مميزان اداره و دواير اجراي ثبت در مركز، مسيولان اجراي ثبت شهرستانها و مميزان اجرا 70%.

ب _ كارمندان و ماموران اجرا و كارمندان حسابداري و رسيدگي اجرا كه در امر وصول ده نيم دخالت داشته اند 30%.

تبصره _ سهم هر يك از افرادي كه به موجب اين آيين نامه استحقاق دريافت حق نسبي دارند از طرف روساي مربوط با در نظر گرفتن طرز كار و فعاليت آنها در امر وصول ، حقوق اجرايي براساس ضوابطي كه در اين مورد از طرف وزارت دادگستري و سازمان ثبت اسناد و املاك كشور معين و ابلاغ خواهدشد تعيين مي شود.

ماده 3 _ براي اجراي ماده

فوق بايد دفتري در حسابداري مربوط نگاهداري شود كه كليه درآمد وصولي اجرا بابت (ده يك يا ده نيم در آن ثبت گردد وماخذ احتساب پرداخت حق نسبي واقع شود.

ماده 4 _ وجوه حاصل از حق نسبي فقط بايد طبق مواد فوق به كارمندان و خدمتگزاران پرداخت شود و هزينه ديگري از اين محل مجاز نيست

ماده 5 _ نحوه نگهداري وجوه مذكور و به هزينه منظور نمودن آن به موجب دستورالعملي خواهد بود كه از طرف وزارت امور اقتصادي و دارايي به ادارات كل مالي وزارت دادگستري و سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و ادارات مربوط در شهرستان ها ابلاغ خواهد شد.

ماده 6 _ در مورد وجوه اضافه دريافتي مربوط به حقوق اجرايي (ده يك يا ده نيم طبق مقررات مالي مربوط در استرداد آن اقدام مي شود و نسبت به حق نسبي اضافي پرداخت شده مبلغ اضافي از اولين حق نسبي كه بعدا پرداخت مي شود كسر خواهد شد.

لايحه قانوني اصلاح بعضي از مواد قانون اصلاح پاره اي از قوانين دادگستري - مصوب 26 6 1358

( روزنامه رسمي شماره 10088 _ 19 7 1358 )

ماده واحده _ ماده 39 قانون اصلاح پاره اي از قوانين دادگستري به شرح زير اصلاح مي شود

ماده 39 _ پانزده درصد از كليه درآمدهاي وصولي دادگستري بابت هزينه دادرسي و حق اجراي احكام حقوقي و جزاي نقدي و هزينه هاي ثبتي و اجرايي و غيره براي احداث يا تهيه ساختمانهاي مناسب دادگستري و واحدهاي ثبتي و تامين خانه هاي سازماني و مسكن قضاوت و كاركنان وزارت دادگستري و سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و اعطاي وام ضروري به آنها و تهيه و تجهيز وسايل كار، هزينه هاي لازم براي بهبود امور دادگستري و سازمان ثبت

اسناد و املاك كشور اختصاص مي يابد. كيفيت هزينه و نحوه نگهداري حساب از درآمد مذكور و طرز تشكيل صندوق تعاون وام ضروري سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و شرايط وام بر طبق آيين نامه هايي خواهد بود كه به تصويب وزارت دادگستري برسد.

نظريه شوراي نگهبان در خصوص خسارت تاخير تاديه

شماره 5122176131376

حضرت آيت ا... يزدي

رييس محترم قوه قضاييه

با سلام

نامه شماره 4613319 مورخ 27 12 1374 قايم مقام رييس كل دادگستري استان تهران در جلسه رسمي مورخ 31 2 1376 آقايان فقهاي شوراي نگهبان مطرح و نظر آقايان فقها بدين شرح اعلام مي گردد

نظريه هاي شماره 9499 مورخ 25 8 1362 و 3845 مورخ 12 4 1364 و 3378 مورخ 14 10 1367 فقهاي شوراي نگهبان به عنوان شوراي عالي محترم قضايي در خصوص خسارت تاخير تاديه شامل چك بلامحل نيز مي باشد.

تصوير نظريه هاي مورد اشاره به پيوست ارسال مي گردد.

دبير شوراي نگهبان _ احمد جنتي

شماره 94992581362

بسم الله الرحمن الرحيم

شورايعالي قضايي

عطف به نامه شماره 41 261 مورخ 31 5 1362

موضوع در جلسه رسمي فقها شوراي نگهبان مطرح و بررسي شد. (دريافت خسارت تاخير تاديه موضوع مواد 712 و 719 قانون آيين دادرسي به نظر اكثريت فقها مغاير با موازين شرعي شناخته شد)

دبير شوراي نگهبان _ لطف الله صافي

شماره 38451241364

بسم ا.. الرحمن الرحيم

شوراي عالي قضايي

نظر به اينكه در موضوع حكم خسارت تاخير تاديه مراجعات متعدد به شوراي نگهبان مي شود و از قرار بعض شكايات ، بانكها مطالبه خسارت تاخير تاديه مي نمايند موضوع در جلسه رسمي فقها شوراي نگهبان مطرح شد و به شرح زير اعلام نظر گرديد

( مطالبه مازاد بدهي بدهكار به عنوان خسارت تاخير تاديه چنانچه حضرت

امام مدظله نيز صريحا به اين عبارت ( آنچه به حساب ديركرد تاديه بدهي گرفته مي شود ربا و حرام است اعلام نموده اند جايز نيست و احكام صادره بر اين مبني شرعي نمي باشد. بنابراين مواد 719 تا 723 قانون آيين دادرسي حقوقي و ساير موادي كه بطور متفرق احتمالا در قوانين در اين رابطه موجود باشد خلاف شرع انور است و قابل اجرا نيست )

دبير شوراي نگهبان _ لطف الله صافي

شماره 337814101367

بسم الله الرحمن الرحيم

شورايعالي قضايي

عطف به نامه شماره 269411 مورخ 31 5 1362 آن شوراي محترم و پيرو نامه هاي شماره 9499 مورخ 25 8 1362 و شماره 3845 مورخ 12 4 1364

با اينكه نيازي به اظهارنظر مجدد نيست و تمام مواد و تبصره هاي موجود در قوانين و آيين نامه ها و مقرراتي كه اجازه اخذ مبلغي را به عنوان خسارت تاخير تاديه مي دهد ( كه حقيقت آن اخذ مازاد بر بدهي بدهكار است باطل است معذالك بلحاظ اينكه بعض مقامات ثبتي هنوز هم ترديد دارند فلذا نظر شوراي نگهبان بشرح ذيل اعلام مي شود

( آن قسمت از ماده 34 قانون ثبت و تبصره 4 و 5 آن و ماده 36 و 37 آيين نامه اجرايي ثبت كه اخذ مازاد بر بدهي بدهكار را به عنوان خسارت تاخير تاديه مجاز شمرده است خلاف موازين شرع و باطل اعلام مي شود)

لازم بتذكر است كه تاخير ادا دين حال پس از مطالبه طلبكار براي شخص متمكن شرعا جرم و قابل تعزير است

دبير شوراي نگهبان _ محمد محمدي گيلاني

قانون نحوه وصول مطالبات بانكها - مصوب مجمع تشخيص مصلحت نظام مورخ 5 10 1368

مصوب مجمع تشخيص مصلحت نظام مورخ 5 10 1368

ماده 1 _ كليه وجوه و تسهيلات مالي كه بانكها تا تاريخ

اجراي قانون عمليات بانكي بدون ربا مصوب 8 6 1362 مجلس شوراي اسلامي به اشخاص حقيقي و حقوقي تحت هر عنوان پرداخت نموده اند اعم از آن كه قراردادي در اين خصوص تنظيم شده يا نشده باشد و مقرر بوده است كه بدهكار در سررسيد معينه تسهيلات مالي و وجوه دريافتي را اعم از اصل و سود و ساير متفرعات مسترد دارد بر اساس مقررات و شرايط زمان اعطاي اين وجوه و تسهيلات قابل مطالبه و وصول است كليه محاكم دادگستري و مراجع قضايي و دواير اجراي ثبت مكلفند طبق مقررات و شرايط زمان اعطاي وجوه وتسهيلات رسيدگي و نسبت به صدور حكم و وصول مطالبات بانكها اعم از اصل و هزينه ها و خسارات و متفرعات متعلقه (خسارت تاخير تاديه ، جريمه عدم انجام تعهد و غيره اقدام نمايند.

ماده 2 _ در خصوص دعاوي كه قبلا راجع به مطالبات بانكها نزد مراجع قضايي مطرح و منجر به صدور حكم شده است و هزينه ها و متفرعات وجريمه تاخير تاديه و جزاي تخلف از شرط متعلقه كه وصول آن به نفع بانك مورد لحقوق حكم واقع نشده است بانكها مي توانند تقاضاي تصحيح حكم را از مرجع صادر كننده حكم بنمايند و مرجع صادر كننده حكم مكلف است وفق مقررات اين قانون رسيدگي و احكام صادره را تصحيح نمايد. مقررات اين قانون در مورد دعاوي كه در حال حاضر در محاكم مطرح رسيدگي است نيز اعمال مي گردد.

تبصره _ دواير اجراي ثبت اسناد و املاك مكلفند بر اساس مفاد اسناد و قراردادهاي تنظيمي بين بانكها و مشتريان كه منجر به صدور اجراييه شده اعم ازآن

كه عمليات اجرايي خاتمه پيدا كرده يا در جريان اجرا باشد، نسبت به وصول خسارات تاخير تاديه و ساير متفرعات و هزينه هاي مربوط طبق مقررات اين قانون عمل نمايند.

قانون نحوه پرداخت محكوم به دولت و عدم تامين و توقيف اموال دولتي

) شماره 891216065 روزنامه رسمي )

ماده واحده _ وزارتخانه ها و موسسات دولتي كه درآمد و مخارج آنها در بودجه كل كشور منظور مي گردد، مكلفند وجوه مربوط به محكوم به دولت درمورد احكام قطعي دادگاهها و اوراق لازم الاجراي ثبتي و دفاتر اسناد رسمي و يا اجراي دادگاهها و ساير مراجع قانوني را با رعايت مقررات از محل اعتبار مربوط به پرداخت تعهدات بودجه مصوب سالهاي قبل منظور در قانون بودجه كل كشور و در صورت عدم وجود اعتبار و عدم امكان تامين از محلهاي قانوني ديگر در بودجه سال بعد خود منظور و پرداخت نمايند، اجراي دادگستري و ادارات ثبت اسناد و املاك و ساير مراجع قانوني ديگر مجاز به توقيف اموال منقول و غير منقول وزارتخانه ها و موسسات دولتي كه اعتبار و بودجه لازم را جهت پرداخت محكوم به ندارند تا تصويب و ابلاغ بودجه يك سال و نيم و بعد از سال صدور حكم نخواهند بود. ضمنا دولت از دادن هر گونه تامين در زمان مذكور نيز معاف مي باشد، چنانچه ثابت شود وزارتخانه ها و موسسات ياد شده با وجود تامين اعتبار از پرداخت محكوم به استنكاف نموده اند، مسوول يا مسوولين مستنكف توسط محاكم صالحه به يك سال انفصال از خدمات دولتي محكوم خواهند شد و چنانچه متخلف به وسيله استنكاف سبب وارد شدن خسارت بر محكوم له شده باشد ، ضامن خسارت وارده مي باشد.

تبصره 1 _ دستگاه مدعي عليه با

تقاضاي مدعي بايد تضمين بانكي لازم را به عنوان تامين مدعي به دادگاه بسپارد. در صورتي كه دعوي يا مقداري ازخواسته رد شود، به حكم دادگاه تضمين يا مبلغ مانده به دستگاه مدعي عليه رد خواهد شد.

تبصره 2 _ تبصره 53 قانون بودجه سال 1357 و تبصره 18 قانون بودجه سال 1334 لغو مي شود.

ثبت شركت ها

قانون ثبت شركتها - مصوب خرداد 1310 با اصلاحات بعدي

مصوب خرداد 1310 با اصلاحات بعدي

ماده 1 _ هر شركتي كه در ايران تشكيل و مركز اصلي آن در ايران باشد شركت ايراني محسوب است

ماده 2 _ كليه شركتهاي ايراني مذكور در قانون تجارت ( سهامي ، ضمانتي ، مختلط ، تعاوني ) كه در تاريخ اجراي اين قانون موجود و مطابق مقررات قانون تجارت راجع به ثبت و تطبيق تشكيلات خود با قانون مزبور عمل نكرده اند بايد تا آخر شهريورماه 1310 تشكيلات خود را با مقررات قانون تجارت تطبيق نموده و مطابق قانون مزبور تقاضاي ثبت كنند والا به تقاضاي مدعي العموم بدايت محلي كه ثبت بايد در آنجا به عمل آيد ، محكمه مديران آنها را به يكصد الي هزارتومان جزاي نقدي محكوم خواهد كرد و در صورت تقاضاي مدعي العموم حكم انحلال شركت متخلف نيز صادر خواهد شد.

در صورتي كه مدت فوق براي تطبيق تشكيلات با قانون تجارت و تقاضاي ثبت كافي نباشد رييس محكمه ابتدايي محل به تقاضاي شركت تا سه ماه مهلت ضمان خواهد داد.

ماده 3 _ از تاريخ اجراي اين قانون هر شركت خارجي براي اين كه بتواند به وسيله شعبه يا نماينده به امور تجارتي يا صنعتي يا مالي در ايران مبادرت نمايد بايد در مملكت اصلي خود ، شركت قانوني شناخته شده

و در اداره ثبت اسناد تهران به ثبت رسيده باشد.

ماده 4 _ هر شركت خارجي كه در تاريخ اجراي اين قانون در ايران به وسيله شعبه يا نماينده مشغول به امور تجارتي يا صنعتي يا مالي است بايد در ظرف چهار ماه از تاريخ مزبور تقاضاي ثبت نمايد. درصورتي كه اين مدت براي تهيه و تسليم اوراق لازمه به اداره ثبت كافي نباشد رييس محكمه ابتدايي تهران به تقاضاي نماينده شركت تا شش ماه مهلت اضافي خواهد داد.

ماده 5 _ اشخاصي كه به عنوان نمايندگي يا مديريت شعبه شركتهاي خارجي در ايران اقدام به امور تجارتي يا صنعتي يا مالي كرده و قبل از انقضاي موعد مقرر تقاضاي ثبت نكنند به تقاضاي مدعي العموم بدايت و به حكم محكمه ابتدايي تهران محكوم به جزاي نقدي از 50 تومان تا هزار تومان خواهند شد و به علاوه محكمه براي هر روز تاخير پس از صدور حكم متخلف را به تاديه پنج الي پنجاه تومان محكوم خواهد كرد و هرگاه حكم فوق قطعي شده و تا سه ماه پس از تاريخ ابلاغ آن تخلف ادامه يابد دولت از عمليات نماينده يا مدير شعبه شركت متخلف جلوگيري خواهد نمود.

ماده 6 _ در مورد شركتهاي خارجي كه شرايط عمليات آنها به موجب امتيازنامه صحيح و منظمي مقرر است و صحت امتياز را در موعد قانوني تقاضاي ثبت ، وزارت امورخارجه تصديق نمايد مفاد قسمت اخير ماده فوق مجري نخواهد شد ولي جزاي نقدي براي هر روز تاخير بعد از صدور حكم از قرار روزي ده الي يكصد تومان است

ماده 7 _ تغييرات راجع به نمايندگان شركت و يا مديران

شعب آن بايد به اداره ثبت اسناد كتبا اطلاع داده شود و تا وقتي كه اين اطلاع داده نشده عملياتي كه نماينده و يا مدير سابق به نام شركت انجام داده عمليات شركت محسوب است مگر اين كه شركت اطلاع اشخاصي را كه به استناد اين ماده ادعاي حقي مي كنند از تغيير نماينده يا مدير خود به ثبوت رساند.

ماده 8 _ شركتهاي بيمه اعم از ايراني و خارجي تابع نظامنامه هايي خواهند بود كه از طرف وزارت عدليه تنظيم مي شود. قبول تقاضاي ثبت شركتهاي فوق و شرايط راجعه به ادامه عمليات آنها منوط به رعايت مقررات نظامنامه هاي مزبوره خواهد بود.

ماده 9 _ براي اجراي اين قانون از طرف وزارت عدليه نظامنامه هاي لازمه تنظيم خواهد شد. در نظامنامه هاي مزبور بايد راجع به مسايل ذيل صريحا تعيين تكليف شود

1 _ اشخاصي كه بايد اظهارنامه ثبت بدهند.

2 _ نكاتي كه بايد در اظهارنامه قيد شود.

3 _ اوراق و مداركي كه عين يا ترجمه مصدق آنها بايد ضميمه اظهارنامه شود.

4 _ نكاتي كه در صورت تغيير بايد مجددا به ثبت برسد.

5 _ طرز ثبت شعب يا نمايندگان جديد.

6 _ اعلاناتي كه پس از ثبت بايد به وسيله اداره ثبت اسناد به خرج شركت به عمل آيد.

7 _ تعرفه راجع به ترجمه و تصديق صحت ترجمه

ماده 10 _ حقوق ثبتي براي ثبت شركتها و موسسات اعم از ايراني و خارجي مطابق تعرفه زير تعيين مي شود

الف _ حق الثبت شركتها و موسسات تجاري (موضوع ماده 10 اصلاحي مصوب 28 8 1346 قانون ثبت شركتها ) به ترتيب ذيل تعيين مي شود(مصوب 17 3 1376)

1 _ تا دو ميليون ريال از كل سرمايه

به ازاي هر ده هزارريال صد و شصت ريال كه در هر صورت از دو هزار ريال كمتر نخواهد بود.

2 _ تا چهار ميليون ريال از كل سرمايه نسبت به مازاد دو ميليون ريال هر ده هزار ريال صد ريال

3 _ تا هشت ميليون ريال از كل سرمايه نسبت به مازاد چهار ميليون ريال هر ده هزار ريال ، هفتاد ريال

4 _ تا ده ميليون ريال از كل سرمايه نسبت به مازاد هشت ميليون ريال هر ده هزار ريال ، چهل ريال

5 _ تا يكصدميليون ريال از كل سرمايه نسبت به مازاد ده ميليون ريال هر ده هزار ريال سي ريال

6 _ از يكصدميليون ريال تا پانصد ميليون ريال سرمايه از مبدا مقطوعا پانصد هزار ريال

7 _ از پانصد ميليون ريال سرمايه به بالا از مبدأ مقطوعا هفتصد هزار ريال

8 _ حق الثبت تغييرات مربوط به ازدياد سرمايه به ازاي هر دفعه تغيير نسبت به سرمايه اضافه شده تابع نرخهاي فوق الذكر است و حق الثبت هر دفعه تغيير در موارد ديگر ( به استثناي تغيير سرمايه ) چهار هزار ريال است

ب اصلاحي 30 12 1362) _ حق الثبت موسسات غيرتجاري (موضوع بند ب ماده 10 اصلاحي 28 8 1346 قانون ثبت شركتها ) كه بدون سرمايه مي باشند، چهارهزار ريال و حقوق ثبتي موسسات غيرتجاري با سرمايه به ترتيب ذيل است

1 _ حق الثبت موسسات غيرتجاري تا دو ميليون ريال سرمايه ، مقطوعا پنج هزار ريال

2 _ حق الثبت موسسات غيرتجاري از دو ميليون و يك ريال تا ده ميليون ريال سرمايه مقطوعا هفت هزار و

پانصد ريال

3 _ حق الثبت موسسات غيرتجاري از ده ميليون و يك ريال سرمايه تا يكصدميليون ريال سرمايه مقطوعا ده هزار ريال

4 _ حق الثبت موسسات غيرتجاري از يكصد ميليون و يك ريال سرمايه به بالا مقطوعا بيست هزار ريال

5 _ حق الثبت تغييرات مربوط به ازدياد سرمايه به ازاي دفعه تغيير نسبت به سرمايه اضافه شده تابع نرخهاي فوق الذكر و حق الثبت هر دفعه تغيير درموارد ديگر (به استثناي تغيير سرمايه يكهزار ريال است

پ _ شركتهاي تعاوني روستايي و ساير شركتهاي تعاوني كه اساسنامه آنها طبق مقررات به تصويب رسيده باشد و همچنين سازمان تعاون و مصرف كادر نيروهاي مسلح و واحدهاي اقتصادي تابع آن و شركتهاي دولتي توسعه كشاورزي و شركتهاي دولتي كشت و صنعت از پرداخت حقوق ثبتي معاف مي باشند.

ت _ حق الثبت هر شعبه شركتها و موسسات تجاري و غيرتجاري و تغييرات آن حسب مورد مطابق تعرفه هاي مقرر در بند (ب ماده 10 اين قانون مي باشد.

ث _ از تاريخ اجراي اين قانون هيچ گونه حقوق ديگري اعم از عمومي و اختصاصي براي ثبت شركتها و موسسات مندرج در اين قانون دريافت نخواهد شد و مقررات مغاير با اين قانون لغو مي شود.

ماده 11 _ نماينده هر شركت خارجي يا مدير شعبه آن كه برخلاف ماده 3 قبل از ثبت به سمت نمايندگي يا مديريت شعبه شركت در ايران اقدام به عمليات تجارتي يا صنعتي يا مالي نمايد مطابق ماده 5 اين قانون محكوم به جزاي نقدي خواهد شد. در مورد شركتهاي داخلي كه پس از تاريخ اجراي اين قانون تشكيل مي شوند كساني كه مكلف

به تقاضاي ثبت شركت بوده و در موعد قانوني به تكليف خود عمل نكنند مطابق ماده 2 اين قانون محكوم به جزاي نقدي خواهند شد.

ماده 12 _ مواد 66 و 141 قانون تجارت و ماده 241 قانون ثبت اسناد نسخ واين قانون از 15 خرداد ماه 1310 به موقع اجرا گذارده مي شود.

طرح اصلاحي آيين نامه ثبت شركتها - مصوب شهريور ماه 1340

مصوب شهريور ماه 1340

نظر به مقررات قانون عهدنامه عمومي پاريس مصوب دهم اسفند ماه 1337 مربوط به حمايت مالكيت صنعتي و ماده 9 قانون ثبت شركتها مصوب خردادماه 1310 و ماده 45 قانون ثبت علايم تجارتي و اختراعات مصوب اول تيرماه 1310 و ماده 11 و 15 و مواد 582 و 585 قانون تجارت مصوب ارديبهشت 1311 وزارت دادگستري مقرر مي دارد

ماده اول _ اداره ثبت شركتها و علايم تجارتي و اختراعات اداره كل ثبت در تهران از اين تاريخ به نام ( اداره ثبت شركتها و مالكيت صنعتي ) ناميده مي شود و داراي وظايف زير خواهد بود

1 _ ثبت شركتهاي تجارتي ايران حوزه تهران و همچنين ثبت كليه شركتهاي خارجي در ايران و موسسات غيرتجارتي ايراني حوزه تهران و ثبت كليه موسسات خارجي در ايران

2 _ ثبت علايم تجارتي و اختراعات و نام تجارتي و اشكال و ترسيمات صنعتي

3 _ ثبت دفترتجارتي و پلمپ دفاتر تجارتي و غيرتجارتي حوزه تهران

تبصره _ اداره ثبت شركتها و مالكيت صنعتي عنوان شعبه مخصوص دفتر دادگاه شهرستان تهران را براي اجراي مفاد مواد 6 و 7 قانون ثبت علايم تجارتي و اختراعات مصوب اول تيرماه 1310 دارد و رييس اين اداره نسبت به قبول يا رد تقاضانامه هاي مربوط به ثبت شركتهاي تجارتي و موسسات

غيرتجارتي و علايم تجارتي و اختراعات اتخاذ تصميم نموده و گواهينامه هاي ثبت را امضا خواهد كرد.

ماده دوم _ علاوه بر انجام وظايف قانوني ، اداره ثبت شركتها و مالكيت صنعتي موظف است در موضوع حمايت مالكيت صنعتي با در نظر گرفتن احتياجات و مقتضيات اوضاع اقتصادي كشور و تعهدات بين المللي ، طرحهاي قانوني و آيين نامه هاي اجرايي آن را به كمك ( كميته مشورتي ) تهيه وپيشنهاد نمايد.

ماده سوم _ كميته مشورتي از نمايندگان وزارتخانه هاي زير در محل اداره ثبت شركتها و مالكيت صنعتي تشكيل مي شود

1 _ اداره حقوقي وزارت دادگستري

2 _ اداره حقوقي وزارت امور خارجه

3 _ وزارت بازرگاني

4 _ وزارت صنايع و معادن

كميته مزبور به دعوت رييس اداره ثبت شركت ها و مالكيت صنعتي و يا هريك از وزارتخانه هاي ذي نفع تحت رياست رييس اداره ثبت شركتها و مالكيت صنعتي تشكيل خواهد شد ، در هر دعوتنامه دستورجلسه نيز ذكر خواهد شد.

تبصره 1 _ كميته هر وقت مقتضي بداند مي تواند از نمايندگان ساير وزارتخانه ها و موسسات و كارشناسان و اشخاص مطلع ، براي شركت در جلسات خود دعوت نمايد ولي اتخاذ تصميم نهايي در هر موضوع با اعضاي ثابت كميته مشورتي خواهد بود.

تبصره 2 _ در صورتي كه طرحهاي قانوني و آيين نامه هاي اجرايي كه كميته مزبور و يا كارشناسان مربوطه تهيه مي نمايند احتياج به پرداخت حق الزحمه داشته باشد از محل هزينه مقدماتي ثبت كل تامين و پرداخت خواهد شد.

ماده چهارم _ در هر محلي كه اداره يا دايره يا شعبه ثبت موجود است براي ثبت شركتهاي داخلي و پلمپ دفاتر تجارتي و

ثبت نام تجارتي و موسسات غيرتجارتي ، متصدي مخصوصي از طرف اداره كل ثبت تعيين خواهد شد.

ماده پنجم _ اداره ثبت شركتها در تهران و دواير ثبت شركتها در شهرستانها در ثبت شركتنامه قائم مقام دفترخانه هاي رسمي مي باشند.

نظامنامه اجراي قانون ثبت شركتها - مصوب خرداد 1310 با اصلاحات بعدي

مصوب خرداد 1310 با اصلاحات بعدي

ماده 1 _ براي ثبت كليه شركت هاي خارجي و همچنين ثبت شركتهاي ايراني كه بايد در تهران ثبت شود دايره مخصوصي در اداره ثبت اسناد تهران به اسم دايره ثبت شركتها تشكيل خواهد شد.

ماده 2 _ مهلتي كه براي تقاضاي ثبت شركتهاي خارجي داده مي شود از قرار ذيل است

1 _ نسبت به شركتهاي خارجي كه در تاريخ اجراي اين نظامنامه به وسيله شعبه يا نماينده در ايران به امر تجاري يا صنعتي و يا مالي اشتغال دارند تا 15 مهرماه 1310 و اين مهلت ممكن است مطابق ماده 5 قانون ثبت شركتها تا شش ماه ديگر تمديد شود.

2 _ نسبت به شركتهاي خارجي كه از تاريخ 15 خرداد ماه 1310 به بعد بخواهند در ايران به وسيله شعبه يا نماينده به امر تجاري يا صنعتي يا مالي مبادرت كنند تقاضاي ثبت بايد قبل از اشتغال به امري كه موضوع عمليات شركت است به عمل آيد.

ماده 3 _ ثبت كليه شعبي نيز كه ممكن است شركت خارجي در ايران داشته باشد در دايره ثبت شركتها به عمل خواهد آمد.

ماده 4 _ اظهارنامه ثبت هر شركت خارجي يا شعب آن به وسيله شخصي كه از طرف شركت حق امضا در ايران دارد و يا به توسط كسي كه از طرف شخص مزبور براي اين تقاضا وكالت دارد تقديم خواهد شد.

ماده 5

_ براي ثبت هر شركت خارجي تقديم اسناد ذيل لازم است

1 _ اظهارنامه ثبت

2 _ يك نسخه مصدق از اساسنامه شركت

3 _ يك نسخه مصدق از اختيارنامه نماينده عمده شركت در ايران و در صورتي كه شركت چند نماينده مستقل در ايران داشته باشد يك نسخه مصدق از اختيارنامه هريك از آنها.

تبصره _ هرگاه شركت خارجي شركتي باشد كه شرايط عمليات آن به موجب امتيازنامه صحيح و منظمي مقرر گرديده علاوه بر اسناد فوق بايد سواد امتيازنامه با تصديق وزارت امور خارجه مشعر بر صحت آن امتيازنامه نيز تسليم شود.

ماده 6 _ اظهارنامه ثبت بايد به فارسي نوشته شده و داراي نكات ذيل باشد

1 _ نام كامل شركت

2 _ نوع شركت از سهامي و ضمانتي و مختلط و غيره

3 _ مركز اصلي شركت و آدرس صحيح آن

4 _ تابعيت شركت

5 _ مقدار سرمايه شركت در تاريخ تقاضا.

6 _ آخرين بيلان شركت مشروط بر اين كه قوانين جاريه و يا عرف تجاري مملكت اصلي شركت و يا اساسنامه خود شركت انتشار بيلان شركت را مقرركرده باشد.

7 _ در چه محل و در چه تاريخ و در نزد كدام مقام صلاحيت دار شركت تقاضاكننده مطابق قوانين مملكت اصلي خود ثبت شده است

8 _ شركت به چه نوع امر صنعتي يا تجاري يا مالي در ايران مبادرت مي كند.

9 _ شعب آن در كداميك از نقاط ايران موجود است

10 _ نماينده عمده شركت در ايران كيست و اگر شركت چند نماينده مستقل دارد نمايندگان مستقل شركت در ايران چه اشخاصي هستند.

11 _ اسم و آدرس صحيح شخص يا اشخاصي كه مقيم

در ايران بوده و براي دريافت كليه ابلاغات مربوطه به شركت صلاحيت دارند.

12 _ تعهد به اين كه همه ساله يك نسخه از آخرين بيلان شركت را در صورتي كه بيلان مزبور مطابق فقره ششم اين ماده قابل انتشار باشد به دايره ثبت شركتها بدهد.

ماده 7 _ سواد اساسنامه شركت و اختيارنامه نماينده عمده آن در ايران و اگر شركت چند نماينده مستقل در ايران داشته باشد اختيارنامه آن نمايندگان وهمچنين آخرين بيلان شركت بايد در مركز اصلي شركت به توسط شخص يا اشخاصي كه از طرف شركت حق امضا دارند تصديق گردد.

امضاي آن شخص يا اشخاص بايد به تصديق مقامات صلاحيت دار مملكتي كه امضا در آنجا واقع شده و نماينده سياسي يا قنسولي ايران در مملكت مزبور و يا نماينده سياسي يا قنسولي دولت متبوع شركت در ايران برسد.

ماده 8 _ براي ثبت شعبه هر شركت خارجي تقديم مدارك ذيل لازم است

1 _ اظهارنامه ثبت به فارسي

2 _ سواد مصدق سند ثبت خود شركت در ايران

3 _ سواد مصدق از اختيار (نامه نماينده كه مدير شعبه است

تبصره _ ممكن است تقاضاي ثبت شعبه در ضمن تقاضاي ثبت خود شركت به عمل آيد در اين صورت تقديم سواد مصدق سند ثبت خود شركت لازم نخواهد بود.

ماده 9 _ اگر علاوه بر نماينده يا نمايندگاني كه اسم آنها مطابق ماده 6 با خود شركت ثبت شده و يا نمايندگاني كه مديريت شعبه را داشته و اسم آنها مطابق ماده 8 در موقع ثبت شعبه به ثبت رسيده است شركت خارجي در ايران نمايندگاني داشته باشد كه حق امضا از طرف آن

دارند اسم نمايندگان مزبور نيز بايد ثبت شود معذالك ثبت اسامي مستخدمين جز كه حق امضا دارند از قبيل محاسب و وكيل و غيره اجباري نيست

ماده 10 _ هرگاه يكي از نكات مذكور در فقره 1 و 2 و 3 و 4 و 5 و 8 و 10 و 11 ماده شش تغيير يابد اين تغيير نيز بايد در اداره ثبت اسناد تهران به ثبت برسد.

ماده 11 _ اگر شعبه جديدي تاسيس و يا نمايندگان جديدي معين شود تاسيس شعب و يا تعيين نمايندگان مزبور نيز بايد در اداره ثبت اسناد تهران ثبت شود.

ماده 12 _ اگر نماينده عمده شركت در ايران تغيير يابد قائم مقام از براي ثبت سمت خود بايد اسناد ذيل را به دايره ثبت شركتها تقديم كند

1 _ اظهارنامه به زبان فارسي كه شخصا امضا كرده باشد.

2 _ سواد اختيارنامه مطابق ماده 7.

ماده 13 _ كليه اوراقي كه مطابق مواد فوق لازم است به تقاضانامه ها منضم گردد بايد به فارسي تهيه شده و يا يك ترجمه مصدق از آن به فارسي ضميمه آن شود.

ماده 14 _ در دايره ثبت شركتها دفتر مخصوصي براي ثبت شركتهاي خارجي خواهد بود و شركتهاي مزبور بايد در اين دفتر به ترتيب تقاضا و در تحت نمره ترتيبي ثبت شوند.

ماده 15 _ در دفتر مذكور در ماده فوق بايد براي ثبت هر شركت لااقل 4 صفحه سفيد تخصيص داده شود و كليه شعب شركت كه تقاضاي ثبت آن مي گردد و همچنين تغييراتي كه بايد مطابق اين نظامنامه به ثبت برسد به تدريجي كه حاصل مي شود ذيل ثبت خود شركت و در صفحات مذكوره فوق ثبت خواهد شد.

ماده

16 _ علاوه بر صفحات سفيدي كه بر طبق ماده 15 مقرر است براي هر شركت خارجي بايد دوسيه مخصوصي تشكيل داده شود. در دوسيه مزبور براي خود شركت و هريك از شعب آن در ايران يك لفافه تخصيص داده خواهد شد. اظهارنامه و هر سندي كه ضميمه آن است در لفاف مخصوص شركت يا شعبه آن ضبط مي گردد. پس از آن يك نسخه از هر اظهارنامه ديگري كه راجع به تغييرات باشد و همچنين كليه اوراق كه راجع به آن شركت ياشعبه يا نماينده آن باشد در دوسيه مزبور و در لفاف مخصوص خود ضبط خواهد شد.

ماده 17 _ دايره ثبت شركتها بايد براي هر اظهارنامه رسيدي با قيد تاريخ وصول اظهارنامه بدهد.

ماده 18 _ پس از ثبت شركت و هر يك از شعب آن اداره ثبت اسناد بايد تصديقي مشعر بر ثبت شركت يا شعبه آن به تقاضا كننده بدهد. تصديق مزبوربايد حاوي مراتب ذيل باشد

1 _ نام كامل شركت

2 _ نوع شركت از سهامي و ضمانتي و مختلط و غيره

3 _ مركز اصلي شركت و آدرس صحيح آن

4 _ تابعيت شركت

5 _ مقدار سرمايه شركت در تاريخ تقاضا.

6 _ در چه محل و در چه تاريخ و در نزد كدام مقام صلاحيت دار شركت تقاضاكننده مطابق قوانين مملكت اصلي خود ثبت شده است

7 _ شركت به چه نوع امر صنعتي يا تجاري يا مالي در ايران مبادرت مي كند.

8 _ تاريخ ثبت

9 _ امضاي مدير كل ثبت اسناد مملكتي

تبصره _ هرگاه تصديق راجع به ثبت شعبه باشد بايد علاوه بر مراتب فوق در تصديق نامه محل

شعبه نيز قيد شود.

ماده 19 _ سواد مصدق از تصديق ثبت هر شعبه شركت خارجي بايد توسط اداره كل ثبت به اداره ثبت اسناد محلي كه شعبه در آنجا داير بوده و يا مي شود ارسال گردد و اگر در آن محل ثبت اسناد نباشد سواد مزبور به دفتر محكمه ابتدايي آن محل فرستاده خواهد شد.

ماده 20 _ در ظرف يك ماه از تاريخ ثبت هر شركت خارجي يا شعبه آن دايره ثبت شركتها بايد مراتب ذيل را به خرج خود شركت در مجله رسمي وزارت عدليه و يكي از روزنامه هاي يوميه تهران به تعيين وزارت عدليه منتشر نمايد

1 _ خلاصه اساسنامه شركت

2 _ اسم نماينده عمده شركت در ايران و اگر شركت در ايران چند نفر نماينده مستقل داشته باشد اسم همه آنها.

3 _ اسم اشخاصي كه از طرف شركت حق امضا دارند.

4 _ اسم شخص يا اشخاص مقيم در ايران كه براي دريافت كليه ابلاغات مربوطه به شركت صلاحيت دارند.

ماده 21 _ مراتب مذكور در ماده فوق بايد در يكي از روزنامه هاي محلي نيز منتشر شود كه شعبه شركت در آنجا داير بوده و يا تاسيس مي شود و اگر در آن محل روزنامه نباشد اين انتشار بايد در يكي از روزنامه هاي يوميه تهران و با قيد اين كه مربوط به كدام شعبه است به عمل آيد.

انتشارات مذكور در اين ماده نيز به توسط دايره ثبت شركتها و به خرج خود شركت به عمل خواهد آمد.

ماده 22 _ هر شركت خارجي كه اظهارنامه ثبت را با شرايط و در مواعد مقرره در قانون ثبت شركتها و اين نظامنامه تقديم نمايد

از مهلت هاي ذيل بهره مندخواهد شد

الف _ براي تقاضاي ثبت شعب و اسم نمايندگاني كه در ايران مشغول تجارت بوده و در ضمن اظهارنامه راجع به ثبت خود شركت نسبت به آنها اظهارنامه تقديم نشده باشد يك ماه از تاريخ ثبت خود شركت

ب _ براي تقاضاي ثبت شعب يا نمايندگاني كه ممكن است بعد از ثبت خود شركت در ايران تشكيل و يا معين گردند يك ماه از تاريخ تشكيل يا تعيين آنها.

ج _ براي تقاضاي ثبت تغييرات حاصله در شعب شركت يا نمايندگاني كه در ايران دارد كه از آن جمله نماينده عمده شركت و نمايندگان مستقل ديگرشركت در ايران است و همچنين براي تغيير شخص يا اشخاصي كه براي دريافت كليه ابلاغات راجعه به شركت صلاحيت دارند دو ماه از تاريخ تغيير.

د _ براي تغييرات حاصله در خود شركت سه ماه از تاريخ تغيير ، اگر مركز اصلي شركت در آسيا به استثناي شرق اقصي و يا در اروپا و يا آمريكاي شمالي باشد و چهار ماه اگر در ساير ممالك باشد.

ماده 23 _ مقصود از نماينده عمده شركت خارجي كه در قانون ثبت شركتها مذكور است كسي است كه شركت خارجي به او اختيار لازم داده و تعهدات او به سمت نمايندگي شركت ، تعهدات خود شركت محسوب مي شود.

ماده 24 _ مقررات ماده 7 در مورد بيلان ساليانه شركت نيز كه مطابق فقره دوازده ماده شش اين قانون بايد همه ساله به دايره ثبت شركتها تسليم شود رعايت خواهد شد.

ماده 25 _ ثبت شركتهاي ايراني بايد مطابق مقررات قانون تجارت به عمل آيد و در مورد شركتهاي ايراني كه در

15 خردادماه 1310 به ثبت نرسيده باشند مطابق ماده دوم قانون ثبت شركتها تا آخر شهريور ماه 1310 براي ثبت مهلت داده خواهد شد. اين مهلت ممكن است مطابق ماده مزبور تمديدشود.

ماده 26 _ مراجعه به دفاتر ثبت شركتها اعم از ايراني و خارجي براي عموم مردم آزاد و هر ذي نفعي مي تواند از مندرجات آن سواد مصدق تحصيل كند.

ماده 27 _ شركتهاي بيمه عمر اعم از ايراني و خارجي نمي توانند در ايران اقدام به عمليات نمايند مگر اين كه قبلا از دولت تحصيل اجازه كرده و بعد به ثبت رسيده باشند.

ماده 28 _ شركتهاي بيمه از هر قبيل و اعم از ايراني و خارجي مكلفند كليه قراردادهاي مربوطه به بيمه را به زبان فارسي يا با ترجمه به زبان فارسي تنظيم نمايند و در مقابل بيمه شدگان ايراني فقط متن فارسي سنديت خواهد داشت

مفاد اين ماده در مورد قراردادهاي بيمه اي رعايت خواهد شد كه از اول اسفندماه 1310 به بعد منعقد گردد.

ماده 28 مكرر _ قراردادهاي بيمه بحري كه در ايران صادر ولي وجه آن در صورت حدوث خسارت بايد در خارجه پرداخته شود تابع ماده قبل نبوده و قراردادهاي مذكور را مي توان به زبان غير فارسي صادر نمود.

ماده 29 _ مادام كه براي شركتهاي بيمه نظامنامه مخصوصي مقرر نشده است ثبت شركتهاي مزبور به استثناي شركتهاي بيمه مطابق مقررات قانون ثبت شركتها و اين نظامنامه خواهد بود.

ماده 30 _ حق الثبت شركتها كه به موجب ماده 10 قانون ثبت شركتها اخذ مي شود بايد در حين تسليم اظهارنامه تاديه گردد.

مواد 31 و 32 ملغي شده

ماده 33 _ اين نظامنامه از تاريخ

15 خردادماه 1310 به موقع اجرا گذاشته خواهد شد.

ماده 34 _ شركتهاي منعقده بين كسبه جز كه اطلاق تاجر به آنها نمي شود و مطابق مقررات نمره 7044 مورخ 15 خرداد 1311 وزارت عدليه تشخيص و تعيين شده اند در عداد شركتهاي تجارتي نبوده و به عنوان قرارداد مطابق مقررات قانون ثبت اسناد در دفاتر اسناد رسمي بايد به ثبت برسد.

ماده الحاقي _ در مورد شركتهاي فرعي كه از طرف يك شركت تشكيل داده مي شود، اگر اكثريت سهام شركتهاي فرعي متعلق به شركت اصلي است هر شركت فرعي از حيث ثبت در حكم شعبه شركت اصلي خواهد بود.

در صورتي كه تمام سهام شركت فرعي متعلق به شركت اصلي باشد حق الثبت فقط از سرمايه شركت اصلي ماخوذ مي گردد اگر قسمتي از سهام شركت فرعي متعلق به شركت اصلي نباشد از آن قسمت حق الثبت جداگانه اخذ خواهد شد.

از تاريخ اجراي اين نظامنامه ، نظامنامه شماره 7044 مورخ 15 3 1311 وزير عدليه لغو مي شود.

آيين نامه ماده 8 قانون ثبت شركت ها درمورد شركت هاي بيمه - مصوب 6 9 1310 شماره 25759 با اصلا

مصوب 6 9 1310 شماره 25759 با اصلاحات

ماده 1 _ مدتي كه به موجب ماده 28 نظامنامه اجرا قانون ثبت شركت ها براي تنظيم قراردادهاي بيمه به زبان فارسي معين شده است تا اول اسفند ماه 1310 تمديد ميشود و شركت هاي بيمه از هر قبيل اعم از ايراني و خارجي مكلف هستند كه از تاريخ مزبور قرار دادهاي مربوطه به بيمه را به زبان فارسي يا با ترجمه به زبان فارسي تنظيم كنند.

ماده 2 _ شركت هاي بيمه خارجي از هر قبيل مكلفند در صورتي كه بخواهند عمليات خود را در ايران ترك نمايند و يا در صورتي كه به علت ورشكستگي يابه

هر علت ديگري اصلا از ادامه عمليات خود صرفنظر كنند مراتب را كتبا به وزارت عدليه اطلاع دهند.

وزارت عدليه بايد براي تصفيه امور شركت هاي مزبوره در ايران مراتب را سه دفعه متوالي و به فاصله بيست روز هر دفعه در مجله رسمي و يكي ازجرايد كثيرالانتشار تهران به خرج شركت اعلان نمايد.

ماده 3 _ شركت هاي مزبور در ماده فوق بايد صورت كاملي از كليه اسناد بيمه كه صاحبان آنها در ضمن جريان تصفيه خود را معرفي نكرده اند و همچنين اسناد بيمه كه صاحبان آنها غايب بوده و يا بدون وراث معروف شركت وفات كرده اند به وزارت عدليه تسليم نمايد. وجوهي كه شركت بايد به اشخاص مذكور فوق بدهد اعم از اينكه وجوه مزبور عبارت باشد از حق بيمه هايي كه تا آن تاريخ دريافت شده است و بايد مسترد شود يا غير آن در بانك معتبري كه وزارت عدليه در هر مورد كتبا به شركت معرفي مينمايند وديعه گذاشته شده و به تدريجي كه صاحبان اسناد كه در وجوه مزبور ميباشند خود را معرفي مينمايند به آنها مسترد خواهد گرديد.

هر قسمت از وجوه مزبور كه تا ده سال از تاريخ اولين اعلان مذكور در ماده 2 صاحبان اسناد بيمه دريافت ننموده باشند متعلق به دولت خواهد شد.

وزارت عدليه ميتواند به وسيله ماموري كه معين ميكند در امر تصفيه نظارت كند.

ماده 4 _ صاحبان اسناد بيمه كه در ضمن جريان تصفيه خود را معرفي نموده باشند ميتوانند يا تقاضا نمايند كه حق بيمه آنها تماما مسترد شود و يا شركت در ايران ضامن معتبري بدهد كه از عهده كليه تعهداتي كه شركت در مقابل صاحبان

اسناد بيمه تقبل كرده است بر آيد مگر در مورد ورشكستگي يا انحلال شركت كه در اين صورت مطابق قوانين مربوطه رفتار خواهد شد.

قانون حق الثبت شركتهاي بيمه - مصوب 6 9 1310 كميسيون قوانين عدليه

ماده 1 _ مقررات ماده (10) قانون ثبت شركت ها مصوب 2 3 1310 در آن قسمتي كه راجع به حق الثبت خود شركت است شامل شركتهاي بيمه نخواهد بود و شركتهاي مزبور بايد حقوق ذيل را تاديه نمايند

( اصلاحي 25 3 1367 هيات وزيران _ براي ثبت خود شركت 300000 ريال

براي معاملات شركت

الف _ در بيمه بر ضد حريق

1 _ اگر سند بيمه (پليس بيمه ) براي مدتي بيش از سه ماه صادر شود يك دينار براي هر چهارصد ريال قيمت مال بيمه شده يا كسر آن در هر سال يا كسرسال

2 _ اگر سند بيمه براي سه ماه يا كمتر صادر شود يك دينار براي هر هشتصد ريال قيمت مال بيمه شده يا كسر آن

ب _ در ساير بيمه ها ده دينار براي هر بيست ريال حق بيمه يا كسر آن كه شركت اخذ مي كند.

ج _ براي تصديقات موقتي ده دينار از هر تصديق

هرگاه مبلغ بيمه شده در اوراق و اسناد فوق معين نشده باشد هر يك دينار حق بيمه را بايد در مقابل ده ريال قيمت مال بيمه شده محسوب داشت

هرگاه مدت بيمه ذكر نشده باشد مدت آن يك سال محسوب خواهد شد.

تبصره 1 _ در موقع تجديد سند بيمه بايد مطابق مقررات فوق حق الثبت تاديه شود.

تبصره 2 _ تاديه حقوق مذكور در اين ماده به عهده خود شركت است و شركت به هيچ وجه حق ندارد به وسيله

ازدياد ميزان حق بيمه يا به طريق ديگر آن را از بيمه شدگان اخذ كند.

هر قراردادي كه با بيمه شدگان برخلاف اين ترتيب داده شود در قسمتي كه مخالف اين تبصره است باطل بوده و به علاوه ممكن است موجب الغاي اجازه عمليات شركت بشود.

تبصره 3 _ به هر سند بيمه يا تصديق بايد معادل حقوق قانوني تمبر الصاق شود والا سه برابر حق تمبر از شركت گرفته خواهد شد.

وصول اين وجه به طريق اداري و بدون مراجعه به محكمه خواهد بود.

اگر سند بيمه در نسخ متعدد تنظيم شده باشد تمبر به نسخه الصاق مي شود كه به صاحب سند بيمه بايد تسليم گردد و در ساير نسخ بايد قيد نمود كه تمبر به نسخه مزبور الصاق شده است به هر يك از ساير نسخ نيز بايد معادل يك دينار تمبر الصاق گردد.

ماده 2 _ اين قانون از 15 9 1310 به موقع اجرا گذارده مي شود.

آيين نامه قانون ثبت شركت هاي بيمه - مصوب ارديبهشت 1311

مصوب ارديبهشت 1311

ماده 1 _ هيچ شخص يا موسسه اي نمي تواند در ايران سفارش بيمه گرفته و در خارجه آن را اجرا نمايد مگر اينكه موسسه بيمه ك ننده قبلا در ايران به ثبت رسيده باشد، در اين صورت نيز سند بيمه صادر از خارجه بايد بر طبق مقررات قوانين و نظامات ايران تمبر شود.

ماده 2 _ در كليه معاملات بيمه هرگاه مشتري خارجه باشد سند بيمه ممكن است به زبان خارجه صادر شود و ترجمه آن ضروري نخواهد بود.

ماده 3 _ كليه موسسات بيمه كه خواه مستقيما و خواه به طور غير مستقيم در ايران معامله مي نمايند بايد يك نسخه از فرمول هاي سند بيمه كه استعمال مي كنند به زبان ملي خود

(يا به زبان خارجه اي كه در مركز اصلي خود به كار مي برند) با ترجمه آن به فارسي به اداره ثبت شركت ها تسليم دارند. درصورت بروز اختلاف بين موسسه بيمه و مشتري فقط متن و ترجمه مزبور سنديت خواهد داشت مگر اينكه بين متن و ترجمه فارسي اختلاف باشد كه در آن صورت هر يك از آنها كه به نفع مشتري باشد معتبر خواهد بود.

هر گاه در مقررات سند بيمه تغييراتي داده شود بدون اينكه فرمول مربوط به آن تغييرات به اداره ثبت تسليم گردد موسسه بيمه كننده نمي تواند به تغييرات مزبور استناد كند ليكن استناد به آن تغييرات بر عليه موسسه مزبور جايز است

نظامنامه ثبت شركتهاي بيمه - مصوب 6 9 1310

مصوب 6 9 1310

نظر به ماده 8 قانون ثبت شركت ها مصوب دوم خرداد ماه 1310 شمسي مواد ذيل مقرر مي شود

ماده 1 _ ( اصلاحي 4 11 1310 موضوع شماره 31672 مورخ 4 11 1310) مدتي كه به موجب ماده 28 نظامنامه اجرا قانون ثبت شركتها براي تنظيم قراردادهاي بيمه به زبان فارسي معين شده است تا اول اسفندماه 1310 تمديد مي شود و شركتهاي بيمه از هر قبيل اعم از ايراني و خارجي مكلف هستند كه از تاريخ مزبور قراردادهاي مربوطه به بيمه را به زبان فارسي يا با ترجمه به زبان فارسي تنظيم كنند.

ماده 2 _ شركتهاي بيمه خارجي از هر قبيل مكلفند در صورتي كه بخواهند عمليات خود را در ايران ترك نمايند و يا در صورتي كه به علت ورشكستگي يا به هر علت ديگري اصلا از ادامه عمليات خود صرف نظر كنند مراتب را كتبا به وزارت عدليه اطلاع دهند.

وزارت عدليه بايد براي تصفيه امور

شركتهاي مزبوره در ايران مراتب را سه دفعه متوالي و به فاصله بيست روز هر دفعه در مجله رسمي و يكي از جرايد كثيرالانتشار تهران به خرج شركت اعلان نمايد.

ماده 3 _ شركتهاي مزبور در ماده فوق بايد صورت كاملي از كليه اسناد بيمه كه صاحبان آنها در ضمن جريان تصفيه خود را معرفي نكرده اند و همچنين اسناد بيمه كه صاحبان آنها غايب بوده و يا بدون وراث معروف شركت وفات كرده اند به وزارت عدليه تسليم نمايد.

وجوهي كه شركت بايد به اشخاص مذكور فوق بدهد اعم از اينكه وجوه مزبور عبارت باشد از حق بيمه هايي كه تا آن تاريخ دريافت شده است و بايد مسترد شود يا غير آن در بانك معتبري كه وزارت عدليه در هر مورد كتبا به شركت معرفي مي نمايد وديعه گذاشته شده و به تدريجي كه صاحبان اسناد كه در وجوه مزبور محق مي باشند خود را معرفي مي نمايند به آنها مسترد خواهد گرديد.

هر قسمت از وجوه مزبور كه تا ده سال از تاريخ اولين اعلان مذكور در ماده 2 صاحبان اسناد بيمه دريافت ننموده باشند متعلق به دولت خواهد شد. وزارت عدليه مي تواند به وسيله ماموري كه معين مي كند در امر تصفيه نظارت كند.

ماده 4 _ صاحبان اسناد بيمه كه در ضمن جريان تصفيه خود را معرفي نموده باشند مي توانند يا تقاضا نمايند كه حق بيمه هاي آنها تماما مسترد شود و يا شركت در ايران ضامن معتبري بدهد كه از عهده كليه تعهداتي كه شركت در مقابل صاحبان اسناد بيمه تقبل كرده است برآيد مگر در مورد ورشكستگي يا انحلال شركت كه در اين صورت مطابق قوانين مربوطه رفتار

خواهد شد.

نظامنامه ثبت فرمولهاي سند بيمه صادره شركت هاي بيمه خارجي - مصوب 1 2 1311

مصوب 1 2 1311

وزارت عدليه نظر به ماده 8 قانون ثبت شركتها مقرر مي دارد

ماده 1 _ هيچ شخص يا موسسه اي نمي تواند در ايران سفارش بيمه گرفته و در خارجه آن را اجرا نمايد مگر اينكه موسسه بيمه كننده قبلا در ايران به ثبت رسيده باشد در اين صورت نيز سند بيمه صادر از خارجه بايد بر طبق مقررات قوانين و نظامات ايران تمبر شود.

ماده 2 _ در كليه معاملات بيمه هرگاه مشتري خارجي باشد سند بيمه ممكن است به زبان خارجه صادر شود و ترجمه آن ضروري نخواهد بود.

ماده 3 _ كليه موسسات بيمه كه خواه مستقيما و خواه به طور غيرمستقيم در ايران معامله مي نمايند بايد يك نسخه از فرمولهاي سند بيمه كه استعمال مي كنند به زبان ملي خود (يا به زبان خارجه اي كه در مركز اصلي خود به كار مي برند) با ترجمه آن به فارسي به اداره ثبت شركتها تسليم دارند.

در صورت بروز اختلاف بين موسسه بيمه و مشتري فقط متن و ترجمه مزبور سنديت خواهد داشت مگر اينكه بين متن و ترجمه فارسي اختلاف باشدكه در اين صورت هر يك از آنها كه به نفع مشتري باشد معتبر خواهد بود.

هرگاه در مقررات سند بيمه تغييراتي داده شود بدون اينكه فرمول مربوط به آن تغييرات به اداره ثبت تسليم گردد موسسه بيمه كننده نمي تواند به تغييرات مزبور استناد كند ليكن استناد به آن تغييرات بر عليه موسسه مزبور جايز است

آيين نامه دفتر ثبت تجارتي - مصوب فروردين 1325

مصوب فروردين 1325

وزارت دادگستري نظر به مواد 16 و 17 و 18 قانون تجارت مصوب ارديبهشت 1311 مقرر مي دارد

ماده 1 _ در هر محلي كه اداره يا دايره يا شعبه

ثبت تشكيل شده يا مي شود به منظور ثبت نام بازرگانان و بنگاه هاي بازرگاني و شركت هاي تجارتي دفتر مخصوصي به نام دفتر ثبت تجارتي تاسيس خواهد شد.

تبصره 1 _ صفحات دفاتر مزبور را بايد در بدو امر دادستان محل يا نماينده او شماره گذاري كرده و به امضاي خود و مهر دادسرا ممهور و مجموع عده صفحات را باتمام حروف در اول و آخر هر دفتر با ذكر تاريخ قيد كند.

تبصره 2 _ در دفتر مزبور براي ثبت هر شماره يك صفحه تخصيص داده خواهد شد.

ماده 2 _ كليه بازرگانان و بنگاه هاي بازرگاني و شركت هاي تجارتي ايراني و خارجي كه مركز اصلي آنها يا تجارتخانه آنها در ايران بوده و يا اينكه درخارجه باشد ولي در ايران شعبه يا شعبي دارند بايد نام خود را طبق مقررات اين آيين نامه در دفتر مذكور در ماده يك به ثبت برسانند.

ماده 3 _ كليه بازرگانان و بنگاه هاي بازرگاني و شركت هاي مذكور در ماده 2 كه در تاريخ اجراي اين آيين نامه در هر محل به شغل بازرگاني اشتغال دارند مكلفند در ظرف 3 ماه از تاريخ نشر آگهي مذكور اظهار نامه خود را طبق ماده 6 اين آيين نامه تنظيم و به ثبت محل تسليم نمايند.

مهلت اظهارنامه تا آخرمهر ماه 1325 تمديد مي گردد.

ماده 4 _ بازرگانان و بنگاه هاي بازرگاني و شركت هاي تجارتي كه پس از مدت مذكور در ماده سه به شغل بازرگاني اشتغال ورزيده يا تاسيس مي شوند در ظرف يك ماه از تاريخ شروع به كار يا تاسيس مكلف به تسليم اظهار نامه مذكور در ماده فوق مي باشند.

ماده 5 _ اظهار نامه بايد

در سه نسخه روي نمونه هاي چاپي مخصوص كه از متصدي دفتر ثبت تجارتي محل گرفته مي شود تنظيم و به همان دفتر تسليم و رسيد گرفته شود.

ماده 6 _ در اظهار نامه بايد نكات زير به ترتيبي كه شماره گذاري شده نوشته شود

1 _ نام و نام خانوادگي بازرگان و رييس بنگاه و مديران شركت و اسم تجارتخانه يا بنگاه يا شركت

2 _ تاريخ و محل تولد و شماره شناسنامه و محل صدور آن

3 _ تابعيت اصلي و تابعيت فعلي در صورتي كه تابعيت ديگري را تحصيل نموده باشد. تاريخ و طرز تحصيل تابعيت ثانوي بايد قيد شود.

4 _ تاريخ ورود به ايران و شماره و محل صدور پروانه اقامت (اگر اظهاركننده تبعه خارجه باشد).

5 _ محل اقامت شخصي محل تجارتخانه يا بنگاه ( نشاني كامل محل مركز اصلي شركت و شعبات آن

6 _ ميزان سرمايه در شركت هاي تجارتي

7 _ شماره ثبت منگنه و پلمپ دفاتر تجارتي كه به موجب مواد 6 و 12 قانون تجارت به عمل آمده است

8 _ شماره تلفن ، عنوان تلگرافي ، كتاب رمز تجارتي (اگر داشته باشد)

9 _ رشته تجارت (تجارت داخلي يا تجارت خارجي يا هر دو).

10 _ قيد شماره ثبت علايم تجارتي (چنانچه داشته باشد)

تبصره 1 _ در اظهارنامه شركت يا تجارتخانه و يا بنگاهي كه به تجارت خارجي اشتغال دارد بايد تعيين شود كه وارد كننده است يا صادركننده يا حق العمل كار يا هر سه و حتي الامكان ارقام كالاهاي عمده اي كه اختصاصا صادر يا وارد مي نمايد بايد معين گردد.

تبصره 2 _ در اظهارنامه شركت يا تجارتخانه

يا بنگاهي كه منحصرا به معاملات داخلي اشتغال دارد بايد نوع معاملات و ارقام كالاهايي كه معمولا مورد معامله مي باشد تعيين شود.

ماده 7 _ متصدي دفتر ثبت تجارتي مكلف است مفاد اظهارنامه را در ظرف ده روز در دفتر خود ثبت و ذيل هر سه نسخه شماره ثبت و تاريخ و اسم دفترثبت تجارتي محل را قيد و يك نسخه را با تصديق به اينكه اظهار نامه مزبور ثبت شده است امضا و مهر نموده به اظهار كننده تسليم نمايد و نسخه ديگر را به وزارت بازرگاني و پيشه و هنر ارسال دارد.

ماده 8 _ هر نوع تغيير وتبديلي كه هر يك از بندهاي ماده 6 اين آيين نامه پس از ثبت اظهار نامه به عمل آيد و همچنين در صورت توقف و انحلال اظهاركننده مكلف است تغييرات حاصله را در سه نسخه تهيه و به دفتر ثبت محلي كه شركت يا بنگاه و يا تجارتخانه در آن ثبت شده است تسليم نمايد كه دردفتر ثبت تجارتي قيد و مراتب به وزارت بازرگاني و پيشه و هنر اعلام گردد.

تبصره _ در صورت تغيير محل مركز اصلي شركت يا شعبه آن و محل تجارتخانه و يا بنگاه بايد تغيير مزبور به دفتر ثبت تجارتي مربوطه اطلاع داده شود و متصدي دفتر مزبور پس از ثبت تغيير در ذيل ثبت اصلي گواهي نامه شامل اطلاعات مربوط به ثبت مزبور به اظهار كننده تسليم مي نمايد كه به دفتر ثبت تجارتي محل منتقل اليه داده و در دفتر ثبت تجارتي محل جديد ثبت نمايد. ضمنا متصدي دفتر وزارت بازرگاني و پيشه و هنر را هم از آن تغيير آگاه خواهد

نمود.

ماده 9 _ در صورتي كه مدير شركت يا بازرگان يا رييس بنگاه فوت نمايد قايم مقام او مكلف است منتهي در ظرف شش ماه مراتب را به دفتر ثبت تجارتي مربوط اطلاع دهد. در اين اطلاع نامه بايد وضعيت شركت يا تجارتخانه يا بنگاه بعد از فوت تصريح و معين شود كه در اثر فوت نسبت به هيات مديره چه تصميمي اتخاذ گرديده و آيا تجارتخانه بر چيده شده يا اين كه عمليات به وسيله وراث يا قائم مقام متوفي تعقيب خواهد شد. در اين صورت قايم مقام متوفي بايد خود را معرفي و اطلاعاتي را كه در بندهاي يك تا شش ماده 6 اين آيين نامه تصريح شده است در اظهارنامه خود توضيح دهد.متصدي دفتر ثبت تجارتي مراتب را ذيل ثبت اوليه تجارتخانه ثبت كرده و يك نسخه از اظهارنامه را طبق ماده 7 اين آيين نامه به اظهار كننده تسليم نموده نسخه ديگر را به وزارت بازرگاني و پيشه و هنر ارسال مي دارد.

ماده 10 _ هر بازرگان و يا رييس بنگاه بازرگاني و يا شركتي كه طبق مقررات اين آيين نامه اسم خود را ثبت مي نمايد مكلف است در سر لوحه كاغذهاي تجارتي و سياهه هاي فروش و يادداشت ها و برگه هاي سفارش و هر نوع اسناد و مطبوعات تجارتي كه به كار مي برد ضمن درج عنوان تجارتي شماره ثبت دفتر ثبت تجارتي را نيز قيد نمايد.

ماده 11 _ در هر محل كه وزارت دادگستري مقتضي بداند دستور اجراي اين آيين نامه را خواهد داد و اجراي آن به وسيله نشر آگهي در روزنامه رسمي كشور و يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار محل به

اطلاع عموم خواهد رسيد.

ماده 12 _ اجراي اين آيين نامه در تهران به عهده دايره ثبت شركت ها و در شهرستان ها به عهده ادارات ثبت مي باشد.

قانون اجازه ثبت شعبه يا نمايندگي شركت هاي خارجي - مصوب 21 8 1376

ماده واحده _ شركت هاي خارجي كه در كشور محل ثبت خود شركت قانوني شناخته مي شوند مشروط به عمل متقابل از سوي كشور متبوع مي توانند در زمينه هايي كه توسط دولت جمهوري اسلامي ايران تعيين مي شود در چهارچوب قوانين و مقررات كشور به ثبت شعبه يا نمايندگي خود اقدام كنند.

تبصره _ آيين نامه اجرايي اين قانون بنا به پيشنهاد وزارت امور اقتصادي و دارايي با هماهنگي ساير مراجع ذيربط به تصويب هيات وزيران خواهدرسيد

آيين نامه اجرايي قانون اجازه ثبت شعبه يا نمايندگي شركت هاي خارجي - مصوب 1 11 1378

هيات وزيران در جلسه مورخ 1 11 1378 بنا به پيشنهاد وزارت امور اقتصادي و دارايي و به استناد تبصره ماده واحده قانون اجازه ثبت شعبه يا نمايندگي شركتهاي خارجي _ مصوب 1376 _ آيين نامه اجرايي قانون مذكور را به شرح زير تصويب نمود

ماده 1 _ شركتهاي خارجي كه در كشور محل ثبت خود شركت قانوني شناخته مي شوند مشروط به عمل متقابل در كشور متبوع ، مي توانند براي فعاليت در ايران در زمينه هاي زير براساس مقررات اين آيين نامه و ساير قوانين و مقررات مربوط نسبت به ثبت شعبه يا نمايندگي خود اقدام نمايند

1 _ ارايه خدمات بعد از فروش كالاها يا خدمات شركت خارجي

2 _ انجام عمليات اجرايي قراردادهايي كه بين اشخاص ايراني و شركت خارجي منعقد مي شود.

3 _ بررسي و زمينه سازي براي سرمايه گذاري شركت خارجي در ايران

4 _ همكاري با شركت هاي فني و مهندسي ايراني براي انجام كار در كشورهاي ثالث

5 _ افزايش صادرات غير نفتي جمهوري اسلامي ايران

6 _ ارايه خدمات فني و مهندسي و انتقال دانش فني و فن آوري

7 _ انجام فعاليت هايي كه مجوز آن توسط دستگاه

هاي دولتي كه به طور قانوني مجاز به صدور مجوز هستند ، صادر مي گردد، از قبيل ارايه خدمات درزمينه هاي حمل و نقل ، بيمه و بازرسي كالا ، بانكي ، بازاريابي و غيره

ماده 2 _ شعبه شركت خارجي ، واحد محلي تابع شركت اصلي است كه مستقيما موضوع و وظايف شركت اصلي را در محل ، انجام مي دهد. فعاليت شعبه در محل تحت نام و با مسئوليت شركت اصلي خواهد بود.

ماده 3 _ شركت هاي خارجي متقاضي ثبت شعبه در ايران موظفند اطلاعات و مدارك زير را به همراه درخواست كتبي خود به اداره كل ثبت شركت ها و مالكيت صنعتي ارايه نمايند.

1 _ اساسنامه شركت ، آگهي تاسيس و آخرين تغييرات ثبت شده در مراجع ذيربط

2 _ آخرين گزارش مالي تاييد شده شركت

3 _ گزارش توجيهي حاوي اطلاعات مربوط به فعاليت هاي شركت و تبيين دلايل و ضرورت ثبت شعبه در ايران ، تعيين نوع و حدود اختيارات و محل فعاليت شعبه ، برآورد نيروي انساني ايراني و خارجي مورد نياز ، و نحوه تامين منابع وجوه ارزي و ريالي براي اداره امور شعبه

ماده 4 _ نماينده شركت خارجي ، شخص حقيقي يا حقوقي است كه براساس قرارداد نمايندگي انجام بخشي از موضوع و وظايف شركت طرف نمايندگي را در محل برعهده گرفته است نمايندگي شركت خارجي نسبت به فعاليت هايي كه تحت نمايندگي شركت طرف نمايندگي در محل انجام مي پذيرد ، مسئوليت خواهد داشت

ماده 5 _ اشخاص حقيقي ايراني يا اشخاص حقوقي كه متقاضي ثبت نمايندگي شركت خارجي در ايران هستند موظفند ،

ترجمه فارسي اسناد و اصل مدارك و اطلاعات زير را به همراه درخواست كتبي خود به اداره كل ثبت شركت ها و مالكيت صنعتي ارايه نمايند

1 _ تصوير مصدق قرارداد موضوع ماده (4) اين آيين نامه

2 _ مدارك شناسايي شخص متقاضي ، براي اشخاص حقيقي تصوير شناسنامه و نشاني اقامتگاه قانوني و براي اشخاص حقوقي ، اساسنامه شركت و آگهي تاسيس و آخرين تغييرات ثبت شده آن نزد مراجع ذيربط

3 _ ارايه سابقه فعاليت شخص متقاضي ثبت نمايندگي ، در زمينه امور پيش بيني شده در قرارداد نمايندگي

4 _ اساسنامه شركت خارجي طرف نمايندگي ، آگهي تاسيس و آخرين تغييرات ثبت شده آن نزد مراجع ذيربط

5 _ گزارش فعاليت هاي شركت خارجي طرف نمايندگي و تبيين دلايل و ضرورت اخذ نمايندگي

6 _ آخرين گزارش مالي تاييد شده شركت خارجي طرف نمايندگي

7 _ معرفي وزارتخانه ذي ربط

ماده 6 _ اشخاصي كه مجوز فعاليت آنها از سوي مراجع ذيصلاح لغو مي شود مكلفند، در مهلت تعيين شده توسط اداره ثبت شركتها و مالكيت هاي صنعتي ، نسبت به انحلال شعبه يا نمايندگي و انجام امور تصفيه آن اقدام نمايند.

تبصره _ شركت هايي كه مجوز فعاليت آنها تمديد نمي شود، (6) ماه مهلت دارند تا نسبت به انحلال شركت ثبت شده و انجام امور تصفيه آن اقدام نمايند.

ماده 7 _ شعبه شركتهاي خارجي كه نسبت به ثبت شعبه خود در ايران اقدام نموده و به فعاليت مي پردازند موظفند ، هر سال گزارش سالانه شركت اصلي مشتمل بر گزارش هاي مالي حسابرسي شده توسط حسابرسان مستقل مقيم در كشور متبوع را به دستگاه ذيربط ارايه نمايند.

ماده

8 _ كليه اشخاص حقيقي و حقوقي مشمول اين آيين نامه موظفند گزارش فعاليت شعبه يا نمايندگي در ايران را همراه با صورت هاي مالي حسابرسي شده خود ظرف مدت (4) ماه پس از پايان سال مالي به دستگاه هاي ذي ربط ارسال دارند حسابرسي مذكور تا زماني كه آيين نامه اجرايي تبصره (4) ماده واحده قانون استفاده از خدمات تخصصي و حرفه اي حسابداران ذيصلاح به عنوان حسابدار رسمي _ مصوب 1372 _ اعلام نشده است ،توسط سازمان حسابرسي و موسسات حسابرسي مورد قبول دستگاه ذيربط ، كه شركاي آن افراد حقيقي تاييد شده توسط اداره نظارت سازمان حسابرسي باشند ، انجام مي گيرد.

ماده 9 _ اداره امور شعبه يا نمايندگي ثبت شده طبق اين آيين نامه ، بايد توسط يك يا چند شخص حقيقي مقيم ايران انجام گيرد.

ماده 10 _ به منظور برخورداري شركت هاي خارجي از مزاياي اين آيين نامه و استمرار فعاليت آنها، شركت هاي خارجي كه تا قبل از لازم الاجرا شدن اين آيين نامه ، در ايران ، از طريق شعبه يا نمايندگي خود فعاليت مي كرده اند مكلفند ، اطلاعات و مدارك موضوع مواد (3) و (5) اين آيين نامه را به دستگاه هاي ذيربط ارايه داده و وضعيت خود را با آيين نامه تطبيق دهند.

آيين نامه اصلاحي ثبت تشكيلات و موسسات غير تجارتي - مصوب 1337 با اصلاحات و الحاقات بعدي

مقدمه ( مواد 1 تا 4 )

ماده 1 _ مقصود از تشكيلات و موسسات غيرتجارتي مذكور در ماده 584 قانون تجارت كليه تشكيلات و موسساتي است كه براي مقاصد غيرتجارتي از قبيل امور علمي يا ادبي يا امور خيريه و امثال آن تشكيل مي شود اعم از آنكه موسسين و تشكيل دهندگان قصد انتفاع داشته يا نداشته باشند .

تبصره _ تشكيلات و موسسات مزبور مي توانند عناويني

از قبيل انجمن كانون يا بنگاه و امثال آن اختيار نمايند ولي اتخاذ عناويني كه اختصاص به تشكيلات دولتي و كشوري دارد از طرف موسسات مزبور ممكن نخواهد بود.

ماده 2 _ تشكيلات و موسسات مزبور از لحاظ انطباق با مقررات اين آيين نامه به دو قسمت مي شوند

الف _ موسساتي كه مقصود از تشكيل آن جلب منافع و تقسيم آن بين اعضا خود نباشد.

ب _ موسساتي كه مقصود از تشكيل آن ممكن است جلب منافع مادي و تقسيم منافع مزبور بين اعضا خود يا غير باشد مانند كانون هاي فني و حقوقي و غيره .

ماده 3 _ ثبت تشكيلات و موسسات مزبور در تهران در اداره ثبت شركت ها و در شهرستان ها در اداره ثبت مركز اصلي آن به عمل خواهد آمد .

تبصره _ ثبت موسسات و تشكيلات غيرتجارتي كه در خارج از كشور به ثبت رسيده است فقط در تهران در اداره ثبت شركت ها به عمل خواهد آمد .

ماده 4 _ موسسات و تشكيلات غيرتجارتي ثبت نشده كه در ايران داراي فعاليت هستند موظف مي باشد از تاريخ تصويب اين آيين نامه ظرف دو ماه طبق مقررات مربوطه تقاضاي ثبت نمايند .

تبصره _ اداره ثبت شركت ها و مالكيت صنعتي به محض وصول تقاضاي ثبت اين قبيل موسسات و تشكيلات مراتب را با ذكر خصوصيات به وزارت امورخارجه اعلام مي دارد و پس از موافقت آن وزارتخانه طبق مقررات اقدام به ثبت آنها خواهد نمود.

فصل اول - درتسليم اظهارنامه و ثبت مجامع و موسسات غيرتجارتي ( مواد 5 تا 9 )

ماده 5 _ اظهارنامه ثبت تشكيلات و موسسات مزبور بايد در دو نسخه به زبان فارسي تنظيم شده و داراي تاريخ و امضا حاوي نكات ذيل باشد

الف _ اسم و اقامتگاه

و تابعيت و موضوع موسسه و مراكز و شعب آن .

ب _ اسم و اقامتگاه و شهرت اشخاصي كه براي اداره كردن موسسات و تشكيلات معين شده اند .

ج _ اسم و اقامتگاه و تابعيت وكيل در صورتي كه اظهارنامه به وسيله وكيل تنظيم شده باشد.

د _ تاريخ ثبت و محل و شماره ثبت و نام كشوري كه موسسه در آن به ثبت رسيده در صورتي كه موسسات يا تشكيلات مذكور در خارج از ايران به ثبت رسيده باشد .

ه _ تعيين ضمايم اظهارنامه

ماده 6 _ اظهارنامه بايد داراي ضمايم زير باشد

الف _ نسخه اصلي يا رونوشت وكالت نامه درصورتي كه تقاضا به توسط وكيل داده شده باشد.

ب _ رونوشت گواهي شده تصديق كشوري كه موسسات ياتشكيلات مزبور در آنجا به ثبت رسيده به انضمام ترجمه مصدق آن به فارسي

ج _ دونسخه اساسنامه و دونسخه ترجمه مصدق آن در صورتي كه اصل اساسنامه به زبان خارجي باشد.

د _ دوصورت مجلس مجمع عمومي مبني بر انتخاب هيات مديره ومعرفي كساني كه حق امضا دارند.

ه _ يك نسخه اجازه نامه حاصله شهرباني در صورتي كه موضوع ثبت طبق مدلول رديف الف از ماده 2 اين آيين نامه باشد.

و _ رسيد پرداخت حق الثبت

ماده 7 _ در صورتي كه ظرف 15 روز بعد از وصول اظهارنامه معلوم گردد كه تقاضاي ثبت داراي نواقصي باشد دفتر اداره ثبت شركت ها به متقاضياخطار مي كند كه نواقص را ظرف مدت پانزده روز رفع كند و چنانچه در ظرف مدت مذكور اقدامي براي رفع نواقص نكند و يا اصولا تقاضاي ثبت غيرقابل قبول باشد رييس اداره ثبت شركت ها اقدام به

رد آن خواهد كرد. در شهرستان ها اين اقدام بر عهده ادارات ثبت مي باشد .

ماده 8 _ در صورتي كه تقاضاي ثبت قبول شود مراتب در دفتر مخصوصي ثبت و ورقه اي حاكي از تصديق ثبت به تقاضاكننده داده مي شود و خلاصه آن نيز به خرج متقاضي در روزنامه رسمي و يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار براي اطلاع عموم منتشر خواهد گرديد.

ماده 9 _ موسسات و تشكيلات مذكور بايد كليه تغييراتي كه در مورد اساسنامه و يا اشخاصي كه حق امضا دارند و يا اقامتگاه قانوني آنها پيدا مي شود ظرف يك ماه به اداره ثبت شركت ها اطلاع دهند و مادام كه اطلاع نداده اند استناد به آن تغييرات در مقابل اشخاص ثالث معتبر نخواهد بود.

فصل دوم - در انحلال تشكيلات و موسسات غيرتجاري ( مواد 10 تا 11 )

ماده 10 _ در صورت انحلال موسسات و تشكيلات مذكور دراين آيين نامه هر گاه انحلال اختياري باشد تصفيه امور آن به توسط مدير يا مديران آن برطبق شرايط مقرره در اساسنامه به عمل ميايد و در صورتي كه در اساسنامه متصدي امر تصفيه و ترتيب آن معين نشده باشد مجمع عمومي بايد در موقع تصميم به انحلال يك نفر را براي تصفيه انتخاب كرده و حدود اختيارات او را معين كند.

ماده 11 _ در صورتي كه موسسه به موجب حكم محكمه منحل گرديد و در اساسنامه متصدي امور تصفيه معين نشده باشد محكمه در ضمن حكم انحلال يك نفر را براي تصفيه معين مي كند و در اين قبيل موارد تصفيه امور مربوطه بر طبق قانون تجارت و تصفيه امور شركت ها خواهد بود.

فصل سوم - حق الثبت تشكيلات و موسسات غيرتجاري ( مواد 12 تا 14 )

مواد 12 و 13 _ منسوخ شده است

ماده 14 _ اين آيين نامه پس از ده روز از تاريخ انتشار در روزنامه رسمي كشور ايران قابل اجرا خواهد بود و آيين نامه شماره 15409 مورخ 20 مرداد1315 نسخ مي شود .

ضوابط ثبت شركت ها و مالكيت هاي صنعتي و معنوي در مناطق آزاد تجاري _ صنعتي جمهوري اسلامي ايران

فصل اول _ تعاريف ( ماده 1 )

شماره 21453 ت 15011 ك _ 30 2 1374

(روزنامه رسمي شماره 14630 _8 3 1374 )

فصل اول _ تعاريف

ماده 1 _ در اين تصويبنامه واژه هاي زير به جاي عبارت هاي مشروح مربوط به كار مي رود

1 _1 _ كشور جمهوري اسلامي ايران

2 _1 _ منطقه هر يك از مناطق آزاد تجاري _ صنعتي

3 _1 _ سازمان سازمان هر يك از مناطق آزاد تجاري _ صنعتي است كه به موجب قانون تاسيس شده اند

4 _1 _ قانون چگونگي اداره مناطق آزاد تجاري _ صنعتي مصوب 7 6 1372 مجلس شوراي اسلامي

5 _1 _ شوراي عالي شوراي عالي مناطق آزاد تجاري _ صنعتي جمهوري اسلامي ايران .

6 _1 _ واحد ثبتي مرجع ثبت شركت ها و مالكيت هاي صنعتي و معنوي هر يك از سازمان هاي مناطق آزاد تجاري _ صنعتي

7 _1 _ شعبه شركت يا موسسه شعبه يك شركت يا موسسه شخص حقوقي است كه در منطقه توسط شركت يا موسسه اصلي كه خارج از منطقه ايجادشده تشكيل شده است و اكثريت سهام آن متعلق به شركت يا موسسه مذكور مي باشد واين شخص حقوقي تازه تاسيس شركت يا موسسه فرعي آن محسوب مي شود.

8 _1 _ نماينده يك شركت يا موسسه ، شخص حقوقي يا حقيقي است كه آن شركت يا موسسه به آن اختيارات لازم را داده است و تعهدات آن

در سمت نمايندگي شركت يا موسسه ، تعهدات شركت يا موسسه اختيار دهنده محسوب مي شود.

فصل دوم _ ايجاد و وظايف واحد ثبتي ( ماده 2 تا3 )

ماده 2 _ سازمان هر منطقه به منظور انجام امورثبتي شركت ها و مالكيت هاي صنعتي و معنوي در آن منطقه واحدي را به نام واحد ثبت شركت ها و مالكيت هاي صنعتي و معنوي تاسيس مي كند.

ماده 3 _ وظايف واحد ثبتي عبارتند از

1 _3 _ ثبت شركت ها و موسسات غير تجاري ايراني و خارجي

2 _3 _ ثبت علايم و اسامي تجاري و صنعتي

3 _3 _ ثبت اختراعات و اشكال و ترسيمات صنعتي

4 _3 _ ثبت دفاتر تجاري بازرگانان

5 _3 _ پلمپ دفاتر تجاري و غير تجاري واقع در حوزه هر منطقه

6 _3 _ ثبت بانك ها و موسسات اعتباري با رعايت آيين نامه اجرايي عمليات پولي و بانكي در مناطق آزاد.

7 _3 _ ثبت شركت هاي بيمه طبق مقررات حاكم در مناطق آزاد

فصل سوم _ تشريفات قانوني ثبت شركت ها و مالكيت هاي صنعتي و معنوي ( ماده 4 تا 18 )

ماده 4 _ هر شركت يا موسسه اي كه در منطقه ثبت شود و مركز اصلي آن نيز در همان منطقه باشد شركت ايراني و ثبت شده درمنطقه محسوب مي شود.

تبصره 1 _ از تاريخ اجراي اين تصويبنامه هر شركت يا موسسه خارجي براي اينكه بتواند به وسيله شعبه يا نمايندگي در منطقه به فعاليت هاي اقتصادي مبادرت نمايد بايد در كشور متبوع خود مطابق قوانين و مقررات جاري آن كشور _ به تصديق نمايندگي جمهوري اسلامي ايران در آن كشور _ شركت قانوني محسوب شود و در واحد ثبتي منطقه نيز به ثبت رسيده باشد.

تبصره 2 _ هر شركت يا موسسه خارجي كه در تاريخ اجراي اين تصويبنامه در منطقه به وسيله شعبه يا نمايندگي به فعاليت هاي اقتصادي اشتغال داشته باشد بايد در ظرف سه ماه از

تاريخ اجراي اين تصويبنامه تقاضاي ثبت نمايد.

در غير اين صورت شركت مذكور اعتبار قانوني نداشته و موسس آن در قبال اشخاص ثالث متضامنا مسئول جبران خسارت وارده خواهند بود.

ماده 5 _ انواع شركت ها و موسسات غيرتجاري مذكور در قانون تجارت و ساير قوانين ايران مي توانند در واحد ثبتي منطقه به ثبت برسند مشروط برآنكه موضوع فعاليت آنها قانوني باشد. در هر حال تاسيس و فعاليت شركت ها تحت قوانين موضوعه امكان پذير است .

ماده 6 _ تمامي اشخاص حقوقي كه درمنطقه فعاليت اقتصادي دارند موظفند ظرف سه ماه از تاريخ اعلام واحد ثبتي وضعيت خود را با مفاد اين تصويبنامه و دستورالعمل هاي اجرايي آن تطبيق دهند در غير اين صورت مرجع صالح به تقاضاي سازمان از ادامه فعاليت اشخاص مذكور جلوگيري خواهد نمود.

دستورالعمل اجرايي اين ماده توسط سازمان هر منطقه تهيه و به اجرا گذاشته مي شود.

تبصره _ سازمان ثبت اسناد و املاك كشور كليه سوابق و مدارك مربوط به اشخاص حقوقي كه قبل از تاريخ ايجاد واحد ثبتي منطقه در ساير نقاط كشوربه ثبت رسيده اند و به موجب اساسنامه مربوط مركز اصلي (اقامتگاه آنها منطقه است و از سازمان مجوز فعاليت دريافت كرده اند بنا به تقاضاي واحدثبتي براي آن واحد ارسال مي كند همچنين سازمان ثبت اسناد و املاك كشور به منظور پيشگيري از تعيين نام هاي مشابه براي شركت هاي در حال ثبت با واحدهاي ثبتي مناطق همكاري خواهند نمود.

ماده 7 _ ثبت شركت و موسسه در منطقه با ارائه مدارك و اسناد زير به واحد ثبتي منطقه به عمل خواهد آمد

1 _ اظهارنامه ثبت

2 _ اساسنامه شركت

3 _ صورت جلسه مجمع عمومي

موسسين

4 _ صورت جلسه اولين جلسه هيات مديره

5 _ گواهي بانكي از يكي از بانك هاي منطقه مبني بر توديع حداقل 35% سرمايه نقدي

6 _ مجوز فعاليت در منطقه كه توسط سازمان صادر شده باشد .

تبصره 1 _ در مورد اشخاص حقوقي خارجي تهيه و ارائه اصل اختيار نامه نمايندگي مجوز تاسيس شعبه اشخاص مذكور در ايران كه شرايط تنظيم و صدور آنها مطابق قوانين و مقررات كشور متبوع اشخاص حقوقي خارجي به تصديق نمايندگي جمهوري اسلامي ايران در آن كشور رعايت شده باشد ضرورت دارد همچنين لازم است براي ثبت شعبه يا نمايندگي در ايران اشخاص حقوقي خارجي اظهارنامه ثبت شركت و رونوشت مصدق سند ثبت شركت در كشور متبوع را به زبان فارسي نيز ضميمه نمايند.

تبصره 2 _ كليه اسناد و مدارك موضوع ماده 8 اين تصويبنامه توسط اشخاص حقوقي خارجي بايد به صورت رسمي به زبان فارسي نيز تسليم شود.

تبصره 3 _ در كليه موارد پس از دريافت رسيد حق الثبت اقدامات مربوط به ثبت و صدور گواهي مربوط صورت خواهد گرفت

ماده 8 _ اظهارنامه ثبت شعب و نمايندگي هاي اشخاص حقوقي خارجي علاوه بر قيد تاريخ و امضا بايد حاوي نكات زير باشد

1 _ نام كامل شركت يا موسسه به زبان فارسي با علايم اختصاري و مشخصات آن

2 _ نوع شركت يا موسسه و موضوع فعاليت آن

3 _ مركز اصلي و اقامتگاه شركت يا موسسه در خارج ايران

4 _ تابعيت شركت يا موسسه

5 _ ميزان سرمايه شركت يا موسسه

6 _ آخرين بيلان مالي شركت يا موسسه

7 _ مرجع ثبت شماره محل شهر و

كشور و تاريخ ثبت شركت يا موسسه در خارج ايران

8 _ فعاليت مورد نظر شركت يا موسسه جهت اشتغال درمنطقه

9 _ ساير شعب و نمايندگي هاي شركت يا موسسه در ايران و اسامي مديران هر كدام در صورت تاسيس

10 _ اقامتگاه شركت يا موسسه جهت اشتغال در ايران و منطقه و تعيين افراد صلاحيت دار دريافت كننده ابلاغ ها و اخطاريه ها.

11 _ قبولي مدير يا مديران شعب و نمايندگي ها ذيل مجوز تاسيس يا اختيار نامه نمايندگي موضوع تبصره 1 ماده 7 اين تصويبنامه .

12 _ نام و نام خانوادگي ، اقامتگاه مديران يا اداره كنندگان شركت يا موسسه

تبصره _ نام و نام خانوادگي ، اقامتگاه و تابعيت وكيل همچنين نسخه اصلي يا رونوشت مصدق وكالتنامه درصورتي كه اظهارنامه و تقاضاي ثبت به وسيله وكيل داده شده باشد تسليم شود.

ماده 9 _ اشخاص حقوقي پس از ثبت داراي شخصيت حقوقي خواهندبود و بر اساس قوانين ومقررات حاكم در منطقه فعاليت مي نمايند. واحد ثبتي سازمان موظف است سندي مشعر بر ثبت اشخاص حقوقي يا شعبه نمايندگي آنها كه ممهور به مهر واحد ثبتي است به تقاضاكننده ثبت بدهد.

ماده 10 _ اشخاص حقوقي مكلفند به منظور ثبت هر گونه تغييرات در اساسنامه و تركيب هيات مديره بازرسان صاحبان امضاي مجاز كاهش يا افزايش سرمايه و انحلال شركت يا موسسه ظرف يك هفته مراتب را به صورت كتبي به واحد ثبتي منطقه اطلاع دهند. عدم اطلاع به موقع رافع مسئوليت مديران اشخاص حقوقي مذكور نخواهد بود.

ماده 11 _ هر ذينفعي مي تواند ازمندرجات پرونده هاي ثبتي مربوط اطلاع يافته تقاضاي دريافت رونوشت مصدق نمايد.

ماده

12 _ واحد ثبتي موظف است مراتب تاسيس شركت يا موسسه و تغييرات آن را حداكثر ظرف 10 روز از تاريخ ثبت به منظور درج در روزنامه رسمي جمهوري اسلامي ايران و روزنامه محلي به هزينه متقاضي به آن روزنامه اعلام نمايد.

ماده 13 _ تقاضاي ثبت علايم واسامي تجاري _ صنعتي و ثبت اختراعات و اشكال و ترسيمات صنعتي در منطقه به موجب اظهارنامه صورت مي گيرد و شرايط ثبت آن در واحد ثبتي طبق دستورالعمل اجرايي مصوب سازمان هر منطقه خواهد بود.

ماده 14 _ كليه اشخاص حقيقي ايراني كه طبق قانون تجارت به امور بازرگاني در منطقه مبادرت دارند موظفند نام خود يا مديران خود را مطابق مقررات اين تصويبنامه حداكثر ظرف سه ماه از تاريخ اعلام واحد ثبتي در دفتر ثبت تجارتي واحد ثبتي به ثبت برسانند.

ماده 15 _ ثبت اسامي اشخاص حقيقي ايراني و خارجي در دفاتر ثبت با تنظيم و تسليم سه نسخه اظهارنامه كه حداكثر ظرف سه ماه از تاريخ اعلام واحد ثبتي انجام مي گيرد و حاوي نكات زير مي باشد به عمل ميايد

1 _ نام ونام خانوادگي بازرگان

2 _ تاريخ و محل تولد، شماره شناسنامه و محل صدور شناسنامه بازرگان تصوير اوراق شناسنامه براي اشخاص حقيقي ايراني و گذرنامه براي اشخاص حقيقي خارجي

3 _ تابعيت اصلي و فعلي افراد مزبور در صورت تحصيل تابعيت ديگر و تاريخ و چگونگي اخذ تابعيت مزبور.

4 _ تاريخ ورود به منطقه و شماره و محل صدور پروانه اقامت و محل اقامت اتباع خارجي

5 _ اقامتگاه قانوني اشخاص حقيقي

6 _ شماره ثبت منگنه و پلمپ دفاتر تجاري كه به موجب بند 5

ماده 3 اين تصويبنامه به عمل آمده است

7 _ رشته فعاليت تجاري داخلي يا خارجي يا هر دو مورد.

8 _ ساير مشخصات تجارتي بازرگانان از جمله شماره ثبت علايم تجاري كتاب رمز تجارتي وغيره

ماده 16 _ واحد ثبتي مكلف است پس از ثبت مفاد اظهارنامه در دفتر ثبت تجارتي ظرف حداكثر ده روز از تاريخ تسليم يك نسخه امضا شده از اظهارنامه ثبت را ممهور به مهر واحد به اظهار كننده تسليم نمايد و نسخه ديگر را به واحد ذيربط در سازمان ارسال كند.

ماده 17 _ اظهار كننده موظف است ظرف مدت يك هفته هر گونه تغييراتي را در مفاد اظهار نامه طي اظهارنامه جديدي كه در سه نسخه تنظيم مي شودتهيه و به واحد ثبتي سازمان تسليم كند تا در دفتر ثبت تجارتي واحد ثبتي قيد گردد.

ماده 18 _ اشخاص حقيقي و حقوقي كه طبق مقررات اين تصويبنامه اسم خود را ثبت مي نمايند مكلفند در سربرگ اوراق تجارتي و برگ هاي فروش وسفارش و هر نوع اسناد و مدارك تجارتي كه به كار مي برند ضمن درج عنوان تجارتي شماره ثبت خود را نيز قيد نمايند.

فصل چهارم _ ساير مقررات ( ماده 19 تا 22 )

ماده 19 _ پلمپ دفاتر تجارتي اشخاص حقيقي و حقوقي طبق دستورالعملي كه توسط سازمان هر منطقه تعيين مي شود صورت گرفته و پس از امضاي نماينده واحد ثبتي به مهر واحد مذكور ممهور خواهد شد.

ماده 20 _ هزينه هاي مربوط به ثبت شركت موسسه و تغييرات آن همچنين ثبت علايم و اسامي تجاري و صنعتي و اختراعات و اشكال و ترسيمات صنعتي و نيز ثبت دفاتر تجارتي و پلمپ دفاتر تجارتي و غيرتجارتي به موجب دستورالعملي كه توسط سازمان

هر منطقه تهيه مي شود دريافت مي گردد.

ماده 21 _ از ادامه فعاليت متخلفين از اجراي مفاد اين تصويبنامه بنا به تقاضاي سازمان توسط نيروي انتظامي منطقه جلوگيري به عمل خواهد آمد. درهر صورت اين گونه اقدامات رافع مسئوليت مديران شركت يا موسسه و اشخاص حقيقي متخلف در قبال اشخاص ثالث نخواهد بود.

ماده 22 _ دستورالعمل هاي اجرايي اين تصويبنامه و فرم هاي چاپي مربوط توسط سازمان هر منطقه حداكثر ظرف يك ماه از تاريخ تصويب اين تصويبنامه تهيه و به اجرا گذاشته خواهد شد.

نظامنامه راجع به مواد 196 و 197 و 199 قانون تجارت - مصوب 15 3 1311 با اصلاحات والحاقات بعدي

نظر به مواد 196 و 197 و 199 قانون تجارت مصوب 13 ارديبهشت 1311 مقرر مي دارد

ماده 1 _ در هر محلي كه اداره ثبت اسناد و يا دفتر اسناد رسمي موجود است شركت هاي تجارتي كه در آن محل تشكيل مي شود بايد به موجب شركت نامه رسمي تشكيل گردد.

ماده 2 _ شركت هاي تجارتي بايد در تهران در دايره ثبت شركت ها و در خارج تهران در اداره ثبت اسناد مركز اصلي شركت به ثبت برسند.

تبصره _ در نقاطي كه اداره يا دايره يا شعبه ثبت اسناد نباشد ثبت در دفتر اسناد رسمي و اگر دفتر اسناد رسمي هم نباشد ثبت در دفتر محكمه ابتدايي يا صلحيه با رعايت ترتيب كافي خواهد بود ليكن شركت بايد در ظرف سه ماه از تاريخ تاسيس اداره يا دايره يا شعبه ثبت اسناد در آن محل خود را در دفترثبت اسناد به ثبت برساند.

ماده 3 _ ثبت شركت به موجب تقاضانامه كه در دو نسخه تنظيم مي شود به عمل خواهد آمد.

ماده 4 _ به تقاضانامه بايد اسناد ذيل ضميمه شود

الف _ در شركت هاي سهامي

1 _ يك

نسخه اصل از شركت نامه .

2 _ يك نسخه مصدق از اساسنامه شركت

3 _ نوشته به امضا مدير شركت حاكي از تعهد پرداخت تمام سرمايه و پرداخت واقعي لااقل ثلث آن

4 _ اسامي شركا با تعيين اسم واسم خانوادگي وعده سهام هر يك از آنها.

5 _ سواد مصدق از تصميمات مجمع عمومي صاحبان سهام در موارد مذكور در مواد 40 و 41 و 44 قانون تجارت

ب _ در شركت هاي با مسيوليت محدود

1 _ يك نسخه مصدق از شركت نامه

2 _ يك نسخه مصدق از اساسنامه (اگر باشد).

3 _ اسامي شريك يا شركايي كه براي اداره كردن شركت معين شده اند.

4 _ نوشته به امضاي مدير شركت حاكي از پرداخت تمام سرمايه نقدي و تسليم تمام سرمايه غيرنقدي با تعيين قيمت حصه هاي غير نقدي

ج _ در شركت هاي تضامني

1 _ يك نسخه مصدق از شركت نامه

2 _ يك نسخه مصدق از اساسنامه شركت (اگر باشد)

3 _ نوشته به امضا مدير شركت حاكي از پرداخت تمام سرمايه نقدي و تسليم تمام سرمايه غير نقدي با تعيين قيمت حصه هاي غيرنقدي

4 _ اسامي شريك يا شركايي كه براي اداره كردن شركت معين شده اند.

د _ در شركت هاي مختلف غيرسهامي

1 _ يك نسخه مصدق از شركت نامه

2 _ يك نسخه مصدق از اساسنامه (اگر باشد)

3 _ اسامي شريك يا شركا ضامن كه سمت مديريت دارند.

ه _ در شركت هاي مختلط سهامي

1 _ يك نسخه مصدق از شركت نامه

2 _ يك نسخه مصدق از اساسنامه

3 _ اسامي مدير يا مديران شركت

4 _ نوشته به امضا مدير شركت حاكي

از تعهد پرداخت تمام سرمايه سهامي و پرداخت واقعي لااقل ثلث از آن سرمايه

5 _ سواد مصدق از تصميمات مجمع عمومي در موارد مذكور در مواد 40 و 41 و 44.

6 _ نوشته به امضا مدير شركت حاكي از پرداخت تمام سرمايه نقدي شركا ضامن و تسليم تمام سرمايه غيرنقدي با تعيين قيمت حصه هاي غيرنقدي

و _ در شركت هاي نسبي

1 _ يك نسخه مصدق از شركت نامه .

2 _ يك نسخه مصدق از اساسنامه (اگر باشد)

3 _ اسامي مدير و يا مديران شركت

4 _ نوشته به امضاي مدير شركت حاكي از پرداختن تمام سرمايه نقدي و تسليم تمام سرمايه غيرنقدي با تعيين قيمت حصه هاي غيرنقدي .

ز _ در شركت هاي تعاوني

1 _ يك نسخه مصدق از شركت نامه

2 _ يك نسخه مصدق از اساسنامه (اگر باشد)

ماده 5 _ بعد از ثبت شركت متصدي ثبت بايد نسخه ثاني تقاضانامه را با قيد تاريخ و نمره ثبت امضا وبه مهر اداره ممهور كرده به تقاضاكننده بدهد اين سند ، سند ثبت شركت خواهد بود .

ماده 6 _ در ظرف ماه اول ثبت هر شركت خلاصه شركت نامه و منضمات آن بايد به توسط اداره ثبت محل در مجله رسمي عدليه و يكي از جرايد كثيرالانتشار مركز اصلي شركت به خرج خود شركت منتشر شود.

تبصره 1 _ در نقاطي كه اداره ثبت نباشد اجرا اين ماده به عهده مقامي است كه شركت نامه در آنجا به ثبت رسيده است

تبصره 2 _ هر گاه در نقاطي كه شركت هاي تعاوني روستايي طبق قانون مصوب 1334 تشكيل مي شود روزنامه منتشر نشود پس از

ثبت شركت آگهي هاي مربوط طبق آيين نامه تهيه شده و به تعداد كافي در نقاط كثيرالعبور اهالي الصاق خواهد شد.

تبصره 3 _ آگهي هاي مربوط به شركت هاي تعاوني كارگران كه طبق قانون مصوب سال 1334 تشكيل مي شود پس از ثبت در دفتر شركت ها به وسايل مقتضي تهيه و در محل اصلي شركت به تعداد كافي در نقاط كثير العبور الصاق خواهد شد.

ماده 7 _ خلاصه مذكور درماده قبل بايد متضمن نكات ذيل باشد

الف _ نسبت به شركت هاي از هر قبيل

1 _ نمره و تاريخ ثبت شركت

2 _ مقدار سرمايه (با تشخيص مقداري از آن كه پرداخته شده و مقداري كه شركا پرداخت آن را تعهد كرده اند)

3 _ اسامي مدير يا مديران .

4 _ تاريخ آغاز و ختم شركت در صورتي كه براي مدت محدود تشكيل شده باشد.

ب _ در شركت هاي تضامني و شركت مختلط اعم از سهامي و غيرسهامي علاوه بر نكات فوق بايد اسم تمامي شركا ضامن نيز منتشر شود.

ماده 8 _ هر گاه شركت در چندين حوزه محكمه ابتدايي شعبه داشته باشد انتشارات مذكور فوق بايد به نحوي كه درماده 6 مقرر است در محل وقوع شعبه نيز عليحده به عمل آيد و براي انجام اين مقصود مقامي كه خود شركت در آنجا به ثبت رسيده است بايد سواد مصدق از تقاضانامه و منضمات آن را به ثبت اسناد محل وقوع شعبه يا شعب ارسال دارد تا اقدام به انتشار نمايد.

ماده 9 _ در هر موقع كه تصميماتي راجع به تمديد مدت شركت زايد بر مدت مقرر يا انحلال شركت قبل از مدت معينه يا تغيير درتعيين كيفيت تفريغ حساب يا

تغيير اسم شركت يا تبديل ديگر در اساسنامه يا تبديل و يا خروج بعضي از شركا ضامن از شركت اتخاذ شود و همچنين در هر موقعي كه مدير يا مديران شركت تغيير مي يابد و يا تصميمي نسبت به مورد معين در ماده 58 قانون تجارت اتخاذ شود مقررات اين نظامنامه راجع به ثبت و انتشاربايد در مورد تغييرات حاصله نيز رعايت شود.

آيين نامه اجرايي ماده 187 قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران

الف _ تشكيلات ( ماده 2 تا 4 )

(شماره 16768 _ 31 6 1381 روزنامه رسمي

ماده 1 _ واژه ها و عبارات اختصاري به كار رفته در اين آيين نامه به شرح ذيل تعريف مي گردند

1 _ هيات اجرايي مشاوران حقوقي ، وكلا و كارشناسان قوه قضاييه

2 _ مركز مركز امور مشاوران حقوق وكلا و كارشناسان قوه قضاييه

3 _ ماده 187 ماده 187 قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب 17 1 1379.(1)

الف _ تشكيلات

ماده 2 _ به منظور تنظيم و تصويب سياستهاي اجرايي و خط مشي اجراي ماده 187 هياتي مركب از معاون قضايي ، رييس قوه قضاييه (به عنوان رييس هيات و رييس مركز امور مشاوران حقوقي ، وكلا و كارشناسان و معاون آموزش و تحقيقات و دبير هيات مركزي گزينش قوه قضاييه به علاوه سه تن از اساتيد دانشگاه در رشته حقوق يا قضات عاليرتبه كه داراي پايه قضايي 9 به بالا مي باشند با تعيين رييس قوه قضاييه تشكيل مي گردد. جلسات هيات حداقل با حضور پنج عضو رسميت داشته و راي اكثريت معتبر خواهد بود تصميمات هيات اداري بوده و با راي اكثريت كه رييس هيات با آن موافق باشد قابل عدول است

وظايف هيات مذكور به شرح

ذيل مي باشد

الف - تعيين تعداد مشاور حقوقي يا كارشناس مورد نياز در هر سال

ب - اعطاي مجوز كارآموزي مشاوره حقوقي ، وكالت و كارشناسي و تعيين حوزه هاي قضايي محل خدمت آنان و اعطاي پروانه هاي مشاوره حقوقي و وكالت پايه 1،2 و پروانه كارشناسي و تاييد صلاحيت پس از بررسي توسط مركز.

ج - نظارت و پيگيري بر حسن اجراي مقررات اين آيين نامه

د - نظارت و پيگيري نسبت به عملكرد مشاوران حقوقي ، وكلا و كارشناسان موضوع اين آيين نامه

ه - بررسي گزارشات تخلفات مشاوران حقوقي ، وكلا و كارشناسان و تعيين تكليف در خصوص تنبيهات انتظامي ايشان پس از استماع گزارشات واصله از واحدهاي ذيربط كه رأسا يا حسب درخواست شاكي خصوصي و يا اعلام قضات محاكم دادگستري ها صورت مي گيرد.

ز - انتخاب رييس مركز امور مشاوران حقوقي ، وكلا و كارشناسان از قضاتي كه داراي پايه قضايي 9 به بالا بوده و داراي حداقل 10 سال سابقه كار قضايي مي باشند و معرفي آن از طرف معاونت قضايي به رياست محترم قوه قضاييه جهت صدور ابلاغ براي مدت 2 سال

و - تعيين تكليف براي ساير موارد ضروري كه در اين آيين نامه مسكوت است با توجه به روح اين آيين نامه و قوانين و مقررات موجود.

ماده 3 _ انجام امور مربوط به اجراي ماده 187 به مركز امور مشاوران حقوقي ، وكلا و كارشناسان قوه قضاييه كه زير مجموعه معاونت قضايي قوه قضاييه مي باشد محول مي گردد كه طبق مقررات اين آيين نامه اقدام نمايد.

ماده 4 _ ( مركز امور مشاوران حقوقي ، وكلا و كارشناسان قوه قضاييه ) جهت اجراي

آيين نامه مربوطه و تصميمات هيات در ذيل معاونت قضايي قوه قضاييه و تحت نظر رييس مركز و عضو هيات اجراي موضوع ماده 2 آيين نامه تشكيل مي گردد و وظايف اين مركز به شرح ذيل است

الف - انجام بررسيهاي كارشناسي و جمع آوري اطلاعات لازم از سراسر كشور در خصوص تعيين تعداد مشاوران و كارشناسان در هر سال

ب - برگزاري آزمون هاي علمي ، مصاحبه و گزينش متقاضيان

ج - نظارت و پيگيري نسبت به عملكرد مشاوران حقوقي ، وكلا و كارشناسان بويژه بررسي و تحقيق در خصوص تخلفات آنان و همچنين بررسي وضعيت و عملكرد مشاوران حقوقي ، وكلا پايه 2 كه حايز شرايط ارتقا به درجه بالاتري مي باشند.

د - شناسايي افراد كم بضاعت و نيازمند به خدمت قضايي و ارجاع امر به مشاوران حقوقي ، وكلا و كارشناسان قوه قضاييه

ه_ - بررسي مدارك و احراز شرايط متقاضيان پروانه وكالت و مشاوره حقوقي و كارشناسي كه عضو رسمي هيات علمي دانشگاه مي باشند و يا متقاضيان واجد سوابق قضايي

و - نظارت و ارزيابي نحوه كارآموزي عملي و آموزش علمي كارآموزان

ز - انجام مقدمات اعطاي پروانه كارآموزي و پروانه مشاوره حقوقي و وكالت پايه 1 ، 2 و كارشناسي

ح - برگزاري مراسم تحليف و اخذ تعهدنامه و سوگندنامه از دريافت كنندگان پروانه مشاوره حقوقي ، وكالت و كارشناسي

تبصره _ مركز مكلف است گزارشات مربوط به هر بند را به تفصيل جهت اتخاذ تصميم و اعلام نظر ، به هيات اجرايي موضوع ماده 2 اعلام نمايد.

ب _ شرايط متقاضيان ( ماده 5 )

ماده 5 _ متقاضيان اخذ مجوز تاسيس موسسه مشاوره حقوقي يا كارشناسي بايد داراي

شرايط ذيل باشند

الف - تابعيت دولت جمهوري اسلامي ايران

ب - داشتن حداقل 24 سال تمام شمسي براي مشاوران حقوقي و كارشناسان رسمي در زمان صدور پروانه مشاوره حقوقي و وكالت و كارشناسي و حداكثر 65 سال تمام شمسي براي مشاوران حقوقي و وكلا.

ج - داشتن حداقل دانشنامه معتبر كارشناسي از دانشكده هاي معتبر داخلي يا خارجي (در حالت اخير، به شرط ارزشيابي رسمي در رشته حقوق براي متقاضيان مشاوره حقوقي و وكالت و در رشته مورد تقاضا براي متقاضيان كارشناسي

د - انجام خدمت وظيفه عمومي يا معافيت دايم براي آقايان

ه - عدم سو پيشينه موثر كيفري و عدم محروميت از حقوق اجتماعي

و - عدم اعتياد به مواد مخدر و سكرآور به تاييد سازمان پزشكي قانوني و عدم تجاهر به فسق .

ز - عدم اشتغال اعم از رسمي قراردادي پيماني در وزارتخانه ها ، سازمانها ، ادارات و شركتهاي دولتي ، نهادهاي انقلابي ، شهرداري ها و موسسات مامور به خدمات عمومي و عدم اشتغال به سردفتري يا دفترياري در زمان صدور مجوز و پس از آن مادامي كه شخص به مشاوره حقوقي و وكالت موضوع اين آيين نامه اشتغال دارد.

(براي متقاضيان وكالت و مشاوره حقوقي .

ح - نداشتن سو شهرت

ط - داشتن وثاقت و تعهد به اصل نظام و قانون اساسي

ي عدم محكوميت به انفصال دايم از خدمات قضايي يا خدمات دولتي يا وكالت دادگستري و يا سلب صلاحيت براي متقاضيان شغل مشاوره حقوقي و عدم محكوميت به انفصال دايم از شغل كارشناسي براي متقاضيان كارشناسي

تبصره _ مشاغل آموزشي يا پژوهشي در دانشگاهها از مقررات بند (ز)

مستثني مي باشد.

ج _ مدارك و نحوه درخواست ( ماده 6 تا 7 )

ماده 6 _ در هر سال صورت نقاطي كه احتياج به مشاوره حقوقي و وكيل و كارشناس دارد با تعيين تعداد مورد نياز براي هر محل از طريق انتشار ويژه نامه پذيرش داوطلبان به اطلاع متقاضيان رسانده مي شود. متقاضيان بايد ظرف مدت مقرر در آگهي ها درخواست خود و مدارك مربوطه را تكميل و با درج مراتب ذيل از طريق پست سفارشي به نشاني مركز مشاوران حقوقي ، وكلا و كارشناسان ارسال نمايند.

الف - مشخصات كامل طبق شناسنامه و ميزان تحصيلات متقاضي

ب - محل اقامت و نشاني پستي

ج - سوابق شغلي قبل از درخواست در صورت اشتغال قبلي

د - تعيين محل خدمت مورد درخواست براي تاسيس موسسه مشاوره حقوقي ، وكالت و يا كارشناسي .

ماده 7 _ درخواست متقاضيان بايد داراي پيوست هاي ذيل باشد

الف يك برگ تصوير مصدق از كليه صفحات شناسنامه

ب 6 قطعه عكس 43

ج گواهي مدارك تحصيلي

د گواهي وثاقت به امضاي افراد مورد وثوق كه فرد مورد نظر را براي مشاوره حقوقي ، وكالت و يا كارشناسي مناسب معرفي كند.

ه_ گواهي سوابق اشتغال به همراه مستندات مربوطه در صورت داشتن سابقه اشتغال

د - نحوه رسيدگي ، انتخاب و آموزش ( ماده 8 تا 28 )

ماده 8 _ درخواست متقاضيان به ترتيب وصول در «مركز» ثبت و براي هر متقاضي پرونده جداگانه اي تشكيل مي شود ، مركز مذكور ، سوابق متقاضي را از مراجع اطلاعاتي و قضايي محل اقامت و اشتغال يا محل تحصيل فعلي و گذشته و از موسسه آموزش عالي مربوطه استعلام و درباره صلاحيت وي بنحو مقتضي تحقيق و نتيجه را در پرونده منعكس و به هيات موضوع ماده 2 اين آيين نامه يا افرادي كه هيات

تعيين مي كند تسليم مي نمايد.

ماده 9 _ مركز امور مشاوران حقوقي ، وكلا و كارشناسان مي تواند انجام اقداماتي در رابطه با بررسي صلاحيت متقاضيان را از هسته هاي گزينش قوه قضاييه در استانها درخواست نمايد. هسته گزينش مربوطه مكلف است اقدامات لازم را انجام و نتيجه بررسي را ظرف مهلت مقرر به مركز اعلام نمايد.

ماده 10 _ از كليه داوطلبان واجد شرايط به ترتيب مقرر در مواد آتي امتحان كتبي به عمل خواهد آمد. زمان و مكان برگزاري امتحان از طريق روزنامه هاي كثيرالانتشار اعلام مي گردد.

تبصره 1 _ اعضاي هيات علمي رسمي دانشكده هاي حقوق و ساير رشته هاي كارشناسي در رشته مرتبط با تحصيلات ايشان به شرط داشتن حداقل سه سال سابقه تدريس در دروس حقوقي يا دروس تخصصي مرتبط با رشته كارشناسي از شركت در آزمون معاف هستند و فقط از كساني كه داراي مدرك تحصيلي فوق ليسانس بوده به نحوي كه توسط هيات موضوع ماده 2 اين آيين نامه مشخص مي شود مصاحبه علمي لازم بعمل خواهد آمد.

تبصره 2 _ ( داوطلباني كه داراي حداقل دانشنامه ليسانس در يكي از رشته هاي حقوق و فقه و مباني حقوق اسلامي و سه سال سابقه قضايي بوده و حايز شرايط ديگر مندرج در ماده 5 باشند از شركت در آزمون و كارآموزي معاف بوده و به آنان پروانه پايه 2 مشاوره حقوقي و وكالت اعطا مي شود.) همچنين در صورتي كه داوطلبان فوق داراي 5 سال سابقه كار قضايي و شرايط مندرج در ماده 5 باشند نيز از شركت در آزمون و كارآموزي معاف بوده وپروانه پايه 1 مشاوره حقوقي و وكالت اعطا مي شود ولي به مدت 2 سال

از انجام امر وكالت و مشاوره حقوقي در آخرين حوزه قضايي محل خدمت قضايي ممنوع مي باشند.

تبصره 3 _ كارمندان دستگاه قضايي كه در محاكم مشغول به خدمت بوده اند ، با دارا بودن سابقه خدمتي حداقل 15 سال و در صورتي كه حايز شرايط مندرج در اين آيين نامه باشند و به شرط ارايه حسن سابقه كار از محل خدمت خود از شركت در آزمون و كارآموزي معاف خواهند بود و به آنان پروانه مشاوره حقوقي و وكالت پايه 2 اعطا مي شود. ولي براي مدت 3 سال از انجام امر وكالت و مشاوره حقوقي در آخرين حوزه قضايي محل خدمت اداري خود ممنوع مي باشند.

تبصره 4 _ كارمندان سازمان ثبت اسناد و املاك كشور با دارا بودن سابقه خدمتي 20 سال و در صورتي كه حايز شرايط مندرج در اين آيين نامه باشند وبه شرط داشتن دانشنامه ليسانس و بالاتر در صورت تاييد صلاحيت علمي و اخلاقي و تجربه آنها توسط سازمان مذكور جهت پذيرش در رشته هاي امور ثبتي ، نقشه برداري ثبتي و ارزيابي املاك از شركت در آزمون و كارآموزي معاف خواهند بود و به آنان پروانه كارشناسي اعطا مي شود.

تبصره 5 _ ( 30% از پذيرفته شدگان مشاوره حقوقي و وكالت و كارشناسي هر حوزه قضايي به ايثارگران (شامل رزمندگاني كه 6 ماه سابقه حضور داوطلبانه در جبهه جنگ داشته و يا به مدت سه ماه در اسارت دشمن بوده و جانبازان (25%) و بالا و بستگان درجه اول شهدا و مفقودين و جانبازان (50% به بالا) از ايثارگراني كه بيشترين نمره را آورده اند) اختصاص مي يابد استفاده از اين سهميه مانع از پذيرش ايثارگراني كه

نمره قبولي سهميه آزاد را آورده اند نمي باشد)

ماده 11 _ مواد امتحاني براي داوطلبان مشاوران حقوق عبارتند از

متون فقه در حد تحريرالوسيله ، آيين دادرسي كيفري و مدني ، حقوقي مدني و امور حسبي ، حقوق تجارت ، حقوق جزاي عمومي و اختصاصي و حقوق ثبت

ماده 12 _ مواد امتحاني براي داوطلبان كارشناسي رسمي عبارتند از

الف_ دروس تخصصي و فقهي مربوط به رشته مورد تقاضا.

ب - قوانين و مقررات مربوط به كارشناسي .

ماده 13 _ از پذيرفته شدگان در امتحان كتبي توسط هيات يا اشخاصي كه هيات تعيين مي كند مصاحبه شفاهي بعمل ميايد.

تبصره _ افرادي كه اسامي آنها به عنوان ذخيره اعلام مي گردد بايد در آزمون مجددي كه از طرف هيات اعلام مي شود شركت نمايند و پس از موفقيت در آزمون مجدد از آنها مصاحبه شفاهي بعمل ميايد.

ماده 14 _ چگونگي و نحوه انجام امتحان و امور مربوط به آن از جمله انجام مصاحبه پس از قبولي در آزمون كتبي را هيات موضوع ماده 2 اين آيين نامه مشخص مي كند.

ماده 15 _ مركز اسامي داوطلباني را كه صلاحيت آنان توسط هيات محرز تشخيص داده شده است جهت دستور صدور پروانه به اطلاع معاونت قضايي رييس قوه قضاييه خواهد رسانيد. تا با توجه به اختيار مفوضه نسبت به صدور پروانه و امضا آن اقدام نمايند.

ماده 16 _ اعتبار پروانه مشاوران حقوقي ، وكلا و كارشناسان رسمي موضوع اين آيين نامه پس از صدور به مدت 2 سال خواهد بود كه پس از آن براي مدتهاي مشابه قابل تمديد مي باشد مشاورين حقوقي و وكلا موظفند براي تمديد پروانه ، مفاصا حساب مالياتي خود را ارايه نمايند و

تمبر قانوني تجديد پروانه را نيز ابطال نمايند. در صورت عدم تمديد پروانه ، وكالت اين افراد در هيچ يك از مراجع ذيصلاح قانوني پذيرفته نخواهد شد. همچنين ارجاع امر كارشناسي از سوي مراجع ذيصلاح به كارشناسي كه پروانه وي تمديد نشده است ممنوع مي باشد.

ماده 17 _ متقاضيان مشاوره حقوقي پس از احراز صلاحيت و پس از پذيرش آنان به مدت 6 ماه دوره كارآموزي علمي و عملي را زير نظر مركز طي مي كنند. مركز مي تواند انجام اقداماتي را در رابطه با كارآموزي پذيرفته شدگان از معاونت آموزش و تحقيقات و همچنين ادارات آموزش در استانها درخواست نمايد و دادگستري هاي استانها موظفند همكاري لازم را بنمايند.

تبصره 1 _ هر كارآموز داراي كارنامه مخصوصي خواهد بود در اين كارنامه حسن اخلاق كارآموز و عملكرد دوره كارآموزي وي ثبت و ارزيابي خواهدشد و دوره كارآموزي كارآموزاني كه قادر به كسب نصاب قبولي از كارآموزي كارآموزاني كه قادر به كسب نصاب قبولي از كارآموزي علمي و عملي نباشند براي يك نوبت ، تجديد خواهد شد.

تبصره 2 _ پذيرفته شدگاني كه حداقل 6 ماه سابقه كار قضايي متوالي به تاييد مراجع مربوط داشته باشند و نيز اعضا رسمي هيات هاي علمي دانشكده هاي حقوق داخل كشور كه داراي مدرك تحصيلي دكتري در يكي از رشته هاي حقوقي باشند و حداقل پنج سال از آغاز استخدام رسمي آنها گذشته باشد، از انجام كارآموزي معاف خواهند بود و به آنان پروانه پايه يك اعطا مي شود.

تبصره 3 _ معاونان و مديران كل حقوقي و امور مجلس و كارشناسان حقوقي وزارتخانه ها ، سازمانها، نهادها و موسساتي كه از بودجه دولتي استفاده

مي نمايند و به مدت 5 سال سابقه خدمت در پست مربوطه را داشته باشند (به شرط ارايه تاييديه حسن خدمت از سوي اداره مربوطه از دوره كارآموزي معاف مي باشند و به آنها پروانه پايه 2 مشاوره حقوقي و وكالت داده مي شود.)

ماده 18 _ مركز امورمشاوران حقوقي وكلا و كارشناسان قوه قضاييه مي تواند انجام اقداماتي را كه در رابطه با پيشبرد اهداف مركز ضروري و لازم استاز تمامي واحدهاي قضايي و ستادي و سازمانهاي وابسته به قوه قضاييه در سراسر كشور درخواست نمايد، مراجع مربوطه مكلف هستند اقدامات لازم را در رابطه با درخواست به عمل آمده انجام دهند.

ماده 19 _ پذيرفته شدگان كارشناسي رسمي بايد به مدت 6 ماه نزديكي از كارشناسان رسمي در رشته مربوط كه حداقل 5 سال سابقه كارشناسي داشته باشد يا به هر نحوي كه هيات موضوع ماده 2 مصلحت بداند كارآموزي نمايد. در رشته هاي جديد كارشناسي ، شخص پذيرفته شده از كارآموزي معاف خواهد بود، مگر آن كه هيات مذكور در ماده 2 ترتيب ديگري را مقرر نمايد.

ماده 20 _ پذيرفته شده هنگام اخذ پروانه با حضور رياست محترم هيات يا نماينده ايشان به ترتيب ذيل سوگند ياد نموده و سوگندنامه و صورتجلسه مربوطه را امضا مي نمايد.

متن سوگندنامه مشاور به شرح ذيل مي باشد

بسم ا... الرحمن الرحيم

در اين موقع كه مي خواهم به شغل (مشاوره حقوقي و وكالت نايل شوم به خداوند قادر متعال سوگند ياد مي كنم كه هميشه قوانين و نظامات را محترم شمرده و جز عدالت و احقاق حق منظوري نداشته و برخلاف شرافت شغلي ام اقدام و اظهاري ننمايم و احترام اشخاص ، مقامات قضايي و

اداري و همكاران و اصحاب دعوي را رعايت نموده و از اعمال نظر شخصي و كينه توزي و انتقام جويي احتراز و در امور و كارهايي كه انجام مي دهم راستي و درستي را رويه خود قرار داده و مدافع حق باشم و شرافت من وثيقه اين سوگند است كه يادكرده و ذيل سوگندنامه را امضا مي نمايم

بسم ا... الرحمن الرحيم

به خداوند متعال سوگند ياد مي كنم در امور كارشناسي كه به من ارجاع مي گردد خداوند متعال را حاضر و ناظر دانسته به راستي عقيده خود را اظهار نمايم و نظريات شخصي را در آن دخالت ندهم و نظر خود را نسبت به موضوع كارشناسي به طور كامل اظهار نمايم و هيچ چيز را مكتوم ندارم وبرخلاف واقع چيزي نگويم و ننويسم و ذيل سوگندنامه را امضا مي نمايم

ماده 21 _ پذيرفته شدگان مشاوره حقوقي منفردا يا مشتركا اقدام به تشكيل موسسه مي نمايند. دارندگان پروانه مكلف اند حداكثر ظرف مدت 6 ماه ازتاريخ صدور مجوز طبق مقررات مربوط به ثبت تشكيلات و موسسات غير تجاري نسبت به ثبت موسسه اقدام نمايند، در غير اين صورت مجوز صادره باطل و بي اعتبار خواهد بود مگر آنكه هيات مذكور در ماده 2 اين مدت را حداكثر براي يك بار به مدت 6 ماه ديگر تمديد نمايد. در صورتي كه موسسه توسط چند نفر تاسيس شود لازم است يكي از مشاورين به عنوان مدير موسسه حقوقي معرفي تا مسيوليت امور موسسه به عهده او باشد.

تبصره 1 _ ثبت موسسه در اداره ثبت اسناد و املاك شهرستاني انجام مي شود كه پروانه تاسيس براي آن محل صادر شده است

تبصره 2 _

ثبت موسسات حقوقي موكول به ارايه پروانه تاسيس از قوه قضاييه براي مدتي كه در پروانه تعيين شده است خواهد بود، تمديد ثبت تابع تمديد پروانه مي باشد.

تبصره 3 _ موسسه مشاوره حقوقي تابع ضوابط و مقررات مربوط به موسسات غير تجاري خواهد بود.

ماده 22 _ موسسه مشاوره حقوقي بايد در محلي كه در پروانه صادره درج شده است داير شود و نمي توان عملا فعاليت آن را در محل ديگري متمركزنمود، در غير اين صورت پروانه صادره ابطال مي گردد مگر اينكه در خصوص تغيير محل قبلا موافقت هيات مذكور در ماده 2 كسب شده باشد.

تبصره _ مفاد اين ماده مانع از حضور شخص مشاور حقوقي در محاكم يا ساير مراجع شهرهاي ديگر به عنوان وكيل نمي باشد.

ماده 23 _ دارندگان پروانه فقط مجاز به تشكيل يك موسسه مي باشند، ايجاد شعب و موسسات فرعي ممنوع و مستوجب تعقيب و تعطيلي دايمي يا موقت موسسه و تمام شعب آن خواهد بود.

ماده 24 _ وظايف و تكاليف و مسيوليت هاي مشاورين حقوقي و كارشناسان موضوع اين آيين نامه همان است كه در قوانين و مقررات و آيين نامه هاي مربوط به وكلاي دادگستري و كارشناسان رسمي مقرر است

ماده 25 _ مشاوران حقوقي موضوع اين آيين نامه پس از اخذ پروانه به مدت 2 سال مشاور حقوقي و وكيل پايه 2 محسوب مي شوند و تنها حق شركت در محاكم كيفري كه به جرايم ( تعزيري مستوجب حبس كمتر از 10 سال و شلاق و جزاي نقدي و اقدامات تاميني و بازدارنده ) رسيدگي مي كنند و نيز درمحاكم حقوقي كه به دعاوي با خواسته كمتر از پانصد ميليون ريال يا خواسته غير

مالي مگر در دعاوي مربوط به اختلاف در اصل نكاح اصل طلاق ، اثبات و نفي نسب رسيدگي مي كنند را دارند.

پس از انقضاي اين مدت و احراز صلاحيت توسط هيات پروانه مشاور به پايه 1 ارتقا مي يابد. دارندگان پروانه پايه 1 حق شركت در كليه محاكم اعم از حقوقي ، كيفري و غيره را دارند.

تبصره 1 _ اعمال مفاد اين ماده مانع از حق ارايه مشاوره حقوقي از سوي مشاور در كليه پرونده ها نمي باشد.

تبصره 2 _ پذيرفته شدگان مشاوره حقوقي ، وكالت كارشناسي بايد قبل از اخذ پروانه متعهد شوند كه حسب ارجاع هيات و مركز ، خدمات حقوقي و كارشناسي لازم را براي متهمان ، شاكيان و اصحاب دعوايي كه امكانات مالي لازم را براي استخدام وكيل و كارشناس ندارند به صورت مجاني يا با نرخهاي كمتر و شرايط سهل انجام دهند.

تبصره 3 _ آن دسته از مشاوران حقوقي كه داراي مدرك تحصيلي كارشناسي ارشد به بالا مي باشند مي توانند درخواست صدور پروانه تخصصي در رشته اي كه در آن رشته مدرك تحصيلي خود را اخذ كرده اند بنمايند، در چنين صورتي حق الوكاله و حق المشاوره آنها در پرونده هاي مرتبط با رشته تخصصي آنان 25% بيش از مبالغ مذكور در ماده 26 خواهد بد.

ماده 26 _ حق الوكاله مشاورين پايه 2 حداكثر تا 40% تعرفه وكلاي پايه يك دادگستري و حق الوكاله مشاورين پايه 1 حداكثر تا 60% آن تعرفه و حق الزحمه كارشناسان رسمي موضوع اين آيين نامه تا 60% تعرفه كارشناسان رسمي حسب مورد خواهد بود. ميزان حق المشاوره توسط هيات موضوع ماده 2 همه ساله تعيين خواهد شد.

ماده 27 _ موارد تخلف

و مجازاتهاي مشاورين حقوقي و كارشناسان موضوع اين آيين نامه حسب مورد همان است كه در مورد وكلا و كارشناسان رسمي دادگستري در ساير قوانين و مقررات مقرر گرديده است تنبيهات انتظامي اين افراد عبارت است از توبيخ كتبي بدون درج در پرونده ، توبيخ كتبي با درج درپرونده ، تنزل درجه ، عدم تمديد پروانه مشاوره حقوقي يا كارشناسي به طور موقت به مدت 3 ماه تا 3 سال و لغو يا عدم تمديد پروانه مشاوره حقوقي يا كارشناسي به طور دايم

تبصره _ مرجع اعمال اين تنبيهات پس از بررسي و كارشناسي و اظهار نظر مركز هيات موضوع ماده 2 آيين نامه خواهد بود.

ماده 28 _ اين آيين نامه در اجراي ماده 187 قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب 17 1 1379 ، مجلس شوراي اسلامي در 28 ماده و 18 تبصره تهيه شده و در تاريخ 13 6 1381 به تصويب رييس قوه قضاييه رسيد.

ثبت علائم واختراعات

قانون ثبت علايم و اختراعات - مصوب اول تير ماه 1310 شمسي كميسيون قوانين عدليه)

فصل اول - ثبت علايم تجارتي ( ماده 1 تا 25 )

ماده 1 - علامت تجارتي عبارت از هر قسم علامتي است اعم از نقش - تصوير رقم - حرف - عبارت - مهر - لفاف و غير آن كه براي امتياز و تشخيص محصول صنعتي - تجارتي يا فلاحتي اختيار مي شود.

ممكن است يك علامت تجارتي براي تشخيص امتياز محصول جماعتي از زارعين يا ارباب صنعت يا تجار و يا محصول يك شهر و يا يك ناحيه از مملكت اختيار شود.

تبصره - داشتن علامت تجارتي اختياري است مگر در مواردي كه دولت آن را الزامي قرار دهد.

ماده 2 - حق استعمال انحصاري علامت تجارتي فقط براي كسي شناخته خواهد

شد كه علامت خود را به ثبت رسانيده

باشد.

ماده 3 - كساني كه در ايران داراي موسسات تجارتي - صناعتي يا فلاحتي هستند اعم از اتباع داخله يا خارجه در صورتي

كه علايم تجارتي آنها موافق مواد ذيل ثبت شود از مزاياي اين قانون بهره مند خواهند شد.

ماده 4 - كساني كه موسسات صنعتي يا تجارتي و يا فلاحتي آنان در خارج از ايران واقع است موافق شرايط ذيل مي توانند از مزاياي اين قانون بهره مند شوند:

1) علايم خود را به موجب مقررات اين قانون در ايران به ثبت برسانند.

2) مملكتي كه موسسه آنها در آنجا واقع شده به موجب عهدنامه و يا قوانين داخلي خود از علايم تجارتي ايران حمايت كنند.

ماده 5 - هيچ يك از علايم ذيل را نمي توان به عنوان علامت تجارتي اختيار نمود و يا آنها را يكي از اجزا يك علامت تجارتي قرار داد:

1 - بيرق مملكتي و سلطنتي ايران و هر بيرق ديگري كه دولت ايران استعمال آن را به طور علامت تجارتي منع كند - علامت شير و خورشيد - نشان ها – مدال ها و انگهاي دولت ايران.

2 - تمثال پادشاه و وليعهد مگر با اجازه مخصوص.

3 - كلمات و يا عباراتي كه موهم انتساب به مقامات رسمي ايران باشد از قبيل شاهنشاهي - سلطنتي - دولتي و امثال آن.

4 - علامات موسسات رسمي مانند شير و خورشيد سرخ و صليب احمر و نظاير آن.

5 - علايمي كه مخل انتظامات عمومي و يا منافي عفت باشد.

ماده 6 - كسي كه تقاضاي ثبت علامتي را مي نمايد بايد شخصا و يا توسط وكيل ثبت آن را از شعبه مخصوصي

كه در دفتر محكمه ابتدايي تهران براي اين امر تشكيل مي شود به موجب اظهارنامه بخواهد - اين اظهارنامه بايد بلافاصله بعد از تسليم به شعبه مزبور در دفتر خاصي ثبت و در مقابل آن رسيد داده شود.

ماده 7 - متصدي شعبه مزبور در ماده فوق بايد تا پانزده روز از تاريخ وصول اظهارنامه و ضمايم آن تكليف قبول يا رد آن را معين نمايد.

در صورتي كه تقاضاي ثبت رد شود علل رد بايد صريحا ذكر گردد - تقاضاكننده مي تواند از تصميم رد تا ده روز از تاريخ ابلاغ آن به رييس محكمه اول ابتدايي تهران شكايت كند - حكم محكمه قابل استيناف و تميز خواهد بود.

ماده 8 - در صورتي كه تقاضاي ثبت از طرف متصدي شعبه فوق الذكر قبول گردد و يا بعد از رد تقاضا حكم قطعي داير به قبول آن صادر شود اداره ثبت اسناد تهران مكلف است تا پانزده روز از تاريخ تقديم سواد تصميم يا حكم قطعي علامت را به ثبت رسانيده تصديق رسمي ثبت را به تقاضاكننده بدهد.

ماده 9 - در موارد ذيل متصدي شعبه مذكور در ماده 6 تقاضاي ثبت را رد خواهد كرد:

1 - در صورتي كه علامت مخالف مقررات قانون باشد.

2 - در صورتي كه علامت قبلا به اسم ديگري ثبت شده و يا شباهت علامت يا علامت ديگري كه ثبت شده است به اندازه باشد كه مصرف كنندگان عادي يعني اشخاصي را كه اطلاعات مخصوصي ندارند به اشتباه بيندازد.

ماده 10 - ثبت هر علامت با قيد مراتب ذيل به عمل مي آيد:

1 - تاريخ روز و ماه و سال ثبت با تمام

حروف.

2 - اسم - شغل - محل اقامت و تابعيت صاحب علامت و وكيل در صورتي كه تقاضا به توسط وكيل به عمل آمده باشد.

3 - اسامي و اوصاف محصول يا طبقات محصولاتي كه علامت براي تشخيص و امتياز آن اختيار شده.

4 - تعريف علامت به طور اجمال با تعيين اجزايي كه تقاضاكننده مي خواهد حق استعمال انحصاري آن را براي خود تخصيص دهد.

5 – حق الثبتي كه اخذ مي شود.

ماده 11 - هر تغييري كه در خود علامت و يا در نوع محصولاتي كه علامت براي تشخيص و امتياز آن به كار مي رود داده شود بايد مطابق مقررات اين قانون جداگانه به ثبت برسد و الا قابل حمايت نخواهد بود.

ماده 12 - علامت تجارتي قابل نقل و انتقال است ولي انتقال آن در مقابل اشخاص ثالث وقتي معتبر خواهد بود كه موافق مقررات اين قانون به ثبت رسيده باشد.

ماده 13 - ثبت هر علامت و هر تغييري كه مطابق اين قانون بايد به ثبت برسد تا پانزده روز از تاريخ ثبت توسط اداره ثبت اسناد تهران به خرج تقاضاكننده در مجله رسمي وزارت عدليه اعلان خواهد شد.

ماده 14 - علاماتي كه ثبت شده باشند از تاريخ تسليم اظهارنامه حمايت خواهند شد و مدت اعتبار ثبت علامت ده سال است ولي صاحب علامت مي تواند تقاضاي تجديد ثبت نمايد در اين صورت حق استعمال انحصاري ده سال ديگر با صاحب علامت خواهد بود و به همين طريق هر تجديد ثبت حق مزبور را براي ده سال تضمين مي نمايد.

ماده 15 - حقي كه براي ثبت علامت اخذ مي شود به قرار ذيل است:

1 - براي

اظهارنامه ثبت دو ريال طلا.

2 - براي ثبت علامت قطع نظر از عده طبقات محصول يك پهلوي.

3 - براي هر طبقه محصول اگر چه منحصر به فرد باشد علاوه بر حق الثبت علامت پنج ريال طلا.

ماده 16 - اشخاص ذيل مي توانند نسبت به علامتي كه تقاضاي ثبت آن شده يا به ثبت رسيده است اعتراض كنند:

1 - كساني كه آن علامت را علامت تجارتي خود مي دانند.

2 - كساني كه آن علامت با علامت آنها به اندازه شباهت دارد كه مصرف كنندگان عادي را به اشتباه مي اندازد.

در هر يك از دو صورت فوق الذكر اگر معترض كسي باشد كه علامت قبلا به اسم او ثبت نشده است بايد در حين اعتراض براي علامت خود مطابق مقررات اين قانون تقاضاي ثبت كرده حق الثبت و تمام مخارج مربوطه به آن را قبلا تاديه نمايد - در مورد كساني كه موسسه آنها در خارج از ايران واقع است حق اعتراض مشروط به شرط معامله متقابله مذكوره در فقره دوم ماده 4 مي باشد.

ماده 17 - اگر اعتراض قبل از آنكه علامت معترض عليه به ثبت رسيده باشد به عمل آيد بايد به ترتيب و در موعدي كه در نظامنامه مذكور در ماده 23 مقرر مي شود به تقاضاكننده ثبت علامت ابلاغ گردد تا در صورتي كه به اعتراض تسليم نشده و تقاضاي خود را مسترد ننمود معترض در مدت مقرر در نظامنامه فوق الذكر به محكمه ابتدايي تهران رجوع كند - در مورد اين ماده عمليات راجعه به ثبت متوقف خواهد ماند ليكن هر گاه معترض در ظرف مدتي كه به موجب نظامنامه مذكور فوق مقرر مي شود به محكمه رجوع

ننمود و يا بعد از رجوع دعواي خود را تعقيب نكرد علامت به اسم معترض عليه ثبت و وجوهي كه معترض تاديه نموده به نفع دولت ضبط خواهد شد.

ماده 18 - هر گاه اعتراض راجع به علامت ثبت شده باشد معترض بايد مستقيما در محكمه ابتدايي تهران اقامه دعوي كرده و ابطال ثبت را تقاضا نمايد.

ماده 19 - جز در مواردي كه به موجب نظامنامه هاي وزارت عدليه استثنا شود اصول رسيدگي مطابق اصول محاكمات تجارتي است و در هر حال حكم محكمه در حدود قوانين قابل استيناف و تميز خواهد بود.

تبصره - مفاد حكم قطعي بايد به خرج محكوم له در مجله رسمي وزارت عدليه و يكي از جرايد يوميه تهران منتشر شود – محكوم له مي تواند مخارج مزبور را در جز خسارت از محكوم عليه مطالبه نمايد.

ماده 20 - هر گاه معترض ثابت كند كه نسبت به علامت به واسطه سابقه استعمال مستمر قبل از تقاضاي ثبت حق تقدم داشته محكمه حكم خواهد داد كه آن علامت به اسم معترض ثبت شود و اگر علامت مورد اعتراض قبلا در اداره ثبت اسناد به ثبت رسيده باشد محكمه حكم خواهد داد كه ثبت سابق ابطال و علامت به نام معترض ثبت گردد.

ماده 21 - ترتيبات مقرره فوق در موردي نيز رعايت خواهد شد كه اعتراض راجع به ثبت انتقال علامت يا به ثبت تغيير خود علامت و يا راجع به ثبت تغيير محصولاتي باشد كه علامت براي تشخيص و امتياز آن به كار مي رود.

ماده 22 - كسي كه نسبت به ثبت هاي راجع به علامتي از تاريخ ثبت تا

سه سال اعتراض نكرده باشد ديگر نمي تواند نسبت به ثبت آن اعتراض نمايد مگر اينكه ثابت كند معترض عليه در حين ثبت عالم بوده است به اينكه علامت را خود معترض يا كسي كه به معترض علامت را انتقال داده قبلا به طور مستمر استعمال كرده ولي هر گاه معترض عليه ثابت نمايد كه معترض قبل از انقضا مدت سه سال فوق از ثبت علامت اطلاع داشته است اعتراض معترض پذيرفته نخواهد شد.

ماده 23 - براي اجراي مقررات اين فصل نظامنامه هاي لازمه از طرف وزارت عدليه تنظيم خواهد شد - در نظامنامه هاي مزبور تكليف نكات ذيل بايد صراحتا تعيين شود:

1) طرز تنظيم اظهارنامه.

2) اسناد و اوراقي كه بايد عين يا سواد يا ترجمه مصدق آن و همچنين كليشه يا كليشه هايي كه بايد ضميمه اظهارنامه بشود.

3) طبقه بندي محصولات.

4) موافق چه ترتيب علامت به ثبت خواهد رسيد.

5) مراتبي كه بايد در اظهارنامه راجع به ثبت انتقال علامت و يا راجع به تغيير در علامت و يا در محصولي كه علامت راجع به آن است قيد شود.

6) اعلاناتي كه بايد راجع به علامت در مجله رسمي منتشر شود و ميزان خرج اعلانات.

7) اصول رسيدگي محاكم در مورد مذكور در مواد 7 و 19.

8) ترتيبي كه مطابق آن كليه ابلاغات مربوطه به علامات تجارتي بايد به عمل آيد.

9) تعرفه ترجمه و تصديق صحت ترجمه.

ماده 24 - ثبت علامات متعلق به كساني كه در ايران داراي موسسات صنعتي و تجارتي يا فلاحتي بوده و مطابق قانون علايم صنعتي مصوب نهم فروردين 1304) به عمل آمده است براي بقيه مدت ده سال مقرر در قانون مزبور

به اعتبار خود باقي است.

ماده 25 - كساني كه موسسات تجارتي - صنعتي يا فلاحتي آنان در خارج ايران بوده و مطابق قانون نهم فروردين ماه 1304 علامت خود را به ثبت رسانيده باشند يا تقاضاي ثبت كرده ولي علامت آنها به ثبت نرسيده و بعد از تاريخ اجراي اين قانون به ثبت برسد در صورتي از مزاياي اين قانون براي بقيه مدت ده سال بهره مند خواهند شد كه مملكتي كه موسسات آنها در آنجا است به موجب عهدنامه يا قوانين داخلي خود از علايم تجارتي ايران حمايت نمايند.

فصل دوم - ثبت اختراع ( ماده 26 تا 45 )

ماده 26 - هر قسم اكتشاف يا اختراع جديد در شعب مختلفه صنعتي يا فلاحتي به كاشف يا مخترع آن حق انحصاري مي دهد كه بر طبق شرايط و در مدت مقرره در اين قانون از اكتشاف يا اختراع خود استفاده نمايد مشروط بر اين كه اكتشاف يا اختراع مزبور مطابق مقررات اين قانون در اداره ثبت اسناد تهران به ثبت رسيده باشد.

نوشته كه در اين مورد اداره ثبت اسناد تهران مي دهد ورقه اختراع ناميده مي شود.

ماده 27 - هر كس مدعي يكي از امور ذيل باشد مي تواند تقاضاي ثبت نمايد:

1 - ابداع هر محصول صنعتي جديد.

2 - كشف هر وسيله جديد يا اعمال وسايل موجوده به طريق جديد براي تحصيل يك نتيجه يا محصول صنعتي يا فلاحتي.

ماده 28 - براي امور ذيل نمي توان تقاضاي ثبت نمود:

1) نقشه هاي مالي.

2) هر اختراع يا تكميلي كه مخل انتظامات عمومي يا منافي عفت يا مخالف حفظ الصحه عمومي باشد.

3) فرمولها و تركيبات دوايي.

ماده 29 - كسي كه بدوا مطابق اين قانون تقاضاي ثبت اختراع به نام

خود مي نمايد مخترع شناخته مي شود مگر اينكه خلاف ادعاي او در محاكم صلاحيتدار به ثبوت برسد.

ماده 30 - مخترعي كه در خارج ايران براي اختراع خود مطابق قوانين محل تحصيل ورقه اختراع كرده مي تواند در صورتي كه مدت ورقه مزبور منقضي نشده باشد در ايران نيز براي بقيه آن مدت تقاضاي ورقه اختراع كند ليكن اگر اختراع مزبور را كسي يا موسسه در ايران قبل از تقاضاي ثبت اختراع كلا يا جزيا به موقع عمل يا استفاده گذارده و يا مقدمات استفاده آن را تهيه كرده باشد مخترع نمي تواند از عمليات آن شخص يا موسسه جلوگيري كند.

ماده 31 - مفاد مواد 6 و 7 و 8 اين قانون در مورد تقاضاي ثبت اختراع نيز رعايت خواهد شد.

ماده 32 - اظهارنامه ثبت وقتي قبول مي شود كه مخترع يا نماينده او پنج ريال طلا براي اظهارنامه و لااقل حق الثبتي را كه به موجب ماده 34 براي سال اول مقرر است نقدا تاديه نمايد.

حقي كه براي اظهارنامه اخذ مي شود در هيچ مورد مسترد نخواهد شد.

ماده 33 - مدت اعتبار ورقه اختراع به تقاضاي مخترع 5 يا 10 يا 15 و يا منتهي 20 سال خواهد بود - در مدت مزبور كه بايد صراحتا در ورقه اختراع قيد شود مخترع يا قايم مقام قانوني او حق انحصاري ساخت يا فروش يا اعمال و يا استفاده از اختراع خود را خواهد داشت.

ماده 34 - براي ثبت اختراع حق الثبت به طريق ذيل اخذ مي شود:

براي پنج سال اول از قرار سالي 10 ريال طلا.

براي پنج سال دوم از قرار سالي 20 ريال طلا.

براي پنج سال سوم از قرار سالي 30 ريال طلا.

براي پنج سال چهارم از قرار سالي 40 ريال طلا.

ممكن است تمام يا بعضي از اقساط سنواتي فوق را در حين صدور ورقه اختراع دفعتا تاديه نمود در اين صورت اگر پنج قسط دفعتا تاديه شود پنج درصد 5% و اگر ده قسط تاديه شود ده درصد 10% و اگر پانزده قسط تاديه شود پانزده درصد 15% و اگر بيست قسط تاديه شود بيست درصد 20% تخفيف داده مي شود.

ماده 35 - قسط هر سال اگر قبلا تاديه نشده باشد بايد در ظرف سه ماه اول همان سال تاديه گردد و الا ثبت اختراع از درجه اعتبار ساقط خواهد شد.

هر گاه در ظرف سه ماه دوم سال صاحب ورقه دو برابر حقي را كه متعلق به آن سال است تاديه نمايد ثبت اختراع به اعتبار خود باقي خواهد بود.

ماده 36 - ورقه اختراع به هيچ وجه براي قابل استفاده بودن و يا جديد بودن و يا حقيقي بودن اختراع سنديت ندارد و همچنين ورقه مزبور به هيچ وجه دلالت بر اين نمي كند كه تقاضاكننده يا موكل او مخترع واقعي مي باشد و يا شرح اختراع و يا نقشه هاي آن صحيح است و اشخاص ذينفع مي توانند نسبت به موارد مزبوره در محكمه ابتدايي تهران اقامه دعوي كرده خلاف آن را ثابت نمايند.

ماده 37 - در موارد ذيل هر ذينفعي مي تواند به محكمه ابتدايي تهران رجوع كرده و تقاضاي صدور حكم بطلان ورقه اختراع را بنمايد:

1 - وقتي كه اختراع اختراع جديد نيست.

2 - وقتي كه ورقه اختراع مخالف مقررات ماده 28 صادر

شده باشد.

3 - وقتي كه اختراع مربوط به طريقه هاي علمي صرف بوده و عملا قابل استفاده صنعتي يا فلاحتي نباشد.

4 - وقتي كه پنج سال از تاريخ صدور ورقه اختراع گذشته و اختراع به موقع استفاده عملي گذاشته نشده باشد.

تبصره - هر اختراع يا هر تكميل اختراع موجودي كه قبل از تاريخ تقاضاي ثبت خواه در ايران و خواه در خارجه در نوشتجات يا نشرياتي كه در دسترس عموم است شرح و يا نقشه آن منتشر شده و يا به مورد عمل يا استفاده گذارده شده باشد ، اختراع جديد محسوب نمي گردد.

ماده 38 - در مورد مواد 36 و 37 مفاد ماده 19 لازم الرعايه خواهد بود.

ماده 39 - دارنده ورقه اختراع مي تواند ملكيت يا حق استفاده از موضوع اختراع خود را كلا يا جزيا به هر طريقي كه بخواهد به ديگري منتقل نمايد.

هر گاه ورقه اختراع ارثا منتقل شده باشد مالك جديد وقتي مي تواند از مزاياي اين قانون بهره مند شود كه اين انتقال را به ثبت برساند.

ماده 40 - هر گونه معامله راجع به ورقه اختراع بايد به موجب سند رسمي به عمل آمده و در دفتر ثبت اختراعات نيز ثبت شود و الا آن معامله نسبت به اشخاص ثالث معتبر نخواهد بود.

هر گاه معامله در خارج ايران واقع گردد آن معامله در ايران نسبت به اشخاص ثالث وقتي معتبر خواهد بود كه در اداره ثبت اسناد تهران ثبت شده باشد.

ماده 41 - حق الثبت معاملات و انتقالات مذكور در دو ماده فوق را وزارت عدليه مطابق نظامنامه معين خواهد كرد ليكن در هر حال نبايد از

دو پهلوي تجاوز نمايد.

ماده 42 - مراجعه به كليه اسناد و اوراق مربوط به ثبت هر اختراع پس از صدور ورقه اختراع آزاد است و هر كس مي تواند از اسناد و اوراق مربوط به ورقه اختراع يا معاملات راجعه به آن با تاديه حقي كه به موجب نظامنامه معين خواهد شد سواد مصدق تحصيل كند.

ماده 43 - دارنده هر ورقه اختراع يا قايم مقام قانوني او مي تواند در تمام مدت اعتبار ورقه مزبور هر تغييري را كه در اختراع خود داده باشد مطابق مقررات اين قانون به ثبت رساند – حق الثبت هر تغيير ده ريال طلا خواهد بود.

ماده 44 - نسبت به اتباع خارجه كه در ايران تقاضاي ثبت اختراع نموده و اقامتگاه آنان در ايران نباشد مقررات عهدنامه كه با دولت متبوع آنها منعقد شده باشد مرعي خواهد بود و اگر عهدنامه نباشد معامله متقابله خواهد شد.

ماده 45 - وزارت عدليه نظامنامه هاي مربوطه به اجراي اين فصل را تنظيم خواهد نمود - در نظامنامه هاي مزبور بايد تكليف نكات ذيل صريحا معين گردد:

1 - طرز تنظيم اظهارنامه ثبت.

2 - اسناد و اوراقي كه بايد عين يا سواد يا ترجمه مصدق آنها ضميمه اظهارنامه شود.

3 - تعرفه انتشارات در مجله رسمي و تعرفه ترجمه و تصديق صحت ترجمه.

4 - ترتيبي كه مطابق آن كليه ابلاغات مربوط به ثبت اختراع بايد به عمل آيد.

فصل سوم - مقررات مشتركه ( ماده 46 تا 51 )

ماده 46 - رسيدگي به دعاوي حقوقي يا جزايي مربوط به اختراع يا علامات تجارتي در محاكم تهران به عمل خواهد آمد اگر چه در مورد دعاوي جزايي جرم در خارج تهران واقع يا كشف و يا متهم در

خارج تهران دستگير شده باشد كه در اين موارد تحقيقات مقدماتي در محل وقوع يا كشف جرم يا دستگيري متهم به عمل آمده و دوسيه براي رسيدگي به محاكم تهران ارجاع مي شود.

ماده 47 - اگر در ضمن رسيدگي جزايي متهم براي دفاع خود موضوع مالكيت علامت تجارتي يا اختراع را مطرح كند خود محكمه جزا بايد در اين موضوع نيز رسيدگي نمايد.

ماده 48 - طرق تامين دليل - موارد ترتيب توقيف محصولاتي كه مخالف حق حاصل از ثبت علامات تجارتي يا حق اختراع باشد و همچنين موعدي كه اگر بعد از تامين يا توقيف اقامه دعوي نشود تامين يا توقيف باطل مي گردد به موجب نظامنامه هايي كه از طرف وزارت عدليه تنظيم مي شود معين خواهد شد اعم از اينكه مطابق نظامنامه هاي مزبور مراجعي كه براي انجام اين امور معين مي شود مقامات قضايي باشد يا مامورين كشوري از قبيل مامورين گمرك و غير آنها.

ماده 49 - در مورد خساراتي كه خواه از مجراي حقوقي و خواه از مجراي جزايي در دعاوي مربوطه به اختراعات و علايم تجارتي مطالبه مي شود خسارات شامل ضررهاي وارده و منافعي خواهد بود كه طرف از آن محروم شده است.

ماده 50 - قانون نهم فروردين ماه 1304 راجع به علايم تجارتي و صنعتي نسخ و اين قانون از 15 تير ماه 1310 به موقع اجرا گذارده مي شود.

ماده 51 - وزارت عدليه مامور اجراي اين قانون است.

چون به موجب قانون بيست و چهارم فروردين ماه 1310 وزير عدليه مجاز است كليه لوايح قانوني را كه به مجلس شوراي ملي پيشنهاد مي نمايد پس از تصويب كميسيون فعلي قوانين عدليه به

موقع اجرا گذارده و پس از آزمايش آنها در عمل نواقصي را كه در ضمن جريان ممكن است معلوم شود رفع و قوانين مزبوره را تكميل نموده ثانيا براي تصويب به مجلس شوراي ملي پيشنهاد نمايد) عليهذا قانون ثبت علايم و اختراعات ) مشتمل بر پنجاه و يك ماده كه در تاريخ اول تير ماه يك هزار و سيصد و ده شمسي به تصويب كميسيون قوانين عدليه مجلس شوراي ملي رسيده است قابل اجراست.

رييس مجلس شوراي ملي - دادگر

آيين نامه اصلاحي اجراي قانون ثبت علايم تجارتي و اختراعات - مصوب 1337 با اصلاحات بعدي

باب اول _ مقررات مربوط به علايم تجارتي
فصل اول _ در تسليم اظهارنامه ( ماده 1 تا 9 )

ماده 1 _ اظهارنامه ثبت علامت صنعتي يا تجارتي بايد به زبان فارسي تنظيم شده و داراي تاريخ و امضا ، حاوي نكات ذيل باشد :

1 _ اسم و اقامتگاه و تابعيت صاحب علامت و مركز اصلي موسسه او.

2 _ اسم و اقامتگاه وكيل او در تهران در صورتي كه اظهارنامه توسط وكيل داده شده باشد.

3 _ رشته تجارت يا نوع صنعت صاحب علامت

4 _ تاريخ ثبت و محل و شماره ثبت علامت در كشور مبدأ در صورتي كه آن علامت در خارج ايران به ثبت رسيده باشد.

5 _ اقامتگاهي كه صاحب علامت در تهران انتخاب مي نمايد.

6 _ اسم و اقامتگاه شخص يا اشخاصي كه در تهران صلاحيت دريافت ابلاغ ها و اخطارها را دارند.

7 _ شرح نوع كالا يا محصولاتي كه علامت براي تشخيص آن به كار مي رود با تعيين طبقات درخواست شده طبق طبقه بندي ضميمه اين آيين نامه

8 _ شرح و توصيف علامت درخواست شده و طرز مخصوص استعمال آن اگر مورد داشته باشد.

9 _ تعيين ضمايم

تبصره _ تنظيم نام و نشاني درخواست كنندگان مقيم خارجه بايد علاوه

بر فارسي به حروف لاتين باشد و با همان حروف نيز ثبت و آگهي خواهد شد.

ماده 2 _ اظهارنامه بايد داراي ضمايم زير باشد

1 _ نسخه اصلي يا رونوشت گواهي شده وكالت نامه در صورتي كه تقاضا به توسط وكيل به عمل آيد.

2 _ ده عدد نمونه علامت به طريقي كه استعمال مي شود به علاوه نمونه هاي اضافي به تعداد يك نمونه براي هر طبقه اضافي كه درخواست مي شود.

درخواست كننده بايد بر روي هر اظهارنامه يك نمونه علامت را الصاق و آن را امضا نمايد. نمونه سوم در موقع ثبت بر روي صفحه مربوطه در دفتر ثبت و نمونه چهارم بر روي تصديق ثبت الصاق مي شود.

علاماتي كه برجسته يا گود در روي شيئي نشان داده مي شود بر روي كاغذ نقش خواهد شد.

ابعاد نمونه نبايد از ده سانتيمتر از هر طرف تجاوز كند.

بر روي هر نمونه الصاق شده به طريق بالا مهر شعبه ثبت شركتها و علايم تجارتي و اختراعات زده مي شود به طريقي كه يك قسمت از مهر بر روي نمونه و قسمت ديگر بر روي صفحه قرار گيرد.

3 _ يك كليشه براي چاپ علامت به طور وضوح ( ابعاد كليشه مزبور نبايد از ده سانتيمتر از هر طرف تجاوز كند) در صورتي كه علامت عبارت از يك ياچند كلمه بوده و داراي هيچ گونه تصوير و حروف مخصوص نباشد تقاضاكننده مجبور به ضميمه كردن كليشه نخواهد بود.

4 _ در صورتي كه علامت در خارجه به ثبت رسيده باشد تسليم رونوشت گواهي شده از طرف اداره صادركننده آن به زبان اصلي به انضمام ترجمه غيررسمي آن به فارسي به مسووليت تقاضاكننده الزامي است

5 _ در

صورتي كه علامت براي تشخيص امتياز محصول جماعتي يا محصول يك شهر يا يك ناحيه از كشور اختيار شود گواهينامه از طرف مقام صلاحيتدار داير بر تصديق استفاده از علامت مزبور به وسيله سازندگان كالاهاي مربوط به آن (در ايران مقام صلاحيت دار كه اداره ثبت مكلف به قبول گواهي آن در مورد مراتب مذكور در اين بند مي باشد به ترتيب عبارتند از

1 _ اتحاديه صنفي

2 _ اطاق بازرگاني يا صنايع

3 _ شهرداري

4 _ فرمانداري

ماده 3 _ دريافت كننده اظهارنامه مقدمتا صحت تنظيم آن را مورد رسيدگي قرار داده و پس از وارد نمودن اظهارنامه در دفتر درخواست هاي وارده نسخه دوم آن را كه داراي همان مشخصات اصلي نسخه است بعد از امضا و مهر شعبه ثبت شركتها و علايم تجارتي به عنوان رسيد به درخواست كننده مسترد خواهد كرد.

نسخه سوم درخواست كه داراي همان مشخصات اظهارنامه است فورا در شعبه ثبت شركتها و علايم تجارتي و اختراعات تا تاريخ رد يا قبول قطعي درخواست آگهي خواهد شد تا هر ذي نفعي بتواند از مفاد آن اطلاع حاصل كرده و اعتراض خود را طبق مواد بعدي تسليم نمايد.

ماده 4 _ شخصي كه تقاضاي ثبت چندين علامت مي نمايد بايد براي هريك از آنها مطابق مقررات اين آيين نامه اظهارنامه جداگانه بدهد، در اين صورت اگر تقاضا توسط وكيل و به موجب يك وكالتنامه به عمل آمده باشد وكالتنامه اصلي به يكي از اظهارنامه ها و يك رونوشت مصدق آن به هر يك از اظهارنامه هاي ديگر بايد ضميمه شود.

ماده 5 _ هر اظهارنامه ظرف 15 روز از تاريخ وصول از جهات ذيل مورد

بررسي قرار مي گيرد

1 _ از لحاظ شكل براي ملاحظه اين كه درخواست و ضمايم آن مطابق اصول پيش بيني شده در قانون و اين آيين نامه مي باشد اگر نقايصي در اظهارنامه مشاهده شود مراتب به درخواست كننده كتبا اخطار مي شود تا در موعد مناسب (نسبت به ساكنين در ايران تا دو ماه و نسبت به ساكنين در خارجه تا شش ماه اقدام به رفع آنها بنمايد.

چنانچه مدت مزبور كافي نباشد درخواست كننده مي تواند فقط براي يك مرتبه استمهال نمايد.

2 _ از جهت تطبيق طبقه اي كه درخواست كننده ثبت علامت جهت كالاي خود ذكر نموده با طبقات مربوط به نوع كالا در صورت عدم مطابقت كالا با طبقه مندرج در اظهارنامه از درخواست كننده ثبت دعوت خواهد شد تا در اصلاح طبقه بندي كالاي مشروحه اقدام نمايد.

3 _ از لحاظ مطابقت علايم با شرايط مقرره در قانون و اين آيين نامه

تبصره 1 _ از لحاظ امتياز و تشخيص مذكور در ماده يك قانون نامهاي عام محصولات يا اسامي جغرافيايي كه خريدار را نسبت به مبدأ و كيفيت محصولات گمراه كند علامت مشخصه تجارتي محسوب نمي شود.

تبصره 2 _ در مورد علامت تجارتي شباهت مذكور در ماده 9 قانون ممكن است از لحاظ شكل ظاهر يا تلفظ يا كتابت يا به هر كيفيت ديگري باشد كه مصرف كنندگان عادي را به اشتباه اندازد.

ماده 6 _ در موارد زير در صورتي كه در ظرف 15 روز بعد از وصول اظهارنامه معلوم گردد كه تقاضاي ثبت قابل قبول نيست يا درخواست كننده در مدت مقرر در تكميل آن اقدام ننمايد شعبه ثبت شركتها و علايم تجارتي و اختراعات كتبا رد

تقاضا را با ذكر علل به درخواست كننده ثبت ابلاغ خواهد نمود.

ماده 7 _ براي هر علامتي كه تقاضاي ثبت آن بر طبق ماده 5 مورد قبول قرار گيرد شعبه ثبت شركتها و علايم تجارتي يك آگهي در روزنامه رسمي منتشرخواهد نمود آگهي مزبور شامل نام و نشاني صاحب علامت و خصوصيات آن و كالاهايي كه علامت در مورد آنها به كار مي رود خواهد بود.

ماده 8 _ هرگونه اصلاحي كه به وسيله درخواست كننده ثبت بعد از انتشار آگهي به عمل آيد بايد به وسيله تقديم اظهارنامه جديدي صورت گيرد. اين اظهارنامه به ترتيب مقرر در ماده 5 اين آيين نامه مورد رسيدگي قرار خواهد گرفت و هرگاه اصلاحات و تغييرات مورد تقاضا مورد قبول اداره ثبت علايم واقع شود به وسيله آگهي جديد به اطلاع عامه خواهد رسيد.

ماده 9 _ سي روز بعد از انتشار آگهي ، شعبه ثبت شركتها و علايم تجارتي مكلف است در صورت عدم اعتراض علامت را به ثبت برساند.

فصل دوم _ ثبت علامت ( ماده 10 تا 13 )

ماده 10 _ ثبت علامت در دفتر مخصوصي با قيد مراتب زير به عمل خواهد آمد

الف _ تاريخ و شماره ترتيب اظهارنامه

ب _ تاريخ و شماره ثبت علامت و مشخصات مذكور در ماده يك اين آيين نامه

ج _ الصاق يك نمونه از علامت در محلي كه به اين امر اختصاص داده شده است

د _ حق الثبت و حقوق دريافتي براي هر طبقه

ه _ امضاي درخواست كننده يا قائم مقام او به طريقي كه قسمتي از امضاي او در روي صفحه و قسمتي در روي علامت باشد.

و _ امضاي رييس شعبه ثبت علايم و يا قائم مقام او.

تبصره _ در دفتر

ثبت علامات براي هر علامت دو صفحه تخصيص داده خواهد شد.

ماده 11 _ پس از ثبت علامت تصديقي كه حاوي نكات زير باشد با الصاق يك نمونه كامل از علامت بر روي آن به صاحب علامت يا نماينده او تسليم مي شود

1 _ تاريخ وصول اظهارنامه و شماره ثبت آن در دفتر ثبت اظهارنامه

2 _ تاريخ ثبت علامت و شماره ثبت آن

3 _ اسم و شغل و اقامتگاه و تابعيت صاحب علامت

4 _ نوع مال التجاره و يا محصول و طبقات محصولي كه علامت براي تشخيص آن به كار مي رود.

5 _ تعيين اجزايي كه صاحب علامت حق استفاده انحصاري آن را به خود تخصيص داده است

6 _ تاريخ و شماره و محل ثبت در خارجه در صورتي كه علامت قبلا در خارجه به ثبت رسيده باشد.

7 _ تاريخ صدور تصديق

8 _ مدت اعتبار ثبت علامت

9 _ امضاي رييس شعبه ثبت علايم تجارتي و مديركل ثبت اسناد و املاك

ماده 12 _ در ظرف سي روز پس از ثبت هر علامت اداره ثبت بايد آگهي حاوي كليه مراتب مندرج در ماده 11 منتشر نمايد.

ماده 13 _ در صورتي كه علامت ثبت شده براي محصولات مقرر در ماده يك قانون ثبت علايم و اختراعات مصوب اول تيرماه 1310 ظرف مدت 3 سال از تاريخ ثبت آن از طرف صاحب علامت يا قائم مقام يا نماينده قانوني او بدون عذر موجه مورد استفاده تجارتي در ايران (يا) در خارجه قرار نگيرد هر ذينفعي مي تواند ابطال آن را از دادگاه شهرستان تقاضا نمايد.

فصل سوم _ تغييرات ( ماده 14 تا 19 )

ماده 14 _ تغييرات مربوط به علامت يا طبقه كالا يا

صاحب علامت و همچنين تغييرات مربوط به نشاني و تابعيت و نماينده قانوني او در ايران رسميت نخواهد داشت مگر اين كه در ايران به ثبت رسيده باشد. ثبت اين تغييرات بايد در روي صفحه مخصوص به آن علامت به عمل خواهد آمد.

ثبت تغييرات به موجب اظهارنامه رسمي به امضاي صاحب علامت يا نماينده قانوني او به عمل خواهد آمد.

اظهارنامه بايد در سه نسخه تنظيم و تغييرات مشروحا در آن قيد و مدارك مربوطه و قبض پرداخت حق الثبت ضميمه آن گردد. رسيدگي به اظهارنامه و ثبت تغييرات بر طبق اصولي كه براي ثبت علامت ذكر شده است به عمل خواهد آمد. تغييرات مربوطه به نشاني و نام مركز اصلي صاحب علامت و يانماينده قانوني او در ايران احتياج به آگهي ندارد.

ماده 15 _ در صورتي كه تغييرات مربوط به خود علامت باشد ده نمونه از علامت جديد بايد ضميمه اظهارنامه شود.

ماده 16 _ ثبت تغييرات بايد در روي صفحه مخصوص به آن علامت به عمل آيد و مراتب در ظهر برگ تصديق از طرف اداره ثبت منعكس گردد.

ماده 17 _ در صورتي كه علامت به هر طريق قانوني مورد انتقال قرار گرفته باشد در اظهارنامه مربوط به تغيير نام صاحب علامت نكات زير بايد صريحا قيد شود

الف _ شماره ثبت در ايران

ب _ نام و اقامتگاه و تابعيت مالك جديد.

ج _ نام و نشاني نماينده قانوني او در ايران

ماده 18 _ مدارك قانوني انتقال و وكالتنامه و تصديق ثبت علامت در ايران بايد ضميمه اظهارنامه شود (تصديق ثبت بعد از ثبت تغييرات و درج آن در ظهر تصديق به صاحب جديد علامت مسترد

خواهد شد).

تبصره _ در صورتي كه انتقال در خارجه به ثبت رسيده باشد رونوشت مصدق مستخرجه ثبت اداره علايم خارجي كافي است

ماده 19 _ در مواردي كه صاحب علامت يا قائم مقام قانوني او استفاده از آن را به ديگري اجازه دهد اين اجازه در صورتي معتبر خواهد بود كه اجازه نامه مربوطه در ايران به ثبت رسيده باشد.

در مواردي كه اجازه استفاده از علامت تجارتي به امضاي صاحب علامت و استفاده كننده رسيده باشد ثبت اجازه نامه مزبور با تقاضاي كتبي صاحب علامت يا نماينده مجاز او و يا استفاده كننده صورت خواهد گرفت

فصل چهارم _ تجديد ثبت ( ماده 20 )

ماده 20 _ هر صاحب علامت يا قائم مقام يا نماينده قانوني او مي تواند ثبت علامت را تا ششماه بعد از انقضاي مدت اعتبار آن هر ده سال يكبار تجديد نمايد. تقاضاي تجديد ثبت علامت بايد در دو نسخه به امضاي صاحب علامت و يا قائم مقام يا نماينده قانوني او رسيده و نمونه علامت در روي آن الصاق شود. تجديد ثبت با تاديه همان حقوق و مخارجي به عمل مي آيد كه براي ثبت علامت مقرر است

تجديد ثبت دنباله ثبت اصلي در دفتر ثبت علايم به عمل خواهد آمد. هرگاه در موقع تجديد ثبت تغييري در علامت داده شود مقررات مربوط به تغييرات از هر حيث بايد كلا رعايت شود. تجديد ثبت در صورتي كه تغييري در علامت داده نشده باشد محتاج به آگهي نيست

در صورتي كه مدت اعتبار علامت منقضي شده باشد ثبت آن علامت از طرف صاحب اوليه يا ديگران تابع كليه مقررات و تشريفات مربوط به ثبت علايم خواهد بود. اشخاص ذينفع مي توانند در

ظرف سي روز از تاريخ نشر آگهي اعتراض خود را تسليم نمايند.

فصل پنجم _ طبقه بندي كالا ( ماده 21 )

ماده 21 _ طبقات محصولات علامت كه براي ثبت هر طبقه حقوق مخصوصي طبق ماده 15 قانون دريافت مي شود در فهرست ضميمه اين آيين نامه معين است

در موقع تجديد ثبت يا بر حسب تقاضاي صاحب علامت ثبت شده شعبه ثبت علايم مكلف است طبقه محصولات را مطابق فهرست ضميمه اين آيين نامه در دفتر ثبت و تصديق ثبت علامت تصحيح نمايد.

باب دوم _ در ثبت اختراع
فصل اول _ در اظهارنامه اختراع ( ماده 22 تا 29 )

ماده 22 _ اظهارنامه كه براي ثبت اختراع داده مي شود بايد به فارسي تنظيم شده داراي تاريخ و امضا بوده و حاوي نكات ذيل باشد

1 _ اسم و شغل و اقامتگاه و تابعيت درخواست كننده

2 _ اسم و اقامتگاه وكيل او در تهران در صورتي كه اظهارنامه توسط وكيل داده شده باشد.

3 _ موضوع اختراع به طور خلاصه و روشن

4 _ مدتي كه درخواست كننده مي خواهد در حدود ماده 33 قانون ثبت علايم و اختراعات براي اعتبار ورقه اختراع تخصيص دهد بدون هيچ شرط و قيد.

5 _ تاريخ و محل صدور و شماره ورقه اختراع در خارجه در صورتي كه براي آن اختراع در خارج ايران ورقه صادر شده باشد.

6 _ اقامتگاهي كه درخواست كننده در تهران انتخاب مي نمايد.

7 _ اسم و اقامتگاه شخص يا اشخاصي كه مقيم در ايران بوده و براي دريافت كليه ابلاغات مربوط به اختراعي كه درخواست ثبت آن مي شود صلاحيت داشته باشند.

تبصره _ در اظهارنامه ممكن است نام و نشاني درخواست كننده ، موضوع اختراع ، نام كشوري كه قبلا اختراع در آنجا به ثبت رسيده است و شماره و تاريخ ثبت در خارجه به زبان فرانسه يا انگليسي نوشته شود.

ماده 23 _ اظهارنامه بايد داراي ضمايم ذيل

باشد

1 _ توصيف مشروح اختراع و يا وسيله جديدي كه براي آن تقاضاي ورقه اختراع مي شود در سه نسخه

2 _ نقشه هايي كه براي فهم توصيف مزبور لازم مي باشد در 3 نسخه

3 _ قبض صندوق اداره ثبت اسناد حاكي از پرداخت وجوه مذكور در ماده 32 قانون ثبت علايم تجارتي و اختراعات

4 _ وكالتنامه در صورتي كه اظهارنامه توسط وكيل تسليم شده باشد.

ماده 24 _ اظهارنامه بايد به موضوع اصلي يك اختراع و موضوعات تفصيلي كه مربوط به همان موضوع اصلي است محدود باشد.

تبصره _ چنانچه اختراع قبلا در خارجه به ثبت رسيده باشد درخواست كننده مي تواند براساس اختراع اصلي و اختراع تكميلي آن درخواست ورقه اختراع واحدي بنمايد.

ماده 25 _ توصيف مشروح اختراع كه مطابق ماده بيست و سه ضميمه اظهارنامه مي شود بايد به فارسي تهيه در آخر آن خلاصه اي از اختراع و نحوه اعمال آن اضافه شود، معذلك اگر تنظيم آن به فارسي براي درخواست كننده ميسر نباشد مي تواند توصيف كامل را به فرانسه يا به انگليسي و خلاصه آن را به فارسي ضميمه نمايد.

ماده 26 _ توصيف مزبور به هر زباني كه باشد بايد خوانا و به طوري كه اشخاص با اطلاع بتوانند از مطالعه آن موضوع و تازگي آن را درك كنند نوشته شود. تراشيدن و پاك كردن و بين السطور نوشتن ممنوع است

روي كلمات زيادي بايد خط كشيده شده و تعداد آنها در آخر معين و امضا شود. صفحات و رونوشتها نيز بايد به امضاي درخواست كننده يا وكيل اوبرسد.

نقشه ها با مركب و از روي مقياس متري تهيه شده و بايد داراي امضا يا مهر درخواست كننده و

يا وكيل او باشد.

ماده 27 _ توصيف اختراع و نقشه هاي آن روي كاغذي كه (سي و چهار) سانتي متر طول و بيست و دو سانتي متر عرض داشته باشد نوشته شده و فقط در روي يك طرف كاغذ تهيه شود به نحوي كه پشت صفحه سفيد بماند.

صفحات توصيف بايد شماره مسلسل داشته و به يكديگر با قيطان يا منگنه ملصق شود. نقشه ها بايد روي كاغذ مخصوص نقشه تهيه و داراي شماره ترتيبي باشد.

ماده 28 _ شعبه ثبت علايم و اختراعات پس از دريافت اظهارنامه صحت تشريفات مقدماتي آن را مورد رسيدگي قرار داده و پس از وارد نمودن اظهارنامه در دفتر درخواستهاي وارده نسخه دوم آنرا كه داراي همان مشخصات نسخه اصلي است پس از امضا و مهر اداره ثبت با قيد تاريخ ، ساعت و روز و ماه و سال وصول آن با تمام حروف به درخواست كننده مسترد خواهد كرد.

ماده 29 _ از تاريخ وصول اظهارنامه به دفتر ، متصدي شعبه اختراعات در ظرف 15 روز اظهارنامه و ضمايم آن را از لحاظ تطبيق با مقررات قانون و مواد آيين نامه حاضر مورد مطالعه قرار مي دهد و در صورتي كه نواقصي در اظهارنامه يا ضمايم مشاهده شود مراتب را كتبا به درخواست كننده اطلاع داده و ضمنا مهلتي در حدود دو ماه اگر درخواست كننده ساكن ايران باشد و شش ماه اگر ساكن خارجه باشد جهت رفع نواقص مزبور تعيين خواهد كرد. درصورت عذر موجه شعبه ثبت علايم و اختراعات مهلت مذكور را فقط براي يكبار تمديد مي نمايد.

چنانچه درخواست كننده در ظرف مهلت مقرر نواقص مزبور را رفع ننمايد يا اظهارنامه با مقررات قانون منطبق نباشد شعبه

ثبت علايم و اختراعات اظهارنامه ناقص را با ذكر دليل رد نموده مراتب را كتبا به درخواست كننده ابلاغ خواهد نمود. درخواست كننده مي تواند نسبت به رد اظهارنامه با رعايت مهلت مقرره در قانون به دادگاه شهرستان اعتراض نمايد.

فصل دوم _ ثبت اختراع ( ماده 30 تا 33 )

ماده 30 _ در صورتي كه اظهارنامه صحيح و قانوني تشخيص داده شود اختراع در دفتر مخصوصي با قيد مراتب زير به ثبت خواهد رسيد

1 _ شماره ثبت

2 _ شماره دفتر اظهارنامه

3 _ تاريخ وصول اظهارنامه با تعيين ساعت روز و ماه و سال

4 _ نام و نشاني كامل تسليم كننده اظهارنامه

5 _ نام و نشاني وكيل درخواست كننده اختراع اگر اختراع توسط وكيل درخواست ثبت شده باشد.

6 _ موضوع اختراع

7 _ مدت اعتبار ورقه اختراع

8 _ شماره ثبت و مدت اعتبار ورقه اختراع در خارجه

9 _ تاريخ ثبت اختراع

10 _ امضاي رييس شعبه ثبت علايم تجارتي و اختراعات

11 _ امضاي درخواست كننده ثبت اختراع يا نماينده او.

تبصره _ در دفتر ثبت اختراعات براي هر اختراع دو صفحه تخصيص داده خواهد شد. هر تغيير و تكميلي نسبت به موضوع اختراع و همچنين كليه نقل و انتقالاتي كه جزئا و يا كلا نسبت به اختراع واقع مي شود بايد در صفحات مزبور ثبت گردد.

ماده 31 _ پس از ثبت اختراع ورقه اختراعي كه به صاحب اختراع يا نماينده او داده مي شود بايد شامل نكات زير باشد

1 _ شماره ثبت اختراع

2 _ تاريخ ثبت اختراع

3 _ شماره دفتر اظهارنامه

4 _ موضوع اختراع

5 _ تاريخ تسليم اظهارنامه

6 _ نام و نشاني كامل صاحب اختراع و وكيل او

7

_ نشاني صاحب اختراع در ايران

8 _ مدت اعتبار ورقه اختراع

9 _ شماره ثبت و مدت اعتبار اختراع در خارجه

10 _ امضاي رييس شعبه ثبت علايم تجارتي و اختراعات

11 _ امضاي مدير كل ثبت

12 _ شماره و تاريخ صدور ورقه اختراع

يك نسخه از توصيف اختراع و خلاصه آن و نقشه ها به وسيله قيطان يا منگنه به ورقه اختراع ملصق و مهر مي شود.

ماده 32 _ در ظرف سي روز پس از ثبت هر اختراع اداره مربوطه ثبت ، آگهي كه شامل مراتب زير است منتشر خواهد نمود

شماره ثبت اختراع

مدت اعتبار ورقه اختراع

نام صاحب اختراع و نشاني كامل او

موضوع اختراع

آگهي مزبور به امضاي رييس شعبه ثبت علايم تجارتي و اختراعات در روزنامه رسمي كشور منتشر خواهد شد.

ماده 33 _ مدت اعتبار ورقه اختراع از تاريخ تسليم اظهارنامه محسوب مي گردد.

فصل سوم _ تغييرات ( ماده 34 تا 44 )

ماده 34 _ هر تغيير يا اضافه يا تكميلي كه در مدت اعتبار ورقه اختراع راجع به آن اختراع حاصل مي شود تابع مقررات مندرجه در مواد 23 و 24 خواهدبود.

ماده 35 _ براي تغيير و يا تكميل و يا اضافات مزبور، ورقه اختراعي در تكميل ورقه اصلي صادر مي گردد.

ورقه اختراع تكميلي تابع همان مقرراتي خواهد بود كه براي ورقه اصلي معين شده است ولي مدت اعتبار ورقه تكميلي نمي تواند از مدت اعتبار ورقه اصلي تجاوز نمايد.

ماده 36 _ هر صاحب ورقه اختراع كه بخواهد براي تغيير يا تكميل يا اضافات به عوض ورقه تكميلي ورقه اصلي عليحده صادر نمايد بايد مقررات قانون ثبت علايم تجارتي و اختراعات و همچنين مقررات اين نظامنامه را كه مربوط به ورقه

اختراع است رعايت نموده و حق الثبت و ساير مخارج مربوطه را تاديه كند.

ماده 37 _ در صورتي كه تقاضاكننده اختراع تكميلي ، شخص ديگري غير از صاحب اختراع اصلي باشد ورقه ثبت اختراع تكميلي اجازه استفاده از اختراع اصلي را به او نمي دهد و صاحب اختراع اصلي نيز نمي تواند از اختراع تكميلي استفاده كند مگر آن كه بين آنها تراضي به عمل آيد.

ماده 38 _ تغييرات مربوط به نام و نشاني و تابعيت و نماينده صاحب اختراع در ايران رسميت نخواهد داشت مگر آن كه در ايران به ثبت برسد، ثبت تغييرات مزبور به موجب اظهارنامه رسمي به امضاي صاحب اختراع يا نماينده قانوني او به عمل خواهد آمد.

اظهارنامه بايد در سه نسخه تنظيم و تغييرات مشروحا در آن قيد و مدارك مربوطه و قبض پرداخت حق الثبت ضميمه آن گردد. رسيدگي به اظهارنامه وثبت تغييرات بر طبق اصولي كه براي ثبت اختراع ذكر شده است به عمل خواهد آمد. تغييرات مربوط به نشاني و نام صاحب اختراع يا نماينده قانوني او در ايران احتياج به آگهي ندارد.

ماده 39 _ ثبت كليه تغييرات بايد در روي صفحه مخصوص به آن اختراع به عمل آيد و مراتب در ظهر ورقه ثبت اختراع از طرف شعبه ثبت علايم واختراعات قيد گردد.

ماده 40 _ در صورتي كه اختراعي قانونا مورد انتقال قرار گيرد مراتب زير بايد در اظهارنامه تصريح گردد

الف _ شماره ثبت در ايران

ب _ نام و اقامتگاه و تابعيت منتقل اليه

ج _ نام و نشاني نماينده قانوني او در ايران

ماده 41 _ مدارك قانوني انتقال و وكالت نامه و ورقه ثبت اختراع

در ايران بايد ضميمه اظهارنامه شود ( ورقه اختراع بعد از ثبت انتقال به صاحب آن مسترد خواهد شد)

ماده 42 _ در صورتي كه انتقال در خارجه واقع شده باشد و شعبه ثبت اختراعات محل ، انتقال مزبور را به ثبت رسانيده باشد مستخرجه ثبت فوق الذكر دليل انتقال خواهد بود.

ماده 43 _ صاحب اختراع مي تواند اجازه استفاده از اختراع خود را كه در ايران به ثبت رسيده با هرگونه شرايط به ديگري بدهد. اجازه مزبور بايد در دفتر ثبت اختراعات در صفحه مربوط به آن اختراع ثبت و در روزنامه رسمي منتشر شود.

ماده 44 _ اداره ثبت پس از رسيدگي و مطابقت درخواست با مقررات قانوني و آيين نامه مبادرت به ثبت آن نموده و آگهي حاوي نام صاحب اختراع و استفاده كننده از اختراع و شماره اختراع و خلاصه از مفاد اجازه نامه منتشر خواهد نمود و به شخص ذينفع مستخرجه از ثبت مزبور را تسليم خواهدداشت

باب سوم _ مقررات مشتركه
فصل اول (ماده 45 تا 46 )

ماده 45 _ شعبه ثبت علايم و اختراعات پس از درج و انتشار آگهي هاي مربوطه به صدور ورقه اختراع يا گواهي ثبت علامت مبادرت خواهد نمود.

ماده 46 _ هرگاه كسي كه تقاضاي ثبت علامت يا اختراعي را مي نمايد مقيم در ايران نباشد بايد در تهران اقامتگاه معلوم مشخصي انتخاب كند و يا شخص ديگري را كه مقيم در تهران باشد معين و معرفي نمايد كه براي قبول كليه ابلاغات مربوطه به علايم تجارتي و اختراعات صلاحيت داشته باشد.

همين تكليف به عهده كسي نيز وارد است كه نسبت به علامت تجارتي يا ورقه اختراع اعتراض مي نمايد و مقيم در ايران نمي باشد.

كليه ابلاغات مربوطه به علايم تجارتي يا اختراعات به

اقامتگاه شخص ذي نفع و يا اقامتگاه شخص يا اشخاصي كه به موجب اين ماده معين مي شود به عمل خواهد آمد.

فصل دوم - آيين دادرسي مربوط به علايم تجارتي و اختراعات
مبحث اول _ در شكايت از رد تقاضاي ثبت ( ماده 48 تا 50 )

ماده 47 _ هر كسي نسبت به علامت تجارتي يا ورقه اختراع اعتراض مي نمايد اعم از اين كه آن اعتراض قبل از ثبت علامت يا اختراع باشد يا بعد از آن بايد معادل ده هزار ريال در صندوق دادگستري وديعه گذاشته و قبض آن را ضميمه دادخواست اعتراض نمايد. از وجه مزبور در صورتي كه معترض محكوم به بي حقي شود خسارت طرف پرداخته شده و در صورتي كه طرف بيش از ده هزار ريال خسارت ديده باشد براي مازاد به محكمه رجوع خواهدكرد.

مبحث اول _ در شكايت از رد تقاضاي ثبت

ماده 48 _ به دادخواستي كه درخواست كننده ثبت علامت يا اختراع بايد در صورت رد تقاضاي او مطابق ماده 7 قانون علايم تجارتي و اختراعات بدهداسناد ذيل ضميمه خواهد شد

1 _ اصل يا رونوشت گواهي شده تصميمي كه به موجب آن تقاضاي ثبت رد شده است

2 _ اعتراضاتي كه درخواست كننده ثبت به تصميم مزبور دارد.

3 _ قبض سپرده بر طبق ماده 47.

4 _ وكالت نامه در صورتي كه دادخواست وكالتا داده شده باشد.

ماده 49 _ مدير دفتر دادگاه روز جلسه را معين كرده به معترض و به متصدي شعبه مذكور در ماده 6 قانون ثبت علايم تجارتي و اختراعات اخطار مي نمايد كه در روز مزبور حاضر شوند.

معترض مي تواند مهلتي كه بيش از ششماه نباشد تقاضا كند.

در روز جلسه محكمه توضيحات شفاهي هريك از طرفين را استماع نموده و حكم مقتضي خواهد داد.

عدم حضور هيچ يك از طرفين مانع از صدور حكم نخواهد

بود. در اين صورت حكم نسبت به طرف غايب نيز حضوري محسوب است

ماده 50 _ ترتيب رسيدگي پژوهشي نيز همان است كه به موجب ماده قبل مقرر گرديده

مبحث دوم _ در اعتراض به ثبت قبل از اين كه علامت يا اختراع ثبت شده باشد ( ماده 51 تا 60 )

ماده 51 _ اعتراضات مربوط به علايم يا اختراعاتي كه هنوز به ثبت نرسيده است بايد كتبا به شعبه ثبت علايم تجارتي و اختراعات تسليم گردد.

در مقابل اعتراض نامه رسيدي با قيد تاريخ وصول داده خواهد شد.

معترض بايد در اعتراض نامه نكات ذيل را قيد كند

1 _ اسم و شغل و اقامتگاه خود در تهران

2 _ ذكر كليه دلايل و مداركي كه معترض به استناد آن خود را محق در اعتراض مي داند.

ماده 52 _ رونوشت گواهي شده اسنادي كه ادعاي معترض مبني بر آن است بايد در صورت امكان ضميمه اعتراض نامه شود.

ماده 53 _ هرگاه اعتراض معترض مبني بر حق مالكيتي باشد كه نسبت به علامت يا اختراع مورد تقاضاي ثبت ادعا مي نمايد بدون اين كه آن علامت يا اختراع در ايران به اسم او ثبت شده باشد، اعتراض او وقتي پذيرفته مي شود كه ثبت علامت يا اختراع را نيز مطابق قانون ثبت علايم تجارتي و اختراعات و مقررات اين آيين نامه تقاضا نمايد. همين ترتيب در هر موردي نيز بايد رعايت شود كه اعتراض معترض براي حفظ حقوق خود نسبت به علامت يا اختراعي به عمل مي آيد كه آن علامت يا اختراع هنوز در ايران به ثبت نرسيده است مگر آن كه علامت يا اختراع قانونا قابل ثبت نباشد.

ماده 54 _ تا ده روز از تاريخ وصول اعتراض نامه ، شعبه ثبت علايم تجارتي و اختراعات بايد آن را به اقامتگاه درخواست

كننده ثبت يا اشخاصي كه به موجب ماده 46 معين مي شوند ابلاغ كند.

در ضمن ابلاغ نامه بايد صراحتا اخطار شود كه هرگاه به اعتراض معترض تسليم مي گردد درخواست ثبت علامت را مسترد كند. طريقه ابلاغ اعتراض نامه همان است كه مطابق آيين دادرسي مدني براي ابلاغ دادخواست مقرر است

ماده 55 _ هرگاه درخواست كننده ثبت كتبا به اعتراض معترض تمكين نمود، درخواست او مسترد شده و مراتب كتبا به معترض اخطار مي گردد و هرگاه علامت يا اختراع معترض قبلا به ثبت نرسيده باشد بر طبق اظهارنامه كه مطابق ماده 53 در حين اعتراض تقديم نموده است اقدام به ثبت آن مي شود.

ماده 56 _ معترض بايد تا شصت روز از تاريخ ابلاغ اعتراض نامه به درخواست كننده ثبت به دادگاه شهرستان تهران رجوع كند مگر اين كه قبل از انقضاي اين مدت تقاضاكننده ثبت مطابق ماده قبل به اعتراض او تمكين كرده باشد.

ماده 57 _ هرگاه معترض در مدت مذكور فوق به دادگاه شهرستان تهران رجوع ننمود شعبه ثبت علايم تجارتي و اختراعات به درخواست كسي كه تقاضاي ثبت علامت را كرده بعد از ملاحظه گواهي دفتر دادگاه شهرستان تهران كه حاكي از عدم تقديم دادخواست باشد علامت يا اختراع را به اسم معترض عليه ثبت خواهد كرد و در اين صورت حقوق و مخارجي كه معترض بر طبق ماده 16 قانون ثبت علايم تجارتي و اختراعات تاديه كرده باشد، به نفع دولت ضبط خواهد شد.

ماده 58 _ اگر معترض نتواند تمام اسناد و مدارك خود را به دادخواست ضميمه نمايد به تقاضاي او رييس دادگاه پس از رسيدگي و در صورت لزوم مهلتي كه بيش

از ششماه نباشد خواهد داد.

ماده 59 _ مهلت مذكور در فوق به درخواست كننده ثبت نيز براي تقديم مدارك دفاع داده خواهد شد.

ماده 60 _ ساير ترتيبات رسيدگي خواه در دادگاه شهرستان و خواه در دادگاه استان همان است كه براي رسيدگي به دعاوي تجارتي مقرر است

باب چهارم - هزينه مربوط به علايم تجارتي و اختراعات ( ماده 66 تا 67 )
اشاره

ماده 66 _ هزينه مربوط به علايم تجارتي و اختراعات به قرار ذيل خواهد بود

بند 1 _ حق الترجمه و رونوشت گواهي شده به موجب آيين نامه هاي مربوط به مترجمين رسمي و تهيه رونوشت اسناد.

بند 2 _ تعرفه اعلانات طبق تعرفه روزنامه رسمي كشور.

بند 3 _ براي معاملات و انتقالات مربوط به اختراع به استثناي مورد مذكور در بند 4 اين ماده مطابق تعرفه مقرره ثبت اسناد مشروط بر اين كه مبلغ دريافتي از 40 ريال طلا تجاوز نكند.

بند 4 _ براي ثبت انتقال اختراع به وسيله ارث سه ريال طلا.

ماده 67 _ از تاريخ اجراي اين آيين نامه نظامنامه اجراي قانون ثبت علايم تجارتي و صنعتي مصوب 29 4 1310 ملغي است اين آيين نامه ده روز پس از انتشار در روزنامه رسمي كشور قابل اجرا است

مبحث سوم _ در اعتراض به علايم يا اختراعات ثبت شده ( ماده 61 تا 62

ماده 61 _ هر كس بخواهد ابطال علامت تجارتي يا ورقه اختراع را كه در ايران به ثبت رسيده است تقاضا كند بايد به دادگاه شهرستان تهران دادخواست بدهد.

دادخواست مزبور بايد داراي ضمايم ذيل باشد

1 _ مستخرجه گواهي شده از شعبه ثبت علايم تجارتي و اختراعات مشعر بر ثبت علامت يا ورقه اختراعي كه ابطال آن تقاضا مي شود.

2 _ اصل يا رونوشت گواهي شده كليه اسناد مثبته ادعاي معترض

3 _ وكالتنامه در صورتي كه دادخواست وكالتا داده شده باشد.

ماده 62 _ ابلاغ دادخواست و مقدمات كتبي دعوا و ساير ترتيبات رسيدگي مطابق مقررات آيين دادرسي مدني به عمل خواهد آمد ليكن مفاد ماده 59 درباره خوانده بايد رعايت شود.

فصل سوم _ در طرق تامين ( ماده 63 تا 65

ماده 63 _ مالك هر علامت تجارتي و همچنين صاحب هر ورقه اختراع و يا قائم مقام قانوني آنان مي توانند به موجب امر نزديكترين دادگاه بخش محلي كه محصولات مورد ادعا در آن محل است صورت مشروحي از محصولاتي كه به ادعاي آنها با حق حاصل از علامت تجارتي و يا اختراع آنها مخالف است بردارند. اجراي امر فوق در صورتي كه محصولات هنوز در گمرك باشد به وسيله مامورين گمرك والا به وسيله مامور اجرا به عمل خواهد آمد.

توقيف محصولات مزبوره وقتي ممكن است كه امر دادگاه تصريح به آن داشته باشد.

امر دادگاه در هر يك از دو صورت فوق بنابردادخواست مالك علامت يا صاحب ورقه اختراع و يا قائم مقام قانوني آنان صادر مي گردد. به دادخواست مزبور بايد رونوشت گواهي شده سند ثبت علامت و يا گواهي نامه ثبت اختراع ضميمه گردد.

اگر مالك علامت و يا ورقه اختراع تقاضاي توقيف محصولات مذكور فوق را

نمايد بايد تضمين كافي بدهد كه عندالاقتضا از محل مزبور كليه خسارات وارد برطرف و منافعي كه ممكن است طرف از تحصيل آن محروم شود جبران گردد.

ماده 64 _ در دعاوي كه راجع به حقوق حاصله از ثبت علامت تجارتي و يا حق ثبت اختراع اقامه مي شود معترض در دعاوي حقوقي و شاكي خصوصي در دعاوي جزايي مي توانند در هر موقع از مراجع قضايي كه موضوع در آنجا مطرح است صدور قرار تامين دليل يا توقيف محصولات تقلبي و تقليدي يا تقاضاي صدور قرار دستور موقت نسبت به عدم ساخت يا فروش يا ورود اجناس تقلبي يا تقليدي را بنمايد و مراجع قضايي مزبور موظفند نسبت به تقاضاي نامبرده موافقت نمايند. در مورد توقيف محصولات با صدور قرار دستور موقت نسبت به عدم ساخت يا فروش اجناس تقلبي يا تقليدي مرجع قضايي مزبور مي تواند قبل از صدور قرار از تقاضاكننده تضمين كافي بخواهد تا عندالاقتضا از محل مزبور كليه خسارات وارده بر طرف و منافعي كه ممكن است از آن محروم گردد جبران شود.

ماده 65 _ اگر مدعي تا ده روز از تاريخ صدور امر مذكور در ماده 63 اين آيين نامه و رعايت مقررات ماده 615 آيين دادرسي مدني از مجراي حقوقي يا از طريق جزايي طرح دعوا ننمايد صورت مشروحي كه برداشته شده و يا توقيفي كه به عمل آمده است باطل و كان لم يكن بوده و مشاراليه مطابق ماده 63 مذكور مسوول خسارات طرف خواهد بود.

اصلاح جدول طبقه بندي علايم صنعتي و تجاري موضوع باب چهارم آيين نامه اصلاحي اجراي قانون

سر فصلهاي اصلي مربوط به طبقه بندي كالاها و خدمات

طبقه 1 _ مواد شيميايي مورد استفاده در صنايع ، علوم ، عكاسي

و همچنين كشاورزي ، باغباني و جنگلباني ، رزين هاي مصنوعي پردازش نشده ، پلاستيك هاي پرداز نشده ، كودهاي گياهي ، تركيبات اطفا حريق ، مواد آبكاري و جوشكاري فلزات ، مواد شيميايي براي نگهداري مواد غذايي ، مواد دباغي ، چسبهاي صنعتي .

طبقه 2 _ رنگ ، روغن جلا ، لاك ، مواد ضد زنگ زدگي و جلوگيري كننده از فاسد شده چوب ، مواد رنگي ، مواد تثبيت رنگ رزين يا صمغ هاي خام طبيعي ، فلزات به صورت پودر يا ورق براي نقاشان ساختمان ، چاپگرها و هنرمندان

طبقه 3 _ تركيبات سفيد كننده و ساير مواد مخصوص شستشوي لباس ، مواد مخصوص تميز كردن ،

براق كردن ، لكه گيري و ساييدن ، صابون ، عطريات ، روغن هاي اسانس ، مواد آرايش ، لوسيون هاي مو ، گرد و خميردندان

طبقه 4 _ روغن ها و گريس هاي صنعتي ، روان كننده ها ، تركيبات گردگيري ، مرطوب كردن و جذب رطوبت ، انواع سوخت ( شامل سوخت موتور ) و مواد روشنايي ، انواع شمع و فتيله وچراغ

طبقه 5 _ مواد دارويي و بيطاري ، مواد بهداشتي براي مصارف پزشكي ، مواد رژيمي براي مصارف پزشكي ، غذاي كودكان ، انواع گچ شكسته بندي ، لوازم زخم بندي ، مواد پركردن دندان ، موم دندانسازي ، ضدعفوني كننده ها ، مواد نابود كننده حشرات موذي ، قارچ كش ، مواد دفاع نباتات هرزه

طبقه 6 _ فلزات عادي و آلياژهاي آنها ، مواد ساختماني فلزي ، ساختمانهاي فلزي قابل حمل ، مواد فلزي خطوط راه

آهن ، كابل و سيم هاي غير برقي ازجنس فلزات عادي ، آهن آلات ، اقلام كوچك فلزي ، لوله و مجراهاي فلزي ، گاو صندوق ، اجناس ساخته شده از فلزات عادي كه در طبقات ديگر ذكر نشده اند ، سنگهاي معدني فلزات .

طبقه 7 _ انواع ماشين و ماشينهاي افزار ، انواع موتور (به استثنا موتور وسايط نقليه زميني ) قفل و بست و حلقه هاي اتصال قطعات ماشينها و قطعات انتقال قوه (به غير از اتصالات و اجزا انتقال قوه وسايط نقليه زميني ، لوازم و ابزار كشاورزي ، (به استثنا ابزارهاي دستي ، ماشين جوجه كشي

طبقه 8 _ انواع ابزار و لوازم دستي (كه با دست كار مي كنند) ، سرويس كارد و قاشق و چنگال ، سلاح كمري ، تيغ .

طبقه 9 _ اسباب و آلات علمي ، دريانوردي ، مساحي ، عكاسي ، سينمايي ، بصري ، وزن كردن ، اندازه گيري ، علامت دادن ، كنترل و مراقبت (نظارت ،نجات و آموزش ، اسباب و لوازم هدايت ، قطع و وصل ، تبديل ، ذخيره سازي ، تنظيم و كنترل جريان برق ، آلات و اسباب ضبط ، انتقال يا تكثير صوت يا تصوير ، اسباب ذخيره اطلاعات مغناطيسي ، ديسك هاي قابل ضبط ، ماشينهاي فروش خودكار و مكانيسم دستگاههايي كه با سكه كار مي كنند ،صندوق هاي ثبت مبلغ دريافتي ، ماشينهاي حساب ، تجهيزات داده پردازي و رايانه اي ، دستگاه آتش نشاني

طبقه 10 _ آلات و ابزار جراحي ، پزشكي ، دندانسازي و بيطاري ، اندامهاي مصنوعي ، دندان و چشم مصنوعي ، اقلام ارتوپدي

، مواد بخيه زني

طبقه 11 _ دستگاههاي روشنايي ، حرارتي ، مولد بخار ، طبخ ، خنك كردن ، تهويه ، تامين آب بهداشتي

طبقه 12 _ وسايط نقليه ، دستگاههاي حمل و نقل زميني ، دريايي و هوايي

طبقه 13 _ اسلحه گرم ، مهمات و انواع پرتابه (از قبيل موشك ، خمپاره و غيره ، مواد منفجره ، مواد وسايل آتشبازي

طبقه 14 _ فلزات گرانبها و آلياژهاي آنها و كالاهايي كه با فلزات گرانبها ساخته شده يا با آنها روكش شده اند و در ساير طبقات ذكر نشده اند ، جواهرات ،سنگ هاي گرانبها ، اسباب و لوازم ساعت سازي و زمان سنجي

طبقه 15 _ آلات موسيقي

طبقه 16 _ كاغذ ، مقوا و كالاهاي ساخته شده از آنها كه در طبقات ديگر ذكر نشده اند ، مطالب چاپ شده ، مواد صحافي ، عكس ، نوشت افزار ، چسب براي مصارف تحريري يا خانگي ، لوازم نقاشي ، قلم مو نقاشي ، ماشين تحرير و لوازم ملزومات دفتري (به استثناي مبلمان مواد آموزشي و تدريس (به استثناي دستگاهها) ، مواد پلاستيكي براي بسته بندي (كه در ساير طبقات ذكر نشده اند) ، حروف و كليشه چاپ

طبقه 17 _ لاستيك ، كايوچو ، صمغ ، آزبست (پنبه نسوز) ، ميكا (سنگ طلق و كالاهاي ساخته شده از اين مواد كه در طبقات ديگر ذكر نشده اند ، پلاستيك داراي شكل و قالب خاص براي استفاده در توليد ساير كالاها ، مواد بسته بندي ، درپوش گذاري ، انسداد و عايق بندي ، لوله هاي قابل ارتجاع غيرفلزي

طبقه 18 _ چرم و چرم

مصنوعي و كالاهاي ساخته شده از آنها كه در طبقات ديگر ذكر نشده اند ، پوست حيوانات ، چمدان ، كيسه و كيفهاي مسافرتي ،چتر ، چتر آفتابگير و عصا ، شلاق ، يراق و زين و برگ

طبقه 19 _ مواد و مصالح ساختماني (غيرفلزي ، لوله هاي غير فلزي سخت و غيرقابل انعطاف براي استفاده در ساختمان ، آسفالت ، قير و قطران ،ساختمانهاي متحرك غيرفلزي ، بناهاي ياد بود غيرفلزي

طبقه 20 _ مبلمان و اثاثيه ، آيينه ، قاب عكس ، كالاهاي ساخته شده از چوب ، چوب پنبه ، ني ، حصير ، شاخ ، استخوان ، عاج ، استخوان آرواره نهنگ ، صدف ، كهربا ، صدف مرواريد ، كف دريا و بدل كليه اين مواد يا ساخته شده از پلاستيك (كه در ساير طبقات ذكر نشده اند)

طبقه 21 _ ظروف خانگي يا لوازم آشپزخانه (كه از فلزات قيمتي ساخته يا روكش نشده اند) ، شانه و ابر و اسفنج ، انواع برس و قلم مو ( به استثناي قلم موهاي نقاشي ، مواد ساخت برس ، لوازم نظافت وتميزكاري ، سيم ظرفشويي ، شيشه كار شده يا نيمه كار شده (به استثناي شيشه مورد استفاده در ساختمانها ) شيشه آلات ، اشيا ساخته شده از چيني و سفال كه در طبقات ديگر ذكر نشده اند.

طبقه 22 _ طناب ، ريسمان ، تور ، چادر ، سايبان ، برزنت ( تارپولين ) ، بادبان و شراع ، كيسه و گوني كه در طبقات ديگر ذكر نشده است ، مواد لايي و لايه گذاري و پوشال (به استثناي لاستيك و پلاستيك ، مواد خام

ليفي براي نساجي

طبقه 23 _ انواع نخ و رشته براي مصارف پارچه بافي و نساجي

طبقه 24 _ محصولات نساجي و پارچه اي كه در طبقات ديگر ذكر نشده اند ، انواع روتختي و روميزي

طبقه 25 _ انواع لباس و پوشاك ، پاپوش و پوشش سر.

طبقه 26 _ انواع توري و قلابدوزي ، روبان ، بند ، (نوار) حاشيه و قيطان ، دكمه ، قزن قفلي ، سنجاق و سوزن ته گرد ، گلهاي مصنوعي

طبقه 27 _ انواع فرش ، قاليچه ، حصير و زيرانداز ، لينوليوم و ساير كف پوشها ، آويزهاي ديواري (غيرپارچه اي .

طبقه 28 _ انواع بازي و اسباب بازي ، لوازم ورزشي و ژيمناستيك كه در طبقات ديگر ذكر نشده اند ، تزيينات درخت كريسمس .

طبقه 29 _ گوشت ، گوشت ماهي ، گوشت طيور و شكار ، عصاره گوشت ، سبزيجات و ميوه جات به صورت كنسرو ، خشك شده و پخته شده ، انواع ژله ، مربا و كمپوت ، تخم مرغ ، شير و محصولات لبني ، روغن ها و چربي هاي خوراكي

طبقه 30 _ قهوه ، چاي ، كاكايو ، شكر ، برنج ، نشاسته كاسار يا مانيوك ( تاپيوكا ) ، نشاسته نخل خرما (ساگو) ، بدل قهوه ، آرد و فرآورده هاي تهيه شده ازغلات ،نان ، نان شيريني ، شيريني جات ، شيريني يخي ، عسل ، ملاس يا شيره قند ، مايه خمير ، گرد مخصوص شيريني پزي يا پخت نان ، نمك ،خردل ،سركه ، انواع سس (چاشني ادويه جات ، يخ

طبقه 31 _ محصولات كشاورزي ، باغداري و جنگلباني

و دانه هايي كه در طبقات ديگر ذكر نشده اند ، حيوانات زنده ، ميوه و سبزيجات تازه ، بذر ، گياهان و گلهاي طبيعي ، غذاي حيوانات ، مالت (جو سبزي خشك شده

طبقه 32 _ ماالشعير ، آبهاي معدني و گازدار و ساير نوشيدني هاي غيرالكلي ، آب ميوه و شربتهاي ميوه اي ، شربت و تركيبات مخصوص ساخت نوشابه

طبقه 33 _....

طبقه 34 _ تنباكو ، لوازم تدخين ، كبريت

خدمات

طبقه 35 _ تبليغات ، مديريت تجاري ، امور اداري تجارت ، كارهاي دفتري و اداري

طبقه 36 _ بيمه ، امور مالي ، امور پولي ، امور مربوط به معاملات املاك و مستغلات

طبقه 37 _ ساختمان سازي ، تعمير و بازسازي ، خدمات نصب

طبقه 38 _ مخابرات از راه دور.

طبقه 39 _ حمل و نقل بسته بندي و نگهداري كالاها ، تهيه مقدمات و ترتيب دادن مسافرتها.

طبقه 40 _ بهسازي و عمل آوري مواد.

طبقه 41 _ آموزش و پرورش ، دوره هاي كارآموزي و تعليمي ، تفريح و سرگرمي ، فعاليتهاي ورزشي و فرهنگي

طبقه 42 _ خدمات علمي و فن آوري و تحقيق و پژوهش و طراحي در اين زمينه ، خدمات تجزيه و تحليل و تحقيقات صنعتي ، طراحي و توسعه نرم افزار و سخت افزارهاي رايانه اي ، خدمات حقوقي

طبقه 43 _ خدمات عرضه اغذيه و نوشابه ، تامين مسكن و محل اقامت موقت

طبقه 44 _ خدمات پزشكي ، خدمات بيطاري ، مراقبت هاي بهداشتي و زيبايي براي انسانها يا حيوانات ، خدمات كشاورزي ، باغداري و جنگلداري

طبقه 45 _ خدمات شخصي يا اجتماعي كه توسط

ديگران براي رفع نيازهاي افراد ارايه مي شوند ، خدمات امنيتي براي محافظت از افراد ، اموال ودارايي ها.

آيين نامه ماده 9 قانون ثبت شركتها و ماده 45 قانون ثبت علايم

نظر به ماده 9 قانون ثبت شركت ها مصوب خرداد ماه 1310و ماده 45 قانون ثبت علايم و اختراعات مصوب اول تير ماه 1310 وزارت دادگستري مقرر مي دارد

ماده 1 _ براي ثبت شركتهاي تجارتي و علايم و اختراعات در تهران اداره اي به نام اداره ثبت شركتها و علايم تجارتي و اختراعات كه جز تشكيلات اداره كل ثبت است تشكيل مي شود و داراي وظايف زير خواهد بود

1 _ ثبت شركتهاي داخلي و تشكيلات و موسساتي كه براي مقاصد غير تجارتي در حوزه تهران تشكيل و تاسيس مي شود.

2 _ ثبت كليه شركتهاي خارجي .

3 _ ثبت علايم تجارتي و صنعتي .

4 _ ثبت اختراعات

5 _ ثبت تجارتي و ثبت اسم تجارتي

6 _ پلمپ دفاتر تجارتي حوزه تهران

تبصره _ اداره ثبت شركتها و علايم تجارتي و اختراعات عنوان شعبه مخصوص دفتر دادگاه شهرستان تهران را براي اجراي مفاد مواد 6 و7 قانون ثبت علايم و اختراعات مصوب اول تير ماه 1310 خواهد داشت

ماده 2 _ اداره مزبور داراي تشكيلات زير مي باشد

1 _ دايره ثبت شركتها و موسسات غيرتجارتي و ثبت تجارتي و ثبت اسم تجارتي و پلمپ دفاتر تجارتي كه به نام دايره ثبت شركتها ناميده مي شود.

2 _ دايره ثبت علايم تجارتي وصنعتي و اختراعات

3 _ دفتر و بايگاني

ماده 3 _ در هر محلي كه اداره يا دايره يا شعبه ثبت موجود است براي ثبت شركتهاي داخلي و پلمپ دفاتر و ثبت نام تجارتي و موسسات غير تجارتي متصدي مخصوصي از طرف اداره

كل ثبت تعيين خواهد شد.

ماده 4 _ دواير ثبت شركتها در تهران و شهرستانها در ثبت شركتنامه مجاز هستند.

تصويب نامه در خصوص تعيين نماينده دولت جمهوري اسلامي ايران در سازمان جهاني مالكيت معنوي – مصوب 1382

هييت وزيران در جلسه مورخ 10/2/1382 بنابه پيشنهاد شماره 2354 مورخ 23/1/1382 معاونت حقوقي و امور مجلس رييس جمهور و به استناد تبصره (5) الحاقي به ماده واحده قانون عضويت دولت جمهوري اسلامي ايران درسازمان ها و مجامع بين المللي - مصوب 1370 - تصويب نمود:

وزارت دادگستري بعنوان نماينده دولت جمهوري اسلامي ايران در سازمان جهاني مالكيت معنوي تعيين مي شود.

معاون اول رييس جمهور - محمدرضا عارف

قانون ثبت اختراعات ، طرحهاي صنعتي و علائم تجاري - مصوب 29/11/1386

در اجراء اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران قانون ثبت اختراعات، طرحهاي صنعتي و علائم تجاري مصوب جلسه مورخ 7/8/1386 كميسيون قضائي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي مطابق اصل هشتاد و پنجم (85) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه با عنوان طرح ثبت اختراعات طرحهاي صنعتي، علائم و نامهاي تجاري به مجلس شوراي اسلامي تقديم گرديده بود، پس از موافقت مجلس با اجراء آزمايشي آن به مدت پنج سال در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ 3/11/1386 و تأييد شوراي نگهبان، جهت اجرا به دولت ابلاغ گرديد.

شماره187961/18 29/11/1386

جناب آقاي دكتر محمود احمدي نژاد

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

در اجراء اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران قانون ثبت اختراعات، طرحهاي صنعتي و علائم تجاري مصوب جلسه مورخ 7/8/1386 كميسيون قضائي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي مطابق اصل هشتاد و پنجم (85) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه با عنوان طرح ثبت اختراعات طرحهاي صنعتي، علائم و نامهاي تجاري به مجلس شوراي اسلامي تقديم گرديده بود، پس از موافقت مجلس با اجراء آزمايشي آن به مدت پنج سال در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ 3/11/1386 و تأييد شوراي محترم نگهبان، به

پيوست ابلاغ مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

قانون ثبت اختراعات طرحهاي صنعتي و علائم تجاري

فصل اول _ اختراعات

ماده1_ اختراع نتيجه فكر فرد يا افراد است كه براي اولين بار فرآيند يا فرآورده اي خاص را ارائه مي كند و مشكلي را دريك حرفه فن فناوري صنعت و مانند آنها حل مي نمايد.

ماده2_ اختراعي قابل ثبت است كه حاوي ابتكار جديد و داراي كاربرد صنعتي باشد. ابتكار جديد عبارت است از آنچه كه در فن يا صنعت قبلي وجود نداشته و براي دارنده مهارت عادي در فن مذكور معلوم و آشكار نباشد و از نظر صنعتي اختراعي كاربردي محسوب مي شود كه در رشته اي از صنعت قابل ساخت يا استفاده باشد. مراد از صنعت معناي گسترده آن است و شامل مواردي نظير صنايع دستي كشاورزي ماهيگيري و خدمات نيز مي شود.

ماده3_ گواهينامه اختراع سندي است كه اداره مالكيت صنعتي براي حمايت از اختراع صادر مي كند و دارنده آن مي تواند از حقوق انحصاري بهره مند شود.

ماده4_ موارد زير از حيطه حمايت از اختراع خارج است

الف _ كشفيات نظريه هاي علمي روشهاي رياضي و آثار هنري

ب _ طرحها و قواعد يا روشهاي انجام كار تجاري و ساير فعاليتهاي ذهني و اجتماعي

ج _ روشهاي تشخيص و معالجه بيماريهاي انسان يا حيوان

اين بند شامل فرآورده هاي منطبق با تعريف اختراع و مورد استفاده در روشهاي مزبور نمي شود.

د _ منابع ژنتيك و اجزاء ژنتيك تشكيل دهنده آنها و همچنين فرآيندهاي بيولوژيك توليد آنها.

ه_ _ آنچه قبلاً در فنون و صنايع پيش بيني شده باشد.

فن يا صنعت قبلي عبارت است از هر چيزي كه در نقطه اي از جهان ازطريق

انتشار كتبي يا شفاهي يا ازطريق استفاده عملي و يا هرطريق ديگر، قبل از تقاضا و يا درموارد حق تقدم ناشي از اظهارنامه ثبت اختراع افشاء شده باشد.

درصورتي كه افشاء اختراع ظرف مدت شش ماه قبل از تاريخ تقاضا يا در موارد مقتضي قبل از تاريخ حق تقدم اختراع صورت گرفته باشد، مانع ثبت نخواهد بود.

و _ اختراعاتي كه بهره برداري از آنها خلاف موازين شرعي يا نظم عمومي و اخلاق حسنه باشد.

ماده5 _ چگونگي ذكر نام مخترع در گواهينامه اختراع و نحوه تعلق حق اختراع ثبت شده به شرح زير است

الف _ حقوق اختراع ثبت شده منحصراً به مخترع تعلق دارد.

ب _ اگر افرادي به صورت مشترك اختراعي كرده باشند، حقوق ناشي از اختراع مشتركاً به آنان تعلق مي گيرد.

ج _ هرگاه دو يا چند نفر، مستقل از ديگري اختراع واحدي كرده باشند شخصي كه اظهارنامه اختراع خود را زودتر تسليم كرده و يا درصورت ادعاي حق تقدم هركدام بتوانند اثبات كنند كه در تاريخ مقدم اظهارنامه خود را به صورت معتبر تسليم كرده اند، مشروط بر اين كه اظهارنامه مذكور مسترد يا رد نگرديده يا مسكوت گذاشته نشده باشد، حق ثبت اختراع را خواهند داشت

د _ حقوق ناشي از اختراع ثبت شده قابل انتقال است و درصورت فوت صاحب حق به ورثه او منتقل مي شود.

ه_ _ درصورتي كه اختراع ناشي از استخدام يا قرارداد باشد، حقوق مادي آن متعلق به كارفرما خواهد بود، مگر آن كه خلاف آن درقرارداد شرط شده باشد.

و _ نام مخترع در گواهينامه اختراع قيد مي شود مگر اين كه كتباً از اداره مالكيت صنعتي درخواست كند كه نامش ذكر نشود. هرگونه

اظهار يا تعهد مخترع مبني بر اين كه نام شخص ديگري به عنوان مخترع قيد گردد، فاقد اثر قانوني است

ماده6 _ اظهارنامه ثبت اختراع كه به اداره مالكيت صنعتي داده مي شود، بايد موضوعي را كه حمايت از آن درخواست مي شود، تعيين كرده و به فارسي تنظيم شود، داراي تاريخ و امضاء بوده و خواسته توصيف ادعا، خلاصه اي از توصيف اختراع و درصورت لزوم نقشه هاي مربوطه را دربرداشته باشد. هزينه هاي ثبت اظهارنامه از درخواست كننده ثبت دريافت مي شود.

در تنظيم و تسليم اظهارنامه بايد موارد زير رعايت شود:

الف _ نام و ساير اطلاعات لازم درخصوص متقاضي مخترع و نماينده قانوني او، درصورت وجود و عنوان اختراع در اظهارنامه درج شود.

ب _ درمواقعي كه متقاضي شخص مخترع نيست مدارك دال بر سمت قانوني وي همراه اظهارنامه تحويل گردد.

ج _ ادعاي مذكور در اظهارنامه گويا و مختصر بوده و با توصيف همراه باشد، به نحوي كه براي شخص داراي مهارت عادي در فن مربوط واضح و كامل بوده و حداقل يك روش اجرائي براي اختراع ارائه كند. خلاصه توصيف فقط به منظور ارائه اطلاعات فني است و نمي توان براي تفسير محدوده حمايت به آن استناد كرد.

ماده7 _ متقاضي ثبت اختراع تا زماني كه اظهارنامه او براي ثبت اختراع قبول نشده است مي تواند آن را مسترد كند.

ماده8 _ اظهارنامه بايد فقط به يك اختراع يا به دسته اي از اختراعات مرتبط كه يك اختراع كلي را تشكيل مي دهند مربوط باشد. دراختراع كلي ذكر نكردن ارتباط اجزاء آن موجب بي اعتباري گواهينامه اختراع مربوط نمي شود. متقاضي مي تواند تا زماني كه اظهارنامه وي مورد موافقت قرار نگرفته است

الف _

اظهارنامه خود را اصلاح كند، مشروط بر آن كه از حدود اظهارنامه نخست تجاوز نكند.

ب _ آن را به دو يا چند اظهارنامه تقسيم كند. اظهارنامه تقسيمي بايد داراي تاريخ تقاضاي اوليه بوده و درصورت اقتضاء، مشمول حق تقدم اظهارنامه نخستين است

ماده9_ متقاضي مي تواند همراه با اظهارنامه خود، طي اعلاميه اي حق تقدم مقرر در كنوانسيون پاريس براي حمايت ازمالكيت صنعتي مورخ 1261 هجري شمسي (20 مارس 1883 ميلادي و اصلاحات بعدي آن را درخواست نمايد. حق تقدم مي تواند براساس يك يا چند اظهارنامه ملي يا منطقه اي يا بين المللي باشد كه در هر كشور يا براي هر كشور عضو كنوانسيون مذكور تسليم شده است درصورت درخواست حق تقدم

الف _ اداره مالكيت صنعتي از متقاضي مي خواهد ظرف مدت معين رونوشت اظهارنامه اي را ارائه دهد كه توسط مرجع ثبت اظهارنامه اي كه مبناي حق تقدم است گواهي شده باشد.

ب _ با پذيرش درخواست حق تقدم حمايتهاي مذكور در كنوانسيون پاريس شامل آن خواهد بود.

درصورت عدم مراعات شرايط مندرج در اين ماده و مقررات مربوط به آن اعلاميه مذكور كان لم يكن تلقي مي شود.

ماده10_ بنا به درخواست اداره مالكيت صنعتي متقاضي بايد شماره و تاريخ اظهارنامه اختراعي را كه در خارج تسليم كرده و عيناً و ماهيتاً مربوط به اختراع مذكور در اظهارنامه تسليم شده به اداره مالكيت صنعتي است ارائه دهد. همچنين با درخواست اداره مالكيت صنعتي متقاضي بايد مدارك زير را به اداره مذكور تسليم كند:

الف _ تصوير هرگونه نامه و اخطاريه اي كه متقاضي درمورد نتايج بررسي هاي انجام شده درخصوص اظهارنامه هاي خارج دريافت كرده است

ب _ تصوير گواهينامه اختراع كه

براساس اظهارنامه هاي خارجي ثبت شده است

ج _ تصوير هرگونه تصميم نهايي مبني بر رد اظهارنامه خارجي يا رد ثبت اختراع ادعا شده در اظهارنامه خارجي

د _ تصوير هر تصميم نهايي مبني بر بي اعتباري گواهينامه اختراع صادرشده براساس اظهارنامه خارجي

ماده11_ اداره مالكيت صنعتي تاريخ تقاضا را همان تاريخ دريافت اظهارنامه تلقي خواهد كرد مشروط بر اين كه اظهارنامه در زمان دريافت حاوي نكات زير باشد:

الف _ ذكر صريح يا ضمني اين نكته كه ثبت يك اختراع تقاضا مي شود.

ب _ ذكر نكاتي كه شناخت هويت متقاضي را ميسر مي كند.

ج _ توصيف اجمالي اختراع

اگر اداره مالكيت صنعتي تشخيص دهد كه اظهارنامه در زمان تقاضا فاقد شرايط فوق بوده است از متقاضي دعوت خواهد كرد تا از تاريخ ابلاغ ظرف سي روز اصلاحات لازم را انجام دهد و تاريخ تقاضا همان تاريخ دريافت اصلاحات مذكور خواهد بود ولي اگر در مهلت تعيين شده اصلاح صورت نگيرد، اظهارنامه كان لم يكن تلقي خواهد شد.

ماده12_ چنانچه در اظهارنامه به نقشه هايي اشاره شود كه در آن درج يا ضميمه نشده است اداره مالكيت صنعتي از متقاضي دعوت مي كند تا نقشه ها را ارائه دهد. اگر متقاضي دعوت را اجابت كرده و نقشه هاي مورد اشاره را ارائه نمايد، اداره مذكور تاريخ دريافت نقشه را تاريخ تقاضا تلقي خواهد نمود. درغير اين صورت تاريخ تقاضا را همان تاريخ دريافت اظهارنامه قيد نموده و اشاره به نقشه ها را كأن لم يكن تلقي خواهد كرد.

ماده13_ پس از قيد تاريخ تقاضا، اداره مالكيت صنعتي اظهارنامه را از نظر انطباق با شرايط مندرج در اين قانون و آئين نامه آن بررسي خواهد كرد

و درصورت تشخيص انطباق اقدام لازم را براي ثبت اختراع انجام مي دهد. درغير اين صورت اظهارنامه را رد و مراتب را به متقاضي ابلاغ مي كند.

ماده14_ اداره مالكيت صنعتي پس از ثبت اختراع بايد:

الف _ درخصوص ثبت اختراع يك نوبت آگهي منتشر كند.

ب _ گواهينامه ثبت اختراع را صادر كند.

ج _ رونوشت گواهينامه ثبت اختراع را بايگاني و پس از دريافت هزينه مقرر، اصل آن را به متقاضي تسليم كند.

د _ به درخواست دارنده گواهينامه اختراع تغييراتي را در مضمون و نقشه هاي اختراع به منظور تعيين حدود حمايت اعطاء شده انجام دهد، مشروط بر اين كه در نتيجه اين تغييرات اطلاعات مندرج در گواهينامه اختراع ازحدود اطلاعات مذكور در اظهارنامه اوليه اي كه اختراع براساس آن ثبت شده است تجاوز نكند.

ماده15_ حقوق ناشي از گواهينامه اختراع به ترتيب زير است

الف _ بهره برداري از اختراع ثبت شده در ايران توسط اشخاصي غير از مالك اختراع مشروط به موافقت مالك آن است بهره برداري از اختراع ثبت شده به شرح آتي خواهد بود:

1 _ درصورتي كه اختراع درخصوص فرآورده باشد:

اول _ ساخت صادرات و واردات عرضه براي فروش فروش و استفاده از فرآورده

دوم _ ذخيره به قصد عرضه براي فروش فروش يا استفاده از فرآورده

2 _ درصورتي كه موضوع ثبت اختراع فرآيند باشد:

اول _ استفاده از فرآيند.

دوم _ انجام هر يك از موارد مندرج در جزء (1) بند (الف اين ماده درخصوص كالاهايي كه مستقيماً از طريق اين فرآيند به دست مي آيد.

ب _ مالك مي تواند با رعايت بند (ج اين ماده و ماده (17)

عليه هر شخص كه بدون اجازه او بهره برداريهاي مندرج در بند (الف را انجام دهد و به حق مخترع تعدي كند و يا عملي انجام دهد كه ممكن است منجر به تعدي به حق مخترع شود، به دادگاه شكايت كند.

ج _ حقوق ناشي از گواهينامه اختراع شامل موارد زير نمي شود:

1_ بهره برداري از كالاهايي كه توسط مالك اختراع يا با توافق او در بازار ايران عرضه مي شود.

2_ استفاده از وسايل موضوع اختراع در هواپيماها، وسائط نقليه زميني يا كشتي هاي ساير كشورها كه به طور موقت يا تصادفاً وارد حريم هوايي مرزهاي زميني يا آبهاي كشور مي شود.

3_ بهره برداريهايي كه فقط با اهداف آزمايشي درباره اختراع ثبت شده انجام مي شود.

4_ بهره برداري توسط هر شخصي كه با حُسن نيت قبل از تقاضاي ثبت اختراع يا درمواقعي كه حق تقدم تقاضا شده است قبل از تاريخ تقاضاي حق تقدم همان اختراع از اختراع استفاده مي كرده يا اقدامات جدي و مؤثري جهت آماده شدن براي استفاده از آن در ايران به عمل مي آورده است

د _ حقوق استفاده كننده قبلي كه در جزء(4) بند (ج اين ماده قيد شده است تنها به همراه شركت يا كسب و كار يا به همراه بخشي كه در آن از اختراع استفاده مي شده يا مقدمات استفاده از آن فراهم گرديده قابل انتقال يا واگذاري است

ماده16_ اعتبار گواهينامه اختراع با رعايت اين ماده پس از بيست سال از تاريخ تسليم اظهارنامه اختراع منقضي مي شود. به منظور حفظ اعتبار گواهينامه يا اظهارنامه اختراع پس از گذشت يك سال از تاريخ تسليم اظهارنامه و قبل از شروع هر سال مبلغي

كه به موجب آئين نامه اين قانون تعيين مي شود، توسط متقاضي به اداره مالكيت صنعتي پرداخت مي گردد. تأخير در پرداخت، حداكثر تا شش ماه در صورت پرداخت جريمه مجاز است

درصورتي كه هزينه سالانه پرداخت نشود، اظهارنامه مربوط مسترد شده تلقي و يا گواهينامه اختراع فاقد اعتبار مي شود.

ماده17_ دولت يا شخص مجاز از طرف آن با رعايت ترتيبات زير، مي توانند از اختراع بهره برداري نمايند:

الف _ درمواردي كه با نظر وزير يا بالاترين مقام دستگاه ذي ربط منافع عمومي مانند امنيت ملي تغذيه بهداشت يا توسعه ساير بخشهاي حياتي اقتصادي كشور، اقتضاء كند كه دولت يا شخص ثالث از اختراع بهره برداري نمايد و يا بهره برداري از سوي مالك يا شخص مجاز از سوي او مغاير با رقابت آزاد بوده و از نظر مقام مذكور، بهره برداري از اختراع رافع مشكل باشد، موضوع در كميسيوني مركب از رئيس سازمان ثبت اسناد و املاك كشور، يكي از قضات ديوان عالي كشور با معرفي رئيس قوه قضائيه دادستان كل كشور، نماينده رئيس جمهور و وزير يا بالاترين مقام دستگاه ذي ربط مطرح و درصورت تصويب با تعيين كميسيون مذكور، سازمان دولتي يا شخص ثالث بدون موافقت مالك اختراع از اختراع بهره برداري مي نمايد.

ب _ بهره برداري از اختراع محدود به منظوري خواهد بود كه در مجوز آمده است و مشروط به پرداخت مبلغ مناسب به مالك مذكور با درنظرگرفتن ارزش اقتصادي مورد اجازه مي باشد. درصورتي كه مالك اختراع يا هر شخص ذي نفع ديگر توضيحي داشته باشند، كميسيون پس از رسيدگي به اظهارات آنان و لحاظ كردن بهره برداري در فعاليتهاي غيررقابتي اتخاذ تصميم خواهد كرد. كميسيون مي تواند بنا به

درخواست مالك اختراع يا سازمان دولتي يا شخص ثالثي كه مجوز بهره برداري از اختراع ثبت شده را دارد، پس از رسيدگي به اظهارات طرفين يا يكي از آنها در محدوده اي كه ضرورت اقتضاء نمايد، نسبت به تصميم گيري مجدد اقدام كند.

ج _ درصورتي كه مالك اختراع ادعا نمايد كه شرايط و اوضاع و احوالي كه باعث اتخاذ تصميم شده ديگر وجود ندارد و امكان تكرار آن ميسر نيست و يا اين كه ادعا نمايد سازمان دولتي يا شخص ثالثي كه توسط كميسيون تعيين شده نتوانسته طبق مفاد تصميم و شرايط آن عمل كند، موضوع در كميسيون مطرح و بررسي و پس از استماع اظهارات مالك اختراع وزير يا بالاترين مقام دستگاه ذي ربط و بهره بردار، اجازه بهره برداري لغو شده و حسب مورد اجازه بهره برداري براي مالك يا بهره بردار ديگر صادر مي شود. با احراز شرايط مقرر در اين بند، اگر كميسيون تشخيص دهد حفظ حقوق قانوني اشخاصي كه اين اجازه را كسب كرده اند، بقاء تصميم را ايجاب مي نمايد آن تصميم را لغو نمي كند.

درمواردي كه اجازه بهره برداري توسط كميسيون به شخص ثالثي داده شده است مي توان آن مجوز را فقط به همراه شركت يا كسب و كار شخص تعيين شده ازطرف كميسيون يا به همراه قسمتي از شركت يا كسب و كاري كه اختراع در آن بهره برداري مي شود، انتقال داد.

د _ اجازه بهره برداري موضوع اين ماده مانع انجام امور زير نيست

1 _ انعقاد قرارداد بهره برداري توسط مالك اختراع با رعايت مقررات اين ماده

2 _ بهره برداري مستمر از حقوق تفويضي توسط مالك اختراع طبق مندرجات بند (الف ماده (15).

3 _ صدور اجازه استفاده ناخواسته

طبق اجزاء (1) و (2) بند (ح اين ماده

ه_ _ درخواست اجازه بهره برداري از كميسيون بايد همراه دليل و سندي باشد كه به موجب آن ثابت شود دستگاه دولتي يا شخص مجاز، از مالك اختراع درخواست بهره برداري كرده ولي نتوانسته است اجازه بهره برداري را با شرايط معقول و ظرف مدت زمان متعارف تحصيل نمايد.

رعايت مراتب اين بند، درصورت فوريت ناشي از مصالح ملي يا موارد حصول شرايط قهريه در كشور كلاً به تشخيص كميسيون لازم نخواهد بود، مشروط بر آن كه در اين قبيل موارد مالك اختراع دراولين فرصت ممكن از تصميم كميسيون مطلع شود.

و _ بهره برداري از اختراع توسط سازمان دولتي يا اشخاص ثالثي كه توسط كميسيون تعيين شده اند، براي عرضه در بازار ايران است

ز _ اجازه كميسيون درخصوص بهره برداري از اختراع در زمينه فناوري نيمه هاديها، تنها در موردي جايز است كه به منظور استفاده غيرتجاري عمومي بوده يا درموردي باشد كه وزير يا بالاترين مقام دستگاه ذي ربط تشخيص دهد كه نحوه استفاده از اختراع ثبت شده توسط مالك يا استفاده كننده آن غيررقابتي است

ح _ پروانه بهره برداري بدون موافقت مالك در موارد زير نيز با ترتيباتي كه ذكر مي شود قابل صدور است

1_ درصورتي كه در يك گواهينامه اختراع ادعا شده باشد كه بدون استفاده از يك اختراع ثبت شده قبلي قابل بهره برداري نيست و اختراع مؤخر نسبت به اختراع مقدم متضمن پيشرفت مهم فني و داراي اهميت اقتصادي قابل توجه باشد، اداره مالكيت صنعتي به درخواست مالك اختراع مؤخر پروانه بهره برداري از اختراع مقدم را درحد ضرورت بدون موافقت مالك آن صادر مي كند.

2_ درمواقعي كه طبق

جزء (1) اين بند پروانه بهره برداري بدون موافقت مالك صادر شده باشد، اداره مالكيت صنعتي به درخواست مالك اختراع مقدم پروانه بهره برداري از اختراع مؤخر را نيز بدون موافقت مالك آن صادر مي كند.

3_ درصورت درخواست صدور پروانه بهره برداري بدون موافقت مالك طبق اجزاء (1) و (2) اين بند در تصميم مربوط به صدور هر يك از پروانه هاي مذكور، حدود و كاربرد پروانه و مبلغ مناسبي كه بايد به مالك اختراع ذي ربط پرداخت شود و شرايط پرداخت تعيين مي شود.

4_ درصورت صدور پروانه بهره برداري طبق جزء (1) انتقال آن فقط به همراه اختراع مؤخر و درصورت صدور پروانه بهره برداري طبق جزء (2) انتقال آن فقط به همراه اختراع مقدم مجاز است

5 _ درخواست صدور پروانه بهره برداري بدون موافقت مالك مشروط به پرداخت هزينه مقرر مي باشد.

6 _ درصورت صدور پروانه بهره برداري بدون موافقت مالك، اجزاء 1) و (2) اين بند و بندهاي (ب تا (و) و نيز بند (ط اين ماده قابل اعمال است

ط _ تصميمات كميسيون درمحدوده بندهاي اين ماده در دادگاه عمومي تهران قابل اعتراض است

ماده18_ هر ذي نفع مي تواند ابطال گواهينامه اختراعي را از دادگاه درخواست نمايد. درصورتي كه ذي نفع ثابت كند يكي از شرايط مندرج در مواد (1)، (2)، (4) و صدر ماده (6) و بند (ج آن رعايت نشده است يا اين كه مالك اختراع مخترع يا قائم مقام قانوني او نيست حكم ابطال گواهينامه اختراع صادر مي شود.

هر گواهينامه اختراع يا ادعا يا بخشي از ادعاهاي مربوط كه باطل شده است از تاريخ ثبت اختراع باطل تلقي مي شود. رأي نهايي دادگاه به

اداره مالكيت صنعتي ابلاغ مي گردد و اداره مزبور آن را ثبت و پس از دريافت هزينه آگهي مربوط به آن را دراولين فرصت ممكن منتشر مي كند.

ماده19_ چنانچه مالك اختراع بخواهد ازاختراع ثبت شده استفاده كند، سازمان ثبت اسناد و املاك كشور حداكثر ظرف مهلت يك هفته موضوع را به دستگاه يا دستگاههاي ذي ربط منعكس مي نمايد.

دستگاههاي مذكور در خصوص امكان بهره برداري از اختراع حداكثر ظرف مدت دوماه اظهار نظر نموده و نتيجه را جهت صدور پروانه بهره برداري كتباً به سازمان ثبت اسناد و املاك اعلام مي نمايد.

فصل دوم _ طرحهاي صنعتي

ماده20_ از نظر اين قانون هرگونه تركيب خطوط يا رنگها و هرگونه شكل سه بعدي با خطوط رنگها و يا بدون آن به گونه اي كه تركيب يا شكل يك فرآورده صنعتي يا محصولي از صنايع دستي را تغيير دهد، طرح صنعتي است در يك طرح صنعتي تنها دسترسي به يك نتيجه فني بدون تغيير ظاهري مشمول حمايت از اين قانون نمي باشد.

ماده21_ طرح صنعتي زماني قابل ثبت است كه جديد و يا اصيل باشد. طرح صنعتي زماني جدي_د است كه ازطريق انتشار به طور محس_وس و يا از طريق استفاده به هر نحو ديگر ق_بل از تاريخ تس_ليم اظ_هارنامه يا بر حسب مورد قبل از حق تقدم اظهارنامه براي ثبت در هيچ نقطه اي از جهان براي عموم افشاء نشده باشد. مفاد قسمت اخير بند (ه_) و بند (و) ماده (4) اين قانون درخصوص طرحهاي صنعتي نيز قابل اعمال است

ماده22_ اظهارنامه ثبت طرح صنعتي كه به اداره مالكيت صنعتي تسليم مي شود، همراه نقشه عكس وسايرمشخصات گرافيكي كالا كه تشكيل دهنده طرح صنعتي هستند و ذكر نوع فرآورده هايي كه

طرح صنعتي براي آنها استفاده مي شود، خواهد بود. اگر طرح صنعتي سه بعدي باشد، اداره مالكيت صنعتي مي تواند نمونه واقعي يا ماكتي از آن را نيز به همراه اظهارنامه درخواست نمايد. اظهارنامه مشمول هزينه مقرر براي تسليم آن خواهد بود.

اظهارنامه بايد در بردارنده مشخصات طرح باشد و درمواردي كه متقاضي همان طراح نيست اظهارنامه بايد به همراه مدركي باشد كه ذي حق بودن متقاضي را براي ثبت طرح صنعتي ثابت نمايد.

ماده23_ مفاد مواد (5)، (9) و بند (ج مواد(11) و (15) اين قانون درخصوص طرحهاي صنعتي نيز قابل اعمال است

ماده24_ دو ياچند طرح صنعتي را مي توان در يك اظهارنامه قيد و تسليم نمود، مشروط بر آن كه مربوط به يك طبقه بندي بين المللي و يا مربوط به يك مجموعه يا تركيبي از اجزاء باشد.

ماده25_ ممكن است ضمن اظهارنامه درخواست شود كه انتشار آگهي ثبت طرح صنعتي از تاريخ تسليم اظهارنامه حداكثر تا دوازده ماه و يا اگر ادعاي حق تقدم شده است از تاريخ حق تقدم به تأخير افتد.

ماده26_ متقاضي مي تواند تا زماني كه اظهارنامه در جريان بررسي است آن را مسترد نمايد.

ماده27_ بررسي ثبت و انتشار آگهي طرح صنعتي به ترتيب زير خواهد بود:

الف _ تاريخ اظهارنامه همان تاريخ تسليم آن به اداره مالكيت صنعتي است مشروط بر اين كه در زمان تسليم اظهارنامه حاوي كليه اطلاعاتي باشد كه شناسايي متقاضي و همچنين نمايش گرافيكي كالاي متضمن طرح صنعتي را ميسر سازد.

ب _ اداره مالكيت صنعتي پس از وصول اظهارنامه آن را ازنظر مطابقت با مفاد ماده (22) و نيز اين كه طرح صنعتي مذكور، وفق مقررات مندرج در ماده

(20) و بند (و) ماده (4) و مقررات مربوط مي باشد، بررسي مي كند.

ج _ درصورتي كه اداره مالكيت صنعتي تشخيص دهد شرايط موضوع بند (ب اين ماده رعايت شده است طرح صنعتي را ثبت و آگهي مربوط را منتشر و گواهي ثبت آن را به نام متقاضي صادر مي نمايد در غير اين صورت اظهارنامه را مردود اعلام مي كند.

د _ هرگاه درخواستي طبق ماده (25) ارائه شده باشد، پس از ثبت طرح صنعتي نمونه طرح و مفاد اظهارنامه منتشر نمي شود. در اين صورت اداره مالكيت صنعتي يك آگهي حاوي تأخير انتشار طرح صنعتي مذكور و اطلاعات مربوط به هويت مالك طرح ثبت شده و تاريخ تسليم اظهارنامه و مدت تأخير مورد درخواست و ساير امور ضروري را منتشر مي كند. پس از انقضاء مدت تأخير درخواست شده اداره مالكيت صنعتي آگهي طرح صنعتي ثبت شده را منتشر خواهد كرد. رسيدگي به دعوي راجع به يك طرح صنعتي ثبت شده درمدت تأخير انتشار آگهي مشروط به آن است كه اطلاعات مندرج در دفاتر ثبت و اطلاعات مربوط به پرونده اظهارنامه به شخصي كه عليه او دعوي اقامه مي شود به طور كتبي ابلاغ شده باشد.

ماده28_ حقوق ناشي از ثبت طرح صنعتي مدت اعتبار و تمديد آن به شرح زير است

الف _ بهره برداري از هر طرح صنعتي كه در ايران ثبت شده باشد، توسط اشخاص مشروط به موافقت مالك آن است

ب _ بهره برداري از يك طرح صنعتي ثبت شده عبارت است از: ساخت فروش و وارد كردن اقلام حاوي آن طرح صنعتي

ج _ مالك طرح صنعتي ثبت شده مي تواند عليه شخصي كه

بدون موافقت او افعال مذكور در بند (ب اين ماده را انجام دهد يا مرتكب عملي شود كه عادتاً موجبات تجاوز آينده را فراهم آورد، در دادگاه اقامه دعوي نمايد.

د _ مدت اعتبار طرح صنعتي پنج سال از تاريخ تسليم اظهارنامه ثبت آن خواهد بود. اين مدت را مي توان براي دو دوره پنجساله متوالي ديگر پس از پرداخت هزينه مربوط تمديد نمود. پس از انقضاء هر دوره كه از پايان دوره شروع مي شود، يك مهلت شش ماهه براي پرداخت هزينه تمديد گرديده و همچنين جريمه تأخير در نظر گرفته خواهد شد.

ماده29_ هر ذي نفع مي تواند از دادگاه ابطال ثبت طرح صنعتي را درخواست نمايد. در اين صورت بايد ثابت كند كه يكي از شرايط مندرج در مواد (20) و (21) رعايت نشده است و يا كسي كه طرح صنعتي به نام وي ثبت شده پديدآورنده آن طرح يا قائم مقام قانوني او نيست مفاد قسمت اخير ماده(18) دراين خصوص نيز اعمال مي شود.

فصل سوم _ علائم علائم جمعي و نامهاي تجاري

ماده30_ علامت علامت جمعي و نام تجاري عبارتند از:

الف _ علامت يعني هر نشان قابل رؤيتي كه بتواند كالاها يا خدمات اشخاص حقيقي يا حقوقي را از هم متمايز سازد.

ب _ علامت جمعي يعني هر نشان قابل رؤيتي كه باعنوان علامت جمعي در اظهارنامه ثبت معرفي شود و بتواند مبدأ و يا هرگونه خصوصيات ديگر مانند كيفيت كالا ياخدمات اشخاص حقيقي و حقوقي را كه از اين نشان تحت نظارت مالك علامت ثبت شده جمعي استفاده مي كنند متمايز سازد.

ج _ نام تجارتي يعني اسم يا عنواني كه معرف و مشخص كننده شخص حقيقي يا حقوقي باشد.

ماده31_ حق

استفاده انحصاري از يك علامت به كسي اختصاص دارد كه آن علامت را طبق مقررات اين قانون به ثبت رسانده باشد.

ماده32_ علامت درموارد زير قابل ثبت نيست

الف _ نتواند كالاها يا خدمات يك مؤسسه را از كالاها و خدمات مؤسسه ديگر متمايز سازد.

ب _ خلاف موازين شرعي يا نظم عمومي يا اخلاق حسنه باشد.

ج _ مراكز تجاري يا عمومي را به ويژه درمورد مبدأ جغرافيايي كالاها يا خدمات يا خصوصيات آنها گمراه كند.

د _ عين يا تقليد نشان نظامي پرچم يا ساير نشانهاي مملكتي يا نام يا نام اختصاري يا حروف اول يك نام يا نشان رسمي متعلق به كشور، سازمانهاي بين الدولي يا سازمانهايي كه تحت كنوانسيونهاي بين المللي تأسيس شده اند، بوده يا موارد مذكور يكي از اجزاء آن علامت باشد، مگر آن كه توسط مقام صلاحيتدار كشور مربوط يا سازمان ذي ربط اجازه استفاده از آن صادر شود.

ه_ _ عين يا به طرز گمراه كننده اي شبيه يا ترجمه يك علامت يا نام تجاري باشد كه براي همان كالاها يا خدمات مشابه متعلق به مؤسسه ديگري در ايران معروف است

و _ عين يا شبيه آن قبلاً براي خدمات غيرمشابه ثبت و معروف شده باشد مشروط بر آن كه عرفاً ميان استفاده از علامت و مالك علامت معروف ارتباط وجود داشته و ثبت آن به منافع مالك علامت قبلي لطمه وارد سازد.

ز _ عين علامتي باشد كه قبلاً به نام مالك ديگري ثبت شده و يا تاريخ تقاضاي ثبت آن مقدم يا داراي حق تقدم براي همان كالا و خدمات و يا براي كالا و خدماتي است كه به لحاظ ارتباط و شباهت موجب فريب و

گمراهي شود.

ماده33_ اظهارنامه ثبت علامت به همراه نمونه علامت وفهرست كالاها يا خدماتي كه ثبت علامت براي آنها درخواست شده و براساس طبقه بندي قابل اجراء يا طبقه بندي بين المللي باشد، به اداره مالكيت صنعتي تسليم مي شود. پرداخت هزينه هاي ثبت علامت بر عهده متقاضي است

ماده34_ درصورتي كه اظهارنامه دربردارنده ادعاي حق تقدم به شرح مذكور در كنوانسيون پاريس براي حمايت از مالكيت صنعتي باشد كه توسط متقاضي يا سلف او در هر كشور عضو كنوانسيون تقاضا شده است طبق مفاد ماده (9) اين قانون رفتار مي شود.

ماده35_ متقاضي مي تواند تا زماني كه اظهارنامه او هنوز ثبت نشده آن را مسترد كند.

ماده36_ اداره مالكيت صنعتي اظهارنامه را ازلحاظ انطباق با شرايط و مقررات مندرج در اين قانون بررسي و درصورتي كه علامت را قابل ثبت بداند، اجازه انتشار آگهي مربوط به آن را صادر مي كند.

ماده37_ هر ذي نفع مي تواند حداكثر تا سي روز از تاريخ انتشار آگهي اعتراض خود را مبني بر عدم رعايت مفاد بند (الف ماده (30) و ماده (32) اين قانون به اداره مالكيت صنعتي تسليم نمايد. دراين صورت :

1_ اداره مالكيت صنعتي رونوشت اعتراض نامه را به متقاضي ابلاغ كرده و بيست روز به او مهلت مي دهد تا نظر خود را اعلام كند. متقاضي درصورت تأكيد بر تقاضاي خود يادداشت متقابلي را به همراه استدلال مربوط به اداره مذكور مي فرستد. درغير اين صورت اظهارنامه وي مسترد شده تلقي خواهد شد.

2_ اگر متقاضي يادداشت متقابلي بفرستد، اداره مالكيت صنعتي رونوشت آن را دراختيار معترض قرار مي دهد و با درنظر گرفتن نظرات طرفين و مواد اين قانون تصميم مي گيرد كه علامت را ثبت و يا آن

را رد كند.

ماده38_ پس از انتشار آگهي اظهارنامه و تا زمان ثبت علامت متقاضي از امتيازات و حقوقي برخوردار است كه درصورت ثبت برخوردار خواهد بود. با اين حال هرگاه به وسيله متقاضي ثبت درباره عملي كه پس از آگهي اظهارنامه انجام شده دعوايي مطرح شود و خوانده ثابت كند كه در زمان انجام عمل علامت، قانوناً قابل ثبت نبوده است به دفاع خوانده رسيدگي و درمورد ثبت يا عدم ثبت علامت تصميم مقتضي اتخاذ مي شود.

ماده39_ هرگاه اداره مالكيت صنعتي تشخيص دهد كه شرايط مندرج در اين قانون رعايت شده است علامت را ثبت كرده و آگهي مربوط به ثبت آن را منتشر و گواهينامه ثبت را به نام متقاضي صادر مي نمايد.

ماده40_ حقوق ناشي از ثبت علامت مدت اعتبار و تمديد آن به شرح زير است

الف _ استفاده از هر علامت كه در ايران ثبت شده باشد، توسط هر شخص غيراز مالك علامت مشروط به موافقت مالك آن مي باشد.

ب _ مالك علامت ثبت شده مي تواند عليه هر شخصي كه بدون موافقت وي از علامت استفاده كند و يا شخصي كه مرتكب عملي شود كه عادتاً منتهي به تجاوز به حقوق ناشي از ثبت علامت گردد، در دادگاه اقامه دعوي نمايد. اين حقوق شامل موارد استفاده از علامتي مي شود كه شبيه علامت ثبت شده است و استفاده از آن براي كالا ياخدمات مشابه موجب گمراهي عموم مي گردد.

ج _ حقوق ناشي از ثبت علامت اقدامات مربوط به كالاها و خدماتي را كه توسط مالك علامت يا با موافقت او به كشور وارد و در بازار ايران عرضه مي گردد، شامل نمي شود.

د

_ مدت اعتبار ثبت علامت ده سال از تاريخ تسليم اظهارنامه ثبت آن مي باشد. اين مدت با درخواست مالك آن براي دوره هاي متوالي ده ساله با پرداخت هزينه مقرر، قابل تمديد است يك مهلت ارفاقي شش ماهه كه از پايان دوره شروع مي شود، براي پرداخت هزينه تمديد، با پرداخت جريمه تأخير، درنظر گرفته مي شود.

ماده41_ هر ذي نفع مي تواند از دادگاه ابطال ثبت علامت را درخواست نمايد. دراين صورت بايد ثابت كند مفاد بند (الف ماده (30) و ماده (32) اين قانون رعايت نشده است

ابطال ثبت يك علامت از تاريخ ثبت آن مؤثر است و آگهي مربوط به آن نيز دراولين فرصت ممكن منتشر مي شود.

هر ذي نفع كه ثابت كند كه مالك علامت ثبت شده شخصاً يا به وسيله شخصي كه از طرف او مجاز بوده است آن علامت را حداقل به مدت سه سال كامل از تاريخ ثبت تا يك ماه قبل از تاريخ درخواست ذي نفع استفاده نكرده است مي تواند لغو آن را از دادگاه تقاضا كند. درصورتي كه ثابت شود قوه قهريه مانع استفاده از علامت شده است ثبت علامت لغو نمي شود.

ماده42_ با رعايت اين ماده و ماده (43)، مواد (31) تا (41) اين قانون درمورد علائم جمعي نيز قابل اعمال است

در اظهارنامه ثبت علامت جمعي ضمن اشاره به جمعي بودن علامت نسخه اي از ضوابط و شرايط استفاده از آن نيز ضميمه مي شود. مالك علامت جمعي ثبت شده بايد اداره مالكيت صنعتي را از هرگونه تغيير در ضوابط و شرايط مذكور در صدر اين ماده مطلع كند.

ماده43_ علاوه بر موجبات ابطال مذكور در ماده (41)، هرگاه خواهان ثابت كند

كه مالك علامت ثبت شده از آن به تنهايي و يا برخلاف ضوابط مندرج در ذيل ماده(42) از آن استفاده كرده و يا اجازه استفاده از آن را صادر مي كند يا به نحوي از علامت جمعي استفاده كند يا اجازه استفاده از آن را بدهد كه موجب فريب مراكز تجاري يا عمومي نسبت به مبدأ و يا هرخصوصيت مشترك ديگر كالا و خدمات مربوط گردد، دادگاه علامت جمعي را باطل مي كند.

ماده44_ قرارداد اجازه بهره برداري از ثبت يا اظهارنامه ثبت علامت بايد به طور مؤثر كنترل اجازه دهنده بر كيفيت و مرغوبيت كالا و ارائه خدمات توسط استفاده كننده را در برداشته باشد. درغير اين صورت يا درصورتي كه كنترل به طور مؤثر انجام نگيرد، قرارداد اجازه بهره برداري فاقد اعتبار خواهد بود.

ماده45_ ثبت علامت جمعي يا اظهارنامه آن نمي تواند موضوع قرارداد اجازه بهره برداري باشد.

ماده46_ اسم يا عنواني كه ماهيت يا طريقه استفاده از آن برخلاف موازين شرعي يا نظم عمومي يا اخلاق حسنه باشد و يا موجبات فريب مراكز تجاري يا عمومي را نسبت به ماهيت مؤسسه اي فراهم كند كه اسم يا عنوان معرف آن است نمي تواند به عنوان يك نام تجارتي به كار رود.

ماده47_ با رعايت قوانين و مقررات ثبت اجباري نامهاي تجارتي اين قبيل نامها حتي بدون ثبت در برابر عمل خلاف قانون اشخاص ثالث حمايت مي شوند.

هرگونه استفاده از نام تجارتي توسط اشخاص ثالث به صورت نام تجارتي يا علامت يا علامت جمعي يا هرگونه استفاده از آنها كه عرفاً باعث فريب عموم شود، غيرقانوني تلقي مي شود.

فصل چهارم _ مقررات عمومي

ماده48_ هرگونه تغيير در مالكيت اختراع ثبت طرح صنعتي

يا ثبت علائم تجاري يا علامت جمعي يا حق مالكيت ناشي از تسليم اظهارنامه مربوط به درخواست كتبي هر ذي نفع از اداره مالكيت صنعتي انجام شده و به ثبت مي رسد و جز درمورد تغيير مالكيت اظهارنامه توسط اداره مذكور آگهي مي شود. تأثير اين گونه تغيير نسبت به اشخاص ثالث منوط به تسليم درخواست مذكور است

تغيير در مالكيت ثبت علامت يا علامت جمعي درصورتي كه در مواردي مانند ماهيت مبدأ، مراحل ساخت خصوصيات يا تناسب با هدف كالاها ياخدمات سبب گمراهي يا فريب عمومي شود، معتبر نيست

هرگونه تغيير در مالكيت ثبت يك علامت جمعي يا مالكيت اظهارنامه مربوط به آن منوط به موافقت قبلي رئيس سازمان ثبت اسناد و املاك كشور مي باشد.

ماده49_ هرگونه تغيير در مالكيت نام تجاري بايد همراه با انتقال مؤسسه يا بخشي از آن كه با نام مزبور شناخته مي شود، صورت پذيرد.

ماده50 _ هرگونه قرارداد اجازه بهره برداري از اختراع و طرحهاي صنعتي ثبت شده يا علامت ثبت شده يا اظهارنامه مربوط به آنها به اداره مالكيت صنعتي تسليم مي شود. اداره مالكيت صنعتي مفاد قرارداد را به صورت محرمانه حفظ ولي اجازه بهره برداري را ثبت و آگهي مي كند. تأثير اين گونه قراردادها نسبت به اشخاص ثالث منوط به مراعات مراتب فوق است

ماده51 _ درصورتي كه محل اقامت متقاضي يا مركز اصلي تجارت وي خارج از ايران باشد، وكيل قانوني او كه مقيم و شاغل در ايران است مي تواند به نمايندگي از او اقدامات لازم را انجام دهد.

ماده52 _ تصدي امور مربوط به مالكيت صنعتي و همچنين نمايندگي جمهوري اسلامي ايران در سازمان جهاني مالكيت

معنوي و اتحاديه هاي مربوط به كنوانسيونهاي ذي ربط به عهده سازمان ثبت اسناد و املاك كشور است

ثبت كليه موضوعات مالكيت صنعتي اعم از اختراع علامت علامت جمعي طرح صنعتي نيز توسط اداره مالكيت صنعتي سازمان ثبت اسناد و املاك كشور انجام مي شود. در مواردي كه مراجع ديگر به موجب قانون اقدام به بررسي و ثبت مي نمايند درصورتي از حمايتها و امتيازات مذكور در اين قانون بهره مند مي شوند كه حسب مورد مالكيت يا اختراع آنها در اداره مالكيت صنعتي به ثبت رسيده باشد.

ماده53 _ اداره مالكيت صنعتي با استفاده از شيوه هاي نوين دفاتر جداگانه اي براي ثبت اختراعات طرحهاي صنعتي و علائم تجارتي پيش بيني مي كند. علائم جمعي در بخش ويژه اي در دفتر ثبت علائم ثبت مي شود.

ماده54 _ اطلاعات موجود در دفاتر ثبت قابل دسترسي همگان بوده و هر شخص مي توان_د براب_ر مق_ررات من_درج در آئي_ن نامه اجرائي اطلاعات مورد نياز خود را دريافت نمايد.

ماده55 _ اداره مالكيت صنعتي كليه آگهي هاي مذكور در اين قانون را در روزنامه رسمي كشور منتشر خواهد كرد.

ماده56 _ اداره مالكيت صنعتي مجاز است هرگونه اشتباه در ترجمه يا نسخه برداري اشتباه اداري اشتباه در اظهارنامه و يا اشتباه در هر يك از ثبت هاي انجام شده طبق اين قانون يا آئين نامه اجرائي را تصحيح كند.

ماده57 _ اداره مالكيت صنعتي پس از دريافت هرگونه درخواست كتبي مبني بر تمديد مهلت انجام هر اقدامي كه در اين قانون يا آئين نامه اجرائي آن پيش بيني شده است پس از بررسي شرايط موجود مي تواند آن را تمديد نمايد. اين كار پس از اعلام به اشخاص ذي نفع طبق مقررات مذكور

در آئين نامه انجام مي شود.

ماده58 _ اداره مالكيت صنعتي قبل از اعمال اختيارات قانوني به طرفي كه مي خواهد عليه او تصميم بگيرد فرصت كافي مي دهد تا مطالب خود را اعلام نمايد. دراين صورت هرگونه تصميم با لحاظ اعلام مذكور اتخاذ مي شود.

ماده59 _ رسيدگي به اختلافات ناشي از اجراء اين قانون و آئين نامه اجرائي آن در صلاحيت شعبه يا شعب خاصي از دادگاههاي عمومي تهران مي باشد كه حداكثر تا شش ماه بعد از تاريخ تصويب اين قانون توسط رئيس قوه قضائيه تعيين مي گردد.

تصميمات اداره مالكيت صنعتي توسط اشخاص ذي نفع قابل اعتراض است و دادخواست مربوط بايد ظرف دو ماه از تاريخ ابلاغ تصميم به ذي نفع و يا اطلاع او از آن به دادگاه صالح تقديم گردد. تجديدنظرخواهي از آراء و نحوه رسيدگي تابع مقررات آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور مدني است

ماده60 _ نقض حقوق مندرج در اين قانون عبارت است از معناي انجام هرگونه فعاليتي در ايران كه توسط اشخاصي غير از مالك حقوق تحت حمايت اين قانون و بدون موافقت او انجام مي گيرد.

علاوه بر مالك حقوق تحت حمايت اين قانون هرگاه ثابت شود دارنده اجازه استفاده، از مالك درخواست كرده است تا براي خواسته معيني به دادگاه دادخواست بدهد و مالك امتناع كرده يا نتوانسته آن را انجام دهد، دادگاه مي تواند علاوه بر صدور دستور جلوگيري از نقض حقوق يا نقض قريب الوقوع حقوق به جبران خسارت مربوط نيز حكم صادر كند و يا تصميم ديگري جهت احقاق حق اتخاذ نمايد.

ماده61 _ هر شخصي كه با علم و عمد مرتكب عملي شود كه طبق مواد(15)، (28) و (40)

نقض حقوق به شمار آيد يا طبق ماده (47) عمل غيرقانوني تلقي شود، مجرم شناخته شده و علاوه بر جبران خسارت به پرداخت جزاي نقدي از ده ميليون (10.000.000) ريال تا پنجاه ميليون (50.000.000)ريال يا حبس تعزيري از نود و يك روز تا شش ماه يا هر دوي آنها محكوم مي شود.

در دعواي مدني راجع به نقض حقوق مالك اختراع در مواقعي كه اختراع فرآيند دستيابي به يك فرآورده باشد، درصورت وجود شرايط زير، مسؤوليت اثبات اين كه فرآورده ازطريق آن فرآيند ساخته نشده است به عهده خوانده دعوي نقض حق خواهد بود. در اين صورت دادگاه درصورت ارائه اسناد و مدارك منافع مشروع خوانده دعوي نقض حق را از جهت عدم افشاء اسرار توليدي و تجاري وي در نظر خواهد گرفت

1_ فرآورده جديد باشد.

2_ احتمال قوي وجود داشته باشد كه فرآورده با استفاده از فرآيند مزبور ساخته شده و مالك حقوق ثبت شده علي رغم تلاشهاي معقول نتوانسته است فرآيندي را كه واقعاً استفاده شده تعيين نمايد.

ماده62 _ درصورت تعارض مفاد اين قانون با مقررات مندرج در معاهدات بين المللي راجع به مالكيت صنعتي كه دولت جمهوري اسلامي ايران به آنها پيوسته و يا مي پيوندد، مقررات معاهدات مذكور مقدم است

ماده63 _ باپيش بيني درقانون بودجه سالانه تامعادل پنجاه درصد(50%) از درآمد ارزي ناشي از اجراء مفاد كنوانسيونهاي مربوط به ثبت بين المللي مالكيت صنعتي كه از تاريخ تصويب اين قانون عايد مي گردد، براي ارتقاء و تجهيز اداره مالكيت صنعتي و ارتقاء كيفي آن در قانون بودجه سالانه اختصاص مي يابد.

پس از تأييد اداره مالكيت صنعتي بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران مكلف است ارز مورد نياز صاحبان

ايراني حقوق مالكيت صنعتي را جهت ثبت بين المللي اين حقوق برابر تعرفه هاي مذكور در كنوانسيونها و مقررات بين المللي با نرخ رسمي تأمين نمايد.

ماده64 _ آئين نامه اجرائي اين قانون ظرف يك سال از تاريخ تصويب توسط سازمان ثبت اسناد و املاك كشور تهيه و به تصويب رئيس قوه قضائيه مي رسد. در آئين نامه مذكور به ويژه بايد تعرفه هزينه هاي مربوط به اظهارنامه هاي ثبت اختراعات و طرحهاي صنعتي ثبت علائم و علائم جمعي و تمديد ثبت آنها و جرائم تأخير در تمديد با رعايت اين قانون و مفاد كنوانسيونهاي مربوط كه جمهوري اسلامي ايران عضويت در آنها را پذيرفته است تعيين شود و درصورت لزوم هر سه سال يك بار قابل تجديد نظر مي باشد.

ماده65 _ اختراعات و علائم تجارتي كه قبلاً برابر مقررات سابق ثبت شده است، معتبر بوده و مورد حمايت اين قانون قرار مي گيرد. در اين صورت :

الف _ درمورد اختراعات بايد هزينه هاي سالانه مقرر در اين قانون براي مدت باقيمانده پرداخت شود.

ب _ علائم بايد درموعد مقرر در همان قانون تمديد شده و پس از تمديد براساس طبقه بندي بين المللي مجدداً طبقه بندي شود.

ماده 66 _ از تاريخ لازم الاجراء شدن اين قانون، قانون ثبت علائم و اختراعات مصوب 1/4/1310و اصلاحات بعدي آن و آئين نامه هاي مربوط به آن ملغي مي شود.

قانون فوق مشتمل بر شصت و شش ماده در جلسه مورخ هفتم آبان ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش كميسيون قضائي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي طبق اصل هشتاد و پنجم (85) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تصويب گرديد و پس از موافقت مجل_س با اجراء آزمايشي آن به مدت پنج س_ال در ت_اريخ 23/11/1386 به

تأييد شوراي نگهبان رسيد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

ثبت احوال

قانون ثبت احوال - مصوب 16 4 1355 با اصلاحات و الحاقيه هاي بعدي سال 1363

فصل اول _ كليات ( ماده 1 تا 9 )

ماده 1 _ وظايف سازمان ثبت احوال كشور به قرار ذيل است

الف _ ثبت ولادت و صدور شناسنامه

ب _ ثبت واقعه وفات و صدور گواهي وفات .

ج _ تعويض شناسنامه هاي موجود در دست مردم .

د _ ثبت ازدواج و طلاق و نقل تحولات .

ه _ صدور گواهي ولادت براي اتباع خارجه .

و _ تنظيم دفاتر ثبت كل وقايع و نام خانوادگي .

ز _ جمع آوري و تهيه آمار انساني سراسر كشور و انتشار آن .

ح _ وظايف مقرر ديگري كه طبق قانون به عهده سازمان گذاشته شده است .

ماده 2 _ براي مطالعه و پيشنهاد روش هاي فني و اظهار نظر درباره اصلاح يا تغيير فرم ها و نمونه هاي سجلي و آماري و نحوه جمع آوري و انتشار آنها و تهيه دستورالعمل ها و روش هاي فني سجلي و طرز جمع آوري اوراق باطله و تنظيم و نگهداري و حفاظت اسناد و مدارك سجلي در مركز سازمان ثبت احوال كشور شورايي به نام شوراي عالي ثبت احوال تشكيل مي شود. اعضاي شوراي عالي ثبت احوال عبارت خواهند بود از رييس سازمان ثبتاحوال كشور يا قايم مقام او و يك نفر از استادان دانشكده حقوق به انتخاب رييس دانشگاه تهران و يك نفر از قضات دادگستري به انتخاب وزيردادگستري و يك نفر از كارمندان مطلع ثبت احوال به انتخاب رييس سازمان ثبت احوال و نماينده مركز آمار ايران ، رياست شورا با معاون وزارت كشور و رييس سازمان ثبت احوال كشور يا قايم مقام او مي باشد و راي اكثريت لازم الاجرا خواهد بود .

تبصره

_ نحوه جمع آوري و انتشار آمار انساني و تهيه نمونه هاي مربوط به پيشنهاد سازمان ثبت احوال كشور پس از جلب نظر مركز آمار ايران و تصويب شوراي عالي ثبت احوال تعيين خواهد شد .

ماده 3 _ در مقر هر اداره ثبت احوال هياتي به نام هيات حل اختلاف مركب از رييس اداره ثبت احوال و مسيول بايگاني يا معاونين و يا نمايندگان آنان و يكي از كارمندان مطلع اداره مزبور به انتخاب رييس اداره ثبت احوال استان تشكيل مي شود، وظايف هيات حل اختلاف به قرار زير است

1 _ تصحيح هر نوع اشتباه در تحرير مندرجات دفتر ثبت كل وقايع و وفات بعد از امضا سند و قبل از تسليم برگه يا شناسنامه يا وفات و تكميل سند ازنظر مشخصاتي كه ((نامعلوم ) بوده است مندرج در ماده 29 اين قانون .

2 _ رفع اشتباهات ناشي از تحرير ضمن ثبت وقايع يا نقل مندرجات اسناد و اعلاميه ها و مدارك به دفاتر ثبت كل وقايع و ساير دفاتر .

3 _ ابطال اسناد و شناسنامه هايي كه بيگانگان مورد استفاده قرار داده اند و طبق ماده 44 اعلام مي شود .

4 _ ابطال اسناد مكرر و يا موهوم و تصحيح اشتباه در ثبت جنس صاحب سند و تغيير نام هاي ممنوع

5 _ حذف كلمات زايد، غيرضروري و يا ناشي از اشتباه در اسناد سجلي اشخاص .

ترتيب تقاضا و گردش كار دفاتر هيات ها و نحوه رسيدگي و ابلاغ تصميمات در آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين خواهد شد .

تبصره _ تصحيح هر نوع اشتباه در تحرير مندرجات دفتر ثبت كل وقايع و وفات اگر قبل از

امضا باشد با توضيح مراتب در حاشيه سند به عمل ميايد و امضا كنندگان سند ذيل توضيح را امضا خواهند نمود .

ماده 4 _ رسيدگي به شكايات اشخاص ذينفع از تصميمات هيات حل اختلاف و همچنين رسيدگي به ساير دعاوي راجع به اسناد ثبت احوال با دادگاه شهرستان يا دادگاه بخش مستقل محل اقامت خواهان به عمل ميايد و راي دادگاه فقط پژوهش پذير است مهلت شكايت از تصميم هيات حل اختلاف ده روز از تاريخ ابلاغ است .

تبصره _ هرگاه سند ثبت احوال در ايران تنظيم شده و ذينفع مقيم خارج از كشور باشد رسيدگي با دادگاه محل صدور سند و اگر محل تنظيم سند و اقامت خواهان هر دو در خارج از كشور باشد با دادگاه شهرستان تهران خواهد بود .

ماده 5 _ سازمان ثبت احوال كشور در اجراي وظايفي كه بر عهده دارد مي تواند از وجود كاركنان سازمان هاي دولتي و ارگان ها و نهادهاي انقلاب اسلامي موجود در محل استفاده نمايند .

تبصره 1 _ ماموران دولت و كاركنان بيمارستان ها و گورستان ها مكلفند با سازمان ثبت احوال كشور در اجراي وظايف قانوني همكاري نمايند .

تبصره 2 _ نحوه استفاده از خدمات افراد و سازمان ها و ارگان ها و نهادها به موجب آيين نامه اجرايي اين قانون خواهد بود .

ماده 6 _ نماينده يا مامور ثبت احوال كسي است كه از طرف سازمان ثبت احوال كشور و يا ادارات تابعه براي ثبت وقايع يا دريافت اعلامات منصوب شده باشد .

تبصره 1 _ اعلام كننده كسي است كه مكلف به اعلام واقعه مي باشد و مي تواند به شخص ديگر رسما وكالت

دهد تا از طرف او واقعه را اعلام نمايد .

تبصره 2 _ گواه از لحاظ اين قانون كسي است كه صحت اظهارات اعلام كننده را گواهي مي كند .

ماده 7 _ سن گواه و اعلام كننده نبايد كمتر از 18 سال تمام باشد .

پدر و مادري كه قبل از رسيدن به سن 18 سال تمام ازدواج كرده اند مي توانند ولادت يا وفات فرزند خود را اعلام نمايند .

ماده 8 _ دفتر ثبت كل وقايع و وفات و شناسنامه و گواهي ولادت و اعلاميه ها و اطلاعيه ها و دفاتر ثبت كل وقايع و نام خانوادگي از اسناد رسمي است و تا زماني كه به موجب تصميم هيات حل اختلاف يا راي دادگاه برحسب مورد تصحيح يا باطل نشده به قوت خود باقي مي باشد.

ماده 9 _ رونوشت يا فتوكپي شناسنامه يا گواهي ولادت مراجعين به ادارات و موسسات دولتي و شهرداري و بخش خصوصي كه براي انجام مراجعات آنان ضرورت دارد مستقيما توسط آن مراجع تهيه خواهد شد .

فصل دوم _ اسناد و دفاتر ثبت احوال ( ماده 10 تا 11 )

ماده 10 _ وقايع حياتي هر فرد ( ولادت ، ازدواج ، طلاق ، رجوع و بذل مدت ، وفات ) در دفاتري به شرح زير به ثبت مي رسد

الف _ دفتر ثبت كل وقايع _ كه در آن بدوا ولادت هر فرد ثبت و وقايع مربوط به ازدواج ، طلاق ، رجوع و بذل مدت و وفات همسر ، ولادت و وفات اولاد و وفات صاحب سند از روي مندرجات اعلاميه ها و مدارك در آن ثبت مي گردد .

ب _ دفتر ثبت وفات _ كه در آن واقعه مربوط به وفات هر فرد به ثبت مي رسد .

تبصره 1 _

صفحات دفتر ثبت كل وقايع بايد شماره گذاري شود و با تعيين تعداد كل صفحات نخ كشي و سرب و منگنه شده به امضا دادستان شهرستان يا نماينده او برسد .

تبصره 2 _ دفتر ثبت كل وقايع هر سال پس از انقضا مدت صد و بيست سال از جريان خارج و به بايگاني راكد منتقل مي شود .

تبصره 3 _ هرگاه اسناد يا دفاتر از بين برود در صورت وجود سابقه از روي سوابق و در صورت نبودن سابقه با دعوت صاحبان اسناد به وسيله آگهي طبق مدارك موجود در دست آنان پس از رسيدگي دفاتر يا اسناد معدوم تجديد مي گردد .

ماده 11 _ دفتر ثبت كل وقايع يا وفات پس از ثبت بايد به امضا اعلام كننده و گواهان و مامور يا نماينده ثبت احوال برسد و مهر شود و در صورت وجود گواهي ماما يا پزشك نيازي به گواهان نخواهد بود .پس از تكميل و امضا اسناد مزبور تصحيح يا تغيير مندرجات آن منحصرا به موجب مقررات اين قانون خواهد بود .

فصل سوم _ ثبت ولادت ( ماده 12 تا 21 )

ماده 12 _ ولادت هر طفل در ايران اعم از اينكه پدر و مادر طفل ايراني يا خارجي باشند بايد به نماينده يا مامور ثبت احوال اعلام شود و ولادت اطفال ايرانيان مقيم خارج از كشور به مامور كنسولي ايران در محل اقامت و اگر نباشد به نزديك ترين مامور كنسولي و يا به سازمان ثبت احوال كشور اعلام شود.

ماده 13 _ ولادت واقع در ايران بوسيله نماينده يا مامور ثبت احوال و ولادت واقع در خارج از كشور بوسيله ماموران كنسولي ايران در دفتر ثبت كل وقايع به ثبت مي رسد. در

اين دفتر اطلاعات زير قيد مي شود

1 _ ساعت ، روز ، ماه ، سال و محل ولادت ، استان _ شهرستان _ بخش _ دهستان ( روستا شهر ) و تاريخ ثبت آن .

2 _ نام و نام خانوادگي صاحب سند و جنس .

3 _ نام و نام خانوادگي و شماره شناسنامه يا شماره پروانه اقامت و يا گذرنامه و محل صدور شناسنامه يا پروانه اقامت و يا گذرنامه و محل اقامت پدر و مادر .

4 _ نام و نام خانوادگي و محل اقامت و شماره شناسنامه و محل صدور شناسنامه و نسبت اعلام كننده در صورتي كه غير از پدر و مادر صاحب سندباشد .

5 _ نام و نام خانوادگي و شماره شناسنامه و محل صدور شناسنامه و محل اقامت گواهان .

6 _ نام و نام خانوادگي و امضا نماينده يا مامور و مهر ثبت احوال .

7 _ شماره و سري برگ مخصوص دفتر ثبت كل وقايع .

8 _ محل مخصوص ثبت و شماره كلاسمان آثار انگشتان صاحب سند .

9 _ محل مخصوص ثبت خلاصه اطلاعات راجع به ازدواج ، طلاق و يا وفات همسر .

10 _ محل مخصوص ثبت شماره مسلسل و سري شناسنامه هاي صادره .

11 _ محل مخصوص ثبت خلاصه اطلاعات راجع به اولاد .

12 _ محل مخصوص ثبت وفات .

13 _ محل توضيحات .

تبصره _ پس از ثبت ولادت اگر طفل ايراني باشد ، شناسنامه صادر و تسليم مي گردد و اعلاميه براي ثبت واقعه در دفتر ثبت كل وقايع صفحه مخصوص پدر و مادر به اداره ثبت احوال محل صدور شناسنامه آنان فرستاده مي شود و در صورتي كه طفل خارجي

باشد گواهي ولادت صادر و تسليم مي گردد .

ماده 14 _ براي هر فرد شماره شناسنامه كه مخصوص به او خواهد بود تعيين مي گردد و شماره شناسنامه هر شخص در كليه مدارك مربوط به ثبت احوال او بايد قيد گردد .

ماده 15 _ ثبت ولادت بايد مستند به تصديق پزشك يا ماماي رسمي يا موسسه اي كه طفل در آنجا متولد گرديده است باشد ، در غير اينصورت واقعه به تصديق دو نفر گواه ثبت مي شود.

تبصره _ مهلت اعلام ولادت پانزده روز از تاريخ ولادت طفل است ، روز ولادت و تعطيل رسمي بعد از آخرين روز مهلت به حساب نميايد و درصورتي كه ولادت در اثنا سفر زميني يا هوايي يا دريايي رخ دهد مهلت اعلام آن از تاريخ رسيدن به مقصد محسوب مي شود .

ماده 16 _ اعلام و امضا دفتر ثبت كل وقايع به ترتيب به عهده اشخاص زير خواهد بود

1 _ پدر يا جد پدري .

2 _ مادر در صورت غيبت پدر و در اولين موقعي كه قادر به انجام اين وظيفه باشد.

3 _ ملغي شده است .

4 _ وصي يا قيم يا امين .

5 _ اشخاصي كه قانونا عهده دار نگهداري طفل مي باشند.

6 _ متصدي يا نماينده موسسه اي كه طفل به آنجا سپرده شده است .

7 _ صاحب واقعه كه سن او از 18 سال تمام به بالا باشد .

تبصره _ در صورتي كه ازدواج پدر و مادر طفل به ثبت نرسيده باشد اعلام ولادت و امضا اسناد متفقا به عهده پدر و مادر خواهد بود و هرگاه اتفاق پدرو مادر در اعلام ولادت ميسر نباشد سند طفل با اعلام يكي از

ابوين كه مراجعه مي كند با قيد نام كوچك طرف غايب تنظيم خواهد شد .

اگر مادر اعلام كننده باشد نام خانوادگي مادر به طفل داده مي شود .

ماده 17 _ هرگاه ابوين طفل معلوم نباشند سند با نام خانوادگي آزاد و نام هاي فرضي در محل اسامي ابوين تنظيم مي گردد. تصحيح اسامي فرضي يا تكميل مشخصات ناقص به موجب اقرارنامه موضوع ماده 1273 قانون مدني يا حكم دادگاه يا مدارك حصر وراثت به عمل خواهد آمد و نام خانوادگي طبق احكام مربوط به نام خانوادگي اصلاح خواهد شد .

موضوع فرضي بودن اسامي پدر و مادر در شناسنامه منعكس نخواهد شد .

ماده 18 _ نماينده يا مامور ثبت احوال ولادت طفل فاقد ولي را ثبت و مراتب را براي اقدام قانوني به دادستان اطلاع خواهد داد .

تبصره _ در صورتي كه طفل در مكاني متولد شود كه خروج از آن ممنوع يا محتاج به اجازه مخصوص باشد نظير ندامتگاه ، كانون اصلاح و تربيت وغيره ، متصديان اين سازمان ها مكلف به اطلاع واقعه و ايجاد تسهيلات لازم براي انجام وظايف صاحب واقعه مي باشند .

ماده 19 _ ماما يا پزشكي كه در حين ولادت حضور و در زايمان دخالت داشته مكلف به صدور گواهي ولادت و ارسال يك نسخه آن به ثبت احوال محل در مهلت اعلام مي باشد .

ماده 20 _ انتخاب نام با اعلام كننده است ، براي نامگذاري يك نام ساده يا مركب (حسين ، محمد مهدي و مانند آن كه عرفا يك نام محسوب مي شود انتخاب خواهد شد .

تبصره 1 _ انتخاب نامهايي كه موجب هتك حيثيت مقدسات اسلامي مي گردد و همچنين انتخاب عناوين و القاب

و نام هاي زننده و مستهجن يا نامتناسب با جنس ممنوع است .

تبصره 2 _ تشخيص نام هاي ممنوع با شوراي عالي ثبت احوال مي باشد و اين شورا نمونه هاي آن را تعيين و به سازمان اعلام مي كند .

تبصره 3 _ انتخاب نام در مورد اقليت هاي ديني شناخته شده در قانون اساسي تابع زبان و فرهنگ ديني آنان است .

تبصره 4 _ در اسناد سجلي اقليت هاي ديني شناخته شده در قانون اساسي كشور نوع دين آنان قيد مي شود .

تبصره 5 _ ذكر سيادت در اسناد سجلي ساداتي كه سيادت آنان در اسناد سجلي پدر و يا جد پدري مندرج باشد و يا سيادت آنان با دلايل شرعي ثابت گردد الزامي است مگر كساني كه خود را سيد ندانند و يا عدم سيادت آنان شرعا احراز شود.

تبصره 6 _ مراتب تشرف پيروان اديان ديگر به دين مبين اسلام همراه با تغييرات مربوط به نام و نام خانوادگي آنان در اسناد سجلي ثبت مي شود.

ماده 21 _ هرگاه از وضع حمل بيش از يك طفل متولد شود براي هر يك سند ولادت جداگانه به ترتيب تولد با ذكر ساعت ولادت تنظيم خواهد شد .

فصل چهارم _ ثبت وفات ( ماده 22 تا 30 )

ماده 22 _ وفات هركس اعم از ايراني يا خارجي و همچنين ولادت طفلي كه مرده به دنيا آمده يا بلافاصله پس از ولادت بميرد بايد به مامور يا نماينده ثبت احوال اعلام شود .

وفات ايرانيان در خارج از كشور به ماموران كنسولي محل اقامت يا به نزديك ترين ماموران كنسولي ايران يا به سازمان ثبت احوال كشور اعلام مي شود .

وفات ايرانيان و خارجيان ساكن كشور را ماموران و نمايندگان ثبت احوال و وفات ايرانيان

خارج از كشور را بر حسب محل اعلام ماموران كنسولي ايران يا ماموران و يا نمايندگان ثبت احوال ثبت مي كنند ، وفات بايد در سند ثبت وفات و همچنين در دفتر ثبت كل وقايع در صفحات مربوط به درگذشته وپدر و مادر او و شناسنامه متوفي ثبت و امضا و مهر گردد .

وفات خارجيان پس از ثبت به شهرباني محل اعلام مي شود و يك نسخه گواهي به سازمان ثبت احوال كشور فرستاده خواهد شد كه به وزارت امورخارجه ارسال گردد .

تبصره _ گواهي وفات به هر شخصي كه درخواست كند تسليم مي گردد.

ماده 23 _ در سند ثبت وفات بايد اطلاعات زير قيد گردد

1 _ محل ، روز ، ماه و سال وفات و تاريخ ثبت

2 _ نام و نام خانوادگي و جنس و تاريخ تولد و شغل و شماره شناسنامه و برگ ولادت يا پروانه اقامت و تاريخ و محل صدور شناسنامه يا پروانه اقامت در گذشته .

3 _ علت وفات در صورتي كه مشخص باشد .

4 _ نام و نام خانوادگي و شماره شناسنامه و محل صدور شناسنامه پدر و مادر درگذشته .

5 _ نام و نام خانوادگي و شماره شناسنامه و محل صدور شناسنامه و محل اقامت و سمت اعلام كننده .

6 _ نام و نام خانوادگي و شماره شناسنامه و محل صدور شناسنامه و محل اقامت و شغل گواهان .

7 _ نام و نام خانوادگي و امضا نماينده يا مامور ثبت احوال و اثر مهر .

8 _ شماره و سري برگ مخصوص ثبت وفات .

9 _ محل توضيحات .

ماده 24 _ واقعه وفات بايد طبق تصديق پزشك و در صورت نبودن

پزشك با حضور دو نفر گواه ثبت گردد .

در مورد طفلي كه مرده به دنيا آمده يا بلافاصله پس از تولد بميرد در صورت وجود پزشك در محل ، تصديق پزشك ضروري است و در صورت نبودن پزشك گواهي دو نفر كافي است .

پزشكي كه وقوع مرگ به او اطلاع داده مي شود در هر مورد مكلف به معاينه جسد و صدور تصديق يا اظهار نظر مي باشد و در صورت امكان تشخيص علت مرگ بايد تصديق شود و به هر حال يك نسخه از تصديق يا اظهار نظر خود را بايد به ثبت احوال محل در مهلت مقرر ارسال نمايند .

ماده 25 _ مهلت اعلام وفات ده روز از تاريخ وقوع يا وقوف بر آن است .

روز وفات و تعطيل رسمي بعد از آخرين روز مهلت به حساب نميايد و در صورتي كه مرگ در اثنا سفر رخ دهد مهلت اعلام آن از تاريخ رسيدن به مقصد احتساب خواهد شد .

تبصره _ ترتيب ثبت وقايع ولادت و وفاتي كه پس از انقضا مهلت مقرر اعلام شود در آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين خواهد شد .

ماده 26 _ اعلام وفات و امضا سند ثبت مرگ به ترتيب به عهده يكي از اشخاص زير است

1 _ نزديك ترين خويشاوند متوفي كه در موقع وفات حاضر بوده است .

2 _ متصدي يا صاحب مكاني كه وفات در آن رخ داده است يا نماينده او .

3 _ هر شخصي كه در موقع وفات حاضر بوده است .

4 _ ماموران انتظامي يا كدخدا .

تبصره _ متصديان گورستان يا دفن مكلف به اطلاع وفات به ثبت احوال هستند .

ماده 27

_ در صورتي كه وفات يا ولادت طي نامه رسمي از طرف ماموران انتظامي يا قضايي و يا ساير مقامات اعلام شود شماره و تاريخ اعلامنامه درسند درج و به منزله امضا سند خواهد بود.

ماده 28 _ در موارد زير اعلام وفات به عهده مقامات زير است

1 _ در صورتي كه مرگ در اثر بروز سوانح از قبيل زلزله ، سيل ، طوفان و آتش سوزي واقع شود مقامات انتظامي يا گروه هاي امدادي حاضر در محل مكلفند واقعه مرگ را ضمن ارسال صورت حاوي نام و نام خانوادگي و حتي المقدور شماره شناسنامه و محل صدور شناسنامه و سن متوفي اعلام نمايند.

2 _ مرگ نظامياني كه در زمان صلح در سربازخانه و يا ضمن مانورهاي نظامي يا در زمان جنگ واقع مي شود وسيله فرمانده قسمت با تعيين نام و نام خانوادگي و شماره شناسنامه و محل صدور شناسنامه اعلام مي گردد .

ماده 29 _ در مواردي كه مشخصات متوفي معلوم نشود يا به بعضي از اطلاعاتي كه بايد در سند قيد شود دسترسي نباشد در سند ثبت وفات به جاي مشخصات عبارت (نامعلوم نوشته مي شود تكميل مشخصات نامعلوم با هيات حل اختلاف خواهد بود .

ماده 30 _ مدرك ثبت وفات فرضي غايب مفقودالاثر حكم قطعي دادگاه است مديران دفاتر دادگاه هايي كه حكم قطعي وفات فرضي غايب مفقودالاثر از آن دادگاه صادر شده مكلفند يك نسخه از راي صادره را طي نامه رسمي به ثبت احوال محل ارسال دارند .

فصل پنجم _ ازدواج و طلاق ( ماده 31 تا 34 )

ماده 31 _ دارندگان دفاتر رسمي ازدواج و طلاق مكلفند وقايع ازدواج و طلاق و رجوع را كه در دفاتر مربوط ثبت مي كنند در شناسنامه زوجين

نيز درج و امضا و مهر نمايند و حداكثر هر پانزده روز يكبار وقايع ازدواج و طلاق و رجوعي را كه در دفاتر به ثبت مي رسد روي نمونه هاي مربوط تهيه و به ثبت احوال محل تحويل و رسيد دريافت دارند .

ازدواج و طلاق و رجوع ايرانيان در خارج از كشور بايد به وسيله كنسولگري هاي مربوط در دفاتري كه از طرف ثبت احوال تهيه مي شود ثبت و حداكثر هريك ماه يكبار وقايع ازدواج و طلاق و رجوعي را كه در دفاتر به ثبت مي رسد روي نمونه هاي مخصوص تهيه و از طريق وزارت امور خارجه به سازمان ثبت احوال كشور فرستاده شود .

ماده 32 _ طلاق ، رجوع و بذل مدت كه در دفتر رسمي طلاق به ثبت نرسيده باشد با ارايه اقرارنامه رسمي در اسناد ثبت احوال طرفين ثبت خواهد شد .

ازدواج هايي كه در دفاتر رسمي ازدواج به ثبت نرسيده باشد در صورت وجود شرايط زير در اسناد سجلي زن و شوهر ثبت خواهد شد .

1 _ ارايه اقرارنامه رسمي مبني بر وجود رابطه زوجيت بين متقاضيان ثبت واقعه ازدواج .

2 _ در موقع تنظيم اقرارنامه سن زوج از بيست سال تمام و سن زوجه از هيجده سال تمام كمتر نباشد .

3 _ گواهي ادارات ثبت احوال محل صدور شناسنامه هاي زوجين به اينكه در تاريخ اعلام واقعه طرفين در قيد ازدواج ديگري نمي باشند .

تبصره _ نمايندگان ثبت احوال مكلفند پس از ثبت واقعه رونوشت اقرارنامه را به دادسراي محل ارسال نمايند .

ماده 33 _ كليه وقايع ازدواج و طلاق يا وفات زوج يا زوجه و رجوع و بذل مدت و فسخ نكاح

بايد در دفاتر ثبت كل وقايع ثبت شود ولي در شناسنامه به شرح زير انعكاس خواهد يافت .

در المثناي شناسنامه مرد يا زن آخرين نكاح و طلاق يا بذل مدت و در صورت تعدد زوجات آن تعداد ازدواج كه به قوت خود باقي است منعكس خواهدشد .

ازدواج و طلاق غير مدخوله در المثناي شناسنامه درج نخواهد شد.

ماده 34 _ افشاي اطلاعات مذكور در دفاتر ثبت كل وقايع و اسناد سجلي جز براي صاحب سند و مقامات قضايي و دولتي ذيصلاح ممنوع است

فصل ششم _ صدور شناسنامه ( ماده 35 تا 37 )

ماده 35 _ صدور شناسنامه و ساير خدمات سجلي در مقابل دريافت وجه انجام خواهد شد كه نحوه اخذ وجوه و ميزان و نوع اين خدمات به موجب آيين نامه اجرايي اين قانون خواهد بود.

ماده 36 _ شناسنامه از روي دفاتر ثبت كل وقايع صادر و داراي مشخصات و اطلاعات زير مي باشد

1 _ آرم جمهوري اسلامي ايران

2 _ محل مخصوص انگشت نگاري و شماره كلاسمان آن

3 _ محل الصاق عكس

4 _ شماره شناسنامه

5 _ نام و نام خانوادگي و جنس دارنده آن

6 _ تاريخ تولد به ترتيب روز و ماه و سال هجري شمسي و قمري

تبصره _ ذكر تاريخ هجري قمري از هنگام اجراي طرح تعويض شناسنامه براي نوزادان الزامي است

7 _ محل تولد به ترتيب شهرستان ، بخش ، دهستان (روستاشهر)

8 _ نام و شماره شناسنامه و محل صدور شناسنامه ابوين

9 _ تاريخ تنظيم سند به ترتيب روز و ماه و سال هجري شمسي

10 _ محل تنظيم سند به ترتيب حوزه ، شهرستان ، بخش ، دهستان (روستاشهر)

11 _ نام و نام

خانوادگي مامور تنظيم كننده سند و امضا مامور صدور و مهر اداره

12 _ شماره مسلسل و سري مخصوص شناسنامه

13 _ محل مخصوص ثبت ازدواج ، طلاق ، وفات همسر ، ولادت فرزندان و وفات صاحب شناسنامه

14 _ محل توضيحات

15 _ محل مخصوص مهر انتخابات

تبصره 1 _ شناسنامه هاي نمونه جديد افرادي كه به سن 15 سال تمام مي رسند بايد ملصق به عكس همان سال و اثر انگشت و كلاسمان انگشت نگاري صاحب آن باشد.

تبصره 2 _ شناسنامه اوليه بايد در سي سالگي تمام با عكس همان سال صاحب آن تجديد شود .

صاحب شناسنامه پس از رسيدن به سن سي سال مكلف است ظرف مدت يك سال براي تجديد آن مراجعه نمايد .

تبصره 3 _ صدور شناسنامه مجدد و يا گواهي ولادت اتباع خارجه مطابق مقررات آيين نامه اجرايي اين قانون خواهد بود .

تبصره 4 _ به استثناي سازمان ثبت احوال كشور ، دفاتر اسنادرسمي ازدواج و طلاق ، نمايندگي هاي دولت جمهوري اسلامي ايران در خارج از كشور ، اداره تشخيص هويت و پليس بين الملل و اداره كل انتخابات هيچ يك از ارگان ها و نهادها و موسسات دولتي و بخش خصوصي حق نقش مهر و درج هيچگونه مطلب و يا آثار ديگري بر روي شناسنامه را ندارند متخلف از اين امر تحت پيگرد قانوني قرارخواهد گرفت

ماده 37 _ سازمان ثبت احوال كشور مكلف است به مجرد وصول اعلام ترك تابعيت و يا اخراج از تابعيت اشخاص از طرف وزارت امورخارجه ترك تابعيت و يا اخراج تابعيت را در دفاتر و اسناد مربوط منعكس و شناسنامه را معدوم نمايد .

فصل هفتم _ صدور كارت شناسايي ( ماده 38 تا 39 )

ماده 38 _ در نقاطي كه دولت مقتضي بداند و اعلام كند كساني كه سن آنان از 15 سال به بالا است بايد داراي كارت شناسايي بوده و هميشه آن را همراه داشته باشند. كارت شناسايي حاوي مشخصات و اثر انگشت و عكس و نشاني محل سكونت و گروه هاي اصلي خون خواهد بود .

ترتيب صدور و ترتيب درج مشخصات دارنده كارت شناسايي و چگونگي تحصيل اطلاعات مربوط به سكونت و ساير اطلاعات از قبيل گروه خون و اشخاصي كه براي صغار و مجانين كارت شناسايي اخذ نمايند در آيين نامه اجرايي تعيين خواهد شد.

ماده 39 _ و تبصره هاي آن لغو شده است

فصل هشتم _ نام خانوادگي ( ماده 40 تا 42 )

ماده 40 _ تغيير نام خانوادگي با تصويب سازمان ثبت احوال كشور خواهد بود.

تبصره _ موارد تغيير نام خانوادگي مطابق آيين نامه اجرايي اين قانون مي باشد.

ماده 41 _ حق تقدم نام خانوادگي با رعايت تاريخ تقدم صدور اسناد مختص اشخاصي است كه به نام آنان در دفاتر مخصوص نام خانوادگي ادارات ثبت احوال به ثبت مي رسد و ديگري حق اختيار آن را در آن اداره ندارد مگر با اجازه دارنده حق تقدم و اين حق پس از فوت به ورثه قانوني انتقال مي يابد.

هر يك از وراث مي تواند شخصي كه نام خانوادگي او را اختيار كرده مورد اعتراض قرارداده و تغيير نام خانوادگي او را از دادگاه بخواهد ولي وراث بالاتفاق مي توانند به ديگري اجازه دهند كه نام خانوادگي آنها را اختيار نمايد .

تبصره _ نام خانوادگي فرزند همان نام خانوادگي پدر خواهد بود اگر چه شناسنامه فرزند در قلمرو اداره ثبت احوال ديگري صادر گردد. فرزندان كبير مي توانند براي

خود نام خانوادگي ديگري انتخاب نمايند.

ماده 42 _ زوجه مي تواند با موافقت همسر خود تا زماني كه در قيد زوجيت مي باشد از نام خانوادگي همسر خود بدون رعايت حق تقدم استفاده كند ودر صورت طلاق ادامه استفاده از نام خانوادگي موكول به اجازه همسر خواهد بود .

فصل نهم _ تعويض شناسنامه هاي موجود و نقل آن به دفاتر ثبت كل وقايع ( ماده 43 تا 46

ماده 43 _ سازمان ثبت احوال كشور مكلف است شناسنامه هاي موجود در دست مردم را به تدريج تعويض نمايد و كليه افراد نيز مكلفند در مهلت هاي معين كه سازمان ثبت احوال كشور طي آگهي در وسايل ارتباط جمعي و به ترتيب گروه سني تعيين خواهد نمود به ماموران ثبت احوال محل اقامت خود براي اعلام هويت و وقايع حياتي خود و ارايه مدارك و دريافت شناسنامه نمونه جديد مراجعه نمايند مرگ هاي ثبت نشده زوج و زوجه و فرزندان نيز ضمن اين مراجعه بايد اعلام شود .

تبصره _ چنانچه در طول اجراي طرح ، اشخاصي اعلام فقدان و يا درخواست تعويض شناسنامه نمايند كه مشمول دوره تجديد آن گروه نباشد برايانان طبق مقررات گواهي موقت صادر خواهد شد.

ماده 44 _ اشخاصي كه در مهلت معين در آگهي منتشره ، ماموران ثبت احوال را از داشتن شناسنامه مكرر يا استفاده از شناسنامه غير يا دريافت شناسنامه موهوم يا استفاده از شناسنامه ايراني با داشتن تابعيت خارجي مطلع نمايند از تعقيب و مجازات معاف خواهند بود و الا پس از انقضا مهلت هاي معينه جرايم مزبور مستمر شناخته شده و مشمول مجازات مصرح در مواد 48 و 49 اين قانون خواهند بود .

هويت دارندگان شناسنامه مكرر به انتخاب صاحبان و نمايندگان قانوني آنان تثبيت و هويت اشخاصي كه از

شناسنامه غير استفاده نموده اند و همچنين مدارك ازدواج و طلاق و شناسنامه فرزندان مطابق شناسنامه قانوني كه صادر مي شود خواهد بود.

تبصره _ تعويض شناسنامه همسر و فرزندان ، ضمن گروه سني همسري كه در مهلت مقرر مراجعه مي كند به عمل خواهد آمد و همچنين در موقع ثبت ولادت طفل شناسنامه پدر و مادر و افراد خانوار تعويض خواهد شد اگر چه مهلت مراجعه معين و آگهي نشده باشد.

ماده 45 _ هرگاه ((هويت و تابعيت ) افراد مورد ترديد واقع گردد و مدارك لازم جهت اثبات آن ارايه نشود مراتب براي اثبات ((هويت ) به مراجع انتظامي و براي اثبات ((تابعيت ) به شوراي تامين شهرستان ارجاع و در صورت تاييد طبق مقررات اقدام خواهد شد.

تبصره _ در جلسات شوراي تامين شهرستان كه به منظور فوق تشكيل مي گردد رييس اداره ثبت احوال محل نيز با داشتن حق راي شركت خواهدداشت

ماده 46 _ سازمان ثبت احوال كشور ، پايان مهلت تعويض شناسنامه هر دوره را از طريق وسايل ارتباط جمعي آگهي خواهد كرد و پس از پايان مهلت اعلام شده شناسنامه و گواهي هاي صادره قبلي از درجه اعتبار ساقط خواهد شد و منحصرا شناسنامه هاي جديد جمهوري اسلامي ايران سند رسمي هويت و تابعيت افراد خواهد بود.

تبصره _ افرادي كه در مهلت هاي مقرر مراجعه نكنند پس از تشخيص تخلف مراتب به دادگاه اعلام و طبق مقررات با آنان رفتار خواهد شد .

فصل دهم _ تهيه مقدمات اجراي قانون ( ماده 47 )

ماده 47 _ وزارت كشور مكلف است در مدت يك سال از تاريخ تصويب اين قانون مقدمات اجراي آن را از حيث تهيه وسايل كار و تجهيزات و تامين كاركنان لازم و آموزش آنان فراهم

نمايد .

دولت اعتبار لازم براي اجراي اين قانون را تامين خواهد نمود .

فصل يازدهم _ مقررات كيفري ( ماده 48 تا 55 )

ماده 48 _ اشخاصي كه از وظايف مذكور در مواد 16 و 19 و 24 و 26 و 35 و تبصره ماده 26 و تبصره يك ماده 36 و مواد 38 و 43 خودداري كنند يا با در دست داشتن شناسنامه اقدام به اخذ المثني نمايند مورد تعقيب قرار گرفته و علاوه بر الزام به انجام تكاليف مقرر به پرداخت دويست و يك تا پنج هزار ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد.

ولي هرگاه ماموران و مسيوليني كه به موجب اين قانون وظايفي بر عهده دارند در اجراي آن تاخير يا تعلل نمايند در دادگاه هاي اداري يا انتظامي طبق ضوابط مربوط تحت تعقيب قرارخواهند گرفت

ماده 49 _ اشخاص زير به حبس جنحه اي از شصت و يك روز تا شش ماه محكوم خواهند شد

الف _ اشخاصي كه در اعلام ولادت يا وفات يا هويت برخلاف واقع اظهاري نمايند.

ب _ اشخاصي كه عالما عامدا پس از رسيدن به سن 18 سال تمام از شناسنامه مكرر استفاده و يا به دريافت شناسنامه مكرر براي خود يا مولي عليه يا به دريافت شناسنامه موهوم مبادرت كنند و يا از شناسنامه ديگري خواه صاحب آن زنده يا مرده باشد به نام هويت خود استفاده نمايند.

ج _ ماما يا پزشكي كه در مورد ولادت و وفات گواهي خلاف واقع صادر كند .

د _ اشخاصي كه در مورد ولادت و وفات شهادت دروغ بدهند كه شهادت آنان منجر به تنظيم دفتر ثبت كل وقايع و يا وفات گردد .

ماده 50 _ افراد بيگانه كه قبل از احراز تابعيت ايراني به

منظور ايراني قلمداد كردن خود موجب تنظيم اسناد سجلي يا دريافت شناسنامه شوند به حبس جنحه اي از سه ماه تا يك سال محكوم خواهند شد.

ماده 51 _ هركس عالما عامدا پدر و يا مادر طفل را به غير از پدر يا مادر واقعي در اسناد و دفاتر ثبت احوال اظهار و شناسنامه دريافت كند به حبس جنحه اي از 6 ماه تا سه سال محكوم خواهد شد.

تبصره _ در مواردي كه پدر يا مادر طفل معلوم نباشد و همچنين در موارد مذكور در قانون حمايت كودكان بدون سرپرست از شمول اين ماده مستثني مي باشد.

ماده 52 _ ماموراني كه عالما عامدا در جرايم مذكور در مواد 49 و 50 و 51 اين قانون به هر نحوي از انحا كمك نمايند يا گواهي هاي خلاف را ملاك اجراي وظايف قانوني خود قراردهند به مجازات مرتكب اصلي محكوم خواهند شد .

ماده 53 _ آيين نامه هاي اجرايي اين قانون و نمونه هاي اوراق و اسناد مربوط وسيله وزارت كشور و وزارت دادگستري تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد .

ماده 54 _ از تاريخ اجراي اين قانون و پايان مهلت هاي معين قوانين ثبت احوال مصوب 20 مرداد 1307 و 11 آذرماه 1310 و اول بهمن 1312 و دوم ارديبهشت ماه 1319 لغو و هر قانوني كه در مقام اجرا معارض اين قانون باشد بلا اثر است .

ماده 55 _ وزارت كشور ، وزارت امور خارجه و وزارت دادگستري مامور اجراي اين قانون هستند .

آيين نامه اجرايي ماده 35 اصلاحي قانون ثبت احوال - مصوب 2 5 1364

ماده 1 _ خدمات سجلي در ادارات ثبت احوال در قبال ارايه فيش بانكي مبني بر واريز وجوه مقرر در اين آيين نامه

به حسابي كه در شعب بانك ها بارعايت مقررات مربوط از طريق خزانه افتتاح شده و يا مي شود انجام مي گيرد.

تبصره _ در بخش ها و روستاهايي كه فاقد شعب بانك مي باشند و يا خدمات سجلي توسط اكيپ هاي سيار سجلي انجام مي شود وجوه مقرر از طريق صدور برگ رسيد دريافت وجه طبق نمونه ضميمه اين آيين نامه اخذ خواهد شد.

بند 1 _ مسيول صدور اوراق مذكور موظف است نسخه اول قبض را به متقاضي تحويل و نسخه دوم را به عنوان جمع عمليات مالي ضميمه ، ليست مربوطه را به بانك ارايه نمايد كه به عنوان سوابق اداري نگهداري گردد و نسخه سوم نيز ضميمه پرونده درخواستي متقاضي خواهد شد.

بند 2 _ مسيول صدور قبض رسيد موظف است حداكثر ظرف 24 ساعت از تاريخ وصول ، بدون در نظر گرفتن روزهاي تعطيل كليه وجوه دريافتي راهمراه با نسخه دوم قبوض و ليست تنظيمي با امضاي رييس ثبت احوال و حسابدار به حساب موضوع ماده يك آيين نامه واريز و فيش بانكي لازم رادريافت نمايد.

بند 3 _ واريز وجوه دريافتي در مدت ماموريت اكيپ هاي سيار توسط سرپرست اكيپ اعزامي در اولين فرصت و حداكثر ظرف مدت 24 ساعت پس ازانجام مأموريت بدون در نظر گرفتن روزهاي تعطيل با رعايت بند 2 تبصره ذيل ماده يك آيين نامه انجام مي گيرد.

ماده 2 و تبصره يك آن _ كه در رابطه با دريافت وجوهي در قبال ارايه خدمات سجلي است

تبصره 2 _ ارايه رونوشت وفات (شهادت شهداي گرانقدر بدون اخذ وجه خواهد بود.

تبصره 3 _ ارايه دهندگان اقرارنامه هاي رسمي ازدواج و يا طلاق موظفند ، به هنگام

درخواست ثبت ازدواج و يا طلاق در اسناد سجلي و شناسنامه ، وجوه تعيين شده را به نحو مقرر پرداخت و رسيد دريافت دارند.

تبصره 4 _ نمايندگي هاي دولت جمهوري اسلامي ايران در خارج كشور ، در قبال انجام خدمات سجلي ايرانيان مقيم خارجه وجوه تعيين شده را معادل هم ارز ريالي آن به ترتيب مورد عمل در مورد حقوق كنسولي به نرخ روز تسعير واخذ و به حساب خزانه واريز و هر سه ماه يك بار گزارش وضعيت مالي ناشي از اجراي اين ماده از قانون رابه ثبت احوال امور خارجه تهران ارسال نمايند.

ماده 3 _ وزارت امور اقتصادي و دارايي ، وزارت امور خارجه ، دادگستري جمهوري اسلامي ايران و ساير وزارتخانه ها و موسسات دولتي يا نهادهاي انقلاب اسلامي كه به نحوي از انحا در اجراي اين آيين نامه دخالت دارند مكلف به همكاريهاي لازم با سازمان ثبت احوال كشور مي باشند.

آيين نامه طرز رسيدگي هيات هاي حل اختلاف - مصوب 16 8 1356

ماده 1 _ حل اختلاف مربوط به اسناد ثبت احوال موضوع ماده 3 قانون ثبت احوال به عهده هيات حل اختلاف محل صدور شناسنامه مي باشد.

تبصره _ رسيدگي به درخواست مربوط به اسناد ثبت احوال كه در خارج از كشور تنظيم شده باشد با هيات حل اختلاف ثبت احوال امور خارجه (تهران خواهد بود.

ماده 2 _ شروع به رسيدگي در هياتهاي حل اختلاف محتاج به تسليم گزارش مسيولين يا درخواست كتبي صاحبان اسناد سجلي يا اشخاص ذينفع يا قائم مقام قانوني و يا نماينده آنان مي باشد.

ماده 3 _ متقاضي بايد درخواست خود را در برگهاي مخصوص و به زبان فارسي نوشته و به انضمام فتوكپي يا رونوشت اسناد و مدارك به دفتر

هيات حل اختلاف محل اقامت يا محل صدور شناسنامه خود تسليم و رسيد دريافت دارند.

ماده 4 _ درخواست بايد حاوي مشخصات و محل اقامت طرفين و موضوع درخواست باشد.

تبصره _ در مواردي كه متقاضي درخواست خود را به غير از محل صدور شناسنامه خود تسليم نمايد دفتر هيات حل اختلاف بايستي درخواست وضمايم را در صورتي كه كامل دانست جهت رسيدگي و اتخاذ تصميم مقتضي به هيات حل اختلاف محل صدور شناسنامه ارسال دارد.

ماده 5 _ درخواست و كليه برگهاي پيوست آن بايد در دو نسخه و در صورت تعدد طرف به عده آنها به علاوه يك نسخه باشد.

ماده 6 _ چنانچه درخواست توسط وكيل تسليم شود بايد وكالتنامه رسمي وكيل و در صورتي كه درخواست را قيم داده باشد فتوكپي يا رونوشت قيم نامه و به طور كلي رونوشت مدركي كه مثبت سمت متقاضي است بايد پيوست دادخواست باشد.

ماده 7 _ دفتر هيات حل اختلاف بايد درخواست و برگهاي پيوست آن را كه برابر مواد بالا تهيه شده باشد اخذ و پس از تطبيق فتوكپي يا رونوشت اسناد و مدارك با اصل ، آنها را گواهي نموده و در صورت كامل بودن درخواست و برگهاي پيوست و قبول آنها رسيد به متقاضي تسليم نمايد.

ماده 8 _ اگر مسيولين ثبت احوال از هيات هاي حل اختلاف درخواست رسيدگي نمايند گزارش آنها بايد مستدل و مشروح و متضمن موضوع درخواست بوده و عين مدارك به امضا مأمور يا نماينده ثبت احوال يا مسيول بايگاني اسناد رسيده و فتوكپي يا رونوشت مدركي كه پيوست گزارش است نيز بايد از سوي امضا كننده گزارش گواهي شده باشد.

ماده 9 _ دفتر

هيات حل اختلاف محل صدور شناسنامه بايد بلافاصله پس از دريافت گزارش يا درخواست ، آن را در دفتر مخصوص ثبت و به هيات حل اختلاف تسليم نمايند. هيات مذكور چنانچه پرونده را آماده براي رسيدگي و اخذ تصميم نهايي تشخيص داد، تصميم مقتضي اتخاذ مي نمايد. در غير اين صورت درخواست و ضمايم را براي طرف متقاضي ارسال مي دارد كه ظرف ده روز كتبا پاسخ دهد و پس از وصول پاسخ رسيدگي لازم را انجام مي دهد،و در صورت ضرورت با تعيين وقت ، متقاضي و طرف را براي اخذ توضيح و رسيدگي دعوت مي نمايد.

تبصره _ تاريخ رسيدگي بايد طوري معين شود كه فاصله بين ابلاغ و روز جلسه كمتر از پنج روز نباشد. مدت مسافت هم طبق مقررات آيين دادرسي مدني به موعد مقرر اضافه مي گردد.

ماده 10 _ ابلاغ در محل دفتر هيات توسط دفتر و در خارج از محل دفتر هيات ، توسط مأمور ابلاغ ثبت احوال و در خارج از شهرها به وسيله مأمورين ژاندارمري يا دهبانان به عمل ميايد.

ماده 11 _ تحويل و ابلاغ درخواست و پيوستها به مأمورين و عودت آنها در دفتر مخصوص ثبت مي شود.

ماده 12 _ ابلاغ به طريق مذكور در ماده 90 قانون آيين دادرسي مدني به عمل ميايد، و متقاضي مي تواند مأمورين ابلاغ را راهنمايي كند.

ماده 13 _ اگر محل اقامت مخاطب در قلمرو هيات حل اختلاف ديگر باشد، ابلاغ توسط دفتر يا مأمور ابلاغ ثبت احوال همان محل به عمل ميايد.

ماده 14 _ دفتر هيات حل اختلاف بايد ، يك نسخه از درخواست و پيوستها را در پرونده مخصوص كه براي اختلاف مربوط تشكيل مي دهد بايگاني

نمايد.

ماده 15 _ دفتر هيات حل اختلاف در صورتي كه لايحه اي در مورد درخواست واصل شود آن را پيوست پرونده نموده و در وقت رسيدگي به هيات حل اختلاف تحويل مي دهد، به هر حال وصول يا عدم وصول لايحه مانع رسيدگي نمي باشد.

ماده 16 _ هيات هاي حل اختلاف مي توانند جلسه رسيدگي را با رضايت طرفين فقط براي يك بار به تأخير اندازند.

ماده 17 _ عدم حضور يك طرف مانع اداي توضيحات طرف ديگر و انجام رسيدگي نيست

ماده 18 _ هيات حل اختلاف در وقت رسيدگي بايد پرونده را مطالعه و بررسي نموده و پس از ملاحظه اوراق و اسناد مربوط و استماع توضيحات طرفين و درج آن در صورت مجلس (طبق نمونه و اعلام ختم رسيدگي ، راي آن را حداكثر ظرف 48 ساعت صادر نمايد.

تبصره _ راي بايد كاملا مستدل و مشروح نوشته شود.

ماده 19 _ هيات حل اختلاف پس از امضا راي حق تغيير آن را ندارد.

ماده 20 _ هرگاه هيات حل اختلاف در حين رسيدگي متوجه جعليت اسناد ثبت احوال گرديد ، بايد رسيدگي را متوقف ساخته و پرونده امر را ضمن گزارش جامعي از طريق اداره ثبت احوال مربوط جهت پيگيري موضوع و اقدام قانوني به مركز ارسال دارد.

ماده 21 _ دفتر هيات حل اختلاف مكلف است راي هيات را بلافاصله پس از صدور و ثبت در دفتر مخصوص ، براي ابلاغ به طرفين به نشاني مندرج دردادخواست ارسال دارد.

در اين صورت ابلاغ برابر احكام مواد 91، 92، 93 قانون آيين دادرسي مدني كفايت مي كند.

ماده 22 _ نمونه برگها و دفاتر مندرج در اين آيين نامه توسط

سازمان ثبت احوال كشور تهيه و با تاييد شورايعالي ثبت احوال مورد استفاده قرار خواهدگرفت اصل تصويبنامه در دفتر نخست وزير است

قانون ازدواج - مصوب 22 5 1310

ماده 1 _ در نقاطي كه وزارت عدليه معين و اعلام مي نمايد هر ازدواج و طلاق و رجوع بايد در يكي از دفاتري كه مطابق نظامنامه هاي وزارت عدليه تنظيم مي شود ، واقع و به ثبت برسد.

در نقاط مزبور هر مردي كه در غير از دفاتر رسمي ازدواج و طلاق مبادرت به ازدواج و طلاق و رجوع نمايد به يك تا شش ماه حبس تاديبي محكوم مي شود و همين مجازات درباره عاقدي مقرر است كه در اين نقاط بدون داشتن دفاتر رسمي به اجراي صيغه ازدواج يا طلاق يا رجوع مبادرت نمايد.

در حوزه هايي كه آگهي فوق الذكر از طرف وزارت دادگستري نشده است شوهر مكلف است در صورتي كه در غير دفاتر رسمي ازدواج و طلاق مبادرت به ازدواج يا طلاق يا رجوع نمايد تا بيست روز پس از وقوع عقد يا طلاق يا رجوع به يكي از دفاتر رسمي ازدواج و طلاق رجوع كرده قباله مزاوجت يا طلاقنامه يا رجوع را به ثبت برساند والا به يك ماه تا شش ماه حبس تاديبي محكوم خواهد شد.

تبصره _ رسيدگي به تخلفات اداري سردفتران ازدواج و طلاق و تعيين كيفر آنها طبق آيين نامه اي كه وزارت دادگستري مقرر خواهد داشت به عمل مي آيد.

ماده 2 _ قباله ازدواج وطلاقنامه ، در صورتي كه مطابق نظامنامه هاي وزارت عدليه به ثبت رسيده باشد، سند رسمي والا سند عادي محسوب خواهدشد.

براي ثبت ازدواج و طلاق دولت ، حق الثبت نخواهد گرفت

ماده 3

_ هركس بر خلاف ماده 1041 قانون مدني باكسي كه هنوز به سن قانوني براي ازدواج نرسيده است مزاوجت كند به شش ماه الي دو سال حبس تاديبي محكوم خواهد شد.

در صورتي كه دختر به سن 13 تمام نرسيده باشد لااقل به دو الي سه سال حبس تاديبي محكوم مي شود و در هر دو مورد ممكن است علاوه بر مجازات حبس ، به جزاي نقدي از دو هزار ريال الي 20 هزار ريال محكوم گردد و اگر در اثر ازدواج برخلاف مقررات فوق ، مواقعه منتهي به نقص يكي از اعضاء يامرض دايم زن گردد، مجازات زوج از 5 الي ده سال حبس با اعمال شاقه است و اگر منتهي به فوت زن شود مجازات زوج ، حبس دايم با اعمال شاقه است

عاقد و خواستگار و ساير اشخاصي كه شركت در جرم داشته اند نيز به همان مجازات يا مجازاتي كه براي معاون جرم مقرر است ، محكوم مي شوند.محاكمه اين اشخاص را وزارت عدليه مي تواند به محاكم مخصوص كه اصول تشكيلات وترتيب رسيدگي آن به موجب نظامنامه معين مي شود رجوع نمايد و در صورت عدم تشكيل محكمه مخصوصي رسيدگي در محاكم عمومي به عمل خواهد آمد.

ماده 4 _ طرفين عقد ازدواج مي توانند هر شرطي كه مخالف با مقتضاي عقد مزبور نباشد در ضمن عقد ازدواج يا عقد لازم ديگر بنمايند، مثل اينكه شرط شود هرگاه شوهر در مدت معيني غايب شده يا ترك انفاق نموده يا بر عليه حيات زن سو قصد كرده يا سوءرفتاري نمايد كه زندگاني زناشويي غيرقابل تحمل شود، زن وكيل و وكيل در توكيل باشد كه پس از اثبات تحقق شرط

در محكمه و صدور حكم قطعي ، خود را به طلاق باين مطلقه سازد.

تبصره در مورد اين ماده _ محاكمه بين زن و شوهر در محكمه ابتدايي مطابق اصول محاكمات حقوقي به عمل خواهد آمد حكم بدايت قابل استيناف و تميز است

مدت مرور زمان شش ماه از وقوع امري است كه حق استفاده شرط ، مي دهد.

ماده 5 _ هر يك از زن و شوهري كه قبل از عقد طرف خود را فريبي داده كه بدون آن فريب مزاوجت صورت نمي گرفت به شش ماه تا دو سال حبس تاديبي محكوم خواهد شد.

ماده 6 _ هر مردي مكلف است در موقع ازدواج به زن و عاقد صريحا اطلاع دهد كه زن ديگر دارد يا نه اين نكته در قباله مزاوجت قيد مي شود.

مردي كه در موقع ازدواج برخلاف واقع خود را بي زن قلمداد كرده و از اين حيث زن را فريب دهد به مجازات فوق محكوم خواهد گرديد.

ماده 7 _ تعقيب جزايي در مورد دو ماده فوق بسته به شكايت زن يا مردي است كه طرف او را فريب داده است و هرگاه قبل از صدور حكم قطعي ، مدعي خصوصي شكايت خود را مسترد داشت تعقيب جزايي موقوف خواهد شد.

ماده 8 _ زن و شوهر مكلف به حسن معاشرت با يكديگرند.

ماده 9 _ نفقه زن بر عهده شوهر است

تبصره _ نفقه عبارت است از مسكن و لباس و غذا و اثاث البيت به طور مناسب

ماده 10 _ زن مي تواند در مورد استنكاف شوهر از دان نفقه به محكمه رجوع كند. در اين صورت محمكه ميزان نفقه را معين و شوهر را به دادن

آن محكوم خواهد كرد.

هرگاه اجراي حكم مزبور ممكن نباشد، زن مي تواند براي تفريق از طريق محاكم عدليه به محاكم شرع رجوع كند.

ماده 11 _ تعيين منزل زن با شوهر است مگر خلاف آن شرط شده باشد.

ماده 12 _ در مواردي كه زن ثابت كند ترك منزل به سبب خوف ضرر بدني يا مالي است كه عادتا نمي توان تحمل كرد و در صورت ثبوت مظنه ضرر مزبور ، محكمه حكم بازگشت به منزل نخواهد داد و مادام كه زن در بازنگشتن به منزل معذور است نفقه بر عهده شوهر خواهد بود.

ماده 13 _ در مورد ماده فوق مادام كه محاكمه بين زوجين خاتمه نيافته ، محل سكناي زن به تراضي طرفين معين مي شود و در صورت عدم تراضي ، محكمه با جلب نظر اقرباي نزديك طرفين ، منزل زن را تعيين خواهد نمود و در صورتي كه اقربايي نباشد محكمه خود محل مورد اطميناني را معين خواهد كرد.

ماده 14 _ زن مي تواند در دارايي خود بدون اجازه شوهر هر تصرفي را كه مي خواهد بكند.

ماده 15 _ نسبت به حق نگاهداري اطفال ، مادر تا دو سال از تاريخ ولايت اولويت خواهد داشت پس از انقضاي اين مدت حق نگاهداري با پدر است مگر نسبت به اطفال اناث كه تا سال هفتم آنها حق حضانت با مادر خواهد بود.

ماده 16 _ اگر مادر طفل در مدتي كه حق حضانت با اوست به ديگري شوهر كند يا مبتلا به جنون شود يا از حضانت امتناع نمايد مادام كه يكي از علل مذكور باقي است پدر از اولاد نگاهداري خواهد كرد.

ماده 17 _ ازدواج مسلمه با غير مسلم

ممنوع است ازدواج زن ايراني با تبعه خارجه در مواردي كه مانع قانوني ندارد موكول به اجازه مخصوص بوده ودولت بايد در هر نقطه مرجعي را براي دادن اجازه ، معين نمايد.

هر خارجي كه بدون اجازه مذكور در فوق زن ايراني را ازدواج نمايد به حبس تاديبي از يك سال تا سه سال محكوم خواهد شد.

ماده 18 _ در مورد عقد و طلاقي كه در دفاتر مذكوره در ماده اول قانون به ثبت برسد آن قسمتي از مقررات مواد 4 و 5 قانون سجل احوال مصوب بيستم مردادماه 1307 كه مربوط به اعلام وقوع عقد و طلاق است لازم الرعايه نخواهد بود.

ماده 19 _ نظامنامه هاي لازم براي اجراي اين قانون را وزارت عدليه ، تنظيم خواهد كرد.

ماده 20 _ اين قانون از اول مهرماه 1310 به موقع اجرا گذارده مي شود.

نظامنامه دفتر ثبت ازدواج و طلاق - مصوب 17 مهرماه 1310

نظر به مدلول ماده 1 قانون ثبت ازدواج و طلاق وزارت عدليه موارد ذيل را مقرر مي دارد

ماده اول _ دفاتر ثبت ازدواج و طلاق مجلد بوده و كليه صفحات آن به امضاي مدعي العموم يا نماينده او رسيده و به مهر پاركه ممهور خواهد شد و به علاوه در ظهر صفحه اول و آخر دفتر نيز تعداد كليه صفحات با تمام حروف قيد و از طرف مدعي العموم يا نماينده او ممضي و ممهور مي شود.

تبصره _ مدعي العموم مي تواند با اجازه وزارت عدليه براي امضا و مهر ترتيب ديگري را مقرر دارد.

ماده دوم _ عبارت ثبت بايد خوانا و واضح بوده مبلغ و تاريخ و نمره ثبت بايد لااقل يك مرتبه با تمام حروف در خود دفتر و در روي اوراق ازدواج وطلاق نوشته

شود در صورت اختلاف آنچه كه با تمام حروف نوشته شده معتبر است

ماده سوم _ فاصله سطور بايد به يك اندازه باشد. سطور از حدودي كه در روي دفتر براي ابتدا و انتهاي سطور معين شده نبايد تجاوز كند.

ماده چهارم _ بالا بردن سطور در آخر سطر ممنوع و هرجا كه سطر به انتها رسيد بايد بقيه مطلب را به سطر بعد برد جاي سفيد گذاردن و تصحيح و اضافه مجاز نيست

ماده پنجم _ اگر صاحب دفتر اشتباها جاي سفيد گذارد يا مجبور به تصحيح و اضافات شد مطابق مقررات ذيل بايد عمل شود

1 _ جاي سفيد بايد به وسيله دو خطي كه همديگر را تقاطع كند از حيز استفاده انداخته شود.

2 _ روي كلمات زيادي بايد خط نازكي كشيده شود.

3 _ تصحيح و اضافات بايد در ستون ملاحظات دفتر نوشته شده و به امضاي صاحب دفتر برسد و ربط آن به وسيله راده معين گردد و ابطال جاي سفيد وهمچنين حذف كلمات زيادي و تصحيح و اضافات بايد در آخر ثبت سند ازدواج يا طلاق قبل از امضا قيد شود.

ماده ششم _ تراشيدن و پاك كردن و الحاق كردن به هر نحوي از انحا در دفاتر ثبت ازدواج و طلاق ممنوع است به الحاقات و آنچه كه به جاي كلمات تراشيده يا پاك شده نوشته شده باشد ادارات و محاكم عدليه ترتيب اثر نخواهند داد.

ماده هفتم _ در صورتي كه هويت زوجين نزد صاحب دفتر محرز نباشد بايستي دو نفر از اشخاص معروف و معتمد حضورا هويت آنان را تصديق و مراتب در دفتر قيد و به امضاي معرفين رسيده و اين

نكته در روي اوراق نيز قيد شود _ مانعي نيست كه معرفين يك طرف معرف طرف ديگر نيز باشند.

ماده هشتم _ اشخاص كور يا گنگ يا كر يا محجور يا غيربالغ يا غيررشيد نمي توانند معرف يا شاهدباشند.

ماده نهم _ در صورتي كه هويت طرفين با يك طرف نزد صاحب دفتر محرز نشود بايد از ثبت امتناع كند.

ماده دهم _ براي ثبت عقد مزاوجت زوج و زوجه بايد شخصا يا به توسط وكيل ثابت الوكاله ذيل ثبت عقد را در دفتر و ذيل ورقه ازدواج مذكور در ماده 14 را امضا كنند. براي ثبت طلاق ، طلاق دهنده بايد ذيل ثبت طلاق را در دفتر و ذيل طلاق نامه مذكوره در ماده 14 را شخصا يا به توسط وكيل ثابت الوكاله امضا نمايد.

هرگاه زوجين يا يكي از آنها بي سواد باشند بايد يك نفر مطلع باسواد كه طرف اعتماد شخص بي سواد باشد در دفتر حاضر گردد و اگر چه از جمله شهود يا معرفين زوجين باشد.

شخص معتمد باسواد بايد ثبت سند ازدواج يا طلاق را براي شخص بي سواد قرائت نمايد و اين قرائت و رضايت شخص بي سواد به مفاد ثبت بايد در ذيل ثبت سند مزبور قيد گردد و علامت انگشت شخص بي سواد ذيل آن گذارده شود مراتب مزبوره و علامت انگشت شخص بي سواد را شخص معتمد تصديق و امضا نمايد.

كليه مقرراتي كه مخالف با مواد فوق است منسوخ مي باشد.

ماده يازدهم _ در صورتي كه امضا مذكور در ماده فوق به توسط وكيل به عمل آيد وكالت نامه بايد به تصديق كميساريا و يا امين صلح و يا نايب الحكومه و يا يكي

از دفاتر اسناد رسمي رسيده و ضبط شود مگر اينكه موكل شخصا در نزد صاحب دفتر حاضر و به شخصي كه وكالتا امضا مي نمايد وكالت دهد كه در اين صورت صاحب دفتر بايد در دفتر خود وقوع وكالت را نيز قيد و امضا كند.

ماده دوازدهم _ هرگاه زوجين يا يك طرف از آنها كر يا گنگ و يا كور باشند علاوه بر معرفين هر يك بايد در معيت خود يك نفر از معتمدين خود را حاضر نمايند. شخص معتمد مزبور در مورد اشخاص كر و گنگ بايد از اشخاصي باشند كه بتوانند به آنها با اشاره مطلب را بفهماند و اين نكته صراحتا بايد در متن دفتر و در ستون ملاحظات قيد و به امضا صاحب دفتر برسد.

ماده سيزدهم _ در دفتر ثبت نكاح و طلاق بايد نكات ذيل قيد شود

الف _ براي عقد مزاوجت

1 _ نمره و تاريخ ثبت با تمام حروف

2 _ تاريخ وقوع عقد (روز _ ماه _ سال با تمام حروف

3 _ اسم زوج و زوجه به نحوي كه در هويت آنها ترديدي نباشد.

4 _ نكاح دائم است يا منقطع و در صورت انقطاع مدت آن چيست

5 _ مهر.

6 _ ساير شرايط ضمن عقد نكاح و يا ضمن عقد لازم ديگر كه بين زوجين مقرر شده است

7 _ امضا اشخاص مذكور در ماده 10.

ب _ براي طلاق

1 _ نمره و تاريخ ثبت با تمام حروف

2 _ تاريخ وقوع طلاق (روز _ ماه _ سال با تمام حروف

3 _ اسم زوج و زوجه به نحوي كه در هويت آنان ترديدي نباشد.

4 _

نوع طلاق از رجعي و باين و در صورت رجعي بودن تصريح به اينكه دفعه چندم است

5 _ امضا اشخاص مذكور در ماده 10.

ماده چهاردهم _ صاحب دفتر مكلف است كه فورا پس از ثبت نكاح يا طلاق دو نسخه از سواد ثبت را تهيه و پس از امضا اشخاصي كه دفتر ثبت را امضا كرده اند به هر يك از زوجين يا زوجين سابق يك نسخه بدهد.

ماده پانزدهم _ اوراق عقد و طلاقي كه مطابق مقررات اين نظامنامه به ثبت برسد سند رسمي بوده و تمام محتويات و امضاهاي مندرجه در آن معتبرخواهد بود مگر اينكه مجعوليت آن ثابت شود.

در مورد مهريه سند رسمي ازدواج بدون احتياج حكمي از محاكم عدليه لازم الاجرا به تقاضاي زوجه يا قائم مقام قانوني او صادر خواهد شد.

ماده شانزدهم _ به موجب بند ج ماده يك آيين نامه اجراي مفاد اسناد رسمي لازم الاجرا مصوب 28 9 1322 ملغي شده است

آيين نامه متحد الشكل شدن ثبت عقد ازدواج و طلاق - مصوب 20 5 1311 با اصلاحات بعدي

براي اينكه مسئله ثبت عقد ازدواج و طلاق در دفاتر مربوطه متحد الشكل بوده و كليه دفاتر از روي يك اسلوب عمل ثبت را انجام بدهند دستورات ذيل را مقرر مي دارد

1 _ در هر حوزه اي كه از طرف وزارت عدليه بر طبق ماده اول قانون ازدواج اعلام شده باشد كليه ازدواج و طلاق هايي كه در حوزه مزبور واقع بشود بايد در يكي از دفاتر به ثبت برسد ولو اينكه طرفين ازدواج ساكن آن محل نباشد.

2 _ براي تشخيص سن ورقه هويت صادره از سجل احوال مدرك بوده و دفاتر ملزم به خواستن تصديق ديگر نخواهند بود.

3 _ بر طبق دستور نظامنامه نمره 23434

براي اينكه سند ازدواج و طلاق سند رسمي محسوب شود علاوه بر ساير شرايط مقرره در نظامنامه لااقل بايد شش امضا را به طريق ذيل داشته باشد

1 _ زن و شوهر در سند ازدواج _ شوهر در طلاقنامه

2 _ مجري يا مجريان صيغه ازدواج يا طلاق

3 _ امضاي دو شاهد يا بيشتر به نحوي كه سند لااقل داراي 6 امضا باشد. و اگر مجري صيغه عقد ازدواج يك نفر باشد در اين صورت لااقل امضاي 3 نفرشاهد لازم است

4 _ در مواردي كه اموال غير منقول مهر قرار داده مي شود براي اينكه سند ازدواج نسبت به ملك هم رسميت حاصل نمايد اگر ملك ثبت شده باشد و صاحب دفتر ازدواج داراي دفتر اسناد رسمي هم باشد بايستي ورقه ازدواج را در دفتر اسناد رسمي هم مطابق مقررات ثبت نموده و خلاصه آن را مطابق مقررات قانون و نظامنامه ثبت تهيه نموده به دفتر املاك بفرستد و اگر ملك ثبت نشده باشد بايستي سند ازدواج را در دفتر اسناد رسمي ثبت كند.

و در صورتي كه صاحب دفتر ازدواج داراي دفتر اسناد رسمي نباشد بايستي سند ازدواج را تحت مسئوليت خود به يكي از دفاتر اسناد رسمي حوزه خودو اگر در آن حوزه دفتر اسناد رسمي نباشد به يكي از نزديكترين دفاتر اسناد رسمي حوزه مربوطه ارسال دارد تا مطابق مقررات به ثبت برسد.

و البته در همه موارد حق الثبت قانوني ملك براي ثبت در دفتر اسناد رسمي اخذ خواهد شد.

5 _ عقد ازدواج و طلاقي كه در خارج از حوزه ماموريت صاحب دفتر واقع شده و در محل وقوع عقد يا طلاق ،

دفتر رسمي ازدواج و طلاق وجود نداشته در صورتي كه متناكحين بخواهند به آن عقد يا طلاق رسميت بدهند بايستي در يكي از دفاتر ازدواج و طلاق حاضر شده و بر طبق مقررات قانون و نظامنامه تشريفات ثبت را در دفتر و ورقه ازدواج يا طلاق تكميل كنند.

6 _ به موجب ماده 103 نظامنامه اداره كل احصاييه و سجل احوال ملغي شده است

7 _ در مورد عقد انقطاع در صورتي كه زوج در حين مدت بخواهد از بقيه مدت صرفنظر كند بايستي در نزد صاحب دفتر حاضر شده و صاحب دفتر هم بذل بقيه مدت را در ستون ملاحظات دفتر و در ورقه عقدنامه قيد و به امضاي خود و زوج رسانيده و به علاوه سوادي از ورقه عقدنامه برداشته و بذل بقيه مدت را در آن قيد نموده و به امضاي خود و زوج رسانيده و آن سواد را به توسط اداره ثبت محل براي زوجه ارسال بدارد. در مورد طلاق و همچنين در مورد رجوع نيز به طريق فوق بايد رفتار شود.

8 _ در مواردي كه هويت زوج يا زوجه نزد صاحب دفتر محرز نبوده و در بين شهود عقد اشخاصي باشند كه معرفي آنها براي احراز هويت نزد صاحب دفتر كافي باشد شهود مزبور مي توانند معرف واقع شوند و خواستن معرف عليحده الزامي نيست

9 _ براي اينكه بين ورقه عقد ازدواج و يا طلاقنامه و ثبت آن در دفتر هيچ قسم اختلافي بروز نكند صاحبان دفاتر بايستي بدوا صورت عقدنامه يا طلاقنامه را در خارج تهيه و بعد در دفتر وارد و ثبت كرده سواد آن را بر طبق دستور ماده

14 نظامنامه روي اوراق چاپي در دو نسخه نقل كنند.

آيين نامه ماده اول قانون ازدواج - مصوب تير ماه 1312

ماده اول _ دفتر ازدواج و طلاق از يكديگر تفكيك شده و هريك از دو دفتر مستقلا تهيه و طبع خواهد شد.

ماده دوم _ صاحبان دفاتر طلاق ممكن است داراي دفتر ازدواج هم باشند.

ماده سوم _ عده دفاتر طلاق هر شهر يا ناحيه از طرف وزارت عدليه تعيين و اسامي صاحبان آنها براي اطلاع اهالي اعلان خواهد شد.

نظامنامه ماده 2 قانون ثبت ازدواج و طلاق - مصوب آبان ماه 1310

نظر به مدلول ماده 2 قانون ثبت ازدواج و طلاق مصوب 22 مرداد 1310 و در تعقيب نظامنامه دفتر ثبت ازدواج و طلاق مورخه 17 مهرماه 1310 وزارت عدليه مقرر مي دارد

ماده 1 _ ذيل ثبت ازدواج و طلاق در دفتر به امضاي مجري يا مجريان صيغه ازدواج يا طلاق خواهد رسيد.

ماده 2 _ سند ازدواج يا طلاق براي اينكه سند رسمي محسوب شود لازم است علاوه بر ساير شرايط مقرر در نظامنامه مذكور فوق به امضا اشخاص ذيل برسد

1 _ زن و شوهر در سند ازدواج _ شوهر در طلاقنامه

2 _ مجري يا مجريان صيغه ازدواج يا طلاق

3 _ امضاء دو شاهد يا بيشتر به نحوي كه سند مجموعا داراي لااقل شش امضا باشد.

تبصره _ هرگاه زن و شوهر يا بعضي از شهود سواد نداشته باشند به جاي امضا علامت انگشت خواهند گذارد.

قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق - مصوب 21 12 70 مجلس شوراي اسلامي و 28 8 1371 مجمع تشخيص

قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق - مصوب 21 12 70 مجلس شوراي اسلامي و 28 8 1371 مجمع تشخيص

قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق - مصوب 21 12 70 مجلس شوراي اسلامي و 28 8 1371 مجمع تشخيص

قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق - مصوب 21 12 70 مجلس شوراي اسلامي و 28 8 1371 مجمع تشخيص مصلحت نظام

ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون زوجهايي كه قصد طلاق و جدايي از يكديگر را دارند بايستي جهت رسيدگي به اختلاف خود به دادگاه مدني خاص مراجعه و اقامه دعوي نمايند. چنانچه اختلاف فيمابين از طريق دادگاه و حكمين ، از دو طرف كه برگزيده دادگاهند ( آن طور كه قرآن كريم فرموده است حل و فصل

نگرديد دادگاه با صدور گواهي عدم امكان سازش آنان را به دفاتر رسمي طلاق خواهد فرستاد. دفاتر رسمي طلاق حق ثبت طلاقهايي را كه گواهي عدم امكان سازش براي آنها صادر نشده است ندارند. در غير اين صورت از سردفتر خاطي ، سلب صلاحيت به عمل خواهد آمد.

تبصره 1 _ نحوه دعوت از حكمين و بررسي صلاحيت آنان به عهده دادگاه مدني خاص است كه آيين نامه اجرايي آن ظرف دو ماه توسط وزير دادگستري تهيه و به تصويب رييس قوه قضاييه خواهد رسيد.

تبصره 2 _ گزارش كتبي مبني بر عدم امكان سازش با توجه به كليه شروط ضمن عقد و مطالب مندرج در اسناد ازدواج جمهوري اسلامي ايران و نيزتعيين تكليف و صلاحيت سرپرستي فرزندان و حل و فصل مسايل مالي با امضاي حكمين شوهر و زن مطلقه و همچنين گواهي كتبي سلامت رواني زوجين در صورتي كه براي دادگاه مدني خاص مشكوك باشد به دادگاه بايد تحويل گردد.

تبصره 3 _ اجراي صيغه طلاق و ثبت آن در دفتر ، موكول به تاديه حقوق شرعي و قانوني زوجه (اعم از مهريه ، نفقه ، جهيزيه و غير آن به صورت نقد مي باشد مگر در طلاق خلع يا مبارات (در حد آنچه بذل شده و يا رضايت زوجه ويا صدور حكم قطعي اعسار شوهر از پرداخت حقوق فوق الذكر.

تبصره 4 _ در طلاق رجعي گواهي كتبي اسكان زوجه مطلقه در منزل مشترك تا پايان عده الزامي است و در صورت تحقق رجوع صورتجلسه طلاق ابطال و در صورت عدم رجوع در مهلت مقرر ، صورتجلسه طلاق تكميل و ثبت مي گردد ، صورتجلسه

تكميلي طلاق با امضا زوجين و حكمين وعدلين و سردفتر و مهر دفترخانه معتبر است

تبصره 5 _ دادگاه مدني خاص در مواقع لزوم مي تواند از بين بانوان واجد شرايط قانون شرايط انتخاب قضات مشاور زن داشته باشد.

تبصره 6 _ ( مصوب 28 8 1371 مجمع تشخيص مصلحت نظام ) پس از طلاق در صورت درخواست زوجه مبني بر مطالبه حق الزحمه كارهايي كه شرعا به عهده وي نبوده است دادگاه بدوا از طريق تصالح نسبت به تامين خواسته زوجه اقدام مي نمايد. و در صورت عدم امكان تصالح ، چنانچه ضمن عقد يا عقد خارج لازم ، در خصوص امور مالي ، شرطي شده باشد طبق آن عمل مي شود، در غير اين صورت ، هرگاه طلاق بنا به درخواست زوجه نباشد،و نيز تقاضاي طلاق ناشي از تخلف زن از وظايف همسري يا سو اخلاق و رفتار وي نباشد، به ترتيب زير عمل مي شود

الف _ چنانچه زوجه كارهايي را كه شرعا به عهده وي نبوده به دستور زوج و با عدم قصد تبرع انجام داده باشد و براي دادگاه نيز ثابت شود، دادگاه اجرت المثل كارهاي انجام گرفته را محاسبه و بپرداخت آن حكم مي نمايد.

ب _ در غير مورد بند (الف با توجه به سنوات زندگي مشترك و نوع كارهايي كه زوجه در خانه شوهر انجام داده و وضع مالي زوج ، دادگاه مبلغي را ازباب بخشش (نحله براي زوجه تعيين مي نمايد.

تبصره 7 _ گواهي وجود يا عدم وجود جنين توسط پزشك ذي صلاح و آزمايشگاه مربوطه بايد تحويل گردد.

قانون تفسير تبصره هاي 3و 6 قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق - مجمع تشخيص مصلحت نظام مصوب

موضوع استفساريه

نظر به اينكه در مورد تبصره هاي 3 و 6 ( قانون اصلاح

مقررات مربوط به طلاق ) كه با اصلاحاتي در تاريخ 28 8 1371 به تصويب مجمع تشخيص مصلحت نظام رسيده است جمعي معتقدند كه مستفاد از تبصره 3 قانون مذكور اين است كه تمام حقوق زوجه نسبت به زوج اعم از نفقه و جهيزيه و مهر و غير آن (كه اجرت المثل خدمات زوجه و نحله كه در تبصره 6 آمده نيز از حقوق زوجه است بايد قبل از اجراي صيغه طلاق به زوجه تاديه شود و درحقيقت تبصره 6 مصداق براي تبصره 3 تعيين مي كند، و مكمل آن است

و جمع ديگر معتقدند كه تبصره 6 مستقل از تبصره 3 است و اجرت المثل و نحله كه در اين تبصره آمده پس از اجراي صيغه طلاق با درخواست مجدد زوجه از دادگاه رسيدگي و حكم داده مي شود و رسيدگي به آنها قبل از اجراي صيغه طلاق وجهه قانوني ندارد.

مستدعي است نظريه مجمع تشخيص مصلحت نظام در اين خصوص اعلام گردد.

نظر مجمع تشخيص مصلحت نظام

ماده واحده _ منظور از كلمه ( پس از طلاق )در ابتداي تبصره 6 قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق مصوب مورخ 28 8 1371 مجمع تشخيص مصلحت نظام ، پس از احراز عدم امكان سازش توسط دادگاه است بنابراين طبق موارد مذكور در بند 3 عمل خواهد شد.

آيين نامه اجرايي تبصره يك ماده واحده قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق - مصوب 2 اسفندماه

(شماره 2306 _ 9 12 1371 روزنامه رسمي )

ماده 1 _ نسبت به درخواستهاي طلاق كه از طرف زوجين يا يكي از آنها به دادگاه مدني خاص تسليم ميشود، چنانچه اختلاف فيمابين از طريق دادگاه حل و فصل نگرديد، رسيدگي به موضوع با صدور قرار به داوري ارجاع

ميگردد.

تبصره _ داوري در اين قانون تابع شرايط مندرج در قانون آيين دادرسي مدني نميباشد.

ماده 2 _ پس از صدور قرار ارجاع امر به داوري ، هريك از زوجين مكلفند ظرف بيست روز از تاريخ ابلاغ ، يك نفر از اقارب خود را كه واجد شرايط مقرر در اين آيين نامه هستند، به عنوان داور به دادگاه معرفي نمايند.

ماده 3 _ در صورتي كه در بين اقارب ، فرد واجد شرايط نبوده يا دسترسي به آنان مقدور نباشد و يا اقارب ، از پذيرش داوري استنكاف نمايند، هريك از زوجين ميتواند داور خود را از بين افراد ديگر كه واجد صلاحيت هستند، تعيين و معرفي نمايد و در صورت امتناع يا عدم توانايي در معرفي داور ، دادگاه رأسا از بين افراد واجد شرايط مبادرت به تعيين داور يا داوران خواهد كرد.

ماده 4 _ داوران منتخب و يا منصوب بايد واجد شرايط زير باشند

1 _ مسلمان

2 _ آشنايي نسبي به مسايل شرعي ، خانوادگي و اجتماعي .

3 _ حداقل چهل سال تمام

4 _ متأهل

5 _ معتمد.

6 _ عدم اشتهار به فسق و فساد.

ماده 5 _ پس از معرفي و انتخاب داوران ، دادگاه بلافاصله در وقت فوق العاده جلسه توجيهي تشكيل داده و وظايف آنان را گوشزد و ارشادات لازم خواهدنمود.

ماده 6 _ مهلت اعلام نظر داوران از سوي دادگاه تعيين ميگردد، داوران ميتوانند از دادگاه تقاضاي تمديد مهلت نمايند و در صورتي كه دادگاه درخواست را ضروري تشخيص داد مهلت را تمديد مينمايد.

ماده 7 _ داوران منتخب يا منصوب ، مكلفند با تشكيل حداقل دو جلسه با حضور زوجين ،

سعي و اهتمام در رفع اختلاف و اصلاح ذات البين نمايند و درصورتي كه رفع اختلاف به عمل نيامد يا يكي از زوجين از حضور در جلسات مقرر خودداري نمود ، با تشكيل جلسات ديگر با حضور زوجين يا يكي از آنان و يا بدون حضور آنان ، نسبت به موارد اختلاف ، بررسي نموده و نظر خود را بر امكان يا عدم امكان سازش ، در مهلت تعيين شده به دادگاه تسليم نمايند.

ماده 8 _ در هر مورد كه داوران يا يكي از آنان درخواست حق الزحمه داوري نمايند ، دادگاه حق الزحمه متناسبي براي وي تعيين و دستور اخذ آن و پرداخت به داور را خواهد داد. حق الزحمه مقرر در وهله اول از شخصي كه داور از سوي وي انتخاب و يا براي وي نصب شده است دريافت خواهد شدو چنانچه دادگاه مقتضي بداند دستور وصول آن را بالمناصفه از طرفين و يا از متقاضي طلاق خواهد داد.

ماده 9 _ اين آيين نامه در 9 ماده و يك تبصره توسط وزير دادگستري

تهيه و در تاريخ 21 2 1371 به تصويب رييس قوه قضاييه رسيد.

قانون تعيين مدت اعتبار گواهي عدم امكان سازش - مصوب آبانماه 1376

( شماره 2691538476 روزنامه رسمي كشور )

ماده واحده _ گواهي صادره از مراجع قضايي در خصوص عدم امكان سازش بين زن و شوهر، چنانچه ظرف مدت سه ماه از تاريخ ابلاغ ، به دفتر ثبت طلاق تسليم نشود، از اعتبار ساقط خواهد بود.

در صورتي كه ظرف مدت مقرر گواهي ياد شده جهت اجراي طلاق تسليم دفتر ثبت طلاق شود سردفتر مكلف است به طرفين اعلام نمايد تا جهت اجراي صيغه طلاق و ثبت آن حضور يابند

، در صورت عدم حضور هر يك از طرفين در وقت مقرر ، براي مرتبه دوم حداكثر ظرف مدت يك ماه دعوت وبه شرح ذيل عمل خواهد شد

الف _ در صورت امتناع زوجه از حضور ، زوج صيغه طلاق را جاري و پس از ثبت به وسيله دفتر خانه به اطلاع زوجه رسانده مي شود.

ب _ در صورت امتناع زوج از حضور و اجراي طلاق دفتر مراتب را تاييد و به دادگاه صادركننده گواهي اعلام مي دارد. دادگاه به درخواست زوجه زوج را احضار و در صورت امتناع از حضور ، دادگاه با رعايت جهات شرعي صيغه طلاق را جاري و دستور ثبت و اعلام آن را به دفتر ثبت طلاق صادر مي كند.

ج _ در صورتي كه زوج به دفترخانه مراجعه ولي از اجراي صيغه طلاق امتناع نمايد مطابق بند (ب عمل خواهد شد.

تعرفه حق التحرير اسناد ازدواج و طلاق - مصوب 6 6 1379

با توجه به گذشت بيش از چهارسال از تعيين تعرفه حق التحرير ازدواج و طلاق و با استفاده از ملاك ماده 54 قانون دفاتر اسناد رسمي وكانون سردفتران ودفترياران و بنا به اختيار تفويضي شماره 10155831 _ 16 7 1383 رياست محترم قوه قضاييه و لحاظ نمودن نرخ تورم چهارساله بر اساس اعلام بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران بدينوسيله تعرفه حق التحرير تنظيم و ثبت واقعه ازدواج يا طلاق و رجوع به مابدل و بدل مدت و همچنين صدور اجراييه و تهيه رونوشت از وقايع ثبت شده در دفاتر اسناد رسمي ازدواج و طلاق از اول تيرماه سال جاري به شرح زير تعيين مي گردد

الف ازدواج

1 _ در صورتي كه مهريه تا ده ميليون ريال باشد 100000 ريال

2 _ در

صورتي كه مهريه تا بيست و پنج ميليون ريال باشد200000 ريال

3 _ در صورتي كه مهريه تا پنجاه ميليون ريال باشد 300000 ريال

4 _ در صورتي كه مهريه پنجاه ميليون ريال به بالا باشد 450000 ريال

ب طلاق

مدت واقعه طلاق اعم از رجعي و باين 300000 ريال

صدور اجراييه و تهيه رونوشت و ثبت رجوع و بدل مدت

1 _ صدور اجراييه 5000 ريال

2 _ تهيه رونوشت از ثبت واقعه ازدواج يا طلاق 5000 ريال

3 _ ثبت رجوع و رجوع به مابدل و بدل مدت 5000 ريال

تبصره 1 _ در صورتيكه واقعه ازدواج فاقد مهريه باشد مشمول حق التحرير بند 1 ازدواج مي باشد.

قانون حمايت خانواده - مصوب سال 1353

ماده 1 _ به كليه اختلافات مدني ناشي از امر زناشويي و دعاوي خانوادگي و امور مربوط به صغار از قبيل نصب و عزل قيم و ضم امين در دادگاههاي شهرستان و در نقاطي كه دادگاه شهرستان نباشد در دادگاه بخش رسيدگي مي شود و رسيدگي به امور مذكور در تمام مراحل دادرسي بدون رعايت تشريفات آيين دادرسي مدني خواهد بود.

ماده 2 _ منظور از دعاوي خانوادگي ، دعاوي مدني بين هر يك از زن و شوهر و فرزندان و جد پدري و وصي و قيم است كه از حقوق و تكاليف مقرر دركتاب هفتم در نكاح و طلاق (منجمله دعوي مربوط به جهيزيه و مهر زن و كتاب هشتم در اولاد و كتاب نهم در خانواده و كتاب دهم در حجر و قيمومت قانون مدني همچنين از مواد 1005، 1006، 1028، 1029، 1030 قانون مذكور و مواد مربوط در قانون امور حسبي ناشي شده باشد.

ماده

3 _ دادگاه مي تواند هر نوع تحقيق و اقدامي را كه براي روشن شدن موضوع دعوي واحقاق حق لازم بداند از قبيل تحقيق از گواهان و مطلعين و استمداد از مددكاران اجتماعي و غيره به هر طريق كه مقتضي باشد انجام دهد.

ماده 4 _ دادگاه هر يك از طرفين را كه بي بضاعت تشخيص دهد از پرداخت هزينه دادرسي و حق كارشناسي و حق داوري و ساير هزينه ها معاف مي نمايد. همچنين در صورت لزوم رأسا وكيل معاضدتي براي او تعيين خواهد كرد. در صورتي كه طرف بي بضاعت محكوم له شود محكوم عليه اگر بضاعت داشته باشد به موجب راي دادگاه ملزم به پرداخت هزينه هاي مذكور و حق الوكاله وكيل معاضدتي خواهد گرديد. وكلا و كارشناسان مذكور مكلف به انجام دستور دادگاه مي باشند.

ماده 5 _ دادگاه در صورت تقاضاي هر يك از طرفين مكلف است موضوع دعوي را به استثناي رسيدگي به اصل نكاح و طلاق به يك تا سه داور ارجاع نمايد همچنين دادگاه در صورتي كه مقتضي بداند رأسا نيز دعوي را به داوري ارجاع خواهد كرد.

داوري در اين قانون تابع شرايط داوري مندرج در قانون آيين دادرسي نمي باشد. مدت اعلام نظر داوران از طرف دادگاه تعيين خواهد شد. در صورت عدم وصول نظر مذكور تا پايان مدت مقرر دادگاه رأسا رسيدگي خواهد كرد مگر اينكه طرفين به تمديد مدت تراضي نمايند يا دادگاه تمديد مدت را مقتضي تشخيص دهد.

تبصره _ درصورتي كه طرفين به تعيين داور تراضي نكرده يا داور خود را معرفي ننمايند دادگاه داور يا داوران را به ترتيب از اقربا يا دوستان يا آشنايان آنان انتخاب خواهد كرد

هرگاه اشخاص مذكور از قبول داوري امتناع كرده يا انتخاب آنان از جهت عدم حضور در محل يا جهات ديگر ميسر نباشد افرادديگري به داوري انتخاب مي شوند.

ماده 6 _ داور يا داوران سعي در سازش بين طرفين خواهند كرد و در صورتي كه موفق به اصلاح نشوند نظر خود را در ماهيت دعوي ظرف مدت مقرركتبا به دادگاه اعلام مي نمايند.

اين نظر به طرفين ابلاغ مي شود تا ظرف مدت ده روز نظر خود را به دادگاه اعلام نمايند. در صورتيكه طرفين با نظر داور موافق باشند دادگاه دستور اجراي نظر داور را صادر مي نمايد مگر اينكه راي داور مغاير قوانين موجد حق باشد كه در اين صورت ملغي الاثر مي شود.

هرگاه يكي از طرفين به نظر داور معترض بوده يا درموعد مقرر جوابي ندهد يا راي داور مغاير قوانين موجد حق باشد دادگاه به موضوع رسيدگي نموده حسب مورد راي مقتضي يا گواهي عدم امكان سازش صادر خواهد كرد.

ماده 7 _ هر گاه زن و شوهر دعاوي ناشي از اختلافات خانوادگي را عليه يكديگر طرح نمايند دادگاهي كه دادخواست مقدم به آن داده شده صلاحيت رسيدگي خواهد داشت و هرگاه دو يا چند دادخواست در يك روز به دادگاه تسليم شده باشد دادگاه حوزه محل اقامت زن صالح به رسيدگي خواهد بود.

در صورتي كه يكي از زوجين مقيم خارج از كشور باشد دادگاه محل اقامت طرفي كه در ايران مقيم است صلاحيت رسيدگي دارد و اگر طرفين مقيم خارج باشند دادگاه شهرستان تهران صلاحيت رسيدگي خواهد داشت

تبصره _ در موارد مذكور در اين قانون اگر طرفين اختلاف مقيم خارج از كشور باشند مي توانند به دادگاه يا مرجع

صلاحيتدار محل اقامت خود نيز مراجعه نمايند. در اين مورد هرگاه ذينفع نسبت به احكام و تصميمات دادگاهها و مراجع خارجي معترض و مدعي عدم رعايت مقررات و قوانين ايران باشد مي تواند ظرف يك ماه از تاريخ ابلاغ حكم يا تصميم قطعي اعتراض خود را با ذكر دلايل و پيوست نمودن مدارك و مستندات آن از طريق كنسولگري ايران در كشور محل توقف به دادگاه شهرستان تهران ارسال نمايد دادگاه به موضوع رسيدگي كرده و راي مقتضي صادر مي كند و به دستور دادگاه رونوشت راي براي اقدام قانوني به كنسولگري مربوط ارسال مي گردد.

ثبت احكام و تصميمات دادگاهها و مراجع خارجي در مواردي كه قانونا بايد در اسناد سجلي يا دفتر كنسولگري ثبت شود در صورت توافق طرفين يا درصورت عدم وصول اعتراض در مهلت مقرر بلااشكال است و الا موكول به اعلام راي قطعي دادگاه شهرستان تهران خواهد بود.

ماده 8 _ در موارد زير زن يا شوهر حسب مورد مي تواند از دادگاه تقاضاي صدور گواهي عدم امكان سازش نمايد ودادگاه در صورت احراز آن موارد گواهي عدم امكان سازش صادر خواهد كرد

1 _ توافق زوجين براي طلاق

2 _ استنكاف شوهر از دادن نفقه زن و عدم امكان الزام او به تاديه نفقه همچنين درموردي كه شوهر ساير حقوق واجبه زن را وفا نكند و اجبار او به ايفا هم ممكن نباشد.

3 _ عدم تمكين زن از شوهر

4 _ سو رفتار و يا سو معاشرت هر يك از زوجين به حدي كه ادامه زندگي را براي طرف ديگر غيرقابل تحمل نمايد.

5 _ ابتلا هر يك از زوجين به امراض صعب العلاج به نحوي كه دوام

زناشويي براي طرف ديگر در مخاطره باشد.

6 _ جنون هر يك از زوجين در مواردي كه فسخ نكاح ممكن نباشد.

7 _ عدم رعايت دستور دادگاه در مورد منع اشتغال به كار يا حرفه اي كه منافي با مصالح خانوادگي يا حيثيات شوهر يا زن باشد.

8 _ محكوميت زن يا شوهر به حكم قطعي به مجازات پنج سال حبس يا بيشتر يا به جزاي نقدي كه بر اثر عجز از پرداخت منجر به پنج سال بازداشت شود يا به حبس و جزاي نقدي كه مجموعا منتهي به پنج سال يا بيشتر حبس و بازداشت شود و حكم مجازات در حال اجرا باشد.

9 _ ابتلا به هرگونه اعتياد مضري كه به تشخيص دادگاه به اساس زندگي خانوادگي خلل وارد آورد و ادامه زندگي زناشويي را غير ممكن سازد.

10 _ هرگاه زوج همسر ديگري اختيار كند يا به تشخيص دادگاه نسبت به همسران خود اجراي عدالت ننمايد.

11 _ هر يك از زوجين خانوادگي را ترك كند تشخيص ترك زندگي خانوادگي با دادگاه است

12 _ محكوميت قطعي هر يك از زوجين در اثر ارتكاب جرمي كه مغاير با حيثيت خانوادگي و شئون طرف ديگر باشد.

تشخيص اينكه جرمي مغاير با حيثيت و شئون خانوادگي است با توجه به وضع و موقع طرفين و عرف و موازين ديگر با دادگاه است

13 _ در صورت عقيم بودن يكي از زوجين به تقاضاي طرف ديگر همچنين در صورتي كه زوجين از جهت عوارض و خصوصيات جسمي نتوانند از يكديگر صاحب اولاد شوند.

14 _ در مورد غايب مفقودالاثر با رعايت مقررات ماده 1029 قانون مدني

تبصره _ طلاقي كه موجب اين قانون و

بر اساس گواهي عدم امكان سازش واقع مي شود فقط در صورت توافق كتبي طرفين در زمان عده قابل رجوع است

ماده 9 _ در مورد ماده 4 قانون ازدواج هرگاه يكي از طرفين عقد بخواهد از وكالت خود در طلاق استفاده نمايد بايد طبق ماده قبل به دادگاه مراجعه كند ودادگاه در صورت احراز تخلف از شرط ، گواهي عدم امكان سازش صادر خواهد كرد.

ماده 10_ اجراي صيغه طلاق و ثبت آن پس از رسيدگي دادگاه و صدور گواهي عدم امكان سازش صورت خواهد گرفت متقاضي گواهي عدم امكان سازش بايد تقاضانامه اي به دادگاه تسليم نمايد كه در آن علل تقاضا به طور موجه قيد گردد. پس از وصول تقاضانامه دادگاه رأسا يا به وسيله داور ياداوران سعي در اصلاح بين زن و شوهر و جلوگيري از وقوع طلاق خواهد كرد هرگاه مساعي دادگاه براي حصول سازش به نتيجه نرسد با توجه به ماده 8 اين قانون گواهي عدم امكان سازش صادر خواهد كرد.

دفتر طلاق پس از دريافت گواهي مذكور به اجراي صيغه طلاق و ثبت آن اقدام خواهد نمود.

هر يك از طرفين عقد بدون تحصيل گواهي عدم امكان سازش مبادرت به طلاق نمايد به حبس جنحه اي از شش ماه تا يكسال محكوم خواهد شد. همين مجازات مقرر است براي سردفتري كه طلاق را ثبت نمايد.

ماده 11 _ دادگاه مي تواند به تقاضاي هر يك از طرفين در صورتي كه صدور گواهي عدم امكان سازش مستند به سو رفتار و قصور طرف ديگر باشد او رابا توجه به وضع و سن طرفين و مدت زناشويي به پرداخت مقرري ماهانه متناسبي در حق طرف ديگر محكوم نمايد

مشروط به اينكه عدم بضاعت متقاضي و استطاعت طرف ديگر محرز باشد. پرداخت مقرري مذكور در صورت ازدواج مجدد محكوم له يا ايجاد درآمد كافي براي او يا كاهش درآمد يا عسرت محكوم عليه يا فوت محكوم له به حكم همان دادگاه حسب مورد تقليل يافته يا قطع خواهد شد.

در موردي كه گواهي عدم امكان سازش به جهات مندرج در بندهاي 5 و6 ماده 8 صادر شده باشد مقرري ماهانه با رعايت شرايط مذكور به مريض يا مجنون نيز تعلق خواهد گرفت مشروط به اينكه مرض يا جنون بعداز عقد ازدواج حادث شده باشد و در صورت اعاده سلامت به حكم دادگاه قطع خواهد شد.

ماده 12 _ در كليه مواردي كه گواهي عدم امكان سازش صادر مي شود دادگاه ترتيب نگاهداري اطفال و ميزان نفقه ايام عده را با توجه به وضع اخلاقي و مالي طرفين و مصلحت اطفال معين مي كند و اگر قرار شود فرزندان نزد مادر يا شخص ديگري بمانند ترتيب نگاهداري و ميزان هزينه آنان را مشخص مي نمايد نفقه زوجه از عوايد و دارايي مرد و نفقه اولاد و مبلغ ماهانه مقرر درماده 11 از عوايد و دارايي مرد يا زن يا هر دو و حتي از حقوق بازنشستگي استيفا خواهد گرديد. دادگاه مبلغي را كه بايد از عوايد يا دارايي مرد يا زن يا هر دو براي هر فرزند استيفا گردد تعيين و طريقه اطمينان بخشي براي پرداخت آن مقرر مي كند دادگاه همچنين ترتيب ملاقات اطفال را براي طرفي معين مي كند حق ملاقات با طفل در صورت غيبت يا فوت پدر يا مادر به تشخيص دادگاه با ساير اقربا خواهد بود.

تبصره 1

_ اطفالي كه والدين آنان قبل از تصويب اين قانون از يكديگر جدا شده اند در صورتي كه به طريق اطمينان بخشي ترتيب هزينه و نگاهداري وحضانت آنان داده نشده باشد مشمول مقررات اين قانون خواهند بود.

تبصره 2 _ پرداخت نفقه قانوني زوجه و اولاد بر ساير ديون مقدم است

ماده 13 _ در هر مورد حسب اعلام يكي از والدين يا اقرباي طفل يا دادستان يا اشخاص ديگر تشخيص شود كه تغيير در وضع حضانت طفل ضرورت دارد (اعم از اينكه قبلا تصميمي در اين مورد اتخاذ شده يا نشده باشد) و يا به طريق اطمينان بخشي ترتيب نگاهداري و حضانت طفل داده نشده باشددادگاه پس از رسيدگي حضانت طفل را به هر كسي كه مقتضي بداند محول مي كند و هزينه حضانت به عهده كسي است كه به موجب تصميم دادگاه مكلف به پرداخت آن مي شود.

ماده 14 _ هرگاه دادگاه خانواده تشخيص دهد كسي كه حضانت طفل به او محول شده از انجام تكاليف مربوط به حضانت خودداري كرده يا مانع ملاقات طفل با اشخاص ذيحق شود او را براي هربار تخلف به پرداخت مبلغي از هزار ريال تا ده هزار ريال و در صورت تكرار به حداكثر مبلغ مذكور محكوم خواهد كرد. دادگاه در صورت اقتضا مي تواند علاوه بر محكوميت مزبور حضانت طفل را به شخص ديگري واگذار نمايد. در هر صورت حكم اين ماده مانع از تعقيب متهم چنانچه عمل او طبق قوانين جزايي جرم شناخته شده باشد نخواهد بود.

تبصره 1 _ پدر يا مادر كساني كه حضانت طفل به آنها واگذار شده نمي توانند طفل را به شهرستاني غير از محل اقامت مقرر بين

طرفين و يا غير از محل اقامت قبل از وقوع طلاق و يا به خارج از كشور بدون رضايت والدين بفرستند مگر در صورت ضرورت با كسب اجازه از دادگاه

تبصره 2 _ وجوه موضوع اين ماده و ماده 11 به صندوق حمايت خانواده كه از طرف دولت تاسيس مي شود پرداخت خواهد شد. نحوه پرداخت وجوه مذكور به اشخاص ذينفع طبق آيين نامه اي است كه به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 15 _ طفل صغير تحت ولايت قهري پدر خود مي باشد در صورت ثبوت حجر يا خيانت يا عدم قدرت و لياقت او در اداره امور صغير يا فوت پدربه تقاضاي دادستان و تصويب دادگاه شهرستان حق ولايت به هر يك از جد پدري يا مادر تعلق مي گيرد مگر اينكه عدم صلاحيت آنان احراز شود كه دراين صورت حسب مقررات اقدام به نصب قيم يا ضم امين خواهد شد دادگاه در صورت اقتضا اداره امور صغير را از طرف جد پدري يا مادر تحت نظارت دادستان قرار خواهد داد.

در صورتي كه مادر صغير شوهر اختيار كند حق ولايت او ساقط خواهد شد در اين صورت اگر صغير جد پدري نداشته يا جد پدري صالح براي اداره امور صغير نباشد دادگاه به پيشنهاد دادستان حسب مورد مادر صغير يا شخص صالح ديگري را به عنوان امين يا قيم تعيين خواهد كرد. امين به تشخيص دادگاه مستقلا يا تحت نظر دادستان امور صغير را اداره خواهد كرد.

ماده 16 _ مرد نمي تواند با داشتن زن همسر دوم اختيار كند مگر در موارد زير

1 _ رضايت همسر اول

2 _ عدم قدرت همسر اول به ايفاي وظايف زناشويي

3 _ عدم تمكين زن از شوهر

4 _ ابتلا زن به جنون يا امراض صعب العلاج موضوع بندهاي 5 و 6 ماده 8

5 - محكوميت زن وفق بند 8 ماده 8

6 _ ابتلا زن به هر گونه اعتياد مضر برابر بند 9 ماده 8

7 _ ترك زندگي خانوادگي از طرف زن

8 _ عقيم بودن زن

9 _ غايب مفقودالاثر شدن زن برابر بند 14 ماده 8.

ماده 17 _ متقاضي بايد تقاضانامه اي در دو نسخه به دادگاه تسليم و علل و دلائل تقاضاي خود را در آن قيد نمايد. يك نسخه از تقاضانامه ضمن تعيين وقت رسيدگي به همسر او ابلاغ خواهد شد. دادگاه با انجام اقدامات ضروري و در صورت امكان تحقيق از زن فعلي و احراز توانايي مالي مرد و اجراي عدالت در مورد بند يك ماده 16 اجازه اختيار همسر جديد خواهد داد.

به هرحال در تمام موارد مذكور اين حق براي همسر اول باقي است كه اگر بخواهد تقاضاي گواهي عدم امكان سازش از دادگاه بنمايد.

هرگاه مردي با داشتن همسر بدون تحصيل اجازه دادگاه مبادرت به ازدواج نمايد به حبس جنحه اي از شش ماه تا يك سال محكوم خواهد شد همين مجازات مقرر است براي عاقد و سردفتر ازدواج و زن جديد كه عالم به ازدواج سابق مرد باشند. در صورت گذشت همسر اولي تعقيب كيفري يا اجراي مجازات فقط درباره مرد و زن جديد موقوف خواهد شد.

ماده 18 _ شوهر ميتواند با تاييد دادگاه زن خود را از اشتغال به هر شغلي كه منافي مصالح خانوادگي يا حيثيت خود يا زن باشد منع كند. زن نيز مي توانداز دادگاه چنين

تقاضايي را بنمايد. دادگاه در صورتي كه اختلالي در امر معيشت خانواده ايجاد نشود مرد را از اشتغال به شغل مذكور منع مي كند.

ماده 19 _ تصميم دادگاه در موارد زير قطعي است و در ساير موارد فقط پژوهش پذير مي باشد

1 _ صدور گواهي عدم امكان سازش

2 _ تعيين نفقه ايام عده و هزينه نگاهداري اطفال

3 _ حضانت اطفال

4 _ حق ملاقات با اطفال

5 _ اجازه مقرر در ماده 16

تبصره _ در مورد بندهاي 2 و3 و 4 اين ماده هرگاه در وضع طفل يا والدين يا سرپرستي كه از طرف دادگاه معين شده تغييري حاصل شود كه تجديد نظردر ميزان نفقه يا هزينه نگاهداري يا حضانت يا حق ملاقات با اطفال را ايجاب كند دادگاه مي تواند در تصميم قبلي خود تجديدنظر نمايد.

ماده 20 _ طرفين دعوي يا هر يك از آنها مي توانند از دادگاه تقاضا كنند قبل از ورود به ماهيت دعوي مسئله حضانت و هزينه نگاهداري اطفال يا نفقه زن را مورد رسيدگي فوري قرار دهد و قراري در اين باره صادر كند دستور موقت دادگاه فورا به مورد اجرا گذاشته مي شود.

ماده 21 _ مدت اعتبار گواهي عدم امكان سازش سه ماه از تاريخ صدور است در صورتي كه ظرف اين مدت گواهي مذكور به دفتر طلاق تسليم نشود ازدرجه اعتبار ساقط مي گردد. دفاتر طلاق پس از ارائه گواهي عدم امكان سازش از ناحيه هر يك از زوجين به طرف ديگر اخطار مي نمايد ظرف مهلتي كه از يك ماه تجاوز ننمايد براي اجراي صيغه طلاق و ثبت آن حاضر شود. در صورتي كه ظرف مهلت مقرر حاضر نشود دفتر طلاق

مكلف است حسب تقاضاي يكي از طرفين صيغه طلاق را جاري و ثبت نمايد.

ماده 22 _ هركس با داشتن استطاعت نفقه زن خود را در صورت تمكين او ندهد يا از تاديه نفقه ساير اشخاص واجب النفقه امتناع نمايد به حبس جنحه اي از سه ماه يا يك سال محكوم خواهد شد. تعقيب كيفري منوط به شكايت شاكي خصوصي است و در صورت استرداد شكايت يا وقوع طلاق در مورد زوجه تعقيب جزايي يا اجراي مجازات موقوف خواهد شد.

ماده 23 _ ازدواج زن قبل از رسيدن به سن 18 سال تمام و مرد قبل از رسيدن به سن 20 سال تمام ممنوع است معذلك در مواردي كه مصالحي اقتضاكند استثنائا در مورد زني كه سن او از 15 سال تمام كمتر نباشد و براي زندگي زناشويي استعداد جسمي و رواني داشته باشد به پيشنهاد دادستان و تصويب دادگاه شهرستان ممكن است معافيت از شرط سن اعطا شود.

زن يا مردي كه برخلاف مقررات اين ماده با كسي كه هنوز به سن قانوني براي ازدواج نرسيده مزاوجت كند حسب مورد به مجازات هاي مقرر در ماده 3قانون ازدواج مصوب 1316 محكوم خواهد شد.

تبصره _ در نقاطي كه وزارت دادگستري اعلام مي كند دفاتر ازدواج مكلفند علاوه بر مطالبه گواهينامه مذكور در ماده 2 قانون گواهينامه ازدواج مصوب سال 1317 گواهي صحت مزاج نسبت به عوامل يا بيماري هاي ديگري كه موجب بروز بيماري يا عوارض سو در اولاد يا زوجين خواهد شد نيز مطالبه نمايد.

نوع عوامل و بيماري هاي مذكور را وزارت بهداري و وزارت دادگستري تعيين خواهند نمود.

ماده 24 _ رسيدگي به امور خانوادگي در دادگاه بدون حضور تماشاچي انجام

خواهد گرفت

ماده 25 _ اجراي احكام دادگاه به موجب آيين نامه اي است كه از طرف وزارت دادگستري تهيه خواهد شد.

تبصره _ در مورد وجوهي كه به موجب حكم دادگاه بايد ماهانه و مستمرا از محكوم عليه وصول شود يك بار تقاضاي صدور اجراييه كافي است و مأمورين اجرا مكلفند عمليات اجرايي را مادام كه دستور ديگري از دادگاه صادر نشده است ، ادامه دهند.

ماده 26 _ مقررات اين قانون در مورد پرونده هايي كه تا كنون منتهي به صدور حكم نهايي نشده است قابل اجرا خواهد بود.

ماده 27 _ آيين نامه اجرايي اين قانون را وزارت دادگستري تهيه و پس از تصويب هيات وزيران به مورد اجرا خواهد گذاشت

ماده 28 _ قانون حمايت خانواده مصوب سال 1346 و ساير مقرراتي كه مغاير با اين قانون است همچنين ماده 214 قانون مجازات عمومي از تاريخ اجراي اين قانون ملغي است

آيين نامه اجرايي قانون حمايت خانواده - مصوب ارديبهشت 1354 هيأت وزيران

(روزنامه رسمي شماره 8846 _ 31254 )

ماده 1 _ اقامه دعوي و تقاضاي رسيدگي و اقدام در امور موضوع قانون حمايت خانواده به طور شفاهي يا وسيله درخواست كتبي به عمل مي آيد. هرگاه درخواست شفاهي باشد اظهار خواهان وسيله منشي يا مدير دفتر دادگاه در صورت مجلس قيد و به امضاي او مي رسد.

ماده 2 _ درخواست شفاهي يا كتبي بايد مشتمل بر امور زير باشد

1 _ نام و نام خانوادگي _ شغل _ محل كار يا محل سكونت طرفين با ذكر مشخصات كامل

2 _ موضوع درخواست با ذكر علل و دلايل آن

3 _ در صورتي كه درخواست كننده عنوان قيمومت يا ولايت يا وصايت يا وكالت داشته باشد بايد سمت خود

را در درخواست تصريح و مدارك آن را تسليم نمايد.

تبصره _ در دادگاه خانواده طرفين مي توانند به اقربا خود تا درجه سوم نيز وكالت دهند.

ماده 3 _ تنظيم درخواست در اوراق چاپي مخصوص الزامي نيست ولي بايد در دو نسخه تنظيم و يك نسخه آن در پرونده امر ضبط شده و نسخه ديگر براي طرف فرستاده شود.

ماده 4 _ هزينه دادرسي به ميزان مقرر در قانون آيين دادرسي مدني در موقع درخواست از خواهان وصول خواهد شد مگر اين كه دادگاه خواهان را بي بضاعت تشخيص دهد كه در اين صورت او را از پرداخت هزينه معاف خواهد نمود.

ماده 5 _ در صورت عدم پرداخت هزينه دادرسي يا معلوم نبودن نشاني خوانده به خواهان اخطار مي شود كه ظرف پنج روز از تاريخ ابلاغ با رعايت مسافت ، نقص در خواست را رفع نمايد. در صورت عدم رفع نقص و همچنين در صورتي كه نشاني خواهان معلوم نباشد دادگاه دادخواست را ابطال خواهد كرد.

تبصره _ در صورتي كه خواهان خوانده را مجهول المكان معرفي نمايد بايد آخرين محل اقامت او را به دادگاه اعلام كند. دادگاه به هر طريقي لازم بداند دراين مورد تحقيق نموده تصميم مقتضي اتخاذ خواهد كرد.

ماده 6 _ پس از وصول درخواست نسخه دوم آن با ضمايم به دستور دادگاه جهت ابلاغ به خوانده ارسال و طرفين براي رسيدگي دعوت مي شوند. درصورتي كه درخواست شفاهي باشد مفاد درخواست با ضمايم آن به وسيله اخطاريه به خوانده ابلاغ خواهد شد.

ماده 7 _ عدم حضور طرفين يا يكي از آنها در جلسه با ابلاغ وقت مانع رسيدگي و اتخاذ تصميم نيست ولي اگر حضور خواهان

جهت اداي توضيح لازم باشد دادگاه موارد توضيح را در صورت مجلس قيد و مفاد آن را ضمن تعيين وقت براي جلسه ديگر به خواهان ابلاغ مي نمايد و اگر خواهان در اين جلسه نيز حاضر نشود دادخواست او ابطال خواهد شد.

ماده 8 _ در مواردي كه دعوي به داوري ارجاع مي شود دادگاه طرفين را براي انتخاب داور يا داوران دعوت مي كند.

ماده 9 _ هرگاه داور يا داوران از قبول داوري امتناع نموده يا استعفا كنند دادگاه به انتخاب داور يا داوران جديد اقدام مي نمايد و در صورتي كه داور ياداوران بار ديگر از قبول داوري امتناع يا استعفا نمايند دادگاه رأسا به موضوع رسيدگي خواهد كرد.

ماده 10 _ در مواردي كه تعداد داوران سه نفر بوده و يكي از آنها در نيمه دوم مهلت داوري استعفا كند راي اكثريت داوران مناط اعتبار است

در اين مورد و در مواردي كه دو نفر داور انتخاب شده و راي آنها مختلف باشد دادگاه رأسا به موضوع رسيدگي خواهد كرد.

ماده 11 _ منظور از اعتياد مضر هر نوع ابتلا به مواد مخدر يا نوشابه هاي الكلي يا قمار يا امثال و نظاير آنها است كه استمرار داشته و موجب صدمات وخسارات جسماني مادي و معنوي شخص معتاد يا همسر يا اولاد زوجين گردد.

ماده 12 _ حق ملاقات با اطفال كمتر از يك بار در ماه نخواهد بود.

ماده 13 _ ترتيب ثبوت حجر و خيانت و رفع حجر يا عدم قدرت و لياقت و احراز عدم صلاحيت و عزل و نصب قيم و ضم امين و تعيين امين موقت درمورد مواد 1 و 15 قانون حمايت خانواده طبق مقررات

قانون امور حسبي خواهد بود.

آيين نامه نحوه اجراي احكام و تصميمات دادگاه خانواده - مصوب 12 فروردين ماه 1354

شماره 957 _12154

ماده 1 _ اجراي احكام و تصميمات قطعي دادگاه خانواده جز در مواردي كه در اين آيين نامه استثنا شده ، محتاج به درخواست ذينفع است

تبصره _ تسليم گواهي عدم امكان سازش به دفتر طلاق و اجازه نامه ازدواج مجدد به دفتر ازدواج در حكم درخواست اجراي تصميمات دادگاه است

ماده 2 _ در مورد تصميمات راجع به حضانت و نفقه اطفال و تعيين تكليف در امور حسبي ومورد ماده 14 قانون حمايت خانواده دادگاه راسا دستور اجراي تصميم خود را به هر ترتيب مقتضي بداند به مامورين اجرا يا كارمندان دفتر دادگاه يا مامورين شهرباني يا ژاندارمري و سايرمامورين انتظامي مي دهد.

ماده 3 _ اجراي ساير احكام و تصميمات دادگاه به ترتيب مقرر در اجراي احكام مدني با رعايت تبصره ماده 25 قانون حمايت خانواده به عمل خواهدآمد.

ماده 4 _ در موردكليه احكام و تصميمات راجع به امور مالي هرگاه كسي كه ملزم به پرداخت مورد حكم يا تصميم دادگاه گرديده از هريك از سازمان ها و موسسات عمومي يا بخش خصوصي حقوق و مستمري يا كارمزد دريافت نمايد دادگاه مي تواند دستور كسر حقوق يا مستمري يا كارمزد او را به ميزاني كه در اجراي احكام مدني مقرر گرديده بدهد.

كسر وجوه مذكور و تاديه آن به عهده رئيس يا مدير يا مسئول سازمان يا موسسه يا كارفرما خواهد بود.

ماده 5 _ در مورد ماده 18 قانون حمايت خانواده ، روسا و مديران و مسئولين سازمان ها و موسسات عمومي و خصوصي و كارفرمايان مكلفند تصميم دادگاه را در مورد منع اشتغال زوج يا زوجه اجراء نمايند.

ماده 6 _

دفاتر طلاق مكلفند به محض ارائه گواهي عدم امكان سازش آن را در دفتر مخصوص ثبت كرده و رسيد مشتمل بر نام زوج و زوجه و شماره و تاريخ ثبت از روز و ماه و سال به ارائه كننده گواهي تسليم و به ترتيب مقرر در ماده 21 قانون حمايت خانواده اقدام نمايند.

ماده 7 _ دفاتر طلاق مكلفند رونوشت طلاق نامه را بلافاصله پس از ثبت طلاق به دفتر دادگاه صادر كننده گواهي عدم امكان سازش ارسال نمايند.

قانون حفظ اعتبار اسناد سجل و جلوگيري از تزلزل آنها - مصوب دوم بهمن 1367

( روزنامه رسمي شماره 12820 _8 12 1367 )

ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون تغيير تاريخ تولد اشخاص ممنوع است .

تبصره _ صاحب شناسنامه تنها يكبار در طول عمر و در صورتي كه اختلاف سن واقعي با سن مندرج در اسناد سجلي به تشخيص كميسيوني مركب ازفرماندار يا بخشدار ، رييس اداره ثبت احوال محل و پزشك منتخب ، مديرعامل سازمان بهداري استان و رييس شوراي اسلامي شهر و يا بخش محل صدور شناسنامه و با عضويت و رياست قاضي دادگاه صالحه محل تشكيل مي گردد بيش از پنج سال باشد مي تواند سن خود را اصلاح نمايد.

قانون لغو قانون انگشت نگاري عمومي مصوب 27 2 1362

مصوب 7 3 1368

ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون قانون راجع به انگشت نگاري عمومي مصوب 27 2 1362 ملغي است

تبصره _ به منظور دسترسي به هويت حقيقي اشخاص و گروه هايي كه دولت صلاح مي داند به ترتيبي كه طبق آيين نامه اجرايي اين قانون مشخص خواهد شد انگشت نگاري به عمل مي آيد .

آيين نامه اجراي اين قانون به پيشنهاد وزارت كشور و تصويب هيات وزيران ظرف مدت يك ماه تهيه و ابلاغ خواهد شد.

آيين نامه اجرايي تبصره ذيل ماده واحده لغو قانون انگشت نگاري عمومي - مصوب 7 5 1368

ماده 1 _ در اجراي آيين نامه مذكور از افراد مشروحه زير انگشت نگاري به عمل خواهد آمد

الف _ كليه متقاضيان گواهي عدم سو پيشينه با معرفي مراجع دولتي ذيربط

ب _ كليه افرادي كه به استناد ماده 45 قانون ثبت احوال در مورد تابعيت آنها ترديد حاصل شده و پرونده آنان به شوراي تامين شهرستان يا استان احاله گرديده است و نيز افراد بالاتر از 15 سال كه فاقد اسناد سجلي هستند با معرفي ادارات ثبت احوال هر محل

ج _ پناهندگان و آوارگان و معاودين و همچنين افراد غير ايراني كه به هر دليل بدون در دست داشتن گذرنامه ، رواديد معتبر و ساير مدارك مربوطه به كشور وارد مي شوند با معرفي مرجع ذيربط جهت صدور مدارك اقامتي

د _ كليه افرادي كه به تابعيت جمهوري اسلامي ايران در مي آيند.

ه _ كليه مشمولين ماده 989 قانون مدني جمهوري اسلامي ايران

و _ گروه هاي ديگري كه بنا به درخواست مراجع ذيصلاح و موافقت شوراي امنيت كشور نياز به ضبط اثر انگشت آنان باشد.

ماده 2 _ اداره تشخيص هويت مكلف است كلاسمان آثار انگشتان كليه افرادي را كه

از آنان انگشت نگاري به عمل آورده اند در شناسنامه آنان درج و دركارت مخصوص ثبت و نگهداري نموده و يك نسخه از كلاسمان مربوطه را به اداره ثبت احوال محل صدور شناسنامه ارسال دارد.

تبصره 1 _ اثر انگشت سبابه دست راست افرادي كه انگشت نگاري مي شوند در شناسنامه آنان و همچنين در مدارك اقامتي افراد مذكور در بند ج ماده يك منعكس مي شود، در صورت فقدان انگشت سبابه دست راست و يا داشتن ضايعه طبق ضوابط فني اداره تشخيص هويت اقدام مي شود.

تبصره 2 _ كلاسه آثار انگشتان افراد مشكوك التابعه به اداره ثبت احوال محل درخواست و كلاسمان آثار انگشتان افراد مذكور در بند ج ماده يك به اداره ثبت احوال امور خارجه سازمان ثبت احوال كشور اعلام مي گردد.

تبصره 3 _ اثر انگشت سبابه دست راست كليه افراد 15 سال به بالا در شناسنامه آنان توسط ثبت احوال منعكس مي شود.

تبصره 4 _ درج كلاسه و اخذ اثر انگشت فقط بر روي شناسنامه هاي جديد جمهوري اسلامي به عمل مي آيد.

ماده 3 _ ادارات ثبت احوال مكلفند كلاسمان آثار انگشتان اعلام شده از طريق اداره تشخيص هويت را در اسناد سجلي مربوطه ثبت و در مواقع اصلاح يا تعويض در شناسنامه آنان درج نمايند.

ماده 4 _ در صورت عدم تطبيق مشخصات مندرج در كارت انگشت نگاري با مشخصات مندرج در اسناد سجلي مراتب از سوي اداره ثبت احوال محل كتبا به شهرباني جمهوري اسلامي و يا به اداره تشخيص هويت جهت اصلاح و تكميل كارت انگشت نگاري و يا پيگيري موضوع اعلام مي گردد.

ماده 5 _ هرگاه اداره تشخيص هويت و مراكز ذيصلاح (مربوطه به دو يا چند كارت

انگشت نگاري متعلق به شخص واحدي كه از مشخصات متفاوت سجلي استفاده نموده برخورد نمايند مكلفند مراتب را با ذكر مشخصات كامل به ثبت احوال محل صدور شناسنامه اعلام دارند.

ماده 6 _ ادارات ثبت احوال مكلفند مشخصات كامل و كلاسمان آثار انگشتان شهدا و متوفيان ثبت شده را به اداره تشخيص هويت اعلام دارند.

ماده 7 _ كليه وزارتخانه ها و سازمانها و مؤسسات دولتي كه به نحوي از ارباب رجوع و متقاضيان خودخواهان انگشت نگاري هستند موظف به ايجادتسهيلات و هماهنگي و همكاري هاي لازمه با اداره تشخيص هويت مي باشند.

ماده 8 _ چنانچه در مراحل اجراي اين آيين نامه به موارد پيش بيني نشده اي برخورد شود ، كميسيوني مركب از نمايندگان وزارت كشور و سازمان ثبت احوال و شهرباني مسيول رسيدگي وحل قانوني موضوع بوده و تصميمات متخذه توسط اين كميسيون با تصويب وزير كشور قابل اجرا خواهد بود.

ماده 9 _ همزمان با اجراي اين آيين نامه شهرباني جمهوري اسلامي ايران مقدمات كامپيوتري نمودن بايگاني انگشت نگاري اشخاص را فراهم خواهدآورد.

ماده 10 _ پرسنل تجهيزات و امكانات و اعتبارات لازمه جهت اجراي اين آيين نامه به پيشنهاد وزارت كشور از طريق دولت تامين و در اختيار شهرباني جمهوري اسلامي ايران قرار مي گيرد.

ماده 11 _ از تاريخ ابلاغ اين مصوبه كليه آيين نامه ها و مقررات مغاير با آن ملغي خواهد بود.

قانون تخلفات ، جرايم و مجازات هاي مربوط به اسناد سجلي و شناسنامه - مصوب 10 5 1370

( روزنامه رسمي شماره 13539 _13 6 1370 )

ماده 1 _ به منظور التزام افراد به حفظ اسناد سجلي و شناسنامه هزينه صدور شناسنامه المثني و يا گواهي موقت ناشي از فقدان شناسنامه براي اولين بار مبلغ 5000 ريال و براي بار دوم 20000 ريال

و در مورد بعد 100000 ريال تعيين مي گردد صدور المثني موكول به پرداخت هزينه هاي فوق مي باشد .

تبصره 1 _ دريافت كنندگان شناسنامه المثني مكلفند درصورت پيدا شدن شناسنامه اصلي ظرف ده روز نسبت به تحويل شناسنامه المثني به اداره ثبت احوال مربوطه اقدام نمايند.

متخلف به مجازات استفاده كنندگان از شناسنامه مكرر محكوم مي شود.

تبصره 2 _ چنانچه به تشخيص اداره ثبت احوال فقدان شناسنامه براثر امور غير مترقبه و خارج از حيطه اختيار باشد براي صدور المثني فقط هزينه مقرر در آيين نامه اجرايي ماده 35 قانون ثبت احوال اصلاحي سال 1363 دريافت خواهد شد.

ماده 2 _ اشخاص زير به حبس از 91 روز تا يك سال و يا به پرداخت جزاي نقدي از 200000 ريال تا 1000000 ريال و يا به هر دو مجازات محكوم مي شوند

الف _ اشخاصي كه در اعلام ولادت يا وفات يا هويت بر خلاف واقع اظهاري نمايند.

ب _ اشخاصي كه عالما عامدا پس از رسيدن به سن 18 سال تمام از شناسنامه مكرر استفاده نموده يا به دريافت شناسنامه مكرر براي خود يا مولي عليه و يا به دريافت شناسنامه موهوم مبادرت كنند و يا از شناسنامه ديگري خواه صاحب آن زنده يا مرده باشد به نام هويت خود استفاده نمايند.

افرادي كه شناسنامه خود را در اختيار استفاده كنندگان فوق قرار دهند به همان مجازات محكوم مي شوند.

ج _ ماما يا پزشكي كه درمورد ولادت يا وفات گواهي خلاف واقع صادر كند.

د _ اشخاصي كه در مورد ولادت يا وفات شهادت دروغ بدهند و شهادت آنان در تنظيم دفتر ثبت كل وقايع و يا وفات موثر واقع شود.

تبصره _ در كليه موارد

مذكور در فوق مرتكب در صورت تكرار به حداكثر مجازات مقرر محكوم خواهد شد.

ماده 3 _ اشخاصي كه از وظايف مقرر در مواد 16 و 19 و 24و 26 و تبصره ماده 26 و تبصره يك ماده 36 و مواد 38 و 43 قانون ثبت احوال خودداري كنند علاوه بر الزام به انجام تكاليف قانوني به پرداخت جزاي نقدي از 50000 ريال تا 300000 ريال محكوم مي شوند و در صورت تكرار به حداكثر مجازات مذكور در اين ماده محكوم خواهند شد .

ماده 4 _ اشخاصي كه با داشتن شناسنامه اقدام به اخذ المثني نمايند به پرداخت جزاي نقدي از 200000 ريال تا 1000000 ريال محكوم مي شوند و در صورت تكرار دادگاه مكلف به تعيين حداكثر مجازات مي باشد .

ماده 5 _ هر كس به مهر كردن غير مجاز شناسنامه هاي معتبر اقدام نمايد به پرداخت جزاي نقدي از 100000 ريال تا 500000 ريال ودرصورت تكرار به پرداخت جزاي نقدي از 500000 ريال تا 1000000 ريال محكوم مي شود. مجازت تكرار بيش از دوبار علاوه بر جزاي نقدي حبس از 91 روز تا يك سال خواهد بود.

ماده 6 _ هر يك از كاركنان دولت اعم از لشكري يا كشوري و همچنين كاركنان موسسات عمومي و شركت هاي دولتي و موسسات وابسته به دولت و بانك ها و نهادهاي قانوني به مهر كردن غيرمجاز شناسنامه هاي معتبر اقدام نمايد. علاوه بر مجازات هاي اداري و جبران خسارت وارده بر حسب مورد به مجازاتهاي مقرر در ماده 5 اين قانون محكوم خواهد شد.

ماده 7 _ هر يك از كارمندان و مسيولين دولتي اعم از لشكري يا كشوري و همچنين كاركنان موسسات دولتي

و عمومي بانكها و شركتهاي دولتي ونهادهاي قانوني و دفاتر اسناد رسمي و ازدواج و طلاق در ارتباط با انجام وظايف قانوني خود شناسنامه هايي را كه فاقد اعتبار اعلام شده ملاك انجام كار قرار دهد علاوه بر مجازاتهاي اداري وانتظامي و جبران خسارات وارده به پرداخت جزاي نقدي از 200000 ريال تا 500000 ريال محكوم مي شود. درصورت تكرار دادگاه مكلف به تعيين حداكثر مجازات مي باشد .

ماده 8 _ دارندگان اسناد سجلي فاقد اعتبار در صورت استفاده از آنها علاوه بر الزام به تعويض به پرداخت جزاي نقدي از 200000 ريال تا 500000 ريال محكوم مي شوند.

ماده 9 _ هر كس براي فرار از تعقيب يا اجراي مجازات قانوني وي يا به قصد اقدام به خروج غير مجاز از كشور مبادرت به استفاده از شناسنامه ديگر به نام هويت خود نمايد علاوه بر تحمل مجازات اصلي به حبس از يك سال تا سه سال وبه پرداخت جريمه از 500000 ريال تا 1000000 ريال محكوم مي شود.

ماده 10 _ هر كس در شناسنامه يا اسناد سجلي خود يا ديگري هر گونه خدشه از قبيل خراشيدن ياتراشيدن يا قلم بردن يا الحاق يا محو يا اثبات يا سياه كردن وارد نمايد به پرداخت جزاي نقدي از 100000 ريال تا 5000000 ريال محكوم خواهد شد.

در صورتي كه اقدامات مذكوره به قصد متقلبانه انجام يافته باشد مرتكب به مجازات جعل در اسناد رسمي به كيفيت مقرر درقوانين جزايي محكوم مي شود در صورت تكرار دادگاه مكلف به تعيين حداكثر مجازات مي باشد .

ماده 11 _ هر غير ايراني كه قبل از تحصيل تابعيت ايراني با ايراني قلمداد كردن خود موجب تنظيم اسناد سجلي يا

دريافت شناسنامه شود به حبس از يكسال تا سه سال و پرداخت جزاي نقدي از 1000000 ريال تا 3000000 ريال محكوم مي شود.

ماده 12 _ هر غير ايراني كه شناسنامه افراد ايراني را چه صاحب آن زنده يا مرده باشد به هر طريق به دست آورده واز آن براي ايراني قلمداد كردن هويت خود استفاده نمايد علاوه بر محكوميت به حبس از دو سال تا پنج سال و به پرداخت جزاي نقدي از 1000000 ريال تا 3000000 ريال محكوم مي شود.

در صورتي كه اعمال ارتكابي فوق توأم با جعل يا استفاده از اسناد سجلي مجعول باشد مرتكب به حداكثر هر دو مجازات محكوم خواهد شد.

ماده 13 _ هركس اقدام به چاپ غير مجاز اوراق و اسناد سجلي و يا ساخت و تهيه غير مجاز مهرهاي سجلي يا سرقت آن نمايد به حبس از دو سال تا پنج سال و پرداخت جزاي نقدي از 2000000 ريال تا 5000000 ريال محكوم مي شود و در صورت تكرار به اشد هر دو مجازات محكوم مي شود.

ماده 14 _ هر كس از اوراق چاپي مذكور درماده فوق با علم و آگاهي استفاده نمايد به حبس از يك سال تاسه سال و به پرداخت جريمه از 500000 ريال تا 1000000 ريال محكوم مي شود.

ماده 15 _ خريد و فروش شناسنامه و اسناد سجلي جرم محسوب و هر يك از مرتكبين به پرداخت جزاي نقدي از 500000ريال تا 3000000 ريال محكوم مي شوند در صورت تكرار به اشد مجازات مذكور محكوم و در صورت تبديل به حرفه علاوه بر محكوميت به حداكثر جزاي نقدي فوق به حبس از سه سال تا ده سال محكوم خواهد شد.

ماده 16 _ كساني كه

براي ارتكاب جرايم مندرج دراين قانون به تشكيل باند و شبكه اقدام نمايند هر يك به حبس از پنج سال تا پانزده سال و پرداخت جزاي نقدي از 2000000 ريال تا 10000000 ريال محكوم مي شوند.

ماده 17 _ مأموريني كه عالما در وقوع جرايم مذكور دراين قانون به هر نحوي از انحا كمك نمايند يا گواهي هاي خلاف را ملاك اجراي وظايف قانوني خود قرار دهند به مجازات مرتكب اصلي محكوم خواهند شد.

ماده 18 _ هر يك از كاركنان سازمان ثبت احوال درتهران و شهرستان ها مكلفند به محض اطلاع از وقوع هر يك از جرايم موضوع اين قانون مراتب را فورا از طريق روساي واحدهاي مربوطه جهت رسيدگي و تعقيب متهمين به مراجع ذيصلاح قضايي اعلام نمايند.

ماده 19 _ اعمال مجازات هاي اين قانون مانع از وصول هزينه هاي مقرر در آيين نامه هاي اجرايي ماده 35 قانون ثبت احوال نخواهد بود.

ماده 20 _ قوانيني كه مغاير با مقررات اين قانون نباشد به قوت و اعتبار خود باقي است

ماده 21 _ دركليه جرايم موضوع اين قانون چنانچه از اقدام مرتكب خساراتي متوجه دولت يا اشخاصي اعم از حقيقي يا حقوقي گردد حق مطالبه خسارات براي زيان ديده محفوظ مي باشد.

ماده 22 _ در صورتي كه مرتكبين جرايم مذكور در اين قانون از افراد غير ايراني باشند پس از تحمل مجازات دادگاه مي تواند آنها را از كشور اخراج نمايد.

ماده 23 _ كليه وجوه حاصل از اجراي اين قانون به حساب درآمد عمومي منظور مي شود.

قانون الزام اختصاص شماره ملي و كد پستي براي كليه اتباع ايراني - مصوب 17 2 1376

( روزنامه رسمي شماره 15227 _24 3 1376 )

ماده 1 _ وزارت خانه هاي كشور و پست و تلگراف و تلفن موظفند با رعايت قوانين و مقررات براي

كليه اتباع ايراني شماره ملي و كد پستي اختصاص دهند.

ماده 2 _ كليه اشخاص حقيقي وحقوقي وزارتخانه ها سازمان ها شركت ها و موسسات دولتي و وابسته به دولت ، دانشگاه ها ، بانك ها ، شهرداري ها ، نهادها انقلاب اسلامي و نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و شركت ها و موسساتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است موظفند از شماره ملي و كدپستي ده رقمي كه توسط سازمان ثبت احوال كشور و در قالب كارت شناسايي با همكاري شركت پست جمهوري اسلامي ايران براي شناسايي افراد و اشخاص و محل كار يا سكونت آنها حسب مورد اختصاص خواهد يافت تبعيت نموده و به كار گيرند.

ماده 3 _ كارت ياد شده در ماده فوق به عنوان سند شناسايي اتباع ايراني و مشمول كليه احكام حقوقي و كيفري مربوط است وبايد هميشه همراه صاحب آن باشد.

تبصره _ دارنده كارت در صورت تغيير محل سكونت يا كار خود بايد مراتب را در اولين فرصت ممكن به سازمان ثبت احوال كشور اطلاع دهد.

ماده 4 _ صدور هر گونه كارت شناسايي اداري يا صنفي يا گواهي نامه رانندگي و مشابه آنها بدون درج شماره ملي و كدپستي ممنوع است

تبصره _ كارت هاي شناسايي اداري صنفي يا گواهي نامه رانندگي و مشابه آنها كه قبل از تصويب واجراي اين قانون صادر شده اند تا زماني كه شرايط براي تعويض آنها به شكل جديد فراهم نگرديده معتبر خواهند بود.

ماده 5 _ دولت موظف است هزينه هاي اجراي طرح شماره ملي و كد پستي را در بودجه دستگاه هاي اجرايي مربوط پيش بيني نمايد .

ماده 6 _ آيين نامه اجرايي اين قانون توسط وزارتخانه هاي كشور

و پست و تلگراف و تلفن ظرف مدت 2 ماه تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهدرسيد .

آيين نامه اجرايي قانون الزام اختصاص شماره ملي و كدپستي براي كليه اتباع ايراني - مصوب 13

( روزنامه رسمي شماره 16032 _17 12 1378 )

ماده 1 _ در اين آيين نامه اصطلاحات و واژه هاي زير در معاني مشروح مربوط به كار مي روند

الف _ سازمان سازمان ثبت احوال كشور .

ب _ شركت شركت پست جمهوري اسلامي ايران .

پ _ قانون قانون الزام اختصاص شماره ملي و كد پستي براي كليه اتباع ايراني مصوب 1376.

ت _ شماره ملي عددي است ده رقمي و منحصر به فرد كه توسط سازمان براي هر فرد ايراني تعيين و به وي اختصاص داده مي شود.

ث _ كدپستي عددي است ده رقمي و يگانه كه توسط شركت تنها براي شناسايي هر مكان تعيين و به آن اختصاص داده مي شود

ج _ محل سكونت مكاني است كه شخص اظهار مي دارد كه در آنجا زندگي مي كند .

چ _ كارت شناسايي ملي سند شناسايي اتباع ايراني است كه توسط سازمان صادر مي شود و در آن مشخصات فردي شماره ملي و كدپستي محل سكونت دارنده كارت درج مي شود.

ماده 2 _ كليه افراد بالاي 15 سال سن موظفند پس از اعلام سازمان با در دست داشتن مدارك لازم و برابر زمانبندي براي دريافت و تكميل فرم درخواست كارت شناسايي خويش اقدام نمايند.

تبصره _ اعتبار اولين كارت شناسايي ملي از تاريخ صدور به مدت 7 سال است .تغيير اعتبار در دوره هاي بعد بنا به پيشنهاد وزارت كشور و تصويب هيات وزيران خواهد بود.

ماده 3 _ صاحب كارت مكلف است با تغيير محل سكونت يا تغيير هر يك از اقلام اطلاعاتي كارت شناسايي يا پايان مدت اعتبار كارت نسبت

به تعويض كارت شناسايي ملي خود اقدام نمايد.

تبصره _ با ثبت واقعه وفات هر فرد كارت شناسايي متوفي باطل و از درجه اعتبار ساقط مي شود.

ماده 4 _ كليه دستگاه هاي موضوع ماده 2 قانون موظفند پايگاه هاي اطلاعات خود را به نحوي سامان دهند كه هر فرد با شماره ملي و كدپستي در كليه سيستم هاي اختصاصي مربوط شناخته شود.

تبصره _ پايگاه اطلاعات جمعيت سازمان تنها مرجع رسمي اطلاعات افراد به شرح موضوع ماده 5 اين آيين نامه است .

ماده 5 _ سازمان مكلف است نسبت به ابلاغ اطلاعات فردي افراد تحت پوشش دستگاه متقاضي مشتمل بر نام و نام خانوادگي ، نام پدر ، شماره شناسنامه ، محل صدور ، تاريخ تولد ، سريال شناسنامه ، شماره ملي و كدپستي براساس درخواست بالاترين مقام دستگاه اجرايي مربوط اقدام نمايد.

تبصره 1 _ سازمان موظف است نسبت به تحويل اطلاعات فردي از طريق پايانه و محيط هاي مغناطيسي و يا براساس روش هايي كه به تصويب هيات موضوع ماده 14 اين آيين نامه مي رسد اقدام نمايد.

تبصره 2 _ اولويت تحويل اطلاعات فردي و كدپستي به دستگاه هاي اجرايي توسط هيات موضوع ماده 14 اين آيين نامه تعيين مي شود و حداكثر تا 6 ماه پس از لازم الاجرا شدن اين آيين نامه تحويل اطلاعات فردي و كدپستي به كليه دستگاه هاي موضوع ماده 2 قانون لازم الاجرا است

ماده 6 _ كليه دستگاه هاي موضوع ماه 2 قانون موظفند يك سال پس از لازم الاجرا شدن اين آيين نامه نسبت به درج شماره ملي وكد پستي درهر گونه كارت شناسايي اداري يا صنفي يا گواهينامه رانندگي و موارد مشابه

اقدام نمايند .

ارايه خدماتي كه نياز به كسب اطلاعات فردي دارد موكول به اخذ شماره ملي و كدپستي از متقاضيان است .

ماده 7 _ به منظور تسريع در ابلاغ شماره ملي و كدپستي و رفع مغايرت هاي احتمالي قبل از صدور كارت شناسايي ملي سازمان موظف است با همكاري شركت ظرف سه ماه شماره ملي و كدپستي را از طريق كارت يا نامه رسمي حاوي مشخصات فردي شامل شماره ملي ، نام ، نام خانوادگي ، نام پدر و كدپستي ابلاغ نمايد .

تبصره _ سازمان برنامه و بودجه نسبت به تامين اعتبار اجراي اين ماده اقدام هاي لازم را به عمل خواهد آورد .

ماده 8 _ كليه وزارتخانه ها ، سازمان ها ، شركت ها ، موسسات دولتي و عمومي مكلفند ظرف يك سال از تاريخ لازم الاجرا شدن اين آيين نامه با همكاري شركت نسبت به جايگزيني كدپستي با كد شناسايي اماكن متعلق به خود اقدام نمايند .

تبصره _ شركت موظف است اقدام هاي لازم را در زمينه بهنگام سازي اطلاعات كدپستي و ارايه آن به سازمان ها انجام دهد .

ماده 9 _ شهرداري ها و بخشداري هاي سراسر كشور موظفند با همكاري شركت طي سال اول برنامه سوم توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران نسبت به نصب پلاكهاي كدپستي ده رقمي در محل ورودي اماكن اقدام نمايند تا جايگزين پلاك هاي شناسايي موجود شود.

تبصره _ شهرداري ها و بخشداري ها موظفند هر ماه تغييرات اماكن معابر و ساخت و ساز ساختمان ها را به اداره پست محدوده فعاليت خود اطلاع دهند.

ماده 10 _ كليه اشخاص حقيقي و حقوقي پس از اجراي ماده

8 اين آيين نامه مكلفند در هنگام صدور هر نوع كارت سر برگ اوراق تبليغاتي پروانه گواهي نامه و موارد مشابه آن كدپستي ده رقمي را قيد نمايند.

ماده 11 _ ادارات ثبت اسناد و املاك كشور دفترخانه هاي اسناد رسمي دفاتر ازدواج و طلاق ، بنگاه هاي معاملاتي و كليه واحدهاي ذيربط موظفند در هنگام تنظيم اسناد ، نسبت به درج شماره ملي و كدپستي ده رقمي افراد ، متعاملين و مورد معامله در اسناد مربوط اقدام نمايند .

ماده 12 _ سازمان ثبت اسناد واملاك كشور موظف است جهت مكانيزه نمودن اطلاعات و اسناد ملكي و ايجاد پايگاه اطلاعات و اجراي طرح كاداستر شماره ملي مالك يا مالكان و كدپستي ملك را به كار گيرد.

ماده 13 _ كليه دستگاههاي متقاضي شماره ملي و كدپستي موظفند برابر تعرفه هايي كه به تصويب هيات موضوع ماده (14) اين آيين نامه مي رسد ،هزينه هاي مربوط را پرداخت نمايند.

ماده 14 _ به منظور هدايت ، نظارت و تهيه زمان بندي اجرايي ، دستورالعمل ها و پيگيري موارد ذيربط در امر ابلاغ شماره ملي ، كدپستي و صدور كارت شناسايي ملي و پايگاه هاي اطلاعات فردي دستگاه ها ، هياتي مركب از نمايندگان تام الاختيار سازمان ثبت احوال كشور سازمان برنامه و بودجه ، شركت پست جمهوري اسلامي ايران و سازمان امور اداري و استخدامي كشور به مسئوليت سازمان برنامه و بودجه تشكيل مي شود.

تبصره _ هيات موضوع اين ماده موظف است هر 3 ماه يك بار گزارش عملكرد اين آيين نامه را به هيات وزيران ارايه نمايد .

آيين نامه رسيدگي به تخلفات اداري سردفتران ازدواج و طلاق و تعيين كيفر آنان - مصوب 1320

وزارت دادگستري نظر به تبصره مصوب 26 مردادماه 1320 الحاقي به ماده اول قانون ازدواج اصلاح شده

در 1316 مقرر ميدارد

ماده 1 _ مرجع بازرسي و رسيدگي مقدماتي نسبت به تخلفات و شكايات و اصل از سردفتران ازدواج و طلاق ، اداره امور اسناد است و دادرسي انتظامي آنان در دادگاه انتظامي و تجديدنظر رسيدگي آن در دادگاه تجديدنظري كه به تخلفات سردفتران و دفترياران اسناد رسمي رسيدگي مينمايد ، به عمل خواهد آمد.

وظايف دادستاني را دادستان دادگاههاي نامبرده انجام ميدهد.

ماده 2 _ طرز تعقيب سردفتران ازدواج و طلاق همان است كه در فصل هفتم آيين نامه قانون دفاتر اسناد رسمي در مواد 31 تا 35 مقرر شده و ماده 39 و40 قانون دفتر اسناد رسمي درباره سردفتران ازدواج و طلاق نيز رعايت ميشود.

ماده 3 _ مجازات انتظامي تخلف سردفتران ازدواج و طلاق به قرار زير است

1 _ توبيخ زباني 2 _ توبيخ كتبي 3 _ كيفر نقدي از سي ريال تا پانصد ريال 4 _ انفصال موقت از دو ماه تا يك سال 5 _ انفصال دايم از شغل سردفتري ازدواج يا طلاق يا هر دوي آنها.

و رأي دادگاه بدوي نسبت به سردفتر در قسمت فقرات 3 و 4 و 5 قابل تجديدنظر و تكرار تخلف موجب تشديد است

ماده 4 _ در ضمن رسيدگي به تخلف سردفتران ازدواج و طلاق ، دادگاه ميتواند به صلاحيت علمي و عملي و اخلاقي سردفتر راجع به امور ازدواج و طلاق رسيدگي نموده و راي شايسته را صادر نمايد.

ماده 5 _ در صورتي كه تخلف جنبه كيفري داشته باشد، رسيدگي انتظامي موكول به حصول نتيجه قطعي رسيدگي كيفري است و چنانچه سردفتر دردادگاهي كه مرجع رسيدگي كيفري است برايت حاصل نمود،

در دادگاه انتظامي به تخلف وي رسيدگي ميشود.

ماده 6 _ اين آيين نامه در تهران ده روز پس از انتشار در مجله رسمي وزارت دادگستري و در شهرستانها با رعايت مسافت قانوني قابل اجرا ميباشد.

نظامنامه مربوط به انتخاب سران دفاتر ازدواج و طلاق و نقل و انتقال آنان

( روزنامه رسمي شماره 15970 _30 9 1378 )

ماده 1 _ دفتر ازدواج و طلاق از يكديگر تفكيك شده و هر يك از اين دو دفتر جداگانه تهيه و چاپ خواهد شد.

ماده 2 _ اشخاص زير را مي توان به سردفتري ازدواج از طريق آزمون كتبي و مصاحبه حضوري انتخاب نمود.

1 _ دارندگان مدرك كارشناسي يا بالاتر در رشته حقوق ، علوم ثبتي ، الهيات و معارف اسلامي ( گرايش فقه و مباني حقوق اسلامي .

2 _ دارندگان گواهي پايان سطح عالي با تاييد شوراي مديريت حوزه علميه قم

3 _ دارندگان گواهي افتا از مراجع مسلم اهل سنت كه به تاييد رييس قوه قضاييه رسيده باشد.

تبصره 1 _ افرادي كه قبل از تصويب اين آيين نامه در آزمون هاي مربوطه شركت كرده و قبول شده اند صدور ابلاغ آنان موكول به شركت در مصاحبه حضوري و كسب موفقيت در آن خواهد بود.

تبصره 2 _ سردفتر ازدواج و طلاق اقليت هاي ديني با رعايت مقررات مربوط به احوال شخصيه آنان و شرايط مندرج در ماده 4 و تبصره 2 آن و پس ازمعرفي و گواهي مراكز رسمي ديني مربوط منصوب خواهد شد.

ماده 3 _ آزمون كتبي و مصاحبه توسط هياتي متشكل از اشخاص واجد صلاحيت به پيشنهاد رييس سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و تاييد رييس قوه قضاييه به عمل خواهد آمد.

تبصره 1 _ مواد امتحاني عبارت است از ادبيات فارسي

_ عربي ، متون فقهي ، مقررات مربوط به ازدواج و طلاق ، حقوق مدني ، احكام شرعي واطلاعات عمومي

تبصره 2 _ سؤالات مربوط به متون فقه متقاضيان سني مذهب از كتب فقهي آنان استخراج خواهد شد.

تبصره 3 _ از افرادي كه داراي درجه اجتهاد از مبادي قانوني ذيربط باشند يا اجتهاد آنان به تاييد رييس قوه قضاييه رسيده باشد در صورت دارا بودن شرايط صرفا از آنان در خصوص مقررات مربوط به ازدواج و طلاق و حقوق مدني امتحان به عمل خواهد آمد.

تبصره 4 _ هزينه برگزاري امتحان مبلغ پنج هزار تومان تعيين كه پرداخت آن به عهده متقاضي است

ماده 4 _ سران دفاتر ازدواج و طلاق بايد واجد شرايط زير باشند

1 _ تدين به دين مبين اسلام

2 _ اعتقاد و تعهد به نظام جمهوري اسلامي ايران و اصل مترقي ولايت فقيه و قانون اساسي

3 _ ملتزم به احكام شرعي

4 _ دارا بودن حداقل 25 سال شمسي

5 _ حسن شهرت

6 _ تاهل

7 _ توانايي انجام كار.

8 _ داشتن كارت پايان خدمت يا معافيت دايم از خدمت نظام وظيفه عمومي

تبصره 1 _ مفاد مواد 12 قانون دفاتر اسناد رسمي مصوب 1354 و 62 مكرر اصلاحي قانون مجازات اسلامي مصوب 6 3 1377 نيز مجري خواهد بود.

تبصره 2 _ اقليت هاي ديني شناخته شده بايد متدين به مذهب خود باشند.

ماده 5 _ سردفتر طلاق از بين سردفتران شاغل كه حداقل 5 سال سابقه داشته باشند و يا افرادي كه علاوه بر شرايط مقرره در اين نظامنامه داراي 30 سال سن باشند انتخاب خواهد شد.

ماده 6 _ كساني كه به

سردفتري ازدواج انتخاب مي شوند مكلفند حداقل ظرف مدت 3 ماه از تاريخ دريافت ابلاغ نسبت به تاسيس دفترخانه اقدام نمايند والا ابلاغ آنان كان لم يكن تلقي خواهد شد.

ماده 7 _ نقل و انتقال سردفتران ازدواج و طلاق مطابق مقررات مربوط به نقل و انتقال سردفتران اسناد رسمي خواهد بود.

ماده 8 _ مرخصي ( استحقاقي ، استعلاجي ) سردفتر ازدواج و طلاق تابع مواد 14 و 15 آيين نامه بندهاي قانون دفاتر رسمي و كانون سردفتران و دفترياران اصلاحي 27 11 1360 ) خواهد بود.

قانون راجع به انكار زوجيت - مصوب 20 ارديبهشت ماه 1311

ماده 1 _ هرگاه مردي در مقابل دعوي زن راجع به حقوق مالي ناشي از عقد ازدواج اعم از صداق و نفقه و غيره انكار زوجيت كند و بعد معلوم شود اين انكار بي اساس بوده محكمه اي كه به دعوي مالي رسيدگي مي نمايد مرد را علاوه بر تاديه حقوق مالي به يازده روز الي دو ماه حبس تاديبي و پانصد تا هزار ريال جزاي نقدي و يا به هر دو مجازات محكوم خواهد نمود.

حكم فوق درباره كساني نيز جاري است كه پس از فوت مرد طرف دعوي ارث يا حقوق مالي ديگر ناشي از عقد و ازدواج شده و با علم به زوجيت زن آن را انكار نمايد.

ماده 2 _ هر زني كه برخلاف واقع ادعاي زوجيت و مطالبه حقوق مالي ناشي از ازدواج كرده و همچنين كسي كه به عنوان قائم مقام قانوني زني براي مطالبه حقوق مالي ناشي از عقد ازدواج با علم به عدم زوجيت اقامه دعوي نمايد به مجازات حبس از 11 روز تا دو ماه و يا جزاي نقدي از صدتا هزارريال

و يا به هر دو مجازات محكوم خواهد شد.

ماده 3 _ اين قانون از اول خردادماه 1311 به موقع اجرا گذاشته مي شود.

قانون اجازه رعايت احوال شخصيه ايرانيان غير شيعه در محاكم - مصوب دهم مردادماه 1312

ماده واحده _ نسبت به احوال شخصيه و حقوق ارثيه و وصيت ايرانيان غيرشيعه كه مذهب آنان به رسميت شناخته شده محاكم بايد قواعد و عادات مسلمه متداوله در مذهب آنان را جز در مواردي كه مقررات قانون راجع به انتظامات عمومي باشد به طريق ذيل رعايت نمايند

1 _ در مسايل مربوط به نكاح و طلاق ، عادات و قواعد مسلمه متداوله در مذهبي كه شوهر پيرو آن است

2 _ در مسايل مربوط به ارث و وصيت ، عادات و قواعد مسلمه متداوله در مذهب متوفي

3 _ در مسايل مربوط به فرزندخواندگي ، عادات و قواعد مسلمه متداوله در مذهبي كه پدرخوانده يا مادرخوانده پيرو آن است

قانون راجع به خيانت ولي قهري - مصوب 1 8 1313

ماده واحده _ ولي قهري (پدر يا جد) هرگاه در مقام اتلاف مال صغير يا مجنون يا سفيه باشد بعد از ثبوت خيانت او نسبت به اموال مولي عليه به طرفيت مدعي العموم در محكمه مثل مورد ماده 79 قانون مدني حاكم يك نفر امين به ولي منضم مي كند.

قانون منع ازدواج كارمندان وزارت امور خارجه با اتباع بيگانه - مصوب 25 10 1345

ماده واحده _ از اين تاريخ ازدواج كارمندان وزارت امور خارجه با اتباع بيگانه و يا كساني كه قبلا بر اثر ازدواج به تابعيت ايران درآمده اند ، ممنوع است

كارمندان متخلف ، صلاحيت ادامه خدمت در وزارت امور خارجه را نخواهند داشت

تبصره 1 _ از تاريخ تصويب اين قانون ، هيچ فردي كه همسرش تبعه بيگانه باشد يا سابقا تابعيت بيگانه داشته است به خدمت وزارت امور خارجه پذيرفته نخواهد شد.

تبصره 2 _ اعزام كارمندان فعلي وزارت امور خارجه كه داراي همسراني باشند كه قبلا تبعيت غيرايراني داشته اند ، از هر طبقه و مقام به مأموريت ثابت كشورهايي كه همسر آنها، قبلا تابعيت آن كشور را داشته اند ، ممنوع است

قانون حمايت از كودكان بدون سرپرست - مصوب اسفند ماه 1353

( شماره 3114 8819 1354 روزنامه رسمي )

ماده 1 _ هر زن و شوهر مقيم ايران مي توانند با توافق يكديگر طفلي را با تصويب دادگاه و طبق مقررات اين قانون سرپرستي نمايند.

ماده 2 _ اين سرپرستي به منظور تامين منافع مادي و معنوي طفل برقرار مي گردد ولي در هر حال از موجبات ارث نخواهد بود.

ماده 3 _ تقاضانامه سرپرستي بايد مشتركا از طرف زن و شوهر تنظيم و تسليم دادگاه شود و دادگاه در صورت احراز شرايط ذيل قرار سرپرستي طفل را براي دوره آزمايشي صادر مي كند

الف _ پنج سال تمام از تاريخ ازدواج آنها گذشته و از اين ازدواج صاحب فرزند نشده باشند.

ب _ سن يكي از زوجين حداقل سي سال تمام باشد.

ج _ هيچيك از زوجين ، داراي محكوميت جزايي موثر به علت ارتكاب جرائم عمدي نباشند.

د _ هيچ يك از زوجين محجور نباشند.

ه _ زوجين داراي صلاحيت اخلاقي باشند.

و _

زوجين يا يكي از آنها داراي امكان مالي باشند.

ز _ هيچ يك از زوجين مبتلا به بيماري هاي واگير صعب العلاج نباشند.

ح _ هيچ يك از زوجين معتاد به الكل يا مواد مخدر و ساير اعتيادات مضر نباشند.

تبصره 1 _ باردار شدن زوجه با تولد كودك در خانواده سرپرست در دوران آزمايشي يا پس از صدور حكم موجب فسخ سرپرستي نخواهد بود.

تبصره 2 _ هرگاه زوجين به دلايل پزشكي نتوانند صاحب فرزند شوند دادگاه مي تواند آنان را از شرايط بند الف و ب اين ماده معاف نمايد.

ماده 4 _ قبل از صدور حكم سرپرستي دادگاه با كسب نظر موسسه يا شخصي كه كودك تحت سرپرستي موقت اوست طفل را با صدور قرار دوره آزمايشي به مدت شش ماه به زوجين سرپرست خواهد سپرد. عدم موافقت افراد يا موسسات مذكور در صورتي كه به تشخيص دادگاه به مصلحت كودك نباشد قابل ترتيب اثر نخواهد بود. در مدت دوره آزمايشي دادگاه مجاز است بنا به تقاضاي دادستان يا انجمن ملي حمايت كودكان يا موسسه اي كه طفل قبلا در آنجا تحت سرپرستي بوده است و يا رأسا در اثر تحقيق به وسايل مقتضي ديگر قرار صادره را فسخ نمايد. زوجين سرپرست در مدت آزمايشي حق دارند انصراف خود را اعلام كنند و در اين صورت دادگاه قرار صادر را فسخ خواهد نمود.

تبصره _ قرار دادگاه در مورد برقراري دوره آزمايشي و فسخ آن فقط قابل رسيدگي پژوهشي است

ماده 5 _ دادگاه در صورتي حكم سرپرستي صادر خواهد نمود كه درخواست كنندگان سرپرستي به كيفيت اطمينان بخشي در صورت فوت خود هزينه تربيت و نگاهداري و تحصيل طفل را تا رسيدن

به سن بلوغ تامين نمايند.

تبصره _ هرگاه وجوه يا اموالي از طرف زوجين سرپرست به طفل تحت سرپرستي صلح شده باشد در صورت فوت طفل وجوه و اموال مذكور از طرف دولت به زوجين سرپرست تمليك خواهد شد.

ماده 6 _ طفلي كه براي سرپرستي سپرده مي شود بايد داراي شرايط زير باشد

الف _ سن طفل از 12 سال تمام كمتر باشد.

ب _ هيچ يك از پدر يا جد پدري يا مادر طفل شناخته نشده يا در قيد حيات نباشند و يا كودكاني باشند كه به موسسه عام المنفعه سپرده شده و سه سال تمام پدر يا مادر يا جد پدري او مراجعه نكرده باشند.

تبصره _ كساني كه كودكان واجد شرايط را قبل از تصويب اين قانون تحت سرپرستي گرفته اند در صورتي كه از جهات اخلاقي و مادي واجد شرايط باشند به تشخيص دادگاه نسبت به ساير متقاضيان در مورد اين كودكان حق تقدم دارند و در اين حالت شرط سن نيز براي طفل و سرپرست او رعايت نخواهد شد.

ماده 7 _ دادگاه صلاحيتدار براي رسيدگي به كليه امور مربوط به اين قانون دادگاه حمايت خانواده محل اقامت درخواست كننده است

ماده 8 _ دادگاه از نظر رسيدگي به امر سرپرستي موضوع اين قانون تابع مقررات حمايت خانواده است

ماده 9 _ احكام صادر در كليه امور مربوط به سرپرستي قابل رسيدگي پژوهشي و فرجامي است

ماده 10 _ متقاضيان مي توانند با تصويب دادگاه و رعايت مقررات اين قانون كودكان متعددي را سرپرستي نمايند.

ماده 11 _ وظايف و تكاليف سرپرست و طفل تحت سرپرستي او از لحاظ نگاهداري و تربيت و نفقه و احترام نظير حقوق و تكاليف

اولاد و پدر و مادراست

تبصره _ اداره اموال و نمايندگي قانوني طفل صغير به عهده سرپرست خواهد بود مگر آنكه دادگاه ترتيب ديگري اتخاذ نمايد.

ماده 12 _ در مواردي كه اختلاف زناشويي زوجين سرپرست منجر به صدور گواهي عدم امكان سازش مي شود دادگاه در مورد طفل تحت سرپرستي به ترتيب مقرر در قانون حمايت خانواده اقدام خواهد كرد.

ماده 13 _ مقررات قانون احوال شخصيه ايرانيان غير شيعه در مورد فرزند خواندگي به اعتبار خود باقي است

ماده 14 _ مفاد حكم قطعي سرپرستي به اداره ثبت احوال ابلاغ و در اسناد سجلي زوجين سرپرست و طفل درج و شناسنامه جديدي براي طفل فقط با مشخصات زوجين سرپرست و نام خانوادگي زوج صادر خواهد شد.

ماده 15 _ خروج طفل صغيري كه براي سرپرستي به كسي سپرده شده در دوره آزمايشي از كشور منوط به موافقت دادستان محل خواهد بود.

ماده 16 _ سرپرستي كه به موجب اين قانون برقرار مي شود فقط در موارد ذيل قابل فسخ است

1 _ تقاضاي دادستان در صورتي كه سو رفتار يا عدم اهليت و شايستگي هر يك از زوجين سرپرست براي نگاهداري و تربيت طفل تحت سرپرستي محرز باشد

2 _ تقاضاي سرپرست در صورتي كه سو رفتار طفل براي هر يك از آنان غير قابل تحمل باشد همچنين در موردي كه سرپرست قدرت و استطاعت براي تربيت و نگاهداري طفل را از دست داده باشد.

3 _ توافق طفل بعد از رسيدن به سن كبر يا زوجين سرپرست يا موافقت زوجين سرپرست با پدر و مادر واقعي طفل صغير.

ماده 17 _ قبل از صدور حكم فسخ سرپرستي دادگاه در هر مورد سعي خواهد نمود كه اقدامات لازم

را در جهت بقاي سرپرستي به عمل آورد. در صورت صدور حكم فسخ سرپرستي و قطعيت آن مراتب به وسيله دادگاه صادر كننده حكم براي تصحيح شناسنامه و اسناد مربوط به اداره ثبت احوال اعلام مي شود.

قانون لزوم ارايه گواهينامه پزشك قبل از وقوع ازدواج - مصوب 13 آذر ماه 1317

ماده 1 _ (جمله اضافه شده به ماده 1 قانون ازدواج است و به ماده يك الحاق گرديده است)

ماده 2 _ كليه دفاتر ازدواج مكلفند كه قبل از وقوع ازدواج از نامزدها گواهينامه پزشك را برنداشتن امراض مسريه مهم كه نوع آنها از طرف وزارت دادگستري معين و اعلام مي گردد مطالبه نموده و پس از بايگاني آن به عقد و ازدواج و ثبت آن با قيد موجود بودن گواهي پزشك بر تندرستي نامزدها اقدام نمايند.

تبصره _ دختران از داشتن گواهينامه پزشك در قسمت امراض زهروي معاف هستند.

ماده 3 _ پزشك هايي مي توانند گواهينامه صادر نمايند كه پروانه مخصوص از وزارت دادگستري براي اين كار داشته باشند.

تبصره _ ترتيب صدور گواهينامه پزشك و تعيين دستمزد آنها به موجب آيين نامه اي است كه به تصويب وزارت دادگستري و وزارت كشور خواهدرسيد.

ماده 4 _ هر سردفتري كه بدون رعايت ماده 2 اين قانون به عقد و ثبت ازدواج مبادرت نمايد به حبس تاديبي از دو ماه الي يك سال محكوم خواهد شد.

ماده 5 _ هر پزشكي كه برخلاف واقع گواهي تندرستي به نامزد بدهد و يا بدون جهت از روي غرض از دادن گواهينامه خودداري نمايد به حبس تاديبي از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد.

ماده 6 _ اجراي مواد 2 و 3 و 4 و 5 اين قانون در هر محل از تاريخي است كه از طرف وزارت دادگستري

معين و اعلام خواهد شد.

قانون الزام تزريق واكسن ضد كزاز براي بانوان قبل از ازدواج - مصوب 23 1 1367

ماده واحده _ به منظور پيشگيري از تلفات ناشي از كزاز نوزادان ، بانوان مكلفند قبل از وقوع عقد ازدواج در مناطقي كه وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي اعلام مي نمايد نسبت به واكسينه كردن خود عليه بيماري كزاز اقدام كنند.

دفاتر ازدواج موظفند قبل از ازدواج ، گواهينامه معتبر مبني بر واكسيناسيون ضد كزاز از زوجه را اخذ و پس از بايگاني نسبت به انجام و ثبت عقد با ذكر مشخصات گواهي اقدام نمايند.

تبصره 1 _ وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي موظف است تسهيلات لازم براي اين امر را در اختيار مراجعين قرار دهد.

تبصره 2 _ در مورد واكسيناسيون هاي ديگر تعيين نوع واكسن و گروه سني و منطقه تزريق واكسن بر اساس تشخيص و لزوم و اعلام وزارت بهداشت ،درمان و آموزش پزشكي خواهد بود.

كليه دستگاهها و واحدهاي مربوطه موظف به همكاري هستند و تمام افرادي كه بر اساس اعلام وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مشمول تزريق واكسن مي شوند مكلفند در مدت تعيين شده نسبت به تزريق واكسن اقدام نمايند.

تبصره 3 _ سردفتر متخلف با رعايت شرايط و امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم و مراتب تاديب در مرحله اول به تعطيل دفترخانه از يكماه تاشش ماه و در مرحله دوم علاوه بر مجازات فوق به جريمه نقدي از ده هزار تا 50 هزار تومان و در مرحله سوم به لغو پروانه محكوم خواهد شد.

تبصره 4 _ آئين نامه اجرايي اين قانون ظرف يكماه پس از تصويب قانون توسط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي و با همكاري وزارت دادگستري تهيه

و تصويب خواهد شد.

تبصره 5 _ چنانچه متهم براي اولين بار مرتكب يكي از اعمال مذكور در اين ماده شده باشد و دادستان در موارد غير مهم تشخيص دهد با وعظ يا توبيخ يا تهديد يا اخذ تعهد تأديب خواهد شد با اعمال يكي از موارد تأديب فوق پرونده را بايگاني مي نمايد.

دادگاه نيز در صورت طرح پرونده در دادگاه حق اعمال مراتب بالا را به تشخيص خود دارد.

تصويبنامه در خصوص آزمايش تالاسمي قبل از ازدواج - مصوب 10 1 1376

آزمايش تشخيص ناقلين تالاسمي قبل از ازدواج اجباري شود و دفاتر از ازدواج گواهينامه مربوط را از نامزدها مطالبه و پس از بايگاني آن به عقد و ازدواج و ثبت آن با قيد موجود بدون گواهينامه ياد شده ، اقدام نمايند.

قانون حق حضانت فرزندان صغير يا محجور به مادران آنها - مصوب 22 4 1365

ماده واحده _ حضانت فرزندان صغير يا محجوري كه پدرانشان به مقام والاي شهادت رسيده و يا فوت شده باشند با مادران آنها خواهد بود و هزينه متعارف زندگي اين فرزندان چنانچه از اموال خودشان باشد در اختيار ولي شرعي است و اگر از طريق بودجه دولت يا بنياد شهيد پرداخت مي شود دراختيار مادرانشان قرار مي گيرد مگر آنكه دادگاه صالح در موارد ادعاي عدم صلاحيت مادر حكم به عدم صلاحيت بكند.

تبصره 1 _ مقصود از محجور در اين قانون مجنون يا سفيه اي است كه حجرش متصل به صغر باشد.

تبصره 2 _ ازدواج مادراني كه در ماده واحده ذكر شده است مانع از حق حضانت آنها نمي گردد.

تبصره 3 _ حدود هزينه متعارف توسط دادگاه معين و به مادر يا نماينده قانوني او پرداخت خواهد شد.

تبصره 4 _ در مواردي كه تعيين حدود هزينه متعارف يا عدم صلاحيت مادر به فرزندان شهدا ، در دادگاه مطرح باشد بنياد موظف است كارشناس خود رابه دادگاه معرفي كند.

قانون مربوط به حق حضانت - مصوب 22 4 1365

ماده واحده _ چنانچه به حكم دادگاه مدني خاص يا قايم مقام آن دادگاه حضانت طفل به عهده كسي قرار گيرد و پدر يا مادر و يا شخص ديگري مانع ا جراي حكم شود و يا از استرداد طفل امتناع ورزد دادگاه صادركننده حكم وي را الزام به عدم ممانعت يا استرداد طفل مي نمايد و در صورت مخالفت به حبس تا اجرا حكم محكوم خواهد شد.

قانون تامين زنان و كودكان بي سرپرست - مصوب 24 8 1371

ماده 1 _ به پيروي از تعاليم عاليه اسلام در جهت حفظ شوون و حقوق اجتماعي زن و كودك بي سرپرست و زدودن آثار فقر از جامعه اسلامي و به منظور اجراي قسمتي از اصل بيست و يكم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ، زنان و كودكان بي سرپرست كه تحت پوشش قوانين حمايتي ديگري نيستند از حمايتهاي مقرر در اين قانون بهره مند خواهند شد.

ماده 2 _ مشمولان اين قانون عبارتند از

1 _ زنان بيوه _ بيوه به زناني اطلاق مي شود كه به عقد ازدواج ( دايم يا منقطع ) درآمده و سپس به يكي از دلايل طلاق ، فوت شوهر ،فسخ عقد ، صدور حكم موت فرضي ، بذل مدت و يا انقضاي مدت در نكاح منقطع ، شوهر خود را از دست داده باشند.

2 _ زنان پير و سالخورده _ زنان بي سرپرست و مسني هستند كه قادر به تامين معاش خود نباشند.

3 _ ساير زنان و دختران بي سرپرست _ به زنان و دختراني اطلاق مي شود كه بنا به عللي از قبيل مفقودالاثر شدن يا از كار افتادگي سرپرست ، به طور دايم يا موقت بدون سرپرست ( نان آور ) مي مانند.

4 _ كودكان بي سرپرست _ به كودكاني اطلاق مي شود كه

بنا به هر علت و به طور دايم يا موقت ، سرپرست خود را از دست داده باشند.

تبصره 1 _ پسران موضوع بند 4 اين ماده تا رسيدن به حداقل سن قانوني ( مندرج در قانون كار ) و دختران تا زماني كه ازدواج نمايند مشمول اين قانون باقي خواهند ماند مگر اينكه تحت سرپرستي قرار گيرند يا به نحوي تمكن مالي بيابند.

تبصره 2 _ پسراني كه ادامه تحصيل دهند به شرط وجود اعتبار تا پايان تحصيل مشمول مفاد اين قانون مي باشند.

ماده 3 _ زنان و كودكان بي سرپرست كه به هر نحو از مستمري هاي بازنشستگي ، از كارافتادگي و بازماندگان بهره مند مي شوند و يا از تمكن مالي برخوردار باشند از شمول مقررات اين قانون خارج هستند.

ماده 4 _ حمايتهاي موضوع اين قانون عبارتند از

1 _ حمايتهاي مالي شامل تهيه وسايل و امكانات خودكفايي يا مقرري نقدي و غيرنقدي به صورت نوبتي يا مستمر.

2 _ حمايتهاي فرهنگي ، اجتماعي شامل ارايه خدماتي نظير خدمات آموزشي ( تحصيلي ) ، تربيتي ، كاريابي ، آموزش حرفه و فن جهت ايجاد اشتغال ،خدمات مشاوره اي و مددكاري جهت رفع مسايل و مشكلات زندگي مشمولان و به وجود آوردن زمينه ازدواج و تشكيل خانواده

3 _ نگهداري روزانه يا شبانه روزي كودكان و زنان سالمند بي سرپرست در واحدهاي بهزيستي يا واگذاري سرپرستي و نگهداري اينگونه كودكان و زنان به افراد واجد شرايط

تبصره _ كليه مشمولان واجد شرايط كه از سلامتي جسمي و رواني برخوردارند به تشخيص مددكاران ذيربط ، جهت شركت در دوره هاي آموزش حرفه اي و كاريابي معرفي مي شوند.

ماده 5 _ ميزان و مدت پرداخت

مقرري ماهيانه طبق آيين نامه اي تعيين مي گردد كه بنا به پيشنهاد سازمان بهزيستي كشور به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره _ پرداخت مقرري نقدي و غير نقدي تا احراز موارد مندرج در ماده (6) اين قانون ادامه خواهد يافت

ماده 6 _ در موارد زير مقرري مشمولان قطع خواهد شد

1 _ در صورت ازدواج ، رجوع يا تحت تكفل قرار گرفتن

2 _ يافتن تمكن مالي

3 _ خودداري از شركت در دوره هاي آموزشي (تحصيلي و آموزش حرفه اي بدون عذر موجه

4 _ امتناع از قبول شغل مناسب پيشنهادي

تبصره _ در صورت محكوميت كيفري كه منجر به بازداشت و زندان شود ، مقرري مربوط در مدت محكوميت قطع خواهد شد.

ماده 7 _ هر كس بر اساس اسناد و گواهي هاي خلاف يا با توسل به عناوين تقلبي از مزاياي مقرر در اين قانون به نفع خود استفاده نمايد به رد عين يا معادل كمكهاي نقدي و غيرنقدي دريافتي و نيز تا دو برابر آن جريمه محكوم مي شود و چنانچه موجبات استفاده اشخاص ثالث را من غير حق فراهم نمايد به جزاي نقدي تا سه برابر مزبور محكوم خواهد شد.

تبصره 1 _ كليه خسارات و وجوه حاصله از جرايم نقدي مقرر در اين قانون جز درآمد اختصاصي سازمان بهزيستي و در يك رديف درآمد و هزينه مستقل همه ساله در قانون بودجه منظور و طبق آيين نامه اي كه به تصويب هيات وزيران خواهد رسد هزينه مي گردد.

تبصره 2 _ سازمان بهزيستي مي تواند از هدايا و كمكهاي اشخاص حقيقي و حقوقي در جهت اجراي اين قانون استفاده نمايد.

ماده 8 _ چنانچه مشمول اين قانون ، اشتغال

، ازدواج يا رجوع خود را مكتوم داشته و مقرري دريافت دارند ، برابر ماده 7 اين قانون مورد پيگرد قرارخواهند گرفت

ماده 9 _ سازمان بهزيستي كشور مجري اين قانون خواهد بود و موظف است آيين نامه هاي اجرايي مربوط را ظرف سه ماه از تاريخ ابلاغ قانون باهماهنگي كليه نهادها و دستگاههاي ذيربط تهيه و جهت تصويب به هيات وزيران تقديم نمايد.

تبصره _ اجراي اين قانون مانع از انجام وظايف قانوني و موارد پيش بيني شده در اساسنامه كميته امداد امام خميني (ره نمي باشد و كميته مزبور درچهارچوب وظايف قانوني خويش كماكان نسبت به ارايه خدمات مربوط ادامه خواهد داد.

ماده 10 _ كليه وزارتخانه ها ، سازمان هاي دولتي و وابسته به دولت ، موسسات عمومي و سازمانهايي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام مي باشد موظفند همكاريهاي لازم را در زمينه اجراي اين قانون با سازمان بهزيستي كشور معمول دارند.

آيين نامه اجرايي قانون تامين زنان و كودكان بي سرپرست - مصوب 11 5 1374

ماده 1 _ محور و اساس حمايتها و اقدامات اجرايي موضوع اين آيين نامه عبارت است از ايجاد امنيت اجتماعي و اقتصادي و فراهم كردن زمينه ها و موجبات عادي سازي زندگي زنان و كودكان بي سرپرست موضوع ماده 2 قانون تامين زنان و كودكان بي سرپرست كه از اين پس در اين آيين نامه به اختصار قانون ناميده مي شود.

ماده 2 _ كودكان بي سرپرست مشمول قانون با هماهنگي نيروي انتظامي مورد شناسايي قرار مي گيرند و پس از تحقيقات اوليه و طي مراحل قانوني ازطريق مراجع ذي صلاح قضايي به سازمان بهزيستي كشور معرفي مي شوند.

تبصره _ در موارد اضطراري به منظور حفظ سلامت كودكان واحدهاي بهزيستي رأسا كودكان كمتر از

هفت سال را با رعايت ضوابط ، پذيرش موقت مي كنند و متعاقب آن مدارك و گزارشهاي لازم را به مراجع ذي صلاح قضايي ارسال و اعلام مي كنند.

ماده 3 _ مشمولان موضوع مواد 3 و 6 قانون همچنين مشمولاني كه در نتيجه اقدامات حمايتي و خدمات و تسهيلات دريافتي به تشخيص مددكاران و تاييد مديران مسوول ، توانايي لازم را براي گذراندن زندگي عادي و خود اتكايي كسب كرده باشند، از شمول اقدامات حمايتي خارج مي شوند و مجاز به استفاده از حمايتهاي موضوع اين آيين نامه نيستند.

ماده 4 _ اقدامات اجرايي به منظور ايجاد حمايتهاي اجتماعي و اقتصادي از زنان و كودكان بي سرپرست عبارتند از

الف _ خدمات آموزشي و تربيتي در سطوح آمادگي و پيش دبستاني تا تحصيلات عالي

ب _ خدمات حرفه آموزي و آموزشهاي فني و حرفه اي

ج _ خدمات كاريابي و اشتغال

د _ مددكاري مشاوره و راهنمايي

ه _ نگهداري و مراقبت از افراد نيازمند به ويژه كودكان وسالمندان متناسب با نيازها و شرايط سني و جنسي و اجتماعي هر فرد يا خانواده تحت پوشش به صورت مستقيم يا غير مستقيم تا حصول اطمينان از بازتواني و خود اتكايي كامل آنان توسط سازمان بهزيستي كشور و سازمانهاي بهزيستي استانها.

تبصره 1 _ پسران بي سرپرست تا رسيدن به سن قانوني - موضوع ماده 79 قانون كار _ و دختران بي سرپرست تا زماني كه ازدواج نكرده باشند ، مشمول پذيرش در واحدهاي نگهداري شبانه روزي مي شوند.

تبصره 2 _ دختران بي سرپرستي كه واجد شرايط پذيرش در واحدهاي شبانه روزي نباشند، بنا به تشخيص سازمان بهزيستي از حمايتهاي موضوع اين آيين نامه بهره

مند مي شوند.

تبصره 3 _ به منظور جلوگيري از جدايي فرهنگي و اجتماعي كودك از فرهنگ بومي خود و فراهم شدن زمينه بازگشت به خانواده و اجتماع ، حتي الامكان كودكان بي سرپرست در شهرهاي محل تولد يا شهرهاي همجوار پذيرش و نگهداري مي شوند و در صورتي كه در بدو پذيرش ، والدين يا بستگان كودك شناسايي شوند، به منظور پيشگيري از ورود كودكان ، به واحدهاي شبانه روزي و حفظ نهاد خانواده در صورت نياز نسبت به ارايه حمايتهاي مالي ،فرهنگي و اجتماعي طبق ضوابط و آيين نامه هاي مربوط اقدام مي شوند.

تبصره 4 _ شرايط خانواده هاي داوطلب واجد شرايط و نحوه نگهداري آنها بر اساس دستورالعمل اجرايي مورد عمل سازمان بهزيستي كشور تعيين مي شود.

ماده 5 _ پرداختهاي غيرمستمر ، ناظر بر فراهم ساختن و تهيه امكانات ، ابزار و وسايل حرفه آموزي ، كار و اشتغال ، تامين هزينه هاي كارآموزي و آموزشهاي فني و حرفه اي ، پرداخت سرمايه كار و تامين هزينه هاي تشكيل خانواده و ازدواج به تناسب شرايط و تواناييهاي جسمي ، اجتماعي و اقتصادي مشمولان است كه سالانه در حد اعتبارات مصوب در برنامه هاي مربوط توسط سازمان بهزيستي كشور و سازمانهاي بهزيستي استانها به مشمولان نيازمند و واجد شرايط اختصاص مي يابد.

تبصره _ مستمري ماهانه خانواده هايي كه از سرمايه كار و اشتغال و ابزار و وسايل كار استفاده مي كنند ، حداكثر پس از شش ماه از تاريخ استفاده ، قطع مي شود.

ماده 6 _ ميزان و مدت پرداختهاي مستمر به ترتيب زير تعيين مي شود

الف _ مستمري ماهانه

_ افرادي كه به تنهايي زندگي مي كنند و خانواده هاي دونفره ، حداكثر 30% حداقل

مستمري ماهانه مشمولان قانون استخدام كشوري در هر سال

_ خانواده هاي سه نفره ، حداكثر 35% حداقل مستمري ماهانه مشمولان قانون استخدام كشوري در هر سال

_ خانواده هاي چهار نفره ، حداكثر 40% حداقل مستمري ماهانه مشمولان قانون استخدام كشوري در هر سال

_ خانواده هاي پنج نفره و بيشتر ، حداكثر 50% حداقل مستمري ماهانه مشمولان قانون استخدام كشوري در هر سال

تبصره _ كليه پرداختهاي ياد شده به صورت نقدي و حتي المقدور توسط سيستم بانكي با توجه به اعتبارات دستگاه پرداخت كننده تا حداكثر ميزان تعيين شده ، انجام مي شود.

ب _ هزينه تحصيلات

هزينه تحصيلات براي هر يك از دانش آموزان و دانشجويان خانواده هاي تحت حمايت ، حداكثر معادل 5000 ريال در ماه تعيين مي شود.

ج _ حق سرانه بيمه خدمات درماني

حق سرانه بيمه خدمات درماني براي هر يك از زنان و كودكان بي سرپرست معادل رقم مصوب هر ساله از محل اعتبارات موضع ماده 14 قانون بيمه همگاني خدمات درماني كشور _ مصوب 1373 _ در اختيار كميته امداد امام خميني (ره قرار مي گيرد. كميته ياد شده موظف است كليه خانواده ها و افراد مشمول اين آيين نامه را تحت پوشش بيمه خدمات درماني درآورد.

د _ هزينه نگهداري

بخشي از هزينه نگهداري و مراقبت از كودكان بي سرپرست و زنان سالمند مشمول ، در مراكز نگهداري شبانه روزي غير دولتي همچنين مراكزي كه به شكل هييت امنايي اداره مي شوند ، به صورت سرانه توسط سازمان بهزيستي تامين و پرداخت مي شود. سازمان بهزيستي موظف است اولويت امر نگهداري افراد مشمول را در ميان خانواده هاي داوطلب واجد صلاحيت فراهم كند و شرايط

را با پرداخت هزينه سرانه نگهداري تعيين شده رعايت نمايد و گسترش دهد.

تبصره 1 _ هزينه نگهداري و مراقبت از مشمولان نيازمند در مراكز نگهداري وابسته به سازمان بهزيستي ، كماكان از محل اعتبارات جاري اين سازمان در برنامه هاي ذيربط تامين مي شود و افرادي كه در مراكز توانبخشي و حمايتي سازمان بهزيستي نگهداري مي شوند ، مشمول پرداختهاي فوق قرار نمي گيرند.

تبصره 2 _ اقدام به تامين مسكن مشمولان نيازمند در قالب سياستها و اقدامات حمايتي دولت با استفاده از تسهيلات اعطايي بانكي صورت مي گيرد.

ماده 7 _ مباني و ميزان پرداخت مستمريهاي مشمولان اين آيين نامه در سازمان بهزيستي و كميته امداد امام خميني (ره هماهنگ و يكسان مي باشد.

ماده 8 _ در شرايطي كه انجام و ارايه خدمات آموزشي و نگهداري مشمولان اين آيين نامه در مراكز غير وابسته به سازمان بهزيستي اعم از بخش دولتي وغير دولتي يا در خانواده صورت گيرد ، هزينه هاي مربوط به صورت سرانه از محل اعتبارات مصوب سالانه سازمان بهزيستي كشور و سازمانهاي بهزيستي استانها پرداخت مي شود.

ماده 9 _ افراد و خانواده هاي تحت پوشش علاوه بر كسب موقعيت ها و شرايط موضوع ماده 6 قانون ، در صورت نيل به خوداتكايي و كسب توانايي لازم براي زندگي متعارف (به تشخيص مددكاران و تاييد مديران ذيربط مجاز به استفاده از حمايتهاي اقتصادي و دريافت مستمري نخواهند بود.

ماده 10 _ سازمان بهزيستي كشور و سازمانهاي بهزيستي استانها موظف به بررسي و تنظيم برنامه هاي اجرايي و ارايه و طرح آن در قالب بودجه عملياتي سالانه پيشنهادي به سازمان برنامه و بودجه براي ايجاد تعادل لازم بين حجم و ميزان فعاليت ها و اقدامات

و منابع اعتباري قابل تخصيص سالانه هستند.

ماده 11 _ سازمان بهزيستي كشور و سازمانهاي بهزيستي استانها موظفند ضمن اعمال نظارت مستمر و برنامه ريزي شده بر مراحل اجرايي اقدامات ، گزارش اقدامات و فعاليتهاي انجام يافته را هر شش ماه يكبار به سازمان برنامه و بودجه ارسال كنند.

ماده 12 _ در اجراي مواد 7 و 8 قانون ، سازمان بهزيستي مكلف است موارد تخلف را پس از بررسي و تشخيص تخلفات به مراجع ذيصلاح قضايي منعكس و متخلفان را با تشكيل پرونده براي اعمال مجازاتهاي مالي مقرر در ماده 7 قانون معرفي كند.

ماده 13 _ وزارت امور اقتصادي و دارايي به منظور نگهداري حساب مبالغ واريزي جرايم موضوع مواد 7 و 8 قانون ، حساب جداگانه اي به عنوان سازمان بهزيستي كشور با رعايت تبصره 1 ماده 7 قانون افتتاح مي كند.

مبالغ واريز شده به حساب ياد شده همچنين مشاركتهاي مردمي و هداياي نقدي مردم به سازمان بهزيستي در اجراي قانون ، به عنوان بخشي از منابع تامين اعتبار اقدامات اجرايي قانون محسوب مي شود.

ماده 14 _ سازمان بهزيستي كشور موظف است مددكاران ( ترجيحا مددكاران زن ) خود را براي نظارت و آگاهي از وضعيت كودكان و زنان سالمند سپرده شده به خانواده هاي داوطلب و مراكز ، اعزام كند.

قانون رسيدگي به دعاوي مطروحه راجع به احوال شخصيه و تعليمات ديني ايرانيان زرتشتي ، كليمي

( شماره 171413872 روزنامه رسمي كشور )

ماده واحده راي وحدت رويه شماره 37 مورخ 19 9 1363 هيات عمومي ديوان عالي كشور ، عينا و به شرح ذيل به تصويب رسيد

نظر به اصل سيزدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و اين كه به موجب ماده واحده قانون اجازه رعايت احوال شخصيه ايرانيان غير شيعه در محاكم مصوب مرداد ماه

1312 نسبت به احوال شخصيه و حقوق ارثيه و وصيت ايرانيان غيرشيعه كه مذهب آنان به رسميت شناخته شده لزوم رعايت قواعد و عادات مسلمه متداوله در مذهب آنان در دادگاهها جز در مواردي كه مقررات قانون راجع به انتظامات عمومي باشد تصريح گرديده فلذا دادگاه ها در مقام رسيدگي به امور مذكور و همچنين در رسيدگي به درخواست تنفيذ وصيتنامه ملزم به رعايت قواعد و عادات مسلمه در مذهب آنان جز در مورد مقررات قانون راجع به انتظامات عمومي بوده و بايد احكام خود را بر طبق آن صادر نمايند اين راي برابر ماده 43 قانون امور حسبي و ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب مرداد ماه 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است

قانون ترويج تغذيه با شير مادر و حمايت از مادران در دوران شيردهي - مصوب 22 9 1374

ماده 1 _ ورود هر نوع شير خشك و غذاهاي كمكي شيرخوار ، بايد با رعايت قانون مقررات صادرات و واردات كشور صورت گيرد و شيرخشك فقط از طريق داروخانه ها توزيع شود.

تبصره 1 _ وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مقررات مربوط به ورود انواع مجاز و مقدار مورد نياز و جانشين شونده هاي شير مادر ( شيرخشك و غذاهاي كمكي شيرخوار ) را تهيه و اعلام نمايد. وزارت بازرگاني موظف به مراعات مقررات مزبور مي باشد.

تبصره 2 _ موارد ضرورت تجويز پزشكي و همچنين نحوه عرضه و فروش در بازار مصرف و ارائه مستقيم و غير مستقيم انواع شيرخشك و جانشين شونده ها در شبكه بهداشتي _ درماني كشور طبق ضوابطي خواهد بود كه توسط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي تعيين و اعلام خواهد شد.

ماده 2 _

انتشار هر گونه جزوه ، كتاب ، نشريه و نظاير آن در مورد تغذيه شيرخوار با انواع شيرخشك و جانشين شونده هاي شير مادر در كليه موارد منوط به رعايت ضوابط و معيارهايي خواهد بود كه توسط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي تعيين خواهد شد.

ماده 3 _ مرخصي زايمان تا سه (3) فرزند براي مادراني كه فرزند خود را شير مي دهند در بخش هاي دولتي و غيردولتي چهار (4) ماه مي باشد.

تبصره 1 _ مادراني شيرده پس از شروع به كار مجدد در صورت ادامه شيردهي مي توانند حداكثر تا 20 ماهگي كودك روزانه يك ساعت از مرخصي ( بدون كسر از مرخصي استحقاقي ) استفاده كنند.

تبصره 2 _ امنيت شغلي مادران پس از پايان مرخصي زايمان و در حين شيردهي بايد تامين شود.

تبصره 3 _ مرخصي زايمان براي وضع حمل هاي دوقلو ، پنج ماه و براي زايمان هاي سه قلو و بيشتر ، يكسال با استفاده از حقوق و فوق العاده هاي مربوط تعيين مي شود.

ماده 4 _ دستگاههاي دولتي و وابسته به دولت از جمله سازمان هايي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است و ديگر دستگاههايي كه به لحاظ مقررات خاص استخدامي مشمول قانون كار نيستند موظف به ايجاد تسهيلات مناسب براي تغذيه شيرخوارگان با شير مادر در جوار محل كار كاركنان زن مي باشند.

ماده 5 _ به منظور سياستگذاري ، نظارت و تعيين نحوه آن بر اجراي اين قانون كميته اي با عنوان ( كميته سياستگذاري ، نظارت بر ترويج تغذيه با شيرمادر ) در وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي تشكيل مي شود. اعضاي اين كميته كه با حكم وزير بهداشت

، درمان و آموزش پزشكي به عضويت كميته منصوب مي شوند عبارتند از

الف _ معاون امور بهداشتي وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي

ب _ معاون امور دارو و درمان وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي

ج _ رئيس سازمان نظام پزشكي جمهوري اسلامي ايران

د _ دو نفر از اعضا كميته كشوري ترويج تغذيه با شيرمادر.

ه _ يك نفر پزشك متخصص زنان و زايمان

و _ يك نفر پزشك متخصص اطفال

ز _ يك نفر متخصص علوم تغذيه

ح _ يك نفر روحاني آشنا به مباني اسلام كه حداقل 6 سال دوره خارج فقه و اصول را طي كرده باشند.

ط _ يك نفر به نمايندگي از شوراي فرهنگي _ اجتماعي زنان شوراي عالي انقلاب فرهنگي

خدمات كميته سياست گذاري و نظارت بر ترويج تغذيه با شير مادر افتخاري مي باشد.

ماده 6 _ وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مي تواند نسبت به تشكيل كميته هاي ترويج تغذيه با شيرمادر و حمايت از مادران در دوران شيردهي در استان ها اقدام نمايد. كميته هاي موضوع اين ماده موظف خواهند بود نتايج اقدامات خود را به كميته سياست گذاري و نظارت بر ترويج تغذيه با شيرمادر در وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي گزارش نمايند.

ماده 7 _ شرح وظايف و اختيارات كميته هاي موضوع اين قانون در حدود صلاحيت و شرايط اجراي تصميمات آنها و نحوه انتخاب و تركيب اعضاي كميته هاي استاني به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه بنا به پيشنهاد وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي به تصويب هيأت وزيران مي رسد.

در هر حال تصميمات كميته هاي موضوع مواد 5 و 6

در صورت تاييد وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي يا مقام مجاز از سوي وي قابل ابلاغ خواهد بود.

ماده 8 _ اعضا كميته هاي موضوع اين قانون و مأمورين وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مجازند از مراكز ارايه دهنده خدمات بهداشتي ودرماني ، داروخانه ها و ساير موسساتي كه در ارتباط با توليد و توزيع جانشين شونده هاي شير مادر فعاليت مي كنند بازديد به عمل آورند. اين گونه موسسات مكلف به همكاري مي باشند.

ماده 9 _ متخلفين از اجراي اين قانون ، با رعايت مراتب و دفعات جرم ، به تعزير از قبيل نصب پارچه تخلف بر سر در داروخانه ، تعطيل موقت آن ، قطع موقت بعضي خدمات شهري يا جزاي نقدي از يك تا صد ميليون ريال و در صورت تكرار جرم به حداكثر تعزير و جزاي نقدي در محاكم صالحه محكوم مي گردند.

ماده 10 _ آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف دو ماه بنا به پيشنهاد وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 11 _ كليه قوانين مغاير با اين قانون لغو مي گردد.

آيين نامه اجرايي قانون ترويج تغذيه با شير مادر و حمايت از مادران در دوران شيردهي - مصوب 1

ماده 1 _ ورود شيرخشك ( شير مصنوعي ) و غذاهاي كمكي شيرخوار منحصرا توسط اشخاص حقيقي و حقوقي كه ضوابط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي را رعايت مي كنند مجاز است

ماده 2 _ كليه دستگاههاي دولتي و غير دولتي مكلف به اجراي ضوابط تعيين شده توسط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي ، موضوع تبصره هاي (1) و (2) ماده (1) و ماده (2) قانون ترويج تغذيه با شير مادر و حمايت از مادران در دوران شيردهي كه از اين پس قانون

ناميده مي شود هستند.

ماده 3 _ اعطاي چهارمين ماه مرخصي زايمان منوط به گواهي پزشك متخصص اطفال يا پزشك مركز بهداشتي _ درماني (شهري و روستايي همراه باشناسنامه شيرخوار (براي احراز عدم استفاده از شيرخشك) است ، مگر اينكه مطابق مقررات ديگر براي آنها مرخصي زايمان بيشتري پيش بيني شده باشد.

تبصره _ بانواني كه در طول بارداري با تاييد پزشك معالج از مرخصي استعلاجي استفاده مي كنند ، از چهارماه مرخصي زايمان بهره مند خواهند بود ومدت مرخصي استعلاجي از مرخصي زايمان آنان كسر نخواهد شد.

ماده 4 _ استفاده از مرخصي ساعتي تا سن (20) ماهگي كودك ، منوط به ارايه گواهي مركز بهداشتي _ درماني مبني بر تغذيه شيرخوار توسط مادر است

تبصره _ بانوان مشمول قانون كار تابع ضوابط مربوط به خود هستند.

ماده 5 _ مادران مشمول اين آيين نامه پس از پايان مرخصي زايمان و در دوران شيردهي ، بايد در كار قبلي خود اشتغال يابند. در اين دوران نقل و انتقال آنها ممنوع است

ماده 6 _ مادران مشمول اين آيين نامه مي توانند طي ساعات مقرر كار روزانه ، حداكثر از يك ساعت مرخصي ساعتي استفاده كنند. مادران ياد شده مي توانند بر حسب نياز كودك مرخصي مزبور را حداكثر در سه نوبت استفاده كنند.

تبصره 1 _ وزارتخانه ها ، موسسات و شركتهاي دولتي و موسساتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است موظفند متناسب باتعداد مادراني كه فرزند خود را شير مي دهند ، نسبت به ايجاد محل مناسب اقدام كنند.

تبصره 2 _ ضوابط مربوط به ايجاد شيرخوارگاه و مهد كودك در كارگاه هاي مشمول قانون كار ، بر اساس ماده

(78) قانون كار و آيين نامه اجرايي شيرخوارگاه ها و مهدكودك هاست

ماده 7 _ وظايف و اختيارات ( كميته سياستگزاري و نظارت بر ترويج تغذيه با شير مادر ) به شرح زير است

1 _ تداوم سياست ترويج تغذيه با شيرمادر.

2 _ تعيين چگونگي برآورد نياز و نظارت بر ورود ، عرضه و فروش شيرخشك و غذاهاي كمكي شيرخوار و ابلاغ آن به مراجع ذي ربط

3 _ تعيين چگونگي نظارت بر توزيع صحيح شيرخشك در سيستم شبكه هاي بهداشتي ، درماني كشور و ابلاغ آن به مراجع ذي ربط

4 _ نظارت بر حسن اجراي برنامه هاي آموزشي ، تبليغاتي و تحقيقاتي

5 _ بررسي تخلفات و ابلاغ آن به مراجع ذي ربط

6 _ تعيين چگونگي استفاده از تحقيقات به عمل آمده در زمينه شير مادر و تغذيه كمكي

7 _ نظارت بر فعاليت هاي كميته هاي استاني ترويج تغذيه با شير مادر و حمايت از مادران در دوران شيردهي

تبصره 1 _ كميته موضوع اين ماده مي تواند براي انجام هر چه بهتر وظايف خود گروههاي اجرايي ايجاد كند.

تبصره 2 _ دستورالعمل چگونگي تشكيل جلسات و اداره آن ، توسط كميته مزبور تنظيم شده وبه تصويب وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مي رسد.

ماده 8 _ تصميمهاي كميته سياستگزاري و نظارت بر ترويج تغذيه با شير مادر ، پس از تصويب وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي لازم الاجرا است

ماده 9 _ معاون امور بهداشتي وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي ، رييس كميته سياستگزاري و نظارت بر ترويج تغذيه با شير مادر بوده و موظف است جلسات را به

طور منظم تشكيل دهد.

ماده 10 _ وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مي تواند نسبت به تشكيل ( كميته هاي ترويج تغذيه با شير مادر و حمايت از مادران در دوران شيردهي ) در استانهايي كه مقتضي بداند با تركيب زير اقدام كند

1 _ معاون امور بهداشتي دانشگاه علوم پزشكي و خدمات بهداشتي _ درماني استان

2 _ معاون دارو و درمان دانشگاه علوم پزشكي و خدمات بهداشتي _ درماني استان

3 _ رييس نظام پزشكي مركز استان

4 _ دو نفر از اعضاي كميته استاني ترويج تغذيه با شير مادر.

5 _ يك نفر پزشك متخصص زنان و زايمان

6 _ يك نفر متخصص يا كارشناس علوم تغذيه

7 _ يك نفر ماما.

8 _ يك نفر پرستار.

افراد موضوع اين ماده با حكم رييس دانشگاه علوم پزشكي و خدمات بهداشتي _ درماني استان منصوب مي شوند. خدمات كميته استاني افتخاري است

ماده 11 _ وظايف و اختيارات كميته هاي استاني ترويج تغذيه با شير مادر و حمايت از مادران در دوران شيردهي به شرح زير است

1 _ نظارت بر چگونگي برآورد نياز استان به شير مصنوعي و توزيع صحيح آن

2 _ نظارت بر حسن اجراي برنامه هاي آموزشي ، تبليغاتي ، انتشاراتي و تحقيقاتي

3 _ ارايه گزارش اقدام هاي انجام شده به كميته سياستگزاري و نظارت بر ترويج تغذيه با شير مادر.

4 _ انجام امور محول شده از سوي كميته سياستگزاري و نظارت بر ترويج تغذيه با شيرمادر.

ماده 12 _ معاون امور بهداشتي دانشگاه علوم پزشكي و خدمات بهداشتي _ درماني استان ، رييس كميته ترويج تغذيه با شير مادر و حمايت از مادران در دوران

شيردهي استان بوده و موظف است جلسات را به طور منظم تشكيل دهد.

ماده 13 _ تصميم هاي كميته استاني ترويج تغذيه با شير مادر و حمايت از مادران در دوران شيردهي ، پس از تصويب وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي در استان مربوط قابل اجرا است

ماده 14 _ دانشگاههاي علوم پزشكي و اعضاي كميته هاي موضوع قانون بر حسن اجراي قانون و اين آيين نامه در موسسات توليد كننده و توزيع كننده نظارت كامل داشته و در صورت مشاهده تخلفات موضوع قانون ، مراتب را در كميته هاي استاني مطرح و در صورت تاييد ، موضوع را به مراجع ذي صلاح براي تعقيب متخلفان اعلام مي كنند.

قانون اعتبار گواهي بنياد شهيد انقلاب اسلامي در خصوص صدور حكم موت فرضي غايبان مفقودالاثر انق

( شماره 3021520876 روزنامه رسمي )

ماده واحده _ درج آگهي مطابق مواد (1023) قانون مدني و (155) قانون امور حسبي در مورد صدور حكم موت فرضي كساني كه در جريان انقلاب اسلامي و دفاع مقدس مفقودالاثر شده اند ضرورت ندارد و گواهي صادر شده توسط عاليترين مقام اجرايي بنياد شهيد انقلاب اسلامي براي مرجع رسيدگي كننده به تقاضاي صدور حكم موت فرضي ، كافي مي باشد.

قانون الحاق يك تبصره به ماده (1082) قانون مدني درخصوص مهريه

ماده واحده _ يك تبصره به شرح ذيل به ماده (1082) قانون مدني الحاق مي گردد

تبصره _ چنانچه مهريه وجه رايج باشد متناسب با تغيير شاخص قيمت سالانه زمان تاديه نسبت به سال اجراي عقد كه توسط بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران تعيين مي گردد محاسبه و پرداخت خواهد شد مگر اينكه زوجين در حين اجراي عقد به نحو ديگري تراضي كرده باشند.

آيين نامه اجرايي اين قانون حداكثر ظرف مدت سه ماه از تاريخ تصويب توسط بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران با همكاري وزارت دادگستري ووزارت امور اقتصادي و دارايي تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.(1)

راي وحدت رويه 647 _ 28101378

)... منظور مقنن از تصويب ماده واحده الحاق يك تبصره به ماده 1082 قانون مدني مصوب 1376 با توجه به عبارات صدر تبصره و فلسفه وضع آن حفظ ارزش ريالي مهريه زوجه است كه معمولا به حسب وجه رايج (ريالي تعيين مي شود اگرچه تاريخ وقوع عقد ازدواج مربوط به زمان قبل ازتصويب تبصره مزبور باشد با اين وصف قانون مرقوم (تبصره الحاقي با ماده 4 قانون مباينتي ندارد(

راي وحدت رويه شماره 633 _ 1421378

گرچه طبق ماده 1085 قانون مدني مادام كه مهريه زوجه تسليم نشده ، در صورت حال

بودن مهر ، زن مي تواند از ايفاء وظايفي كه در مقابل شوهر داردامتناع كند و اين امتناع مسقط حق نفقه نخواهد بود لكن مقررات اين ماده صرفا به رابطه حقوقي زوجه و عدم سقوط حق مطالبه نفقه زن مربوط است واز نقطه نظر جزايي با لحاظ مدلول ماده 642 قانون مجازات اسلامي (تعزيرات و مجازاتهاي بازدارنده ) مصوب 231375 مجلس شوراي اسلامي كه به موجب آن حكم به مجازات شوهر به علت امتناع از تاديه نفقه زن به تمكين زن منوط شده است و با وصف امتناع زوجه از تمكين ولو به اعتذار استفاده از اختيار حاصله از مقررات ماده 1085 قانون مدني حكم به مجازات شوهر نخواهد شد و در اين صورت حكم شعبه دوم دادگاه عمومي تهران مشعر بر برائت شوهر از اتهام ترك انفاق زن كه با اين نظر مطابق دارد با اكثريت قريب به اتفاق آراء صحيح و قانوني تشخيص مي شود. اين راي وفق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب مردادماه 1337 براي دادگاههاي در موارد مشابه لازم الاتباع است

آيين نامه اجرايي قانون الحاق يك تبصره به ماده 1082 قانون مدني - مصوب 13177

ماده 1 _ چنانچه مهريه وجه رايج باشد مرجع صالح بنا به درخواست هر يك از زوجين ميزان آن را با توجه به تغيير شاخص قيمت سال زمان اديه نسبت به سال وقوع عقد محاسبه و تعيين مي نمايد.

تبصره _ در صورتي كه زوجين در حين اجراي عقد در خصوص محاسبه و پرداخت مهريه وجه رايج به نحو ديگري تراضي كرده باشند مطابق تراضي ايشان عمل خواهد شد.

ماده 2 _ نحوه محاسبه مهريه وجه رايج بدين صورت است متوسط شاخص بها در سال قبل تقسيم بر متوسط شاخص بها

در سال وقوع عقد ضربدر مهريه مندرج در عقد نامه

ماده 3 _ در مواردي كه مهريه زوجه بايد از تركه زوج متوفي پرداخت شود تاريخ فوت مبناي محاسبه مهريه خواهد بود.

ماده 4 _ بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران مكلف به انجام موارد زير مي باشد

الف _ شاخص هاي بهاي سالهاي قبل از اجراي اين قانون را تهيه و در اختيار قوه قضاييه قرار دهد.

ب _ شاخص بهاي مربوط به هر سال را به طور ساليانه حداكثر تا پايان خرداد تهيه و به قوه قضاييه اعلام نمايد.

ماده 5 _ دادگاهها و ادارات ثبت اسناد و املاك موظفند در محاسبه ميزان مهريه وجه رايج مطابق ماده (2) و در تعيين تغيير شاخص قيمت مهريه براساس شاخصهاي مقرر در ماده (4) اين آيين نامه اقدام نمايند.

ماده 6 _ در صورتي كه زوجه براي وصول مهريه به دادگاه صالح دادخواست تقديم نمايد هزينه دادرسي به ميزان بهاي خواسته بر اساس مهرالمسمي بازوجه است و در صورت صدور حكم به نفع وي ، زوج علاوه بر پرداخت مهريه طبق ضوابط اين آيين نامه مسوول پرداخت هزينه دادرسي به مقدار مهرالمسمي و ابطال تمبر به ميزان مابه التفاوت خواهد بود.

ماده 7 _ در صورتي كه زوج تقاضاي صدور اجازه طلاق نمايد دادگاه مكلف به تعيين تكليف مهريه بر اساس اين آيين نامه و بر طبق ضوابط و مقررات جاري خواهد بود.

نحوه محاسبه ارزش مهريه وجه رايج كشور

بر اساس ماده 2 آيين نامه اجرايي قانون الحاق يك تبصره به ماده 1082 قانون مدني مصوب مورخ 13 2 1377 هيات محترم وزيران ، نحوه محاسبه ارزش فعلي مهريه به ترتيب ذيل مي باشد

= ارزش مهريه در حال حاضرعدد شاخص

در سال قبل مبلغ مهريه مندرج در عقد نامه عدد شاخص در سال وقوع عقد

بطور مثال اگر ازدواجي با مبلغ مهريه 200000 ريال در سال 1352 تحقق يافته و قرار باشد مبلغ مذكور در حال حاضر تاديه گردد، براي محاسبه مبلغ مهريه در حال حاضر (سال 1384) از رابطه ذيل استفاده مي گردد

= ارزش مهريه در حال حاضرعدد شاخص در سال 1383 مبلغ مهريه مندرج در عقد نامه عدد شاخص در سال 1352

(سال 1384)

بر اساس رابطه فوق و با توجه به اعداد شاخص كه در جدول پيوست آمده است

200 ريال 28461274 = ارزش مهريه در حال حاضر (سال 1384) ريال 42884375 = 000

در نتيجه مهريه قابل پرداخت در سال 1384 (زمان تاديه معادل 42884375 ريال مي باشد.

بديهي است كه تا سال 1384 به پايان نرسد ، صورت كسر فوق ، شاخص سال 1383 يعني عدد 46274 خواهد بود و بعد از اتمام سال 1384 و ورودبه سال 1385 شاخص سال 1384 جايگزين شاخص 1383 خواهد گرديد.

قانون واگذاري قيمومت محجورين تحت پوشش سازمان بهزيستي كشور به سازمان مذكور - مصوب سال 29

ماده واحده _ در كليه مواردي كه سازمان بهزيستي كشور متكفل امور فرد محجوري مي گردد كه محتاج نصب قيم باشد مكلف است جهت نصب قيم موضوع را به مراجع قضايي مربوطه اعلام نمايد.

تا زماني كه دادگاه فرد معيني را به عنوان قيم نصب نكرده در موارد ضروري رييس دادگستري محل مي تواند رييس سازمان بهزيستي كشور و مديران كل و روساي ادارات بهزيستي محل را با حق توكيل به غير موقتا به عنوان نماينده قانوني محجورين با اختيارات و مسووليت هاي قانوني قيم منصوب نمايد.

تشخيص ضرورت به عهده سازمان مذكور مي باشد.

تبصره _ تهيه و تصويب آيين نامه اجرايي اين قانون

ظرف سه ماه از تاريخ تصويب اين قانون به عهده وزارت دادگستري و وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي مي باشد.

آيين نامه ازدواج مردان ايراني با زنان خارجي آواره - مصوب 21 1 1382

ماده 1 _ به وزارت كشور ( اداره كل امور اتباع و مهاجرين خارجي اجازه داده مي شود در صورت تقاضاي ثبت ازدواج از سوي مرد تبعه ايران با زن تبعه خارجه داراي كارت هويت ويژه اتباع خارجي با رعايت مقررات اين آيين نامه مجوز ثبت ازدواج را صادر نمايد.

ماده 2 _ براي تشكيل پرونده متقاضيان بايد مدارك زير را تهيه وتسليم نمايند

1 _ درخواست نامه مرد و زن مبني بر تقاضاي صدور مجوز ثبت ازدواج ، طبق نمونه وزارت كشور

2 _ ارايه اصل و رونوشت شناسنامه مرد و كارت هويت معتبر زن

3 _ گواهينامه از مراجع رسمي كشور متبوع زن مبني بر تصديق هويت وي

تبصره _ در صورتي كه تهيه گواهينامه مذكور براي متقاضي امكان پذير نباشد وزارت كشور مي تواند بدون دريافت مدرك فوق اقدام به تشكيل پرونده نمايد.

ماده 3 _ وزارت كشور در خصوص هويت و صلاحيت زن خارجي مراتب را از وزارت اطلاعات _ امور بيگانگان _ استعلام و مجوز ثبت ازدواج را صادرخواهد نمود.

تبصره 1 _ مراجع مذكور مي توانند اختيارات خود را به ادارات تابعه در استانها واگذار نمايند.

تبصره 2 _ مراجع ذي ربط در صورت صدور مجوز ثبت ازدواج واقعه را ثبت خواهند نمود و وفق ماده (976) قانون مدني جهت زوجه شناسنامه صادر خواهد شد.

اين تصويب نامه در تاريخ 2111381 به تاييد مقام محترم رياست جمهوري رسيده است

آيين نامه زناشويي بانوان با اتباع بيگانه غيرايراني - مصوب 6 7 1345 هيات وزيران

ماده 1 _ به وزارت كشور اجازه داده مي شود پروانه اجازه زناشويي بانوان ايراني را با اتباع بيگانه با رعايت مقررات اين آيين نامه صادر نمايد.

ماده 2 _ با راي صدور پروانه فوق متقاضيان بايد مدارك

زير را تهيه و تسليم دارند

1 _ درخواست نامه مرد و زن مبني بر تقاضاي صدور پروانه اجازه زناشويي طبق نمونه وزارت كشور.

2 _ گواهينامه از مرجع رسمي كشور متبوع مرد مبني بر بلامانع بودن ازدواج با زن ايراني و به رسميت شناختن ازدواج در كشور متبوع مرد. در صورتي كه تهيه گواهينامه مذكور براي متقاضي امكان پذير نباشد وزارت كشور مي تواند بدون دريافت مدرك فوق در صورت رضايت زن پروانه زناشويي را صادرنمايد.

3 _ در صورتي كه مرد غيرمسلمان و زن مسلمان باشد، گواهي يا استشهاد تشرف مرد به دين مبين اسلام

ماده 3 _ وزارت كشور در صورت تقاضاي زن علاوه بر مدارك مذكور در ماده 2 مدارك زير را نيز از مرد بيگانه مطالبه خواهد نمود

1 _ گواهينامه مبني بر اينكه مرد مجرد است يا متاهل ، از مرجع رسمي محلي يا مأموران سياسي و كنسولي كشور متبوع مرد.

2 _ گواهي نداشتن پيشينه بد و محكوميت كيفري مرد از مراجع رسمي محلي يا مأموران سياسي و كنسولي كشور متبوع مرد و همچنين گواهي عدم سو پيشينه كيفري از مراجع كشور در صورتي كه مرد بيگانه در ايران اقامت داشته باشد.

3 _ گواهي از مراجع محلي يا مأموران سياسي و كنسولي كشور متبوع مرد مبني بر وجود استطاعت و مكنت زوج و همچنين تعهدنامه ثبتي از طرف مرد بيگانه مبني بر اينكه متعهد شود هزينه و نفقه زن و اولاد و هرگونه حق ديگري كه زن نسبت به او پيدا كند در صورت بدرفتاري يا ترك و طلاق پرداخت نمايد.

تبصره _ در مواردي كه وزارت كشور مصلحت بداند، براي حسن انجام وظايفي كه طبق

مقررات و قوانين ايران زوج در قبال زوجه دارد از قبيل حسن رفتار و انفاق در تمام مدت زناشويي و اداي واجبات مالي زوجه و اولاد تحت حضانت وي و امثال آن و همچنين در مواردي كه تفريق پيش آيد براي پرداخت هزينه مراجعت همسر مطلقه تا محل سكونت زن در ايران مي تواند تضمين متناسب از شوهر مطالبه نمايد.

فرم تعهدنامه و تضميني كه در اين قبيل موارد بايد اخذ شود و چگونگي استفاده از ضمانت نامه را، وزارت كشور تهيه خواهد نمود.

ماده 4 _ وزارت كشور مي تواند به استانداري ها و فرمانداري هاي كل و همچنين با موافقت وزارت امور خارجه به بعضي از نمايندگان سياسي و كنسولي ايران در خارجه اختيار دهد كه طبق مقررات اين آيين نامه پروانه زناشويي را مستقيما در محل صادر نموده و مراتب را به ثبت احوال اعلام دارند.

ص 700 ازدواج مردان ايراني با زنان خارجي

اوقاف

آيين نامه اجرايي قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه - مصوب 10 2 1365

ماده 1 _ منظور از كلمه سازمان در اين آيين نامه سازمان حج و اوقاف و امور خيريه است

ماده 2 _ اداره حج و اوقاف و امور خيريه هر حوزه امور مربوط به همان حوزه را انجام خواهد داد و در صورتي كه رقبات يك موقوفه در حوزه هاي مختلف واقع شده باشد اداره حج و اوقاف و امور خيريه به محل مصرف مسيول رسيدگي به بودجه و حساب موقوفه خواهد بود و ادارات حج و اوقاف و امور خيريه محل وقوع رقبات ديگر اين گونه موقوفات به ساير امور رقبات واقع در همان حوزه رسيدگي مي نمايند. در صورتي كه موقوفه داراي رقبات متعدد و در حوزه هاي مختلف واقع و مصرف

هر رقبه در همان حوزه باشد، رسيدگي به بودجه و حساب و اداره موقوفه به عهده اداره حج و اوقاف و امور خيريه همان حوزه مي باشد.

تبصره _ چنانچه در مورد اين صلاحيت ابهام و اختلافي بين ادارات حج و اوقاف و امور خيريه پيش بيايد نظر سرپرست سازمان معتبر است

ماده 3 _ اداره امور اماكن مذهبي اسلامي از قبيل بقاع متبركه و غيره بجز آنچه كه در تبصره 2 ماده 1 قانون استثنا شده و اماكني كه براي اداره آنها ترتيب خاصي داده نشده است به عهده ادارات حج و اوقاف و امور خيريه بوده و مي توانند برابر ماده 5 قانون و تبصره هاي ذيل آن و آيين نامه مربوطه ، اشخاصي را به عنوان هيات امنا انتخاب نمايند.

تبصره _ عرصه و اعيان مساجد ، مدارس ، علوم ديني و تكايا رقبه موقوفه است ولي ادارات حج و اوقاف و امور خيريه در شيون داخلي آنها از قبيل تعيين امام جماعت و انجام مراسم مذهبي دخالت نخواهند داشت

ماده 4 _ ادارات اوقاف و امور خيريه در مورد موقوفات خاصه كه فاقد متولي منصوص بوده و يا به تشخيص سازمان معتمد يا محل وثوق نباشند، به منظور رعايت مصلحت وقف و بطون لاحقه ، با تشخيص و اجازه نماينده ولي فقيه و تا زمان رفع مانع نسبت به اداره امور موقوفه اقدام خواهند كرد.

ماده 5 _ در موقوفات (اعم از عام و خاص ، موضوع قسمت اخير بند (1) ماده (1) قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه درصورت اختلاف موقوف عليهم و همچنين در موارد تعدي و تفريط

متولي و ناظر يا به خطر افتادن مصالح بطون لاحقه طبق ماده (7) قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه بنا به درخواست ادارات اوقاف و امور خيريه و تشخيص شعبه تحقيق و حكم دادگاه تعيين تكليف و اقدام خواهد شد.

ماده 6 _ اداره امور موسسات و انجمن هاي خيريه اي كه از طرف دولت و يا ساير مراجع ذيصلاح به عهده سازمان يا واحدهاي تابعه گذاشته شده يا مي شود طبق اساسنامه هاي مصوبه هريك خواهد بود و درمورد ساير موسسات خيريه باتوجه به قانون ماليات هاي مستقيم چنانچه موسسات مذكور جهت مفاصا حساب مالياتي يا به هر جهت ديگري كه احتياج به گواهي داشته باشند مراجعه نمايند ادارات حج و اوقاف و امورخيريه مي توانند نحوه عملكرد اينگونه موسسات را بررسي نموده و در صورت تاييد گواهي صادر نمايند.

تبصره _ گواهي فوق به موسسات خيريه اي داده خواهد شد كه در اساسنامه آنها پيش بيني شده باشد در صورت انحلال موسسه اموال و دارايي آن با اجازه نماينده ولي فقيه صرف امور خيريه گردد.

ماده 7 _ ادارات حج و اوقاف و امور خيريه موظفند گورستانهاي متروكه موقوفه واقع در حوزه عمل خود را مشخص ودر صورتيكه فاقد متولي باشد باتوجه به موقعيت آنها برنامه هاي متناسب وفق موازين شرعي در امور خيريه جهت بهره برداري از آنها تنظيم و به سازمان پيشنهاد نمايند تا با تصويب سرپرست سازمان به مرحله اجرا گذاشته شود.

ماده 8 _ اداره كل تحقيق سازمان وظايفي را كه طبق قانون برعهده دارد به وسيله شعب حقوقي و حسابرسي انجام خواهد داد طرز تشكيل و رسيدگي و وظايف شعب تحقيق بر

طبق آيين نامه مربوطه خواهد بود .

ماده 9 _ متولي امين موقوفه بوده و موظف است مطابق قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه و ساير قوانين و مقررات مربوطه و در صورت ابهام و يا فقدان مقررات خاص طبق احكام شرع و با عنايت كامل به مندرجات وقفنامه موقوفه تحت توليت خود را اداره كند و درحفظ عين ، منافع ،حقوق و حدود موقوفه اقدام و در اجراي نيات خير واقف كوشش نمايد.

ماده 10 _ متوليان موظفند در اسرع وقت نسبت به ثبت رقبات تحت توليت خود مبادرت نمايند و همچنين در مواردي كه از طرف اشخاص تقاضاي ثبت موقوفه به عنوان ملك شود اعتراض و در مراجع صالحه اقامه دعوي بنمايند و در مواردي كه موقوفه به نحوي از انحا بدون مجوز شرعي به ملكيتاشخاص در آمده با رعايت ماده واحده قانون ابطال اسناد فروش رقبات آب و اراضي موقوفه مصوب 28 1 1363 و آيين نامه اجرايي آن نسبت به احياي موقوفه اقدام و ادارات حج و اوقاف و امور خيريه محل را در جريان اقدامات خود قرار دهند تا همكاري لازم معمول گردد.

تبصره 1 _ متوليان موظفند در اجراي ماده 9 قانون تشكيلات واختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه وتبصره ذيل آن به هنگام طرح هر گونه دعوي يا اعتراض بر ثبت نسخه اي از دادخواست يا اعتراض نامه تنظيمي را به ادارات حج و اوقاف و امور خيريه محل تسليم و رسيد دريافت دارند تا ادارات مذكور در اين قبيل موارد براي حفظ حقوق موقوفه جريان دعوي را مستمرا مراقبت و در صورت لزوم

در دعوي مطروحه وارد و در جهت حفظ حقوق وقف اقدام نمايند.

تبصره 2 _ ادارات حج و اوقاف و امور خيريه مكلفند در صورتي كه متوليان نسبت به تقاضاي ثبت اعتراض برثبت واقامه دعوي و پيگيري آن درمواعد قانوني به وظايف خود عمل ننمايند براي حفظ حقوق وقف در موعد قانوني رأسا نسبت به موارد مذكور اقدام نمايند.

تبصره 3 _ سازمان و موقوفات عام واماكن مذهبي اسلامي ، مدارس علوم ديني و موسسات وبنيادهاي خيريه به موجب تبصره ذيل ماده 9 قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه از پرداخت مخارج و هزينه هاي دادرسي وهمچنين از پرداخت حق الثبت و بقاياي ثبتي و هزينه هاي اجرايي معاف مي باشند.

ماده 11 _ به منظور رعايت مصلحت وقف وبهره برداري صحيح بايد رقبات موقوفه را با توجه به مفاد وقفنامه و قوانين مربوطه وباجلب نظر كارشناس رسمي يا خبره محلي و رعايت شرايط زير از طريق مزايده به اجاره واگذار نمود

الف _ خسارات احتمالي حتي الامكان به عهده مستاجر باشد.

ب _ از مستاجر بايدضامن معتبر ويا وثيقه مناسب براي تاديه حقوق موقوفه و تخليه وتحويل آن در پايان مدت اخذ شود.

ج _ حق انتقال مورد اجاره از طرف مستاجر به غير حسب مورد موكول به موافقت كتبي متولي و ادارات حج و اوقاف و امور خيريه باشد، بديهي است رعايت آيين نامه نحوه وصول پذيره و اهدايي الزامي است

د _ مدت اجاره نبايد بيش از ده سال باشد مگر با جلب موافقت سرپرست سازمان

ه _ از پيشنهاد دهندگان برابر ده درصد مبلغ پيشنهادي بعنوان سپرده اخذ شود.

و _ حداقل مال الاجاره براساس

نظر كارشناس رسمي يا خبره محلي وبه نرخ عادله روز وساير شرايط لازم در آگهي مزايده قيد گردد.

ز _ اجاره نامه بايد رسمي باشد ودر مواردي كه تنظيم اجاره نامه رسمي ميسر نيست قرار داد تنظيم گردد.

تبصره 1 _ در مورد رقباتي كه در آمد ساليانه آنها تا دويست هزار ريال مي باشد مزايده الزامي نيست مشروط براينكه ميزان اجاره از طرف كارشناس رسمي يا خبره محلي با توجه به نرخ عادله روز تعيين شده باشد.

تبصره 2 _ آگهي مزايده بايد متضمن شرايط مذكور در ماده قبل و هر گونه اطلاعات باشد ودر يكي از روزنامه هاي كثير الانتشار محلي نيز منتشر شود فاصله انتشار آگهي تا تاريخ قرايت پيشنهادها كمتر از 15 روز وبيشتر از 30 روز نخواهد بود.

ماده 12 _ در مورد موقوفاتي كه عرصتا و اعيانا وقف است اعطاي حق تملك اعيان به مستاجر ممنوع مي باشد در بعضي موارد استثنايي تملك اعيان مستحدثه به وسيله مستاجر با تصويب سرپرست سازمان مجاز است واين موضوع در مورد باغ هاي موقوفه وهمچنين در مورد موقوفات خاص نيزجاري است

ماده 13 _ اجاره اراضي و رقبات بلا معارض موقوفه مورد نياز وزارتخانه ها و موسسات وابسته ونهادهاي انقلاب اسلامي با رعايت صلاح وغبطه وقف براساس نظر كار شناس رسمي يا خبره محلي برمبناي نرخ عادله روز بدون انجام مزايده و با رعايت آيين نامه نحوه وصول پذيره و اهدايي مجاز است ودرموارد ديگر با رعايت مصالح وقف و يا تصويب سرپرست سازمان و بر مبناي نظريه كارشناس رسمي يا خبره محلي و به نرخ عادله روز انجام مزايده الزامي نخواهد بود.

ماده 14 _ كميسيون مزايده از مسيول

اداره حج و اوقاف و امور خيريه نماينده اداره امور اقتصادي و دارايي محل ومتولي موقوفه تشكيل مي شود ،درصورتي كه موقوفه بدون متولي باشد نماينده دادستان عمومي شهرستان در جلسه شركت خواهد نمود.

تبصره 1 _در مواردي كه پيشنهادي نرسيده و يا پيشنهادات واصله به نظر كميسيون مزايده مخالف مصالح وقف تشخيص داده شود مزايده يكبار ديگر تجديد مي شود و در صورت تكرار وضعيت اوليه ، تكليف به وسيله اكثريت اعضاي كميسيون مذكور تعيين خواهد شد.

تبصره 2 _ درمورد آن قسمت از باغات موقوفه كه فروش سر درختي آنها از طريق ديد به حال موقوفه مفيد باشد مي توان فروش را منحصر به يك فصل و مزايده را بر طبق عرف و عادات محل و با نظر كارشناس وياخبره محلي به طور حضوري انجام داد.

تبصره 3 _ در صورت تساوي پيشنهادات واصله برنده مزايده با نظر اكثريت اعضاي كميسيون تعيين خواهد شد.

تبصره 4 _ رقبات موقوفات مشمول قانون ابطال اسناد فروش رقبات ، آب و اراضي موقوفه برابر آيين نامه اجرايي آن به اجاره واگذار مي شود.

ماده 15 _ اراضي موقوفه مشمول قانون ابطال اسناد فروش رقبات آب و اراضي موقوفه كه در محدوده خدمات شهري واقع شده ودر حال حاضر كاربري زراعي ندارد با تاييد مقامات ذيصلاح و تامين وپرداخت حقوق مكتسبه زراعين صاحب نسق طبق مفاد اين آيين نامه براي امور ساختماني مجاز به اجاره واگذار خواهد شد.

ماده 16 _ متولي موظف است نسبت به وصول مطالبات موقوفه ونيز براي روشن نمودن وضع موقوفه در اجراي قانون ابطال اسناد فروش رقبات ، آب و اراضي موقوفه به موقع اقدام كند.

ماده 17 _ متوليان و ادارات حج

و اوقاف و امور خيريه مكلفند اقدامات خود را نسبت به اجراي مواد 1 و 4 لايحه قانوني تجديد قرارداد و اجاره املاك و اموال موقوفه و تجديد انتخاب متوليان و امنا و نظار اماكن متبركه مذهبي ومساجد مصوب 421358 شوراي انقلاب اسلامي ايران همچنان به منظور احقاق حقوق موقوفات پيگيري نمايند.

ماده 18 _ وجوه حاصل از ضبط سپرده هاي مزايده موقوفات و اماكن مذهبي به حساب همان موقوفه يا مكان مذهبي واريز خواهدشد.

ماده 19 _ مخارج هر موقوفه به شرح زير است

الف _ هزينه هاي مربوط به حفظ عين و بقا موقوفه و فراهم نمودن موجبات آباداني رقبات آن .

ب _ تعميرات جاري وهزينه هاي مربوط به بهره برداري از آن .

ج _ ماليات وعوارض وحق التوليه و حق النظاره و مخارج ثبتي و محاكماتي در صورت شمول

د _ مصارف مقرر در وقفنامه و يا سيره جاريه

تبصره 1 _ اعتبارات بند ج به وسيله متولي به مصرف مي رسد ولي در مورد مصرف اعتبارات بندهاي الف ، ب د اطلاع اداره حج و اوقاف و امور خيريه لازم است مگر در موقوفات منصوص التوليه در صورتي كه مظنه تعدي و تفريط متولي نباشد.

تبصره 2 _ آن قسمت از مخارج بند (د) كه تحصيل اسناد هزينه مقدور نباشد گواهي لازم با ذكر علت نوع و مشخصات هزينه با امضاي مسيول اداره محل و متولي و متصديان امور مالي حسب مورد تنظيم خواهدشد.

ماده 20 _ در موقوفاتي كه داراي متولي منصوص و قادر به انجام وظايف شرعي و قانوني نمي باشند، متولي موظف است بودجه فردي موقوفات و اماكن مذهبي كه حاوي مشخصات رقبات و ريز ارقام

درآمد و هزينه ، موجودي ، بدهي و مطالبات مي باشد را حداكثر در سه ماهه آخر هر سال براي سال آتي ، طبق مدلول وقف نامه و مطابق نمونه اي كه سازمان معين مي نمايد ، در پنج نسخه به اختلاف مورد ، به شرح زير تنظيم نمايد

الف _ ادارات اوقاف و امور خيريه ، بودجه موقوفات متصرفي را ظرف مدت يك ماه از تاريخ تنظيم به اداره كل اوقاف و امور خيريه استان مربوط ارسال مي نمايند تا در صورتي كه طبق مقررات و مدلول وقف نامه يا سيره جاريه تنظيم شده باشد، تاييد و در غير اين صورت جهت رفع نقص اعاده نمايد.

ب _ موقوفاتي كه متوليان آنها در مظان تعدي و تفريط قرار دارند و با رعايت طرح توجيهي شماره 5931120 مورخ 23 7 1369 و مجوز مورخ 781369 مقام معظم رهبري با نظارت سازمان اوقاف و امور خيريه اداره مي شوند متولي مربوط بودجه تنظيمي را ظرف يك ماه براي بررسي و تاييد به اداره اوقاف و امور خيريه محل تسليم مي نمايد.

تبصره 1 _ يك نسخه از بودجه هاي تاييد شده در موقوفات غير متصرفي _ موضوع بند (ب _ به متولي و در موقوفات متصرفي به حسابداري و يك نسخه به اداره موقوفات و امور خيريه محل و يك نسخه به اداره كل اوقاف و امور خيريه استان مربوط و يك نسخه به اداره تحقيق مربوط و يك نسخه به سازمان ارسال خواهد شد و سازمان نيز به نوبه خود بودجه هاي واصله را مورد رسيدگي قرار داده و انطباق و يا عدم انطباق آن را با وقف نامه و مقررات و

دستورالعمل هاي صادره به اداره اوقاف و امور خيريه محل اعلام مي دارد.

تبصره 2 _ موقوفاتي كه داراي متولي منصوص و قادر به انجام وظايف شرعي و قانوني هستند از تسليم بودجه به ترتيب ياد شده مستثني مي باشند ، مگر آنكه طبق نظر شعب تحقيق و حكم دادگاه فاقد شرايط مذكور يا مشمول بند (ب اين ماده شوند. اين متوليان در هر حال به منظور تنظيم امور مالياتي طبق قانون مالياتهاي مستقيم و آيين نامه و ضوابط مربوط جهت اخذ گواهي و مفاصا حساب عملكرد ساليانه موقوفه اقدام خواهند كرد.

ماده 21 _ در مورد تعمير و عمران موقوفات و تامين و انجام هزينه هاي مورد نياز به ترتيب زير اقدام خواهد شد

الف _ در موقوفاتي كه واقف درصدي از درآمد را براي تعمير و امور عمراني پيش بيني كرده باشد طبق نيات واقف عمل خواهد شد.

ب _ در ساير موارد براي انجام تعميرات و عمران موقوفات با رعايت ماده (6) قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه از درآمد موقوفه هزينه هاي لازم تامين و پرداخت خواهد شد.

ج _ ادارات اوقاف و متوليان مي توانند در صورتي كه مغاير وقف نامه نباشد از طرق ديگر نظير اخذ وام نيز براي اين منظور استفاده نمايند.

ماده 22 _ در صورتي كه منابع مذكور در ماده (21) و عوايد يك ساله موقوفه براي تعمير يا بازسازي آن تكافو ننمايد متوليان و ادارات اوقاف و امورخيريه و امنا مي توانند درآمد دو يا چند سال موقوفه را به اضافه عوايد موجود به مصرف برسانند.

تبصره _ حكم اين ماده همچنين حكم ماده (21) اين آيين نامه در

مورد اماكن مذهبي اسلامي با رعايت مقررات مربوط به اين اماكن نيز جاري است

ماده 23 _ مطالبات و صرفه جويي هاي سال هاي قبل هر موقوفه به عنوان در آمد خالص در بودجه هر سال منظور خواهد شد و چنانچه قبلا حق التوليه و حق النظاره از اين مبلغ در يافت شده باشد مجددا احتساب نخواهد شد.

ماده 24 _ با توجه به اينكه حفظ موقوفات از وظايف متوليان است و اموال وقف بايد از اموال شخص متولي جدا و متمايز باشد متوليان موقوفات و امناي اماكن متبركه مكلفند دفتر مخصوصي براي ثبت درآمد و هزينه موقوفه يا اماكن مزبور تنظيم نمايند و هر گاه درآمد سالانه آنها بيش از صد هزارريال باشد بايد با معرفي اداره حج و اوقاف و امور خيريه حساب جداگانه اي به نام موقوفه يا مكان متبركه در يكي از بانك ها افتتاح و عوايد حاصله را به آن حساب واريز و هر گونه پرداخت را از طريق آن انجام دهند.

تبصره _ در مورد موقوفات و اماكني كه از طرف سازمان براي آنها امنايي منصوب شده است حساب مذكور با امضاي مشترك (امنا و اداره حج و اوقاف و امور خيريه افتتاح خواهد شد.

ماده 25 _ ادارات تحقيق بموجب ماده 14 قانون تشكيلات واختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه مكلفند همه ساله از متوليان و امناي وقف و اماكن مذهبي و مديران موسسات خيريه مشمول و نيز از ادارات حج و اوقاف و امور خيريه صورت حساب در آمد هزينه موقوفات واماكن مذهبي و موسسات خيريه را مطالبه نمايند.

صورتحساب مزبور بايد طبق فصول بودجه فردي سالانه موقوفه يا

مكان مذهبي ويا موسسه خيريه حد اكثر ظرف سه ماه بعد از ابلاغ در قبال اخذ رسيدبه اداره تحقيق ويا اداره حج و اوقاف و امور خيريه تسليم شود، در صورتي كه صورتحساب به اداره حج و اوقاف و امور خيريه تسليم شده باشد اداره مزبور موظف است حداكثر ظرف مدت 10 روز صوت حساب مذكور را به اداره تحقيق مربوطه جهت رسيدگي و صدور مفاصا حساب ارسال دارند صورت حساب تسليمي بايد متضمن موارد زير باشد

1 _ هر رقم از درآمد و هزينه بايد حسب مورد داراي مدارك و اسناد هزينه معتبر باشد.

2 _ مانده حساب در آمد و هزينه سال قبل بايد در صورت حساب سالانه مزبور ملحوظ شود.

تبصره _ ادارات تحقيق از متوليان منصوصي كه در مظان تعدي و تفريط نباشند صورت حساب مطالبه نمي نمايند.

ماده 26 _ متوليان موظفند در اجراي ماده 6 قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه و تبصره ذيل آن و با رعايت مواد 21 و 22اين آيين نامه استعداد محل در نگهداري و جلوگيري از خرابي وانهدام ودر آبادي موقوفه اهتمام نمايند. به طوري كه حداقل هر پنج سال افزايش محسوسي در عايدات موقوفه حاصل شود.

ماده 27 _ ادارات تحقيق موظفند همه ساله مفاصا حساب عملكرد سال قبل موقوفه را با رعايت ماده 25 اين آيين نامه صادر وحسب مورد به متولي يا امين و يا اداره حج و اوقاف و امور خيريه مربوطه تسليم نمايند. در صورتي كه عدم صدور مفاصا حساب ناشي از عمل متولي يا امين باشد شعب حسابرسي موارد تخلف را براي رسيدگي در جهت عزل يا ممنوعيت

و يا ضم امين به شعب حقوقي تحقيق وبراي بركناري امين به اداره حج و اوقاف و امور خيريه مربوطه اعلام خواهند داشت

تبصره _ شعب حسابرسي تحقيق اوقاف موظفند درآمد و هزينه كليه موقوفاتي كه اسناد آنها طبق ماده 25 اين آيين نامه به آنها ارجاع مي شود پس از تكميل پرونده ها حداكثر ظرف مدت يك ماه رسيدگي و تكليف آنها را مطابق آيين نامه طرز تحقيق و رسيدگي در شعب تحقيق اوقاف روشن نمايند و با متخلفين برابر مقررات رفتار خواهد شد.

ماده 28 _ ادارات تحقيق موظفند همه ساله با ملاحظه بودجه ها و صورت حسابهاي ارسالي از طرف متوليان و هيات هاي امنا وادارات حج و اوقاف و امور خيريه و موسسات مشمول چنانچه به موارد تخلف برخورد نمودند مدارك لازم را جمع آوري وبرابر ماده 7 قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه و تبصره هاي مربوطه اقدام نمايند در خصوص تخلف امنا مراتب توسط اداره حج و اوقاف و امر خيريه محل به سرپرست سازمان گزارش و كسب تكليف خواهد شد.

ماده 29 _ متوليان مكلفند همه ساله ماليات قانوني موقوفه را در صورت شمول پرداخت نمايند و در صورتي كه براثر تعلل در پرداخت جريمه اي به آن تعلق گيرد بايد شخصا آن را جبران كنند.

ماده 30 _ در مواردي كه اداره امور موقوفه به حكم ولي فقيه يا قانون با سازمان است كليه وظايف و مسئوليت هاي متولي به عهده سازمان خواهد بود.

تبصره _ هر نوع تخلفي كه در مورد موقوفات غير متصرفي موجب ممنوعيت ويا عزل متولي مي شود در خصوص موقوفه متصرفي نيز تخلف محسوب

و برابر مقررات اقدام خواهد شد.

ماده 31 _ وجوه اهدايي به اماكن مذهبي اسلامي كه جهت مشخصي براي مصرف آن تعيين نشده است و وجوه حاصل از فروش اموال منقول زايد بر احتياج اين قبيل اماكن با جلب نظر اداره حج و اوقاف و امور خيريه به وسيله هيات امنا و در مواردي كه هيات امنا وجود نداشته باشد به وسيله ادارات حج و اوقاف و امور خيريه به ترتيبي كه در ماده 5 قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه و آيين نامه آن مشخص است به مصرف خواهد رسيد.

ماده 32 _ موارد زير از جمله اموري است كه انجام آنها موكول به اجازه سرپرست سازمان كه ماذون از طرف ولي فقيه است خواهد بود

1 _ فروش رقبات موقوفه ونحوه تبديل آن

2 _ اعطاي حق تملك اعيان به مستاجر در موقوفاتي كه عرصتا و اعيانا وقف است واين امر در مورد باغات موقوفه نيز جاري است .

3 _ اجاره بيش از ده سال

4 _ ترك مزايده در مورد اجاره موقوفه مشمول مزايده

5 _ استرداد دعاوي مطروحه در مراجع قضايي

6 _ ارجاع اختلافات به داوري وانتخاب داور يا داوران

7 _ نصب وعزل امنا موقوفات و بقاع متبركه .

تبصره _ جهت بررسي واظهار نظر مشورتي در خصوص مشكلات و معضلات ومسايل حقوقي و اوقافي سرپرست سازمان مي تواند هياتي به نام هيات فني و حقوقي مركب از افراد صاحب نظر كه در سازمان اشتغال داشته باشند را انتخاب و تعيين نمايد.

ماده 33 _ حق التوليه متولي و يا سازمان در قبال اعمال توليت نسبت به موقوفات و همچنين

حق النظاره ناظر اعم از شخص و يا سازمان به ميزان مقرر در وقفنامه خواهد بود و در صورتي كه وقفنامه موجود نباشد و يا ميزان حق التوليه و حق النظاره در آن معين نشده باشد حق التوليه به مقدار اجرت المثل معادل ده درصد در آمد خالص ساليانه وحق النظاره به مقدار اجرت المثل معادل پنج درصد همان درآمد خواهد بود.

تبصره 1 _ در موارد استثنايي كه درصدهاي مندرج در اين ماده با توجه به وضعيت موقوفه متناسب و متعارف نباشد با تاييد سرپرست سازمان كسر يا اضافه مي شود .

تبصره 2 _ در مواردي كه سرپرست سازمان اعمال نظارت اشخاص يا ادارات حج و اوقاف و امور خيريه را در موقوفات غير متصرفي ضروري تشخيص دهند اجرت المثل حق النظاره را نيز متناسبا تعيين خواهند نمود.

تبصره 3 _ در آمد خالص موقوفه برابر هشتاد در صد درآمد كل خواهد بود.

ماده 34 _ ادارات حج و اوقاف و امور خيريه در اماكن مذهبي اجرت المثل عمل خود بابت اداره امور اين اماكن را بر مبناي ده درصد از مجمع در آمد ساليانه اماكن مزبور دريافت مي نمايند و حق الزحمه هيات امنا به موجب آيين نامه ماده 5 قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امورخيريه تعيين خواهد شد .

تبصره _ سازمان عوايد حاصله از حق التوليه و حق النظاره و وجوهي كه بابت اداره امور اماكن مذهبي در يافت مي دارد و همچنين هداياي مستقل را مطابق بودجه اي كه همه ساله تنظيم و به تصويب هيات دولت مي رساند رأسا مصرف خواهد نمود.

ماده 35 _ ادارات حج و اوقاف و امور خيريه موظفند همه ماهه تراز

عمليات دفتر روزنامه وكل رابه انضمام مدارك و گزارش لازم به اداره امور مالي موقوفات جهت بررسي ارسال دارند .

ماده 36 _ ثبت معاملات راجع به عين يا منافع موقوفات و بنيادها و موسسات خيريه وهمچنين ثبت معاملات رقبات مربوط به اماكن متبركه در دفاتر اسناد رسمي بدون موافقت سازمان ممنوع است و دفاتر اسناد رسمي مكلفند رونوشت اسناد راجع به وقف را ظرف ده روز پس از ثبت به اداره حج و اوقاف و امور خيريه مربوطه ارسال دارند.

ماده 37 _ ادارات ثبت مكلفند رونوشت مصدق اسناد مالكيت موقوفات ، مساجد ، تكايا ، مدارس ديني و كليه اماكن مذهبي ثبت شده و همچنين اساسنامه موسسات و بنيادهاي خيريه واقع در حوزه عمل خود را به ادارات حج و اوقاف و امور خيريه محل تحويل نمايند.

ماده 38 _ ادارات حج و اوقاف و امور خيريه و متوليان مكلفند اسناد و آگهي هاي ثبتي مربوط به حوزه عمل خود را بررسي و براي حفظ عين و منافع موقوفات هرگونه اقدام لازم را معمول دارند.

ماده 39 _ سازمان مكلف است دفاتر مخصوصي براي ثبت خلاصه اسناد وقف نامه هاي هر شهرستان تهيه و تنظيم نمايد.

ماده 40 _ متوليان و ادارات حج و اوقاف و امور خيريه موظفند نسبت به موقوفات مسلمي كه بعنوان ملكيت تقاضاي ثبت شده و در مدت قانوني اقدام به اعتراض نگرديده است برابر قانون ابطال اسناد فروش رقبات آب و اراضي موقوفه و آيين نامه مربوطه اقدام نمايند.

ماده 41 _ متوليان و ادارات حج و اوقاف و امور خيريه مي توانند با عنايت به ماده 6 قانون براي احياي حقوق وقف و دفاع از

دعاوي مطروحه و مشاوره در امور حقوقي و ثبتي و موقوفات در صورت لزوم وكيل يا وكلاي دعاوي واجد شرايط را انتخاب نمايند.

تبصره _ حق الوكاله و حق المشاوره با توجه به مصلحت و غبطه موقوفات از محل عوايد وقف قابل پرداخت خواهد بود.

ماده 42 _ در اجراي تبصره ماده 10 قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه متوليان موظفند ظرف مدت 2 ماه از تاريخ اجراي قانون رونوشت مصدق اسناد مالكيت و وقفنامه هاي موجودرا به ادارات حج و اوقاف و امور خيريه مربوطه تسليم و رسيد دريافت دارند و در صورت عدم اقدام ادارات حج و اوقاف و امور خيريه مكلفند به طريق اطمينان بخشي تكليف قانوني آنان را ابلاغ و ضرب الاجلي كه بيش از 2 ماه نباشد براي انجام آن تعيين و در صورت استنكاف به دليل وجود مظنه تعدي و تفريط مراتب را به اداره تحقيق جهت رسيدگي و صدور حكم لازم اعلام دارند.

ماده 43 _ ثمن بيع وقف در صورت جواز بيع بايد در حساب مخصوصي در بانك توديع و باجلب موافقت سرپرست سازمان وبر طبق ماده 90 قانون مدني رقبه ديگري به نام همان موقوفه خريداري كه عوايد آن بر نهج وقفنامه سابق به مصرف خواهد رسيد.

تبصره _ بيع وتبديل موقوفه طبق مواد 88 و 89 قانون مدني با كسب موافقت كتبي سرپرست سازمان امكان پذير خواهد بود و در صورتي كه متوليان بر طبق مواد 88 و 89 قانون مدني قصد بيع و تبديل موقوفه را داشته باشند كسب موافقت سرپرست سازمان ضروري مي باشد.(3)

ماده 44 _ سهام اوراق بهاداري كه از محل ثمن موقوفات

خريداري شده در حكم عين موقوفه است و قابل انتقال نيست مگر در موارد تبديل

تبصره _ ادارات حج و اوقاف و امور خيريه صورت مشخصات اوراق سهام موضوع اين ماده و همچنين ساير سهام و اوراق موقوفه را در دفاتر مخصوص ثبت و نگهداري خواهند كرد .

ماده 45 _ در مواردي كه ثمن بيع وقف تكافوي خريد رقبه مستقلي را ننمايد سازمان مي تواند با مشاركت چند موقوفه و نظر متوليان آنها رقبه واحدي خريداري و سهم هر موقوفه را به تناسب سرمايه آن تعيين نمايد.

ماده 46 _ از تاريخ اجراي اين آيين نامه احكام امناي موقوفات و اماكن مذهبي كه بر مبناي مقررات سابق صادر شده است مورد بررسي و تجديد نظر قرارگرفته ودر صورت رضايت از نحوه خدمات آنان پيشنهاد وانتصاب مجدد بلا مانع است .

ماده 47 _ اداره اثلاث باقيه ، محبوسات ، نذور ، صدقات و ساير اموال موضوع بند (7) ماده (1) قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه كه فاقد متولي يا متصدي بوده يا مجهول التوليه باشد ، طبق مفاد بند (7) و تبصره (3) ماده (1) قانون مذكور با اذن ولي فقيه و يا نماينده ايشان اداره امور آنها به ادارات اوقاف و امور خيريه محل وقوع رقبات مذكور محل مي شود.

تبصره _ مقررات اين آيين نامه (در خصوص موقوفات عامه در مورد محبوسات و اثلاث باقيه نيز تسري دارد .

ماده 48 _ موسسات و بنيادهاي خيريه در صورتيكه بخواهند از معافيت هاي مالياتي مندرج در قانون مالياتهاي مستقيم استفاده نمايند بايد قبلا نظارت سازمان را جلب نمايند .

ماده 49 _ ادارات حج

و اوقاف و امور خيريه مي توانند در امور خيريه و موقوفات از اشخاص حقيقي و حقوقي قبول وصايت نيابت ، وكالت و توليت نموده و صدقات جاريه و نذرهاي آنان را برابر نيات مربوطه عمل نمايند.

ماده 50 _ متوليان و ادارات حج و اوقاف و امور خيريه بمنظور بقاي عين رقبات و فراهم آوردن موجبات آباداني آنها مي توانند با استفاده از وجوه بلامانعي كه بدين امر اختصاص داده مي شود صندوق و يا شركتي تاسيس نمايند.

تبصره _ صاحبان سهام اين صندوق و يا شركت اشخاص حقيقي و يا حقوقي خواهند بود كه سرمايه آنرا تامين كرده اند.

ماده 51 _ درآمد موقوفات مجهول المصرف و موقوفاتي كه به صورت مبرات مطلقه وقف شده باشند در صورت نداشتن متولي يا مجهول التوليه بودن با رعايت ماده (8) قانون تشكيلات واختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه طبق بودجه اي كه به تصويب سرپرست سازمان برسد توسط سازمان به مصرف خواهد رسيد.

تبصره 1 _ رسيدگي به صورتحساب بودجه مزبور و صدور مفاصا حساب سالانه به عهده سازمان خواهد بود.

تبصره 2 درآمد موقوفات مجهول المصرف و مبرات مطلقه كه داراي متولي منصوص باشد توسط متولي در مطلق خيرات و مبرات به مصرف خواهد رسيد.

ماده 52 _ اداره كليه امور مربوط به حج و زيارت توسط سازمان حج و اوقاف و امور خيريه وابسته به وزارت ارشاد اسلامي انجام مي گردد و در اجرايان سازمان موظف است هماهنگ با سياست كلي دولت جمهور ي اسلامي ايران اقدام و همه ساله برنامه هاي لازم را در زمينه برگزاري مراسم عبادي سياسي حج و غيره و زيارت عتبات مقدسه و اماكن متبركه خارج از كشور و

اعزام زايران تهيه و به مورد اجرا درآورد.

تبصره _ وزارتخانه ها ، سازمانها و نهادهاي ذيربط بايد به منظور حسن انجام برنامه هاي حج و زيارت همكاري لازم را با سازمان معمول دارند .

ماده 53 _ به منظور هماهنگي در انجام مراسم حج و زيارت اماكن متبركه شورايي متشكل از افراد و نمايندگان ارگانهاي زير تشكيل مي شود

1 _ نماينده مقام رهبري در امور حج و زيارت (در صورت معرفي

2 _ وزير ارشاد اسلامي كه رياست شورا را بعهده خواهد داشت

3 _ سرپرست سازمان حج و اوقاف و امور خيريه .

4 _ معاون سازمان در امور حج وزيارت .

5 _ معاون امور بين الملل وزارت ارشاد اسلامي

6 _ وزير امور خارجه جمهور اسلامي ايران يا معاون معرفي شده از طرف مشاراليه .

7 _ وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي ايران يا معاون معرفي شده از طرف مشاراليه

8 _ دبير كل هلال احمر جمهوري اسلامي ايران يا معاون معرفي شده از طرف مشاراليه

9 _ رييس شهرباني جمهوري اسلامي ايران يا معاون معرفي شده از طرف مشاراليه

10 _ رييس كل بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران يا معاون معرفي شده از طرف مشاراليه

11 _ مدير عامل شركت هواپيمايي جمهوري اسلامي ايران يا معاون معرفي شده از طرف مشاراليه .

تبصره 1 _ جلسات شورا به دعوت وزير ارشاد اسلامي و يا سرپرست سازمان حج و اوقاف و امور خيريه عنداللزوم تشكيل وتصميمات متخذه با اكثريت آرا اتخاذ و در صورت تاييد وزير ارشاد اسلامي براي كليه ارگان هاي ذيربط لازم الاجرا مي باشد.

تبصره 2 _ مذاكرات و تصميمات شورا بوسيله دبير شورا كه توسط وزير ارشاد اسلامي تعيين

ومنصوب خواهد شد در صورت جلسه اي منعكس و در صورت تصويب ابلاغ خواهد شد .

ماده 54 _ اداره كليه امور حج و زيارت تحت رياست و هدايت و نظارت مستقيم سرپرست سازمان حج و اوقاف و امور خيريه بوده و مي تواند تمام و يا قسمتي از اختيارات خود را در اين مورد به معاون امور حج و زيارت سازمان تفويض نمايد.

تبصره _ معاون امور حج و زيارت سازمان نيز در صورت لزوم با مسيوليت خود مي تواند براي مدت غيبت خود تمام و در ساير موارد قسمتي از اختيارات اجرايي را به مسيولين ادارات و يا افراد مورد نظر كه در سازمان شاغل مي باشند با تاييد سرپرست سازمان تفويض نمايد.

ماده 55 _ سازمان موظف است بمنظور پيش برد امور حج و زيارت و فراهم نمودن موجبات رفاه حجاج و زايران و ايجاد تسهيلات لازم در زمينه برگزاري مراسم حج و زيارت تدابيري اتخاذ و با همكاري و همياري سازمانها و نهادها و وزارتخانه هاي ذيربط برنامه هايي تنظيم نموده و به اجرا درآورد.

ماده 56 _ انتخاب روحانيون و نظار و سرپرستان كاروان ها براساس ضوابطي خواهد بود كه توسط سازمان تهيه و به تصويب اعضاي مندرج رديف 1الي 4 موضوع ماه 53 خواهد رسيد.

ماده 57 _ سازمان مي تواند به منظور تامين پرسنل ضروري در امور حج و زيارت از خدمت كاركنان بازنشسته دولت كه صلاحيت آنان مورد تاييد بوده و داراي تجربه كافي باشند استفاده نموده و حسب مورد آنان رابه همكاري دعوت نموده و در قبال ميزان كار و نوع خدمت و وظيفه اي كه به آنان محول مي شود پاداش مناسبي پرداخت نمايد.

ماده 58 _ بودجه اختصاصي

سازمان در امور حج و زيارت كه شامل ارقام درآمد وصولي از حجاج و زايران و هزينه هاي انجام شده در اجراي برنامه هاي حج و زيارت مي باشند به موقع و همزمان با صدور دستورالعمل تنظيم بودجه عمومي از طرف معاونت حج و زيارت سازمان تهيه و پس از تاييد سرپرست سازمان و تصويب وزير ارشاد اسلامي به مورد اجرا گذاشته مي شود.

تبصره _ در سال هايي كه از اعزام حجاج ايراني جهت انجام مراسم حج جلوگيري مي شود ، بودجه اختصاصي سازمان از محل وجوه دريافتي متقاضيان حج و زيارت تامين و پس از تاييد سرپرست سازمان و تصويب وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي ، مورد اجرا گذاشته خواهد شد.

ماده 59 _ سرپرست امور مالي سازمان حج و اوقاف و امور خيريه (در قسمت بودجه اختصاصي حج و زيارت از طرف سرپرست سازمان حج و اوقاف و امور خيريه تعيين و پس از تاييد وزير ارشاد اسلامي منصوب خواهد شد.

ماده 60 _ سال مالي سازمان حج و اوقاف و امور خيريه يك سال هجري شمسي است كه از اول فروردين ماه هر سال آغاز و به پايان اسفند ماه ختم مي شود.

ماده 61 _ سازمان مكلف است پس از پايان مراسم حج منتهي ظرف 4 ماه ترازنامه و گزارش جامعي از وضع مالي (در آمدهاي وصولي و هزينه ) و باقي مانده احتمالي وجوهي كه از زايران دريافت گرديده و در حساب مخصوصي متمركز شده تهيه و پس از تاييد حسابرس يا حسابرسان امور حج و زيارت سازمان به وزير ارشاد اسلامي تسليم نمايد.

ماده 62 _ به منظور رسيدگي به حساب هاي گذشته و آينده امور حج و

زيارت (در بودجه اختصاصي سازمان 1 تا 3 نفر حسابرس خواهد داشت كه به موجب حكم وزير ارشاد اسلامي تعيين و منصوب خواهند شد حسابرس يا حسابرسان موظفند تا به حسابهاي حج و زيارت سازمان دقيقا رسيدگي ونظر خود را كتبا به وزير ارشاد اسلامي اعلام دارند.

در اجراي اين منظور حسابرسان بدون اينكه حق دخالت مستقيم در امور حج و زيارت سازمان را داشته باشند مي توانند به نحوي كه به عمليات جاري حج و زيارت لطمه اي وارد نشود كليه حسابها و دفاتر و اسناد و مدارك مربوطه را مورد رسيدگي قرار دهند و در صورتي كه ضمن انجام وظايف خود به مواردي از سو جريانات و تخلفات برخورد نمودند بلافاصله وزير ارشاد اسلامي را در جريان امر قرار دهند.

وزير ارشاد اسلامي مي تواند در پايان هر دوره مالي مبلغي را كه مناسب تشخيص دهد به عنوان پاداش به حسابرس يا حسابرسان پرداخت نمايد. همچنين وزير ارشاد اسلامي مي تواند در صورت اقتضا امر حسابرسي امور حج و زيارت در گذشته و آينده را به شركت سهامي حسابرسي محول نمايد.

ماده 63 _ كليه معاملات مربوط به امور حج و زيارت اعم از خريد و فروش و اجاره و استيجار و پيمانكاري و اجرت كار و غيره بجز موارد مذكور در بندهاي ماده 68 قانون محاسبات عمومي كه صريحا مستثني گرديده بايد حسب مورد از طريق مناقصه و مزايده انجام شود و مرجع تشخيص ضرورت و صرفه و صلاح دولت در بندهاي ياد شده رييس سازمان حج و اوقاف و امور خيريه مي باشد. علاوه بر آن موارد زير نيز از شمول مقررات عمومي مستثني بوده و با ترك

مناقصه يا مزايده انجام خواهد شد.

1 _ در مواردي كه انجام مناقصه يا مزايده به تشخيص هياتي مركب از نماينده وزير ارشاد اسلامي _ معاون امور حج و زيارت و سرپرست امور مالي حج و زيارت ميسر و با به مصلحت نباشد مي توان معامله را به طريق ديگري با ترك مناقصه يا مزايده انجام داد.

2 _ سرپرست سازمان حج و اوقاف و امور خيريه و معاون امور حج و زيارت سازمان مي توانند براي انجام دادن هر گونه خدمتي كه در پيشبرد امور حج و زيارت موثر تشخيص دهند حداكثر به مدت 3 ماه در سال (به نحوي كه هيچگونه تعهد استخدامي براي سازمان و دولت ايجاد ننمايد) از نيروي انساني در داخل و خارج كشور و همچنين اتباع خارجي در خارج از كشور استفاده كنند و حق الزحمه آنان را به تشخيص خود و با توجه به اعتبار مصوب پرداخت نمايند. تمديد قراردادهايي كه به اين منظور منعقد مي شود براي دفعات بعد در سال بعد بلامانع است

3 _ قراردادهاي اجاره منازل و محل هاي استقرار ستادها و خوابگاه ها و نظاير آن در كشورهاي خارج و مبالغي كه بايست حق مطوف و دليل و توقف ايران در مني و عرفات و اتوبوس و غيره در عربستان و يا ساير كشورها پرداخت مي شود مشمول مقررات مناقصه و مزايده نبوده و طبق دستور سرپرست سازمان و يا مقام مجاز از طرف ايشان انجام خواهد گرديد.

4 _ اعتباراتي كه همه ساله تحت عنوان هزينه هاي پيش بيني نشده در بودجه اختصاصي امور حج و زيارت منظور و به تصويب خواهد رسيد بنا به پيشنهاد معاون امور حج و زيارت و

تصويب سرپرست سازمان قابل مصرف بوده با امضا گيرنده وجه به هزينه قطعي منظور خواهد شد.

5 _ ترتيب انجام مناقصه و مزايده از بودجه حج و زيارت براساس قانون محاسبات عمومي خواهد بود مگر اينكه در هر مورد به پيشنهاد سرپرست سازمان و تصويب وزير ارشاد اسلامي طريق ديگري انتخاب شود.

6 _ ميزان و موارد تاديه پيش پرداخت و علي الحساب و نحوه واريز و اعمال حساب و احتساب آنها به هزينه قطعي و چگونگي وصول و ايصال مطالبات و روش نگاهداري حسابها و نمونه اسناد و مدارك و دفاتر و حساب اموال براساس دستورالعملي كه توسط سازمان تهيه و به تصويب وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي مي رسد خواهد بود.

تبصره _ اعضاي كميسيون مناقصه و مزايده اعضاي مذكور در بند 1 اين ماده خواهند بود.

ماده 64 _ حدود و ميزان تنخواه گردان مأمورين و مسئولين مالي براي پرداخت هزينه هاي مورد لزوم در داخل و خارج كشور حسب مورد با اخذ تضمين كافي به پيشنهاد معاون حج و زيارت و تصويب سرپرست سازمان خواهد بود.

ماده 65 _ فوق العاده ايام ماموريت و هزينه سفر كاركنان دولت كه در امور مربوط به حج و زيارت فعاليت مي كنند اعم از داخل و يا خارج از كشور براساس آيين نامه سازمان متبوع مستخدم محاسبه و از محل اعتبار موضوع اين آيين نامه قابل پرداخت است

تبصره _ در صورتي كه بر حسب ضرورت هزينه مسكن و تغذيه مأمورين اعزامي به خارج از كشور از طرف سازمان تامين گردد فوق العاده ماموريت آنان براساس ضوابطي كه (با احتساب و كسر هزينه هاي مورد اشاره از ميزان مقرر) به تشخيص سازمان

برقرار مي شود قابل پرداخت خواهد بود.

ماده 66 _ سرپرست امور مالي سازمان در امور حج و زيارت مكلف است همه ساله فهرست و مشخصات كامل اموال غيرمصرفي را كه از بودجه حج و زيارت خريداري مي شود تهيه و به معاون سازمان در امور حج و زيارت تسليم نمايد.

ماده 67 _ نحوه انجام هزينه در خارج از كشور به شرح زير است

1 _ همه ساله دستورالعملي كه متضمن تفويض اختيار به روساي ستادها و نحوه انجام هزينه ها وساير موارد باشد از طرف سرپرست سازمان و يا معاون امور حج و زيارت صادر و ابلاغ خواهد شد.

2 _ در مواردي كه خريد يا پرداخت به دستور سرپرست سازمان يا معاون حج و زيارت انجام مي شود و تهيه مدارك و فاكتور به تشخيص مقامات مذكور ميسر نيست و مقامات ياد شده صحت پرداخت و لزوم هزينه ها را در هر مورد تامعادل پنجاه هزار ريال ايراني گواهي نمايند اسناد مربوط به هزينه قطعي منظور خواهد شد.

3 _ صورت حسابهايي كه از مراجع وادارات رسمي كشورهاي خارج و يا هتل ها و مهمانسراهايي كه داراي شماره و دفاتر رسمي هستند صادر و به وسيله مسيولين امور حج و زيارت ارايه مي شود به هر مبلغ معتبر و قابل قبول است

ماده 68 _ كليه هزينه هايي كه از محل بودجه عمومي كل كشور انجام خواهد شد و نيز ساير موضوعاتي كه در زمينه امور حج و زيارت و خيريه در آيين نامه پيش بيني نشده تابع مقررات عمومي كشور خواهد بود.

ماده 69 _ كاركنان سازمان مشمول مقررات قانون استخدام كشوري و آيين نامه ها و مقررات مربوط به آن

مي باشد.

ماده 70 _ تعاريف و اصطلاحات مندرج در آيين نامه هاي قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه توسط سازمان تهيه و ابلاغ خواهد شد.

ماده 71 _ از تاريخ تصويب اين آيين نامه كليه مصوبات هيات دولت كه مغاير با اين آيين نامه باشد ملغي است

آيين نامه اجرايي تبصره ماده يك لايحه قانوني تجديد قرارداد و اجاره املاك و اموال موقوفه و

هيات وزيران دولت موقت جمهوري اسلامي ايران درجلسه مورخ 17 2 1358 بنابه پيشنهاد وزارت اطلاعات و تبليغات به استناد تبصره ماده يك لايحه قانوني تجديد قرارداد و اجاره املاك و اموال موقوفه و تجديد انتخاب متوليان و امنا و نظار اماكن متبركه مذهبي و مساجد آيين نامه اجرايي آن رابه شرح زير تصويب نمودند

ماده 1 _ سازمان اوقاف مكلف است ضوابط و شرايط لازم و ضروري براي تنظيم اجاره نامه مستاجران و متصرفان املاك و اموال اوقافي را طي دستورالعملي به كليه ادارات و مراكز اوقافي استان ها ابلاغ و سريعا نسبت به تجديد اجاره و انعقاد قرارداد جديد اقدام نمايد.

ماده 2 _ اجاره بهاي عادله املاك مورد اجاره و متصرفي موقوفه به شرح زير تعيين مي شود

1 _ املاك و مستغلات مشمول قانون موجر و مستاجر مصوب سال 1356 بر اساس اجاره بهاي قبلي و احتساب درصد شاخص كل بهاي كالاها وخدمات مصرفي است كه همه ساله از طرف بانك مركزي ايران منتشر مي گردد.

2 _ در محل هايي كه قانون موجر و مستاجر اجرا نشده و يا درصد شاخص از طرف بانك مركزي تعيين و اعلام نگرديده اجاره عادله عبارت است از 8 درصد ارزش معاملاتي عرصه و ده درصد ارزش معاملاتي اعياني كه از طرف وزارت امور اقتصادي و دارايي تعيين و تصويب

شده يا مي شود.

تبصره 1 _ تخفيف هايي كه از نظر مشاع و يا در قيد اجاره بودن در فهرست ارزش معاملاتي درنظر گرفته شده است در محاسبه ارزش عرصه يا اعيان مستغل منظور نخواهد شد.

تبصره 2 _ درمورد آپارتمان ها اجاره بهاي قسمت هاي اشتراكي نيز با توجه به مقررات قانون تملك آپارتمان نسبت به حصه آپارتمان مورد اجاره محاسبه و منظور خواهد شد.

تبصره 3 _ نسبت به املاك مزروعي و باغات اعم از شهري و روستايي كه فاقد ارزش معاملاتي است ميزان اجاره عادله با جلب نظر كارشناس تعيين خواهد شد كه اجاره برآوردي 6 درصد ارزش ارزيابي شده خواهد بود.

ماده 3 _ سازمان اوقاف درمورد اراضي مزروعي امكانات متقاضيان را از نظر قابليت اراضي و ميزان كشت و مقدار مساحتي كه براي يك واحد زراعي سودآور است به هنگام تعيين اجاره بها و تنظيم سند اجاره جديد مورد نظر و رعايت قرار مي دهد و نيز مكلف است درتنظيم سند اجاره درباره اراضي باير شهري و آماده براي ساختمان زايد بر يكهزار متر مربع و بيش از يك واحد ساختماني با هريك از متقاضيان خودداري نمايد.

تبصره _ چنانچه اراضي شهري قبلا تفكيك شده باشد و قطعات تفكيكي درحدود 25% زايد بريكهزار متر مربع باشد تنظيم اجاره نامه بلامانع است .

ماده 4 _ كليه ضوابط و شرايط مندرج دراسناد و قراردادهاي اجاره كه به شرح ماده يك اين آيين نامه از طرف سازمان اوقاف تعيين و اعلام مي شود از طرف مستاجران لازم الاجرا و غير قابل اعتراض خواهد بود و مستاجران ملتزم و مكلف به اجراي كامل آن مي باشند.

ماده 5 _ اين آيين نامه

از تاريخ تصويب لازم الاجرا است و كليه مقررات مغاير با آن لغو مي گردد و هر گونه تغيير يا تجديد نظر درآن به پيشنهاد وزير اطلاعات و تبليغات و سرپرست سازمان اوقاف و تصويب هيات وزيران امكان پذير مي باشد.

آيين نامه اجرايي قانون ابطال اسناد فروش رقبات ، آب و اراضي موقوفه - مصوب 3 2 1374

هيات وزيران درجلسه مورخ 3 2 1374 بنابه پيشنهاد مشترك وزارت كشاورزي و سازمان اوقاف و امور خيريه و به استناد تبصره (6) ماده واحده قانون ابطال اسناد و فروش رقبات ، آب و اراضي موقوفه _ مصوب 25 11 1371 _ آيين نامه اجرايي قانون ياد شده رابه شرح زير تصويب نمود

ماده 1 _ تعاريف و اصطلاحات

1 _ مصلحت وقف تامين نظر واقف و منابع موقوف عليهم بارعايت غبطه موقوفه .

2 _ متصرف حسب مورد زارعان صاحب نسق يا قائم مقام قانوني آنان ، مالكان اعيان و اشخاصي كه به گونه اي عرصه و يا عرصه و اعيان موقوفه تبديل يا فروخته شده را در يد و اختيار دارند.

3 _ حقوق مكتسب متصرف هر نوع حقي كه براي متصرف تحت شرايط قانوني معيني حاصل شده باشد ، از قبيل مالكيت اعيان ، تحجير ، حقوق كسب و پيشه ، حق نسق زارعانه ، حفر چاه ، غرس اشجار و مانند آن .

4 _ مجوز شرعي مجوزي كه بر اساس ضوابط شرع مقدس اسلام درمورد تبديل يا فروش اموال موقوفه توسط مجتهد جامع الشرايط صادر شده باشد.

5 _ زارع صاحب نسق كسي است كه مالك زمين نيست وبا دارا بودن يك يا چند عامل زراعتي شخصا يا با كمك خانواده خود دراراضي موقوفه زراعت مي نمايد و مقداري ازمحصول را به صورت نقدي يا جنسي به

عنوان اجاره بها به موقوفه مي دهد و نسق مورد زراعت وي مشمول قوانين اصلاحات ارضي بوده است .

6 _ زراعت توليدمحصول به وسيله عمليات زراعتي يا باغداري .

7 _ مرتع زميني است اعم از كوه و دامنه يا زميني مسطح كه در آن نباتات علوفه اي به طور طبيعي روييده و درهر هكتار آن حداقل تعليف سه رأس گوسفند يا معادل آن از انواع دام هاي ديگر ، دريك فصل چرا امكان پذير باشد.

8 _ بيشه يا قلمستان زميني است كه درآن درختان غير مثمر به وسيله اشخاص غرس شده و تعداد درخت درهر هكتار آن از هزار اصله تجاوز نمايد.

9 _ باغ زميني است كه درآن درختان مثمر يا مو به وسيله اشخاص غرس شده و عرفا باغ شناخته شود.

ماده 2 _ ادارات اوقاف و امور خيريه و متوليان موقوفات مكلفند با توجه به سوابق ثبتي ، موقوفات عامه اي را كه به فروش رسيده يا به صورتي به ملكيت اشخاص درآمده است ، صورت برداري و همراه با مستندات و دلايل به سازمان اوقاف و امور خيريه ارسال نمايند. سازمان اوقاف ضمن مطلع نمودن متصرف يا متصرفين اين موقوفات و يا اشخاص ذي نفع ديگر ، موضوع را به كميسيوني مركب ازسه نفر فقيه صاحب نظر كه با انتخاب و زير نظرنماينده ولي فقيه در سازمان ياد شده تشكيل مي شود ارجاع مي كند ، كميسيون مذكور نظر خود را درمورد جواز شرعي فروش يا تبديل رقبات ، با توجه به اسناد و مدارك ارايه شده اداره اوقاف و متولي ذيربط و همچنين اشخاص ذي نفع در موقوفه اعلام مي نمايد. درصورتي كه تبديل و فروش رقبه موقوفه

به نظر كميسيون با مجوز شرعي انجام شده باشد معامله تاييد مي شود و درغير اين صورت نظر نماينده ولي فقيه و سرپرست سازمان اوقاف و امور خيريه داير بر بطلان سند فروش يا تبديل موقوفه همزمان به سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و متصرف يامتصرفين و يا اشخاص ذي نفع در موقوفه ابلاغ مي شود. ادارات ثبت بر اساس اين تصميم نسبت به بطلان سند در سوابق ثبتي و دفاتر مربوط ثبت و صدور سند جديد به نام موقوفه اقدام خواهند نمود.

ماده 3 _ پس از ابطال انتقالات بعد از وقف ، اداره اوقاف و امور خيريه يا متولي با رعايت تبصره (4) ماده واحده قانون ابطال اسناد و فروش رقبات ، آب و اراضي موقوفه ، متصرف را براي تنظيم سند اجاره دعوت مي نمايد و در صورتي كه متصرف ظرف سي (30) روز از تاريخ رويت نامه اوقاف براي تنظيم سند اجاره مراجعه ننمايد به شرح زير اقدام خواهند نمود

1 _ از متصرف قبلي با رعايت حقوق مكتسب او خلع يد شده و موقوفه با در نظر گرفتن صرفه و صلاح وقف به داوطلبان ديگر اجاره داده خواهد شد.

2 _ درصورتي كه در مورد ميزان حقوق مكتسب قبلي بين او و اداره اوقاف و امور خيريه يا متولي اختلافي به وجود آيد از طريق مراجع قضايي تعيين تكليف خواهد شد. دادگاه ها اين گونه موارد راخارج از نوبت رسيدگي و به صدور حكم مبادرت مي نمايند.

تبصره _ درمواردي كه در اجراي اين قانون از زارعان صاحب نسق خلع يد مي گردد درصورت تقاضاي زارعان ، وزارت جهاد كشاورزي مكلف است ازاراضي مستعد كشاورزي موجود در منطقه و

درصورت نبودن اراضي قابل واگذاري در منطقه ، از اراضي ساير مناطق ، با رعايت قوانين و مقررات جاري نسبت به واگذاري اراضي به آنان با رعايت اولويت اقدام نمايند.

ماده 4 _ موقوفات مشمول اين آيين نامه كه به نحوي از انحا دررهن يا وثيقه يا تامين و بازداشت اشخاص ثالث قرار گرفته به تبع ابطال اسناد مالكيت ، آزاد خواهد شد. ادارات اوقاف هنگام تنظيم سند اجاره با استعلام از اداره ثبت محل ، مراتب را به اطلاع اشخاص ذينفع خواهند رساند تا نسبت به استيفاي حقوق خود از ساير اموال متعهد اقدام نمايند.

ماده 5 _ درمورد موقوفات مزروعي مشمول قانون اجازه تبديل به احسن و واگذاري دهات و مزارع موقوفه عام _ مصوب 1350 _ و ساير مراحل اصلاحات ارضي به ترتيب زير عمل خواهد شد.

الف _ درصورتي كه موقوفات ياد شده به دولت (وزارت كشاورزي واگذار شده ولي تا كنون اسناد فروش آن به زارعان ، تنظيم نشده نمايندگان اداره اوقاف و امور خيريه و اداره كشاورزي محل و متوليان مربوط دردفتر خانه اسناد رسمي حاضر و بطلان سند را در دفاتر وهامش سند قيد و به وسيله دفترخانه ياد شده موضوع به اداره ثبت محل براي اصلاح اسناد اعلام خواهد شد.

ب _ هر گاه موقوفه مزروعي پس از انتقال به دولت با تنظيم سند رسمي به زارعان مربوط واگذار شده باشد ، براي ابطال اسناد يا تاييد فروش آن به همان ترتيبي كه در اين آيين نامه آمده است عمل خواهد شد.

ماده 6 _ پس از انجام موارد مندرج دربندهاي (الف و (ب ماده (5) ، ادارات اوقاف

نسبت به موقوفات تصرف شده و متوليان نسبت به موقوفات تحت توليت خودمطابق مفاد اين آيين نامه با متصرفان و زارعان ، سند اجاره تنظيم خواهند نمود. مبلغ اجاره بها متناسب با مورد اجاره و با رعايت ارزش حقوق اكتسابي متصرفان وزارعان طبق نظر كارشناس رسمي يا خبره محلي تعيين خواهد شد .

تبصره 1 _ چنانچه بعضي اززارعان صاحب نسق به علت فوق يا انتقال يا بنا به علل ديگري درحال حاضر دراراضي ياد شده زراعت ننمايند با وراث قانوني يا متصرفان فعلي رقبه قرار داد اجاره تنظيم خواهد شد. درتنظيم اسناد اجاره با اين گونه متصرفان مفاد بند(3) از ماده (1) اين آيين نامه مجري خواهد بود.

تبصره 2 _ اگر زارعان صاحب نسق دراين گونه اراضي چاه حفر نموده باشند ، موقوفه درصورت امكان نسبت به خريد آن اقدام مي نمايد و دراين صورت اجاره بهاي زمين بر اساس اراضي آبي تعيين خواهد شد درغير اين صورت كارشناس يا خبره محلي درموقع تعيين اجاره بها ، موضوع مالكيت چاه و عرف محل را ملحوظ خواهد داشت .

تبصره 3 _ درصورتي كه زارعان صاحب نسق بخشي از اراضي نسق زراعتي خود يا تمامي آن را به باغ يا قلمستان و بيشه تبديل نموده باشند ، اداره اوقاف يا متولي بايستي با توجه به تعاريف ذكر شده در ماده (1) اين آيين نامه نسبت به عرصه با آنان سند اجاره تنظيم نمايند.

تبصره 4 _ درصورتي كه موقوفات مزروعي موضوع اين آيين نامه در محدوده خدمات شهري قرار گرفته و كاربري زراعي آن تغيير يافته يا قابل تغييرباشد قبل از هر گونه اقدام درمورد تفكيك و واگذاري آن اراضي

بايد حقوق مكتسبه زارعان صاحب نسق با نظر كارشناس مرضي الطرفين و يا كارشناسان منتخب ادارات اوقاف و يا متوليان (حسب مورد) و زارع صاحب نسق به وسيله ادارات اوقاف و امور خيريه و يا متوليان شناسايي و به نحو مناسبي تامين و تاديه گردد در صورت عدم توافق و تراضي در شناسايي و تقويم حقوق مكتسبه ، به درخواست هر يك از طرفين ، موضوع توسط مراجع قضايي ذي صلاح مورد رسيدگي قرار گرفته و حقوق مكتسبه زارعان برابر نظر دادگاه پرداخت مي شود.

ادارات اوقاف و متوليان مكلفند در واگذاري اراضي تغيير كاربري داده شده ، درصورت تقاضاي زارع صاحب به هر يك از افراد صاحب نسق براي اجاره يك قطعه از حداقل تفكيكي از همان اراضي اولويت قائل شوند.

ماده 7 _ كليه اعياني و مستحدثاتي كه زارعان صاحب نسق احداث نموده باشند ، متعلق به زارعان آنها خواهد بود و سند اجاره فقط نسبت به عرصه به شرط رعايت كاربري زمين با آنان تنظيم خواهد شد.

تبصره 1 _ چنانچه دراجراي قوانين مختلف اراضي زارعان دراختيار اشخاص حقيقي يا حقوقي قرار گرفته و دراين گونه اراضي مستحدثاتي ايجاد كرده باشند مستحدثات ياد شده متعلق به اشخاص ياد شده بوده و نسبت به عرصه با آنان سند اجاره تنظيم خواهد شد.

تبصره 2 _ درصورتي كه مستحدثاتي متعلق به موقوفه بوده و دراجراي قانون اجازه تبديل به احسن و واگذاري دهات و مزارع موقوفه عام به زارعين صاحب نسق يا ساير قوانين مربوط به مراحل مختلف اصلاحات ارضي به زارعان صاحب نسق واگذار شده باشد( نظير منازل مسكوني زارعان و محوطه مربوط به آن و در

حال حاضر نيز قابل بهره برداري باشد ، حفظ و حراست آن به عهده متصرفان بوده و وجهي به عنوان اجاره بهاي اين گونه رقبات (عرصه و اعيان با رعايت عرف محل دريافت نخواهد شد.

تبصره 3 _ كليه مستحدثاتي كه در دهات و مزارع موقوفات توسط خوش نشين ها ويا اشخاص غير احداث شده و با تاييد معتمدان محل ، اعيان متعلق به آنان شناخته شده باشد سند اجاره بر اساس نظر كارشناس رسمي دادگستري يا خبره محلي فقط در مورد عرصه با صاحبان اعيان تنظيم خواهدشد.

تبصره 4 _ به منظور ترويج فرهنگ احيا و بهره وري از موقوفات و تشويق زارعان به ادامه كشت و زرع بر روي اراضي موقوفه و تسهيل عمليات زراعي آنان ، بانك ها و ساير موسسات مالي _ اعتباري ، با رعايت مقررات مربوط ترتيبي اتخاذ نمايند تا تسهيلات مالي لازم به زارعان صاحب نسق موقوفات اعطا گردد. به نحوي كه اعطاي تسهيلات بانكي به اين زارعان بدون توثيق و ترهين عرصه و صرفا با استفاده از سند اعياني ، اخذ سفته ،تضمين هاي زنجيره اي زارعان از يكديگر و يا توثيق منافع واگذار شده از طريق اجاره و حقوق مكتسبه مترتب بر آن امكان پذير باشد.

در مواردي كه بانك ها بابت تسهيلات اعطايي به زارعان با توثيق سند اعياني و حقوق مكتسبه نظر به تامين مطالبات لاوصول خود از محل منفعت اعياني وحقوق مكتسبه مرتبط با اراضي موقوفه داشته باشند ، ادارات اوقاف و متوليان ، بانك ها و موسسات اعتباري يا اشخاصي كه توسط آنان معرفي مي شوند را دراسناد اجاره جايگزين زارع بدهكار مي نمايند.

تبصره 5 _ به منظور رفاه

زارعان صاحب نسق و فراهم نمودن زمينه فعاليت بيشتر در اراضي موقوفه ، ادارات اوقاف و امور خيريه و متوليان حسب مورد ، ( در صورتي كه واقف ترتيب ديگري براي اداره موقوفه معين نكرده باشد ، مي توانند مدت اجاره زارعان را ده سال معين نمايند ) و در ضمن عقد اجاره شرط نمايند كه در پايان مدت مزبور عقد اجاره با زارع مزبور و يا قائم مقام قانوني وي بر اساس اجاره بهايي كه با نظر كارشناس رسمي و يا خبره محلي با در نظر گرفتن حقوق مكتسبه زارع تعيين مي گردد ، تجديد خواهد شد. درموارد خاص آنگاه كه مصلحت وقف يا شرايط خاص ديگر اقتضا نكند افزايش مدت اجاره موقوفه براي بيش از ده سال با جلب نظر رياست سازمان اوقاف و امور خيريه امكان پذير مي باشد.

ماده 8 _ احداث هر گونه اعياني و باغ دراراضي نسق زارعان موقوفه توسط اين زارعان با اخذ مجوز از ساير مراجع قانوني ذيربط و بدون پرداخت پذيره مجاز مي باشد. مستاجرين مي توانند نسبت به ثبت اعياني هاي مستحدث از طريق ادارات ثبت اسناد و املاك اقدام نمايند و سند مالكيت دريافت دارند. ايجاد ، توثيق و ترهين اينگونه اعيان ها مجاز بوده و نياز به اعلام موافقت جداگانه ادارات اوقاف و امور خيريه و يا متوليان ندارد.

ماده 9 _ هر گاه درتشخيص زارع صاحب نسق اختلافي به وجود آيد ، فرم ها و اسناد و صورت جلسات تنظيمي دراجراي قوانين اصلاحات ارضي ملاك عمل خواهد بود.

ماده 10 _ چنانچه تمام يا بخشي از اراضي قابل واگذاري واقع درحريم روستاهاي موقوفات عامه دراجراي ماده (56) قانون حفاظت و بهره برداري

ازجنگل ها و مراتع _ مصوب 1346 _ به عنوان انفال ، منابع ملي اعلام شده باشد ، مي بايد حق بهره برداري آن توسط سازمان جنگل ها و مراتع كشور به سازمان اوقاف و امور خيريه و متوليان واگذار شود.

تبصره 1 _ اراضي مذكور درحكم موقوفه بوده و درحدود محدوده و حريم روستاي موقوفه و بنا به درخواست سازمان اوقاف و امور خيريه واگذار خواهد شد.

تبصره 2 _ هر گونه تغيير كاربري دراين اراضي منوط به موافقت سازمان جنگل ها و مراتع كشور و نيز اخذ مجوز از ساير مراجع قانوني ذيربط خواهدبود.

تبصره 3 _ سازمان هاي ياد شده مكلفند ظرف حداكثر دو سال نقل و انتقال زمين هاي موضوع اين ماده را محقق نمايند.

تبصره 4 _ چنانچه اين گونه اراضي از طريق دولت به اشخاص حقيقي يا حقوقي به صورت اجاره يا فروش واگذار گرديده باشد اسناد تنظيمي با اطلاع دستگاه اجرايي مربوط اصلاح و با متصرف نسبت به عرصه سند اجاره تنظيم خواهد شد.

كليه مستحدثاتي كه در اين اراضي توسط متصرفين احداث شده باشد متعلق به آنان خواهد بود.

ماده 11 _ در مورد زارعان و متصرفان و صاحبان اعياني و انتقال گيرندگان موقوفات عام _ موضوع مواد (5) و (9) اين آيين نامه _ درصورت خودداري از تنظيم سند اجاره طبق ماده (3) عمل خواهد شد.

ماده 12 _ وجوه حاصل از فروش موقوفات مزروعي كه در حساب شماره (5557) بانك تعاون كشاورزي توديع شده و اهدايي دولت به موقوفه تلقي شده به نسبت دستور پرداخت هاي وصولي مربوط به هر موقوفه به حساب همان موقوفه منظور و واريز خواهد شد تا درصورت لزوم صرف عمران

وآبادي موقوفه شود.

ماده 13 _ به منظور رسيدگي به حساب بدهي معوق زارعان ، از تاريخ فروش تا تاريخ تنظيم سند اجاره جديد با توجه به مفاد تبصره (1) ماده (6) اين آيين نامه اجاره بها تعيين و تا ميزان پرداخت هاي زارعان به حساب دولت با ارائه مدارك پرداخت اقساط آنان تهاتر و در صورتي كه زارعان بدهكار شوند ما به التفاوت محاسبه و به صورت نقد يا اقساط از آنان وصول وبه حساب موقوفه واريز خواهد شد.

ماده 14 _ كليه مقررات اين آيين نامه درمورد آبهاي موقوفه كه عوايد آنها به مصارف عام مي رسد نيز مجري است .

ماده 15 _ درمواردي كه جهت مورد نظر واقف تغيير يافته باشد به صورت اصلي بازگردانده مي شود ، مگر اينكه بازگراندن آن به وضع اول موجب عسر وحرج و قلت درآمد و امثال آن باشد كه دراين صورت ابقاي آن به صورت فعلي با اجازه ولي فقيه يا نماينده ايشان درسازمان اوقاف و امور خيريه بلااشكال خواهد بود.

ماده 16 _ در مورد ابلاغ نظرات كميسيون موضوع ماده (2) و اخطارها و دعوت نامه هايي كه ادارات اوقاف و امور خيريه دراجراي اين آيين نامه صادر وارسال مي نمايند مقررات مربوط به ابلاغ تصميمات شعب تحقيق اوقاف مواد (10) و (29) و(31) آيين نامه كيفيت تحقيق درشعب تحقيق سازمان حج و اوقاف و امور خيريه _ موضوع تصويب نامه شماره 93366 مورخ 18 10 1365 _ رعايت خواهد شد.

ماده 17 _ مقررات اين آيين نامه شامل موقوفات آستان قدس رضوي و حضرت معصومه و حضرت احمد بن موسي عليهم السلام و ساير موقوفاتي كه متوليان آنها منصوب از طرف

ولي فقيه باشند نيز مي شود. متوليان و امناي اين موقوفات رأسا امور اجرايي را طبق ماده واحده قانون ابطال اسناد وفروش رقبات ، آب و اراضي موقوفه و اين آيين نامه به عهده خواهند داشت .

تبصره _ متوليان موقوفات ياد شده مي توانند درتشكيل كميسيون موضوع ماده (2) اين آيين نامه تنها براي موقوفات تحت توليت خود اقدام نمايند.

ماده 18 _ ازتاريخ تصويب اين آيين نامه كليه مصوبات هيات دولت كه مغاير با اين آيين نامه است ملغي مي باشد.

آيين نامه كيفيت تحقيق در شعب تحقيق سازمان حج و اوقاف و امور خيريه - مصوب 30 9 1365

ماده 1 _ شعب تحقيق شامل دو قسمت حقوقي و حسابرسي است و هر شعبه مركب از يك رييس و دو محقق مي باشد.

در هر حوزه تحقيق رييس شعبه حقوقي رياست هيات تحقيق آن حوزه را به عهده خواهد داشت جز در تهران كه تركيب و اداره هيات هاي تحقيق به ترتيب مقرر در تشكيلات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه خواهد بود.

تبصره _ شركت هر يك از محققين هر شعبه در رسيدگي با تصميم رييس شعبه است

ماده 2 _ شعبه صالحه براي رسيدگي به درآمد و هزينه موقوفات موسسات خيريه مشمول قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امورخيريه و آيين نامه اجرايي آن شعبه محل مصرف عوايد موقوفه و محل ثبت موسسه است و چنانچه محل مصرف عوايد يا منطقه فعاليت و عمليات موسسه در حوزه هاي مختلف باشد تعيين شعبه رسيدگي كننده با سرپرست سازمان خواهد بود بديهي است در صورت لزوم شعبه مربوطه مي تواند به ساير شعب حسابرسي نيابت دهد و شعب حقوقي به امور مربوط به حوزه هر يك از آنها رسيدگي خواهد نمود.

ماده 3 _ روساي شعب حقوقي از

بين مستخدمين ليسانسيه حقوق يا الهيات كه سابقه خدمات اوقافي يا قضايي آنها كمتر از پنج سال نباشد انتخاب مي شود مشروط بر اينكه سابقه محكوميت اداري يا انتظامي از درجه انفصال موقت به بالا نداشته باشند.

محققين شعب حقوقي نيز بايد واجد شرايط مذكور باشند مگر شرط مدت خدمات اوقافي يا قضايي كه حداقل سه سال سابقه خدمات كافي خواهدبود.

ماده 4 _ روساي شعب حسابرسي از بين مستخدمين ليسانسيه مطلع در امر حسابداري با داشتن حداقل 5 سال سابقه خدمت اوقافي انتخاب خواهندشد مشروط بر اينكه محكوميت اداري از درجه انفصال موقت به بالا نداشته باشند محققين شعب حسابرسي بايد داراي شرايط مذكور باشند ولي داشتن حداقل سه سال سابقه خدمت اوقافي كافي خواهد بود.

تبصره _ سرپرست سازمان حج و اوقاف وامور خيريه در صورت ضرورت مي تواند از بين افراد مطلع كه در امور حقوقي و حسابداري تجربياتي دارند فردي را به عنوان محقق حقوقي يا حسابرس انتخاب و شاغلين فعلي ادارات و شعب تحقيق را نيز ابقا نمايد.

ماده 5 _ رييس دبيرخانه اداره كل تحقيق و مسئول دبيرخانه ادارات تحقيق استان ها از بين كارمندان ديپلمه و يا ساير مستخدمين واجد شرايط كه حداقل سه سال سابقه خدمت در امور اوقافي داشته باشند انتخاب مي گردند.

تبصره 1 _ سازمان حج و اوقاف و امور خيريه مي تواند به تعداد لازم شعب تحقيق در مراكز استان ها و شهرستان ها تشكيل دهد و محدوده فعاليت آنهارا به عنوان (حوزه تحقيق ) معين نموده و عنداللزوم تغيير دهد.

تبصره 2 _ شعب تحقيق در صورت ضرورت مي تواند با كسب موافقت اداره كل تحقيق موقتا از وجود محققين يك شعبه در شعبه ديگر استفاده

نمايد.

ماده 6 _ وظايف ادارات و شعب تحقيق به شرح ذيل است

الف _ وظايف شعب حقوقي

1 _ تحقيق و رسيدگي و اعلام نظر در مورد تشخيص متولي و ناظر و موقوف عليهم موقوفات

2 _ تحقيق و رسيدگي و اعلام نظر در مورد وقفيت املاك و تشخيص موقوفات عام از خاص

3 _ تشخيص موقوفات مجهول التوليه يا بدون متولي

4 _ رسيدگي و اظهارنظر در مورد تطبيق مصارف درآمد موقوفات با مفاد وقفنامه يا ساير اسناد مربوطه در صورت ابهام يا بروز اختلاف

5 _ تحقيق و رسيدگي در مورد تعدي و تفريط يا مسامحه و اهمال متوليان وامنا و نظار و مديران موسسات خيريه از انجام وظايف يا استنكاف از اجراي مقررات اوقافي درامور موقوفه و موسسات خيريه و تنظيم گزارش و ارسال به دادگاه و در صورت احراز تعدي و تفريط و تخلف اعلام جرم و انعكاس موضوع به دادسرا .

6 _ رسيدگي و اظهار نظر در مورد مصرف درآمد موقوفات متعذرالمصرف و موقوفاتي كه عوايد آنها به علت قلت ولو با پس انداز چند سال براي اجراي نظر واقف كافي نيست يابه علت كثرت عوايد زايد بر مصارف متعارف باشد بر طبق تبصره ماده 8 قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف وامور خيريه

7 _ رسيدگي و صدور گواهي مصرف نسبت به موقوفاتي كه فاقد وقفنامه يا مدارك وقفيت معتبر بوده و در سنوات گذشته بر مبناي سيره جاريه عمل شده است .

ب _ وظايف شعب حسابرسي

1 _ رسيدگي به درآمد و هزينه موقوفات و بقاع و اماكن متبركه اسلامي و موسسات و انجمن هاي خيريه اي كه

به موجب قانون وآيين نامه هاي مربوطه اداره امور آنها به عهده سازمان حج و اوقاف و امور خيريه محول شده يا مي شود.

2 _ تطبيق اسناد هزينه و درآمد موقوفات با مفاد وقفنامه يا ساير اسناد مربوطه

3 _ صدور مفاصا حساب براي اسناد درآمد و هزينه هايي كه به موجب بند 1 وظايف شعب حسابرسي از طريق ادارات اوقاف به ادارات تحقيق ارسال مي شود.

4 _ تطبيق درآمد رقبات مندرج در بودجه با وقفنامه و يا ساير مدارك معتبر.

5 _ تطبيق درآمد رقبات مندرج در بودجه با مدارك تعيين كننده درآمد.

ماده 7 _ شعب تحقيق بنا به درخواست اشخاص يا ادارات حج و اوقاف و امور خيريه نسبت به موارد مذكور در ماده ششم رسيدگي و اظهارنظر مي نمايد. هر گاه در موارد مذكور اشخاص مستقيما به دادگاه مدني خاص دادخواست تسليم كرده باشند دادگاه مي تواند مراتب را به اداره حج و اوقاف وامور خيريه و به نزديك ترين شعبه تحقيق ارجاع نموده تا شعبه مذكور براساس اين آيين نامه به موضوع رسيدگي و نتيجه رابه دادگاه ارجاع كننده اعلام نمايد.

تبصره _ ادارات حج و اوقاف و امور خيريه بايد ظرف سه روز از تاريخ وصول درخواست و ضمايم مدارك رابه اداره تحقيق مربوطه بفرستند.

ماده 8 _ وظايف دبيرخانه ادارات تحقيق

1 _ ثبت درخواست واصله و تسليم رسيد به متقاضي با ذكر شماره ثبت آن .

2 _ اگر درخواست از لحاظ طرز تنظيم و يا ضمايم آن ناقص باشد دبيرخانه مراتب را ظرف سه روز پس از وصول جهت رفع نقص به درخواست كننده يا وكيل او اخطار خواهد كرد تا ظرف مدت 10 روز از

تاريخ ابلاغ اخطاريه با رعايت مسافت رفع نقص كند والا تا رفع نقص رسيدگي به درخواست متوقف خواهد شد.

3 _ پس از آنكه درخواست كامل تشخيص داده شد دبيرخانه نسخه اي از آن را با ضمايم در پرونده مخصوص كه ترتيب مي دهد بايگاني و نسخه هاي ديگر را با پيوست ها به طرف ابلاغ مي نمايد كه ظرف مدت 10 روز از تاريخ دريافت با رعايت مسافت طبق قانون آيين دادرسي مدني پاسخ كتبي خود را با مدارك مربوط به تعداد تقاضاكنندگان و با يك نسخه اضافي به اداره تحقيق ارسال دارند.

ماده 9 _ شعب تحقيق در صورتي كه رسيدگي به درخواست را خارج از وظايف خود بدانند ضمن تعيين مرجع صالح عدم صلاحيت خود را اعلام خواهند نمود.

تبصره 1 _ در صورتي كه ادارات حج و اوقاف و امور خيريه و اشخاص ذينفع در مهلت مقرر از پرونده هاي حقوقي رفع نقص ننمايند شعب حقوقي مي توانند پرونده مربوطه را از نوبت رسيدگي خارج نمايند. رسيدگي مجدد منوط به تسليم درخواست جديد و رفع نقص خواهد بود.

تبصره 2 _ چنانچه ادارات حج و اوقاف و امور خيريه و اشخاص ذينفع نسبت به پرونده هاي حسابرسي در مهلت مقرر رفع نقص ننمايد شعب حسابرسي پرونده مربوطه را از نوبت رسيدگي خارج نموده در خصوص موقوفات متصرفي مراتب را جهت كسب تكليف به سازمان مركزي گزارش مي نمايد و در مورد موقوفات غيرمتصرفي برابر ماده 25 آيين نامه اجرايي قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه عمل خواهندنمود.

ماده 10 _ اگر محل اقامت كسي كه شعب تحقيق براي او اخطاريه و دعوتنامه مي فرستند معلوم نباشد ويابه هر صورت

ابلاغ مقدور نشود در صورت لزوم شعب تحقيق مي توانند به تقاضا وبه هزينه متقاضي موضوع و اوقات رسيدگي را يكبار به وسيله نشر آگهي در روزنامه رسمي ويكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار محلي به طرف ابلاغ نمايند .هرگاه اخطار شونده در مهلت مقرر پاسخ ندهد يا در جلسه رسيدگي حاضر نشود شعب تحقيق به موضوع رسيدگي و اعلام نظر مي نمايند.

تبصره _ در صورت تجديد جلسه نيازي به تجديد آگهي نخواهد بود.

ماده 11 _ در مواردي كه نام اداره حج و اوقاف و امور خيريه در درخواست قيد نشده باشد شعب تحقيق موظفند كه در خواست و ضمايم آن و وقت رسيدگي و پاسخ را از طريق دبيرخانه تحقيق به اداره حج و اوقاف و امور خيريه مربوطه ابلاغ كنند تا نماينده خود رابه شعبه تحقيق اعزام دارد و يا نظر مشروح و مستدل خود رابه صورت لايحه ارسال نمايد.

ماده 12 _ شعب تحقيق مي تواند به تقاضاي طرفين قرار استماع شهادت شهود و تحقيقات محلي و ارجاع امر به كارشناس وهر نوع تحقيقات ديگري راكه براي روشن شدن موضوع لازم بدانند صادر و اجرا نمايند. مخارج اجراي قرار به عهده متقاضي است و در صورتي كه شعبه تحقيق استماع شهادت شهود و تحقيقات محلي و ارجاع به كارشناس و هر نوع تحقيقات ديگري را لازم بداند مخارج به عهده طرفين است

تبصره 1 _ عدم توديع دستمزد كارشناس و يا عدم تهيه وسايل اجراي قرار موجب خروج اين مورد از عداد دلايل متقاضي خواهد شد.

تبصره 2 _ تعيين مدت توديع دستمزد كارشناس حسب مورد به عهده شعبه خواهد بود.

ماده 13 _ شعب تحقيق مي توانند تحقيق در هر امري را

كه لازم بدانند به شعب تحقيق حوزه ديگر نيابت داده و در صورت نبودن شعبه تحقيق به اداره حج و اوقاف و امور خيريه محل محول كنند. در اين صورت شعب و ادارات مزبور مكلفند مورد نيابت را انجام و نتيجه را با مدارك و مستندات مربوطه به شعبه ارجاع كننده ارسال دارند.

ماده 14 _ شعب تحقيق پس از آماده شدن پرونده براي اظهارنظر ظرف ده روز مبادرت به صدور نظريه مي نمايند تصميمات و نظرات شعب تحقيق دركليه موارد بايد موجه و مدلل باشد و ظرف پنج روز به طرفين ابلاغ شود.

ماده 15 _ رسيدگي در شعب تحقيق به وسيله رييس و يكي از محققان انجام خواهد شد و نظريه آن دو در صورت توافق مناط اعتبار مي باشد و در هر مورد كه اختلاف نظر حاصل شود محقق ديگر همان شعبه براي مشاوره در موضوع اختلاف ضميمه خواهد شد و تصميمات و نظريه اكثريت ملاك عمل خواهد بود. در صورت غيبت رييس شعبه رسيدگي به موضوع به عهده محققين خواهد بود و عضو ارشد به جاي رييس شعبه انجام وظيفه خواهدكرد.

ماده 16 _ ادارات حج و اوقاف و امور خيريه و اشخاص ذينفع در صورتي كه اعتراض داشته باشند مي توانند پس از ابلاغ نظر شعبه تحقيق اعتراض خودرا در دادگاه هاي دادگستري طرح نمايند.

ماده 17 _ قرار تحقيق محلي و استماع شهادت شهود و تعيين خبره و اعطا نيابت به شعب تحقيق يا ادارات حوزه ديگر قابل اعتراض نيست ادارات حج و اوقاف و امور خيريه و اشخاص ذينفع بايد تسهيلات لازم براي اجرا قرار را فراهم كنند.

ماده 18 _ رسيدگي به درآمد موقوفه

قبل از ارسال صورت حساب طبق بودجه ارسالي خواهد بود.

تبصره _ بودجه اي كه در سه ماهه آخر سال تنظيم شده و يا بودجه اصلاحي كه احتمالا در طي سال تنظيم مي گردد همراه با مدارك وقفيت مصرف و با ساير مدارك تاييد كننده در آمد اعم از ( اسناد اجاره ، قراردادها ، صورت جلسه ، استشهاديه و نظريه كارشناس يا خبره محلي در مورد پذيره و مال الاجاره ) جهت رسيدگي و محاسبه در اختيار محققين حسابرسي شعبه اي كه پرونده در آن مفتوح است قرار مي گيرد.

ماده 19 _ پرونده حسابرسي موقوفه در اول سال مفتوح و پس از وصول صورت حساب و رسيدگي و صدور مفاصاحساب مختومه مي گردد.

تبصره _ رسيدگي به عوايد و اسناد هزينه موقوفه بايستي در يك شعبه انجام پذيرد.

ماده 20 _ شعب حسابرسي تحقيق مكلفند به صورت حسابهاي واصله رسيدگي و در صورت داشتن نقص ظرف مدت ده روز به ادارات حج و اوقاف وامور خيريه و اشخاص ذينفع اخطار كنند كه در مهلت مقرر رفع نقص نمايند.

ماده 21 _ صورت حساب هر سال در سه ماه اول سال بعد ارسال و پس از رفع نقص حداكثر در مدت يك ماه رسيدگي و مفاصا حساب صادر خواهدشد.

ماده 22 _ عوايد موقوفه از محل ( اجاره ، پذيره ، سرقفلي ، اهدايي ، نذور و فروش اموال .....و غيره در مفاصا حساب بايستي به تفكيك و براساس بودجه هاي تنظيمي به اضافه موجودي آخر سال اعم از وصولي (موجود نقدي و لا وصولي قيد گردد.

تبصره _ موجودي اول سال 1363 موقوفات براساس مفاصا حساب هاي صادره براي سال 1362 ملاك عمل بوده

و چنانچه مفاصاحساب صادر نشده و يا موجودي مفاصاحساب صادره متضمن لا وصولي ها نبوده و يا مورد اعتراض اداره حج و اوقاف و امور خيريه مربوطه قرار گرفته باشد شعبه رسيدگي كننده مكلف است به وضع مالي گذشته موقوفه رسيدگي و براي تسريع در امر حسابرسي با مفتوح نگهداشتن حساب هاي قبلي موجودي اول سال 1363 اعم از موجودي نقدي و لا وصولي ها را طي صورت جلسه اي با امضاي متولي و ناظر (در صورت داشتن متولي و ناظر) و حسابدار و رييس اداره با استفاده از دفتر معين و تعيين لا وصولي ها برابر اسناد و قراردادهاي اجاره مشخص نمايد.

ماده 23 _ صدور مفاصاحسابي كه به موجب آن موقوفه بدهكار شود ممنوع است مگر در مواردي كه با توجه به تبصره ذيل ماده 6 قانون تشكيلات واختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه و طبق نظر كارشناس در امور عمراني ثبتي و يا محاكماتي باشد بديهي است در اين صورت ضمن رسيدگي به كليه هزينه هاي انجام شده مبلغ بدهي در توضيحات زير مفاصاحساب منعكس و در سنوات بعد مبلغ بدهي يا قسمتي از آن تصفيه مي گردد.

ماده 24 _ ادارات تحقيق موظفند برنامه منظمي براي رسيدگي به امور حسابرسي شهرستانهاي تابع حوزه مورد عمل خود تنظيم و به ادارات اوقاف شهرستانها ابلاغ نمايند .بر طبق اين برنامه شعب حسابرسي در مدت معيني از سال متناسب با حجم كار هر يك از شهرستانها در همان شهرستان تشكيل خواهد شد و شعبه مربوطه به حساب موقوفات آن شهرستان مطابق مقررات رسيدگي خواهد نمود.

ماده 25 _ هرگاه ادارات حج و اوقاف و امر خيريه و اشخاص ذينفع

در مهلت مقرر اقدام به رفع نقص از اسناد هزينه ارسالي نكنند شعب حسابرسي تحقيق به آن قسمت از اسناد هزينه كه متكي به مدارك قابل قبول باشد رسيدگي و به هزينه قطعي منظور نموده و مفاصاحساب صادر خواهند نمود و بقيه وجوه اسناد رفع نقص نشده و مردودي را باذكر دليل جز موجودي موقوفه منظور مي نمايند.

تبصره _ ادارات تحقيق موظفند كتبا استرداد وجوهي را كه در مفاصاحساب صادره مردود اعلام شده است به اداره حج و اوقاف و امور خيريه محل و اشخاص ذينفع ابلاغ نمايند در صورتي كه وجوه مذكور تا يك ماه پس از قطعيت مفاصا حساب تحقيق مسترد نشود مراتب از طريق اداره كل تحقيق جهت تعقيب قانوني به سازمان اعلام خواهد شد.

ماده 26 _ پس از رسيدگي به صورت حساب و صدور مفاصا حساب كليه اسنادي كه به حساب پذيرفته شده با مهر ( رسيدگي و به حساب پذيرفته شد) ممهور و توسط شعبه مربوطه در پرونده ضبط مي شود و آن قسمت از اسناد هزينه كه مردود مي شود بايستي به مهر ( رسيدگي و مردود گرديد) ممهور ودر پرونده مربوطه نگهداري شود.

تبصره _ در صورتي كه صاحبان اسناد استرداد اصول اسناد را تقاضا كنند پس از مهر كردن آنها به شرح ماده فوق فتوكپي اسناد با هزينه متقاضي تهيه و بايگاني گرديده و اصول اسناد در قبال اخذ رسيد مسترد مي شود.

ماده 27 _ صورت حساب موقوفات متصرفي كه درآمد آنها تا پانصد هزار ريال است به وسيله شعب حسابرسي تحقيق محل رسيدگي خواهد شد و بيشتر از مبلغ مذكور در شعب حسابرسي مركز مورد رسيدگي قرار مي گيرد.

ماده 28 _ ادارات تحقيق مكلفند

دفاتر مخصوصي براي ثبت موقوفات حوزه مورد عمل خود تنظيم نمايند و بر مبناي آن صورت حساب هايي را كه ظرف مهلت مقرر در اين آيين نامه و قانون مربوط نرسيده باشد با صدور اخطار ده روز مطالبه كنند و در صورت عدم ارسال صورت حساب موقوفات متصرفي به اداره تحقيق در ظرف مدت سه ماه اول سال بعد، اداره تحقيق موظف است موضوع را جهت اتخاذ تصميم به سرپرست سازمان حج و اوقاف و امور خيريه اعلام نمايد.

ماده 29 _ اجراي نظريه هاي شعب تحقيق در موارد تعدي يا تفريط و مسامحه و اهمال متولي يا ناظر، موضوع ماده (7) قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه منوط به تاييد و صدور حكم قطعي دادگاه است

تبصره 1 _ ساير نظرات و مفاصا حسابهاي صادره و تصميمات شعب تحقيق در محدوده وظايف قانوني آنها، براي شعب ديگر و ادارات اوقاف و امرخيريه و اشخاص ذينفع قابل اجرا است مگر اينكه از مراجع ذي صلاح قضايي دستور توقف موقت اجراي حكم قطعي مبني بر الغا يا تصحيح ياتغيير آنها صادر شود.

تبصره 2 _ تصميمات و نظريه هاي شعب تحقيق در ساير امور و موضوعات ماده (7) قانون ياد شده ، مذكور در اين ماده در مواردي كه به نظر نماينده ولي فقيه و سرپرست سازمان اوقاف و امور خيريه از نظر موازين شرعي مواجه با اشكال باشد، به درخواست وي به شعبه تحقيق ديگري جهت رسيدگي مجدد ارجاع مي شود تا نسبت به اصلاح آن اقدام نمايند.

ماده 30 _ هر گاه در تنظيم نظريه يا مفاصا حساب سهو قلم يا اشتباهات ديگري رخ

دهد شعب صادركننده نظريه يا مفاصاحساب رأسا و يا بنا به درخواست طرفين مي توانند نظريه يا مفاصاحساب را تصحيح و اصلاحيه صادر كنند. اصلاحيه در زير و يا پشت نسخه اصلي نظريه و يا در برگ ديگري كه ضميمه آن مي شود نوشته و امضا خواهد شد به هر صورت صدور اصلاحيه در حواشي كليه نسخ موجود در پرونده و دفتر نظريات و قرارها بايد توسط مسيول دبيرخانه تحقيق قيد و امضا و رونوشت نظريه اصلاحي به طرفين ابلاغ شود و تابع مقررات اصل نظريه مي باشد. دادن رونوشت نظريه بدون قيد وجود اصلاحيه و ضميمه بودن آن ممنوع است

ماده 31 _ اوراق و اخطاريه هايي كه در مورد تصميمات شعب ادارات تحقيق و از طرف آنان صادر مي شود به وسيله مامورين اوقاف يا مامورين انتظامي ابلاغ خواهد شد.

ماده 32 _ اداره كل تحقيق به اموري كه از طرف سازمان حج و اوقاف و امور خيريه و ادارات تحقيق استانها ارجاع شود در هياتي مركب از مدير كل تحقيق يا معاون وي و رييس شعبه حقوقي و يكي از روساي شعب حسابرسي مركزي رسيدگي كرده نظريه مشورتي خواهد داد.

ماده 33 _ مواردي كه در اين آيين نامه پيش بيني نشده در حدود صلاحيت قانوني شعب تحقيق بر طبق مقررات قانون آيين دادرسي مدني و متون فقهي فقها عمل خواهد شد.

آيين نامه نحوه انتخاب و بر كناري ، شرايط و حدود اختيارات و وظايف امين يا هيات امنا اماكن

ماده 1 _ سازمان حج و اوقاف و امور خيريه مي تواند به منظور حسن اداره اماكن مذهبي اسلامي از قبيل بقاع متبركه و امثال آن و موسسات و انجمن هاي خيريه اي كه اداره آنها به سازمان محول شده يا بشود و همچنين براي موقوفاتي كه متولي ندارد

با رعايت مفاد اين آيين نامه در هر مورد هيات امنايي انتخاب نمايد.

ماده 2 _ امين يا امنا با توجه به خصوصيات و اقتضا مورد در موقوفات فاقد متولي از دو تا پنج نفر ودر اماكن متبركه از سه تا پنج نفر مي باشند كه ازبين افراد معروف به امانت و متدين و متعهد محلي كه حداقل داراي سواد خواندن و نوشتن بوده و توانايي انجام كار را داشته و حداقل 25 سال سن ب اشند براي مدت سه سال انتخاب و با حكم سازمان حج و اوقاف و امور خيريه منصوب و تجديد انتخاب آنها بلامانع مي باشد. نحوه تاييد صلاحيت افراد مزبور وسيله سرپرست حج و اوقاف و امورخيريه تعيين خواهد شد.

ماده 3 _ تصميمات امنا موقوفات و اماكن مذهبي كه با اكثريت آرا اتخاذ شده باشد پس از تاييد اداره مربوط قابل اجرا است

ماده 4 _ امنا درامور محوله داراي مسئوليت مشترك بوده و اعضا هيات هاي امناي اماكن مذهبي دراولين جلسه ازبين خود يك نفر به عنوان رييس ،يك نفر مسئول امور مالي و يك نفر منشي انتخاب نموده و به اداره حج و اوقاف وامور خيريه محل معرفي خواهند نمود.

ماده 5 _ غيبت بدون عذر موجه هر عضو بيش از سه جلسه متوالي يا پنج جلسه متناوب دريك سال به عنوان كناره گيري از عضويت تلقي و درصورت ابراز عدم علاقه و يا اقداماتي كه موافق با مصالح مورد امانت نباشد به حكم سازمان حج و اوقاف و امور خيريه از اين سمت عزل خواهد گرديد.

تبصره _ سازمان به موجب پيشنهاد اداره حج و اوقاف وامور خيريه محل مي تواند پس از

فوت يا عزل و يا كناره گيري هريك از امنا ، امين ديگري راطبق مقررات اين آيين نامه انتخاب نمايد.

ماده 6 _ هر گاه اميني در وظايف خود نسبت به اماكن مذهبي مرتكب تخلف شود بنا به تقاضاي رييس اداره حج و اوقاف و امور خيريه يا قايم مقام او موضوع جهت رسيدگي درجلسه هيات امنا مطرح و گزارش آن براي اتخاذ تصميم به سازمان حج و اوقاف و امور خيريه فرستاده خواهد شد.

تبصره _ درصورت تشخيص خيانت اكثريت اعضاي هيات امنا ، اداره حج و اوقاف و امور خيريه موظف است عليه آنان در دادسراي محل اعلام جرم نموده و مراتب را به سازمان حج و اوقاف و امور خيريه گزارش دهد. اعضاي مذكور بلافاصله با ابلاغ كتبي سازمان حج و اوقاف و امور خيريه تا تعيين تكليف آنها از دخالت درمورد امانت ممنوع بوده و مكلفند فورا حساب ها و دفاتر مربوطه را به اداره حج و اوقاف و امور خيريه تسليم دارند.

ماده 7 _ وظايف امين و هيات امنا به قرار زير است

الف _ مراقبت كامل درحفظ مورد امانت .

ب _ نگهداري اموال منقول و ثبت آنها با مشخصات كامل در دفاتر مربوطه .

ج _ انجام تعميرات لازم اماكن مذهبي و رسيدگي مرتب به وضع آنها.

د _ نوسازي و احداث تاسيسات عمومي براي تامين رفاه زوار و مراجعه كنندگان و ساكنان ناحيه

ه _ تهيه طرح و برنامه هاي عمراني و اتخاذ طرقي كه موثر در پيشرفت كارهاي اماكن مذهبي باشد.

و _ طرح دعوي و دفاع از حقوق اماكن مذهبي و تعقيب دعاوي مطروح له و عليه آنها و درصورت

لزوم انتخاب وكيل براي انجام امور مذكوره .

ز _ به ثبت رسانيدن اعيان و اموال غير منقول اماكن مذهبي و اخذ سند مالكيت به نام اماكن مذكوره .

ح _ جمع آوري درآمد و نذور نقدي و جنسي و نگهداري وجوه اماكن مذكور درحساب مخصوص دريكي از بانك ها.

ط _ پرداخت مقرري هاي مصوب به خدام و كساني كه به نحوي از انحا خدمت آنان دراماكن مزبور لازم باشد.

ي _ پرداخت هزينه مربوط به بهاي برق و آب و مكالمات تلفني و ساير هزينه هاي ضروري و متعارف .

ك _ اقدام موثر براي جلب كمك هاي علاقمندان جهت عمران و آبادي و توسعه اماكن مذهبي .

تبصره 1 _ صورت حساب و اسناد خرج بايد مرتبا تنظيم و به وسيله رييس هيات امنا نگهداري شود.

تبصره 2 _ دراماكن مذهبي كه جز آثار باستاني است هر نوع تعمير و مرمت با اطلاع قبلي و نظارت سازمان ميراث فرهنگي كشور صورت خواهدگرفت .

تبصره 3 _ امين يا هيات امنا موظفند پس از انجام هزينه هاي عمراني و ضروري مندرج درشرح وظايف خود مازاد درآمد اماكن مذهبي را كه جهت مشخصي براي مصرف آن تعيين نشده است با رعايت ماده 5 قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه و برابر بودجه مصوبه به مصرف برسانند.

ماده 8 _ درصورتي كه براي اماكن مذهبي امين يا هيات امنا انتخاب شده باشد مي توان ازمحل وجوه موضوع ماده 34 آيين نامه اجرايي قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه به امين و هر يك از اعضا هيات امنا ساليانه حداكثر تا مبلغ سيصد هزار ريال به

عنوان پاداش ، پرداخت نمود ، مشروط بر اينكه مجموع پرداختي از نصف مجموع دريافتي اداره حج و اوقاف و امور خيريه از همان مكان تجاوز ننمايد.

ماده 9 _ امين يا هيات امنا موظفند در سه ماهه آخر هر سال ، بودجه و برنامه اقدامات مربوط به مكان مذهبي را براي سال بعد تنظيم و پس از تاييد به اداره حج و اوقاف و امور خيريه محل تسليم تا براي تصويب به اداره كل استان مربوطه ارسال شود. هر گونه تغييرات بعدي درفصول و ارقام بودجه و يا برنامه ها و طرح هاي مصوب يا اصلاح آنها نيز بايد به تاييد اداره حج و اوقاف و امور خيريه و تصويب اداره كل استان مربوطه برسد.

ماده 10 _ امين يا هيات امنا موظفند درفروردين ماه هر سال صورت هزينه و درآمد هاي سال قبل راهمراه اسناد مثبته و يك نسخه از بودجه مصوب براي رسيدگي و صدور مفاصا حساب به اداره حج و اوقاف و امور خيريه محل تسليم دارند.

تبصره _ چنانچه صورت هزينه و درآمدها ناقص باشد اداره حج و اوقاف و امور خيريه آن رابراي تكميل عودت داده تا پس از رفع نقص جهت اخذ مفاصا حساب از اداره تحقيق اقدام كند.

ماده 11 _ امين يا هيات امنا موظفند عوايد و هزينه هاي مربوطه را دردفاتر ممهور و شماره گذاري شده اي كه از طرف اداره حج و اوقاف و امور خيريه محل دراختيار آنها گذاشته مي شود به طور مرتب و روشن ثبت نمايند.

ماده 12 _ ايجاد مستحدثات لازم براي سكونت و ايجاد تاسيسات عمومي از قبيل وضوخانه ، لوله كشي آب ، برق ، راه

و مراقبت در امر بهداشت از اهم وظايف امين يا هيات امنا مي باشد ، پس از آنكه تاسيسات مذكور به قدر كفاف به وجود آمد عايدات اماكن مذهبي صرف تعمير و نگهداري آنها و ايجاد اين قبيل تاسيسات براي ساكنان آبادي هاي مجاور مذكور خواهد شد.

ماده 13 _ امين و هيات امنا و خدمه و كاركنان مجاز نيستند شخصا وجه و يا جنسي به عنوان نذور و يا اهدايي و غيره دريافت دارند ، لذا امين و هيات امنا موظفند صندوق و يا محفظه هاي فلزي قابل اطميناني كه ممهور به مهر مشخص باشد درمحل نصب و دراوقات معيني با حضور نماينده اداره حج و اوقاف و امور خيريه آنها را باز و موجودي را با تنظيم صورت جلسه به حساب بانكي منتقل نمايند. براي نذور جنسي امين يا هيات امنا قبوضي در دو رنگ سفيد و آبي با شماره متوالي چاپ و مشخصات كامل اين قبيل هدايا را در آنها نوشته ، نسخه سفيد را به اهدا كننده تسليم و نسخه آبي را نگهداري خواهند نمود.

تبصره _ مسيوليت نگهداري كليد صندوق نذور و ضريح و مهر امين و هيات امنا و قبوض و اسناد و دفاتر به عهده هيات امنا و امين خواهد بود.

ماده 14 _ براي آنكه حساب دريافت و پرداخت هاي اماكن مذهبي اسلامي بر مبناي روشني استوار شود براي كليه اين قبيل اماكن متبركه با معرفي اداره حج و اوقاف و امور خيريه محل حسابي از طرف امنا نزديكي از بانك ها افتتاح تا درآمدها كلا درآن حساب متمركز و پرداخت ها نيز به وسيله چك صورت گيرد ، چك هاي صادره عموما

با دو امضاي امين يا رييس هيات امنا و حسب مورد نماينده اداره حج و اوقاف و امور خيريه خواهد بود ودر صورتي كه رييس هيات امنا به عللي در محل نباشد عضو ديگري از هيات امنا به جاي او تعيين و معرفي خواهد شد.

تبصره _ امين و هيات امنا موظفند صورت درآمد و مخارج هر ساله را همراه با اقدامات انجام شده در آخر سال با امضا امين و كليه اعضاي هيات امنا حسب مورد و رييس اداره حج و اوقاف و امور خيريه براي اطلاع عامه منتشر سازند.

ماده 15 _ درمواردي كه فروش هداياي جنسي و اموال منقول زايد بر احتياج يا غير قابل استفاده اماكن مذهبي لازم باشد بايد علت فروش با مشخصات كامل اشيا از طرف امين يا هيات امنا صورت جلسه شود و پس از تاييد كتبي آن از طرف اداره حج و اوقاف و امور خيريه محل به طريق مزايده حضوري در معرض فروش قرار گيرد. اشيايي كه احتياج به اظهار نظر كارشناس دارد بايد قبلا نظر كارشناس يا خبره محلي نسبت به فروش و بهاي آنها جلب شود. ولي فروش اشيا باستاني بايد به تصويب سازمان ميراث فرهنگي كشور برسد.

تبصره 1 _ كميسيون مزايده از امين يا رييس هيات امنا و صندوقدار يا يكي از اعضاي هيات امنا به انتخاب خود هيات و نماينده اداره حج و اوقاف و امور خيريه تشكيل مي شود و اختيارات آن مانند اختيارات كميسيون مزايده موضوع آيين نامه اجرايي قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج واوقاف و امور خيريه خواهد بود.

تبصره 2 _ بهاي فروش اشيا مذكور و سپرده هاي ضبطي مربوط به

آنها بايد جز عوايد به حساب مكان مذهبي دربانك منظور گردد.

ماده 16 _ نوسازي اماكن مذهبي و تعميرات و خريد اموال و اثاثيه آنها از طريق مناقصه و يا استعلام بها صورت خواهد گرفت ، مگر آنكه مقتضياتي موجب ترك مناقصه شود و اداره حج و اوقاف و امور خيريه محل آن را تاييد نمايد.

تبصره _ درصورتي كه مبلغ هزينه هاي اين ماده بيش از ده ميليون ريال باشد كسب نظر اداره كل حج و اوقاف و امور خيريه استان مربوطه ضروري است .

ماده 17 _ درمواردي كه اماكن مذهبي داراي موقوفاتي باشند كه تمام يا قسمتي از درآمد آنها بايد درمحل به مصرف برسد ، مي توان متولي موقوفه را به عنوان يكي از اعضا هيات امنا انتخاب و مصرف قسمت مذكور از درآمد موقوفه كه اختصاص به اماكن مذهبي مزبور دارد با نظارت هيات امنا صورت خواهد گرفت .

ماده 18 _ امين يا هيات امنايي كه براي موقوفات فاقد متولي انتخاب مي شوند موظفند بر طبق مقرراتي كه قانونا برعهده متولي و حسب مفاد وقفنامه و در صورت فقدان وقفنامه طبق سيره جاريه انجام وظيفه نمايند. حدود اختيارات و مسئوليت هاي آنها علاوه بر مقررات اين آيين نامه به نحوي است كه درقانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه و آيين نامه هاي مربوطه براي متولي درنظر گرفته شده است .

ماده 19 _ حق الزحمه امين يا هيات امنا موقوفه با درنظر گرفتن عوايد و ميزان كار به وسيله سازمان تعيين مي شود و درهيچ مورد مجموع پرداختي نبايد از نصف حق التوليه مقرر در وقفنامه تجاوز نمايد.

ماده 20 _ سازمان در كليه

اعمال امين يا هيات هاي امنا نظارت داشته و موظف است كه درحسن انجام وظايف آنان مراقبت كامل نمايد.

آيين نامه نحوه و ترتيب وصول پذيره و اهدايي - مصوب 10 2 1365

ماده 1 _ درمواردي كه زمين بلامعارض وقفي ابتدائا با اعطاي حق تملك اعيان جهت احداث واحد مسكوني و اداري ، خدماتي و صنعتي داراي موافقت اصولي به اجاره واگذار ميشود ، مبلغي متناسب با قيمت عادله روز زمين كه در هر حال نبايد از 30% قيمت آن كمتر باشد طبق نظر كارشناس رسمي دادگستري ويا دو نفر خبره محلي به هنگام تنظيم سند اجاره به عنوان پذيره اهدايي علاوه بر مال الاجاره عادله روز از متقاضي اعم از شخص حقيقي يا حقوقي دريافت خواهد شد.

تبصره _ ميزان پذيره رقباتي كه بدون سند اجاره دراختيار اشخاص است در صورت موافقت متولي و يا اداره حج و اوقاف و امور خيريه با تنظيم سنداجاره و پرداخت اجور معوقه ايام تصرف مشمول اين ماده است مشروط بر اينكه تصرف متصرف قبل از سال 1361 باشد.

ماده 2 _ مستاجر عرصه اي كه حق تملك اعيان داشته و احداث اعيان نموده است چنانچه بخواهد مورد اجاره را به غير انتقال دهد 15% مابه التفاوت ارزش فعلي عرصه موقوفه نسبت به ارزش زمان ايجار را ميبايد به عنوان پذيره انتقال به هنگام تنظيم سند اجاره به نفع موقوفه پرداخت نمايد اين ترتيب درنقل و انتقالات بعدي نيز رعايت خواهد شد بديهي است قيمت عرصه به نحو مندرج درماده 1 محاسبه خواهد شد.

تبصره _ چنانچه مستاجر دريك قطعه زمين موقوفه واحدهاي متعددي احداث نمايد در موقع انتقال قيمت عرصه هر واحد طبق قانون تملك آپارتمان ها تعيين و پذيره انتقالي بر اساس آن محاسبه و دريافت

خواهد شد.

ماده 3 _ درايجاد رقبات بلامعارض موقوفه جهت استفاده به عنوان محل كسب صددرصد سرقفلي درصورت تعلق برابر نظر كارشناس يا خبره محلي از طريق مزايده به هنگام تنظيم سند اجاره به نفع موقوفه وصول خواهد شد.

ماده 4 _ هرگاه مستاجر بخواهد واحد تجاري را كه عرصه و اعيان آن وقف است به غير انتقال دهد بايد با كسب موافقت متولي و اداره حج و اوقاف و امورخيريه 10% كل سر قفلي محل را كه كارشناس يا خبره محلي تعيين ميكند به هنگام تنظيم سند اجاره به موقوفه بپردازد و درصورتي كه قبلا سرقفلي به موقوفه پرداخت كرده باشد10% مزبور نسبت به مابه التفاوت سرقفلي پرداختي قبلي به موقوفه و سرقفلي فعلي محاسبه و دريافت ميشود.

ماده 5 _ درصورتي كه مستاجر درزميني كه براي سكونت اجاره نموده و خلاف شرط سند اقدام به احداث محل كسب نموده باشد ، در مواقع انتقال ملك و يا ايجاد محل كسب بايد 50% سرقفلي را برابر نظر كارشناس به موقوفه پرداخت نمايد.

ماده 6 _ انتقالات اختياري بين مستاجر موقوفه و طبقه اول ارثي وي و همچنين درانتقالات قهري مستاجر از پرداخت پذيره معاف ميباشند.

ماده 7 _ در صورتي كه مورد استفاده از زمين منطبق با نيات واقف نباشد كليه وزارتخانه ها ، سازمانها و موسسات دولتي و وابسته به دولت و موسسات عمومي غير دولتي نظير شهرداري ها و نيز نهادهاي انقلابي مشمول پرداخت پذيره طبق اين آيين نامه خواهند بود.

ماده 8 _ اعطاي حق تملك اعياني درمورد اراضي موقوفه اي كه بنا به تشخيص مراجع ذيصلاح كاربري زراعي دارد ممنوع بوده و در ايجاد آنها پذيره دريافت نخواهد

شد.

ماده 9 _ در مواردي كه در ميزان نحوه و ترتيب وصول پذيره و سرقفلي و يا تغيير نحوه استفاده از مورد اجاره ابهامي و يا اختلافي به وجود آيد نظر سرپرست سازمان ملاك عمل خواهد بود.

ماده 10 _ وجوهي كه از محل پذيره و سرقفلي حاصل از اجاره و استيجار رقبات موقوفه و يا به عنوان اهدايي دريافت ميگردد جزو عوايد همان موقوفه محسوب و علي ما قرره الواقف به مصرف ميرسد و درصورتي كه از عوايد مذكور پس از وضع مخارج ضروري و اجراي نظر واقف مبلغ متنابهي باقي بماند كه بتوان رقبه جديدي خريداري و يا اقدام به احداث بنا در قسمتي از اراضي آن نمود ، به منظور استمرار و بقا موقوفه و تامين نظر واقف و تضمين بيشتر آن براي سال هاي آينده با رعايت صلاح و صرفه وقف و با تحصيل مجوز از سرپرست سازمان عمل خواهد شد.

تبصره _ پذيره هاي ماخوذه درموقع ايجار موقوفات خاص متعلق به كليه بطون است و ميبايد جهت استفاده آنان سرمايه گذاري شود.

ماده 11 _ ادارات اوقاف و متوليان بايد حتي الامكان قبل از ايجار اراضي موقوفه بررسي لازم را معمول تا درصورتي كه زمين وقفي جهت ايجاد مسكن ،كارگاه و يا واحدهاي صنعتي مناسب و مفيد باشد با هماهنگي ادارات ذيربط و با استفاده از منابع مالي ممكن و يا مشاركت بانك ها رأسا اقدام به احداث ساختمان نموده و با توجه به نحوه سرمايه گذاري مورد بهره برداري قرار گيرد.

بديهي است درصورت عدم امكانات لازم براي اجراي اين ماده برابر مفاد آيين نامه اجرايي قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف

و امورخيريه و ساير مواد اين آيين نامه اقدام شود.

تبصره _ اراضي موقوفه اي كه براي ساختمان واحدهاي تجاري اعم از پاساژ و غيره مناسب باشد ميبايد توسط متصديان امر وقف نسبت به احداث آنها رأسا اقدام و سپس از طريق نشر آگهي مزايده به اجاره واگذار شود.

آيين نامه اجرايي قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه - مصوب 1 6 138

ماده 1 _ سازمان حج و زيارت موظف است در چهارچوب سياستهاي مصوب كشور ، برنامه هاي لازم را در زمينه برگزاري مراسم حج تمتع و غيره وزيارت عتبات مقدس و اماكن متبرك خارج از كشور اجرا نمايد.

ماده 2 _ به منظور هماهنگي بين دستگاههاي مختلف و تسريع در انجام امور حج و زيارت شوراي عالي حج و زيارت تشكيل مي شود.

ماده 3 _ شوراي عالي حج و زيارت با تركيب افراد و مسئولين دستگاههاي زير تشكيل مي گردد

1 - رئيس جمهور (رييس شوراي عالي

2 _ وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي (نايب رييس شوراي عالي

3 _ نماينده مقام معظم رهبري در امور حج و زيارت (در صورت معرفي

4 _ وزير امور خارجه

5 _ وزير كشور

6 _ وزير امور اقتصادي و دارايي

7 _ وزير راه و ترابري

8 _ معاون وزير و رييس سازمان حج و زيارت (دبير شورا )

9 _ رييس كميسيون مشترك ايران و عربستان

10 _ يك نفر كارشناس به انتخاب وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي

11 _ يك نفر كارشناس به انتخاب نماينده مقام معظم رهبري در امور حج و زيارت

تبصره _ نحوه تشكيل جلسات شورا بر اساس آيين نامه اي خواهد بود كه توسط دبير شورا تهيه و پس از تاييد رييس شوراي عالي به تصويب اعضا خواهد رسيد.

ماده 4 _

وظايف و اختيارات شورا به شرح زير است

1 _ بررسي و تصويب خط مشيها و روشهاي اجرايي سازمان در امور مربوط به حج و زيارت

2 _ بررسي و تصويب آيين نامه هاي مالي و معاملاتي مربوط به بودجه عمليات اجرايي سازمان موضوع ماده (1) اين آيين نامه

3 _ بررسي و تصويب ميزان وجوه قابل دريافت از زايران

4 _ تصميم گيري نسبت به كليه پيشنهادهاي مربوط به حج و زيارت ارايه شده به شورا در چهارچوب قوانين و مقررات

تبصره _ مصوبات شورا پس از تاييد رييس شورا و با امضاي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي ابلاغ مي گردد.

ماده 5 _ رييس سازمان بالاترين مقام اجرايي سازمان و در حدود قوانين و مقررات ، مسيول اداره و حسن جريان امور و حافظ حقوق و اموال سازمان است

ماده 6 _ وظايف و اختيارات رييس سازمان به شرح زير است

1 _ تهيه و تدوين برنامه هاي راهبردي و آيين نامه هاي مورد نياز سازمان و پيشنهاد آن براي تصويب به مراجع ذي ربط

2 _ به كارگيري و عزل و نصب نيروي انساني سازمان در چهارچوب قوانين و مقررات مربوط

3 _ امضاي مكاتبات و اسناد ، افتتاح حساب در بانكها و معرفي امضاهاي مجاز و صدور اجازه پرداخت هزينه ها در حدود برنامه ها و اعتبارات مصوب

4 _ نمايندگي سازمان در مقابل اشخاص حقيقي و حقوقي طرف دعوي اعم از داخلي و خارجي با حق انتخاب وكيل و حق وكالت در توكيل تا يك درجه و ارايه پيشنهاد صلح و سازش به مراجع ذيربط با رعايت قوانين و مقررات ذي ربط

5 _ تهيه و تنظيم

شرح وظايف و تشكيلات تفصيلي سازمان حج و زيارت و اجراي آن پس از تصويب وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي و ساير مراجع ذي ربط

6 _ تهيه و تنظيم بودجه سالانه سازمان و ارايه آن به مراجع ذي ربط جهت تصويب

ماده 7 _ اسناد و اوراق بهادار و تعهدآور سازمان با امضاي رييس سازمان يا افراد مجاز از طرف وي و مدير امور مالي سازمان معتبر خواهد بود.

ماده 8 _ به منظور رسيدگي به حسابهاي موضوع ماده (1) اين آيين نامه وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي از سازمان حسابرسي يا موسسات حسابرسي عضو جامعه حسابداران رسمي ايران ، حسابرس سازمان را انتخاب مي كند.

ماده 9 _ حسابرس سازمان موظف است مطابق استانداردهاي حسابرسي به حسابهاي سازمان رسيدگي نمايد و در اجراي اين منظور بدون دخالت مستقيم در امور سازمان ، به نحوي كه به عمليات جاري سازمان لطمه وارد نشود ، مي تواند كليه حسابها ، دفاتر ، اسناد و مدارك مربوط را مورد رسيدگي قرار دهد و در صورتي كه ضمن انجام وظايف خود به موردي از جريانات سو و تخلفات برخورد نمود ، بلافاصله وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي را درجريان امور قرار دهد.

ماده 10 _ بودجه عمليات اجرايي سازمان كه شامل ارقام درآمد وصولي از حجاج و زايران و هزينه هاي انجام شده در اجراي برنامه هاي حج و زيارت مي باشد همزمان با صدور دستورالعمل تنظيم بودجه عمومي دولت در سازمان تهيه و پس از تاييد رييس سازمان و تصويب وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي اجرا خواهد شد.

ماده 11 _ وجوه دريافت شده از زايران در حساب مخصوصي متمركز مي شود و پس از تامين

هزينه هاي زايرا و ساير هزينه هاي جانبي و مازاد احتمالي كه مبلغ آن توسط حسابرس سازمان مشخص مي شود ، باقيمانده آن بنا به پيشنهاد وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي و تاييد رييس جمهور به مصرف امورهماهنگي و خيريه مي رسد.

ماده 12 _ مدير امور مالي سازمان در چهارچوب مقررات مربوط با حكم رييس سازمان منصوب مي شود.

ماده 13 _ سازمان حج و زيارت موظف است برنامه ها و طرحهاي اجرايي لازم را در زمينه بيمه زايران ، وصول و ايصال ماترك زايران متوفي ، اسكان ، امور بهداشت و سلامت جسمي ، تغذيه ، امنيت و رويداد ، حمل و نقل با همكاري وزارتخانه ها و سازمانهاي ذي ربط تدوين و اجرا نمايد.

ماده 14 _ كليه هزينه هايي كه اعتبار آن از محل بودجه عمومي دولت تامين مي شود ونيز ساير خدماتي كه در زمينه امور حج و زيارت در اين آيين نامه پيش بيني نشده ، تابع مقررات عمومي كشور خواهد بود.

ماده 15 _ كاركنان سازمان مشمول مقررات قانون استخدام كشوري و آيين نامه ها و مقررات مربوط به آن هستند.

ماده 16 _ از تاريخ تصويب اين آيين نامه ، تصويب نامه هاي مغاير لغو مي گردد.

قانون ابطال اسناد فروش رقبات ، آب و اراضي موقوفه - مصوب 25 11 1371

ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون كليه موقوفات عام كه بدون مجوز شرعي به فروش رسيده يا به صورتي به ملكيت درآمده باشد به وقفيت خود برمي گردد و اسناد مالكيت صادر شده باطل و از درجه اعتبار ساقط است

تبصره 1 _ پس از ابطال سند مالكيت در مواردي كه موقوفه قابل اجاره باشد و متصرف تقاضاي اجاره كند با رعايت مصلحت وقف و حقوق مكتسبه متصرف قرار داد اجاره با متصرف

تنظيم خواهد شد.

تبصره 2 _ كليه املاك مزروعي كه در اجراي قانون اجازه تبديل به احسن و واگذاري دهات و مزارع موقوفات عام مصوب 29 1 1350 و سايرمراحل اصلاحات ارضي به زارعين صاحب نسق انتقال و بين آنان تقسيم شده با حفظ مصلحت وقف با متصرفين و زارعان صاحب نسق با رعايت حقوق اكتسابي آنان اجاره نامه تنظيم مي شود وجوهي كه قبلا از طرف دولت بابت املاك مزبور مطابق ماده واحده پرداخته شده بابت اهدايي دولت به موقوفه محسوب و از تاريخ تحويل زمين به متصرف اجرت المثل زمين توسط كارشناس رسمي يا خبره محلي تعيين و با محاسبه وجوه پرداختي قبلي متصرف تهاتر و كسر يا اضافه آن محاسبه خواهد گرديد.

تبصره 3 _ كساني كه زمين يا خانه موقوفه اي را بدون اطلاع از وقفيت از اشخاص حقيقي يا حقوقي خريداري نموده و به موجب اين قانون اسناد مالكيت آن باطل مي شود مي توانند براي دريافت خسارت وارده به فروشنده رجوع نمايند، درصورتي كه متصرف طبق تبصره 1 اين قانون تقاضاي اجاره نمايد سازمان اوقاف مي تواند از تاريخ تصويب اين قانون با متصرف تنظيم اجاره نمايد.

تبصره 4 _ در مواردي كه جهت مورد نظر واقف تغيير يافته باشد بايستي به نظر واقف عمل شود.

تبصره 5 _ اراضي و املاكي كه درتصرف ومالكيت كشاورزان و مالكين محلي بوده و دراثر اجراي سياست هاي غلط و يا زورمندانه سلاطين بدون مجوز شرعي از مالكيت آنان خارج شده ولي اراضي كماكان درتصرف مالكين مذكور مي باشد و سپس من غير حق درمالكيت موقوفات و آستان قدس رضوي درآمده و توسط مالكين هيچگونه سند وقفيت اعم از عادي و

رسمي تنظيم نشده و يا هر دليل معتبر شرعي و قانوني وجود نداشته باشد و همچنين املاكي كه در تصرف اشخاص بوده و سند رسمي دارند ولي ادعاي وقفيت نسبت به آنها شده است درصورتي كه دلايل معتبري دال برصحت وقف وجود نداشته باشد از شمول حكم ماده واحده خارج و هرگونه تصميم و اقدامي كه درمورد اراضي فوق الذكر انجام شده از درجه اعتبار ساقط و كان لم يكن مي گردد و در صورت بروز اختلاف ، درهر دو مورد دادگاه صالح رسيدگي خواهد نمود.

تبصره 6 _ آن دسته از اراضي و املاك و جنگل ها و مراتع و اراضي منابع ملي كه مشمول ماده (1) قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25 5 1346 و اصلاحات بعدي آن و قانون حفظ و حمايت از منابع طبيعي و ذخاير جنگلي مصوب 5 7 1371 قرار گيرد مشمول ماده واحده مذكور نبوده و موقوفه تلقي نمي شود مگر درمورد حريم موقوفات و اراضي اي كه قبل از تاريخ 16 12 1365 احيا شده باشد.

تبصره 7 _ كليه قوانين و مقررات مغاير با اين ماده و تبصره هاي آن لغو و كان لم يكن مي باشد. وزارت كشاورزي و سازمان اوقاف موظفند آيين نامه اجرايي اين قانون را ظرف مدت سه ماه از تاريخ تصويب اين قانون تهيه و پس از تصويب هيأت دولت به اجرا درآورند.

قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه - مصوب 2 10 1363

ماده 1 _ از تاريخ تصويب اين قانون سازمان اوقاف به سازمان حج و اوقاف و امور خيريه تغيير نام مي يابد و امور ذيل به عهده اين سازمان واگذار مي گردد.

1 _ اداره امور موقوفات عام كه فاقد متولي بوده يا

مجهول التوليه است و موقوفات خاصه در صورتي كه مصلحت وقف و بطون لاحقه و يا رفع اختلاف موقوف عليهم متوقف بر دخالت ولي فقيه باشد.

2 _ اداره امور اماكن مذهبي اسلامي كه ترتيب خاصي براي اداره آنها داده نشده است به استثنا مساجد و مدارس ديني و تكايا.

3 _ اداره امور موسسات و انجمن هاي خيريه اي كه از طرف دولت يا ساير مراجع ذيصلاح به سازمان محول شده يا بشود.

4 _ اداره موسسات و انجمن هاي خيريه اي كه به تشخيص دادستان محل فاقد مدير باشد (تا تعيين تكليف از طرف دادگاه ، ضم امين در موسسات و انجمن هاي خيريه اي كه به تشخيص دادستان محل مدير آن فاقد صلاحيت باشد باشد (تا تعيين تكليف از طرف دادگاه همچنين است و در صورت نبودن يا عدم صلاحيت ناظر (در مواردي كه ناظر پيش بيني شده باشد)

5 _ انجام امور مربوط به گورستان هاي متروكه موقوفه اي كه متولي معين ندارد و اتخاذ تصميم لازم در مورد آنها.

6 _ كمك مالي در زمينه تبليغ و نشر معارف اسلامي

7 _ اثلاث باقيه ، محبوسات ، نذور ، صدقات و هر مال ديگري كه به غير از عنوان وقف براي امور عام المنفعه و خيريه اختصاص يافته در حكم موقوفات عامه است و چنانچه فاقد متولي و متصدي باشد با اذن ولي فقيه ، تحت اداره و نظارت سازمان اوقاف و امور خيريه قرار خواهد گرفت رعايت مفاد اسناد تنظيمي مربوط به اين اموال و رقبات اعم از وصيت نامه و حبس نامه و سيره جاريه در اداره امور و مصرف

عوايد آنها ضروري خواهد بود.

تبصره 1 _ سرپرست سازمان بايد از طرف ولي فقيه مجاز در تصدي اموري كه متوقف بر اذن ولي فقيه است باشد.

تبصره 2 _ بقاع متبركه حضرت رضا عليه السلام و حضرت احمد بن موسي (شيراز) و حضرت معصومه و حضرت عبدالعظيم (ع و موقوفات مربوط به آنها كه متولي خاص نداشته باشد و موقوفاتي كه براي اداره هر كدام آنها از طرف ولي فقيه نايب التوليه تعيين شده يا بشود از شمول اين قانون مستثني است و در غير اين صورت اداره آنها با سازمان خواهد بود.

تبصره 3 _ سازمان اوقاف و امور خيريه در صورت نياز در مورد رقبات و اموال موضوع بند (7) بالا با تاييد نماينده ولي فقيه و سرپرست آن سازمان ، به منظور جلوگيري از تعدي و تفريط در اداره آنها نسبت به نصب امين يا هيات امنا اقدام خواهد كرد.

ماده 2 _ از تاريخ تصويب اين قانون سازمان اوقاف از نخست وزيري منتزع و اداره امور حج و زيارت اماكن متبركه اسلامي خارج از كشور و امور اوقاف تحت عنوان سازمان حج و اوقاف و امور خيريه وابسته به وزارت ارشاد اسلامي اداره مي شود.

ماده 3 _ هر موقوفه داراي شخصيت حقوقي است و متولي يا سازمان حسب مورد نماينده آن مي باشد.

ماده 4 _ متولي موقوفه كسي است كه به موجب مفاد وقفنامه و مقررات قانون مدني يا اين قانون واجد اين سمت باشد. در مورد اعتراض اشخاص بارعايت مواد 14 تا 17 اين قانون اقدام خواهد شد.

تبصره 1 _ موقوفاتي كه متولي آنها عزل يا فوت مي شود تا تشخيص متولي بعدي و موقوفاتي

كه متولي آنها ممنوع المداخله مي شود تا رفع ممنوعيت يا ضم امين در حكم موقوفات بدون متولي است

تبصره 2 _ هرگاه شخص يا اشخاصي كه در وقفنامه به عنوان متولي معين شده اند وجود نداشته باشند و يا اوصاف مقرر در وقفنامه منطبق با شخص يا اشخاص معيني نگردد موقوفه در حكم موقوفه مجهول التوليه است

تبصره 3 _ در موقوفاتي كه شرط مباشرت نشده باشد هرگاه متولي براي انجام تمام يا قسمتي از امور مربوط به موقوفه وكيلي انتخاب كند وكيل مزبور بايد توانايي انجام مورد وكالت را داشته باشد در صورتي كه وكيل انتخابي به تشخيص سازمان قادر به ايفا وظايف محوله نباشد مراتب كتبا به متولي ابلاغ خواهد شد هرگاه ظرف دو ماه براي متوليان مقيم ايران و چهار ماه براي متوليان مقيم خارج كشور ، متولي ، اقدام به تغيير وكيل ننمايد موضوع به دادگاه صالح احاله و پس از ثبوت عدم توانايي وكيل مزبور با ابلاغ سازمان از دخالت ممنوع مي شود اين حكم شامل وكلايي كه قبلا نيز انتخاب شده اندخواهد بود.

ماده 5 _ سازمان حج و اوقاف و امور خيريه مي تواند در اموري كه اداره آن به عهده اين سازمان است شخص يا هياتي از اشخاص متدين و معروف به امانت را به عنوان امين يا هيات امنا تعيين نمايد.

تبصره 1 _ نحوه انتخاب و بركناري و شرايط و حدود اختيارات و وظايف امين يا هيات امنا و ميزان حق الزحمه آنان همچنين نظامات راجع به حفظ و نگهداري اماكن و اموالي كه اداره آن به عهده سازمان حج و اوقاف و امور خيريه مي باشد به موجب آيين نامه هايي كه بر

اساس مقررات و سنن وخصوصيات اماكن مربوط كه به تصويب هيات وزيران مي رسد خواهد بود.

تبصره 2 _ نذور نقدي كه جهت مشخصي براي مصرف آن معين نشده است و وجوه حاصل از فروش اموال منقول زايد بر احتياجي كه به اين قبيل اماكن اهدا مي شود با جلب نظر اداره اوقاف به وسيله هيات امنا به ترتيب در امور ذيل مصرف مي شود

الف _ عمران و آبادي اماكن مذكور.

ب _ تدارك وسايل رفاه و بهداشت زوار اين اماكن و ساكنان ناحيه

ج _ نشر معارف اسلامي و تبليغات مذهبي و تعظيم شعاير ديني در آن محل

د _ كمك به مدارس علوم ديني در آن محل

ه _ خيرات و مبرات مطلقه

ماده 6 _ صرف درآمد موقوفات به منظور بقا عين آنها بر ساير مصارف مقدم است و متولي موظف است موجبات آباداني رقبات موقوفه را در جهت بهره برداري صحيح از آنها به منظور اجراي نيات واقف فراهم آورد.

تبصره _ در صورتي كه درآمد يكساله موقوفه يا اماكن اسلامي براي تعمير و يا نوسازي آن كافي نباشد درآمد دو يا چند سال در حساب مخصوصي ذخيره و به موقع به مصرف خواهد رسيد.

ماده 7 _ هرگاه متولي يا ناظر نسبت به عين يا منافع موقوفه تعدي يا تفريط نمايد يا در انجام وظايف مقرر در وقفنامه و قانون و آيين نامه ها و مقررات مربوط مسامحه و اهمال ورزد ، با رسيدگي شعبه تحقيق و حكم دادگاه حسب مورد معزول يا ممنوع المداخله يا ضم امين خواهد شد.

تبصره 1 _ به متولي و ناظر ممنوع المداخله در زمان ممنوعيت حق التوليه و حق النظاره تعلق

نخواهد گرفت مگر آنكه برايت آنان ثابت شود و در مواردي كه ضم امين مي شود اوقاف حق امين را خواهد پرداخت

تبصره 2 _ در مواردي كه مطابق قانون مدني يا اين قانون ضم امين مي شود دادگاه ها مي توانند سازمان حج و اوقاف و امور خيريه را هم به عنوان امين تعيين كنند.

تبصره 3 _ نسبت به تعدي و تفريط يا ساير تخلفات مديران و امنا موسسات و بنيادهاي خيريه طبق اساسنامه موسسه و بنياد مربوط اقدام خواهدشد و در صورتي كه اساسنامه آنها در اين موارد ساكت يا ناقص باشد مشمول مقررات پيش بيني شده در اين ماده و تبصره هاي آن خواهند بود.

تبصره 4 _ كليه مباشران موقوفات و اماكن مذهبي اعم از متولي و ناظر و امنا و مديران و امنا موسسات و بنيادهاي خيريه مذكور در اين قانون درحكم امين مي باشند در صورت تعدي يا تفريط يا تخلفات ديگر ملزم به تاديه حقوق و وجوه و اموال و جبران خسارات ناشي از اعمال خود خواهند بود هرگاه عمل آنها مشمول عناوين كيفري باشد از طريق مراجع قضايي نيز تعقيب و به مجازات مقرر محكوم خواهند شد.

ماده 8 _ درآمد موقوفات مجهول المصرف و موقوفاتي كه به صيغه مبرات مطلقه وقف شده قابل مصرف در تحقيق و تبليغ و نشر كتب در زمينه معارف اسلامي و عمران موقوفات مي باشد زير نظر سازمان به مصرف مي رسد.

تبصره _ درآمد موقوفات متعذرالمصرف و موقوفاتي كه عوايد آنها به سبب قلت گرچه با پس انداز چند سال براي اجراي نظر واقف كافي نباشد با تشخيص تحقيق اوقاف در موارد اقرب به غرض واقف در محل به مصرف مي رسد.

آن قسمت از درآمد موقوفاتي كه به علت كثرت عوايد زايد بر مصرف متعارف باشد حتي الامكان در موارد اقرب به نظر واقف صرف گردد و در صورت نبودن مورد اقرب در مطلق امور خيريه به مصرف خواهد رسيد. مقصود از متعذرالمصرف آن است صرف درآمد موقوفه در مصارف مقرر به علت فراهم نبودن وسايل و يا انتفا موضوع و يا عدم احتياج به مصرف مقدور نباشد.

ماده 9 _ سازمان حج و اوقاف و امور خيريه نسبت به مواردي كه در بندهاي ماده يك اين قانون به عهده آن گذاشته شده در صورت عدم اقدام متولي يا امنا يا موقوف عليهم حق تقاضاي ثبت و ساير اقدامات لازم و اعتراض و اقامه دعوي را دارد. همچنين مي تواند در مواردي كه لازم بداند و مصلحت موقوفه ايجاب نمايد در دعاوي مربوط وارد دعوي شده و به احكام صادره اعتراض كند.

تبصره _ در كليه موارد مذكور در اين ماده سازمان حج و اوقاف و امور خيريه ، موقوفات عام ، بقاع متبركه ، اماكن مذهبي اسلامي ، مدارس علوم ديني و موسسات و بنيادهاي خيريه از پرداخت مخارج و هزينه هاي دادرسي و ثبتي و اجرايي معاف مي باشند.

ماده 10 _ ثبت معاملات راجع به عين يا منافع موقوفات و بنيادها و موسسات خيريه مذكور در ماده 9 در دفاتر اسناد رسمي موكول به موافقت سازمان حج و اوقاف و امور خيريه است دفاتر اسناد رسمي مكلفند رونوشت مصدق وقفنامه ها و اسناد راجع به وقف را ظرف 10 روز پس از ثبت به اداره اوقاف مربوطه ارسال دارند.

تبصره _ ادارات ثبت مكلفند رونوشت مصدق اسناد مالكيت وقف را

پس از صدور به اداره اوقاف محل تحويل نمايند. متوليان نيز موظفند ظرف دوماه از تاريخ اجراي اين قانون رونوشت مصدق اسناد مالكيت و رونوشت وقفنامه هاي موجود نزد خود را براي حفظ و نگهداري به اداره اوقاف مربوط تسليم دارند.

ماده 11 _ حق التوليه متولي و يا سازمان (در قبال اعمال توليت نسبت به موقوفات متصرفي همچنين حق النظاره ناظر به ميزان مقرر در وقفنامه است ودر صورتي كه وقفنامه موجود نباشد و يا ميزان حق التوليه و حق النظاره در آن تعيين نشده باشد حق التوليه به مقدار اجرت المثل از عايدات خالص خواهد بود.

ماده 12 _ سازمان حج و اوقاف و امور خيريه وجوهي را كه از محل هداياي مستقل و حق التوليه و حق النظاره دريافت مي دارد طبق بودجه اي كه هرسال تنظيم و به تصويب هيات دولت خواهد رساند رأسا به مصرف مي رساند.

ماده 13 _ وجوهي كه از محل پذيره و اهدايي حاصل از اجاره و استيجار رقبات موقوفه دريافت مي گردد از عوايد همان موقوفات محسوب و به مصارف مقرره خواهد رسيد.

تبصره _ نحوه و ترتيب وصول پذيره و اهدايي مطابق آيين نامه اي است كه به تصويب هيات دولت خواهد رسيد.

ماده 14 _ تحقيق در جمع و خرج عوايد راجع به وقف و نيز صدور مفاصاحساب و تطبيق مصارف با مفاد وقفنامه و تشخيص متولي و ناظر و موقوف عليهم (با رعايت ماده 7 اين قانون و تبصره هاي آن با شعب تحقيق اوقاف است مگر در موقوفات منصوص التوليه در صورتي كه مظنه تعدي و تفريط متولي نباشد.

ماده 15 _ هيات تحقيق اوقاف مركب از دو قسمت

حقوقي و حسابرسي است و شعب آن بر حسب ضرورت در مراكز استان ها و شهرستان ها تامين مي گردد.

تبصره _ ادارات اوقاف و اشخاص ذينفع در صورتي كه اعتراض داشته باشند مي توانند پس از ابلاغ نظر شعبه تحقيق اعتراض خود را در دادگاه هاي دادگستري طرح نمايند. حكم اين ماده در مورد بنيادها و موسسات خيريه و اماكن مذهبي اسلامي نيز جاري است

ماده 16 _ در مورد اراضي كه براي احداث مراكز آموزشي يا درماني وقف مي شود در صورتي كه متولي بدون عذر موجه در مدت مناسب با تشخيص سازمان اقدام موثري براي احداث آن مراكز نكند و الزام متولي هم به انجام آن ممكن نباشد سازمان مي تواند حسب مورد آن اراضي را در اختيار وزارت اموزش و پرورش ، وزارت بهداري ، سازمان بهزيستي ، هلال احمر محل يا سازمان ديگري كه وظايف آن متناسب با اهداف واقف باشد قرار دهد تا اقدام لازم به عمل آورند.

ماده 17 _ آيين نامه هاي اجرايي اين قانون و كيفيت تحقيق در شعب تحقيق با پيشنهاد سازمان به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 18 _ كليه قوانين و مقرراتي كه با اين قانون مغايرت دارد از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون لغو مي گردد.

قانون تعيين تكليف اراضي واگذاري دولت و نهادها - مصوب مجمع تشخيص مصلحت 15 12 1370

ماده واحده _ در خصوص اراضي مشمول اقدامات زير سازمان ثبت اسناد و املاك كشور موظف است چنانچه تاكنون مالكيت آنها به نام دولت صادرنشده نسبت به صدور اسناد مذكور با نمايندگي سازمان زمين شهري ، سريعا و بدون رعايت تشريفات ثبتي اقدام و در مواردي كه عليرغم صدور سند اراضي به نام دولت اقدامات دستگاه هاي ذيربط وسيله مراجع ذيصلاح ابطال شده يا بشود

و يا نوع زمين به موجب راي دادگاه تغيير يافته يا بيابد، اسناد صادره را به نام دولت و يا خريداران اراضي از دولت حسب مورد ، با ذكر مراتب در ستون ملاحظات دفتر املاك تنفيذ و اخبار نمايد. در مواردي كه امكان صدور سند به نام خريداران وجود دارد رأسا بايستي به نام خريداران اراضي از دولت سند صادر شود.

الف _ زمينهايي كه به وسيله بنياد مسكن انقلاب اسلامي يا نهادهاي انقلاب اسلامي و عنوانهاي مشابه و وزارت مسكن و شهرسازي (سازمانهاي عمران اراضي يا سازمان زمين شهري واگذار شده و طبق اعلام وزارت مسكن و شهرسازي در آن احداث بنا به عمل آمده وزارت مسكن و شهرسازي مكلف است بهاي منطقه اي زمان ابلاغ اين مصوبه در خصوص اراضي غيرموات را به صاحبان حق پرداخت نمايد. همچنين است در مورد زمينهايي كه طراحي آماده سازي انجام و به مردم تخصيص داده شده است

ب _ زمينهايي كه وزارت مسكن و شهرسازي عمليات آماده سازي را در آنها انجام داده لكن به مردم تخصيص داده نشده است

در اين صورت بهاي كارشناسي روز اين گونه اراضي به تاريخ اين مصوبه بدون در نظر گرفتن ارزشهاي ناشي از ورود زمين به محدوده براساس تصميم مراجع ذيصلاح و اقدامات اجرايي دولت و عمليات آماده سازي كه از زمان شروع به تملك دولت صورت گفته به مالك پرداخت و يا معادل آن به بهاي تمام شده زمين به مالك واگذار گردد.

موضوع ( تعيين تكليف اراضي دولت و نهادها ) در اجراي بند هشتم اصل يكصد و دهم قانون اساسي در جلسه مورخ پانزدهم اسفندماه

يك هزار و سيصد و هفتاد مجمع تشخيص مصلحت نظام بررسي و طي ماده واحده فوق به تصويب رسيده است

قانون تفسير قانون تعيين تكليف اراضي واگذاري دولت و نهادها - مصوب 3 9 1373 مجمع تشخيص مصلحت

موضوع استفساريه

نظر به اينكه متعاقب ابلاغ قانون تعيين تكليف اراضي واگذاري دولت و نهادها مصوب 15 12 1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام براي بعضي از واحدهاي سازمان ملي زمين و مسكن اين ابهام به وجود آمده ، كه ضوابط مذكور به موقوفات نيز تسري دارد.

مستدعي است نظريه ي مجمع تشخيص مصلحت نظام در مورد شمول يا عدم شمول قانون فوق الذكر نسبت به موقوفات اعلام گردد.

نظر مجمع تشخيص مصلحت نظام

ماده واحده _ موقوفات از شمول قانون تعيين تكليف اراضي واگذاري دولت و نهادها مصوب 15 12 1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام مستثني مي باشد.

قانون راجع به اراضي دولت و شهرداري ها و اوقاف و بانكها - مصوب 8 6 1335

ماده واحده _ 1 _ هرگاه دولت يا شهرداري تشخيص دهد كه در تهران و اطراف آن از ميدان سپه تا شعاع صد كيلومتر از هر سمت از طرف افراد يا اشخاص حقوقي نسبت به اراضي متعلق به دولت كه در دفتر رقبات ثبت است و اراضي شهرداري و نيز اراضي اوقاف و اراضي متعلق به بانك كشاورزي يا بانك ساختماني و مسيل ها و تپه ها و اراضي موات و اراضي باير بلامالك تجاوز شده و بدون داشتن حق آن اراضي و يا مسيل ها و يا تپه هاي موات و يا اراضي باير بلامالك را ثبت كرده اند و بر اثر انقضا مدت اعتراض و يا به علت صدور سند مالكيت به نام متجاوز و يا ايادي متلقاي آنها طرح دعوي در مراجع صلاحيتدار ممكن نيست به تقاضاي دولت يا شهرداري يا اداره اوقاف و يا بانكهاي كشاورزي و ساختمانها و يا دادستان شهرستان موضوع در هياتي مركب از

رييس ديوانعالي كشور و دادستان كل و يكي از روساي شعب

ديوان كشور به انتخاب رييس ديوانعالي كشور و رييس كل دادگاه هاي استان مركز و مديركل بازرسي كشور در ظرف يكسال از تاريخ تصويب اين قانون (در كميسيون دادگستري مشترك مجلسين ) طرح خواهد شد.

هيات مزبور با مراجعه به سوابق و پرونده ها و تحقيقاتي كه براي رسيدگي لازم بداند درصورتي كه تجاوز به حق دولت يا شهرداري يا اداره اوقاف يابانك هاي مذكور فوق و اراضي و مسيل ها و تپه هاي موات نامبرده را احراز كند به ترتيب ذيل عمل خواهد كرد

الف _ هرگاه متقاضي ثبت اراضي يا متجاوز اصلي اراضي و مسيلها و تپه هاي مذكور را به ديگري منتقل نكرده باشد راي به پرداخت اعلي القيم بهاي اراضي مذكور از تاريخ تجاوز تا تصويب اين قانون خواهد داد.

ب _ هرگاه متقاضي ثبت و يا متجاوز اصلي در اراضي و تپه هاي مذكور مسيلها تا تاريخ تصويب اين قانون احداث ساختمان نموده باشد در آن صورت هيات با در نظر گرفتن قوانين احيا اراضي موات راي به پرداخت قيمت فعلي زمين در تاريخ تصويب اين قانون خواهد داد.

ج _ هرگاه متقاضي ثبت يا متجاوز اصلي اراضي و مسيل ها و تپه هاي مذكور را به ديگري منتقل كرده باشد هيات راي به پرداخت قيمت اراضي و مسيل ها وتپه هاي مذكور طبق قيمت واگذاري خواهد داد مگر آنكه تشخيص دهد كه قيمت واگذاري كمتر از قيمت واقعي بوده كه در آن صورت راي به پرداخت قيمت واقعي به تشخيص يكي از روساي بانكهاي كشاورزي يا رهني يا ساختماني در غير مورد مربوط به ادعاي خودشان خواهد داد. راي اين هيات نسبت به موارد

فوق قطعي و لازم الاجرا است حقوق دولت يا شهرداري يا بانك ها يا اداره اوقاف و حقوق عامه از انقد دارايي متجاوز طبق مقررات اسناد لازم الاجرا استيفا خواهد شد و اگر اراضي مورد تجاوز تمام يا قسمتي از آن در تصرف متجاوز باقي مانده باشد و پيشنهاد تسليم عين زميني را در مقابل قيمتي كه هيات تعيين كرده بنمايد قبول مي شود.

د _ اقدام به عمليات اجرايي به تقاضاي دولت و يا شهرداري و بانكهاي كشاورزي و ساختماني و دادستان شهرستان تهران توسط اجراي دادگستري و زير نظر رييس هيات رسيدگي انجام خواهدشد.

ه _ وجوه اراضي حاصل از اجراي بند اول ماده واحده به استثناي وجوه اراضي متعلق به شهرداري و بانك كشاورزي و موقوفات به عنوان سرمايه در اختيار بانك ساختماني قرار خواهد گرفت

و _ وزير دادگستري مكلف است هر سه ماه يكبار گزارش كامل اقدامات هيات رسيدگي مذكور را به كميسيون مشترك قوانين دادگستري تسليم نمايد.

ز _ نقل و انتقالاتي كه از تاريخ تقديم اين لايحه به مجلس سنا تا خاتمه رسيدگي هيات مذكور توسط متجاوزين و ايادي متلقاي آن به هر عنوان به عمل آمده باشد معتبر نخواهد بود.

ح _ اشخاصي كه طبق مقررات بند اول ماده واحده محكوم به پرداخت مبلغي مي شوند در صورتي كه تا ده روز از تاريخ صدور راي حاضر به پرداخت محكوم به نشوند توقيف مي شوند مدت توقيف اين اشخاص مجموعا از پنجسال تجاوز نخواهد كرد و عرض حال اعسار از آنها پذيرفته نمي شود.

2 _ براي خاتمه دادن به اختلافات موجود بين افرادي كه تا تاريخ تصويب اين قانون تقاضاي ثبت ملكي را كرده اند و

به تقاضاي ثبت آنان اعتراضي درمدت قانوني نشده باشد و يا اگر اعتراضي شده منجر به صدور حكم قطعي گرديده و يا دارندگان سند اراضي شهر تهران از يك طرف و اشخاصي كه بدون اجازه مالكين ساختمانهايي در اراضي مزبور نموده و متصرف مي باشند از طرف ديگر مقرر مي گردد هياتي مركب از معاون اول دادستان كل و رييس دادگاه هاي شهرستان مركز و مدير كل ثبت به اختلافات مزبور با توجه به اوضاع و احوال و استطاعت هر يك از طرفين به طور كدخدامنشي رسيدگي نموده يا راي به پرداخت بهاي عادله اراضي متصرفي حين تصرف و اجرت المثل سنواتي اراضي تا تاريخ صدور راي هيات توسط متصرفين به مالكين مي دهد و يا به تقاضاي مالكين ضمن صدور راي به پرداخت بهاي اعياني در تاريخ تصويب اين قانون از طرف مالك به متصرف راي به خلع يد از متصرف نيز خواهد داد. اين حكم قطعي و غيرقابل اعتراض است

الف _ متصرفين اعياني هاي فوق بايد شخصا ساكن اراضي مزبور بوده و در صورتي كه بخواهند از مقررات اين قانون استفاده نمايند منتهي ظرف دو ماه از تاريخ اجراي اين قانون درخواست خود را بايد در قبال اخذ رسيد به دفتر دادگاه شهرستان تهران تسليم دارند و الا به تقاضاي مالك طبق قسمت اخيربند 2 اقدام خواهد شد.

ب _ اراضي موضوع بند 2 اين قانون وقتي به ملكيت قطعي متصرفين فعلي در خواهد آمد كه كليه بدهي خود را از بابت قيمت عرصه پرداخته باشند.

ج _ اشخاصي كه پس از تاريخ تسليم لايحه اراضي موات از طرف دولت به مجلس سنا به تصرف و يا

غصب اراضي ديگران در شهر تهران و حومه پرداخته باشند از مقررات بند 2 اين قانون استفاده نمي كنند و اگر اين اشخاص پس از ده روز از تاريخ ابلاغ اظهارنامه مالك باز هم به تصرفات غاصبانه خود ادامه دهند مشمول بند 4 ماده واحده خواهند بود.

3 _ در شهرستان هايي كه وزارت دادگستري اجراي مقررات اين قانون را لازم بداند مي تواند طبق مقررات خاصي كه از تصويب كميسيون مشترك قوانين دادگستري مجلسين خواهد گذشت اقدام نمايد.

4 _ اشخاصي كه بعد از تاريخ تصويب اين قانون نسبت به اراضي دولت يا بانك هاي دولتي يا اوقاف يا شهرداري و يا اراضي موات بدون رعايت قوانين احيا اراضي موات يا مردم (با شكايت مدعي خصوصي ) تجاوز كرده و تصرفاتي در آن بنمايند رأسا از طرف دادستان مورد تعقيب واقع و علاوه بر خلع يد از آنها به مجازات از دو ماه تا شش ماه حبس محكوم خواهد شد.

5 _ در رسيدگي هيات هاي مذكور در اين قانون رعايت تشريفات آيين دادرسي ضروري نيست و تصميمات آنها با اكثريت آرا معتبر خواهد بود.

6 _ وزارت دادگستري مامور اجراي اين قانون است

قانون راجع به اصلاح قانون اراضي دولت و شهرداري ها و اوقاف وبانكها - مصوب 20 9 1339

ماده 1 _ به دادخواست هايي كه طبق بند يك لايحه قانوني مصوب 8 شهريور ماه 1335 و لايحه قانوني مصوب 25 شهريور ماه 1335 و لايحه مصوب 21 آبان ماه 1335 و لايحه 161135 به هيات هاي مذكور در آن لوايح تسليم گرديده و تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون منتهي به صدور حكم نگرديده با توجه به مفاد و مقررات آن لايحه آن قسمت كه به هيات پنج نفري مركز تسليم شده در

يك يا چند هيات كه هر يك مركب خواهد بود از يك نفر از روسا يا مستشاران ديوانعالي كشور كه سمت رياست هيات را خواهد داشت و دونفر از روسا يا مستشاران دادگاه استان و قسمتي كه به هيات هاي شهرستانها تسليم گرديده در مركز استانهاي مربوط در يك يا چند هيات كه هر يك مركب خواهد بود از يك نفر رييس شعبه دادگاه استان كه سمت رياست هيات را خواهد داشت و يكنفر مستشار دادگاه مزبور و يكنفر رييس شعبه دادگاه شهرستان رسيدگي و قطع و فصل خواهد شد.

تبصره _ مقامات مذكور در لوايح قانون فوق الذكر كه دادخواست هاي فوق را داده اند مكلفند ظرف 6 ماه از تاريخ اجراي اين قانون با نظر مشاورين حقوقي به كليه دادخواست ها مجددا رسيدگي نمايند و چنانچه تشخيص دهند دادخواست هاي مزبور مستند به دلايل و موجه نبوده و دعاوي آنان قابل پيشرفت نيست دادخواست هاي خود را استرداد نمايند.

ماده 2 _ رييس شعبه اول هيات هاي فوق الذكر سمت رياست كل هيات را داشته و دادخواست ها را به شعب ارجاع خواهدنمود.

ماده 3 _ وزارت دادگستري به تعداد كافي عضو علي البدل از بين قضات دادگاه استان مركز براي هياتهاي مركز و از بين قضات دادگاه شهرستان مركزاستان براي هيات هاي شهرستانها تعيين خواهد كرد اعضا علي البدل وقتي شركت در رسيدگي مي نمايند كه اعضا اصلي طبق آيين دادرسي مدني مردودو يا به علت بيماري معذور از انجام وظيفه باشند.

ماده 4 _ هيات هاي مزبور با مراجعه به سوابق و پرونده ها و با توجه به مدارك و مستندات طرفين و تحقيقاتي كه لازم بدانند در صورتي كه

تجاوز به حق دولت يا شهرداري يا اوقاف عامه يا بانكها را در اراضي و مسيل ها و تپه هاي مذكور در لوايح قانوني 8 شهريور و 25 شهريور و 21 آبان 1335 احراز كنند به ترتيب زير عمل خواهند نمود.

الف _ هرگاه متقاضي ثبت و يا متجاوز اصلي اراضي و مسيلها و تپه هاي مزبور را به ديگري منتقل نكرده باشد راي به رد اراضي و مسيلها و تپه ها و اصلاح سند مالكيت (در صورت صدور سند مالكيت خواهد داد.

ب _ هرگاه متقاضي ثبت يا متجاوز اصلي در اراضي و مسيلها و تپه هاي مزبور تا تاريخ تصويب لوايح مزبور (بر حسب مورد 8635 يا 25635 يا 21835) احداث ساختمان نموده باشد در آن صورت هيات راي به پرداخت قيمت اراضي در تاريخ تصويب لوايح مزبور خواهد داد مگر آنكه در مورداراضي موات يا باير بلامالك متجاوز آن اراضي را طبق قانون مدني قبل از تاريخ تصويب لوايح مزبور احيا كرده باشد كه در اين صورت آن مقدار از اراضي كه احيا شده به ملكيت او شناخته خواهد شد.

تبصره _ حكم به پرداخت قيمت در صورتي صادر مي شود كه مساحت مورد ادعا بيش از ده برابر مساحت زمين زير بنا نباشد اگر مساحت مورد ادعا بيش از ده برابر زمين زيربنا باشد نسبت به قسمت زايد هيات طبق قسمت (الف ماده 4 راي به رد عين و يا اصلاح سند مالكيت صادر خواهد نمود و درصورت اخير تفكيك آن قسمت از زمين كه معادل ده برابر اراضي زير بناست و براي استفاده از ساختمان ضرورت دارد به عهده خود هيات خواهد بود.

ج

_ هرگاه متقاضي ثبت يا متجاوز اصلي اراضي و مسيل ها و تپه هاي مذكور را به ديگري منتقل كرده باشد هيات راي به قيمت واگذاري خواهد داد مگر آنكه تشخيص دهد قيمت واگذاري كمتر از قيمت واقعي در تاريخ انتقال بوده كه در آن صورت راي به پرداخت قيمت واقعي به تشخيص يكي از بانكهاي كشاورزي يا رهني يا ساختماني در غير مورد مربوط به ادعاي خودشان خواهد داد.

د _ در مورد بند (ج هرگاه اراضي مذكور در قانون اراضي دولت و شهرداريها مصوب سال 1335 و اصلاحي سال 1339 تا تاريخ تقديم اين لايحه به صورت موات يا باير اعم از اينكه محصور شده يا نشده باقيمانده باشد و مورد حكم قطعي هيات هاي مربوط واقع نشده باشد دولت و سازمانهاي مذكوردر قانون مي توانند هر يك در مورد خاص خود از تاريخ تصويب اين قانون تا حداكثر يكسال نسبت به استرداد عين زمين موضوع پرونده هاي طرح شده در هيات هاي رسيدگي از هيات تقاضاي صدور حكم نمايند.

هيات علاوه بر اصدار راي طبق بند مذكور عليه متجاوز اصلي يا وراث آنها و يا متقاضي ثبت حكم به رد عين اراضي عليه آخرين منتقل اليه صادرمي نمايد.

در اين صورت آخرين منتقل اليه مستحق دريافت قيمتي است كه طبق سند رسمي انتقال به فروشنده پرداخته است به اضافه (نه درصد بهره در سال ازتاريخ آخرين سند انتقال تا تاريخ پرداخت و ادارات ثبت اسناد و املاك مكلفند سند مالكيت اين قبل اراضي را به نام سازمانهاي مذكور صادر و يا اصلاح نمايند.

منتقل اليه نيز مي تواند براي مطالبه خسارات حاصل از معامله زمين عليه ناقل در

دادگاه اقامه دعوي نمايد.

تبصره 1 _ در صورتي كه انتقال به صورت صلح يا هبه غير معوض يا موارد مشابه آن انجام گرفته باشد قيمت واقعي روز انتقال به تشخيص كارشناس به اضافه نه درصد بهره احتساب و به منتقل اليه پرداخت گردد.

تبصره 2 _ منظور از آخرين سند انتقال رسمي در اين بند سندي است كه قبل از اول آذر ماه سال يكهزار و سيصد و چهل و هفت (1347) تنظيم گرديده باشد.

هرگاه پس از تاريخ مذكور نقل و انتقالاتي واقع شده باشد هر يك از ايادي بعدي نسبت به مبلغي كه به يد قبلي خود اضافه پرداخته است از طريق محاكم عمومي حق مطالبه خواهد داشت

تبصره 3 _ آرايي كه در فاصله تقديم اين لايحه به مجلس و تصويب نهايي آن از طرف هياتها داير به موات يا باير بودن بنفع سازمانهاي مذكور در قانون صادر مي گردد مشمول مقررات اين قانون بوده و دولت و سازمان هاي مذكور در قانون مي توانند با معرفي منتقل اليه از هيات صادر كننده راي با رعايت بند (د) اين قانون درخواست استرداد عين زمين را بنمايند و هيات هاي رسيدگي راي به استرداد عين زمين صادر خواهند نمود.

تبصره 4 _ نقل و انتقالاتي كه نسبت به اراضي موضوع بند (ح قانون اصلاحي اراضي دولت و شهرداريها و اوقاف و بانكها مصوب سال 1339 تاتاريخ تقديم اين لايحه به مجلس شوراي ملي صورت گرفته است تا هزار مترمربع از شمول مقررات اين قانون معاف خواهد بود ولي در اين مورد با متقاضي ثبت يا متجاوز اصلي يا وراث آنها طبق بند (ج ماده 4 قانون

مصوب سال 1339 رفتار خواهد شد.

استحقاق استفاده از اين تبصره براي هر شخص فقط نسبت به يك قطعه زمين مي باشد در صورتي كه مساحت زمين مورد انتقال بيش از هزارمتر باشد انتخاب هزار مترمربع مذكور در اين تبصره با دولت و سازمان هاي مذكور در اين قانون مي باشد.

تبصره 5 _ سازمان مسكن مي تواند اين قبيل اراضي و ساير اراضي موات يا باير كه به نام دولت به ثبت رسانيده يا بعدا به ثبت خواهد رساند و همچنين اراضي خالصه موضوع بند (ب ماده 7 قانون انحلال خالصجات مصوب سال 1346 را طبق اساسنامه خود به فروش رسانده و وجوه حاصل را صرفا به مصرف تهيه مسكن و آپارتمان و خانه هاي سازماني و مدرسه با رعايت فضاي سبز و پارك متناسب و تاسيسات و لوازم آنها برساند.

سازمان مسكن همچنين مي تواند حداكثر تا ده درصد از وجوه حاصل را به مصرف تقسيم و حفاظت و نگهداري اراضي و مخارج مربوط در تهران و شهرستانها برساند.

ماده 5 _ هرگاه در احكام هيات هاي مذكور در ماده يك اشتباهات مذكور در ماده 189 آيين دادرسي مدني 1) رخ داده باشد ذينفع مي تواند از هيات تقاضاي تصحيح حكم را بنمايد.

ماده 6 _ الف _ نقل و انتقالاتي كه تا تاريخ اعلام ثبت كل به دفاتر اسناد رسمي راجع به تقديم دادخواست از طرف موسسات مذكور در بند 1 ماده واحده قانون اراضي دولت و شهرداري ها و اوقاف و بانكها مصوب 8 6 1335 به عمل آمده باشد معتبر است

ب _ نقل و انتقالاتي كه از تاريخ اعلام ثبت كل به دفاتر اسناد رسمي تا تاريخ تقديم

اين لايحه به مجلس شوراي ملي به عمل آمده باشد تا يكهزار مترمربع معتبر است و مازاد بر آن تا خاتمه رسيدگي و صدور حكم از طرف هياتهاي مذكور به هر عنوان به عمل آمده باشد نافذ نخواهد بود و دفاتر اسناد رسمي از انجام اين نوع معاملات ممنوع خواهند بود.

استحقاق استفاده از اين بند براي هر شخص فقط نسبت به يك قطعه زمين مي باشد و شامل قطعات مختلف در پلاكهاي متعدد نيست

در صورتي كه مساحت زمين مورد انتقال بيش از يكهزار مترمربع باشد انتخاب يكهزار مترمربع مذكور در اين بند با تراضي منتقل اليه و حسب مورد با سازمانهاي مذكور در اين قانون است و در صورت عدم تراضي با راي هيات هاي سه نفري پيش بيني شده در اين قانون خواهد بود.

تبصره 1 _ در صورتي كه زمين مورد انتقال بيش از يكهزار مترمربع باشد منتقل اليه تا پيش از اول بهمن ماه 1349 در آن احداث باغ كرده باشد آن قسمت از زمين كه به صورت باغ درآمده نيز به ملكيت او شناخته خواهد شد.

حل اختلاف در مورد احداث باغ با هياتهاي سه نفري است

تبصره 2 _ هرگاه زمين مورد انتقال بيش از يكهزار مترمربع باشد و منتقل اليه تا پيش از اول بهمن ماه 1349 در آن احداث ساختمان كرده باشد تا ده برابر مساحت زمين زيربنا نيز به ملكيت او شناخته مي شود. در صورت عدم تراضي با سازمانهاي ذينفع تفكيك آن قسمت از زمين به عهده هيات هاي سه نفري است

ج _ نسبت به اراضي كه از طرف سازمانهاي مذكور در اين قانون در مهلت مقرر اقدام به تقديم دادخواست

شده ولي در اعلام مراتب به دواير ثبت و يا به دفاتر اسناد رسمي نسبت به مشخصات و موقعيت بعضي از آن اراضي اشتباهاتي رخ داده و معاملاتي انجام گرديده است نقل و انتقالات مذكور معتبر شناخته مي شود.

د _ در كليه موارد مذكور در بندهاي الف و ب تبصره هاي آن و بند ج با متقاضيان ثبت يا متجاوزين اصلي طبق بند ج ذيل ماده 4 رفتار خواهد شد.

ه _ اقداماتي از قبيل استرداد دعوي يا توافق يا منتقل اليهم يا صلح حقوق كه از طرف سازمانهاي مذكور در بند يك ماده واحده قانون اراضي دولت وشهرداري ها و اوقاف و بانكها مصوب 8635 تاكنون به عمل آمده معتبر شناخته مي شود و نيز آنچه از اراضي موضوع اين قانون كه مورد حكم هياتهاي پنج نفري يا سه نفري قرار گرفته از شمول مقررات فوق مستثني است

و _ سازمانهاي مذكور در اين قانون مكلفند ظرف سه ماه از تاريخ ابلاغ اخطاريه رفع نقص دفاتر هياتهاي سه نفري اقدام به رفع نقص از دادخواستهاي خود بنمايند والا هيات هاي سه نفري اقدام به صدور راي يا قرار رد دادخواست خواهند نمود.

ماده 7 _ حقوق دولت يا شهرداري يا بانك ها يا موقوفات عامه از نقد دارايي متجاوز طبق مقررات اسناد لازم الاجرا به تقاضاي محكوم له و توسط اجرادادگاه شهرستان استيفا خواهد شد.

ماده 8 _ اشخاصي كه به پرداخت وجوهي محكوم مي شوند در صورتي كه تا يك ماه از تاريخ ابلاغ اجراييه حاضر به پرداخت محكوم به نشوند در ازاهر هزار ريال از محكوم به يك روز توقيف مي شوند مگر اينكه اعسار آنها ثابت شود و در

هر صورت مدت توقيف از پنجسال تجاوز نخواهد كرد.

ماده 9 _ هيات هاي مذكور جز در مورد ابلاغ اوراق ملزم به رعايت تشريفات آيين دادرسي نيستند.

ماده 10 _ در صورتي كه اشكالاتي راجع به مفاد احكام صادر به موجب اين قانون و يا احكامي كه طبق لوايح قانوني مذكور صادر گرديده براي هر يك از طرفين يا اداره اجرا پيش آيد هر يك مي توانند از هيات تقاضاي رفع اشكال نمايند.

ماده 11 _ در كليه موارد فوق هرگاه هيات هاي مزبور ارجاع امر را به كارشناس لازم بدانند مي توانند به يكي از بانكهاي كشاورزي يا رهني و يا ساختماني در غير مورد مربوط به ادعاي خودشان و يا طبق آيين دادرسي مدني به يكي از كارشناسان رسمي رجوع نمايند.

تبصره _ در صورتي كه كارشناسي به يكي از بانك ها ارجاع گردد بانكها حق ندارند جز هزينه واقعي انجام شده براي انجام عمل هزينه ديگري دريافت دارند و تعرفه كارشناسي طبق آيين نامه وزارت دادگستري در اين مورد رعايت نخواهد شد.

ماده 12 _ براي خاتمه دادن به اختلاف موجود بين افرادي كه تا تاريخ تصويب لايحه قانوني مصوب 8 6 1335 كميسيون دادگستري مجلسين دراراضي شهر تهران تقاضاي ثبت ملكي را كرده اند و نسبت به تقاضاي ثبت آنان اعتراض در مدت قانوني نشده باشد و يا اگر اعتراض شده منجر به صدور حكم قطعي گرديده و يا دارندگان سند اراضي شهر مزبور از يك طرف و اشخاصي كه بدون اجازه مالكين ساختمانهايي در اراضي مزبور نموده و متصرف مي باشند مقرر مي گردد هياتي مركب از يك نفر از دادياران ديوانعالي كشور به انتخاب وزير دادگستري و رييس كل دادگاه

شهرستان مركز و مديركل ثبت يا معاون ثبت كل به اختلافات مزبور باتوجه به اوضاع و احوال و استطاعت هر يك از طرفين به طور كدخدامنشي رسيدگي نموده يا راي به پرداخت بهاي عادله اراضي متصرف حين تصرف و اجرت المثل سنواتي اراضي تا تاريخ صدور راي هيات توسط متصرفين به مالكين بدهد و يا به تقاضاي مالكين ضمن صدور راي به پرداخت بهاي اعياني در تاريخ تصويب لايحه قانوني مصوب 8 6 1335 از طرف مالك به متصرف راي به خلع يد از متصرف بدهد و اين حكم قطعي و غيرقابل اعتراض است

تبصره _ متصرفين اعياني هاي اراضي اماميه (مفت آباد) در صورتي كه در مدت هاي مقرر در شق الف بند 2 ماده واحده قانوني اراضي دولت و شهرداري ها و اوقاف و بانك ها مصوب هشتم شهريورماه سال 1335 و تبصره الحاقي به ماده واحده مذكور مصوب 16 بهمن سال 1335 به جهتي ازجهات موجه موفق به تقديم دادخواست نشده باشند اگر قبل از تاريخ تصويب قانون مصوب هشتم شهريورماه 1335 شخصا در زمين هاي مورد بحث با احداث اعياني تصرف داشته اند در صورتي كه اراضي مورد تصرف و سكونت مجموعا از سيصد متر تجاوز ننمايد مي توانند منتهي ظرف سه ماه از تاريخ تصويب اين قانون دادخواست خود را در قبال اخذ رسيد به دفتر هيات سه نفري تسليم نمايند والا به تقاضاي مالك طبق قسمت اخير ماده فوق اقدام خواهد شد.

مفهوم جمله ( اشخاصي كه بدون اجازه مالكين ساختمان هايي در اراضي مزبور نموده و متصرف مي باشند) مذكور در بند 2 ماده واحده نامبرده مصوب هشتم شهريور ماه سال 1335 اعم است

از اشخاصي كه بدون اجازه مالك تمام زمين يا بدون اجازه شريك يا شركا خود در ملك مشاع ساختمان كرده اند و شق اخير شامل دادخواست هايي مي شود كه در مدت قانوني به هيات سه نفري داده شده است

ماده 13 _ متصرفين اعياني هاي مذكور در ماده قبل بايد شخصا ساكن اراضي مزبور بوده و در صورتي از مقررات اين قانون استفاده خواهند نمود كه ظرف دو ماه از تاريخ اجرا لايحه قانوني مصوب 8 6 35 كميسيون مشترك دادگستري مجلسين دادخواست خود را در قبال اخذ رسيد به دفتر دادگاه شهرستان تسليم نموده باشند و الا به تقاضاي مالك طبق قسمت اخير ماده 12 اقدام خواهد شد.

ماده 14 _ اراضي موضوع ماده 12 اين قانون وقتي به ملكيت قطعي متصرفين درخواهد آمد كه كليه بدهي خود را از بابت قيمت عرصه پرداخته باشند.

ماده 15 _ اشخاصي كه پس از تاريخ تقديم لايحه قانوني اراضي موات مصوب هشتم شهريور ماه 35 كميسيون مشترك دادگستري مجلسين از طرف دولت مجلس سنا به تصرف و يا غصب اراضي ديگران در شهر تهران و حومه پرداخته باشند از مقررات ماده 12 اين قانون استفاده نمي كنند و اگر اين اشخاص پس از ده روز از تاريخ ابلاغ اظهارنامه مالك باز هم به تصرفات غاصبانه خود ادامه دهند مشمول ماده 16 اين قانون خواهند بود.

ماده 16 _ اشخاصي كه بعد از تاريخ تصويب لوايح قانوني مذكور فوق نسبت به اراضي دولت يا بانكهاي مذكور يا اداره اوقاف يا شهرداري يا اراضي موات بلامالك بدون رعايت قوانين احيا اراضي موات يا مردم (در صورت شكايت مدعي خصوصي ) تجاوز كرده و تصرفاتي

در آن بنمايند از طرف دادستان مورد تعقيب واقع و علاوه بر خلع يد از آنها به مجازات حبس از دو ماه الي شش ماه محكوم خواهند شد.(2)

ماده 17 _ هيات هاي مذكور در اين قانون مي توانند در غير اوقات اداري نيز انجام وظيفه نمايند و وزارت دادگستري براي انجام امور اداري به تعداد لازم كارمندان دفتري در اختيار آنها خواهد گذاشت

ماده 18 _ رسيدگي به درخواست هايي كه به موجب لوايح قانوني مصوب 8 6 35 و 25 6 35 و 21 8 35 و 16 11 35 كميسيون مشترك دادگستري مجلسين و با توجه به مفاد و مقررات لوايح مزبور تقديم شده و تا تاريخ اجرا اين قانون خاتمه نيافته است بر طبق اين قانون به عمل خواهد آمد.

ماده 19 _ وزارت دادگستري مأمور اجراي اين قانون مي باشد.

پاورقي 1 _ در حال حاضر وفق مقررات ماده 309 قانون آيين داردسي دادگاههاي عمومي و 2 11 1379 عمل مي شود

ماده 309 _ هرگاه در تنظيم و نوشتن راي دادگاه سهو قلم رخ دهد مثل از قلم افتادن كلمه اي يا زياد شدن آن و يا اشتباهي در محاسبه صورت گرفته باشد تا وقتي كه از آن درخواست تجديدنظر نشده دادگاه رأسا يا به درخواست ذي نفع ، راي را تصحيح مي نمايد. راي تصحيحي به طرفين ابلاغ خواهد شد.تسليم رونوشت راي اصلي بدون رونوشت راي تصحيحي ممنوع است

حكم دادگاه در قسمتي كه مورد اشتباه نبوده در صورت قطعيت اجرا خواهد شد.

2_ اين ماده به استناد ماده واحده قانون اصلاح ماده 264 قانون مجازات عمومي مصوب 9 تير ماه 1354 نسخ گرديد.

قانون تفسير مصوبه مورخه 25 5 1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام در خصوص حل مشكل اراضي باير - مصوب

موضوع استفساريه

نظر

به اين كه بر اساس مصوبه مورخ 25 5 1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام در خصوص ( حل مشكل اراضي باير ) به دولت اختيار داده شده است كه اراضي باير كه بيش از پنج سال ، بدون عذر موجه بلاكشت باقي مانده باشد، در اختيار گرفته و طبق آيين نامه اجرايي به اشخاص ، واگذار نمايد.

مستدعي است نظريه مجمع تشخيص مصلحت نظام در مورد شمول ياعدم شمول قانون فوق الذكر نسبت به موقوفات ، اعلام گردد.

نظر مجمع تشخيص مصلحت نظام

ماده واحده _ موقوفات از شمول مصوبه مورخ 25 5 1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام ، مستثني مي باشد.

لايحه قانوني تجديد قرارداد و اجاره املاك و اموال موقوفه و تجديد انتخاب متوليان و امنا و نظار

ماده 1 _ به منظور جلوگيري از هر گونه تضييع حق در موقوفات كشور و تنظيم اسناد و قرار داد اجاره و تعيين اجاره بهاي عادلانه املاك استيجاري و متصرفي موقوفه از اين تاريخ كليه اسناد و قراردادها (اعم از عادي و رسمي منعقده بين اوقاف و مستاجرين در موقوفات عامه نظير املاك مزروعي و باغات و اراضي و مستغلات و مستحدثات شهري و روستايي فسخ و به اين قبيل مستاجرين و ساير اشخاص اعم از حقيقي و حقوقي كه به هر نحوي از انحا درحال حاضر املاك موقوفه را متصرف مي باشند اخطار مي شود كه در ظرف مدت 3 ماه از تاريخ تصويب اين لايحه جهت روشن نمودن وضع املاك استيجاري و متصرفي خود و تاديه اجاره بهاي گذشته و تنظيم اسناد جديد اجاره به نرخ عادله روز به اداره اوقاف محل وقوع ملك مراجعه نمايند.در صورت عدم مراجعه و انقضاي مهلت مقرر اداره اوقاف از ادامه استفاده و تصرفات غير قانوني آنها جلوگيري و

با خلع يد از مستاجر يا متصرف با رعايت صرفه موقوفه آن را به اشخاص متقاضي واگذار خواهد نمود و كليه مطالبات موقوفه را نيز از مستاجر يا متصرف قبلي و يا از محل فروش و واگذاري اعياني متعلق به آنها دريافت مي دارد.

تبصره _ ترتيب تنظيم اجاره نامه و ميزان اجاره بهاي عادله روز براساس آيين نامه اي خواهد بود كه ظرف 15 روز از تاريخ تصويب اين قانون از طرف سازمان اوقاف تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 2 _ به منظور حسن اداره اماكن متبركه مذهبي اسلامي كشور و مساجد از طريق انتخاب هيات امناي جديد از اشخاص واجد صلاحيت كه مراتب تقوي و امانت آنان مورد تاييد و قبول باشد و تجديد انتخاب متوليان و امنا و نظار كه از طرف سازمان اوقاف منصوب خواهند شد از اين تاريخ كليه اعضا هيات امنا مذكور و متوليان و امنا و نظار مربوطه ازسمت خود معزول و از هر گونه دخل و تصرف در اموال اماكن مورد تصدي ممنوع مي گردند و مكلفند تا انتخاب و تعيين متوليان و امنا و نظار جديد كليه اموال و وجوه دريافتي و اسناد و مدارك موقوفه و اماكن مربوطه را به طور اماني حفظ و نگهداري نموده و به محض صدور ابلاغ و معرفي اعضاي جديد عينا طبق صورت جلسه با نظر اوقاف محل تحويل نمايند.

تبصره _ تجديد انتخاب و انتصاب متوليان و امنا و نظار قبلي بلامانع است و اداره امور موقوفه تا انتخاب اعضاي جديد به عهده اداره اوقاف محل خواهد بود.

ماده 3 _ سازمان اوقاف مي تواند با كسب نظر مشورتي شوراي امنا و نظار

هر حوزه اوقافي از بين اشخاص علاقمند و ذيصلاح مذكور درفوق نسبت به تشكيل و تعيين هيات امنا و انتخاب متوليان و نظار جهت كليه اماكن متبركه مذهبي اسلامي اقدام لازم را به عمل آورد. هيات امنا اين قبيل اماكن حداقل سه نفر و حداكثر پنج نفر خواهند بود كه پس از انتخاب و صدور ابلاغ انجام وظيفه خواهند نمود. صدور ابلاغ و احكام مزبور نيازي به تصويب شوراي عالي اوقاف نخواهد داشت

تبصره 1 _ درهرحوزه اوقافي كه شوراي مشورتي امنا و نظار تشكيل نشده باشد جلب نظر و تصويب شوراي عالي اوقاف ضروري است .

تبصره 2 _ درمورد تعيين هيات امنا وانتخاب متوليان و نظار جهت مساجد، سازمان اوقاف لايحه ديگري تهيه و پس از تصويب هيات وزيران به شوراي انقلاب اسلامي تقديم مي نمايد.

ماده 4 _ تصميمات متخذه از طرف سازمان اوقاف نسبت به اجراي مفاد اين لايحه قانوني قطعي و لازم الاجرا است .

اراضي و املاك

آيين نامه اجرايي قانون زمين شهري - مصوب 24 3 1371

فصل اول _ تعاريف و مقررات مربوط به عمران زمين ها ( ماده 1 تا 5 )

ماده 1 _ منظور از عمران و احياي قابل قبول مذكور در قانون زمين شهري _ كه از اين پس قانون ناميده مي شود _ عمومات ياد شده در ماده (141) قانون مدني و مقررات بعدي در باب احيا و عمران زمين هاست عملياتي از قبيل شخم غيرمسبوق به احيا ، تحجير ، ريختن مصالح در زمين ، حفر چاه و نظاير آن ، عمران و احيا محسوب نمي گردد.

تبصره _ تناسب ميزان زمين عمران و احيا شده با در نظر گرفتن مساحت زير بنا ، مساحت كل زمين و فضاي عمومي آن با سطح زير كشت ، آيش و ساير تصرفاتي كه با در نظر گرفتن مفاد اين ماده

، عمران و احيا محسوب مي شود ، طبق دستورالعمل هاي صادر شده توسط وزارت مسكن و شهرسازي تعيين خواهد شد.

ماده 2 _ منظور از اراضي داير موضوع قانون ، براي تملك و زمينهاي كشاورزي مندرج در ماده (5) قانون و اين آيين نامه ، زمينهايي است كه بهره برداري غالب از آنها ، زراعت باشد و شامل عرصه و اعيان باغها و تاسيساتي كه عرصه آنها متناسب با اعياني باشد ، نمي گردد.

تبصره _ اراضي داير كشاورزي ايستگاه هاي تحقيقاتي متعلق به وزارت كشاورزي و همچنين اراضي داير مزروعي دانشكده هاي كشاورزي و دامپروري و دامپزشكي و هنرستانهاي كشاورزي كه مورد تاييد وزارت مسكن و شهرسازي باشد ، از شمول زمينهاي داير موضوع قانون مستثنا مي باشند. وزارت كشاورزي مكلف است فهرست ايستگاه هاي فوق را با ذكر ميزان زمينها ، نوع تاسيسات ، محل وقوع و ساير مشخصات لازم ، ظرف سه ماه جهت تاييد به وزارت مسكن و شهرسازي ارايه نمايد.

ماده 3 _ تعريف مسكن مناسب موضوع ماده (7) قانون و ضوابط آن به عهده وزارت مسكن و شهرسازي است كه به موجب دستورالعملي ضوابط آن راتهيه و جهت اجرا ابلاغ مي نمايد.

ماده 4 _ منظور از استفاده از مزاياي مواد (6) و (8) قانون اراضي شهري مصوب 1360 عبارت است از

الف _ اخذ پروانه ساختماني از شهرداري

ب _ عمران و احيا در زمين ، بدون اخذ پروانه به وسيله مالك يا انتقال گيرنده از او با سند عادي

ماده 5 _ مهلت عمران زمينهاي موات ، توسط افراد واجد شرايط از تاريخ تشخيص نوع زمين _ اعلان راي كميسيون تشخيص _ به مدت سه سال

مي باشد.

تبصره _ در مواردي كه صدور مجوز عمران ، از نظر قانوني غيرمقدور يا ممنوع باشد ، مهلت مذكور از تاريخ رفع ممنوعيت محاسبه مي شود و درخصوص زمينهاي مواتي كه جديدا در محدوده اجراي قانون قرار مي گيرد ، احتساب مهلت از تاريخ تشخيص نوع زمين به وسيله مراجع موضوع ماده (6) اين آيين نامه مي باشد.

فصل دوم _ مقررات تشخيص زمين ها ( ماده 6 تا 9 )

ماده 6 _ كليه مراجعي كه به نحوي از انحا در ارتباط با زمينهاي شهري ، اقداماتي از قبيل نقل و انتقال صدور مجوزهاي قانوني و پروانه هاي حفر چاه يا ساختماني و غيره انجام مي دهند ، ملزم و موظفند قبل از هرگونه اقدامي بدوا نظر وزارت مسكن و شهرسازي را درباره نوع زمين استعلام نمايند، مگراينكه با توجه به ساير مواد آيين نامه ، نوع زمين مشخص و معين باشد. چنانچه وزارت مسكن و شهرسازي ظرف يك ماه ، پاسخ استعلام مراجع ياد شده در اين ماده را ندهد ، مراجع مزبور مي توانند رأسا اقدام نمايند.

تبصره _ اشخاص ذي نفع در صورت موافقت مراجع ياد شده در اين ماده و ماده (7) مي توانند رأسا نسبت به اخذ نظر وزارت مسكن و شهرسازي اقدام نمايند.

ماده 7 _ مراجع درخواست كننده نظريه وزارت مسكن و شهرسازي بايد مشخصات ثبتي زمين و دو نسخه رونوشت يا فتوكپي نقشه ثبتي و در صورت نداشتن نقشه ياد شده ، دو نسخه كروكي دقيق زمين را كه منطبق با سوابق ثبتي و وضع محل زمين باشد ، با انعكاس موقعيت ملك روي نقشه هوايي با مقياس مناسب _ در صورت وجود نقشه هوايي _ تهيه و به وزارت مسكن و شهرسازي ارسال نمايند. در صورت عدم

دسترسي به مدارك مالكيت درمواردي كه رأسا قصد تملك دارند ، آخرين استعلام ثبتي يا صورت مجلس معاينه محل موضوع ماده (13) اين آيين نامه را به وزارت مسكن و شهرسازي تسليم نمايند. وزارت مسكن و شهرسازي پس از بررسي مدارك و رسيدگي به شرح دستورالعمل مربوط ، يك نسخه نقشه امضا شده را به انضمام نظريه خود حداكثر ظرف يك ماه به مرجع درخواست كننده ، ارسال مي كند و نسخه ديگر نقشه با يك نسخه از نظريه ياد شده كه در وزارت مسكن و شهرسازي بايگاني مي شود. نظريه وزارت مسكن و شهرسازي كه نسبت به يك زمين يا ملك صادر شده ، براي موارد مراجعه بعدي معتبر بوده و اخذ نظريه مجدد ، ضروري نمي باشد.

ماده 8 _ موارد زير غير موات تلقي مي شود ، مگر آنكه خلاف آن بنا به تشخيص وزارت مسكن و شهرسازي ثابت شود

الف _ پلاكهايي كه طبق مقررات براي آنها به عنوان نصاب مالكانه ، پروانه ساختماني صادر شده يا بشود.

ب _ پلاكهايي كه مساحت زمين آنها تا 3000 متر مربع بوده و مربوط به واحدهاي مسكوني ساخته شده يا هرگونه مستحدثات باشد ، مشروط بر دارابودن هريك از اسناد مشروح زير كه تاريخ صدور آنها قبل از تاريخ 5 4 1358 باشد

1 _ اسناد مالكيتي كه به عنوان هرگونه مستحدثات ، صادر شده يا تحت اين عنوان مورد نقل و انتقال قرار گرفته و در ستون انتقالات قيد مستحدثات شده باشد.

2 _ گواهي پايان كار يا مفاصا حساب نوسازي شهرداري يا سطح شهر يا گواهي هاي مالياتي از قبيل مفاصا حساب يا گواهي ارث ، مشروط بر آنكه در

اسنادو گواهي هاي ياد شده تصريح شده باشد كه پلاك مورد نظر ، واحد ساختماني يا مسكوني يا مستحدثات است

3 _ سند رسمي اجاره به عنوان واحد مسكوني يا ساختمان

4 _ پلاك هايي كه به تشخيص شهرداري محل ، قبل از تاريخ اجراي مقررات مربوط به صدور پروانه ساختمان در شهر محل وقوع ملك به صورت ساختمان يا مستحدثات درآمده باشد.

ج _ در صورتي كه اسناد انتقال مربوط به پلاكهايي باشد كه به عنوان ساختمان مورد معامله وزارتخانه ها و موسسات و شركتهاي دولتي يا وابسته به دولت و بنيادها و نهادهاي انقلاب اسلامي يا شهرداري ها و موسسات اعتباري مجاز قرار گرفته باشد.

د _ پلاكهايي كه قبل از تاريخ 5 4 1358 به صورت تاسيساتي از قبيل مستحدثات صنعتي ، ورزشي ، جايگاه هاي فروش مواد نفتي ، كارگاهها ، گاراژها ، توقفگاه ها و انبارهاي مسقف ، اماكن درماني ، بهداشتي ، آموزشي ، فرهنگي و خدمات عمومي و تاسيسات مشابه باشد، مشروط بر آنكه مساحت زمين آنها از سه هزار متر مربع بيشتر نبوده و داراي پروانه رسمي كسب يا ساختمان يا گواهي پايان كار باشند.

ه _ ذكر وجود ساختمان در مرحله صدور آخرين مفاصا حسابهاي نوسازي و مالياتي در كليه موارد بالا ، حسب مورد توسط سازمان مربوط ، ملاك عمل خواهد بود.

ماده 9 _ به منظور تشويق مالكين جهت واگذاري زمينها به دولت از طريق توافق ، واگذاري قطعاتي از زمينهاي تملك شده مالكين به اقرباي نسبي طبقه اول آنان كه فاقد واحد مسكوني و زمين باشند ، با اولويت بلامانع است

فصل سوم _ نحوه خريد و تملك زمينها ( ماده 10 تا 21 )

ماده 10 _ در مورد زمينهاي موات

كه در اختيار واجدين شرايط موضوع ماده (7) قانون قرار گرفته و بعدا مورد نياز طرحي باشد ، دستگاه مجري طرح مكلف است نسبت به واگذاري زمين عوض يا پرداخت قيمت عادله آن به انتخاب فردي كه زمين را در اختيار داشته اقدام نمايد.

ماده 11 _ براي تملك زمينهاي باير و داير از سوي دولت و شهرداريها و كليه دستگاه هايي كه طبق قانون ، حق خريد و تملك دارند ، رعايت ضوابط زيرضروري است

الف _ دستگاه تملك كننده داراي طرح مصوب بوده و اعتبار خريد زمين نيز تامين شده باشد.

ب _ بالاترين مقام اجرايي دستگاه تملك كننده نياز به تملك زمين را تاييد نمايد.

ج _ وزارت مسكن و شهرسازي عدم امكان تامين زمين مناسب را از زمينهاي موات و دولتي در آن شهر اعلام نموده باشد.

د _ در شهرهايي كه داراي طرحهاي مصوب شهري است ، كاربري زمين مورد نياز ، منطبق با طرح باشد.

ماده 12 _ تشخيص نياز براي تملك زمين باير يا داير و ميزان آن براي احداث واحدهاي مسكوني يا واگذاري زمين جهت احداث مسكن و ساير نيازهاي مربوط به آنها و همچنين تطبيق ميزان زمينهاي معوض مورد نياز طرحهاي ساير دستگاهها با طرح مربوط در شهرهاي مشمول با وزارت مسكن وشهرسازي است كه با در نظر گرفتن اراضي موات و دولتي ظرف يك ماه از تاريخ دريافت استعلام ، اعلام نظر خواهد كرد.

تبصره _ تشخيص زمينهاي مورد نياز طرحهاي ساير دستگاهها در شهرهاي ياد شده در قانون ، با دستگاه مربوط است

ماده 13 _ در مواردي كه شماره پلاك و مشخصات ثبتي زمين مورد تملك ، مشخص نباشد ، دستگاه

تملك كننده محل زمين محدوده مورد نياز خود را درمحل مشخص نموده و قبل از انتشار آگهي تملك ، نقشه محدوده را بر روي نقشه هاي هوايي _ در شهرهايي كه نقشه هوايي وجود دارد _ به اداره ثبت محل ارسال مي نمايد. اداره ثبت مكلف است با در نظرگرفتن امكانات و حداكثر ظرف يك ماه ، مشخصات پلاك هاي ثبتي يا تفكيكي و نقشه پلاك بندي وجريان ثبتي و نام آخرين مالك را براساس سوابق موجود درخصوص محدوده مورد نظر ، طبق صورت مجلس تنظيمي بين نماينده اداره ثبت و نماينده دستگاه تملك كننده ، به مرجع تملك كننده ارسال نمايد. در اين صورت پس از انتشار آگهي و اعلان محدوده مورد نظر ، چنانچه مالكين در مهلت تعيين شده جهت انتقال ملك خود مراجعه ننمايند يا زمين مشاعي بوده و برخي از مالكين مشاع مراجعه نكنند و به طور كلي ، در تمام موارد مندرج در تبصره (6) ماده (9) قانون ، ضمن توديع بهاي زمين مورد تملك به صندوق ثبت سند انتقال ، حسب مورد از طرف وزارت مسكن و شهرسازي يا شهرداري به قايم مقامي مالك يا مالكين امضا مي گردد تا در موقع مراجعه مالكين با احتساب و كسر ماليات ها و هزينه هاي تعلق گرفته مبلغ مورد معامله به آنها پرداخت شود.

تبصره 1 _ چنانچه مالك يا مالكين درخواست زمين عوض خارج از محدوده مورد عمل اين قانون بنمايند و امكان واگذاري وجود داشته باشد ، پس ازانتخاب زمين و رضايت مالك يا مالكين به اخذ آن ، اداره ثبت ، مبلغ توديع شده را به مرجع تملك كننده مسترد مي نمايد تا زمين

عوض واگذار شود.

تبصره 2 _ ادارات ثبت مكلفند حسب درخواست مرجع تملك كننده زمين و موافقت كتبي شهرداريها و سايرسازمانهاي ذي ربط ، سند تجميعي پلاك هاي محدوده مورد تملك را كه ضمنا دربرگيرنده معابر ، مسيل ها ، انهار متروك ، حريمها ، موارد مشابه داخل آن و املاك مجهول المالك _ از نظر مقررات ثبتي _ نيزباشد ، طبق مقررات مربوط صادر نمايند.

در صورتي كه در محدوده مورد تجميع زمين موات يا ملي شده وجود داشته باشد ، سند مالكيت تجميعي با نظر وزارت مسكن و شهرسازي صادر مي شود.

تبصره 3 _ در كليه مواردي كه زمينهايي در طرحهاي مصوب دولتي و شهرداري قرار مي گيرد و گواهي عدم امكان تامين زمينهاي مورد نياز طرح از زمينهاي دولتي و موات دريافت شده باشد ، بايد مراتب به وسيله دستگاه صاحب طرح به مالك يا مالكين و اداره ثبت اعلام گردد تا از هرگونه نقل وانتقال اين گونه زمين ها تا انجام مراحل تملك ، حداكثر ظرف مدت هجده ماه از تاريخ اعلام ، به اداره ثبت خودداري گردد همچنين مراتب بايد به شهرداري محل نيز جهت رعايت مقررات قانوني ظرف مدت مزبور اعلام شود.

تبصره 4 _ دستگاههاي مجري طرح موظفند در كليه موارد ، يك نسخه از آگهي تملك خود را به اداره اوقاف محل و آستان قدس رضوي ارسال دارند عدم ارسال مدارك براي ساير متوليان و آستانه ها رافع مسووليت ادارات اوقاف و متوليان در اجراي اين امر نمي باشد.

ماده 14 _ در صورتي كه در محدوده اعلان شده براي تملك ، زمين وقفي وجود داشته باشد _ اعم از اينكه به اجاره واگذار شده يا نشده

باشد ادارات اوقاف و متوليان موقوفه مكلفند ظرف پانزده روز از تاريخ انتشار آخرين آگهي ، نظريه خود را به دستگاه مجري طرح اعلام كنند و حداكثر ظرف يك ماه نقشه زمين وقفي و مشخصات آن را ارايه دهند تا حسب مورد نسبت به اجراي آن قسمت از طرح كه در زمينهاي وقفي است از سوي اوقاف يا آستان قدس رضوي يا متولي اقدام يا سند اجاره به نام دولت تنظيم شود يا عوض آن زمين ، ضمن رعايت مقررات و غبطه موقوفه و با مصالحه واگذار و طرح اجرا گردد.

تبصره _ به منظور جلوگيري از تضييع حقوق اوقاف ، سازمان حج و اوقاف و امور خيريه و آستان قدس رضوي موظفند فهرست كليه زمينهاي اوقافي خود را در هر شهر به وزارت مسكن و شهرسازي ارسال نمايند.

ماده 15 _ مالكيني كه در اجراي تبصره (1) ماده (9) قانون براي تعيين تكليف زمينهاي خود در شهرهاي موضوع ماده ياد شده مراجعه مي نمايند ، بايد درخواست خود را با نقشه و مشخصات كامل زمين به وزارت مسكن و شهرسازي و شهرداريها تسليم نمايند تا آن وزارتخانه ، حسب تقاضاهاي رسيده ازدستگاههاي مختلف و طرحهاي خدمات عمومي شهري و شهرداريها از لحاظ نيازهاي خود موضوع را بررسي و شهرداريها حداكثر ظرف دو ماه ووزارت مسكن و شهرسازي ظرف يك سال از تاريخ وصول تقاضاي مراجعه كننده پاسخ متقاضي را بدهند. كليه دستگاه هاي ذي ربط مكلف به همكاري با وزارت مسكن و شهرسازي مي باشند. در صورت اعلام نياز دستگاه مربوط طبق قوانين و مقررات نسبت به تملك يا واگذاري عوض آن اقدام مي نمايدو در صورت اعلام عدم نياز

، چنانچه براساس كاربري زمين امكان عمران و واگذاري براي مالك وجود داشته باشد ، مالك مي تواند پس از آماده سازي واحداث بنا در زمينهاي خود طبق مواد اين آيين نامه نسبت به تفكيك و واگذاري واحدهاي احداثي به متقاضيان اقدام نمايد.

تبصره _ در صورتي كه علي رغم تكميل مدارك لازم پس از انقضاي مهلت مزبور به متقاضي پاسخ داده نشود ، مالك طبق ضوابط قانوني و كاربري هاي مربوط ، حق عمران و واگذاري زمين خود را دارد.

ماده 16 _ مالكان زمينهاي باير و داير با كاربري مسكوني در شهرهاي موضوع ماده (9) قانون مي توانند جهت تفكيك و اخذ پروانه ساختماني تا هزارمتر مربع براي يك يا چند قطعه از زمينهاي خود به شهرداري محل مراجعه نمايند. شهرداري ها مكلفند پس از تطبيق نقشه تفكيكي با درخواست تشكيل پرونده به منظور اطلاع از اينكه متقاضي از مزاياي مواد (8) و (6) قانون اراضي شهري استفاده كرده است يا خير ، مراتب را با ذكر مشخصات كامل مالك و پلاك مورد نظر از اداره زمين شهري مربوط ، استعلام و پس از وصول پاسخ در صورت عدم استفاده از مزاياي ياد شده ، با رعايت ساير مقررات و اخذ تعهد رسمي مطابق فرم تنظيمي وزارت مسكن و شهرسازي مبني بر عدم استفاده بيشتر از مزاياي تبصره 2) ماده (9) قانون ، پروانه ساختماني صادرنمايند.

تبصره 1 _ در مورد زمينهايي كه تملك مي شود ، چنانچه مالك يا مالكين از مزاياي تبصره (2) ماده (9) قانون استفاده نكرده باشند ، پس از تملك و تهيه طرح تفكيكي و كسر ميزان زميني كه به نسبت سهم آنها در خيابانها

و خدمات عمومي طرح قرار مي گيرد تا هزار متر مربع از قطعات قابل واگذاري به انتخاب مالك يا مالكين به آنها واگذار مي گردد تا برابر مقررات عمران نمايند.

تبصره 2 _ منظور از عدم امكان مندرج در تبصره (2) ماده (9) قانون ، مواردي است كه سهم مالكانه در طرح دستگاه تملك كننده قرار گرفته و واگذاري آن به مالك باعث برهم خوردن طرح و عدم امكان اجراي آن گردد و جابجايي طرح نيز مقدور نباشد. در اين صورت زميني معادل قيمت زمين تملك شده و حتي المقدور به همان ميزان و حداكثر تا حد نصاب مقرر در قانون ، از محل ديگري به مالك يا مالكين واگذار مي گردد. تشخيص اين امر با دستگاه تملك كننده است

تبصره 3 _ وزارت مسكن و شهرسازي ضوابط چگونگي عمران اراضي مازاد بر حد نصاب مالكانه موضوع قسمت آخر تبصره (2) ماده (9) قانون را به نحوي كه موجب تشويق در توسعه احداث مسكن باشد ، حداكثر ظرف سه ماه تهيه و جهت اجرا ابلاغ مي نمايد.

ماده 17 _ در شهرهاي غير مشمول ضرورت ، نقل و انتقال زمينهاي باير و داير شهري بين اشخاص با رعايت تبصره ماده (14) قانون در خصوص زمينهاي داير كشاورزي ، بلامانع است ولي هرگونه تفكيك و احداث بنا مستلزم انجام عمليات آماده سازي ، طبق ضوابط وزارت مسكن و شهرسازي مي باشد.

ماده 18 _ وزارت كشاورزي و هيأتهاي 7 نفره واگذاري زمين ، حتي الامكان در اجراي تبصره (4) ماده (4) آيين نامه اجرايي قانون مرجع تشخيص زمين هاي موات و ابطال اسناد آن _ مصوب 8 7 66 به درخواست وزارت مسكن و شهرسازي يا ساير

دستگاه هاي تملك كننده زمين كه در اجراي تبصره 10) ماده (9) قانون درخواست واگذاري زمين مي نمايند ، زمين عوض معادل بهاي منطقه اي زمين تملك شده در خارج از محدوده مورد عمل قانون ،براي امر كشاورزي به مالكين معرفي شده ، واگذار نمايند.

ماده 19 _ ادارات ثبت مكلفند در هر مورد كه زمينهايي _ اعم از موات و غير موات _ به صورت ششدانگ يا مشاع براساس قانون به مالكيت دولت درمي آيد به موجب درخواست وزارت مسكن و شهرسازي يا درخواست ساير دستگاهها _ در مواردي كه رأسا زمينهاي غيرمواتي را با رعايت مقررات قانون و اين آيين نامه تملك مي نمايد نسبت به صدور سند مالكيت به شرح زير اقدام نمايند

1 _ ابطال سند مالكيت قبلي _ اعم از اينكه سند مالكيت در اختيار باشد يا نباشد _ و صدور سند مالكيت جديد حسب مورد به نام دولت يا شهرداريها به نمايندگي مرجع قانوني درخواست كننده سند.

2 _ در مواردي كه زمين سابقه ثبتي به نام اشخاص نداشته باشد و بر اساس نظريه وزارت مسكن و شهرسازي زمين ، موات تشخيص داده شود ، با توجه به تبصره الحاقي به ماده (9) آيين نامه قانون ثبت و قبول تقاضاي ثبت زمينيهاي موات و باير بلامالك به نام دولت _ مصوب 1354 و در انتشار آگهي هاي نوبتي آنها نيازي به تنظيم اظهارنامه ثبتي به نام دولت نبوده و حسب درخواست وزارت مسكن و شهرسازي بدون انتشار آگهي هاي نوبتي وتحديدي بلافاصله با استفاده از پلاك بخش مربوط و ضمن تعيين شماره فرعي ، صورت مجلس تعيين حدود با رعايت حدود مجاورين _ در صورت وجود سابقه تحديد

حدود _ با حضور نماينده اداره زمين شهري محل تنظيم و ملك در دفتر املاك ثبت و سند مالكيت به نام دولت به نمايندگي وزارت مسكن و شهرسازي صادر مي گردد.

3 _ در صورتي كه زمين طبق نظر وزارت مسكن و شهرسازي موات بوده و سابقه درخواست ثبت داشته باشد ، ولي تحديد حدود آن به عمل نيامده باشد اعم از اينكه آگهي هاي نوبتي آن منتشر شده يا نشده باشد بدون انتشار آگهي هاي نوبتي و تحديدي نسبت به تنظيم صورت مجلس تعيين حدود لازم وصدور سند مالكيت آن با رعايت بند (1) اين ماده از طرف اداره ثبت اقدام مي گردد.

4 _ در صورتي كه وزارت مسكن و شهرسازي با ساير دستگاههاي دولتي يا شهرداري ها براساس ماده (9) قانون قصد تملك زمين غير مواتي را دارند يا قبلاتملك نموده اند ، ولي اساسا سابقه درخواست ثبت ندارد و زمين مزبور از نظر مقررات ثبتي مجهول المالك است ، ادارات ثبت مكلفند ضمن تنظيم صورت مجلس لازم در اجراي ماده (13) اين آيين نامه كه به منزله صورت مجلس احراز تصرف خواهد بود ، مشخصات متصرف را با رعايت حدود مجاورين _ اگر سابقه تحديد حدود دارد _ تعيين نمايند. همين صورت مجلس ، مستند انجام معامله خواهد بود. پس از تنظيم سند انتقال بر اساس ماده 9) قانون ادارات ثبت بايد به ترتيب زير اقدام به صدور سند مالكيت به نام دولت و شهرداري ها نمايند

الف _ پس از ارايه يك نسخه سند انتقال (سند تملكي به اداره ثبت محل ، اداره ثبت بر اساس سند رسمي تنظيمي بلافاصله سند مالكيت زمين را به نام دولت با

نمايندگي وزارت مسكن و شهرسازي يا ساير دستگاههاي دولتي درخواست كننده _ كه سند به نام آنها تنظيم شده يا شهرداريها حسب موردصادر مي نمايند.

ب _ براي روشن شدن وضع پرداخت بهاي زمين مورد تملك ، ادارات ثبت بايد نسبت به تنظيم اظهارنامه ثبتي اقدام نمايند و علاوه بر قيد نام دولت به نمايندگي وزارت مسكن و شهرسازي يا دستگاه تملك كننده يا شهرداريها نام شخص يا اشخاصي را كه مدعي مالكيت ملك مورد تملك هستند براساس صورت مجلس تنظيمي بالا در اظهارنامه ثبتي قيد نمايند و در اجراي دستور ماده (59) آيين نامه قانون ثبت ، مبادرت به انتشار آگهي هاي نوبتي كنند. در صوتي كه در مهلت مقرر قانوني ، اعتراضي نرسيد پس از گواهي اداره ثبت محل و اخذ مفاصا حساب هاي لازم بهاي زمين به مالك يا مالكين پرداخت مي شود ، ولي در صورت وصول اعتراض به ثبت تا تعيين تكليف نهايي از سوي دادگاههاي صالح ، بهاي ملك پرداخت نخواهد شد.

ج _ چنانچه زميني كه موات اعلام شده داراي اعتراضي به تشخيص وزارت مسكن و شهرسازي در خصوص نوع زمين يا اعتراض به ثبت يا حدود يا ساير اعتراضات قانوني در مراجع ذي صلاح يا تعارض ثبتي باشد يا در رهن و وثيقه و بازداشت بوده يا حق اعياني و حق ريشه و كشت براي ديگران درآن قيد شده باشد ، ادارات ثبت مكلف به صدور سند آزاد و بدون قيد بازداشت يا وثيقه و رهن و ساير قيود ياد شده ، به نام دولت به نمايندگي مرجع قانوني درخواست كننده سند مي باشند. در خصوص اعتراض به ثبت و تعارض ثبتي و تشخيص نوع زمين پس

از صدور راي قطعي از طرف مراجع قضايي ، ادارات ثبت ، مراجع تملك كننده با رعايت قانون و اين آيين نامه حقوق محكوم له را ادا مي نمايند.

در مورد رهن و وثيقه و بازداشت زمينهاي باير و داير نيز سازمان تملك كننده مجاز است پس از اخذ گواهي از اداره ثبت محل ، از محل اعتبارات طرح تملك زمين ، مبلغ مندرج در سند وثيقه و رهن و مبلغ مورد بازداشت را پرداخت نمايند و مراتب را به اداره ثبت محل اعلام كند. در صورتي كه مبلغ يادشده بيش از مبلغ مورد تملك باشد ، بستانكار و مرجع بازداشت كننده مي تواند براي وصول بقيه طلب خود تقاضاي توقيف ساير اموال بدهكار را براساس قوانين مربوط از مراجع ذي صلاح بنمايد.

د _ در صورتي كه زمين مورد تملك براساس سند انتقال رسمي سابقه ثبت داشته ولي آگهي نوبتي آن منتشر نشده باشد ، اداره ثبت محل مكلف است بدون انتشار آگهي تحديدي نسبت به تنظيم صورت مجلس تحديد حدود با رعايت حدود مجاورين _ اگر سابقه تحديد حدود داشته باشد _ اقدام نمايد و بلافاصله سند مالكيت زمين را به نام وزارت مسكن و شهرسازي يا دستگاه تملك كننده صادر نمايد. در صورتي كه اشتباهي در اسناد تنظيمي پيش آيد ، اصلاح اسناد با تنظيم سند اصلاحي به امضاي دستگاه تملك كننده و به قايم مقامي مالك يا مالكين بلامانع است و براي اينكه پرداخت وجه موردتملك به مالك مقدور گردد ، اداره ثبت محل نسبت به انتشار آگهي هاي نوبتي ، براساس بند (ب اين رديف اقدام مي نمايد. در مورد زمينهاي مورد تملك كه سابقه ثبت

و انتشار آگهي نوبتي داشته ، ولي تحديد حدود آن به عمل نيامده ، تعيين حدود و صدور سند مالكيت به شرح بند ياد شده صورت مي گيرد.

در انجام عمليات تحديد و تفكيك زمينهاي موات يا خريداري شده دولت ، عدم اجراي ماده (80) آيين نامه قانون ثبت و عدم حضور مالك اوليه ، مانع انجام عمليات ياد شده نخواهد بود و ادارات ثبت مكلفند برابر نقشه ارايه شده نسبت به تحديد و تفكيك ، بدون حفر پي اقدام نمايند.

5 _ در مواردي كه زمين براساس نظر وزارت مسكن و شهرسازي موات تشخيص داده شود ، ادارات ثبت مكلفند به درخواست وزارت مسكن وشهرسازي قبل از قطعيت نظريه مرقوم سند مالكيت آن را به نام دولت به نمايندگي وزارت مسكن و شهرسازي صادر نمايند. در صورتي كه براساس راي قطعي دادگاه ، زمين غيرموات تشخيص داده شود ، در شهرهاي مشمول ضرورت بر اساس ماده (9) قانون با مالك رفتار مي شود و ساير شهرها و شهرك هاي كشور ، تبصره هاي (7) و (8) ماده (9) قانون ، قابل اجراست

6 _ مقررات بند (5) اين ماده از جهت صدور سند مالكيت به نام دولت و شهرداريها در مورد زمينهايي كه در اجراي قانون اراضي شهري مصوب 27 12 60 _ موات شناخته شده يا به تملك دولت درآمده ، ولي سند مالكيت آن صادر نگرديده ، قابل اجراست

7 _ زمينهايي كه مالكيت آنها در اجراي قانون لغو مالكيت موات شهري و اصلاحيه آن لغو گرديده و مراتب به دفاتر املاك ثبت ، اخبار و به امضاي مسوول مربوط رسيده باشد ، با توجه به ماده

(22) قانون ثبت در مالكيت دولت مستقر و سند مالكيت آن بايد به نام دولت صادر شود.

8 _ اسناد زمينهاي مواتي كه قبلا در اختيار بنيادهاي غيردولتي از جمله بنياد مستضعفان بوده يا باشد ، بايد به نام وزارت مسكن و شهرسازي صادر شود.

9 _ افراز زمينهاي مشاعي وزارت مسكن و شهرسازي و دستگاه تملك كننده براساس لايحه قانوني راجع به افراز مورد تصرف سازمانهاي عمران اراضي شهري _ مصوب 1358 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران _ به عمل خواهد آمد و دعوت از ساير مالكين مشاعي جهت افراز ، ضرورت ندارد.

10 _ قبول تقاضاي ثبت زمينهاي موات از اشخاص مطلقا ممنوع است و ادارات ثبت مكلفند قبل از پذيرش ثبت زمينها به نام اشخاص و ادامه تشريفات ثبتي زمينهاي ثبت شده و افراز و تقسيم و تفكيك زمينها ، موافقت كتبي وزارت مسكن و شهرسازي را اخذ نمايند.

11 _ دفاتر اسناد رسمي مكلفند قبل از انجام هرگونه معامله نسبت به زمينهاي موضوع قانون ، مراتب را از وزارت مسكن و شهرسازي استعلام و براساس نظر آن وزارتخانه و رعايت مقررات مربوط اقدام نمايند.

ماده 20 _ كليه دستگاههاي ياد شده در ماده (10) قانون موظفند زمينهاي خود را در اجراي ماده (10) قانون ، در اختيار وزارت مسكن و شهرسازي قراردهند. ادارات ثبت مكلفند پس از اعلام وزارت مسكن و شهرسازي نسبت به ثبت انتقال ملك در دفاتر املاك و صدور سند مالكيت به نام دولت با نمايندگي وزارت مسكن و شهرسازي يا دستگاههايي كه وزارت مزبور معرفي مي كند ، اقدام نمايند. هريك از كاركنان دستگاههاي ياد شده كه در تحويل زمينهاي مذكور و صدور اسناد مالكيت

آنها به شرح اين ماده ، مسامحه يا كارشكني نمايند در اجراي ماده (16) قانون متخلف محسوب شده و با اعلام وزارت مسكن و شهرسازي مورد پيگرد قانوني قرار خواهند گرفت و از تاريخ درخواست وزارت مسكن و شهرسازي چنانچه ظرف دو ماه نسبت به تحويل زمين و اسناد و مدارك آن اقدام ننمايند ، ادارات ثبت مكلفند به درخواست وزارت مسكن و شهرسازي سند مالكيت جديد به نام دولت به نمايندگي وزارت مسكن و شهرسازي يا دستگاههايي كه وزارت مزبور معرفي مي كند ، صادر نمايند.

تبصره 1 _ صدور سند مالكيت زمينهاي ملي شده يا ساير زمينهاي دولتي واقع در محدوده مورد عمل قانون ، به نام وزارت مسكن و شهرسازي نياز به تحويل و تنظيم صورت جلسه از طرف سرجنگلداريها ندارد.

تبصره 2 _ در صورتي كه در اراضي مذكور تجاوزات و تصرفاتي صورت گرفته باشد ، در موقع معاينه محل با حضور نماينده سرجنگلداري يا دستگاه دارنده زمين ، ميزان تصرفات و تجاوزات ، صورت جلسه شده و سند مالكيت كل محدوده ملي شده يا زمين دولتي مذكور بدون توجه به تجاوزات انجام شده بنام دولت به نمايندگي وزارت مسكن و شهرسازي صادر مي گردد.

ماده 21 _ در مورد زمينهاي مشاعي چنانچه يك يا چند مالك مشاع در مهلت مقرر مراجعه كنند ، ولي به لحاظ عدم حضور بقيه مالكين انجام معامله كل ملك مقدور نباشد ، نسبت به آن تعداد از مالكين كه تنظيم سند امكان ندارد ، طبق مفاد قانون و اين آيين نامه سند انتقال به قايم مقامي مالك يا مالكين امضا مي شود.

فصل چهارم _ نحوه آماده سازي و عمران و واگذاري زمين ها ( ماده 22 تا 36 )

ماده 22 _ آماده سازي زمين عبارت از مجموعه عملياتي

است كه مطابق دستورالعمل وزارت مسكن و شهرسازي زمين را براي احداث مسكن مهيا مي سازد كه شامل موارد زير مي باشد

الف _ عمليات زيربنايي از قبيل تعيين بر و كف ، تسطيح و آسفالت معابر ، تامين شبكه هاي تاسيساتي آب و برق ، جمع آوري و دفع آبهاي سطحي و فاضلاب و غيره

ب _ عمليات روبنايي مانند احداث مدارس ، درمانگاه ، واحد انتظامي ، فضاي سبز ، اداره آتش نشاني ، اماكن تجاري و نظاير آن

ماده 23 _ دستگاهها ، بنيادها ، نهادها و اشخاص حقيقي و حقوقي واگذاركننده زمين در صورتي مجاز به واگذاري خواهند بود كه اجراي عمليات زيربنايي زمينهاي آنها طبق ضوابط و تاييد دستگاه هاي اجرايي مربوط ، قبل از واگذاري انجام شده باشد.

تبصره _ در صورتي كه تعاونيهاي مسكن قادر به انجام آماده سازي تمام زمين يا بخشي از آن باشند مي توانند طبق ضوابط و مقررات وزارت مسكن و شهرسازي اقدام نمايند. بديهي است هنگام تعيين قيمت قطعي زمين ، هزينه آماده سازي از قيمت قطعي كسر خواهد شد.

ماده 24 _ مالكين زمينهاي داير و باير اعم از حقيقي و حقوقي كه طبق مواد (14) و (15) قانون ، مجوز تبديل و تغيير كاربري زمين خود را از وزارت مسكن و شهرسازي اخذ كرده اند و قصد تفكيك يا افراز يا تقسيم اراضي خود را دارند ، موظفند نقشه تفكيكي زمينهاي خود را به ضميمه طرحهاي اجرايي آماده سازي همراه با برآورد هزينه هاي مربوط به ادارات كل مسكن و شهرسازي محل ، ارايه نمايند.

ماده 25 _ بهاي تمام شده هر قطعه زمين براي امر مسكن عبارت است

از قيمت منطقه اي زمين در زمان واگذاري به علاوه كليه هزينه هاي تعلق گرفته ومتناسب با هر طرح طبق دستورالعمل وزارت مسكن و شهرسازي

ماده 26 _ در كليه طرحهاي آماده سازي تاسيسات روبنايي مثل مدارس و درمانگاه ، فضاي سبز و نظاير آن حتي الامكان از محل عوايد اماكن تجاري ، زمينهاي واگذاري همان شهر ، احداث شده و عرصه و اعيان آنها به صورت رايگان به دستگاه هاي بهره برداري كننده تحويل مي شود.

دستورالعمل تعيين سرانه تاسيسات روبنايي توسط وزارت مسكن و شهرسازي تهيه و ابلاغ مي شود.

ماده 27 _ بهاي واگذاري قطعات زمين براي احداث واحدهاي انتفاعي نظير تجاري ، اداري و خدماتي صنفي برابر است با قيمت منطقه اي ، به علاوه هزينه هاي زيربناي و روبنايي قطعه كه از متقاضي دريافت مي گردد. وزارت مسكن و شهرسازي موظف است در عقد قرارداد واگذاري اين گونه قطعات ترتيبي اتخاذ نمايد كه بهاي دريافتي بابت هزينه هاي تاسيسات روبنايي ، صرف احداث تاسيسات مزبور شود.

تبصره _ در احداث واحدهاي انتفاعي ، مجموعه هاي مسكوني كارگري با وجود شرايط مساوي ، حق تقدم با تعاوني هاي كارگري است

ماده 28 _ واگذاري هر نوع زمين در طرحهاي مصوب شهري كه به توسعه يا احداث معابر و ميادين اختصاص داده شده است ، ممنوع مي باشد.

ماده 29 _ واگذاري زمين به افراد و اعضاي شركتهاي تعاوني مسكن و كاركنان دولت بر اساس ضوابط و مقرراتي است كه به وسيله وزارت مسكن و شهرسازي ، با رعايت قوانين و لحاظ اولويت براي كاركنان و كارمندان دولت تعيين و ابلاغ خواهد گرديد.

تبصره 1 _ واگذاري زمين به سازندگان واحدهاي مسكوني ، اعم

از اشخاص حقيقي و حقوقي و نيز كساني كه آمادگي و شرايط لازم را براي سرمايه گذاري در امر توليد و احداث واحدهاي مسكوني به منظور واگذاري قطعي يا اجاره دارند ، براساس ضوابطي است كه از طريق وزارت مسكن وشهرسازي تعيين مي شود.

تبصره 2 _ انتقال قطعي اراضي واگذار شده ، پس از ارايه گواهي پايان كار ساختماني خواهد بود و ممنوعيت انتقال مندرج در اسناد انتقال قطعي تنظيمي به تاريخ پيش از اجراي اين آيين نامه كان لم يكن تلقي مي گردد.

تبصره 3 _ اوراق قرارداد واگذاري ياد شده و نيز اوراق واگذاري زمين در شهرهاي جديد ، در مراحل مرتبط با اعطاي تسهيلات بانكي و تسهيلاتي كه سازمان تامين اجتماعي به مشمولان قانون تامين اجتماعي مي دهد ، در حكم سند رسمي بوده و در مواردي كه زمين مورد واگذاري فاقد صورت مجلس تفكيكي است ، نماينده دستگاه واگذار كننده زمين ، اسناد تنظيمي را منحصرا از جهت تجويز رهن ، امضا مي نمايد.

ماده 30 _ واگذاري زمينهاي شهرداريها ، شركتها و سازمانهاي وابسته به شهرداريها توسط آنها به منظوري غير از رفع نيازمنديهاي عمومي شهر و عوض املاك واقع در طرحهاي مصوب شهري ، منوط به مجوز وزارت مسكن و شهرسازي مي باشد.

ماده 31 _ واگذاري زمين جهت ايجاد يا توسعه يا انتقال انواع موسسات يا كارگاه هاي توليدي و خدماتي و محلهاي كسب ، با شرايط زير انجام مي گيرد

الف _ متقاضي ، خدمت وظيفه عمومي را انجام داده يا داراي كارت معافيت بوده و توانايي مالي احداث ساختمان را داشته باشد.

ب _ مجوز قانوني لازم را جهت داير نمودن واحد پيشنهادي داشته باشد.

ج _ زمينهاي

واگذاري براي هر پيشه يا كارگاه بايد مطابق با كاربري زمين در طرحهاي شهرسازي مصوب ، و در صورت فقدان طرحهاي ياد شده ، طبق مقررات شهرداري براي آن منطقه شهر باشد.

د _ حداقل پنج سال پيش از تسليم تقاضاي زمين به طور متوالي در شهر محل درخواست زمين سكونت داشته باشد.

ه _ در بعضي از شهرهاي محروم ، طبق اعلام وزارت مسكن و شهرسازي رعايت شرط مدت سكونت براي متقاضي ضروري نمي باشد ، مشروط بر آنكه متقاضي در شهرهاي مزبور ، به سرمايه گذاري در امر ايجاد واحدهاي توليدي ، صنعتي و خدماتي به جز محلهاي كسب اقدام نمايد.

تبصره 1 _ افرادي كه حرفه ديگري جز آنچه براي آن تقاضاي زمين مي نمايند نداشته باشند ، اولويت خواهند داشت

تبصره 2 _ به منظور جذب سرمايه گذاري در نقاط محروم و كمك به امر توليد و اشتغال افراد ، به شرط آنكه افراد مزبور از وزارتخانه هاي توليدي مجوز قانوني داشته باشند ، ضمن اولويت اعطاي زمين به اين گونه افراد ، از تخفيف هاي مناسب با تصويب مجمع عمومي سازمان زمين شهري برخوردارمي شوند.

ماده 32 _ واگذاري زمينهاي داخل شهركهاي مشمول قانون ( اجازه واگذاري اراضي داخل شهركها براي تامين اعتبار مربوط به تكميل ساختمانهاي شهركهاي نيمه تمام دولتي ) _ مصوب 6 7 1360 _ كه در زمان طبق اخذ مجوز شهرك ، خارج از حريم استحفاظي شهرها بوده اند ، طبق قانون ياد شده و آيين نامه آن انجام مي گيرد.

ماده 33 _ منظور از زمينهاي متعلق به دولت ، ياد شده در ماده (13) قانون ، كليه زمينهايي است كه به نام دولت داراي سند

بوده يا در جريان ثبت به نام دولت است و همچنين كليه زمينهاي ملي شده و مواتي كه طبق قوانين مصوب و آراي كميسيونهاي مربوط ، متعلق به وزارت مسكن و شهرسازي است _اعم از اينكه به نام دولت ثبت شده يا نشده باشد _ نمايندگي دولت در مورد زمينهاي مزبور با سازمان زمين شهري يا دستگاهي است كه وزارت مسكن و شهرسازي به آن تفويض اختيار مي كند.

ماده 34 _ منظور از زمينهاي متعلق به شهرداري _ ياد شده در ماده (13) قانون _ كليه زمينهايي است كه طبق قوانين و مقررات به شهرداري ها تعلق دارد. اعم از آنكه به نام شهرداري داراي سند باشد يا نباشد.

ماده 35 _ وزارت مسكن و شهرسازي مجاز است نسبت به واگذاري زمينهاي نزديك كارخانه ها و كارگاههاي توليدي به كاركنان آنها در صورتيكه كارخانه يا كارگاه با هزينه خود ، واحدهاي مسكوني و تاسيسات عمومي مربوط را احداث و فقط به كاركناني كه علاوه بر دارا بودن شرايط دريافت زمين به صورت انفرادي حداقل دو سال در آن واحد اشتغال به كار داشته اند ، به قيمت تمام شده مورد تاييد آن وزارت اقدام نمايد. در اين صورت پس از اتمام واحدهاي مسكوني امر انتقال ، زير نظر وزارت مسكن و شهرسازي انجام مي گيرد. در مورد كارخانه هايي كه تازه تاسيس شده اند ، شرط دو سال اشتغال درآن واحد ، ضروري نمي باشد.

ماده 36 _ شرايط واگذاري زمين جهت احداث خانه هاي سازماني به موسسات و كارگاه ها و كارخانه هايي كه داراي شخصيت حقوقي باشند ، به شرح زيرمي باشد

الف _ ضرورت احداث واحدهاي مسكوني سازمان به تاييد وزارت مسكن و

شهرسازي برسد.

ب _ متقاضي ، داراي مجوز احداث كارخانه يا كارگاه و پروانه اشتغال از مراجع مربوط

باشد.

ج _ تعداد شاغلاني كه براي آنها خانه هاي سازماني احداث مي شود ، بايد از نظر اينكه از كاركنان كارخانه يا كارگاه متقاضي مي باشند ، به تاييد وزارت كار و امور اجتماعي يا ادارات تابع در شهرستان مورد نظر برسد.

د _ حداقل سن شاغلان بند (3) بايد (18) سال تمام و داراي كارت پايان خدمت يا معافيت از خدمت باشند.

ه _ تعداد شاغلان در طول سال از (20) نفر كمتر نباشد و حق بيمه آنان نيز تا هنگام درخواست ، كلا پرداخت شده باشد.

و _ پروژه ساختماني از نظر مساحت زيربناي هر واحد و كيفيت و مصالح ساختماني ، مطابق با ضوابط تعيين شده وزارت مسكن و شهرسازي باشد.

ز _ خانه هاي سازماني احداث شده به صورت واحدهاي سازماني تلقي مي شود و تابع قوانين مربوط مي باشد.

فصل پنجم _ مقررات متفرقه ( ماده 37 تا 40 )

ماده 37 _ سهم وزارت مسكن و شهرسازي در شركتهايي كه در اجراي قسم اخير تبصره (5) ماده (11) قانون با مشاركت بيش از پنجاه درصد (50%)بخش غيردولتي ايجاد مي شود ، به صورت آورده غيرنقدي از محل زمين ها به قيمت عادله روز كارشناسي رسمي تامين مي شود. اساسنامه اين گونه شركتها نيز مطابق تبصره ياد شده ، به تصويب دولت خواهد رسيد.

تبصره _ خدمت كاركنان دولت در شركتهاي ياد شده با توجه به ماده (11) قانون استخدام كشوري مجاز است

ماده 38 _ قواي انتظامي و نهادهاي انتظامي انقلاب اسلامي حسب مورد به تقاضاي وزارت مسكن و شهرسازي يا شهرداريها مكلفند در رفع آثار تصرف و تجاوز از زمينهاي مشمول قانون

، با وزارت مسكن و شهرسازي و شهرداري ها همكاري ، نظارت و دخالت مستقيم نمايند.

ماده 39 _ با انقضاي پنج سال مهلت مندرج در ماده (9) قانون ، صرفا موادي از اين آيين نامه كه در ارتباط با كليه شهرها و شهرك هاي كشور باشد ، همچنان قابل اجرا بوده و در كليه شهرها و شهرك هاي كشور به صورت يكسان ، عمل مي شود.

ماده 40 _ اين تصويبنامه جايگزين تصويب نامه شماره 51994ت 315 مورخ 29 4 1367 مي شود.

آيين نامه قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن - مصوب 22 5 1358 هيات وزيران

فصل اول - نحوه اعلام به مالكين ( ماده1 )

ماده 1 _ وزارت مسكن و شهرسازي مكلف است به مالكين اراضي مشمول تبصره ذيل ماده يك قانون مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن مصوب 5 4 1358 شوراي انقلاب اسلامي از طريق جرايد كثيرالانتشار و ساير رسانه هاي گروهي اعلام نمايد كه ظرف مهلت هاي تعيين شده در ماده 6 اين آيين نامه نسبت به عمران و آبادي اراضي خود با رعايت ضوابط اين آيين نامه اقدام نمايد وگرنه پس از انقضاي مهلت مقرر و عدم اقدام نسبت به عمران و آبادي زمين بلاعوض به تصرف دولت در خواهد آمد.

فصل دوم - مقررات تشخيص اراضي موات و عمران و آبادي ( ماده 2 تا 4

ماده 2 _ زمين موات از نظر اين قانون زميني است كه معطل مانده و عمران و آبادي در آن به عمل نيامده باشد، عمران و آبادي قابل قبول به شرح زيراست

2_1_ زمين قبلا به صورت خانه بوده و در سند مالكيت قيد شده باشد.

2_2_ هرگاه در زمين قبلا ساختماني بوده و بعدا خراب شده و فعلا بقاياي آن مشهود باشد و در اين صورت معادل 4 برابر مساحت زير بناي ساختمان مخروبه ، احيا شده محسوب مي گردد.

2_3_ اراضي زير كشت محصولات زراعي و باغهاي گل كه لااقل سه چهارم مساحت زمين آن زير كشت باشد.

2_4_ باغ مشجر اعم از مثمر و غيرمثمر كه در هر صد متر مربع 6 اصله درخت سه ساله كاشته شده باشد مشروط بر اينكه با در نظر گرفتن خيابان بندي و تاسيسات مورد نياز باغ لااقل سه چهارم از مساحت زمين مشجر باشد.

2_5_ نوع استفاده از اراضي و باغات مذكور در بندهاي 2_ 3 و 2_ 4 تغييرناپذير است ولي صاحبان اين اراضي و باغات

مي توانند با رعايت مقررات شهرداري محل براي سكونت شخصي و يا رفع نيازمنديهاي زراعي و باغداري يكدستگاه ساختمان كه مساحت زيربناي آن از 250 متر مربع تجاوز ننمايد احداث نمايند.

2_6_ در صورتي كه در زمين ساختمان احداث شده باشد، لااقل يك طبقه آن كامل مسقف و قابل بهره برداري بود و مجموع مساحت زير بناي آن از يك چهارم مساحت كل زمين كمتر نباشد.

2 _7 _ در مورد پاركينگ ها _ اتوشويي ها _ تعميرگاه ها و تاسيسات مشابه عمران آن تابع ضوابط طرح جامع بوده و در شهرهايي كه ضوابطي موجودنباشد شهرداري ها ضوابط آن را تعيين خواهند نمود و چنانچه تاسيساتي كه در گذشته بوجود آمده است داراي پروانه كسب بوده و يا داير باشند احيا شده محسوب مي شود.

2 _8 _ هرگاه اعياني استخر شنا يا ورزشگاه باشد در اين صورت مساحتي معادل حداكثر 8 برابر سطح زيربنا احيا شده محسوب مي شود.

2_9_ اراضي مشمول بندهاي 2_7 و 2_8 غيرقابل تفكيك بوده و نوع استفاده از آنها تغييرناپذير است ولي مالكين آن مي توانند طبق ضوابط شهرداري ها نسبت به تكميل و مرمت آنها اقدام نمايند.

ماده 3 _ كساني كه اراضي آنها مشمول تبصره ذيل قانون اصلاح قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن مصوب 28 4 1358 شوراي انقلاب اسلامي مي باشند و در پروانه ساختماني آنها مدت معين نشده باشد مكلفند ظرف 3 ماه از تاريخ انتشار اين آيين نامه به دستگاه هاي ذيربط مراجعه و تاريخ متناسبي را كه براي عمران اراضي آنها وسيله دستگاههاي مذكور معين مي شود رعايت نمايند.

ماده 4 _ كساني كه تا قبل از تاريخ قانون اصلاح قانون لغو

مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن براي عمران زمين خود پروانه دريافت نموده و كار را نيز شروع نموده باشند مكلفند نسبت به عمران زمين خود طبق ضوابط اين آيين نامه درمدت قيد شده در پروانه ساختمان اقدام نمايند و چنانچه در پروانه ساختماني آنها مدت معين نشده باشد بايد به شهرداري ها مراجعه و تاريخ متناسبي را كه براي عمران اراضي آنها معين مي شود رعايت نمايند.

فصل سوم اراضي مشمول تبصره ماده يك قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن

ماده 5 _ مساحت يك قطعه زمين كوچك در تبصره فوق الذكر براي شهرهايي كه مطابق سرشماري سال 1355 بيش از دويست هزار نفر جمعيت دارند 1000 متر مربع و براي شهرهايي كه كمتر از دويست هزار نفر جمعيت دارند 1500 متر مربع خواهد بود.

تبصره 1 _ هرگاه قطعه كوچك بيش از مساحت پيش بيني شده در ماده 5 بوده و مازاد به صورت يك قطعه مستقل قابل تفكيك استفاده نباشد در اين صورت مساحت اضافي جزو قطعه محسوب است

تبصره 2 _ مراد از مالكيت خانه مسكوني مندرج در تبصره ذيل ماده يك قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن مالكيت 6 دانگ اعياني واحد مسكوني مي باشد.

ماده 6 _ مهلت مقرر براي عمران زمينهاي كوچك موضوع تبصره 1 قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن به شرح زير تعيين مي گردد

6_1_ در شهرهايي كه برابر سرشماري سال 1355 كمتر از 50 هزار نفر جمعيت دارند از تاريخ اعلام قبول درخواست گواهي مهلت عمران 6 سال مي باشد.

6_2_ در شهرهايي كه برابر سرشماري سال 1355 بيش از 50 هزار نفر و كمتر از 200 هزار نفر جمعيت دارند از تاريخ اعلام قبول

درخواست گواهي مهلت عمران 5 سال مي باشد.

6_3_ در شهرهايي كه برابر سرشماري سال 1355 بيش از 200 هزار نفر جمعيت دارند از تاريخ اعلام قبول درخواست گواهي مهلت عمران 4 سال مي باشد.

ماده 7 _ كسانيكه در تاريخ تصويب قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن مصوب 5 4 58 شوراي انقلاب اسلامي صاحب يك واحد مسكوني غير آپارتماني كه مساحت عرصه آن از 150 متر مربع تجاوز ننمايد و يا يك واحد آپارتماني با مساحت اختصاصي حداكثر 100 مترمربع باشد (در شهرهاي موضوع شق اول ماده 5 اين آيين نامه ) و در ساير شهرها موضوع شق دوم ماده 5 آيين نامه مذكور مساحت واحد مسكوني غيرآپارتماني از دويست متر تجاوز نمايد و يا واحد مسكوني او در رهن بانك يا موسسه وام دهنده رسمي (بخش دولتي يا خصوصي در مقابل وام مسكن باشد، مي تواند از مزاياي تبصره يك قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري استفاده نمايد.

ماده 8 _ اشخاص مشمول تبصره ماده يك قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن در صورتيكه مشاعا مالك زميني باشند هر يك از آنها مي توانند در سهم خود از مزاياي قانوني مندرج در اين فصل استفاده كنند.

فصل چهارم - تعيين تكليف اراضي موات ( ماده 9 تا 15

ماده 9 _ مالكين اراضي موضوع ماده 2 اين آيين نامه كه زمين خود را مشمول يك يا چند بند ماده مزبور مي دانند مكلفند ظرف مدت سه ماه از تاريخ تصويب اين آيين نامه به محلهايي كه وزارت مسكن و شهرسازي تعيين مي كنند مراجعه نمايند و با تسليم فتوكپي سند مالكيت زمين و كروكي مربوط تقاضاي صدور گواهي مبني بر موات نبودن زمين خود

دريافت دارند.

ماده 10 _ افرادي كه بر اساس اين قانون خود را مشمول تبصره ذيل ماده يك قانون مي دانند بايد ظرف مدت سه ماه از تاريخ تصويب اين آيين نامه درخواست خود را منضم به فتوكپي سند مالكيت زمين با كروكي مربوط به محلهايي كه وزارت مسكن و شهرسازي تعيين نموده مراجعه و گواهي لازم دريافت نمايند.

تفكيك اين گونه اراضي ممنوع است در صورت عدم مراجعه در مهلت مقرر و عدم صدور گواهي ، زمين به تصرف دولت در ميايد.

تبصره 1 _ در صورتي كه مالكيت اشخاص از طريق انحصار وراثت يا آرا دادگاهها و يا بنچاق نامه هاي رسمي احراز شده باشد لكن هنوز منجر به صدور سند مالكيت رسمي نشده باشد در صورتي كه اشخاص مذكور واجد شرايط تشخيص داده شوند مي توانند از مهلت عمران استفاده نمايند.

تبصره 2 _ چنانچه صحت معامله و مالكيت اشخاصي كه زميني را به صورت قسطي خريداري نموده اند وهنوز فاقد سند مالكيت رسمي مي باشند ويا بر طبق عرف محل با سند عادي معامله كرده اند و يا ساير موارد مشابه در كميسيوني متشكل از نماينده دادگاه شهرستان نماينده اداره ثبت محل ونماينده وزارت مسكن و شهرسازي احراز گردد ، در صورت دارا بودن ساير شرايط مي توان براي آنها گواهي عمران صادر نمود. از تاريخ صدور گواهي عمران باقيمانده اقساط با توجه به روشهاي قيمت گذاري سازمانهاي عمران اراضي شهري و به تشخيص كميسيون مذكور به سازمانهاي عمران اراضي شهري پرداخت خواهد شد.

تبصره 3 _ شرايط احراز مالكيت مندرج در دو تبصره فوق براي احراز مالكيت اشخاص مندرج در ماده 9 آيين نامه مربوط به قانون لغو مالكيت

اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن نيز قابل تسري است

اشخاصي كه خود را مشمول يكي از تبصره هاي فوق مي دانند از تاريخ ابلاغ اين تصويبنامه به مدت 15 روز فرصت مراجعه به سازمان عمران اراضي شهري را دارند.

ماده 11 _ اراضي موات متعلق به وزارتخانه ها و موسسات و شركتهاي دولتي و موسساتي كه شمول حكم مستلزم ذكر نام آنهاست نيز در اختيار وزارت مسكن و شهرسازي قرار خواهدگرفت

تبصره _ موقوفات عام كه اسناد مالكيت وقفنامه هاي آنها حاكي از عمران و آبادي در آن باشد احيا شده محسوب مي گردد، ولي در هر حال مشمول بند 2 _5 اين آيين نامه خواهد بود و اگر ضروري باشد از اينگونه اراضي استفاده اي غير از آنچه در وقفنامه ذكر شده است بشود موافقت هييت وزيران الزامي است

ماده 12 _ مراد از محدوده قانوني (25 ساله مذكور در ماده يك قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن محدوده اي است كه بر طبق ضوابطي كه از طرف وزارت مسكن و شهرسازي تهيه مي شود تعيين شده باشد.

ماده 13 _ شهرداري ها در موقع صدور پروانه ساختمان براي كساني كه طبق تبصره ذيل ماده يك قانون مي خواهند اقدام به عمران نمايند موظف مي باشند تعهد لازم را از متقاضي اخذ نمايند تا چنانچه بعدا ثابت شود كه واجد شرايط مندرج در تبصره ذيل ماده يك قانون نبوده تصرف او بر روي زمين تصرف غيرقانوني و تعرض به اموال عمومي تلقي مي شود و طبق مقررات مربوطه با او رفتار خواهد شد.

ماده 14 _ هرگاه شهرداريها به علت ضوابط و مقررات طرح جامع و تفصيلي و

يا به علل ديگر نتوانند براي متقاضيان پروانه صادر نمايند، وزارت مسكن و شهرسازي بايد به درخواست شهرداريها يك قطعه زمين در حد نصاب تفكيك مجاز شهرداريها از زمين هايي كه به تصرف دولت در آمده به مالكين واجد شرايط به طور رايگان ضمن انتقال سند مالكيت زميني كه در طرح قرار مي گيرد به نام وزارت مسكن و شهرسازي واگذار نمايد.

ماده 15 _ در مورد زمينهايي كه طبق قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن و قانون اصلاحي آن به تصرف دولت در آمده است اعلام وزارت مسكن و شهرسازي براي ابطال اسناد مالكيت و تفكيك آنها و صدور پروانه ساختماني كافي است و سازمان ثبت اسناد و املاك و شهرداريها مكلف به انجام درخواست وزارت مسكن و شهرسازي خواهند بود.

فصل پنجم - نحوه واگذاري اراضي ( ماده 16 تا 23 )

ماده 16 _ زمين هايي كه در داخل محدوده هاي خدماتي شهري به تصرف دولت در ميايد بايد مجانا براي نيازمندي هاي عمومي شهر اختصاص يابد و درصورتي كه زمين با تشخيص شهرداري محل و تصويب مقامات ذيصلاح شهر مازاد بر نيازمنديهاي عمومي شهر باشد وزارت مسكن و شهرسازي نسبت به واگذاري اين گونه زمينها به متقاضيان اقدام خواهد نمود.

ماده 17 _ اراضي خارج از محدوده خدماتي شهرها كه در داخل محدوده قانوني است بايد از طرف وزارت مسكن و شهرسازي آماده و بر اساس طرحهاي تفصيلي تفكيك شده و زمينهايي كه براي نيازمنديهاي عمومي شهر اختصاص يافته مجانا در اختيار موسسات ذيصلاح دولتي قرار گيرد وزمينهايي كه به بخش خدماتي خصوصي واگذار مي شود بايد با نظر شهرداري و تصويب مقامات ذيصلاح شهر براي عمران فروخته شود.

ماده 18 _ زمينهايي كه

براي واحدهاي مسكوني تك واحدي آماده سازي و تفكيك شده با رعايت اولويت هاي زير در صورتي كه تعداد متقاضي واجد شرايط بيش از قطعات مورد معامله باشد از طريق قرعه كشي به متقاضيان فروخته خواهد شد.

18_1 _ متقاضي و افراد تحت تكفل او فاقد واحد مسكوني باشند.

18_2 _ تاريخ سكونت و اشتغال در محل مورد تقاضا نبايد بعد از فروردين سال 1353 باشد و كسانيكه مدت بيشتري در محل مورد تقاضا سكونت داشته باشند اولويت خواهند داشت

تبصره _ كارمندان دولت نظير قضات ، پرسنل نيروهاي مسلح ، مامورين شهرباني ، ژاندارمري و وزارت كشور كه نوع شغل و خدمت آنها ايجاب مي كندكه هر چند مدتي در يكي از شهرستانهاي كشور انجام وظيفه نمايند از شمول بند 2 ماده 18 آيين نامه خارج مي باشند و اينگونه كارمندان دولت براي يكبار با جلب نظر سازمان متبوع مي توانند در هر يك از شهرستانهاي ايران كه در نظر دارند به طور دايم ساكن آن شهرستان شوند، سازمان عمران اراضي شهري محل مورد تقاضا مكلف به قبول تقاضاي آنان مي باشد، مشروط بر آنكه اين تقاضا براي شهرستان تهران و حومه آن نباشد.

18_ 3 _ متقاضي بايد امكانات مالي لازم براي ساختمان را تامين كرده باشد.

ماده 19 _ وزارت مسكن و شهرسازي قيمت زمينهاي آماده شده را بر اساس هزينه متوسط تاسيسات زيربنايي و درصدي بابت ساير هزينه هاي بالا سري آنها و با رعايت نحوه استفاده از زمين تعيين و به متقاضيان واجد شرايط واگذارخواهد كرد. جزييات ضوابط و شرايط واگذاري اراضي درهر منطقه را وزارت مسكن و شهرسازي با همكاري شهرداري محل تعيين و به اطلاع عموم خواهد

رسانيد.

ماده 20 _ در زمينهايي كه ساختمان بيش از يك واحد مجاز مي باشد (آپارتمان سازي متقاضيان احداث آپارتمان مي توانند به صورت گروهي با وكالت رسمي يك نفر با رعايت طرح جامع و تفصيلي شهر و مفاد ماده 18 اين آيين نامه نسبت به احداث ساختمان اقدام نمايند.

ماده 21 _ شركتهاي رسمي تامين مسكن كه شرايط و صلاحيت آنها طبق ضوابطي باشد كه از طرف وزارت مسكن و شهرسازي تعيين شده است مي توانند درخواست زمين نموده و اقدام به احداث آپارتمان و يا خانه تك واحدي نموده و طبق قيمتي كه بيش از قيمتي كه وزارت مسكن و شهرسازي تعيين مي كند نباشد نسبت به فروش آنها اقدام نمايند.

تبصره _ شركتهاي تعاوني مسكن و كارخانجات و كارگاههاي توليدي كه تعهد نمايند در زمين مورد واگذاري براي اعضا و كاركنان خود طبق ضوابط وزارت مسكن و شهرسازي خانه سازي نموده و به آنها واگذار نمايند مشمول مفاد ماده 21 خواهند بود.

ماده 22 _ واگذاري قطعي زمين موقعي انجام خواهد گرفت كه گواهي پايان عمليات ساختماني از طريق مراجع ذيصلاح صادر شده باشد.

ماده 23 _ تاريخ اجراي اين آيين نامه توسط وزارت مسكن و شهرسازي در هر شهر تعيين و اعلام خواهد شد.

آيين نامه اجرايي قانون مرجع تشخيص اراضي موات و ابطال اسناد آن - مصوب سال 8 7 1366

ماده 1 _ تعريف اراضي موات از نظر اجراي اين قانون

اراضي موات زمين هايي است كه سابقه احيا و بهره برداري ندارد و به صورت طبيعي مانده و افراد به صورت رسمي يا غيررسمي براي آن ها، سند تهيه كرده اند.

ماده 2 _ تشخيص اراضي موات خارج از محدوده استحفاظي شهرها به عهده هيات هفت نفره واگذاري و احيا اراضي است كه در اين آيين نامه

به راختصار با عنوان هيات به كار برده مي شود.

هيات با حضور حداقل چهار نفر تشكيل و نظريه خود را طي صورتجلسه اي اعلام خواهند نمود و راي اكثريت با حداقل سه نفر ملاك خواهد بود كه يكي از آنها بايد حاكم شرع باشد.

تبصره _ هيات ضمن بازديد از محل مي تواند حسب مورد ، نظر كارشناس ذيربط و خبره محلي را در تشخيص نوع زمين اخذ نمايد.

ماده 3 _ هيات ها مكلفند پس از اعلام نظر در خصوص موات بودن اراضي ، مراتب را با ذكر مشخصات كامل و محل وقوع و موقعيت دقيق آن ، به همراه يك نسخه كروكي ، به ادارات ثبت اسناد و املاك محل اعلام و جريان ثبتي آن را استعلام و ادارات ثبت اسناد و املاك موظفند ظرف مدت حداكثر يك ماه ، سابقه ثبتي اراضي مورد استعلام را اعم از شماره پلاك و وضعيت مالكيت و اسامي مالك يا مالكين و ساير مشخصات مربوطه تعيين و به هيات اعلام نمايند.

تبصره 1 _ در صورتي كه زمين ، موات اعلام گردد و داراي سابقه ثبتي و مالك باشد ، هيات ها بايستي بلافاصله مراتب را در صورت مشخص بودن آدرس مالكين به آنها، ابلاغ والا به فاصله 15 روز در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار مركز و يكي از روزنامه هاي محلي (در صورت وجود و يا ساير وسايل ممكن و معمول جهت اطلاع مالكان ذيربط در دو نوبت آگهي نمايند.

راي هيات قابل اعتراض در دادگاه صالحه مي باشد و مالكان اراضي مي توانند اعتراض خود را به دادگاه صالحه تسليم و يا براي هيات هاي هفت نفره ارسال دارند.

چنانچه براي هيات هفت

نفره ارسال نمايند، هيات بلافاصله پرونده را جهت رسيدگي به دادگاه صالحه ارسال خواهد نمود.

تبصره 2 _ پس از قطعيت راي ، اعم از اين كه اعتراض به آن نشده و يا پس از اعتراض دادگاه رسيدگي و راي قطعي مبني بر موات بودن زمين صادر گردد ، به شرح زير اقدام خواهد شد،

الف _ در صورتي كه زمين سابقه ثبتي نداشته و بر اساس راي قطعي ، موات تشخيص داده شده اظهارنامه ثبتي به نام دولت تنظيم و بلافاصله صورتمجلس تعيين حدود بدون انتشار آگهي نوبتي و تحديدي و با رعايت حدود مجاورين ( اگر مجاورين سابقه تحديد حدود داشته باشند) از طرف اداره ثبت با حضور نماينده هيات هفت نفره تنظيم و بلافاصله ملك در دفتر املاك ثبت و سند مالكيت به نام دولت صادر مي گردد.

ب _ در صورتي كه سابقه ثبت دارد ولي تحديد حدود آن به عمل نيامده باشد، اعم از اين كه آگهي هاي نوبتي آن منتشر شده يا نشده باشد بدون انتشار آگهي تحديدي نسبت به تنظيم صورتمجلس تحديد حدد لازم و صدور سند مالكيت آن با رعايت بند الف از طرف اداره ثبت محل اقدام لازم ، معمول خواهد شد.

ج _ در صورتي كه زمين داراي سند مالكيت باشد، با ارسال راي قطعي ، مبني بر موات بودن آن اعم از اين كه سند مالكيت قبلي در اختيار هيات هفت نفره باشد كه ارايه دهد يا در اختيار هيات نباشد بلافاصله اداره ثبت محل مكلف است سند قبلي را ابطال و سند مالكيت جديد به نام دولت صادر نمايد.

ماده 4 _ در شهرهايي كه طرح جامع يا

هادي براي آن ها تهيه شده و به تصويب مراجع ذيربط رسيده و در طرحهاي مذكور محدوده استحفاظي يا نفوذي مشخص گرديده است حريم شهر همان محدوده استحفاظي يا نفوذي است و در مورد شهرهايي كه فاقد طرح جامع يا هادي بوده و يا محدوده استحفاظي يا نفوذي در طرحهاي مذكور تعيين نشده باشد محدوده استحفاظي شهر توسط وزارت مسكن و شهرسازي تعيين و اعلام مي گردد. وزارت مسكن و شهرسازي موظف است ظرف سه ماه ضوابط تعيين محدوده استحفاظي اينگونه شهرها را تهيه و ارايه نمايد.

تبصره 1 _ ابتداي محدوده مورد عمل اين آيين نامه پس از پايان محدوده مندرج در قانون زمين شهري مصوب 22 6 66 مجلس شوراي اسلامي مي باشد.

تبصره 2 _ در مورد شهرهايي كه محدوده استحفاظي مشخصي ندارد وزارت مسكن و شهرسازي مكلف است حسب اعلام وزارت كشاورزي محدوده استحفاظي آنها را حداكثر ظرف سه ماه تعيين و به وزارت مذكور اعلام نمايد.

تبصره 3 _ چنانچه هنگام تعيين محدوده استحفاظي شهرها معلوم گردد كه تمام يا قسمتي از اراضي موات داخل آن و يا داخل شهركها در اختيار هيات هاي هفت نفره است اراضي مذكور فورا در اختيار سازمان زمين شهري قرار خواهد گرفت و براي اين منظور ارسال مصوبه مربوط به حريم شهري و يا پروانه شهرك به ادارات ثبت كافي خواهد بود.

تبصره 4 _ در اجراي تبصره 10 ماده 9 قانون زمين شهري مقاديري از اراضي موات موضوع اين آيين نامه به صاحبان اراضي شهري كه توسط وزارت مسكن و شهرسازي تملك مي گردد در اولويت واگذار خواهد شد. ضوابط واگذاري در آيين نامه قانون زمين شهري تعيين و ابلاغ خواهد

شد.

ماده 5 _ كساني كه بدون كسب مجوز از مراجع ذيصلاح ، اراضي موات را از تاريخ تصويب قانون مورد استفاده قرار داده يا دهند و يا به صورت رسمي و غيررسمي اقدام به هرگونه تصرف و معامله و نقل و انتقال مانند بيع ، رهن ، اجاره و غيره و همچنين ثبت اراضي موات به نام خود يا ديگران و يا تغيير وضعيت اراضي كه موات تشخيص داده شده بنمايند، متصرف در اموال عمومي محسوب و موضوع پس از شكايت هيات ، مطابق قوانين موضوعه و ضمن عنايت به ماده 134 قانون تعزيرات با متخلفين رفتار خواهد شد.

ماده 6 _ از تاريخ تصويب قانون مرجع تشخيص اراضي موات و ابطال اسناد آن ، دفاتر اسناد رسمي سراسر كشور، موظفند در خصوص نقل و انتقالات اراضي موضوع اين قانون از هيات هاي واگذاري و احيا اراضي استعلام نمايند.

هيات ها موظفند حداكثر ظرف 3 ماه در هر مورد اعلام نظر نمايند.

ماده 7 _ اراضي موات مشمول قانون در صورتي كه به نحوي از انحا در رهن يا وثيقه و يا تامين يا بازداشت اشخاص ثالث يا دستگاه هاي دولتي يا نهادهاي انقلاب اسلامي ايران يا بانك ها قرار گرفته يا از طرف مالكان آن ها به ديگري فروخته شده باشد، به تبع ابطال اسناد مالكيت آن ها آزاد تلقي و مطالبات ناشي از موارد فوق منتفي بوده و مطالبات طلبكاران از ساير اموال بدهكار قابل استيفا مي باشد.

ماده 8 _ در صورت طرح دعوا در دادگاه ، سوابق و مستندات مربوط به تشخيص موات بودن اراضي مورد استفاده دادگاه قرار گرفته و هيات ها موظفند دراين مورد

همكاري لازم را با دادگاه به عمل آورند.

ماده 9 _ تشخيص داخل حريم روستا بودن اراضي موات از نظر اجراي اين قانون به عهده هيات مي باشد.

تبصره _ مقررات و ضوابط و نحوه تشخيص حريم روستاها ظرف مدت 2 ماه توسط هيات مركزي واگذاري زمين طي دستورالعملي مشخص و ابلاغ ، خواهد گرديد.

ماده 10 _ اراضي مواتي كه اسناد آن در اجراي اين قانون ابطال مي گردد، در اختيار دولت جمهوري اسلامي قرار مي گيرد تا مطابق قانون واگذاري و احيا اراضي مصوب 26 1 59 شوراي انقلاب اسلامي و آيين نامه هاي آن به متقاضيان واجد شرايط مربوطه ، واگذار گردد تا براي انجام فعاليت هاي مصرح دراين قانون ، مورد استفاده قرار گيرد.

تبصره _ زمين هاي موات موضوع اين آيين نامه كه در داخل حريم روستاها مي باشد، جهت كارهاي عام المنفعه ، احداث واحدهاي مسكوني روستا ، تعليف احشام و ساير خدمات عمومي روستاها كه مورد لزوم باشد، بر حسب مورد و به مقدار نياز و بر اساس مقررات و ضوابط قانون واگذاري و احيا اراضي مصوب شوراي انقلاب ، واگذار خواهد گرديد.

ماده 11 _ كليه نيروهاي انتظامي اعم از ژاندارمري ، شهرباني ، كميته هاي انقلاب اسلامي ، مكلفند ، همكاري هاي لازم را در اجراي اين قانون با مأمورين اجرايي به عمل آورند.

ماده 12 _ در صورتي كه در اجراي قانون افرادي قصد اخلال يا موجبات توقف آن را فراهم آورند، وزارت كشاورزي يا هيات هاي واگذاري و احيا اراضي ، مي توانند در صورت ضرورت نسبت به معرفي افراد مذكور به دادگاه صالحه ، اقدام نمايند.

ماده 13 _ ادارات كل كشاورزي و ثبت اسناد

و املاك ، مسكن و شهرسازي ، زمين شهري ، شهرداري ها و ساير مراجع ذيربط ، موظفند در اجراي قانون همكاري هاي لازم را با هيات هاي 7 نفره واگذاري و احيا اراضي به عمل آورند و به استعلامات آنان در اسرع وقت ، پاسخ دهند.

ماده 14 _ چنانچه مأمورين ، در اجراي قانون مرتكب جرم يا تخلفي شوند ، مطابق قوانين مربوطه ، مجازات خواهند گرديد.

ماده 15 _ هزينه هاي قانوني مربوط به ابطال اسناد اراضي به عهده هيات هاي واگذاري و احيا اراضي مي باشد و اعتبارات لازم براي اجراي قانون ، دربودجه سالانه مربوطه ، منظور خواهد گرديد.

ماده 16 _ واگذاري اراضي موضوع قانون تشخيص اراضي موات و ابطال اسناد آن براي مصارف غيركشاورزي ، بر اساس آيين نامه نحوه استفاده از اراضي و احداث بنا و تاسيسات در خارج از محدوده قانوني و حريم شهرها مصوب 27 2 1355 صورت خواهد گرفت

آيين نامه اجرايي قانون تملك آپارتمانها - با اصلاحات بعدي

بخش اول - قسمتهاي مختلف ساختمان
فصل اول - قسمتهاي اختصاصي ( ماده 1 تا 2 )

ماده 1 _ قسمتهايي از بنا ، اختصاصي تلقي مي شود كه عرفا براي استفاده انحصاري شريك ملك معين يا قائم مقام او تخصيص يافته باشد.

ماده 2 _ علاوه بر ثبت اراضي زيربنا و محوطه باغ ها و پارك هاي متعلقه براي مالكيت قسمتهاي اختصاصي نيز بايد بطور مجزا سند مالكيت صادر شود ، مشخصات كامل قسمت اختصاصي از لحاظ حدود طبقه ، شماره ، مساحت قسمتهاي وابسته ، ارزش و غيره بايد در سند قيد گردد.

فصل دوم - قسمتهاي مشترك ( ماده 3 تا 4 )

ماده 3 _ قسمتهايي از ساختمان و اراضي و متعلقات آنها كه به طور مستقيم و يا غير مستقيم مورد استفاده تمام شركا مي باشد قسمتهاي مشترك محسوب مي گردد و نمي توان حق انحصاري بر آنها قايل شد.

تبصره _ گذاردن ميز و صندلي و هر نوع اشياي ديگر و همچنين نگاهداري حيوانات در قسمتهاي مشترك ممنوع است

قسمتهاي مشترك در ملكيت مشاع تمام شركاي ملك است ، هر چند كه در قسمتهاي اختصاصي واقع شده باشد و يا از آن قسمتها عبور نمايد.

ماده 4 _ قسمتهاي مشترك مذكور در ماده 2 قانون تملك آپارتمانها عبارت است از :

الف _ زمين زيربنا خواه متصل به بنا باشد يا بنا بوسيله پايه روي آن قرار گرفته باشد.

ب _ تاسيسات قسمتهاي مشترك از قبيل چاه آب و پمپ ، منبع آب ، مركز حرارت و تهويه ، رختشويخانه ، تابلوهاي برق ، كنتورها ، تلفن مركزي ، انبار عمومي ساختمان ، اتاق سرايدار در هر قسمت بنا كه واقع باشد ، دستگاه آسانسور و محل آن ، چاه هاي فاضلاب ، لوله ها از قبيل ( لوله هاي فاضلاب ، آب ،برق ، تلفن ،

حرارت مركزي ، تهويه مطبوع ، گاز ، نفت ، هواكش ها ، لوله هاي بخاري گذرگاه هاي زباله و محل جمع آوري آن و غيره

پ _ اسكلت ساختمان

تبصره _ جدارهاي فاصل بين قسمتهاي اختصاصي ،مشترك بين آن قسمتها است مشروط بر اينكه جز اسكلت ساختمان نباشد.

ت _ درها و پنجره ها _ راهروها _ پله ها _ پاگردها _ كه خارج از قسمتهاي اختصاصي قرار گرفته اند.

ث _ تاسيسات مربوط به راه پله از قبيل وسايل تامين كننده روشنايي ، تلفن و وسايل اخبار و همچنين تاسيسات مربوط به آنها به استثناي تلفن هاي اختصاصي ، شيرهاي آتش نشاني ، آسانسور و محل آن ، محل اختتام پله و ورود به بام و پله هاي ايمني

ج _ بام و كليه تاسيساتي كه براي استفاده عموم شركا و يا حفظ بنا در آن احداث گرديده است

ح _ نماي خارجي ساختمان .

خ _ محوطه ساختمان ، باغ ها و پاركها كه جنبه استفاده عمومي دارد و در سند اختصاصي نيز ثبت نشده باشد.

بخش - دوم اداره امور ساختمان
فصل اول - مجمع عمومي ( ماده 5 تا 13 )

طرز انتخاب و وظايف و تعهدات مدير

ماده 5 _ در صورتي كه تعداد مالكين از سه نفر تجاوز كند ، مجمع عمومي مالكين تشكيل مي شود.

ماده 6 _ زمان تشكيل مجمع عمومي مالكين اعم از عادي يا فوق العاده ، در مواردي كه توافقنامه اي بين مالكين تنظيم نشده است به موجب اكثريت مطلق آراي مالكيني خواهد بود كه بيش از نصف مساحت تمام قسمت هاي اختصاصي را مالك باشند و در صورت عدم حصول اكثريت مزبور ، زمان تشكيل مجمع عمومي با تصميم حداقل سه نفر از مالكين تعيين خواهد شد.( اصلاحي مصوب 30 1

1371 هيات وزيران

ماده 7 _ در اولين جلسه مجمع عمومي ، ابتدا رييس مجمع عمومي تعيين خواهد شد و سپس در همان جلسه مدير يا مديراني از بين مالكين و يااشخاصي خارج انتخاب مي شود. مجمع عمومي مالكين بايد لااقل هر سال يك بار تشكيل شود.

ماده 8 _ براي رسميت مجمع ، حضور مالكين بيش از نصف مساحت تمام قسمتهاي اختصاصي يا نماينده آنان ضروري است

تبصره _ در صورت عدم حصول اكثريت مندرج در اين ماده جلسه براي پانزده روز بعد تجديد خواهد شد ، هرگاه در اين جلسه هم اكثريت لازم حاصل نگرديد جلسه براي پانزده روز بعد تجديد و تصميمات جلسه اخير با تصويب اكثريت عده حاضر معتبر است

ماده 9 _ كسي كه به عنوان نماينده يكي از شركا تعيين شده باشد قبل از تشكيل جلسه مجمع عمومي وكالتنامه معتبر خود را به مدير يا مديران ارايه نمايد.

تبصره _ در صورتي كه مالك قسمت اختصاصي ، شخصيت حقوقي باشد نماينده آن طبق قوانين مربوط به شخصيتهاي حقوقي معرفي خواهد شد.

ماده 10 _ هرگاه چند نفر ، مالك يك قسمت اختصاصي باشند بايد طبق ماده 7 قانون تملك آپارتمان ها از طرف خود يك نفر را براي شركت در مجمع عمومي انتخاب و معرفي نمايند.

ماده 11 _ مجمع عمومي شركا داراي وظايف و اختيارات زير مي باشد

الف _ تعيين رييس مجمع عمومي

ب _ انتخاب مدير يا مديران و رسيدگي اعمال آنها.

پ _ اتخاذ تصميم نسبت به اداره امور ساختمان

ت _ تصويب گزارش مربوط به درآمد و هزينه هاي سالانه

ث _ اتخاذ تصميم در ايجاد اندوخته براي امور مربوط به حفظ و

نگاهداري و تعمير بنا.

ج _ تفويض اختيار به مدير يا مديران به منظور انعقاد قراردادهاي لازم براي اداره ساختمان

ماده 12 _ كليه تصميمات مجمع عمومي شركا بايد در صورتجلسه نوشته و به وسيله مدير يا مديران نگهداري شود.

تبصره _ تصميمات متخذه مجمع بايد ظرف ده روز به وسيله مدير يا مديران به شركا غايب اطلاع داده شود.( اصلاحي مصوب 30 1 1371 هيات وزيران

ماده 13 _ تصميمات مجمع عمومي بر طبق ماده 6 قانون براي كليه شركا الزام آور است

فصل دوم - اختيارت و وظايف مدير يا مديران ( ماده 14 تا 22

ماده 14 _ مدير يا مديران مسؤول حفظ و اداره ساختمان و اجراي تصميمات مجمع عمومي مي باشند.

ماده 15 _ اصلاحي مصوب 28 10 1353 _ تعداد مديران بايد فرد باشد و مدت مأموريت مدير يا مديران دو سال است ولي مجمع عمومي مي توانداين مدت را اضافه كند و انتخاب مجدد مدير يا مديران بلامانع خواهد بود.

ماده 16 _ در صورت استعفا ، فوت ، عزل يا حجر مدير يا مديران قبل از انقضاي مدت ، مجمع عمومي فوق العاده ، به منظور انتخاب جانشين تشكيل خواهد شد.

تبصره 1 _ در صورتي كه سه نفر يا بيشتر از اعضاي هيات مديره به جهات فوق از هيات مديره خارج شوند ، مجمع عمومي فوق العاده بايد به منظور تجديد انتخاب هيات مديره تشكيل گردد.( الحاقي مصوب 28 10 1353)

ماده 17 _ تصميمات مديران با اكثريت آرا معتبر است

ماده 18 _ مجمع عمومي يك نفر از مديران را به عنوان خزانه دار تعيين مي نمايد. خزانه دار دفتر ثبت درآمد و هزينه خواهد داشت كه به پيوست قبوض و اسناد مربوطه براي تصويب ترازنامه به مجمع عمومي تسليم

و ارايه خواهد داد.

ماده 19 _ مدير يا مديران ، امين شركا بوده و نمي توانند فرد ديگر را بجاي خود انتخاب نمايند.

ماده 20 _ مدير يا مديران مكلفند تمام بنا را به عنوان يك واحد در مقابل آتش سوزي بيمه نمايند.

سهم هر شريك از حق بيمه با توجه به ماده 4 قانون بوسيله مدير ، تعيين و از شركا اخذ و به بيمه گر پرداخت خواهد شد.

ماده 21 _ مدير يا مديران مكلفند ميزان هزينه مستمر و مخارج متعلق به هر شريك و نحوه پرداخت آن را قبل يا بعد از پرداخت هزينه بوسيله نامه سفارشي به نشاني قسمت اختصاصي يا نشاني تعيين شده از طرف شريك به او اعلام نمايند.

ماده 22 _ در كليه ساختمانهاي مشمول قانون تملك آپارتمانها كه بيش از ده (10) آپارتمان داشته باشد ، مدير يا مديران مكلفند براي حفظ و نگاهداري و همچنين تنظيف قسمتهاي مشترك و انجام ساير امور مورد نياز بنا ، درباني استخدام نمايند.

فصل سوم - هزينه هاي مشترك ( ماده 23 تا 25 )

ماده 23 _(اصلاحي مصوب 17 3 59) شركاي ساختمان موظفند در پرداخت هزينه هاي مستمر و هزينه هايي كه براي حفظ و نگاهداري قسمتهاي مشترك بنا مصرف مي شود ، طبق مقررات زير مشاركت نمايند

در صورتي كه مالكين ترتيب ديگري براي پرداخت هزينه هاي مشترك پيش بيني نكرده باشند ، سهم هريك از مالكين يا استفاده كنندگان از هزينه هاي مشترك آن قسمت كه ارتباط با مساحت زيربناي قسمت اختصاصي دارد از قبيل آب ، گازوييل ، آسفالت پشت بام و غيره به ترتيب مقرر در ماده 4 قانون تملك آپارتمانها و ساير مخارج كه ارتباطي به ميزان مساحت زيربنا ندارد از قبيل هزينه هاي مربوط به سرايدار ، نگهبان

، متصدي آسانسور ، هزينه نگاهداري تاسيسات ، باغبان ، تزيينات قسمتهاي مشترك و غيره بطور مساوي بين مالكين يا استفاده كنندگان تقسيم مي گردد. تعيين سهم هر يك ازمالكين يا استفاده كنندگان با مدير يا مديران مي باشد.

تبصره _(اصلاحي مصوب 17 3 59) چنانچه به موجب اجاره نامه يا قرارداد خصوصي پرداخت هزينه هاي مشترك به عهده مالك باشد و مالك از پرداخت آن استنكاف نمايد ،مستاجر مي تواند از محل مال الاجاره هزينه هاي مزبور را پرداخت كند و در صورتي كه پرداخت هزينه هاي جاري مشترك به عهده استفاده كننده باشد و ازپرداخت استنكاف كند ، مدير يا مديران مي توانند علاوه بر مراجعه به استفاده كننده ، به مالك اصلي نيز مراجعه نمايند.

ماده 24 _ هريك از شركا كه در مورد سهميه يا ميزان هزينه مربوط به سهم خود معترض باشد مي تواند به مدير مراجعه و تقاضاي رسيدگي نسبت به موضوع را بنمايد در صورت عدم رسيدگي يا رد اعتراض شريك مي تواند به مراجع صلاحيت دار قضايي مراجعه كند.( اصلاحي مصوب 30 1 1371 هيات وزيران

ماده 25 _ هزينه هاي مشترك عبارتست از

الف _ هزينه هاي لازم براي استفاده ، حفظ و نگاهداري عادي ساختمان و تاسيسات و تجهيزات مربوطه

ب _ هزينه هاي اداري و حق الزحمه مدير يا مديران

فصل چهارم - حفظ و نگاهداري تعمير بنا ( ماده 26 تا 27 )

ماده 26 _ در صورتي كه بين شركا توافق شده باشد كه هزينه هاي نگاهداري يك قسمت از بنا يا هزينه نگاهداري و عمليات يك جز از تاسيسات فقط به عهده بعضي از شركا باشد ، فقط همين شركا ملزم به انجام آن بوده و در تصميمات مربوط به اين هزينه ها تعيين تكليف خواهند نمود.

ماده 27 _ مدير يا مديران

به ترتيبي كه مجمع عمومي تصويب مي كند به منظور تامين هزينه هاي ضروري و فوري ، وجوهي به عنوان تنخواه گردان از شركا دريافت دارند.

اصلاحيه قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن - مصوب 5 6 1358

ماده واحده _ مهلت مقرر در ماده يك قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن مخصوص زمين هايي است كه مشمول تبصره ذيل همان ماده است و براي مساحت هاي زايد بر آن نيازي به دادن مهلت از جانب دولت نيست بلافاصله به تملك دولت درخواهد آمد.

تبصره _ اراضي موات واقع در داخل محدوده شهرك ها مشمول ماده يك اين قانون هستند و دارندگان پروانه احداث مجتمع هاي مسكوني و شهركها درصورتي كه از تاريخ تصويب اين قانون نسبت به احداث تاسيسات زيربنايي اقدام نموده باشند ولي نتوانند در مهلت مقرر در پروانه ساختماني خود واحدهاي مسكوني مورد نظر را بسازند آن قسمت از اراضي كه ساخته نشده است به تملك دولت درخواهد آمد.

در صورت تملك اينگونه اراضي بهاي تاسيسات زيربنايي شهرك ها مشروط بر آنكه به تشخيص دولت قابل بهره برداري و سكونت باشد با نظر كارشناس قابل پرداخت خواهد بود.

بهاي اعياني و مستحدثات ايجاد شده در ساير زمينهايي كه بموجب اين قانون به تصرف دولت در مي آيد نيز به ترتيب فوق قابل پرداخت است

قانون اصلاح قانون زمين شهري - مصوب 28 4 1368

ماده واحده _ شهرهاي آبادان ، خرمشهر ، سوسنگرد ، بستان ، هويزه ، اسلام آباد ، ايلام ، مهران ، دهلران ، قصرشيرين ، سرپل ذهاب ، گيلان غرب ، نفت شهر ، سومار ، بانه ، مريوان ، سردشت ، پيرانشهر ، نقده ، اشنويه ، بوكان ، سقز ، ديوان دره ، كامياران ، قروه ، مريوان ، ايوان غرب و شوش به جدول شهرهاي پيوست ماده 9 قانون زمين شهري مصوب 22 6 1366 اضافه مي گردد.

قانون تعيين وضعيت املاك واقع در طرحهاي دولتي و شهرداري ها - مصوب آبان ماه 1367

( شماره 1291275867 روزنامه رسمي )

ماده واحده _ كليه وزارتخانه ها ، موسسات ، سازمان ها ، نهادها ، شركتهاي دولتي يا وابسته به دولت و شهرداريها و موسساتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام باشد ، مكلف مي باشند در طرحهاي عمومي يا عمراني كه ضرورت اجراي آنها توسط وزير يا بالاترين مقام دستگاه اجرايي با رعايت ضوابط مربوطه تصويب و اعلان شده باشد و در اراضي و املاك شرعي و قانوني اشخاص اعم از ( حقيقي و حقوقي ) قرار داشته و در داخل محدوده شهرها و شهرك ها و حريم استحفاظي آنها باشد ، پس از اعلام رسمي وجود طرح ، حداكثر ظرف مدت هجده ماه نسبت به انجام معامله قطعي و انتقال اسناد رسمي و پرداخت بها يا عوض آن طبق قوانين مربوطه اقدام نمايند.

تبصره 1 _ در صورتي كه اجراي طرح و تملك املاك واقع در آن به موجب برنامه زمان بندي مصوب به حداقل ده سال بعد موكول شده باشد ، مالكين املاك واقع در طرح از كليه حقوق مالكانه مانند احداث يا تجديد بنا يا افزايش بنا

و تعمير و فروش و اجاره و رهن و غيره برخوردارند و در صورتي كه كمتر از ده سال باشد مالك هنگام اخذ پروانه تعهد مي نمايد هرگاه زمان اجراي طرح قبل از ده سال شروع شود حق مطالبه هزينه احداث و تجديدبنا راندارد.

تبصره 2 _ شهرداريها موظفند همزمان با صدور پروانه ساختمان مالكان مشمول قسمت اخير تبصره 1 مشخصات دقيق عرصه و اعيان و تاسيسات موجود را معين و در پرونده درج و ضبط نمايند تا ملاك ارزيابي به هنگام اجراي طرح قرار گيرد و در زماني كه به لحاظ تامين اعتبار آمادگي اجراي طرح مزبور باشد ، به هنگام اجراي طرح مصوب ملاك پرداخت خسارت قيمت عرصه و اعيان ملك در زمان اجراي طرح خواهد بود.

تبصره 3 _ مالكين املاك و اراضي واقع در طرحهاي آتي كه قبل از تصويب طرح واجد شرايط جهت اخذ پروانه ساختمان بوده و قصد احداث ياتجديد يا افزايش بنا دارند ، جهت اخذ زمين عوض در اولويت قرار خواهند گرفت و در بين اين گونه مالكين اشخاصي كه ملك آنها در مسير احداث يا توسعه معابر و ميادين قرار دارند ، نسبت به سايرين حق تقدم دارند.

تبصره 4 _ در مواردي كه تهيه زمين عوض در داخل محدوده هاي مجاز براي قطعه بندي و تفكيك و ساختمان سازي ميسر نباشد و احتياج به توسعه محدوده مزبور طبق طرحهاي مصوب توسعه شهري مورد تاييد مراجع قانوني قرار بگيرد ، مراجع مزبور مي توانند در مقابل موافقت با تقاضاي صاحبان اراضي براي استفاده از مزاياي ورود به محدوده توسعه و عمران شهر ، علاوه بر انجام تعهدات مربوط به عمران و آماده سازي

زمين و واگذاري سطوح لازم براي تاسيسات و تجهيزات و خدمات عمومي ، حداكثر تا بيست درصد از اراضي آنها را براي تامين عوض اراضي واقع در طرحهاي موضوع اين قانون و همچنين اراضي عوض طرحهاي نوسازي و بهسازي شهري ، به طور رايگان دريافت نمايند.

قانون تملك آپارتمانها - مصوب 16 12 1343 با اصلاحات و الحاقات

ماده 1 _ مالكيت در آپارتمان هاي مختلف و محلهاي پيشه و سكناي يك ساختمان شامل دو قسمت است

مالكيت قسمتهاي اختصاصي و مالكيت قسمتهاي مشترك

ماده 2 _ قسمتهاي مشترك مذكور در اين قانون عبارت از قسمتهايي از ساختمان است كه حق استفاده از آن منحصر به يك يا چند آپارتمان يا محل پيشه مخصوص نبوده و به كليه مالكين به نسبت قسمت اختصاصي آنها تعلق مي گيرد بطور كلي قسمتهاي كه براي استفاده اختصاصي تشخيص داده نشده است يا در اسناد مالكيت ملك اختصاصي يك يا چند نفر از مالكين تلقي نشده از قسمتهاي مشترك محسوب مي شود مگر آنكه تعلق آن به قسمت معيني بر طبق عرف و عادت محل مورد ترديد نباشد.

ماده 3 _ حقوق هر مالك در قسمت اختصاصي و حصه او در قسمت هاي مشترك غير قابل تفكيك بوده و در صورت انتقال قسمت اختصاصي به هرصورتي كه باشد انتقال قسمت مشترك قهري خواهد بود.

ماده 4 _ حقوق و تعهدات و همچنين سهم هر يك از مالكان قسمت هاي اختصاصي از مخارج قسمت هاي مشترك متناسب است با نسبت مساحت قسمت اختصاصي به مجموع مساحت قسمت هاي اختصاصي تمام ساختمان به جز هزينه هايي كه به دليل عدم ارتباط با مساحت زيربنا به نحو مساوي تقسيم خواهد شد و يا اينكه مالكان ترتيب ديگري را براي تقسيم حقوق تعهدات

و مخارج پيش بيني كرده باشند. پرداخت هزينه هاي مشترك اعم از اينكه ملك مورد استفاده قرار گيرد يا نگيرد الزامي است ( الحاقي به موجب ماده 1 لايحه قانوني اصلاح قانون تملك آپارتمانها مصوب 11 3 76)

تبصره 1 _ مديران مجموعه با رعايت مفاد اين قانون ، ميزان سهم هريك از مالكان يا استفاده كنندگان را تعيين مي كند.

تبصره 2 _ در صورت موافقت مالكاني كه داراي اكثريت مساحت زيربناي اختصاصي ساختمان مي باشند هزينه هاي مشترك براساس نرخ معيني كه به تصويب مجمع عمومي ساختمان مي رسد ، حسب زيربناي اختصاصي هر واحد ، محاسبه مي شود.

تبصره 3 _ چنانچه چگونگي استقرار حياط ساختمان يا بالكن يا تراس مجموعه به گونه اي باشد كه تنها از يك يا چند واحد مسكوني ، امكان دسترسي به آن باشد ، هزينه حفظ و نگهداري آن قسمت به عهده استفاده كننده يا استفاده كنندگان است

ماده 5 _ انواع شركتهاي موضوع ماده 20 قانون تجارت كه به قصد ساختمان خانه و آپارتمان و محل كسب به منظور سكونت يا پيشه يا اجاره يا فروش تشكيل مي شود از انجام ساير معاملات بازرگاني غير مربوط به كارهاي ساختماني ممنوعند.

ماده 6 _ چنانچه قراردادي بين مالكين يك ساختمان وجود نداشته باشد كليه تصميمات مربوط به اداره امور مربوط به قسمت هاي مشترك به اكثريت آرا مالكيني است كه بيش از نصف مساحت تمام قسمت هاي اختصاصي را مالك باشند.

تبصره _ نشاني مالكين براي ارسال كليه دعوتنامه ها و اعلام تصميمات مذكور در اين قانون همان محل اختصاصي آنها در ساختمان است مگر اينكه مالك نشاني ديگري را در همان شهر براي اين امر تعيين كرده باشد.

ماده 7

_ هرگاه يك آپارتمان يا يك محل كسب داراي مالكين متعدد باشد مالكين يا قايم مقام قانوني آنها مكلفند يك نفر نماينده از طرف خود براي اجراي مقررات اين قانون و پرداخت حصه مخارج مشترك تعيين و معرفي نمايند در صورتي كه اشخاص مزبور به تكليف فوق عمل نكنند راي اكثريت بقيه مالكين نسبت به تمام معتبر خواهد بود مگر اينكه عده حاضر كمتر از ثلث مالكين باشد كه در اين صورت براي يكدفعه تجديد دعوت خواهد شد.

ماده 8 _ در هر ساختمان مشمول مقررات اين قانون در صورتي كه عده مالكين بيش از سه نفر باشد مجمع عمومي مالكين مكلفند مدير يا مديراني ازبين خود يا از خارج انتخاب ننمايند طرز انتخاب مدير از طرف مالكين و وظايف و تعهدات مدير و امور مربوط به مدت مديريت و ساير موضوعات مربوطه در آيين نامه اين قانون تعيين خواهد شد.

ماده 9 _ هر يك از مالكين مي تواند با رعايت مقررات اين قانون و ساير مقررات ساختماني عملياتي را كه براي استفاده بهتري از قسمت اختصاصي خود مفيد مي داند انجام دهد هيچيك از مالكين حق ندارند بدون موافقت اكثريت ساير مالكين تغييراتي در محل يا شكل در يا سردر يا نماي خارجي درقسمت اختصاصي خود كه در مريي و منظر باشد بدهند.

ماده 10 _ هر كس آپارتماني را خريداري مي نمايد به نسبت مساحت قسمت اختصاصي خريداري خود در زميني كه ساختمان روي آن بنا شده يا اختصاص به ساختمان دارد مشاعا سهيم مي گردد مگر آنكه مالكيت زمين مزبور به علت وقف يا خالصه بودن يا علل ديگر متعلق به غير باشد كه در اين صورت بايد اجور

آن را به همان نسبت بپردازد مخارج مربوط به محافظت ملك و جلوگيري از انهدام و اداره و استفاده از اموال و قسمتهاي مشترك و به طور كلي مخارجي كه جنبه مشترك دارد ، و يا به علت طبع ساختمان يا تاسيسات آن اقتضا دارد يكجا انجام شود نيز بايد به تناسب حصه هر مالك به ترتيبي كه در آيين نامه ذكر خواهد شد پرداخت شود هر چند آن مالك از استفاده از آنچه كه مخارج براي آنست صرفنظر نمايد.

ماده 10 مكرر(الحاقي 21 1 1351 و اصلاحي مصوب 17 3 59) _ در صورت امتناع مالك يا استفاده كننده از پرداخت سهم خوداز هزينه هاي مشترك از طرف مدير يا هيات مديران وسيله اظهارنامه با ذكر مبلغ بدهي و صورت ريز آن مطالبه مي شود.

هر مالك يا استفاده كننده ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ اظهارنامه سهم بدهي خود را نپردازد مدير يا هيات مديران مي توانند به تشخيص خود و با توجه به امكانات از دادن خدمات مشترك از قبيل شوفاژ ، تهويه مطبوع ، آب گرم ، برق ، گاز و غيره به او خودداري كنند و در صورتي كه مالك و يا استفاده كننده همزمان اقدام به تصفيه حساب ننمايد اداره ثبت محل وقوع آپارتمان به تقاضاي مدير يا هيات مديران براي وصول وجه مزبور بر طبق اظهارنامه ابلاغ شده اجراييه صادر خواهد كرد. عمليات اجرايي وفق مقررات اجراي اسناد رسمي صورت خواهد گرفت و در هر حال مدير يا هيات مديران موظف مي باشند كه به محض وصول وجوه مورد مطالبه يا ارايه دستور موقت دادگاه نسبت به برقراري مجدد خدمات مشترك فورا اقدام نمايند.

تبصره 1 _(الحاقي 21 1 1351

و اصلاحي مصوب 17 3 59) در صورتي كه عدم ارايه خدمات مشترك ممكن يا موثر نباشد ، مدير يا مديران مجموعه مي توانند به مراجع قضايي شكايت كنند.دادگاهها موظف اند اين گونه شكايات را خارج از نوبت رسيدگي و واحد بدهكار را از دريافت خدمات دولتي كه به مجموع ارايه مي شود محروم كنند و تا دو برابر مبلغ بدهي به نفع مجموعه جريمه نمايند.

استفاده مجدد از خدمات ، موكول به پرداخت هزينه هاي معوق واحد مربوط بنا به گواهي مدير يا مديران و يا به حكم دادگاه و نيز هزينه مربوط به استفاده مجدد خواهد بود.( الحاقي به موجب ماده 2 لايحه قانوني اصلاح قانون تملك آپارتمانها مصوب 11 3 76)

تبصره 2 _ (الحاقي 21 1 1351 و اصلاحي مصوب 17 3 59) رونوشت مدارك مثبت سمت مدير يا هيات مديران و صورت ريز سهم مالك يا استفاده كننده از هزينه هاي مشترك و رونوشت اظهارنامه ابلاغ شده به مالك يا استفاده كننده بايد ضميمه تقاضانامه صدور اجراييه گردد.

تبصره 3 _ (الحاقي 21 1 1351 و اصلاحي مصوب 17 3 59) نظر مدير يا هيات مديران ظرف ده روز پس از ابلاغ اظهارنامه به مالك در دادگاه نخستين محل وقوع آپارتمان قابل اعتراض است

دادگاه خارج از نوبت و بدون رعايت تشريفات آيين دادرسي مدني به موضوع رسيدگي و راي مي دهد اين راي قطعي است در مواردي كه طبق ماده فوق تصميم به قطع خدمات مشترك اتخاذ شده ، رسيدگي سريع به اعتراض ممكن نباشد ، دادگاه به محض وصول اعتراض اگر دلايل را قوي تشخيص دهد دستور متوقف گذاردن تصميم قطع خدمات مشترك را تا صدور

راي خواهد داد.

تبصره 4 _ (الحاقي 17 3 1359) در صورتي كه مالك يا استفاده كننده مجددا و مكررا در دادگاه محكوم به پرداخت هزينه هاي مشترك گرددعلاوه برساير پرداختي ها مكلف به پرداخت مبلغي معادل مبلغ محكوم بها به عنوان جريمه مي باشد.(اصلاحي مصوب سال 1359)

ماده 11 _ دولت مكلف است ظرف سه ماه پس از تصويب اين قانون آيين نامه هاي اجرايي آن را تهيه و بعد از تصويب هيات وزيران به مورد اجرا بگذارد.

دولت مأمور اجراي اين قانون است

ماده 12 _(الحاقي به موجب ماده 3 لايحه قانوني اصلاح قانون تملك و آپارتمانها مصوب 11 3 76) دفاتر اسناد رسمي موظف مي باشند در هنگام تنظيم هر نوع سند انتقال ، اجاره رهن ، صلح ، هبه و غيره گواهي مربوط به تسويه حساب هزينه هاي مشترك را كه به تاييد مدير يا مديران ساختمان رسيده باشد از مالك يا قايم مقام او مطالبه نمايند و يا با موافقت مدير يا مديران تعهد منتقل اليه را به پرداخت بدهي هاي معوق مالك نسبت به هزينه هاي موضوع اين قانون در سند تنظيمي قيد نمايند.

ماده 13 _(الحاقي به موجب ماده 3 لايحه قانوني اصلاح قانون تملك آپارتمانها مصوب 11 3 76) در صورتي كه به تشخيص سه نفر از كارشناسان رسمي دادگستري عمر مفيد ساختمان به پايان رسيده و يا به هر دليل ديگري ساختمان دچار فرسودگي كلي شده باشد و بيم خطر يا ضرر مالي و جاني برود و اقليت مالكان قسمت هاي اختصاصي در تجديد بناي آن موافق نباشند ، آن دسته از مالكان كه قصد بازسازي مجموعه را دارند ، مي توانند براساس حكم دادگاه ،

با تامين مسكن استيجاري مناسب براي مالك يا مالكان كه از همكاري خودداري مي ورزند نسبت به تجديد بناي مجموعه اقدام نمايند و پس از اتمام عمليات بازسازي و تعيين سهم هريك از مالكان از بنا و هزينه هاي انجام شده ، سهم مالك يا مالكان ياد شده را به اضافه اجوري كه براي مسكن اجاري ايشان پرداخت شده است از اموال آن ها ، از جمله همان واحد استيفا كنند.در صورت عدم توافق در انتخاب كارشناسان ، وزارت مسكن و شهرسازي با درخواست مدير يا هييت مديره اقدام به انتخاب كارشناسان ياد شده خواهدكرد.

تبصره 1 _ مدير يا مديران مجموعه به نمايندگي از طرف مالكان مي توانند اقدامات موضوع اين ماده را انجام دهند.

تبصره 2 _ چنانچه مالك خودداري كننده از همكاري ، اقدام به تخليه واحد متعلق به خود به منظور تجديدبنا نكند ، حسب درخواست مدير يا مديران مجموعه ، رييس دادگستري يا رييس مجتمع قضايي محل با احراز تامين مسكن مناسب براي وي توسط ساير مالكان ، دستور تخليه آپارتمان ياد شده را صادر خواهد كرد.

ماده 14 _(الحاقي به موجب ماده 3 لايحه قانوني اصلاح قانون تملك آپارتمانها مصوب 11 3 1376) مدير يا مديران مكلف اند تمام بنا را به عنوان يك واحد در مقابل آتش سوزي بيمه نمايند. سهم هريك از مالكان به تناسب سطح زيربناي اختصاصي آن ها وسيله مدير يا مديران تعيين و از شركا اخذ و به بيمه گر پرداخت خواهد شد. در صورت عدم اقدام و بروز آتش سوزي ، مدير يا مديران مسيول جبران خسارت وارده مي باشند.

ماده 15 _ ثبت اساسنامه موضوع اين قانون الزامي نيست

قانون زمين شهري - مصوب 22 6 1366

ماده 1 _ به منظور تنظيم و تنسيق امور مربوط به زمين و ازدياد عرضه و تعديل و تثبيت قيمت آن به عنوان يكي از عوامل عمده توليد و تامين رفاه عمومي و اجتماعي و ايجاد موجبات حفظ و بهره برداري هر چه صحيح تر و وسيع تر از اراضي و همچنين فراهم نمودن زمينه لازم جهت اجراي اصل 31 و نيل به اهداف مندرج در اصول 43 و 45 و 47 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران براي تامين مسكن و تاسيسات عمومي مواد اين قانون به تصويب مي رسد و از تاريخ تصويب در سراسر كشور لازم الاجرا است

ماده 2 _ اراضي شهري زمينهايي است كه در محدوده قانوني و حريم استحفاظي شهرها و شهركها قرار گرفته است

ماده 3 _ اراضي موات شهري زمينهايي است كه سابقه عمران و احيا نداشته باشد. زمينهاي مواتي كه عليرغم مقررات قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري بدون مجوز قانوني از تاريخ 5 4 1358 به بعد احيا شده باشد همچنان در اختيار دولت مي باشد.

ماده 4 _ اراضي باير شهري زمينهايي است كه سابقه عمران و احيا داشته و بتدريج به حالت موات برگشته اعم از آنكه صاحب مشخصي داشته و يا نداشته باشد.

ماده 5 _ اراضي داير زمينهايي است كه آن را احيا و آباد نموده اند و در حال حاضر داير و مورد بهره برداري مالك است زمينهاي داير مشمول اين قانون صرفا اراضي كشاورزي يا آيش اعم از محصور يا غير محصور مي باشد.

ماده 6 _ كليه زمينهاي موات شهري اعم از آنكه در اختيار اشخاص يا بنيادها و نهادهاي انقلابي دولتي يا غيردولتي باشد در اختيار

دولت جمهوري اسلامي است و اسناد و مدارك مالكيت گذشته ارزش قانوني ندارد. ادارات ثبت اسناد و املاك مكلفند به درخواست وزارت مسكن و شهرسازي اسناد آنها را به نام دولت صادر نمايند مگر آنكه از تاريخ 22 11 1357 توسط دولت واگذار شده باشد.

تبصره _ اسناد مالكيت زمينهاي مواتي كه در وثيقه مي باشد و به موجب قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و قانون اراضي شهري مصوب 1360 و اين قانون به اختيار دولت درآمده و يا در مي آيد آزاد تلقي مي شوند و غير از مطالبات اشخاص ناشي از فروش اين گونه اراضي كه منتفي مي گردد مطالبات ديگر وسيله طلبكار از ساير اموال بدهكار وصول خواهد شد.

ماده 7 _ كساني كه طبق مدارك مالكيت ، از زمينهاي موات شهري در اختيار داشته اند مشروط بر آنكه از مزاياي مواد 6 و 8 قانون اراضي شهري مصوب 1360 استفاده نكرده و مسكن مناسبي نداشته باشند، طبق ضوابط مسكن و شهرسازي در سراسر كشور قطعه و يا قطعاتي جمعا معادل 1000 (هزار) متر مربع در اختيارشان گذاشته مي شود تا در مهلت مناسبي كه در آيين نامه تعيين خواهد شد عمران و احيا كنند در صورت عدم عمران و احيا بدون عذر موجه اجازه مذكور ساقط و زمين به دولت باز مي گردد.

تبصره _ در مورد كساني كه به تاريخ قبل از قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري مصوب 5 4 1358 با اسناد عادي داراي زمين بوده و در مهلت هاي تعيين شده قبلي از طرف مراجع مربوطه تشكيل پرونده داده اند و يا در شهرهايي كه تاكنون مهلتهاي مذكور براي تشكيل پرونده اعلام نشده است درصورتي كه تاريخ

تنظيم سند عادي و صحت معامله از طرف مراجع ذيصلاح قضايي تاييد گردد برابر ضوابطي كه در آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين مي شود اجازه عمران داده خواهد شد.(1)

ماده 8 _ كليه اراضي باير شهري كه صاحب مشخصي نداشته باشد در اختيار ولي فقيه مي باشد.

ماده 9 _ وزارت مسكن و شهرسازي موظف است زمين هاي مورد نياز براي امر مسكن و خدمات عمومي را ضمن استفاده از كليه اراضي موات و دولتي در شهرهايي كه به پيوست اين قانون به دليل عدم تكافوي اراضي مذكور در اين شهرها ضرورت آن حتمي است به ترتيب از زمينهاي باير و داير شهري تامين نمايد.

مالكان اراضي باير و داير شهري اعم از اشخاص حقيقي يا حقوقي و بنيادها و نهادها و ارگانهاي دولتي و غيردولتي موظفند زمينهاي مورد نياز دولت ياشهرداريها را كه موضوع اين قانون است به منظورهاي ذيل و با تقويم دولت به آنها (دولت و شهرداري ها) بفروشند.

الف _ تفكيك و فروش توسط وزارت مسكن و شهرسازي به افراد واجد الشرايط دريافت زمين جهت مسكن و يا اجراي طرحهاي ساختمان سازي مسكوني

ب _ ايجاد تاسيسات عمومي و عمراني و اداري و اجراي طرحهاي مصوب شهري و عوض طرحهاي شهري حسب مورد به وسيله وزارتخانه ها و شهرداري ها و موسسات و شركت هاي دولتي و نهادها و موسساتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است

ج _ حفاظت از ميراث فرهنگي كشور.

تبصره 1 _ در صورت مراجعه مالك يا مالكين زمينهاي باير و داير و اعلام يا اعلان عدم نياز دولت و شهرداريها به زمين مالك مي تواند پس از عمران وآماده سازي زمين نسبت

به تفكيك و واگذاري زمين خود طبق ضوابط و مجوز وزارت مسكن و شهرسازي اقدام نمايد.

تبصره 2 _ مالكان اراضي باير و داير شهري اعم از مشاع و يا ششدانگ كه زمين آنها مورد نياز دولت و شهرداريها به شرح اين ماده است مشروط به اينكه از مزاياي مواد 6 و 8 قانون اراضي شهري مصوب 1360 استفاده نكرده باشند حق دارند طبق ضوابط وزارت مسكن و شهرسازي قطعه يا قطعاتي از زمين مذكور به انتخاب خود و در صورت عدم امكان از ساير اراضي دولتي معادل (هزار) متر مربع عمران و تفكيك نمايند يا به دولت بفروشند زايد بر آن (نه عين و نه منفعت قابل واگذاري نيست مگر به دولت و با تقويم دولت و يا اينكه با اجازه و زير نظر وزارت مسكن و شهرسازي عمران نموده و واگذار نمايد.

تبصره 3 _ صغار يتيم تا سن بلوغ شرعي و بازماندگان درجه اول شهدا و مفقودالاثر ها و همسران آنها تا زماني كه فرزندان آنها را تحت تكفل داشته باشند از شمول اين ماده مستثني هستند عمران و تفكيك و واگذاري زمينهاي موضوع اين تبصره مشمول مقررات اين قانون بوده و چنانچه زمين مشمول اين تبصره مورد نياز براي طرح دولتي خاصي باشد كه احداث آن در محل ديگري ميسر نباشد معادل ارزش زمين مورد نظر از محل اراضي دولتي به صورت عوض واگذار مي گردد.

تبصره 4 _ واگذاري سهام مشاعي مالكين اراضي شهري به يكديگر در يك يا چند قطعه زمين به نحوي كه سهم هريك از مالكين پس از انتقال زايد برحد نصاب مقرر در اين ماده نگردد با رعايت شرايط مندرج در اين

قانون بلامانع است

تبصره 5 _ شركتهاي تعاوني مسكن كه قبل از تصويب قانون اراضي شهري مصوب 1360 مالك زمينهايي باشند با رعايت حداقل نصاب تفكيك محل وقوع زمين براي هريك از اعضا واجدالشرايط كه از مزاياي قانون اراضي شهري مصوب 1360 و اين قانون استفاده نكرده باشند در قالب ضوابط وزارت مسكن و شهرسازي حق بهره برداري از زمين خود را دارا مي باشند و زمينهاي مازاد بر نياز آنها و نيز زميني كه طبق ضوابط مذكور در مهلت مقرر بدون عذر موجه عمران نگردد تابع مقررات اين قانون بوده و در اختيار دولت قرار مي گيرد.

تبصره 6 _ در صورت استنكاف يا عدم مراجعه و يا عدم دسترسي به مالك يا نامشخص بودن نشاني مالك پس از اعلان وزارت مسكن و شهرسازي ودر صورت وجود تعارض ثبتي و در وثيقه بودن ملك يا هر گونه اشكالات حقوقي يا ثبتي ديگر كه مانع از انجام معامله دولت گردد دولت يا شهرداري ها با سپردن بهاي زمين مورد تملك به صندوق ثبت محل زمين را تملك و حسب مورد وزارت مسكن و شهرسازي يا شهرداري به قايم مقامي مالك سند انتقال را امضا مي نمايند و در موقع مراجعه مالك پس از ارايه مفاصا حساب هاي لازم و رفع هرگونه اشكال بهاي آن قابل پرداخت مي باشد و يا درصورت امكان زمين معوض واگذار مي گردد.

تبصره 7 _ دولت و شهرداريها مي توانند براي اجراي طرحهاي دولتي و تاسيسات عمومي زيربنايي خود زمين مورد نياز را در شهرها و شهرك هاي سراسر كشور با رعايت كليه ضوابط و تبصره هاي اين ماده تملك نمايند.

تبصره 8 _ زمينهاي دايري كه دولت يا شهرداريها در

كليه شهرها و شهركها نياز به تملك آنها دارند پس از تصويب طرح و اعلام مراتب به ادارات ثبت قابل انتقال به غير نبوده مگر به دولت يا شهرداري ها.

تبصره 9 _ تقويم دولت براساس قيمت منطقه اي (ارزش معاملاتي زمين بوده و بهاي اعياني ها در اراضي و ساير حقوق قانوني طبق نظر كارشناس رسمي دادگستري براساس بهاي عادله روز تعيين مي گردد.

تبصره 10 _ در صورت درخواست و توافق مالك دولت موظف است به جاي اراضي تملك شده از اراضي كه در خارج از محدوده قانوني شهرها وشهرك ها در اختيار دارد معادل ارزش زمين تملك شده براي امر كشاورزي به مالكين اين قبيل اراضي واگذار نمايد.

تبصره 11 _ اين ماده و تبصره هاي آن با استفاده از اجازه مورخ 19 7 1360 حضرت امام خميني مدظله العالي كه در آن مجلس شوراي اسلامي راصاحب صلاحيت براي تشخيص موارد ضرورت دانسته اند صرفا در شهرهاي مندرج در پيوست اين قانون و تبصره هاي 7 و 8 آن در كليه شهرها و شهركهاي سراسر كشور براي مدت 5 سال از تاريخ تصويب قابل اجرا است و پس از مهلت مذكور در شهرهاي ياد شده نيز مانند ساير شهرهاي كشور ساير مواد قانون قابل اجرا خواهد بود.

ماده 10 _ از تاريخ تصويب قانون اراضي شهري مصوب 1360 كليه زمينهاي متعلق به وزارتخانه ها و نيروهاي مسلح و موسسات دولتي و بانكها و سازمانهاي وابسته به دولت و موسساتي كه شمول حكم مستلزم ذكر نام است و كليه بنيادها و نهادهاي انقلابي در اختيار وزارت مسكن و شهرسازي قرارمي گيرد.

تبصره 1 _ اراضي غيرموات بنيادهاي غيردولتي از شمول اين ماده مستثني

بوده ولي هر گونه واگذاري طبق ضوابط وزارت مسكن و شهرسازي بارعايت نظر ولي فقيه خواهد بود.

تبصره 2 _ شهرداريها و شركتها و سازمانهاي وابسته به شهرداري ها از شمول اين ماده مستثني هستند ولي حق واگذاري اين گونه اراضي را بدون اجازه وزارت مسكن و شهرسازي ندارند مگر به عنوان رفع نيازمنديهاي عمومي شهر و عوض املاك واقع در طرحهاي مصوب شهري

تبصره 3 _ اراضي وقفي به وقفيت خود باقي است ولي اگر زميني به عنوان وقف ثبت شده و در مراجع ذيصلاح ثابت شود كه تمام يا قسمتي از آن موات بوده سند وقف زمين موات ابطال و در اختيار دولت قرار مي گيرد لكن هرگونه واگذاري اراضي از طرف اوقاف يا آستان قدس رضوي و يا سايرمتوليان بايستي بر طبق ضوابط شهرسازي و رعايت نظر واقف صورت گيرد.

تبصره 4 _ وزارت مسكن و شهرسازي مكلف است اراضي حاصل از موضوع اين ماده را به ادارات و سازمانهاي مذكور در حد نياز اداري و تاسيساتي مجانا واگذار نمايد.

ماده 11 _ وزارت مسكن و شهرسازي موظف است براساس سياست عمومي كشور طبق آيين نامه اجرايي نسبت به آماده سازي يا عمران و واگذاري زمينهاي خود مطابق طرحهاي مصوب قانوني اقدام كند.

تبصره 1 _ تطبيق نقشه هاي تفكيكي و شهرسازي اراضي دولتي يا طرحهاي جامع و تفصيلي و هادي و تصويب آن ( موضوع ماده 101 قانون شهرداريها ) به عهده وزارت مسكن و شهرسازي است

تبصره 2 _ دولت از پرداخت هرگونه ماليات و حق تمبر و هزينه هاي ثبتي و معاملاتي بابت آماده سازي و تفكيك و فروش اراضي معاف است

تبصره 3 _ بهاي واگذاري زمين

به اشخاص نبايد از قيمتهاي منطقه اي زمان واگذاري (ارزشهاي معاملاتي ) تجاوز نمايد. ولي چنانچه براي دولت بيش از قيمت منطقه اي تمام شده باشد به بهاي تمام شده واگذار مي گردد نحوه وصول هزينه هاي ناشي از آماده سازي و عمران و تفكيك و يا ساير خدمات براساس بهره وري قطعات از خدمات و تاسيسات شهري محاسبه و به صورتي اخذ مي گردد كه از مجموع هزينه ها تجاوز ننمايد.

تبصره 4 _ به وزارت مسكن و شهرسازي اجازه داده مي شود اماكن عمومي و خدماتي مورد نياز مجموعه هاي مسكوني را احداث و واگذار نمايد.

تبصره 5 _ وزارت مسكن و شهرسازي در جهت اجراي مفاد اين ماده و ايجاد شهرها و شهرك ها با رعايت ضوابط و مقررات مربوطه مي تواند نسبت به تشكيل شركتهاي عمراني و ساختماني راسا و يا با مشاركت بخش غيردولتي اقدام نمايد اساسنامه اين قبيل شركتها به پيشنهاد وزارت مذكور به تصويب هيات دولت خواهد رسيد.

ماده 12 _ تشخيص عمران و احيا و تاسيسات متناسب و تعيين نوع زمين داير و تميز باير از موات به عهده وزارت مسكن و شهرسازي است اين تشخيص قابل اعتراض در دادگاه صالحه مي باشد.( مصوبه مجمع تشخيص مصلحت مصوب 3 11 70)

تبصره 1 _ دادگاه نسبت به اعتراض خارج از نوبت و بدون رعايت تشريفات آيين دادرسي رسيدگي كرده و حكم لازم خواهد داد، اعتراض به تشخيص وزارت مسكن و شهرسازي در دادگاه مانع از اجراي مواد اين قانون نمي گردد.

تبصره 2 _ ملاك تشخيص مرجع مقرر در ماده 12 در موقع معاينه محل در مورد نوع زمينهايي كه از تاريخ 22 11 1357 وسيله دولت يا ارگان ها ونهادها و

كميته ها و دفاتر خانه سازي احداث اعياني يا واگذار شده بدون در نظر گرفتن اعيانيهاي مذكور خواهد بود.

ماده 13 _ هرگونه دخل و تصرف و تجاوز به اراضي شهري متعلق يا منتقل شده به دولت و شهرداري ها و يا احداث هرگونه بنا بدون پروانه مجاز و ياهرگونه نقل و انتقال به موجب اسناد عادي و يا رسمي و تفكيك و افراز اراضي مزبور و يا هرگونه عملي برخلاف اين قانون جرم شناخته مي شود و با متجاوزين براساس تبصره 2 ماده 148 اصلاحي قانون ( اصلاح و حذف موادي از قانون ثبت اسناد و املاك مصوب 1310 و اصلاحات بعدي آن ) مصوب 31 4 1365 مجلس شوراي اسلامي رفتار مي شود.

ماده 14 _ تبديل و تغيير كاربري افراز و تقسيم و تفكيك باغات و اراضي كشاورزي و يا آيش ( اراضي موضوع ماده 2 اين قانون با رعايت ضوابط و مقررات وزارت مسكن و شهرسازي و مواد اين قانون بلااشكال است

تبصره _ نقل و انتقال اينگونه اراضي براي امر كشاورزي با قيد مفاد موضوع اين ماده در سند بلامانع است

ماده 15 _ هرگونه تفكيك و تقسيم اراضي باير جهت عمران و احداث بنا با رعايت ضوابط و مقررات وزارت مسكن و شهرسازي و مواد اين قانون بلااشكال است

ماده 16 _ هريك از كارمنداني كه در اجراي اين قانون به تشخيص دادگاه صالح رعايت دقيق مقررات آن را ننموده و تخطي كرده باشند علاوه بر جبران خسارت وارده به دولت يا اشخاص و اعاده وضع ، بر حسب مورد به انفصال موقت يا دايم از خدمات دولتي محكوم مي گردند.

ماده 17 _

وزارت مسكن و شهرسازي مأمور اجراي اين قانون مي باشد و موظف است حداكثر ظرف مدت 3 ماه آيين نامه اجرايي مواد اين قانون و نيز اساسنامه سازمان زمين شهري را تهيه و به تصويب هيات دولت برساند.

شهرهاي مشمول ضرورت

1 _ تهران 17 _ گرگان

2 _ اصفهان 18 _ نجف آباد

3 _ تبريز 19 _ آمل

4 _ شيراز 20 _ رجايي شهر

5 _ اهواز 21 _ بابل

6 _ باختران 22 _ خوي

7 _ رشت 23 _ قايمشهر

8 _ اردبيل 24 _ بوشهر

9 _ كرج 25 _ بهبهان

10 _ اراك 26 _ قرچك

11 _ قزوين 27 _ مهاباد

12 _ اسلامشهر 28 _ مياندوآب

13 _ خرم آباد 29 - ورامين

14 _ بروجرد 30 _ مهرشهر

15 _ دزفول 31 _ اليگودرز

16 _ ساري 32 _ ملاير

قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن - مصوب 5 4 1358

ماده 1 _ دولت مكلف است در داخل محدوده قانوني (25 ساله شهرها در نقاطي كه محدوده قانوني وجود دارد و در ساير شهرها در محدوده اي كه ازطرف وزارت مسكن و شهرسازي تعيين و اعلام خواهد شد. به تدريج و با رعايت طرح تفصيلي شهر در هر منطقه به كساني كه طبق موازين رژيم سابق مالك اينگونه اراضي شناخته مي شدند اعلام نمايد تا ظرف مدت معيني نسبت به عمران و آبادي اينگونه اراضي اقدام كنند. چنانچه در مهلت مقرر اقدام لازم به عمل نياورند هيچگونه اولويتي براي آنها منظور نخواهد شد و بلاعوض به تصرف دولت در خواهد آمد.

تبصره _ دولت براي كساني كه يك قطعه زمين كوچك براي سكونت شخصي خود تهيه كرده اند و فاقد خانه مسكوني مي باشند حداقل سه

سال مهلت خواهد داد تا بتوانند به عمران زمين خود بپردازند.

ماده 2 _ دولت بايد زمينهاي تفكيك نشده اي را كه به ترتيب مقرر در اين قانون به تصرف خويش در مي آورد تفكيك كند و بر اساس طرح تفصيلي منطقه مربوطه در اختيار متقاضيان براي احداث ساختمان و مسكن قرار دهد.

ماده 3 - نحوه اعلام به كساني كه در رژيم سابق مالك اينگونه اراضي شناخته مي شدند و تشخيص موات بودن و عمران و آبادي و شرايط واگذاري اراضي مذكور و تعيين مساحت زمينهاي مذكور در تبصره ماده يك در هر منطقه و ساير مسايل اجرائي اين قانون مطابق آيين نامه اي خواهد بود كه وزارت مسكن و شهرسازي تهيه مي كند و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 4 _ وزارت مسكن و شهرسازي مأمور اجراي اين قانون است

قانون مرجع تشخيص اراضي موات و ابطال اسناد آن - مصوب سال 30 9 1365

ماده واحده _ كليه اسناد و مدارك مربوط به غير دولت اعم از رسمي و غيررسمي مربوط به اراضي موات (يا سند مربوط به قسمتي از اراضي كه موات باشد ) واقع در خارج از محدوده استحفاظي شهرها به استثنا اراضي كه توسط مراجع ذيصلاح دولت جمهوري اسلامي ايران واگذار شده است ، باطل واين قبيل اراضي در اختيار دولت جمهوري اسلامي ايران قرار مي گيرد تا در جهت توليد محصولات كشاورزي و صنعتي ايجاد اشتغال و مصارف عام المنفعه و برطرف ساختن نياز دستگاه هاي دولتي و نهادهاي انقلاب اسلامي و شهرداري ها وايجاد مسكن و واگذاري زمين براي كساني كه مسكن ندارند،حسب مورد بر اساس مقررات مربوطه اقدام نمايد.

ادارات ثبت اسناد مكلفند حسب اعلام هيات هاي واگذاري زمين نسبت به ابطال سند آن ها و

صدور سند به نام دولت جمهوري اسلامي ايران ، اقدام نمايند.

تبصره 1 _ تشخيص موات بودن اراضي خارج از محدوده شهرها به عهده وزارت كشاورزي است كه از طريق هيات 7 نفره اقدام مي نمايد و در صورتي كه متصرف فعلي ، منكر موات بودن زمين باشد از طريق دادگاه صالح اقدام به عمل ميايد و چنانچه دادگاه راي به موات بودن زمين بدهد، سند ابطال و از متصرف خلع يد خواهد شد.

تبصره 2 _ اسناد مالكيت زمين هاي مواتي كه به موجب اين قانون باطل مي شود، آزاد تلقي و مطالبات ناشي از فروش اين گونه اراضي منتفي مي گرددو مطالبات ديگر طلبكاران از ساير اموال بدهكار ، قابل استيفا است

تبصره 3 _ زمين هايي كه اسناد آن ها باطل مي شوند ، چنانچه حريم روستاها باشد ، جهت كارهاي عام المنفعه و يا تعليف احشام يا احداث واحدهاي مسكوني روستا و ساير خدمات مورد لزوم براي روستا بر حسب مورد ، اختصاص داده خواهد شد.

تبصره 4 _ آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف مدت 2 ماه توسط وزارت كشاورزي و ستاد مركزي هيات هاي واگذاري زمين ، تهيه و جهت تصويب به هيات دولت تقديم مي گردد.

تبصره 5 _ از تاريخ تصويب اين قانون ، كليه قوانين و مقررات مغاير ملغي مي گردد.

قانون نحوه تقويم و ابنيه ، املاك واراضي مورد نياز شهرداريها - مصوب آبانماه 1370

( شماره 2591362671 روزنامه رسمي )

ماده واحده _ در كليه قوانين و مقرراتي كه شهرداريها مجاز به تملك ابنيه ، املاك و اراضي قانوني مردم مي باشند در صورت عدم توافق بين شهرداري و مالك ، قيمت ابنيه ، املاك و اراضي بايستي به قيمت روز ، تقويم و پرداخت شود.

تبصره 1 _ قيمت روز توسط هياتي مركب از

سه نفر كارشناس رسمي دادگستري و مورد وثوق كه يك نفر به انتخاب شهرداري يك نفر به انتخاب مالك يا صاحب حق و نفر سوم به انتخاب طرفين مي باشد تعيين خواهد شد ، راي اكثريت هيات مزبور قطعي و لازم الاجراست

تبصره 2 _ در صورت عدم توافق در انتخاب كارشناس سوم ، دادگاه صالح محل وقوع ملك ، اقدام به معرفي كارشناس خواهد نمود.

تبصره 3 _ در صورتي كه در محل ، كارشناس رسمي دادگستري وجود نداشته باشد طبق ماده 29 قانون كارشناسان رسمي مصوب 1317 عمل خواهدشد.

تبصره 4 _ هرگاه مالك يا مالكين ، كارشناس خود را حداكثر ظرف مدت يك ماه از تاريخ اعلام دستگاه كه به يكي از صور ابلاغ كتبي ، انتشار در يكي ازروزنامه هاي كثيرالانتشار يا آگهي در محل به اطلاع عمومي مي رسد ، تعيين ننمايد و در مواردي كه به علت مجهول بودن مالك ، عدم تكميل تشريفات ثبتي ، عدم صدور سند مالكيت ، اختلاف در مالكيت ، فوت مالك و موانعي از اين قبيل ، امكان انتخاب كارشناس ميسر نباشد دادگاه صالحه محل وقوع ملك حداكثر ظرف پانزده روز از تاريخ مراجعه ( شهرداريها ) به دادگاه نسبت به تعيين كارشناس اقدام مي نمايد.

تبصره 5 _ زمينهاي تمليكي قانون زمين شهري كه مورد نياز شهرداري ها بوده و سهم هر مالك كه داراي سند رسمي بوده و بيش از يك هزار متر مربع باشد نسبت به مازاد يك هزار متر مربع از شمول اين قانون مستثني است

تبصره 6 _ جهت تامين معوض ابنيه ، املاك اراضي شرعي و قانوني مردم كه در اختيار

شهرداري ها قرار مي گيرد دولت موظف است ده درصد از اراضي و واحدهاي مسكوني قابل واگذاري را با قيمت تمام شده به شهرداري ها اختصاص دهد تا پس از توافق بين مالكين و شهرداريها به عنوان معوض تحويل گردد.

تبصره 7 _ از تاريخ تصويب و لازم الاجرا شدن اين قانون ماده 4 و آن قسمت از ماده 5 (لايحه قانوني نحوه خريد و تملك اراضي و املاك براي اجراي برنامه هاي عمومي ، عمراني و نظامي دولت مصوب 17 11 1358 شوراي انقلاب اسلامي كه مربوط به نحوه تعيين قيمت عادله الزامي مي باشد درمورد شهرداري ها لغو مي گردد.

لايحه قانوني نحوه خريد و تملك اراضي و املاك براي اجراي برنامه هاي عمومي ، عمراني و نظامي

( روزنامه رسمي 10204 _ 13 12 1358 )

ماده 1 _ هرگاه براي اجراي برنامه هاي عمومي ، عمراني و نظامي وزارتخانه ها يا موسسات و شركتهاي دولتي يا وابسته به دولت ، همچنين شهرداري ها وبانك ها و دانشگاههاي دولتي و سازمانهايي كه شمول قانون نسبت به آنها مستلزم ذكر نام باشد و از اين پس ( دستگاه اجرايي ) ناميده مي شوند ، به اراضي ، ابنيه ، مستحدثات ، تاسيسات و ساير حقوق مربوط به اراضي مذكور متعلق به اشخاص حقيقي يا حقوقي نياز داشته باشند و اعتبار آن قبلا وسيله ( دستگاه اجرايي ) يا از طرف سازمان برنامه و بودجه تامين شده باشد دستگاه اجرايي مي تواند مورد نياز را مستقيما يا به وسيله هر سازمان خاصي كه مقتضي بداند بر طبق مقررات مندرج در اين قانون خريداري و تملك نمايد.

ماده 2 _ برنامه هاي مذكور در ماده 1 شامل برنامه هايي است كه اجراي به موقع آن براي امور عمومي و امنيتي ( دستگاه اجرايي )

لازم و ضروري باشد ، ضرورت اجراي طرح بايد به تاييد و تصويب بالاترين مقام اجرايي (دستگاه اجرايي ) برسد.

تبصره 1 _ دستگاه اجرايي موظف است براي اجراي طرح حتي المقدور از اراضي ملي شده يا دولتي استفاده نمايد. عدم وجود اين قبيل اراضي حسب مورد بايد به تاييد وزارت كشاورزي و عمران روستايي يا سازمان عمران اراضي شهري در تهران و ادارات كل و شعب مربوط در استانها رسيده باشد.

تبصره 2 _ اداره ثبت اسناد و املاك محل مكلف است محل وقوع و وضع ثبتي ملك را با توجه به نقشه ارايه شده حداكثر ظرف پانزده روز از تاريخ استعلام پاسخ دهد.

ماده 3 _ بهاي عادله اراضي ، ابنيه ، مستحدثات ، تاسيسات و ساير حقوق و خسارات وارده از طريق توافق بين (دستگاه اجرايي و مالك يا مالكين و صاحبان حقوق تعيين مي گردد.

تبصره 1 _ در صورت توافق در مورد بهاي عادله هرگاه مبلغ مورد معامله يا خسارت هر يك از مالكين بيش از يك ميليون ريال نباشد (دستگاه اجرايي مي تواند رأسا نسبت به خريد ملك و پرداخت خسارت اقدام نمايد و هرگاه مبلغ مورد معامله يا خسارت هريك از مالكين بيش از يك ميليون ريال باشد بهاي خريد ملك يا ميزان خسارت و انجام معامله بايد به تصويب هيات مقرر در ماده 71 قانون محاسبات عمومي و در مورد شهرداري ها به تصويب انجمن شهر برسد.

تبصره 2 _ در صورت حصول توافق (دستگاه اجرايي موظف است حداكثر ظرف سه ماه نسبت به خريد ملك و پرداخت حقوق يا خسارات اقدام و يا آنكه انصراف خود را از خريد و

تملك كتبا به مالك يا مالكين اعلام نمايد ، به هرحال عدم اقدام به خريد يا اعلام انصراف در مدت مذكور به منزله انصراف است

ماده 4 _ هرگاه نسبت به تعيين بهاي عادله اراضي و ابنيه و تاسيسات و حقوق و خسارات وارده بين (دستگاه اجرايي و مالك توافق حاصل نشود ، بهاي عادله توسط هياتي مركب از سه نفر كارشناس رسمي دادگستري تعيين مي گردد ، كارشناسان يك نفر از طرف (دستگاه اجرايي يك نفر از طرف مالك يا صاحب حق و نفر سوم به انتخاب طرفين و در صورت عدم توافق يا استنكاف به معرفي دادگاه صالحه محل وقوع ملك انتخاب مي شوند ، راي اكثريت هيات مزبور قطعي و لازم الاجرا است

تبصره 1 _ در صورتي كه در محل كارشناس رسمي دادگستري وجود نداشته باشد طبق ماده 29 قانون كارشناسان رسمي مصوب 1317 عمل مي شود.

تبصره 2 _ هرگاه مالك يا مالكين كارشناس خود را حداكثر ظرف يكماه از تاريخ اعلام (دستگاه اجرايي كه به يكي از صور ابلاغ كتبي ، انتشار در يكياز روزنامه هاي كثيرالانتشار يا آگهي در محل به اطلاع عموم مي رسد تعيين ننمايد و يا به علت مجهول بودن مالك ، عدم تكميل تشريفات ثبتي ، عدم صدور سند مالكيت ، اختلاف در مالكيت ، فوت مالك و موانعي از اين قبيل ، امكان انتخاب كارشناس ميسر نباشد دادگاه صالحه محل وقوع ملك حداكثر ظرف 15 روز از تاريخ مراجعه ( دستگاه اجرايي ) به دادگاه نسبت به تعيين كارشناس اقدام مي نمايد.

ماده 5 _ ملاك تعيين قيمت عبارت است از بهاي عادله روز تقويم اراضي و ابنيه

و تاسيسات و حقوق و خسارات مشابه واقع در حوزه عمليات طرح بدون در نظر گرفتن تاثير طرح در قيمت آنها.

تبصره 1 _ در مواردي كه ملك محل سكونت يا ممر اعاشه مالك باشد علاوه بر بهاي عادله صدي پانزده به قيمت ملك افزوده خواهد شد.

تشخيص اين كه مالك در محل ساكن است يا ملك ممر اعاشه وي مي باشد با (دستگاه اجرايي است و در صورت بروز اختلاف تشخيص نهايي با دادگاه صالحه محل وقوع ملك مي باشد كه به تقاضاي هريك از طرفين اظهارنظر خواهد كرد.

تبصره 2 _ در صورتي كه طبق نظر اداره كشاورزي و عمران روستايي محل ، زارعين حقوقي در ملك مورد بحث داشته باشند حقوق زارعين ذي نفع به تشخيص اداره مذكور از محل ارزش كل ملك به آنان پرداخت و بقيه در هنگام انجام معامله به مالك پرداخت خواهد شد.

چنانچه در ملك مورد معامله ، ساختمانهاي روستايي فاقد سند مالكيت و نيزهرگونه اعياني و يا حقوقي نظير حق ريشه ، بهاي شخم ، بذر ، كود و ساير زحماتي كه زارع براي آماده كردن زمين متحمل شده است وجود داشته باشد بهاي اعيان و حقوق متعلق به آنان برابر قراردادهاي موجود بين زارع و مالكو يا طبق مقررات يا عرف محل از طريق توافق يا از سوي كارشناسان تعيين و از محل ارزش كل ملك به ايشان و بقيه به مالك پرداخت مي گردد.

تبصره 3 _ چنانچه ملك مورد معامله محل كسب و پيشه اشخاص باشد در صورتي به آن حق كسب و پيشه تعلق خواهد گرفت كه حداقل يكسال قبل از اعلام تصميم ( دستگاه اجرايي ) محل كسب

و پيشه بوده باشد.

تبصره 4 _ نسبت به املاك موقوفه اي كه طبق تشخيص سازمان اوقاف تبديل به احسن آنها قانونا مجاز است به طريق مذكور در اين قانون اقدام و آنها راكه شرعا مجاز نيست به طريق اجاره طويل المدت عمل خواهد شد در مورد املاك اخير در صورت وجود اعياني متعلق به اشخاص و يا حقوق مندرج در تبصره هاي 2 و 3 ماده 5 اين قانون حقوق فوق از سوي هيات كارشناسي مندرج در اين قانون تعيين و از محل اعتبار طرح پرداخت و مال الاجاره ملك موقوفه با در نظر گرفتن پرداخت مزبور از سوي هيات كارشناسي تعيين خواهد شد.

تبصره 5 _ در كليه موارد مندرج در اين قانون هيات كارشناسي مكلف است بر اساس مقررات و ضوابط مندرج در قانون كارشناسي مصوب سال 1317 و ساير مقررات مربوط حداكثر ظرف يكماه نظرات خود را دقيقا اعلام نمايد. دستمزد كارشناسان طبق آيين نامه دستمزد كارشناسان رسمي و اصلاحات بعدي آن و در صورت اختلاف طبق نظر دادگاه محل مشخص و از محل اعتبار مربوط به طرح قابل پرداخت مي باشد. نصف هزينه كارشناسي پرداخت شده كه به عهده مالك مي باشد در هنگام انجام معامله از ارزش ملك كسر مي گردد.

ماده 6 _ در مواردي كه (دستگاه اجرايي مقتضي بداند و در صورت رضايت مالك عوض اراضي تمليك شده از اراضي مشابه ملي يا دولتي متعلق به خود تامين و با حفظ ضوابط مندرج در قوانين و مقررات مربوط ، به مالكين واگذار مي نمايد. در اين صورت نيز تعيين بهاي عوض و معوض به عهده هيات كارشناسي مندرج در اين قانون مي باشد.

ماده 7 _ (دستگاه اجرايي مجاز

است به جاي پرداخت حق كسب و پيشه در صورت رضايت صاحب حق تعهد نمايد كه پس از انجام طرح ، محل كسبي در همان حدود به صاحب حق واگذار نمايد.

ماده 8 _ تصرف اراضي ، ابنيه و تاسيسات و خلع يد مالك قبل از انجام معامله و پرداخت قيمت ملك يا حقوق مالك مجاز نمي باشد مگر آنكه در اثرموانعي از قبيل استنكاف مالك از انجام معامله ، اختلاف مالكيت ، مجهول بودن مالك ، رهن يا بازداشت ملك ، فوت مالك و غيره انجام معامله قطعي ممكن نگردد ، در اين صورت به منظور جلوگيري از وقفه يا تاخير در اجراي طرح به شرح زير اقدام مي شود.

چنانچه مالك ظرف يكماه از تاريخ اعلام (دستگاه اجرايي به يكي از انحاي مقرر در تبصره 2 ماده 4 براي انجام معامله مراجعه نكند يا از انجام معامله به نحوي استنكاف نمايد مراتب براي بار دوم اعلام و پس از انقضا 5 روز مهلت مجدد ، ارزش تقويمي ملك كه طبق نظر هيات كارشناسي مندرج درماده 4 يا تبصره 2 آن تعيين شده است بميزان و مساحت مورد تملك به صندوق ثبت محل توديع و دادستان محل يا نماينده وي سند انتقال را امضا و ظرف يكماه به تخليه و خلع يد اقدام خواهد نمود و بهاي ملك يا حقوق يا خسارات بميزان مالكيتي كه در مراجع ذي ربط احراز مي گردد از سوي اداره ثبت به ذي حق پرداخت و اسناد قبلي مالك حسب مورد اصلاح يا ابطال و مازاد سپرده طبق مقررات مربوط به صندوق دولت مسترد مي شود ، اداره ثبت محل موظف است بر اساس سند انتقال

امضا شده وسيله دادستان يا نماينده وي سند مالكيت جديدي بميزان و مساحت اراضي ، ابنيه و تاسيسات مورد تملك به نام (دستگاه اجرايي صادر و تسليم نمايد.

ماده 9 _ در صورتي كه فوريت اجراي طرح با ذكر دلايل موجه به تشخيص وزير دستگاه اجرايي ضرورت داشته باشد به نحوي كه عدم تسريع در انجام طرح موجب ضرر و زيان جبران ناپذيري گردد ، (دستگاه اجرايي مي تواند قبل از انجام معامله قطعي و با تنظيم صورتمجلس وضع موجود ملك با حضور مالك يا نماينده وي در غياب او و نماينده دادستان و كارشناس رسمي نسبت به تصرف و اجراي طرح اقدام نمايد لكن (دستگاه اجرايي ) مكلف است حداكثر تا سه ماه از تاريخ تصرف نسبت به پرداخت يا توديع قيمت عادله طبق مقررات اين قانون اقدام نمايد.

تبصره _ مالك يا صاحب حق مي تواند در صورت عدم پرداخت بها در مدت مذكور با مراجعه به دادگاه صالحه درخواست توقيف عمليات اجرايي راتا زمان پرداخت بها بنمايد و محاكم صالحه به موضوع خارج از نوبت رسيدگي و حكم لازم صادر مي نمايند و در صورت پرداخت قيمت تعيين شده بلافاصله رفع توقيف عمليات اجرايي به عمل خواهد آمد.

ماده 10 _ چنانچه قبل از تصويب اين قانون ، اراضي ، ابنيه يا تاسيساتي بر اساس قوانين موضوعه قبلي بتصرف وزارتخانه ها ، موسسات و شركتهاي دولتي و يا وابسته به دولت و همچنين شهرداري ها ، بانك ها و دانشگاههاي دولتي يا سازمانهايي كه شمول قانون نسبت به آنها مستلزم ذكر نام باشد درآمده و يا در محدوده مورد تصرف قرار گرفته باشد كه بر اساس قوانين مذكور دولت مكلف به پرداخت

بهاي عادله و حقوق و خسارات متعلقه بوده ولي تعيين بهاي آن و يا حقوق و خسارات متعلقه منجر بصدور نظر قطعي در مراجع ذي صلاح نشده باشد و يا به تصرف مجري طرح در نيامده باشد بها وحقوق و خسارات مربوط به شرح زير پرداخت خواهد شد

الف _ ارزش كليه اعياني اعم از هرگونه ساختمان ، تاسيسات ، مستحدثات و ساير حقوق متعلقه طبق مقررات اين قانون تقويم و نقدا پرداخت مي شود.

ب _ بهاي زمينهاي داير در بخش خصوصي بقيمت روز تقويم و پرداخت خواهد شد و بابت زمينهاي موات ، جنگلها ، مراتع و هر قسمتي كه طبق قانون اساسي جزو اموال عمومي درآمده وجه پرداخت نخواهد شد. زمينهاي داير را به آن قسمت كه اضافه بر حداكثر مجاز زمينهاي مذكور در قانون مصوب شوراي انقلاب كه توسط وزارت كشاورزي پيشنهاد شده هيچ گونه وجهي تعلق نمي گيرد.

تبصره 1 _ ارزش تقويم شده زمين در صورت اختلاف نظر از طرف هيات كارشناسان موضوع ماده (4) اين قانون با در نظر گرفتن ميانگين ارزش كل مساحت هر ملك تعيين خواهد شد.

تبصره 2 _ هرگونه انتقال قهري و يا ملكيت مشاع به منزله يك واحد مالكيت خواهد بود.

تبصره 3 _ (دستگاه اجرايي مكلف مي باشند اعتبار مورد نياز جهت اجراي مفاد ماده 10 اين قانون را پيش بيني و پس از تامين اعتبار لازم به ترتيب فراهم شدن مقدمات انجام معامله قطعي حداكثر ظرف پنج سال بهاي كليه اراضي و متصرفي را پرداخت و تملك نمايند. ادارات ثبت اسناد و املاك مكلف به صدور سند مالكيت مي باشند.

تبصره 4 _ طرحهاي موضوع اين قانون از تاريخ شروع به اجرا از پرداخت

هر نوع عوارض مستقيم به شهرداريها مثل انواع عوارض متعلق به زمين وساختمان و ساير اموال منقول و غيرمنقول و حق تشرف و حق مرغوبيت و مشابه آن معاف هستند.

ماده 11 _ هرگاه براي اجراي طرح (دستگاه اجرايي احتياج به اراضي داير يا باير ، ابنيه يا تاسيسات متعلق به ساير وزارتخانه ها يا موسسات و شركتهاي دولتي يا وابسته به دولت و همچنين شهرداري ها ، بانكها و دانشگاههاي دولتي و سازمانهايي كه شمول قانون نسبت به آنها مستلزم ذكر نام است داشته باشد واگذاري حق استفاده به موجب موافقت وزير يا رييس موسسه يا شركت كه ملك را در اختيار دارد ممكن خواهد بود. اين واگذاري به صورت بلاعوض مي باشد و در صورتي كه مسوولين مربوط به توافق نرسند طبق نظر نخست وزير عمل خواهد شد.

تبصره _ در صورتي كه اراضي و ابنيه و تاسيسات يا حقوق آن متعلق به شركت يا سازمان يا موسسه دولتي يا وابسته به دولت بوده و واگذاري بلاعوض آن برابر اساسنامه شركت مقدور نباشد ، بهاي آن بر اساس ارزش تعيين شده در ترازنامه شركت قابل پرداخت است

در اين صورت ملك به صورت قطعي به (دستگاه اجرايي منتقل خواهد شد.

ماده 12 _ كليه قوانين و مقرراتي كه تا اين تاريخ در مورد لايحه نحوه خريد و تملك اراضي و املاك براي اجراي برنامه هاي عمومي و عمراني و نظامي دولت تصويب شده و با اين قانون مغايرت دارد از تاريخ تصويب اين قانون ملغي الاثر مي باشد.

لايحه قانوني الحاق سه ماده و دو تبصره به قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري وكيفيت عمران

ماده 1 _ سازمانهاي عمران اراضي شهري براي تسهيل در امر واگذاري زمين به اشخاص جهت ايجاد مسكن و يا واگذاري زمين براي رفع نيازهاي خدمات

عمومي شهري در مواقع ضروري مي توانند از آن قسمت از اراضي موضوع تبصره ماده يك قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن و ماده 10 آيين نامه اجرايي قانون مذكور نيز استفاده و نسبت به واگذاري زمين معوض با رعايت ضوابط شهرداري كه ضمنا ارزش معاملاتي آن معادل زمين قبلي بوده و سطح آن به هر حال از حد نصاب مقرر در ماده 5 آيين نامه اجرايي تجاوز ننمايد به افراد دارنده گواهي مهلت عمران اقدام نمايد.

تبصره _ مقررات فوق ناظر بر اراضي موضوع قانون تاييد واگذاري هاي انجام شده توسط بنياد مسكن انقلاب مصوب 13 11 58 مي باشد مشروط برآنكه تاريخ پرداخت وجه طبق فيش بانكي حداكثر پايان ارديبهشت ماه 59 باشد.

ضمنا در مورد اراضي واگذاري قبلي سازمانهاي عمران اراضي شهري و همچنين تعيين معوض اراضي موضوع ماده 14 آيين نامه اجرايي قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن و قانون اصلاحي ماده ياد شده نيز به ترتيب مذكور در ماده فوق عمل خواهد شد.

ماده 2 _ بهاي زمينهايي كه از طرف سازمانهاي عمران اراضي شهري واگذار مي شود به شرح زير محاسبه و اخذ مي گردد

30% آخرين ارزش معاملاتي تعيين شده توسط كميسيون تقويم املاك موضوع تبصره 2 ماده 23 قانون ماليات هاي مستقيم مصوب اسفند ماه 1345 واصلاحيه هاي بعدي با كسر 40% آن به عنوان بهاي پايه و در مناطقي كه قيمت منطقه اي اعلام نشده معادل قيمتي كه هياتي متشكل از نماينده وزارت دارايي دو نفر معتمدين به انتخاب حاكم شرع محل نماينده وزارت مسكن و شهرسازي ، نماينده وزارت كشور، نماينده ثبت نماينده دادستاني

و نماينده شهرداري تعيين خواهند نمود مبناي قيمت اراضي خواهد بود و در صورتي كه زمين توسط آن سازمانها قطعه بندي و يا آماده سازي و واجدخدمات شهري گردد حسب مورد محاسبه و به قيمت پايه اضافه خواهد گرديد و در صورتي كه قسمتي و يا كل عمليات مذكور قبلا انجام پذيرفته باشدبه شرح زير محاسبه و به قيمت پايه اضافه خواهد گرديد

1 _ در صورتي كه زمين داخل محدوده خدمات شهرداري باشد 10% قيمت منطقه اي اضافه خواهد شد.

2 _ در صورتي كه زمين داراي طرح جامع تفصيلي شهر باشد 10% قيمت منطقه اي اضافه خواهد شد.

3 _ در صورتي كه زمين داراي نقشه تفكيكي باشد 10% قيمت منطقه اي اضافه خواهد شد.

4 _ در صورتي كه زمين داراي خيابان بندي باشد 10% قيمت منطقه اي اضافه خواهد شد.

5 _ در صورتي كه امكان اخذ انشعاب آب لوله كشي براي زمين موجود باشد 10% قيمت منطقه اي اضافه خواهد شد.

6 _ در صورتي كه امكان اخذ انشعاب برق براي زمين موجود باشد 10% قيمت منطقه اي اضافه خواهد شد.

7 _ در صورتي كه امكان اخذ انشعاب گاز و يا تلفن باشد 10% قيمت منطقه اي اضافه خواهد شد.

تبصره _ عوايد حاصل از رديفهاي 1 الي 4 فوق به صندوق شهرداري هاي مربوطه واريز خواهد شد.

ماده 3 _ كليه واگذاري هاي زمين بدون رعايت تشريفات مربوط به مزايده و مناقصه و كميسيون ماده هفتاد و يك و طبق قرارداد منعقده بين سازمانهاي عمران و اراضي و متقاضيان به عمل خواهد آمد.

لايحه قانوني خريد اراضي و املاك مورد احتياج دولت و شهرداريها - سال 1358

ماده 1 _ در موارديكه وزارتخانه ها و سازمان هاي دولتي يا وابسته به دولت يا شهرداري ها براي ايجاد

يا توسعه مرافق عامه از قبيل توسعه يا احداث جاده ،راه آهن يا خيابان ، توسعه معابر ، لوله كشي آب و نفت و گاز ، حفر نهر و غيره براي مصارف عمومي احتياج به خريد اراضي و املاك اشخاص داشته باشند و در انجام معامله يا تعيين قيمت با مالك توافق نشود يا ملك مجهول المالك باشد مي توانند به ترتيب مقرر در اين قانون با پرداخت قيمت عادله آن را تملك نمايند مشروط به اينكه اجراي طرح مورد نظر در محدوده يا مسير معين ضروري باشد به نحويكه انجام آن در محل ديگر ميسر نبوده يا موجب خسارت عمده اي گردد.

ماده 2 _ به منظور حل اختلاف در انجام معامله يا تعيين قيمت و ميزان خسارت و ارزيابي حقوقي كه اشخاص در اراضي و املاك موضوع اين قانون دارند در هر استان هياتي مركب از رييس دادگستري و مديركل ثبت ، و رييس شوراي استان (در غياب رييس شوراي استان استاندار) تشكيل مي شود. دراستان تهران به جاي رييس دادگستري يكي از مستشاران ديوانعالي كشور به انتخاب رييس ديوان مزبور شركت خواهد كرد.

ماده 3 _ سازمان يا موسسه خريدار بايد مدارك زير را به درخواستي كه تسليم هيات مي نمايد ضميمه كند.

الف _ نام و مشخصات مالك يا صاحب حق

ب _ نقشه دقيق ملك مورد نياز

ج _ مدارك تصويب طرح و بودجه آن و دلايل ضرورت اجراي طرح در محل مورد نظر.

د - مدرك دعوت مالك يا صاحب حق براي توافق و عدم حصول توافق اداره ثبت اسناد و املاك محل وقوع ملك مكلف است حداكثر ظرف يك هفته وضع ثبتي ملك را به دستگاه اجرايي

استعلام كننده اعلام نمايد.

تبصره _ در صورتي كه ملك مورد نياز طبق گواهي اداره ثبت محل مجهول المالك باشد گواهي مذكور كافيست و مقررات بند د اين ماده اجرا نمي شود.

در صورتي كه اقامتگاه مالك معلوم نباشد مالك بوسيله نشر آگاهي در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار محل به فاصله ده روز از تاريخ انتشار آگهي دعوت خواهد شد.

ماده 4 _ پس از وصول درخواست در صورتي كه مقررات ماده 3 اين قانون رعايت شده باشد هيات ظرف پانزده روز اقدام به تعيين يك يا چند كارشناس خواهد كرد.

كارشناس يا كارشناسان منتخب بايد از كارشناسان رسمي وزارت دادگستري باشند چنانچه در موضوعي كارشناس رسمي صلاحيتدار نباشد هيات مي تواند از كارشناسان و خبرگان غير رسمي استفاده نمايد.

ماده 5 _ كارشناس مكلف است در مهلت مقرر نظر خود را به هيات تسليم نمايد و چنانچه اظهارنظر در مدت مذكور مقدور نباشد مي تواند در خواست تمديد مهلت نمايد. در صورتي كه عذر كارشناس موجه باشد هيات مهلت را تجديد خواهد كرد.

تبصره _ هرگاه كارشناس رسمي بدون عذر موجه از قبول كارشناسي استنكاف كند و يا درظرف مهلت مقرر اظهارنظر ننمايد تحت تعقيب انتظامي واقع و پروانه كارشناسي او لغو خواهد شد.

ماده 6 _ دستمزد كارشناس به نظر هيات تعيين مي شود و پرداخت آن بر عهده سازمان يا موسسه خريدار است

ماده 7 _ بهاي اراضي و ابنيه و تاسيسات و ارزش حقوقي كه اشخاص در ملك دارند بدون در نظر گرفتن تاثير اجراي طرح مربوطه تعيين خواهد شد.

در موردي كه ملك محل سكناي مالك باشد ده درصد و هرگاه ملك ممر اعاشه منحصر او باشد پانزده درصد علاوه بر قيمت

عادله پرداخت خواهد شد.

ماده 8 _ در مورد املاك مزروعي با توجه به قانون نحوه انتقال اراضي واگذاري به زارعين مشمول قوانين و مقررات اصلاحات ارضي مصوب 21 9 1351 اقدام و علاوه بر پرداخت بهاي عادله معادل پانزده درصد قيمت مزبور بين زارعين و پانزده درصد بين خوش نشينان و برزگراني كه در اثراجراي طرح محل سكونت خود را ترك مي نمايند به نسبت تعداد عايله تحت تكفل آنان تقسيم خواهد شد.

ماده 9 _ در صورتي كه طبق نظر اداره كشاورزي و امور روستاهاي محل ، زارعين حقوقي در ملك مورد بحث داشته باشند معادل حقوق زارعين ذينفع به تشخيص آن اداره از قيمت عادله ملك كسر و به آنها پرداخت و بقيه به مالك تاديه خواهد شد.

ماده 10 _ نسبت به املاك موقوفه حسب مورد از طريق اجاره طويل المدت يا تبديل به احسن عمل خواهد شد در صورتي كه زارعين ملك موقوفه حقوقي در آن ملك داشته باشند به ترتيب مقرر در ماده قبل عمل خواهد شد.

ماده 11 _ هرگاه از طرف مالك يا متصرف ملك يا هر شخص ديگري از اجرا كارشناسي ممانعت به عمل آيد ، به دستور هيات مأمورين انتظامي محل رفع ممانعت و مزاحمت خواهندنمود.

ماد 12 _ پس از وصول نظريه كارشناس هيات بايد ظرف يك هفته راي خود را در مورد بهاي ملك و ميزان خسارت وارده صادر و به ترتيب مقرر درقانون آيين دادرسي مدني به طرفين ابلاغ نمايد.

ماده 13 _ هرگاه هيات رأسا يا در اثر اعتراض خريدار يا مالك تشخيص دهد كه نظر كارشناس يا كارشناسان عادلانه نيست ، كارشناس يا كارشناسان ديگري انتخاب خواهد كرد.

ماده

14 _ در مورد املاكي كه قبل از تصويب اين قانون از هيات هاي سابق تقاضاي خريد آنها شده و هنوز سند انتقال تنظيم نگرديده (اعم از اينكه نسبت به آنها راي صادر شده يا نشده باشد) در صورتيكه از طرف دستگاههاي اجرايي ابنيه و تاسيساتي در آن املاك ايجاد شده و يا اينكه تصرفي نشده ولي بارعايت ماده 1 اين قانون مورد احتياج باشند هيات هاي رسيدگي با ارزيابي مجدد راي به انتقال آنها خواهد داد. ملاك قيمت بهاي تاريخي است كه مالك از تصرف در ملك خود ممنوع گرديده است

تبصره - در تمام موارد مذكور در اين قانون براي فاصله بين تاريخ ارزيابي و تاريخ تنظيم سند انتقال شش درصد بها در سال بابت اجرت المثل منافع مورد معامله علاوه بر بهاي تعيين شده پرداخت خواهد شد مشروط به اينكه در اين مدت مالك از تصرف و بهره برداري در ملك منع شده باشد.

ماده 15 _ پس از صدور راي از طرف هيات در صورتي كه مالك به انتقال ملك و تحويل آن رضايت ندهد پس از سپردن تمام قيمت ملك و خسارات در صندوق دادگستري به دستور هيات ، دادستان شهرستان محل وقوع ملك سند انتقال ملك را از طرف مالك امضا و ظرف يك ماه دستور تخليه وتحويل ملك را به سازمان يا موسسه خريدار خواهد داد. هزينه تنظيم سند برعهده خريدار است و مالك از پرداخت ماليات انتقال املاك غيرمنقول معاف خواهد بود ولي ماليات ارزش سرقفلي كه جز قيمت كارشناسي منظور شده است وصول خواهد شد.

تبصره _ هرگاه ملك مورد نظر در تصرف مستاجر و محل سكناي او باشد

دادستان شهرستان به تشخيص خود مي تواند تا دو ماه براي تخليه ملك مهلت دهد.

ماده 16 _ در صورتي كه ملك در رهن يا وثيقه نباشد وجه سپرده شده در صندوق دادگستري به دستور دادستان شهرستان محل وقوع ملك به مالك پرداخت مي شود. در غير اين صورت به دستور دادستان تا حد بهاي تعيين شده از دين مالك دروجه طلبكار تامين و رهن يا وثيقه ملك فك و سند انتقال تنظيم مي گردد.

هرگاه ملك مجهول المالك باشد يا مالكيت آن مورداختلاف باشد ، وجه سپرده شده بعد از مشخص شدن مالك قانوني به وي تاديه خواهد گرديد.

ماده 17 _ چنانچه سازمان يا موسسه خريدار ظرف شش ماه از تاريخ ابلاغ راي هيات مبلغ بهاي تعيين شده را در صندوق دادگستري توديع نكند به تقاضاي مالك راي صادره بي اعتبار و ملغي الاثر خواهد شد و مالك مي تواند استرداد ملك را از هيات هاي مذكور تقاضا نمايد.

ماده 18 _ كليه قوانين و مقرراتي كه با اين قانون مغاير است در آن قسمت كه مغايرت دارد نسخ مي شود.

مصوبه مجمع مصلحت نظام در خصوص حق كسب يا پيشه يا تجارت - مصوب 25 10 1369

ماده واحده _ در مورد ( حق كسب يا پيشه يا تجارت ) مطابق قانون روابط موجر و مستاجر ، مصوب دوم مرداد ماه يكهزار و سيصد و پنجاه و شش عمل شود. ماده واحده الحاقيه به قانون روابط موجر و مستاجر مصوب پانزدهم آبانماه يكهزار سيصد و شصت و پنج به قوت خود باقي است

كارشناسان، دلالان و مشاورين

آيين نامه اجرايي قانون كانون كارشناسان رسمي دادگستري - مصوب 7 2 1382 هيات وزيران

فصل اول _ كليات ( ماده 1 تا 3

ماده 1 _ در آيين نامه ، واژه هاي اختصاري زير در مفاهيم مشروح مربوط به كار مي رود

الف - قانون ( قانون كانون كارشناسان رسمي دادگستري )

ب - كانون ( كانون كارشناسان رسمي دادگستري )

ج - شوراي عالي ( شوراي عالي كارشناسان رسمي )

ماده 2 _ ملاك تعيين كارشناس رسمي مقيم در مورد تعيين نصاب تشكيل كانون در مراكز هر استان ، محل اقامتي مي باشد كه در پروانه كارشناسي آنان تعيين گرديده است

ماده 3 _ معيار تشخيص نزديكترين كانون ، فاصله نزديكترين مركز هر استان با مركز استان ديگر ، براساس جداول تعيين فاصله شهرها كه به وسيله وزارت راه و ترابري تهيه مي شود بوده و در صورت بروز هرگونه ابهام و اختلاف در تشخيص نزديكترين كانون ، نظر شوراي عالي ملاك عمل مي باشد.

فصل دوم _ شوراي عالي ( ماده 4 تا 22 )

ماده 4 _ تعداد نصاب هركانون براي عضويت در شوراي عالي ، متناسب با تعداد كارشناسان رسمي آن كانون ، حداقل سه ماه قبل از برگزاري انتخابات درهر دوره انتخاباتي به وسيله شوراي عالي تعيين و اعلام مي گردد.

ماده 5 _ نصاب كانونها براي عضويت در شوراي عالي با در نظر گرفتن نسبت كل كارشناسان رسمي به تعداد هجده نفر اعضا شوراي عالي تعيين مي گردد. چنانچه تعداد كارشناسان رسمي يك كانون (اعم از كارشناسان آن استان و كارشناسان استان ديگري كه به دليل نداشتن كانون مستقل عضو آن كانون محسوب مي گردند) كمتر از نصاب لازم براي معرفي يك عضو باشند ، كارشناسان آن كانون به ترتيب با كارشناسان نزديكترين كانون يا كانونهاي ديگرتجميع و تعداد نصاب اعضا براي شوراي عالي تعيين خواهد شد.

تبصره _ پس از تعيين و اعلام تعداد نصاب اعضاي

هر كانون ، داوطلبان عضويت در شوراي عالي يك ماه مهلت دارند تا در كانون مربوط داوطلبي خودرا ثبت نمايند. كانونها موظفند ظرف حداكثر پانزده روز از تاريخ پايان مهلت ثبت نام ، اسامي و آخرين وضعيت پروانه كارشناسي داوطلبان را به شوراي عالي و در دوره اول به كانون استان تهران اعلام نمايند.

ماده 6 _ شوراي عالي بلافاصله پس از وصول تمامي اسامي داوطلبان كه ثبت نام كرده اند فهرست اسامي و وضعيت پروانه آنان را در اختيار كميسيون تشخيص صلاحيت موضوع ماده 13 قانون قرار مي دهد.

تبصره 1 _ داوطلبان بايد در زمان ثبت نام و اخذ راي داراي پروانه معتبر كارشناسي بوده و در حالت تعليق نباشند.

تبصره 2 _ شوراي عالي پس از اخذ نظر كميسيون ماده 13 بلافاصله فهرست اسامي داوطلبان واجد شرايط را به كانونهاي مربوط اعلام مي نمايد. داوطلباني كه صلاحيت آنها رد شده مي توانند از تاريخ اعلام كانون مربوط به آنان ، ظرف مدت پنج روز اعتراض خود را به كانون مربوط تسليم نمايند. كانون مزبور بلافاصله اعتراضات واصله را به كميسيون ماده 13 منعكس نموده و كميسيون ياد شده ظرف يك هفته نظريه قطعي خود را به كانون مربوط اعلام خواهد كرد.

ماده 7 _ به منظور انتخاب اعضا شوراي عالي پس از تعيين نصاب هر استان در روز و ساعت معيني در كانون مربوط در سراسر كشور انتخابات برگزار مي شود. كارشناسان رسمي دادگستري عضو كانون مربوط مي توانند به تعداد دو برابر نصاب تعيين شده به كانديداهاي مورد نظر خود راي دهند. انتخاب شوندگان به ترتيب فوق در جلسه اي كه در محل شوراي عالي تشكيل مي شود و تاريخ آن از

قبل تعيين و به اطلاع منتخبين رسيده از بين خود 18 نفر را به عنوان اعضا شوراي عالي انتخاب مي نمايند. در هر صورت تعداد انتخاب شدگان در استان بايد دو برابر نصاب تعيين شده باشد.

تبصره 1 _ كليه هجده نفر باقيمانده از منتخبان مرحله اول ، به عنوان ( افراد ذخيره ) كانونهاي مربوط در شوراي عالي محسوب مي گردند تا چنانچه اعضا اصلي كانون مربوط به هر دليل از جمله فوت ، استعفا ، تعليق ، ابطال پروانه كارشناسي يا غيبت غير موجه عضويت خود را از دست دهند ، ( افراد ذخيره ) آن كانون كه به ترتيب حايز اكثريت آرا بوده براي بقيه مدت به عضويت اصلي شوراي عالي در آيند.

تبصره 2 _ چنانچه ( افراد ذخيره ) نيز به دلايل فوق وجود نداشته باشند ، انتخابات ميان دوره اي در كانون مربوط انجام شده و دو برابر نصاب تعيين شده مذكور انتخاب و معرفي مي گردند تا در شوراي عالي با حضور تمامي اعضاي اصلي و نيز ( افراد ذخيره ) كانون ها كه حداكثر سي و شش نفر خواهند بود ، اعضاي اصلي مورد نياز تا حد نصاب را انتخاب نمايند. در هر صورت رعايت نصاب تعيين شده براي كانونها اعم از اصلي و ذخيره بايد مد نظر باشد.بقيه منتخبان مذكور ، ( افراد ذخيره ) كانون مربوط براي باقيمانده مدت محسوب مي گردند.

ماده 8 _ مسووليت اجراي انتخابات به عهده شوراي عالي خواهد بود. معرفي كارشناسان موضوع ماده 13 قانون به رييس قوه قضاييه و اجراي انتخابات شوراي عالي و كليه وظايفي كه در قانون و اين آيين نامه به عهده شوراي عالي است

، در دوره اول و قبل از تشكيل شوراي عالي به عهده كانون استان تهران مي باشد.

ماده 9 _ محل برگزاري مرحله اول انتخابات شوراي عالي ، كانون استانها و در مرحله دوم كانون استان تهران يا شوراي عالي مي باشد. در مواردي كه طبق قسمت اخير ماده 5 اين آيين نامه دو يا چند كانون و نمايندگي با يكديگر تجميع و راي مي دهند ، محل برگزاري مرحله اول انتخابات در كانونهاي مذكورخواهد بود كه اعضاي هر كانون براي اخذ راي به كانون استان خود مراجعه مي نمايند. حايزان اكثريت آرا در اين محاسبه كارشناسي مي باشد كه بيشترين راي را در صندوق كانون هاي مذكور كسب نموده باشد ، اعم از آرا اعضاي مقيم كانونها و آرا اعضاي استانهاي ديگري كه به دليل نداشتن كانون مستقل عضو نمايندگي آن كانون مي باشند.

ماده 10 _ به منظور همكاري وهماهنگي كانونها در امر انتخابات شوراي عالي وانتخاب سي وشش نفر مربوط (هجده نفر اعضاي اصلي و هجده نفر افراد ذخيره ، بدوا با تشكيل مجمع عمومي مركب از اعضاي هيات مديره كليه كانونهاي كشور كه به دعوت كانون استان تهران تشكيل مي گردد از بين كارشناسان معتبر نسبت به تعيين ( هيات نظارت بر انتخابات شوراي عالي ) براي هر استان به پيشنهاد هر يك از هيات مديره هاي استانها اقدام مي گردد. تعداد اعضاي هيات نظارت مذكور بايد به نحوي باشد كه براي هر استان لااقل سه نفر به عنوان ناظر بر انتخابات ، به شرط آنكه ناظران خود داوطلب عضويت در شوراي عالي نباشند ، انتخاب شوند. نحوه تشكيل حد نصاب ، اداره جلسه و ساير ضوابط مجمع عمومي هيات مديره كانونها ، طبق نظامات

و تشريفات مقرر در قانون و اين آيين نامه مي باشد كه براي مجامع عمومي پيش بيني شده است

ماده 11 _ انتخابات اعضاي شوراي عالي در يك روز و ساعت معين در كل كشور انجام و صندوق اخذ راي در محل كانونهاي مربوط يا نمايندگي هاي كانون ذي ربط مستقر مي گردد. كارشناسان واجد شرايط راي دادن در ساعات تعيين شده براي تكميل تعرفه منضم به راي و اخذ برگ مخصوص راي گيري شخصا با در دست داشتن پروانه كارشناسي معتبر در محل صندوق كانون استان يا نمايندگي مربوط مراجعه و به طور مخفيانه راي خواهند داد. صندوق هابايد قبلا با نظارت ناظران منتخب مجمع عمومي هيات مديره ها لاك و مهر شده و برگ هاي آرا نيز قبلا توسط ناظران مذكور امضا و مهر گردد.

تبصره _ مجمع عمومي هيات مديره استانها مي توانند در صورت داشتن امكانات اخذ راي در استانهايي كه در آنها كانون تشكيل نشده و به صورت نمايندگي يكي از كانونها اداره مي شوند ناظران را معرفي و در همان روز و ساعت و تاريخ اخذ راي ، در استانهاي مذكور نيز صندوق اخذ راي مستقر نمايند.

ماده 12 _ پس از خاتمه مهلت اخذ راي ، صندوقها در محل كانون يا محل نمايندگي مربوط ، با حضور ناظران منتخب مجمع عمومي هيات مديره كانونها و دو نفر نمايندگان هيات مديره كانون مربوط كه خود داوطلب انتخاب در شوراي عالي نمي باشند ، مفتوح گرديده ، شمارش و قرائت آرا انجام مي گيرد. سپس اسامي منتخبان براساس آرا مأخوذه صندوق يا صندوق هاي اخذ راي آن استان به ترتيب آرا مكتسبه صورتمجلس و به امضا اعضا جلسه رسيده و

براي شوراي عالي ارسال مي شود.

ماده 13 _ اولين جلسه شوراي عالي ، حداكثر پانزده روز پس از انتخابات مرحله دوم ، با حضور كليه اعضا اصلي تشكيل مي گردد. در اين جلسه ، اعضا از بين خود رييس ، نايب رييس ، خزانه دار ، كارپرداز ، دو نفر منشي و دو نفر بازرس با اكثريت آرا انتخاب مي نمايند.

تبصره 1 _ دعوت اعضا براي تشكيل جلسه به وسيله رييس شوراي عالي صورت مي گيرد و در اولين دوره به دعوت رييس كانون استان تهران مي باشد.

تبصره 2 _ چنانچه در جلسه اول همه اعضا شركت ننمايند ، ظرف يك هفته جلسه بعدي تشكيل و با حضور نصف به علاوه يك اعضا اصلي رسميت خواهد يافت راي دو سوم حاضران در جلسه معتبر است

تبصره 3 _ جلسات شوراي عالي در هر ماه يك بار تشكيل مي شود و در صورت ضرورت جلسات فوق العاده تشكيل خواهد شد.

ماده 14 _ چگونگي ايجاد تشكيلات سازماني و تقسيم وظايف اعضا شوراي عالي طبق دستورالعمل داخلي شوراي مزبور صورت خواهد گرفت

ماده 15 _ عضويت در شوراي عالي افتخاري است و بابت عضويت و شركت در جلسات حق الزحمه اي پرداخت نمي شود.

تبصره _ چنانچه هر يك از اعضا به تشخيص و تصويب شوراي عالي به صورت موظف در اين شورا مشغول به كار گردند ، با تصويب شوراي ياد شده حق الزحمه اي متناسب براي دوران اشتغال به آنان پرداخت مي گردد.

ماده 16 _ هزينه هاي جاري شوراي عالي در بودجه اي كه همه ساله توسط شوراي مزبور تصويب مي گردد ، از محل درآمد كانون استانها به نسبت بودجه سالانه هر كانون تامين

مي شود. كانونها مكلف به پرداخت اين هزينه ها در ظرف سال مي باشند.

ماده 17 _ شوراي عالي مي تواند از طريق كانونهاي مستقل مربوط ، محدوده مورد عمل كارشناسان رسمي را به حوزه معين منحصر نمايد كارشناسان رسمي موظفند نظاماتي را كه از طريق شوراي عالي با رعايت قانون و اين آيين نامه اعلام مي گردد رعايت نمايند.

ماده 18 _ شوراي عالي مي تواند از ميان كارشناسان رسمي كانون هاي كشور در هر رشته ، هيات يا هيات هايي مركب از حداقل سه نفر كارشناس رسمي به عنوان كميسيونهاي مشورتي علمي و فني كارشناسان آن رشته انتخاب نمايد تا ضمن همكاري لازم در تهيه سوالات آزمون و نيز اعطا صلاحيت اوليه يا اضافي به كارشناسان رسمي يا متقاضيان كارشناسي ، نظر مشورتي خود را به شوراي عالي و يا به كانونهايي كه شوراي عالي به آنها تفويض اختيار نموده اعلام نمايند.

ماده 19 _ به منظور هماهنگي و امكان استفاده از كارشناسان رسمي كشور در دعاوي خارجي و محاكم و مراجع بين المللي ، شوراي عالي موظف است كارت و پروانه كارشناسان رسمي كل كشور را علاوه بر زبان فارسي به زبان انگليسي نيز تهيه و جهت استفاده آنها در اختيار كانون هاي كشور قرار دهد.

ماده 20 _ اعضاي شوراي عالي براي مدت چهار سال با راي كارشناسان رسمي كل كشور انتخاب مي شوند و انتخاب مجدد تنها براي يك دوره ديگر بلامانع است

ماده 21 _ مكاتبات شوراي عالي صرفا از طريق رييس شورا و در غياب وي با نايب رييس خواهد بود.

ماده 22 _ مقررات ، دستورالعمل ها و ضوابطي كه در حدود مقررات قانون و اين آيين نامه توسط

شوراي عالي تصويب و ابلاغ مي گردد و همچنين در كليه مواردي كه در اجراي اين آيين نامه ابهاماتي پيش آيد ، نظر شوراي عالي كه با در نظر گرفتن مقررات قانون و اين آيين نامه اعلام مي گردد معتبر بوده و براي كليه كارشناسان رسمي كانونها و مراجع مربوط لازم الرعايه مي باشد.

فصل سوم _ مجامع عمومي ( ماده 23 تا 42 )

ماده 23 _ اعضاي مجامع عمومي هر كانون از كارشناسان رسمي آن كانون و همچنين كارشناسان رسمي نزديكترين استان مجاور كه به لحاظ فقدان كانون مستقل عضو آن كانون هستند و داراي پروانه كارشناسي معتبر بوده و در حال تعليق نباشند تشكيل مي گردد.

ماده 24 _ چنانچه مجامع عمومي براساس بند (الف ماده (6) قانون در دومين جلسه نيز نصاب لازم را نداشته باشند ، دعوت از اعضا تا تشكيل مجمع با نصاب لازم قانوني تجديد مي شود.

ماده 25 _ در هيچ يك از مجامع وكالت از اعضا داراي اعتبار نمي باشد.

ماده 26 _ در مواردي كه مهلت تشكيل مجمع عمومي عادي گذشته و به هر دليل از جمله عدم حد نصاب قانوني در جلسات اول و دوم مجمع عمومي عادي رسميت نيافته و منتج به نتيجه نشده باشد مجمع عمومي فوق العاده تشكيل مي گردد.

ماده 27 _ در مواردي كه نياز به انتخابات ميان دوره اي باشد و همچنين در ساير مواردي كه ضرورت تشكيل مجمع فوق العاده را با رعايت ديگر مقررات قانون بنا به تشخيص هيات مديره كانون مربوط ايجاب نمايد و تصميمات متخذه جزو وظايف مجمع عمومي عادي نباشد ، مجمع عمومي فوق العاده تشكيل مي گردد.

ماده 28 _ نصاب رسميت جلسات مجامع عمومي عادي در مورد جلسات مجامع عمومي فوق العاده نيز لازم الرعايه

است

ماده 29 _ مهلت ثبت نام داوطلبان براي عضويت در هيات مديره كانون و بازرسان و دادستان انتظامي قبل از تشكيل مجامع عمومي ، از سوي شوراي عالي از طريق درج در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار اعلان و توسط كانون مربوط اعلام مي گردد. داوطلبان بايد در مهلت تعيين شده به صورت كتبي تقاضاي خود را در دفتر كانون مربوط ثبت نمايند.

ماده 30 _ منظور از شهر محل كانون مندرج در تبصره 1 ماده 9 قانون ، حوزه فعاليت كارشناس مي باشد كه در پروانه كارشناسي وي مشخص شده است

ماده 31 _ پس از پايان مهلت ثبت نام داوطلبان ، دفتر كانون مربوط موظف است تقاضاهاي ثبت شده و وضع پروانه داوطلبان و مشخصات كامل آنان رادر اختيار كميسيون ماده 13 قانون قرار دهد. كميسيون موظف است ظرف مدت هفت روز شرايط داوطلبان را با شرايط مندرج در ماده 9 قانون تطبيق و نظر خود را به كانون مربوط اعلام نمايد.

ماده 32 _ نظر كميسيون بلافاصله در محل كانون مربوط اعلان مي گردد. كارشناسان داوطلب كه به نظر كميسيون اعتراض دارند مي توانند ظرف سه روزاز تاريخ اعلان ، اعتراض خود را به كانون مربوط تسليم نمايند. اعتراضات واصله توسط كانون مربوط بلافاصله به شوراي عالي ارسال مي گردد و شوراي مزبور حداكثر ظرف يك هفته رسيدگي و نظر خود را اعلام مي نمايد. نظر شوراي عالي قطعي است

ماده 33 _ پس از اعلام اسامي داوطلبان واجد صلاحيت ، مجمع عمومي در مهلت مقرر قانوني تشكيل مي گردد و براي انتخاب رييس و منشيان ، از بين اعضاي حاضر در مجمع يك نفر به عنوان رييس سني و

يك نفر منشي ، اداره جلسه را به عهده مي گيرند و سپس رييس و دو نفر منشي مجمع عمومي ازسوي حاضران در مجمع و از بين اعضا حاضر انتخاب مي شوند.

ماده 34 _ هيات نظارت از بين اعضا حاضر در جلسه مجمع عمومي انتخاب مي گردند. داوطلبان براي هيات مديره ، بازرسان و دادستان انتظامي نمي توانند به عضويت هيات نظارت انتخاب شوند.

ماده 35 _ اعضا شوراي عالي و هيات مديره كانونها و ساير اعضا اركان كانونها موظفند همانند ساير كارشناسان رسمي ضمن اقدام براي تمديد بموقع پروانه كارشناسي خود ، ساير نظامات مربوط را از طريق كانون ذي ربط رعايت نمايند.

ماده 36 _ وظايف هيات رييسه و هيات نظارت مجامع عمومي عبارتند از

الف _ ايجاد نظم در برگزاري انتخابات .

ب _ توزيع اوراق اخذ راي پس از امضا و مهر نمودن .

ج _ مراقبت در جمع آوري ، شمارش و قرايت آرا .

د _ تنظيم و امضا صورتجلسه برگزاري انتخابات و تهيه فهرست منتخبان به ترتيب تعداد آرا مكتسبه .

ه_ اعلام نتيجه انتخابات به شوراي عالي جهت صدور احكام مربوط .

تبصره _ هيات نظارت مكلف است قبل از اخذ راي ، صندوق خالي اخذ آرا را به رويت مجمع عمومي رسانيده و سپس آن را لاك و مهر نمايد.

ماده 37 _ انتخابات به صورت جمعي و مخفي انجام مي گيرد و راي بايد روي اوراق چاپي دو قسمتي تاييد شده به مهر و امضاي هيات نظارت به شرح زير نوشته شود در قسمتي از ورقه كه نزد كانون باقي مي ماند مشخصات كامل راي دهنده شامل موارد ذيل ثبت مي گردد

الف _ نام و نام خانوادگي و نام پدر .

ب _ شماره

پروانه كارشناسي .

ج _ نام كانون محل اخذ راي .

د _ امضا راي دهنده .

پس از ثبت مشخصات مذكور ،قسمت دوم ورقه كه بايد فاقد هرگونه امضا ، شماره و علامت مشخصه بوده و فقط داراي محل مناسب و كافي براي درج اسامي به تعداد اعضا اصلي و علي البدل اركان كانون باشد ، از ورقه جدا و به راي دهنده تسليم مي گردد ، تا راي خود را در آن به صورت مخفي نوشته و در صندوق بياندازد.

ماده 38 _ پس از پايان مهلت اخذ راي ، صندوق آرا توسط هيات رييسه مجمع عمومي و هيات نظارت مفتوح و آرا مأخوذه شمارش و قرائت مي شود و فهرست منتخبان به ترتيب آرا ماخوذه تهيه وامضا مي گردد.

تبصره _ آرا قرائت شده مجددا در صندوق ضبط و توسط هيات نظارت لاك و مهر مي گردد و تا پايان رسيدگي به اعتراضات احتمالي و اعلام نتيجه قطعي انتخابات محفوظ مي ماند تا در صورت نياز به بازبيني و بازرسي مورد استفاده قرار گيرد و سپس معدوم مي شود.

ماده 39 _ مدت اعتراض ، از جريان انتخابات تا سه روز پس از اعلام نتايج اوليه انتخابات مي باشد و اعتراض از كساني پذيرفته مي شود كه در مجمع عمومي حضور داشته اند.

ماده 40 _ اعتراض به صورت كتبي به كانون مربوط تسليم و در جلسه اي مركب از هيات رييسه مجمع عمومي و هيات نظارت و نماينده شوراي عالي رسيدگي مي شود. راي اكثريت حاضران معتبر مي باشد.

ماده 41 _ كانون مربوط ظرف سه روز از تاريخ قطعي شدن انتخابات ، اسامي منتخبان را به شوراي عالي ارسال كرده و شوراي مزبور احكام لازم را در اسرع وقت صادر

و ابلاغ مي نمايد.

ماده 42 _ چنانچه در جلسه رسيدگي به اعتراضات ، اعتراض وارد تشخيص داده شود ، مراتب جهت اتخاذ تصميم لازم به شوراي عالي اعلام مي گردد.

فصل چهارم _ هيات مديره ( ماده 43 تا 48 )

ماده 43 _ اعضا اصلي هيات مديره كانون به ترتيب تعداد آرا مكتسبه از بين منتخبان تعيين و بقيه نيز به ترتيب تعداد آرا و تا حد نصاب مقرر در ماده 10 قانون عضو علي البدل خواهند بود.

ماده 44 _ اولين جلسه هيات مديره منتخب ظرف حداكثر يك هفته پس از صدور احكام اعضا توسط شوراي عالي به ترتيب به دعوت رييس ، نايب رييس هيات مديره قبلي و يا ناظر شوراي عالي در مجمع عمومي با حضور تمامي اعضا تشكيل و نسبت به انتخاب رييس و نايب رييس و منشي و مسوول امور مالي تصميم گيري خواهند نمود.

تبصره 1 _ چنانچه در جلسه اول تمامي اعضا حضور نيابند جلسه بعدي ظرف يك هفته با رعايت نصاب مندرج در ماده 10 قانون تشكيل يافته و مسوولان ياد شده ، انتخاب مي گردند.

تبصره 2 _ جلسات هيات مديره بايد حداقل هر پانزده روز يك بار تشكيل و خلاصه مذاكرات و نتيجه تصميمات قرائت وتصويب و سپس صورتجلسه به امضا حاضران در جلسه برسد.

ماده 45 _ از اعضاي اصلي و علي البدل جهت شركت در جلسات هيات مديره دعوت به عمل ميايد و اعضاي علي البدل در صورتي حق راي خواهند داشت كه به علت عدم حضور اعضاي اصلي حد نصاب قانوني حاصل نشده باشد. در اين صورت تا حصول نصاب قانوني اعضاي علي البدل به ترتيب آرا به عنوان اعضاي اصلي صرفا در همان جلسه حق راي خواهند

داشت

ماده 46 _ در صورت فوت يا استعفا و يا سلب صلاحيت و يا غيبت غير موجه در شش جلسه متوالي و يا هر دليل قانوني ديگر كه باعث بركناري عضو اصلي شود ، عضو علي البدلي كه داراي بيشترين راي بوده به عنوان عضو اصلي جايگزين مي گردد و حكم وي با معرفي رييس كانون توسط رييس شوراي عالي صادرمي شود.

ماده 47 _ هيات مديره هر كانون مكلف است هزينه متناسبي را كه شوراي عالي برابر تبصره ذيل ماده 30 قانون به عنوان سهم آن كانون از هزينه هاي جاري شوراي عالي تعيين و ابلاغ مي نمايد همه ساله در بودجه خود منظور و بتدريج طي سال مالي مربوط حداكثر تا پايان سال مالي به شوراي عالي بپردازد.

ماده 48 _ هيات مديره هركانون موظف است به منظور اطمينان از ارتقاي كيفيت خدمات حرفه اي كارشناسان كانون مربوط ، هماهنگي در روشهاي انجام كارشناسي ، كيفيت گزارش هاي كارشناسي ، پيشگيري از رفتار ناسازگار با شوون حرفه اي و ضرورت گذراندن دوره هاي بازآموزي كارشناسان عضو ، همچنين دقت در رعايت مقررات قانوني ، آيين نامه ها و دستورالعمل هاي اجرايي و ضوابط و نظامنامه هاي تدويني و تصويبي شوراي عالي ، بر كارحرفه اي كارشناسان رسمي آن كانون نظارت مستمر نمايد. نظارت كانون بر فعاليت هاي حرفه اي اعضا با جلب نظر گروه هاي تخصصي ذي ربط انجام مي گيرد. كارشناسان رسمي موظفند پرونده ها ، اطلاعات ، مدارك مورد نياز را براي رسيدگي در اختيار كانون و گروه هاي مذكور قرار دهند. گزارشها و مدارك مربوط جزو اسناد طبقه بندي شده محسوب وبه كارگيري و يا افشاي آن در غير مورد

ممنوع مي باشد.

فصل پنجم _ بازرسان ( ماده 49 تا 50 )

ماده 49 _ وظايف واختيارات بازرسان در شوراي عالي عبارتست از

الف _ مانند ساير اعضا شوراي عالي در جلسات شوراي مزبور با داشتن حق راي شركت نموده و در تعيين خط مشي و ساير تصميمات سهيم مي باشند.

ب _ هر زمان كه لازم بدانند مي توانند امور مالي شوراي عالي را مورد بررسي و حسابرسي قرار داده و اگر در زمينه نگهداري حسابها و مسايل مالي به مواردي از وجود نقص ويا سو جريان برخورد نمودند موضوع را به رييس شوراي عالي جهت طرح در جلسات آن شورا گزارش نمايند و چنانچه رييس شوراي عالي از طرح موضوع خودداري نمايد ، بازرسان مي توانند موضوع نواقص احتمالي را مستقيما در شوراي عالي مطرح نمايند.

ماده 50 _ وظايف و اختيارات بازرسان در هيات مديره كانونها به شرح زير است

الف _ بازرسان مي توانند در جلسات هيات مديره بدون داشتن حق راي شركت نمايند.

ب _ بازرسان اختيار دارند بدون دخالت در امور اجرايي بر عمليات كانون نظارت داشته و دفاتر و اسناد و مدارك و اطلاعات مورد نياز را بدون آنكه وقفه اي در فعاليت هاي اجرايي كانون ايجاد شود مطالبه و مورد بررسي قرار دهند.

ج _ بازرسان موظفند صورتهاي مالي مصوب هيات مديره كانون را كه حداقل دو هفته قبل از تشكيل مجمع عمومي ساليانه تهيه و در اختيارشان قرارمي گيرد ، مورد رسيدگي قرار داده و نظر خود را ظرف حداكثر پنج روز قبل از تشكيل مجمع عمومي در اختيار هيات مديره جهت طرح در مجمع عمومي قرار دهند و گزارش ساليانه خود را براساس ماده 20 قانون به مجمع عمومي ارائه نمايند.

فصل ششم _ آزمون ، كارآموزي ، صدور پروانه كارشناسي ( ماده 51 تا 56

ماده 51 _ شوراي عالي همه ساله

طي يك نوبت آگهي كه حداقل در دو روزنامه كثيرالانتشار كشور منتشر مي شود تعداد كارشناسان مورد نياز در رشته هاي مختلف را به تفكيك نياز استانها اعلان خواهد نمود.

تبصره 1 _ شوراي عالي قبل از انتشار آگهي نظرات ادارات كل دادگستري هاي استان ها و كانون ها را در مورد نياز استان مربوط كسب و بر مبناي آن تصميم مقتضي اتخاذ مي نمايد.

تبصره 2 _ كانونها مي توانند آگهي منتشره از سوي شوراي عالي در بخش مربوط به حوزه فعاليت خود را در يك روزنامه محلي نيز منتشر نمايند.

ماده 52 _ داوطلبان درخواست پروانه كارشناسي بايد تقاضاي خود را با مشخصات زير به دفتر كانون مربوط يا دفتر نمايندگي استان هايي كه كانون كارشناسان در آن استان تشكيل داده است تسليم نمايند

الف _ مشخصات كامل داوطلب .

ب _ محل اقامت داوطلب براي ابلاغ اوراق .

ج _ تصريح به نداشتن سو پيشينه .

د _ تعهد به عدم اعتياد به افيون و مواد مخدر .

ه_ مدرك تحصيلي مورد نياز و چنانچه دانشنامه از دانشگاه هاي خارج از كشور اخذ شده باشد ارائه تاييديه از مرجع ذي صلاح .

و _ رشته مورد درخواست پروانه كارشناسي .

ز _ محل مورد درخواست براي كارشناسي .

ح _ اعلام آدرس و مشخصات دو نفر معرف

ط _ گواهي از مراجع معتبر مورد قبول كانونها مبني بر داشتن پنج سال سابقه كار تجربي در رشته مورد تقاضا بعد از اخذ مدرك تحصيلي ليسانس در رشته مورد تقاضا با توجه به بند و ماده 15 قانون و در مورد رشته هايي كه دانشنامه ليسانس مربوط نداشته باشد اخذ گواهي از مراجع معتبر مورد قبول كانونها مبني

بر پانزده سال سابقه كار تجربي در رشته مورد تقاضا با داشتن مدرك كارشناسي يا بالاتر در هر رشته و در خصوص متقاضيان مشمول تبصره 2 ماده 15 قانون ارائه گواهي ده سال سابقه در امور ثبتي يا نقشه برداري ثبتي

ماده 53 _ به منظور انتخاب كارشناسان مورد نياز از لحاظ علمي و تجربي و صلاحيت اولويت هاي اخلاقي و ساير موارد مقرر در ماده 15 قانون ، در هردوره آزمون ، شوراي عالي كساني را كه در آزمون علمي و تجربي موفق و نصاب نمره قبولي كسب كرده اند به كميسيون ماده 13 قانون معرفي مي نمايد.

ماده 54 _ برگزاري آزمون به صورت كتبي و شفاهي خواهد بود و منابع سوالات امتحاني عبارتست از منابع كتب دانشگاهي در رشته مربوط كه با رعايت استانداردها و تجارب لازم مربوط به هر رشته انتخاب و معرفي مي گردد.

تبصره _ موعد اعلام نتيجه قبولي داوطلبان حداكثر ظرف دو ماه از تاريخ اخذ آزمون مي باشد.

ماده 55 _ داوطلبان كارشناسي كه جهت اخذ پروانه كارشناسي انتخاب مي گردند موظفند ، دوره كارآموزي خود را زير نظر كارشناس راهنما كه از سوي كانون مربوط معرفي مي گردد با موفقيت بگذرانند. كارشناس راهنما هر سه ماه يكبار نظر خود را نسبت به كارآموز به كانون مربوط گزارش مي نمايد و در صورتي كه نظر كارشناس راهنما نسبت به كارآموز منفي باشد دوره كارآموزي براي مدتي كه لازم باشد اضافه مي گردد.

تبصره _ وظايف كارآموز عبارتست از انجام امور كارشناسي آموزشي و مطالعه قوانين و مقررات مربوط و شناخت وظايف كارشناسي كه از سوي كارشناس راهنما به وي محول مي گردد و موفقيت در كلاسهاي آموزشي كه از طرف

كانونها تشكيل مي شود.

ماده 56 _ دستورالعمل جزييات طرح سوالات آزمون ، نحوه برگزاري آزمون ، نصاب نمره قبولي ، مصاحبه علمي و تجربي ، كارآموزي و نظارت بر آن وهمچنين مقررات رشته ها و گروه هاي كارشناسي و تشكيل نمايندگي كانون استان ها و شهرستان ها ، به وسيله شوراي عالي تدوين ، تصويب و جهت اجرا به كانون ها ابلاغ مي گردد.

فصل هفتم _ كميسيون صلاحيت و اولويتهاي اخلاقي ( ماده 57 تا 58

ماده 57 _ به منظور تطبيق موارد مندرج در مواد 9 و 15 قانون و گزينش صلاحيت اولويت هاي اخلاقي متقاضيان كارشناسي و همچنين اظهارنظر درخصوص صلاحيت داوطلبان عضويت در اركان كانون و عضويت در شوراي عالي كميسيوني به شرح مندرج در ماده 13 قانون تشكيل مي گردد كه اهم وظايف آن به شرح ذيل مي باشد

الف _ تطبيق شرايط داوطلبان كارشناسي ( متقاضيان امر كارشناسي ) با مواد مندرج در ماده 15 قانون و گزينش صلاحيت اولويت هاي اخلاقي و اعلام نتيجه به شوراي عالي

ب _ تطبيق شرايط داوطلبان عضويت در اركان كانون با شرايط مندرج در ماده 9 قانون و اعلام نظريه خود ظرف مهلت هفت روز به كانونهاي مربوط

ج _ تطبيق شرايط داوطلبان عضويت در شوراي عالي با شرايط مندرج در بندهاي ياد شده در ماده 27 قانون و اعلام نظر در مهلت هفت روز به شوراي عالي

ماده 58 _ واحد حراست كانون مكلف است هرگونه همكاري را با كميسيون ماده 13 قانون به عمل آورده و تحقيقات مورد نظر كميسيون را در مهلتي كه تعيين مي شود انجام و نتيجه را اعلام دارد. همچنين كليه مراجع قضايي و انتظامي ، وزارتخانه ها ، سازمانها ، موسسات ، شركت ها

، بانك ها ، شهرداري ها ، بنياد ها ، نهادهاي انقلاب اسلامي و اشخاص حقوقي اعم از دولتي و غير دولتي و ساير مراجع عمومي و دولتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام يا ذكر صريح نام است موظفند به استعلامات كميسيون ماده 13 و حراست كانون پاسخ داده و همكاري هاي لازم را معمول دارند.

تبصره _ در صورتي كه وزارت اطلاعات در مهلت مقرر در تبصره ه ماده 15 به استعلامات انجام شده پاسخ ندهد ، كميسيون براساس اطلاعات كسب شده تصميم مقتضي اتخاذ خواهد نمود.

فصل هشتم _ دادسرا و دادگاههاي انتظامي ( ماده 59 تا 70

ماده 59 _ شكايت از تخلفات كارشناس رسمي بايد كتبي و با امضاي شاكي بوده و حاوي مشخصات زير باشد

الف _ نام و نشاني شاكي .

ب _ موضوع شكايت با تصوير گزارش كارشناس و ذكر مدارك مورد استناد. شكايت در دفتر كانون مربوط ثبت مي شود و هيات مديره كانون عندالاقتضا شكايت را جهت رسيدگي و اظهار نظر به دادسراي انتظامي كانون كارشناسان رسمي ارسال مي نمايد.

ماده 60 _ در صورتي كه دادسراي انتظامي پس از اقدامات اوليه و بررسي و تفهيم اتهام به تعقيب كارشناس معتقد باشد ، كيفر خواست صادر و ضمن ارسال به دادگاه انتظامي كانون كارشناسان رسمي ، يك نسخه از آن را ظرف مهلت ده روز از طريق كانون مربوط به وسيله پست سفارشي پيشتاز به كارشناس ابلاغ مي نمايد. كارشناس مي تواند ظرف مهلت يك ماه از تاريخ ابلاغ پاسخ خود را كتبا از طريق دفتر كانون و يا مستقيما به دفتر دادگاه انتظامي تسليم نمايد.

ماده 61 _ در صورتي كه دادسرا يا دادگاه هاي انتظامي كانون حضور شاكي يا كارشناس را

براي اداي توضيحات و كشف حقيقت لازم بدانند حسب مورد احضاريه صادر مي نمايند. عدم حضور در وقت مقرر بدون عذر موجه مانع از رسيدگي و اتخاذ تصميم نخواهد بود.

ماده 62 _ عذر موجه براي كارشناس علاوه بر مقررات مندرج در ماده 41 قانون آيين دادرسي مدني

شامل دعوت دادگاهها و مراجع قانوني ديگرجهت قرار كارشناسي يا اداي توضيحات نزد مراجع مذكور نيز مي باشد.

ماده 63 _ دادگاههاي انتظامي پس از وصول پاسخ كارشناس يا انقضاي مهلت هاي مذكور در ماده 59 وقت رسيدگي تعيين مي كنند و از طريق دفتر دادگاه به اطلاع دادسراي انتظامي و كارشناس و رياست كانون مربوط و در مورد دعاوي تجديد نظر به شوراي عالي جهت معرفي ديگر اعضا دادگاه خواهند رساند. اعضاي معرفي شده در هر پرونده تا پايان رسيدگي و صدور راي قابل تعويض نخواهند بود. عدم حضور كارشناس يا معاون دادسراي انتظامي مانع رسيدگي و صدور حكم نخواهد بود.

ماده 64 _ چنانچه به نظر شوراي عالي نياز به شعبه يا شعب ديگر تجديد نظر انتظامي باشد ، با درخواست رييس شوراي مزبور و تصويب رييس قوه قضاييه تشكيل خواهد شد. ارجاع پرونده به شعبه يا شعب تجديد نظر به عهده رييس شعبه اول تجديد نظر است

ماده 65 _ در صورتي كه مراجع قضايي از كارشناسان تخلفي مشاهده نمايند كه قابل تعقيب در دادگاه انتظامي باشد مراتب را كتبا به كانون مربوط اطلاع مي دهند. هرگاه كانون موضوع را قابل تعقيب تشخيص دهد پرونده را جهت رسيدگي به دادسراي انتظامي كانون ارجاع مي نمايد و چناچه معتقد به تعقيب نباشد مراتب را به مرجع مذكور اطلاع مي دهد. در صورتي كه نظر

كانون مورد پذيرش مرجع قضايي قرار نگيرد رأسا جهت رسيدگي به دادسراي انتظامي كانون ارجاع مي نمايد.

ماده 66 _ مراجع قضايي رسيدگي كننده به شكايات عليه كارشناسان رسمي چنانچه عمل انتسابي را جرم ندانند لكن موضوع را منطبق با يكي ازتخلفات مندرج در ماده 26 قانون تشخيص دهند پرونده را با صدور قرار مقتضي جهت رسيدگي به دادسراي انتظامي كانون مربوط ارسال خواهند نمود.

ماده 67 _ كليه شكايات واصله عليه اعضاي هيات مديره ، دادستان و بازرسان كانون ها به شوراي عالي ارسال مي گردد. شوراي عالي موظف است موضوع را ضمن بررسيهاي لازم عندالاقتضا با سوابق امر در اجراي بند ط ماده 7 قانون جهت رسيدگي و اتخاذ تصميم به دادسراي انتظامي قضات ارسال نمايد.

ماده 68 _ دادستان انتظامي هر كانون مكلف است دو برابر دادياران مورد نياز را از بين كارشناسان رسمي آن كانون انتخاب و معرفي نمايد. هيات مديره كانون مربوط دادياران مورد نياز را تاييد و جهت صدور حكم انتصاب به دادستان انتظامي معرفي مي كند.

تبصره _ دادستان انتظامي كانون مي تواند افرادي را از بين حقوقدانان پس از تامين بودجه آنان از طريق هيات مديره و مجمع عمومي به عنوان معاون دادستان انتخاب و ابلاغ لازم صادر نمايد.

ماده 69 _ در صورتي كه مراجع قضايي وانتظامي ، وزارتخانه ها ، ادارات ، سازمانها ، موسسات و شركتهاي دولتي و وابسته به دولت ، بانك ها ، نهاد ها ،بنياد ها ، شهرداري ها و اشخاص حقيقي و حقوقي ، كارشناس رسمي از كانونها خواسته باشند مكلفند دستمزد كارشناسي را در امور ارجاعي به حساب كانون يا نمايندگي كانون مربوط واريز نمايند تا پس از كسر

پنج درصد (5%) سهم كانون و ساير كسورات قانوني مابقي به كارشناس پرداخت گردد.

تبصره 1 _ در صورتي كه به هر علت حق الزحمه كارشناسي در صندوق كانون توديع نگرديد مراجع مذكور در اين ماده مكلفند پنج درصد (5%) سهم كانون را كسر و در وجه كانون واريز و به اطلاع كانون يا نمايندگي كانون مربوط برسانند. كارشناسان نيز موظفند فهرست پنج درصد (5%) وجوه مكسوره از حق الزحمه كارشناسي هاي خود را به اطلاع كانون برسانند.

تبصره 2 _ كارشناسان متخلف از مفاد اين ماده در حكم مرتكبان خلاف شئون شغلي مصرح در بند (ه) ماده 26) قانون بوده و تحت تعقيب قانوني قرارخواهند گرفت

ماده 70 _ در تخلفات انتظامي كه دو سال از تاريخ وقوع آن منقضي گرديده و تعقيب نشده باشد و يا دو سال از تاريخ آخرين اقدام انتظامي آن گذشته و منتهي به صدور حكم نشده ، تعقيب موقوف خواهد شد.

تصويب نامه در خصوص تعرفه جرايم سردفتران و دفترياران و تعرفه صدور يا تمديد پروانه اشتغال شغ

( روزنامه رسمي شماره 16660 _22 2 1381 )

هيات وزيران در جلسه مورخ 11 2 1381 بنا به پيشنهاد شماره 669 34 1 مورخ 26 1 1381 سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و به استناد بندهاي (ر) و (ت الحاقي به ماده (1) قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين _ مصوب 1380 _، موضوع ماده (51) قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت _ مصوب 1380 _ تصويب نمود

تعرفه جرايم سردفتران و دفترياران و تعرفه صدور يا تمديد پروانه اشتغال شغل مشاور املاك و خودرو تا تصويب تعرفه هاي جديد به ميزان مقرر درجزهاي (3) و (5) بند الف

تبصره (32) قانون بودجه سال 1380 كل كشور وصول و به حساب درآمد عمومي منظور گردد.

دستورالعمل اجرايي نحوه صدور پروانه تخصص اشتغال براي مشاورين املاك و خودرو

فصل اول - كليات و تعاريف ( ماده 1 تا 2 )

ماده 1 _ مشاور املاك و خودرو كه در اين دستورالعمل به اختصار مشاور خوانده مي شود به شخصي اطلاق مي گردد كه با داشتن شرايط لازم به امرخريد و فروش املاك و خودرو يا دلالي و واسطه گري معاملات مذكور با رعايت قوانين و مقررات حاكم بر آنها مبادرت مي نمايد.

تبصره _ مشاوران املاك موضوع اين دستورالعمل به مشاوران درجه 1 و مشاوران درجه 2 تقسيم مي شوند.

ماده 2 _ اشتغال به شغل مشاور املاك و خودرو منوط به داشتن پروانه كسب از اتحاديه مربوطه و پروانه تخصصي از سازمان ثبت اسناد و املاك كشور مي باشد.

فصل دوم - شرايط و ضوابط دريافت پروانه تخصصي اشتغال ( ماده 3 )

ماده 3 _ مشاور علاوه بر شرايط مندرج در آيين نامه اجرايي تبصره 1 ماده 12 قانون نظام صنفي ، براي دريافت پروانه تخصصي اشتغال بايد داراي شرايط ذيل باشد.

1 _ 3 _ داشتن تحصيلات ششم ابتدايي قديم و يا سوم راهنمايي نظام جديد

2 _ 3 _ داشتن توانايي و صلاحيت فني متناسب با شغل مورد درخواست به تشخيص سازمان ثبت اسناد و املاك كشور

3 _ 3 _ دادن تامين مناسب يا پرداخت وجه الضمان يا ضمانت نامه بانكي يا وثيقه مناسب يا معرفي ضامن معتبر به منظور جبران خسارت هاي احتمالي وارده به اشخاص به اتحاديه صنف

4 _ 3 _ پرداخت وجه موضوع بند ت ماده 51 قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت مصوب 1380.

فصل سوم - وظايف و اختيارات مشاورين ( ماده 4 تا 24 )

ماده 4 _ مشاور بايد مقررات ، بخشنامه ها و دستورالعمل هاي صادره از وزارت بازرگاني ، سازمان ثبت و ساير مراجع ذيصلاح را دقيقا به مورد اجراگذارد.

ماده 5 _ مشاور مسوول حسن اداره امور ، حفظ و نگهداري دفاتر ، اوراق ، اسناد ، مدارك و مهر مربوطه مي باشد.

ماده 6 _ مشاور مكلف است در جهت ارتقا دانش فني و حقوقي در دوره هاي آموزشي كه با همكاري و نظارت سازمان ثبت در نظر گرفته شده است ،شركت نمايد.

ماده 7 _ مشاور بايد پروانه كسب و تعرفه حق الزحمه خدمات خود كه در اجراي ماده 51 قانون نظام صنفي توسط اتحاديه ابلاغ مي شود را در محل كارخود به طوري كه قابل ديد باشد الصاق نمايد.

ماده 8 _ مشاور موظف است قراردادها را در اوراق مخصوصي كه توسط سازمان ثبت اسناد و املاك كشور تدوين و تاييد

گرديده ، تنظيم نمايد.

ماده 9 _ مشاور موظف است به هنگام تنظيم قرارداد ، هويت ، مالكيت و سمت متعاملين و يا طرفين قرارداد را احراز نمايد.

ماده 10 _ مشاور مكلف است يك نسخه از قرارداد تنظيمي را دربايگاني مربوطه نگهداري كند ، قرارداد به تعداد متعاملين با يك نسخه اضافه تنظيم مي شود. متعاملين مي توانند در صورت نياز از اصل قرارداد رونوشت يا تصوير برابر اصل اخذ نمايند.

ماده 11 _ مشاور بايد مفاد قراردادهاي تنظيمي را در دفتر ثبت قراردادها كه به صورت پلمپ و برگ شماري شده و توسط اتحاديه صنف مزبور در اختياروي قرار مي گيرد ثبت و همزمان با عقد قرارداد به امضاي كليه اشخاصي كه قرارداد را امضا نموده اند برساند.

تبصره _ نمونه اوليه دفتر ثبت قراردادها پس از تاييد سازمان ثبت به وسيله اتحاديه چاپ و در اختيار اعضا قرار مي گيرد.

ماده 12 _ قراردادهابايد خوانا ، بدون قلم خوردگي ، با جوهر ثابت و در چارچوب طرح قرارداد تيپ اعلامي از سوي سازمان ثبت اسناد و ابلاغي از سوي هيات عالي نظارت تنظيم گردد.

ماده 13 _ مشاور موظف است براي تنظيم قراردادها از نظرات كارشناس فني يا حقوقي حسب مورد استفاده نموده و قرارداد تنظيمي را به امضاي آنان برساند.

تبصره 1 _ در مورد تنظيم قرارداد اجاره حضور شهود و امضاي قرارداد توسط آنها الزامي است

تبصره 2 _ در مورد واحدهاي تاسيس شده ، الزام به استفاده از نظرات كارشناس فني يا حقوقي حسب مورد و امضا قراردادها از سوي آنان ، در طي برنامه زمان بندي روشن ديگري كه توسط هيات عالي نظارت ابلاغ مي گردد به اجرا درخواهد آمد.

ماده 14 _

مشاور بايد طرفين قرارداد را از مفاد آن به طور كامل مطلع سازد.

ماده 15 _ مشاور نبايد قراردادي كه مخالف قوانين و نظامات دولتي باشد تنظيم و ثبت نمايد.

ماده 16 _ در صورتي كه مشاور در نفس قرارداد منتفع يا سهيم باشد و با طرفين قرارداد قرابت نسبي و يا سببي طبقه اول و طبقه دوم و درجه اول تا طبقه سوم داشته باشد بايد به طرفين اطلاع داده والا مسوول جبران خسارت وارده خواهد بود.

ماده 17 _ هرگاه طرفين يا يكي از آنها زبان فارسي را نداند و مشاور نيز زبان آنها را نداند اظهارات آنها بايد به وسيله فرد مورد اعتماد طرفين يا مترجم رسمي ترجمه شده و مراتب تفهيم و در دفتر قيد و توسط فرد مورد اعتماد و مترجم و مشاور گواهي شود.

ماده 18 _ تراشيدن و پاك كردن و الحاق به هر نحوي از انحا در قرارداد و در دفتر ثبت قراردادها ممنوع است هرگونه اصلاح عبارتي يا توضيحي لازم باشد بايد در قرارداد و ثبت دفتر يا هر دو حسب مورد منعكس و به امضاي كليه امضا كنندگان و مشاور برسد.

ماده 19 _ در صورتي كه طرفين قرارداد و يا يكي از آنها كور ، كر و يا گنگ و بي سواد باشد هر يك از اشخاص مذكور بايد يك نفر معتمد در موقع تنظيم قرارداد ، ثبت و امضاي آن همراه داشته باشد. معتمد مزبور در مورد اشخاص كر و گنگ بايد از جمله اشخاصي باشد كه بتواند با اشاره ، مطلب را به آنها بفهماند. در مورد اين ماده مراتب در قرارداد و دفتر ثبت قراردادها قيد و

به امضاي معتمد يا معتمدين نيز خواهد رسيد.

ماده 20 _ در صورت اقاله و يا فسخ قرارداد ، يا عدم اجرا يا موقوف ماندن آن ، مشاور مكلف است مراتب را در ستون مربوطه با ذكر تاريخ درج و پس از امضاي طرفين ، امضا و مهر نمايد.

ماده 21 _ مشاور مكلف است در زمان تنظيم قرارداد در صورتي كه موضوع از جمله مواردي است كه بايد در دفاتر اسناد رسمي به ثبت برسد طرفين راجهت تنظيم و ثبت آن به يكي از دفاتر اسناد رسمي هدايت نمايد. در ساير قراردادهاي تنظيمي نيز مشاور به منظور تثبيت حقوق طرفين و جلوگيري از اختلاف و طرح دعاوي در محاكم ، طرفين را به ثبت رسمي قرارداد توصيه و تشويق نمايد.

ماده 22 _ مهر و تابلوي مورد استفاده مشاور بايد طبق نمونه متحدالشكل مورد تاييد اتحاديه مربوطه باشد.

ماده 23 _ مشاور و كاركنان وابسته بايد از مبالغه ، اغراق و ارايه اطلاعات نادرست و پنهان كردن حقايق مربوط به موضوع قرارداد خودداري نمايند.

ماده 24 _ مشاور حق قيمت گذاري و يا ارزش گذاري نسبت به موضوع قرارداد را ندارد.

فصل چهارم - امور اداري و مالي ( ماده 25 تا 31 )

ماده 25 - حق الزحمه مشاور مطابق تعرفه اي خواهد بود كه طبق ماده 51 قانون نظام صنفي توسط كميسيون نظارت شهرستان ها تعيين و توسط اتحاديه ابلاغ مي شود.

تبصره _ مشاور غير از حق الزحمه مقرر حق دريافت هيچ گونه مالي اعم از وجه نقدي و يا غيرنقدي ندارد ، تخلف از اين امر پيگرد قانوني دارد.

ماده 26 _ پرداخت حق الزحمه مشاور به ميزان مقرر در تعرفه اعلام شده بالمناصفه به عهده طرفين قرارداداست مگر به نحوي

ديگري توافق شده باشد. در هر صورت قيد ميزان حق الزحمه و نحوه پرداخت مورد توافق در متن قرارداد تنظيمي همراه با شماره رسيد الزامي است

ماده 27 _ مشاورين املاك با لحاظ معيارهايي از قبيل داشتن صلاحيت هاي فني ، ميزان تحصيلات دانشگاهي ، شركت در دوره هاي آموزشي ، استفاده از كارشناسان فني و حقوقي و ايجاد چارت تشكيلاتي و محل مناسب ، حوزه فعاليت و سابقه اشتغال ، به مشاور درجه 1 و مشاور درجه 2 تقسيم مي شوند.

ماده 28 _ مشاور املاك درجه 1 مي تواند نسبت به واسطه گري و خريد و فروش املاك به هر ميزان اقدام و قراردادهاي مربوط را تنظيم نمايد.

ماده 29 _ مشاور املاك درجه 2 مي تواند نسبت به واسطه گري و خريد و فروش املاك اقدام نمايد كه ميزان آن را وزارت بازرگاني با جلب نظر سازمان ثبت اسناد و املاك كشور تعيين مي كند.

ماده 30 _ مشاورين خودرو مي توانند نسبت به واسطه گري و خريد و فروش انواع خودرو به هر ميزان كه باشد اقدام و قراردادهاي مربوطه را تنظيم نمايند.

ماده 31 _ مشاور املاك و خودرو نمي تواند در بيش از يك دفتر محل فعاليت داشته باشد.

تبصره _ محل مشاور با درخواست وي طبق ضوابط مربوطه و موافقت اتحاديه ذي ربط تعيين خواهد شد.

فصل پنجم - نظارت بر عملكرد و نحوه رسيدگي به تخلفات مشاورين ( ماده 32 تا 34 )

ماده 32 _ علاوه بر بازرسان و ناظران كميسيون هاي نظارت و بازرسين اتحاديه هاي صنفي ، سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و ادارات تابعه سازمان نيزبه استناد تبصره ماده 91 قانون نظام صنفي كشور در موقع مقتضي مي توانند از محل كار و اسناد و مدارك موجود مشاور ، بازرسي و نظارت نمايند.مشاور مكلف به

همكاري و ارايه مدارك مورد نياز مي باشد.

ماده 33 _ در صورت احراز وقوع تخلف توسط مشاور مراتب به مراجع ذيصلاح حسب مورد جهت بررسي ارجاع خواهد شد.

ماده 34 _ اين دستورالعمل در 34 ماده و 4 تبصره در تاريخ 15 4 1384 به تاييد و تصويب وزير محترم بازرگاني و معاون قوه قضائيه و رييس محترم سازمان ثبت اسناد و املاك كشور رسيد و پس از تنفيذ رياست محترم قوه قضاييه حضرت آيت ا.. هاشمي شاهرودي (دامت بركاته قابليت اجرا درسطح كشور را خواهد داشت

قانون كانون كارشناسان رسمي - مصوب 18 1 1381

ماده 1 _ كانون هاي كارشناسان رسمي دادگستري در مراكز استانها كه مطابق اين قانون تشكيل ميگردند به عنوان ( كانون استان ) شناخته ميشوند و داراي شخصيت حقوقي مستقل غير دولتي ، غير انتفاعي و غير سياسي ميباشند.

ماده 2 _ كانون استان در مراكز استانها با وجود حداقل سي نفر كارشناس رسمي مقيم تشكيل ميگردد و تا وقتي كه در مركز استاني كانون مستقل تشكيل نگرديده است ، كارشناسان رسمي آن استان عضو نزديك ترين كانون به آن استان خواهند بود.

ماده 3 _ شوراي عالي كارشناسان متشكل از هجده نفر عضو به انتخاب كارشناسان كل كشور به تناسب تعداد كارشناسان عضو هر كانون در تهران تشكيل ميگردد. اعضاي شوراي عالي كارشناسان بايد داراي شرايط موضوع ماده (15) اين قانون باشند و نحوه انتخاب آنان براساس آيين نامه اين قانون خواهدبود.

تبصره 1 _ مدت عضويت در شوراي عالي كارشناسان چهار سال ميباشد و انتخاب مجدد براي يك دوره ديگر بلامانع است

تبصره 2 _ منتخبين موضوع اين ماده از بين خود يك نفر به عنوان رييس ، يك نفر نايب

رييس ، يك نفر خزانه دار ، يك نفر كارپرداز ، دو نفر منشي و دونفر بازرس با اكثريت آرا انتخاب مينمايند.

شوراي مذكور تا انتخاب اعضاي جديد كماكان عهده دار وظايف مقرر ميباشند.

ماده 4 _ اهداف هر كانون به شرح زير است

الف - ايجاد زمينه لازم براي تشكل و جذب نيروهاي متخصص و متعهد به منظور ارائه خدمات كارشناسي و تلاش در جهت تامين و تعميم عدالت درامور مربوطه

ب - فراهم آوردن موجبات تعالي علمي و تجربي كارشناسان عضو.

ج - تنظيم و اداره امور كارشناسان عضو در كارهاي مربوط به كارشناسي در حدود مقررات

د - نظارت مستمر بر نحوه عمل و رفتار كارشناسان عضو جهت حصول اطمينان از حسن جريان امور كارشناسي.

ه_ - ايجاد ارتباط و مبادله اطلاعات تخصصي و فني بين كارشناسان عضو از طريق شوراي عالي كارشناسان با موسسات مشابه در ساير كشورها با رعايت مقررات موضوعه

ماده 5 _ اركان هر كانون به شرح زير است

الف - مجمع عمومي ،

ب - هيات مديره ،

ج - بازرسان ،

د - دادسرا و دادگاه انتظامي.

ماده 6 _ مجامع عمومي - عادي و فوق العاده - هر كانون از كارشناسان رسمي عضو آن كانون كه پروانه كارشناسي آنان داراي اعتبار بوده و در حال تعليق نباشند به شرح ذيل تشكيل ميشوند

الف - مجمع عمومي عادي سالانه در سه ماه اول هر سال به دعوت هيات مديره تشكيل و با حضور نصف به علاوه يك كارشناسان رسمي عضو كانون رسميت خواهد يافت در صورتي كه در جلسه اول نصاب مزبور حاصل نشود به دعوت هيات مديره ، جلسه تجديد و با حضور حداقل

يك سوم اعضارسميت خواهد يافت و تصميمات مجمع با اكثريت آراي اعضاي حاضر در جلسه معتبر خواهد بود.

ب - مجمع عمومي عادي يا فوق العاده داراي هيات رييسه اي مركب از يك نفر رييس و دو نفر منشي خواهد بود كه از بين اعضاي حاضر در جلسه مجمع و توسط اعضاي ياد شده تعيين ميشوند. براي نظارت در اخذ راي و قرايت آرا پنج نفر به عنوان هيات نظارت از بين اعضاي حاضر در مجمع توسط مجمع انتخاب خواهند شد.

تبصره 1 _ در صورت عدم دعوت هيات مديره براي تشكيل مجمع عمومي عادي در موعد مقرر ، جلسه مجمع عمومي فوق العاده به دعوت بازرسان هر كانون يا يك دهم كارشناسان رسمي عضو در كانون و يا يك پنجم كارشناسان رسمي عضو در كانونهاي ديگر تشكيل خواهد شد.

تبصره 2 _ نحوه تشكيل و اداره جلسات مجامع عمومي عادي و فوق العاده ، چگونگي نظارت بر انتخابات توسط هيات نظارت ، شيوه برگزاري انتخابات اعضاي هيات مديره و بازرسان و دادستان انتظامي در آيين نامه اجرايي اين قانون مشخص خواهد شد.

ماده 7 _ وظايف و اختيارات شوراي عالي كارشناسان به قرار زير است

الف - اقدامات لازم براي ارتقا سطح خدمات كارشناسي در سراسر كشور از طريق سياستگزاري ، برگزاري دوره هاي آموزشي ، بازآموزي ، گردهمايي ، هم انديشي و همچنين برگزاري آزمون ساليانه براساس نياز مناطق كشور و تدوين مقررات مربوط به رشته ها و گروه هاي مختلف كارشناسي.

ب - تدوين مقررات و ضوابط صلاحيت علمي و فني متقاضيان كارشناسي و نيز ضوابط ارتقا صلاحيت عملي ، جغرافيايي و نقل و انتقال كارشناسان رسمي برابر مقررات

اين قانون

ج - تدوين نظامنامه هاي مربوط به تشكيل و شرح وظايف كميسيون هاي مشورتي علمي و فني و ساير كميسيونهاي خاص

د - تعيين تعرفه عضويت و پيشنهاد حق الزحمه كارشناسي جهت ارئه به مراجع ذيربط

ه_ - بررسي و تصويب يا رد پيشنهادات كانونها در محدوده ضوابط و مقررات

و - تدوين و تصويب نظامنامه هاي مالي ، معاملاتي و استخدامي كانونها.

ز - تدوين و بازنگري در ضوابط و روش هاي كارشناسي و اظهارنظر در خصوص استعلامات و ارئه رويه واحد در امور كارشناسان

ح - نظارت بر حسن انجام انتخابات كانونها در حوزه هاي انتخابات استاني با رعايت مقررات مربوطه

ط - نظارت بر اجراي مقررات توسط اركان هر كانون و اعلام تخلفات آنان به مراجع ذي ربط

ي - تعيين نماينده جهت شركت در مجامع بين المللي و مجامع داخلي از قبيل قانونگذاري ، اجرايي و قضايي .

ك - صدور احكام انتصاب اعضاي هيات مديره ، روسا و دادستان هاي انتظامي هر كانون

ل - انجام ساير وظايف مقرر در قوانين و مقررات

تبصره 1 _ نحوه تشكيل جلسات و اتخاذ تصميم طبق آيين نامه اجرايي اين قانون ميباشد.

تبصره 2 _ تصميمات شوراي عالي كارشناسان در حدود مقررات اين قانون براي كليه كانون هاي كشور لازم الاجرا ميباشد.

تبصره 3 _ شوراي عالي كارشناسان ميتواند با توجه به شرايط ، قسمتي از اختيارات خود را به كميسيون هاي وابسته و يا كانون هاي مستقل استان مربوط تفويض نمايد.

ماده 8 - وظايف و اختيارات مجمع عمومي عادي به شرح زير است

الف - بررسي گزارش ساليانه عملكرد كانون و اتخاذ تصميم درباره آن پس

از استماع گزارش بازرسان

ب - بررسي و تصويب صورتهاي مالي ساليانه كانون پس از استماع گزارش بازرسان

ج - بررسي و تصويب خط مشي و برنامه و بودجه سال آينده كانون به پيشنهاد هيات مديره

د - رسيدگي و اتخاذ تصميم نسبت به ساير موارد پيشنهادي كه در محدوده وظايف كانون توسط هيات مديره در دستور جلسه قرار گيرد.

ه_ - تصويب اخذ وام و اعتبار براي كانون به پيشنهاد هيات مديره

و - گزارش عملكرد و صورت هاي مالي سالانه پس از تصويب مجامع عمومي ، توسط هيات مديره هر كانون براي شوراي عالي كارشناسان ارسال خواهد شد.

ز - انتخاب اعضاي هيات مديره و بازرسان و دادستان انتظامي كانون

تبصره _ در مواردي كه به علت سلب شرايط يا فوت يا بيماري هاي صعب العلاج كه ادامه فعاليت را به مدت معتنابهي غير ممكن ميسازد يا استعفاي تعدادي از اعضاي هيات مديره يا دادستان و يا بازرسان ، حسب مورد تعداد اعضاي هيات مديره به حد نصاب لازم نرسد و يا انجام وظايف دادستان و يا بازرسان توسط مجمع عمومي فوق العاده انتخابات به عمل خواهد آمد كه به ترتيب و حسب مورد با دعوت رييس هيات مديره كانون مربوط و يا دو نفراز اعضاي هيات مديره و يا بازرسان تشكيل ميگردد.

ساير موارد تشكيل مجمع عمومي فوق العاده با رعايت ديگر مقررات اين قانون بنا به تشخيص هيات مديره كانون مربوط صورت خواهد گرفت

ماده 9 _ اعضاي هيات مديره ، بازرسان و دادستان انتظامي از بين كارشناسان رسمي عضو كانون مربوط كه داراي پروانه كارشناسي رسمي معتبر بوده ودر حال تعليق نباشند انتخاب

ميگردند. اشخاص ياد شده علاوه بر دارا بودن شرايط مذكور در ماده (15) اين قانون بايد داراي شرايط زير نيز باشند

الف - حداقل سه سال سابقه كارشناسي رسمي.

ب - مدرك تحصيلي ليسانس يا بالاتر.

تبصره 1 _ اشخاص ياد شده در مدت عضويت بايد در شهر محل كانون مربوط اقامت داشته باشند.

تبصره 2 _ تشخيص واحراز شرايط انتخاب مقرر در اين ماده بر عهده كميسيون تشخيص صلاحيت اولويت هاي اخلاقي ميباشد.

ماده 10 _ هيات مديره در كانون تهران داراي يازده نفر عضو اصلي و سه نفر عضو علي البدل و در ساير كانونها داراي پنج نفر عضو اصلي و دو نفر عضو علي البدل خواهد بود كه براي مدت چهار سال انتخاب ميشوند. جلسات هيات مديره در كانون تهران با حضور حداقل هفت نفر و در ساير كانونها باحضور حداقل سه نفر تشكيل و رسميت خواهد يافت تصميمات هيات مديره كانون تهران با حداقل شش راي و هيات مديره كانونهاي ديگر با حداقل سه راي معتبر خواهند بود.

تبصره 1 _ موارد شركت اعضاي علي البدل در جلسات هيات مديره به جاي اعضاي اصلي در آيين نامه اجرايي اين قانون مقرر ميگردد.

تبصره 2 _ پس از انقضاي مدت مأموريت چهار ساله هيات مديره ، در صورتي كه انتخاب هيات مديره جديد به هر علت انجام نشود و به تاخير افتد ، هيات مديره سابق تا تشكيل هيات مديره جديد كماكان انجام وظيفه خواهد نمود.

در هر صورت مدت زمان تاخير در انتخاب هيات مديره جديد نبايد از شش ماه تجاوز نمايد. در صورت بر طرف نشدن علل تاخير ، مهلت مذكور با تاييد مجمع عمومي فوق العاده

امكان پذير است

ماده 11 _ هيات مديره كانون تهران از بين خود يك نفر رييس ، دو نفر نايب رييس ، دو نفر منشي ، يك نفر مسوول امور ماي با راي مخفي براي مدت دوسال به عنوان هيات رييسه انتخاب مينمايد. هيات رييسه ساير كانونها مركب ازيك نفر رييس ، يك نفر نايب رييس ، يك نفر منشي و يك نفر مسوول امور مالي ميباشد كه به ترتيب بالا انتخاب خواهند شد.تجديد انتخاب اعضاي مذكور بلا مانع است تا زماني كه هيات رييسه جديد تعيين نشده است ، هيات رييسه قبلي كماكان انجام وظيفه خواهد نمود.

تبصره 1 _ رييس هيات مديره هر كانون ، رييس كانون مذكور نيز خواهد بود.

تبصره 2 _ نحوه دعوت و زمان انتخاب هيات رييسه جديد در آيين نامه اجرايي اين قانون مشخص خواهد شد.

ماده 12 _ وظايف هيات مديره هر كانون به قرار زير است

الف - اداره امور كانون جهت تحقق موارد مقرر در ماده (4) اين قانون

ب - اتخاذ تصميم در خصوص اجازه صدور و تمديد پروانه كارشناسي و نيز ابلاغ كارآموزي براي افراد واجد شرايط

ج - دعوت براي تشكيل مجامع عمومي و اجراي تصميمات آنها.

د - قبول شكايت و عندالاقتضا ارجاع به دادسراي انتظامي كانون براي تعقيب كارشناس رسمي.

تبصره _ تصميمات هيات مديره در مورد رد شكايت ظرف مدت بيست روز از تاريخ ابلاغ به شاكي قابل اعتراض و رسيدگي در دادسراي انتظامي كانون مربوط خواهد بود.

ه_ - اعلام تخلف به دادسراي انتظامي در صورت اطلاع از وقوع تخلف كارشناس رسمي.

و - اظهار نظر مشورتي نسبت به مسايل و موضوعات ارجاعي از

طرف كليه دستگاهها اعم از وزارتخانه ها و موسسات و شركتهاي دولتي و موسسات و نهادهاي عمومي غير دولتي.

ز - تصويب معاملات جاري ، استخدام و عزل و نصب كاركنان

ح - اجراي ساير وظايفي كه در اين قانون براي هيات مديره پيش بيني شده است

ماده 13 _ كميسيون تشخيص صلاحيت هاي مندرج در ماده (15) اين قانون متشكل از پنج عضو اصلي و دو عضو علي البدل خواهد بود كه دو عضو اصلي و يك عضو عليالبدل از بين حقوقدانان توسط رييس قوه قضاييه انتخاب و بقيه اعضا از بين كارشناسان رسمي به پيشنهاد شوراي عالي كارشناسان و تاييد رييس قوه قضاييه منصوب خواهند شد. تشخيص صلاحيت اولويتهاي اخلاقي مندرج در اين قانون برعهده كميسيون ياد شده ميباشد.

تبصره _ مدت عضويت هر عضو در كميسيون ياد شده چهارسال ميباشد.

ماده 14 _ رييس هر كانون بالاترين مقام اداري و اجرايي آن كانون بوده و داراي وظايف ذيل است

الف - ابلاغ مصوبات هيات مديره كانون و اجراي آنها بر حسب مورد.

ب - نظارت بر حسن جريان كليه امور اجرايي و اداري.

ج - حفظ حقوق و منافع و اموال كانون

د - امضاي پروانه كارشناسان رسمي و صدور آن بعد از تصويب هيات مديره كانون مربوطه

ه - نمايندگي كانون در نزد مراجع قانوني و اشخاص حقيقي.

و - ارجاع به داوري و صلح و سازش پس از تصويب هيات مديره كانون

ز - تهيه و تنظيم بودجه سالانه و پيشنهاد به هيات مديره

ح - اخذ وام و اعتبار پس از پيشنهاد هيات مديره كانون و تصويب مجمع عمومي.

ط - انجام امور اداري و مالي و

معاملاتي و استخدامي و عزل و نصب كاركنان كانون با رعايت مقررات مربوط

ي - امضاي قراردادها و اسناد تعهدآور كانون مربوط ، به اتفاق يك نفر از اعضاي هيات مديره با انتخاب هيات مديره كانون مذكور.

ماده 15 _ متقاضيان اخذ پروانه كارشناسي رسمي علاوه بر وثاقت بايد واجد شرايط ذيل باشند

الف - متدين به دين اسلام و يا يكي از اقليت هاي ديني شناخته شده در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و وفاداري به نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران

ب - داشتن تابعيت ايراني .

ج - نداشتن پيشينه كيفري موثر .

د - عدم اعتياد به مواد مخدر .

ه- نداشتن وابستگي و سابقه عضويت و هواداري در گروههاي غير قانوني يا مخالف اسلام

تبصره _ وزارت اطلاعات مكلف است ظرف مهلت دو ماه مراتب استعلام را اعلام نمايد.

و - داشتن دانشنامه كارشناسي يا بالاتر در رشته مورد تقاضا و حداقل پنج سال سابقه تجربي در رشته مربوط بعد از اخذ مدرك تحصيلي مذكور. هر گاه در رشته مورد نياز ، دوره تحصيلي كارشناسي يا بالاتر وجود نداشته باشد در اين صورت افراد با دارا بودن مدرك دانشنامه كارشناسي يا بالاتر در هر رشته و حداقل پانزده سال سابقه كار در آن رشته ميتوانند متقاضي اخذ پروانه كارشناسي رسمي باشند.

ز - دارا بودن حداقل بيست و پنج سال سن در پايان مهلت ثبت نام

ح - موفقيت در آزمون علمي و تجربي و گزينش صلاحيت اولويت هاي اخلاقي.

ط - گذرانيدن دوره كارآموزي به مدت يك سال تحت نظر كارشناس رسمي اي كه بيش از ده سال سابقه كارشناسي رسمي داشته و به عنوان كارشناس راهنما با معرفي

هيات مديره كانون مربوط

ي - داشتن معافيت يا كارت پايان خدمت وظيفه عمومي.

تبصره 1 _ شرايط لازم براي ثبت نام ، نحوه انتخاب و نحوه برگزاري آزمون و منابع سوالات امتحاني و موعد اعلام نتيجه و نحوه نظارت بر كارآموزان در طول دوره كارآموزي و همچنين وظايف كارآموزان در اين دوره در آيين نامه اجرايي اين قانون مشخص خواهد شد. كارآموزان در طي دوره كارآموزي حق هيچگونه اظهار نظر كارشناسي رسمي را به طور مستقل ندارند.

تبصره 2 _ پس از اعلام تعداد مورد نياز در رشته كارشناسي امور ثبتي ، دارندگان دانشنامه كارشناسي و فارغ التحصيلان آموزشگاه هاي اختصاصي ثبت اعم از شاغل يا بازنشسته كه حداقل ده سال سابقه در امور ثبتي و يا نقشه برداري ثبتي داشته باشند ميتوانند در صورت داشتن شرايط مذكور در آزمون يادشده شركت كند.

تبصره 3 _ در رشته هايي كه سابقه كارشناسان رسمي آن كمتر از ده سال است ، شرط دارا بودن ده سال سابقه كارشناسي براي كارشناس راهنما لازم الرعايه نيست متقاضيان رشته هاي جديد كارشناسي رسمي به مدت سه ماه تحت نظارت كانون مربوط كارآموزي خواهند نمود.

تبصره 4 _ عدم پذيرش درخواست صدورپروانه كارشناسي رسمي هر يك از متقاضيان مانع از تقاضاي مجدد آنان براي دفعات بعدي نخواهد بود.

ماده 16 _ كساني كه تا تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون داراي پروانه كارشناسي رسمي معتبر باشند ، تا زماني كه براساس قوانين جاري سلب صلاحيت از آنان نشده باشد ، پروانه كارشناسي آنان معتبر بوده و تابع مقررات اين قانون خواهند بود.

ماده 17 _ كارشناسان رسمي جديد به هنگام اخذ پروانه بايد با حضور در جلسه

هيات مديره كانون مربوط با حضور رياست دادگستري استان يا نماينده وي به شرح زير سوگند ياد نمايند

( به خداوند متعال سوگند ياد ميكنم در امور كارشناسي كه به من ارجاع ميگردد خداوند متعال را حاضر و ناظر دانسته ، به راستي و درستي نظر خود را اظهار نمايم و اغراض شخصي خود را در آن دخالت ندهم و تمام نظر خود را نسبت به موضوع كارشناسي اظهار نمايم و هيچ چيز را مكتوم ندارم و برخلاف واقع چيزي نگويم و ننويسم و رازدار و امين باشم )

ماده 18 _ در تمامي مواردي كه رجوع به كارشناسي لازم باشد به استثناي مواردي كه در قوانين و مقررات جاري كشور به گونه ديگري براي وزارتخانه ها ، موسسات دولتي ، شركتهاي دولتي ، نهادهاي عمومي غير دولتي و ساير دستگاههاي دولتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام يا ذكرصريح نام ميباشد ، تعيين تكليف شده است و يا مواردي كه تابع قوانين و مقررات خاص ميباشد - دستگاههاي يادشده در اين ماده بايد از وجود كارشناسان رسمي استفاده نمايند.

تبصره 1 _ ارجاع امر كارشناسي از ناحيه مراجع قضايي به كارشناس ، تابع قانون آيين دادرسي ميباشد.

تبصره 2 _ كارشناسان رسمي مكلفند در امور ارجاعي در صورت وجود جهات رد ، موضوع را به طور كتبي اعلام و از مبادرت به كارشناسي امتناع نمايند ، در غير اين صورت متخلف محسوب و به مجازات انتظامي موضوع اين قانون محكوم ميشوند. جهات رد كارشناس رسمي همان جهات رددادرس مندرج در قانون آيين دادرسي مدني ميباشد.

ماده 19 _ اظهار نظر كارشناسي بايد مستدل و صريح باشد

و كارشناسان رسمي مكلفند نكات و توضيحاتي كه براي تبيين نظريه ضروري است و يا توسط شوراي عالي كارشناسان مشخص ميگردد به طور كامل در آن منعكس نمايند. كارشناس رسمي موظف است در حدود صلاحيت خود نظركارشناسي را به طور كتبي و در مهلت مقرر به مراجع ذيربط تسليم و نسخه اي از آن را تا مدت حداقل پنج سال بعد از تاريخ تسليم نگهداري نمايد.

تبصره _ در مواردي كه انجام معاملات مستلزم تعيين قيمت عادله روز از طرف كارشناس رسمي است ، نظريه اعلام شده حداكثر تا شش ماه از تاريخ صدور معتبر خواهد بود.

ماده 20 _ دادسراي انتظامي هر يك از كانونها ، مرجع تعقيب تخلفات انتظامي كارشناسان رسمي متخلف حوزه آن كانون ميباشد. دادستان دادسراي انتظامي هر كانون از بين كارشناسان رسمي به وسيله مجمع عمومي آن كانون براي مدت چهار سال انتخاب خواهد شد و دادياران دادسراي انتظامي ازبين كارشناسان رسمي كانون مربوط به پيشنهاد دادستان و تاييد هيات مديره آن كانون به تعداد لازم تعيين ميشوند. دادسراي انتظامي پس از رسيدگي به شكايات ارجاعي در صورتي كه عقيده بر تخلف داشته باشد ، كيفرخواست صادر و در غير اين صورت قرار منع تعقيب خواهد داد. قرار منع تعقيب ظرف سي روز از تاريخ ابلاغ از طرف شاكي يا رييس هييت مديره هر كانون قابل اعتراض در دادگاه انتظامي كانون مربوطه ميباشد و چنانچه دادگاه انتظامي مزبور قرار منع تعقيب را صحيح ندانست ، به موضوع رسيدگي و حكم مقتضي صادر ميكند.

تبصره _ مرجع تعقيب تخلفات انتظامي اعضاي هيات مديره و دادستان و بازرسان كانون استانها ، دادسراي انتظامي قضات ميباشد.

ماده 22

_ هر گاه تخلف كارشناس رسمي عنوان يكي از جرايم مندرج در قوانين را داشته باشد ، دادسراي انتظامي كانون مربوط مكلف است مراتب رابراي رسيدگي به جنبه جزايي آن در اسرع وقت به مراجع قضايي صالح اعلام دارد و چنانچه علاوه بر جرايم مزبور تخلف انتظامي داشته باشد ، مطابق اين قانون و آيين نامه هاي آن به تخلف انتظامي رسيدگي و اقدام لازم معمول دارد. تصميم مراجع قضايي مزبور مانع اجراي مجازات هاي انتظامي كارشناسان رسمي نخواهد بود.

ماده 23 _ مرجع رسيدگي به تخلفات انتظامي كليه كارشناسان هر استان ، دادگاه انتظامي مربوطه ميباشد. اعضاي دادگاه به شرح زير براي مدت چهارسال انتخاب ميگردند

1 - يك نفر حقوقدان كه حداقل ده سال سابقه كار داشته باشد به انتخاب رييس قوه قضاييه

2 - رييس هيات مديره كانون مربوطه يا يكي از اعضاي هيات مديره به انتخاب رييس كانون

3 - يك نفر كارشناس رسمي در رشته مربوط به انتخاب رييس كانون مربوطه

تبصره 1 _ رياست دادگاه با عضو حقوقدان خواهد بود.

تبصره 2 _ چنانچه نياز به شعبه يا شعب ديگر دادگاه باشد با درخواست كانون مربوطه و تصويب رييس قوه قضاييه تشكيل خواهد شد. ارجاع پرونده به شعبه يا شعب به عهده رييس شعبه اول خواهد بود.

تبصره 3 _ تصميمات دادگاه انتظامي از جانب هيات مديره كانون مربوطه و از طرف محكوم عليه ظرف يك ماه پس از ابلاغ قابل تجديدنظرخواهي است

تبصره 5 _ تصميمات دادگاه انتظامي و دادسراهاي انتظامي در مورد كارشناسان رسمي به وسيله پست سفارشي به نشاني مندرج در پرونده عضويت كانون ابلاغ ميشود و هرگاه كارشناس رسمي

تغيير نشاني خود را كتبا اعلام ننموده باشد آخرين نشاني موجود در پرونده معتبر خواهد بود.

تبصره 6 _ موارد اعضاي دادگاه انتظامي همان موارد رد دادرسان ميباشد ، در صورت وجود جهات رد فرد ديگري به ترتيب گفته شده در همين ماده تعيين خواهد شد.

تبصره 7 _ هرگاه رسيدگي به شكايت انتظامي در اموركارشناسي مستلزم انجام كارشناسي مجدد توسط ساير اعضاي كانون كارشناسان رسمي باشد ، پرداخت دستمزد كارشناسي طبق تعرفه قانوني به عهده شاكي ميباشد.

ماده 24 _ مرجع تجديد نظر نسبت به آراي قابل تجديد نظر ، دادگاه تجديد نظر كارشناسان رسمي ميباشد كه در تهران مستقر ميگردد و اعضاي آن به شرح ذيل انتخاب ميگردند

الف - يك نفر حقوقدان با ده سال سابقه كار به انتخاب رييس قوه قضاييه

ب - رييس شوراي عالي كارشناسان يا نماينده وي.

ج - يك نفر كارشناس در رشته مربوطه به انتخاب شوراي عالي كارشناسان

ماده 25 _ هرگاه رييس قوه قضاييه يا وزير دادگستري و يا سه نفر از اعضاي هيات مديره هر كانون استان (در مورد كارشناسان كانون مربوطه از سورفتار و يا اعمال منافي با شوون و حيثيت كارشناسي كارشناسان رسمي اطلاع حاصل كنند ، ميتوانند با ارئه ادله خود از دادگاه انتظامي تعليق موقت اورا تا صدور حكم قطعي بخواهند در اين صورت دادگاه مزبور خارج از نوبت اين درخواست را رسيدگي و مستند به دلايل ابرازي ، راي مقتضي صادرميكند.

دادسراي انتظامي كانون مربوطه مكلف است ظرف مدت سه ماه از تاريخ وصول حكم تعليق موقت ، نسبت به اتهامات وارده به كارشناسان مذكوررسيدگي و پرونده را جهت صدور راي به دادگاه انتظامي

ارسال دارد.

تبصره _ مرجع رسيدگي به تجديد نظرخواهي همان مرجع معين شده در ماده (24) اين قانون براي تجديد نظر ميباشد.

ماده 26 _ تخلفات و مجازاتهاي انتظامي به قرار ذيل است

الف - تخلفات

1 - عدم حضور در مراجع صالحه در وقت مقرر بدون عذرموجه

2 - توسل به معاذيري كه خلاف بودن آنها بعدا ثابت شود.

3 - مسامحه و سهل انگاري در اظهارنظر ، هرچند موثر در تصميمات مراجع صلاحيتدار باشد يا نباشد.

4 - تسليم اسناد و مدارك به اشخاصي كه قانونا حق دريافت آن را ندارند و يا امتناع از تسليم آنها به اشخاصي كه حق دريافت دارند.

5 - سو رفتار و اعمال خلاف شوونات شغلي.

6 - نقض قوانين و مقررات در اظهار نظر كارشناسي.

7 - انجام كارشناسي و اظهارنظر با وجود جهاد رد قانوني.

8 - انجام كارشناسي و اظهارنظر دراموري كه خارج از صلاحيت كارشناس است

9 - انجام كارشناسي و اظهار نظر برخلاف واقع و تباني.

10 - انجام كارشناسي و اظهارنظر با پروانه اي كه اعتبار آن منقضي شده باشد.

11 - افشا اسرار و اسناد محرمانه

12 - اخذ وجه يا مال يا قبول خدمت مازاد بر تعرفه دستمزد و هزينه مقرر در قوانين يا دستورات مراجع صلاحيتدار.

13 - انجام كارشناسي و اظهارنظر در زمان تعليق ، محروميت از حقوق اجتماعي و يا اثبات فقد شرايط موضوع ماده (15) اين قانون

ب - مجازاتها به ترتيب درجه

1 - توبيخ با درج در پرونده كارشناس در كانون

2 - محدود كردن اختيارات فني كارشناس رسمي براي مدت يك سال

3 - محدود كردن اختيارات فني كارشناس رسمي براي مدت سه

سال

4 - محروميت از اشتغال به امر كارشناسي رسمي از سه ماه تا يك سال

5 - محروميت از اشتغال به امر كارشناسي رسمي از يك ماه تا سه سال

6 - محروميت دايم از اشتغال به امر كارشناسي رسمي.

تبصره 1 - مرتكبين هر يك از تخلفات رديفهاي (1) ،(2) و (3) حسب مورد به مجازات درجه يك تا سه انتظامي محكوم ميگردند.

مرتكبين هر يك از تخلفات رديف هاي (4) ،(5) و (6) حسب مورد به مجازات درجه سه تا پنج انتظامي محكوم ميگردند.

مرتكبين هر يك از تخلفات رديفهاي (7) ،(8) ،(9) ،(10) ،(11)و (12) حسب مورد به مجازات درجه پنج تا شش انتظامي محكوم ميگردند.

مرتكبين هر يك از تخلفات رديف (13) به مجازات درجه شش انتظامي محكوم ميگردند.

تبصره 2 - اعمال ارتكابي كارشناس ، چنانچه علاوه بر تخلف انتظامي ، واجد وصف كيفري باشد ، دادگاه انتظامي مكلف است پرونده امر را عينا به مرجع قضايي صلاحيتدار ارسال نمايد.

تبصره 3 - هيات مديره هر كانون مكلف است از تمديد پروانه كارشناسي رسمي كساني كه سه بار ظرف سه سال به مجازاتهاي انتظامي محكوم ميشوند خودداري كند. اين گونه كارشناسان رسمي ميتوانند پس از مدت دو سال از تاريخ لغو پروانه مجددا تقاضاي تمديد پروانه كارشناسي رسمي نمايند ، مگر اينكه به مجازات انتظامي محروميت دايم يا موقت از اشتغال به امر كارشناسي رسمي محكوم شده باشند.

ماده 27 - هيات مديره هر كانون در صورت احراز زوال وثاقت و شرايط مذكور در بندهاي (الف ، ب ، ج ، د ، ه) ماده (15) اين قانون در مورد كارشناس رسمي ، به طور موقت

از تمديد پروانه خودداري ميكند و سريعا موضوع را به دادگاه انتظامي كانون مربوطه اعلام مينمايد.

مرجع مذكور مكلف است ظرف حداكثر سه ماه از تاريخ وصول نسبت به موضوع اتخاذ تصميم كند و نظر نهايي را به هيات مديره كانون مربوط ارجاع دهنده اعلام نمايد.

ماده 28 - رييس هيات مديره هر كانون مسوول اجراي احكام قطعي دادگاه انتظامي و دادگاه تجديد نظر كارشناسان در مورد كارشناسان متخلف ميباشد.

ماده 29 - دستمزد كارشناسي رسمي طبق تعرفه اي است كه با پيشنهاد شوراي عالي كارشناسان به تصويب رييس قوه قضاييه خواهد رسيد و هر دوسال يك بار قابل تجديد نظر ميباشد. قضات دادگاهها در مورد دستمزد كارشناسي مطابق ماده (264) قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب در امور مدني مصوب 2 11 1379 اقدام خواهند كرد.

تبصره - ضوابط تعيين هزينه هاي خدمات كارشناسي به پيشنهاد شوراي عالي كارشناسان و تصويب رييس قوه قضاييه مشخص خواهد شد و پرداخت آن بر عهدة متقاضي است

ماده 30 - هزينه هاي مربوط به هر كانون از محلهاي زير تامين ميگردد

الف - حق عضويت و حق صدور يا تمديد پروانه كارشناسي رسمي هر دو سال يك بار قابل تجديد نظر است

ب - پنج درصد (5%) از حق الزحمه كارشناسان رسمي.

ج - وجوهي كه براي موارد خاص به تصويب مجمع عمومي از كارشناسان رسمي و يا متقاضيان كارشناسي رسمي اخذ خواهد شد.

تبصره - پرداخت حق حضور اعضاي غير كارشناس در هيات انتظامي و كميسيون ها و ساير مخارج مربوط برعهده شوراي عالي كارشناسان است كه به نسبت از كانون ها اخذ خواهد نمود.

ماده 31 - كليه مراجع قضايي و انتظامي

، وزارتخانه ها ، سازمان ها ، موسسات ، شركت ها ، بانك ها ، شهرداري ها ، بنيادها ، نهادهاي انقلاب اسلامي و اشخاص حقوقي اعم از دولتي و غير دولتي و ساير مراجع عمومي و دولتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام يا ذكر صريح نام است موظف هستند مبلغ بند(ب ماده 30 اين قانون را از دستمزد كارشناسان رسمي كسر و به حساب كانون مربوط واريز نمايند. همچنين مكلف ميباشند ماليات متعلقه را نيز با رعايت قوانين مالياتي كسر و به حساب خزانه داري كل واريز كنند.

ماده 32 - در مواردي كه هيات مديره هر كانون استان ، تجديد نظر در صلاحيت فني كارشناس رسمي را ضروري تشخيص دهد پيشنهاد خود را با دلايل مربوط به شوراي عالي كارشناسان ارئه خواهد نمود. شوراي عالي با كسب نظر مشورتي از كميسيون تشخيص صلاحيت علمي و فني رشته مربوط تصميم نهايي را در خصوص موضوع اتخاذ مينمايد هيات مديره هر كانون پس از دريافت تصميم شوراي عالي مبني بر موافقت با محدود كردن صلاحيت فني كارشناس رسمي ، تصميم ياد شده را به مورد اجرا ميگذارد. اعاده صلاحيت كارشناس رسمي منوط به شركت و موفقيت در كلاسهاي بازآموزي يا كلاسهاي مشابه مورد تاييد كانون مربوط و با موافقت شوراي عالي كارشناسان خواهد بود.

ماده 33 - كارشناساني كه مستخدم شاغل دولت يا موسسات دولتي يا شركتهاي دولتي و وابسته به دولت يا شهرداري ها يا ساير نهادهاي عمومي غيردولتي و يا ساير شركتهاي دولتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام يا ذكر صريح نام است ، ميباشند ، نميتوانند در دعاوي

و ساير امور مستلزم امر كارشناسي رسمي كه مربوط به دستگاه متبوع آنهاست به عنوان كارشناس رسمي مداخله و اظهار نظر كنند مگر اينكه در آن رشته كارشناس رسمي ديگري وجود نداشته و يا مرضي الطرفين باشند يا آنكه كارمند مذكور طبق مقررات مربوط به آن دستگاه قانونا ملزم به اظهار نظر باشد. هيچ كدام ازمراجع قضايي و ادارات دادگستري و ثبت اسناد و املاك نميتوانند امر كارشناسي رسمي را به كارشناساني كه كارمند شاغل قضايي يا اداري دادگستري يا ثبت اسناد و املاك ميباشند ارجاع كنند مگر اينكه در آن رشته جز قاضي و يا كارمند شاغل ، كارشناس ديگري وجود نداشته باشد.

ماده 34 - مقررات تبصره الحاقي به بند (24) ماده (55) قانون شهرداري ها مصوب 5 4 1352 - و اصلاحات بعدي در مورد كارشناسان رسمي و مترجمان رسمي دادگستري نيز جاري است

ماده 35 - در صورت فوت و يا حجر كارشناس رسمي و يا محروميت دايم از كارشناسي رسمي ، با اعلام ذينفع ، نماينده كانون مربوط به اتفاق نماينده مرجع قضايي محل ضمن تنظيم صورتجلسه لازم برگها و اسناد راجع به امور كارشناسي را جمع كرده در كانون ، بايگاني مينمايد و در صورتي كه بين آنها اشيا يا اسنادي ، با ارئه دلايل كافي توسط مدعي ، متعلق به اشخاص باشد به صاحبان آنها رد ميكند.

ماده 36 - در هر يك از رشته هاي كارشناسي كه اظهار نظر كارشناس رسمي نسبت به موضوع ارجاع شده لزوما محتاج به كسب اطلاعاتي است كه تنها در اختيار وزارتخانه ها ، موسسات دولتي ، شركتهاي دولتي و وابسته به دولت ، نهادهاي عمومي

غير دولتي و ساير شركتهاي دولتي كه شمول قانون برآنها مستلزم ذكر نام يا ذكر صريح نام است ، ميباشد ، كارشناس مذكور مكلف به مراجعه به دستگاه يا دستگاههاي ذيربط بوده و دستگاه يا دستگاههاييادشده نيز موظف به در اختيار گذاشتن اطلاعات مورد نياز براي اظهار نظر كارشناسي رسمي ميباشند.

تبصره - اطلاعات طبقه بندي شده و غير قابل انتشار دستگاههاي مورد اشاره در اين ماده از حكم مذكور مستثني ميباشد و طبق مقررات قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور مدني مصوب 2 11 1379 در اختيار كارشناس ذيربط قرار خواهد گرفت

كارشناس مزبور تنها اين اطلاعات را در حيطه وظايف و مسووليتهاي خود در رابطه با امر ارجاع شده اعمال خواهد كرد و به كارگيري و يا افشاي آن درغير مورد مذكور ممنوع است در غير اين صورت مشمول قانون مجازات انتشار و افشاي اسناد محرمانه و سري دولتي - مصوب 29 11 1353 - درقسمتهاي ذيربط آن خواهد بود.

ماده 37 - هرگاه كارشناس رسمي با سو نيت ضمن اظهار عقيده در امر كارشناسي بر خلاف واقع چيزي بنويسد و يا در اظهار عقيده كتبي خود راجع به امر كيفري و يا حقوقي تمام ما وقع را ذكر نكند و يا بر خلاف واقع چيزي ذكر كرده باشد جاعل در اسناد رسمي محسوب ميگردد و همچنين هرگاه كارشناس رسمي در چيزي كه براي آزمايش در دسترس او گذاشته شده با سونيت تغيير بدهد به مجازاتهاي مقرر در قانون مجازات اسلامي محكوم ميشود و اگر گزارش خلاف واقع و اقدامات كارشناس رسمي در حكم دادگاه موثر واقع شده باشد كارشناس مذكور به حداكثر مجازات

تعيين شده محكوم خواهد شد. حكم ياد شده در مورد خبرگان محلي نيز لازم الرعايه ميباشد.

ماده 38 - صدور پروانه براي كارشناسان رسمي فقط براي يك رشته كارشناسي مجاز است

ماده 39 - كليه كانونهاي موجود مكلفند حداكثر ظرف سه ماه از زمان لازم الاجرا شدن اين قانون وضعيت خود را با مقررات اين قانون تطبيق دهند.

ماده 40 - آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف سه ماه از تاريخ تصويب توسط وزير دادگستري تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 41 - قانون راجع به كارشناسان رسمي مصوب 23 11 1317 و قانون راجع به اصلاح قانون كارشناسان رسمي وزارت دادگستري مصوب 14 2 1339 و لايحه قانوني استقلال كانون كارشناسان رسمي مصوب 1 8 1358 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران لغو ميشوند.

قانون فوق مشتمل بر چهل و يك ماده و سي و نه تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ هجدهم فروردين ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و يك مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 28 1 1381 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

دستورالعمل اجرايي نحوه صدور پروانه تخصصي اشتغال براي مشاورين املاك و خودرو – مصوب 1384

رياست محترم روزنامه رسمي جمهوري اسلامي ايران

احتراماً به پيوست يك نسخه « دستورالعمل اجرائي نحوه صدور پروانه تخصصي اشتغال براي مشاورين املاك و خودرو» كه به امضاء رياست محترم سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و امضاء وزير محترم بازرگاني و تنفيذ رياست معظم قوه قضائيه در تاريخ 16/4/1384 رسيده است جهت چاپ در آن روزنامه ارسال مي گردد.

مدير كل حوزه رياست و دبيرخانه _ سيدعلي ميرهادي

دستورالعمل اجرايي نحوه صدور پروانه تخصصي اشتغال براي مشاورين املاك و خودرو

فصل اول: كليات و تعاريف

ماده1_ مشاور املاك

و خودرو كه در اين دستورالعمل به اختصار مشاور خوانده مي شود به شخصي اطلاق مي گردد كه با داشتن شرايط لازم به امر خريد و فروش املاك و خودرو يا دلالي و واسطه گري معاملات مذكور با رعايت قوانين و مقررات حاكم بر آنها مبادرت مي نمايد.

تبصره _ مشاوران املاك موضوع اين دستورالعمل به مشاوران درجه1 و مشاوران درجه2 تقسيم مي شوند.

ماده2_ اشتغال به شغل مشاور املاك و خودرو منوط به داشتن پروانه كسب از اتحاديه مربوطه و پروانه تخصصي از سازمان ثبت اسناد و املاك كشور مي باشد.

فصل دوم: شرايط و ضوابط دريافت پروانه تخصصي اشتغال

ماده3_ مشاور علاوه بر شرايط مندرج در آيين نامه اجرايي تبصره1 ماده12 قانون نظام صنفي، براي دريافت پروانه تخصصي اشتغال بايد داراي شرايط ذيل باشد.

1_3_ داشتن تحصيلات ششم ابتدايي قديم و يا سوم راهنمايي نظام جديد.

2_3_ داشتن توانايي و صلاحيت فني متناسب با شغل مورد درخواست به تشخيص سازمان ثبت اسناد و املاك كشور.

3_3_ دادن تأمين مناسب يا پرداخت وجه الضمان يا ضمانت نامه بانكي يا وثيقه مناسب يا معرفي ضامن معتبر به منظور جبران خسارتهاي احتمالي وارده به اشخاص به اتحاديه صنف.

4_3_ پرداخت وجه موضوع بند ت ماده 51 قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت مصوب1380.

فصل سوم: وظايف و اختيارات مشاورين

ماده4_ مشاور بايد مقررات، بخشنامه ها و دستورالعمل هاي صادره از وزارت بازرگاني، سازمان ثبت و ساير مراجع ذيصلاح را دقيقاً به مورد اجرا گذارد.

ماده5 _ مشاور مسئول حُسن اداره امور، حفظ و نگهداري دفاتر، اوراق، اسناد، مدارك و مهر مربوطه مي باشد.

ماده6 _ مشاور مكلف است در جهت ارتقاء دانش فني و حقوقي در دوره هاي آموزشي

كه با همكاري و نظارت سازمان ثبت در نظر گرفته شده است، شركت نمايد.

ماده7_ مشاور بايد پروانه كسب و تعرفه حق الزحمه خدمات خود كه در اجراي ماده 51 قانون نظام صنفي توسط اتحاديه ابلاغ مي شود را در محل كار خود به طوري كه قابل ديد باشد الصاق نمايد.

ماده8 _ مشاور موظف است قراردادها را در اوراق مخصوصي كه توسط سازمان ثبت اسناد و املاك كشور تدوين و تاييد گرديده، تنظيم نمايد.

ماده9_ مشاور موظف است به هنگام تنظيم قرارداد، هويت، مالكيت و سمت متعاملين و يا طرفين قرارداد را احراز نمايد.

ماده10_ مشاور مكلف است يك نسخه از قرارداد تنظيمي را در بايگاني مربوطه نگهداري كند. قرارداد به تعداد متعاملين با يك نسخه اضافه تنظيم مي شود. متعاملين مي توانند در صورت نياز از اصل قرارداد رونوشت يا تصوير برابر اصل اخذ نمايند.

ماده11_ مشاور بايد مفاد قراردادهاي تنظيمي را در دفتر ثبت قراردادها كه به صورت پلمپ و برگ شماري شده و توسط اتحاديه صنف مزبور در اختيار وي قرار مي گيرد ثبت و همزمان با عقد قرارداد به امضاي كليه اشخاصي كه قرارداد را امضاء نموده اند برساند.

تبصره: نمونه اوليه دفتر ثبت قراردادها پس از تاييد سازمان ثبت به وسيله اتحاديه چاپ و در اختيار اعضاء قرار مي گيرد.

ماده12_ قراردادها بايد خوانا، بدون قلم خوردگي، با جوهر ثابت و در چارچوب طرح قرارداد تيپ اعلامي از سوي سازمان ثبت اسناد، و ابلاغي از سوي هيات عالي نظارت تنظيم گردد.

ماده13_ مشاور موظف است براي تنظيم قراردادها از نظرات كارشناس فني يا حقوقي حسب مورد استفاده نموده و قرارداد تنظيمي را به امضاي آنان برساند.

تبصره1:

در مورد تنظيم قرارداد اجاره حضور شهود و امضاي قرارداد توسط آنها الزامي است.

تبصره2: در مورد واحدهاي تاسيس شده، الزام به استفاده از نظرات كارشناس فني يا حقوقي حسب مورد و امضاء قراردادها از سوي آنان، در طي برنامه زمانبندي روشن ديگري كه توسط هيات عالي نظارت ابلاغ مي گردد به اجرا در خواهد آمد.

ماده14_ مشاور بايد طرفين قرارداد را از مفاد آن به طور كامل مطلع سازد.

ماده15_ مشاور نبايد قراردادي كه مخالف قوانين و نظامات دولتي باشد تنظيم و ثبت نمايد.

ماده16_ در صورتي كه مشاور در نفس قرارداد منتفع يا سهيم باشد و با طرفين قرارداد قرابت نسبي و يا سببي طبقه اول و طبقه دوم و درجه اول تا طبقه سوم داشته باشد بايد به طرفين اطلاع داده و الا مسئول جبران خسارت وارده خواهد بود.

ماده17_ هرگاه طرفين يا يكي از آنها زبان فارسي را نداند و مشاور نيز زبان آنها را نداند اظهارات آنها بايد به وسيله فرد مورد اعتماد طرفين يا مترجم رسمي ترجمه شده و مراتب تفهيم و در دفتر قيد و توسط فرد مورد اعتماد و مترجم و مشاور گواهي شود.

ماده18_ تراشيدن و پاك كردن و الحاق به هر نحوي از انحاء در قرارداد و در دفتر ثبت قراردادها ممنوع است. هرگونه اصلاح عبارتي يا توضيحي لازم باشد بايد در قرارداد و ثبت دفتر يا هر دو حسب مورد منعكس و به امضاي كليه امضاءكنندگان و مشاور برسد.

ماده19_ در صورتي كه طرفين قرارداد و يا يكي از آنها كور، كر و يا گنگ و بي سواد باشد هريك از اشخاص مذكور بايد يك نفر

معتمد در موقع تنظيم قرارداد، ثبت و امضاي آن همراه داشته باشد. معتمد مزبور در مورد اشخاص كر و گنگ بايد از جمله اشخاصي باشد كه بتواند با اشاره، مطلب را به آنها بفهماند. در مورد اين ماده مراتب در قرارداد و دفتر ثبت قراردادها قيد و به امضاي معتمد يا معتمدين نيز خواهد رسيد.

ماده20_ در صورت اقاله و يا فسخ قرارداد يا عدم اجرا يا موقوف ماندن آن، مشاور مكلف است مراتب را در ستون مربوطه با ذكر تاريخ درج و پس از امضاي طرفين، امضاء و مهر نمايد.

ماده21_ مشاور مكلف است در زمان تنظيم قرارداد در صورتي كه موضوع از جمله مواردي است كه بايد در دفاتر اسناد رسمي به ثبت برسد طرفين را جهت تنظيم و ثبت آن به يكي از دفاتر اسناد رسمي هدايت نمايد. در ساير قراردادهاي تنظيمي نيز مشاور به منظور تثبيت حقوق طرفين و جلوگيري از اختلاف و طرح دعاوي در محاكم، طرفين را به ثبت رسمي قرارداد توصيه و تشويق نمايد.

ماده22_ مهر و تابلوي مورد استفاده مشاور بايد طبق نمونه متحدالشكل مورد تاييد اتحاديه مربوطه باشد.

ماه23_ مشاور و كاركنان وابسته بايد از مبالغه، اغراق و ارايه اطلاعات نادرست و پنهان كردن حقايق مربوط به موضوع قرارداد خودداري نمايند.

ماده24_ مشاور حق قيمت گذاري و يا ارزش گذاري نسبت به موضوع قرارداد را ندارد.

فصل چهارم: امور اداري و مالي

ماده25_ حق الزحمه مشاور مطابق تعرفه اي خواهدبود كه طبق ماده 51 قانون نظام صنفي توسط كميسيون نظارت شهرستانها تعيين و توسط اتحاديه ابلاغ مي شود.

تبصره: مشاور غير از حق الزحمه مقرر حق دريافت هيچ گونه مالي اعم از

وجه نقدي و يا غيرنقدي ندارد، تخلف از اين امر پيگرد قانوني دارد.

ماده26_ پرداخت حق الزحمه مشاور به ميزان مقرر در تعرفه اعلام شده بالمناصفه به عهده طرفين قرارداد است مگر به نحو ديگري توافق شده باشد. در هر صورت قيد ميزان حق الزحمه و نحوه پرداخت مورد توافق در متن قرارداد تنظيمي همراه با شماره رسيد الزامي است.

ماده27_ مشاورين املاك با لحاظ معيارهايي از قبيل داشتن صلاحيتهاي فني، ميزان تحصيلات دانشگاهي، شركت در دوره هاي آموزشي، استفاده از كارشناسان فني و حقوقي و ايجاد چارت تشكيلاتي و محل مناسب، حوزه فعاليت و سابقه اشتغال، به مشاور درجه1 و مشاور درجه2 تقسيم مي شوند.

ماده28_ مشاور املاك درجه 1 مي تواند نسبت به واسطه گري و خريد و فروش املاك به هر ميزان اقدام و قراردادهاي مربوط را تنظيم نمايد.

ماده29_ مشاور املاك درجه 2 مي تواند نسبت به واسطه گري و خريد و فروش املاك اقدام نمايد كه ميزان آن را وزارت بازرگاني با جلب نظر سازمان ثبت اسناد و املاك كشور تعيين مي كند.

ماده30_ مشاورين خودرو مي توانند نسبت به واسطه گري و خريد و فروش انواع خودرو به هر ميزان كه باشد اقدام و قراردادهاي مربوطه را تنظيم نمايند.

ماده31_ مشاور املاك و خودرو نمي تواند در بيش از يك دفتر محل فعاليت داشته باشد.

تبصره: محل مشاور با درخواست وي طبق ضوابط مربوطه و موافقت اتحاديه ذيربط تعيين خواهد شد.

فصل پنجم: نظارت بر عملكرد و نحوه رسيدگي به تخلفات مشاورين

ماده32_ علاوه بر بازرسان و ناظران كميسيون هاي نظارت و بازرسين اتحاديه هاي صنفي، سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و ادارات تابعه سازمان نيز به استناد تبصره ماده 91 قانون نظام صنفي

كشور در موقع مقتضي مي توانند از محل كار و اسناد و مدارك موجود مشاور، بازرسي و نظارت نمايند. مشاور مكلف به همكاري و ارايه مدارك موردنياز مي باشد.

ماده33_ در صورت احراز وقوع تخلف توسط مشاور مراتب به مراجع ذيصلاح حسب مورد جهت بررسي ارجاع خواهدشد.

ماده34_ اين دستورالعمل در 34 ماده و 4 تبصره در تاريخ 15/4/1384 به تاييد و تصويب وزير محترم بازرگاني و معاون قوه قضاييه و رييس محترم سازمان ثبت اسناد و املاك كشور رسيد و پس از تنفيذ رياست محترم قوه قضاييه حضرت آيت الله هاشمي شاهرودي (دامت بركاته) قابليت اجرا در سطح كشور را خواهد داشت.

راهنمايي و رانندگي

وزارت كشور

قانون تاسيس شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور - مصوب 8/12/1372

ماده 1 _ به منظور اعمال سياستهاي جامع و هماهنگ ترافيكي و تهيه خط مشي لازم وبهبود اداره كليه امور مربوط به امر عبور و مرور همانند طراحي ، برنامه ريزي ، سازماندهي ، هماهنگي ، هدايت ، نظارت و انتظامات ترافيكي شهرها ، شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور كه از اين پس شوراي عالي ناميده مي شود ، مركب از اعضاي زير تاسيس مي شود:

1 _ معاون وزير كشور ، رياست شورا.

2 _ معاون وزير راه و ترابري

3 _ معاون وزير مسكن و شهرسازي

4 _ معاون وزير پست و تلگراف و تلفن

5 _ معاون رييس سازمان برنامه و بودجه

6 _ رييس سازمان حفاظت محيط زيست يا معاون وي

7 _ فرمانده نيروي انتظامي يا معاون وي

مصوبات اين شورا پس از تصويب وزير كشور قابل اجراست

ماده 2 _ وزارت كشور عهده دار دبيرخانه شوراي عالي خواهد بود.

ماده 3 _ شوراي هماهنگي ترافيك استان به رياست استاندار يا معاون عمراني وي

و باحضور مديران كل وزارتخانه ها و سازمانهاي عضو شوراي عالي مستقر در استان و فرمانده ناحيه انتظامي تشكيل مي شود.

تبصره _ دبيرخانه شوراي هماهنگي ترافيك استان در استانداريها خواهد بود.

ماده 4 _ مصوبات شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور كه بايد در چارچوب قوانين و مقررات كشور باشد با رعايت ماده يك اين قانون براي كليه وزارتخانه ها ، موسسه ها ، سازمانهاي دولتي ، نهادها و موسسه هاي عمومي و خصوصي لازم الاجراء است

ماده 5 _ وظايف شوراي هماهنگي ترافيك استان ، همچنين وظايف دبيرخانه شوراي عالي و شوراي هماهنگي ترافيك استان بر اساس آيين نامه اي خواهد بود كه توسط وزارت كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.

ماده 6 _ كليه قوانين و مقررات مغاير از تاريخ تصويب اين قانون لغو و بلااثر است

تبصره _ مصوبات شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور نبايد مغاير با مصوبات قانوني شوراي عالي شهرسازي و معماري و شوراي عالي هماهنگي ترابري كشور باشد.

آيين نامه موضوع ماده (5) قانون تاسيس شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور - مصوب 2/7/1374 هيات وز

ماده 1 _ وظايف شوراي هماهنگي ترافيك استان _ كه از اين پس در اين آيين نامه به اختصارشوراي هماهنگي ناميده مي شود _ عبارت است از:

الف _ برنامه ريزي براي اجراي مصوبات شوراي عالي هماهنگي ترافيك استان _ كه از اين پس در اين آيين نامه به اختصار شوراي عالي ناميده مي شود _ در سطح استان

ب _ تدوين خط مشي و سياستهاي جامع و هماهنگ استاني ترافيك درون شهري بر اساس اهداف و سياستهاي ملي منطقه اي و مصوبات شوراي عالي

ج _ بررسي و تاييد طرحهاي جامع حمل و نقل و ترافيك درون شهري _ كه شرح خدمات انها به تصويب شوراي عالي مي رسد _ و ساير

مطالعات حمل و نقل و ترافيك لازم براي شهرهاي استان به منظور بررسي و تصويب شوراي عالي

د _ هماهنگي كليه امور مربوط به عبور و مرور شهرهاي استان بر اساس مصوبات شوراي عالي و شرايط منطقه اي و محلي به منظور افزايش بهره وري فعاليتها.

ه _ هماهنگي كليه اقدامات حمل و نقل و ترافيك درون شهري با اقدامات مشابه برون شهري استان بر اساس مصوبات شوراي عالي و شرايط استاني و منطقه اي

ماده 2 _ وظايف دبيرخانه شوراي عالي عبارت است از:

الف _ وظايف عمومي دبيرخانه اي از قبيل مكاتبات و امور ارسال و مراسلات

ب _ امور مربوط به جلسات شوراي عالي از قبيل اعلام زمان تشكيل و لغو جلسه به اعضا،تنظيم دستور جلسه تهيه گزارش موضوعات مورد بحث در جلسه و صورتجلسه

پ _ ثبت نگهداري و ابلاغ مصوبات شوراي عالي

ت _ تهيه وجمع آوري اطلاعات لازم و انجام تحقيقات و پژوهش در زمينه حمل و نقل

ث _ ايجاد بانك اطلاعات در زمينه حمل و نقل شهري در سطح ملي

ج _ ارايه شاخصها و معيارها و استانداردها و آمار و اطلاعات فني و كارشناسي و مديريتي به شوراي عالي

چ _ پيگيري تهيه و اجراي طرحهاي جامع حمل و نقل بر اساس اولويتهاي مصوب

ح _ شناسايي و دسته بندي مهندسين مشاور و پيمانكاران داخلي و خارجي صاحب صلاحيت

خ _ تهيه و تدوين شرح خدمات در امر حمل ونقل

د _ ارائه خدمات فني و تشكيلاتي و مشورتي به شوراي هماهنگي استانها.

ذ _ ايجاد هماهنگي لازم در كليه امور مربوط به حمل ونقل و ترافيك درون شهرهاي استان واقدامات مشابه برون شهري بر اساس مصوبات شوراي

عالي و شرايط استاني

ر _ برگزاري نشستها و نمايشگاههاي تخصصي با همكاري سازمانهاي ذي ربط به منظور نيل به اهداف مذكور در قانون

ماده 3 _ دبيرخانه شوراي عالي زيرنظر دبير شورا كه با حكم رييس شورا منصوب مي شود،فعاليت مي كند و محل آن معاونت امور هماهنگي عمراني وزارت كشور است

ماده 4 _ دبير شوراي عالي رياست جلسات فرعي را كه به منظور فراهم آوردن زمينه اجراي مصوبات شوراي عالي تشكيل مي شود، بر عهده دارد و كليه مكاتبات دبيرخانه با امضاي ويانجام مي شود.

ماده 5 _ وظايف دبيرخانه شوراي هماهنگي عبارت است از:

الف _ وظايف عمومي دبيرخانه اي از قبيل مكاتبات و امور ارسال و مراسلات

ب _ امور مربوط به جلسات شوراي هماهنگي از قبيل اعلام زمان تشكيل و لغو جلسه به اعضا، تنظيم دستور جلسه تهيه گزارش موضوعات مورد بحث در جلسه و صورتجلسه

پ _ ثبت نگهداري و ابلاغ مصوبات شوراي هماهنگي

ت _ گردآوري آمار و ايجاد بانك اطلاعاتي مربوط به حمل و نقل و ترافيك شهرهاي استان

ث _ نظارت بر تهيه طرحهاي جامع حمل و نقل شهرها.

ج _ بررسي و ارزيابي طرحها و برنامه هاي مطرح شده

چ _ ارايه گزارش به شوراي هماهنگي

ح _ انجام پژوهش و تحقيقات در امر حمل ونقل شهري

خ _ همكاري با دبيرخانه شوراي عالي در زمينه تدوين و ارايه شاخصها و معيارهاي لازم

د _ انجام امور كارشناسي جهت تدوين سياستهاي جامع و هماهنگ حمل و نقل درون شهري براي شهرهاي استان بر اساس اهداف مصوب

ذ _ برگزاري سمينارها و تشكيل نمايشگاههاي لازم در زمينه حمل و نقل و ترافيك شهري درسطح استان با تصويب

شوراي هماهنگي

ماده 6 _ دبيرخانه شوراي هماهنگي زيرنظر دبير شورا كه با حكم رييس شورا منصوب مي شود، فعاليت مي كند و محل آن معاونت امور عمراني استانداري است

ماده 7 _ دبير شوراي هماهنگي ، رياست جلسات فرعي را كه به منظور فراهم آوردن زمينه اجراي مصوبات شوراي هماهنگي تشكيل مي شود ، بر عهده دارد و كليه مكاتبات دبيرخانه با امضاي وي انجام مي شود.

تصويبنامه در خصوص اجراي طرح تعويض پلاك خودروها – مصوب 1382

هيات وزيران در جلسه مورخ 15/5/1382 بنا به پيشنهاد شماره 61/6/1/45105 مورخ 6/5/1382 وزارت كشور و به استناد بند (ب) تبصره (11) قانون بودجه سال 1382 كل كشور تصويب نمود:

1- به نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران اجازه داده مي شود با موافقت وزارت كشور در سال 1382 براي اجراي طرح تعويض پلاك خودروها به ازاي هر دستگاه خودرو مبلغ پنجاه هزار (50،000) ريال (به استثناي خودروهايي كه قبلا وجه پرداخت نموده اند) دريافت و به حساب درامد عمومي كشور (نزد خزانه داري كل) رديف 510207 قسمت سوم اين قانون واريز نمايد.

2- نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران مكلف است خدمات خودرويي خود را به طور مستقيم از طريق شركت پست جمهوري اسلامي ايران انجام دهد.

3- اجراي طرح تعويض پلاك خودروها منوط به موافقت وزارت كشور مي باشد.

4- وزارت كشور با همكاري دستگاه هاي ذي ربط طرح جامع تعويض پلاك خودرو را تهيه و حداكثر ظرف يك ماه ارائه نمايد.

معاون اول رئيس جمهور - محمدرضا عارف

تصميم نمايندگان ويژه رييس جمهور در خصوص دريافت كارت هوشمند سوخت خودرو - مصوب 1386/8/21

تصميم نمايندگان ويژه رييس جمهور در مورد اجراي تبصره (13) قانون بودجه سال 1386 كل كشور و ساماندهي و توسعه حمل و نقل عمومي، خارج كردن خودروهاي فرسوده و مديريت مصرف سوخت و گازسوز كردن خودروها و كاهش تقاضاي مصرف كه در جلسه مورخ 17/3/1386 به استناد اصل يكصد و بيست و هفتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و با رعايت تصويب نامه شماره 44525/ت37213ه_ مورخ 26/3/1386 اتخاذ شده است، به شرح زير براي اجرا ابلاغ مي گردد:

1_ آن دسته از افرادي كه تاكنون موفق به دريافت كارت هوشمند سوخت خودرو خود نشده اند، از طريق آگهي منتشره در جرايد و يا ادارات پست

براي دريافت آن اقدام نمايند. ادارات پست پس از بررسي فرمهاي تكميل شده و تطبيق آنها با كارتهاي معطله موجود در پست و نيروي انتظامي و تسجيل اطلاعات خودرو و مالك آن نسبت به تحويل كارتها در آدرسهاي تعيين شده اقدام نمايد.

2_ از آنجايي كه تمامي جايگاههاي عرضه بنزين در كشور صرفاً با كارت هوشمند سوخت، نسبت به عرضه بنزين اقدام مي كنند، به منظور رفاه حال مردم، وزارت نفت مكلف به پيش بيني كارت اضطراري سوخت در جايگاههاي بين راهي مي باشد.

3_ نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران موظف است اطلاعات آن دسته از خودروهاي اسقاط شده در خارج از حركت را براي ابطال كارتهاي سوخت صادره مربوط به وزارت نفت اعلام نمايد.

معاون اول رئيس جمهور _ پرويز داودي

شهرداري تهران

آيين نامه اجرايي قانون الحاق سه تبصره به بند (12) ماده (3) قانون نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران

ماده 1 _ در اين آيين نامه اصطلاحات زير در معاني مشروح مربوط به كار مي روند:

الف _ نيروي انتظامي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران

ب _ شهرداري شهرداري تهران

پ _ راهنمايي و رانندگي اداره راهنمايي و رانندگي شهر تهران

ت _ قانون قانون الحاق سه تبصره به بند (12) ماده (4) قانون نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران

ث _ امور راهنمايي و رانندگي شهر تهران كليه وظايف مرتبط باامور حمل و نقل و ترافيك شهري شامل كنترل ، تنظيم و تسهيل عبور و مرور ، كنترل معاينه فني وسايل نقليه ، امور مربوط به تصادفات ، اجراييات و اخذ جرايم رانندگي ، آموزش همگاني و ساير مواردي كه به موجب قوانين و مقررات به عهده نيروي انتظامي واگذار شده يا خواهد شد.

ماده 2 _ ساختار تشكيلاتي راهنمايي و رانندگي جز لاينفك نيروي انتظامي بوده و

همچنان به عنوان واحدي از تشكيلات يكپارچه آن نيرو تلقي مي گردد.

ماده 3 _ شهرداري مكلف است همه ساله سياستها و برنامه هاي خود را در خصوص انجام امور راهنمايي و رانندگي شهر تهران در چهارچوب قوانين و مقررات مصوب تهيه و به فرمانده نيروي انتظامي اعلام نمايد و راهنمايي و رانندگي موظف به اجراي آن مي باشد.

تبصره 1 _ موارد ضروري كه در طول سال و بر حسب نياز از سوي شهرداري ، در چهارچوب قوانين و مقررات اعلام مي شود و جزو سياستها و برنامه هاي سالانه شهرداري منظور نگرديده اند ، توسط راهنمايي و رانندگي به اجرا در مي آيند.

تبصره 2 _ شهرداري تهران موظف است سياستها و برنامه هاي آن دسته از امور راهنمايي و رانندگي كه نياز به يكنواختي در كل كشور دارد ، با سياستهاي كلي اتخاذ شده از سوي نيروي انتظامي هماهنگ نمايد.

تبصره 3 _ رسيدگي و اتخاذ تصميم در امور اختلاف بين شهرداري و نيروي انتظامي در اجراي اين آيين نامه برعهده وزارت كشور است

ماده 4 _ تامين بودجه و كليه امكانات اعم از تجهيزات ، تاسيسات ، اماكن مورد نياز راهنمايي و رانندگي (به استثناي حقوق و مزاياي پرسنل و تجهيزات مخابراتي و سلاح و مهمات برعهده شهرداري است شهرداري موظف است نيازهاي راهنمايي و رانندگي را متناسب با مأموريت هاي محول شده در برنامه هاي خود پيش بيني و بموقع تامين نمايد.

تبصره 1 _ كليه امكانات و تجهيزات موجود مورد استفاده راهنمايي و رانندگي شامل اماكن ، تاسيسات و تجهيزات متعلق به نيروي انتظامي يا شهرداري در راهنمايي و رانندگي باقي مي ماند تا در راستاي انجام وظايف قانوني مورد استفاده قرار گيرد.

تبصره

2 _ به منظور نظارت بر اجراي بودجه هاي مصوب شهرداري كه در اجراي قانون دراختيار نيروي انتظامي قرار مي گيرد ، شهرداري مي تواند ذيحسابان خود را در راهنمايي و رانندگي مستقر نمايد.

ماده 5 _ به منظور هماهنگي و تسريع در ارايه خدمات مربوط به امور راهنمايي و رانندگي به شهروندان ، نيروي انتظامي و شهرداري مي توانند ضمن ايجاد هماهنگي و با موافقت وزارت كشور و رعايت حدود اختيارات ، مناطق راهنمايي و رانندگي را به تعداد مناطق شهرداري افزايش دهند.

ماده 6 _ راهنمايي و رانندگي مكلف است همواره آمار و اطلاعات مورد نياز را كه به نحوي در امر برنامه ريزي و بهبود حمل و نقل و ترافيك موثر باشد در اختيار شهرداري قرار دهد.

ماده 7 _ به شهرداري اجازه داده مي شود به منظور تكميل نيروهاي مورد نياز راهنمايي و رانندگي و در جهت انجام امور مربوط بنا به درخواست راهنمايي و رانندگي ، نيروهاي غيرنظامي در بخش ستادي و خدماتي را در اختيار راهنمايي و رانندگي قرار دهد تا با بررسي و رعايت ضوابط مربوط به خدمات گمارده شوند. نيروهاي ياد شده تابع مقررات استخدامي شهرداري خواهند بود.

تبصره _ مأموران غير نظامي شهرداري موظف به رعايت ضوابط مربوط به امور جاري راهنمايي و رانندگي تهران بوده و در صورت اعلام تخلف از سوي راهنمايي و رانندگي ، شهرداري در اسرع وقت برابر مقررات اداري و استخدامي مربوط با متخلف رفتار مي نمايد.

ماده 8 _ نيروي انتظامي موظف است همواره نيروهاي مورد نياز راهنمايي و رانندگي تهران رادر چهارچوب سقف سازماني از افسران و درجه داران آموزش ديده براي اجراي سياستها وبرنامه هاي شهرداري در امور راهنمايي و رانندگي تامين

نمايد.

ماده 9 _ به منظور تعيين سياستها و برنامه هاي شهرداري ، موضوع تبصره (1) قانون ياد شده درمورد امور مربوط به راهنمايي و رانندگي ، شوراي حمل و نقل و ترافيك شهر تهران مركب ازاعضاي زيرتشكيل مي شود:

الف _ شهردار تهران به عنوان رييس شورا

ب _ نماينده وزير كشور

پ _ معاون حمل و نقل و ترافيك شهردار تهران

ت _ رييس راهنمايي و رانندگي تهران

ث _ مدير عامل سازمان حمل و نقل و ترافيك تهران

ماده 10 _ انتصاب يا عزل رييس راهنمايي و رانندگي توسط فرماندهي نيروي انتظامي باهماهنگي شهرداري صورت مي گيرد و در صورت اختلاف نظر تصميم جانشين فرماندهي كل قوا در نيروي انتظامي وزير كشور ملاك عمل خواهد بود.

ماده 11 _ راهنمايي و رانندگي در صورت لزوم در زمينه برقراري امنيت برابر ابلاغيه هاي نيروي انتظامي انجام وظيفه مي نمايد.

قانون الحاق يك تبصره به قانون واگذاري امور مربوط به راهنمايي و رانندگي شهر تهران به شهرداري پايتخت

ماده واحده _ تبصره زير به عنوان تبصره 6 به ماده واحده قانون واگذاري امور مربوط به راهنمايي و رانندگي شهر تهران به شهرداري پايتخت مصوب سال 1353 اضافه مي شود.

تبصره 6 _ كليه لوازم و تجهيزات از قبيل دستگاههاي فرستنده و گيرنده و علايم و چراغ هاي راهنمايي و دستگاههاي كنترل كننده مركزي و وسايط نقليه ( به استثناي اتومبيل سواري شخصي و موتورسيكلت و ابزار و لوازم يدكي آنها كه به تصويب هيات وزيران منحصرا براي مصارف اداره راهنمايي و رانندگي تهران خريداري و مستقيما به نام اداره مذكور ازخارج وارد مي شود از پرداخت حقو ق گمركي و سود بازرگاني و عوارض معاف خواهد بود، ولي هزينه گمركي بايد پرداخت شود.

قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي - مصوب 30/3/1350 و اصلاحيه هاي بعدي

ماده 1 _ در شهرهايي كه از طرف شهرباني كل كشور با موافقت وزارت كشور تعيين و آگهي مي شود به افسر شهرباني كه آموزش لازم ديده و براي تشخيص تخلفات رانندگي تعيين شده باشند اجازه داده مي شود كه متخلفين از آيين نامه راهنمايي و رانندگي را در محل و حين مشاهده تخلف متوقف كرده و جريمه نقدي را با تسليم قبض رسيد وصول نمايند.

در صورتي كه متخلف در محل از پرداخت جريمه خودداري كند مأمور مربوط برگه اخطاريه كه زمان و محل وقوع تخلف و نوع آن و نام و شماره گواهينامه راننده و مشخصات وسيله ، نقليه همچنين مشخصات مأمور مزبور در آن ذكر شده باشد به متخلف تسليم مي كند. در صورتي كه متوقف ساختن وسيله نقليه مقدور نباشد مأمور مربوط گزارش خود را كه حاكي از مشخصات و شماره وسيله نقليه و نوع تخلف و روز و ساعت و محل

وقوع تخلف خواهد بود تنظيم و براي تعقيب متخلف به اداره مربوط تسليم مي كند. در مورد وسيله نقليه اي كه در محل غيرمجازمتوقف شده باشد در صورت عدم حضور متخلف مأموران مذكور مي تواند اخطاريه مزبور را باذكر مشخصات وسيله نقليه و زمان و مكان وقوع تخلف و نوع آن و مشخصات خود به وسيله نقليه الصاق نمايند. در هر يك از موارد فوق متخلف مي تواند ظرف 15 روز از تاريخ مندرج دراخطاريه جريمه مقرر را به حسابي كه از طرف خزانه داري كل تعيين و اعلام مي شود پرداخت ورسيد دريافت نمايد تا نسبت به آن ظرف همان مدت با ذكر دليل به دادگاه بخش اعتراض كند.

به معترضيني كه براي تسليم اعتراض خود به دادگاه مراجعه مي نمايند در صورتي كه درهمان موقع امكان رسيدگي به اعتراض آنها نباشد ورقه اي حاوي شماره اخطاريه مورد اعتراض ، تاريخ وصول اعتراض و وقت رسيدگي دادگاه داده مي شود اعتبار ورقه مزبور تا تاريخ رسيدگي مندرج در آن است

دادگاه پس از رسيدگي هرگاه اعتراض را وارد تشخيص نداد متخلف را به دو تا سه برابر اصل جريمه محكوم مي نمايد. هرگاه متخلف در موعد 15 روز مهلت جريمه را پرداخت ننمايد و اعتراض هم به دادگاه نكرده باشد جريمه را بايد به مأخذ دو برابر مبلغ مندرج در اخطاريه به حساب خزانه داري كل بپردازد.

اگر هيچگونه اقدامي ظرف مدت يكماه از تاريخ اخطاريه به عمل نيايد متخلف در ساعتاداري به دادگاه اعزام مي شود و پس از رسيدگي نسبت به علت عدم پرداخت جريمه در صورتي كه عذر او موجه تشخيص شود فقط به اصل جريمه والا به دو تا سه برابر آن محكوم مي شود.

تبصره

1 _ رسيدگي به تخلفات رانندگي وسايل نقليه موتوري با دادگاه بخش است

تبصره 2 _ چنانچه دادگاه ضمن رسيدگي گزارش مأمور مربوط را خلاف تشخيص دهد بايدمراتب را براي تعقيب مأمور به شهرباني كل يا ژاندارمري كل كشور اعلام نمايد.

تبصره 3 _ در شهر تهران متخلفين از آيين نامه راهنمايي و رانندگي بايد ظرف مدت پانزده روز از تاريخ تسليم برگ اخطاريه به راننده يا الصاق آن به وسيله نقليه جريمه مقرر را در يكي ازشعب بانك ملي به حسابي كه از طرف شهرداري در بانك ملي مفتوح مي شود پرداخت نمايند ، در صورت عدم پرداخت جريمه در موعد مقرر مبلغ آن به دو برابر افزايش مي يابد و متخلف مكلف است كه اين مبلغ را به حساب مذكور در فوق پرداخت نمايد ، چنانچه متخلف به نوع تخلف و جريمه تعيين شده در اخطاريه صادره اعتراض داشته باشد مي تواند اعتراض خود راظرف مدت پانزده (15) روز از تاريخ صدور اخطاريه با ذكر دليل به دادگاه تسليم كند ، دادگاه پس از رسيدگي در صورت احراز تخلف متخلف را به پرداخت جزاي نقدي معادل دو يا سه برابراصل جريمه محكوم مي نمايد به تشخيص دادگاه مربوطه در مورد معترضيني كه داراي عذرموجه باشند عدم رعايت پانزده (15) روز مهلت اعتراض سلب حق اعتراض نمي نمايد.

تبصره 4 _ تطبيق ميزان جريمه يا نوع تخلفات رانندگان توسط افسران يا مأمورين مجاز تعيين مي گردد ، كه در شهر تهران وسيله كامپيوتر تنظيم و كنترل مي شود و دادگاه فقط در صورت ضرورت گزارش تخلف را مطالبه و بررسي خواهد كرد.

ماده 2 _ مجازات تخلفات رانندگي طبق آيين نامه از يكصد الي يكهزار

ريال است

ماده 3 _ (وجوه حاصل از محل جرايم رانندگي در حوزه هر شهر در حساب مخصوصي كه ازطرف خزانه افتتاح مي شود نگهداري خواهد شد ، بيست درصد وجوه مزبور را براي ايجاد توقفگاه ها (پاركينگ و اصلاح معابر در اختيار شهرداري محل گذارده مي شود و 80 درصد بقيه به عنوان درآمد اختصاصي در اختيار شهرباني محل گذارده خواهد شد كه براي تهيه وسايل خط كشي و نصب علايم و چراغهاي راهنمايي و حسن انتظام عبور و مرور به مصرف برسد.نحوه مصرف وجوه مزبور به موجب آيين نامه اين قانون تعيين خواهد شد) خط كشي معابر درشهر تهران از وظايف شهرداري تهران خواهد بود.

تبصره 1 _ در سال 1350 معادل مبلغي كه ضمن رديف 4202 درآمد عمومي بودجه سال 1350 كل كشور منظور شده از محل وجوه حاصل از جرايم رانندگي در حوزه شهر تهران به درآمد عمومي منتقل و مازاد آن به حساب موضوع اين ماده منظور مي شود. از سال 1351 به طريقي كه در متن اين ماده مذكور است عمل خواهد شد.

تبصره 2 _ در شهر تهران شهرداري مي تواند به درجه داران ديپلمه و مأمورين مورد تاييد اداره راهنمايي و رانندگي تهران كه آموزش لازم ديده باشند اختيارات و وظايف افسران مندرج در ماده يك اين قانون را از لحاظ تشخيص تخلف و صدور اخطاريه تفويض نمايد و درشهرستانهاي ديگر به پيشنهاد راهنمايي آن شهر و تصويب شهرباني مربوطه تفويض اختيارمي شود.

ماده 4 _ وجوه حاصل از جرايم تخلفات رانندگي در حوزه مسئوليت پليس راه ژاندارمري كل كشور به عنوان درآمد اختصاصي ژاندارمري كل كشور منظور مي شود و بر اساس بودجه اي كه به پيشنهاد وزارت

كشور و موافقت دفتر مركزي بودجه و وزارت دارايي به تصويب هيأت وزيران مي رسد به مصرف هزينه هاي مربوط به پيشگيري از تصادفات ، كمك به تهيه وسايل و لوازم مخابراتي و موتوري مورد نياز پليس راه ونيز ايجاد تاسيسات در جاده هاي خارج از محدوده شهرها خواهد رسيد نحوه مصرف وجوه مزبور طبق آيين نامه اين قانون تعيين خواهدشد.

تبصره _ در سال 1350 معادل مبلغي كه ضمن رديف 4203 درآمد عمومي بودجه سال 1350 كل كشور منظور شده از محل وجوه حاصل از جرايم رانندگي موضوع اين ماده به درآمد عمومي منتقل و مازاد آن به عنوان درآمد اختصاصي ژاندارمري كل كشور منظور مي شود از سال 1351 به طريقي كه در متن اين ماده مذكور است عمل خواهد شد.

ماده 5 _ مأمورين مذكور در ماده 1 اين قانون مي توانند حسب مورد و نوع تخلف گواهينامه رانندگي متخلف را با دادن رسيد حداكثر تا يكماه ضبط نمايند ، نوع تخلفات و مدت ضبط گواهينامه و نحوه جلوگيري از ادامه رانندگي راننده متخلف و مهلتي را كه بايد در موارد ضروري براي ادامه رانندگي موقت به راننده متخلف داد ضمن آيين نامه اين ماده تعيين خواهد شد ، رسيدمزبور در مهلت مندرج در آن در حكم پروانه رانندگي است و

ماده 6 _ محلهايي كه توقف وسايل نقليه در آن محل ها موجب بروز خطر و انسداد راه مي شود بايد با نصب علايم مخصوص رانندگي وسيله مسئولان مربوط مشخص شود ، درصورت توقف وسايل نقليه در اين قبيل محلها و پياده روها مأموران مربوط مجازند با وسايل اطمينان بخشي كه براي اين كار معمول است وسيله نقليه مزبور را به نزديكترين توقفگاه

يا منطقه مجاز انتقال داده جريمه مقرر را با حق توقف در توقفگاه از متخلف دريافت كنند.

تبصره 1 _ علايم مخصوص در سواره روهاي مذكور در اين ماده بايد از علايم معمولي توقف ممنوع متمايز باشد.

تبصره 2 _ در شهر تهران در تصادفات وسايل نقليه كه فقط منجر به خسارت مالي شده باشد رانندگان مكلفند وسيله نقليه خود را فورا به كنار معابر هدايت كنند تا توافق نموده يا جهت بررسي تقاضاي اعزام افسر كارشناس نمايند و در صورت امتناع رانندگان از رفع سد معبر پليس با وسايل مقتضي رفع سد معبر مي نمايند و با مشاهده محل وقوع تصادف از طرف افسر راهنمايي در صورت لزوم كروكي تصادف ترسيم و با متخلف طبق ماده يك اقدام مي نمايند.

ماده 7 _ در شهرهايي كه از طرف شهرداري در خيابانها و معابر پاركومتر نصب و يا توقفگاه ايجاد مي شود حق توقف متناسبي با تصويب انجمن شهر محل دريافت خواهد شد.

ماده 8 _ در صورتي كه عابر پياده در عبور از سواره رو و معابر و خيابانها جز از نقاطي كه خط كشي شده و مخصوص عبور عابر پياده است (محل مجاز) از محل ديگري (محلهاي غيرمجاز) عبور نمايد متخلف شناخته مي شود و مكلف به پرداخت جريمه مقرر در آيين نامه مي باشد و در صورتي كه در اين قبيل نقاط غيرمجاز وسيله نقليه موتوري با عابر پياده تصادف نمايد راننده وسيله نقليه در صورتي كه كليه مقررات راهنمايي و رانندگي را رعايت نموده باشدمسئول شناخته نمي شود عدم مسئوليت راننده مانع استفاده شخص ثالث از مقررات بيمه نخواهد بود. براي اجراي مقررات اين ماده ادارات مسئول امر عبور و مرور بر حسب مورد ( شهرباني

، شهرداري ، ژاندارمري ) مكلفند قبلا خيابان يا مسير با معبر مورد نظر را از حيث پياده رو و خط كشي و نصب چراغ و كليه علايم لازم و ايمني عابر پياده و رانندگان وسيله نقليه موتوري كاملا مهيا و تامين كرده و مراتب را 15 روز قبل از تاريخ اجرا وسيله جرايد و راديو و تلويزيون به اطلاع عموم اهالي برسانند.

تبصره _ در شهر تهران در خيابانهايي كه به وسايل ايمني عبور عابر پياده مجهز شده باشند و مقررات زير به وسيله شهرداري براي اطلاع عموم آگهي شود ، عابر پياده مكلف است فقط از محل هاي مخصوص عابر پياده عبور كند و در غير اين صورت اگر تصادفي بين وسيله نقليه و عابر پياده در سواره رو واقع شود مشروط بر آنكه راننده مست نبوده و گواهينامه مجاز رانندگي داشته باشد و با سرعت مجاز حركت كرده و وسيله نقليه او نقص فني موثر در حادثه نداشته باشد و سه نفر افسر ارشد كارشناس تصادفات راهنمايي و رانندگي از اين جهات عدم مسئوليت راننده را گواهي نمايند ، مسئوليت جزايي متوجه راننده نخواهد بود و راننده آزاد خواهد شد وپرونده به مراجع قضايي جهت اقدام مقتضي ارسال مي شود عدم مسئوليت جزايي راننده ، مانع استفاده شخص متضرر از حادثه از مقررات بيمه شخص ثالث نخواهد بود.

ماده 9 _ رانندگاني كه ظرف يكسال سه دفعه به اتهام جرايم خلاف مربوط به امور رانندگي در دادگاه محكوم شده باشند و يا مرتكب تخلفاتي كردند كه طبق آيين نامه امور خلافي رانندگان مستلزم سه بار ثبت در پرونده و منگنه نمودن گواهينامه رانندگي باشد به مدت

6 ماه محروميت از حق رانندگي محكوم خواهند شد و در صورتي كه تخلف راننده بار ديگر به شرح فوق ظرف يكسال تكرار شود مدت محروميت از حق رانندگي يكسال خواهد بود.

هرگاه رانندگاني كه گواهينامه آنها از طرف افسران شهرباني يا پليس راه طبق ماده 5 اين قانون و مقررات مندرج در آيين نامه آن ضبط شده باشد مبادرت به رانندگي نمايند در حكم اشخاصي خواهند بود كه بدون پروانه رانندگي نموده اند.

ماده 10 _ كليه معاملات و نقل و انتقالات وسايل نقليه موتوري از لحاظ شناسايي مالك آن نيز بايد در دفاتر شهرباني كل ثبت شود. دفاتر اسناد رسمي مكلفند پس از تنظيم سند خلاصه آن را به شهرباني محل نصب پلاك اعلام نمايند.

تبصره 1 _ براي وسايل نقليه موتوري كه در تهران شماره گذاري شده يا بشود از طرف اداره راهنمايي و رانندگي شناسنامه تنظيم خواهد شد و وسايل نقليه اي كه پس از انقضا يكسال از تاريخ اعلام اداره راهنمايي و رانندگي تهران بدون اخذ شناسنامه مورد استفاده واقع شود توسط افسران و مأمورين تا صدور شناسنامه يا ارائه آن متوقف مي شوند. در شهر تهران نقل و انتقالات وسايل نقليه موتوري زميني بايد در اداره راهنمايي و رانندگي ثبت گردد و در صورتي كه وسيله نقليه فاقد شناسنامه باشد و سند انتقال در دفتر اسناد رسمي تنظيم شود سردفتر مكلف است سند انتقال را به اداره راهنمايي و رانندگي ارسال دارد تا از طرف اداره مذكور پس از ثبت انتقال شناسنامه صادر و به صاحب آن تسليم گردد ، صدور رونوشت سند معامله قبل از ارائه شناسنامه جز به تقاضاي مراجع رسمي و

همچنين نقل و انتقال وسايل نقليه در دفتر اسناد رسمي پس ازانقضا مهلت يكسال مذكور فوق بدون ارائه شناسنامه ممنوع است سردفتراني كه از اجراي مفاد اين ماده تخلف كنند به پرداخت جزاي نقدي از ده هزار ريال تا بيست هزار ريال در دادگاه انتظامي سردفتران محكوم خواهند شد.

تبصره 2 _ در شهر تهران افسران و مأمورين اجرا فقط گواهينامه يا كارت رانندگي مخصوص وسايط نقليه متخلفيني را اخذ مي نمايند كه داراي تخلفات پرداخت نشده در مهلت مقرر باشند ، در اين مورد افسران و مأمورين اجرا مكلفند با ارائه رسيد ، يكي از مدارك فوق الذكر را اخذ و متخلف را جهت پرداخت وجوه جرايم به يكي از محلهاي تعيين شده در برگ رسيد راهنمايي نمايند.

متخلف مي تواند پس از پرداخت وجوه جرايم و ارائه رسيد ، مدرك خود را از محل تعيين شده تحويل گيرد.

در صورت عدم ارائه يكي از مدارك فوق الذكر مأمورين اجرا مي توانند وسيله نقليه را در يكي از پاركينگها متوقف و راننده را جهت پرداخت جريمه به يكي از مراجع تعيين شده هدايت نمايند تا پس از پرداخت جريمه بلافاصله وسيله نقليه ترخيص گردد.

صورت وضعيت خلاف هاي پرداخت نشده كه وسيله كامپيوتر تنظيم و جهت پرداخت مبلغ مذكور در آن به متخلف تسليم مي گردد ، در صورت پرداخت به بانك نيمه دوم آن نيز به منزله رسيد است

ماده 11 _ شهرباني و ژاندارمري كل كشور در حوزه مأموريت خود مجازند موسسات حمل ونقل و مسافربري زميني را كه خلاف مقررات و آيين نامه هاي حمل بار و مسافر رفتار نمايند حداكثر تا يك ماه تعطيل كنند. تعطيل زايد بر يك

ماه تا يكسال با جلب موافقت دادستان شهرستان محل موسسات مذكور خواهد بود رسيدگي به اعتراض در مورد اول دادگاه بخش و درمورد تعطيل زايد بر يك ماه با دادگاه شهرستان است و در هر دو مورد خارج از نوبت رسيدگي مي شود و حكم دادگاهها قطعي است ، آيين نامه حمل بار و مسافر و مدت تعطيل از طرف وزارتخانه هاي كشور و دادگستري تهيه و به تصويب كميسيونهاي كشور و دادگستري مجلسين خواهد رسيد.

تبصره _ در مواردي كه طبق اين ماده موسسه حمل و نقل بار يا مسافر تعطيل مي شود موسسه مكلف است ترتيب حمل بار و مسافر را كه قبلا تعهد كرده به وسيله موسسات ديگر بدهد والا مسئول خسارات وارده به اشخاص ثالث خواهد بود.

ماده 12 _ كساني كه قبل از تصويب اين قانون مرتكب تخلفات رانندگي شده و جريمه مقرر را نپرداخته باشند هرگاه ظرف سه ماه از تاريخ تصويب اين قانون نسبت به پرداخت اصل جريمه اقدام نمايند از جرايم اضافي معاف خواهند بود.

ماده 13 _ كليه اختيارات و وظايفي كه به موجب اين قانون به افسران شهرباني واگذار گرديده در خارج از حوزه استحفاظي شهرباني به پليس راه ژاندارمري و افسران و درجه داران ديپلمه پليس راه كه براي اين منظور آموزش لازم ديده باشند محول مي گردد.

ماده 14 _ موسسات حمل و نقل و رانندگان وسايل نقليه باركشي و باربري در راهها مكلفند مقررات حمل بار در راههاي كشور را كه از طرف وزارت راه و ترابري تعيين و اعلام مي گردد دقيقا رعايت نمايند. در صورت تخلف وسيله نقليه توسط مأمورين پليس راه متوقف و از متخلف توسط مأموران پليس

راه سه هزار ريال جريمه عدول از مقررات حمل بار دريافت خواهد شد ، به وسيله نقليه موقعي اجازه حركت داده مي شود كه موسسه حمل و نقل و يا راننده وسيله بارگيري وسيله نقليه را با مقررات حمل بار مطابقت دهد.

ماده 15 _ قانون اعطاي اختيار به افسران شهرباني در وصول جرايم رانندگي مصوب سال 1339 از تاريخ اجراي اين قانون ملغي است

ماده 16 _ آيين نامه هاي اجرايي مربوط به اين قانون به استثنا آيين نامه ماده 11 از طرف وازرتخانه هاي كشور و دادگستري تهيه و پس از تصويب هيأت دولت به موقع اجرا گذارده مي شود.

ماده 17 _ وزارتخانه هاي كشور ، دادگستري ، دارايي و راه مأمور اجراي اين قانون هستند.

توضيح ضروري تبصره اي كه به عنوان تبصره 2 ماده 10 درج گرديده از نظر موضوع بامفاد ماده 10 بي ارتباط بوده و به نظر مي رسد تبصره مذكور مي بايست در ذيل ماده 5 درج گرددو عنوان تبصره 2 ماده 10 مندرج در بند (ز) لايحه قانوني اصلاح قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي (منتشره در روزنامه رسمي شماره 10018 ، 25/4/1358) مبني بر اشتباه باشد.

قانون واگذاري امور مربوط به راهنمايي و رانندگي شهر تهران به شهرداري پايتخت - مصوب 7/12/1353

ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون كليه امور مربوط به راهنمايي و رانندگي و ترافيك اعم از صدور پروانه رانندگي _ نصب علايم _ صدور اجازه نصب شماره اتومبيل (پلاك ) و وسايط نقليه در محدوده قانوني شهر تهران به شهرداري پايتخت واگذار مي شود.

تبصره 1 _ افسران و همچنين كارمندان و همرديفان و درجه داران و افراد با رعايت قوانين ومقررات استخدامي و كيفري مورد عمل نيروهاي مسلح براي انجام امور محول به صورت مأمور

در اختيار شهردار پايتخت گذارده مي شوند لكن از نظر امور حفاظتي و امنيتي زير نظر شهرباني كشور انجام وظيفه نموده و دستورات و خط مشي هاي صادره شهرباني كشور را اجرا خواهندكرد.

تبصره 2 _ بودجه و اعتبارات مورد نياز امور پرسنلي و تداركات و تجهيزات پرسنلي مربوط به راهنمايي و رانندگي پايتخت همه ساله توسط شهرداري پايتخت تهيه و از طريق شهرباني كشور بررسي و يكجا به طور مشخص در بودجه سنواتي منظور مي گردد. بودجه و اعتبارات و تجهيزات و تداركات عمومي و ساير نيازمنديها به وسيله شهرداري تهيه و پس از تاييد انجمن شهر به دولت پيشنهاد مي گردد كه يك قلم در بودجه كل كشور منظور و پس از تصويب به عنوان كمك هر ساله در اختيار شهرداري پايتخت قرار گيرد.

تبصره 3 _ كليه وسايط نقليه موتوري و تجهيزات فني و ارتباطي امور راهنمايي و رانندگي مربوط به محدوده شهر تهران كه به هر نحو در اختيار اداره راهنمايي شهرباني كشور مي باشد و همچنين كليه تجهيزات و ساختمانهايي كه در تهران از محل اخذ جريمه احداث يا خريداري گرديده است بلاعوض به شهرداري پايتخت واگذار مي گردد.

تبصره 4 _ اجراي كليه قوانين و آيين نامه ها و مقررات موضوعه مربوط به امور راهنمايي و رانندگي پايتخت همچنين كليه اختيارات و وظايف كه به موجب مقررات موضوعه مربوط به امر راهنمايي و رانندگي به شهرباني كشور واگذار گرديده است عينا در شهر تهران به شهرداري پايتخت واگذار مي گردد.

تبصره 5 _ وجوه حاصل از جرايم تخلفات رانندگي اعم از موجودي و وصولي كه طبق قانون نحوه رسيدگي به تخلف و اخذ جرايم رانندگي در تهران وصول مي شود كلا

در حساب مخصوص كه توسط شهرداري پايتخت در بانك مركزي ايران افتتاح مي شود واريز و منحصرا به منظور بهبود امور راهنمايي و رانندگي و پاركينگ طبق آيين نامه خاص كه به تصويب انجمن شهر خواهد رسيد مصرف خواهد شد.

قانون فوق مشتمل بر يك ماده و پنج تبصره پس از تصويب مجلس سنا در جلسه روزدوشنبه 7/11/1353 ، در جلسه روز سه شنبه بيست و نهم بهمن ماه يكهزار و سيصد و پنجاه وسه شمسي به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد.

قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين - مصوب 28/12/73

ماده 32 _ قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي مصوب 30 خرداد 1350 و اصلاحات بعدي آن و آيين نامه هاي اجرايي قانون مذكور به شرح زير اصلاح مي شود:

1 _ در صورتي كه متخلف ظرف يك ماه پس از تاريخ اخطاريه ، جريمه را پرداخت ننمايد جريمه را بايد به ماخذ دو برابر مبلغ مندرج در اخطاريه به حسابهايي كه به همين منظور توسط خزانه افتتاح خواهد شد بپردازد.

جرايم موضوع اين ماده مشمول مرور زمان نخواهد بود.

2 _ مجازات تخلفات رانندگي از دو هزار (2000) ريال الي يكصد هزار (100000) ريال به تناسب جداول موجود تعيين مي شود.

3 _ كليه وجوه حاصل از جرايم رانندگي در شهرها و جاده ها بايد به حساب درآمد عمومي كشور واريز شود. همه ساله مبالغي به ترتيب زير از محل اعتباري كه به همين منظور در قانون بودجه هر سال منظور مي شود، در اختيار دستگاههاي مربوط قرار خواهد گرفت

الف _ معادل پنجاه درصد (50%) وجوه حاصل از جرايم رانندگي در هر يك از شهرها كه به حساب درآمد عمومي كشور واريز مي شود، از محل اعتبار فوق الذكر

به حساب شهرداري مربوط واريز مي شود تا جهت ايجاد توقفگاه و ايجاد و اصلاح و تعمير و مرمت معابر و پل هاي زيرگذر و روگذر هزينه نمايد.

ب _ معادل پنجاه درصد (50%) باقي مانده از وجوه حاصل از جرايم رانندگي در هر يك از شهرها و همچنين معادل هفتاد درصد (70%) كليه وجوه حاصل از جرايم رانندگي در جاد ه ها كه به حساب درآمد عمومي كشور واريز مي شود، از محل اعتبار مذكور در اختيار نيروي انتظامي قرار خواهد گرفت تا سه درصد (3%) آن را جهت تشويق به مأموراني كه تخلف را تشخيص و اقدام به صدور اخطاريه مي نمايند و نيز ايجاد انگيزه تلاش و ترغيب و تشويق ساير مأموران مربوطه به منظور اجراي هر چه بهتر وظايف محوله هزينه نمايد مابقي وجوه مذكور جهت حسن انتظام عبور و مرور ، آموزش ، اقدامات پيشگيرانه و تهيه وسايل و قطعات مخابراتي و وسايل نقليه موتوري و لوازم آن و همچنين هزينه سوخت و نگهداري آنها ، خريد اراضي واحداث و اجاره ابنيه مورد نياز ، تجهيزات و علائم تهيه وسايل آموزش همگاني ، اعزام احتمالي پرسنل نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران به خارج از كشور جهت مطالعه و بازديد از موسسات آموزشي و ترافيكي و پرداخت حق التدريس براي آموزش راهنمايي و رانندگي به مصرف برسد، همچنين معادل سي درصد باقي مانده وجوه حاصل از جرايم رانندگي در جاده هادر اختيار وزارت راه و ترابري قرار خواهد گرفت تا جهت رفع نقايص و خسارات و تأمين علائم و تجهيزات ايمني در راهها مصرف گردد.

قانون الحاق سه تبصره به بند (12) ماده (4) قانون نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران مصوب 1369 - مصوب

ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون سه تبصره

به ذيل بند (12) ماده (4) قانون نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 27/4/1369 الحاق مي گردد:

تبصره 1 _ نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران موظف است كليه امور راهنمايي و رانندگي شهر تهران را برابر با سياست ها و برنامه هاي شهرداري شهر تهران و در چهارچوب قانون به اجرا درآورد. تامين كليه تجهيزات و تاسيسات و بودجه و امكانات مورد نياز اداره راهنمايي و رانندگي شهر تهران (به استثناي حقوق و مزاياي پرسنل و تجهيزات مخابراتي و سلاح و مهمات ) بر عهده شهرداري شهر تهران مي باشد. كليه امكانات و تجهيزات موجود اداره راهنمايي و رانندگي شهر تهران عينا در اين اداره باقي خواهد ماند.

تبصره 2 _ اداره راهنمايي و رانندگي شهر تهران عنداللزوم در زمينه برقراري امنيت برابر با ابلاغيه هاي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران ( ناجا ) انجام وظيفه مي نمايد.

تبصره 3 _ چگونگي اجراي اين قانون از جمله نحوه عزل و نصب رييس اداره راهنمايي و رانندگي شهر تهران با رعايت اصل يكصد و دهم (110) قانون اساسي (به استثناي موارد مربوط به امور امنيتي و انتظامي كه به تصويب فرماندهي كل قوا مي رسد) مطابق با آيين نامه اي مي باشد كه حداكثر ظرف مدت شش ماه توسط وزارت كشور با هماهنگي و همكاري ستاد كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

قانون لغو موارد مصرف قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين - مصوب 23/9/76

ماده واحده _ از اول فروردين ماه سال 1377 موارد مصرف كليه وجوهي كه از بابت درآمدهاي موضوع مواد مختلف قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين مصوب 28/12/1373 مجلس شوراي اسلامي و اصلاحيه هاي بعدي آن به عنوان

درآمد براي مصرف يا موارد خاص در بودجه كل كشور منظور مي شود لغو مي گردد.

تبصره _ دولت مي تواند متناسب با فعاليتهاي درآمدي دستگاههاي ذينفع اعتبارات مناسبي را در لوايح بودجه سالانه منظور نمايد.

سازمان حمل و نقل

آيين نامه اجرايي تبصره 3 ماده واحده قانون تشديد مجازات موتور سيكلت سواران متخلف - مصوب 28/4/1366

فصل اول _ شهر تهران ( ماده 1 تا 7 )

ماده 1 _ مأمورين اداره راهنمايي و رانندگي تهران پس از مشاهده هر يك از تخلفات ذيل موتور سيكلت يا موتور گازي را به نحو مقتضي به پاركينگ منتقل مي نمايند و وسايل مزبور مطابق قانون تشديد مجازات موتورسيكلت سواران متخلف مصوب 1356 حسب مورد تخلف به شرح زير توقيف مي شوند:

الف _ ايجاد صداي ناهنجار لوله خروج دود 3 ماه

ب _ رانندگي در پياده رو 3 ماه و در صورتي كه همراه با صداي ناهنجار لوله خروج دود باشد.6 ماه

ج _ رانندگي در جهت مخالف مسير مجاز 3 ماه و در صورتي كه همراه با صداي ناهنجار لوله خروج دود باشد.6 ماه

تبصره _ پس از توقيف وسيله به راننده آن توسط مسئولان مربوط رسيد داده خواهد شد.

ماده 2 _ شهرداري تهران موظف است محلهاي مناسبي را به منظور نگهداري موتورسيكلت ها و موتورهاي گازي توقيفي تعيين و يا پرسنل مورد نياز در اختيار اداره راهنمايي و رانندگي قرار دهد.

تبصره _ هزينه نگهداري موتور سيكلت يا موتورگازي به ازاي هر روز 50 ريال خواهد بود.

ماده 3 _ ترخيص موتور سيكلت يا موتورگازي پس از پايان مدت توقيف موكول به پرداخت جريمه متعلقه و هزينه نگهداري مي باشد.

ماده 4 _ مسئولين پاركينگ پس از دريافت گواهي مبني بر پرداخت جريمه و هزينه نگهداري كه به تاييد اداره راهنمايي و رانندگي رسيده باشد موتورسيكلت يا موتورگازي توقيفي را به مالك قانوني يا وكيل مسترد مي دارد.

تبصره

_ در صورتي كه موتور سيكلت يا موتور گازي هنگام ترخيص داراي تخلفات ديگر مشمول آيين نامه و راهنمايي و رانندگي باشد وفق همان مقررات عمل خواهد شد.

ماده 5 _ در صورت عدم مراجعه مالك موتورسيكلت يا موتورگازي جهت ترخيص وسيله پس از مدت توقيف مقرر در قانون به ازاي هر روز نگهداري اضافي وسيله مذكور در پاركينگ ، مالك موظف است مبلغ 80 ريال به عنوان هزينه نگهداري بپردازد.

ماده 6 _ در صورت عدم مراجعه مالك پس از يكسال از زمان توقيف شهرداري تهران براي وصول جرايم و هزينه نگهداري از طريق مراجع قضايي ذيصلاح اقدام مي نمايد.

ماده 7 _ وجوهي كه به عنوان هزينه نگهداري مذكور در اين آيين نامه وصول مي شود دراختيار شهرداري تهران قرار مي گيرد.

فصل دوم _ شهرها ، شهرك ها ، روستاها و راههاي كشور ( ماده 8 تا 12 )

ماده 8 _ در محدوده قانوني شهرها ، شهركها ، روستاها و راههاي كشور، در صورتي كه رانندگان موتور سيكلت يا موتورگازي مرتكب هر يك از تخلفات مندرج در ماده 1 و بندهاي سه گانه آن شوند به مجازاتهاي مقرر در همان ماده محكوم خواهند شد.

ماده 9 _ مأمورين راهنمايي و رانندگي شهرباني و پليس راه ژاندارمري موظفند پس ازمشاهده هر يك از تخلفات مندرجه در بند الف ، ب ، ج ماده 1 موتور سيكلت يا موتورگازي را به نحو مقتضي جهت نگهداري ، به راهنمايي و رانندگي ، كلانتري ، پاسگاه ژاندارمري و يا درصورت لزوم به پاركينگ اختصاصي منتقل مي نمايند و پس از تعيين ميزان توقيف بر حسب مورد تخلف به راننده آن رسيد دهند.

تبصره _ هزينه نگهداري موتورسيكلت يا موتورگازي ، چنانچه در پاركينگ هاي اختصاصي نگهداري شوند ، به ازا هر روز برابر

نرخ مصوبه محلي خواهد بود.

ماده 10 _ ترخيص موتور سيكلت يا موتورگازي پس از پايان مدت توقيف موكول به پرداخت جريمه متعلقه و هزينه نگهداري در پاركينگ اختصاصي و ارايه برگ ترخيص از سوي مرجع توقيف كننده مي باشد.

ماده 11 _ در صورت عدم مراجعه مالك پس از يكسال از زمان توقيف ، شهرباني يا ژاندارمري به منظور وصول جرايم و هزينه نگهداري در پاركينگ اختصاصي و تعيين تكليف موظفند مراتب را به مراجع قضايي ذيصلاح اعلام نمايند.

فصل سوم _ مقررات عمومي ( ماده 12 تا 13 )

ماده 12 _ در رسيدي كه به صاحب وسيله داده خواهد شد حسب مورد تبصره ماده 2 و نيزمواد 3 و 4 و 5 و 6 و يا تبصره ماده 9 و نيز مواد 10 و 11 و مفاد آن به صاحب وسيله تفهيم خواهد شد.

ماده 13 _ جرايم موضوع قانون تشديد مجازات موتورسيكلت سواران متخلف كه در مواد 4 و 10 اين آيين نامه به آنها اشاره شده است به حساب خزانه واريز خواهد شد.

اين آيين نامه مشتمل بر 13 ماده و 3 تبصره در تاريخ 28/4/66 به تصويب شوراي عالي قضايي و وزارت كشور رسيد.

لايحه قانوني راجع به مجازات متخلفين از اجراي مقررات طرح جديد ترافيك (مرحله سوم ) - مصوب 17/3/1359 ش

ماده 1 _ از تاريخ اجراي طرح جديد ترافيك (مرحله سوم تردد وسايط نقليه در ساعات و محدوده اي از شهر كه از سوي اداره راهنمايي و رانندگي تهران تعيين و به اطلاع عموم مي رسد ممنوع بوده و متخلفين از اجراي اين مقررات مبلغ يكهزار ريال جريمه خواهند شد.

ماده 2 _ عبور و توقف وسايط نقليه غيرمجاز در مسير ويژه ممنوع بوده و متخلفين مبلغ يكهزار ريال جريمه خواهند شد.

شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران

آيين نامه اجرايي تبصره ماده (6) قانون نحوه جلوگيري از آلودگي هوا - مصوب 14/2/1376 هيات وزيران

فصل اول _ كليات ( ماده 1 تا 2 )

ماده 1 _ در اين آيين نامه عبارات و اصطلاحات زير در معاني مشروح مربوط به كارمي روند:

محدوده ممنوعه تردد: محدوده جغرافيايي داخل شهري است كه توسط مراجع صلاحيت دار مندرج در اين آيين نامه تعيين مي شود و عبور و مرور براي برخي از وسايل نقليه درآن ممنوع است ساعات ممنوعه تردد: ساعاتي از شبانه روز است كه توسط مقامات ياد شده در اين آيين نامه معين مي شود و عبور و مرور وسايل نقليه در آن ساعت ممنوع است

وسايل نقليه عمومي وسايل نقليه جمعي كه در مالكيت يا در اختيار يا نظارت مراجع دولتي يا عمومي بوده و در شبكه حمل و نقل عمومي شهري به كار گرفته مي شود.

ماده 2 _ شهرهاي مشمول محدوديت يا ممنوعيت تردد وسايل نقليه موضوع اين آيين نامه در نقاطي كه بنا به اعلام سازمان حفاظت محيط زيست آلودگي هوا ناشي از تردد وسايل نقليه موتوري بيش از حد مجاز بوده و سهم وسايل نقليه موتوري و تردد شهري در آلودگي هواي آنها بيش از ساير منابع آلوده كننده باشد، به پيشنهاد سازمان حفاظت محيط زيست يا شهرداريهاي كشور يا نيروي انتظامي و تصويب

شوراي هماهنگي ترافيك استان مربوط ، تعيين مي شود.

تبصره 1 _ محدوده و ساعات ممنوعه تردد در شهرهاي مشمول و وسايل نقليه عمومي و امثال آن كه مجاز به ترددند، بنا به پيشنهاد شهرداري شهر يا اداره كل حفاظت محيط زيست يا نيروي انتظامي استان مربوط و تاييد شوراي هماهنگي ترافيك استان به تصويب وزير كشور مي رسد.

تبصره 2 _ وزير كشور با توجه به نظر رييس جمهور به عنوان نماينده ويژه براي تعيين ساعات و محدوده ممنوعه تردد و نيز وسايل نقليه عمومي و امثال آن موضوع ماده (6) قانون نحوه جلوگيري از آلودگي هوا تعيين مي شود (اصلاحي 25/9/1377).

فصل دوم _ نحوه صدور مجوز تردد و چگونگي نظارت بر اجراي محدوديت ها ( ماده 3 تا 6 )

ماده 3 _ عبور و مرور وسايل نقليه موتوري و امثال آن در محدوده و ساعات ترافيكي كه مطابق تبصره هاي ماده (2) تعيين مي شود منوط به اخذ كارت تردد از شهرداري مربوط است

تبصره تعيين مدت اعتبار كارت تردد به عهده نماينده ويژه موضوع تبصره 2 ماده 2 اين آيين نامه است

ماده 4 _ در مواقع اضطراري موضوع ماده (7) قانون نحوه جلوگيري از آلودگي هوا _ مصوب 1374 _ مجوزهاي تردد صادر شده پس از اطلاع از طريق رسانه هاي همگاني به گونه اي كه اعلام خواهد شد، به طور موقت از درجه اعتبار ساقط مي شود.

ماده 5 _ شهرداريهاي كشور مكلف هستند از طريق انتشار آگهي در رسانه هاي همگاني ، مردم را از محدوده ها و ساعات ممنوعه تردد آگاه نمايند و با نصب تابلوهاي ويژه با هماهنگي اداره راهنمايي و رانندگي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران در مبادي ورودي محدوده ممنوعه ، هشدارهاي لازم را به عموم افراد بدهند.

ماده 6 _ نيروي انتظامي موظف است با نصب تابلو

ورود ممنوع در مبادي ورودي به محدوده ممنوعه ، از تردد وسايل نقليه فاقد مجوز موضوع ماده (3) اين آيين نامه در محدوده مورد نظر در ساعات ممنوعه جلوگيري كند و با متخلفين برابر مقررات مربوط رفتار نمايد ، همچنين موارد استثنا (موضوع تبصره 2 ماده 2 اين آيين نامه را بر روي تابلوهاي ويژه اعلام كند.

فصل سوم _ ساماندهي حمل و نقل شهري ( ماده 7 تا 14 )

ماده 7 _ به منظور كاهش تعداد و طول سفرهاي روزانه شهري در شهرهاي بزرگ كشور ، سازمان امور اداري و استخدامي كشور موظف است راهكارهاي مناسب را در جهت غيرمتمركز كردن خدمات اداري و بانكي در امور غيرستادي ، توزيع ساعات شروع و اتمام كار (مدارس ، ادارات ، بانكها ، بازار و غيراينها) ، افزايش ساعات ارائه خدمات عمومي ، تفويض اختيار به ادارات تابعه ، هدايت دستگاهها به ساخت مجتمع هاي اداري مشترك و نظاير آن را تدوين و به ت صويب شوراي عالي اداري برساند ، همچنين به منظور كاهش آلودگي هوا ناشي از تردد وسايل نقليه موتوري و تقليل سفرهاي غيرضروري شهري با هماهنگي وزارت پست و تلگراف و تلفن ترتيبي اتخاذ كند تا تمامي دستگاههاي دولتي و موسسات عمومي به ويژه ارائه دهندگان خدمات عمومي ، به طور سالانه درصدي از مراجعات حضوري ارباب رجوع خود را با استفاده از شبكه پست ، پست بانك ، مخابرات ، ديتا و جايگزين اطلاع رساني و به كارگيري شيوه مكاتبه به جاي مراجعه ، پاسخگويي كنند.

تبصره _ ميزان كاهش مراجعات و فهرست انواع خدمات قابل ارائه از راههاي ياد شده در هر سال توسط سازمان امور اداري و استخدامي كشور با هماهنگي وزارت پست و تلگراف و

تلفن و دستگاه ذي ربط تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.

عملكرد دستگاهها و موسسات موضوع اين ماده هر شش ماه يك بار توسط سازمان ياد شده به دولت گزارش مي شود.

ماده 8 _ وزارتخانه هاي كشور و صنايع و سازمان برنامه و بودجه و شهرداريهاي كشور مكلفند امكانات حمل ونقل عمومي سفرهاي روزانه شهري را در شهرهاي كشور به ويژه شهرهاي بزرگ ، به گونه اي فراهم نمايند تا علاوه بر حصول اهداف تعيين شده در برنامه دوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 1373 _ اهتمام كامل براي تحقق اهداف الگوي مصرف (الگوي حمل و نقل به ميزان هشتاد درصد (80%) نيز به عمل آيد.

ماده 9 _ به منظور افزايش ظرفيت ناوگان حمل و نقل داخل شهري ، دولت سالانه تسهيلات ويژه اي را در اختيار شركتها و سازمانهاي اتوبوسراني شهري قرار مي دهد تا با استفاده از آن تسهيلات به ظرفيت موجود ناوگان اضافه شود. شهرداري هاي كشور مكلف هستند سالانه حداقل ده درصد (10%) به مجموع ظرفيت موجود اضافه نمايند.

وزارت صنايع مكلف است به منظور پاسخگويي به نياز ناوگان حمل و نقل شهري ، افزايش ظرفيت توليدات خود را در زمينه وسايل نقليه عمومي در اولويت قرار دهد.

ماده 10 _ براي كاهش حجم تصدي امور توسط دولت و تمركز امور حمل و نقل جمعي كاركنان دولت و استفاده بهينه از امكانات موجود ، دستگاههاي اجرايي و تحت پوشش مستقر درشهرهاي بزرگ مي توانند به دو صورت زير اقدام كنند.

الف _ تا پايان برنامه دوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران با رعايت ماده (11) قانون محاسبات عمومي كشور _ مصوب

1366 به مرور نسبت به واگذاري اماني وسايل نقليه جمعي خود به شركتهاي اتوبوسراني در ازاي ارائه خدمات مربوط با اولويت كاركنان دستگاههاي طرف قرارداد دولت اقدام نمايند.

تبصره _ دستورالعمل اجرايي اين بند توسط وزراي امور اقتصادي و دارايي و كشور و دستگاههاي ذي ربط تهيه و به مورد اجرا گذاشته مي شود.

ب _ در قبال عقد قرارداد ، در ساعات غيراداري و يا غير از ساعات انتقال كاركنان خويش ، وسايل نقليه جمعي خود را در اختيار شركتهاي واحد اتوبوسراني قرار دهند. مفاد اين ماده با هماهنگي و موافقت ستاد كل نيروهاي مسلح در مورد نيروهاي مسلح اعمال خواهد شد.

ماده 11 _ به منظور كاهش آلودگي هوا در تهران و شهرهاي بزرگ ، دستگاههاي اجرايي ، نيروهاي نظامي و انتظامي موظفند نسبت به گازسوز يا دوگانه سوز كردن تدريجي وسايل نقليه تحت اختيار خود ، همچنين استفاده از ساير سوختهاي مناسب با حداقل تركيبات آلاينده از جمله بنزين بدون سرب بر اساس زمانبندي مشخص اقدام نمايند. سازمان حفاظت محيط زيست كشور موظف است گزارش سالانه عملكرد دستگاهها را به دولت گزارش نمايد. اين اقدام در مورد نيروهاي مسلح با هماهنگي و موافقت ستاد كل نيروهاي مسلح انجام مي شود.

تبصره 1 _ جهت تشويق بخش خصوصي در مورد استفاده از ساير سوختها و گازسوز يا دوگانه سوزكردن وسايل نقليه ، دولت با اعطاي وام يا تسهيلات بانكي با سود متضمن نرخ ترجيحي اقدام خواهد كرد.

تبصره 2 _ وزارت نفت مكلف است به منظور به حداقل رساندن آلودگي ناشي از سوخت هاي آلاينده و جايگزين كردن كامل بنزين بدون سرب با بنزين معمولي و ساير سوخت ها ،

نسبت به توليد و عرضه بنزين بدون سرب در حد نياز اقدام نمايد.

تبصره 3 _ وزارتخانه هاي نفت ، صنايع و شهرداري تهران برابر برنامه زمانبندي شده با به كارگيري تمامي امكانات و منابع موجود ، نسبت به گازسوز يا دوگانه سوزكردن وسايل نقليه موتوري تمامي متقاضيان اقدام مي نمايند.

تبصره 4 _ سازمان برنامه و بودجه موظف است براي به اجرا درآمدن مفاد اين ماده اعتبارات لازم را در بودجه سالانه كشور پيش بيني نمايد.

تبصره 5 _ سازمان صداوسيما مكلف است با همكاري دستگاههاي ذي ربط ، برنامه هايي را در راستاي نماياندن مزاياي گازسوزكردن وسايل نقليه و استفاده از بنزين بدون سرب از نظر اقتصادي و زيست محيطي ، همچنين برنامه هاي آموزشي متضمن ملاحظات ايمني مربوط به گازسوز شدن از طريق صداوسيما به عموم مردم ارائه نمايد.

تبصره 6 _ موسسه تحقيقات و استاندارد صنعتي ايران مكلف است بررسيهاي لازم در مورد تدوين استانداردهاي گازسوزكردن وسايل نقليه را تهيه و جهت اجرا به مراجع ذي ربط ارائه نمايد. مراجع ذي ربط در توليد و اصلاح سيستم سوخت وسايل نقليه موظف به رعايت استاندارد مزبور مي باشند.

ماده 12 _ شهرداريهاي كشور در شهرهاي بزرگ مكلف هستند حتي الامكان وسايل نقليه عمومي با سوخت با حداقل تركيبات آلاينده از قبيل اتوبوس گازسوز ، مترو ، قطار شهري و غير اينها يا با سوخت بنزين بدون سرب را در شبكه حمل و نقل شهري به كار گيرند و جهت تشويق مردم به استفاده بيشتر از وسايل نقليه عمومي ، راهكارهاي مناسبي را از جمله تنظيم برنامه زمانبندي حركت وسايل نقليه عمومي در خطوط و شبكه حمل و نقل شهري به مورد اجرا گذارند.

ماده

13 _ وزارت صنايع موظف است تمامي توليدكنندگان داخلي موتورسيكلت هاي دوزمانه را در يك برنامه زماني پنج ساله از زمان لازم الاجرا شدن اين آيين نامه مكلف نمايد فروش سالانه خود در سطح كشور را كاهش و با نوع موتور چهار زمانه جايگزين نمايند.

نيروي انتظامي موظف است در پايان اين دوره از تردد موتور سيكلتهاي با سيستم دوزمانه در شهرهاي كشور كه به تشخيص سازمان حفاظت محيط زيست با مشكل آلودگي هوا روبرو هستند جلوگيري كند.

ماده 14 _ در اجراي تبصره (1) ماده (2) قانون مقررات صادرات و واردات ، از تاريخ لازم الاجرا شدن اين آيين نامه ، ورود موتور سيكلتهاي دو زمانه ممنوع است

قانون تشديد مجازات موتور سيكلت سواران متخلف - مصوب 24/2/1356

ماده واحده _ افسران و درجه داران ديپلمه مأمور راهنمايي و رانندگي شهرداري پايتخت مكلفند در محدوده قانوني شهر تهران رانندگان موتور سيكلت يا موتورگازي را كه در پياده رو مبادرت به رانندگي مي كنند و يا در جهت مخالف مسير مجاز حركت مي كنند و يا به وسيله لوله خروج دود عمدا صداي ناهنجار ايجاد مي كنند علاوه بر اخذ جزاي نقدي مقرر در آيين نامه اجرايي موضوع ماده 16 قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي مصوب خردادماه سال 1350 ، موتور سيكلت يا موتورگازي آنان را از سه ماه تا شش ماه به ترتيب زير توقيف نمايند.

الف _ ايجاد صداي ناهنجار لوله خروج دود سه ماه توقيف موتور سيكلت يا موتورگازي

ب _ رانندگي در پياده رو سه ماه و در صورتي كه همراه با صداي ناهنجار لوله خروج دود باشد شش ماه

ج _ رانندگي در جهت مخالف مسير مجاز سه ماه و

در صورتي كه همراه با صداي ناهنجار لوله خروج دود باشد شش ماه

تبصره 1 _ مقررات اين قانون در ساير شهرها يا شهرك ها و يا روستاها و يا راههاي كشور بنابه پيشنهاد وزارت كشور و تصويب هيأت وزيران از تاريخي كه در آگهي تعيين شود به وسيله افسران شهرباني يا پليس راه يا ژاندارمري بر حسب مورد اجرا خواهد شد.

تبصره 2 _ در صورتي كه عمل متهم با ماده جزايي ديگري قابل انطباق باشد اجراي اين ماده مانع تعقيب كيفري او نخواهد بود.

تبصره 3 _ آيين نامه اجرايي اين قانون متضمن ترتيب توقيف موتورها و هزينه نگهداري و ترتيب استرداد آنها و ساير موارد مربوط در محدوده قانوني شهر تهران توسط شهرداري پايتخت و در ساير نقاط توسط شهرباني و ژاندارمري بر حسب مورد تهيه و پس از تاييد وزارتخانه هاي كشور و دادگستري قابل اجرا خواهد بود.

الحاقيه آيين نامه اجرايي تبصره 3 ماده واحده قانون تشديد مجازات موتورسيكلت سواران متخلف - مصوب 21/

در ارتباط با آيين نامه اجرايي فوق الذكر مواردي به پيشنهاد شهردار محترم تهران مورد بررسي قرار گرفت كه آيين نامه مذكور به شرح ذيل اصلاح مي گردد و شهرداري تهران موظف به اجراي دقيق آن مي باشد.

تبصره ماده 2 _ هزينه نگهداري موتورسيكلت يا موتور گازي (متخلف به شرح زيراصلاح مي گردد:

1 _ موتورگازي (بدون دنده روزانه 150 ريال

2 _ موتوردنده اي تا cc125روزانه 300 ريال

3 _ موتور cc125 و بالاترروزانه 400 ريال

ماده پنج _ در صورت عدم مراجعه مالك موتورسيكلت يا موتورگازي جهت ترخيص وسيله پس از مدت توقيف مقرر در قانون به ازاي هر روز نگهداري اضافي وسيله مذكور در پاركينگ ، مالك موظف است مبالغ تعيين شده در جدول

ذيل را به عنوان هزينه نگهداري بپردازد.

1 _ موتورگازي روزانه 250 ريال

2 _ موتوردنده اي تا cc125روزانه 400 ريال

3 _ موتور cc125 و به بالاروزانه 500 ريال

تبصره ماده 7 _ با توجه به روح قانون تعزير كه مي تواند به جزاي نقدي تبديل گردد و براي راكد نماندن سرمايه هاي ملت براي مدتهاي مديد ، راكبيني كه تخلف خاصي داشته و منجر به توقيف موتورسيكلت ايشان شده است مي توانند براي ترخيص سريعتر موتور سيكلت مبالغ تعيين شده در جدول ذيل را به حساب شهرداري تهران واريز و موتور سيكلت خود را ترخيص نمايند.

1 _ موتورگازي (بدون دنده ماهيانه 30000 ريال

2 _ موتوردنده اي تا cc125ماهيانه 50000 ريال

3 _ موتور cc125 و به بالاماهيانه 70000 ريال

قانون نحوه جلوگيري از آلودگي هوا - مصوب 3/11/1374

فصل اول _ كليات ( ماده 1 تا 3 )

ماده 1 _ جهت تحقق اصل پنجاهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و به منظور پاك سازي و حفاظت هوا از آلودگي ها كليه دستگاهها و موسسات و كليه اشخاص حقيقي و حقوقي موظفند مقررات و سياست هاي مقرر در اين قانون را رعايت نمايند.

ماده 2 _ اقدام به هر عملي كه موجبات آلودگي هوا را فراهم نمايد ممنوع است منظور از آلودگي هوا عبارت است از وجود و پخش يك يا چند آلوده كننده اعم از جامد ، مايع ، گاز ، تشعشع پرتوزا و غيرپرتوزا در هواي آزاد به مقدار و مدتي كه كيفيت آن را به طوريكه زيان آور براي انسان و يا ساير موجودات زنده و يا گياهان و يا آثار و ابنيه باشد تغيير دهد.

ماده 3 _ منابع آلوده كننده هوا كه تحت مقررات اين قانون قرار دارند به سه دسته زير

طبقه بندي مي شوند:

الف _ وسايل نقليه موتوري

ب _ كارخانجات و كارگاه ها و نيروگاه ها.

ج _ منابع تجاري و خانگي و منابع متفرقه

فصل دوم _ وسايل نقليه موتوري ( ماده 4 تا 11 )

ماده 4 _ استفاده از وسايل نقليه موتوري كه بيش از حد مجاز مقرر دود و آلوده كننده هاي ديگر وارد هواي آزاد نمايند ممنوع است حد مجاز خروجي وسايل نقليه موتوري توسط سازمان حفاظت محيط زيست با همكاري وزارت صنايع تعيين و به تصويب شوراي عالي حفاظت محيط زيست مي رسد.

ماده 5 _ هر وسيله نقليه موتوري كه به كار گرفته مي شود بايد داراي گواهينامه مخصوص مبني بر رعايت حد مجاز خروجي آلوده كننده هاي هوا باشد. دارندگان وسايل نقليه موتوري مكلفند همه ساله وسايل نقليه خود را در مراكز مورد تاييد سازمان حفاظت محيط زيست كه توسط شهرداري ها ايجاد مي گردد تحت آزمايش و معاينه قرار داده و گواهينامه مبني بررعايت حد مجاز آلودگي را دريافت نمايند. در غير اين صورت از تردد وسايل نقليه فاقد گواهينامه مذكور به ترتيبي كه در آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين مي شود جلوگيري خواهدشد.

تبصره 1 _ هزينه انجام آزمايش و معاينه وسايل نقليه موتوري از دارندگان وسايل نقليه مذكور طبق تعرفه اي كه توسط وزارت كشور و سازمان حفاظت محيط زيست تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد اخذ خواهد شد.

تبصره 2 _ تاريخ شروع اجراي اين ماده و تبصره هاي آن حداكثر يك سال پس از تصويب اين قانون تعيين مي شود و سازمان حفاظت محيط زيست و شهرداري و ساير دستگاههاي ذي ربط موظفند ظرف مدت مذكور امكانات لازم جهت اجراي اين ماده را فراهم كنند.

ماده 6 _ شهرداري

ها ، نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران ، وزارتخانه ها و سازمانهاي ذي ربط موظفند نحوه تردد وسايل نقليه موتوري و سيستم حمل و نقل شهري را به صورتي طراحي و سامان دهند كه ضمن كاهش آلودگي هوا جوابگوي سفرهاي روزانه شهري باشد.

تبصره _ آيين نامه اجرايي اين ماده كه دربرگيرنده ساعات و محدوده مجاز تردد شهري ، پيش بيني استفاده مطلوب و بيشتر از وسايل نقليه عمومي و امثال آن مي باشد توسط وزارت كشور ( شهرداري ها ) و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران و سازمان حفاظت محيط زيست و در صورت لزوم با همكاري سازمان هاي ذي ربط تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهدرسيد.

ماده 7 _ در مواقع اضطراري كه به علت كيفيت خاص جوي ، آلودگي هواي شهرها به حدي برسد كه به تشخيص وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي سلامت انسان و محيط زيست را شديدا به مخاطره بياندازد ، سازمان حفاظت محيط زيست با همكاري وزارت كشور (شهرداري ها و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران ) ممنوعيت ها يا محدوديت هاي موقت زماني ، مكاني و نوعي را براي منابع آلوده كننده برقرار نموده و بلافاصله مراتب را از طريق رسانه هاي همگاني به اطلاع عموم خواهد رسانيد.

با برطرف شدن وضعيت اضطراري و كاهش آلودگي هوا ، سازمان نسبت به رفع ممنوعيت و محدوديت برقرار شده اقدام و مراتب را به نحو مقتضي به اطلاع عموم خواهد رسانيد.

ماده 8 _ ساخت و توليد و ورود وسايل نقليه موتوري و همچنين موتور و ساير قطعات مرتبط با احتراق وسايل نقليه از قبيل كاربوراتور و فيلتر مستلزم رعايت استاندارد هاي حفاظت محيط زيست مي باشد.

ماده

9 _ وزارت صنايع موظف است سياست ها و برنامه هاي توليدي واحدها و شركت هاي تابعه توليد وسايل نقليه موتوري خود را به نحوي تنظيم نمايد كه اولا توليد وسايل نقليه با موتورها و قطعات غيراستاندارد صورت نپذيرد ثانيا در برنامه ريزي ساخت خودرو برنامه توليد وسايل نقليه و حمل و نقل عمومي را در اولويت قرار دهد ثالثا طراحي و ساخت اتومبيل ها به نحوي صورت گيرد كه حتي المقدور امكان استفاده از گاز هم وجود داشته باشد.

ماده 10 _ شماره گذاري هر نوع وسيله نقليه موتوري مستلزم رعايت استانداردهاي موضوع ماده 8 اين قانون مي باشد.

ماده 11 _ استانداردهاي موضوع مواد 8 و 9 اين قانون توسط سازمان حفاظت محيط زيست با همكاري وزارت صنايع ، وزارت نفت و موسسات تحقيقاتي ذيصلاح تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

فصل سوم _ كارخانجات و كارگاه ها و نيروگاه ها ( ماده 12 تا 21 )

ماده 12 _ احداث كارخانجات و كارگاههاي جديد و توسعه و تغيير محل و يا خط توليد كارخانجات و كارگاههاي موجود مستلزم رعايت ضوابط و معيارهاي سازمان حفاظت محيط زيست مي باشد.

ماده 13 _ وزارتخانه هاي صنايع ، معادن و فلزات ، كشاورزي و جهاد سازندگي هنگام صدور جواز تاسيس رونوشتي از جواز تاسيس مربوط را به سازمان حفاظت محيط زيست ارسال خواهند نمود.

دارندگان جواز تاسيس مذكور مكلفند محل استقرار واحدهاي صنعتي و يا توليدي خود را طبق ضوابط استقرار موضوع ماده 12 اين قانون تعيين نمايند.

صدور پروانه بهره برداري موكول به تاييد محل استقرار با رعايت ضوابط موضوع ماده 12فوق بر اساس اعلام سازمان حفاظت محيط زيست مي باشد.

تبصره 1 _ احداث نيروگاه ها ، پالايشگاه ها ، كارخانجات پتروشيمي ، كارخانجات صنايع نظامي

، فرودگاه ها و ترمينال هاي بارگيري موكول به رعايت ضوابط و معيارهاي سازمان حفاظت محيط زيست از لحاظ محل استقرار مي باشد.

تبصره 2 _ ضوابط و معيارهاي موضوع مواد 12 و 13 توسط سازمان با مشاركت وزارتخانه هاي مذكور در اين ماده تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره 3 _ سازمان حفاظت محيط زيست موظف است ضوابط و معيارهاي زيست محيطي لازم را از طريق وزارتخانه هاي ذي ربط به دارندگان جواز تاسيس اعلان نمايد.

ماده 14 _ فعاليت كارخانجات و كارگاههاي جديدي كه ضوابط و معيارهاي موضوع ماده 12 را رعايت ننمايند و همچنين فعاليت و بهره برداري از كارخانجات و كارگاهها و نيروگاههايي كه بيش از حد مجاز موجبات آلودگي هوا را فراهم آورند ممنوع است

ماده 15 _ سازمان حفاظت محيط زيست كارخانجات و كارگاهها و نيروگاههايي كه آلودگي انها بيش از حد مجاز استانداردهاي محيط زيست باشد را مشخص نموده و مراتب را با تعيين نوع و ميزان آلودگي به صاحبان و يا مسئولان كارخانجات و كارگاه ها و نيروگاه ها ابلاغ خواهدكرد تا در مهلت معيني كه توسط سازمان با همكاري و مشاركت دستگاههاي ذي ربط تعيين مي شود نسبت به رفع آلودگي يا تعطيل كار و فعاليت خود تا رفع آلودگي اقدام نمايند.

تبصره 1 _ در صورتي كه صاحب يا مسئول كارخانه و كارگاهي كه موجبات آلودگي هوا را فراهم مي نمايد با دلايل قابل قبول سازمان اثبات نمايد كه ظرف مهلت تعيين شده رفع آلودگي عملي نمي باشد سازمان مي تواند براي يك بار مهلت اضافي مناسب در مورد اينگونه كارخانجات و كارگاهها قايل شود.

تبصره 2 _ سازمان حفاظت محيط زيست موظف

است استانداردهاي هواي پاك واستانداردهاي آلوده كننده هاي حاصل از كارخانجات و كارگاه ها كه به هر طريق وارد هواي آزاد مي گردند را براي هر منطقه و با توجه به كيفيت هوا و مناسبات زيست محيطي آن مناطق تهيه نموده و در اختيار متقاضيان و صاحبان كارخانجات و كارگاهها قرار دهد.

حد مجاز (استانداردهاي محيط زيست اين ماده توسط سازمان حفاظت محيط زيست تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 16 _ در صورتي كه صاحبان و مسئولان كارخانجات و كارگاهها و نيروگاه هاي آلوده كننده ظرف مهلت تعيين شده مبادرت به رفع آلودگي يا ممانعت از كار و فعاليت كارخانه و كارگاه مربوط ننمايند ، در پايان مهلت مقرر به درخواست سازمان حفاظت محيط زيست و دستور مرجع قضايي ذي ربط محل كه بلافاصله توسط مأمورين انتظامي به مورد اجرا گذاشته مي شود از كار و فعاليت كارخانجات و كارگاههاي آلوده كننده جلوگيري به عمل خواهد آمد.

ادامه كار يا فعاليت كارخانجات و كارگاهها و نيروگاههاي مزبور منوط به صدور اجازه سازمان حفاظت محيط زيست و يا راي دادگاه صلاحيت دار خواهد بود.

تبصره _ در صورتي كه صاحبان و مسئولان كارخانجات و كارگاهها و نيروگاههاي آلوده كننده پس از ابلاغ سازمان حفاظت محيط زيست از فعاليت و ادامه كار كارخانجات و كارگاههاي مربوط ممانعت به عمل نياورده و يا پس از تعطيل كارخانجات و كارگاههاي مذكور رأسا و بدون كسب اجازه از سازمان يا بدون صدور راي دادگاه صالحه ، مبادرت به بازگشايي و ادامه فعاليت آنها بنمايند بر حسب مورد به مجازات هاي مقرر در اين قانون و ساير مقررات مربوط به عدم رعايت دستورات مراجع

قانوني و قضايي محكوم خواهند شد و چنانچه مديران و مسئولان مذكور اداره و تصدي كارخانجات و كارگاههاي دولتي يا وابسته به دولت را بر عهده داشته باشند موضوع در هيات هاي رسيدگي به تخلفات اداري وزارتخانه يا دستگاه متبوع مدير يا مسئول نيز مطرح و حكم مقتضي صادر خواهد گرديد.

ماده 17 _ در مواقع اضطراري و يا شرايط جوي نامناسب ، رييس سازمان حفاظت محيط زيست مي تواند كارخانجات و كارگاههايي را كه فعاليت آنها خطرات فوري در بر داشته باشد با اخطار سريع خواستار توقف فعاليت آنها گردد و در صورت استنكاف به حكم رييس دادگاه محل تا رفع موجبات خطر تعطيل نمايد.

ماده 18 _ در موادي كه كاهش يا از بين بردن آلودگي ناشي از فعاليت كارخانجات و ياكارگاهها از طريق ديگر بجز انتقال يك يا برخي از آنها به نقاط مناسب امكان پذير نبوده و يا فعاليت كارخانجات و كارگاههاي مذكور در مناطق مسكوني سلامت ساكنان آن مناطق را به خطر بياندازد سازمان حفاظت محيط زيست با همكاري وزارتخانه ها و ديگر دستگاههاي دولتي ذي ربط طرح انتقال كارخانجات و كارگاههاي مذكور را به نقاط مناسب (ترجيحا شهرك ها و قطب هاي صنعتي تهيه و به هيات وزيران ارايه مي نمايد. دولت در صورت صلاحديد و موافقت حسب مورد اقدام خواهد نمود.

ماده 19 _ قطب ها و شهركها و مجتمع هاي صنعتي و نيروگاهها و واحدهاي توليدي مكلفندحداقل 10 درصد از فضاي شهركها و يا مجموعه فضاي تخصيص داده شده جهت احداث واحدهاي توليدي و خدماتي را به ايجاد فضاي سبز و مشجر و كشت درختان مناسب منطقه اختصاص دهند.

بهره برداري از واحدهاي صنعتي و

توليدي مذكور منوط به رعايت اين ماده و ايجاد فضاي سبز مناسب مي باشد. وزارتخانه هاي صنعتي موظف به نظارت به حسن اجراي اين ماده باشند.

ماده 20 _ كارخانجات و كارگاهها و نيروگاهها و كوره هاي آجرپزي و آهك پزي موظف به استفاده از سوخت و سيستم هاي احتراقي مناسب قابل دسترسي به نحوي كه موجبات كاهش آلودگي هوا را فراهم نمايد هستند.

تبصره _ وزارت نفت موظف است در برنامه ريزي گازرساني و سوخت رساني خود تامين سوخت مناطق صنعتي و مراكز استقرار كارخانجات و كارگاه ها و كوره هاي آجرپزي مجاور شهرهاي بزرگ را در اولويت قرار دهد.

ماده 21 _ آيين نامه اجرايي اين فصل و همچنين ضوابط مربوط به محدوديت استقرار صنايع در مجاورت شهرها توسط سازمان حفاظت محيط زيست با مشاركت وزارتخانه هاي ذي ربط تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

فصل چهارم _ منابع تجاري ، خانگي و منابع متفرقه ( ماده 22 تا 27

ماده 22 _ پخش و انتشار هر نوع مواد آلوده كننده هوا بيش از حد مجاز از منابع تجاري ، خانگي و متفرقه در هواي آزاد ممنوع است

منابع تجاري ، خانگي و متفرقه از جهت نوع و ميزان آلودگي توسط سازمان حفاظت محيط زيست مشخص و طبقه بندي شده و حد مجاز موضوع اين ماده توسط سازمان حفاظت محيط زيست تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 23 _ كليه منابع آلوده كننده از قبيل حمام ها ، نانوايي ها ، هتل ها و رستوران ها و غيره مكلفند ضمن اتخاذ تدابير لازم جهت جلوگيري از انتشار دود و دوده و ساير موارد آلوده كننده درهواي آزاد ، از سوخت مناسب ترجيحا گاز شهري كه موجب كاهش آلودگي هوا مي شود استفاده

نمايند.

وزارت نفت موظف است در برنامه سوخت رساني شهرهاي بزرگ ، تامين سوخت مناسب و گازرساني منابع تجاري و واحدهاي خدمات عمومي را در اولويت قرار دهد.

ماده 24 _ سوزاندن و انباشتن زباله هاي شهري و خانگي و هرگونه نخاله در معابر عمومي و فضاي باز ممنوع مي باشد.

ماده 25 _ وزارتين مسكن و شهرسازي و كشور موظفند هنگام تهيه طرحهاي هادي و جامع و بهسازي شهرها به نحوي برنامه ريزي نمايند كه فصل جداگانه اي از مطالعات طرح را به بررسي مسايل زيست محيطي اختصاص دهند به گونه اي كه طراحي شهرها و شهرك ها و مجتمع هاي مسكوني از نظر فضاي سبز و باز ، همجواري كاربري ها ، شبكه معابر و حمل و نقل ، ضوابط تراكم ساختماني و غيره با معيارهاي زيست محيطي مورد تاييد سازمان متناسب باشد.

تبصره _ نقشه هاي شهرها ، شهرك هاي مسكوني ، قطبها و شهركها و مجتمع هاي صنعتي اداري ، كشاورزي و غيره موكول به رعايت ضوابط و مقررات حفاظت محيط زيست مي باشد.

ماده 26 _ آيين نامه اجرايي موضوع ماده 25 اين قانون مشتركا توسط وزارت مسكن و شهرسازي ، وزارت كشور و سازمان حفاظت محيط زيست تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 27 _ ايجاد هرگونه آلودگي صوتي بيش از حد مجاز ممنوع مي باشد. آيين نامه جلوگيري از آلودگي صوتي توسط سازمان حفاظت محيط زيست تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

فصل پنجم _ مجازاتها ( ماده 28 تا 32 )

ماده 28 _ افرادي كه با وسايل نقليه موتوري آلوده كننده غيرمجاز تردد مي نمايند و همچنين كساني كه محدوديت ها و ممنوعيت هاي موضوع ماده 7 اين قانون را رعايت ننمايند به

حكم دادگاه صالح به جزاي نقدي از پنجهزار ريال تا يكصد هزار ريال بنابر تعداد سيلندر حجم موتور ميزان آلودگي و دفعات تكرار جرم محكوم خواهند شد ضمنا از تردد وسايل نقليه آلوده كننده مذكور تا رفع موجبات آلودگي جلوگيري به عمل خواهد آمد.

ماده 29 _ صاحبان و مسئولين كارخانجات و كارگاههاي آلوده كننده كه برخلاف مواد 14 و16 و 17 اين قانون عمل نمايند براي بار اول به جزاي نقدي از پانصد هزار ريال تا يك ميليون ريال و در صورت تكرار به حبس تعزيري از دو ماه تا شش ماه و جزاي نقدي از هفتصد هزار ريال تا دو ميليون ريال محكوم مي شوند.

تبصره 1 _ صاحبان و مسئولان اينگونه كارخانجات و كارگاههاي آلوده كننده علاوه برمحكوميت مذكور مكلف به پرداخت ضرر و زيان وارده به محيط زيست و اشخاص حقيقي و حقوقي به حكم دادگاه صالحه مي باشند.

تبصره 2 _ در مورد جرايم مقرر در اين قانون علاوه بر اشخاص حقيقي و حقوقي سازمان حفاظت محيط زيست بر حسب مورد شاكي يا مدعي خصوصي در زمينه خسارات وارده به محيط زيست مي باشد.

ماده 30 _ كساني كه از انجام بازرسي مأموران سازمان حفاظت محيط زيست براي نمونه برداري و تعيين ميزان آلودگي ناشي از فعاليت كارخانجات و كارگاهها منابع تجاري بهداشتي و خدمات و اماكن عمومي ممانعت به عمل آورده و يا اسناد و مدارك و اطلاعات مورد نياز سازمان را در اختيار ايشان نگذارند و يا اسناد و مدارك و اطلاعات خلاف واقع ارايه نمايند بر حسب مورد و اهميت موضوع به جزاي نقدي از پانصد هزار ريال تا پنج ميليون ريال و در صورت تكرار

به حبس تعزيري از يك ماه تا 3 ماه و جزاي نقدي مذكور محكوم خواهند شد.

تبصره _ در صورتي كه مأموران سازمان حفاظت محيط زيست در جرايم موضوع اين ماده همكاري يا مشاركت داشته يا گزارش خلاف واقع ارايه نمايند علاوه بر محكوميت در هيات هاي رسيدگي به تخلفات اداري به حداكثر مجازات مقرر در اين ماده محكوم خواهند شد.

ماده 31 _ صاحبان و مسئولان منابع تجاري و اماكن عمومي كه برخلاف ماده 24 اين قانون موجبات آلودگي هوا را فراهم نمايند پس از هر بار اخطار و پايان مهلت مقرر به جزاي نقدي از يكصد هزار ريال تا پانصد هزار ريال و در صورت تكرار از سيصد هزار ريال تا دو ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد.

ماده 32 _ مسئولين آلودگي حاصل از منابع متفرقه و منابع خانگي و همچنين عاملين آلودگي صوتي به جزاي نقدي از سي هزار ريال تا سيصد هزار ريال و در صورت تكرار از يكصدهزار ريال تا يك ميليون ريال محكوم خواهند شد.

فصل ششم _ مقررات مختلف ( ماده 33 تا 36 )

ماده 33 _ سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران موظف است با همكاري سازمان حفاظت محيط زيست ، برنامه هاي مناسب جهت تنوير افكار عمومي ، آموزش و قوانين و مقررات مسايل حفاظت محيط زيست را تنظيم و به مورد اجرا بگذارد.

ماده 34 _ درآمدهاي حاصل از اجراي اين قانون پس از وصول بلافاصله به حساب خزانه واريز گرديده و معادل پنجاه درصد (50%) وجوه واريزي در هر سال و حداكثر تا سقف يك ميليارد ريال جهت اجراي اين قانون به صورت رديف جداگانه در لايحه بودجه هر سال منظور و در اختيار سازمان حفاظت

محيط زيست و معادل بيست درصد (20%) تا سقف چهارصدميليون ريال در اختيار نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران قرار مي گيرد.

ماده 35 _ آيين نامه هاي اجرايي اين قانون علاوه بر مواردي كه در هر يك از مواد قانون نسبت به آن تعيين تكليف شده است حداكثر ظرف سه ماه پس از تصويب اين قانون توسط سازمان حفاظت محيط زيست و بر حسب مورد با مشاركت يا همكاري دستگاههاي ذي ربط تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 36 _ از تاريخ ابلاغ اين قانون كليه قوانين و مقررات مغاير با آن در زمينه جلوگيري از آلودگي هوا لغو مي گردد.

آيين نامه اجرايي تبصره ماده (6) قانون نحوه جلوگيري از آلودگي هوا - مصوب 22/3/1381

فصل اول _ كليات ( ماده 1 )

ماده 1 _ در اين آيين نامه عبارات و اصطلاحات زير در معاني مشروح مربوط به كار مي روند:

الف _ محدوده ممنوعه تردد: محدوده جغرافيايي داخل شهري است كه عبور و مرور تمام يا برخي از وسايل نقليه در آن ممنوع است

ب _ ساعات ممنوعه تردد: ساعاتي از شبانه روز است كه عبور و مرور تمام يا برخي از وسايل نقليه در آن ساعات ممنوع است

ج _ وسايل نقليه عمومي وسايل نقليه اي كه در مالكيت يا در اختيار يا نظارت مراجع دولتي ياعمومي بوده و در شبكه حمل و نقل عمومي شهري به كار گرفته مي شود.

د _ خودرو هاي آزاد _ خودروهايي هستند كه بدون نياز به مجوز ، مجاز به حركت در محدوده مي باشند و شامل خودروهاي امدادي (پليس ، آتش نشاني ، آمبولانس و...) ، اتوبوس هاي شركت واحد اتوبوسراني ، تاكسي هاي پلاك نارنجي و تاكسي هاي خطي فقط در مسير تعيين شده مي باشند.

ه _ خودرو هاي مجاز: خودروهايي هستند

كه در صورت داشتن مجوز ، مجاز به حركت درمحدوده مي باشند.

فصل دوم _ نحوه اعمال محدوديت و صدور مجوز تردد و چگونگي نظارت بر اجراي محدوديت ها ( ماده 2 تا 6 )

ماده 2 _ شهرهاي مشمول محدوديت يا ممنوعيت تردد وسايل نقليه موضوع اين آيين نامه درنقاطي كه بنابه اعلام سازمان حفاظت محيط زيست ، آلودگي هوا ناشي از تردد وسايل نقليه موتوري بيش از حد مجاز بوده و سهم وسايل نقليه موتوري و تردد شهري در آلودگي هواي آنها بيش از ساير منابع آلوده كننده باشد ، به پيشنهاد سازمان حفاظت محيط زيست يا شهرداري هاي مربوط يا نيروي انتظامي و تصويب شوراي هماهنگي ترافيك استان مربوط ، تعيين مي شوند.

تبصره 1 _ وزير كشور به عنوان نماينده ويژه رييس جمهور براي تعيين ساعات و محدوده ممنوعه تردد و نيز وسايل نقليه مجاز موضوع تبصره ماده (6) قانون جلوگيري از آلودگي هوا تعيين مي شود.

تبصره 2 _ هرگونه سياستگذاري و اتخاذ تصميم در خصوص تعيين محدوده ، ساعات ممنوعيت ، تعداد و نوع خودروهاي آزاد و مجاز ، مدت اعتبار و نوع محور تردد و امثال آن در تهران بنا به پيشنهاد شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور و تصويب وزير كشور و در شهرهاي ديگر به پيشنهاد شوراي هماهنگي ترافيك استان و تصويب وزير كشور ، تعيين مي گردد.

تبصره 3 _ اعمال هرگونه ممنوعيت و محدوديت تردد بايد همزمان با پيش بيني تسهيلات حمل و نقل عمومي لازم براي مردم در آن محدوده باشد.

ماده 3 _ عبور و مرور وسايل نقليه مجاز در محدوده و ساعات ممنوعه كه مطابق تبصره هاي ماده (2) تعيين مي شود منوط به اخذ مجوز تردد از شهرداري مربوط است

تبصره _ بهاي مجوزهاي صادره ، توسط سازمان حمل و نقل

ترافيك تعيين مي شود.

ماده 4 _ در مواقع اضطراري موضوع ماده (7) قانون نحوه جلوگيري از آلودگي هوا _ مصوب 1372 _ مجوزهاي تردد صادر شده پس از اطلاع از طريق رسانه هاي هماهنگي ، به گونه اي كه اعلام خواهد شد ، به طور موقت از درجه اعتبار ساقط مي شوند.

ماده 5 _ شهرداري هاي كشور مكلف هستند از طريق انتشار آگهي در رسانه هاي همگاني ، مردم رااز محدوده و ساعات ممنوعه تردد آگاه نمايند و با نصب تابلو هاي ويژه با هماهنگي اداره راهنمايي و رانندگي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران در مبادي ورودي محدوده ممنوعه ، هشدارهاي لازم را به عموم افراد بدهند.

ماده 6 _ نيروي انتظامي موظف است با نصب تابلو عبور ممنوع در مبادي ورودي به محدوده ممنوعه ، ازتردد وسايل نقليه فاقد مجوز موضوع ماده (3) اين آيين نامه در ساعات و محدوده ممنوع مورد نظر جلوگيري كند و با متخلفين برابر مقررات مربوط رفتار نمايد ، همچنين موارد استثنا را بر روي تابلو هاي نصب شده اعلام كند.

فصل سوم _ ساماندهي حمل و نقل شهري ( ماده 7 تا 15 )

ماده 7 _ به منظور كاهش تعداد و طول سفرهاي روزانه شهري ، كاهش مراجعات حضوري به دستگاه هاي اجرايي ، كاهش شلوغي و تراكم ترافيك و ترويج فرهنگ استفاده از وسايل حمل و نقل همگاني در شهرهاي بزرگ كشور ، شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور موظف است با همكاري سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و ساير وزارتخانه ها و سازمان ها به تناسب موضوع ، راهكارهاي مناسب را در جهت غير متمركز كردن خدمات اداري و بانكي در امور غير ستادي ، توزيع ساعات شروع و اتمام كار ( مدارس ، ادارات

، بانك ها ، بازار و غيره تفويض اختيار امور قابل واگذاري به ادارات تابعه ، هدايت شهرداري ها به ايجاد مجتمع هاي خدمات محله و مناطق شهري و افزايش تعداد شعب ادارات و ارگان هاي جاذب سفر به تناسب نياز جمعيت شهرها و نظاير آن را تدوين و تصويب نمايد. همچنين به منظور كاهش آلودگي هوا ناشي از تردد وسايل نقليه موتوري و تقليل سفرهاي غيرضرور شهري با هماهنگي وزارت پست و تلگراف و تلفن ترتيبي اتخاذ كند تا كليه دستگاه هاي دولتي و موسسات عمومي به ويژه ارايه دهندگان خدمات عمومي ، به طور سالانه درصدي از مراجعات حضوري ارباب رجوع خود را با استفاده از شبكه پست ، پست بانك ، مخابرات ، شبكه اطلاع رساني الكترونيكي و جايگزين اطلاع رساني و به كارگيري شيوه مكاتبه به جاي مراجعه ، پاسخگويي كنند.

تبصره _ ميزان كاهش مراجعات و فهرست انواع خدمات قابل ارايه از راههاي ياد شده ، در هرسال به پيشنهاد شوراي عالي هماهنگي ترافيك و با هماهنگي دستگاه هاي ذيربط تهيه و به تصويب شوراي عالي اداري مي رسد.

ماده 8 _ به منظور افزايش ظرفيت ناوگان حمل و نقل داخل شهري ، دولت سالانه تسهيلات مناسب را در اختيار وزارت كشور ( شركت ها و سازمانهاي اتوبوسراني و حمل و نقل ريلي شهري ) قرار مي دهد تا با استفاده از تسهيلات ، به ظرفيت موجود ناوگان اضافه مي شود. شهرداري هاي كشور مكلف هستند تا رسيدن به ظرفيت مطلوب سالانه حداقل ده درصد (10%) به مجموع ظرفيت ناوگان موجود اضافه نمايند.

وزارت صنايع و معادن مكلف است به منظور پاسخگويي به نياز ناوگان

حمل و نقل شهري ، افزايش ظرفيت توليدات خود را در زمينه وسايل نقليه عمومي در اولويت قرار دهد.

ماده 9 _ به منظور اعمال سياست هاي هماهنگ ، تعيين خط مشي لازم ، هدايت و نظارت بر تغيير سوخت خودروها از فرآورده هاي نفتي آلاينده به گاز طبيعي و ديگر سوخت هاي نوين ،شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور با همكاري ارگان هاي مرتبط اقدام هاي لازم را معمول خواهند نمود.

تبصره _ در جلسات شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور كه موضوع هدايت ونظارت بر تغيير سوخت خودروها از فرآورده هاي نفتي و آلاينده به گاز طبيعي و ديگر سوخت هاي نوين مطرح است از نماينده وزارت نفت با حق راي دعوت به عمل آيد.

ماده 10 _ به منظور كاهش آلودگي هوا در تهران و شهرهاي بزرگ ، دستگاه هاي اجرايي ،شهرداري ها ، نيروي نظامي و انتظامي موظفند نسبت به تبديل به گازسوز نمودن (گاز طبيعي تدريجي وسايل نقليه تحت اختيار خود ، بر اساس زمانبندي مشخص اقدام نمايند. سازمان حفاظت محيط زيست كشور موظف است گزارش سالانه عملكرد دستگاه ها را به دولت گزارش نمايد. اين اقدام در مورد نيروهاي مسلح با هماهنگي و موافقت ستاد كل نيروهاي مسلح انجام مي شود.

ماده 11 _ وزارت نفت مكلف است به منظور به حداقل رساندن آلودگي ناشي از سوخت هاي فسيلي نسبت به توليد و عرضه گازوييل با استاندارد بين المللي به كمتر از PPM 500 ( گوگرد ) ،در حد نياز اقدام نمايد.

تبصره _ سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور موظف است براي به اجرا در آمدن مفاد اين ماده اعتبارات لازم را در بودجه سالانه كشور

پيش بيني نمايد.

ماده 12 _ سازمان صدا و سيما مكلف است با همكاري دستگاه هاي ذيربط ، برنامه هايي را در راستاي نماياندن مزاياي تغيير سوخت مصرفي وسايل نقليه از نظر اقتصادي و زيست محيطي ،همچنين برنامه هاي آموزشي متضمن ملاحظات ايمني مربوط به گاز سوز شدن را از طريق صدا و سيما به عموم مردم ارايه نمايد.

ماده 13 _ موسسه تحقيقات و استانداردهاي صنعتي ايران مكلف است بررسي هاي لازم درمورد تدوين استانداردهاي ايمني گازسوز كردن وسايل نقليه را انجام و نتيجه جهت اجرا به مراجع ذيربط ارايه نمايد. مراجع ذيربط در توليد و اصلاح سيستم سوخت وسايل نقليه موظف به رعايت استاندارد مزبور مي باشند.

ماده 14 _ از تاريخ لازم الاجرا شدن اين تصويب نامه ، صدور مجوز سرمايه گذاري جديد و ياتوسعه واحدهاي توليدي موتورهاي دو زمانه ممنوع و وزارت صنايع و معادن موظف است تمامي توليد كنندگان داخلي موتور سيكلت هاي ياد شده را مكلف نمايد حداكثر تا دو سال از زمان لازم الاجرا شدن اين آيين نامه ، توليد خود را با استانداردهاي زيست محيطي تطبيق و نوع موتور چهار زمانه را جايگزين نمايند.

تبصره _ تردد موتورهاي دو زمانه پس از دو سال از لازم الاجرا شدن اين تصويب نامه در هفت شهر بزرگ كشور ممنوع است

ماده 15 _ از تاريخ لازم الاجرا شدن اين آيين نامه ، واردات موتورسيكلت هاي دو زمانه ممنوع است

اساسنامه سازمان حمل و نقل و ترافيك پايتخت - مصوب 18/10/1353

فصل اول _ كليات ( ماده 1 تا 5 )

ماده 1 _ سازمان حمل و نقل و ترافيك پايتخت كه اختصارا در اين اساسنامه به نام ( سازمان ) خوانده مي شود به استناد ماده 84 قانون شهرداري ها تاسيس مي گردد و داراي شخصيت

حقوقي و استقلال مالي است و به صورت يكي از موسسات وابسته به شهرداري پايتخت و با اصول بازرگاني اداره مي شود.

ماده 2 _ هدف سازمان عبارتست از اصلاح تنظيم امر عبور و مرور كليه وسايط نقليه و عابرين پياده و نصب علايم مربوطه و نظارت بر حمل و نقل مسافر و بار و موافقت با تاسيس موسسات حمل و نقل جديد و نيز تجديد نظر در مقررات مورد عمل فعلي و پيشنهادات لازم به مراجع ذيصلاح به منظور افزايش يا نقصان جرايم و همچنين تجديدنظر در كليه مقررات مربوط به راهنمايي و رانندگي و پيش بيني طرحهاي لازم به منظور توسعه شبكه هاي ارتباطي و بهبود وضع عبور و مرور در آينده و انجام عمليات اجرايي مربوط در محدوده قانوني پايتخت و حريم

ماده 3 _ مدت عمليات سازمان نامحدود و مركز اصلي آن پايتخت مي باشد و تغيير آن منوط به تصميم شهردار پايتخت است

ماده 4 _ كليه اموال منقول و غيرمنقول شهرداري پايتخت كه مورد استفاده و در اختيار سازمان قرار مي گيرد و آنچه كه بعدا تاسيس و خريداري نمايد و همچنين كمكهاي مالي كه از طريق شهرداري به سازمان مي شود با حفظ حق مالكيت شهرداري به عنوان سرمايه سازمان محسوب مي گردد.

تبصره _ سازمان موظف است صورت كليه اموال منقول و غيرمنقول موجود و همچنين اثاثيه و وسايلي را كه بعدا از شهرداري مي گيرد ظرف شش ماه از تاريخ تصويب اين اساسنامه تهيه و با ارزيابي كه به وسيله نمايندگان شهرداري و سازمان انجام خواهد شد به عنوان سرمايه در دفاتر مربوطه ثبت و صورت آن را براي تاييد نهايي شهردار و اطلاع

انجمن شهر پايتخت ارسال دارد.

ماده 5 _ تغيير مواد اساسنامه و يا انحلال سازمان منوط به پيشنهاد شهرداري و تصويب انجمن شهر پايتخت خواهد بود.

فصل دوم _ اركان سازمان ( ماده 6 تا 16 )

ماده 6 _ سازمان داراي اركان ذيل مي باشد:

الف هيات مديره

ب مديرعامل

ج ناظر انجمن شهر

ماده 7 _ هيات مديره مركب از پنج نفر عضو اصلي و دو نفر عضو علي البدل خواهد بود كه از بين معاونان و يا صاحب منصبان عالي رتبه شهرداري از طرفي شهردار پايتخت به مدت دوسال انتخاب مي شوند و در پايان مدت انتخاب مجدد آنان بلامانع است

تبصره 1 _ رييس و نايب رييس هيات مديره از طرف شهردار پايتخت از بين اعضاي اصلي انتخاب و به اين سمت منصوب خواهد شد.

تبصره 2 _ شهردار پايتخت مي تواند تعدادي از اعضاي اصلي و يا علي البدل را در صورت اقتضاي از بين افراد متخصص و با تجربه در امر ترافيك كه خارج از كادر شهرداري هستند. انتخاب و مراتب را جهت اطلاع انجمن شهر اعلام دارد.

تبصره 3 _ اعضاي هيات مديره مي تواند هر يك به لحاظ تجربه و تخصصي كه دارند با تصويب هيات مديره نسبت به امور خاصي از سازمان نظارت مستقيم اعمال نمايد.

ماده 8 _ جلسات هيات مديره به رياست رييس يا نايب رييس هيات مديره و با حضور حداقل چهار نفر از اعضاي اصلي و يا علي البدل رسميت پيدا مي كند.

تبصره 1 _ در صورت غيبت و معذوريت اعضاي اصلي علي البدل به دعوت رييس هيات مديره در جلسه هيات مديره شركت خواهند كرد و در غير اين صورت حضور آنان در جلسات بدون داشتن حق راي خواهد

بود.

تبصره 2 _ جلسات هيات مديره با حضور چهار نفر اعضاي هيات مديره به رياست رييس هيات مديره و در غياب او نايب رييس رسميت خواهد يافت

تبصره 3 _ تصميمات متخذه با اكثريت سه راي كه حداقل دو راي آن از اعضاي اصلي باشد ، نافذ و قابل اجراي است

ماده 9 _ جلسات هيات مديره بر حسب تشخيص رييس هيات مديره و يا به تقاضاي مديرعامل در مركز اصلي سازمان تشكيل خواهد شد ولي فاصله تشكيل دو جلسه متوالي نبايد از ده (10) روز تجاوز نمايد.

ماده 10 _ صورت جلسات هيات مديره پس از تصويب به امضاي رييس و يا نايب رييس و اعضاي هيات مديره حاضر در جلسه مي رسد.

ماده 11 _ هيات مديره نماينده قانوني شهرداري براي اداره كليه امور سازمان است و داراي وظايف ذيل مي باشد:

الف اتخاذ تصميم و تعيين خط مشي و سياست كلي و نظارت بر حسن اداره و حفظ سرمايه و درآمد و هزينه سازمان

ب بررسي و تصويب بودجه سالانه سازمان و ارسال آن براي تاييد نهايي به شهرداري

پ بررسي ترازنامه و بيلان و رسيدگي به امور مالي سازمان و تصويب و ارسال آن براي تاييد نهايي شهرداري و انجمن شهر پايتخت

شهرداري و انجمن

ت تصويب قراردادهاي مربوط به اجراي عمليات موضوع اين اساسنامه و تصويب معاملات غيرمنقول سازمان با رعايت آيين نامه معاملات شهرداري

ث بررسي پيشنهادات و راه حل هاي مفيدي كه براي بهبود و پيشرفت هدفهاي سازمان واصل مي گردد.

ج بررسي و تصويب آيين نامه هاي داخلي كه به منظور پيشرفت امور سازمان تدوين گرديده با رعايت مقررات

و ضوابط قانوني

ماده 12 _ هيات مديره مي تواند قسمتي از اختيارات خود را در كليه امور به مدير عامل تفويض نمايد.

ماده 13 _ هيات مديره مكلف است سه ماه قبل از انقضاي مدت دوره مديريت مراتب را به اطلاع شهرداري برساند.

تبصره _ ماداميكه اعضاي هيات مديره جديد تعيين نشده اند، هيات مديره قبلي و صاحبان اعضاي مجاز سازمان كماكان به وظايف خود ادامه خواهند داد وليكن به هر حال اين مدت از سه ماه تجاوز نخواهد كرد.

ماده 14 _ هيات مديره از بين مهندسين عالي رتبه راه و ساختمان ترافيك و يا معماري شهرداري كه داراي تخصص و يا تجارب كافي در امر ترافيك باشند ، يك نفر را با تاييد شهردار پايتخت به عنوان مديرعامل سازمان انتخاب مي نمايد.

تبصره _ چنانچه اقتضاي نمايد و يا فرد واجد شرايط در شهرداري براي تصدي پست مذكور يافت نشود، هيات مديره مي تواند با تاييد شهردار از فرد واجد صلاحيت خارج از كادر شهرداري به صورت قراردادي استفاده نمايد و در اين صورت تعيين حقوق و مزاياي مديرعامل بنا به پيشنهاد هيات مديره و تاييد شهردار و تصويب انجمن شهر خواهد بود.

ماده 15 _ مدير عامل بالاترين مقام اجرايي سازمان بوده و بر كليه واحدهاي تابعه سازمان رياست دارد و مسئول حسن جريان اداره كليه امور و حفظ حقوق و منافع و اموال سازمان و اجراي مصوبات هيات مديره مي باشد و در مقابل هيات مديره مسئول است

ماده 16 _ مديرعامل در مقابل اشخاص حقوقي و حقيقي و در كليه محاكم و مراجع قضايي نماينده سازمان بوده و داراي كليه اختيارات مندرج در مواد 61 و 63 آيين

نامه دادرسي مدني مي باشد و هرگونه ارجاع به داوري و صلح و سازش منوط به تصويب هيات مديره و تاييد شهردار و انجمن شهر خواهد بود.

تبصره _ مديرعامل مي تواند با تصويب و تاييد شهردار پايتخت اختيارات مندرج در ماده فوق را به وكلا ذي صلاحيت يا مشاوران حقوقي شهرداري تفويض نمايد.

فصل سوم _ طرز انتخاب و وظايف ناظر انجمن شهر ( ماده 17 تا 18 )

ماده 17 _ به منظور نظارت در انجام وظايف هيات مديره يكي از اعضاي انجمن شهر پايتخت به عنوان ناظر معرفي خواهد شد.

ماده 18 _ ناظر انجمن شهر در حدود بند 1 ماده 45 قانون اصلاحي شهرداري ها نظارت خود را در سازمان حمل و نقل و ترافيك پايتخت اعمال خواهد نمود.

فصل چهارم _ امور مالي و استخدامي ( ماده 19 تا 30

ماده 19 _ حقوق و مزاياي هيات مديره و كاركنان سازمان براساس مقررات استخدامي و آيين نامه ها و ضوابط مورد عمل شهرداري در مشاغل مشابه تعيين و پرداخت خواهد شد.

تبصره _ در اجراي ماده فوق مفاد تبصره 1 ذيل ماده 7 بنحو تبصره ذيل ماده 14 عمل خواهد شد.

ماده 20 _ استخدام كاركنان سازمان بنا به پيشنهاد مدير عامل و تصويب هيات مديره ازطريق قسمت كارگزيني شهرداري دارد (در خصوص اعتبارات بودجه و سازمان مصوب ) و با توجه به مقررات موضوعه شهرداري به عمل خواهد آمد.

تبصره _ در صورتيكه كارمندان و يا كارگر واجد شرايط و صلاحيت در شهرداري يافت شود ، انتقال آنان به سازمان به منظور تصدي پستهاي سازماني مقدم بر استخدام كاركنان جديد است

ماده 21 _ تعيين فوق العاده اضافه كار و پاداش و هرگونه مزاياي ديگر با در نظر گرفتن اعتبارات مصوب براساس ضوابط و مقررات استخدامي شهرداري به پيشنهاد مدير عامل و تصويب هيات مديره خواهد بود.

ماده 22 _ سازمان تفصيلي كارمندي و كارگري سازمان با رعايت مقررات استخدامي شهرداري به پيشنهاد مدير عامل و تصويب هيات مديره و تاييد شهرداري و با تصويب نهايي انجمن شهر پايتخت قابل اجرا است

ماده 23 _ شهرداري پايتخت مكلف است تا زماني كه سازمان احتياج دارد همه ساله

رقمي براي انجام هزينه هاي سازماني در بودجه عمومي شهرداري تهران منظور و در اختيار سازمان قرار دهد تا سازمان براساس آن و برآورد اعتباري بودجه سالانه خود را تنظيم نمايد.

ماده 24 _ سازمان براي انجام هزينه هاي جاري و نگهداري وجوه نقدي خود را در حساب مخصوص در يكي از شعب بانك ملي افتتاح مي كند.

ماده 25 _ كليه اسناد مالي و چك ها و بروات و سفته ها و هر نوشته و سندي كه براي سازمان ايجاد تعهد مالي مي نمايد با امضاي مديرعامل يكي از اعضاي هيات مديره و مسئول امور مالي سازمان معتبر است

تبصره 1 _ هيات مديره صاحب امضاي دوم را از بين خود انتخاب و معرفي خواهد نمود.

تبصره 2 _ در غياب هريك از نامبردگان جانشين رسمي آنها از طرف هيات مديره تعيين و اسناد را امضاي خواهد نمود.

ماده 26 _ مدير عامل مي تواند با تصويب هيات مديره قسمتي از اختيارات خود را به مسئولين و يا روساي واحد تفويض اختيار نمايد.

ماده 27 _ سال مالي سازمان در فروردين ماه هر سال شروع و در پايان اسفند ماه همان سال خاتمه پيدا مي كند.

تبصره _ اولين سال مالي سازمان از تاريخ تصويب اين اساسنامه تا پايان سال تصويب آن مي باشد و تعهدات باقيمانده قابل انتقال به سال بعد خواهد بود.

ماده 28 _ آيين نامه معاملات سازمان بر اساس آيين نامه مالي شهرداري توسط هيات مديره تنظيم و پس از تاييد شهرداري پايتخت و تصويب انجمن شهر قابل اجرا مي باشد.

تبصره 1 _ مادامي كه آيين نامه مذكور تنظيم و تصويب نگرديده است از مقررات مالي شهرداري استفاده مي شود.

تبصره 2 _ اعضاي كميسيون هاي

معاملات و تحويل و مناقصه و مزايده از بين كاركنان سازمان به پيشنهاد مدير عامل و تاييد هيات مديره و تصويب شهردار پايتخت انتخاب خواهدشد.

ماده 29 _ چنانچه مواردي در اين اساسنامه پيش بيني نشده باشد، بر طبق آيين نامه هاي مالي و استخدامي شهرداري و مقررات موضوعه عمل خواهد شد.

ماده 30 _ اين اساسنامه در چهار فصل و 30 ماده و تبصره براساس ماده 84 قانون شهرداريها تنظيم و طي مصوبه شماره 4071 مورخ 18/10/1353 انجمن شهر به تصويب رسيده است

شركت واحد

قانون تفسير تبصره يك ماده واحده قانون تاسيس شركت اتوبوسراني عمومي - مصوب 29 اسفند 1351

ماده واحده _ با توجه به بند 2 ماده 199 قانون اصلاح قسمتي از قانون تجارت مصوب 29 اسفند ماه 1347 و عبارت مصرح در قسمت اخير آن (مگر اينكه مدت قبل از انقضاي تمديد شده باشد) و به لحاظ اينكه از تبصره يك ماده واحد مصوب 16 بهمن 1331 استنباط عدم امكان تمديد مدت نمي شود لذا تمديد مدت شركت اتوبوسراني عمومي قبل از انقضا بلامانع است

آيين نامه اجراي قانوني تاسيس شركت اتوبوسراني - مصوب 11/11/1334 با اصلاحات بعدي

ماده 1 _ در اجراي قانون تاسيس شركت اتوبوسراني عمومي مصوب مجلسين : وزارت كشور و شهرداري هايي كه داراي انجمن قانوني باشند موظفند پس از نشر آگهي در ظرف حداكثر دو ماه و نيم شركت واحد سهامي اتوبوسراني عمومي حوزه خود و حومه آن را بر اساس مقررات مربوط قانون تجارت به ثبت برسانند.

ماده 2 _ چنانچه در ظرف مدت دو ماه از تاريخ نشر آگهي صاحبان وسايط موجوده در هرشهر از واگذاري وسايط و خريد سهام خودداري كنند وزارت كشور يا شهرداري بر اساس اين آيين نامه راسا به تاسيس شركت اقدام خواهد نمود و در اين صورت به موجب تبصره 8 قانون تاسيس شركت اتوبوسراني عمومي كاركنان فعلي اتوبوسها خدمتگزار شركت واحد اتوبوسراني خواهند بود.

ماده 3 _ شركت نامه و اساسنامه شركت بايد پس از تصويب انجمن شهر يا وزارت كشور (درمحل هايي كه انجمن شهر وجود ندارد) به ثبت برسد.

ماده 4 _ پس از انقضاي مدت مقرر در تبصره 4 قانون مذكور كه حق تقدم مالكين منتفي مي شود به موجب متن ماده واحده كه اتوبوسراني عمومي و نقل و انتقال مسافر داخل هر شهر و حومه آن را مخصوص شهرداري قرار داده است شهرداري

به تاسيس شركت مبادرت مي كند و در اين صورت شهرداري مجاز است از اتوبوسراني خطوط سابق جلوگيري كند.

ماده 5 _ اصلاحي مرداد ماه 1335 _ براي مراقبت در حسن اجراي قانون تاسيس شركت واحد اتوبوسراني و تعهد ناشيه از عمل شركت هياتي بنام هيات عالي نظارت و مشاور اتوبوسراني عمومي تهران از اشخاص زير تشكيل مي شود:

الف _ وزير كشور.

ب _ مدير كل بانك ملي ايران يا معاون بانك ملي

ج _ رييس شهرباني

د _ شهردار تهران

ذ _ معاون وزارت دادگستري

ر _ معاون وزارت دارايي

ز _ معاون وزارت كار.

ح _ معاون وزارت بازرگاني

ط _ معاون وزارت صنايع و معادن

ظ _ سه نفر نماينده از طرف صاحبان سهام 49%.

مادام كه سهام 49 درصد كاملا پرداخت نشده وزارت كشور به قائم مقامي انجمن شهر مي تواند افراد مزبور را از بين سهامداران انتخاب نمايد ولي پس از تعيين تكليف 49% انتخاب سه نفر مزبور نيز طبق مقررات شركتها بايد توسط كليه صاحبان سهام به عمل آيد. وظايف و اختيارات هيات نظارت مذكور در ماده 5 به شرح زير خواهد بود.

ماده 1 _ رسيدگي و اظهارنظر صريح نسبت به هر موضوعي كه از طرف هيات مديره يا مدير عامل يا بازرسان يا انجمن مراجعه شود.

ماده 2 _ جلسات هيات نظارت و مشاوره ماهي يك مرتبه تشكيل مي شود مگر در موارد فوق العاده كه طبق تقاضاي يكي از مقامات نامبرده در ماده 1 يا دعوت هيات مديره جلسه به طور فوق العاده تشكيل مي شود كه در آن صورت هيات موظف است حداكثر در ظرف 24ساعت پس از وصول درخواست يكي از مقامات مذكور در ماده

بالا به موضوع مرجوعه رسيدگي نسبت به آن اظهارنظر صريح نمايد.

ماده 3 _ جلسه با حضور هفت نفر رسميت خواهد داشت و در صورتي كه كمتر از 10 نفر درجلسه شركت نمايند اتخاذ هر نوع تصميم به اكثريت پنج نفر معتبر خواهد بود.

تبصره 1 _ خلاصه مذاكرات و تصميمات هيات نظارت عالي در دفتر مخصوص ثبت و رونوشت صورتجلسات براي اطلاع هيات مديره و انجمن شهر فرستاده خواهد شد.

تبصره 2 _ هيات مديره موظف است امور مالي شركت را با توجه به قانون تاسيس شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه و اساسنامه مربوط و رعايت قانون تجارت اداره نمايد.

ماده 6 _ وظايف و اختيارات هيات نظارت با توجه به رعايت مقررات عمومي و انتظامي ورانندگي به شرح زير است

الف _ تصويب نقشه مسير خطوط و محل توقفگاه ها و تاسيسات

ب _ مراقبت در اجراي برنامه حركت و مدت كار رانندگان و كاركنان اتوبوس ها.

ج _ مراقبت در وجوه عده كافي پايگاه وسايط در هر يك از خطوط

د _ نظارت در موجود بودن وسايط محكم و پاكيزه مناسب براي هر يك از خطوط به عددكافي

به طوريكه استفاده اهالي از اتوبوسراني به بهترين وجه به حداكثر ممكن تامين شود.

ه _ تصويب مقررات فني و انتظامي مربوط به وسايط و در صورت لزوم پيشنهاد آن به مقامات صالحه

ماده 7 _ عضويت هيات نظارت جزو وظايف اداري و قانوني هر يك از اعضاي آن خواهدبود و از اين بابت حقوقي از شركت دريافت نخواهند نمود.

ماده 8 _ شركت موظف است مصوبات هيات نظارت را در آنچه مربوط به انتظام امر اتوبوسراني عمومي و نظافت

اتوبوسها و كاركنان و لباس آنها و آنچه موجب تامين رفاه عامه مي باشد به موقع اجرا گذارد. شركت موظف است دستورات انتظامي شهرباني را مراعات و اجرانمايد.

ماده 9 _ استفاده از متخصصين فني خارجي به عنوان مشاور يا مستخدم شركت در حدود قوانين مربوطه بلامانع خواهد بود.

ماده 10 _ چنانچه در آتيه احتياج به اصلاح يا تكميل هر يك از مواد اين آيين نامه باشد با پيشنهاد وزارت كشور و تصويب هيات دولت اقدام به عمل خواهد آمد ، آيين نامه مصوب 31/1/1332 ملغي مي گردد.

قانون تاسيس شركت اتوبوسراني عمومي در شهرها - مصوب 16/11/1331 با اصلاحات بعدي

ماده واحده _ امتياز اتوبوسراني و نقل و انتقال مسافر بطور دسته جمعي در داخل هر شهر و حومه آن با شهرداري محل مي باشد.

تبصره 1 _ براي استفاده از اين امتياز شهرداري ها مي توانند هريك شركت واحد سهامي تشكيل دهند مشروط بر اين كه حداقل پنجاه و يك درصد سهام آن متعلق به شهرداري و بقيه متعلق به اتباع ايران ساكن محل بوده و مدت هر شركت از شركتهاي اتوبوسراني بيش از هشت سال نباشد.

تبصره 2 _ سهام شركت اسمي است

هرگاه يكي از سهامداران بخواهد سهم خود را به بفروش برساند. شهرداري حق اولويت دارد و در صورت انتشار سهام جديد شهرداري در خريد سهام حق تقدم خواهد داشت

تبصره 3 _ حق رأي نسبت به سهام شهرداري با انجمن قانوني شهر است و در غياب انجمن وزارت كشور قايم مقام آن خواهد بود.

تبصره 4 _ مالكين اتوبوسهاي هر شهر و حومه آن كه هنگام تقديم لايحه ، دولت اجازه اتوبوسراني داشته اند از تاريخ اعلام تاسيس شركت تا دو ماه حق تقدم در خريد سهام قابل انتقال شركت

خواهند داشت

تبصره 5 _ هيچيك از اعضاي انجمن شهر يا شخص شهردار نمي توانند صاحب سهام شركت اتوبوسراني در شهر محل تاسيس شركت باشند و همچنين اقوام بلافصل آنها مشمول همين تبصره خواهند بود.

تبصره 6 _ ارزيابي اتوبوسها و احتساب بهاي آن در مقابل سهام بر طبق آيين نامه ارزيابيانجام خواهد گرفت

تبصره 7 _ چنانچه بعضي از صاحبان جزيي از اتوبوس مايل باشند و توانايي قبول سهام شركت را نداشته باشند به شرط تقاضاي خودشان شركت واحد مكلف است قيمت تقويمي آن جز از اتوبوس را بپردازد.

تبصره 8 _ كاركنان فعلي اتوبوسها در صورت واجد بودن شرايط مقرر در آيين نامه استخدامي شركت بر ديگران حق تقدم دارند.

تبصره 9 _ كاركنان اتوبوسهاي شركت مشمول مقررات قانون كار خواهند بود.

تبصره 10 _ شهرداريها مجازند اراضي متعلق به شهرداري را كه مورد نياز شركت باشد به قيمت عادله در مقابل قسمتي از سهام نقدي خود به شركت واگذار نمايند.

تبصره 11 _ وزارت كشور و شهرداريهايي كه داراي انجمن قانوني باشند مي توانند براي تهيه سرمايه نقدي شهرداري ها در شركتها به تناسبي كه آيين نامه استقراضي تعيين خواهد نمود مجموعا تا مبلغ يكصد و پنجاه ميليون ريال از بانك ملي وام دريافت نموده و در مدت ده سال مستهلك نمايند.

تبصره 12 _ وزارت كشور مكلف است منتهي تا يكماه از تاريخ تصويب اين قانون آيين نامه هاي مربوط را تدوين و پس از تصويب هيات وزيران به موقع اجرا گذارد.

تبصره 13 _ شهرداريها مي توانند در صورت اقتضا براي بهبود وضع اتوبوسراني و نقل و انتقال مسافر در داخل و حومه هر شهر بهره برداري تمام يا پاره اي

از خطوط اتوبوسراني را با شرايطي كه به تصويب انجمن شهر خواهد رسيد و با توجه به صرفه و صلاح ساكنين شهرها و رعايت آيين نامه معاملات شهرداري به بخش خصوصي واگذار كنند در اين مورد كساني كه در تاريخ تصويب اين تبصره پروانه اتوبوسراني داشته اند با شرايط مساوي حق تقدم دارند. ( الحاقي به موجب ماده واحده مصوب 21/12/1351)

تاكسيراني

اصلاحيه آيين نامه اجرايي قانون الحاق يك تبصره به ماده واحده قانون راجع به تمركز امور مربوط به تاكسير

1_ عنوان تبصره ماده (2) به تبصره (1) تغيير مي يابد و در تبصره ياد شده بعد از عبارت فرودگاه ) عبارت ( و موقت ) اضافه مي شود.

2 _ متن زير به عنوان تبصره (2) به ماده (2) اضافه مي شود:

تبصره 2 _ وزارت صنايع مكلف است به منظور تبديل تاكسي هاي موقت ، به تعداد لازم خودرو در اختيار وزارت كشور ، به منظور توزيع بين متقاضيان واجد شرايط قرار دهد.

3 _ متنهاي زير به عنوان تبصره 3 و4 به ماده (5) اضافه و شماره تبصره هاي (3) و بعد از آن به ترتيب اصلاح مي شود:

تبصره 3 _ در صورت عدم وجود تاكسي به تعداد مورد نياز بر اساس تبصره (2) اين ماده شهرداري مي تواند پروانه اشتغال موقت براي خودروهاي شخصي واجد شرايط با رعايت مفاد اين آيين نامه تحت عنوان تاكسي موقت صادر نمايد.

تبصره 4 _ صدور پروانه اشتغال موقت تنها براي تنظيم امور صادر مي شود.

4 _ عبارت ( و موفقيت در امتحان شهرشناسي و گذراندن دوره آموزشي كوتاه مدت ( توجيهي ) مقررات تاكسيراني ) به انتهاي بند ( ب ) ماده (6) اضافه مي شود.

5 _ عبارت ( يا داشتن افراد تحت تكفل بر اساس قوانين و مقررات مربوط با گواهي مراجع ذي

صلاح ) به انتهاي بند ( ث ) ماده (6) اضافه مي شود.

6 _ بند (2) ماده (13) به شرح زير اصلاح مي شود:

( 2 _ شهرداري حداقل و حداكثر تعداد وسيله نقليه را با توجه به نوع وسيله نقليه اعم از ملكي يا قراردادي كه شركت مي تواند به كار گيرد ، بر اساس ضوابط و دستورالعمل هاي صادر شده از سوي شوراي عالي هماهنگي ترافيكي شهرهاي كشور تعيين مي كند. )

آيين نامه اجرايي قانون الحاق يك تبصره به ماده واحده قانون راجع به تمركز امور مربوط به تاكسيراني شهر تهران زيرنظر شهرداري تهران - مصوب 28/3/1359 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي

فصل اول _ كليات ( ماده 1 تا 3 )

ماده 1 _ به منظور ايجاد تمركز و هماهنگي در امور مربوط به تاكسيراني و انواع سرويس هاي تاكسي شهري در شهرها ، وزارت كشور بر اساس مواد (54) و (84) قانون شهرداري _ مصوب 1334 اقدامات لازم را معمول مي كند.

ماده 2 _ تاكسي عبارت از وسيله نقليه اي _ اعم از سواري ، استيشن يا هر خودروي مناسب ديگر _ است كه داراي مشخصات معين شده در اين آيين نامه است و با امتياز بهره برداري كه توسط شهرداري صادر مي شود ، به صورت يكي از سرويس هاي تاكسي شهري به جابجايي مسافر در درون شهر مي پردازد.

تبصره _ انواع سرويسهاي تاكسي شهري كه با عناوين ، رنگ ها و فرم هاي گوناگون نظير نارنجي و فرودگاه كه با وسايل نقليه سواري ، استيشن يا خودروي مناسب ديگر يا آژانس مشغول به كار هستند ، مشمول اين آيين نامه هستند.

ماده 3 _ تمركز امور مربوط به تاكسيراني ، همچنين كليه امور مربوط به حمل و نقل عمومي مسافر در درون شهر ، در حيطه نظارت و مسئوليت شهرداري است

تبصره _ شهرداري مي تواند به منظور رعايت مفاد اين آيين نامه ، براي اشخاص حقوقي واجد شرايط

، مجوز حمل و نقل عمومي مسافر درون شهري صادر نمايد. اشخاص ياد شده برطبق مفاد اين آيين نامه و به نمايندگي از شهرداري به حمل و نقل عمومي مسافر درون شهري اقدام مي نمايند.

فصل دوم _ پروانه اشتغال به حمل و نقل عمومي مسافر درون شهري با تاكسي ( ماده 4 تا 8

پروانه تاكسيراني

ماده 4 _ پروانه اشتغال به حمل و نقل عمومي مسافر درون شهري با تاكسي ( پروانه تاكسيراني ) مجوزي است كه پس از طي موفقيت آميز مراحل مختلف مذكور در اين آيين نامه ،براي مدت معين ( حداكثر 12 ساعت در روز) ، سرويس مشخص ، مسير و زمان معين توسط شهرداري صادر مي شود. مجوز مذكور فقط براي اشتغال فرد با وسيله نقليه مشخص است ، اعم از اينكه وسيله نقليه متعلق به دارنده مجوز باشد يا به اشخاص حقيقي يا حقوقي ديگر تعلق داشته باشد.

تبصره _ شماره پروانه تاكسيراني به عنوان كد شناسايي راننده نيز به كار خواهد رفت

ماده 5 _ مراحل مختلف صدور پروانه تاكسيراني به قرار زير است

الف _ ثبت نام از متقاضي

ب _ امتحان ورودي مطابق با مفاد دستورالعمل امتحان كه به تصويب شهرداري مي رسد.

پ _ تحقيق در مورد صلاحيت اخلاقي و اجتماعي متقاضي

ت _ مصاحبه حضوري

ث _ صدور پروانه تاكسيراني مطابق مقررات موضوعه توسط شهرداري و در قبال اخذ گواهينامه معتبر رانندگي

تبصره 1 _ با توجه به درج نوع و شماره گواهينامه رانندگي در پروانه تاكسيراني ، پروانه مزبور براي رانندگي با تاكسي به منزله كارت شهري موضوع آيين نامه راهنمايي و رانندگي و گواهينامه رانندگي است

تبصره 2 _ تعداد پروانه تاكسيراني و پروانه بهره برداري از امتياز سرويس هاي تاكسي شهري در هر شهر ،

با رعايت ضوابط مصوب شوراي عالي ترافيك ، توسط شهرداري تعيين مي شود.

تبصره 3 _ هزينه خدمات و هزينه صدور پروانه ها و مجوزهاي موضوع اين آيين نامه و حق امتياز پروانه بهره برداري و حق امتياز واگذاري نمايندگي به اشخاص حقوقي با تصويب شوراي شهر يا جانشين قانوني آن و تاييد وزارت كشور توسط شهرداري از متقاضيان اخذ خواهد شد.

تبصره 4 _ مدت اعتبار پروانه تاكسيراني (2) سال است و در صورت دارا بودن شرايط ، هربار تمديد آن براي (2) سال ديگر توسط شهرداري مجاز است

تبصره 5 _ شهرداري موظف است نسخه اي از پروانه تاكسيراني را براي اطلاع راهنمايي و رانندگي يا هر مرجع ذي صلاح جانشين ارسال كند.

ماده 6 _ شرايط لازم براي دريافت پروانه تاكسيراني به شرح زير مي باشد:

الف _ داشتن حداقل (23) سال سن

ب _ داشتن حداقل گواهي پايان دوره ابتدايي يا گواهي نهضت سوادآموزي معادل آن براي افرادي كه كمتر از (50) سال سن دارند و سواد خواندن و نوشتن براي افرادي كه داراي بيش از(50) سال سن هستند.

پ _ داشتن برگ پايان خدمت يا معافيت از خدمت وظيفه عمومي

ت _ دارا بودن گواهينامه معتبر رانندگي اتومبيل كه حداقل يك سال از تاريخ دريافت آن گذشته باشد.

ث _ داشتن تاهل

ج _ تابعيت جمهوري اسلامي ايران

چ _ نداشتن سو پيشينه

ح _ عدم اشتهار به فساد اخلاقي

خ _ ارائه گواهي صحت بدني و فكري و عدم اعتياد به مواد مخدر و مشروبات الكلي

د _ محروم نبودن از حقوق اجتماعي يا اشتغال به رانندگي از طرف مراجع ذي صلاح

ذ _ التزام به رعايت شئون اسلامي

ر _ نداشتن شغل ديگر.

تبصره _ در صورت فقدان هر يك از شرايط ياد شده اعتبار پروانه خاتمه مي پذيرد.

ماده 7 _ متقاضي صدور پروانه تاكسيراني مكلف به سپردن تعهد رسمي مبني بر عدم انجام تخلفات موضوع اين آيين نامه و قبول تصميم هاي هياتهاي انضباطي و رعايت دستورالعمل هاي صادر شده است

ماده 8 _ امور زير از تخلفات تاكسيراني محسوب و مرتكبين تابع تصميم هاي هياتهاي انضباطي خواهند بود:

1 _ امتناع از حمل مسافر يا حمل مسافر با شرايطي خارج از مقررات

2 _ عدم رعايت شئون اسلامي و اجتماعي

3 _ عدم انجام كشيك هاي محوله و رعايت مقررات آن

4 _ اقدام به تاكسيراني براي غير از ساعت ، مسير و سرويسي كه در پروانه قيد شده است

5 _ ارتكاب به جرم در هنگام تاكسيراني يا با استفاده از تاكسي

6 _ عدم رعايت نرخهاي مصوب و عدم استفاده از تاكسي متر در صورت نصب و الزام استفاده از آن

7 _ عدم رعايت مقررات مربوط به حمل مسافر و تكرار تخلفات راهنمايي و رانندگي

8 _ استفاده از پلاك شناسايي راننده ديگر در هنگام ارائه سرويس

9 _ نصب و استفاده از وسايل غيرمجاز كه مخالف دستورالعمل هاي صادر شده باشد ، درتاكسي

فصل سوم _ پروانه بهره برداري از امتياز سرويسهاي تاكسي شهري ( ماده 9 تا 12

ماده 9 _ ارائه انواع سرويسهاي تاكسي شهري در هر شهر با مديريت شهرداري صورت مي گيرد و ارائه هر يك از انواع سرويسهاي مذكور توسط اشخاص حقيقي و حقوقي واجد شرايط ، مستلزم اخذ موافقتنامه اصولي و ارائه پروانه سرويس تاكسي شهري براي هر تاكسي از شهرداري است پروانه مذكور در اين آيين نامه

به اختصار ( پروانه بهره برداري ) ناميده مي شود.

تبصره 1 _ شماره پروانه بهره برداري عنوان كد شناسايي وسيله نقليه (تاكسي را نيز خواهدداشت

تبصره 2 _ اعتبار پروانه بهره برداري (2) سال است و در صورت عدم تغيير شرايط مندرج در قرارداد ، هر بار براي مدت (2) سال ديگر قابل تمديد است

ماده 10 _ شماره گذاري وسايط نقليه به عنوان تاكسي توسط مرجع شماره گذاري با ارائه پروانه بهره برداري معتبر امكان پذير است

تبصره _ فرم ، رنگ ، تعداد ارقام و حروف قابل درج در شماره تاكسي توسط شهرداري با هماهنگي سازمان شهرداري هاي كشور و نيروي انتظامي تعيين خواهد شد.

ماده 11 _ پروانه بهره برداري كه به اشخاص حقيقي و حقوقي واجد شرايط قابل واگذاري است

تبصره _ براي شخص حقيقي واجد شرايط فقط يك پروانه بهره برداري صادر مي شود.

ماده 12 _ شرايط اشخاص حقيقي براي دريافت پروانه بهره برداري به شرح زير مي باشد:

1 _ داشتن پروانه تاكسيراني معتبر.

2 _ معرفي يك دستگاه وسيله نقليه مناسب مطابق با ضوابط اين آيين نامه به عنوان تاكسي

3 _ انعقاد قرارداد در قالب مفاد ماده (10) قانون مدني به منظور قبول تعهدات و شرايط زير ، همچنين تصميمهاي هيات انضباطي موضوع ماده (15) اين آيين نامه

الف _ تعهد ارائه فقط يكي از سرويسهاي تاكسي برابر مفاد قرارداد و روزانه حداقل يك نوبت كاري (8) ساعته حداكثر اضافه كار يك فرد كه ارائه سرويس را در يك نوبت كاري (8) ساعته قبول مي كند ، (4) ساعت است كه ميزان آن توسط شهرداري در پروانه تاكسيراني قيدمي شود. دارنده پروانه بهره برداري

با موافقت شهرداري ، اختيار ارائه همان سرويس در نوبت كاري ديگر را منوط به قيد موضوع در قرارداد و معرفي فرد داراي پروانه تاكسيراني ديگر دارد. دراين صورت مسئوليتهاي ارائه سرويس در نوبت كاري ديگر نيز كماكان به عهده دارنده پروانه بهره برداري است

ب _ اعلام زمان استفاده از مرخصي ساليانه به مدت يك ماه كه ضمن آن ممكن است حداقل يك نوبت كاري ارائه سرويس تعطيل شود. دارنده پروانه بهره برداري فقط در مدت مرخصي ساليانه مي تواند به جاي خود فرد داراي پروانه تاكسيراني ديگري را براي ارائه سرويس در نوبت كاري مورد تعهد معرفي نمايد.

پ _ تعهد به انجام نوع سرويس و مسير و زمانهاي شروع و خاتمه هر نوبت كاري سرويس درج شده در پروانه تاكسيراني

ت _ تقبل انجام برنامه هاي مربوط به كشيك

ث _ تعهد به انجام مرتب نظافت بيرون و داخل تاكسي و رعايت شئون اسلامي و اجتماعي و عدم نصب لوازم و اشياي غيرمجاز در تاكسي برابر دستورالعمل هاي ارائه شده

ج _ تعهد به تهيه و استفاده از لباس فرم نظيف توسط راننده هنگام ارائه سرويس و نصب پلاك كد شناسايي راننده بر روي شيشه عقب خودرو براي رويت از خارج ، همچنين نصب كدشناسايي راننده و وسيله نقليه (تاكسي در داخل اتومبيل در محل قابت رؤيت مسافر برابر دستورالعملهاي شهرداري

چ _ تعهد به عدم سپردن تاكسي براي ارائه سرويس به افراد فاقد پروانه تاكسيراني معتبر و نيز بهره برداري از تاكسي در زماني كه پروانه بهره برداري توسط مراجع ذي ربط طبق مقررات اخذ يا به طور موقت تا صدور پروانه بهره

برداري جديد باطل شده است

ح _ تعهد به اعلام علت عدم ارائه سرويس ظرف (48) ساعت از تاريخ توقف تاكسي به شهرداري

خ _ تعهد به رعايت نرخهاي مصوب و نيز نصب و استفاده از تاكسي متر طبق دستورالعملهاي صادر شده

د _ تعهد به عدم امتناع از حمل مسافر ، همچنين عدم اقدام به حمل مسافر با اعمال شرايط شخصي و خارج از مقررات

ذ _ تعهد به استفاده از تابلو ( خارج از سرويس ) در مواردي كه بنا به دلايل نقص فني اتومبيل يا پايان نوبت كاري يا بنا به اضطرار قابل توجيه ، پذيرش مسافر ممكن نباشد.

ر _ تعهد به توجه كامل به اخطارها و تذكرهاي بازرسان شهرداري در امور تاكسيراني

ماده 13 _ اشخاص حقوقي با احراز شرايط زير و دريافت پروانه بهره برداري مي توانند به نمايندگي از شهرداري اقدام به حمل و نقل عمومي مسافر در شهر بنمايند:

1 _ تاسيس شركت با موضوع حمل و نقل عمومي مسافر درون شهري توسط انواع اتومبيلهاي سواري ، استيشن يا خودرو مناسب مدل بالا _ كه حداكثر (5) مدل پايين تر از مدل همان سال باشد _ براي انجام سرويس هايي كه در موافقت نامه اصولي به اطلاع متقاضي مي رسد.

تبصره 1 _ شركتهاي تعاوني ايجاد شده توسط اشخاص حقيقي كه تا تاريخ تصويب اين آيين نامه داراي تاكسي بوده و در اجراي اين آيين نامه پروانه بهره برداري دريافت كرده باشند ، مشروط به استفاده از پروانه بهره برداري تاكسي خود در شركت ، در اولويت هستند.

تبصره 2 _ شركتهاي تعاوني تاكسيراني در امور غير حمل و نقل اعم از خدمات

رفاهي و پشتيباني اعضا تابع قانون بخش تعاوني اقتصاد جمهوري اسلامي ايران خواهند بود.

2 _ حداقل و حداكثر تعداد وسيله نقليه با توجه به نوع وسيله نقليه اعم از ملكي يا قراردادي كه شركت مي تواند به كارگيرد ، برابر ضوابطي است كه از طرف شهرداري با هماهنگي شوراي عالي ترافيك تعيين مي شود.

تبصره 1 _ چنانچه خودروي مناسب ديگري معرفي شود ، حداقل تعداد توسط شهرداري اعلام خواهد شد. حداكثر تعداد آن اتومبيلهاي ملكي و قراردادي هر شركت نبايد از هفت برابر تعداد اتومبيلهاي شركتي كه كمترين تعداد وسيله نقليه را دارد بيشتر باشد.

تبصره 2 _ شركتهايي كه با توجه به شرايط موضوع اين ماده تاسيس و مشغول به كار مي شوند ، مي توانند در حدود معين شده در بند (2) اين ماده از اتومبيلهاي واجد شرايط اشخاص حقيقي و حقوقي با تنظيم قرارداد در جهت ارائه سرويس هايي كه در قرارداد مشخص مي شود استفاده نمايند. در اين صورت شركت نسخه دوم قرارداد را به شهرداري ارائه و پس از اخذ پروانه بهره برداري به نام شركت ، اتومبيل را تحت نظارت خود مورد استفاده قرار مي دهد. چنانچه هرشخص حقيقي داراي پروانه بهره برداري معتبر ، مايل باشد تاكسي متعلق به وي توسط يكي از اين شركتها مورد استفاده قرار گيرد ، بايد ضمن انعقاد قرارداد با شركت موردنظر ، پروانه بهره برداري خود را به شركت تسليم كند. شركت ، پروانه بهره برداري وسيله نقليه مذكور را به همراه نسخه دوم قرارداد به شهرداري ارائه و پروانه بهره برداري بنام شركت دريافت مي كند. پروانه بهره برداري شخصي كه به اين ترتيب در اختيار شهرداري قرار مي گيرد ،

پس از خاتمه قرارداد و در صورتي كه مالك اتومبيل همچنان واجد شرايط باشد ، از طرف شهرداري به وي اعاده خواهد شد.

حداقل زمان قراردادها طبق ضوابطي خواهد بود كه توسط شهرداري هر شهر تعيين مي شود.

3 _ معرفي دفتر و توقفگاه مناسب با حداقل يك شماره تلفن

4 _ انعقاد قرارداد در قالب مفاد ماده (10) قانون مدني براي ارائه سرويسهاي محوله به نمايندگي از طرف شهرداري با قبول كليه تعهدات و شرايط ذيل و تصميمهاي هياتهاي انضباطي

الف _ تعهد به ارائه سرويس تاكسي برابر مشخصات قرارداد حداقل يك نوبت كاري (8)ساعته براي هر اتومبيل شركت ، توسط افراد داراي پروانه تاكسيراني

ب _ تعهد به اينكه در هيچ زمان سرويس ارائه شده توسط اتومبيلهاي شركت كمتر ازچهار پنجم تعداد اتومبيلهاي معرفي شده نباشد. در غير اين صورت بايد ظرف حداكثر (24) ساعت شهرداري را مطلع كند.

پ _ تعهد به تقبل انجام برنامه هاي كشيك و مقررات مربوط

ت _ تعهد به انجام نظافت درون و بيرون تاكسي و رعايت شئون اسلامي و اجتماعي برابر دستورالعملهاي صادره شده

ث _ تعهد به تهيه و استفاده از لباس هم شكل توسط رانندگان شركت هنگام ارائه سرويس ،همچنين نصب كد شناسايي راننده و وسيله نقليه (تاكسي در داخل اتومبيل در محل قابل رويت مسافر و شيشه عقب اتومبيل به نحوي كه از بيرون قابل رويت باشد.

ج _ تعهد به تجهيز شركت به سيستم ارتباطي با ارائه اشتراك در سيستم ارتباطي شركتهاي مشابه در صورت اعلام شهرداري مبني بر استفاده از سيستم ارتباطي ، با رعايت قوانين و مقررات مربوط

چ _ تعهد مبني بر عدم واگذاري

سهام شركت تحت هر عنوان به اشخاص ديگر ، مگر با اطلاع شهرداري

ح _ تعهد به استفاده از تابلو ( خارج از سرويس ) در تاكسيهاي شركت در مواردي كه بنا به دلايل فني يا اضطراري قابل توجيه يا اتمام نوبت كاري پذيرش مسافر ممكن نباشد.

خ _ تعهد به رعايت نرخهاي مصوب و نصب و استفاده از تاكسي متر برابر دستورالعملهاي صادر شده

د _ تعهد به عدم امتناع از حمل مسافر ، همچنين عدم اقدام به حمل مسافر با شرايط شخصي و خارج از مقررات

ذ _ تعهد به توجه كامل به اخطارها و تذكرهاي بازرسين شهرداري

ر _ تعهد به عدم استفاده از وسايط نقليه اي كه پروانه بهره برداري آن به نام شركت نيست

فصل چهارم _ نحوه نقل و انتقال حقوق پروانه بهره برداري ( ماده 14 تا 19

ماده 14 _ انتقال حقوق متعارف اشخاص ناشي از داشتن پروانه بهره برداري معتبر فقط به اشخاصي كه برابر مفاد اين آيين نامه واجد شرايط واگذاري پروانه بهره برداري باشند و با طي مراحل زير از طريق شهرداري صورت مي گيرد:

1 _ متقاضي انتقال ، مشخصات كامل پروانه بهره برداري و مشخصات انتقال گيرنده را طي فرمي تسليم دفتر مخصوص انتقالات پروانه بهره برداري تاكسي مستقر در شهرداري مي نمايد.

2 _ شهرداري بلافاصله و در صورت معتبر بودن پروانه بهره برداري ، همچنين واجد شرايط بودن انتقال گيرنده فرم موافقت نامه اصولي انتقال را به متقاضي تسليم مي كند.

3 _ انتقال حقوق پروانه بهره برداري صرفا به طور رسمي و با ثبت در دفاتر اسناد رسمي معرفي شده از طرف شهرداري ممكن است دفاتر اسناد رسمي مذكور مكلفند بر اساس مشخصات موافقت نامه اصولي معتبر صادره از

سوي شهرداري نسبت به ثبت اسناد معامله اقدام و پروانه بهره برداري مورد معامله را به مهر باطل شد كه از سوي شهرداري در اختيار آنها گذارده مي شود ، ممهور كنند.

تبصره _ وسيله نقليه (تاكسي در طول مدتي كه پروانه بهره برداري مربوط به آن باطل يا مضبوط است ، حق تردد ندارد و متخلف تحت پيگرد قرار مي گيرد.

4 _ شخصي كه حقوق پروانه بهره برداري به او منتقل شده است ، پروانه بهره برداري باطل شده و تصويري از سند انتقال را به شهرداري تسليم مي كند. شهرداري موظف است پروانه بهره برداري جديد به نام متقاضي صادر و آن را ظرف (24) ساعت به وي تسليم كند.

تبصره 1 _ چنانچه حقوق متعارف ناشي از پروانه بهره برداري معتبر ، به صورت قهري اعم از ارث يا در اثر اجراي احكام مراجع قضايي به اشخاص منتقل شود ، پروانه بهره برداري از تاريخ انتقال رسمي حقوق مذكور از درجه اعتبار ساقط و باطل مي شود. اشخاص صاحب حق مكلفند حداكثر ظرف سه ماه با رعايت مفاد اين ماده و بندهاي آن و با ارائه گواهي انحصار وراثت و حكم قطعي مرجع قضايي نسبت به درخواست صدور پروانه بهره برداري جديد به نام اشخاص واجد شرايط اقدام نمايند. در غير اين صورت ، پس از انقضاي مهلت ياد شده شهرداري مي تواند بهاي عادله روز متعلق به حقوق ناشي از داشتن پروانه بهره برداري را كه توسط كارشناس رسمي دادگستري تعيين مي شود ، به اشخاص صاحب حق پرداخت و در صورت عدم مراجعه با سپردن بهاي مذكور به صندوق ثبت ، حقوق ناشي از داشتن پروانه بهره برداري

را به خود منتقل كند. چنانچه صاحبان حقوق مذكور مايل باشند كه شهرداري اين حقوق را ابتياع كند. شهرداري موظف است كه بهاي حقوق مذكور را طبق قيمت عادله روز و با تقويم كارشناس رسمي دادگستري بپردازد. هزينه كارشناسي به تساوي توسط شهرداري و فروشنده پرداخت مي شود.

تبصره 2 _ در صورتي كه به استناد حكم انحصار وراثت يا حكم قطعي مراجع قضايي حقوق ناشي از پروانه بهره برداري معتبر به يك يا عده اي محجور (صغار ، اشخاص غير رشيد ، مجانين ) تعلق يابد ، به درخواست ولي يا قيم اشخاص محجور و نيز رضايت ساير صاحبان احتمالي حقوق و در خصوص ورثه ساير وراث در صورتي كه تاكسي به تشخيص هيات انضباطي وسيله امرار معاش اشخاص محجور باشد ، تا هنگام رفع محجوريت از تمامي آنها ،شهرداري با استفاده از حقوق پروانه بهره برداري توسط ولي يا قيم به نفع اشخاص محجور ، ازطريق معرفي اشخاص داراي پروانه تاكسيراني براي هر نوبت كاري موافقت مي كند.

ماده 15 _ در هر شهر توسط شهرداري به تعداد مورد نياز هيات هاي سه نفره انضباطي به منظور رسيدگي به تخلفات تاكسيرانان و تاكسي داران و نيز وظايفي كه در اين آيين نامه ذكر شده است ، مركب از نماينده تاكسي داران داراي پروانه بهره برداري يا نماينده اشخاص حقوقي كه به نمايندگي شهرداري اقدام به حمل و نقل عمومي مسافر مي نمايند يا تاكسيرانان داراي پروانه تاكسيراني (حسب مورد مطرح شده در هيات و نماينده شهرداري و نماينده شوراي اسلامي شهر يا جانشين قانوني آن تشكيل خواهد شد. تصميمات هيات قطعي و لازم الاجراست

تبصره 1 _ جلسات

هيات مذكور به رياست نماينده شوراي اسلامي شهر يا جانشين قانوني وي و بنا به دعوت شهرداري ، حداقل هر ماه يك بار ، در محل تعيين شده توسط شهرداري و با حضور كليه اعضا تشكيل و تصميم هاي هيات با اكثريت دو راي وقتي معتبر است كه نماينده شهرداري يكي از آن دو نفر باشد. راي اقليت نيز به صورت مستند و مستدل درج مي شود.

تبصره 2 _ هيات پس از وصول پرونده تخلفات از شهرداري ، به ذي نفع اعلام مي نمايد كه ظرف ده روز توضيحات خود را كتبا براي هيات ارسال كند. پس از انقضاي مدت مذكور هيات مكلف است ظرف يك ماه بر حسب مورد و بر اساس مقررات تصميم مقتضي اتخاذ نمايد.

تبصره 3 _ در صورتي كه تخلف راننده و دارنده تاكسي از جرايم مندرج در ساير قوانين مملكتي از جمله قوانين جزايي باشد ، علاوه بر اعمال تصميم هاي هيات انضباطي ، مراتب جهت اعمال مقررات كيفري مناسب به مراجع ذي صلاح قضايي نيز منعكس مي شود.

تبصره 4 _ افرادي كه پروانه تاكسيراني آنها به صورت دايم باطل مي شود ، حق ثبت نام مجدد براي دريافت پروانه جديد نخواهند داشت

ماده 16 _ شهرداري مي تواند در تشكيل شركتهاي تعاوني مصرف ، مسكن ، خدمات فرهنگي ، ورزشي و رفاهي ، خدمات پزشكي و درماني ، خدمات تعميرگاهي و تامين لوازم يدكي ، حمايت اقتصادي و صندوق قرض الحسنه براي تاكسيرانان و تاكسيداران اهتمام ورزيده و در حد امكان در زمينه تحقق نيازهاي فوق مشاركت نمايد.

ماده 17 _ شهرداري براي تنظيم و اداره امور تاكسيراني در شهر مي تواند در احداث ايستگاه تاكسي ، ترمينالهاي

درون شهري ، مركز معاملات تاكسي و ايجاد جايگاههاي توزيع موقت و ايجاد تسهيلات براي راه اندازي سيستمهاي ارتباطي از جمله بي سيم ، اقدامات لازم را معمول نمايد.

تبصره _ استفاده از دستگاههاي بي سيم منوط به كسب مجوزهاي قانوني لازم از دستگاههاي ذي ربط است

ماده 18 _ كليه ضوابط ، آيين نامه ها و دستورالعمل هاي مغاير با مفاد اين آيين نامه از تاريخ تصويب ملغي مي شود.

ماده 19 _ در اجراي ماده (62) قانون شهرداري وزارت كشور مي تواند در ارتباط با مسئوليت هاي شهرداري ها در امور تاكسيراني هماهنگي هاي لازم را ايجاد نمايد.

لايحه قانوني راجع به تمركز امور مربوط به تاكسيراني شهر تهران زير نظر شهرداري تهران - مصوب 28 خرداد

ماده واحده به منظور ايجاد هماهنگي در سيستم حمل و نقل شهري از اين تاريخ مسائل مربوط به تاكسيراني در شهر تهران زيرنظر شهرداري تهران قرار مي گيرد.

آيين نامه هاي اجرايي در مورد چگونگي سازمان و نحوه مديريت آن توسط شهرداري تهران تهيه و پس از تصويب شوراي شهر و در غياب آن قائم مقام وزارت كشور در شهرداري تهران قابل انجام است

قانون الحاق يك تبصره به ماده واحده قانون راجع به تمركز امور مربوط به تاكسيراني شهر تهران زير نظر شهر

ماده واحده _ تبصره ذيل به لايحه قانوني راجع به تمركز امور مربوط به تاكسيراني شهر تهران زيرنظر شهرداري تهران مصوب 28/3/1359 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران الحاق مي گردد.

تبصره _ امور تاكسيراني ساير شهرهاي كشور (ناظر بر انواع سرويسهاي تاكسي شهري توسط شهرداريهاي مربوط اداره خواهد شد و كليه قوانين و مقررات مغاير لغو مي گردد. آيين نامه هاي اجرايي ماده واحده مصوب 28/3/1359 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران و اين تبصره توسط سازمان شهرداريهاي كشور با هماهنگي وزارت كشور تهيه و پس از تصويب هيات وزيران به مورد اجرا گذارده خواهد شد.

آيين نامه جايگزيني و امحاي تاكسي هاي فرسوده – مصوب 1382

هيات وزيران در جلسه مورخ 28/3/1382 بنا به پيشنهاد شماره 41246/101 مورخ 12/3/1382 سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و به استناد اصل يكصدوسي وهشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، آيين نامه جايگزيني و امحاي تاكسي هاي فرسوده را به شرح زير تصويب نمود:

آيين نامه جايگزيني و امحاي تاكسي هاي فرسوده

ماده 1- خودروي تاكسي با حداكثر پانزده سال عمر، فرسوده محسوب مي گردد. تردد خودروي تاكسي با عمر بيش از پانزده سال با تشخيص و تاييد ستاد معاينه فني خودروها پس از احراز شرايط فني، در سطح معابر شهري مجاز مي باشد.

ماده 2- وزارت نفت (شركت ملي نفت ايران) براساس تفاهم با وزارت كشور سالانه معادل منابع بازيافتي به ازاي فعال شدن هر دستگاه تاكسي نو گاز طبيعي سوز CNG را از محل صرفه جويي هاي حاصل از اجراي اين طرح، پرداخت مي نمايد.

ماده 3- با توجه به مصوبه شماره 233251- 34 مورخ 13/12/1381 شوراي اقتصاد، شركت ملي نفت ايران به منظور تبديل سوخت خودروها به CNG حداكثر براي هر خودرو تاكسي معادل 770 دلار،

به علاوه هزينه تامين و نصب يك مخزن گاز اضافه به شركتهاي خودروساز پرداخت مي نمايد.

ماده 4- حداكثر تا هفتادوپنج درصد (75%) از بهاي تاكسي به صورت تسهيلات بانكي در اختيار مالك خودرو قرار مي گيرد. دوره بازپرداخت تسهيلات اعطايي طبق تبصره الحاقي به ماده (54) آيين نامه تسهيلات اعطايي بانكي، موضوع بند (2) تصويب نامه شماره 31787/ت27001ه- مورخ 20/7/1381 به مدت پنج سال تعيين شده است. به ميزان اعتبارات سهم دولت موضوع قرارداد با سيستم بانكي، از سهم سود و كارمزد تسهيلات پرداختي به مالك تاكسي فرسوده كسر مي گردد.

ماده 5 - وزارت مسكن و شهرسازي و شهرداريها موظفند با همكاري وزارت نفت (شركت ملي نفت ايران) نسبت به تامين و تحويل زمين مناسب در شهرها به شركت ملي نفت ايران براي احداث ايستگاه هاي سوخت گيري CNG و تجهيز آن با اولويت استفاده از ظرفيتهاي بخش غيردولتي، اقدام نمايد.

وزارت نفت موظف است نسبت به احداث و تجهيز احداث جايگاه سوختگيري CNG در پانزده شهر با اولويت هفت شهر آلوده كشور، موضوع بند «د» ماده (104) قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران - مصوب 1379- در طي برنامه سوم توسعه و متناسب با خودروهاي تحويلي اقدام نمايد.

تبصره - كميسيونهاي ماده (5) قانون تاسيس شوراي عالي شهرسازي ومعماري موظفند در صورت درخواست وزارت نفت نسبت به تغيير كاربري محل هاي يادشده بدون قيد و شرط اقدام نمايند.

ماده 6 - نحوه از رده خارج كردن تاكسي فرسوده با همكاري وزارت كشور (سازمان شهرداري هاي كشور و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران) و شهرداري متقاضي اجراي طرح با تاييد وزارت صنايع و

معادن و نظارت سازمان حفاظت محيط زيست تعيين و اجرا مي گردد.

ماده 7 - تهيه و خريد خودرو با كاربري تاكسي از خارج از كشور، پس از انجام مناقصه بين المللي، در چهارچوب بند (2) تصويب نامه شماره 2298/27121 مورخ 23/1/1382 و قانون حداكثر استفاده از توان فني، مهندسي توليدي و صنعتي و اجرايي كشور در اجراي پروژه ها و ايجاد تسهيلات به منظور صدور خدمات - مصوب 1375- امكان پذير است.

ماده 8 - به منظور ساماندهي به ترافيك شهري و ناوگان تاكسيراني شهرهاي كشور، وزارت كشور (سازمان شهرداري هاي كشور) موظف است تاكسي هاي جديد را با اولويت شركتهاي خصوصي و تعاوني تاكسيراني شهري كه زير نظر شهرداري مربوط فعاليت مي نمايند، توزيع و واگذار نمايد.

ماده 9- ضوابط و مشخصات فني، اقتصادي و زيست محيطي خودروهاي دوگانه سوز و CNG سوز توسط كارگروه موضوع ماده (10) اين تصويب نامه تعيين مي گردد. تجهيز تاكسي هاي جديد به تاكسي متر و چاپگر به منظور صدور رسيد (قبض كرايه) براي مسافر و نصب شناسنامه (شامل مشخصات و تصوير راننده) الزامي است.

ماده 10- كارگروهي متشكل از نمايندگان وزارتخانه هاي صنايع و معادن، نفت، بازرگاني، سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور، سازمان حفاظت محيط زيست و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران با مسيوليت وزارت كشور (سازمان شهرداري هاي كشور) به منظور تدوين برنامه اجرايي، پيگيري و نظارت بر حسن اجراي اين آيين نامه، تشكيل مي گردد.

ماده 11- رعايت مفاد آيين نامه نحوه از رده خارج كردن خودروهاي فرسوده، موضوع تصويب نامه شماره 2508/ت22175ه- مورخ 24/1/1382 براي تاكسي هاي فرسوده مشمول اين آيين نامه الزامي است.

ماده 12- اولويت اجرايي

اين آيين نامه در شهر تهران است.

معاون اول رييس جمهور - محمدرضا عارف

اصلاح آيين نامه جايگزيني و امحاي تاكسي هاي فرسوده – مصوب 1384

هيئت وزيران در جلسه مورخ 1/8/1384 با توجه به نظر رييس مجلس شوراي اسلامي، موضوع نامه شماره 116794/8380ه_/ب مورخ 26/5/1384 تصويب نمود:

آيين نامه جايگزيني و امحاي تاكسي هاي فرسوده موضوع تصويب نامه شماره 12400/ت28181ه_ مورخ3/4/1382 به شرح ذيل اصلاح مي شود:

1_ عبارت « و به صورت رايگان در اختيار شهرداريها قرار دهد» به انتهاي ماده (5) آيين نامه يادشده اضافه مي شود.

2_ از تاريخ اعلام ايراد، تبصره ماده (5) آيين نامه يادشده به شرح زير اصلاح مي شود:

« تبصره1_ كميسيون هاي ماده (5) قانون تاسيس شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران در صورت درخواست وزارت نفت حتي الامكان نسبت به تغيير كاربري محلهاي يادشده اقدام مي نمايند.»

معاون اول رئيس جمهور _ پرويز داودي

تصويب نامه درخصوص اتخاذ تدابير در مورد ممنوعيت بكارگيري رانندگان بدون گواهينامه و...در شركتهاي تاكسي

وزارت آموزش و پرورش _ وزارت اموراقتصادي و دارايي _ وزارت دادگستري _ وزارت راه و ترابري _ وزارت كشور _ بيمه مركزي ايران _ بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران _ ستاد تبصره (13)

هيئت وزيران در جلسه مورخ 7/11/1386 بنا به پيشنهاد شماره 86509 مورخ 17/10/1386 بيمه مركزي ايران و به استناد اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و مواد (10) و (13) قانون بيمه اجباري مسؤوليت مدني دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني در مقابل شخص ثالث _ مصوب سال 1347 _ تصويب نمود:

1_ وزارتخانه هاي راه و ترابري و كشور موظفند ترتيبي اتخاذ نمايند تا سازمانها، اتحاديه ها، شركتهاي تاكسي راني، آژانسهاي مسافري و توريستي و شركتهاي خدمات پست و پيك و نظاير آن از به كارگيري رانندگان بدون گواهينامه و وسايل نقليه فاقد بيمه نامه شخص ثالث معتبر ممنوع شوند. پليس راهور نيروي انتظامي، شهرداريها و ساير سازمانهاي مرتبط مكلفند نقل و انتقال خودرو، معاينه فني خودرو

و ارائه ساير خدمات به كليه دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني (از جمله موتورسيكلت) را منوط به ارائه بيمه نامه شخص ثالث معتبر نمايند.

2_ بيمه مركزي ايران موظف است با همكاري نيروي انتظامي و شركتهاي بيمه، بانك اطلاعات صنعت بيمه و به ويژه سيستم پرداخت خسارت بيمه شخص ثالث را براساس كد ملي اشخاص (بيمه گذار، مقصر حادثه، زيان ديده و ذينفع) ايجاد نمايد و دستورالعملي را براي اجرا توسط شركتهاي بيمه تنظيم نمايد تا سوابق حوادث رانندگي اشخاص در تعيين حق بيمه مربوط به آنها لحاظ گردد.

3_ با عنايت به ماده (1) قانون تأسيس بيمه مركزي ايران و بيمه گري _ مصوب 1350_ و به منظور تعميم امر بيمه و گسترش فرهنگ بيمه و ترغيب رانندگان فاقد بيمه نامه شخص ثالث به تهيه آن، به بيمه مركزي ايران اجازه داده مي شود از محل درآمدهاي صندوق تأمين خسارتهاي بدني موضوع ماده (1) آيين نامه صندوق تأمين خسارتهاي بدني تا سقف بيست ميليارد (20.000.000.000) ريال صرف تبليغات از جمله چاپ بروشور، تبليغات راديو تلويزيوني، ارسال پيام كوتاه و موارد مشابه نمايد. صندوق تأمين خسارتهاي بدني مجاز است به منظور ترغيب رانندگان وسايل نقليه به اخذ بيمه نامه شخص ثالث، حداكثر يك درصد از درآمدهاي موضوع ماده (1) آيين نامه منابع درآمد صندوق تأمين خسارتهاي بدني موضوع ماده (11) قانون بيمه اجباري مسؤوليت مدني دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني در مقابل شخص ثالث _ مصوب 1348 _ در هر سال را از طريق بيمه مركزي ايران صرف تبليغات نمايد.

4_ ستاد تبصره (13) موظف است با دادن مهلت لازم و حداكثر دو ماه از تاريخ ابلاغ اين تصويب نامه، سهميه سوخت آن دسته از وسايل نقليه موتوري زميني

و موتورسيكلتها را كه فاقد بيمه نامه شخص ثالث معتبر يكساله مي باشند، تا زمان خريد بيمه نامه مذكور قطع نمايد.

براي اجراي هرچه سريعتر اين تصويب نامه، بيمه مركزي ايران و ستاد تبصره (13) موظفند اطلاعات وسايل نقليه فاقد و داراي بيمه نامه شخص ثالث را به نحو مقتضي و مؤثر مبادله نمايند.

5 _ وزارت آموزش و پرورش مكلف است به منظور گسترش و تعميم فرهنگ بيمه در جامعه و آشنايي دانش آموزشان با اهميت بيمه در امنيت اقتصادي و اجتماعي كشور، به ويژه بيمه اجباري مسؤوليت مدني دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني در مقابل شخص ثالث، آثار مثبت خريد بيمه نامه و تبعات سوء نداشتن بيمه نامه بر خانواده و جامعه را با همكاري بيمه مركزي ايران تهيه و در كتب درسي مقاطع مختلف تحصيلي به نحو مقتضي درج نمايد.

6 _ به بيمه مركزي ايران اجازه داده مي شود جريمه موضوع بند « ب» ماده (1) آيين نامه منابع درآمد صندوق تأمين خسارتهاي بدني موضوع ماده (11) قانون بيمه اجباري مسؤوليت مدني دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني در مقابل شخص ثالث _ مصوب 1348 _ آن دسته از دارندگان وسايل نقليه را كه به تشخيص بيمه مركزي ايران توان پرداخت نقدي آن را ندارند، به صورت اقساط دريافت نمايد. بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران موظف است ترتيبي اتخاذ نمايد تا بانكها به عنوان كارگزار صندوق تأمين خسارتهاي بدني، اقساط جرايم ديركرد تمديد بيمه نامه را با اخذ ضمانت مناسب وصول نموده و در فواصل زماني مورد توافق با بيمه مركزي ايران به حساب صندوق مذكور واريز نمايند.

7 _ ماده (12) آيين نامه اجرايي قانون بيمه اجباري مسؤوليت مدني دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني در مقابل شخص ثالث _

مصوب1347_ به شرح زير اصلاح مي شود:

ماده12_ در صورتي كه در مدت اعتبار بيمه نامه خسارتي از محل بيمه نامه پرداخت نشود، بيمه گر موظف است از سال دوم به بعد هنگام تجديد بيمه نامه، تخفيفهاي زير را در حق بيمه مربوط اعمال نمايد:

سال دوم : 10 درصد

سال سوم : 15 درصد

سال چهارم : 20 درصد

سال پنجم : 30 درصد

سال ششم : 40 درصد

سال هفتم به بعد : 50 درصد

8 _ ماده (4) آيين نامه صندوق تأمين خسارتهاي بدني _ مصوب 1348 _ به شرح ذيل اصلاح مي شود:

ماده4_ هزينه هاي متحمل شده از سوي بيمه مركزي ايران براي اداره صندوق، حداكثر تا سه درصد از درآمدهاي صندوق پرداخت خواهد شد.

9_ باتوج_ه به محدوديت منابع صندوق تأمين خسارتهاي بدني، مبلغ خسارت قابل پرداخت از سوي صندوق به قربانيان سوانح رانندگي و يا اولياي دم آنان كه تاكنون به آنها خسارت كامل پرداخت نشده است، از تاريخ لازم الاجرا شدن تصويب نامه شماره 116024/ت36358ه_ مورخ 18/9/1385، مبلغ يكصد و شصت ميليون (160.000.000) ريال تعيين مي شود. بيمه مركزي ايران موظف است حداكثر تا پايان بهمن ماه سال جاري پيشنهاد مبلغ قابل پرداخت را متناسب با توان مالي صندوق با همكاري وزارت دادگستري تهيه و به هيئت وزيران جهت اتخاذ تصميم ارائه نمايد.

10_ در مواردي كه شمول مرور زمان دعاوي موضوع ماده (12) قانون بيمه اجباري مسؤوليت مدني دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني در مقابل شخص ثالث به علت عدم اقدام به موقع ذينفع و اجراي تعهدات بيمه گر محل اختلاف بين بيمه گر و بيمه گذار (يا ذينفع) باشد، تشخيص بيمه مركزي ايران در موجه تلقي شدن علت عدم اقدام به موقع بيمه گذار (يا ذينفع) لازم الاجرا مي باشد و بيمه گر موظف

به ايفاي تعهد خود بوده و از شمول ماده (12) قانون مذكور خارج است.

معاون اول رئيس جمهور _ پرويز داودي

ترمينال مسافربري

قانون مجازات متخلفين از تعرفه نرخ حمل كالا و مسافر - مصوب 23/1/67

ماده 1 _ مجازات تجاوز از تعرفه نرخ حمل كالا و مسافر كه توسط وزارت راه و ترابري اعلام مي شود از ناحيه شركت يا موسسه و يا پيمانكاري حمل و نقل حتي با رضايت صاحب كالا و يا مسافر با توجه به دفعات و مراتب جرم و شرايط و امكانات خاطي براي بار اول جزاي نقدي از 5 تا 20 برابر وجهي كه اضافه دريافت شده و تعطيل موقت به مدت 15 تا 45 روز و براي بار دوم جزاي نقدي از 10 تا 30 برابر اضافه دريافتي و تعطيل موقت به مدت شش ماه و براي بار سوم جزاي نقدي از 20 تا 50 برابر اضافه وجه دريافتي و تعطيل دائم شركت يا موسسه يا پيمانكاري خواهد بود و صاحب امتياز بعدا بهيچ عنوان اجازه فعاليت در امور حمل و نقل نخواهد داشت

ماده 2 _ رانندگان وسايط نقليه عمومي اعم از كاميون ، اتوبوس ، ميني بوس و غيره كه اقدام به حمل بار و مسافر با مبلغي بيش از نرخ مصوب نمايند ، با توجه به دفعات و مراتب جرم و شرايط و امكانات خاطي براي بار اول محكوم به پرداخت جزاي نقدي از 2 تا 10 برابر اضافه وجه دريافتي و در صورت تكرار جرم مزبور از 5 تا 20 برابر اضافه وجه دريافت شده محكوم خواهند شد.

ماده 3 _ پرداخت هرگونه وجه اضافه از تعرفه نرخ حمل كالا و مسافر از ناحيه شركت ها سازمانها و موسسات دولتي تحت هرعنوان

از قبيل پاداش نقدي يا جنسي ممنوع بوده و درصورت تخلف ، متخلف يا متخلفين در مورد پرداخت اضافه از نرخ مقرر در حكم متصرف غيرقانوني در اموال دولتي محسوب مي شوند و حسب مورد طبق قوانين و مقررات مربوطه تحت تعقيب قرار خواهند گرفت

ماده 4 _ در موارد خاص و ضروري در محورهاي معين با تشخيص و اعلان وزارت راه و ترابري تعرفه نرخ حمل كالا و مسافر به صورت موقت قابل تغيير است

ماده 5 _ پرداخت هرگونه وجه علاوه بر نرخ مقرر بابت حمل كالا و مسافر از ناحيه كارخانجات ، شركت ها ، موسسات خصوصي ، تجار ، واحدهاي صنعتي و هر سازمان اقتصادي ديگر اعم از بزرگ و كوچك با توجه به دفعات و مراتب جرم و شرايط و امكانات خاطي براي بار اول موجب محكوميت به جزاي نقدي از 2 تا 10 برابر اضافه پرداختي و براي بار دوم از 5 تا20 برابر و بار سوم به بعد از 20 تا 50 برابر اضافه پرداختي خواهد بود.

ماده 6 _ چنانچه متهم براي اولين بار مرتكب يكي از اعمال مذكور در موارد فوق شده باشد و دادستان در موارد غيرمهم تشخيص دهد با وعظ يا توبيخ يا تهديد يا اخذ تعهد تاديب خواهدشد با اعمال يكي از موارد تاديب فوق پرونده را ضمن انعكاس به وزارت راه و ترابري بايگاني مي نمايد.

دادگاه نيز در صورت طرح پرونده در دادگاه حق اعمال مراتب بالا را به تشخيص خود دارد.

ماده 7 _ كليه قوانين و مقرراتي كه مغاير با اين قانون باشد از تاريخ اجراي اين قانون در آن قسمت كه مغاير است

بلااثر مي باشد.

آيين نامه حمل بار و مسافر و مدت تعطيل موسسات مسافربري و حمل و نقل زميني - مصوب 6 و 17/4/1352

ماده 1 _ مديران مسئول موسسات مسافربري و حمل و نقل بايد از دادن مسافر و تحويل بار به وسايط نقليه اي كه به وسايل ايمني زير مجهز نباشند خودداري نمايند.

الف _ جعبه كمكهاي اوليه درماني

ب _ مثلث شبرنگ

ج _ چراغ چشمك زن

د _ كپسول آتش نشاني

ه _ دستگاه سنجش سرعت و زمان ( تاخوگراف ) بدون نقص فني

ماده 2 _ مديران موسسات مسافربري و حمل و نقل بايد رانندگان وسايط نقليه مربوط را ملزم به داشتن مدارك زير نموده و از تحويل مسافر و بار به وسايط نقليه اي كه رانندگان آن فاقد مدارك مزبور باشند خودداري نمايند:

الف _ گواهي نامه بيمه اجباري شخص ثالث

ب _ گواهي بيمه انفرادي راننده و كمك راننده و مهماندار در صورتي كه وسيله نقليه داراي مهماندار باشد.

ج _ كارت شناسايي عكس دار راننده كه از طرف شهرباني تهيه و تنظيم مي شود.

د _ گواهي وابستگي وسيله نقليه به يكي از موسسات مسافربري يا حمل و نقل مجاز.

ه _ دفترچه كار وسيله نقليه كه به وسيله پليس راه تهيه و تنظيم مي شود.

و _ دفترچه انفرادي راننده كه به وسيله پليس راه تهيه و تنظيم مي شود.

ماده 3 _ رانندگي اتوبوس و ميني بوس بيش از هشت ساعت در يك شبانه روز براي هر راننده ممنوع است مديران مسئول موسسات مسافربري مكلفند براي مسافرت هايي كه مستلزم بيش از هشت ساعت رانندگي با سرعت مجاز در يك شبانه روز است راننده كمكي پيش بيني نمايند. در صورت توافق موسسه و راننده ممكن است راننده دو ساعت نيز به عنوان اضافه كار انجام وظيفه نمايد در هر حال در

شبانه روز رانندگي بيش از ده ساعت ممنوع است

ماده 4 _ موسسات باربري مكلفند در موقع بارگيري ظرفيت وسيله نقليه را كه از طرف شهرباني در كارت شناسايي قيد شده و شرايط مربوط به طول و عرض و ارتفاع و وزن بار راطبق مقررات توزين وزارت راه در نظر گرفته و از حمل محمولاتي كه شرايط مزبور در آن رعايت نشده خودداري نمايند براي حمل بارهاي حجيم و سنگين وزن غيرقابل تفكيك كه ابعاد و وزن آنها بيش از حدود مشخص شده در مقررات توزين باشد بايد پروانه و يا اجازه حمل از مقامات مسئول وزارت راه دريافت نمايند.

تبصره _ موسسات باربري مكلفند براي توزين و قواره كردن بار ظرف مدت يكسال از تاريخ تصويب اين آيين نامه يك دستگاه باسكول به ظرفيت حداقل 40 تن و در موسساتي كه بار به ميزان كافي نباشد قپان دستي مناسب به تشخيص وزارت راه و ترابري و همچنين يك دستگاه سنجش عرض و ارتفاع بار ( گاباري ) به اندازه مجاز داشته باشند.

ماده 5 _ هريك از موسسات مسافربري و حمل و نقل كه مقررات اين آيين نامه را رعايت نكند به استناد ماده 11 قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي و تبصره ذيل آن براي مدت حداكثر يكماه به تناسب اهميت تخلف و تاثر آن در وقوع سوانح و تصادفات رانندگي از طرف شهرباني يا ژاندارمري كل كشور تعطيل خواهد شد.

تعطيل مازاد بر مدت يكماه تا يكسال و رسيدگي به اعتراض طبق ماده 11 قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي به عمل خواهد آمد.

ماده 6 _ تعطيل موسسه مسافربري و

حمل و نقل زميني شامل هر نوع فعاليت موسسه مركزي يا نمايندگي متخلف با رعايت تبصره ذيل ماده 11 قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي خواهد بود.

ماده 7 _ مفاد ماده 11 قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي راجع به اعتراض مديران به تعطيل موسسه در مورد ماده شش اين آيين نامه نيز لازم الاجرا است

ماده 8 _ هرگاه ژاندارمري كل كشور تعطيل موسسه مسافربري و حمل و نقل واقع در حوزه استحفاظي شهرباني كل كشور را به علت وقوع تخلف در حوزه استحفاظي خود لازم تشخيص دهد طبق مقررات اين آيين نامه اتخاذ تصميم نموده مراتب را براي اجرا به شهرباني كل كشور اعلام مي كند و در موردي كه تخلف در حوزه استحفاظي شهرباني اتفاق افتاده و موسسه مسافربري و حمل و نقل در حوزه استحفاظي ژاندارمري كل كشور قرار داشته باشد تصميم شهرباني براي اجرا به ژاندارمري كل كشور اعلام خواهد شد.

ماده 9 _ تعطيل موسسات حمل و نقل در صورت قطعيت در دفتر مخصوصي كه شهرباني و ژاندارمري تهيه خواهند كرد ثبت مي شود.

به علاوه مراتب بايد در پشت پروانه كار موسسه به وسيله دادگاه و در صورت عدم اعتراض به وسيله اداره راهنمايي و رانندگي شهرباني ، پليس راه منعكس شود.

آيين نامه اجرايي ماده (6) قانون اصلاح لايحه قانوني احداث پايانه هاي مسافربري و ممنوعيت تردد اتومبيل

ماده 1 _ حداكثر يك ماه پس از تاريخ اعلام تجهيز و آماده بهره برداري شدن پايانه مسافربري هر شهر بر اساس نقشه مصوب و مقررات مربوطه توسط شهرداري هر شهر به سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور، شركت هاي حمل و نقل مسافربري در پايانه مسافربري مستقر خواهند شد.

تبصره _ موسسات حمل و

نقل مسافربري به منظور استقرار در پايانه مسافربري موظفند درظرف مهلت مقرر توسط سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور ، مطابق ضوابط و مقررات سازمان مذكور و قانون تجارت به صورت يكي از شركت هاي مذكور در قانون تجارت تغيير وضعيت دهند، در غير اين صورت از ادامه فعاليت آنها جلوگيري به عمل خواهد آمد.

ماده 2 _ پس از استقرار كليه شركت هاي حمل و نقل مسافر داخل پايانه هاي مسافربري شهر ، شهرداري هر شهر (سازمان پايانه هاي مسافربري شهرداري در مهلت مقرر با هماهنگي سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور و نيروي انتظامي نسبت به تعطيل نمودن موسسات و شركت هاي حمل ونقل مسافربري برون شهري غير مستقر در پايانه هاي ياد شده اقدام مي نمايند. همچنين نيروي انتظامي و راهنمايي و رانندگي حسب مورد از فعاليت و تردد وسايل نقليه مسافربري عمومي برون شهري خارج از پايانه هاي مسافربري و تردد آنها در داخل شهر به جز از مسيرهاي مجاز جلوگيري نموده و با متخلفان برابر مقررات برخورد خواهد نمود.

تبصره 1 _ مسيرهاي مجاز يا ممنوع تردد خودروهاي بين شهري در تهران به تصويب شوراي حمل و نقل و ترافيك تهران و در ساير شهرها به تصويب شوراي هماهنگي ترافيك استان خواهد رسيد.

تبصره 2 _ تصدي به امر حمل و نقل مسافر در درون شهرها، مستلزم اخذ مجوز از شهرداري محل مي باشد.

تبصره 3 _ شركت هاي حمل و نقل مسافربري برون شهري با رعايت ضوابط و مقررات شهرداري و سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور مكلفند دفاتر فروش بليط و يا نمايندگي در موسسات مسافرتي مجاز در مناطق مختلف شهر علاوه بر ارائه بليط

در پايانه ها ايجاد نمايند.

تبصره 4 _ تردد خودروهاي مسافربري برون شهري دربستي تحت پوشش شركت هاي حمل ونقل مسافربري در درون شهرها بر اساس ضوابطي كه توسط وزارتخانه هاي كشور، راه و ترابري و فرهنگ و ارشاد اسلامي با رعايت قوانين و مقررات مربوط تدوين مي گردد ، تعيين خواهد شد.

ماده 3 _ سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور موظف است برنامه ها و نيازهاي حمل و نقل مسافر هر شهر را جهت احداث ، تجهيز يا توسعه پايانه هاي مسافربري ، به شهرداري (سازمان پايانه مسافربري شهرداري محل اعلام نمايد.

تبصره 1 _ معيارهاي فني مربوط به احداث پايانه ها از سوي سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور تهيه و به وزارت كشور براي ابلاغ به شهرداري ها اعلام مي گردد تا با رعايت ضوابط مذكور ، نقشه هاي اجرايي پايانه هاي مسافربري توسط شهرداري هر شهر تهيه گردد.

تبصره 2 _ مكان يابي احداث پايانه هاي مسافربري بر اساس مصوبات شوراي عالي شهرسازي و معماري طرح و نقشه هاي تفصيلي مصوب شهر ، صورت مي گيرد.

تبصره 3 _ شهرداري ها موظف به احداث پايانه مسافربري بر اساس ماده (5) قانون عنوان اين آيين نامه مي باشند. تعيين اولويت و موافقت با تاسيس پايانه هاي مسافربري عمومي توسط بخش خصوصي و يا تعاوني با رعايت قوانين و مقررات مربوط و با هماهنگي شهرداري با سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور مي باشد. شهرداري (سازمان پايانه هاي مسافربري شهرداري هر شهر ، تسهيلات لازم را در جهت احداث پايانه هاي مسافربري توسط بخش هاي خصوصي و يا تعاوني فراهم مي نمايد. سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور نسبت به تامين اعتبار و

تسهيلات مورد نياز احداث پايانه توسط شهرداري ، بخش خصوصي و تعاوني از طريق منابع مالي در اختيار سازمان اقدام مي نمايد.

ماده 4 _ برنامه ريزي و سياست گذاري در زمينه تعيين زمان حركت سرويس هاي مسافربر ، ايجاد خطوط جديد، كيفيت ارائه خدمات مسافربري توسط شركت هاي حمل و نقل مسافربري برعهده وزارت راه و ترابري (سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور) مي باشد.

تبصره 1 _ تشكيلات و سازمان هاي اداري مستقر در پايانه هاي مسافربري كه حسب وظايف قانوني به نحوي عهده دار مسئوليتي در امور پايانه مي باشند، حق مداخله در امور يكديگر را ندارند و مديريت داخلي پايانه ها با شهرداري (سازمان پايانه هاي مسافربري شهرداري مي باشد.

تبصره 2 _ وزارت راه و ترابري (سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور) در زمينه اصلاح ، تجهيز و نوسازي ناوگان موجود مسافربري از لحاظ كيفي وكمي و همچنين ارزيابي و اصلاح سيستم موجود در نحوه ارائه خدمات متناسب با نيازهاي مناطق مختلف كشور توسط شركت هاي مسافربري و به كارگيري اهرم هاي لازم و امكانات در جهت ارتقاي سطح ايمني و ارائه خدمات كيفي و كمي نيروهاي شاغل در بخش حمل و نقل مسافر ، برنامه ريزي و سياستگذاري مي نمايد.

تبصره 3 _ هرگونه تبليغات و نصب تابلو در فضاي عمومي پايانه ها توسط شركت هاي مسافربري ممنوع مي باشد مگر با اخذ مجوز از مديريت پايانه مسافربري

تبصره 4 _ ساعات فعاليت پايانه هاي مسافربري با توجه به نياز هر شهر ، با هماهنگي سازمان حمل و نقل و پايانه هاي استان ، توسط مديريت پايانه هاي مسافربري شهرداري تعيين و اعلام خواهد شد.

ماده 5 _ فقط آن دسته از وسايل نقليه مسافربري

اجازه ورود به محوطه پايانه مسافربري عمومي را خواهند داشت كه تحت پوشش و يا نمايندگي يكي از شركتهاي مستقر در پايانه بوده و مطابق ضوابط سازمان حمل ونقل و پايانه هاي كشور مجاز به فعاليت در حمل و نقل عمومي مسافربري باشند، در غير اين صورت مديريت پايانه با همكاري نيروي انتظامي از ورود اين گونه وسايل نقليه به داخل پايانه جلوگيري خواهد نمود و مراتب را جهت برخورد قانوني به سازمان حمل و نقل و پايانه استان اعلام مي نمايد.

تبصره _ در ايام ويژه با تشخيص سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور و واحدهاي تابع آن ، ورود وسايل نقليه مسافربري متفرقه اعم از وسايل نقليه پلاك سفيد ، پلاك دولتي و عمومي به داخل پايانه مسافربري در جهت تسهيل در جابجايي مسافران با اطلاع و هماهنگي شهرداري (سازمان پايانه مسافربري شهرداري مربوط بلامانع خواهد بود.

شركت هاي حمل و نقل مسافربري استفاده كننده از وسايل نقليه مذكور در اين تبصره نيز مكلفند مقررات مربوط به حمل و نقل مسافر ، اخذ عوارض ، ساير قوانين از جمله ايمني و مقررات راهنمايي و رانندگي و دستورالعمل هاي شهرداري (سازمان پايانه هاي مسافربري شهرداري و سازمان حمل و نقل و پايانه را رعايت نمايند، در غير اين صورت از تردد آنها توسط راهنمايي و رانندگي و پليس راه جلوگيري به عمل خواهد آمد.

ماده 6 _ شركتهاي حمل و نقل مسافربري مكلفند فقط در محلهاي تعيين شده توسط شهرداري (سازمان پايانه هاي مسافربري شهرداري در داخل پايانه نسبت به سوار و پياده نمودن مسافران وسايل نقليه مسافربري خود اقدام نمايند و در صورت تخلف ، مديريت پايانه هاي

شهرداري با همكاري نيروي انتظامي نسبت به جلوگيري از تخلف اقدام و موضوع را به سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور اعلام خواهد نمود.

تبصره _ جلوگيري و برخورد قانوني با رانندگان مختلفي كه در خارج از پايانه اقدام به سوار يا پياده نمودن مسافر مي نمايند، به عهده ادارات راهنمايي و رانندگي مي باشد.

ماده 7 _ هر شركت مسافربري در چارچوب قرارداد منعقد شده با شهرداري موظف به حفظ و نگهداري ابنيه ، مستحدثات ، فضاي سبز و تاسيسات و همچنين محوطه مجاور در محل مورد واگذاري مي باشند و در صورت تخلف و ورود ضرر و زيان ، موظف به پرداخت خسارت به شهرداري و رفع نقص وارد شده مي باشند.

تبصره 1 _ شركتهاي مسافربري كه رانندگان وسايل نقليه آنها مبادرت به شستشو يا تعويض روغن و يا تعمير و تعويض وسايل يدكي وسايط نقليه خود در محلهاي غير مجاز پايانه هاي مسافربري نمايند، متخلف محسوب و برابر مقررات با آنها رفتار خواهد شد.

تبصره 2 _ هيچ يك از شركتهاي مسافربري حق واگذاري تمام يا قسمتي از غرفه مربوط را به غير ، بدون كسب مجوز از شهرداري (سازمان پايانه هاي مسافربري شهرداري ندارد. همچنين تغييرات جزيي وتغيير دكور غرفه شركتها با نظارت و اجازه شهرداري و با هزينه شركت مربوط امكان پذير خواهد بود.

ماده 8 _ نرخ گذاري در امر مسافربري برون شهري با اخذ نظر كارشناسي سازمان حمايت از مصرف كنندگان و توليد كنندگان برعهده وزارت راه و ترابري (سازمان حمل و نقل پايانه هاي كشور) مي باشد.

تبصره _ نظارت و كنترل بر حسن اجراي نرخهاي مصوب برعهده سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور مي باشد.

ماده 9 _ مالكيت

و مديريت تاسيسات پايانه ها و مسئوليت خدمات و انتظامات داخلي پايانه و حفظ و نگهداري تاسيسات آن به عهده شهرداري (سازمان پايانه هاي مسافربري شهرداري است و كليه واحدها و نمايندگيها و شركتها و سازمانهايي كه به هر شكل از خدمات مذكوراستفاده مي نمايند، موظف به رعايت مقررات داخلي پايانه كه بوسيله شهرداري (سازمان پايانه هاي مسافربري شهرداري تعيين مي گردد، خواهند بود.

تبصره 1 _ نيروي انتظامي در جهت تامين امنيت داخلي پايانه ها، با مديريت پايانه ها همكاري خواهد نمود.

تبصره 2 _ غرفه هاي تجاري پايانه ها از نظر رعايت اصول بهداشتي ، رعايت نرخهاي مصوب وساير مقررات صنفي تابع قوانين مربوط خواهند بود. شهرداري (سازمان پايانه هاي مسافربري شهرداري موظف است تسهيلات مورد نياز را جهت نظارت سازمانهاي مسئول فراهم نمايد. نظارت سازمانهاي مسئول ، رافع مسئوليت شهرداري نخواهد بود.

تبصره 3 _ مالكيت پايانه ها به تاييد شهرداري ها قابل واگذاري به بخش غيردولتي (خصوصي خواهد بود.

ماده 10 _ شهرداري ها (سازمان پايانه هاي مسافربري شهرداري مكلفند به تناسب امكانات مالي نسبت به ايجاد مركز شستشوي خودرو ( كارواش )، جايگاههاي سوخت ، مركز معاينه خودرو ، خوابگاه رانندگان و ساير تاسيسات رفاهي و خدماتي مورد نياز بر اساس نقشه مصوب در پايانه هاي مسافربري برون شهري اقدام نمايد.

ماده 11 _ شركتهاي مسافربري موظفند پس از فروش بليط به مسافران نسبت به تهيه و تنظيم صورت وضعيت مسافري به شركتهاي مسافربري در دستورالعمل و بخشنامه هاي صادر شده وزارت راه و ترابري (سازمان حمل و نقل پايانه هاي كشور) براساس مقررات مربوط مشخص و عمل خواهد شد و شركتهاي مذكور موظفند به هنگام صدور بليط براي مسافران برابر تعرفه هاي عوارض

مصوب ، عوارض مربوط را وصول و به حساب شهرداري شهر (سازمان پايانه هاي مسافربري شهرداري واريز نمايند.

شهرداري (سازمان پايانه هاي مسافربري شهرداري مي تواند صورت وضعيتهاي مسافربري را جهت كنترل اخذ عوارض مورد بررسي قرار دهد. سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور موظف است از تحويل صورت وضعيت به شركتهاي مسافربري كه داراي بدهي به شهرداري (سازمان پايانه هاي مسافربري شهرداري هستند، خودداري نمايد.

ماده 12 _ شركتهاي مسافربري مجاز به تعطيل فعاليت شركت يا شعبه آن و يا سرويسهاي خود نمي باشند. در صورتي كه شركت مسافربري بيش از 3 ماه فعاليت ننمايد، فعاليت مجدد آن منوط به رعايت كليه ضوابط و شرايط مقرر و كسب پروانه فعاليت جديد از سازمان حمل و نقل پايانه هاي استان و با رعايت مفاد آيين نامه اجرايي تبصره ماده (2) قانون اصلاح لايحه قانوني احداث پايانه هاي مسافربري و ممنوعيت تردد اتومبيلهاي مسافربري برونشهري در داخل شهرتهران _ مصوب 1374 _ امكان پذير مي باشد. شركتهاي مذكور موظفند اجاره بها و كليه حقوق شهرداري را تا زمان تحويل غرفه پرداخت نمايند.

ماده 13 _ كليه شركتهاي مسافربري موظف به اجراي دقيق مفاد آيين نامه ها ، بخشنامه ها و دستورالعمل هاي صادر شده از وزارت راه و ترابري (سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور) و شهرداري هاي كشور (سازمان پايانه هاي مسافربري شهرداري در چهارچوب وظايف قانوني وكليه قوانين و مقررات حمل و نقل عمومي كشور مي باشند. مديريت شركتها موظفند ترتيبي اتخاذ نمايند تا كليه قوانين و مقررات و دستورالعملها و بخشنامه هاي صادر شده به اطلاع كاركنان و رانندگان شركتها و شعب و نمايندگي هاي آنها برسد.

ماده 14 _ هرگروه

رانندگان ، كمك رانندگان ، مهمانداران ، مسئولان و كاركنان شركتهاي حمل و نقل مسافربري موظفند از لباسهاي هم شكل مورد تاييد سازمان حمل و نقل پايانه هاي كشور استفاده نمايند.

ماده 15 _ رعايت مقررات و ضوابط ايمني ، كيفيت خدمات و نحوه عملكرد شركتها و موسسات مسافربري توسط سازمان حمل و نقل و پايانه هاي استان در طول سال مورد بررسي و ارزيابي قرار گرفته و مراتب در پرونده هاي مربوط درج و طبق مقررات نسبت به آن اتخاذ تصميم خواهد شد.

ماده 16 _ سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور موظف است اطلاعات مربوط به برنامه زمان بندي حركت ناوگان شركت هاي مسافربري محل استقرار دفاتر شهري شركتهاي مسافربري ، غرفه هاي مستقر در پايانه ها، اطلاعات راهها و غيره را از شركتها و ارگان هاي ذيربط دريافت و در اختيار سازمان پايانه هاي شهرداري (شهرداري ذيربط قرار دهد. سازمان پايانه هاي شهرداري نيز پيرو اطلاعات اخذ شده فوق ، مكلف است نسبت به راه اندازي مركز اطلاع رساني اقدام نمايد. اين مركز اطلاعات شهري ، اطلاعات راهها، هتلها و استراحتگاه هاي مسير و اطلاعات مربوط به زمان بندي حركت ناوگان همراه با مبادي و مقاصد و مسيرهاي تركيبي شركتهاي حمل و نقل را به آگاهي عموم و به منظور كاهش مراجعات حضوري به شهروندان ارائه مي نمايد.

ماده 17 _ تخطي از مقررات اين آيين نامه تخلف محسوب شده و شهرداري با متخلفان برابر ضوابط ، دستورالعمل ها و قوانين و مقررات مربوط حسب مورد برخورد خواهد نمود. سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور نيز برابر آيين نامه حمل بار و مسافر

و مدت تعطيل موسسات مسافربري و حمل و نقل زميني موضوع قانون اصلاح ماده (14) اصلاحي قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي با شركتها و موسسات حمل و نقل مسافربري متخلف برخورد مي نمايد.

قانون الزام شركت ها و موسسات ترابري جاده اي به استفاده از صورت وضعيت مسافري و بارنامه - مصوب 31/2/

ماده 1 _ شركت ها و موسساتي كه در امر حمل و نقل جاده اي بين شهري مسافر يا كالا اعم از داخلي و بين المللي فعاليت مي نمايند موظفند بر حسب نوع فعاليت براي هر جابجايي از صورت وضعيت مسافري و بارنامه هاي داخلي و بين المللي موضوع اين قانون استفاده نمايند و بجاي آن مجاز به استفاده از اوراق انحصاري _ اختصاصي يا انواع ديگر نمي باشند.

ماده 2 _ بارنامه داخلي موضوع اين قانون عبارتست از سند كاشف از حقوق مالكيت كه طرح آن توسط وزارت راه و ترابري تهيه و از طريق وزارت امور اقتصادي و دارايي چاپ و پس از وصول حق تمبر به ميزان 100 ريال به موجب حواله وزارت راه و ترابري در اختيار شركتها و موسسات مجاز حمل و نقل جاده اي داخلي كالا جهت جابجايي محمولات بين شهرهاي كشور قرار خواهد گرفت

تبصره _ صدور بارنامه جهت حمل محمولات بصورت خرده بار تابع ضوابطي خواهد بود كه از سوي وزارت راه و ترابري و وزارت امور اقتصادي و دارايي تعيين و اعلام خواهد شد و ميزان حق تمبر بارنامه خرده بار 40 ريال تعيين مي گردد.

ماده 3 _ بارنامه بين المللي موضوع اين قانون عبارتست از سند كاشف از حقوق مالكيت كه طرح آن توسط وزارت راه و ترابري تهيه و از طريق وزارت امور اقتصادي و دارايي چاپ و پس از وصول حق تمبر به

ميزان 250 ريال به موجب حواله وزارت راه و ترابري در اختيار شركتهاي مجاز حمل و نقل جاده اي بين المللي كالا قرار خواهد گرفت

ماده 4 _ صورت وضعيت مسافري موضوع اين قانون عبارتست از فرمي كه طرح آن توسط وزارت راه و ترابري تهيه و از طريق وزارت امور اقتصادي و دارايي چاپ و پس از وصول حق تمبر به ميزان 100 ريال براي حمل مسافربري جاده اي داخلي و 250 ريال براي مسافري جاده اي بين المللي به موجب حواله وزارت راه و ترابري در اختيار شركتها و موسسات مسافربري جاده اي داخلي و بين المللي مجاز قرار خواهد گرفت

ماده 5 _ سازمانها و موسسات دولتي صاحب بار چنانچه در رابطه با حمل كالاهاي مربوطه به خود تمايل به استفاده از اوراق مخصوص به عنوان بارنامه داشته باشند مي توانند پس ازكسب موافقت وزارت راه و ترابري نسبت به چاپ بارنامه مخصوص خود از طريق وزارت امور اقتصادي و دارايي اقدام نمايند ، اينگونه بارنامه ها مشمول حق تمبر بارنامه هاي داخلي موضوع اين قانون مي باشند.

تبصره _ سازمانها و موسسات موضوع اين ماده موظفند اين نوع بارنامه ها را صرفا در اختيار شركتها و موسسات حمل و نقل مجاز طرف قرارداد خود قرار دهند.

ماده 6 _ چنانچه شركتها و موسسات ترابري جاده اي مسافر و كالا بر حسب نوع فعاليت از اوراق مذكور در مواد 2 و 3 و 4 و 5 اين قانون استفاده ننمايند و يا مبادرت به استفاده از اوراق عادي به عنوان صورت وضعيت مسافري يا بارنامه بنمايند يا به طور غيرمجاز صورت وضعيت مسافري يا بارنامه تهيه و مورد استفاده قرار دهند يا

مشخصات مسافر و محموله با اوراق مذكور مطابقت نداشته باشد و يا مندرجات آن را تكميل ننمايند و يا اوراق مذكور در اين قانون را به اشخاص ديگر و غيرمجاز واگذار نمايند متخلف محسوب و با رعايت شرايط و امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم و مراتب تاديب ، وعظ ، توبيخ و تهديد و پس از آن براي بار اول از200000 ريال تا 500000 ريال جزاي نقدي و براي بار دوم از 500000 ريال تا 1000000ريال جزاي نقدي و براي بار سوم از 000/000/1 ريال تا 000/000/2 ريال جزاي نقدي و تعطيل از 1 ماه تا 3 ماه (دستمزد كاركنان موسسه يا شركت در مدت تعطيل وسيله صاحب امتياز پرداخت خواهد شد) و براي بار چهارم محور فعاليت مديران و صاحبان امتياز آنها لغو و مجوز فعاليت مجدد در امر حمل و نقل براي آنها صادر نخواهد شد ، ميزان مجازات در هر مورد با نصب پلاكارد در محل اعلام مي گردد و مراتب در هر نوبت به وزارت راه و ترابري منعكس خواهد شد.

ماده 7 _ چنانچه رانندگان وسايط نقليه مسافربري و باربري بدون اوراق مذكور در اين قانون اقدام به جابجايي مسافر يا حمل بار بنمايند و يا محموله و مسافر همراه آنان با موارد قيد شده در بارنامه و صورت وضعيت مسافري كه در اختيار دارند مطابقت نداشته باشد متخلف محسوب و با رعايت شرايط و امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم و مراتب تاديب ، وعظ ، توبيخ و تهديد و پس از آن براي بار اول به 10000 ريال تا

30000 ريال جريمه نقدي و براي بار دوم به 10000

ريال تا 30000 ريال جريمه نقدي و سوراخ كردن گواهينامه و در صورت تكرار براي بار سوم از 20000 ريال تا 50000 ريال جريمه نقدي و سوراخ كردن مجدد گواهينامه و در صورت تكرار به 20000 ريال تا 50000 ريال جريمه نقدي و ضبط گواهينامه براي مدت 6 ماه تا يكسال محكوم مي گردند و مراتب در هرنوبت به وزارت راه و ترابري منعكس خواهد شد.

تبصره 1 _ در اجراي اين ماده مأمورين پليس راه ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران موظفند اسناد و مدارك رانندگان وسايط نقليه مسافربري و باربري را كنترل و در صورت مشاهده فقدان صورت وضعيت مسافري يا بارنامه هاي موضوع اين قانون و با احراز عدم انطباق تعداد مسافر و مشخصات محموله با صورت وضعيت مسافري و بارنامه ، رانندگان متخلف را به مراجع قضايي معرفي نمايند راننده متخلف مي تواند به جاي رفتن به دادگاه حداكثر جريمه تعيين شده را پرداخت نمايد در غير اين صورت موظف است بلافاصله پس از رساندن بار يا مسافر به مقصد خود را به مرجع تعيين شده معرفي كند.

تبصره 2 _ تخلفات راننده در دفترچه كار وي كه توسط وزارت راه و ترابري صادر مي گردد به وسيله پليس راه يا مأموران راهنمايي و رانندگي ثبت خواهد شد تردد در جاده ها بدون همراه داشتن دفترچه كار ممنوع است و موسسات و شركتهاي حمل و نقل بايد از تحويل مسافر يا كالا به راننده اي كه فاقد دفترچه كار مي باشد خودداري نموده و در غير اين صورت به مجازات هاي مقرر در ماده 6 اين قانون محكوم خواهند شد، المثني براي دفترچه كار حداكثر به مدت شش ماه به تشخيص وزارت راه و

ترابري صادر نمي گردد.

ماده 8 _ وجوه حاصل از محل اخذ جرايم نقدي موضوع اين قانون به حساب خزانه واريز خواهد شد.

ماده 9 _ آيين نامه اجرايي در خصوص معافيت از اوراق مذكور در اين قانون در مورد حداقل مسافت ، حداقل سرنشين و حداقل تناژ توسط وزارتخانه هاي راه و ترابري _ امور اقتصادي ودارايي تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 10 _ رسيدگي به تخلفات مشروحه در اين قانون در دادگاهها خارج از نوبت به عمل خواهد آمد.

ماده 11 _ از تاريخ تصويب اين قانون كليه قوانين و مقررات مغاير لغو مي گردد.

قانون فوق مشتمل بر يازده ماده و چهار تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ سي و يكم ارديبهشت ماه يكهزار و سيصد و شصت و هشت مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 7/3/1368 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

آيين نامه اجرايي موارد معافيت استفاده از اوراق صورت وضعيت مسافري و بارنامه - مصوب 16/3/1369 هيات

ماده 1 _ موارد مشروحه زير مشمول صدور و استفاده از اوراق بارنامه داخلي موضوع قانون ( الزام شركتها و موسسات ترابري جاده اي به استفاده از صورت وضعيت مسافري و بارنامه ) مصوب 1368 نمي باشد.

1 _ حمل محصولات كشاورزي از مزارع به كارخانجات مربوط واقع در اطراف مزرعه ، مشروط بر آنكه در مسير تردد اين قبيل محمولات موسسه حمل و نقل مجاز وجود نداشته باشد.

2 _ حمل و نقل كالا از مبدأ يك روستا به مقصد روستاي ديگر كه در مسير آن ، شهر يا بخش داراي موسسه حمل و نقل مجاز وجود نداشته باشد.

3 _ حمل و نقل كالا از روستا به محدوده نزديكترين شهر (و بالعكس با حداكثر فاصله بيست 20) كيلومتر.

4 _ حمل و نقل كالا

از شهرها تا شعاع حداكثر پانزده (15) كيلومتر خارج از محدوده آنها.

5 _ حمل و نقل كالا با وسايل نقليه باربري كه ظرفيت بارگيري آنها دو تن يا كمتر باشد.

تبصره 1 _ براي وسايط نقليه باربري با ظرفيت بالاتر از دو تن ، صدور و استفاده از بارنامه الزامي است

تبصره 2 _ عدم استفاده و صدور اوراق بارنامه جهت موارد فوق ، مانع از اقدام ذينفع درزمينه صدور و استفاده از اوراق و اسناد ديگري كه كاشف حقوق مالكيت و موارد نظير آن باشد ، نخواهد بود.

ماده 2 _ موارد مشروحه زير مشمول صدور و استفاده از اوراق صورت وضعيت مسافري موضوع قانون الزام شركتها و موسسات ترابري جاده اي به استفاده از صورت وضعيت مسافري و بارنامه مصوب 1368 نمي باشد.

1 _ وسايل نقليه مسافربري در اطراف هر شهر مادامي كه تحت پوشش حمل و نقل مسافربري عمومي شهري (نظير شركت واحد) فعاليت مي نمايند.

2 _ وسايل نقليه مسافربري كه از شهر يا بخش تا شعاع بيست (20) كيلومتري خارج ازمحدوده آن تردد مي نمايند.

3 _ حمل و نقل مسافر به وسيله وسايل نقليه مسافربري از مبدأ يك روستا به مقصد روستاي ديگر كه در مسير آن ، شهر يا بخش داراي موسسه مسافربري مجاز وجود نداشته باشد.

لايحه قانوني احداث ترمينالهاي مسافربري و ممنوعيت تردد اتومبيلهاي مسافربري بين شهري در داخل شهر تهران

ماده 1 _ شهرداري تهران موظف است علاوه بر بهره برداري از ترمينال موجود به تدريج نسبت به احداث ترمينال هاي جديد متناسب با نياز شهر در شر ق و غرب و شمال تهران اقدام نمايد. سازمان برنامه و بودجه با توجه به امكانات دولت مكلف به تامين اعتبار لازم جهت احداث ترمينالهاي جديد خواهد بود.

ماده 2 _ شهرداري

تهران غرفه هاي ترمينال هاي شهر را به شركتهاي مسافربري كه طبق شرايط خاص تشكيل مي شود در مقابل اخذ اجاره بهاي مناسب به صورت نمايندگي واگذار مي نمايد. شرايط تشكيل اين شركتها بر طبق آيين نامه اي خواهد بود كه توسط شهرداري تهران بر اساس قوانين مصوب وزارت راه و ترابري و همكاري آن وزارت تهيه و به تصويب شوراي شهر و در غياب شوراي شهر به تصويب وزارت كشور خواهد رسيد. شركتهاي تعاوني متشكل از دارندگان اتوبوس ها و كاركنان شركتهاي مسافربري موجود اولويت خواهند داشت

تبصره _ شرايط واگذاري غرفه ها طبق آيين نامه اي خواهد بود كه توسط شهرداري تهران تهيه و به تصويب شوراي شهر يا در غياب شوراي شهر به تصويب وزارت كشور خواهد رسيد.اين واگذاري مشمول مقررات قانون روابط موجر و مستاجر نبوده و حقو ق استيجاري و كسب و پيشه براي متصرفين يا متصديان آنها ايجاد نخواهد كرد و هر موقع كه شهرداري لازم بداند مي تواند محل را با توجه به شرايط واگذاري نمايندگي و با اخطار قبلي لااقل يكماه تصرف كند.

ماده 3 _ مالكيت و مديريت تاسيسات ترمينال ها و مسئوليت خدمات با شهرداري تهران مي باشد. شهرداري تهران موظف به نظارت بر برنامه ريزي مسافربري و كيفيت عرضه خدمات شركتها خواهد بود.

تبصره _ حدود وظايف و اختيارات و نظارت شهرداري تهران و خدمات شركتها بر طبق آيين نامه جداگانه اي خواهد بود كه بر اساس ماده دوم و تبصره ذيل آن مشخص خواهد شد.

ماده 4 _ شروع كار ترمينال و ممنوعيت تردد اتومبيلهاي مسافربري بين شهري همزمان انجام خواهد شد. زمان و محدوده ممنوعيت تردد اتومبيلهاي مسافربري حداقل يكماه قبل

ازشروع توسط شهرداري تهران اعلام مي شود.

ماده 5 _ ساير شهرداريهاي شهرهاي بزرگ كشور كه جمعيت آنها بيش از يكصد هزار نفرباشند موظفند نسبت به ايجاد ترمينال مسافربري بين شهري در محلهاي مناسب بر اساس مفاداين قانون با توجه به امكانات اقدام نمايند.

ماده 6 _ كليه مقررات و قوانين مغاير و آيين نامه هاي موجود كه مغاير با مفاد اين قانون باشد از درجه اعتبار ساقط است

قانون اصلاح لايحه قانوني احداث پايانه هاي مسافربري و ممنوعيت تردد اتومبيل هاي مسافربري برون شهري د

ماده واحده _ عنوان لايحه قانوني احداث ترمينالهاي مسافربري و ممنوعيت تردد اتومبيلهاي مسافربري بين شهري در داخل شهر تهران مصوب 9/2/1359 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران به شرح فوق تغيير و مواد 2 و 3 و تبصره ذيل آنها و مواد 5 و 6 آن به شرح زير اصلاح مي گردد:

ماده 2 _ شهرداري ها غرفه هاي پايانه هاي شهر را به شركت هاي مسافربري كه طبق ضوابط وزارت راه و ترابري تشكيل مي شوند در مقابل اخذ اجاره بهاي مناسب به صورت نمايندگي واگذار مي نمايند. شركتهاي تعاوني مسافربري اولويت خواهند داشت

تبصره _ شرايط واگذاري غرفه ها طبق آيين نامه اي خواهد بود كه توسط وزارتين كشور و راه و ترابري تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد اين واگذاري مشمول مقررات قانون روابط موجر و مستاجر نبوده و حقوق استيجاري و كسب و پيشه براي متصرفين يا متصديان آنها ايجاد نخواهد كرد و هر موقع كه شهرداري لازم بداند با موافقت وزارت راه و ترابري مي تواند محل را با توجه به شرايط واگذاري و با اخطار قبلي لااقل دو ماهه تصرف نمايد.

ماده 3 _ مديريت بهره برداري برنامه ريزي ، سياست گذاري ، نرخ گذاري

در امر مسافربري برون شهري و نظارت بر كيفيت عرضه خدمات مربوط به آن و مسيوليت هاي مربوط به جابجايي مسافر بر عهده وزارت راه و ترابري مي باشد مالكيت و مديريت تاسيسات پايانه هاي شهرداري و مسئوليت خدمات مربوط به آنها بر عهده شهرداريها مي باشد و شهرداري ها كليه عوارض وحقوق قانوني خود را وصول خواهند نمود.

تبصره _ شهرداريهاي سراسر كشور موظف به ارايه امكانات مناسب در محل پايانه ها به وزارت راه و ترابري مي باشند.

ماده 5 _ شهرداريهاي شهرهاي با بيش از پنجاه هزار نفر جمعيت سراسر كشور موظفند نسبت به ايجاد پايانه مسافربري برون شهري در محلهاي مناسب بر اساس مفاد اين قانون باتوجه به امكانات ، اقدام نمايند.

تبصره _ احداث پايانه مسافربري توسط شهرداري مانع از احداث پايانه توسط بخش تعاوني يا خصوصي با رعايت ضوابط و مقررات قانوني نخواهد بود.

ماده 6 _ با تصويب اين قانون كليه قوانين و مقررات مغاير لغو و آيين نامه اجرايي آن ظرف سه ماه از تاريخ تصويب توسط وزارتين راه و ترابري و كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

آيين نامه اجرايي تبصره ماده (2) قانون اصلاح لايحه قانوني احداث پايانه هاي مسافربري و ممنوعيت تردد

ماده 1 _ شهرداري ها غرفه هاي موجود در پايانه هاي مسافربري شهر را به شركت هاي مسافربري كه طبق ضوابط وزارت راه و ترابري تشكيل مي شوند جهت انجام خدمات مسافربري تحت شرايط زير به صورت نمايندگي در مقابل اخذ اجاره بها و از طريق انعقاد قرارداد واگذاري ، واگذارم ي نمايند.

تبصره _ در واگذاري غرفه هاي پايانه هاي مسافربري شهر، شركتهاي تعاوني مسافربري و شركتهاي مسافربري كه قبل از اصلاح قانون در ترمينال ها مستقر بوده اند اولويت خواهند داشت

ماده 2 _ مبناي مال الاجاره

ماهانه غرفه هاي قابل واگذاري به شركتهاي مسافربري به وسيله يك نفر از كارشناسان رسمي دادگستري كه توسط شهرداري شهر انتخاب مي گردد، تعيين مي شود، تا با انجام تشريفات مزايده در حضور نمايندگان شهرداري شهر و سازمان حمل و نقل و پايانه هاي استان ، مبلغ قطعي مال الاجاره مشخص گرديده و از شركت استفاده كننده غرفه اخذ شود.

تبصره 1 _ كارشناس منتخب مذكور اجاره بهاي ماهانه غرفه واگذار شده را با رعايت ارزش عرصه و اعيان و موقعيت غرفه متناسب با آن مقدار از سطح ترمينال كه وسايط نقليه شركت مسافربري در آن توقف يا مورد ساير استفاده ها قرار مي دهند همچنين با ملحوظ داشتن هزينه هايي كه براي نگهداري و ساير خدمات از طرف شهرداري مصروف مي گردد، به صورت يكجا به عنوان مال الاجاره غرفه اختصاصي شركت مسافربري استفاده كننده به صورت قيمت پايه برآورد مي نمايند.

تبصره 2 _ شركت مسافربري استفاده كننده از غرفه واگذار شده مكلف است مال الاجاره مندرج در قرارداد را بدون هيچگونه عذر و تعلل در سررسيد معين در قرارداد واگذاري به شهرداري شهر تاديه نمايد.

تبصره 3 _ اين واگذاري مشمول مقررات قانون روابط موجر و مستاجر نبوده و حقوق استيجاري و كسب و پيشه براي متصرفان يا متصديان آنها ايجاد نخواهد كرد.

تبصره 4 _ واگذاري ساير غرفه هاي پايانه نيز مشمول مقررات اين آيين نامه خواهد بود و نقش سازمان حمل و نقل و پايانه ها صرفا در خصوص غرفه هاي شركتهاي مسافربري مي باشد.

ماده 3 _ شركتهاي مسافربري در هنگام عقد قرارداد بايد معادل 6 ماه اجاره بهاي ماهانه هرسال را به صورت ضمانتنامه بانكي يا سپرده نقدي به منظور حسن انجام

خدمات و تعهدات برابر قرارداد منعقد شده در اختيار شهرداري شهر بگذارند تا در صورت تعلل در پرداخت اجاره بها يا حدوث هرگونه خسارت به تاسيسات ، ساختمان ، لوازم و تجهيزات ترمينال از جانب بهره بردار يا عوامل وي ، شهرداري بتواند خسارت خود را از آن محل برداشت نمايد.

تبصره 1 _ تشخيص ميزان خسارت با كارشناس منتخب شهرداري شهر و سازمان حمل و نقل و پايانه هاي استان مي باشد.

تبصره 2 _ چنانچه قبل از خاتمه قرارداد از محل ضمانتنامه مذكور شهرداري مبلغي وفق مقررات برداشت نمايد شركت مكلف است ظرف مدت ده روز بعد از اعلام كتبي شهرداري شهر آن را تامين نمايد، به طوري كه همواره سپرده معادل 6 ماه مال الاجاره باشد. بديهي است درصورت عدم تامين سپرده شهرداري بلافاصله قرارداد واگذاري را لغو خواهد نمود.

تبصره 3 _ دريافت هرگونه وجهي يا تضمين ديگري علاوه بر مال الاجاره و تضمين فوق الذكر تحت هر عنوان از قبيل سرقفلي ، پيش پرداخت و غيره توسط شهرداري از شركتهاي مسافربري استفاده كننده از غرفه هاي پايانه هاي شهر ممنوع است

ماده 4 _ قرارداد واگذاري غرفه هاي پايانه هاي شهر به مدت يكسال منعقد مي شود و قابل تمديد مي باشد.

تبصره 1 _ شهرداري مي تواند در صورت عدم انجام تعهدات مالي از سوي شركتها يا عدم رعايت مقررات شهرداري و پس از كسب نظر سازمان حمل و نقل پايانه هاي استان كه حداكثر ظرف 15 روز اظهارنظر خواهند نمود و يا اعلام كتبي سازمان مذكور مبني بر عدم تمديد قراردادبه لحاظ عدم رعايت مقررات مربوط از تمديد قرارداد خودداري نمايد.

تبصره 2 _ مفاد و شرايط قرارداد

مذكور به صورت قرارداد نمونه توسط وزارت كشور و با كسب نظر از وزارت راه و ترابري تهيه و به مورد اجرا گذاشته مي شود.

ماده 5 _ مبلغ اجاره بها براي هر دو سال يكبار با توجه به روش مذكور در ماده 2 اين آيين نامه قابل تجديد نظر است

ماده 6 _ از تاريخ تصويب اين آيين نامه ، آيين نامه قبلي شرايط واگذاري غرفه هاي ترمينالها لغو مي شود.

قانون استفساريه در مورد قانون بيمه اجتماعي رانندگان حمل و نقل بار و مسافر بين شهري - مصوب 13/11/1386

جناب آقاي دكتر محمود احمدي نژاد

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

در اجراء اصل يكصد و بيست و سوم(123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران قانون استفساريه در مورد قانون بيمه اجتماعي رانندگان حمل و نقل بار و مسافر بين شهري كه با عنوان طرح دو فوريتي به مجلس شوراي اسلامي تقديم گرديده بود، با تصويب در جلسه علني روز يكشنبه مورخ7/11/1386 و تأييد شوراي محترم نگهبان به پيوست ابلاغ مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

شماره188251 24/11/1386

وزارت رفاه و تأمين اجتماعي

قانون استفساريه در مورد قانون بيمه اجتماعي رانندگان حمل و نقل بار و مسافر بين شهري كه در جلسه علني روز يكشنبه مورخ هفتم بهمن ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 9/11/1386 به تأييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 177846/794 مورخ 13/11/1386 واصل گرديده است، به پيوست جهت اجرا ابلاغ مي گردد.

رئيسجمهور _ محمود احمدي نژاد

قانون استفساريه در مورد قانون بيمه اجتماعي رانندگان حمل و نقل بار و مسافر بين شهري

موضوع استفساريه:

ماده واحده _ آيا رانندگاني كه به موجب مق_ررات طرح بيمه روستاييان و عشاير و شهرهاي زير بيست هزار نفر جمعيت از مزاياي بيمه درمان برخوردار و نزد صندوق بيمه

اجتماعي روستاييان و عشاير بيمه بوده و مشمول مزاياي ازكارافتادگي كلي، بازنشستگي و بازماندگان مي باشند همچنان ملزم به بيمه نمودن خود نزد سازمان تأمين اجتماعي مطابق قانون بيمه اجتماعي رانندگان حمل و نقل بار و مسافر بين شهري مصوب 18/2/1379 مي باشند؟

نظر مجلس: خير، تا زماني كه رانندگان مشمول صندوق بيمه اجتماعي روستاييان و عشاير در نزد صن_دوق مذكور بيمه باشند الزامي به بيمه شدن مجدد نزد سازمان تأمين اجتماعي ندارند.

قانون استفساريه فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز يكشنبه مورخ هفتم بهمن ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ9/11/1386 به تأييد شوراي نگهبان رسيد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

اداره راهنمايي رانندگي

آيين نامه راهنمايي و رانندگي - مصوب 18 ارديبهشت ماه 1347 با اصلاحات بعدي

فصل اول _ تعاريف ( ماده 1 )

ماده 1 _ اصطلاحات و كلماتي كه در اين آيين نامه بكار برده شده داراي معاني ذيل مي باشند:

1 _ ابطال گواهينامه _ سلب اعتبار قانوني آن

2 _ اتوبوس _ هر نوع وسيله نقليه موتوري مسافربري كه ظرفيت آن با راننده و كمك راننده 22 نفر يا بيشتر باشد.

3 _ اتوبوس برقي _ اتوبوسي كه به وسيله باطري يا نيروي برقي كه از سيمهاي هوايي دريافت مي دارد حركت نمايد ولي روي ريل نباشد.

4 _ اتومبيل هر نوع وسيله نقليه موتوري كه لااقل داراي دو چرخ در جلو و دو چرخ ديگر درعقب بوده و براي حمل بار يا انسان به كار رود.

5 _ اتومبيل آموزشي _ اتومبيلي كه براي تعليم رانندگي اختصاص داده شده و بايد داراي دوكلاج و دو ترمز و دو آيينه بوده و متعلق به يكي از آموزشگاههاي مجاز تعليم رانندگي باشد.

6 _ اتومبيل سواري _ اتومبيلي كه براي حمل انسان ساخته

شده و ظرفيت آن با راننده حداكثر شش نفر است

7 _ اتومبيل مدارس _ اتومبيلي كه براي رفت و آمد شاگردان آموزشگاهها اختصاص داده شده

8 _ ارتفاع چراغ _ فاصله مركز چراغ يا وسيله نقليه بدون بار يا مسافر تا كف راه

9 _ استيشن _ اتومبيل سواري كه ظرفيت آن با راننده حداقل هفت نفر و حداكثر نه نفر باشد.

10 _ باركش _ هر نوع وسيله نقليه اي كه براي حمل بار ساخته شده

11 _ پارك متر _ دستگاهي كه با انداختن سكه تعيين شده در آن اجازه توقف وسيله نقليه رادر زمان معيني مي دهد.

12 _ پاركينگ ممنوع _ ايست وسيله نقليه جز براي سوار و پياده كردن آنهم به شرط وجود راننده در پشت فرمان ممنوع است

13 _ پياده _ شخصي كه بدون استفاده از هيچ نوع وسيله نقليه موتوري يا غيرموتوري حركت مي نمايد.

14 _ پياده رو _ قسمتي از خيابان كه در امتداد آن واقع شده و براي عبور و مرور پيادگان اختصاص يافته است

15 _ پيچ _ انحراف مسير مستقيم راه

16 _ ترافيك _ عبور و مرور وسايل نقليه و اشخاص و حيوانات در راهها.

17 _ ترامواي _ وسيله نقليه اي كه در شهر و حومه براي حمل مسافر به كار مي رود و با نيروي برق روي ريل حركت مي نمايد.

18 _ تراكتور باركش _ وسيله نقليه موتوري كه جهت كشيدن يدك هاي باركش ساخته شده

19 _ تراكتور كشاورزي _ وسيله نقليه موتوري كه براي كارهاي كشاورزي يا براي كشيدن ماشينها و آلات ديگر كشاورزي يا شخم زدن بكار رود.

20 _ توقف مطلقا ممنوع _ ايست وسيله نقليه در

هر مدت ممنوع است

21 _ توقيف گواهينامه ( ضبط ) _ اخذ و نگهداري موقت گواهينامه

22 _ جاده _ راه خارج شهر براي عبور و مرور وسايل نقليه

23 _ جاده اصلي _ جاده ايكه در برخورد با جاده ديگر پهن تر است يا با نصب علايم راهنمايي اصلي تلقي شود.

24 _ جاده فرعي _ جاده اي كه از جاده اصلي منشعب شده و از آن تنگ تر است يا با نصب علايم راهنمايي فرعي به شمار مي رود.

25 _ جاده خصوصي _ جاده اي كه اشخاص يا موسسات براي استفاده شخصي ساخته اند و استفاده ديگران از آن منوط به اجازه مالك است

26 _ چرخ فلزي _ چرخي است كه محل تماس آن با كف زمين فلزي باشد.

27 _ حق تقدم _ حق عبور وسيله نقليه اي زودتر از وسايل نقليه ديگر يا از پياده ها و بالعكس

28 _ خيابان _ راه عبور و مرور در مناطق مسكوني

29 _ خيابان اصلي _ خياباني كه در برخورد با خيابان ديگر پهن تر است يا با نصب علايم راهنمايي اصلي تلقي شود.

30 _ خيابان فرعي _ خياباني كه از خيابان اصلي تنگتر است يا با نصب علايم راهنمايي فرعي شناخته شود.

31 _ دستگاه تهويه _ دستگاهي كه به وسيله گاز يا بخار متراكم هواي داخل اطاق وسيله نقليه را خنك مي نمايد.

32 _ دوچرخه موتوردار (گازي _ دوچرخه اي كه به وسيله موتوري كه نيروي آن متجاوز از پنج اسب نباشد حركت نمايد.

33 _ راه _ اعم است از خيابان و جاده و كوچه

34 _ راننده _ كسي كه هدايت وسيله نقليه را توسط فرمان يا

به وسايل ديگر به عهده داشته باشد.

35 _ راه آهن _ ريلهاي آهني موازي ثابتي كه لكوموتيوها و قطارها بر روي آن حركت مي نمايند.

36 _ روز _ از طلوع تا غروب آفتاب

37 _ سازنده وسايل نقليه _ شخصي يا موسسه يا كارخانه اي كه وسايل نقليه اي را كه مطابق اين آيين نامه بايد شماره گذاري شوند مي سازد، يا قطعات ساخته آنها را سوار ( مونتاژ ) مي نمايد.

38 _ شب _ از غروب تا طلوع آفتاب

39 _ شماره غيرمجاز _ الف _ شماره ايكه به موجب آگهي قبلي شهرباني بايد تجديد گردد.

ب _ شماره ايكه در كشور خارجي روي وسيله نقليه نصب شده و پس از ورود بايران با وجود انقضاي مدت اعتبار آن عوض نشده باشد.

ج _ شماره ترانزيت كه در كشور ايران براي مسافرت به خارج داده شده و استفاده از آن در داخل كشور ممنوع است

د _ شماره هاي موضوع قانون مجازات استفاده كنندگان از پلاك هاي تقلبي مصوب سال 1345.

40 _ شماره وسيله نقليه _ عدد يك يا چند رقمي كه از طرف متصديان مربوط روي پلاكهاي مخصوص منقوش و به وسيله نقليه منصوب مي گردد.

41 _ ظرفيت اتومبيل _ وزن بار يا تعداد مسافر كه از طرف افسر كاردان فني شماره گذاري شهرباني براي وسيله نقليه تعيين مي شود.

42 _ علايم _ هر نوع علامت مانند تابلو ، نوشته ، خط كشي چراغ _ سوت ، حركت دست و غيره كه وسيله مقامات صلاحيت دار يا رانندگان براي كنترل و تنظيم عبور و مرور بكار مي رود.

43 _ قطعات اصلي _ كليه قسمتهاي اساسي وسيله نقليه كه طبق اين آيين نامه بايد شماره گذاري شود مانند موتور و شاسي

و اطاق كه تعويض آنها باعث تغيير مشخصات اساسي وسيله نقليه مي گردد.

44 _ كارت مشخصات _ كارتي كه مشخصات مالك و وسيله نقليه شماره گذاري شده در آن ثبت و به مالك وسيله نقليه تسليم مي گردد.

45 _ كارت شهري _ كارتي كه مجوز رانندگي وسايل نقليه عمومي در شهر و حومه مي باشد.

46 _ كوچه _ راهي در مناطق مسكوني كه عرض آن حداكثر شش متر باشد.

47 _ گذرگاه پياده _ در تقاطع راهها امتداد پياده روها در سواره رو يا هر محل ديگري از سواره رو كه به وسيله خط كشي يا ميخكوبي يا ساير علايم جهت عبور پيادگان اختصاص داده شده

48 _ گواهينامه رانندگي _ اجازه نامه براي رانندگي وسايل نقليه كه از طرف مقامات صلاحيتدار به نام اشخاص صادر شود.

49 _ منطقه ممنوعه _ منطقه و محلي كه عبور و مرور وسايل نقليه در آنها به وسيله علايم خاص ممنوع شده باشد.

50 _ مواد خطرناك _ هر نوع مواد منفجره يا محترقه يا مايعات آتش زا و گازهاي فشرده و امثال آنها.

51 _ موتور سيكلت _ وسيله نقليه موتوري كه داراي دو يا سه چرخ است و نيروي آن متجاوز از پنج اسب مي باشد.

52 _ ميني بوس _ هر نوع وسيله نقليه موتوري مسافربري كه ظرفيت آن با راننده حداقل ده نفر و حداكثر بيست و يكنفر باشد.

53 _ وزن با بار _ وزن وسيله نقليه باضافه وزن بار آن

54 _ وسيله نقليه امدادي _ وسيله نقليه مخصوص خدمات پليسي ، بهداشتي ، آتش نشاني و امثال آنها كه وسيله شهرباني تعيين و با علايم مخصوص مشخص مي شود.

55 _ وسيله نقليه موتوري _ وسيله

نقليه اي كه با نيروي موتور بر روي چرخهاي خود حركت كند.

56 _ وسيله نقليه غيرموتوري _ وسيله نقليه ايكه نيروي محرك آن از موتور نباشد.

57 _ وسيله نقليه كشاورزي _ به وسيله نقليه اي كه جهت امور كشاورزي ساخته شده مادام كه در مزارع كار كند اطلاق مي شود.

58 _ وسيله نقليه موتوري ويژه _ وسيله نقليه موتوري كه مخصوص انجام كارهاي فني و ساختماني و جاده سازي و امثال آن است

59 _ يدك _ وسيله نقليه چرخدار با موتور يا بي موتور كه توسط وسيله نقليه موتوري ديگري كشيده شود.

60 _ يدك كش _ وسيله نقليه موتوري كه يدك يا يدك هايي را به دنبال خود مي كشد.

61 _ يدك متصل (شبه يدك يدك بدون نيروي محرك ( بي موتور )

فصل دوم _ شماره گذاري و كارت مشخصات ( ماده 2 تا 20

ماده 2 _ هر وسيله نقليه موتوري و غيرموتوري و يدك متصل كه در راههاي عمومي حركت مي كنند بايد داراي شماره باشد رانندگي با وسايل نقليه اي كه شماره گذاري نشده يا شماره آنها غيرمجاز است و همچنين گذاردن اين قبيل وسايل نقليه براي رانندگي در اختيار اشخاص ديگر ممنوع است مگر آنكه قبلا اجازه حركت از شهرباني دريافت كرده و در دست داشته باشند. مأموران انتظامي از حركت وسايل نقليه مذكور جلوگيري خواهند كرد.

ماده 3 _ مالك وسيله نقليه موظف است جهت شماره گذاري و اخذ كارت مشخصات وسيله نقليه خود به شهرباني محل مراجعه و فرم هاي مربوطه را تنظيم و امضا نمايد و به ضميمه مداركي كه از طرف شهرباني اعلام خواهد شد تسليم كند.

هرگاه اشخاص ديگري در مالكيت وسيله نقليه شركت يا نسبت به آن حق عيني داشته باشند نام و آدرس دقيق

آنان نيز بايد در درخواست قيد شود.

ماده 4 _ شهرباني پس از دريافت درخواست شماره گذاري و مدارك لازم با رعايت مقررات مذكور در ماده 5 براي شماره گذاري وسيله نقليه اقدام مي نمايد.

ماده 5 _ در موارد زير شهرباني مي تواند از انجام عمل شماره گذاري خودداري نمايد:

1 _ در صورتي كه وسيله نقليه معيوب بوده يا به جهات فني به كار افتادن آن در راهها خطرناك باشد.

2 _ چنانچه مشخصات وسيله نقليه با آنچه در اسناد مربوط ذكر شده مطابق نباشد.

3 _ اگر شماره گذاري وسيله نقليه قبلا به جهاتي ممنوع اعلام گرديده باشد.

4 _ هرگاه حقوق دولتي و عوارضي كه به موجب مقررات به وسيله نقليه تعلق گرفته پرداخت نشده باشد مگر با اجازه رييس كل شهرباني

5 _ چنانچه وسيله نقليه داراي علايم و تجهيزات پيش بيني شده در اين آيين نامه نباشد.

ماده 6 _ شماره گذاري بر روي وسيله نقليه از طريق نصب پلاكي كه وسيله شهرباني تهيه مي گردد انجام خواهد شد.

انواع پلاكها و ابعاد و رنگهاي آنها براي وسايل نقليه مختلف از طرف شهرباني معين و اعلام مي شود.

دارندگان وسايل نقليه مكلفند در مواقعي كه شهرباني لزوم تجديد و تعويض شماره ها را آگهي مي نمايد براي تجديد و تعويض شماره وسيله نقليه خود اقدام نمايند.

ماده 7 _ نصب پلاك به طريق زير به عمل مي آيد:

اگر وسيله نقليه داراي سه چرخ يا بيشتر باشد يك پلاك در جلو و پلاك ديگر در عقب آن نصب مي گردد.

در يدكها و وسايل نقليه اي كه داراي دو چرخ هستند فقط يك پلاك در عقب نصب مي شود.

پلاك عقب بايد در محلي نصب گردد كه با نور چراغ عقب وسيله نقليه قابل خواندن

باشد. پلاك هاي منصوب بايد هميشه در جاي خود قرار داشته باشد.

ماده 8 _ شهرباني پس از شماره گذاري و ثبت مشخصات وسيله نقليه كارتي كه حاوي مشخصات و ظرفيت آن باشد صادر و به مالك تسليم مي نمايد. اين كارت بايد هميشه همراه راننده وسيله نقليه مربوطه باشد. به علاوه ظرفيت وسايل نقليه مسافربري در داخل آنها طوري نوشته مي شود كه قابل خواندن باشد.

ماده 9 _ وسيله نقليه عمومي كه در هر شهر شماره گذاري مي شود بايد فقط در همان شهر و منطقه اي كه شهرباني تعيين مي كنند به كار پردازد مگر اينكه موافقت شهرباني هاي مربوط با تغيير محل كار جلب شده باشد والا از كاركردن جلوگيري خواهد شد.

ماده 10 _ هرگاه كارت مشخصات يا پلاك اتومبيل مفقود يا ضايع گردد مالك وسيله نقليه موظف است ضمن اعلام مراتب به مقامات صلاحيت دار حداكثر ظرف 48 ساعت شخصا يا وسيله نماينده خود جهت اخذ المثناي كارت يا پلاك جديد به شهرباني مراجعه نمايد.

ماده 11 _ سازندان و فروشندگان و حمل كنندگان وسايل نقليه فقط جهت عرضه نمودن يا نقل آنها از محلي به محل ديگر بدون انجام تشريفات شماره گذاري از شهرباني پلاك ويژه يا موقت دريافت خواهند كرد.

ماده 12 _ هر سازنده يا فروشنده وسيله نقليه موظف است دفتري براي ثبت سابقه استفاده از شماره هاي ويژه و تعيين اينكه در چه مدت و چه تاريخي شماره ويژه بر روي چه وسيله اي نصب و به وسيله چه كساني از آن استفاده شده داشته باشد، اين دفتر در مواقع مراجعه مأموران شهرباني بايد ارايه شود.

ماده 13 _ در مواردي كه مالك وسيله نقليه آدرس خود را

تغيير مي دهد بايد ظرف 48 ساعت اداره شهرباني را كتبا از آدرس جديد خود مطلع سازد.

ماده 14 _ مالك وسيله نقليه در صورتي كه بخواهد موتور يا هر يك از قطعات اصلي يارنگ آن را تغيير دهد موظف است قبلا مدرك مربوط را به شهرباني جهت كسب اجازه تسليم نمايد تا پس از تغيير آنها كارت مشخصات جديد صادر گردد.

ماده 15 _ در صورت انتقال مالكيت وسيله نقليه فروشنده موظف است فورا كارت مشخصات را به شهرباني محل تسليم نمايد. باضافه مالك جديد پس از انتقال بايد براي دريافت كارت مشخصات بنام خود به شهرباني مراجعه نمايد. شهرباني پس از وصول درخواست خريدار فتوكپي يا رونوشت مصدق سند انتقال ، كارت مشخصات جديدي بنام او صادر و به وي تسليم خواهد نمود.

ماده 16 _ شخصي كه وسيله نقليه در اختيار و تصرف او است (اعم از اينكه مالك باشد يا نباشد) موظف است در صورتي كه وسيله نقليه مورد تصرف غيرمجاز واقع شود و همچنين پس از رفع تصرف غيرمجاز حداكثر ظرف 48 ساعت مراتب را به مقامات انتظامي محل اعلام دارد.

ماده 17 _ شهرباني در موارد زير پلاك شماره را پس مي گيرد:

1 _ هرگاه پلاك اشتباها به وسيله نقليه اي نصب شده باشد.

2 _ در موارد مذكور در ماده 43 اصلاحي اين آيين نامه

3 _ وقتي كه وسيله نقليه اوراق شده باشد.

ماده 18 _ پس از رفع اشتباه يا فراهم شدن موجبات استرداد پلاك مذكور در بند 2 پلاك به صاحب وسيله نقليه مسترد خواهد شد.

ماده 19 _ شهرباني مي تواند پلاك شماره ويژه يا موقت متعلق به سازندگان و فروشندگان يا حمل كنندگان وسايل

نقليه را به علت عدم لزوم استعمال يا استعمال برخلاف مقررات آن يا به علت تقلب در آنها پس بگيرد.

ماده 20 _ كليه دارندگان وسايل نقليه موظفند ظرف دو ماه از تاريخ تصويب اين آيين نامه نشاني دقيق خود و مشخصات كامل وسيله نقليه خويش را به شهرباني محل شماره گذاري اعلام دارند.

فصل سوم _ گواهينامه رانندگي و كارت شهري ( ماده 21 تا 36

ماده 21 _ هركس بخواهد با هر نوع وسيله نقليه موتوري زميني رانندگي كند بايد داراي گواهينامه رانندگي مربوط به آن نوع وسيله نقليه باشد.

ماده 22 _ شرايط لازم براي صدور انواع گواهينامه هاي رانندگي به شرح زير است

الف _ گواهينامه رانندگي موتورسيكلت

1 _ سن 18 سال تمام

2 _ قبول شدن در آزمايشهاي آيين نامه راهنمايي و رانندگي و رانندگي با موتورسيكلت

بند ب _ گواهينامه رانندگي پايه 2 براي رانندگي با وانت و كاميونت تا ظرفيت 3500 كيلوگرم و اتومبيلهاي سواري و استيشن

1 _ سن 18 سال تمام

2 _ قبول شدن در آزمايشهاي آيين نامه راهنمايي و رانندگي با اتومبيل سواري

ج _ گواهينامه رانندگي پايه 1 براي رانندگي با كليه وسايل نقليه موتوري زميني به استثناي موتور سيكلت

1 _ سن 23 سال تمام

2 _ قبول شدن در آزمايشهاي آيين نامه راهنمايي و رانندگي و رانندگي با اتومبيلهاي بزرگ اعم از كاميون به ظرفيت بيش از 3500 كيلوگرم و اتوبوس

3 _ داشتن اطلاعات فني لازم

4 _ گذشتن 2 سال تمام از تاريخ اخذ گواهينامه رانندگي پايه 2.

د _ گواهينامه رانندگي ويژه براي رانندگي با وسايل نقليه سنگين _ جاده سازي و ساختماني و مخصوص حمل اشياي سنگين و جراثقال اسكله ها.

1 _

سن 23 سال تمام

2 _ قبول شدن در آزمايشهاي آيين نامه راهنمايي و رانندگي و روشن كردن موتور و راندن وسايل نقليه موردنظر در جهات مختلف _ ترمز كردن و دورزدن با آنها.

در گواهينامه رانندگي ويژه نوع وسيله نقليه اي كه دارنده مي تواند با آن رانندگي كند قيد مي شود. براي رانندگي با وسايل نقليه ويژه اي كه سرعت آنها از 30 كيلومتر در ساعت تجاوز مي كند در شهرها و راههاي عمومي علاوه بر داشتن گواهينامه ويژه داشتن گواهينامه پايه 1 نيزضروري است

ه _ گواهينامه رانندگي با تراكتور چرخ لاستيكي در مزارع

1 _ سن 18 سال تمام

2 _ قبول شدن در آزمايش آيين نامه راهنمايي و رانندگي

3 _ قبول شدن در امتحان رانندگي با تراكتور.

4 _ گواهي صلاحيت استفاده از ماشينهاي كشاورزي از طرف وزارت كشاورزي و منابع طبيعي

بند (و) _ گواهينامه رانندگي دوچرخه موتوردار (گازي :

1 _ سن 15 سال تمام

2 _ قبول شدن در آزمايش شفاهي آيين نامه راهنمايي و رانندگي

3 _ قبول شدن در امتحان رانندگي با دوچرخه موتوردار (گازي

تبصره 1 _ كساني كه سن آنان از 25 سال تمام كمتر نباشد براي اخذ هرگونه گواهينامه رانندگي از شرط سواد معاف مي باشند.

تبصره 2 _ دارندگان گواهينامه رانندگي پايه 2 در صورتي مي توانند با وسايل نقليه عمومي باري كه ظرفيت بارگيري آن مطابق مشخصات ساخت كارخانه سازنده بيش از 3500 كيلوگرم نباشد همچنين با اتومبيلهاي سواري عمومي و استيشن عمومي و ميني بوس و آمبولانس رانندگي نمايند كه سن آنان از 23 سال تمام كمتر نباشد و يكسال تمام از تاريخ اخذ گواهينامه گذشته باشد.

تبصره

3 _ دارندگان گواهينامه هاي رانندگي پايه 2 به شرط داشتن 23 سال تمام و قبول شدن در آزمايشهاي رانندگي با اتوبوس يك طبقه با اجازه مخصوص شهرباني مي توانند مادام كه در خدمت شركتهاي واحد اتوبوسراني هستند به رانندگي با اتومبيلهاي يك طبقه شركتهاي مذكور مبادرت ورزند.

تبصره 4 _ كليه گواهينامه هاي رانندگي با تراكتورهاي زراعتي كه تا تاريخ 24/11/1351 از طرف شهرباني صادر شده است همچنان معتبر مي باشد.

ماده 23 _ در موارد زير صدور گواهينامه رانندگي ممنوع است

1 _ هرگاه متقاضي به بيماري صرع يا جنون مبتلا باشد.

2 _ در صورتي كه متقاضي كور باشد مگر براي متقاضيان گواهينامه هاي موتورسيكلت و تراكتور زراعي و پايه دوم اتومبيل (بدون آنكه اجازه رانندگي وسايل نقليه عمومي و اتومبيلهاي آموزشگاه هاي رانندگي را داشته باشد) كه فاقد يك چشم بوده و ميزان ديد چشم سالم آنان نيزكمتر از 910 نباشد و به علاوه دارندگان گواهينامه پايه دوم اتومبيل فاقد يك چشم بايد نقص ميدان ديد خود را با نصب آينه مخصوص در اتومبيل جبران نمايند.

3 _ هرگاه ميزان ديد متقاضيان گواهينامه ها كمتر از حد مقرر بوده و با استفاده از عينك قابل جبران نباشد. حد مقرر ميزان ديد برحسب موارد به شرح زير است

الف _ براي گواهينامه هاي پايه دوم اتومبيل و تراكتور و ويژه و موتورسيكلت با يك چشم 120 و يا چشم ديگر 910 با ميدان ديد طبيعي يا در صورتيكه ميزان ديد يك چشم كمتر از910 باشد مجموع ديد دو چشم 1210 با ميدان ديد طبيعي

ب _ براي گواهينامه پايه يك و كارت مخصوص رانندگي با وسايل نقليه عمومي و اتومبيلهاي آموزشگاه هاي

رانندگي با يك چشم 210 و چشم ديگر 1010 با ميدان ديد طبيعي يا درصورتي كه ميدان ديد يك چشم كمتر از 1010 باشد مجموع ديد دو چشم 1410 با ميدان ديد طبيعي

4 _ براي كرمطلق و گوژپشت بجز گواهينامه پايه دوم رانندگي بدون آنكه اجازه رانندگي با وسايل نقليه عمومي و اتومبيلهاي آموزشگاههاي رانندگي را داشته باشد.

5 _ هرگاه متقاضي فاقد انگشتان دست يا پا باشد بنحوي كه فقدان انگشتان مانع انجام اعمال طبيعي و لازم براي رانندگي باشد.

6 _ اگر متقاضي به علت فقدان دست يا پا و يا ضعف بعضي از عضلات دست يا پا كه به مناسبت ابتلا به فلج يا امراض ديگري حاصل شده نتواند مستقلا يا با استفاده از دست و پاي مصنوعي و يا به كمك ماشين هايي كه وسايل مخصوص براي تسهيل رانندگي در آنجا تعبيه شده براحتي از عهده رانندگي برآيد.

ماده 24 _ هرگاه پزشك و افسر كاردان فني شهرباني تشخيص دهند كه اشخاص مبتلا به ضعف بينايي يا شنوايي و همچنين اشخاص مذكور در بندهاي 5 و 6 ماده قبل به كمك عينك يا سمعك يا ساير وسايل مصنوعي به طور طبيعي قادر به رانندگي مي باشند صدور گواهينامه بنام آنان در صورت جمع شرايط لازم ديگر مانعي ندارد ليكن در متن گواهينامه بايد تصريح شود كه فقط با عينك يا سمعك يا چه نوع وسيله اي مي تواند رانندگي نمايند.

آزمايش از داوطلبان ذكر شده در بندهاي 5 و 6 ماده قبل بايد وسيله سه نفر افسر كاردان فني شهرباني محل و يا نزديكترين مركز استان يا فرمانداري كل كه داراي سه نفر كاردان فني مي باشد و

با وسيله نقليه مخصوص انجام گيرد.

ماده 25 _ درخواست كننده هر نوع گواهينامه رانندگي بايد مداركي را كه از طرف راهنمايي و رانندگي اعلام مي شود به مراجع آگهي شده ارايه كند.

ماده 26 _ از متقاضي اخذ گواهينامه رانندگي قبل از ساير آزمايشها بايد آزمايش پزشكي به وسيله پزشكاني كه شهرباني معرفي مي نمايد يا افسرانيكه با وسايل و تجهيزات فني مخصوص آزمايش مزبور مجهز خواهند بود به عمل آيد.

ماده 27 _ هرگاه درخواست كننده گواهينامه رانندگي در آزمايشهاي مربوط موفق گردد گواهينامه رانندگي پس از مشاهده مدارك لازم صادر و به او تسليم خواهد شد.

ماده 28 _ مدت اعتبار هر گواهينامه در متن آن درج مي شود. دارنده آن ملزم است كه ظرف يكماه پس از پايان مدت مقرر براي تمديد مدت اعتبار يا تعويض آن به گواهينامه هم عرض به شهرباني مراجعه نمايد شهرباني مي تواند هنگام تمديد يا تعويض گواهينامه از متقاضي آزمايش پزشكي مجددي به عمل آورد.

هرگاه كساني كه مدت اعتبار گواهينامه آنان منقضي شده قبل از اخطار مأمورين براي تمديد يا تعويض آن به شهرباني مراجعه نمايند از پرداخت جريمه معاف خواهند بود.

تبصره _ گواهينامه هاي رانندگي سياسي احتياج به تمديد مدت اعتبار ندارند.

ماده 29 _ رانندگي با هر نوع تاكسي علاوه بر گواهينامه رانندگي (اعم از پايه 1 يا 2) مستلزم داشتن كارت مخصوص رانندگي تاكسي است كه از طرف راهنمايي و رانندگي صادر مي شود. براي صدور اين كارت راننده بايد داراي شرايط زير باشد:

1 _ داشتن حداقل 23 سال تمام

2 _ انقضاي 1 سال تمام از تاريخ اخذ گواهينامه رانندگي (در مورد گواهينامه رانندگي پايه 2)

3 _ داشتن سواد خواندن و

نوشتن

4 _ قبول شدن در آزمايش شهرشناسي

5 _ نداشتن سابقه محكوميت از حيث ارتكاب جنايات عمدي _ سرقت _ خيانت در امانت _ اخذ مال به عنف و جنحه هاي مربوط به منافيات عفت

ماده 30 _ اگر گواهينامه رانندگي يا كارت شهري مفقود شود يا از بين برود دارنده آن مي تواند تقاضاي صدور المثني كند.

شهرباني پس از احراز صحت ادعاي درخواست كننده با دريافت مدارك لازم المثني صادر و به وي تسليم خواهد نمود.

ماه 31 _ دارندگان گواهينامه هاي معتبر خارجي (اعم از ايرانيان يا خارجيان ) مي توانند تاشش ماه پس از ورود در ايران رانندگي نمايند ولي در صورت تمايل به ادامه رانندگي در ايران بايد قبل از انقضاي مدت مذكور گواهينامه خارجي خود را به گواهينامه ايراني تبديل نمايند.

ماده 32 _ تبديل گواهينامه رانندگي صادر شده از كشورهاي خارج به گواهينامه رانندگي ايراني منوط به مشاهده گواهينامه رانندگي خارجي و ترجمه رسمي آن و ساير مدارك لازم با توجه به كيفيت و نحوه صدور گواهينامه خارجي در كشور صادر كننده آن خواهد بود.

ماده 33 _ مأموران سياسي و كنسولي و اعضاي سازمان هاي بين المللي مي توانند براي تبديل گواهينامه هاي خود مدرك مندرج در ماده 32/1 از طريق وزارت امور خارجه به شهرباني كل ارسال دارند.

ماده 34 _ براي كسانيكه گواهينامه رانندگي آنان توقيف شد نبايد مجددا گواهينامه صادرشود و بفرض صدور از درجه اعتبار ساقط است و وسيله شهرباني اخذ و ابطال خواهد شد.

ماده 35 _ شهرباني مي تواند:

1 _ در صورتي كه گواهينامه رانندگي اشتباها يا ناقص صادر شده باشد آن را مسترد دارد و پس از رفع اشتباه يا نقص

گواهينامه صحيح صادر و تسليم كند.

2 _ هرگاه گواهي نامه هاي متعددي جهت رانندگي يك نوع وسيله نقليه به نام يكنفر صادرشود يكي از آنها را به انتخاب او به وي تسليم و بقيه را اخذ و ابطال نمايد. هرگاه صاحب گواهينامه مشمول تبصره ماده 193 اين آيين نامه باشد تمام محكوميت ها و تخلفات موردنظر كه در گواهي ماخوذ ثبت بوده بايد در گواهينامه اي كه به وي تسليم مي شود درج گردد.

ماده 36 _ هرگاه دارنده گواهينامه يكي از شرايط پزشكي مذكور در اين آيين نامه را از دست بدهد شهرباني مي تواند از او دعوت نمايد كه ظرف يك ماه براي انجام آزمايش هاي ضروري حاضر شود.

در صورتي كه فقدان شرط و صلاحيت رانندگي ضمن آزمايش جديد محرز گردد گواهينامه از وي اخذ و ابطال خواهد شد. اگر نقصي در شرايط مذكور وجود داشته باشد گواهينامه تا تكميل شرايط توقيف و سپس به صاحب آن مسترد خواهد گرديد.

فصل چهارم _ معاينه وسايل نقليه ( ماده 37 تا 45 )

ماده 37 _ راندن كليه وسايل نقليه عمومي بدون در دست داشتن برگ معاينه معتبر ممنوع است اين برگ كه مدت اعتبارش در متن آن قيد مي گردد بايد هميشه بر سطح داخلي شيشه جلو وسيله نقليه به نحوي كه براي مأمورين انتظامي قابل رويت باشد نصب گردد.

ماده 38 _ شهرباني مي تواند از كليه وسايل نقليه هر سال يك يا چند نوبت معاينه به عمل آورده در اين صورت مالكين و رانندگان مكلفند وسايل نقليه خويش را جهت معاينه در تاريخ و محلي كه شهرباني قبلا اعلام مي نمايد حاضر سازند.

ماده 39 _ هيچكس مجاز به صدور برگ معاينه نيست مگر آنكه اجازه اين كار كتبا از طرف

شهرباني به او داده باشد.

ماده 40 _ شهرباني مي تواند به بنگاههاي باربري يا مسافربري يا تعميرگاه ها يا امثال آنها كه مجهز به وسايل فني كامل و مورد لزوم و مكانيسين ورزيده باشند اجازه معاينه وسايل نقليه و همچنين صدور برگ معاينه آنها را بدهد. اين قبيل بنگاه ها بايد دفتري براي ثبت مشخصات وسايل نقليه مورد معاينه و برگهاي معاينه داشته باشند.

ماده 41 _ شهرباني پس از معاينه وسيله نقليه در صورت وجود تجهيزات مقرر در اين آيين نامه و فقدان نقص فني برگ معاينه صادر و به آورنده وسيله تسليم مي نمايد.

ماده 42 _ رانندگان يا مالكين وسايل نقليه ايكه ضمن معاينه معيوب يا ناقص تشخيص داده شده فقط مي توانند آن را در تاريخ و مسيري كه در برگ اجازه نامه صادره از طرف مأمور معاينه كننده مشخص مي شود تا تعميرگاه يا گاراژ منتقل سازند.

ماده 43 _ در مواردي كه حركت وسيله نقليه در راههاي عمومي طبق نظر كارشناس فني شهرباني يا ژاندارمري به واسطه معايب و نواقص مكانيكي خطرناك باشد پلاك آن اخذ و پس از رفع معايب و نواقص و معاينه مجدد مسترد مي شود.

ماده 44 _ شهرباني موظف است در مواقع ضروري بنگاهها و تعميرگاههاي مذكور در ماده 40 را بازرسي كند و چنانچه به هر جهتي از جهات صلاحيت معاينه كنندگان وسايط نقليه را مورد ترديد قرار دهد اجازه صادره را لغو نمايد.

ماده 45 _ در شهرهايي كه شهرباني محل فاقد افسر كاردان فني باشد رانندگان وسايل نقليه عمومي بايد اقلا هر سه ماه يكبار براي معاينه وسيله نقليه خود و دريافت برگ معاينه به نزديكترين شهرباني كه داراي كادر فني است يا محلي كه

از طرف شهرباني تعيين و اعلام شده است مراجعه نمايند.

فصل پنجم _ تجهيزات
قسمت اول _ تجهيزات وسايل نقليه موتوري ( ماده 46 تا 66 )

ماده 46 _ اشخاص حق ندارند هيچ نوع وسيله نقليه اي را كه فاقد لوازم و تجهيزات مذكور دراين فصل يا داراي لوازم و تجهيزات مخالف مقررات باشد در راههاي عمومي برانند و يا براي رانندگي در اختيار ديگري بگذارند.

ماده 47 _ كليه اتومبيلها و يدك كشها و تراكتورهاي باركش لااقل بايد داراي چراغهايي به شرح زير باشند:

1 _ دو چراغ بزرگ با دو استپ و نور سفيد در طرفين جلو.

2 _ دو چراغ كوچك با نور زرد يا سفيد براي تشخيص عرض اتومبيل در منتهي اليه هر يك ازدو سمت جلو.

3 _ دو چراغ كوچك با نور قرمز جهت تشخيص عرض اتومبيل در منتهي اليه هر يك از دوسمت عقب

4 _ دو چراغ كوچك با نور قرمز يا نارنجي براي ترمز (ايست در عقب كه به محض گرفتن ترمز روشن شده و از فاصله 35 متري ديده شود.

5 _ يك چراغ كوچك با نور سفيد در عقب براي تشخيص شماره پلاك نور اين چراغ بايد براي قرايت شماره پلاك از فاصله 25 متري كافي باشد.

6 _ يك چراغ كوچك به رنگ زرد يا سفيد جهت نشان دادن حركت با دنده عقب اين چراغ بايد طوري نصب گردد كه فقط موقع راندن به عقب روشن شود.

7 _ دو چراغ راهنماي الكتريكي يا مكانيكي با نور سفيد يا زرد در طرفين جلو و دو تاي ديگر از آن با رنگ قرمز در طرفين عقب براي اعلام قصد گردش به چپ يا به راست نور اين چراغها در روز بايد از فاصله 35 متري قابل

رويت باشد.

8 _ يدك و شبه يدك متصل بايد اقلا يك چراغ خطر قرمز در عقب داشته باشند. اگر وسيله نقليه اي داراي چند يدك زنجيري باشد نصب چراغ مذكور بايد در عقب آخرين يدك به عمل آيد.

ماده 48 _ نور چراغهاي كوچك جلو و خطر عقب بايد در شرايط جوي معمولي از فاصله 150 متري ديده شود نور چراغ هاي گردش و ايست نبايستي خيره كننده باشد.

ماده 49 _ سيم كشي چراغ ها بايد طوري به عمل آيد كه هر وقت راننده چراغهاي جلو يا چراغ هاي كمكي را روشن مي نمايد چراغهاي عقب نيز روشن شوند.

ماده 50 _ ارتفاع چراغهاي جلو نبايد از 135 سانتيمتر بيشتر و از 70 سانتيمتر كمتر باشد. ارتفاع چراغهاي عقب نيز نبايد از يك متر بيشتر و از 50 سانتيمتر كمتر باشد.

ماده 51 _ چراغهاي بزرگ جلو بايستي داراي تكمه تبديل نور باشند كه تابش نور را به بالا ياپايين به ترتيب زير عوض كند:

1 _ نور بالا (استپ بالا) بايد طوري ميزان گردد كه به وسيله آن وجود اشخاص يا اشياي از فاصله 150 متري تشخيص داده شود.

2 _ نور پايين (استپ پايين بايد به نحوي ميزان گردد كه به وسيله آن اشخاص يا اشياي از فاصله 35 متري مشخص شوند.

ماده 52 _ كليه وسايل نقليه امدادي بايستي در مرتفع ترين نقطه خود داراي يك چراغ خطرگردان يا رنگ يا بوقي كه توليد صداي مشخص نمايد باشند. نور قرمز چراغ خطر بايد از فاصله 150 متري قابل رويت باشد.

ماده 53 _ وسايل نقليه موتوري به داشتن تجهيزات زير مجازند:

1 _ دو عدد نورافكن در طرفين با اجازه مخصوص

شهرباني مشروط بر اينكه در شهرها و جاده هاي عمومي مورد استفاده قرار نگيرد.

2 _ دو عدد چراغ ويژه مه با نور زرد در طرفين قسمت جلو ارتفاع اين چراغها نبايد از يك متر بيشتر و از چهل سانتيمتر كمتر باشد. نور اين چراغها بايد طوري ميزان گردد كه در طول ده متر ازسطح افقي محل نصب چراغ بالاتر نيايد. هنگام استعمال چراغ هاي مه بايستي از نور پايين چراغهاي بزرگ نيز استفاده شود.

3 _ دو چراغ رانندگي اضافي با نور سفيد در جلو (چراغ كمكي كه ارتفاع آن نبايد از يك مترو نيم بيشتر و از چهل سانتيمتر كمتر باشد. اين چراغ ممكن است توام با چراغ هاي بزرگ جلو مورد استفاده قرار گيرد.

4 _ دو چراغ كوچك با نور زرد يا سفيد روي گلگير طرفين كه خيره كننده نباشد.

5 _ چراغهاي كوچك اضافي در جلو با نور سفيد يا زرد و در عقب با نور قرمز كه هنگام استفاده بايد مرتبا روشن و خاموش شده و از فاصله 150 متري ديده شوند.

ماده 54 _ تمام اتومبيلها و يدك كشها و تراكتورهاي باركش و انواع يدكها كه در جاده هاي عمومي عبور مي نمايند بايستي دو شيشه نورتاب ( رفلكتور ) برنگ قرمز يا شبرنگ در طرفين قسمت عقب خود باشند. هرگاه نور تابهايي در قسمت جلو نصب شوند بايد به رنگ زرد باشند.

ارتفاع نور تابها بيشتر از يك مترونيم و كمتر از شصت سانتيمتر نخواهد بود مگر آنكه بلندي خود وسيله نقليه از كف زمين كمتر از شصت سانتيمتر باشد.

نور تابهاي عقب يدكهاي مستقل ممكن است در دو طرف آن يا در دو طرف بار

نصب شود در تمام موارد مذكور بايد نور تابها كاملا قابل رويت بوده و شيشه هاي آنها داراي اندازه و خصوصياتي باشد كه موقع شب در مقابل نور چراغهاي وسايل نقليه ديگر از فاصله 150 متري كاملا مشهود گردد.

ماده 55 _ هر وسيله نقليه موتوري بايد مجهز به دو نوع ترمز پايي و دستي مجزا از هم با قدرت هاي مذكور در ماده 57 باشد كه هر يك به تنهايي بتواند آن را از حركت باز دارد.

ماده 56 _ يدك ها شبه يدكهايي كه ظرفيت آنها از 1400 كيلوگرم زيادتر است بايستي داراي ترمزي باشند كه راننده بتواند به وسيله آن يدك را متوقف سازد. طرز ساختمان اين ترمز بايد طوري باشد كه در صورت قطع ناگهاني وسيله اتصال يدك ترمز خود به خود گرفته شود و يدك را متوقف نمايد.

ماده 57 _ قدرت ترمز پايي بايد به قدري باشد كه در راهها مختلف طبق جدولهاي بين المللي كه ملاك عمل كارشناسان تصادفات راهنمايي و رانندگي است بتواند با شتاب معين از ادامه حركت وسيله نقليه جلوگيري نمايد. حداقل شتاب ترمز پايي نبايد از سه و نيم كمتر باشد قدرت ترمزدستي بايد به قدري باشد كه بتواند به تنهايي در سرعت قدم انساني (پنج كيلومتر درساعت بدون بار و مسافر در سطح آسفالته و مستقيم حداكثر پس از طي يك متر مسافت وسيله نقليه را كاملا از حركت بازدارد.

ماده 58 _ رانندگي با وسايل نقليه اي كه قدرت ترمز آنها طبق مشخصات مذكور نباشد ممنوع است

ماده 59 _ كليه وسايل نقليه موتوري بايد مجهز به بوق يا وسيله اخبار صوتي ديگري باشند كه توليد صداي

غيرعادي و ناهنجار ننمايد و صداي آن از فاصله هفتاد متري شنيده شود. به علاوه نصب كيلومتر شمار (سرعت سنج و درجه بنزين و چراغ نشان دهنده نوربالا كه كاملاسالم و قابل استفاده باشد الزامي است

الحا ق دو تبصره به ماده 59 آيين نامه راهنمايي و رانندگي

تبصره يك كليه وسايل نقليه شامل انواع خودروهاي سواري وسايط نقليه باركش ( وانت ، كاميونت ، كاميون _ تريلي و اتوبوس و ميني بوس اعم از پلاك ( شخصي ، عمومي ، دولتي ) بايد به كمربند ايمني استاندارد مجهز باشند (به استثناي اتوبوس و ميني بوس هاي شركت واحد)

تبصره 2 _ راننده و سرنشين رديف جلو كليه وسايط نقليه مندرج در تبصره يك (راننده و سرنشينهاي اتوبوسها و ميني بوس ها (به استثناي اتوبوسهاي شركت واحد) موظفند هنگام حركت در راهها (معابر درون شهري و برون شهري از كمربند ايمني استفاده نمايند.

تبصره 3 _ استفاده راننده در حين رانندگي از هرگونه وسايل و تجهيزات و يا اشتغال اعضاي موثر وي كه باعث انحراف ذهني و توجه در حين رانندگي گردد ممنوع است

ماده 60 _ هر وسيله نقليه موتوري بايستي مجهز به لوله اگزوز باشد كه مانع خروج صداهاي ناهنجار گردد، برداشتن تمام يا قسمتي از اين دستگاه ممنوع است

به هر نوع وسيله نقليه موتوري كه توسط شهرباني اعلام خواهد شد بايد تاخوگراف ( ثبت كننده سرعت ) نصب شود. اين دستگاه بايد كاملا قابل استفاده باشد و كاغذ ثبت كننده آن روزانه تجديد گردد.

ماده 61 _ كليه وسايل نقليه موتوري بايد داراي آيينه هايي در داخل باشد به نحوي كه

راننده بتواند به وسيله آنها لااقل تا فاصله هفتاد متري پشت سر خويش را ببيند. نصب آيينه در دو طرف خارج وسيله نقليه مجاز است

ماده 62 _ هر وسيله نقليه موتوري كه داراي شيشه جلو است بايد مجهز به دو برف پاك كن باشد. برف پاك كن ها بايد هميشه سالم و حاضر به كار باشد. تا در مواقع لزوم براي پاك كردن شيشه جلو از آن استفاده گردد.

ماده 63 _ دستگاه تهويه وسايل نقليه بايد طوري نصب گردد كه به هيچوجه توليد خطر براي سرنشينان آن نكند و محتوي گازهاي مسموم و آتش زا نباشد.

ماده 64 _ روي چرخ هاي وسايل نقليه يا كنار آنها نبايد اجسام اضافي و زايد مانند ميخ وپيچ هاي بلند يا هر شييي كه از موازات لاستيكها تجاوز كند وجود داشته باشد مگر آنكه درتراكتور هاي زراعتي و انواع كمباين لازم باشد.

ماده 65 _ اتوبوسها و كاميون ها شبها هنگام حركت در جاده ها بايد لوازم زير را هميشه همراه داشته باشد تا در مواقع ضرورت بر حسب مورد از آنها استفاده نمايند:

1 _ سه چرخ با سه مشعل الكتريكي يا سه فانوس و يا سه شيشه نور تاب يا تابلوي شبرنگ با نور قرمز كه در شرايط جوي معمولي از فاصله 150 متري قابل رويت باشند.

2 _ در صورت فقدان لوازم مذكور لااقل سه چراغ الكتريكي با نور قرمز.

3 _ دو پرچم قرمز به ابعاد لااقل يك متر با چوب پرچم

ماده 66 _ وسايل نقليه ايكه مواد خطرناك حمل مي كنند بايد فقط سه چراغ قرمز الكتريكي همراه داشته باشند.

حمل فانوس براي آنها ممنوع است باضافه وسايل نقليه مزبور بايد

داراي دستگاه پمپ آتش نشاني آماده به كار باشند. اين پمپ ها بايستي در محلهايي نصب شوند كه هنگام ضرورت بتوان فورا آنها را مورد استفاده قرار داد.

قسمت دوم _ تجهيزات اختصاصي موتورسيكلت و دوچرخه ( ماده 67 تا 68

ماده 67 _ موتور سيكلت و دوچرخه هاي موتوردار بايد داراي حداقل يك و حداكثر دوچراغ با نور سفيد در جلو و يك چراغ خطر با شيشه نور تاب قرمز رنگ در عقب و يك آيينه روي فرمان باشند. نصب راهنماي الكتريكي براي موتورهاي سه چرخ نيز ضروري است

راكبين موتورسيكلت بايد به كلاه كاسك مخصوص مجهز باشند.

ماده 68 _ هر دوچرخه بايد داراي تجهيزات زير باشد:

1 _ يك چراغ با نور سفيد در جلو كه تا مسافت 150 متري جلوي آن را به قدر كافي روشن سازد.

2 _ يك چراغ با نور قرمز در عقب كه از فاصله 150 متري ديده شود.

3 _ يك چراغ قرمز شب نما در عقب كه نور وسايل نقليه پشت سر را از فاصله بيست متري منعكس نمايد.

4 _ يك زنگ يا بو ق كه صداي آن از فاصله سي متري شنيده شود. نصب و استعمال زنگهاي صوتي يا آژير يا بو ق خطر براي دوچرخه ها ممنوع است

5 _ ترمز كه به محض گرفتن آن دوچرخه متوقف گردد.

فصل ششم _ مقررات حمل بار ( ماده 69 تا 78 )

ماده 69 _ طول و عرض وسايل نقليه باربري همان است كه بر طبق مشخصات ( كاتالوك ) سازنده معين گرديده ولي ظرفيت آن مطابق نظر افسر كاردان فني شهرباني تعيين مي شود. ارتفاع هيچ وسيله نقليه اي به انضمام بار آن از سطح راه نبايد از چهار متر تجاوز كند.

ماده 70 _ وسايل نقليه مسافربري حق ندارند بارهايي را كه از داخل اطاق آنها يا گلگيرها به اطراف تجاوز كرده باشد حمل كنند.

ماده 71 _ بارهاي وسايل نقليه باركش نبايستي از قسمت جلوي اطاق بيش از يك متر

و از قسمت عقب اطاق بيش از دو متر باشد. به هر حال بايد علايم لازم و چراغ قرمز خطر در ابتدا و انتهاي بار نصب شود.

ماده 72 _ محدوديت طول بار وسايل نقليه كه در ماده فوق تصريح شده درباره بارهايي كه بنا بر وضع و طبيعت يا ساختمان مخصوص قابل تفكيك و تجزيه نيستند رعايت نمي شود مشروط بر اينكه اينگونه بارها روي يدكهاي طولاني گذارده شوند. در هر حال اگر طول بار از بيست متر تجاوز كند براي حمل آن بايد پروانه مخصوص از مقامات صلاحيتدار اخذ گردد.

ماده 73 _ مقامات صلاحيتدار مي توانند جهت حمل محمولاتي كه قابل تجزيه نبوده و بيش از ظرفيت يا بزرگتر از حجم معين است پروانه مخصوصي كه حاوي مشخصات و ظرفيت وسيله نقليه حمل كننده و وزن و حجم بار و مسير و تعداد دفعات رفت و آمد يا مدت حمل مستمر است صادر كنند. اين پروانه بايد تا پايان مدت اعتبار آن نزد راننده موجود باشد و هنگام مراجعه مأموران انتظامي ارائه گردد.

ماده 74 _ وسايل نقليه اي كه در حدود مواد 70 و 71 و 72 حمل بار مي كنند بايد:

1 _ شبها دو چراغ يا دو فانوس قرمز رنگ در آخرين نقطه طرفين عقب بار نصب نمايند به طوريكه از فاصله يكصد و پنجاه متري طرفين و عقب وسيله مزبور ديده شود.

2 _ روزها دو پرچم يا دو پارچه قرمز رنگي كه سطح آن لااقل نيم متر مربع باشد در انتهاي بار آويزان كنند به نحوي كه رانندگان پشت سر بتوانند آن را از فاصله مذكور در بند يك اين ماده بينند.

ماده 75 _ حمل مواد خطرناك فقط

با وسايل نقليه مخصوص مجاز است و با وسايل مسافري يا باربري معمولي جز با اجازه شهرباني ممنوع است

ماده 76 _ بنگاهها بايد بارهاي وسايل نقليه را طوري بارگيري نمايند و محكم ببندند كه هيچگونه خطر افتادن يا چكه كردن يا باز شدن و يا پخش شدن در هوا وجود نداشته باشد.

ماده 77 _ يدك يا هر نوع وسيله نقليه اي كه توسط وسيله نقليه ديگري كشيده مي شود بايد با سيمهاي آهني يا ميله هاي محكم به وسيله كشنده متصل شود به طوريكه هيچگونه خطر گسيختن نداشته و تحمل كشش وسيله نقليه را بنمايد. طول وسيله اتصال نبايد از پنج متر زيادتر باشد.

هرگاه وزن يدك با بار آن از دو هزار كيلوگرم زيادتر باشد بايد با دو رشته اتصال محكم بسته شود.

ماده 78 _ رانندگان موظفند به دستور مأموران صلاحيتدار وسيله نقليه را جهت توزين به روي قپان ببرند. هرگاه ضمن توزين معلوم شود كه بيش از ظرفيت مقرر بارگيري شده بار اضافي تخليه مي شود. در اين صورت مسئوليت انبار كردن و حفظ آن به عهده مالك و راننده است

فصل هفتم _ تصادفات ( ماده 79 تا 85 )

ماده 79 _ راننده هر وسيله نقليه اي كه مرتكب تصادف منجر به جرح يا فوت گردد موظف است بلافاصله وسيله نقليه را در محل تصادف متوقف سازد و مادام كه تشريفات مربوط به رسيدگي وسيله كارشناسان شهرباني يا ژاندارمري خاتمه نيافته مطلقا از تغيير وضع اتومبيل ياصحنه تصادف خودداري نمايد. ليكن هرگاه تصادف فقط منجر به خسارت مالي شود به نحوي كه امكان حركت از وسيله نقليه سلب نشده باشد راننده موظف است وسيله نقليه را در نزديكترين محلي كه موجب سد

معبر نگردد براي رسيدگي و معاينه متوقف سازد. مگر اينكه درمورد خسارت از طرف بيمه مقرراتي وضع و اعلام شده باشد كه در اين صورت توقف در محل به شرط انجام مقررات بيمه از طرف رانندگان اجباري نخواهد بود.

تبصره 5 _ در نقاطي كه كارشناس شهرباني يا ژاندارمري وجود ندارد يا حضور به موقع آنان مقدور نباشد در اين صورت مسئولان امر از نظريات مستدل سه نفر از رانندگان پايه يكم استفاده خواهند كرد.

ماده 80 _ رانندگان وسايل نقليه اي كه به هر ترتيب تصادف نموده اند در صورت وقوع جرح موظفند كمكهاي لازم را به مجروحين نموده و در اعزام آنان به بيمارستان مساعدت نمايند.

ماده 81 _ رانندگان مذكور مكلفند در موارد تصادف منجر به جرح يا فوت نام و نشان صحيح و مشخصات گواهينامه رانندگي و وسيله نقليه خود را بلافاصله به مأمورين انتظامي اعلام دارند.

ماده 82 _ رانندگانيكه با وسيله نقليه متوقف فاقد سرنشين تصادف مي نمايند بايد در محل وقوع تصادف صاحب يا راننده وسيله متوقف و مأمورين انتظامي را از هويت و نشاني كامل خود آگاه سازند و در صورت عدم دسترسي به ايشان نام و نام خانوادگي و نشاني دقيق خويش و شماره و ساير مشخصات وسيله نقليه خود را روي كاغذي بنويسند و در محل قابل رويتي دروسيله نقليه متوقف الصاق نمايند.

ماده 83 _ رانندگانيكه با اشيا يا حيوانات تصادف نموده و باعث خسارت يا اتلاف آنها مي شوند مكلفند كه در محل مالك يا حافظ اشيا يا حيوانات مورد تصادف را طبق دستور ماده فوق مطلع سازند.

ماده 84 _ هرگاه راننده وسيله نقليه اي در اثر تصادف توانايي اجراي مقررات مندرج در

مواد 82 و 83 را نداشته باشد در اين صورت مالك آن وسيله نقليه موظف است در اولين فرصت پس از آگاهي از واقعه مراتب را به مأمورين مربوط اعلام دارد.

ماده 85 _ اتوسرويس ها (تعميرگاه ها) و توقفگاه ها (پاركينگها) موظفند ظرف 24 ساعت پس از رويت وسيله نقليه اي كه آثار تصادف يا جاي گلوله در آن وجود دارد مراتب را با ذكر مشخصات اتومبيل و در صورت امكان با ذكر نام و نشان راننده به شهرباني يا ژاندارمري محل اعلام دارند.

فصل هشتم _ علايم راهنمايي و رانندگي
قسمت اول _ علايمي كه مقامات و مأموران انتظامي به كار مي برند ( ماده 86 تا 94 )

ماده 86 _ علايم راهنمايي و رانندگي كه براي كنترل و تنظيم عبور و مرور در راهها به كارمي رود وسيله شهرباني و تهيه و نصب آنها با شهرداري است در خارج شهرها انتخاب محل نصب با ژاندارمري و تهيه و نصب آنها با وزارت راه خواهد بود.

ماده 87 _ رانندگان كليه وسايل نقليه و اشخاص اعم از پياده يا سوار بر حيوانات موظفند از علايم راهنمايي و رانندگي تبعيت نمايند مگر اينكه مأموران انتظامي به جهاتي عدم رعايت آنها را در محل مجاز اعلام كنند.

ماده 88 _ كنترل و تنظيم عبور و مرور ممكن است به وسيله چراغها يا خطوط يا تابلو ها يا نوشته ها يا مأموران انتظامي و يا به هر وسيله ديگري كه بر حسب مورد مقتضي باشد به عمل آيد. در هر حال فرمان پليس بر تمام علايم ديگر مقدم است

ماده 89 _ در محلهايي كه عبور و مرور به وسيله چراغ راهنمايي كنترل مي شود رنگهاي زير براي مقاصدي كه معين شده است به كار مي رود:

1 _ چراغ سبز براي حركت _ وسايل نقليه ايكه با چراغ سبز

روبرو مي شوند حق عبور ياگردش را دارند مگر آنكه گردش به وسيله علامت ديگري ممنوع شده باشد. در هر حال وسايل نقليه در حال گردش بايد حق تقدم وسايل نقليه اي را كه مستقيم مي روند و حق تقدم پيادگاني راكه از گذرگاه پياده در حركتند رعايت نمايند.

2 _ چراغ زرد براي احتياط _ وسايل نقليه ايكه با اين چراغ روبرو مي گردند نبايد به تقاطع ياگذرگاه پياده نزديك شوند و در صورت ورود قبلي موظفند به حركت خود ادامه دهند و از تقاطع يا گذرگاه عبور كنند.

3 _ چراغ قرمز براي ايست كامل _ وسايل نقليه ايكه با چراغ قرمز برخورد مي كنند بايد قبل از خط مخصوص ايست توقف كامل نمايند و در صورت فقدان خط ايست در فاصله پنج متري چراغ راهنمايي بايستند و تا روشن شدن چراغ سبز منتظر بمانند.

4 _ چراغ چشمك زن زرد براي عبور با احتياط _ وسايل نقليه مكلفند با مشاهده اين چراغ ازتقاطع و گذرگاه پياده با احتياط كامل و سرعت كم عبور نمايند.

5 _ چراغ چشمك زن قرمز براي ايست و عبور _ وسايل نقليه در صورت برخورد با اين چراغ بايد قبل از ورود به تقاطع يا گذرگاه پياده توقف كامل كنند و پس از اطمينان از عدم وجود خطرتصادف حركت نمايند.

ماده 90 _ انواع خطوطي كه روي راهها بايد كشيده شود مطابق نمونه هاي منضم به اين آيين نامه است

ماده 91 _ تابلوها بايد مطابق نمونه بين المللي كه ضميمه اين آيين نامه است تهيه و نصب شود.

ماده 92 _ در محلهايي كه چراغ قرمز يا هر نوع علايم ايست ديگر وجود دارد ممكن است به وسيله پيكان سبزي كه

در كنار چراغ قرمز تعبيه مي شود يا با نصب تابلو به وسايل نقليه اجازه داده شود كه در مسير معيني حركت نمايند. در اين مورد رعايت حق تقدم پيادگان و وسايل نقليه كه با چراغ سبز جهت ديگر اجازه عبور داشته اند الزامي است

ماده 93 _ نصب آگهي يا علامت يا تابلو يا وسايلي كه داراي شباهت با علايم و يا تابلو هاي راهنمايي و رانندگي باشد يا از آنها تقليد شود و يا منظور از آن هدايت و كنترل وسايل نقليه باشد و يا به طريقي باعث جلوگيري از رويت علايم و تابلو و وسايل راهنمايي و رانندگي گردد و همچنين نصب چراغهاي رنگي تبليغاتي در مجاورت چراغهاي راهنمايي به طوريكه موجب اشتباه رانندگان گردد ممنوع است مقامات انتظامي مي توانند در صورت مشاهده چنين اشيايي جهت برداشتن آنها اقدام كنند. با اين وصف ممكن است از طرف موسسات يا اشخاص با اجازه مقامات صلاحيتدار علايمي جهت هدايت مراجعين به اماكن اطراف راه نصب گردد.

ماده 94 _ هيچكس حق ندارد بدون اجازه مقامات شهرباني تغييراتي در علايم راهنمايي و رانندگي و ديگر وسايل تنظيم عبور و مرور وسايل نقليه و راه آهن بدهد و يا در متن آن تصرفاتي نمايد.

قسمت دوم _ علايمي كه رانندگان بايد به كار برند ( ماده 95 تا 96 )

ماده 95 _ رانندگانيكه قصد گردش به راست يا به چپ يا توقف را دارند مكلفند از فاصله يكصد متري محل گردش يا توقف وسيله چراغ راهنما به ترتيب زير علامت دهند:

1 _ براي گردش به راست چراغ راهنماي سمت راست وسيله نقليه را روشن كنند.

2 _ براي گردش به چپ چراغ راهنماي سمت چپ را روشن نمايند.

3 _ براي توقف چراغ راهنماي سمت راست را روشن

نمايند.

ماده 96 _ رانندگان وسايل نقليه موتوري فاقد چراغ راهنما و همچنين وسايل نقليه غيرموتوري و موتور سيكلتها و دوچرخه ها بايد با دست به شرح زير علامت بدهند:

1 _ براي گردش به راست دست چپ را به طرف بالا نگاهدارند.

2 _ براي گردش به چپ دست چپ را به طور افقي نگاهدارند.

3 _ براي توقف دست چپ را به طرف پايين نگاهدارند.

4 _ براي كاستن سرعت دست چپ را به طور افقي از بالا به پايين متناوبا حركت دهند.

ماده 97 _ علايم اخبار و همچنين علايم سبقت گرفتن به شرح ذيل است

1 _ در روز بوق كوتاه

2 _ در شب چند بار خاموش و روشن كردن چراغ بزرگ جلوي وسيله نقليه يا تعويض استپ

هنگام سبقت گرفتن اعم از اينكه روز باشد يا شب براي جلب توجه وسايل نقليه پشت سراستفاده از چراغ راهنما ضروري است

قسمت سوم _ علايم اختصاصي و استثنايي بعضي از وسايل نقليه ( ماده 98 تا 104

ماده 98 _ اتومبيلهاي امدادي و مدارس بايد داراي دستگاه اخبار قابل رويت مندرج در ماده 52 اين آيين نامه باشند و روي بدنه اتومبيل هم مطابق دستور شهرباني عبارات و علايم مميزه به طور خوانا نقش گردد.

ماده 99 _ رانندگان وسايل نقليه ايكه مواد خطرناك حمل مي كنند بايد در طرفين و عقب وسيله نقليه تابلويي كه روي آن كلمه (خطر) با حروف درشت به رنگ قرمز نوشته شده باشدنصب كنند.

ماده 100 _ هرگاه وسيله نقليه اي شب در كنار راه توقف نمايد و نور كافي در آن محل براي تشخيص اشيا يا اشخاص از فاصله 150 متري وجود نداشته باشد راننده ( اعم از اينكه داخل وسيله نقليه باشد يا خارج آن مكلف است چراغهاي كوچك جلو

و خطر عقب وسيله نقليه را روشن نگهدارد چنانچه چراغ كوچك جلو خراب شده باشد لااقل چراغ هاي بزرگ را با نور پايين روشن سازد.

ماده 101 _ هرگاه در راهها خرابي غيرقابل پيش بيني براي هر نوع وسيله نقليه موتوري ايجاد شود راننده مكلف است آن را از مسير عبور و مرور خارج و در محل مناسبي كه موجب سد راه و مزاحمت ساير وسايل نقليه و عابرين پياده نباشد متوقف سازد در اين مورد و در ساير موارديكه وسيله مزبور قادر به حركت نباشد و انتقال آنها به محل مناسبي مقدور نگردد در صورت فقدان نور كافي در راه بايد به منظور اخبار به ساير رانندگان علايم ايمني به ترتيب زير در محل قراردهد:

1 _ در وسط راه يك فانوس يا يك چراغ يا يك مشعل نوراني قرمز در فاصله هفتاد متري جلو و يكي در فاصله هفتاد متري عقب و يكي ديگر در پهلوي وسيله از كار افتاده بگذارد.

2 _ هرگاه وسيله نقليه سرپيچ يا تپه اي از كار بيفتد فانوسها يا چراغها يا مشعلها را بايد در فواصل مناسبي قرار دهد تا وسايل نقليه ديگر از فاصله دويست متري متوجه خطر بشوند.

ماده 102 _ هرگاه وسيله نقليه موتوري در راههاي خارج شهر از كار بيفتد و به علت كفايت روشنايي احتياجي به استفاده از چراغ يا مشعل نباشد راننده بايد در وسط جاده يك مثلث شبرنگ قرمز متساوي الاضلاع از نوع علامت احتياط به ابعاد 30 سانتيمتر در فاصله هفتادمتري جلو و مثلث مشابه ديگري در فاصله هفتاد متري عقب آن به نحويكه كاملا قابل رويت باشد،قرار دهد.

ماده 103 _ اگر وسيله نقليه اي

كه مواد خطرناك حمل مي كند در ساعات و شرايط مندرج درماده 100 در راههاي خارج شهر از كار بيفتد راننده موظف است كه در وسط جاده يك چراغ الكتريكي قرمز با باطري در فاصله هفتاد متري جلو و يكي در فاصله هفتاد متري عقب و يكي ديگر در پهلوي وسيله از كار افتاده بگذارد. استفاده از فانوس يا چراغ يا مشعل براي اين قبيل وسايل نقليه ممنوع است

ماده 104 _ روي يدك و هر نوع وسيله نقليه ايكه توسط وسيله نقليه ديگر كشيده شود بايد يك پرچم سفيد به طول و عرض لااقل نيم متري طوري نصب شود تا ساير رانندگان از فاصله دور و از طرفين جاده آن را مشاهده نمايند.

فصل نهم _ مقررات رانندگي
قسمت اول _ مسير و جهت عبور ( ماده 105 تا 112 )

ماده 105 _ رانندگان كليه وسايل نقليه موظفند كه از منتهي اليه سمت راست راه حركت نمايند مگر در موارد زير:

الف _ در موقع سبقت گرفتن از وسيله نقليه جلو.

ب _ موقعي كه سمت راست جاده به هر علتي مسدود و غيرقابل عبور باشد.

پ _ هنگام گردش به چپ

ماده 106 _ در راههايي كه خط كشي شده وسايل نقليه بايد در مسير بين خطوط حركت كنند و از آن خارج نشوند مگر اينكه احتياط كامل را رعايت نمايند و قبلا با دادن علامت ، وسايل نقليه ديگر را از قصد خودآگاه سازند.

ماده 107 _ رانندگي در قسمت وسطي راههايي كه به وسيله خط كشي يا علايم ديگر به سه قسمت تقسيم شده ممنوع است مگر براي سبقت گرفتن يا گردش به چپ

ماده 108 _ در راههايي كه به وسيله موانع مخصوص يا سكو به دو قسمت تقسيم شده رانندگان موظفند از قسمت

راست حركت كنند و حق ندارند از روي موانع بگذرند.

ماده 109 _ در راهها يكطرفه راننده وسايل نقليه بايد در جهت مجاز عبور كند و حركت خلاف جهت مزبور ممنوع است

ماده 110 _ در ميدانهاي سكودار رانندگان وسايل نقليه موظفند از طرف راست سكو گردش نمايند.

ماده 111 _ در معابريكه عبور وسايل نقليه كندرو مجاز اعلام گرديده رانندگان اين قبيل وسايل در هر حال مكلفند كه از منتهي اليه سمت راست يا محلهايي كه براي عبور آنها تعيين شده حركت نمايند.

ماده 112 _ در مواقعي كه وسيله نقليه اي از روبروي وسيله نقليه ديگري در جهت مخالف حركت مي كند راننده هر يك از آنها بايستي حتي المقدور در طرف راست خود حركت نمايد و مخصوصا در راههايي كه از هر طرف فقط يك وسيله نقليه مي تواند عبور كند رانندگان بايد سعي نمايند كه در هنگام عبور فاصله كافي بين دو وسيله وجود داشته باشد.

قسمت دوم _ سرعت ( ماده 113 تا 117 )

ماده 113 _ در راهها و مناطقي كه ميزان سرعت رانندگي به وسيله تابلو يا علايم ديگر راهنمايي معين نگرديده حداكثر سرعت مجاز براي رانندگان وسايل نقليه به قرار ذيل مي باشد:

اول _ در شهرها

1 _ در خيابانها پنجاه كيلومتر در ساعت

2 _ در كوچه ها و ميدان ها و پيچ ها بيست كيلومتر در ساعت

دوم _ در راههاي خارج شهر و مناطق غيرمسكوني روزها 95 كيلومتر و شبها 80 كيلومتر درساعت.

ماده 114 _ اداره راهنمايي و رانندگي مي تواند رد مواقع يا محلهاي ضروري از طريق نصب تابلو يا علايم ديگر حداقل سرعت را نيز معين و اعلام نمايد. در اين صورت رانندگي با سرعت كمتر از حداقل مجاز نخواهد بود.

ماده 115 _

رانندگان حق ندارند در راهها آن قدر با سرعت كم حركت نمايند كه باعث كندي عبور و مرور يا اختلال در آن بشوند مگر آنكه براي احتراز از خطر و تصادف ضروري باشد.

ماده 116 _ رانندگان وسايل نقليه موظفند در تقاطع هايي كه فاقد چراغ راهنما يا مأمور انتظامي يا تابلوي ايست مي باشد در سرپيچها، جاده هاي تنگ و تپه ها و به طور كلي در محلهايي كه موانعي در مسير حركت آنان وجود داشته باشد و همچنين در مواقع بارندگي (برف _ باران يامه يا كولاك و امثال آنها از سرعت وسيله نقليه تا حدي كه بر حسب مورد براي احتراز از خطر يا تصادف ضرورت دارد بكاهند.

ماده 117 _ رانندگي با انواع دوچرخه هاي موتوردار در شب با سرعتي بيش از 40 كيلومتر درساعت مجاز نيست مگر اينكه نور چراغ جلوي آنها براي تشخيص اشيا و انسان از فاصله يكصدمتري كافي باشد كه در اين صورت هم نمي توانند از حداكثر سرعت مقرر تجاوز نمايند.

قسمت سوم _ سبقت ( ماده 118 تا 120 )

ماده 118 _ رانندگانيكه قصد سبقت گرفتن از وسايل نقليه اي را كه در جهت آنان حركت مي نمايند دارند پس از دادن علايم لازم فقط از سمت چپ آنها سبقت گيرند و پس از سبقت وطي مسافت كافي مجددا به طرف راست خود متوجه شوند به نحوي كه راه وسيله نقليه اي كه ازآن سبقت گرفته شده مسدود نگردد يا موجب تصادف نشود معذالك سبقت گرفتن از طرف راست وسيله نقليه ايكه در حال گردش به چپ مي باشد مجاز است

ماده 119 _ رانندگان وسايل نقليه ايكه از آنها سبقت گرفته مي شود بايستي راه را براي وسيله نقليه ايكه در حال سبقت گرفتن است باز

كنند و بر سرعت خود نيفزايند.

ماده 120 _ سبقت گرفتن در موارد زير ممنوع است

1 _ در سرپيچهاي تند و سربالايي كه ميدان ديد راننده كم است

2 _ از پنجاه متر مانده به پيچها تا پنجاه متر بعد از آن يا در تقاطع راهها يا در تقاطع راه آهن

3 _ در مواقعيكه روشنايي و ميدان ديد به هر علت كافي نباشد.

4 _ سبقت از وسيله نقليه ايكه خود در حال سبقت گرفتن است مگر در راهي كه به مناسبت وجود سه رديف خط كشي بريده يا بيشتر از سه رديف اين عمل مجاز باشد.

5 _ براي اتوبوسها و كاميونها در معابر شهري

6 _ از يكصد متر مانده به مدخل تونلها و پلها تا انتهاي آنها.

7 _ در نقاطي كه با نصب علايم مخصوص سبقت گرفتن ممنوع اعلام شده باشد.

قسمت چهارم _ حق تقدم ( ماده 121 تا 127 )

ماده 121 _ رعايت مقررات مربوط به حق تقدم عبور براي همه اجباري است مگر درموارديكه به موجب مقررات خاص يا علايم مخصوص راهنمايي خلاف اين حكم اجازه داده شده باشد.

ماده 122 _ حق تقدم عبور وسايل نقليه در تقاطع و ميدان هايي كه هيچگونه علامت و چراغ راهنما وجود نداشته باشد به ترتيب زير است

1 _ در تقاطع هم عرض اگر دو وسيله نقليه اي كه روبروي يكديگر در حركتند بخواهند با هم در داخل خيابان مجاور واحدي شوند حق تقدم عبور با وسيله اي است كه به سمت راست گردش مي كند.

2 _ هرگاه دو يا چند وسيله نقليه از دو يا چند راه مختلف به مدخل تقاطع هم عرض يا ميداني برسند، حق تقدم عبور با وسيله اي است كه در طرف راست وسيله ديگر

قرار دارد.

3 _ در سه راهها حق تقدم عبور با وسيله نقليه اي است كه مستقيم حركت مي كند ولو آنكه عرض خياباني كه مسير آنست از عرض خيابان تلاقي كننده كمتر باشد.

ماده 123 _ در برخورد راه اصلي با راه فرعي حق تقدم با وسيله اي است كه از راه اصلي عبورمي كند. رانندگاني كه از راه فرعي وارد راه اصلي مي شوند بايد قبل از ورود به راه اصلي توقف كامل نمايند و پس از اطمينان از عدم برخورد با وسايل نقليه اي كه احتمالا در راه اصلي حركت مي كنند وارد اين راه بشوند.

ماده 124 _ مقررات ماده فوق براي وسيله نقليه اي كه از راه خصوصي يا گاراژ يا كوچه يا تعميرگاه و امثال آنها به معابر عمومي وارد مي شود نيز لازم الرعايه است

ماده 125 _ وسيله نقليه اي كه در حركت است بر وسايل نقليه متوقفي كه در حال حركت كردن يا جلو و عقب زدن يا دور زدن هستند حق تقدم عبور دارد.

ماده 126 _ در گذرگاه پياده حق تقدم عبور با عابرين پياده است

ماده 127 _ در خيابان يا در تقاطعي كه وسايل نقليه روبروي يكديگر حركت مي كنند، هرگاه وسيله اي بخواهد گردش به چپ كند حق تقدم با وسيله اي نقليه اي است كه مستقيم عبور مي نمايد.

در محل پارك كنار خيابان حق تقدم براي پارك كردن با وسيله اي است كه ضمن حركت به عقب مشغول پارك كردن است

قسمت پنجم _ استفاده از چراغها ( ماده 128 تا 133 )

ماده 128 _ راننده وسيله نقليه اي كه در حركت است شب يا هر موقع ديگري كه به علت كمي روشنايي نتواند اشيا و اشخاص را از فاصله 150 متري به خوبي تشخيص دهد بايد

چراغهاي آن را به ترتيب مقرر در مواد بعدي روشن نمايد.

ماده 129 _ در خيابانها و جاده هايي كه نور كافي وجود دارد بايد فقط از چراغهاي كوچك و در صورت خرابي ناگهاني چراغهاي كوچك جلو از نور پايين چراغهاي بزرگ استفاده شود.

ماده 130 _ در ساعاتي كه چراغها بايد روشن باشند، اگر چند وسيله نقليه متصل به هم حركت كنند، روشن كردن چراغهايي كه به لحاظ محل نصبشان پوشيده مي شوند ضرورت ندارد ولي در هر حال چراغهاي جلوي وسيله اولي و چراغهاي عقب وسيله آخري بايد روشن باشند.

ماده 131 _ وسايل نقليه موتوري موظفند كه در جاده ها از نور بالا استفاده كنند تا بتوانند كليه اشيا و اشخاص را در فاصله دور به بينند مگر در موارد زير كه بايد از نور پايين استفاده نمايند:

1 _ در موقع روبرو شدن با وسيله نقليه اي كه از جهت مخالف حركت مي كند، در اين صورت راننده بايستي از فاصله 150 متري از نور پايين استفاده نمايد تا نور بالا چشمهاي راننده مقابل را خيره نسازد. در عين حال براي جلوگيري از تابش خيره كننده نور به چشم رانندگان ديگر ممكن است برحسب مورد از چراغهاي كوچك يا چراغهاي مه استفاده نمود.

2 _ هنگامي كه وسيله نقليه از فاصله 150 متري عقب وسيله نقليه ديگري كه در حال حركت است عبور مي كند مگر وقتي كه در حال سبقت گرفتن باشد.

ماده 132 _ چراغهاي داخل وسايل نقليه عمومي مسافربري شبها موقع حركت بايد روشن باشند.

ماده 133 _ استعمال چراغهاي چشمك زن در وسايل نقليه ممنوع است مگر در مواردي كه به موجب اين آيين نامه مجاز باشد.

قسمت ششم _ گردش ( ماده 134 تا 137 )

ماده 134 _ قواعد گردش

در تقاطع راهها به شرح زير است

1 _ براي گردش به راست بايد وسيله نقليه را به منتهي اليه سمت راست هدايت كرده و كاملا از كنار تقاطع گذشت

2 _ براي گردش به چپ بايستي از فاصله يكصدمتري تقاطع با دادن علامت وارد مسير سمت چپ شد به طوري كه پس از ورود به تقاطع وسيله در حدود مركز تقاطع قرار گيرد سپس با رعايت حق تقدم عبور وسايل نقليه اي كه مستقيم در حركتند با حداقل سرعت به چپ گردش نمايد به نحوي كه پس از ورود به خيابان موردنظر در مجاورت محور وسط آن خيابان قرارگيرد.

ماده 135 _ در راههاي يكطرفه براي گردش به چپ رانندگان موظفند وسيله نقليه را به منتهي اليه طرف چپ خيابان هدايت و سپس به چپ گردش كنند.

ماده 136 _ دور زدن در فاصله يكصد و پنجاه متري پيچها و سربالاييهايي كه ميدان ديدكافي نيست و همچنين از روي خط پر ممنوع است

ماده 137 _ عقب راندن وسيله نقليه هنگام ضرورت بايد با احتياط كامل براي احتراز از وقوع هرگونه حادثه و انسداد راه عبور ساير وسايل نقليه انجام گيرد.

قسمت هفتم _ توقف ( ماده 138 تا 144 )

ماده 138 _ رانندگان وسايل نقليه همگاني هنگاميكه مسافر ندارند بايد در ايستگاه هايي كه از طرف شهرباني علامت گذاري شده متوقف شوند مگر اينكه شهرباني مقررات ديگري اعلام نمايد.

ماده 139 _ كليه رانندگان وسايل نقليه براي سوار و پياده كردن سرنشينان خود بايستي فقط در محلهاي مجاز و در منتهي اليه سمت راست سواره رو توقف نمايند.

ماده 140 _ در نقاط غيرمسكوني و خارج شهر توقف كوتاه يا طولاني وسايل نقليه حتما بايستي در خارج از

مسير عبور وسايل نقليه و عابرين پياده انجام گيرد ، به نحوي كه رانندگان وسايل نقليه در حال حركت از فاصله هفتادمتري وسيله نقليه متوقف را به سهولت به بينند.

ماده 141 _ هيچ راننده اي مجاز نيست وسيله نقليه اي را كه موتور آن روشن است ولو درمحل مجاز متوقف سازد و خود از آن پياده و دور گردد، در سراشيبي پس از توقف چرخهاي جلوي وسيله نقليه بايد به سمت راست كنار راه پيچانده شود.

ماده 142 _ رانندگان وسايل نقليه در موارد زير موظفند به ترتيبي كه ذيلا مقرر مي شود توقف نمايند:

1 _ در موقع برخورد با وسايل نقليه امدادي كه دستگاه هاي اخبار صورتي يا بصري خود را به كار انداخته باشند بايد وسيله نقليه را به منتهي اليه سمت راست راه هدايت و عنداللزوم تا گذشتن وسايل نقليه امدادي متوقف شوند.

2 _ قبل از ورود به تقاطعي كه فاقد علايم يا مأمور راهنمايي است بايد توقف بكنند سپس با احتياط كامل از تقاطع بگذرند.

3 _ قبل از رسيدن به گذرگاه پياده و در صورت عبور اشخاص بايد وسيله نقليه خود را متوقف سازند و ضمنا با حركت دادن دست چپ رانندگان پشت سر را نيز به توقف دعوت نمايند.

4 _ هنگام برخورد با اتومبيلهاي مدارس كه براي سوار و پياده كردن شاگردان در حال توقف مي باشند.

5 _ در تقاطع راه آهن : هنگامي كه علايم الكتريكي يا مكانيكي يا پرچم قرمز يا سوت قطارنزديك شدن آن را اعلام مي دارد يا دروازه عبور بسته شده يا در حال باز و بسته شدن است بايد لااقل در پنج متري علامت يا دروازه توقف كامل كنند تا قطار

بگذرد و تقاطع براي عبور آزادگردد.

ماده 143 _ رانندگان وسايل نقليه موتوري مخصوصا اتومبيل هاي مدارس و وسايل نقليه اي كه حامل مواد خطرناك مي باشند در تقاطع راه آهن هرچند علامتي وجود نداشته باشد بايد كاملا توقف كنند و پس از حصول اطمينان از بي خطر بودن معبر از تقاطع بگذرند. در هرحال هنگام عبور از روي ريل ها مجاز به تعويض دنده نمي باشند.

ماده 144 _ توقف در محلهاي زير ممنوع است

1 _ پياده رو و گذرگاه پياده

2 _ مقابل مدخل خيابانها و جاده ها و كوچه ها يا مدخل اتومبيل روي ساختمانها.

3 _ داخل تقاطع

4 _ در فاصله پانزده متري ميدان يا تقاطع يا سه راهها يا تقاطع راه آهن

5 _ پنج متري شيرهاي آب منصوب در راهها.

6 _ پانزده متري اطراف چراغ راهنما يا تابلوهاي راهنمايي كه در كنار راهها نصب شده است

7 _ كوچه ها.

8 _ از ابتدا تا انتهاي پيچ ها.

9 _ در فاصله پانزده متري مدخل گاراژ هاي آتش نشاني _ پليس _ بيمارستان ها.

10 _ كنار وسايل نقليه اي كه خود متوقف مي باشند (توقف دوبله

11 _ روي پل ها و داخل تونلها و معابر هوايي (راههايي كه بر روي پايه قرار دارند)

12 _ در خيابانهايي كه پياده روي آن قابل عبور نبوده و پياده ها مجبورند از قسمتي از سواره رو عبور كنند.

13 _ در ايستگاه هاي وسايل نقليه عمومي و حريم آنها كه با علايم راهنمايي مشخص است

14 _ در محلهايي كه تابلوهاي توقف ممنوع يا توقف مطلقا ممنوع نصب شده به اقتضاي مورد.

15 _ در هر نقطه از معابر به منظور تعمير وسيله نقليه جز در مورد ماده 101 كه

بايد به ترتيب مقرره در همان ماده عمل گردد.

16 _ در جاهايي كه دستگاه پاركومتر نصب شده در كنار خيابان به علت نيانداختن سكه در داخل آن يا پايان يافتن زمان معين و يا از كار افتادن دستگاه كه به وسيله نوشتار ، علامت و يا چراغ مفهوم ممنوعيت پاركينگ را مي رساند.

قسمت هشتم _ مقررات اختصاصي موتور سيكلت و دوچرخه ( ماده 145 تا 150

ماده 145 _ رانندگان موتور سيكلت بايستي در موقع رانندگي فقط روي زين موتور سيكلت بنشينند و حق ندارند شخص ديگري را بر ترك سوار كنند مگر اينكه در ترك نيز يك زين كامل نصب شده يا موتورسيكلت داراي يدك پهلو ( سايدكار ) باشد.

ماده 146 _ رانندگي با دوچرخه ركاب دار بدون داشتن زين محكم در محل مخصوص ممنوع است

ماده 147 _ دوتركه سوار كردن اشخاص روي دوچرخه ممنوع است مگر آنكه زين اضافي براي اين كار داشته باشد.

ماده 148 _ دوچرخه سواران مكلفند:

1 _ هنگام حركت كاملا از طرف راست راه عبور نمايند و براي گذشتن از وسايل نقليه اي كه در كنار راه توقف كرده اند منتهاي احتياط را به عمل آورند.

2 _ در صورت تعدد، دوچرخه سواران در يك رديف حركت كنند مگر آنكه معبر ويژه اي براي آنها اختصاص داده شده باشد در اين صورت حق ندارند از خارج از معبر ويژه عبور و مرور نمايند.

ماده 149 _ عبور دوچرخه سوار از پياده رو و وسط دستجات بازار نقاط شلوغ و پرتردد ممنوع است

ماده 150 _ دوچرخه سواران حق ندارند حين رانندگي بار و اشيا ديگري حمل كنند يا حركت ورزشي نمايند يا اعمالي انجام دهند كه مستلزم برداشتن دستهاي آنان از روي فرمان باشد.

فصل دهم _ مقررات مختلف ( ماده 151 تا 192 )

ماده 151 _ رانندگان وسايل نقليه اي كه در پشت سر وسيله نقليه ديگر حركت مي كنند موظفند فاصله مناسبي را براي جلوگيري از تصادف حفظ كنند.

ماده 152 _ كاميونهاي بزرگ و وسايل نقليه ديگري كه داراي يدكهاي طويل هستند موقع عبور در راههاي غير مسكوني بايد فاصله بيشتري با وسايل نقليه جلوي خود داشته باشند به طوري كه وسيله

نقليه ديگري كه از آنها سبقت مي گيرد بتواند پس از سبقت مجددا در جلوي آنها وارد مسير اوليه بشود.

ماده 153 _ وسايل نقليه اي كه به صورت كاروان و دسته جمعي در راهها عبور مي كنند نيز مشمول ماده فوق مي باشند. فواصل آنها بايد به قدري باشد كه وسيله نقليه سبقت گيرنده بتواندپس از سبقت براي ورود به مسير اوليه به آساني داخل اين فواصل گردد.

ماده 154 _ سوار كردن بيش از سه نفر (با راننده در قسمت جلوي وسيله نقليه و همچنين گذاشتن بار يا اشيا ديگر در جلو يا عقب آن اعم از داخل يا خارج كه مانع ديد راننده گردد ممنوع است

ماده 155 _ رانندگان وسايل نقليه سنگين در موقع عبور از جاده هاي تنگ يا عقب راندن بايد يك نفر كمك راننده براي احتراز از هرگونه خطري همراه داشته باشند.

ماده 156 _ حركت با دنده خلاص در سرازيري ها ممنوع است

ماده 157 _ وسايل نقليه نبايد از روي لوله هاي آب آتش نشاني كه جهت اطفا حريق درخيابان قرار گرفته عبور نمايند مگر با اجازه متصديان آتش نشاني

ماده 158 _

1 _ رانندگان تاكسيها مطلقا حق سوار كردن مسافر را با داشتن مسافر قبلي ندارند.

2 _ رانندگان تاكسيها موظفند پس از سوار شدن مسافر و مقارن شروع به حركت تاكسي متر رابه كار اندازند. در صورت فقدان يا خرابي تاكسي متر حق كار كردن ندارند مگر در نقاطي كه شهرباني نصب تاكسي متر را ضروري اعلام نكرده باشد.

3 _ رانندگان ساير وسايل نقليه عمومي كه دربست كرايه داده مي شوند نبايد بدون رضايت كرايه كننده شخص ديگري را سوار كنند.

4 _ امتناع از بردن

مسافر براي وسايل نقليه عمومي كه در شهر و حومه كار مي كنند همچنين نرساندن مسافر به مقصد ممنوع است

5 _ رانندگان وسايل نقليه عمومي و كمك رانندگان آنها نبايد با مسافران با خشونت و بي احترامي رفتار نمايند.

ماده 159 _ رانندگان حق ندارند ضمن رانندگي با كسي صحبت يا استعمال دخانيات نمايند يا خوراكي يا آشاميدني ميل كنند و بايد كاملا به جلو توجه داشته باشند.

تبصره _ استفاده راننده در حين رانندگي از هرگونه وسايل و تجهيزات و يا اشتغال اعضا موثر وي كه باعث انحراف ذهن و توجه در حين رانندگي گردد.

ماده 160 _ رانندگي براي كسي كه نوشابه الكلي صرف كرده تا رفع كامل آثار آن ممنوع است

تبصره _ در مواردي كه مأموران راهنمايي و رانندگي نسبت به وجود حالت مستي راننده اي ظنين شوند وسيله نقليه را متوقف ساخته و بلافاصله ميزان الكل خون راننده را به وسيله دستگاه الكل سنج از راه تنفس (الكل تست تعيين مي نمايند.

هرگاه ميزان الكل بيشتر از پنجاه سانتي گرم در ليتر خون باشد از ادامه رانندگي او تا اعاده حالت عادي و رسيدن ميزان الكل خون به كمتر از 50 سانتي گرم در ليتر خون جلوگيري خواهندكرد.

ماده 161 _ سوار كردن اشخاص آلوده به كثافات در وسايل نقليه عمومي مسافربري مجاز نيست

ماده 162 _ هر راننده موظف است حين رانندگي گواهينامه رانندگي خويش را همراه داشته باشد و در صورت تقاضاي مأموران انتظامي آن را ارائه و تسليم نمايد.

مأمور موظف است پس از ملاحظه گواهينامه آن را مسترد دارد مگر در مواردي كه به موجب قانون يا آيين نامه اخذ گواهينامه به منظور

درج تخلف در آنها ضرورت داشته باشد در اين صورت در قبال دادن رسيد اخذ مي گردد.

ماده 163 _ نصب بوق هاي شيپوري ، سوت بلبلي و به طور كلي هر نوع وسيله اخبار صوتي باصداي ناهنجار و غيرعادي و همچنين زدن بوق ممتد يا غيرضروري يا مكرر و يا در محلهايي كه اين عمل به وسيله علامتي منع شده ممنوع است

ماده 164 _ وسايل نقليه امدادي ، در مواقعي كه جهت انجام مأموريت فوري در حركتند درصورت به كار بردن چراغ گردان مخصوص اعلام خطر يا آژير تا حدودي كه موجب بروز تصادف نشود مجاز به انجام اعمال زير مي باشند:

1 _ توقف در محل ممنوعه

2 _ تجاوز از سرعت مجاز.

3 _ سبقت از سمت راست وسيله نقليه ديگر.

4 _ عبور از طرف چپ راه

5 _ دور زدن در نقاط ممنوعه

6 _ گذشتن از چراغ قرمز يا عدم رعايت علايم ديگر ايست مشروط به اينكه از سرعت وسيله نقليه در اينگونه محل ها تا حداقل امكان كاسته شود.

ماده 165 _ وسايل نقليه امدادي كه مجاز به داشتن سوت خطر يا زنگ مخصوص مي باشند فقط در مواقعي كه براي انجام مأموريت هاي مهم و فوري در حركتند بايد از آنها استفاده نمايند.

ماده 166 _ اتومبيل هاي مدارس فقط در مواقع سوار و پياده كردن شاگردان حق استفاده از علايم بصري مذكور در ماده 52 را دارند.

ماده 167 _ در موقع برف و يخبندان و به طور كلي در صورت اعلام مقامات و مأموران انتظامي رانندگي با وسيله نقليه اي كه چرخهاي آن با زنجير مجهز نباشد ممنوع است

ماده 168 _ راندن وسيله نقليه اي كه بيش

از ظرفيت مندرج در كارت شماره گذاري بار يا مسافر گرفته ممنوع است

ماده 169 _ عبور وسايل نقليه در پياده رو يا از وسط دستجات ارتش يا مأموران انتظامي يا دانش آموزان يا تشييع كنندگان جنازه ها يا ساير دستجات تشريفاتي و همچنين بوق زدن در اين قبيل موارد مجاز نيست

ماده 170 _ رانندگان باركش هاي موتوري بزرگ بايد يكنفر شاگرد راننده همراه داشته باشند وسوار كردن مسافر به استثناي يك نفر پهلوي راننده مجاز نيست

ماده 171 _ سوار شدن و سوار كردن اشخاص روي گلگير يا ركاب يا محل ديگري در قسمت خارجي وسايل نقليه ممنوع است

ماده 172 _ درهاي هر وسيله نقليه در حال حركت بايد كاملا بسته باشد و بازكردن آنها قبل از توقف كامل مجاز نيست

ماده 173 _ رانندگان وسايل نقليه هنگام عبور از معابر و گذرگاه هاي تنگ يا پرجمعيت و يادر مواقعي كه بيشتر از 50 متر مقابل آنها مريي نيست مكلفند آهسته حركت كنند و در صورت احتمال وقوع حادثه يا اخلال نظم و مزاحمت بر حسب مورد حركت وسيله نقليه را كند يا آن را متوقف سازند.

ماده 174 _ عبور وسايل نقليه سنگين كه حداكثر سرعت آنها از پانزده كيلومتر در ساعت تجاوز نمي كند مانند تراكتورهاي زنجيري و غلطك هاي جاده كوبي و غيره بايد قبل از رسيدن آنها به اولين پست راه آهن يا ايستگاه خبر داده شود تا تدارك احتياطي لازم جهت عبور بي خطر آنها از تقاطع راه آهن فراهم گردد.

ماده 175 _ رانندگان اين قبيل وسايل نقليه موظفند هنگامي كه عبور آنها از تقاطع راه آهن مجاز است قبل از رسيدن

به آن توقف كامل كنند و پس از مشاهده طرفين و اطمينان از عدم خطر احتمالي از آنجا بگذرند. در مواقعي كه نزديك شدن قطار به وسيله علايم با صداي لكوموتيو اعلام مي شود تا عبور قطار از تقاطع نبايد عبور نمايد.

ماده 176 _ هرگاه مأمور راهنما در محل تقاطع راه آهن حضور داشته باشد عبور از تقاطع بايد با فرمان او انجام گيرد.

ماده 177 _ هيچكس حق ندارد وسيله نقليه اي را كه متعلق به او نيست يا راننده آن نمي باشد بدون اجازه كسي كه آن را در اختيار دارد از محل خود حركت دهد يا با آن رانندگي كند مگر مأموران انتظامي آن هم در حدود مقررات و وظايف قانوني

ماده 178 _ هيچكس نمي تواند به شخص فاقد گواهينامه رانندگي لازم اجازه رانندگي با وسيله خود را بدهد.

ماده 179 _ هيچكس حق ندارد هيچ نوع وسيله نقليه اي را كه طبق نظر كارشناس شهرباني ياژاندارمري داراي عيب و نقص فني بوده يا فاقد وسايل ايمني كامل مقرر در اين آيين نامه باشد در راهها براند.

ماده 180 _ مأموران مسئول راه مكلفند از عبور و مرور در بعضي راهها كه به واسطه خرابي يا علل ديگر خطرناك مي باشند تا تعمير و رفع علل خطر جلوگيري به عمل آورند يا از حركت برخي از وسايل نقليه يا غيرمجهز به وسايل لازم ممانعت به عمل آورند.

ماده 181 _ حمل مسافر با وسيله نقليه اي كه داراي پلاك شخصي است جز در موارد اضطراري و همچنين سوار كردن اشخاص روي بار باركش هاي موتوري يا در محل مخصوص بار آنها ممنوع است مگر با اجازه شهرباني

ماده 182 _ حمل جنازه

بايد با وسيله نقليه مخصوص انجام گيرد مگر در مواردي كه شهرباني اجازه حمل آن را با ساير وسايل نقليه داده باشد.

ماده 183 _ هيچكس حق ندارد در حالي كه سوار دوچرخه يا كفشهاي چرخدار يا سه چرخه هاي بدون ركاب يا اتومبيلهاي اسباب بازي است به وسايل نقليه در حال حركت تكيه نمايد و آنها را وسيله حركت خود يا حركت وسيله اي كه بر آن سوار است قرار دهد. تكيه نمودن و آويزان شدن اشخاص نيز به وسايل نقليه ممنوع است

ماده 184 _ ريختن شيشه ، بطري ، ميخ ، سيم ، حلبي مايعات لزج و به طور كلي هر چيزي كه باعث سد راه و ايجاد خطر و انحراف وسايل نقليه از مسير حركت باشد بر روي راهها ممنوع است

ماده 185 _ نصب هر نوع علايم (جز علامت كانون جهانگردي و آنچه در اين آيين نامه پيش بيني شده و پلاكهاي متفرقه و پرچم و همچنين الصاق هر نوع آگهي و نوشته و عكس و نوشتن عبارات و ترسيم نقوش روي شيشه يا بدنه داخل يا خارج وسايل نقليه بدون اجازه شهرباني ممنوع است

ماده 186 _ حركت وسايل نقليه چرخ فلزي در معابر شهري مجاز نيست

ماده 187 _ اعمال ذيل در خيابان ها و معابر شهري ممنوع است مگر با اجازه شهرباني

1 _ بستن يا خوراك دادن دامها و پرندگان يا رها كردن آنها بدون نگهبان

2 _ مسابقه با اسب يا ساير حيوانات و وسايل نقليه

3 _ ورزش و مسابقه هاي ورزشي

ماده 188 _ هركس كه مسئول حركت دادن و هدايت حيوانات است بايد علايم

راهنمايي و رانندگي و آن قسمت از مقررات اين آيين نامه را كه به وي مربوط مي شود در راه هاي عمومي رعايت نمايد.

ماده 189 _ اشخاصي كه بهر عنوان روي راههاي عمومي كار مي كنند موظفند قبل از شروع به كار علايم ايمني عبور و مرور را در محل و به لباس هاي كارگران و وسايل نقليه خود نصب نمايند در غير اينصورت مأمورين انتظامي موظفند از كار آنان جلوگيري به عمل آورند.

ماده 190 _ جز مأموران انتظامي هيچكس حق ندارد براي هدايت يا حفاظت وسايل نقليه در سواره روي خيابان بايستد يا قدم بزند.

ماده 191 _ عابرين پياده موظفند كه

1 _ در محلهايي كه پياده رو وجود دارد از داخل سواره رو عبور نكنند.

2 _ در محلهايي كه پياده رو وجود ندارد يا در صورت وجود به جهاتي قابل استفاده نباشد هنگام حركت از سواره رو از منتهااليه سمت چپ خود به طوري كه حركت وسايل نقليه مقابل درخلاف جهت ايشان انجام گيرد عبور كنند.

3 _ براي گذشتن از عرض راه حتما از گذرگاه هاي پياده عبور كنند.

4 _ هنگام عبور از گذرگاههاي پياده مراقب حركت وسايل نقليه باشند و ناگهان از پياده رو به سواره رو داخل نشوند.

ماده 192 _ توقف در سواره روي خيابان براي سوارشدن وسيله نقليه و همچنين صحبت كردن يا خريد و فروش با راننده يا سرنشينان وسايل نقليه در سواره رو ممنوع است

فصل يازدهم _ مجازات ها ( ماده 193 تا 196 )

ماده 193 _ متخلفين از مواد 2 (جز در مورد شماره هاي موضوع قانون مجازات استفاده كنندگان از پلاك هاي تقلبي مصوب 1345) و 3 و 7 تا 9 و 12 تا 15 و 16 (جز درموردي كه مشمول ماده 4

قانون مجازات استفاده كنندگان از پلاك هاي تقلبي مصوب 1345مي باشد) و 20 و 21 (جز در مواردي كه مشمول قانون تشديد مجازات رانندگان مصوب 1328 است و 28 و 29 و (ماده 31 (اصلاحي 27/1/1351) در صورت رانندگي و 37 تا 40 و 42 و45 تا 52 و 54 تا 85 و 87 و 89 و 92 تا 177 و 178 (در مورد وسايل نقليه غيرموتوري ) و179 و 181 تا 192 به پرداخت غرامت از 200 ريال تا 5000 ريال يا حبس تكديري از دو روزتا ده روز و يا به هر دو مجازات محكوم خواهند شد مگر در مواردي كه تخلف آنان به موجب مقررات مخصوص مستوجب مجازات خاصي باشد كه در آن صورت بايد طبق همان مقررات رفتار شود.

تبصره _ دادگاه مكلف است پس از صدور حكم محكوميت رانندگاني كه به علت ارتكاب تخلفات مستي حين رانندگي _ انحراف به چپ _ سرعت غيرمجاز _ سبقت غيرمجاز _ عبور از چراغ قرمز _ عبور از منطقه ممنوعه _ عدم رعايت حق تقدم _ امتناع تاكسي ها از سوار كردن مسافر _ سوار كردن مسافر با وجود مسافر قبلي _ نرساندن مسافر به مقصد _ عدم استفاده از تاكسي متر با داشتن مسافر و هر نوع تخلف ديگر منجر به تصادف محكوم شده اند مراتب محكوميت و نوع تخلف را در گواهينامه آنان درج نمايند تا نسبت به ايشان برابر تبصره 3 ذيل ماده يك قانون راجع به اعطاي اختيار به افسران شهرباني كل براي وصول جرايم رانندگي مصوب 1339 عمل گردد.

مواد 194 و 195 و 196 ملغي شده است

قانون جلوگيري از تردد موتور سيكلت هاي فاقد شماره راهنمايي و رانندگي - مصوب 1372

ماده واحده _ از

تاريخ تصويب اين قانون كليه موتور سيكلت سواران مكلفند ظرف مدت يكسال نسبت به شماره گذاري موتورسيكلت هاي خود اقدام نمايند.

تبصره 1 _ كليه مأمورين انتظامي موظفند پس از پايان مهلت قانوني نسبت به توقيف و هدايت موتورسيكلت هاي بدون شماره به توقفگاه شهرداري و نيروي انتظامي اقدام جدي و مداوم به عمل آورند.

تبصره 2 _ واحدهاي راهنمايي و رانندگي مكلفند تسهيلات لازم جهت صدور شماره و احراز مالكيت دارندگان موتورسيكلت هاي فوق را فراهم و هزينه مربوطه را از متقاضيان دريافت دارند. نحوه احراز مالكيت صاحبان موتورسيكلت هاي بدون سند و تعيين و تكليف آنها و ميزان هزينه مربوطه طبق آيين نامه اي خواهد بود كه ظرف مدت دو ماه توسط نيروي انتظامي و وزارت كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

قانون بيمه اجباري مسئوليت مدني دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني در مقابل شخص ثالث - مصوب آذر 1347

ماده 1 _ كليه دارندگان وسايل نقليه موتور زميني و انواع يدك و تريلر متصل به وسايل مزبور و قطارهاي راه آهن اعم از اينكه اشخاص حقيقي يا حقوقي باشند مسئول جبران خسارات بدني و مالي هستند كه در اثر حوادث وسايل نقليه مزبور و يا محصولات آنها به اشخاص ثالث وارد شود و مكلفند مسئوليت خود را از اين جهت نزد شركت سهامي بيمه ايران و يا يكي از موسسات بيمه داخلي كه اكثريت سهام آنها متعلق به اتباع ايراني و صلاحيت آنها به پيشنهادوزارت دارايي و وزارت اقتصاد مورد تاييد دولت باشد، بيمه نمايند.

تبصره 1 _ منظور از حوادث مذكور در اين قانون هرگونه تصادف يا سقوط يا آتش سوزي يا انفجار وسايل نقليه موضوع اين ماده و نيز خساراتي كه از محمولات وسايل مزبور به اشخاص ثالث وارد شود.

تبصره 2

_ كليه وزارتخانه ها ، ادارات مستقل ، بانك ها ، بنگاه ها و شركتهايي كه حداقل نصف سهام آنها متعلق به دولت است و سازمان برنامه و شركتهاي تابع آن و به طور كلي عموم موسسات وابسته به دولت مكلفند عمليات موضوع اين قانون را منحصرا نزد شركت سهامي بيمه ايران انجام دهند.

ماده 2 _ كليه اشخاصي كه به سبب حوادث وسايل نقليه موضوع اين قانون دچار زيانهاي بدني يا مالي مي شوند از لحاظ اين قانون ثالث تلقي مي شود به استثناي اشخاص زير:

الف _ بيمه گذار ، مالك يا راننده وسيله نقليه مسئول حادثه

ب _ كاركنان بيمه گذار مسئول حادثه حين كار و انجام وظيفه

ج _ همسر و پدر و مادر و اولاد و اولاد اولاد و اجداد تحت تكفل بيمه گذار در صورتي كه سرنشين وسيله نقليه اي باشند كه راننده يا بيمه گذار مسئول حادثه باشد.

تبصره _ در صورت تصادف دو وسيله نقليه ، رانندگان وسايل مزبور نيز در برابر يكديگر شخص ثالث محسوب مي شوند اعم از آنكه مالك وسيله نقليه باشند يا نباشند.

ماده 3 _ از تاريخ انتقال وسيله نقليه كليه تعهدات ناشي از قرارداد بيمه به منتقل اليه وسيله نقليه منتقل مي شود و انتقال گيرنده تا پايان مدت قرارداد بيمه ، بيمه گذار محسوب خواهد شد و مكلف است ظرف مدت 15 روز از تاريخ انتقال وسيله نقليه به خود ، مراتب را به طريق اطمينان بخشي با ذكر مشخصات كامل خود، به بيمه گر اعلام كند.

ماده 4 _ موارد ذيل از شمول بيمه موضوع اين قانون خارج است

1 _ خسارات ناشي از فرس ماژور از قبيل جنگ

سيل زلزله

2 _ خسارات وارده به محمولات وسايل نقليه مورد بيمه

3 _ خسارات مستقيم ناشي از تشعشعات اتمي و راديو اكتيو.

4 _ خسارات وارد به متصرفين غيرقانوني وسايل نقليه يا به رانندگان فاقد گواهينامه رانندگي

5 _ خسارات ناشي از محكوميت جزايي و پرداخت جرايم

6 _ خسارات ناشي از حوادثي كه در خارج از كشور اتفاق ميافتد مگر اينكه توافقي بين بيمه گر و بيمه گذار در اين موضوع شده باشد.

ماده 5 _ در مورد عمد راننده در ايجاد حادثه يا در صورتي كه راننده فاقد گواهينامه رانندگي باشد شركت بيمه پس از پرداخت خسارت زيان ديده مي تواند براي استرداد وجوه پرداخته به شخصي كه موجب خسارت شده مراجعه نمايد.

ماده 6 _ بيمه گر ملزم به جبران كليه خسارات وارده به اشخاص ثالث خواهد بود.

حداقل مبلغ بيمه با توجه به نوع و ساير خصوصيات نقليه و همچنين تعرفه حق بيمه و شرايط عمومي آن با رعايت نرخها و شرايط بين المللي توسط شركت سهامي بيمه ايران تعيين وبه تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 7 _ پس از گذشتن سه ماه از تاريخ اجراي اين قانون از حركت وسايل نقليه موتوري زميني كه فاقد قرارداد بيمه موضوع اين قانون مي باشد از طرف مأمورين اداره راهنمايي و رانندگي و پليس راه جلوگيري به عمل ميايد.

ماده 8 _ شركتهاي بيمه طبق مقررات اين قانون و آيين نامه هاي مربوط به آن مكلف به انعقاد قرارداد بيمه با دارندگان وسايل نقليه مشمول اين قانون خواهند بود.

ماده 9 _ دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني كه از خارج وارد ايران مي شوند در صورتي كه خارج از كشور

مسئوليت خود را نسبت به حوادث ناشي از وسيله نقليه موضوع اين قانون به موجب بيمه نامه اي كه از طرف شركت سهامي بيمه ايران معتبر شناخته مي شود بيمه نكرده باشند مكلفند هنگام ورود به مرز ايران طبق ماده يك اين قانون اقدام به بيمه نمايند.

ماده 10 _ براي جبران زيانهاي بدني وارد به اشخاص ثالث كه به علت بيمه نبودن وسيله نقليه ، بطلان قرارداد بيمه تعليق قرارداد بيمه ، تعليق تامين بيمه گر ، فرار كردن و شناخته نشدن مسئول حادثه و يا ورشكستگي بيمه گر قابل پرداخت نباشد يا به طور كلي براي جبران خسارت هاي خارج از شرايط بيمه نامه (به استثناي موارد مصرح در ماده 4) صندوق مستقلي بنام صندوق تامين خسارت هاي بدني تاسيس مي شود كه به وسيله شركت سهامي ايران اداره خواهدشد.

سازمان وظايف و صلاحيت صندوق تامين خسارت هاي بدني به موجب آيين نامه اي خواهدبود كه به وسيله شركت سهامي بيمه ايران تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 11 _ درآمد صندوق تامين خسارتهاي بدني از منابعي است كه به پيشنهاد دولت به تصويب كميسيون هاي دارايي مجلسين برسد.

ماده 12 _ مرور زمان دعاوي مربوط به بيمه موضوع اين قانون از تاريخ وقوع حادثه دو سال مي باشد و هر نوع اقدام ذينفع به منظور مطالبه خسارت اعم از ارسال نامه يا تلگرام يا اظهارنامه قاطع مرور زمان خواهد بود.

مدت مرور زمان جديد بعد از انقطاع يكسال است

ماده 13 _ آيين نامه اجرايي اين قانون از طرف شركت سهامي بيمه ايران تهيه و پس از تصويب هيات وزيران به موقع اجرا گذاشته مي شود.

ماده 14 _

اين قانون از اول فروردين ماه 1348 به موقع اجرا گذارده خواهد شد.

قانون استفاده از نظر افسران راهنمايي در تصادفات وسايط نقليه - مصوب 7/9/1364 مجلس شوراي اسلامي

ماده واحده _ به جاي استفاده از كارشناس رسمي دادگستري و همچنين جهت تسهيل امور مردم ، دادگستري هر محل مي تواند از يك يا چند نفر افسر كاردان فني شهرباني و ژاندارمري كه وارد بر امور تصادفات وسايط نقليه مي باشند، مجانا استفاده نمايد.

تبصره _ مراجع قضايي در زمينه رسيدگي به پرونده هاي خودرو هاي مسروقه و يا احراز اصالت وسايل نقليه اي كه به نحوي از انحا در اركان اصلي خودرو ( موتور شاسي و اطاق )تغييراتي صورت گرفته است مي تواند از نظريه يك يا چند نفر افسر كاردان فني شاغل در نيروي انتظامي بدون نياز به پرداخت حق الزحمه استفاده نمايند.

جدول جرايم موضوع ماده 2 قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي در كليه نقاط كشور به استثناي

جدول الف _ جرايم دو هزار (2000) ريالي

1 _ عبور عابر پياده از عرض خيابان خارج از گذرگاه مخصوص عابرين

2 _ عبور عابر پياده از طول خياباني كه داراي پياده رو باشد.

3 _ دست گرفتن به وسيله نقليه با دوچرخه آويزان شدن يا سوار شدن پشت وسيله نقليه يا روي كاپوت آن يا صندوق عقب

4 _ يدك كشي دوچرخه با دوچرخه يا موتورسيكلت

5 _ سواركردن مسافر با داشتن مسافر قبلي

6 _ عبور وسايط نقليه كندرو در محلهاي ممنوعه

7 _ به كار انداختن چرخهاي بلبرينگي

8 _ هركس به هر وسيله عبور و مرور را مختل نمايد.

9 _ حمل باري كه موجب ناراحتي مسافرين گردد.

10 _ نداشتن شماره جلو.

11 _ دوتركه سواري با دوچرخه پايي

12 _ حركت دادن و يا رهانمودن دامها به نحوي كه موجب اختلال و عبور و مرور شود.

13 _ راندن موتورسيكلت و دوچرخه پايي در حالت رها كردن فرمان

14 _ نداشتن رنگ و

ترمز و چراغ جلو و چراغ خطر عقب دوچرخه پايي

15 _ گردش به چپ بدون رعايت مقررات مربوطه

16 _ عدم رعايت سمت هاي تعيين شده از طرف راهنمايي

17 _ عدم رعايت حق تقدم در گذرگاه عابر پياده از طرف راننده

18 _ سه تركه سواري با موتورسيكلت

19 _ عدم توجه به اخطار و تذكر پليس راهنما.

20 _ نشاندن مسافر بغل دست راننده در اتوبوس

21 _ عدم رعايت مقررات چراغهاي چشمك زن

22 _ قصور از روشن كردن چراغ در موقع لزوم

23 _ بازكردن در وسيله نقليه بدون رعايت احتياط در حركت و توقف

24 _ حركت با دنده عقب در موقع غيرضروري

25 _ پياده و سوارشدن از وسيله نقليه ضمن حركت (در اتوبوسها كمك راننده در ساير وسيله نقليه شخص مرتكب مقصر است

26 _ حمل اشياي كثيف و آلود و حيوانات با وسايل نقليه عمومي كه اختصاص به اين كارداده نشده باشد.

27 _ حمل بار و اشياي طويل به وسيله دوچرخه پايي و موتورسيكلت

28 _ هرگونه دخالتي كه اجراي مقررات راهنمايي را تغيير داده و يا خنثي نمايد و يا مختل سازد.

29 _ هر نوع توقف كه منجر به سد معبر گردد.

30 _ حمل مسافر با وسيله نقليه پلاك شخصي

31 _ راندن وسايط نقليه غيرموتوري در پياده رو.

32 _ همراه نداشتن گواهينامه رانندگي

33 _ حمل مسافر با وسيله نقليه اي كه براي حمل بار اختصاص داده شده است

34 _ استنكاف از قبول مسافر يا نرساندن مسافر به مقصد وسيله رانندگان وسايط نقليه همگاني

35 _ نداشتن كارت راننده شهري در وسايط نقليه عمومي

36 _ نشاندن

مسافر در سمت چپ راننده در وسايط نقليه اي كه فرمان آنها در سمت چپ قرار دارد و يا بالعكس در وسايط نقليه اي كه فرمان آنها در سمت راست قراردارد.

37 _ همراه نداشتن پروانه شناسايي خودرو.

38 _ بازگذاردن در صندوق عقب وسيله نقليه در حركت يا نصب پرده و كركره به طوري كه مانع ديد عقب وسيله نقليه شود.

39 _ حمل اشياء طويل به نحوي كه قسمتي از آن از عرض وسيله نقليه خارج شود.

40 _ شستشوي وسيله نقليه در معابر و جاده

41 _ سوار كردن مسافر اضافه بر ظرفيت مجاز در وسايل نقليه شخصي

42 _ سوار كردن مسافر اضافه بر ظرفيت مجاز در وسايل نقليه عمومي به ازاي هر نفر مسافر اضافي

43 _ راندن دوچرخه پايي در وسط خيابان و جاده

44 _ سوار كردن هر مسافر بدون بليط در اتوبوس و ميني بوس

جدول ب _ جرايم پنج هزار (5000) ريالي

1 _ عدم رعايت فاصله قبل و بعد از سبقت

2 _ قصور از دادن علايم با دست يا چراغ راهنما در گردش به چپ و راست يا هنگام دور زدن و توقف

3 _ يدك كشي وسيله نقليه ديگر به طور غلط و بدون رعايت احتياط

4 _ حمل مسافر روي بار.

5 _ سبقت اتوبوس و كاميون در داخل شهر.

6 _ عدم رعايت مقررات حمل بار مندرج در آيين نامه راهنمايي و رانندگي در شهرها.

7 _ توقف با موتور روشن بدون حضور راننده

8 _ راندن هر نوع وسيله نقليه موتوري در پياده روي خيابان ها.

9 _ استفاده از چراغهاي اضافي و نورافكن و داشتن نور سفيد در

عقب وسيله نقليه

10 _ استفاده از چراغهاي گردان قرمز كه مخصوص وسايط نقليه امدادي است

11 _ حركت دادن وسايط نقليه در موازات هم (غير از موارد سبقت مجاز در خيابانهايي كه عرض آنها براي عبور دو وسيله نقليه بيشتر نيست )

12 _ توقف اتوبوس خارج از ايستگاه

13 _ خروج تاكسي از حومه شهر بدون اجازه

14 _ تغيير خط حركت بدون دادن علامت

15 _ حركت به طور مارپيچ

16 _ قصور در تعويض استپ نور بالا.

17 _ نداشتن دفترچه ساعت كنترل و ساعت وسايل نقليه مسافربري در جاده ها.

18 _ توقف در محل ممنوعه

19 _ حمل تيرآهن و امثال آن بدون رعايت شرايط مقرر.

20 _ قصور در دادن راه عبور به وسيله نقليه پشت سر در سبقت مجاز.

21 _ عدم استفاده از عينك ، حين رانندگي براي كساني كه در گواهينامه آنان رانندگي با عينك درج شده است

22 _ ايجاد صداي ناهنجار لوله اگزوز و نداشتن چراغ هاي جلو و عقب و راهنما و ايجاد صداي ناهنجار لنت هاي ترمز.

23 _ نداشتن برگ معاينه براي وسايل نقليه مسافربري و باربري

24 _ توقف در گذرگاه عابر پياده

25 _ تجاوز به سطح گذرگاه عابر پياده

26 _ دود كردن وسيله نقليه به علت نقص فني

27 _ نداشتن شماره عقب يا غيرخوانا بودن آن

28 _ بازگذاردن در وسيله نقليه در سمت سواره رو.

29 _ خودداري از كنار بردن وسيله نقليه اي كه به علت نقص فني يا تصادف در وسط سواره رو متوقف شده است

30 _ تعمير وسيله نقليه در معابر عمومي

31 _ عدم رعايت فاصله مناسب

با وسيله نقليه جلو يا عدم توجه به جلو در صورتي كه منجر به تصادف شود.

32 _ عدم رعايت مقررات خط كشي ها.

33 _ توقف در جهت مخالف معابر دوطرفه

34 _ حمل مسافر در شهر به وسيله اتومبيلهاي كرايه خارج از شهر در صورتي كه به جاي تاكسي كار نمايد.

35 _ پارك كردن تاكسي بدون وجود راننده در ايستگاههاي تاكسي كه مخصوص پياده و سوار شدن مسافر مي باشد.

36 _ پارك كردن در ايستگاه بارگيري و تخليه بار.

37 _ خروج اتوبوس و تاكسي سرويس از مسير تعيين شده بدون اجازه نيروي انتظامي

38 _ عبور يا توقف در مناطق يا معابري كه از طرف نيروي انتظامي در ساعات معين ممنوع اعلام مي شود.

39 _ حمل كود و زباله و مصالح ساختماني و امثال آنها بدون حفاظ لازم

40 _ گردش به چپ يا به راست در محل ممنوعه

41 _ حركت كمتر از سرعت مقرر در صورت نبودن مانع به نحوي كه موجب كندي عبور و مرور شود.

جدول ج _ جرايم ده هزار (10000) ريالي

1 _ عبور از چراغ قرمز راهنمايي

2 _ عدم توجه به فرمان پليس راهنما.

3 _ تجاوز از سرعت مقرر.

4 _ سبقت غيرمجاز.

5 _ عدم رعايت حق تقدم

6 _ عبور از محل ممنوع

7 _ تجاوز به چپ از خط وسط معابر.

8 _ عدم رعايت مقررات توزين در راه ها (عرض ، طول ، ارتفاع ، وزن

9 _ حركت تراكتورهاي زراعتي در طول جاده ها و حمل بار، مسافر و يدك در طول جاده هاي اصلي

10 _ قصور در به كار بردن وسايط اخباري از قبيل (مثلث شبرنگ

و چراغ چشمك زن باطري دار) در جلو و عقب وسيله نقليه متوقف در شانه و روي جاده

11 _ حمل جنازه با وسايط نقليه عمومي

12 _ حركت در سرازيري با دنده خلاص

13 _ حمل مواد محترقه با وسايل نقليه عمومي (مگر آنكه اختصاصا براي اين كار در نظرگرفته باشند)

14 _ توقف وسايط نقليه روي سطح آسفالت جاده جز در موارد اضطراري

15 _ هرگونه دخالت و دستكاري در دستگاه سرعت نگار ( تاخوگراف در وسايط نقليه عمومي

16 _ توقف در محل ايستادن ممنوع

17 _ تعويض پلاك وسيله نقليه

18 _ عدم توجه به تابلو ايست و يا چراغ قرمز چشمك زن

19 _ استفاده از شماره هاي غيرمجاز.

20 _ توقف در ايستگاههاي اتوبوس و تاكسي

21 _ دور زدن در محل ممنوعه

22 _ عدم توجه به فرمان و يا پرچم مراقبين عبور و مرور محصلين مدارس

23 _ توقف در داخل يا حريم تقاطع ها و راه آهن در فاصله (كمتر از 15 متر)

24 _ توقف در پيچ ها ، روي پل ها و داخل تونل ها.

25 _ استفاده از انواع بوق شيپوري

26 _ توقف دوبله

27 _ بوق زدن غيرضروري مكرر.

28 _ همراه نبودن كارت شناسايي با راننده اتوبوس

29 _ نداشتن كارت بيمه سرنشين وسايل نقليه عمومي حمل مسافر در خارج از شهر.

30 _ حمل بار تجارتي توسط وسايل نقليه عمومي حمل مسافر.

قانون استفاده اجباري از كمربند و كلاه ايمني - مصوب 26/11/1376

ماده واحده _ از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون ، بستن كمربند ايمني براي رانندگان و سرنشينان رديف اول انواع خودرو هاي در حال حركت در مسير جاده هاي بين شهري و كمربندي ها

و بزرگراه هاي درون شهري و همچنين استفاده از كلاه ايمني براي رانندگان و سرنشينان هر نوع موتورسيكلت اجباري است دولت مكلف است كمربند ايمني و كلاه ايمني استاندارد را به تعداد نياز كشور تهيه و عرضه نمايد.

تبصره 1 _ وزارت صنايع و كليه شركتهاي خودروسازي مكلفند خودروهاي توليدي داخلي را همراه با كمربند ايمني استاندارد عرضه نمايند همچنين انواع خودروهاي وارداتي بايد داراي كمربند ايمني باشند.

تبصره 2 _ ميزان جريمه عدم استفاده از كمربند ايمني و كلاه ايمني به ترتيب ده هزار ريال و پنج هزار ريال تعيين مي گردد توسعه محدوده ماده واحده با توجه به مقررات راهنمايي و رانندگي شهرسازي و زمانبندي اجراي اين قانون بر اساس آيين نامه اي كه ظرف مدت شش ماه توسط وزارتخانه هاي كشور ، دادگستري ، راه و ترابري و صنايع تهيه به تصويب هيات وزيران مي رسد تعيين خواهد شد.

آيين نامه اجرايي قانون استفاده اجباري از كمربند و كلاه ايمني مصوب 1376 - مصوب 27/12/1379

ماده 1 _ در اين آيين نامه اصطلاحات زير در معاني مشروح مربوط به كار مي روند:

الف _ كمربند ايمني تسمه اي كه نيم تنه بالاي راننده و هر يك از سرنشينان را تحت كنترل و مهار ايمن خود قرار مي دهد تا هنگام ضرورت ، همچون كاهش ناگهاني سرعت يا توقف آني خودرو كه ممكن است ناشي از ترمز يا برخورد با جسم ديگر يا حوادث ديگر رانندگي باشد ، مانع از جدا شدن سرنشينان و راننده از صندلي خود و اصابت به شيشه جلو يا ساير قسمت هاي داخل و يا پرتاب به خارج از خودرو شود.

ب _ كلاه ايمني كلاهي است كه راننده و سرنشين موتورسيكلت ها از آن براي محافظت سر خود در برابر

ضربات احتمالي ناشي از بروز سوانح استفاده مي كنند.

پ _ كمربندي جاده هاي پيرامون شهرها كه به منظور گذر وسايل نقليه عبوري از آن بدون آنكه وارد شهر شونداحداث مي شود و ضوابط تردد از آنها مطابق جاده هاي برون شهري است

ت _ بزرگراه درون شهري مصاديق بزرگراه هاي درون شهري توسط شوراي هماهنگي ترافيك هراستان تعيين مي شود.

ماده 2 _ كليه دارندگان خودرو در سطح كشور مكلفند وسايل نقليه خود را به كمربند ايمني استاندارد جهت استفاده راننده و سرنشين رديف اول مجهز نمايند.

ماده 3 _ بستن كمربند ايمني براي راننده و سرنشينان رديف اول وسايط نقليه در حال حركت دربزرگراه هاي درون شهري ، كمربندي ها و جاده هاي بين شهري الزامي است

تبصره _ سرنشينان اتوبوس ها و ميني بوس هاي در اختيار شركت واحد اتوبوس راني ، معلولان ، بانوان باردار و كليه افرادي كه به تاييد پزشك معالجشان داراي بيماريهاي جسمي و توانايي هاي حركتي هستند از مفاد اين ماده مستثني مي باشند.

ماده 4 _ تعداد سرنشينان رديف جلو بايد بر اساس ضوابط مندرج در آيين نامه راهنمايي ورانندگي و اصلاحيه هاي آن باشد و هر يك از سرنشينان رديف جلو بايد تنها از كمربند ايمني مربوط به خود و به صورت انفرادي استفاده نمايند.

ماده 5 _ استفاده از صندلي رديف اول براي استقرار كودكان و نوجوانان تا سن 12 سالگي به صورت منفرد يا همراه والدين ممنوع است

تبصره _ استفاده از صندلي مخصوص استقرار كودكان يا تكيه گاه ويژه با پشت سري مخصوص ، در رديف اول خودروها بلامانع است

ماده 6 _ صدور برگ معاينه فني براي خودروهاي فاقد كمربند ايمني

در رديف اول ممنوع است

ماده 7 _ سوار شدن به موتور سيكلت بدون استفاده از كلاه ايمني ممنوع است و راكبين موتورسيكلت مكلفند در طول حركت از كلاه ايمني استفاده نمايند.

مأموران راهنمايي و رانندگي موظفند از ادامه حركت موتورسيكلت هايي كه راكبين آنها فاقد كلاه ايمني هستند جلوگيري نمايند.

ماده 8 _ چنانچه عدم استفاده از كمربند ايمني طي حادثه رانندگي كه بيمه گذار طبق مقررات راهنمايي و رانندگي در ايجاد آن مقصر شناخته مي شود منجر به مصدوميت شخص ثالث گردد ،تعهد و مسئوليت بيمه گر در مورد جبران خسارت شخص ثالث محدود به ميزان تاثير تقصير بيمه گذار در ايجاد مصدوميت و خسارات ناشي از آن است

ماده 9 _ سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران ، وزارت آموزش و پرورش و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مكلفند با همكاري و هماهنگي وزارتخانه هاي صنايع و معادن ، راه و ترابري وكشور نسبت به ترويج و ارتقاي فرهنگ استفاده از كمربند و كلاه ايمني و آموزش هاي مربوط اقدام نمايند.

ماده 10 _ به منظور ارزيابي و پي گيري اقدامات انجام شده موضوع ماده 7 اين آيين نامه كميته اي مركب از نمايندگان دستگاههاي موضوع ماده ياد شده و نماينده نيروي انتظامي و سازمان پزشكي قانوني در محل وزارت كشور تشكيل و نتيجه هر شش ماه يك بار به هيات وزيران اعلام مي شود.

ماده 11 _ وزارتخانه هاي صنايع و معادن و بازرگاني مكلفند نسبت به توليد و تامين كمربند و كلاه ايمني استاندارد حسب نياز كشور اقدام نمايند.

ماده 12 _ سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور اعتبار لازم را براي اجراي هر چه بهتر مفاد اين

آيين نامه در لايحه بودجه هر سال پيش بيني مي كند.

ماده 13 _ زمان بندي اجراي اين آيين نامه با توجه به زمان لازم الاجرا شدن آن به شرح زير تعيين مي شود:

الف _ در مورد اتوبوس ها و ميني بوس ها دو سال

ب _ در مورد كاميون ها دو سال

پ _ در مورد انواع ديگر خودروهاي در حال عبور از كمربندي ها و بزرگراه هاي درون شهري شش ماه

ت _ در مورد خودروهاي شخصي در حال عبور از جاده هاي بين شهري سه ماه

آيين نامه اجرايي قانون بيمه اجتماعي رانندگان حمل و نقل بار و مسافر بين شهري - مصوب 9/3/1380

ماده 1 _ در اين آيين نامه اصطلاحات زير در معاني مشروح مربوط به كار مي روند:

الف _ سازمان سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور

ب _ راننده رانندگان خودروهاي حمل بار و مسافر بين شهري كه داراي گواهينامه رانندگي معتبر و متناسب با نوع وسيله نقليه عمومي بين شهري بوده و دفترچه كار رانندگي آنها توسط سازمان صادر شده باشد.

پ _ دفترچه كار رانندگان معتبر ، بارنامه و صورت وضعيت مسافر: تعاريف مذكور در قوانين و مقررات مربوط به حمل و نقل جاده اي

ت _ قانون قانون تامين اجتماعي مصوب 1354

ث _ دستمزد مقطوع درآمد ماهانه اي كه طبق ماده 35) قانون براي راننده تعيين مي شود و مبناي دريافت حق بيمه و ارايه خدمات قانوني قرار مي گيرد.

ج _ قانون بيمه اجتماعي رانندگان قانون بيمه اجتماعي رانندگان حمل و نقل بار و مسافر بين شهري مصوب 1379

ماده 2 _ نرخ حق بيمه راننده مطابق ماده (28) قانون تعيين مي شود.

ماده 3 _ راننده به ترتيب زير مشمول قانون بيمه اجتماعي رانندگان قرار مي گيرد:

الف _ كليه رانندگاني

كه تا تاريخ تصويب اين آيين نامه از طريق بارنامه و صورت وضعيت ، حق بيمه پرداخت نموده اند و داراي دفترچه كار معتبر رانندگي از طرف سازمان مي باشند مشمول قانون بيمه اجتماعي رانندگان بوده و مكلفند حق بيمه مربوط را رأسا پرداخت نمايند.

تبصره _ حق بيمه پرداخت شده بر اساس بارنامه و يا صورت وضعيت مسافري تا تاريخ تصويب اين آيين نامه جزو سوابق بيمه اي راننده محسوب مي شود.

ب _ رانندگاني كه فاقد شرايط بند (الف اين ماده هستند و از تاريخ تصويب اين آيين نامه به بعد درخواست صدور دفترچه كار را دارند ، بايد درخواست كتبي خود را همراه با گواهينامه معتبر رانندگي و ساير مدارك شناسايي به سازمان تامين اجتماعي ارايه نمايند. سازمان تامين اجتماعي پس از انجام معاينات پزشكي و با دريافت وجوهي معادل سه ماه حق بيمه زمان درخواست كه جنبه علي الحساب خواهد داشت شماره شناسايي به راننده اختصاص داده و او راجهت دريافت دفترچه كار رانندگي به سازمان معرفي مي نمايد. راننده معرفي شده پس از دريافت دفترچه كار رانندگي معتبر از سازمان و از تاريخ صدور دفترچه مشمول قانون بيمه اجتماعي رانندگان قرار مي گيرد.

تبصره _ وجه دريافتي از افراد معرفي شده به سازمان كه دفترچه رانندگي از سازمان دريافت ننمايند پس از كسر هزينه هاي اداري قابل استرداد خواهد بود.

ماده 4 _ رانندگاني كه بر اساس اين آيين نامه بيمه شده اند ، مكلفند شخصا حق بيمه سهم بيمه شده و كارفرما ، مربوط به ماههاي آتي را (حداقل حق بيمه سه ماه كه بر مبناي دستمزد مقطوع تعيين مي شود ، حداكثر تا پايان ماه بعد از آخرين ماهي

كه حق بيمه مربوط قبلا پرداخت شده است ، به سازمان تامين اجتماعي پرداخت نمايند ، چنانچه حق بيمه مربوط به فاصله زماني كه راننده داراي دفترچه كار معتبر بوده است ظرف مهلت مقرر در اين ماده پرداخت نگردد ، اصل حق بيمه و خسارت تاخير تاديه (متفرعات طبق ماده (50) قانون از وي قابل وصول خواهد بود.

ماده 5 _ سازمان با اخذ تاييديه پرداخت حق بيمه از سازمان تامين اجتماعي و پس از احراز شرايط زير نسبت به صدور تمديد يا تجديد دفترچه كار رانندگي اقدام مي كند:

الف _ داشتن گواهينامه معتبر رانندگي متناسب با وسيله نقليه

ب _ داشتن حداقل مدرك تحصيلي پايان دوره ابتدايي يا دوره نهضت سوادآموزي

پ _ داشتن كارت سلامت از مراجع ذي صلاح

تبصره _ سازمان مكلف است در صورتي كه ميزان تخلفات راننده از نظر نوع و تعداد از حدمجاز كه ميزان آن بر اساس دستورالعمل مشترك وزارتخانه هاي راه و ترابري و كشور (نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران تعيين مي شود ، تجاوز نمايد از تمديد دفترچه كار رانندگي وي براي مدت معين و يا نامحدود خودداري نمايد.

ماده 6 _ شركتها و موسسات حمل بار و مسافر بين شهري مكلفند از تحويل كالا يا مسافر به راننده فاقد دفترچه كار معتبر خودداري نمايند و در صورت تخلف براي بار اول مكلف به پرداخت معادل 3 ماه حق بيمه يك راننده به ازاي هر بار نامه و يا صورت وضعيت مسافر و درصورت تكرار به پرداخت معادل يكسال حق بيمه يك راننده به سازمان تامين اجتماعي مي باشند. سازمان تامين اجتماعي حق بيمه مذكور را طبق ماده (50) قانون از

شركتها وموسسات متخلف وصول مي نمايد.

ماده 7 _ نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران و پليس راه مكلفند به هنگام تردد وسايط نقليه باربري و مسافربري ، دفترچه كار رانندگان را كنترل و در صورت عدم ارايه يا فقدان اعتبار آن طبق ماده (7) قانون ( الزام شركتها و موسسات ترابري جاده اي به استفاده از صورت وضعيت مسافري و بارنامه _ مصوب 1368 ) برخورد نموده و مشخصات راننده ، بارنامه يا صورت وضعيت و همچنين مشخصات و آدرس شركت و موسسه حمل ونقل صادر كننده بارنامه يا صورت وضعيت را به اداره تامين اجتماعي محل اعلام نمايند.

ماده 8 _ رانندگان مشمول قانون به استثناي رانندگان موضوع ماده 3 اين آيين نامه و شاغلان و بازنشستگان وزارتخانه ها و موسسات دولتي و وابسته به دولت و نيروهاي نظامي و انتظامي كه مشمول قانون خاص حمايتي هستند از شمول اين آيين نامه مستثنا خواهند بود.

آيين نامه اجرايي قانون جلوگيري از تردد موتور سيكلت هاي فاقد شماره راهنمايي و رانندگي - مصوب 1375

فصل اول _ نحوه احراز مالكيت و شماره گذاري ( ماده 1 تا 3 )

ماده 1 _ در مورد موتور سيكلت هايي كه اسناد و مدارك مالكيت آنها (برگ فروش شركت ياكارخانه سازنده برگ فروش سازمان يا ارگان دولتي و سند رسمي ) به نام متصرف نيست ومتصرف دسترسي به مالك ندارد و قادر به معرفي وي نمي باشد همچنين موتورسيكلت هاي فاقد مالكيت رسمي ، ضمن بازديد كاردان فني نظريه اداره آگاهي مبني بر عدم سابقه سرقت ، نظريه مرجع صادر كننده برگ فروش در مورد اصالت سند ، تعهد در قبال كشف فساد احتمالي كه به تاييد دفتر اسناد رسمي رسيده باشد اخذ و شماره گذاري با رعايت ضوابط قانوني انجام مي شود.

ماده 2 _ در مورد موتور سيكلت هايي كه فاقد هرگونه اسناد و مدارك مالكيت

مي باشند، پس از بازديد كاردان فني نظريه آگاهي مبني بر عدم سابقه سرقت ، تعهد در قبال كشف فساد احتمالي و ضمانت معتبر كه امضاي ضامن توسط دفتر اسناد رسمي گواهي شده باشد ،شماره گذاري مي شود.

ماده 3 _ موتورسيكلت هايي كه متصرفان آنها جهت شماره گذاري مراجعه مي نمايند برابر فرم تنظيمي پيوست اين آيين نامه در دو نسخه احراز مالكيت شده و شماره گذاري به نام متصرف برابر مقررات انجام مي شود.

فصل دوم _ نحوه نگهداري موتورسيكلت هاي توقيف شده و تعيين تكليف آنها ( ماده 4 تا 6 )

ماده 4 _ روش اجرايي تبصره يك ماده واحده قانون ياد شده شامل نحوه اقدام مأموران انتظامي ، روش انتقال موتورسيكلت ها به توقفگاه و چگونگي نگهداري مناسب موتورسيكلت هاي توقيف شده طي دستورالعملي خواهد بود كه توسط نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران تهيه و به واحدهاي اجرايي ذي ربط ابلاغ خواهد شد ، نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران مي تواند در صورتي كه توقفگاه لازم و مناسب در اختيار نداشته باشد ، باهماهنگي لازم از توقفگاههاي شهرداري استفاده نمايد.

ماده 5 _ متصرفان موتورسيكلت هايي كه به موجب ماده (4) اين آيين نامه توقيف شده اند موظفند حداكثر ظرف شش ماه از تاريخ توقيف ، با در دست داشتن اسناد و مدارك مربوط به منظور تعيين تكليف موتورسيكلت هاي خود به واحد شماره گذاري مراجعه نمايند.

ماده 6 _ تكليف موتورسيكلت هايي كه در اجراي قانون يادشده در توقفگاه ها توقيف گرديده و مالكيت آنها به ترتيبي كه در مواد (1) ، (2) و (3) اين آيين نامه درج گرديده به اثبات نمي رسد يا مدعي مالكيت مراجعه نمي كند ، پس از انقضاي مهلت شش ماه از تاريخ توقيف ضمن هماهنگي با مقامات قضايي مشخص مي شود.

فصل سوم _ وجوه دريافتي از متقاضيان بابت ايجاد تسهيلات لازم و نحوه هزينه آن ( ماده 7 تا 11

ماده 7 _ در اجراي تبصره (2) قانون ياد شده جهت شماره گذاري هر دستگاه موتورسيكلت مبلغ پنجاه هزار ريال پس از احراز مالكيت و قبل از شماره گذاري از مالك اخذ و به حساب درآمد عمومي واريز مي شود.

ماده 8 _ به ازاي هر روز توقف موتورسيكلت در توقفگاه ، متناسب با عرف روز از مالك يا متصرف آن هزينه نگهداري دريافت و درآمد حاصل شده به مالك حقيقي يا حقوقي توقفگاه تعلق خواهد گرفت

ماده 9 _ نقل

و انتقال موتورسيكلت قبل از شماره گذاري ممنوع مي باشد. در صورتي كه دفاتر اسناد رسمي مبادرت به نقل و انتقال اين قبيل موتورسيكلت ها نمايند با آنها برابر مقررات رفتار خواهد شد.

ماده 10 _ پس از اقدام به شماره گذاري چنانچه شماره مفقود گردد صدورالمثني تابع مقررات راجع به صدور شماره المثني براي خودروها خواهد بود.

ماده 11 _ هر نوع جعل و تزوير نسبت به اسناد فوق الذكر جعل در اسناد دولتي محسوب و مرتكبين به مجازاتهاي مقرر در قوانين مربوط محكوم خواهند شد.

اصلاح آييننامه اجرايي آموزشگاههاي رانندگي – مصوب 1384

نظر به اينكه در آييننامه اجرايي آموزشگاههاي رانندگي، موضوع تصويبنامه شماره 65806/ت30608ه_ مورخ 15/12/1383 كه براساس طرح پيشنهادي تنظيم و ابلاغ گرديده است، بند (10) ماده (9) و واژه « ناحيه» در بند (ب) ماده (1) به اشتباه تحرير شده است، لذا مراتب جهت اصلاح اعلام ميگردد.

دبير هيأت دولت _ عبداله رمضانزاده

آئين نامه راهنمايي و رانندگي – مصوب 1384

هيئتوزيران در جلسه مورخ 18/3/1384 بنا ب_ه پيشنهاد مشترك وزارتخانهه_اي راه و ترابري و كشور و به استناد بند (4) ماده (18) قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت _ مصوب 1380 _ ، آيين نامه راهنمايي و رانندگي را به شرح زير تصويب نمود:

آيين نامه راهنمايي و رانندگي

فصل اول _ تعريف ها

ماده 1_ اصطلاحاتي كه در اين آيين نامه، دستورالعمل ها و پيوست ه_اي مربوط به كار رفته اند، داراي معاني مشروح زير مي باشند:

1_ آزادراه: آزادراه به راهي گفته مي شود كه حداقل داراي دو خط اتومبيل رو و يك شانه حداقل به عرض سه متر براي هر طرف رفت و برگشت بوده و دو طرف آن به نحوي محصور بوده و در تمام طول آزادراه از هم كاملاً مجزا باشد و ارتباط آنها با هم تنها به وسيله راه هاي فرعي كه از زير يا بالاي آزادراه عبور كند تأمين شود و هيچ راه ديگري آن را قطع نكند.

2_ ابطال گواهي نامه: سلب اعتبار قانوني گواهي نامه رانندگي.

3_ اتومبيل: هر نوع خودرو كه لااقل داراي دو چرخ در جلو و دو چرخ ديگر در عقب بوده و براي حمل بار يا انسان به كار رود.

4_ اتومبيل آموزشي: خودرويي است كه براي آموزش رانندگي اختصاص داده شده و بايد داراي دو پدال كلاچ و دو پدال ترمز، دو آيينه، تابلوي ويژه روي سقف و علايم مشخص

روي بدنه و متعلق و يا تحت پوشش يكي از آموزشگاه هاي مجاز آموزش رانندگي باشد.

5_ اتومبيل مدارس: خودرويي جمعي است كه براي رفت و آمد دانش ْآموزان مدارس اختصاص داده شده است و داراي رنگ و علايم مشخص كننده مي باشد.

6_ ارتفاع چراغ: فاصله مركز چراغ خودرو بدون بار يا مسافر تا كف راه.

7_ اعتبار برگ مع__اينه فني: زم__ان درج شده در متن برگ مع_اينه فني وسيله نقليه است.

8_ اوراق كردن وسيله نقليه: عبارت است از جداكردن قطعات اصلي وسيله نقليه، امحاي شماره هاي شناسايي (در مورد شاسي به صورت برش) و بريدن سقف يا ستون هاي اتاق و يا پرس اتاق آن و فك و اخذ پلاك ها و ابطال اسناد مربوط.

9_ ايستادن: ايست وسيله نقليه در زمان كوتاه.

10_ ايستادن ممنوع (توقف مطلقاً ممنوع): ايست وسيله نقليه براي هر مدت ممنوع است.

11 _ باركش: هر نوع خودرويي كه براي حمل بار ساخته شده است و داراي انواع زير است:

الف _ كاميون: وسيلهنقليه موتوري باري كه قسمت بارگير آن به صورت پيوسته به كشنده متصل است. كاميون ها به طور كلي با وضعيت حداقل دو محور وجود داشته و ظرفيت حمل 6 تن بار و بيشتر دارند.

الف _ 1: كاميون اتاق دار: كاميوني كه حداكثر ارتفاع ديواره مقاوم اتاق بار آن از كف اتاق 5/1 متر باشد.

الف _ 2_ كاميون لبه دار: كاميوني كه حداكثر ارتفاع ديواره مقاوم اتاق بار آن از كف اتاق 80 سانتيمتر باشد.

الف _ 3_ كاميون تيغه دار: كاميوني كه قسمت بار آن به وسيله تيغه اي طولي به دو نيمه مساوي تقسيم شده باشد.

الف _ 4_ كاميون كفي: كاميوني كه قسمت بار آن ديواره نداشته باشد.

الف _ 5 _ كاميون سقف دار (مسقف): كاميوني كه قسمت بار آن

به صورت محفظه سرپوشيده ساخته شده است.

الف _ 6 _ كاميون يخچال دار: كاميون سقف داري كه قسمت بار آن داراي تجهيزات سردكننده باشد.

الف _ 7_ كاميون تانكر (باري مخزني): كاميوني كه قسمت بار آن به صورت مخزن بسته و براي حمل انواع مايعات ساخته شده است.

الف _ 8 _ كاميون بونكر: كاميوني كه قسمت بار آن به صورت مخزن بسته و براي حمل انواع جامدات شكل پذير (فله) ساخته شده است.

الف _ 9_ كاميون مخلوط كن (ميكسر): كاميوني كه قسمت بار آن به صورت مخزن بسته و داراي دستگاه مخلوط كن باشد.

الف _ 10 _ كاميون كمپرسي: كاميون اتاق داري كه تخليه بار آن به وسيله دستگاه كمپرس انجام مي شود.

الف _ 11 _ كاميونت: به دو صورت زير وجود دارد:

11 _ 1_ خودروي ون باربري: وسيله نقليه موتوري باري است كه اتاق راننده و اتاق بار به صورت دو محفظه جداگانه و بر روي يك شاسي باشد و مجموع وزن وسيله نقليه و ظرفيت حمل بار آن از 5/3 تن تا كمتر از 5 تن است.

11 _ 2_ لوري: وسيله نقليه موتوري باري است كه اتاق راننده و اتاق بار به صورت دو محفظه جداگانه و بر روي يك شاسي باشد و مجموع وزن وسيله نقليه و ظرفيت حمل بار آن از 5 تن تا كمتر از 6 تن است.

الف _ 12_ كشنده: وسيله نقليه ايست كه يدك و يا نيمه يدك را به دنبال خود كشيده و به حركت در مي آورد.

الف _ 13 _ وانت دوكابين: وسيلهنقليه موتوري دومنظوره كه اتاق راننده و سرنشينان و اتاق بار به صورت دو محفظه جداگانه باشد و براي حمل بار و اشخاص به كار مي رود.

الف _ 14 _ وانت يك

كابين: وسيلهنقليه موتوري كه اتاق راننده و اتاق بار به صورت دو محفظه جداگانه و بر روي يك شاسي باشد و براي حمل بار ساخته شده و مجموع وزن خودرو و ظرفيت حمل بار آن كمتر از 5/3 تن است.

ب _ تريلر (يدك): عبارت از وسيلهنقليه است كه با يك وسيلهنقليه موتوري كشيده مي شود.

پ _ نيمه تريلر (نيمه يدك): عبارت از يدكي است كه به يك وسيلهنقليه ديگر بهطوري متصل مي گردد كه بخشي از وزن بار آن به وسيله كاميون يا كاميون هاي كشنده حمل مي شود.

12 _ برگ يا برچسب معاينه فني: گواهي انجام معاينه فني كه از سوي ستادهاي معاينه فني خودرو يا مراكز فني مجاز صادر و برگه به درخواست كننده تحويل و برچسب به سمت راست شيشه جلو الصاق مي گردد.

13 _ بزرگراه: راهي است كه حداقل داراي دو خط عبور در هر طرف بوده و ترافيك دو طرف آن به وسيله موانع فيزيكي از هم جدا شده باشد و به طور معمول داراي تقاطع هاي غيرهمسطح است. بزرگراه مي تواند تعداد معدودي تقاطع همسطح كنترل شده داشته باشد.

14 _ پلاك: قطعه فلزي است با ابعاد، طرح و رنگ هاي زمينه مختلف كه شماره روي آن حك مي شود و انواع آن عبارتند از: شخصي، دولتي، عمومي، سياسي، سرويس، كنسولي، نظامي _ انتظامي، تعميري، گذرموقت، بين المللي، ترانزيت، كشاورزي _ عمراني و ويژه.

15 _ پلاك غيرمجاز: پلاك هاي غيرمجاز عبارتند از:

الف _ پلاكي كه به موجب آگهي قبلي معاونت راهنمايي و رانندگي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران، كه از اين پس در اين آيين نامه به اختصار راهنمايي و رانندگي گفته مي شود، بايد تجديد گردد.

ب _ پلاكي كه در كشور خارجي روي وسيله نقليه

نصب شده و پس از ورود به ايران با وجود سپري شدن مدت اعتبار آن تعويض نشده باشد.

پ _ پلاك بين المللي كه براي مسافرت با اتومبيل به خارج از كشور از سوي راهنمايي و رانندگي صادر و به اتومبيل هاي پلاك داخلي داده مي شود و استفاده از آن در كشور ممنوع است.

ت _ پلاكي كه اشخاص در ارقام و مشخصات اوليه آن تغيير ايجاد كنند و يا پلاك وسيلهنقلي_ه ديگ__ري ب_ه يك وسيل__هنقليه الص_اق گردد و يا براي آن پلاك تقلبي ب__ه كار برده شود.

ث _ پلاك دست ساز و دست نوشته اي كه بدون مجوز راهنمايي و رانندگي به كار برده مي شود.

ج _ پلاك خودرويي كه با اعلام مراجع صلاحيت دار فرسوده اعلام مي شود.

16_ پليس راه: واحدهايي از راهنمايي و رانندگي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران كه نظارت و كنترل بر اجراي قوانين و مقررات راهنمايي و رانندگي در جاده هاي كشور دارند.

17_ پليس مدرسه: دانش آموز آموزش ديده اي كه با لباس ويژه و تجهيزات تعيين شده از طرف مسئولين مدرسه براي عبور ايمن دانش آموزان از عرض سواره رو راه ها مأمور مي گردد.

18 _ پياده: شخصي غيرسوار كه بدون استفاده از هيچ نوع وسيله نقليه موتوري يا غيرموتوري حركت مي نمايد و يا مبادرت به جابه جايي كالسكه، چرخ دستي، جامه دان، سبدهاي چرخدار و مانند آن مي نمايد.

19 _ پي_اده رو: بخ_شي ج_داش_ده از خيابان كه در امتداد آن واقع شده و براي عبور و مرور پيادگان اختصاص يافته است.

20_ پيچ (قوس افقي): انحراف مستقيم راه در سطح افق.

21 _ ترافيك (شدآمد): آمدوشد وسايل نقليه و اشخاص و حيوانات در راه ها.

22_ تراموا (قطار خياباني): قطاري شهري است كه به طور معمول در خطوط ريلي واقع در سطح سواره رو

وسايل نقليه ديگر حركت مي نمايد.

23 _ تقاطع: محدوده اي است كه در آن دو يا چند مسير به صورت همسطح يا غيرهمسطح با يكديگر تلاقي مي كنند.

24 _ توقف: ايست وسيلهنقليه در زمان طولاني بدون حضور راننده.

25 _ توقف سنج (پاركومتر): دستگاهي است كه با انداختن سكه يا پرداخت حق توقف، استفاده از كارت هاي اعتباري يا روش هاي ديگر، اجازه توقف را در زمان معين به خودرو مي دهد.

26 _ توقف ممنوع (پاركينگ ممنوع): توقف وسيلهنقليه ممنوع است، جز براي سوار و پياده كردن، مشروط به استقرار راننده در پشت فرمان.

27 _ توقيف گواهي نامه رانندگي: اخذ و ضبط گواهي نامه رانندگي و محروم نمودن موقت دارنده از مزاياي قانوني آن.

28 _ جاده: راه خارج از شهر براي عبور و مرور.

29 _ جاده اصلي: راهي است كه در برخورد با راه ديگر به طور معمول عريض تر است و با نصب علايم راهنمايي و رانندگي، اصلي تلقي مي گردد.

30_ جاده خصوصي: راهي كه اشخاص يا مؤسسات براي كاربرد شخصي ساخته اند و استفاده ديگران از آن منوط به اجازه مالك است.

31 _ جاده فرعي: راهي كه از راه اصلي منشعب شده و يا به آن ميپيوندد و به طور معمول كم عرض تر است و با نصب علايم راهنمايي و رانندگي، فرعي تلقي مي شود.

32 _ چراغ توقف (چراغ ترمز): عبارت از چراغ هايي است كه هنگام به كاربردن ترمز پايي براي كاهش سرعت يا توقف به كار مي رود تا توجه لازم را به استفاده كنندگان از راه در پشت سر وسيله نقليه بدهد.

33 _ چراغ جانبي جلو (چراغ هاي كوچك جلو): عبارت از چراغ هايي است كه حضور وسيلهنقليه و عرض آن را از سمت جلو نشان مي دهد.

34 _ چراغ جانبي عقب (چراغ هاي

كوچك عقب): عبارت از چراغ هايي است كه حضور وسيلهنقليه و عرض آن را از سمت عقب نشان مي دهد.

35 _ چراغ جانبي وسايل نقليه طويل: عبارت از چراغ هايي است كه در امتداد طول وسايل نقليه طويل به كار مي رود تا رانندگان وسايل نقليه ديگر قادر به تشخيص طول آن شوند. اين چراغ ها براي هر دو طرف در نظر گرفته شده و در قسمت عقب قرمز رنگ و در قسمت جلو زرد رنگ مي باشند و در حدود هر 3 متر از طول وسيله نقليه نصب مي شوند.

36 _ چراغ دنده عقب: عبارت از چراغي است كه راننده وسيلهنقليه به كار مي برد تا راه را به طرف عقب وسيلهنقليه روشن كرده و به اين ترتيب به ديگر استفاده كنندگان از راه اخطار نمايد كه وسيلهنقليه در حال راندن به عقب بوده و يا مي خواهد به عقب براند.

37_ چراغ رانندگي (نوربالا): عبارتست از چراغ هايي كه جلوي وسيلهنقليه را تا فاصله دور روشن مي كند.

38 _ چراغ راهنما: عبارت از چراغي است كه راننده وسيلهنقليه به كار مي برد تا به ديگر استفاده كنندگان از راه اخطار نمايد كه راننده قصد تغيير جهت به راست و يا چپ، گردش و يا توقف را دارد.

39_ چراغ عبور (نور پايين): عبارتست از چراغ هايي كه جلو وسيلهنقليه را در فاصله نزديك روشن مي كند و موجب خيره شدن چشم يا ناراحتي رانندگاني كه از طرف مقابل مي آيند و ديگر استفاده كنندگان از راه نخواهد شد.

40_ چراغ مه: عبارت از چراغي است كه در اتومبيل نصب شده و براي بهتر ديدن راه در هنگام مه و برف و باران سيل آسا و گرد وغبار و مانند آن به كار مي رود.

41 _ چرخ

فلزي: چرخي است كه محل تماس آن با سطح زمين فلزي باشد.

42 _ حريم تقاطع: محدوده اي است در تقاطع راه ها كه به منظور سهولت حركت و ايمني تردد اختصاص مي يابد.

43 _ حق تقدم عبور: اولويت حق عبور وسيله نقليه اي نسبت به وسايل نقليه ديگر يا نسبت به پيادگان و بالعكس.

44_ خط ايست: خط كشي عرضي است كه در ورودي تقاطع و به منظور تعيين مرز توقف وسايل نقليه پيش از گذرگاه پياده بر سطح راه ترسيم مي شود.

45 _ خط تغيير سرعت: نوعي خط عبور كه خودروهاي ورودي به مسير اصلي يا خروجي از آن مي توانند در طول آن، سرعت خود را براي همگرايي و يا واگرايي با جريان ترافيك افزايش يا كاهش دهند.

46 _ خط عبور: بخشي از سواره رو است كه در طول مسير، به عبور يك ستون وسيلهنقليه اختصاص يافته و با خط كشي حدود آن مشخص مي گردد. يك راه مي تواند در هر جهت يك يا چند خط عبور داشته كه اين خط هاي عبور از سمت راست به چپ از شماره يك به بالا شماره گذاري مي شوند.

47_ خط عبور دوچرخه: عبارتست از مسير ويژه دوچرخه در سطح معابر كه با تابلو، خط كشي و يا رنگ حدود آن مشخص مي گردد.

48 _ خط كمكي: خط عبوري است كه به منظور تغيير سرعت، انجام حركات گردشي و يا افزايش ظرفيت راه، در كنار خط عبور ايجاد مي شود.

49_ خط ويژه: مسيري است كه به وسيله خط كشي با رنگ متفاوت از خطوط ديگر و يا علايم و يا موانعي از بقيه مسيرها مشخص گرديده و براي عبور و مرور يك يا چند نوع وسيلهنقليه اختصاص دارد.

50 _ خم (قوس عمودي): انحراف مسير مستقيم

راه در سطح قائم.

51 _ خودرو: هر نوع وسيلهنقليه قابل حركت در راه ها كه نيروي محركه آن از موتور باشد، به استثناي وسايل نقليه ريل رو و عبارتند از:

الف _ سواري: خودرويي است كه براي حمل انسان ساخته شده و ظرفيت آن با راننده حداكثر 6 نفر است.

ب _ سواري استيشن (سفري): نوعي خودروسواري است كه فضاي بار با فضاي سرنشين يكسره باشد و ظرفيت آن با راننده حداقل 7 و حداكثر 9 نفر است.

پ _ سواري كار: اتومبيلي است دو ديفرانسيل كمك دار با اتاق جدا از شاسي يا اتومبيلي كه ظرفيت آن با راننده بين 10 تا 15 نفر باشد.

ت _ اتوبوس: هر نوع وسيلهنقليه موتوري مسافربري كه ظرفيت آن با راننده و كمك راننده 27 نفر يا بيشتر باشد.

ث _ اتوبوس برقي: اتوبوسي كه نيروي محركه آن به وسيله باتري يا نيروي برق تامين مي شود.

ج _ اتوبوس دو طبقه: وسيلهنقليه موتوري مسافربري كه قسمت حمل مسافر آن در دو طبقه جداگانه روي هم و با يك سازه مشترك بوده و ظرفيت آن با راننده حداقل 27 نفر است.

چ _ ميني بوس: خودروي مسافربري است كه ظرفيت آن با راننده بين 16 تا 26 نفر مي باشد.

ح _ تراكتور: نوعي خودرو است كه براي كارهاي كشاورزي، صنعتي و عمراني مانند شخم زدن، حفاري، بارگيري و كشيدن دنباله بند و غيره به كار مي رود.

52 _ خيابان: راه عبور و مرور در محل سكونت و فعاليت مردم كه عرض آن بيش از 6 متر باشد.

53 _ خيابان اصلي: راهي است كه در برخورد با راه هاي ديگر عرض سواره روي آن بيشتر است و يا با نصب علايم راهنمايي و رانندگي، اصلي تلقي شده

و در غير اين صورت در سمت راست راه ديگر قرار دارد.

54 _ خيابان فرعي: راهي است كه در برخورد با راه هاي ديگر، عرض سواره روي آن كمتر است و يا با نصب علايم راهنمايي و رانندگي، فرعي تلقي شده و در غير اين صورت در سمت چپ راه ديگر قرارگرفته باشد.

55 _ دستگاه تهويه: به دستگاه هايي اعم از پنكه، كولر و يا بخاري گفته مي شود كه هواي درون وسيلهنقليه را جابه جا و يا دماي آن را كاهش يا افزايش دهد.

56 _ راننده: كسي كه هدايت وسيلهنقليه موتوري و غيرموتوري و همچنين حركت دادن حيوانات را به صورت واحد يا گله و رمه برعهده داشته باشد.

57 _ راه: عبارتست از تمامي سطح خيابان، جاده، كوچه و كليه معابري كه براي عبور و مرور عموم اختصاص داده مي شود.

58 _ راه آهن: ريل هاي آهني موازي ثابتي كه قطار و وسايل نقليه ريلي ديگر بر روي آن حركت مي كنند.

59 _ راه عمومي: به راه هايي گفته مي شود كه براي عبور و مرور عموم مورد استفاده قرار مي گيرد.

60 _ روز: از طلوع تا غروب آفتاب.

61 _ سازنده وسايل نقليه: شخص يا مؤسسه يا كارخانه اي كه وسايل نقليه اي را كه مطابق آيين نامه بايد شماره گذاري شود مي سازد، يا قطعات ساخته شده آنها را سوار (مونتاژ) مي نمايد.

62 _ ستاد معاينه فني: تشكيلات متمركز براي برنامه ريزي، هدايت، نظارت و كنترل فعاليت مراكز فني معاينه خودرو و مراكز معاينه فني مجاز كه از سوي شهرداري ها و سازمان راهداري و حمل و نقل جاده اي ايجاد مي گردد.

63 _ سطح روشن: در مورد چراغ ها عبارت از سطح قابل ديدي است كه نور از آن منتشر مي شود و در مورد

منعكس كننده نور عبارت از سطح قابل ديدي است كه نور را منعكس مي كند.

64 _ شانه راه: بخشي از بدنه راه است كه در دو طرف خط هاي عبور رفت و برگشت قرار داشته و براي توقف اضطراري وسايل نقليه به كار مي رود.

65 _ شب: از غروب تا طلوع آفتاب.

66 _ شماره وسيلهنقليه: عدد يك يا چند رقمي و حروفي كه از طرف راهنمايي و رانندگي روي پلاك هاي ويژه منقوش و در عقب و جلوي وسيلهنقليه نصب مي شود.

67 _ شناسنامه خودرو: سندي است كه مشخصات خودرو، مالك و نشاني كامل محل سكونت وي و تاريخ انتقالات و تغييرات انجام شده از سوي راهنمايي و رانندگي در آن درج و به آخرين مالك تسليم مي گردد.

68 _ شيب (سربالايي _ سرازيري): تغيير تدريجي ارتفاع سطح تمام شده راه در امتداد طولي مسير.

69 _ ظرفيت وسيلهنقليه: وزن بار يا تعداد مسافري كه از طرف كارخانه سازنده با تأييد وزارت صنايع و معادن براي وسيلهنقليه تعيين گرديده است.

70 _ علايم: هر نوع علامت عمودي و افقي مانند تابلو، چراغ راهنمايي و رانندگي، خط كشي، نوشته و ترسيم، و همچنين تجهيزات هدايت كننده، سوت و حركت دست و غيره كه به وسيله مقامات صلاحيت دار براي كنترل و تنظيم عبور و مرور تعيين و به كار برده مي شود.

71 _ قطار شهري: ن_وعي وسيله حمل ونقل عمومي است كه در شهره_ا و حوم_ه به جابه جايي مسافر پرداخته و به طور معمول با چرخ هاي فلزي بر روي ريل حركت مي كند.

72 _ قطعات و قسمت هاي اصلي: كليه قسمت هاي اساسي وسيله نقليه شامل محور، موتور، شاسي، اتاق و رنگ كه تعويض آنها باعث تغيير مشخصات اساسي وسيله نقليه مي گردد.

73

_ كارت پارك: كارت يا برگه اي است كه با پرداخت پول تهيه مي گردد و به وسيله آن اجازه توقف در مكان و زمان معين به خودرو داده مي شود.

74 _ كارت شناسايي خودرو: كارتي كه مشخصات مالك و وسيله نقليه شماره گذاري شده در آن ثبت و از سوي راهنمايي و رانندگي صادر و به مالك وسيله نقليه تسليم مي گردد.

75 _ كاروان: كاروان يا خانه سيار وسيلهنقليه غيرموتوري است كه براي سكونت و يا كار استفاده شده و عرض آن از 6/2 متر و طول آن از 12 متر بيشتر نباشد.

76 _ كلاه ايمني: كلاهي است كه راننده و سرنشين موتورسيكلت ها آن را براي محافظت سر خود در برابر ضربات احتمالي ناشي از بروز سوانح به كار مي برند.

77_ كمربند ايمني: تسمه اي كه نيم تنه بالاي راننده و هر يك از سرنشينان را تحت كنترل و مهار ايمن خود قرار مي دهد تا در هنگام ضرورت، همچون كاهش ناگهاني سرعت يا توقف آني خودرو كه ممكن است ناشي از ترمز يا برخورد با جسم ديگر يا حوادث ديگر باشد، مانع از جداشدن سرنشينان و راننده از صندلي خود و اصابت به شيشه جلو يا ديگر قسمت هاي دروني و يا پرتاب شدن به بيرون خودرو شود و حداقل داراي دو نقطه اتكا باشد.

78 _ كوچه: راهي در مناطق مسكوني كه عرض آن حداكثر 6 متر باشد.

79 _ گذرگاه پياده: گذرگاهي در تقاطع راه ها، امتداد پياده روها، سواره روها، روگذرها يا زيرگذرها يا هر محل ديگري از سواره رو كه به وسيله خط كشي يا ميخكوبي يا علايم ديگر، براي عبور پيادگان اختصاص داده شده است.

80 _ گواهي نامه بين المللي رانندگي: گواهي نامه اي است كه به اعتبار گواهي نامه داخلي

طبق مفاد قانون الحاق ايران به كنوانسيون عبور و مرور در جاده ها و كنوانسيون مربوط به علايم راهها _ مصوب 1354 _ توسط راهنمايي و رانندگي صادر مي گردد و مدت اعتبار آن يك سال مي باشد.

81 _ گواهي نامه رانندگي (پروانه رانندگي): اجازه نامه براي رانندگي وسايل نقليه كه از طرف راهنمايي و رانندگي به نام افراد صادر مي شود.

82 _ مجوز رانندگي با وسايل نقليه عمومي: اعم است از پروانه تاكسيراني، بهره برداري، كارت و يا دفترچه كار (برگ فعاليت) كه از طرف مراجع صلاحيت دار به نام اشخاص صادر و اجازه رانندگي با وسايل نقليه عمومي را به آنان مي دهد.

83 _ مرجع صلاحيت دار: وزارتخانه، سازمان، نهاد و ديگر دستگاههاي مسئول كه به م_وجب قانون و يا تصويب هيئت وزيران در موردي خاص وظايف و مسئوليت هايي به عهده آنها گذاشته شده است.

84 _ مراكز فني مجاز: مراكزي كه به وسيله اشخاص حقيقي يا حقوقي با رعايت ضوابط و مقررات ستاد معاينه فني وابسته به شهرداري و يا سازمان راهداري و حمل و نقل جاده اي، حسب مورد براي انجام معاينه فني وسايل نقليه درون شهري و برون شهري ايجاد مي گردد.

85 _ راههاي شرياني درجه يك: معابري هستند كه در طراحي و بهره برداري از آنها به جابه جايي وسايل نقليه موتوري برتري داده مي شود. اين معابر ارتباط با راه هاي برون شهري را تأمين مي نمايند. راه هاي شرياني درجه يك براساس نحوه كنترل دسترسي تقاطع ها به دو گروه آزادراه و بزرگراه تقسيم مي گردند كه ضوابط اجرايي آنها را شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور تعيين مي نمايد.

86 _ راههاي شرياني درجه دو: معابري هستند كه در طراحي و بهره برداري از آنها به جابه جايي و دسترسي وسايل نقليه موتوري برتري داده

مي شود. براي رعايت اين برتري حركت پيادگان از عرض خيابان كنترل مي شود. راههاي شرياني درجه دو شبكه اصلي راه هاي شهري را تشكيل مي دهند كه ضوابط اجرايي آنها را شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور تعيين مي نمايد و عبارتند از:

الف _ شرياني اصلي: راهي است كه ارتباط بين خيابان هاي جمع و پخش كننده و بزرگراه ها را برقرار مي كند. در اين معابر فاصله هاي بين تقاطع ها نسبت به بزرگراه ها كمتر است.

ب _ شرياني فرعي (خيابان جمع و پخش كننده): راهي است كه ارتباط بين خيابان هاي محلي و خيابان هاي شرياني اصلي را برقرار مي كنند. در اين خيابان ها محل عبور عابران پياده از عرض خيابان بايد مشخص باشد.

87 _ راههاي محلي: راه هايي هستند كه در طراحي و بهره برداري از آنها نيازهاي وسايل نقليه و عابران پياده، با اهميت يكسان در نظر گرفته مي شود و ارتباط بين كوچه ها و خيابان هاي شرياني فرعي را برقرار مي كنند.

88 _ معاينه فني: بازديد ظاهري و آزمايش هاي فني براي تشخيص اصالت خودرو و سنجش ميزان سلامت فني، ايمني و زيست محيطي وسيله نقليه.

89 _ منطقه ممنوعه: منطقه و محلي كه آمد و شد وسايل نقليه در آنها به وسيله علايم خاص و يا اعلام قبلي مراجع صلاحيت دار ممنوع شده باشد.

90 _ منعكس كننده نور: عبارت از بازتاب كننده اي است كه حضور وسيله نقليه را از طريق انعكاس نوري كه از چراغ وسيله نقليه ديگر به آن تابيده مي شود و يا از طريق انعكاس نور محيط، اعلام مي دارد.

91 _ مواد خطرناك: هر نوع مواد راديو اكتيو، منفجره، محترقه، مايعات و جامدات آتش زا يا سمّي و يا اسيدي، گازهاي فشرده، زباله ويژه و فاضلاب و مانند آن.

92 _ موتورسيكلت: وسيله نقليه اي

براي حمل انسان كه داراي دو يا سه چرخ با اتاقك پهلو (سايدكار) يا بدون آن و مجهز به يك موتور محركه باشد.

93 _ موتورسيكلت گازي (موتور گازي): موتورسيكلتي است كه هم داراي موتور و هم داراي ادوات پايي براي راندن باشد.

94 _ نقص فني: هر نوع نقصان يا تغيير در وضعيت ظاهري و فني وسيله نقليه كه موجب كاهش ضريب ايمني در رانندگي و يا افزايش بيش از حد مجاز گازهاي آلاينده هوا و يا آلودگي بيش از حد مجاز صدا گردد.

95 _ واحد انتظامي: منظور واحدهاي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران كه به صورت پاسگاه ها و كلانتري ها در نقاط مختلف كشور مستقر هستند.

96 _ وزن با بار: وزن وسيله نقليه به اضافه وزن بار آن.

97 _ وزن بارگيري شده: عبارت است از مجموع وزن مسافران و كاركنان و محمولات.

98 _ وزن بدون بار: عبارت است از وزن وسيله نقليه بدون راننده و مسافر و بار ولي با مخزن پر از سوخت و با ابزار و آلاتي كه به طور معمول وسيله نقليه همراه دارد.

99 _ وسيله نقليه: وسايل موتوري و غيرموتوري و موتورسيكلت كه براي جابجايي انسان و كالا در راه به كار مي رود.

100 _ وسيله نقليه امدادي: وسيله ويژه خدمات انتظامي، ترافيكي، پزشكي، آتش نشاني و امداد اضطراري آب، برق و گاز كه به وسيله راهنمايي و رانندگي تعيين و با علايم ويژه مشخص مي شود.

101 _ وسيله نقليه طويل (Long Vehicle): وسيله نقليه اي است كه طول آن بيش از 5/12 متر باشد.

102 _ وسيله نقليه عمراني: وسيله نقليه موتوري است كه ويژه انجام كارهاي فني، عمراني و مانند آن مي باشد و شامل بلدوزر،

گريدر، غلطك، اسكريپر (زمين تراش) و غيره است.

103 _ وسيله نقليه غيرموتوري: هر نوع وسيله نقليه اي كه نيروي محركه آن از موتور نباشد.

104_ وسيله نقليه فوق سنگين: انواع خودرو و ادوات مربوط است كه توانايي حمل محمولات وزين با وزن ناخالص بالاتر از 40 تن و حجيم با حجمي با ابعاد مازاد بر اندازه هاي زير را داشته باشد:

طول 5/16 متر، عرض 6/2 متر و ارتفاع 5/4 متر.

105 _ وسيله نقليه كشاورزي: به وسايل نقليه موتوري گفته مي شود كه علاوه بر حمل و نقل خود، ادوات ديگر و دنباله بندهاي كشاورزي را نيز جابه جا نموده و يا از نيروي محركه توليدي آنها براي انجام عمليات مختلف كشاورزي استفاده مي شود و شامل انواع تراكتور، كمباين، تيلر و ماشين هاي خودكششي ديگر در بخش كشاورزي است.

106 _ وسي_له نق_ليه مركب: ع_بارت اس_ت از چند وسيله نقليه متصل به هم كه به عنوان واحد در راه حركت كنند.

107_ وسيله نقليه مفصل دار: وسيله نقليه اي است كه شامل يك كشنده و يا وسيله نقليه موتوري و يك نيمه يدك متصل به آن باشد كه با بار يا محفظه حمل مسافر داراي عرض حداكثر 6/2 متر، طول حداكثر 35/18 متر، ارتفاع حداكثر 5/4 متر و وزن حداكثر 40 تن است.

108_ وسيله نقليه موتوري: هر نوع وسيله نقليهاي كه داراي حداقل يك چرخ در جلو و دو چرخ در عقب بوده و داراي موتور و سامانه انتقال قدرت است و براي حمل بار يا انسان به كار مي رود كه به آن خودرو نيز گفته مي شود.

فصل دوم _ شماره گذاري

ماده 2 _ هر وسيله نقليه موتوري و غيرموتوري و يدك متصل كه در راه ها حركت مي كند و

همچنين وسايل نقليه موتوري ويژه كشاورزي، صنعتي و عمراني بايد داراي شماره باشند. رانندگي با وسايل نقليه اي كه شماره يا پلاك نداشته يا داراي شماره و يا پلاك غيرمجاز باشند، ممنوع است، مگر اين كه پيشتر مجوز حركت از راهنمايي و رانندگي دريافت كرده و همراه داشته باشند. مأموران راهنمايي و رانندگي و پليس راه از تردد خودروهاي متخلف از اين ماده، تا انجام شماره گذاري جلوگيري به عمل خواهند آورد.

تبصره 1 _ تا زماني كه انجام عمليات شماره گذاري وسايل نقليه كشاورزي، صنعتي و عمراني به طور كامل از سوي راهنمايي و رانندگي صورت نپذيرفته است و پس از آن، تردد اين وسايل براساس دستورالعملي كه به تأييد وزارتخانه هاي كشور و راه و ترابري مي رسد، انجام خواهد شد.

تبصره 2 _ خودروها و موتورسيكلت ها و دوچرخه هاي ساخت داخل و وارداتي از نظر ايمني و كيفيت بايد استانداردهاي مصوب مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران را دارا باشند و به علاوه از نظر آلودگي هاي زيست محيطي، استانداردهاي مصوب شوراي عالي حفاظت محيط زيست را رعايت نموده باشند.

تبصره 3 _ تشخيص انواع وسايل نقليه غيرموتوري كه بايد شماره گذاري شوند با راهنمايي و رانندگي است، مگر در مواردي كه قانون خاصي وجود داشته باشد.

ماده 3 _ مالك وسيله نقليه موضوع ماده قبل مكلف است خود و يا به وسيله نماينده قانوني خود، با مراجعه به نزديكترين واحد شماره گذاري يا مركزي كه به همين منظور تعيين و اعلام مي گردد، مدارك لازم را ارايه نمايد. واحد شماره گذاري پس از بررسي آنها، اقدام به تخصيص پلاك به شخص و تحويل آن مي نمايد. نصب پلاك با نظارت نماينده راهنمايي و رانندگي صورت ميپذيرد. چگونگي انجام

شماره گذاري شامل مدارك مورد نياز و خدمات پس از شماره گذاري و عوارض و ماليات مصوب و مانند آنها در دستورالعمل مربوط از سوي راهنمايي و رانندگي مشخص و اعلام خواهد شد.

تبصره 1 _ انواع پلاك ها و ابعاد و رنگ هاي آنها براي وسايل نقليه مختلف در دستورالعمل ياد شده مشخص مي گردد.

تبصره 2 _ هرگاه اشخاص ديگري در مالكيت وسيله نقليه شريك بوده و يا نسبت به آن حق عيني داشته باشند، نام و نشاني دقيق آنان نيز بايد در درخواست قيد شود.

ماده 4 _ در موارد زير راهنمايي و رانندگي از انجام عمل شماره گذاري خودداري مي نمايد:

الف _ در صورتي كه مفاد تبصره (2) ماده (2) رعايت نشده باشد و يا اصالت وسيله نقليه هنگام بازديد به وسيله مأموران مربوط تأييد نگردد.

ب _ چنانچه مشخصات وسيله نقليه با آنچه در اسناد مربوط ذكر شده مطابقت نداشته باشد.

پ _ اگر تخصيص شماره به نام مالك به دلايل قانوني ممنوع باشد.

ت _ چنانچه وسيله نقل_يه، علاي_م و تجه_يزات پيش بيني شده در اين آيين نامه را نداشته باشد.

ث _ هرگاه حقوق دولتي و عوارضي كه به طور قانوني به وسيله نقليه تعلق گرفته پرداخت نشده باشد.

ج _ در صورت نداشتن برگ معاينه فني به استثناي وسايل نقليه اي كه از تاريخ ساخت آنها دو سال سپري نشده است.

ماده 5 _ به هنگام نقل و انتقال مالكيت، اوراق شدن و يا از بين رفتن وسيله نقليه، پلاك ها در واحد شماره گذاري يا مراكز مجاز از روي وسيله نقليه فك و نزد راهنمايي و رانندگي نگهداري مي شود.

تبصره _ در صورت خريد خودرو، صاحب پلاك ها يا نماينده قانوني وي بايد براي دريافت مجوز نصب پلاك بر روي

وسيله نقليه خريداري شده به واحد شماره گذاري يا مراكز مجاز مراجعه نمايد.

ماده 6 _ اشخاص حقيقي يا حقوقي دارنده پلاك، مكلفند پس از گذشت حداكثر ده روز از زمان تغيير محل اقامت يا فعاليت، نشاني و كدپستي خود را به طور كتبي به نزديكترين واحد شماره گذاري اعلام نمايند. مسئوليت هاي قانوني مربوط به اطلاع ندادن تغيير محل اقامت يا مركز فعاليت به عهده مالك يا نماينده قانوني وي خواهد بود.

ماده 7 _ در صورتي كه وسيله نقليه از سوي مراجع صلاحيت دار توقيف، تمليك، ضبط يا مصادره شود، بايد مراتب حداكثر ظرف پانزده روز از سوي مرجع مربوط و يا منتقل اليه يا نماينده قانوني وي به واحد شماره گذاري محل اعلام گردد.

ماده 8 _ چنانچه پلاك به نام شخص حقوقي باشد، مدير مربوط مكلف است حداكثر ظرف 48 ساعت پس از تاريخ درج آگهي انحلال در روزنامه، مراتب را به نزديكترين واحد شماره گذاري به طور كتبي اعلام نمايد.

ماده 9_ در صورت فوت يا محجورشدن مالك وسيله نقليه، بر حسب مورد، نماينده قانوني وراث با ارائه گواهي تسليم دادخواست حصر وراثت به دادگاه، و يا وصي و يا قيم مكلف است حداكثر ظرف مدت دو ماه از تاريخ فوت يا حجر به نزديكترين واحد شماره گذاري براي اعلام استفاده كننده مجاز از وسيله نقليه مراجعه نمايد.

ماده 10 _ اشخاص مندرج در مواد (8 و 9) فوق مكلفند حداكثر ظرف مدت شش ماه، براي معرفي مالك و يا متصرف قانوني جديد وسيله نقليه، به منظور تغيير مالكيت و ثبت آن، به راهنمايي و رانندگي مراجعه نمايند. مراجعه نكردن در مهلت مقرر و سپري شدن مدت يادشده موجب خواهد شد پلاك هاي وسيله نقليه

از درجه اعتبار ساقط و غيرمجاز تلقي شود.

ماده 11 _ سازمان ثبت احوال كشور موظف است از طريق شبكه رايانه اي، اطلاعات فوت شدگان را حداكثر ظرف مدت يك هفته از تاريخ فوت در اختيار راهنمايي و رانندگي محل قراردهد.

ماده 12 _ نصب پلاك بر روي وسيله نقليه به طريق زير انجام مي گيرد:

الف _ براي وسايل نقليه سه چرخ يا بيشتر با وزن خالي بيش از 400 كيلوگرم، يك پلاك در جلو و پلاك ديگر در عقب آن نصب مي شود.

ب _ بر روي وسايل نقليه دو چرخ تنها يك پلاك، آن هم در عقب وسيله نقليه نصب مي گردد.

پ _ بر روي يدك ها و نيمه يدك ها يك پلاك در عقب نصب مي گردد.

ت _ پلاك يا پلاك ها بايد در محل تعيين شده نصب شوند.

ماده 13 _ به همراه يك زوج پلاك، پلاك سوم وسيله نقليه نيز به صورت برچسب از سوي راهنمايي و رانندگي يا اشخاص مورد تأييد او صادر و بر روي شيشه جلو يا عقب وسيل_ه نقليه نصب م__ي گردد. اين ب_رچسب داراي اطلاع_ات شم__اره پلاك، ت_اريخ سپري شدن اع_تبار پلاك، ك_د واح_د شم_اره گ_ذاري و شماره شناسايي وسيله نقليه (Vehicle Identification Number- Vin) مي باشد. پلاك سوم با هر بار تمديد اعتبار پلاك، نقل و انتقال مالكيت و تعويض قطعات اصلي و رنگ وسيله نقليه با اطلاعات جديد توليد و جايگزين پلاك سوم پيشين خواهد شد. زمان اجراي اين ماده را راهنمايي و رانندگي تعيين مي نمايد.

ماده 14 _ در صورت مفقودشدن و يا سرقت پلاك، شماره پلاك يادشده از فهرست پلاك هاي فعال خارج و در فهرست پلاك هاي سرقتي و مفقودشده قرار داده خواهد شد. تخصيص پلاك جديد به مالك وسيله

نقليه پس از سير مراحل موضوع دستورالعمل ماده (3) اين آيين نامه صورت خواهد گرفت.

تبصره _ براي پلاكي كه زايل مي شود، بنا به درخواست مالك و با مراجعه به واحد شماره گذاري براساس دستورالعمل يادشده پلاك جديد صادر مي شود.

ماده 15 _ راهنمايي و رانندگي پس از تخصيص شماره پلاك به مالك وسيله نقليه و ورود اطلاعات مالك (شماره ملي) و وسيله نقليه به سامانه، كارت مشخصات و شناسنامه مالكيت وسيله نقليه را صادر و بر حسب مورد، به نشاني (كدپستي) مالك ارسال و يا به وي تسليم مي نمايد.

ماده 16_ هرگاه پلاك، كارت مشخصات يا شناسنامه مالكيت وسيله نقليه مفقود و يا از بين برود مالك يا نماينده قانوني وي مكلف است مراتب را حداكثر ظرف (48) ساعت به واحد شماره گذاري راهنمايي و رانندگي و يا مراكز مجاز اعلام كند و اقدام به دريافت پلاك جديد، كارت مشخصات يا شناسنامه مالكيت المثني نمايد.

ماده 17_ سازندگان و فروشندگان وسايل نقليه موتوري موظفند به منظور عرضه و انتقال وسايل نقليه از محلي به محل ديگر يا براي انجام آزمايش فني وسيله نقليه بدون انجام تشريفات شماره گذاري از راهنمايي و رانندگي پلاك ويژه دريافت نمايند. دستورالعمل مربوط به مدت اعتبار و همچنين نحوه استفاده از پلاك ويژه و چگونگي ارائه اطلاعات مورد نياز از سوي راهنمايي و رانندگي تعيين و اعلام مي گردد.

ماده 18_ راهنمايي و رانندگي مي تواند پلاك ويژه تحويلي به سازندگان يا فروشندگان وسايل نقليه را، به علت نداشتن نياز به استفاده يا استفاده برخلاف مقررات پس بگيرد.

ماده 19_ كليه كارخانجات سازنده و مونتاژ خودرو و موتورسيكلت مكلفند توليدات خود را پيش از عرضه به بازار و فروش به اشخاص،

با نظارت و برابر دستورالعمل اعلامي راهنمايي و رانندگي شماره گذاري نمايند.

ماده 20_ هنگام نقل و انتقال مالكيت وسايل نقليه، متعاملين يا قائم مقام قانوني آنها ابتدا درخواست خود را به راهنمايي و رانندگي نيروي انتظامي يا مراكز مجاز تعيين شده ارايه مي نمايند تا پس از احراز اصالت خودرو و تطبيق مدارك آنها، نسبت به فك پلاك منصوبه بر روي خودروي مورد معامله و اختصاص پلاك جديد و صدور شناسنامه جديد و ثبت تغييرات مزبور در نظام رايانه اي راهنمايي و رانندگي اقدام گردد. سپس مراتب به طور كتبي توسط راهنمايي و رانندگي نيروي انتظامي يا مراكز مجاز تعيين شده به دفتر اسناد رسمي جهت تنظيم سند رسمي انتقال، منعكس مي گردد. كارت خودرو از سوي راهنمايي و رانندگي بعد از تأييد مراتب تنظيم سن_د در دفت_رخانه اسن_اد رس_مي كه بوسي_له پس_ت س_فارشي يا راي_انه اي به سيستم راهنمايي و رانندگي منعكس مي شود، به خريدار تحويل مي گردد. گواهي راهنمايي و رانندگي و شناسنامه صادره تا دو ماه اعتبار دارد و در خلال مدت مذكور متعاملين يا قائم مقام قانوني آنها موظفند براي ثبت معامله و درج آن در ذيل شناسنامه (محل مخصوص) به دفتر اسناد رسمي مراجعه نمايند.

تبصره _ شرايط و نحوه احراز صلاحيت مراكز مجاز موضوع اين فصل و نحوه نظارت بر آنها به موجب دستورالعملي خواهد بود كه با پيشنهاد راهنمايي و رانندگي به تصويب وزير كشور مي رسد.

ماده 21_ مالك وسيله نقليه چنانچه قصد تغيير رنگ يا تعويض هر يك از قطعات اصلي وسيله نقليه شامل موتور، شاسي و اتاق را داشته باشد بايد پيشتر مجوز لازم را از واحد شماره گذاري راهنمايي و رانندگي دريافت نمايد.

تبصره _

وسايل نقليه عمومي باري و مسافري مشمول مقررات مربوط مي باشند.

ماده 22_ تعويض قطعات اصلي و همچنين تغيير رنگ وسايل نقليه وارداتي پيش از شماره گذاري نيز منوط به دريافت مجوز كتبي از واحدهاي شماره گذاري مي باشد.

ماده 23_ در صورت سرقت، مفقود شدن و يا اگر به هر علتي وسيله نقليه اي مورد تصرف غيرقانوني قرار گيرد، مالك و يا نماينده قانوني وي مكلف است بلافاصله مراتب را به نزديكترين واحد انتظامي اعلام نمايد.

ماده 24_ هرگاه پلاك به اشتباه بر روي وسيله نقليه نصب شده باشد، راهنمايي و رانندگي موظف است پلاك مالك وسيله نقليه را اخذ و پس از رفع اشتباه پلاك را بازگرداند.

ماده 25_ هر شخص حقيقي يا حقوقي مي تواند به تعداد وسايل نقليه ملكي خود مطابق ماده (3) پلاك دريافت نمايد. نقل و انتقال هر يك از وسايل نقليه تابع مقررات اين آيين نامه خواهدبود.

فصل سوم _ گواهي نامه رانندگي

ماده 26_ هر كس بخواهد با هر نوع وسيله نقليه موتوري زميني رانندگي نمايد بايد گواهي نامه متناسب رانندگي با آن وسيله نقليه را دارا باشد با متخلفان برابر قوانين و مقررات رفتار مي شود.

ماده 27_ انواع گواهي نامه هاي رانندگي به شرح جدول پيوست شماره (1) و توضيحات آن است، كه با شرايط زير از سوي راهنمايي و رانندگي صادر مي شود:

الف _ شرايط شركت در آزمايش ها و صدور گواهي نامه موتورسيكلت گازي يا موتور گازي (گواهي نامه الف _1)

1_ حداقل سن 15 سال تمام.

2_ ارائه گواهي سلامت جسمي و رواني از مراجع صلاحيت دار پزشكي.

3_ قبول شدن در آزمون هاي آيين نامه و مهارت عملي رانندگي با موتور گازي.

ب _ شرايط شركت در آزمايش ها و صدور گواهي نامه موتورسيكلت هاي با حجم موتور تا 200 سي سي

(گواهي نامه الف _2)

1_ حداقل سن 17 سال تمام.

2_ ارائه گواهي سلامت جسمي و رواني از مراجع صلاحيت دار پزشكي.

3_ قبول شدن در آزمون هاي آيين نامه و مهارت عملي رانندگي با موتورسيكلت مربوط.

پ _ شرايط شركت در آزمايش ها و صدور گواهي نامه موتورسيكلت هاي با حجم موتور بالاي 200 سي سي و سه چرخ با وزن تا 400 كيلوگرم (گواهي نامه الف _3)

1_ حداقل سن 18 سال تمام.

2_ ارائه گواهي سلامت جسمي و رواني از مراجع صلاحيت دار پزشكي.

3_ دارا بودن گواهي نامه موتورسيكلت تا 200 سي سي حجم موتور (الف _2) كه حداقل يك سال تمام از تاريخ صدور آن گذشته باشد.

4_ قبول شدن در آزمون هاي آيين نامه و مهارت عملي رانندگي با وسيله نقليه مربوط.

ت _ شرايط شركت در آزمايش ها و صدور گواهي نامه (گواهي نامه ب _1)

1_ حداقل سن 18 سال تمام.

2_ ارايه گواهي سلامت جسمي و رواني از مراجع صلاحيت دار پزشكي.

3_ قبول شدن در آزمون هاي آيين نامه و مهارت عملي رانندگي با وسيله نقليه مربوط، اين نوع گواهي نامه براي درخواست كنندگان در اولين مرحله با اعتبار موقت يك ساله صادر مي شود و در مدت ياد شده دارنده آن مكلف به رعايت محدوديت ها و شرايط ويژه اي مي باشد كه در صورت رعايت آنها و رعايت مقررات اين آيين نامه و مرتكب نشدن تخلف، به گواهي نامه رانندگي با اعتبار موضوع تبصره (6) اين ماده تبديل خواهد شد. شرايط و ضوابط مربوط به رانندگي با گواهي نامه موقت و نحوه تبديل آن، به موجب دستورالعملي است كه به پيشنهاد راهنمايي و رانندگي و تصويب وزير كشور، مشخص و اعلام مي گردد.

ث _ شرايط شركت در آزمايش ها و صدور گواهي نامه (ب _

2)

1_ حداقل سن 21 سال تمام.

2_ سپري شدن حداقل دو سال تمام از تاريخ دريافت گواهي نامه رانندگي (ب _1).

3 _ ارايه گواهي سلامت جسمي و رواني از مراجع صلاحيت دار پزشكي.

4_ قبول شدن در آزمون هاي آيين نامه و مهارت عملي رانندگي با وسيله نقليه مربوط.

ج _ شرايط شركت درازمايش ها و صدور گواهي نامه (پ _1)

1_ حداقل سن 23 سال تمام.

2_ سپ_ري شدن حداق_ل دو سال تمام از تاري_خ دريافت گواهي نامه رانندگي (ب _1).

3 _ ارايه گواهي سلامت جسمي و رواني از مراجع صلاحيت دار پزشكي.

4_ قبول شدن در آزمون هاي آيين نامه و مهارت عملي رانندگي با وسيله نقليه مربوط.

چ _ شرايط شركت در آزمايش ها و صدور گواهي نامه (پ _ 2)

1_ حداقل سن 23 سال تمام.

2_ سپ_ري شدن ح_داقل دو س_ال تمام از تاريخ دريافت گواهي نامه رانندگي (ب _2).

3 _ ارايه گواهي سلامت جسمي و رواني از مراجع صلاحيت دار پزشكي.

4_ قبول شدن در آزمون هاي آيين نامه و مهارت عملي با وسيله نقليه مربوط.

ح _ شرايط شركت در آزمايش ها و صدور گواهي نامه (ت _ 1)

1_ حداقل سن 25 سال تمام.

2_ سپ_ري شدن حداق_ل دو س_ال تمام از تاريخ دريافت گواهي نامه رانندگي (پ _1).

3 _ ارايه گواهي سلامت جسمي و رواني از مراجع صلاحيت دار پزشكي.

4_ قبول شدن در آزمون هاي آيين نامه و مهارت عملي با وسيله نقليه مربوط.

خ _ شرايط شركت در آزمايش ها و صدور گواهي نامه (ت _ 2)

1_ حداقل سن 25 سال تمام.

2_ سپ_ري شدن حداقل دو س_ال تمام از تاري_خ دريافت گواهي نامه رانندگي (پ _2).

3 _ ارايه گواهي سلامت جسمي و رواني از مراجع صلاحيت دار پزشكي.

4_ قبول شدن در آزمون هاي

آيين نامه و مهارت عملي رانندگي با وسيله نقليه مربوط.

د_ شرايط شركت در آزمايش ها و صدور گواهي نامه رانندگي ويژه وسايل نقليه سبك عمراني و كشاورزي

1_ حداقل سن 18 سال تمام.

2_ ارايه گواهي سلامت جسمي و رواني از مراجع صلاحيت دار پزشكي.

3_ قبول شدن در آزمون هاي آيين نامه و مهارت عملي رانندگي با وسيله نقليه مربوط.

ذ_ شرايط شركت در آزمايش ها و صدور گواهي نامه رانندگي ويژه وسايل نقليه سنگين عمراني و كشاورزي و وسايل نقليه فوق سنگين

1_ حداقل سن 23 سال تمام.

2_ ارايه گواهي سلامت جسمي و رواني از مراجع صلاحيت دار پزشكي.

3_ قبول شدن در آزمون هاي آيين نامه رانندگي و مهارت عملي رانندگي با وسيله نقليه مربوط.

در گواهي نامه هاي رانندگي ويژه، نوع وسيله نقليه اي كه دارنده مي تواند با آن رانندگي كند، قيد مي شود. براي رانندگي با وسايل نقليه ويژه اي كه سرعت آنها از 30 كيلومتر در ساعت تجاوز مي كند، در شهرها و راه هاي عمومي، علاوه بر داشتن گواهي نامه ويژه، داشتن گواهي نامه (پ _ 1) نيز ضروري است.

تبصره 1_ در كليه موارد بالا علاوه بر رعايت شرايط تعيين شده، ارائه گواهي طي دوره آموزش آيين نامه و مقررات راهنمايي و رانندگي و همچنين ارائه گواهي طي دوره كسب مهارت عملي رانندگي، از آموزشگاههاي رانندگي مجاز الزامي مي باشد. درخواست كنندگان يا دارندگان گواهي نامه هاي (ب، پ و ت) كه خواستار رانندگي با وسيله نقليه داراي يدك هستند، بايد آموزش هاي لازم را كسب نمايند. براي وسايل نقليه ويژه با توجه به كاربري مربوط، ارائه گواهي كسب مهارت عملكرد ويژه از مراكز مجاز يادشده الزامي است.

تبصره2_ راهنمايي و رانندگي مي تواند در صورت لزوم آزمايش مجدد مقررات راهنمايي و

رانندگي را پيش از انجام آزمون مهارت عملي از درخواست كنندگان به عمل آورد.

تبصره 3_ مراجع انجام معاينات پزشكي و همچنين ضوابط احراز سلامت جسمي و رواني درخواست كنندگان و هرگونه تغيير در آن به پيشنهاد وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي توسط كارگروهي متشكل از نمايندگان وزارتخانه هاي كشور، راه و ترابري، بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و راهنمايي و رانندگي تعيين مي گردد. (پيوست شماره 2).

تبصره 4_ در كليه موارد بالا آزمون آيين نامه و مق_ررات راهن_مايي و رانندگي به صورت نوشتاري و يا رايانه اي انجام مي گيرد.

تبصره5 _ مدت اعتبار انواع گواهي نامه رانندگي پنج سال است و پس از پايان اعتبار آن و در صورت احراز سلامت جسمي و رواني، براي دوره هاي پنج ساله تمديد مي گردد. براي افرادي كه سن آنها بيش از 70 سال تمام باشد، لازم است سلامت جسمي و رواني هر دو سال بررسي و احراز گردد.

ماده 28_ وضعيت ظاهري درخواست كننده (نقص عضو) با گواهي سلامت جسمي و رواني صادره از مراكز پزشكي مجاز تعيين شده به وسيله افسران كارشناس تطبيق داده مي شود و در صورت وجود مغايرت موضوع به كميسيون پزشكي نيروي انتظامي ارجاع مي گردد.

ماده 29_ درخواست كننده هرنوع گواهي نامه رانندگي بايد مداركي را كه از طرف راهنمايي و رانندگي اعلام مي شود به مراجع آگهي شده ارائه كند.

ماده 30 _ مندرجات گواهي نامه رانندگي شامل نوع و يا پايه و گروه گواهي نامه رانن_دگي، م_دت اعت_بار، مشخصات راننده (كدملي)، نام واح_د صادر كن_نده، امض_اي صادر كننده، شماره مسلسل، تاريخ و شماره صدور، عكس درخواست كننده، مهر واحد صدور و مشخصات ضروري ديگر مي باشد.

ماده 31_

هرگاه درخواست كننده گواهي نامه رانندگي درازمايش هاي مربوط موفق گردد، گواهي نامه رانندگي پس از رويت مدارك لازم صادر و به او تسليم خواهد شد. دارنده گواهي نامه موظف است ظرف يك ماه پيش از پايان مهلت مقرر، براي تمديد مدت اعتبار يا تعويض آن به گواهي نامه معادل به راهنمايي و رانندگي مراجعه نمايد. راهنمايي و رانندگي هنگام تمديد يا تعويض گواهي نامه، ضمن دريافت گواهي سلامت جسمي و رواني از درخواست كننده، مي تواند آزمون هاي لازم را از وي به عمل آورد. مأموران راهنمايي و رانندگي و پليس راه هنگام كنترل گواهي نامه رانندگان موظفند درصورتي كه تاريخ اعتبار آن سپري شده باشد، گواهي نامه رانندگي را با ارائه رسيد اخذ و پس از اعمال قانون، گواهي نامه ياد شده را براي تمديد و يا تجديد به اداره مربوط ارسال نمايند. دارنده گواهي نامه موظف است حداكثر ظرف مدت يك ماه با مراجعه به واحد مربوط براي دريافت گواهي نامه رانندگي جديد اقدام نمايد.

تبصره1_ دارندگان گواهي نامه پايه بالاتر در گروه مربوط، مي توانند رانندگي وسايل نقليه موضوع گواهي نامه هاي پايه پايين تر، به جز پايه (الف، را انجام دهند.

تبصره2_ دستورالعمل نحوه زمانبندي و ضوابط چگونگي انجام آزمونها، تمديد اعتبار، تجديد آزمون در صورت مردود شدن درخواست كننده و نحوه و ميزان عوارض و ماليات مصوب قابل دريافت و نظاير آن از سوي راهنمايي و رانندگي تهيه و به اطلاع عموم رسانده مي شود.

ماده 32_ در صورتي كه دارنده گواهي نامه بخواهد براي دريافت گواهي نامه از انواع ديگر اقدام نمايد، موظف است در آزمون هاي مربوط شركت كند. پس از قبول شدن چنانچه گواهي نامه قبلي پيش

نياز گواهي نامه مورد درخواست باشد، از درخواست كننده اخذ و گواهي نامه جديد صادر و به وي تحويل مي گردد.

ماده 33_ رانندگي با هر نوع تاكسي و وسايل نقليه عمومي در شهرها و وسايل نقليه عمومي جاده اي، علاوه بر گواهي نامه رانندگي متناسب، حسب مورد، نيازمند داشتن مجوز از شهرداري و يا دفترچه كار يا برگ فع_اليت ص_ادره از س_وي وزارت راه و ترابري مي باشد.

ماده 34_ در صورتي كه گواهي نامه رانندگي مفقود شود يا از بين برود، دارنده آن مي تواند درخواست صدورالمثني نمايد. پس از احراز درستي ادعاي درخواست كننده، با دريافت مدارك لازم و گواهي سلامت جسمي و رواني درخواست كننده و با رعايت ضوابطي كه راهنمايي و رانندگي اع_لام مي نمايد، گواهي نامه الم_ثني صادر و به وي تسليم مي گردد.

ماده 35_ دارندگان گواهي نامه هاي معتبر خارجي (اعم از ايرانيان يا خارجيان) مي توانند تا شش ماه پس از ورود در ايران رانندگي نمايند. ولي در صورت تمايل به ادامه رانندگي در ايران بايد پيش از سپري شدن مدت ياد شده گواهي نامه خارجي خود را به گواهي نامه ايراني تبديل نمايند.

تبصره _ دارندگان گواهي نامه رانندگي كشورهاي غير از متعاهدين كنوانسيونهاي 1968 وين (قانون الحاق ايران به كنوانسيون عبور و مرور در جاده ها و كنوانسيون مربوط به علايم راهها _ مصوب 1354_)، بايد ترجمه معتبر گواهي نامه را همراه داشته باشند.

ماده 36_ تبديل گواهي نامه هاي رانندگي معتبر صادر شده از كشورهاي خارجي،كه گواهي نامه صادره از ايران در قلمرو سرزميني آنان براي رانندگي معتبر محس_وب مي ش_ود و ي_ا آن كشور از مت_عاهدين كن_وانسيون هاي 1968 وي_ن راج_ع به مقررات عبور و مرور

در راه ها و علايم راه ها به شمار مي آيد، با رؤيت اصل گواهي نامه خارجي و با احراز سلامت جسمي و رواني درخواست كننده صوت پذيرد. در موارد ديگر تبديل گواهي نامه هاي رانندگي با تاييد وزارت كشور صورت مي پذيرد.

ماده 37_ مأموران سياسي و كنسولي و اعضاي سازمان هاي بين المللي مي توانند براي تبديل گواهي نامه هاي خود مدرك مندرج در ماده (35) را از طريق وزارت امور خارجه به راهنمايي و رانندگي ارسال دارند.

ماده38_ صدور گواهي نامه مجدد براي كساني كه گواهي نامه رانندگي آنان اخذ و يا توقيف شده باشد ممنوع است و در صورت صادر شدن از درجه اعتبار ساقط مي باشد و به وسيله راهنمايي و رانندگي اخذ و ابطال خواهدشد.

ماده39_ راهنمايي و رانندگي موظف است در صورتي كه گواهي نامه رانندگي اشتباه يا ناقص صادر شده باشد از دارنده آن اخذ و پس از رفع اشتباه و نقص، گواهي نامه صحيح را صادر و به وي بازگرداند.

ماده40_ هرگاه دارنده گواهي نامه يكي از شرايط پزشكي موضوع تبصره(3) ماده (27) را از دست بدهد، موظف است حداكثر ظرف يك ماه به راهنمايي و رانندگي مراجعه نمايد. راهنمايي و رانندگي دارنده گواهي نامه را براي انجام معاينات و آزمايش هاي ضروري پزشكي به مراكز پزشكي مجاز معرفي مي نمايد. در صورتي كه نداشتن شرايط و صلاحيت رانندگي ضمن آزمايش جديد محرز گردد، گواهي نامه از وي اخذ و گواهي نامه متناسب با شرايط جسماني وي تعيين و پس از صدور به وي تسليم مي شود و در صورت نداشتن صلاحيت رانندگي، گواهي نامه ابطال مي گردد.

تبصره _ در صورت كشف نقص عضو مؤثر، از سوي مأموران راهنمايي و رانندگي و پليس راه،

گواهي نامه رانندگي اخذ و تا زمان بررسي هاي پزشكي و اعلام امكان صدور گواهي نامه مجدد، دارنده گواهي نامه حق رانندگي ندارد.

ماده 41_ در صورتي كه راننده به علت تكرار ارتكاب تخلفات مهم وحادثه ساز در يك سال، حدّ نصاب نمره منفي را دريافت نمايد، گواهي نامه رانندگي وي به استناد قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي _ مصوب 1350 _ ، ضبط يا ابطال خواهدشد.

ماده 42_ نحوه شرايط و مسئول صدور گواهي نامه راهبران انواع وسايل حمل و نقل ريلي شهري و حومه، برابر دستورالعملي خواهد بود كه به تصويب شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور برسد.

فصل چهارم _ معاينه و آزمايش فني وسايل نقليه

ماده 43_ رانندگي با وسيله نقليه اي كه برگ معاينه فني معتبر نداشته باشد، ممنوع است. دارندگان وسايل نقليه مكلفند وسايل نقليه خويش را براي انجام معاينه فني در مراكز فني مجاز تعيين شده حاضر و پس از احراز شرايط لازم، برگ يا برچسب معاينه دريافت نمايند. اين گواهي كه مدت اعتبار آن و مشخصات وسيله نقليه در آن درج مي شود بايد بر سط_ح دروني قس_مت بالاي سمت راست شيشه جلو و يا بر روي پلاك وسيله نقليه، برحس_ب اعلام مراج_ع مربوط، نص_ب ي_ا قرار داده شود، به نحوي كه براي كنترل مأموران راهنمايي و رانندگي و پليس راه قابل ديدن باشد.

تبصره _ در طول مدتي كه برچسب يا برگ معاينه فني اعتبار دارد، در صورت بروز نقص فني، مالك موظف است براي رفع نقص اقدام نمايد.

ماده 44_ معاينه و آزمايش فني وسايل نقليه اعم است از تشخيص اصالت، سلامت زيست محيطي، فني، تجهيزاتي

و ايمني وسايل نقليه.

ماده 45_ ضوابط ايجاد، تشخيص صلاحيت، اختيارات، نحوه صدور مجوز و نظارت بر مراكز فني مجاز و قسمت هايي كه بايد مورد معاينه قرار گيرند، براساس دستورالعملي خواهد بود كه از سوي كارگروهي با مسئوليت وزارت كشور و عضويت وزارتخانه هاي راه و ترابري، صنايع و معادن، سازمان حفاظت محيط زيست و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران تهيه و ابلاغ مي شود.

تبصره _ معاينه فني مي بايد به وسيله مهندسان يا كاردان هاي فني و يا افراد با تجربه داراي گواهي انجام كار از مراجع صلاحيت دار صورت پذيرد.

ماده 46_ ستادهاي معاينه فني و مراكز معاينه فني مجاز به منظور تشخيص اصالت خودرو در هنگام معاينه فني ضمن هماهنگي با راهنمايي و رانندگي از كارشناسان واجد شرايط استفاده مي نمايند.

ماده 47_ دوره هاي معاينه فني انواع خودروها به شرح زير مي باشد:

الف _ انواع وسايل نقليه عمومي مسافربري و باربري در فاصله هاي سه ماهه يا بيشتر.

ب _ وسايل نقليه متعلق به دولت، نهادهاي عمومي غيردولتي مانند شهرداري ها، نيروهاي نظامي و انتظامي در فاصله هاي سه ماهه يا بيشتر.

پ _ وسايل نقليه ديگر و موتورسيكلت ها در فاصله هاي شش ماهه يا بيشتر.

تبصره _ خودروهاي نو تا دو سال پس از توليد، نياز به دريافت برچسب يا برگ معاينه فني ندارند.

ماده 48_ در شهرهايي كه امكانات معاينه و آزمايش فني وجود ندارد رانندگان وسايل نقليه عمومي بايد براساس مفاد ماده (47) اين آيين نامه براي معاينه فني وسيله نقليه خود و دريافت گواهي معاينه به نزديكترين محلي كه امكانات لازم براي معاينه وجود دارد و يا محلي كه از طرف مراجع صاحيت دار تعيين و

اعلام شده است مراجعه نمايند.

ماده 49_ مراكز مجاز معاينه فني براي وسايل نقليه اي كه سالم و بدون نقص فني تشخيص داده شوند، برگ معاينه فني صادر مي نمايند. چنانچه ضمن معاينه، وسيله نقليه اي معيوب يا ناقص تشخيص داده شود، راننده يا مالك تنها مي تواند وسيله نقليه را تا تاري_خي كه در برگ اج_ازه نامه ص_ادر شده به وي تسليم مي گردد، به تعميرگاه يا توقفگاه منتقل سازد.

تبصره _ چنانچه وسيله نقليه اي بدون اصالت تشخيص داده شود، ضمن صادر نكردن برگ معاينه فني، مراتب به مراجع انتظامي اطلاع داده مي شود.

ماده50 _ ستاد معاينه فني خودرو، شهرداري ها و سازمان راهداري و حمل و نقل جاده اي با همكاري نمايندگان سازمان حفاظت محيط زيست و نيروي انتظامي موظفند بر نحوه عملكرد مراكز صدور برگ معاينه فني براساس دستوالعمل موضوع ماده (45) نظارت مستمر اعمال نمايند و در صورت مشاهده رعايت نكردن ضوابط و مقررات مربوط، براي جلوگيري از ادامه تخلف و رفع آنها اقدام و در صورت تكرار، مجوز مركز براي انجام معاينه و صدور برگ معاينه ابطال مي گردد.

ماده 51 _ تا پايان برنامه چهارم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران، در شهرهايي كه تجهيزات كامل انجام معاينه فني وجود ندارد، مراكز مجاز معاينه فني مي توانند با تاييد كارگروه موضوع ماده (45) براي انجام معاينه فني با رعايت حداقل شرايط مورد قبول شوراي هماهنگي ترافيك استان، اقدام نمايند.

ماده 52 _ برگ و برچسب هاي معاينه فني مورد استفاده در مراكز مجاز معاينه فني سراسر كشور براساس طرح نمونه مورد تاييد كارگروهي متشكل از سازمان شهرداري هاي كشور، سازمان راهداري و حمل و نقل جاده اي، راهنمايي و رانندگي

و سازمان حفاظت محيط زيست مي باشد.

تبصره _ برگ و برچسب معاينه فني كه از طريق ستاد معاينه فني و مراكز مجاز صادر مي شود، در سراسر كشور معتبر است.

ماده 53 _ در مواردي كه حركت وسيله نقليه در راه هاي عمومي طبق نظر كارشناس راهنمايي و رانندگي يا پليس راه به علت معايب و نواقص فني، خطرناك تشخيص داده شود ضمن اعمال قانون، پلاك آن اخذ، و با نصب پلاك تعميري به تعميرگاه اعزام مي شود. پس از رفع عيب و نقص فني لازم است مالك و يا نماينده قانوني وي براي پس گرفتن پلاك به راهنمايي و رانندگي محل مراجعه نمايد.

فصل پنجم _ تجهيزات

بخش اول _ تجهيزات وسايل نقليه موتوري

ماده 54 _ اشخاص حق ندارند وسيله نقليه اي را كه لوازم و تجهيزات ياد شده در مقررات و روش اجرايي تأييد نوع وسايل نقليه موتوري و تريلرهاي آنها، موضوع استاندارد ملي ايران و اين فصل را نداشته يا داراي لوازم و تجهيزات مخالف آن باشد، در راه هاي عمومي برانند و يا اين گونه وسايل نقليه را براي رانندگي در اختيار ديگري بگذارند. در صورت وجود مغايرت بين مفاد اين فصل و استاندارد ملي، ملاك عمل استاندارد ملي مربوط مي باشد.

ماده55 _ كليه وسايل نقليه و يدك كش ها و تراكتورهاي باركش حداقل بايد داراي چراغ هايي به شرح زير باشند:

الف _ دو چراغ بزرگ با نور سفيد يا زرد با قابليت تبديل به نور بالا و پايين در دو طرف جلو.

ب _ دو چراغ جانبي كوچك با نور زرد يا سفيد براي تشخيص عرض جلو وسيله نقليه در منتهي اليه هر يك از دو سمت جلو.

پ

_ دو چراغ جانبي كوچك با نورقرمز براي تشخيص عرض عقب وسيله نقليه در منتهي اليه هر يك از دو سمت عقب.

ت _ دو چراغ كوچك با نور قرمز براي توقف (چراغ ترمز) در عقب وسيله نقليه كه همزمان با گرفتن ترمز روشن شده و از فاصله 35 متري ديده شود.

ث _ يك چراغ كوچك با نور سفيد در عقب براي تشخيص شماره پلاك. نور اين چراغ بايد براي تشخيص شماره پلاك از فاصله25 متري كافي باشد.

ج _ دو چراغ كوچك به رنگ سفيد يا زرد براي نشان دادن حركت با دنده عقب (چراغ دنده عقب). اين چراغ ها بايد به طوري نصب گردد كه تنها هنگام راندن به عقب روشن شده و خيرگي و ناراحتي براي چشم ديگر استفاده كنندگان از راه فراهم ننمايد.

چ _ دو چراغ راهنماي الكتريكي يا الكترونيكي با نور زرد در دو طرف جلو و دوتاي ديگر از آن با رنگ قرمز يا زرد در دو طرف عقب براي اعلام قصد گردش به چپ يا به راست و يا تغيير خط حركت. نور اين چراغ ها در روز بايد از فاصله 35متري قابل ديدن باشد.

ح _ يدك و نيمه يدك هاي متصل بايد داراي چراغ هاي مندرج در بندهاي (ت) و (ث) و (ج) و دو راهنماي عقب موضوع بند (چ) اين ماده باشند. اگر وسيله نقليه اي داراي چند يدك زنجيري باشد چراغ هاي يادشده بايد در عقب آخرين يدك نصب گردد.

خ _ دو چراغ چشمك زن درجلو و دو چراغ چشمك زن در عقب كه به طور هم زمان براي اعلام هشدار، احتياط و يا خطر به رانندگان ديگر به

كاربرده مي شوند.

تبصره 1_ به كار بردن چراغ هاي جانبي در وسايل نقليه طويل، موضوع بند (35) ماده (1) الزامي است.

تبصره 2_ وسايل نقليه سواري كه پس از ابلاغ اين آيين نامه توليد مي شوند بايد داراي يك چراغ ترمز در پشت شيشه عقب (چراغ ترمز سوم) باشند.

ماده 56 _ نور چراغ هاي كوچك جلو و خطر عقب بايد در شرايط جوي معمولي از فاصله 150 متري ديده شود. نور چراغ هاي راهنما و ايست نبايستي خيره كننده باشد.

ماده 57 _ سامانه روشنايي چراغ هاي وسيله نقليه بايد طوري تعبيه و تنظيم گردد كه هر وقت راننده چراغ هاي جلو و يا چراغ هاي كمكي را روشن نمايد چراغ هاي عقب نيز همزمان روشن شود.

ماده 58 _ ارتفاع چراغ هاي جلو نبايد از 135 سانتيمتر بيشتر و از 70 سانتيمتر كمتر باشد. ارتفاع چراغ هاي عقب نيز نبايد از يك متر بيشتر و از 50 سانتيمتر كمتر باشد.

ماده 59 _ چراغ هاي بزرگ جلو بايد داراي وسيله تبديل نور باشند كه تابش نور را به بالا يا پايين به ترتيب زير عوض كنند:

الف _ نور بالا (چراغ رانندگي) بايد طوري تنظيم گردد كه به وسيله آن وجود اشخاص يا اشيا از فاصله 150متري تشخيص داده شود.

ب _ نور پايين (چراغ عبور) بايد به نحوي تنظيم شود كه به وسيله آن اشخاص يا اشيا از فاصله 35 متري مشخص شوند.

ماده 60 _ كليه وسايل نقليه انتظامي، بازرسي، امدادي و خدماتي ويژه بايد در مرتفع ترين نقطه خود داراي چراغ خطر گردان همراه با آژير كه توليد صداي مشخص نمايد، باشند. نور اين چراغ ها بايد هنگام روشن بودن از فاصله 150

متري قابل ديدن باشد. دستورالعمل استفاده از چراغ گردان، شامل انواع، رنگ، ابعاد و ضوابط ديگر بنا به پيشنهاد راهنمايي و رانندگي به تصويب شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور مي رسد.

ماده 61 _ داشتن تجهيزات زير براي وسايل نقليه مجاز است:

الف _ دو عدد چراغ ويژه مه با نور زرد در دو طرف قسمت جلو كه ارتفاع اين چراغ ها نبايد از يك متر بيشتر و از 40 سانتيمتر كمتر باشد. نور اين چراغ ها بايد طوري تنظيم گردد كه درطول 10متر، از سطح افقي محل نصب چراغ بالاترنيايد. هنگام به كاربردن چراغ هاي مه بايد از نور پايين چراغ هاي بزرگ نيز استفاده شود.

ب _ دو چراغ رانندگي اضافي با نور سفيد در جلو (چراغ كمكي) كه ارتفاع آن نبايد از 5/1 متر بيشتر و از 40 سانتيمتر كمتر باشد. اين چراغ ها در صورت لزوم مي توانند همراه با چراغ هاي بزرگ جلو به كار روند.

پ _ دو چراغ كوچك با نور زرد يا سفيد روي گلگير و يا دو طرف سپر كه خيره كننده نباشد.

ت _ چراغ هاي كوچك اضافي در جلو با نور سفيد يا زرد و در عقب با نور قرمز كه هنگام استفاده بايد به طور مرتب روشن و خاموش شده و از فاصله 150 متري ديده شوند.

ماده62 _ تمام وسايل نقليه موتوري و انواع يدك ها و نيمه يدك ها كه در جاده هاي عمومي عبور مي نمايند بايد دو نورتاب (رفلكتور) به رنگ قرمز يا شبرنگ قرمز در دو طرف قسمت عقب خود داشته باشند. هرگاه نور تاب هايي در سمت جلو نصب شوند بايد رنگ آنها زرد باشد. ارتفاع نورتاب ها بيشتر از 5/1 متر

و كمتر از 60سانتيمتر نخواهد بود؛ مگر آنكه بلندي خود وسيله نقليه از كف زمين كمتر از 60سانتيمتر باشد. نورتاب هاي عقب يدك هاي مستقل ممكن است در دو طرف آن يا در دو طرف بار نصب شود. در تمام موارد ياد شده بايد نورتاب ها به طور كامل قابل ديدن بوده و صفحه هاي آنها داراي اندازه و ويژگي هايي باشد كه هنگام شب در مقابل نور چراغ هاي وسايل نقليه ديگر از فاصله 150 متري به طور كامل ديده شود.

ماده 63 _ هرگونه وسيله نقليه موتوري غير از موتورسيكلت بايد داراي ترمزهايي باشد كه به راحتي بتوان در حال راندن و در صورت لزوم آن را به كاربرد. اين ترمزها بايد قادر باشند وظايف سه گانه ترمز را به شرح زير انجام دهند:

الف _ ترمز پايي بايد بتواند سرعت وسيله نقليه را به هر صورتي كه بارگيري شده و يا مسافر را حمل مي كند و در سربالايي و يا سرازيري كه حركت مي نمايد كاهش داده و آن را به طور سريع و مؤثر و با ايمني متوقف نمايد. شتاب منفي اين گونه ترمزها نبايد كمتر از استاندارد تعيين شده باشد.

ب _ ترمز دستي بايد بتواند وسيله نقليه را به هر صورتي كه بارگيري شده و يا مسافر حمل مي نمايد، در شيب 16 درصد سربالايي و يا سرازيري در حال توقف نگهدارد. در وسايل نقليه اي كه كمك ترمز و يا ترمز موتور پيش بيني شده است، اين گونه ترمزها بايد در فاصله مناسبي حتي در صورت پايي بودن بتواند سرعت وسيله نقليه را به هر صورتي كه بارگيري يا مسافرگيري شده باشد كاهش داده و در نهايت متوقف سازد.

ماده 64 _ ترمز پايي بايد روي تمام چرخ هاي وسيله نقليه مؤثر بوده و عمل نمايد. با وجود اين اگر وسيله نقليه داراي بيش از دو محور باشد مي توان اجازه داد كه روي چرخ هاي يكي از محورها عمل ننمايد. كمك ترمز و يا ترمز موتور و همچنين ترمز دستي بايد حداقل روي يكي از چرخ هاي هر طرف مقطع طولي وسيله نقليه عمل نمايند.

ماده 65 _ ترمزهاي يدك ها به استثناي يدك سبك بايد داراي شرايط زير باشند:

الف _ ترمز پايي كه قادر باشد سرعت وسيله نقليه را به هر صورتي كه بارگيري شده و در هر شيبي كه باشد كاهش داده و آن را به طور سريع و مؤثر و با ايمني متوقف سازد.

ب _ ترمز دستي كه قادر باشد وسيله نقليه را به هر صورتي كه بارگيري شده باشد در شيب 16 درصد سربالايي و يا سرازيري در حال توقف نگهدارد و سطوح ترمز كننده آن با وسيله اي كه تنها مكانيكي بوده، مورد استفاده قرار گيرد. اين مقررات در مورد يدك هايي كه نمي توان بدون استفاده از ابزار و آلاتي، آن را از وسيله نقليه كشنده جدا نمود، به كاربرده نمي شود، مشروط به اين كه آنچه از ترمز دستي انتظار مي ر ود براي وسيله نقليه مركب مؤثر باشد.

پ _ تجهيزاتي كه وظيفه ترمز پايي و ترمز دستي را انجام مي دهند مي توانند داراي اجزاي مشتركي باشند.

ت _ ترمز پايي بايد روي كليه چرخ هاي يدك عمل نمايد.

ث _ ترمز پايي يدك بايد به وسيله ترمزپايي وسيله نقليه كشنده مورد عمل قرار گيرد. در هر حال اگر حداكثر وزن مجاز يدك از 3500 كيلوگرم

تجاوز ننمايد، مي توان ترمزها را طوري ترتيب داد كه با كم شدن فاصله بين يدك در حال حركت و وسيله نقليه كشنده عمل نمايند.

ج _ ترمز پايي و ترمز دستي بايد روي سطوح ترمز كننده اي، كه به طور دايم با كمك اجزايي با نيروي كافي به چرخ ها متصل بوده، عمل نمايند.

چ _ ترمزها بايد به نحوي باشند كه در صورت شكستن يا پاره شدن وسايل اتصال با يدك در حال حركت، يدك به طور خودكار توقف نمايد.

ماده 66 _ كليه وسايل نقليه موتوري توليدي و يا وارداتي بايد مجهز به كمربند ايمني استاندارد براي سرنشينان باشند.

ماده67 _ رانن_دگي با وس_ايل نقليه اي كه داراي ترمزهاي استاندارد ملي و يا با مشخصات و شرايط ياد شده در اين آيين نامه نباشد، ممنوع است.

ماده 68 _ هر وسيله نقليه موتوري بايد حداقل به يك وسيله اخطار شنيداري (بوق) با صداي استاندارد مجهز باشد. اين گونه تجهيزات بايد توليد صداي مداوم و يكنواخت نموده و ايجاد صداي خشن و ناهنجار ننمايد. ولي وسايل نقليه اي كه داراي حق تقدم عبور مي باشند (وسايل نقليه امدادي و خدماتي و پليس و مانند آن) مي توانند علاوه بر دارا بودن بوق، وسايل اخطار شنيداري ديگري كه مقيد به اين ويژگي ها نباشد براي استفاده هنگام لزوم داشته باشند. همچنين وسايل نقليه مسافربري و باربري عمومي برون شهري نيز مي توانند وسايل اخطار شنيداري استاندارد ديگري داشته باشند تا در زمان لازم در بيرون شهرها و مناطق غير مسكوني استفاده نمايند.

ماده 69 _ هر وسيله نقليه موتوري بايد مجهز به لوله خروجي گاز و صداي موتور باشد به نحوي كه مانع

خروج صداي ناهنجار در بيرون وسيله نقليه و انتشار گاز ناشي از سوخت موتور در درون وسيله نقليه گردد.

ماده 70_ روي چرخ هاي وسايل نقليه يا كنار آنها نبايد اجسام اضافي و زائد مانند ميخ و پيچ بلند يا هر شيئي كه از سطح بيروني چرخ ها تجاوز كند وجود داشته باشد، مگر آنكه درتراكتورهاي زراعتي و انواع كمباين لازم باشد.

ماده 71_ كليه وسايل نقليه، شب ها هنگام حركت در جاده ها بايد سه چراغ يا سه مشعل الكتريكي با نور قرمز يا دو مثلث شبرنگ ايمني كه در شرايط جوي معمولي از فاصله 150 متري قابل ديدن باشند همراه داشته باشند تا هنگام ضرورت، برحسب مورد، از آنها استفاده نمايند.

ماده 72_ وسايل نقليه اي كه مواد خطرناك حمل مي كنند ضمن رعايت مفاد آيين نامه حمل مواد خطرناك، بايد سه چراغ قرمز الكتريكي و دو مثلث شبرنگ را همراه داشته باشند. حمل فانوس براي اين گونه وسايل نقليه ممنوع است. به علاوه بايد داراي دستگاه پمپ آتش نشاني آماده به كار باشند. اين پمپ ها بايد در محل هايي نصب شوند كه هنگام ضرورت بتوان به سرعت آنها را مورد استفاده قرارداد.

ماده 73_ به منظور جلوگيري از انتشار گل و لاي، سنگ ريزه و مانند آن نصب تجهيزات مناسب لاستيكي، فلزي و مانند آن در قسمت بيروني آخرين محور انواع وسايل نقليه به ويژه كاميون، تريلر و اتوبوس الزامي است.

بخش دوم _ تجهيزات اختصاصي موتورسيكلت و دوچرخه

ماده 74_ تجهيزات اختصاصي موتورسيكلت و دوچرخه بايد براساس استاندارد مورد تاييد مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران بوده و از نظر عدم آلودگي هاي زيست محيطي، استانداردهاي مصوب شوراي عالي حفاظت محيط زيست

را رعايت نموده باشند.

ماده 75_ موتورسيكلت بايد داراي دو نوع ترمز باشد كه يكي از آنها حداقل روي چرخ عقب و يا همه چرخ ها و ديگري روي چرخ جلو و يا همه چرخ ها عمل نمايد. اگر موتورسيكلت داراي اتاقك پهلو (سايد كار) باشد ترمز چرخ اتاقك پهلو ضروري نمي باشد. اين ترمزها بايد قادر باشند سرعت موتورسيكلت را به صورتي كه داراي سرنشين مي باشد، در هر شيبي كاهش داده و آن را سريعاً و به طور مؤثر و با ايمني متوقف سازد. موتورسيكلت هاي سه چرخ كه چرخ هاي آنها در ارتباط با محور طولي وسط موتورسيكلت به طور قرينه قرار گرفته باشد بايد مجهز به يك ترمزدستي همانند وسايل نقليه موتوري ديگر باشند.

ماده 76_ موتورسيكلت ها بايد حداقل داراي يك چراغ با نور سفيد در جلو، يك چراغ قرمز عقب همراه با چراغ قرمز ترمز، دو چراغ راهنما درجلو و دو چراغ راهنما در عقب و يك نور تاب قرمز در عقب باشند.

ماده 77_ دوچرخه بايد داراي تجهيزات زير باشد:

الف _ يك چراغ سفيد يا زرد در جلو كه هنگام شب تا مسافت 15 متري جلوي آن را به قدر كافي روشن سازد.

ب _ يك چراغ با نور قرمز در عقب كه در هنگام شب از فاصله 150 متري ديده شود.

پ _ يك نورتاب به رنگ قرمز در عقب و همچنين يك نورتاب به رنگ زرد در جلو كه نور وسايل نقليه پشت سر و جلو را از فاصله 20متري منعكس نمايد.

ت _ يك زنگ يا بوق كه صداي آن از فاصله 30 متري شنيده شود. نصب و استفاده از زنگ هاي

صوتي يا آژير يا بوق خطر براي دوچرخه ها ممنوع است.

ث _ ترمزي كه به هنگام گرفتن آن دوچرخه در فاصله مناسبي متوقف گردد.

فصل ششم _ مقررات حمل بار

ماده78_ طول، عرض، ارتفاع و ظرفيت وسيله نقليه بر طبق مشخصات (كاتالوگ) به وسيله كارخانه سازنده كه به تاييد وزارت صنايع و معادن مي رسد تعيين مي گردد. در هر حال حداكثر ظرفيت تعيين شده نبايد از مشخصات مندرج در كاتالوگ تجاوز نمايد. تطبيق اين مشخصات با افسر كارشناس راهنمايي و رانندگي مي باشد.

ماده79_ ظرفيت، ابعاد و وزن هاي مجاز وسايل نقليه باري و مسافري در جاده ها تابع ضوابط وزارت راه و ترابري و در شهرها تابع مقررات وزارت كشور مي باشد. اين مقررات در پيوست شماره3 اين آيين نامه ذكر گرديده است.

ماده80 _ وسايل نقليه مسافربري حق ندارند حيوانات و بارهايي را كه براي مسافران ايجاد مزاحمت يا توليد بوي نامطبوع و آلودگي مي نمايند و همچنين بارهايي كه از گلگيرها و يا از درون اتاق به اطراف تجاوز نمايد، حمل نمايند.

ماده81 _ مقامات صلاحيت دار مي توانند براي حمل محمولاتي كه قابل تجزيه نبوده و بيش از ظرفيت يا بزرگتر از حجم معين است پروانه ويژه اي كه حاوي مشخصات و ظرفيت وسيله نقليه حمل كننده و وزن و حجم بار و مسير و تعداد دفعات و شرايط رفت و آمد يا مدت حمل و يا مستمر بودن آن است صادر كنند. اين پروانه بايد تا پايان مدت اعتبار آن نزد راننده موجود باشد و هنگام مراجعه به مأموران ارائه گردد.

ماده82 _ وسايل نقليه اي كه در حدود ضوابط مندرج در پيوست شماره3 اين آيين نامه حمل بار مي كنند بايد داراي شرايط زير

باشند:

الف _ شب ها دو چراغ قرمز در آخرين نقطه دو طرف عقب بار نصب نمايند به طوري كه از فاصله 150متري دو طرف و عقب وسيله نقليه ديده شود.

ب _ روزها دو پارچه قرمز رنگي كه سطح هريك حداقل نيم متر مربع باشد در انتهاي بار آويزان كنند به نحوي كه رانندگان پشت سر بتوانند آن را از فاصله 150متري بينند.

پ _ داراي حفاظ و پوشش لازم و مناسب براي بار بوده و حفاظ نبايد مانع ديد راننده و يا پوشانيدن چراغ ها و يا موجب خطر براي ديگران باشد.

ماده83 _ نصب مخزن (باك) اضافي و يا غير استاندارد براي مصرف سوخت وسايل نقليه عمومي باربري و مسافربري ممنوع است و همچنين حمل مواد خطرناك در جاده ها تنها با وسايل نقليه ويژه و با رعايت مقررات مربوط مجاز است. اشخاص حقيقي و حقوقي مكلفند پيشتر اجازه اين كار را از وزارت راه و ترابري دريافت نمايند.

تبصره _ حمل مواد سوختي خارج از مخزن (باك) و استفاده از وسايل آتش زا مانند اجاق گاز سفري (پيك نيكي)، بخاري و مانند آن در وسايل نقليه ممنوع است.

ماده84 _ موسسات بايد بارهاي وسايل نقليه را طوري بارگيري نمايند و محكم ببندند كه هيچگونه خطر جابه جايي يا افتادن يا ريزش كردن يا باز شدن و يا پخش شدن در هوا وجود نداشته باشد و به طور كامل ثابت باشد. در هر حال راننده نيز مكلف است پس از اطمينان از درستي بارگيري و استحكام آن، وسيله نقليه را به حركت دراورد.

ماده85 _ يدك يا هر نوع وسيله نقليه اي كه با وسيله نقليه ديگري كشيده مي شود بايد

با وسايل اطمينان بخشي كه خطر باز شدن يا گسيختن يا شكستن نداشته باشد طوري متصل گردند كه هنگام يدك كشي با كاهش سرعت وسيله نقليه كشنده فاصله اوليه حفظ گردد. در هر حال هر نوع وسيله نقليه اي كه كشيده مي شود بايد يك نفر راننده داراي پروانه مجاز رانندگي هدايت آن را به عهده گيرد تا در صورت وقوع خطر بتواند آن را بدون وقوع حادثه كنترل نمايد. وسايل نقليه اي كه به وسيله جرثقيل با جداكردن محور يا محورهايي از زمين كشيده مي شود، از شرط داشتن راننده مستثني هستند.

ماده86 _ وسايل نقليه باربري پس از بارگيري بايد توزين شوند و راننده برگه توزين را تا مقصد همراه داشته باشد. رانندگان موظفند به دستور مأموران صلاحيت دار، وسيله نقليه را براي توزين به روي باسكول ببرند. هرگاه ضمن توزين معلوم شود كه بيش از ظرفيت مقرر بارگيري شده است بار اضافي تخليه مي شود. در اين صورت مسئوليت انبار كردن و حفظ آن به عهده مالك و راننده است. ادامه مسير وسيله نقليه متخلف، مشروط به پرداخت خسارت به وزارت راه و ترابري و يا شهرداري است.

فصل هفتم _ تصادفات

ماده87 _ راننده هر وسيله نقليه كه مرتكب تصادف منجر به جرح يا فوت گردد، موظف است بلافاصله وسيله نقليه را در محل تصادف متوقف ساخته و با نصب علايم ايمني هشدار دهنده برابر ماده (71) اين آيين نامه، رانندگان وسايل نقليه ديگر را از وقوع حادثه آگاه سازد و تا هنگامي كه تشريفات مربوط به رسيدگي از سوي راهنمايي و رانندگي و پليس راه پايان نيافته از تغيير وضع وسيله نقليه يا صحنه تصادف خودداري نموده و بلافاصله اقدام به

انتقال مجروحان به مراكز درماني نمايد.

تبصره _ در تصادفات منجر به جرح در صورتي كه وسيله نقليه ديگري براي انتقال فوري مجروحان به مراكز درماني موجود نباشد، راننده وسيله نقليه در تصادف مي تواند با علامت گذاري محل قرار گرفتن چرخ ها در سطح راه، اقدام به حمل مجروحان با وسيله نقليه خود نمايد.

ماده88 _ واحدهاي راهنمايي و رانندگي و پليس راه موظفند پس از اطلاع از وقوع تصادف، در اسرع وقت اقدام به اعزام كارشناس تصادف به همراه تجهيزات و امكانات نظير كمك هاي اوليه، دوربين عكاسي و فيلمبرداري، آمبولانس، جك بادي و يا جرثقيل و مانند آنها، بر حسب نياز نمايند. كارشناس رسيدگي كننده به تصادف موضوع را به نزديكترين واحد انتظامي اعلام و در صورت ضرورت و برحسب مورد، براي درخواست كمك از نزديكترين واحد فوريت هاي پزشكي (اورژانس)، امداد و نجات، آتش نشاني، مركز راهداري، شهرداري و يا دهياري اقدام نموده و تا پايان رسيدگي به تصادف و برقراري ايمني تردد در محل وقوع، سانحه را مديريت مي نمايد.

تبصره _ نحوه همكاري و وظيفه دستگاه هاي ياد شده و همچنين اعمال مديريت از سوي كارشناس تصادف، برابر دستورالعملي خواهدبود كه به تصويب كميسيون ايمني راه هاي كشور مي رسد.

ماده89 _ هرگاه تصادف تنها منجر به خسارت مالي شود به نحوي كه امكان حركت از وسيله نقليه سلب نشده باشد، رانندگان موظفند بلافاصله وسيله نقليه را براي رسيدگي و بازديد كارشناسان تصادفات در محل حادثه، به كنار راه منتقل كنند تا موجب سد معبر نگردد.

ماده90_ در نقاطي كه كارشناس راهنمايي و رانندگي و يا پليس راه وجود ندارد و يا حضور به هنگام آنان مقدور نباشد مسئولان امر

مي توانند از نظرات مستدل حداقل سه نفر از رانندگان پايه يكم و يا پايه (ت) استفاده نمايند.

ماده91_ رانندگان وسايل نقليه هنگام تصادف منجر به جرح يا فوت مكلفند بلافاصله نام و نشاني صحيح و مشخصات گواهي نامه رانندگي وسيله نقليه خود را به مأموران انتظامي اعلام دارند و در صورت درخواست مدارك قانوني اعم از گواهي نامه، كارت شن_اسايي خودرو و بيم_ه نام_ه از س_وي مأموران مربوط، اي_ن مدارك را ب_ه آنان تسليم نمايند.

ماده92_ رانندگاني كه با وسيله نقليه متوقفي كه سرنشين ندارد تصادف مي نمايند نبايد محل وقوع تصادف را ترك كنند و در صورت مراجعه نكردن راننده و يا مالك آن، بايد صاحب يا راننده وسيله نقليه و يا مأموران راهنمايي و رانندگي و يا پليس راه را از هويت و نشاني كامل خود آگاه سازند و در صورت دسترسي نداشتن به ايشان، نام و نام خانوادگي و نشاني دقيق خويش و شماره و مشخصات ديگر وسيله نقليه خود را بر روي كاغذي نوشته و در محلي قابل ديدن بر روي وسيله نقليه متوقف، الصاق نمايند.

ماده93 _ رانندگاني كه با حيوانات، اشياء، تاسيسات و مانند آنها تصادف و ايجاد خسارت مي نمايند، بايد به منظور جلوگيري از بسته شدن راه و پيشگيري از بروز حوادث احتمالي ديگر، در صورت اماكن حيوان مرده يا مصدوم و همچنين اشيا باقي مانده در محل تصادف را از سطح سواره رو بيرون برده و موظفند صاحبان و مالكان آنها يا مأموران راهنمايي و رانندگي و يا پليس راه را از وقوع تصادف آگاه نمايند.

ماده94_ هرگاه راننده وسيله نقليه در اثر تصادف توانايي اجراي مقررات مندرج در مواد (92) و (93) اين

آيين نامه را نداشته باشد موظف است در اولين فرصت مراتب را به مأموران مربوط اعلام دارد. اگر مالك وسيله نقليه فردي غير از راننده باشد پس از آگاهي از واقعه و در صورتي كه راننده مراتب را به مأموران مربوط اطلاع نداده باشد، مالك موظف است در اسرع وقت مأموران مربوط را از واقعه آگاه سازد.

ماده95_ تعميرگاه ها و توقفگاه ها موظفند ظرف 24 ساعت پس از ديدن وسيله نقليه اي كه آثار تصادف يا جاي گلوله در آن وجود دارد مراتب را با ذكر مشخصات وسيله نقليه و در صورت امكان با ذكر نام و نشاني راننده به واحد انتظامي محل اعلام دارند.

فصل هشتم _ علايم راهنمايي و رانندگي

ماده96_ علايم راهنمايي و رانندگي مانند انواع چراغ ها، تابلوها، خط كشي ها، نوشته ها، ترسيم ها و نيز علايم تعيين سمت عبور كه بايد روي راه ها كشيده شود، براساس قانون الحاق ايران به كنوانسيون عبور و مرور در جاده ها و كنوانسيون مربوط به علايم راهها _ مصوب 1354 _ تهيه شده اند، و همچنين رنگ زمينه و شكل علايم و تابلوها، مطابق نمونه هاي (پيوست شماره4) اين آيين نامه است.

ماده97_ تشخيص، انتخاب، تهيه، جانمايي، نصب، ترسيم و نگهداري علايم عمودي و افقي راهنمايي و رانندگي در شهرها براساس دستورالعملي خواهدبود كه به پيشنهاد شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور به تصويب وزير كشور مي رسد و در جاده ها به عهده وزارت راه و ترابري مي باشد. در مواقع اضطراري راهنمايي و رانندگي و پليس راه مي توانند خود اقدام به انتخاب نوع علايم و محل استفاده و در صورت لزوم تهيه و نصب آنها به طور موقت نموده و مراتب را بر حسب مورد، به شهرداري و يا

وزارت راه و ترابري اعلام نمايند.

تبصره _ مفاهيم رنگ و شكل علايم و تابلوها و چگونگي رفتار رانندگان پس از ديدن آنها، كه در كتاب هاي آموزشي بايد ارايه شود، از سوي كارگروهي متشكل از نمايندگان وزارت كشور، وزارت راه و ترابري و راهنمايي و رانندگي تهيه و به همراه اين آيين نامه براي اطلاع عمومي در اختيار مراجع صلاحيت دار و با همكاري شوراهاي اسلامي شهرها در اختيار عموم مردم قرار مي گيرد.

ماده98_ رانندگان كليه وسايل نقليه و اشخاص اعم از پياده يا سوار بر حيوانات و يا اشخاصي كه مسئول هدايت انفرادي و يا دسته جمعي پيادگان و يا حيوانات در راه ها مي باشند موظفند از علايم و مقررات مربوط تبعيت نمايند، مگر اين كه مأموران راهنمايي و رانندگي و پليس راه به دلايلي رعايت نكردن آنها را در محل، مجاز اعلام كنند.

ماده99_ كنترل و تنظيم عبور و مرور ممكن است به وسيله چراغ ها يا خط كشي يا تابلوها، نوشته ها و ترسيم ها، يا مأموران راهنمايي و رانندگي و پليس راه و يا به هر وسيله ديگري كه بر حسب مورد لازم باشد، به عمل آيد. در هر حال فرمان پليس راهنما كه ممكن است مغاير با پيام علايم يا مقررات در محل باشد مقدم خواهدبود.

ماده100_ در دوطرف عقب وسايل نقليه طويل بايد دو عدد علامت نشان دهنده وسيله نقليه طويل (مستطيل زرد يا سفيد رنگ كه داراي حاشيه قرمز است) الصاق گردد تا رانندگان وسايل نقليه پشت سر را از طويل بودن آنها آگاه گرداند.

ماده101_ در محل هايي كه عبور و مرور به وسيله چراغ راهنمايي و رانندگي كنترل مي شود، رنگ هاي زير براي مقاصدي كه

معين شده است به كار مي رود:

الف _ چراغ سبز براي حركت _ رانندگان وسايل نقليه اي كه با چراغ سبز روبرو مي شوند حق عبور يا گردش دارند؛ مگر آنكه گردش به وسيله علامت ديگري ممنوع شده باشد. در هر حال وسايل نقليه در حال گردش بايد حق تقدم عبور وسايل نقليه اي را كه در مسير مجاز خود مستقيم مي روند و حق تقدم پيادگاني را كه از گذرگاه پياده در حركتند رعايت نمايند. با وجود اين اگر جريان ترافيك در جهتي كه آنها در حال پيش رفتن هستند آنچنان متراكم باشد كه چنانچه وارد تقاطع گردند با تغيير و تبديل بعدي رنگ چراغ نتوانند از آن خارج شوند، چراغ سبز در تقاطع، رانندگان را براي ادامه حركت مجاز نخواهد ساخت.

ب _ چراغ زرد براي احتياط _ رانندگان وسايل نقليه اي كه با اين چراغ روبرو مي گردند نبايد از خط ايست يا از تراز چراغ راهنمايي و رانندگي عبور كنند؛ مگر آنكه آنچنان به خط ايست تقاطع و يا چراغ راهنمايي و رانندگي نزديك شده باشند كه پيش از عبور از خط ايست يا از تراز چراغ راهنمايي و رانندگي نتوانند به آساني توقف نمايند. در هر حال در صورت ورود قبلي به تقاطع موظفند به حركت خود ادامه داده و با رعايت مقررات ديگر از تقاطع يا گذرگاه عبور كنند.

پ _ چراغ قرمز براي ايست _ رانندگان وسايل نقليه اي كه با چراغ قرمز برخورد مي كنند بايد پيش از خط ويژه ايست، توقف كامل نمايند و در صورت نبودن خط ايست در فاصله پنج متري چراغ راهنمايي و رانندگي بايستند و تا روشن شدن چراغ سبز و تخليه

تقاطع از وسايل نقليه منتظر بمانند.

ت _ چراغ چشمك زن زرد براي عبور با احتياط _ رانندگان وسايل نقليه مكلفند با ديدن اين چراغ از تقاطع و گذرگاه پياده با احتياط و سرعت كم عبور نمايند.

ث _ چراغ چشمك زن قرمز براي ايست و عبور _ رانندگان وسايل نقليه در صورت برخورد با اين چراغ نبايد از خط ايست و يا در صورت نبودن خط ايست از تراز چراغ راهنمايي و رانندگي فراتر روند و بايد توقف نموده و پس از اطمينان از نبودن خطر تصادف، حركت و عبور نمايند. همين اقدامات هنگام ديدن تابلوي ايست بايد انجام شود.

ماده102_ در تقاطعهايي كه مسير جداگانه گردش به راست به وسيله جدول يا خط كشي تعبيه نشده است، در هنگامي كه چراغ راهنمايي و رانندگي قرمز است، رانندگاني كه قصد گردش به راست داشته باشند در صورت نصب تابلوي ويژه اي كه گردش به راست را مجاز اعلام مي نمايد، مي توانند از منتهي اليه سمت راست راه و با رعايت احتياط و حق تقدم عبور وسايل نقليه و پيادگاني كه با چراغ سبز در حال عبور مي باشند، وارد راه مجاور سمت راست شوند.

ماده103_ در چراغ هايي كه به عنوان چراغ راهنماي عابر پياده مورد استفاده قرار مي گيرند، رنگ ها داراي معاني زير است:

چراغ سبز _ پيادگان مجاز به عبور از عرض راه مي باشند.

چراغ قرمز _ عبور پيادگان از عرض راه ممنوع است.

ماده104 _ هدايت و كنترل ترافيك از سوي مأموران صلاحيت دار با فرمان هاي زير انجام مي گيرد:

الف _ بلند كردن دست به طور عمودي _ مفهوم اين حركت براي كليه استفاده كنندگان از راه به معناي توجه توقف خواهدبود.

اما رانندگاني كه توقف وسايل نقليه آنها ايمني كافي ندارد مستثني هستند. اين علامت، رانندگاني را كه پيشتر وارد محوطه تقاطع شده اند ملزم به توقف نمي سازد.

ب _ بلند كردن دست يا دست هاي مأمور به دو طرف و بطور افقي _ مفهوم اين حركت براي كليه استفاده كنندگان از راه كه جهت حركت آنها در امتداد جهت نشان داده شده با دست يا دست هاي مأمور صلاحيت دار مي باشد، به معناي ايست خواهدبود. ممكن است مأمور پس از دادن اين علامت دست يا دست هاي خود را پايين بياورد. اين حركت نيز براي رانندگاني كه در سمت جلو و عقب مأمور قراردارند به منزله علامت ايست مي باشد.

ماده105_ در خيابان ها و يا تقاطع هايي كه سطح آنها به شكل شطرنجي و به رنگ زرد و سياه نقاشي شده، هنگامي كه تراكم خودروها زياد است و امكان تخليه به هنگام تقاطع وجود ندارد، رانندگان موظفند پيش از محل نقاشي شده متوقف شوند و مسير حركت ديگر خودروها را باز نگه دارند.

ماده106_ نصب آگهي يا علامت يا تابلو يا وسايلي كه داراي شباهت با علايم و يا تابلوهاي راهنمايي و رانندگي باشد يا از آنها تقليد شود و يا منظور از آن هدايت و كنترل وسايل نقليه باشد و يا به طريقي باعث جلوگيري از ديدن علايم و تابلوهاي راهنمايي و رانندگي گردد و همچنين نصب چراغ هاي رنگي تبليغاتي در كنار چراغ هاي راهنمايي و رانندگي به طوري كه موجب اشتباه رانندگان گردد ممنوع است. مقامات صلاحيت دار مي توانند در صورت ديدن چنين اشيايي براي رفع آنها اقدام نمايند.

تبصره1 _ ممكن است از طرف موسسات يا اشخاص با اجازه مراجع صلاحيت دار

علايمي براي هدايت مراجعه كنندگان به مكان هاي اطراف راه نصب گردد، مشروط به اين كه اين تابلوها مانع ديدن تابلوهاي راهنمايي و رانندگي نشوند و ايمني راه را به خطر نيندازند.

تبصره2_ ضوابط و چگونگي تهيه، نصب و يا الصاق آگهي هاي تبليغاتي و تابلوهاي هدايت به مكان ها در شهرها و جاده ها، برحسب مورد، به وسيله شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور در شهرها و وزارت راه و ترابري در جاده ها تعيين خواهدشد.

ماده107_ هيچكس حق ندارد بدون اجازه راهنمايي و رانندگي و پليس راه در علايم راهنمايي و رانندگي و ديگر وسايل تنظيم عبور و مرور وسايل نقليه تغييراتي بدهد و يا در متن آن تصرفاتي نمايد، مگر اشخاصي كه در دستورالعمل هاي موضوع ماده (97) اين آيين نامه مشخص شده اند.

ماده108_ رانندگاني كه قصد گردش به راست يا به چپ يا توقف يا تغيير مسير را دارند مكلفند از فاصله حدودي 100متر به محل گردش يا توقف به وسيله چراغ راهنما به ترتيب زير علامت دهند:

الف _ براي گردش به راست، چراغ راهنماي سمت راست وسيله نقليه را روشن كنند.

ب _ براي گردش به چپ، چراغ راهنماي سمت چپ را روشن نمايند.

پ _ براي توقف، چراغ راهنماي سمت راست را روشن نمايند.

ت _ براي تغيير مسير و يا تغيير خط حركت، در فاصله مناسب، چراغ راهنماي سمت راست يا چپ را بر حسب مورد، روشن كنند.

ماده109_ رانندگان وسايل نقليه موتوري كه چراغ راهنما نداشته و همچنين وسايل نقليه غير موتوري و موتورسيكلت ها و دوچرخه ها بايد با دست به شرح زير علامت بدهند:

الف _ براي گردش يا تغيير مسير به راست، دست چپ

را به طرف بالا نگهدارند.

ب _ براي گردش يا تغيير مسير به چپ، دست چپ را به طور افقي نگهدارند.

پ _ براي توقف، دست چپ را به طرف پايين نگهدارند.

ت _ براي كاستن سرعت، دست چپ را به طور افقي از بالا به پايين به طور متناوب حركت دهند.

ماده110_ علايم آگاه سازي (اخبار) و همچنين علايم لازم براي سبقت به شرح زير مي باشد:

الف _ در روز بوق كوتاه.

ب _ در شب چند بار تبديل و تعويض نور چراغ بالا و پايين.

پ _ هنگام سبقت گرفتن اعم از اين كه روز باشد يا شب، براي جلب توجه وسايل نقليه پشت سر، استفاده از چراغ راهنما ضروري است.

ماده111 _ وسايل نقليه امدادي، بازرسي، انتظامي، سازمان هاي خدمات رساني و مدارس بايد داراي دستگاه آگاه سازي شنيداري و ديداري مندرج در ماده (60) اين آيين نامه و تجهيزات ايمني باشند و روي بدنه وسيله نقليه هم عبارات و علايم مشخص كننده نقش و يا نصب نمايند.

ماده112_ رانندگان وسايل نقليه كه مواد خطرناك حمل مي كنند بايد در دو طرف و عقب وسيله نقليه تابلويي كه روي آن كلمه (خطر) با حروف درشت و به دو زبان فارسي و انگليسي و به رنگ قرمز نوشته شده باشد نصب كنند. مسئولان شركت ها و موسسات حمل بار و رانندگان وسايل نقليه مكلفند مقررات خاص حمل مواد خطرناك را رعايت نمايند.

ماده113_ هرگاه وسيله نقليه اي شب در كنار و بيرون سطح راه توقف نمايد به طوري كه كناره وسيله نقليه متوقف مماس بر حاشيه سواره رو باشد و نور كافي در آن محل براي تشخيص اشيا يا اشخاص از فاصله

150متري وجود نداشته باشد، راننده يا متصدي وسيله نقليه (اعم از اين كه درون وسيله نقليه باشد يا بيرون آن) مكلف است چراغ هاي كوچك جلو و خطر عقب وسيله نقليه را روشن نگهدارد. چنانچه چراغ كوچك خراب شده باشد چراغ هاي بزرگ را با نور پايين روشن سازد.

ماده114_ هرگاه در راه ها خرابي و نقص پيش بيني نشده براي وسيله نقليه موتوري ايجاد شود، راننده مكلف است آن را از مسير عبور و مرور بيرون برده و در محل مناسبي كه موجب سد راه و مزاحمت براي وسايل نقليه ديگر و پيادگان نباشد متوقف سازد. در اين مورد و در موارد ديگري كه وسيله ياد شده قادر به حركت نباشد و انتقال آن به محل مناسبي مقدور نگردد، در صورت نبودن نور كافي در راه بايد به منظور آگاه ساختن رانندگان ديگر، علايم ايمني به ترتيب زير در محل قرار دهد:

الف _ در وسط راه چراغ الكتريكي و يا مشعل نوراني قرمز در فاصله هاي 70متري جلو و عقب و يكي ديگر در پهلوي وسيله نقليه از كار افتاده بگذارد. در راه هايي كه به وسيله موانع فيزيكي مسير رفت و برگشت وسايل نقليه از هم جدا شده است قراردادن علايم مندرج در فوق در عقب و پهلوي وسايل متوقف كافي خواهدبود.

ب _ هرگاه وسيله نقليه سر پيچ يا تپه اي از كار بيفتد علايم بايد در فاصله هاي مناسبي قرار داده شود تا رانندگان وسايل نقليه ديگر، از فاصله 200متري متوجه خطر شوند.

ماده115_ هرگاه وسيله نقليه موتوري در راه ها از كار بيفتد و به علت كافي بودن روشنايي محل احتياجي به استفاده از چراغ يا مشعل نباشد، راننده بايد در

وسط جاده مثلث هاي شبرنگ متساوي الاضلاع داراي زمينه سفيد يا زرد با حاشيه قرمز از نوع علامت احتياط به ابعاد حداقل 30 سانتيمتر در فاصله 70متري جلو و عقب آن به نحوي كه قابل ديدن باشد قراردهد.

ماده116_ اگر وسيله نقليه حامل مواد خطرناك در ساعات و شرايط مندرج در مواد (113) و (114) در راه ها از كار بيفتد، راننده يا متصدي وسيله نقليه موظف است كه در وسط جاده چراغ هاي الكتريكي به رنگ قرمز با باتري در فاصله هاي 70متري جلو و عقب و ديگري در پهلوي وسيله از كار افتاده بگذارد. استفاده از فانوس يا چراغ يا مشعل و هرگونه علامت آتش زا براي اين گونه وسايل نقليه ممنوع است.

ماده117_ روي يدك و هرنوع وسيله نقليه اي كه وسيله نقليه ديگري آن را مي كشد بايد يك پرچم سفيد به ابعاد حداقل 50 سانتيمتري طوري نصب شود تا رانندگان ديگر از فاصله دور و از دو طرف جاده آن را ببينند.

فصل نهم _ مقررات رانندگي

بخش اول _ مسير و جهت عبور

ماده118_ رانندگان كليه وسايل نقليه موظفند از خط عبور يا مسير عبوري سمت راست راه حركت نمايند، مگر در موارد زير:

الف _ هنگام سبقت گرفتن از وسيله نقليه جلو.

ب _ هنگامي كه سمت راست راه به هر علتي بسته شده و امكان عبور نباشد.

پ _ هنگام گردش به چپ.

ماده119_ در راه هايي كه خط كشي شده، وسايل نقليه بايد در مسير بين خطوط حركت كنند و از آن خارج نشوند و در صورت نياز به خروج و تغيير خط حركت، احتياط كامل را نموده و ابتدا با استفاده از چراغ راهنما و يا با

دادن علامت، رانندگان وسايل نقليه ديگر را از قصد خود آگاه سازند و سپس با رعايت حق تقدم عبور وسايل نقليه اي كه در خطوط كناري در حركت هستند وارد خط هاي عبور ديگر شوند. در راه هايي كه خط كشي ندارند هرگونه تغيير مسير حركت به چپ و راست ممنوع است، مگر با رعايت احتياط و دادن علامت و رعايت حق تقدم عبور وسايل نقليه هم مسير و مجاور. همچنين انحراف و تجاوز وسايل نقليه به مسير مقابل (مخالف) ممنوع است؛ مگر در موارد سبقت مجاز و با رعايت ضوابط سبقت.

ماده120_ ران_ندگي در بخش وسط راه هايي كه به وسيله خط كشي يا علايم ديگر به سه بخش تقسيم شده اند، به جز براي سبقت گرفتن يا گردش به چپ، بر حسب مورد با رعايت علايم و مقررات مربوط، ممنوع است.

ماده121_ در راه هايي كه به وسيله علايم، مانند خط كشي هاي يك خط ممتد و يا دو خط ممتد و يا موانع فيزيكي به دو بخش تقسيم شده اند، رانندگان موظفند از بخش راست راه حركت كنند و حق ندارند از روي آنها بگذرند. در برخي از بخش هاي راه كه يك خط از دوخط ممتد به خط بريده تبديل شده است، رانندگاني كه در سمت خط بريده در حركتند مجاز به سبقت گرفتن و يا گردش به چپ، برحسب مورد و با توجه به طول خط بريده و با رعايت مقررات بخشهاي سبقت و گردش، مي باشند.

ماده122_ در راه هاي يك طرفه رانندگان وسيله نقليه بايد در جهت و مسير مجاز عبور كنند و حركت برخلاف مسير تعيين شده به هر شكل ممنوع است.

ماده123_ در ميدان هايي كه به وسيله علايم، مانند خط كشي و

يا موانع فيزيكي مشخص شده اند رانندگان وسايل نقليه موظفند از سمت راست آنها گردش نمايند و حركت در خلاف جهت تعيين شده ممنوع است؛ مگر آنكه به وسيله علايم ديگر، عبور از سمت چپ مجاز اعلام شود.

ماده124_ در راههايي كه عبور وسايل نقليه كندرو مجاز اعلام گرديده اند، رانندگان اين گونه وسايل نقليه در هر حال مكلفند از اولين خط عبور سمت راست يا محل هايي كه براي عبور آنها تعيين شده حركت نمايند.

ماده125_ هنگامي كه وسيله نقليه اي از روبروي وسيله نقليه ديگري در جهت مخالف حركت مي كند، راننده هريك از آنها بايستي تا حد امكان در طرف راست خود حركت نمايد و در صورت لزوم به حاشيه بخش سواره رو در جهت حركت خود نزديك شود. اگر در انجام اين عمل مانع وجود داشته باشد و يا وسيله نقليه ديگري مانع حركت او شود، بايد از سرعت خود كاسته و در صورت لزوم توقف نمايد تا به وسايل نقليه جهت مقابل اجازه عبور دهد.

بخش دوم _ سرعت

ماده126_ در راهها و مناطقي كه ميزان سرعت رانندگي به وسيله تابلو يا علايم ديگر راهنمايي و رانندگي معين نگرديده است، سرعت مجاز براي رانندگان وسايل نقليه به قرار زير مي باشد:

اول _ در شهرها و مناطق مسكوني

الف _ معابر شرياني درجه يك

1_ آزادراه ها حداقل 70 و حداكثر 125 كيلومتر در ساعت.

2_ بزرگراه ها حداكثر 100كيلومتر در ساعت.

ب _ معابر شرياني درجه دو

1_ خيابان هاي شرياني اصلي حداكثر 60كيلومتر در ساعت.

2_ خيابان هاي شرياني فرعي حداكثر 50 كيلومتر در ساعت.

پ _ معابر محلي _ در اين معابر و ميدان ها حداكثر 30 كيلومتر در ساعت.

دوم _

در راه هاي بيرون شهر و مناطق غيرمسكوني

الف _ آزادراه ها _ حداقل 70و حداكثر 125 كيلومتر در ساعت.

ب _ بزرگراه ها _ حداكثر 115 كيلومتر در ساعت.

پ _ جادهها _ روزها حداكثر 100 و شب ها حداكثر 90كيلومتر در ساعت.

تبصره1_ تردد اتوبوس، ميني بوس، و انواع باركش ها به استثناي وانت ها در خط سوم (سرعت) آزادراه هاي شهري و بين شهري ممنوع است.

تبصره2_ حداكثر سرعت مجاز براي وسايل نقليه موتوري در هريك از خط هاي عبوري آزادراه ها با توجه به شرايط محل به وسيله علايم تعيين مي گردد.

تبصره3_ تغييرات بعدي در ميزان سرعت هاي قيد شده در راه هاي بيرون شهر و مناطق غيرمسكوني از سوي وزارت راه و ترابري تعيين و اعلام مي گردد.

ماده127_ علاوه بر آزادراه ها در محل هايي كه بر حسب ضرورت با نصب تابلو يا علايم ديگر حداقل سرعت نيز معين گرديده است، رانندگي با سرعت كمتر از حداقل، مجاز نخواهدبود.

ماده128_ رانندگان حق ندارند در راه ها آن قدر با سرعت كم حركت نمايند كه باعث كندي عبور و مرور يا نابساماني آن بشوند، مگر آنكه براي پرهيز از خطر و تصادف ضروري باشد.

ماده129 _ رانندگان وسايل نقليه موظفند در تقاطع هايي كه چراغ راهنمايي و رانندگي يا مأمور راهنمايي و رانندگي يا تابلوي ايست وجود ندارد، در سر پيچ ها جاده هاي تنگ و تپه ها و به طور كلي در محل هايي كه موانعي در مسير حركت آنان وجود داشته باشد و همچنين هنگام بارندگي يا مه يا كولاك و مانند آنها از سرعت وسيله نقليه تاحدي كه برحسب مورد براي پرهيز از خطر يا تصادف ضرورت دارد، بكاهند و با سرعت مطمئن حركت نمايند.

ماده130_ رانندگان وسايل نقليه هنگام

عبور از معابر و گذرگاه هاي تنگ يا پر جمعيت و يا هنگامي كه بيشتر از 50 متر مقابل آنها ديده نمي شود، مكلفند آهسته و با سرعت مطمئن حركت كنند و در صورت احتمال وقوع حادثه يا اخلال در نظم و مزاحمت براي پيادگان، برحسب مورد، حركت وسيله نقليه را كند يا آن را متوقف سازند.

ماده131_ رانندگي با انواع دوچرخه هاي موتوردار در شب با سرعتي بيش از 40 كيلومتر در ساعت مجاز نيست، مگر اين كه نور چراغ جلوي آنها براي تشخيص اشياء و انسان از فاصله 100متري كافي باشد كه در اين صورت هم نمي توانند از حداكثر سرعت مقرر تجاوز نمايند.

بخش سوم _ سبقت

ماده132_ رانندگاني كه قصد سبقت گرفتن از وسايل نقليه اي را كه در جهت آنان حركت مي نمايند دارند، در محل هاي مجاز و در صورت لزوم پس از روشن كردن چراغ راهنما و يا با دادن علامت لازم تنها از سمت چپ آنها سبقت گيرند و پس از سبقت و طي مسافت كافي، بار ديگر با روشن كردن چراغ راهنما و يا با دادن علامت به طرف راست راه متوجه و در مسير قبلي خود قرار گيرند به نحوي كه راه وسيله نقليه اي كه از آن سبقت گرفته شده بسته نشود يا موجب تصادف نشود. با وجود اين سبقت گرفتن از طرف راست وسيله نقليه اي كه در حال گردش به چپ مي باشد مجاز خواهدبود.

ماده133_ مسيري كه راننده مي خواهد براي سبقت گرفتن وارد آن شود بايد تا فاصله دور و مطمئني از طرف مقابل خالي از هرگونه وسيله نقليه بوده و تفاوت سرعت بين وسيله نقليه او و وسيله نقليه جلويي

براي سبقت كافي باشد تا به اين ترتيب موجب به خطر انداختن خود و ترافيك سمت مقابل نشده باشد.

ماده 134_ رانندگان وسايل نقليه اي كه از آنها سبقت گرفته مي شود بايد راه را براي وسيله نقليه اي كه در حال سبقت گرفتن است باز كنند و بر سرعت خود نيفزايند.

ماده135_ سبقت گرفتن در موارد زير ممنوع است:

الف _ در سر پيچ هاي تند و سربالايي كه ميدان ديد راننده كم است.

ب _ از 50 متر مانده به پيچ ها تا 50 متر پس از آن يا در تقاطع راه ها يا در تقاطع راه آهن، مگر آنكه به وسيله علايم، سبقت مجاز شناخته شده باشد.

پ _ هنگامي كه روشنايي و ميدان ديد به هر علت كافي نباشد.

ت _ سبقت از وسيله نقليه اي كه خود در حال سبقت گرفتن است، مگر در راهي كه به دليل وجود سه خط عبور يا بيشتر، اين عمل مجاز باشد.

ث _ براي اتوبوس ها و كاميون ها در معابر شهري.

ج _ از 100متر مانده به ورودي تونل ها و پل ها تا انتهاي آنها، مگر آنكه به وسيله علايم، سبقت مجاز شناخته شده باشد.

چ _ در نقاطي كه با نصب علايم ويژه سبقت گرفتن ممنوع اعلام شده باشد.

ح _ هنگامي كه وسيله نقليه اي در فاصله اي نزديك و غير ايمن از روبرو در حال حركت مي باشد.

بخش چهارم _ حق تقدم عبور

ماده136_ رعايت مقررات مربوط به حق تقدم عبور براي همه اجباري است، مگر در مواردي كه موجب مقررات خاص يا علايم ويژه راهنمايي و رانندگي خلاف اين حكم داده شده باشد.

ماده137_ حق تقدم عبور وسايل نقليه در تقاطع ها و

ميدان هايي كه هيچگونه علامت و چراغ راهنمايي و رانندگي وجود نداشته باشد، به ترتيب زير است:

الف _ در تقاطع هم عرض اگر دو وسيله نقليه اي كه روبروي يكديگر در حركتند بخواهند با هم وارد خيابان مجاور واحدي شوند، حق تقدم عبور با وسيله اي است كه به سمت راست گردش مي كند.

ب _ هرگاه دو يا چند وسيله نقليه از دو يا چند راه مختلف به تقاطع هم عرض برسند، حق تقدم عبور با وسيله نقليه اي است كه در طرف راست وسيله نقليه ديگر قرار دارد.

پ _ هنگام ورود به ميدان ها حق تقدم عبور با وسايل نقليه اي است كه در درون ميدان در حال حركت هستند.

ت _ در سه راه ها حق تقدم عبور با وسيله نقليه اي است كه به طور مستقيم و در سمت و مسير مجاز حركت مي كند حتي اگر عرض خياباني كه مسير آن است از عرض راه تلاقي كننده كمتر باشد.

ماده138_ در برخورد راه اصلي با راه فرعي حق تقدم با وسيله اي است كه از راه اصلي عبور مي كند. رانندگاني كه از راه فرعي وارد راه اصلي مي شوند، بايد پيش از ورود به راه اصلي، در صورت لزوم توقف نموده و پس از رعايت حق تقدم عبور وسايل نقليه اي كه در مسير مجاز خود در راه اصلي و با سرعت مجاز عبور مي كنند، وارد اين راه بشوند.

ماده139_ رعايت مقررات ماده (138) براي وسيله نقليه اي كه از راه خصوصي يا شانه راه يا گاراژ يا كوچه يا تعميرگاه و مانند آنها به معابر عمومي وارد مي شود نيز لازم است.

ماده140_ وسيله نقليه اي كه در مسير مجاز در حال حركت است بر وسايل

نقليه متوقفي كه در حال شروع حركت به جلو يا عقب، گردش و يا دور زدن هستند حق تقدم عبور دارد.

ماده141_ در گذرگاه پياده كه چراغ راهنمايي و رانندگي نداشته باشد، حق تقدم عبور با پيادگان است.

ماده142_ در خيابان يا در تقاطعي كه وسايل نقليه روبروي يكديگر حركت مي كنند، هرگاه وسيله اي بخواهد گردش به چب كند حق تقدم با وسيله نقليه اي است كه مستقيم و در مسير مجاز عبور مي نمايد. در محل توقف (پارك) كنار خيابان حق تقدم با وسيله اي است كه ضمن حركت به عقب مشغول توقف يا پارك كردن است.

ماده143_ در راه هايي كه مسير حركت وسايل نقليه به علت وجود موانع ثابت اعم از وسايل نقليه پارك شده، مصالح ساختماني، اشياء، عمليات عمراني، حفاري و خرابي راه بسته و يا براي عبور از مسير مجاز كافي نباشد، حق تقدم عبور با وسايل نقليه اي است كه مسير عبور آنها باز يا سهم عبور بيشتري را دارا مي باشد.

ماده144_ در راه هاي كوهستاني و يا راه هاي شيب دار با ويژگي هاي مشابه راه هاي كوهستاني كه در آنها عبور از كنار وسايل نقليه طرف مقابل غيرممكن و يا مشكل مي باشد، راننده اي كه در جهت سرازيري در حركت است بايد به كنار راه رفته و به راننده اي كه در جهت سربالايي در حركت است تقدم عبور بدهد.

تبصره _ در راه هاي مسطح كه دو طرف راه منتهي به كوه و پرتگاه مي باشد حق تقدم عبور با وسايل نقليه اي است كه در طرف پرتگاه قرار دارند.

ماده145_ در راه هاي مندرج در ماده (144) كه در كنار آن جاي توقف (پارك) يا شانه كافي وجود دارد به نحوي كه راننده

مي تواند با استفاده از آن به كنار برود و با استفاده از آن از عقب رفتن يكي از وسايل نقليه جلوگيري كند، راننده واقع در جهت سربالايي بايد با استفاده از آن به راننده واقع در جهت سرازيري اجاره عبور دهد. چنانچه يكي از دو وسيله اي كه مي خواهند از كنار يكديگر عبور كنند به منظور امكان عبور، مجبور به عقب رفتن بشود، اين عمل را بايد وسيله اي كه در جهت سرازيري قرار دارد انجام دهد، مگر آنكه به طور آشكار انجام آن از سوي راننده واقع در جهت سربالايي آسانتر باشد.

بخش پنجم _ استفاده از چراغ ها

ماده146_ راننده وسيله نقليه اي كه شب در حركت است و همچنين در هر محل يا زمان ديگري كه به علت نبودن نور كافي ناشي از ابري بودن هوا، وجود مه، باران، برف، عبور از تونل و مانند آنها ديد كافي وجود ندارد، بايد چراغ هاي وسايل نقليه را به ترتيب مقرر در مواد بعدي روشن نمايد.

ماده147_ در خيابان ها و جاده هايي كه نور كافي وجود دارد بايد تنها از چراغ هاي جانبي جلو و عقب در صورت خرابي ناگهاني چراغ هاي جانبي جلو از چراغ عبور (نورپايين) استفاده شود.

ماده148_ هنگامي كه چراغ ها بايد روشن باشند، اگر چند وسيله نقليه متصل به هم حركت كنند، روشن كردن چراغ هايي كه با توجه به محل نصبشان پوشيده مي شوند ضرورت ندارد ولي در هر حال چراغ هاي جلوي وسيله اولي و چراغ هاي عقب وسيله آخري بايد روشن باشند.

ماده149_ رانندگان وسايل نقليه موتوري موظفند كه در جاده ها از چراغ رانندگي (نوربالا) استفاده كنند تا بتوانند كليه اشيا و اشخاص را در فاصله دور ببينند، مگر در

موارد زير كه بايد از چراغ عبور (نور پايين) استفاده نمايند:

الف _ هنگام روبرو شدن با وسيله نقليه اي كه از جهت مخالف حركت مي كند. در اين صورت راننده بايد از فاصله حداقل150 متري از چراغ عبور (نورپايين) استفاده نمايد تا راننده طرف مقابل بتواند به راحتي و بدون خطر به راه خود ادامه دهد. در عين حال براي جلوگيري از تابش خيره كننده نور به چشم رانندگان ديگر، مي توان بر حسب مورد از چراغ هاي كوچك يا چراغ هاي مه شكن استفاده نمود.

ب _ هنگ_امي كه وسي_له نقليه از فاصله نزديك عقب وسيله نقليه ديگري كه درحال حركت است عبور مي كند، مگر وقتي كه درحال سبقت گرفتن باشد.

ماده150_ چراغ هاي جلو وسايل نقليه اي كه در شانه راه ها (به استثناي آزاد راه ها و بزرگراه ها) توقف مي نمايند با ديدن حركت وسايل نقليه اي كه از مقابل در حركتند بايد خاموش شود و براي تشخيص وجود و ابعاد وسيله نقليه، چراغ هاي كوچك و جانبي را روشن نمايند.

ماده151_ استفاده از چراغ هاي چشمك زن و رنگارنگ در وسايل نقليه ممنوع است، مگر در مواردي كه به موجب اين آيين نامه مجاز باشد.

بخش ششم _ گردش

ماده152_ قواعد گردش در تقاطع ها به شرح زير است:

الف _ براي گردش به راست بايد با توجه به سرعت و جهت و موقعيت وسايل نقليه اي كه در جلو و عقب حركت مي كنند با فاصله كافي و مناسب و با استفاده از چراغ راهنما و يا با دادن علامت، وارد خط عبور سمت راست شده و به طور كامل از كنار تقاطع بگذرند.

ب _ براي گردش به چپ بايد با توجه به سرعت و جهت

و موقعيت وسايل نقليه اي كه در جلو و عقب حركت مي كنند از فاصله كافي و مناسب چراغ راهنما استفاده نموده و يا با دادن علامت وارد مسير مجاز سمت چپ شده به طوري كه پس از ورود به تقاطع، وسيله نقليه در حدود مركز تقاطع قرار گيرد و سپس با رعايت حق تقدم عبور وسايل نقليه اي كه مستقيم و در مسير و محل مجاز در حركتند با حداقل سرعت به چپ گردش نمايد به نحوي كه پس از ورود به خيابان موردنظر در مجاورت محور وسط آن خيابان قرار گيرد.

پ _ براي گردش به چپ در راه هاي بيرون شهر كه منحصر به دو خط عبور رفت و برگشت بوده و مانع فيزيكي وسط جاده وجود نداشته باشد، رانندگان وسايل نقليه موظفند وسيله نقليه را در شانه راه و در صورت نبودن آن، در منتهي اليه سمت راست راه متوقف نموده و سپس با توجه به سرعت و جهت و موقعيت وسايل نقليه اي كه به طور مستقيم در حال حركت مي باشند و با استفاده از چراغ راهنما و يا با دادن علامت اقدام به گردش نمايند.

ماده153_ در راه هاي يك طرفه براي گردش به چپ، رانندگان موظفند وسيله نقليه را به منتهي اليه طرف چپ خيابان هدايت و سپس به چپ گردش كنند.

ماده154_ دور زدن در ف_اصله 150مت_ري پي_چ ها و سربالاي_ي ه_ا و تونل ها كه ميدان ديد كافي نيست و همچنين از روي خط پر يا ممتد (يك خطه ممتد يا دو خطه ممتد) ممنوع است.

ماده155_ به عقب راندن وسيله نقليه در آزادراه ها و بزرگراه ها و ورودي و خروجي آنها ممنوع مي باشد. در راه هاي ديگر به هنگام ضرورت، با احتياط

كامل براي پرهيز از وقوع هرگونه حادثه و بسته شدن راه عبور وسايل ديگر، مجاز است.

ماده156_ در تقاطع هايي كه با ترسيم جهت نما بر سطح آنها مسير حركت مشخص شده، رانندگان موظفند تنها در همان جهت ترسيم شده بر سطح تقاطع به حركت خود ادامه دهند. در معابري كه با ترسيم جهت نما بر سطح آن مسير حركت مشخص شده، رانندگان تا حد امكان مسير مشخص شده بر سطح معبر را دنبال مي كنند، مگر اينكه قصد تغيير خط يا توقف يا گردش داشته باشند كه در اين صورت با رعايت كامل مقررات، از مسير مشخص شده خارج مي شوند.

بخش هفتم _ توقف

ماده157_ رانندگان تاكسي هاي خطي و بيسيم دار هنگامي كه مسافر ندارند بايد در ايستگاه هاي تعيين شده توقف كنند.

ماده158_ كليه رانندگان وسايل نقليه براي سوار و پياده كردن مسافران و يا سرنشينان خود بايد تنها در محل هاي مجاز و يا در منتهي اليه سمت راست سواره رو توقف نمايند.

تبصره _ سوار و يا پياده كردن مسافران وسايل نقليه عمومي بين شهري در صورت وجود پايانه مسافربري در شهر، تنها در پايانه ياد شده مجاز است.

ماده159_ هرگونه توقف كوتاه يا طولاني وسايل نقليه در خط هاي عبور يا مسير وسايل نقليه و پيادگان و همچنين توقف وسايل نقليه در حاشيه راه ها براي عرضه و خريد و فروش كالا كه موجب تجمع اشخاص و يا وسايل نقليه در محل يا انحراف ديد و يا كاهش توجه رانندگان از رانندگي و احتمال وقوع تصادف گردد ممنوع است. رانندگان وسايل نقليه در صورت توقف اضطراري كه امكان انتقال وسيله نقليه به بيرون خط و يا مسير عبوري وجود نداشته باشد، موظفند با نصب علايم، از فاصله

70متري رانندگان وسايل نقليه ديگر و پيادگان را آگاه نمايند.

ماده160_ هيچ راننده اي مجاز نيست وسيله نقليه اي را كه موتور آن روشن است حتي در محل مجاز متوقف سازد و خود از آن پياده و دور گردد. در معابر شيب دار پس از توقف، رانندگان بايد چرخ هاي جلو وسيله نقليه را به سمت كناره راه بپيچانند و سپس با رعايت ديگر نكات ايمني، موتور را خاموش و پياده شوند، مگر در راه هايي كه كناره آنها منتهي به پرتگاه باشد.

ماده161_ رانندگان وسايل نقليه در موارد زير موظفند به ترتيبي كه مقرر مي شود توقف نمايند:

الف _ هنگام برخورد با وسايل نقليه امدادي كه دستگاه هاي آگاه سازي شنيداري يا دي_داري خودر را به كار انداخته باشند تا حد امكان وسيله نقليه را در مسير مجاز خود به سمت راست راه هدايت و راه را براي آنها باز كنند و در صورت لزوم تا گذشتن وسايل نقليه امدادي متوقف شوند.

ب _ پيش از ورود به تقاطعي كه علايم يا مأمور راهنمايي و رانندگي ندارند، بايد بايستند و سپس با احتياط كامل از تقاطع بگذرند.

پ _ پيش از رسيدن به گذرگاه پياده و در صورت حضور يا عبور اشخاص بايد وسيله نقليه خود را متوقف سازند و همچ_نين با دادن علامت ران_ندگان پش_ت سر را نيز به توقف دعوت نمايند تا پيادگان با آرامش عبور كنند.

ت _ هنگام برخورد با اتومبيل هاي مدارس كه براي سوار و پياده كردن دانش آموزان در حال توقف مي باشند، توقف نمايند تا دانش آموزان با ايمني كامل از عرض راه عبور كنند.

ث _ در تقاطع هاي همسطح راه آهن و يا راه آهن شهري، هنگامي كه علايم الكتريكي يا مكانيكي يا

پرچم قرمز يا سوت قطار نزديك شدن آن را اعلام مي دارد يا دروازه عبور بسته شده يا در حال باز و بسته شدن است و يا مسير عبوري از روي ريل متراكم باشد، بايد لااقل در پنج متري علامت يا دروازه توقف كامل كنند تا قطار بگذرد و تقاطع براي عبور آزاد گردد.

تبصره1_ حركت در پوشش وسايل نقليه امدادي براي وسايل نقليه ديگر ممنوع است.

تبصره2_ در معابر متقاطع با راه آهن، حسب مورد، شهرداري ها يا وزارت راه و ترابري موظف به ايجاد گذرگاه غيرهمسطح مي باشند.

ماده162_ رانندگان وسايل نقليه موتوري به ويژه اتومبيل هاي مدارس و وسايل نقليه كه حامل مواد خطرناك مي باشند، در محل تقاطع راه آهن هرچند علامتي وجود نداشته باشد بايد به طور كامل توقف كنند و پس از اطمينان از بي خطر بودن معبر، از تقاطع بگذرند. در هر حال هنگام عبور از روي ريل ها، مجاز به تعويض دنده نمي باشند.

ماده163_ ايستادن يا توقف وسايل نقليه در محل هاي زير ممنوع است:

الف _ پياده رو و گذرگاه پياده.

ب _ مقابل ورودي خيابان ها و جاده ها و كوچه ها يا ورودي و خروجي اتومبيل روي ساختمان ها.

پ _ داخل تقاطع.

ت _ در فاصله 15متري ميدان يا تقاطع يا سه راه ها يا تقاطع راه آهن.

ث _ در فاصله 15متري شيرهاي آب آتش نشاني و شيرهاي آب نصب شده در راه ها.

ج _ در فاصله 15 متري اطراف چراغ هاي راهنمايي و رانندگي و يا محل هايي كه توقف وسايل نقليه مانع ديد علايم راهنمايي و رانندگي بشود.

چ _ از ابتدا تا انتهاي پيچ ها.

ح _ در فاصله 15 متري ورودي و يا خروجي مراكز آتش نشاني، پليس و بيمارستانها و فوريت هاي پزشكي.

خ _

كنار وسايل نقليه اي كه خود متوقف مي باشند (توقف دوبله).

د _ روي پل ها و درون تونل ها و معابر در ارتفاع.

ذ_ در خيابان هايي كه پياده رو آن قابل عبور نبوده و پيادگان مجبورند از بخشي از سواره رو عبور كنند.

ر_ در ايستگاه هاي وسايل نقليه همگاني و حريم آنها كه با علايم راهنمايي و رانندگي مشخص است.

ز _ در محل هايي كه علايم راهنمايي و رانندگي مانند تابلوهاي توقف ممنوع و يا ايستادن ممنوع و يا خط كشي هاي شطرنجي در سطح تقاطع و يا معابر نيز دلالت بر ممنوعيت توقف نمايد.

ژ_ در هر نقطه از معابر در حال تعمير، شستشو و تعويض روغن و نيز در طول مسيرهاي ويژه اتوبوس و دوچرخه و همچنين در طول مسير و خط هاي عبور آزادراه ها.

س _ در جاهايي كه دستگاه توقف سنج (پاركومتر) نصب شده و يا توقف با كارت پارك يا انواع ديگر تجهيزات توقف سنج با علايم مشخص كننده، مجاز مي باشد، به علت پرداخت نكردن هزينه توقف و يا نداشتن كارت پارك مجاز و يا پايان زمان توقف.

تبصره _ مراجع مسئول موظفند هنگام استفاده از پاركومتر، كارت پارك و مشابه آنها و همچنين در محل هايي كه تابلوهاي ايستادن ممنوع، توقف ممنوع و حمل با جرثقيل و مانند آن نصب مي نمايند، به وسيله تابلو مستطيل شكلي در زير تابلوهاي ياد شده زمان هاي ممنوعيت توقف و حمل با جرثقيل را اعلان كنند.

بخش هشتم _ مقررات اختصاصي موتورسيكلت و دوچرخه

ماده164_ رانندگان و سرنشينان هرنوع موتورسيكلت و دوچرخه موتوردار بايد به كلاه ايمني مجهز باشند و در طول حركت از آن استفاده نمايند.

ماده165_ رانندگان موتورسيكلت نبايد در يك خط عبور به موازات

و در كنار خودروها حركت كنند.

ماده166_ رانندگان موتورسيكلت بايد هنگام رانندگي تنها روي زين موتورسيكلت بنشينند و حق ندارند شخص ديگري را بر ترك سوار كنند، مگر آنكه در ترك نيز يك زين كامل برابر استاندارد ساخت موتورسيكلت نصب شده يا موتورسيكلت داراي يدك پهلو (سايدكار) باشد.

ماده167_ عبور موتورسيكلت و موتورگازي و دوچرخه سوار از پياده رو و وسط دستجات، بازار و نقاط شلوغ ممنوع است.

ماده168_ موتورسيكلت سواران و دوچرخه سواران حق ندارند هنگام رانندگي بار نامتعارف و اشياي ديگري حمل كنند يا حركت نمايشي يا اعمالي انجام دهند كه نيازمند برداشتن دست هاي آنان از روي فرمان باشد.

ماده169_ راندن موتورسيكلت، موتورگازي و دوچرخه هنگام لغزنده بودن راه ها ممنوع است.

ماده170_ رانندگي با دوچرخه فاقد زين ممنوع است.

ماده171_ دوتركه سوار كردن اشخاص روي دوچرخه ممنوع است، مگر آنكه زين اضافي استاندارد براي اين كار داشته باشد.

ماده172_ دوچرخه سواران مكلفند:

الف _ هنگام حركت به طور كامل از طرف راست راه عبور نمايند و براي گذشتن از وسايل نقليه اي كه در كنار راه توقف كرده اند منتهاي احتياط را به عمل آورند.

ب _ در صورت زياد بودن تعداد دوچرخه سواران، بايد در يك رديف حركت كنند، مگرانكه معبر ويژه اي براي آنها اختصاص داده شده باشد. در اين صورت حق ندارند بيرون معبر ويژه عبور و مرور نمايند.

فصل دهم _ مقررات مختلف

ماده173_ رانندگان وسايل نقليه اي كه در پشت سر وسيله نقليه ديگر حركت مي كنند، موظفند فاصله مناسبي را براي جلوگيري از تصادف حفظ كنند. چگونگي رعايت فاصله مناسب به وسيله متن هاي آموزشي تهيه شده و با روش قاعده دوثانيه از طريق كتاب هاي آموزشي موضوع تبصره ماده (97) اين آيين نامه، به درخواست كنندگان گواهي نامه آموزش داده

مي شود.

ماده174_ كاميون هاي بزرگ و وسايل نقليه ديگري كه داراي يدك هاي طويل هستند و همچنين وسايل نقليه اي كه به صورت كاروان و دسته جمعي در يك ستون در جاده ها حركت مي كنند، هنگام عبور بايد فاصله بيشتري با وسايل نقليه جلوي خود داشته باشند به طوري كه وسيله نقليه ديگري كه از آنها سبقت مي گيرد، بتواند پس از سبقت بار ديگر در جلو آنها وارد مسير مجاز عبور خود شوند.

ماده175_ سوار كردن بيش از ظرفيت مجاز تعيين شده در وسيله نقليه و همچنين گذاشتن بار يا اشيا ديگر در قسمت جلو يا عقب آن اعم از درون يا بيرون كه مانع ديد راننده گردد ممنوع است.

ماده176_ رانندگان وسايل نقليه سنگين هنگام عبور از جاده هاي كم عرض و باريك يا عقب راندن، بايد يك نفر كمك راننده براي پرهيز از هرگونه خطري همراه داشته باشند.

ماده177_ حركت با دنده خلاص در سرازيري ها ممنوع است.

ماده178_ وسايل نقليه نبايد از روي لوله هاي آب آتش نشاني كه براي خاموش كردن آتش در خيابان قرار گرفته اند، عبور نمايند، مگر با اجازه متصديان آتش نشاني.

ماده179_ رانندگان تاكسي ها و وسايل نقليه مسافربري موظفند موارد زير را رعايت نمايند:

الف _ سوار كردن مسافر با داشتن مسافر قبلي در تاكسي هاي تلفني، بي سيم و يا موسسات و يا شركت هاي تاكسيراني دربست، ممنوع است.

ب _ رانندگان تاكسي ها موظفند پس از سوار شدن مسافر و هنگام شروع به حركت، تاكسيمتر را به كار اندازند. در صورت نداشتن يا خرابي تاكسيمتر حق كار كردن ندارند، مگر در نقاطي كه شهرداري نصب تاكسيمتر را ضروري اعلام نكرده باشد.

پ _ رانندگان وسايل نقليه عمومي ديگر كه دربست كرايه داده مي شوند نبايد بدون رضايت كرايه كننده شخص ديگري را سوار كنند.

ت _ خودداري از بردن مسافر براي وسايل نقليه عمومي و همچنين نرساندن مسافر به مقصد ممنوع است، مگر اينكه بر اساس ضوابط مربوط خارج از خدمت (سرويس) باشند.

ث _ رانندگان وسايل نقليه عمومي و كمك رانندگان آنها نبايد با مسافران با خشونت و بي احترامي رفتار نمايند.

ماده180_ رانندگان حق ندارند ضمن رانندگي، دخانيات استعمال نمايند يا خوراكي يا آشاميدني ميل كنند و استفاده از هرگونه وسايل و تجهيزات مانند تلفن همراه كه باعث انحراف ذهني و رفتاري راننده گردد ممنوع است. رانندگان موظفند در هرحال به طور كامل به جلو توجه داشته باشند.

ماده181_ رانندگي براي كسي كه نوشابه الكلي يا موادمخدر و داروهاي خواب آور مصرف كرده تا رفع كامل آثار آن ممنوع است.

تبصره _ در مواردي كه مأموران راهنمايي و رانندگي و پليس راه به وجود حالت مستي و يا حالت غيرعادي ناشي از مصرف مواد ياد شده به راننده اي ظنين شوند، موظفند وسيله نقليه را متوقف ساخته و بلافاصله ميزان الكل خون راننده و مانند آن را از طريق آزمايش هاي لازم تعيين و از رانندگي وي جلوگيري نموده و متخلف را براي تعيين تكليف به مراجع مربوط معرفي نمايند.

ماده182_ سوار كردن اشخاص آلوده به كثافات در وسايل نقليه عمومي مسافربري مجاز نيست.

ماده183_ راننده موظف است هنگام رانندگي، گواهي نامه رانندگي خويش، بيمه نامه شخص ثالث خودرو و كارت شناسايي خودرو را همراه داشته باشد و در صورت درخواست مأموران راهنمايي و رانندگي و يا پليس راه، آنها را تسليم نمايد. مأمور موظف است پس از ملاحظه و بررسي مدارك آنها را بازگرداند، مگر در مواردي كه به موجب قانون يا آيين نامه، اخذ گواهي نامه به

منظور درج تخلف در آن ضرورت داشته باشد. در اين صورت در برابر دادن رسيد، گواهي نامه اخذ مي گردد.

ماده184_ استفاده از بوق هاي شيپوري، سوت بلبلي و به طور كلي هرنوع وسيله آگاه سازي صوتي با صداي ناهنجار و غيرعادي در مناطق مسكوني و همچنين زدن بوق ممتد يا غيرضروري يا مكرر و يا زدن بوق در محل هايي كه اين عمل به وسيله علايم منع شده است، ممنوع است. استفاده از بوق براي مقاصدي مانند صدا زدن افراد، جلب توجه مسافر، اعلام حضور و باز كردن درب منزل، خداحافظي و مانند آنها ممنوع است.

ماده185_ وسايل نقليه امدادي كه مجاز به داشتن چراغ گردان يا آژير خطر ويژه مي باشند تنها هنگامي كه براي انجام مأموريت هاي مهم و فوري در حركتند، بايد از آنها استفاده نمايند.

ماده186_ وسايل نقليه انتظامي و امدادي، هنگامي كه براي انجام مأموريت فوري درحركتند در صورت به كار بردن چراغ گردان ويژه اعلام خطر يا آژير، تا حدودي كه موجب بروز تصادف نشود، مجاز به انجام اعمال زير مي باشند:

الف _ توقف در محل ممنوعه.

ب _ تجاوز از سرعت مجاز و سبقت از سمت راست وسيله نقليه ديگر.

پ _ عبور از طرف چپ راه و همچنين دور زدن در نقاط ممنوعه.

ت _ گذشتن از چراغ قرمز يا رعايت نكردن علايم ديگر ايست، مشروط به اين كه از سرعت وسيله نقليه در اين گونه محل ها تا حداقل امكان كاسته شود.

ماده187_ درهاي وسايل نقليه در حال حركت بايد به طور كامل بسته باشد و باز كردن آنها پيش از توقف كامل مجاز نيست.

ماده188_ اتومبيل هاي مدارس تنها هنگام سوار و پياده كردن دانش آموزان حق استفاده از

علايم ديداري ياد شده در ماده (60) را دارند.

ماده189_ استفاده از لاستيك هاي فرسوده و غيراستاندارد در وسايل نقليه ممنوع است. هنگام برف و يخبندان و به طور كلي در صورت اعلام مقامات مرتبط و يا مأموران راهنمايي و رانندگي و يا پليس راه، رانندگي با وسيله نقليه اي كه چرخ هاي آن به زنجير و يا لاستيك يخ شكن مجهز نباشد، ممنوع است.

ماده190_ راندن وسيله نقليه اي كه بيش از ظرفيت مندرج در كارت مشخصات، بار يا مسافر گرفته ممنوع است.

ماده191_ عبور وسايل نقليه از ميان دستجات ارتش يا مأموران انتظامي يا دانش آموزان يا تشييع كنندگان جنازه ها يا ديگر دستجات تشريفاتي و بوق زدن در اين گونه موارد مجاز نيست.

ماده192_ عبور وسايل نقليه از پياده روها و توقف آنها روي پياده رو ممنوع است.

ماده193_ سوار شدن و سوار كردن اشخاص روي گلگير يا ركاب يا ساير قسمتهاي بيروني وسايل نقليه ممنوع است.

ماده194_ راندن و يا حركت با اسكيت و اسكوتر و مانند آنها در معابر عمومي ممنوع است، مگر در مسيرهايي كه از سوي راهنمايي و رانندگي با نصب تابلو ويژه، مجاز اعلام شده باشد.

ماده195_ عبور وسايل نقليه سنگين كه حداكثر سرعت آنها از 15 كيلومتر در ساعت تجاوز نمي كند مانند تراكتورهاي زنجيري و غلطك هاي جاده كوبي و غيره بايد پيش از رسيدن آنها به اولين پست راه آهن يا ايستگاه، خبر داده شود تا تدارك احتياطي لازم براي عبور بي خطر آنها از تقاطع راه آهن فراهم گردد.

ماده196_ رانندگان اين گونه وسايل نقليه موظفند هنگامي كه عبور آنها از تقاطع راه آهن مجاز است پيش از رسيدن به آن توقف كامل كنند و پس از ديدن دوطرف و اطمينان از نبودن خطر احتمالي از آنجا

بگذرند. هنگامي كه نزديك شدن قطار به وسيله علايم يا صداي لكوموتيو اعلام مي شود، تا عبور قطار نبايد از تقاطع عبور نمايند.

ماده197_ هرگاه مأمور راهنما در محل تقاطع راه آهن حضور داشته باشد، عبور از تقاطع بايد با فرمان او انجام گيرد.

ماده198_ هيچكس حق ندارد وسيله نقليه اي را كه متعلق به او نيست يا راننده آن نمي باشد، بدون اجازه كسي كه آن را در اختيار دارد از محل خود حركت دهد يا با آن رانندگي كند، مگر مأموران انتظامي با رعايت قوانين و مقررات و در چارچوب وظايف قانوني.

ماده199_ هيچكس حق ندارد به شخصي كه گواهي نامه رانندگي ندارد اجازه رانندگي با وسيله نقليه خود را بدهد. با متخلف برابر مقررات كيفري رفتار خواهد شد.

ماده200_ هيچكس حق ندارد وسيله نقليه اي را كه طبق نظر كارشناس راهنمايي و رانندگي و يا پليس راه داراي عيب و نقص فني بوده يا وسايل ايمني كامل مقرر در اين آيين نامه را نداشته باشد، در راه ها براند.

ماده201_ مأموران راهنمايي و رانندگي يا پليس راه، حسب مورد، پس از اعلام مراجع صلاحيت دار به منظور پيشگيري از حوادث مكلفند از عبور و مرور در راههايي كه به علت خرابي، جاري شدن سيل، ريزش كوه و بهمن و يا علت هاي ديگر خطرناك مي باشند تا تعمير و رفع علتهاي خطر، جلوگيري به عمل آورده و يا از حركت وسايل نقليه غيرمجهز به تجهيزات لازم ممانعت به عمل آورند.

ماده202_ صدور مجوز جابه جايي مسافر در شهرها و حومه آنها با شهرداري محل مي باشد.

ماده203_ حمل مسافر با وسايل نقليه باربري ممنوع است. همچنين حمل مسافر با وسايل نقليه اي كه داراي پلاك شخصي بوده و پيشتر مجوز لازم براي جابه جايي

مسافر از وزارت راه و ترابري و يا شهرداري دريافت ننموده باشند، ممنوع مي باشد؛ مگر در شرايط اضطراري و با اجازه پليس راه و يا راهنمايي و رانندگي.

ماده204_ در صورت نبود امكانات لازم براي رساندن مجروحان به مراكز درماني، كليه رانندگان مكلفند همكاري لازم را براي رساندن مصدومان تصادفات رانندگي به اولين مركز درماني انجام دهند.

ماده205_ هيچكس حق ندارد در حالي كه سوار دوچرخه يا كفش هاي چرخ دار يا سه چ_رخه هاي بدون رك_اب مانند اسك_يت و اسكوتر يا اتومبيل هاي اسباب بازي است به وسايل نقليه در حال حركت تكيه نمايد و آنها را وسيله حركت خود يا حركت وسيله اي كه بر آن سوار است قرار دهد. تكيه نمودن و آويزان شدن اشخاص نيز به وسايل نقليه ممنوع است.

ماده206_ ريختن شيشه، بطري، ميخ، سيم، حلبي، مايعات لزج و چرب، نخاله هاي ساختماني و زباله، مصالح ساختماني، شستشوي وسايل نقليه، ايجاد موانع و به طور كلي هر عملي كه باعث سد راه و ايجاد خطر و انحراف وسايل نقليه از مسير حركت باشد بر روي راه ها، شانه جاده ها و حريم قانوني آنها ممنوع است. همچنين ريختن هرگونه زباله، ضايعات و اشيا، آب دهان و مانند آن از درون خودرو به وسيله راننده و يا سرنشينان ممنوع است.

ماده207_ نصب هرنوع علايم و پلاك هاي متفرقه و همچنين الصاق يا نصب يا نقش هرنوع آگهي، نوشته، عكس و نوشتن عبارات و ترسيم نقوش روي شيشه ها يا بدنه دروني يا بيروني وسايل نقليه به منظور تجارت، تبليغ، نمايش و مانند آن ممنوع است؛ مگر بر اساس ضوابطي كه به پيشنهاد شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور به تصويب وزير كشور خواهد رسيد. در مورد جاده ها

با تصويب وزارت راه و ترابري اقدام مي شود.

ماده208_ حركت وسايل نقليه داراي چرخ فلزي در معابر شهري مجاز نيست.

ماده209_ اعمال زير در خيابان ها و معابر شهري ممنوع است:

الف _ ورزش و مسابقه هاي ورزشي، مسابقه با اسب يا حيوانات ديگر و وسايل نقليه، بدون كسب مجوز از مقامات صلاحيت دار.

ب _ بستن، خوراك دادن و رها كردن دام ها و پرندگان.

پ _ انجام هرگونه حركات پرشي، نمايشي، تك چرخ، دور زدن درجا، رانندگي همراه با صداي ناهنجار و ممتد بوق يا صداي اگزوز و اصطكاك چرخ ها و مانند آنها.

ماده210_ هركس كه مسئول حركت و هدايت حيوانات است، هنگام عبور از عرض يا طول معابر در شب بايد از علايم سيار مانند (فانوس، چراغ هاي الكتريكي، دستانه يا راكت شبرنگ دار) استفاده نمايد. رانندگان موظفند با ديدن حركت گله و رمه از سرعت خود كاسته و در صورت لزوم تا عبور احشام توقف نمايند. به هرحال عبور دادن حيوانات از نقاط مشخص شده و تا حد امكان داراي روشنايي ضرورت دارد.

ماده211_ دستگاه هاي مسئول موظفند پيش از بسته شدن تمام يا بخشي از راه براي انجام هرنوع عمليات اجرايي اعم از تعريض، تعمير، نگهداري، حفاري و مانند آنها، هماهنگي هاي لازم را انجام داده و با اطلاع ادارات راهنمايي و رانندگي و يا پليس راه اقدام و مراتب را به آگاهي مردم برسانند.

ماده212_ اشخاصي كه به هر عنوان روي راه هاي عمومي كار مي كنند، موظفند پيش از شروع به كار، علايم ايمني عبور و مرور را بر اساس ضوابط و استانداردهاي ايمني در عمليات اجرايي راه ها كه به تاييد مسئولين مرتبط مي رسد در محل نصب و همچنين لوازم كار،

لباس هاي كارگران و وسايل نقليه خود را به علايم هشداردهنده مجهز نمايند. در غيراين صورت مأم_وران راهنمايي و رانندگي و پليس راه موظفند از كار آنان جلوگيري به عمل آورند.

ماده213_ شهرداري ها و مأموران متصدي ايجاد فضاي سبز، نصب كننده اتاقك (كيوسك) تلفن و مانند آنها موظفند مثلث ديد رانندگان را در تقاطع ها باز نگهدارند.

ماده214_ جز مأموران صلاحيت دار هيچكس حق ندارد براي هدايت، حفاظت و كنترل وسايل نقليه در سواره رو خيابان بايستد يا قدم بزند.

ماده215_ پيادگان موظفند كه:

الف _ در محل هايي كه پياده رو وجود دارد از سطح سواره رو استفاده نكنند.

ب _ در محل هايي كه پياده رو وجود ندارد يا در صورت وجود به دلايلي غيرقابل تردد باشد بايد از منتهي اليه سمت چپ سواره رو و عكس جهت حركت وسايل نقليه عبور نمايند.

پ _ براي گذشتن از عرض راه، تنها از گذرگاه هاي پياده، پل هاي هوايي و گذرگاه هاي زيرزميني مجاز عبور نمايند.

ت _ از دويدن، پريدن و ورود ناگهاني به سطح سواره رو خودداري كرده و مراقب حركت وسايل نقليه باشند.

ث _ از حصار آزادراه ها نگذرند و در بزرگراه ها و خيابان ها از لابلاي درختان و گل بوته هاي حاشيه و ميانه راه عبور نكنند.

ج _ در تقاطع ها با روشن شدن چراغ سبز مقابل خود (چراغ عابر) حركت نمايند و هنگامي كه چراغ عابر قرمز بود عبور نكنند.

چ _ از موانع و خط كشي خطوط ويژه، سواره رو خيابان ها و ميدان ها عبور نكنند.

ح _ در بزرگراه ها و خيابان هاي اصلي، از خارج از گذرگاه هاي تعيين شده عبور نكنند.

خ _ در سواره رو خيابان براي سوار شدن به وسيله نقليه و همچنين صحبت كردن يا خريد و فروش با راننده يا سرنشينان وسايل نقليه،

توقف نكنند.

ماده216_ رانندگي با وسايل نقليه داراي پلاك دولتي كه علامت مشخص كننده روي شيشه يا ديگر قسمتهاي تعيين شده آن الصاق يا نصب نشده باشد، ممنوع است.

ماده217_ رانندگاني كه دچار معلوليت و يا ناشنوايي هستند بايد با علامت ويژه اي كه روي شيشه عقب وسيله نقليه الصاق مي شود، ديگر رانندگان را از وضعيت خود آگاه سازند تا رانندگان با ديدن آن علامت، علاوه بر رعايت مقررات اين آيين نامه، احتياط لازم را بنمايند.

ماده218_ شهرداري ها موظفند پياده روهاي استاندارد، هموار و ايمن با در نظر گرفتن عبور سالخوردگان و معلولان با صندلي چرخ دار و يا بدون آن، در حاشيه معابر شهري ايجاد كنند و با توجه به موقعيت جغرافيايي شهر، در محل هاي مناسب نيز مسير عبور دوچرخه سواران را تا حدامكان و به صورت جداگانه ايجاد نمايند.

ماده219_ شهرداري ها موظفند به منظور افزايش ايمني عبور و مرور، با همكاري زيرمجموعه هاي وزارت نيرو، براي تامين روشنايي معابر شهرها اقدام نمايند.

ماده220_ رانندگان و سرنشينان وسايل نقليه موظفند هنگام حركت وسيله نقليه كمربندهاي ايمني خود را بسته نگاه دارند.

تبصره _ سوار كردن كودكان كمتر از 12 سال در صندلي جلو وسيله نقليه و همچنين در آغوش داشتن كودك هنگام رانندگي ممنوع است.

ماده221_ باز گذاشتن در صندوق عقب وسيله نقليه در حال حركت، يا نصب پرده يا كركره يا هرچيز ديگري كه مانع ديد عقب وسيله نقليه شود ممنوع است.

ماده222_ ريزش روغن، نفت گاز، بنزين و مايعات آلوده و تخريب كننده ديگر در راه ها ممنوع است.

ماده223_ زمان لازم الاجرا شدن آن دسته از احكام اين آيين نامه كه اجراي آنها مستلزم آموزش، اطلاع رساني عمومي يا كسب مهارتهاي خاص باشد، اول مهرماه سال 1384 تعيين مي شود.

معاون اول رئيس

جمهور _ محمدرضا عارف

پيوست 1

جدول طبقه بندي انواع گواهي نامه

پيوست شماره 2

ضوابط احراز سلامت جسماني و رواني (صلاحيت پزشكي) درخواست كنندگان انواع گواهي نامه رانندگي

ماده1_ بينايي براي گواهي نامه هاي رانندگي پايه الف (گروه هاي 1 و 2) و پايه ب (گروه 1) و ويژه:

1_ حداقل قدرت بينايي براي مجموع دوچشم با اصلاح يا بدون اصلاح 10/12

2_ حداقل ميدان بينايي براي هر چشم 70 درجه.

3_ براي افراد تك چشمي حداقل قدرت بينايي 10/9 و ميدان بينايي 100 درجه، ضمن رعايت شرايط ويژه در وسيله نقليه.

ماده 2_ بينايي براي گواهي نامه هاي رانندگي پايه الف (گروه 3)، پايه ب (گروه 2) و پايه « پ» (گروه 1) و مجوزهاي صادره در ماده (33) آيين نامه:

1_ حداقل قدرت بينايي براي مجموع دوچشم با اصلاح يا بدون اصلاح 10/14

2_ حداقل ميدان بينايي براي هرچشم 70 درجه

ماده 3_ بينايي براي گواهي نامه هاي رانندگي پايه پ (گروه2) و پايه ت (گروه 1 و 2):

1_ حداقل قدرت بينايي براي مجموع دو چشم با اصلاح يا بدون اصلاح حداقل 10/15.

2_ حداقل ميدان بينايي براي هرچشم 70 درجه.

ماده 4_ آن دسته از بيماريهايي كه نياز به دريافت نظريه و تأييد پزشك متخصص معتمد چشم را دارد:

1_ افراد داراي ميدان بينايي دوچشمي بين 120 تا 140 درجه.

2_ افراد مبتلا به كوررنگي چشم.

3_ افراد مبتلا به كاتاراكت (آب مرواريد).

4_ افراد مبتلا به گلوكوم (آب سياه).

5 _ مبتلايان به بيماري شبكيه چشم.

تبصره 1_ ملاك ارزيابي ميدان بينايي تست Confrontaion مي باشد.

تبصره 2_ در معاينه چشم و سنجش بينايي، رعايت موارد زير به وسيله پزشك الزامي است:

الف _ سنجش ديد (قدرت بينايي) بايد طبق استانداردهاي بين المللي و با نمودارهاي سنجش بينايي استاندارد انجام پذيرد.

ب _ حداكثر ميزان ديد براي هر

چشم 10/10.

پ _ در صورتي كه متقاضي در هر خط ديد بيش از 2 حرف را خطا نمايد، آن خط در محدوده ديد محاسبه نگرديده و خط درشت تر ملاك ارزيابي قرار مي گيرد.

ماده5 _ شنوايي:

1_ حداكثر افت شنوايي قابل قبول بدون اصلاح در هر گوش تا 40 دسي بل، براي گواهي نامه رانندگي پايه الف (گروه 3)، پايه ب (گروه 2)، پايه پ (گروه 1و2)، پايه ت (گروه 1 و 2) و مجوزهاي صادره در ماده (33) آيين نامه.

2_ در صورت كر بودن كامل يك گوش، حداكثر افت شنوايي قابل قبول با يا بدون اصلاح در گوش بهتر تا 40 دسي بل، براي گواهي نامه هاي رانندگي پايه الف (گروه 1 و 2) و پايه «ب» ( گروه 1) و ويژه.

ماده 6 _ موارد ممنوعيت مطلق صدور و تمديد گواهي نامه رانندگي:

اول: بينايي:

1_ ميدان بينايي دوچشمي كمتر از 120 درجه براي انواع گواهي نامه رانندگي.

2_ افراد مبتلا به بيماريهاي Hmianopia bitemporal, Homonymous hemianopia براي انواع گواهي نامه رانندگي.

3_ افراد تك چشمي داراي قدرت بينايي كمتر از 10/9 براي انواع گواهي نامه رانندگي.

4_ افراد تك چشمي داراي ميدان بينايي كمتر از 100 درجه براي انواع گواهي نامه رانندگي.

تبصره1_ افرادي كه به تازگي يك چشم خود را از دست داده اند تا طي زمان لازم براي عادت به ديد تك چشمي، حداقل به مدت يك سال ممنوعيت مطلق رانندگي دارند.

5 _ افراد تك چشمي با هر قدرت بينايي براي دريافت گواهي نامه رانندگي پايه الف (گروه 3)، پايه ب (گروه 2)، پايه پ (گروه 1 و 2)، پايه ت (گروههاي 1 و 2) و مجوزهاي صادره در ماده (33) آيين نامه.

6_ افراد مبتلا به كوررنگي شديد، ديپلوپيا (دوبيني) و فورياي عمودي براي گواهي نامه هاي رانندگي پايه الف

(گروه3)، پايه ب (گروه2) پايه پ (گروه 1 و 2)، پايه ت (گروه 1 و 2) و مجوزهاي صادره در ماده (33) آيين نامه.

دوّم: شنوايي:

7_ در صورت كر بودن كامل يك گوش و افت شنوايي بيش از 75 دسي بل درگوش ديگر، براي گواهي نامه هاي رانندگي پايه الف (گروه هاي 1 و 2)، پايه ب (گروه1) و ويژه

8 _ افت شنوايي بيش از 75 دسي بل در هر دو گوش، براي گواهينامه هاي رانندگي پايه الف (گروه3)، پايه ب (گروه2)، پايه پ (گروه 1 و 2)، پايه ت (گروههاي 1 و 2) و مجوزهاي صادره در ماده (33) آيين نامه.

سوّم: اندامهاي حركتي فوقاني و تحتاني

نوع1_ براي انواع گواهي نامه هاي رانندگي:

9_ فقدان مادرزادي يا قطع عضو يا فلج (در صورتي كه هيچگونه اصلاح در فرد و وسيله نقليه عملاً امكان پذير نباشد) شامل موارد زير:

الف _ هر دو اندام فوقاني (از ناحيه مچ).

ب _ انگشت شصت در هر دو دست.

ج _ يك اندام فوقاني و يك اندام تحتاتي ( از ناحيه مچ).

د _ اندامي كه براي عمل كردن يك كنترل دستي يا پايي وجود آن الزامي است.

10 _ ابتلا به Quardriplegia .

11_ ابتلا به دفرميتي شديد.

12_ چرخش مهره هاي سرويكال به طرف راست و چپ كمتر از 45 درجه.

تبصره2_ بديهي است مفاد ماده (8) بايد در اين موارد مدنظر قرار گيرد.

نوع2_ براي گواهي نامه هاي رانندگي پايه الف (گروه3)، پايه ب (گروه2)، پايه پ (گروه 1 و 2) و پايه ت (گروه 1 و 2) و مجوزهاي صادره در ماده (33) آيين نامه:

الف _ قطع عضو زير زانو منجر به پروتز اندام تحتاني.

ب _ قطع در قسمت قدامي پا، مفصل Metatarsophalangeal و پنجه بزرگ پا.

پ _ قطع، فلج يا

ناتواني كامل از يك شصت و دو انگشت در هر دست.

ت _ دارا بودن تنها يك بازو.

ث _ ابتلا به پاراپلژي.

تبصره3_ بديهي است مفاد ماده (8) بايد در موارد يادشده مدنظر قرار گيرد.

چهارم: ساير موارد به شرح زير براي انواع گواهي نامه هاي رانندگي:

14 _ افراد مبتلا به اختلالات تنفسي شديد (سطح4) و كليه افرادي كه براي رفع اختلالات تنفسي خود نيازمند استفاده از تجهيزات تأمين اكسيژن در زمان رانندگي هستند.

15_ افراد مبتلا به اختلال شديد عملكرد قلب (طبقه4 از طبقه بندي عملكرد قلب).

16_ اعتياد به انواع موادمخدر، مواد و نوشابه هاي الكلي، استفاده از داروهاي تخديركننده و يا محرك سيستم اعصاب و روان (CNS).

17_ افراد مبتلا به سايكوز حاد از هرنوع، بيماران (خلفي) Bipolar در فاز حاد.

18_ افراد مبتلا به صرع مسلم.

ماده7 _ موارد ممنوعيت مطلق براي صدور گواهي نامه رانندگي بايد به تأييد سه نفر پزشك متخصص مربوط رسيده باشد.

ماده8 _ هرگاه پزشك و افسر كارشناس عالي تصادفات و امور فني راهنمايي و رانندگي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران تشخيص دهند كه اشخاص مبتلا به ضعف بينايي يا شنوايي به كمك عينك يا لنز و يا سمعك و همچنين اشخاص داراي نقص عضو به كمك وسايل مصنوعي و يا با نصب تجهيزات مخصوص در وسيله نقليه، به طور طبيعي قادر به رانندگي مي باشند، صدور گواهي نامه به نام آنان در صورت جمع شرايط لازم ديگر، مانعي ندارد. اما در متن گواهي نامه بايد تصريح شود كه فقط با عينك، لنز يا سمعك و يا چه نوع وسيله نقليه اي مي توانند رانندگي نمايند. آزمايش عملي رانندگي از درخواست كنندگان داراي نقص عضو بايد به وسيله سه نفر افسر كارشناس مذكور انجام پذيرد.

ماده9_ ارزيابي

انواع:

1_ اختلالات بينايي.

2_ اختلالات شنوايي.

3_ اخت_لالات غ_دد آن_دوكرين (اعم از انواع ديابت نيازمند به درمان انسوليني و غير انسوليني، هيپوگليسمي غيرديابتي، تيروئيد، پاراتيروئيد، هيپوفيز، اكرومگالي، آدرنال، چاقي، آنسفالوپاتي هپاتيكي).

4_ اختلالات كليوي.

5 _ اختلالات تنفسي.

6 _ اختلالات نورولوژيكي (مغز و اعصاب).

7_ اختلالات حركتي اندامهاي فوقاني و تحتاني.

8 _ اختلالات عصبي _ عضلاني.

9_ اختلالات قلبي و عروقي.

10_ اختلالات فشار خون.

11_ اختلالات ناشي از مصرف دارو.

12_ اختلالات روحي و رواني (اعصاب و روان).

13_ اختلالات خواب (اعم از Sleep apnea و ناركولپسي).

14_ عفونت ها.

اح_راز سلامت جسماني و رواني رانندگان براساس دستورالعمل اجرايي است كه پس از تأييد وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و با هماهنگي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران براي اجرا به تمامي پزشكان انجام دهنده معاينات پزشكي درخواست كنندگان انواع گواهي نامه، ابلاغ مي شود.

ماده10_ پزشكان انجام دهنده معاينات درخواست كنندگان گواهي نامه رانندگي، ملزم به شركت و كسب موفقيت در دوره آموزشي « معاينات رانندگان» كه به وسيله وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي برگزار مي گردد، هستند.

پيوست (3)

مقررات وضوابط حمل بار در جاده هاي كشور

پيوست 3

ضوابط و مقررات حمل بار در جاده هاي كشور كه توسط وزارت راه و ترابري با استناد به ماده (14) قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي _ مصوب30/3/1350_ با اصلاحات بعدي آن و بندهاي 7 و 12 ماده (7) قانون تغيير نام وزارت راه و ترابري و تجديد تشكيلات و تعيين وظايف آن _ مصوب 16/4/1353 _ تعيين گرديده است، به شرح زير مي باشد:

ضوابط حمل بار

1_ وزارت راه و ترابري مي تواند درازادراه هاي كشور وسايل لازمه براي توزين و اندازه گيري ابعاد و وزن محور وسايط نقليه سنگين را تهيه و مورد استفاده قرار دهد.

2_ وزارت راه و

ترابري مي تواند با جلب مساعدت نيروي انتظامي از عبور و مرور وسايط نقليه اي كه وزن و طرز بارگيري و ظرفيت محموله آن اضافه بر ميزان مجاز باشد جلوگيري نمايد.

3_ مالكين وسايط نقليه سنگين مكلف به رعايت مقررات يادشده و ساير مقررات بين المللي و مصوب از طرف وزارت راه و ترابري بوده و وزارت راه و ترابري براي اجراي اين تصويب نامه با استفاده از نظر سنديكاي مالكين كاميونها حدود و نظامات مربوط را تعيين و آگهي خواهدنمود.

4_ وزارت راه و ترابري در اجراي مقررات اين تصويب نامه عده لازم از مهندسين آن وزارت را انتخاب خواهدنمود كه با تشريك مساعي نيروي انتظامي اقدام لازم را معمول دارند.

مقررات حمل و نقل بار در راهها

الف _ بار محوري

تعريف _ فشار يا نيروي وزن وارده از سوي هريك از محورهاي وسايل نقليه بر سطح راه را بار محوري مي نامند.

حداكثر فشار وارد از محورهاي راهنما، منفرد و زوج بر سطح راه نبايد از حدود ذيل تجاوز نمايد.

1_ محور راهنما (دوچرخ) شش تن

2_ محور منفرد (چهار چرخ) سيزده تن

3_ محور زوج (هشت چرخ) بيست تن

تبصره1_ براي استفاده از حداكثر فشار تعيين شده در فوق اندازه لاستيك چرخها نبايد از 20 × 750 كمتر باشد.

تبصره2_ چنانچه فاصله دو محور مجاور از يكديگر كمتر از دو متر باشد، آن دو محور را روي هم محور زوج نامند و اگر فاصله از دو متر بيشتر باشد هركدام محور منفرد محسوب مي شود.

ب _ وزن مجاز كاميونها

حداكثر وزن كاميون با بار آن نبايد از حدود ذيل تجاوز نمايد:

_ كاميون دو محور 19 تن

_ كاميون سه محور 26 تن

ج _ وزن مجاز وسايل نقليه مفصل دار

اوّل _ كاميون نيمه

يدك (بارگير مستقيماً به وسيله چرخ پنجم به كاميون اتصال دارد) شامل:

1_ تريلي سه محور ده چرخ بيست و شش تن

2_ چهار محور چهارده چرخ سي و دو تن (چنانچه فاصله بين دو محور عقب تريلي از دو متر تجاوز نمايد. حداكثر وزن مجاز (تريلي با محموله)، 36 تن مي باشد.)

3_ تريلي پنج محور دوازده چرخ سي و چهار تن

تبصره _ در صورتي كه مشخصات چرخهاي تريلي بيش از اندازه معمول باشد، مي_زان ظرفي_ت حم_ل اضافي مشخص و با مجوز واحدهاي ذي ربط سازمان راهداري و حمل و نقل جاده اي حداكثر وزن (تريلي با محموله) تا 38 تن اجازه عبور داده مي شود.

4_ تريلي پنج محور هيجده چرخ چهل تن

دوّم _ كاميون با يدك (بارگير به طور غيرمستقيم به وسيله صفحه گردان و مالبند و قفل و پين به كاميون متصل مي شوند.) شامل:

1_ ك_امي_ون دو مح_ور ش_ش چ_رخ با ي_دك دو مح_ور ش_ش چ_رخ س_ي ت_ن (كاميون شانزده تن _ يدك چهارده تن).

2_ كام_يون دو مح_ور ش_ش چ_رخ با ي_دك سه مح_ور ده چ_رخ س_ي و دو تن (كاميون شانزده تن _ يدك پانزده تن).

3_ كامي_ون سه م_حور ده چ_رخ با ي_دك دو مح_ور شش چرخ سي و هشت تن (كاميون بيست و دو تن _ يدك شانزده تن).

4 _ كاميون سه محور ده چرخ با يدك سه محور ده چرخ چهل تن (كاميون بيست و دو تن _ يدك هيجده تن).

تبصره1_ حداكثر وزن كاميون و يا وسايط نقليه مفصلدار با بار نبايد از ميزان معين شده در كارت مشخصات آن تجاوز نمايد.

تبصره2_ در بعضي از راههاي كشور كه داراي شرايط فني ويژه اي مي باشد، سازمان راهداري و حمل و

نقل جاده اي محدوديت به وجود آمده درخصوص ابعاد و وزن وسايل نقليه را اعلام مي نمايد.

د _ ابعاد

ابعاد وسايط نقليه با بار آن نبايد از حدود زير تجاوز نمايد.

1_ حداكثر عرض: دو متر و شصت سانتي متر.

2_ حداكثر ارتفاع: چهار متر و نيم (در راههاي چالوس و هراز 8/3 متر).

3_ حداكثر طول:

_ كاميون دو محور با بار آن ده متر

_ كاميون سه محور با بار آن دوازده متر

_ تريلي با بار آن شانزده متر

_ كاميون با يدك هيجده متر و سي و پنج سانتيمتر

تبصره1_ محموله پس از بارگيري وسايط نقليه باربري نبايد از جلو كاميون بيش از پنجاه سانتيمتر و از عقب آن بيش از سه متر بيرون باشد. قسمتي از بار كه از كاميون و يا يدك و يا تريلي خارج مي شود، بايد به طور خيلي واضح در شب به وسيله چراغ قرمز و در روز به وسيله پرچم قرمز مشخص گردد.

تبصره2_ وس_ايط نقل_يه اي كه ابعاد و وزن آنها از حدود فوق الذكر تجاوز نمايد، به هيچ وجه اجازه حركت در راهها را ندارد. مگر آنكه بار اضافي را تخليه نمايند.

تبصره3_ متخلفين از اين مقررات ضمن الزام به اجراي تبصره2 ملزم به پرداخت حداكثر جريمه قانوني تخلف عدول از مقررات و پرداخت خسارت وارده به راه مي باشند كه توسط سازمان راهداري و حمل و نقل جاده اي براورد خواهدشد. لذا لازم است متخلفين به واحدهاي سازمان مزبور هدايت شوند.

تبصره4_ چنانچه حمل محموله هايي كه غيرقابل تقسيم بوده، و وزن و ابعادشان نيز از حدود يادشده تجاوز نمايد و از محلي به محل ديگر از طريق جاده ضرورت يابد، لازم است با مجوز (كامپيوتري) سازمان راهداري و حمل و نقل

جاده اي و واحدهاي تابعه آن در استانها ترتيب حمل و نقل اين قبيل اشياء داده شود. در اين قبيل موارد پس از بررسي براساس ضوابط تعيين شده شرايط حمل و نقل اعلام خواهدشد. اين شرايط شامل سرعت، ساعت حركت، مسير، پيش بيني هاي لازم به منظور جلوگيري از تصادم و ايجاد خسارت به راه و ابنيه فني و غيره بوده و واحدهاي انتظامي و سازمانهاي مسئول مراقبت و نظارت خواهند نمود تا شرايط و ضوابط تعيين شده دقيقاً اجرا گردد.

تردد تريلي هاي 5 محور 12 چرخ با وزن كل حداكثر 40 (چهل) تن با لاستيك هاي نوع راديال با عرض حداكثر 5/36 (سي و شش و نيم) سانتي متر براي چرخ هاي بارگير در مسيرهاي ترانزيتي كشور بلامانع مي باشد.

درخصوص الحاقيه مقررات حمل و نقل بار در راههاي كشور موضوع كنترل ظرفيت كل وسايل نقليه با ظرفيت كمتر از 19 تن نظير كاميون بنز 911 و خاور 808 و 608 با عنايت به اينكه در تعدادي از وسايل نقليه مغايرتهايي بين ظرفيت مندرج در كارت مشخصات وسايل نقليه با ظرفيت ناخالص مشاهده مي گردد. به منظور رفع مشكل و تطبيق وسايل نقليه فوق با استاندارد، ظرفيت كل وسايل نقليه (وزن ناخالص) به شرح زير اعلام مي گردد.

_ كاميون بنز 911 11تن

_ خاور 808 5/8 تن

_ بادسان 14 B 6 7 تن

_ بادسان 14 B 8 5/8 تن

_ ديگر انواع كاميون و كاميونت با ظرفيت كمتر از 19 تن متعاقباً اعلام مي گردد.

آيين نامه اجرايي قانون استفاده اجباري از كمربند و كلاه ايمني – مصوب 1384

هيئت وزيران در جلسه مورخ 22/4/1384 بنا به پيشنهاد مشترك وزارتخانههاي كشور، دادگستري، صنايع و معادن و راه و ترابري و به استناد تبصره (2) ماده واحده قانون استفاده اجباري از كمربند و كلاه ايمني

_ مصوب 1376 _ آيين نامه اجرايي قانون ياد شده را به شرح زير تصويب نمود:

آيين نامه اجرايي قانون استفاده اجباري از كمربند و كلاه ايمني

ماده1_ در اين آيين نامه اصطلاحات زير در معاني مشروح مربوط به كار ميروند:

الف _ كمربند ايمني: تسمهاي كه نيم تنه بالاي راننده و هر يك از سرنشينان را تحت كنترل و مهار ايمن خود قرار مي دهد تا هنگام ضرورت، همچون كاهش ناگهاني سرعت يا توقف آني خودرو كه ممكن است ناشي از ترمز يا برخورد با جسم ديگري يا حوادث ديگر رانندگي باشد، مانع از جداشدن سرنشينان و راننده از صندلي خود و اصابت به شيشه جلو يا ساير قسمتهاي داخل و يا پرتاب به خارج از خودرو شود.

ب _ كلاه ايمني: كلاهي است كه راننده و سرنشين موتورسيكلتها از آن براي محافظت سرخود در برابر ضربات احتمالي ناشي از بروز سوانح استفاده ميكنند.

ج _ راه: عبارت است از تمامي سطح خيابان، جاده، كوچه و كليه معابري كه براي عبور و مرور عموم اختصاص داده شود.

ماده2_ كليه دارندگان وسايل نقليه موتوري در سطح كشور كه سال ساخت خودرو آنان 1375 خورشيدي به بالا يا معادل سال ميلادي آن مي باشد، مكلفند ظرف دو سال وسايل نقلي_ه خود را به كمربن_د ايمن_ي است_اندارد براي رانن_ده و هر يك از سرنشينان (بر اساس ظرفيت مجاز خودرو) و تجهيزات ايمني استاندارد مجهز سازند.

وزارت صنايع و معادن و كليه توليدكنندگان، واردكنندگان و توزيع كنندگان انواع خودروها موظفند وسايل نقليه موتوري توليدي و وارداتي را همراه با كمربند ايمني استاندارد منصوب در كليه صندليها به صورت انفرادي و بر اساس ظرفيت مجاز

عرضه نمايند. شماره گذاري و ارايه خدمات خودرويي، اجازه حركت و تردد وسايل نقليه ياد شده منوط به رعايت مفاد اين آيين نامه و نصب كمربند ايمني استاندارد مي باشد.

ماده3_ تعداد سرنشينان رديف جلو بايد بر اساس ضوابط مندرج در آيين نامه راهنمايي و رانندگي و اصلاحيههاي آن باشد و هر يك از سرنشينان رديف جلو بايد تنها از كمربند ايمني مربوط به خود و به صورت انفرادي استفاده نمايند.

ماده4_ پس از مدت دو سال از تصويب اين آيين نامه صندليهاي خودروهاي توليدي و وارداتي ميبايد مجهز به پشت سري ويژه باشند.

ماده5 _ سوار شدن به موتورسيكلت بدون استفاده از كلاه ايمني ممنوع است و راكبين موتورسيكلت مكلفند در طول حركت از كلاه ايمني استفاده نمايند.

ماده6 _ سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران و وزارتخانه هاي آموزش و پرورش و فرهنگ و ارشاد اسلامي موظفند با همكاري و هماهنگي وزارتخانه هاي كشور، راه و ترابري، بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و بيمه مركزي ايران و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران نسبت به ترويج و ارتقاء سطح فرهنگ و آموزشهاي عمومي موضوع اين آيين نامه اقدام نمايند. چگونگي همكاري و تعامل بين دستگاههاي ياد شده بهموجب دستورالعملي كه توسط شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور تهيه و به تصويب وزير كشور مي رسد مشخص مي شود.

ماده7 _ وزارتخانههاي صنايع و معادن و بازرگاني مكلفند نسبت به توليد و تأمين كمربند و كلاه ايمني استاندارد حسب نياز كشور اقدام نمايند.

ماده8 _ سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور اعتبار لازم را براي اجراي هر چه بهتر مفاد اين آيين نامه و ارتقاء سطح آگاهي عمومي از رفتارهاي صحيح در رانندگي و عب_ور

و مرور عابران در لايح_ه بودج_ه ه_ر سال پيشبيني و در اختي_ار وزارت كش_ور قرار مي دهد.

تبصره _ بيم_ه مركزي ايران موظف است بر اساس تصميم شوراي عالي بيم_ه همه ساله درصدي از سود شركتهاي بيمه را براي اجراي سياستهاي آموزشي مصوب موضوع ماده (6) قرار دهد.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

اصلاح بند « 80» ماده (1) آيين نامه راهنمايي و رانندگي – مصوب 1384

هيئت وزيران در جلسه مورخ 30/6/1384 بنا به پيشنهاد شماره 13318/1 مورخ 23/5/1384 وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و به استناد بند «4» ماده (18) قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت _ مصوب 1380 _ تصويب نمود:

متن زير به عنوان تبصره به بند «80» ماده (1) آيين نامه راهنمايي و رانندگي، موضوع تصويب نامه شماره 20873/ت29169ه_ مورخ 8/4/1384 اضافه مي شود:

تبصره _ كانون جهانگردي و اتومبيلراني جمهوري اسلامي ايران بر اساس مفاد كنوانسيونهاي بين المللي 1949 و 1968 حمل و نقل جاده اي و حسب عرف بين المللي و مقررات حاكم بر تمامي كشورهاي عضو سازمان بين المللي جهانگردي (AIT) و فدراسيون بين المللي اتومبيلراني (FIA) وظيفه ترجمه و تبديل گواهينامه هاي رانندگي معتبر صادر شده توسط نيروي انتظامي و ساير اسناد و مدارك مربوط را بر عهده دارد.

معاون اول رئيسجمهور _ پرويز داوودي

مصوبه راجع به ميزان سرعت مجاز انواع وسايل نقليه در راههاي برون شهري – مصوب 1384

روزنامه رسمي جمهوري اسلامي ايران

احتراما ضمن ارسال ابلاغيه شماره 19899/11 مورخ 2/11/1384 مقام محترم وزارت راه و ترابري در خصوص تعيين ميزان حداكثر سرعت مجاز انواع وسيله نقليه در راههاي برون شهري به آگاهي مي رساند:

با توجه به اينكه مقررات مذكور جديدالتصويب بوده و عدول از اجراي آنها در حين رانندگي و وقوع تصادفات منجر به جرح و فوت براي رانندگان انواع وسايل نقليه داراي تبعات كيفري در اجراي قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرائم رانندگي و قانون مجازات اسلامي مي باشد، لذا خواهشمند است براساس نظريه مشورتي شماره 5756/167/10/1376 اداره كل حقوقي قوه محترم قضائيه نسبت به درج آن در روزنامه رسمي كشور اقدام نمائيد.

مديركل دفتر حقوقي و تدوين مقررات _ عباسعلي بني اسدي

مصوبه راجع به ميزان سرعت مجاز انواع وسايل نقليه در راههاي برون

شهري

به منظور تأمين ايمني تردد و حمل و نقل عمومي جاده اي و با استناد به مواد 3 و 19 قانون ايمني راهها و راه آهن و اصلاحيه هاي بعدي آن و نيز تبصره 3 ماده 126 آئين نامه راهنمائي و رانندگي مصوب سال 1384 هيأت وزيران، حداكثر سرعت مجاز وسايل نقليه در راههاي برون شهري كشور به شرح زير تعيين مي گردد:

الف _ آزاد راهها

1_ حداكثر ميزان سرعت مجاز انواع سواري و وانت بارها: 120كيلومتر در ساعت

2_ حداكثر ميزان سرعت مجاز انواع اتوبوس و ميني بوس و تريلر و كاميون و كاميونت: 110 كيلومتر در ساعت

3_ حداقل ميزان سرعت مجاز كليه وسايل نقليه فوق: 70 كيلومتر در ساعت

تبصره1_ تردد وسايل نقليه مندرج در رديف 2 فوق در خط سوم (سرعت) آزاد راهها ممنوع است.

تبصره2_ استفاده از حداقل سرعت مجاز براي كليه وسايل نقليه صرفا در خط عبوري سمت راست جنب شانه آزاد راه مجاز مي باشد.

ب _ بزرگراه هاي داراي خطوط رفت و برگشت جدا از هم

1_ حداكثر ميزان سرعت مجاز انواع سواري و وانت بارها: 110كيلومتر در ساعت

2_ حداكثر ميزان سرعت مجاز انواع اتوبوس و ميني بوس و تريلر و كاميون و كاميونت: 100 كيلومتر در ساعت

ج _ جاده هاي اصلي

حداكثر ميزان سرعت مجاز براي انواع وسايل نقليه:

روز 95 كيلومتر در ساعت _ شب 85 كيلومتر در ساعت

د _ جاده هاي فرعي

حداكثر ميزان سرعت مجاز براي انواع وسايل نقليه:

روز 85 كيلومتر در ساعت _ شب 75 كيلومتر در ساعت

حداكثر ميزان سرعت مجاز انواع وسايل نقليه در جاده هاي داراي خطوط عبوري كندرو مشمول مقررات بند ج مي باشد.

در

انواع راههاي فوق و نقاطي كه به علت شرايط فني و فيزيكي راه استفاده از حداكثر ميزان سرعتهاي فوق ميسر نمي شود تابلوهاي تعيين كننده ميزان سرعت، متناسب با شرايط مذكور تهيه و نصب گردد.

شايسته است هماهنگي لازم با نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران در خصوص نظارت بر اجراي ضوابط تعيين شده و نيز لحاظ نمودن مقررات صدرالذكر در متون آموزشي و آزمونهاي متقاضيان دريافت گواهينامه رانندگي و ساير امور اداري ذي ربط معمول و همچنين در مورد تهيه و جايگزيني تابلوها و ساير علائم عمودي و افقي در راههاي برون شهري كشور اقدامات لازم صورت پذيرد.

مجوز اخذ عوارض صدور گواهينامه رانندگي و تجديد آزمايش در شهر تهران – 1385

جناب آقاي دكتر محمدباقر قاليباف

شهردار محترم تهران

بازگشت به نامه به شماره 85110469/8510 به تاريخ 23/10/1385 جنابعالي مبني بر بررسي لايحه « مجوز اخذ عوارض صدور گواهينامه رانندگي و تجديد آزمايش در شهر تهران » كه با قيد يك فوريت ارائه و به شماره 21993 به تاريخ 24/10/1385 در دبيرخانه شوراي اسلامي شهر تهران ثبت و در دويست و نود و دومين جلسه رسمي _ علني _ فوق العاده شوراي اسلامي شهر تهران منعقده به تاريخ سه شنبه بيست و ششم دي ماه سال 1385 اعلام وصول شده و بررسي يك فوريت آن در رديف هشتم دستور دويست و نود و چهارمين جلسه علني _ فوق العاده شوراي اسلامي شهر تهران به شماره 22423/160 به تاريخ 27/10/1385 قرار گرفته و در جلسه مزبور كه با حضور نمايندگان محترم شهرداري تهران و سيزده نفر از اعضاي شوراي اسلامي شهر تهران در روز يكشنبه اول بهمن ماه سال 1385 در محل تالار شورا و به صورت رسمي منعقد شد مطرح و به اتفاق آراي موافق (سيزده رأي)

اعضاي محترم شوراي اسلامي شهر تهران حاضر در جلسه در زمان رأي گيري (سيزده نفر) تصويب شده است فلذا طي نامه به شماره 21993/160 به تاريخ 4/11/1385جهت بررسي به كميسيون اقتصادي، برنامه و بودجه و امور حقوقي شورا به عنوان كميسيون اصلي ارجاع و پس از وصول گزارش نهايي آن كميسيون به شماره 23409/160 به تاريخ7/11/1385 بررسي آن در رديف هشتم دستور دويست و نود و ششمين جلسه علني _ فوق العاده شوراي اسلامي شهر تهران به شماره 23176/160 به تاريخ 4/11/1385 قرار گرفته و در جلسه مزبور كه با حضور جنابعالي و نمايندگان محترم شهرداري تهران و پانزده نفر از اعضاي شوراي اسلامي شهر تهران در روز يكشنبه هشتم بهمن ماه سال 1385 در محل تالار شورا و به صورت رسمي منعقد شد مفاد آن مطرح و پس از قرائت و استماع گزارش كميسيون اقتصادي، برنامه و بودجه و امور حقوقي شورا و مذاكرات انجام شده، كفايت مذاكرات اعلام و با لحاظ موارد اصلاحي و پيشنهادي در متن آن مشتمل بر ماده واحده و تبصره ي ذيل آن اخذ رأي انجام شد كه به اتفاق آراي موافق (پانزده رأي) اعضاي محترم شوراي اسلامي شهر تهران حاضر در جلسه در زمان رأي گيري (پانزده نفر) به تصويب رسيد.

به پيوست متن مصوبه مزبور را جهت آگاهي و اقدام، ايفاد و ابلاغ مي نمايد.

رئيس شوراي اسلامي شهر تهران _ مهدي چمران

مجوز اخذ عوارض صدور گواهينامه رانندگي و تجديد آزمايش در شهر تهران

(مصوب جلسه 8/11/1385 شوراي اسلامي شهر تهران)

ماده واحده :

به استناد تبصره يكم (1) ذيل ماده پنجم (5) قانون اصلاح موادي از قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي

ايران و چگونگي برقراري و وصول عوارض و ساير وجوه از توليدكنندگان كالا، ارائه دهندگان خدمات و كالاهاي وارداتي مصوب 22/10/1381 مجلس شوراي اسلامي، از ابتداي سال 1386 در شهر تهران متقاضيان دريافت گواهي نامه رانندگي پايه يك و دو و هم چنين كساني كه آزمايش رانندگي آنان تجديد مي شود، حسب مورد مكلفند در قبال صدور گواهي نامه رانندگي پايه يك و دو مبلغ يكصد هزار (000/100) ريال و به ازاي هر بار تجديد آزمايش رانندگي پايه هاي مذكور مبلغ پنجاه هزار (000/50) ريال به عنوان عوارض به حساب درآمدي شهرداري تهران واريز نمايند تا جهت توسعه و عمران معابر شهر تهران هزينه شود.

تبصره _ به شهرداري تهران اجازه داده مي شود در ازاي وصول وجوه مذكور توسط نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران معادل پنج درصد (5%) از وجوه مأخوذه را به آن نيرو پرداخت نمايد.

تصميم نمايندگان ويژه رييس جمهور در خصوص تخصيص سهميه بنزين خودروهاي دوگانه سوز شخصي تا پايان مهرماه س

وزارت نفت

تصميم نمايندگان ويژه رييس جمهور در مورد اجراي تبصره (13) قانون بودجه سال 1386 كل كشور و ساماندهي و توسعه حمل و نقل عمومي، خارج كردن خودروهاي فرسوده و مديريت مصرف سوخت و گازسوز كردن خودروها و كاهش تقاضاي مصرف كه در جلسه مورخ 7/4/1386 به استناد اصل يكصد و بيست و هفتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و با رعايت تصويب نامه شماره 44525/ت37213ه_ مورخ 26/3/1386 اتخاذ شده است، به شرح زير براي اجرا ابلاغ مي گردد:

1_ به علت نقص مخزن گاز طبيعي برخي خودروها و كمبود جايگاههاي گاز طبيعي، سهميه بنزين خودروهاي دوگانه سوز شخصي تا پايان مهرماه سال 1386 معادل خودروهاي بنزين سوز شخصي، تخصيص يابد.

2_ سهميه بنزين خودروهاي عمومي دوگانه سوز شامل تاكسي، مسافربر شخصي، آژانسهاي مسافربري و انواع وانتها تا پايان

مردادماه معادل سهميه بنزين تاكسي ها و مسافربرهاي شخصي ساماندهي شده و آژانسهاي مسافربري و وانتهاي بنزين سوز باشد.

3_ وزارت نفت حداكثر تا پايان مهر ماه سال 1386 تعداد جايگاههاي عرضه گاز طبيعي راه اندازي شده و فعال خود را حداقل به پانصد و پنجاه (550) جايگاه افزايش داده و همچنين تعداد جايگاهها را تا پايان سال 1386 حداقل به ميزان يك هزار (1000) جايگاه فعال افزايش دهد.

4_ سهميه سوخت خودروهاي ون بنزين سوز با پلاك تاكسي، معادل سهميه تاكسي هاي بنزين سوز تعيين و كليه كارتهاي هوشمند سوخت اين خودروها بين مالكان اين خودروها توزيع شود.

5 _ به منظور تأمين زمان لازم براي توليد و شخصي سازي و توزيع كارت هوشمند سوخت خودروهايي كه شماره گذاري مي شوند، وزارت نفت نسبت به صدور كارت هوشمند سوخت موقت يك ماهه اقدام نموده و همچنين اين سهميه موقت را از سهميه كارت هوشمند سوخت دائم اينگونه خودروها كسر نمايد.

6 _ وزارت نفت براي خودروهاي ترانزيت و جهانگردي كارت موقت سوخت صادر نمايد تا در مبادي ورودي كشور به دارندگان اين نوع خودروها تحويل شود. بهاي بنزين براي اينگونه خودروها معادل بهاي بنزين خودروهاي دولتي و سياسي مي باشد، ليكن نحوه دريافت وجه بنزين بايد به گونه اي باشد كه به ازاء هر ليتر معادل يك هزار (1000) ريال باقيمانده، در جايگاههاي عرضه بنزين دريافت شود.

معاون اول رئيس جمهور _ پرويز داودي

اصلاح ماده (18) آيين نامه اجرايي آموزشگاههاي رانندگي مورخ 15/12/1383 - مصوب 28 8 1386

هيئت وزيران در جلسه مورخ 20/8/1386 بنا به پيشنهاد شماره 15702/1 مورخ 13/6/1386 وزارت بازرگاني و به استناد اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تصويب نمود:

ماده (18) آيين نامه اجرايي آموزشگاههاي رانندگي، موضوع تصويب نامه شماره 65806/ت30608ه_ مورخ 15/12/1383

به شرح زير اصلاح مي گردد:

« ماده18_ نرخ آموزشهاي موضوع اين آيين نامه درصورت لزوم به صورت سالانه توسط كميسيونهاي نظارت مراكز استانها و شهرستانها تعيين و ابلاغ مي گردد.»

معاون اول رئيس جمهور _ پرويز داودي

اصلاحيه مواد 5 و 8 پيوست شماره 2 آئين نامه راهنمايي و رانندگي كشور - مصوب 1386

اصلاحيه مواد 5 و 8 پيوست شماره 2 آئين نامه راهنمايي و رانندگي كشور موضوع تصويبنامه شماره 20873/ت29169ه_ مورخ 8/4/1384 هيأت وزيران، به شماره 37/3/1/130371 مورخ 12/10/1386 كه در اجراي تبصره3 ماده 27 مصوبه هيأت وزيران به تصويب وزراي كشور، راه و ترابري و بهداشت، درمان و آموزش پزشكي رسيده است براي اجرا به فرمانده نيروي انتظامي ابلاغ گرديد.

صورتجلسه مورخ 25/9/1386 كارگروه متشكل از نمايندگان وزارتخانه هاي كشور، راه و ترابري، بهداشت، درمان و آموزش پزشكي درخصوص بازنگري مواد 5 و 8 پيوست 2 آئين نامه راهنمائي و رانندگي (موضوع تصويب نامه شماره 20873/ت29169ه_ مورخ 8/4/1384 هيأت محترم وزيران)

1_ متن زير به عنوان بند 3 به ماده 5 پيوست شماره 2 آئين نامه راهنمايي و رانندگي، موضوع تصويب نامه شماره 20873/ت29169ه_ مورخ 8/4/1384 هيأت محترم وزيران اضافه مي گردد:

« در صورتيكه متقاضي، حداقل شرايط پزشكي مندرج در بندهاي 1 و 2 را دارا نباشد، منحصراً، مي تواند جهت دريافت گواهينامه رانندگي پايه ب گروه1 اقدام نمايد.»

2_ متن زير به عنوان تبصره ماده8 پيوست 2 آئين نامه راهنمائي و رانندگي، موضوع تصويب نامه شماره20873/ت29169ه_ مورخ8/4/1384 هيأت محترم وزيران اضافه مي گردد:

« نصب علائم مخصوص ناشنوايان بر روي وسيله نقليه، براي دارندگان گواهينامه موضوع بند3 ماده 5 براي آگاهي ساير رانندگان، الزامي است.»

مصطفي پورمحمدي وزير كشور

محمد رحمتي وزير راه و ترابري

كامران باقري لنكراني وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشكي

قطار شهري تهران

قانون تاسيس شركت راه آهن شهري تهران و حومه - مصوب 16 ارديبهشت 1354

ماده واحده _ به شهرداري تهران اجازه داده مي شود به منظور احداث راه آهن شهري و تاسيسات مربوط و بهره برداري از آن شركتي بنام شركت راه آهن شهري تهران و حومه تاسيس نمايد. سرمايه شركت مزبور از طرف دولت تامين و در اختيار شهرداري گذارده مي شود.

شركت داراي شخصيت حقوقي و

استقلال مالي است و طبق اصول بازرگاني و مقررات اين قانون و اساسنامه مربوط اداره مي شود. اساسنامه شركت ظرف شش ماه از تاريخ تصويب اين قانون از طرف شهرداري تهران پيشنهاد و پس از موافقت وزارت كشور و سازمان امور اداري و استخدامي كشور و تاييد هيات وزيران براي تصويب كميسيون هاي مربوط مجلسين تقديم خواهد شد.

تبصره 1 _ آيين نامه مربوط به مقررات مالي و معاملاتي شركت به تصويب مجمع عمومي خواهد رسيد و آيين نامه استخدامي پس از تاييد شوراي حقوق و دستمزد تصويب مجمع عمومي شركت مي رسد.

تبصره 2 _ شركت مي تواند به منظور اجراي طرح راه آهن شهري تهران و حومه تامين نيازمنديهاي خود از زير اراضي و املاك محدوده قانوني شهر و حومه بدون هيچگونه پرداختي استفاده نمايد و در مواردي كه براي نقشه برداري و گمانه زدن ورود به منازل و اماكن عمومي ضروري تشخيص شود با اخطار كتبي 48 ساعته به محلهاي مزبور وارد و در صورت ممانعت با حضور نماينده دادستان شهرستان نسبت به اجراي موارد فوق اقدام مي نمايد. شركت مكلف است پيش بيني هاي لازم را براي جلوگيري و جبران هرگونه صدمه و خسارت به جان و مال اشخاص بنمايد. در صورت وقوع خسارت به مستحدثات ميزان خسارت وارده طبق ماده 50 قانون برنامه و بودجه كشور مصوب اسفندماه 1351 پرداخت مي گردد. در صورت احتياج به تملك زمين يا مستحدثات براي اجراي اين قانون از مقررات مذكور استفاده خواهد شد.

تبصره 3 _ مقررات مواد 9 ، 10 و 13 قانون ايمني راه ها و راه آهن مصوب 1349 و همچنين قانون كيفر بزه هاي مربوط به راه آهن مصوب سال

1320 و ملحقات آن در مورد راه آهن شهري تهران و حومه اجرا خواهد شد. وظايف و اختيارات راه و راه آهن دولتي ايران در قانون كيفر بزه هاي مربوط به راه آهن در اين مورد به عهده شركت راه آهن شهري تهران و حومه خواهدبود.

لايحه قانوني اصلاح قانون تاسيس شركت راه آهن شهري تهران و حومه مصوب 15 تير 1359 شوراي انقلاب اسلامي

ماده يكم _ به دولت اجازه داده مي شود به منظور احداث راه آهن شهري و تاسيسات مربوط و بهره برداري از آن شركتي بنام راه آهن شهري تهران و حومه ( مترو ) تاسيس نمايد.

شركت داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي است و طبق اصول بازرگاني و مقررات اين قانون و اساسنامه مربوط اداره مي شود.

تبصره 1 _ شركت مي تواند به منظور اجراي طرح راه آهن شهري تهران و حومه و تامين نيازمندي هاي خود از زير اراضي و املاك محدوده قانوني شهر و حومه بدون هيچگونه پرداختي استفاده نمايد و در مواردي كه براي انجام امور فني و اجرايي ورود به منازل و محلهاي كسب واماكن عمومي ضروري تشخيص داده شود با اخطار كتبي 48 ساعته به محلهاي مزبور وارد و درصورت ممانعت با حضور نماينده دادستان شهرستان نسبت به اجراي موارد فوق اقدام نمايد.

در صورتي كه بر اثر عمليات اجرايي مترو خسارتي به مستحدثات اشخاص وارد شود ميزان خسارت وارده (طبق ماده 50 قانون برنامه و بودجه كشور مصوب اسفندماه 1351) قابل پرداخت مي باشد.

تبصره 2 _ مقررات مواد 9 و 10 و 13 قانون ايمني راهها و راه آهن مصوب تيرماه 1349 و همچنين قانون كيفر بزه هاي مربوط به راه آهن مصوب سال 1320 و ملحقات آن در مورد راه آهن شهري تهران و حومه اجرا خواهد شد.

وظايف و اختيارات وزارت

راه و راه آهن دولتي ايران در قانون كيفر بزه هاي مربوط به راه آهن در اين مورد به عهده راه آهن شهري تهران و حومه (مترو) خواهد بود.

تبصره 3 _ آن قسمت از تصميمات مجمع عمومي گذشته كه بدون حضور عضو سوم با دو راي موافق تصويب و به مرحله اجرا درآمده است مشروط بر آنكه به تصويب مجمع عمومي مندرج در اساسنامه مربوط برسد معتبر است

ماده دوم _ به منظور تامين هماهنگي در امور اجرايي احداث راه آهن شهري (مترو) شورايي به نام شوراي هماهنگي مركب از هفت نفر به شرح زير تشكيل مي گردد:

1 _ شهردار تهران يا قائم مقام شهردار.

2 _ معاون سازمان برنامه و بودجه

3 _ مديرعامل سازمان آب تهران

4 _ مديرعامل شركت برق منطقه اي تهران

5 _ مديرعامل شركت مخابرات

6 _ مديرعامل شركت گاز.

7 _ رييس هيات مديره و مديرعامل شركت راه آهن شهري (مترو )

همچنين مسئولان ساير سازمان هايي كه به تشخيص شهردار تهران حضور آنها در جلسات شوراي هماهنگي لازم است

وظايف شوراي هماهنگي عبارتست از ايجاد هماهنگي در كارهاي اجرايي راه آهن شهري كه با تاسيسات يا طرحهاي سازمانهاي مختلف ارتباط حاصل مي كند و رفع مشكلاتي كه از عدم رعايت هماهنگي ممكن است پيش آيد و همچنين اتخاذ تصميم نسبت به كليه مسايلي كه از طرف هيات مديره شركت راه آهن شهري تهران و حومه (مترو) و يا ساير اعضا شورا در اين زمينه مطرح مي شود.

تصميمات شورا در اين گونه موارد براي كليه سازمانهاي ذيربط لازم الاجرا خواهد بود.

تبصره 1 _ تشكيل جلسات شوراي هماهنگي با پيشنهاد رييس هيات مديره و مدير عامل شركت

راه آهن شهري (مترو ) و دعوت شهردار تهران به عمل خواهد آمد.

تبصره 2 _ رياست شوراي هماهنگي با شهردار تهران است

ماده سوم _ بررسي و تصويب اساسنامه و همچنين اتخاذ تصميم نسبت به وابستگي شركت به كميسيوني مركب از نمايندگان وزارت كشور _ شهرداري تهران _ سازمان امور اداري و استخدامي كشور و سازمان برنامه و بودجه تفويض مي گردد.

جرائم تخلفات رانندگي

قانون مجازات عاملين متخلف در امر حمل و نقل كالا - مصوب 23/1/67

ماده 1 _ متصدي شركتها ، موسسات ، بنگاه هاي حمل و نقل و رانندگاني كه مسئول حمل كالا به مقصد مي باشند چنانچه عمدا آن را به مقصد نرسانند علاوه بر جبران خسارت وارده به صاحب كالا (در مثلي مثل و در قيمتي قيمت به حبس از 2 تا 5 سال يا جريمه نقدي معادل 10تا 20 برابر قيمت كالا محكوم مي شوند و در صورت تكرار جرم مذكور به حداكثر مجازات فوق محكوم خواهند شد.

ماده 2 _ هركس اموال و كالاهاي مذكور در ماده فوق را با علم و اطلاع تحصيل يا مخفي يا قبول نموده و يا مورد معامله و يا مورد استفاده ديگري قرار دهد و يا با آن موسسه يا شركت يابنگاه و راننده به هر نحو همكاري نمايد به حبس از شش ماه تا سه سال و جبران خسارات وارده به صاحب كالا محكوم مي شود در صورتي كه متهم معامله اموال مزبور را حرفه خود قرار داده و يا مرتكب تكرار جرم مزبور شده باشد به حداكثر مجازات مقرر در اين ماده ضمن جبران خسارات وارده به صاحب مال محكوم مي شود.

ماده 3 _ هركس تمام يا قسمتي از كالاهاي ياد شده در ماده يك را در حين حمل و نقل

سرقت نمايد هرگاه سرقت جامع شرايط حد محارب يا سرقت نباشد به حبس از 2 تا 5 سال و جبران خسارات وارده به صاحب كالا محكوم مي شود.

تبصره _ رعايت امكانات و شرايط خاطي و دفعات و مراتب جرم و مراتب تاديب در موارد فوق الزامي است

ماده 4 _ در صورت وجود عين كالا در مورد فوق ، كالاي مزبور بايد به صاحبش مسترد گردد.

ماده 5 _ چنانچه متهم براي اولين بار مرتكب يكي از اعمال مذكور در مواد فوق شده باشد و دادستان در موارد غير مهم تشخيص دهد با وعظ يا توبيخ يا تهديد يا اخذ تعهد تاديب خواهدشد با اعمال يكي از موارد تاديب فوق پرونده را ضمن انعكاس به وزارت راه بايگاني مي نمايد.

دادگاه نيز در صورت طرح پرونده در دادگاه حق اعمال مراتب بالا را به تشخيص خود دارد.

قانون مجازات خودداري از كمك به مصدومين و رفع مخاطرات جاني - مصوب 25 خرداد ماه 1354

ماده واحده 1 _ هركس شخص يا اشخاصي را در معرض خطر جاني مشاهده كند و بتواند با اقدام فوري خود يا كمك طلبيدن از ديگران يا اعلام فوري به مراجع يا مقامات صلاحيتدار از وقوع خطر يا تشديد نتيجه آن جلوگيري كند بدون اينكه با اين اقدام خطري متوجه خود او يا ديگران شود و يا وجود استمداد يا دلالت اوضاع و احوال بر ضرورت كمك از اقدام به اين امر خودداري نمايد ، به حبس جنحه اي تا يك سال و يا جزاي نقدي تا پنجاه هزار ريال محكوم خواهد شد. در اين مورد اگر مرتكب از كساني باشد كه به اقتضاي حرفه خود مي توانسته كمك موثري بنمايد به حبس جنحه اي از سه ماه تا دو سال يا جزاي

نقدي از ده هزار ريال تا يكصدهزار ريال محكوم خواهد شد. مسئولان مراكز درماني اعم از دولتي يا خصوصي كه از پذيرفتن شخص آسيب ديده و اقدام به درمان او يا كمكهاي اوليه امتناع نمايند به حداكثر مجازات ذكرشده محكوم مي شوند. نحوه تامين هزينه درمان اين قبيل بيماران و ساير مسائل مربوط به موجب آيين نامه ايست كه به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

2 _ هرگاه كساني كه حسب وظيفه يا قانون مكلفند به اشخاص آسيب ديده يا اشخاصي كه درمعرض خطر جاني قرار دارند كمك نمايند از اقدام لازم و كمك به آنها خودداري كنند به حبس جنحه اي از شش ماه تا سه سال محكوم خواهند شد.

3 _ دولت مكلف است در شهرها و راهها به تناسب احتياج مراكز درمان فوري ( اورژانس ) و وسايل انتقال مصدومين و بيماران كه احتياج به كمك فوري دارند ايجاد و فراهم نمايد.

4 _ مأمورين انتظامي نبايد متعرض كساني كه خود متهم نبوده و اشخاص آسيب ديده را به مراجع انتظامي يا مراكز درماني مي رسانند ، بشوند.

آيين نامه اجرايي قانون مجازات خودداري از كمك به مصدومين و رفع مخاطرات جاني - مصوب 5/3/1354

ماده 1 _ فوريتهاي پزشكي به مواردي از اعمال پزشكي اطلاق مي شود كه بايستي بيماران را سريعا مورد رسيدگي و درمان قرارداد و چنانچه اقدام فوري به عمل نيايد باعث خطرات جاني ،نقص عضو ، يا عوارض صعب العلاج و يا غيرقابل جبران خواهد شد.

ماده 2 _ از نظر اين آيين نامه فوريت هاي پزشكي (اورژانس شامل موارد زير مي شود:

1 _ مسموميت ها.

2 _ سوختگي ها.

3 _ زايمان ها.

4 _ صدمات ناشي از حوادث و سوانح و وسايط نقليه

5 _ سكته هاي قلبي و مغزي

6 _

خونريزي ها و شوك ها.

7 _ اغما.

8 _ اختلالات تنفسي شديد و خفگي ها.

9 _ تشنجات

10 _ بيماريهاي عفوني خطرناك مانند منژيت ها.

11 _ بيماريهاي نوزاداني كه نياز به تعويض خون دارند.

12 _ ساير مواردي كه در شمول تعريف ماده 1 قرار مي گيرد.

ماده 3 _ بيمار مشمول اين آيين نامه شخصي است كه طبق تعريف فوريت هاي پزشكي ( اورژانس ) احتياج به كمك فوري دارد.

ماده 4 _ كليه بيمارستان ها ، اعم از دولتي و غيردولتي در تمام اوقاف شبانه روز و نيز درمانگاه ها و ساير موسسات درماني در ساعات فعاليت طبق پروانه تاسيسي كه از وزارت بهداري سابق دريافت داشته اند مكلف به پذيرش بيماراني كه مشمول فوريتهاي پزشكي هستند مي باشند.

ماده 5 _ در مناطقي كه مركز اورژانس وجود دارد و به نحوي از موارد فوريتهاي پزشكي اطلاع پيدا مي كند مسئوليت مستقيم انتقال بيمار به مراكز درماني با مراكز اورژانس مي باشد.

تبصره _ همه افراد مكلفند به محض مشاهده هرگونه موارد اورژانس در صورت دسترسي به مركز اورژانس از طريق تلفن و ساير وسايل ارتباطي فورا مورد را به آگاهي نزديكترين مركز اورژانس برسانند و در صورت عدم دسترسي به واحد اورژانس نسبت به انتقال بيمار اورژانسي به نزديكترين مراكز درماني اقدام نمايند.

ماده 6 _ در صورتي كه بيمار اورژانس در واحدهاي بخش دولتي تحت مداوا قرار گيرد حق العلاج پزشكي كه جهت مداواي بيمار فراخوانده مي شود در صورتي كه در ساعات غيراداري باشد برابر 50% تعرفه خدمات درماني مورد عمل در آن مورد خاص خواهد بود.

تبصره _ پزشكاني كه منحصرا در بخش خصوصي به كار اشتغال دارند در صورتي كه به دليل

نياز از آنان كمك خواسته شود در تمام اوقات از مزاياي اين ماده استفاده خواهند نمود.

ماده 7 _ در صورتي كه بيمار اورژانس در واحدهاي درماني غيردولتي تحت مداوا قرار گيرد هزينه درمان توسط بيمار طبق تعرفه خدمات درماني پرداخت خواهد شد.

تبصره _ در موارد استثنايي كه بيمار استطاعت پرداخت كامل هزينه درمان خود را نداشته باشد طبق نظر كارشناسي مددكاري وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي حداكثر تا 80%كل هزينه توسط آن وزارتخانه پرداخت خواهد شد. بديهي است ما به التفات پرداختي وزارتخانه مذكور را خود بيمار بايد به واحد درماني مربوطه بپردازد.

از قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين - مصوب 1373

ماده 3 _ قوه قضاييه موظف است كليه درآمدهاي خدمات قضايي از جمله خدمات مشروحه زير را دريافت و به حساب درآمد عمومي كشور واريز نمايد.

1 _ در هر مورد كه در قوانين حداكثر مجازات كمتر از 91 روز حبس و يا مجازات تعزيري موضوع تخلفات رانندگي باشد از اين پس به جاي حبس يا آن مجازات تعزيري حكم به جزاي نقدي از هفتاد هزار و يك ريال تا يك ميليون ريال داده خواهد شد.

2 _ هرگاه حداكثر مجازات بيش از 91 روز حبس و حداقل آن كمتر از اين باشد دادگاه مخير است كه حكم به بيش از سه ماه حبس يا جزاي نقدي از هفتاد هزار و يك ريال تا سه ميليون ريال بدهد.

3 _ در صورتي كه مجازات حبس با جزاي نقدي توام باشد و به جاي حبس و مجازات تعزيري جزاي نقدي مورد حكم واقع شود هر دو مجازات نقدي جمع خواهد شد.

قانون مجازات استفاده از پلاكهاي تقلبي وسايط نقليه موتوري - مصوب آبان 1347

ماده 1 _ هركس در ارقام و مشخصات پلاك وسايط نقليه موتوري _ زميني _ آبي و يا كشاورزي تغيير بدهد يا پلاك وسيله نقليه موتوري ديگري را به آن الصاق كند يا براي آن پلاك تقلبي به كار برد يا چنين وسايلي را با علم به تغيير يا تعويض پلاك يا داشتن پلاك تقلبي مورد استفاده قرار دهد به حبس تاديبي از دو ماه تا يكسال محكوم مي شود.

ماده 2 _ هركس به نحوي از انحاء در شماره شاسي يا پلاك وسيله نقليه موتوري كه از طرف كارخانه سازنده حك يا نصب شده تغييري بدهد و آن را از صورت كارخانه اي ( فابريكي ) خارج كند به

حبس تاديبي از دو ماه تا يكسال محكوم خواهد شد.

ماده 3 _ هركس بخواهد وسيله نقليه موتوري را اوراق نمايد مكلف است مراتب را با تسليم مدارك مالكيت و تعيين محل توقف وسيله نقليه در قبال اخذ رسيد به شهرباني محل اطلاع دهد ، شهرباني محل بايد ظرف دو هفته و در صورت لزوم پس از كسب نظر شهرباني محل شماره گذاري اجازه اوراق كردن وسيله نقليه را ضمن اخذ شماره هاي شهرباني وسيله نقليه بدهد و اگر به دلايلي با اوراق كردن موافقت ندارد تصميم قطعي خود را ظرف همان مدت با ذكر دليل به متقاضي ابلاغ نمايد، متقاضي حق دارد از اين تصميم به دادستان شهرستان شكايت كند و نظردادستان قطعي است هرگاه شهرباني در مدت مذكور تعيين تكليف نكند اوراق كردن وسيله نقليه پس از انقضاي مدت مزبور مجاز است تخلف از اين ماده براي اوراق كننده موجب محكوميت به حبس جنحه اي از 61 روز تا شش ماه خواهد بود.

ماده 4 _ اگر وسيله نقليه موتوري يا پلاك آن سرقت يا مفقود شود شخصي كه وسيله در اختيار و تصرف اوست ( اعم از آنكه مالك باشد يا نباشد ) پس از اطلاع مكلف است بلافاصله مراتب را كتبا به نزديكترين مركز پليس يا پاسگاه ژاندارمري اعلام نمايد و در صورت تخلف به تاديه پانصد تا يكهزار و دويست ريال جريمه محكوم خواهد شد.

قانون اصلاح ماده (14) اصلاحي قانون رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي - مصوب 21/5/1376

ماده واحده _ ماده 14 قانون رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي مصوب 8/6/1358 به شرح ذيل اصلاح و پنج تبصره به آن الحاق مي گردد.

ماده 14 _ شركتها و موسسات حمل و نقل و

رانندگان وسايل نقليه باربري مكلفند در راهها مقررات حمل بار در راههاي كشور را كه از طرف وزارت راه و ترابري تعيين و اعلام مي شود دقيقا رعايت نمايند ، در صورت تخلف ناشي از عدم رعايت مقررات مذكور ، وسيله نقليه توسط مأمورين راهنمايي و رانندگي متوقف و متخلف توسط مأمورين مزبور براي بارهاي معمولي سي هزار (000/30) ريال و بارهاي ترافيكي يكصد هزار (100000) ريال جريمه عدول ازمقررات حمل و نقل بار جريمه گرديده و نيز جهت تعيين پرداخت خسارات وارده به راه و ابنيه فني به وزارت راه و ترابري معرفي خواهد شد.

در اين صورت به وسيله نقليه زماني اجازه حركت داده مي شود كه شركت يا موسسه حمل و نقل و يا راننده وسيله ، بارگيري وسيله نقليه را با مقررات حمل و نقل بار در راهها مطابقت داده و خسارات وارده را نيز پرداخت نموده باشد. همچنين سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور مجازاست پروانه فعاليت شركتها و موسسات حمل و نقل كالا و مسافر را كه خلاف مقررات و آيين نامه هاي حمل كالا و مسافر رفتار مي نمايند از يك ماه تا يك سال و در صورت تكرار تخلف به طور دايم لغو و نيروي انتظامي موظف است با اعلام سازمان مذكور نسبت به تعطيلي موسسه يا شركت حمل و نقل متخلف اقدام نموده و در صورت اعتراض مراجع قضايي خارج از نوبت به موضوع رسيدگي نمايند.

مقررات و آيين نامه هاي حمل بار و مسافر و مدت لغو پروانه فعاليت و تعطيلي موسسات مذكور توسط وزارت راه و ترابري و در آن قسمت كه مربوط به مقررات ايمني عبور و

مرور مي باشد با همكاري وزارت كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره 1 _ در مواردي كه طبق اين ماده پروانه فعاليت شركت يا موسسه حمل و نقل كالا يا مسافر لغو و فعاليت آن تعطيل مي شود ، موسسه مكلف است پس از تاييد صاحب كالا ، ترتيب حمل كالا و مسافر را كه قبلا تعهد كرده بوسيله شركتها و موسسات ديگر بدهد والا مسئول خسارات وارده به اشخاص ثالث خواهد بود.

تبصره 2 _ تردد وسايل نقليه در كليه آزادراه ها بدون پرداخت عوارض عبور و ورود غيرمجاز به آنها تخلف محسوب و متخلف علاوه بر پرداخت عوارض عبور در هر مورد به ميزان ده برابر مبلغ عوارض عبور محور مورد تردد از طريق صدور برگ جريمه توسط مامورين راهنمايي و رانندگي جريمه خواهد شد.

تبصره 3 _ وزارت راه و ترابري مكلف است در صورت تكرار تخلف در هر سال از متخلفين خسارات وارده به راه و ابنيه فني را بر مبناي جريمه تخلف ضربدر تعداد تكرار تخلف در همان سال محاسبه و دريافت نمايد.

تبصره 4 _ مأمورين راهنمايي و رانندگي مكلفند نسخه اي از كروكي و يا گزارش تصادفات و تخلفات را جهت درج در پرونده متخلف به وزارت راه و ترابري ارسال نمايند.

تبصره 5 _ با تصويب اين قانون كليه قوانين مغاير ، ملغي است

طرح قانوني مربوط به تشديد مجازات رانندگان متخلف - مصوب 5/10/1335

ماده واحده _ هر راننده اي اعم از آنكه شغل او رانندگي باشد يا نباشد شخصا و يا با شركت ديگري به قصد قتل يا سرقت اموال و يا هتك ناموس مرتكب ربودن شخص يا اشخاصي كه درآن وسيله نقليه است بشود در صورت وقوع قتل

محكوم به اعدام است و دادرسان حق ندارند مجازات را حتي يك درجه نيز تخفيف دهند و در صورت وقوع سرقت و يا هتك ناموس به عنف به حبس ابد و در صورت شروع به قتل يا شروع به سرقت و يا شروع به هتك ناموس به عنف به حبس با اعمال شاقه از پنج تا پانزده سال مجازات خواهد شد.

تبصره _ وزارتين كشور و دادگستري موظف هستند براي حسن انتظام امور رانندگي درظرف دو ماه از تاريخ تصويب اين قانون آيين نامه اي كه متضمن مجازات هاي شديد براي تصادفات ناشي از غفلت راننده و يا عابرين خواه سوار خواه پياده و ساير تخلفات ديگر رانندگي باشد با رعايت قانون تشديد مجازات رانندگان مصوب 24 تيرماه 1328 تدوين و پس ازتصويب كميسيون هاي دادگستري مجلسين به موقع اجرا بگذارد.

تبصره 2 _ براي بهبود عبور و مرور و تكميل لوازم فني خطوط تهران دولت مكلف است مطالعات كافي نموده و لايحه اي براي تامين اعتبار آن در ظرف مدت سه ماه تقديم مجلس شوراي ملي نمايد.

طرح قانوني فوق در جلسه روز چهارشنبه پنجم دي ماه يكهزار و سيصد و سي و پنج شمسي به تصويب مجلس سنا رسيده است

قانون رسيدگي فوري به خسارات ناشيه از تصادفات رانندگي به وسيله نقليه موتوري - مصوب 23/8/ و 13/9/134

ماده 1 _ دعاوي راجع به عيب و نقص ناشيه از تصادفات رانندگي كه به وسايط نقليه وارد وموجب خسارت براي صاحب آن مي گردد در دادگاه هاي صلاحيت دار خارج از نوبت رسيدگي مي شود.

ماده 2 _ كاردان هاي فني راهنمايي و رانندگي و پليس راه كه براي رسيدگي به امور تصادفات رانندگي تعيين مي شوند مكلفند علت وقوع تصادف و چگونگي آن را صريحا با تشريح

وضع محل تصادف و چگونگي آن را صريحا با تشريح وضع محل تصادف در صورت مجلس قيد و ميزان خسارات وارده به وسيله نقليه را اعم از هزينه تعمير و كسر قيمتي كه در نتيجه تصادف حاصل مي شود معلوم نمايند در صورتي كه تعيين ميزان خسارت در محل ممكن نباشد مي توان آن را موكول به بازديد بعدي در تعميرگاه نمود مندرجات صورت مجلسي كه به طريق فوق تنظيم مي گردد معتبر است مگر اينكه خلاف آن ثابت شود.

ماده 3 _ در نقاط خارج از حوزه ماموريت مأموران مذكور، رسيدگي تابع قواعد و مقررات عمومي است

قانون ممنوعيت بازداشت كساني كه مصدومين را به مراكز درماني منتقل مي نمايند. - مصوب 3/2/1380

ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون نگاهداري و بازداشت كساني كه مصدومين را به مراكز درماني يا نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران و غيره منتقل مي نمايند توسط مراجع مذكور ممنوع است مگر اين كه خود فرد يا مصدوم يا افراد ديگري او را مقصر قلمداد نمايند و يا دلايل و قراين ديگري دلالت بر انتساب اتهام به وي نمايد.

از قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت - مصوب 27/11/1380

ماده 18 _ بندهاي 2 و3 ماده 32 قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين مصوب 28/12/1373 به شرح ذيل صلاح و دو بند به عنوان بندهاي 4 و5 به ماده مذكور اضافه مي شود:

2 _ مجازات تخلفات رانندگي از ده هزار (000/10) ريال الي سيصد و پنجاه هزار (350000)ريال تعيين مي شود. جداول مربوط به تخلفات رانندگي و تغييرات بعدي با پيشنهاد وزارت كشور و تصويب هيات وزيران خواهد بود.

3 _ وجوه حاصل از جرايم رانندگي در خارج و داخل شهرها به حساب درآمد عمومي كشور نزد خزانه داري كل واريز مي شود. معادل وجوه واريزي همه ساله در قوانين بودجه سالانه پيش بيني تا صرفا به مصرف بهبود عبور و مرور برسد.

4 _ وزارتخانه هاي كشور و راه و ترابري مكلفند نسبت به تهيه آيين نامه راهنمايي و رانندگي وامور حمل و نقل و عبور و مرور اقدام نمايند تا پس از تصويب هيات وزيران به موقع اجرا گذارده شود.

5 _ انجام معاينه فني خودروها با رعايت مفاد اين بند و متناسب با امكانات كشور اجباري است

ستادهاي معاينه فني خودرو وابسته به شهرداريها يا مراكز فني مجاز، وظيفه انجام معاينه وصدور برگه معاينه فني را برعهده خواهند داشت

چگونگي اجراي اين بند و زمان بندي و نظارت بر انجام آن و تعيين دوره هاي معاينه فني انواع خودرو ها و هزينه مربوطه متناسب با امكانات هر منطقه به پيشنهاد وزارتخانه هاي كشور و راه و ترابري با تصويب هيات وزيران خواهد بود. نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران مكلف است بر اساس تصويب نامه مذكور از تردد خودروهاي فاقد برگ معاينه فني جلوگيري نمايد. براي صدور هر برگ معاينه فني مبلغ دوهزار (2000) ريال اخذ و به حساب درآمد عمومي كشور نزد خزانه داري كل واريزخواهدشد.

موادي از قانون مجازات اسلامي مصوب سالهاي 1370 و 1375 در ارتباط با جرايم ناشي از تخلفات رانندگي

ماده 333 _ در مواردي كه عبور عابر پياده ممنوع است اگر عبور نمايد و راننده اي كه با سرعت مجاز و مطمئنه در حركت بوده و وسيله نقليه نيز نقص فني نداشته است و در عين حال قادر به كنترل نباشد و با عابر برخورد نموده منجر به فوت يا مصدوم شدن وي گردد راننده ضامن ديه و خسارت وارده نيست

باب ششم _ اشتراك در جنايت

ماده 334 _ هرگاه دو نفر با يكديگر برخورد كنند و در اثر برخورد كشته شوند هر دو سوار باشند يا پياده يا يكي سواره و ديگري پياده باشد در صورت شبه عمد نصف ديه هر كدام از مال ديگري پرداخت مي شود و در صورت خطاء محض نصف ديه هر كدام بر عاقله ديگري است

ماده 335 _ هرگاه دو نفر با يكديگر برخورد كنند و در اثر برخورد يكي از آنها كشته شود درصورت شبه عمد نصف ديه مقتول بر ديگري است و در صورت خطاي محض نصف ديه مقتول بر عاقله ديگري است

تبصره _ هرگاه كسي اتفاقاً و بدون

قصد به شخصي برخوردكند و موجب آسيب او شود خطاي محض مي باشد.

ماده 336 _ هرگاه در اثر برخورد دوسوار ، وسيله نقليه آنها مانند اتومبيل خسارت ببيند در صورتي كه تصادم و برخورد به هر دو نسبت داده شود و هر دو مقصر باشند و يا هيچكدام مقصر نباشند هركدام نصف خسارت وسيله نقليه ديگري را ضامن خواهد بود خواه آن دو وسيله از يك نوع باشند يا نباشند و خواه ميزان تقصير آنها مساوي يا متفاوت باشد و اگر يكي از آنها مقصر باشد فقط مقصر ضامن است

تبصره _ تقصير اعم است از بي احتياطي ، بي مبالاتي ، عدم مهارت ، عدم رعايت نظامات دولتي

ماده 337 _ هرگاه دو وسيله نقليه در اثر برخورد با هم باعث كشته شدن سرنشينان گردند درصورت شبه عمد راننده هر يك از دو وسيله نقليه ضامن نصف ديه تمام سرنشينان خواهد بود و در صورت خطاي محض عاقله هر كدام عهده دار نصف ديه تمام سرنشينان مي باشد و اگر برخورد يكي از آن دو شبه عمد و ديگري خطاي محض باشد ضمان بر حسب مورد پرداخت خواهد شد.

تبصره _ در صورتي كه برخورد دو وسيله نقليه خارج از اختيار راننده ها باشد مانند آنكه دراثر ريزش كوه يا طوفان و ديگر عوامل قهري تصادم حاصل شود هيچگونه ضماني در بين نيست

ماده 687 _ هر كس در وسايل و تاسيسات مورد استفاده عمومي از قبيل شبكه هاي آب و فاضلاب برق ، نفت ، گاز ، پست و تلگراف و تلفن و مراكز فركانس و ماكروويو (مخابرات و راديو و تلويزيون و متعلقات مربوط

به آنها اعم از سد و كانال و انشعاب لوله كشي و نيروگاه هاي برق و خطوط انتقال نيرو و مخابرات ( كابل هاي هوايي يا زميني يا نوري و دستگاههاي توليد و توزيع و انتقال آنها كه به هزينه يا سرمايه دولت يا با سرمايه مشترك دولت و بخش غيردولتي يا توسط بخش خصوصي براي استفاده عمومي ايجاد شده و همچنين در علايم راهنمايي و رانندگي و ساير علايمي كه به منظور حفظ جان اشخاص يا تأمين تاسيسات فوق يا شوارع وجاده ها نصب شده است مرتكب تخريب يا ايجاد حريق يا از كارانداختن يا هر نوع خرابكاري ديگر شود بدون آنكه منظور او اخلال در نظم و امنيت عمومي باشد به حبس از سه تا ده سال محكوم خواهد شد.

تبصره 1 _ در صورتي كه اعمال مذكور به منظور اخلال در نظم و امنيت جامعه و مقابله با حكومت اسلامي باشد مجازات محارب را خواهد داشت

تبصره 2 _ مجازات شروع به جرايم فوق يك تا سه سال حبس است

فصل بيست و نهم _ جرايم ناشي از تخلفات رانندگي

ماده 714 _ هرگاه بي احتياطي يا بي مبالاتي يا عدم رعايت نظامات دولتي يا عدم مهارت راننده (اعم از وسايط نقليه زميني يا آبي يا هوايي يا متصدي وسيله موتوري منتهي به قتل غير عمدي شود مرتكب به شش ماه تا سه سال حبس و نيز به پرداخت ديه در صورت مطالبه ازناحيه اولياي دم محكوم مي شود.

ماده 715 _ هرگاه يكي از جهات مذكور در ماده (714) موجب مرض جسمي يا دماغي كه غيرقابل علاج باشد و يا از بين رفتن يكي

از حواس يا از كار افتادن عضوي از اعضاي بدن كه يكي از وظايف ضروري زندگي انسان را انجام مي دهد يا تغيير شكل دايمي عضو يا صورت شخص يا سقط جنيني شود مرتكب به حبس از دو ماه تا يك سال و به پرداخت ديه در صورت مطالبه از ناحيه مصدوم محكوم مي شود.

ماده 716 _ هرگاه يكي از جهات مذكور در ماده (714) موجب صدمه بدني شود كه باعث نقصان يا ضعف دايم يكي از منافع يا يكي از اعضاي بدن شود و يا باعث از بين رفتن قسمتي از عضو مصدوم گردد، بدون آنكه عضو از كار بيافتد يا باعث وضع حمل زن قبل از موعد طبيعي شود مرتكب به حبس از دو ماه تا شش ماه و پرداخت ديه در صورت مطالبه از ناحيه مصدوم محكوم خواهد شد.

ماده 717 _ هرگاه يكي از جهات مذكور در ماده (714) موجب صدمه بدني شود مرتكب به حبس از يك تا پنج ماه و پرداخت ديه در صورت مطالبه از ناحيه مصدوم محكوم مي شود.

ماده 718 _ در مورد مواد فوق هرگاه راننده يا متصدي وسايل موتوري در موقع وقوع جرم مست بوده يا پروانه نداشته يا زيادتر از سرعت مقرر حركت مي كرده است يا آنكه دستگاه موتوري را با وجود نقص و عيب مكانيكي مؤثر در تصادف به كار انداخته يا در محل هايي كه براي عبور پياده رو علامت مخصوص گذارده شده است مراعات لازم ننمايد و يا از محل هايي كه عبور از آن ممنوع گرديده است رانندگي نموده به بيش از دو سوم حداكثر مجازات مذكور در مواد فوق محكوم خواهد شد. دادگاه مي تواند علاوه بر

مجازات فوق مرتكب را براي مدت يك تا پنج سال از حق رانندگي يا تصدي وسايل موتوري محروم نمايد.

تبصره _ اعمال مجازات موضوع مواد (714) و (718) اين قانون از شمول بند (1) ماده 3) قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين مصوب 28/12/1373مجلس شوراي اسلامي مستثني مي باشد.

ماده 719 _ هرگاه مصدوم احتياج به كمك فوري داشته و راننده با وجود امكان رساندن مصدوم به مراكز درماني و يا استمداد از مأمورين انتظامي از اين كار خودداري كند و يا به منظور فرار از تعقيب محل حادثه را ترك و مصدوم را رها كند حسب مورد به بيش از دو سوم حداكثر مجازات مذكور در مواد (714) و (715) و (716) محكوم خواهد شد. دادگاه نمي تواند در مورداين ماده اعمال كيفيت مخففه نمايد.

تبصره 1 _ راننده در صورتي مي تواند براي انجام تكاليف مذكور در اين ماده وسيله نقليه را از صحنه حادثه حركت دهد كه براي كمك رسانيدن به مصدوم توسل به طريق ديگر ممكن نباشد.

تبصره 2 _ در تمام موارد مذكور هرگاه راننده مصدوم را به نقاطي براي معالجه و استراحت برساند و يا مأمورين مربوطه را از واقعه آگاه كند و يا به هر نحوي موجبات معالجه و استراحت و تخفيف آلام مصدوم را فراهم كند دادگاه مقررات تخفيف را درباره او رعايت خواهد نمود.

ماده 720 _ هركس در ارقام و مشخصات پلاك وسايل نقليه موتوري زميني ، آبي ياكشاورزي تغيير دهد و يا پلاك وسيله نقليه موتوري ديگري را به آن الصاق نمايد يا براي آن پلاك تقلبي به كار برد يا چنين وسايلي را با علم به

تغيير و يا تعويض پلاك تقلبي مورد استفاده قرار دهد و همچنين هركس به نحوي از انحا در شماره شاسي ، موتور يا پلاك وسيله نقليه موتوري و يا پلاكهاي موتور و شاسي كه از طرف كارخانه سازنده حك يا نصب شده بدون تحصيل مجوز از راهنمايي و رانندگي تغيير دهد و آن را از صورت اصلي كارخانه خارج كند به حبس از شش ماه تا يك سال محكوم خواهد شد.

ماده 721 _ هركس بخواهد نقليه موتوري را اوراق كند مكلف است مراتب را با تعيين محل توقف وسيله نقليه به راهنمايي و رانندگي محل اطلاع دهد، راهنمايي و رانندگي محل بايد ظرف مدت يك هفته اجازه اوراق كردن وسيله نقليه را بدهد و اگر به دلايلي با اوراق كردن موافقت ندارد تصميم قطعي خود را ظرف همان مدت با ذكر دليل به متقاضي ابلاغ نمايد، هرگاه راهنمايي و رانندگي هيچگونه اقدامي در آن مدت نكرد اوراق كردن وسيله نقليه پس از انقضاي مدت مجاز است تخلف از اين ماده براي اوراق كننده موجب محكوميت از دو ماه تا يك سال حبس خواهد بود.

ماده 722 _ چنانچه وسيله موتوري يا پلاك آن سرقت يا مفقود شود ، شخصي كه وسيله دراختيار و تصرف او بوده است اعم از آنكه مالك بوده يا نبوده پس از اطلاع مكلف است بلافاصله مراتب را به نزديكترين مركز نيروي انتظامي اعلام نمايد ، متخلف از اين ماده به جزاي نقدي از پانصد هزار تا يك ميليون ريال محكوم خواهد شد.

ماده 723 _ هركس بدون گواهينامه رسمي اقدام به رانندگي و يا تصدي وسايل موتوري كه مستلزم داشتن گواهينامه مخصوص است ،

بنمايد و همچنين هركس به موجب حكم دادگاه از رانندگي وسايل نقليه موتوري ممنوع باشد به رانندگي وسايل مزبور مبادرت ورزد براي بار اول به حبس تعزيري تا دو ماه يا جزاي نقدي تا يك ميليون ريال و يا هر دو مجازات و در صورت ارتكاب مجدد به دو ماه تا شش ماه حبس محكوم خواهد شد.

ماده 724 _ هر راننده وسيله نقليه اي كه در دستگاه ثبت سرعت وسيله نقليه عمدا تغييري دهد كه دستگاه سرعتي كمتر از سرعت واقعي نشان دهد و يا با علم به اينكه چنين تغييري در دستگاه مزبور داده شده با آن وسيله نقليه رانندگي كند براي بار اول به حبس از ده روز تا دو ماه و يا جزاي نقدي از پنجاه هزار تا پانصدهزار ريال و يا هر دو مجازات و در صورت تكرار به دو تا شش ماه حبس محكوم خواهد شد.

ماده 725 _ هر يك از مامورين دولت كه متصدي تشخيص مهارت و دادن گواهينامه رانندگي هستند اگر به كسي كه واجد شرايط رانندگي نبوده پروانه بدهند به حبس تعزيري از شش ماه تا يك سال و به پنج سال انفصال از خدمات دولتي محكوم خواهند شد و پروانه صادره نيز ابطال مي گردد.

تصويب نامه درخصوص تعيين تاريخ اجراي جدول ميزان جرايم تخلفات رانندگي در شهرها و جاده هاي كل كشور مربو

هيئت وزيران در جلسه مورخ 25/3/1384 بنا به پيشنهاد شماره 61/6/1/21601 مورخ 8/3/1384 وزارت كشور و به استناد بند (2) اصلاحي ماده (32) قانون وصول برخي از درامدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين موضوع ماده (18) قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت _ مصوب 1380_ تصويب نمود:

تاريخ اجراي جدول ميزان جرايم تخلفات رانندگي در شهرها و جاده هاي كل كشور مربوط

به سال 1384 موضوع تصويب نامه شماره 65323/ت32116ه_ مورخ 11/11/1383 از، تاريخ1/7/1384 تعيين مي گردد.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

دستورالعمل تشكيل شوراهاي حل اختلاف ويژه امور راهنمايي و رانندگي – مصوب 1384

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

به پيوست يك نسخه دستورالعمل تشكيل شوراهاي حل اختلاف ويژه راهنمايي و رانندگي كه در 14 ماده و 10 تبصره در تاريخ 12/9/1384 به تصويب رياست محترم قوه قضائيه رسيده، جهت درج در روزنامه رسمي ارسال مي گردد.

رئيس حوزه رياست قوه قضائيه _ عبدالرضا ايزدپناه

دستورالعمل تشكيل شوراهاي حل اختلاف ويژه امور راهنمايي و رانندگي

در راستاي حُسن اجراي آيين نامه اجرايي موضوع ماده 134 قانون برنامه چهارم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران (موضوع تنفيذ ماده 189 قانون برنامه سوم) و بندهاي 2و3 از قسمت ب ماده 7 آيين نامه مذكور و ماده 32 قانون وصول برخي از درامدهاي دولت ناظر بر قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي مصوب 30/3/1350 و اصلاحات بعدي آن، «دستورالعمل تشكيل شوراهاي حل اختلاف ويژه امور راهنمايي و رانندگي» به شرح ذيل تصويب و ابلاغ مي گردد:

ماده1_ به منظور ارتقاي جايگاه صلح و سازش و انجام داوري و تسهيل و تسريع در حل و فصل دعاوي و ايجاد وحدت رويه در رسيدگي به پرونده هاي مربوط به امور راهنمايي و رانندگي، « شوراهاي حل اختلاف ويژه امور راهنمايي و رانندگي» مطابق مقررات پيش بيني شده در آئين نامه اجرايي ماده 134 قانون برنامه چهارم توسعه كه در اين دستورالعمل اختصارا « شوراهاي ويژه» گفته مي شود، تشكيل مي گردد.

ماده2_ حدود صلاحيت شوراهاي ويژه « رسيدگي به اعتراض صورت وضعيت اصلاحي برگه هاي جريمه موضوع تخلفات رانندگي» و « رسيدگي به تخلفات درخصوص تغي_ير وضع_يت خ_ودرو» ، « رسي_دگي ب_ه اتهام رانندگي بدون پروانه»

و « تصادفات رانندگي» مي باشد.

ماده3_ اعتراض به قبوض جرايم راهنمايي و رانندگي ابتدا به اجرائيات و يا واحدهاي مشابه راهنمايي و رانندگي تقديم مي گردد. مراجع ياد شده حداكثر ظرف مدت يك هفته برابر قوانين به اعتراضات رسيدگي و صورت وضعيت اصلاحي صادر خواهند نمود. اعتراض به صورت وضعيت اصلاحي قبوض جرايم راهنمايي و رانندگي در شوراهاي ويژه رسيدگي خواهد شد. در صورتي كه ظرف يك هفته قبض اصلاحي صادر نگرديد و يا راهور نظر خود را اعلام ننمايد، با مراجعه دادخواه به شوراي ويژه، موضوع مورد رسيدگي قرار خواهد گرفت.

ماده4_ صلاحيت شوراي ويژه براي رسيدگي به اعتراض صورت وضعيت اصلاحي مربوط به قبوض جرايم راهنمايي و رانندگي: با عنايت به بند دوم قسمت ب ماده 7 آئين نامه اجرايي ماده 134 قانون برنامه چهارم توسعه رسيدگي به جرائمي كه مجازات قانوني آنها حداكثر تا پنج ميليون ريال جزاي نقدي است و يا جمع مجازات قانوني حبس و جزاي نقدي پس از تبديل حبس به جزاي نقدي تا پنج ميليون ريال مي گردد، همچنين رسيدگي به جرائمي كه مجازات تعزيري موضوع تخلفات رانندگي باشد، در حدود صلاحيت رسيدگي شوراهاست. با توجه به موارد مذكور و عنايت به ماده 18 قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت مصوب 1380، كه محدوده جرايم تخلفات رانندگي را از ده هزار ريال الي سيصدوپنجاه هزار ريال اعلام نموده است، رسيدگي به اعتراض نسبت به تمامي جريمه هاي راهنمايي و رانندگي، حتي در مواردي كه به علت عدم پرداخت دو برابر مي شود، در صلاحيت شوراهاي ويژه است.

در تعيين حدود صلاحيت شورا، جمع جريمه هاي مورد اعتراض، ملاك تعيين صلاحيت نيست، بلكه هر مورد تخلف

با عنايت به جريمه متعلقه، لحاظ مي گردد. اگر جريمه هاي متعدد به موجب يك صورت وضعيت، اعلام شود و معترض بخواهد به همه آنها يك جا اعتراض نمايد، عليرغم اين كه ممكن است جمع جريمه ها بالاتر از پنج ميليون ريال باشد، رسيدگي در صلاحيت شوراهاي ويژه خواهدبود.

ماده5 _ صلاحيت شوراي ويژه در رسيدگي به تخلفات درخصوص تغيير وضعيت خودرو: صلاحيت شوراي ويژه در اين خصوص نيز، براساس آيين نامه راهنمايي و رانندگي مصوب سال 1384 و آن دسته از مواردي كه ناظر بر جرايم ناشي از تخلفات رانندگي موضوع فصل 29 قانون مجازات اسلامي مي باشد، است.

ماده6 _ حضور مأمور مربوطه يا نماينده راهنمايي و رانندگي در جلسات رسيدگي شوراهاي ويژه ضروري است لكن عدم حضور، مانع از رسيدگي و صدور راي نمي باشد.

ماده7_ رعايت مفاد قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي مصوب 30/3/1350 و اصلاحيه هاي بعدي _ به ويژه مفاد ماده 1 آن _ در خصوص افسران خاطي و معترضان بلاوجه به صورت وضعيت هاي اصلاحي، در تمامي مراحل صدور راي و اتخاذ تصميم در شوراي ويژه، ملاك عمل خواهد بود.

ماده8 _ لازم است حوزه هاي قضايي و ضابطين دادگستري، كليه دعاوي مربوط به تخلفات و جرايم رانندگي منجر به ديه را بدواً به منظور ايجاد صلح و سازش به شوراي ويژه ارجاع نمايند، در اين خصوص رعايت حد نصاب الزامي نمي باشد.

ماده9_ تعداد اعضاي شوراهاي ويژه و انتخاب آنها به ترتيبي است كه در آيين نامه اجرايي شوراهاي حل اختلاف پيش بيني شده است.

تبصره1_ لازم است حتي المقدور يك نفر از اعضاي شوراي ويژه از ميان افسران بازنشسته ناجا (در امور مربوط به راهنمايي و

رانندگي) كه داراي پروانه كارشناسي رسمي دادگستري (طبق مفاد آئين نامه اجرايي) نباشند، انتخاب گردد.

تبصره2_ قضاوت مشاور شوراهاي ويژه، متناسب با نيازها، با پيشنهاد دادگستري كل استان و تأييد دفتر پيگيري طرحها و برنامه ها و هماهنگي امور استانها و سازمانهاي وابسته قوه قضاييه با امضاي رييس قوه قضاييه تعيين مي گردند.

تبصره3_ ساعات حضور و فعاليت اعضاي شوراهاي ويژه، مطابق ساعات اداري اجراييات راهنمايي و رانندگي خواهد بود.

ماده10_ تشكيل شوراهاي حل اختلاف ويژه و تعداد آنها، با پيشنهاد رئيس كل دادگستري استان و تأييد « دفتر پيگيري طرحها و برنامه ها و هماهنگي امور استانها و سازمانهاي وابسته» متناسب با تعداد مراكز اجراييات راهنمايي و رانندگي صورت مي گيرد.

تبصره _ شهر تهران به عنوان « ويژه» حداكثر 25 حوزه، كلانشهرهاي مشهد، ت_بريز، اصفهان، شي_راز و اهواز حداكثر 10 حوزه و ساير شهرستانها متناسب با نيازها به تشخيص رئيس كل دادگستري استان با توجه به نياز اعلامي از سوي راهور ناجا حداكثر تا 4 حوزه شوراهاي حل اختلاف ويژه خواهند داشت.

ماده11_ تامين و تجهيز لوازم و امكانات شوراهاي ويژه طبق موارد ذيل مي باشد:

تبصره1_ محل استقرار شوراهاي ويژه، حتي المقدور در نزديك ترين مكان به اجراييات راهنمايي و رانندگي _ طبق آئين نامه اجرايي _ تأمين خواهدشد.

تبصره2_ تجهيزات اداري و نيازمنديهاي رايانه اي شوراهاي ويژه (اعم از نرم افزار، سخت افزار و شبكه و ساير ملزومات) با تعامل ناجا و با هماهنگي «دفتر پيگيري طرحها و برنامه ها و هماهنگي امور استانها و سازمانهاي وابسته» تامين مي گردد.

تبصره3_ تهيه ملزومات و اقلام مصرفي شوراهاي ويژه، توسط دادگستري كل استانها انجام خواهد شد.

تبصره4_ پاداش اعضاي شوراهاي ويژه و قضات مشاور و كاركنان

دبيرخانه از محل اعتبارات شوراهاي حل اختلاف پرداخت مي گردد.

ماده12_ برنامه زماني و منابع آموزشي شوراهاي ويژه، علاوه بر مباحث مصوب آموزش اعضاي شوراهاي حل اختلاف، بر اساس مواد آيين نامه راهنمايي و رانندگي، جدول اخذ جرائم مصوب، فصل 29 قانون مجازات اسلامي و آئين دادرسي كيفري در نظر گرفته خواهد شد.

تبصره1_ معاونت آموزش قوه قضائيه مسؤليت برنامه ريزي، تدوين متون آموزشي و نظارت بر اجراي برنامه آموزشي شوراهاي ويژه را به عهده داشته و با هماهنگي «دفتر پيگيري طرحها و برنامه ها و هماهنگي امور استانها و سازمانهاي وابسته» اقدام لازم را به عمل خواهد آورد.

تبصره2_ هزينه هاي آموزش اعضاي شوراهاي ويژه، از محل اعتبارات اختصاص يافته به آموزش شوراهاي حل اختلاف توسط معاونت آموزش قوه قضاييه تأمين و پرداخت خواهد شد.

ماده13_ اجراييات راهنمايي و رانندگي و واحدهاي اجراي احكام حوزه هاي قضايي، حسب مورد موظف به اجراي آراء و تصميمات شوراهاي ويژه مي باشند.

ماده14_ اين دستورالعمل در 14 ماده و 10 تبصره در تاريخ 12/9/1384 به تصويب رييس قوه قضاييه رسيد و از تاريخ تصويب لازم الاجرا خواهد بود.

رئيس قوه قضاييه _ سيد محمود هاشمي شاهرودي

قوانين متفرقه

قانون مسئوليت مدني - مصوب 7/2/1339

ماده 1 _ هركس بدون مجوز قانوني عمدا يا در نتيجه بي احتياطي به جان يا سلامتي يا مال يا آزادي يا حيثيت يا شهرت تجارتي يا به هر حق ديگر كه به موجب قانون براي افراد ايجاد گرديده لطمه اي وارد نمايد كه موجب ضرر مادي يا معنوي ديگري شود مسئول جبران خسارت ناشي از عمل خود مي باشد.

ماده 2 _ در موردي كه عمل وارد كننده زيان به موجب خسارت مادي يا معنوي زيان ديده شده باشد دادگاه پس از رسيدگي

و ثبوت امر او را به جبران خسارات مزبور محكوم مي نمايد و چنانچه عمل واردكننده زيان موجب يكي از خسارات مزبور باشد دادگاه او را به جبران همان نوع خساراتي كه وارد نموده محكوم خواهد نمود.

ماده 3 _ دادگاه ميزان زيان و طريقه و كيفيت جبران آن را با توجه به اوضاع و احوال قضيه تعيين خواهد كرد، جبران زيان را به صورت مستمري نمي شود تعيين كرد مگر آنكه مديون تامين مقتضي براي پرداخت آن بدهد يا آنكه تجويز نمايد.

ماده 4 _ دادگاه مي تواند ميزان خسارت را در موارد زير تخفيف دهد.

1 _ هرگاه پس از وقوع خسارت وارد كننده زيان به نحو موثري به زيان ديده كمك و مساعدت كرده باشد.

2 _ هرگاه وقوع خسارت ناشي از غفلتي بوده كه عرفا قابل اغماض باشد و جبران آن نيز موجب عسرت و تنگدستي واردكننده زيان شود.

3 _ وقتي كه زيان ديده به نحوي از انحاء موجبات تسهيل ايجاد زيان را فراهم نموده يا به اضافه شدن آن كمك و يا وضعيت وارد كننده زيان را تشديد كرده باشد.

ماده 5 _ اگر در اثر آسيبي كه به بدن يا سلامتي كسي وارد شده در بدن او نقصي پيدا شود يا قوه كار زيان ديده كم گردد و يا از بين برود و يا موجب افزايش مخارج زندگاني او بشود واردكننده زيان مسئول جبران كليه خسارات مزبور است

دادگاه جبران زيان را با رعايت اوضاع و احوال قضيه به طريق مستمري و يا پرداخت مبلغي دفعتا واحده تعيين مي نمايد و در مواردي كه جبران زيان بايد به طريق مستمري به عمل آيد تشخيص اينكه به چه اندازه و

تا چه مبلغ مي توان از واردكننده زيان تامين گرفت با دادگاه است

اگر در موقع صدور حكم تعيين عواقب صدمات بدني بطور تحقيق ممكن نباشد دادگاه از تاريخ صدور حكم تا دو سال حق تجديدنظر نسبت به حكم خواهد داشت

ماده 6 _ در صورت مرگ آسيب ديده زيان شامل كليه هزينه ها مخصوصا هزينه كفن و دفن مي باشد، اگر مرگ فوري نباشد هزينه معالجه و زيان ناشي از سلب قدرت كار كردن در مدت ناخوشي نيز جزو زيان محسوب خواهد شد.

در صورتي كه در زمان وقوع آسيب زيان ديده قانونا مكلف بوده و يا ممكن است بعدها مكلف شود شخص ثالثي را نگاهداري نمايد و در اثر مرگ او شخص ثالث از آن حق محروم گردد وارد كننده زيان بايد مبلغي به عنوان مستمري متناسب تا مدتي كه ادامه حيات آسيب ديده عادتا ممكن و مكلف به نگاهداري شخص ثالث بوده به آن شخص پرداخت كند در اين صورت تشخيص ميزان تامين كه بايد گرفته شود با دادگاه است

در صورتي كه در زمان وقوع آسيب نطفه شخص ثالث بسته شده و يا هنوز طفل به دنيا نيامده باشد شخص مزبور استحقاق مستمري را خواهد داشت

ماده 7 _ كسي كه نگاهداري يا مواظبت مجنون يا صغير قانونا يا بر حسب قرارداد به عهده او مي باشد در صورت تقصير در نگاهداري يا مواظبت مسئول جبران زيان وارده از ناحيه مجنون ياصغير مي باشد و در صورتي كه استطاعت جبران تمام يا قسمتي از زيان وارده را نداشته باشد از مال مجنون يا صغير زيان جبران خواهد شد و در هر صورت جبران زيان بايد به نحوي صورت گيرد

كه موجب عسرت و تنگدستي جبران كننده زيان نباشد.

ماده 8 _ كسي كه در اثر تصديقات يا انتشارات مخالف واقع به حيثيت و اعتبارات و موقعيت ديگري زيان وارد آورده مسئول جبران آن است

شخصي كه در اثر انتشارات مزبور با ساير وسائل مخالف يا حسن نيت مشتريانش كم و يا درمعرض از بين رفتن باشد مي تواند موقوف شدن عمليات مزبور را خواسته و در صورت اثبات تقصير زيان وارده را از وارد كننده مطالبه نمايد.

ماده 9 _ دختري كه در اثر اعمال حيله يا تهديد و يا سو استفاده از زير دست بودن حاضر براي هم خوابگي نامشروع شده مي تواند از مرتكب علاوه از زيان مادي مطالبه زيان معنوي هم بنمايد.

ماده 10 _ كسي كه به حيثيت و اعتبارات شخصي يا خانوادگي او لطمه وارد مي شود مي تواند از كسي كه لطمه وارد آورده است جبران زيان مادي و معنوي خود را بخواهد. هرگاه اهميت زيان و نوع تقصير ايجاب نمايد دادگاه مي تواند در صورت اثبات تقصير علاوه بر صدور حكم به خسارت مالي حكم به رفع زيان از طريق ديگر از قبيل الزام به عذر خواهي و درج حكم در جرايد و امثال آن نمايد.

ماده 11 _ كارمندان دولت و شهرداري و موسسات وابسته به آنها كه به مناسبت انجام وظيفه عمدا يا در نتيجه بي احتياطي خسارتي به اشخاص وارد نمايند شخصا مسئول جبران خسارات وارده مي باشند ولي هرگاه خسارات وارده مستند به عمل آنان نبوده و مربوط به نقص وسائل ادارات و موسسات مزبور باشد در اين صورت جبران خسارت بر عهده اداره يا موسسه مربوطه است ولي در مورد اعمال حاكميت دولت هرگاه

اقداماتي كه بر حسب ضرورت براي تامين منافع اجتماعي طبق قانون به عمل آيد و موجب ضرر ديگري شود دولت مجبور به پرداخت خسارت نخواهد بود.

ماده 12 _ كارفرماياني كه مشمول قانون كار هستند مسئول جبران خسارتي مي باشند كه ازطرف كاركنان اداري و يا كارگران آنان در حين انجام كار يا به مناسبت آن وارده شده است مگراينكه محرز شود تمام احتياط هايي كه اوضاع و احوال قضيه ايجاب مي نموده به عمل مي آوردند باز هم جلوگيري از ورود زيان مقدور نمي بود كارفرما مي تواند به واردكننده خسارت در صورتي كه مطابق قانون مسئول شناخته شود مراجعه نمايد.

ماده 13 _ كارفرمايان مشمول ماده 12 مكلفند تمام كارگران و كاركنان اداري خود را در مقابل خسارات وارده از ناحيه آنان به اشخاص ثالث بيمه نمايند.

ماده 14 _ در مورد ماده 12 _ هرگاه چند نفر مجتمعا زياني وارد آورند متضامنا مسئول جبران خسارات وارد هستند.

در اين مورد ميزان مسئوليت هر يك از آنان با توجه به نحوه مداخله هر يك از طرف دادگاه تعيين خواهد شد.

ماده 15 _ كسي كه در مقام دفاع مشروع موجب خسارت بدني يا مالي شخص متعدي شود مسئول خسارت نيست مشروط بر اينكه خسارت وارده بر حسب متعارف متناسب با دفاع باشد.

ماده 16 _ وزارت دادگستري مأمور اجراي اين قانون است

قانون ايمني راهها و راه آهن - مصوب 7/4/1349 با اصلاحات بعدي

ماده 1 _ شاهراه به راهي اطلاق مي شود كه حداقل داراي دو خط اتومبيل رو و يك شانه حداقل به عرض 3 متر براي هر طرف رفت و برگشت بوده و دو طرف آن به نحوي محصور و درتمام طول شاهراه از هم كاملا مجزاباشد و ارتباط آنها با هم

فقط به وسيله راههاي فرعي كه از زير يا بالاي شاهراه عبور كند تامين شود و هيچ راه ديگري آنرا قطع نكند

ماده 2 _ هر شاهراه كه با خصوصيات فوق ساخته شده يا بشود از تاريخي كه وزارت راه اعلام كند مشمول مقررات اين قانون مي باشد.

ماده 3 _ وزارت راه مكلف است در هر شاهراه حداقل و حداكثر سرعت همچنين انواع وسايط نقليه اي كه عبور آنها مجاز نيست با نصب علايم مشخص كند و نيز كليه علايم مربوط به مقررات رانندگي و محلهاي توقف مجاز و ساير علايم لازم را كه براي پيشگيري از خطرات احتمالي تصادف لازم است در طول راه براي اطلاع رانندگان نصب كند.

ماده 4 _ ورود و عبور عابرين پياده و انواع وسايط نقليه غير مجاز و عبور دادن دام درشاهراه ها و همچنين توقف وسايط نقليه در خطوط عبور ممنوع است

هر گاه به جهات مذكور حادثه ا ي واقع شود كه منجر به ضرب يا جرح يا قتل يا خسارت مالي شود، راننده مجاز كه وسيله نقليه او مجاز به حركت در شاهراه باشد نسبت به موارد فوق مسئوليتي نخواهد داشت ولي در هر حال مكلف است در صورت بروز حادثه وسيله نقليه را درشانه سمت راست متوقف نموده و مصدوم را با وسيله نقليه خود يا وسيله ديگر بلافاصله به اولين درمانگاه يا بيمارستان برساند و مراتب را به مامورين انتظامي اطلاع دهد.

عدم مسئوليت راننده مذكور مانع استفاده شخص ثالث از مقررات بيمه نخواهد بود.

تبصره 1 _ وزارت راه مكلف است محل هاي توقف ضروري مجاز وسايط نقليه در طول شاهراهها را ايجاد كند.

تبصره 2 _ وسايل نقليه غيرمجازي كه

به طور موقت و به سبب ضرورت و مأموريتهاي ضروري مي بايست در بزرگراه تردد نمايند. فقط با اجازه وزير راه و ترابري و يا معاونين راهداري و حمل و نقل وي و يا بالاترين مقام اجرايي ادارات كل راه و ترابري استانها در حوزه استحفاظي خود و با نصب تابلو ( عبور آزاد بزرگراه ) در پشت وسيله نقليه كه به وسيله پليس راه به راننده تحويل و اخذ خواهد شد، مي توانند وارد بزرگراه شوند تابلو فوق الذكر به تعداد لازم توسط وزارت راه و ترابري تهيه و تحويل پليس راه مي گردد.

تعيين حداقل و حداكثر سرعت اينگونه وسايل طبق آيين نامه اي خواهد بود كه به تصويب وزارت راه و ترابري مي رسد.

تبصره 3 _ مأمورين سازمانهاي دولتي و انتظامي و يا افرادي كه به سبب ضرورت جهت انجام مأموريت و ارايه خدمات در سطح يا حاشيه بزرگراهها به صورت پياده تردد يا توقف مي نمايند با رعايت ضوابط ايمني در صورت بروز حادثه از شمول حكم ماده 4 مستثني مي باشند و مسووليت راننده مقصر وسيله نقليه مجاز كه منجر به تصادف شده است به قوت خود باقي است

تبصره 4 _ وسايل نقليه غيرمجاز به عبور از آزادراهها كه طبق اين ماده واحده مجوز عبور مي گيرند، موظف هستند از خطوط مجاز در آزادراه ها عبور و مرور نمايند.

ماده 5 _ دولت مي تواند با تصويب كميسيونهاي راه و دارايي مجلسين براي شاهراه ها عوارض مناسبي تعيين و وصول كند.

ماده 6 _ اقدام به هرگونه عملياتي كه موجب خرابي جاده گردد همچنين ايجاد هرگونه متسحدثات يا درختكاري يا زراعت يا اقدام به حفاري در حريم قانوني شاهراهها و

راههاي اصلي و فرعي و راه آهن كه ميزان هر يك به طريق و وسايل متناسب مشخص و از طرف وزارت راه آگهي مي شود بدون اجازه وزارت راه ممنوع است

تبصره 1 _ وزارت راه مكلف است با حضور نماينده دادسرا و در نقاطي كه دادسرا نباشد با حضور نماينده دادگاه بخش اين قبيل مستحدثات يا درختكاري و يا زراعت و حفريات را ضمن تنظيم صورت مجلس رأسا قلع و آثار تجاوز را محو كند.

تبصره 2 _ اشخاص ذينفع مي توانند به مراجع دادگستري مراجعه كنند. دادگاه خارج از نوبت به اين گونه پرونده ها رسيدگي نموده و حكم لازم را صادر مي كند.

ماده 7 _ هرگاه در طول خطوط راه آهن از طرف وسايل نقليه راه آهن بر اثر رانندگي وسايل مزبور قتل يا جرح يا ضرب واقع شود بايد وسيله نقليه متوقف گردد و ضمن مبادرت به كمكهاي نخستين در مورد مجروحين و مصدومين صورت مجلس در محل حادثه به وسيله مأمورين انتظامي راه آهن و مأمورين مربوط راه آهن تنظيم و پس از تحقيقات اوليه از راننده و مطلعين در صورتي كه به سبب حادثه جسد يا اجسام ديگري روي خط راه آهن قرار گرفته و مانع عبور قطار و وسايل نقليه راه آهن باشد مأمورين پليس انتظامي راه آهن آن را به مجازات محل به خارج خط در نقطه مناسبي انتقال داده بلافاصله قطار و وسيله نقليه را حركت دهند.

مأمورين پليس انتظامي راه آهن موظفند آثار و علايم موجود را در محل حادثه حفظ كرده و مراتب را در صورت وقوع قتل فورا به مقامات قضايي براي حضور و انجام تشريفات قانوني گزارش دهند.

ماده 8 _ راه آهن دولتي ايران مكلف است در

طول راه آهن معابر و گذرگاه هاي مجاز براي افراد و وسايل نقليه را با نصب علامات مشخص كند.

ماده 9 _ عبور از روي خطوط راه آهن ، ورود در محوطه ايستگاهها و كارخانه ها و تاسيسات فني راه آهن به استثناي سكوهاي مسافري و امكنه و گذرگاهها و معابر مجاز واقع در ايستگاهها و در طول خطوط ممنوع است جز براي آن عده از مأمورين راه آهن كه بر حسب وظيفه مجاز به ورود و عبور مي باشند و در صورت تخلف و بروز حادثه راه آهن دولتي ايران مسئول نخواهدبود.

ماده 10 _ عبور هرگونه وسيله نقليه اعم از موتوري و غيرموتوري از يك طرف خط آهن به طرف ديگر در غير محلهاي مجاز ممنوع است و متخلف از اين امر مسئول هرگونه پيش آمد و خسارت وارده مي باشد.

تبصره 1 _ تخلف از مقررات اين ماده مستوجب پانصد ريال جزاي نقدي است ترتيب رسيدگي به تخلف مزبور به نحوي است كه در قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي مصوب سال 1350 مقرر گرديده و تا تشكيل گارد ترابري موضوع ماده 16 قانون تغيير نام وزارت راه و ترابري افسران يا درجه داران ديپلمه پليس انتظامي راه آهن و در نقاطي كه پليس انتظامي راه آهن نباشد افسران يا درجه داران ديپلمه پليس راه ژاندارمري كشور وظايف مذكور درآن قانون را انجام خواهند داد و پس از تشكيل گارد ترابري حق رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم با افراد ديپلمه گارد مذكور خواهد بود.

تبصره 2 _ هرگاه عبور وسايط نقليه موجب خرابي يا انحراف قسمتي از ريل و همچنين خاكريز و ساير تأسيسات مربوط به راه آهن گردد، راننده وسيله نقليه به پرداخت جزاي نقدي از 1000

ريال تا 5000 ريال و جبران خسارات وارده محكوم مي شود.

تبصره 3 _ وجوه حاصل از اجراي تبصره يك به حساب خزانه داري كل منظور خواهدگرديد.

ماده 11 _ از تاريخ تصويب اين قانون غرامت موضوع ماده 13 قانون كيفر بزه هاي راه آهن مصوب فروردين ماه 1320 از پانصد ريال تا پنجهزار ريال خواهد بود و تجاوز به محدوده ايستگاه ها در حكم تجاوز به حريم خط آهن مي باشد.

تبصره _ حدود ايستگاه راه آهن عبارتست از محوطه اي كه مورد نياز راه آهن بوده و بر اساس نقشه هاي مصوب راه آهن قانونا به تصرف و تملك راه آهن درآمده باشد و به وسيله علايم مخصوص از طرف راه آهن مشخص مي شود.

ماده 12 _ تبصره ذيل به ماده 21 قانون بزه هاي راه آهن اضافه مي شود:

تبصره _ تعقيب متهم در دادگستري موكول به شكايت راه آهن خواهد بود.

ماده 13 _ هرگاه بر اثر عبور انسان يا دام يا وسيله نقليه اي كه حركت آن بستگي به راه آهن ندارد و برخورد آن با وسايل نقليه مجاز راه آهن در روي خط آهن حادثه اي منجر به قتل يا جرح ضرب يا خسارت مالي شود راننده مجاز كه بر حسب وظيفه رانندگي وسايل نقليه راه آهن راروي خط آهن به عهده دارد در صورتي كه نظامات و مقررات مربوط را رعايت نموده باشدمسووليتي نخواهد داشت عدم مسئوليت راننده مذكور مانع استفاده شخص ثالث از مقررات بيمه نخواهد بود.

ماده 14 _ وزارت راه مكلف است هنگام ايجاد راههاي جديد و راه آهن گذرگاه هاي ضروري و مجاري لازم را در نظر گرفته موجبات ارتباط طرفين راه احداثي را به نحو مقتضي فراهم كند ودر مورد شاهراه ها وسيله ارتباط تلفني در

طول راه به مسافتهاي معين ايجاد نمايد.

ماده 15 _ خارج از محدوده شهرها در مناطقي كه هيأت وزيران تصويب و وزارت راه اعلام مي نمايد احداث ديوار به ارتفاع بيش از يك متر در اراضي و مستحدثاتي كه تا فاصله هفتاد متر از انتهاي حريم راه آهن و شاهراهها و راههاي اصلي واقع شده ممنوع است مگر براي اراضي واقع در مسير طوفان شن كه به منظور جلوگيري از ورود توده هاي شني مالكين حسب مورد با اخذ پروانه از ادارات راه يا راه آهن مي توانند به احداث آن اقدام نمايند. با متخلفين حسب مقررات تبصره هاي يك و دو ماده 6 اين قانون رفتار خواهد شد.

تبصره _ نرده كشي و سيم كشي به هر ارتفاع و احداث هر نوع ساختمان و ترميم ديوارهاي موجود در اراضي مستحدثات فوق الذكر بلامانع است

تصويب نامه راجع به اصلاح ماده 4 اساسنامه شركت سهامي خاص پايانه هاي عمومي وسايل نقليه باربري

هيات وزيران در جلسه مورخ 18/9/1369 با توجه به نظريه شوراي نگهبان (موضوع نامه هاي شماره 5/884 مورخ 12/7/1369 و شماره 1010 مورخ 14/8/1369 آن شوراي و به استناد تبصره (3) ماده واحده قانون تاسيس شركت سهامي خاص پايانه هاي عمومي وسايل نقليه باربري مصوب 1368 تصويب نمود:

ماده (4) اساسنامه شركت سهامي خاص پايانه هاي عمومي وسايل نقليه باربري به شرح زيراصلاح و تبصره ذيل آن حذف مي گردد:

ماده 4 _ مركز شركت تهران است و شركت مي تواند با تصويب مجمع عمومي براي انجام موضوع فعاليت خود در استانهايي كه تاسيس و بهره برداري از پايانه به تأييد وزارت راه و ترابري رسيده باشد نسبت به ايجاد دفتر و يا نمايندگي اقدام نمايد.

اين تصويب نامه به موجب نامه شماره 1234 مورخ 24/9/1369 به تاييد شوراي نگهبان رسيده

است

قانون الحاق ايران به كنوانسيون عبور و مرور در جاده ها و كنوانسيون مربوط به علايم راهها - مصوب 26/11

ماده واحده _ كنوانسيون عبور و مرور در جاده ها مورخ 8 نوامبر 1968 (17 آبان 1347) مشتمل بر يك مقدمه و پنجاه و شش ماده و هفت ضميمه و كنوانسيون مربوط به علايم راهها مورخ 8 نوامبر 1968 (17 آبان 1347) مشتمل بر يك مقدمه و چهل و هشت ماده و نه ضميمه تصويب و اجازه تسليم اسناد الحاق آن داده مي شود.

كنوانسيون راجع به ترافيك راهها - مصوب 8 نوامبر 1968 مطابق با 17/8/1347 شمسي

فصل اول _ مقررات عمومي ( ماده 1 تا 4 )

كنوانسيون راجع به ترافيك راهها - مصوب 8 نوامبر 1968 مطابق با 17/8/1347 شمسي

كشورهاي عضو كنوانسيون به منظور ايجاد تسهيلات در ترافيك بين المللي و افزايش ايمني راهها مقررات واحدي به شرح زير قبول نموده اند:

فصل اول _ مقررات عمومي

ماده اول _ تعاريف

از لحاظ اين كنوانسيون اصطلاحات زير داراي معاني خاصي هستند كه در مقابل هر يك تعريف شده است

الف _ ( قوانين داخلي ) هر طرف متعاهد عبارتست از كليه قوانين و مقررات ملي و محلي قابل اجرا در قلمرو طرف متعاهد مذكور.

ب _ هنگامي يك وسيله نقليه در قلمرو يك دولت در ترافيك بين المللي قرار دارد كه داراي شرايط زير باشد:

1 _ متعلق به يك شخص حقيقي و يا حقوقي بوده كه در خارج از سرزمين آن دولت اقامت داشته باشد.

2 _ در سرزمين آن دولت ثبت نرسيده باشد.

3 _ به صورت واردات موقت داخل سرزمين آن دولت شده باشد.

به هر حال يك دولت عضو مي تواند وسيله نقليه اي كه بيش از يك سال بدون انقطاع قابل توجه در سرزمينش باقي مانده باشد ( در ترافيك بين المللي ) نداند مدت انقطاع توسط دولت مورد بحث تعيين خواهد شد.

وسايل نقليه مركب هنگامي ( در ترافيك بين المللي )

خواهد بود كه حداقل يكي از وسايل متشكله آن واجد شرايط بالا باشد.

پ _ ( منطقه مسكوني ) عبارت از منطقه ايست كه داراي تابلوهاي ورود و خروج بوده و يا درغير اين صورت طبق قوانين محلي تعريف شده اند.

ت _ ( راه ) عبارتست از تمامي سطح خيابان _ جاده _ كوچه و كليه معابري كه براي عبور و مرور عموم باز است

ث _ ( سواره رو ) عبارت از قسمتي از راه است كه معمولا براي ترافيك وسايط نقليه مورد استفاده قرار مي گيرد. يك راه ممكن است شامل چندين سواره رو باشد كه به وسيله باند جداكننده و يا اختلاف سطح كاملا از هم مجزا باشند.

ج _ در ( سواره رو ) كه يك يا چند گذرگاه براي استفاده وسائط نقليه معيني تعبيه شده ( حاشيه سواره رو ) براي ساير استفاده كنندگان از راه عبارت از باقيمانده اضافي سواره رو.

چ _ ( گذرگاه ) عبارت است از تقسيمات طولي كه سواره رو بدان تقسيم گرديده و عرض آن براي عبور يك رديف وسايط نقليه موتوري غير از موتور سيكلت كافي باشد اعم از اينكه به وسيله خط كشي طولي راه مشخص شده يا نشده باشد.

ح _ ( تقاطع ) عبارت است از چهار راه و انشعاب راههاي هم سطح مشتمل بر فضاي بازي كه از تشكيل اين چهار راه يا انشعاب راهها به وجود آمده

خ _ ( تقاطع هم سطح ) عبارت است برخورد بين يك راه و يك راه آهن يا خط ترامواي

د _ ( شاهراه ) عبارت از راهي است كه اختصاصا براي ترافيك وسايط نقليه موتوري ساخته شده و به املاك مجاور خود

راه پيدا نمي كند و داراي خصوصيات زير است

1 _ جز در مناطق خاص و يا موارد موقتي داراي قسمتهاي ( سواره رو ) دو طرفه باشد كه توسط باند مجزاكننده و يا استثنائا با وسايل ديگري از يكديگر جدا شده اند.

2 _ با هيچ راه يا راه آهن و يا خط ترامواي و يا راه پياده رو در يك سطح تقاطع نكند.

3 _ مخصوصا به عنوان شاهراه علامت گذاري شده باشد.

ذ _ ايستادن و توقف وسيله نقليه

1 _ ( ايستادن ) عبارتست از توقف وسيله نقليه به مدت كوتاه براي پياده و سوار كردن مسافر يا بارگيري و تخليه بار.

2 _ ( توقف ) عبارتست از ايستادن وسيله نقليه به مدت نسبتا طولاني يا به جز در مواردي كه به منظور اجتناب از تصادم يا برخورد با مانع با رعايت مقررات راهنمايي و رانندگي كه مدت ايستادن از نظر پياده يا سوار كردن مسافر و يا بار محدود نباشد. معذالك طرف هاي متعاهد مجازند وسيله نقليه اي را كه مشمول بند 2 فوق الذكر مي باشد از نظر مدت ايستادن يا توقف برطبق قوانين داخلي تعيين و رفتار نمايند.

ر _ ( دوچرخه ) عبارت از وسيله نقليه ايست كه لااقل داراي دو چرخ بوده و منحصرا با نيروي عضلاني شخصي كه سوار آنست مخصوصا توسط پدال و يا اهرم هاي دستي حركت نمايد.

ز _ ( دوچرخه گازي ) عبارتست از وسيله نقليه اي كه داراي دو يا سه چرخ بوده و مجهز به يك موتور احتراق داخلي باشد با سيلندري به ظرفيت كمتر از 50 سانتيمتر مكعب و حداكثر سرعت از 50 كيلومتر در ساعت تجاوز ننمايد.

به هر حال طرفهاي متعاهد

مي توانند طبق قوانين داخلي خود وسايط نقليه اي را كه داراي خصوصيات دوچرخه نبوده (از نظر طرز استفاده مخصوصا فاقد كيفيت راندن توسط پدال باشد و يا حداكثر سرعت و وزن و يا بعضي از خصوصيات موتور آنها از حدود معيني تجاوز نمايد( دوچرخه گازي ) تلقي ننمايد. اين توضيحات مانع از آن نمي شود كه طرفهاي متعاهد در اجراي مقررات دوچرخه گازي را از نظر عبور و مرور عينا مانند دوچرخه تلقي نمايند.

ژ _ ( موتور سيكلت ) عبارت است از وسيله نقليه اي كه داراي دو چرخ يا بدون سايد كار( اطاقك پهلو ) و مجهز به يك موتور محركه باشد. طرفهاي متعاهد مي توانند سه چرخه هايي راكه وزن خالي آن از 400 كيلوگرم تجاوز ننمايد در قوانين داخلي خود مانند موتور سيكلت تلقي كنند كلمه ( موتور سيكلت ) شامل ( دوچرخه گازي ) نخواهد بود.

س _ ( وسيله نقليه خودرو ) عبارتست ازهرگونه وسيله نقليه موتوري قابل حركت در معابر به استثناي دوچرخه گازي كه در سرزمين طرفهاي متعاهد به عنوان موتور سيكلت تلقي نمي شود و همچنين وسايل نقليه اي كه بر روي ريل حركت مي كنند.

ش _ ( وسيله نقليه موتوري ) عبارتست از هرگونه وسيله خودرو كه معمولا براي حمل مسافريا بار و يا كشيدن وسايل نقليه ديگري كه مسافر و بار حمل مي كنند در راه مورد استفاده قرارگيرد. اين مورد شامل اتوبوس هاي برقي نيز بوده ولي شامل وسايط نقليه اي كه بر روي ريل حركت مي نمايند و تراكتورهاي كشاورزي كه به طور اتفاقي براي حمل مسافر و بار در راه و يا كشيدن وسيله نقليه ديگري كه مسافر و بار حمل مي كنند

نخواهد بود.

ص _ ( يدك ) عبارت از وسيله نقليه ايست كه توسط يك وسيله نقليه خودرو كشيده مي شود و شامل شبه يدك نيز خواهد بود.

ض _ ( شبه يدك ) عبارت از يدكي است كه به يك وسيله نقليه ديگر به طوري متصل مي گردد كه قسمتي از وزن بار آن توسط نقليه موتوري حمل مي شود.

ط _ ( يدك سبك ) عبارت از يدكي ازست كه حداكثر وزن مجاز آن از 750 كيلوگرم تجاوز ننمايند.

ظ _ ( وسيله نقليه مركب ) عبارتست از چند وسيله نقليه متصل به هم كه به عنوان يك واحد در راه حركت مي كند.

ع _ ( وسيله نقليه مفصلي ) عبارت از وسيله نقليه ايست كه شامل يك وسيله نقليه موتوري و يك شبه يدك متصل به آن باشد.

غ _ ( راننده ) كسي است كه وسيله نقليه موتوري يا ساير وسايط نقليه (مشتمل بر دوچرخه را مي راند و يا گاو را به صورت واحد يا گله گوسفند و يا حيوانات باركش يا زين شده را در جاده هدايت مي كند.

ف _ ( حداكثر وزن مجاز ) عبارت است از مجموع وزن وسيله نقليه و حداكثر بار مجاز آن كه ازطرف مقام صلاحيتدار كشوري كه وسيله نقليه در آن شماره گذاري شده اعلام گرديده باشد.

ق _ ( وزن بدون بار ) عبارتست از وزن وسيله نقليه بدون راننده و مسافر و بار ولي با مخزن پراز سوخت و همچنين با ابزار و آلاتي كه معمولا وسيله نقليه همراه دارد.

ك _ ( وزن بارگيري شده ) عبارت از مجموع وزن واقعي وسيله نقليه به اضافه وزن مسافرين وكاركنان و محمولات آن

گ _

( سمت حركت ) عبارت است از سمت راست كه طبق قوانين داخلي راننده وسيله نقليه بايستي به وسيله نقليه مقابل اجازه دهد از سمت چپ او عبور كند در غير اين صورت اين عبارات به معني حركت از سمت چپ خواهد بود.

ل _ ( ضرورت رعايت حق تقدم عبور ) به اين معني است كه رانندگان ضمن هدايت وسيله نقليه خود و يا شروع به حركت بايستي طوري حركت نمايند كه موجب تغيير ناگهاني جهت يا سرعت ساير وسايط نقليه نگردند.

ماده دوم _ ضمايم كنوانسيون

ضمايم كنوانسيون عبارتند از:

ضميمه شماره 1 _ استثنايات وارده به قبول وسايط نقليه و تريلرها در ترافيك بين المللي

ضميمه شماره 2 _ شماره ثبت وسايط نقليه موتوري و تريلرها در ترافيك بين المللي

ضميمه شماره 3 _ علامت مميزه وسايط نقليه موتوري و تريلرها در ترافيك بين المللي

ضميمه شماره 4 _ علايم شناسايي وسايط نقليه موتوري و تريلرها در ترافيك بين المللي

ضميمه شماره 5 _ شرايط فني وسايط نقليه موتوري و تريلرها.

ضميمه شماره 6 _ گواهينامه رانندگي داخلي

ضميمه شماره 7 _ گواهينامه رانندگي بين المللي

ضمايم فوق الذكر جز لايتجزاي اين كنوانسيون به شمار مي روند.

ماده سوم _ تعهدات طرفهاي متعاهد

1 _ الف _ طرفهاي متعاهد بايستي مقررات عبور و مرور لازم الاجرا در قلمرو خود را با مقررات فصل 2 اين كنوانسيون تطبيق دهند. اگر قوانين مذكور با مقررات فصل 2 به هيچوجه مغايرت نداشته باشد نكات زير بلامانع است

1 _ ذكر آن قسمت از مقررات اين كنوانسيون كه در طرف متعاهد قابل اجرا نخواهد بود در مقررات داخلي ضرورتي ندارد.

2 _ مقررات داخلي

ممكن است شامل موادي باشند كه در فصل 2 اين كنوانسيون پيش بيني نشده باشد.

ب _ مقررات اين بند طرفهاي متعاهد را ملزم به تعيين جريمه براي هر گونه تخلفي از مقررات مذكور در فصل 2 كه در مقررات عبور و مرور داخلي ذكر شده نمي نمايد.

2 _ الف _ طرفهاي متعاهد بايستي در مورد نيازمندي هاي فني وسايل نقليه موتوري و يدك ها قوانين لازم الاجرا در كشور خود را با مفاد مقررات مزبور در ضميمه شماره 5 ذكر نشده اضافه نمود مشروط بر اينكه با وصول ايمني مورد نظر ضميمه مذكور مغايرتي نداشته باشد. همچنين طرفهاي متعاهد بايستي اطمينان حاصل كنند كه وسايل نقليه موتوري و يدك هايي كه در كشورشان به ثبت رسيده هنگاميكه در ترافيك بين المللي قرار دارند مقررات ضميمه شماره 5 رارعايت كرده باشند.

ب _ مفاد اين بند با توجه به مقررات داخلي مربوط به شرايط فني وسايل نقليه خودرو كه در اين كنوانسيون وسايل نقليه موتوري تفاوت دارد هيچ نوع تعهدي براي طرفهاي متعاهد ايجاد نمي نمايد.

3 _ طرفهاي متعاهد با توجه به استثناياتي كه در ضميمه شماره 1 اين كنوانسيون ذكر شده موظفند وسايل نقليه موتوري و يدك هايي كه واجد شرايط مذكور در فصل 3 اين كنوانسيون بوده و رانندگان شرايط فصل 4 را رعايت كرده باشند در كشور خود ( در ترافيك بين المللي ) بپذيرند همچنين موظفند پروانه شناسايي خودرو را كه بر طبق فصل 3 صادر شده مقدمتا به عنوان دليلي كه وسيله نقليه شرايط فصل 3 را رعايت كرده است قبول نمايند.

4 _ چنانچه طرفهاي متعاهد به طور يك جانبه يا بر اساس توافق دو يا

چند جانبه وسايل نقليه موتوري و يدك هايي كه شرايط فصل 3 اين مقاوله نامه را رعايت نكرده اند در كشور خود( در ترافيك بين المللي ) بپذيرند و همچنين گواهينامه رانندگي صادره از ساير كشورها را در غير ازمواردي كه در فصل 4 توضيح داده شده در كشور خود معتبر بدانند اقدامات معموله آنها منطبق با مفاد اين كنوانسيون تلقي خواهد شد.

5 _ طرفهاي متعاهد موظفند دوچرخه و دوچرخه هاي گازي كه شرايط فني مذكور در فصل 4اين كنوانسيون را رعايت كرده و معمولا محل اقامت رانندگان آنها در كشور ديگر عضو كنوانسيون بوده در ترافيك بين المللي در كشور خود بپذيرند. هيچ طرف متعاهد نبايد براي رانندگان دوچرخه يا دوچرخه گازي در ترافيك بين المللي گواهينامه رانندگي را الزامي بداند ولي كشورهايي كه بر طبق بند 2 ماده 54 اين كنوانسيون دوچرخه گازي را در عداد موتور سيكلت اعلام داشته اند مي توانند براي رانندگان دوچرخه گازي در ترافيك بين المللي گواهينامه رانندگي را لازم بدانند.

6 _ طرفهاي متعاهد ملزم مي باشند اطلاعات لازم در مورد اعلام هويت شخصي كه يك وسيله نقليه موتوري و يا يدك متصل به آن به نام او شماره گذاري شده در اختيار دولت عضوي كه تقاضا نموده باشند بگذارند مشروط بر اينكه اين تقاضا حاكي از وقوع سانحه اي براي وسيله نقليه مورد نظر در كشور متقاضي باشد.

7 _ اقدامات يك جانبه طرفهاي متعاهد يا اقدامات آنها بر اساس توافق دو جانبه مبني برايجاد تسهيلاتي در ترافيك بين المللي از طريق ساده كردن امور گمركي و پليس و بهداشت وساير تشريفات مشابه و يا تعيين اينكه ادارات گمركي و پستهاي يك منطقه معين مرزي

همان صلاحيت گمركات ديگر را داشته و در همان ساعات براي انجام امور مفتوح مي باشند با هدف اين كنوانسيون مطابقت دارد.

8 _ حقوق طرفهاي متعاهد در مورد دادن اجازه ورود به وسايط نقليه موتوري و يدك ودوچرخه گازي و دوچرخه و رانندگان و ساير سرنشينان وسايل مذكور در ترافيك بين المللي برطبق مقررات حمل ونقل تجارتي مسافر و بار و مقررات بيمه رانندگان در مقابل خطرات شخص ثالث و مقررات گمركي و به طور كلي ساير مقررات كشور غير از مقررات عبور و مرور محفوظ بوده و مفاد بندهاي 3 و 5 و 7 اين ماده هيچگونه اثري در آن حقوق ندارد.

ماده چهارم _ علايم راهها

طرفهاي متعاهد اين كنوانسيون كه عضويت كنوانسيون علايم راهها را كه در وين با كنوانسيون حاضر در يك روز براي امضا آماده بوده قبول ننموده اند ملزم مي باشند كه

الف _ كليه علايم و چراغهاي راهنمايي راه كه در قلمرو كشورشان نصب گرديده از يك سيستم يكنواخت تشكيل گردد.

ب _ تعداد علايم همنوع بايستي محدود بوده و در محلي نصب گردد كه مفيد باشد.

ج _ علايم خطر بايستي در فواصل كافي از موانع و به نحوي نصب گردند تا رانندگان فرصت كافي براي اجتناب از خطر داشته باشند.

د _ مراتب زير ممنوع مي باشد.

1 _ نصب و الحاق هرگونه علامت غير از علامت راهنمايي به كليه وسايل هدايت و كنترل عبور و مرور _ معذالك چنانچه طرفهاي متعاهد يا واحدهاي تابعه آن نصب تابلوي اطلاعاتي مخصوصي را از طرف يك سازمان غيرانتظامي مجاز بدانند مي توانند اجازه دهند كه علامت مختصه سازمان مذكور روي پايه آن نصب شود مشروط بر آنكه اين عمل درك مفهوم آن

علامت را مشكل نسازد.

2 _ نصب هرگونه تابلو _ آگهي _ علامت كه با كلمه وسايل هدايت و كنترل عبور و مرورموجب اشتباه يا تقليل رويت آنها شده و يا سبب گمراهي رانندگان شود و ايمني عبور و مرور رامختل سازد.

فصل دوم _ مقررات راه ( ماده 5 تا 34 )

ماده پنجم _ وضع علايم

1 _ استفاده كنندگان از راه بايستي فرامين علايم و چراغهاي راهنمايي و خط كشي راه را حتي اگر فرامين مذكور با ساير مقررات عبور و مرور مغاير باشد اجرا نمايند.

2 _ رعايت فرامين كه توسط چراغهاي راهنمايي داده مي شود بايستي بر علايم حق تقدم عبور مقدم باشد.

ماده ششم _ فرامين صادره توسط مأمورين صلاحيتدار

1 _ مأمورين صلاحيتدار هنگام هدايت ترافيك در شب نيز مانند روز بايستي از فاصله دورقابل رويت باشند.

2 _ استفاده كنندگان از راه بايستي فرامين مأمورين صلاحيتداري را كه عهده دار هدايت ترافيك مي باشند دقيقا اطاعت نمايند.

3 _ توصيه مي شود در مقررات داخلي ذكر گردد كه فرامين صادره توسط مأمورين صلاحيتداري كه عهده دار هدايت ترافيك مي باشند بايستي شامل نكات زير باشد:

الف _ بلند كردن دست به طور عمودي مفهوم اين حركت براي كليه استفاده كنندگان از راه به معناي ( توجه توقف ) خواهد بود ولي رانندگاني كه توقفشان ايمني كافي ندارد مستثني هستند بديهي است اين علامت رانندگاني را كه قبلا داخل محوطه تقاطع شده اند ملزم به توقف نمي سازد.

ب _ بلند كردن دست يا دستها به طرفين و به طور افقي مفهوم اين حركت براي كليه استفاده كنندگان از راه كه جهت حركت آنها در امتداد جهت نشان داده شده توسط دست يادستهاي مامور صلاحيتدار نباشد به معناي ايست خواهد بود. مأمور صلاحيتداري كه عهده

دار هدايت ترافيك مي باشد ممكن است پس از دادن اين علامت دست يا دستهاي خود را پايين بياورد اين حركت نيز براي رانندگاني كه در سمت جلو يا عقب مأمور قرار دارند به منزله علامت ايست مي باشد.

ج _ حركت دادن چراغ قرمز دستي اين حركت به طرف هر راننده اي كه نشان داده شود به منزله علامت ايست مي باشد.

4 _ فرامين صادره توسط مأمورين صلاحيتدار هدايت كننده ترافيك بر فرامين علايم و چراغهاي راهنمايي و خط كشي هاي راه و مقررات عبور و مرور مقدم مي باشد.

ماده هفتم _ مقررات عمومي

1_ استفاده كنندگان از راه بايستي از هرگونه اعمالي كه احتمالا موجب ايجاد خطر براي ترافيك يا اشخاص بشود و يا خساراتي به اموال خصوصي و دولتي وارد آورند خودداري نمايند.

2 _ توصيه مي شود در مقررات داخلي ذكر گردد كه استفاده كنندگان از راه نبايستي با انداختن ويا قرار دادن شيي و يا ماده اي در راه و يا با ايجاد هرگونه مانع ترافيك راه را دچار مخاطره سازند.چنانچه استفاده كنندگان از راه قادر نباشند كه از ايجاد مانع يا خطر جلوگيري نمايند بايستي هرچه زودتر در برطرف كردن آن اقدام لازم معمول دارند و اگر فورا نتوانند مانع يا خطر را برطرف نمايند بايستي ساير استفاده كنندگان از راه را از وجود مانع مطلع سازند.

ماده هشتم _ رانندگان

1 _ هر وسيله نقليه مركب بايستي در حركت يك راننده داشته باشد.

2 _ توصيه مي شود در مقررات داخلي ذكر گردد كه كليه حيوانات اهلي كه به صورت گروه ويا انفرادي زين دار يا باركش در حركت هستند (به استثناي مناطق خاصي كه در محل ورود آن علامت گذاري شده

بايستي داراي نگهبان باشند.

3 _ هر راننده بايستي داراي توانايي جسماني و عقلاني لازم بوده و در شرايط عقلاني وجسماني مناسب رانندگي نمايد.

4 _ هر راننده وسيله نقليه خودرو بايستي براي رانندگي داراي اطلاعات و مهارت لازم باشد به هر حال اين مطلب نبايستي مانع تمرين رانندگي نوآموزان بر طبق مقررات داخلي باشد.

5 _ هر راننده اي بايستي هميشه قادر به كنترل وسيله نقليه و يا هدايت حيوانات خود باشد.

ماده نهم _ گله و رمه

توصيه مي شود در مقررات داخلي ذكر گردد كه به استثناي مناطقي كه براي سهولت امرحركت دسته جمعي حيوانات اجازه داده شده گله گاو و رمه گوسفندان بايستي به گروههايي باطول معتدل تقسيم و با فاصله كافي به نحوي كه براي ترافيك ايجاد اختلال ننمايد حركت داده شوند.

ماده دهم _ موقعيت در قسمت سواره رو و راه

1 _ جهت ترافيك در كليه راههاي يك كشور بايستي يكنواخت باشد مگر در صورت لزوم در راههايي كه منحصرا يا اساسا براي ترافيك بين دو كشور مورد استفاده قرار مي گيرد.

2 _ حيواناتي كه در امتداد قسمت سواره رو در حركت هستند بايستي حتي الامكان در حاشيه قسمت سواره رو در جهت ترافيك حركت داده شوند.

3 _ هر راننده بايستي مقررات بند 1 ماده 7 و بند 6 ماده 11 و ساير مقررات اين كنوانسيون رارعايت نموده و تا آنجا كه مقتضيات اجازه دهد وسيله نقليه خود را نزديك به حاشيه سواره رو راه و در جهت ترافيك براند معذالك طرفهاي متعاهد و يا واحدهاي تابعه آنها ممكن است مقررات شديدتري درباره وسايل نقليه باركشي در سواره رو راه وضع نمايند.

4 _ چنانچه راه اداري دو يا سه قسمت سواره رو

باشد هيچ راننده اي نبايد در قسمتي كه درسمت مخالف جهت ترافيك واقع شده وارد شود.

5 _ الف _ در قسمت سواره رو در دو طرفه كه داراي 4 گذرگاه يا بيشتر باشد هيچ راننده اي نبايد در گذرگاههايي كه كاملا در نيمه قسمت سواره رو جهت مخالف ترافيك واقع شده داخل شود.

ب _ در قسمت سواره رو دو طرفه كه داراي 3 گذرگاه باشد هيچ راننده اي نبايد در گذرگاهي كه در حاشيه قسمت سواره رو جهت مخالف ترافيك واقع شده داخل شود.

ماده يازدهم _ سبقت و حركت وسايل نقليه در خطوط راه

1 _ الف _ رانندگان بايستي از سمتي كه مخالف جهت ترافيك است از وسيله نقليه جلويي سبقت بگيرند.

ب _ معذالك اينگونه رانندگان چنانچه مشاهده نمايند راننده جلويي با دادن علامت مصمم است به قسمت سواره رو مخالف جهت ترافيك حركت نمايد و يا وسيله نقليه و يا حيوانات خود را به آن طرف حركت دهد و يا در آن قسمت توقف نمايد بايستي در جهت ترافيك از سمت راست وسيله نقليه جلويي سبقت بگيرد.

2 _ هر راننده بايستي قبل از سبقت با رعايت بند 1 ماده 7 و مقررات ماده 14 اين كنوانسيون مطمئن باشد كه

الف _ هيچ يك از رانندگاني كه در پشت سر او هستند در حال سبقت گرفتن از او نباشند.

ب _ راننده جلويي در همان گذرگاه براي سبقت گرفتن از وسيله نقليه جلويي علامت نداده باشد.

باشد.

ج _ گذرگاهي كه راننده مي خواهد براي سبقت گرفتن داخل آن شود تا فاصله دوري از طرف مقابل خالي از هرگونه وسايل نقليه بوده و تفاوت سرعت بين وسيله نقليه او و وسيله نقليه جلويي براي سبقت كافي باشد تا به

اين ترتيب موجب به خطر انداختن خود و ترافيك سمت مقابل نشده باشد.

د _ به استثناي وقتي كه راننده مي تواند از سمتي كه براي ترافيك سمت مقابل بسته است بدون ايجاد مزاحمت براي ساير استفاده كنندگان از راه با توجه به بند 3 ماده 10 اين مقاوله نامه استفاده نمايد.

3 _ پيرو بند 3 همين ماده سبقت در قسمت هاي سواره رو دو طرفه بخصوص هنگام نزديك شدن به بالاي تپه و در پيچ هايي كه ديد مناسب وجود ندارد ممنوع است مگر اينكه در آن نقاط گذرگاهها با خط كشي طولي متمايز شده باشد و سبقت بايستي به نحوي انجام گيرد كه از گذرگاهي كه براي ترافيك طرف مقابل بسته است تجاوز ننمايد.

4 _ هنگام سبقت گرفتن راننده بايستي از وسيله يا وسايل نقليه اي كه سبقت مي گيرد فاصله كافي داشته باشد.

5 _ الف _ در قسمت هاي سواره رويي كه حداقل دو گذرگاه در يك جهت داشته باشد چنانچه راننده اي بلافاصله يا در فاصله كوتاهي پس از برگشت به موقعيت مذكور در بند 3 ماده 10 اين كنوانسيون مجبور باشد مجددا سبقت گيرد مي تواند به منظور اقدام به سبقت مجدد در گذرگاهي كه قبلا اشغال كرده باقي مانده و به موقعيت مذكور در بند 3 ماده 10 برگشت ننمايد مشروط براينكه براي وسايل نقليه سريعتري كه از عقب به او نزديك مي شوند ايجاد مزاحمت ننمايد.

ب _ معذالك طرفهاي متعاهد يا واحدهاي تابعه آن مجازند كه مقررات اين بند را در مورد رانندگان دوچرخه و چرخ موتوري و موتور سيكلت و وسايل نقليه اي كه به موجب اين كنوانسيون جز وسايل نقليه موتوري نبوده و يا وسايل نقليه اي كه

حداكثر وزن مجاز آن از3500 كيلوگرم تجاوز ننمايد و يا حداكثر سرعت تعيين شده آن از 40 كيلومتر در ساعت متجاوز نباشد به كار نبرند.

6 _ هنگامي كه مقررات بند 5 الف اين ماده قابل اجرا بوده و تراكم ترافيك به نحوي است كه نه تنها وسايل نقليه عرض كامل قسمت سواره رو را در جهتي كه در حركتند اشغال كرده اند بلكه سرعت آنها نيز تابع سرعت وسايل نقليه جلويي مي باشد نكات زير قابل توجه است

الف _ با رعايت مقررات بند 9 اين ماده حركت وسايل نقليه در يك گذرگاه با سرعت بيشتري از وسايل نقليه گذرگاه ديگر طبق مفهوم اين ماده سبقت تلقي نمي شود.

ب _ راننده اي كه در گذرگاه مجاور حاشيه قسمت سواره رو نباشد مي تواند فقط به منظور گردش به چپ يا راست و يا پارك كردن گذرگاه خود را تغيير دهد.

معذالك اين ضرورت در مورد گذرگاهي كه بر طبق مقررات داخلي بر اساس بند 5 ب اين ماده انجام مي شود نبايستي به كار رود.

7 _ هنگام حركت در گذرگاههاي مشروحه در بند 5و6 اين ماده چنانچه گذرگاههاي قسمت سواره رو با خط كشي طولي مشخص شده باشد رانندگان مجاز نمي باشند از خط كشي تجاوز نمايند.

8 _ با توجه به مقررات بند 2 اين ماده و ساير ممنوعيت هايي كه طرفهاي متعاهد و يا واحدهاي تابعه آن ممكن است در مورد سبقت در تقاطع ها و تقاطع هاي هم سطح وضع كرده باشند هيچ راننده وسيله نقليه اي نبايستي در شرايط زير از وسيله نقليه ديگر غير از دوچرخه و چرخ موتوري و موتور سيكلت بدون اطاقك پهلو سبقت بگيرد:

الف _ بلافاصله قبل يا

در داخل يك تقاطع مگر در ميدان و به استثناي موارد زير:

1 _ موردي كه در بند 1 ب اين ماده ذكر شده

2 _ راهي كه در آن سبقت انجام مي گيرد در تقاطع داراي حق تقدم باشد.

3 _ وقتي كه ترافيك در تقاطع به وسيله مأمور و يا چراغ راهنمايي هدايت مي شود.

ب _ بلافاصله قبل از يك تقاطع هم سطح بدون راه بند و يا نيمه راه بند مشروط بر اينكه طرفهاي متعاهد و واحدهاي تابعه آن حق داشته باشند كه اجازه دهند چنين سبقتي در تقاطع هم سطحي كه ترافيك به وسيله چراغ راهنمايي هدايت مي شود و چراغ مذكور علامت آزادي عبور را نشان مي دهد انجام گيرد.

9 _ يك وسيله نقليه نبايستي از وسايل نقليه ديگري كه در حال نزديك شدن به محل عبور عابر پياده بوده و يا بلافاصله قبل از محل مزبور توقف نموده سبقت گيرد، مگر با چنان سرعت كمي كه بتواند به محض مشاهده عابر پياده توقف نمايد. مفاد اين بند مانع از آن نيست كه طرفهاي متعاهد و يا واحدهاي تابعه آن سبقت در يك فاصله معيني از محل عبور عابر پياده را ممنوع سازند، و يا محدوديت هاي بيشتري به راننده وسيله نقليه اي كه بخواهد از وسيله نقليه ديگري كه بلافاصله قبل از محل مزبور توقف نموده سبقت گيرد تحميل نمايد.

10 _ چنانچه راننده اي ملاحظه كند كه وسيله نقليه ديگري قصد دارد از او سبقت گيرد ، به استثناي موردي كه در بند 1 ب ماده 16 اين مقاوله نامه ذكر شده بايستي به حاشيه سواره رو و درجهت عبور خود نزديك شده و از افزايش سرعت خودداري نمايد.

حال اگر به علت كم عرض بودن راه و يا شرايط سواره رو از لحاظ تراكم ترافيك وسايل نقليه اي كه از جهت مقابل مي آيند وسيله نقليه اي آهسته براند و يا وسيله نقليه بزرگي بوده و يا وسيله نقليه اي باشد كه بايد يك سرعت معيني را رعايت نمايد و به علل مذكور نمي توان به راحتي و يا با ايمني از آن سبقت گرفت راننده چنين وسيله نقليه اي بايستي از سرعت خود كاسته و در صورت لزوم هر چه زودتربه كنار برود تا به اين ترتيب به وسايط نقليه ديگر اجازه دهد از او سبقت گيرند.

11 _ الف _ در قسمت سواره رو يك طرفه و يا دو طرفه كه در مناطق مسكوني حداقل داراي دو گذرگاه و خارج از آن سه گذرگاه براي ترافيك هر جهت باشد طرفهاي متعاهد و يا واحدهاي تابعه آنها مي توانند:

1 _ اجازه دهند كه وسايل نقليه داخل يك گذرگاه در جهت عبور خود از وسايل نقليه داخل گذرگاه ديگر سبقت گيرند.

2 _ بند 3 ماده 10 اين مقاوله نامه را غير قابل اجرا بدانند، مشروط بر اينكه محدوديت هاي مناسبي در امكان تغيير گذرگاهها وجود داشته باشد.

ب _ در مورد اشاره شده در بند الف فوق ضمن رعايت مقررات بند 9 اين ماده روشي را كه راننده اتخاذ مي كند نبايستي به معناي سبقت گرفتن مذكور در اين كنوانسيون تلقي نمود.

ماده دوازدهم _ عبور از وسايل نقليه طرف مقابل

1 _ راننده هنگام عبور از وسايل نقليه اي كه از طرف مقابل مي آيند بايستي فاصله كافي دركنار خود باقي گذاشته و در صورت لزوم به حاشيه قسمت سواره رو در جهت حركت خود نزديك

شود. اگر در انجام اين عمل مانع وجود داشته باشد و يا وسيله نقليه ديگري مانع پيشرفت او شود بايستي از سرعت خود كاسته و در صورت لزوم توقف نمايد تا به وسايل نقليه جهت مقابل اجازه عبور دهد.

2 _ در راههاي كوهستاني و يا راههاي شيب دار با خصوصياتي مشابه راههاي كوهستاني كه در آن عبور از وسايل نقليه طرف مقابل غيرممكن و يا مشكل مي باشد راننده اي كه در جهت سرازيري در حركت است بايستي به كنار راه رفته و به راننده اي كه در جهت سربالايي در حركت است اجازه عبور دهد. استثنائا در راههايي كه در كنار آن جايگاههاي (Lay Bys) ترتيب داده شده كه راننده مي تواند با استفاده از آن به كنار راه برود با توجه به سرعت و موقعيت وسايل نقليه چنانچه چنين جايگاهي براي وسيله نقليه اي كه در جهت سربالايي حركت مي كند در پيش باشدو استفاده از آن از عقب زدن يكي از وسايل نقليه جلوگيري كند راننده واقع در جهت سربالايي بايستي با استفاده از آن به راننده واقع در جهت سرازيري اجازه عبور دهد. چنانچه يكي از دووسيله اي كه مي خواهند از يكديگر عبور كنند به منظور امكان عبور مجبور به عقب زدن بشود اين عمل بايستي توسط وسيله اي كه در جهت سرازيري قرار دارد انجام گيرد مگر آنكه به طورآشكار انجام آن توسط راننده واقع در جهت سر بالايي آسانتر باشد. معذالك طرفهاي متعاهد ياواحدهاي تابعه آنها مي توانند براي وسيله نقليه و يا راههاي معيني و يا قسمتهايي از راه قوانين خاصي كه با اين بند تفاوت داشته باشد وضع نمايند.

ماده سيزدهم _ سرعت و فاصله وسايل نقليه

1 _ هر راننده

وسيله نقليه بايستي همواره وسيله نقليه خود را تحت كنترل داشته و بتواند به موقع مراقبت لازم نموده و هميشه قادر به انجام مانورهاي لازم باشد و نيز هنگام تعديل سرعت بايستي به جميع مقتضيات مخصوصا وضع زمين و موقعيت و مشخصات راه و شرايط وسيله نقليه و محموله آن و همچنين شرايط جوي و تراكم ترافيك توجه دايمي داشته باشد تا در موقع لزوم بتواند وسيله نقليه خود را در ميدان ديد جلوي خود بدون ايجاد هيچ اشكالي متوقف سازد.

در صورتي كه مقتضيات ايجاب نمايد راننده بايستي از سرعت خود كاسته و در صورت لزوم توقف نمايد به خصوص در مواقعي كه ديد كافي وجود نداشته باشد.

2 _ هيچ راننده اي نبايستي بدون دليل با آهسته راندن غيرعادي خود مانع پيشروي سايروسايل نقليه بشود.

3 _ راننده وسيله نقليه اي كه در عقب وسيله نقليه ديگر حركت مي كند بايستي وسيله نقليه خود را در فاصله كافي از وسيله نقليه جلويي براند تا در صورتي كه وسيله نقليه خود را در فاصله كافي از وسيله نقليه جلويي براند تا در صورتي كه وسيله نقليه جلويي ناگهان سرعت خود را كم ويا توقف نمايد از تصادم جلوگيري شود.

4 _ براي تسهيل در سبقت در خارج از مناطق مسكوني وسايل نقليه با وسايل نقليه مركبي كه حداكثر وزن مجاز آنها بيش از 3500 كيلوگرم بوده و يا طول كلي آنها بيش از 10 متر باشد بايستي چنان فاصله اي با وسايل نقليه جلويي داشته باشند كه اگر وسايل نقليه ديگر از آنها سبقت بگيرند بتوانند بدون هيچگونه خطري داخل آن فاصله بشوند. به استثناي مواقعي كه خود در حين و يا آماده براي سبقت گرفتن

مي باشند. بديهي است اين مقررات در موارد تراكم ترافيك و يا مواردي كه سبقت گرفتن ممنوع است قابل اجرا نيست به علاوه

الف _ مقامات صلاحيتدار مي توانند كاروان هاي معيني از وسايل نقليه جلويي داشته باشندكه اگر وسايل نقليه ديگر از آنها سبقت بگيرند بتوانند آن را از اين مقررات معاف دارند و يا درراههايي كه دو گذرگاه براي ترافيك در يك جهت اختصاص داده شده غيرقابل اجرا بدانند.

ب _ طرفهاي متعاهد و واحدهاي تابعه آنها مي توانند ارقام ديگري غير از آنچه در اين بند درمورد خصوصيات وسيله نقليه مورد نظر قيد شده تعيين نمايد.

5 _ اين كنوانسيون مانع از آن نيست كه طرفهاي متعاهد و واحدهاي تابعه آنها سرعت را به طور كلي و يا محلي براي تمام و يا دسته معيني از وسايل نقليه محدود نمايند و يا اينكه حداكثرو اكثر سرعت و يا به تنهايي حداكثر و يا حداقل سرعت را در راه و يا در نوع معيني از راهها تعيين نمايند و يا اينكه حداقل فواصل را به علت وجود طبقه معيني از وسايل نقليه كه به خصوص به علت وزن و يا محموله آنها خطرات خاصي را به وجود مي آورند تعيين نمايند.

ماده چهاردهم _ مقررات كلي گردش وسايط نقليه

1 _ هر راننده بخواهد در خطي كه وسايل نقليه پارك كرده اند داخل و يا از آن خارج شود و يااينكه بخواهد در قسمت سواره رو به طرف چپ و يا راست برود و يا اينكه به منظور ورود به يك راه و يا محل ديگري كه در كنار راه واقع شده به چپ و يا به راست گردش كند بايستي عمليات مذكور را با توجه به

سرعت و جهت و موقعيت وسايل نقليه اي كه در جلو و عقب او حركت مي كنند و يا از جهت مقابل در حال عبور از او مي باشند بدون ايجاد هيچ گونه خطري انجام دهد.

2 _ هر راننده اي بخواهد با دور زدن مسير خود را عوض نمايد و يا اينكه بخواهد به عقب براند بايستي ابتدا اطمينان حاصل كند كه با انجام عمليات مذكور خطر و يا مانعي براي استفاده كنندگان از راه به وجود نخواهد آورد.

3 _ قبل از دور زدن و يا گردش به سمت چپ يا راست راننده بايستي با اهرم جهت نما و ياچراغهاي راهنماي وسيله نقليه تصميم خود را به طور وضوح و كافي اعلام دارد و با نبودن اين وسايل براي علامت دادن از دست خود استفاده نمايد. اخطاري كه توسط اهرم جهت نما و ياچراغهاي راهنمايي وسيله نقليه داده مي شود بايستي تا خاتمه عمليات ادامه داشته باشد.

ماده پانزدهم _ مقررات اختصاصي براي وسايل نقليه عمومي

توصيه مي شود در مقررات داخلي ذكر گردد كه در مناطق مسكوني به منظور ايجاد تسهيلات در عبور و مرور وسايل نقليه عمومي رانندگان ساير وسايل نقليه بايستي با توجه به مقررات بند 1 ماده 17 اين كنوانسيون از سرعت خود كاسته و در صورت لزوم توقف نمايند تا وسايل نقليه عمومي از ايستگاه خارج و يا دور شوند. وضع چنين مقرراتي توسط طرفهاي متعاهد وواحدهاي تابعه آنها به هيچ وجه مانع از آن نخواهد بود كه رانندگان وسايل نقليه عمومي وظايف خود را در مورد استفاده از اهرم جهت نما و يا احتياطات لازم براي احتراز از خطر و تصادف رعايت ننمايند.

ماده شانزدهم _ تغيير جهت

1 _ راننده بايستي قبل از گردش به راست و يا

چپ براي ورود به راه يا محل ديگري كه دركنار راه قرار دارد با رعايت بند 1 ماده 7 و ماده 14 اين مقاوله نامه به نكات زير توجه نمايد:

(الف اگر بخواهد به سمتي كه در جهت عبور خود مي باشد گردش نمايد بايستي خود راهرچه بيشتر به حاشيه قسمت سواره رو جهت عبور نزديك كرده و تا آنجا كه ممكن است دايره گردش خود را تنگ تر نمايد.

(ب اگر بخواهد به طرف ديگر كه مخالف جهت عبور است گردش كند به شرط رعايت سايرمقرراتي كه طرفهاي متعاهد و واحدهاي تابعه آنها به آنها براي دوچرخه و چرخ موتوري وضع كرده اند اگر قسمت سواره رو دوطرفه باشد بايستي حتي الامكان خود را به خط وسط نزديك كند و اگر يك طرفه باشد بايستي خود را به حاشيه قسمت سواره رو جهت مخالف عبور نزديك نمايد و اگر بخواهد وارد يك راه دوطرفه ديگري بشد بايد طوري عمل نمايد كه در سواره رو جهت موافق عبور آن راه قرار گيرد.

2 _ راننده بايستي هنگام تغيير جهت با رعايت مقررات ماده 21 اين مقاوله نامه در موردعابرين پياده به وسايل نقليه جهت مخالف اجازه دهد در قسمت سواره رويي كه مي خواهد ترك كند عبور نمايد و نيز به دوچرخه و چرخ موتوري كه در محل مخصوص خود در حركت بوده و سواره روي راهي را كه مي خواهد داخل شود قطع مي نمايند اجازه عبور دهد.

ماده هفدهم _ تقليل سرعت

1 _ هيچ راننده اي نبايستي به طور ناگهاني ترمز كند مگر آنكه چنين عملي بنا به دلايل ايمني ضروري باشد.

2 _ هر راننده اي كه تصميم بگيرد سرعت خود را تا حد قابل توجهي كاهش

دهد، به استثناي هنگامي كه كم كردن سرعت در برابر يك خطر قريب الوقوع بوده و يا در مواردي كه اطمينان حاصل كند وسيله ديگري در عقب سر او نيست و يا اگر باشد در فاصله دوري قرار دارد بايستي ابتدا مطمين شود كه تقليل سرعت او خطر و يا ناراحتي بي جهت براي ساير رانندگان به وجود نياورده و ضمنا تصميم خود را به طور وضوح و به موقع با دادن علامت مخصوص به وسيله دست اعلام دارد.

معذالك اين مقررات در مواردي كه تقليل سرعت به وسيله چراغهاي ترمز مذكور در بند 31متمم شماره 5 اين مقاوله نامه اعلام گرديده ضرورتي ندارد.

ماده هجدهم _ تقاطع ها و ضوابط رعايت حق تقدم عبور

1 _ هر راننده اي كه به محل تقاطع نزديك شود بايستي احتياطات لازم متناسب با شرايط محل به عمل آورد. مخصوصا سرعت او بايستي به ميزاني باشد كه در صورت لزوم بتواند توقف نموده و به وسايل نقليه اي كه حق تقدم دارند اجازه عبور دهد.

2 _ راننده اي كه بخواهد از يك راه كم تردد يا خاكي (راه فرعي وارد راه ديگري غير از اين دونوع بشود بايستي به وسيله نقليه اي كه در راه اصلي و يا غير خاكي حركت مي كند تقدم عبوربدهد.

اصطلاحات ( كم تردد ) و (راه خاكي ( راه فرعي ) بايستي از نظر اين ماده در مقررات داخلي تعريف شود.

3 _ راننده اي كه از محل واقع در كنار راه وارد به راه مي شود بايستي به رانندگاني كه در آن راه در حال حركت هستند تقدم عبور دهد.

4 _ با رعايت مقررات بند 7 اين ماده

(الف در كشورهايي كه در سمت راست رانندگي مي كنند

رانندگان در تقاطع هايي غير از آنچه در بند 2 اين ماده و بندهاي 2 و 4 ماده 25 اين كنوانسيون ذكر شده بايستي به وسايل نقليه اي كه از سمت آنها نزديك مي شوند تقدم عبور بدهند.

(ب در سرزمين طرفهاي متعاهد و واحدهاي تابعه آنها كه در قلمرو آنها رانندگي در سمت چپ انجام مي شود مجازند در تقاطع ها بنا به تشخيص خود به هر طرفي كه مايل باشند تقدم عبور بدهند.

5 _ راننده نبايستي وارد تقاطعي شود كه احتمالا تراكم ترافيك در داخل تقاطع او را مجبور به توقف نمايد كه به اين وسيله مانع عبور ترافيك متقاطع شود.

حتي اگر چراغ راهنمايي هم اجازه عبور داده باشد.

6 _ در تقاطع هايي كه ترافيك توسط چراغهاي راهنمايي هدايت مي شود راننده اي كه واردتقاطع شده مي تواند بدون آنكه منتظر آزاد شدن راه شود به راه خود ادامه داده و از تقاطع عبورنمايد. مشروط بر اينكه اين عمل او مانع عبور وسايل نقليه ديگري كه در جهت راه آزاد حركت مي كنند نشود.

7 _ در تقاطع هاي راه با راه آهن تقدم عبور با وسايل نقليه ريلي مي باشند.

ماده نوزدهم _ گذرگاههاي هم سطح

استفاده كنندگان از راه بايستي هنگام نزديك شدن عبور از گذرگاههاي هم سطح دقت بيشتري به عمل آورند. مخصوصا:

(الف رانندگان بايستي با سرعت مناسب برانند.

(ب رانندگان ضمن اطاعت از فرمان ايست چراغ راهنمايي و يا آژير نبايستي به گذرگاههاي هم سطح راهي كه توسط راه بند و يا نيمه راه بند بسته شده و يا در حال بسته شدن مي باشد واردشوند.

(ج اگر يك گذرگاهي داراي راه بند و يا نيمه راه بند و يا چراغ راهنمايي نباشد هيچ وسيله نقليه اي نبايد از آن عبور

كند مگر آنكه اطمينان حاصل كند هيچ نوع وسيله ريلي در حال نزديك شدن نمي باشد.

(د) هيچ وسيله نقليه اي نبايستي هنگام عبور از گذرگاههاي هم سطح درنگ كند و چنانچه وسيله نقليه اي مجبور به توقف شود راننده آن بايستي كوشش نمايد وسيله نقليه را از روي خط خارج سازد در غير اين صورت لازم است فورا به هر وسيله اي كه ممكن باشد وسايل نقليه ريلي را قبل از وقوع هر سانحه اي از خطر آگاه سازد.

ماده بيستم _ مقررات مربوط به عابرين پياده

1 _ طرفهاي متعاهد و يا واحدهاي تابعه آنها مي توانند مقررات اين ماده را اجرا نمايند مگردر مواردي كه عبور عابرين پياده در قسمت سواره رو راه ايجاد خطر نموده و يا مانع عبور وسايل نقليه باشد.

2 _ اگر در كنار راه پياده رو يا حاشيه اي براي عابرين پياده وجود داشته باشد عابرين ملزم به استفاده از آن خواهند بود مگر در موارد زير و با قيد احتياط لازم

(الف عابرين پياده اي كه اشيا حجيمي را با خود مي كشند و يا حمل مي نمايند چنانچه درپياده رو موجب ناراحتي شديد ساير عابرين بشوند مي توانند از قسمت سواره رو استفاده نمايند.

(ب عابرين پياده اي كه به صورت گروه توسط يك شخص راهنمايي مي شوند و يا به صورت دسته جمعي حركت مي كنند مي توانند از قسمت سواره رو استفاده نمايند.

3 _ اگر استفاده از پياده رو يا كنار راه امكان نداشته و يا پياده رويي وجود نداشته باشد عابرين پياده مي توانند در قسمت سواره رو عبور نمايند و اگر راه دوچرخه رو وجود داشته و تراكم ترافيك نيز اجازه دهد عابرين پياده مي توانند بدون آنكه مانعي براي ترافيك دوچرخه و يا چرخ موتوري ايجاد نمايند از راه مذكور استفاده نمايند.

4

_ عابرين پياده كه طبق بند 2 و 3 اين ماده از قسمت سواره رو راه استفاده مي كنند بايستي حتي المقدور در نزديكي حاشيه سواره رو عبور نمايند.

5 _ توصيه مي شود كه در مقررات داخلي توضيحات زير ذكر گردد:

عابريني كه از قسمت سواره رو راه استفاده مي كنند بايستي در جهت مخالف ترافيك عبوركنند مگر در مواردي كه چنين عملي براي آنها ايجاد خطر نمايد.

معذالك اشخاصي كه يك دوچرخه و يا چرخ موتوري و يا موتور سيكلتي را بدون استفاده از آن به صورت يدك با خود حمل مي نمايند و نيز عابرين پياده اي كه به صورت گروه با هدايت يك نفر عبور و يا حركت دسته جمعي تشكيل مي دهند در تمام موارد بايستي در جهت موافق ترافيك حركت نمايند. عابرين پياده به استثناي موقعي كه به صورت دسته جمعي از قسمت سواره رو راه استفاده مي كنند بايستي در هنگام شب يا وقتي كه رويت آنها به خوبي ميسر نيست و همچنين هنگام روز با توجه به تراكم ترافيك هر جا كه ممكن باشد در رديفهاي يك نفري عبورنمايند.

6 _ (الف عابرين پياده كه مي خواهند از عرض راه عبور نمايند نبايستي بدون احتياط واردقسمت سواره رو شوند بلكه بايستي از نزديكترين محل عبور عابرين پياده استفاده نمايند.

(ب به منظور عبور از عرض راه محلي كه داراي تابلوهاي عبور عابر پياده بوده و يا به وسيله خط كشي مشخص شده

(1) اگر محل عبور داراي چراغ راهنمايي براي عابرين پياده باشد بايستي از فرامين چراغ راهنمايي اطاعت كنند.

(2) اگر محل عبور عابر پياده داراي چراغ راهنمايي نباشد ولي ترافيك وسايل نقليه توسط چراغ راهنمايي و يا مأمورين راهنمايي هدايت شود و چراغ و مأمور راهنمايي به وسايط نقليه علامت

عبور بدهند عابرين پياده در صورتي كه ورودشان به قسمت سواره رو موجب تغيير سرعت و يا جهت وسايط نقليه شود نبايستي به قسمت سواره رو وارد شوند.

(3) عابرين پياده نبايستي در ساير محلهاي عبور عابر پياده بدون در نظرگرفتن فاصله وسرعت وسايل نقليه اي در حال نزديك شدن هستند وارد قسمت سواره رو شوند.

(ج عابرين پياده نبايستي براي عبور از عرض راه در محل هايي غير از محل هاي عبور عابرپياده كه داراي تابلو بوده و يا به وسيله خط كشي مشخص شده وارد قسمت سواره رو شوند مگراينكه اطمينان حاصل نمايند كه با اين عمل مانع ترافيك وسايط نقليه نخواهند شد.

(د) عابرين پياده كه به منظور عبور از عرض راه وارد قسمت سواره رو مي شوند نبايستي راه طولاني غير لازمي را طي نموده و بدون ضرورت درنگ و يا در قسمت سواره رو توقف نمايند.

(7) معذالك طرفهاي متعاهد و يا واحدهاي تابعه آنها مي توانند مقررات سخت تري براي عبور عابرين پياده از عرض قسمت سواره رو وضع نمايند.

ماده بيست و يكم _ طرز رفتار رانندگان نسبت به عابرين پياده

1 _ با رعايت بند 1 ماده 7 و بند 9 ماده 11 و بند 1 ماده 13 اين كنوانسيون چنانچه درقسمت سواره رو راه براي عبور عابرين پياده از عرض راه محلي وجود داشته باشد كه داراي تابلوبوده و يا به وسيله خط كشي مشخص شده باشد:

(الف اگر ترافيك وسايل نقليه در آن محل با چراغ راهنما و يا توسط مأمورين راهنمايي هدايت شود رانندگاني كه فرمان حركت دريافت مي دارند بايستي نزديك محل عبور عابر پياده توقف نمايند و وقتي كه فرمان ايست دريافت مي دارند نبايستي مانع عبور عابريني كه طبق ماده 20 اين مقاوله

نامه وارد محل عبور عابر پياده شده و يا در حال عبور هستند بشوند. رانندگاني كه با گردش به چپ و يا راست وارد راه ديگري مي شوند و در مدخل آن راه محل عبور عابر پياده وجود دارد بايستي با كم كردن سرعت و در صورت لزوم با توقف به عابريني كه طبق بند 6 ماده 20 اين مقاوله نامه قبلا وارد محل مزبور شده و يا در حال ورود به آن مي باشند تقدم عبوربدهند.

(ب اگر ترافيك وسايط نقليه در آن محل با چراغ راهنما و يا توسط مأمورين راهنمايي هدايت نشود رانندگان بايستي با چنان سرعت كمي برانند كه براي عابرين پياده كه در حال ورودبه محل عبور عابر پياده و يا در حال عبور از آن مي باشند خطري به وجود نياورند و در صورت لزوم با توقف خود به عابرين پياده اجازه عبور دهند.

2 _ رانندگاني كه تصميم دارند در جهت موافق حركت ترافيك از وسايط نقليه عمومي كه درايستگاه توقف نموده سبقت بگيرند بايستي از سرعت خود كاسته و يا در صورت لزوم توقف نمايند تا عابرين پياده بتوانند به وسيله نقليه عمومي سوار شده و يا از آن پياده شوند.

3 _ مقررات اين ماده مانع از آن نيست كه كشورهاي متعهد و يا واحدهاي تابعه آنها لازم بدانند كه رانندگان وسايط نقليه در تمام مواردي كه عابرين پياده طبق ماده 20 اين كنوانسيون درحال ورود به محل عبور عابر پياده (محلي كه داراي تابلو بوده و يا وسيله خط كشي مشخص شده باشد) و يا حال استفاده از آن مي باشند توقف نمايند. رانندگان مانع عبور عابريني كه درمحل تقاطع يا نزديك به آن

وارد قسمت سواره رو شده اند نشوند حتي اگر محل عبور داراي تابلوي عبور نبوده و يا به وسيله خط كشي هم مشخص نشده باشد.

ماده بيست و دوم _ جان پناه هاي وسط خيابان

با رعايت ماده 10 اين كنوانسيون هر راننده اي مي تواند از سمت چپ و يا راست جان پناه وتير برق و يا وسايلي كه در وسط قسمت سواره رو قرار دارد عبور نمايد مگر در موارد زير:

(الف وقتي كه جهت عبور از كنار جان پناه و يا تير برق و يا ساير وسايل به وسيله علامتي مشخص شده باشد.

(ب وقتي كه جان پناه و يا تير برق و يا ساير وسايل در وسط يك راه دوطرفه واقع شده كه راننده بايستي از سمتي كه در جهت موافق حركت ترافيك باشد عبور نمايد.

ماده بيست و سوم _ ايستادن و توقف

1 _ در خارج از مناطق مسكوني وسايط نقليه و حيوانات بايستي تا آنجا كه ممكن است خارج از قسمت سواره رو راه ايستاده يا توقف نمايند و نيز به استثناي مواردي كه مقررات داخلي اجازه داده نبايستي در محل عبور دوچرخه و پياده رو و محلهاي مخصوص عبور عابر پياده توقف نمايند.

2 _ (الف حيوانات و وسايط نقليه اي كه در قسمت سواره رو راه ايستاده يا توقف مي نمايندبايستي حتي الامكان در نزديكي حاشيه قسمت سواره رو توقف نمايند. يك راننده نبايستي وسيله نقليه خود را در قسمت سواره رو راه متوقف سازد مگر در سمتي كه موافق جهت حركت ترافيك باشد.معذالك چنانچه وجود راه آهن مانع ايستادن يا توقف در جهت موافق حركت ترافيك باشد مي توان اجازه داد كه وسيله نقليه خود را در سمت ديگر متوقف سازد. به علاوه طرفهاي

متعاهد و يا واحدهاي تابعه آنها مي توانند:

(1) در شرايط معيني از ممنوع نمودن ايستادن يا توقف در يك طرف و يا طرف ديگر راه خودداري نمايند مثلا در مواردي كه ايستادن در جهت موافق حركت ترافيك به وسيله تابلوهاي راهنمايي ممنوع مي شود.

(2) در راههاي يك طرفه ايستادن و توقف را به جاي سمتي كه در جهت موافق حركت ترافيك است در طرف ديگر و يا در هر دو طرف مجاز سازند.

(3) ايستادن و يا توقف در وسط قسمت سواره رويي كه علامت گذاري شده اجازه دهند.

(ب وسايط نقليه غير از دوچرخه و يا دوچرخه گازي و يا موتور سيكلت بدون اطاقك پهلو نبايستي به طور دوبله در قسمت سواره رو راه ايست و يا توقف نمايند مگر در مواردي كه مقررات داخلي آن را مستثني كرده باشد. ايستادن و يا توقف وسايط نقليه بايستي به موازات حاشيه قسمت سواره رو باشد مگر آنكه وضع خيابان بندي آن منطقه نحوه ديگري را اجازه دهد.

3 _ (الف ايستادن يا توقف وسايط نقليه در موارد زير ممنوع است

(1) محل عبور عابر پياده محل عبور دوچرخه ها و تقاطع هاي هم سطح

(2) روي ريل خط راه آهن و يا خط ترامواي و يا نزديك به اين قبيل خطوط كه مانع حركت ترامواي و يا قطارها شود و همچنين با توجه به امكانات طرفهاي متعاهد و واحدهاي تابعه آنهاكه مي توانند نحوه ديگري براي پياده روها و محل عبور دوچرخه اتخاذ نمايند.

(ب ايستادن يا توقف وسايط نقليه در نقاطي كه ايجاد خطر مي نمايند به خصوص در مواردزير ممنوع است

(1) زير پل ها و داخل تونل ها مگر آنكه مخصوصا علامت گذاري شده باشد.

(2) نزديك به

انتهاي سربالايي راه و در پيچ هايي كه وسايط نقليه مي خواهند با سرعت تعيين شده و با ايمني كامل سبقت بگيرند ديد كافي وجود نداشته باشد.

(3) در قسمت سواره رو راهي كنار خط كشي طولي در مواردي غير از سربالايي و پيچ كه فاصله بين وسيله نقليه و خط كشي كمتر از 3 متر بوده و خط كشي طولي به نحوي است كه عبور وسايط نقليه از آن مجاز نمي باشد.

(ج توقف وسايط نقليه در قسمت سواره رو راه بايستي در موارد زير ممنوع شود:

(1) در نزديكي تقاطع هم سطح و تقاطع ها و ايستگاههاي اتوبوس و اتوبوس برقي و وسايل ريلي در فاصله اي كه در مقررات داخلي ذكر شده

(2) در جلوي مدخل گاراژها.

(3) در نقاطي كه توقف وسيله نقليه مانع دسترسي به وسيله نقليه ديگري كه صحيحا توقف نموده شده و يا اين كه مانع خروج وسيله نقليه ديگري از محل توقف بشود.

(4) در سواره رو وسطي راههايي كه داراي سه قسمت سواره رو مي باشند و همچنين خارج مناطق مسكوني در قسمت سواره رو راه هايي كه حق تقدم دارند و اين حق تقدم با علايم راهنمايي نشان داده شده است

(5) در نقاطي كه توقف وسايل نقليه مانع ديد علايم و چراغهاي راهنمايي بشود.

4 _ يك راننده نبايستي وسيله نقليه و يا حيوانات خود را ترك كند مگر اينكه احتياطات لازم براي جلوگيري از سوانح به عمل آورده و در مورد وسايل نقليه موتوري بايستي از استفاده غيرمجاز آن جلوگيري نمايد.

5 _ توصيه مي شود كه در مقررات داخلي توضيحات زير ذكر گردد:

هرگونه وسيله نقليه موتوري به استثناي دوچرخه گازي و موتور سيكلت بدون اطلاقك پهلوو نيز هرگونه يدك متصل و يا منفصل كه

خارج از يك منطقه مسكوني در قسمت سواره رو راه متوقف مي باشد بايستي در مورد زير به رانندگاني كه در حال نزديك شدن به او هستند با نصب يك علامت مناسب در فاصله كافي و در بهترين نقطه راه پيش از وقت اخطار نمايد:

(الف چنانچه وسيله نقليه هنگام شب در قسمت سواره رو راه در اوضاع و احوالي ايستاده باشد كه ساير رانندگان نتوانند از چنين مانعي آگاه شوند.

(ب اگر راننده در محلي كه ايستادن ممنوع است ناچار به متوقف نمودن وسيله نقليه خودشده باشد.

6 _ اين ماده مانع از آن نيست كه كشورهاي متعهد و واحدهاي تابعه آنها ممنوعيت هاي ديگري را در مورد ايستادن و توقف وضع نمايند.

ماده بيست و چهارم _ باز كردن در

باز كردن و باز گذاردن در و يا پياده شدن از وسايل نقليه بدون اطمينان از اينكه خطري براي ساير استفاده كنندگان از راه به وجود نخواهد آورد بايستي ممنوع شود.

ماده بيست و پنجم _ شاهراه ها و راه هاي مشابه آن

1 _ در شاهراهها و چنانچه در مقررات داخلي ذكر شده باشد در راههاي خاصي كه به يك شاهراه وارد و يا از آن منشعب مي شود بايستي نكات زير مراعات گردد:

(الف استفاده از راه براي عابرين پياده حيوانات دوچرخه و چرخ گازي چنانچه جز موتورسيكلت به حساب آمده باشد و كليه وسايل نقليه غير موتوري و يدك هاي آن و وسايل نقليه موتوري و يا يدك هايي كه سرعت آنها (سرعتي كه كارخانه سازنده تعيين كرده در راه مسطح كمتر از حد تعيين شده در مقررات داخلي براي شاهراهها باشد بايستي ممنوع گردد.

(ب موارد زير بايستي

براي رانندگان ممنوع گردد:

(1) ايستادن و توقف وسايل نقلييه خارج از محلهايي كه براي اين منظور علامت گذاري شده اگر به وسيله نقليه اي مجبور به توقف شود راننده بايستي كوشش كند وسيله نقليه را از قسمت سواره رو خارج نمايد و اگر نتواند چنين عملي انجام دهد بايستي فورا و در فاصله كافي ساير رانندگان را به وسيله علامت از وجود وسيله نقليه در آن محل مطلع نمايد.

(2) دور زدن و به عقب راندن و عبور از روي باند جداكننده مركزي شامل گذرگاههاي عرضي كه دو قسمت سواره رو را به هم متصل مي سازد.

2 _ رانندگان بايد نكات زير را در شاهراهها رعايت نمايند:

(الف اگر از راهي كه داراي خط سرعت نبوده وارد شاهراه مي شوند به وسايل نقليه داخل شاهراه تقدم عبور بدهند.

(ب اگر داراي خط سرعت باشد از آن استفاده نموده و هنگام ورود به شاهراه بند 1 و 3 ماده 14 اين مقاوله نامه را رعايت نمايند.

3 _ راننده اي كه در حال خروج از شاهراه مي باشد بايستي به موقع داخل گذرگاه مناسب براي خروج از شاهراه شده و چنانچه خط سرعت وجود داشته باشد هر چه زودتر به آن وارد شود.

4 _ به منظور رعايت بند 1 و 2 و 3 اين ماده ساير راه هايي كه براي ترافيك وسايل نقليه موتوري در نظر گرفته شده و داراي چنين علامتي بوده و از دسترس مستغلات و املاك اطراف راه خارج مي باشند بايستي شاهراه تلقي شوند.

ماده بيست و ششم _ مقررات خاص براي حركت دسته جمعي افراد عليل

1 _ عبور وسايط نقليه از وسط صفوف افراد نظامي و رديف هاي محصلين مدارس كه توسط يك نفر راهنمايي

مي شوند و ساير دستجاتي كه به طور دسته جمعي حركت مي كنند ممنوع است

2 _ اشخاص عليل كه در صندلي هاي مخصوص توسط خود و يا وسيله ديگران حركت مي كنند مي توانند از پياده روها و يا حاشيه مناسب راه استفاده نمايند.

ماده بيست و هفتم _ مقررات مخصوص براي دوچرخه سواران و رانندگان چرخهاي گازي و موتور سيكلت

1 _ عليرغم بند 3 ماده 10 اين كنوانسيون طرفهاي متعاهد و يا واحدهاي تابعه آنها مي توانند اجازه دهند دوچرخه سواران به تعداد 2 و يا بيشتر پهلو به پهلو حركت كنند.

2 _ دوچرخه سواران نبايستي بدون در دست گرفتن فرمان دوچرخه و يا حداقل يك طرف آن دوچرخه را برانند و يا اجازه دهند كه توسط وسيله نقليه ديگري كشيده شوند و نيز بايستي اشيايي كه مانع راندن آنها بشود و يا خطري براي ساير رانندگان به وجود آورد با خود حمل يا به دنبال كشيده و يا به جلو فشار دهند.

همين مقررات در مورد رانندگان چرخ گازي و موتور سيكلت لازم الاجرا است

مضافا آنكه رانندگان چرخ گازي و موتور سيكلت بايستي فرمان را نيز با هر دو دست نگهدارند به استثناي هنگامي كه به منظور مانور مذكور در بند 3 ماده 14 اين كنوانسيون با دست علامت مي دهند.

3 _ حمل مسافر توسط دوچرخه سوار و رانندگان چرخ گازي ممنوع است معذالك طرفهاي متعاهد و يا واحدهاي تابعه آنها مي توانند نسبت به اين مقررات استثنائاتي قايل شوند. مثلا حمل مسافر در مواردي كه وسايل نقليه داراي زين و يا زينهاي اضافي باشند. موتور سيكلت سواران اجازه ندارند مسافر حمل كنند مگر آنكه اطاقك پهلو داشته و يا زين

اضافي در عقب راننده وجود داشته باشد.

4 _ در نقاطي كه محل عبور دوچرخه وجود داشته باشد طرفهاي متعاهد و يا واحدهاي تابعه آنها مي توانند دوچرخه سواران را از استفاده از بقيه قسمت سواره رو ممنوع سازند. در همين شرايط و چنانچه صلاح بدانند مي توانند به رانندگان چرخ گازي نيز اجازه دهند كه از راه دوچرخه رو استفاده نموده و استفاده از بقيه سواره رو راه را براي آنها ممنوع سازند.

ماده بيست و هشتم _ اخطار سمعي و بصري (چراغ زدن

1 _ وسايل اخطار سمعي (بوق ) مي توان در موارد زير استفاده نمود:

(الف اخطار به منظور اجتناب از يك سانحه

(ب در خارج مناطق مسكوني به منزله اخطار به راننده اي كه در نظر است از او سبقت گرفته شود. صدايي كه از وسايل اخطار سمعي (بوق ) به وجود مي آيد نبايستي بيش از حد لازم و به طور ممتد ادامه داشته باشد.

2 _ رانندگان وسايل نقليه موتوري مي توانند طبق بند 5 ماده 33 اين كنوانسيون در ساعات شب به جاي اخطار سمعي به وسيله چراغ زدن اخطار بصري دهند. در ساعات روز نيز ممكن است براي منظوري كه در بند 1 (ب اين ماده ذكر شده از اخطار بصري در صورتي كه مناسب تر باشد استفاده نمايند.

3 _ طرفهاي متعاهد و يا واحدهاي تابعه آنها مي توانند در مناطق مسكوني نيز استفاده ازاخطار بصري را براي منظوري كه در بند 1 (ب اين ماده ذكر شده اجازه دهند.

ماده بيست و نهم _ وسايل نقليه ريلي

1 _ در نقاطي كه راه آهن از قسمت سواره رو راه مي گذرد وسايل نقليه بايستي هنگام نزديك شدن ترامواي و يا

وسيله نقليه ريلي هر چه زودتر از خط آهن فاصله گرفته و اجازه دهند كه وسيله نقليه ريلي عبور نمايند.

2 _ طرفهاي متعاهد و يا واحدهاي تابعه آنها مي توانند براي وسايل نقليه ريلي در راه و براي عبور يا سبقت گرفتن اين قبيل وسايل نقليه مقررات خاص ديگري را علاوه بر آنچه در اين فصل ذكر شده در نظر بگيرند. و نيز مي توانند از قبول مقرراتي كه با مقررات بند 7 ماده 18 اين كنوانسيون مغايرت دارد خودداري نمايند.

ماده سي ام _ بارگيري وسايط نقليه

1 _ چنانچه براي يك وسيله نقليه حداكثر وزن مجاز تعيين شده باشد وزن بارگيري شده وسيله نقليه هرگز نبايستي از حداكثر وزن مجاز تجاوز نمايد.

2 _ بارگيري وسايط نقليه بايستي به ترتيبي باشد كه از خطرات زير جلوگيري به عمل آيد:

(الف ايجاد خطر براي اشخاص و يا وارد آوردن خسارت به اموال خصوصي و دولتي به خصوص از طريق كشيده شدن بار روي راه و يا افتادن بار از روي وسيله نقليه

(ب مانع ديد راننده شده و باعث عدم ثبات وسيله نقليه و راندن آن شود.

(ج توليد سر و صدا و گرد و خاك و يا ايجاد هرگونه مزاحمت ديگري كه مي توان از آن اجتناب نمود.

(د) پوشاندن چراغها و چراغهاي ترمز و چراغهاي راهنمايي و آلات منعكس كننده نور وپلاك نمره وسيله نقليه و علامت مميزه كشوري كه طبق اين كنوانسيون و يا مقررات داخلي وسيله نقليه در آن كشور به ثبت رسيده و يا جلوگيري از ديد علايمي كه راننده بر طبق بند 3 ماده 14 و بند 2 ماده 17 اين مقاوله نامه با دست مي دهد.

3

_ تمام لوازم حفاظتي بار مانند كابل و زنجير و برزنت بايستي در اطراف بار محكم كشيده و بسته شده و با توجه به خواسته هاي بند 2 اين ماده مورد استفاده قرار گيرد.

4 _ بارهايي كه از جلو و عقب و اطراف وسيله نقليه تجاوز نمايد و مورد توجه رانندگان ساير وسايط نقليه قرار نگيرد بايستي براي جلب توجه ديگران به طور وضوح علامت گذاري شود.هنگام شب بايستي يك نوع چراغ سفيد با يك آلت منعكس كننده نور سفيد در جلو و يك چراغ قرمز با يك آلت منعكس كننده نور قرمز رنگ در عقب براي علامت گذاري مورد استفاده قرارگيرد. در مورد وسايل نقليه موتوري به خصوص بايستي

(الف بارهايي كه بيش از يك متر از جلو و عقب وسيله نقليه تجاوز نمايد علامت گذاري شود. (ب بارهايي كه از اطراف وسيله نقليه تجاوز نموده به نحوي كه در قسمت جلوي وسيله نقليه بيش از 40 سانتيمتر از محل چراغهاي جانبي بيرون باشد و يا در قسمت عقب بيش از 40سانتيمتر از چراغهاي خطر تجاوز نموده باشد بايستي در هنگام شب اگر جلو باشد قسمت جلواگر عقب باشد قسمت عقب علامت گذاري شود.

5 _ بند 4 اين ماده مانع از آن نيست كه طرفهاي متعاهد و يا واحدهاي تابعه آنها تجاوز بارمذكور در بند 4 را ممنوع و يا محدود و يا مشروط به اجازه خاصي نمايند.

ماده سي ويكم _ طرز رفتار هنگام سانحه

1 _ با رعايت مقررات داخلي در مورد الزام كمك به مصدومين ، هر راننده و يا استفاده كننده ديگر از راه كه با سانحه ترافيك ارتباط داشته باشد

بايستي

(الف هر چه زودتر بدون آنكه باعث خطر بيشتري براي ترافيك بشود توقف نمايد.

(ب در برقراري ايمني ترافيك در محل سانحه كوشش نمايد و اگر در سانحه كسي كشته شده و يا به سختي صدمه ديده باشد تا آنجا كه به ايمني ترافيك لطمه اي وارد نشود از هرگونه تغيير شرايط محل و محو اثراتي كه براي تعيين مسئوليت مورد استفاده قرار مي گيرد خودداري نمايد.

(ج اگر هويت او توسط ساير افراد وارد در سانحه سئوال شود خود را معرفي نمايد.

(د) اگر در سانحه كسي كشته شده و يا صدمه ديده باشد موضوع را به پليس اطلاع داده و درمحل سانحه باقي بماند و يا به محل سانحه مراجعت نموده و تا ورود پليس منتظر بماند مگراين كه پليس اجازه دهد كه محل سانحه را ترك و يا به مصدوم كمك نمايد و يا به خود اوجراحتي وارد شده باشد كه بايستي تحت معالجه قرار گيرد.

2 _ طرفهاي متعاهد و واحدهاي تابعه آنها مي توانند طبق مقررات داخلي از تحميل مقررات بند 1 (ج اين ماده در مواردي كه جراحت قابل توجهي وارد نيامده و هيچ يك از طرفين سانحه تقاضاي اطلاع به پليس را ننموده باشند خودداري نمايند.

ماده سي و دوم _ كليات در مورد روشنايي و چراغ

1 _ از لحاظ اين ماده شب يعني مدت بين غروب و طلوع و همچنين ساير مواقعي كه مثلا به علت مه يا برف و باران شديد و يا عبور از تونل ديد نامناسبي وجود داشته باشد.

2 _ در شب

(الف هر وسيله نقليه موتوري به استثناي چرخ گازي و موتور سيكلت بدون

اطاقك پهلو نبايستي در راه كمتر از دو چراغ سفيد و يا زرد در جلو و تعدادي چراغ قرمز طبق مقررات بندهاي 23 و 24 ضميمه شماره 5 كه در مورد وسايل نقليه موتوري ذكر شده در عقب داشته باشد. معذالك مقررات داخلي مي توانند چراغهاي زرد جانبي جلو را نيز مجاز بدانند اين مقررات درمورد وسايل نقليه مركبي كه داراي يك و يا دو يدك باشند نيز لازم الاجرا مي باشد يدك هايي كه در مورد آنها مقررات بند 30 ضميمه شماره 5 اين كنوانسيون اجرا مي شود بايستي در قسمت جلو و چراغ سفيدي كه در همان بند گفته شده داشته باشند.

(ب هر وسيله نقليه و يا وسيله نقليه مركبي كه در مودر آنها مقررات (الف اين بند قابل اجرا نباشد بايستي در راه حداقل يك چراغ سفيد يا زرد در جلو و يك چراغ قرمز در عقب داشته باشد. هرگاه فقط يك چراغ در جلو و يك چراغ در عقب وجود داشته باشد بايستي در خط مركزي وسيله نقليه و در سمتي كه مخالف جهت حركت ترافيك است نصب شود. در مورد گاري هاي دستي و يا وسايل نقليه اي كه توسط حيوانات كشيده مي شود چراغ بايستي به وسيله راننده يا اسكورت كه در سمت مخالف جهت حركت ترافيك است حمل گردد.

3 _ چراغهاي مشروحه در بند دو اين ماده بايستي به نحوي باشد كه وجود وسيله نقليه را به وضوح به ساير استفاده كنندگان از راه اعلام دارد. چراغ جلو و عقب نبايستي با يك لامپ و يا دريك محفظه نشان داده شود مگر وقتي كه مشخصات وسيله نقليه و بخصوص طول كم آن به نحوي

باشد كه احتياج وسيله نقليه را از لحاظ چراغ جلو و عقب در اين شرايط برآورد نمايد.

4 _ (الف علي رغم مقررات بند 2 اين ماده

(1) مقررات اشاره شده در بند مذكور در مورد وسايل نقليه اي كه در يك راه روشن در حال ايستادن و يا توقف بوده و از فاصله كافي به وضوح ديه مي شوند اجرا نخواهد شد.

(2) وسايل نقليه خودرويي كه طول آنها از 6 متر و عرض آنها از 2 متر تجاوز نكرده و وسيله ديگري به آن متصل نباشد مي توانند هنگام ايستادن يا توقف در راه داخل منطقه مسكوني درطرفي كه داخل قسمت سواره رو قرار گرفته چراغ نصب نمايند كه از جلو سفيد و يا زرد و از عقب قرمز يا زرد باشد.

(3) مقررات بند 2 (ب اين ماده در مورد دوچرخه چرخ گازي و موتور سيكلت بدون اطاقك پهلو كه فايد باطري بوده و در آخرين حد حاشيه راه واقع در يك منطقه مسكوني ايستاده و يا توقف نموده باشند اجرا نخواهد شد.

(ب به علاوه ممكن است مقررات داخلي براي مقررات اين ماده معافيت هايي در موارد زيرقايل شوند:

(1) وسايل نقليه اي كه در محوطه خاصي دور از قسمت سواره رو ايستاده يا توقف نموده باشند.

(2) وسيله نقليه اي كه در خيابانهاي كم تردد مناطق مسكوني ايستاده يا توقف نموده باشند.

5 _ يك وسيله نقليه در هيچ موردي نبايد چراغها و منعكس كننده هاي نور قرمز يا اشيايي كه رنگ قرمز منعكس مي كنند در جلو و يا چراغها و نيز منعكس كننده هاي نور زرد و سفيد و يااشيايي كه رنگ سفيد يا زرد را منعكس مي كنند در عقب نصب نمايند. اين مقررات در مورداستفاده از

چراغهاي سفيد و يا زرد هنگام به عقب راندن و انعكاس رنگ اعداد و حروف نمره عقب وسيله نقليه و علايم ديگري كه بر طبق مقررات داخلي شرح داده شده و همچنين در موردزمينه پلاك نمره و يا زمينه علايم مذكور و نيز در مورد چراغهاي قرمز گردان و يا چشمك زن وسايل نقليه معيني كه حق تقدم دارند لازم الاجرا نمي باشد.

6 _ طرفهاي متعاهد و يا واحدهاي تابعه آنها مي توانند تا حدي كه خللي به ايمني ترافيك وارد نيايد در مقررات داخلي خودشان براي مقررات اين ماده معافيت هايي در موارد زير قايل شوند:

(الف گاريهاي دستي و وسايط نقليه اي كه با حيوانات كشيده مي شوند.

(ب وسايل نقليه از نوع و يا شكل خاص و يا وسيله نقليه اي كه براي منظورهاي خاص و درشرايط خاصي مورد استفاده قرار مي گيرند.

7 _ اين كنوانسيون به هيچ وجه مانع از آن نيست كه طرفهاي متعاهد و واحدهاي تابعه آنها لازم بدانند كه گروههاي عابر پياده كه داراي يك نفر راهنما مي باشند و يا حركت هاي دسته جمعي و نيز براي رانندگان گاو، گله گاو، رمه گوسفندان و يا حيوانات باركش و يا زين شده هنگام حركت در طول راه در مقتضياتي كه در بند 2 (ب اين ماده ذكر گرديده يك چراغ يامنعكس كننده نور با خود داشته باشند. چراغ يا منعكس كننده مذكور در چنين مواردي بايستي در قسمت جلو سفيد و يا زرد و در قسمت عقب قرمز و يا هر دو طرف به رنگ زرد كهربايي باشد.

ماده سي و سوم _ روشنايي

مقررات استفاده از نور چراغهاي وسايط نقليه مذكور در ضميمه شماره 5

1 _ وسيله نقليه اي كه داراي چراغهاي رانندگي

(نور بالا) _ چراغهاي عبور (نورپايين و ياچراغهاي جانبي (چراغهاي كوچك جلو و عقب به ترتيبي كه در ضميمه شماره 5 اين كنوانسيون اشاره شد هستند طبق ماده 32 اين كنوانسيون زماني كه احتياج به استفاده از حداقل يك يا دو نور سفيد يا زرد در سمت جلو دارند راننده بايستي با توجه به نكات ذيل از چراغهاي فوق الذكر استفاده نمايد:

(الف در مناطق مسكوني كه روشنايي كافي داشته و يا در راههايي كه در خارج مناطق مسكوني به طور مداوم روشن بوده و روشنايي به حدي است كه راننده مي تواند از فاصله دور به طور واضح راه را ببيند و نيز هنگام ايستادن وسايل نقليه راننده بايستي از روشن كردن چراغهاي رانندگي (نوربالا) خودداري نمايد.

(ب با توجه به مقررات داخلي در مورد استفاده از چراغهاي رانندگي (نوربالا) چنانچه درساعات روز به علت وجود مه و برف و باران شديد و يا عبور از تونل ديد مناسبي وجود نداشته باشد چراغهاي رانندگي را در موارد زير نبايستي روشن نمود مگر اين كه استفاده از آنها طوري باشد كه باعث خيره شدن چشم رانندگان طرف مقابل نگردد:

(1) هرگاه راننده اي در حال عبور از وسايل نقليه ديگري باشد در اين مورد چنانچه چراغهاي رانندگي (نوربالا) روشن باشند بايستي آنها را خاموش نمود و يا از نور آنها در فاصله كافي دوراز محل تلاقي ، به طوري استفاده نمايند كه راننده طرف مقابل بتواند به راحتي و بدون خطر به راه خود ادامه دهد.

(2) هرگاه وسيله نقليه اي كه در فاصله نزديك در عقب وسيله نقليه ديگري باشد مي تواند طبق مقررات بند 4 اين ماده به منظور اخطار

و جلب توجه براي سبقت گرفتن همانطوري كه درماده 28 اين كنوانسيون ذكر شده است از چراغهاي رانندگي (نوربالا) استفاده نمايد.

(3) در هر وضع ديگري كه اجتناب از خيره كردن چشم ساير استفاده كنندگان از راه ، راه آبي و يا راه آهن كه در امتداد راه مي باشند ضروري باشد.

(ج با توجه به مقررات بند (د) زير هرگاه استفاده از چراغهاي رانندگي (نوربالا) طبق مقررات بند (الف و (ب فوق ممنوع باشد بايستي از چراغهاي عبور (نورپايين استفاده نمود و چنانچه نور چراغهاي عبور به حدي باشد كه راننده بتواند فاصله مناسبي را در جلوي خود به بيند و ضمنا رانندگان طرف مقابل بتوانند وسيله نقليه را از فاصله كافي به بينند مي توان به جاي چراغهاي رانندگي از آن استفاده نمود.

(د) چراغهاي جانبي بايستي با چراغهاي رانندگي چراغهاي عبور يا چراغهاي مه توأما روشن باشند. هرگاه وسيله نقليه اي در حال ايستادن و يا توقف باشد و يا در راههايي غير از شاهراه ها و راههاي مذكور در بند 4 ماده 35 حركت كند و شرايط روشنايي راه طوري باشد كه تا فاصله دور به خوبي ديده شود و ساير رانندگان نيز بتوانند وسيله نقليه را از فاصله كافي به بينند مي توان از چراغهاي جانبي به تنهايي استفاده نمود.

2 _ وسيله نقليه اي كه داراي چراغهاي مه مذكور در متمم شماره 5 اين كنوانسيون باشدبايستي از آن فقط در مواقع مه يا برف و يا باران شديد استفاده نمايد. علي رغم مقررات بند 1(ج اين ماده بايستي در چنين مواقع به جاي چراغهاي عبور از چراغهاي مه استفاده نمود. در اين قبيل موارد ممكن

است مقررات داخلي استفاده از چراغهاي مه و چراغهاي عبور را توأما اجازه دهند.

3 _ علي رغم مقررات بند 2 اين ماده مقررات داخلي مي توانند استفاده از چراغهاي مه را در راههاي پيچها پيچ و كم عرض حتي در مواقعي كه مه و يا برف و باران شديد هم وجود ندارداجازه دهند.

4 _ در اين كنوانسيون هيچ چيز مانع از آن نيست كه مقررات داخلي استفاده از چراغهاي عبور را در مناطق مسكوني اجباري نمايد.

5 _ اخطار نوري (بصري اشاره شد در بند 2 ماده 28 عبارتست از روشن كردن چراغهاي عبور و يا چراغهاي رانندگي به طور متناوب و در فاصله هاي كوتاه و يا روشن كردن چراغهاي عبور و چراغهاي رانندگي به طور متناوب يكي پس از ديگري در فاصله هاي كوتاه

ماده سي و چهارم _ استثنايات

1 _ هرگاه يك وسيله امدادي (آمبولانس آتش نشاني و غيره با وسايل سمعي (آژير) و يابصري (چراغ قرمز گردان و يا فلاش نزديك شدن خود را اخطار نمايد ساير رانندگان در راه بايستي براي عبور آن فضاي كافي باقي گذارده و در صورت لزوم توقف نمايند.

2 _ مقررات داخلي مي توانند رانندگان وسايط نقليه امدادي را هنگام حركت و استفاده از وسايل اخطار مخصوص به خود و مشروط بر اين كه خطري براي ساير استفاده كنندگان از راه به وجود نياورند از اجراي تمام و يا قسمتي از مقررات فصل 2 به استثناي مقررات بند 2 ماده 6معاف دارند.

3 _ مقررات داخلي مي توانند تعيين كنند افرادي كه در ساختن تعمير و يا نگهداري راه كار مي كنند و رانندگان وسايل نقليه مربوطه هنگام كار مشروط به اينكه احتياطات لازم به

عمل آورند تا چه حد از اجراي مقررات فصل 2 اين كنوانسيون آزاد باشد.

4 _ به منظور سبقت يا عبور از وسايل نقليه مذكور در بند 3 اين ماده كه در راه مشغول به كار هستند رانندگان ساير وسايل نقليه مي توانند به شرط آن كه احتياطات لازم به عمل آورده باشند مواد 11 و 12 اين كنوانسيون را رعايت ننمايند.

فصل سوم _ شرايط پذيرفتن وسايل نقليه موتوري و يدك در عبور و مرور بين المللي ( ماده 35 تا 40

ماده سي و پنجم _ ثبت وسايل نقليه

1 _ (الف به منظور داشتن حق استفاده از مزاياي اين كنوانسيون وسايل نقليه موتوري و يدك هاي متصل به آنها به استثناي يدك سبك بايستي توسط يكي از طرفهاي متعاهد و يا واحدهاي تابعه آنها به ثبت رسيده و راننده وسيله نقليه موتوري گواهي ثبت آن را با توجه به اين كه مدت اعتبار آن منقض نشده باشد همراه داشته باشد. اين گواهي توسط يكي از مقامات صلاحيتدار طرف متعاهد و يا واحدهاي تابعه آنها يا توسط انجمني كه از طرف جانب طرف متعاهد و يا واحدهاي تابعه آن داراي اختيار بوده صادر مي گردد و بايستي حداقل داراي خصوصيات زير باشد:

_ شماره رديف كه به آن شماره ثبت هم گفته مي شود و ارقام تركيبي آن بايستي طبق متمم شماره 2 اين كنوانسيون باشد.

_ تاريخ اولين ثبت وسيله نقليه

_ نام كامل و آدرس دارنده گواهينامه در كشور ثبت كننده وسيله نقليه

_ نام و مارك تجارتي سازنده وسيله نقليه

_ شماره رديف شاسي (شماره ساخت كارخانه و يا شماره رديف

_ حداكثر وزن مجاز بارگيري در مورد وسايل نقليه باري

_ مدت اعتبار گواهينامه چنانچه غيرمحدود نباشد.

خصوصياتي كه در گواهينامه ثبت مي شود بايستي يا به حروف لاتين

و يا انگليسي خطي بوده و يا به آن فرم تكرار شده باشد.

(ب به هر حال طرفهاي متعاهد و يا واحدهاي تابعه آنها مي توانند تصميم بگيرند كه به عوض اولين تاريخ ثبت سال ساخت وسيله نقليه در گواهينامه صادره در قلمرو آنها وارد گردد.

2 _ عليرغم مقررات بند 1 اين ماده وسايل نقليه مفصلي كه از هم جدا نشده باشند در ترافيك بين المللي حق استفاده از مزاياي اين كنوانسيون را خواهند داشت حتي اگر وسيله نقليه موتوري و نيم تريلر متصل به آن توأما داراي يك ثبت و يك گواهي ثبت باشند.

3 _ اين كنوانسيون به هيچ وجه مانع از آن نيست كه طرفهاي متعاهد و يا واحدهاي تابعه آنها در ترافيك بين المللي از كسي كه وسيله نقليه اي در اختيار داشته و به نام او به ثبت نرسيده باشد مدركي بخواهند حاكي از اين كه اجازه دارد وسيله نقليه را در اختيار داشته باشد.

4 _ توصيه مي شود كه طرف هاي متعاهد، چنانچه قبلا اقدامي نكرده باشند سازماني تأسيس نمايند تا در سطح كشور يا ناحيه مسئول نگاهداري سوابق وسايل نقليه اي كه به سرويس گذارده مي شوند بوده و نيز خصوصيات ثبت شده در گواهي ثبت كليه وسايل نقليه را به طور متمركز نگهداري نمايند.

ماده سي و ششم _ شماره ثبت

1 _ هر وسيله نقليه موتوري بايستي در ترافيك بين المللي شماره ثبت خود را در جلو و عقب نصب نمايد در هر حال موتور سيكلت ها بايستي شماره را فقط در عقب نصب نمايند.

2 _ هر يدكي كه ثبت شده بايستي در ترافيك بين المللي شماره ثبت خود را در عقب نصب نمايد

هرگاه يك وسيله نقليه موتوري داراي يك و يا چند يدك باشد يدك واحد و يا آخرين يدك در صورتي كه به ثبت نرسيده باشد بايستي شماره ثبت وسيله نقليه اي را كه يدك را به دنبال دارد داشته باشد.

3 _ تركيبات شماره ثبت اشاره شده در اين ماده و نحوه نصب آن بايستي بر طبق مقررات متمم شماره 2 اين كنوانسيون باشد.

ماده سي و هفتم _ علامت مميزه كشور ثبت كننده وسيله نقليه

1 _ هر وسيله نقليه موتوري بايستي در ترافيك بين المللي علاوه بر شماره ثبت علامت مميزه كشور ثبت كننده را نيز در عقب وسيله نقليه نصب نمايد.

2 _ هر يدك كه به يك وسيله نقليه موتوري متصل بوده و طبق ماده 36 اين كنوانسيون احتياج به نصب شماره ثبت در عقب داشته باشد بايستي علاوه بر شماره ثبت علامت مميزه كشور ثبت كننده را نيز نصب نمايد حتي چنانچه يدك در كشوري غير از كشور ثبت كننده وسيله نقليه موتوري به ثبت رسيده باشد بايستي مقررات اين بند را اجرا نمايد. اگر يدك به ثبت نرسيده باشد بايستي علامت مميزه كشوري كه وسيله نقليه موتوري را به ثبت رسانيده در عقب نصب نمايد مگر وقتي كه يدك در كشور مذكور مسافرت كند.

3 _ جزييات علامت مميزه مذكور در اين ماده و نحوه نصب آن بايستي بر طبق مفاد متمم شماره 3 اين كنوانسيون باشد.

ماده سي و هشتم _ علامت شناسايي

كليه وسايل نقليه موتوري و يدك ها بايستي در ترافيك بين المللي داراي علامت شناسايي مشروحه در ضميمه شماره 4 اين كنوانسيون باشد.

ماده سي ونهم _ احتياجات فني

كليه وسايل نقليه موتوري و يدك ها و وسايل نقليه

مركب بايستي در ترافيك بين المللي مفاد متمم شماره 5 اين كنوانسيون را رعايت كرده و از لحاظ كار در شرايط مناسبي باشند.

ماده چهلم _ مقررات ترانزيت

از تاريخ اجراي اين كنوانسيون بر طبق بند 1 ماده 47 كليه يدك ها با هر ظرفيتي كه داشته باشند حق استفاده از مزاياي اين كنوانسيون در ترافيك بين المللي تا ده سال خواهند داشت حتي اگر به ثبت هم نرسيده باشند.

فصل چهارم _ رانندگان وسايل نقليه موتوري ( ماده 41 تا 43

ماده چهل و يكم _ مدت اعتبار گواهينامه هاي رانندگي

1 _ گواهينامه هاي رانندگي به شرح زير مورد قبول طرفهاي متعاهد خواهد بود:

(الف هر گواهينامه داخلي كه به زبان ملي و يا يكي از زبانهاي ملي طرفهاي متعاهد صادرشده باشد و اگر به چنين زباني تنظيم نشده ترجمه گواهي شده آن را ضميمه داشته باشد.

(ب هر گواهينامه داخلي كه بر طبق مفاد متمم شماره 6 اين كنوانسيون صادر شده باشد.

(ج هر گواهينامه بين المللي كه بر طبق مفاد متمم شماره 7 اين كنوانسيون صادر شده و درقلمرو دولت صادر كننده براي راندن وسيله نقليه مذكور در گواهينامه معتبر باشد، مشروط بر اين كه مدت اعتبار گواهينامه منقضي نشده و نيز توسط يكي از طرفهاي متعاهد و يا واحدهاي تابعه آن و يا سازماني كه از طرف چنين طرف متعاهدي داراي اختيار بوده صادر گرديده باشد. مقررات اين بند در مورد گواهينامه هاي آموزشي رانندگي به كار نخواهد رفت

2 _ عليرغم مفاد بند قبلي اين ماده

(الف هرگاه اعتبار گواهينامه رانندگي به موجب ظهرنويسي آن موكول به اين باشد كه دارنده آن بايستي وسايل مخصوصي (مثلا عينك داشته و يا وسيله نقليه به علت عدم توانايي

راننده بايستي مجهز به تجهيزات خاصي باشد، گواهينامه بدون رعايت شرايط مذكور معتبر نخواهدبود.

(ب طرفهاي متعاهد مي توانند گواهينامه رانندگي اشخاصي را كه كمتر از 18 سال داشته باشند در قلمرو كشورشان معتبر ندانند.

(ج طرفهاي متعاهد مي توانند گواهينامه هاي رانندگي افراد كمتر از 21 سال را براي رانندگي وسايل نقليه موتوري و يا وسايل نقليه مركب و يا وسايل نقليه طبقات C و D و E مذكور درمتمم هاي شماره 6 و 7 اين كنوانسيون را، در قلمرو كشورشان معتبر ندانند.

3 _ طرفهاي متعاهد تعهد مي نمايند كه گواهينامه هاي رانندگي داخلي و بين المللي مذكور دربند 1 (الف و (ب و (ج اين ماده را بدون اطمينان از توانايي و سلامتي جسماني راننده صادرنخواهند نمود.

4 _ به منظور اجراي بند 1 و قسمت ج بند 2 اين ماده

(الف يك وسيله نقليه موتوري طبقه (B) مذكور در متمم هاي شماره 6 و 7 اين كنوانسيون را مي توان به يك يدك سبك متصل نمود. همچنين ممكن است وسيله نقليه مذكور را به يك يدكي كه حداكثر وزن مجاز آن از 750 كيلوگرم بيشتر بوده ولي از وزن بدون بار وسيله نقليه موتوري تجاوز ننمايد متصل نموده و اين فقط در موردي است كه حداكثر وزن مجاز وسيله نقليه مركب در حال اتصال از 3500 كيلوگرم تجاوز ننمايد.

(ب يك وسيله نقليه موتوري طبقه (C) و (D) مذكور در متمم هاي شماره 6 و 7 اين كنوانسيون را مي توان به يك يدك سبك متصل نموده بدون اينكه وسيله نقليه مركبي كه درنتيجه اتصال اين دو حاصل شده از طبقات (C) و (D) خارج شده باشد.

5 _ گواهينامه بين المللي بايستي براي

كساني كه داراي گواهينامه داخلي بوده و صادر و براي صدور آن حداقل شرايط مذكور در اين كنوانسيون رعايت گردد. شماره گواهينامه داخلي بايستي در گواهينامه بين المللي ذكر گرديده و گواهينامه بين المللي پس از انقضاي مدت گواهينامه داخلي مربوطه معتبر نخواهد بود.

6 _ مقررات اين ماده طرفهاي متعاهد را ملزم نمي سازد كه

(الف اعتبار گواهينامه هاي بين المللي و يا داخلي صادره در سرزمين طرف متعاهد ديگر رابراي افرادي كه مسكن عادي آنها در تاريخ صدور گواهينامه در قلمرو كشورشان بوده و يا پس ازصدور گواهينامه به آن كشور منتقل شده بپذيرند.

(ب و يا گواهينامه صادره براي افرادي كه مسكن عادي آنها در تاريخ صدور در كشورصادركننده نبوده و يا پس از صدور مسكن عادي آنها به كشور ديگري منتقل شده باشد، بپذيرند.

ماده چهل و دوم _ تعليق اعتبار گواهينامه رانندگي

1 _ طرفهاي متعاهد و يا واحدهاي تابعه آنها مي توانند از راننده اي كه مقررات راهنمايي را در قلمرو كشورشان نقض نموده و مسئول شناخته شده به موجب مقررات داخلي بايستي گواهينامه او ضبط گردد حق استفاده از گواهينامه رانندگي بين المللي و يا داخلي را از او سلب نمايند در چنين موردي مقامات صلاحيتدار طرف متعاهد، و يا واحدهاي تابعه آنها كه حق استفاده از گواهينامه را سلب مي كنند مي توانند:

(الف گواهينامه را ضبط و تا انقضاي مدتي كه حق استفاده از آن سلب شده و يا تا مادامي كه دارنده گواهينامه قلمرو آن كشور را ترك كند (هر كدام زودتر باشد) نگهداري نمايند.

(ب اين مراتب را به مقام صادركننده گواهينامه و يا مقامي كه از طرف آن گواهينامه صادرشده ابلاغ نمايند.

و در مورد گواهينامه هاي بين المللي در محل مخصوصي كه براي اين منظور درگواهينامه پيش بيني شده ثبت نمايند كه گواهينامه مزبور بيش از اين در قلمرو كشورشان معتبرنخواهد بود.

(د) هرگاه اقدامات مذكور در بند (الف فوق را معمول ندارند ابلاغ اشاره شده در بند (ب فوق را تكميل و از مقام صادر كننده و يا مقامي كه گواهينامه از طرف او صادر شده تقاضا نمايند كه تصميم متخذه در مورد راننده را به او ابلاغ نمايند.

2 _ طرفهاي متعاهد بايد كوشش كنند بر طبق اقدام مذكور در قسمت د بند 1 اين ماده تصميمات متخذه را به شخص ذي ربط ابلاغ نمايند.

3 _ اين كنوانسيون به هيچ وجه مانع از اين نيست كه طرفهاي متعاهد و يا واحدهاي تابعه آنها از رانندگي كسي كه داراي گواهينامه بين المللي و يا داخلي بوده ممانعت به عمل آورند مشروط بر اينكه ثابت شده باشد كه راننده قادر به رانندگي بدون خطر نمي باشد و يا حق رانندگي در كشوري كه مسكن عادي اوست از او سلب شده باشد.

ماده چهل و سوم _ مقررات انتقالي

از تاريخ اجراي اين كنوانسيون بر طبق بند 1 ماده 47 تا پنجسال چنانچه گواهينامه بين المللي مطابق كنوانسيون عبور و مرور جاده مورخ 19 سپتامبر 1949 ژنو صادر شده باشد از نقطه نظرمواد 41 و 42 اين كنوانسيون مانند گواهينامه هاي بين المللي مذكور در اين كنوانسيون مي باشد.

فصل پنجم _ شرايط پذيرفتن دوچرخه و چرخ موتوري در عبور و مرور بين المللي ( ماده 44

ماده چهل و چهارم

1 _ دوچرخه هاي بدون موتور در عبور و مرور بين المللي

(الف مجهز به ترمز مناسبي باشد.

(ب داراي زنگي باشد كه از فاصله كافي شنيده شود

و وسيله اخباري ديگري نداشته باشد.

(ج يك رفلكتور قرمز و يك چراغ قرمز در عقب و يك چراغ سفيد و يا زرد به طرف جلوداشته باشد.

2 _ در قلمرو طرفهاي متعاهدي كه طبق بند 2 ماده 54 اين كنوانسيون دوچرخه گازي را مانند موتور سيكلت اعلام نداشته اند دوچرخه گازي بايستي

(الف داراي دو ترمز مستقل باشد.

(ب به يك زنگ و يا وسيله اخباري ديگري مجهز باشد كه از فاصله دور شنيده شود.

(ج به خفه كن مناسب براي اگزوست مجهز باشد.

(د) يك چراغ سفيد و يا زرد به طرف جلو و يك چراغ قرمز و يك رفلكتور قرمز به طرف عقب داشته باشد.

(ه علامت شناسايي مذكور در متمم شماره 4 اين كنوانسيون را داشته باشد.

3 _ سرزمين طرفهاي متعاهدي كه طبق بند 2 ماده 54 اين كنوانسيون دوچرخه گازي را مانند موتورسيكلت اعلام داشته اند شرايط پذيرفتن دوچرخه گازي در ترافيك بين المللي همانست كه براي موتور سيكلت در متمم شماره 5 اين كنوانسيون ذكر شده

فصل ششم _ مقررات نهايي ( ماده 45 تا 55 )

ماده چهل و پنجم

1 _ كنوانسيون حاضر تا تاريخ 31 دسامبر 1969 در مقر سازمان ملل متحد در نيويورك براي امضاي تمام اعضاي سازمان ملل و يا اعضاي سازمانهاي تخصيصي وابسته به آن و آژانس بين المللي انرژي اتمي و طرفهاي اساسنامه ديوان بين المللي دادگستري و يا هر دولت ديگري كه توسط مجمع عمومي سازمان ملل براي عضويت در اين كنوانسيون دعوت شده مفتوح خواهدبود.

2 _ كنوانسيون حاضر به تصويب خواهد رسيد و اسناد تصويب نزد دبير كل سازمان سپرده خواهد شد.

3 _ كنوانسيون حاضر براي الحاق دولي كه در بند 1 اين ماده اشاره

شده مفتوح خواهد ماند،و اسناد الحاق به دبير كل سازمان ملل تسليم خواهد شد.

4 _ هنگام تسليم اسناد تصويب كنوانسيون حاضر و يا الحاق به آن هر دولتي بايد علامت مميزه خود را كه طبق ضميمه شماره 3 اين كنوانسيون وسايط نقليه ثبت شده توسط آن دولت بايستي در ترافيك بين المللي نصب نمايد دبير كل سازمان ملل ابلاغ نمايند. با ابلاغ ثانوي به دبير كل سازمان ملل هر دولتي مي تواند علامت مميزه قبلي خود را تغيير دهد.

ماده چهل و ششم

1 _ هر دولتي مي تواند هنگام امضاء و يا تصويب اين كنوانسيون و يا الحاق به آن و يامتعاقبا از طريق ابلاغ به دبيركل سازمان ملل اعلام دارد كه اين كنوانسيون در تمام سرزمين ها و ياسرزميني كه آن دولت مسئول روابط بين المللي آن مي باشد لازم الاجرا خواهد بود. اين كنوانسيون در سرزمين و يا سرزمينهاي مذكور در ابلاغ 30 روز پس از وصول ابلاغ توسط دبيركل سازمان ملل و يا در تاريخي كه اين كنوانسيون به تصويب مي رسد، هركدام موخر باشد براي دولتي كه ابلاغ را ارسال داشته لازم الاجرا خواهد شد.

2 _ هر دولتي كه طبق بند 1 اين ماده اعلاميه اي صادر نموده باشد مي تواند متعاقبا با ارسال ابلاغ به دبير كل سازمان ملل اعلام دارد كه اجراي اين كنوانسيون بايستي در سرزمين مذكور در ابلاغ متوقف شود. در مورد چنين كشوري اجراي كنوانسيون يك سال پس از تاريخ وصول ابلاغ توسط دبير كل سازمان ملل متوقف خواهد شد.

3 _ هر دولتي كه طبق بند 1 اين ماده رفتار كرده باشد بايستي علامت و يا علايم مميزه خودرا براي نصب (طبق شماره 3

اين كنوانسيون روي وسايل نقليه ثبت شده در كشورش به دبير كل سازمان ملل ابلاغ نمايد. با ابلاغ مجدد به دبير كل سازمان ملل مي توان علامت و يا علايم مميزه قبلي را تغيير داد.

ماده چهل و هفتم

1 _ كنوانسيون حاضر 12 ماه پس از تاريخ توديع پانزدهمين سند تصويب و يا الحاق لازم الاجرا خواهد بود.

2 _ اين كنوانسيون براي هر دولتي كه آن را تصويب نموده و يا به آن ملحق شود 12 ماه پس از تاريخ توديع پانزدهمين سند تصويب و يا الحاق لازم الاجرا خواهد بود.

ماده چهل و هشتم

كنوانسيون حاضر به محض لازم الاجرا شدن در روابط بين طرفهاي متعاهد كنوانسيون بين المللي ( ترافيك موتوري و ترافيك راه را كه در 24 آوريل 1926 در پاريس به امضا رسيده وكنوانسيون مقررات ترافيك وسايل نقليه بين كشورهاي آمريكايي را كه پانزدهم دسامبر 1943براي امضا در واشنگتن مفتوح بوده و همچنين كنوانسيون ترافيك راه را كه در 19 سپتامبر 1949در ژنو براي امضا مفتوح است لغو كرده و جايگزين آنها مي شود ).

ماده چهل و نهم

1 _ ظرف يك سال از تاريخ لازم الاجرا شدن كنوانسيون حاضر طرفهاي متعاهد مي تواننداصلاح يا اصلاحاتي را پيشنهاد نمايند. متن اصلاحات پيشنهادي بايستي همراه نامه مشروحي براي دبيركل سازمان ملل كه وظيفه دارد آن را به تمام طرفهاي متعاهد ابلاغ نمايد ارسال گردد.

طرفهاي متعاهد ظرف دوازده ماه از تاريخ ابلاغ بايستي به دبير كل سازمان اطلاع دهند كه (الف يا اصلاحيه را قبول نموده (ب يا اصلاحيه را رد كرده (ج و يا تقاضاي تشكيل كنفرانس براي رسيدگي به اصلاحيه را دارند. دبير كل سازمان

ملل متن اصلاحات پيشنهادي را نيز براي ساير دولتهاي موضوع بند 1 ماده 45 اين كنوانسيون ارسال خواهد داشت

2 _ (الف چنانچه نسبت به هر يك از اصلاحات پيشنهادي كه بر طبق بند فوق الذكر ابلاغ مي شود ظرف دوازده ماه مهلت مقرر كمتر از يك سوم از طرفهاي متعاهد آن را رد كرده و يا تقاضاي تشكيل كنفرانس نموده باشند آن اصلاحيه قبول شده تلقي مي شود. دبيركل سازمان ملل بايستي رد و قبول و يا تشكيل كنفرانس در مورد هر يك از اصلاحات پيشنهادي را به طرفهاي متعاهد اطلاع دهد اگر مجموع تقاضاهاي تشكيل كنفرانس و يا رد اصلاحات پيشنهادي كه ظرف دوازده ماه مقرر واصل مي گردد كمتر از يك سوم تعداد طرفهاي متعاهد باشد دبير كل سازمان ملل به تمام كشورهاي عضو اعلام خواهد نمود كه آن اصلاحيه شش ماه پس از انقضاي دوازده ماه اشاره شده در بند 1 اين ماده براي تمام طرفهاي متعاهد به استثناي آنهايي كه ظرف مدت مقرر آن را رد كرده و يا تقاضاي تشكيل كنفرانس نموده اند لازم الاجرا خواهد بود.

(ب هر يك از طرفهاي متعاهد كه ظرف 12 ماه مقرر اصلاحيه پيشنهادي را رد كرده و يا تقاضاي تشكيل كنفرانس براي رسيدگي به آن نموده باشد مي تواند پس از انقضاي مدت 12 ماه مورد بحث در هر زماني كه بخواهد اصلاحيه را قبول نموده و قبولي خود را به دبيركل سازمان ملل اطلاع دهد و دبير كل سازمان ملل اين قبولي را به ساير طرفهاي متعاهد ابلاغ خواهد نمود اصلاحيه در مورد طرفهايي كه قبولي خود را به ترتيب مذكور اطلاع داده اند شش ماه پس ازوصول

اطلاع توسط دبير كل سازمان ملل لازم الاجرا خواهد بود.

3 _ اگر هر يك از اصلاحات پيشنهادي به ترتيبي كه در بند 2 اين ماده گفته شده مورد قبول واقع نگردد و اگر ظرف مدت دوازده ماه مذكور در بند 1 اين ماده كمتر از نصف تعداد طرفهاي متعاهد آن را رد كرده باشند و حداقل يك سوم از طرفهاي متعاهد مشروط بر اينكه تعداد آنها ازده كمتر نباشد اصلاحيه را قبول نموده و يا تقاضاي تشكيل كنفرانس كرده باشند دبيركل سازمان بايستي به منظور رسيدگي به اصلاحيه پيشنهادي يا هر پيشنهاد ديگري كه ممكن است بر طبق بند 4 اين ماده به او تسليم شده باشد كنفرانس را تشكيل دهد.

4 _ اگر كنفرانسي طبق بند 3 اين ماده تشكيل شود دبير كل سازمان ملل كليه دولت هاي مذكور در بند 1 ماده 45 اين كنوانسيون را براي شركت در كنفرانس دعوت كرده و از آنها تقاضا خواهد كرد چنانچه علاوه بر اصلاحيه پيشنهادي پيشنهاد ديگري داشته و مايل باشند دركنفرانس مطرح گردد ظرف حداقل شش ماه قبل از تاريخ گشايش كنفرانس به او تسليم دارند تابتوانند اين قبيل پيشنهادات را حداقل سه ماه قبل از گشايش كنفرانس براي دولت هاي دعوت شده ارسال دارد.

5 _ (الف هر يك از اصلاحات پيشنهادي چنانچه مورد قبول اكثريتي برابر دو سوم دولت هاي شركت كننده در كنفرانس باشد قبول شده تلقي مي شود مشروط بر اينكه اكثريت مذكور حداقل شامل دو سوم طرفهاي متعاهد كه در كنفرانس شركت نموده اند باشد. دبيركل سازمان ملل اصلاحيه قبول شده را به كليه طرفهاي متعاهد ابلاغ مي نمايد و 12 ماه پس از ابلاغ براي كليه طرفهاي متعاهد

لازم الاجرا خواهد بود مگر آنهايي كه ظرف اين مدت نظر خود را مبني بر رد اصلاحيه به دبير كل سازمان ابلاغ نموده باشند.

(ب هر يك از طرفهاي متعاهد كه اصلاحيه را ظرف 12 ماه مقرر رد كرده باشد مي تواند درهر زماني كه مايل باشد آن را قبول نموده و قبولي خود را به دبير كل سازمان ملل اطلاع دهد و دبير كل بايستي مراتب را به كليه طرفهاي متعاهد ابلاغ نمايد. اصلاحيه پيشنهادي در مورد طرف متعاهدي كه قبولي خود را به ترتيب مذكور اطلاع داده شش ماه پس از وصول اطلاع توسط دبيركل سازمان و يا در انقضاي مدت 12 ماه اشاره شده هر كدام موخر باشد لازم الاجرا خواهد بود.

6 _ اگر اصلاحيه پيشنهادي به ترتيب مذكور در بند 2 اين ماده قبول نشود و اگر شرايط مذكوردر بند 3 اين ماده براي تشكيل كنفرانس تحقق نيابد اصلاحيه پيشنهادي مردود شناخته خواهدشد.

ماده پنجاهم

هريك از طرفهاي متعاهد مي تواند اين كنوانسيون را با ابلاغ كتبي به عنوان دبير كل سازمان ملل لغو نمايد و اين لغو يك سال پس از تاريخ وصول ابلاغ توسط دبير كل سازمان ملل نافذخواهد بود.

ماده پنجاه و يكم

هرگاه تعداد طرفهاي متعاهد در دوازده ماه متوالي كمتر از پنج كشور باشد اجراي اين كنوانسيون متوقف خواهد شد.

ماده پنجاه و دوم

هرگونه اختلاف ناشي از تفسير، اجراي مفاد اين كنوانسيون بين دو و يا چند طرف متعاهد راكه با مذاكره و يا از طرف ديگري فيصله نيافته باشد مي توان به تقاضاي يكي از طرفين براي اخذ تصميم به ديوان بين المللي دادگستري ارجاع نمود.

ماده پنجاه و سوم

مفاد اين

كنوانسيون مانع از آن نخواهد بود كه طرفهاي متعاهد براي امنيت داخلي و يا خارجي خود چنانچه لازم بدانند اقداماتي تا حدود ضرورت و برابر با مقررات منشور ملل متحد معمول دارند.

ماده پنجاه و چهارم

1 _ هر دولتي هنگام امضا يا توديع اسناد تصويب اين كنوانسيون و يا الحاق به آن مي تواند اعلام دارد كه مقيد به قبول ماده 52 آن نمي باشد. ساير طرفهاي متعاهد در مورد طرف متعاهدي كه چنين اعلامي نموده مقيد به قبول ماه 52 نخواهند بود.

2 _ هر دولتي هنگام توديع اسناد تصويب اين كنوانسيون و يا الحاق به آن مي تواند با ارسال ابلاغي به عنوان دبيركل سازمان ملل اعلام دارد كه از نظر اين كنوانسيون دوچرخه گازي را مانندموتور سيكلت به حساب مي آورد با ارسال ابلاغ مجدد به عنوان دبير كل سازمان ملل هر دولتي مي تواند در هر زماني كه بخواهد اعلام خود را پس بگيرد. (ماده 1 سند ژ)

3 _ اعلاميه مذكور در بند 2 اين ماده شش ماه پس از وصول توسط دبير كل سازمان ملل و يادر تاريخي كه اين كنوانسيون براي كشور صادركننده اعلاميه لازم الاجرا مي شود (هركدام موخر باشد) قابل اجرا خواهد بود.

4 _ اگر در علامت مميزه اي كه طبق بند 4 ماده 45 و بند 3 ماده 46 اين كنوانسيون تغييراتي داده شود تغييرات مزبور پس از سه ماه از تاريخ وصول ابلاغ توسط دبيركل سازمان ملل معتبرخواهد شد.

5 _ علاوه بر استثنايي كه در بند 1 اين ماده ذكر شده استثنائات ديگري نسبت به اين كنوانسيون و متمم هاي آن اجازه داده خواهد شد. مشروط بر اينكه كتبا اعلام گرديده باشد و اگر قبل از

توديع اسناد تصويب اين كنوانسيون يا الحاق به آن در نظر گرفته شده بايستي در مدارك اشاره شده تاييد گردد. دبيركل سازمان ملل بايستي اين استثنايات را به تمام دولتهاي ذكر شده دربند 1 ماده 45 اين كنوانسيون اطلاع دهد.

6 _ هر طرف متعاهدي كه استثنايي را كتبا تنظيم كرده و يا اعلاميه مذكور در بندهاي 1 و 4اين ماده را تهيه و ارسال داشته باشد مي تواند هر زماني كه بخواهد با ارسال ابلاغ مجدد به عنوان دبير كل سازمان ملل آن را پس بگيرد.

7 _ استثنايي كه طبق بند 5 اين ماده ابلاغ شده باشد:

(الف مقررات اين كنوانسيون را تا آنجا كه به استثناء ارتباط دارد براي طرف متعاهدي كه استثنا قايل شده اصلاح مي نمايد.

(ب مقررات اين كنوانسيون را تا آنجا كه به استثنا ارتباط دارد براي ساير طرفهاي متعاهددر روابطشان با طرف متعاهدي كه استثناء را قايل شده اصلاح مي نمايد.

ماده پنجاه و پنجم

علاوه بر اعلاميه ها و ابلاغيه ها و مكاتبات مذكور در مواد 49 و 54 اين كنوانسيون دبيركل سازمان ملل بايستي موارد زير را نيز به تمام دولتهاي اشاره شده در بند 1 ماده 45 ابلاغ نمايد.

(الف امضا و تصويب و الحاق هاي مذكور در ماده 45

(ب ابلاغيه ها و اعلاميه هاي مذكور در بند 4 ماده 45 و ماده 46

(ج تاريخ لازم الاجرا شدن اين كنوانسيون طبق ماده 47

(د) تاريخ لازم الاجرا شدن اصلاحات انجام يافته طبق بند 2 و 5 ماده 49

(ه اعلاميه هاي الغاء مذكور در ماده 50

(و) فسخ اين كنوانسيون طبق ماده 51

ماده پنجاه و ششم

اصل اين كنوانسيون كه به زبانهاي چيني انگليسي فرانسه

روسي و اسپانيايي در يك نسخه تهيه شده و متساويا معتبر مي باشند نزد دبيركل سازمان ملل توديع شده و دبير كل نسخ گواهي شده را براي تمام دولتهايي كه در بند 1 ماده 45 ذكر شده ارسال خواهد داشت

بنابراين نمايندگان مختاري كه از دولت متبوع خود داراي اختيار تام بودند اين كنوانسيون را امضا نمودند.

وين هشتم نوامبر هزار و نهصد و شصت و هشت

قانون كيفر بزه هاي مربوط راه آهن - مصوب 31/1/1320 با اصلاحات بعدي

ماده 1 _ هركس خاك ريز ، خاك بر ، پل ، تونل ، ديوار ، سد ، امنيه ، بالاست ، تراورس ، ريل ، پيچ ومهره ريل ، اتصالي ريل ، علايم خطر ، تيرهاي تلفن و تلگراف و سيم هاي آن و وسايل نقليه راه آهن را خراب كند و به طور كلي عملي نمايد كه موجب خروج قطار از خط يا تصادم يا حادثه مهم ديگري شود به حبس جنايي درجه يك از پنج تا پانزده سال محكوم مي شود و اگر در نتيجه حادثه يك يا چند نفر كشته شود مرتكب محكوم به اعدام خواهد شد.

هرگاه عمل منتهي به يكي از حادثه هاي مذكور نگردد در غير مورد خرابي پل ، تونل و سد مرتكب به دو تا هفت سال حبس جنايي درجه دو و در مورد پل و تونل و سد از 4 سال تا ده سال حبس جنايي درجه يك محكوم مي شود.

ماده 2 _ هركس در غير مورد مذكور در ماده يك در متعلقات راه آهن عملي نمايد كه بيم خروج قطار از خط يا تصادم يا حادثه مهم ديگر برود مرتكب به حبس جنايي درجه دو از دو تا پنج

سال محكوم مي شود و هرگاه عمل مذكور براي حركت قطار فقط ايجاد مانعي نمايد و به طور كلي اسباب اختلال حركت قطار را فراهم كند مرتكب به حبس جنحه اي تا دو سال محكوم مي شود.

ماده 3 _ هرگاه بزه هاي مذكور در ماده يك و دو در اثر توطئه و تباني دو نفر يا بيشتر انجام يابد يك ثلث از كيفري كه قطع نظر از تباني براي مرتكب افزوده خواهد شد جز در مورد اعدام كه مرتكب به همان كيفر محكوم مي شود.

ماده 4 _ هرگاه براي ارتكاب بز هاي مذكوره در ماده يك جمعيتي از سه تن به بالا تشكيل شود تشكيل دهندگان و محركين فقط براي همين عمل به حبس جنحه اي از شش ماه تا سه سال محكوم مي شوند.

كسي كه عضو اين جمعيت شده باشد فقط براي همين عمل به حبس جنحه اي از سه ماه تا يك سال محكوم خواهد شد.

هرگاه از جمعيت مزبور دست كم سه تن مسلح باشند محركين و تشكيل دهندگان هر يك به حبس جنايي درجه يك از سه سال تا پنج سال محكوم مي شوند و كسي كه عضو اين جمعيت شده باشد به دو سال تا سه سال حبس جنايي درجه دو محكوم مي گردد.

ماده 5 _ هر يك از شركت كنندگان كه جمعيت مذكور در مواد فوق را منحل يا موجبات انحلال آن را فراهم سازد يا از جز توطئه كنندگان يا عضو جمعيت خارج شوند يا از وقوع بزه يا توطئه با تشكيل جمعيت براي ارتكاب بزه مانع شوند يا وجود جمعيت و تصميمات آن را به مأ مورين دولت افشا كنند از كيفر معاف خواهد بود مشروط بر

اينكه پيش از تعقيب و پيش از وقوع بزه كه جمعيت براي ارتكاب آن تشكيل شده اقدامات مزبور به عمل آمده باشد.

ماده 6 _ هركس اعمال مذكور در مواد 1 و 2 را از روي بي مبالاتي يا غفلت انجام دهد درمواردي كه كيفر بزه عمدي اعدام يا حبس جنايي درجه يك است به حبس جنحه اي از يك سال تا سه سال و به تاديه غرامت از دويست تا ده هزار ريال محكوم مي شود در مواردي كه براي بزه عمدي حبس جنايي درجه دو مقرر شده كيفر مرتكب حبس جنحه اي از سه ماه تا دو سال و تاديه غرامت از صد تا هزار ريال مي باشد.

ماده 7 _ هركس وسايل نقليه راه آهن را ضايع يا خراب كند به طوري كه از خاصيت بهره برداري بياندازد در صورتي كه وسايط نقليه از قبيل لكوموتيو يا اتوموتوريس باشد به حبس جنايي درجه دو از دو تا پنج سال محكوم مي شود و در مورد ساير وسايط نقليه راه آهن كيفرمرتكب حبس جنحه اي از شش ماه تا سه سال خواهد بود مگر اينكه عمل مشمول عنوان شديدتري باشد كه در آن صورت مرتكب به كيفر همان بزه محكوم مي گردد.

ماده 8 _ مسافري كه بدون جهت علامات موجود در واگون ها را از قبيل ترمز خطر و غيره بكار برد و قطار بايستند به تاديه غرامت دويست تا پانصد ريال ملزم خواهد شد.

ماده 9 _ مسافري كه به تجهيزات واگون از قبيل چراغ _ توري هاي پنجره _ شيشه _ پرده _ جايگاه _ جامه دان زياني وارد آورد به پرداخت خسارت طبق تعرفه راه آهن مصوب وزارت راه ملزم

خواهد شد براي خسارتي كه قابل پيش بيني در تعرفه نبوده با رعايت اينكه مقدار خسارتاز يكصد ريال تجاوز نكند طبق تشخيص اداره راه آهن ملزم خواهد شد در صورتي كه عمل مشمول عناوين كيفري باشد به كيفر مقرر براي عمل نيز در مراجع صالحه محكوم مي شود.

ماده 10 _ وجوه مذكور در ماده 8 به تشخيص رييس قطار وجوه مذكور در ماده 9 مطابق تعرفه يا تشخيص راه آهن به حسب مورد در مقابل قبض رسمي اداري دريافت مي گردد.

در صورتي كه واردكننده خسارت اعتراضي داشته باشد مي تواند پس از پرداخت وجه تا مدت شش ماه به يكي از دادگاه هاي شهرستان خط سير مراجعه نمايد.

هرگاه واردكننده خسارت از پرداخت اين وجوه امتناع نمايد چنانچه مالي همراه داشته باشد رييس قطار حق دارد به ميزان خسارت مورد مطالبه از مال او بازداشت نموده و طبق آيين نامه مصوب وزارت راه _ وزارت دادگستري خسارت راه آهن را از آن استيفا نمايد نسبت به بازداشت مال نيز واردكننده خسارات از تاريخ بازداشت آن به شرح بالا حق شكايت خواهد داشت

هرگاه دارايي ممتنع كفايت خسارت وارده را ندهد يا دارايي نداشته باشد و نتواند تضمين كافي بدهد چنانچه راه آهن مقتضي بداند مي تواند صورت مجلس تنظيم و با خود او تحت مراقبت مأمورين به نزديك ترين دادگاه مقصد ممتنع بفرستد _ دادگاه به اين قبيل موارد خارج از نوبت رسيدگي خواهد كرد.

ماده 11 _ حمل مواد زود اشتعال و قابل احتراق و انفجار بدون اطلاع اداره راه آهن ممنوع است و مسافري كه بدون اطلاع راه آهن مواد مزبور را در جامه دان ها و اثاثيه خود در واگنها

حمل كند يا آنها را به قسمت حمل و نقل اثاثيه (توشه بسپارد و همچنين هركس بدون استحضار راه آهن مواد مزبور را براي حمل به وسيله واگنهاي باري تحويل نمايد محكوم به تاديه غرامت از دويست تا هزار ريال خواهد گرديد در صورتي كه عمل مزبور منجر به حريق يا حادثه ديگري گردد كه جرم شديدتري شناخته شده باشد مرتكب به كيفر آن بزه محكوم خواهد شد.

ماده 12 _ هرگاه كسي باعث تضييع يا تلف مالي بشود كه براي حمل به راه آهن سپرده شده است در قبال بنگاه راه آهن مسئول خساراتي است كه از اين جهت به راه آهن وارد شده باشد.

ماده 13 _ هركس در حريم راه آهن بدون اجازه كتبي بنگاه راه آهن ساختمان يا حفريات و به طور كلي هر دخل و تصرفي نمايد علاوه بر اجبار به اعاده محل به صورت اوليه محكوم به تاديه غرامت از 500 ريال تا 5000 ريال محكوم خواهد شد. آنچه پيش از اجراي اين قانون داخل درحريم بوده در صورتي كه راه آهن اجازه ابقا آن را ندهد مالك آن ملزم است كه آن را از حريم راه آهن بردارد و اگر امتناع نمايد راه آهن آن را برخواهد داشت و يا در صورت موافقت راه آهن به بهاي عادلانه به راه آهن واگذار مي شود حريم راه آهن عبارت از 17 متر فاصله به هر يك از دوطرف محور خط مي باشد.

ماده 14 _ نگاهداري و چراندن دام در حريم راه آهن ممنوع است و راه آهن مسئول خسارت وارده كه از تلف آنها حاصل مي شود نخواهد بود.

اگر از اين راه خساراتي به راه

آهن وارد شود مالكين دامها در قبال راه آهن مسئول خواهند بود.

ماده 15 _ تا مسافت كمتر از پنجاه متر از خط آهن ساختن بناهايي كه داراي سقف پوشالي باشد و خرمن نمودن كاه و علف و انبار نمودن مواد زود احتراق و زود اشتعال ممنوع است و متخلفين به تاديه غرامت از دويست تا دو هزار ريال محكوم خواهند شد.

ماده 16 _ هر يك از كارمندان راه آهن كه متصدي راندن يا وظيفه دار تشكيل يا حركت قطار مي باشند لكوموتيو _ واگن _ در زين يا هرگونه وسايط نقليه را كه مي داند معيوب است و درصورت سير موجب مخاطره خواهند شد به راه اندازد و يا به مناسبت وظيفه مانع تشكيل قطار و حركت آن نشود به حبس جنحه اي از شش ماه تا دو سال محكوم مي شود همين كيفر درباره كارمنداني كه از معيوب بودن وسايل نقليه مطلع و بر حسب وظيفه مكلف به آگاه ساختن مقامات مربوطه بوده و آن مقامات را مسبوق نساخته اند اعمال مي گردد.

ماده 17 _ رييس قطار _ راننده _ ترمزبانان _ سوزن بانان كه بر خلاف مقررات در موقع حركت قطار تا رسيدن آن به مقصد يا در موقع حركت و ورود قطار به ايستگاه محل خدمت خود را ترك و يا وظيفه خود را انجام ندهند به حبس جنحه اي از شش ماه تا دو سال محكوم مي شوند.

ماده 18 _ متصديان حفظ ساختمان و بناهاي مربوطه به راه آهن با آلات فني آن كه مسئول نگاهداري خط و نظارت ساختمانها و به طور كلي مأمور حفظ اموال راه آهن اعم از فني وغيرفني مي باشند اگر وظيفه خود را ترك كنند

محكوم به حبس جنحه اي از يك ماه تا شش ماه خواهند شد.

هرگاه بزه هاي مذكور در اين ماده و دو ماده پيش منتهي به تصادم يا خروج قطار از خط و يا حادثه مهم ديگري بشود مرتكب به دو تا سه سال حبس جنايي درجه دو محكوم خواهد شد و اگر در نتيجه حادثه كسي كشته شود به حبس جنايي درجه يك از سه سال تا ده سال محكوم مي گردد.

در مورد اين ماده و ماده 17 در قسمتي كه كيفر مرتكب حبس جنحه اي مقرر شده است تعقيب بزه منوط بدر خواست بنگاه راه آهن مي باشد.

ماده 19 _ اگر مأمورين راه آهن از امر مافوق خود كه براي احتراز از خطر و حادثه راه آهن صادر شده تخلف كنند به حبس جنحه اي از يك ماه تا شش ماه محكوم خواهند شد و چنانچه اين تخلف منجر به حادثه راه آهن شود مرتكب به دو تا سه سال حبس جنايي درجه دو محكوم مي شود و اگر در نتيجه حادثه كسي كشته شود كيفر مرتكب حبس جنايي درجه يك است از سه تا ده سال

ماده 20 _ هرگاه كارمند راه آهن از ساختمانها _ تجهيزات _ كارخانجات تاسيسات ثابت و وسايط نقليه و غير آن نقشه _ عكس يا اطلاعاتي كه جنحه سري دارند و افشا آن بر خلاف مصالح راه آهن و يا مصالح عمومي كشور باشد به كسي بدهد يا كسي را براي بدست آوردن چنين اسناد و مدارك كمك نمايد در صورتي كه عمل بزه شديدتري نباشد به حبس جنايي درجه دو، دو تا پنج سال محكوم مي شود.

ماده 21 _ چنانچه كاركنان لكوموتيو اعم از

راننده يا آتشكار و همچنين ساير كارمندان راه آهن كه مسئول تامين آمد و شد قطار هستند در غير مورد مذكور در ماده 6 مرتكب بي مبالاتي يا غلفت بشنوند كه منجر به زيان دولت بشود علاوه بر جبران خسارت به حبس جنحه اي از يك ماه تا يك سال محكوم مي شوند.

تبصره _ تعقيب متهم در دادگستري موكول به شكايت راه آهن خواهد بود.

ماده 22 _ كدخدايان و دهباناني كه به امر مقامات مربوطه مواظبت قسمتي از راه آهن به عهده آنها واگذار شده هرگاه در انجام مأموريت خود بي مبالاتي و يا غفلتي بنمايند كه موجب شود كسي به راه آهن خرابي وارد نمايد به سه ماه تا سه سال حبس جنحه اي محكوم مي شوند.

ماده 23 _ هرگاه اعمال مذكور در اين قانون منتهي به نتايج قابل كيفري گردد كه در اين قانون پيش بيني نشده است مقررات ساير قوانين كيفري مجري خواهد بود.

ماده 24 _ وزارت راه مي تواند ضمن آيين نامه كه به موجب ماده 4 قانون سازمان بنگاه راه آهن دولتي ايران مصوب 12 مرداد 1314 اختيار تنظيم آن داده شده از نظر انتظام و انضباط كارهاي راه آهن براي تخلف كارمندان راه آهن از مقررات يا دستورهاي روساي مافوق در مواردلزوم از يك روز تا بيست روز حبس انضباطي پيش بيني نموده و آن آيين نامه را پس از تصويب هيات وزيران به موقع اجرا گذارد طرز رسيدگي و مرجع شايسته نيز در آيين نامه مذكور معين خواهد شد.

آئين نامه راهنمايي و رانندگي مناطق آزاد تجاري _ صنعتي جمهوري اسلامي ايران - مصوب 9/7/73

فصل اول _ تعاريف ( ماده1 )

ماده 1 _ اصطلاحات و كلماتي كه در اين آيين نامه به كار برده شده ،داراي معاني زير است

1 _ وسيله نقليه

غيرموتوري وسيله نقليه زميني كه نيروي محركه آن از موتور نباشد.

2 _ وسيله نقليه موتوري وسيله نقليه زميني كه نيروي محركه آن به وسيله موتور تامين مي شود.

3 _ وسيله نقليه برقي وسيله نقليه زميني كه نيروي محركه آن به وسيله موتور برقي تامين مي شود.

4 _ وسيله نقليه ريلي وسيله نقليه زميني كه بر روي ريل حركت كند.

5 _ يدك وسيله نقليه اي كه توسط وسيله نقليه ديگر كه داراي نيروي محركه و سيستم فرمان و هدايت است ،كشيده مي شود.

6 _ شبه يدك يدكي كه قسمتي از وزن آن روي كشنده قرار دارد.

7 _ راننده شخصي كه وسيله نقليه را هدايت مي كند.

8 _ عابر پياده شخصي كه بدون استفاده از وسيله نقليه در راه حركت كند.

9 _ مسافر: شخصي كه به منظور جابجايي از نقطه اي به نقطه ديگر از انواع وسايل نقليه استفاده مي كند.

10 _ سواري وسيله نقليه موتوري زميني داراي چهار چرخ كه براي جابجايي حداكثر شش مسافر (با راننده ساخته شده باشد.

11 _ استيشن نوعي سواري كه ظرفيت آن با راننده حداقل 7 نفر و حداكثر 9 نفر باشد.

12 _ ميني بوس وسيله نقليه موتوري زميني مسافربري كه ظرفيت آن با راننده حداقل 10نفر و حداكثر 21 نفر باشد.

13 _ اتوبوس وسيله نقليه موتوري زميني مسافربري كه ظرفيت آن با راننده حداقل 22 نفرباشد.

14 _ اتوبوس چند كابينه اتوبوسي كه چند كابين را به صورت شبه يدك مي كشد.

15 _ سرويس مدارس وسيله نقليه موتوري زميني كه با دارا بودن علائم مشخصه براي رفت و آمد دانش آموزان مدارس اختصاص مي يابد.

16 _ وسيله نقليه

آموزشي وسيله نقليه موتوري زميني كه براي تعليم رانندگي اختصاص داده شود و داراي دو كلاچ و دو ترمز و دو آينه باشد.

17 _ وسيله نقليه امدادي وسيله نقليه موتوري زميني مخصوص خدمات انتظامي ، آتش نشاني ،بهداشتي ،درماني و تعميرات اضطراري برق ،گاز و آب و ساير موارد با كسب مجوز قبلي

18 _ موتور سيكلت وسيله نقليه زميني كه داراي دو يا سه چرخ با اطاقك پهلو ( سايدكار ) يابدون آن و مجهز به يك موتور محركه باشد.

19 _ دوچرخه وسيله نقليه زميني كه لااقل داراي دو چرخ باشد و منحصرا با نيروي عضلاني شخصي كه سوار آن است ،به وسيله پدال يا اهرمهاي دستي حركت نمايد.

20 _ خانه سيار (كاروان : وسيله نقليه غيرموتوري كه براي سكونت و يا استفاده به عنوان محل كار استفاده شده و عرض آن از 5/2 متر و طول آن از 11 متر بيشتر نباشد.

21 _ آمبولانس وسيله نقليه موتوري با تجهيزات امدادي درماني كه براي جابجايي بيمار و يا مصدوم ساخته شده است

22 _ ماشين آتش نشاني وسيله نقليه موتوري زميني با علائم و تجهيزات و رنگ ويژه كه براي امداد و نجات و اطفاي حريق ساخته شده است

23 _ وزن مجاز: مجموع وزن وسيله نقليه و بار آن

24 _ وسيله نقليه باربري وسيله نقليه موتوري زميني كه براي حمل بار ساخته شده و كابين راننده از قسمت بار به وسيله ديواره اي مقاوم مجزا باشد.

25 _ وانت وسيله نقليه باربري با حداكثر ظرفيت بارگيري 2 تن

26 _ كاميونت وسيله نقليه باربري با ظرفيت بارگيري

بين 2 تن الي 5/3 تن

27 _ كاميون وسيله نقليه باربري با ظرفيت بارگيري بين 5/3 تن الي 16 تن

28 _ كاميون اطاقدار: كاميوني كه حداكثر ارتفاع ديواره مقاوم اطاق بار آن از كف اطاق 5/1متر باشد.

29 _ كاميون لبه دار:كاميوني كه حداكثر ارتفاع ديواره مقاوم اطاق بار آن از كف اطاق 80سانتي متر باشد.

30 _ كاميون تيغه دار: كاميوني كه قسمت بار آن به وسيله تيغه اي طولي به دو نيمه مساوي مجزا شده باشد.

31 _ كاميون كفي كاميوني كه قسمت بار آن فاقد ديواره باشد.

32 _ كاميون مسقف كاميوني كه قسمت بار آن به صورت محفظه فلزي سرپوشيده ساخته شده است

33 _ كاميون يخچالدار: كاميون مسقف كه قسمت بار آن داراي تجهيزات برودتي باشد.

34 _ كاميون تانكر: كاميوني كه قسمت بار آن به صورت مخزن بسته و براي حمل انواع مايعات ساخته شده است

35 _ كاميون بونكر: كاميوني است كه قسمت بار آن به صورت مخزن بسته و براي حمل انواع مايعات ساخته شده است

36 _ كاميون ميكسر: كاميوني كه قسمت بار آن به صورت مخزن بسته و داراي دستگاه مخلوط كن باشد.

37 _ كاميون كمپرسي كاميون اطاقداري كه تخليه بار آن به وسيله دستگاه كمپرس انجام مي شود.

38 _ وسيله نقليه جرثقيل دار: وسيله نقليه باربري كه قسمت بار آن مجهز به دستگاه جرثقيل باشد.

39 _ تراكتور باركش وسيله نقليه موتوري زميني كه براي كشيدن يدك باركش ساخته شده است

40 _ تراكتور كشاورزي وسيله نقليه موتوري زميني كه براي كارهاي كشاورزي ساخته شده است

41 _ كشنده وسيله نقليه موتوري زميني كه انواع يدك و شبه يدك بارگير به

آن متصل و با نيروي آن كشيده مي شود.

42 _ تريلر: وسيله نقليه باربري با ظرفيت بارگيري 24 تن كه از مجمع كشنده و شبه يدك تشكيل شده باشد.

43 _ راه كليه معابري كه براي عبور و مرور اختصاص يابد.

44 _ سواره رو: قسمتي از سطح راه كه براي تردد يا توقف وسايل نقليه اختصاص يابد.

45 _ پياده رو: قسمتي از سطح راه در امتداد سواره رو كه براي عبور عابرين پياده مجزا شده باشد.

46 _ گذرگاه عبور عابر پياده قسمتي از عرض سواره رو كه به وسيله علايم مخصوص براي عبور عابر پياده مشخص شده باشد.

47 _ كوچه راهي در مناطق مسكوني كه حداكثر عرض آن 6 متر باشد.

48 _ خيابان راهي در مناطق مسكوني كه عرض آن بيش از 6 متر باشد.

49 _ جاده راهي است در خارج از محدود شهرها.

50 _ خيابان اصلي خياباني كه در برخورد با خيابان ديگر عريض تر باشد يا با نصب علايم راهنمايي ،اصلي تلقي شود.

51 _ خيابان فرعي خياباني كه در برخورد با خيابان ديگر كم عرض تر باشد يا با نصب علايم راهنمايي ،فرعي تلقي شود.

52 _ جاده اصلي جاده اي كه در برخورد با جاده ديگر عريض تر باشد يا با نصب علايم راهنمايي ،اصلي تلقي شود.

53 _ جاده فرعي جاده اي كه در برخورد با جاده ديگر كم عرض تر باشد يا با نصب علايم راهنمايي ،فرعي تلقي شود.

54 _ بزرگراه راهي كه مسير رفت و برگشت آن از يكديگر مجزا و در هر سمت حركت حداقل داراي دو خط عبور باشد.

55 _ اتوبان (شاهراه : راهي بدون تقاطع هم سطح كه اطراف آن محصور و

مسير رفت و برگشت آن از يكديگر مجزا و در هر سمت حركت حداقل داراي دو خط عبور و شانه با عرض سه متر يا بيشتر باشد.

56 _ پاركومتر: دستگاهي كه به كارگيري آن در زمان معين به وسايل نقليه اجازه توقف مي دهد.

فصل دوم _ شماره گذاري و نقل انتقال مالكيت ( ماده 2 تا 16

ماده 2 _ هر وسيله نقليه موتوري زميني و يدك و شبه يدك متصل كه بر اساس مقررات مناطق آزاد وارده شده و در منطقه به كار گرفته مي شود ،بايد داراي پلاك مخصوصي باشد كه درمنطقه مربوط ارائه مي شود.

راندن و يا به كارگيري وسيله نقليه اي كه شماره گذاري نشده و يا شماره آن غيرمجاز است همچنين گذاردن اين قبيل وسايل نقليه در اختيار اشخاص ديگر ممنوع است ،مگر آنكه قبلا از راهنمايي و رانندگي منطقه مربوط مجوز دريافت شده باشد.

ماده 3 _ مالكين وسايل نقليه مذكور در ماده 2 يا نماينده قانوني آنان موظفند جهت شماره گذاري و اخذ پلاك و برگ تاييد مالكيت وسيله نقليه خود به راهنمايي و رانندگي مربوط مراجعه و فرمهاي مخصوص را تنظيم و امضا نمايند و به ضميمه مدارك مورد نياز تسليم كنند. مأمورين راهنمايي و رانندگي منطقه از حركت اتومبيلهايي كه در موعد مقرر شماره گذاري نشده اند جلوگيري به عمل خواهند آورد.

ماده 4 _ پلاك صرفا به اشخاص حقيقي و يا حقوقي مالك وسايل نقليه تعلق مي گيرد و كليه مسئوليتهاي ناشي از استفاده غيرمجاز از آن نيز به عهده آنان مي باشد.

ماده 5 _ نقل و انتقال مالكيت وسيله نقليه و اطلاعات مورد نياز به وسيله متصدي شماره گذاري در برگ تاييد مالكيت اتومبيل ثبت مي شود.

ماده 6 _ فروشنده مكلف است در هنگام فروش وسيله نقليه خود ،پلاك و فرم

مخصوص تنظيم شده را جهت استفاده مجدد خود به واحد شماره گذاري تحويل دهد.

ماده 7 _ در صورت نقل و انتقال مالكيت وسيله نقليه خريدار موظف است بلافاصله پس ازخريداري برابر مفاد ماده 2 نسبت به شماره گذاري وسيله نقليه و اخذ پلاك جديد و برگ تاييد مالكيت به نام خود اقدام نمايد.

ماده 8 _ اشخاصي كه وسايل نقليه آنان در خارج از محدوده مناطق آزاد شماره گذاري شده ، مي توانند برابر دستورالعملي كه از طرف سازمان اعلام مي شود ،براي وسيله نقليه خود مطابق مفاد اين آيين نامه پلاك اخذ نمايند ،پلاك قبلي اين قبيل وسايل نقليه مادام كه در منطقه به كارگرفته مي شوند در سازمان منطقه نگهداري مي شود و اطلاعات آنها به نيروي انتظامي منتقل مي گردد.

ماده 9 _ سازمان منطقه در موارد زير مي تواند از انجام شماره گذاري خودداري نمايد:

1 _ در صورتي كه وسيله نقليه معيوب بوده ،يا به جهات فني به كارگيري آن در منطقه خطرناك باشد.

2 _ چنانچه اصالت وسيله نقليه احراز نشود.

3 _ هرگاه حقوق و عوارضي كه به موجب مقررات سازمان منطقه به وسيله نقليه تعلق مي گيرد ،پرداخت نشده باشد.

4 _ چنانچه وسيله نقليه داراي علايم و تجهيزات پيش بيني شده در اين آيين نامه نباشد.

5 _ هرگاه بيش از پنج سال از زمان ساخت وسيله نقليه گذشته باشد ،مگر با اجازه سازمان منطقه

6 _ موتورسيكلت هايي كه موتور آنها دو زمانه باشد.

ماده 10 _ شماره گذاري وسيله نقليه از طريق تحويل پلاك و برگ تاييد مالكيت به مالك وسيله نقليه و يا نماينده قانوني وي انجام خواهد شد. انواع پلاكها و ابعاد و رنگهاي آنها براي وسايل نقليه مختلف همچنين مدارك مورد نياز براي شماره گذاري و چگونگي

ارائه سرويسهاي مربوط به شماره گذاري به وسيله دستورالعملي كه با هماهنگي سازمان مربوط و راهنمايي و رانندگي تهيه خواهد شد تعيين مي شود.

ماده 11 _ راهنمايي و رانندگي پس از شماره گذاري وسيله نقليه سندي كه حاوي اطلاعات مربوط به مشخصات وسيله نقليه و نقل و انتقالات مالكيت آن و مشخصات خريدار و فروشنده باشد ،صادر و در اختيار مالك يا نماينده قانوني وي مي گذارد.

ماده 12 _ هرگاه برگ مالكيت يا پلاك وسيله نقليه مفقود يا ضايع شود ،مالك وسيله نقليه موظف است حداكثر ظرف 48 ساعت شخصا يا به وسيله نماينده قانوني خود جهت اخذالمثني برگ تاييد مالكيت و يا پلاك جديد به واحد شماره گذاري مراجعه و برابر دستورالعمل مربوط اقدام كند.

ماده 13 _ راهنمايي و رانندگي مي تواند به سازندگان و فروشندگان و حمل كنندگان و واردكنندگان و صادر كنندگان وسايل نقليه فقط جهت عرضه نمودن و يا حمل و نقل آنها از محلي به محل ديگر بدون انجام تشريفات شماره گذاري پلاك موقت با مدت اعتبار تعيين شده تحويل دهد.

ماده 14 _ اشخاصي كه به عنوان وسيله نقليه تحت مالكيت خود پلاك اخذ نموده اند ، صرفا مجاز به استفاده از آن روي همان وسيله نقليه خواهند بود.

ماده 15 _ وسيله نقليه با پلاك ترانزيت كه از طريق مبادي ورودي ، وارد مناطق آزاد مي شود ، چنانچه راننده يا مالك آن تمايل به استفاده از وسيله را داشته باشد ، پس از انجام تشريفات لازم از طريق سازمان ،براي مدت زمان معين پلاك موقت دريافت مي نمايد.

ماده 16 _ وسيله نقليه اي كه در مناطق آزاد شماره گذاري شده پس از تشريفات گمرگي به مدت مربوط به ورود اتومبيل هاي خارجي مجوز تردد موقت

ساير نقاط كشور دريافت خواهدكرد.

تبصره _ وسايل نقليه شماره گذاري شده در منطقه آزاد چابهار مي توانند تا شعاع 30كيلومتري از مرز منطقه آزاد تردد نمايند (محور چابهار _ ايرانشهر تا پليس راه

سازمان منطقه با هماهنگي گمرك و نيروي انتظامي نحوه اجراي صحيح اين تبصره را تدوين خواهند نمود.

فصل سوم _ گواهينامه رانندگي ( ماده 17 تا 18 )

ماده 17 _ هركس بخواهد با هر نوع وسيله نقليه موتوري در محدوده مناطق آزاد رانندگي نمايد بايد داراي گواهينامه معتبر رانندگي مربوط به آن وسيله باشد.

ماده 18 _ گواهينامه هاي رانندگي معتبر عبارتند از:

1 _ گواهينامه هاي صادر شده در داخل كشور.

2 _ گواهينامه هاي خارجي معتبر مورد تاييد مناطق آزاد.

فصل چهارم _ معاينه وسايل نقليه ( ماده 19 تا 32 )

ماده 19 _ كليه وسايل نقليه موتوري بايد داراي برگ معتبر معاينه فني (تاييد صحت فني كه به وسيله راهنمايي و رانندگي هر منطقه آزاد صادر مي شود باشند.

راندن وسايل نقليه موتوري فاقد برگ معتبر معاينه فني ممنوع است

برگ معاينه فني بايد همواره در دسترس و قابل ارائه باشد.

مدت اعتبار برگ معاينه فني را راهنمايي و رانندگي معين مي نمايد.

ماده 20 _ هرگاه در وسيله نقليه عيب و نقص فني بروز نمايد و يا از وضعيت استاندارد خارج شود و يا تردد و به كارگيري آن خطرناك و ناامن تشخيص داده شود ، راهنمايي و رانندگي هر منطقه ضمن اخذ برگ معاينه فني ،وسيله نقليه را به تعميرگاه هدايت مي كند و تا زماني كه صحت فني وسيله نقليه تاييد نشده باشد تردد و به كارگيري آن مجاز نخواهد بود.

ماده 21 _ راهنمايي و رانندگي هر منطقه مي تواند موارد معاينه فني و استانداردهاي هرقسمت را مشخص و اعلام نمايد.

ماده 22 _ چنانچه سازمان هر يك از مناطق آزاد براي ايمني تردد و يا جلوگيري از آلودگي محيط زيست نصب تجهيزاتي را بر روي وسايل نقليه ضروري اعلام نمايد همگان موظف به رعايت آن مي باشند.

ماده 23 _ راهنمايي و رانندگي هر منطقه بر حسب ضرورت مي تواند صدور برگ معاينه فني را براي مدت يكسال به اشخاص حقيقي و

يا حقوقي واگذار نمايد و تمديد آن براي دوره هاي يكساله بلامانع است

ماده 24 _ برگ و برچسب معاينه فني در مركز مجاز معاينه فني وسايل نقليه كه براي بازديدصحت قسمتهاي مختلف وسيله نقليه و رعايت مقررات و استانداردهاي مربوط به آن آماده شده به وسيله بازديدكننده فني صادر مي شود. بازديد كننده فني شخصي است كه تمام مقررات و استانداردهاي معاينه فني را مي داند.

ماده 25 _ در موارد زير راهنمايي و رانندگي هر منطقه مي تواند از صدور مجوز انجام معاينه فني براي تعميرگاهها و يا اشخاص خودداري كرده و يا مجوز صادره را باطل نمايد:

1 _ در صورتي كه مسئول مركز معاينه و يا بازديدكننده فني داراي سابقه محكوميت كيفري موثر باشد.

2 _ در صورتي كه مركز معاينه فني در وضعيت و شرايط استاندارد نباشد.

3 _ در صورتي كه مركز معاينه فني بدون رعايت ضوابط ،برگ معاينه صادر نموده باشد.

4 _ در صورتي كه بازديدكننده فني بدون بازديد از وسيله نقليه برگ معاينه فني صادر كرده باشد.

ماده 26 _ مجوز صدور برگ معاينه فني وسايل نقليه قابل انتقال به ديگران نيست

ماده 27 _ براي هر مركز مجاز معاينه فني و بازديدكننده فني از طرف راهنمايي و رانندگي هرمنطقه معرفي نامه صادر خواهد شد.

ماده 28 _ مراكز مجاز معاينه فني به وسيله يك تابلو مخصوص مشخص مي شوند كه درهنگام ابطال مجوز بايد آن را دعوت دهند.

ماده 29 _ بازرسان راهنمايي و رانندگي هر منطقه در هر زمان مي توانند از نحوه عمل مراكزمعاينه فني و دفاتر و مدارك مربوط بازيد به عمل آورند و مسئولين مراكز ملزم به همكاري مي باشند.

ماده 30 _ به وسيله مناطق آزاد براي بازديد فني

(بازديد به وسيله نيروي انتظامي انجام مي شود) و صدور برگ معاينه فني و برچسب ،مبلغي (طبق آيين نامه اجرايي اخذ عوارض درمناطق تجاري _ صنعتي به عنوان تعرفه تعيين مي شود كه هنگام مراجعه بايد پرداخت شود.

ماده 31 _ مشخصات دستگاههاي لازم براي بازديد فني از سوي راهنمايي و رانندگي هرمنطقه تعيين و اعلام مي شود و مراكز معاينه فني بايد دستگاههاي مذكور را در مدت زمان تعيين شده تهيه و مورد استفاده قرار دهند.

ماده 32 _ هر مركز مجاز معاينه فني بايد دفتري را به منظور ثبت مشخصات وسايل نقليه مورد بازديد اختصاص دهد.

فصل پنجم _ تصادفات ( ماده 33 تا 42 )

ماده 33 _ راننده هر وسيله نقليه كه مرتكب تصادف منجر به جرح يا فوت شود ،موظف است صحنه تصادف را حفظ كرده و مراتب را در اسرع وقت به راهنمايي و رانندگي منطقه اطلاع دهد و مادام كه تشريفات مربوط به رسيدگي به تصادف وسيله كارشناسان خاتمه نيافته از تغيير وضعيت صحنه تصادف خودداري كند ،ليكن در تصادفات منجر به خسارت چنانچه وسيله نقليه قابل حركت باشد راننده ملزم است آن را در نزديكترين محلي كه موجب سد معبر نشودبراي رسيدگي و بازديد متوقف سازد.

تبصره _ چنانچه راننده وسيله نقليه مراتب وقوع تصادف را اطلاع ندهد ،مالك وسيله نقليه و ساير سرنشينان موظف به دادن اطلاع مي باشند.

ماده 34 _ رسيدگي به كليه تصادفات رانندگي در مناطق آزاد به وسيله كارشناسان راهنمايي و رانندگي هر منطقه كه براي اين منظور آموزش ديده اند ،با تنظيم فرمهاي مربوط انجام پذيرفته و به مراجع صلاحيتدار ارسال مي شود.

ماده 35 _ رانندگان و سرنشينان وسيله نقليه اي كه تصادف نموده اند در صورت وقوع جرح موظفند كمكهاي مورد نياز

را به مجروحين نموده نسبت به اعزام آنان به مراكز درماني اقدام نمايند.

ماده 36 _ چنانچه رانندگان و سرنشينان وسيله نقليه اي كه تصادف نموده قادر به رساندن مصدومين به مراكز درماني نباشند ساير افراد حاضر به شرط داشتن توانايي موظفند ضمن انجام كمكهاي لازم در صورت نياز ،مصدومين را به مراكز درماني منتقل كنند. در اين گونه موارد مأمورين فقط اجازه دارند مشخصات كمك دهنده را ثبت نمايند.

ماده 37 _ مراكز درماني در هر صورت ملزم به پذيرش مصدومين ناشي از تصادفات و انجام اقدامات لازم در اين زمينه مي باشند.

ماده 38 _ مراكز درماني و پزشكان ملزم به تكميل فرم گزارش رجوع مصدومين تصادفات وشرح اقدامات انجام شده براي هر يك از آنان و ارسال به راهنمايي و رانندگي منطقه مي باشند.

ماده 39 _ چنانچه در هنگام معالجه مصدومين يا ساير بيماران مشخص شود رانندگي آنان در آينده سبب خطر براي خود و سايرين خواهد شد پزشك معالج بايد مراتب را به راهنمايي و رانندگي منطقه اطلاع دهد.

ماده 40 _ راننده هر وسيله نقليه اي كه با وسايل نقليه در حال توقف ،حيوانات ،علايم راهنمايي ،چراغ برق ،درخت و ساير اجسام تصادف نمايد ،بايد مراتب را به راهنمايي و رانندگي منطقه اطلاع دهد.

ماده 41 _ تعميرگاهها و توقف گاهها موظفند ظرف 24 ساعت پس از رويت وسيله نقليه اي كه آثار تصادف و برخورد در آن وجود دارد مراتب را به راهنمايي و رانندگي منطقه اطلاع دهند.

ماده 42 _ راهنمايي و رانندگي هر منطقه مي تواند به منظور كاهش ميزان تصادفات ، رانندگان مقصر را تحت آموزش مجدد قرار دهند.

فصل ششم _ تجهيزات ( ماده 43 تا 69 )

ماده 43 _ اشخاص حق ندارند هيچ نوع وسيله نقليه اي را

كه فاقد لوازم و تجهيزات مذكور دراين فصل ،يا داراي لوازم و تجهيزات مخالف مقررات باشد ،در راهها برانند يا براي رانندگي دراختيار ديگري بگذارند.

ماده 44 _ كليه وسايل نقليه موتوري داراي چهار چرخ يا بيشتر ،حداقل بايد داراي چراغ هايي به شرح زير باشند:

1 _ دو چراغ با نور سفيد در طرفين جلو كه نور آنها قابل تبديل به سمت بالا و پايين باشد ،به نحوي كه به وسيله نور بالا اشخاص و يا اشيا از فاصله 150 متري و به وسيله نور پايين ازفاصله 35 متري تشخيص داده شوند.

2 _ دو چراغ كوچك با نور زرد يا سفيد براي تشخيص عرض وسيله نقليه در منتهي اليه طرفين جلو ،نور اين چراغها بايد از فاصله 150 متري ديده شود.

3 _ دو چراغ با نور قرمز جهت تشخيص عرض وسيله نقليه در منتي اليه طرفين عقب ،نور اين چراغها بايد از فاصله 150 متري ديده شود.

4 _ دو چراغ كوچك با نور قرمز براي ترمز در طرفين عقب كه به محض گرفتن ترمز روشن شود ،نور اين چراغها بايد از فاصله 150 متري ديده شود.

5 _ يك چراغ به رنگ سفيد براي روشن نمودن پلاك عقب

6 _ يك چراغ كوچك به رنگ زرد يا سفيد در عقب كه فقط هنگام استفاده از دنده عقب روشن شود.

7 _ دو نور تاب قرمز در طرفين عقب

ماده 45 _ موتورسيكلت بايد حداقل يك چراغ و حداكثر دو چراغ با نور سفيد در جلو كه تافاصله 150 متري را روشن نمايد و يك چراغ قرمز با شيشه نور تاب قابل رويت از فاصله 150متري در عقب و دو آيينه روي فرمان

داشته باشد.

ماده 46 _ هر دوچرخه بايد يك چراغ با نور سفيد در جلو كه تا مسافت 150 متري را روشن نمايد و يك چراغ قرمز و نور تاب قابل رويت از فاصله 20 متري در عقب و يك زنگ يا بوق كه صداي آن از فاصله 30 متري شنيده شود ،داشته باشد.

ماده 47 _ هيچ وسيله نقليه موتوري نبايد بيش از چهار چراغ نور سفيد و زرد در جلو داشته باشد كه نوري بيش از 300 شمع توليد كنند و نور هر چراغ عقب نيز نبايد از 3 شمع كمتر باشد.

ماده 48 _ وسايل نقليه موتوري سنگين كه حداقل 205 سانتي متر عرض و حداقل 9 مترطول داشته باشند مي توانند علاوه بر چراغ هاي مذكور در ماده 45 دو چراغ با نور زرد در جلو وسه چراغ با نور قرمز در عقب داشته باشند. استفاده از اين چراغها تنها در راههاي فاقد روشنايي مجاز است

ماده 49 _ وسايل نقليه موتوري با طول 6 متر يا بيشتر بايد در هر پهلو حداقل چهار چراغ كوچك با نور زرد يا قرمز يا به همين تعداد نورتاب داشته باشند.

ماده 50 _ كليه وسايل نقليه موتوري بايد داراي حداقل چهار چراغ چشمك زن با نور زرد باشند كه دو چراغ در طرفين جلو و دو چراغ در طرفين عقب به عنوان راهنما كار كنند.

ماده 51 _ وسايل نقليه راهنمايي و رانندگي ، آمبولانس ، نيروي انتظامي و آتش نشاني بايددو چراغ قرمز گردان در مرتفع ترين نقطه خود داشته و مجهز به آژير و بلندگو باشند.

ساير وسايل نقليه امدادي فقط از يك چراغ زرد و آژير استفاده مي نمايند.

سرويس مدارس بايد يك چراغ

گردان زرد و آژير در مرتفع ترين نقطه خود داشته باشد.

ماده 52 _ در مواردي كه به كارگيري چراغهاي الكتريكي ،با ايمني محموله وسايل نقليه ، مغايرت داشته باشد ،بايد از چراغهاي ايمني و نورتاب استفاده شود.

ماده 53 _ هر وسيله نقليه موتوري داراي چهارچرخ يا بيشتر بايد ،حداقل داراي دو سيستم جداگانه ترمز باشد كه يك سيستم براي متوقف ساختن وسيله نقليه و سيستم ديگر براي نگهداشتن وسيله نقليه در حالت توقف به كار گرفته شود.

ماده 54 _ هر دوچرخه موتوردار و موتورسيكلت بايد داراي دو سيستم ترمز باشد كه يكي بر روي چرخ جلو و ديگري بر روي چرخ عقب اثر نمايد.

ماده 55 _ هر دوچرخه بايد حداقل داراي يك سيستم ترمز باشد كه بر روي چرخ عقب يا هردو چرخ اثر نمايد.

ماده 56 _ يدك ها و شبه يدكهايي كه ظرفيت آنها از 1400 كيلوگرم بيشتر است بايد داراي سيستم ترمز باشند.

نحوه ساختمان اين سيستم ترمز بايد به صورتي باشد كه در صورت قطع ناگهاني اتصال ترمز خودبخود گرفته شود و يدك يا شبه يدك را متوقف سازد.

ماده 57 _ هر وسيله نقليه موتوري چهارچرخ يا بيشتر بايد حداقل داراي يك آينه مخصوص در داخل اطاق و يك آينه مخصوص در بيرون اطاق سمت راننده باشد. به نحوي كه عبور وسايل نقليه از پشت سر و پهلو براي راننده قابل رويت باشد.

ماده 58 _ كليه وسايل نقليه موتوري داراي شش چرخ يا بيشتر بايد در پشت تمام چرخهادراي گل پخش كن باشند.

ماده 59 _ هر وسيله نقليه موتوري داراي شيشه جلو بايد مجهز به دستگاهي براي پاك كردن باران ،برف و رطوبت شيشه باشد كه به

طور خودكار يا به دلخواه راننده كار كند.

ماده 60 _ تمام شيشه هاي وسايل نقليه موتوري بايد از نوع ايمني باشد.

ماده 61 _ نصب شيشه هاي رنگي كه ديد راننده را بسيار محدود كند يا استفاده از اسپري هايي كه اين محدوديت را ايجاد نمايد ممنوع است

ماده 62 _ نصب شيشه هايي كه نور را كاملا منعكس نمايد (با استفاده از اسپري يا عامل ديگر) روي وسايل نقليه ممنوع است

ماده 63 _ كليه وسايل نقليه موتوري بايد داراي منبع اگزوز باشند كه مانع از ايجاد صداي ناهنجار شود. مستقيم كردن خروجي اگزوز ممنوع است

ماده 64 _ تمام صندلي هاي وسايل نقليه موتوري بايد مجهز به كمربند ايمني باشند.

ماده 65 _ راننده و ترك نشين موتورسيكلت بايد از كلاه ايمني استفاده نمايند.

ماده 66 _ كليه وسايل نقليه موتوري بايد يك مثلث نورتاب قابل رويت از فاصله 150متري همراه داشته باشد.

اتوبوسها ،كاميونها و تريلي ها بايد حداقل داراي دو مثلث نورتاب باشند.

ماده 67 _ كليه وسايل نقليه مسافربري بايد داراي جعبه كمكهاي اوليه و كپسول آتش نشاني مناسب باشند.

ماده 68 _وسايل نقليه موتوري كه راهنمايي و رانندگي اعلام نمايد بايد مجهز به دستگاه سرعت نگار باشند.

ماده 69 _ عاج لاستيك چرخهاي وسايل نقليه در ساييده ترين قسمت نبايد كمتر از 2ميلي متر باشد.

فصل هفتم _ مقررات حمل و نقل بار و مسافر ( ماده 70 تا 84 )

ماده 70 _ حمل مسافر و بار بيش از ظرفيت مجاز وسيله نقليه ممنوع است

ماده 71 _ نصب باربند و حمل بار روي سقف اتوبوس و ميني بوس ممنوع است

ماده 72 _ حمل هرگونه مواد محترقه و آتش زا و سريع الاشتعال توسط وسايل نقليه مسافربري ممنوع است

ماده 73 _ وسايل نقليه مسافري به تناسب فصل بايد داراي

تجهيزات گرم كننده و سردكننده باشند.

ماده 74 _ رانندگان وسايل نقليه مسافربري مكلفند در ساعات شب و با تاريك شدن هوا چراغ داخل وسيله نقليه را روشن نگهدارند.

ماده 75 _ اتوبوسها و سرويس هاي مدارس ملزم به داشتن يك نفر خدمه مي باشند.

ماده 76 _ رانندگان وسايل نقليه باربري موظفند در هنگام بارگيري با استفاده از وسايل مناسب بار وسيله نقليه خود را كاملا مهار نمايند و در صورت لزوم به وسيله پوشش آن را محفوظ نمايند هرگاه محموله يا قسمتي از آن سقوط كند راننده مسئول است

ماده 77 _ طول و عرض بار وسايل نقليه باربري نبايد از اطاق بار آن بيرون باشد.

ماده 78 _ راننده يا مالك وسيله نقليه باربري مسئول خسارت وارده به راه در اثر حمل بار غيرمجاز مي باشد.

ماده 79 _ توزين وسايل نقليه باربري در مكانهايي كه باسكول نصب گرديده انجام مي شود رانندگان وسايل نقليه باربري موظفند وسايل نقليه خود را در جهت توزين به روي باسكول هدايت كنند.

ماده 80 _ هرگاه در موقع توزين معلوم شود كه بيش از وزن مجاز بارگيري شده ،بار اضافي تخليه مي شود.

مسئول يت انبار كردن و حفظ بار اضافي به عهده راننده يا مالك وسيله نقليه مي باشد.

ماده 81 _ مناطق آزاد مي توانند جهت حمل محمولاتي كه قابل تجزيه و تفكيك نبوده بيش از ظرفيت يا بزرگتر از حجم معين است ، پروانه مخصوص كه حاوي مشخصات و ظرفيت وسيله نقليه حمل كننده و وزن و ابعاد بار و مسير و تعداد دفعات رفت و برگشت يا مدت حمل مستمراست صادر كنند.

اين پروانه بايد تا پايان مدت اعتبار آن نزد راننده موجود باشد و هنگام مراجعه مأمورين راهنمايي و

رانندگي ارائه شود.

ماده 82 _ حمل مايعات بايد به وسيله تانكر انجام شود و حمل مايعات در مخازن نيمه خالي ممنوع است

ماده 83 _ حمل مواد محترقه و آتش زا فقط با وسايل نقليه مخصوص مجاز است

ماده 84 _ طول و عرض وسايل نقليه باربري همان است كه برطبق مشخصات كاتالوگ كارخانه سازنده تعيين شده ولي ظرفيت آن به وسيله شماره گذاري تعيين مي شود.

فصل هشتم _ مقررات مختلف ( ماده 85 تا 131 )

ماده 85 _ عابرين پياده هنگام حركت در طول راههايي كه پياده رو دارد حق ندارند از سواره رو عبور كنند.

ماده 86 _ در راههايي كه پياده رو وجود ندارد و يا در صورت وجود به جهاتي قابل استفاده نباشد عابرين پياده موظفند هنگام حركت در طول سواره رو از منتهي اليه سمت چپ خود به نحوي عبور نمايند كه حركت وسايل نقليه مقابل در خلاف جهت ايشان انجام گيرد.

ماده 87 _ عابرين پياده موظفند براي گذشتن از عرض راه حتما از گذرگاه عابرپياده عبورنمايند.

ماده 88 _ در تقاطع هاي فاقد گذرگاه عابر پياده هم سطح ،عابرين پياده موظفند هنگام عبوراز گذرگاه عابر پياده از چراغ راهنمايي نيز متابعت نمايند.

ماده 89 _ عابرين پياده براي عبور از عرض راه مكلفند به طور ناگهاني از پياده رو داخل سواره رو نشده ضمن توجه به مسير عبور وسايل نقليه با احتياط از كوتاهترين مسير از عرض راه عبور نمايند.

ماده 90 _ اشخاصي كه به هر عنوان بر روي راهها كار مي كنند قبل از شروع به كار بايد علايم ايمني عبور و مرور را در محل و به لباسهاي كارگران و وسايل نقليه خود نصب نمايند. در غيراين صورت مأمورين موظف به جلوگيري از فعاليت آنان مي باشند.

ماده 91 _ به غير از

مأموران راهنمايي و رانندگي هيچ كس حق ندارد براي هدايت و حفاظت وسايل نقليه در سواره رو و خيابان بايستد يا قدم بزند.

ماده 92 _ اشخاصي كه به وسيله چرخ معلولين (ويلچر) حركت مي كنند و يا كودكاني كه به وسيله كالسكه حمل مي شوند در حكم عابر پياده مي باشند.

ماده 93 _ رانندگان وسايل نقليه در حال حركت موظفند براي جلوگيري از تصادف فاصله مناسبي را نسبت به وسيله نقليه جلويي خود حفظ نمايند. در راههايي كه سرعت مجاز بيش از60 كيلومتر در ساعت است فاصله مجاز بين وسايل نقليه يك متر به ازاي هر كيلومتر سرعت مي باشد.

ماده 94 _ وسايل نقليه موتوري با طول بيش از 12 متر موقع عبور در راههاي غيرمسكوني بايد فاصله بيشتري با وسايل نقليه جلويي خود داشته باشند به نحوي كه وسيله نقليه ديگري كه از آنها سبقت مي گيرد بتواند پس از سبقت مجددا در جلوي آنها وارد مسير اوليه شود.

ماده 95 _ وسايل نقليه اي كه به صورت كاروان و دسته جمعي در راهي عبور مي كنند نيزمشمول ماده 92 مي باشند.

ماده 96 _ حركت با دنده خلاصي در سرازيري ها ممنوع است

ماده 97 _ امتناع از قبول مسافر و همچنين نرساندن مسافر به مقصد براي وسايل نقليه مسافربري عمومي در حال سرويس ممنوع است

ماده 98 _ رانندگان هنگام رانندگي حق صحبت يا استعمال دخانيات و يا خوردن و آشاميدن را نداشته و بايد صرفا به هدايت وسيله توجه داشته باشند.

ماده 99 _ اشخاصي كه مواد مخدر يا مشروبات الكلي و يا داروهاي آرام بخش و خواب آور مصرف نمايند تا رفع كامل آثار آن حق رانندگي ندارند.

ماده 100 _ وسايل نقليه امدادي جهت انجام ماموريت فوري

در صورت به كار بردن چراغ گردان مخصوص يا آژير تا حدودي كه موجب تصادف نشوند مجاز به انجام اعمال زيرمي باشند:

1 _ توقف در محل ممنوعه

2 _ تجاوز از سرعت مجاز.

3 _ سبقت از سمت راست وسيله نقليه ديگر.

4 _ عبور از طرف چپ راه

5 _ دور زدن در نقاط ممنوعه

6 _ گذشتن از چراغ قرمز يا عدم رعايت علائم ديگر ايست ،مشروط به اينكه از سرعت وسيله نقليه در اين گونه محل ها تا حد امكان كاسته شود.

ماده 101 _ وسايل نقليه امدادي كه مجاز به داشتن آژير مي باشند فقط در مواقعي كه براي انجام ماموريت فوريتي در حركتند بايد از آنها استفاده نمايند.

ماده 102 _ اتومبيل هاي مدارس فقط در مواقع سوار و پياده كردن دانش آموزان حق استفاده از علايم مخصوص را دارند.

ماده 103 _ راندن وسيله نقليه اي كه بيش از ظرفيت مجاز بار يا مسافر گرفته باشد ممنوع است

ماده 104 _ راندن وسايل نقليه در پياده رو يا از وسط دستجات ممنوع است

ماده 105 _ سوار شدن يا سواركردن اشخاص در قسمت خارجي وسيله نقليه ممنوع است

ماده 106 _ سوار شدن يا سواركردن اشخاص در قسمت بار و يا روي بار وسايل نقليه باربري ممنوع است

ماده 107 _ درب هاي هر وسيله نقليه در حال حركت بايد كاملا بسته باشد و بازكردن آنها قبل از توقف كامل مجاز نيست

ماده 108 _ چنانچه درب وسيله نقليه به گونه اي باز شود كه براي عابرين يا وسايل نقليه ديگر خطر به وجود آورد سرنشين يا راننده مسئول خواهد بود.

ماده 109 _ رانندگان وسايل نقليه هنگام عبور از معابر و گذرگاه هاي تنگ يا پرجمعيت و يادر

مواردي كه بيشتر از 50 متر مقابل آنها مرئي نيست مكلفند آهسته حركت كنند و در صورت احتمال حادثه يا اخلال نظم و مزاحمت بر حسب مورد وسيله نقليه را كند و يا آن را متوقف سازند.

ماده 110 _ هيچ كس حق ندارد وسيله نقليه اي كه متعلق به او نيست يا براي رانندگي دراختيار او گذاشته نشده را بدون اجازه كسي كه آن را در اختيار دارد از محل خود حركت دهد يا باآن رانندگي كند مگر مأموران انتظامي آن هم در حدود مقررات و وظايف قانوني

ماده 111 _ هيچ كس نمي تواند به شخص فاقد گواهينامه رانندگي لازم اجازه رانندگي باوسيله نقليه خود را بدهد.

ماده 112 _ هنگامي كه وسيله نقليه بخواهد از تقاطع بدون راه بند راه آهن بگذرد ،راننده بايددر پنج متري تقاطع توقف كند درب وسيله نقليه را باز كرده و به صداي احتمالي عبور قطارگوش كند ،چنانچه از عدم عبور قطار مطمئن شد وسيله نقليه را در دنده قرار داده ،بدون عوض كردن دنده از تقاطع عبور كند.

ماده 113 _ چنانچه مأموران راهنما در محل تقاطع راه آهن حضور داشته باشند عبور وسايل نقليه از تقاطع بايد با فرمان آنان انجام گيرد.

ماده 114 _ مأموران مسئول راه مكلفند از عبور و مرور در راههايي كه به واسطه خرابي ياعلل ديگر خطرناك مي باشند تا تعمير و دفع علل خطر جلوگيري به عمل آورند يا از حركت برخي از انواع وسايل نقليه و يا از وسايل نقليه اي كه مجهز به وسايل لازم نيستند ممانعت به عمل آورند.

ماده 115 _ حمل جنازه بايد با وسايل نقليه مخصوص انجام گيرد مگر با اجازه راهنمايي و رانندگي

ماده 116

_ هيچ كس حق ندارد در حالي كه سوار بر دوچرخه باشد به وسايل نقليه در حال حركت تكيه نمايد و آنها را وسيله حركت خود قرار دهد.

ماده 117 _ تكيه نمودن و آويزان شدن اشخاص به وسايل نقليه ممنوع است

ماده 118 _ هيچ كس حق ندارد در حالي كه سوار بر كفش هاي چرخدار يا اتومبيل هاي اسباب بازي يا چرخ هاي بلبرينگي باشد در سواره رو حركت كند.

ماده 119 _ هيچ كس حق ندارد بر روي سواره رو زباله يا شيشه يا قطعات فلزي و مايعات لزج بريزد و به طور كلي هر چيزي كه باعث سد راه و يا ايجاد خطر و انحراف وسايل نقليه ازمسير حركت باشد ممنوع است

ماده 120 _ هر راننده بايد از علايم راهنمايي و رانندگي اطاعت نمايد.

ماده 121 _ راهنمايي و رانندگي مي تواند استفاده از لوازم يا تجهيزات مشخصي را براي رانندگان يا وسيله نقليه ممنوع سازد.

ماده 122 _ راهنمايي و رانندگي مي تواند با هماهنگي سازمان منطقه آزاد شكل ظاهري ورنگ و نوار رنگي و تجهيزات هر نوع وسيله نقليه را بسته به نوع استفاده از آن تعيين و اعلام نمايد.

ماده 123 _ در وسايل نقليه باربري اطاق خواب جزو اطاق راننده محسوب مي شود.

ماده 124 _ موتور سيكلت ها نبايد از نيم ساعت قبل از غروب تا نيم ساعت پس از طلوع آفتاب در راههايي كه حداكثر سرعت مجاز در آنها بيش از 80 كيلومتر در ساعت است حركت نمايند.

ماده 125 _ راهنمايي و رانندگي مي تواند در صورتي كه به سلامت جسمي يا روحي دارنده گواهينامه براي كنترل وي بر وسيله نقليه ،ترديد كند وي را به مراجع پزشكي ذي صلاح معتمد جهت آزمايش و ارسال

نتيجه ،معرفي نمايد.

ماده 126 _ هيچ كس حق ندارد به علايم راهنمايي و رانندگي صدمه بزند.

ماده 127 _ راهنمايي و رانندگي مي تواند استفاده از خط عبوري در منتهي اليه سمت چپ راه را براي پاره اي وسايل نقليه ممنوع سازد مشروط بر اينكه هر مسير راه حداقل داراي سه خط عبور باشد.

ماده 128 _ حمل سرنشين در داخل خانه سيار هنگام يدك كشي آن ممنوع است

ماده 129 _ راهنمايي و رانندگي هرگونه اطلاعيه يا اخطاريه را به آخرين آدرس مالكين وسيله نقليه خواهد فرستاد ،پانزده روز پس از ارسال آنها تلقي بر اطلاع مالك خواهد بود.

ماده 130 _ در صورتي كه پارك وسيله نقليه موجب سد معبر شود و يا براي تردد ساير وسايل نقليه ايجاد خطر نمايد به وسيله عوامل راهنمايي و رانندگي و با امكانات لازم به محل مناسب انتقال مي يابد.

در اين صورت هزينه جابجايي و نگهداري وسيله نقليه علاوه بر پرداخت جريمه تخلف به عهده مالك خواهد بود.

ماده 131 _ مسابقه گذاردن بين دو يا چند وسيله نقليه يا حركت در موازات يكديگر وراه ندادن به وسايل نقليه ديگر براي سبقت مجاز ممنوع است

فصل نهم _ علائم راهنمايي و رانندگي ( ماده 132 تا 191

ماده 132 _ علايم راهنمايي و رانندگي كه براي كنترل و تنظيم عبور و مرور در راههاي مناطق آزاد به كار مي رود به وسيله راهنمايي و رانندگي تعيين و در محل هاي مناسب نصب مي گردد. كليه رانندگان وسايل نقليه و عابرين پياده موظفند از علايم مذكور تبعيت نمايند.

ماده 133 _ كنترل و تنظيم عبور و مرور به وسيله چراغ ها ، تابلوها ، خطوط ،نوشته ها ، مأموران انتظامي و يا هر وسيله ديگري كه برحسب مورد مقتضي باشد به عمل مي آيد. در هرحال فرمان

مأموران راهنمايي و رانندگي بر تمام علايم ديگر مقدم است

ماده 134 _ در محل هايي كه عبور و مرور به وسيله چراغ راهنمايي كنترل مي شود رنگ هاي زير براي مقاصدي كه معين شده به كار مي رود:

1 _ چراغ سبز براي حركت وسايل نقليه اي كه با چراغ سبز روبرو مي شوند حق عبور يا گردش را دارند مگر آن كه گردش به وسيله علامت ديگري ممنوع شده باشد در هر حال وسايل نقليه در حال گردش بايد حق تقدم وسايل نقليه اي كه مستقيما مي روند و حق تقدم عابرين پياده اي كه از گذرگاه پياده رو در حركتند رعايت نمايند.

2 _ چراغ زرد براي احتياط وسايل نقليه اي كه با چراغ زرد روبرو مي شوند بايستي قبل ازخط ايست گذرگاه عابر پياده توقف نمايند و اگر قبلا وارد تقاطع شده اند موظفند به حركت خودادامه دهند و از تقاطع و گذرگاه عابر ،عبور نمايند.

3 _ چراغ قرمز براي ايست كامل وسايل نقليه اي كه با چراغ قرمز روبرو مي شوند بايد قبل ازخط ايست گذرگاه عابر پياده توقف كامل نمايند و در صورت نبودن خط ايست در فاصله پنج متري چراغ راهنمايي بايستند و تا روشن شدن چراغ سبز منتظر بمانند.

4 _ چراغ چشمك زن زرد براي عبور با احتياط وسايل نقليه مكلفند با مشاهده اين چراغ از تقاطع و گذرگاه پياده با احتياط كامل و سرعت كم عبور نمايند.

5 _ چراغ چشمك زن قرمز براي ايست و عبور: وسايل نقليه در صورت برخورد با اين چراغ بايد قبل از ورود به تقاطع يا گذرگاه پياده توقف كامل كنند و پس از اطمينان از عدم وجود خطر تصادف عبور نمايند.

ماده 135 _ انواع خطوطي

كه روي راهها بايد كشيده شود مطابق نمونه هاي منضم به آيين نامه راهنمايي و رانندگي است

ماده 136 _ تابلوها بايد مطابق نمونه بين المللي كه ضميمه آيين نامه راهنمايي و رانندگي است تهيه و نصب شود.

ماده 137 _ در محل هايي كه چراغ قرمز يا هر نوع علايم ايست ديگر وجود دارد ممكن است به وسيله پيكان سبزي كه در كنار چراغ قرمز تعبيه مي شود يا با نصب تابلو به وسايل نقليه اجازه داده شود كه در مسير معيني حركت نمايند در اين مورد رعايت حق تقدم پيادگان و وسايل نقليه كه با چراغ سبز جهت ديگر اجازه عبور داشته اند الزامي است

ماده 138 _ نصب آگهي يا علامت يا تابلو يا وسايلي كه داراي شباهت با علايم راهنمايي و رانندگي باشد يا از آنها تقليد شود و يا منظور از آن ،هدايت و كنترل وسايل نقليه باشد و يا به طريقي باعث جلوگيري از رويت علايم راهنمايي و رانندگي گردد همچنين نصب چراغ هاي رنگي تبليغاتي در مجاورت چراغ هاي راهنمايي به طوري كه موجب اشتباه رانندگان گردد ممنوع است مقامات انتظامي مي توانند در صورت مشاهده چنين اشيايي جهت برداشتن آنها اقدام و هزينه هاي متعلقه را دريافت نمايند.

ماده 139 _ هيچ كس حق ندارد در علايم راهنمايي و رانندگي و ديگر وسايل تنظيم عبور ومرور وسايل نقليه تغييراتي بدهد و يا در متن آن تصرفاتي نمايد.

ماده 140 _ علايم راهنمايي و رانندگي كه به صورت نوشته به كار مي رود و نوشته هاي متن تابلوهاي راهنمايي و رانندگي بايد به دو زبان فارسي و لاتين باشد.

ماده 141 _ رانندگاني كه قصد گردش به راست يا چپ يا توقف را

دارند مكلفند از فاصله يكصد متري محل گردش يا توقف به وسيله چراغ راهنما به ترتيب زير علامت بدهند:

1 _ براي گردش به راست چراغ راهنماي سمت راست را روشن كنند.

2 _ براي گردش به چپ چراغ راهنماي سمت چپ را روشن كنند.

3 _ براي توقف چراغ راهنماي سمت راست را روشن كنند.

ماده 142 _ رانندگان وسايل نقليه غيرموتوري فاقد چراغ راهنما بايد با دست به ترتيب زيرعلامت بدهند:

1 _ براي گردش به راست دست چپ را به طرف بالا نگاهدارند.

2 _ براي گردش به چپ دست چپ را به طور افقي نگاهدارند.

3 _ براي توقف دست چپ را به طرف پايين نگاهدارند.

4 _ براي كاستن سرعت دست چپ را به طور افقي از بالا به پايين و متناوبا حركت دهند.

ماده 143 _ علايم اخباري همچنين علايم سبقت گرفتن به شرح زير است

1 _ در روز بوق كوتاه

2 _ در شب چند بار خاموش و روشن كردن چراغ بزرگ جلوي وسيله نقليه يا تعويض استپ هنگام سبقت گرفتن ،همچنين در روز و شب براي جلب توجه وسايل نقليه پشت سر ، استفاده ازچراغ راهنما ضروري است

ماده 144 _ رانندگان وسايل نقليه اي كه مواد خطرناك حمل مي كنند بايد در طرفين و عقب وسيله نقليه تابلوهايي كه روي آن كلمه خطر با حروف درشت به رنگ قرمز نوشته شده باشد نصب كنند.

ماده 145 _ هرگاه وسيله نقليه اي شب در كنار راه توقف كند و نور كافي در محل براي تشخيص اشيا از فاصله 150 متري وجود نداشته باشد راننده (اعم از اينكه داخل وسيله نقليه باشد يا خارج آن مكلف

است چراغ هاي كوچك جلو و خطر عقب وسيله را روشن نگهدارد.

ماده 146 _ هرگاه در راهها ،نقصي براي هر نوع وسيله نقليه موتوري ايجاد شود راننده مكلف است آن را از مسير عبور و مرور خارج و در محل مناسبي كه موجب سد راه و مزاحمت ساير وسايل نقليه و عابرين پياده نباشد متوقف سازد ،در اين موارد و در ساير مواردي كه وسيله نقليه قادر به حركت نباشد و انتقال آن به محل مناسب مقدور نشود به منظور اخبار به سايررانندگان علايم ايمني به ترتيب زير در محل قرار دهد:

يك مثلث نورتاب قرمز به ابعاد 30 سانتي متر در فاصله هفتادمتري عقب و در مسير موافق عبور كاميون ها و تريلي ها و اتوبوس ها ، مثلث مشابه ديگري در فاصله هفتاد متري جلو وسيله نقليه به نحوي كه كاملا قابل رويت باشد.

ماده 147 _ اگر وسيله نقليه اي كه مواد خطرناك حمل مي كند در ساعات و شرايط مندرج درماده 145 در راههاي خارج شهر از كار بيفتد راننده موظف است كه علاوه بر استفاده از مثلث نورتاب يك چراغ الكتريكي قرمز با باطري در فاصله هفتاد متري جلو و يكي در فاصله هفتادمتري عقب و يكي در پهلوي وسيله از كار افتاده بگذارد.

ماده 148 _ رانندگان كليه وسايل نقليه موظفند كه از منتهي اليه سمت راست راه ،حركت نمايند مگر در موارد زير:

الف _ در موقع سبقت گرفتن از وسيله نقليه جلو.

ب _ موقعي كه سمت راست راه به هر علتي مسدود و غيرقابل عبور باشد.

ج _ هنگام گردش به چپ

ماده 149 _ در بزرگراه ها و اتوبان هايي كه در هر مسير حركت سه خط عبور

يا بيشتر داشته باشند حركت به صورت مستمر در مسير حركت سمت چپ ممنوع است مگر براي سبقت يا گردش به چپ

ماده 150 _ در راههايي كه به وسيله موانع مخصوص يا سكو به دو قسمت تقسيم شده رانندگان موظفند از قسمت راست حركت كنند و حق ندارند از قسمت چپ استفاده نمايند و يا ازروي موانع بگذرند.

ماده 151 _ در راههاي يك طرفه راننده وسايل نقليه بايد در جهت مجاز عبور كند و حركت خلاف جهت مزبور ممنوع است

ماده 152 _ در ميادين و تقاطع هاي سكودار رانندگان وسايل نقليه موظفند از طرف راست ميدان و يا سكو گردش نمايند.

ماده 153 _ وسايل نقليه چرخ لاستيكي كندرو (يا سرعت كمتر از 30 كيلومتر) در هنگام تردد در راههايي كه مجاز اعلام شده مكلفند از منتهي اليه سمت راست و يا محل هايي كه براي عبور آنها تعيين شده حركت نمايند.

ماده 154 _ در مواقعي كه وسيله نقليه اي از روبروي وسيله نقليه ديگري در جهت مخالف حركت مي كند راننده هر يك از آنها بايستي حتي المقدور در طرف راست خود حركت نمايد و مخصوصا در راههايي كه از هر طرف فقط يك وسيله نقليه مي تواند عبور كند رانندگان بايد سعي نمايند كه در هنگام عبور فاصله كافي بين دو وسيله وجود داشته باشد.

ماده 155 _ در راهها و مناطقي كه ميزان سرعت رانندگي به وسيله تابلو و يا علايم ديگر راهنمايي معين نگرديده حداكثر سرعت مجاز براي رانندگان وسايل نقليه به قرار زير مي باشد:

الف _ در شهرها

1 _ در خيابان ها پنجاه كيلومتر در ساعت

2 _ در كوچه ها و ميدان ها و پيچ ها بيست كيلومتر در ساعت

ب _

در راههاي خارج شهر و مناطق غيرمسكوني روزها 95 كيلومتر و شب ها 80 كيلومتر درساعت

ماده 156 _ راهنمايي و رانندگي مي تواند در مواقع يا محل هاي ضروري از طريق نصب تابلو يا علايم ديگر حداقل سرعت را نيز معين و اعلام نمايد. در اين صورت رانندگي با سرعت كمتر از حداقل مجاز نخواهد بود.

ماده 157 _ رانندگان حق ندارند در راهها آن قدر با سرعت كم حركت نمايند كه باعث كندي عبور و مرور يا اختلال در آن بشوند مگر آنكه براي احتراز از خطر و تصادف ضروري باشد.

ماده 158 _ رانندگان وسايل نقليه موظفند در تقاطع هايي كه فاقد چراغ راهنما يا مأمور انتظامي يا تابلوي ايست مي باشد ،در سرپيچ ها ،جاده هاي تنگ و تپه ها به طور كلي درمحل هايي كه موانعي در مسير حركت آنان وجود داشته باشد همچنين در مواقع بارندگي يا مه يا كولاك و امثال آنها از سرعت وسيله نقليه تا حدي كه بر حسب مورد براي احتراز از خطر ياتصادف ضرورت دارد بكاهند.

ماده 159 _ رانندگاني كه قصد سبقت گرفتن از وسايل نقليه اي را كه در جهت آنان حركت مي كنند دارند بايد پس از دادن علايم لازم فقط از سمت چپ آنها سبقت گرفته و پس از سبقت وطي مسافت كافي مجددا به طرف راست خود متوجه شوند به نحوي كه راه وسيله نقليه اي كه ازآن سبقت گرفته شده مسدود نگردد يا موجب تصادف نشود ،سبقت گرفتن از طرف راست وسيله نقليه اي كه در حال گردش به چپ مي باشد مجاز است

ماده 160 _ رانندگان وسايل نقليه اي كه از آنها سبقت گرفته مي شود ،بايستي راه را براي وسيله نقليه اي كه در حال سبقت

گرفتن است باز كنند و بر سرعت خود نيفزايند.

ماده 161 _ سبقت گرفتن در موارد زير ممنوع است

1 _ در سرپيچ هاي تند و سربالايي هايي كه ميدان ديد كم است

2 _ از پنجاه متر مانده به پيچ ها تا پنجاه متر بعد از آن يا در تقاطع راهها يا در تقاطع راه آهن

3 _ در مواقعي كه ميدان ديد به هر علتي كافي نباشد.

4 _ سبقت از وسيله نقليه اي كه خود در حال سبقت گرفتن است مگر در راههايي كه سه خط عبور و يا بيشتر داشته باشد.

5 _ براي اتوبوس ها و كاميون ها و تريلي ها در معابر شهري

6 _ از يكصد متر مانده به مدخل تونل ها و پل ها تا انتهاي آنها.

7 _ در تقاطعي كه با نصب علايم مخصوص سبقت گرفتن ممنوع اعلام شده باشد.

ماده 162 _ رعايت مقررات مربوط به حق تقدم عبور براي همه اجباري است مگر درمواردي كه به موجب مقررات خاص يا علايم مخصوص راهنمايي خلاف اين حكم اجازه داده شده باشد.

ماده 163 _ حق تقدم عبور وسايل نقليه در تقاطع و ميدان هايي كه هيچگونه علامت و چراغ راهنما وجود نداشته باشد به ترتيب زير است

1 _ در تقاطع هاي هم عرض اگر دو وسيله نقليه اي كه روبروي يكديگر در حركتند بخواهند باهم داخل خيابان مجاور واحدي شوند حق تقدم عبور با وسيله اي است كه به سمت راست گردش مي كند.

2 _ هرگاه دو يا چند وسيله نقليه از دو يا چند راه مختلف به مدخل تقاطع هم عرض ياميداني برسند. حق تقدم عبور با وسيله اي است كه در طرف راست وسيله ديگر قرار دارد.

3 _ در سه راهها حق تقدم عبور با وسيله

نقليه اي است كه مستقيم حركت مي كند ولو اينكه عرض خياباني كه مسير آن است از عرض خيابان تلاقي كننده كمتر باشد.

ماده 164 _ در برخورد راه اصلي با راه فرعي حق تقدم با وسيله اي است كه از راه اصلي عبور مي كند. رانندگاني كه از راه فرعي وارد راه اصلي مي شوند بايد قبل از ورود به راه اصلي توقف كامل نمايند و پس از اطمينان از عدم برخورد با وسايل نقليه اي كه احتمالا در راه اصلي حركت مي كنند وارد اين راه بشوند.

ماده 165 _ رعايت حق تقدم براي وسيله نقليه اي كه از راه خصوصي يا گاراژ يا كوچه ياتعميرگاه و امثال آنها به معابر عمومي وارد مي شود لازم است

ماده 166 _ وسيله نقليه اي كه در حركت است به وسايل نقليه متوقفي كه در حال حركت كردن يا جلو و عقب يا دورزدن هستند حق تقدم دارد.

ماده 167 _ در گذرگاه عابر پياده حق تقدم عبور با عابرين پياده است

ماده 168 - در راههاي دو طرفه هرگاه وسيله نقليه اي بخواهد گردش به چپ كند حق تقدم باوسيله نقليه اي است كه مستقيم عبور مي كند.

ماده 169 _ در محل پارك كنار خيابان حق تقدم براي پارك كردن با وسيله نقليه اي است كه ضمن حركت به عقب مشغول پارك كردن است

ماده 170 _ راننده وسيله نقليه اي كه در حركت است هنگام شب يا هر موقع ديگري كه به علت كمي روشنايي نتواند اشيا و اشخاص را از فاصله 150 متري به خوبي تشخيص دهد بايد چراغ هاي آن را به ترتيب مقرر در مواد بعدي روشن نمايد.

ماده 171 _ در خيابان ها و جاده هايي كه نور كافي وجود دارد ،بايد فقط از

چراغ هاي كوچك و در صورت خرابي ناگهاني چراغ هاي كوچك جدول از نور پايين چراغ هاي بزرگ استفاده شود.

ماده 172 _ در ساعاتي كه چراغها روشن باشند اگر چند وسيله نقليه متصل به هم حركت كنند روشن كردن چراغ هايي كه به لحاظ محل نصبشان پوشيده مي شوند ضرورت ندارد ولي درهر حال چراغ هاي جلو وسيله اول و چراغ هاي عقب وسيله آخر بايد روشن باشند.

ماده 173 _ رانندگان وسايل نقليه موتوري موظفند كه در جاده ها از نور بالا استفاده نمايندمگر در موارد زير:

1 _ در موقع روبرو شدن با وسيله نقليه اي كه در جهت مخالف حركت مي كند ،در اين صوت راننده بايستي از فاصله 150 متري از نور پايين استفاده كند.

2 _ هنگامي كه وسيله نقليه از فاصله 150 متري عقب وسيله نقليه ديگري كه در حال حركت عبور مي كند مگر وقتي كه در حال سبقت گرفتن باشد.

ماده 174 _ قواعد گردش در تقاطع راهها به شرح زير است

1 _ براي گردش به راست بايد وسيله نقليه را به منتهي اليه سمت راست هدايت كرده و كاملااز كنار تقاطع گذشت

2 _ براي گردش به چپ بايستي از فاصله يكصد متري تقاطع با دادن علامت وارد مسير سمت چپ شد به طوري كه پس از ورود به تقاطع وسيله در حدود مركز تقاطع قرار گيرد و سپس با رعايت حق تقدم عبور وسايل نقليه اي كه مستقيم در حركتند با حداقل سرعت به چپ گردش نمايد به نحوي كه پس از ورود به خيابان مورد نظر در مجاورت محور وسط آن خيابان قرار گيرد.

ماده 175 _ در راههاي يك طرفه براي گردش به چپ رانندگان موظفند وسيله نقليه را به منتهي اليه طرف

چپ راه هدايت و سپس به چپ گردش كنند.

ماده 176 _ دور زدن در فاصله يكصد و پنجاه متري پيچ ها و سربالايي ها كه ميدان ديد كافي نيست همچنين از روي خط ممتد ممنوع است

ماده 177 _ عقب راندن وسيله نقليه هنگام ضرورت بايد با احتياط كامل براي احتراز از وقوع هرگونه حادثه و انسداد راه عبور وسايل نقليه صورت گيرد.

ماده 178 _ رانندگان وسايل نقليه همگاني كه مسافر ندارند بايد در ايستگاههايي كه از طرف راهنمايي و رانندگي علامت گذاري شده متوقف شوند مگر اينكه واحد مذكور مقررات ديگري اعلام كند.

ماده 179 _ كليه رانندگان وسايل نقليه براي سوار و پياده كردن سرنشينان خود بايستي فقط در محل هاي مجاز و در منتهي اليه سمت راست سواره رو توقف نمايند.

ماده 180 _ در نقاط غيرمسكوني و خارج از شهر توقف كوتاه يا طولاني حتما بايد در پاركينگ هايي كه در حاشيه راه احداث شده انجام شود.

ماده 181 _ هيچ راننده اي مجاز نيست وسيله نقليه اي را كه موتور آن روشن است ولو در محل مجاز متوقف سازد و خود از آن پياده و دور شود. در سراشيبي بايد پس از توقف چرخهاي جلوي وسيله نقليه به سمت راست كنار راه استقرار يابد.

ماده 182 _ رانندگان وسايل نقليه در موارد زير موظفند به ترتيبي كه در زير مقرر مي شودتوقف نمايند:

1 _ در موقع برخورد با وسيله نقليه امدادي كه دستگاههاي اخبار صوتي يا بصري خود را به كار انداخته باشند بايد وسيله نقليه را منتهي اليه سمت راست راه هدايت و عنداللزوم تا گذشتن وسايل نقليه امدادي متوقف شوند.

2 _ قبل از ورود به تقاطعي كه فاقد علايم يا مأمور راهنمايي

است بايد توقف كنند و سپس با احتياط كامل از تقاطع بگذرند.

3 _ قبل از رسيدن به گذرگاه عابر پياده و در صورت عبور اشخاص بايد وسيله نقليه خود را متوقف سازند و با حركت دادن دست چپ رانندگان پشت سر را نيز به توقف دعوت نمايند.

4 _ هنگام برخورد با اتومبيل هاي مدارس كه براي سوار و پياده كردن دانش آموزان در حال توقف مي باشند.

ماده 183 _ توقف در محل هاي زير ممنوع است

1 _ پياده و گذرگاه عابر پياده

2 _ مقابل مدخل خيابان ها و جاده ها و كوچه ها يا مدخل اتومبيل رو ساختمان ها.

3 _ داخل تقاطع

4 _ در فاصله پانزده متري ميدان يا تقاطع يا سه راهها يا تقاطع راه آهن

5 _ پنج متري شيرهاي آب منصوب در راهها.

6 _ پانزده متري اطراف چراغ راهنما يا تابلوي راهنمايي كه در كنار جاده ها نصب شده است

7 _ كوچه ها.

8 _ از ابتدا تا انتهاي پيچ ها.

9 _ در فاصله پانزده متري مدخل گاراژهاي آتش نشاني ،پليس و بيمارستانها.

10 _ كنار وسايل نقليه اي كه خود متوقف مي باشند. (توقف دوبله

11 _ روي پل ها و داخل تونل ها و معابر هوايي (راههايي كه بر روي پايه قرار دارند)

12 _ در خيابان هايي كه پياده رو آنها قابل عبور نبوده و پياده ها اجبارا از قسمتي از سواره روعبور مي كنند.

13 _ در ايستگاههاي وسايل نقليه عمومي و حريم آنها كه با علايم راهنمايي مشخص است

14 _ در محل هايي كه تابلوهاي توقف مطلقا ممنوع نصب شده است

15 _ در هر نقطه از معابر به منظور تعمير وسيله نقليه جز در مورد ماده 146 كه بايد به ترتيب مقرر در همان ماده عمل شود.

16 _ در

محل هايي كه دستگاه پاركومتر نصب شده در كنار راه به علت نيانداختن سكه درداخل آن با پايان يافتن زمان معين و يا از كار افتادن دستگاه كه علامت پاركينگ ممنوع را نشان دهد.

17 _ در سطح آسفالت جاده هاي دوبانده

18 _ در خطوط عبور بزرگراه ها و اتوبان ها.

ماده 184 _ رانندگان موتور سيكلت بايستي در موقع رانندگي فقط روي زين موتور بنشينندو حق ندارند شخص ديگري را بر ترك سوار كنند مگر اين كه در ترك نيز يك زين كامل نصب شده يا موتور سيكلت داراي سايد كار باشد.

ماده 185 _ رانندگي با دوچرخه ركابدار بدون داشتن زين محكم در محل مخصوص ممنوع است

ماده 186 _ دوتركه سوار كردن اشخاص روي دوچرخه ممنوع است

ماده 187 _ دوچرخه سواران مكلفند:

1 _ هنگام حركت كاملا از طرف راست راه عبور نمايند.

2 _ در صورت تعدد دوچرخه سواران در يك رديف حركت كنند مگر آن كه معبري ويژه براي آنها اختصاص داده شده باشد در اين صورت حق ندارند از خارج معبر ويژه و مخصوص عبورنمايند.

ماده 188 _ عبور دوچرخه سوار از پياده رو و وسط دسته جات ،بازار و نقاط شلوغ و پرتردد ممنوع است

ماده 189 _ رانندگان موتورسيكلت و دوچرخه حق ندارند در راهها حين رانندگي بار و اشياي ديگري حمل كنند يا حركت ورزشي نمايند يا اعمالي انجام دهند كه مستلزم برداشتن دست هاي آنان از روي فرمان باشد.

ماده 190 _ در ساير موارد پيش بيني نشده در اين آيين نامه ،ملاك عمل آيين نامه راهنمايي و رانندگي جاري در كشور است

ماده 191 _ جداول جرايم رانندگي در مناطق آزاد بر اساس ماده 45 قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف

آن در موارد معين _ مصوب 1369 _ بنا به پيشنهاد دبيرخانه شوراي عالي مناطق آزاد و تصويب وزارت كشور خواهد بود.

اين تصويبنامه در تاريخ 17/8/1373 به تاييد مقام محترم رياست جمهوري رسيده است

قانون اصلاح قانون تاسيس شركت سهامي خاص پايانه هاي عمومي وسايل نقليه باربري - مصوب 25/4/74

ماده واحده _ قانون تاسيس شركت سهامي خاص پايانه هاي عمومي وسايل نقليه باربري مصوب 28/10/1367 به شرح زير اصلاح مي شود:

1 _ ماده واحده در ماده واحده قانون بعد از پايانه هاي عمومي ( و مجتمع هاي خدمات رفاهي بين راهي ) اضافه مي شود.

2 _ تبصره 4 به شرح زير تغيير مي يابد:

تبصره 4 _ شركت مجاز است بهره برداري از فروشگاهها و غرفه هاي احداثي در پايانه ها و مجتمع هاي خدمات رفاهي بين راهي را با اخذ سرقفلي يا بدون آن طبق آيين نامه اي كه توسط وزارت راه و ترابري تهيه و به تصويب مجمع عمومي شركت خواهد رسيد به متقاضيان واجد شرايط اعم از بخش دولتي و يا غيردولتي با انعقاد قرارداد اجاره واگذار نمايد.

واگذاري بدون سرقفلي مشمول قانون روابط موجر و مستاجر مصوب 2/5/1356 نبوده و هيچگونه حقي اعم از كسب و پيشه و تجارت و سرقفلي براي طرف قرارداد ايجاد نمي نمايد ودر صورت تخطي متصرف از مفاد قرارداد در هر زمان به تشخيص شركت و يا انقضاي مدتاجاره شركت مي تواند با اخطار قبلي يك ماهه از طريق دفتر اسناد رسمي و صدور اجراييه ازطريق دواير اجراي ثبت محل را تخليه و تصرف نموده و به متقاضيان واجد شرايط ديگر واگذار نمايد. ليكن در مورد اشخاصي كه در هنگام انعقاد قرارداد به عنوان سرقفلي وجهي به شركت پرداخت نموده باشند، شركت موظف است در صورت تخليه ارزش

روز سر قفلي را به آنهامسترد نمايد. كليه فروشگاه ها و غرفه هاي پايانه هر محل كه قبل از تصويب اين قانون به اشخاص واگذار شده نيز از هر حيث مشمول مقررات اين تبصره مي باشند. مگر اينكه قرارداد به نحو ديگري تنظيم شده باشد وجوه حاصل از فروش سرقفلي غرفه ها و همچنين يك درصد(1%) ارزش بارنامه هاي صادره در سراسر كشور كه توسط شركت وصول خواهد شد به حساب خزانه واريز مي گردد. صددرصد (100%) وجوه واريزي به عنوان منابع تامين اعتبار بر اساس بودجه سالانه جهت توسعه و احداث پايانه هاي جديد و تير پاركها (يا مجتمع هاي خدمات رفاهي بين راهي در اختيار شركت مزبور قرار مي گيرد.

3 _ تبصره 7 به شرح زير اصلاحي مي گردد:

تبصره 7 _ شركت مي تواند از محل درآمدهاي خود نسبت به ايجاد پايانه ها و تيرپارك ها و مجتمع هاي رفاهي بين راهي در نقاط مختلف كشور كه بخش غيردولتي راغب به ايجاد آن نيستند، اقدام نمايد.

4 _ تبصره زير به عنوان تبصره 8 به شرح زير اضافه مي گردد:

تبصره 8 _ درج كرايه غيرواقعي حمل و نقل در بارنامه و هر فعل ديگري كه موجب عدم پرداخت تمام يا قسمتي از وجوه موضوع تبصره 4 و 5 اين قانون به شركت شود، تخلف محسوب و مرتكب براي بار اول علاوه بر جبران خسارات وارده به شركت به سه برابر مبلغ كسري ، جريمه خواهد شد اين مبلغ در هر صورت از پانصد هزار (000/500) ريال كمتر نخواهد بود. در صورت تكرار نيز ، پروانه متخلف به صورت موقت يا دايم لغو مي شود.

5 _ تبصره 9 به شرح زير به تبصره ها اضافه گردد:

تبصره 9

_ وظايف معاونت حمل و نقل وزارت راه و ترابري به شركت پايانه منتقل مي شود و نام شركت به سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور تغيير مي يابد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و پنجم تيرماه يكهزار و سيصد و هفتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 1/5/1374 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون مقررات تردد وسايل نقليه خارجي - مصوب 12/4/73

ماده واحده _ به منظور ايمن سازي نگهداري و به سازي جاده ها و احداث مجتمع هاي خدماتي رفاهي رانندگان ( تيرپاركها ) به وزارت راه و ترابري اجازه داده مي شود با ايجاد دفاتر و استقرار نمايندگان خود در مرزهاي جاده اي بين المللي كشور نسبت به صدور پروانه هاي تردد وسايل نقليه خارجي در قلمرو جمهوري اسلامي ايران كه تعيين كننده مشخصات عمليات حمل و نقل از جمله زمان سفر و مسير تردد وسايل مزبور مي باشد اقدام كند و بر حسب طول مسير تردد و ميزان مصرف سوخت هر يك از وسايل نقليه خارجي و مابه التفات قيمت داخلي سوخت با قيمتهاي متعارف خارجي را با توجه به عملكرد و رفتار متقابل كشورهاي اعزام كننده وسيله نقليه از وسايل نقليه مزبور در سال 1373 حداكثر به ميزان صد ميليارد ريال اخذ و به خزانه واريز و صددرصد آن تخصيص يافته هزينه مي گردد و براي سالهاي آينده در حدوداعتبارات مصوب و به موجب قانون درآمد و هزينه مي گردد.

تبصره 1 _ تردد وسايل نقليه خارجي خارج از چارچوب پروانه هاي صادر شده ممنوع بوده و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران و گمرگ موظف به اعمال كنترلهاي لازم مي باشد.

تبصره 2 _ كالاهاي ايراني كه در صورت

وجود ناوگان ايراني با ناوگان غير ايراني وارد كشور مي شوند مشمول پرداخت عوارضي به ميزان 10% كل كرايه حمل كالاي مورد حمل از سوي صاحب كالا خواهد بود كه در زمان صدور مجوزهاي حمل كالا توسط وزارت راه و ترابري اخذ و به حساب خزانه واريز مي شود.

آيين نامه اجرايي اين قانون توسط وزارت راه و ترابري تهيه و حداكثر ظرف مدت 2 ماه به تصويب هيات وزيران مي رسد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و دو تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ داوزدهم تيرماه يكهزار و سيصد و هفتاد و سه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 22/4/1373 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

رييس مجلس شوراي اسلامي _ علي اكبر ناطق نوري

آيين نامه اجرايي قانون مقررات تردد وسايل نقليه خارجي

فصل اول _ تعاريف و كليات ( ماده 1 تا 5 )

ماده 1 _ ورود و تردد وسايل نقليه جاده اي خارجي اعم از مسافربري و باري در قلمروجمهوري اسلامي ايران ، مستلزم اخذ پروانه تردد از سازمان حمل و نقل و پايانه و پرداخت مابه التفاوت سوخت است

تبصره 1 _ منظور از قانون در اين آيين نامه قانون ( مقررات تردد وسايل نقليه خارجي ) است

تبصره 2 _ منظور از وسيله نقليه خارجي ، وسيله نقليه اي است كه در يكي از كشورهاي خارجي ثبت و شماره گذاري شده و بر اساس قوانين و مقررات مربوط مجاز به حمل و نقل بار يامسافر بين المللي باشد.

تبصره 3 _ منظور از مابه التفاوت سوخت مصرفي مابه التفاوت قيمت داخلي سوخت وسايل حمل و نقل با قيمت هاي متعارف خارجي است كه بر اساس طول مسير تردد و متوسط مصرف سوخت هريك از وسايل نقليه خارجي و در چهارچوب عملكرد و رفتار متقابل كشورهاي اعزام كننده وسايل نقليه توسط

سازمان حمل و نقل و پايانه تعيين شده و توسط رانندگان وسايل نقليه خارجي به حساب خزانه واريز مي شود.

ماده 2 _ پروانه تردد برگه اي است كه توسط سازمان حمل و نقل و پايانه صادر مي شود ومشخصات عمليات حمل و نقل وسايل نقليه خارجي ، از جمله نام مرز ورودي و خروجي ، طول و مسير تردد، زمان سفر، و مدت زمان مجاز رانندگي براي هر راننده وسيله نقليه خارجي را تعيين مي كند.

اين پروانه توسط دفاتر نمايندگي وزارت راه و ترابري مستقر در محوطه گمركي در مرزهاي جاده اي بين المللي كشور صادر و در بدو ورود، به رانندگان وسايل نقليه خارجي داده مي شود.

تبصره _ مسير تردد در اين آيين نامه به جاده هايي اطلا ق مي شود كه توسط سازمان حمل ونقل و پايانه و با همكاري نيروهاي انتظامي به عنوان جاده هاي تير (t. i. r) براي تردد وسايل نقليه خارجي و در قلمروي جمهوري اسلامي تعيين و در پروانه تردد قيد مي شود.

ماده 3 _ كليه وسايل نقليه جاده اي خارجي كه به قلمروي كشور وارد مي شوند اعم از آن كه مقصد آنها داخل كشور باشد يا از قلمروي كشور عبور كنند، مشمول مفاد اين آيين نامه هستند.

ماده 4 _ منظور از ايمن سازي جاده ها، هر نوع فعاليتي است كه موجب افزايش ضريب ايمني و كاهش تصادفات جاده اي مي شود، از قبيل توسعه و تجهيز پاسگاه هاي انتظامي ارائه آموزش هاي ايمني و ترافيكي به رانندگان و عموم مردم و ارتقاي فرهنگي رانندگي به منظور رعايت اصول و ضوابط ايمني در جاده ها با استفاده از وسايل ارتباط جمعي

ماده 5 _ منظور از مجتمع هاي خدماتي _ رفاهي (تيرپاركها)، مجموعه هايي است كه به منظور

ارائه خدمات مورد نياز به رانندگان وسايل نقليه ايراني و خارجي و سرنشينان آنها در كنار شهرها ، همچنين در طول جاده هاي ترانزيتي كشور ايجاد مي گردند و در آن سرويس هاي تعميراتي ، بهداشتي درماني و رستوران مسجد، استراحت گاه جايگاههاي عرضه سوخت پاركينگ ها و ساير خدمات رفاهي و اداري مورد نياز مستقر مي شوند.

فصل دوم _ چگونگي ورود، تردد و توقف وسايل نقليه خارجي در قلمروي جمهوري اسلامي ايران ( ماده 6 تا 19

ماده 6 _ وسايل نقليه خارجي در بدو ورود به خاك كشور بايد از دفاتر نمايندگي وزارت راه و ترابري مستقر در مرزهاي جاده اي بين المللي پروانه تردد بگيرند.

تبصره _ تردد وسايل نقليه خارجي بدون اخذ پروانه مذكور ممنوع است

گمرك جمهوري اسلامي ايران موظف است از ورود وسايل نقليه خارجي فاقد پروانه ترددبه داخل كشور جلوگيري كند مگر اينكه اين پروانه در مرز از نمايندگان سازمان حمل و نقل وپايانه اخذ شود، نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران موظف است در صورت برخورد باكاميون خارجي فاقد پروانه تردد، فوري آن را به نزديك ترين گمرك هدايت كند.

ماده 7 _ سازمان حمل و نقل و پايانه موظف است با توجه به قيمت رايج سوخت وسايل حمل و نقل در داخل كشور و قيمت هاي متعارف بين المللي آن ، و در چهارچوب عملكرد و رفتار متقابل كشورهاي اعزام كننده وسايل نقليه قيمت سوخت مصرفي هر يك از وسايل حمل و نقل خارجي در قلمروي جمهوري اسلامي ايران را تعيين كند.

تبصره 1 _ سازمان حمل و نقل و پايانه موظف است به تناسب تغيير در هر يك از عوامل موثر در تعيين سوخت مصرفي وسايل نقليه خارجي نسبت به تجديدنظر و به روز نمودن قيمت تعيين شده اقدام كند.

بديهي است قيمت تعيين شده

تا زمان تجديدنظر بعدي معتبر و ملاك عمل خواهد بود.

تبصره 2 _ وزير راه و ترابري مجاز است مسووليت دريافت وجوه موضوع قانون را به هريك از سازمان ها و شركت هاي وابسته و تابع وزارت راه و ترابري تفويض كند.

ماده 8 _ دفاتر نمايندگي حمل و نقل و پايانه در مرزهاي بين المللي كشور موظف هستندقبل از صدور پروانه تردد وسايل نقليه خارجي قبض مربوط به پرداخت مابه التفاوت سوخت وسايل نقليه خارجي را به حساب هاي اعلام شده خزانه از رانندگان خارجي دريافت كنند.

ماده 9 _ وزارت نفت موظف است اقدامات لازم را جهت احداث جايگاه فروش فرآورده هاي نفتي در كليه مرزهاي جاده اي بر اساس اعلام وزارت راه و ترابري به عمل آورده نسبت به كنترل ميزان سوخت خروجي وسايل نقليه خارجي اقدام نمايد.

تبصره _ تعيين ميزان سوخت خروجي به عهده سازمان حمل و نقل و پايانه با همكاري وزارت نفت است

ماده 10 _ رانندگان وسايل نقليه خارجي به منظور تردد در جاده هاي كشور جمهوري اسلامي ايران بايد اسناد و مدارك زير را هميشه همراه داشته به هنگام درخواست به مأموران نيروي انتظامي و ساير مسوولان ذي ربط ارائه نمايند:

الف _ پروانه تردد.

ب _ گواهينامه معتبر بين المللي

ج _ كارت بيمه معتبر

د _ دفترچه مالكيت بين المللي وسيله نقليه

تبصره _ نيروي انتظامي موظف است ضمن بازرسي وسايل نقليه خارجي در كليه پاسگاه هاي محل عبور آنها از تردد و عبور و مرور وسايل نقليه خارجي فاقد مدارك فو ق جلوگيري و طبق مقررات مربوط اقدام نمايد.

ماده 11 _ رانندگي وسايل نقليه خارجي در جاده هاي جمهوري اسلامي ايران بيش از ده ساعت در

يك شبانه روز براي هر راننده ممنوع است

ماده 12 _ توقف وسايل نقليه خارجي فقط در تيرپاركها يا نقاط تعيين شده توسط سازمان حمل و نقل و پايانه مجاز است

تبصره 1 _ سازمان حمل و نقل و پايانه موظف است اولويت ها و محل استقرار و مشخصات لازم را براي احداث تيرپاركها تعيين و اعلام كند.

تبصره 2 _ نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران موظف است حسب درخواست وزارت راه و ترابري نيروهاي خود را در مكانهاي درنظر گرفته شده و تيرپاركها مستقر كرده همچنين ساعت ورود و خروج وسايل نقليه خارجي در تيرپاركها را ثبت كند.

تبصره 3 _ در صورت تصادف يا خرابي وسيله نقليه خارجي توقف آن در خارج ازتيرپاركها و نقاط تعيين شده _ مشروط به تأييد نيروي انتظامي و ثبت آن در پروانه تردد وسيله نقليه _ بلامانع است

ماده 13 _ اقدام به حمل بار و مسافر خارج از موارد مذكور در اسناد حمل كالا و مسافر وپروانه تردد، توسط وسيله نقليه خارجي ممنوع است مگر با مجوز كتبي وزارت راه و ترابري

ماده 14 _ رانندگان وسايل نقليه خارجي مكلف به رعايت كليه قوانين و مقررات حمل و نقل و راهنمايي و رانندگي در قلمروي جمهوري اسلامي هستند و در صورت تخلف از قوانين و مقررات مذكور و مفاد اين آيين نامه نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران با آنان برخورد قانوني نموده نسبت به صدور برگه هاي جريمه اقدام مي نمايد.

ماده 15 _ محل استقرار دفاتر نمايندگان سازمان حمل و نقل پايانه در مرزهاي جاده اي بين المللي كشور، محوطه گمركي است بديهي است گمرك ايران نسبت به

تخصيص فضاي كاري مناسب به نمايندگان وزارت راه و ترابري در ساختمان هاي گمركي اقدامات لازم را به عمل خواهد آورد.

تبصره _ سازمان حمل و نقل و پايانه موظف است ظرف سه سال نسبت به احداث ساختمان هاي مورد نياز نمايندگان خود در محوطه هاي گمركي با هماهنگي گمرك ايران اقدام كند. هزينه احداث ساختمان هاي مذكور از محل مابه التفاوت قيمت سوخت وسايل نقليه خارجي تأمين مي شود.

ماده 16 _ به سازمان حمل و نقل و پايانه اجازه داده مي شود ساليانه حداكثر معادل يك درصد كل مبلغ وصولي از محل مابه التفاوت قيمت سوخت وسايل نقليه خارجي را به منظور حسن اجراي اين قانون هزينه كند.

ماده 17 _ به سازمان حمل و نقل اجازه داده مي شود با رعايت قوانين و مقررات مربوط ساليانه حداكثر معادل پنج درصد (5%) كل درآمد وصولي از محل مابه التفاوت قيمت سوخت وسايل نقليه خارجي را به منظور تجهيز و تداركات لازم و ايفاي وظايف و مسئوليت هاي ناشي از قانون در اختيار نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران قرار دهد.

ماده 18 _ سياست گذاري و اولويت بندي طرح ها و پروژه هاي ايمن سازي ، نگهداري ، بهسازي جاده ها و احداث مجتمع هاي خدماتي _ رفاهي رانندگان از محل مابه التفاوت قيمت سوخت مصرفي وسايل نقليه خارجي موضوع قانون به عهده وزارت راه و ترابري است

ماده 19 _ مسووليت احداث مجتمع هاي خدماتي و رفاهي رانندگان برعهده شركت حمل ونقل و پايانه هاي وسايط نقليه باربري است و اعتبارات مربوط در اين خصوص به عنوان منابع ، در اختيار شركت ياد شده قرار مي گيرد.

فصل سوم _ مقررات حمل كالاهاي وارداتي كشور ( ماده 20 تا 27 )

ماده 20 _ در اجراي تبصره 2 قانون كليه صاحبان كالاهاي ايراني كه از ناوگان

خارجي ( زميني دريايي هوايي نسبت به حمل و ورود كالاهاي خود به داخل كشور استفاده مي كنند موظف به اخذ مجوز حمل كالا قبل از مراحل گشايش اعتبار از سازمان حمل و نقل و پايانه هستند.

تبصره _ موارد استثنا در رابطه با صدور مجوز كلي براي كالاهايي كه داراي شرايط خاص حجمي يا وزني هستند بنا به پيشنهاد بالاترين مقام اجرايي دستگاه هاي ذي ربط به تصويب شوراي عالي ترابري مي رسد.

ماده 21 _ بانك مركزي و بانك هاي عامل گشايش اعتبار و گمرك ايران بايد در انجام وظايف مربوط مجوز حمل كالا را به عنوان يكي از اسناد مورد نياز منظور و مطالبه كنند. درصورت عدم ارايه مجوز حمل توسط صاحب كالا، سازمان هاي مذكور از گشايش اعتبار يا ترخيص كالا، خودداري خواهند كرد.

ماده 22 _ در زمان صدور مجوز، سازمان حمل و نقل و پايانه موظف است در صورت وجود ناوگان ايراني ميزان عوارض ده درصد (10%) كل كرايه حمل را كه بايد توسط صاحب كالابه حساب خزانه واريز شود، در مجوز حمل قيد نمايد و در صورت تشخيص وجود نداشتن ناوگان ايراني مراتب بايد در مجوز حمل صادر شده قيد و تأييد شود.

تبصره _ كرايه واقعي حمل كالاي تحويلي در مقصد ( سي اند اف )، براساس نرخ متعارف حمل كالا و به قيمت ( ارز خريد كالا )، توسط سازمان حمل و نقل و پايانه تعيين مي شود.

ماده 23 _ در موارد مشمول پرداخت عوارض كرايه حمل بانك هاي عامل گشايش اعتبار موظف هستند فيش بانكي پرداخت عوارض ده درصد (10%) را براساس مجوز حمل صادرشده در زمان معامله اسناد از صاحبان

كالا دريافت و در مدارك خريد كالا منظور كنند.

ماده 24 _

ماده 25 _ سازمان حمل و نقل و پايانه مكلف است پس از دريافت مدارك بررسي هاي لازم را در خصوص تشخيص موضوع مذكور در ماده (23) انجام دهد و حداكثر ظرف هفتاد و دو(72) ساعت نسبت به ارايه مجوز حمل به صاحبان كالا اقدام نمايد.

ماده 26 _ گمرك ايران موظف است از ترخيص كالاهايي كه فاقد مجوز حمل يا فيش پرداخت عوارض حمل كالا (در موارد پيش بيني شده در مجوز حمل هستند خودداري كند.

ماده 27 _ سازمان حمل و نقل و پايانه نيروي انتظامي و گمرك ايران مجري اين آيين نامه خواهند بود و ساير وزارتخانه ها و سازمانها و موسسات دولتي ذي ربط موظف به همكاري و مساعدت در جهت اجراي اين آيين نامه هستند.

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

مصوبات شوراي عالي محيط زيست - مصوبه شماره 134 شوراي عالي

شوراي عالي حفاظت محيط زيست در تاريخ 7/12/69 بر اساس تصميم مورخ 21/9/69 هيات وزيران و با توجه به آيين نامه جلوگيري از آلودگي هوا و در جهت كنترل آلودگي هواي تهران موارد زير را تصويب نمود:

1 _ تعداد حداقل 20000 وسيله نقليه عمومي بنزين سوز در تهران موظفند ظرف مدت معيني كه توسط كميسيوني مركب از سازمان حفاظت محيط زيست ، وزارت نفت و وزارت صنايع تعيين مي گردد نسبت به تبديل سوخت از بنزين به گاز مايع و بنزين (به صورت دوگانه اقدام نمايند. جهت اجراي مصوبه فو ق وزارتخانه هاي مربوطه به شرح زير اقدامات لازم را به عمل خواهند آورد:

الف _ وزارت مسكن و شهرسازي شهرداري تهران و وزارت دفاع موظفند تا خرداد ماه 1370 تعداد 25

قطعه زمين مناسب جهت احداث ايستگاه هاي گازرساني به وسايل نقليه موتوري را در اختيار وزارت نفت قرار دهند.

ب _ وزارت نفت موظف است ظرف مدت 2 سال پس از دريافت زمين ايستگاه هاي تحويل گاز مايع به وسايل نقليه مذكور را راه اندازي نمايد.

ج _ وزارت صنايع موظف است ظرف مدت 2 سال كيت هاي مربوط به تبديل سوخت وسايل نقليه مزبور از بنزين به گاز مايع و همچنين قطعات مناسب موتور را طبق استانداردهاي سازمان حفاظت محيط زيست نصب و خدمات پس از فروش را با هماهنگي شركت ملي گازايران به عهده داشته باشد.

د _ وزارت بازرگاني موظف است با رعايت اولويت و بدون بررسي مراكز تهيه و توزيع تسهيلات لازم را در اجراي بند ج به عمل آورد.

ه_ _ وزارت صنايع موظف است تاكسي هاي جديد نمره تهران ساخت داخل را فقط باسوخت دوگانه گاز مايع و بنزين بدون سرب توليد نمايد.

2 _ از تاريخ اول ارديبهشت ماه سال 1370 كليه خودروهاي وارداتي و نيز خودروهاي ساخت داخل به استثناي مزاد 1600 B و خودروي نيسان پاترول سواري با موتور 40 P و نيزپيكان بايد توانايي استفاده از بنزين بدون سرب را داشته باشد در مورد خودروهاي مستثني شده فو ق زمان استفاده از بنزين بدون سرب توسط وزارت نفت و وزارت صنايع حداكثر تا يك سال ديگر تعيين مي شود.

3 _ وزارت مسكن و شهرسازي و سازمان حفاظت محيط زيست و شهرداري تهران برنامه كوتاه مدت جهت دستيابي به خط مشي حمل و نقل شهري را ظرف دو هفته و مطالعات جامع حمل و نقل عمومي در تهران را ظرف 6 ماه به شوراي عالي ارايه نمايند.

4 _ به منظور

كاهش آلودگي ناشي از موتور سيكلت ها در تهران و شهرهاي بزرگ وزارت صنايع ، سازمان پژوهش هاي علمي و صنعتي و سازمان حفاظت محيط زيست زيرنظر مشاور تحقيقاتي رييس جمهور طرحي تهيه و به شوراي عالي ارايه نمايند.

5 _ سازمان حفاظت محيط زيست با همكاري شهرداري تهران ايستگاه هاي كنترل و اندازه گيري گازهاي خروجي وسايل نقليه موتوري را علاوه بر كرج (موضوع رديف سوم بند 2مصوبه شماره 104 _ شوراي عالي در نقاط مناسب تهران برقرار نموده و بكار اندازد.

6 _ سازمان حفاظت محيط زيست و وزارت صنايع مكلفند تاريخ لازم الاجرا شدن استاندارد هاي خروجي از وسايط نقليه موضوع مصوبه شماره 104 شوراي عالي حفاظت محيط زيست را حداكثر ظرف مدت 2 ماه تعيين نمايند.

7 _ سازمان هاي مذكور در ماده 20 آيين نامه جلوگيري از آلودگي هوا موظفند استانداردهاي جديد گازهاي خروجي از اگزوز وسايل نقليه موتوري را ظرف مدت يك سال تعيين نمايند.

مصوبه شماره 135 شوراي عالي

شوراي عالي حفاظت محيط زيست در تاريخ 12/10/70 براساس تصميم مورخ 21/9/69 هيات وزيرات و با توجه به آيين نامه جلوگيري از آلودگي هوا و در جهت كنترل آلودگي هواي تهران موارد زير را تصويب نمود.

1 _ 25 قطعه زمين مناسب در تهران زيرنظر رياست محترم جمهور به شركت ملي گاز ايران تحويل گردد.

2 _ وزارت نفت موظف است ظرف مدت تعيين شده نسبت به احداث ايستگاه هاي تحويل گاز مايع به وسايل نقليه موتوري اقدام نمايد.

3 _ وزارت صنايع برنامه زمان بندي نصب كيت جهت تبديل سوخت وسايل نقليه عمومي به تعداد 20000 دستگاه را به دبيرخانه شوراي عالي ارايه نمايد.

4 _ وزارتين نفت و صنايع تاريخ استفاده از بنزين بدون سرب را براي مزدا 1600 B،خودروي

نيسان پاترول با موتور 40 P و پيكان را سريعا به دبيرخانه شوراي عالي اعلام نمايند.

مصوبه شماره 136 شوراي عالي

شوراي عالي حفاظت محيط زيست در تاريخ 5/3/71 بر اساس تصميم مورخ 21/9/69هيات وزيران و با توجه به آيين نامه جلوگيري از آلودگي هوا و در جهت كنترل آلودگي هواي تهران موارد زير را تصويب نمود:

1 _ در ارتباط با گازسوز كردن وسايل نقليه موتوري مقرر شد وزارت صنايع ترتيبي اتخاذ نمايد كه وسايل نقليه عمومي توليدي در داخل كشور تا يك زمان مشخص دو سوخته شود و وزارت مذكور بررسي و اعلام نماد (ظرف سه هفته كه به چه ميزان ارز و امكانات جهت تامين تجهيزات و وسايل اجراي تصميم مذكور نياز دارد.

2 _ مقرر شد وزارت صنايع مسيله دوسوخته كردن وسايط نقليه و صنعت كيت سازي رابررسي و گزارش امر را به رياست جمهور تسليم نمايد.

3 _ مقرر شده 20 هزاركيت گازسوزكردن وسايط نقليه توسط وزارت صنايع تامين و به قيمت تمام شده با ارز شناور بدوا جهت نصب بر روي تاكسي ها از وزارت مذكور خريداري شود.

(مصوبه شماره 161 مورخ 25/7/77 شوراي عالي

به استناد مفاد ماده 4 قانون نحوه جلوگيري از آلودگي هوا مصوب 3/3/1374 مجلس شوراي اسلامي حد مجاز خروجي از اگزوز وسايل نقليه موتوري (خودروهاي بنزيني در حال تردد) به شرح جدول زير تصويب و اعلام مي گردد:

نوع آلاينده سال تصويب يك سال دو سال سه سال

بعدازتصويب بعدازتصويب بعدازتصويب وبه بعد

منواكسيدكربن CO) 5/6درصدحجمي 6درصدحجمي 5درصدحجمي 4درصدحجمي

هيدروكربنهاي نسوخته 700PP 600PPm 500PPm 400 PPm

(HC)

(مصوبه شماره 162 شورايعالي حفاظت محيط زيست مورخ 27/5/77)

در اجراي بند ب تبصره 82 قانون برنامه پنجساله دوم و به منظور كاهش آلودگي

هواي تهران موارد زير تصويب و اعلام مي گردد:

1 _ سازمان حفاظت محيط زيست با همكاري نيروهاي انتظامي جمهوري اسلامي ايران وشهرداري تهران برنامه زمان بندي جلوگيري از تردد وسايط نقليه موتوري فاقد برگ معاينه فني (موضوع ماده 5 قانون نحوه جلوگيري از آلودگي هوا) و وسايط نقليه دودزا را ظرف سه ماه تهيه نموده و نيروي انتظامي طبق برنامه فو ق از تردد اين گونه خودروها جلوگيري به عمل آرود.

2 _ سازمان حفاظت محيط زيست _ وزارت صنايع و وزارت نفت مكلف هستند بررسي هاي تعيين كيتهاي (بسته هاي گاز استاندارد معمول نموده و سپس كليه وانت بارها ، تاكسي هاي نارنجي ، فرودگاه راه آهن كرايه آژانس و مشابه آن از تاريخي كه طبق برنامه زمان بندي شده توسط نهادهاي مذكور تعيين مي شود ملزم به نصب كيت هاي (بسته هاي مذكور مي باشند. نيروي انتظامي بر اساس برنامه تعيين شده از تردد خودروهاي فوق الذكر فاقد كيت (بسته گاز جلوگيري به عمل خواهند آورد.

3 _ كليه ميني بوسها و اتوبوسهاي ديزلي ساخته شده در كشور با وارداتي ملزم به رعايت استاندارد گازهاي خروجي اگزوز Eurol مي باشند. همچنين ميني بوسهاي گازسوز (LPG) و اتوبوسهاي گازسوز (CNG) نيز ملزم به رعايت استاندارد ECE15, o4 مي باشند.

تبصره _ اجراي استانداردهاي گاز خروجي Euro2 منوط به تدوين و تصويب برنامه زمان بندي شده توسط وزارت صنايع و سازمان حفاظت محيط زيست مي باشد.

4 _ وزارت صنايع با همكاري وزارت نفت و سازمان حفاظت محيط زيست برنامه تبديل ميني بوس هاي ديزلي در حال تردد به گازسوز (LPG) را ظرف سه ماه تدوين و به مورد اجرامي گذارد.

5 _ وزارت نفت

با همكاري وزارت صنايع مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي و سازمان حفاظت محيط زيست برنامه زمان بندي اجراي استانداردهاي لازم براي سوخت ها اعم از گاز و گازوييل را سريعا تدوين و به مورد اجرا بگذارد.

د _ 1303

سازمان حفاظت محيط زيست

محروميت راننده از (( حق تصدي وسايل موتوري ) بجاي محروميت از (( حق رانندگي )) از موجبات نقض نيست

قانون تاسيس شركت سهامي خاص پايانه هاي عمومي وسايل نقليه باربري - مصوب 28 دي ماه 1367

ماده واحده _ به منظور بهره برداري توسعه و نگاهداري پايانه هاي عمومي وسايل نقليه سنگين باربري مستحدثه موجود و نيز احداث ، بهره برداري ، توسعه و نگهداري پايانه هاي عمومي مورد نياز در كليه نقاط كشور كه به تشخيص وزارت راه و ترابري ايجاد آنها جهت ارايه خدمات به رانندگان وسايل نقليه باربري ضرورت خواهد يافت شركت سهامي پايانه هاي عمومي وسايل نقليه باربري تاسيس مي گردد. احداث پايانه وسايل نقليه باربري توسط شركت موضوع اين قانون مانع احداث و تاسيس پايانه باربري توسط بخش غيردولتي مطابق ضوابط وزارت راه و ترابري نمي باشد.

تبصره 1 _ مجمع عمومي اين شركت مركب از وزراي راه و ترابري برنامه و بودجه امور اقتصادي و دارايي خواهد بود. رياست مجمع بر عهده وزير راه و ترابري است

تبصره 2 _ سهام پايانه هر محل تا 49% قابل واگذاري به بخش غيردولتي مي باشد نحوه واگذاري در اساسنامه شركت مشخص مي گردد.

تبصره 3 _ اساسنامه شركت در چارچوب اين قانون و ماده 300 قانون تجارت ظرف مدت 3 ماه از تاريخ تصويب اين قانون توسط وزارت راه و ترابري تهيه و پس از تصويب مجمع عمومي به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره 4 _ شركت موظف است بهره برداري از فروشگاهها و غرفه هاي

پايانه از قبيل تعميرگاه ها، كارگاههاي فني ، فروشگاههاي قطعات يدكي ، سالنهاي تعويض روغن ، رستوران را طبق آيين نامه اي كه توسط وزارت راه و ترابري تهيه و پس از تاييد مجمع عمومي به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد به بخش غيردولتي واگذار نمايد.

تبصره 5 _ شركت به صورت خودكفا اداره مي گردد و در قبال خدماتي كه ارايه مي نمايد وجوهي دريافت مي دارد، نوع خدمات و ميزان وجوه دريافتي بر اساس آيين نامه اي خواهد بودكه با پيشنهاد وزارت راه و ترابري به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره 6 _ شركتها و موسسات باربري موظفند در پايانه هايي كه احداث مي شود مستقرگردند مگر آنكه از خود داراي تاسيسات و تجهيزات متناسب با نوع فعاليت مطابق با ضوابط وزارت راه و ترابري باشند، در غير اين صورت از فعاليت آنان جلوگيري خواهد شد.

تبصره 7 _ شركت مي تواند از محل درآمدهاي خود نسبت به ايجاد تاسيسات رفاهي بين راهي در نقاط محروم كشور كه بخش غيردولتي راغب به ايجاد آن نيستند اقدام نمايد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و هفت تبصره در جلسه علني روز چهارشنبه بيست و هشتم دي ماه يكهزار و سيصد و شصت و هفت مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 5/11/1367 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

آيين نامه تشكيل كميسيون ايمني راههاي كشور – مصوب 1382

هيات وزيران در جلسه مورخ 31/2/1382بنا به پيشنهاد شماره 11/9430 مورخ 25/7/1380 وزارت راه و ترابري و به استناد اصل يكصدوسي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، آيين نامه تشكيل كميسيون ايمني راههاي كشور را به شرح زير تصويب نمود:

آيين نامه تشكيل كميسيون ايمني راههاي كشور

ماده 1- به منظور ارتقاي سطح ايمني حمل و نقل

و كاهش سوانح رانندگي، كميسيون ايمني راههاي كشور كه در اين آيين نامه به اختصار كميسيون ناميده مي شود، زير نظر شوراي عالي هماهنگي ترابري كشور با تركيب زير تشكيل مي گردد:

1- وزير راه و ترابري كه رياست كميسيون را نيز به عهده خواهدداشت.

2- يكي از معاونان سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور به انتخاب رييس سازمان يادشده.

3- معاون راهنمايي و رانندگي و امور حمل و نقل نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران.

4- يكي از معاونان وزير كشور به انتخاب وزير.

5- يكي از معاونان سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران به انتخاب رييس سازمان يادشده.

6- يكي از معاونان وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشكي به انتخاب وزير.

7- يكي از معاونان وزير صنايع و معادن به انتخاب وزير.

8- يكي از معاونان وزير آموزش و پرورش به انتخاب وزير.

9- معاون راهداري و هماهنگي امور استانهاي وزارت راه و ترابري.

10- معاون وزير راه و ترابري و رييس سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور كه دبيري كميسيون را به عهده خواهدداشت.

تبصره - كميسيون مي تواند از ساير دستگاههاي دولتي و كارشناسان بخش غيردولتي در جلسات بدون حق راي دعوت به عمل آورد.

ماده 2- كميسيون موظف است موارد زير را انجام و پيشنهادهاي اصلاحي خود را به شوراي عالي هماهنگي ترابري كشور ارايه نمايد:

الف - تعيين اهداف، راهبردها و شاخصهاي مناسب براي كاهش سوانح رانندگي.

ب- بررسي برنامه هاي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران درخصوص بهبود وضعيت آموزش رانندگي، صدور و تجديد گواهينامه، معاينه فني خودروها، اصلاح و نحوه اعمال مقررات مربوط.

ج- بررسي برنامه هاي وزارتخانه هاي آموزش و پرورش، كشور، فرهنگ و ارشاد اسلامي، راه و ترابري، بهداشت،

درمان و آموزش پزشكي، علوم، تحقيقات و فناوري، سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران درخصوص آموزشهاي عمومي و تخصصي ترافيكي.

د- بررسي برنامه هاي وزارت صنايع و معادن در خصوص الزام توليدكنندگان به رعايت استانداردهاي ايمني وسايل نقليه ساخت داخل و توليد و عرضه خودروهاي قابل رقابت با انواع خارجي.

ه- بررسي برنامه هاي وزارت راه و ترابري در خصوص شرايط احراز صلاحيت رانندگان وسايل نقليه عمومي برون شهري، اطلاع رساني مناسب، توسعه، بهسازي و نگهداري راهها، ايمن سازي و حذف نقاط حادثه خيز در جاده ها.

و- تدوين برنامه و گردشكار راه اندازي و عرضه خدمات امدادرساني در شبكه جاده اي كشور با هماهنگي وزارتخانه هاي كشور، بهداشت، درمان و آموزش پزشكي، نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران و جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران.

ز- ارايه طرحهاي لازم براي تامين اعتبار و تحصيل منابعي كه در اثر اجراي آنها، منابع جديد كسب و يا در مصرف منابع موجود صرفه جويي مي شود در جهت ايمن سازي حمل و نقل.

ح- بررسي نظام بيمه اي كشور و چگونگي ارايه خدمات بيمه اي توسط شركتهاي بيمه در زمينه حمل و نقل.

تبصره 1- دستگاههاي يادشده موظفند در شهريور ماه هرسال برنامه سال آينده خود را در خصوص موارد مشخص شده به دبيرخانه كميسيون ارايه نمايند.

تبصره 2- دستگاه هاي يادشده موظفند مصوبات شوراي عالي هماهنگي ترابري كشور را در خصوص موارد تعيين شده مورد توجه قرارداده و گزارش عملكرد خود را در مقاطع سه ماهه، به دبيرخانه كميسيون ارايه نمايند.

تبصره 3- كميسيون مسئوليت نظارت بر اجراي مصوبات شوراي عالي هماهنگي ترابري كشور را درخصوص موارد تعيين

شده، برعهده دارد.

ماده 3- كميسيون هرماه يك بار تشكيل جلسه خواهدداد.

تبصره- جلسات كميسيون با حضور حداقل هفت نفر از اعضاي جلسه تشكيل و تصميمات آن با راي اكثريت و حداقل پنج راي از اعضاي حاضر معتبر خواهدبود.

ماده 4- دبيرخانه شوراي عالي هماهنگي ترابري كشور، وظايف دبيرخانه كميسيون را برعهده خواهدداشت.

ماده 5- دستگاه هاي اجرايي عضو كميسيون هرسال ميزان اعتبارات لازم را براي انجام اقدامات ايمني با هماهنگي سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور در قانون بودجه پيش بيني خواهندكرد.

ماده 6- كميسيون موظف است نتيجه فعاليتهاي انجام شده، طرحهاي تصويب شده و نحوه همكاري دستگاههاي ديگر را در پايان هر شش ماه به شوراي عالي هماهنگي ترابري كشور گزارش نمايد.

معاون اول رييس جمهور - محمدرضا عارف

اصلاح آيين نامه اجرايي تبصره (1) ماده (17) اصلاحي قانون ايمني راهها و راه آهن _ مصوب 1379 – مصوب 138

هيئت وزيران در جلسه مورخ 5/5/1384 بنا به پيشنهاد شماره 23326/11 مورخ 24/12/1383 وزارت راه و ترابري و به استناد تبصره (1) ماده (17) اصلاحي قانون ايمني راهها و راه آهن _ مصوب 1379 _ تصويب نمود:

آيي_ن ن_ام_ه اج_راي_ي تبص_ره (1) م_اده (17) اصلاحي قانون ايمني راهها و راه آه_ن _ مصوب 1379 _ موضوع تصويب نامه شماره 36164/ت25088ه_ مورخ 26/11/1381 به شرح زير اصلاح مي شود:

1_ متن زير جايگزين بند (ج) ماده 2) آيين نامه يادشده مي شود:

« ج _ هرگون_ه ساخت و س_از به استثناي تأسيسات زيربن_ايي در اراضي واقع در نوار به عرض سي مت_ر براي راه_ها و راه آهن ه_اي كشور و به ع_رض پانزده متر براي راههاي استانهاي گيلان، مازندران و گلستان به استثناي آزاد راهها و محورهاي موجود رشت _ قزوين، تهران _ رود هن _ آمل، رودهن _ قائمشهر و كرج _ چالوس از ابتداي محدوده يكصد متري ممنوع

خواهد بود.»

2_ متن زير جايگزين بند (ج) ماده (4) آيين نامه يادشده مي شود:

«ج _ مبلغ پايه به ازاي هر متر مربع اعيان به استثناي مجتمع هاي خدمات رفاهي بين راهي، منازل مسكوني روستائيان و تأسيسات كشاورزي نظير خانه باغي و تلمبه خانه مبلغ 3000 ريال.»

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

معاينه فني

آيين نامه نحوه از رده خارج كردن خودروهاي فرسوده

هيات وزيران در جلسه مورخ 17/1/1382 بنا به پيشنهاد شماره 125973/101 مورخ 14/7/1381 سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و به استناد اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، آيين نامه نحوه از رده خارج كردن خودروهاي فرسوده را به شرح زير تصويب نمود:

آيين نامه نحوه از رده خارج كردن خودروهاي فرسوده

ماده 1- در اين آيين نامه خودروي فرسوده به خودرويي اطلاق مي شود كه نتواند در آزمايش معاينه فني خودرو، شرايط لازم را احراز نمايد يا بر اساس ماده (2) اين آيين نامه، فرسوده اعلام گردد.

ماده 2- كارگروه موضوع ماده (7) اين آيين نامه موظف است حداكثر ظرف يك ماه از ابلاغ اين آيين نامه، فهرست، اولويت و ضوابط شناسايي خودروهاي فرسوده را بر اساس شاخصهاي ميزان سوخت، عمر مفيد و نوع بهره برداري به تفكيك خودروهاي عمومي و شخصي اعلام نمايد.

كارگروه ياد شده موظف است هر سال فهرست، اولويت، ضوابط شناسايي خودروهاي فرسوده و ميزان معافيت موضوع ماده (4) اين آيين نامه را با توجه به منابع مالي مورد نياز، براي سال بعد تعيين و اعلام نمايد.

ماده 3- اين آيين نامه تا پايان برنامه سوم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در مورد خودروهاي با پلاك شهرهاي موضوع بند (د) ماده (104) قانون برنامه ياد شده كه در اين

شهرها تردد مي نمايند، اعمال مي شود و پس از آن عموميت خواهد يافت.

ماده 4- سياستهاي تشويق و اعمال نظام تعرفه ترجيحي در چارچوب ماده (115) قانون برنامه سوم براي خارج نمودن خودروهاي فرسوده، حداكثر ظرف يك ماه توسط كميسيون موضوع ماده (1) آيين نامه اجرايي قانون مقررات صادرات و واردات با حضور نمايندگان وزارت كشور و سازمان حفاظت محيط زيست تهيه و ارايه شود.

ماده 5 - سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور موظف است حداكثر ظرف يك ماه با همكاري اعضاي كارگروه موضوع ماده (7) اين آيين نامه و با هماهنگي سيستم بانكي، آيين نامه نحوه اعطاي تسهيلات به مالكين خودروهاي فرسوده و همچنين تكاليف مالكين ياد شده را تهيه و ارايه نمايد.

ماده 6 - شهرداري شهرهاي موضوع بند (د) ماده (104) قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران با توجه به ماده (5) قانون نحوه جلوگيري از آلودگي هوا - مصوب 1374 - موظفند راسا يا از طريق ساماندهي بخش خصوصي نسبت به احداث و بهره برداري مراكز معاينه فني خودرو اقدام نمايند.

تبصره 1- در شهرهايي كه امكانات معاينه فني خودرو فراهم مي گردد، انجام معاينه فني خودرو براي كليه وسايل نقليه الزامي است.

تبصره 2- وزارت كش-ور (سازمان شهرداريهاي كشور) موظف است هماهنگي هاي لازم را به منظور احداث و بهره برداري از مراكز ياد شده، در كليه شهرهاي كشور بعمل آورد.

ماده 7- هماهنگي و نظارت بر نحوه اجراي مفاد اين آيين نامه و همچنين تعيين روشهاي از رده خارج كردن خودروهاي فرسوده، تنظيم و تصويب دستورالعملهاي مربوط به محدوديت تردد، محدوديت نقل و انتقال، اصلاح تعرفه هاي بيمه

و عوارض سالانه و نظاير آن متناسب با عمر خودروهاي فرسوده و نيز تنظيم و پيشنهاد لوايح مورد نياز و روشهاي تامين منابع جديد توسط كارگروهي متشكل از وزارت كشور (سازمان شهرداريهاي كشور)، نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران، سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور، وزارت صنايع و معادن، وزارت نفت، وزارت بازرگاني با مسؤوليت سازمان حفاظت محيط زيست انجام مي پذيرد.

معاون اول رييس جمهور - محمدرضا عارف

قانون توسعه حمل و نقل عمومي و مديريت مصرف سوخت - مصوب 1/10/1386

جناب آقاي دكتر محمود احمدي نژاد

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

عطف به نامه هاي شماره 25337/37244 مورخ 22/2/1386 و شماره 135850/36411 مورخ 23/10/1385 در اجراء اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران قانون توسعه حمل و نقل عمومي و مديريت سوخت كه با عنوان لايحه مديريت مصرف سوخت در بخش حمل و نقل عمومي برون شهري و لايحه توسعه حمل و نقل عمومي درون شهري و مديريت مصرف سوخت به مجلس شوراي اسلامي تقديم گرديده بود، با تصويب در جلسه علني روز يكشنبه مورخ 18/9/1386 و تأييد شوراي محترم نگهبان، به پيوست ابلاغ مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

شماره 160999 23/10/1386

رياست جمهوري (نماينده ويژه رئيس جمهور در توسعه حمل و نقل عمومي و مديريت سوخت)

قانون توسعه حمل و نقل عمومي و مديريت سوخت كه در جلسه علني روز يكشنبه مورخ هجدهم آذرماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 28/9/1386 به تأييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 153362/685 مورخ 1/10/1386 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد.

رئيس جمهور _ محمود احمدي نژاد

قانون توسعه حمل و نقل عمومي و مديريت مصرف سوخت

ماده1_ دولت مكلف است

در جهت توسعه حمل و نقل درون شهري و برون شهري كشور و مديريت بر مصرف سوخت نسبت به بهينه سازي عرضه خدمات حمل و نقل (از طريق اصلاح و توسعه شبكه حمل و نقل ريلي، برقي كردن خطوط و اجراء علائم و تأسيسات و ارتباطات، افزايش سرعت در شبكه ريلي، يكپارچه سازي و ساماندهي مديريت حمل و نقل، اصلاح قيمتها، ايمن سازي و بهبود تردد، بهسازي و از رده خارج نمودن خودروهاي فرسوده سبك و سنگين مسافري و باري درون و برون شهري، تبديل خودروهاي بنزين سوز و گازوئيل سوز به دوگانه سوز، الزام معاينه فني، توسعه ناوگان حمل و نقل همگاني ون و ميني بوس و مدي بوس و اتوبوس، استفاده از سامانه هوشمند حمل و نقل، ساخت و توسعه شبكه آزادراهها و بزرگراههاي بين شهري، حمل تركيبي كالا از مبدأ تا مقصد نهائي با شبكه ريلي و شبكه مكمل جاده اي، الزام به داشتن توقفگاه در انواع كاربريها، احداث توقفگاههاي عمومي، ساماندهي و ايجاد توقفگاهها و پايانه هاي بار و مسافر شهري و برون شهري اعم از ريلي و جاده اي در نقاط مناسب از شهرها و حومه آن، افزايش امنيت و قابليت اطمينان و دسترسي)، بهينه سازي تقاضاي حمل و نقل (از طريق اصلاح فرآيندهاي اداري، كاربرد فناوري اطلاعات و ارتباطات، اصلاح كاربري زمين و آمايش سرزمين، اعمال محدوديتهاي ترافيكي، آموزش و فرهنگ سازي)، بهينه سازي مصرف انرژي (از طريق عرضه بنزين و گازوئيل در بخشهاي حمل و نقل و صنعت و كشاورزي با اولويت كارت هوشمند سوخت، احداث جايگاههاي عرضه گاز، حمايت از ابداعات و اختراعات مؤثر در كاهش مصرف سوخت)، بهينه سازي توليد خودرو [ از طريق توليد خودروهاي گازسوز، تأمين تجهيزات استفاده از گاز توسط خودروها، حمايت از

توليد خودروهاي برقي، دونيرويي (هيبريدي) و كم مصرف، استانداردسازي توليد خودروي سبك و سنگين و موتورسيكلت در مصرف سوخت و كاهش آلايندگي] و خروج بنزين و گازوئيل از سبد حمايتي، حداكثر از ابتداء سال 1391 هجري شمسي اقدام نمايد.

ماده2_ به دولت اجازه داده مي شود براي اجراء احكام ماده (1) اين قانون اقدامات زير را به عمل آورد:

1_ اعطاء كمكهاي بلاعوض يارانه اي به بخشهاي غيردولتي مرتبط با اهداف اين قانون؛

2_ تخفيف در حق_وق ورودي و سود بازرگاني واردات ناوگان حمل و نقل همگاني، خودروهاي كم مصرف، خودروهاي گازسوز، نفت گاز، برقي و دونيرويي (هيبريدي) و قطعات و تجهيزات مربوطه؛

3_ تخفيف در حقوق ورودي و سود بازرگاني واردات تجهيزات، تأسيسات، ماشين آلات و قطعات مورد نياز شبكه و ناوگان ريلي (شهري و برون شهري) و توسعه آزادراهها و بزرگراهها؛

4_ اعطاء تسهيلات بانكي و پرداخت بخشي از سود تسهيلات بانكي به بخشهاي مرتبط با اهداف اين قانون؛

5 _ تغيير كاربري اراضي و واگذاري زمينهاي مورد نياز احداث جايگاههاي عرضه گاز طبيعي تا پايان سال 1390 هجري شمسي به قيمت منطقه اي پس از تملك و پرداخت بهاي عادله آنها به صاحبان اراضي؛

6 _ تعيين و اخذ جريمه، متناسب با مازاد مصرف سوخت و آلايندگي از خودروهاي سبك و سنگين به صورت پلكاني؛

7 _ تعيين و اخذ عوارض، بر مبناي ميزان مصرف سوخت و آلايندگي و نوع سوخت از خودروهاي توليد داخل و وارداتي از توليدكنندگان داخلي و واردكنندگان.

ماده3_ دولت مكلف است نظارت بر اجراء زمانبندي شده طرحها و پروژه هاي مرتبط با اهداف اين قانون را با راهكارهايي كه در آئين نامه هاي اجرائي مشخص خواهد كرد، اعمال نمايد و هر شش ماه يكبار گزارش پيشرفت كار

را به كميسيون عمران مجلس شوراي اسلامي ارائه كند.

ماده4_ توزيع كمكها، يارانه ها، تسهيلات و اعتبارات موضوع اين قانون و تعيين دستگاه مجري با توجه به شرح وظايف قانوني به عهده دولت است. دولت موظف است به نحوي اقدام كند كه ضمن صرفه جويي، سرعت و كيفيت نيز لحاظ گردد.

ماده5 _ شركتهاي بيمه گر موظفند متناسب با ارزيابي دولت از عملكرد دستگاه هاي مؤثر در كاهش حوادث و تلفات حمل و نقل درون شهري و برون شهري، معادل پنجاه درصد (50%) صرفه جويي حاصل از عدم پرداخت خسارات بيمه بدنه و شخص ثالث را براي آموزش و فرهنگسازي ايمني تردد، تأمين تجهيزات، اصلاح فيزيكي نقاط و مقاطع حادثه خيز و كمك به پرداخت هزينه هاي جاري (با تصويب طرحها و اعتبارات پيشنهادي از سوي شهرداريها در شوراي هماهنگي ترافيك استان و از سوي وزارت راه و ترابري و پليس راهور، در كميسيون ايمني راههاي وزارت راه و ترابري) به دستگاههاي مذكور اختصاص دهند.

ماده6 _ دولت موظف است با اولويت حمل و نقل ريلي به گونه اي اقدام نمايد كه سهم حمل و نقل ريلي در جابه جايي بار و مسافر و مصرف سوخت در حمل و نقل برون شهري بر مقادير جدول شماره (1) اين قانون منطبق شود.

ماده7_ دولت موظف است سياستهاي بخش حمل و نقل همگاني شهري را به گونه اي تنظيم نمايد كه از ابتداء سال 1391 هجري شمسي در مجموع هفتاد و پنج درصد (75%) سفرهاي درون شهري پوشش داده شده و سهم هر يك از بخشهاي حمل و نقل همگاني و مصرف سرانه بنزين در روز براساس جدول شماره (2) باشد.

تبصره _ در شهر تهران نسبت تسهيم حمل و نقل عمومي از كل سفرهاي درون شهري براي

اتوبوسراني، تاكسيراني و حمل و نقل ريلي به ترتيب تا حداكثر بيست و پنج درصد (25%)، بيست درصد (20%) و سي درصد (30%) مي باشد.

ماده8 _ در صورتي كه شهرداري شهرهاي داراي شهرك اقماري، شركتهاي شهرك هاي جديد، شركتها و كارخانه ها، هزينه تأمين زيرساخت و ابنيه خطوط ريلي به شهركهاي اقماري، شهرهاي جديد يا محل شركت يا كارخانه را تأمين نمايند، دولت هزينه روسازي، علائم، تأسيسات و ناوگان اجراء پروژه هاي مربوطه را تأمين خواهد كرد.

تبصره _ اعتبارات موردنياز اين بند از محل اعتبارات پيش بيني شده در ماده (10) اين قانون تأمين خواهد شد.

ماده9_ مديريت حمل و نقل بار و مسافر در محدوده شهر و حومه آن به عهده شهرداري است.

ماده10_ اعتبارات موردنياز موضوع اين قانون به ميزان چهل هزار ميليارد (40.000.000.000.000) ريال در بخش درون شهري و شصت هزار ميليارد (60.000.000.000.000) ريال در بخش برون شهري در هر سال تعيين مي گردد. دولت مجاز است اين اعتبارات را در دو رديف متمركز درون شهري و برون شهري از محل درآمد عمومي، صرفه جويي حاصل از اجراء اين قانون و حساب ذخيره ارزي تأمين و در بودجه سنواتي منظور نمايد. اين اعتبارات در حساب مخصوص نزد خزانه داري كل كشور به صورت صددرصد (100%) تخصيص يافته تلقي مي گردد.

ماده11_ وصولي هاي موضوع بندهاي (6) و (7) ماده (2) و ماده (5) بين شهرداريها و وزارت راه و ترابري جهت انجام تكاليف اين قانون به نسبت شصت درصد (60%) و چهل درصد (40%) در قالب بودجه هاي سنواتي توزيع مي گردد. كمك به شهرهاي فاقد سامانه ريلي شهري مصوب براي ساماندهي حمل و نقل همگاني و بهبود عبور و مرور داراي اولويت است.

ماده12_ آئين نامه اجرائي اين قانون حداكثر دو ماه پس از ابلاغ

اين قانون با پيشنهاد مشترك نماينده ويژه رياست جمهوري، وزارت راه و ترابري، وزارت كشور و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور، تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

ماده13_ اجراء كليه قوانين مغاير با اين قانون به جز قانون برنامه توسعه ملغي الاثر مي گردد.

جدول 1_ برون شهري

جدول 2_ درون شهري

قانون فوق مشتمل بر سيزده ماده و دو تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ هجدهم آذرماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 28/9/1386 به تأييد شوراي نگهبان رسيد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

شهرداري

شهرداري و شورا

قانون شهرداري - مصوب 11/4/1334 با اصلاحات و الحاقات

فصل اول _ در تاسيس شهرداري ( ماده 1 تا 3 )

ماده 1 _ در هر محل كه جمعيت آن حداقل به پنج هزار نفر بالغ باشد شهرداري تاسيس مي گردد.

تبصره 1 _ در هر نقطه كه از نظر موقعيت و اهميت تشكيل شهرداري ضرورت داشته باشد ولو جمعيت آن به پنج هزار نفر بالغ نشود وزارت كشور مي تواند در آن محل دستور تشكيل انجمن و شهرداري بدهد و چنانچه پس از تشكيل شهرداري در نقاط مزبور ضمن عمل معلوم شود عوارض وصولي تكافوي هزينه شهرداري را نمي نمايد و با در نظر گرفتن وضع اقتصادي و مالي محل براي اداره امور شهرداري درآمد جديدي نمي توان تهيه نمود وزارت كشور مجاز است شهرداري اين قبيل نقاط را منحل نمايد.

تبصره 2 _ در نقاطي كه فقط در بعضي از فصول برقراري شهرداري لازم باشد براي فصل مزبور و همچنين براي چند محل كه به يكديگر نزديك و جمعا اقتضاي تشكيل شهرداري داشته باشند مي توان يك شهرداري تاسيس كرد.

ماده 2 _ حدود حوزه هر شهرداري بوسيله با تصويب انجمن شهر تعيين مي شود و پس ازموافقت شوراي شهرستان و تصويب وزارت كشور

قابل اجرا است

ماده 3 _ شهرداري داراي شخصيت حقوقي است

فصل دوم _ انتخابات انجمن شهر ( ماده 4 ت32 )

الف _ تقسيم بندي شهر، حوزه هاي انتخابيه و تعداد انجمن

ماده 4 _ هر حوزه شهرداري انجمني خواهد داشت بنام انجمن شهر كه اعضا آن از طرف اهالي مستقيما و با راي مخفي به اكثريت نسبي براي مدت چهار سال انتخاب مي شوند.

مواد 5 و 6 _ طبق ماده 113 لغو شده است

ماده 7 _ تعداد اعضاي انجمن شهرها بدين ترتيب تعيين مي شود.

تهران 30 نفر

شهرهاي از 250 هزار نفر جمعيت ببالا15 نفر

شهرهاي از 100 هزار تا 250 هزار نفر جمعيت 12 نفر

شهرهاي از 50 هزار تا 100 هزار نفر جمعيت 9 نفر

شهرهاي از 10 هزار تا 50 هزار نفر جمعيت 7 نفر

شهرهاي كمتر از 10هزار نفر5 نفر

تبصره _ جمعيتي كه ملاك تعيين عده نمايندگان هر حوزه است آخرين سرشماري عمومي كشور است كه نتيجه آن قبل از صدور دستور شروع انتخابات انجمن شهر رسما اعلام شده باشد.

ب _ شرايط انتخاب كردن و انتخاب شدن

ماده 8 _ انتخاب كننده بايد واجد شرايط زير باشد:

1 _ تابعيت ايران

2 _ داشتن 18 سال تمام

3 _ توطن در محل انتخاب و يا لااقل سكونت در آنجا از ششماه قبل از انتخابات و يا آنكه شخصا در آن حوزه به كسب يا حرفه معيني اشتغال داشته باشد و در صورتي كه محل سكني و محل كسب يا حرفه مختلف باشد فقط محل سكني معتبر است

4 _ عدم محكوميت بجنايت يا جنحه اي كه موجب محروميت از حقوق اجتماعي است

5 _ محجور نبودن و عدم محكوميت به ورشكستگي به تقصير.

تبصره _ راي دهندگان موظفند قبل از دادن راي برگ انتخاباتي تحصيل كنند.

نحوه

تنظيم دفاتر ثبت نام و صدور برگ انتخاباتي و تشخيص صلاحيت راي دهندگان بر اساس مقررات اين قانون بموجب آيين نامه اي خواهد بود كه ظرف دو ماه از تاريخ تصويب اين قانون ازطرف وزارت كشور تهيه و بتصويب هيات وزيران برسد.

ماده 9 _ انتخاب شونده بايد داراي شرايط زير باشد:

1 _ تابعيت ايران

2 _ داشتن 25 سال تمام سن

3 _ توانايي خواندن و نوشتن فارسي باندازه كافي

4 _ لااقل سه سال ساكن محل انتخاب باشد.

5 _ عدم محروميت از حقوق اجتماعي

6 _ محجور نبودن و عدم محكوميت به ورشكستگي به تقصير.

ماده 10 _ اشخاص زير از انتخاب شدن محرومند.

1 _ نخست وزير _ وزيران و معاونان آنان و نمايندگان مجلسين در تمام كشور و استانداران و فرمانداران و قضات دادگستري و شهرداران و بخشداران و كليه روساي ادارات و سازمانها و شركتهاي دولتي و موسسات وابسته به دولت و شهرداريها همچنين مديرعامل جمعيت هلال احمر ايران _رييس اتاق بازرگاني و صنايع و معادن _ رييس اتاق اصناف _ رييس شوراي داوري _ رييس انجمن بهداري _ رييس شوراي آموزش و پرورش منطقه اي و قايم مقام و معاونان مقامات مذكور در حوزه مأموريت و كار خود به استثناي استادان و دانشياران و استادياران و ساير افرادي كه در موسسات اموزش عالي تدريس مي كنند مشروط بر آنكه داراي شغل دولتي نباشند و همچنين كاركنان آموزشي وزارت آموزش و پرورش كه منحصرا به امر تدريس اشتغال ورزند.

2 _ افسران و نفرات شهرباني و ژاندارمري و ارتش و همرديفان آنها از هر دسته تا موقعي كه درخدمت هستند از انتخاب كردن و انتخاب شدن محرومند.

3 _ اعضاي انجمن هاي ايالتي و ولايتي

و اعضا انجمن نظارت انتخابات انجمن شهر در دوره اي كه داراي اين سمت هستند.

4 _ هيچيك از كارمندان و كارگران ادارات و بنگاههاي دولتي و سازمانهاي وابسته به دولت وكسانيكه بنحوي از انحا از شهرداري مستمرا حقوق و يا كمك مالي دريافت مي دارند در حوزه مأموريت خود نمي توانند انتخاب شوند مگر اينكه قبل از نشر اعلان انتخابات بازنشسته شده يا استعفا داده يا از خدمت خارج شده باشند كه در اينصورت انتخاب آنان مانعي ندارد.

تبصره _ در نقاطي كه دولت مقتضي بداند و اعلام نمايد شركت كارمندان و كارگران سازمانهايي كه با سرمايه دولت تشكيل شده ولي بصورت بازرگاني اداره مي شوند در انتخابات انجمن شهر بلامانع است

5 _ روسا و اعضا هيات مديره و مديران عامل شركتها و كساني كه تامين تمام يا قسمت اعظم يكي از حوايج عمومي حوزه شهرداري از قبيل خواربار _ وسايل نقليه _ برق _ آب _ دارو و امثال اينها را بعهده دارند نمي توانند بعضويت انجمن شهرداري محلي كه مركز فعاليت آنهاست انتخاب شوند.

تبصره _ چنانچه يكي از كارمندان پايه دار دولت يا شهرداري بعضويت انجمن انتخاب شود مدت نمايندگي جزو سابقه خدمت او محسوب مي شود.

ماده 11 _ از اشخاصي كه با يكديگر قرابت نسبي يا سببي بشرح زير داشته باشند:

پدر _ مادر _ فرزند _ نوه _ برادر _ خواهر _ برادرزاده _ خواهرزاده _ همسر خواهر و برادر همسر _فرزند همسر، فقط آنكسي كه راي او بيشتر است مي تواند عضويت يك انجمن را دارا باشد و درصورت تساوي آرا يكي از آنها بحكم قرعه معين خواهد شد و اگر قرابت پس از اتمام انتخابات و صدور اعتبارنامه يا هر

زماني از دوره قانوني انجمن حاصل و يا معلوم گردد بلافاصله در اولين باري كه انجمن تشكيل جلسه مي دهد بحكم قرعه يكنفر ابقا مي شود و بجاي شخص يا اشخاصي كه خارج شده اند از شخص يا اشخاصي كه بعد از آنها رايشان بيشتر است دعوت خواهد شد.

ماده 12 _ هر عضو انجمن شهرداري كه فاقد يكي از شرايط انتخاب شونده (مذكور در ماده 9 اين قانون گردد و يا يكي از مشاغلي را كه موجب محروميت از عضويت انجمن شهرداري است قبول كند از همان موقع منعزل شناخته مي شود و فرماندار يا بخشدار موظف است بمحض اطلاع مراتب را بعضو منعزل و انجمن شهر اعلام نمايد.

ماده 13 _ يكنفر نمي تواند در بيش از يك انجمن شهر عضويت داشته باشد.

تبصره _ در شهرهايي كه به حوزه هاي انتخابيه تقسيم مي شود هرگاه يكنفر در بيش از يك حوزه انتخاب گردد فقط مي تواند نمايندگي يكي ازحوزه ها را داشته باشد و از ساير حوزه ها كساني كه بعداز او حايز اكثريت هستند نمايندگي آن حوزه ها را خواهند داشت مشروط بر اينكه نفر بعدي حداقل داراي نصف آرا آخرين نماينده منتخب حوزه باشد والا انتخابات در آن حوزه تجديد خواهد شد.

ج _ در تعيين داوطلبان و تشكيل انجمن نظارت

ماده 14 _ فرمانداران يا بخشداران حداكثر ظرف مدت سه روز پس از وصول دستور وزارت كشور تاريخ و محل تشكيل كميسيون موضوع ماده 15 و شرايط انتخاب شوندگان و مدت اعلام داوطلبي عضويت در انجمن را بموجب آگهي به اطلاع عموم اهالي بخش يا مركز فرمانداري مي رسانند.

داوطلبان عضويت در انجمن بايد برگ داوطلبي خود را ظرف ده روز از تاريخ انتشار آگهي شخصا به فرمانداري يا بخشداري تسليم نمايند.

ماده 15 _ پس از

انتشار آگهي مزبور در ماده 14 بمنظور احراز شرايط قانوني در مورد داوطلبان عضويت در انجمن حداقل دو ماه قبل از روز اخذ راي بدستور وزارت كشور در مركز هر فرمانداري يابخشداري كميسيوني برياست فرماندار يا بخشدار و بعضويت رييس دادگاه شهرستان در شهرستان ورييس دادگاه بخش در بخش و رييس اداره آموزش و پرورش و رييس اداره ثبت احوال و يكنفر معتمد محل بانتخاب فرماندار يا بخشدار تشكيل مي گردد. در بخشها رييس آموزش و پرورش بخش ، نماينده ثبت احوال عضويت كميسيون را دارا خواهند بود. در غياب هريك از افراد مذكور دربالا از جانشين آنان دعوت بعمل خواهد آمد.

در صورتي كه تكميل تعداد اعضاي كميسيون با افراد مذكور ميسر نباشد، فرماندار يا بخشدارمي تواند از دبيران يا آموزگاران يا سردفتران ياروساي انجمن ده براي تشكيل و تكميل عده اعضاي كميسيون دعوت نمايد. داوطلبان عضويت در انجمن ها نمي توانند عضو كميسيون مذكور باشند وهرگاه اعضا اين كميسيون داوطلب عضويت در انجمن شهر گردد مستعفي تلقي شده و طبق مقرراتاين ماده بجاي آنان از افراد ديگر دعوت بعمل خواهد آمد. كميسيون پس از رسيدگي اسامي افرادواجد شرايط قانوني را بمرجع حزبي مربوط در محل اعلان مي كند تا طبق ضوابط حزبي و با توجه به تعداد داوطلبان و جمعيت هر حوزه انتخابيه حداكثر تا چهار برابر تعداد اعضاي انجمن نامزدهاي انتخاباتي از طرف حزب اعلام شود و راي دهندگان مي توانند فقط به افراد اعلام شده راي دهند.

بعد از انتشار اعلام اسامي داوطلبان واجد شرايط كميسيون نسبت به تعيين اسامي 24 نفر از معتمدين محلي با سواد از بين گروههاي مختلف كه داراي شرايط راي دهنده باشند اقدام مي نمايد و فرماندار يا

بخشدار از 24 نفر مذكور براي تشكيل انجمن نظارت در محل بخشداري يا فرمانداري دعوت خواهد نمود.

دعوت شدگان در همان جلسه با راي مخفي و اكثريت نسبي از بين خود هفت نفر را بعنوان عضواصلي و هفت نفر را بعنوان عضو علي البدل انتخاب مي كنند. براي تشكيل جلسه مذكور حضور حداقل دو سوم دعوت شدگان ضروري است در بخشهايي كه چند انتخابات براي تشكيل چندانجمن شهر در جريان باشد نماينده بخشدار در تشكيل انجمن وظايف مظايق بخشدار را بعهده خواهد داشت

تبصره 1 _ در بخشهايي كه انتخابات براي تشكيل چند انجمن شهر در جريان است تكاليف مربوط به احراز شرايط قانوني داوطلبان و تعيين 24 نفر معتمدان و رسيدگي بشكايات موضوع ماده 30 و ساير وظايف مربوط توسط كميسيون مذكور در اين ماده انجام خواهد شد.

تبصره 2 _ انجمنهاي نظارت بر انتخابات با نظارت فرماندار و بخشدار محل مسئول صحتانتخابات خواهند بود.

تبصره 3 _ هرگاه قبل از تشكيل انجمن نظارت يك يا چند نفر از داوطلبان نمايندگي استعفا دهند مراتب از طرف فرماندار يا بخشدار براي اطلاع راي دهندگان اعلام مي شود و داوطلب مستعفي حق استرداد استعفاي خود را ندارند.

تبصره 4 _ وزارت كشور مكلف است نسبت به تشكيل انجمن شهر در كليه نقاطي كه شهرداري تاسيس شده يا بشود اقدام نمايد.

ماده 16 _ از داوطلبان عضويت در انجمن شهر نبايد براي عضويت انجمن نظارت و شعب اخذ راي و شعب ثبت نام دعوت بعمل آيد ولي هر داوطلب مي تواند براي نظارت در اخذ و قرايت آرا نماينده اي به انجمن نظارت و شعب اخذ راي معرف كند.

ماده 17 _ كساني كه براي عضويت انجمن نظارت انتخاب مي شوند

بلافاصله تحت رياست مسن ترين اعضا تشكيل جلسه داده يك رييس و يك نايب رييس و لااقل سه منشي از بين خود با راي مخفي و به اكثريت انتخاب مي نمايند نظم جلسات انجمن با رييس و در غياب رييس با نايب رييس خواهد بود و نوشتن صورت جلسات بعهده منشي هاست

ماده 18 _ انتخاب رييس و نايب رييس فردي است و به اكثريت تام خواهد بود و در صورت عدم حصول اكثريت تام دفعه دوم انتخاب به اكثريت نسبي صورت مي گيرد. انتخاب سه نفر منشي جمعي و به اكثريت نسبي است

ماده 19 _ بمنظور اخذ راي و استخراج آرا ، انجمن هاي نظارت مكلفند با تصويب كميسيون موضوع ماده 15 بتعداد لازم شعب اخذ راي مركب از 5 نفر از اهالي محل تشكيل دهند.

اعضاي شعبه بايد واجد شرايط انتخاب كننده باشند. محل شعب اخذ راي حتي الامكان با توجه به جمعيت و امكانات ارتباطي محل تعيين مي شود.

ماده 20 _ ورود در محوطه انتخابات با هر نوع اسلحه سرد و گرم جز براي مأمورين انتظامي ممنوع است كساني كه برخلاف نظم و مقررات رفتار نمايند به امر رييس بوسيله مأمورين انتظامي ازانجمن خارج و در صورت لزوم بمراجع قانوني تسليم خواهند شد.

ماده 21 _ انجمن نظارت و شعب آن غيرقابل انحلال است مگر آنكه اسباب تعطيل و تعويق انتخابات را فراهم كنند و يا برخلاف وظايفي كه طبق اين قانون بعهده انجمن گذاشته شده عمل نمايند در اين صورت اگر موجبات تعطيل و تعويق و اخلال از طرف شعبه باشد بنا بنظر اكثريت انجمن نظارت با موافقت فرماندار يا بخشدار شعبه مزبور منحل مي شود و اگر از طرف انجمن نظارت

باشد فرماندار يا بخشدار با موافقت كميسيون پنج نفري (با اكثريت آرا ) با ذكر دلايل اعضا علي البدل را براي ادامه امر انتخابات دعوت مي نمايد و ضمنا مراتب و دلايل تعطيل و تعويق واخلال را ضمن صورتجلسه اي براي تعقيب متخلفين از طريق وزارت كشور به شوراي دايمي انتخابات اعلام مي دارد. در صورتيكه از اين اقدامات نيز نتيجه اي حاصل نشود از طرف فرماندار يا بخشدار درخواست انحلال انجمن نظارت با نظر كميسيون پنج نفري از طريق وزارت كشور به شوراي دايمي انتخابات موضوع ماده 114 اين قانون براي اتخاذ تصميم فوري احاله خواهد شد.

ماده 22 _ هرگاه در اثنا جريان انتخابات يك يا چند نفر از اعضا انجمن در آمدن به جلسات تعلل و يا از حضور استنكاف نمايند تا زماني كه اكثريت باقي است جريان امر تعقيب و به عضو يااعضا مذكور اخطار مي شود كه حضور يابند چنانچه عضوي تا دو جلسه پس از اخطار در استنكاف و تعلل خود باقي باشد فرماندار يا بخشدار يك يا چند نفر از اعضا علي البدل را بحكم قرعه براي عضويت انجمن دعوت مي نمايد و اگر اكثريت اعضا انجمن نظارت از حضور در انجمن استنكاف نمايند و يا پس از ختم انتخابات از دادن اعتبارنامه خودداري كنند فرماندار يا بخشدار علل وموجبات آنرا تحقيق و در رفع محظور اهتمام مي نمايند و در صورتيكه اهتمام فرماندار يا بخشدار موثر نشود و اكثريت اعضا انجمن يا تمام اعضا انجمن اعم از اصلي و علي البدل همچنان استنكاف و يا استعفا نمايند يا بواسطه فقدان اكثريت انجمن نتواند بوظايف قانوني خود عمل كندكميسيون مقرر در ماده 15 در تجديد اعضا انجمن

نظارت بتعداد كسري اقدام مي نمايد و انتخابات را خاتمه مي دهد و اشخاصي كه موجبات تعطيل و تعويق و انحلال انجمن را فراهم كرده باشند طبق ماده 87 اين قانون مورد تعقيب قرار خواهند گرفت

د _ كيفيت اخذ آرا و تشخيص منتخبين

ماده 23 _ همين كه انجمن هاي نظارت انتخاب و تشكيل شد و در صورت لزوم شعب خود راتعيين نمودند، هريك از انجمن ها اعلاني تنظيم نموده و به نسبت اهميت محل از سه تا پنج روز قبل از شروع به اخذ راي در تمام حوزه مربوط به خود منتشر مي سازند.

اعلان مزبور حاوي مطالب ذيل خواهد بود:

1 _ محل انعقاد انجمن و شعب آن و ساعات اخذ راي كه بايد در تمام شعب در يكروز جمعه بعمل آيد و كمتر از 6 ساعت و بيش از 8 ساعت نباشد، ساعات اخذ آرا از ساعت 8 صبح الي 12 واز ساعت 14 تا خاتمه مدت خواهد بود.

2 _ شرايط انتخاب كنندگان

3 _ عده نمايندگاني كه بايد در آن حوزه انتخاب شوند.

4 _ اسامي داوطلبان آن حوزه كه طبق ماده 15 از طرف حزب اعلام شده است

ماده 24 _ راي بايد مخفي باشد و همينكه راي دهنده به اطاق انجمن يا شعبه وارد و وجودشرايط راي دادن در او تشخيص داده شد بايد راي خود را شخصا در حضور انجمن در صندوق انداخته خارج شود برگ انتخاباتي راي دهنده پس از ثبت در دفتر انجمن طبق آيين نامه مربوط ابطال خواهد شد.

ماده 25 _ در پايان آخرين ساعاتي كه براي اخذ راي معين گرديده است در ورودي انجمن ياشعبه بسته مي شود و اگر عده اي از آنان كه حق راي دادن دارند

در داخل محل حاضر باشند راي خود را بترتيب مذكور در صندوق انداخته و انجمن يا شعبه به راي گرفتن خاتمه مي دهد و بعد از آن ديگراز كسي راي قبول نمي شود.

ماده 26 _ اگر از انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان كسي در حين جريان انتخابات شكايت داشته باشد اين امر مانع انجام انتخابات نخواهد شد ولي شرح آن بايد در صورتمجلس نوشته شود.

ماده 27 _ انجمن مكلف است پس از ختم آرا بلافاصله آرا را شماره و قرايت كند و مادام كه نتيجه استخراج آرا معلوم نشود حق تعطيل ندارد منشي مكلف است صورت مجلسي از نتيجه آرا قرايت شده تنظيم كند و پس از آنكه صورتمجلس به امضا رييس و اعضا انجمن رسيد نتيجه بلافاصله بايد بوسيله فرماندار يا بخشدار اعلام گردد.

ماده 28 _ اوراق راي را بايد يكي از اعضا يك يك بصورت بلند خوانده به يكنفر ديگر از اعضا بدهد كه علامت قرايت گذاشته شود و سه نفر ديگر از اعضا اسامي را بترتيبي كه خوانده مي شود در دفتري كه براي اينكار تخصيص داده شده ثبت مي نمايند از اوراق راي آنچه سفيد و ياداراي اسامي غيرخوانا باشد يا اينكه انتخاب شده در آن درست معرفي نشده باشد يا اسم كسي كه معرفي نشده در آن نوشته شده باشد و يا نام انتخاب كننده را داشته باشد باطل و عينا ضميمه صورتمجلس مي شود.

هرگاه در اوراق راي علاوه بر عده اي كه بايد انتخاب شوند اسامي اضافه نوشته شده باشد عده زايد از آخر ورقه خوانده نمي شود.

ماده 29 _ در حوزه هايي كه بر طبق ماده 19 براي تسريع اخذ راي شعب انجمن در آن حوزه ها تشكيل مي گردد صورتمجلس استخراج آرا

هر شعبه در ورقه مخصوص با ذكر اسامي و عده آرا هريك از اشخاصي كه راي دارند نوشته شده و اعضا شعبه آنرا امضا مي كنند و به انضمام اوراق لازم در پاكتي كه لاك شده و به مهر شعبه رسيده باشد بانجمن نظارت فرستاده مي شود، اسامي مندرج در صورتمجلس شعب با آرايي كه انجمن نظارت استخراج كرده در ورقه جداگانه جمع و كسي كه از مجموع آرا حايز اكثريت باشد معلوم مي گردد.

اوراق راي هر حوزه تا گذشتن مدت اعتراض و خاتمه رسيدگي در صندوق انجمن كه لاك مي شود و بمهر اعضا مي رسد باقي مي ماند و پس از گذشتن مدت اعتراض با حضور عده اي از راي دهندگان اوراق مزبور را معدوم مي سازند (به استثنا آنچه در مواد قبل ذكر شده و بايد ضميمه صورتمجلس باشد) انجمن نظارت حق معدوم كردن آرا را قبل از گذشتن مدت اعتراض و تا پايان رسيدگي ندارد.

ماده 30 _ ضمن انتشار اسامي دارندگان راي انجمن نظارت تاريخ قبول شكايات را كه بايد ازفرداي همانروز شروع شود، تعيين مي كند و اگر از انتخاب كنندگان يا انتخاب شوندگان كسي از جريان انتخابات شكايت داشته باشد ظرف يكهفته به اطلاع انجمن نظارت مي رساند و انجمن نظارت بعداز انقضا يكهفته شكايتي نمي پذيرد و منتهي ظرف يكهفته به شكايات واصله با حضور كميسيون 5نفري رسيدگي مي كند. در صورتيكه شكايت بنظر انجمن وارد باشد و ثابت شود كه منتخب داراي شرايط مقرر در ماده 9 و 10 اين قانون نيست مراتب را در صورتمجلس ذكر مي كند و اعتبارنامه رابراي نفر بعدي كه داراي راي بيشتري مي باشد، صادر مي نمايد، و هرگاه تشخيص دهد كه درانتخابات اعمالي برخلاف قانون صورت گرفته موضوع را با تنظيم

صورتمجلس براي اتخاذ تصميم از طريق وزارت كشور به شوراي موضوع ماده 114 اين قانون احاله مي نمايد و طبق نظر شورا عمل مي كند.

ماده 31 _ كساني كه بعضويت انجمن شهر انتخاب مي شوند بايد اعتبارنامه به امضا انجمن نظارت و اعضا كميسيون پنج نفري در دست داشته باشند و آنرا بدفتر شهرداري و در صورت نبودن شهرداري بدفتر فرمانداري يا بخشداري بدهند و رونوشت آن را بگيرند كميسيون مزبور و همچنين اعضا انجمن نظارت نبايد بدون عذر موجه در صدور اعتبار نامه تاخير كنند والا با آنها بر طبق ماده 22 رفتار خواهد شد.

ماده 32 _ منشي انجمن نظارت صورتمجلس انتخابات را در سه نسخه حاضر كرده و به امضا فرماندار يا بخشدار و اعضا انجمن نظارت مي رساند. يك نسخه در فرمانداري يا بخشداري ضبط و يك نسخه بوسيله فرماندار يا بخشدار به وزارت كشور ارسال مي شود نسخه سوم با كتابچه ثبت اسامي در انجمن ولايتي و در صورت نبودن انجمن ولايتي در انجمن شهر ضبط مي گردد.

فصل سوم _ در تشكيل انجمن شهر ( ماده 33 تا 44 )

الف _ انتخابات هيات رييسه

ماده 33 _ بمحض اينكه انتخابات خاتمه يافت و اعتبارنامه دو ثلث از نمايندگان صادر و به آنها داده شد فرماندار يا بخشدار مكلف است ظرف يك هفته وسايل تشكيل انجمن را فراهم سازد.انجمن بلافاصله تحت رياست مسن ترين اعضا و به منشيگري دو نفر از جوان ترين اعضا تشكيل جلسه داده بشرح ماده 35 سوگند ياد مي كنند و سپس به انتخاب هيات رييسه مركب از يك رييس و يك يا دو نايب رييس و دو منشي به راي مخفي و اكثريت نسبي براي مدت يكسال اقدام مي نمايد و هرگاه در انتخاب هيات رييسه تساوي آرا حاصل شود با قرعه

از بين انتخاب شدگان تعيين خواهدشد.

انتخاب مجدد همان اشخاص بعد از انقضا مدت يكسال بلامانع است

ماده 34 _ نظم جلسات با رييس و در غياب او با نايب رييس است و كساني كه مخل نظم باشند به امر رييس اخراج مي شوند و در صورت وقوع جرم مرتكب با صورت مجلس بمراجع قانوني تسليم مي گردد.

ماده 35 _ اعضا انجمن در اولين جلسه كه برياست مسن ترين اعضا تشكيل مي شود سوگند يادخواهند كرد همچنين در هر موقع كه عضو جديدي وارد انجمن شود آن عضو در اولين جلسه انجمن سوگند ياد خواهد كرد.

متن سوگندنامه

( امضا كننده يا امضا كنندگان زير خداوند را بشهادت طلبيده و به قرآن مجيد سوگند ياد مي كنيم كه در انجام وظايف قانوني خود ساعي بوده مادام كه در انجمن شهر عضويت داريم با نهايت جد و جهد و رعايت صرفه و صلاح در پيشرفت امور شهر و شهرداري اهتمام نماييم )

تبصره _ پيروان اقليت هاي مذهبي به كتاب ديني خود سوگند ياد مي كنند.

ب _ رسميت جلسات انجمن و طرز تشكيل آن

ماده 36 _ براي رسميت جلسات لااقل حضور دو ثلث از كليه اعضا لازم است و تصميماتشان به اكثريت بيش از نصف حاضرين معتبر است و در صورت تساوي آرا راي طرفي كه رييس با آن موافقت دارد مناط اعتبار است هرگاه براي مذاكره و اخذ راي در مطلبي عده لازم در جلسه حاضر نشدند در جلسه بعد براي طرح همان مطلب حضور نصف بعلاوه يك كليه اعضا كافي خواهد بود. ولي در امور مهم از قبيل تصويب بودجه و تغيير نقشه شهر و احداث خيابان و لوله كشي آب وساختمان زير

آبها و وضع عوارض و امور متشابه به آن لااقل حضور دو ثلث لازم است عده دو ثلث و نصف بعلاوه يك از عده اي است كه بموجب ماده 7 اين قانون بايستي انتخاب شده باشند.

تبصره _ هرگاه يك يا چند تن از اعضا پس از حضور در انجمن و رسميت يافتن آن براي جلوگيري از انجام تكاليف و وظايف مقرره كه بر طبق اين قانون براي انجمن ها تعيين گرديده جلسه را بقصد از اكثريت انداختن ترك كنند در حكم غايب در آن جلسه محسوب خواهند شد.

ماده 37 _ هريك از اعضا انجمن كه بدون عذر موجه دو جلسه متوالي يا سه جلسه متناوب درسه ماه غيبت كرد مستعفي محسوب مي شود و از اولين شخصي كه در فهرست منتخبين راي بيشتري داشته و واجد شرايط هم باشد دعوت بعمل ميايد و در صورت تساوي آرا عضو به قيدقرعه تعيين خواهد شد و در صورت فوت يا استعفا تعيين جانشين به طريق فوق به عمل ميايد.

اعضا انجمن براي شركت در جلسات انجمن حق حضور دريافت خواهند داشت و ميزان حق جلسه طبق آيين نامه اي خواهد بود كه از طرف وزارت كشور تهيه و به تصويب هيات دولت خواهدرسيد.

تبصره _ چنانچه يكي از نمايندگان از عضويت انجمن شهر استعفا بدهد استعفانامه در دومين جلسه انجمن قرايت شده و قطعي تلقي مي گردد.

ماده 38 _ انجمن شهر ماهي دوبار در محل مخصوصي در عمارت شهرداري تشكيل مي شود مگر اينكه تشكيل جلسه بيش از ماهي دو دفعه ضرورت داشته باشد، تشكيل جلسه فوق العاده موكول بنظر رييس انجمن يا تقاضاي كتبي سه نفر از اعضا انجمن يا تقاضاي كتبي شهردار يا فرماندار يا بخشدار

خواهد بود. جلسات انجمن در غير محل و موعد مقرر رسميت نداشته و تصميماتش معتبر نخواهد بود.

ماده 39 _ جلسات انجمن علني و حضور مستمع مجاز خواهد بود ولي بتقاضاي شهردار يافرماندار يا بخشدار و موافقت ثلث اعضا حاضر ممكن است جلسه سري تشكيل شود.

راي در جلسات انجمن علني است و با بلند كردن دست يا با ورقه اخذ مي شود ولي بتقاضاي ثلث اعضا حاضر ممكن است راي مخفي گرفته شود مگر در امور مالي ليكن در انتخابات حتمابايد راي مخفي گرفته شود.

تبصره _ روز و ساعت تشكيل جلسات با دستور كار انجمن حداقل 24 ساعت قبل در تابلو كنار در ورودي شهرداري آگهي مي شود.

ماده 40 _ صورت مذاكرات و تصميمات هر جلسه انجمن بوسيله منشي انجمن قرايت و پس از تصويب در دفتر مخصوصي كه صفحات آن داراي شماره ترتيب باشد ثبت مي شود. و به امضا كليه اعضا مي رسد و هريك از اعضا حاضر در انجمن كه دفتر مزبور را امضا نكرده باشد در آن جلسه غايب محسوب و طبق ماده 37 با او رفتار خواهد شد. صورت حاضرين و غايبين هر جلسه در دفتر قيد مي شود.

ماده 41 _ انجمن شهر غير قابل انحلال است مگر اينكه اقداماتي برخلاف وظايف مقرر و يا مخالف مصالح عمومي محل انجام دهد كه در اين صورت پس از وصول گزارش استاندار يا فرمانداركل وزارت كشور موضوع را براي رسيدگي به هيات سه نفري مركب از يك نفر از شخصيتهاي مورد اعتماد به انتخاب نخست وزير و يكي از معاونان وزارت كشور به انتخاب وزير كشور و يكي ازمعاونان وزارت دادگستري به انتخاب وزير دادگستري ارجاع خواهد كرد و

در صورتيكه انحلال انجمن شهر مورد تاييد هيات مزبور واقع گردد گزارش از طرف وزارت كشور براي اخذ تصميم نهايي و صدور تصويبنامه به هيات دولت فرستاده خواهد شد و در صورت انحلال انجمن شهر وزارت كشور مكلف است ظرف سه ماه ترتيب تجديد انتخاب انجمن شهر را بدهد.

ماده 42 _ مادام كه انجمن تشكيل نشده و يا عده اعضا انجمن به حد نصاب قانوني نرسيده باشد وزارت كشور جانشين انجمن شهر خواهد بود.

ماده 43 _ در نقاطي كه انجمن قانوني وجود ندارد و يا تشكيل آن بعللي متوقف مانده وزارت كشور مكلف است بدون تاخير وسايل شروع انتخابات را فراهم و تاريخ شروع آنرا اعلام كند.

ماده 44 _ فرمانداران و بخشداران موظفند دو ماه قبل از انقضا دوره چهارساله انجمن شهر وسايل انتخابات دوره بعد را از هر جهت فراهم نمايند بنحوي كه قبل از پايان دوره انجمن انتخابات دوره بعد در محل خاتمه پذيرد.

فصل چهارم _ در وظايف انجمن ( ماده 45 تا 49 )

ماده 45 _ وظايف انجمن بقرار ذيل است

1 _ نظارت در حسن اداره و حفظ سرمايه و دارايي نقدي و جنسي و اموال منقول و غيرمنقول متعلق به شهر و همچنين نظارت در حساب درآمد و هزينه آنها.

(اگر انجمن تفتيش دقيقي را در مخارج يا اقلام مهم شهرداري لازم بداند كارشناس يا محاسبين متخصصي را موقتا براي رسيدگي به آن كار استخدام مي كند و حق الزحمه متناسبي به آنها پرداخت خواهد كرد)

2 _ تصويب بودجه ساليانه و اصلاح بودجه و متمم بودجه و تفريغ بودجه شهرداري و بنگاه هاي وابسته بشهرداري و تصويب برنامه ساختماني كه از طرف شهرداري پيشنهاد مي شود.

3 _ تصويب معاملات و نظارت در آنها اعم از

خريد و فروش و مقاطعه و اجاره و استيجاره بنام شهر با در نظر گرفتن صرفه و صلاح و با رعايت مقررات آيين نامه مالي شهرداريها، پيش بيني شده دراين قانون

تبصره _ بمنظور تسريع در پيشرفت امور شهرداري انجمن شهر مي تواند اختيار تصويب و انجام معاملات را تا ميزان معيني با رعايت آيين نامه معاملات شهرداري بشهردار واگذار كند.

4 _ مراقبت در اقامه كليه دعاوي مربوطه بشهرداري و نظارت در حسن جريان امر.

5 _ رفع اختلافات صنفي در صورت مراجعه از طرف شهرداري يا اصناف جز در مواردي كه موضوع جنبه حقوقي نداشته باشد.

6 _ مراقبت در اجرا وظايف شهرداري در امور بهداشت حوزه شهر و نظارت در امور بيمارستانهاو پرورشگاهها و ساير موسساتي كه از طرف شهرداري اداره مي شود.

7 _ اظهارنظر در مورد تشريك مساعي شهرداري با ادارات و بنگاههاي مربوط براي داير كردن نمايشگاههاي كشاورزي و هنري و بازرگاني و غيره

8 _ تصويب لوايح برقراري يا الغا عوارض شهر و همچنين تغيير نوع و ميزان آن

تبصره _ وضع عوارض هر شهر نبايد تاثير سويي در اقتصاد عمومي كشور و رواج صادرات يا نشو و نماي صنايع داخلي داشته باشد، تشخيص اينگونه عوارض با وزارت كشور است

9 _ تصويب آيين نامه هاي پيشنهادي شهرداري پس از رسيدگي به آنها.

10 _ مراقبت براي ايجاد رختشويخانه هاي عمومي و آبريزها و گورستان و مرده شوي خانه و تهيه وسايل حمل اموات مطابق اصول بهداشت

11 _ نظارت در امور تماشاخانه ها و سينما و امثال آن و همچنين تدوين مقررات مخصوص براي حسن ترتيب و نظافت و بهداشت اين قبيل موسسات بر طبق پيشنهاد شهرداري و اتخاذ تدابيراحتياطي براي

جلوگيري از مخاطرات حريق و امثال آن

12 _ وضع مقررات و نظارت در حفر مجرا براي فاضلاب شهر يا لوله آب يا برق و تصويب قراردادهاي مربوط به آنها.

13 _ بررسي و موافقت با تهيه وسايل اتوبوسراني و برق و ساير نيازمنديهاي عمومي از طريق تاسيس شركتها و موسسات با رعايت قوانين كشور.

14 _ بررسي و موافقت با پيشنهادات شهرداري در مورد فراواني و ارزاني خواروبار و اقدام درتامين و توزيع مواد غذايي در مواقع لازم مخصوصا به هنگام قحطي و پيش بيني و جلوگيري ازكميابي خواروبار و تهيه ميدان هاي عمومي براي خريد و فروش خواروبار و همچنين نظارت درصحت اوزان و مقادير و مقياس ها و ملزم ساختن اصناف به الصاق برگه قيمت بر روي اجناس

15 _ تصويب نرخ كرايه وسايط نقليه در شهر.

16 _ تصويب مقررات براي تنظيم آبهاي شهر و اجاره و استيجار آبهايي كه براي مصرف شهرضروريست و جلوگيري از تجاوز به قنوات شهري

17 _ موافقت با ايجاد و توسعه معابر و خيابانها و ميدانها و باغهاي عمومي بر طبق مقررات قانون توسعه معابر.

18 _ تصويب مقررات لازم براي اراضي غيرمحصور شهر از نظر بهداشت و آسايش عمومي وعمران و زيبايي شهر.

19 _ تصويب وام هاي پيشنهادي شهرداري پس از بررسي دقيق نسبت بمبلغ و مدت و ميزان بهره و ترتيب استهلاك و مصرف وام

ماده 46 _ انجمن شهر يا هريك از اعضا آن حق ندارند در نصب و عزل اعضا شهرداري مداخله كنند يا به كارمندان شهرداري مستقيما دستور بدهند.

هرگاه رسيدگي به امري ضرورت حاصل كند انجمن شهر يا اعضا آن بوسيله شهردار اقدام خواهند كرد.

ماده 47 _ شهردار مكلف است مصوبات انجمن

را در موضوعات مهمه و آنچه جنبه عمومي دارد بلافاصله در تهران به وزارت كشور و در مراكز استان به استاندار و در مراكز شهرستان به فرماندارو در بخش ها به بخشدار اطلاع دهد و همچنين آنچه از مصوبات انجمن را كه جنبه عمومي دارد به وسايل ممكنه براي اطلاع عموم آگهي نمايد.

ماده 48 _ چنانچه استاندار يا فرماندار يا بخشدار نسبت به مصوبات انجمن كه جنبه سياسي يااقتصاد عمومي دارد اعتراض داشته باشد مي تواند در ظرف يك هفته از تاريخ اطلاع نظر خود را به انجمن اظهار و تقاضاي تجديدنظر نمايد و در صورتيكه انجمن در راي خود باقي بماند معترض مي تواند به انجمن ايالتي يا ولايتي و در صورت نبودن انجمن هاي مزبور به وزارت كشور مراجعه كند و رفع اختلاف را بخواهد انجمن ايالتي يا ولايتي يا وزارت كشور منتها در ظرف پانزده روز نظرخود را اعلام مي نمايد. و اين نظر قطعي و لازم الاجرا است اجراي مصوبات انجمن كه مورداعتراض واقع شده تا صدور راي نهايي متوقف مي ماند.

ماده 49 _ در صورتيكه تصميم انجمن با قوانين موضوعه تناقض پيدا كند و يا خارج از حدود وظايف انجمن باشد و يا آنكه بعضي از اعضا انجمن شخصا يا به نمايندگي در آن تصميم ذينفع بوده و در راي شركت كرده باشند و يا آنكه انجمن در غيرموعد و يا در غير محل رسمي تشكيل شده باشد در تهران وزارت كشور و در خارج از مركز فرماندار يا بخشدار مراتب را با ذكر علل به انجمن تذكر خواهد داد كه در تصميم متخذه تجديدنظر شود، چنانچه در نتيجه رسيدگي رفع اعتراض نشد برطبق ماده 48 اين عمل

خواهد شد.

تبصره _ اجراي مقررات شهرداري كه بتصويب انجمن رسيده در صورتيكه بر طبق ماده 48مورد اعتراض واقع نشده باشد پس از انقضا يك هفته از تاريخ نشر آگهي يا اعلام بوسايل ممكنه ديگر قابل اجرا است

فصل پنجم _ در انتخاب شهردار و معاون شهرداري ( ماده 50 تا 54

ماده 55 _ وظايف شهرداري بشرح ذيل است

1 _ ايجاد خيابانها و كوچه ها و ميدانها و باغهاي عمومي و مجاري آب و توسعه معابر در حدودقوانين موضوعه

2 _ تنظيف و نگاهداري و تسطيح معابر و انهار عمومي و مجاري آبها و فاضلاب و تنقيه قنوات مربوط به شهر و تامين آب و روشنايي بوسايل ممكنه

تبصره 1 _ سدّ معابر عمومي و اشغال پياده روها و استفاده غيرمجاز آنها و ميدانها و پاركها وباغهاي عمومي براي كسب و يا سكني و يا هر عنوان ديگري ممنوع است و شهرداري مكلف استاز آن جلوگيري و در رفع موانع موجود و آزاد نمودن معابر و اماكن مذكور فوق بوسيله مأمورين خود رأسا اقدام كند. در مورد دكه هاي منصوب قبل از تصويب اين قانون شهرداري مكلف است نسبت به برداشتن آنها اقدام و چنانچه صاحبان اين قبيل دكه ها ادعاي خسارتي داشته باشند با نظر كميسيون مقرر در ماده 77 نسبت به جبران خسارات آنها اقدام كند ولي كساني كه بعد از تصويب اين قانون اقدام به نصب دكه هايي در معابر عمومي كنند شهرداري موظف است رأسا و بوسيله مأمورين خوددر برداشتن اين قبيل دكه ها و رفع سد معبر اقدام كند و اشخاص مزبور حق ادعاي هيچگونه خسارتي نخواهند داشت

تبصره 2 _ احداث تاسيسات توليد و توزيع برق و تعيين نرخ آن در شهرها تا موقعي كه وزارتاب و برق نيروي آن را

تامين نكرده است با موافقت قبلي وزارت آب و برق بعهده شهرداري است

تهيه آب مشروب شهرها و تامين وسايل توزيع و وضع مقررات مربوط به آن و همچنين تعيين نرخ آب در شهرها به استثناي مواردي كه سازمانهاي تابعه وزارت آب و برق عهده دار آن هستند باتصويب انجمن شهر بعهده شهرداري خواهد بود. اين قبيل شهرداريها مي توانند با تصويب انجمن شهر و تاييد وزارت كشور تهيه آب مشروب و توزيع آن را به موسساتي كه طبق اصول بهداشتي عمل نمايند واگذار كنند.

تبصره 3 _ موسسات خيريه كه تامين آب شهرها را قبل از تصويب اين قانون بعهده داشته اند وعمليات آنها مورد تاييد شهرداري محل و وزارت كشور باشد مي توانند كماكان بكار خود ادامه دهند.

تبصره 4 _ شهرداري مكلف است محل هاي مخصوصي براي تخليه زباله و نخاله و فضولات ساختماني و مواد رسوبي فاضلابها و نظاير آنها تعيين و ضمن انتشار آگهي باطلاع عموم برساند.

محلهاي تخليه زباله بايد خارج از محدوده شهر تعيين شود و محل تاسيس كارخانجات تبديل زباله به كود به تشخيص شهرداري خواهد بود.

رانندگان وسايل نقليه اعم از كندرو و يا موتوري مكلفند آنها را فقط در محل هاي تعيين شده ازطرف شهرداري خالي نمايند.

مجازات متخلفين طبق ماده 276 قانون كيفر عمومي تعيين مي شود. در صورت تخلف مراتب هربار در گواهينامه رانندگي متخلف قيد و اگر ظرف يكسال سه بار مرتكب همان تخلف شود بارسوم به حداكثر مجازات خلافي محكوم و گواهينامه او براي يكسال ضبط مي شود و در همان مدتاز رانندگي ممنوع خواهد بود.

به تخلفات مزبور در دادگاه بخش رسيدگي خواهد شد.

3 _ مراقبت و اهتمام كامل در نصب برگه قيمت بر روي اجناس و اجراي تصميمات انجمن نسبت

به ارزاني و فراواني خواروبار و مواد مورد احتياج عمومي و جلوگيري از فروش اجناس فاسدو معدوم نمودن آنها.

4 _ مراقبت در امور بهداشت ساكنين شهر و تشريك مساعي با موسسات وزارت بهداري درآبله كوبي و تلقيح واكسن و غيره براي جلوگيري از امراض ساريه

5 _ جلوگيري از گدايي واداشتن گدايان بكار و توسعه آموزش عمومي و غيره

6 _ اجراي تبصره 1 ماده 8 قانون تعليمات اجباري و تاسيس موسسات فرهنگي و بهداشتي وتعاوني مانند بنگاه حمايت مادران و نوانخانه و پرورشگاه و درمانگاه و بيمارستان و شيرخوارگاه وتيمارستان و كتابخانه و كلاسهاي مبارزه با بيسوادي و كودكستان و باغ كودكان و امثال آن در حدوداعتبارات مصوب و همچنين كمك به اين قبيل موسسات و مساعدت مالي به انجمن تربيت بدني وپيشاهنگي و كمك به انجمن هاي خانه و مدرسه و اردوي كار.

شهرداري در اين قبيل موارد و همچنين در مورد موزه ها و خانه هاي فرهنگي و زندان با تصويب انجمن شهر از اراضي و ابنيه متعلق بخود با حفظ مالكيت برايگان و يا با شرايط معين بمنظورساختمان و استفاده باختيار موسسات مربوط خواهد گذاشت

تبصره 1 _ تبصره ماده 5 قانون نظارت در مصرف سهميه فرهنگ از درآمد شهرداريها مصوب 28/3/34 بقوّت خود باقي است

تبصره 2 _ تبصره 59 قانون بودجه سال 1339 كل كشور بقوّت خود باقي است

7 _ حفظ و اداره كردن دارايي منقول و غيرمنقول شهرداري و اقامه دعوي بر اشخاص و دفاع ازدعاوي اشخاص عليه شهرداري

8 _ برآورد و تنظيم بودجه و متمم بودجه و اصلاح بودجه و تفريغ بودجه شهرداري و تنظيم پيشنهاد برنامه ساختماني و اجراي آن پس از

تصويب انجمن شهر يك نسخه از بودجه مصوب وبرنامه ساختماني بوسيله فرماندار يا بخشدار بوزارت كشور ارسال مي شود.

9 _ انجام معاملات شهرداري اعم از خريد و فروش اموال منقول و غيرمنقول و مقاطعه و اجاره و استيجاره پس از تصويب انجمن شهر با رعايت صلاح و صرفه و مقررات آيين نامه مالي شهرداريهاپيش بيني شده در اين قانون

10 _ اهدا و قبول اعانات و هدايا به نام شهر با تصويب انجمن

اعانات پرداختي بشهرداري يا موسسات خيريه از طرف وزارت دارايي جز هزينه قابل قبول اعانه دهندگان پذيرفته مي شود و اعانه دهنده نسبت به مبلغ اعانه اي كه داده است از ماليات بر درآمدمعاف مي باشد.

11 _ نظارت و مراقبت در صحت اوزان و مقياسها.

12 _ تهيه آمار مربوط به امور شهر و مواليد و متوفيات

13 _ ايجاد غسالخانه و گورستان و تهيه وسايل حمل اموات و مراقبت در انتظام امور آنها.

14 _ اتخاذ تدابير موثر و اقدام لازم براي حفظ شهر از خطر سيل و حريق و همچنين رفع خطر ازبناها و ديوارهاي شكسته و خطرناك واقع در معابر عمومي و كوچه ها و اماكن عمومي و دالانهاي عمومي و خصوصي و پركردن و پوشاندن چاهها و چاله هاي واقع در معابر و جلوگيري از گذاشتن هر نوع اشيا در بالكن ها و ايوانهاي مشرف و مجاور به معابر عمومي و دودكش هاي ساختمانها كه باعث زحمت و خسارت ساكنين شهرها باشد.

تبصره _ در كليه موارد مربوط به رفع خطر از بناها و غيره و رفع مزاحمت هاي مندرج در ماده فوق شهرداري پس از كسب نظر مأمور فني خود به مالكين يا صاحبان اماكن يا صاحبان ادوات منصوب ابلاغ مهلت دار و متناسبي صادر مي نمايد و اگر دستور شهرداري در مهلت

معين بموقع اجرا گذاشته نشود شهرداري رأسا با مراقبت مأمورين خود اقدام برفع خطر يا مزاحمت خواهد نمودو هزينه مصروف را باضافه صدي پانزده خسارت از طرف دريافت خواهد كرد.

مقررات فوق شامل كليه اماكن عمومي مانند سينماها _ گرمابه ها _ مهمانخانه ها _ دكاكين _قهوه خانه ها _ كافه رستورانها _ پاساژها و امثال آن كه محل رفت وآمدمراجعه عمومياست نيزمي باشد.

15 _ جلوگيري از شيوع امراض ساريه انساني و حيواني و اعلام اينگونه بيماريها به وزارت بهداري و دامپزشكي و شهرداريهاي مجاور هنگام بروز آنها و دور نگاهداشتن بيماران مبتلا به امراض ساريه و معالجه و دفع حيواناتي كه مبتلا به امراض ساريه بوده و يا در شهر بلاصاحب ومضر هستند.

16 _ تهيه مقررات صنفي و پيشنهاد آن به انجمن شهر و مراقبت در امور صحّي اصناف وپيشه وران

17 _ پيشنهاد اصلاح نقشه شهر در صورت لزوم و تعيين قيمت عادله اراضي و ابنيه متعلق به اشخاص كه مورد احتياج شهر باشد بر طبق قانون توسعه معابر و تامين محل پرداخت آن و ايجاد وتوسعه معابر و خيابانها و ميدانها و باغهاي عمومي و تهيه اراضي مورد احتياج براي لوله كشي وفاضلاب اعم از داخل يا خارج شهر و همچنين تهيه اراضي لازم براي ساختمان مخزن و نصب دستگاه تصفيه و آبگيري و متعلقات آنها بر طبق قانون توسعه معابر.

18 _ تهيه و تعيين ميدانهاي عمومي براي خريد و فروش ارزاق و توقف وسايط نقليه و غيره

19 _ تهيه و تدوين آيين نامه براي فراواني و مرغوبيت و حسن اداره فروش گوشت و نان شهر واجراي آن پس از تصويب انجمن شهر.

20 _ جلوگيري از ايجاد و تاسيس كليه اماكن كه بنحوي از انحا موجب بروز مزاحمت

براي ساكنين يا مخالف اصول بهداشت در شهرهاست شهرداري مكلف است از تاسيس كارخانه ها _كارگاهها _ گاراژهاي عمومي و تعميرگاه ها و دكانها و همچنين مراكزي كه مواد محترقه مي سازند واصطبل چارپايان و مراكز دامداري و بطور كلي تمام مشاغل و كسب هايي كه ايجاد مزاحمت و سروصدا كنند يا توليد دود يا عفونت و يا تجمع حشرات و جانوران نمايد جلوگيري كند و در تخريب كوره هاي آجر و گچ و آهكپزي و خزينه گرمابه هاي عمومي كه مخالف بهداشت است اقدام نمايد وبا نظارت و مراقبت در وضع دودكشهاي اماكن و كارخانه ها و وسايط نقليه كه كاركردن آنها دودايجادمي كند از آلوده شدن هواي شهر جلوگيري نمايد و هرگاه تاسيسات مذكور فوق قبل از تصويب اين قانون بوجود آمده باشد آنها را تعطيل كند و اگر لازم شود آنها را بخارج از شهر انتقال دهد.

تبصره _ شهرداري در مورد تعطيل و تخريب و انتقال بخارج از شهر مكلف است مراتب راضمن مهلت مناسبي بصاحبان آنها ابلاغ نمايد و اگر صاحب ملك بنظر شهرداري معترض باشد بايدظرف ده روز اعتراض خود را به كميسيوني مركب از سه نفر كه از طرف انجمن شهر انتخاب خواهندشد تسليم كند _ راي كميسيون قطعي و لازم الاجرا است

هرگاه راي كميسيون مبني بر تاييد نظر شهرداري باشد و يا صاحب ملك در موقع اعتراض نكرده و يا در مهلت مقرر شخصا اقدام نكند شهرداري بوسيله مأمورين خود رأسا اقدام خواهد نمود.

21 _ احداث بناها و ساختمانهاي مورد نياز محل از قبيل رختشويخانه و مستراح و حمام عمومي و كشتارگاه و ميدانها و باغ كودكان و ورزشگاه مطابق اصول صحي و فني و اتخاذ تدابير لازم براي ساختمان خانه هاي ارزان

قيمت براي اشخاص بي بضاعت ساكن شهر.

22 _ تشريك مساعي با فرهنگ در حفظ ابنيه و آثار باستاني شهر و ساختمانهاي عمومي ومساجد و غيره

23 _ اهتمام در مراعات شرايط بهداشت در كارخانه ها و مراقبت در پاكيزگي گرمابه ها ونگاهداري اطفال بي بضاعت و سرراهي

24 _ صدور پروانه براي كليه ساختمانهايي كه در شهر مي شود.

تبصره _ شهرداري در شهرهايي كه نقشه جامع شهر تهيه شده مكلف است طبق ضوابط نقشه مذكور در پروانه هاي ساختماني نوع استفاده از ساختمان را قيد كند. در صورتيكه برخلاف مندرجات پروانه ساختماني در منطقه غيرتجاري محل كسب يا پيشه و يا تجارت داير شودشهرداري مورد را در كميسيون مقرر در تبصره 1 ماده 100 اين قانون مطرح مي نمايد و كميسيون درصورت احراز تخلف مالك يا مستاجر با تعيين مهلت مناسب كه نبايد از دو ماه تجاوز نمايد در موردتعطيل محل كسب يا پيشه و يا تجارت ظرف مدت يكماه اتخاذ تصميم مي كند.

اين تصميم وسيله مأمورين شهرداري اجرا مي شود و كسي كه عالما از محل مزبور پس ازتعطيل براي كسب و پيشه و يا تجارت استفاده كند به حبس جنحه اي از ششماه تا دو سال و جزاي نقدي از پنجهزار و يكريال تا ده هزار ريال محكوم خواهد شد و محل كسب نيز مجددا تعطيل مي شود.

داير كردن دفتر وكالت و مطب و دفتر اسناد رسمي و ازدواج و طلاق و دفتر روزنامه و مجله ودفتر مهندسي وسيله مالك از نظر اين قانون استفاده تجاري محسوب نمي شود.

25 _ ساختن خيابانها و آسفالت كردن سواره روها و پياده روهاي معابر و كوچه هاي عمومي وانهار و جدولهاي طرفين از سنگ آسفالت و امثال آن به هزينه شهرداري هر محل

تبصره _ بموجب ماده 113 اصلاحي لغو گرديده است

26 _ پيشنهاد برقراري يا الغا عوارض شهر و همچنين تغيير نوع و ميزان عوارض اعم از كالاهاي وارداتي و صادراتي كشور و محصولات داخلي و غيره و ارسال يك نسخه از تصويبنامه براي اطلاع وزارت كشور.

تبصره 1 _ بمنظور تشويق صادرات كشور نسبت به كالاهاي صادراتي بيشتر از يك درصدقيمت كالا نبايد وضع عوارض شود.

تبصره 2 _ كالاهاي عبوري از شهرها كه براي مقصد معيني حمل مي شود از پرداخت هرگونه عوارض بشهرداري هاي عرض راه معاف مي باشد.

تبصره 3 _ ماده 1 قانون مصوبه بهمن ماه 33 راجع به تشويق صادرات و توليد از تاريخ تصويب اين قانون طبق تبصره 1 اين بند تصحيح مي شود.

تبصره 4 _ آيين نامه هاي گريز از پرداخت عوارض شهرداري و استنكاف از آن با موافقت وزارتين كشور و دادگستري تنظيم و پس از تصويب هيات وزيران بموقع اجرا گذاشته مي شود.

27 _ وضع مقررات خاصي براي نامگذاري معابر و نصب لوحه نام آنها و شماره گذاري اماكن ونصب تابلوي الصاق اعلانات و برداشتن و محو كردن آگهي ها از محل هاي غيرمجاز و هرگونه اقداماتي كه در حفظ نظافت و زيبايي شهر موثر باشند.

28 _ صدور پروانه كسب براي اصناف و پيشه وران كليه اصناف و پيشه وران مكلفند براي محل كسب خود از شهرداري محل پروانه كسب دريافت دارند.

تبصره _ شهرداري مي تواند نسبت به تعطيل محل كسب فاقد پروانه رأسا و بوسيله مأمورين خود اقدام نمايد.

ماده 56 _ شهرداري خارج از حدود مصوب شهر حق تعهد تهيه و توزيع آب و برق و سايرتاسيسات شهرداري را ندارد.

ماده 57 _ اجراي مقررات شهرداري كه جنبه عمومي دارد و بتصويب انجمن رسيده پس از اعلام براي كليه

ساكنين شهر لازم الرعايه است و اگر تصميمي در حدود قوانين و وظايف مربوط به انجمن شهر راجع به شخص يا اشخاص يا موسسات معيني اتخاذ شده باشد پس از ابلاغ در صورتيكه آنهابه تصميم متخذه تسليم نباشند مي توانند ابتدا به انجمن شهر و در ثاني به انجمن ولايتي و درصورت نبودن انجمن ولايتي به وزارت كشور شكايت نمايند و نظر انجمن ولايتي يا وزارت كشورابلاغ مي شود و چنانچه قبل از انجام تشريفات فوق ، اقدامي از طرف شهرداري شده باشد و پس ازرسيدگي محقق شود كه ضرورت نداشته و متضمن خسارتي باشد شهرداري بايد خسارت ناشيه ازآن اقدام را جبران كند.

چنانچه تصميم وزارت كشور بضرر معترض يا معترضين اتخاذ شود متضرر مي تواند بدادگاه هاي عمومي مراجعه نمايد.

فصل ششم _ در وظايف شهرداري ( ماده 55 تا 57 )

ماده 55 _ وظايف شهرداري بشرح ذيل است

1 _ ايجاد خيابانها و كوچه ها و ميدانها و باغهاي عمومي و مجاري آب و توسعه معابر در حدودقوانين موضوعه

2 _ تنظيف و نگاهداري و تسطيح معابر و انهار عمومي و مجاري آبها و فاضلاب و تنقيه قنوات مربوط به شهر و تامين آب و روشنايي بوسايل ممكنه

تبصره 1 _ سدّ معابر عمومي و اشغال پياده روها و استفاده غيرمجاز آنها و ميدانها و پاركها وباغهاي عمومي براي كسب و يا سكني و يا هر عنوان ديگري ممنوع است و شهرداري مكلف استاز آن جلوگيري و در رفع موانع موجود و آزاد نمودن معابر و اماكن مذكور فوق بوسيله مأمورين خود رأسا اقدام كند. در مورد دكه هاي منصوب قبل از تصويب اين قانون شهرداري مكلف است نسبت به برداشتن آنها اقدام و چنانچه صاحبان اين قبيل دكه ها ادعاي خسارتي داشته باشند با نظر

كميسيون مقرر در ماده 77 نسبت به جبران خسارات آنها اقدام كند ولي كساني كه بعد از تصويب اين قانون اقدام به نصب دكه هايي در معابر عمومي كنند شهرداري موظف است رأسا و بوسيله مأمورين خوددر برداشتن اين قبيل دكه ها و رفع سد معبر اقدام كند و اشخاص مزبور حق ادعاي هيچگونه خسارتي نخواهند داشت

تبصره 2 _ احداث تاسيسات توليد و توزيع برق و تعيين نرخ آن در شهرها تا موقعي كه وزارتاب و برق نيروي آن را تامين نكرده است با موافقت قبلي وزارت آب و برق بعهده شهرداري است

تهيه آب مشروب شهرها و تامين وسايل توزيع و وضع مقررات مربوط به آن و همچنين تعيين نرخ آب در شهرها به استثناي مواردي كه سازمانهاي تابعه وزارت آب و برق عهده دار آن هستند باتصويب انجمن شهر بعهده شهرداري خواهد بود. اين قبيل شهرداريها مي توانند با تصويب انجمن شهر و تاييد وزارت كشور تهيه آب مشروب و توزيع آن را به موسساتي كه طبق اصول بهداشتي عمل نمايند واگذار كنند.

تبصره 3 _ موسسات خيريه كه تامين آب شهرها را قبل از تصويب اين قانون بعهده داشته اند وعمليات آنها مورد تاييد شهرداري محل و وزارت كشور باشد مي توانند كماكان بكار خود ادامه دهند.

تبصره 4 _ شهرداري مكلف است محل هاي مخصوصي براي تخليه زباله و نخاله و فضولات ساختماني و مواد رسوبي فاضلابها و نظاير آنها تعيين و ضمن انتشار آگهي باطلاع عموم برساند.

محلهاي تخليه زباله بايد خارج از محدوده شهر تعيين شود و محل تاسيس كارخانجات تبديل زباله به كود به تشخيص شهرداري خواهد بود.

رانندگان وسايل نقليه اعم از كندرو و يا موتوري مكلفند آنها را فقط در محل هاي تعيين شده ازطرف

شهرداري خالي نمايند.

مجازات متخلفين طبق ماده 276 قانون كيفر عمومي تعيين مي شود. در صورت تخلف مراتب هربار در گواهينامه رانندگي متخلف قيد و اگر ظرف يكسال سه بار مرتكب همان تخلف شود بارسوم به حداكثر مجازات خلافي محكوم و گواهينامه او براي يكسال ضبط مي شود و در همان مدتاز رانندگي ممنوع خواهد بود.

به تخلفات مزبور در دادگاه بخش رسيدگي خواهد شد.

3 _ مراقبت و اهتمام كامل در نصب برگه قيمت بر روي اجناس و اجراي تصميمات انجمن نسبت به ارزاني و فراواني خواروبار و مواد مورد احتياج عمومي و جلوگيري از فروش اجناس فاسدو معدوم نمودن آنها.

4 _ مراقبت در امور بهداشت ساكنين شهر و تشريك مساعي با موسسات وزارت بهداري درآبله كوبي و تلقيح واكسن و غيره براي جلوگيري از امراض ساريه

5 _ جلوگيري از گدايي واداشتن گدايان بكار و توسعه آموزش عمومي و غيره

6 _ اجراي تبصره 1 ماده 8 قانون تعليمات اجباري و تاسيس موسسات فرهنگي و بهداشتي وتعاوني مانند بنگاه حمايت مادران و نوانخانه و پرورشگاه و درمانگاه و بيمارستان و شيرخوارگاه وتيمارستان و كتابخانه و كلاسهاي مبارزه با بيسوادي و كودكستان و باغ كودكان و امثال آن در حدوداعتبارات مصوب و همچنين كمك به اين قبيل موسسات و مساعدت مالي به انجمن تربيت بدني وپيشاهنگي و كمك به انجمن هاي خانه و مدرسه و اردوي كار.

شهرداري در اين قبيل موارد و همچنين در مورد موزه ها و خانه هاي فرهنگي و زندان با تصويب انجمن شهر از اراضي و ابنيه متعلق بخود با حفظ مالكيت برايگان و يا با شرايط معين بمنظورساختمان و استفاده باختيار موسسات مربوط خواهد گذاشت

تبصره 1 _ تبصره ماده 5

قانون نظارت در مصرف سهميه فرهنگ از درآمد شهرداريها مصوب 28/3/34 بقوّت خود باقي است

تبصره 2 _ تبصره 59 قانون بودجه سال 1339 كل كشور بقوّت خود باقي است

7 _ حفظ و اداره كردن دارايي منقول و غيرمنقول شهرداري و اقامه دعوي بر اشخاص و دفاع ازدعاوي اشخاص عليه شهرداري

8 _ برآورد و تنظيم بودجه و متمم بودجه و اصلاح بودجه و تفريغ بودجه شهرداري و تنظيم پيشنهاد برنامه ساختماني و اجراي آن پس از تصويب انجمن شهر يك نسخه از بودجه مصوب وبرنامه ساختماني بوسيله فرماندار يا بخشدار بوزارت كشور ارسال مي شود.

9 _ انجام معاملات شهرداري اعم از خريد و فروش اموال منقول و غيرمنقول و مقاطعه و اجاره و استيجاره پس از تصويب انجمن شهر با رعايت صلاح و صرفه و مقررات آيين نامه مالي شهرداريهاپيش بيني شده در اين قانون

10 _ اهدا و قبول اعانات و هدايا به نام شهر با تصويب انجمن

اعانات پرداختي بشهرداري يا موسسات خيريه از طرف وزارت دارايي جز هزينه قابل قبول اعانه دهندگان پذيرفته مي شود و اعانه دهنده نسبت به مبلغ اعانه اي كه داده است از ماليات بر درآمدمعاف مي باشد.

11 _ نظارت و مراقبت در صحت اوزان و مقياسها.

12 _ تهيه آمار مربوط به امور شهر و مواليد و متوفيات

13 _ ايجاد غسالخانه و گورستان و تهيه وسايل حمل اموات و مراقبت در انتظام امور آنها.

14 _ اتخاذ تدابير موثر و اقدام لازم براي حفظ شهر از خطر سيل و حريق و همچنين رفع خطر ازبناها و ديوارهاي شكسته و خطرناك واقع در معابر عمومي و كوچه ها و اماكن عمومي و دالانهاي عمومي و خصوصي و پركردن و پوشاندن چاهها و

چاله هاي واقع در معابر و جلوگيري از گذاشتن هر نوع اشيا در بالكن ها و ايوانهاي مشرف و مجاور به معابر عمومي و دودكش هاي ساختمانها كه باعث زحمت و خسارت ساكنين شهرها باشد.

تبصره _ در كليه موارد مربوط به رفع خطر از بناها و غيره و رفع مزاحمت هاي مندرج در ماده فوق شهرداري پس از كسب نظر مأمور فني خود به مالكين يا صاحبان اماكن يا صاحبان ادوات منصوب ابلاغ مهلت دار و متناسبي صادر مي نمايد و اگر دستور شهرداري در مهلت معين بموقع اجرا گذاشته نشود شهرداري رأسا با مراقبت مأمورين خود اقدام برفع خطر يا مزاحمت خواهد نمودو هزينه مصروف را باضافه صدي پانزده خسارت از طرف دريافت خواهد كرد.

مقررات فوق شامل كليه اماكن عمومي مانند سينماها _ گرمابه ها _ مهمانخانه ها _ دكاكين _قهوه خانه ها _ كافه رستورانها _ پاساژها و امثال آن كه محل رفت وآمدمراجعه عمومياست نيزمي باشد.

15 _ جلوگيري از شيوع امراض ساريه انساني و حيواني و اعلام اينگونه بيماريها به وزارت بهداري و دامپزشكي و شهرداريهاي مجاور هنگام بروز آنها و دور نگاهداشتن بيماران مبتلا به امراض ساريه و معالجه و دفع حيواناتي كه مبتلا به امراض ساريه بوده و يا در شهر بلاصاحب ومضر هستند.

16 _ تهيه مقررات صنفي و پيشنهاد آن به انجمن شهر و مراقبت در امور صحّي اصناف وپيشه وران

17 _ پيشنهاد اصلاح نقشه شهر در صورت لزوم و تعيين قيمت عادله اراضي و ابنيه متعلق به اشخاص كه مورد احتياج شهر باشد بر طبق قانون توسعه معابر و تامين محل پرداخت آن و ايجاد وتوسعه معابر و خيابانها و ميدانها و باغهاي عمومي و تهيه اراضي مورد احتياج براي لوله كشي وفاضلاب اعم از داخل يا خارج شهر و همچنين تهيه

اراضي لازم براي ساختمان مخزن و نصب دستگاه تصفيه و آبگيري و متعلقات آنها بر طبق قانون توسعه معابر.

18 _ تهيه و تعيين ميدانهاي عمومي براي خريد و فروش ارزاق و توقف وسايط نقليه و غيره

19 _ تهيه و تدوين آيين نامه براي فراواني و مرغوبيت و حسن اداره فروش گوشت و نان شهر واجراي آن پس از تصويب انجمن شهر.

20 _ جلوگيري از ايجاد و تاسيس كليه اماكن كه بنحوي از انحا موجب بروز مزاحمت براي ساكنين يا مخالف اصول بهداشت در شهرهاست شهرداري مكلف است از تاسيس كارخانه ها _كارگاهها _ گاراژهاي عمومي و تعميرگاه ها و دكانها و همچنين مراكزي كه مواد محترقه مي سازند واصطبل چارپايان و مراكز دامداري و بطور كلي تمام مشاغل و كسب هايي كه ايجاد مزاحمت و سروصدا كنند يا توليد دود يا عفونت و يا تجمع حشرات و جانوران نمايد جلوگيري كند و در تخريب كوره هاي آجر و گچ و آهكپزي و خزينه گرمابه هاي عمومي كه مخالف بهداشت است اقدام نمايد وبا نظارت و مراقبت در وضع دودكشهاي اماكن و كارخانه ها و وسايط نقليه كه كاركردن آنها دودايجادمي كند از آلوده شدن هواي شهر جلوگيري نمايد و هرگاه تاسيسات مذكور فوق قبل از تصويب اين قانون بوجود آمده باشد آنها را تعطيل كند و اگر لازم شود آنها را بخارج از شهر انتقال دهد.

تبصره _ شهرداري در مورد تعطيل و تخريب و انتقال بخارج از شهر مكلف است مراتب راضمن مهلت مناسبي بصاحبان آنها ابلاغ نمايد و اگر صاحب ملك بنظر شهرداري معترض باشد بايدظرف ده روز اعتراض خود را به كميسيوني مركب از سه نفر كه از طرف انجمن شهر انتخاب خواهندشد تسليم

كند _ راي كميسيون قطعي و لازم الاجرا است

هرگاه راي كميسيون مبني بر تاييد نظر شهرداري باشد و يا صاحب ملك در موقع اعتراض نكرده و يا در مهلت مقرر شخصا اقدام نكند شهرداري بوسيله مأمورين خود رأسا اقدام خواهد نمود.

21 _ احداث بناها و ساختمانهاي مورد نياز محل از قبيل رختشويخانه و مستراح و حمام عمومي و كشتارگاه و ميدانها و باغ كودكان و ورزشگاه مطابق اصول صحي و فني و اتخاذ تدابير لازم براي ساختمان خانه هاي ارزان قيمت براي اشخاص بي بضاعت ساكن شهر.

22 _ تشريك مساعي با فرهنگ در حفظ ابنيه و آثار باستاني شهر و ساختمانهاي عمومي ومساجد و غيره

23 _ اهتمام در مراعات شرايط بهداشت در كارخانه ها و مراقبت در پاكيزگي گرمابه ها ونگاهداري اطفال بي بضاعت و سرراهي

24 _ صدور پروانه براي كليه ساختمانهايي كه در شهر مي شود.

تبصره _ شهرداري در شهرهايي كه نقشه جامع شهر تهيه شده مكلف است طبق ضوابط نقشه مذكور در پروانه هاي ساختماني نوع استفاده از ساختمان را قيد كند. در صورتيكه برخلاف مندرجات پروانه ساختماني در منطقه غيرتجاري محل كسب يا پيشه و يا تجارت داير شودشهرداري مورد را در كميسيون مقرر در تبصره 1 ماده 100 اين قانون مطرح مي نمايد و كميسيون درصورت احراز تخلف مالك يا مستاجر با تعيين مهلت مناسب كه نبايد از دو ماه تجاوز نمايد در موردتعطيل محل كسب يا پيشه و يا تجارت ظرف مدت يكماه اتخاذ تصميم مي كند.

اين تصميم وسيله مأمورين شهرداري اجرا مي شود و كسي كه عالما از محل مزبور پس ازتعطيل براي كسب و پيشه و يا تجارت استفاده كند به حبس جنحه اي از ششماه تا دو سال و جزاي نقدي از

پنجهزار و يكريال تا ده هزار ريال محكوم خواهد شد و محل كسب نيز مجددا تعطيل مي شود.

داير كردن دفتر وكالت و مطب و دفتر اسناد رسمي و ازدواج و طلاق و دفتر روزنامه و مجله ودفتر مهندسي وسيله مالك از نظر اين قانون استفاده تجاري محسوب نمي شود.

25 _ ساختن خيابانها و آسفالت كردن سواره روها و پياده روهاي معابر و كوچه هاي عمومي وانهار و جدولهاي طرفين از سنگ آسفالت و امثال آن به هزينه شهرداري هر محل

تبصره _ بموجب ماده 113 اصلاحي لغو گرديده است

26 _ پيشنهاد برقراري يا الغا عوارض شهر و همچنين تغيير نوع و ميزان عوارض اعم از كالاهاي وارداتي و صادراتي كشور و محصولات داخلي و غيره و ارسال يك نسخه از تصويبنامه براي اطلاع وزارت كشور.

تبصره 1 _ بمنظور تشويق صادرات كشور نسبت به كالاهاي صادراتي بيشتر از يك درصدقيمت كالا نبايد وضع عوارض شود.

تبصره 2 _ كالاهاي عبوري از شهرها كه براي مقصد معيني حمل مي شود از پرداخت هرگونه عوارض بشهرداري هاي عرض راه معاف مي باشد.

تبصره 3 _ ماده 1 قانون مصوبه بهمن ماه 33 راجع به تشويق صادرات و توليد از تاريخ تصويب اين قانون طبق تبصره 1 اين بند تصحيح مي شود.

تبصره 4 _ آيين نامه هاي گريز از پرداخت عوارض شهرداري و استنكاف از آن با موافقت وزارتين كشور و دادگستري تنظيم و پس از تصويب هيات وزيران بموقع اجرا گذاشته مي شود.

27 _ وضع مقررات خاصي براي نامگذاري معابر و نصب لوحه نام آنها و شماره گذاري اماكن ونصب تابلوي الصاق اعلانات و برداشتن و محو كردن آگهي ها از محل هاي غيرمجاز و هرگونه اقداماتي كه در حفظ نظافت و زيبايي شهر موثر باشند.

28 _ صدور

پروانه كسب براي اصناف و پيشه وران كليه اصناف و پيشه وران مكلفند براي محل كسب خود از شهرداري محل پروانه كسب دريافت دارند.

تبصره _ شهرداري مي تواند نسبت به تعطيل محل كسب فاقد پروانه رأسا و بوسيله مأمورين خود اقدام نمايد.

ماده 56 _ شهرداري خارج از حدود مصوب شهر حق تعهد تهيه و توزيع آب و برق و سايرتاسيسات شهرداري را ندارد.

ماده 57 _ اجراي مقررات شهرداري كه جنبه عمومي دارد و بتصويب انجمن رسيده پس از اعلام براي كليه ساكنين شهر لازم الرعايه است و اگر تصميمي در حدود قوانين و وظايف مربوط به انجمن شهر راجع به شخص يا اشخاص يا موسسات معيني اتخاذ شده باشد پس از ابلاغ در صورتيكه آنهابه تصميم متخذه تسليم نباشند مي توانند ابتدا به انجمن شهر و در ثاني به انجمن ولايتي و درصورت نبودن انجمن ولايتي به وزارت كشور شكايت نمايند و نظر انجمن ولايتي يا وزارت كشورابلاغ مي شود و چنانچه قبل از انجام تشريفات فوق ، اقدامي از طرف شهرداري شده باشد و پس ازرسيدگي محقق شود كه ضرورت نداشته و متضمن خسارتي باشد شهرداري بايد خسارت ناشيه ازآن اقدام را جبران كند.

چنانچه تصميم وزارت كشور بضرر معترض يا معترضين اتخاذ شود متضرر مي تواند بدادگاه هاي عمومي مراجعه نمايد.

فصل هفتم _ مقررات استخدامي و مالي ( ماده 58 تا 85

الف _ مقررات استخدامي

ماده 58 _ مقررات استخدامي كليه كاركنان شهرداريها و موسسات وابسته به آن بر طبق آيين نامه اي خواهد بود كه وزارت كشور به استناد تبصره 38 قانون بودجه اصلاحي سال 1343 كل كشور تدوين و به تصويب هيات وزيران مي رساند.

تبصره _ بموجب ماده 113 اصلاحي لغو گرديده است

مواد 59 _ 60 _ 61 _ بموجب ماده 113 اصلاحي لغو گرديده است

ماده

62 _ بمنظور راهنمايي و ايجاد همآهنگي در امور شهرداريها و آموزش كاركنان شهرداريهاو همچنين نظارت در حسن اجراي وظايفي كه طبق اين قانون بعهده وزارت كشور گذاشته شده است سازمان متناسبي در وزارت كشور پيش بيني و تاسيس مي شود.

اين سازمان موظف است تشكيلات خود را از هر نظر تكميل و همواره مهندسين و كارشناسان تحصيلكرده در رشته هاي مختلف مورد نياز شهرداريها را كه داراي مدارك علمي و تخصصي باشنددر اختيار داشته باشد تا بمنظور بازرسي شهرداريها و تهيه برنامه هاي مهم اصلاحات شهري وساختماني شهرها و بهبود مديريت سازمان شهرداريها مورد استفاده قرار گيرد.

تبصره 1 _ سازمان مذكور در اين ماده مكلف است بمنظور رفع احتياجات فني و اداري شهرداريهاي كشور در مركز هر استان دفاتر فني شهرداري متشكل از مهندسين و كارشناسان مورداحتياج تشكيل دهد.

تبصره 2 _ وزارت كشور مي تواند با انعقاد قراردادهاي خاصي از خدمات افراد متخصص و يادستگاههاي مهندسي مشاور اعم از داخلي يا خارجي استفاده نموده و حق الزحمه مناسبي معادل آنچه كه در برنامه هاي عمراني دولت به اين قبيل افراد يا موسسات براي كارهاي مشابه پرداخت مي شود، بپردازد.

مواد 63 و 64 _ بموجب ماده 113 اصلاحي لغو گرديده است

ب _ مقررات مالي

ماده 65 _ هر شهرداري داراي بودجه ايست كه پس از تصويب انجمن شهر قابل اجرا مي باشد.

ماده 66 _ سال مالي شهرداري يكسال شمسي است كه از اول فروردين ماه شروع و در آخراسفند ماه خاتمه مي يابد.

ماده 67 _ شهرداري مكلف است منتهي تا روز آخر دي ماه بودجه ساليانه خود را به انجمن پيشنهاد نمايد و انجمن نيز بايد قبل از اسفندماه هرسال آن را رسيدگي و تصويب كند و همچنين شهرداري موظف است تفريغ بودجه

هر سال را تا آخر ارديبهشت ماه سال بعد به انجمن تسليم وانجمن نيز بايد تا آخر خردادماه آنرا رسيدگي و تصويب نمايد.

تبصره _ شهرداري مكلف است نسخه اي از بودجه و تفريغ بودجه را حداكثر تا 15 روز بعد ازتصويب بوسيله فرماندار بوزارت كشور ارسال دارد.

ماده 68 _ بودجه و تخصيص اعتبارات شهرداري باستثناي موارد زير كه از محل درآمدهاي مستمر شهرداري پرداخت خواهد شد.

1 _ 10% سهم بهداري

2 _ 3% سهم آموزش و پرورش

3 _ 4% براي مبارزه با بيسوادي كه از طريق كميته ملي پيكار با بيسوادي بمصرف خواهد رسيد.

4 _ 3% براي امور تربيت بدني و پيشاهنگي

5 _ 5/1% سهم كتابخانه عمومي موضوع قانون تاسيس كتابخانه عمومي در تمام شهرها مصوب ديماه 1344.

براي تامين هزينه هاي سازماني و اداري شهرداري و امور دفاع غيرنظامي امور خيريه و سايرتكاليفي كه بموجب قانون بعهده شهرداريها محول است بر اساس تقسيماتي خواهد بود كه با توجه به احتياجات و مقتضيات محل به پيشنهاد شهرداري و تصويب انجمن شهر رسيده باشد و در هرصورت ميزان اعتبارات عمراني نبايد از 40% بودجه سالانه كمتر باشد.

تبصره 1 _ مصرف اعتباراتي كه بتصويب انجمن شهر مي رسد بايد منحصرا در حوزه همان شهرداري و با نظارت انجمن شهر باشد.

تبصره 2 _ در شهرهايي كه موسسات خيريه داراي تاسيسات درماني مي باشند انجمن بهداري و در صورت نبودن آن انجمن شهر با موافقت بهداري مي تواند از محل هزينه هاي درماني 10% سهم بهداري مذكور در بند 1 اين ماده مبلغ متناسبي در اختيار موسسات مزبور بگذارد.

تبصره 3 _ از تاريخ تصويب اين قانون انجمن شهرهايي كه درآمد شهرداري هريك از آنها از يك ميليون ريال به بالاست

موظفند براي ساختمان دبستان عوارض خاصي وضع كنند و طبق قانون نظارت در مصرف سهميه فرهنگ از درآمد شهرداريها، مصوب خرداد 1334 توسط كميسيون ناظربر سهم فرهنگ بمصرف برسانند.

مواد 69 _ 70 _ و تبصره هاي ذيل آن بموجب ماده 113 اصلاحي لغو گرديده است

ماده 71 _ شهرداري مكلف است هر ششماه يكبار منتهي تا پانزدهم ماه بعد صورت جامعي ازدرآمد و هزينه شهرداري را كه بتصويب انجمن شهر رسيده براي اطلاع عموم منتشر و سه نسخه از آن را به وزارت كشور ارسال نمايند و همچنين شهردار مكلف است هر 6 ماه يكدفعه آمار كليه عملياتانجام شده از قبيل خيابان سازي و ساختمان عمارات و ساير اموراجتماعي و بهداشتي و امثال آن رابراي اطلاع عموم منتشر نموده نسخه اي از آن را به وزارت كشور بفرستد.

ماده 72 _ بموجب ماده 113 اصلاحي لغو گرديده است

ماده 73 _ كليه عوارض و درآمد هر شهرداري منحصرا بمصرف همان شهر خواهد رسيد و درنقاطي كه بموجب تبصره 2 ماده 1 اين قانون جمعا يك شهرداري تشكيل مي شود تقسيم هزينه به نسبت درآمد هريك از محل ها مي باشد.

ماده 74 _ شهرداري با تصويب انجمن شهر آيين نامه اجرايي وصول عوارض شهرداري و آب بهاو امثال آن را تدوين و تنظيم مي نمايد.

تبصره _ دفاتر اسناد رسمي مكلفند قبل از انجام معامله از شهرداري كتبا مفاصا حساب نسبت به عوارض ملك مورد معامله خواستار شوند و شهرداري موظف است ظرف مدت 10 روز پس ازوصول نامه دفترخانه اسناد رسمي مفاصا حساب را ارسال يا ميزان بدهي ملك را به دفترخانه اعلام دارد.

مالك ملزم است عوارض تعيين شده از طرف شهرداري را براي امكان انجام معامله به بانك پرداخت نمايد

و اگر مالك به تشخيص شهرداري اعتراض داشته باشد مبلغ تعيين شده از طرف شهرداري را در صندوق ثبت بوديعه خواهد گذاشت و رسيد ثبت بمنزله مفاصا حساب تلقي ومعامله انجام خواهد شد.

صندوق ثبت مكلف است صورتي با قيد مشخصات كامل توديع كنندگان عوارض و ملك موردمعامله را بلافاصله بعد از توديع بشهرداري ارسال دارد و بمحض اعلام شهرداري مستند به راي كميسيون رفع اختلاف يا مراجع توافق و يا انصراف كتبي مالك از اعتراض مبلغ توديع شده را به نام هرمودي تفكيكا بحساب بانكي شهرداري پرداخت كند و هرگاه كميسيون رفع اختلاف يا مراجع توافق اعتراض مالك را كلا يا بعضا وارد تشخيص بدهد صندوق ثبت تمام يا قسمتي از وجه توديع شده را برحسب مورد بمالك مسترد مي دارد.

ماده 75 _ عوارض و درآمد شهرداري بوسيله مأمورين مخصوصي كه از طرف شهرداري بنام مأمور وصول تعيين مي شوند دريافت خواهد شد و مأمورين وصول بايد بر طبق مقررات امور مالي تضمين كافي بسپارند.

ماده 76 _ و تبصره آن بموجب ماده 113 اصلاحي لغو گرديده است

ماده 77 _ رفع هرگونه اختلاف بين مودي و شهرداري در مورد عوارض به كميسيوني مركب ازنمايندگان وزارت كشور و دادگستري و انجمن شهر ارجاع مي شود و تصميم كميسيون مزبور قطعياست بدهي هايي كه طبق تصميم اين كميسيون تشخيص شود طبق مقررات اسناد لازم الاجرا بوسيله اداره ثبت قابل وصول مي باشد اجراي ثبت مكلف است بر طبق تصميم كميسيون مزبور به صدوراجراييه و وصول طلب شهرداري مبادرت نمايد، در نقاطي كه سازمان قضايي نباشد رييس دادگستري شهرستان يكنفر را بنمايندگي دادگستري تعيين مي نمايد و در غياب انجمن شهر انتخاب نماينده انجمن از طرف شوراي شهرستان بعمل خواهد آمد.

ماده 78 _ عوارضي كه توأم با ماليات هاي

دولتي اخذ مي شود بوسيله دارايي وصول و همچنين عوارض كالاهايي كه بايدشركتها و موسسات بپردازند بترتيبي كه شهرداري مقرر مي دارد بوسيله همان موسسات دريافت مي گردد. و كليه وجوهي كه جمع آوري مي شود بايد در صورت وجود بانك در بانك متمركز و در صورت نبودن بانك در شهر يا در محل نزديك به آن شهرداري با نظارت انجمن در شهرداري متمركز شود.

تبصره 1 _ اداره دارايي موظف است هر 15 روز يكبار صورت درآمد شهرداري را كه به بانك ياصندوق شهرداري توديع كرده به شهرداري ارسال دارد.

تبصره 2 _ وجوهي كه بنام سپرده يا امانت بشهرداري داده مي شود بايد در حساب مخصوصي نگهداري شود و شهرداري به هيچ عنوان حق ندارد در وجوه سپرده و يا امانات دخل و تصرفي نمايد.

ولي پس از دهسال از تاريخ استحقاق مطالبه در صورت عدم مطالبه ذينفع شهرداري مي تواندوجوه مطالبه نشده را به درآمد عمومي خود منظور نمايد.

شهرداري بايد هر سال اعتبار متناسبي در بودجه خود براي پرداخت اين قبيل سپرده ها منظورنمايد تا در صورت مراجعه ذينفع يا قايم مقام قانوني او احراز استحقاق از اعتبار مزبور پرداخت شود.هرگاه اين اعتبار كافي نباشد شهرداري مكلف است اين قبيل وجوه را از درآمد جاري خود بپردازد.

ماده 79 _ كليه پرداخت هاي شهرداري در حدود بودجه مصوب با اسناد مثبت و با رعايت مقررات آيين نامه مالي بعمل خواهد آمد اين اسناد بايد به امضاي رييس حسابداري و شهردار كه ذيحساب خواهند بود يا قايم مقام آنان كه مورد قبول انجمن باشد برسد.

شهردار موظف است منتهي تا پانزدهم هر ماه حساب درآمد و هزينه ماه قبل شهرداري را به انجمن شهر تسليم كند.

در نقاطي كه تاكنون شهرداري تشكيل نشده و طبق مقررات اين قانون بايد تشكيل

شود هزينه انتخابات انجمن شهر از وجوه موضوع ماده 82 اين قانون بطور وام پرداخت و پس از تشكيل شهرداري وام مزبور جز ديون در بودجه شهرداري منظور و مسترد خواهد شد.

تبصره _ اعتبارات مصوب براي بنگاه هاي خيريه زير نظر هيات مديره هر بنگاه بمصرف خواهدرسيد و هيات مديره طبق مقررات بازرگاني با نظارت انجمن وظايف محَوَّله را انجام خواهد داد.

ماده 80 _ شهرداريها مكلفند 10% از كليه درآمد مستمر وصولي ساليانه خود را براي كمك به امور بهداري و 5% از كليه درآمد مستمر وصولي ساليانه خود را براي كمك به امور فرهنگي شهر(موضوع تبصره 1 ماده 8 قانون تعليمات اجباري اختصاص داده و برنامه عمل را طبق تشخيص وتصويب انجمن شهر و با استفاده از راهنمايي هاي فني ادارات بهداري و فرهنگ محل بموقع اجرا بگذارند.

تبصره 1 _ انجمن شهر مي تواند تمام عوايد مذكور و يا قسمتي از آن را طبق برنامه مخصوص بوسيله ادارات بهداري و فرهنگ محل بمصرف برساند.

تبصره 2 _ انجمن هر شهر با رعايت قوانين و مقررات نسبت به امور آموزش و پرورش وبهداري محل نظارت خواهد داشت و هرگاه نقايصي مشاهده كرد در رفع آنها كوشش خواهد نمود ونظريات خود را درباره جريان اين امور به وزارتخانه هاي بهداري و آموزش و پرورش ارسال خواهدداشت و وزارتخانه هاي مذكور مكلفند كه آن پيشنهادها را مورد توجه قرار داده و نسبت به آن اقدام نمايند.

ماده 81 و 82 و 83 _ طبق ماده 113 لغو گرديده است

ماده 84 _ موسسات وابسته بشهرداري از قبيل لوله كشي آب برق ، اتوبوسراني كه داراي شخصيت حقوقي بشوند مي توانند با اصول بازرگاني اداره شوند، اساسنامه اين قبيل موسسات بايدبتصويب انجمن

شهر و موافقت وزارت كشور برسد.

ماده 85 _ شهرداري مي تواند براي تخريب يا اصلاح سقف بازارها و دالان هاي عمومي وخصوصي و ساختمانهايي كه محل صحت عمومي تشخيص مي دهد پس از موافقت انجمن شهر وجلب نظر اداره بهداري هر محل بر وفق تبصره دوم از ماده يازدهم قانون توسعه معابر اقدام كند.

فصل هشتم _ در مقررات جزايي ( ماده 86 تا 92 )

ماده 86 _ هريك از اعضا انجمن نظارت انتخابات انجمن شهر اعم از مركزي و شعب ومتصديان صندوق بهر نحوي از انحا در امر انتخابات مرتكب جعل و تزوير و يا تقلب شوند بر طبق مقررات قانون مجازات عمومي مورد تعقيب قرار خواهند گرفت شركا و معاونين جرم نيز مشمول مقررات اين قانون خواهند بود.

ماده 87 _ هريك از اعضا انجمن نظارت اعم از مركزي و شعب كه بدون علت موجه باعث تعطيل يا تعويق جريان انتخابات بشوند و يا صورتمجلس نتيجه انتخابات را در مدت مقرر قانوني به انجمن مركزي نفرستند و يا معلوم شود كه موجبات انجام نشدن انتخابات را در قلمرو خودبهرنحو كه بوده باشد فراهم كرده باشند در مراجع قضايي مورد تعقيب واقع و به ششماه تا سه سال حبس جنحه اي و به پنجهزار ريال تا پنجاه هزار ريال جزاي نقدي محكوم مي شوند.

ماده 88 _ انتخاباتي كه مبني بر تطميع يا تهديد (جاني _ مالي _ شرفي باشد از درجه اعتبارساقط است تهديد يا تطميع كننده اگر از مأمورين دولتي يا از اعضا انجمن اعم از مركزي يا شعب يااز داوطلبان نمايندگي باشد به ششماه تا سه سال حبس جنحه اي و به تاديه يكهزار تا پنجاه هزارريال جريمه نقدي محكوم خواهد شد هرگاه تهديد يا تطميع كننده غير از اشخاص مذكور باشد به حبس جنحه اي از

سه ماه تا يكسال و جزاي نقدي از پانصدريال تا ده هزار ريال محكوم مي شودكساني كه آرا انتخابيه را خريد و فروش نمايند اگر از مأمورين دولتي يا از اعضاي انجمن اعم ازمركزي يا شعب از داوطلبان نمايندگي باشند طبق قسمت اول اين ماده و اگر غير از اشخاص مذكورباشند بمجازات قسمت اخير اين ماده محكوم مي شوند و در هر صورت تطميع شوندگان نيز شريك جرم محسوبند.

ماده 89 _ هركس با شناسنامه اي كه متعلق به او نباشد و يا با شناسنامه مجعول راي بدهد و يا ازشناسنامه خود بيش از يك نسخه داشته باشد و به استناد آن بيش از يك دفعه راي بدهد به حبس جنحه اي از يك ماه تا شش ماه و به جزاي نقدي از پانصدريال تا پنجهزارريال محكوم خواهد شدمجازات فوق درباره هر كس كه به نحوي از انحا در يك دوره انتخابيه بيش از يك مرتبه راي بدهداجرا مي شود.

تبصره _ در موارد مذكوره در فوق انجمن نظارت مركزي و شعب بايد صورتمجلس تهيه نموده و فورا نزد مقامات صالحه بفرستند.

ماده 90 _ كساني كه بموجب مقررات اين قانون محكوميت قطعي پيدا كنند از حق انتخاب كردن و انتخاب شدن در دو دوره محروم خواهند شد.

ماده 91 _ هرگاه اعضا انجمن يا شهرداران غيركارمند دولت مرتكب جرايم مذكور در قانون اصلاح ماده 19 اصلاحي قانون كيفر عمومي شوند مانند كارمندان دولت درباره آنها عمل خواهدشد. در صورتيكه عضو انجمن به ارتكاب اعمال زير متهم گردد و مورد تعقيب دادسرا قرار گيرد وپس از صدور كيفرخواست دادستان از عضويت انجمن معلق و در صورت ثبوت جرم علاوه برمجازاتي كه در قوانين براي اينگونه اعمال مقرر است مرتكب براي دو

دوره از حق عضويت انجمن نيز محروم مي گردد.

1 _ در مورد تباني با مقاطعه كاران و اشخاص طرف معامله با شهرداري اعم از اينكه تباني مستقيم باشد يا غير مستقيم

2 _ در مورد اعمال اغراض شخصي در كارهاي شهرداري كه بالنتيجه باعث اختلال امور وموجب زيان شهر و شهرداري شود.

تبصره _ رسيدگي در دو مورد اخير دادگاهها خارج از نوبت و فوري بعمل خواهد آمد.

ماده 92 _ نوشتن هرنوع مطلبي يا الصاق هر نوشته اي بر روي ديوارهاي شهر كه مخالف مقررات انجمن شهر باشد ممنوع است مگر در محل هايي كه شهرداري براي نصب و الصاق اعلانات معين مي كند و در اين محل ها فقط بايد به نصب و الصاق آگهي اكتفا كرد و نوشتن روي آن نيز ممنوع است متخلف علاوه بر تاديه خسارت مالكين به پرداخت پانصد تا يك هزار ريال جريمه محكوم خواهد شد.

فصل نهم _ خاتمه ( ماده 93 تا 119 )

ماده 93 _ از تاريخ تصويب اين قانون لايحه شهرداري مصوب يازدهم آبانماه 1331 و لوايح متمم آن و همچنين كليه قوانيني كه با اين قانون مغايرت دارد، ملغي است

ماده 94 _ از تاريخ ابلاغ اين قانون انجمن هاي شهر كه بموجب مقررات قبلي تشكيل شده است منحل شناخته مي شود و وزارت كشور مكلف است نسبت به تشكيل مجدد آنها بر طبق اين قانون اقدام نمايد.

ماده 95 _ وزارتين كشور و دادگستري مأمور اجراي اين قانون مي باشند.

ماده 96 _ شهرداري مي تواند براي تامين احتياجات شهري از قبيل باغهاي عمومي ايجادتاسيسات برق و آب و نظاير آن كه به منظور اصلاحات شهري و رفع نيازمنديهاي عمومي لازم باشد و بايد تمام يا قسمتي از اراضي يا املاك يا ابنيه واقع در محدوده شهر به تصرف شهرداري درايد از مقررات قانون توسعه

معابر مصوب سال 1320 استفاده نمايد.

تبصره 1 _ هرگاه قسمتي از تامين نيازمنديهاي شهري طبق قانون بعهده سازمانها و موسسات دولتي گذاشته شده باشد سازمانها و موسسات مزبور براي انجام وظايف محوله با تصويب انجمن شهر به وسيله شهرداري از مقررات اين ماده استفاده خواهند نمود.

تبصره 2 _ سازمانها و موسسات دولتي كه اراضي و املاك و ابنيه اي داشته باشند كه مشمول حكم اين ماده باشد مكلفند در صورت تصويب شوراي شهر و تاييد استاندار، آن اراضي و ابنيه رابلاعوض در اختيار شهرداري قرار دهند.

تبصره 3 _ در موارد فوق پس از انجام تشريفات مقرر در اين قانون و رعايت تبصره 2 ماده 4قانون توسعه معابر مصوب 1320 خودداري مالك از انجام معامله مانع اجراي نقشه شهرداري نخواهد بود و شهرداري مجاز است اراضي يا املاك را به منظور عمليات عمراني بتصرف خوددرآورد.

تبصره 4 _ بموجب قانون نوسازي و عمران شهري نسخ شده است

تبصره 5 _ در صورتيكه در مسير احداث يا توسعه خيابان و گذر و باغ عمومي و ميدان ملكي باشد كه مالك يا مالكين آن مشخص نباشد و يا به ثبت نرسيده باشد اقدامات و عمليات شهرداري متوقف نخواهد شد و شهرداري بايد قبل از شروع اقدام مشخصات كامل ملك مزبور را با حضورنمايندگان دادستان و ثبت و انجمن شهر صورتمجلس نمايد، صورتمجلس مزبور مبناي اجراي پرداخت غرامت طبق مقررات خواهد بود و در موردي كه مالك يا مالكين ملك مشخص باشدامتناع آنان از انتخاب و معرفي كارشناس خود يا كارشناس مشترك مانع از اجراي نقشه مصوب شهرداري نخواهد بود.

نسبت به املاكي كه به ثبت نرسيده باشد و طبق مفاد اين قانون به تصرف شهرداري درايدصورتمجلس تنظيم مي گردد

و در صورتمجلس مزبور آثار تصرف و حدود و مساحت و مشخصات كامل قيد مي گردد.

مدعي مالكيت مي تواند با ارايه صورتمجلس مذكور در اين قانون نسبت به تقاضاي ثبت ملك خود اقدام و پس از احراز مالكيت بهاي تعيين شده را دريافت نمايد.

تبصره 6 _ اراضي كوچه هاي عمومي و ميدانها و پياده روها و خيابانها و بطور كلي معابر وبستر رودخانه ها و نهرها و مجاري فاضلاب شهرها و باغهاي عمومي و گورستانهاي عمومي ودرختهاي معابر عمومي واقع در محدوده هر شهر كه مورد استفاده عموم است ملك عمومي محسوب و در مالكيت شهرداري است

ايجاد تاسيسات آبياري از طرف وزارت آب و برق در بستر رودخانه ها واقع در محدوده شهرهابلامانع است شهرداريها نيز مكلفند براي اجراي عمليات عمراني در بستر رودخانه ها قبلا نظر وزارتاب و برق را جلب نمايند.

مواد 97 و 98 _ بموجب قانون تاسيس شورايعالي شهرسازي و معماري ايران منسوخ است

تبصره ماده 98 _ تا زماني كه نقشه جامع شهرها تهيه و بتصويب شورايعالي شهرسازي نرسيده باشد نقشه هاي عمراني و شهرسازي بايد بتصويب وزارت كشور برسد.

ماده 99 _ شهرداريها مكلفند در مورد حريم شهر اقدامات زير را بنمايند:

1 _ تعيين حدود حريم و تهيه نقشه جامع شهرسازي با توجه به توسعه احتمالي شهر.

2 _ تهيه مقررات براي كليه اقدامات عمراني از قبيل قطعه بندي و تفكيك اراضي خيابان كشي ايجاد باغ و ساختمان ايجاد كارگاه و كارخانه و همچنين تهيه مقررات مربوط به حفظ بهداشت عمومي مخصوص به حريم شهر با توجه به نقشه عمراني شهر.

حريم و نقشه جامع شهرسازي و مقررات مذكور پس از تصويب انجمن شهر و تاييد وزارت كشور براي اطلاع عمومي آگهي و بموقع اجرا گذاشته

خواهد شد.

تبصره 1 _ تغيير حدود فعلي شهرها از لحاظ اجراي مقررات قانون اصلاحات اراضي تاثيرنخواهد داشت

تبصره 2 _ عوارضي كه از عقد قراردادها عايد مي گردد بايستي تماما به شهرداري هاي محل اجراي قرارداد پرداخت گردد.

تبصره 3 _ بموجب قانون نوسازي و عمران شهري نسخ شده است

3 _ بمنظور حفظ بافت فرهنگي _ سياسي و اجتماعي تهران و شهرستانهاي كرج ورامين شهريار و بخشهاي تابعه ري و شميرانات دولت مكلف است حداكثر ظرف مدت 3 ماه نسبت به اصلاح حريم شهر تهران كرج ورامين شهريار و بخشهاي تابعه ري و شميرانات بر اساس قانون تقسيمات كشوري و منطبق بر محدوده قانوني شهرستانهاي مذكور اقدام نمايد.

هزينه هاي حاصل از اجراي اين بند از محل درآمد موضوع تبصره 2 اين قانون تامين خواهد شد.

نقاطي كه در اجراي اين قانون از حريم شهرداريهاي مذكور جدا مي شوند در صورتيكه درمحدوده قانوني و استحفاظي شهر ديگري قرار گيرند عوارض متعلقه كماكان توسط شهرداري مربوط دريافت خواهد شد. و در غير اينصورت توسط بخشداري مربوط اخذ و به حساب خزانه واريزمي گردد.

همه ساله لااقل معادل 80% وجوه واريزي مذكور در بودجه سالانه كل كشور براي فعاليتهاي عمراني موضوع تبصره 3 اين قانون منظور خواهد شد.

تبصره 1 _ بمنظور حفاظت از حريم مصوب شهرهاي استان تهران شهرداريهاي مربوطه مكلفند از مقررات تبصره ذيل ماده 2 قانون نظارت بر گسترش شهر تهران مصوب 17/5/1352استفاده نمايند.

تبصره 2 _ بمنظور جلوگيري از ساخت و سازهاي غيرمجاز در خارج از حريم مصوب شهرها ونحوه رسيدگي به موارد تخلف كميسيوني مركب از نمايندگان وزارت كشور، قوه قضاييه و وزارت مسكن و شهرسازي در استانداريها تشكيل خواهد شد. كميسيون حسب مورد

و با توجه به طرح جامع (چنانچه طرح جامع به تصويب نرسيده باشد با رعايت ماده 4 آيين نامه احداث بنا در خارج ازمحدوده قانوني و حريم شهرها مصوب 1355) نسبت به صدور راي قلع بنا يا جريمه معادل پنجاه درصد تا هفتاد درصد قيمت روز اعياني تكميل شده اقدام خواهد نمود.

مراجع ذي ربط موظفند براي ساختمانهايي كه طبق مقررات اين قانون و نظر كميسيون براي آنهاجريمه تعيين و پرداخت گرديده در صورت درخواست صاحبان آنها برابر مقررات گواهي پايان كارصادر نمايند.

تبصره 3 _ شهرداريهاي سراسر كشور مكلفند علاوه بر اعتبارات دولتي حداقل هشتاددرصد ازعوارض و درآمدهايي را كه از حريم استحفاظي شهرها كسب مي نمايند با نظارت فرمانداري وبخشداري ذي ربط در جهت عمران و آباداني روستاها و شهركهاي واقع در حريم خصوصا در جهت راه سازي آموزش و پرورش بهداشت تامين آب آشاميدني و كشاورزي هزينه نمايند.

ماده 100 _ مالكين اراضي و املاك واقع در محدوده شهر يا حريم آن بايد قبل از هر اقدام عمراني يا تفكيك اراضي و شروع ساختمان از شهرداري پروانه اخذ نمايند.

شهرداري مي تواند از عمليات ساختماني ساختمانهاي بدون پروانه يا مخالف مفاد پروانه بوسيله مأمورين خود اعم از آنكه ساختمان در زمين محصور يا غير محصور واقع باشد جلوگيري نمايد.

تبصره 1 _ در موارد مذكور فوق كه از لحاظ شهرسازي يا فني يا بهداشتي قلع تاسيسات وبناهاي خلاف مشخصات مندرج در پروانه ضرورت داشته باشد يا بدون پروانه ساختمان احداث ياشروع به احداث شده باشد به تقاضاي شهرداري موضوع در كميسيونهايي مركب از نماينده وزارت كشور به انتخاب وزير كشور و يكي از قضات دادگستري به انتخاب وزير دادگستري و يكي از اعضايانجمن شهر به

انتخاب انجمن مطرح مي شود. كميسيون پس از وصول پرونده به ذينفع اعلام مي نمايد كه ظرف ده روز توضيحات خود را كتبا ارسال دارد، پس از انقضا مدت مذكور كميسيون مكلف است موضوع را با حضور نماينده شهرداري كه بدون حق راي براي اداي توضيح شركت مي كند ظرف مدت يكماه تصميم مقتضي بر حسب مورد اتخاذ كند در مواردي كه شهرداري از ادامه ساختمان بدون پروانه يا مخالف مفاد پروانه جلوگيري مي كند مكلف است حداكثر ظرف يك هفته از تاريخ جلوگيري موضوع را در كميسيون مذكور مطرح نمايد در غير اين صورت كميسيون بتقاضاي ذينفع به موضوع رسيدگي خواهد كرد.

در صورتي كه تصميم كميسيون بر قلع تمام يا قسمتي از بنا باشد مهلت مناسبي كه نبايد از دوماه تجاوز كند تعيين مي نمايد.

شهرداري مكلف است تصميم مزبور را به مالك ابلاغ كند. هرگاه مالك در مهلت مقرر اقدام به قلع بنا ننمايد شهرداري رأسا اقدام كرده و هزينه آن را طبق مقررات آيين نامه اجراي وصول عوارض از مالك دريافت خواهد نمود.

تبصره 2 _ در مورد اضافه بنا زايد بر مساحت زيربناي مندرج در پروانه ساختماني واقع درحوزه استفاده از اراضي مسكوني كميسيون مي تواند در صورت عدم ضرورت قلع اضافه بنا با توجه بموقعيت ملك از نظر مكاني (در بر خيابانهاي اصلي يا خيابانهاي فرعي و يا كوچه بن باز يا بن بست راي به اخذ جريمه اي كه متناسب با نوع استفاده از فضاي ايجاد شده و نوع ساختمان از نظر مصالح مصرفي باشد تعيين و شهرداري مكلف است بر اساس آن نسبت به وصول جريمه اقدام نمايد.(جريمه نبايد از حداقل يك دوم كمتر و از سه برابر ارزش معاملاتي ساختمان براي هر متر مربع بناي اضافي بيشتر باشد) در

صورتي كه ذينفع از پرداخت جريمه خودداري نمود شهرداري مكلف است مجددا پرونده را بهمان كميسيون ارجاع و تقاضاي صدور راي تخريب را بنمايد. كميسيون دراين مورد نسبت به صدور راي بتخريب اقدام خواهد نمود.

تبصره 3 _ در مورد اضافه بنا زايد بر مساحت مندرج در پروانه ساختماني واقع در حوزه استفاده از اراضي تجارتي و صنعتي و اداري كميسيون مي تواند در صورت عدم ضرورت قلع اضافه بنا با توجه به موقعيت ملك از نظر مكاني (در بر خيابانهاي اصلي يا خيابانهاي فرعي و يا كوچه بن باز يا بن بست راي به اخذ جريمه اي كه متناسب با نوع استفاده از فضاي ايجاد شده و نوع ساختمان از نظر مصالح مصرفي باشد تعيين و شهرداري مكلف است بر اساس آن نسبت به وصول جريمه اقدام نمايد (جريمه نبايد از حداقل 2 برابر كمتر و از 4 برابر ارزش معاملاتي ساختمان براي هر متر مربع بناي اضافي ايجاد شده بيشتر باشد) در صورتي كه ذينفع از پرداخت جريمه خودداري نمود شهرداري مكلف است مجددا پرونده را بهمان كميسيون ارجاع و تقاضاي صدور راي تخريب را بنمايد. كميسيون در اين مورد نسبت بصدور راي تخريب اقدام خواهد نمود.

تبصره 4 _ در مورد احداث بناي بدون پروانه در حوزه استفاده از اراضي مربوطه در صورتيكه اصول فني و بهداشتي و شهرسازي رعايت شده باشد كميسيون مي تواند با صدور راي بر اخذجريمه بازا هر متر مربع بناي بدون مجوز يك دهم ارزش معاملات ساختمان يا يك پنجم ارزش سرقفلي ساختمان در صورتي كه ساختمان ارزش دريافت سرقفلي داشته باشد، هركدام كه مبلغ آن بيشتر است از ذينفع بلامانع بودن صدور برگ پايان ساختمان را بشهرداري اعلام نمايد. اضافه بنازايد بر

تراكم مجاز بر اساس مفاد تبصره هاي 2 و 3 عمل خواهد شد.

تبصره 5 _ در مورد عدم احداث پاركينگ و يا غير قابل استفاده بودن آن و عدم امكان اصلاح آن كميسيون مي تواند با توجه به موقعيت محلي و نوع استفاده از فضاي پاركينگ راي باخذ جريمه اي كه حداقل يك برابر و حداكثر دو برابر ارزش معاملاتي ساختمان براي هر متر مربع فضاي از بين رفته پاركينگ باشد صادر نمايد (مساحت هر پاركينگ با احتساب گردش 25 متر مربع مي باشد)شهرداري مكلف باخذ جريمه تعيين شده و صدور برگ پايان ساختمان مي باشد.

تبصره 6 _ در مورد تجاوز به معابر شهر، مالكين موظف هستند در هنگام نوسازي بر اساس پروانه ساختمان و طرحهاي مصوب رعايت برهاي اصلاحي را بنمايند. در صورتي كه برخلاف پروانه و يا بدون پروانه تجاوزي در اين مورد انجام گيرد شهرداري مكلف است از ادامه عمليات جلوگيري و پرونده امر را به كميسيون ارسال نمايد. در ساير موارد تخلف مانند عدم استحكام بنا ،عدم رعايت اصول فني و بهداشتي و شهرسازي در ساختمان رسيدگي بموضوع در صلاحيت كميسيونهاي ماده 100 است

تبصره 7 _ مهندسان ناظر ساختماني مكلفند نسبت به عمليات اجرايي ساختماني كه به مسئوليت آنها احداث مي گردد از لحاظ انطباق ساختمان با مشخصات مندرج در پروانه و نقشه ها ومحاسبات فني ضميمه آن مستمرا نظارت كرده و در پايان كار مطابقت ساختمان با پروانه و نقشه ومحاسبات فني را گواهي نمايند. هرگاه مهندس ناظر برخلاف واقع گواهي نمايد و يا تخلف را بموقع به شهرداري اعلام نكند و موضوع منتهي به طرح در كميسيون مندرج در تبصره 1 ماده 100 قانون شهرداري و صدور راي بر جريمه يا تخريب ساختمان گردد شهرداري

مكلف است مراتب را به نظام معماري و ساختماني منعكس نمايد. شوراي انتظامي نظام مذكور موظف است با توجه به اهميت موضوع به 6 ماه تا سه سال محروميت از كار و در صورتي كه مجددا مرتكب تخلف شود كه منجر به صدور راي تخريب به وسيله كميسيون ماده 100 گردد به حداكثر مجازات محكوم كند. مراتب محكوميت از طرف شوراي انتظامي نظام معماري و ساختماني در پروانه اشتغال درج و در يكي ازجرايد كثيرالانتشار اعلام مي گردد. شهرداري مكلف است تا صدور راي محكوميت بمحض وقوف ازتخلف مهندس ناظر و ارسال پرونده كميسيون ماده 100 بمدت حداكثر 6 ماه از اخذ گواهي امضا مهندس ناظر مربوطه براي ساختمان جهت پروانه ساختمان شهرداري خودداري نمايد. مأموران شهرداري نيز مكلفند در مورد ساختمانها نظارت نمايند و هرگاه از موارد تخلف در پروانه به موقع جلوگيري نكنند و يا در مورد صدور گواهي انطباق ساختمان با پروانه مرتكب تقصيري شوند طبق مقررات قانوني به تخلف آنان رسيدگي مي شود و در صورتي كه عمل ارتكابي مهندس ناظر ومأموران شهرداري واجد جنبه جزايي هم باشد از اين جهت نيز قابل تعقيب خواهند بود.

در مواردي كه شهرداري مكلف به جلوگيري از عمليات ساختماني است و دستور شهرداري اجرانشود، شهرداري مي تواند با استفاده از مأموران اجراييات خود و در صورت لزوم مأموران انتظامي براي متوقف ساختن عمليات ساختماني اقدام نمايد.

تبصره 8 _ دفاتر اسناد رسمي مكلفند قبل از انجام معامله قطعي در موردساختمانها گواهي پايان ساختمان و در مورد ساختمانهاي ناتمام گواهي عدم خلاف تا تاريخ انجام معامله را كه توسط شهرداري صادر شده باشد ملاحظه و مراتب را در سند قيد نمايند.

در مورد ساختمانهايي كه قبل از تصويب قانون 6 تبصره

الحاقي به ماده 100 قانون شهرداريها(24/11/1355) معامله انجام گرفته و از يد مالك اوليه خارج شده باشد در صورتي كه مورد معامله كل پلاك را شامل نگردد گواهي عدم خلاف يا برگ پايان ساختمان الزامي نبوده و با ثبت و تصريح آن در سند انجام معامله بلامانع مي باشد.

در مورد ساختمانهايي كه قبل از تاريخ تصويب نقشه جامع شهر ايجاد شده در صورتي كه اضافه بنا جديدي حادث نگرديده باشد و مدارك و اسناد نشان دهنده ايجاد بنا قبل از سال تصويب طرح جامع شهر باشد با ثبت و تصريح مراتب فوق در سند مالكيت انجام معامله بلامانع مي باشد.

تبصره 9 _ ساختمانهايي كه پروانه ساختمان آنها قبل از تاريخ تصويب نقشه جامع شهر صادرشده است از شمول تبصره 1 ماده 100 قانون شهرداري معاف مي باشند.

تبصره 10 _ در مورد آرا صادره از كميسيون ماده 100 قانون شهرداري هرگاه شهرداري يامالك يا قايم مقام او از تاريخ ابلاغ راي ظرف مدت 10 روز نسبت به آن راي اعتراض نمايد، مرجع رسيدگي به اين اعتراض كميسيون ديگر ماده 100 خواهد بود كه اگر اعضاي آن غير از افرادي باشندكه در صدور راي قبلي شركت داشته اند، راي اين كميسيون قطعي است

تبصره 11 _ آيين نامه ارزش معاملاتي ساختمان پس از تهيه توسط شهرداري و تصويب انجمن در مورد اخذ جرايم قابل اجراست و اين ارزش معاملاتي سالي يك بار قابل تجديدنظر خواهد بود.

ماده 101 _ اداره ثبت اسناد و دادگاهها مكلفند در موقع تقاضاي تفكيك اراضي محدوده شهر وحريم آن عمل تفكيك را طبق نقشه اي انجام دهند كه قبلا به تصويب شهرداري رسيده باشد نقشه اي كه مالك براي تفكيك زمين خود تهيه مي نمايد و براي تصويب

به شهرداري در قبال رسيد تسليم مي كند بايد حداكثر ظرف دوماه ازطرف شهرداري تكليف قطعيان معلوم وكتبا بمالك ابلاغ شود.

در صورتي كه در موعد مذكور شهرداري تصميم خود را به مالك اعلام ننمايد مراجع مذكور درفوق مكلفند پس از استعلام از شهرداري طبق نقشه اي كه مالك ارايه مي نمايد عمل تفكيك را انجام دهند.

معابر و شوارع عمومي كه در اثر تفكيك اراضي احداث مي شود متعلق به شهرداري است وشهرداري در قبال آن به هيچ عنوان وجهي بصاحب آن پرداخت نخواهد كرد.

ماده 102 _ اگر در موقع طرح و اجراي برنامه هاي مربوط به توسعه معابر تامين ساير احتياجات شهري مندرج در ماده 96 الحاقي اين قانون به آثار باستاني برخورد شود شهرداري مكلف است موافقت وزارت فرهنگ و هنر را قبلا جلب نمايد و نيز شهرداري ها مكلفند نظرات و طرح هاي وزارت فرهنگ و هنر را راجع به نحوه حفظ آثار باستاني و ميزان حريم و مناظر ساختمان ها وميدان هاي مجاور آنها را رعايت نمايند.

تبصره _ وزارت فرهنگ و هنر مكلف است ظرف سه ماه از تاريخ مراجعه وزارت كشور نظرقطعي خود را به شهرداري اعلام دارد.

ماده 103 _ كليه وزارتخانه ها و موسسات دولتي و خصوصي موظفند قبل از هرگونه اقدامي نسبت به كارهاي عمراني واقع در مناطق مندرج در ماده 97 و 98 از قبيل احداث شبكه تلفن و برق وآب و ساير تاسيسات و همچنين اتصال راههاي عمومي و فرعي رعايت نقشه جامع شهرسازي رانمايند اين قبيل اقدام بايد با موافقت كتبي شهرداري انجام گيرد و موسسه اقدام كننده مكلف است هرگونه خرابي و زياني را كه در اثر اقدامات مزبور به اسفالت يا ساختمان معابر عمومي وارد آيد درمدت متناسبي كه با جلب نظر شهرداري تعيين خواهد شد ترميم نموده و به وضع اول

درآورد والاشهرداري خرابي و زيان وارده را ترميم و بحال اول درآورده هزينه تمام شده رابا 10% (ده درصد)اضافه از طريق اجراي ثبت اسناد وصول خواهد كرد.

ماده 104 _ نحوه انجام معاملات و مقررات مالي شهرداري ها طبق آيين نامه اي خواهد بود كه ظرف سه ماه پس از تصويب اين قانون از طرف وزارت كشور تهيه و به تصويب كميسيون مشترك كشور مجلسين برسد مادام كه آيين نامه مزبور بتصويب نرسيده مقررات مالي فعلي به قوت خودباقي است

ماده 105 _ مواد معدني طبقه اول مذكور در ماده 1 قانون معادن مصوب 21/2/1336 واقع درداخل حوزه خدمات و نظارت شهرداري جز اموال شهرداري محسوب مي شود مگر اينكه داخل ملك اشخاص حقيقي و يا حقوقي باشد.

ماده 106 _ وزارت كشور مكلف است كليه عوارض نفت و گاز و مواد نفتي كه در خارج ازمحدوده شهرها وصول مي شود (به استثناي موضوع قانون مربوط به وصول عوارض از بنزين بمنظور كمك به مستمندان مصوب 15 اسفند 1334 كه بقوت خود باقي است و همچنين عوارض قراردادهاي پيمانكاري كه در خارج از محدوده شهرها اجرا مي شود به تناسب جمعيت بين شهرداري هايي كه از پنجاه هزار نفر جمعيت كمتر دارند تقسيم نمايد.

ماده 107 _ توهين به شهردار و معاون و روساي ادارات شهرداري در حين انجام وظيفه يا بسبب آن در حكم توهين به مستخدمين رسمي دولت بوده و مرتكب به مجازاتهاي مقرر در قانون كيفرعمومي محكوم خواهد شد.

ماده 108 _ بموجب قانون مصوب 24/4/1359 منسوخ است

ماده 109 _ شهرداريها از پرداخت حق ثبت املاك و ماليات معاف خواهند بود.

تبصره _ موسساتي كه تمام يا قسمتي از سرمايه آن متعلق بشهرداري است ولو بصورت بازرگاني اداره شود نسبت به سهم

شهرداري از پرداخت ماليات معاف است

ماده 110 _ نسبت به زمين يا بناهاي مخروبه و غير مناسب با وضع محل و يا نيمه تمام واقع درمحدوده شهر كه در خيابان يا كوچه و يا ميدان قرار گرفته و منافي با پاكي و پاكيزگي و زيبايي شهر ياموازين شهرسازي باشد شهرداري با تصويب انجمن شهر مي تواند بمالك اخطار كند منتها ظرف دوماه به ايجاد نرده يا ديوار و يا مرمت آن كه منطبق با نقشه مصوب انجمن شهر باشد اقدام كند اگرمالك مسامحه و يا امتناع كرد شهرداري مي تواند بمنظور تامين نظر و اجراي طرح مصوب انجمن درزمينه زيبايي و پاكيزگي و شهرسازي هرگونه اقدامي را كه لازم بداند معمول و هزينه آن را باضافه صدي 10 از مالك يا متولّي و يا متصدي موقوفه دريافت نمايد در اين مورد صورتحساب شهرداري بدوا بمالك ابلاغ مي شود در صورتي كه مالك ظرف پانزده روز از تاريخ ابلاغ به صورت حساب شهرداري اعتراض نكرد صورتحساب قطعي تلقي مي شود و هرگاه مالك ظرف مهلت مقرره اعتراض كرد موضوع به كميسيون مذكور در ماده 77 ارجاع خواهد شد.

صورتحسابهايي كه مورد اعتراض واقع نشده و همچنين آرا كميسيون رفع اختلاف مذكوردرماده 77 در حكم سند قطعي و لازم الاجرا بوده و اجرا ثبت مكلف است بر طبق مقررات اجراياسناد رسمي لازم الاجرا نسبت بوصول طلب شهرداري اجراييه صادر و بمورد اجرا بگذارد.

ماده 111 _ بمنظور نوسازي شهرها شهرداري ها مي توانند از طريق تاسيس موسساتي با سرمايه خود خانه ها و مستغلات و اراضي و محلات قديمي و كهنه شهر را با استفاده از مقررات قانون تملك زمين ها مصوب 17 خرداد 1339 خريداري نمايند و در صورت اقتضا براي تجديدساختمان طبق طرحهاي

مصوب شهرداري بفروشند و يا اينكه رأسا اقدام به اجراي طرح هاي ساختماني بنمايند اساسنامه اينگونه موسسات را كه بر طبق اصول بازرگاني اداره خواهد شدشهرداري هر محل تهيه و با تصويب انجمن شهر و تاييد وزارت كشور قابل اجرا خواهد بود درهرجا كه در قانون تملك زمينها و آيين نامه ها مصوب 14/8/1339 هيات وزيران اعم از سازمان مسكن و وزارت كشاورزي و هيات وزيران برده شده وظايف مزبور را بترتيب شهرداري _ انجمن شهر و وزارت كشور انجام خواهند داد.

ماده 112 _ ادارات و موسسات دولتي و وابسته بدولت به نسبت سهامي كه متعلق بدولتاست و همچنين باشگاههاي ورزشي غيرانتفاعي كه وابسته به سازمان تربيت بدني بوده و ترازنامه آنها مورد رسيدگي و تصويب سازمان مزبور قرار گيرد از پرداخت عوارض مستغلات و سطح شهرمعافند ولي مكلف به پرداخت ساير عوارض شهرداري ها خواهند بود.

ماده 113 _ مواد 5 و 6 و تبصره 4 ماده 15 و تبصره ذيل بند 25 ماده 55 و تبصره ذيل ماده 58و مواد 59 _ 60 _ 61 _ 63 و 64 و تبصره ذيل آن و مواد 69 و 70 و تبصره هاي ذيل آن ومواد 72 و76 و تبصره مربوطه (اصلاحي تصويبنامه شماره 8206 مورخ 15/7/42) و مواد 81 _ 83 قانون مصوب سال 1334 و ساير مقرراتي كه مغاير با اين قانون است لغو مي شود.

ماده 114 _ بمنظور ايجاد رويه واحد در انجام انتخابات و همچنين رسيدگي باختلاف نظر درچگونگي اجراي قوانين و مقررات مربوط به انتخابات انجمن ها شوراي دايمي انتخابات به رياست وزير كشور و به عضويت افراد زير تشكيل مي گردد:

1 _ معاون وزارت كشور.

2 _ رييس كانون وكلاي دادگستري

3 _ مديركل قضايي

وزارت دادگستري

4 _ ...

5 _ دو نفر كه در امر انتخابات بصير و صاحب نظر باشند به انتخاب وزير كشور.

6 _ مدير كل دفتر انتخابات وزارت كشور كه سمت دبيري شورا را نيز بعهده خواهد داشت

ماده 115 _ شوراي دايمي انتخابات با رعايت مقررات مربوط نسبت به موارد زير رسيدگي واتخاذ تصميم مي نمايد و تصميمات شورا قطعي و لازم الاجرا است

1 _ انحلال انجمن نظارت

2 _ ابطال انتخابات انجمنها و تعيين تكليف آنها.

3 _ رسيدگي بشكايات از انجمنهاي نظارت در جريان انتخابات

4 _ رسيدگي و اظهارنظر در مورد اختلاف بين انجمنهاي نظارت و فرماندار يا بخشدار در موردانحلال شعب اخذ راي

5 _ رسيدگي و تعيين تكليف نسبت به ساير مسايل مربوط به انتخابات كه از طرف رييس شورامطرح مي شود.

تبصره 1 _ هرگاه شورا ضمن رسيدگيهاي خود به تخلف اعضا انجمنهاي نظارت برخوردنمايد مراتب را براي تعقيب بمراجع صالح اعلام خواهد نمود.

تبصره 2 _ جلسات شورا بدعوت رييس شورا تشكيل مي شود. دستور جلسه از طرف رييس شورا تعيين مي گردد. براي تشكيل شورا حضور لااقل هفت نفر از اعضا لازم است و مصوبات شورابا اكثريت نسبي معتبر خواهد بود.

تبصره 3 _ در مواردي كه شورا ضروري بداند مي تواند از نظر مشورتي افراد مجرب و بصيراستفاده نمايد.

تبصره 4 _ شورا مي تواند رسيدگي و تحقيق نسبت به مواردي را كه لازم بداند بكميسيوني درمراكزاستان و فرمانداري كل مركب از استاندار يا فرماندار كل و رييس عاليترين دادگاه محل دادستان استان يا شهرستان حسب مورد _ رييس شوراي حزب در استان واگذار نمايد.

كميسيون مزبور مكلف است نسبت به موارد ارجاع شده اقدام و نتيجه رسيدگيها و

تحقيقات رابه شورا اعلام نمايد.

ماده 116 و تبصره هاي آن _ منتفي شده

ماده 117 _ وزارت كشور مي تواند بمنظور تامين كمبود نيروي انساني مورد لزوم در زمان انتخابات از خدمات افراد مجرب و بصير دولتي و غير دولتي و بازنشستگان از طريق خريد خدمت و در حدود اعتبارات مصوب استفاده نمايد.

ماده 118 _ در هر زمان كه وزارت كشور آمادگي لازم را براي استفاده از كار ماشينهاي كامپيوتر درهر حوزه انتخابيه داشته باشد چگونگي اجراي انتخابات آن حوزه طبق دستورالعملهاي وزارت كشورخواهد بود.

ماده 119 _ باستثناي تبصره هاي 1 اصلاحي و 4 الحاقي به ماده 15 و ماده 116 الحاقي وتبصره هاي آن بقيه مقررات اين اصلاحيه شامل انتخابات انجمنهاي شهرستان نيز خواهد بود.

قانون نوسازي و عمران شهري - مصوب 7/9/1347 با اصلاحات

ماده 1 _ نوسازي و عمران و اصلاحات اساسي و تامين نيازمنديهاي شهري و احداث و اصلاح و توسعه معابر و ايجاد پاركها و پاركينگها ( توقفگاه ) و ميدانها و حفظ و نگهداري پاركها و باغهاي عمومي موجود و تامين ساير تاسيسات مورد نياز عمومي و نوسازي محلات و مراقبت در رشدمتناسب و موزون شهرها از وظايف اساسي شهرداريها است و شهرداريها در اجراي وظايف مذكور مكلف به تهيه برنامه هاي اساسي و نقشه هاي جامع هستند.

ماده 2 _ در شهر تهران از تاريخ اول فروردين ماه 1348 و در ساير شهرها از تاريخي كه وزارت كشور تعيين و اعلام كند بر كليه اراضي و ساختمانها و مستحدثات واقع در محدوده قانوني شهرعوارض خاص سالانه بماخذ پنج در هزار بهاي آنها كه طبق مقررات اين قانون تعيين خواهد شدبرقرار مي شود.

شهرداريها مكلفند بر اساس مقررات اين قانون عوارض مذكور را وصول كرده و منحصرابمصرف نوسازي و عمران شهري برسانند.

مصرف وجوه حاصل از اجراي اين قانون در غير موارد مصرح در اين قانون در حكم تصرف غيرقانوني در اموال دولت خواهد بود.

تبصره 1 _ ترتيب مميزي و تشخيص و طرز وصول عوارض مذكور و ترتيب تعيين نسبي ازقيمت ملك كه در هر شهر با توجه بمقتضيات و شرايط خاص اقتصادي ماخذ دريافت عوارض قرارمي گيرد بموجب آيين نامه اي كه از طرف وزارت كشور تنظيم و بتصويب هيات وزيران مي رسد تعيين و اجرا خواهد شد.

تبصره 2 _ در شهر تهران عوارض املاك مودياني كه مجموع عوارض هريك از آنان در سال تا مبلغ يكهزار و پانصدريال باشد ، بخشوده مي شود و در ساير شهرها انجمنهاي شهر مي توانند با تاييد وزارت كشور تمام يا قسمتي از عوارض املاك كليه مودياني را كه مجموع عوارض هريك از آنان طبق مقررات اين قانون در سال تا مبلغ يكهزار و پانصد ريال باشد با توجه به مقتضيات خاص اقتصادي شهر با انتشار آگهي مشمول بخشودگي قرار دهند.

تبصره 3 _ در شهر تهران از اول فروردين ماه 1348 و در ساير شهرها از تاريخي كه وزارت كشور اجراي مقررات اين ماده را اعلام مي كند عوارض سطح شهر و ساير عوارض دريافتي از اراضي و ساختمانهاي شهري ملغي مي شود.

تبصره 4 _ علاوه بر عوارض مذكور در ماده 2 حق مرغوبيت و هر نوع درآمد ديگري كه در اثر اجراي اين قانون تحصيل شود منحصرا بمصرف نوسازي و عمران شهري خواهد رسيد.

تبصره 5 _ براي تامين هزينه هاي اداري و وصول عوارض موضوع اين ماده و تجهيز كادر فني واداري جهت اجراي اين قانون شهرداريها مي توانند حداكثر تا ميزان ده درصد درآمد وصولي موضوع اين قانون

را طبق بودجه اي كه بتصويب انجمن شهر و تاييد وزارت كشور خواهد رسيد ، بمصرف برسانند و مصرف بيش از اين ميزان از درآمد حاصل ازاجراي اين قانون بهيچوجه مجاز نيست

تبصره 6 _ شهرداريها مي توانند در عمليات نوسازي از محل درآمد ماده 2 اين قانون رقمي بساختمان دبستان اختصاص دهند.

ماده 3 _ در مورد عوارض سطح شهر و اراضي و ساختمان هايي كه در اجراي اين قانون درهريك از شهرها ملغي مي گردد بقاياي مطالبات شهرداري غيرقابل توافق و بخشودگي است و درصورت بروز اختلاف در اصل عوارض طبق ماده 77 قانون شهرداري ها عمل خواهد شد ولي هرگاه موديان مذكور ظرف يكسال از تاريخ اجراي اين قانون بشهرداري مراجعه و نسبت به پرداخت اصل بدهي خود در هر مرحله كه باشد نقدا اقدام كنند و يا قرار تقسيط حداكثر سه ساله با منظور نمودن سود صدي شش از تاريخ تقسيط با شهرداري بگذارند از پرداخت زيان ديركرد و جرايم متعلقه معاف خواهند بود.

تبصره 1 _ در مورد مودياني كه بقاياي بدهي آنان بابت عوارض سطح شهر و اراضي وساختمانها و مستحدثات بيش از پانزده هزار ريال باشد قرار تقسيط با اخذ وثيقه و تنظيم سندرسمي بعمل ميايد.

تبصره 2 _ شهرداري مكلف است حداكثر ظرف پانزده روز بعد از مراجعه مودي ميزان بدهي اورا روشن و با دريافت مطالبات خود نقدا يا با قرار تقسيط بترتيب فوق مفاصا حساب صادر كند.

ماده 4 _ بهاي اراضي و ساختمانها و مستحدثات مذكور در ماده 2 اين قانون بر مبناي مميزي شهرداري تعيين و اعلام خواهد شد و شهرداريهاي مشمول ماده 2 مكلفند حداكثر ظرف دو سال ازتاريخ شمول مميزي هاي مذكور را با رعايت ضوابط ذيل

بعمل آورند و مادام كه مميزي بعمل نيامده بهايي كه از طرف مالك يا مالكين يا قايم مقام يا نمايندگان قانوني آنها بر اساس اين ضوابط تعيين و اعلام مي گردد ملاك عمل محسوب خواهد شد.

بهاي اراضي طبق قيمت منطقه اي خواهد بود كه وسيله وزارت كشور و وزارت دارايي با كسب اطلاع از مراجع محلي تعيين و بتصويب هيات وزيران رسيده باشد و بهاي ساختمانها و مستحدثات بر اساس ضوابطي خواهد بود كه وزارتخانه هاي كشور و آباداني و مسكن تعيين نموده و بتصويب هيات وزيران رسيده باشد.

تبصره 1 _ در مورد كارخانه ها و كارگاهها و موسسات صنعتي و اقتصادي و علمي فقط قيمت زمين و ساختمان ملاك پرداخت عوارض قرار خواهد گرفت

تبصره 2 _ در مناطقي از محدوده شهر كه آب مشروب لوله كشي و برق يا يكي از آنها دردسترس ساكنين آن منطقه گذارده نشده باشد بابت هريك از آنها كه تامين نشده 25% از عوارض مقرركسر مي گردد ولي زمين هاي باير واقع در آن مناطق مشمول اين بخشودگي نخواهند شد.

تبصره 3 _ مالكين و متصرفين املاك مكلفند در مميزي اراضي و ساختمانها و مستحدثات بامأمورين مميزي همكاري كنند و هرگاه از انجام اين تكليف خودداري كنند مأمورين مميزي در مورداراضي باير يا بدون حصار با تشخيص علي الراس و در مورد ساختمانها و باغات و اراضي محصور با اعلام كتبي قبلي و با حضور نماينده دادستان وارد ملك شده اوراق مميزي را تنظيم خواهند نمود.

تبصره 4 _ ضوابط مذكور در اين ماده براي تقويم زمين و يا ساختمان بايد ساده و مشخص وروشن باشد.

ماده 5 _ محدوده قانوني هر شهر و همچنين ضوابط مذكور در ماده 4 توسط شهرداري بطرق

مقتضي جهت اطلاع عموم اعلام خواهد شد و در شهرهاي مشمول ماده 2 اين قانون مالكين زمينها و ساختمانها و مستحدثات واقع در محدوده شهر يا قايم مقام يا نمايندگان قانوني آنان مكلفند ظرف ششماه از تاريخ اعلام شهرداري مشخصات كامل ملك را با تعيين بها بتفكيك هر قطعه ملك بترتيب مقرر در ماده 4 كتبا بشهرداري اعلام دارند و هرگاه در مهلت مقرر نسبت به اعلام بها اقدام نكنند عوارض متعلقه براي مدت تاخير بدو برابر افزايش خواهد يافت

ماده 6 _ هرگاه پس از اعلام ضوابط طبق ماده 5 و قطعيت مميزي معلوم شود كه بهاي اعلام شده از طرف مالك يا قايم مقام يا نماينده قانوني او كمتر از هفتاد درصد ( 70% ) قيمت ملك بر طبق ماده 4 اين قانون است مابه التفاوت عوارض از تاريخ برقراري تا تاريخ قطعيت مميزي بدو برابر افزايش خواهد يافت

ماده 7 _ شهرداري بايد پايان مميزي هر منطقه را بوسيله نشر آگهي در جرايد كثيرالانتشار و الصاق آن در معابر عمومي و وسايل مقتضي ديگر به اطلاع مالكين آن منطقه برساند و بعلاوه نتيجه مميزي هر ملك را بوسيله پست به مالك اطلاع دهد موديان عوارض نيز مي توانند به مراجع مربوط كه در آگهي مذكور تعيين خواهد شد مراجعه و از نتيجه مميزي اطلاع حاصل نمايند در صورتي كه نسبت به مميزي ملك خود اعتراض داشته باشند مي توانند ظرف چهار ماه از تاريخ نشر آگهي درجرايد دلايل و مدارك اعتراض خود را به كميسيون رسيدگي مذكور در ماده 8 اين قانون تسليم دارندو در صورت عدم اعتراض مميزي قطعي خواهد بود.

ماده 8 _ اعتراضات راجع به مميزي در مورد اختلاف

مساحت اراضي و مستحدثات و محل وقوع ملك و تطبيق مشخصات ملك با ضوابط موضوع ماده 4 اعلام شده از طرف شهرداري درشهرهاي مشمول ماده 2 اين قانون و همچنين رسيدگي به اعتراضات راجع به ارزيابي املاك وحقوق كسب و پيشه و ميزان آن مربوط به اجراي طرحهاي نوسازي و اصلاح و توسعه معابر در كليه شهرداريهاي كشور در كميسيوني مركب از سه نفر افراد محلي بصير و مطلع در تقويم املاك كه يكنفرآن از طرف انجمن شهر و يكنفر از طرف رييس دادگاه شهرستان و يكنفر از طرف وزارت كشور تعيين مي شود ، بعمل خواهد آمد. تصميم اكثريت اعضا كميسيون در اين مورد قطعي و لازم الاجرا است و رسيدگي بساير اختلافات ناشي از اجراي اين قانون منحصرا در صلاحيت كميسيون رفع اختلاف موضوع ماده 77 قانون شهرداري مي باشد.

تبصره 1 _ تشريفات رسيدگي و پرداخت حق الزحمه اعضا كميسيون طبق آيين نامه اي كه بتصويب وزارت كشور خواهد رسيد مشخص مي شود. وزارت كشور تعداد كميسيونهاي رسيدگي و كميسيونهاي رفع اختلاف را در هر شهرداري با توجه به وسعت شهر و ميزان اعتراضات تعيين مي كند.

تبصره 2 _ قبول اعتراض مودي راجع به مميزي در كميسيون ماده 8 موكول به آن است كه عوارض ملك خود را بر اساس اعلام بهايي كه خود مالك طبق ماده 4 نموده است بپردازد و رونوشت يا فتوكپي قبض پرداخت را به ضميمه برگ اعتراض به دفتر شهرداري براي ارسال به كميسيون تسليم كند مگر اينكه بهاي اعلام شده از طرف مالك مشمول حد نصاب بخشودگي باشد.

ماده 9 _ مميزي هايي كه طبق مقررات اين قانون از طرف شهرداري بعمل آيد تا پنجسال ملاك وصول عوارض خواهد بود مگر

اينكه ظرف اين مدت تغييرات كلي در اعيان ملك داده شود بنحوي كه قيمت آن را بيش از پنجاه درصد افزايش يا كاهش دهد كه در اينصورت مودي مكلف است مراتب را به شهردار اعلام نمايد و ميزان افزايش يا كاهش قيمت بر اساس مقررات اين قانون تعيين و از سال بعد ملاك وصول خواهد شد.

شهرداريهاي مشمول اين قانون مكلفند هر پنجسال يكبار مميزي عمومي را تجديد كنند و هرگاه در پايان مدت پنجسال تجديد مميزي بعمل نيامده باشد مميزي قبلي تا اعلام نتيجه مميزي جديدمعتبر خواهد بود.

ماده 10 _ عوارض هر سال در اول فروردين ماه آن سال تحقق مي يابد و بايد حداكثر تا پايان همان سال بشهرداري پرداخت گردد.

تبصره 1 _ از عوارض مودياني كه ظرف مدت مذكور عوارض متعلق به هر ملك را بپردازند ده درصد عوارض آن سال بعنوان جايزه منظور و كسر خواهد شد.

تبصره 2 _ ساختمانهاي اساسي كه بجاي ساختمانهاي كهنه و قديمي نوسازي و تجديد بناشود بمدت سه سال از تاريخ اتمام بنا مشخص شده در پروانه ساختمان از پرداخت عوارض موضوع اين قانون معاف خواهند بود.

تبصره 3 _ بهاي اعياني پاركينگهاي اختصاصي در هر ساختمان در احتساب عوارض منظورنخواهد شد.

ماده 11 _ نسبت به اراضي واقع در محدوده شهر كه فاقد ساختمان اساسي بوده و يا باغ شهري به آن اطلاق نشود در صورتي كه تا يكسال بعد از پايان مهلت مقرر در ماده 5 مالكين يا قايم مقام يانمايندگان قانوني آنان مشخصات و بهاي ملك خود را بشهرداري اعلام نكنند شهرداريهاي مشمول ماده 2 اين قانون مكلفند اينگونه املاك را بتصرف درآورده و به قايم مقامي مالك از طريق مزايده و بارعايت آيين نامه معاملات شهرداري و

بر اساس قيمت منطقه اي بفروش برسانند و مطالبات خود رابه انضمام جرايم و هزينه هاي متعلقه باضافه 5% قيمت ملك بسود برنامه نوسازي از محل بهاي ملك برداشت نموده مابقي را در حساب سپرده ثابت شهرداري در بانك نگهداري كنند تا در صورت مراجعه مالكين يا نمايندگان قانوني آنان در مقابل اخذ رسيد به آنها پرداخت شود و هرگاه ظرف دهسال مالك ملك يا نمايندگان قانوني آنان مراجعه ننمايند وجوه مذكور بحساب درآمد نوسازي منظور خواهد شد.

تبصره 1 _ هرگاه مالكيت ملك محل اختلاف باشد مدت 10 سال مذكور در اين ماده از تاريخ صدور حكم نهايي مبني بر رفع اختلاف شروع مي شود.

تبصره 2 _ ساختمان اساسي مذكور در اين قانون بساختماني اطلاق مي گردد كه ارزش آن براساس ضوابط مندرج در ماده 4 اين قانون برابر حداقل بيست درصد بهاي كل زمين باشد مرجع رسيدگي به اختلاف حاصله در اين مورد كميسيون مذكور در ماده 8 اين قانون است

تبصره 3 _ شهرداري مكلف است وضع املاك مشمول اين ماده را قبل از انتشار آگهي مزايده باحضور نماينده دادستان شهرستان صورتمجلس كند.

تبصره 4 _ در صورتي كه مالكين اينگونه اراضي قبل از انتقال قطعي ملك مشخصات بهاي ملك خود را بشهرداري اعلام دارند و عوارض و جرايم مربوط را نقدا بپردازند عمليات شهرداري درهر مرحله اي كه باشد متوقف خواهد شد.

ماده 12 _ شهرداريهاي مشمول ماده 2 اين قانون مكلفند ظرف دو ماه از تاريخ انقضا مهلت مقرر در ماده 10 مشخصات مودياني را كه نسبت به پرداخت عوارض املاك خود اقدام نكرده اند به موسسات برق و گاز تسليم كنند و موسسات مذكور مكلفند با اعلام مهلت دو ماهه به مودي هرگاه مطالبات شهرداري

تا انقضا مهلت وصول نشود نسبت به قطع برق و گاز محل سكونت ملكي اواقدام كنند.

تبصره _ آيين نامه اجرايي اين ماده وسيله وزارت كشور و وزارت آب و برق تنظيم و پس ازتصويب هيات دولت بمورد اجرا گذارده مي شود.

ماده 13 _ در هر مورد كه عوارض يا حق مرغوبيت موضوع اين قانون به يك ملك تعلق گيرد وقطعي گردد علاوه بر مالك كه مسئول پرداخت است عين ملك وسيله تامين مطالبات شهرداري بوده و شهرداري مكلف است در صورتي كه مالك عوارض يا حق مرغوبيت را ظرف مهلت هاي مقرر با رعايت آيين نامه مذكور در تبصره 1 ماده 2 نپردازد با صدور اجراييه نسبت بوصول طلب خود ازمالك يا استيفا آن از عين ملك اقدام كند.

تبصره 1 _ ادارات و دواير اجراي ثبت بنا بتقاضاي شهرداري مكلف بصدور اجراييه و تعقيب عمليات اجرايي طبق مقررات مربوط به اجراي اسناد رسمي لازم الاجرا مي باشد.

تبصره 2 _ در قبال اجراييه هاي صادره مربوط به اين ماده بازداشت شخص مودي مجاز نيست

ماده 14 _ مودياني كه تا پايان هر سال عوارض مقرر در اين قانون را نپردازند از آغاز سال بعدملزم به پرداخت صدي 9 زيان ديركرد در سال به نسبت مدت تاخير خواهند بود و شهرداري مكلف است پس از پايان ششماه اول سال بعد طبق مقررات ماده 13 اين قانون نسبت به استيفاي مطالبات خود اقدام كند.

ماده 15 _ شهرداريهاي مشمول ماده 2 اين قانون مكلفند با راهنمايي وزارت كشور برنامه عمليات نوسازي و عمران و اصلاحات شهر را براي مدت پنجسال بر اساس نقشه جامع شهر و درصورتيكه فاقد نقشه جامع باشند بر اساس احتياجات

ضروري شهر و با رعايت اولويت آنها درحدود منابع مالي مقرر دراين قانون و ساير امكانات مالي شهرداري تنظيم كرده و پس از تصويب انجمن شهر و تاييد وزارت كشور طرحهاي مربوط را بر اساس آن اجرا كنند.

ماده 16 _ شهرداريها مكلفند براي هر يك از طرحهاي نوسازي و عمران و ايجاد تاسيسات شهري و توسعه و احداث و اصلاح معابر بدوا نقشه كاملي تهيه و سپس توسط هياتهاي ارزيابي فهرست جامعي حاوي مقدار مساحت و تعداد اشجار و ميزان حق ريشه هر ملك كه در معرض عمليات قرار مي گيرد و تصرف مي شود با تعيين بهاي هريك از آنها بر اساس ماده 18 اين قانون و همچنين ميزان مرغوبيتي كه مالك مكلف به پرداخت آن مي باشد و در صورت امكان نام مالك وشماره پلاك ملك تنظيم نموده و ضمن تامين اعتبار كافي براي تصويب انجمن شهر فرستاده و پس از تصويب انجمن براي تاييد به وزارت كشور ارسال دارند.

تبصره 1 _ شهرداري مكلف است بمحض شروع عمليات نقشه كشي و ارزيابي مراتب را درجرايد كثيرالانتشار و با الصاق آگهي در محل باطلاع عموم برساند.

تبصره 2 _ نحوه تشكيل هيات هاي ارزيابي و طرز اعلام طرحهاي مصوب و تعيين مدت قبول اعتراضات و ترتيب رسيدگي به آنها طبق آيين نامه اي كه بوسيله وزارت كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد معين مي گردد.

تبصره 3 _ هيات هاي ارزيابي و همچنين كميسيون رسيدگي موضوع ماده 8 اين قانون مكلفنددر ارزيابي و اعلام نظر نسبت به بهاي املاكي كه مشمول پرداخت حق كسب و پيشه مي باشندمقررات تبصره ماده 27 اين قانون را رعايت كنند.

ماده 17 _ همين كه طرح مصوب انجمن شهر از طرف وزارت

كشور تاييد و براي اجرا به شهرداري ابلاغ شد شهرداري مكلف است ظرف يكماه جزييات طرح مصوب و تاريخ شروع ومدت تقريبي اجرايي آن را جهت اطلاع عموم اعلام و ظرف سه ماه پس از اعلام مزبور نسبت به پرداخت قيمت اراضي و اماكن و مستحدثات مشمول طرح مصوب با رعايت ماده 20 اين قانون به صاحبان املاك يا متوليان يا متصديان موقوفه يا قايم مقام يا نمايندگان قانوني آنان اقدام و سپس بادو ماه مهلت براي تخليه ملك نسبت بتصرف و تخريب آن عمل كنند و عدم مراجعه مالك يا مالكين براي دريافت بها مانع از اجراي طرح نخواهد بود لكن در مواردي كه مالكين به ارزيابي انجام شده در مهلت مقرر اعتراض نموده باشند شهرداري مكلف است قبل از تخريب بنا وضع اعياني را باحضور مالك يا متولي موقوفه و نماينده دادستان شهرستان و يكي از مأمورين فني خود صورتمجلس كند هرگاه با وجود دعوت كتبي شهرداري مالك يا متولي موقوفه براي تنظيم صورتمجلس حاضر نشود حضور نماينده دادستان براي تنظيم صورتمجلس كافي است و اين صورتمجلس ملاك رسيدگي و اظهارنظر خواهد بود.

تبصره _ اعتراض به ارزيابي مربوط به طرحهاي توسعه و اصلاح و احداث معابر و نوسازي محلات و تامين نيازمنديهاي عمومي شهر در هيچ مورد مانع عمليات شهرداري در اجراي طرحهاي مزبور نخواهد بود.

ماده 18 _ ارزيابي املاك و تعيين غرامت و پرداخت آن به مالكيني كه تمام يا قسمتي از ملك آنها در اجراي طرحهاي نوسازي و احداث و اصلاح و توسعه معابر و تامين نيازمندي هاي عمومي شهر مورد تصرف قرار مي گيرد و دريافت حق مرغوبيت از كساني كه ملك آنها بر اثر اجرا طرحهاي مذكور مرغوب مي شود بشرح زير

خواهد بود.

الف _ در مورد اعياني به نسبت خسارت وارده بملك ارزيابي و پرداخت مي شود و در موردعرصه ارزش آن بمأخذ بهاي يكسال قبل از تاريخ ارزيابي به اضافه 6 درصد تعيين مي گردد و درصورتي كه اين قيمت بيش از بهاي ملك در تاريخ انجام ارزيابي باشد بهاي زمان ارزيابي ملاك عمل خواهد بود.

تبصره _ در صورتي كه صدور پروانه ساختماني اعم از مسكوني و تجاري و غيره بر اثر اجراي طرح در باقيمانده ملك از نظر مقررات شهرسازي براي شهرداري مقدور نباشد و مالك پيشنهاد فروش آنرا به شهرداري كند ، شهرداري مكلف است باقيمانده ملك را هم به بهاي قطعي شده خريداري و تصرف كند كه در اين صورت ديگر مطالبه و دريافت حق مرغوبيت موضوعا منتفي است

ماده 19 _ هرگاه در نتيجه اجراي طرحهاي شهرداري تمام يا قسمتي از معابر بصورت متروك درآيد آن قسمت متعلق بشهرداري بوده و هرگاه شهرداري قصد فروش آنرا داشته باشد ، مالك مجاوردر خريد آن حق تقدم خواهد داشت

ماده 20 _ شهرداري مكلف است بهاي عرصه و اعيان ابنيه و اماكن و مستحدثات مشمول طرحهاي عمراني و نوسازي و احداث و اصلاح و توسعه معابر و همچنين حق كسب و پيشه وتجارت موضوع ماده 27 اين قانون را نقدا پرداخت كند. در مورد بهاي اراضي فاقد ساختمان درتهران تا دو ميليون ريال و در ساير شهرها تا پانصد هزار ريال نقد و بقيه اقساط مساوي پنجساله بابهره صدي 9 در سال از طرف شهرداري پرداخت مي شود.

تبصره 1 _ پرداخت اقساط مذكور در اين ماده بموجب قبوض مخصوص قابل انتقال خواهدبود كه اصل و بهره آن در

سر رسيد از طرف شهرداري به دارنده قبض پرداخت مي شود و بهره اين قبوض از پرداخت هرگونه ماليات معاف است ترتيب اجراي اين تبصره بموجب آيين نامه اي خواهدبود كه بوسيله وزارت كشور تهيه و بتصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره 2 _ شهرداري مكلف است قبوض اقساطي مذكور در اين ماده را بطوركلي بابت بهاياراضي و املاكي كه بفروش مي رساند و قبوض اقساطي هر سال را بابت عوارض همانسال قبول كند.

تبصره 3 _ در مورد املاكي كه طبق اين قانون به شهرداريها منتقل مي شود آن قسمت ازهزينه هاي ثبتي و مالياتي و تنظيم سند كه بعهده مالك است وسيله شهرداري پرداخت از مانده طلب انتقال دهنده كسر خواهد شد لكن مطالبات قطعي شده شهرداري بابت عوارض ملك مورد معامله ازوجوه نقدي كه بمالك پرداخت مي شود كسر مي گردد.

ماده 21 _ در مورد اراضي و املاكي كه قبل از تصرف شهرداري بموجب اسناد رسمي موردمعاملات شرطي و رهني واقع گرديده در صورتي كه تمامي مساحت ملك بتصرف شهرداري درآمده و موعد پرداخت طلب داين نرسيده باشد موعد آن حال مي شود و پس از اجراي مقررات اين قانون در موقع تنظيم سند انتقال اگر مالك دين خود را نپرداخته و ملك آزاد نشده باشد شهرداري طلب داين را حداكثر تا ميزان بهاي ملك مورد تصرف ( با رعايت مقررات ماده 20 اين قانون ) به داين مي پردازد و با اين ترتيب معامله رهني يا شرطي قانونا فك شده محسوب مي شود و در صورتيكه بهاي املاك و اراضي مورد تصرف زايد بر اصل طلب داين باشد مازاد بمالك پرداخت و ملك به شهرداري منتقل مي شود.

هرگاه شهرداري قسمتي از ملك را تصرف نمايد پرداخت

غرامت بمالك موكول بتوافق مالك و داين خواهد بود در صورت عدم توافق غرامت در صندوق ثبت توديع و اداره ثبت مكلف است به درخواست شهرداري نسبت به قسمتي كه بتصرف شهرداري درآمده است سند تفكيكي بنام شهرداري صادر كند و بقيه ملك در رهن داين باقي خواهد ماند.

تبصره _ در موردي كه تمامي ملك بتصرف شهرداري در ميايد شهرداري به بستانكار اخطارمي كند كه در روز مقرر جهت دريافت طلب خود و انجام تشريفات فك رهن ملك مشمول تصرف در دفترخانه اسناد رسمي حاضر شود و هرگاه بستانكار به اين اخطار عمل نكند شهرداري حداكثر تاميزان بهاي ملك ( وجه نقد يا قبوض اقساطي ) بابت طلب بستانكار در اداره ثبت ت_وديع مي كند ودفترخانه اسناد رسمي مربوط مكلف است معامله رهني يا شرطي را فك كند.

ماده 22 _ شهرداري ها مجازند اراضي و املاكي را كه طبق اين قانون به ملكيت خود در مياورند( به استثنا اراضي و املاك موضع ماده 24 اين قانون ) بمنظور نوسازي بموجب قرارداد و در قبال اخذ تضمينات كافي به شركتها و موسساتي كه با سرمايه كافي و صلاحيت فني تشكيل يافته اند واگذار كنند.

صلاحيت فني و مالي اينگونه شركتها بطور كلي و برتري طرحهاي عمراني آنها بر اساس نقشه جامع شهر در هر مورد بايد از طرف شهرداري پيشنهاد شده و انجمن شهر آنرا تصويب و وزارت كشور تاييد كند.

شهرداريها بهاي اينگونه اراضي و املاك و هزينه هاي پرداختي را بترتيبي كه پرداخت و تعهدنموده اند بعلاوه ده درصد از شركتها و موسسات مذكور دريافت خواهند داشت

شركتها و موسسات مذكور در اين ماده مادام كه طرح مصوب را طبق قرارداد منعقده اجراننموده اند حق

واگذاري تمام يا قسمتي از اراضي و املاك مورد قرارداد را بغير ندارند.

تبصره _ آيين نامه اجرايي اين ماده و شرايط فسخ قرارداد وسيله وزارت كشور تهيه و بتصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 23 _ شهرداريها داراي اختيار نظارت بر طرز استفاده از اراضي داخل محدوده و حريم شهراز جمله تعيين تعداد طبقات و ارتفاع و نماسازي و كيفيت ساختمانها بر اساس نقشه جامع شهر ومنطقه بندي آن با رعايت ضوابط و معيارهايي كه از طرف شورايعالي شهرسازي تعيين و وسيله وزارت كشور ابلاغ خواهد شد هستند و با استفاده از اختيارات فوق مكلف بمراقبت در رشد متناسب و موزون شهرها و تامين تسهيلات لازم براي زندگي اجتماعي خواهند بود.

تبصره 1 _ شهرداريها مجازند مادام كه نقشه جامع شهر تهيه و تصويب نشده است ايجادساختمان و احداث هرگونه بنا و تاسيساتي را در قسمتي از محدوده شهر فقط براي يكبار و با ذكرعلت از تاريخ اجراي قانون نوسازي حداكثر براي مدت سه سال ممنوع اعلام كنند و پس از تهيه و تصويب نقشه جامع شهر مكلفند حداكثر ظرف دو سال نقشه هاي تفصيلي را تهيه و اراضي و باغها و املاكي را كه بر اساس نقشه مذكور در معرض طرحهاي احداث و توسعه معابر و ميادين واقع مي شود مشخص نموده و احداث هرگونه بنا و تاسيسات را در اين گونه اراضي ممنوع كنند. اينگونه اراضي و همچنين اراضي باير و مزروعي و باغها واقع بين محدوده خدمات شهري مصوب انجمن شهر و محدوده قانوني شهر مادام كه اجازه ساختمان داده نمي شود از پرداخت عوارض نوسازي معاف مي باشند.

تبصره 2 _ شهرداريهاي مشمول ماده 2 اين قانون مكلفند از تاريخ اعلام وزارت كشور ظرف سه

سال نقشه جامع شهر را تهيه و تنظيم و براي تصويب پيشنهاد كنند.

ماده 24 _ شهرداريها مي توانند در موقع تنظيم و اجراي طرحهاي نوسازي و همچنين توسعه يا احداث معابري كه عرض آنها حداقل بيست متر باشد با رعايت نقشه جامع يا نقشه هادي شهر طرحهاي مربوط را بتناسب موقعيت محل و ضوابطي كه وزارت كشور تعيين و اعلام خواهد كرد وسيعتر از ميزان مورد احتياج طرح تنظيم و اجرا نموده و اراضي مازاد را در صورت عدم احتياج ازطريق مزايده و با رعايت آيين نامه معاملات شهرداري بفروش رسانيده وجوه حاصله را بحساب درآمد نوسازي و عمران شهري موضوع اين قانون منظور كنند.

تبصره _ در اجراي مقررات ماده فوق شهرداري ها مكلفند راه عبور متعارفي براي باقي مانده ملك تامين كنند.

ماده 25 _ در هر مورد كه بموجب اين قانون ملكي بايد به شهرداري منتقل شود هرگاه مالك از امضا سند انتقال ملك استنكاف كند يا مالكيت زمين و اعياني بنحوي از انحا متنازع فيه بوده و مالك مشخص نباشد و همچنين در اجراي مفاد ماده 11 اين قانون دادستان شهرستان يا نماينده او اسناد انتقال و دفاتر مربوط را امضا خواهد كرد. در صورتي كه تملك يا خريد شهرداري براي اجراي طرحهاي نوسازي و عمران و اصلاح و احداث و توسعه معابر باشد بهاي ملك با رعايت تبصره 3ماده 20 اين قانون بصندوق ثبت سپرده خواهد شد.

ماده 26 _ مساجد و اماكن مقدسه اسلامي و معابد اقليت هاي مذهبي ( مسيحي _ زردشتي _كليمي ) و مدارس قديمه طلاب علوم ديني بگواهي سازمان اوقاف از پرداخت عوارض و حق مرغوبيت و اراضي و ساختمان هاي متعلق به

وزارتخانه ها و موسسات دولتي و تاسيسات سازمان تربيت بدني و پيشاهنگي ايران و كتابخانه هاي عمومي شهر و همچنين آن قسمت از اراضي و املاك شركتها و موسسات آب و برق و گاز و تلفن متعلق بدولت كه براي فعاليت هاي مربوط به آب و برق و گاز و تلفن مورد استفاده مي باشد از پرداخت عوارض موضوع اين قانون معاف خواهند بود.

تبصره 1 _ شركتها و موسسات دولتي و وابسته بدولت كه با اصول بازرگاني اداره مي شود يامشمول پرداخت ماليات هستند مشمول پرداخت عوارض و حق مرغوبيت موضوع اين قانون نيزمي باشند.

تبصره 2 _ اراضي و املاك و مستحدثات ملكي متعلق به موقوفات خاندان شاه معدوم وسازمان خدمات اجتماعي و هلال احمر ايران از پرداخت عوارض موضوع اين قانون معاف مي باشند. معافيت ساير موسسات خيريه منوط به پيشنهاد شهرداري و تصويب انجمن شهر و تاييد وزارت كشور خواهد بود.

تبصره 3 _ موقوفاتي كه توليت آنها با نايب وليعصر است بطور كلي و همچنين اراضي و املاك و مستحدثات موقوفات عام بشرط گواهي سازمان اوقاف از پرداخت عوارض موضوع اين قانون معاف مي باشند ولي عوارض موقوفات خاص از موقوف عليهم و يا متولي ( به اختيار شهرداري ) دريافت مي شود در صورتيكه اراضي موقوفات موضوع اين تبصره يا اراضي غير موقوفه به اشخاص حقيقي يا حقوقي واگذار و يا اجاره داده شده يا بشود و در سند اجاره و يا واگذاري حق ايجاد بنا و مست_حدثات و اخذ سند مالكيت اعياني براي اشخاص منظور شده باشد اشخاص مذكور از نظرپرداخت عوارض موضوع اين قانون در حكم مالك محسوب و مكلفند طبق مقررات اين قانون نسبت به پرداخت عوارض عمل و اقدام كنند.

تبصره

4 _ وزارتخانه ها و موسسات دولتي وابسته بدولت و موسسات خيريه براي ايجادساختمان موسسات خود مكلف بدريافت پروانه ساختمان از شهرداري و رعايت ماده 100 قانون اصلاحي شهرداري مصوب سال 1345 و ساير مقررات مذكور در قانون شهرداري ها و اين قانون راجع به ايجاد بنا مي باشد.

تبصره 5 _ خانه ها و اماكني كه در تصرف يا مالكيت اشخاص حقيقي يا حقوقي است و طبق قانون حفظ آثار ملي مصوب آبانماه 1309 شمسي يا ماده واحده قانون مصوب آذرماه 1352شمسي در فهرست آثار ملي ايران به ثبت رسيده يا مي رسند در صورتي كه محل كسب و پيشه وتجارت نباشد از پرداخت عوارض و حق مرغوبيت موضوع اين قانون معاف مي باشند.

ماده 27 _ پرداخت حق كسب و پيشه يا تجارت اشخاص ( اعم از مستاجر يا متصرف يا خود مالك ) كه محل كار آنان در اثر اجراي طرحهاي احداث و توسعه معابر و نوسازي و عمران شهري از بين مي رود بعهده شهرداري مي باشد مشروط بر اينكه قبل از اعلام مقرر در ماده 16 اين قانون ملك محل كسب و پيشه و يا تجارت باشد ترتيب اجراي اين ماده و نحوه تعيين و تشخيص و پرداخت حق كسب و پيشه يا تجارت طبق آيين نامه اي خواهد بود كه وسيله وزارت كشور تهيه و بتصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره _ غرامت زمين زيربناي محل كسب و پيشه با توجه به اينكه حق كسب و پيشه آن پرداخت گرديده تعيين و به مالك پرداخت مي شود.

ماده 28 _ ساير عوارض شهرداري كه بر اساس آيين نامه هاي اجرايي وصول عوارض شهرداري موضوع ماده 74 قانون اصلاح پاره اي از مواد و الحاق مواد جديد به قانون

شهرداري مصوب سال 1345 بمرحله قطعيت برسد در صورت عدم پرداخت طبق تبصره هاي ماده 13 اين قانون با صدوراجراييه وصول خواهد شد.

ماده 29 _ عوارض اراضي واقع در محدوده شهر كه آب لوله كشي و برق آن تامين شده و فاقدساختمان اساسي باشد دوبرابر ميزان مقرر در ماده 2 اين قانون خواهد بود.

تبصره 1 _ در صورتي كه مالكين اينگونه اراضي طبق نقشه شهرداري به نرده كشي و ايجادفضاي سبز در اراضي مزبور اقدام كنند مشمول مقررات اين ماده نبوده و عوارض بماخذ مقرر درماده 2 اين قانون وصول خواهد شد.

تبصره 2 _ در پروانه هاي ساختماني كه از طرف شهرداريها صادر مي شود بايد حداكثر مدتي كه براي پايان يافتن ساختمان ضروريست قيد گردد و كساني كه در ميدانها و معابر اصلي شهر اقدام به ساختمان مي كنند بايد ظرف مدت مقرر در پروانه ها ساختمان خود را به اتمام برسانند و در صورتي كه تا دو سال بعد از مدتي كه براي اتمام بنا در پروانه قيد شده باز هم ناتمام بگذارند عوارض مقرر دراين قانون بدو برابر افزايش يافته و از آن ببعد نيز اگر ساختمان همچنان ناتمام باقي بماند براي هر دوسالي كه بگذرد عوارض بدو برابر ماخذ دو سال قبل افزايش خواهد يافت تا به 4 درصد بالغ گردد. ابنيه ناتمام كه از طرف مقامات قضايي توقيف شده باشد مشمول اين ماده نخواهد بود.

ماده 30 _ شهرداريها مكلفند مفاصا حساب پرداخت كنندگان عوارض را حداكثر ظرف پانزده روز( از تاريخ پرداخت ) تسليم مودي كنند يا با پست سفارشي ارسال دارند.

تبصره _ هرگاه مودي عوارض قطعي شده موضوع اين قانون را بشهرداري پرداخت كند وشهرداري ظرف مدت مقرر در اين

ماده نسبت بصدور برگ مفاصا حساب اقدام نكند قبض پرداخت عوارض در حكم مفاصا حساب عوارض نوسازي آن سال ملك مي باشد.

ماده 31 _ شهرداريها مي توانند براي تامين نيازمنديهاي شهري و عمومي و عمران و نوسازي باتصويب انجمن شهر و تاييد وزارت كشور اراضي واملاك واقع بين حد مصوب فعلي هر شهر تا حدنهايي مشخص در نقشه جامع آن شهر را ظرف پنجسال پس ازتصويب نقشه جامع با پرداخت بها تملك و تصرف كنند.

تبصره 1 _ هرگاه تمام يا قسمتي از اراضي و املاكي كه در اجراي اين ماده خريداري مي شود درمناطق صنعتي كه در نقشه جامع شهر منظور شده است واقع شده باشد شهرداري ها مي توانند براي انتقال كارگاهها و كارخانجات و امثال آن از داخل شهر بمناطق صنعتي از اراضي مزبور بميزاني كه براي استقرار آنها ضروري تشخيص داده مي شود به صاحبان موسسات مذكور منتقل نموده و بهايانرا بماخذ تمام شده به اضافه ده درصد از آنان دريافت دارند.

تبصره 2 _ مرجع رسيدگي به اختلافات ناشي از اجراي اين ماده كميسيون مذكور در ماده 8 اين قانون مي باشد و طرح اختلاف در كميسيون مزبور مانع تصرفات شهرداري نمي باشد.

تبصره 3 _ ملاك و نحوه ارزيابي اينگونه اراضي و املاك و مستحدثات و تعيين مقدارمساحتي از اراضي مزبور كه مشمول مقررات اين ماده مي باشد و مدت و ترتيب و طرز پرداخت قيمت املاك مزبور و بطور كلي طرز اجراي اين ماده و تبصره 1 آن طبق آيين نامه اي است كه وزارت كشور تهيه نموده و بتصويب كميسيون كشور و دادگستري مجلسين برسد.

ماده 32 _ هرگاه مميزين در اجراي مقررات اين قانون در تنظيم اوراق مميزي تمام واقع را ذكرنكنند يا

بر خلاف واقع چيزي ذكر كنند بطوريكه قيمت تعيين شده املاك و مستحدثات در اوراق مذكور با قيمت واقعي آنها بر اساس ضوابط مندرج در اين قانون و آيين نامه مربوط بيش از 20 درصد( اعم از اضافه يا نقصان ) اختلاف داشته باشد به حبس جنحه اي از سه تا ششماه محكوم خواهند شد.

تبصره _ ارزياباني كه در اجراي اين قانون قيمت ملك را بيش از 20 درصد بيشتر يا كمتر از بهاي عادله منظور كنند به كيفر مقرر در اين ماده محكوم خواهند شد.

اعضا كميسيون ماده 8 از لحاظ حدود وظايف و تخلفات مشمول مقررات قانون راجع به كارشناسان رسمي مي باشند.

ماده 33 _ سازمانهاي مذكور در ماده 111 الحاقي به قانون شهرداري مصوب سال 1345 درتصرف ابنيه و اراضي جهت اجراي طرحهاي مربوط از مقررات اين قانون استفاده خواهند كرد.

ماده 34 _ قانون اصلاح قانون توسعه معابر مصوب تيرماه 1320 از تاريخ اجراي اين قانون ملغي است ليكن طرح هاي مصوب توسعه معابر كه از طرف شهرداري قبل از اجراي اين قانون آگهي شده باشد تا پايان اجراي آن تابع مقررات قانون اصلاح قانون توسعه معابر خواهد بود.

ماده 35 _ مقررات مربوط به نوسازي و عمران و توسعه و احداث و اصلاح معابر مندرج در اين قانون جايگزين قانون اصلاح قانون توسعه معابر اشاره شده در مواد قانون اصلاح پاره اي از مواد و الحاق مواد جديد به قانون شهرداري مصوب سال 1345 و ساير قوانين خواهد بود.

ماده 36 _ تبصره 4 ماده 96 و تبصره 3 ماده 99 قانون اصلاح پاره اي از مواد و الحاق مواد جديدبه قانون شهرداري مصوب سال 1345 ازتاريخ تصويب اين قانون ملغي است

آيين نامه اجرايي تبصره 2 ماده 16 قانون نوسازي و عمران شهري مصوب 1/4/48 با اصلاحات

نحوه تشكيل هيات هاي ارزيابي

ماده 1 _ در هر مورد كه دراجراي تكاليف و وظايف مقرر در ماده 16 قانون نوسازي و عمران شهري تشكيل هيات يا هيات هاي ارزيابي ضرورت پيدا كند شهرداري مكلف است هياتي مركب از يكنفر مهندس ، معمار ، يكنفر مهندس ساختمان و يك نفر ارزياب از بين كارمندان خود تشكيل دهد.

ماده 2 _ انتخاب اعضا هيات با شهردار است ، هيات بر حسب ضرورت ممكن است بطور موقت يادايم تشكيل شود.

ماده 3 _ در شهرداري هايي كه مهندسان واجد شرايط براي عضويت هيات ارزيابي وجود نداشته باشند شهردار مي تواند از مهندسان ساختمان و معمار دفتر مهندسي استان يا فرمانداري كل براي هرمورد استفاده نمايد و مقدمات مذكور مكلفند در معرفي مهندسان واجد شرايط اقدام كنند همچنين در صورتي كه شهرداري داراي ارزياب واجد شرايط نباشد شهردار از بين ارزيابان واجد صلاحيت را انتخاب خواهد كرد.

تبصره 1 _ هرگاه در دفتر مهندسي استان يا فرمانداري كل مهندسان واجد شرايط وجود نداشته باشند استاندار يا فرماندار كل مراتب را به وزارت كشور اعلام و وزارت كشور مهندسان واجد شرايط انتخاب و اعزام مي نمايند.

تبصره 2 _ پرداخت هزينه سفر و فوق العاده مهندسان مذكور بعهده شهرداري است و دستمزد ارزيابان و خبرگان محلي در هر مورد بنا به پيشنهاد شهرداري و تصويب انجمن شهر تعيين وپرداخت مي شود.

ماده 4 _ براي انجام عمل ارزيابي حضور كليه اعضا هيات ضروري است ولي نظر اكثريت ملاك عمل مي باشد و فهرست جامع ارزيابي بايد به امضا كليه اعضا هيات ارزيابي برسد و هرگاه يك نفر از اعضا در اقليت باشد بايد نظر خود را با ذكر دليل توضيح

دهيد.

طرز اعلام طرحهاي مصوب

ماده 5 _ همينكه طرح مصوبي به شهرداري ابلاغ شد شهرداري مكلف است ظرف يك ماه از تاريخ ابلاغ طرح مفاد فهرست جامع را در يكي از جرايد كثيرالانتشار تهران و همچنين در يكي از جرايد كثيرالانتشار محل (در صورتيكه وجود داشته باشد) در سه نوبت هر نوبت به فاصله يك هفته آگهي نمايد و علاوه بر آن بايد نتيجه ارزيابي هر ملك را وسيله پست به مالك آن اعلام و ضمنا مفاد فهرست را از طريق الصاق آگهي در ساختمان شهرداري و معابر همان محل منتشر كند.

تبصره _ شهرداري بايد در موقع نشر آگهي نقشه دقيق و جامع حوزه عمليات خود را كه موجب تخريب تغيير وضع املاك خواهد بود به سازمانها يا شركت هاي آب و برق منطقه وتلفن و گاز ارسال دارد تا موسسات مزبور در مورد ترميم يا تغيير لوله هاي انشعاب آب و تلفن و گاز و پايه هاي خطوط برق اقدام لازم بعمل آورند.

ماده 6 _ در آگهي هاي اعلام شده علاوه بر مفاد و مندرجات فهرست جامع بايد نكات و مواردزير مشخص شود.

1 _ تاريخ شروع و مدت تقريبي اجراي طرح

2 _ شروع مهلت اعتراض كه از تاريخ انتشار نوبت اول آگهي تا دو ماه خواهد بود.

3 _ نشاني محل قبول اعتراض

4 _ ذكر اينكه مفاد فهرست جامع در محل شهرداري براي ملاحظه الصاق شده است

5 _ قيد اينكه معترض مكلف است ذيل برگ اعتراض دارند مي توانند ظرف دو ماه از تاريخ نشر اولين آگهي در جرايد اعتراض خود را به دفتر شهرداري يا محل تعيين شده در آگهي تسليم و رسيددريافت دارند.

ماده

7 _ كسانيكه نسبت به ارزيابي املاك اعتراض دارند مي توانند ظرف دو ماه از تاريخ نشر اولين آگهي در جرايد اعتراض خود را به دفتر شهرداري اي محل تعيين شده در آگهي تسليم و رسيد دريافت دارند.

ترتيب رسيدگي

ماده 8 _ شهرداري مكلف است از تاريخ وصول اولين اعتراض ظرف يك هفته فتوكپي يا رونوشت سوابق طرح مصوب و مخصوصا فهرست جامع را به ضميمه اولين اعتراض به دفتركميسيون مذكور در ماده 8 قانون نوسازي و عمران شهر ارسال دارد.

تبصره _ براي ارسال بقيه اعتراضات راجع به همان طرح فرستادن سوابق ضرورت ندارد وشهرداري بايد به فاصله 24 ساعت اعتراض واصله را به كميسيون بفرستد.

ماده 10 _ كميسيون رسيدگي مكلف است به ترتيب وصول اعتراضات براي هر پرونده وقت بازديد محل تعيين و مراتب را به منظور رسيدگي استحضار وسيله پست سفارشي به معترض اعلام نمايد. فاصله تسليم دعوتنامه به پست و بازديد محل نبايد كمتر از 10 روز باشد.

ماده 11 _ كميسيون مكلف است در وقت مقرر ضمن بازديد محل به موارد اعتراض دقيقارسيدگي و ظرف يك هفته نظر قطعي خود را در مورد ارزش ملك و تعيين ميزان غرامت به شهرداري اعلام نمايد.

ماده 12 _ در صورتيكه كميسيون در وقت مقرر در محل بازديد محل حاضر شود ولي به جهتي از جهات از قبيل ممانعت براي ورود به ملك و نظاير آن بازديد محل و در نتيجه اظهارنظر قطعي ميسر نشود كميسيون صورتمجلس با ذكر علت تنظيم و براي بازديد محل وقت فوق العاده تعيين مي كند و اگر حضور نماينده دادستان لازم بداند با حضور نماينده دادستان از محل بازديد خواهد كرد.

تبصره _

در مورد كه شهرداري طبق قسمت اخير ماده 17 قانون نوسازي اقدام مي كند بايد صورتمجلس اشاره شده در ماده مذكور را به كميسيون رسيدگي ارسال دارد و اين صورتمجلس ملاك رسيدگي و اظهارنظر كميسيون خواهد بود.

آيين نامه اجرايي ماده 31 قانون نوسازي و عمران شهري - مصوب 6/8/1348

ماده 1 _ پس از تصويب نقشه جامعه هر شهر، شهرداري بايد در زمينه اولويت نيازمنديهاي شهري و عمومي و نوسازي در آن قسمت از اراضي موضوع ماده 31 قانون نوسازي و عمران شهري كه در نقشه جامع براي نيازمنديهاي مذكور تعيين و مشخص شده است اقدام به مطالعه نموده و بهايان را بر آورد و امكان پرداخت آن را با توجه به بينه مالي شهرداري بررسي و تصميم لازم اتخاذ كند.

ماده 2 _ شهرداري بايد نقشه كاملي از اراضي و املاك مورد نياز (موضوع ماده 1) تهيه و سپس توسط هيات يا هياتهاي ارزيابي به شرح مذكور در آيين نامه اجراي تبصره 2 ماده 16 قانون نوسازي و عمران شهري فهرست جامعي حاوي مساحت عرصه اعيان و نوع و مشخصات اعيان و تعداد اشجار و حق ريشه هر ملك با تعيين بهاي هر يك از آنها تنظيم نمايد و همچنين نوع استفاده اي كه از اراضي و املاك مورد نياز به عمل خواهد آمد و در صورت امكان نام مالك و شماره پلاك ملك را ضمن تامين اعتبار كافي براي تصويب به انجمن شهر بفرستد و پس از تصويب انجمن شهر براي تاييد به وزارت كشور ارسال دارد.

تبصره _ شهرداري مكلف است مقارن شروع عمليات نقشه برداري و ارزيابي مراتب را با تعيين حدود مناطق مربوط در جرايد كثيرالانتشار آگهي كند و همچنين با الصاق آگهي در محل به

اطلاع عموم برساند و يك نسخه از آگهي را به انضمام كروكي منطقه به اداره ثبت اسناد و املاك محل ارسال دارد.

اداره ثبت مكلف است مراتب را به دواير ثبتي خود و همچنين دفاتر اسناد رسمي اعلام دارد تا به اطلاع مراجعيني كه قصد انجام معامله دارند برسد و متعاملين با علم به مراتب فوق معامله را انجام دهد و مراتب در اسناد تنظيمي قيد گردد.

ماده 3 _ پس از تصويب پيشنهاد شهرداري در انجام شهر و تاييد آن وسيله وزارت كشورشهرداري مكلف است عمل خريد اراضي و املاك مذكور را با رعايت ضرورت و اولويت طوري ترتيب دهد كه ظرف پنج سال مقرر در قانون نوسازي و عمران شهري املاك مزبور به شهرداري انتقال قطعي يابد وزارت كشور مكلف است نظر نهايي خود را در مورد هر يك از پيشنهادها و طرحهاي ارسالي شهرداري ها ظرف شش ماه از تاريخ وصول اعلام دارد و هرگاه ظرف مدت مذكور وزارت كشور نظر مخالفي اعلام ندارد پيشنهاد و يا طرح ارسالي كه به تصويب انجمن شهر رسيده است تاييد شده تلقي مي گردد.

ماده 4 _ ملاك و ماخذ ارزيابي اراضي در تهران قيمت دو سال قبل از اعلام نقشه جامع شهر و درساير شهرها قيمت يكسال قبل از اعلام نقشه جامع شهر است به اضافه صدي 6 سود از تاريخهاي مذكور تا تاريخ انجام معامله براي هر سال و چنانچه بهاي مذكور از بهاي روز بيشتر باشد قيمت عادله روز ملاك عمل قرار خواهد گرفت و اعيان و اشجار و حق ريشه بر اساس قيمت عادله روز ارزيابي خواهد شد.

ماده 5 _ ترتيب ارزيابي و طرز اعلام نتيجه آن به

مالكين و رسيدگي به اعتراضات مربوط به اجراي ماده 31 قانون نوسازي وعمران شهري طبق مقررات آيين نامه تبصره 2 ماده 16 قانون نوسازي و عمران شهري مصوب هيات وزيران مي باشد.

ماده 6 _ بهاي عرصه املاك مذكور تا يكهزار متر مربع نقد و مازاد آن به اقساط مساوي ده ساله بامنظور نمودن سود صدي 6 براي هر سال و بهاي اعيان نقدا از طرف شهرداري پرداخت مي شود پرداختهاي اقساطي شهرداري به موجب قبوض قبل انتقال مذكور در تبصره 1 ماده 20 قانون نوسازي و با رعايت تشريفات مقرر در آيين نامه مربوط به آن به عمل خواهد آمد.

ماده 7 _ در هر مورد كه شهرداري بخواهد در اجراي مقررات تبصره 1 ماده 31 قانون نوسازي وعمران شهري اراضي واقع در مناطق صنعتي نقشه جامع را به صاحبان كارگاهها و كارخانه ها و امثال آن انتقال دهد براي تشخيص ميزان مورد احتياج موسسات مذكور موضوع را بر حسب مورد به كميسيون سه نفري مركب از افراد زير ارجاع مي نمايد و نظريه كميسيون كه در هر حال با توجه به نيازمنديهاي صنوف مربوط ياد باشد ملاك عمل خواهد بود.

الف _ در مورد كارخانه ها و كارگاههاي صنعتي با عضويت نمايندگان شهرداري و وزارت اقتصاد و اطلاق صنايع و معادن ايران

ب _ در مورد مراكز و موسسات دامداري و پرورش طيور با عضويت نمايندگان شهرداري و وزارت كشاورزي و وزارت توليدات كشاورزي و مواد مصرفي در مورد ساير مشاغلي كه به موجب بند 20 ماده 55 قانون شهرداريها تعيين شده است با عضويت نمايندگان وزارت كشور و شهرداري وشهرباني

تبصره _ نمايندگي وزارتخانه هاي مذكور در فوق و شهرباني در شهرستانها با

ادارات تابعه آنهاست و در صورتي كه در شهري ادارات تابعه نداشته باشند ادارات مركز استان مكلف به تعيين واعزام نماينده برحسب درخواست شهرداري محل براي شركت در كميسيون مربوط خواهند بود.

ماده 8 _ بهاي املاكي كه در اجراي مقررات ماده فوق به اشخاص حقيقي يا حقوقي انتقال داده مي شود نقدا و يا حداكثر به اقساط پنجساله با سود صدي 6 براي هر سال از انتقال گيرنده بايددريافت شود و در صورتي كه بهاي معامله به اقساط دريافت شود ملك تا پرداخت تمام اقساط وبهره در وثيقه شهرداري باقي خواهد ماند.

آيين نامه اجرايي ماده 12 قانون نوسازي و عمران شهري - مصوب 30/3/1349

ماده 1 _ شهرداريها بر اساس ماده 12 قانون نوسازي و عمران شهري و ماده 13 آيين نامه ترتيب مميزي و تشخيص و طرز وصول عوارض صورتي مشتمل بر نام مودياني كه تا تاريخ مقرر عوارض قطعي شده خود را نپرداخته اند و شماره پلاك محل سكونت ملكي مودي و همچنين شماره اشتراك برق بتدريج ظرف دو ماه به موسسات برق ارسال خواهند داشت

ماده 2 _ موسسات برق پس از وصول درخواست شهرداري با توجه به تكليف مقرر در ماده 12 قانون نوسازي بتدريج نسبت به موارد اعلام شده بررسي نموده پس از انطباق آنها با پرونده هاي مشتركين و احراز سكونت مالك در محل اخطار دو ماه اي براي مودي خواهند فرستاد.

تبصره 1 _ در صورتي كه موارد اعلام شده از طرف شهرداري با سوابق و وضع موجود مغايرت داشته باشد موسسات برق مراتب را ظرف يك هفته از تاريخ تشخيص اين امر به شهرداري اعلام خواهند نمود.

تبصره 2 _ در اخطاريه هاي صادره كه به ضميمه اولين برگ تشخيص مصرف برق براي مشترك ارسال مي شود تاريخ قطع انشعاب

برق با رعايت مهلت دوماه مقرر در قانون تعيين خواهد شد.

تبصره 3 _ هرگاه از طرف مودي برق مفاصا حساب شهردار تا تاريخ پايان مهلت ارايه نشود.موسسات برق نسبت به قطع آن در موعد مقرر در اخطاريه اقدام خواهند نمود.

ماده 3 _ براي تامين هزينه هاي مربوط به اقدامات موضوع ماده 2 و تبصره هاي ذيل آن شهرداري همراه با ارسال صورت موديان چكي معادل تعداد مشتركين مندرج درصورت ارسالي به ازا هرمشترك 75 ريال مقطوعا از محل اعتبار تبصره ماده 2 قانون نوسازي و عمران شهري صادر و به موسسات برق ارسال خواهد داشت

ماده 4 _ در صورتيكه مودي ظرف يك ماه از تاريخ قطع برق بدهي خود را نپردازد نسبت به قطع گاز اقدام خواهد شد.

ماده 5 _ نحوه قطع گاز و هزينه وصل آن در سراسر كشور پس از تكميل شبكه گاز رساني درتهران مورد بررسي وزارت كشور و شركت ملي گاز ايران واقع و نتيجه بررسي براي تصويب به هيات وزيران پيشنهاد خواهد شد.

ماده 6 _ موسسات برق و گاز در صورت مشتركين جديد برق و گاز داخل در محدوده قانوني شهر را با ذكر نام مالك و شماره پلاك و محل وقوع ملك و شماره اشتراك به شهرداري خواهدفرستاد.

ماده 7 _ حسابداري هر شهرداري مكلف است دفتر مخصوصي براي ثبت قبوض اقساطي تنظيم و نگاهداري نمايد در دفتر مذكور بايد نام صاحب قبض _ شماره _ تاريخ صدور _ تاريخ سررسيد _ مبلغ (اصل و بهره ثبت شود.

ماده 8 _ بمنظور يكنواخت بودن فرم قبوض اقساطي و دفاتر مذكور در ماده 7 در تمام شهرداريهاي كشور وزارت كشور مكلف است قبوض و

دفاتر لازم به مقدار كافي با شماره مسلسل چاپ نموده و در هر مورد بر حسب تقاضاي شهرداري تعداد مورد نياز را ارسال دارد و در دفتر مخصوصي شماره هاي قبوضي ارسالي را ثبت كند.

ماده 9 _ شهرداري بايد ترتيبي اتخاذ كند كه وجوه قبوض اقساطي شهرداري قبل از سررسيد درحساب شهرداري نزد بانك ملي ايران موجود باشد و فهرست و مشخصات كامل قبوض را تهيه و به امضا شهردار يا قايم مقام او و همچنين رييس حسابدار يا مسوول امور مالي شهرداري برساند و آن را به ضميمه دستور پرداخت لااقل يكروز از سررسيد به بانك تسليم نمايد. بستانكار به بانك مراجعه و با تسليم قبض وجه آن را از بانك دريافت مي كند.

قانون اصلاح پاره اي از مواد قوانين مربوط به شهرداري و نوسازي و عمران شهري - مصوب 31/3/1351

ماده واحده _ موارد ذيل از قانون شهرداري و قانون نوسازي و عمران شهري بشرح زير اصلاح مي شود:

1 _ در تبصره يك ماده 23 قانون اصلاح قانون نوسازي و عمران شهري سال 1350 بعد ازعبارت ( نقشه هاي تفصيلي را تهيه و اراضي ) و همچنين بعد از عبارت ( اراضي باير و مزروعي عبارت ( و باغها ) اضافه مي شود.

2 _ شهرداري تهران مجاز است موارد مذكور در بند 8 ماده 55 و ماده 84 قانون شهرداري مصوب سال 1334 و مواد 54 و 111 قانون اصلاح پاره اي از مواد و الحاق مواد جديد به قانون شهرداري مصوب سال 1345 و همچنين تبصره 5 ماده 2 و مواد 15 _ 16 _ 22 و 31 قانون نوسازي و عمران شهري مصوب سال 1347 را پس از تصويب انجمن شهر بموقع اجرا بگذارد.

تبصره _ وزارت كشور مي تواند بهر يك از شهرداري ها كه مقتضي بداند اجازه

دهد تمام يا برخي از مواد و تبصره هاي مندرج در اين بند را پس از تصويب انجمن شهر مربوط بموقع اجرا بگذارد.

لايحه قانوني اصلاح قسمتي از مقررات قانون نوسازي و عمران شهري - مصوب 12/6/1358 شوراي انقلاب جمهوري ا

ماده واحده _ ارزيابي و تملك املاك و اراضي واقع در طرح بهسازي و عمران جنوب تهران ازشمول مقررات قوانين نوسازي و عمران شهري و آيين نامه هاي مربوط شهرداري ، خارج و طبق ضوابط زير نسبت به ارزيابي و تملك عرصه و اعيان و حقوق متصوره از جمله حق كسب و پيشه واقع در طرح مذكور اقدام خواهد شد.

تبصره 1 _ تعيين بهاي اراضي و ابنيه و مستحدثات و ساير حقوق متصوره اشخاص كه ملكشان در طرح قرار مي گيرد ضمن دعوت از مالك يا متصرف از طريق توافق بين سازمان بهسازي و عمران جنوب با مالكين و يا متصرفيني كه تصرفاتشان مستند بدلايل كافي بوده باشد بعمل ميايد و در صورت عدم مراجعه در مهلت مقرر در دعوتنامه و يا عدم حصول توافق نسبت به بهاي ملك و ساير حقوق متصوره موضوع ظرف 5 روز در هياتي مركب از شهردار تهران _ مدير عامل سازمان بهسازي و عمران جنوب _ دادستان تهران _ مديركل ثبت تهران و يا نمايندگان آنان مطرح و باجلب نظر كارشناس و يا هياتي از كارشناسان رسمي دادگستري اقدام به ارزيابي خواهد شد و راي هيات مذكور قطعي و لازم الاجرا است

تبصره 2 _ ملاك تعيين قيمت اراضي و ابنيه و مستحدثات و تاسيسات و ساير حقوق اعم ازحق كسب و پيشه و غيره بهاي عادله زمان ارزيابي خواهد بود.

تبصره 3 _ كارشناسان رسمي منتخب هيات مكلفند ظرف مدت يك هفته از تاريخ ارجاع امر نظريه قاطع خود را به هيات

اعلام نمايند و هيات در اولين جلسه نسبت بصدور راي اقدام مي نمايد.

تبصره 4 _ مدلول راي هيات در صورتيكه حضورا بمالكين يا صاحبان حقوق ابلاغ نشده باشدبا ذكر محدوده مورد راي باقامتگاه مالك يا ذويالحقوق ابلاغ و يا در دو روزنامه كثيرالانتشار آگهي و با اعطا مهلت مناسبي كه حداكثر از 10 روز تجاوز ننمايد بمالكين و صاحبان حقوق اعلام مي شود تا نسبت به تخليه ملك و تنظيم سند انتقال اقدام نمايند و چنانچه با انقضا مهلت مقرر اراضي و ابنيه و مستحدثات واقعه در محدوده طرح تخليه نگردد سازمان با حضور نماينده دادستان اقدام به تنظيم صورتمجلس لازم و تخليه و تصرف املاك و اراضي با مستحدثات موضوع طرح مي نمايد.

تبصره 5 _ اراضي فاقد مستحدثات و اعياني اعم از حق ريشه و اشجار و غيره پس از تصويب پروژه توسط شهردار تهران بلافاصله با تنظيم صورتجلسه لازم با حضور نماينده دادستان شهرستان تهران بوسيله سازمان تصرف خواهد شد و سپس طبق مقررات فوق اقدام و تصميم هيات ابلاغ مي گردد.

تبصره 6 _ سازمان مكلف است بها عرصه يا اعياني يا حقوق كسب و پيشه و يا ساير حقوق متصوره املاك و اراضي و مستحدثات واقع در طرح را پس از صدور راي از طرف هيات مذكور درتبصره يك حداكثر ظرف مدت 5 روز در قبال انتقال املاك و يا حقوق مرقوم پرداخت و در صورت عدم مراجعه صاحبان حقوق با ايداع آن در صندوق ثبت اسناد و املاك اقدام به تملك و تصرف مورد طرح بنمايد اسناد انتقال اينگونه املاك و اراضي و ساير حقوق متصوره بوسيله نماينده دادستان بنمايندگي از طرف اشخاص ذينفع تنظيم

مي گردد.

تبصره 7 _ املاك مشمول طرح بهسازي و عمران جنوب تهران از پرداخت عوارض و ماليات و حق الثبت معاف بوده و حق التحرير دفاتر اسناد رسمي و هزينه كارشناسي بعهده سازمان عمران جنوب است

آيين نامه ترتيب مميزي و تشخيص و طرز وصول عوارض (موضوع تبصره 1 ماده 2 قانون نوسازي و عمران شهري -

ماده 1 _ براي مميزي هر شهر محدوده قانوني شهر به يك يا چند منطقه تقسيم مي شود.

ماده 2 _ مامور مميزي مكلف است هنگام مميزي املاك موقعيت و مساحت عرصه و اعيان مستحدثات هر ملك و نوع سازمان و تعداد طبقات و ساير مشخصات مندرج در برگ مميزي و حتي المقدور نام و نشاني مالك و شماره ملك (پلاك ثبتي را به مسئوليت خود تعيين و در اوراق مميزي قيد نموده و اوراق مزبور را به واحد مميزي قيد نموده و اوراق مزبو ربه واحد مميزي تسليم كند.

ماده 3 _ شهرداري مكلف است بر اساس اوراق مميزي شناسنامه اي حاوي مشخصات كامل هرملك براي املاك واقع در حوزه شهرداري تهيه نمايد و در شهرهايي كه براي املاك و اراضي و مستحدثات واقع در محدوده شهر قبلا شناسنامه شهري تهيه شده باشد شهرداري مي تواند با استفاده از اطلاعات مندرج در آن شناسنامه ها بر طبق ضوابط مندرج درماده 4 قانون نوسازي و عمران شهري اوراق مميزي را تكميل و ملاك عمل قرار دهد.

ماده 4 _ شهرداري مكلف است بر اساس شناسنامه مذكور در ماده 3 اين آيين نامه و بر طبق ضوابط مندرج درماده 4 قانون نوسازي و عمران شهري بهاي هر ملك را تعيين نموده و بر اساس آن عوارض متعلقه را طبق مصرحات قانون تشخيص نمايد.

ماده 5 _ آگهي پايان مميزي هر منطقه بايد در يكي از جرايد كثيرالانتشار

تهران و همچنين دريكي از جرايد كثيرالانتشار محل (در صورتيكه وجود داشته باشد) در سه نوبت هر نوبت بفاصله 5روز منتشر شود و علاوه بر آن بايد مميزي از طرق الصاق آگهي در معابر عمومي و وسايل مقتضي ديگر به اطلاع مالكين منطقه برسد.

ماده 6 _ در آگهي پايان مميزي هر منطقه بايد نكات و موارد زير مشخص شود.

الف _ اعلام پايان مميزي منطقه

ب _ حدود دقيق منطقه اي كه مميزي در آن خاتمه يافته است

ج _ نشاني محل مراجعه صاحبان املاك براي استحضار از نتيجه مميزي املاك خود كه اين محل بايد در درجه اول در شهرداريهاي نواحي يا برزن هاي تابعه باشد.

د _ تاريخ شروع چهار ماه مهلت اعتراض كه از روز انتشار نوبت اول آگهي خواهد بود.

ه _ ذكر شرط مذكور در تبصره 2 ماده 8 قانون راجع به قبول اعتراض با قيد اينكه معترض مكلف است نشاني كامل و صريح خود را ذيل برگ اعتراض بنويسد.

و _ نشاني كامل محل پذيرفتن اعتراضات

ماده 7 _ شهرداري مكلف است نتيجه مميزي املاك واقع در هر منطقه را در محلي كه در آگهي معين شده است بترتيب شماره ملك (پلاك ثبتي در تابلوهايي كه براي اين كار اختصاص داده مي شود اعلام نمايد بطوريكه مالكين رد صورت مراجعه براحتي بتوانند از نتيجه مميزي ملك خود اطلاع حاصل نمايند.

ماده 8 _ شهرداري مكلف است كليه تغييرات و انتقالات املاك را در شناسنامه املاك عمل نموده و عمليات را طوري اداره و انجام دهد كه هميشه در جريان آخرين تغييرات و انتقالات ملك باشد.

تبصره _ در نقاطي كه ماده 2 قانون نوسازي و عمران شهري اجرا مي شود

ادارات ثبت موظفنددر آخر هرماه يك نسخه از فهرست انتقالات قطعي املاك را به شهرداري ارسال دارند.

ماده 9 _ هرگاه نتيجه مميزي قبل از انقضا مهلت 6 ماه مذكور در ماده 5 قانون كه براي اعلام بها تعيين گرديده است طبق مقررات ماده 7 قانون اعلام شود مالكيني كه بر مبناي مميزي اعلام شده عوارض ملك خود را بپردازند و يا نسبت به نتيجه مميزي اعتراض نكنند عدم اعتراض و يا پرداخت عوارض از ناحيه آنان در حكم اعلام بهاي ملك مي باشد.

ماده 10 _ براي تهيه طرحهاي مميزي و استفاده از روشها و وسايل نوين علمي و تعليم افراد فني مميزي و وصول و هماهنگ كردن آن در شهرداري هاي مشمول ماده 2 قانون نوسازي و عمران شهري تعليمات لازم از طرف وزارت كشور صادر و وسيله شهرداري ها به موقع اجراگذارده خواهدشد.

فصل دوم _ وصول

ماده 11 _ شهرداري مكلف است بمنظور تسهيل در امر وصول عوارض موضوع قانون نوسازي و عمران شهري در شعب و نمايندگيهاي بانك ملي ايران حساب خاصي به نام حساب درآمد قانون نوسازي و عمران شهري باز كند و فرمهاي مخصوص با نظر وزارت كشور تهيه و در شعبه ونمايندگيهاي مذكور در دسترس موديان قرار دهد. موديان مشمول پرداخت عوارض قانون نوسازي و عمران شهري مكلفند با مراجعه به بانك فرمهاي مربوط را تكميل و عوارض مقرر را پرداخت ورسيد دريافت دارند.

ماده 12 _ شهرداري مكلف است مندرجات رسيد را رسيدهاي پرداخت عوارض را با شناسنامه املاك تطبيق و ظرف 15 روز از تاريخ پرداخت نسبت به صدور برگ مفاصا حساب اقدام كنند و درصورتي كه مودي براي دريافت آن مراجعه ننمايد وسيله

پست سفارشي براي او ارسال دارد. دراوراق مفاصا حساب بايد صريحا قيد شود. (اين مفاصا مربوط به عوارض قانون نوسازي و عمران شهري است

ماده 13 _ شهرداري مكلف است در هر مورد و در هر موقعي كه نتيجه مميزي طبق مقررات مواد7و 8 قانون قطعيت پيدا مي كند طبق مقررات زير نسبت به وصول عوارض اقدام نمايد.

الف _ در مورد املاكي كه نتيجه مميزي آنها در مهلت مقرر در ماده 10 قانون قطعي شده است قطعيت و مبلغ عوارض و تاريخ انقضا مهلت پرداخت و عواقب عدم پرداخت با ارسال نامه وسيله پست به موديان اعلام مي شود هرگاه پس از پايان مهلت مقرر در ماده 10 قانون عوارض متعلقه پرداخت نشود ظرف دو ماه مشخصات موديان ضمن فهرست و يا فهرست هايي براي قطع برق و گازبه موسسات مربوطه فرستاده مي شود و پس از انقضاي مدت ششماه مذكور در ماده 14 قانون عليه مودياني كه عوارض متعلقه را پرداخت نكرده اند اجراييه صادر خواهد شد.

ب _ در مورد املاكي كه نتيجه مميزي آنها پس از پايان مهلت مقرر در ماده 10 قانون قطعي مي گردد.

1 _ در صورتي كه تاريخ قطعي شدن ظرف شش ماه پس از پايان مهلت مقرر در ماده 10 قانون باشد قطعيت و عواقب عدم پرداخت بر طبق بند الف به موديان اعلام مي گردد و تا پايان شش ماه مذكور مهلت داده مي شود كه عوارض مربوط را بپردازند و هر گاه تاريخ اعلام تا پايان شش ماه كمتراز 15 روز باشد مهلت 15 روز خواهد بود.

2 _ در صورتي كه تاريخ قطعي شدن پس از انقضاي شش ماه مذكور در ماده 14 قانون باشدقطعيت

طبق بند الف به موديان اعلام مي گردد و فقط 15 روز به آنان مهلت داده مي شود كه عوارض مربوطه را پرداخت نمايند. شهرداري همراه با اقدامات مذكور مشخصات مودياني را كه عوارض املاك خود را نپرداخته اند در اجراي ماده 12 قانون به موسسات برق و گاز تسليم و بر طبق ماده 14قانون به صدور اجراييه مبادرت خواهد كرد.

ماده 14 _ نسبتي از قيمت هر ملك كه در هر شهر با توجه به مقتضيات و شرايط خاص اقتصادي ماخذ دريافت عوارض قرار مي گيرد با كسب نظر شهردار و استاندار يا فرماندار كل بنا به پيشنهاد وزارت كشور و تصويب كميسيوني مركب از وزير كشور و وزير اقتصاد و مديرعامل سازمان برنامه تعيين مي شود و ملاك عمل قرار مي گيرد.

ماده 15 _ اجراي مدلول اين آيين نامه موكول به تعيين نسبي از قيمت ملك كه ماخذ دريافت عوارض خواهد بود از طرف كميسيون مذكور درماده 14 و انتشار آگهي از طرف شهرداري مي باشد.

تصويبنامه در خصوص تعيين بهاي اراضي در شهرها

هيات وزيران در جلسه مورخ 9/56/1373 بنا به پيشنهاد وزارت كشور و موافقت وزارتخانه هاي امور اقتصادي و دارايي و مسكن و شهرسازي و به استناد ماده 4 قانون نوسازي و عمران شهري مصوب 1347 تصويب نمود:

1 _ بهاي اراضي موضوع ماده 4 قانون نوسازي و عمران شهري در همه شهرهاي مشمول ماده 2قانون ياد شده به ماخذ ارش معاملاتي سال 1372 كه توسط كميسيون مقرر درماده 64 قانون مالياتهاي مستقيم مصوب اسفند ماده 1366 تعيين شده است براي سال 1373 با كسر 50% و سال 1372 با كسر 40%، سال 1375 با كسر 30%، سال 1376 با كسر 20% سال 1377 با كسر 10% وسال

1378 (موضوع تصويبنامه شماره 54866/ ت 544 ه مورخ 23/12/71 به اضافه 10% كمترنشود تعيين مي شود.

2 _ بهاي ساختمانها و مستحدثات از ابتداي سال 1373 لغايت سال 1378 به ترتيب 10%،20%، 30%، 40%، 50% 60% نسبت به بهاي تعيين شده سال 1373 افزايش مي يابد و در كليه شهرهاي مشمول ماده 2 قانون نوسازي و عمران شهري ملاك عمل قرار گيرد.

3 _ بهاي اراضي و ساختمانها و مستحدثات در سال 1372 به ميزان ملاك عمل در سال 1371 ( موضوع تصويبنامه شماره 54866 ت / 544 ه مورخ 23/12/1371) محاسبه خواهد شد .

قانون استفساريه ماده 26 قانون نوسازي و عمران شهري

ماده واحده _ آيا مفاد ماده 26 قانون نوسازي و عمران شهري مصوب 1347 كه مساجد ، اماكن مقدسه و معابد اقليت هاي مذهبي و مدارس طلاب علوم ديني را از پرداخت عوارض موضوع آن قانون معاف مي دارد شامل مجتمع آموزشي ، علمي ، تحقيقاتي ، مسكوني ، خدمات مهديه حوزه علميه قم ، نيز كه بطور رايگان در اختيار طلاب مي باشد يا خير؟

نظر مجلس

مفاد ماده 26 قانون نوسازي و عمران شهري مصوب 1347 كه مساجد، اماكن مقدسه و معابد اقليت هاي مذهبي و مدارس طلاب علوم ديني را از پرداخت عوارض موضوع آن قانون معاف مي دارد شامل مجتمع هاي آموزشي ، علمي و تحقيقاتي ، مسكوني ، خدماتي مهديه حوزه علميه قم نيز، كه به طور رايگان در اختيار طلاب مي باشد هم مي شود.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده درجلسه علني روز سه شنبه مورخ شانزدهم فروردين ماه 1379 مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 23/1/1379 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون تشكيلات ، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران - مصوب 1/3/1375

فصل اول _ تشكيلات ( ماده 1 تا 16 )

ماده 1 _ به منظور پيشبرد سريع برنامه هاي اجتماعي ، اقتصادي ، عمراني ، بهداشتي ، فرهنگي ، آموزشي ، پرورشي و ساير امور رفاهي از طريق همكاري مردم و نظارت بر امور روستا ، بخش ، شهر ، شوراهايي به نام شوراي اسلامي روستا ، بخش ، شهر براساس مقررات اين قانون تشكيل مي شود.

ماده 1 مكرر _ در كليه مواد و تبصره ها و بندهاي قانون تشكيلات ، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب 1/3/1375 ، كلمه ( شهرك ) و موضوعات مربوط به آن حذف مي گردد. اصلاحي مورخ 6/7/1382

ماده 2 _ مقصود از ( شورا ) در اين

قانون شوراهاي اسلامي روستا ، بخش ، شهر مي باشد.

ماده 3 _ دوره فعاليت شوراهاي اسلامي و شهر از تاريخ تشكيل چهار سال مي باشد كه از نهم ارديبهشت ماه سالروز تاريخي فرمان حضرت امام خميني (ره مبني بر تشكيل شوراها شروع و در هشتم ارديبهشت ماه چهار سال بعد خاتمه مي يابد. اصلاحي 6/7/1382

تبصره _ انتخابات شوراهاي روستا و شهر بايد به صورتي برگزار شود كه حداقل پانزده روز قبل از نهم ارديبهشت ماه اعضاي شوراها مشخص شده باشند. الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 4 _ تعداد اعضاي شوراي اسلامي روستاهاي تا 1500 نفر جمعيت سه نفر و روستاهاي بيش از 1500 نفر جمعيت و بخش پنج نفر خواهد بود.

ماده 5 _ در هر بخش شوراي بخش با اكثريت نسبي از بين نمايندگان منتخب شوراهاي روستاهاي واقع در محدوده بخش تشكيل مي شود و در صورتي كه عضو معرفي شده از شوراي روستا به عضويت اصلي و عليالبدل شوراي بخش انتخاب شود از عضويت شوراي روستا خارج نخواهد شد.

ماده 6 _ شوراي بخش پس از تشكيل حداقل سه چهارم شوراهاي روستاهاي تابع بخش تشكيل مي گردد.

تبصره _ از يك روستا بيش از يك نفر نبايد در شوراي بخش حضور داشته باشد و در صورتيكه تعداد روستاهاي بخش كمتر از پنج روستا باشد اعضا شوراي بخش از ميان مجموع اعضاي شوراهاي روستاها انتخاب خواهند شد و نهايت حداقل بايد از هر روستا يك نفر انتخاب گردد.

ماده 7 _ تعداد اعضاي شوراي اسلامي شهر به شرح زير تعيين مي شود:

الف _ شهرهاي تا 50هزارنفر ، 5 نفر.

ب _ شهرهاي بيش از 50 هزار تا دويست هزار نفر جمعيت ، 7 نفر.

ج _ شهرهاي بيش از 200

هزار تا يك ميليون نفر جمعيت ، 9 نفر.

د _ شهرهاي بيش از يك ميليون نفر جمعيت ، 11 نفر.

ه _ شهر تهران ، 15 نفر.

تبصره _ ملاك تشخيص جمعيت هر شهر و روستا آخرين سرشماري جمعيتي خواهد بود.

ماده 8 _ در صورت استعفا ، فوت يا سلب عضويت هر يك از اعضا شوراي روستا ، بخش وشهر ، عضو علي البدل به ترتيب آرا جايگزين مي شود. اصلاحي مورخ 6/7/1382

ماده 9 _ چنانچه يك يا چند روستا به شهر تبديل شود ، شوراي شهر از ميان اعضاي شوراهاي ان روستا به ترتيب آرا در انتخابات و به نسبت جمعيت روستاها تشكيل مي شود .اصلاحي مورخ 6/7/1382

تبصره _ در شهرهاي جديدالتاسيس (به تشخيص وزارت كشور) انتخابات شوراي شهر براي بقيه دوره چهارساله برگزار مي شود. الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 10 _ نمايندگان مجلس شوراي اسلامي ، استانداران ، فرمانداران ، بخشداران ، دهياران و مديران كل و روساي ادارات مي توانند در جلسات شوراي اسلامي حوزه مسووليت خود بدون حق راي شركت كنند.

تبصره _ شوراها در صورت ضرورت و بنا به دعوت دهيار ، بخشدار و فرماندار ذي ربط موظف به تشكيل جلسه فوق العاده مي باشند. اين دعوت بايد كتبي و با تعيين وقت قبلي و ذكر دستور جلسه باشد.

ماده 10 مكرر _ شوراي شهرستان از نمايندگان شوراهاي شهر و بخشهاي واقع در محدوده آن شهرستان كه درمرحله اول با راي اكثريت مطلق و در صورت عدم احراز در مرحله دوم با راي اكثريت نسبي هر يك از شوراهاي مزبور انتخاب و معرفي شده اند ، تشكيل مي گردد.الحاقي مورخ 6/7/1382

تبصره 1 _ در شوراي شهرستان ، از شوراي هر بخش يك نفر و از شوراي هر

يك از شهرها تا پانصد هزار نفر جمعيت يك نفر و بيش از پانصد هزار نفر جمعيت دو نفر و شهر تهران سه نفر عضويت خواهند داشت الحاقي مورخ 6/7/1382

تبصره 2 _ تعدد اعضاي شوراي شهرستان حداكقل پنج نفر مي باشد. چنانچه تعداد شهرها و بخشهاي يك شهرستان كمتر از پنج باشد ، كسري تعداد اعضاي شوراي شهرستان تا پنج نفر به نسبت جمعيت هر بخش يا شهر ، از شوراي بخش يا شهر مربوط تامين مي شود. در هر صورت هر بخش ياشهر نبايد بيش از دو نفر نماينده در شوراي شهرستان داشته باشد. الحاقي مورخ 6/7/1382

تبصره 3 _ شوراي شهرستان حداكثر ظرف يك ماه پس از تشكيل دو سوم شوراهاي شهرها وبخشهاي واقع در محدوده آن شهرستان به دعوت فرماندار تشكيل مي شود. الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 11 _ شوراي استان از نمايندگان منتخب شوراهاي شهرستانها تابعه كه در مرحله اول با راي اكثريت مطلق و در صورت عدم احراز ، در مرحله دوم با اكثريت نسبي از بين اعضاي شوراي شهرستان انتخاب و معرفي شده اند تشكيل مي شود. الحاقي مورخ 6/7/82

تبصره 1 _ تعداد اعضاي شوراي استان حداقل پنج نفر است چنانچه يك استان كمتر از پنج شهرستان داشته باشد كسري تعداد اعضاي شوراي استان تا پنج نفر به نسبت جمعيت از شوراهاي شهرستانهاي ذي ربط تامين مي شود. در هر صورت هر شهرستان نبايد بيش از دو نماينده در شوراي استان داشته باشد و در صورتي كه استان فقط يك شهرستان داشته باشد اعضاي شوراي استان همان اعضاي شوراي شهرستان خواهند بود. الحاقي مورخ 6/7/1382

تبصره 2 _ شوراي استان حداكثر يك ماه پس از تشكيل دو سوم شوراهاي

شهرستانهاي واقع در محدوده آن استان به دعوت استاندار تشكيل مي شود. الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 12 _ شوراي روستا ، بخش ، شهر ، شهرستان و استان در واحدهايي از تقسيمات كشوري تشكيل مي شود كه طبق قوانين و مقررات مربوط ، به نام ده (روستا) ، بخش ، شهر ، شهرستان و استان شناخته شده باشد. الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 13 _ در صورت دعوت شوراي بخش از بخشدار ، شوراي شهر مركز شهرستان يا شوراي شهرستان از بخشدار يا فرماندار ، شوراي استان از استاندار يا ساير مسوولين اجرايي سطوح فوق الذكر ، مقامات مذكور در جلسات شورا شركت خواهند نمود. اين دعوت بايد كتبي و با تعيين وقت و ذكر دستور جلسه باشد. الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 14 _ شوراي عالي استانها ، از نمايندگان منتخب شوراهاي استانها كه در مرحله اول با راياكثريت مطلق و در صورت عدم احراز ، در مرحله دوم با اكثريت نسبي انتخاب و معرفي مي شوند ، تشكيل مي گردد. الحاقي مورخ 6/7/1382

تبصره 1_ از استانهاي تا دو ميليون نفر جمعيت ، دو نماينده و از استانهاي داراي بيش از دو ميليون جمعيت ، سه نماينده و از استان تهران چهار نماينده در شوراي عالي استانها عضويت دارند. الحاقي مورخ 6/7/1382

تبصره 2 _ حداكثر يك ماه پس از تشكيل دو سوم شوراهاي استانها ، شوراي عالي استاني به دعوت وزير كشور تشكيل مي شود. الحاقي مورخ 6/7/1382

تبصره 3 _ شوراي عالي استانها با درخواست وزير كشور موظف به تشكيل جلسه فوق العاده مي باشد. الحاقي مورخ 6/7/1382

تبصره 4 _ وزيران ، روساي موسسات و سازمانهاي دولتي و نهادهاي عمومي غير دولتي بادرخواست شوراي عالي استانها كه بايد

به صورت كتبي و با تعيين وقت قبلي و ذكر دستور جلسه باشد ، در جلسات آن شركت مي نمايند. الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 14 مكرر _ عضويت در كليه شوراهاي موضوع اين قانون افتخاري است و شغل محسوب نمي شود. الحاقي مورخ 6/7/1382

تبصره 1 _ هر فرد مي تواند فقط عضو يك شوراي روستا يا شهر باشد. الحاقي مورخ 6/7/1382

تبصره 2 _ پذيرش استعفاي هر يك از اعضاي شورا منوط به تصويب شورا است الحاقي مورخ 6/7/1382

تبصره 3 _ نامزد شدن اعضاي شوراهاي اسلامي روستا و شهر در انتخابات مجلس شوراياسلامي منوط به پذيرش استعفاي آنها از سوي شورا در مهلت قانوني مي باشد. الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 15 _ جلسات شوراها علني و با حضور دو سوم اعضاي اصلي رسميت مي يابد وتصميمات با اكثريت مطلق آراي حاضرين معتبر است و تشكيل جلسات غيرعلني منوط به تصويب دو سوم اعضاي حاضر در جلسه مي باشد. اصلاحي مورخ 6/7/1382

ماده 16 _ اولين جلسه شوراهاي موضوع اين قانون به دعوت مسوولين واحدهاي تقسيمات كشوري مربوط و با هيات رييسه سني تشكيل مي شود تا هيات رييسه شورا شامل يك رييس و يك نايب رييس و حداقل يك منشي انتخاب شوند. اصلاحي مورخ 6/7/1382

ماده 16 مكرر _ در صورت استعفا ، فوت يا سلب عضويت هر يك از اعضاي شوراهاي شهرستان ، استان و عالي استانها عضو جديد حداكثر ظرف مدت يك ماه بايد جايگزين شود.الحاقي مورخ 6/7/1382

فصل دوم _ انتخابات ( ماده 17 تا 67 )

الف _ كيفيت انتخابات

ماده 17 _ انتخاب اعضاي شوراي روستا و شهر و شهرك به صورت مستقيم ، عمومي ، با راي مخفي و اكثريت نسبي آرا خواهد بود.

تبصره _ در صورتي كه آراي دو يا چند نفر از داوطلبان مساوي باشد اولويت با ايثارگران مي باشد

و در صورت نبودن افراد مذكور اولويت با فرد يا افرادي است كه داراي مدرك تحصيلي بالاتر هستند و در صورت يكسان بودن مدرك تحصيلي ملاك انتخاب قرعه است

ماده 17 مكرر _ وزارت كشور مي تواند با هماهنگي هيات مركزي نظارت بر انتخابات قرايت وشمارش آرا را در تمام يا تعدادي از حوزه هاي انتخابيه با استفاده از رايانه انجام دهد. الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 18 _ در هر نوبت انتخابات هر شخص واجد شرايط حق دارد فقط يك بار در يك شعبه اخذراي با ارايه شناسنامه راي دهد.

تبصره _ در انتخابات ميان دوره اي ، در هر حوزه كساني حق راي دارند كه در انتخابات قبلي آن دوره در همان حوزه راي داده باشند يا در انتخابات شركت نكرده باشند.

الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 19 _ در موارد زير برگهاي راي باطل مي شود ولي جزو آراي مأخوذه محسوب مي گردد ومراتب در صورتجلسه قيد و برگهاي راي مذكور ضميمه صورتجلسه خواهد شد:

الف _ آرا ناخوانا باشد.

ب _ آرايي كه از طريق خريد و فروش به دست آمده باشد.

د _ آرايي كه فاقد مهر انتخابي باشد.

ه _ آرايي كه روي ورقه اي غير از برگ راي انتخاباتي نوشته شده باشد.

و _ آراي كساني كه به سن قانوني راي دادن نرسيده باشند.

ز _ آرايي كه با شناسنامه افراد فوت شده يا غيرايراني اخذ شده باشد.

ح _ آرايي كه با شناسنامه غير يا جعلي اخذ شده باشد.

ط _ آرايي كه از طريق تهديد به دست آمده باشد.

ي _ آرايي كه با تقلب و تزوير ( در تعرفه ها ، آرا ، صورتجلسه ها و شمارش ) به دست آمده باشد.

تبصره 1 _ آراي زايد مذكور در بند ج به قيد

قرعه از كل برگهاي راي كسر مي شود.

تبصره 2 _ چنانچه احراز شود كه راي دهنده بيش از يك برگ راي به صندوق ريخته باشد ، همه اوراق وي باطل است و جزو آراي مأخوذه محسوب نخواهد شد.

ماده 21 _ در صورتي كه در برگ راي علاوه بر اسامي نامزدهاي تاييد شده اسامي ديگر نوشته شده باشد ، برگ راي باطل نيست و فقط اسامي اضافه خوانده نمي شود.

ماده 22 _ در صورتي كه اسامي نوشته شده در برگ راي بيش از تعداد لازم باشد ، اسامي اضافه ازآخر خوانده نمي شود.

ماده 23 _ در صورتي كه در برگ راي نام يك داوطلب چند بار نوشته شده باشد فقط يك راي براي او محسوب مي شود.

ماده 24 _ در حوزه هاي انتخابيه اي كه تا ده نفر نامزد انتخاباتي داشته باشد نامزدها مي توانند به تنهايي يا اشتراك براي هريك از شعبه هاي ثبت نام و اخذ راي و در حوزه هاي انتخابيه اي كه بيش ازده نفر نامزد داشته باشد براي هر پنج شعبه ثبت نام و اخذ راي يك نفر نماينده جهت حضور در محل شعب اخذ راي به هيات اجرايي معرفي نمايند.

تبصره _ چنانچه نمايندگان كانديداها تخلفي در شعب اخذ راي مشاهده نمايند بدون دخالت مراتب را به هيات اجرايي و نظارت كتبا اعلام خواهند نمود.

ب _ شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان

ماده 25 _ انتخاب كنندگان بايد داراي شرايط زير باشند:

1 _ تابعيت كشور جمهوري اسلامي ايران

2 _ حداقل سن 15 سال تمام در روز اخذ راي

3 _ سكونت حداقل يك سال در محل اخذ راي به استنثاي شهرهاي بالاي يكصد هزار نفرجمعيت

تبصره _ كساني كه محل كار آنان خارج از محدوده حوزه انتخابيه

باشد ولي افراد تحت تكفل آنان مانند همسر و فرزندان حداقل يكسال قبل از انتخابات در حوزه انتخابيه سكونت داشته باشندمي توانند در همان حوزه راي دهند.

ماده 26 _ انتخاب شوندگان هنگام ثبت نام بايد داراي شرايط زير باشند:

الف _ تابعيت كشور جمهوري اسلامي ايران

ب _ حداقل سن 25 سال تمام

ج _ اعتقاد و التزام عملي به اسلام و ولايت مطلقه فقيه

د _ ابراز وفاداري به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران

ه _ دارا بودن سواد خواندن و نوشتن براي شوراي روستا و داشتن حداقل مدرك ديپلم يا معادل آن براي شوراي شهرهاي داراي تا يك ميليون نفر جمعيت و مدرك فوق ديپلم يا معادل آن براي شوراي شهرهاي داراي بيش از يك ميليون نفر جمعيت اصلاحي مورخ 6/7/1382

تبصره 1 _ اقليتهاي ديني شناخته شده در قانون اساسي به جاي اسلام بايد به اصول دين خوداعتقاد و التزام عملي داشته باشند.

تبصره 2 _ اعضا شوراها بايد در محدوده حوزه انتخابيه خود ، سكونت اختيار نمايند. تغييرمحل سكونت هر يك از اعضاي شورا از محدوده حوزه انتخابيه به خارج از آن موجب سلب عضويت خواهد شد.

ماده 27 _ اعضاي هيات هاي اجرايي و نظارت انتخابات شوراها از داوطلب شدن در حوزه هايانتخابيه تحت مسووليت خود محرومند.

ماده 28 _ اشخاص زير به واسطه مقام و شغل خود از داوطلب شدن براي شوراهاي اسلامي به ترتيب ذيل محرومند:

1 _ رييس جمهور و مشاورين و معاونين وي ، وزرا معاونين و مشاورين آنان ، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي ، اعضاي شوراي نگهبان ، رييس قوه قضاييه و معاونين و مشاورين وي ، رييس ديوان عالي كشور ، دادستان كل كشور و معاونين و مشاورين آنان ، رييس

ديوان عدالت اداري ، رييس سازمان بازرسان كل كشور ، شاغلين نيروهاي مسلح ، روساي سازمانها و ادارات عقيدتي سياسي نيروهاي مسلح ، رييس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران و معاونين وي ، روسا وسرپرستان سازمانهاي دولتي ، رييس دانشگاه آزاد اسلامي ، روساي كل و مديران عامل بانكها ، رييس جمعيت هلال احمر و معاونين وي ، رييس بنياد مستضعفان و جانبازان ، سرپرست بنياد شهيد ، سرپرست بنياد مسكن ، سرپرست كميته امداد امام ، روساي سازمانها ، مديران عامل شركتهاي دولتي مانند شركت مخابرات ، دخانيات ..). سرپرست نهضت سواد آموزي ، رييس سازمان نظام پزشكيايران ، مديران كل تشكيلات ستادي وزارتخانه ها و سازمانها و ادارات دولتي و ساير روسا ، مديران وسرپرستاني كه حوزه مسووليت آنان به كل كشور تسري دارد ، از عضويت در شوراهاي اسلامي سراسر كشور محرومند مگر آنكه قبل از ثبت نام از سمت خود استعفا نموده و به هيچ وجه در آن پست شاغل نباشند. اصلاحي مورخ 6/7/1382

2 _ استانداران و معاونين و مشاورين آنان ، فرمانداران و معاونين آنان ، بخشداران ، مديران كل ادارات استانداري ، مديران كل ، سرپرستان ادارات كل ، معاونين ادارات كل ، دادستانها ، داديارها ، بازپرسها ، قضات ، روساي دانشگاهها ، روساي بانكها ، روسا ، سرپرستان و معاونين سازمانها وشركتهاي دولتي و نهادها و موسسات دولتي و يا وابسته به دولت كه از بودجه عمومي به هر مقداراستفاده مي نمايند و ساير روسا ، مديران و سرپرستان استان ، شهرستان و بخش به ترتيب از عضويت در شوراهاي اسلامي واقع در محدوده استان ، شهرستان و بخش محرومند ، مگر آنكه قبل از

ثبت نام از سمت خود استعفا نموده و به هيچ وجه در آن پست شاغل نباشند. اصلاحي مورخ 6/7/1382

3 _ شهرداران و مديران مناطق و موسسات و شركتهاي وابسته و شاغلين در شهرداري وموسسات و شركتهاي وابسته به آن از عضويت در شوراي اسلامي شهر محل خدمت محرومند ، مگر آنكه قبل از ثبت نام از سمت خود استعفا نموده و به هيچ وجه در آن پست شاغل نباشند.اصلاحي مورخ 6/7/1382

ماده 29 _ اشخاص زير از داوطلب شدن براي عضويت در شوراها محرومند:

الف _ كساني كه در جهت تحكيم مباني رژيم سابق نقش موثر و فعال داشته اند به تشخيص مراجع ذيصلاح

ب _ كساني كه به جرم غصب اموال عمومي محكوم شده اند.

ج _ وابستگان تشكيلاتي به احزاب ، سازمانها و گروهكهايي كه غيرقانوني بودن آنها از طرف مراجع صالحه اعلام شده باشد.

د _ كساني كه به جرم اقدام بر ضد جمهوري اسلامي ايران محكوم شده اند.

ه _ محكومين به ارتداد به حكم محاكم صالح قضايي

و _ محكومين به حدود شرعي

ز _ محكومين به خيانت و كلاهبرداري و غصب اموال ديگران به حكم محاكم صالح قضايي

ح _ مشهوران به فساد و متجاهران به فسق

ط _ قاچاقچيان مواد مخدر و معتادان به اين مواد.

ي _ محجوران و كساني كه به حكم دادگاه مشمول اصل (49) قانون اساسي باشند.

ك _ وابستگان به رژيم گذشته از قبيل (اعضاي انجمنهاي ده ، شهر ، شهرستان و استان و خانه هايانصاف ، روساي كانونهاي حزب رستاخيز و حزب ايران نوين و نمايندگان مجلسهاي سنا و شوراي ملي سابق ، كدخدايان و خوانين وابسته به رژيم گذشته .

ماده 30 _ هيچ يك از داوطلبان عضويت

در شوراها نمي توانند همزمان در بيش از يك حوزه انتخابيه به عنوان داوطلب عضويت در شورا ثبت نام نمايند ، در غير اين صورت اسم آنان از فهرست داوطلبان حذف و از آن تاريخ به مدت چهار سال از داوطلب شدن در انتخابات شوراها محروم مي گردند.

ماده 31 _ در صورتي كه هريك از شوراها به علت فوت ، استعفا يا سلب عضويت اعضاياصلي و عليالبدل ، فاقد حد نصاب لازم براي تشكيل جلسه گردد و بيش از هيجده ماه به پايان دوره مانده باشد وزارت كشور موظف است حداكثر ظرف دو ماه انتخابات ميان دوره اي جهت تكميل تعداد اعضاي اصلي و عليالبدل و ادامه فعاليت آن را برگزار نمايد. اصلاحي مورخ 6/7/1382

ج _ هيات اجرايي و وظايف آنها

ماده 32 _ به منظور برگزاري انتخابات شوراهاي اسلامي شهر ، هيات اجرايي شهرستان ، به رياست فرماندار و عضويت رييس اداره ثبت احوال ، رييس آموزش و پرورش و هشت نفر ازمعتمدان محدوده شهرستان تشكيل مي شود. اصلاحي مورخ 6/7/1382

تبصره 1 _ براي تعيين هشت نفر معتمدان هيات اجرايي ، فرمانداران سي و پنج نفر از معتمدان اقشار مختلف مردم از كليه شهرهاي محدوده شهرستان را انتخاب و از آنان دعوت به عمل مياورد.اصلاحي مورخ 6/7/1382

تبصره 2 _ اعضاي هيات اجرايي شهرستان و متعمدان دعوت شده از سوي فرماندار نبايدداوطلب عضويت در شوراي شهر باشند. الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 33 _ براي برگزاري انتخابات شوراهاي اسلامي روستا ، هيات اجرايي بخش به رياست بخشدار و عضويت نمايندگان دستگاههاي مذكور در ماده (32) و مسوول جهاد كشاورزي بخش يامعاون و هفت نفر از معتمدان محدوده بخش تشكيل مي شود.

تبصره اصلاحي مورخ 6/7/1382_ براي تعيين هفت نفر معتمدان هيات اجرايي ،

بخشدار 35نفر از معتمدان اقشار مختلف مردم از روستاهاي محدوده بخش را انتخاب و از آنها دعوت به عمل مياورد. اصلاحي مورخ 6/7/1382

تبصره 2 _ اعضا هيات اجرايي بخش و معتمدان دعوت شده از سوي بخشدار نبايد داوطلب عضويت در شوراي روستا باشد. الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 34 _ معتمدان منتخب موضوع مواد (32) و (33) به دعوت فرماندار و بخشدار (يا نماينده وي طرف دو روز پس از انتخاب تشكيل جلسه داده ، پس از حضور دو سوم مدعوين (حداقل بيست نفر) از بين خود به ترتيب هشت و هفت نفر را به عنوان معتمدان اصلي و پنج نفر را به عنوان معتمدان عليالبدل هيات اجرايي شهرستان و بخش با راي مخفي و اكثريت نسبي آرا انتخاب مي نمايند. اصلاحي مورخ 6/7/1382

ماده 35 _ فرماندار و بخشدار (يا نماينده وي مكلف است به ترتيب هشت و هفت نفر ازمعتمدان اصلي را براي شركت در جلسات هيات اجرايي انتخابات دعوت نمايد. اصلاحي مورخ 6/7/1382

ماده 36 _ جلسات هيات اجرايي با حضور دو سوم اعضا رسميت يافته و در صورت استعفا ياغيبت غيرموجه هريك از معتمدين هيات اجرايي در سه جلسه كه به منزله استعفا تلقي مي گردد ، فرماندار يا بخشدار (يا نماينده وي از اعضاي عليالبدل به ترتيب آرا به جاي آنان دعوت خواهدنمود.

تبصره 1 _ غيرموجه بودن غيبت با تصويب دو سوم اعضاي هيات اجرايي خواهد بود.

تبصره 2 _ تصميمات هيات اجرايي با اكثريت آراي اعضاي حاضر معتبر خواهد بود.

تبصره 3 _ در صورتي كه با دعوت از اعضاي اصلي و عليالبدل ، اكثريت حاصل نگرديد ، اعضاي اداري هيات اجرايي بقيه معتمدان (تا سي نفر) را دعوت نموده تا كسري

اعضا را از ميان خود انتخاب نمايند. اصلاحي مورخ 6/7/1382

ماده 37 _ عضويت هر فرد در بيش از يك هيات اجرايي بطور همزمان ممنوع است

ماده 38 _ اعضاي اداري هيات اجرايي تا زماني كه از سمت اداري خود مستعفي يا بركنارنشده اند ، شخصا مكلف به شركت در جلسات هيات اجرايي مي باشند و غيبت غيرموجه آنان درجلسات هيات اجرايي تمرد از وظايف قانوني محسوب مي گردد و فرماندار يا بخشدار (يا نماينده وي موظف است بلافاصله پس از غيبت اعضاي اداري هيات اجرايي مراتب را با ذكر علت غيبت به مقام مافوق وي اعلام دارد.

تبصره _ در صورتيكه فرماندار و بخشدار بدون عذر موجه در جلسات شركت ننمايد بقيه اعضا هيات اجرايي موظفند ، موضوع را صورتجلسه كرده و مراتب را به مقام مافوق گزارش نمايند.اصلاحي مورخ 6/7/1382

ماده 39 _ هيات هاي اجرايي در اسرع وقت تشكيل جلسه داده و پس از تعيين محل استقرارشعب ثبت نام و اخذ راي ، تعداد و محل شعب ثبت نام و اخذ راي را صورتجلسه نموده و يك هفته قبل از روز اخذ راي مبادرت به انتشار آگهي انتخابات حاوي تاريخ برگزاري انتخابات و اوقات اخذراي و شرايط انتخاب كنندگان و مقررات جزايي و محل شعب ثبت نام و اخذ راي در حوزه انتخابيه مي نمايند.

ماده 40 _ هيات هاي اجرايي براي هر شعبه ثبت نام و اخذ راي 5 نفر از معتمدين محل را كه داراي سواد خواندن و نوشتن باشند انتخاب و جهت صدور حكم به فرماندار و بخشدار حوزه انتخابيه معرفي مي نمايند.

تبصره 1 _ در صورتي كه در محل استقرار شعبه ثبت نام و اخذ راي به تعداد كافي معتمدباسواد نباشد هيات اجرايي مي تواند افرادي را از

خارج (حتيالامكان از محدوده همان بخش برايان شعبه انتخاب و به حكم فرماندار يا بخشدار اعزام نمايد.

تبصره 2 _ اعضاي شعب ثبت نام و اخذ راي از بين خود يك رييس و يك نايب رييس و سه نفر منشي انتخاب مي نمايند.

ماده 41 _ مأموران انتظامي در حدود قانون موظف به ايجاد نظم و جلوگيري از هرگونه بي نظمي در جريان انتخابات و حفاظت صندوقهاي راي مي باشند نيروهاي نظامي و انتظامي حق دخالت درامور اجرايي و نظارت در انتخابات را ندارند.

ماده 42 _ هيات هاي اجرايي انتخابات شوراهاي اسلامي مسوول صحت برگزاري انتخابات حوزه انتخابيه خود مي باشند.

ماده 43 _ هيات هاي اجرايي مي توانند براي بعضي از مناطق كه لازم باشد شعب سيار ثبت نام واخذ راي با ذكر مسير حركت و محل توقف تعيين نمايند.

ماده 44 _ هيات هاي اجرايي بايد ترتيبي اتخاذ نمايند كه يك روز قبل از اخذ راي ، محل ثبت نام و اخذ راي آماده باشد.

ماده 45 _ فرماندار و بخشدار هر حوزه انتخابيه مكلف است پس از وصول دستور وزارت كشورمبني بر شروع انتخابات و همزمان با تشكيل هيات اجرايي تاريخ مراجعه داوطلبان عضويت درشوراهاي اسلامي را ضمن انتشار آگهي به اطلاع كليه اهالي حوزه انتخابيه برساند.

تبصره 1 _ مهلت مراجعه داوطلبان به فرمانداري ، بخشداري جهت اعلام داوطلبي هفت روز ازتاريخ مقرر در آگهي ثبت نام مي باشد.

تبصره 2 _ شرايط انتخاب شوندگان و تاريخ شروع و خاتمه قبول برگ اعلام داوطلبي از طرف فرماندار ، بخشدار در آگهي اعلام داوطلبي قيد خواهد شد.

ماده 46 _ هيات اجرايي موظف است به منظور احراز شرايط مذكور در مواد 26 و 29 درباره هريك از داوطلبان عضويت در شوراي اسلامي شهر حسب

مورد از مراجع ذي ربط از قبيل اداره اطلاعات ، نيروهاي انتظامي ، دادگستري ، ثبت احوال استعلام نمايد.

تبصره 1 _ چنانچه داوطلبان شركت در انتخابات شوراهاي اسلامي روستا مظنون به داشتن يكي از موارد مذكور در ماده 29 باشند هيات اجرايي مربوط موظف است حسب مورد از مراجع ذي ربط مذكور در ماده فوق استعلام نمايد.

تبصره 2 _ مراجع مذكور در ماده فوق موظف هستند ظرف مدت 10 روز از تاريخ وصول استعلام نسبت به موارد استعلام كتبا پاسخ دهند.

ماده 47 _ هيات هاي اجرايي پس از دريافت نتيجه رسيدگي به سوابق داوطلبان موظف اند ظرف مدت هفت روز به صلاحيت داوطلبان رسيدگي و نتيجه را اعلام نمايند.

ماده 48 _ نظر هيات هاياجرايي بخش شهر و شهرستان مبني برتاييد صلاحيت داوطلبان قطعياست و نظر هيات هاي مذكور در خصوص رد صلاحيت داوطلبان حسب مورد با تاييد هياتهاي نظارت معتبر است اصلاحي مورخ 6/7/1382

ماده 49 _ بررسي سوابق داوطلبان بايد محرمانه انجام گيرد بطوري كه موجب هتك حيثيت وآبروي افراد نشود و بررسيها از محدوده موارد مذكور در مواد 26 و 27 و 28 و 29 و 30 اين قانون خارج نگردد و افشاي هرگونه اطلاعات دريافت شده توسط اعضاي هيات هاي اجرايي و يا هرشخص ديگر ممنوع است

ماده 50 _ هيات هاي اجرايي مكلف اند در انجام وظايف خود بي طرفي كامل را رعايت نمايند ودر صورت تخلف ، فرماندار يا بخشدار موظف است با راي اكثريت اعضاي هيات اجرايي نسبت به تعويض هريك از معتمدين هيات اجرايي و در مواردي كه انحلال هيات اجرايي ضروري باشد باتاييد استاندار و هيات نظارت استان اقدام نمايد. تشكيل مجدد هيات اجرايي با رعايت مقررات مندرج در اين قانون انجام مي گيرد و تصميمات متخذه هيات

اجرايي منحله عنداللزوم وسيله هياتاجرايي جديد قبل از انقضاي مهلت قانوني رسيدگي به صلاحيت داوطلبان قابل تجديدنظر خواهدبود.

تبصره 1 _ داوطلبان شركت در انتخابات شوراهاي اسلامي روستا و شهر كه صلاحيت آنان درهيات اجرايي رد شده است مي توانند ظرف مدت 4 روز از تاريخ اعلام اسامي نامزدهاي انتخاباتي شكايت خود را به ترتيب داوطلبان شوراي اسلامي روستا به هيات نظارت شهرستان و داوطلبان شوراي اسلامي شهر به هيات نظارت استان تسليم نمايند.

تبصره 2 _ شاكيان مي توانند شكايت خود را ظرف مهلت مقرر به هيات اجرايي مربوط نيزتسليم نمايند. هيات اجرايي موظف است بلافاصله شكايات دريافتي را به هيات نظارت ذي ربط ارسال نمايد.

تبصره 3 _ هيات نظارت موظف است ظرف مدت 10 روز از تاريخ دريافت شكايات به آنهارسيدگي و نتيجه را به هيات اجرايي مربوط اعلام نمايد. نظر هيات نظارت در اين خصوص قطعي ولازم الاجرا است

تبصره 4 _ هيات اجرايي موظف است پس از وصول نظريه هيات نظارت ، اسامي آن تعداد ازداوطلباني را نيز كه صلاحيت آنان مورد تاييد هيات نظارت قرار گرفته است از طريق انتشار آگهي به اطلاع اهالي برساند.

ماده 51 _ فرماندار يا بخشدار يا نمايندگان آنان مكلف اند فهرست اسامي نامزدهاي تاييد شده انتخابات را ظرف 3 روز از طريق انتشار آگهي به اطلاع اهالي حوزه انتخابيه برسانند.

ماده 52 _ هيات هاي اجرايي موظف اند از تاريخ اعلام نهايي صلاحيت داوطلبان تا دو روز پس از اعلام نتيجه اخذ راي انتخابات شكايت واصله را بپذيرند و از تاريخ دريافت شكايات ظرف مدت پنج روز در جلسه مشترك هيات اجرايي و هيات نظارت به آنها رسيدگي و اخذ تصميم نمايند.

د _ هيات هاي نظارت و وظايف آنها

ماده 53 _ كيفيت نظارت

بر انتخابات شوراهاي اسلامي كشور طبق مواد 73 و 74 قانون اصلاح قانون تشكيلات شوراهاي اسلامي كشوري و انتخابات شوراهاي مزبور مصوب 29/4/1365خواهد بود.

ماده 54 _ اعلام نتيجه اخذ راي انتخابات شوراهاي اسلامي روستا و بخش به عهده بخشدار ودر انتخابات شورهاي اسلامي شهر به عهده فرماندار خواهد بود.

ماده 55 _ تاييد صحت انتخابات شوراهاي روستا و بخش با هيات نظارت بخش و اعلام آن توسط بخشدار انجام مي گيرد. در اين خصوص چنانچه كسي شكايت داشته باشد ظرف مدت دوروز به هيات نظارت شهرستان ارسال و هيات مذكور ظرف مدت 15 روز نظر نهايي خود را اعلام خواهد نمود.

ماده 56 _ تاييد صحت انتخابات شوراهاي شهر با هيات نظارت شهرستان است و اعلام آن توسط فرماندار انجام مي گيرد. در اين خصوص چنانچه كسي شكايتي داشته باشد ظرف مدت دوروز به هيات نظارت استان ارسال و هيات مذكور ظرف مدت 15 روز نظر نهايي خود را اعلام خواهد نمود.

ماده 57 _ توقف يا ابطال انتخابات يك يا چند شعبه اخذ راي در روستاها به پيشنهاد هيات نظارت شهرستان و تاييد هيات نظارت استان خواهد بود.

ماده 58 _ در انتخابات شوراهاي اسلامي شهر توقف يا ابطال انتخابات يك يا چند شعبه اخذراي كه در سرنوشت انتخابات موثر باشد به پيشنهاد هيات نظارت استان تاييد هيات مركزي نظارت خواهد بود.

تبصره _ ابطال ارا بايد مستند به قانون و همراه با اسناد و مدارك معتبر باشد. در غير اين صورت ابطال آرا جرم تلقي شده و مرتكب يا مرتكبين و نيز كساني كه گزارش يا شهادت كذب داده باشند طبق قانون مجازات مي شوند. الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 59 _ اقدامات هيات نظارت شهرستان و هيات نظارت استان جز در

مورد تاييد صلاحيت كانديدها و تاييد صحت انتخابات نافي اختيارات هيات مركزي نظارت نبوده و تصميم هيات مركزي نظارت قطعي و لازم الاجرا است اصلاحي مورخ 6/7/1382

ماده 60 _ جلسات هيات مركزي نظارت و هيات نظارت شهرستانها با حضور 4 نفر از اعضا وجلسات هيات هاي نظارت استان و بخش با حضور كليه اعضا تشكيل و مصوبات آنان با راياكثريت اعضا معتبر خواهد بود.

تبصره 1 _ در صورت تساوي آرا در تصميم گيريها ، تصميمي را كه رييس جلسه با آن موافقت دارد معتبر است

تبصره 2 _ اعضاي هيات هاي نظارت بخش و شهرستان و استان و ناظرين در شعب ثبت نام واخذ راي بايد در انجام وظايف خود بي طرفي كامل را رعايت نمايند. در صورت تخلف ، فرد متخلف توسط هيات نظارت مافوق بركنار مي شود و چنانچه اكثر اعضاي هيات نظارت بي طرفي كامل رارعايت نكنند هيات متخلف توسط هيات مركزي نظارت منحل خواهد شد.

ماده 61 _ هيات مركزي نظارت بر انتخابات شوراهاي اسلامي ، به طرق زير نظارت خود رااعمال مي نمايند:

الف _ گزارشهاي وزارت كشور و بازرسيهاي آن

ب _ اعزام بازرسان مستقل در صورت لزوم براي رسيدگي به شكايات مربوط به هيات هاياجرايي و مباشرين وزارت كشور.

ج _ رسيدگي نهايي شكايات و پرونده ها و مدارك انتخابات

د _ تعيين نظار در تمام هيات هاي مربوط به انتخاب

تبصره _ هيات هاي نظارت بر انتخابات شوراهاي اسلامي مي توانند از كارمندان دولت درجهت نظارت بر انتخابات كمك بگيرند.

ماده 62 _ هيات هاي اجرايي موظف اند هيات هاي نظارت مربوط را در جريان كليه مراحل وامور انتخابات قرار دهند.

ماده 63 _ در تمام مدتي كه انتخابات برگزار مي شود هيات مركزي نظارت در سراسر كشور وهيات نظارت استان و

شهرستان و هيات هاي بخش در حوزه هاي انتخابيه خود بر كيفيت انتخابات نظارت كامل خواهند داشت و در هر مورد كه سو جريان يا تخلفي مشاهده كنند آنرا به بخشداران وفرمانداران اعلام و آنان موظف اند بنا به نظر هيات هاي مذكور طبق قانون انتخابات در رفع نواقص اقدام كنند و هيات هاي نظارت استانها مكلف اند مسايل مورد اختلاف را در همان استان حل نمايندو در صورتي كه مقامات وزارت كشور نظرات آنان را لحاظ ننمايند مراتب را جهت رسيدگي نهايي به هيات مركزي نظارت گزارش خواهند كرد.

ماده 64 _ وزارت كشور موظف است حداقل يك ماه قبل از صدور دستور شروع انتخابات درهريك از حوزه هاي انتخابيه مراتب را به اطلاع و تاييد هيات مركزي نظارت برساند.

ماده 65 _ هيات هاي اجرايي موظف اند يك نسخه از صورتجلسه اقدامات خود را به ناظرين تسليم نمايند. در هر مورد كه وجود امضاي هيات هاي اجرايي در قانون انتخابات پيش بيني شده است امضاي ناظرين نيز لازم است

ماده 66 _ وزارت كشور به منظور حسن انجام انتخابات مي تواند مأموريني جهت بازرسي وكنترل جريان انتخابات بطور ثابت يا سيار به حوزه هاي انتخابيه اعزام نمايد.

ه _ تخلفات

ماده 67 _ ارتكاب هرگونه تقلب و تزوير در انتخابات و اعمال خلاف اين قانون وآيين نامه اجرايي آن از قبيل امور ذيل جرم محسوب مي شود:

الف _ خريد و فروش راي

ب _ تقلب و تزوير در اوراق تعرفه يا برگ راي يا صورت جلسات

ج _ تهديد يا تطميع در امر انتخابات

د _ راي دادن با شناسنامه جعلي

ه _ راي دادن با شناسنامه ديگري

و _ راي دادن بيش از يك بار.

ز _ اخلال در امر انتخابات

ح _ كم و

زياد كردن آرا و يا تعرفه ها.

ط _ تقلب در راي گيري يا شمارش آرا.

ي _ راي گرفتن با شناسنامه كسي كه حضور ندارد.

ك _ توصيه به نوشتن اسم نامزد معين در ورقه از طرف اعضاي شعبه اخذ راي يا هر فرد ديگر درمحل صندوق راي

ل _ تغيير و تبديل يا جعل و يا ربودن و يا معدوم نمودن اوراق و اسناد انتخاباتي از قبيل تعرفه وبرگ راي ، صورت جلسات ، تلكسها ، تلفنگرامها و تلگرافها.

م _ باز كردن و يا شكستن قفل محل نگهداري و لاك و مهر صندوقهاي راي بدون مجوز.

ن _ جابجايي ، دخل و تصرف و يا معدوم نمودن اسناد انتخاباتي بدون مجوز قانوني

س _ دخالت در امر انتخابات با سند مجعول

ع _ ايجاد رعب و وحشت براي راي دهندگان يا اعضاي شعبه ثبت نام و اخذ راي با سلاح يا بدون سلاح در امر انتخابات

ف _ دخالت در امر انتخابات با سمت مجعول يا به هر نحو غيرقانوني

ص _ ممانعت از حضور نمايندگان نامزدها در شعب ثبت نام و اخذ راي

ق _ عدم رعايت بي طرفي و جانبداري از نامزد انتخاباتي توسط مجريان انتخابات و اعضاي هيات هاي نظارت استان ، شهرستان و بخش و ناظران شعب ثبت نام و اخذ راي

تبصره _ چنانچه وقوع جرايم مندرج در ماده فوق موجب گردد تا جريان انتخابات در يك ياچند شعبه ثبت نام و اخذ راي از مسير قانوني خود خارج شود و در نتيجه انتخابات موثر باشدمراتب جهت اخذ تصميم به هيات نظارت استان اعلام مي گردد.

فصل سوم _ وظايف و اختيارات شوراها ( ماده 68 تا 78 )

ماده 68 _ وظايف و اختيارات شوراي اسلامي روستا عبارتست از:

الف _ نظارت

بر حسن اجراي تصميم هاي شوراي اسلامي روستا:

ب _ ارايه پيشنهاد جهت رفع كمبودها ، نارسايي ها و نيازها به مقامات ذي ربط مقامات مذكورموظف به بررسي پيشنهادها و ارايه پاسخ ، حداكثر ظرف مدت دو ماه ، به شورا هستند. در صورت عدم ارايه پاسخ در موعد مقرر ، مراتب براي پيگيري قانوني به اطلاع مقامات مافوق مي رسد. الحاقي مورخ 6/7/1382

ج _ تشكيل گردهمايي عمومي جهت ارايه گزارش كار و دريافت پيشنهادها و پاسخ به سوالات وجلب مشاركت و خودياري مردم براي پيشبرد امور روستا حداقل دو بار در سال و با پانزده روز اعلام قبلي الحاقي مورخ 6/7/1382

د _ تبيين و توجيه سياستهاي دولت و تشويق و ترغيب روستاييان جهت اجراي سياستهاي مذكور.

ه _ نظارت و پيگيري اجراي طرحها و پروژه هاي عمراني اختصاص يافته به روستا.

و _ همكاري با مسوولان ذي ربط براي احداث ، اداره ، نگهداري و بهره برداري از تاسيسات عمومي ، اقتصادي ، اجتماعي و رفاهي مورد نياز روستا در حدود امكانات

ز _ كمك رساني و امداد در موقع بحراني و اضطراري مانند جنگ و وقوع حوادث غيرمترقبه ونيز كمك به مستمندان و خانواده هاي بي سرپرست ، با استفاده از خودياريهاي محلي

ح _ تلاش براي رفع اختلافات افراد و محلات و حكميت ميان آنها.

ط _ پيگيري شكايات اهالي روستا از ادارات حوزه مربوط از طريق مقامات مسئول الحاقي مورخ 6/7/1382

ي _ همكاري با نيروهاي انتظامي جهت برقراري امنيت و نظم عمومي

ك _ ايجاد زمينه مناسب و جلب مشاركت عمومي در جهت اجراي فعاليتهاي توليدي وزارتخانه ها و سازمانهاي دولتي

ل _ فراهم نمودن زمينه مشاركت و جلب همكاري مردم در جهت ايجاد و توسعه نهادهاي مدني ، كتابخانه

و مراكز فرهنگي ، بهبود و ارتقاي فرهنگي اقشار مختلف به ويژه جوانان و بانوان و برنامه ريزي در انجام خدمات اجتماعي ، اقتصادي ، عمراني ، بهداشتي ، فرهنگي ، آموزشي ، سواد آموزي وساير امور با موافقت و هماهنگي مراجع ذي ربط الحاقي مورخ 6/7/1382

م _ انتخاب فردي ذيصلاح به سمت دهيار براي مدت چهار سال براساس آيين نامه مربوط ومعرفي به بخشدار جهت صدور حكم

ن _ ايجاد زمينه مناسب براي توسعه اشتغال و جلب مشاركت هاي عمومي در جهت گسترش فعاليتهاي توليدي الحاقي مورخ 6/7/1382

س _ مشاركت در تهيه طرحهاي هادي روستا و بهسازي بافتهاي فرسوده و ضوابط و مقررات ساخت و ساز. الحاقي مورخ 6/7/1382

ع _ نظارت بر حسن اجراي مقررات مربوط به حفاظت و بهسازي محيط زيست روستا وبهره برداري از منابع طبيعي و جلوگيري از فرسايش خاك و حفظ عمران ، مزارع ، باغها ، مراتع ، جنگلها و محدوده هاي زيست محيطي ، احيا ولايروبي قنوات و نهرهاي متروكه و ارايه طرح وپيشنهاد در اين زمينه ها به شوراي بخش الحاقي مورخ 6/7/1382

ف _ بررسي برنامه هاي پيشنهادي ارگانهاي اجرايي در زمينه هاي اجتماعي ، اقتصادي ، عمراني ، بهداشتي ، فرهنگي ، آموزشي و ساير امور رفاهي از نظر تطبيق با ضرورتهاي موجود در حوزه انتخابيه شورا و ارايه گزارش نارسايي ها به شوراي بخش محل استقرار خود همانند شوراي روستامشاركت خواهد داشت الحاقي مورخ 6/7/1382

ص _ نظارت بر حفظ و نگهداري تاسيسات عمومي و عمراني و اموال و دارايي هاي روستاالحاقي مورخ 6/7/1382

تبصره _ عزل دهيار با راي اكثريت اعضاي شوراي اسلامي روستا براساس آيين نامه مربوط انجام مي شود و به بخشدار جهت صدور حكم

عزل اعلام مي گردد.

ماده 68 مكرر _ هر تيره از عشاير كوچ رو كشور با حداقل بيست خانوار در حكم روستا (ده بوده و شوراي عشايري با وظايف و اختيارات شوراي روستا در آن تيره تشكيل مي گردد. شوراي عشايري مذكور در زمان تشكيل شوراي بخش محل استقرار خود همانند شوراي روستا مشاركت خواهدداشت الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 69 _ دهيار به مدت چهار سال انتخاب و وظايف زير را به عهده دارد:

1 _ اجراي مصوبات شوراي روستا.

2 _ همكاري با نيروهاي انتظامي در خصوص اعلام وقوع جرايم ، اجراي مقررات خدمت وظيفه عمومي ، حفظ نظم عمومي و سعي در حل اختلافات محلي

3 _ اعلام فرامين و قوانين و مقررات عمومي

4 _ همكاري در حفظ و نگهداري تاسيسات عمومي و عمراني و اموال و داراييهاي روستا.

5 _ همكاري با سازمانها و نهادهاي دولتي و ايجاد تسهيلات لازم در جهت ايفاي وظايف آنان

6 _ مراقبت در اجراي مقررات بهداشتي و حفظ نظافت و ايجاد زمينه مناسب براي تامين بهداشت محيط

7 _ همكاري با سازمان ثبت احوال و اسناد در جهت ثبت وقايع چهارگانه سجلي و اسناد واملاك

8 _ همكاري با مسوولين ذي ربط در جهت حفظ و نگهداري و بهره برداري منابع طبيعي وميراث فرهنگي واقع در روستا.

9 _ اجراي طرحهاي عمراني و خدماتي در محدوده روستا در صورت آمادگي با تاييد كميته برنامه ريزي شهرستان الحاقي مورخ 6/7/1382

10 _ تشكيل پرونده براي ايجاد بناها ، تاسيسات و تفكيك اراضي در محدوده قانوني روستا وارجاع به بخشداري جهت صدور مجوز. الحاقي مورخ 6/7/1382

تبصره _ درآمد حاصل از وصول عوارض مربوط به اجراي اين بند در امور

عمومي روستا وزير نظر شوراي روستا هزينه مي شود. الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 70 _ وظايف و اختيارات شوراي اسلامي بخش عبارت است از:

1 _ ارايه طرحها و پيشنهادهاي اصلاحي به مسوولين اجرايي منطقه جهت رفع كمبودهاياجتماعي ، فرهنگي ، آموزشي ، اقتصادي ، عمراني ، بهداشتي و ساير امور رفاهي بخش

تبصره _ مقامات اجرايي ذي ربط موظف به بررسي طرحها و پيشنهادهاي مذكور و ارايه پاسخ حداكثر ظرف مدت دو ماه به شورا هستند. در صورت عدم ارايه پاسخ در موعد مقرر مراتب جهتانجام اقدامات قانوني به اطلاع مقامات مافوق خواهد رسيد.

2 _ ايجاد هماهنگي لازم بين شوراهاي روستاهاي واقع در محدوده بخش

3 _ نظارت بر شوراهاي روستاها به منظور رعايت وظايف قانوني

4 _ حل وفصل مشكلات و اختلافات ميان دو يا چند روستا يا شوراهاي روستايي واقع درمحدوده بخش ، در مواردي كه قابل پيگيري قضايي نيست

5 _ رسيدگي به امور عمراني بخش كه خارج از حيطه اختيارات و وظايف شوراي روستا است

6 _ ايفاي وظايف شوراي روستا در مزارع مستقل ، مكان ها و آبادي ها و روستاهايي كه به هردليل فاقد شوراي روستا مي باشند.

7 _ تشويق مردم به همكاري و سرمايه گذاري در امور و برنامه هاي عمراني بخش از قبيل توسعه كشاورزي ، حمل ونقل ، بهداشت ، صنايع روستايي و دستي ، امور فرهنگي و مذهبي بخش

8 _ بررسي و تاييد طرحهاي هادي روستايي واقع در محدوده بخش و ارسال به مراجع ذي ربط جهت تصويب نهايي اصلاحي مورخ 6/7/1382

ماده 71 _ وظايف شوراي اسلامي شهر بشرح زير است

1 _ انتخاب شهردار براي مدت چهار سال

تبصره 1 _ شوراي اسلامي

شهر موظف است بلافاصله پس از رسميت يافتن نسبت به انتخاب شهردار واجد شرايط اقدام نمايد.

تبصره 2 _ شهردار نمي تواند همزمان عضو شوراي شهر باشد.

تبصره 3 _ نصب شهرداران در شهرهاي با جمعيت بيشتر از دويست هزار نفر و مراكز استان بنابه پيشنهاد شوراي شهر و حكم وزير كشور و در ساير شهرها به پيشنهاد شوراي شهر و حكم استاندارصورت مي گيرد.

تبصره 4 _ دوره خدمت شهردار در موارد زير خاتمه مي پذيرد:

الف _ استعفاي كتبي با تصويب شورا.

ب _ بركناري توسط شوراي شهر با رعايت مقررات قانوني

ج _ تعليق طبق مقررات قانوني

د _ فقدان هريك از شرايط احراز سمت شهردار به تشخيص شوراي شهر.

2 _ بررسي و شناخت كمبودها ، نيازها و نارساييهاي اجتماعي ، فرهنگي ، آموزشي ، بهداشتي ، اقتصادي و رفاهي حوزه انتخابيه و تهيه طرحها و پيشنهادهاي اصلاحي و راه حلهاي كاربردي در اين زمينه ها جهت برنامه ريزي و ارايه آن به مقامات مسوول ذي ربط

3 _ نظارت بر حسن اجراي مصوبات شورا و طرحهاي مصوب در امور شهرداري و سايرسازمانهاي خدماتي در صورتي كه اين نظارت محل جريان عادي اين امور نگردد.

4 _ همكاري با مسوولين اجرايي و نهادها و سازمان هاي مملكتي در زمينه هاي مختلف اجتماعي ، فرهنگي ، آموزشي ، اقتصادي و عمراني بنا به درخواست آنان

5 _ برنامه ريزي در خصوص مشاركت مردم در انجام خدمات اجتماعي ، اقتصادي ، عمران ، فرهنگي ، آموزشي و ساير امور رفاهي با موافقت دستگاههاي ذي ربط

6 _ تشويط و ترغيب مردم در خصوص گسترش مراكز تفريحي ، ورزشي و فرهنگي با هماهنگي دستگاههاي ذي ربط

7 _ اقدام در خصوص تشكيل انجمنها و نهادهاي اجتماعي ، امدادي

، ارشادي و تاسيس تعاونيهاي توليد و توزيع و مصرف ، نيز انجام آمارگيري ، تحقيقات محلي و توزيع ارزاق عمومي باتوافق دستگاههاي ذي ربط

8 _ نظارت بر حسن اداره و حفظ سرمايه و داراييهاي نقدي ، جنسي و اموال منقول و غيرمنقول شهرداري و همچنين نظارت بر حساب درآمد و هزينه آنها به گونه اي كه مخل جريان عادي امورشهرداري نباشد.

9 _ تصويب آيين نامه هاي پيشنهادي شهرداري پس از رسيدگي به آنها با رعايت دستورالعملهاي وزارت كشور.

10 _ تاييد صورت جامع درآمد و هزينه شهرداري كه هر شش ماه يكبار توسط شهرداري تهيه مي شود و انتشار آن براي اطلاع عموم و ارسال نسخه اي از آن به وزارت كشور.

11 _ همكاري با شهرداري جهت تصويب طرح حدود شهر با رعايت طرحهاي هادي و جامع شهرسازي پس از تهيه آن توسط شهرداري با تاييد وزارت كشور و وزارت مسكن و شهرسازي

12 _ تصويب بودجه ، اصلاح و متمم بودجه و تفريغ بودجه سالانه شهرداري و موسسات وشركتهاي وابسته به شهرداري با رعايت آيين نامه مالي شهرداريها و همچنين تصويب بودجه شوراي شهر.

تبصره _ كليه درآمدهاي شهرداري به حساب هايي كه با تاييد شوراي شهر در بانك ها افتتاح مي شود واريز و طبق قوانين مربوطه هزينه خواهد شد.

13 _ تصويب وامهاي پيشنهادي شهرداري پس از بررسي دقيق نسبت به مبلغ ، مدت و ميزان كارمزد.

14 _ تصويب معاملات و نظارت بر آنها اعم از خريد ، فروش ، مقاطعه ، اجاره و استيجاره كه بنام شهر و شهرداري صورت مي پذيرد با در نظر گرفتن صرفه و صلاح و با رعايت مقررات آيين نامه مالي و معاملات شهرداري

تبصره _ به منظور تسريع در پيشرفت امور شهرداري ، شورا مي تواند

اختيار تصويب و انجام معاملات را تا ميزان معيني با رعايت آيين نامه معاملات شهرداري به شهردار واگذار نمايد.

15 _ تصويب اساسنامه موسسات و شركتهاي وابسته به شهرداري با تاييد و موافقت وزارت كشور.

16 _ تصويب لوايح برقراري يا لغو عوارض شهر و همچنين تغيير نوع و ميزان آن با در نظر گرفتن سياست عمومي دولت كه از سوي وزارت كشور اعلام مي شود.

17 _ نظارت بر حسن جريان دعوي مربوط به شهرداري

18 _ نظارت بر امور بهداشت حوزه شهر.

19 _ نظارت بر امور تماشاخانه ها ، سينماها ، و ديگر اماكن عمومي ، كه توسط بخش خصوصي ، تعاوني و يا دولتي اداره مي شود با وضع و تدوين مقررات خاص براي حسن ترتيب ، نظافت وبهداشت اين قبيل موسسات بر طبق پيشنهاد شهرداري و اتخاذ تدابير احتياطي جهت جلوگيري ازخطر آتش سوزي و مانند آن

20 _ تصويب مقررات لازم جهت اراضي غيرمحصور شهري از نظر بهداشت و آسايش عمومي و عمران و زيبايي شهر.

21 _ نظارت بر ايجاد گورستان ، غسالخانه و تهيه وسايل حمل اموات مطابق با اصول بهداشت و توسعه شهر.

22 _ وضع مقررات و نظارت بر حفر مجاري و مسيرهاي تاسيسات شهري

23 _ نظارت بر اجراي طرحهاي مربوط به ايجاد و توسعه معابر ، خيابانها ، ميادين و فضاهاي سبز و تاسيسات عمومي شهر بر طبق مقررات موضوعه

24 _ تصويب نامگذاري معابر ، ميادين ، خيابانها ، كوچه و كوي در حوزه شهري و همچنين تغييرنام آنها.

25 _ تصويب مقررات لازم به پيشنهاد شهرداري جهت نوشتن هر نوع مطلب و يا الصاق هر نوع نوشته و آگهي و تابلو بر روي ديوارهاي شهر با رعايت مقررات موضوعه

و انتشار آن براي اطلاع عموم

26 _ تصويب نرخ خدمات ارايه شده توسط شهرداري و سازمانهاي وابسته به آن با رعايتآيين نامه مالي و معاملات شهرداريها.

27 _ تصويب نرخ كرايه وسايل نقليه درون شهري

28 _ وضع مقررات مربوط به ايجاد و اداره ميدانهاي عمومي توسط شهرداري براي خريد وفروش مايحتاج عمومي با رعايت مقررات موضوعه

29 _ وضع مقررات لازم در مورد تشريك مساعي شهرداري با ادارات و بنگاههاي ذي ربط براي داير كردن نمايشگاههاي كشاورزي ، هنري ، بازرگاني و غيره

30 _ نظارت بر حسن اداره امور مالي شهرداري و كليه سازمانها ، موسسات ، شركتهاي وابسته وتابعه شهرداري و حفظ سرمايه ، دارايي ها ، اموال عمومي و اختصاصي شهرداري ، همچنين نظارت برحساب درآمد و هزينه آنها با انتخاب حسابرس رسمي و اعلام موارد نقض و تخلف به شهردارپيگيريهاي لازم بر اساس مقررات قانوني الحاقي مورخ 6/7/1382

تبصره _ كليه پرداختهاي شهرداري در حدود بودجه مصوب با اسناد مثبته و با رعايت مقررات مالي و معاملاتي شهرداري به عمل ميايد كه اين اسناد بايد به امضاي شهردار و ذي حساب ياقايم مقام آنان كه مورد تابيد شوراي شهر باشند برسد. الحاقي مورخ 6/7/1382

31 _ شورا موظف است در پايان هر سال مالي صورت بودجه و هزينه خود را جهت اطلاع عموم منتشر نمايد و نسخه اي از آن را جهت بررسي به شوراي شهرستان و استان ارسال كند. الحاقي مورخ 6/7/1382

32 _ واحدهاي شهرستاني كليه سازمانها و موسسات دولتي و موسسات عمومي غيردولتي كه در زمينه ارايه خدمات شهري وظايفي را به عهده دارند ، موظفند برنامه سالانه خود در خصوص خدمات شهري را كه در چارچوب اعتبارات و بودجه

سالانه خود تنظيم شده به شورا ارايه نمايند.الحاقي مورخ 6/7/1382

33 _ همكاري با شوراي تامين شهرستان در حدود قوانين و مقررات الحاقي مورخ 6/7/1382

34 _ بررسي و تاييد طرح هاي هادي و جامع شهرسازي و تفصيلي و حريم و محدوده قانوني شهرها پس از ارايه آن توسط شهرداري و ارسال به مراجع ذي ربط قانوني جهت تصويب نهايي الحاقي مورخ 6/7/1382

تبصره 1 _ در كليه قوانين و مقرراتي كه انجمن شهر عهده دار وظايفي بوده است شوراياسلامي شهر با رعايت مقررات اين قانون بعد از يك سال از تاريخ تصويب جانشين انجمن شهرخواهد بود.

تبصره 2 _ وزارتخانه ها و موسسات دولتي و وابسته به دولت و سازمانهايي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است موظف اند در طول مدت يك سال مذكور در تبصره فوق با بررسي قوانين و مقررات مربوط به خود هر كجا نامي از انجمن شهر سابق آمده و وظايفي را به آن محول نموده است جهت اصلاح اين گونه موارد لايحه اصلاح به مجلس شوراي اسلامي ارايه نمايند.

ماده 72 _ شرايط احراز تصدي سمت شهردار طبق آيين نامه اي خواهد بود كه بنا به پيشنهادوزارت كشور به تصويب هيات دولت خواهد رسيد.

ماده 73 _ چنانچه يك يا چند نفر از اعضاي شوراي شهر به عملكرد شهردار يا عمليات شهرداري اعتراض يا ايرادي داشته باشند ابتدا توسط رييس شورا مورد را به صورت روشن به شهردار تذكر خواهند داد. در صورت عدم رعايت مفاد مورد تذكر ، موضوع به صورت سوال مطرح مي شود كه در اين صورت رييس شورا سوال را كتبا به شهردار اطلاع خواهد داد و حداكثر ظرف ده روز پس از ابلاغ ، شهردار موظف به حضور در جلسه عادي

يا فوق العاده شورا و پاسخ به سوال مي باشد.

چنانچه شهردار از حضور استنكاف ورزيده يا پاسخ وي قانع كننده تشخيص داده نشود طي جلسه ديگري موضوع مجددا به صورت استيضاح كه حداقل به امضاي يك سوم اعضاي شورارسيده باشد ، ارايه مي شود. فاصله بين ابلاغ تا تشكيل جلسه كه از طرف رييس شورا تعيين خواهدشد حداكثر ده روز خواهد بود. شورا پس از طرح سوال يا سوالات و جواب شهردار راي موافق يامخالف خواهد داد. در صورتي كه شورا با اكثريت دو سوم كل اعضا راي مخالف دهد شهردار از كاربركنار و فرد جديدي از سوي شورا انتخاب خواهد شد.

تبصره _ در فاصله بين صدور راي عدم اعتماد و بركناري شهردار و يا خاتمه خدمت شهردار تاانتخاب فرد جديد كه نبايد بيش از سه ماه به طول انجامد يكي از كاركنان شهرداري با انتخاب شوراي شهر عهده دار و مسوول اداره امور شهرداري خواهد بود.

ماده 74 _ شوراهاي موضوع اين قانون يا هر يك از اعضا آن حق ندارند در نصب و عزل كاركنان دهياري ها ، شهرداري ها و يا شركتها و موسسات وابسته به آنها دخالت نمايند يا به آنها دستور دهندو واگذاري مسئوليت اجرايي ، عضويت هيات مديره و مديريت عامل به اعضا شوراهاي مذكور دردهياريها ، شهرداريها ، شركتها و سازمانهاي تابعه ممنوع مي باشد. الحاقي مورخ 6/7/1382

تبصره 1 _ اعضا شوراهاي مذكور و بستگان درجه يك آنها به هيچ وجه حق انجام معامله بادهياري ، شهرداري ، سازمانها و شركتهاي وابسته به آن را نخواهند داشت و انعقاد هر نوع قرارداد باآنها ممنوع مي باشد. الحاقي مورخ 6/7/1382

تبصره 2 _ هرگونه استفاده شخصي از اموال ، دارايي ها و امكانات شوراها ،

دهياري ، شهرداري ، موسسات و شركتهاي وابسته توسط اعضا شوراها ممنوع مي باشد. الصلاحي مورخ 6/7/1382

ماده 75 _ آيين نامه سازماني ، تشكيلاتي و تعداد و نحوه تشكيل جلسات شوراها و امور مالي دبيرخانه كليه شوراها و تعداد كاركنان آنها و هزينه هاي مربوط و هرگونه پرداختي به اعضاي شوراهاتوسط شوراي عالي استانها تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد. به كارگيري كاركنان و هرگونه پرداختي خارج از اين آيين نامه ممنوع مي باشد. اصلاحي مورخ 6/7/1382

ماده 76 _ شوراي شهر و شهرداري و شركتها و سازمانهاي وابسته موظفند به نحو مقتضي و درصورت امكان با راه اندازي پايگاه رايانه اي ، زمينه اطلاع عموم مردم را به طور مستمر از مصوبات ، تصميمات ، عملكرد ، بودجه ، هزينه و درآمد خود فراهم نمايند. اصلاحي مورخ 6/7/1382

ماده 77 _ شوراي اسلامي شهر و دهستان مي توانند نسبت به وضع عوارض متناسب باتوليدات و درآمدهاي اهالي به منظور تامين بخشي از هزينه هاي خدماتي و عمراني مورد نياز شهر وروستا طبق آيين نامه مصوب هيات وزيران اقدام نمايند.

تبصره _ عوارض يك ماه پس از ارسال هر مصوبه به وزارت كشور قابل وصول است وزيركشور مي تواند در هر مقطعي كه وصل هر نوع عوارض را منطبق بر آيين نامه مصوب نداند نسبت به اصلاح يا لغو آن اقدام نمايد.

ماده 78 _ وظايف و اختيارات شوراي شهرستان عبارت است از:

1 _ ارايه پيشنهادات لازم در زمينه توسعه اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي و عمراني شهرستان به دستگاههاي اجرايي ذي ربط و كميته برنامه ريزي شهرستان و شوراي استان

2 _ نظارت بر حسن اجراي تصميمات شوراي شهرستان

3 _ تصويب ( اصلاح ) تتميم و تفريغ بودجه

دبيرخانه شوراي شهرستان

4 _ هماهنگي و رسيدگي به مسايل و حل و فصل مشكلات في مابين شوراهاي شهر و بخش ، درمواردي كه قابل پيگيري قضايي نيست

5 _ نظارت برعملكرد و فعاليتهاي شوراهاي بخش و شهر. الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 78 مكرر 1 _ وظايف واختيارات شوراي استان عبارت است از:

1 _ بررسي مسايل و مشكلات استان و ارايه پيشنهادهاي لازم به منظور رفع تبعيض و توزيع عادلانه امكانات و منابع و جلب همكاري درتهيه برنامه هاي عمراني و رفاهي استان به شوراي عالياستانها

تبصره _ سه نفر از اعضاي شوراي استان به انتخاب آن شورا در جلسات شوراي برنامه ريزي وتوسعه استان شركت مي نمايند.

2 _ نظارت بر حسن اجراي تصميمات شوراي عالي استانها در محدوده استان

3 _ ايجاد ارتباط و هماهنگي لازم ميان شوراهاي شهرستان و در محدوده استان جهت حسن انجام وظايف و حل و فصل اختلافات شوراهاي سطح استان ، در مورادي كه قابل پيگيري قضايي نيست

4 _ همكاري با شوراي برنامه ريزي و توسعه استان در نظارت بر حسن اجراي طرحهاي عمرانياستاني و ملي در محدوده استان و ارايه گزارش و پيشنهاد در جهت بهبود امور به رييس شوراي برنامه ريزي و شوراي عالي استانها ، دستگاههاي ذي ربط

5 _ تصويب اصلاح ، تتميم و تفريغ بودجه دبيرخانه شوراي استان

6 _ نظارت بر عملكرد شوراهاي شهرستانها در محدوده استان و نظارت بر حسن اجراي مصوبات شوراي استان الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 78 مكرر 2 _ وظايف واختيارات شوراي عالي استانها عبارت است از:

1 _ بررسي پيشنهادهاي واصله از طرف شوراهاي استانها و تعيين اولويت هر يك و ارجاع به مقامات اجرايي ذي ربط

2 _ اعلام

نارسايي ها و اشكالات و نهادها و سازمانهاي اجرايي در حدود اختيارات وظايف شوراها به مسولين مربوطه و پيگري آنها

3 _ بررسي پيشنهادها و ارايه آنها در قالب طرح به مجلس شوراي اسلامي يا دولت

4 _ تصويب ، اصلاح ، تتميم و تفريغ بودجه دبيرخانه شوراي عالي استانها

5 _ سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور موظف است يك نسخه از پيش نويس لوايح برنامه هاي توسعه و بودجه عمومي كشور و استانها را پس از تهيه در اختيار شوراي عالي استانهاقرار دهد. شوراي عالي استانها پيشنهادهاي اصلاحي خود را در مورد برنامه و بودجه مذكور به سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور اعلام خواهد كرد.

6 _ تهيه آيين نامه نحوه هزينه بودجه شوراها و ابلاغ آن پس از تصويب هيات وزيران به شوراها.

7 _ برنامه ريزي به منظور آموزش و آشنايي اعضا شوراها با وظايف خويش از طريق برگزاري دوره هاي كوتاه مدت كاربردي در قالب امكانات موجود كشور

8 _ حلسات عادي شوراي عالي استانها هر دو ماه يك بار و حداكثر به مدت سه روز تشكيل مي گردد. در موارد ضروري شورا مي تواند جلسات فوق العاده تشكيل دهد. الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 78 مكرر 3 _ شوراي عالي استانها موظف است حداكثر يك سال پس از تشكيل ، ضمن مشخص نمودن آن دسته از امور شهري كه توسط وزارتخانه ها و سازمانهاي دولتي انجام مي شود وانجام آن در حد توانايي شهرداري ها مي باشد طرح لازم جهت واگذاري آن امور به شهرداري ها را تهيه و به دولت يا مجلس شوراي اسلامي تقديم نمايد. الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 78 مكرر 4 _ كليه شوراهاي موضوع اين قانون مكلفند حداكثر ظرف مدت ده روزمصوبات خود را به نمايندگان حوزه انتخابيه و شوراي مافوق

، مسوولين اجرايي ذي ربط و عاليترين مقام اجرايي مربوط و در مورد شوراي عالي استانها به مجلس شوراي اسلامي و وزارت كشورارسال نمايند. الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 78 مكرر 5 _ استانداران ، فرمانداران و بخشداران موظفند در كليه شوراها و كميته هاي تخصصي مرتبط با وظايف شوراها (به جز كميته برنامه ريزي شهرستان كه در سطح منطقه تشكيل مي دهند از نماينده شوراهاي بخش ، شهر ، شهرستان و استان به عنوان ناظر جهت شركت در جلسات دعوت به عمل آورند. الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 78 مكرر 6 _ استانداران ، فرمانداران ، بخشداران و ساير مقامات كشوري كه از طرف دولت تعيين مي شوند در حدود اختيارات شوراها ملزم به رعايت تصميمات آنها هستند. موارد تخلف به مقامات مافوق اعلام و درمراجع ذي صلاح رسيدگي مي شود. الحاقي مورخ 6/7/1382

فصل چهارم _ ترتيب رسيدگي به تخلفات ( ماده 79 تا 82

ماده 79 _ به منظور رسيدگي به شكايات مبني بر انحراف شوراها از وظايف قانوني ، هيات هايي به نام هيات حل اختلاف و رسيدگي به شكايات به ترتيب زير تشكيل مي شود:

1 _ هيات مركزي حل اختلاف و رسيدگي به شكايات با عضويت يكي از معاونين رييس جمهوربه انتخاب و معرفي رييس جمهور ، معاون ذي ربط وزارت كشور ، رييس يا يكي از معاونين ديوان عدالت اداري به انتخاب رييس اين ديوان ، يكي از معاونين دادستان كل كشور به انتخاب دادستان كل كشور ، دو نفر از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي به پيشنهاد كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي و تصويب مجلس شوراي اسلامي ، سه نفر از اعضاي شوراي عالي استانها به انتخاب آن شورا جهت رسيدگي به شكايات از شوراي استان و شوراي عالي استانها و شوراي شهر تهران تشكيل مي شود. هيات در اولين جلسه يك رييس

و يك نايب رييس از بين خود انتخاب خواهدنمود.

2 _ هيات حل اختلاف و رسيدگي به شكايات استان به عضويت و رياست استاندار و عضويت رييس كل دادگستري استان ، دو نفر از اعضاي شوراي استان به انتخاب شورا و يك نفر از نمايندگان استان مربوطه در مجلس شوراي اسلامي جهت رسيدگي به شكايات از شوراي شهر و شوراي شهرستان تشكيل مي شود.

3 _ هيات حل اختلاف و رسيدگي به شكايات شهرستان به عضويت و رياست فرماندار وعضويت رييس دادگستري شهرستان و دو نفر از اعضاي شوراي شهرستان به انتخاب آن شورا و يك نفر به انتخاب هيات حل اختلاف استان جهت رسيدگي به شكايات از شوراي روستا و بخش تشكيل مي شود. اصلاحي مورخ 6/7/132

تبصره _ دبيرخانه هيات هاي حل اختلاف مركزي ، استان و شهرستان به ترتيب در وزارت كشور ، استانداري و فرمانداري مستقر مي شود. معاون ذي ربط وزارت كشور دبير هيات مركزي خواهد بود. اصلاحي مورخ 6/7/1382

ماده 80 _ مصوبات كليه شوراهاي موضوع اين قانون در صورتي كه پس از دو هفته از تاريخ ابلاغ مورد اعتراض قرار نگيرد لازم الاجرا مي باشد و در صورتي كه مسوولين ذي ربط آن را مغاير باقوانين و مقررات كشور و يا خارج از حدود وظايف و اختيارات شوراها تشخيص دهند مي توانند باذكر مورد و به طور مستدل حداكثر ظرف دو هفته از تاريخ ابلاغ مصوبه اعتراض خود را به اطلاع شورا رسانده و در خواست تجديدنظر نمايند. شورا موظف است ظرف ده روز از تاريخ وصول اعتراض تشكيل جلسه داده و به موضوع رسديگي و اعلام نظر نمايد. در صورتي كه شورا در بررسي مجديد از مصوبه مورد اختلاف عدول ننمايد موضوع براي تصميم گيري نهايي به هيات حل اختلاف ذي ربط ارجاع ميشود.

هيات مزبور مكلف است ظرف پانزده روز به موضوع رسيدگي واعلام نظر نمايد.

تبصره _ اعتراض به موصبات شوراهاي روستا و بخش توسط بخشدار يا شوراي شهرستان ، درمورد مصوبات شوراهاي شهر و شهرستان توسط فرماندار يا شوراي استان و در مورد مصوبات شوراي استان توسط استاندار ، مسوولين دستگاههاي اجرايي ذي ربط يا شوراي عالي استانها و درمورد مصوبات شوراي عالي استانها توسط وزير كشور يا عاليترين مقامات دستگاههاي ذي ربط صورت مي گيرد. رسيدگي به اعتراض موضوع اين قانون مانع از رسيدگي به شكايات ساير اشخاص درمحاكم صلاحيتدار نخواهد بود.

ماده 81 _ هرگاه شورا اقداماتي برخلاف وظايف مقرر يا مخالف مصالح عمومي كشور و ياحيف و ميل و تصرف غيرمجاز در اموالي كه وصول و نگهداري آنرا به نحوي به عهده دارد انجام دهد به پيشنهاد كتبي فرماندار موضوع جهت انحلال شورا به هيات حل اختلاف استان ارجاع مي گردد و هيات مذكور به شكايات و گزارشها رسيدگي و در صورت احراز انحراف هريك ازشوراهاي روستاها ، آنرا منحل مي نمايد و در مورد ساير شوراها در صورت انحراف از وظايف قانوني ، بنا به پيشنهاد هيات استان و تصويب هيات حل اختلاف مركزي منحل مي گردند.

تبصره _ هريك از شوراهاي منحل شده در صورت اعتراض به انحلال مي توانند به دادگاه صالح شكايت نمايند و دادگاه مكلف است خارج از نوبت به موضوع رسيدگي و راي قطعي صادر نمايد.

ماده 82 _ چنانچه هر يك از اعضا شوراهاي موضوع اين قانون شرايط عضويت را از دست داده و يا در انجام وظايف قانوني خود مرتكب قصور يا تقصير شود يا اقدامي كه موجب توقف يا اخلال در انجام وظايف شوراها گردد يا عملي خلاف شوون اعضا شورا انجام دهد به شرح زير

به صورت موقت يا براي مدت باقيمانده دوره شورا سلب عضويت مي گردد:

1 _ در مورد اعضا شوراهاي روستا و بخش به پيشنهاد شوراي شهرستان و يا فرماندار و در موردشوراي شهر و شهرستان به پيشنهاد شوراي استان و يا استاندار و تصويب شوراي حل اختلاف استان

2 _ در مورد اعضا شوراي استان به پيشنهاد شوراي عالي استانها و يا استاندار و در مورد شوراي عالي استانها به پيشنهاد وزير كشور و تصويب هيات حل اختلاف مركزي اصلاحي مورخ 6/7/1382

تبصره 1 _ سلب عضويت اعضا شوراي مافوق موجب سلب عضويت از شوراي مادون نمي گردد مگر به تشخيص هيات حل اختلاف ذي ربط اصلاحي مورخ 6/7/1382

تبصره 2 _ فرد يا افرادي كه سلب عضويت مي گردند مي توانند به دادگاه صالح شكايت نمايند.دادگاه مذكور خارج از نوبت به موضوع رسيدگي و راي آن قطعي و لازم الاجرا خواهد بود. اصلاحي مورخ 6/7/1382

ماده 82 مكرر 1 _ غيبت غيرموجه اعضا شورا در طول يك سال با تشخيص و تصويب شورابه شرح زير منجر به سلب عضويت مي شود:

1 _ شوراي روستا و شهر: دوازده جلسه غيرمتوالي و يا شش جلسه متوالي

2 _ شوراي بخش: هشت جلسه غيرمتوالي و يا چهار جلسه متوالي

3 _ شوراي شهرستان: شش جلسه غيرمتوالي و يا سه جلسه متوالي

4 _ شوراي استان چهار: جلسه غيرمتوالي و يا دو جلسه متوالي

5 _ شوراي عالي استانها سه جلسه غيرمتوالي و يا دو جلسه متوالي الحاقي مورخ 6/7/1382

ماده 82 مكرر 2 _ رسيدگي به تخلفات اداري كاركنان و دبيرخانه شوراها طبق قانون رسيدگي به تخلفات اداري مصوب 7/9/1372 و آيين نامه اجرايي آن صورت مي گيرد. الحاقي مورخ 6/7/1382

تبصره 1 _ هيات بدوي و تجديدنظر رسيدگي به تخلفات

اداري كاركنان شوراها در مركز هراستان تشكيل و اعضا با حكم رييس شوراي استان منصوب مي شوند. رسيدگي به تخلفات كاركنان شوراي عالي استانها در هياتهاي رسيدگي به تخلفات اداري شوراي استان تهران صورت مي گيرد.الحاقي مورخ 6/7/1382

تبصره 2 _ رسيدگي به تخلفات اداري شهرداران ، طبق قانون رسيدگي به تخلفات اداري مصوب 7/9/1372 در هيات رسيدگي به تخلفات اداري كاركنان وزارت كشور انجام مي شود. الحاقي مورخ 6/7/1382

فصل پنجم _ ساير مقررات ( ماده 83 تا 95 )

ماده 83 _ در حوزه هايي كه انتخابات آنها براساس ماده 84 متوقف يا طبق مواد 57 و 58 باطل يا براساس ماده 81 اين قانون ، شوراي آن منحل شده است ، انتخابات براي تشكيل شورا بايد حداكثرظرف دو ماه برگزار شود.

ماده 84 _ در حوزه هاي انتخابيه اي كه به علت بروز حوادث غيرمترقبه و مسايل سياسي وامنيتي برگزاري انتخابات امكان پذير نباشد انتخابات آن حوزه ها تا رفع موانع متوقف مي شود.تشخيص اين موانع با وزير كشور مي باشد.

ماده 85 _ هرگاه انتخابات هريك از شوراهاي شهر و بخش بنا به دلايل ذكر شده متوقف و ياپس از تشكيل طبق مقررات قانوني منحل شود تا برگزاري انتخابات مجدد و تشكيل شوراي جديد ، استاندار جانشين آن شورا خواهد بود.

تبصره 1 _ جانشين شوراي شهر تهران ، وزير كشور خواهد بود.

تبصره 2 _ جانشين شوراي روستا ، شوراي بخش مي باشد.

ماده 86 _ كليه وزارتخانه ها ، سازمانها ، ادارات دولتي و موسسات وابسته به دولت و نهادها وكليه سازمانهايي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است موظفند حسب درخواست وزارت كشور ، استانداران ، فرمانداران و بخشداران ، كاركنان و ساير امكانات خود را تا خاتمه انتخابات دراختيار آنان قرار دهند. مدت همكاري كاركنان مذكور جزو مأموريت

نامبردگان محسوب خواهد شد.

ماده 87 _ هزينه برگزاري انتخابات شوراها از شمول قانون محاسبات عمومي مستثنياست

ماده 88 _ سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران مكلف است برنامه هاي آموزشيانتخاباتي را كه وزارت كشور و شوراهاي نظارت انتخابات ضروري تشخيص مي دهد ، همچنين كليه اعلاميه ها و اطلاعيه هاي مربوط به انتخابات را از شبكه سراسري يا محلي صدا و سيماي جمهورياسلامي ايران پخش نمايد.

تبصره _ كليه وزارتخانه ها و سازمانها و نهادها و موسسات دولتي موظفند به منظور توجيه وآگاه نمودن مردم از چگونگي انتخابات شوراها ، با وزارت كشور همكاري نمايند.

ماده 89 _ رسيدگي به تخلفات مأمورين نظامي و انتظامي از مفاد اين قانون حسب مورد بر عهده هيات هاي رسيدگي به تخلفات مأمورين مزبور مندرج در قوانين مربوط خواهد بود.

ماده 90 _ نحوه فعاليتهاي تبليغاتي انتخابات ، مدت زمان تبليغات ، محدوديتها و ممنوعيتها وساير شرايط و مقررات مربوط را آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين خواهد نمود.

ماده 91 _ حداكثر ظرف يك سال پس از تصويب اين قانون ، كليه شوراها در سراسر كشور بايدتشكيل شده باشد.

ماده 92 _ كليه قوانين و مقررات مغاير با اين قانون لغو مي گردد.

ماده 93 _ كليه وجوه و سپرده هاي انجمنهاي منحله ده و شهرستان نزد بانكها و نيز اموال منقول و غيرمنقول آنها حسب مورد در اختيار شوراهاي اسلامي روستا و شهر قرار مي گيرد تا در جهت عمران و آبادي و مصالح مردم همان محل صرف گردد.

ماده 94 _ وزارت كشور مسوول اجراي اين قانون است و موظف است ظرف دو ماه آيين نامه هاي اجرايي مورد نياز را تهيه و هيات وزيران موظف است ظرف مدت سه ماه پس ازتصويب اين قانون خارج از نوبت

آيين نامه هاي مذكور را تصويب نمايد.

قانون فوق مشتمل بر نود و چهار و يك تبصره در جلسه علني روز سه شنبه مورخ اول خرداد ماه يكهزار و سيصد و هفتاد و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 23/3/1375 به تاييدشوراي نگهبان رسيده است

ماده 95 _ هرگونه اصلاح در آيين نامه اجرايي قانون شوراهاي اسلامي كشور توسط وزارت كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد. الحاقي مورخ 6/7/1382

آيين نامه اجرايي انتخابات شوراهاي اسلامي شهرستان ، استان و شوراي عالي استانها - مصوب 30/4/1381 هي

هيات وزيران در جلسه مورخ 30/4/1381 بنا به پيشنهاد شماره 44/4/1/118068 مورخ 13/12/1380 وزارت كشور و به استناد ماده 72 قانون اصلاح تشكيلات شوراي اسلامي كشوري و انتخابات شوراهاي مزبور _ مصوب 1365 _ آيين نامه اجرايي انتخابات شوراهاي اسلامي شهرستان ، استان و شوراي عالي استانها به شرح زير تصويب نمود:

ماده 1 _ شوراهاي اسلامي بخشها و شهرهاي واقع در محدوده هر شهرستان پس از دعوت فرماندار تشكيل جلسه داده و يك نفر را از ميان اعضاي خود با راي مخفي و اكثريت نسبي آرا براي عضويت در شوراي اسلامي شهرستان انتخاب و با تنظيم صورت جلسه حداكثر ظرف 10 روز به فرماندار معرفي مي نمايند.

تبصره 1 _ تعداد اعضاي شوراي اسلامي شهرستان حداقل پنج نفر مي باشد و در صورتي كه شهرستان كمتر از پنج بخش و شهر داشته باشد ، بقيه اعضا از بين ديگر نمايندگان شوراي شهرها و بخشها به تناسب جمعيت انتخاب خواهند شد.

تبصره 2 _ فرماندار موظف است پس از وصول معرفي نامه كليه نمايندگان منتخب شوراهاي اسلامي بخشها و شهرها حداكثر ظرف يك هفته براي تشكيل اولين جلسه شوراي اسلامي شهرستان از نمايندگان معرفي شده دعوت به عمل

آورد.

اعضاي شوراي اسلامي شهرستان در اولين جلسه خود كه با حضور حداقل 23 ايشان و فرماندار شهرستان تشكيل مي شود ، از بين خود يك نفر رييس ، يك نفر نايب رييس وحداقل يك منشي با اكثريت نسبي و راي مخفي انتخاب مي نمايند.

تبصره 3 _ فرمانداران موظفند بلافاصله پس از تشكيل شوراي اسلامي شهرستان اسامي اعضاي آن را از طريق رسانه هاي گروهي براي آگاهي عموم منتشر نمايند.

ماده 2 _ شوراي اسلامي در شهرستان در اولين جلسه خود علاوه بر تعيين اعضاي هيات رييسه ، يك نفر را از بين خود و با راي مخفي و اكثريت نسبي به عنوان نماينده براي عضويت در شوراي اسلامي استان انتخاب و حداكثر ظرف 10 روز كتبا به استاندار معرفي مي نمايد.

تبصره 1 _ حداقل تعداد اعضاي شوراي اسلامي استان پنج نفر مي باشد. در استانهايي كه به دليل كمي تعداد شهرستانهاي تابع حد نصاب مقرر حاصل نگردد ، بقيه اعضاي شوراي اسلامي استان از بين ديگر نمايندگان شوراهاي اسلامي شهرستانها به تناسب جمعيت انتخاب خواهند شد.

تبصره 2 _ استاندار موظف است پس از وصول معرفينامه كليه نمايندگان منتخب شوراهاي اسلامي شهرستانهاي تابع استان حداكثر ظرف يك هفته براي تشكيل اولين جلسه شوراي اسلامي استان از نمايندگان معرفي شده دعوت به عمل آورد. اعضاي شوراي اسلامي استان در اولين جلسه خود كه با حضور حداقل 23 ايشان و استاندار تشكيل مي شود ، از بين خود يك نفر رييس ، يك نفر نايب رييس و دو نفر منشي با اكثريت نسبي و راي مخفي انتخاب مي نمايند.

تبصره 3 _ براي اعضاي شوراي اسلامي استان با معرفي استاندار ، كارت عضويت به امضاي وزير كشور

و مهر وزارت كشور صادر خواهد شد و استانداران موظفند بلافاصله پس از تشكيل شوراي اسلامي استان اسامي اعضاي آن را از طريق رسانه هاي گروهي براي آگاهي عموم منتشرنمايند.

ماده 3 _ شوراي اسلامي هر استان در اولين جلسه ، علاوه بر تعيين اعضاي هيات رييسه موضوع تبصره (2) ماده (2) يك نفر را از بين خود و با راي مخفي و اكثريت نسبي به عنوان نماينده براي عضويت در شوراي عالي اسلامي استانها انتخاب و براي اعلام به وزير كشور حداكثر ظرف 10 روزبه استاندار معرفي نمايد.

تبصره 1 _ شوراي عالي اسلامي استانها از نمايندگان منتخب شوراهاي اسلامي تشكيل مي گرددو شوراي اسلامي هر استان يك نفر نماينده درآن خواهد داشت

تبصره 2 _ اولين جلسه شوراي عالي اسلامي استانها حداكثر ظرف يك هفته پس از پايان انتخاب شوراي اسلامي استانها به دعوت وزير كشور و با حضور 23 نمايندگان تشكيل و يك نفر رييس ، دو نفر نايب رييس ، دو منشي و يك خزانه دار با راي مخفي و اكثريت نسبي انتخاب مي شوند.

ماده 4 _ نمايندگان شوراهاي اسلامي مذكور در اين آيين نامه كه به عضويت شوراهاي فرادست در ميايند از عضويت شوراهاي پايين تر خارج نمي گردند.

ماده 5 _ در صورت خروج هر يك از اعضاي شوراي اسلامي شهرستان ، استان و شوراي عالي اسلامي استانها به دلايلي نظير استعفا ، فوت و سلب عضويت ، شوراي اسلامي مربوط موظف است مراتب را براي انتخاب جانشين وي حسب مورد به وزير كشور ، استاندار و فرماندار اعلام نمايد.

تبصره 1 _ وزير كشور ، استاندار و فرماندار موظفند ظرف يك هفته مراتب را به شوراي اسلامي ذي ربط اعلام

نمايند و آن شورا موظف است حداكثر ظرف دو هفته فرد جانشين را انتخاب و معرفي نمايد.

تبصره 2 _ خروج عضو شوراي روستا ، بخش و شهر به هر دليل از شورا باعث خروج وي ازشوراي شهرستان ، استان و عالي استانها نيز خواهد شد.

ماده 6 _ جلسات شوراي اسلامي شهرستان هر ماه حداقل يك بار و جلسات شوراي اسلامي استان هر 45 روز حداقل يك بار و جلسات شوراي عالي استانها هر دو ماه حداقل يك بار تشكيل مي شود.

ماده 7 _ شوراهاي شهرستان ، استان و عالي استانها موظفند يك نسخه از مصوبات خود را به ترتيب به فرمانداري ، استانداري ، وزارت كشور و نيز حسب مورد به دستگاههاي اجرايي ذي ربط ارسال نمايند.

ماده 8 _ مسئولين شهرستان و استان موظفند برحسب موضوع و بنا به دعوت شوراي شهرستان و استان در جلسه شوراي ذي ربط شركت كنند.

ماده 9 _ شوراهاي برنامه ريزي و توسعه استانها موظفند يك نسخه از مصوبات خود را به شوراي شهرستان و استان و شوراي عالي استانها ارسال كنند.

ماده 10 _ سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور موظف است يك نسخه از برنامه و بودجه عمراني پيشنهادي كشور واستانها را پس از تهيه حداكثر ظرف يك ماه جهت اعلام نظر در اختيار شوراي عالي استانها بگذارد.

ماده 11 _ دبيرخانه شوراهاي شهرستان ، استان و عالي استانها به ترتيب در مركز شهرستان ، مركزاستان و كشور به طور مستقل تشكيل مي شود.

ماده 12 _ اعتراض به مصوبات شوراي شهرستان ، استان و شوراي عالي استانها فقط توسط فرماندار ، استاندار و وزير كشور انجام خواهد گرفت

تبصره 1 _ دستگاههاي اجرايي

موظفند اعتراض به مصوبات شوراي شهرستان ، استان و شوراي عالي استانها را از طريق فرماندار ، استاندار و وزير كشور اعلام نمايند.

تبصره 2 _ رسيدگي به اعتراض پيرامون مصوبات شوراي شهرستان و استان بر عهده هيات حل اختلاف استان و رسيدگي به اعتراض پيرامون مصوبات شوراي عالي استانها برعهده هيات حل اختلاف مركزي است

ماده 14 _ استعفا يا سلب عضويت اعضاي شوراهاي ماقبل باعث خروج از عضويت شوراهاي مابعد نيز خواهد شد و چنانچه فردي از شوراي مابعد استعفا داده يا سلب عضويت شود تشخيص عضويت يا سلب عضويت او از شوراهاي ماقبل برعهده هيات حل اختلاف مركزي خواهد بود.

آيين نامه اجرايي تشكيلات ، انتخابات داخلي و امور مالي شوراهاي اسلامي شهرك - مصوب 11/1/1378 هيات و

هيات وزيران در جلسه مورخ 11/1/1378 بنا به پيشنهاد وزارت كشور و به استناد ماده 94 قانون تشكيلات ، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب 1375 آيين نامه اجرايي تشكيلات ، انتخابات داخلي و امور مالي شوراهاي اسلامي شهرها را به شرح زيرتصويب نمود:

ماده 1 _ در اين آيين نامه براي رعايت اختصار به جاي عبارت ( قانون تشكيلات ، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب 1/3/1375 ) عبارت ( قانون شوراهاي اسلامي كشور ) و بجاي عناوين ( شوراهاي اسلامي شهرك ) و ( حوزه انتخابيه شوراي اسلامي شهرك ) به ترتيب كلمه هاي ( شورا ) و ( شهرك ) استفاده مي شود.

ماده 2 _ سمت اعضا در شوراهاي با پنج عضو عبارت از رييس ، نايب رييس و حداقل يك منشي و در شوراهاي داراي سه عضو ، رييس ، نايب رييس و منشي مي باشد كه براي مدت دو سال باراي اعضا انتخاب مي شوند.

ماده

3 _ فرد يا افرادي كه از عضويت شورا خارج مي شوند ، موظفند حداكثر ظرف مدت دو روزپس از قطعيت خروج ، كارت عضويت خود را تحويل بخشداري ذي ربط نمايند و رسيد دريافت دارند.

ماده 4 _ مهر شورا حداكثر ظرف مدت يك هفته پس از شروع به كار رسمي شورا ، توسط فرماندار تحويل رييس شورا مي شود.

ماده 5 _ اعضا شورا ، حق تفويض اختيارات خود به سايرين ، اعم از عضو و غيرعضو را ندارند.

ماده 6 _ اعضاي شورا موظفند حداكثر ظرف مدت يك هفته پس از قطعي شدن انتخابات در روزي كه فرماندار به طور كتبي اعلام مي نمايد اولين جلسه خود را در حضور نماينده فرماندار (عدم حضور نماينده مانع از تشكيل جلسه نخواهد بود) و به رياست مسن ترين عضو حاضر تشكيل دهند و به شرح زير سوگند ياد كنند و آن را امضا نمايند. اصلاحي مورخ 14/11/1380

( من در برابر كلام ا... مجيد به خداوند متعال سوگند ياد مي كنم و با تكيه بر شرف انساني خويش تعهد مي نمايم كه در حفظ امانت و انجام هر چه بهتر وظايفم و خدمت به مردم كوشا باشم و قانون اساسي و ساير قوانين و مقررات كشور را در چهارچوب وظايف و اختيارات خود مراعات نمايم و در همه زمينه ها عدالت و انصاف را در نظر داشته و مادام كه در شوراي اسلامي شهرك عضويت دارم در رعايت صرفه و صلاح و پيشرفت امور شهرك اهتمام نمايم )

تبصره 1 _ پيروان اقليت هاي ديني رسمي به جاي كلام ا... مجيد به كتاب مقدس خود سوگندياد مي كنند.

تبصره 2 _ هرگاه فرد جديدي به عضويت اصلي شورا داخل شود

موظف است در ابتداي اولين جلسه حضور در شورا ، به ترتيب مذكور سوگند ياد نمايد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 7 _ در اولين جلسه شورا پس از انجام مراسم تحليف اعضاي حاضر بايد اقدام به برگزاري انتخابات داخلي نموده و از بين خود هيات رييسه شورا ، موضوع ماده 3 اين آيين نامه را انتخاب نمايند. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 8 _ رييس شورا مانند ساير اعضا داراي يك حق راي مي باشد و وظايف او عبارت است از تنظيم پيشنهاد بودجه شورا ، تعيين زمان و اداره جلسات عادي ، فوق العاده شورا و در صورت لزوم دعوت از اعضا جهت شركت در جلسات ، تقسيم كار بين اعضا براي پيگيري مصوبات ، دفاع از حقوق و منافع شورا در مقابل مقام قضايي و اقامه دعوي ، درخواست گزارش كار از اعضا ، امضا و مهر كردن كليه مكاتبات شورا ، ايجاد هماهنگي و ارتباط با بخشداري و فرمانداري و ساير دستگاه هاي اجرايي اصلاحي مورخ 14/11/1380

تبصره _ در صورت عدم حضور رييس شورا ، مسئوليت اداره جلسات شورا و ساير وظايف به عهده نايب رييس آن مي باشد.

ماده 9 _ وظايف منشي و يا منشيان شورا عبارت از تهيه و تدوين صورت جلسات ، تهيه متن نامه ها ، ثبت و شماره گذاري آنها ، تهيه گزارش از عملكرد شورا و حفظ و نگهداري دفاتر و صورت جلسات در محل شورا ، انجام امور خزانه داري شورا از قبيل مسئوليت حسابداري شورا ، همكاري بارييس شورا در تنظيم بودجه پيشنهادي و اصلاح يا متمم آن ، تنظيم صورت هاي مالي شورا ، ثبت و ضبط فهرست

كليه اموال و دارايي ها و حسابرسي اوليه از فعاليت هاي مالي شورا از قبيل درآمدها ، هزينه ها و موجودي در پايان هر سال مالي بر طبق فرم هاي دريافتي مي باشد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

تبصره _ در صورت غيبت منشي يا منشيان شورا ، وظايف آنان از سوي نايب رييس شورا انجام مي شود.

ماده 10 _ جلسات شورا با حضور حداقل (2) نفر در شوراهاي داراي (3) عضو و (4) نفر درشوراهاي داري 5 عضو و تصميمات آنان با راي اكثريت مطلق حاضرين معتبر مي باشد.

تبصره _ حداقل آراي لازم براي تصويب تصميمات در جلساتي كه با (5) و يا (4) نفر تشكيل مي شود ، سه راي و در جلساتي كه با 3 و يا 2 نفر تشكيل مي يابد ، دو راي مي باشد.

ماده 11 _ تشكيل جلسات و همچنين حفظ و نگهداري دفاتر ، اسناد و مدارك شورا بايد در مكان ثابت و مناسب باشد.

ماده 12 _ جلسات شورا به طور مستمر ماهي دوبار تشكيل مي شود و در صورت نياز جلسات فوق العاده و اضطراري شورا با پيشنهاد بخشدار ، فرماندار ، رييس شورا و يا سه نفر از اعضا ، درشوراهاي داراي پنج عضو و دو نفر از اعضا در شوراهاي داراي سه عضو تشكيل خواهد شد.

ماده 13 _ شورا با رعايت مصالح نظام واطلاع فرمانداري ذي ربط مي تواند مصوبات و فعاليت هاي سالانه و همچنين برنامه هاي آينده شورا كه جنبه عمومي دارد را با وسايل ممكن به اطلاع اهالي شهرك برساند. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 14 _ هرگاه شورا نظر خواهي از اهالي حوزه انتخابيه خود در زمينه موضوع يا موضوعاتي را ضروري تشخيص دهد با اطلاع بخشدار ذي ربط ، مي تواند اقدام

به تشكيل جلسه عمومي از اهالي نمايد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 15 _ موضوع يا موضوعات مختلف قابل طرح در شورا با تشخيص رييس يا درخواست هريك از اعضا و يا تقاضاي كتبي بخشدار و يا فرماندار ذي ربط در دستور كار شورا قرار مي گيرد.اصلاحي مورخ 14/11/1380

تبصره _ تقدم و تاخر طرح موضوعات جلسه با شورا مي باشد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 16 _ صورتجلسات شورا بايد به گونه اي تنظيم شود كه در آن تاريخ و دستور كار هر جلسه ، اسامي اعضاي حاضر و غايب ، آراي مثبت و منفي اعضا به هر يك از موضوعات مورد بحث ، اسامي مدعوين و حاضرين به همراه ريوس مطالب مطروحه در جلسه و تمامي مصوبات بر طبق فرم هاي ارسالي از وزارت كشور آمده باشد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

تبصره 1 _ كليه اعضاي حاضر شورا بايد ذيل صورتجلسات شورا را امضا و يا مهر نمايند.اصلاحي مورخ 14/11/1380

تبصره 2 _ مدعوين و حاضرين در صورت تشخيص شورا مي توانند ذيل صورتجلسات را امضا ، انگشت و يا مهر نمايند.

ماده 17 _ شورا موظف است در پايان هر جلسه نسخه اي از كليه مصوبات خود در آن جلسه و درصورت نياز به پيوست سوابق و مطالب مفيد ديگر را براي اطلاع فرماندار و همچنين سازمان ها و ادارات ذي ربط ديگر كه آن مصوبه به آنها مربوط مي شود ، ارسال دارد.

ماده 18 _ شورا موظف است در پايان نيمه دوم فروردين هر سال گزارش كار سالانه خود را طبق فرم هاي ارسالي از وزارت كشور در دو نسخه تنظيم و نسخه اصلي را جهت اطلاع فرماندار محل ارسال كند و نسخه دوم را به

عنوان سابقه در بايگاني شورا ثبت و نگهداري نمايد.اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 19 _ تمامي مكاتبات شوراها بايد طبق فرم هاي ارسالي از وزارت كشور داراي تاريخ ، شماره ثبت در دفتر شورا ، نام كامل گيرنده و موضوع نامه باشد و حداقل در سه نسخه تنظيم شود ونسخه اول براي اداره يا سازمان مورد نظر و نسخه دوم جهت فرمانداري محل ارسال و نسخه سوم به عنوان سابقه در بايگاني شورا نگهداري شود. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 20 _ تمامي مكاتبات شورا بايد ممهور به مهر شورا و امضاي رييس و در صورت غيبت او نايب رييس شورا باشد.

ماده 21 _ به موجب مصوبه مورخ 14/11/1380 حذف شده است

ماده 22 _ شورا بايد داراي دفاتر مجزايي جهت ثبت صورت جلسات ، حضور وغياب اعضا در جلسات و نامه هاي دريافتي و ارسالي باشد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 23 _ مصوبات شورا به استثناي عوارض موضوع ماده (77) قانون ازتاريخ ابلاغ به مراجع ذي ربط لازم الاجرا است اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 24 _ در صورت نياز به حضور بخشدار و يا فرماندار در جلسات ، شورا مي تواند طي دعوتنامه كتبي و يا تعيين زمان و دستور كار جلسه از او جهت شركت در جلسه ، دعوت به عمل آورد و بخشدار و يا فرماندار موظف به شركت در جلسه مورخه مي باشند.

تبصره _ در صورت خودداري بخشدار و يا فرماندار از شركت در جلسه ، بدون عذر موجه ، شورا مي تواند طي درخواست كتبي از مقام بالاتر تقاضاي تذكر به بخشدار و يا فرماندار را بنمايد و در صورت تكرار مجدد درخواست توبيخ وي را از مقام ذي ربط بنمايد.

ماده 25 _ در صورت

درخواست كتبي فرماندار و يا بخشدار ذي ربط از شورا براي تشكيل جلسه ، شامل زمان ، دستور كار و ضرورت تشكيل جلسه ، شورا موظف به برگزاري جلسه فوق العاده مي باشد.

ماده 26 _ شورا در صورت نياز و با مسئوليت خود مي تواند به منظور مشورت در زمينه موضوع يا موضوعاتي كه در دستور كار خود قرار داده است از شخص يا اشخاص غير عضو دعوت به همكاري نمايد.

ماده 27 _ شورا مي تواند در ارتباط با وظايف خود اطلاعات مورد نياز را از دستگاهها ، ادارات وسازمان هاي دولتي ، درخواست نمايد و آن ادارات و سازمان ها موظف به همكاري مي باشند.

ماده 28 _ در صورتي كه هر يك از اعضا بنا به دلايلي از عضويت شورا خارج شود ، شورا موظف است در اولين جلسه پس از قطعيت يافتن خروج آن عضو ، مراتب را كتبا به فرمانداري محل گزارش دهد تا فرمانداري از اعضاي علي البدل با احتساب آرا آنان دعوت به شركت در جلسات وطي مراحل مورد نياز مانند صدور كارت شناسايي و اطلاع از سمت عضو جديد در شورا بنمايد.

تبصره _ در صورتي كه عضو خارج شده از شورا رييس و يا نايب رييس آن باشد شورا بايد درجلسه اي رييس يا نايب رييس را براي دوره باقي مانده هيات رييسه انتخاب نمايد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 29 _ هرگاه عضوي بيش از 6 جلسه متوالي و دوازده جلسه غيرمتوالي در طول يك سال بدون داشتن عذر موجه (به تشخيص شورا) در جلسات شورا شركت نكند مستعفي شناخته مي شود. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 30 _ هرگاه شورا در اثر فوت ، استعفا و يا سلب عضويت اعضاي اصلي و علي

البدل وموارد ديگر حد نصاب لازم ، مندرج در ماده (10) اين آيين نامه را براي تشكيل جلسات از دست دهدطبق ماده 31 قانون عمل خواهد شد.

ماده 31 _ به استناد مواد (71) و (76) قانون تشكيلات و وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران وظايف شوراي اسلامي شهرك عبارت است از: اصلاحي مورخ 14/11/1380

1 _ بررسي و شناخت از كمبودها ، نيازها و نارسايي هاي اجتماعي ، فرهنگي ، آموزشي ، بهداشتي ، اقتصادي و ساير امور رفاهي شهرك و در صورت نياز با راهنمايي و مشاوره افراد مطلع وصاحب نظر طرح هاي اجرايي تهيه و به همراه پيشنهادهاي اصلاحي و راه حل هاي كاربردي در زمينه طرح هاي مزبور جهت برنامه ريزي اصلاحي مورخ 14/11/1380

تبصره _ طرح ها و برنامه هاي پيشنهادي شورا بايد به گونه اي باشد كه حتي المقدور و با استفاده از منابع و امكانات موجود در شهرك قابل اجرا باشد.

2 _ طرح هاي پيشنهادي شورا بايد به گونه اي باشد كه بيشترين همكاري و مشاركت مردم در آن زمينه را جلب نمايد.

3 _ شورا حق نظارت بر حسن اجراي مصوبات خود و طرح هاي در دست اجراي سايرسازمان هاي خدماتي در سطح شهرك ، بدون دخالت در امور جاري آنها را دارد.

4 _ شورا موظف است جهت پيشبرد اهداف ، برنامه هاي اجتماعي ، فرهنگي ، آموزشي ، اقتصادي و عمراني شهرك ، در صورت درخواست مسئولين اجرايي و يا نهادها و سازمان هاي دولتي در اين زمينه ها همكاري لازم را مبذول دارد.

5 _ در صورت درخواست مسئولين اجرايي ، شورا موظف به همكاري با آنان در انجام اموري همچون آمارگيري ، انجام تحقيقات محلي ويا توزيع ارزاق عمومي و مانند آن در حد توان مي باشد.

6 _

شورا مي تواند با موافقت سازمان هاي ذي ربط جهت مشاركت هر چه بيشتر اهالي در زمينه خدمات اجتماعي ، اقتصادي ، عمراني ، فرهنگي ، آموزشي و ساير امور رفاهي شهرك ، مردم را به تشكيل نهادها و سازمان هاي داوطلبانه در اين زمينه هدايت و حمايت نمايد.

7 _ شورا مي تواند در صورت احساس كمبود مراكز تفريحي ، ورزشي ، فرهنگي ، مردم را جهتايجاد ، تكميل و يا رفع كسري اين گونه مراكز تشويق و ترغيب نمايد ، طرح هايي با هماهنگي دستگاه هاي ذي ربط به اين منظور تهيه نمايد.

8 _ در صورت وجود نياز شهرك به تاسيس تعاوني هاي توليد و توزيع و مصرف ، شورا مي تواندبا هماهنگي دستگاه هاي ذي ربط واهالي اقدام به تاسيس آن بر طبق ضوابط و مقررات بنمايد.

9 _ در صورت نياز ، شورا مي تواند با تشويق مردم اقدام به تشكيل انجمن ها و نهادهاياجتماعي ، امدادي و ارشادي با توافق دستگاه هاي ذي ربط اجرايي بنمايد.

تبصره _ اداره اين گونه مراكز و انجمنها پس از تشكيل از سوي افرادي كه مقررات مربوط اجازه خواهد داد ، صورت مي گيرد.

10 _ شورا موظف است به چگونگي رعايت بهداشت در شهرك نظارت داشته باشد و درصورت نياز و با مشاوره افراد مطلع ، نسبت به رفع و پيشگيري از مشكلات احتمالي ، در زمينه بهداشت محيط اقدام لازم را به عمل آورد.

11 _ شورا موظف به نظارت كامل بر نحوه فعاليت اماكن عمومي كه از سوي بخش خصوصي ، تعاوني و يا دولتي اداره مي شود ، مي باشد و در صورت نياز مي تواند با وضع مقررات خاصي براي حسن فعاليت ، نظافت و بهداشت اين قبيل اماكن و يا اتخاذ تدابير پيش گيرنده از خطرات احتمالي همچون آتش سوزي

، و باهمكاري و هماهنگي دستگاه هاي ذي ربط اقدام نمايد.

12 _ شورا موظف است با هماهنگي دستگاه هاي ذي ربط نسبت به سامان دهي اراضي غيرمحصور داخل محدوده شهرك به لحاظ بهداشت ، آسايش عمومي و عمران و زيباسازي ، در حدودوظايف خود از طرق ممكن اقدام به تصويب مقررات خاصي برآن بنمايد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

13 _ در صورت نياز شهرك به گورستان ، شورا موظف است نسبت به تامين اصول بهداشتي درمكان يابي جهت ايجاد گورستان ، غسالخانه و وسايل حمل اموات ، مطابق با استانداردهاي ارايه شده از سوي مسئولين در زمينه توسعه شهري و بهداشت اقدام لازم را معمول دارد.

14 _ شورا موظف است با لحاظ كردن ضوابط و قوانين در زمينه حفر مجاري و مسير تاسيسات عمومي شهرك مقررات لازم را وضع نمايد و بر اجراي آن نظارت كامل داشته باشد.

15 _ شورا موظف است نظارت كامل براجراي طرح هاي مربوط به توسعه معابر ، خيابان ها ، ميادين ، فضاي سبز و تاسيسات عمومي شهرك ، برطبق مقررات در اين زمينه ها را داشته باشد.

16 _ هرگونه نامگذاري و يا تغيير نام معابر ، خيابان ها و مكان هاي عمومي شهرك بايد با رعايت مقررات و تصويب شورا انجام پذيرد.

17 _ شورا موظف به وضع مقررات براي هرگونه الصاق نوشته ، آگهي و تابلو بر روي ديوارها ومعابر عمومي شهرك با رعايت مقررات در اين زمينه مي باشد.

تبصره _ شورا موظف است مقررات مصوب خود در اين زمينه را به نحو مقتضي به اطلاع عموم اهالي برساند.

18 _ تصويب نرخ كرايه وسايل نقليه عمومي درون شهري اصلاحي مورخ 14/11/1380

19 _ در صورت نياز اهالي به ايجاد ميدان هاي عمومي خريد و فروش مايحتاج و نمايشگاه هاي كشاورزي

، هنري ، بازرگاني و مانند آن ، شورا مكلف به وضع مقررات در زمينه ايجاد و اداره آن باهمكاري دستگاه هاي ذي ربط و با رعايت مقررات موضوعه مي باشد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

20 _ شورا مكلف است يك ماه قبل از انقضاي مدت دوره قانوني خود ، صورتي ازكليه فعاليت ها ، طرح ها و برنامه هايي كه در طول دوره فعاليت قانوني به اجرا گذارده است و يا در دستاجرا دارد در دو نسخه تهيه و نسخه اصل را براي فرمانداري محل ارسال و نسخه دوم را جهت ثبت در سوابق شورا نگهداري نمايد.

ماده 32 _ به موجب مصوبه 14/11/1380 حذف شده است

ماده 33 _ شورا مي تواند به استناد بند (16) ماده (71) قانون و ماده (77) قانون و رعايتآيين نامه هاي اجرايي اين قانون و رعايت ساير قوانين متناسب با امكانات اقتصادي و توليدات ودرآمدهاي اهالي و طبق آيين نامه مصوب هيات وزيران عوارض وضع نمايد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 34 _ شورا مي بايست ترتيبي اتخاذ نمايد تا ضمن ارسال قبوض ، از اهالي درخواست نمايدعوارض پيش بيني شده را در حساب هايي كه از قبل به اين منظور در نظر گرفته شده است واريزنمايند و قسمت مخصوص از برگ عوارض را براي شورا ارسال دارند.

ماده 35 _ شورا مي تواند در صورت تمايل اهالي به پرداخت كمك بلاعوض ، جهت اجراي برنامه ها و طرح هاي شورا ، اين كمك را از طريق واريز به حساب هاي افتتاح يافته دريافت نمايد.

تبصره _ كمك هاي غيرنقدي در زمره اموال دراختيار شورا و يا ساير مصارف منظور و در بدودريافت ثبت مي شود. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 36 _ تمام درآمدهاي شورا اعم از كمك هاي بلاعوض مردمي و كمك هاي دولتي درصورت تخصيص و

عوارض دريافتي از اهالي بايد بر طبق برنامه هايي كه قبلا به صورت بودجه سالانه در قالب طرح هاي عمراني و يا مصارف جاري به تصويب شورا رسيده است ، با رعايت قوانين و مقررات مربوط به مصرف برسد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

تبصره _ در صورت نياز به اجراي برنامه جديد در طي ايام سال و پس از تصويب بودجه سالانه ، شورا مي تواند به صورت الحاق به بودجه سالانه ، آن برنامه را تنظيم و پس از آن اجرا نمايد.

ماده 37 _ در مواردي كه طرح هاي مشترك به وسيله شوراي شهرك به اتفاق شوراي روستاها وشهرهاي مجاور شهرك اجرا مي شود ، بايددر قالب برنامه هاي مصوب شورا به نحوي كه حقوق شهرك در آن ملحوظ شده باشد صورت پذيرد.

ماده 38 _ شورا موظف است به منظور حفظ و نگهداري كليه وجوه دريافتي و درآمدهايي كه درطول دوره فعاليت قانوني تحصيل مي نمايد حسابي را در نزد يكي از شعب بانك هاي كشور به نام شورا افتتاح نمايد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 39 _ هرگونه برداشت از حساب موجودي و اعتبارات شورا ، بايد در قالب بودجه سالانه وطرح ها و مخارجي كه قبلا به تصويب شورا رسيده است و با دو امضاي رييس و منشي و مهر شوراصورت گيرد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 40 _ به موجب مصوبه 14/11/1380 حذف شده است

ماده 41 _ شورا بايد در پايان هر سال مالي ، ترازنامه مالي خود را طبق فرم هاي ارسالي از وزارت كشور جهت اطلاع عموم اهالي به طريق ممكن انتشار دهد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 42 _ شورا موظف است در پايان هر سال شمسي و با توجه به برنامه هاي چهار ساله دوره خود و برآورد عوايد و درآمدهاي

سال آتي بودجه عمراني شورا و شهرك براي سال آينده را در دونسخه تنظيم نمايد و حداكثر تا پايان اسفندماه سال نسخه اصلي را براي فرمانداري محل و نسخه دوم را به عنوان سابقه در دفاتر شورا نگهداري نمايد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

تبصره 1 _ در صورت نياز شورا مي تواند نسبت به اصلاح يا تهيه متمم بودجه اقدام نمايد.الحاقي مورخ 26/5/1381

تبصره 2 _ فرمانداري ذي ربط مي تواند نظرات اصلاحي و تكميلي خود را به شورا اعلام نمايد.الحاقي مورخ 26/5/1381

ماده 40 _ تمامي اموال شورا اعم از منقول و غيرمنقول تحويل شورا مي باشد ، شورا در مقابل حفظ و نگهداري آن مسئول است اصلاحي مورخ 26/5/1381

ماده 41 _ خريد يا فروش اموال منقول و نيز اجاره مكان هاي لازم براي شورا و يا كرايه دادن اماكن متعلق به شورا ، با توجه به صرفه و صلاح و رعايت ضوابط قانوني با تصويب شورا مجازاست الحاقي مورخ 26/5/1381

تبصره _ عوايد حاصل از فروش و اجاره دارايي هاي شورا بايد مستقيما به حساب بانكي شوراواريز شود. الحاقي مورخ 26/5/1381

ماده 45 _ آن دسته از كاركنان دولت يا موسسات عمومي غيردولتي كه به عضويت شورا درآمده و به خدمت تمام وقت يا پاره وقت آنان نياز باشد ، مي توانند به عنوان مامور به خدمت در شوراها انجام وظيفه نمايند. مدت عضويت جزو سنوات خدمتي آنان محسوب مي شود و حقوق مزايايانان برابر آخرين حكم استخدامي (يا برابر آنچه كه شورا در بودجه مصوب خود مقرر مي نمايد) ازبودجه شورا پرداخت مي شود.

دستگاه هاي اجرايي موظفند حسب درخواست استاندار ذي ربط نسبت به صدور حكم مأموريت تمام وقت يا پاره وقت اعضاي شورا اقدام نمايند. دستورالعمل نحوه صدور حكم مأموريت پاره وقت اعضاي شوراها توسط

دبيركل سازمان امور اداري و استخدامي كشور ابلاغ خواهد شد.الحاقي مورخ 26/5/1381

تبصره _ حق الزحمه شركت اعضا در جلسات و حق مأموريت اعضا از محل بودجه شورا وطبق ضوابطي كه به تصويب شورا ميرسد قابل پرداخت است اصلاحي مورخ 26/5/1381

ماده 46 _ شورا موظف است در پايان دوره انتخابيه خود ، صورت كاملي از اموال و دارايي هاي شورا تنظيم نمايد و در اولين روز شروع به كار رسمي دوره جديد شورا ، آن را به اعضاي جديد ، طبق صورت مذكور تحويل نمايد و نسخه اي از آن را به شوراي جديد و نسخه اي ديگر را براي فرماندارمحل ارسال دارد.

ماده 47 _ شورا مي تواند اطلاعات مورد درخواست فرمانداري را تهيه و به فرمانداري ارسال نمايد. اصلاحي مورخ 26/5/1381

ماده 48 _ شورا بايد تابلويي از ساعات حضور و كار خود در محل شورا ، جهت اطلاع اهالي درمكاني مناسب نصب نمايد.

ماده 49 _ به منظور اجراي مطلوب وهماهنگ قانون شوراهاي اسلامي در شهرك ها ، وزارت كشور در صورت درخواست شوراهاي اسلامي شهرك مي تواند آموزش هاي لازم را به اعضاي شوراها و نيز مجريان قانون مذكور ارايه دهد. و نيز موظف است آيين نامه هاي اجرايي موردنياز راتهيه و پس از تصويب هيات وزيران براي اجرا ابلاغ نمايد. اصلاحي مورخ 26/5/1381

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

آيين نامه اجرايي انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و شهرك - مصوب 16/4/1381 هيات وزيران

فصل اول :كليات ( ماده 1 تا 20 )

هيات وزيران در جلسه مورخ 16/4/1381 بنا به پيشنهاد شماره 57150 مورخ 4/4/1381 معاونت حقوقي و امور مجلس رييس جمهور و به استناد ماده 94 قانون تشكيلات ، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران _ مصوب 1375 _ آيين نامه اجرايي انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و شهرك به شرح زير تصويب نمود:

ماده 1 _

در اين آيين نامه عنوان ( قانون تشكيلات ، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشورو انتخابات شهرداران ) به اختصار ( قانون ) ناميده مي شود.

ماده 2 _ مقصود از عبارت ( شورا ) در اين آيين نامه ، شوراهاي اسلامي ( شهر و شهرك ) مي باشد.

ماده 3 _ تاريخ شروع دوره هر شورا ، موضوع ماده (3) قانون ، تاريخ تشكيل اولين جلسه رسمي همان شورا موضوع ماده (16) قانون خواهد بود.

تبصره _ چنانچه به استناد ماده (31) قانون ، انتخابات ميان دوره اي برگزار شود ، فعاليت شوراي تشكيل شده براي باقيمانده همان دوره خواهد بود.

ماده 4 _ تعداد اعضاي علي البدل شوراها ، موضوع ماده (8) قانون ، به شرح زير تعيين مي شود:

1 _ شوراهاي داراي 3 نفر عضو اصلي ، 2 نفر.

2 _ شوراهاي داراي 5 نفر عضو اصلي ، 3 نفر.

3 _ شوراهاي داراي 7 نفر عضو اصلي ، 4 نفر.

4 _ شوراهاي داراي 9 و 11 نفر عضو اصلي ، 5 نفر.

5 _ شوراي شهر تهران ، 6 نفر.

ماده 5 _ هريك از مكانهاي جمعيتي كه طبق تصويبنامه هيات وزيران شهر شناخته شود و شهركهاي موضوع ماده (13) قانون و تبصره ذيل آن به عنوان يك حوزه انتخابيه محسوب مي شود.

ماده 6 _ وزارت مسكن و شهرسازي مكلف است فهرست اسامي و مشخصات شهركهاي موضوع ماده (13) قانون را در اختيار وزارت كشور قرار دهد.

تبصره _ فهرست اسامي و مشخصات مكانهاي جمعيتي موضوع تبصره ذيل ماده (13) قانون توسط فرماندار تهيه و به وزارت كشور ارسال مي شود تا بنا به تشخيص وزارت كشور ، انتخابات به منظور تشكيل شوراهاي اسلامي شهرك در آنها برگزار شود.

ماده 7

_ در صورتي كه انتخابات چند حوزه انتخابيه موضوع ماده (5) اين آيين نامه به طور همزمان برگزار شود ، به منظور حفظ استقلال انتخابات هر حوزه ، كليه اقدامات از قبيل صدور آگهي ها و تنظيم صورتجلسه ها براي هريك از حوزه ها به صورت مستقل انجام و سوابق انتخاباتي هر حوزه جداگانه نگهداري مي شود.

ماده 8 _ اخذ راي در يكي از روزهاي تعطيل رسمي انجام خواهد شد و مدت زمان آن حداقل هشت ساعت خواهد بود.

تبصره _ مدت زمان اخذ راي با تصويب و موافقت مشترك هيات هاي اجرايي و نظارت شهرستان قابل تمديد مي باشد.

ماده 9 _ فرماندار موظف است در اجراي ماده (16) قانون ، ظرف يك هفته پس از تاييد نهايي صحت انتخابات و قطعي شدن نتيجه آن ، از اعضاي اصلي شورا دعوت نمايد تا در اولين جلسه رسمي شورا كه به رياست مسن ترين عضو تشكيل مي شود ، نسبت به انتخاب هيات رييسه شورا اقدام نمايند.

ماده 10 _ در صورت اجراي ماده (9) قانون مبني بر خروج عضو يا اعضايي از شورا ، رييس يا نايب رييس شورا موظف است بلافاصله مراتب را به طور كتبي به اطلاع فرماندار برساند.

ماده 11 _ فرماندار موظف است بلافاصله پس از وصول نامه شورا مبني بر خروج اعضا ازشورا ، از اعضاي علي البدل به ترتيب بيشترين راي براي جايگزيني اعضاي خارج شده دعوت به عمل آورد و مراتب را به شوراي مربوط اعلام نمايد.

ماده 12 _ در اجراي ماده (14) و (30) قانون و با رعايت تبصره ذيل آن ، چنانچه فردي درانتخابات بيش از يك شورا ثبت نام نموده و يا احتمالا عضويت يافت به دستور

وزارت كشور نام وي از ليست داوطلبي و يا عضويت شورا حذف مي شود. اين قبيل افراد از عضويت در كليه شوراهابه مدت چهار سال محروم خواهند بود.

ماده 13 _ براي انتخاب اعضاي علي البدل شوراها نيازي به برگ راي يا اخذ راي مجزا و يا مشخص نمودن اعضاي علي البدل در برگ راي نيست ، بلكه در پايان راي گيري و قرائت و شمارش آرا ، دارندگان راي به ترتيب بيشترين راي به دست آمده و به تعداد مورد نياز به عضويت اصلي و يا علي البدل شوراها در ميايند. بنابراين راي دهنده اسامي نامزدهاي مورد نظر خود را حداكثر به همان تعداد اعضاي اصلي شورا در برگ راي درج مي نمايد.

ماده 14 _ هيات اجرايي مسئولاجراي تبصره ذيل ماده (17) قانون مي باشد.

تبصره _ نامزدهاي انتخاباتي ذي نفع در صورت تمايل مي توانند در جلسه قرعه كشي شركت نمايند. تاريخ و محل قرعه كشي بايد حداقل (24) ساعت قبل توسط فرماندار به منتخبين ذي ربط ابلاغ شود.

ماده 15 _ انتخابات شوراي اسلامي در شهركهاي موضوع ماده (13) قانون و تبصره ذيل آن به روش انتخابات شوراي اسلامي شهر برگزار مي شود.

ماده 16 _ سرپرست فرمانداري به جاي فرماندار خواهد بود.

ماده 17 _ در اجراي ماده (41) قانون ، نيروي انتظامي در كليه مراحل مكلف به همكاري بامجريان انتخابات است و حسب درخواست استاندار و فرماندار موظف است مأمورين و امكانات خود را در اختيار آنان قرار دهد.

ماده 18 _ در صورت توقف ، ابطال و يا انحلال شورا توسط مراجع قانوني مذكور در مواد (58) ، (81) و (84) قانون ، مراجع مذكور موظفند بلافاصله مراتب توقف ، ابطال و يا انحلال

شورا را به فرماندار مربوط اعلام نمايند. شروع مهلت 2 ماهه براي تجديد انتخابات ، از زمان وصول اعلام توقف ، ابطال و يا انحلال خواهد بود.

ماده 19 _ فرماندار موظف است به محض اطلاع از توقف ، ابطال و يا انحلال شورا ، مراتب را به وزارت كشور اعلام نمايد.

ماده 20 _ مجلس شوراي اسلامي پيش از شروع انتخابات به استناد ماده (53)قانون ، اعضاي هيات مركزي نظارت بر انتخابات را با ذكر سمت ايشان در هيات به وزارت كشور معرفي مي نمايد.

فصل دوم: هيات اجرايي ( ماده 21 تا 37 )

ماده 21 _ فرماندار موظف است پس از وصول دستور شروع انتخابات ، براساس ماده (32)قانون به منظور تشكيل هيات اجرايي شهرستان از ساير اعضاي اداري هيات دعوت به عمل آورد.

ماده 22 _ فرماندار موظف است در اجراي تبصره ذيل ماده (32) قانون ، به منظور تعيين معتمدين اصلي و علي البدل عضو هيات اجرايي شهرستان (25) نفر از معتمدان اقشار مردم را انتخاب و به منظور تاييد صلاحيت ، به طور كتبي به هيات نظارت شهرستان معرفي نمايد.

ماده 23 _ هيات نظارت شهرستان موظف است حداكثر ظرف (2) روز پس از وصول اسامي 25) نفر معتمدان از فرماندار ، اظهارنظر كتبي خود را همراه با دلايل يا مدارك لازم به فرماندار اعلام نمايد.

تبصره _ چنانچه هيات نظارت شهرستان ، معتمدان پيشنهادي فرماندار را تاييد ننمايد ، فرماندار موظف است به همان تعداد معتمدان ديگري را به هيات نظارت معرفي نمايد.

ماده 24 _ فرماندار موظف است پس از وصول نظريه كتبي هيات نظارت شهرستان ، بلافاصله 25) نفر معتمدان به طور كتبي دعوت به عمل آورد. مدعوين حداكثر ظرف (2) روز از تاريخ دعوت تشكيل جلسه مي دهند و پس از

حضور حداقل دو سوم آنان (17 نفر از 25 نفر) در حضور هيات نظارت و اعضاي اداري هيات اجرايي ، از بين خود (7 )نفر را به عنوان معتمدان اصلي و (7) نفر رابه عنوان معتمدان علي البدل هيات اجرايي با راي مخفي و اكثريت نسبي آرا انتخاب و مراتب راصورت جلسه مي نمايند.

ماده 25 _ فرماندار موظف است مراتب انتخاب معتمدين اصلي و علي البدل و تشكيل هيات اجرايي را از طريق سلسله مراتب اداري به ستاد انتخابات كشور اعلام نمايد.

ماده 26 _ مهلت تشكيل هيات اجرايي از زمان وصول دستور شروع انتخاب حداكثر پنج روزمي باشد.

ماده 27 _ دو سوم اعضاي هيات اجرايي براي رسميت جلسات ، موضوع ماده (36) قانون وتبصره (1) ذيل آن ، (7) نفر مي باشد.

ماده 28 _ روساي هيات هاي اجرايي و نظارت موظفند با هماهنگي لازم ، فردي را كه به طور همزمان در بيش از يك هيات اعم از اجرايي يا نظارت عضويت دارد ، در يك هيات ابقا و از ساير هيات ها حذف نمايند.

ماده 29 _ هيات اجرايي موظف است در اجراي مواد (62) و (65) قانون ، يك نسخه از كليه صورتجلسه ها و آگهي هاي خود را به هيات نظارت شهرستان تحويل نمايد.

ماده 30 _ هيات اجرايي در مهلت مقرر و در اجراي ماده (39) قانون ، تشكيل جلسه مي دهد وتعداد و محل شعب ثبت نام و اخذ راي حوزه انتخابيه را تعيين و پس از تنظيم صورت جلسه ، يك نسخه آن را به فرماندار تسليم مي نمايد.

ماده 31 _ فرماندار موظف است براساس صورت جلسه دريافتي از هيات اجرايي ، آگهي انتخابات حاوي تاريخ اخذ راي ، ساعات اخذ راي

، شرايط انتخاب كنندگان ، جرايم و تخلفات و مقررات جزايي و محل شعب ثبت نام و اخذ راي را تنظيم و در موعد مقرر براي اطلاع عموم درحوزه انتخابيه منتشر نمايد.

ماده 32 _ فرماندار موظف است در اجراي ماده (40) قانون ، پس از وصول اسامي اعضاي شعبه ثبت نام و اخذ راي نسبت به صدور احكام آنان اقدام نمايد و براي تحويل گرفتن صندوق و تعرفه وبرگ راي و ساير وسايل و لوازم انتخاباتي و شركت در جلسه توجيهي ، از ايشان دعوت به عمل آورد.

ماده 33 _ فرماندار موظف است اتخاذ نمايد كه يك روز قبل از روز اخذ راي ، محل شعب ثبت نام و اخذ راي آماده شود.

ماده 34 _ فرماندار موظف است براي هريك از شعب ثبت نام و اخذ راي يك نفر نماينده كه بايد حتي الامكان از كارمندان دولت باشد ، از طرف خود تعيين و نسبت به صدور حكم آنان اقدام نمايد و از ايشان براي شركت در جلسه توجيهي دعوت به عمل آورد.

ماده 35 _ فرماندار موظف است در حضور اعضاي هيات اجرايي و پس از حضور اعضاي شعب ثبت نام و اخذ راي و نمايندگان فرماندار ، در جلسه توجيهي ، نسبت به توجيه برنامه ثبت نام و اخذ راي و قرائت و شمارش آرا و ارايه ساير آموزشهاي لازم اقدام نمايد و سپس صندوق و تعرفه و برگ راي و ساير وسايل و لوازم انتخاباتي مورد نياز را توسط هيات اجرايي به اعضاي شعب تحويل دهد و ترتيبي اتخاذ نمايد تا قبل از شروع اخذ راي در محل شعبه حاضر باشند.

تبصره _ مسئوليت حفظ و حراست از تعرفه

و برگهاي راي به منظور جلوگيري از خروج آنها ازمحل شعبه اخذ راي به عهده اعضاي شعبه مي باشد.

ماده 36 _ در صورت تعيين و معرفي كتبي ناظر براي هريك از شعب ثبت نام و اخذ راي ازطرف هيات نظارت شهرستان ، فرماندار موظف است نسبت به اعزام وي به نحوي كه قبل از شروع اخذ راي در محل شعبه حضور داشته باشد ، اقدام نمايد.

ماده 37 _ فرماندار موظف است براي حفاظت شعب ثبت نام و اخذ راي با همكاري و هماهنگي نيروي انتظامي به تعداد لازم و حداكثر تا (3) نفر از مأموران مذكور انتخاب و ضمن صدور ابلاغ نامبردگان ، آنان را به همراه نماينده خود و ناظر و اعضاي شعبه ثبت نام و اخذ راي به محل اعزام نمايد.

فصل سوم هيات هاي نظارت ( ماده 38 تا 44 )

ماده 38 _ در اجراي ماده (53) قانون و به استناد ماده (73) قانون اصلاح قانون تشكيلات شوراهاي اسلامي كشوري و انتخابات شوراهاي مزبور _ مصوب _ 29/4/1369 به منظور نظارت برامر انتخابات شوراها ، هيات مركزي نظارت بر امر انتخابات شوراهاي اسلامي كشوري متشكل از(3) نفر از اعضاي كميسيون شوراها و امور داخلي (2) نفر از اعضاي كميسيون اصل (90) به انتخاب مجلس شوراي اسلامي تشكيل مي شود.

تبصره _ در صورتي كه به تعداد لازم از كميسيونهاي مذكور داوطلب نباشد مجلس از ميان سايرنمايندگان داوطلب (5) نفر را انتخاب مي نمايد.

ماده 39 _ در اجراي ماده (53) قانون و به استناد ماده (74) قانون اصلاح قانون تشكيلات شوراهاي اسلامي كشوري و انتخابات شوراهاي مزبور _ مصوب 29/4/1365 به منظور نظارت برامر انتخابات شوراهاي اسلامي كشور در هر استان هيات نظارت استان مركب از سه نفر از

نمايندگان مجلس شوراي اسلامي آن استان به تعيين هيات مركزي نظارت تشكيل مي شود. هيات مركزي نظارت پس از تعيين اعضاي هيات نظارت استان ، اسامي آنان را به ستاد انتخابات استان مربوط به ستاد انتخابات كشور اعلام مي نمايد.

تبصره _ در هر استاني كه تعداد نمايندگان آن از سه نفر كمتر باشد و يا به حد نصاب از آن استان داوطلب نباشد ، تعيين بقيه اعضا از بين نمايندگان استانهاي مجاور با هيات مركزي نظارت مي باشد.

ماده 40 _ ستاد انتخابات استان پس از وصول اسامي اعضاي هيات نظارت استان ، اسامي نامبردگان را به فرمانداريهاي تابع اعلام مي نمايد.

ماده 41 _ هيات نظارت استان در هر شهرستان ، هيات نظارت شهرستان بر انتخابات شوراهاي اسلامي كشوري را مركب از (5) نفر از معتمدان محل تشكيل مي دهد و اسامي آنان را به فرمانداري ذي ربط و ستاد انتخابات استان اعلام مي نمايد.

ماده 42 _ هيات نظارت شهرستان مي تواند براي هر شعبه ثبت نام و اخذ راي يك نفر ناظرتعيين و نامبرده را حداكثر تا يك روز مانده به روز اخذ راي به فرماندار معرفي نمايد.

ماده 43 _ شركت اعضاي هيات نظارت شهرستان در جلسات هيات اجرايي به منظور نظارت برصحت برگزاري انتخابات مي باشد و عدم حضور آنان در جلسات و يا خودداري از امضاي صورت جلسه ها مانع از ادامه كار انتخابات نخواهد بود.

ماده 44 _ هيات هاي نظارت در چهارچوب قانون و آيين نامه اجرايي تنها ناظر بر اجراي صحيح قانون مي باشند و حق دخالت در امور اجرايي انتخابات را ندارند.

فصل چهارم اعلام داوطلبي ، بررسي سوابق و رسيدگي به صلاحيت داوطلبان ( ماده 45 تا 60

ماده 45 _ فرماندار موظف است بلافاصله پس از وصول دستور شروع انتخابات ، آگهي ثبت نام از داوطلبان ، حاوي تاريخ شروع

و خاتمه ثبت نام ، محل ثبت نام ، شرايط انتخاب شوندگان و مدارك مورد نياز شامل اصل شناسنامه عكس دار ، دو نسخه تصوير كليه صفحه هاي شناسنامه و چهار قطعه عكس جديد 4 * 3 را منتشر نمايد و ظرف مهلت مقرر از داوطلبان عضويت در شوراها ثبت نام به عمل آورد.

ماده 46 _ فرماندار مي تواند با صدور حكم كتبي ، مسئوليا مسوولاني از بين كارمندان فرمانداري را براي ثبت نام از داوطلبان عضويت در شوراها تعيين نمايد.

ماده 47 _ داوطلبان عضويت در شوراها در مهلت مقرر با مراجعه به فرمانداري و ارايه مدارك مورد نياز شخصا پرسشنامه اعلام داوطلبي را در دو نسخه در حضور مسئولثبت نام تكميل مي نمايند. مسئولثبت نام پس از دريافت و تطبيق مشخصات سجلي با اصل شناسنامه ، رسيد مدارك و پرسشنامه را به وي تسليم مي دارد.

ماده 48 _ هيات اجرايي بلافاصله پس از تشكيل ، مقدمات رسيدگي به صلاحيت داوطلبان رافراهم مي نمايد.

ماده 49 _ فرماندار موظف است در اجراي ماده (46) قانون ، در پايان هر روز اسامي ومشخصات كليه داوطلبان را به منظور بررسي سوابق ، حسب مورد به مراجع ذي ربط محل از قبيل اداره اطلاعات ، نيروي انتظامي ، دادگستري و ثبت احوال ارسال نمايد.

تبصره _ فرماندار موظف است به منظور پر هيز از هرگونه اشتباه و از قلم افتادگي ، در پايان مهلت قانوني ثبت نام نيز بلافاصله اسامي كليه داوطلبان حوزه انتخابيه را كه سوابق آنها از قبل استعلام شده است براساس حروف الفبا به مراجع ياد شده ارسال نمايد.

ماده 50 _ مراجع مذكور در ماده (46) قانون موظفند در اجراي تبصره (2) ذيل همان ماده حداكثر ظرف

مدت ده روز پس از وصول اسامي و مشخصات هريك از داوطلبان ، نتيجه بررسي هايانجام شده در خصوص سوابق آنان را به طور كتبي به فرماندار اعلام نمايند.

تبصره 1 _ اظهارنظر و تصميم گيري در خصوص تاييد يا عدم تاييد صلاحيت داوطلبان براساس قانون تنها از وظايف و اختيارات هيات هاي اجرايي با تاييد هيات نظارت مي باشد و دستگاههاي يادشده در ماده (46) قانون حق اظهارنظر در اين مورد را ندارند و موظفند فقط سوابق داوطلبان را منعكس نمايند.

تبصره 2 _ مراجع مذكور در ماده 46 قانون موظفند كليه اطلاعات و سوابق ذي ربط داوطلبان استعلام شده را طبق فرمي كه در چارچوب قانون تنظيم و توسط رييس هيات اجرايي در اختيار آنها قرار خواهد گرفت ، به هيات اجرايي اعلام نمايند.

ماده 51 _ فرماندار موظف است به محض وصول اطلاعات لازم درباره سوابق هريك ازداوطلبان ، جلسات هيات اجرايي را تشكيل دهد و حداكثر ظرف مدت هفت روز پس از وصول سوابق هريك از داوطلبان با رعايت كامل متن ماده (49) قانون ، به صلاحيت آنان رسيدگي و نتيجه را صورتجلسه نمايد و بلافاصله يك نسخه از هريك از صورت جلسه تنظيمي را به هيات نظارت شهرستان ارسال نمايد.

ماده 52 _ هيات نظارت شهرستان پس از وصول ، جلسات رسيدگي به صلاحيت داوطلبان ، به استناد ماده (48) قانون موظف است حداكثر ظرف مدت (7) روز از وصول هريك از صورتجلسات ، نظريه خود مبني بر تاييد يا رد صلاحيت داوطلبان را به طور كتبي و با ذكر دلايل قانوني و مدارك لازم به فرماندار اعلام نمايد.

ماده 53 _ فرماندار موظف است پس از وصول نظريه هيات نظارت شهرستان مبني بر تاييد يارد

تصميمات هيات اجرايي شهرستان در خصوص بررسي صلاحيت داوطلبان و همچنين با رعايت قسمت اخير ماده (48) قانون مبني بر ملاك عمل بودن نظر هيات اجرايي پس از پايان مهلت تعيين شده براي هيات نظارت ، بلافاصله مراتب تاييد يا رد صلاحيت هريك از داوطلبان را به طور كتبي به داوطلب تاييد شده يا رد شده ذي ربط ابلاغ نمايد.

ماده 54 _ هيات نظارت استان موظف است ظرف مهلت مقرر در تبصره (3) ماده (50) قانون ، نظر خود در خصوص تاييد يا رد صلاحيت آن دسته از داوطلباني كه صلاحيتشان در هيات اجرايي رد شده و شاكي بوده اند را با تنظيم صورتجلسه به ضميمه نامه رسمي به منظور ارسال به فرمانداري مربوط به ستاد انتخابات استانداري تسليم نمايد.

تبصره _ چنانچه در مهلت مقرر هيچ گونه شكايتي از حوزه انتخابيه واصل نشد ، مراتب صورتجلسه و به همان نحو عمل خواهد شد.

ماده 55 _ ستاد انتخابات استانداري موظف است پس از وصول صورتجلسه رسيدگي به شكايات داوطلبان رد صلاحيت شده از هيات نظارت استان ، بلافاصله مراتب را به فرمانداري مربوط اعلام نمايد.

ماده 56 _ فرماندار موظف است پس از وصول نظريه هيات نظارت استان ، آگهي اسامي نامزدهاي انتخاباتي را حداكثر ظرف سه روز تهيه و هشت روز قبل از روز اخذ راي به منظور اطلاع اهالي حوزه انتخابيه ، در حوزه مذكور منتشر نمايد.

ماده 57 _ در اجراي ماده (24) قانون ، نامزدهاي انتخاباتي در صورت تمايل به داشتن نماينده درمحل شعبه ثبت نام و اخذ راي موظفند حداكثر تا سه روز قبل از روز اخذ راي اسامي و مشخصات ويك قطعه عكس نمايندگان خود را به هيات اجرايي تسليم نمايند.

ماده 58

_ هيات اجرايي موظف است براي نمايندگان نامزدهاي انتخاباتي ، معرفي نامه و ياكارت شناسايي صادر و به نامزد ذي ربط تحويل نمايد.

ماده 59 _ شكايات و اعتراضات نمايندگان نامزدهاي انتخاباتي از طريق نامزدهاي مربوط جمع آوري و با امضاي وي به هيات هاي اجرايي و نظارت شهرستان تسليم خواهد شد.

ماده 60 _ تداركات و تامين احتياجات مورد تقاضاي هريك از نمايندگان نامزدها به عهده نامزدمعرفي كننده خواهد بود.

فصل پنجم تبليغات ( ماده 61 تا 66 )

ماده 61 _ مدت فعاليت تبليغات انتخاباتي براي كليه نامزدها يكسان است و (8) روز قبل از روزاخذ راي آغاز و تا (24) ساعت قبل از روز اخذ راي ادامه خواهد داشت

ماده 62 _ در فعاليتهاي تبليغات انتخاباتي ، انجام امور ذيل ممنوع است و مرتكبين تحت پيگردقانوني قرار مي گيرند.

1 _ نوشتن و يا ارايه مطالب خلاف واقع

2 _ استفاده از هرگونه ديوارنويسي ، كاروانهاي تبليغاتي و استفاده از بلندگوهاي سيار در خارج ازمحيط سخنراني و امثال اينها.

3 _ استفاده از عكس با لباس فرم نيروهاي نظامي و انتظامي

4 _ الصاق هرگونه عكس ، آگهي و آثار تبليغاتي بر روي علايم راهنمايي و رانندگي ، تابلوي بيمارستانها ، مكانها و موسسات آموزشي و تابلوهاي نصب شده در معابر عمومي توسط بخش دولتي و وابسته به دولت ، تابلوها و املاك بخش خصوصي ، رضايت مالكين يا متصرفين ، صندوقهاي پست ، باجه هاي تلفن ، پستهاي برق و تلفن و هرگونه تابلوي راهنما.

5 _ تبليغ عليه نامزدها و هرگونه هتك حرمت و حيثيت آنان

6 _ پاره يا معدوم نمودن عكس و آثار تبليغاتي نامزدهاي انتخاباتي در مدت و زمان قانوني تبليغات

7 _ انجام هرگونه فعاليت تبليغاتي له يا

عليه نامزدها از صدا و سيما ، ميز خطابه نماز جمعه وتريبون مجلس شوراي اسلامي و يا هر وسيله ديگري كه جنبه رسمي يا دولتي دارد و فعاليت كارمندان در ساعات اداري و همچنين استفاده از وسايل و ساير امكانات وزارتخانه ها و ادارات وشركتهاي دولتي و موسسات وابسته به دولت و نهادها و موسساتي كه از بودجه عمومي (به مقدار)استفاده مي نمايند و موسسات و نهادهايي كه دارايي آنان از اموال عمومي است و همچنين در اختيارگذاشتن وسايل و امكانات مذكور.

8 _ فعاليت تبليغاتي انتخابات

تبصره 1 _ درجات تحصيلي و سوابق خدمات و فعاليت هاي مورد ادعا در آثار تبليغاتي بايد مستند به مداركي باشد كه در صورت نياز هيات اجرايي ، ارايه آنها امكان پذير باشد.

تبصره 2 _ مي توانند با استفاده از امكانات محلي ، محلهاي مناسبي را براي الصاق و يا ارايه آثار تبليغاتي نامزدها تعيين نمايند.

تبصره 3 _ استفاده از امكانات تبليغي موسساتي كه به نحوي از بودجه عمومي استفاده مي كنندولي با رعايت ضوابط براي آنها كارهاي تبليغاتي انجام مي دهند.

ماده 63 _ در صورتي كه مطبوعات و نشريات آگهي يا مطالبي عليه نامزدهاي انتخاباتي درج كنند و يا مطالبي بنويسند كه دال بر انصراف گروه يا اشخاصي از نامزدهاي معين باشد ، نامزدها حق دارند پاسخ خود را به نشريه مزبور بدهند و آن نشريه طبق قانون مطبوعات مكلف به چاپ فوري آن در اولين شماره مي باشد.

ماده 64 _ انتشار اعلام نظر شخصيتها (بدون ذكر عنوان و مسئوليت آنان ، مجامع ، احزاب وگروههاي مجاز ، در تاييد نامزد انتخاباتي بايد مستند به مدرك كتبي و امضا شده مربوط به تاييد و حمايت باشد و

در صورت درخواست هيات اجرايي ، نامزد انتخاباتي مكلف به ارايه اين مستندات و مدارك مي باشد.

ماده 65 _ نشاني و محل ستاد و نام مسئولآن بايد كتبا و با امضاي نامزد انتخاباتي مربوط ، به آگاهي هيات اجرايي حوزه انتخابيه برسد.

ماده 66 _ هرگونه عكس و آثار تبليغاتي نامزدهاي انتخاباتي كه در محل شعبه ثبت نام و اخذ راي وجود دارد بايد قبل از شروع اخذ راي ، توسط اعضاي شعبه امحا شود.

فصل پنجم تبليغات ( ماده 61 تا 66 )

فصل پنجم تبليغات

ماده 61 _ مدت فعاليت تبليغات انتخاباتي براي كليه نامزدها يكسان است و (8) روز قبل از روزاخذ راي آغاز و تا (24) ساعت قبل از روز اخذ راي ادامه خواهد داشت

ماده 62 _ در فعاليتهاي تبليغات انتخاباتي ، انجام امور ذيل ممنوع است و مرتكبين تحت پيگردقانوني قرار مي گيرند.

1 _ نوشتن و يا ارايه مطالب خلاف واقع

2 _ استفاده از هرگونه ديوارنويسي ، كاروانهاي تبليغاتي و استفاده از بلندگوهاي سيار در خارج ازمحيط سخنراني و امثال اينها.

3 _ استفاده از عكس با لباس فرم نيروهاي نظامي و انتظامي

4 _ الصاق هرگونه عكس ، آگهي و آثار تبليغاتي بر روي علايم راهنمايي و رانندگي ، تابلوي بيمارستانها ، مكانها و موسسات آموزشي و تابلوهاي نصب شده در معابر عمومي توسط بخش دولتي و وابسته به دولت ، تابلوها و املاك بخش خصوصي ، رضايت مالكين يا متصرفين ، صندوقهاي پست ، باجه هاي تلفن ، پستهاي برق و تلفن و هرگونه تابلوي راهنما.

5 _ تبليغ عليه نامزدها و هرگونه هتك حرمت و حيثيت آنان

6 _ پاره يا معدوم نمودن

عكس و آثار تبليغاتي نامزدهاي انتخاباتي در مدت و زمان قانوني تبليغات

7 _ انجام هرگونه فعاليت تبليغاتي له يا عليه نامزدها از صدا و سيما ، ميز خطابه نماز جمعه وتريبون مجلس شوراي اسلامي و يا هر وسيله ديگري كه جنبه رسمي يا دولتي دارد و فعاليت كارمندان در ساعات اداري و همچنين استفاده از وسايل و ساير امكانات وزارتخانه ها و ادارات وشركتهاي دولتي و موسسات وابسته به دولت و نهادها و موسساتي كه از بودجه عمومي (به مقدار)استفاده مي نمايند و موسسات و نهادهايي كه دارايي آنان از اموال عمومي است و همچنين در اختيارگذاشتن وسايل و امكانات مذكور.

8 _ فعاليت تبليغاتي انتخابات

تبصره 1 _ درجات تحصيلي و سوابق خدمات و فعاليت هاي مورد ادعا در آثار تبليغاتي بايد مستند به مداركي باشد كه در صورت نياز هيات اجرايي ، ارايه آنها امكان پذير باشد.

تبصره 2 _ مي توانند با استفاده از امكانات محلي ، محلهاي مناسبي را براي الصاق و يا ارايه آثار تبليغاتي نامزدها تعيين نمايند.

تبصره 3 _ استفاده از امكانات تبليغي موسساتي كه به نحوي از بودجه عمومي استفاده مي كنندولي با رعايت ضوابط براي آنها كارهاي تبليغاتي انجام مي دهند.

ماده 63 _ در صورتي كه مطبوعات و نشريات آگهي يا مطالبي عليه نامزدهاي انتخاباتي درج كنند و يا مطالبي بنويسند كه دال بر انصراف گروه يا اشخاصي از نامزدهاي معين باشد ، نامزدها حق دارند پاسخ خود را به نشريه مزبور بدهند و آن نشريه طبق قانون مطبوعات مكلف به چاپ فوري آن در اولين شماره مي باشد.

ماده 64 _ انتشار اعلام نظر شخصيتها (بدون ذكر عنوان و مسئوليت آنان ، مجامع ، احزاب وگروههاي مجاز ،

در تاييد نامزد انتخاباتي بايد مستند به مدرك كتبي و امضا شده مربوط به تاييد و حمايت باشد و در صورت درخواست هيات اجرايي ، نامزد انتخاباتي مكلف به ارايه اين مستندات و مدارك مي باشد.

ماده 65 _ نشاني و محل ستاد و نام مسئولآن بايد كتبا و با امضاي نامزد انتخاباتي مربوط ، به آگاهي هيات اجرايي حوزه انتخابيه برسد.

ماده 66 _ هرگونه عكس و آثار تبليغاتي نامزدهاي انتخاباتي كه در محل شعبه ثبت نام و اخذ راي وجود دارد بايد قبل از شروع اخذ راي ، توسط اعضاي شعبه امحا شود.

فصل ششم برنامه روز اخذ راي و قرائت آرا و اعلام نتيجه اخذ راي ( ماده 67 تا 69

ماده 67 _ اعضاي شعبه ثبت نام و اخذ راي حداقل يك ساعت قبل از وقت مقرر در محل شعبه حاضر مي شوند. ابتدا به استناد تبصره (2) ذيل ماده (40) قانون ، نسبت به انتخاب هيات رييسه و منشي ها اقدام و مراتب را در صورت جلسه درج مي نمايند ، سپس صندوق اخذ راي را در حضور نماينده فرماندار و ناظر بر انتخابات (در صورت حضور) باز مي كنند و پس از حصول اطمينان از خالي بودن صندوق ، آن را لفاف ، با لاك و مهر شعبه ثبت نام و اخذ راي لاك و مهر مي نمايند و پس از امضا و تاييد مراتب فوق در صورتجلسه ، برنامه اخذ راي و قرائت آرا را در (6) مرحله به شرح زير انجام مي دهند:

الف _ مرحله مراجعه راي دهندگان

ب _ مرحله كنترل

ج _ مرحله ثبت نام

د _ مرحله اخذ راي

ه _ مرحله قرائت و شمارش آرا .

و _ مرحله تنظيم و تكميل صورتجلسه

الف _ مرحله مراجعه راي دهندگان

1 _ اعضاي شعبه بايد ترتيبي اتخاذ نمايند

كه راي دهندگان از يك سمت وارد محل شعبه شوند وپس از دادن راي از سمت ديگر خارج گردند.

2 _ مأمورين انتظامي موظفند طبق دستور نماينده فرماندار يا رييس شعبه ثبت نام و اخذ راي ازازدحام در داخل محوطه اخذ راي ممانعت نمايند تا اخذ راي در كمال آرامش انجام پذيرد.

3 _ راي دهندگان با در دست داشتن عين شناسنامه خود در محل شعبه ثبت نام و اخذ راي حضور مي يابند و به ترتيب به منظور ثبت نام و دادن راي وارد محوطه اخذ راي مي شوند.

ب _ مرحله كنترل

كنترل در سه مرحله انجام مي شود:

1 _ كنترل شناسنامه

رييس شعبه يا هريك از سه منشي شعبه ثبت نام و اخذ راي با ملاحظه شناسنامه راي دهنده موارد زير را مورد توجه قرار مي دهند:

الف _ شناسنامه به مهر شعب ديگر ممهور نشده باشد.

ب _ شناسنامه متعلق به شخص مراجعه كننده بوده و صاحب آن در روز اخذ راي حداقل (15) سال تمام سن داشته باشد.

2 _ رييس شعبه و يا هريك از سه منشي ، انگشت سبابه دست راست راي دهنده را كنترل مي نمايد تا آلوده به رنگ جوهر استامپ ، كه نشانه دهنده راي در شعبه ديگر است ، نباشد.

در صورتي كه مراجعه كننده داراي شناسنامه اي باشد كه ممهور به مهر انتخابات در روز اخذ راي است و دلالت بر دادن راي در شعبه ديگري نمايد و يا در انگشت سبابه او اثر جوهر استامپ شعبه اخذ راي ديگري مشاهده شود ، از وي راي گيري نخواهد شد.

3 _ كنترل شرط احراز توطن

به استناد بند (3) ماده (25) و تبصره ذيل آن ، اعضاي شعبه ثبت نام و اخذ

راي به روشهاي مقتضي كنترل مي نمايند كه شخص راي دهنده و يا افراد تحت تكفل وي (همسر و فرزندان حداقل يك سال متوالي متصل به زمان اخذ راي در محل سكونت داشته باشد.

به استناد قسمت اخير بند (3) ماده (25) قانون ، در شهرها و شهركهاي بالاي يكصدهزار نفرجمعيت نيازي به احراز سكونت نمي باشد.

ج _ مرحله ثبت نام

1 _ پس از انجام مرحله كنترل و حصول اطمينان از اينكه شناسنامه متعلق به مراجعه كننده است و واجد شرايط راي دادن مي باشد ، يك نفر از منشي ها نسبت به ثبت مشخصات وي بر اساس مندرجات شناسنامه بر روي برگ تعرفه اقدام و پس از اخذ اثر انگشت راي دهنده روي برگ تعرفه ، آن را با قيد تاريخ با مهر انتخابات ممهور و امضا مي نمايد.

2 _ متصدي ثبت نام ، شناسنامه راي دهنده را نيز به مهر انتخابات ممهور و به وي تحويل مي نمايد.

د _ مرحله اخذ راي

1 _ پس از ثبت نام از راي دهنده ، متصدي ثبت نام برگ راي را بعد از ممهور نمودن به مهر انتخابات از محل نقطه چين از تعرفه انتخاباتي جدا مي كند و به راي دهنده تسليم مي نمايد تا راي دهنده اسم نامزد يا نامزدهاي موردنظر خود را حداكثر به تعداد اعضاي اصلي شورا بر روي آن بنويسيد ، تا كند ، داخل صندوق بياندازد و از درب خروجي شعبه خارج شود. بديهي است تعرفه هاي انتخاباتي در محل شعبه باقي مي ماند و بايد در نگهداري و حفاظت آنها دقت و مراقبت كامل به عمل آيد.

2 _ نماينده فرماندار و اعضاي شعبه ثبت نام و اخذ راي بايد ترتيبي اتخاذ

نمايند كه راي نويسي مخفي باشد و به صورت كاملا آزاد و بدون اعمال نفوذ شخص ديگري انجام پذيرد و هيچ يك ازاعضاي شعبه و نماينده فرماندار و مأمورين انتظامي و نماينده هيات نظارت و اصولا كليه افرادي كه به هرگونه در شعبه وظيفه اي برعهده دارند حق نوشتن راي براي اشخاص را ندارند. در صورتي كه براي نوشتن راي نياز به فرد ديگري باشد ، راي دهنده بايستي از وجود افراد خارج از شعبه كه مورد اعتماد وي هستند ، استفاده نمايد و اعضاي شعبه نيز كنترل نمايند تا عمل خلاف قانون انجام نگيرد.

3 _ نماينده هيات نظارت حق دخالت در امور اجراي ي انتخابات را ندارد و در صورت مشاهده ارتكاب به تخلفات مندرج در ماده (67) قانون موظف است مراتب را به اعضاي شعبه و نماينده فرماندار تذكر دهد و آنان ضمن بررسي موضوع بايد فرد يا افراد خاطي را توسط مأمورين انتظامي حاضر در شعبه جلب و مراتب را صورتجلسه نمايند و همراه خاطي تحويل مقامهاي قضايي دهند.

ه _ مرحله قراي ت و شمارش آرا

يكم _ شيوه دستي

اعضاي شعبه پس از انقضاي مدت اخذ راي در صورت حصول اطمينان از اينكه كليه مراجعه كنندگان راي خود را در صندوقهاي راي انداخته اند و ديگر كسي براي دادن راي در محل شعبه حضور ندارد ، بلافاصله پس از شمارش تعرفه ها و ثبت تعداد آن در صورت جلسه ، با حضور نماينده فرماندار و نماينده هيات نظارت ، شمارش و قراي ت آرا را به ترتيب ذيل آغاز مي نمايند:

1 _ ابتدا رييس يا نايب رييس شعبه اخذ راي با همكاري يكي از منشي ها لاك و

مهر صندوق اخذ راي را باز و تعداد برگهاي داخل صندوق را بدون اينكه قرائت شود شمارش مي كنند و پس ازتطبيق تعداد آنها با تعداد برگهاي تعرفه به يكي از دو حالت زير عمل مي نمايد:

الف _ چنانچه تعداد اوراق راي داخل صندوق بيشتر از تعداد تعرفه ها باشد براساس بند ( ج ) ماده 20) قانون ، به تعداد اضافي ابتدا از اوراق غيرچاپي و متفرقه و سپس از مجموع برگهاي راي ، بدون اينكه خوانده شود برمي دارند و جمله ( باطل شد ) را در پشت آن قيد و تعداد آن را در صورت جلسه اخذ راي نيز درج و در پايان ضميمه صورتجلسه مي نمايند.

ب _ در صورتيكه تعداد اوراق راي داخل صندوق مساوي يا كمتر از تعداد تعرفه ها باشد ، اقدام خاصي صورت نمي گيرد و فقط مراتب در صورتجلسه درج مي شود.

2 _ پس از اينكه شمارش آرا به ترتيب يادشده انجام شد ، قرائت آرا با رعايت مواد (19) ، (20) ، (21) و (22) و (23) قانون و بندها و تبصره هاي ذيل آنها انجام خواهد شد.

دوم _ با استفاده از سيستم راي انه اي در شعبه چنانچه با توافق وزارت كشور و هيات مركزي نظارت مقرر شده باشد كه كار قرائت و شمارش آرا با سيستم رايانه اي انجام شود اعضاي شعبه پس از انقضاي مدت اخذ راي و حصول اطمينان از اينكه كليه مراجعه كنندگان راي خود را در صندوقهاي راي انداخته اند ديگر كسي براي راي دادن در محل شعبه حضور ندارد با حضور نماينده فرماندار و ناظر هيات نظارت كار شمارش آرا را به شرح زير انجام مي دهند:

1 _ ابتدا رييس يا نايب رييس

شعبه اخذ راي با همكاري يكي از منشي ها لاك و مهر صندوق اخذ راي را باز و تعداد برگهاي داخل صندوق را بدون اينكه قرائت شود شمارش مي كنند و پس ازتطبيق تعداد آنها با تعداد برگهاي تعرفه به يكي از دو حالت زير عمل مي نمايند:

1/1 _ چنانچه تعداد اوراق راي داخل صندوق بيشتر از تعداد تعرفه ها باشد بر اساس بند ( ج ) ماده 20) قانون ، به تعداد اضافي ابتدا از اوراق غيرچاپي و متفرقه و سپس از مجموع برگهاي راي ، بدون اينكه خوانده شود بر مي دارند و جمله ( باطل شد ) را در پشت آن قيد و تعداد آن را در صورت جلسه اخذ راي نيز درج و در پايان ضميمه صورت جلسه مي نمايند.

2 /1 _ در صورتي كه تعداد اوراق راي داخل صندوق مساوي يا كمتر از تعداد تعرفه ها باشد ، اقدام خاصي صورت نمي گيرد و فقط مراتب در صورت جلسه درج مي شود.

2 _ پس از اينكه شمارش آرا به ترتيب ياد شده انجام شد ، قرائت آرا بارعايت مواد (19) ، (20) ، (21) ، (22) و (23) قانون و بندها و تبصره هاي ذيل آن ها انجام خواهد شد.

3 _ چنانچه امكانات رايانه اي در محل شعبه فراهم شده باشد علاوه بر ورود اطلاعات حاصل از شمارش آرا توسط كاربر نتايج قرائت آراي هر يك از نامزدها نيز وارد سيستم رايانه اي مي گردد. درپايان نتايج كلي شمارش و قرائت آراي شعبه توسط راي انه اراي ه و طي صورتجلسه به امضاي كاربر ، اعضاي شعبه ، نماينده ، فرماندار و ناظر شعبه مي رسد. الحاقي مصوب 27/11/1381

سوم _ با استفاده

از سيستم راي انه در محل استقرار دستگاهها:

1 _ چنانچه با توافق وزارت كشور و هيات مركزي نظارت مقرر شده باشد كه كار قرائت و شمارش آرا با سيستم رايانه اي انجام شود اعضاي شعبه پس از انقضاي مدت اخذ راي و حصول اطمينان از اينكه كليه مراجعه كنندگان راي خود را در صندوقهاي راي انداخته اند و ديگر كسي براي راي دادن در محل شعبه حضور ندارند با حضور نماينده فرماندار و ناظر ، هيات نظارت كار شمارش آرا را به شرح زير انجام مي دهند:

2 _ ابتدا رييس يا نايب رييس شعبه اخذ راي با همكاري يكي از منشي ها لاك و مهر صندوق اخذ راي را باز و تعداد برگهاي داخل صندوق را بدون اينكه قرائت شود شمارش مي كنند و پس ازتطبيق تعداد آنها با تعداد برگهاي تعرفه به يكي از دو حالت زير عمل مي نمايند:

1/2 _ چنانچه تعداد اوراق راي داخل صندوق بيشتر از تعداد تعرفه ها باشد بر اساس بند ( ج ) ماده 20 قانون ، به تعداد اضافتي ابتدا از اوراق غيرچاپي و متفرقه و سپس از مجموع برگهاي راي ، بدون اينكه خوانده شود بر مي دارند و جمله ( باطل شد ) را در پشت آن قيد و تعداد آن را در پايان ضميمه صورتجلسه مي نمايند.

2/2_ در صورتي كه تعداد اوراق راي صندوق مساوي يا كمتر از تعداد تعرفه ها باشد اقدام خاصي صورت نمي گيرد و مراتب در صورت جلسه درج مي شود.

3 _ پس از اينكه شمارش آرا به ترتيب ياد شده انجام شد ، قرائت آرا با رعايت مواد (19) ، (20) ، (21) ، (22) و (23) قانون و بندها و تبصره هاي ذيل آنها

انجام خواهد شد.

4 _ چنانچه امكانات رايانه اي در محل شعبه فراهم نباشد ، اعضاي شعبه ثبت نام واخذ راي موظفند همراه با نماينده فرماندار ، بخشدار ، ناظر شعبه و مأمورين محافظ صندوق ، صندوق ياصندوقهاي محتوي تعرفه و آرا را براي قرائت و شمارش آرا به محل استقرار سيستم رايانه اي كه ازقبل مشخص شده است حمل نمايند. در صورت عدم امكان حضور تمامي اعضاي شعبه ، حضوررييس يا نايب رييس آن الزامي است

5 _ پس از رسيدن مسولان شعبه و صندوق اخذ راي به محل استقرار سيستم رايانه اي ، صندوق اخذ راي باز و از آراي ريخته شده در آن كه قبلا آراي باطله مأخوذه و باطله غيرمأخوذه از آنها جداشده است علاوه بر ورود اطلاعات حاصل از شمارش آرا توسط كاربر نتايج قرائت آراي هر يك ازنامزدها نيز وارد سيستم رايانه اي مي گردد و در پايان نتايج كلي شمارش و قرائت آراي شعبه توسط راي انه اراي ه و طي صورت جلسه اي به امضاي كاربر ، اعضاي شعبه ، نماينده فرماندار و ناظر شعبه مي رسد. )

و _ مرحله تنظيم صورتجلسه

پس از خاتمه شمارش و قرائت آرا ، صورتجلسه اخذ راي شعبه در پنج نسخه تنظيم و سپس تعداد راي هريك از نامزدها در صورتجلسه قيد مي شود. پس از انجام اين كار ، صورتجلسه به امضاي نماينده فرماندار و اعضاي شعبه اخذ راي و نماينده هيات نظارت مي رسد و بلافاصله كليه اوراق ومدارك انتخاباتي و يك نسخه از صورتجلسه تنظيمي داخل صندوق راي قرار داده مي شوند و پس ازلاك و مهر شدن صندوق يا صندوقها ، اعضاي شعبه اخذ راي به اتفاق نماينده

فرماندار و به همراه نماينده هيات نظارت و مأموران محافظ صندوق ، صندوق يا صندوقهاي راي را همراه با يك نسخه از صورتجلسه نتايج آراي شعبه و ساير مدارك رسما تحويل هيات اجراي ي مي دهند. از سه نسخه باقي مانده صورتجلسه نتايج آرا ، يك نسخه تحويل نماينده هيات نظارت ، يك نسخه تحويل نماينده فرماندار و يك نسخه نيز تحويل رييس شعبه مي شود.

اگر در روز اخذ راي مسايل و مشكلاتي پديد آيد بايد در قسمت انتهاي صورتجلسه نوشته شودو به امضاي اعضاي شعبه ، نماينده فرماندار و نماينده هيات نظارت شهرستان برسد.

ماده 67 مكرر _ هرگاه بعضي از شعب ثبت نام واخذ راي به علل مختلف از عهده قرائت آرا وتكميل صورت جلسه برنيايند هيات هاي اجراي ي مي توانند مستقيما يا با تعيين افراد جديد نسبت به شمارش و قرائت آرا و تكميل صورت جلسه شعبه مذكور اقدام نمايند. الحاقي مورخ 27/11/1381

ماده 68 _ هيات اجراي ي پس از دريافت صندوق يا صندوقهاي محتوي آرا و مدارك وصورتجلسات شعب ثبت نام و اخذ راي حوزه انتخابيه ، در حضور اعضاي هيات نظارت شهرستان نسبت به تنظيم صورتجلسه نتيجه اخذ راي در حوزه انتخابيه اقدام مي نمايد و يك نسخه ازصورتجلسه را براي انتشار آگهي نتيجه انتخابات به فرماندار تحويل مي دهد.

ماده 69 _ فرماندار موظف است بلافاصله پس از دريافت صورتجلسه نتيجه اخذ راي از هيات اجراي ي شهرستان نسبت به تنظيم آگهي نتيجه انتخابات و انتشار آن در حوزه انتخابيه اقدام نمايد.

فصل هفتم بررسي شكايات ( ماده 70 تا 76 )

ماده 70 _ به استناد ماده (52) قانون ، هيات هاي اجراي ي موظفند از تاريخ اعلام نهايي صلاحيت داوطلبان تا دو روز پس از اعلام نتيجه اخذ راي انتخابات ،

شكايات واصله را بپذيرند و ظرف پنج روز به آنها رسيدگي نمايند. بنابراي ن چنانچه در مهلت ياد شده شكايتي از حوزه انتخابيه به هيات اجراي ي شهرستان واصل شود ، هيات مذكور موظف است حداكثر ظرف پنج روز پس از وصول هرشكايت در جلسه مشترك با هيات نظارت شهرستان به آن رسيدگي و مراتب را صورتجلسه نمايند.

تبصره 1 _ شكاياتي قابل طرح و بررسي مي باشد كه نام و خانوادگي ، نام پدر ، آدرس محل كاريا سكونت شاكي كه هويت وي را آشكار مي نمايد ، دارا باشند.

تبصره 2 _ هيات اجراي ي پس از پايان مهلت دريافت و رسيدگي به شكايات ، چنانچه هيچ گونه شكايتي از انتخابات دريافت ننموده باشد ، مراتب عدم وصول شكايت را نيز صورتجلسه مي نمايد.

ماده 71 _ هيات اجراي ي موظف است پس از اتمام مهلت رسيدگي به شكايت ، بلافاصله باتوجه به شكايات دريافتي و بررسي كلي چگونگي برگزاري انتخابات ، نظريه خود را در موردچگونگي برگزاري و پيشنهاد تاييد يا ابطال انتخابات حوزه انتخابيه را طي صورت جلسه اي به هيات نظارت شهرستان اعلام نمايد.

تبصره 1 _ چنانچه بررسي شكايات منجر به ابطال آراي شعبه يا شعبي از حوزه انتخابيه شودكه در سرنوشت انتخابات موثر باشد ، هيات اجراي ي شهرستان موظف است آراي باطل شده را درنتايج قبلي دخالت داده و نتيجه جديد به دست آمده از آن را در صورتجلسه مذكور منظور نمايد.

تبصره 2 _ پيشنهاد ابطال كل انتخابات يا آراي شعبه يا تعدادي از شعب مي يابد مستدل وبراساس مواد قانون باشد.

ماده 72 _ هيات نظارت شهرستان موظف است حداكثر ظرف پنج روز پس از وصول نظريه وپيشنهاد هيات اجراي ي

شهرستان ، در خصوص برگزاري انتخابات ، به شرح زير اقدام نمايد:

الف _ چنانچه نظر بر تاييد صحت برگزاري انتخابات داشته باشد مراتب را صورت جلسه و يك نسخه آن را براي اقدام بعدي به فرمانداري و يك نسخه را براي اطلاع ، به هيات نظارت استان ارسال مي نمايد.

ب _ چنانچه نظر بر ابطال كل انتخابات حوزه انتخابيه و يا ابطال يك يا چند شعبه كه درسرنوشت انتخابات موثر است ، داشته باشد ، پيشنهاد ابطال را طي صورت جلسه اي همراه با دلايل ومدارك مستند براي اخذ تصميم و اقدام بعدي به هيات نظارت استان و يك نسخه را براي اطلاع ، به فرمانداري ارسال مي نمايد.

تبصره _ از اين مرحله به بعد با توجه به دو وضعيت (الف و (ب ، اقدامات در دو مسيرجداگانه ولي به صورت موازي و هم زمان ادامه خواهد يافت

ماده 73 _ اقدامات مربوط به وضعيت (الف

1 _ فرماندار موظف است پس از وصول صورت جلسه هيات نظارت شهرستان مبني بر تاييدصحت برگزاري انتخابات ، مراتب را از طريق انتشار آگهي ، به آگاهي اهالي حوزه انتخابيه برساند ويك نسخه از آگهي منتشر شده را براي هيات نظارت استان ارسال نمايد.

2 _ به استناد ماده (56) قانون چنانچه كسي به تاييد صحت برگزاري انتخابات معترض باشدحداكثر ظرف مدت دو روز از انتشار آگهي مي تواند شكايت خود را به هيات نظارت استان اعلام نمايد.

3 _ هيات نظارت استان موظف است حداكثر ظرف (15) روز از وصول شكايت معترضان ، براساس ماده (56) و با رعايت ماده (58) قانون نتيجه قطعي و نهايي انتخابات حوزه انتخابيه را به فرماندار مربوط اعلام نمايد. چنانچه

در پايان مهلت دريافت شكايات ، هيات نظارت استان شكايتي دريافت نكرد موظف است بلافاصله مراتب عدم وصول شكايت را هم براي اقدام بعدي به فرمانداراعلام نمايد.

4 _ فرماندار موظف است نظر قطعي و نهايي هيات نظارت استان در خصوص تاييد يا عدم تاييد صحت برگزاري انتخابات را از طريق انتشار آگهي ، به آگاهي اهالي حوزه انتخابيه برساند.

ماده 74 _ اقدامات مربوط به وضعيت (ب

1 _ هيات نظارت استان موظف است حداكثر ظرف پنج روز از وصول صورت جلسه هيات نظارت شهرستان مبني بر پيشنهاد ابطال كل انتخابات و يا ابطال يك يا چند شعبه موثر در سرنوشتانتخابات ، موضوع را بررسي و نتيجه را صورت جلسه نمايد. چنانچه نتيجه بررسيها حاكي از تاييدصحت برگزاري انتخابات با همان نتيجه اعلام شده قبلي باشد ، مراتب را بلافاصله از طريق هيات نظارت شهرستان به فرماندار اعلام مي نمايد. در غير اين صورت چنانچه نظر بر ابطال و يا تغييرسرنوشت انتخابات باشد ، صورت جلسه تنظيمي را به منظور اظهارنظر نهايي به هيات مركزي نظارت ارسال مي دارد.

2 _ فرماندار موظف است پس از وصول نظريه هيات نظارت استان مبني بر تاييد صحت برگزاري انتخابات كه نتيجه قطعي و نهايي انتخابات محسوب مي شود ، مراتب را از طريق انتشارآگهي به آگاهي اهالي حوزه انتخابيه برساند.

3 _ هيات مركزي نظارت حداكثر ظرف پنج روز از وصول نظريه هيات نظارت استان درخصوص ابطال انتخابات و يا تغيير سرنوشت آن ، نظر قطعي و نهايي خود را طي صورت جلسه اي به هيات نظارت استان اعلام مي نمايد.

4 _ هيات نظارت استان موظف است بلافاصله پس از وصول صورت جلسه نظريه هيات مركزي نظارت ، مراتب را از طريق هيات نظارت

شهرستان به فرماندار اعلام نمايد.

5 _ فرماندار موظف است پس از وصول صورت جلسه نظريه هيات مركزي نظارت ، نتيجه قطعي و نهايي انتخابات را از طريق انتشار آگهي ، به آگاهي اهالي حوزه انتخابيه برساند.

ماده 75 _ هيات نظارت شهرستان و استان موظفند در كليه اقدامات خود همواره ماده (59)قانون را در نظر داشته باشند و آن را رعايت نمايند.

ماده 76 _ فرماندار موظف است پس از انتشار آگهي نتيجه قطعي و نهايي انتخابات حوزه هايانتخابيه ، يك نسخه از هريك از اين آگهي ها را به ستاد انتخابات استانداري و يك نسخه را نيز به ستادانتخابات كشور ارسال نمايد.

فصل هشتم صدور كارت عضويت اعضا و امحاي اوراق انتخاباتي ( ماده 77 تا 79

ماده 77 _ كارت عضويت اعضاي شوراها با امضاي فرماندار و مهر فرمانداري صادر مي شود.

تبصره _ كارت عضويت فقط براي اعضاي اصلي شورا صادر مي شود.

ماده 78 _ فرماندار موظف است پس از وصول دستور امحاي آرا و اوراق انتخابات شوراها ازستاد انتخابات كشور ، حتي الامكان با حضور اعضاي هيات هاي اجراي ي و نظارت ، نسبت به امحاياوراق تعرفه و برگهاي راي مصرف شده حوزه انتخابيه و نظارت ، نسبت به امحاي اوراق تعرفه وبرگهاي راي مصرف شده حوزه انتخابيه در صورتي كه كارت عضويت اعضاي آن صادر شده باشدبه نحو مقتضي اقدام و مراتب را صورتجلسه و نتيجه را به ستاد انتخابات كشور و ستاد انتخاباتاستانداري اعلام نمايد.

ماده 79 _ دستورالعمل اجراي ي و فرمهاي مربوط به اين آيين نامه پس از تصويب وزير كشورقابل اجرا مي باشد.

اين متن جانشين تصويبنامه شماره 121144/ ت 17179 ه مورخ 12/10/1375 مي شود و ازتاريخ تصويب لازم الاجرا است

معاون اول رييس جمهور _ محمدرضا عارف

آيين نامه اجرايي تشكيلات ، انتخابات داخلي و امور مالي شوراهاي اسلامي بخش - مصوب 11/1/1378 هيات وزي

هيات وزيران در جلسه مورخ 11/1/1378 بنا به پيشنهاد وزارت كشور و به استناد ماده 94قانون تشكيلات ، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب 1/3/1375 آيين نامه اجرايي تشكيلات ، انتخابات داخلي و امور مالي شوراهاي اسلامي بخش را به شرح زير تصويب نمود:

ماده 1 _ در اين آيين نامه براي رعايت اختصار به جاي عبارت ( قانون تشكيلات ، وظايف وانتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب 1/3/1375 ) عبارت ( قانون شوراهاي اسلامي كشور ) و بجاي عناوين ( شوراهاي اسلامي بخش ) و ( حوزه انتخابيه شوراي اسلامي بخش ) به ترتيب كلمه هاي ( شورا ) و ( بخش

) استفاده مي شود.

ماده 2 _ اعضاي شورا موظفند ظرف مدت يك هفته پس از انتخابات از سوي اعضاي شوراي اسلامي روستاي متبوع خود در تاريخي كه بخشدار به طور كتبي اعلام مي نمايد به رياست مسن ترين عضو و باحضور حداقل دو سوم نمايندگان منتخب شوراهاي اسلامي روستايي و بخشدار تشكيل جلسه دهند و از بين خود هيات رييسه شورا را انتخاب نمايند.

ماده 3 _ سمت اعضا در شورا عبارت از رييس ، نايب رييس و حداقل يك منشي مي باشد كه براي مدت دو سال از سوي اعضا انتخاب مي شوند.

ماده 4 _ سلب عضويت هر عضو شوراي اسلامي بخش از شوراي اسلامي روستاي ذي ربط ، باعث سلب عضويت او از شوراي اسلامي بخش نيز خواهد شد.

ماده 5 _ فرد يا افرادي كه از عضويت شورا خارج مي شوند ، موظفند حداكثر ظرف مدت يك هفته پس از قطعيت خروج از شورا ، كارت عضويت خودرا تحويل بخشداري ذي ربط نمايند و رسيد دريافت دارند.

ماده 6 _ مهر شورا حداكثر ظرف مدت يك هفته پس از شروع به كار رسمي شورا ، توسط بخشدار تحويل رييس شورا مي شود.

ماده 7 _ اعضاي شورا ، حق تفويض اختيارات خود به سايرين ، اعم از عضو و غيرعضو راندارند.

ماده 8 _ رييس شورا مانند ساير اعضا داراي يك حق راي مي باشد و وظايف او عبارت استاز مسئوليت امور اداري و مالي شورا ، تنظيم بودجه ، تعيين زمان و اداره جلسات عادي ، فوق العاده شورا و در صورت لزوم دعوت از اعضا جهت شركت در جلسات ، تقسيم كار بين اعضا براي پيگيري مصوبات ، دفاع از حقوق و منافع شورا در مقابل غير

و اقامه دعوي ، درخواست گزارش كار از اعضا ، امضا و مهر كردن اسناد و مكاتبات شورا ، ايجادهماهنگي با شوراهاي اسلامي روستايي حوزه بخش و ارتباط بين شورا با دهداري ، بخشداري و ساير دستگاههاي اجرايي مي باشد.

تبصره _ در صورت عدم حضور رييس شورا ، وظايف او را نايب رييس انجام مي دهد.

ماده 9 _ وظايف منشي و يا منشيان شورا عبارت ازتهيه و تدوين صورت جلسات ، تهيه متن نامه ها ، ثبت و شماره گذاري آنها ، تهيه گزارش از عملكرد شورا و حفظ و نگهداري دفاتر و صورت جلسات در محل شورا ، انجام امور خزانه داري شورا از قبيل مسئوليت حسابداري شورا ، همكاري با رييس شورا در تنظيم بودجه و اصلاح يا متمم آن ، تنظيم صورت هاي مالي شورا ، ثبت و ضبط فهرست كليه اموال و دارايي هاي شورا ، حسابرسي اوليه ازفعاليت هاي مالي شورا از قبيل درآمدها ، هزينه ها و موجودي در پايان هر سال مالي بر طبق فرم هاي دريافتي مي باشد.

تبصره _ در صورت غيبت منشي يا منشيان شورا ، وظايف آنان از سوي نايب رييس شوراانجام مي شود.

ماده 10 _ جلسات شورا با حضور حداقل 4 عضو تشكيل مي شود و تصميمات آن حداقل با 3راي موافق ، معتبر مي باشد.

ماده 11 _ تشكيل جلسات و همچنين حفظ و نگهداري دفاتر ، اسناد و مدارك و اموال شورا بايد در مكان ثابت و مناسب و با هماهنگي شوراي بخش تعيين شود.

ماده 12 _ جلسات شورا به طور مستمر ماهي دوبار تشكيل مي شود و در صورت نياز ، جلسات فوق العاده و اضطراري شورا با پيشنهاد فرماندار ، بخشدار ، رييس شورا و يا سه

نفر از اعضا ، تشكيل مي گردد.

ماده 13 _ هرگاه شورا اطلاع ويا نظر خواهي از شوراهاي اسلامي روستايي را در زمينه موضوع يا موضوعاتي ضروري تشخيص دهد مي تواند تواند اقدام به تشكيل جلسه عمومي نمايد.

ماده 14 _ شورا با رعايت مصالح نظام و تاييد بخشداري ذي ربط مي تواند فعاليت هاي سالانه و همچنين برنامه هاي آتي شورا كه جنبه عمومي دارد با وسايل ممكن به اطلاع اهالي روستاها برساند.

ماده 15 _ موضوع يا موضوعات مختلف قابل طرح در شورا با تشخيص رييس ، درخواست هريك از اعضا و يا تقاضاي كتبي فرماندار و يا بخشدار ذي ربط و يا ساير دستگاههاي دولتي وظيفه مند در بخش و روستا در دستور كار شورا قرار مي گيرد.

ماده 16 _ صورتجلسات شورا بايد به گونه اي تنظيم شود كه در آن تاريخ و دستور كار هر جلسه ، اسامي اعضاي حاضر و غايب ، آراي مثبت و منفي اعضا به هر يك از موضوعات مورد بحث ، اسامي مدعوين و حاضرين به همراه ريوس مطالب مطروحه در جلسه و تمامي مصوبات امده باشد.

تبصره 1 _ كليه اعضاي حاضر شورا بايد ذيل صورتجلسات شورا را امضا و يا مهر نمايند.

تبصره 2 _ مدعوين حاضر ، در صورت تشخيص شورا مي توانند ذيل صورتجلسات را امضا ، انگشت و يا مهر نمايند.

ماده 17 _ شورا موظف است در پايان هر جلسه نسخه اي از كليه مصوبات خود در آن جلسه و درصورت نياز به پيوست سوابق و مطالب مفيد ديگر را ، جهت اطلاع بخشداري ذيربط ارسال دارد.نسخه اي از مصوبات كه مربوط به دستگاه هاي ديگر است را به آن دستگاه ارسال نمايد.

ماده 18 _ شورا موظف است در پايان

نيمه دوم فروردين هر سال گزارش كار سالانه خود را طبق فرم هاي دريافتي در دو نسخه تنظيم و نسخه اصلي را جهت اطلاع بخشداري محل و نسخه دوم را به عنوان سابقه در بايگاني شورا ثبت و نگهداري نمايد.

ماده 19 _ تمامي مكاتبات شوراها بايد طبق فرم هاي دريافتي داراي تاريخ ، شماره ثبت در دفترشورا ، نام كل گيرنده و موضوع نامه باشد و حداقل در سه نسخه تنظيم شود و نسخه اول براي اداره ياسازمان مورد نظر و نسخه دوم جهت بخشداري محل ارسال و نسخه سوم به عنوان سابقه دربايگاني شورانگهداري شود.

ماده 20 _ تمامي مكاتبات شورا بايد در سربرگ رسمي و ممهور به مهر شورا و امضاي رييس ودر صورت غيبت او نايب رييس شورا باشد.

ماده 21 _ شوراي مي تواند با مسئولين اجرايي تا سطح شهرستان مستقيما مكاتبه نمايد و درصورت نياز به مكاتبه با مسئولين بالاتر از طريق فرمانداري محل اقدام نمايد.

ماده 22 _ شورا بايد داراي دفاتر مجزايي جهت ثبت صورت جلسات و حضور و غياب اعضا در جلسات و نامه هاي دريافتي و ارسالي ، طبق دستورالعمل هاي مربوطه باشد.

ماده 23 _ مصوبات شورا پس از 10 روز از تاريخ ابلاغ قابل اجرا است مگر آنكه در ظرف مدت مزبور مسئولان اجرايي مربوط به مصوبات اعتراض نمايند كه در اين صورت با رعايت ماده 80قانون شوراهاي اسلامي كشور عمل خواهد شد. نظر هيات حل اختلاف استان مبني بر تاييد يا ردمصوبه قطعي لازم الاجرا است چنانچه هيات حل اختلاف استان ظرف 15 روز نظر خود را اعلام ننمايد ، مصوبه لازم الاجرا مي گردد.

ماده 24 _ در صورت نياز به حضور بخشدار و يا دهداران مربوطه

در جلسات ، شورا مي تواندطي دعوتنامه كتبي و يا تعيين زمان و دستور كار جلسه از او جهت شركت در جلسه ، دعوت به عمل آورد و بخشدارو يا هر يك از دهداران موظف به شركت در جلسه مزبور مي باشند.

تبصره _ در صورت خودداري بخشدار و هر يك از دهداران از شركت در جلسه ، بدون عذرموجه ، شورا مي تواند طي درخواست كتبي از مقام بالاتر تقاضاي تذكر به بخشدار و يا دهدار رابنمايد و در صورت تكرار مجدد درخواست توبيخ وي را از مقام ذي ربط بنمايد.

ماده 25 _ در صورت درخواست كتبي فرماندار و يا بخشدار ذي ربط از شورا ، مبني بر براي تشكيل جلسه ، شامل زمان ، دستور كار و ضرورت تشكيل جلسه ، شورا موظف به برگزاري جلسه فوق العاده مي باشد.

ماده 26 _ شورا در صورت نياز و با مسئوليت خود مي تواند به منظور مشورت در زمينه موضوع يا موضوعاتي كه در دستور كار خود قرار داده است ، از نماينده دستگاههاي دولتي ذي ربط ويا شخص و يا اشخاص غير عضو دعوت به همكاري نمايد.

ماده 27 _ شورا مي تواند در ارتباط با وظايف خود ، اطلاعات مورد نياز را از دستگاهها ، ادارات وسازمان هاي دولتي ، درخواست نمايد و آن ادارات و سازمان ها موظف به همكاري مي باشند.

ماده 28 _ شورا موظف است يك ماه قبل از انقضاي مدت قانوني خود ، صورتي از كليه فعاليت ها ، طرحها و برنامه هايي كه در طول دوره فعاليت قانوني به اجرا گذارده است و يا در دستاجرا دارد در دو نسخه تهيه و نسخه اول را براي بخشداري ذي ربط ارسال و نسخه آخر را براي ثبت درسوابق شورا نگهداري نمايد.

ماده

29 _ در صورتي كه هر يك از اعضا ، بنا به دلايلي از عضويت شورا خارج شود ، شوراموظف است در اولين جلسه پس از قطعيت يافتن خروج آن عضو ، مراتب را كتبا به بخشداري محل گزارش دهد تا بخشداري از اعضاي علي البدل با احتساب آرا آنان دعوت به شركت در جلسات و طي مراحل مورد نياز مانند صدور كارت شناسايي و اطلاع از سمت عضو جديد در شورا بنمايد.

تبصره _ در صورتي كه عضو خارج شده از شورا رييس و يا نايب رييس آن باشد ، شورا بايد درجلسه اي با هماهنگي بخشدار و با حضور وي ، رييس يا نايب رييس را براي مدت باقي مانده هيات رييس انتخاب نمايد.

ماده 30 _ هرگاه عضوي بيش از 6 جلسه متوالي و دوازده جلسه غيرمتوالي در طول يك سال بدون داشتن عذر موجه (به تشخيص شورا) در جلسات شورا شركت نكند موضوع براي سلب عضويت وي به هيات حل اختلاف استان ، موضوع ماده 82 قانون ارجاع مي شود.

ماده 31 _ هرگونه فعاليت مالي توسط شورا و برداشت از حساب هاي آن بايد قبلا به تصويب شورا رسيده باشد.

ماده 32 _ شورا مي تواند در صورت تمايل اهالي و ساير اشخاص حقيقي و حقوقي وموسسات دولتي و غيردولتي به پرداخت كمك بلاعوض ، براي اجراي برنامه ها و طرح هاي شورا ، اين كمك را از طريق واريز به حساب هاي افتتاح يافته ، دريافت نمايد.

تبصره _ كمك هاي غيرنقدي مي بايد از سوي اهالي به حساب هاي تعيين شده واريز وكمك هاي غيرنقدي در زمره اموال دراختيار شورا و يا ساير مصارف منظور شده در بدو دريافت ثبت شود.

ماده 33 _ تمامي درآمدهاي شورا ، اعم از كمك هاي بلاعوض

مردم ، عوارض دريافتي از اهالي ، در صورت تخصيص كمك هاي دولتي براي اجراي برنامه هاي عمراني و ساير رديف هاي دريافتي ، بايد بر طبق برنامه هايي كه قبلا به صورت بودجه سالانه و در قالب طرح هاي عمراني و يا مصارف جاري به تصويب شورا رسيده است و با با رعايت قوانين و مقررات مربوط به مصرف عمران وآباداني روستاهاي بخش برسد.

تبصره _ در صورت نياز به اجراي برنامه جديد در طي ايام سال و پس از تصويب بودجه سالانه ، شورا مي تواند به صورت الحاق به بودجه سالانه ، آن برنامه را تنظيم و اجرا نمايد.

ماده 34 _ شورا موظف است به منظور حفظ و نگهداري كليه وجوه دريافتي و درآمدهايي كه درطول هر دوره فعاليت قانوني تحصيل مي نمايد ، حسابي را در نزد يكي از شعب بانك هاي كشور درمركز بخش به نام شورا افتتاح نمايد و تمامي وجوه نقد را به محض وصول به آن حساب واريزنمايد.

ماده 35 _ هرگونه برداشت از حساب موجودي و اعتبارات شورا ، بايد در قالب بودجه سالانه وطرح ها و مخارجي كه قبلا به تصويب شورا رسيده است و با امضاي رييس و منشي شورا و مهرشورا صورت گيرد.

ماده 36 _ شورا مكلف است كليه فعاليت هاي مالي خود اعم از درآمد ، مخارج و مانده حساب هارا به طور نوبه اي و بر طبق فرم هاي دريافتي به اطلاع بخشداري و شوراهاي اسلامي روستاهاي مربوطه برساند.

ماده 37 _ شورا بايد در پايان هر سال مالي ، ترازنامه مالي خود را طبق فرم هاي ارسالي از وزارت كشور جهت اطلاع عموم اهالي به طريق ممكن انتشار دهد.

ماده 38 _ شورا موظف است در پايان هر سال شمسي و با

توجه به برنامه هاي چهارده ساله دوره خود و برآورد عوايد و درآمدهاي سال آتي ، بودجه جاري وعمراني شورا براي سال آينده را دردو نسخه تنظيم نمايد و پانزدهم اسفند همان سال نسخه اصلي را براي بخشداري و رونوشت آن رابراي شوراهاي اسلامي و روستاهاي مربوطه ارسال و نسخه دوم را به عنوان سابقه در دفاتر شورابايگاني نمايد.

تبصره _ بخشدار مربوطه مي تواند نظرات اصلاحي و تكميلي خود را حداكثر تا يك هفته پس از دريافت به شورا اعلام نمايد ، تا در صورت تجديدنظر ، آن را در شورا مطرح و پس از تصويب به صورت متمم بودجه در متن آن بگنجاند.

ماده 39 _ تمامي اموال شورا ، اعم از منقول و غيرمنقول ، تحويل شورا مي باشد و اعضاي شورادر مقابل حفظ و نگهداري آن مسئول مي باشند.

ماده 40 _ خريد يا فروش كليه اموال منقول ، غيرمنقول ، اجاره مكان هاي لازم براي شورا و ياكرايه دادن اماكن متعلق به شورا ، با تصويب دو سوم كل اعضا و رعايت ضوابط قانوني قابل اجرامي باشد.

تبصره _ عوايد حاصل از فروش و اجاره دارايي هاي شورا بايد از طريق حساب بانكي شوراصورت گيرد.

ماده 41 _ آن دسته از كاركنان دولت يا موسسات عمومي غيردولتي كه به عضويت شورا درآمده و به خدمت تمام وقت يا پاره وقت آنان نياز باشد ، مي توانند به عنوان مامور به خدمت در شوراهاانجام وظيفه نمايند. مدت عضويت جزو سنوات خدمتي آنان محسوب مي شود و حقوق مزايايانان برابر آخرين حكم استخدامي (يا برابر آنچه كه شورا در بودجه مصوب خود مقرر مي نمايد) ازبودجه شورا پرداخت مي شود.

دستگاه هاي اجرايي موظفند حسب درخواست استاندار ذي ربط نسبت به صدور حكم مأموريت تمام وقت يا

پاره وقت اعضاي شورا اقدام نمايند. دستورالعمل نحوه صدور حكم مأموريت پاره وقت اعضاي شوراها توسط دبيركل سازمان امور اداري و استخدامي كشور ابلاغ خواهد شد.

ماده 42 _ شورا بايد در پايان دوره انتخابيه خود ، صورت كاملي از كليه اموال و دارايي هاي شوراتنظيم و در اولين روز شروع به كار رسمي دوره جديد ، آن را به اعضاي جديد طبق صورت مذكورتحويل نمايد و نسخه اي از آن را براي بخشدار محل ارسال كند.

ماده 43 _ به منظور اجراي مطلوب وهماهنگ قانون شوراهاي اسلامي در بخش ها ، وزارت كشور ، مسئول آموزش هاي لازم براي اعضاي شوراها و نيز مجريان اين قانون بوده و نيز موظف است آيين نامه هاي اجرايي مورد نياز را تهيه و پس از تصويب هيات وزيران براي اجرا ابلاغ نمايد.

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

آيين نامه اجرايي انتخابات شوراهاي اسلامي روستا و بخش - مصوب 16 4 81

فصل اول كليات ( ماده 1 تا 19 )

ماده 1 _ در اين آيين نامه عنوان ( قانون تشكيلات ، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشورو انتخابات شهرداران _ مصوب 1375 _ ) به اختصار ( قانون ) ناميده مي شود.

ماده 2 _ مقصود از عبارت ( شورا ) در اين آيين نامه ، شوراهاي اسلامي ( روستا و بخش ) مي باشد.

ماده 3 _ تاريخ شروع دوره هر شورا ، موضوع ماده (3) قانون ، تاريخ تشكيل اولين جلسه رسمي همان شورا موضوع ماده (16) قانون خواهد بود.

تبصره _ چنانچه به استناد ماده (31) قانون ، انتخابات ميان دوره اي برگزار شود فعاليت شوراي تشكيل شوراي باقيمانده همان دوره خواهد بود.

ماده 4 _ تعداد اعضاي علي البدل شوراها ، موضوع ماده (8) قانون ، به شرح زير تعيين مي شود:

1 _ شوراهاي داراي 3 نفر عضو اصلي ، 2 نفر.

2 _

شوراهاي داراي 5 نفر عضو اصلي ، 3 نفر.

ماده 5 _ هريك از روستاها و بخشهاي موضوع ماده (12) قانون به عنوان يك حوزه انتخابيه محسوب مي شود.

ماده 6 _ در صورتي كه انتخابات چند حوزه انتخابيه موضوع ماده (5) اين آيين نامه به طور همزمان برگزار شود ، به منظور حفظ استقلال انتخابات هر حوزه ، كليه اقدامات از قبيل صدور آگهي ها و تنظيم صورتجلسه ها براي هريك از حوزه ها به صورت مستقل انجام و سوابق انتخاباتي هر حوزه جداگانه نگهداري مي شود.

ماده 7 _ اخذ راي در يكي از روزهاي تعطيل رسمي انجام خواهد شد و مدت زمان آن حداقل هشت ساعت خواهد بود.

تبصره _ مدت زمان اخذ راي با تصويب و موافقت مشترك هيات هاي اجرايي و نظارت بخش ، قابل تمديد مي باشد.

ماده 8 _ بخشدار موظف است در اجراي ماده (16) قانون ، ظرف يك هفته پس از تاييد نهايي صحت انتخابات و قطعي شدن نتيجه آن ، از اعضاي شورا دعوت نمايد تا در اولين جلسه رسمي شورا كه به رياست مسن ترين عضو تشكيل مي شود ، نسبت به انتخاب هيات رييسه شورا اقدام نمايند.

ماده 9 _ دهدار در تمام مراحل برگزاري انتخابات زير نظر بخشدار ممنوع و به عنوان نماينده رسمي وي مجري برنامه هاي انتخابات در حوزه مأموريت خود مي باشد.

ماده 10 _ در صورت اجراي ماده (69) قانون مبني بر خروج عضو يا اعضايي از شورا ، رييس يانايب رييس شورا موظف است بلافاصله مراتب را به طور كتبي به اطلاع بخشدار برساند.

ماده 11 _ بخشدار موظف است بلافاصله پس از وصول نامه شورا مبني بر خروج اعضا ازشورا ، از اعضاي علي البدل به ترتيب بيشترين راي براي

جايگزيني اعضاي خارج شده دعوت به عمل آورد و مراتب را به شوراي مربوط اعلام نمايد.

ماده 12 _ در اجراي ماده (14) و (30) قانون و با رعايت تبصره ذيل آن ، چنانچه فردي درانتخابات بيش از يك شورا ثبت نام نمود و يا احتمالا عضويت يافت به دستور وزارت كشور نام وياز ليست داوطلبي و يا عضويت شورا حذف مي شود. اين قبيل افراد از عضويت در كليه شوراها به مدت چهار سال محروم خواهند بود.

ماده 13 _ براي انتخاب اعضاي علي البدل شوراها نيازي به برگ راي يا اخذ راي مجزا و يامشخص نمودن اعضاي علي البدل در برگ راي نيست ، بلكه در پايان راي گيري و قرايت و شمارش آرا ، دارندگان راي به ترتيب بيشترين راي به دست آمده و به تعداد موردنياز به عضويت اصلي و يا علي البدل شوراها درميايند. بنابراين راي دهنده ، اسامي نامزدهاي موردنظر خود را حداكثر به همان تعداد اعضاي اصلي شورا در برگ راي درج مي نمايد.

ماده 14 _ هيات اجرايي مسئول اجراي تبصره ذيل ماده (17) قانون مي باشد.

تبصره _ نامزدهاي انتخاباتي ذينفع در صورت تمايل مي توانند در جلسه قرعه كشي شركت نمايند. تاريخ و محل قرعه كشي بايد حداقل (24) ساعت قبل توسط بخشدار به منتخبين ذيربط ابلاغ شود.

ماده 15 _ سرپرست بخشدار به جاي بخشداري خواهد بود.

ماده 16 _ در اجراي ماده (41) قانون ، نيروي انتظامي در كليه مراحل مكلف به همكاري بامجريان انتخابات است و حسب درخواست استاندار ، فرماندار و بخشدار موظف است مأمورين وامكانات خود را در اختيار آنان قرار دهد.

ماده 17 _ در صورت توقف ، ابطال و يا انحلال شورا توسط مراجع قانوني مذكور در

مواد (57) ، (81) و (84) قانون ، مراجع مذكور موظفند بلافاصله مراتب توقف ، ابطال و يا انحلال شورا را به بخشدار مربوط اعلام نمايند. شروع مهلت (2) ماهه براي تجديد انتخابات ، از زمان وصول اعلام توقف ، ابطال و يا انحلال خواهد بود.

ماده 18 _ بخشدار موظف است به محض اطلاع از توقف ، ابطال و يا انحلال شورا ، مراتب را به وزارت كشور اعلام نمايد.

ماده 19 _ مجلس شوراي اسلامي پيش از شروع انتخابات به استناد ماده (53) قانون ، اعضاي هيات مركزي نظارت بر انتخابات را با ذكر سمت ايشان در هيات ، به وزارت كشور معرفي مي نمايد.

فصل دوم هيات اجرايي ( ماده 20 تا 36 )

ماده 20 _ بخشدار موظف است پس از وصول دستور شروع انتخابات ، براساس ماده (33)قانون به منظور تشكيل هيات اجرايي بخش از ساير اعضاي اداري هيات دعوت به عمل آورد.

ماده 21 _ بخشدار موظف است در اجراي تبصره ذيل ماده (33) قانون ، به منظور تعيين معتمدين اصلي و علي البدل عضو هيات اجرايي بخش ، (25) نفر از معتمدان اقشار مردم را انتخاب و به منظور تاييد ، به طور كتبي به هيات نظارت بخش معرفي نمايد.

ماده 22 _ هيات نظارت بخش موظف است حداكثر ظرف (2) روز پس از وصول اسامي (25)نفر معتمدان از بخشدار ، اظهارنظر كتبي خود را همراه با دلايل يا مدارك لازم به بخشدار اعلام نمايد.

تبصره _ چنانچه هيات نظارت بخش ، معتمدان پيشنهادي بخشدار را تاييد ننمايد ، بخشدارموظف است به همان تعداد متعمدان ديگري را به هيات نظارت معرفي نمايد.

ماده 23 _ بخشدار موظف است پس از وصول نظريه كتبي هيات نظارت بخش ، بلافاصله از(25) نفر معتمدان

به طور كتبي دعوت به عمل آورد. مدعوين حداكثر ظرف (2) روز از تاريخ دعوت تشكيل جلسه مي دهند و پس از حضور حداقل دو سوم آنان (17 نفر از 25 نفر) در حضور هيات نظارت و اعضاي اداري هيات اجرايي ، از بين خود (6) نفر را به عنوان معتمدان اصلي و (6) نفر را به عنوان معتمدان علي البدل هيات اجرايي بخش با راي مخفي و اكثريت نسبي آرا انتخاب و مراتب را صورت جلسه مي نمايند.

ماده 24 _ بخشدار موظف است مراتب انتخاب معتمدين اصلي و علي البدل و تشكيل هياتاجرايي را از طريق سلسله مراتب اداري به ستاد انتخابات كشور اعلام نمايد.

ماده 25 _ مهلت تشكيل هيات اجرايي از زمان وصول دستور موضوع ماده حداكثر پنج روزمي باشد.

ماده 26 _ دو سوم اعضاي هيات اجرايي براي رسميت جلسات موضوع ماده (36) قانون وتبصره (1) ذيل آن ، (7) نفر مي باشد.

ماده 27 _ روساي هيات هاي اجرايي و نظارت موظفند با هماهنگي لازم ، فردي را كه به طور همزمان در بيش از يك هيات ، اعم از اجرايي يا نظارت عضويت دارد ، در يك هيات ابقا و از ساير هيات ها حذف نمايند.

ماده 28 _ هيات اجرايي موظف است در اجراي مواد (62) و (65) قانون ، يك نسخه از كليه صورت جلسه ها و آگهي هاي خود را به هيات نظارت بخش تحويل نمايد.

ماده 29 _ هيات اجرايي موظف است در اجراي ماده (39) قانون ، تشكيل جلسه مي دهد وتعداد و محل شعب ثبت نام و اخذ راي حوزه انتخابيه را تعيين و پس از تنظيم صورت جلسه ، يك نسخه آن را به بخشدار تسليم مي نمايد.

ماده 30 _ بخشدار موظف است براساس

صورت جلسه دريافتي از هيات اجرايي ، آگهي انتخابات و مقررات جزايي و محل شعبه يا شعب ثبت نام و اخذ راي را تنظيم و در موعد مقرر براي اطلاع عموم در حوزه انتخابيه منتشر نمايد.

ماده 31 _ بخشدار موظف است در اجراي ماده (40) قانون ، پس از وصول اسامي اعضاي شعبه ثبت نام و اخذ راي نسبت به صدور احكام آنان اقدام نمايد.

ماده 32 _ بخشدار موظف است ترتيبي اتخاذ نمايد كه يك روز قبل از روز اخذ راي ، محل شعبه يا شعب ثبت نام و اخذ راي آماده شود.

ماده 33 _ بخشدار موظف است براي هريك از شعب ثبت نام و اخذ راي ، يك نفر نماينده كه بايد حتي الامكان از كارمندان دولت باشد ، از طرف خود تعيين و نسبت به صدور حكم آنان اقدام نمايد و براي تحويل گرفتن صندوق و تعرفه و برگ راي و ساير وسايل و لوازم انتخاباتي با تعيين تاريخ و محل مراجعه ، از ايشان براي شركت در جلسه توجيهي دعوت به عمل آورد.

ماده 34 _ بخشدار موظف است پس از حضور نمايندگان خود در جلسه توجيهي ، توسط هيات اجرايي ، صندوق و تعرفه و برگ راي و ساير وسايل و لوازم انتخاباتي موردنياز را به آنان تحويل دهد و پس از توجيه برنامه ثبت نام و اخذ راي و قرايت آرا و ساير آموزشهاي لازم ، ترتيبي اتخاذنمايد تا قبل از شروع اخذ راي در محل شعبه حاضر باشند.

تبصره _ نمايندگان بخشدار موظفند بلافاصله پس از حضور در محل شعبه ثبت نام و اخذ راي ، صندوق و تعرفه و برگهاي راي و ساير وسايل و لوازم موردنياز را در

اختيار اعضاي شعبه قرارداده وآنان را نسبت به وظايف خود توجيه نمايند. مسئوليت حفظ و حراست از برگهاي راي به منظورجلوگيري از خروج آنها از محل شعبه اخذ راي به عهده نماينده بخشدار مي باشد.

ماده 35 _ در صورت تعيين و معرفي كتبي ناظر براي هريك از شعب ثبت نام و اخذ راي از طرف هيات نظارت بخش ، بخشدار موظف است نسبت به اعزام وي به نحوي كه قبل از شروع اخذ راي درمحل شعبه حضور داشته باشد ، اقدام نمايد.

ماده 36 _ بخشدار موظف است براي حفاظت شعب ثبت نام و اخذ راي با همكاري و هماهنگي نيروي انتظامي به تعداد لازم و حداكثر تا (3) نفر از مأموران مذكور انتخاب و ضمن صدور ابلاغ نامبردگان ، آنان را به همراه نماينده خود و ناظر و اعضاي شعبه ثبت نام و اخذ راي به محل اعزام نمايد.

فصل سوم هيات هاي نظارت ( ماده 37 تا 45 )

ماده 37 _ در اجراي ماده (53) قانون و به استناد ماده (73) قانون اصلاح قانون تشكيلات شوراهاي اسلامي كشوري و انتخابات شوراهاي مزبور _ مصوب 29/4/1365 _ به منظور نظارت برامر انتخابات شوراها ، هيات مركزي نظارت بر امر انتخابات شورهاي اسلامي كشوري متشكل از (3)نفر از اعضاي كميسيون شوراها و امور داخلي و (2) نفر از اعضاي كميسيون اصل (90) به انتخاب مجلس شوراي اسلامي تشكيل مي شود.

تبصره _ در صورتي كه به تعداد لازم از كميسيونهاي مذكور داوطلب نباشد ، مجلس از ميان ساير نمايندگان داوطلب (5) نفر را انتخاب مي نمايد.

ماده 38 _ در اجراي ماده (53) قانون و به استناد ماده (74) قانون اصلاح قانون تشكيلات شوراهاي اسلامي كشوري و انتخابات شوراهاي مزبور _ مصوب 29/4/1365 _ به منظور نظارت

برامر انتخابات شوراهاي اسلامي كشوري در هر استان ، هيات نظارت استان مركب از سه نفر ازنمايندگان مجلس شوراي اسلامي آن استان به تعيين هيات مركزي نظارت تشكيل مي شود. هيات مركزي نظارت پس از تعيين اعضاي هيات نظارت استان ، اسامي آنان را به ستاد انتخابات استان مربوط و ستاد انتخابات كشور اعلام مي نمايد.

تبصره _ در هر استاني كه تعداد نمايندگان آن از سه نفر كمتر باشد و يا به حد نصاب از آن استان داوطلب نباشد ، تعيين بقيه اعضا از بين نمايندگان استانهاي مجاور با هيات مركزي نظارت مي باشد.

ماده 39 _ ستاد انتخابات استان پس از وصول اسامي اعضاي هيات نظارت استان ، اسامي نامبردگان را به فرمانداريهاي تابع اعلام مي نمايد.

ماده 40 _ هيات نظارت استان در هر شهرستان ، هيات نظارت شهرستان بر انتخابات شوراهاي اسلامي كشوري را مركب از (5) نفر از معتمدان محل تشكيل مي دهد و اسامي آنان را به فرمانداري ذيربط و ستاد انتخابات استان اعلام مي نمايد.

ماده 41 _ فرمانداري مكلف است پس از وصول اسامي اعضاي هيات نظارت شهرستان ، اسامي نامبردگان را به بخشداريهاي تابع اعلام نمايد.

ماده 42 _ هيات نظارت شهرستان براي هر بخش ، هيات نظارت بخش مركب از سه نفر معتمد محلي براي نظارت بر انتخابات بخش تشكيل مي دهد و اسامي آنان را به بخشدار مربوط و فرمانداري محل اعلام مي نمايد.

ماده 43 _ هيات نظارت بخش مي تواند براي شعبه ثبت نام و اخذ راي يك نفر ناظر تعيين ونامبرده را حداكثر تا يك روز مانده به روز اخذ راي به بخشدار معرفي نمايد.

ماده 44 _ شركت اعضاي هيات نظارت بخش در جلسات هيات اجرايي به منظور نظارت

برصحت برگزاري انتخابات مي باشد و عدم حضور آنان در جلسات و يا خودداري از امضاي صورت جلسات مانع از ادامه كار انتخابات نخواهد بود.

ماده 45 _ هيات هاي نظارت در چهارچوب قانون و آيين نامه اجرايي تنها ناظر بر اجراي صحيح قانون مي باشند و حق دخالت در امور اجرايي انتخابات را ندارند.

فصل چهارم اعلام داوطلبي ، بررسي سوابق و رسيدگي به صلاحيت داوطلبان ( ماده 46 تا 61 )

ماده 46 _ بخشدار موظف است بلافاصله پس از وصول دستور شروع انتخابات ، آگهي ثبت نام از داوطلبان ، حاوي تاريخ شروع و خاتمه ثبت نام ، محل ثبت نام ، شرايط انتخاب شوندگان و مدارك مورد نياز شامل اصل شناسنامه عكس دار ، دو نسخه تصوير كليه صفحه هاي شناسنامه و چهار قطعه عكس جديد 4*3 را منتشر نمايد و ظرف مهلت مقرر از داوطلبان عضويت در شوراها ثبت نام به عمل آورد.

ماده 47 _ بخشدار مي تواند با صدور حكم كتبي مسئول يا مسئولاني از بين كارمندان بخشداري را براي ثبت نام از داوطلبان عضويت در شوراها تعيين نمايد.

تبصره _ بخشدار مي تواند با صدور حكم كتبي ، دهدار را نيز به عنوان مسئول ثبت نام تعيين نمايد.

ماده 48 _ داوطلبان عضويت در شوراها در مهلت مقرر با مراجعه به بخشداري و ارايه مدارك مورد نياز شخصا پرسشنامه اعلام داوطلبي را در حضور مسئول ثبت نام تكميل مي نمايند. مسئول ثبت نام پس از دريافت و تطبيق مشخصات سجلي داوطلب با اصل شناسنامه ، رسيد مدارك وپرسشنامه را به وي تسليم مي دارد.

ماده 49 _ هيات اجرايي بلافاصله پس از تشكيل ، مقدمات رسيدگي به صلاحيت داوطلبان رافراهم مي نمايد.

ماده 50 _ بخشدار موظف است در اجراي تبصره (1) ذيل ماده (46) قانون ، در پايان هر روز اسامي و مشخصات كليه داوطلباني را كه توسط هيات اجرايي مظنون تشخيص داده شده اند به منظور

بررسي سوابق حسب مورد به مراجع ذيربط در شهرستان از قبيل اداره اطلاعات ، نيروي انتظامي ، دادگستري و ثبت احوال ارسال نمايد.

ماده 51 _ مراجع مذكور در ماده (46) قانون موظفند در اجراي تبصره (2) ذيل همان ماده حداكثر ظرف مدت ده روز پس از وصول اسامي و مشخصات هريك از داوطلبان ، نتيجه بررسيهاي انجام شده درخصوص سوابق آنان را به طور كتبي به بخشدار اعلام نمايند.

تبصره 1 _ اظهارنظر و تصميم گيري درخصوص تاييد يا عدم تاييد صلاحيت داوطلبان براساس قانون تنها از وظايف و اختيارات هيات هاي اجرايي با تاييد هيات نظارت مي باشد و دستگاههاي يادشده در ماده (46) قانون حق اظهارنظر در اين مورد را ندارند و موظفند فقط سوابق داوطلبان را منعكس نمايند.

تبصره 2 _ مراجع مذكور در ماده 46 قانون موظفند كليه اطلاعات و سوابق ذي ربط داوطلبان استعلام شده را طبق فرمي كه در چارچوب قانون تنظيم و توسط رييس هيات اجرايي در اختيار آنها قرار خواهد گرفت ، به هيات اجرايي اعلام نمايند.

ماده 52 _ بخشدار موظف است به محض وصول اطلاعات لازم درباره سوابق هريك ازداوطلبان ، جلسات هيات اجرايي را تشكيل دهد و حداكثر ظرف مدت هفت روز پس از وصول سوابق هريك از داوطلبان با رعايت كامل متن ماده (49) قانون ، به صلاحيت آنان رسيدگي و نتيجه را صورت جلسه نمايد و بلافاصله يك نسخه از هريك از صورت جلسه تنظيمي را به هيات نظارت بخش ارسال نمايد.

تبصره _ مهلت رسيدگي به صلاحيت آن دسته از داوطلبان عضويت در شوراي اسلامي روستاكه در مظان اتهام قرار نداشته اند و سوابق آنان از مراجع مذكور در ماده (46) قانون استعلام نشده است نيز

حداكثر هفت روز پس از پايان مهلت (10) روزه مراجع يادشده مي باشد.

ماده 53 _ هيات نظارت بخش پس از وصول جلسات رسيدگي به صلاحيت داوطلبان ، به استنادماده (48) قانون موظف است حداكثر ظرف مدت (7) روز از وصول هريك از صورت جلسات ، نظريه خود مبني بر تاييد يا رد صلاحيت داوطلبان ، به طور كتبي و با ذكر دلايل قانوني و مدارك لازم به بخشدار اعلام نمايد.

ماده 54 _ بخشدار موظف است پس از وصول نظريه هيات نظارت بخش مبني بر تاييد يا ردتصميمات هيات اجرايي بخش درخصوص بررسي صلاحيت داوطلبان و همچنين با رعايت قسمت اخير ماده (48) قانون ، مبني بر ملاك عمل بودن نظر هيات اجرايي پس از پايان مهلت تعيين شده براي هيات نظارت ، بلافاصله مراتب تاييد يا رد صلاحيت هريك از داوطلبان را به طور كتبي به داوطلب تاييد شده يا رد شده ذيربط ابلاغ نمايد.

ماده 55 _ هيات نظارت شهرستان موظف است ظرف مهلت مقرر در تبصره (3) ماده (50)قانون ، نظر خود درخصوص تاييد يا رد صلاحيت آن دسته از داوطلباني كه صلاحيتشان در هياتاجرايي رد شده و شاكي بوده اند را با تنظيم صورت جلسه به ضميمه نامه رسمي به منظور ارسال به بخشداري مربوط ، به ستاد انتخابات فرمانداري تسليم نمايد.

تبصره _ چنانچه در مهلت مقرر هيچ گونه شكايتي از حوزه انتخابيه واصل نشد ، مراتب صورت جلسه و به همان نحو عمل خواهد شد.

ماده 56 _ ستاد انتخابات فرمانداري موظف است پس از وصول صورت جلسه رسيدگي به شكايات داوطلبان رد صلاحيت شده ، از هيات نظارت شهرستان ، بلافاصله مراتب را به بخشداري مربوط اعلام نمايد.

ماده 57 _ بخشدار موظف است پس از وصول نظريه هيات نظارت

شهرستان ، آگهي اسامي نامزدهاي انتخاباتي را حداكثر ظرف سه روز تهيه و هشت روز قبل از روز اخذ راي به منظور اطلاع اهالي حوزه انتخابيه ، در حوزه مذكور منتشر نمايد.

ماده 58 _ در اجراي ماده (24) قانون ، نامزدهاي انتخاباتي در صورت تمايل به داشتن نماينده درمحل شعبه ثبت نام و اخذ راي موظفند حداكثر تا سه روز قبل از روز اخذ راي اسامي و مشخصات ويك قطعه عكس نمايندگان خود را به هيات اجرايي تسليم نمايند.

ماده 59 _ هيات اجرايي موظف است براي نمايندگان نامزدهاي انتخاباتي معرفي نامه و يا كارت شناسايي صادر و به نامزد ذيربط تحويل نمايد.

ماده 60 _ شكايات و اعتراضات نمايندگان نامزدهاي انتخاباتي از طريق نامزدهاي مربوط جمع آوري و با امضاي وي به هيات هاي اجرايي و نظارت بخش تسليم خواهد شد.

ماده 61 _ تداركات و تامين احتياجات مورد تقاضاي هريك از نمايندگان نامزدها به عهده معرفي كننده خواهد بود.

فصل پنجم تبليغات ( ماده 62 تا 67 )

ماده 62 _ مدت فعاليت تبليغات انتخاباتي براي كليه نامزدها يكسان است و (8) روز قبل از روزاخذ راي آغاز مي گردد و تا (24) ساعت قبل از روز اخذ راي ادامه خواهد داشت

ماده 63 _ در فعاليتهاي تبليغات انتخاباتي ، انجام امور ذيل ممنوع است و مرتكبين تحت پيگردقانوني قرار مي گيرند.

1 _ نوشتن و يا ارايه مطالب خلاف واقع

2 _ استفاده از هرگونه پلاكارد (جز در محل ستاد انتخاباتي ) ، ديوارنويسي ، كاروانهاي تبليغاتي و استفاده از بلندگوهاي سيار در خارج از محيط سخنراني و امثال اينها به استثناي عكس در دو فرم وجزوه و تراكت با عكس و سخنراني و پرسش و پاسخ از طرف نامزدهاي انتخاباتي و طرفداران آنها.

3

_ استفاده از عكس با لباس فرم نيروهاي نظامي و انتظامي

4 _ الصاق هرگونه عكس ، آگهي و آثار تبليغاتي بر روي علايم راهنمايي و رانندگي ، تابلوي بيمارستانها ، مكانها و موسسات آموزشي و تابلوهاي نصب شده در معابر عمومي توسط بخش دولتي و وابسته به دولت ، تابلوها و املاك بخش خصوصي ، مگر با رضايت مالكين يا متصرفين ، صندوقهاي پست ، باجه هاي تلفن ، پستهاي برق و تلفن و هرگونه تابلوي راهنما.

5 _ تبليغ عليه نامزدها و هرگونه هتك حرمت و حيثيت آنان

6 _ پاره يا معدوم نمودن عكس و آثار تبليغاتي نامزدهاي انتخاباتي در مدت و زمان قانوني تبليغات ، كه در محلهاي مجاز الصاق شده و يا قرار گرفته است

7 _ انجام هرگونه فعاليت تبليغاتي له يا عليه نامزدها از صدا و سيما ، ميز خطابه نماز جمعه وتريبون مجلس شوراي اسلامي و يا هر وسيله ديگري كه جنبه رسمي يا دولتي دارد و فعاليت كارمندان در ساعات اداري و همچنين استفاده از وسايل و ساير امكانات وزارتخانه ها و ادارات و شركتهاي دولتي و موسسات وابسته به دولت و نهادها و موسساتي كه از بودجه عمومي (به مقدار) استفاده مي نمايند و موسسات و نهادهايي كه دارايي آنان از اموال عمومي است و همچنين در اختيارگذاشتن وسايل و امكانات مذكور.

8 _ فعاليت تبليغاتي مجريان و ناظران انتخابات براي نامزدهاي انتخاباتي قلمرو مسووليت خود.

تبصره 1 _ درجات تحصيلي و سوابق خدمات و فعاليتهاي مورد ادعا در آثار تبليغاتي بايدمستند به مداركي باشد كه در صورت نياز هيات اجرايي ، ارايه آنها امكان پذير باشد.

تبصره 2 _ استفاده از امكانات تبليغي موسساتي

كه به نحوي از بودجه عمومي استفاده مي كنندولي با رعايت ضوابط و انعقاد قرارداد و اخذ وجه از اشخاص حقيقي و حقوقي براي آنها كارهاي تبليغاتي انجام مي دهند (مثل نشريات وابسته به دولت ، در تبليغات انتخاباتي بلامانع است

ماده 64 _ در صورتي كه مطبوعات و نشريات آگهي يا مطالبي عليه نامزدهاي انتخاباتي درج كنند و يا مطالبي بنويسند كه دال بر انصراف گروه يا اشخاصي از نامزدهاي معين باشد ، نامزدها حق دارند پاسخ خود را به نشريه مزبور بدهند و آن نشريه طبق قانون مطبوعات مكلف به چاپ فوري آن در اولين شماره مي باشد.

ماده 65 _ انتشار اعلام نظر شخصيتها (بدون ذكر عنوان و مسئوليت آنان ، مجامع ، احزاب وگروههاي مجاز ، در تاييد نامزد انتخاباتي بايد مستند به مدرك كتبي و امضا شده مربوط به تاييد وحمايت باشد و در صورت درخواست هيات اجرايي ، نامزد انتخاباتي مكلف به ارايه اين مستندات و مدارك مي باشد.

ماده 66 _ همزمان با آغاز كار ستاد تبليغات انتخاباتي نامزدها ، نشاني و محل ستاد و نام مسوول آن بايد كتبا و با امضاي نامزد انتخاباتي مربوط ، به آگاهي هيات اجرايي حوزه انتخابيه برسد.

ماده 67 _ هرگونه عكس و آثار تبليغاتي نامزدهاي انتخاباتي كه در محل شعبه ثبت نام و اخذراي وجود دارد بايد قبل از شروع اخذ راي ، توسط اعضاي شعبه امحا شود.

فصل ششم برنامه ريزي راي و قرايت آرا و اعلام نتيجه اخذ راي ( ماده 68 تا 70

ماده 68 _ اعضاي شعبه ثبت نام و اخذ راي حداقل يك ساعت قبل از وقت مقرر در محل شعبه حاضر مي شوند. ابتدا به استناد تبصره (2) ذيل ماده (40) قانون ، نسبت به انتخاب هيات رييسه ومنشي ها اقدام و مراتب را در صورت جلسه

درج مي نمايند ، سپس صندوق اخذ راي را در حضورنماينده بخشدار و ناظر بر انتخابات (درصورت حضور) باز مي كنند و پس از حصول اطمينان ازخالي بودن صندوق ، آن را لفاف ، با لاك و مهر شعبه ثبت نام و اخذ راي لاك و مهر مي نمايند و پس از امضا و تاييد مراتب فوق در صورت جلسه ، برنامه اخذ راي و قرايت آرا را در (6) مرحله به شرح زير انجام مي دهند:

الف _ مرحله مراجعه راي دهندگان

ب _ مرحله كنترل

ج _ مرحله ثبت نام

د _ مرحله اخذ راي

ه _ مرحله قرايت و شمارش آرا

و _ مرحله تنظيم و تكميل صورت جلسه

الف _ مرحله مراجعه راي دهندگان

1 _ اعضاي شعبه بايد ترتيبي اتخاذ نمايند كه راي دهندگان از يك سمت وارد محل شعبه شوند وپس از دادن راي از سمت ديگر خارج شوند.

2 _ مأمورين انتظامي موظفند طبق دستور نماينده بخشدار يا رييس شعبه ثبت نام و اخذ راي ازازدحام در داخل محوطه اخذ راي ممانعت نمايند تا اخذ راي در كمال آرامش انجام پذيرد.

3 _ راي دهندگان با در دست داشتن عين شناسنامه خود در محل شعبه ثبت نام و اخذ راي حضورمي يابند و به ترتيب به منظور ثبت نام و دادن راي وارد محوطه اخذ راي مي شوند.

ب _ مرحله كنترل

كنترل در سه مرحله انجام مي شود:

1 _ كنترل شناسنامه رييس شعبه يا هريك از سه منشي شعبه ثبت نام و اخذ راي با ملاحظه شناسنامه راي دهنده موارد زير را مورد توجه قرار مي دهند:

الف _ شناسنامه به مهر شعب ديگر ممهور نشده باشد.

ب _ شناسنامه متعلق به شخص مراجعه كننده بوده و صاحب آن در روز اخذ راي حداقل (15)سال تمام سن داشته باشد.

2

_ رييس شعبه و يا هريك از سه منشي انگشت سبابه دست راست راي دهنده را كنترل مي نمايدتا آلوده به رنگ جوهر استامپ ، كه نشانه دادن راي در شعبه ديگر است ، نباشد.

در صورتي كه مراجعه كننده داراي شناسنامه اي باشد كه ممهور به مهر انتخابات در روز اخذ راياست و دلالت بر دادن راي در شعبه ديگري نمايد و يا در انگشت سبابه او اثر جوهر استامپ شعبه اخذ راي ديگري مشاهده شود ، از وي راي گيري نخواهد شد.

3 _ كنترل شرط احراز توطن به استناد بند (3) ماده (25) قانون و تبصره ذيل آن ، اعضاي شعبه ثبت نام و اخذ راي به روشهاي مقتضي كنترل مي نمايند كه شخص راي دهنده و يا افراد تحت تكفل وي (همسر و فرزندان حداقل يك سال متوالي متصل به زمان اخذ راي در محل سكونت داشته باشد.

ث _ مرحله ثبت نام

1 _ پس از انجام مرحله كنترل و حصول اطمينان از اينكه شناسنامه متعلق به مراجعه كننده است و واجد شرايط راي دادن مي باشد ، يك نفر از منشي ها نسبت به ثبت مشخصات وي براساس مندرجات شناسنامه بر روي برگ تعرفه اقدام و پس از اخذ اثر انگشت راي دهنده روي برگ تعرفه ، آن را با قيد تاريخ با مهر انتخابات ممهور و امضا مي نمايد.

2 _ متصدي ثبت نام ، شناسنامه راي دهنده را نيز به مهر انتخابات ممهور و به وي تحويل مي نمايد.

د _ مرحله اخذ راي

1 _ پس از ثبت نام از راي دهنده ، متصدي ثبت نام برگ راي را بعد از ممهور نمودن به مهرانتخابات از محل نقطه چين از تعرفه انتخاباتي جدا مي كند و به راي دهنده تسليم مي نمايد تاراي دهنده اسم نامزد يا نامزدهاي موردنظر خود را حداكثر

به تعداد اعضاي اصلي شورا بر روي آن بنويسد ، تا كند ، داخل صندوق بياندازد و از درب خروجي شعبه خارج شود. بديهي است تعرفه هايانتخاباتي در محل شعبه باقي مي ماند و بايد در نگهداري و حفاظت آنها دقت و مراقبت كامل به عمل آيد.

2 _ نماينده بخشدار و اعضاي شعبه ثبت نام و اخذ راي بايد ترتيبي اتخاذ نمايند كه راي نويسي مخفي باشد و به صورت كاملا آزاد و بدون اعمال نفوذ شخص ديگري انجام پذيرد و هيچ يك ازاعضاي شعبه و نماينده بخشدار و مأمورين انتظامي و نماينده هيات نظارت و اصولا كليه افرادي كه به هر شكل در شعبه وظيفه اي برعهده دارند حق نوشتن راي براي اشخاص را ندارند. در صورتي كه براي نوشتن راي نياز به فرد ديگري باشد ، راي دهنده بايستي از وجود افراد خارج از شعبه كه مورداعتماد وي هستند ، استفاده نمايد و اعضاي شعبه نيز كنترل نمايند تا عمل خلاف قانون انجام نگيرد.

3 _ نماينده هيات نظارت حق دخالت در امور اجرايي انتخابات را ندارد و در صورت مشاهده ارتكاب به تخلفات مندرج در ماده (67) قانون موظف است مراتب را به اعضاي شعبه و نماينده بخشدار تذكر دهد و آنان ضمن بررسي موضوع بايد فرد يا افراد خاطي را توسط مأمورين انتظامي حاضر در شعبه جلب و مراتب را صورت جلسه نمايند و همراه خاطي تحويل مقامهاي قضايي دهند.

پنجم _ مرحله قرايت و شمارش آرا

اعضاي شعبه پس از انقضاي مدت اخذ راي درصورت حصول اطمينان از اينكه كليه مراجعه كنندگان راي خود را در صندوق هاي راي انداخته اند و ديگر كسي براي دادن راي در محل شعبه حضور ندارد ، بلافاصله پس از شمارش تعرفه ها و ثبت تعداد آن در صورت جلسه

با حضورنماينده بخشدار و نماينده هيات نظارت ، شمارش و قرايت آرا را به ترتيب زير آغاز مي نمايند:

1 _ ابتدا رييس يا نايب رييس شعبه اخذ راي با همكاري يكي از منشي ها لاك و مهر صندوق اخذ راي را باز و تعداد برگهاي داخل صندوق را بدون اينكه قرايت شود شمارش مي كنند و پس ازتطبيق تعداد آنها با تعداد برگه هاي تعرفه به يكي از دو حالت زير عمل مي نمايند:

الف _ چنانچه تعداد اوراق راي داخل صندوق بيشتر از تعداد تعرفه ها باشد براساس بند ( ج ) ماده 30) قانون ، به تعداد اضافي ابتدا از اوراق غيرچاپي و متفرقه و سپس از مجموع برگهاي راي ، بدون اينكه خوانده شود ، برمي دارند و جمله ( باطل شد ) را در پشت آن را در صورت جلسه اخذ راي نيزدرج و در پايان ضميمه صورت جلسه مي نمايند.

ب _ در صورتي كه تعداد اوراق راي داخل صندوق مساوي يا كمتر از تعداد تعرفه ها باشد ، اقدام خاصي صورت نمي گيرد و فقط مراتب در صورت جلسه درج مي شود.

2 _ پس از اينكه شمارش آرا به ترتيب ياد شده انجام شد ، قرايت آرا با رعايت مواد (19) ، (20) ، (21) ، (22) و (23) قانون و بندها و تبصره هاي ذيل آنها انجام خواهد شد.

ششم _ مرحله تنظيم صورت جلسه

پس از خاتمه شمارش و قرايت آرا ، صورت جلسه اخذ راي شعبه در پنج نسخه تنظيم و سپس تعداد راي هريك از نامزدها در صورت جلسه قيد مي شود. پس از انجام اين كار ، صورت جلسه به امضاي نماينده بخشدار و اعضاي شعبه اخذ راي و نماينده هيات نظارت مي رسد و بلافاصله كليه اوراق و مدارك انتخاباتي و يك

نسخه از صورت جلسه تنظيمي داخل صندوق راي قرار داده مي شوند و پس از لاك و مهر شدن صندوق يا صندوقها ، اعضاي شعبه اخذ راي به اتفاق نماينده بخشدار و به همراه نماينده هيات نظارت و مأمورين محافظ صندوق ، صندوق يا صندوقهاي راي راهمراه با يك نسخه از صورت جلسه نتايج آراي شعبه و ساير مدارك رسما تحويل هيات اجرايي مي دهند. از سه نسخه باقي مانده صورت جلسه نتايج آرا ، يك نسخه تحويل نماينده هيات نظارت ، يك نسخه تحويل نماينده رييس شعبه مي شود.

اگر در روز اخذ راي مسايل و مشكلاتي پديد آيد بايد در قسمت انتهاي صورت جلسه نوشته شود و به امضاي اعضاي شعبه ، نماينده بخشداري و نماينده هيات نظارت بخش برسد.

ماده 69 _ هيات اجرايي پس از دريافت صندوق يا صندوقهاي محتوي آرا و مدارك وصورت جلسات شعب ثبت نام و اخذ راي حوزه انتخابيه ، در حضور اعضاي هيات نظارت بخش نسبت به تنظيم صورت جلسه نتيجه اخذ راي در حوزه انتخابيه اقدام مي نمايد و يك نسخه ازصورت جلسه را براي انتشار آگهي نتيجه انتخابات به بخشدار تحويل مي دهد.

ماده 70 _ بخشدار موظف است بلافاصله پس از دريافت صورت جلسه نتيجه اخذ راي ازهياتاجرايي بخش نسبت به تنظيم آگهي نتيجه انتخابات و انتشار آن در حوزه انتخابيه اقدام نمايد.

فصل هفتم بررسي شكايات ( ماده 71 تا 77 )

ماده 71 _ به استناد ماده (52) قانون ، هيات هاي اجرايي موظفند از تاريخ اعلام نهايي صلاحيت داوطلبان تا دو روز پس از اعلام نتيجه اخذ راي انتخابات ، شكايات واصله را بپذيرند و ظرف پنج روز به آنها رسيدگي نمايند. بنابراين چنانچه در مهلت يادشده شكايتي از حوزه انتخابيه به هياتاجرايي بخش واصل شود ، هيات مذكور موظف است حداكثر ظرف پنج

روز پس از وصول هرشكايت در جلسه مشترك با هيات نظارت بخش به آن رسيدگي و مراتب را صورت جلسه نمايند.

تبصره 1 _ شكاياتي قابل طرح و بررسي مي باشند كه نام و نام خانوادگي ، نام پدر ، آدرس محل كار يا سكونت شاكي كه هويت وي را آشكار مي نمايد ، دارا باشند.

تبصره 2 _ هيات اجرايي پس از پايان مهلت دريافت و رسيدگي به شكايات چنانچه هيچ گونه شكايتي از انتخابات دريافت ننموده باشد ، مراتب عدم وصول شكايت را نيز صورت جلسه مي نمايد.

ماده 72 _ هيات اجرايي موظف است پس از اتمام مهلت رسيدگي به شكايات ، بلافاصله باتوجه به شكايات دريافتي و بررسي چگونگي برگزاري انتخابات ، نظر خود را در مورد چگونگي برگزاري و پيشنهاد تاييد يا ابطال انتخابات حوزه انتخابيه را طي صورت جلسه اي به هيات نظارت بخش اعلام نمايد.

تبصره 1 _ چنانچه بررسي شكايات منجر به ابطال آراي شعبه يا شعبي از حوزه انتخابيه شود(اعم از آن كه در سرنوشت انتخابات موثر باشد و يا نباشد) هيات اجرايي بخش موظف است آراي باطل شده را در نتايج قبلي دخالت داده و نتيجه جديد به دست آمده از آن را در صورت جلسه مذكورمنظور نمايد.

تبصره 2 _ پيشنهاد ابطال كل انتخابات يا آراي شعبه يا تعدادي از شعب مي بايد مستدل وبراساس مواد قانون باشد.

ماده 73 _ هيات نظارت بخش موظف است حداكثر ظرف پنج روز پس از وصول نظريه هياتاجرايي بخش درخصوص برگزاري انتخابات به شرح زير اقدام نمايد:

الف _ چنانچه نظر بر تاييد صحت برگزاري انتخابات داشته باشد مراتب را صورت جلسه و يك نسخه آن را به بخشداري و يك نسخه را براي اطلاع ، به هيات نظارت شهرستان ارسال مي نمايد.

ب _

چنانچه نظر بر ابطال انتخابات يك يا چند شعبه اخذ راي داشته باشد ، مراتب را صورت جلسه و يك نسخه آن را همراه با دلايل و مدارك مستند به منظور اخذ تصميم و اقدام بعدي به هيات نظارت شهرستان و يك نسخه را براي اطلاع ، به بخشداري ارسال مي نمايد.

تبصره _ از اين مرحله به بعد با توجه به دو وضعيت (الف و (ب ، اقدامات در دو مسيرجداگانه ولي به صورت موازي و هم زمان ادامه خواهد يافت

ماده 74 _ اقدامات مربوط به وضعيت (الف

1 _ بخشدار موظف است پس از وصول صورت جلسه هيات نظارت بخش مبني بر تاييدصحت برگزاري انتخابات ، مراتب را از طريق انتشار آگهي ، به آگاهي اهالي حوزه انتخابيه برساند ويك نسخه از آگهي منتشر شده را براي هيات نظارت شهرستان ارسال نمايد.

2 _ به استناد ماده (55) قانون ، چنانچه كسي به تاييد صحت برگزاري انتخابات معترض باشد ، حداكثر ظرف مدت دو روز ازانتشارآگهي مي تواندشكايت خودرابه هيات نظارت شهرستان اعلام نمايد.

3 _ هيات نظارت شهرستان موظف است حداكثر ظرف (15) روز پس از وصول شكايت معترضان ، براساس مواد (55) و (59) و با رعايت مواد (57) و (59) قانون نتيجه قطعي و نهاييانتخابات حوزه انتخابيه را به بخشدار مربوط اعلام نمايد. چنانچه در پايان مهلت دريافت شكايات ، هيات نظارت شهرستان شكايتي دريافت نكرد موظف است بلافاصله مراتب عدم وصول شكايت راهم براي اقدام بعدي به بخشدار اعلام نمايد.

4 _ بخشدار موظف است نظر نهايي هيات نظارت شهرستان درخصوص تاييد يا عدم تاييدصحت برگزاري انتخابات را از طريق انتشار آگهي ، به آگاهي اهالي حوزه انتخابيه برساند.

ماده 75 _ اقدامات

مربوط به وضعيت (ب

1 _ هيات نظارت شهرستان موظف است حداكثر ظرف پنج روز از وصول صورت جلسه هيات نظارت بخش مبني بر پيشنهاد ابطال انتخابات ، موضوع را بررسي و نتيجه را صورت جلسه نمايد.چنانچه نتيجه بررسيها حاكي از تاييد صحت برگزاري انتخابات با همان نتيجه قبلي باشد ، مراتب رابلافاصله از طريق هيات نظارت بخش به بخشدار اعلام مي نمايد. در غير اين صورت چنانچه نظر برابطال و يا تغيير سرنوشت انتخابات باشد ، صورت جلسه تنظيم را به منظور اظهار نظر نهايي به هيات نظارت استان ارسال مي دارد.

2 _ بخشدار موظف است پس از وصول نظريه هيات نظارت شهرستان مبني بر تاييد صحت برگزاري انتخابات كه نتيجه قطعي و نهايي انتخابات محسوب مي شود ، مراتب را از طريق انتشارآگهي ، به آگاهي اهالي حوزه انتخابيه برساند.

3 _ هيات نظارت استان موظف است حداكثر ظرف پنج روز از وصول نظريه هيات نظارت شهرستان در خصوص ابطال انتخابات و يا تغيير سرنوشت آن ، نظر نهايي خود مبني بر تاييد يا عدم تاييد صحت برگزاري انتخابات و يا تغيير نتيجه اعلام شده قبلي را طي صورت جلسه اي به هيات نظارت شهرستان اعلام نمايد.

4 _ هيات نظارت شهرستان موظف است بلافاصله پس از وصول صورت جلسه نظريه هيات نظارت استان ، مراتب را از طريق هيات نظارت بخش به بخشدار اعلام نمايد.

5 _ بخشدار موظف است پس از وصول صورت جلسه نظريه هيات نظارت استان ، نتيجه قطعي و نهايي انتخابات را از طريق انتشار آگهي ، به آگاهي اهالي حوزه انتخابيه برساند.

ماده 76 _ هياتهاي نظارت شهرستان و استان موظفند در كليه اقدامات خود همواره ماده (59)قانون را در نظر داشته باشند و آن

را رعايت نمايند.

ماده 77 _ بخشدار موظف است پس از انتشار آگهي نتيجه قطعي و نهايي انتخابات حوزه هايانتخابيه ، سه نسخه از هريك از اين آگهي ها را به ستاد انتخابات فرمانداري ارسال نمايد. يك نسخه ازآنها به ستاد انتخابات كشور ، نسخه ديگر به ستاد انتخابات استان ارسال مي گردد و نسخه باقي مانده ، در بايگاني فرمانداري نگهداري خواهد شد.

فصل هشتم انتخابات شوراي اسلامي بخش ( ماده 78 تا 83

ماده 78 _ در اجراي ماده (5) و با رعايت ماده (6) قانون ، هيات اجرايي بخش موظف است براي يك يا چند روستا يك نفر را به عنوان نماينده خود به منظور شركت در جلسه شوراي اسلامي روستا ، جهت انتخاب نماينده براي عضويت در شوراي اسلامي بخش ، به بخشدار معرفي نمايد.

ماده 79 _ بخشدار موظف است نسبت به صدور حكم نمايندگان هيات اجرايي اقدام و درصورت معرفي ناظر از طرف هيات نظارت بخش ، نامبردگان را به محل مأموريت اعزام نمايد.

ماده 80 _ بخشدار موظف است قبل از اعزام نماينده هيات اجرايي به روستاها ، تاريخ و ساعت تشكيل جلسه شوراي اسلامي روستا و موضوع عزيمت نماينده هيات اجرايي را به شوراي ذيربط اعلام نمايد.

ماده 81 _ نمايندگان هيات هاي اجرايي و نظارت موظفند در موعد مقرر در روستاي محل مأموريت حضور يابند. پس از حضور حداقل سه نفر از اعضاي شورا ، جلسه رسميت مي يابد وسپس مدعوين يك نفر از اعضاي اصلي شورا را براي شركت در جلسه انتخاب اعضاي اصلي وعلي البدل شوراي بخش انتخاب و مراتب را صورت جلسه و به امضاي حاضرين در جلسه مي رسانند. يك نسخه از صورت جلسه توسط نماينده هيات اجرايي به هيات مذكور تسليم مي شود.

ماده 82 _ هيات اجرايي موظف است پس از

وصول صورت جلسات مبني بر معرفي نماينده ازكليه شوراهاي واقع در محدوده بخش ، اسامي نمايندگان معرفي شده را به منظور دعوت از آنان به بخشدار اعلام نمايد.

ماده 83 _ بخشدار موظف است از نمايندگان منتخب شوراهاي اسلامي روستاهاي واقع درمحدوده بخش ، با تعيين تاريخ و محل تشكيل جلسه ، دعوت به عمل آورد. پس از حضور حداقل 23مدعوين جلسه رسميت مي يابد و سپس در حضور اعضاي هيات هاي اجرايي و نظارت بخش نمايندگان منتخب حاضر در جلسه پنج نفر را به عنوان عضو اصلي و (3) نفر را به عنوان عضوعلي البدل شوراي اسلامي بخش با راي مخفي و اكثريت نسبي آرا انتخاب مي نمايند و مراتب صورت جلسه مي شود و يك نسخه از آن به منظور صدور آگهي به بخشدار تسليم مي شود.

تبصره 1 _ در صورتي كه بخش بيش از پنج روستا نداشته باشد ، انتخابات شوراي اسلامي بخش برگزار نمي شود و كليه نمايندگان معرفي شده از شوراهاي اسلامي روستاها به عضويت شوراي بخش درميايند. در اين خصوص صورت جلسه اي با حضور اعضاي هيات نظارت ، توسط هيات اجرايي بخش تنظيم مي شود و بخشدار موظف است پس از وصول آن ، مراتب را با صدورآگهي به اطلاع اهالي بخش برساند.

تبصره 2 _ در صورتي كه بخش كمتر از پنج روستا داشته باشد ، كليه نمايندگان معرفي شده ازشوراهاي اسلامي روستاها به عضويت شوراي اسلامي بخش در ميايند و سپس به منظور تامين كسري اعضا تا پنج نفر ، از كليه اعضاي اصلي شوراهاي اسلامي روستاها توسط بخشدار دعوت به عمل ميايد تا با حضور هيات هاي اجرايي و نظارت بخش از بين خود بقيه اعضاي موردنياز راانتخاب و مراتب را صورت جلسه نمايند. بخشدار موظف است پس

از وصول صورت جلسه مذكور ، اسامي اعضاي شوراي اسلامي بخش را با صدور آگهي به اطلاع اهالي بخش برساند.

تبصره 3 _ چنانچه به دليل كمبود تعداد روستاهاي يك بخش تامين (3) نفر عضو عليالبدل شوراي بخش از ميان نمايندگان معرفي شده از سوي شوراهاي اسلامي روستاها ميسر نباشد ، بخشدار موظف است از كليه اعضاي اصلي شوراهاي اسلامي روستاها دعوت به عمل آورد تا باحضور هيات هاي اجرايي و نظارت بخش از بين خود كسري اعضاي علي البدل شوراي بخش را بااكثريت نسبي آرا انتخاب و مراتب را صورت جلسه نمايند.

تبصره 4 _ بخشدار مي تواند تبصره هاي (2) و (3) اين ماده را به طور همزمان اجرا نمايد. به اين ترتيب افرادي كه داراي بيشترين راي هستند كسري اعضاي اصلي و افرادي كه به ترتيب راي بعداز آنها قرار مي گيرند كسري اعضاي علي البدل را تامين خواهند نمود.

فصل نهم صدور كارت عضويت اعضاي شوراها و امحاي اوراق انتخاباتي ( ماده 84 تا 86

ماده 84 _ كارت عضويت اعضاي شوراهاي اسلامي روستاها و بخش با امضاي بخشدار و مهربخشداري صادر مي شود.

تبصره 1 _ كارت عضويت فقط براي اعضاي اصلي شورا صادر مي شود.

تبصره 2 _ براي آن عده از اعضاي شوراهاي اسلامي روستا كه به عضويت شوراي اسلامي بخش نيز درآمده اند علاوه بر كارت عضويت شوراي اسلامي روستا ، كارت عضويت شوراي اسلامي بخش نيز صادر مي شود.

ماده 85 _ بخشدار موظف است پس از وصول دستور امحاي آرا و اوراق انتخابات شوراهاي اسلامي كشوري از ستاد انتخابات كشور ، حتي الامكان با حضور اعضاي هيات هاي اجرايي ونظارت ، نسبت به امحاي اوراق تعرفه و برگهاي راي مصرف شده حوزه انتخابيه در صورتي كه كارت عضويت اعضاي آن صادر شده باشد به نحو مقتضي اقدام و مراتب را صورت جلسه و

نتيجه را به ستاد انتخابات كشور ، استانداري و فرمانداري متبوع اعلام نمايد.

ماده 86 _ دستورالعمل اجرايي و فرمهاي مربوط به اين آيين نامه پس از تصويب وزير كشورقابل اجرا مي باشد.

اين متن جانشين تصويبنامه شماره 120854/ ت 17179 ه مورخ 12/10/1375 مي شود و ازتاريخ تصويب لازم الاجرا است

قانون راجع به منع توقيف اموال منقول و غيرمنقول متعلق به شهرداري ها - مصوب 14/2/61

ماده واحده _ وجوه و اموال منقول و غيرمنقول متعلق به شهرداريها اعم از اينكه در بانكها و يا درتصرف شهرداري و يا در نزد اشخاص ثالث و بصورت ضمانتنامه به نام شهرداري باشد قبل از صدورحكم قطعي قابل تامين و توقيف و برداشت نمي باشد.

شهرداريها مكلفند وجوه مربوط به محكوم به احكام قطعي صادره از دادگاهها و يا اوراق اجرايي ثبتي يا اجراي دادگاهها و مراجع قانوني ديگر را در حدود مقررات مالي خود از محل اعتبار بودجه سال مورد عمل و يا در صورت عدم امكان از بودجه سال آتي خود بدون احتساب خسارت تاخير تاديه بمحكوم لهم پرداخت نمايند.

در غير اينصورت ذينفع مي تواند برابر مقررات نسبت به استيفاي طلب خود از اموال شهرداري تامين و يا توقيف يا برداشت نمايد.

تبصره _ چنانچه ثابت شود كه شهرداري با داشتن امكانات لازم از پرداخت دين خود استنكاف نموده است شهردار بمدت يكسال از خدمت منفصل خواهد شد.

آيين نامه اجرايي تشكيلات ، انتخابات داخلي و امور مالي شوراهاي اسلامي روستا و نحوه انتخاب دهيار - م

هيات وزيران در جلسه مورخ 11/1/1378 بنا به پيشنهاد وزارت كشور و به استناد ماده 94قانون تشكيلات ، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب 1/3/1375 آيين نامه اجرايي تشكيلات ، انتخابات داخلي و امور مالي شوراهاي اسلامي روستاهاونحوه انتخاب دهيار را به شرح زير تصويب نمود:

ماده 1 _ در اين آيين نامه براي رعايت اختصار به جاي عبارت ( قانون تشكيلات ، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب 1/3/1375 ) عبارت ( قانون شوراهاي اسلامي كشور ) و بجاي عناوين ( شوراهاي اسلامي روستا ) و ( حوزه انتخابيه شوراي اسلامي روستا ) به ترتيب كلمه هاي ( شورا ) و ( روستا

) استفاده مي شود.

ماده 2 _ اعضاي شورا موظفند حداكثر ظرف مدت يك هفته پس از قطعي شدن انتخابات درروزي كه بخشداري به طور كتبي اعلام مي نمايد ، اولين جلسه خود را در حضور بخشدار يا نماينده وي (عدم حضور دعوت كننده يا نماينده وي مانع از تشكيل جلسه نخواهد بود) و به رياست مسن ترين عضو حاضر تشكيل دهند و به شرح زير سوگند ياد كنند و آن را امضا نمايند:

( من در برابر كلام ا... مجيد ، به خداوند متعال سوگند ياد مي كنم و با تكيه بر شرف انساني خويش تعهد مي نمايم كه در حفظ امانت وانجام هر چه بهتر وظايفم وخدمت به مردم كوشا باشم و قانون اساسي و ساير قوانين و مقررات كشور را در چارچوب وظايف و اختيارات خود مراعات نمايم و در همه زمينه ها عدالت و انصاف را در نظر داشته و مادام كه در شوراي اسلامي شهر عضويت دارم در رعايت صرفه و صلاح و پيشرفت امور شهر و شهرداري اهتمام نمايم ) اصلاحي مورخ 14/11/1380

تبصره 1 _ پيروان اقليت هاي ديني رسمي ، اين سوگند را با ذكر كتاب آسماني خود ياد خواهندكرد.

تبصره 2 _ هرگاه فرد جديدي به عضويت شورا وارد شود ، موظف است در ابتداي اولين جلسه حضور در شورا به ترتيب مذكور ، سوگند ياد نمايد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 3 _ سمت اعضا در شوراها با پنج عضو عبارت از رييس ، نايب رييس و حداقل يك منشي در شوراهاي داراي سه عضو رييس ، نايب رييس ومنشي مي باشد كه براي مدت دو سال از سوياعضا انتخاب مي شوند.

ماده 4 _ در اولين جلسه شورا ، پس از

انجام مراسم تحليف ، اعضاي حاضر اقدام به برگزاري انتخابات داخلي نموده و از بين خود هيات رييسه شوراي مذكور ، در ماده 3 اين آيين نامه را براي مدت دو سال انتخاب نمايند. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 5 _ در صورتي كه هر يك از اعضا بنا به دلايلي از عضويت شورا خارج شود ، شورا موظف است در اولين جلسه پس از قطعيت يافتن خروج آن عضو ، مراتب را كتبا به فرمانداري محل گزارش دهد تا بخشداري از اعضاي علي البدل با احتساب آرا آنان دعوت به شركت در جلسات و طي مراحل مورد نياز مانند صدور كارت شناسايي و اطلاع از سمت عضو جديد در شورا بنمايد.

تبصره _ در صورتي كه عضو خارج شده از شورا رييس و يا نايب رييس يا منشي باشد شورابايد در جلسه اي رييس يا نايب رييس يا منشي را حسب مورد براي مدت باقي ماند هيات رييس انتخاب نمايد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 6 _ فرد يا افرادي كه از عضويت شورا خارج مي شوند ، موظفند حداكثر ظرف مدت دور وزپس از قطعيت خروج ، كارت عضويت خودرا تحويل بخشداري ذي بط نمايند و رسيد دريافت دارند.

ماده 7 _ مهر شورا حداكثر ظرف مدت يك هفته پس از شروع به كار رسمي شورا ، توسط بخشدار تحويل رييس شورا مي شود.

ماده 8 _ اعضا شورا ، حق تفويض اختيارات خود به سايرين ، اعم از عضو و غيرعضو را ندارند.اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 9 _ شوراي روستاهاي واقع در حريم شهرها ، موظف به رعايت مقررات مربوط به حريم شهرها مي باشند.

ماده 10 _ رييس شورا مانند ساير اعضا داراي يك حق راي مي باشد و وظايف او

عبارت است تنظيم پيشنهاد بودجه ، تعيين زمان و اداره جلسات عادي ، فوق العاده شورا و در صورت لزوم دعوت از اعضا جهت شركت در جلسات ، تقسيم كار بين اعضا براي پيگيري مصوبات ، دفاع از حقوق و منافع شورا در مقابل غير و اقامه دعوي ، درخواست گزارش كار از اعضا ، امضا و مهر كردن اسناد و مكاتبات شورا ، ايجاد هماهنگي با شوراهاي اسلامي ، بخش ، دهداري و ساير دستگاههاي اجرايي ، پيگيري امور مربوط به دهياري درخواست گزارش كتبي عملكرد ماهانه از دهيار. اصلاحي مورخ 14/11/1380

تبصره _ در صورت عدم حضور رييس شورا ، مسئوليت اداره جلسات شورا و ساير وظايف اورا نايب رييس آن مي باشد.

ماده 11 _ وظايف منشي و يا منشيان شورا عبارت ازتهيه و تدوين صورت جلسات ، تهيه متن نامه ها ، ثبت و شماره گذاري آنها ، تهيه گزارش از عملكرد شورا و حفظ و نگهداري دفاتر و صورت جلسات در محل شورا ، انجام امور خزانه داري شورا از قبيل مسئوليت حسابداري شورا ، همكاري بارييس شورا در تنظيم بودجه پيشنهادي و اصلاح يا متمم آن ، تنظيم صورت هاي مالي شورا ، ثبت وضبط صورت كليه اموال و دارايي هاي شورا ، حسابرسي اوليه ازفعاليت هاي مالي شورا و دهيار از قبيل درآمدها ، هزينه ها و موجودي در پايان هر سال مالي بر طبق فرم هاي دريافتي مي باشد.اصلاحي مورخ 14/11/1380

تبصره _ در صورت غيبت منشي يا منشيان شورا ، وظايف آنان از سوي نايب رييس شورا انجام مي شود.

ماده 12 _ جلسات شورا با حضور حداقل 2 نفر در شوراهاي داراي 3عضوو4نفردرشوراهاي داراي 5 عضو ، تشكيل مي شود و

تصميمات آن با راي اكثريت مطلق حاضرين معتبر مي باشد.

تبصره _ حداقل آراي لازم براي تصويب تصميمات در جلساتي كه با 5 و يا 4 نفر تشكيل مي شود ، سه راي و در جلساتي كه با 3 و يا 2 نفر تشكيل مي يابد ، دو راي مي باشد.

ماده 13 _ محل دهياري و محل تشكيل جلسات شورا ، همچنين مكان نگهداري دفاتر ، اسناد ومدارك و اموال شورا بايد در مكان ثابت و مناسب و با هماهنگي شوراي بخش تعيين شود.

ماده 14 _ جلسات شورا به طور مستمر ماهي دوبار تشكيل مي شود و در صورت نياز ، جلسات فوق العاده و اضطراري شورا با پيشنهاد دهيار ، رييس شورا و يا سه نفر از اعضا ، در شوراهاي داراي پنج عضو ، و دو نفر از اعضا در شوراهاي داراي سه عضو تشكيل مي شود. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 15 _ شورا با تاييد شوراي بخش مي تواند فعاليت هاي سالانه همچنين برنامه هاي آينده شورا را كه جنبه عمومي دارد پس از تصويب در جلسات شورا با وسايل ممكن به اطلاع اهالي روستا برساند.

ماده 16 _ هرگاه شورا نظر خواهي از اهالي حوزه انتخابيه خود در زمينه موضوع يا موضوعاتي را كه ضروري تشخيص دهد با اطلاع بخشدار ذي ربط مي تواند اقدام به تشكيل جلسه عمومي نمايد.اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 17 _ موضوع يا موضوعات مختلف قابل طرح در شورا با تشخيص رييس ، درخواست هريك از اعضا و يا تقاضاي كتبي شوراي اسلامي بخش ، بخشدار يا دهيار ذي ربط در دستور كار شوراقرار مي گيرد.

ماده 18 _ صورتجلسات شورا بايد به گونه اي تنظيم شود كه در آن تاريخ و دستور كار هر جلسه ،

اسامي اعضاي حاضر و غايب ، آراي مثبت و منفي اعضا به هر يك از موضوعات مورد بحث ، اسامي مدعوين و حاضرين به همراه ريوس مطالب مطروحه در جلسه و تمامي مصوبات آمده باشد.

تبصره 1 _ كليه اعضاي حاضر شورا بايد ذيل صورتجلسات شورا را امضا و يا مهر نمايند.

تبصره 2 _ مدعوين حاضرين ، در صورت تشخيص شورا مي توانند ذيل صورتجلسات را امضا ، انگشت و يا مهر نمايند.

ماده 19 _ شورا موظف است در پايان هر جلسه نسخه اي از كليه مصوبات خود در آن جلسه و درصورت نياز به پيوست سوابق و مطالب مفيد ديگر را ، جهت اطلاع بخشدار و شوراي اسلامي بخش ذيربط ارسال دارد. همچنين نسخه اي ازمصوباتي را كه مربوط به دستگاه هاي ديگر است را به آن دستگاه ارسال دارد.

ماده 20 _ شورا موظف است در پايان نيمه دوم فروردين هر سال گزارش كار سالانه خود را طبق فرم هاي دريافتي در سه نسخه تنظيم و نسخه اصلي را جهت اطلاع شوراي اسلامي بخش ، نسخه دوم را به منظور اطلاع بخشدار محل ارسال كند و نسخه سوم را به عنوان سابقه در بايگاني شورا ثبت ونگهداري نمايد.

ماده 21 _ تمامي مكاتبات شوراها بايد طبق فرم هاي ارسالي از وزارت كشور داراي تاريخ ، شماره ثبت در دفتر شورا ، نام كل گيرنده و موضوع نامه باشد و حداقل در چهار نسخه تنظيم شود ونسخه اول براي اداره يا سازمان مورد نظر و نسخه دوم براي بخشدار و نسخه سوم براي شوراي اسلامي بخش ارسال و نسخه چهارم به عنوان سابقه در بايگاني شورانگهداري شود. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 22 _ تمامي مكاتبات شورا

بايد ممهور به مهر شورا و امضاي رييس و در صورت غيبت اونايب رييس شورا باشد.

ماده 23 _ شورا بايد داراي دفاتر مجزايي جهت ثبت صورت جلسات و حضور و غياب اعضا در جلسات و نامه هاي دريافتي و ارسالي ، مربوطه باشد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 24 _ مصوبات شورا به استثناي عوارض موضوع ماده 77 قانون از تاريخ ابلاغ به مراجع ذيربط لازم الاجرا است اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 25 _ در صورت نياز به حضور دهيار در جلسات ، شورا مي تواند طي دعوتنامه كتبي و ياتعيين زمان و دستور كار جلسه از او جهت شركت ، دعوت به عمل آورد و دهيار موظف به شركت درجلسه مزبور مي باشند.

ماده 26 _ در صورت خودداري دهيار از شركت در جلسه ، شورا مي توان به دهيار تذكر كتبي دهدو در صورت تكرار مجدد توبيخ و يا بر طبق ضوابط و مقررات مربوطه وي را عزل نمايد.

ماده 27 _ در صورت درخواست كتبي دهيار و بخشدار و فرماندار ذي ربط براي تشكيل جلسه ، مشتمل بر زمان ، دستور كار و ضرورت تشكيل جلسه ، شورا موظف به برگزاري جلسه فوق العاده مي باشد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 28 _ شورا در صورت نياز و با مسئوليت خود مي تواند به منظور مشورت در زمينه موضوع يا موضوعاتي كه در دستور كار خود قرار داده است ، از نماينده دستگاههاي دولتي ذي ربط ويا شخص و يا اشخاص غير عضو دعوت به همكاري نمايد.

ماده 29 _ شورا مي تواند در ارتباط با وظايف خود ، اطلاعات مورد نياز را از دستگاهها ، ادارات وسازمان هاي دولتي ، درخواست نمايد و آن ادارات و سازمان ها موظف به دادن

اطلاعات مي باشند.اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 30 _ شورا مكلف است يك ماه قبل از انقضاي مدت قانوني خود ، صورتي از كليه فعاليت ها ، طرحها و برنامه هايي كه در طول دوره فعاليت قانوني به اجرا گذارده است و يا در دستاجرا دارد در دو نسخه تهيه و نسخه اول را براي بخشداري ذي ربط ارسال و نسخه آخر را براي ثبت درسوابق شورا نگهداري نمايد.

ماده 31 _ هرگاه عضوي بيش از شش جلسه متوالي و دوازده جلسه غيرمتوالي در طول يك سال بدون داشتن عذر موجه به تشخيص شورا در جلسات شورا شركت نكند ، مستعفي شناخته مي شود.اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 32 _ در صورت درخواست بخشداري ذي ربط مبني بر معرفي عضو منتخب شورا براي تكميل اعضاي شوراي اسلامي بخش ، شورا موظف است فردي را از بين اعضاي خود انتخاب و درموعد مقرر به بخشداري معرفي نمايد.

ماده 33 _ هرگاه شورا در اثر فوت ، استعفا و يا سلب عضويت اعضاي اصلي و علي البدل وموارد ديگر حد نصاب لازم ، مندرج در ماده 13 اين آيين نامه را براي تشكيل جلسات از دست دهدطبق ماده 31 قانون شوراهاي اسلامي كشور عمل مي شود.

ماده 34 _ شورا موظف به همكاري با شوراهاي اسلامي بخش جهت گردآوري اطلاعات صحيح به منظور وضع عوارض متناسب با توليدات و درآمدهاي اهالي روستا بر طبق آيين نامه هاي مصوب هيات وزيران براي تامين بخشي از بودجه هاي عمراني حوزه روستاهاي بخش مي باشد.اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 35 _ شورا موظف است بر حسن وصول عوارض وضع شده از سوي شوراي اسلامي بخش و واريز آن به حساب هاي مربوط نظارت كامل داشته باشد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 36 _ تمامي درآمدها اعم از

كمك هاي بلاعوض مردم ، عوارض دريافتي از اهالي ، كمك هاي دولت براي اجراي برنامه هاي عمراني در صورت تخصيص و ساير رديف هاي دريافتي ، بايد بر طبق برنامه هايي كه قبلا به صورت بودجه سالانه و در قالب طرح هاي عمراني و يا مصارف جاري به تصويب شورا و تاييد شوراي اسلامي بخش رسيده است و با رعايت قوانين و مقررات مربوطه به مصرف عمران و آباداني روستا برسد. اصلاحي مورخ 14/11/1380

تبصره 1 _ در صورت نياز به اجراي برنامه جديد در طي ايام سال و پس از تصويب بودجه سالانه ، شورا مي تواند به صورت الحاق به بودجه سالانه ، آن برنامه را تنظيم و اجرا نمايد.

تبصره 2 _ در مواردي كه طرح هاي مشترك به وسيله چند روستا به مورد اجرا گذارده مي شود ، انجام آن علاوه بر تصويب شورا ، بايد با هماهنگي شوراي اسلامي بخش باشد.

ماده 37 _ شورا و دهيار موظفند به منظور حفظ و نگهداري كليه وجوه دريافتي و درآمدهايي كه در طول دوره فعاليت قانوني تحصيل مي نمايد حسابي را در نزد يكي از شعب بانك هاي كشور به نام شورا افتتاح نمايد تمامي وجوه نقد را به محض وصول به آن حساب واريز كنند.

ماده 38 _ هرگونه برداشت از حساب موجودي و اعتبارات شورا ، بايد در قالب بودجه سالانه وطرح ها و مخارجي كه قبلا به تصويب شورا رسيده است و با امضاي رييس و امضاي منشي و مهرشورا صورت گيرد.

ماده 39 _ شورا بايد در پايان هر سال مالي ، ترازنامه مالي خود و دهياري را طبق فرم هايارسالي از وزارت كشور جهت اطلاع عموم اهالي به طريق ممكن انتشار دهد. اصلاحي مورخ 14/11/1381

ماده 40 _ شورا موظف است

در پايان هر سال شمسي و با توجه به برنامه هاي چهارده ساله دوره خود و برآورد عوايد و درآمدهاي سال آتي ، بودجه جاري وعمراني شورا براي سال آينده را درسه نسخه تنظيم نمايد در اولين روز اسفند همان سال ، نسخه اصل را براي بخشدار مربوطه و نسخه دوم را به شوراي اسلامي بخش ارسال و نسخه سوم را به عنوان سابقه در دفاتر شورا بايگاني نمايد.

تبصره _ شوراي اسلامي بخش و بخشدار مربوطه مي تواند نظرات اصلاحي و تكميلي خود راحداكثر تا دو قبل از پايان سال به شورا اعلام نمايند ، تا در صورت تجديدنظر ، آن را در شورا مطرح وپس از تصويب به صورت متمم بودجه به مراجع مذكور ارسال دارند.

ماده 41 _ تمامي اموال شورا و دهياري اعم از منقول و غيرمنقول به ترتيب ، تحويل اعضاي شورا و دهيار مي باشد و اعضاي شورا و دهيار در مقابل حفظ و نگهداري آن مسئول مي باشند.اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 42 _ خريد يا فروش كليه اموال منقول و غيرمنقول و اجاره مكان هاي لازم براي شورا ودهياري علاوه بر تصويب دو سوم اعضا و طي مراحل فوق باتوافق شوراياسلامي بخش صورت گيرد.

تبصره _ عوايد حاصل از فروش و اجاره دارايي هاي شورا بايد از طريق حساب بانكي شوراصورت گيرد.

ماده 43 _ آن دسته از كاركنان دولت يا موسسات عمومي غيردولتي كه به عضويت شورا درآمده و به خدمت تمام وقت يا پاره وقت آنان نياز باشد ، مي توانند به عنوان مامور به خدمت در شوراها انجام وظيفه نمايند. مدت عضويت جزو سنوات خدمتي آنان محسوب مي شود و حقوق مزايايانان برابر آخرين حكم استخدامي (يا برابر آنچه كه شورا در بودجه مصوب خود مقرر مي نمايد)

ازبودجه شورا پرداخت مي شود.

دستگاه هاي اجرايي موظفند حسب درخواست استاندار ذي ربط نسبت به صدور حكم مأموريت تمام وقت يا پاره وقت اعضاي شورا اقدام نمايند. دستورالعمل نحوه صدور حكم مأموريت پاره وقت اعضاي شوراها توسط دبيركل سازمان امور اداري و استخدامي كشور ابلاغ خواهد شد.اصلاحي مورخ 14/11/1380

ماده 44 _ دهيار موظف است در پايان دوره فعاليت قانوني خود ، صورت كاملي از كليه اموال ودارايي هاي شورا و دهياري را تنظيم و در اولين روز شروع به كار رسمي دهيار جديد ، آن را به وي طبق صورت جلسه جديد تحويل نمايد و نسخه هايي از آن را به شوراي اسلامي روستا ، بخش وبخشداري ذي ربط ارسال كند.

ماده 45 _ فعاليت دهيار در سمت دهياري تمام وقت مي باشد و حقوق ماهيانه وي از محل بودجه ماده (36) اين آيين نامه با تصويب شورا تامين مي شود. اصلاحي مورخ 14/11/1381

ماده 46 _ چنانچه شورا به وجود فردي شاغل در دستگاههاي دولتي و يا وابسته به دولت براي تصدي سمت دهيار نياز داشته باشد ، مي تواند به عنوان مأمور به خدمت از طريق بخشداري ازسازمان متبوع درخواست نمايد.

ماده 47 _ شورا موظف است ظرف مدت 15 روز پس از آغاز دوره فعاليت قانوني با توجه به مفاد ماده 55 اين آيين نامه ، فردي را به عنوان دهيار انتخاب و به منظور صدور حكم و كارت دهياري به بخشداري محل معرفي نمايد.

ماده 48 _ شورا حق نظارت بر حسن اداره دهياري ، اجراي مصوبات شورا و حفظ و نگهداري سرمايه ها و دارايي هاي نقدي ، جنسي ، منقول و غيرمنقول كه در اختيار دهياري مي باشد ، همچنين حساب درآمد و هزينه آن را دارد.

ماده 49 _ شرايط احراز سمت دهيار:

الف _

تابعيت كشور جمهوري اسلامي ايران

ب _ اعتقاد به مباني جمهوري اسلامي ايران و قانون اساسي

ج _ داشتن حداقل 25 سال و حداكثر 65 سال سن و حتي المقدور تاهل

د _ سكونت در زمان تصدي سمت دهيار در روستا

ه _ برخورداري از توانايي جسمي و روحي براي انجام كار

و _ دارا بودن حداقل مدرك تحصيلي ديپلم

تبصره _ در صورت عدم وجود فرد با تحصيلات مناسب ، شورا مي تواند با توافق شوراي بخش نسبت به تعيين فردي با تحصيلات كمتر براي تصدي سمت دهيار اقدام نمايد.

ز _ داشتن حسن شهرت و عدم اعتياد مواد مخدر.

ح _ نداشتن سابقه محكوميت كيفري كه موجب محروميت از تمام يا بعضي حقوق اجتماعي باشد.

ط _ داشتن كارت پايان خدمت وظيفه عمومي و يا معافيت دايم از خدمت

ي _ عدم اشتغال به كار دولتي در زمان تصدي سمت دهياري

ك _ اشتغال تمام وقت در سمت دهياري

ل _ دهيار نمي تواند همزمان عضو شوراي روستا باشد.

تبصره _ در حوزه هاي انتخابيه كمتر از 1500 نفر جمعيت كه دهيار به طور نيمه وقت فعاليت مي نمايد رعايت بند ي و ك الزامي نمي باشد.

ماده 50 _ مدت خدمت دهيار از زمان صدور حكم شروع به كار رسمي چهار سال مي باشد وانتخاب مجدد وي بلامانع است

تبصره _ دهيار موظف است حداكثر يك هفته پس از پايان خدمت از سمت دهياري ، كارت وحكم خود را تسليم شورا نمايد.

ماده 51 _ دهيار موظف است در بدو خدمت و پس از آن در مواقعي كه از قبل توسط بخشداراعلام مي گردد ، بر اساس برنامه هاي پيش بيني شده از سوي وزارت كشور ، آموزش هاي مورد نياز راطي نمايد.

ماده

52 _ خدمت دهيار در موارد زير به پايان مي رسد:

1 _ فوت و جنون

2 _ از دست دادن هر يك از شرايط احراز سمت دهيار به تشخيص شوراي روستا.

3 _ قبول استعفا از سمت دهياري توسط شورا

4 _ عزل دهيار با راي اكثريت اعضاي شورا (با رعايت مقررات مربوطه .

5 _ عدم حضور در محل خدمت بيشتر از 15 روز بدون كسب مجوز از شورا و يا نداشتن عذرموجه ، به تشخيص شورا.

6 _ صدور حكم محكوميت از طرف مراجع صالح قانوني مبني بر انفصال از خدمت اصلاحي مورخ 14/11/1381

ماده 53 _ چنانچه يك يا چند نفراز اعضاي شورا نسبت به عملكرد دهيار يا عمليات دهيارياعتراض و يا ايرادي داشته باشند ، ابتدا توسط رييس شورا ، موارد را به صورت واضح به دهيار تذكركتبي خواهند داد ، در صورت عدم رعايت مفاد مورد تذكر ، موضوع به صورت سوال مطرح خواهدشد كه در اين صورت رييس شورا سيوال را كتبا به دهيار ابلاغ خواهد كرد و حداكثر ظرف ده روز پس از ابلاغ ، دهيار موظف به حضور در جلسه عادي يا فوق العاده شورا و پاسخ به سوال مي باشد.چنانچه دهيار از حضور استنكاف ورزيده و يا پاسخ قانع كننده تشخيص داده نشود ، طي جلسه ديگري موضوع مورد بررسي قرار مي گيرد و شورا مي تواند با راي اكثريت مطلق اعضا ، دهيار را بركنار كند و فرد جديدي را انتخاب نمايد.

ماده 54 _ دهيار موظف است گزارش هاي مورد درخواست شورا را تهيه و در موعد مقرر براي آن ارسال نمايد و در صورت تقاضاي شورا مبني بر حضور دهيار و پاسخگويي به سوالات در رأس موعد و

محل مقرر اقدام نمايد.

ماده 55 _ دهيار موظف است گزارش ماهانه فعاليت هاي دهياري را براي شورا و رونوشت آن رابراي بخشداري به طور مكتوب ارسال نمايد.

ماده 56 _ دهيار بايد تابلويي از ساعات حضور و كار خود در محل دهياري را براي اطلاع اهالي در مكاني مناسب نصب نمايد.

ماده 57 _ به منظور اجراي مطلوب و هماهنگ قانون شوراهاي اسلامي كشور در روستاها ، وزارت كشور مسئول آموزش هاي لازم اعضاي شوراها و نيز مجريان اين قانون مي باشد و نيزموظف است آيين نامه هاي اجرايي مورد نياز را تهيه و پس از تصويب هيات وزيران براي اجرا ابلاغ نمايد.معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

آيين نامه اجراي قانون تغييرعنوان اعضاي شوراهاي اسلامي روستاهايي كه به شهر تبديل شده اند - مصوب 137

هيات وزيران در جلسه مورخ 26/10/1380 بنا به پيشنهاد شماره 1430/8 مورخ 25/8/1379 وزارت كشور و به استناد اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تصويب نمود:

ماده 1 _ در اين آيين نامه ، واژه هاي به كار رفته زير داراي معاني مشروح مربوط مي باشند:

الف _ روستا: منطبق با تعريفي است كه در ماده (2) قانون تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري مصوب 1362 ارايه گرديده است

ب _ شهر: همان ويژگيهاي مندرج در ماده (4) قانون تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري _ مصوب 1362 _ و اصلاحيه آن _ مصوب 1371 _ مي باشد.

پ _ قانون قانون تغيير عنوان اعضاي شوراهاي اسلامي روستاهايي كه به شهر تبديل شده اند _مصوب 1378 _

ت _ شورا: شوراي اسلامي شهر جديد (موضوع ( قانون )

ماده 2 _ روستاهايي كه بعد از انتخابات شوراهاي اسلامي منفردا يا تجميعا به شهر تبديل مي شوند نام اعضاي شوراي اسلامي روستا با هر تعداد اعضا به شهر تغيير

مي يابد.

ماده 3 _ اولين جلسه ( شورا ) ظرف يك هفته پس از تغيير عنوان به دعوت مسوول واحد تقسيمات كشوري حوزه انتخابيه و با رياست مسن ترين اعضا ، تشكيل گرديده ، از بين اعضاي خود يك رييس ، يك نايب رييس و حداقل يك منشي انتخاب مي نمايد.

ماده 4 _ جلسات شورا با حضور دو سوم اعضاي اصلي رسميت مي يابد و تصميمات آن با اكثريت مطلق آراي حاضران معتبر مي باشد.

ماده 5 _ اعضاي علي البدل شوراهاي اسلامي روستايي موضوع قانون به موازات تغييرات حاصل شده با لحاظ ترتيبات آراي مكتسبه و تعيين اولويت ها، به اعضاي علي البدل شوراي اسلامي شهر تبديل عنوان مي يابند.

ماده 6 _ با تغيير عنوان شوراي اسلامي روستا به شهر، كليه كارتهاي عضويت شوراي اسلامي روستا باطل مي گردد. بخشداري حوزه انتخابيه مربوط موظف است با جمع آوري كارتهاي باطل شده ، براي كليه اعضاي اصلي و علي البدل كارت عضويت جديد صادر نمايد.

ماده 7 _ حدود وظايف واختيارات ( شورا ) ، همان موارد مقرر در قانون تشكيلات ، وظايف وانتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب 1375 _ و آيين نامه هاي اجرايي آن مي باشد.

ماده 8 _ ( شورا ) تا انقضاي دوره قانوني مربوط مشمول مفاد اين آيين نامه مي باشد و با برگزاري انتخابات بعدي ، تعداد اعضاي اصلي و علي البدل شوراي اسلامي شهر به نحوي خواهد بود كه درقانون تشكيلات ، وظايف وانتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب 1375مقرر گرديده است

معاون اول رييس جمهور _ محمدرضا عارف

اصلاح آيين نامه اجرايي انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و شهرك – مصوب 1382

هيات وزيران در جلسه مورخ 28/3/1382 با توجه به نظر رييس مجلس شوراي

اسلامي، موضوع نامه هاي شماره 4731 ه-/ب مورخ 29/11/1381 و شماره 8711/4972ه-/ب مورخ 14/2/1382 تصويب نمود:

آيين نامه اجرايي انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و شهرك، موضوع تصويب نامه شماره 18467/ت26735ه- مورخ 24/4/1381، به شرح زير اصلاح مي شود:

1- ماده(12) به شرح زير تغيير مي يابد:

«ماده 12 - چنانچه فردي به طور همزمان در بيش از يك حوزه انتخابيه در انتخابات شورا ثبت نام نمايد، به دستور وزارت كشور و فرمانداران و بخشداران، نام وي از فهرست داوطلبان حذف مي شود و از آن تاريخ به مدت چهارسال از داوطلب شدن در انتخابات شوراها محروم مي گردد.»

2 - در ماده (27) عبارت «(8) نفر» به «(7) نفر» اصلاح مي شود.

معاون اول رييس جمهور - محمدرضا عارف

تصويبنامه در خصوص آيين نامه اجرايي انتخابات شوراهاي اسلامي روستاو بخش – مصوب 1382

هيات وزيران در جلسه مورخ 15/5/1382 با توجه به نظر رئيس مجلس شوراي اسلامي، موضوع نامه هاي شماره 3440/4906ه-/ب مورخ 26/1/1382 و شماره 25436/5181ه-/ب مورخ 10/4/1382 تصويب نمود:

آيين نامه اجرايي انتخابات شوراهاي اسلامي روستا و بخش، موضوع تصويب نامه شماره 18468/ت26735ه- مورخ 24/4/1381 به شرح ذيل اصلاح مي گردد:

1- ماده (12) به شرح زير اصلاح مي شود:

«ماده 12- چنانچه فردي به طور همزمان در بيش از يك حوزه انتخابيه در انتخابات شوراها ثبت نام نمايد به دستور وزارت كشور و فرمانداران و بخشداران نام وي از فهرست داوطلبان حذف مي شود و از آن تاريخ به مدت چهار سال از داوطلب شدن در انتخابات شوراها محروم مي گردد.»

2- ماده (51) و تبصره هاي آن به شرح زير اصلاح مي گردد:

«ماده 51 - مراجع مذكور در ماده (46) قانون موظفند در اجراي تبصره (2) ماده ياد شده حداكثر ظرف مدت ده روز

پس از وصول اسامي و مشخصات هر يك از داوطلبان نتيجه بررسيهاي انجام شده در خصوص سوابق آنان را به طور كتبي به بخشدار اعلام نمايند.

تبصره 1- اظهارنظر و تصميم گيري در خصوص تاييد يا عدم تاييد صلاحيت داوطلبان بر اساس قانون تنها از وظايف و اختيارات هياتهاي اجرايي با تاييد هيات نظارت مي باشد.

تبصره 2- مراجع مذكور در ماده (46) قانون موظفند كليه اطلاعات و سوابق ذي ربط داوطلبان استعلام شده را كتبا به هيات اجرايي اعلام نمايند.»

معاون اول رئيس جمهور - محمدرضا عارف

قانون اصلاح مواد (1)، (2) و (7) قانون تشكيلات ، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخابات شهرد

حضرت حجت الاسلام والمسلمين جناب آقاي سيدمحمد خاتمي

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

لايحه شماره 4390/28535 مورخ 21/2/1382 دولت در مورد اصلاح مواد (1) و (2) قانون تشكيلات، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب 1375 كه يك فوريت آن در جلسه علني روز سه شنبه مورخ 23/2/1382 تصويب شده بود، در جلسه علني روز يكشنبه مورخ 5/5/1382 مجلس شوراي اسلامي با اصلاحاتي در عنوان ومتن تصويب و به تاييد شوراي نگهبان رسيده است، دراجراي اصل يكصدوبيست وسوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به پيوست ارسال مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي - مهدي كروبي

شماره29795 29/5/1382

وزارت كشور

قانون اصلاح مواد (1)، (2) و (7) قانون تشكيلات، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب1375 كه در جلسه علني روز يكشنبه مورخ پنجم مردادماه يكهزار و سيصد و هشتاد و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 15/5/1382 به تاييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 35242 مورخ 20/5/1382 واصل گرديده است، به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد.

رئيس جمهور - سيدمحمد خاتمي

قانون اصلاح مواد (1)، (2)

و (7) قانون تشكيلات، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب1375

ماده 1 - ماده (1) قانون تشكيلات، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور وانتخاب شهرداران مصوب1/3/1375 به شرح ذيل اصلاح مي شود:

ماده 1 _ براي پيشبرد سريع برنامه هاي اجتماعي، اقتصادي، عمراني، بهداشتي، فرهنگي ، آموزشي و ساير امور رفاهي از طريق همكاري مردم با توجه به مقتضيات محلي اداره امور هر روستا، بخش، شهر، شهرستان يا استان با نظارت شورائي به نام شوراي ده (روستا)، بخش، شهر، شهرستان يا استان صورت مي گيرد و به منظور جلوگيري از تبعيض و جلب همكاري در تهيه برنامه هاي عمراني و رفاهي استانها و نظارت بر اجراي هماهنگ آن، شوراي عالي استانها مركب از نمايندگان شوراهاي استان تشكيل مي شود.

ماده 2 _ مقصود از شورا در اين قانون و ساير قوانين معتبر در خصوص شوراهاي اسلامي كشوري شوراهاي روستا، بخش، شهر، شهرستان، استان و عالي استانها مي باشد.

ماده 7 _ تعداد اعضاي اصلي و علي البدل شوراي شهر به شرح زير مي باشد:

الف _ شهرهاي تا بيست هزار نفر جمعيت، پنج نفر عضو اصلي و دو نفر عضو علي البدل.

ب _ شهرهاي از بيست هزار نفر تا پنجاه هزار نفر جمعيت، هفت نفر عضو اصلي و سه نفر عضوعلي البدل.

ج _ شهرهاي ازپنجاه هزار نفر تا يكصد هزار نفر جمعيت، نه نفر عضو اصلي و چهار نفر عضو علي البدل.

د _ شهرهاي از يكصد هزار نفر تا دويست هزار نفر جمعيت، يازده نفر عضو اصلي و پنج نفر عضو علي البدل.

ه_ _ شهرهاي از دويست هزار نفر تا پانصد هزار نفرجمعيت، سيزده نفر عضو اصلي

و شش نفر عضو علي البدل.

و _ شهرهاي از پانصد هزار نفر تا يك ميليون نفرجمعيت، پانزده نفر عضو اصلي و هفت نفر عضو علي البدل.

ز _ شهرهاي بيشتر از يك ميليون نفر تا دو ميليون نفر جمعيت، بيست و يك نفر عضو اصلي و هشت نفر عضو علي البدل.

ح _ شهرهاي بيش از دو ميليون نفر جمعيت، بيست و پنج نفر عضو اصلي و ده نفر عضو علي البدل.

ط _ شهر تهران سي و يك نفرعضو اصلي و دوازده نفر عضو علي البدل.

تبصره _ ملاك تشخيص جمعيت هر شهر و روستا، آخرين سرشماري عمومي نفوس و مسكن با اعلام رسمي مركز آمار ايران خواهد بود.

قانون استفساريه ماده (28) قانون تشكيلات، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب

جناب آقاي دكتر محمود احمدي نژاد

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

طرح استفساريه ماده (28) قانون تشكيلات، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب1375 و اصلاحات بعدي آن كه با عنوان طرح استفساريه بند (2) ماده (28) قانون تشكيلات، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب1375 و اصلاحات بعدي آن به مجلس شوراي اسلامي تقديم و در جلسه علني روز يكشنبه مورخ25/10/1384 مجلس مطرح و نظر تفسيري مجلس به شرح پيوست تصويب و در تاريخ12/11/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيد، در اجراي اصل يكصدوبيست وسوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به پيوست ارسال مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

شماره75331 14/12/1384

وزارت كشور

قانون استفساريه ماده (28) قانون تشكيلات، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب 1375 و اصلاحات بعدي آن كه در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و پنجم دي ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي

تصويب و در تاريخ 12/11/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 215346/475 مورخ 16/11/1384 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجرا ابلاغ مي گردد.

رئيسجمهور _ محمود احمدي نژاد

قانون استفساريه ماده (28) قانون تشكيلات، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب 1375 و اصلاحات بعدي آن

موضوع استفساريه:

ماده واحده _ آيا ممنوعي_ت تص_دي مناصب اداري مذكور در بندهاي (1) و (2) ماده (28) قانون پس از عضويت در شوراهاي يادشده نيز تسري دارد يا خير؟

نظر مجلس:

بلي، عضويت همزمان در شوراهاي اسلامي با تصدي مناصب اداري مذكور در ماده (28) منافات دارد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و پنجم دي ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 12/11/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

قانون اصلاح موادي از قانون تشكيلات، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب 1375

جناب آقاي دكتر محمود احمدي نژاد

رئيس محترم جمهوري اسلامي ايران

عطف به نامه شماره 18602/34939 مورخ 26/2/1385 در اجراء اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران قانون اصلاح موادي از قانون تشكيلات، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب 1375 و اصلاحات بعدي آن كه با عنوان لايحه يك فوريتي به مجلس شوراي اسلامي تقديم گرديده بود، با تصويب در جلسه علني روز يكشنبه مورخ 27/8/1386 و تأييد شوراي محترم نگهبان به پيوست ابلاغ مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

شماره155887 5/10/1386

وزارت كشور

قانون اصلاح موادي از قانون تشكيلات، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب 1375 و اصلاحات بعدي آن كه در جلسه علني

روز يكشنبه مورخ بيست و هفتم آبان ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 14/9/1386 به تأييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 148832/542 مورخ 24/9/1386 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد.

رئيس جمهور _ محمود احمدي نژاد

قانون اصلاح موادي از قانون تشكيلات، وظايف و انتخابات شوراهاي اسلامي كشور و انتخاب شهرداران مصوب 1375 و اصلاحات بعدي آن

ماده 1 _ واژه « ده» از ماده (1) حذف مي گردد.

ماده2_ در ماده (5) بعد از عبارت « در هر بخش شوراي بخش» عبارت « كه اعضاء آن پنج نفر مي باشد» اضافه و يك تبصره به شرح زير به آن الحاق مي گردد:

تبصره _ از يك روستا بيش از يك نفر نبايد در شوراي بخش حضور داشته باشد و در صورتي كه تعداد روستاهاي بخش كمتر از پنج روستا باشد اعضاء شوراي بخش از ميان مجموع اعضاء شوراهاي روستاها انتخاب خواهندشد و در نهايت حداقل بايد از هر روستا يك نفر انتخاب گردد.

ماده3_ ماده (6) حذف مي گردد.

ماده4_ در ماده (8):

الف _ واژه « بخش» حذف مي شود.

ب _ تبصره اي به شرح زير به اين ماده الحاق مي شود:

تبصره _ هرگاه عضوي به هر دليلي تا دو ماه در جلسه شورا شركت ننمايد، تا تعيين تكليف نهايي كه نبايد بيش از شش ماه به طول بيانجامد از عضو علي البدل به عنوان جانشين در جلسات دعوت به عمل مي آيد.

ماده5 _ ماده (9) و تبصره آن به شرح ذيل اصلاح مي شود:

ماده9_ در صورت تبديل روستا به شهر، شوراي شهر همان شوراي روستا خواهدبود. چنانچه دو يا چند روستا به شهر تبديل شود، شوراي

شهر از ميان اعضاء شوراهاي آن روستاها به ترتيب آراء در انتخابات و به نسبت جمعيت روستاها تشكيل مي شود.

تبصره _ چنانچه دو يا چند روستا ادغام و به يك روستا تبديل شوند، شوراي روستاي جديد از ميان اعضاء شوراهاي روستاها به ترتيب آراء در انتخابات و به نسبت جمعيت روستاها تشكيل مي شود.

ماده6 _ در ماده (10):

الف _ واژه « شهرداران» بعد از واژه « فرمانداران» اضافه مي شود.

ب _ واژه « دهيار» از تبصره اين ماده حذف مي شود.

ماده7_ در ماده (10) مكرر:

الف _ جمله « شهرستانهايي كه فقط يك بخش و يك شهر داشته باشند از محدوديت داشتن دو نفر نماينده در شورا، مستثني مي باشند» به انتهاء تبصره (2) اين ماده الحاق مي شود.

ب _ تبصره (3) اين ماده حذف مي شود.

ماده8 _ تبصره (2) ماده (11) حذف مي شود.

ماده9_ در ماده (13):

عبارت « و شهر» بعد از واژه « بخش» به اين ماده اضافه مي شود.

ماده10_ در ماده (14):

الف _ تبصره (2) حذف مي شود.

ب _ شماره تبصره هاي (3) و (4) به (2) و (3) تغيير مي يابد.

ماده11_ در ماده (14) مكرر:

الف _ تبصره (1) به شرح زير اصلاح مي شود:

تبصره1_ هر فرد مي تواند فقط عضو شوراي يك روستا يا يك شهر باشد.

ب _ تبصره (3) اين ماده به شرح زير اصلاح مي شود:

تبصره3_ « نامزد شدن اعضاء شوراهاي اسلامي روستا و شهر در انتخابات مجلس شوراي اسلامي منوط به پذيرش استعفاء آنها از سوي شورا، قبل از پايان مهلت قانوني مي باشد.»

ماده12_ يك ماده به عنوان ماده (15) مكرر به شرح زير به قانون الحاق مي شود:

ماده15مكرر_ اولين جلسه شوراهاي روست_ا ب_ه دع_وت بخش_دار و ش_وراي ش_هر به دعوت فرماندار در تاريخ مقرر در ماده

(3) قانون تشكيل مي شود. همچنين شوراهاي فرادست به ترتيب، شوراي بخش به فاصله يك ماه پس از تشكيل سه چهارم شوراهاي روستاهاي تابع بخش به دعوت بخشدار، شوراي شهرستان به فاصله يك ماه پس از تشكيل دو سوم شوراهاي شهر و بخش در محدوده آن شهرستان به دعوت فرماندار، شوراي استان به فاصله يك ماه پس از تشكيل دو سوم شوراهاي شهرستانهاي واقع در محدوده آن استان به دعوت استاندار و شوراي عالي استانها به فاصله يك ماه پس از تشكيل دو سوم شوراهاي استانها به دعوت وزير كشور تشكيل مي شود.

ماده13_ در ماده (16):

الف _ عبارت « وفق ماده (15 مكرر)» بعد از عبارت « شوراهاي موضوع اين قانون» اضافه مي شود.

ب _ عبارت « براي مدت يكسال» در اين ماده بعد از واژه « منشي» اضافه مي شود.

ماده14_ در ماده (16) مكرر واژه « بخش» پس از عبارت « اعضاي شوراهاي» اضافه مي شود.

ماده15_ در تبصره ماده (18) عبارت « در انتخابات شركت نكرده باشند» به عبارت « در هيچ حوزه اي رأي نداده باشند» اصلاح مي شود.

ماده16_ در بند (الف) ماده (20) عبارت « يا پلمب» بعد از واژه « مُهر» اضافه مي شود.

ماده17_ در بن_د (2) ماده (25) سن انتخاب كنندگان از 15سال تمام به 18سال تمام اصلاح مي شود.

ماده18_ در ماده (26):

الف _ بندهاي (د)، و (ه_) به بندهاي (ج) و (د) تبديل مي شوند.

ب _ عنوان بند (و) اصلاحي 6/7/1382 به عنوان بند (ه_) تبديل و به شرح ذيل اصلاح مي شود:

« ه_ _ دارابودن سوادخواندن و نوشتن براي شوراي روستاهاي تا دويست خانوار و داشتن مدرك ديپلم براي شوراي روستاهاي بالاي دويست خانوار، داشتن حداقل مدرك فوق ديپلم يا معادل

آن براي شوراي شهرهاي تا بيست هزار نفر جمعيت، داشتن حداقل مدرك ليسانس يا معادل آن براي شوراي شهرهاي بالاي بيست هزار نفر جمعيت.»

ج _ يك بند به عنوان بند (و) ذيل اين ماده الحاق مي شود:

« و _ دارابودن كارت پايان خدمت نظام وظيفه يا كارت معافيت دائم از خدمت براي مردان.»

ماده19_ در ماده (28):

الف _ در بن_د (1) پس از عب_ارت «رئيس جمهور و مشاورين و معاونين وي» عبارت « نمايندگان خبرگان رهبري» پس از « رئيس ديوان عدالت اداري»، « رئيس ديوان محاسبات كشور و معاونين وي، دادستان ديوان محاسبات» پس از « رئيس سازمان بازرسي كل كشور»، « و معاونين وي» پس از « رئيس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران و معاونين وي»، « دبير هيأت دولت، رؤساي دفاتر سران سه قوه» و پس از «سرپرستان سازمانهاي دولتي»، « رؤساي دانشگاهها (دولتي و غيردولتي)» اضافه مي شود.

ب _ در بند (2) پس از عبارت « فرمانداران و معاونين آنان»، « شهرداران و معاونين آنان» اضافه مي شود.

ج _ در بند (3) ماده (28) واژه « شهرداري» بعد از عبارت « مديران مناطق» و عبارت « و همچنين دهياران و شاغلين در دهياري» بعد از واژه « وابسته به آن» اضافه مي شود.

د _ بعد از واژه « شهرداران» حرف « و» به علامت ويرگول « ،» تغيير مي يابد.

ه_ _ بند (4) به شرح زير به اين ماده الحاق مي شود:

« 4_ اعضاء شوراهاي اسلامي موضوع اين قانون در طول مدت عضويت نمي توانند در سمتهاي مذكور در اين ماده مشغول به كار شوند.»

ماده20_ در سطر آخر ماده (30)، عبارت « به مدت چهارسال» به عبارت

« تا پايان همان دوره» اصلاح مي شود.

ماده21_ ماده (31) به شرح زير اصلاح مي شود:

« ماده 31_ در صورتي كه هر يك از شوراها به علت فوت، استعفاء يا سلب عضويت اعضاي اصلي و علي البدل فاقد حدنصاب لازم براي تشكيل جلسه گردد، انتخابات ميان دوره اي همزمان با اولين انتخابات سراسري درموعد مقرر برگزار مي شود.»

ماده22_ در تبصره (1) ماده (32) عبارت « پس از تأييد هيأت نظارت» بعد از واژه « انتخاب و» اضافه مي گردد.

ماده23_ در تبصره (1) ماده (33) عبارت « پس از تأييد هيأت نظارت» بعد از واژه « انتخاب و» اضافه مي شود.

ماده24_ در ماده (45) بعد از عبارت « تشكيل هيأت اجرائي» علامت ويرگول « ،» اضافه مي شود.

ماده25_ در تبصره (2) ماده (46) بعد از عبارت « از تاريخ وصول استعلام» علامت ويرگول « ،» اضافه مي شود.

ماده26_ ماده (48) به شرح زير اصلاح مي شود:

« ماده48_ نظر هيأتهاي اجرائي بخش و شهرستان مبني بر تأييد صلاحيت داوطلبان با تأييد هيأتهاي نظارت شهرستان و بخش معتبر است و چنانچه ظرف هفت روز از تاريخ دريافت نتيجه رسيدگي صلاحيت داوطلبان، هيأت نظارت مربوط درباره داوطلب يا داوطلبان نظر خود را اعلام نكند، نظر هيأت اجرائي ملاك عمل خواهدبود.»

ماده27_ در ابتداء تبصره (4) ماده (50) عبارت « فرماندار يا بخشدار به عنوان رئيس» اضافه مي شود.

ماده28_ ماده (59) قانون، به بعد از ماده (63) منتقل مي شود.

ماده29_ در قسمت اخير ماده (63) عبارت « رؤساي هيأتهاي اجرائي» جايگزين عبارت « مقامات وزارت كشور» مي شود.

ماده30_ در بند (م) ماده (67) عبارت «يا پلمب» بعد از واژه « مُهر» اضافه مي شود.

ماده31_ به فصل انتخابات يك بخش با عنوان زير الحاق مي گردد:

و _

ساير مقررات انتخابات.

ماده32_ مواد(86) و (87) از فصل پنجم ساير مقررات به قسمت فوق الذكر منتقل مي شود.

ماده33_ در ماده (88):

الف _ واژه « محلي» به « محلي استاني» تغيير مي يابد.

ب _ در تبصره اين ماده عبارت « آگاه نمودن» به « آگاه سازي» تغيير مي يابد.

ج _ اين ماده از فصل پنجم به قسمت ساير مقررات انتخابات منتقل مي شود.

ماده34_ مواد (89) و (90) از فصل پنجم به قسمت ساير مقررات انتخابات منتقل مي شود.

ماده35_ در ماده (68):

الف _ بعد از واژه « نظارت» عبارت « و پيگيري» اضافه و واژه « تصميمهاي» به مصوبات» تغيير مي يابد.

ب _ عبارت «حسب درخواست بخشدار» به قسمت انتهائي بند(ي) اين ماده اضافه مي گردد.

ماده36_ بند ذيل به عنوان بند (11) به ماده (69) الحاق مي شود:

11_ تشكيل پرونده و صدور پروانه ساختمان براي ايجاد بناها و تأسيسات واقع در محدوده قانوني روستا پس از هماهنگي با بنياد مسكن انقلاب اسلامي و اخذ نظرات فني نهاد مذكور در چهارچوب ضوابط و مقررات طرحهاي هادي مصوب روستا.

ماده37_ در ماده (70):

الف _ دو بند به عنوان بندهاي (10) و (11) به شرح زير به اين ماده الحاق مي گردد:

10_ نظارت بر حُسن اجراء مصوبات شوراي اسلامي بخش.

11_ نظارت و پيگيري اجراء طرحها و پروژه هاي عمراني بخش.

ب _ شماره بندهاي (2)، (3)، (4)، (5)، (6)، (7) و (8) به شماره (3)، (4)، (5)، (6)، (7) و (8)، (9) تغيير مي يابد.

ج _ عبارت « بخش از قبيل توسعه» از بند (7) حذف مي گردد.

ماده38_ در ماده (71):

الف _ در بند (6) واژه «گردشگري و» بعد از « مراكز» اضافه مي شود.

ب _ عبارت « با رعايت مقررات مربوط» به انتهاي بند (24) اضافه

مي گردد.

ج _ عبارت « با رعايت مقررات مربوط» به انتهاي بند (26) اضافه مي گردد.

د _ در بند (27) واژه « وسائل» به « وسائط» تغيير مي يابد.

ه_ عبارت « با رعايت مقررات قانوني مربوط» به انتهاي بند (29) اضافه مي گردد.

و _ تبصره بند (30) به تبصره (1) اصلاح و يك تبصره به عنوان تبصره (2) به ذيل اين ماده الحاق مي گردد.

تبصره2 _ شوراي شهر موظف است يك نسخه از نتيجه گزارش حسابرس رسمي را جهت بررسي و هرگونه اقدام قانوني به وزارت كشور ارسال نمايد.

ز_ تبصره هاي (1) و (2) بند (34) اين ماده حذف مي گردد.

ماده39_ در ماده (77):

الف _ عبارت « و دهستان» پس از عبارت « شوراي اسلامي شهر» و عبارت « و روستا» پس از عبارت « مورد نياز شهر» حذف مي گردد و واژه « مي توانند» به « مي تواند» و واژه « نمايند» به « نمايد» تغيير مي يابد.

ب _ در سطر اول تبصره اين ماده بعد از واژه « عوارض» علامت ويرگول « ،» اضافه مي گردد.

ماده40_ در ماده (78):

عبارت « و شوراهاي شهر در شهرستان به استثناء شوراي شهر مركز استان» به ادامه بند (3) اضافه مي گردد.

ماده41_ در ماده (78 مكرر1):

الف _ تبصره بند (1) حذف مي گردد.

ب _ سه بند به شرح زير به عنوان بندهاي «8،7 و 9» به انضمام يك تبصره به ذيل ماده فوق الحاق مي شود.

7_ عضويت رئيس شوراي استان در جلسات شوراي برنامه ريزي و توسعه استان بدون حق رأي.

8 _ نظارت بر حساب درآمد و هزينه هاي مشترك شهرداريهاي استان با انتخاب حسابرس رسمي و اعلام موارد نقض و تخلف به مرجع ذي ربط و انجام پيگيريهاي لازم براساس مقررات قانوني، يك

نسخه از حسابرسي مذكور جهت هرگونه اقدام قانوني به وزارت كشور ارسال مي گردد.

9_ نظارت بر حساب درآمد و هزينه سازمان همياري شهرداريها با انتخاب حسابرس رسمي كه هزينه آن توسط سازمان همياري شهرداريها تأمين مي شود.

تبصره _ شوراي استان موظف است يك نسخه از گزارش حسابرس رسمي را جهت بررسي و هرگونه اقدام قانوني به وزارت كشور ارسال نمايد.

ماده42_ در ماده (87 مكرر2):

الف _ بند (7) اين ماده به شرح زير اصلاح مي گردد:

7_ برنامه ريزي به منظور آموزش و آشنايي اعضاء شوراها با وظايف خويش از طريق برگزاري دوره هاي كوتاه مدت كاربردي در قالب امكانات موجود كشور با همكاري وزارت كشور و ساير وزارتخانه ها و سازمانهاي اجرائي ذي ربط.

ب _ ماده (75) قانون به عنوان بند (9) ذيل اين ماده الحاق مي گردد:

9_ آئين نامه سازماني، تشكيلاتي و تعداد و نحوه تشكيل جلسات شوراها و امور مالي دبيرخانه كليه شوراها و تعداد كاركنان آنها و هزينه هاي مربوط و هرگونه پرداختي به اعضاء شوراها توسط شوراي عالي استانها تهيه و به تصويب هيأت وزيران مي رسد. به كارگيري كاركنان و هرگونه پرداختي خارج از اين آئين نامه ممنوع مي باشد.

ج _ در ماده (78 مكرر3) عبارت «حداكثر يك سال پس از تشكيل» حذف و اين ماده به عنوان بند (10) ذيل اين ماده الحاق مي گردد.

ماده43_ در ماده (74):

الف _ اين ماده و تبصره هاي آن به عنوان ماده (82 مكرر3) به فصل چهارم، ترتيب رسيدگي به تخلفات، منتقل و عنوان (ماده82 مكرر3) به (ماده82 مكرر4) اصلاح مي شود.

ب _ عبارت « در غير اين صورت ضمن لغو قرارداد و سلب عضويت دائم از شورا، پرونده به مراجع ذي صلاح ارسال مي گردد» به ادامه تبصره (1) اضافه مي گردد.

ج

_ عبارت « در صورت ارتكاب نسبت به بررسي آن در هيأت حل اختلاف استان اقدام خواهد شد» به ادامه تبصره (2) اضافه مي شود.

ماده44_ در ماده (79):

الف _ در بند (2) تعداد اعضاي شوراي استان از دو نفر به يك نفر تقليل و تعداد نمايندگان مجلس از يك نفر به دو نفر افزايش يافت.

ب _ در بند (3) عبارت « از اعضاء شوراي استان» بعد از « يك نفر» اضافه مي گردد.

ج _ تبصره ذيل اين ماده به عنوان تبصره (1) اصلاح و يك تبصره به عنوان تبصره (2) ذيل آن الحاق مي گردد.

تبصره2_ وزارت كشور براساس مسئووليت نظارتي و اجرائي قانون شوراها مي تواند موارد تخلف از قانون را به هيأت حل اختلاف ارجاع نمايد.

ماده45_ در ماده (80):

الف _ ظرف زماني «پانزده روز» مندرج در سطر آخر اين ماده به «بيست روز» تغيير مي يابد.

ب _ تبصره اين ماده به عنوان تبصره (1) تغيير مي يابد.

ج _ دو تبصره به شرح زير به ذيل اين ماده الحاق مي گردد.

تبصره2_ قطعي شدن مصوبات شورا، مانع از طرح رسيدگي آن دسته از مصوبات مغاير قانون در هيأت مركزي حل اختلاف توسط اشخاص نمي باشد.

تبصره3_ كليه شوراها موظفند هرگونه تصميمي را كه مربوط به دستگاههاي اجرائي مختلف اتخاذ كرده اند، بلافاصله به دستگاه مربوطه ابلاغ نمايند.

ماده46_ در تبصره ماده (81) عبارت « ظرف يك ماه از تاريخ ابلاغ رأي» بعد از واژه « مي توانند» اضافه مي گردد.

ماده47_ الف _ ماده (82) به شرح زير اصلاح مي گردد:

ماده82 _ چنانچه هريك از اعضاء شوراهاي موضوع اين قانون شرايط عضويت را از دست داده و يا در انجام وظايف قانوني خود مرتكب قصور يا تقصير شود يا اقدامي كه

موجب توقف يا اخلال در انجام وظايف شوراها گردد يا عملي خلاف شؤون اعضاء شورا انجام دهد به موارد زير محكوم مي گردد:

1_ اخطار كتبي با درج در پرونده شورايي بدون اعلان عمومي.

2_ اخطار كتبي با درج در پرونده شورايي و اعلان عمومي.

3_ كسر از مبالغ دريافتي بابت عضويت در شورا (حقوق، حق الجلسه و عناوين مشابه) حداكثر تا يك سوم از يك ماه تا يك سال.

4_ محروميت از عضويت در هيأت رئيسه و نمايندگي در شوراهاي فرادست و عناوين مشابه حداقل به مدت يك سال.

5 _ سلب عضويت موقت از يك ماه تا يك سال.

6 _ سلب عضويت براي باقيمانده دوره شورا.

7_ ممنوعيت ثبت نام در انتخابات شوراها براي مدت حداقل يك دوره.

تبصره1_ هيأتهاي حل اختلاف پس از رسيدگي به اتهام يا اتهامات منتسب به عضو شورا در صورت احراز تخلف يا تخلفات، در مورد هر پرونده صرفاً يكي از مجازاتهاي اين قانون را اعمال خواهند نمود و تنها بند (8) قابل جمع با بندهاي (4) تا (6) اين ماده مي باشد.

تبصره2_ چنانچه عضوي به يكي از مجازاتهاي بندهاي (4) تا (8) اين ماده محكوم شود مي تواند ظرف بيست روز از تاريخ ابلاغ رأي به هيأت حل اختلاف مركزي شكايت نمايد. هيأت مذكور خارج از نوبت به موضوع رسيدگي خواهدكرد.

تبصره3_ فرد يا افرادي كه سلب عضويت مي گردند، مي توانند به ديوان عدالت اداري شكايت نمايند. دادگاه مذكور خارج از نوبت به موضوع رسيدگي مي كند و رأي آن قطعي و لازم الاجراء خواهد بود.

8 _ سلب عضويت دائم از عضويت در شورا و ممنوعيت ثبت نام در انتخابات شوراها.

ب _ بندهاي (1) و (2) و تبصره هاي آن با اصلاحات انجام

شده به شرح زير به عنوان ماده (82 مكرر1) تغيير و عنوان (ماده82 مكرر1) به ماده (82 مكرر2) اصلاح مي شود.

ماده82 مكرر1_ هيأتهاي حل اختلاف ضمن رسيدگي به شكايات از اعضاء شوراها در مورد اتهامات موضوع ماده (82) به ترتيب زير اقدام مي نمايند:

1_ در مورد اعضاء شوراهاي روستا و بخش به پيشنهاد شوراي شهرستان و يا فرماندار و در مورد شوراي شهر و شهرستان به پيشنهاد شوراي استان و يا استاندار و تصويب هيأت حل اختلاف استان.

2_ در مورد اعضاء شوراي استان به پيشنهاد شوراي عالي استانها و استاندار و در مورد شوراي عالي استانها به پيشنهاد وزير كشور و تصويب هيأت حل اختلاف مركزي.

3_ در مورد شوراي عالي استانها به پيشنهاد وزير كشور و تصويب هيأت حل اختلاف مركزي.

تبصره _ سلب عضويت اعضاء شوراي مافوق، موجب سلب عضويت از شوراي مادون نمي گردد مگر به تشخيص هيأت حل اختلاف ذي ربط.

ماده48_ يك ماده به عنوان ماده (92) به شرح زير به قانون، الحاق و عنوان ماده (92) به ماده (96) اصلاح مي گردد:

ماده92_ سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران مي تواند با همكاري وزارت كشور و شوراي عالي استانها در راستاي ارتقاء سطح فرهنگ شوراها و مشاركت، برنامه هاي مختلف فرهنگي و آموزشي را تهيه و پخش نمايد.

ماده49_ در ماده (85) عبارت « و بخش» حذف و عبارت «روستا و» بعد از واژه «شوراهاي» اضافه مي گردد.

ماده50 _ ماده(78 مكرر4) به عنوان ماده(93) به فصل پنجم ساير مقررات منتقل مي شود.

ماده51 _ در ماده (78 مكرر5):

الف _ اين ماده به عنوان ماده (94) به فصل پنجم ساير مقررات منتقل و عنوان ماده (94) به ماده (97) اصلاح مي گردد.

ب _ واژه «

عضو» بعد از عبارت « به عنوان» اضافه مي گردد.

ماده52 _ ماده (78 مكرر 6) به عنوان ماده (95) به فصل پنجم، ساير مقررات منتقل و عنوان ماده (95) به ماده (98) اصلاح مي گردد.

ماده53 _ ماده (93) حذف مي گردد.

قانون فوق مشتمل بر پنجاه و سه ماده در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و هفتم آبان ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 14/9/1386 به تأييد شوراي نگهبان رسيد.

رئيسمجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

اصلاح ماده (8) اصلاحي آيين نامه اجرايي انتخابات شوراهاي اسلامي روستا و بخش - مصوب 1386/7/1

وزارت كشور

هيئ_ت وزيران در جل_سه مورخ 28/6/1386 با ت_وج_ه ب_ه ن_ظر ريي_س م_جلس شوراي اسلامي موضوع نامه شماره 44480/10127ه_/ب مورخ 26/3/1386 تصويب نمود:

در ماده (8) اصلاحي آيين نامه اجرايي انتخابات شوراهاي اسلامي روستا و بخش موضوع تصويب نامه شماره 80181/ت35013ه_ مورخ 8/7/1385 واژه « فرماندار» به « بخشدار» تغيير مي يابد.

معاون اول رئيس جمهور _ پرويز داودي

قوانين شهرسازي

قانون تاسيس شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران - مصوب 22/12/1351 با اصلاحات

ماده 1 _ براي هماهنگ كردن برنامه هاي شهرسازي بمنظور ايجاد محيط زيست بهتر براي مردم همچنين بمنظور اعتلاي هنر معماري ايران و رعايت سبكهاي مختلف معماري سنتي و ملي و ارايه ضوابط و جنبه هاي اصيل آن با در نظر گرفتن روشهاي نوين علمي و فني و در نتيجه يافتن شيوه هاي اصولي و مناسب ساختماني در مناطق مختلف كشور با توجه به شرايط اقليمي و طرز زندگي و مقتضيات محلي ، شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران تاسيس مي شود.

ماده 2 _ وظايف شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران بشرح زير است

1 _ بررسي پيشنهادهاي لازم در مورد سياست كلي شهرسازي براي طرح در هيات وزيران

2 _ اظهارنظر نسبت به پيشنهادها و لوايح شهرسازي و مقررات مربوط به طرحهاي جامع شهري كه شامل منطقه بندي _ نحوه استفاده از زمين _ تعيين مناطق صنعتي بازرگاني _ اداري _ مسكوني _ تاسيسات عمومي _ فضاي سبز و ساير نيازمنديهاي عمومي شهر مي باشد.

3 _ بررسي و تصويب نهايي طرحهاي جامع شهري و تغييرات آنها خارج از نقشه هاي تفصيلي

4 _ تصويب معيارها و ضوابط و آيين نامه هاي شهرسازي

ماده 3 _ اعضاي شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران عبارتند از:

1 _ وزير مسكن و شهرسازي

2 _ وزير كشور

3 _ وزير صنايع

4 _

وزير فرهنگ آموزش عالي

5 _ وزير ارشاد اسلامي

6 _ وزير نيرو

7 _ وزير كشاورزي

8 _ وزير دفاع و پشتيباني

9 _ وزير جهاد سازندگي

10 _ رييس سازمان برنامه و بودجه

11 _ رييس سازمان حفاظت محيط زيست

12 _ وزير راه و ترابري

يك نفر از اعضاي كميسيون مسكن و شهرسازي و راه و ترابري مجلس شوراي اسلامي به پيشنهاد كميسيون و تصويب مجلس به عنوان ناظر در جلسات شوراي عالي شهرسازي و معماري شركت خواهد كرد.

تبصره 1 _ در مورد بررسي طرحهاي جامع شهري و تغييرات آنها نظرات استاندار و شوراي شهرستان و شوراي شهر و شهردار و كارشناسان ذيصلاحيت كسب و مورد استفاده قرار خواهدگرفت

تبصره 2 _ جلسات شورا با حضور اكثريت اعضاي رسميت خواهد داشت و تصميمات شورا با حداقل 6 راي معتبر خواهد بود.

تبصره 3 _ در صورتي كه هريك از اعضاي شورا نتواند شخصا در هر يك از جلسات شورا شركت كند يكي از معاونان خود را به شورا اعزام خواهد داشت

ماده 4 _ وزارت مسكن و شهرسازي بجاي دبيرخانه شوراي عالي شهرسازي در تشكيلات خودواحدي ايجاد مي كند كه تحت نظر معاون شهرسازي و معماري آن وزارت وظايف زير را انجام دهد:

1 _ بررسي و اظهارنظر در مورد طرحهاي جامع شهري از طريق كميته هاي فني كه اعضاي آن به انتخاب اعضاي شوراي عالي شهرسازي و موسسات ذيربط تعيين مي شوند.

2 _ تهيه معيارها و ضوابط و آيين نامه هاي شهرسازي

3 _ نظارت در تهيه طرحهاي جامع و تفصيلي و جلب نظر شوراي شهر و شهرداري مربوط درحين تهيه طرحهاي تفصيلي

4 _ نظارت در اجراي مراحل مختلف طرحهاي

تفصيلي شهري

5 _ ابلاغ مصوبات شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران به وزارتخانه و سازمانهاي مسئول وارشاد و راهنمايي دستگاههاي مربوط در مورد مسايل ناشي از اجراي طرحهاي جامع شهري

6 _ ايجاد يك مركز مطالعاتي و تحقيقات شهرسازي و معماري

7 _ جمع آوري اطلاعات و آمار اقتصادي و اجتماعي و شهرسازي و معماري

8 _ تشكيل نمايشگاهها از كارهاي مختلف معماري و شهرسازي با همكاري سازمانهاي مربوط و انجام مسابقات شهرسازي و معماري و تشكيل كنفرانسهاي لازم بمنظور نيل به هدفهاي مذكور دراين قانون

ماده 5 _ بررسي و تصويب طرحهاي تفصيلي شهري و تغييرات آنها در هر استان بوسيله كميسيوني به رياست استاندار و به عضويت رييس شوراي شهرستان و شهردار و نمايندگان وزارت فرهنگ و آموزش عالي و مسكن و شهرسازي و نماينده مهندس مشاور تهيه كننده طرح و عضويت نماينده وزارت كشاورزي انجام مي شود.

آن قسمت از نقشه هاي تفصيلي كه بتصويب شوراي شهر برسد براي شهرداري لازم الاجرا خواهدبود. تغييرات نقشه هاي تفصيلي اگر در اساس طرح جامع شهري موثر باشد بايد بتاييد شوراي عالي شهرسازي برسد.

تبصره _ بررسي و تصويب طرحهاي تفصيلي شهري و تغييرات آنها در شهر تهران به عهده كميسيوني مركب از نمايندگان وزراي مسكن و شهرسازي ، كشور ، نيرو(در حد معاونت مربوطه سرپرست سازمان حفاظت محيط زيست و شهردار تهران يا نماينده تام الاختيار او و رييس شوراي شهر تهران مي باشد.

محل دبيرخانه كميسيون در شهرداري و دبير آن شهردار تهران و يا نماينده تام الاختيار او خواهدبود و جلسات آن با حضور اكثريت اعضاي رسميت يافته و تصميمات كميسيون حداقل با 4 راي موافق معتبر است ضمنا تا تشكيل شوراهاي شهر نماينده

وزير كشور به عنوان قايم مقامي رييس شوراي شهر تهران هم در كميسيون شركت خواهد كرد.

ماده 6 _ در شهرهايي كه داراي نقشه جامع مي باشند ثبت كل مكلف است در مورد هر تفكيك طبق نقشه اي كه شهرداري بر اساس ضوابط طرح جامع تفصيلي يا هادي تاييد كرده باشد اقدام به تفكيك نمايد و در مورد افراز دادگاهها مكلفند طبق نقشه تفكيكي شهرداري اقدام نمايند. هرگاه ظرف مدت چهار ماه نقشه تفكيكي از طرف شهرداري حسب مورد به ثبت يا دادگاه ارسال نشود ثبت يا دادگاه نسبت به تفكيك با افراز رأسا اقدام خواهند نمود.

ماده 7 _ شهرداريها مكلف به اجراي مصوبات شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران طبق مفاد ماده 2 مي باشند.

تبصره _ در موارد ابهام و اشكال و اختلاف نظر در نحوه اجراي طرحهاي جامع و تفصيلي شهري موضوع ماده 5 مراتب در شوراي عالي شهرسازي مطرح و نظر شوراي عالي قطعي و لازم الاجراخواهد بود.

ماده 8 _ كليه سازمانهاي دولتي و وابسته به دولت مكلفند در صورت درخواست وزارت مسكن و شهرسازي هر نوع اطلاع مربوط به شهرسازي و معماري را در اختيار وزارت مذكور بگذارند.

ماده 9 _ عقد قراردادهاي مربوط به نقشه هاي جامع شهري با مهندسين مشاور همچنين تهيه شرح وظيفه فني براي تهيه طرحهاي مذكورموكول به كسب نظرازوزارت مسكن وشهرسازي خواهدبود.

ماده 10 _ آيين نامه اجرايي اين قانون از طرف وزارت مسكن و شهرسازي و وزارت كشور تهيه و پس از تاييد شوراي عالي شهرسازي و معماري به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 11 _ مواد 97 و 98 اصلاح پاره اي از مواد قانون شهرداري و قوانين و مقررات مغاير با مفاداين قانون از تاريخ تصويب اين قانون ملغي است

قانون نظام مهندسي

فصل اول _ كليات ، اهداف و خط مشي ( ماده 1 تا 4

ماده 1 _ تعريف نظام

مهندسي و كنترل ساختمان عبارت است از مجموعه قانون ، مقررات ، آيين نامه ها ، استانداردها و تشكلهاي مهندسي ، حرفه اي و صنفي كه در جهت رسيدن به اهداف منظور در اين قانون تدوين و به مورد اجرا گذاشته مي شود.

ماده 2 _ اهداف و خط مشي اين قانون عبارتند از:

1 _ تقويت و توسعه فرهنگ و ارزشهاي اسلامي در معماري و شهرسازي

2 _ تنسيق امور مربوط به مشاغل و حرفه هاي فني و مهندسي در بخشهاي ساختمان وشهرسازي

3 _ تامين موجبات رشد و اعتلاي مهندسي در كشور.

4 _ ترويج اصول معماري و شهرسازي و رشد آگاهي عمومي نسبت به آن و مقررات ملي ساختمان و افزايش بهره وري

5 _ بالا بردن كيفيت خدمات مهندسي و نظارت بر حسن اجراي خدمات

6 _ ارتقاي دانش فني صاحبان حرفه ها در اين بخش

7 _ وضع مقررات ملي ساختمان به منظور اطمينان از ايمني ، بهداشت ، بهره دهي مناسب ، آسايش و صرفه اقتصادي و اجرا و كنترل آن در جهت حمايت از مردم به عنوان بهره برداران ازساختمانها و فضاهاي شهري و ابنيه و مستحدثات عمومي و حفظ و افزايش بهره وري منابع مواد وانرژي و سرمايه هاي ملي

8 _ تهيه و تنظيم مباني قيمت گذاري خدمات مهندسي

9 _ الزام به رعايت مقررات ملي ساختمان ، ضوابط و مقررات شهرسازي و مفاد طرحهاي جامع و تفصيلي وهادي از سوي تمام دستگاههاي دولتي ، شهرداريها ، سازندگان ، مهندسين ، بهره برداران وتمام اشخاص حقيقي و حقوقي مرتبط با بخش ساختمان به عنوان اصل حاكم بر كليه روابط وفعاليتهاي آنها و فراهم ساختن زمينه همكاري كامل ميان وزارت مسكن و شهرسازي

، شهرداريها وتشكلهاي مهندسي و حرفه اي و صنوف ساختمان

10 _ جلب مشاركت حرفه اي مهندسان و صاحبان حرفه ها و صنوف ساختماني در تهيه و اجراي طرحهاي توسعه و آباداني كشور.

ماده 3 _ براي تامين مشاركت هر چه وسيعتر مهندسان در انتظام امور حرفه اي خود و تحقق اهداف اين قانون در سطح كشور ( سازمان نظام مهندسي ساختمان ) كه از اين پس در اين قانون به اختصار ( سازمان ) خوانده مي شود و در هر استان يك سازمان به نام ( سازمان نظام مهندسي ساختمان استان ) كه از اين پس به اختصار ( سازمان استان ) ناميده مي شود ، طبق شرايط ياد شده دراين قانون و آيين نامه اجرايي آن تاسيس مي شود. سازمانهاي ياد شده غير انتفاعي بوده و تابع قوانين و مقررات عمومي حاكم بر موسسات غير انتفاعي مي باشند.

ماده 4 _ از تاريخي كه وزارت مسكن و شهرسازي با كسب نظر از وزارت كشور در هر محل حسب مورد اعلام نمايد ، اشتغال اشخاص حقيقي و حقوقي به آن دسته از امور فني در بخشهاي ساختمان و شهرسازي كه توسط وزارت ياد شده تعيين مي شود ، مستلزم داشتن صلاحيت حرفه اياست اين صلاحيت در مورد مهندسان از طريق پروانه اشتغال به كار مهندسي و در مورد كاردانهاي فني و معماران تجربي از طريق پروانه مهارت فني احراز مي شود. مرجع صدور پروانه اشتغال به كارمهندسي و پروانه اشتغال به كارداني و تجربي وزارت مسكن و شهرسازي و مرجع صدور پروانه مهارت فني وزارت كار و امور اجتماعي تعيين مي گردد.

شرايط و ترتيب صدور ، تمديد ، ابطال و تغيير مدارك صلاحيت حرفه اي موضوع اين ماده وچگونگي تعيين ، حدود صلاحيت و ظرفيت اشتغال دارندگان

آنها ، در آيين نامه اجرايي اين قانون معين مي شود.

تبصره 1 _ وزارت مسكن و شهرسازي و وزارت كار و امور اجتماعي حسب مورد موظفندظرف 10 سال از تاريخ ابلاغ اين قانون با استفاده از همكاري شهرداريها ، مهندسان و سازمانها وتشكلهاي حرفه اي و صنفي شاغل در اين بخش ها دامنه اجراي اين ماده را به كل كشور توسعه دهند.اهداف مرحله اي اين امر و بودجه مورد نياز براي آموزش و آزمون اشخاص و سامان بخشيدن به صنوف و حرف فني شاغل در اين بخشها همه ساله در بودجه ساليانه دستگاه اجرايي مربوط پيش بيني خواهد شد.

تبصره 2 _ كليه اشخاص حقيقي و حقوقي غير ايراني جهت انجام خدمات موضوع اين قانون بايد مدارك صلاحيت حرفه اي موقت دريافت دارند.

فصل دوم _ تشكيلات ، اركان ، وظايف و اختيارات سازمان ( ماده 5 تا 27

ماده 5 _ اركان سازمان عبارت است از هر يك از سازمان استان ها ، هيات عمومي سازمان ، شوراي مركزي سازمان ، رييس سازمان و شوراي انتظامي نظام مهندسي

ماده 6 _ براي تشكيل سازمان استان وجود حداقل 50 نفر داوطلب عضويت از بين مهندسان حوزه آن استان كه داراي مدرك مهندسي در رشته هاي اصلي مهندسي شامل معماري ، عمران ، تاسيسات مكانيكي ، تاسيسات برقي ، شهرسازي ، نقشه برداري و ترافيك باشند ضروري است

تبصره 1 _ مهندس حوزه هر استان در اين قانون به شخصي اطلاق مي شود كه حداقل متولد آن استان يا 6 ماه ممتد پيش از تاريخ تسليم درخواست عضويت ، در آن استان مقيم باشد.

تبصره 2 _ هر يك از مهندسان در بيش از يك سازمان نمي توانند عضويت يابند.

ماده 7 _ عضويت اشخاص حقوقي شاغل به كار مهندسي در رشته هاي اصلي و اشخاص حقيقي در رشته هاي مرتبط با مهندسي

ساختمان در سازمان استان بلامانع است

تبصره 1 _ رشته هاي مرتبط با مهندسي ساختمان به كليه رشته هايي اطلاق مي شود كه عنوان آنها با رشته هاي اصلي ياد شده در ماده (6) متفاوت بوده ولي محتواي علمي و آموزشي آنها بارشته هاي اصلي بيش از 70% در ارتباط باشد و فارغ التحصيلان اينگونه رشته ها خدمات فني معيني را در زمينه هاي طراحي ، محاسبه ، اجرا ، نگهداري ، كنترل ، آموزش ، تحقيق و نظاير آن به بخشهاي ساختمان و شهرسازي عرضه مي كنند اما اين خدمات از حيث حجم ، اهميت و ميزان تاثير عرفاهمطراز خدمات رشته هاي اصلي مهندسي ساختمان نباشد.

تبصره 2 _ حدود صلاحيت حرفه اي دارندگان مدارك تحصيلي دانشگاهي مرتبط با مهندسي ساختمان و عناوين اين رشته ها توسط كميسيوني متشكل از نمايندگان وزير مسكن و شهرسازي ، وزير فرهنگ و آموزش عالي و رييس سازمان تعيين و به تصويب وزير مسكن و شهرسازي مي رسد. مرجع تطبيق عناوين مدارك تحصيلي كمتر از معادل ليسانس و تعيين حدود صلاحيت حرفه اي دارندگان آن ها وزارت مسكن و شهرسازي است

ماده 8 _ هر سازمان استان داراي مجمع عمومي ، هيات مديره ، شوراي انتظامي و بازرسان است و محل استقرار دايم دفتر مركزي آن در مركز استان مي باشد. سازمانهاي استان مي توانند در سايرشهرهاي استان و همچنين در مناطق مختلف شهرهاي بزرگ مركز استان در صورت پيشنهاد شوراي مركزي و تصويب وزير مسكن و شهرسازي ، در مركز استانهاي مجاوري كه در آنها سازمان استان تاسيس نشده باشد ، دفاتر نمايندگي داير نموده و انجام تمام يا بخشي از وظايف مستمر سازمان درحوزه مربوط را به آن دفاتر محول كنند.

ماده 9 _ مجمع عمومي سازمان استان از اجتماع تمامي اشخاص حقيقي عضو

داراي حق راي سازمان كه منحصر به دارندگان مدرك تحصيلي در رشته هاي اصلي مهندسي ساختمان و رشته هاي مرتبط است تشكيل مي شود و وظايف و اختيارات آن به شرح زير است

الف _ انتخاب اعضاي هيات مديره

ب _ استماع گزارش عملكرد ساليانه هيات مديره و اعلام نظر نسبت به آن

ج _ بررسي و تصويب ترازنامه سالانه ( سازمان استان ) و بودجه پيشنهادي ( هيات مديره ) .

د _ تعيين و تصويب حق وروديه و حق عضويت سالانه اعضا و ساير منابع در آمد براي سازمان بر اساس پيشنهاد ( هيات مديره ) .

ه _ بررسي و اتخاذ تصميم نسبت به ساير اموري كه طبق قوانين و آيين نامه هاي مربوط به عهده سازمان استان و در صلاحيت

مجمع عمومي مي باشد.

تبصره 1_ جلسات مجمع عمومي بطور عادي سالي يكبار و بطور فوق العاده به تعداد دفعاتي كه توسط مجمع عمومي در اجلاس عادي تعيين مي شود ، به دعوت هيات مديره تشكيل مي شود.

هيات مديره ملزم به دعوت از نمايندگان وزير مسكن و شهرسازي جهت شركت در جلسات مجمع عمومي مي باشد و جلسات ياد شده با رعايت ساير شرايط ، مشروط به انجام دعوت ياد شده رسميت خواهد يافت

تبصره 2 _ در صورت تصويب هيات مديره سازمان استان ، نمايندگان اشخاص حقوقي عضوسازمان مي توانند به عنوان ناظر به جلسات مجمع عمومي دعوت شوند و در آن حضور يابند.

تبصره 3 _ بازرسان در اولين جلسه فوق العاده مجمع عمومي و به پيشنهاد هيات مديره تعيين مي شوند.

ماده 10 _ هر يك از سازمانهاي استان داراي هيات مديره اي خواهند بود كه از بين اعضاي داوطلب واجد شرايط در رشته هاي اصلي مهندسي ساختمان براي يك دوره سه ساله

انتخاب خواهد شد و انتخاب مجدد اعضاي هيات مديره بلا مانع است

ماده 11 _ شرايط انتخاب شوندگان هياتهاي مديره سازمانهاي نظام مهندسي به شرح زيرمي باشد:

1 _ تابعيت دولت جمهوري اسلامي ايران

2 _ نداشتن فساد اخلاقي و مالي و عدم اعتياد به مواد مخدر.

3 _ داشتن حسن شهرت اجتماعي و شغلي عملي به مهندسي و رعايت اخلاق و شيون مهندسي

4 _ نداشتن پيشينه كيفري و عدم وابستگي به گروههاي غير قانوني

5 _ داشتن حسن شهرت در تعهد عملي به احكام دين مبين اسلام و وفاداري به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران

تبصره _ اقليتهاي ديني به رسميت شناخته شده در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تابع احكام دين اعتقادي خود مي باشند.

6 _ دارا بودن صلاحيت علمي و حرفه اي به ميزان مندرج در آيين نامه .

ماده 12 _ تعداد اعضاي اصلي هيات مديره سازمان استان ها بين (5) و (25) نفر متناسب باتعداد اعضا و به تفكيك رشته هاي اصلي خواهد بود.

تبصره _ در هر يك از رشته هاي اصلي مهندسي ساختمان كه نماينده يا نمايندگاني در هيات مديره سازمان استان ها دارند ، يك نفر به عنوان عضو عليالبدل هيات مديره انتخاب خواهد شد.

نحوه شركت اعضا عليالبدل در جلسات هيات مديره در آيين نامه اجرايي اين قانون معين خواهد شد.

ماده 13 _ هيات اجرايي انتخابات كه حسب مورد در هر استان متشكل از 3 تا 7 نفر از اعضاي سازمان است با نظارت وزارت مسكن و شهرسازي وظيفه برگزاري انتخابات را بر عهده دارد.چگونگي انتخاب و تشكيل هيات اجرايي و اختيارات و وظايف هيات ياد شده به شرح مندرج درايين نامه اجرايي اين قانون خواهد بود.

تبصره 1 _ هيات اجرايي انتخابات موظف است

صلاحيت داوطلبان عضويت در هيات مديره را از مراجع صلاحيت دار استعلام و بررسي نمايد.

تبصره 2 _ اولين دوره انتخابات هيات مديره بوسيله وزارت مسكن و شهرسازي برگزارمي شود.

ماده 14 _ هيات مديره سازمان استان نماينده آن سازمان بوده و داراي هيات رييسه اي متشكل ازيك رييس ، دو نايب رييس و يك دبير براي انجام وظايف خود به ترتيب مندرج در آيين نامه اجرايي خواهد بود و مي تواند به تعداد لازم كميسيونهاي تخصصي و دفاتر نمايندگي تاسيس نمايد. تفويض اختيار هيات مديره به اين كميسيونها و نمايندگيها از مسئوليت آن هيات نمي كاهد. رييس هيات مديره ، رييس سازمان استان نيز محسوب مي شود.

ماده 15 _ اهم وظايف و اختيارات هيات مديره به شرح زير است

1 _ برنامه ريزي در جهت تقويت و توسعه فرهنگ و ارزشهاي اسلامي در معماري و شهرسازي

2 _ برنامه ريزي به منظور رشد و اعتلاي حرفه هاي مهندسي ساختمان و مشاغل مرتبط با آن

3 _ ارتقاي دانش فني و كيفيت كار شاغلان در بخشهاي ساختمان و شهرسازي از طريق ايجادپايگاههاي علمي ، فني ،

آموزش و انتشارات

4 _ همكاري با مراجع مسئول در امر كنترل ساختمان از قبيل اجراي دقيق صحيح مقررات ملي ساختمان و ضوابط طرحهاي جامع و تفصيلي وهادي شهرها توسط اعضاي سازمان حسب درخواست

5 _ نظارت بر حسن انجام خدمات مهندسي توسط اشخاص حقيقي و حقوقي در طرحها وفعاليت هاي غير دولتي در حوزه استان و تعقيب متخلفان از طريق مراجع قانوني ذيصلاح

6 _ مشاركت در امر ارزشيابي و تعيين صلاحيت و ظرفيت اشتغال به كار شاغلان در امور فني مربوط به فعاليتهاي حوزه هاي مشمول اين قانون

7 _ دفاع از حقوق اجتماعي و

حيثيت حرفه اي اعضا و تشويق و حمايت از فعاليتهاي با ارزش وبرگزاري مسابقات حرفه اي و تخصصي و معرفي طرحهاي ارزشمند.

8 _ تنظيم روابط بين صاحبان حرفه هاي مهندسي ساختمان و كار فرمايان و كمك به مراجع مسئول در بخش ساختمان و شهرسازي در زمينه ارجاع مناسب كارها به صاحبان صلاحيت وجلوگيري از مداخله اشخاص فاقد صلاحيت در امور فني

9 _ كمك به ترويج اصول صحيح مهندسي و معماري و همكاري با وزارت مسكن و شهرسازي در زمينه تدوين ، اجرا و كنترل مقررات ملي ساختمان و استانداردها و معيارها.

10 _ كمك به ارتقاي كيفيت طرحهاي ساختماني ، عمراني و شهرسازي در محدوده استان و ارايه گزارش بر حسب در خواست ، شركت در كميسيون ها و شوراهاي تصميم گيري در مورد اينگونه طرحها و همكاري با وزارت مسكن و شهرسازي و شهرداري ها در زمينه كنترل ساختمان و اجراي طرحهاي ياد شده با استفاده از خدمات اعضاي سازمان استان

11 _ ارايه خدمات كارشناسي فني به مراجع قضايي و قبول داوري در اختلافاتي كه داراي ماهيت فني است

12 _ همكاري با مراجع استان در هنگام بروز سوانح و بلاياي طبيعي

13 _ تاييد ترازنامه سازمان و ارايه آن به مجمع عمومي

14 _ معرفي نماينده هيات مديره سازمان استان جهت عضويت در كميسيونهاي حل اختلافات مالياتي در رسيدگي و تشخيص ماليات فني و مهندسي اعضاي سازمان

15 _ تهيه و تنظيم مباني قيمت گذاري خدمات مهندسي در استان و پيشنهاد به وزارت مسكن وشهرسازي ، مرجع تصويب مباني و قيمت خدمات مهندسي در آيين نامه اجرايي تعيين مي گردد.

16 _ ساير مواردي كه براي تحقق اهداف اين قانون در آيين نامه اجرايي معين مي شود.

تبصره 1

_ براي رسيدگي و تشخيص صحيح ماليات مشاغل فني و مهندسي اعضاي سازمان استان ، نماينده هيات مديره سازمان در جلسات كميسيونهاي حل اختلافات مالياتي آن استان شركت خواهد داشت

تبصره 2 _ مفاد اين ماده شامل چگونگي فعاليت وزارتخانه ها و ساير دستگاههاي دولتي وكاركنان آنها در انجام وظايف محوله نمي شود.

ماده 16 _ به منظور گسترش همكاري هاي حرفه اي و جلب مشاركت اعضا و كارشناسي دقيق ترمسايل ويژه هر يك از رشته هاي تخصصي موجود در سازمان اجازه داده مي شود گروههاي تخصصي مهندسان هر رشته ، متشكل از اعضاي سازمان در همان رشته تشكيل شود. چگونگي فعاليت و مديريت گروهها به موجب آيين نامه اجرايي اين قانون تعيين خواهد شد.

ماده 17 _ هر سازمان استان داراي يك شوراي انتظامي متشكل از يك نفر حقوقدان به معرفي رييس دادگستري استان و دو تا چهار نفر مهندس خوشنام كه به معرفي هيات مديره و با حكم شوراي مركزي سازمان نظام مهندسان ساختمان براي مدت (3) سال منصوب مي شوند ، خواهد بودو انتخاب مجدد آنان بلامانع است

رسيدگي بدوي به شكايات اشخاص حقيقي و حقوقي در خصوص تخلفات حرفه اي وانضباطي و انتظامي مهندسان و كاردانهاي فني به عهده شوراي ياد شده است چگونگي رسيدگي به تخلفات و طرز تعقيب و تعيين مجازاتهاي انضباطي و موارد قابل تجديدنظر در شوراي انتظامي نظام مهندسي در آيين نامه اجرايي تعيين مي شود.

تبصره _ مراجع قضايي براي رسيدگي به شكايات و دعاوي مطروح عليه اعضاي سازمان استان كه منشأ آنها امور حرفه اي باشد ، بنا به درخواست مشتكي عنه يا خوانده مي توانند ، نظركارشناسي سازمان استان محل را نيز خواستار شوند. هيات مديره مكلف است حداكثر ظرف مدت يك ماه از تاريخ وصول استعلام ،

نظر خود را به طور كتبي اعلام نمايد و در صورت عدم اعلام نظر ، مراجع مربوط مي توانند رأسا به كار رسيدگي ادامه دهند. همچنين در ساير دعاوي كه موضوع آنهامرتبط با مفاد اين قانون باشد محاكم قضايي مي توانند جهت انجام كارشناسي نيز از سازمان استان محل خواستار معرفي يك كارشناس يا هيات كارشناسي خبره و واجد شرايط شوند. هيات مديره سازمان استان مكلف است حداكثر ظرف مدت پانزده روز نسبت به معرفي كارشناس يا كارشناسان صلاحيتدار در رشته مربوط به ماهيت دعوي اقدام نمايد. در مواردي كه به لحاظ ماهيت كار ، نياز به وقت بيشتر باشد هيات مديره مي تواند با ذكر دليل از مراجع قضايي ذيربط استمهال نمايد.

ماده 18 _ هر سازمان استان حسب مورد داراي يك يا چند بازرس مي باشد كه موظفند درچارچوب قانون و آيين نامه اجرايي آن و آيين نامه مالي سازمان به حسابها و ترازنامه سازمان استان رسيدگي و گزارشهاي لازم را جهت ارايه به مجمع عمومي تهيه نمايند و نيز تمامي وظايف واختياراتي را كه به موجب قوانين و مقررات عمومي به عهده بازرس محول است انجام دهند.بازرسان مكلفند نسخه اي از گزارش خود را پانزده روز پيش از تشكيل مجمع عمومي به هيات مديره تسليم كنند. بازرسان با اطلاع هيات مديره حق مراجعه به كليه اسناد و مدارك سازمان را دارند بدون اينكه در عمليات اجرايي دخالت كنند و يا موجب وقفه در عمليات سازمان شوند.

ماده 19 _ به منظور هماهنگي در امور سازمانهاي استان هيات عمومي سازمان نظام مهندسي ساختمان كه از اين پس به اختصار ( هيات عمومي ) خوانده مي شود از كليه اعضاي اصلي هيات مديره سازمانهاي استان در سطح كشور تشكيل مي شود. هيات

عمومي هر سال يك بار يك جلسه عادي با حضور نماينده وزير مسكن و شهرسازي خواهد داشت و اولين جلسه عادي آن پس ازانتخاب و آغاز به كار هيات مديره سازمانهاي استان در دو سوم استانهاي كشور (كه بايد در بر گيرنده تمام سازمانهايي كه داراي 700 نفر عضو يا بيشتر هستند ، باشد) به دعوت وزارت مسكن وشهرسازي و جلسات بعد با دعوت شوراي مركزي نظام مهندسي ساختمان كه از اين پس به اختصارشوراي مركزي خوانده مي شود ، تشكيل مي شود. جلسات فوق العاده هيات عمومي بنا به تصميم آخرين جلسه عادي آن هيات و يا به تقاضاي دو سوم اعضاي شوراي مركزي و يا دعوت وزيرمسكن و شهرسازي تشكيل خواهد شد.

وظايف و اختيارات هيات عمومي به شرح زير است

الف _ انتخاب افراد واجد شرايط عضويت در شوراي مركزي به ميزان حداقل دو برابر تعداد موردنياز در هر رشته (با قيد اصلي و عليالبدل جهت معرفي به وزير مسكن و شهرسازي ، براي انتخاب اعضاي اصلي و عليالبدل شوراي ياد شده از ميان آنها.

ب _ استماع گزارش ساليانه شوراي مركزي

ج _ تصويب خط مشي هاي عمومي پيشنهادهاي شوراي مركزي

د _ حصول اطلاع از فعاليتها ، وضعيت و مشكلات سازمانهاي استان و ارايه طريق به آن ها.

ماده 20 _ شوراي مركزي متشكل از 25 نفر عضو اصلي و 7 نفر عضو عليالبدل با تركيب رشته هاي ياد شده در آيين نامه است كه از بين اعضاي هيات مديره سازمانهاي استان معرفي شده ازسوي هيات عمومي و توسط وزير مسكن و شهرسازي براي مدت 3 سال انتخاب مي شوند. اعضاي شوراي مركزي بايد علاوه بر عضويت در هيات مديره سازمان استان ، خوشنام

و داراي سابقه انجام كارهاي طراحي يا اجرايي يا علمي و تحقيقي و آموزشي برجسته و ارزنده باشند.

ماده 21 _ اهم وظايف و اختيارات ( شوراي مركزي ) به اين شرح است

الف _ برنامه ريزي و فراهم آوردن زمينه اجراي اهداف و خط مشي هاي اين قانون با جلب مشاركت سازمان استان ها و هماهنگي وزارت مسكن و شهرسازي

ب _ بررسي مسايل مشترك سازمانهاي استان و سازمان نظام مهندسي و تعيين خط مشي هاي كوتاه مدت ، ميان مدت و دراز مدت و ابلاغ آن ها.

ج _ ايجاد زمينه هاي مناسب براي انجام وظايف اركان سازمان از طريق مذاكره و مشاوره بامراجع ملي و محلي ، در امور برنامه ريزي ، مديريت ، اجرا و كنترل طرحهاي ساختماني و شهرسازي و با مراجع قضايي در مورد اجراي مواد اين قانون كه به امور قضايي و انتظامي مربوط مي باشد.

د _ حل و فصل اختلافات بين اركان داخلي سازمانهاي استان يا بين سازمانهاي استان با يكديگريا بين اعضاي سازمانهاي استان با سازمان خود از طريق داوري

ه _ همكاري با وزارت مسكن و شهرسازي در امر نظارت بر عملكرد سازمانهاي استان و اصلاح خط مشي آن سازمان ها از

طريق مذاكره و ابلاغ دستورالعملها.

و _ همكاري با مراكز تحقيقاتي و علمي و آموزشي و ارايه مشورتهاي لازم در زمينه تهيه مواددرسي و محتواي آموزش علوم و فنون مهندسي در سطوح مختلف به وزارت خانه هاي آموزش وپرورش و فرهنگ و آموزش عالي

ز _ همكاري با وزارت مسكن و شهرسازي و ساير دستگاههاي اجرايي در زمينه تدوين مقررات ملي ساختمان و ترويج و كنترل اجراي آن و تهيه شناسنامه فني و ملكي ساختمانها و برگزاري مسابقات حرفه اي و تخصصي

ح

_ همكاري با وزارت كار و امور اجتماعي در زمينه ارتقا سطح مهارت كارگران ماهر شاغل دربخش هاي ساختماني و شهرسازي و تعيين استاندارد مهارت و كنترل آن

ط _ تلاش در جهت جلب مشاركت و تشويق به سرمايه گذاري اشخاص و موسسات درطرحهاي مسكن و تاسيسات و مستحدثات عمراني عام المنفعه و همكاري با دستگاههاي اجرايي در ارتقاي كيفيت اين گونه طرحها.

ي _ جمع آوري كمكهاي داخلي و بين المللي جهت كمك به دستگاههاي مسئول در امر امداد ونجات در زمان وقوع حوادث غير مترقبه

ك _ همكاري در برگزاري آزمونهاي تخصصي مهندسين ، كاردانان فني و كارگران ماهر وآموزشهاي تكميلي براي به هنگام نگاهداشتن دانش فني و همچنين شناسايي و تدارك فرصت هاي كارآموزي و معرفي به دانشگاهها.

ل _ حمايت اجتماعي از اعضاي سازمانهاي استان و دفاع از حيثيت و حقوق حقه آنها و همچنين دفاع از حقوق متقابل جامعه به عنوان مصرف كنندگان محصولات ، توليدات و خدمات مهندسي دربخشهاي ساختمان ، عمران و شهرسازي

م _ مشاركت در برگزاري كنفرانسها و گردهمايي هاي تخصصي در داخل كشور و در سطح بين المللي

ن _ ارايه گزارش عملكرد به هيات عمومي و وزير مسكن و شهرسازي

س _ ارايه نظرات مشورتي سازمان نظام مهندسي به دولت و دستگاههاي اجرايي در زمينه برنامه هاي توسعه و طرحهاي بزرگ ساختماني ، عمراني و شهرسازي حسب در خواست دستگاههاي مربوط

انجام وظايف شوراي مركزي در سطح كشور ، مانع از اقدام هيات مديره سازمانهاي استان درزمينه برخي از وظايف فوق كه در مقياس استاني قابل انجام باشد ، نخواهد بود.

ماده 22 _ ( شوراي مركزي ) داراي هيات رييسه اي است متشكل از يك رييس و دو دبير اجرايي و

دو منشي كه دبيران و منشي ها با اكثريت آرا از بين اعضا انتخاب مي شوند. ( شوراي مركزي ) براي تعيين رييس شورا ، سه نفر را به وزير مسكن و شهرسازي پيشنهاد مي كند و وزير ياد شده يك نفر رابه عنوان رييس شوراي مركزي كه رييس سازمان نيز محسوب مي شود ، جهت صدور حكم به رييس جمهور معرفي مي نمايد. دوره تصدي رييس سازمان سه سال و دوره مسئوليت ساير اعضاي هيات رييسه يك سال است و انتخاب مجدد آنان بلا مانع مي باشد.

ماده 23 _ مسئوليت اجراي تصميمات ( شوراي مركزي ) و مسئوليت اجرايي و نمايندگي سازمان در مراجع ملي و بين المللي با رييس سازمان است

ماده 24 _ ( شوراي انتظامي نظام مهندسي ) از چهار نفر عضو سازمان كه دو نفر با معرفي وزيرمسكن و شهرسازي و دو نفر ديگر با معرفي شوراي مركزي سازمان و يك حقوقدان با معرفي رياست قوه قضاييه تشكيل مي شود. نظرات ( شوراي انتظامي نظام مهندسي ) با اكثريت سه راي موافق قطعي و لازم الاجرا است

ماده 25 _ مهندسان متقاضي پروانه اشتغال به كار مهندسي در رشته هاي اصلي مهندسي ساختمان و رشته هاي مرتبط ضمن داشتن كارت عضويت نظام مهندسي استان مربوط و احرازشرايط ياد شده در آيين نامه موظفند پس از فراغت از تحصيل به مدت معيني كه در آيين نامه براي هررشته و پايه تحصيلي تعيين مي شود ، در زمينه هاي تخصصي مربوط به رشته خود ، كارآموزي نمايند.

ماده 26 _ وزارت مسكن و شهرسازي مجاز است ضمن بررسي عملكرد سازمانهاي استان وگزارش هيات عمومي سازمان ، در خصوص چگونگي ادامه كار آن سازمانها توصيه هاي لازم رابنمايد و در صورتي كه به دليل انحراف از

اهداف سازمان ، انحلال هر يك از آنها را لازم بداند ، موضوع را در هياتي مركب از وزير مسكن و شهرسازي ، وزير دادگستري و رييس سازمان مطرح نمايد. تصميم هيات با دو راي موافق لازم الاجرا خواهد بود.

تبصره _ انجام وظايف قانوني سازمان و سازمانهاي استان تا زماني كه تشكيل نشده است وهمچنين در زمان تعطيل يا انحلال با وزارت مسكن و شهرسازي است كه حد اكثر به مدت شش ماه به عنوان قايم مقامي عمل مي نمايد و ظرف اين مدت موظف به برگزاري انتخابات براي تشكيل مجدد سازمانهاي ياد شده خواهد بود.

ماده 27 _ وزارتخانه ها ، موسسات دولتي ، نهادها ، نيروهاي نظامي و انتظامي ، شركتهاي دولتي و شهرداري ها مي توانند در ارجاع امور كارشناسي با رعايت آيين نامه خاصي كه به پيشنهاد مشترك وزارت مسكن و شهرسازي و وزارت دادگستري به تصويب هيات وزيران مي رسد به جاي كارشناسان رسمي دادگستري از مهندسان داراي پروانه اشتغال كه به وسيله سازمان استان معرفي مي شوند استفاده نمايند.

فصل سوم _ امور كاردانها و صنوف ساختماني ( ماده 28 تا 29 )

ماده 28 _ وزارت مسكن و شهرسازي موظف است ظرف 6 ماه از زمان ابلاغ اين قانون ضوابط ، مقررات و تشكيلات حرفه اي مناسب براي كاردانهاي فني شاغل در رشته ها و حرفه هاي موضوع اين قانون را در قالب آيين نامه اي تدوين و براي تصويب به هيات وزيران پيشنهاد نمايد.

ماده 29 _ وزير مسكن و شهرسازي از تاريخ ابلاغ اين قانون به عضويت هيات عالي نظارت موضوع ماده (52) قانون نظام صنفي در خواهد آمد. وزارت مسكن و شهرسازي با هماهنگي دبيرخانه هيات عالي نظارت حداكثر 6 ماه از تاريخ تصويب اين قانون آيين نامه نظام صنفي كارهاي ساختماني را برابر قانون نظام صنفي تهيه و جهت تصويب به

هيات وزيران پيشنهاد مي نمايد

فصل چهارم _ مقررات فني و كنترل ساختمان ( ماده 30 تا 35

ماده 30 _ شهرداري ها و مراجع صدور پروانه ساختمان ، پروانه شهرك سازي و شهرسازي وساير مجوزهاي شروع عمليات ساختمان و كنترل و نظارت بر اين گونه طرحها در مناطق و شهرهاي مشمول ماده (4) اين قانون براي صدور پروانه و ساير مجوزها تنها نقشه هايي را خواهند پذيرفت كه توسط اشخاص حقيقي و حقوقي دارنده پروانه اشتغال به كار و در حدود صلاحيت مربوط امضاشده باشد و براي انجام فعاليتهاي كنترل و نظارت از خدمات اين اشخاص در حدود صلاحيت مربوط استفاده نمايند.

ماده 31 _ در مواردي كه نقشه هاي تسليمي به شهرداريها و ساير مراجع صدور پروانه ساختماني و تفكيك اراضي توسط اشخاص حقوقي امضا و يا تعهد نظارت مي شود مسئوليت صحت طراحي و محاسبه و نظارت به عهده مدير عامل يا رييس موسسه تهيه كننده نقشه است و امضاي وي رافع مسئوليت طراح ، محاسب و ناظر نخواهد بود ، مگر اينكه نقشه ها توسط اشخاص حقيقي ديگر در رشته مربوطه امضا و يا تعهد نظارت شده باشد.

ماده 32 _ اخذ پروانه كسب و پيشه در محل ها و امور موضوع ماده (4) اين قانون موكول به داشتن مدارك صلاحيت حرفه اي خواهد بود ، در محلهاي ياد شده اقدام به امور زير تخلف از قانون محسوب مي شود:

الف _ مداخله اشخاص حقيقي و حقوقي فاقد مدرك صلاحيت در امور فني كه اشتغال به آن مستلزم داشتن مدرك صلاحيت است

ب _ اشتغال به امور فني خارج از حدود صلاحيت مندرج در مدرك صلاحيت

ج _ تاسيس هرگونه موسسه ، دفتر يا محل كسب و پيشه براي انجام خدمات فني بدون داشتن مدرك صلاحيت مربوط

د _ ارايه خدمات مهندسي طراحي ، اجرا و نظارت

توسط اشخاص حقيقي و حقوقي كه مسئوليت بررسي يا تاييد نقشه و يا امور مربوط به كنترل ساختمان آن پروژه را نيز بر عهده دارند.

ماده 33 _ اصول و قواعد فني كه رعايت آن ها در طراحي ، محاسبه ، اجرا ، بهره برداري و نگهداري ساختمانها به منظور اطمينان از ايمني ، بهداشت ، بهره دهي مناسب ، آسايش و صرفه اقتصادي ضروري است به وسيله وزارت مسكن و شهرسازي تدوين خواهد شد. حوزه شمول اين اصول وقواعد و ترتيب كنترل اجراي آنها و حدود اختيارات و وظايف سازمانهاي عهده دار كنترل و ترويج اين اصول و قواعد در هر مبحث به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به وسيله وزارتخانه هاي مسكن و شهرسازي و كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

مجموعه اصول و قواعد فني و آيين نامه كنترل و اجراي آنها مقررات ملي ساختمان را تشكيل مي دهند.

سازمانهاي استان مي توانند متناسب با شرايط ويژه هر استان پيشنهاد تغييرات خاصي را درمقررات ملي ساختمان قابل اجرا در آن استان بدهند. اين پيشنهادات پس از تاييد شوراي فني استان ذيربط با تصويب وزارت مسكن و شهرسازي قابل اجرا خواهد بود.

تبصره _ مقررات ملي ساختمان متناسب با تغيير شرايط ، هر سه سال يكبار مورد بازنگري قرارمي گيرد و عنداللزوم با رعايت ترتيبات مندرج در اين ماده قابل تجديد نظر است

ماده 34 _ شهرداريها و ساير مراجع صدور پروانه و كنترل و نظارت بر اجراي ساختمان و امورشهرسازي ، مجريان ساختمانها و تاسيسات دولتي و عمومي ، صاحبان حرفه هاي مهندسي ساختمان و شهرسازي و مالكان و كار فرمايان در شهرها ، شهركها و شهرستانها و ساير نقاط واقع درحوزه شمول مقررات ملي ساختمان

و ضوابط و مقررات شهرسازي مكلفند مقررات ملي ساختمان را رعايت نمايند. عدم رعايت مقررات ياد شده و ضوابط و مقررات شهرسازي تخلف از اين قانون محسوب مي شود.

تبصره 1 _ وزارتخانه هاي مسكن و شهرسازي ، كشور و صنايع مكلفند با توجه به امكانات وموقعيت هر محل ، آن دسته از مصالح و اجزا ساختماني كه بايد به تاييد موسسه استاندارد وتحقيقات صنعتي ايران برسد را طي فهرست هايي احصا و آگهي نمايند. از تاريخ اعلام ، كليه توليدكنندگان و وارد كنندگان و توزيع كنندگان مصالح و اجزاي ساختماني موظف به توليد و توزيع واستفاده از مصالح استاندارد شده خواهند بود.

تبصره 2 _ از تاريخ تصويب اين قانون وزير مسكن و شهرسازي به عضويت شوراي عالياستاندارد منصوب مي گردد.

ماده 35 _ مسئوليت نظارت عاليه بر اجراي ضوابط و مقررات شهرسازي و مقررات ملي ساختمان در طراحي و اجراي تمامي ساختمانها و طرحهاي شهرسازي و عمراني شهري كه اجراي ضوابط و و مقررات مزبور در مورد آنهاالزامي است ، بر عهده وزارت مسكن و شهرسازي خواهدبود.

به منظور اعمال اين نظارت مراجع و اشخاص ياد شده در ماده 34 موظفند در صورت درخواست حسب مورد اطلاعات و نقشه هاي فني لازم را در اختيار وزارت مسكن و شهرسازي قراردهند و در صورتي كه وزارت ياد شده به تخلفي برخورد نمايد با ذكر دلايل و مستندات دستوراصلاح يا جلوگيري از ادامه كار را به مهندس مسئول نظارت و مرجع صدور پروانه ساختماني ذيربط ابلاغ نمايد و تا رفع تخلف ، موضوع قابل پيگيري است در اجراي اين وظيفه كليه مراجع ذيربط موظف به همكاري مي باشند.

تبصره _ اين ماده شامل طرحهاي وزارتخانه ها و ساير دستگاههاي دولتي كه داراي مقررات خاص

مي باشند ، نمي شود.

فصل پنجم _ آموزش و ترويج ( مادده 36 )

ماده 36 _ وزارت مسكن و شهرسازي با همكاري سازمانهاي استان و شهرداريها ترتيبي خواهدداد كه در شهرهايي كه براي انجام خدمات فني و مهندسي اشخاص واجد صلاحيت به تعداد كافي وجود ندارد ، خدمات مشورتي و راهنمايي در زمينه طراحي و اجراي ساختمانها از طريق تهيه طرحهاي همسان (تيپ و انتشار جزوات آموزشي به زبان ساده و يا نوارهاي آموزشي و سايرروشهاي مناسب با بهاي اندك در اختيار اشخاص قرار گيرد. هزينه هاي خدمات موضوع اين ماده ازمحل كمكهاي دولت و عوايد حاصل از اجراي تبصره 3 ماده 14 قانون كار آموزي مصوب 1349 به ترتيبي كه در آيين نامه معين مي شود ، تامين خواهد شد. آيين نامه ياد شده بوسيله وزارتخانه هاي مسكن و شهرسازي و كار و امور اجتماعي تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

فصل ششم _ متفرقه ( ماده 37 تا 42 )

ماده 37 _ هزينه هاي ( سازمان ) و اركان آن از محل حق عضويتهاي پرداختي اعضا ، صندوق مشترك سازمانهاي استان ، كمكهاي اعطايي دولت ، نهادها ، اشخاص حقيقي و حقوقي ، دريافت بهاي ارايه خدمات پژوهشي ، فني و آموزشي ، فروش نشريات و ساير مواد كمك آموزشي ومهندسي و در حدي از حق الزحمه دريافتي اعضا بابت ارايه خدمات مهندسي ارجاع شده از طرف سازمان تامين خواهد شد.

ماده 38 _ وزارت مسكن و شهرسازي تسهيلات لازم براي تاسيس و شروع به كار سازمان وسازمان هاي استان را فراهم آورده و در تنظيم روابط آنان با دستگاههاي اجرايي و مراجع قضايي درسطوح ملي و محلي تا آنجا كه به اهداف اين قانون كمك كند ، اقدام مي نمايد.

ماده 39 _ ذيحسابان و مسئولين امور مالي موظفند در هنگام پرداخت به مشاوران و

پيمانكاران طرحهاي عمراني كشور معادل 0002/0 (دو در ده هزار) از دريافتي آنها را كسر و شهرداريها معادل 001/0 (يك در هزار) از هزينه ساخت واحدهاي مسكوني با زير بناي بيش ازالگوي مصرف مسكن و واحدهاي غير انتفاعي را كه هر ساله به وسيله وزارتخانه هاي مسكن و شهرسازي و كشور تعيين مي شود از سازندگان وصول و به حساب در آمد عمومي كشور واريز نمايند. معادل 100% (صد درصد) وجوه واريزي بر اساس رديفي كه به همين منظور در بودجه سنواتي پيش بيني مي گردد دراختيار وزارت مسكن و شهرسازي قرار خواهد گرفت تا صرف انجام مطالعات و تدوين مقررات ملي ساختمان ، امور كنترل ساختمان ، ترويج و توسعه و اعتلاي نظام مهندسي ، كمك به سازمانهاي نظام مهندسي ساختمان براي انجام وظايف قانوني خود ، برقراري دوره هاي آموزشي در سطوح مختلف ، برگزاري مسابقات حرفه اي و تخصصي و ترويج روشهاي صرفه جويي در مصرف انرژي نمايد.

ماده 40 _ متخلفان از مواد 32 و 34 و تبصره آن توسط مراجع قضايي حسب مورد به پرداخت جزاي نقدي از يكصد هزار (000/100) ريال تا ده ميليون (000/000/10) ريال محكوم مي شوند.پرداخت جزاي نقدي مانع از پيگيري انتظامي نخواهد بود.

ماده 41 _ در مورد تهيه ، اجرا و نظارت بر طرحهاي عمراني (منظور در بودجه عمومي كشور)قانون برنامه و بودجه و ضوابط منبعث از آن جايگزين اين قانون خواهد بود.

ماده 42 _ وزارت مسكن و شهرسازي مكلف است حداكثر ظرف شش ماه نسبت به تهيه آيين نامه هاي اجرايي اين قانون اقدام نمايد. تا زماني كه آيين نامه هاي اجراي اين قانون تصويب نشده است آيين نامه هاي قانون آزمايشي مصوب 1371 تا آنجا كه با مفاد اين قانون

مغايرت ندارد مورداجرا خواهد بود.

قانون فوق مشتمل بر چهل و دو ماده و بيست و يك تبصره در جلسه علني روز سه شنبه مورخ بيست و دوم اسفند ماه يكهزار و سيصد و هفتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 27/12/1374 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون تاسيس شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران

ماده 1 _ براي هماهنگ كردن برنامه هاي شهرسازي به منظور ايجاد محيط زيست بهتر براي مردم ، همچنين به منظور اعتلاي هنر معماري ايران و رعايت سبكهاي مختلف معماري سنتي و ملي و ارايه ضوابط و جنبه هاي اصيل آن با در نظر گرفتن روشهاي نوين علمي و فني و در نتيجه يافتن شيوه هاي اصولي و مناسب ساختماني در مناطق مختلف كشور با توجه به شرايط اقليمي و طرز زندگي و مقتضيات محلي ، شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران تاسيس مي شود.

ماده 2 _ وظايف شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران به شرح زير است

1 _ بررسي پيشنهادهاي لازم در مورد سياست كلي شهرسازي براي طرح در هيات وزيران

2 _ اظهارنظر نسبت به پيشنهادها و لوايح شهرسازي و مقررات مربوط به طرح هاي جامع شهري كه شامل منطقه بندي _ نحوه استفاده از زمين _ تعيين مناطق صنعتي بازرگاني اداري _ مسكوني _ تاسيسات عمومي _ فضاي سبز و ساير نيازمنديهاي عمومي شهر مي باشد.

3 _ بررسي و تصويب نهايي طرحهاي جامع شهري و تغييرات آنها خارج از نقشه هاي تفصيلي

4 _ تصويب معيارها و ضوابط و آيين نامه هاي شهرسازي

ماده 3 _ اعضاي شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران عبارتند از:

1 _ وزير مسكن و شهرسازي

2 _ وزير كشور

3 _ وزير صنايع

4 _ وزير

فرهنگ و آموزش عالي

5 _ وزير ارشاد اسلامي

6 _ وزير نيرو

7 _ وزير كشاورزي

8 _ وزير دفاع و پشتيباني

9 _ وزير جهاد سازندگي

10 _ رييس سازمان برنامه و بودجه

11 _ رييس سازمان حفاظت محيط زيست

12 _ وزير راه و ترابري

13 _ يك نفر از كميسيون مسكن و شهرسازي و راه و ترابري مجلس شوراي اسلامي به پيشنهاد كميسيون و انتخاب مجلس به عنوان ناظر در جلسات شوراي عالي شهرسازي و معماري شركت خواهد كرد.

تبصره 1 _ در مورد طرحهاي جامع شهري و تغييرات آنها نظرات استاندار و شوراي شهرستان و شوراي شهر و شهردار و كارشناسان ذي صلاحيت كسب و مورد استفاده قرار خواهد گرفت

تبصره 2 _ جلسات شورا با حضور اكثريت اعضا رسميت خواهد داشت و تصميمات شورا با حداقل 6 راي معتبر خواهد بود.

تبصره 3 _ در صورتي كه هريك از اعضا شورا نتوانند شخصا در هريك از جلسات شوراشركت كند يكي از معاونان خود را به شورا اعزام خواهد داشت

ماده 4 _ وزارت آباداني و مسكن به جاي دبيرخانه شوراي عالي شهرسازي در تشكيلات خودواحدي ايجاد مي كند كه تحت نظر معاون شهرسازي و معماري آن وارت وظايف زير را انجام دهد.

1 _ بررسي و اظهارنظر در مورد طرحهاي جامع شهري از طريق كميته هاي فني كه اعضاي آن به انتخاب اعضاي شوراي عالي شهرسازي و موسسات ذيربط تعيين مي شوند.

2 _ تهيه معيارها و ضوابط آيين نامه هاي شهرسازي

3 _ نظارت در تهيه طرحهاي جامع و تفصيلي و جلب نظر شوراي شهر و شهرداري مربوط درحين تهيه طرحهاي تفصيلي

4 _ نظارت در اجراي مراحل

مختلف طرحهاي تفصيلي شهري

5 _ ابلاغ مصوبات شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران به وزارتخانه ها و سازمانهاي مسوول و ارشاد و راهنمايي دستگاه هاي مربوط در مورد مسايل ناشي از اجراي طرحهاي جامع شهري

6 _ ايجاد يك مركز مطالعاتي و تحقيقاتي شهرسازي و معماري

7 _ جمع آوري اطلاعات و آمار اقتصادي و اجتماعي و شهرسازي و معماري

8 _ تشكيل نمايشگاهها از كارهاي مختلف معماري و شهرسازي با همكاري سازمانهاي مربوط و انجام مسابقات شهرسازي و معماري و تشكيل كنفرانسهاي لازم مربوط به منظور نيل به هدفهاي مذكور در اين قانون

ماده 5 _ بررسي و تصويب طرحهاي تفصيلي شهري و تغييرات آنها در هر استان به وسيله كميسيوني به رياست استاندار به عضويت رييس شوراي شهرستان و شهردار و نمايندگان وزارت فرهنگ و آموزش عالي و مسكن و شهرسازي و نماينده مهندس مشاور تهيه كننده طرح و عضويت نماينده وزارت كشاورزي انجام مي شود.

آن قسمت از نقشه هاي تفصيلي كه به تصويب شوراي شهر برسد براي شهردار لازم الاجرا خواهدبود. تغييرات نقشه هاي تفصيلي اگر در اساس طرح جامع شهري موثر باشد بايد به تاييد شوراي عالي شهرسازي برسد (تبصره اصلاحي مصوب 25/9/65 مجلس شوراي اسلامي

تبصره _ بررسي و تصويب طرحهاي تفصيلي شهري و تغييرات آنها در شهر تهران به عهده كميسيوني مركب از نمايندگان وزرا مسكن و شهرسازي ، كشور ، نيرو (در حد معاونت مربوطه سرپرست سازمان حفاظت محيط زيست و شهردار تهران با نماينده تام الاختيار او و رييس شوراي شهر تهران مي باشد.

محل دبيرخانه كميسيون در شهرداري و دبير آن شهردار تهران و يا نماينده تام الاختيار او خواهدبود و جلسات آن با حضور اكثريت اعضا رسميت يافته و تصميمات كميسيون

حداقل با 4 راي موافق معتبر است ضمنا تا تشكيل شوراي شهر نماينده وزير كشور به عنوان قايم مقامي رييس شوراي شهر تهران هم در كميسيون شركت خواهد كرد.

ماده 6 _ در شهرهايي كه داراي نقشه جامع شهر مي باشند ثبت كل مكلف است در مورد هرتفكيك طبق نقشه اي كه شهرداري براساس ضوابط طرح جامع تفصيلي يا هادي تاييد كرده باشداقدام به تفكيك نمايد و در مورد افراز دادگاهها مكلفند طبق نقشه تفكيكي شهرداري اقدام نمايند.هرگاه ظرف مدت چهارماه نقشه تفكيكي از طرف شهرداري حسب مورد به ثبت يا دادگاه ارسال نشود ثبت يا دادگاه نسبت به تفكيك يا افراز رأسا اقدام خواهند كرد.

ماده 7 _ شهرداريها مكلف به اجراي مصوبات شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران طبق مفاد ماده 2 مي باشند.

در مورد ابهام و اشكال و اختلاف نظر در نحوه اجراي طرحهاي جامع و تفصيلي و شهري موضوع ماده 5 مراتب در شوراي عالي شهرسازي مطرح و نظر شوراي عالي قطعي و لازم الاجرا خواهد بود.

ماده 8 _ كليه سازمانهاي دولتي و وابسته به دولت مكلفند در صورت درخواست وزارت مسكن و شهرسازي هر نوع اطلاع مربوط به شهرسازي و معماري را در اختيار وزارت مذكور بگذارند.

ماده 9 _ عقد قراردادهاي مربوط به نقشه هاي جامع شهري با مهندسين مشاور همچنين تهيه شرح وظيفه فني براي تهيه طرحهاي مذكور موكول به كسب نظر از وزارت مسكن و شهرسازي خواهد بود.

ماده 10 _ آيين نامه اجرايي اين قانون از طرف وزارت مسكن و شهرسازي و وزارت كشور تهيه وپس از تاييد شوراي عالي شهرسازي و معماري به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 11 _ مواد 97 و 98 اصلاح پاره اي از مواد قانون شهرداري و قوانين و

مقررات مغاير با مفاداين قانون ملغي است

قانون فوق مشتمل بر يازده ماده و پنج تبصره پس از تصويب مجلس سنا در جلسه روز شنبه 12/12/1351 در جلسه روز سه شنبه بيست و دوم اسفندماه يكهزار و سيصد و پنجاه و يك شمسي به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد.

شماره و تاريخ ابلاغ 4920 _ 18/2/1357

آيين نامه اجرايي قانون نظام مهندسي و كنترل ساختمان - مصوب 17/11/1375 هيات وزيران

فصل اول كليات ( ماده 1 تا 3 )

ماده 1 _ در اين آيين نامه عبارتهاي زير در معاني مشروح مربوط به كار مي روند:

( قانون ) : قانون نظام مهندسي و كنترل ساختمان _ مصوب 1374

( مهندسي ساختمان ) : امور فني و مهندسي ، معماري و شهرسازي ، بخش هاي ساختمان وشهرسازي

( سازمان ) : سازمان نظام مهندسي ساختمان

( نظام مهندسي استان ) : سازمان نظام مهندسي ساختمان استان

( پروانه اشتغال ) : پروانه اشتغال به كار مهندسي ، كارداني ، تجربي

( رشته هاي اصلي ) : رشته هاي اصلي مهندسي شامل معماري ، عمران ، تاسيسات مكانيكي ، تاسيسات برقي ، شهرسازي ، نقشه برداري و ترافيك

( رشته هاي مرتبط ) : رشته هاي مرتبط با رشته هاي اصلي

ماده 2 _ اشتغال اشخاص حقيقي و حقوقي براي امور طراحي ، محاسبه ، نظارت ، اجرا و سايرخدمات فني در بخشهاي ( مهندسي ساختمان ) ، در محل هايي كه تا كنون در اجراي قوانين قبلي به وسيله وزارت خانه هاي مسكن و شهرسازي و كشور تعيين و اعلام شده و همچنين در شهرها وشهرستانها و محل هايي كه به وسيله وزارت مسكن و شهرسازي با كسب نظر از وزارت كشور مشخص و آگهي خواهد شد ، داشتن مدرك صلاحيت حرفه اي ضروري است

تبصره 1 _ صلاحيت موضوع اين ماده در

موارد اشخاص حقيقي و حقوقي به ترتيب زير احرازمي شود:

الف _ در مورد مهندسان از طريق پروانه اشتغال به كار مهندسي

ب _ در مورد كاردانهاي فني از طريق پروانه اشتغال به كار كارداني

پ _ در مورد معماران تجربي از طريق پروانه اشتغال به كار تجربي

ت _ در مورد استادكاران و كارگران ماهر از طريق پروانه اشتغال به كار تجربي

ث _ در مورد اشخاص حقوقي از طريق پروانه اشتغال به كار مهندسي (حقوقي

ج _ در مورد اشخاص حقوقي از طريق پروانه اشتغال به كار كارداني فني (حقوقي

تبصره 2 _ پروانه مهارت فني به وسيله وزارت كار و امور اجتماعي و ساير پروانه هاي اشتغال به وسيله وزارت مسكن و شهرسازي صادر مي شود.

ماده 3 _ شهرداريها و مراجع صدور پروانه ساختمان ، پروانه شهرك سازي و شهرسازي وهمچنين مراجع صدور مجوزهاي مربوط به تفكيك اراضي و ساير مراجع صدور مجوزهاي مربوط به كنترل ، نظارت و نظاير آن در محل هاي مندرج در ماده (2) براي صدور پروانه يا مجوزهاي مذكور ، تنها نقشه هايي را خواهند پذيرفت كه توسط اشخاص حقيقي و حقوقي دارنده ( پروانه اشتغال ) و درحدود صلاحيت و ظرفيت مربوط امضا شده باشد و براي انجام فعاليتهاي كنترل و نظارت نيز فقط ازخدمات اين اشخاص در حدود صلاحيت و ظرفيت اشتغال آنها مي توان استفاده نمود.

تبصره _ نقشه تفكيك اراضي كه توسط شهرداري ها تهيه مي شود از مفاد اين ماده مستثني است

فصل دوم پروانه اشتغال به كارمهندسي حدود صلاحيت و ظرفيت اشتغال ( ماده 4 تا 25 )

الف _ پروانه اشتغال به كار مهندسي

ماده 4 _ دارندگان مدرك تحصيلي كارشناسي و بالاتر ، در هر يك از رشته هاي اصلي يا رشته هاي مرتبط مي توانند از طريق تقاضاي

صدور پروانه اشتغال به كار مهندسي با توجه به مدارك تحصيلي و سوابق كار و تجربه در يك يا چند زمينه خدمات مهندسي از قبيل طراحي ، محاسبه ، نظارت ، اجرا ، بهره برداري ، نگهداري ، كنترل و بازرسي امور آزمايشگاهي ، مديريت ساخت و توليد ، نصب ، آموزش و تحقيق در خواست تشخيص صلاحيت نمايند.

ماده 5 _ براي صدور پروانه اشتغال علاوه بر دارا بودن مدرك تحصيلي ، گواهي اشتغال به كارآموزي و گواهي قبولي در آزمونهاي مربوط و سابقه كار حرفه اي در رشته هاي تخصصي و فني مربوط ، بعد از تاريخ اخذ مدرك به شرح زير ضروري است

الف _ دارندگان مدرك علمي دكتري با حداقل (1) سال كار آموزي يا سابقه كار.

ب _ دارندگان مدرك كارشناسي با حداقل (2) سال كار آموزي يا سابقه كار.

پ _ دارندگان مدرك كارشناسي با حداقل (3) سال كار آموزي يا سابقه كار.

ماده 6 _ گواهي اشتغال به كار و تجربه عملي و سابقه كار متقاضي در صورتي معتبر شناخته خواهد شد كه توسط واحدهاي فني وزارتخانه ها ، سازمانهاي دولتي يا وابسته به دولت ، شهرداريها ، شخصيت هاي حقوقي شاغل در رشته هاي موضوع ( قانون ) ، شركت هاي ساختماني يا مهندسان مشاور كه داراي پروانه اشتغال به كار مهندسي ( شخص حقوقي ) مي باشند و يا توسط دو نفر ازمهندسان با بيش از ده سال سابقه كار و داراي پروانه اشتغال به كار مهندسي و يا توسط ( نظام مهندسي استان ) تاييد و صادر شده باشد. در گواهي اشتغال مذكور موارد زير بايد درج شود:

الف _ نام ، محل و مشخصات پروژه اي كه متقاضي در آن اشتغال

داشته است

ب _ مدت اشتغال متقاضي با ذكر تاريخ شروع و خاتمه كار.

پ _ نام و مشخصات تحصيلي متقاضي

ت _ نام ، مشخصات ، سمت و شماره ( پروانه اشتغال ) شخصي حقيقي يا حقوقي صادر كننده گواهي

ماده 7 _ متقاضي ( پروانه اشتغال ) بايد تقاضاي كتبي خود را طبق فرم مخصوصي كه توسط وزارت مسكن و شهرسازي تهيه شده و حاوي نكات ضروري كه متقاضي بايد تعهد و رعايت نمايدنيز مي باشد ، تكميل نموده ، همراه با مدارك زير تسليم نمايد.

الف _ فتوكپي مصدق مدرك تحصيلي كه ارزش دانشگاهي و رشته و درجه علمي آن صريحاتوسط وزارت فرهنگ و آموزش عالي مورد تصويب و تاييد قرار گرفته باشد ، به كيفيتي كه اطمينان به صحت آن براي مرجع صادر كننده ( پروانه اشتغال محرز شود.

ب _ گواهي اشتغال به كار به ترتيبي كه در ماده 6 اين آيين نامه مقرر شده است

پ _ گواهي قبولي در آزمون

ت _ فتوكپي كارت كد اقتصادي متقاضي

ث _ فيش بانكي مربوط به پرداخت عوارض صدور ( پروانه اشتغال

ج _ مدارك عضويت ( نظام مهندسي استان ) مربوط

چ _ مدارك هويت به ترتيبي كه در فرم تقاضاي ( پروانه اشتغال ) تعيين و مقرر شده است

ح _ ساير مداركي كه ارايه آن ها به موجب مقررات اين آيين نامه و يا قوانين حاكم بر صدور اين گونه مدارك الزامي باشد.

ماده 8 _ وزارت مسكن و شهرسازي پس از بررسي تقاضاي ( پروانه اشتغال ) و مدارك ضميمه آن در صورت كامل بودن ، حداكثر ظرف يك ماه از تاريخ وصول ( پروانه اشتغال ) مورد

درخواست راصادر خواهد نمود و در صورت كافي نبودن مدارك ، مراتب را ظرف (15) روز با ذكر نواقص به طوركتبي به متقاضي اعلام خواهد نمود.

تبصره _ وزارت مسكن و شهرسازي در استان هايي كه شرايط را مقتضي تشخيص دهد ، وصول تقاضاي ( پروانه اشتغال ) و مدارك مربوط را به عهده ( نظام مهندسي استان ) محول خواهد كرد. ( نظام مهندسي استان ) در اين حالت پس از بررسي و تاييد و تنظيم پرونده ، آن را براي صدور ( پروانه اشتغال ) به وزارت مسكن و شهرسازي ارسال خواهد كرد.

ماده 9 _ اشخاص حقيقي داراي پروانه اشتغال به كار مهندسي در رشته و تخصصي كه تشخيص صلاحيت شده اند به طور فردي يا به طور مشترك با مسووليت مشترك مي توانند اقدام به تاسيس دفتر مهندسي بنمايند. دفاتر مهندسي قايم به شخص يا اشخاص حقيقي داراي ( پروانه اشتغال ) مي باشد و امتياز آن قابل واگذاري نيست اشخاص مذكور موظف به نگهداري دفاتر قانوني بر اساس ماده (96) قانون مالياتهاي مستقيم مي باشند.

دفاتر مهندسي مذكور مي توانند با توجه به حدود صلاحيت افراد دارنده ( پروانه اشتغال ) كه عضودفتر مي باشند از وزارت مسكن و شهرسازي درخواست صلاحيت بنمايند.

ماده 10 _ اشخاص حقوقي با دارا بودن شرايط و ارايه مدارك به شرح زير ، مي توانند در يك ياچند رشته مشروط بر اينكه حداقل دو نفر از مديران آن داراي پروانه اشتغال به كار مهندسي يا كارداني باشند تقاضاي صدور ( پروانه اشتغال ) شخص حقوقي بنمايند.

الف _ فتوكپي پروانه اشتغال به كار مهندسي يا كارداني اشخاص حقيقي فوق الذكر.

ب _ يك نسخه فتوكپي اساسنامه و روزنامه رسمي حاوي آگهي تاسيس و

آخرين تغييرات و يك نسخه از صورت جلسه مجمع عمومي و مدارك مربوط به ثبت آن در مورد انتخاب مدير يا مديران و كساني كه داراي حق امضا مي باشند.

پ _ مدارك مربوط به احراز صلاحيت از سازمان برنامه و بودجه و ساير مراجع ذيربط درصورت وجود.

ت _ فتوكپي كارت كد اقتصادي متقاضي

ث _ فيش بانكي مربوط به پرداخت عوارض صدور پروانه اشتغال

ج _ ارايه مدارك عضويت در ( نظام مهندسي استان ) .

چ _ هر نوع مدارك ديگري كه در فرم تقاضاي ( پروانه اشتغال ) اشخاص حقوقي تعيين و مقررشده باشد.

تبصره _ تغييرات اساسنامه يا تركيب مديران بايد ظرف حداكثر يك ماه به مرجع صادر كننده ( پروانه اشتغال ) اطلاع داده شود و در صورتي كه تغييرات مذكور به موقع اطلاع داده نشود و يا مديراني كه داراي ( پروانه اشتغال ) شخص حقيقي مي باشند از مديريت شخص حقوقي خارج شوند ، وزارت مسكن و شهرسازي مي تواند حسب مورد ( پروانه اشتغال ) مديران يا شخصيت حقوقي يا هردو را لغو كند.

ب _ حدود صلاحيت و ظرفيت اشتغال

ماده 11 _ پروانه اشتغال به كار مهندسي در (4) درجه ، ( پايه (3) ) ، ( پايه (2) ) ، ( پايه (1) ) ، ( ارشد ) صادر مي شود. براي متقاضيان ( پروانه اشتغال ) ، با داشتن سوابق تجربي يا كار آموزي به ميزان مندرج در ماده (5) ( پروانه اشتغال ) ( پايه (3) ) صادر مي گردد. جهت ارتقا از ( پايه (3) ) به ( پايه 2) ) داشتن (4) سال و از ( پايه (2) ) به (

پايه (1) ) (5) سال و از ( پايه (1) ) به ( ارشد ) (6) سال سابقه كار حرفه اي در پايه قبلي و موفقيت در آزمون مربوط ضروري است

تبصره 1 _ اشخاصي كه در حال حاضر داراي پروانه اشتغال به كار مهندسي در ( رشته هاياصلي ) مي باشند و يا با داشتن سوابق كار بيشتر از ميزان مندرج در ماده (5) اين آيين نامه ، متقاضي دريافت ( پروانه اشتغال ) هستند ، چنانچه ظرف يك سال از تاريخ ابلاغ اين آيين نامه جهت تعويض يادريافت ( پروانه اشتغال ) مراجعه نمايند ، با احتساب سنوات تجربه حرفه اي طبقه بندي و بدون آزمون در يك درجه پايين تر قرار خواهند گرفت و در صورتيكه بعد از ضرب الاجل مذكور مراجعه نمايند درجه ( پروانه اشتغال ) با توجه به سنوات تجربه حرفه اي و موفقيت در آزمون هر يك ازدرجات مذكور تعيين خواهد شد.

تبصره 2 _ در ظرف يك سال موضوع تبصره (1) اين ماده جهت انطباق اشخاص به درجه مهندسي ارشد ، ( شوراي مركزي ) ، سوابق و شرايط متقاضيان را بررسي و پس از تاييد صلاحيت حرفه اي ، آنها را جهت اخذ درجه مهندسي ارشد به وزارت مسكن و شهرسازي معرفي مي كند.اشخاص مذكور مي توانند تا سير تشريفات مذكور ، با اخذ ( پروانه اشتغال ) ، ( پايه 1 ) به كار خود ادامه دهند.

پس از پايان مهلت مذكور ، انطباق درجه متقاضيان مهندسي ارشد يا احراز درجه مذكور نيز تابع شرايط عمومي مندرج در اين آيين نامه خواهد بود.

تبصره 3 _ وزارت مسكن و شهرسازي موظف است با توجه به تعداد متقاضيان هر درجه ورعايت تناسب مورد نياز جامعه به آن

طور مستمر در فواصل زماني معين نسبت به برگزاريازمونهاي مربوط اقدام كند.

تبصره 4 _ تعيين حدود صلاحيت و ظرفيت اشخاص حقوقي كه بوسيله سازمان برنامه وبودجه تشخيص صلاحيت و تعيين ظرفيت شده يا مي شوند مطابق دستورالعملي خواهد بود كه به طور مشترك توسط وزارت مسكن و شهرسازي و سازمان برنامه و بودجه تهيه و ابلاغ مي شود.

ماده 12 _ به منظور تعيين حدود صلاحيت و ظرفيت اشتغال دارندگان ( پروانه اشتغال ) ، در ( مهندسي ساختمان ) ، فعاليتهاي مهندسي بر اساس پيچيدگي عوامل و حجم كار به چهار گروه ، ( الف ) ، ( ب ) ، ( ج ) و ( د ) تقسيم مي شود.

تبصره 1 _ براي تعيين فعاليتهاي مهندسي در بخش ساختمان ، ساختمانها به چهار گروه به ترتيب زير تقسيم مي شوند.

گروه ( الف ) با مقياس كاربري محله (1) تا (2) طبقه ارتفاع از روي زمين يا حداكثر زير بناي 600متر مربع

گروه ( ب ) با مقياس كاربري ناحيه (3) تا (5) طبقه ارتفاع از روي زمين يا حد اكثر زير بناي 2000متر مربع

گروه ( ج ) با مقياس كاربري منطقه (6) تا (10) طبقه ارتفاع از روي زمين يا حداكثر زير بناي 5000 متر مربع

گروه ( د ) با مقياس كاربري شهر بيش از 10 طبقه ارتفاع از روي زمين يا بيش از 5000 متر مربع

تبصره 2 _ تهيه طرح معماري و انجام محاسبات سازه و همچنين نظارت معماري و نظارت سازه براي تمام گروههاي ساختماني مندرج در تبصره 1 اين ماده الزامي و به شرح جدول موضوع اين ماده مي باشد:

طبقه بندي صلاحيت براي هر يك از گروههاي ساختمان

صلاحيت

گروه ساختمانها _ _ تهيه طرح معماري توسط _ _ انجام محاسبات سازه توسط _ _ نظارت بر طرح معماري توسط _ _ نظارت براجراي سازه توسط

گروه ( الف _ _ مهندس معمارپايه 3 يا بالاتر _ _ مهندس عمران پايه 3 يا بالاتر _ _ مهندس معماريا عمران پايه 3يا بالاتر _ _ مهندس عمران يا معمار پايه 3يا بالاتر

گروه ( ب ) _ _ مهندس معمارپايه 2 يا بالاتر _ _ مهندس عمران پايه 2 يا بالاتر _ _ مهندس معمارپايه 3 يا بالاتر _ _ مهندس عمران پايه 3 يا بالاتر

گروه ( ج ) _ _ مهندس معمارپايه 1 يا بالاتر _ _ مهندس عمران پايه 1 يا بالاتر _ _ مهندس معمارپايه 2 يا بالاتر _ _ مهندس عمران پايه 2 يا بالاتر

گروه ( د ) _ _ مهندس معمارارشد _ _ مهندس عمران ارشد _ _ مهندس معمارپايه 1 يا بالاتر _ _ مهندس عمران پايه 1 يا بالاتر

در محل هايي كه مهندس معمار يا عمران به تعداد كافي نباشد طبق نظر وزارت مسكن وشهرسازي حسب مورد از خدمات مهندسي ( رشته هاي مرتبط ) يا رشته هاي ديگر يا كاردانهاي داراي صلاحيت استفاده مي شود.

تبصره 3 _ گروه بندي ساير فعاليتهاي مهندسي موضوع ( قانون ) وهمچنين تعيين حدودصلاحيت ساير دارندگان ( پروانه اشتغال ) به موجب دستورالعملي كه به وسيله وزارت مسكن وشهرسازي تهيه و ابلاغ مي شود تعيين مي گردد.

ماده 13 _ ظرفيت اشتغال دارندگان ( پروانه اشتغال ) در رشته هاي مختلف و در هر استان به پيشنهاد ( نظام مهندسي استان ) و تصويب وزارت مسكن و شهرسازي تعيين مي شود.

تبصره _ دارندگان ( پروانه اشتغال ) و كليه مراجع صادر كننده پروانه ساختمان ، و سايرمجوزهاي مربوط موظفند حدود

صلاحيت و ظرفيت اشتغال مندرج در ( پروانه اشتغال ) را رعايت نمايند.

ماده 14 _ حدود صلاحيت دارندگان ( پروانه اشتغال ) شخص حقوقي در رشته و تخصص موردتقاضا از طريق بررسي و ارزيابي سوابق شخص حقوقي طبق دستورالعمل صادر شده توسط وزارت مسكن و شهرسازي صورت خواهد گرفت و در مواردي كه نقشه هاي تسليمي به شهرداريها و سايرمراجع صدور پروانه ساختمان و تفكيك اراضي توسط اشخاص حقوقي امضا و يا تعهد نظارت مي شود بايد بر حسب الزامي بودن هر يك از موارد ، تهيه طرح معماري و نظارت بر اجراي آن ، انجام محاسبات سازه و نظارت بر اجراي آن ، تهيه طرحهاي تاسيسات مكانيكي و برقي و نظارت براجراي آنها و نظاير آن و نقشه ها و محاسبات فني توسط مهندسان داراي ( پروانه اشتغال ) تهيه ، امضا و يا تعهد نظارت شود.

ماده 15 _ در مورد شركت هاي دولتي و وابسته به دولت ، موسسات و نهادهاي عمومي غيردولتي به استثناي شهرداري ها كه به طور قانوني وظيفه تهيه و يا تاييد نقشه و انجام كارهاي اجرايي ساختماني به عهده آنها مي باشد و اقدام به تاسيس واحدهاي سازماني فني خاص ، چه در مركز و چه در هر يك از نقاط مختلف كشور براي انجام اين قبيل امور نموده باشند ، مشروط بر اينكه تشكيلات سازماني آنها به تصويب مراجع صلاحيت دار رسيده و مسوول واحد فني آنها داراي ( پروانه اشتغال ) شخص حقيقي باشد ، با ارايه مدارك و مجوزها و مصوبات مراجع صلاحيت دار ، براي هر يك ازواحدهاي سازماني فني تابع آنها به ترتيب مقرر در اين آيين نامه ( پروانه اشتغال ) شخص حقوقي صادر خواهد شد.

ماده 16

_ مسووليت صحت طراحي و محاسبه ، اجرا ، نظارت و نظاير آن به عهده مدير عامل يارييس موسسه و در مورد اشخاص موضوع ماده (15) اين آيين نامه به عهده مسوولان واحدهاي فني مربوط ، كه داراي ( پروانه اشتغال ) شخص حقيقي بوده و به امضاي آنها رسيده است خواهد بود و اين مسووليت قايم به شخص امضا كننده بوده و با تغيير سمت وي ، ساقط نخواهد شد. همچنين امضاي وي رافع مسووليت مهندس طراح ، محاسب و ناظر كه در رشته مربوط امضا يا تعهد نظارت كرده اند ، نخواهد بود.

ماده 17 _ با توجه به اصلاحيه تبصره (1) ماده (1) قانون نظام صنفي مصوب 1368 پاسخ به استعلامات مراجع ذيصلاح در خصوص اشخاص حقوقي شامل شركتهاي ساختماني ، شركتهاي تاسيساتي و تجهيزاتي و شركتهاي مهندسان مشاور و شركت هاي خدمات مهندسي و سايرموسساتي كه ارايه خدمات و فعاليت آنها مستلزم داشتن ( پروانه اشتغال ) مي باشد ، همچنين پاسخگويي به مسايل صنفي آنها با ( نظام مهندسي استان ) است كه وفق دستورالعمل وزارت مسكن و شهرسازي عمل خواهد نمود.

ماده 18 _ كليه اشخاص حقيقي و حقوقي غير ايراني جهت انجام خدمات موضوع ( قانون ) ضمن رعايت ساير قوانين و مقررات مربوط و احراز كليه شرايط مقرر در مورد اشخاص حقيقي وحقوقي ايراني بايد ( پروانه اشتغال ) موقت از وزارت مسكن و شهرسازي دريافت دارند. در ( پروانه اشتغال ) موقت مدت اعتبار ، صلاحيت متقاضي و ساير شرايط حسب مورد بايد درج شود.

ماده 19 _ امضاي مجاز اشخاص حقيقي و حقوقي ذيل نقشه ها و اسناد تعهد آور همراه با مهري خواهد بود كه در آن نام كامل و شماره

پروانه اشتغال و شماره عضويت نظام مهندسي ، رشته و كداقتصادي درج شده باشد.

ماده 20 _ براي متقاضياني كه در بيش از يك رشته داراي شرايط اخذ ( پروانه اشتغال ) مي باشنديا بعدا صلاحيت جديد كسب نمايند فقط يك ( پروانه اشتغال ) صادر مي شود و در ( پروانه اشتغال ) مذكور رشته ها و تخصص هايي كه دارنده ( پروانه اشتغال ) در آن تعيين صلاحيت شده است با قيدتاريخ احراز و ظرفيت اشتغال آنها درج خواهد شد.

ماده 21 _ وزارت مسكن و شهرسازي مي تواند ، در مورد تمام يا بعضي از رشته ها و تخصص ها ، صدور يا تجديد يا تمديد پروانه وهم چنين ارتقا پايه مهندسي را موكول به گذراندن آزمون هاي عمومي و تخصصي نمايد.

ماده 22 _ ( پروانه اشتغال ) براي مدت سه سال در سراسر كشور ، در رشته و تخصص تعيين شده معتبر است وزارت مسكن و شهرسازي مكلف است در صورت درخواست متقاضي و دارا بودن شرايط لازم ظرف يك ماه نسبت به تجديد يا تمديد ( پروانه اشتغال ) اقدام ، و در صورت رد تقاضا ياوجود نواقص مراتب را به طور كتبي با ذكر دلايل به متقاضي اعلام نمايد. تاريخ تجديد يا تمديد ( پروانه اشتغال ) بايد در محل مخصوصي از متن ( پروانه اشتغال ) درج شود.

تبصره 1 _ در صورتيكه اعتبار يك يا بعضي از مدارك لازم جهت صدور يا تجديد يا تمديد ( پروانه اشتغال ) محدود به مدت معيني كمتر از (3) سال باشد ، در اين صورت مدت اعتبار ( پروانه اشتغال ) با توجه به محدوديتهاي زماني مدارك مذكور تعيين و درج خواهد شد.

تبصره 2

_ در صورتيكه دارنده ( پروانه اشتغال ) بخواهد در خارج از محدوده استاني كه در ( نظام مهندسي استان ) آن عضو است ، از ( پروانه اشتغال ) خود استفاده نمايد ، مكلف است مراتب را به طوركتبي به اطلاع ( نظام مهندسي استان ) هر دو استان برساند.

ماده 23 _ در موارد زير ( پروانه اشتغال ) حسب مورد فاقد اعتبار شناخته شده و يا اعتبار آن معلق يا اساسا ابطال خواهد شد:

الف _ فوت دارنده ( پروانه اشتغال ) .

ب _ حجر دارنده ( پروانه اشتغال ) تا زماني كه رفع حجر نشده باشد.

پ _ عدم تمديد يا تجديد يا عدم پرداخت وجوه و عوارض مقرر ظرف مدت يك ماه از تاريخ انقضاي مهلت

ت _ محكوميت قطعي دارنده ( پروانه اشتغال ) به مجازاتي كه كيفر تبعي آن محروميت از حقوق اجتماعي باشد ، تا انقضاي مدت محروميت از حقوق اجتماعي

ث _ در صورتي كه دارنده ( پروانه اشتغال ) به موجب راي قطعي شوراي انتظامي استان يا ( شوراي انتظامي نظام مهندسي ) محكوم به محروميت از كار شود ، در مدت محروميت از كار.

ج _ تصميم وزير مسكن و شهرسازي در صورت عدم توجه به ابلاغيه ها و اطلاعيه هاي قانوني وزارت مسكن و شهرسازي

چ _ قطع عضويت از ( نظام مهندسي استان ) يا اخراج از آن

ح _ انحلال يا فقدان شرايط لازم در خصوص اشخاص حقوقي

تبصره _ دارنده ( پروانه اشتغال ) در مدتي كه ( پروانه اشتغال ) او فاقد اعتبار شده يا اعتبار آن معلق شده است ، حق استفاده از ( پروانه اشتغال ) را جز

براي ادامه كارها و مسووليتهايي كه قبل از آن به عهده گرفته است (آنهم مشروط به رعايت مقررات و رفع تخلفات موجود) نخواهد داشت

ماده 24 _ چنانچه ( پروانه اشتغال ) مفقود شود ، صاحب ( پروانه اشتغال ) مي تواند تقاضاي صدورالمثني بنمايد ، و مرجع صادر كننده موظف خواهد بود پس از انقضاي مدت سه ماه از تاريخ تقاضا ، در صورتيكه يابنده آن را به مرجع مذكور ارسال ننموده باشد نسبت به صدورالمثني اقدام نمايد.

ماده 25 _ با توجه به ماده 1287 قانون مدني ( پروانه اشتغال ) يك سند رسمي دولتي است وكليه آثار و تبعات اسناد رسمي را داراست

فصل سوم پروانه اشتغال به كار كارداني و تجربي ( ماده 26 تا 32

ماده 26 _ براي دارندگان مدرك تحصيلي كارداني فني ، ديپلم فني و همچنين معماران تجربي درصورت قبول شدن در آزمون علمي و عملي مربوط ، در يكي از رشته هاي موضوع ( قانون ) حسب مورد ( پروانه اشتغال ) در سه درجه پايه (3) ، پايه (2) و پايه (1) به شرح زير صادر مي شود:

الف _ براي دارندگان مدرك كارداني فني مورد تاييد وزارت فرهنگ و آموزش عالي در يكي ازرشته هاي موضوع ( قانون ) با:

_ داشتن (5) سال سابقه كار و تجربه مفيد پس از دريافت مدرك كارداني در رشته مربوط ، پروانه اشتغال به كار كارداني پايه (3)

_ جهت ارتقا از پايه (3) به پايه (2) داشتن (4) سال و از پايه (2) به پايه (1) داشتن (6) سال سابقه كار در پايه قبلي و موفقيت در آزمون مربوط ضروري است

ب _ براي دارندگان مدرك كارداني فني ساير وزارتخانه ها و موسسات دولتي در يكي از رشته هاي موضوع ( قانون ) با:

_ داشتن (6) سال

سابقه كار و تجربه مفيد پس از دريافت مدرك كارداني در رشته مربوط ، پروانه اشتغال به كار كارداني پايه (3)

_ جهت ارتقا از پايه (3) به پايه (2) داشتن (4) سال و از پايه (2) به پايه (1) داشتن 6 سال سابقه كار در پايه قبلي و موفقيت در آزمون مربوط ضروري است

پ _ براي دارندگان مدرك ديپلم فني در يكي از رشته هاي موضوع ( قانون ) با:

_ داشتن (7) سال سابقه كار و تجربه مفيد پس از دريافت ديپلم در رشته مربوط ، پروانه اشتغال به كار تجربي پايه (3)

_ جهت ارتقا از پايه (3) به پايه (2) داشتن (5) سال و از پايه (2) به پايه (1) داشتن (6) سال سابقه كار در پايه قبلي و موفقيت در آزمون مربوط ضروري است

ت _ براي دارندگان ساير مدارك تحصيلي و معماران تجربي در يكي از رشته هاي موضوع قانون با:

_ داشتن (8) سال سابقه كار و تجربه مفيد بر اساس مدارك تحصيلي و تجربي در رشته مربوط ، پروانه اشتغال به كار تجربي پايه (3)

_ جهت ارتقا از پايه (3) به پايه (2) داشتن (5) سال و از پايه (2) به پايه (1) داشتن (6) سال سابقه كار در پايه قبلي و موفقيت در آزمون مربوط ضروري است

تبصره _ سابقه و تجربه مفيد حسب گواهي ها و مدارك مندرج در ماده (6) اين آيين نامه و سايرمستندات مورد قبول وزارت مسكن و شهرسازي احراز مي شود.

ماده 27 _ متقاضيان موضوع اين فصل از آيين نامه بايد تقاضاي كتبي خود را همراه با مدارك زيردر تهران به وزارت مسكن و شهرسازي و در استانها به سازمان مسكن و شهرسازي استان

تسليم نمايند.

الف _ تصوير مصدق مدرك تحصيلي كه به تاييد مراجع ذيصلاح رسيده است و در مورد كاردانهابا تعيين و تصريح رشته و گرايش آن

ب _ گواهي سابقه و تجربه مفيد به شرح مذكور در ماده 6 اين آيين نامه .

پ _ ارايه مدرك قبولي در آزمون علمي و عملي

ت _ فتوكپي كارت كد اقتصادي متقاضي

ث _ فيش بانكي مربوط به پرداخت عوارض صدور ( پروانه اشتغال ) .

ج _ مدارك عضويت در تشكل حرفه اي مربوط ، در صورت تاسيس تشكيلات مذكور.

چ _ ارايه مدرك هويت به ترتيبي كه در فرم تقاضا قيد شده است

ح _ ساير مداركي كه ارايه آنها به موجب قوانين و مقررات مصوب ضروري است

ماده 28 _ نحوه برگزاري آزمون و سوالات علمي و تجربي و عنداللزوم مصاحبه حضوري درسراسر كشور يكسان و متحدالشكل مي باشد.

سوالات به صورت كتبي و به وسيله وزارت مسكن و شهرسازي تهيه و در اختيار سازمان هاي مسكن و شهرسازي استان قرار مي گيرد ، تا با نظارت مستقيم و همكاري ( نظام مهندسي استان ) آزمون برگزار شود. تصحيح اوراق و اعلام اسامي پذيرفته شدگان و عنداللزوم انجام مصاحبه حضوري در تهران با وزارت مسكن و شهرسازي و در استانها با سازمان مسكن و شهرسازي استان است

پس از تاسيس تشكيلات حرفه اي ، در برگزاري آزمونها از همكاري تشكيلات مذكور استفاده خواهد شد.

ماده 29 _ به منظور تعيين حدود صلاحيت حرفه اي و ظرفيت اشتغال كاردانها و معماران تجربي فعاليتهاي فني مهندسي در بخش اجراي ساختمان بر اساس پيچيدگي عوامل و حجم كار وموقعيت جغرافيايي به سه گروه ( الف ) و ( ب ) و ( ج ) تقسيم

مي شود. سپس با توجه به پايه ( پروانه اشتغال ) و مدرك تحصيلي و سوابق كار حرفه اي و توانايي متقاضي و ساير عوامل موثر ، حدودصلاحيت و ظرفيت اشتغال دارنده ( پروانه اشتغال ) طبق دستورالعملي كه به وسيله وزارت مسكن وشهرسازي تهيه و ابلاغ مي شود تعيين و در ( پروانه اشتغال ) درج مي شود.

ماده 30 _ مدت اعتبار پروانه اشتغال به كار كارداني يا كار تجربي 3 سال است و در انقضاي مدت ، در صورت وجود شرايط لازم قابل تمديد است

ماده 31 _ كليه امور مربوط به ( پروانه اشتغال ) اعم از فقدان اعتبار ، يا معلق شدن اعتبار و سايرموارد از جمله تفويض اختيار در مورد صدور و غير اينها تابع مقررات مصوب مربوط به دارندگان پروانه اشتغال به كار مهندسي است

ماده 32 _ مرجع و نحوه رسيدگي به تخلفات حرفه اي و انضباطي دارندگان پروانه اشتغال به كاركارداني و تجربي نيز ، مانند دارندگان پروانه اشتغال به كار مهندسي است لكن پس از تاسيس تشكيلات حرفه اي مربوط ، شوراي انتظامي استان و مرجع تجديدنظر با همكاري و هماهنگي تشكيلات مذكور اقدام خواهند كرد و موارد خاصي كه در مورد اين گروه بايد مورد توجه مراجع رسيدگي كننده قرار گيرد و يا بايد از آن استثنا شود با توجه به پيشنهادات تشكيلات حرفه اي مربوط طي دستورالعملي به وسيله وزارت مسكن و شهرسازي به شوراي انتظامي استان و مرجع تجديدنظر ابلاغ خواهد شد.

فصل چهارم نظارت و كنترل ساختمان ( ماده 33 تا 40

ماده 33 _ مسووليت نظارت عاليه بر اجراي ضوابط و مقررات ملي ساختمان در طراحي واجراي تمامي ساختمانها و طرحهاي شهرسازي و شهرك سازي و عمران شهري كه اجراي ضوابط ومقررات مزبور در مورد آنهاالزامي

است ، بر عهده وزارت مسكن و شهرسازي است و وزارت مذكوربا انتشار اعلاميه و اطلاعيه ها ، آگاهي هاي لازم را به افراد جامعه خواهد داد.

ماده 34 _ شهرداريها موظفند در متن تاييديه نقشه هاي تفكيك زمين و متن پروانه هاي ساختماني و متن پاسخ به هر گونه استعلام درباره كاربري و تراكم اراضي ، مشخصات مصوبات طرحهاي جامع ، تفصيلي و هادي را كه شامل نام مرجع تصويب كننده ، تاريخ تصويب و شماره وتاريخ ابلاغيه قانوني است ذكر نمايند.

ماده 35 _ مالكان و كارفرماياني كه اقدام به احداث ساختمان مي كنند موظفند از نخستين روزشروع عمليات اجرايي ، يك نسخه از نقشه ساختمان مهمور شده به مهر شهرداري و يك نسخه ازپروانه ساختمان را ، در تمام مدت اجراي ساختمان ، در محل كارگاه نگهداري نمايند تا در صورت مراجعه ماموران كنترل ساختمان در اختيار آنها گذاشته شود.

ماده 36 _ كليه اشخاص حقيقي و حقوقي و سازمانها و دستگاههاي دولتي و غير دولتي مي توانند در هر موردي كه با تخلف مواجه شده يا احتمال تخلف از ضوابط و مقررات شهرسازي ومقررات ملي ساختمان مي دهند ، شكايت با اطلاعات خود را به وزارت مسكن و شهرسازي درتهران و سازمان مسكن و شهرسازي در استان ارسال يا تسليم نمايند.

ماده 37 _ وزارت مسكن و شهرسازي يا سازمان مسكن و شهرسازي استان ، ساختمانها را رأسابه صورت كنترل نمونه اي ، سرزده و موردي يا پس از دريافت شكايت مورد رسيدگي و بازرسي قرارمي دهد ، در صورت احراز تخلف از مقررات مذكور در مواد (34) و (35) ( قانون ) و مواد مندرج دراين فصل ، با ذكر دلايل و مستندات دستور اصلاح يا

جلوگيري از ادامه كار را به شهرداريها و مراجع صدور پروانه ساختماني و مهندس مسوول نظارت ذيربط ابلاغ مي نمايد.

ماده 38 _ به منظور اعمال نظارت موضوع ماده (35) قانون ، مراجع و اشخاص ياد شده در ماده 34) موظفند در صورت درخواست ، حسب مورد اطلاعات و نقشه هاي فني لازم را در اختياروزارت مسكن و شهرسازي قرار دهند و در صورتي كه وزارت ياد شده به تخلفي برخورد نمايد با ذكردلايل و ومستندات دستور اصلاح يا جلوگيري از ادامه كار را به مهندس مسوول نظارت و مرجع صدور پروانه ساختماني دي ربط ابلاغ نمايد و تا رفع تخلف ، موضوع قابل پيگيري است در اجراياين وظيفه كليه مراجع ذي ربط موظف به همكاري مي باشند.

ماده 39 _ سازمان مسكن و شهرسازي استان موظف است با همكاريهاي نظام مهندسي استان وشهرداريها در محل هايي كه مشمول ماده (4) قانون نمي باشند ، در اجراي ماده (36) قانون نسبت به تهيه طرحهاي همسان (تيپ در زمينه طراحي و اجراي ساختمان اقدام نمايد.

شهرداريها نقشه هاي مذكور را در اختيار متقاضيان قرار مي دهند و چنانچه متقاضي بر اساس نقشه همسان ، درخواست پروانه ساختمان بنمايد ، شهرداريها موظفند با رعايت ساير مقررات ، پروانه ساختماني را صادر و رأسا اعمال نظارت نمايند.

ماده 40 _ به منظور مطالعات و تحقيقات مورد نياز براي توسعه نظام مهندسي و اصلاح سيستم كنترل در ( مهندسي ساختمان ) و گسترش آن در سطح كشور ، متناسب با امكانات و مقتضيات محلي و ارتقا كيفي ( مهندسي ساختمان ) از طريق پيشنهاد اصلاح قوانين ، تدوين آيين نامه هاي قانوني ، اصلاح و روشها و ساختار اداري و اجرايي و تدوين برنامه هاي آموزشي

در سطوح مختلف ، شورايي مركب از 7 عضو تحت عنوان ( شوراي توسعه نظام مهندسي و كنترل ساختمان ) در وزارت مسكن وشهرسازي تشكيل مي شود. اعضا و رييس شوراي مذكور توسط وزير مسكن و شهرسازي انتخاب ودبيرخانه شوراي مذكور در وزارت مسكن و شهرسازي تشكيل مي شود.

فصل پنجم سازمان نظام مهندسي ساختمان استان ( ماده 41 تا 94

ماده 41 _ به منظور تامين مشاركت هر چه وسيعتر مهندسان در انتظام امور حرفه اي خود وتحقق اهداف ( قانون ) در سطح كشور سازماني تحت عنوان ( سازمان نظام مهندسي ساختمان ) تشكيل مي شود.

اركان ( سازمان ) متشكل است از ( نظام مهندسي استان ) ، ( هيات عمومي ) ، ( شوراي مركزي ) ، ( رييس سازمان ) و ( شوراي انتظامي نظام مهندسي )

ماده 42 _ ( سازمان ) و ( نظام مهندسي استان ) ها داراي شخصيت حقوقي مستقل و غير انتفاعي بوده و تابع قوانين و مقررات عمومي حاكم بر موسسات غير انتفاعي مي باشند.

ماده 43 _ براي تشكيل ( نظام مهندسي استان ) وجود حداقل (50) داوطلب عضويت از بين مهندسان مقيم حوزه آن استان كه واجد شرايط مقرر در ماده (6) ( قانون ) و تبصره هاي آن باشند ، ضروري است

تبصره _ عضويت اشخاص حقوقي شاغل به كار مهندسي در رشته هاي اصلي و اشخاص حقيقي در ( رشته هاي مرتبط ) در ( نظام مهندسي استان ) بلامانع است ولي در مجامع عمومي فقط اشخاص حقيقي عضو ، حق راي دارند.

ماده 44 _ عضويت در ( نظام مهندسي استان ) مستلزم احراز شرايط و انجام ترتيبات زير است

الف _ دارا بودن مدرك كارشناسي يا بالاتر در يكي از ( رشته هاي اصلي ) يا (

رشته هاي مرتبط )

ب _ متولد آن استان بوده و يا حداقل شش ماه ممتد قبل از تسليم درخواست عضويت ، در حوزه استان مقيم باشد ، بطوريكه فعاليت حرفه اي وي در آن استان متمركز بوده و اقامت غالب وي در آن استان باشد.

پ _ نداشتن محكوميت قطعي به محروميت از اشتغال به كار در هنگام تقاضاي عضويت

ت _ دادن تعهد نسبت به انجام وظايفي كه از طريق ( نظام مهندسي استان ) يا ( شوراي مركزي ) تصويب و ابلاغ شده يا مي شود ، در چهارچوب اهداف ( قانون ) و آيين نامه اجرايي آن

ث _ پرداخت وروديه و حق عضويت سالانه طبق تعرفه هاي مصوب مربوط

ج _ تنظيم و تسليم تقاضاي عضويت ، طبق فرم مخصوصي كه در اختيار متقاضيان عضويت قرارخواهد گرفت همراه با مدارك مقرر در فرم مذكور.

ماده 45 _ متقاضي عضويت در ( نظام مهندسي استان ) تقاضاي خود را به دبير خانه ( نظام مهندسي استان ) تسليم خواهد نمود. مرجع مذكور مكلف است حداكثر ظرف (15) روز به تقاضاي واصل شده رسيدگي نمايد و در صورتيكه متقاضي را واجد كليه شرايط تشخيص دهد ، نسبت به صدور و تسليم كارت عضويت او اقدام و چنانچه تقاضا را ناقص و يا متقاضي را فاقد شرايط كافي تشخيص دهد نظر خود را در مورد نقص يا رد تقاضا به طور صريح و كتبي به متقاضي ابلاغ نمايد.

ماده 46 _ كساني كه به عضويت ( نظام مهندسي استان ) پذيرفته مي شوند در موارد زير عضويتانها قطع مي شود و در هر زمان ، عللي كه موجب قطع عضويت شده است برطرف شود. بنا به تقاضاي متقاضي عضويت تجديد

و ادامه خواهد يافت

الف _ نقل مكان به استان ديگر.

ب _ استعفا از عضويت ( نظام مهندسي استان ) .

پ _ سلب هر يك از شرايط عضويت موضوع ماده (44) اين آيين نامه .

ت _ اخراج از ( سازمان ) به دليل تكرار تخلف

تبصره _ قطع عضويت در ( نظام مهندسي استان ) موجب قطع عضويت در كليه نهادهاي وابسته به آن نيز خواهد بود ، ولي برقراري مجدد عضويت لزوما موجب برقراري مجدد عضويت درنهادهاي مذكور نخواهد شد و مستلزم تجديدانتخاب يا صدور حكم مجدد خواهد بود.

ماده 47 _ شخص حقيقي يا حقوقي نمي تواند در آن واحد عضويت بيش از يك ( نظام مهندسياستان ) را دارا باشد و در مواقعي كه اقامتگاه شخص از يك استان به استان ديگر تغيير مي كند ، كارت عضويت ( سازمان نظام مهندسي ) جديد پس از موافقت ( نظام مهندسي استان ) و تحقق شش ماه اقامت در استان جديد صادر و كارت عضويت قبلي باطل شده و همراه با مدارك مربوط به ( نظام مهندسي استان ) محل صدور آن فرستاده مي شود. در فاصله شش ماه مذكور كارت عضويت ( نظام مهندسي استان ) قبلي به اعتبار خود باقي است همچنين ( نظام مهندسي استان ) قبلي موظف است حسب درخواست ( نظام مهندسي استان ) جديد رونوشتي از پرونده و سوابق عضو انتقالي براي ( نظام مهندسي استان ) جديد ارسال دارد.

ماده 48 _ در استانهايي كه به واسطه كافي نبودن تعداد مهندسان واجد شرايط ، ( نظام مهندسياستان ) تشكيل نشده است ، مهندسان حوزه آن استان مي توانند به عضويت ( نظام مهندسي استان ) مجاور كه

توسط وزير مسكن و شهرسازي تعيين مي شود ، پذيرفته شوند. در اين قبيل موارد ، وظايف مربوط به استان مذكور نيز توسط ( نظام مهندسي استان ) مجاور كه به شرح فوق تعيين شده انجام خواهد شد. هرگاه تعداد اين افراد به حد نصاب رسيد سازمان مسكن و شهرسازي مربوط اقدام به برگزاري اولين دوره انتخابات و تشكيل ( نظام مهندسي استان خواهد كرد.

ماده 49 _ به منظور تشكيل ( سازمان ) در استان هاي وفق ( قانون ) ، اولين دوره برگزاري انتخابات در استانها به وسيله وزارت مسكن و شهرسازي با همكاري سازمانهاي موجود نظام مهندسي ساختمان در استان انجام مي گيرد و پس از تشكيل ( نظام مهندسي استان ) طبق ( قانون ) ، كليه امكانات ، اموال ، دارايي و تعهدات سازمان موجود به ( نظام مهندسي استان ) با نمايندگي هيات مديره قانوني آن و با حضور نماينده وزارت مذكور منتقل و تحويل مي شود.

ماده 50 _ عضويت در نظام مهندسي استان داراي امتيازاتي به شرح زير مي باشد:

الف _ دريافت پروانه اشتغال به كار مهندسي با رعايت ساير شرايط

ب _ شركت در انتخابات هيات مديره ، اعم از انتخاب نمودن يا انتخاب شدن

پ _ امكان انتخاب شدن به عضويت هيات عمومي و ( شوراي مركزي ) و ساير مجامع وكميسيونها و هيات هاي وابسته به ( نظام مهندسي استان ) .

ت _ استفاده از تسهيلات و خدماتي كه نظام مهندسي استان بنا به وظايف و هدفهاي خود دراختيار اعضا قرار مي دهد. از جمله حفظ حقوق و شيون و حيثيت حرفه اي اعضا ( نظام مهندسياستان ) و دفاع در مقابل تعرض به آنها از طريق ارايه خدمات مشاوره

حقوقي ، مالي ، فني و غيره

ث _ استفاده از پايگاههاي علمي ، فني ، آموزشي و انتشاراتي به منظور بالا بردن دانش فني اعضا.

ج _ استفاده از تسهيلات قانوني ، كه براي دارندگان ( پروانه اشتغال ) فراهم مي شود.

چ _ استفاده از ارجاع خدمات كارشناسي موضوع ماده (27) ( قانون ) .

ح _ استفاده از خدمات مالياتي

ماده 51 _ اركان ( نظام مهندسي استان ) به شرح زير تعيين مي شود:

الف _ ( مجمع عمومي )

ب _ ( هيات مديره )

ج _ ( بازرسان )

د _ ( شوراي انتظامي استان )

محل استقرار دايم آن در مركز استان است و مي تواند در ساير شهرها و همچنين مناطق مختلف شهرهاي بزرگ استان دفاتر نمايندگي داير و انجام تمام يا بخشي از وظايف مستمر خود را در حوزه مربوط به آن دفاتر محول نمايد.

الف _ ( مجمع عمومي )

ماده 52 _ مجمع عمومي نظام مهندسي استان از اجتماع تمامي اشخاص حقيقي عضو ( نظام مهندسي استان ) داراي مدارك تحصيلي در ( رشته هاي اصلي ) يا ( رشته هاي مرتبط ) و كارت عضويت معتبر ، كه اصالتا يا وكالتا حق راي دارند تشكيل مي شود.

تبصره 1 _ اعضايي كه حق راي خود را تفويض مي كنند ، بايد كارت عضويت خود را نيزضميمه برگه اعطاي نمايندگي نمايند و نمي توانند جداگانه در راي گيري شركت كنند.

تبصره 2 _ در استانهايي كه هنوز سازمان نظام مهندسي ساختمان به موجب قانون آزمايشي تشكيل نشده باشد ، به منظور برگزاري اولين دوره انتخابات ، سازمان مسكن و شهرسازي استان ، كارت عضويت موقت با حداكثر مدت اعتبار يك سال صادر خواهد كرد.

ماده 53 _ جلسات مجمع عمومي به

دعوت هيات مديره در موارد زير تشكيل مي شوند: الف _جلسات مجمع عمومي به طور عادي سالي يك بار

ب _ جلسات مجمع عمومي به طور فوق العاده به تعداد دفعات و در زمان هايي كه در جلسه عادي تعيين مي شود و يا در مواردي كه وزارت مسكن و شهرسازي و يا بازرس (بازرسان و يا باتصويب شوراي مركزي و يا دو سوم اعضاي هيات مديره و يا حداقل بيست درصد اعضاي نظام مهندسي استان تشكيل آن را از هيات مديره خواستار مي شوند. (اصلاحي 30/4/1381)

تبصره 1 _ در مواردي كه اشخاص و مراجع مذكور در بند (ب درخواست تشكيل مجمع عمومي به طور فوق العاده را نمايند ، هيات مديره مكلف است به فاصله حد اكثر 45 روز نسبت به تشكيل جلسه مجمع عمومي اقدام نمايد. در صورت استنكاف هيات مديره از تشكيل جلسه مجمع عمومي در مدت مذكور بازرس (بازرسان مكلفند با اطلاع وزارت مسكن و شهرسازي اقدام لازم به منظور تشكيل جلسه مجمع عمومي به عمل آورند. (اصلاحي 30/4/1381)

تبصره 2 _ هيات مديره ملزم به دعوت از نماينده وزير مسكن و شهرسازي جهت شركت درجلسات مجمع عمومي است و جلسات ياد شده با رعايت ساير شرايط ، مشروط به انجام دعوت مذكور رسميت خواهد يافت

تبصره 3 _ نمايندگان اشخاص حقوقي عضو ( نظام مهندسي استان ) مي توانند به عنوان ناظر درجلسات مجمع عمومي حضور يابند.

ماده 54 _ دعوت به تشكيل جلسات مجمع عمومي بايد حداقل (20) روز قبل از تشكيل جلسه از طريق دو نوبت آگهي در روزنامه كثيرالانتشار و در صورت لزوم از طريق دعوتنامه و يا به وسيله رسانه هاي گروهي و جمعي ديگر به اطلاع اعضا برسد. در آگهي

و يا دعوتنامه و يا اطلاعيه هاي مزبور بايد روز و ساعت و محل تشكيل و دستور جلسه قيد شود.

ماده 55 _ جلسات مجمع عمومي با حضور حداقل نصف به اضافه يك نفر كليه اعضا رسميت مي يابد و تصميمات آن با راي موافق نصف به اضافه يك عده حاضر در جلسه معتبر مي باشد ، درصورت عدم حصول اكثريت لازم براي رسميت يافتن جلسه در نوبت اول ، جلسه دوم به فاصله حداكثر 20 روز پس از آن مجددا تشكيل و با حضور هر تعداد شركت كننده رسميت خواهد يافت وتصميمات آن با راي مثبت نصف به اضافه يك عده حاضر در جلسه معتبر خواهد بود.

تبصره _ در مجامع عمومي كه دستور كار جلسه ، انتخاب اعضاي هيات مديره مي باشد ، اجتماع در محل واحد و احراز حد نصاب فوق الذكر ضروري نيست و انتخابات از طريق مراجعه مستقيم اعضاي مجمع عمومي به صندوقهاي راي گيري با راي مخفي و رعايت مواد آتي انجام مي شود ، و در اين مورد هر عضو فقط حق يك راي داشته و مجاز به دادن راي به نمايندگي غيرنمي باشد.

ماده 56 _ مجمع عمومي توسط هيات رييسه موقت مركب از مسن ترين عضو به عنوان رييس سني و جوان ترين عضو به عنوان منشي و دو ناظر كه با راي اعضاي حاضر انتخاب مي شوند ، تشكيل مي گردد. هيات رييسه اصلي مجمع عمومي استان از بين اعضاي داوطلب و با راي اعضاي حاضر در مجمع عمومي ، با اكثريت نسبي انتخاب خواهند شد. هيات رييسه اصلي مجمع عمومي مركب از رييس و يك منشي و دو ناظر خواهد بود.

از مذاكرات و تصميمات مجمع عمومي صورتجلسه اي در سه نسخه توسط منشي تدوين و پس از امضاي

هيات رييسه مجمع عمومي ، به رويت و امضاي بازرس (بازرسان سازمان استان مي رسدو نسخ آن به ترتيب به دبير خانه نظام مهندسي استان ، سازمان مسكن و شهرسازي استان و دفترشوراي مركزي ارسال مي شود.

ماده 57 _ وظايف و اختيارات مجمع عمومي اعم از اينكه به طور عادي يا فوق العاده تشكيل شده باشد به شرح زير است

الف _ انتخاب اعضاي هيات مديره

ب _ انتخاب بازرس يا بازرسان اصلي و عليالبدل

پ _ شنيدن گزارش عملكرد سالانه هيات مديره و اعلام نظر نسبت به آن

ت _ بررسي و تصويب ترازنامه سالانه ( نظام مهندسي استان ) و بودجه پيشنهادي هيات مديره

ث _ تعيين و تصويب وروديه و حق عضويت سالانه اعضا و ساير منابع در آمد براي ( نظام مهندسي استان ) بر اساس پيشنهاد هيات مديره

ج _ اتخاذ تصميم در مورد پرداخت حق الزحمه اعضاي هيات مديره ، بازرسان و اعضاي شورايانتظامي استان

چ _ تعيين روزنامه كثيرالانتشار براي اطلاعيه هاي ( نظام مهندسي استان ) .

ح _ شنيدن گزارش فعاليت هاي حرفه اي ، علمي و فرهنگي و تصويب پيشنهادات مربوط به آن

خ _ تقدير و تشويق و اعطاي جوايز به فعاليتهاي ارزنده انجام شده در سطح استان توسط اعضا وموسسات و نظاير آن

د _ بررسي و نظر خواهي در مورد موضوعات حرفه اي و مهندسي

ذ _ تعيين حداكثر دفعاتي كه نياز به تشكيل مجمع عمومي عادي به طور فوق العاده در طول هرسال خواهد بود در اولين جلسه مجمع عمومي سالانه

ر _ بررسي و اتخاذ تصميم نسبت به ساير اموري كه طبق قوانين و آيين نامه هاي مربوط به

عهده ( نظام مهندسي استان ) و در صلاحيت مجمع عمومي مي باشد.

ب هيات مديره

ماده 58 _ هر يك از ( نظام مهندسي استان ) ها داراي هيات مديره اي خواهد بود كه از بين اعضاي داوطلب در ( رشته هاي اصلي ) براي يك دوره سه ساله انتخاب خواهد شد و انتخاب مجدد اعضاي هيات مديره بلامانع است

ماده 59 _ داوطلبان عضويت در هيات مديره ، ( نظام مهندسي استان ) ها علاوه بر دارا بودن شرايط مندرج در ماده (11) ( قانون ) بايد داراي ( پروانه اشتغال ) پايه (2) مهندسي يا بالاتر باشند و از(5) سال قبل از تاريخ اعلام داوطلبي فاقد محكوميت انتظامي از درجه (3) يا بالاتر باشند.

ماده 60 _ تعداد اعضاي اصلي هيات مديره متناسب با تعداد اعضاي ( نظام مهندسي استان ) مي باشد كه به شرح زير تعيين مي شود:

از (50) تا (300) عضو تعداد اعضاي اصلي هيات مديره (5) تا(7) نفر

از (301) تا (1000) عضو تعداد اعضاي اصلي هيات مديره (9) نفر

از (1001) تا (2500) عضو تعداد اعضاي اصلي هيات مديره (13) نفر

از (2501) تا (5000) عضو تعداد اعضاي اصلي هيات مديره (17) نفر

از (5001) تا (10000) عضو تعداد اعضاي اصلي هيات مديره (21) نفر

از (10001) و بيشتر تعداد اعضاي اصلي هيات مديره (25) نفر

هيات مديره در هر يك از رشته هاي اصلي يك عضو عليالبدل خواهد داشت

ماده 61 _ تعداد اعضاي اصلي هيات مديره متناسب با تعداد اعضاي ( نظام مهندسي استان ) به تفكيك ( رشته هاي اصلي ) به شرح جدول موضوع اين ماده خواهد بود:

تبصره 1 _ در تمامي موارد اعضاي هر يك از رشته هاي اصلي يا مجموع اعضاي

هر گروه بايدحداقل مشتمل بر (7) نفر باشد تا حسب مورد ، نماينده آن رشته يا گروه بتواند يك عضو اصلي درهيات مديره داشته باشد.

تبصره 2 _ در صورتي كه در ستون اول از هر يك از ( رشته هاي اصلي ) داوطلب واجدالشرايط وجود نداشته باشد ، حداقل اعضاي هيات مديره (5) عضو خواهد بود.

تبصره 3 _ چنانچه در گروهي به تعداد كافي از رشته اي داوطلب واجد شرايط وجود نداشته باشد از ساير رشته هاي آن گروه به تعداد مورد نياز از حايزين بالاترين آرا انتخاب خواهند شد و اگر درهيچ يك از رشته هاي يك گروه داوطلب واجد شرايط و حد نصاب لازم وجود نداشته باشد ، جهت تامين باقيمانده اعضاي هيات مديره از رشته ها و گروههاي ديگر بدون توجه به رشته و به ترتيب حايزين اكثريت آرا انتخاب خواهند شد.

جدول تعداد اعضاي هيات مديره در هر يك از ( رشته هاي اصلي )

تعداداعضاي 1 2 3 4 5 6

نظام مهندسياستان 50تا

300نفر 301تا

1000 نفر 1001 تا

2500 نفر 2501 تا

5000 نفر 5001 تا

1000 نفر 1001

به بالا

تعداداعضاي

هيات مديره

5تا7عضو

9 عضو

13 عضو

17 عضو

21 عضو

25 عضو

رشته ها حداقل عضو اعضاي

گروه حداقل

عضو اعضاي

گروه حداقل

عضو اعضاي

گروه حداقل

عضو اعضاي

گروه حداقل

عضو اعضاي

گروه حداقل

عضو اعضاي

گروه 1 گروه عمران 111111

عمران نقشه

برداري 13141618110112

ترافيك 111111

2 گروه برق 111111

تاسيسات مكانيك 121213141516

3 گروه

معماري معماري 111111

وشهر

سازي شهرسازي 121314151617

ماده 62 _ براي انجام انتخابات هيات مديره ، هيات اجرايي انتخابات مركب از (3) تا (7) عضو ( نظام مهندسي استان ) ، با حداقل ده سال سابقه كار انتخاب خواهند شد. تعداد اعضاي هيات اجراييانتخابات براي استانهايي كه تا (300) عضو دارند (3) نفر و تا (2500) عضو (5) تا (7) نفر و بيش ازآن

(7) نفر خواهد بود. هيات مذكور با نظارت وزارت مسكن و شهرسازي به عنوان ( دستگاه نظارت ) وظيفه برگزاري انتخابات را بر عهده خواهد داشت

به منظور تعيين اعضاي هيات اجرايي انتخابات ، سازمان مسكن و شهرسازي استان ، به تعداد دوبرابر مورد نياز از اعضاي ( نظام مهندسي استان ) را انتخاب مي نمايد و آنها از بين خود نصف اعضا رابا اكثريت آرا به عنوان هيات اجرايي انتخابات تعيين و به سازمان مسكن و شهرسازي استان اعلام مي نمايند. هيات اجرايي انتخابات بايد چهار ماه قبل از اتمام هر دوره هيات مديره انتخاب وتشكيل شود.

تبصره _ وزارت مسكن و شهرسازي مي تواند در اولين دوره انتخابات ، هيات اجرايي انتخابات را راسا از بين اعضاي ( نظام مهندسي استان ) انتخاب نمايد.

ماده 63 _ اعضاي هيات اجرايي انتخابات در اولين جلسه ، از بين خود يك رييس ، يك نايب رييس و يك منشي انتخاب خواهند كرد و جلسات آن با حضور دو سوم اعضا رسميت يافته وتصميمات آن با اكثريت آراي موافق معتبر خواهد بود. نماينده ( دستگاه نظارت ) نيز مجاز به شركت در جلسات هيات اجرايي انتخابات است

تبصره _ اعضاي هيات اجرايي انتخابات نمي توانند نامزد عضويت در هيات مديره باشند.

ماده 64 _ هيات اجرايي انتخابات پس از تشكيل ، موظف است ظرف يك هفته اقدامات زير راانجام و به روشهاي مقتضي آگهي و اعلام نمايد:

الف _ اعلام شرايط عضويت در هيات مديره

ب _ تعيين مهلت قبول تقاضاي نامزدي عضويت در هيات مديره كه مدت آن نبايد كمتر از (15)روز از تاريخ انتشار آگهي مربوط باشد.

پ _ اعلام نشاني و شماره تلفن تماس محل استقرار هيات

اجرايي انتخابات و همچنين نشاني محلهاي ثبت نام داوطلبين

ت _ درج مداركي كه داوطلبان همراه تقاضاي خود بايد ارسال نمايند.

ث _ تعيين روز و ساعت و محل يا محل هاي برگزاري انتخابات كه بايد در يك روز انجام شود ، پس از تاييد ( دستگاه نظارت ) .

ج _ اعلام تعداد اعضاي هيات مديره در هر رشته و گروه بر اساس جدول ماده (61) اين آيين نامه .

چ _ اعلام ساير مواردي كه براي داوطلبان و شركت كنندگان در انتخابات ضروري بنظر مي رسد.

ح _ ارسال آگهي هاي منتشر شده به آدرس كليه اعضاي ( نظام مهندسي استان ) در صورت لزوم

ماده 65 _ داوطلبان عضويت در هيات مديره مي توانند ظرف مهلتي كه توسط هيات اجراييانتخابات تعيين شده است ، داوطلبي خود را به طور كتبي همراه با فتوكپي ( پروانه اشتغال ) و سايرمدارك لازم به هيات اجرايي انتخابات يا يكي از محلهاي ثبت نام تسليم و رسيد دريافت دارند.

ماده 66 _ هيات اجرايي انتخابات موظف است حداكثر ظرف يك هفته از پايان مهلت ثبت نام جهت احراز شرايط داوطلبان ، از مراجع ذيربط استعلام و رو نوشت آن را براي ( دستگاه نظارت ) ارسال و ظرف يكماه از تاريخ مذكور اعم از اينكه پاسخ استعلامها واصل شده يا نشده باشد بااكثريت آرا نسبت به صلاحيت نامزدها اتخاذ تصميم و نتيجه را به به ( دستگاه نظارت ) و متقاضياعلام نمايد.

افرادي كه صلاحيت آنها رد شده است مي توانند ظرف (3) روز از تاريخ وصول نظريه شكايت خود را به طور كتبي به ( دستگاه نظارت ) تسليم و رسيد دريافت دارند. ( دستگاه نظارت ) موظف است ظرف

يك هفته به شكايت واصل شده رسيدگي و نظر قطعي خود را در مورد صلاحيت شاكيان و ساير داوطلبان به هيات اجرايي انتخابات اعلام دارد.

پس از تاييد فهرست نهايي نامزدها به وسيله ( دستگاه نظارت ) ، هيات اجرايي انتخابات فهرست مذكور را به تعداد كافي تكثير و توزيع نموده ، حداقل دو هفته قبل از روز اخذ راي آن را در روزنامه محلي يا روزنامه كثيرالانتشار آگهي يا در صورت لزوم به وسايل مقتضي به اطلاع اعضا مي رساند.

تبصره _ فهرست اسامي داوطلبان شامل ، نام و نام خانوادگي ، با ذكر رشته تحصيلي ، نام دانشكده ، سال دريافت مدرك ، نوع مدرك ، رشته تحصيلي به صورتالفبايي و به تفكيك رشته بايدتنظيم شود و در روز راي گيري در محل هاي مناسب در معرض ديد راي دهندگان قرار داده شود.

ماده 67 _ در صورتيكه هيات اجرايي انتخابات با توجه به امكانات ، وسعت استان ، تعداد اعضا ، پراكندگي شهرهاي استان و ساير عوامل ، محلهاي متعددي جهت برگزاري انتخابات تعيين نمايد ، بايد براي هر يك از محل هاي مذكور هيات اجرايي انتخابات فرعي مركب از سه عضو ( نظام مهندسي استان ) كه واجد شرايط انتخاب شدن در هيات اجرايي انتخابات باشند تعيين كند ، ولي به هر حال مسووليت حسن انجام انتخابات با هيات اجرايي انتخابات مي باشد. ( دستگاه نظارت ) نيزبراي هر محل يك ناظر خواهد داشت

ماده 68 _ هر يك از اعضاي ( نظام مهندسي استان ) مي تواند با ارايه كارت عضويت همان استان به تشخيص خود به تمام يا بعضي از داوطلبان در هر يك از رشته هاي اصلي و حداكثر به تعداداعضاي اصلي هيات مديره (

نظام مهندسي استان ) راي دهد و در صورتي كه بيش از آن در ورقه راي خود نوشته باشد ، اسامي اضافي از آخر حذف خواهد شد.

تبصره _ در صورتي كه راي دهنده اسامي افرادي غير از داوطلبان اعلام شده را بنويسد فقط آن اسامي حذف مي شود.

ماده 69 _ پس از خاتمه راي گيري ، هيات اجرايي انتخابات موظف است زير نظر ( دستگاه نظارت ) اقدام به شمارش آرا نمايد. در هر يك از ( رشته هاي اصلي ) از بين كساني كه داراي راي بيشترباشد به ترتيب اولويت ، اعضاي اصلي و عليالبدل در آن رشته تعيين مي شود و نتايج راي گيري صورتجلسه شده و توسط اعضاي هيات اجرايي انتخابات و نمايندگان ( دستگاه نظارت ) امضا واعلام مي شود.

ماده 70 _ مدت قبول شكايات مربوط به انتخابات تا (5) روز بعد از روز اخذ راي خواهد بود ومدت رسيدگي به آنها يك هفته پس از انقضاي مدت مذكور مي باشد. مرجع رسيدگي به اين شكايات ، هيات اجرايي انتخابات به اتفاق نماينده ( دستگاه نظارت ) است

به شكايات بدون نام و مشخصات و نشاني شاكي ترتيب اثر داده نخواهد شد. پس از انجام رسيدگي ، در صورت تاييد انتخابات ، نتايج قطعي اعلام و كليه اوراق و دفاتر و مدارك مربوط به دبيرخانه ( نظام مهندسي استان ) تحويل مي شود و در صورت ابطال انتخابات ، هيات اجرايي انتخابات حداكثر ظرف مدت يك ماه نسبت به شروع تشريفات انتخابات مجدد ، اقدام خواهد نمود.

تاييد يا ابطال انتخابات منحصرا از اختيارات ( دستگاه نظارت ) است پس از خاتمه انتخابات وتاييد آن ، اعتبارنامه هاي اعضاي هيات مديره ، به وسيله وزارت مسكن و

شهرسازي امضا و صادرمي شود.

ماده 71 _ هيات مديره اي كه از اعضاي اصلي تشكيل مي شود دراولين جلسه خود هيات رييسه اي مركب از يك رييس و دو نايب رييس و يك دبير با تعداد آراي نصف به علاوه يك نفراعضاي اصلي هيات مديره براي مدت يك سال انتخاب مي كند و تجديد انتخاب آنان در سالهاي بعد بلامانع است هيات رييسه از بين خود و يا از ميان هيات مديره يك نفر را با تاييد هيات مديره به عنوان خزانه دار انتخاب مي كند. رييس هيات مديره ( رييس سازمان نظام مهندسي استان ) مي باشد.

تبصره _ چنانچه آراي مأخوذه در مورد هر يك از اعضاي هيات رييسه مساوي باشد و هيات مديره نتواند حداكثر ظرف مدت 15 روز نسبت به انتخاب عضوي كه در مورد آن توافق حاصل نگرديده اقدام نمايندو نيز اگر هيات مديره نتواند پس از انقضاي مدت يكساله عضويت و يا درصورت فوت يا حجر يا تعليق يا لغو عضويت هر يك از اعضاي هيات رييسه نسبت به انتخاب جايگزين ، ظرف مدت مذكور اقدام كند هيات مديره مكلف است موضوع را بلافاصله به شوراي مركزي منعكس نمايد و شوراي مزبور مكلف است عضو يا اعضاي جايگزين را از بين اعضاي هيات مديره به طور موقت تا زمان حصول توافق براي انتخاب اعضاي مزبور توسط هيات مديره تعيين ومعرفي نمايد.

ماده 72 _ جلسات هيات مديره حداقل ماهي دو بار تشكيل و با حضور دو سوم اعضاي اصلي رسميت مي يابد. اعضاي عليالبدل مي توانند بدون داشتن حق راي در كليه جلسات هيات مديره شركت نمايند. تصميمات و مصوبات هيات مديره با رعايت نصاب اكثريت نصف به اضافه يك به نسبت تعداد كل اعضاي اصلي معتبر بوده و توسط

دبير در دفتر مخصوصي ثبت و به امضاي اعضاي حاضر در جلسه مي رسد. اسامي غايبين ذيل آن ذكر مي شود.

تبصره 1 _ چنانچه هر يك از اعضاي اصلي هيات مديره چهار جلسه پياپي يا هشت جلسه متناوب در مدت شش ماه متوالي بدون عذر موجه غيبت نمايند مستعفي شناخته شده و عضوعليالبدل به جاي او در جلسات هيات مديره به عنوان عضو اصلي شركت خواهد كرد و مراتب رانيز به عضو مستعفي به طور كتبي اعلام مي شود.

تبصره 2 _ در صورت فوت ، استعفا ، حجر يا سلب صلاحيت قانوني هر يك از اعضاي هيات مديره ، از عضو عليالبدل به عنوان عضو اصلي جهت شركت در جلسات هيات مديره دعوت خواهد شد.

ماده 73 _ اختيارات و وظايف هيات مديره به شرح زير تعيين مي شود:

1 _ برنامه ريزي در جهت تقويت و توسعه فرهنگ و ارزشهاي اسلامي در معماري و شهرسازي

2 _ برنامه ريزي به منظور رشد و اعتلاي حرفه هاي ( مهندسي ساختمان ) و مشاغل مرتبط با آن و جلب مشاركت اعضا در جهت توسعه فعاليتهاي حرفه اي و مهندسي

3 _ ارتقاي دانش فني و كيفيت كار شاغلان در بخشهاي ( مهندسي ساختمان ) از طريق ايجادپايگاههاي علمي ، فني ، آموزشي و نظاير آن

4 _ همكاري با مراجع مسوول در امر كنترل ساختمان از قبيل اجراي دقيق و صحيح مقررات ملي ساختمان و ضوابط طرحهاي جامع و تفصيلي وهادي شهرها توسط اعضاي ( نظام مهندسياستان ) حسب درخواست

5 _ نظارت بر حسن اجراي انجام خدمات مهندسي توسط اشخاص حقيقي و حقوقي در طرحهاو فعاليتهاي غير دولتي در حوزه استان و تعقيب متخلفان از طريق مراجع قانوني ذيصلاح

6 _ مشاركت در امر ارزشيابي و تعيين صلاحيت و ظرفيت اشتغال به كار شاغلان در امور فني مربوط به فعاليتهاي حوزه هاي مشمول ( قانون ) .

7 _ دفاع از حقوق اجتماعي و حيثيت حرفه اي اعضا و تشويق و حمايت از فعاليتهاي با ارزش وبرگزاري مسابقات حرفه اي و تخصصي و معرفي طرحهاي ارزشمند.

8 _ تنظيم روابط بين صاحبان حرفه هاي ( مهندسي ساختمان ) و كارفرمايان و كمك به مراجع مسوول در بخش ( مهندسي ساختمان ) در زمينه ارجاع مناسب كارها به صاحبان صلاحيت وجلوگيري از مداخله اشخاص فاقد صلاحيت در امور فني

9 _ كمك به ترويج اصول صحيح ( مهندسي ساختمان ) و همكاري با وزارت مسكن وشهرسازي در زمينه تدوين ، اجرا و كنترل مقررات ملي ساختمان و استانداردها و معيارها.

10 _ كمك به ارتقاي كيفيت طرحهاي ساختمان ، عمراني و شهرسازي در محدوده استان و ارايه گزارش بر حسب در خواست ، شركت در كميسيونها و شوراهاي تصميم گيري در مورد اينگونه طرحهاو همكاري با وزارت مسكن و شهرسازي و شهرداريها در زمينه كنترل ساختمان و اجراي طرحهاي ياد شده با استفاده از خدمات اعضاي ( نظام مهندسي استان ) .

11 _ ارايه خدمات كارشناسي فني به مراجع قضايي و قبول داوري در اختلافاتي كه داراي ماهيت فني است

12 _ همكاري با مراجع استان در هنگام بروز سوانح و بلاياي طبيعي

13 _ تهيه و تنظيم و تصويب برنامه ها و بودجه و ترازنامه سالانه ( نظام مهندسي استان ) و ارايه آن به مجمع عمومي جهت تصويب

14 _ معرفي نماينده هيات مديره جهت عضويت در كميسيونهاي حل اختلافات مالياتي به منظور رسيدگي و تشخيص ماليات فني و

مهندسي اعضا ( نظام مهندسي استان ) .

15 _ تهيه و تنظيم مباني قيمت گذاري خدمات مهندسي در استان و پيشنهاد آن به وزارت مسكن و شهرسازي جهت تصويب و ابلاغ

16 _ پيشنهاد اسامي بازرسان به ميزان دو برابر تعداد آن ها از بين اعضاي ( نظام مهندسي استان ) به مجمع عمومي براي انتخاب بازرسان اصلي و عليالبدل

17 _ انتخاب و معرفي حسب مورد دو تا چهار عضو شوراي انتظامي استان به ( شوراي مركزي ) جهت صدور حكم عضويت در شوراي انتظامي استان موضوع ماده ( 17 ) ( قانون ) و فراهم كردن موجبات و وسايل تشكيل شوراي انتظامي استان

18 _ تهيه و تصويب نظام نامه اداري ، تشكيلاتي ، مالي و داخلي ( نظام مهندسي استان ) .

19 _ تنظيم امور اداري و مالي ( نظام مهندسي استان ) طبق مقررات و نظام نامه هاي مربوط

20 _ تعيين ميزان وروديه و حق عضويت سالانه اعضا و ارايه آن به مجمع عمومي جهت تصويب

21 _ ارسال شكايات واصل شده به شوراي انتظامي استان

22 _ استخدام و عزل و نصب كاركنان ( نظام مهندسي استان ) و تعيين شغل و حقوق و دستمزد وپاداش آنها.

23 _ افتتاح حساب بانكي ، بنام ( نظام مهندسي استان ) نزد بانكها و برداشت از اين حسابها جهتانجام امور ( نظام مهندسي استان ) و پرداخت هزينه ها.

24 _ تعيين امضا يا امضاهاي مجاز به منظور برداشت از حسابهاي بانكي ، امضاي قراردادها ، اسناد و اوراق تعهد آور ، اقامه دعوي و صلح و سازش

25 _ تعيين فهرست كارشناسان خبره و واجد شرايط به تفكيك

( رشته هاي اصلي ) از بين اعضاي ( نظام مهندسي استان ) با رعايت ضوابط و دستورالعمل وزارت مسكن و شهرسازي جهت معرفي به مراجع قضايي يا شوراهاي انتظامي يا ساير مراجع متقاضي

26 _ اعلام نظر كتبي به مراجع قضايي يا معرفي كارشناس يا هيات كارشناسي خبره واجدشرايط به محاكم قضايي ظرف مهلت هاي تعيين شده ، موضوع ماده 17 ( قانون ) .

27 _ همكاري در برگزاري آزمونهاي موضوع ( قانون ) و آيين نامه اجرايي آن

28 _ تشكيل كميته نظام پيشنهادات در ( نظام مهندسي استان ) و تعيين وظايف و نحوه هماهنگي با ساير استانها موضوع ماده (86) اين آيين نامه .

29 _ تشكيل هيات مشورتي نظام مهندسي استان و تعيين وظايف و نحوه همكاري

30 _ تاسيس دفاتر نمايندگي و تهيه و تصويب نظام نامه مربوط شامل نحوه تشكيل ، چگونگي فعاليت و تعيين حدود وظايف و اختيارات آنها.

31 _ تهيه نظام نامه مربوط به كميسيونهاي تخصصي شامل نحوه تشكيل ، شرح وظايف وحدود اختيارات و نحوه تركيب آنها.

32 _ ايجاد تسهيلات لازم جهت انجام كار آموزي فارغ التحصيلان ( رشته هاي اصلي ) و ( رشته هاي مرتبط ) در ( مهندسي ساختمان ) .

33 _ تشكيل دفاتر مشاوره و راهنمايي به منظور كسب اطلاعات لازم و ارايه آن به عموم به منظور اطلاع رساني به مراجعين و اعضاي سازمان و ارجاع امور به اعضاي حقيقي و حقوقي ( نظام مهندسي استان ) و مراجع ذيربط در موارد نياز نظر حل و فصل موضوعات ، رفع اختلاف ، خدمات مشاوره فني و مهندسي

34 _ انتشار خبرنامه و نشريات تخصصي و تهيه و توزيع نشريات حرفه اي ، نرم

افزارهاي غيره .

35 _ تشكيل نمايشگاههاي تخصصي ، فني ، توليدي ، و ايجاد تسهيلات لازم براي شركت اعضادر نمايشگاههاي داخلي و خارجي

36 _ پيشنهاد تغييرات خاص متناسب با شرايط ويژه استان در مقررات ملي ساختمان بر اساس ماده (33) ( قانون ) .

37 _ مشورت با گروههاي تخصصي و كسب نظر از آنها در امور مرتبط با رشته مربوط

38 _ هر نوع وظيفه ديگري كه به موجب ( قانون ) و آيين نامه اجرايي و ساير مقررات مربوط و ياعرفا ضروري است وبه عهده هيات مديره مي باشد.

تبصره _ در مواردي كه مجمع عمومي پس از استماع گزارش بازرس (بازرسان عملكرد ياترازنامه ساليانه هيات مديره را تاييد و تصويب نكند ، موارد اشكال و ابهام را دقيقا مشخص و به انضمام ترازنامه جهت انجام اصلاحات لازم به هيات مديره اعاده مي نمايد. هيات مديره مكلف است ظرف يكماه مراتب را مورد رسيدگي قرار داده و پس از انجام اصلاحات لازم و تاييد بازرس يابازرسان ترازنامه را جهت تصويب به مجمع عمومي تسليم نمايد. چنانچه مجددا ترازنامه به تصويب مجمع عمومي نرسد هيات مديره بلافاصله مراتب را به شوراي مركزي منعكس مي نمايد ، و نظر نهايي شوراي مركزي براي هيات مديره لازم الاجرا خواهد بود.

ماده 74 _ كليه مكاتبات ( نظام مهندسي استان ) با امضا رييس هيات مديره و در غياب او به ترتيب با امضاي نايب رييس اول يا دوم انجام مي شود ، مگر آنكه در موارد معيني ، هيات مديره نحوه خاصي تعيين كرده باشد.

ماده 75 _ نمايندگي ( نظام مهندسي استان ) با هيات مديره است ، كه به طور كلي يا موردي نماينده يا نمايندگان خود را

با حق انتخاب وكيل با حق توكيل غير يا بدون آن و با تعيين حدوداختيارات و صلاحيت تعيين خواهد كرد.

ماده 76 _ هيات مديره مي تواند در جهت اجراي تصميمات و وظايف محوله تمام يا قسمتي ازاختيارات خود را در موارد معين و يا براي مدت محدود و معين به هر يك يا چند نفر از اعضاي هيات مديره تفويض نمايد. همچنين هيات مديره مي تواند قسمتي از اختيارات و وظايف خود را به موجب نظام نامه هاي مربوط به دفاتر نمايندگي و كميسيونهاي تخصصي مهندسان هر رشته درشهرستانهاي تابعه استان واگذار كند. اين نظام نامه ها ممكن است در صورت قبول و تاييد شورايانتظامي استان نيز شامل دريافت شكايات انتظامي و رسيدگي مقدماتي نسبت به آنها بر اساس مفادتوافق نامه هاي منعقد شده و ارسال پرونده به شوراي انتظامي استان جهت رسيدگي و صدور راي باشد.

ماده 77 _ گروههاي تخصصي در هر يك از استانها و در هر يك از ( رشته هاي اصلي ) كه تعدادآنها حداقل به (7) نفر بالغ شود ، تشكيل مي شود. گروههاي مذكور ، امور تخصصي مرتبط با رشته خود را در جلسات گروه ، طرح و مورد بررسي و حل و فصل قرار مي دهند و نظرات و پيشنهادات خود را براي ( نظام مهندسي استان ) ارسال مي دارند. هيات مديره نيز قبل از تصميم گيري در اموري كه اختصاصا مرتبط با يكي از ( رشته هاي اصلي ) است نظر گروه تخصصي مربوط را استعلام نموده ، آن را در تصميم گيري هاي خود مورد توجه قرار مي دهد.

ماده 78 _ هيات مديره ( نظام مهندسي استان ) موظف است ظرف سه ماه از تاريخ تشكيل ( نظام مهندسي استان ) نسبت به تشكيل گروههاي تخصصي

موجود در استان اقدام كنند.

ماده 79 _ هر يك از گروههاي تخصصي داراي يك هيات رييسه متشكل از 3 تا 7 عضو خواهدبود كه از بين اعضاي هيات مديره ( نظام مهندسي استان ) در رشته مربوط و ساير اعضاي همان رشته در نظام مهندسي استان براي مدت سه سال به شرح زير تعيين و انتخاب مي شود و نمايندگي گروه تخصصي آن رشته را در امور مربوط به عهده خواهند داشت

نحوه انتخاب و تعداد اعضاي هيات رييسه گروههاي تخصصي

تعداد اعضاي ( نظام مهندسي ساختمان 50001 به بالا

تعداد اعضاي منتخب از بين هيات مديره ( نظام مهندسياستان 3 نفر

تعداد اعضاي منتخب از بين اعضاي همان رشته در ( نظام مهندسي استان 4 نفر

تعداد اعضاي هيات رييسه هرگروه تخصصي 7 نفر

تبصره 1 _ انتخاب ساير اعضاي هيات مديره ( نظام مهندسي استان ) در رشته مربوط به وسيله اعضاي همان رشته در ( نظام مهندسي استان ) به عنوان عضو هيات رييسه گروه تخصصي نيز بلامانع است

تبصره 2 _ اگر در بين اعضاي هيات مديره به تعداد كافي از متخصصين رشته اي موجود نباشد ، به تعداد مورد نياز ، از بين ساير اعضاي همان رشته در ( نظام مهندسي استان ) انتخاب خواهند داشت

تبصره 3 _ در برگزاري انتخابات هيات رييسه گروههاي تخصصي ، نماينده سازمان مسكن وشهرسازي استان به عنوان ناظر حضور خواهد شد.

ماده 80 _ به منظور دسترسي و مورد استفاده قرار دادن تجربه ها ، روش هاي اسلامي و آداب سنتي ، ملي و فرهنگي در طراحي ، محاسبه ، اجرا ، بهره برداري ، نگهداري و ساير فعاليتهاي مهندسي ، كميته اي تحت عنوان ( كميته نظام پيشنهادات )

در وزارت مسكن و شهرسازي و همچنين در هر يك از نهادهاي ( قانون ) ، نظير ( شوراي مركزي نظام مهندسي استان ) و گروههاي تخصصي موضوع ماده (16) ( قانون ) تشكيل مي گردد. نحوه گردش اطلاعات و چگونگي استفاده از آن به ترتيب زير خواهد بود:

الف _ گروههاي تخصصي استان نظريات و پيشنهادات واصل شده را ضمن اعلام وصول كتبي به پيشنهاد دهندگان دسته بندي نموده در پايان هر ماه گزارش آن را همراه اظهار نظر يا هر گونه پيشنهادي به ( نظام مهندسي استان ) ارسال مي دارند.

ب _ ( نظام مهندسي استان ) گزارش هاي واصل شده گروههاي تخصصي استان و نظرات وپيشنهادات واصل شده از ساير اعضا را ضمن اعلام وصول به گروههاي تخصصي و اعضا وهمچنين درج در خبرنامه ( نظام مهندسي استان ) دسته بندي و طبقه بندي موضوعي نموده ومواردي را كه در حدود اختيارات و صلاحيت ( نظام مهندسي استان ) است رأسا اقدام مي نمايد و درپايان هر فصل گزارش آن را همراه اظهار نظر يا هرگونه پيشنهادي به ( شوراي مركزي ) ارسال خواهدداشت

پ _ ( شوراي مركزي ) گزارشهاي واصل شده ( نظام مهندسي استان ) ها را ضمن اعلام وصول وهمچنين درج در خبرنامه شوراي مركزي همراه گزارشي شامل

_ اظهار نظر و پيشنهادات ( شوراي مركزي ) ،

_ دسته بندي و طبقه بندي موضوعي مطالب ،

_ تعيين الويت هاي پيشنهاداتي كه بايد مورد عمل قرار گيرد ،

_ ضرورت تحقق و شرايط و ملزومات مورد نياز ،

هر شش ماه يك بار به كميته نظام پيشنهادات وزارت مسكن و شهرسازي ارسال خواهد داشت

ت _ كميته نظام پيشنهادات وزارت مسكن و شهرسازي

با توجه به پيشنهادات ( شوراي مركزي ) از محل بودجه موضوع ماده (39) ( قانون ) كه به اين منظور تخصيص يافته ، به پيشنهاداتي كه موردعمل قرار گرفته بر اساس دستورالعمل مصوب وزير مسكن و شهرسازي در هر سال جايزه اي تحت عنوان ( جايزه پيشنهاد ) به پيشنهاد دهندگان اعطا مي نمايد.

ج _ بازرس و بازرسان

ماده 81 _ هر ( نظام مهندسي استان ) كه تا (1000) عضو داشته باشد يك بازرس اصلي و يك بازرس عليالبدل و از (1001) عضو تا (5000) عضو دو بازرس اصلي و يك بازرس عليالبدل و از(5001) عضو و بيشتر سه بازرس اصلي و يك بازرس عليالبدل خواهد داشت بازرسان نبايد عضوهيات مديره يا شوراي انتظامي استان باشند و حداقل بايد ده سال سابقه كار داشته متعهد و خوشنام باشند. به منظور انتخاب بازرسان ، هيات مديره اسامي دو برابر تعداد بازرسان اصلي و عليالبدل واجد شرايط را از بين اعضاي ( نظام مهندسي استان ) انتخاب و به اولين جلسه مجمع عمومي كه بعداز انتخاب هيات مديره تشكيل مي شود پيشنهاد مي نمايد. حايزين اكثريت آرا به ترتيب نفرات اول به عنوان بازرس يا بازرسان اصلي و نفر بعدي به عنوان بازرس عليالبدل براي مدت دو سال انتخاب مي شوند.

ماده 82 _ وظايف و اختيارات بازرس (بازرسان به شرح زير تعيين مي شود:

الف _ اظهار نظر درباره صحت و درستي صورت دارايي ها و صورت حساب دوره عملكرد وترازنامه اي كه هيات مديره براي ارايه به مجمع عمومي تهيه نموده است و تهيه گزارش و تسليم آن به هيات مديره حداقل (15) روز قبل از تشكيل مجمع عمومي

ب _ اظهار نظر درباره صحت مطالب و گزارشها

و اطلاعاتي كه هيات مديره براي ارايه به مجمع عمومي تنظيم نموده است

پ _ بازرسان بايد اطمينان حاصل نمايند اقدامات و عملكرد هيات مديره در حدود ( قانون ) وآيين نامه هاي اجرايي آن بوده و حقوق اعضا در حدودي كه ( قانون ) وآيين نامه هاي آن تعيين كرده به طور يكسان رعايت شده باشد و در صورتي كه هيات مديره تخلف يا تخطي از ( قانون ) و آيين نامه داشته و يا اطلاعاتي برخلاف حقيقت در اختيار مجمع عمومي قرار دهند بازرس يا بازرسان مكلفندكه مجمع عمومي را از آن آگاه نمايند.

ت _ بازرس يا بازرسان با اطلاع هيات مديره حق دارند ، در هر موقع هرگونه رسيدگي و بازرسي لازم را انجام داده و اسناد و مدارك اطلاعات مربوط به ( نظام مهندسي استان ) را از هيات مديره مطالبه كرده و مورد رسيدگي قرار دهند. اين رسيدگي نبايد به گونه اي باشد كه موجب وقفه درعمليات جاري شود.

ث _ بازرس يا بازرسان مي توانند به مسووليت خود در انجام وظايفي كه بر عهده دارند از نظركارشناسان استفاده كنند ، مشروط بر اينكه آنها را از قبل به طور رسمي و كتبي به ( نظام مهندسياستان ) معرفي كرده باشند. اين كارشناسان در موارد و حدودي كه بازرس يا بازرسان تهيه مي كنندمانند خود بازرس حق هر گونه تحقيق و رسيدگي را خواهند داشت

د _ شوراي انتظامي استان

ماده 83 _ هر يك از ( نظام مهندسي استان ) ها داراي يك شوراي انتظامي استان خواهد بود.تعداد اعضاي شوراي انتظامي استان در استان هايي كه تعداد اعضاي ( نظام مهندسي استان ) تا(1000) نفر باشد سه عضو

و بيش از (1000) نفر از پنج عضو تشكيل مي شود.

يك عضو شوراي انتظامي استان توسط رييس دادگستري استان و بقيه از بين اعضاي خوشنام ( نظام مهندسي استان ) توسط هيات مديره براي مدت سه سال انتخاب و به ( شوراي مركزي ) جهت صدور حكم عضويت در شوراي انتظامي استان معرفي مي شوند.

ماده 84 _ شوراي انتظامي استان در اولين جلسه از بين خود يك رييس و يك نايب رييس براي مدت يك سال انتخاب خواهد كرد و تجديد انتخاب آنها پس از انقضاي هر دوره يك ساله بلامانع خواهد بود.

جلسات شوراي انتظامي استان با حضور دو سوم از اعضا رسميت يافته و تصميمات آن بااكثريت آراي حاضر در جلسه معتبر است

ماده 85 _ شوراي انتظامي استان مرجع رسيدگي به شكايات و دعاوي اشخاص حقيقي وحقوقي در خصوص تخلفات حرفه اي انضباطي و انتظامي مهندسان و كاردانهاي فني عضو ( نظام مهندسي استان ) و يا دارندگان ( پروانه اشتغال ( مي باشد.

كليه اشخاص حقيقي و حقوقي اعم از صاحب كار ، زيان ديده از تخلف ، دستگاهها و سازمانهاي دولتي و وابسته به دولت يا غير دولتي يا نهادهاي انقلاب اسلامي شهرداريها و موسسات عمومي وبه طور كلي هر شخصي كه در مورد هر يك از اعضاي ( نظام مهندسي استان ) يا دارنده ( پروانه اشتغال ) شكايتي در مورد تخلفات انضباطي ، انتظامي و يا حرفه اي وي داشته باشد مي تواندشكايت خود را به طور كتبي و با درج مشخصات و شرح تخلف مورد ادعا به انضمام اسناد و مدارك مربوط به دبير خانه ( نظام مهندسي استان ) ارسال يا تحويل نمايد.

تبصره 1 _ رسيدگي به تخلفات اشخاصي كه بر

اساس قوانين قبلي داراي ( پروانه اشتغال ) هستند ولي هنوز عضويت ( نظام مهندسي استان ) را دارا نمي باشند ، در صلاحيت شوراي انتظامياستان است

تبصره 2 _ در صورتي كه مشتكي عنه عضو ( نظام مهندسي استان ) ديگري غير از ( نظام مهندسي استان ) واصل كننده شكايت باشد ، ( نظام مهندسي استان ) محل وقوع تخلف صالح براي رسيدگي به شكايت است

تبصره 3 _ به شكايات واصل شده كه بدون امضا و نام و نشاني كامل شاكي باشد ترتيب اثرداده نخواهد شد.

تبصره 4 _ هيات مديره مي تواند در صورت اطلاع از وقوع تخلف ، بدون دريافت شكايت ، رأسا نيز به شوراي انتظامي استان اعلام شكايت كند.

ماده 86 _ دبيرخانه ( نظام مهندسي استان ) كه دبير خانه شوراي انتظامي نيز محسوب مي شود ، كليه شكايات واصل شده را در دفتر مخصوصي ثبت و پس از تشكيل پرونده و ضميمه نمودن سوابق عضويت مشتكي عنه با رعايت نوبت ، تعيين وقت نموده و به شوراي انتظامي استان تسليم مي نمايد. موارد خارج از نوبت به تشخيص رييس شوراي انتظامي استان تعيين خواهد شد.

تبصره _ كليه مكاتبات و تصميمات و آرا شوراي انتظامي استان با امضاي رييس يا نايب رييس شوراي انتظامي استان از طريق همين دبيرخانه انجام و ابلاغ خواهد شد.

ماده 87 _ شوراي انتظامي استان ملزم است به شكايات واصل شده رسيدگي و در صورتيكه شكايت را وارد نداند و يا رسيدگي به موضوع را در صلاحيت خود تشخيص ندهد نظر به رد شكايت يا عدم صلاحيت داده و در غير اينصورت حسب مورد از محل بازديد و يا از شاكي و مشتكي عنه ويا هر

شخص ديگر كه در ارتباط با موضوع شكايت است دعوت بعمل آورده و ضرورتا پس ازشنيدن اظهارات و دفاعيات آنها اتخاذ تصميم كند. عدم حضور شاكي يا وكيل يا نماينده او در اولين جلسه رسيدگي در حكم انصراف از شكايت است لكن عدم حضور مشتكي عنه مانع رسيدگي و اخذتصميم نخواهد بود.

تبصره 1 _ مشتكي عنه مي تواند در صورت عدم امكان حضور ، لايحه دفاعيه خود را قبل ازجلسه رسيدگي به دبيرخانه شوراي انتظامي استان تسليم و يا يك نفر را به عنوان وكيل معرفي نمايد.

تبصره 2 _ شوراي انتظامي استان در هر مورد كه به مصلحت تشخيص دهد مي تواند از نظرات مشورتي كارشناسان خبره ( نظام مهندسي استان ) موضوع بند (25) ماده (73) اين آيين نامه و يامتخصصان واجد شرايط يا نظرات كميسيونهاي تخصصي تشكيل شده در ( نظام مهندسي استان ) نيزاستفاده كند و مي تواند دريافت و ثبت شكايات و انجام امور مقدماتي از قبيل بازديد از محل ، كسب نظر كارشناسي ، تهيه گزارش و همچنين ارسال و ابلاغ اوراق و دعوتنامه ها و آراي صادر شده را به دفاتر نمايندگي در استان تفويض اختيار نمايد.

ماده 88 _ طرح و رسيدگي به شكايت در مراجع قضايي مانع از رسيدگي در شوراي انتظامياستان و اعمال مجازاتهاي انضباطي و حرفه اي مندرج در اين آيين نامه نخواهد بود.

ماده 89 _ شوراي انتظامي استان مكلف است به شكايات و اعلانات وزارت مسكن وشهرسازي در مورد تخلفاتي كه از اجراي مواد (34) و (35) و ساير مواد ( قانون ) و آيين نامه اجراييان روي داده ، خارج از نوبت و حد اكثر ظرف مدت يكماه رسيدگي و اعلام راي نمايد.

ماده 90

_ مجازاتهاي انتظامي به قرار زير است

درجه 1 _ اخطار كتبي با درج در پرونده عضويت در ( نظام مهندسي استان ) .

درجه 2 _ توبيخ كتبي با درج در پرونده عضويت در ( نظام مهندسي استان ) .

درجه 3 _ محروميت موقت از استفاده از ( پروانه اشتغال ) به مدت سه ماه تا يك سال و ضبط ( پروانه اشتغال ) به مدت محروميت

درجه 4 _ محروميت موقت از استفاده از ( پروانه اشتغال ) به مدت يك سال تا سه سال و ضبط ( پروانه اشتغال ) به مدت محروميت

درجه 5 _ محروميت موقت از استفاده از ( پروانه اشتغال ) به مدت سه سال تا پنج سال و ضبط ( پروانه اشتغال ) به مدت محروميت

درجه 6 _ محروميت دايم از عضويت ( نظام مهندسي استان ) ها و ابطال ( پروانه اشتغال ) .

تبصره _ در صورت تكرار تخلف ، اشخاصي كه به سه مرتبه محروميت موقت از استفاده از ( پروانه اشتغال ) محكوم شده باشند در صورتي كه براي دفعات بعدي مرتكب تخلفي شوند كه بازهم مستلزم اعمال مجازات محروميت موقت از درجه (4) يا (5) باشد به مجازات مربوط به اضافه يك برابر مجموعه مدت محروميت هاي قبلي از استفاده از ( پروانه اشتغال ) و ضبط آن و يا مجازاتاز نوع درجه (6) محكوم خواهند شد.

ماده 91 _ تخلفات انضباطي و حرفه اي عبارت از تخلف در اموري است كه انجام آن ناشي از ( پروانه اشتغال ) موضوع ( قانون ) يا عضويت در ( نظام مهندسي استان ) باشد.

تخلف انضباطي و حرفه اي و

انطباق آنها با مجازاتهاي انتظامي به شرح زير است

الف _ عدم رعايت ضوابط شهرسازي و مقررات ملي ساختمان و همچنين ضوابط و معيارهاي فني مربوط به آن يا هر اقدام يا عملي كه مخالف يا متناقض با مقررات مذكور يا ساير مقررات مربوط جاري كشور باشد ، مجازات انتظامي از درجه يك تا درجه پنج

ب _ مسامحه و يا عدم توجه در انجام امور حرفه اي بنحوي كه موجب اضرار يا تضييع حقوق صاحب كار شود ، از درجه يك تا درجه چهار.

پ _ مسامحه و يا عدم توجه در انجام امور حرفه اي به نحوي كه موجب اضرار غير و يا تضييع حقوق يا اموال عمومي شود ، از درجه يك تا درجه پنج

ت _ خودداري از انجام اقدامات بازدارنده يا اصلاحي در مورد تخلفات هر يك از عوامل اجرايي كار از نظر مشخصات لوازم و مصالح و كيفيت انجام كار با توجه به مفاد قراردادهاي مربوط و ضوابط و مقررات ساختماني ، از درجه يك تا درجه سه

ث _ صدور گواهي هاي خلاف واقع ، از درجه يك تا درجه پنج

ج _ تاييد غير واقعي ميزان عمليات انجام شده جهت تنظيم صورت وضعيت يا مدرك مشابه ديگر ، از درجه سه تا درجه پنج

چ _ امتناع از اظهار نظر كارشناسي پس از قبول انجام آن در مواردي كه از طريق مراجع ذيصلاح قانوني نظر خواهي شده است ، از درجه يك تا درجه سه

ح _ تعلل در تنظيم و تسليم گزارش هايي كه به موجب ضوابط و مقررات يا دستورات مراجع ذيصلاح قانوني موظف به تهيه و تسليم آنها به مراجع ذيربط بوده است ، از درجه يك

تا درجه سه

خ _ عدم توجه به مفاد اطلاعيه ها و اخطاريه هاي ابلاغ شده از سوي مراجع ذيصلاح و ذيربط ، ازدرجه يك تا درجه پنج

د _ جعل در اوراق و اسناد و مدارك حرفه اي به شرط اثبات وقوع جعل در مراجع قضايي ، ازدرجه سه تا درجه پنج

ذ _ اشتغال در حرف مهندسي موضوع ( قانون ) خارج از صلاحيت يا ظرفيت تعيين شده در ( پروانه اشتغال ) ، از درجه يك تا درجه پنج

ر _ دريافت هرگونه وجهي خارج از ضوابط ، از درجه دو تا درجه پنج

ز _ سو استفاده از عضويت و يا موقعيت هاي شغلي و اداري ( نظام مهندسي استان ) به نفع خوديا غيره ، از درجه دو تا درجه پنج

ژ _ عدم رعايت مقررات و ضوابط مصوب ( نظام مهندسي استان ) ، از درجه يك تا درجه سه

س _ عدم رسيدگي به تخلفات در شوراي انتظامي استان يا عدم اجراي راي به وسيله ( نظام مهندسي استان ) بدون عذر و علت موجه بيش از سه ماه ، به تشخيص ( شوراي مركزي ) در مورداعضاي شوراي انتظامي استان يا اعضاي ( هيات مديره نظام مهندسي استان ) از درجه دو تا درجه پنج

ش _ ارايه خدمات مهندسي طراحي ، محاسبه ، اجرا و نظارت توسط اشخاص حقيقي و حقوقي كه مسووليت بررسي و تاييد نقشه و يا امور مربوط به كنترل آن پروژه را در شهرداري ها و سازمانهاي دولتي و نهادهاي عمومي غير دولتي بر عهده دارند از درجه يك تا درجه پنج

ص _ تاسيس هر گونه موسسه ، دفتر يا

محل كسب و پيشه براي انجام خدمات فني بدون داشتن مدرك صلاحيت مربوط از درجه دو تا درجه پنج

ض _ استفاده از ( پروانه اشتغال ) در دوره محروميت موقت از درجه دو تا درجه پنج

ع _ انجام هر عملي كه به موجب آيين نامه هاي داخلي ( نظام مهندسي استان ) مربوط مخالف شيون حرفه اي بوده و موجب خدشه دار شدن حيثيت ( نظام مهندسي استان ) شود ، از درجه يك تادرجه چهار.

ماده 92 _ تشخيص اهميت تخلف و انطباق آن با هر يك از مجازاتهاي مقرر در بندهاي ماده 90) اين آيين نامه به عهده شوراي انتظامي استان است و تكرار تخلف از هر نوع كه باشد مستوجب مجازات شديدتر خواهد بود.

تبصره 1 _ در صورتي كه متخلف در يك پرونده مرتكب دو يا چند تخلف شده باشد براي هرتخلف مجازات جداگانه تعيين مي شود ، ليكن فقط مجازاتي كه شديدتر است اعمال خواهد شد وچنانچه مجازات هاي مذكور همگي از يك درجه باشد در اين صورت مجازات مناسب با توجه به تعدد تخلفات تعيين مي شود.

تبصره 2 _ در صورت تكرار تخلف ، مجازات مناسب با رعايت تبصره ماده (90) اين آيين نامه تعيين مي شود.

ماده 93 _ آراي شوراي انتظامي استان بايد مستند و مستدل و صريح بوده و در ذيل برگ راي ، نحوه اعتراض و مهلت آن به طور دقيق قيد شود.

آراي شوراي انتظامي استان اعم از اينكه مبني بر عدم وقوع تخلف و يا تعيين مجازات باشدظرف مدت يك ماه از تاريخ ابلاغ قابل تجديد نظر است

ماده 94 _ مرجع تجديد نظر از تصميمات و آراي شوراي انتظامي استان ها ، ( شوراي

انتظامي نظام مهندسي ) است

تبصره _ آراي بدوي كه توسط شوراي انتظامي استان در اجراي قانون آزمايشي ( نظام مهندسي ساختمان ) مصوب 1371 صادر شده به قوت خود باقي و ظرف يك ماه از تاريخ ابلاغ و در صورتي كه قبلا ابلاغ شده ولي قبل از پايان مهلت تجديد نظر خواهي و يا رسيدگي مجدد و صدور راي قطعي ، اجراي قانون آزمايشي متوقف شده است ، ظرف يك ماه از تاريخ ابلاغ اين آيين نامه ، قابل تجديد نظر خواهي در ( شوراي انتظامي نظام مهندسي ) است

فصل ششم شوراي انتظامي نظام مهندسي ( ماده 95 تا 101

ماده 95 _ ( شوراي انتظامي نظام مهندسي ) مرجع تجديد نظر آرا صادر شده از شوراي انتظامياستانهاست و داراي پنج عضو مي باشد و اعضاي آن براي مدت سه سال به شرح زير منصوب مي شوند و انتخاب مجدد آنهابلامانع است

الف _ يك عضو حقوق دان به معرفي رياست قوه قضاييه

ب _ دو عضو به معرفي وزير مسكن و شهرسازي

ج _ دو عضو به معرفي ( شوراي مركزي )

جلسات ( شوراي انتظامي نظام مهندسي ) با حضور حد اقل دو سوم اعضا رسميت يافته و آراي صادر شده با (3) راي موافق معتبر خواهد بود.

ماده 96 _ ( شوراي انتظامي نظام مهندسي ) در اولين جلسه از بين خود يك رييس ، يك نايب رييس و يك دبير براي مدت يك سال انتخاب مي نمايد و انتخاب مجدد آنها بلامانع است

ماده 97 _ تقاضاي تجديد نظر در دبير خانه ( نظام مهندسي استان ) ثبت و دبير خانه مذكورتقاضا را به انضمام پرونده مربوط ، حاوي تمامي اوراق و مدارك و مستندات ، راي صادر شده وپروانه عضويت مشتكي

عنه ، مهر و موم كرده و از طريق پست سفارشي به دبيرخانه ( شورايانتظامي نظام مهندسي ) ارسال مي دارد. در صورتي كه تجديد نظر خواه در خواست خود را مستقيمابه دبير خانه ( شوراي انتظامي نظام مهندسي ) تسليم يا ارسال دارد ، دبير خانه مذكور كليه سوابق ومدارك لازم را از دبيرخانه شوراي انتظامي استان دريافت مي دارد.

ماده 98 _ در صورتي كه درخواست تجديد نظر در مهلت مقرر تسليم و به ثبت رسيده باشد ( شوراي انتظامي نظام مهندسي ) با رعايت نوبت به موضوع رسيدگي كرده و كليه اختيارات لازم ازقبيل دعوت طرفين و يا هر شخص ديگري كه در ارتباط با موضوع است و كسب نظر كارشناسان ومتخصصين و كميسيونهاي تخصصي و غيره را دارد. مرجع تجديد نظر پس از ختم رسيدگي نسبت به صدور راي مبني بر تاييد يا تعديل يا تغيير راي تجديد نظر خواسته شده اقدام مي نمايد.

آرا صادر شده از مرجع تجديد نظر بايد مستند ، مستدل و صريح بوده و در آن قيد شود كه راي قطعي است و در مواردي كه راي مبني بر محروميت است بايد تاريخ شروع محروميت با رعايت فرجه لازم جهت ابلاغ راي در متن راي درج شود.

تبصره _ در صورتي كه پرونده در شوراي انتظامي استان در اجراي مواد (86) و (89) اين آيين نامه خارج از نوبت رسيدگي شده باشد يا رييس ( شوراي انتظامي نظام مهندسي ) رسيدگي خارج از نوبت را ضروري تشخيص دهد در ( شوراي انتظامي نظام مهندسي ) نيز خارج از نوبت رسيدگي خواهد شد.

ماده 99 _ دبير خانه ( شوراي انتظامي نظام مهندسي ) پس از ثبت آرا قطعي شده

در دفترمخصوص و حفظ سوابق ، آرا مذكور را ظرف يك هفته حضوري يا بوسيله پست سفارشي به طرفين شكايت ابلاغ و نسخه اي از آنها را جهت اجرا به ( نظام مهندسي استان ) ارسال مي دارد. ( نظام مهندسي استان ) ضمن اينكه يك نسخه از راي مذكور را در پرونده عضويت ضبط و يك نسخه ديگررا جهت ثبت در سوابق امر به سازمان مسكن و شهرسازي استان ارسال مي كند ، مفاد راي را به مورداجرا مي گذارد.

ماده 100 _ در كليه مواردي كه آراي قطعي شده داير بر محروميت موقت استفاده از ( پروانه اشتغال ) باشد ( نظام مهندسي استان ) مربوط موظف است ( پروانه اشتغال ) عضو محكوم را اخذ و به سازمان مسكن و شهرسازي استان ارسال نمايد و تصوير ( پروانه اشتغال ) ضبط شده را به دبيرخانه ( شوراي انتظامي نظام مهندسي ) ارسال دارد. ( پروانه اشتغال ) تا پايان مدت محروميت در سازمان مسكن و شهرسازي استان نگاهداري مي شود.

تبصره _ در صورتي كه عضو مختلف ، ظرف سه ماه از تاريخ مندرج در راي قطعي مبني برمحروميت موقت استفاده از ( پروانه اشتغال ) از تحويل ( پروانه اشتغال ) خود به ( نظام مهندسياستان ) يا مرجع صدور ( پروانه اشتغال ) امتناع ورزد ، مرجع صادر كننده ( پروانه اشتغال ) ، محكوميت وي را در پرونده او درج و ( پروانه اشتغال ) بعدي وي را با تاخيري معادل دو برابر مدت محروميت مذكور تمديد و تجديد خواهد كرد و مراتب را به كليه شهرداريها و مراجع ذيربط نيز ابلاغ خواهدنمود. مفاد اين تبصره بايد به صورت فرم در كليه آراي

صادر شده درج شود.

ماده 101 _ مراجع رسيدگي به شكايات از اعضاي هيات مديره و شوراي انتظامي استان وتخلفات آنان به اعتبار وظايف آنها در هيات مديره با شوراي انتظامي استان ( شوراي انتظامي نظام مهندسي ) خواهد بود.

فصل هفتم هيات عمومي ( ماده 102 تا 107 )

ماده 102 _ در اجراي ماده (19) ( قانون ) به منظور ايجاد هماهنگي در امور ( نظام مهندسياستان ) ها ، ( هيات عمومي ) متشكل از اعضاي هيات مديره ها در سطح كشور ، تشكيل مي شود.

جلسات عادي ( هيات عمومي ) با دعوت ( رييس سازمان ) از اعضاي هيات مديره ها سالي يكباربا حضور نماينده وزير مسكن و شهرسازي تشكيل مي شود. در دعوت نامه تاريخ ، محل و دستورجلسه بايد قيد شود.

تبصره _ اولين جلسه عادي ( هيات عمومي ) پس از انتخاب و آغاز به كار هيات مديره ها در دوسوم استان هاي كشور مشروط بر اينكه در برگيرنده تمام ( نظام مهندسي استان ) هايي كه داراي 700نفر عضو يا بيشتر هستند باشد ، به دعوت وزارت مسكن و شهرسازي تشكيل خواهد شد.

ماده 103 _ جلسات فوق العاده ( هيات عمومي ) بنا به تصميم آخرين جلسه عادي ( هيات عمومي ) و يا به تقاضاي دو سوم اعضاي ( شوراي مركزي ) و يا دعوت وزير مسكن وشهرسازي تشكيل مي شود.

ماده 104 _ جلسات ( هيات عمومي ) با حضور دو سوم از تعداد كل اعضاي هيات مديره ( نظام مهندسي استان ) ها كه تا آن تاريخ تشكيل شده است رسميت خواهد يافت افتتاح و اداره جلسات ( هيات عمومي ) تا تعيين هيات رييسه بر عهده دستگاه دعوت كننده خواهد بود. هيات رييسه هراجلاس شامل ،

يك رييس ، يك نايب رييس ، يك دبير و دو نفر ناظر مي باشد كه از بين عده حاضر درجلسه با راي اكثريت انتخاب خواهند شد. دبيرخانه ( هيات عمومي ) همان دبيرخانه ( شوراي مركزي ) مي باشد.

ماده 105 _ اداره جلسات ( هيات عمومي ) به عهده رييس جلسه و در غياب او به عهده نايب رييس است طرح دستور جلسه و تنظيم صورت مذاكرات و تصميمات به عهده دبير و نظارت درحصول اكثريت در راي گيري مصوبات به عهده نظار خواهد بود. تصميمات جلسه با آراي اكثريت نصف به علاوه يك عده حاضر در جلسه معتبر مي باشد.

ماده 106 _ جلسات عادي ( هيات عمومي ) سالي يكبار در تير ماه به مدت دو تا چهار روز دريكي از استانها تشكيل مي شود و در پايان هر جلسه ، تاريخ و مكان و دستور جلسه بعد و در صورت لزوم تاريخ و مكان جلسات فوق العاده اي كه در حد فاصل جلسه عادي بعد بايد در همان استان تشكيل شود ، با راي اكثريت اعضا تعيين مي شود.

هيات عمومي مي تواند جلسات غير رسمي نيز داشته باشد.

ماده 107 _ وظايف و اختيارات ( هيات عمومي ) ، به شرح زير تعيين مي شود:

الف _ انتخاب افراد واجد شرايط عضويت در ( شوراي مركزي ) به ميزان حداقل دو برابر تعدادمورد نياز در هر رشته ( با قيد اصلي و عليالبدل ) و معرفي به وزير مسكن و شهرسازي به منظورانتخاب نمودن اعضاي اصلي و عليالبدل ( شوراي مركزي ) از بين آنها.

ب _ شنيدن گزارش سالانه ( شوراي مركزي ) .

پ _ بررسي و تصويب ترازنامه ( شوراي مركزي ) .

ت _ بررسي

و تصويب خط مشي عمومي و پيشنهادي ( شوراي مركزي ) .

ث _ شنيدن گزارش عملكرد ( نظام مهندسي استان ) هاي مختلف كه به وسيله دبيرخانه ( هيات عمومي ) ارايه مي شود و حصول اطلاع از فعاليتها ، وضعيت و مشكلات ( نظام مهندسي استان ) هاارايه طريق به آنها.

ج _ شنيدن ساير گزارش ها و پيشنهادات مختلف كه به وسيله دبيرخانه ( هيات عمومي ) يا هريك از ( نظام مهندسي استان ) ها ارايه مي شود و اتخاذ تصميم يا ارايه طريق مناسب

چ _ اتخاذ تصميم در مورد تنظيم روابط بين ( نظام مهندسي استان ) ها با يكديگر از لحاظ تبادل تجارب و اطلاعات و نيز همكاري با شهرداريها و مراجع دولتي و عمومي بنا به پيشنهاد دبيرخانه ( هيات عمومي ) .

ح _ بررسي و تصويب ضوابط و مقررات نظام نامه هاي پيشنهادي اداري ، استخدامي و غيره مربوط به شوراي مركزي

خ _ بررسي و تصويب نظام نامه هاي داخلي نحوه اداره ( هيات عمومي ) .

د _ تصويب ميزان وروديه و حق عضويت سالانه اعضاي ( نظام مهندسي استان ) ها با توجه به موقعيت و امكانات هر استان

ذ _ بررسي و تصويب نظام نامه پيشنهادي ( شوراي مركزي ) در خصوص نحوه تشكيل و اداره امور صندوق مشترك ( نظام مهندسي استان ) ها.

ر _ بررسي و تصويب ساير وضوابط و مقررات و نظام نامه ها و پيشنهادات ارايه شده از سوي ( شوراي مركزي ) يا دبيرخانه ( هيات عمومي ) .

فصل هشتم شوراي مركزي ( ماده 108 تا 114 )

ماده 108 _ ( شوراي مركزي ) متشكل از (25) عضو اصلي و (7) عضو علي البدل با تركيب ( رشته هاي

اصلي ) طبق جدول زير مي باشد ، كه از بين دو برابر افراد معرفي شده به وسيله ( هيات عمومي ) در هر رشته با قيد اصلي و علي البدل توسط وزير مسكن و شهرسازي انتخاب مي شوند.اعضاي ( شوراي مركزي ) بايد علاوه بر داشتن عضويت در هيات مديره خوشنام و داراي سابقه انجام كارهاي طراحي ، اجرايي ، علمي ، تحقيقي يا آموزشي برجسته و ارزنده و فاقد محكوميت انتظامي ازدرجه سه به بالا در پنج سال گذشته باشند.

تبصره _ اعضاي هيات مديره كه به عضويت ( شوراي مركزي ) انتخاب مي شوند ، مي توانندهمچنان در عضويت ( نظام مهندسي استان ) خود نيز باقي بمانند.

جدول تعداد اعضاي اصلي و علي البدل ( شوراي مركزي )

گروه رشته تعداد حداقل عضودر هر رشته تعداد اعضاي اصلي هرگروه تعداد اعضاي علي البدل

عمران 1 1

عمران نقشه برداري 1 12 1

ترافيك 1 1

تاسيسات تاسيسات برق 1 1

تاسيسات مكانيك 1 6 1

معماري وشهرسازي معماري 1 1

شهرسازي 1 7 1

تعداد اعضاي اصلي و علي البدل شوراي مركزي 25 7

ماده 109 _ مدت عضويت اعضاي ( شوراي مركزي ) سه سال است تجديد انتخاب اعضاي ( شوراي مركزي در صورت بقاي شرايط لازم در دوره هاي بعد بلامانع است

ماده 110 _ ( شوراي مركزي ) داراي هيات رييسه اي متشكل از يك رييس و دو دبير اجرايي و دومنشي مي باشد كه دبيران و منشي ها با اكثريت آرا از بين اعضاي ( شوراي مركزي ) انتخاب مي شوند ودوره مسووليت آنها يك ساله و انتخاب مجدد ايشان بلامانع است رييس ( شوراي مركزي ) نيز به شرح مندرج در ماده (115) اين آيين نامه منصوب مي شود.

ماده 111

_ جلسات ( شوراي مركزي ) در مواقع لزوم به دعوت رييس ( شوراي مركزي ) و درغياب وي به دعوت يكي از دبيران اجرايي در محل ( شوراي مركزي ) تشكيل و با حضور دو سوم اعضا رسميت خواهد يافت و تصميمات و مصوبات آن با حداقل (13) راي موافق معتبر است اعضاي علي البدل بدون داشتن حق راي مي توانند در جلسات ( شوراي مركزي ) شركت كنند.تصميمات ( شوراي مركزي ) ، پس از ثبت در دفتر مخصوص از طريق دبير خانه ( شوراي مركزي ) به اشخاص و مراجع ذيصلاح ابلاغ مي شود و پيگيري لازم به عمل خواهد آمد

ماده 112 _ انجام هزينه هاي اداري و استخدامي و جاري ( شوراي مركزي ) و دبير خانه آن وهمچنين پرداخت هزينه سفر اعضاي ( شوراي مركزي ) كه از استانها در جلسات ( شوراي مركزي ) شركت مي كنند به موجب نظام نامه مالي و اداري ( سازمان ) است كه به پيشنهاد ( شوراي مركزي ) به تصويب ( هيات عمومي ) مي رسد.

ماده 113 _ هزينه هاي سازمان و اركان آن از محل حق عضويت اعضا ، صندوق مشترك ( نظام مهندسي استان ) ها ، كمكهاي اعطايي دولت ، نهادها ، اشخاص حقيقي و حقوقي ، دريافت بهاي ارايه خدمات پژوهشي ، فني وآموزشي ، فروش نشريات و ساير مواد كمك آموزشي و مهندسي تامين خواهد شد.

نحوه و چگونگي و ميزان دريافت از هر يك از منابع مذكور و همچنين تشكيل صندوق مشترك ( نظام مهندسي استان ) ها و تامين بودجه آن و نحوه هزينه و اداره امور آن به موجب نظام نامه اي كه به پيشنهاد ( شوراي مركزي )

به تصويب هيات عمومي مي رسد خواهد بود. صندوق مشترك مذكورزيرنظر رييس ( شوراي مركزي ) اداره مي شود.

ماده 114 _ وظايف و اختيارات ( شوراي مركزي ) به شرح زير تعيين مي شود:

الف _ برنامه ريزي و فراهم آوردن زمينه اجراي اهداف و خط مشي هاي ( قانون ) با جلب مشاركت ( نظام مهندسي استان ) ها و هماهنگي وزارت مسكن و شهرسازي

ب _ بررسي مسايل مشترك ( نظام مهندسي استان ) ها و ( سازمان ) و تعيين خط مشي هاي كوتاه مدت ، ميان مدت و دراز مدت در چهار چوب ( قانون ) و مقررات و مصوبات هيات عمومي و ابلاغ آنها.

پ _ ايجاد زمينه هاي مناسب براي انجام وظايف اركان ( سازمان ) از طريق مذاكره و مشاوره بامراجع ملي و محلي ، در امور برنامه ريزي ، مديريت ، اجرا و كنترل طرحهاي ساختماني و شهرسازي و با مراجع قضايي در مورد اجراي مواد ( قانون ) كه به امور قضايي و انتظامي مربوط مي باشد.

ت _ حل و فصل اختلافات بين اركان داخلي ( نظام مهندسي استان ) ها يا بين ( نظام مهندسياستان ) ها با يكديگر يا بين اعضاي ( نظام مهندسي استان ) ها با ( نظام مهندسي استان ) خود از طريق داوري

ث _ همكاري با وزارت مسكن و شهرسازي در امر نظارت بر عملكرد ( نظام مهندسي استان ) ها واصلاح خط مشي ( نظام مهندسي استان ) ها از طريق مذاكره و ابلاغ دستورالعملها.

ج _ همكاري با مراكز تحقيقاتي و علمي و آموزشي و ارايه مشورتهاي لازم در زمينه تهيه مواددرسي و محتواي آموزش علوم و فنون مهندسي در سطوح مختلف به

وزارت خانه هاي آموزش وپرورش و فرهنگ و آموزش عالي

چ _ همكاري با وزارت مسكن و شهرسازي و ساير دستگاههاي اجرايي در زمينه تدوين مقررات ملي ساختمان و ترويج و كنترل اجراي آن و تهيه ( شناسنامه فني و ملكي ساختمانها ) و برگزاري مسابقات حرفه اي و تخصصي

ح _ همكاري با وزارت كار و امور اجتماعي در زمينه ارتقاي سطح مهارت كارگران ماهر شاغل در ( مهندسي ساختمان ) و تعيين استاندارد مهارت و كنترل آن

خ _ تلاش در جهت جلب مشاركت و تشويق به سرمايه گذاري اشخاص و موسسات درطرحهاي مسكن و تاسيسات و مستحدثات عمراني عام المنفعه و همكاري با دستگاههاي اجرايي در ارتقاي كيفيت اينگونه طرحها.

د _ جمع آوري كمكهاي داخلي و بين المللي جهت كمك به دستگاههاي مسوول در امر امداد ونجات در زمان وقوع حوادث غير مترقبه

ذ _ همكاري در برگزاري آزمونهاي تخصصي مهندسان ، كاردانان فني و كارگران ماهر و آموزشهاي تكميلي براي بهنگام نگاه داشتن دانش فني و همچنين شناسايي و تدارك فرصتهاي كار آموزي ومعرفي به دانشگاهها.

ر _ حمايت اجتماعي از اعضا ( نظام مهندسي استان ) ها و دفاع از حيثيت و حقوق حقه آنها وهمچنين دفاع از حقوق متقابل جامعه به عنوان مصرف كنندگان محصولات ، توليدات و خدمات مهندسي در مشاغل مهندسي و حرف بخشهاي ساختمان ، عمران و شهرسازي

ز _ مشاركت در برگزاري كنفرانسها و گردهمايي هاي تخصصي و تبادل اطلاعات در داخل كشورو در سطح بين المللي

ژ _ ارايه گزارش عملكرد به ( هيات عمومي ) و وزير مسكن و شهرسازي

س _ تهيه مباني قيمت گذاري خدمات مهندسي با توجه به پيشنهادات ( نظام مهندسي

استان ) هاو پيشنهاد آن به وزارت مسكن و شهرسازي جهت تصويب و همچنين بررسي مستمر پيشنهادات ( نظام مهندسي استان ) ها در اين زمينه و انعكاس نظرات مناسب به وزارت مذكور.

ش _ تشكيل كميته نظام پيشنهادات و هيات مشورتي ( سازمان ) .

ص _ تهيه و تصويب نظام به داخلي نحوه اداره ( هيات عمومي ) و پيشنهاد آن به ( هيات عمومي ) جهت تصويب

ض _ تهيه و پيشنهاد نظام نامه نحوه تشكيل صندوق مشترك ( نظام مهندسي استان ) ها وچگونگي اداره آن ، به هيات عمومي جهت تصويب

ط _ تصويب برنامه و بودجه سالانه ( سازمان ) به پيشنهاد رييس سازمان

ظ _ تعيين امضاهاي مجاز براي امضاي اوراق و اسناد مالي و تعهد آور و قرار دادها.

ع _ انتشار نشريه ( سازمان ) و ساير نشريات تخصصي

غ _ ارايه نظرات مشورتي به دولت و دستگاههاي اجرايي در زمينه برنامه هاي توسعه و طرحهاي بزرگ ساختماني ، عمراني و شهرسازي حسب درخواست دستگاههاي مربوط

ف _ رسيدگي و اتخاذ تصميم در خصوص ترازنامه و عملكرد مالي هيات مديره كه به تصويب مجمع عمومي سازمان استان نرسيده باشد.

ق _ انجام هر نوع وظيفه ديگري كه به موجب ( قانون ) و آيين نامه اجرايي و ساير مقررات و ياعرفا ضروري باشد.

فصل نهم رييس سازمان ( ماده 115 تا 116 )

ماده 115 _ ( شوراي مركزي ) در اولين جلسه خود كه به دعوت وزير مسكن و شهرسازي و به رياست وي در وزارت مسكن و شهرسازي تشكيل مي شود ، از ميان خود سه نفر را به منظور تعيين رييس ( شوراي مركزي ) به وزير مسكن و شهرسازي پيشنهاد مي نمايد و

وزير مسكن و شهرسازي ازبين آنها يك نفر را به عنوان رييس ( شوراي مركزي ) كه ( رييس سازمان ) نيز محسوب مي شود جهت صدور حكم به رييس جمهور معرفي خواهد نمود.

دوره تصدي رييس ( شوراي مركزي ) مدت (3) سال است و انتخاب مجدد او مشروط به تحقق شرايط فوق بلامانع مي باشد.

ماده 116 _ وظايف و اختيارات ( رييس سازمان ) به شرح زير تعيين مي شود:

الف _ ( رييس سازمان ) بالاترين مقام اجرايي و اداري ( سازمان ) بوده و نمايندگي سازمان را درمراجع ملي و بين المللي بر عهده دارد.

ب _ مسووليت اجراي مصوبات ( شوراي مركزي ) .

پ _ نظارت بر عملكرد ( سازمان ) و تهيه پيشنهادات و توصيه هاي لازم به منظور تحقق اهداف مندرج در ( قانون ) و اصلاح خط مشي ( سازمان ) و ارايه آن به ( شوراي مركزي ) .

ت _ نظارت بر عملكرد ( نظام مهندسي استان ) ها با هماهنگي ( شوراي مركزي ) به منظور حسن جريان امور و حفظ حقوق ، منابع ، حيثيت ، شيونات حرفه اي و اموال ( سازمان ) و ارايه نظرات ، پيشنهادات و توصيه هاي لازم به ( نظام مهندسي استان ) ها و ارايه گزارش آن به ( شوراي مركزي ) .

ث _ انتخاب و پيشنهاد مدير براي اداره صندوق مشترك ( نظام مهندسي استان ) ها به ( شوراي مركزي ) جهت تصويب

ج _ كنترل و نظارت بر عملكرد مدير صندوق مشترك

چ _ پيشنهاد برنامه و بودجه سالانه به ( شوراي مركزي ) .

ح _ امضاي كليه مكاتبات عادي و جاري ( سازمان ) و احكام مدير صندوق

مشترك و كاركنان ( سازمان ) و ساير مواردي كه به تفويض اختيار مي شود.

خ _ افتتاح جلسات ( هيات عمومي ) در مواقعي كه دعوت كننده ( شوراي مركزي ) است

د _ ارايه گزارشهاي لازم به وزير مسكن و شهرسازي درباره مسايلي كه مورد استعلام قرارمي گيرد.

ذ _ ابلاغ دستورالعمل ها و مصوبات و بخشنامه هاي وزارت مسكن و شهرسازي به ( نظام مهندسي استان ) ها.

ر _ انتقال نظرات ، پيشنهادات و توصيه هاي وزارت مسكن و شهرسازي به اعضاي ( شوراي مركزي ) و ساير اعضاي ( نظام مهندسي استان ) ها و نظارت بر رعايت آنها.

ز _ انجام ساير وظايفي كه از طرف ( هيات عمومي ) يا ( شوراي مركزي ) به ( رييس سازمان ) محول مي شود و همچنين وظايفي كه به منظور اداره ( سازمان ) ضروري است .

فصل دهم مقررات متفرقه ( ماده 117 تا 124 )

ماده 117 _ وزارت مسكن و شهرسازي موظف است به منظور يكسان نمودن روشها و ايجادوحدت رويه و جلوگيري از تعارضات در تهيه و تنظيم مباني قيمت گذاري خدمات مهندسي ، ظرف شش ماه مباني مذكور را با توجه به پيشنهادات واصل شده از ( نظام مهندسي استان ) ها و شوراي فنياستان ها و يا با جلب مشورت آنها تهيه نمايد.

تبصره 1 _ به منظور بررسي و تاييد مباني قيمت گذاري و قيمت خدمات مهندسي ، در وزارت مسكن و شهرسازي شورايي تحت عنوان ( شوراي بررسي و تاييد مباني قيمت گذاري خدمات مهندسي ) مركب از (5) نفر كارشناس خبره به انتخاب وزير مسكن و شهرسازي و (2) نفر كارشناس به معرفي رييس سازمان برنامه و بودجه تشكيل مي شود كه (4) عضو آن از جمله دو عضو سازمان برنامه

و بودجه ثابت و (3) عضو آن بر حسب موضوعات مطروحه متغير خواهد بود. شوراي يادشده مي تواند كميته هاي تخصصي نيز داشته باشد.

تبصره 2 _ فهرستهاي قيمت خدمات مهندسي پس از تصويب وزير مسكن و شهرسازي جهتاطلاع عموم آگهي خواهد شد.

ماده 118 _ عوارض مربوط به صدور و تمديد ( پروانه اشتغال ) يا المثني بر اساس ماده (38)قانون وصول برخي از در آمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين مصوب 1373 وصول مي شودو به حسابي كه به همين منظور توسط خزانه افتتاح مي شود واريز مي گردد. معادل صد درصد(100%) وجوه واريزي فوق از محل اعتباري كه به همين منظور در قانون بودجه هر ساله منظورمي شود ، در اختيار وزارت مسكن و شهرسازي قرار خواهد گرفت تا جهت تدوين مقررات ملي ساختمان ، نظام كنترل ساختمان ، توسعه نظام مهندسي ، كمك به ( نظام مهندسي استان ) ها و برقراري دوره هاي آموزشي در سطوح مختلف مذكور به مصرف برسد.

ماده 119 _ ذيحسابان و مسوولان امور مالي موظفند نسخه اي از اسناد مالي مربوط به وجوهي را كه در اجراي ماده (39) ( قانون ) كسر يا وصول نموده و به حساب در آمد عمومي كشور واريزنموده اند در تهران براي وزارت مسكن و شهرسازي و در استانها به سازمان مسكن و شهرسازياستان ارسال دارند تا وزارت مسكن و شهرسازي با توجه به وجوه دريافتي هر ساله برنامه هاي لازم را جهت انجام وظايف و تحقق اهداف مندرج در ( قانون ) تهيه و به مورد اجرا گذارد شهرداريهاموظفند در هنگام صدور پروانه ساختماني فيش واريز مبلغ تعيين شده موضوع ماده (39) ( قانون ) به حساب خزانه كه توسط وزارت مسكن و

شهرسازي اعلام مي شود را ، به عنوان يكي از مدارك صدور پروانه از متقاضي دريافت نمايد.

ماده 120 _ وزارت مسكن و شهرسازي و سازمانهاي مسكن و شهرسازي استان ، تسهيلات لازم براي تاسيس و شروع به كار ( سازمان ) و ( نظام مهندسي استان ) ها را فراهم آورده و در تنظيم روابط آنان با دستگاههاي اجرايي و مراجع قضايي در سطوح ملي و محلي با توجه به اهداف ( قانون ) اقدام مي نمايد.

ماده 121 _ در اجراي ماده (38) ( قانون ) به منظور تامين محل و مكان استقرار نهادهاي ( سازمان ) نظير ( شوراي مركزي ) ، ( نظام مهندسي استان ) ها و تشكل هاي تخصصي و مهندسي درشهرهاي كشور وزارت مسكن و شهرسازي در مراكز استان ها جهت تامين زمين يا ساختمان ، متناسب با نيازهاي ( نظام مهندسي استان ) مساعدت لازم را معمول مي دارد تا بر اساس طرح مصوب ، نيازهاي اداري و تاسيساتي تشكل مربوط در آن تامين شود.

ماده 122 _ وزارت مسكن و شهرسازي ضمن بررسي عملكرد ( نظام مهندسي استان ) ها وگزارشهاي ( هيات عمومي ) توصيه هاي لازم را ارايه خواهد داد. در صورتي كه به توصيه هاي مذكورتوجه نشود و انحراف از اهداف ( سازمان ) حاصل شود ، وزارت مذكور پيشنهاد انحلال سازمان منتخب را به هيات مندرج در ماده (26) ( قانون ) ارايه و بر اساس تصميمات هيات مذكور عمل خواهد شد.

تبصره _ انجام وظايف قانوني ( سازمان ) و ( نظام مهندسي استان ) تا زماني كه تشكيل نشده وهمچنين در زمان تعطيل يا انحلال با وزارت مسكن و شهرسازي است و در هر حال وزارت مذكورموظف است

ظرف مدت شش ماه نسبت به برگزاري انتخابات براي تشكيل سازمان هاي مذكوراقدام نمايد.

ماده 123 _ دستورالعمل هاي موضوع مواد اين آيين نامه ظرف شش ماه به وسيله وزارت مسكن و شهرسازي تهيه و ابلاغ مي شود و در موارد سكوت يا ابهام در نحوه اجرا يا اعمال مواد آيين نامه يادستورالعمل هاي مربوط طبق نظر وزير مسكن و شهرسازي عمل خواهد شد.

ماده 124 _ در اجراي مفاد ماده (41) قانون نظام مهندسي و كنترل ساختمان _ مصوب 1374 _در مورد اجرا و نظارت بر طرحهاي عمراني (منظور در بودجه عمومي كشور) قانون برنامه و بودجه و ضوابط منبعث از آن جايگزين ضوابط مندرج در اين آيين نامه خواهد بود.

مصوبه شوراي عالي در خصوص هماهنگ نمودن صدور پروانه ، گواهي عدم خلاف و گواهي پايان ساختمان در سطح ش

شوراي عالي اداري درسي و چهارمين جلسه مورخ 13/8/1371 ، بنا به پيشنهاد سازمان اموراداري و استخدامي كشور جهت بهبود سيستمها و روشها و گردش كار در ادارات با جهت گيري بالابردن كارايي دستگاههاي اجرايي در خصوص هماهنگ نمودن صدور پروانه ، گواهي عدم خلاف وگواهي پايان ساختمان در سطح شهرداريهاي كشور موارد ذيل را تصويب نمود:

1 _ صدور پروانه ، گواهي عدم خلاف و گواهي پايان ساختمان توسط شهرداريهاي كشور طبق شناسنامه ساختمان كه پيوست مي باشد انجام مي گردد.

2 _ شهرداريها مكلفند براساس مراحل ذيل نسبت به صدور شناسنامه ساختمان كه حاوي پروانه ، گواهي عدم خلاف و گواهي پايان ساختمان مي باشد اقدام و به متقاضي تسليم نمايند:

الف _ حداكثر ظرف مدت هفت روز پس از دريافت مدارك لازم شامل درخواست پروانه ، نقشه محل وقوع ملك ، فتوكپي مدارك مالكيت رسمي ، فتوكپي شناسنامه ذينفع (مالك يا مالكين و درصورت مراجعه وكيل مالك ، فتوكپي وكالتنامه ، از محل بازديد و گزارش

وضعيت موجود ملك راجهت درج در پرونده تنظيم و با تعيين ضوابط شهرسازي حاكم بر ملك (شامل نوع كاربري ، ميزان تراكم مجاز ، تعداد طبقات ، حدود تعريض و غيره آماده تحويل نقشه هاي معماري و محاسباتي را به متقاضي ابلاغ نمايند در غيراينصورت لازم است علت عدم آماده تحويل نقشه ها را كتبا به ذينفع اعلام نمايند.

تبصره _ بمنظور جلوگيري از استعلامهاي متعدد شهرداريها از دستگاههاي اجرايي كليه دستگاهها مكلفند در پايان هر سال طرحها و پروژه هاي ساختماني و عمراني مصوب خود را به منظور انعكاس در نقشه شهر به شهرداريها گزارش نمايند. نقشه هاي شهر بايد به گونه اي به روز نگاه داشته شوند كه در ابتداي هر سال نشان دهنده وضع كالبدي شهر در آن مقطع زماني باشد.

ب _ حداكثر ظرف مدت پنج روز پس از دريافت نقشه هاي مربوطه با رعايت ضوابط اعلام شده در بند الف و نيز مفاد ماده 17 نظام مهندسي ساختمان نسبت به ارايه كليه برگهاي پرداخت عوارض و ساير حقوق قانوني متعلقه به ملك مورد تقاضا اقدام نمايند.

ج _ حداكثر ظرف مدت دو روز پس از پرداخت و تسليم قبوض عوارض فوق الذكر نسبت به صدور شناسنامه ساختمان كه حاوي پروانه ساختمان مي باشد اقدام نمايند.

تبصره _ شهرداريها موظفند بتدريج زمان مصروفه مراحل صدور پروانه ساختمان را از 14 روزبه حداكثر 7 روز تقليل دهند.

3 _ شهرداريها موظفند حداكثر ظرف مدت دو روز پس از درخواست مالك يا مالكين جهت صدور گواهي عدم خلاف و انطباق ساختمان احداث شده با ضوابط فني و شهرسازي حاكم بر ملك نسبت به صدور گواهي عدم خلاف اقدام و در غير اينصورت لازم است علت عدم صدور گواهي عدم خلاف كتبا به

ذينفع اعلام گردد.

4 _ شهرداريها موظفند حداكثر ظرف مدت دو روز پس از درخواست مالك يا مالكين جهت صدور گواهي پايان ساختمان و انطباق ساختمان احداث شده با ضوابط فني و شهرسازي حاكم برملك نسبت به صدور گواهي ساختمان ، به ذينفع اعلام شود.

5 _ وزارتخانه هاي كشور و پست و تلگراف و تلفن موظفند ظرف مدت يكماه پس از تصويب اين مصوبه نسبت به احصا آن دسته از خدمات پستي مربوط به اين مصوبه كه توسط شركت پست جمهوري اسلامي ايران امكان پذير مي باشند اقدام نمايند.

6 _ از تاريخ 1/11/1371 شناسنامه ساختمان بعنوان يك سند رسمي تلقي گرديده و در رابطه بااستعلامهاي دستگاهها و ارگانهايي از قبيل وزارت مسكن و شهرسازي ، بانكها ، شركت گاز ، برق وآب ، سازمان ثبت اسناد و املاك كشور ، وزارت امور اقتصادي و دارايي و... مورد استناد مي باشد.

تبصره 2 _ شهرداريها موظفند بتدريج براي متقاضياني كه قبلا پروانه ساختمان دريافت كرده اندحسب درخواست متقاضي نسبت به صدور شناسنامه ساختمان اقدام نمايند.

7 _ شهرداريها مكلفند تمهيدات لازم جهت واگذاري فعاليتهاي اجرايي و فني مربوط به صدورپروانه ، گواهي عدم خلاف و گواهي پايان ساختمان را با هماهنگي وزارت كشور به اشخاص حقيقي و حقوقي كه اعتبار و صلاحيت آنان به تاييد مراجع ذيصلاح رسيده اند فراهم نمايند.

تبصره 1 _ اين روش بمنظور سهولت در امر مراحل صدور پروانه ، گواهي عدم خلاف و گواهي پايان ساختمان مي باشد ليكن متقاضي در صورت تمايل مي تواند از طريق شهرداريها نسبت به موارد فوق الذكر اقدام نمايد.

تبصره 2 _ نظارت بر حسن جريان امور و كنترلهاي لازم در چهارچوب مقررات به عهده شهرداريها خواهد بود.

8 _ وزارت مسكن و شهرسازي موظف است ظرف

مدت 2 ماه پس از تصويب طرحهاي شهرسازي زمينهاي موات شهري را در طرحهاي مصوب مشخص نمايد.

تبصره _ وزارت مسكن و شهرسازي (سازمان زمين شهري موظف است تا تحقق بند فوق پس از وصول استعلام از شهرداريها در خصوص نوع زمين حداكثر ظرف مدت 10 روز اقدام نمايد.

9 _ شهرداريها موظفند به منظور حسن اجراي ماده 7 قانون زمين شهري مصوب 22/6/1366 ، با اخذ تعهد از مالك مبني بر عدم استفاده از مزاياي فوق نسبت به صدور پروانه ساختماني اقدام وهمزمان از وزارت مسكن و شهرسازي (سازمان زمين شهري استعلام بعمل آورده و در صورت خلاف ادعاي مالك نسبت به ابطال پروانه اقدام نمايند.

10 _ وزارت كشور و شهرداريها مسول اجراي اين مصوبه بوده و دبيرخانه شوراي عالي اداري گزارش پيشرفت اين مصوبه را هر سه ماه يك بار به شوراي عالي اداري ارايه خواهد نمود.

معاون رييس جمهوري و دبير شوراي عالي اداري _ سيد منصور رضوي

آيين نامه طرح ساختمان در برابر زلزله - مصوب 24 مهر 1367 هيات وزيران

1 _ كليه مقررات فني آيين نامه مذكور ، به استثنا آن دسته از ضوابط موجود در آن كه تحت عنوان توصيه پيشنهاد شده است بعنوان مقررات الزامي براي تامين ساختمانها در برابر زلزله به ترتيبي كه در بندهاي آتي تعيين گرديده به موقع اجرا گذارده خواهد شد و وزارت مسكن و شهرسازي مكلف به ارسال آن به كليه مراجع ذيربط خواهد بود.

2 _ مفاد آيين نامه مزبور از تاريخ تصويب جايگزين مبحث زلزله در نشريه استاندارد شماره 519موسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي جمهوري اسلامي گرديده و كليه مهندسين و طراحان ودستگاههاي اجرايي و اجرا كنندگان ساختمان موظف به رعايت آن مي باشند. در مورد ساختمانهاي بسيار با اهميت نظير

مراكز امدادي كه بالضروره بايستي در مواقع بروز زلزله هاي شديد از ورودآسيب مصون بمانند ، دستگاههاي اجرايي مسئول مجاز خواهند بود در طراحي و محاسبه و اجرايانها با جلب نظر مراجع مذكور در ماده 13 قانون نظام معماري ، ايمني اينگونه ساختمانها را از آنچه در آيين نامه پيش بيني گرديده بالاتر ببرند.

3 _ استفاده كنندگان از اين آيين نامه مجازند در اجراي موادي كه طي آنها استفاده كننده به منابع معتبر ديگر ارجاع داده شده مادام كه براي اينگونه موارد آيين نامه كلي و مرجع فني داخلي تصويب نشده به تشخيص خود به ساير منابع فني معتبر مراجعه كنند اما مسئوليت صحت تشخيص وايمني كامل ساختمان به عهده ايشان خواهد بود.

4 _ رعايت آيين نامه فوق در طراحي ، محاسبه و اجراي ساختمانهاي واقع در شهرهاييكه مشمول تبصره 2 ماده 6 قانون اصلاحي نظام معماري و ساختماني مصوب 1356 مي باشند الزامي است ودر شهرهاييكه از اين پس نيز مشمول تبصره فوق الذكر مي گردند از زمان شمول الزامي خواهد گرديد.

5 _ وزارت مسكن و شهرسازي موظف است با جلب نظر وزارت كشور ظرف مدت يكسال آيين نامه هاي تكميلي و در مرحله نخست آيين نامه ساختمانهاي ساخته شده با مصالح بنايي مسلح را تدوين و ابلاغ نمايد.

6 _ تجديدنظر در مواد فني آيين نامه فوق عنداللزوم و هر 5 سال يكبار به عهده وزارت مسكن وشهرسازي و با رعايت تشريفات ماده 13 قانون نظام مهندسي معماري و ساختمان خواهد بود.

آيين نامه اجرايي ماده (27) قانون نظام مهندسي و كنترل ساختمان - مصوب 3/8/1379 هيات وزيران

ماده 1 _ تعاريف

واژه ها و اصطلاحات مندرج در آيين نامه با توجه به قانون نظام مهندسي و كنترل ساختمان و آيين نامه هاي آن به شرح زير تعريف مي شود:

الف _ سازمان

استان سازمان نظام مهندسي ساختمان استان

ب _ شوراي مركزي شوراي مركزي سازمان نظام مهندسي ساختمان

ج _ مهندس واجد شرايط مهندس داراي پروانه اشتغال به كار مهندسي معتبر كه بر اساس آيين نامه اجرايي قانون نظام مهندسي و كنترل ساختمان مصوب 17/11/1375 هيات وزيران ودستورالعمل مصوب وزارت مسكن و شهرسازي ، در يك يا چند رشته تخصصي مهندسي ، صلاحيت ارايه خدمات مهندسي كارشناسي را دارا باشد.

د _ خدمات مهندسي كارشناسي كليه خدمات مهندسي از قبيل طراحي ، محاسبه ، نظارت ، اجرا ، بهره برداري ، كنترل و بازرسي ، آزمايش ، متره ، برآورد ، ارزيابي و تقويم ، تشخيص علل خرابي كه درچهار چوب معيارهاي پذيرفته شده تخصصي قابل عرضه بوده و در زمره امور حرفه اي ناشي ازپروانه اشتغال موضوع قانون نظام مهندسي و كنترل ساختمان يا عضويت در سازمان استان مي باشد.

ه _ مراجع درخواست كننده وزارتخانه ها ، موسسات دولتي ، نهادهاي عمومي غير دولتي ، نيروهاي نظامي و انتظامي ، شركتهاي دولتي و شهرداريها كه متقاضي خدمات مهندسي كارشناسي باشند.

ماده 2 _ مرجع درخواست كننده مي تواند به موجب ضوابط اين آيين نامه براي خدمات مهندسي كارشناسي از سازمان استان درخواست معرفي مهندس يا مهندسان واجد شرايط نمايد. دراين صورت سازمان استان فرد يا افرادي را بر اساس دستورالعمل خاصي كه از سوي شوراي مركزي سازمان نظام مهندسي پيشنهاد و به تصويب وزارت مسكن و شهرسازي مي رسد ، انتخاب و به مرجع درخواست كننده معرفي مي كند.

ماده 3 _ مرجع درخواست كننده ( مهندس ) يا ( مهندسان ) واجد شرايط ، بايد در برگ درخواست خود موارد زير را درج كند:

الف _ موضوع خدمات

مهندسي كارشناسي درخواستي اعم از امور تخصصي يا ارزيابي با ذكرجزييات لازم .

ب _ تعداد ( مهندسان ) واجد شرايط مورد درخواست و تخصصهاي هر يك از آنان

ج _ محل انجام خدمات مهندسي كارشناسي

د _ مهلت زماني معرفي ( مهندس ) يا ( مهندسان ) واجد شرايط

ه _ مهلت زماني براي اعلام نظريه خدمات مهندسي كارشناسي

و _ تعهد پرداخت حق الزحمه خدمات مهندسي كارشناسي بر اساس تعرفه مندرج در ماده (6)اين آيين نامه .

ماده 4 _ معرفي مهندس يا مهندسان واجد شرايط به مرجع درخواست كننده ، تنها توسط سازمان استان با رعايت ماده (74) آيين نامه اجرايي قانون نظام مهندسي و كنترل ساختمان صورت مي گيرد و مراجع درخواست كننده براي خدمات مهندسي كارشناسي ، مجاز به مراجعه مستقيم به مهندسان داراي پروانه اشتغال به كار مهندسي موضوع اين آيين نامه نيستند.

ماده 5 _ نظريه مهندس يا مهندسان معرفي شده از طرف سازمان استان ، پس از ثبت در دفترسازمان استان ، توسط هيات مديره سازمان استان به مرجع درخواست كننده ارسال يا تسليم خواهدشد.

ماده 6 _ تعرفه حق الزحمه خدمات مهندسي كارشناسي موضوع اين آيين نامه ، عينا معادل تعرفه مربوط به دستمزد كارشناسان رسمي دادگستري است و در مواردي كه تعرفه خاصي وجود ندارد ، درچهارچوب بند (15) ماده (15) قانون نظام مهندسي و كنترل ساختمان به پيشنهاد هيات مديره سازمان استان و تصويب وزير مسكن و شهرسازي تعيين خواهد شد.

ماده 7 _ مرجع درخواست كننده مهندس يا مهندسان واجد شرايط مجاز به پرداخت مستقيم حق الزحمه خدمات مهندسي كارشناسي به فرد يا افراد معرفي شده نيستند و بايد حق الزحمه مربوط را به حساب سازمان استان واريز

و يك نسخه از فيش بانكي را به سازمان استان مذكور تسليم كنند.سازمان استان پس از وصول اصل نظريه مهندس يا مهندسان معرفي شده ، حق الزحمه را بعد از كسركسورات زير به مهندس يا مهندسان معرفي شده پرداخت مي كند:

الف _ پنج درصد (5%) بابت ماليات عليالحساب موضوع ماده (104) قانون مالياتهاي مستقيم به حساب وزارت امور اقتصادي و دارايي

ب _ پنج درصد (5%) به حساب سازمان استان بابت ارجاع كار در چهار چوب ماده (37) قانون نظام مهندسي و كنترل ساختمان

ماده 8 _ هرگاه مرجع درخواست كننده تخلفي از مهندس يا مهندسان معرفي شده توسط سازمان استان مشاهده كند ، بايد موضوع را به هيات مديره سازمان استان و شوراي انتظامي نظام مهندسي ساختمان استان مربوط گزارش كند.

ماده 9 _ مرجع درخواست كننده و سازمان استان مكلفند جهات رد مهندس يا مهندسان معرفي شده را كه همان جهات رد مربوط به كارشناسان رسمي دادگستري است ، بررسي و از عدم شمول آن اطمينان حاصل كنند ، اين تكليف متوجه مهندس يا مهندسان معرفي شده ، نيز مي باشد. عدم رعايتاين ماده از ناحيه مرجع درخواست كننده ، تخلف اداري و از ناحيه سازمان استان و مهندس ومهندسان معرفي شده ، تخلف انتظامي محسوب مي شود.

مصوبات شورايعالي شهرسازي و معماري

دستورالعمل تشخيص اساس طرح جامع شهر - مصوب 23/12/63 (بند 1)

از آنجا كه در تشخيص اساس طرح جامع موضوع ماده 5 قانون تاسيس شوراي عالي شهرسازي ومعماري ايران تا كنون ابهامات و اشكالاتي وجود داشته است ( دستورالعمل تشخيص اساس طرح جامع شهر ) كه مبتني بر تعاريف مندرج در قانون تغيير نام وزارت آباداني و مسكن به وزارت مسكن و شهرسازي و تعيين وظايف آن ، مصوب بيست و دوم اسفند 1351 مي باشد ، به شرح

ذيل تصويب مي گردد:

الف كليات محتواي نظري طرح جامع سرزمين كه در تهيه طرحهاي جامع شهرها به عنوان مباني به كار مي رود به قرار زير است

1 _ ضرورتها و برنامه هاي افزايش جمعيت و توسعه

2 _ اولويتهاي ملي و اقتصادي و زيست محيطي بهره وري سرزمين و محدوديتهاي توسعه ناشي از آنها مثل كمبود آب به عنوان مهمترين عامل تعيين نوع بهره وري

3 _ نقش و عملكرد اصلي شهر (در حال و آينده ، صنعتي كشاورزي ، خدماتي ، جهانگردي ، مختلط و غيره و اهميت آن در منطقه و كشور.

4 _ برنامه هاي هماهنگ عمراني بخشهاي عمومي و خصوصي

5 _ ضرورتها و مباني ديگر.

ب محتواي اصلي يا اساس طرح جامع شهر:

1 _ ساخت شهر و توسعه

1 _ 1 _ مشخصات ساختي و كالبدي (مثل متمركز ، شعاعي ، خطي ، پيوسته ، ناپيوسته وغيره

1 _ 2 _ تعيين حوزه عملكردهاي اصلي (كاربريهاي عمده و موثر شهر)

1 _ 3 _ خطوط كلي و نظام شبكه ارتباطي (و تسهيلات شهري عمده مثل خط آهن شهري ، فرودگاه و غيره

1 _ 4 _ نظام تقسيمات واحدهاي شهري (مثل مناطق و محلات و غيره

1 _ 5 _ تعيين عناصر و بافتهاي خاص (تاريخي ، صنعتي و اقليمي و مناطق نوسازي و بهسازي

2 _ جهات و حدود كلي توسعه و ظرفيت شهر

2 _ 1 _ احتمالات جمعيتي و ظرفيت جمعيت پذيري

2 _ 2 _ منابع و محاسبات ظرفيت زيربناهاي شهري

2 _ 3 _ حدود كلي تراكم جمعيت شهر.

2 _ 4 _ محدوده استحفاظي يا حريم شهر.

3 _ معيارها و ضوابط و

مقررات در مورد:

3 _ 1 _ سرانه مصارف مختلف و كاربري زمين

3 _ 2 _ استقرار عملكردهاي مختلف در داخل واحدهاي تقسيمات شهري مثل مناطق و محلات و غيره

3 _ 3 _ چگونگي توزيع تراكم جمعيت

3 _ 4 _ عناصر و بافتهاي خاص و مناطق نوسازي و بهسازي

3 _ 5 _ حفظ بنا و نماهاي تاريخي و مناظر طبيعي

4 _ 6 _ كليات معماري سيماي شهري ، بافت و ساختمان با توجه به سنن فرهنگي و ويژگيهاي اقليمي

3 _ 7 _ حفاظت محيط زيست

تبصره 1 _ علاوه بر اينكه در صورتي كه نياز به توضيحات كلي و موردي بيشتر باشد و به منظور راهنمايي كميسيون ماده 5 و رفع ابهام و اشكال و اختلاف نظر ، موضوع تبصره ماده 7 قانون تاسيس شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران در صورتي كه خارج از چارچوب اين دستورالعمل نباشد وزارت مسكن و شهرسازي مي تواند راسا اقدام نمايد.

تبصره 2 _ همانطور كه نقشه هاي تفصيلي توسط مهندسين مشاور تهيه مي شود ، مطالعات لازم براي بررسي تغييرات نيز بايستي بوسيله مهندسين مشاور با وزارت مسكن و شهرسازي انجام شود. با تصويب اين دستورالعمل ، دستورالعمل مربوط به تشخيص نوع مغايرتهاي اساسي و طرحهاي تفصيلي با طرحهاي جامع كه در تاريخ 15/12/1362 به تصويب رسيده و كليه دستورالعملهاي مغاير ديگر لغو مي گردد.

منع احداث و توسعه و ضرورت خروج تدريجي تاسيسات نظامي از محدوده و حريم استحفاظي شهر - مصوب 23/12/63 (

احداث و توسعه تاسيسات نظامي از قبيل پادگانها و ميادين آموزشي و تمام يا هر قسمت از هرگونه تاسيسات ديگر متعلق به واحدهاي نظامي و انتظامي ه عملكرد شهري ندارند در داخل محدوده و حريم استحفاظي شهرها ممنوع است و تاسيسات مشابه موجود لازم است طي

برنامه تدريجي از محدوده و حريم شهرها خارج شده و اراضي و ساختمانهاي باقيمانده با رعايت اولويتهاي شهري به مصارف عمومي تبديل شود.

تبصره _ (اضافه شده بر اساس مصوبه مورخ 11/3/66)

در صورتي كه در برخي از شهرها استثنائا بنا به مصالحي كه شورايعالي دفاع تشخيص دهد كه خروج تدريجي تاسيسات مذكور در بند 5 مستلزم زمان بيشتري باشد، مراتب از طريق شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران به دستگاههاي ذيربط ابلاغ خواهد شد.

تصويب طرحهاي ملي موثر در توسعه شهرها توسط شورايعالي شهرسازي و معماري ايران - مصوبه مورخ 23/12/63 (ب

با توجه به لزوم تصويب شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران نسبت به طرح جامع سرزمين طبق تبصره ذيل بند (ز) از رديف 1 ماده 3 قانون تغيير نام وزارت آباداني و مسكن به وزارت مسكن و شهرسازي و تعيين وظايف آن و طرح جامع شهر طبق رديف 3 از ماده 2 قانون تاسيس شورايعالي شهرسازي و معماري ايران موارد زير بايستي به تصويب شورايعالي شهرسازي ومعماري ايران برسد:

6 _ 1 _ هر طرح ملي كه در شهر يا حريم استحفاظي آن اجراء شود، در صورت مغايرت يا عدم پيش بيني طرح جامع

6 _ 2 _ دستورالعمل ها و تغيير سياستهاي هريك از دستگاههاي اجرايي كه در چگونگي رشد وتوسعه و اساس طرح جامع هر شهر تاثير خواهد گذاشت

6 _ 3 _ هرگونه طرح يا سياستگذاري يا مقرراتي كه عملكرد و تاثير منطقه اي و ملي داشته و در واقع جزيي از طرح جامع سرزمين محسوب مي شود.

متن اصلاح شده مصوبه 19/11/64 شوراي عالي شهرسازي ومعماري ايران - مصوب 7/2/66

1 _ شهرداريهايي كه داراي طرح جامع مي باشند مي توانند در قبال اضافه ارزشي كه براي هر يك از قطعات اراضي شهر بر اثر ضوابط منطقه بندي و تعيين تراكم هاي ساختماني و كاربري اراضي بيش از قيمت اراضي در مناطق مسكوني با تراكم كم ايجاد مي شود ، با تعيين شوراي شهر ( مستند به بند 1ماده 35 قانون تشكيل شوراهاي اسلامي و تاييد وزارت كشور ، مستند به تبصره بند 8 ماده 45 قانون شهرداريها و تبصره آن عوارض اختصاصي به تناسب ميزان اضافه ارزش حاصله وضع ووصول نموده و در حسابي جداگانه به نام ( درآمد حاصله از فعاليتهاي اقتصادي در ساختمانهاي شهري ) نگهداري كرده و صرفاً در تهيه

طرحهاي توسعه و عمران شهري و اجراي آن با نظر شوراي شهر و عامليت دستگاههاي مربوطه به مصرف برسانند.

2 _ در مورد ساختمانها و تاسيسات ناهماهنگ با كاربريهاي مصوب كه بعد از تصويب طرح جامع و ضوابط منطقه بندي مقرر در طرحهاي جامع و تفصيلي بدون پروانه احداث گرديده و همچنين در مواردي كه عليرغم تعيين نوع استفاده از ساختمان در پروانه صادره در مناطق غيرتجاري ، محل كسب و پيشه و يا تجارت احداث گرديده و يا به هر حال شرايط كاربري مقرر در پروانه ساختمان رعايت نشده باشد ، شهرداري مي تواند در صورتي كه ضوابط مربوط به وصول عوارض اختصاصي از اضافه ارزش حاصله بر اثر امتيازات كاربري و تراكمهاي ساختماني را به تصويب شوراي شهر و تاييد وزارت كشور رسانيده باشد ، بنابر تقاضاي صاحب ملك و يا صاحب محل كسب و پيشه ، و تعهد قبول پرداخت عوارض اختصاصي مربوط بر طبق تعرفه مصوب توسط آنها ، قبل از طرح موضوع در كميسيون ماده 100 و قلع بنا يا تعطيل محل كسب و پيشه مورد را دركميسيون طرح تفصيلي موضوع ماده 5 قانون تاسيس شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران مطرح سازد.

هرگاه كميسيون مذكور با استفاده از تعديل ضوابط منطقه بندي تشخيص دهد كه ساختمانها وتاسيسات احداث شده و بهره برداري از آنها لطمه اساسي به توازن و تناسب شهر وارد نمي سازد ودر اساس طرح جامع شهر موثر نيست و لهذا با اصلاح و تعديل كاربري آن موافقت نمايد شهرداري بابت ساختمانها و تاسيسات مذكور عوارض اختصاصي مقرر را بر اساس ضابطه مندرج در بند (1)فوق وصول و با صدور گواهي پايان كار يا عدم

خلاف و يا ادامه كار محل كسب و پيشه موافقت خواهد نمود. ولي در صورتي كه كميسيون مذكور با اصلاح و تعديل ضوابط كاربري موافقت ننمايدو يا آن را مغاير با توازن و تناسب آن منطقه از شهر و يا مغاير يا اساس طرح جامع تشخيص دهدبرابر مفاد تبصره 1 ماده 100 و تبصره بند 24 الحاقي به ماده 55 قانون شهرداري رفتار خواهد شد.

تبصره _ منظور از رعايت اساس طرح جامع و توازن و تناسب شهر ، رعايت حدود و سقفهاي كلي است كه در طرحهاي جامع هم براي مقادير كاربريهاي مختلف و هم در ضوابط مكانيابي آنهاتعيين شده است

الويتهاي مصارف درآمد حاصل ازعوارض اختصاصي موضوع بند 1 به شرح زير از طرف شوراي عالي شهرسازي و معماري به وزارت كشور پيشنهاد مي شود.

1 _ تهيه طرحهاي جامع و تفصيلي و هادي و توسعه و عمران شهري

2 _ اصلاح و احداث شبكه ارتباطي

3 _ بهسازي و نوسازي و بافتهاي كهنه و قديمي

4 _ بهبود و توسعه منابع و شبكه آبرساني (اگر انجام آن بعهده شهرداري باشد)

5 _ كمك به تملك و احداث ساختمانهاي آموزشي

مقررات ايمن سازي و احداث پناهگاه در ساختمانهاي مسكوني و عمومي شهري مصوب شورايعالي شهرسازي و معماري

به منظور حفاظت جان ساكنين و استفاده كنندگان از كليه ساختمانهاي مسكوني و عمومي شهري در مقابل اثرات بمبهاي انفجاري معمولي از تاريخ اعلام ضوابط توسط وزارت مسكن وشهرسازي طبق اصول كلي زير ايمن سازي ساختمان و يا احداث پناهگاه در كليه ساختمانهاي مسكوني و عمومي شهري الزامي خواهد بود و شهرداريها و ساير مراجع مسوول صدور پروانه ساختمان و نظارت بر اجراي آن موظفند فقط براي نقشه هاي ساختماني كه اصول و ضوابط ايمن سازي و يا احداث پناهگاه در

آنها رعايت شده باشد پروانه ساختمان صادر و در اجراي صحيح آن نظارت نمايند.

1 _ ضوابط اجراي مربوط به موقعيت ، ابعاد و مشخصات فني ، تاسيسات هوارساني ، تاسيسات الكتريكي ، تاسيسات وتجهيزات آب و فاضلاب و همچنين تدابير و تجهيزات مربوط به مقابله با اثرات بمبهاي شيميايي و ساير مقررات لازم در زمينه ايمن سازي و يا احداث پناهگاه متناسب با وضع و اهميت هر يك از انواع ساختمانها حداكثر ظرف 3 ماه توسط وزارت مسكن و شهرسازي تهيه و ابلاغ خواهد شد.

وزارت مسكن و شهرسازي نحوه استفاده از انواع مصالح و روشهاي ساختماني به صورت تمام بتوني يا تركيب بتون و مصالح بنايي و يا تماما از مصالح بنايي را متناسب با ظرفيت ، ابعاد و ساير مشخصات فني به منظور ايجاد حداكثر تسهيلات جهت نيل به اهداف اين مصوبه براي مردم تنظيم و تدوين خواهد نمود.

2 _ وزارت مسكن و شهرسازي تدريجا متناسب با پيشرفت امكانات و مقدورات مردم و دولت ، براي بالا بردن درجه ايمني ، ضوابط ايمن سازي و يا احداث پناهگاه را تكميل خواهد نمود.

3 _ در ساختمانهاي مسكوني استفاده از مقدار معيني از ساختمان كه ايمن سازي شده و يا پناهگاه كه طبق نقشه هاي ساختماني و پروانه هاي صادره و ضوابط اين مصوبه به هر واحد مسكوني تعلق دارد منحصرا حق ساكنين و استفاده كنندگان از آن واحد مسكوني است

4 _ بكاربردن تجهيزات مربوط به مقابله با اثرات بمبهاي شيميايي در ايمن سازي ساختمانهاي مسكوني و كمتر الزامي نيست مگر آنچه كه تامين آن پس از اجراي ساختمان مقدور نباشد.

5 _ وزارت مسكن و شهرسازي موظف است

طرح مقررات حمايتي و تشويق ايمني سازي و يا احداث پناهگاه از جمله استفاده از تسهيلات بانكي را براي تصويب مراجع قضايي حداكثر ظرف مدت 3 ماه تهيه نمايد

ضوابط حفظ حريم و اراضي مجاور راهها در محدوده استحفاظي و حريم شهرها - مصوب مورخ 1/3/68

به منظور كنترل ساخت و سازهاي اطراف جاده هاي بين شهري و كمربنديها كه عموما منجر به توسعه بي رويه به سمت جاده هاي مذكور مي گردد ، شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران در جلسه مورخ 1/3/68 ضوابط زير را تصويب نمود:

1 _ اراضي واقع در حد فاصل جاده هاي كمربندي و محدوده قانوني شهرها و همچنين تا عمق 150 متر از حد حريم قانوني راه در بر خارجي جاده هاي مذكور چنانچه در خارج از محدوده استحفاظي طرحهاي مصوب جامع يا هادي واقع شده اند به محدوده هاي مذكور اضافه مي گردندمگر اينكه فاصله كمربندي از محدوده و وسعت اراضي فيمابين به حدي باشد كه در طول عمر طرح تاثيري در ميزان و جهت گسترش شهر نداشته و اجراي مقررات نظارت بر حريم استحفاظي را عملاغير ممكن بسازد كه تشخيص آن با كميسيون ماده 5 شورايعالي شهرسازي و معماري ايران درشهرهاي داراي طرح جامع و مراجع و مقامات مسوول بررسي و تصويب طرحهاي هادي حسب مورد خواهد بود.

2 _ ايجاد هرگونه ساختمان و تاسيسات تا عمق 150 متر ، از بر حريم راه در طرفين جاده هاي واقع در حريمهاي استحفاظي و همچنين ايجاد هر نوع راه دسترسي هم سطح به جاده هاي مذكورممنوع است

3 _ احداث هرگونه ساختمان و تاسيسات در طرفين كليه راههاي بين شهري واقع در محدوده استحفاظي و حريم شهرها به عمق 150 متر مربع از بر حريم قانوني راه و همچنين ايجاد راههاي دسترسي هم سطح به جاده هاي اصلي ممنوع است مگر در مورد

كاربريهاي خاص كه هم محل كاربري و هم راههاي دسترسي لازم عينا در قالب طرحهاي مصوب جامع و تفصيلي و هادي ترسيم شده يا ضوابط مربوط به آنها تعيين شده باشد.

تبصره _ تاسيسات لازم براي بهره برداري (كاشت ، داشت و برداشت از زمينهاي كشاورزي وباغات و همچنين خطوط پايه هاي انتقال نيروي برق و شبكه هاي مخابراتي ، پلها و تونلهاي واقع درمسير راهها ، لوله هاي انتقال نفت و گاز ، كانالها و شبكه هاي آبياري خطوط و لوله هاي آبرساني ، سيل بندها و سيل گيرها ، از شمول بندهاي فوق مستثني و تابع قوانين و مقررات مربوط به خود هستند.

كميسيونهاي ماده 5 يا مراجع تصويب طرحهاي هادي برحسب مورد و در صورت لزوم مي توانند جاده هاي ارتباطي ديگري را نيز كه از شهرها به روستاها و يا نقاط ديگري در اطراف شهرمنتهي مي شوند مشمول اين مقررات بنمايند كه در اين صورت حريم حفاظتي آنها تا 50 متر قابل تقليل است همچنين در قالب طرحهاي به سازي يا هادي روستايي مورد طراحي قرار گيرد تا 50 مترقابل تقليل است

(بند 3 مصوبه به موجب مصوبه مورخ 3/2/69 شورايعالي شهرسازي و معماري ايران به شرح فوق اصلاح شده است )

4 _ كليه كارگاهها و واحدهاي صنعتي و صنفي و تجاري و خدماتي و نظاير آن موجود در دوطرف راههاي موضوع اين مصوبه مي بايست به مجموعه هاي متمركز جديد منتقل شوند.

شهرداريها در مورد حريم موضوع ماده 99 و مراجع مسوول صدور پروانه و نظارت در حدفاصل حريم شهرداري تا محدوده نهايي طرحهاي جامع و هادي موظفند محلهاي مناسب برايانتقال اين گونه واحدها را با همكاري ادارات كل مسكن و شهرسازي استانها بر اساس طرحهاي مصوب توسعه شهري تعيين

و تسهيلات لازم را براي انتقال فراهم نمايند و وزارت مسكن وشهرسازي با استفاده از امكانات سازمان زمين شهري و خصوصا با استفاده از اراضي دولتي تحقق امر فوق را تسهيل خواهد كرد.

محلهاي قبلي بر اساس تصويب مراجع قانوني مقرر حسب مورد به فضاهاي سبز و يا سايركاربريهاي عمومي تبديل و اعمال هرگونه كاربري خصوصي مغاير با آن ممنوع است .

ضوابط و مقررات شهرسازي و معماري براي عبور و مرور معلولين - مصوب مورخ 8/3/68

شورايعالي شهرسازي و معماري ايران در جلسه مورخ 8/3/68 پيشنهاد وزارت مسكن وشهرسازي در ارتباط با رفع موانع شهرسازي و معماري در عبور و مرور ، دسترسي به اماكن و فضاهاو تجهيزات عمومي شهري به منظور تامين امكانات شركت افراد داراي معلوليتهاي گوناگون جسمي در زندگي روزمره جامعه را به شرح زير تصويب نمود:

1 _ از اين تاريخ در كليه طرحهاي آتي و در دست تهيه شهركسازي و مجتمع هاي مسكوني وساختماني سراسر كشور اعم از اينكه توسط دستگاههاي دولتي و وابسته به دولت و شهرداريها و يابخش خصوصي تهيه گردند ، رعايت ضوابط موضوع فصل اول مجموعه پيوست كه شامل ضوابط برنامه ريزي و طراحي براي تسهيل حركت معلولين سطح شهر مي باشد الزامي بوده و كليه مراجع مسوول تهيه ، بررسي و تصويب و اجراي طرحهاي توسعه شهري ، شهرك سازي و مجتمع هاي ساختماني و مسكوني موظفند در مراحل مختلف تصويب و صدور پروانه و نظارت ضوابط مذكوررا رعايت نمايند.

2 _ به منظور رفع موانع شهري موجود لازم است كه اصلاحات موضوع فصل دوم فورا و تا قبل از تهيه و يا تجديدنظر توسعه شهري به منظور نزديكتر كردن شرايط موجود به استاندارد توسط مراجع مسوول عمران شهري با توجه به اولويت هر يك به اجرا در

آيد.

3 _ رعايت ضوابط فصل سوم در طراحي كليه ساختمانهاي موضوع فصل مذكور براي تهيه كنندگان طرحهاي فوق الذكر الزامي است و مراجع مسئول صدور پروانه و نظارت ساختماني موظف به اجراي صحيح و دقيق آن هستند.

كليه ساختمانهاي عمومي موضوع اين آيين نامه به خصوص ادارات دولتي موجود بايد تدريجابا شرايط اين آيين نامه تطبيق داده شوند. تشخيص ميزان طبق اين ضوابط و زمان لازم براي اعمال آن به عهده كميسيوني مركب از نمايندگان سازمان بهزيستي بنياد جانبازان و وزارت مسكن وشهرسازي خواهد بود. وزارت مسكن و شهرسازي موظف است تضمين قانوني اعمال اين ضوابط را از مراجع ذيربط كسب نمايد.

4 _ اعمال ضوابط و مقررات فصل چهارم فعلا اختياري بوده ولي بر حسب تشخيص كميسيون موضوع بند 3 و با استفاده از تضمين قانوني كه كسب خواهد شد الزام آور خواهد گرديد.

5 _ وزارت مسكن و شهرسازي موظف است حداكثر هر 5 سال يك بار با جلب نظر سازمان بهزيستي و بنياد جانبازان ضوابط و مقررات موضوع اين مصوبه را مورد بازنگري و تطبيق با شرايط و امكانات جديد قرار داده و براي تصويب به شورايعالي شهرسازي و معماري پيشنهاد نمايد.

لزوم مطابقت كليه طرحهاي آماده سازي با طرحهاي جامع تفصيلي و هادي - مصوب مورخ 18/10/68 (بند 4)

مصوب مورخ 18/10/68 (بند 4)

ب با توجه به لزوم حفظ حريم تصفيه خانه هاي فاضلاب به لحاظ مشكل بو و ساير عوامل زيست محيطي اولا: در انتخاب موقعيت مكاني تصفيه خانه ها كليه مسايل فني و زيست محيطي رعايت گردد و ثانيا: كليه دستگاههاي ذيربط موظفند از هرگونه ساخت و ساز تا حريم 6 كيلومتري تصفيه خانه جلوگيري نمايند، ضمنا لازم است توسط مسئولين مربوطه كمربند درختكاري دراطراف تصفيه خانه ها ايجاد شود.

اصلاحيه بند 3 ضوابط حفظ حريم و اراضي مجاور راهها در محدوده استحفاظي مصوب 1/3/68 - از مصوبه 3/2/69

بند 3:

احداث هرگونه ساختمان و تاسيسات در طرفين كليه راههاي بين شهري واقع در محدوده استحفاظي و حريم شهرها به عمق 150 متر از بر حريم قانوني راه و همچنين ايجاد راههاي دسترسي هم سطح به جاده اصلي ممنوع است مگر در مورد كاربري هاي خاص كه هم محل كاربري و هم راههاي دسترسي لازم عينا طرحهاي مصوب جامع و تفصيلي و هادي ترسيم شده يا ضوابط مربوط به آنها تعيين شده باشد.

تبصره 1:

تاسيسات لازم براي بهره برداري (كشت ، داشت و برداشت از زمينهاي كشاورزي و باغات وهمچنين خطوط پايه هاي انتقال نيروي برق و شبكه هاي مخابراتي ، پلها ، و تونلهاي واقع درمسير راهها ، لوله هاي انتقال نفت و گاز ، كانالها و شبكه هاي آبياري خطوط لوله هاي آبرساني ، سيل بندهاي و سيل گيرها ، از شمول بندهاي فوق مستثني و تابع قوانين و مقررات مربوط به خودهستند.

كميسيونهاي ماده 5 مراجع تصويب طرحهاي هادي حسب مورد و در صورت لزوم مي توانندجاده هاي ارتباطي ديگري را نيز كه از شهر به روستاها و يا نقاط ديگري در اطراف شهر منتهي مي شوند مشمول اين مقررات بنمايند كه در اين صورت حريم حفاظتي آنها تا 50 متر قابل تقليل است همچنين

حريم حفاظتي جاده هاي بين شهري در مواردي كه از روستا عبور مي نمايند نيزچنانچه در قالب طرحهاي بهسازي يا هادي روستايي مورد طراحي قرار گيرد تا 50 متر قابل تقليل است

بررسي مصوبات قبلي كميسيونهاي ماده 5 - مصوب مورخ 17/10/69

شوراي عالي شهرسازي و معماري در جلسه 17/10/69 مقرر نمود كه واحد شهرسازي ومعماري مصوبات قبلي كميسيونهاي ماده 5 را از لحاظ عدم مغايرت با مصوبات شوراي عالي و تطبيق با حدود اختيارات قانوني كميسيونهاي ماده 5 بررسي نموده و نتايج را براي اتخاذ تصميم درباره لغو مغايرتها تا ابتداي سال 1370 در شوراي عالي مطرح نمايند و منبعد نيز هر سه ماه يكبار گزارشي از كليه كميسيونهاي ماده 5 در اين راستا جهت بررسي مغايرتها در شوراي عالي مطرح نمايد.

ضوابط و مقررات افزايش تراكم و بلند مرتبه سازي - از مصوبه مورخ 24/10/69

شورايعالي شهرسازي و معماري ايران در جلسه مورخ 24/10/69 به منظور نيل به اهداف

_ استفاده بيشتر و بهتر از سطح زمين در شهرها براي اسكان جمعيت

تامين فضاي باز و محيط زيست بهتر.

و در هماهنگي با مصوبه مورخ 1/7/69 شوراي اقتصاد در خصوص تقليل سطح زيربناي واحدهاي مسكوني با تاكيد برخط مشي هاي كلي

_ تشويق بلندمرتبه سازي

_ تطبيق الگوي تفكيك با مقتضيات بلندمرتبه سازي

_ تشويق به تجميع قطعات در مناطق نوسازي

_ استفاده از ظرفيتهاي افزايش تراكم جمعيتي و ساختماني

_ انبوه سازي و بكارگيري روشهاي صنعتي در ساختمان سازي

تصويب نمود كه كميسيونهاي ماده 5 قانون تاسيس شوراي عالي شهرسازي و معماري موظفندطرحهاي تفصيلي و ضوابط و مقررات اجرايي آنها را در كليه شهرهايي كه طبق سرشماري 1365بيش از 200 هزار نفر جمعيت داشته اند با رعايت موارد زير اصلاح نمايند:

1 _ نظام شبكه ارتباطي و اساس طرح جامع حفظ گردد و چنانچه تغييرات اساسي باشد تصويب آن بعهده شورايعالي شهرسازي و معماري ايران خواهد بود.

2 _ تعيين مناطقي مسكوني و مختلط مسكوني با تراكم بالا براي مرتبه سازي و حداقل 4

طبقه غير از زيرزمين در اراضي ساخته نشده

3 _ تعيين مناطق مسكوني و مختلط مسكوني براي بلندمرتبه سازي تشويقي (حداقل 4 طبقه غيراز زيرزمين در مناطق نوسازي و محلات فرسوده و قديمي و قطعات كوچك ساخته نشده

براي استفاده از افزايش تراكم تشويقي لازم است قطعات كوچك در حد مساحت لازم براي بلندمرتبه سازي تجميع شوند.

4 _ تعيين مناطق مسكوني 1 يا 2 خانواري با حداكثر ارتفاع 2 طبقه غيراز زيرزمين

5 _ تعيين حداكثر سطح اشغال در مناطق بلند مرتبه سازي

6 _ تعيين ضوابط تفكيك و تراكم ساختماني در مناطق بلند مرتبه سازي با رعايت حداقل 1000متر مربع مساحت و مقررات تشويقي افزايش تراكم در مقابل افزايش سطح قطعات و كاهش سطح اشغال

7 _ تعيين ضوابط تفكيك و تراكم ساختماني در مناطق 2 و1 خانواري

8 _ تعيين ضوابط مربوط به فاصله ساختمانها از معبر مجاور اضلاع زمين به منظور تامين تهويه نور و آفتاب كافي بر حسب شرايط اقليمي و جلوگيري از اشراف

9 _ تعيين ضوابط حداقل عرض زمين و تناسب لازم بين عرض و عمق

10 _ تعيين ضوابط مربوط به پاركينگ

11 _ اجراي اين ضوابط و مقررات در شهرهايي كه طبق سرشماري 1365 كمتر از 200 هزارنفرجمعيت داشته اند اجباري نمي باشد. پيشنهادات مربوط به اجراي اين مصوبه در شهرهاي مزبورپس از بررسي و پيشنهاد كميسيون ماده 5 كه لازم است تا آخر خرداد 1370 به وزارت مسكن وشهرسازي ارسال گردد در شورايعالي مورد تصميم گيري قرار خواهد گرفت و تا آن زمان هرگونه تغييري در ضوابط تفكيك و تراكم ساختماني طرحهاي مصوب ممنوع است مگر با تصويب شوراي عالي شهرسازي

و معماري

12 _ افزايش تراكم متوسط جمعيتي شهرناشي از افزايش تراكم ساختماني حداكثر تا ميزان 25%نسبت به طرح جامع تصويب شده بيشتر نباشد.

13 _ گزارش توجيهي افزايش تراكم موضوع بند 12 و مشتمل بر اثرات آن بر روي سرانه ها،توزيع فضاهاي خدماتي و شبكه عبور و مرور و تاسيسات آب و برق كه قبلا در كميسيون ماده 5 بادعوت از نماينده وزارت نيرو و سازمانهاي برنامه بودجه و محيط زيست مورد بررسي قرار گرفته است براي تصويب به شورايعالي شهرسازي و معماري ارسال گردد.

14 _ هرگونه تغييرات ديگري در ضوابط و مقررات تفكيك و تراكم ساختماني كه منجر به افزايش تراكم جمعيتي شهر شود بدون تصويب شوراي عالي شهرسازي ممنوع است

مصوبه شوراي عالي شهرسازي و معماري در مورد غيرقابل تفويض بودن اختيارات كميسيون ماده 5 - مصوب 2/2/70

شورايعالي شهرسازي و معماري ايران در تاريخ 2/2/70 تشكيل شد.

در ارتباط با صورتحساب شماره 90 و شماره 100 مورخ 23/7/68 كميسيون ماده 5 تهران كه پاره اي از اختيارات كميسيون ماده 5 را به شهردار تهران تفويض نموده است نظر شوراي عالي به شرح زير تصويب شد:

1 _ اختيارات كميسيون ماده 5 به هيچ وجه قابل تفويض نبوده و مصوبات شماره 90 و شماره 100 مورخ 23/7/68 كميسيون ماده 5 تهران ملغي اعلام مي گردد و هرگونه تغيير در طرح تفصيلي بايد به تصويب اعضاي كميسيون ماده 5 برسد.

ضمنا كميسيونهاي ماده 5 نمي توانند مواردي را كه مغايرت اساسي در طرحهاي جامع ايجادمي كند تصويب نمايند.

2 _ كليه مواردي كه قبلا با استفاده از صورتجلسات 90 و100 مذكور انجام شده ظرف يك ماه ازاين تاريخ در كميسيون ماده 5 تهران مورد بررسي قرار گرفته مغايرتها به شوراي عالي گزارش شود.

مشخصات پهنه بندي اقليمي ايران و روشهاي كلي طراحي مسكن ساختمان و شهرسازي - مصوب 13/3/70

شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران درتاريخ 13/3/1370 مطالعات پهنه بندي اقليمي ايران راكه توسط مراكز تحقيقات ساختمان و مسكن وابسته به وزارت مسكن و شهرسازي تهيه شده و نتايج آن در قالب پهنه بندي اقليمي و جدولهاي مربوط به حدود تقريبي درصد سالانه نيازهاي حرارتي ساختمان و روشهاي كلي براي نيل به اهداف عمده طراحي اقليمي در مسكن ساختمان و شهرسازي تنظيم گرديده مورد بررسي قرار داده ضمن تاييد ارزش و اعتبار اين مطالعات كاربرد نتايج آن را به شرح زير اعلام نمود:

1 _ در كليه مطالعات شهرسازي و معماري و ساختمان درصد سالانه نيازهاي حرارتي ساختمان و روشهاي پيشنهادي براي دستيابي به اهداف عمده طراحي اقليمي موضوعت اين مصوبه موردتوجه كامل تهيه كنندگان و تصويب كنندگان طرحها قرار

گيرد.

2 _ در كليه طرحهاي جامع وتفصيلي و هادي و آماده سازي كه منبعد تهيه مي شود، پهنه بندي ومشخصات اقليمي و روشهاي كلي طراحي موضوع اين مصوبه مي تواند جايگزين مطالعات عمومي مربوط به اقليم و آب و هوا گردد. تهيه كنندگان طرحها براي كسب اطلاعات بيشتر مي توانند از گزارش پايه اين مطالعات شامل آمار و اطلاعات آب و هوايي و بررسي وضعيت حرارتي استفاده نمايند بديهي است در صورتيكه مطالعات محلي و تفصيلي اقليمي مورد نياز باشد طبق شرح خدمات خاص انجام خواهد شد.

ضوابط نحوه استفاده از زمينهاي واقع در معرض خطر بالا آمدن آب درياي خزر ( اصلاحي 71 )

(اصلاح شده بر اساس مصوب 9/10/70 و مصوبه 23/9/71 شوراي عالي شهرسازي و معماري

شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران در جلسه مورخ 7/5/1370 با توجه به نتايج مطالعات انجام شده توسط وزارت نيرو درمورد تغييرات آب درياي خزر ضمن تاكيد بر اهميت و ارزش اراضي ساحلي و لزوم استفاده از آخرين دستاوردهاي علمي و تكنولوژي پيشرفته براي حداكثر بهره وري از زمينهاي ساحلي و جلوگيري از خطر و خسارات بالا آمد آب دريا، موارد زير را تصويب نمود:

كميته اي به رياست معاون وزارت نيرو و عضويت معاونين (نمايندگان اعضاي شوراي عالي وزارتخانه هاي مسكن و شهرسازي ، كشور ، كشاورزي جهاد سازندگي و سازمان محيط زيست ، مطالعات همه جانبه در زمينه بالا آمدن آب دريا و اثرات آن بر اراضي و مستحدثات ساحلي و روشهاي مقابله با آن و همچنين برنامه ادامه مستمر اين مطالعات را تا آخر سال 1370 انجام داده و نتايج آن را به شوراي عالي گزارش نمايد.

ب وزارت مسكن و شهرسازي طرح جامع اسكان جمعيت در مناطق ساحلي درياي خزر را برپايه مطالعات

طرح منطقه اي به منظور تامين اراضي كافي همراه با ضوابط خاص احداث ساختمان در آنها تا آخر سال 1371 تهيه و به تصويب شوراي عالي شهرسازي و معماري برساند.

ج وزارت مسكن و شهرسازي ضمن تهيه طرح جامع اسكان جمعيت در مناطق ساحلي درياي خزر با استفاده از آخرين مطالعات ضوابط و مقررات دايمي استفاده از زمينهاي واقع در معرض خطر بالا آمدن آب درياي خزر را قبل از پايان سال 1371 براي بررسي شوراي عالي تهيه نمايد و تا آن تاريخ ضوابط و مقررات ذيل لازم الاجرا است

1 _ از تاريخ اين اصلاحي احداث هر نوع ساختمان غير از سازه هاي سبك و موقت براي استفاده فصلي از دريا و نظاير آن در تمام اراضي ساحلي درياي خزر بدون رعايت تراز از حداقل 24 براي معيار و محوطه ها و احداث كليه ساختمانهاي امدادي درماني ادارات اصلي شهر و منطقه ، تاسيسات آب و برق و مخابرات و همچنين هرگونه تاسيسات و تجهيزات و ساختمانهاي خدماتي كه توقف و تعطيل كار و خدمات آنها براي شهر قابل تحمل نبوده و امكان جايگزيني سريع آنها درصورت محاصره شدن در آب نباشد در زير تراز (22_) ممنوع است

فهرست كامل ساختمانهاي ممنوع در زير تراز (22_) مشتركا توسط وزارتين مسكن و شهرسازي و كشور ظرف مدت يكماه تهيه و اعلام خواهد گرديد.

تبصره _ احداث پروژه هاي خاص مثل هتل و تاسيسات توريستي و مجموعه سازيها با استفاده از سازه هاي مقاوم در برابر آب با رعايت تراز 24_ براي دسترسي ها در اراضي زير تراز 24_ مجاز است مشروط بر اينكه طرح شهرسازي آنها حسب مورد به تصويب كميسيون ماده 5

يا مرجع تصويب طرح هادي و يا مراجع مسئول صدور پروانه و نظارت در خارج از محدوده حريم شهرهابرسد.

2 _ لازم است شهرداريها و مراجع مسئول خارج از محدوده و حريم شهرها با همكاري سازمان نقشه برداري كشور ترازهاي (24_) و (22_) را در روي زمين به تعداد كافي علامت گذاري كرده و براي تعيين رقوم دسترسي به ساختمانها در صدور پروانه هاي ساختماني مفاد اين مصوبه را رعايت كنند وزارت مسكن و شهرسازي هزينه علامت گذاري داخل شهرها را پرداخت خواهد نمود.

3 _ رعايت مفاد مصوبه در تهيه طرحهاي جامع و تفصيلي و هادي شهري و روستايي الزامي است و در مورد طرحهاي جامع و تفصيلي و هادي شهري و روستايي قبلي با توجه به قرار گرفتن بخشي از شبكه ارتباطي و محوطه ها در خارج از تراز (24_) و ضرورت جايگزيني آنها در بالاي تراز(24_) و همچنين انتقال كاربري هاي كه نبايد زير تراز (22_) اصلاحات لازم بايستي به عمل آمده و به تصويب مراجع ذيربط برسد.

تبصره _ دستگاههاي مسؤول تهيه طرحهاي هادي روستايي تا آخر 70 طرحهاي هادي روستاهاي مشمول اين مصوبه را تهيه خواهند نمود.

د _ از آنجا كه در كنار اجراي اين مصوبه هرچه سريعتر طرح ساحل سازي توسط وزارت نيرو نيزضرورت دارد از هيات محترم دولت درخواست مي شود در تامين اعتبارات مطابق برنامه زمانبندي پيشنهاد شده توسط وزارت نيرو اقدام گردد.

(فهرست ساختمانهايي ممنوع در زير تراز 22_ اراضي ساحلي درياي خزر كه به موجب بند 1قسمت ج اين ضوابط تهيه شده پيوست اين مجموعه است .

ضوابط و نحوه تعيين عرض بستر و حريم رودخانه ، انبار و مسيلها واقع در شهرها و حريم استحفاظي آنها - م

شورايعالي شهرسازي و معماري ايران در جلسه مورخ 7/5/70 موارد زير را تصويب نمود.

1 _

وزارت نيرو حجم سيلاب رودخانه ها ، انهار و مسيلهاي واقع در شهرها و محدوده استحفاظي آنها را در دوره هاي تناوب 20 ، 25 ، 50 ، 100 ساله ، در نقاط ورود به شهر تعيين و براي استفاده در مطالعات طرحهاي جامع و تفصيلي و هادي حسب درخواست در اختيار وزارتخانه هاي مسكن و شهرسازي و كشور قرار خواهد داد.

تبصره 1 _ در مواردي كه به دليل اهميت مسئله بررسي دوره هاي تناوب ديگري نيز مورد نيازباشد وزارت نيرو حجم سيلات مربوطه را نيز اعلام خواهد نمود.

تبصره 2 _ در صورتي كه در طرحهاي هادي وزارت كشور علاوه بر نقطه ورودي متقاضي تعيين دبي سيلاب و بستر طبيعي در نقاط مهم ديگري از رودخانه باشد وزارت نيرو اعلام خواهدنمود.

2 _ عرض بستر طبيعي و حريم و در موارد لازم روشهاي تقليل عرض بستر طبيعي با استفاده ازسازه هاي مناسب روباز يا سرپوشيده برحسب دوره هاي تناوب مختلف در طرحهاي جامع و تفصيلي و هادي با تاييد وزارت نيرو مشخص مي گردد و ضوابط نحوه استفاده از زمين و احداث ساختمان طبق شرح خدمات و روش انجام مطالعات كه ظرف 4 ماه از طرف وزارت مسكن و شهرسازي تهيه و ابلاغ خواهدگرديد پيشنهاد خواهد شد.

3 _ مراجع تصويب طرحهاي جامع و تفصيلي و هادي بر اساس مطالعات انجام شده موضوع بند 2 عرض بستر و حريم و ضوابط استفاده از زمين و احداث ساختمان را تصويب خواهد نمود.

4 _ اعمال ضوابط اين مصوبه در طرحهاي جامع و تفصيلي و هادي كه بعد از اين تاريخ تصويب شود لازم بوده و در ساير شهرها به ترتيب اولويتي كه وزارت نيرو پيشنهاد نمايد صورت

خواهد گرفت و تا قبل از آن تاريخ ضوابطي كه قبلا از طرف وزارت نيرو اعلام شده به قوت خود باقي است

نحوه بررسي و تصويب طرحهاي جامع شهري - مصوب 1/4/71

شورايعالي شهرسازي و معماري ايران درجلسه مورخ 1/4/71 مراحل مختلف بررسي و تصويب طرحهاي جامع شهر را به استناد بند 1 ماده 4 قانون تاسيس شوراي عالي شهرسازي ومعماري ايران به شرح زير تصويب نمود.

(1_ الف بررسي طرح در شوراي شهرسازي استان حداكثر ظرف يكماه و ارسال گزارش بررسي به دبيرخانه شورايعالي

تبصره _ در صورتيكه شوراي شهرسازي استان انجام تغييرات و اصلاحاتي را پيشنهاد نمايد.زمان انجام آن را نيز تعيين خواهد نمود. بديهي است در اين صورت مهلت شوراي شهرسازي استان براي بررسي مجدد طرح و رسيدگي به تغييرات و اصلاحات يك ماه از تاريخ تحويل مجدد طرح خواهد بود ولي به هرحال بررسي طرح در شوراي شهرسازي استان جمعا نبايد از دو ماه تجاوزنمايد.

(1_ ب _ بررسي طرح در كميته هاي فني زير و گزارش نتايج بررسيها توسط دبيرخانه شورايعالي شهرسازي و معماري ايران

(1_ ب _ 1) كميته فني كالبدي متشكل از نمايندگان وزارت كشور وزارت مسكن و شهرسازي ، وزارت فرهنگ و آموزش عالي (ميراث فرهنگي سازمان حفاظت محيط زيست ، وزارت نيرو ، وزارت كشاورزي ، وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و سازمان برنامه و بودجه (حداكثر 3جلسه

(1 _ ب _ 2) كميته فني اجتماعي _ اقتصادي متشكل از نمايندگان سازمان برنامه و بودجه ، وزارت مسكن و شهرسازي ، وزارت كشاورزي ، وزارت جهاد سازندگي ، وزارت كشور و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي

(1_ ب _ 3) كميته فني ضوابط و مقررات متشكل

از نمايندگان وزارت كشور ، وزارت مسكن وشهرسازي و وزارت فرهنگ و آموزش عالي (ميراث فرهنگي حداكثر 3 جلسه

(1 _ ج استماع گزارش دبيرخانه از تلفيق نظرات كميته ها ، مذاكره نهايي و راي گيري براي تصويب توسط شورايعالي شهرسازي و معماري ايران

2 _ مراحل بررسي و تصويب طرح جامع شهرها با جمعيت كمتر از 200 هزار نفر طبق مصوبه مورخ 12/6/69 شورايعالي

(2 _ الف بررسي طرح در كميته هاي فني متشكل از نمايندگان اعضا شوراي شهرسازي استان ، با تركيب و مدت پيش بيني شده در بند 1 _ ب اين مصوبه و گزارش نتايج بررسيها توسط اداره كل مسكن و شهرسازي به شوراي شهرسازي استان

(2 _ ب استماع گزارش اداره كل مسكن و شهرسازي ، مذاكره نهايي و راي گيري براي اتخاذ تصميم توسط شوراي شهرسازي استان

(2_ ج ارائه گزارش شوراي شهرسازي استان به شورايعالي شهرسازي و معماري توسط دبيرخانه شورايعالي شهرسازي و معماري حداكثر ظرف يك ماه براي تصويب شورايعالي

4 _ مصوبه مورخ 2/2/69 مربوط به شهرهاي واقع در استانهاي جنگزده از اين تاريخ لغو مي گردد و در اين تاريخ لغو مي گردد و دراين راستا نيز حسب مورد به يكي از دو روش مربوط به شهرهاي كمتر يا بيشتر از 200 هزار نفر عمل خواهد شد.

ضوابط شهرسازي و معماري در ارتباط با قانون تعيين وضعيت املاك واقع در طرحهاي دولتي و شهرداريها - مصوب

شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران در جلسه مورخ 16/6/71 ضوابط شهرسازي و معماري در ارتباط با قانون تعيين وضعيت املاك واقع در طرحهاي دولتي و شهرداريها مصوب 29/9/67 مجلس شوراي اسلامي را به طرح زيرتصويب نمود:

شهرداريها موظفند در تمام كاربري هاي طرحهاي جامع و تفصيلي و هادي اعم از مسكوني

، تجاري و خدماتي طبق ضوابط و مقررات طرحهاي مزبور براي مالكيني كه متقاضي احداث ساختمان مطابق با كاربريهاي مصوب هستند پروانه ساختمان صادر نمايند مگر اينكه اجراي طرحهاي دولتي يا طرحهاي شهرداريها توسط دستگاههاي ذيربط در املاك مالكين مزبور اعلام شده باشد كه دراين صورت با توجه به قانون تعيين وضعيت املاك واقع در طرحهاي دولتي و شهرداري ها به ترتيب زير عمل خواهد شد:

1 _ در صورت اعلام نظر دستگاه اجرايي مبني بر تصميم به اجراي طرح ظرف 18 ماه مقرر درقانون تعيين وضعيت املاك اجازه احداث و تجديد بنا يا افزايش ساختمان به مالك داده نخواهد شد.

2 _ در صورت اعلام نظر دستگاه اجرايي مبني بر عدم تصميم به اجراي طرح ظرف 18 ماه مقرر در قانون و موكول كردن آن به آينده خواه قبل و خواه بعد از ده سال يا انقضاي مهلت 18 ماه مقرر درقانون ، در مناطق مسكوني و تجاري اجازه احداث يا تحديد بنا و افزايش ساختمان مسكوني با رعايت ضوابط مربوط به تعداد طبقات و سطح اشغال و تراكم مجاز ، حداكثر 150 متر مربع در كل زيربنا داده شود.

تبصره 1 _ در صورتي كه اجراي طرح به قبل از ده سال موكول شده باشد، تعهد لازم مبني بر عدم مطالبه هزينه احداث و تجديد بنا مطابق تبصره 1 قانون تعيين وضعيت املاك واقع در طرحهاي دولتي و شهرداريها از مالك اخذ خواهد گرديد.

تبصره 2 _ در صورت تعدد مالكين مشاع بر اساس اسناد مالكيت مربوط به قبل از تصويب قانون تعيين وضعيت املاك واقع در طرحهاي دولتي و شهرداريها (29/9/67) به هر يك از

مالكين احداث يك واحد مسكوني به مساحت حداكثر 150 متر مربع اجازه داده مي شود مشروط بر اينكه در مجموع از تراكم ساختمان مجاز منطقه بيشتر نباشد و ضوابط مربوط به تعداد طبقات و سطح اشغال رعايت شود.

ضوابط مربوط به تعيين مقدار زمين مورد نياز موسسات آموزش عالي - مصوب 23/6/71

شورايعالي شهرسازي و معماري ايران درتاريخ 23/6/71 ضوابط مربوط به تعيين مقدار زمين مورد نياز موسسات آموزش عالي را به شرح زير تصويب نمود:

1 _ زمين مورد نياز موسسات آموزش عالي شامل فضاهاي آموزشي ، كمك آموزشي ، فضاهاي خدماتي و فوق برنامه ، خدمات پشتوانه اي ، فضاهاي باز و سبز و درختكار و ورزشي ، با توجه به امكانات موجود در شهرهاي مختلف كشور به شرح زير تعيين مي گردد.

1_1_ در داخل محدوده ساخته شده كليه شهرها و محدوده توسعه آتي شهرهاي مشهد _ اصفهان تبريز و شيراز 70 متر مربع به ازا هر دانشجو.

2_1_ داخل محدوده توسعه آتي شهرها (به جز شهرهاي مشهد _ اصفهان _ تبريز و شيراز) 100متر مربع به ازا هر دانشجو.

تبصره 1 _ در مواردي كه خوابگاههاي دانشجوي و منازل سازماني بنا به تشخيص شوراي گسترش آموزش عالي در داخل محوطه دانشگاه پيش بيني شود در مورد بند 2_1 ، 50 مترمربع به سرانه هاي اين بند اضافه خواهد شد.

تبصره 2 _ اين ارقام سرانه موضوع اين بند شامل زمينهاي موردنياز براي مزارع نمونه و تحقيقاتي دانشكده هاي كشاورزي و منابع طبيعي و دامپزشكي نمي باشد.

2 _ تعيين كاربري آموزش عالي در طرحهاي جامع و هادي متناسب با تعداد دانشجويان در10سال بعد بر اساس درخواست وزارت فرهنگ و آموزش عالي و متناسب با مصوبات شوراي گسترش آموزش عالي خواهد بود.

3 _ سطوحي كه طبق سرانه هاي اين

مصوب تخصيص يابد تا زماني كه تحت اشغال ساختمان درنيامده بايد متناسب با برنامه اجرايي پروژه تحت پوشش فضاي سبز در آيد.

4 _ طرح موسسات آموزش عالي به صورت شهرها يا شهركهاي مستقل دانشگاهي در خارج ازمحدوده استحفاظي شهرها بايد به تصويب شورايعالي شهرسازي و معماري ايران برسد.

5 _ چنانچه در دانشگاههاي علوم پزشكي ، ايجاد بيمارستان در دخل محوطه دانشگاه پيش بيني شود 20 هكتار براي احداث يك بيمارستان 540 تختخوابي قابل توسعه تا 720 تخت و يك كلينيك دندانپزشكي به سطح مورد نياز اضافه خواهد شد.

6 _ در كليه زمينهاي واگذاري قبلي ، سطوح مازاد بر سرانه هاي اين مصوبه بايد با تصويب كميسيون ماده 5 يا شورايعالي به كاربري هاي لازم شهر اختصاص يابد.

7 _ ضوابط مربوط به تعيين سطوح مورد نياز دانشگاه پيام نور و مراكز تحقيقاتي و پژوهشي تكميلي توسط وزارت فرهنگ و آموزش عالي پيشنهاد و به تصويب شوراي عالي شهرسازي خواهدرسيد.

مصوبه شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران در خصوص نحوه بررسي طرحهاي جامع شهرهاي مركز استان با جمعيت ك

شورايعالي شهرسازي و معماري ايران در جلسه مورخ 5/4/74 مقرر نمود كه طرحهاي جامع شهرهاي مركز استان كه جمعيت آن ها كمتر از 200000 نفر است از شمول نحوه بررسي و تصويب موضوع مصوبه مورخ 42/6/69 شوراي عالي مستثني و تابع نحوه بررسي و تصويب شهرهاي باجمعيت بيش از 200000 نفر شود

مصوبه شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران در خصوص نحوه بررسي و تصويب طرحهاي جامع شهرستان - مصوب 1/8/

سازمان مسكن وشهرسازي استانها..... (كليه استانها)

شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران در جلسه مورخ 1/8/74 نحوه بررسي و تصويب طرحهاي جامع شهرستان را به شرح زير تعيين نمود:

الف _ كليه طرحهاي جامع شهرستانهايي كه

1 _ شهرهاي مراكز استانها در آنها واقعند،

2 _ شهر مركز آنها بر اساس آخرين سرشماري عمومي بيش از 200 هزار نفر جمعيت دارد.

3 _ جمعيت آنها بر اساس آخرين سرشماري عمومي بيش از 400 هزار نفر است

جهت بررسي و تصويب در شورايعالي شهرسازي و معماري ايران مطرح شود.

بررسي اين طرحها در كميته فني شوراي عالي حداكثر طي 5 جلسه انجام و نتيجه آن به شورايعالي گزارش خواهد شد.

ب _ نتيجه بررسي ساير طرحهاي جامع شهرستان ، پس از طرح در كميته فني شوراي شهرسازي استانها و اعلام نظر شوراهاي مذكور ، جهت تصويب نهايي به شورايعالي شهرسازي و معماري ايران گزارش شود.

مدت بررسي اين طرحها در كميته فني شوراي شهرسازي استان نيز حداكثر 5 جلسه است اعضا شورايعالي اسامي شهرستان هايي را كه مايلند نماينده آنها نيز درجلسه شوراي شهرسازي استان شركت نمايند به وزارت مسكن و شهرسازي ارسال خواهند نمود تا از آن جا جهت شركت درجلسه دعوت به عمل آيد.

مصوبه شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران در خصوص ضوابط جلوگيري از افزايش محدوده شهرها - مصوب 10/8/13

شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران علاوه بر وظيفه اظهارنظر درباره لوايح و آيين نامه هاي شهرسازي عهده دار تصويب طرحهاي توسعه و عمران در مقياسهاي ملي ، منطقه اي ، ناحيه اي و محل و بررسي و تصويب ضوابط و مقررات شهرسازي است كه به خصوص در بند 4 ماده 2 قانون تاسيس شورايعالي مذكور تصريح شده است

اينگونه ضوابط كه با هدف فراهم شدن موازين اجرايي و قانوني

توسعه موزون و هماهنگ كالبدي كشور تهيه مي شوند با توجه به دامنه شمول (شهر ، ناحيه ، منطقه ، كشور) و تاثيرگذاري وسيع آنها بر توسعه وعمران كشور ، يكي از پايه هاي اصلي نظام طرح ريزي و كنترل توسعه كالبدي كشور مي باشند.

در سالهاي اخير گسترش تدريجي محدوده مصوب شهرها در شرايطي روي داده كه جمعيت واقعي شهرها در افق طرحهاي جامع يا هادي و يا در مقاطع زماني معين ، از رقم جمعيت پيش بيني شده براي آنها در طرحهاي مذكور در همان مقاطع با اختلاف قابل ملاحظه اي كمتر بود. مقايسه جمعيت چند شهر بزرگ و كوچك كه به صورت اتفاقي هم انتخاب شدنشان داد كه اين امر قابل تعميم به وضعيت قريب به اتفاق شهرهاي كشور است و قطع نظر از عوامل به وجود آورنده ، نشان دهنده عدم تحقق تراكمهاي پيش بيني شد در طرح و توان جمعيت پذيري شهر حتي تا سالهايي دورتر از افق طرحهاست در چنين مواردي گسترش محدوده شهرها حتي پس از پايان يافتن دوره اجرايي ده ساله آنها نيز منطقي نبوده و حاصلي جز تشديد تخريب اراضي كشاورزي و باغات پيرامون شهرها ، تحميل هزينه هاي گزاف به دستگاههاي مسيول تامين خدمات شهري و در نتيجه دشوارتر شدن مديريت شهري و عدم ارايه خدمات مطلوب و مناسب به شهروندان و بالاخره پراكنده سازي و زشت شدن سيما و منظر شهرها ندارد.

با توجه به موارد فوق و بررسيهاي انجام شده مصوبه شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران در جلسه 10/8/1378 به شرح زير جهت اجرا ابلاغ مي شود:

1 _ از تاريخ تصويب اين مصوبه ، هرگونه افزايش در محدوده مصوب طرحهاي هادي و جامع شهري تا زماني كه تراكم

ناخالص جمعيتي (يعني نسبت جمعيت به سطح مصوب در محدوده فعلي طرح (يعني محدوده طرح مصوب به اضافه كليه تغييرات احتمالي قانوني و مصوب بعدي تا اين تاريخ بر اساس طرحهاي مصوب تحقق پيدا نكرده باشد.

تبصره _ آن دسته از پيشنهادات مربوطه به افزايش محدوده شهرها كه تا اين تاريخ به دبيرخانه شورايعالي شهرسازي و معماري ايران و اصل و درنوبت دستور كار شوراي عالي قرار گرفته است مشمول مفاداين مصوبه نبوده و بررسي هاي كارشناسي لازم جهت طرح در شورايعالي در مورد آنها به عمل خواهد آمد.

2 _ دستگاههاي ذيربط موظفند براي ارتقا و شرايط زندگي در محله هاي مركزي و قديمي شهرها و به وجود آمدن امكان عرضه بيشتر و به موقع زمين در بخشهاي مذكور ، پس از تعيين حدود مناطق مشمول بهسازي ، بازسازي ، و نوسازي در طرحهاي جامع شهري ، بلافاصله طرحهاي تفصيلي موضعي و طراحي شهري لازم براي اين مناطق را با حفظ هويت و رعايت اصول معماري وشهرسازي بومي شهر تهيه و به تصويب كميسيون ماده 5 استان مربوطه برسانند ، در مورد بافتهاي با ارزش تاريخي لازم است پيش از طرح در كميسيون ماده 5 طرحهاي مذكور به تاييد سازمان ميراث فرهنگي برسد.

3 _ وزارت مسكن و شهرسازي موظف است در جهت هدايت اصولي افزايش تراكم ناخالص شهري بعنوان يكي از ابزارهاي مورد نياز اين مصوبه ضوابط بلند مرتبه سازي و مكانيابي آن برحسب اولويت و ضرورت در شهرها با همكاري شهرداريها ، مطالعه و تهيه نمايد و براي طي مراحل تصويب و اجرا ارايه نمايد.

4 _ هرگونه تفكيك زمين و واگذاري آن براي امر مسكن به افراد ،

شركتهاي تعاوني يا ارگانهاي دولتي و غيردولتي و نهادها در داخل حريم و محدوده استحفاظي شهرها ممنوع مي باشد.

5 _ قبول تقاضاهاي مربوط به افزايش محدوده طرحهاي مصوب اعم از اينكه از طريق سازمانها ، اشخاص يا شركتهاي تعاوني و غيره درخواست شده باشد توسط شهرداريها و ساير اعضا كميسيون ماده 5 و طرح اين تقاضاها در كميسيونهاي مذكور و شوراهاي شهرسازي استانها تا حصول به شرايط تعيين شده در اين مصوبه ممنوع مي باشد.

6 _ تغيير كاربري اراضي زراعي و باغات داراي كاربري كشاورزي و باغداري در طرحهاي مصوب شهري و تبديل جنگلها به كاربريهاي شهري ممنوع است

7 _ صدور هرگونه مجوز تفكيك و پروانه احداث بنا براي اراضي زراعي و باغات واقع در حاشيه شهرها كه در طرحهاي مصوب شهري داراي كاربري مسكوني هستند ، تا قبل از اينكه تراكم ناخالص جمعيتي در بقيه اراضي شهري به تراكم ناخالص پيش بيني شده در طرح مصوب نرسيده باشد ممنوع است

8 _ به منظور جلوگيري از گسترش بي رويه شهرها و حفظ باغات و اراضي زراعي و زمينهاي باقابليت كشاورزي و جنگلها در پيرامون شهرهاي كشور و رعايت دقيق موضوع اين مصوبه ، ازتاريخ تصويب اين مقررات دستگاههاي تهيه كننده طرحهاي توسعه شهري موظفند درتجديدنظر ويا تهيه طرحهاي جامع و هادي شهرها ، نقشه منطقه بندي و استفاده از زمين در محدوده استحفاظي و حريم تعيين شده در طرحهاي مذكور را با حفظ اراضي كشاورزي و باغات و جنگلهاي موجود وهمچنين حفظ و حراست از حرايم راههاي عبوري بين شهري و رعايت محدوده هاي مناطق چهارگانه محيط زيست و تعيين كاربريهاي عمده و تاسيسات و تجهيزات مورد نياز در مقياس شهري

و ناحيه اي كه مي توانند در حريم شهر مستقر شوند و كمر بند سبز ، تهيه و براي تصويب به شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران و ساير مراجع ذيربط ارايه نمايند.

9 _ دبيرخانه شورايعالي شهرسازي و معماري ايران موظف است مفاد اين مصوبه را براي اطلاع عمومي در دو روزنامه كثيرالانتشار درج نمايد.

در خاتمه از جنابعالي به عنوان رييس شوراي شهرسازي استان و كميسيون موضوع ماده 5 قانون تاسيس شورايعالي شهرسازي و معماري ايران با توجه به نقش موثر و خطيري كه در نظارت عاليه برتوسعه موزون و هماهنگ استان بعهده داريد درخواست مي شود تا ضمن ابلاغ مراتب به كليه مراجع ذيربط ترتيبي اتخاذ فرماييد كه مردم ، مسئولين و شهرداري هاي استان با مفاد اين مصوبه آشناشوند و بر رعايت كامل آن كه ضامن تحقق حقوق شهروندي در جهت تامين آسايش ، نظم و زيبايي شهرهاست نظارت دقيق به عمل آيد.

اراضي و املاك

آيين نامه مربوط به استفاده از اراضي احداث بنا و تاسيسات در خارج از محدوده قانوني و حريم شهرها - مصوب 27/2/1355 هيات وزيران با اصلاحيه هاي بعدي

فصل اول _ كليات و تعاريف ( ماده 1 تا 3 )

آيين نامه مربوط به استفاده از اراضي احداث بنا و تاسيسات در خارج از محدوده قانوني و حريم شهرها - مصوب 27/2/1355 هيات وزيران با اصلاحيه هاي بعدي

ماده 1 _ از لحاظ اجراي مقررات مندرج در اين آيين نامه كلمات و عبارت محدوده قانوني حريم شهر (محدوده استحفاظي يا نفوذي در مفاهيم زير بكار رفته است

1 _ محدوده قانوني در شهرهايي كه طرح جامع يا طرح هادي براي آنها تهيه و بتصويب مراجع ذيربط رسيده باشد شامل محدوده خدماتي باضافه محدوده توسعه آينده شهر كه در طرح جامع ياهادي منظور گرديده است خواهد بود مگر اينكه حدود حوزه شهرداري تعيين شده طبق ماده 2 قانون شهرداري وسيعتر از آن باشد كه در اين صورت محدوده اخيرالذكر محدوده قانوني

شناخته مي شودو در مورد ساير شهرها محدوده قانوني همان حدود حوزه شهرداري است كه طبق ماده 2 قانون شهرداري تعيين مي گردد.

2 _ در شهرهاييكه طرح جامع يا هادي براي آنها تهيه و بتصويب مراجع ذيربط رسيده و درطرحهاي مذكور محدوده استحفاظي يا نفوذي مشخص گرديده است حريم شهر همان محدوده استحفاظي يا نفوذي است و در مورد شهرهايي كه فاقد طرح جامع يا هادي بوده و يا محدوده استحفاظي يا نفوذي در طرحهاي مذكور تعيين نشده باشد حريم شهر بر اساس ماده 99 الحاقي به قانون شهرداري تعيين مي گردد.

ماده 2 _ ساختمانها و تاسيساتي كه در خارج از محدوده قانوني و حريم شهرها ايجاد مي گرددبه يكي از دو صورت زير خواهد بود:

الف _ شهرك به محلي اطلاق مي شود كه در خارج از محدوده قانوني و حريم شهرها با حداقل 500 قطعه زمين براي احداث واحدهاي مسكوني بصورت مستقل يا آپارتماني قابل تملك شخصي باضافه ساختمانها و تاسيسات مورد نياز عمومي و اجتماعي سكنه بصورت مجتمع براي سكونت و تامين نيازهاي عمومي و اجتماعي و رفاهي شاغلين بخشهاي مختلف اقتصادي و اجتماعي يك منطقه يا به منظور رفع كمبود مسكن و جلوگيري از توسعه بي تناسب شهرهاي مجاور و يا بصورت مراكز تفريحي جهت استفاده مردم يك منطقه يا مردم سراسر كشور بوجود آمده امور آن بوسيله هياتي كه توسط ساكنان و مالكان انتخاب مي شوند و با خودياري ساكنان و مالكان اداره مي شود.

ب _ غير شهرك به ساختمانها و تاسيساتي اطلاق مي شود كه براي تامين نيازمنديهاي عمومي ، اقتصادي ، تجاري ، اجتماعي ، بهداشتي ، تفريحي ، آموزشي و نظاير آن در خارج از محدوده قانوني وحريم شهرها ايجاد گردد. در صورتي كه ساختمانهاي ديگري

نيز باقتضاي نوع فعاليت در مجاورت تاسيسات مذكور ايجاد شود واحد عليحده محسوب نمي شود و از نظر ثبتي قابل تجزيه و تفكيك نيست

ماده 3 _ تفكيك و تقسيم اراضي واقع در خارج از محدوده قانوني و حريم شهرها به قطعات كمتر از بيست هكتار تابع ضوابط و ترتيبات زير مي باشد:

الف _ در مورد اراضي شهرك ها تشريفات و ضوابط مقرر در فصل سوم اين آيين نامه بايد انجام گردد.

ب _ در مورد اراضي غير شهرك تفكيك تحت شرايط و ترتيبات زير مجاز خواهد بود:

1 _ هدف از تفكيك ، اجراي طرح مشخصي باشد كه طبق مقررات مربوط مورد موافقت مراجع ذيربط قرار گرفته باشد.

2 _ مساحت قطعات تفكيكي معادل و متناسب با اجراي طرح مورد نظر باشد.

3 _ انجام عمليات ساختماني يا تاسيساتي طرح در زمين مورد نظر امكان پذير باشد و مغايرتي باضوابط مقرر در ماده 4 اين آيين نامه نداشته باشد.

4 _ اعلام نظر وزارت كشاورزي و منابع طبيعي يا واحدهاي تابع آن وزارت كه اختيارات لازم بآنها تفويض شده باشد مبني بر عدم قابليت توليد زراعي اراضي و اقتصادي نبودن بهره وري كشاورزي از زمين مورد نظر و مناسب بودن آن براي اجراي طرح نسبت به اراضي ديگر همان حوزه كشاورزي

5 _ تقاضا و نقشه تفكيكي ضمن رعايت كليه شرايط بالا مورد تصويب مراجعي كه در حوزه هراستان اختيار صدور پروانه هاي ساختماني را در خارج از محدوده قانوني و حريم شهرها دارند قرارگرفته باشد.

تبصره 1 _ ادارات ثبت مجاز نخواهند بود هيچ نوع تقاضاي تفكيكي را به قطعات كوچكتر ازبيست هكتار قبل از اينكه مورد تصويب مراجع فوق قرار گرفته و ابلاغ شود بپذيرند و نسبت به آن اقدام كنند.

تبصره 2 _ در

محدوده مسكوني روستاها صدور اجازه تفكيك با رعايت قوانين جاري كشور ودر حدود نيازهاي سكونتي و اجتماعي روستا بعهده وزارت تعاون و امور روستاها يا واحدهاي تابعه آن وزارت كه اختيارات لازم بآنها تفويض شده باشد خواهد بود.

فصل دوم _ ايجاد ساختمانها و تاسيسات غيرشهرك ( ماده 4 تا 10

ماده 4 _ ايجاد هرگونه ساختمان و تاسيسات در خارج از محدوده قانوني و حريم شهرها مستلزم رعايت ضوابط عمومي زير است

1 _ رعايت حريم نسبت به راهها ، دريا ، رودخانه ، جنگلها ، درياچه ها ، تالابها ، نهرهاي عمومي ، قنوات و چاهها ، مسيل ها ، خطوط و پايه هاي انتقال نيروي برق ، خطوط و پايه ها و تاسيسات مخابراتي ، پل ها و تونلهاي واقع در مسير راهها يا تاسيسات عمراني ، لوله هاي انتقال نفت و گاز ، سدها و كانالها و شبكه هاي آبياري ، خطوط و لوله هاي آبرساني ، تاسيسات نظامي و انتظامي وامنيتي و مرزي ، تصفيه خانه هاي آب و فاضلاب ، سيل بندها و سيل گيرها و ساير تاسيسات عمومي و عمراني و ابنيه و آثار تاريخي و همچنين رعايت ضوابط مقرر توسط مراجع ذيربط در موردبهداشت عمومي و بهسازي و حفاظت محيط زيست

2 _ مدخل هر ساختمان بايد در گذرگاهي باشد كه لا اقل 8 متر عرض داشته و اين گذرگاه در هرحال بايد با شبكه معابر عمومي ارتباط داشته باشد.

3 _ رعايت قانون حفظ و گسترش فضاي سبز و جلوگيري از قطع بي رويه درخت در مورد اراضي مشجر و باغات و ضوابط مربوط به قانون مذكور و آيين نامه هاي مربوط به آن

4 _ منظور داشتن حداقل 75 درصد از مساحت زمين بصورت فضاي باز و در صورتيكه ساختمان بيش از يك طبقه باشد عدم تجاوز

مساحت كل زيربناي ساختمان از 50 درصد مساحت زمين

5 _ ارايه طرحي كه بتصويب مراجع ذيربط دولتي رسيده باشد و در موارديكه مرجع مشخصي براي تصويب طرح وجود ندارد تاييد مراجع مقرر در ماده 6 اين آيين نامه .

6 _ اخذ پروانه ساختمان با رعايت ماده 6 اين آيين نامه و رعايت مشخصات مندرج در پروانه مذكور.

تبصره 1 _ ضوابط مذكور در بند 1 اين ماده در صورتي لازم الرعايه خواهد بود كه آن ضوابط بموجب مقررات قانوني وضع و اعلام شده باشد و يا از طرف سازمانهاي ذيربط در حدود قانون به مراجع صادركننده پروانه ابلاغ گرديده باشد.

تبصره 2 _ دستورالعمل طرز اجراي بند 6 اين ماده توسط وزارت مسكن و شهرسازي و وزارت كشور تهيه و ابلاغ خواهد شد.

تبصره 3 _ در محلهايي كه طرح جامع منطقه اي يا ناحيه اي براي آنها تهيه گرديده و بتصويب مراجع مقرر در قوانين مربوط برسد و يا بعنوان قطب كشاورزي يا صنعتي تعيين شود هرگاه ضوابط مشخصي در طرح هاي فوق الذكر از لحاظ تفكيك اراضي و ساختمان و ايجاد تاسيسات عمومي مقرر شده باشد ضوابط مذكور در صدور پروانه ساختمان و ايجاد شهرك و صدور اجازه تفكيك ملحوظ خواهد گرديد.

«الحاقي 5/11/1373: وزارت مسكن و شهرسازي موظف است طرحهاي منطقه اي ياناحيه اي را در محدوده يك ناحيه شامل يك يا چند شهرستان ، تحت عنوان طرحهاي توسعه و عمران جامع ناحيه اي ، به همراه طرح جامع شهرهاي مراكز شهرستانهاي مشمول ناحيه را براي يك دوره بيست ساله تهيه و كاربريهاي اراضي و ضوابط و مقررات تفكيك زمين و احداث بنا را در محدوده شهرستان يا شهرستانهاي مذكور تعيين و براي تصويب به شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران پيشنهاد نمايد.

رعايت كليه ضوابط

مقرر در طرحهاي توسعه و عمران (جامع ناحيه اي مصوب و ضوابط زيست محيطي در تهيه و اجراي طرحهاي جامع و هادي كليه شهرهاي واقع در ناحيه مشمول طرحهاي توسعه و عمران مذكور يا احداث شهر و شهركهاي جديد همچنين استفاده از اراضي واحداث بنا و تاسيسات در خارج از محدوده قانوني و حريم شهرهاي واقع در ناحيه ياد شده ضرورياست

تغييرات طرح هاي منطقه اي پس از بررسي كارشناسي در وزارت مسكن و شهرسازي به تصويب شوراي عالي شهرسازي و معماري رسيده و تغييرات طرحهاي ناحيه اي پس از بررسي كارشناسي توسط سازمان مسكن و شهرسازي استان در صورتي كه مغاير با اساس طرح نباشد به تصويب كميسيون ماده 5 قانون تاسيس شوراي عالي شهرسازي و معماري با حضور نماينده وزارت نيرومي رسد و در صورت وجود مغايرت اساسي بايد به تصويب شوراي عالي شهرسازي و معماري برسد.

يك نسخه از مدارك فني طرح ها شامل مطالعات و نقشه ها و تغييرات آنها در دبيرخانه شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران در وزارت مسكن و شهرسازي و يك نسخه ديگر از آنها در دبيرخانه كميسيون ماده (5) در سازمان مسكن و شهرسازي استانها نگهداري خواهد شد.

سازمانهاي مسكن و شهرسازي وظيفه دارند عملكردها را با طرحهاي مصوب تطبيق و مواردتخلف را به استانداري ها و وزارت مسكن و شهرسازي گزارش نمايند.

رعايت بند 3 تبصره 72 قانون برنامه دوم در طرحهاي فوق الذكر ضروري است همچنين احداث شهرها و شهركهاي جديد در مناطق چهارگانه سازمان حفاظت محيط زيست ممنوع است

تبصره 4 _ حريم مذكور در بند (1) اين ماده نسبت به راهها ، به عنوان نوار حفاظتي كه احداث هرگونه ساختمان و تاسيسات در آن ممنوع مي باشد عبارتست از: تا عمق (150) متر

از منتهياليه حريم قانوني راه در طرفين ورودي كليه راههاي بين شهري به طول (5) تا (20) كيلومتر از انتهاي محدوده استحفاظي هر شهر ، مناطق حساسي كه در بقيه طول راه ممكن است در معرض ساخت وساز قرار گيرند به تشخيص كميسيون موضوع ماده (13) اين آيين نامه و تا عمق (150) متر در طرفين تمام طول جاده هاي كمربندي كه خارج از محدوده استحفاظي شهرها واقع مي گردند.

رعايت مقررات مربوط به حريم قانوني راهها در تمام موارد الزامي است

تعيين طول مناسب نوار حفاظتي هريك از راههاي بين شهري بر حسب اهميت و قابليت توسعه شهر و همچنين تعيين حدود نوار حفاظتي در بقيه طول راهها كه مشمول ممنوعيت احداث هرگونه ساختمان و تاسيسات قرار مي گيرند ، بر عهده كميسيون موضوع ماده (13) اين آيين نامه مي باشد. درمواردي كه ساختمانها و تاسيساتي طبق ضوابط مقرر در اين آيين نامه و پس از اخذ پروانه در خارج از حدود نوار حفاظتي مزبور يا در منتهياليه حريم قانوني در بقيه طول راهها ساخته مي شوند ، لازم است نقشه چگونگي دسترسي آنها به خطوط مواصلاتي به تاييد وزارت راه و ترابري برسد.

ايجاد خطوط و پايه هاي انتقال نيروي برق و شبكه هاي مخابراتي ، پلها و تونلهاي واقع در مسيرراهها ، لوله هاي انتقال نفت و گاز و كانالها و شبكه هاي آبياري ، خطوط و لوله هاي آبرساني ، سيل بندها و سيل گيرها بعد از حريم راهها از شمول اين آيين نامه مستثني و تابع قوانين و مقررات مربوط ، مي باشد.

ماده 5 _ در اراضي خارج از محدوده قطبهاي كشاورزي كه مساحت آن پنجهزار متر مربع يابيشتر باشد ايجاد ساختمان در حدود احتياجات كشاورزي و سكونت شخص مالك يا كشاورزان ياكارگران

كشاورزي تا ميزان حداكثر 4 درصد مساحت زمين مشروط بر اينكه مساحت زيربناي ساختمان از 600 متر مربع تجاوز نكند مجاز است و بدون نياز به اجراي بند 5 ماده 4 اين آيين نامه پروانه ساختمان صادر مي گردد.

ماده 6 _ صدور پروانه ساختمان و اعمال نظارت هاي لازم براي اينكه ساختمان طبق مشخصات و شرايط و ضوابط مندرج در پروانه ، بنا گردد و ضوابط مقرر در ماده (4) اين آيين نامه درمورد آنها رعايت شود ، در خارج از محدوده قانوني و حريم شهرها بعهده مرجعي خواهد بود كه درهر ناحيه توسط استانداري تعيين مي گردد.

مناطقي كه صدور پروانه ساختمان و اعمال نظارت در آنها الزامي است به شرح زير مي باشند:

الف _ مناطق مجاور شهرهاي بزرگ يا حدفاصل شهرهاي نزديك بهم كه امكان توسعه و اتصال آنها به يكديگر وجود دارد و همچنين اراضي مجاور و نزديك به راههاي مواصلاتي كشور كه حدودآنها توسط كميسيون موضوع ماده (13) اين آيين نامه تعيين و قبلا از طريق انتشار آگهي درروزنامه هاي كثيرالانتشار محلي و مركز ، اعلام مي گردد.

ب _ مناطق حساسي كه در طول راهها بعد از منتهياليه نوار حفاظتي يا حريم قانوني راه ممكن است مورد ساخت و ساز قرار گيرند و به تشخيص كميسيون موضوع ماده (13) اين آيين نامه احداث بعضي از ساختمانهاي مجاز در آنها مشمول صدور پروانه و نظارت ساختماني مي گردد.

ج _ مناطقي كه بنا به مقتضيات محل به پيشنهاد استاندار و تصويب كميسيون موضوع ماده 13) اين آيين نامه با اعلام قبلي و انتشار آگهي در روزنامه هاي كثيرالانتشار محلي و مركز احداث تمام يا بعضي از انواع ساختمانها در آنها مشمول دريافت پروانه مي گردد.

د _ رعايت ضوابط مقرر

در بندهاي (1) تا (3) از ماده (4) اين آيين نامه در مورد كليه مناطق

الزامي است

ماده 7 _ مراقبت و اعمال نظارت در رعايت ضوابط مقرر در اين آيين نامه و تامين تسهيلات لازم براي انجام فعاليتهاي سالم و هماهنگ ساختماني در خارج از محدوده قانوني و حريم شهرها وراهنمايي و ارشاد كسانيكه قصد ايجاد ساختمان و تاسيسات در اين قبيل نقاط دارند و جلوگيري ازتخلفات ساختماني در حوزه هر استان يا فرمانداري كل بعهده استاندار يا فرماندار كل مي باشد كه با استفاده از سازمانهاي دولتي واقع در حوزه استان اين وظيفه را انجام دهد.

ماده 8 _ هرگاه در ايجاد ساختمانها و تاسيسات در خارج از محدوده قانوني و حريم شهرها و درخارج از قطبهاي كشاورزي رعايت ضوابط مقرر در اين آيين نامه نشده باشد بطريق زير عمل خواهدشد:

1 _ بنا به تشخيص مهندسين و تكنيسين هاي ساختماني و تاسيساتي كه از طرف استاندار مأمورنظارت شده اند يا تقاضاي كتبي سازمانهاي ذيربط دولتي و يا بنا به اعلام فرمانداران و بخشداران كه مورد تاييد مرجع صادركننده پروانه باشد از طرف استاندار يا فرماندار كل قرار گيرد دستور توقف عمليات ساختماني صادر و از ادامه كار آن جلوگيري خواهد شد تا تكليف آن طبق مقررات بند 2 اين ماده تعيين شود.

2 _ اعم از اينكه عمليات ساختماني خاتمه يافته و مورد بهره برداري قرار گرفته يا نگرفته و ياساختمان و تاسيسات قبل از اتمام متوقف و از ادامه آن جلوگيري شده باشد اتخاذ تصميم در موردكيفيت رفتار با متخلف با توجه بقوانين و مقررات جاري كشور و تعيين نحوه بهره برداري يا ادامه كارساختمان بعهده يك هيات پنج نفري مركب از نمايندگان استانداري ،

انجمن استان ، اداره كل مسكن وشهرسازي ، اداره كل كشاورزي و منابع طبيعي و اداره كل صنايع و معادن خواهد بود. در اتخاذتصميم هيات مذكور اكثريت سه راي موافق مناط اعتبار است

تبصره _ كميسيون مكلف است حداكثر ظرف مدت دو ماه از تاريخ توقف عمليات ساختماني و يا اعلام تخلف بموضوع رسيدگي و تصميم خود را اعلام نمايد.

ماده 9 _ هرگونه ساختمان اعم از ساختمانهاي مسكوني و عمومي و اجتماعي در محدوده مسكوني روستاها كه در خارج از محدوده قانوني و حريم شهرها قرار داشته باشد تا زمانيكه از طرف وزارت تعاون و امور روستاها ضوابط و مقررات خاصي ايجاد و بموقع اجرا گذاشته نشده است تابع عرف محلي خواهد بود و تعيين محدوده مسكوني هر روستا بعهده وزارت تعاون و امورروستاها مي باشد.

ماده 10 _ ايجاد ساختمانها و تاسيسات نظامي ، انتظامي ، امنيتي ، مرزي و همچنين ساختمانهاو تاسيسات مربوط به طرحهاي آب و فاضلاب و برق ، لوله كشي هاي نفت و گاز ، تاسيسات فني مربوط به اكتشاف و استخراج نفت و گاز ، خطوط ارتباطي و مخابراتي و واحدها و مجتمع هاي مسكوني و ساير تاسيسات متعلق به سازمانهاي دولتي يا وابسته بدولت و شهرداريها در خارج ازمحدوده قانوني شهرها تابع پروژه ها و طرح هاي مصوب توسط مراجع و مقامات صلاحيتدارمربوط مي باشد و مقامات تهيه كننده و تصويب كننده اين قبيل پروژه ها و طرحها بايد رعايت ضوابط عمومي ايجاد ساختمان و تاسيسات در خارج از محدوده قانوني شهرها را به ترتيبي كه در اين آيين نامه مقرر شده است بر حسب مورد بنمايند.

فصل سوم _ احداث شهرك ( ماده 11 تا 16 )

ماده 11 _ در مورد ايجاد شهرك رعايت ضوابط زير الزامي است

1 _ دريافت گواهي از ادارات كشاورزي

و منابع طبيعي ، تعاون و امور روستاهاي محل مبني بربلامانع بودن استفاده از زمين و نيز گواهي شركتهاي آب و برق منطقه اي از نظر وجود و يا امكان ايجاد منابع آب و برق كافي براي تامين احتياجات شهرك

2 _ ارايه سند مالكيت بنام متقاضي

3 _ تعيين و معرفي مهندس مشاور شهرسازي و معماري مجاز مسئول ، تهيه طرح و نظارت ساختمان شهرك

4 _ منظور داشتن حداقل سي درصد كل مساحت زمين موضوع طرح براي معابر عمومي وفضاي سبز و ميادين و تاسيسات عمومي و اجتماعي و تجهيزات شهري كه غيرقابل تملك خصوصي باشد.

5 _ رعايت ضوابط مقرر در ماده 4 اين آيين نامه در هر مورد كه به تشخيص وزارت مسكن وشهرسازي قابل انطباق با ضوابط شهرك سازي باشد.

ماده 12 _ احداث شهرك مستلزم دريافت پروانه مي باشد و دارنده پروانه شهرك سازي حق واگذاري يا انتقال پروانه را بديگري ندارد مگر با موافقت وزارت مسكن و شهرسازي

تبصره _ ترتيب صدور پروانه تاسيس شهرك و پروانه بهره برداري از شهرك طبق دستورالعملي خواهد بود كه به پيشنهاد وزارت مسكن و شهرسازي به تصويب شورايعالي شهرسازي و معماريايران خواهد رسيد.

ماده 13 _ بمنظور بررسي و اتخاذ تصميم مقدماتي در مورد پيشنهادهاي مربوط به احداث شهرك هاي جديد بر اساس مقتضيات و نيازهاي منطقه و اجراي وظايف مقرر در اين آيين نامه و يادستورالعمل موضوع تبصره ماده 12 در مركز هر استان كميسيوني برياست استاندار و شركت مقامات زير تشكيل مي گردد و تصميمات آن با راي اكثريت مجموع اعضا مناط اعتبار خواهد بود:

1 _ معاون استاندار در امور عمراني كه ضمنا قايم مقام استاندار در غيبت او خواهد بود.

2 _ مدير كل مسكن و شهرسازي

استان كه ضمنا دبيري كميسيون را نيز بعهده خواهد داشت

3 _ مدير كل كشاورزي و منابع طبيعي استان

4 _ رييس دفتر مهندسي استان

5 _ رييس دفتر برنامه و بودجه استان

6 _ مدير كل راه و ترابري استان

7 _ مسئول جهاد سازندگي استان

تبصره 1 _ در استان مركزي بجاي مدير كل مسكن و شهرسازي استان نماينده واحد شهرسازي و معماري وزارت مسكن و شهرسازي و بجاي رييس دفتر مهندسي استان نماينده حوزه معاونت عمراني وزارت كشور عضويت كميسيون را خواهند داشت و در مواقع لزوم از دبير شوراي نظارت برگسترش شهر تهران نيز براي شركت در كميسيون دعوت بعمل خواهد آمد.

تبصره 2 _ در استانهايي كه شوراهاي هماهنگي و نظارت بر توسعه وجود داشته يا بعدا ايجادشود دبيران شوراهاي مذكور نيز عضويت كميسيون را خواهند داشت

تبصره 3 _ در هر مورد كه حضور نمايندگان سازمان حفاظت محيط زيست يا وزارت اطلاعات و جهانگردي يا هريك از سازمانهاي ديگر دولتي در كميسيون لازم و ميسر تشخيص داده شود از آنهانيز دعوت بعمل خواهد آمد.

ماده 14 _ انجام عمليات مربوط به تفكيك ثبتي اراضي شهركها منوط به اتمام عمليات زيربنايي و صدور پروانه بهره برداري و اجازه تفكيك مي باشد و بر حسب مورد ممكن است عملياتاجرايي زيربنايي و صدور پروانه بهره برداري و اجازه تفكيك بمراحل مختلف تقسيم گرديده پس ازخاتمه عمليات هر قسمت پروانه بهره برداري و اجازه تفكيك نسبت به آن قسمت صادر و به احداث كننده شهرك تسليم شود _ همچنين در مواردي كه به تشخيص كميسيون مقرر در ماده 13 اين آيين نامه ايجاب كند مي توان پروانه بهره برداري را از لحاظ امكان تفكيك و فروش قطعات ساختمانها و اراضي

قبل از اتمام عمليات اجرايي زيربنايي نسبت به هر قسمت از شهرك صادر نمود.مشروط بر اينكه از متقاضي تضمين كافي كه ترتيب آن در دستورالعمل موضوع تبصره ماده 12 اين آيين نامه مقرر خواهد گرديد براي اتمام عمليات زيربنايي قسمتهاي مذكور اخذ شود.

ماده 15 _ در مورد شهركهايي كه قبل از تصويب اين آيين نامه شروع به احداث شده است اجازه انجام عمليات شهرسازي و ساختماني پس از رسيدگي و تصويب پروژه شهرك توسط كميسيون مقرر در ماده 13 اين آيين نامه و اخذ تضمين كافي براي تكميل عمليات زيربنايي توسط اداره كل مسكن و شهرسازي استان مربوط صادر خواهد شد.

تبصره 1 _ دستورالعمل طرز اجراي اين ماده و تعيين آن مقدار از ضوابط مقرر در موردشهركهاي جديدالاحداث كه رعايت آنها در اين قبيل شهركها لازم و امكان پذير باشد و كيفيت اخذتضمين براي تكميل عمليات زيربنايي با توجه به شرايط خاص هريك از انواع اين قبيل شهركهاتوسط وزارت مسكن و شهرسازي تصويب و بر طبق شهركها لازم و امكان پذير باشد و كيفيت اخذتضمين براي تكميل عمليات زيربنايي با توجه به شرايط خاص هر يك از انواع اين قبيل شهركهاتوسط وزارت مسكن و شهرسازي تصويب و برطبق آن رفتار خواهد شد.

تبصره 2 _ درصورتيكه نحوه تفكيك اراضي اين قبيل شهركها با ضوابط مقرر براي هريك هماهنگ نباشد با صدور اجازه اصلاح نقشه تفكيكي توسط كميسيون موضوع ماده 13 اين آيين نامه اصلاحات لازم در نقشه تفكيكي بعمل خواهد آمد.

ماده 16 _ وظايف و اختياراتي كه در اين آيين نامه براي استاندار يا ساير مقامات در استان تعيين شده است بعهده فرماندار كل و ساير مقامات مربوط در فرمانداري كل خواهد بود.

لايحه قانوني نحوه خريد و تملك اراضي و املاك براي اجراي برنامه هاي عمومي ، عمراني و نظامي دولت - مص

ماده 1

_ هرگاه براي اجراي برنامه هاي عمومي ، عمراني و نظامي وزارتخانه ها يا موسسات وشركتهاي دولتي يا وابسته بدولت ، همچنين شهرداريها و بانكها و دانشگاههاي دولتي و سازمانهايي كه شمول قانون نسبت به آنها مستلزم ذكر نام باشد و از اين پس ( دستگاه اجرايي ) ناميده مي شوند ، به اراضي ، ابنيه ، مستحدثات ، تاسيسات و ساير حقوق مربوط به اراضي مذكور متعلق به اشخاص حقيقي يا حقوقي نياز داشته باشند و اعتبار آن قبلا وسيله ( دستگاه اجرايي ) يا از طرف سازمان برنامه و بودجه تامين شده باشد دستگاه اجرايي مي تواند مورد نياز را مستقيما يا بوسيله هر سازمان خاصي كه مقتضي بداند بر طبق مقررات مندرج در اين قانون خريداري و تملك نمايد.

ماده 2 _ برنامه هاي مذكور در ماده 1 شامل برنامه هايي است كه اجراي بموقع آن براي امورعمومي و امنيتي ( دستگاه اجرايي ) لازم و ضروري باشد ، ضرورت اجراي طرح بايد به تاييد وتصويب بالاترين مقام اجرايي ( دستگاه اجرايي ) برسد.

تبصره 1 _ دستگاه اجرايي موظف است براي اجراي طرح حتيالمقدور از اراضي ملي شده يادولتي استفاده نمايد. عدم وجود اين قبيل اراضي حسب مورد بايد به تاييد وزارت كشاورزي وعمران روستايي يا سازمان عمران اراضي شهري در تهران و ادارات كل و شعب مربوط در استانهارسيده باشد.

تبصره 2 _ اداره ثبت اسناد و املاك محل مكلف است محل وقوع و وضع ثبتي ملك را باتوجه به نقشه ارايه شده حداكثر ظرف 15 روز از تاريخ استعلام پاسخ دهد.

ماده 3 _ بهاي عادله اراضي ، ابنيه ، مستحدثات ، تاسيسات و ساير حقوق و خسارات وارده ازطريق توافق بين ( دستگاه

اجرايي ) و مالك يا مالكين و صاحبان حقوق تعيين مي گردد.

تبصره 1 _ در صورت توافق در مورد بهاي عادله هرگاه مبلغ مورد معامله يا خسارت هر يك ازمالكين بيش از يك ميليون ريال نباشد ( دستگاه اجرايي ) مي تواند راسا نسبت به خريد ملك وپرداخت خسارت اقدام نمايد و هرگاه مبلغ مورد معامله يا خسارت هريك از مالكين بيش از يك ميليون ريال باشد بهاي خريد ملك يا ميزان خسارت و انجام معامله بايد بتصويب هيات مقرر درماده 71 قانون محاسبات عمومي و در مورد شهرداريها بتصويب انجمن شهر برسد.

تبصره 2 _ در صورت حصول توافق ( دستگاه اجرايي ) موظف است حداكثر ظرف سه ماه نسبت بخريد ملك و پرداخت حقوق يا خسارات اقدام و يا آنكه انصراف خود را از خريد و تملك كتبا بمالك يا مالكين اعلام نمايد ، بهرحال عدم اقدام به خريد يا اعلام انصراف در مدت مذكوربمنزله انصراف است

ماده 4 _ هرگاه نسبت به تعيين بهاي عادله اراضي و ابنيه و تاسيسات و حقوق و خسارات وارده بين ( دستگاه اجرايي ) و مالك توافق حاصل نشود ، بهاي عادله توسط هياتي مركب از سه نفركارشناس رسمي دادگستري تعيين مي گردد ، كارشناسان يكنفر از طرف ( دستگاه اجرايي ) يكنفر ازطرف مالك يا صاحب حق و نفر سوم به انتخاب طرفين و در صورت عدم توافق يا استنكاف بمعرفي دادگاه صالحه محل وقوع ملك انتخاب مي شوند ، راي اكثريت هيات مزبور قطعي و لازم الاجرا است

تبصره 1 _ در صورتيكه در محل كارشناس رسمي دادگستري وجود نداشته باشد طبق ماده 29قانون كارشناسان رسمي مصوب 1317 عمل مي شود.

تبصره 2 _ هرگاه مالك يا

مالكين كارشناس خود را حداكثر ظرف يكماه از تاريخ اعلام ( دستگاه اجرايي ) كه به يكي از صور ابلاغ كتبي ، انتشار در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار يا آگهي در محل به اطلاع عموم مي رسد تعيين ننمايد و يا بعلت مجهول بودن مالك ، عدم تكميل تشريفات ثبتي ، عدم صدور سند مالكيت ، اختلاف در مالكيت ، فوت مالك و موانعي از اين قبيل ، امكان انتخاب كارشناس ميسر نباشد دادگاه صالحه محل وقوع ملك حداكثر ظرف 15 روز از تاريخ مراجعه ( دستگاه اجرايي ) به دادگاه نسبت به تعيين كارشناس اقدام مي نمايد.

ماده 5 _ ملاك تعيين قيمت عبارتست از بهاي عادله روز تقويم اراضي و ابنيه و تاسيسات وحقوق و خسارات مشابه واقع در حوزه عمليات طرح بدون در نظر گرفتن تاثير طرح در قيمت آنها.

تبصره 1 _ در مواردي كه ملك محل سكونت يا ممرّ اعاشه مالك باشد علاوه بر بهاي عادله صدي پانزده به قيمت ملك افزوده خواهد شد.

تشخيص اينكه مالك در محل ساكن است يا ملك ممرّ اعاشه وي مي باشد با ( دستگاه اجرايي ) است و در صورت بروز اختلاف تشخيص نهايي با دادگاه صالحه محل وقوع ملك مي باشد كه به تقاضاي هريك از طرفين اظهارنظر خواهد كرد.

تبصره 2 _ در صورتيكه طبق نظر اداره كشاورزي و عمران روستايي محل ، زارعين حقوقي درملك مورد بحث داشته باشند حقوق زارعين ذينفع به تشخيص اداره مذكور از محل ارزش كل ملك به آنان پرداخت و بقيه در هنگام انجام معامله به مالك پرداخت خواهد شد.

چنانچه در ملك مورد معامله ، ساختمانهاي روستايي فاقد سند مالكيت و نيزهرگونه اعياني و ياحقوقي نظير حق ريشه ، بهاي

شخم ، بذر ، كود و ساير زحماتي كه زارع براي آماده كردن زمين متحمّق ل شده است وجود داشته باشد بهاي اعيان و حقوق متعلق به آنان برابر قراردادهاي موجود بين زارع ومالك و يا طبق مقررات يا عرف محل از طريق توافق يا از سوي كارشناسان تعيين و از محل ارزش كل ملك به ايشان و بقيه به مالك پرداخت مي گردد.

تبصره 3 _ چنانچه ملك مورد معامله محل كسب و پيشه اشخاص باشد در صورتي به آن حق كسب و پيشه تعلق خواهد گرفت كه حداقل يكسال قبل از اعلام تصميم ( دستگاه اجرايي ) محل كسب و پيشه بوده باشد.

تبصره 4 _ نسبت به املاك موقوفه اي كه طبق تشخيص سازمان اوقاف تبديل به احسن آنهاقانونا مجاز است بطريق مذكور در اين قانون اقدام و آنها را كه شرعا مجاز نيست بطريق اجاره طويل المدت عمل خواهد شد در مورد املاك اخير در صورت وجود اعياني متعلق به اشخاص و ياحقوق مندرج در تبصره هاي 2 و 3 ماده 5 اين قانون حقوق فوق از سوي هيات كارشناسي مندرج دراين قانون تعيين و از محل اعتبار طرح پرداخت و مال الاجاره ملك موقوفه با در نظر گرفتن پرداخت مزبور از سوي هيات كارشناسي تعيين خواهد شد.

تبصره 5 _ در كليه موارد مندرج در اين قانون هيات كارشناسي مكلف است بر اساس مقررات وضوابط مندرج در قانون كارشناسي مصوب سال 1317 و ساير مقررات مربوط حداكثر ظرف يكماه نظرات خود را دقيقا اعلام نمايد. دستمزد كارشناسان طبق آيين نامه دستمزد كارشناسان رسمي واصلاحات بعدي آن و در صورت اختلاف طبق نظر دادگاه محل مشخص و از محل اعتبار مربوط به طرح قابل پرداخت مي باشد. نصف هزينه

كارشناسي پرداخت شده كه بعهده مالك مي باشد درهنگام انجام معامله از ارزش ملك كسر مي گردد.

ماده 6 _ در مواردي كه ( دستگاه اجرايي ) مقتضي بداند و در صورت رضايت مالك عوض اراضي تمليك شده از اراضي مشابه ملي يا دولتي متعلق به خود تامين و با حفظ ضوابط مندرج درقوانين و مقررات مربوط ، به مالكين واگذار مي نمايد. در اين صورت نيز تعيين بهاي عوض ومعوض بعهده هيات كارشناسي مندرج در اين قانون مي باشد.

ماده 7 _ ( دستگاه اجرايي ) مجاز است بجاي پرداخت حق كسب و پيشه در صورت رضايت صاحب حق تعهد نمايد كه پس از انجام طرح ، محل كسبي در همان حدود به صاحب حق واگذارنمايد.

ماده 8 _ تصرف اراضي ، ابنيه و تاسيسات و خلع يد مالك قبل از انجام معامله و پرداخت قيمت ملك يا حقوق مالك مجاز نمي باشد مگر آنكه در اثر موانعي از قبيل استنكاف مالك از انجام معامله ، اختلاف مالكيت ، مجهول بودن مالك ، رهن يا بازداشت ملك ، فوت مالك و غيره انجام معامله قطعي ممكن نگردد ، در اين صورت بمنظور جلوگيري از وقفه يا تاخير در اجراي طرح بشرح زير اقدام مي شود.

چنانچه مالك ظرف يكماه از تاريخ اعلام ( دستگاه اجرايي ) به يكي از انحا مقرر در تبصره 2 و 4براي انجام معامله مراجعه نكند يا از انجام معامله بنحوي استنكاف نمايد مراتب براي بار دوم اعلام و پس از انقضا 15 روز مهلت مجدد ، ارزش تقويمي ملك كه طبق نظر هيات كارشناسي مندرج درماده 4 يا تبصره 2 آن تعيين شده است بميزان و مساحت مورد تملك به صندوق ثبت محل توديع ودادستان محل يا

نماينده وي سند انتقال را امضا و ظرف يكماه به تخليه و خلع يد اقدام خواهدنمود و بهاي ملك يا حقوق يا خسارات بميزان مالكيتي كه در مراجع ذيربط احراز مي گردد از سوياداره ثبت به ذيحق پرداخت و اسناد قبلي مالك حسب مورد اصلاح يا ابطال و مازاد سپرده طبق مقررات مربوط به صندوق دولت مسترد مي شود ، اداره ثبت محل موظف است بر اساس سند انتقال امضا شده وسيله دادستان يا نماينده وي سند مالكيت جديدي بميزان و مساحت اراضي ، ابنيه وتاسيسات مورد تملك بنام ( دستگاه اجرايي ) صادر و تسليم نمايد.

ماده 9 _ در صورتيكه فوريت اجراي طرح با ذكر دلايل موجه به تشخيص وزير دستگاه اجرايي ضرورت داشته باشد بنحوي كه عدم تسريع در انجام طرح موجب ضرر و زيان جبران ناپذيري گردد ، ( دستگاه اجرايي ) مي تواند قبل از انجام معامله قطعي و با تنظيم صورتمجلس وضع موجود ملك باحضور مالك يا نماينده وي در غياب او و نماينده دادستان و كارشناس رسمي نسبت به تصرف واجراي طرح اقدام نمايد لكن ( دستگاه اجرايي ) مكلف است حداكثر تا سه ماه از تاريخ تصرف نسبت به پرداخت يا توديع قيمت عادله طبق مقررات اين قانون اقدام نمايد.

تبصره _ مالك يا صاحب حق مي تواند در صورت عدم پرداخت بها در مدت مذكور با مراجعه به دادگاه صالحه درخواست توقيف عمليات اجرايي را تا زمان پرداخت بها بنمايد و محاكم صالحه به موضوع خارج از نوبت رسيدگي و حكم لازم صادر مي نمايند و در صورت پرداخت قيمت تعيين شده بلافاصله رفع توقيف عمليات اجرايي بعمل خواهد آمد.

ماده 10 _ چنانچه قبل از تصويب اين قانون ، اراضي

، ابنيه يا تاسيساتي بر اساس قوانين موضوعه قبلي بتصرف وزارتخانه ها ، موسسات و شركتهاي دولتي و يا وابسته بدولت و همچنين شهرداريها ، بانكها و دانشگاههاي دولتي يا سازمانهايي كه شمول قانون نسبت به آنها مستلزم ذكر نام باشد درامده و يا در محدوده مورد تصرف قرار گرفته باشد كه بر اساس قوانين مذكور دولت مكلف به پرداخت بهاي عادله و حقوق و خسارات متعلقه بوده ولي تعيين بهاي آن و يا حقوق و خسارات متعلقه منجر بصدور نظر قطعي در مراجع ذيصلاح نشده باشد و يا به تصرف مجري طرح در نيامده باشد بها و حقوق و خسارات مربوط بشرح زيرپرداخت خواهدشد:

الف _ ارزش كليه اعياني اعم از هرگونه ساختمان ، تاسيسات ، مستحدثات و ساير حقوق متعلقه طبق مقررات اين قانون تقويم و نقدا پرداخت مي شود.

ب _ بهاي زمينهاي داير در بخش خصوصي بقيمت روز تقويم و پرداخت خواهد شد و بابت زمينهاي موات ، جنگلها ، مراتع و هر قسمتي كه طبق قانون اساسي جزو اموال عمومي درامده وجه پرداخت نخواهد شد. زمينهاي داير را به آن قسمت كه اضافه بر حداكثر مجاز زمينهاي مذكور درقانون مصوب شوراي انقلاب كه توسط وزارت كشاورزي پيشنهاد شده هيچگونه وجهي تعلق نمي گيرد.

تبصره 1 _ ارزش تقويم شده زمين در صورت اختلاف نظر از طرف هيات كارشناسان موضوع 4 اين قانون با در نظر گرفتن ميانگين ارزش كل مساحت هر ملك تعيين خواهد شد.

تبصره 2 _ هرگونه انتقال قهري و يا ملكيت مشاع بمنزله يك واحد مالكيت خواهد بود.

تبصره 3 _ ( دستگاه اجرايي ) مكلف مي باشند اعتبار مورد نياز جهت اجراي مفاد ماده 10 اين قانون را پيش بيني و پس از تامين اعتبار لازم به ترتيب فراهم شدن

مقدمات انجام معامله قطعي حداكثر ظرف 5 سال بهاي كليه اراضي و متصرفي را پرداخت و تملك نمايند. ادارات ثبت اسناد واملاك مكلف به صدور سند مالكيت مي باشند.

تبصره 4 _ طرحهاي موضوع اين قانون از تاريخ شروع به اجرا از پرداخت هر نوع عوارض مستقيم به شهرداريها مثل انواع عوارض متعلق به زمين و ساختمان و ساير اموال منقول و غيرمنقول و حق تشرف و حق مرغوبيت و مشابه آن معاف هستند.

ماده 11 _ هرگاه براي اجراي طرح ( دستگاه اجرايي ) احتياج به اراضي داير يا باير ، ابنيه ياتاسيسات متعلق به ساير وزارتخانه ها يا موسسات و شركتهاي دولتي يا وابسته بدولت و همچنين شهرداريها ، بانكها و دانشگاههاي دولتي و سازمانهايي كه شمول قانون نسبت به آنها مستلزم ذكر نام است داشته باشد واگذاري حق استفاده بموجب موافقت وزير يا رييس موسسه يا شركت كه ملك رادر اختيار دارد ممكن خواهد بود. اين واگذاري بصورت بلاعوض مي باشد و در صورتي كه مسئولين مربوط بتوافق نرسند طبق نظر نخست وزير عمل خواهد شد.

تبصره _ در صورتيكه اراضي و ابنيه و تاسيسات يا حقوق آن متعلق به شركت يا سازمان ياموسسه دولتي يا وابسته بدولت بوده و واگذاري بلاعوض آن برابر اساسنامه شركت مقدور نباشد ، بهاي آن بر اساس ارزش تعيين شده در ترازنامه شركت قابل پرداخت است

در اين صورت ملك بصورت قطعي به ( دستگاه اجرايي ) منتقل خواهد شد.

ماده 12 _ كليه قوانين و مقرراتي كه تا اين تاريخ در مورد لايحه نحوه خريد و تملك اراضي واملاك براي اجراي برنامه هاي عمومي و عمراني و نظامي دولت تصويب شده و با اين قانون مغايرت دارد از تاريخ تصويب اين قانون ملغيالاثر

مي باشد.

قانون نحوه تقويم ابنيه ، املاك و اراضي مورد نياز شهرداريها - مصوب 28/7/1370

ماده واحده _ در كليه قوانين و مقرراتي كه شهرداريها مجاز به تملك ابنيه ، املاك و اراضي قانوني مردم مي باشند در صورت عدم توافق بين شهرداري و مالك ، قيمت ابنيه ، املاك و اراضي بايستي به قيمت روز تقويم و پرداخت شود.

تبصره 1 _ قيمت روز توسط هياتي مركب از سه نفر كارشناس رسمي دادگستري و مورد وثوق كه يكنفر به انتخاب شهرداري و يكنفر به انتخاب مالك يا صاحب حق و نفر سوم به انتخاب طرفين مي باشد تعيين خواهد شد ، راي اكثريت هيات مزبور قطعي و لازم الاجرا است

تبصره 2 _ در صورت عدم توافق در انتخاب كارشناس سوم ، دادگاه صالح محل وقوع ملك ، اقدام به معرفي كارشناس خواهد نمود.

تبصره 3 _ در صورتيكه در محل ، كارشناس رسمي دادگستري وجود نداشته باشد طبق ماده 29قانون كارشناسان رسمي مصوب 1317 عمل خواهد شد.

تبصره 4 _ هرگاه مالك يا مالكين ، كارشناس خود را حداكثر ظرف مدت يكماه از تاريخ اعلام دستگاه كه به يكي از صور ابلاغ كتبي ، انتشار در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار يا آگهي در محل به اطلاع عمومي مي رسد ، تعيين ننمايد و در مواردي كه بعلت مجهول بودن مالك ، عدم تكميل تشريفات ثبتي ، عدم صدور سند مالكيت ، اختلاف در مالكيت ، فوت مالك و موانعي از اين قبيل ، امكان انتخاب كارشناس ميسر نباشد دادگاه صالحه محل وقوع ملك حداكثر ظرف 15 روز از تاريخ مراجعه (شهرداريها) به دادگاه نسبت به تعيين كارشناس اقدام مي نمايد.

تبصره 5 _ زمينهاي تمليكي قانون زمين شهري كه مورد نياز شهرداريها بوده و سهم

هر مالك كه داراي سند رسمي بوده و بيش از يكهزار متر مربع باشد نسبت به مازاد يكهزار متر مربع از شمول اين قانون مستثني است

تبصره 6 _ جهت تامين معوض ابنيه ، املاك ، اراضي شرعي و قانوني مردم كه در اختيارشهرداريها قرار مي گيرد دولت موظف است 10% از اراضي و واحدهاي مسكوني قابل واگذاري را باقيمت تمام شده به شهرداريها اختصاص دهد تا پس از توافق بين مالكين و شهرداريها بعنوان معوض تحويل گردد.

تبصره 7 _ از تاريخ تصويب و لازم الاجرا شدن اين قانون ماده 4 و آن قسمت از ماده 5 ازلايحه تا نظامي دولت بايد در گيومه قرار گيرد ( لايحه قانون نحوه خريد و تملك اراضي و املاك براي اجراي برنامه هاي عمومي ، عمراني و نظامي دولت ) مصوب 17/11/1358 شوراي انقلاب اسلامي كه مربوط به نحوه تعيين قيمت عادله الزامي مي باشد در مورد شهرداريها لغو مي گردد.

قانون تعيين وضعيت املاك واقع در طرحهاي دولتي و شهرداريها - مصوب 29/8/1367

ماده واحده _ كليه وزارتخانه ها ، موسسات ، سازمانها ، نهادها ، شركتهاي دولتي يا وابسته به دولت و شهرداريها و موسساتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام باشد ، مكلف مي باشند درطرحهاي عمومي يا عمراني كه ضرورت اجرا آنها توسط وزير يا بالاترين مقام دستگاه اجرايي بارعايت ضوابط مربوطه تصويب و اعلان شده باشد و در اراضي و املاك شرعي و قانوني اشخاص اعم از (حقيقي و حقوقي قرار داشته و در داخل محدوده شهرها و شهركها و حريم استحفاظي آنهاباشد ، پس از اعلام رسمي وجود طرح ، حداكثر ظرف مدت هجده ماه نسبت به انجام معامله قطعي و انتقال اسناد رسمي و پرداخت بها يا عوض آن طبق قوانين مربوطه اقدام نمايند.

تبصره 1

_ در صورتيكه اجراي طرح و تملك املاك واقع در آن بموجب برنامه زمان بندي مصوب به حداقل 5 سال بعد موكول شده باشد ، مالكين املاك واقع در طرح از كليه حقوق مالكانه مانند احداث يا تجديد بنا يا افزايش بنا و تعمير و فروش و اجاره و رهن و غيره برخوردارند و درصورتيكه كمتر از 5 سال باشد مالك هنگام اخذ پروانه تعهد مي نمايد هرگاه زمان اجراي طرح قبل از ده سال شروع شود حق مطالبه هزينه احداث و تجديدبنا را ندارد.

تبصره 2 _ شهرداريها موظفند همزمان با صدور پروانه ساختمان مالكان مشمول قسمت اخير تبصره 1 مشخصات دقيق عرصه و اعيان و تاسيسات موجود را معين و در پرونده درج و ضبط نمايند تا ملاك ارزيابي به هنگام اجراي طرح قرار گيرد و در زماني كه به لحاظ تامين اعتبار آمادگي و اجراي طرح مزبور باشد. به هنگام اجراي طرح مصوب ملاك پرداخت خسارت قيمت عرصه واعيان ملك در زمان اجراي طرح خواهد بود.

تبصره 3 _ مالكين املاك و اراضي واقع در طرحهاي آتي كه قبل از تصويب طرح واجد شرايط جهت اخذ پروانه ساختمان بوده و قصد احداث يا تجديد يا افزايش بنا دارند ، جهت اخذ زمين عوض در اولويت قرار خواهند گرفت و در بين اينگونه مالكين اشخاصي كه ملك آنها در مسيراحداث يا توسعه معابر و ميادين قرار دارند ، نسبت به سايرين حق تقدم دارند.

تبصره 4 _ در مواردي كه تهيه زمين عوض در داخل محدوده هاي مجاز براي قطعه بندي و تفكيك و ساختمان سازي ميسر نباشد و احتياج به توسعه محدوده مزبور طبق طرحهاي مصوب توسعه شهري مورد

تاييد مراجع قانوني قرار بگيرد ، مراجع مزبور مي توانند در مقابل موافقت باتقاضاي صاحبان اراضي براي استفاده از مزاياي ورود به محدوده توسعه و عمران شهر ، علاوه برانجام تعهدات مربوط به عمران و آماده سازي زمين و واگذاري سطوح لازم براي تاسيسات وتجهيزات و خدمات عمومي ، حداكثر تا 20% از اراضي آنها را براي تامين عوض اراضي واقع درطرحهاي موضوع اين قانون و همچنين اراضي عوض طرحهاي نوسازي و بهسازي شهري ، بطور رايگان دريافت نمايند.

لايحه قانوني راجع به لغو مالكيت اراضي موات واقع بين محدوده بيست و پنج ساله قانوني شهر تهران و حريم ا

ماده واحده _ كليه اراضي واقع بين محدوده بيست و پنج ساله قانوني شهر تهران و حريم استحفاظي طبق نقشه ضميمه كه به صورت موات معطل مانده و در آن عمران و آباداني به عمل نيامده است مالكيت اشخاص نسبت به آنها طبق مفاد قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و ازتاريخ ابلاغ آن لغو مي گردد.

تبصره 1 _ آن قسمت از اراضي كه طبق تشخيص كميسيون منتخب از نمايندگان وزارت كشاورزي و عمران روستايي و وزارت مسكن و شهرسازي و شهرداري تهران به صورت مزروعي و يا باغ بوده و در مهرماه سال 58 در آنها كشت و درختكاري شده زمين كشاورزي تشخيص و صاحب يا صاحبان آنها مي توانند بكار كشاورزي با پروانه صادره از وزارت كشاورزي و عمران روستايي ادامه دهند.

تبصره 2 _ ترتيب عمران و استفاده و تبديل اراضي موات مندرج در اين قانون بصورت منطقه سبز طبق برنامه ايست كه توسط شهرداري تهران با مشاركت وزارت كشاورزي و عمران روستايي انجام خواهد شد.

تبصره 3 _ اشخاصي كه مبادرت به فروش يا تصرف اراضي موات موضوع اين قانون را بنمايند يا در آن ايجاد بنا يا ساير تصرفات

بنمايند يا اشخاص ديگر را متصرف اين اراضي نمايند علاوه بر محكوميت به پرداخت دو برابر مبالغي كه بابت فروش يا به تصرف دادن اين اراضي عايدشان شده است به صندوق دولت ، به مجازات مقرر در ماده 238 قانون مجازات عمومي نيز محكوم خواهند شد.

شكايت هر يك از وزارتخانه هاي كشاورزي و عمران روستايي و مسكن و شهرسازي يا شهرداري تهران براي تعقيب اين قبيل اشخاص كافي مي باشد.

قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن - سال 1358

ماده 1 _ دولت مكلف است در داخل محدوده قانوني (25 ساله شهرها در نقاطي كه محدوده قانوني وجود دارد و در ساير شهرها در محدوده اي كه از طرف وزارت مسكن و شهرسازي تعيين و اعلام خواهد شد. به تدريج و با رعايت طرح تفصيلي شهر در هر منطقه به كساني كه طبق موازين رژيم سابق مالك اينگونه اراضي شناخته مي شدند اعلام نمايد تا ظرف مدت معيني نسبت به عمران و آبادي اينگونه اراضي اقدام كنند. چنانچه در مهلت مقرر اقدام لازم به عمل نياورند هيچگونه اولويتي براي آنها منظور نخواهد شد و بلاعوض به تصرف دولت در خواهد آمد.

تبصره _ دولت براي كساني كه يك قطعه زمين كوچك براي سكونت شخصي خود تهيه كرده اند و فاقد خانه مسكوني مي باشند حداقل سه سال مهلت خواهد داد تا بتوانند به عمران زمين خود بپردازند.

ماده 2 _ دولت بايد زمينهاي تفكيك نشده اي را كه به ترتيب مقرر در اين قانون به تصرف خويش در مي آورد تفكيك كند و بر اساس طرح تفصيلي منطقه مربوطه در اختيار متقاضيان براي احداث ساختمان و مسكن قرار دهد.

ماده 3 _ نحوه اعلام به كساني كه در رژيم سابق مالك اينگونه اراضي شناخته مي شدند و

تشخيص موات بودن و عمران و آبادي و شرايط واگذاري اراضي مذكور و تعيين مساحت زمينهاي مذكور در تبصره ماده يك در هر منطقه و ساير مسائل اجرايي اين قانون مطابق آيين نامه اي خواهدبود كه وزارت مسكن و شهرسازي تهيه مي كند و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 4 _ وزارت مسكن و شهرسازي مأمور اجراي اين قانون است

اصلاحيه قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن - سال 1358

ماده واحده _ مهلت مقرر در ماده يك قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن مخصوص زمينهايي است كه مشمول تبصره ذيل همان ماده است و براي مساحتهاي زايد بر آن نيازي به دادن مهلت از جانب دولت نيست بلافاصله به تملك دولت درخواهد آمد.

تبصره _ اراضي موات واقع در داخل محدوده شهركها مشمول ماده يك اين قانون هستند و دارندگان پروانه احداث مجتمع هاي مسكوني و شهركها در صورتي كه از تاريخ تصويب اين قانون نسبت به احداث تاسيسات زيربنايي اقدام نموده باشند ولي نتوانند در مهلت مقرر در پروانه ساختماني خود واحدهاي مسكوني مورد نظر را بسازند آن قسمت از اراضي كه ساخته نشده است به تملك دولت درخواهد آمد.

در صورت تملك اينگونه اراضي بهاي تاسيسات زيربنايي شهرك ها مشروط بر آنكه به تشخيص دولت قابل بهره برداري و سكونت باشد با نظر كارشناس قابل پرداخت خواهد بود.

بهاي اعياني و مستحدثات ايجاد شده در ساير زمينهايي كه بموجب اين قانون به تصرف دولت در مي آيد نيز به ترتيب فوق قابل پرداخت است

آيين نامه قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن - مصوب 26/5/1358 هيات وزيران

فصل اول نحوه اعلام به مالكين ( ماده 1 )

ماده 1 _ وزارت مسكن و شهرسازي مكلف است به مالكين اراضي مشمول تبصره ذيل ماده يك قانون مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن مصوب 5/4/1358 شوراي انقلاب اسلامي از طريق جرايد كثيرالانتشار و ساير رسانه هاي گروهي اعلام نمايد كه ظرف مهلت هاي تعيين شده در ماده 6 اين آيين نامه نسبت به عمران و آبادي اراضي خود با رعايت ضوابط اين آيين نامه اقدام نمايد وگرنه پس از انقضاي مهلت مقرر وعدم اقدام نسبت به عمران و آبادي ، زمين بلاعوض به تصرف دولت در خواهد آمد.

فصل دوم مقررات تشخيص اراضي موات وعمران و آبادي ( ماده 2 تا 4

ماده 2 _ زمين موات از نظر اين قانون زميني است كه معطل مانده وعمران و آبادي در آن به عمل نيامده باشد ، عمران و آبادي قابل قبول به شرح زير است

2_ 1_ زمين قبلا به صورت خانه بوده و در سند مالكيت قيد شده باشد.

2_ 2_ هرگاه در زمين قبلا ساختماني بوده و بعدا خراب شده و فعلا بقاياي آن مشهود باشد و دراين صورت معادل 4 برابر مساحت زير بناي ساختمان مخروبه ، احيا شده محسوب مي گردد.

2_ 3_ اراضي زير كشت محصولات زراعي و باغهاي گل كه لا اقل سه چهارم مساحت زمين آن زير كشت باشد.

2_ 4_ باغ مشجر اعم از مثمر و غيرمثمر كه در هر صد متر مربع 6 اصله درخت سه ساله كاشته شده باشد مشروط بر اينكه با در نظر گرفتن خيابان بندي و تاسيسات مورد نياز باغ لا اقل سه چهارم از مساحت زمين مشجر باشد.

2_ 5_ نوع استفاده از اراضي و باغات مذكور در بندهاي 2_ 3 و 2_ 4 تغييرناپذير است ولي صاحبان اين اراضي و باغات مي توانند با رعايت مقررات شهرداري

محل براي سكونت شخصي ويا رفع نيازمنديهاي زراعي و باغداري يكدستگاه ساختمان كه مساحت زيربناي آن از 250 متر مربع تجاوز ننمايد احداث نمايند.

2_ 6_ در صورتي كه در زمين ساختمان احداث شده باشد ، لااقل يك طبقه آن كامل مسقف وقابل بهره برداري بود و مجموع مساحت زير بناي آن از يك چهارم مساحت كل زمين كمتر نباشد.

2 _ 7 _ در مورد پاركينگ ها _ اتوشويي ها _ تعميرگاهها و تاسيسات مشابه عمران آن تابع ضوابط طرح جامع بوده و در شهرهايي كه ضوابطي موجود نباشد شهرداريها ضوابط آن را تعيين خواهندنمود و چنانچه تاسيساتي كه در گذشته بوجود آمده است داراي پروانه كسب بوده و يا داير باشنداحيا شده محسوب مي شود.

2_ 8 _ هرگاه اعياني استخر شنا يا ورزشگاه باشد در اين صورت مساحتي معادل حداكثر 8 برابرسطح زيربنا احيا شده محسوب مي شود.

2_ 9_ اراضي مشمول بندهاي 2_7 و 2_8 غيرقابل تفكيك بوده و نوع استفاده از آنها تغييرناپذيراست ، ولي مالكين آن مي توانند طبق ضوابط شهرداريها نسبت به تكميل و مرمت آنها اقدام نمايند.

ماده 3 _ كساني كه اراضي آنها مشمول تبصره ذيل قانون اصلاح قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن مصوب 28/4/1358 شوراي انقلاب اسلامي مي باشند و در پروانه ساختماني آنها مدت معين نشده باشد مكلفند ظرف 3 ماه از تاريخ انتشار اين آيين نامه به دستگاههاي ذيربط مراجعه و تاريخ متناسبي را كه براي عمران اراضي آنها وسيله دستگاههاي مذكورمعين مي شود رعايت نمايند.

ماده 4 _ كساني كه تا قبل از تاريخ قانون اصلاح قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن براي عمران زمين خود پروانه دريافت نموده و كار را

نيز شروع نموده باشند مكلفند نسبت به عمران زمين خود طبق ضوابط اين آيين نامه درمدت قيد شده در پروانه ساختمان اقدام نمايند وچنانچه در پروانه ساختماني آنها مدت معين نشده باشد بايد به شهرداريها مراجعه و تاريخ متناسبي را كه براي عمران اراضي آنهامعين مي شود رعايت نمايند.

فصل سوم اراضي مشمول تبصره ماده يك قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن(ماده 5 تا 8

ماده 5 _ مساحت يك قطعه زمين كوچك در تبصره فوق الذكر براي شهرهايي كه مطابق سرشماري سال 1355 بيش از دويست هزار نفر جمعيت دارند 1000 متر مربع و براي شهرهايي كه كمتر از 2000 هزار نفر جمعيت دارند 1500 متر مربع خواهد بود.

تبصره 1 _ هرگاه قطعه كوچك بيش از مساحت پيش بيني شده در ماده 5 بوده و مازاد به صورت يك قطعه مستقل قابل تفكيك استفاده نباشد در اين صورت مساحت اضافي جزو قطعه محسوب است

تبصره 2 _ مراد از مالكيت خانه مسكوني مندرج در تبصره ذيل ماده يك قانون لغو مالكيتاراضي موات شهري و كيفيت عمران آن ، مالكيت 6 دانگ اعياني واحد مسكوني مي باشد.

ماده 6 _ مهلت مقرر براي عمران زمينهاي كوچك موضوع تبصره 1 قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن به شرح زير تعيين مي گردد:

6_1_ در شهرهايي كه برابر سرشماري سال 1355 كمتر از 50 هزار نفر جمعيت دارند از تاريخ اعلام قبول درخواست گواهي مهلت عمران 6 سال مي باشد.

6_2_ در شهرهايي كه برابر سرشماري سال 1355 بيش از 50 هزار نفر و كمتر از 200 هزار نفرجمعيت دارند ازتاريخ اعلام قبول درخواست گواهي مهلت عمران 5 سال مي باشد.

6_3_ در شهرهايي كه برابر سرشماري سال 1355 بيش از 200 هزار نفر جمعيت دارند از تاريخ اعلام قبول درخواست گواهي مهلت عمران 4 سال مي باشد.

ماده

7 _ كسانيكه در تاريخ تصويب قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن مصوب 5/4/58 شوراي انقلاب اسلامي صاحب يك واحد مسكوني غير آپارتماني كه مساحت عرصه آن از 150 متر مربع تجاوز ننمايد و يا يك واحد آپارتماني با مساحت اختصاصي حداكثر100 متر مربع باشد (در شهرهاي موضوع شق اول ماده 5 اين آيين نامه ) و در ساير شهرها موضوع شق دوم ماده 5 آيين نامه مذكور مساحت واحد مسكوني غير آپارتماني از دويست متر تجاوز نمايدو يا واحد مسكوني او در رهن بانك يا موسسه وام دهنده رسمي (بخش دولتي يا خصوصي درمقابل وام مسكن باشد ، مي تواند از مزاياي تبصره يك قانون لغو مالكيت اراضي موات شهرياستفاده نمايد.

ماده 8 _ اشخاص مشمول تبصره ماده يك قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن در صورتيكه مشاعا مالك زميني باشند هر يك از آنها مي توانند در سهم خود از مزاياي قانوني مندرج در اين فصل استفاده كنند.

فصل چهارم تعيين تكليف اراضي موات ( ماده 9 تا 15

ماده 9 _ مالكين اراضي موضوع ماده 2 اين آيين نامه كه زمين خود را مشمول يك يا چند بندماده مزبور مي دانند مكلفند ظرف مدت سه ماه از تاريخ تصويب اين آيين نامه به محلهايي كه وزارت مسكن و شهرسازي تعيين مي كنند مراجعه نمايند و با تسليم فتوكپي سندمالكيت زمين و كروكي مربوط تقاضاي صدور گواهي مبني بر موات نبودن زمين خود دريافت دارند.

ماده 10 _ افرادي كه بر اساس اين قانون خود را مشمول تبصره ذيل ماده يك قانون مي دانند بايدظرف مدت سه ماه از تاريخ تصويب اين آيين نامه درخواست خود را منضم به فتوكپي سند مالكيت زمين با كروكي مربوط به محلهايي كه وزارت

مسكن و شهرسازي تعيين نموده مراجعه و گواهي لازم دريافت نمايند.

تفكيك اين گونه اراضي ممنوع است در صورت عدم مراجعه در مهلت مقرر وعدم صدورگواهي ، زمين به تصرف دولت در ميايد.

تبصره 1 _ در صورتي كه مالكيت اشخاص از طريق انحصار وراثت با آرا دادگاهها و يا بنچاق نامه هاي رسمي احراز شده باشد لكن هنوز منجر به صدور سند مالكيت رسمي نشده باشد درصورتي كه اشخاص مذكور واجد شرايط تشخيص داده شوند مي توانند از مهلت عمران استفاده نمايند.

تبصره 2 _ چنانچه صحت معامله و مالكيت اشخاصي كه زميني را به صورت قسطي خريداري نموده اند وهنوز فاقد سند مالكيت رسمي مي باشند و يا بر طبق عرف محل با سند عادي معامله كرده اند و يا ساير موارد مشابه در كميسيوني متشكل از نماينده دادگاه شهرستان ، نماينده اداره ثبت محل و نماينده وزارت مسكن وشهرسازي احراز گردد ، در صورت دارا بودن ساير شرايط مي توان براي آنها گواهي عمران صادر نمود. از تاريخ صدور گواهي عمران باقيمانده اقساط با توجه به روشهاي قيمت گذاري سازمانهاي عمران اراضي شهري و به تشخيص كميسيون مذكور به سازمانهاي عمران اراضي شهري پرداخت خواهد شد.

تبصره 3 _ شرايط احراز مالكيت مندرج در دو تبصره فوق براي احراز مالكيت اشخاص مندرج در ماده 9 آيين نامه مربوط به قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن نيز قابل تسري است

اشخاصي كه خود را مشمول يكي از تبصره هاي فوق مي دانند از تاريخ ابلاغ اين تصويبنامه به مدت 10 روز فرصت مراجعه به سازمان عمران اراضي شهري را دارند.

ماده 11 _ اراضي موات متعلق به وزارتخانه ها و موسسات و شركتهاي دولتي وموسساتي كه شمول حكم مستلزم ذكر نام آنهاست نيز در اختيار وزارت

مسكن و شهرسازي قرار خواهدگرفت

تبصره _ موقوفات عام كه اسناد مالكيت وقفنامه هاي آنها حاكي از عمران و آبادي در آن باشداحيا شده محسوب مي گردد ، ولي در هر حال مشمول بند 2 _5 اين آيين نامه خواهد بود و اگرضروري باشد از اينگونه اراضي استفاده اي غير از آنچه در وقفنامه ذكر شده است بشود موافقت هيات وزيران الزامي است

ماده 12 _ مراد از محدوده قانوني (25 ساله مذكور در ماده يك قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن محدوده اي است كه بر طبق ضوابطي كه از طرف وزارت مسكن وشهرسازي تهيه مي شود تعيين شده باشد.

ماده 13 _ شهرداريها در موقع صدور پروانه ساختمان براي كساني كه طبق تبصره ذيل ماده يك قانون مي خواهند اقدام به عمران نمايند موظف مي باشند تعهد لازم را از متقاضي اخذ نمايند تاچنانچه بعدا ثابت شود كه واجد شرايط مندرج در تبصره ذيل ماده يك قانون نبوده تصرف او برروي زمين تصرف غيرقانوني و تعرض به اموال عمومي تلقي مي شود و طبق مقررات مربوطه با اورفتار خواهد شد.

ماده 14 _ هرگاه شهرداريها به علت ضوابط و مقررات طرح جامع و تفصيلي و يا به علل ديگرنتوانند براي متقاضيان پروانه صادر نمايند ، وزارت مسكن و شهرسازي بايد به درخواست شهرداريهايك قطعه زمين در حد نصاب تفكيك مجاز شهرداريها از زمينهايي كه به تصرف دولت در آمده به مالكين واجد شرايط به طور رايگان ضمن انتقال سند مالكيت زميني كه در طرح قرار مي گيرد به نام وزارت مسكن و شهرسازي واگذار نمايد.

ماده 15 _ در مورد زمينهايي كه طبق قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن و قانون اصلاحي

آن به تصرف دولت در آمده است ، اعلام وزارت مسكن و شهرسازي براي ابطال اسناد مالكيت و تفكيك آنها و صدور پروانه ساختماني كافي است و سازمان ثبت اسناد و املاك وشهرداريها مكلف به انجام درخواست وزارت مسكن و شهرسازي خواهند بود.

فصل پنجم نحوه واگذاري اراضي ( ماده 16 تا 23 )

ماده 16 _ زمينهايي كه در داخل محدوده هاي خدماتي شهري به تصرف دولت در ميايد بايدمجانا براي نيازمنديهاي عمومي شهر اختصاص يابد و در صورتي كه زمين با تشخيص شهرداري محل و تصويب مقامات ذيصلاح شهر مازاد بر نيازمنديهاي عمومي شهر باشد وزارت مسكن و شهرسازي نسبت به واگذاري اين گونه زمينها به متقاضيان اقدام خواهد نمود.

ماده 17 _ اراضي خارج از محدوده خدماتي شهرها كه در داخل محدوده قانوني است بايد ازطرف وزارت مسكن و شهرسازي آماده و بر اساس طرحهاي تفصيلي تفكيك شده و زمينهايي كه براي نيازمنديهاي عمومي شهر اختصاص يافته مجانا در اختيار موسسات ذيصلاح دولتي قرار گيرد و زمينهايي كه به بخش خدماتي خصوصي واگذار مي شود بايد با نظر شهرداري و تصويب مقامات ذيصلاح شهر براي عمران فروخته شود.

ماده 18 _ زمينهايي كه براي واحدهاي مسكوني تك واحدي آماده سازي و تفكيك شده با رعايت اولويتهاي زير در صورتي كه تعداد متقاضي واجد شرايط بيش از قطعات مورد معامله باشداز طريق قرعه كشي به متقاضيان فروخته خواهد شد.

18_1 _ متقاضي و افراد تحت تكفل او فاقد واحد مسكوني باشند.

18_2 _ تاريخ سكونت و اشتغال در محل مورد تقاضا نبايد بعد از فروردين سال 1353 باشد وكسانيكه مدت بيشتري در محل مورد تقاضا سكونت داشته باشند اولويت خواهند داشت

تبصره _ كارمندان دولت نظير قضات ، پرسنل نيروهاي

مسلح ، مامورين شهرباني ، ژاندارمري و وزارت كشور كه نوع شغل و خدمت آنها ايجاب مي كند كه هر چند مدتي در يكي از شهرستانهاي كشور انجام وظيفه نمايند از شمول بند 2 ماده 18 آيين نامه خارج مي باشند و اينگونه كارمندان دولت براي يكبار با جلب نظر سازمان متبوع مي توانند در هر يك از شهرستانهاي ايران كه در نظردارند به طور دايم ساكن آن شهرستان شوند ، سازمان عمران اراضي شهري محل مورد تقاضا مكلف به قبول تقاضاي آنان مي باشد ، مشروط بر آنكه اين تقاضا براي شهرستان تهران و حومه آن نباشد.

18_ 3 _ متقاضي بايد امكانات مالي لازم براي ساختمان را تامين كرده باشد.

ماده 19 _ وزارت مسكن و شهرسازي قيمت زمينهاي آماده شده را بر اساس هزينه متوسط تاسيسات زيربنايي و درصدي بابت ساير هزينه هاي بالاسري آنها و با رعايت نحوه استفاده از زمين تعيين و به متقاضيان واجد شرايط واگذار خواهدكرد. جزييات ضوابط و شرايط واگذاري اراضي در هر منطقه را وزارت مسكن و شهرسازي با همكاري شهرداري محل تعيين و به اطلاع عموم خواهد رسانيد.

ماده 20 _ در زمينهايي كه ساختمان بيش از يك واحد مجاز مي باشد ( آپارتمان سازي متقاضيان احداث آپارتمان مي توانند به صورت گروهي با وكالت رسمي يك نفر با رعايت طرح جامع و تفصيلي شهر و مفاد ماده 18 اين آيين نامه نسبت به احداث اقدام نمايند.

ماده 21 _ شركتهاي رسمي تامين مسكن كه شرايط و صلاحيت آنها طبق ضوابطي باشد كه ازطرف وزارت مسكن و شهرسازي تعيين شده است مي توانند درخواست زمين نموده و اقدام به احداث آپارتمان و يا خانه تك واحدي

نموده و طبق قيمتي كه بيش از قيمتي كه وزارت مسكن و شهرسازي تعيين مي كند نباشد نسبت به فروش آنها اقدام نمايند.

تبصره _ شركتهاي تعاوني مسكن و كارخانجات و كارگاههاي توليدي كه تعهد نمايند در زمين مورد واگذاري براي اعضا و كاركنان خود طبق ضوابط وزارت مسكن و شهرسازي خانه سازي نموده و به آنها واگذار نمايند مشمول مفاد ماده 21 خواهند بود.

ماده 22 _ واگذاري قطعي زمين موقعي انجام خواهد گرفت كه گواهي پايان عمليات ساختماني از طريق مراجع ذيصلاح صادر شده باشد.

ماده 23 _ تاريخ اجراي اين آيين نامه توسط وزارت مسكن و شهرسازي در هر شهر تعيين و اعلام خواهد شد.

قانون اراضي شهري - سال 27/12/1360

ماده 1 _ براي نيل به اهداف مذكور در اصول 31 _ 43 _ 45 _ 47 قانون اساسي جمهورياسلامي كه تامين نيازهاي عموم به مسكن و تاسيسات عمومي شهري را وظيفه دولت قرار داده وبمنظور جلوگيري از بورس بازي روي زمين بصورت كالا و حركت در جهت مصالح كلي اقتصادكشور كه سوق سرمايه ها به بخشهاي توليدي زير بنايي (كشاورزي و صنعتي مي باشد با استفاده ازاجازه مورخ 19/7/1360 حضرت امام خميني مدظله العالي كه در آن مجلس شوراي اسلامي راصاحب صلاحيت براي تشخيص موارد ضرورت فساد و اختلال نظام اجتماعي و قانونگذاري لازم در اين موارد دانسته اند ، اجراي مواد اين قانون موقتا براي مدت پنج سال در سراسر كشور ضروري تشخيص داده مي شود.

ماده 2 _ اراضي شهري زمينهايي است كه در محدوده قانوني شهرها و شهركها قرار گرفته باشد.

ماده 3 _ اراضي موات شهري زمينهايي است كه سابقه عمران و احيا نداشته باشد.

ماده 4 _ اراضي باير شهري زمينهايي است

كه سابقه عمران و احيا داشته و بتدريج به حالت موات برگشته است اعم از آنكه صاحب مشخصي داشته و يا نداشته باشد.

ماده 5 _ كليه زمينهاي موات شهري در اختيار دولت جمهوري اسلامي است و اسناد و مدارك مالكيت گذشته ارزش قانوني ندارد مگر آنكه از تاريخ 22/11/1357 توسط دولت واگذار شده باشد.

تبصره _ اسناد مالكيت زمينهاي مواتي كه به موجب قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري واين قانون به اختيار دولت در آمده يا در ميايد و در وثيقه مي باشند آزاد تلقي و غير از مطالبات اشخاص ناشي از فروش اينگونه اراضي كه منتفي مي گردد مطالبات ديگر وسيله طلبكار از ساير اموال بدهكار وصول خواهد شد.

ماده 6 _ كساني كه طبق مدارك مالكيت رسمي از زمينهاي موات شهري داشته اند مشروط برانكه مسكن مناسبي نداشته باشند طبق ضوابط مسكن و شهرسازي در سراسر كشور زميني در حدنصاب ماده 8 در اختيارشان گذاشته مي شود تا عمران و احيا كنند و در صورت عدم عمران و احيا حق مذكور ساقط و زمين به دولت باز مي گردد.

تبصره _ در مورد كساني كه به تاريخ قبل از قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري با اسنادعادي داراي زمين بوده و در مهلتهاي تعيين شده قبلي از طرف مراجع مربوط تشكيل پرونده داده اندو نيز در شهرهايي كه تا كنون مهلتهاي مذكور براي تشكيل پرونده اعلام نشده در صورتي كه تاريخ تنظيم سند عادي و صحت معامله از طرف مراجع ذيصلاح قضايي تاييد گردد برابر ضوابطي كه درايين نامه اجرايي اين قانون تعيين مي شود اجازه عمران داده خواهد شد.

ماده 7 _ كليه اراضي باير شهري بلاصاحب معلوم در اختيار دولت مي باشد.

ماده 8 _ مالكان اراضي

باير شهري مي توانند طبق ضوابط وزارت مسكن و شهرسازي در سراسركشور فقط زميني را به مساحت كمتر از دو برابر بالاتر حداقل نصاب تفكيكي مناطق مسكوني درشهر محل وقوع زمين حداكثر تا1000 متر مربع طبق ضوابط شهرسازي مصوب عمران و احيا كننديا به دولت بفروشند و در شهرهايي كه نصاب تفكيك مشخص نگرديده برطبق آيين نامه اجرايي خواهد بود كه وزارت مسكن و شهرسازي تهيه و تصويب مي نمايد و زايد بر آن (نه عين و نه منفعت قابل واگذاري نيست مگر به دولت و با تقويم دولت

تبصره 1 _ مالكين اراضي مشاعي هر يك مي توانند تا حد نصاب مذكور از مزاياي اين ماده استفاده كنند مشروط بر آنكه تحت تكفل ديگري نباشند (باستثناي همسر) كه در اين صورت فقط يك اجازه عمران و احيا براي زمين در حد نصاب ياد شده به افراد مذكور داده مي شود. طريقه افرازو اختصاص سهام مالكين مشاعي برطبق آيين نامه اجرايي خواهد بود.

تبصره 2 _ كساني كه به حكم مواد شش و هشت اين قانون مالك قطعه زميني موات و قطعه زميني باير مي شوند در صورتي كه مجموع هر دو زمين بيشتر از مقدار تعيين شده در ماده 8 باشدفقط مي توانند يكي از آنها را به دلخواه خود نگهدارند و در هر مورد براي افرادي كه تحت تكفل ديگري باشند (به استثناي همسر) يك اجازه عمران صادر مي گردد و از نظر حد نصاب تابع ضوابط اين قانون است

تبصره 3 _ واگذاري سهام مشاعي مالكين اراضي موات و باير شهري به يكديگر در يك يا چندقطعه زمين به نحوي كه سهم هر يك از مالكين پس از انتقال زايد بر حد نصاب مقرر در اين

ماده نگردد با رعايت ساير شرايط مندرج در اين قانون بلامانع است

تبصره 4 _ شركتهاي تعاوني مسكن كه قبل از تصويب اين قانون بموجب اسناد رسمي مالك زمينهايي باشند با رعايت حداقل نصاب تفكيك محل وقوع زمين براي هر يك از اعضا در قالب ضوابط وزارت مسكن و شهرسازي حق بهره برداري از زمين خود را دارا مي باشند و زمينهاي مازاد برنياز آنها و نيز زميني كه طبق ضوابط مذكور در مهلت مقرر عمران نگردد تابع مقررات اين قانون بوده و در اختيار دولت قرار مي گيرد.

تبصره 5 _ تقويم دولت بر اساس قيمت منطقه اي (ارزشهاي معاملاتي زمين مي باشد.

ماده 9 _ مالكين زمينهاي باير وداير شهري موظفند زمينهاي مورد نياز دولت يا شهرداري ها را باتقويم دولت به آنها بفروشند و دولت مي تواند به جاي زمينهايي كه مساحت آنها بيش از سه هزارمتر مربع مي باشد با رعايت ضوابط عوض آن را از ساير اراضي دولتي كه ارزش معاملاتي آن معادل بهاي زمين واگذاري به دولت باشد بفروشنده واگذار كند.

تبصره 1 _ مقررات اين قانون نسبت به زمينهاي تملكي قبلي دولت و بانكها كه تمام يا قسمتياز بهاي آن را پرداخت نكرده اند نيز قابل اجرا است

تبصره 2 _ در صورت استنكاف يا عدم مراجعه يا عدم دسترسي به مالك پس از اعلام وزارت مسكن و شهرسازي و با وجود تعارض ثبتي و در وثيقه بودن ملك و هرگونه اشكالات حقوقي ديگركه مانع از انجام معامله دولت گردد دولت زمين را تملك و حسب مورد وزارت مسكن و شهرسازي يا شهرداري به قايم مقامي مالك سند انتقال را امضا مي نمايد و در موقع مراجعه مالك پس از ارايه مفاصا حسابهاي لازم و رفع هرگونه اشكال

بهاي آن پرداخت يا زمين معوض واگذار مي گردد.

ماده 10 _ از تاريخ تصويب اين قانون كليه زمينهاي متعلق به وزارتخانه ها و موسسات دولتي وبانكها و سازمانهاي وابسته به دولت و موسساتي كه شمول حكم مستلزم ذكر نام آنها است و كليه بنيادها و نهادهاي انقلابي در اختيار وزارت مسكن و شهرسازي قرار مي گيرد.

تبصره 1 _ شهرداريها و شركتها و سازمانهاي وابسته به شهرداريها از شمول اين ماده مستثني هستند ولي حق واگذاري اينگونه اراضي را بدون اجازه وزارت مسكن و شهرسازي ندارند مگربعنوان رفع نيازمنديهاي عمومي شهر و معوض املاك واقع در طرحهاي مصوب شهري

تبصره 2 _ اراضي غيرموات وقفي به وقفيت خود باقي و عمل به وقف مي شود ، لكن هرگونه واگذاري اراضي از طرف اوقاف يا آستان قدس رضوي يا ساير متوليان بايستي برطبق ضوابط شهرسازي با نظر وزارت مسكن و شهرسازي صورت گيرد.

تبصره 3 _ وزارت مسكن و شهرسازي مكلف است اراضي حاصل از موضوع اين ماده را به ادارات و سازمانهاي مذكور در حد نياز اداري و تاسيساتي مجانا واگذار نمايد.

ماده 11 _ وزارت مسكن و شهرسازي موظف است بر اساس سياست عمومي كشور بر طبق آيين نامه اجرايي نسبت به واگذاري و عمران زمينهاي موات و باير شهري خود برطبق طرحهاي مصوب شهرسازي اقدام كند و در محدوده مصوب شهر تهران با نظر شهرداري تهران مي باشد.

تبصره 1 _ دولت از پرداخت هرگونه ماليات و حق تمبر و هزينه هاي ثبتي و معاملاتي بابت تفكيك و فروش اراضي معاف است

تبصره 2 _ بهاي واگذاري زمين به اشخاص نبايد از قيمتهاي منطقه اي (ارزشهاي معاملاتي تجاوز نمايد ، ولي چنانچه هزينه تمام شده زميني براي دولت بيش از قيمتهاي منطقه اي

(ارزشهاي معاملاتي باشد با بهاي هزينه تمام شده واگذار مي گردد.

ماده 12 _ تشخيص عمران و احيا و تاسيسات متناسب و تميز باير و موات اراضي باكميسيون مركب از نمايندگان وزرا دادگستري و مسكن و شهرسازي و شهردار محل بر طبق آيين نامه اجرايي خواهد بود. تشخيص كميسيون ظرف ده روز از تاريخ اعلام وزارت مسكن وشهرسازي قابل اعتراض در دادگاه محل است دادگاه نسبت به اعتراض مدعي خارج از نوبت رسيدگي كرده و حكم صادره قطعي است

ماده 13 _ تغيير اساسنامه و يا ادغام و تعيين شيوه كار سازمانهاي عمران اراضي و هياتهاي پنج نفري بطريقي است كه در آيين نامه اجرايي مشخص خواهد شد.

ماده 14 _ از تاريخ تصويب اين قانون هرگونه تصرف و تجاوز به اراضي شهري متعلق يا منتقل شده به دولت و شهرداريها يا احداث هرگونه بنا و يا هرگونه نقل وانتقالات به موجب اسناد عادي يارسمي و تفكيك و افراز آن اراضي و يا هرگونه عملي برخلاف اين قانون جرم شناخته مي شود ، اززمين مزبور خلع يد شده و آثار تجاوز رفع مي گردد و مرتكبين و واسطه ها و اشخاصي كه در اين اعمال دخالت داشته باشند هر يك علاوه بر پرداخت ضرر و زيان وارده طبق نظر كارشناس رسمي دادگستري به مدت پنج سال از انجام هرگونه معاملات اموال غيرمنقول در سراسر ايران محروم مي شوند.

ماده 15 _ وزارت مسكن و شهرسازي و شهرداري ها بايد اين متجاوزين را به دادسرا ودادگاههاي صالحه معرفي و از اراضي مورد تصرف و تجاوز با دخالت مستقيم قواي انتظامي رفع تصرف و تجاوز نموده و برحسب مورد در اختيار دولت يا شهرداريها قرار دهد.

ماده 16 _ هر يك از كارمنداني كه در

اجراي اين قانون به تشخيص دادگاه صالحه رعايت دقيق مقررات آن را ننموده و تخطي نمايند علاوه بر جبران خسارات وارده به دولت يا اشخاص و اعاده وضع ، بر حسب مورد به انفصال موقت يا دايم از خدمات دولتي محكوم مي گردند.

ماده 17 _ وزارت مسكن و شهرسازي مأمور اجراي اين قانون مي باشد و موظف است حداكثرظرف سه ماه آيين نامه اجرايي مواد اين قانون را كه به تصويب هيات دولت خواهد رسيد ، تهيه و به اجرا بگذارد.

قانون فوق مشتمل بر هفده ماده و چهارده تبصره در جلسه روز پنجشنبه بيست و هفتم اسفند ماه يكهزار و سيصد و شصت به تصويب مجلس شوراي اسلامي رسيده است

رييس مجلس شوراي اسلامي _ اكبر هاشمي

اصلاحيه قانون اراضي شهري - سال 1367

1 _ اقدامات دولت در مورد كليه زمينهايي كه در اجراي ماده 9 قانون اراضي شهري مصوب 27/12/60 مجلس شوراي اسلامي اعم از موات و باير و داير در محدوده قانون تملك و واگذار يا تعهد شده از زمان اجراي قانون مذكور تا پايان مهلت آن قانون معتبر و هرگونه حكمي كه خلاف اين نظريه داده شده فاقد اعتبار است

2 _ اقدامات مذكور در مورد زمينهايي كه به نحو فوق در همان مهلت تملك شده و در اختيار دولت است لكن تا كنون واگذار نشده نيز معتبر بوده و هرگونه حكمي كه خلاف اين نظريه داده شده ، فاقد اعتبار است

تفسير قانوني تبصره 2 ماده 10 و مواد 14 و 15 قانون اراضي شهري - مصوب 5/10/1360

1 _ در تبصره 2 ماده 10، از جمله ( با نظر وزارت مسكن و شهرسازي ) اين منظور مستفاد است كه واگذاري زمين از طرف متوليان به افرادي كه صلاح مي دانند با كسب مجوز از وزارت مسكن و براساس ضوابط مسكن و شهرسازي بايد باشد.

2 _ در مواد 14 و 15 منظور اين است كه تصرف و تجاوز و هرگونه عملي برخلاف اين قانون شامل تصرف و بنا و احداث ساختمان در زمين خود شخص بدون رعايت ضوابط مسكن و شهرسازي هم مي شود و منظور از دخالت مستقيم قواي انتظامي در ماده 15 دخالت آن قوا بوسيله وزارت مسكن و شهرسازي است نه دادگاه مگر در مواردي كه طرف مدعي حق قانوني باشد كه دراين صورت بايست بوسيله دادگاه رفع تصرف و تجاوز عدواني بشود.

تفسير قانوني فوق در جلسه روز دوشنبه پنجم ديماه يكهزار و سيصد و شصت و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ

5/11/1362 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

رييس مجلس شوراي اسلامي _ اكبر هاشمي

آيين نامه اجرايي قانون اراضي شهري - مصوب 20/3/1361

فصل اول _ مقررات محدوده شهرها و شهركها ( ماده 1 تا 2 )

ماده 1 _ محدوده مورد عمل قانون براي شهرها محدوده اي است كه مقررات آن بر اساس مصوبه شماره 6800 مورخ 25/4/1359 شوراي انقلاب اسلامي ايران موضوع تعيين محدوده شهرها تعيين گرديده است

تبصره _ استانداريها مكلفند ظرف سه ماه از تاريخ تصويب اين آيين نامه محدوده شهرهاي هراستان را بر اساس مصوبه مذكور روي نقشه با مقياس مناسب مشخص و به وزارت مسكن وشهرسازي اعلام نمايند.

ماده 2 _ محدوده موردعمل قانون براي شهركها اعم از اينكه با پروانه يا بدون پروانه شهرك سازي ايجادگرديده باشند محدوده ايست كه كميسيون ماده 13 آيين نامه مربوط به استفاده از اراضي و احداث بنا و تاسيسات در خارج از محدوده قانوني و حريم شهرها مصوب 27/2/55 بررسي وتصويب خواهند نمود. استانداريها مكلفند نقشه محدوده شهركها را با مقياس مناسب مشخص وجهت تعيين و تصويب محدوده مورد عمل قانون به كميسيون ماده 13 آيين نامه ياد شده فوق از نظرزماني به نحوي ارجاع نمايند كه كميسيون مذكور قادر باشد نتيجه را ظرف مدت سه ماه از تاريخ تصويب اين آيين نامه از طريق استانداري به وزارت مسكن و شهرسازي اعلام نمايد. نظارت بر حفظ محدوده هاي فوق و همچنين اقدامات قانوني لازم جهت جلوگيري از توسعه غيرقانوني محدوده هاي مشخص شده مذكور به عهده استانداريها مي باشد.

فصل دوم _ نحوه تشكيل كميسيون ها و مقررات تشخيص اراضي ( ماده 3 تا 42

ماده 3 _ اعضاي كميسيون موضوع ماده 12 قانون اراضي شهري كه در اين آيين نامه كميسيون تشخيص ناميده مي شود با حكم وزراي دادگستري ، مسكن وشهرسازي و شهردار محل تعيين مي گردند و جلسات كميسيون با حضور كليه اعضا رسميت يافته و نظريه صادره با اكثريت ارا معتبر خواهد بود و در صورت ضرورت مي توان در هر يك از شهرها كميسيونهاي

متعدد تشخيص رابه ترتيب فوق تشكيل داد.

در شهركهايي كه فاقد شهرداري مي باشند نماينده شهرداري نزديكترين شهر به آن شهرك دركميسيون شركت خواهد كرد.

ماده 4 _ محل كار كميسيون هاي تشخيص و دبيرخانه هاي مربوطه را سازمان زمين شهري موضوع ماده 81 اين آيين نامه تعيين و اين دبيرخانه زير نظر سازمان مذكور انجام وظيفه مي نمايد ، ارجاع كليه پرونده ها به كميسيونهاي مزبور و ابلاغ نظريه كميسيون ها به مراجع ذيربط نيز از طريق اين دبيرخانه توسط سازمان زمين شهري و واحدهاي تابعه انجام مي گيرد.

ماده 5 _ ابطال شد.

ماده 6 _ ابطال شد.

ماده 7 _ زمينهاي مربوط به تاسيسات صنعتي ، كشاورزي و مراكز كسب و تجارت بايد حسب مورد متناسب با مستحدثات و يا احتياجات باشد و چنانچه طبق نظر كميسيون تشخيص مقاديرزمين مازاد بر احتياج به صورت باير يا موات تشخيص داده شود برحسب مورد طبق قانون و اين آيين نامه عمل خواهد شد.

ماده 8 _ كميسيونهاي تشخيص براي اظهارنظر پس از معاينه محل و ملاحظه نقشه ها وعكسهاي هوايي در سنوات مختلف (در صورت وجود) و پرونده هاي ثبتي و در صورت لزوم بارعايت عرف مسلم محل اتخاذ تصميم مي نمايند ، صورتجلسات مضبوط در پرونده هاي ثبتي ومندرجات اسناد مالكيت به تنهايي ملاك تشخيص نخواهند بود و نظريه كميسيونها بايستي مستدل بوده و متضمن مساحت و موقعيت و مشخصات ثبتي ملك همراه با مستندات كافي باشد.

ماده 9 _ كميسيونهاي تشخيص مي توانند براي تشخيص ميزان عمران و احيا و همچنين تناسب تاسيسات از نظرات مشورتي سازمانهاي ذيربط استفاده نمايند. سازمانهاي مربوطه مكلفندنظرات مشورتي خود را بر اساس ضوابط مورد عمل اعلام نمايد.

ماده 10 _ نظريه كميسيون تشخيص بايد حداكثر ظرف سه ماه از تاريخ ارجاع

به شرح زير اعلام گردد.

الف _ در مواردي كه نظريه كميسيون بر اساس ارجاع سازمان زمين شهري صادر مي گردددبيرخانه كميسيون مكلف است سه نسخه از نظريه را به سازمان مذكور ارسال نمايد و سازمان مذكور بايد دو نسخه از نظريه را به صاحبان اسناد پلاكهاي مربوطه اعلام نمايد ، و در صورتي كه نظريه ياد شده از طرف مالك رويت شده باشد در نسخه ثاني رسيد اخذ و به دبيرخانه كميسيون اعاده دهد.

ب _ در مواردي كه نظريه كميسيون بر اساس درخواست سازمانهاي ديگر صادر مي شود دبيرخانه كميسيون مكلف است سه نسخه از نظريه كميسيون را به آن سازمان ارسال دارد و سازمان مذكورموظف است دو نسخه از نظريه را حداكثر ظرف مدت 15 روز به نمايندگي وزارت مسكن وشهرسازي به صاحبان اسناد اعلام و در صورتي كه نظريه ياد شده از طرف مالك رويت شده باشد درنسخه ثاني رسيد اخذ و جهت ضبط در پرونده امر به دبيرخانه كميسيون تشخيص اعاده دهد و در غيراين صورت جهت اقدامات مقتضي به واحد زمين شهري منعكس مي نمايد.

تبصره _ شروع مهلت اعتراض از جانب سازمان زمين شهري و سازمانهاي ذينفع ديگر به نظريه كميسيون تشخيص از تاريخ ثبت در دفاتر آنها و در مورد صاحبان اسناد از تاريخ اعلام خواهدبود.

ماده 11 _ ابطال شد.

ماده 12 _ مراجع درخواست كننده نظريه كميسيونهاي تشخيص بايستي در صورت وجود نقشه ثبتي دو نسخه رونوشت يا فتوكپي آن را و در صورت نبودن نقشه مذكور دو نسخه كروكي دقيق زمين را كه منطبق با سوابق ثبتي و وضع محل آن باشد با انعكاس موقعيت ملك روي نقشه هوايي بامقياس مناسب (در موارد وجود نقشه هوايي را از متقاضي اخذ

و به ضميمه فتوكپي مصدق مدارك مالكيت مربوطه پس از تطبيق با اصل وگواهي ذيل آن به دبيرخانه كميسيون ارسال نمايند. نقشه هايارسالي در موقع اظهارنظر به امضاي اعضا كميسيون تشخيص رسيده و يك نسخه از آن ضميمه نظريه كميسيون به مرجع درخواست كننده ارسال و نسخه ديگر به انضمام نظريه مذكور در دبيرخانه بايگاني مي شود.

تبصره _ در مواردي كه سازمانهاي مذكور راسا و بدون در اختيار داشتن مدارك مالكيت ، نظريه كميسيون تشخيص را درخواست مي نمايند بايستي هرگونه مدارك موجود و وضعيت ثبتي كه دراختيار دارند به انضمام نقشه مربوطه به كميسيون ارسال نمايند.

ماده 13 _ ابطال شد.

ماده 14 _ كميسيونهاي تشخيص مكلفند نظريات خود را در دفتر مخصوصي ثبت و امضا نمايند.

ماده 15 _ موارد زير نياز به طرح در كميسيون تشخيص ندارد.

1 _ پلاكهايي كه مساحت آنها كمتر از حد نصاب مقرر در ماده 8 قانون زمين شهري بوده و ياپروانه ساختماني در آن احداث بنا شده و به صورت ساختمان باقي باشند و همچنين پلاكهاي مذكور كه مشاعي بوده و مساحت سهم هر يك از مالكين مشاعي از حد نصاب ياد شده تجاوزنمايد.

2 _ پلاكهايي كه به استناد گواهي هاي مهلت عمران نسبت به آنها پروانه ساختماني صادر و در آن احداث بنا شده باشد و يا در مهلت اعتبار پروانه مذكور احداث بنا شروع شود.

3 _ پلاكهاي تا 3000 متر مربع مساحت (عرصه و اعيان مربوط به واحدهاي مسكوني ومحلهاي كسب و پيشه و مستحدثات متفرقه در صورت وجود هر يك از اسناد رسمي زير كه تاريخ صدور آنها قبل از تصويب قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري 5/4/58 باشد:

الف _ اسناد مالكيتي كه به عنوان واحدهاي مسكوني

و يا با قيد مستحدثات صادر شده باشد.

ب _ در ستون انتقالات قيد ساختمان به عنوان واحد مسكوني و مستحدثات شده باشد.

ج _ هرگونه ملك مورد نظر قبلا به عنوان واحد مسكوني يا ساختمان مورد معامله يا رهن باوزارتخانه ها ، شركتها و موسسات دولتي و وابسته به دولت ، شهرداريها و موسسات اعتباري مجازقرار گرفته باشد.

د _ گواهيهاي مالياتي اعم از مفاصا حسابهاي مالياتي و يا گواهي ارث به شرطي كه در آن تصريح شده باشد كه پلاك مورد نظر واحد مسكوني يا ساختمان است

ه _ در صورتي كه به موجب سند رسمي سابقه اجاره به عنوان واحد مسكوني يا ساختمان داشته باشد.

و _ مفاصا حساب نوسازي شهرداري به عنوان واحد مسكوني و ياساختمان صادرشده باشد.

ز _ گواهي پايان كار به عنوان واحد مسكوني يا ساختمان صادر شده باشد.

ح _ پلاكهايي كه به تشخيص شهرداري محل قبل از تاريخ اجراي مقررات مربوط به صدور پروانه ساختماني در شهر محل وقوع پلاك به صورت ساختمان و مستحدثات درامده باشد.

4 _ پلاكهايي كه قبل از تصويب قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري 5/4/58 به صورت تاسيسات و مستحدثات صنعتي ، ورزشي ، جايگاههاي فروش مواد نفتي و همچنين كارگاهها ، گاراژها ، توقفگاهها ، و انبارهاي مسقف ، اماكن درماني ، بهداشتي ، آموزشي ، فرهنگي و خدمات عمومي و تاسيسات مشابه بوده مشروط بر اينكه مساحت آنها از 3000 متر مربع تجاوز ننمايد وداراي پروانه رسمي كسب و پروانه ساختماني باشند.

5 _ ذكر وجود ساختمان در مرحله صدور آخرين مفاصا حسابهاي نوسازي و مالياتي در كليه بندهاي فوق حسب مورد توسط سازمان مربوطه ملاك عمل خواهد بود.

6 _ در صورت اعلام كتبي و

رسمي مالك يا مالكين ششدانگ زمين مبني بر موات بودن آن كه در صورت ادارات ثبت با اعلام سازمان زمين شهري مكلف به ابطال ثبت و سند قبلي طبق اقرارمذكور و صدور سند به نام دولت جمهوري اسلامي ايران با نمايندگي سازمان زمين شهري مي باشند.

ماده 16 _ از تاريخ تصويب اين آيين نامه نيازي به صدور گواهي عمران براي زمينهاي دايرنمي باشد و سازمانهاي قانوني مورد مراجعه مالكين بايستي با قبول مسئوليت نسبت به انجام امراقدام نمايند. مالكين پلاكهاي خارج از شمول ماده 15 اين آيين نامه بر حسب نياز خود با در دست داشتن مدارك مندرج در ماده 12 آيين نامه به ارگانهاي ذيربط مراجعه مي نمايند تا سابقه جهت اخذنظريه كميسيون تشخيص به سازمان زمين شهري ارسال گردد.

تبصره 1 _ گواهي هاي عمراني صادره قبلي نسبت به اراضي عمران شده پس از تاييد صحت آن وسيله سازمان زمين شهري فقط از لحاظ احيا و عمران به اعتبار خودباقي خواهند بود.

تبصره 2 _ سازمانهاي قانوني مذكور در اين ماده مكلفند نتيجه آخرين اقدام خود و همچنين كميسيونهاي تشخيص نسخه اي از آخرين نظريه خود نسبت به كيفيت پلاك مورد بررسي و نام صاحب سند و فتوكپي مدرك مالكيت را به اداره ثبت مربوطه جهت انعكاس در سوابق ثبتي و نيز به سازمان زمين شهري ارسال نمايند.

ماده 17 _ چنانچه نسبت به مواد 15 و 16 اين آيين نامه و تبصره هاي مربوطه درخواست متقاضي منجر به تعيين تكليف قطعي نگردد سازمان مورد مراجعه مكلف است پرونده امر را جهت رسيدگي و اتخاذ تصميم به كميسيون تشخيص ارجاع نمايد.

ماده 18 _ كساني كه طبق اسناد و مدارك مالكيت رسمي و يا بر اساس قوانين و مقررات جاري داراي زميني موات

در حد نصاب مقرر در قانون بوده و در گذشته طبق قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري گواهي مهلت عمران تاحد نصاب مقرر در قانون اراضي شهري اخذ ننموده اند ، اعم ازاينكه در سازمانهاي عمران اراضي شهري قبلا تشكيل پرونده داده يا نداده باشند و از تاريخ 5/4/58به بعد از هيچ نهاد يا سازماني در سطح كشور زمين براي واحد مسكوني به آنها منتقل نشده باشدمي توانند از تاريخي كه سازمان زمين شهري اعلام نمايد از شهرداري مربوطه درخواست صدورپروانه ساختماني نمايند وشهرداريها مكلفند قبل از صدور پروانه ساختماني با استعلام از سازمان مذكور از وي طبق فرم ارسال از سازمان ياد شده با رعايت ضوابط مربوطه پروانه ساختماني صادر ورونوشت آن را به سازمان مذكور ارسال نمايند. تفكيك پلاكهاي مزبور با در نظر گرفتن ضوابط تفكيكي شهرداري بلامانع است لكن شهرداري ها فقط به مقدار نصاب مندرج در ماده 8 قانون در يك يا چند قطعه تفكيكي پروانه صادر خواهند نمود.

تبصره 1 _ سازمان زمين شهري مي تواند بنا به درخواست شهرداري ها فهرست اسامي مربوط به دارندگان گواهي مهلت عمران و دريافت كنندگان زمين و ساير اطلاعات ضروري و تكميلي همراه با دستورالعمل نحوه استفاده از آن را در اختيار شهرداري ها قرار دهد و در اين صورت شهرداري نيازي به استعلام از سازمان نخواهد داشت و با مسئوليت خود طبق قانون اراضي شهري و اين آيين نامه با استفاده از اطلاعات ارسالي در هر مورد اقدام نموده و مكلف است در مرحله صدور پروانه ساختماني و همچنين در مرحله صدور گواهي پايان كار حداكثر ظرف يك هفته رونوشت آنها راجهت تكميل فهرست اطلاعات به محلي كه در دستورالعمل مذكور مشخص شده است ارسال نمايد.

تبصره 2 _

تا زمان تكميل اطلاعات مربوط به گواهي هاي مهلت عمران و واگذاري هاي انجام شده در سطح كشور در سازمان زمين شهري و اعلام آن به مراجع ذيربط شهرداري ها و فرمانداريهامكلفند براي متقاضيان پروانه ساختماني در شهرها و شهركها تا حد نصاب مقرر در قانون اراضي شهري با اخذ تعهد رسمي از متقاضيان در دو نسخه (طبق نمونه اي كه سازمان زمين شهري تهيه و به شهرداري ها وفرمانداريها ارسال مي نمايد) پروانه صادر و حداكثر ظرف يك هفته رونوشت آن را به ضميمه يك نسخه از تعهد نامه و همچنين در موقع صدور گواهي پايان كار بلافاصله يك نسخه رونوشت آن را به سازمان زمين شهري و شعب مربوطه بر حسب مورد ارسال نمايند و سازمان زمين شهري مشخصات دارنده پروانه را در فهرست اطلاعات مربوطه ثبت مي نمايد و در هر موقع كه خلاف تعهدات مذكور احراز شود پروانه صادره فاقد اعتبار بوده و برابر مقررات با متخلف رفتارمي شود.

ماده 19 _ چنانچه مساحت زمين فرد واجد شرايطي كه براي آن پروانه ساختمان صادر مي گرددمازاد بر حد نصاب مقرر در قانون باشد و قبلا براي آن گواهي مهلت عمران صادر نشده باشدشهرداري ها ضمن رعايت مفاد ماده 18 قبل از صدور پروانه ساختماني نسبت به جدا نمودن مازادآن تا حد نصاب مقرر اقدام و براي اين منظور مي توانند بدون توجه به مقررات تفكيكي منطقه وقوع ملك و فقط با رعايت حداقل نصاب تفكيكي مسكوني در آن شهر و طرحهاي اصلاحي به نحوي نقشه تفكيكي را تصويب نمايند كه نزديكترين مساحت به حد نصاب مقرر قانون براي متقاضي باقي بماند مشروط بر اينكه هيچگاه از حد نصاب مذكور تجاوز ننمايد.

تبصره 1 _ تهيه نقشه تفكيكي به عهده متقاضي صدور پروانه است

تبصره

2 _ در صورتي كه عمل تفكيك به لحاظ ضوابط مربوطه و طول و ابعاد ملك انجام پذيرنباشد پرونده به سازمان زمين شهري ارجاع و پس از قطعيت نظريه كميسيون تشخيص در صورت باير بودن مازاد زمين جزو قطعه محسوب و در صورت موات بودن بهاي مازاد توسط سازمان زمين شهري دريافت و سپس اجازه نامه جهت ادامه يد به صاحب سند تسليم خواهد شد.

تبصره 3 _ در صورتي كه تفكيك مازاد زمين از كل قطعه امكان پذير باشد شهرداري نقشه تفكيكي مصوب خود را به سازمان زمين شهري ارسال و پس از قطعيت نظريه كميسيون تشخيص سازمان مذكور نقشه تفكيكي را با ذكر نوع زمين از لحاظ موات يا باير بودن مبتني بر نظر كميسيون به اداره ثبت مربوطه ارسال مي نمايند تا در صورت موات بودن زمين ، ثبت و سند قطعه مازاد ابطال و سند مالكيت آن به نام دولت با نمايندگي سازمان زمين شهري صادر گردد و در صورت باير بودن اداره ثبت با توضيح لازم در سوابق ثبتي و صفحه ملاحظات سند مالكيت قيد نمايد ، باقيمانده زمين در مهلت اعتبار قانون اراضي شهري (نه عين نه منفعت قابل واگذاري نيست مگر به دولت و باتقويم دولت سازمان پس از وصول صورت جلسه تفكيكي از اداره ثبت سوابق ارسالي را جهت صدور پروانه ساختماني در حد نصاب مقرر به شهرداري اعاده مي نمايد.

تبصره 4 _ گواهي هاي مهلت عمران صادره قبلي از طرف سازمانهاي عمران اراضي شهري به اعتبار خود باقي است و شهرداريها مي توانند بر مبناي گواهي هاي مذكور پروانه ساختماني صادرنمايند لكن فقط تا هزار متر مربع گواهيهاي مذكور قابل صدور پروانه ساختماني خواهند بود ونسبت به مازاد هزار متر مربع طبق اين

ماده عمل خواهد شد.

ماده 20 _ واحد مسكوني مناسب در هر شهر ظرف مدت يك ماه از تاريخ تصويب اين آيين نامه توسط وزارت مسكن و شهرسازي تعيين و اعلام خواهد شد.

ماده 21 _ زميني كه طبق مواد 6 و 8 قانون اراضي شهري براي آن پروانه صادر مي گردد زمينياست كه در حد نصاب مقرر در قانون اعم از اينكه به صورت يك يا چند قطعه متصل يا منفصل بوده يا داراي پلاكهاي متعدد باشد كه در اين صورت مالك مي تواند نسبت به كليه آنها پروانه ساختمانياخذ نمايد و يا براي يك قطعه از آن پروانه ساختماني اخذ و بقيه را در صورت نياز دولتي ازشهرداريها به آنها بفروشد و چنانچه هيچ يك از قطعات پراكنده و منفصل مذكور به گواهي شهرداري قابل احداث واحد مسكوني نباشد سازمان زمين شهري يا شهرداري در قبال تملك آن قطعات يك قطعه زمين حتي المقدور معادل قيمتي آن واگذار مي نمايد. همچنين سازمان زمين شهري درمواردي كه يك قطعه زمين در زير حد نصاب غير از قطعه مورد عمران مالكي را اعم از موات يا بايرتملك مي نمايد مي تواند همان زمين را به يكي از اقرباي طبقه اول وي در صورتي كه فاقد زمين وساختمان مسكوني از تاريخ 27/12/60 باشند واگذار نمايد.

ماده 22 _ كساني كه به ترتيب مقرر در اين آيين نامه واجد شرايط بوده و در اجراي قانون لغومالكيت اراضي موات شهري در مهلتهاي مقرر براي گرفتن گواهي مهلت عمران مراجعه نكرده اند و با اعلام سازمانهاي عمران اراضي شهري زمين آنها ابطال ثبت گرديده ولي به غير واگذار نشده باشد ، حتي المقدور زمين مزبور با رعايت ضوابط قانون اراضي شهري

و اين آيين نامه به مشاراليهم واگذاروالا زمين ديگري معادل بها آن تا حد نصاب مقرر توسط سازمان زمين شهري واگذار مي گردد.

ماده 23 _ مهلت عمران دارندگان اسناد مالكيت اراضي موات كه مساحت آنها كمتر از دو برابربالاترين حداقل نصاب تفكيكي مناطق مسكوني در شهر محل وقوع زمين باشند اعم از آنكه گواهي مهلت عمران داشته يا نداشته باشند تا آخر سال 1365 تمديد مي گردد.

تبصره _ در مواردي كه به عللي از سوي مراجع ذيصلاح صدور پروانه موقتا ممنوع و ياغيرمقدور باشد مهلت مذكور از تاريخ رفع ممنوعيت شروع مي گردد.

ماده 24 _ كساني كه طبق ضوابط قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن براي يك قطعه زمين به مساحتي كمتر از حد نصاب مقرر در قانون اراضي شهر گواهي مهلت عمران اخذ نموده اند چنانچه زمين مذكور هنوز ساختمان نگرديده و يا در صورت ساختمان با توجه به حدنصاب واحد مسكوني مناسب مندرج در ماده 6 قانون كافي نباشد و متقاضي زمين ديگري درمجاورت قطعه مذكور داشته باشد كه به مالكيت دولت در نيامده و توسط سازمانهاي عمران اراضي به غيرواگذار نشده باشد مي تواند تا حد نصاب مقرر در قانون اراضي شهري قطعات مذكور را تجميع نمايد و در صورتي كه متقاضي فوق داراي قطعات منفصل باشد طبق ماده 21 اصلاحي عمل خواهد شد.

ماده 25 _ در شهرهايي كه حد نصاب تفكيك زمين در مناطق مسكوني تعيين نگرديده استانداريها مكلفند حداكثر ظرف مدت سه ماه از تاريخ تصويب اين آيين نامه نسبت به تهيه وتصويب آن طبق مقررات مربوطه اقدام و نتيجه را به وزارت مسكن و شهرسازي اعلام نمايند ، حدنصاب هاي مذكور نيز حد نصاب مربوط به شهرهايي كه

داراي ضوابط تفكيكي مصوب مي باشندپس از اعلام از طرف وزارت مسكن و شهرسازي ملاك اجراي قانون اراضي شهري و اين آيين نامه بوده و در صورت تغيير نيز همان حد نصاب تعيين شده قبلي براي اجراي قانون اراضي شهري ملاك عمل خواهد بود.

تبصره _ در شهرها و شهركهايي كه ضوابط تفكيك بيشتر از حد نصاب مقرر در قانون اراضي شهري (1000 متر مربع باشد بايستي ضوابط مزبور حداكثر تا حد نصاب ياد شده تقليل يابد.

ماده 26 _ كساني كه در يك يا چند قطعه زمين باير موات مشاعا شريك بوده و تحت تكفل ديگري نباشند (به استثناي همسر) هر يك مي توانند پس از تجميع يا انتقال يا افراز با رعايت سايرضوابط و شرايط منفردا يا مجتمعا براي عمران زمين خود پروانه اخذ نمايند ، هرگونه تجميع و افرازو انتقال سهام مشاعي بين مالكين تا حد نصاب مقرر بارعايت ضوابط شهرداري بلامانع است ومراجع قانوني ذيربط بايد پس از اقدام نتيجه را جهت ثبت در فهرست مربوطه به سازمان زمين شهري ارسال نمايند.

ماده 27 _ مالكين اراضي مشاعي كه طبق قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري براي تمام ياقسمتي از سهام خود گواهي مهلت عمران اخذ نموده اند در صورتي كه بقيه زمين آنها واگذار نشده ياثبت و سند مربوطه ابطال نشده باشد مي توانند در حد نصاب مقرر در قانون اراضي شهري از مزاياي ماده فوق استفاده نمايند.

ماده 28 _ مالكين واجد شرايط اراضي مشاعي كه زمين آنها قابل صدور پروانه ساختماني براي واحد مسكوني باشد ولكن قابل افراز به قطعه مستقل نبوده و در كل پلاك نتوان به تعداد مالكين واحد مسكوني احداث نمود به تعدادي كه فاقد واحد مسكوني باقي مي مانند

پس از انتقال سهام به شريك مشاعي واجد شرايط مي توانندمتقاضي خريد زمين از سازمان زمين شهري باشند.

ماده 29 _ براي پدر و اولاد صغير تحت تكفل او فقط تا حد نصاب مقرر در قانون اراضي شهري يك پروانه ساختمان به انتخاب پدر صادر مي گردد (اعم از اينكه زمين به صورت مشاعي يا مفروز ومتعلق به پدر باشد يا اولاد صغير تحت تكفل او) و نسبت به زمينهاي ديگر طبق مقررات قانون و اين آيين نامه عمل مي شود.

تبصره _ صغار خانواده اي كه به علل قانوني تحت سرپرستي غير از پدر باشند و نيز محجورين حسب مورد به انتخاب ولي يا قيم هر يك مي توانند زميني را تا حد نصاب مقرر طبق اين آيين نامه عمل نمايند.

ماده 30 _ انتقال زمين در حد نصاب مقرر در قانون بين اقرباي درجه اول خانواده شهدا با معرفي بنياد شهيد در صورتي كه طرفين خانه و زمين ديگري نداشته و هر دو واجد شرايط لازم براي اخذپروانه ساختماني باشند با اجازه سازمان زمين شهري فقط براي يك بار بلامانع است

ماده 31 _ چنانچه زميني در عقدنامه رسمي قبلي از 27/12/60 در صداق زن قرار گرفته باشدتنظيم سند انتقال به زوجه در صورتي كه مساحت آن كمتر از حد نصاب مقرر باشد بلامانع است درمواردي كه مساحت زمين مازاد بر حد نصاب باشد پس از قطعيت نظريه كميسيون تشخيص درصورت باير بودن انتقال آن به زوجه بلامانع و چنانچه موات تشخيص گردد و زوجه واجد شرايط براي عمران يك قطعه زمين موات باشد مازاد در اختيار دولت قرار مي گيرد.

ماده 32 _ انتقال زمين متعلق به زوج يا زوجه به يكديگر در حد نصاب مقرر مشروط

بر آنكه طرفين واجد شرايط براي عمران آن باشند منحصرا در مواردي كه يكي از آنها داراي مجوز اخذ وام بوده و براي دريافت وام لازم است زمين در ملكيت او باشد با موافقت طرفين و با نظر سازمان زمين شهري فقط براي يك بار بلامانع است در اين صورت متعاملين نمي توانند متقاضي خريد يا صدورپروانه براي زمين ديگر باشند.

ماده 33 _ چنانچه كسي واجد شرايط براي عمران زمين خود در حد نصاب مقرر باشد و بخواهدآن را صداق زوجه خود يا زوجه يكي از اقرباي طبقه اول خود كه فاقد مسكن و زمين است قرار دهدبلامانع مي باشد.

ماده 34 _ در شهرهايي كه شهرداريها براي واگذاري اراضي معوض طرحها فاقد زمين باشندچنانچه زمين كسي كه واجد شرايط براي اخذ پروانه است در طرحهاي مختلف شهرداري قرار گيرد وشهرداريها برابر ضوابط قانون و اين آيين نامه زمين مزبور را خريداري يا تملك نموده باشندمتقاضيان را جهت خريد يك قطعه زمين به سازمان زمين شهري معرفي مي نمايند و سازمان مذكورموظف است اين گونه متقاضيان را در اولويت قرار دهد.

تبصره 1 _ در مورد زمينهايي كه مطابق طرحهاي مصوب شهري تكليف قطعي آنها مشخص شده و با توجه به طرحهاي مذكور امكان عمران توسط متقاضي وجود نداشته باشد طبق اين ماده عمل خواهد شد. (بدون رعايت اولويت

تبصره 2 _ در مورد پرونده هايي كه قبل از تصويب قانون اراضي شهري به سازمانهاي عمران اراضي ارسال گرديده تا در ارتباط با ماده 14 آيين نامه اجرايي قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري زمين معوض واگذار شود و زمين معوض واگذار نشده باشد ، بر اساس مقررات قانون و اين آيين نامه اقدام مي گردد.

تبصره 3 _ سازمان

زمين شهري مكلف است قطعاتي از اراضي خود را كه بر اساس ضوابط ومقررات شهرداريها و ساير مقررات تفكيك شده است به شهرداريها يا ساير سازمانهاي دولتي بفروشد تا جهت رفع نيازمنديهاي عمومي شهر و معوض املاك واقع در طرحهاي اجرايي مصوب شوراي اقتصاد در تهران يا شوراي برنامه ريزي در استانها مورد استفاده قرار دهند.

تبصره 4 _ چنانچه اراضي شهري كساني كه واجد شرايط براي اخذ پروانه ساختماني مي باشندبرابر ضوابط مصوب شهرسازي در طرحهاي دولت قرار گرفته يا بگيرد دستگاههاي دولتي اراضي مور نياز را خريداري يا تملك مي نمايند و فروشندگان اراضي را جهت خريد يك قطعه زمين به سازمان زمين شهري معرفي خواهند نمود و سازمان مذكور موظف است اين گونه متقاضيان را نيز دراولويت قرار دهد.

تبصره 5 _ سازمان زمين شهري مكلف است در قبال زمين هاي موات واقع در طرحهاي اجرايي مصوب پنج ساله شهرداريها كه در شهر تهران به تصويب شوراي اقتصاد و در استانها به تصويب شوراي برنامه ريزي استان رسيده باشد زميني به صورت معوض حتي المقدور معادل قيمتي زمين واقع در طرح به مالكين واجد شرايط از محل زمينهاي موات خود واگذار نمايد و فقط نسبت به مازادبها ، سازمان مي تواند مابه التفاوت مربوطه را اخذ نمايد.

ماده 35 _ اگر قسمتي از زمين افراد واجد شرايطي كه درخواست پروانه نموده اند در طرح مصوب دولت يا شهرداري قرار گرفته باشد مالك مي تواند از باقيمانده زمين تا حد نصاب مقرراستفاده نمايدو چنانچه براي باقي مانده برابر ضوابط شهرداري بتوان پروانه ساختماني صادر نموددر صورت تمايل مالك نسبت به صدور پروانه اقدام يا برابر ضوابط قانون و اين آيين نامه عمل خواهد شد.

ماده 36 _ در مورد مالكيت اراضي شهري

كه فاقد واحد مسكوني مناسب بوده و زمين ديگري كه قابل صدور پروانه ساختماني باشد ندارند و زمين آنها در طرحهاي مصوب شهري يا دولت واقع گرديده لكن شهرداريها به لحاظ ساير علل مربوط به ضوابط شهري نمي توانند براي زمين پروانه ساختماني صادر نمايند سازمان زمين شهري مي تواند با درخواست متقاضي طبق ضوابط يك قطعه زمين جهت امر مسكن به او بفروشد در اين صورت پس از قطعيت نظريه كميسيون تشخيص درصورتي كه زمين متقاضي موات باشد در اختيار دولت قرار مي گيرد و در صورتي كه باير باشد درسند آن قيد مي گردد كه در مهلت اعتبار قانون اراضي شهري قابل واگذاري نيست (نه عين نه منفعت مگر به دولت و با تقويم دولت

ماده 37 _ در اجراي تبصره ماده 6 قانون اراضي شهري متقاضياني كه پرونده هاي آنان بر اساس مصوبه الحاق سه تبصره به ماده 10 آيين نامه اجرايي قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري درسازمانهاي عمران اراضي شهري سابق تشكيل و منتهي به صدور راي كميسيون مربوطه نگرديده مي توانند پس از دو ماه از تاريخ اين آيين نامه به دادگاه صالحه مراجعه نمايند و سازمان زمين شهري نيز مكلف به ارسال پرونده هاي مطروحه مذكور ظرف دو ماه به مراجع ياد شده مي باشد.

ماده 38 _ در شهرهايي كه مهلت مذكور در مصوبه سه تبصره الحاقي به ماده 10 آيين نامه اجرايي قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري اعلام نگرديده دارندگان زمين با اسناد عادي مربوط به تاريخ قبل از 5/4/58 مكلفند در اجراي قسمت اخير تبصره ماده 6 قانون اراضي شهري ظرف يك ماه از تاريخ اعلام سازمان زمين شهري به مراجع صالحه قضايي مراجعه نمايند.

ماده 39 _ در مورد زمينهايي كه تا

تاريخ 5/4/58 با اسناد عادي معامله شده و حكم لازم طبق قانون و اين آيين نامه مبني بر صحت معامله صادر مي گردد چنانچه زمين باير باشد با توجه به حكم صادره حسب مورد از طرف سازمان زمين شهري اجازه افراز يا انتقال از فروشنده به خريدار داده خواهد شد و بهره برداري از آن در حد نصاب مقرر مجاز است و چنانچه زمين بر اساس نظريه قطعي كميسيون تشخيص ، موات باشد ثبت قبلي زمين ابطال و سند مالكيت به نام دولت يا نمايندگي سازمان زمين شهري صادر و سپس به ميزان مساحت مورد معامله تا حد نصاب برابر مقررات مربوط از همان زمين به خريدار واجد شرايط واگذار مي گردد مهلت عمران براي زمينهاي موات مذكور از تاريخ واگذاري سه سال مي باشد.

تبصره _ در مورد اراضي موات موضوع اين ماده در صورتي كه به موجب احكام دادگاههاي قسمتي از بها زمين به فروشنده پرداخت نشده باشد آن قسمت از مبالغ پرداختي كه به قطعه زمين مورد واگذاري تعلق مي گيرد از قيمت زمين كه بر اساس مقررات اين آيين نامه ارزيابي مي گردد كسر وباقيمانده توسط سازمان زمين شهري وصول خواهد شد.

ماده 40 _ شركت هاي تعاوني مسكن كه طبق تبصره 4 ماده 8 قانون داراي زميني باشند مكلفندظرف شش ماه از تاريخ تصويب اين آيين نامه مدارك خود را به وزارت مسكن و شهرسازي ارسال نمايند و وزارت مذكور پس از رسيدگي به مدارك با رعايت ضوابط قانون اراضي شهري و اين آيين نامه مساحت زمين متناسب براي اجراي طرح را حداكثر تا ميزان كل زمين شركت تعاوني ، تعيين و مهلت لازم را براي اجراي طرح به شركت تعاوني مي دهد. در صورت عدم مراجعه در مهلت مقرر ويا

عدم اجراي طرح در مدت تعيين شده چنانچه زمين موات باشد در اختيار سازمان زمين شهري قرار مي گيرد.

ماده 41 _ كليه مقررات ياد شده براي صدور پروانه جهت كساني كه واجد شرايط مي باشند درزمين موات يا باير اشخاص حقيقي است و اشخاص حقوقي كه داراي مجوز قانوني عمران نباشندنمي توانند از اين مزايا استفاده نمايند و زمين مواتي كه به نام اشخاص حقوقي باشد در اختيارسازمان زمين شهري قرار مي گيرد و فقط بهاي زمين باير در صورت نياز دولت و شهرداريها به آن ، طبق ضوابط پرداخت مي گردد.

ماده 42 _ زمينهاي بايري كه طبق گواهي شهرداري فقط براي رفع نياز خاصي ، غير از سكونت وتجارت بتوانند مورد بهره برداري قرار گيرد و نياز اشخاص حقيقي يا حقوقي مالك اين گونه اراضي پس از استعلام سازمان زمين شهري طبق گواهي مراجع ذيربط مورد تاييد قرار گيرد مالكين آن مي توانند در مهلت مناسبي كه از طرف مراجع مزبور تعيين خواهد شد متناسب با نحوه استفاده اززمين مذكور و طرح مورد نظر بر اساس طرحهاي شهرسازي مصوب نسبت به عمران آن اقدام كنند.مهلت مذكور از تاريخ موافقت سازمان زمين شهري شروع مي شود.

تبصره _ اشخاص حقيقي موضوع اين ماده چنانچه خود يا اولاد صغير تحت تكفل آنان فاقدواحد مسكوني باشند براي سكونت خود نيز مي توانند يك قطعه زمين متعلق به خود را در حدنصاب مقرر عمران كنند.

فصل سوم _ نحوه اعلام براي خريد و تملك اراضي ( ماده 43 تا 63

ماده 43 _ خريد و تملك زمين توسط سازمان زمين شهري و شهرداريها در قالب انجام وظايف قانوني آنها بر اساس قانون اراضي شهري و اين آيين نامه انجام مي گيرد و ساير ارگانهاي دولتي ياوابسته به دولت اراضي مورد نياز طرحهاي خود را راسا بر اساس

قوانين و مقررات مربوطه و بارعايت قانون اراضي شهري و اين آيين نامه خريداري يا تملك مي نمايند.

ماده 44 _ سازمان زمين شهري در اجراي سياست هاي وزارت مسكن و شهرسازي محدوده ومشخصات زمينهاي مورد نياز در اجراي قانون اراضي شهري را با توجه به طرحهاي جامع و تفصيلي و در صورت عدم وجود طرحهاي مذكور بر اساس ساير طرحهاي شهرسازي مصوب يا مقررات شهرداري تعيين و از طريق درج آگهي در روزنامه محل يا كثيرالانتشار (عنداللزوم اعلام به نحومقتضي در دو نوبت به فاصله ده روز به اطلاع عموم مي رساند. مالكين اراضي و همچنين صاحبان ساير حقوق قانوني در محدوده مذكور مكلفند ظرف مهلت 15 روز از تاريخ انتشار آخرين آگهي باهمراه داشتن مدارك مربوط جهت واگذاري زمين خود به سازمانهاي ذيربط كه در آگهي مشخص مي گردد مراجعه نمايند.

تبصره 1 _ كساني كه درمحدوده اعلام شده داراي گواهي مهلت عمران يا پروانه ساختمان معتبر باشند نيز بايستي ظرف مدت مذكور جهت تعيين تكليف خود به سازمانهاي ياد شده مراجعه نمايند.

تبصره 2 _ در محدوده اعلام شده مذكور شهرداريها و فرمانداريها حسب مورد حق صدورپروانه ساختماني نداشته و پروانه هاي صادره اي كه مالكين آنها اقدام به احداث بنا ننموده اند باطل تلقي و ارگانهاي مزبور حسب مورد با رعايت مقررات مكلفند از احداث بنا جلوگيري نمايند.

تبصره 3 _ بهاي اراضي باير وعرضه اراضي داير بر اساس مقررات قانون اراضي شهري و اين آيين نامه ارزيابي و به نحو مقتضي پرداخت و يا زمين معوض واگذار مي شود.

تبصره 4 _ ابطال شد.

ماده 45 _ چنانچه پس از اعلام سازمان زمين شهري مالكين اراضي باير و داير و املاك مستثني نشده واقع در محدوده مورداعلام در مهلت مقرر و يا

قبل از صدور سند انتقال به نام دولت مراجعه نمايند در صورتي كه انجام معامله هيچگونه اشكال ثبتي و حقوقي نداشته باشد مدارك مالكيت مالك يا مالكين جهت تنظيم سند انتقال به دفتر اسناد رسمي ارسال مي گردد و بهاي ملك طبق ضوابط قانون و اين آيين نامه محاسبه و حسب مورد پرداخت يا زمين معوض واگذار مي شود.

ماده 46 _ در مورد ماده قبل و همچنين در مورد اراضي مشاعي چنانچه يك يا چند مالك مشاع در مهلت مقرر مراجعه لكن به لحاظ عدم حضور بقيه مالكين انجام معامله كل ملك مقدور نباشدنسبت به آن تعداد از مالكين كه تنظيم سند امكان ندارد طبق مفاد قانون اراضي شهري و اين آيين نامه سند انتقال به قايم مقامي مالك يا مالكين امضا مي گردد.

ماده 47 _ سازمان زمين شهري محدوده مورد نياز خود يا شهرداري را در محل مشخص نموده وقبل از انتشار آگهي ، نقشه محدوده را به اداره ثبت محل ارسال مي نمايد. اداره ثبت مكلف است با درنظر گرفتن امكانات ، حداكثر ظرف يك ماه مشخصات پلاكهاي ثبتي يا تفكيكي و نقشه پلاك بندي و جريان ثبتي و نام آخرين مالك قانوني را در خصوص محدوده مورد نظر كه طبق صورتمجلس تنظيمي بين نمايندگان سازمان زمين شهري يا شهرداري برحسب مورد واداره ثبت ارايه گرديده به سازمان مذكور يا شهرداري اعلام و ارسال نمايد. در اين صورت پس از انتشار آگهي و اعلام محدوده نهايي مورد نظر چنانچه مالكين در مهلت تعيين شده جهت انتقال ملك خود مراجعه ننمايند و درساير موارد مندرج درتبصره 2 ماده 9 قانون اراضي شهري ، نماينده سازمان زمين شهري يا شهرداري حسب مورد به قايم مقامي آنان سند انتقال را امضا

مي نمايند تا پس از مراجعه مالك يا مالكين وكسر مالياتها و هزينه هاي متعلقه مطابق ضوابط قانون و اين آيين نامه بهاي ملك توسط سازمان تملك كننده يا شهرداري حسب مورد به آنها پرداخت گردد. نقشه محدوده مورد نظر سازمان زمين شهري يا شهرداري براي تملك همزمان با آگهي مربوطه در اجراي ماده 44 اين آيين نامه به اداره ثبت و شهرداري مربوطه ارسال مي گردد.

ماده 48 _ در مورد ماده 47 ادارات ثبت مكلفند حسب درخواست سازمان زمين شهري سندتجميعي پلاكهاي محدوده مورد تملك را كه ضمنا دربرگيرنده معابر و مسيل ها و انهار متروكه وحريم ها و موارد مشابه داخل آن و املاك مجهول المالك نيز باشد طبق مقررات مربوطه صادرنمايند. اعلام موافقت كتبي شهرداريها و ساير سازمانهاي ذيربط در اين زمينه براي ادارات ثبت كافياست

تبصره _ تغيير و جابجايي محل معابر و طرح اماكن عمومي در محدوده مورد نظر سازمان زمين شهري با توجه به اينكه در طرح مجدد معابر و محل اماكن مذكور در نظر گرفته مي شود بلامانع است

ماده 49 _ در مواردي كه محدوده اي به شرح موارد بالا از طرف سازمان زمين شهري خريداري ويا تملك مي شود سند مالكيت به نام دولت با نمايندگي سازمان مذكور صادر مي گردد و ادارات ثبت و مراجع ذيصلاح مربوطه پس از صدور سند ، طبق ضوابط مورد عمل خود با توجه به پرونده هاي ثبتي به هرگونه تعارضات يا اختلافات ثبتي موجود رسيدگي و نتيجه را به سازمان زمين شهرياعلام خواهند نمود.

ماده 50 _ در اجراي قانون اراضي شهري و اين آيين نامه هرگونه واگذاري اراضي باير شهري عينا و منفعتا) تحت هر عنوان در مدت اعتبار قانون مذكور توسط مالكين اينگونه اراضي ممنوع بوده

لكن دولت يا شهرداريها فقط در صورت نياز مبادرت به خريد يا تملك اراضي مذكورمي نمايند.

ماده 51 _ ابطال شد.

تبصره _ در صورتي كه مالك زمين مورد خريداري يا تملك قبلا گواهي مهلت عمران اخذنموده و يا داراي پروانه ساختماني معتبر بوده يا واجد شرايط براي عمران باشد اعم از اينكه زمين مشاعي باشد يا مفروز در صورت امكان از همان زمين و درغير اين صورت با رضايت مالك يامالكين از محل ديگر زميني حتي المقدور معادل قيمتي زمين مذكور حداكثر تا نصاب مقرر در قانون واگذار و مابه التفاوت بر حسب مورد پرداخت يا دريافت مي گردد.

ماده 52 _ در صورتي كه در محدوده اعلام شده زمين وقفي وجود داشته باشد ، اعم از اينكه به اجاره واگذار شده يا نشده باشد ادارات اوقاف و متوليان موقوفه مكلفند ظرف 15 روز از تاريخ انتشار آخرين آگهي موضوع ماده 44 مراتب را به سازمان زمين شهري اعلام و حداكثر ظرف يك ماه نقشه زمين وقفي و مشخصات آن را ارايه دهند. در اين صورت اراضي مذكور از محدوده مورد تملك مستثني خواهد شد.

تبصره 1 _ سازمان زمين شهري در موقع اعلام و ارسال آگهي براي انتشار يك نسخه از آن را به نحو مطمين يا با پست سفارشي به سازمان اوقاف و در ساير شهرستانها به ادارات اوقاف مربوطه ونيز به آستان قدس رضوي و آستان حضرت معصومه (ع ارسال مي دارد. عدم ارسال اين مدارك براي ساير متوليان رافع مسئوليت ادارات اوقاف و متوليان موقوفه در اجراي اين ماده نمي باشد.

تبصره 2 _ پس از اعلام وانتشار آگهي محدوده مورد درخواست از طرف سازمان زمين شهري واحراز اينكه تمام يا قسمتي از محدوده وقفي است

، با نظر ادارات اوقاف و متوليان موقوفه برابرمقررات اوقاف و قانون اراضي شهري عمل خواهد شد.

ماده 53 _ ابطال شد.

ماده 54 _ واگذاري زمين شهري از طرف اوقاف يا متوليان موقوفه براي امر مسكن و ياتاسيسات عمومي فقط طبق نقش شهرسازي مورد تاييد وزارت مسكن و شهرسازي كه به تصويب مراجع ذيصلاح برسد ، طبق مقررات اوقاف صورت خواهد گرفت ، مگر اينكه در وقفنامه به مورد يا افراد خاصي اشاره شده باشد.

ماده 55 _ ابطال شد.

ماده 56 _ ابطال شد.

ماده 57 _ ابطال شد.

تبصره _ شهرداريها مي توانند بدون توجه به موقعيت شهري ملك و با استفاده از ضوابط تفكيكي هر يك از مناطق شهري كه مناسب باشد عمل تفكيك را به نحوي انجام دهند كه مساحت قطعه مربوط به مستاجر حتي المقدور نزديك به معادل حد نصاب مقرر در اين ماده براي واحدمسكوني گردد.

ماده 58 _ سازمان اوقاف مكلف است فهرست توليت آستانه هاي كشور را ظرف يك ماه به سازمان زمين شهري ارسال نمايد و در مواردي كه در اين آيين نامه اشاره به متوليان موقوفه شده اعم از اينكه به آستاني خاص اشاره شده يا نشده باشد بر هر گونه توليت و آستاني شمول دارد.

ماده 59 _ چنانچه افراد خير بخواهند زميني را خريداري و براي امور خيريه عام المنفعه وقف عام نمايند سازمان زمين شهري مي تواند زميني متناسب با طرح مورد نظر با رعايت طرحهاي مصوب شهري و مقررات شهرداري ها تعيين و واگذار نمايد كه در اين صورت همزمان با فروش به صورت وقف عام در اختيار سازمان اوقاف قرار مي گيرد.

ماده 60 _ وقف عام زمين باير مالكي كه طبق ضوابط اين آيين نامه در حد نصاب مقرر اجازه عمران

آن را دارد مشروط بر آنكه در طرح تملك سازمان زمين شهري نباشد بلامانع است نحوه استفاده سازمان اوقاف از زمين مذكور به شرح ماده 54 اين آيين نامه مي باشد.

ماده 61 _ سازمان زمين شهري مي تواند با رعايت مقررات شهرداريها براي احداث مساجد ازاراضي خود زمين مناسب تعيين و با تخفيف به سازمان اوقاف واگذار نمايد.

ماده 62 _ ادارات ثبت مكلفند در هر مورد كه زمينهايي به صورت مفروز يا مشاع بر اساس قانون اراضي شهري به ملكيت دولت در آمده يا در ميايد اعم از موات و يا باير و داير بر اساس درخواست سازمان زمين شهري به شرح زيراقدام به صدور سند مالكيت نمايند.

1 _ ابطال سند مالكيت قبلي اعم از اينكه سند مالكيت در اختيار سازمان زمين شهري باشديانباشد و صدور سند مالكيت جديد به نام دولت بانمايندگي سازمان زمين شهري

2 _ در صورتيكه زمين سابقه ثبتي نداشته و بر اساس راي كميسيون موات تشخيص داده شده ويا بشود اظهارنامه ثبتي به نام دولت يا نمايندگي سازمان زمين شهري تنظيم و بلافاصله صورتمجلس تعيين حدود بدون انتشار آگهي نوبتي و تحديدي و با رعايت حدود مجاورين (اگرمجاورين سابقه تحديد حدود داشته باشند) از طرف اداره ثبت با حضور نماينده اداره زمين شهري محل تنظيم و بلافاصله ملك در دفتر املاك ثبت و سند مالكيت به نام دولت صادر مي گردد.

3 _ در صورتي كه زمين طبق نظريه كميسيون تشخيص موات است و سابقه درخواست ثبت داردولي تحديد حدود آن به عمل نيامده باشد اعم از اينكه آگهي هاي نوبتي آن منتشر شده يا نشده باشدبدون انتشار آگهي تحديدي نسبت به تنظيم صورتمجلس تعيين حدود لازم و صدور سند

مالكيتان با رعايت بند 2 از طرف اداره ثبت محل اقدام لازم معمول خواهد شد.

4 _ در صورتي كه سازمان زمين شهري يا ساير دستگاههاي دولتي و يا شهرداريها بر اساس ماده 9 قانون قصد تملك زمين باير و داير را دارند و ياقبلا تملك نموده اند ولي اساسا سابقه درخواست ثبت ندارد و به اصطلاح مجهول المالك است ، ادارات ثبت مكلفند ضمن تنظيم صورتمجلس لازم در اجراي ماده 47 اين آيين نامه كه به منزله صورتمجلس احراز تصرف خواهد بود ، مشخصات زمين اعم از شماره پلاك و مساحت و حدود و نام و مشخصات متصرف را با رعايت حدود مجاورين (اگرسابقه تحديد حدود دارند) تعيين نمايند و همين صورتمجلس مستند انجام معامله خواهد بود وپس از تنظيم سند انتقال بر اساس ماده 9 قانون به نام دولت يا شهرداري به ترتيب ذيل اقدام به صدور سند مالكيت نمايند:

الف _ پس از ارايه يك نسخه سند انتقال (سند تملكي به اداره ثبت محل اداره اخيرالذكر براساس سند رسمي تنظيمي بلافاصله سند مالكيت زمين را به نام دولت با نمايندگي سازمان زمين شهري يا ساير دستگاههاي دولتي يا شهرداري حسب مورد صادر نمايند.

ب _ براي روشن شدن وضع پرداخت بهاي زمين مورد تملك ادارات ثبت بايستي نسبت به تنظيم اظهارنامه ثبتي اقدام و علاوه بر قيد نام دولت به نمايندگي سازمان زمين شهري يا دستگاه دولتي تملك كننده يا شهرداريها نام شخص و يا اشخاصي كه مدعي مالكيت ملك مورد تملك هستند بر اساس صورتمجلس تنظيمي بالا در اظهارنامه ثبتي قيد نمايند و در اجراي دستور ماده 59آيين نامه قانون ثبت مبادرت به انتشار آگهي هاي نوبتي نمايند تا در صورتيكه با انقضاي مدت

نودروز اعتراض قانوني ثبت ، اعتراض نرسيد پس از گواهي اداره ثبت محل در اين زمينه مبادرت به پرداخت بهاي زمين به مالك يا مالكين آن گردد ، در صورت وصول اعتراض به ثبت تا تعيين تكليف نهايي اعتراض در دادگاه بهاي ملك پرداخت نخواهد گرديد.

ج _ چنانچه زميني كه موات اعلام شده و يا ملكي كه تملك گرديده داراي اعتراض به ثبت ياحدود و يا ساير اعتراضات قانوني و يا تعارض ثبتي داشته باشد و يا در رهن و وثيقه و بازداشت باشد ادارات ثبت مكلف به صدور سند مالكيت آزاد وبدون قيد بازداشت و يا وثيقه و رهن به نام دولت مي باشند.

در خصوص اعتراض به ثبت و تعارض ثبتي پس از صدور راي قطعي از طرف مراجع قضايي سازمان زمين شهري مكلف است بر اساس قانون اراضي شهري و آيين نامه آن با محكوم له رفتارنمايد.

در مورد رهن وثيقه و بازداشت اراضي باير و داير سازمان تملك كننده مجاز است از محل اعتبارات تملك زمين مبلغ مندرج در سند وثيقه و رهن و مبلغ مورد بازداشت را پرداخت نمايد. درصورتي كه مبلغ مورد وثيقه بيش از مبلغ مورد ملك باشد بستانكار و مرجع بازداشت كننده مي تواندبراي وصول بقيه طلب خود تقاضاي توقيف ساير اموال بدهكار را بر اساس قوانين مربوطه از مراجع قضايي بنمايد.

د _ در صورتي كه زمين مورد تملك بر اساس سند انتقال رسمي سابقه ثبت داشته ولي آگهي نوبتي آن منتشر نشده باشد اداره ثبت محل مكلف است بدون انتشار آگهي تحديدي نسبت به تنظيم صورتمجلس تعيين حدود با رعايت حدود مجاورين (اگر مجاورين سابقه تحديد داشته باشند)اقدام و بلافاصله سند مالكيت زمين را به نام سازمان شهري يا

دستگاه تملك كننده صادر نمايند وبراي اينكه پرداخت وجه مورد تملك به مالك ملك مقدور باشد اداره ثبت محل نسبت به انتشاراگهي هاي نوبتي بر اساس بند (ب اين فراز اقدام مي نمايد در مورد زمينهاي مورد تملك كه سابقه ثبت و انتشار آگهي نوبتي داشته ولي تحديد حدود آن به عمل نيامده تعيين حدود و صدور سندمالكيت آن به شرح اين بند صورت مي گيرد.

5 _ در مواردي كه زمين بر اساس راي كميسيون موات تشخيص شده يا بشود ادارات ثبت مكلفند به درخواست سازمان زمين شهري قبل از قطعيت راي كميسيون تشخيص سندمالكيت آن رابه نام دولت به نمايندگي سازمان زمين شهري صادر نمايند در صورتي كه بر اساس راي قطعي دادگاه زمين مزبور غيرموات تشخيص و نوع آن به باير يا داير تغيير يابد سازمان زمين شهري مكلف است بهاي زمين را حسب مورد بر اساس ماده 9 قانون اراضي شهري پس از ارايه مفاصا حسابهاي لازم باتنظيم اقرار نامه رسمي به مالك آن پرداخت نمايد.

ماده 63 _ وزارتخانه ها و موسسات و بانكها و سازمانهاي وابسته به دولت و كليه موسسات موضوع ماده 10 قانون مكلفند ظرف مدت يك ماه از تاريخ درخواست اداره زمين شهري محل اسناد مالكيت اراضي خود را به اداره زمين شهري محل ارسال نمايند ، در غير اين صورت حسب درخواست سازمان زمين شهري ادارات ثبت اسناد واملاك مكلفند با رعايت مقررات مربوط نسبت به صدور سند مالكيت المثني اقدام نمايند.

تبصره 1 _ هرگونه تصرفات و يا تجاوزاتي كه در اراضي مذكور به عمل آمده باشد بايستي درنقشه هاي ارسالي منعكس و سوابق مربوط به تعقيب متجاوزين و اقدامات انجام شده نيز به سازمان زمين شهري ارسال گردد.

تبصره 2

_ نگهداري و بهره برداري اراضي دايري كه اسناد و مدارك و نقشه آنها به سازمان زمين شهري ارسال گرديده تا اطلاع سازمان مذكور و تحويل گرفتن آنها به عهده ارگانهاي دارنده زمين مي باشد.

تبصره 3 _ به وزارتخانه ها و موسسات دولتي يا وابسته به دولت و ساير موسسات و نهادهاي مذكور در ماده 10 قانون مذكور زمين به طور بلاعوض و مجاني با رعايت طرحهاي مصوب شهرسازي واگذار مي شود مشروط بر اينكه حداكثر ظرف شش ماه اجراي آنها شروع و در مهلتي كه وزارت مسكن و شهرسازي تعيين مي نمايد به اتمام برسانند در صورتي كه نسبت به تاييد نياز توافق حاصل نشود اتخاذ تصميم با نخست وزير خواهد بود.

تبصره 4 _ اراضي واقع در شهركهاي موضوع قانون اجازه واگذاري اراضي داخل شهركها براي تامين اعتبار مربوط به تكميل ساختمانهاي شهركهاي نيمه تمام دولتي مصوب 6/7/1360 طبق قانون مذكور و آيين نامه مربوطه واگذار خواهد شد و نيازي به ارسال اسناد و مدارك ياد شده به سازمان زمين شهري نمي باشد.

فصل چهارم نحوه واگذاري اراضي ( ماده 64 تا 77 )

ماده 64 _ سازمان زمين شهري اراضي ملكي خود را طبق ضوابط و مقررات شهرداريها حسب مورد تفكيك يا قطعه بندي و در صورت نياز طبق اختيارات مندرج در اساسنامه آماده سازي يا به همان وضع موجود به ارگانهاي قانوني ، شهرداريها ، نهادهاي انقلاب اسلامي وبانكها جهت تامين نيازهاي تاسيساتي و اداري وخدماتي (غير مسكوني و به افراد شركتهاي تعاوني مسكن اشخاص سازنده مسكن ، كارخانجات و كارگاهها و نهادهاي انقلاب اسلامي و بانكهاي مسئول تامين مسكن براي امر مسكن و به اشخاص جهت محل كسب و خدمات عمومي به شرح مواد زير واگذارمي نمايد.

ماده 65 _ واگذاري زمين به صورت انفرادي براي تامين مسكن با رعايت شرايط

و ضوابط زيرصورت مي گيرد:

1 _ متقاضي و همسر و اولاد تحت تكفل او از تاريخ 27/12/60 فاقد واحد مسكوني يا زمين شهري در سطح كشور باشد.

2 _ متقاضي متاهل و يا حداقل داراي 25 سال تمام سن باشد.

3 _ حداقل از 5 سال قبل تاريخ تصويب قانون اراضي شهري يا تاريخ تسليم تقاضا به طورمتوالي در شهر محل درخواست زمين سكونت داشته باشند مدت لازم در شهرهاي استان تهران حداقل 10 سال قبل ازتاريخ تصويب قانون اراضي شهري خواهد بود. بديهي است سابقه سكونت بيشتر براي متقاضيان زمين ايجاد اولويت مي نمايد.

4 _ متقاضي توانايي مالي احداث واحد مسكوني را در زمان عقد قرارداد اعلام نمايد.

5 _ حذف شد.

6 _ شرط مدت سكونت مذكور در بند 3 براي كساني كه بخواهند به شهرهايي كه وزارت مسكن و شهرسازي تعيين واعلام مي نمايد با رعايت ضوابط مهاجرت نمايند رعايت نمي شود و در موردكارمندان دولت كه به شهرهاي مختلف منتقل شده يا مي شوند شرط مدت سكونت مندرج در بند 3با نظر مجمع عمومي سازمان زمين شهري قابل كاهش خواهد بود. ضوابط مربوط به مهاجرت ومتقاضياني كه قصد مهاجرت دارند و همچنين شهرهايي كه امكانات مهاجرپذيري را دارا باشندتوسط وزارت كشور ، سازمان برنامه و بودجه و وزارت مسكن و شهرسازي ظرف دو ماه از تاريخ تصويب اين آيين نامه تهيه و به اجرا گذاشته مي شود.

7 _ جانبازان انقلاب اسلامي (معلولين و خانواده شهدا به معرفي بنياد شهيد در صورت داشتن ساير شرايط در اولويت قرار مي گيرند.

8 _ در شرايط مساوي اولويت متقاضيان با توجه به تعداد اولاد و افراد تحت تكفل و سابقه سكونت در محل تعيين و در صورت كثرت تقاضا از روشهاي قرعه

كشي يا نظام يافته ديگري كه موجود باشد با نظر وزارت مسكن و شهرسازي استفاده مي شود.

9 _ واگذاري زمين به كساني كه تنها زمين تهيه شده آنها براي امر مسكن ، در محدوده شهرها وشهركها در اجراي ماده 56 قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع كشور ملي اعلام گرديده وساير شرايط را براي اخذ زمين دارند در شهري كه وزارت مسكن و شهرسازي تعيين مي نمايد دراولويت قرار مي گيرد و در مورد مشمولين ماده 36 قانون اصلاح پاره اي از مواد قانون مذكور يك قطعه تفكيكي زمين به افراد واجد شرايط بعنوان معوض واگذار مي گردد ، وزارت كشاورزي در موردهر متقاضي مكلف است زمين او را در صورتي كه داخل محدوده مورد عمل سازمان زمين شهري بوده و ملي شده مشخص و مراتب را جهت اقدام لازم به سازمان ياد شده اعلام نمايد.

10 _ كساني كه اراضي آنها توسط دولت و يا بانكها تملك گرديده در صورتي كه امر تملك بعد از5/4/1358 خاتمه يافته و يا بعدا خاتمه پذيرد با دارا بودن ساير شرايط و قطعيت امر تملك براي دريافت زمين در اولويت قرار خواهند گرفت

11 _ واگذاري زمين در مناطق مختلف شهري بايد متناسب با كاربري زمين از نظر تراكم ساختمان باشد و مي توان قطعه زميني را مشاعا به چند نفر متقاضي واگذار نمود.

تبصره _ در مورد نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و وزرا و معاونين وزرا و قضات واستانداران تحقيق شرايط احراز سكونت به شكل تعهد محضري صورت خواهد گرفت

ماده 66 _ واگذاري زمين براي امر مسكن به شركتهاي تعاوني مسكن با شرايط و ضوابط زيرانجام مي گيرد:

1 _ شركت تعاوني مسكن به ثبت رسيده و رسما

تعهد نمايد كه فاقد زمين متناسب با مسكن تعداد اعضاي واجد شرايط و قابل صدور پروانه مي باشد.

2 _ هر يك از اعضاي شركت تعاوني داراي شرايط بندهاي 1 و 2و3 مربوط به واگذاري زمين به افراد باشد.

3 _ شركت تعاوني مسكن علاوه بر بهاي زمين هنگام عقد قرارداد واگذاري بايد بين 25 تا 50درصد هزينه ساختمان را طبق تشخيص و اعلام وزارت مسكن و شهرسازي در حساب خود موجودداشته باشند.

4 _ مساحت زمين مورد واگذاري ، بر اساس تعداد اعضاي واجد شرايط و سطح مناسب براي هرخانواده با توجه به تراكم ساختماني منطقه محاسبه خواهد شد.

5 _ حذف شد.

ماده 67 _ واگذاري زمين به سازندگان واحدهاي مسكوني اعم از اشخاص حقيقي يا حقوقي وهمچنين كسانيكه آمادگي و شرايط لازم را به منظور سرمايه گذاري در امر توليد و احداث واحدهاي مسكوني ارزان قيمت به منظور ارايه جهت فروش و اجاره با نظر وزارت مسكن و شهرسازي داراباشند با شرايط زير به عمل خواهد آمد:

1 _ شخص سازنده اعم از حقيقي و حقوقي بايد تعهد معتبر تامين اعتبار جهت احداث بنا راطبق طرح و گزارش توجيهي كه ارايه مي دهد ، بسپارد.

2 _ زمين واگذاري به اشخاص حقيقي در هر بار متناسب با طرح و تعهد مربوطه بيش از ده دستگاه واحد مسكوني نخواهد بود.

3 _ ميزان زمين واگذاري به اشخاص حقوقي در هر بار متناسب با طرح و تعهد لازم بيش از 50واحد مسكوني و تاسيسات مربوطه نخواهد بود.

4 _ پروژه ساختماني بايد از نظر مساحت زير بناي هر واحد و كيفيت و مصالح ساختماني طبق ضوابط تعيين شده وزارت مسكن و شهرسازي اجرا گرديده و بر اساس قيمت تعيين شده

توسط وزارت مسكن و شهرسازي اجرا گرديده و بر اساس قيمت تعيين شده توسط وزارت مذكور تحت نظر سازمان زمين شهري به افراد واجد شرايط بفروش برسد. افراد واجد شرايط در هر محل مطابق ضوابط و يا طبق نظر مرجعي كه وزارت مسكن و شهرسازي اعلام مي نمايد تعيين خواهند شد.

تبصره 1 _ واگذاري مجدد زمين جهت اجراي پروژه واحدهاي مسكوني به اشخاص حقوقي كه 80% پروژه قبلي آنها با تمام رسيده است بلامانع مي باشد.

تبصره 2 _ در مورد بانكها و موسسات دولتي و نهادهاي انقلاب اسلامي مسئول تامين مسكن و در موارد استثنايي با معرفي وزارت مسكن و شهرسازي شرط رديف 3 از لحاظ تعداد واحدمسكوني و تبصره 1 از لحاظ اتمام 80% پروژه رعايت نمي شود.

تبصره 3 _ مالكين اراضي باير شهري مازاد بر حد نصاب كه زمين آنها كاربري مسكوني داشته وتاكنون در طرح تملك سازمان زمين قرار نگرفته و آمادگي خود را جهت احداث واحدهاي مسكونياجاره اي طبق ضوابطي كه وزارت مسكن و شهرسازي تعيين مي نمايد اعلان دارند سازمان زمين شهري مي تواند در قالب ماده فوق الذكر زمين مازاد مذكور را پس از تملك در اختيار آنها قرار دهد تانسبت به احداث واحدهاي مسكوني اجاره اي موقت و سپس انتقال قطعي بنا به تشخيص وزارت مسكن و شهرسازي اقدام نمايد.

تبصره 4 _ در شهرهايي كه زمين موات و باير به اندازه كافي و مناسب وجود نداشته باشدچنانچه مالكين اراضي داير شهري كه زمين هاي آنان داراي كاربري مسكوني و در طرح تملك دولت نباشد ومايل به واگذاري قطعي زمين خود به سازمان زمين شهري جهت اجراي اين ماده بوده باشد ، سازمان زمين شهري مي تواند با در نظر گرفتن مفاد اين ماده و با

رعايت حداكثر تراكم مجازساختماني براي احداث ساختمان توسط نامبردگان بارعايت مفاد بند 4 و تبصره هاي اين ماده اقدام لازم را معمول دارد. ضوابط مربوطه توسط وزارت مسكن و شهرسازي تهيه و مورد عمل قرارخواهد گرفت

ماده 68 _ واگذاري زمين براي احداث خانه هاي سازماني به موسسات دولتي پس از تاييدوزارت مسكن و شهرسازي با رعايت مقررات مربوطه بلامانع است

ماده 69 _ واگذاري زمين جهت كاركنان كارخانجات و كارگاههاي توليدي مورد تاييد وزارت مسكن و شهرسازي و در نزديكي آن موسسه ها در صورتي كه كارخانه يا كارگاه با هزينه خودواحدهاي مسكوني و تاسيسات عمومي مربوطه را احداث و فقط به كاركناني كه علاوه بر دارا بودن شرايط دريافت زمين به صورت انفرادي ، حداقل دو سال در آن واحد اشتغال به كار داشته اند وبه قيمت تمام شده مورد تاييد وزارت مسكن وشهرسازي مجاز خواهد بود در اين صورت پس از اتمام واحدهاي مسكوني امر انتقال زير نظر وزارت مسكن وشهرسازي انجام مي گيرد. در موردكارخانجات جديد التاسيس شرط دو سال اشتغال در آن واحد ضروري نمي باشد.

ماده 70 _ شرايط واگذاري زمين به موسسات و كارگاهها و كارخانجاتي كه داراي شخصيت حقوقي باشند براي احداث خانه هاي سازماني

1 _ ضرورت احداث واحدهاي مسكوني سازماني به تاييد وزارت مسكن و شهرسازي برسد.

2 _ متقاضي داراي مجوز احداث كارخانه يا كارگاه و پروانه اشتغال از مراجع مربوط باشد.

3 _ ليست شاغليني كه براي آنها خانه هاي سازماني احداث مي شود بايد از نظر اينكه شاغلين مذكور كارگر كارخانه يا كارگاه متقاضي مي باشند به تاييد وزارت كار وامور اجتماعي يا ادارات تابعه در شهرستان مورد نظر برسد.

4 _ حداقل سن شاغلين ليست رديف 3 بايستي 18 سال تمام باشد.

5 _

تعداد شاغلين هيچگاه در طول سال از 20 نفر كمتر نباشد و حق بيمه آنان نيز تا هنگام درخواست كلا پرداخت شده باشد.

6 _ پروژه ساختماني از نظر مساحت زيربناي هر واحد و كيفيت مصالح ساختماني منطبق باضوابط تعيين شده وزارت مسكن و شهرسازي باشد.

7 _ رعايت بندهاي 1 و3 و تبصره 1 ماده 67 ضروري مي باشد.

8 _ خانه هاي سازماني احداث شده به صورت واحدهاي سازماني تلقي و تابع قوانين مربوطه مي باشد.

ماده 71 _ حذف شد.

ماده 72 _ شرايط واگذاري زمين جهت ايجاد يا توسعه انواع موسسات يا كارگاههاي توليدي وخدماتي و محلهاي كسب به شرح زير انجام مي گيرد:

1 _ سن متقاضي از 18 سال كمتر نبوده و توانايي مالي احداث ساختمان مورد نظر را طبق گزارش توجيهي كه ارايه مي دهد اعلام نمايد.

2 _ متقاضي حرفه ديگري جز آنچه براي آن تقاضاي زمين مي نمايد نداشته باشد.

3 _ مجوز لازم جهت داير نمودن واحد پشتيباني از سازمان مربوطه وسيله متقاضي ارايه گردد.

4 _ زمينهاي مورد واگذاري براي هر پيشه بايد مطابق با كاربري زمين در طرحهاي شهرسازي مصوب و در صورت عدم وجود طرحهاي مذكور طبق مقررات شهرداري براي آن منطقه شهر باشد.

5 _ حداقل از پنج سال پيش از تسليم تقاضاي زمين به طور متوالي در محل درخواست زمين سكونت داشته باشد. مدت لازم در شهر تهران 10سال مي باشد.

6 _ افراد مذكور در بندهاي 6 و 7 ماده 65 در صورت دارا بودن شرايط فوق در اولويت خواهندبود.

7 _ شرط مدت سكونت براي كساني كه از پاره اي از شهرها به شهرهاي ديگر طبق اعلام وزارت مسكن و شهرسازي عزيمت نموده و در شهرهاي مزبور اقدام به سرمايه گذاري در امر ايجادواحدهاي

توليدي و صنعتي و خدماتي به جز محلهاي كسب نمايند رعايت نمي شود.

نحوه واگذاري اراضي موضوع اين بند به جز در مواردي كه به صورت قطعي به شهرداريهافروخته مي شود به صورت اجاره خواهد بود.

ماده 73 _ شركتهاي تعاوني مسكن كارگران و كاركنان دولت و سازمانها و شركتهاي وابسته به دولت در صورتي كه واجد شرايط مندرج در اين آيين نامه باشند براي خريد زمين در اولويت خواهندبود.

ماده 74 _ در كليه مواردي كه زمين براي امر مسكن يا ساير نيازهاي عمومي و خصوصي به افراديا موسسات دولتي و خصوصي و نهادهاي انقلاب اسلامي طبق قرارداد واگذار مي گردد انتقال قطعي زمين موكول به اجراي طرح و ارايه گواهي پايان كار ساختماني از شهرداري يا ساير مراجع ذيصلاح خواهد بود. شهرداري ها مكلف به صدور پروانه ساختماني بر اساس اوراق قرارداد واگذاري سازمان زمين شهري بوده و اوراق مراجع ذيصلاح مربوطه معتبر است بانكها و مراجع وام دهنده دولتي ديگر در مواردي كه طبق ضوابط مورد عمل وام پرداخت مي نمايند مكلفند در اينگونه اراضي به جاي اسناد رسمي و اوراق ثبتي منحصرا قراردادهاي واگذاري سازمان مذكور را براي دادن وام وانجام مشاركت قبول نمايند و با توافق سازمان زمين شهري در خصوص رهن زمين و هرگونه مشاركت نسبت به زمين واگذاري اقدام نمايند.

واحدهاي مسكوني كه در اراضي واگذاري سازمان زمين شهري ايجاد شده باشد تا 5 سال ازتاريخ پايان كار توسط انتقال گيرنده زمين قابل فروش نبوده و اين امر بايستي در سند انتقال تصريح گردد و شهرداريها مكلفند نسبت به صدور يك فقره پروانه ساختماني نيز گواهي پايان كارواحد اقدام نمايند. ضمنا در مورد بانكها و ساير مراجع وام دهنده كه در اجراي ماده 67

اين آيين نامه از اين تاريخ اقدام به احداث و اجراي طرح طبق ضوابط وزارت مسكن تا 30% نموده باشند انتقال قطعي بلا اشكال خواهد بود.

تبصره 1 _ اوراق قرارداد واگذاري سازمان زمين شهري براي اخذ وام از بانكها ارزش سند را داردو حضور نماينده سازمان مذكور براي امضا اوراق مربوط به پرداخت وام در دفتر اسناد رسمي ضروري نيست

تبصره 2 _ چنانچه قرارداد واگذاري زمين به هر علتي فسخ يا ابطال گردد بانك پرداخت كننده وام يا اعتبار جانشين طرف قرارداد با سازمان زمين شهري مي شود در اين صورت بانك ساختمان راتكميل و زيرنظر و طبق ضوابط وزارت مسكن و شهرسازي به متقاضي واجد شرايط واگذارمي نمايد و در اين صورت تسويه حساب با طرف قرارداد اوليه بعهده بانك خواهد بود چنانچه بانك ظرف مدت قرارداد اقدام به اتمام واحد مسكوني ننمايد قرارداد واگذاري بانك نيز فسخ و زمين طبق ضوابط مربوطه به اشخاص واجد شرايط واگذار مي شود.

ماده 75 _ فروش اضافه مساحت ها و زمين هاي كوچكي كه در ملكيت دولت است و مورد نيازشهرداري نبوده و براي هيچگونه طرحي مناسب نباشد به مالك يا مالكين پلاكهاي مجاور بلامانع است ، و در صورت نياز شهرداري در قبال دريافت بهاي آن به شهرداري واگذار مي شود.

ماده 76 _ هرگونه واگذاري زمين توسط سازمان زمين شهري بر اساس قانون اراضي شهري و اين آيين نامه با دريافت بهاي زمين صورت مي گيرد و در موارد بسيار استثنايي كه افراد از نظر مالي به هيچ وجه قادر به تامين بهاي زمين نمي باشند با تشخيص وزارت مسكن و شهرسازي و در صورت موافقت بنيادها و نهادهايي كه وظايف آنها در ارتباط با تامين مسكن مي باشد براي احداث واحدمسكوني براي

افراد مذكور پس از تصويب مجمع عمومي واگذاري زمين به بنيادها و نهادهاي يادشده با تخفيف بلامانع است متقاضي بايد واجد ساير شرايط مندرج در بند ( الف ) ماده 65 اين آيين نامه باشد.

تبصره _ حذف شد.

ماده 77 _ سازمان زمين شهري مجاز است زمينهاي مورد تملك خود را بر اساس ماده 9 قانون اراضي شهري پس از تنظيم سند انتقال و در صورت نياز به تقسيم پس از تصويب نقشه تفكيكي ازطرف شهرداري واگذار نمايد ولي واگذاري رسمي آن در دفترخانه اسناد رسمي به خريدار بايستي براساس سند مالكيت صادره به نام دولت و صورتمجلس تفكيكي تنظيمي از طرف ثبت اسناد محل واحداث بنا صورت پذيرد و واگذاري اراضي موات در هر مرحله موكول به صدور سند مالكيت به نام دولت مي باشد.

در خصوص ساير زمينهايي كه با توجه به قانون اراضي شهري و آيين نامه آن و اساسنامه سازمان زمين شهري در مالكيت دولت و در اختيار سازمان زمين شهري است تنظيم قرارداد واگذاري به استناد نقشه مصوب شهرداري بلامانع است ولي واگذاري قطعي و نهايي آن به شرح مراتب بالاصورت مي پذيرد.

فصل پنجم نحوه تقويم دولت براي خريد و فروش و معاوضه اراضي ( ماده 78 تا 80

ماده 78 _ قيمت منطقه اي (ارزش معاملاتي زمين آخرين قيمت تعيين شده در اجراي تبصره 2ماده 23 قانون مالياتهاي مستقيم و اصلاحيه هاي بعدي آن خواهد بود. در مورد اراضي كه فاقد ارزش معاملاتي باشند وزارت امور اقتصادي و دارايي با اعلام وزارت مسكن و شهرسازي مكلف است نسبت به تعيين ارزش معاملاتي آن بر اساس تبصره فوق الذكر در اسرع وقت اقدام نمايد.

تبصره _ وزارت امور اقتصادي و دارايي در تهران و ادارات كل امور اقتصادي و دارايي درشهرستانها مكلفند همزمان با اعلام ارزش معاملاتي تعيين شده

به شرح اين ماده نسخه اي از آن را نيزبه سازمان زمين شهري يا واحدهاي تابعه آن بر حسب مورد ارسال نمايد.

ماده 79 _ ملاك تقويم براي خريد و تملك ملك در اجراي قانون اراضي شهري و اين آيين نامه قيمت زمان تنظيم سند انتقال خواهد بود.

ماده 80 _ بهاي فروش ، قيمت منطقه اي (ارزش معاملاتي زمان تنظيم قرارداد واگذاري زمين خواهد بود مشروط بر آنكه مجموع قيمت خريد زمينهايي كه در اجراي قانون اراضي شهري و اين آيين نامه خريداري و يا تملك شده است و يا ارزش معاملاتي اراضي موات حسب مورد به اضافه هزينه هاي انجام شده براي آنها از جمع ارزش قطعات تفكيكي قابل فروش در زمان تنظيم قراردادواگذاري اولين قطعه در هر طرح بيشتر نباشد و در صورت تجاوز مازاد به نسبت مساحت قطعات تفكيكي محاسبه و به قيمت منطقه اي (ارزش معاملاتي قطعه مورد واگذاري اضافه مي شود.

تبصره 1 _ در مورد اراضي متعلق به دولت كه در اجراي قانون اراضي شهري و اين آيين نامه تملك و خريداري نشده است ملاك فروش قيمت منطقه اي (ارزش معاملاتي قطعه مورد واگذاري به اضافه هزينه هاي مربوطه خواهدبود.

تبصره 2 _ هزينه هاي انجام شده مذكور در اين ماده شامل هزينه هاي تهيه طرح عمراني آماده سازي پرداخت عوارض تفكيك به شهرداري و همچنين هزينه هاي اختصاصي از قبيل نشر آگهي كارشناسي و نظاير آن كه منحصرا براي زمين مربوطه صرف گرديد مي باشد.

تبصره 3 _ بهاي قطعات مربوط به تاسيسات عمومي و رفاهي واقع در طرحهاي تفكيكي ملكي سازمان زمين شهري كه مورد نياز پروژه و منطبق با ضوابط طرحهاي جامع و تفصيلي وتاسيسات زيربنايي يا ضوابط شهرداريها باشد محاسبه و متناسبا به قيمت قطعات قابل

فروش همان طرح افزوده و از خريداران زمين دريافت مي گردد و زمين جهت اجراي طرحهاي ياد شده به صورت رايگان در اختيار شهرداري يا دستگاه دولتي ذيربط قرار داده خواهد شد.

فصل ششم _ شيوه ادغام سازمانهاي عمران اراضي شهري ( ماده 81 تا 82

ماده 81 _ از تاريخ تصويب اين آيين نامه كليه سازمانهاي عمران اراضي استانها با سرمايه وبودجه و اعتبارات و ديون و مطالبات واموال و كاركنان در يك سازمان ادغام و سازمان مذكور به عنوان سازمان مركزي با اساسنامه اي كه به پيشنهاد وزارت مسكن و شهرسازي جداگانه به تجويزماده 13 قانون اراضي شهري به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد اداره مي شود.

ماده 82 _ مجامع عمومي سازمانهاي عمران اراضي قبلي و هيات هاي پنج نفري مربوطه با ادغام سازمانهاي عمران اراضي در يك سازمان موضوعا منتفي مي باشند.

فصل هفتم _ مقررات مربوط به رفع تصرف و تجاوز ( ماده 83 تا 87 )

ماده 83 _ ابطال شد.

ماده 84 _ ابطال شد.

ماده 85 _ در صورتيكه تخلف اشخاص از تعهدات داده شده احراز گردد مجوزهاي قانوني كه به استناد تعهدات مذكور صادر شده فاقد اعتبار محسوب و با اعلام سازمان مذكور از هرگونه تصرف وادامه عمليات ساختماني جلوگيري و با متخلف طبق قوانين مربوطه و اين آيين نامه رفتار مي شود.

ماده 86 _ قواي انتظامي و نهادهاي انتظامي انقلاب اسلامي برحسب مورد در صورت ملاحظه هر گونه تصرف در اراضي شهري مكلفند مدارك قانوني معتبر تصرف را از متصرف مطالبه و درصورت ملاحظه تخلف مراتب را به سازمان شهري و شهرداري اعلام نمايند.

ماده 87 _ قواي انتظامي و نهادهاي انتظامي انقلاب اسلامي حسب مورد به تقاضاي سازمان زمين شهري يا شهرداريها مكلفند در رفع آثار تصرف و تجاوز به اراضي مشمول قانون اراضي شهري و اين آيين نامه با سازمان زمين شهري و شهرداري همكاري و نظارت و دخالت مستقيم نمايند.

فصل هشتم _ مقررات متفرقه ( ماده 88 تا 100 )

ماده 88 _ سازمان زمين شهري از پرداخت ماليات نقل و انتقال ، حق تمبر ، هزينه هاي ثبتي ومعاملات بابت تفكيك و تجميع و فروش اراضي به مراجع ذيربط و همچنين از پرداخت عوارض مختلف شهري و تفكيكي و هرگونه پرداختي ديگر بابت فروش اراضي به شهرداريها نيز معاف است

ماده 89 _ ابطال شد.

ماده 90 _ و بندهاي 1 و 2و 3 و تبصره آن ابطال شد.

ماده 91 _ ابطال شد.

ماده 92 _ ابطال شد.

ماده 93 _ در مواردي كه در اجراي قانون اراضي شهري و اين آيين نامه براي شهرداريها مقررات خاصي وضع شده است اين مقررات منحصر به همان موارد مي باشد و در مورد شهر تهران با توجه به قسمت اخير ماده

11 قانون اراضي شهري هرگونه واگذاري و عمران زمين در محدوده مورد نظرسازمان زمين شهري بايستي با رعايت طرح جامع و يا آخرين طرح تفصيلي با استعلام از شهرداري تهران انجام گيرد و شهرداري مزبور ملزم است نظريه خود را با رعايت نكات فوق حداكثر ظرف مدت يك ماه اعلام نمايد.

ماده 94 _ ابطال شد.

ماده 95 _ در مواردي كه سازمان زمين شهري ، اراضي خود را به اجاره واگذار مي نمايد مال الاجاره با نظر كارشناس رسمي وزارت دادگستري تعيين و هر سه سال يكبار تجديد قرارداد مي گردد.

ماده 96 _ اقاله اسناد انتقال اراضي باير و موات شهري پس از احراز واجد شرايط بودن متعاملين با رعايت ضوابط قانون اراضي شهري در اين آيين نامه و با نظر سازمان زمين شهري صورت مي گيرد.

ماده 97 _ شورايعالي انفورماتيك موظف است با توجه به قانون اراضي شهري و اين آيين نامه ولزوم تهيه و تنظيم سند اطلاعاتي مناسب درباره اراضي شهري طرح اطلاعاتي لازم را تهيه وتصويب نموده و نسبت به تعيين و تخصيص مركز خدمات ماشيني و گروه طراح سيستم و سايرموارد ضروري اقدام نمايد و مركز تعيين شده نيز مكلف است از كليه امكانات خود در اسرع وقتاستفاده و نتيجه راجهت بهره برداري لازم در اختيار سازمان زمين شهري قرار دهد.

ماده 98 _ وزارتخانه ها و شهرداريها و كليه سازمانهاي دولتي و وابسته به دولت و نهادهايانقلاب اسلامي مكلفند در اجراي قانون اراضي شهري و اين آيين نامه با وزارت مسكن و شهرسازي و سازمان زمين شهري همكاري نمايند.

ماده 99 _ ابطال شد.

ماده 100 _ اين آيين نامه در صد ماده و چهل و پنج تبصره در تاريخ 30/3/1361 به تصويب رسيده

است

آيين نامه اجرايي قانون مرجع تشخيص اراضي موات و ابطال اسناد آن - مصوب سال 1366

ماده 4 _ در شهرهايي كه طرح جامع يا هادي براي آن ها تهيه شده و به تصويب مراجع ذيربط رسيده و در طرحهاي مذكور محدوده استحفاظي يا نفوذي مشخص گرديده است حريم شهر همان محدوده استحفاظي يا نفوذي است و در مورد شهرهايي كه فاقد طرح جامع يا هادي بوده و يا محدوده استحفاظي يا نفوذي در طرحهاي مذكور تعيين نشده باشد محدوده استحفاظي شهر توسط وزارت مسكن و شهرسازي تعيين و اعلام مي گردد. وزارت مسكن و شهرسازي موظف است ظرف سه ماه ضوابط تعيين محدوده استحفاظي اينگونه شهرها را تهيه و ارايه نمايد.

تبصره 1 _ ابتداي محدوده مورد عمل اين آيين نامه پس از پايان محدوده مندرج در قانون زمين شهري مصوب 22/6/66 مجلس شوراي اسلامي مي باشد.

تبصره 2 _ در مورد شهرهايي كه محدوده استحفاظي مشخصي ندارد وزارت مسكن وشهرسازي مكلف است جهت اعلام وزارت كشاورزي محدوده استحفاظي آنها را حداكثر ظرف سه ماه تعيين و به وزارت مذكور اعلام نمايد.

تبصره 3 _ چنانچه هنگام تعيين محدوده استحفاظي شهرها معلوم گردد كه تمام يا قسمتي ازاراضي موات داخل آن و يا داخل شهركها در اختيار هيات هاي هفت نفره است اراضي مذكور فورا دراختيار سازمان زمين شهري قرار خواهد گرفت و براي اين منظور ارسال مصوبه مربوط به حريم شهري و يا پروانه شهرك به ادارات ثبت كافي خواهد بود.

تبصره 4 _ در اجراي تبصره 10 ماده 9 قانون زمين شهري مقاديري از اراضي موات موضوع اين آيين نامه به صاحبان اراضي شهري كه توسط وزارت مسكن و شهرسازي تملك مي گردد دراولويت واگذار خواهد شد. ضوابط واگذاري در آيين نامه قانون زمين شهري تعيين و ابلاغ خواهدشد.

قانون تعيين تكليف اراضي واگذاري دولت و نهادها - مصوب مجمع تشخيص مصلحت 15/12/1370

ماده واحده _

در خصوص اراضي مشمول اقدامات زير سازمان ثبت اسناد و املاك كشور موظف است چنانچه تاكنون مالكيت آنها به نام دولت صادر نشده نسبت به صدور اسناد مذكور با نمايندگي سازمان زمين شهري سريعا و بدون رعايت تشريفات ثبتي اقدام و در مواردي كه عليرغم صدور سند اراضي به نام دولت اقدامات دستگاههاي ذيربط وسيله مراجع ذيصلاح ابطال شده يابشود و يا نوع زمين به موجب رأي دادگاه تغيير يافته يا بيابد، اسناد صادره را به نام دولت و ياخريداران اراضي از دولت حسب مورد، با ذكر مراتب در ستون ملاحظات دفتر املاك تنفيذ و اخبار نمايد. در مواردي كه امكان صدور سند به نام خريداران وجود دارد رأسا بايستي به نام خريداران اراضي از دولت سند صادر شود.

الف _ زمينهايي كه به وسيله بنياد مسكن انقلاب اسلامي يا نهادهاي انقلاب اسلامي و عنوانهاي مشابه و وزارت مسكن و شهرسازي (سازمانهاي عمران اراضي يا سازمان زمين شهري واگذار شده و طبق اعلام وزارت مسكن و شهرسازي در آن احداث بنا به عمل آمده وزارت مسكن و شهرسازي مكلف است بهاي منطقه اي زمان ابلاغ اين مصوبه در خصوص اراضي غير موات را به صاحبان حق پرداخت نمايد. همچنين است در مورد زمينهايي كه طراحي آماده سازي انجام و به مردم تخصيص داده شده است

ب _ زمينهايي كه وزارت مسكن و شهرسازي عمليات آماده سازي را در آنها انجام داده لكن به مردم تخصيص داده نشده است

در اين صورت بهاي كارشناسي روز اين گونه اراضي به تاريخ اين مصوبه بدون در نظر گرفتن ارزشهاي ناشي از ورود زمين به محدوده براساس تصميم

مراجع ذيصلاح و اقدامات اجرايي دولت و عمليات آماده سازي كه از زمان شروع به تملك دولت صورت گفته به مالك پرداخت و يا معادل آن به بهاي تمام شده زمين به مالك واگذار گردد.

موضوع (تعيين تكليف اراضي دولت و نهادها) در اجراي بند هشتم اصل يكصد و دهم قانون اساسي در جلسه مورخ پانزدهم اسفندماه يك هزار و سيصد و هفتاد مجمع تشخيص مصلحت نظام بررسي و طي ماده واحده فوق به تصويب رسيده است

قانون تفسير قانون تعيين تكليف اراضي واگذاري دولت و نهادها - مصوب 15/12/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام

موضوع استفساريه

نظر به اينكه متعاقب ابلاغ قانون تعيين تكليف اراضي واگذاري دولت و نهادها مصوب 15/12/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام براي بعضي از واحدهاي سازمان ملي زمين و مسكن اين ابهام به وجود آمده كه ضوابط مذكور به موقوفات نيز تسري دارد.

مستدعي است نظريه ي مجمع تشخيص مصلحت نظام در مورد شمول يا عدم شمول قانون فوق الذكر نسبت به موقوفات اعلام گردد.

نظر مجمع تشخيص مصلحت نظام

ماده واحده _ موقوفات از شمول قانون تعيين تكليف اراضي واگذاري دولت و نهادها مصوب 15/12/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام مستثني مي باشد.

تفسير فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه روز پنجشنبه سوم آذرماه يكهزار و سيصد و هفتاد وسه مجمع تشخيص مصلحت نظام به تصويب رسيده است

رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام _ اكبر هاشمي رفسنجاني

لايحه قانوني راجع به جلوگيري از تصرف و تملك اراضي متعلق به دولت موضوع قانون لغو مالكيت اراضي

بمنظور جلوگيري از تصرف و تملك اراضي متعلق به دولت ، موضوع قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و احداث هرگونه بنا در آن و ممانعت از نقل و انتقال اراضي و املاك بموجب اسناد عادي و همچنين جهت جلوگيري از تفكيك و افراز اراضي مزبور مقررات زير تصويب و مقرر مي گردد شهرداري و مقامات قضائي و انتظامي و پاسداران انقلاب كميته ها و رسانه هاي گروهي دولتي در اجراي مفاد آن اقدام نمايند.

ماد 1 _ هرگونه تفكيك و افراز و نقل وانتقال اراضي كه با تصويب قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري مصوب 5/4/1358 و اصلاحي آن مورخ 29/4/58 و آيين نامه اجرائي مربوطه درمالكيت دولت جمهوري اسلامي قرار گرفته و جزو اموال عمومي و بيت المال است در حكم تعرض و تجاوز به اموال و حقوق عمومي بوده و مرتكبين و واسطه ها و

كسانيكه به نحوي از انحا در اين گونه عمليات دخالت داشته باشند بحكم دادگاه انقلاب اسلامي و يا دادگاه صالح ديگر كه درشهرداري مستقر خواهد بود حسب مورد به مجازاتهاي مقرر در قانون مربوط به متجاوزين به اموال عمومي و مردم مصوب 22/9/58 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران محكوم خواهد شد.

ماده 2 _ شهرداري مكلف است ضمن معرفي متجاوزين و متصرفين عدواني اراضي مورد بحث به دادگاه انقلاب يا ساير دادگاههاي صالحه مورد تصرف را با مشاركت و دخالت مستقيم مقامات انتظامي و پاسداران كميته ها تخليه و خلع يد نمايد.

ماده 3 _ كليه نقل و انتقالات اراضي و املاك موضوع اين قانون بموجب اسناد عادي (مانند قولنامه و مشابه آن فاقد اعتبار قانوني است

تبصره _ نظر به اينكه اشخاصي بعد از اعلام قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري زمينهاي تصرفي خود را با تنظيم اسناد عادي به تاريخهاي ماقبل قانون به فروش رسانده اند، اين قبيل اسناد عادي نيز كه به تاريخ قبل از تصويب قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري تنظيم شده باشد ازدرجه اعتبار ساقط بوده و مشمول مفاد اين قانون مي باشد. مگر اينكه مشمول تبصره 2 الحاقي به ماده 100 لايحه قانوني شماره 2441 مورخ 27/11/58 باشد.

ماده 4 _ انتقال دهندگان اراضي موات شهري و املاك احداث شده روي آنها كه بموجب اسنادعادي عمل شده باشد توسط شهرداري و مقامات انتظامي به دادگاه انقلاب يا دادگاه صالح ديگر مستقر در شهرداري معرفي مي گردد و دادگاه علاوه بر الزام فروشنده به استرداد وجه دريافتي به ذينفع وي را به پرداخت جزاي نقدي به ميزان 50% (پنجاه درصد) مبلغ مزبور در حق شهرداري محكوم خواهد كرد.

ماده

5 _ كليه اعيان و مستحدثات در اين قبيل اراضي ملك شهري محسوب و متعلق به شهرداري خواهد بود كه در اختيار خدمات عمومي شهري يا طبق نظر دادگاه صالح مذكور در بند 1به طبقات محروم واگذار خواهد شد.

تبصره _ شهرداري مي تواند بر اساس نظر دادگاه رسيدگي كننده قسمتي از خسارت وارده به خريدار بابت احداث اعياني در مورد معامله را از محل جريمه مذكور در بند 4 پرداخت نمايد.

مصوب مجمع تشخيص مصلحت نظام در خصوص تعيين مهلت اعتراض به نظريه وزارت مسكن و شهرسازي و موضوع ماده 12

ماده واحده _ وزارت مسكن و شهرسازي مكلف است نظريه خود را در تشخيص نوع زمين ، اعم از آنچه تاكنون صادر نموده و به آن اعتراض نشده يا آنچه بعدا صادر مي نمايد به مالكين اعلام نمايد. مهلت حق اعتراض از تاريخ اعلام سه ماه تعيين مي گردد. در صورت عدم دسترسي يا استنكاف مالك از دريافت نظريه بايستي طي دو نوبت به فاصله ده روز نظريه مذكور در روزنامه كثيرالانتشار آگهي ، تا سه ماه از تاريخ آخرين آگهي مدعيان مي توانند اعتراض خود را به دادگاه تسليم نمايند، در صورت عدم وصول اعتراض در مهلت مذكور تشخيص قطعي و لازم الاجرا است

موضوع ( تعيين مهلت اعتراض به نظريه وزارت مسكن و شهرسازي موضوع ماده 12 قانون زمين شهري مصوب 22/6/1366 ) در اجراي بند هشتم اصل يكصد و دهم قانون اساسي در جلسه ي روز پنجشنبه مورخ سوم بهمن ماه يكهزار و سيصد و هفتاد مجمع تشخيص مصلحت نظام بررسي و طي ماده واحده فوق به تصويب رسيد.

قانون راجع به اراضي دولت و شهرداريها و اوقاف و بانكها - مصوب 8/6/1335

ماده واحده _ هرگاه دولت يا شهرداري تشخيص دهد كه در تهران و اطراف آن از ميدان سپه تا شعاع صدكيلومتر از هر سمت از طرف افراد يا اشخاص حقوقي نسبت به اراضي متعلق به دولت كه در دفتر رقبات ثبت است و اراضي شهرداري و نيز اراضي اوقاف و اراضي متعلق به بانك كشاورزي يا بانك ساختماني و مسيلها و تپه ها و اراضي موات و اراضي باير بلامالك تجاوز شده و بدون داشتن حق آن اراضي و يا مسيلها و يا تپه هاي موات و يا اراضي باير بلامالك را ثبت كرده اند و بر اثر

انقضا مدت اعتراض و يا به علت صدور سند مالكيت به نام متجاوز و يا ايادي متلقاي آنها طرح دعوي در مراجع صلاحيتدار ممكن نيست به تقاضاي دولت يا شهرداري يا اداره اوقاف و يا بانكهاي كشاورزي و ساختمانها و يا دادستان شهرستان موضوع در هياتي مركب از:

رييس ديوانعالي كشور و دادستان كل و يكي از روساي شعب ديوان كشور به انتخاب رييس ديوان عالي كشور و رييس كل دادگاههاي استان مركز و مديركل بازرسي كشور در ظرف يكسال ازتاريخ تصويب اين قانون (در كميسيون دادگستري مشترك مجلسين طرح خواهد شد.

هيات مزبور با مراجعه به سوابق و پرونده ها و تحقيقاتي كه براي رسيدگي لازم بداند درصورتي كه تجاوز به حق دولت يا شهرداري يا اداره اوقاف يا بانكهاي مذكور فوق و اراضي و مسيلها وتپه هاي موات نامبرده را احراز كند به ترتيب ذيل عمل خواهد كرد:

الف _ هرگاه متقاضي ثبت اراضي يا متجاوز اصلي اراضي و مسيلها و تپه هاي مذكور را به ديگري منتقل نكرده باشد راي به پرداخت اعلي القيم بهاي اراضي مذكور از تاريخ تجاوز تا تصويب اين قانون خواهد داد.

ب _ هرگاه متقاضي ثبت و يا متجاوز اصلي در اراضي و تپه هاي مذكور مسيلها تا تاريخ تصويب اين قانون احداث ساختمان نموده باشد در آن صورت هيات با در نظر گرفتن قوانين احيا اراضي موات راي به پرداخت قيمت فعلي زمين در تاريخ تصويب اين قانون خواهد داد.

ج _ هرگاه متقاضي ثبت يا متجاوز اصلي اراضي و مسيلها و تپه هاي مذكور را به ديگري منتقل كرده باشد هيات راي به پرداخت قيمت اراضي و مسيلها و تپه هاي مذكور طبق قيمت واگذاري خواهد داد مگر آنكه

تشخيص دهد كه قيمت واگذاري كمتر از قيمت واقعي بوده كه در آن صورت راي به پرداخت قيمت واقعي به تشخيص يكي از روساي بانكهاي كشاورزي يا رهني يا ساختماني در مورد مربوط به ادعاي خودشان خواهد داد. راي اين هيات نسبت به موارد فوق قطعي و لازم الاجرا است حقوق دولت يا شهرداري يا بانكها يا اداره اوقاف و حقوق عامه از انقد دارايي متجاوز طبق مقررات اسناد لازم الاجرا استيفا خواهد شد و اگر اراضي مورد تجاوز تمام يا قسمتي ازآن در تصرف متجاوز باقي مانده باشد و پيشنهاد تسليم عين زميني را در مقابل قيمتي كه هيات تعيين كرده بنمايد قبول مي شود.

د _ اقدام به عمليات اجرايي به تقاضاي دولت و يا شهرداري و بانكهاي كشاورزي و ساختماني ودادستان شهرستان تهران توسط اجراي دادگستري و زير نظر رييس هيات رسيدگي انجام خواهدشد.

ه _ وجوه اراضي حاصل از اجراي بند اول ماده واحده به استثناي وجوه و اراضي متعلق به شهرداري و بانك كشاورزي و موقوفات به عنوان سرمايه در اختيار بانك ساختماني قرار خواهدگرفت

و _ وزير دادگستري مكلف است هر سه ماه يكبار گزارش كامل اقدامات هيات رسيدگي مذكور رابه كميسيون مشترك قوانين دادگستري تسليم نمايد.

ز _ نقل و انتقالاتي كه از تاريخ تقديم اين لايحه به مجلس سنا تا خاتمه رسيدگي هيات مذكورتوسط متجاوزين و ايادي متلقاي آن به هر عنوان به عمل آمده باشد معتبر نخواهد بود.

ح _ اشخاصي كه طبق مقررات بند اول ماده واحده محكوم به پرداخت مبلغي مي شوند درصورتي كه تا ده روز از تاريخ صدور راي حاضر به پرداخت محكوم به نشوند توقيف مي شوند مدت توقيف

اين اشخاص مجموعا از پنجسال تجاوز نخواهد كرد و عرض حال اعسار از آنها پذيرفته نمي شود.

2 _ براي خاتمه دادن به اختلافات موجود بين افرادي كه تا تاريخ تصويب اين قانون تقاضاي ثبت ملك را كرده اند و به تقاضاي ثبت آنان اعتراضي در مدت قانوني نشده باشد و يا اگر اعتراضي شده منجر به صدور حكم قطعي گرديده و يادارندگان سند اراضي شهر تهران از يك طرف واشخاصي كه بدون اجازه مالكين ساختمانهايي در اراضي مزبور نموده و متصرف مي باشند از طرف ديگر مقرر مي گردد هياتي مركب از:

معاون اول دادستان كل و رييس دادگاههاي شهرستان مركز و مدير كل ثبت به اختلافات مزبور باتوجه به اوضاع و احوال و استطاعت هر يك از طرفين به طور كدخدامنشي رسيدگي نموده يا راي به پرداخت بهاي عادله اراضي متصرفي حين تصرف و اجرت المثل سنواتي اراضي تا تاريخ صدور راي هيات توسط متصرفين به مالكين مي دهد و يا به تقاضاي مالكين ضمن صدور راي به پرداخت بهاي اعياني در تاريخ تصويب اين قانون از طرف مالك به متصرف راي به خلع يد از متصرف نيزخواهد داد. اين حكم قطعي و غيرقابل اعتراض است

الف _ متصرفين اعياني هاي فوق بايد شخصا ساكن اراضي مزبور بوده و در صورتي كه بخواهند از مقررات اين قانون استفاده نمايند منتهي ظرف دو ماه از تاريخ اجراي اين قانون درخواست خود رابايد در قبال اخذ رسيد به دفتر دادگاه شهرستان تهران تسليم دارند و الا به تقاضاي مالك طبق قسمت اخير بند 2 اقدام خواهد شد.

ب _ اراضي موضوع بند 2 اين قانون وقتي به ملكيت قطعي متصرفين فعلي در خواهد آمد كه كليه بدهي خود را از

بابت قيمت عرصه پرداخته باشند.

ج _ اشخاصي كه پس از تاريخ تسليم لايحه اراضي موات از طرف دولت به مجلس سنا به تصرف و يا غصب اراضي ديگران در شهر تهران و حومه پرداخته باشند از مقررات بند 2 اين قانون استفاده نمي كنند و اگر اين اشخاص پس از ده روز از تاريخ ابلاغ اظهارنامه مالك باز هم به تصرفات غاصبانه خود ادامه دهند مشمول بند 4 ماده واحده خواهند بود.

3 _ در شهرستان هايي كه وزارت دادگستري اجراي مقررات اين قانون را لازم بداند مي تواند طبق مقررات خاصي كه از تصويب كميسيون مشترك قوانين دادگستري مجلسين خواهد گذشت اقدام نمايد.

4 _ اشخاصي كه بعد از تاريخ تصويب اين قانون نسبت به اراضي دولت يا بانك هاي دولتي يااوقاف يا شهرداري و يا اراضي موات بدون رعايت قوانين احيا اراضي موات با مردم (با شكايت مدعي خصوصي تجاوز كرده و تصرفاتي در آن بنمايند راسا از طرف دادستان مورد تعقيب واقع وعلاوه بر خلع يد از آنها به مجازات از دو ماه تا شش ماه حبس محكوم خواهد شد.

5 _ در رسيدگي هيات هاي مذكور در اين قانون رعايت تشريفات آيين دادرسي ضروري نيست تصميمات آنها با اكثريت آرا معتبر خواهد بود.

6 _ وزارت دادگستري مامور اجراي اين قانون است

به موجب قانون اجازه اجراي لوايح پيشنهادي وزارت دادگستري پس از تصويب كميسيون مشترك دادگستري مجلسين لايحه قانوني مربوط به اراضي دولت و شهرداريها و اوقاف و بانكها مشتمل بر ماده واحده كه در جلسه پنجشنبه مورخ هشتم شهريور ماه يكهزار و سيصد و سي و پنج به تصويب كميسيون مشترك دادگستري مجلسين رسيده است موقتا قابل اجرا مي باشد.

قانون مربوط به تملك زمينها براي اجراي برنامه هاي شهرسازي - مصوب 17/3/1339

ماده 1 _ به دولت اجازه

داده مي شود در هر مورد زمينهايي را كه براي اجراي برنامه هاي شهرسازي و خانه سازي لازم و ضروري تشخيص مي دهد و همچنين محلاتي را كه به علل شهرسازي و بهداشتي بايد تخريب و تجديد بنا گردد پس از پرداخت بهاي عادله به شرح زير تملك و تصرف نمايد.

تبصره 1 _ بهاي عادله عبارت است از قيمت اراضي يك سال قبل از تاريخ اعلام تصميم دولت چنانچه اين بها از بهاي روز بيشتر باشد قيمت عادله روز ملاك عمل قرار خواهد گرفت بهاي عادله بدون در نظر گرفتن منظور از خريد و تاثير اجراي برنامه هاي شهرسازي و خانه سازي در قيمتها خواهد بود.

تبصره 2 _ بهاي عادله توسط كميسيون كارشناسي مركب از سه نفر تعيين مي شود كه يك نفر ازطرف دولت نفر دوم از طرف مالك يا مالكين و نفر سوم به رضايت طرفين و در صورت عدم توافق و يا استنكاف در تهران از طرف دادستان كل و در ساير نقاط از طرف دادستان شهرستان هر محل انتخاب مي شوند.

راي اكثريت هيات مزبور قطعي و لازم الاجرا است هرگاه مالك يا مالكين كارشناس خود راحداكثر ظرف 15 روز از تاريخ اعلام دولت تعيين نكند دادستان كل يا دادستان شهرستان به شرح فوق اين وظيفه را انجام خواهند داد.

تبصره 3 _ چنانچه اراضي مورد نظر داراي اعياني از هر قبيل باشد و همچنين در مورد تجديدبناي محلات قديمي يا غير بهداشتي شهرها بهاي عادله مجموع عرصه و اعياني نيز به ترتيب فوق تعيين و پرداخت مي شود.

ماده 2 _ چنانچه اعياني موجود در اراضي محل كسب و پيشه باشد و حق كسب و پيشه به آن تعلق گيرد ميزان آن طبق

تبصره 2 ماده 1تعيين خواهد شد مشروط بر اينكه محل مزبور حداقل يكسال قبل از اعلام تصميم دولت محل كسب و پيشه بوده باشد. در اين مورد نفر دوم كميسيون كارشناسي از طرف صاحب كسب و پيشه تعيين خواهد شد.

دولت مي تواند به جاي پرداخت حق كسب و پيشه تعهد نمايد كه پس از انجام برنامه ساختماني محل كسبي در همان حدود به وي واگذار كند.

ماده 3 _ در مواردي كه دولت مقتضي بداند براي تعيين بهاي عرصه و اعياني و حق كسب وپيشه محلاتي كه بايد تجديد بنا گردد به توسط كميسيون كارشناسي به ترتيب زير قيمت منطقه اي تعيين مي شود.

الف _ بهاي عرصه محله اي كه بايد تجديد بنا گردد به صورت منطقه اي تعيين مي شود.

ب _ بهاي اعياني مشابه برحسب نوع مصالح و تاريخ احداث و تناسب آن با بهاي عرصه و سايرمشخصات معين مي شود.

ت _ نفر دوم كميسيون كارشناسي مذكور در تبصره 2 ماده 1 توسط سه نفر نماينده مالكين هرمنطقه به اكثريت آرا و در غير اين صورت به قيد قرعه از بين كارشناسان منتخب آنها تعيين مي شود.

اگر مالكين منطقه در انتخاب نمايندگان خود توافق نكردند سه نفر نماينده مزبور با قيد قرعه ازبين مالكين تعيين مي گردند.

در صورتي كه نمايندگان مالكين منطقه ظرف مدت پانزده روز پس از تاريخ اعلام دولت حاضربه تعيين كارشناس نشدند دادستان به نمايندگي آنها تعيين كارشناس خواهد كرد.

ماده 4 _ در مواردي كه مالكيت زمين و اعياني به نحوي از انحا متنازع فيه باشد و مدعيان مالكيت نتوانند در انتخاب كارشناس و يا نماينده توافق كنند دادستان اين تكليف را انجام خواهد دادبهاي تعيين شده پس از آنكه مالك مشخص شد به وي

تسليم خواهد شد در صورتي كه مالك فوت شده باشد و ورثه قانونا هنوز معين نشده باشد دادستان به نمايندگي قانوني از طرف مالك عمل خواهد كرد همچنين در مواردي كه پس از تعيين و پرداخت بها مالك از امضا اسناد معامله خودداري نمايد دادستان به نمايندگي او اسناد مربوط را امضا خواهد كرد.

ماده 5 _ اگر بين تاريخ تعيين بها و تاريخ تصرف دولت مدتي فاصله شود دولت ساليانه 6 درصداضافه بها به مالك خواهد پرداخت

تبصره _ در صورتي كه دولت طبق ماده دوم به جاي پرداخت حق كسب و پيشه تعهد نمايد كه محل جديدي واگذار كند سالانه صدي شش حق كسب و پيشه تعيين شده را از تاريخ تخليه تا زمان تحويل محل كسب جديد به صاحب حق خواهد پرداخت

ماده 6 _ از تاريخ تصويب اين قانون در نقاطي كه از طرف شهرداري نقشه و بر اصلاحي تعيين وبه تصويب مراجع قانوني رسيده و براي اصلاح عمومي آگهي شده باشد در صورتي كه مالكين بدون اخذ پروانه از شهرداري اقدام به ساختمان و هر نوع تجديد بنا و ديوار بنمايند و در اثر توسعه معبرطبق نقشه و بر اصلاحي مزبور آن ساختمان يا ديوار خراب شود مالكين حق مطالبه خسارت بابت بناي جديد يا ديوار را نخواهد داشت

ماده 7 _ اگر اضافه ارزشي كه در نتيجه اجرا برنامه هاي شهرسازي و خانه سازي در املاك خصوصي مجاور نسبت به ارزش آن املاك در تاريخ يك سال قبل از آغاز برنامه هاي مزبور حاصل گردد بيش از بيست درصد باشد نصف مازاد به دولت تعلق خواهد گرفت اين اضافه ارزش بر حسب منطقه از طرف كميسيون كارشناسي مندرج در اين قانون تعيين

مي گردد مالك مي تواند اضافه ارزش تعيين شده را در مدت پنجسال به اقساط مساوي پرداخت كند و يا مقداري از اراضي خود را كه قيمت آن معادل اضافه ارزش تعيين شده باشد به دولت تحويل دهد.

درصورت استنكاف مالك از پرداخت اضافه ارزش يا انتقال اراضي طلب دولت بابت اضافه ارزش به وسيله اجرا ثبت وصول خواهد شد.

ماده 8 _ نقل و انتقالات مشمول اين قانون از پرداخت هر گونه ماليات و عوارض و سايرهزينه هاي مربوطه به استثنا حق الثبت معاف خواهد بود حقي كه به سر دفتران دفاتر رسمي تعلق مي گيرد بالمناصفه توسط طرفين پرداخت خواهد شد.

ماده 9 _ به دولت اجازه داده مي شود در اجراي برنامه هاي خانه سازي و شهرسازي باسرمايه هاي داخلي يا خارجي مشاركت نموده و طبق اصول بازرگاني عمل نمايد.

وزارت دارايي مجاز است با تصويب هيات وزيران ضمانت پرداخت اقساط قراردادهاي منعقده مربوطه به برنامه هاي خانه سازي و شهرسازي را بنمايد.

دولت در اجراي برنامه هاي خانه سازي و شهرسازي رعايت اصول اقتصادي و ايجاد هماهنگي بين برنامه هاي توليدي و عمراني را خواهد نمود.

تبصره _ بانك ملي ايران در مقابل ضمانت متقابل وزارت دارايي ضمانت مندرجه در اين ماده را به جاي وزارت دارايي مي نمايد.

ماده 10 _ دولت مأمور اجراي اين قانون است و آيين نامه اجرايي اين قانون به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

قانون فوق مشتمل بر دو ماده و پنج تبصره است پس از تصويب مجلس سنا در جلسه روز سه شنبه هفدهم خرداد ماه يكهزار و سيصد و سي و نه به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد.

لايحه قانوني خريد اراضي و املاك مورد احتياج دولت و شهرداريها - سال 1358

لايحه قانوني خريد اراضي و املاك مورد احتياج دولت و شهرداريها - سال 1358

لايحه قانوني خريد اراضي و املاك مورد احتياج دولت و

شهرداريها - سال 1358

لايحه قانوني خريد اراضي و املاك مورد احتياج دولت و شهرداريها - سال 1358

ماده 1 _ در موارديكه وزارتخانه ها و سازمانهاي دولتي يا وابسته به دولت يا شهرداريها براي ايجاد يا توسعه مرافق عامه از قبيل توسعه يا احداث جاده ، راه آهن يا خيابان ، توسعه معابر ، لوله كشي آب و نفت و گاز ، حفر نهر و غيره براي مصارف عمومي احتياج به خريد اراضي و املاك اشخاص داشته باشند و در انجام معامله يا تعيين قيمت با مالك توافق نشود يا ملك مجهول المالك باشد مي توانند به ترتيب مقرر در اين قانون با پرداخت قيمت عادله آن را تملك نمايند مشروط به اينكه اجراي طرح مورد نظر در محدوده يا مسير معين ضروري باشد به نحويكه انجام آن در محل ديگر ميسر نبوده يا موجب خسارت عمده اي گردد.

ماده 2 _ به منظور حل اختلاف در انجام معامله با تعيين قيمت و ميزان خسارت و ارزيابي حقوقي كه اشخاص در اراضي و املاك موضوع اين قانون دارند در هر استان هياتي مركب از رييس دادگستري و مديركل ثبت ، و رييس شوراي استان (در غياب رييس شوراي استان استاندار) تشكيل مي شود. در استان تهران به جاي رييس دادگستري يكي از مستشاران ديوانعالي كشور به انتخاب رييس ديوان مزبور شركت خواهد كرد.

ماده 3 _ سازمان يا موسسه خريدار بايد مدارك زير را به درخواستي كه تسليم هيات مي نمايد ضميمه كند.

الف _ نام و مشخصات مالك يا صاحب حق

ب _ نقشه دقيق ملك مورد نياز

ج _ مدارك تصويب طرح و بودجه آن و دلايل ضرورت اجراي طرح در محل مورد نظر.

د _ مدرك دعوت مالك

يا صاحب حق براي توافق و عدم حصول توافق اداره ثبت اسناد و املاك محل وقوع ملك مكلف است حداكثر ظرف يك هفته وضع ثبتي ملك را به دستگاه اجرايي استعلام كننده اعلام نمايد.

تبصره _ در صورتي كه ملك مورد نياز طبق گواهي اداره ثبت محل مجهول المالك باشد گواهي مذكور كافيست و مقررات بند د اين ماده اجرا نمي شود.

در صورتي كه اقامتگاه مالك معلوم نباشد مالك بوسيله نشر آگاهي در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار محل به فاصله ده روز از تاريخ انتشار آگهي دعوت خواهد شد.

ماده 4 _ پس از وصول درخواست در صورتي كه مقررات ماده 3 اين قانون رعايت شده باشد هيات ظرف پانزده روز اقدام به تعيين يك يا چند كارشناس خواهد كرد.

كارشناس يا كارشناسان منتخب بايد از كارشناسان رسمي وزارت دادگستري باشند چنانچه درموضوعي كارشناس رسمي صلاحيتدار نباشد هيات مي تواند از كارشناسان و خبرگان غير رسمي استفاده نمايد.

ماده 5 _ كارشناس مكلف است در مهلت مقرر نظر خود را به هيات تسليم نمايد و چنانچه اظهارنظر در مدت مذكور مقدور نباشد مي تواند در خواست تمديد مهلت نمايد. در صورتي كه عذركارشناس موجه باشد هيات مهلت را تجديد خواهد كرد.

تبصره _ هرگاه كارشناس رسمي بدون عذر موجه از قبول كارشناسي استنكاف كند و يا درظرف مهلت مقرر اظهارنظر ننمايد تحت تعقيب انتظامي واقع و پروانه كارشناسي او لغو خواهدشد.

ماده 6 _ دستمزد كارشناس به نظر هيات تعيين مي شود و پرداخت آن بر عهده سازمان يا موسسه خريدار است

ماده 7 _ بهاي اراضي و ابنيه و تاسيسات و ارزش حقوقي كه اشخاص در ملك دارند بدون درنظر گرفتن تاثير اجراي طرح مربوطه تعيين خواهد شد.

در

موردي كه ملك محل سكناي مالك باشد ده درصد و هرگاه ملك ممر اعاشه منحصر او باشدپانزده درصد علاوه بر قيمت عادله پرداخت خواهد شد.

ماده 8 _ در مورد املاك مزروعي با توجه به قانون نحوه انتقال اراضي واگذاري به زارعين مشمول قوانين و مقررات اصلاحات ارضي مصوب 21/9/1351 اقدام و علاوه بر پرداخت بهاي عادله معادل پانزده درصد قيمت مزبور بين زارعين و پانزده درصد بين خوش نشينان و برزگراني كه در اثر اجراي طرح محل سكونت خود را ترك مي نمايند به نسبت تعداد عايله تحت تكفل آنان تقسيم خواهد شد.

ماده 9 _ در صورتي كه طبق نظر اداره كشاورزي و امور روستاهاي محل ، زارعين حقوقي درملك مورد بحث داشته باشند معادل حقوق زارعين ذينفع به تشخيص آن اداره از قيمت عادله ملك كسر و به آنها پرداخت و بقيه به مالك تاديه خواهد شد.

ماده 10 _ نسبت به املاك موقوفه حسب مورد از طريق اجاره طويل المدت يا تبديل به احسن عمل خواهد شد در صورتي كه زارعين ملك موقوفه حقوقي در آن ملك داشته باشند به ترتيب مقرردر ماده قبل عمل خواهد شد.

ماده 11 _ هرگاه از طرف مالك يا متصرف ملك يا هر شخص ديگري از اجرا كارشناسي ممانعت به عمل آيد ، به دستور هيات مأمورين انتظامي محل رفع ممانعت ومزاحمت خواهندنمود.

ماد 12 _ پس از وصول نظريه كارشناس هيات بايد ظرف يك هفته راي خود را در مورد بهاي ملك و ميزان خسارت وارده صادر و به ترتيب مقرر در قانون آيين دادرسي مدني به طرفين

ابلاغ نمايد.

ماده 13 _ هرگاه هيات راسا يا در اثر اعتراض خريدار يا مالك تشخيص دهد كه نظر كارشناس ياكارشناسان عادلانه نيست ، كارشناس يا كارشناسان ديگري انتخاب خواهد

كرد.

ماده 14 _ در مورد املاكي كه قبل از تصويب اين قانون از هيات هاي سابق تقاضاي خريد آنهاشده و هنوز سند انتقال تنظيم نگرديده (اعم از اينكه نسبت به آنها راي صادر شده يا نشده باشد) درصورتيكه از طرف دستگاههاي اجرايي ابنيه و تاسيساتي در آن املاك ايجاد شده و يا اينكه تصرفي نشده ولي با رعايت ماده 1 اين قانون مورد احتياج باشند هيات هاي رسيدگي با ارزيابي مجدد راي به انتقال آنها خواهد داد. ملاك قيمت بهاي تاريخي است كه مالك از تصرف در ملك خود ممنوع گرديده است

تبصره _ در تمام موارد مذكور در اين قانون براي فاصله بين تاريخ ارزيابي و تاريخ تنظيم سندانتقال شش درصد بها در سال بابت اجرت المثل منافع مورد معامله علاوه بر بهاي تعيين شده پرداخت خواهد شد مشروط به اينكه در اين مدت بانك از تصرف و بهره برداري در ملك منع شده باشد.

ماده 15 _ پس از صدور راي از طرف هيات در صورتي كه مالك به انتقال ملك و تحويل آن رضايت ندهد پس از سپردن تمام قيمت ملك و خسارات در صندوق دادگستري به دستور هيات ، دادستان شهرستان محل وقوع ملك سند انتقال ملك را از طرف مالك امضا و ظرف يك ماه دستورتخليه و تحويل ملك را به سازمان يا موسسه خريدار خواهد داد. هزينه تنظيم سند برعهده خريداراست و مالك از پرداخت ماليات انتقال املاك غيرمنقول معاف خواهد بود ولي ماليات ارزش سرقفلي كه جز قيمت كارشناسي منظور شده است وصول خواهد شد.

تبصره _ هرگاه ملك مورد نظر در تصرف مستاجر و محل سكناي او باشد دادستان شهرستان به تشخيص خود مي تواند تا دو ماه براي تخليه

ملك مهلت دهد.

ماده 16 _ در صورتي كه ملك در رهن يا وثيقه نباشد وجه سپرده شده در صندوق دادگستري به دستور دادستان شهرستان محل وقوع ملك به مالك پرداخت مي شود. در غير اين صورت به دستوردادستان تا حد بهاي تعيين شده از دين مالك دروجه طلبكار تامين و رهن يا وثيقه ملك فك و سندانتقال تنظيم مي گردد.

هرگاه ملك مجهول المالك باشد يا مالكيت آن مورداختلاف باشد ، وجه سپرده شده بعد ازمشخص شدن مالك قانوني به وي تاديه خواهد گرديد.

ماده 17 _ چنانچه سازمان يا موسسه خريدار ظرف شش ماه از تاريخ ابلاغ راي هيات مبلغ بهاي تعيين شده را در صندوق دادگستري توديع نكند به تقاضاي مالك راي صادره بي اعتبار و ملغي الاثرخواهد شد و مالك مي تواند استرداد ملك را از هيات هاي مذكور تقاضا نمايد.

ماده 18 _ كليه قوانين و مقرراتي كه با اين قانون مغاير است در آن قسمت كه مغايرت دارد نسخ مي شود.

آيين نامه اجرايي قانون مربوط به تملك زمين ها براي اجراي برنامه هاي شهرسازي - مصوب 1339

هيات وزيران در جلسه مورخ 14/8/1339 بنا به پيشنهاد12038_7/8/1339 وزارت كشاورزي و موافقت شماره 6314/ ح 21/7/39 وزارت دادگستري طرح آيين نامه اجرايي قانون مربوط به تملك زمين ها براي اجراي برنامه هاي شهرسازي را در هشت ماده به شرح زير تصويب نمودند:

ماده 1 _ در هر مورد كه تملك زميني از جهت برنامه هاي خانه سازي مورد نياز باشد و همچنين در مواردي كه نوسازي محلاتي ضروري تشخيص شود موضوع از طريق سازمان تهيه مسكن بوسيله وزارت كشاورزي به هيات وزيران پيشنهاد خواهد شد.

ماده 2 _ در تصويبنامه هيات وزيران حدود زمين و يا محله اي كه تملك خواهد شد صريحا تعيين مي گردد.

ماده 3 _ سازمان تهيه مسكن مكلف است بلافاصله پس از صدور تصويبنامه

هيات وزيران مراتب را يكبار در روزنامه رسمي و يكي از جرايد كثيرالانتشار آگهي نموده و صاحبان حق را دعوت نمايد كه ظرف پانزده روز ضمن اعلام مالكيت خود به موجب اسناد مثبته كارشناس اختصاصي خويش رامعرفي نمايند.

ماده 4 _ صاحبان حق مكلفند كه نشاني كامل و همچنين قبولي كارشناس اختصاصي خود را به سازمان تهيه مسكن تسليم نمايند.

ماده 5 _ چنانچه مالكين از اعلام مالكيت خود استنكاف نمايند سازمان تهيه مسكن اسامي مالكين محدوده مورد تملك را از ثبت كل استعلام خواهد نمود و در اين صورت تشريفات تملك به نام كساني جريان خواهد يافت كه از طرف ثبت كل به عنوان مالك معرفي شده باشند.

ماده 6 _ در مورد استنكاف مالك يا مالكين از تعيين كارشناس اختصاصي خود از طرف سازمان تهيه مسكن طي نامه مراتب به دادستان كل و يا دادستان شهرستان اعلام خواهد گرديد.

ماده 7 _ در مواردي كه به صورت منطقه اي تعيين قيمت مي شود تقسيم محدوده مورد تملك به مناطق توسط سازمان تهيه مسكن انجام خواهد گرديد.

ماده 8 _ سازمان تهيه مسكن با درج آگهي در جرايد مالكين هر منطقه را براي روز و ساعت معين جهت انتخاب نمايندگان خود دعوت خواهد كرد و اين نمايندگان بلافاصله بعد از انتخاب نسبت به تعيين كارشناس پيش بيني شده در قانون اقدام نمايند.

تصويبنامه در دفتر نخست وزير است

آيين نامه مربوط به بستر و حريم رودخانه ها و انهار و مسيل ها مرداب ها ، بركه هاي طبيعي و شبكه هاي آ

ماده 1 _ اصطلاحات مندرج در اين آيين نامه از نظر اجراي مقررات آن در معاني ذيل به كار رفته است

الف _ رودخانه مجرايي است طبيعي كه آب بطور دايم يا فصلي در آن جريان داشته باشد.

ب _ نهر طبيعي مجرايي است كه آب به طور دايم يا فصلي در

آن جريان داشته و داراي حوضه آبريز مشخصي نباشد.

پ _ نهر سنتي مجراي آبي است كه به وسيله اشخاص به صورت غير مدرن احداث شده باشد.

ت _ مرداب زمين باتلاقي ، مسطح و پستي است كه داراي يك يا تعدادي آبراهه باشد و معمولادر مد بزرگ دريا زير آب رود ، همچنين اراضي پستي كه در مناطق غيرساحلي در فصول بارندگي و سيلاب غرقاب شده و معمولا در تمام سال حالت باتلاقي داشته باشد.

ث _ بركه اراضي پستي است كه در اثر جريان سطحي و زيرزميني آب در آنها جمع شده و باقي مي ماند.

ج _ مسيل متروك مجرايي طبيعي است كه تحت تاثير عوامل طبيعي يا غيرطبيعي ، امكان حدوث سيلاب در آن وجود نداشته باشد.

چ _ شبكه هاي آبياري و زهكشي و كانالها: مجاري مستحدثه اي هستند كه به منظور آبرساني ، سالم سازي اراضي و يا انتقال آب ايجاد شده يا مي شوند.

ح _ بستر: آن قسمت از رودخانه ، نهر يا مسيل است كه در هر محل با توجه به آمار هيدرولوژيك و داغاب و حداكثر طغيان با دوره برگشت 25 ساله به وسيله وزارت نيرو يا شركتهاي آب منطقه اي تعيين مي شود.

در مناطقي كه ضرورت ايجاب مي نمايد سيلاب با دوره برگشت كمتر يا بيشتر از 25 ساله ملاك محاسبه قرار گيرد ، سازمانهاي آب منطقه اي حسب مورد با ارايه نقشه هاي مربوط و توجيهات فني ازحوزه ستادي وزارت نيرو مجوز لازم را اخذ خواهند نمود.

تغييرات طبيعي بستر رودخانه ها ، مسيلها يا انهار طبيعي در بستر سابق تاثيري نداشته و بسترسابق كماكان در اختيار حكومت اسلامي است ، ليكن حريم براي آن منظور نخواهد شد.

خ _ حريم آن

قسمت از اراضي اطراف رودخانه ، مسيل ، نهر طبيعي يا سنتي ، مرداب و بركه طبيعي است كه بلافاصله پس از بستر قرار دارد و به عنوان حق ارتفاق براي كمال انتفاع و حفاظتانها لازم است و طبق مقررات اين آيين نامه توسط وزارت نيرو يا شركتهاي آب منطقه اي تعيين مي گردد.

حريم انهار طبيعي يا رودخانه ها اعم از اينكه آب دايم يا فصلي داشته باشند ، از يك تا بيست مترخواهد بود كه حسب مورد با توجه به وضع رودخانه يا نهر طبيعي يا مسيل از هر طرف بستر به وسيله وزارت نيرو تعيين مي گردد.

ماده 2 _ شركتهاي آب منطقه اي مكلفند با توجه به امكانات ، حد بستر و حريم رودخانه ها ، انهار ، مسيلها ، مردابها و بركه هاي طبيعي موجود در حوزه فعاليت خود را با برنامه ريزي مشخصي وبا اعزام كارشناس يا كارشناسان ذي صلاح طبق مقررات اين آيين نامه تعيين نمايند.

ماده 3 _ شركت آب منطقه اي در هر مورد كه بستر و حريم رودخانه ، نهر طبيعي ، مسيل ، مرداب و بركه طبيعي را تعيين مي نمايد ، مراتب را به طرق مقتضي به طور كتبي به متقاضي اعلام ودر موردتعيين بستر و حريم سرتاسري ، موضوع از طريق پخش اطلاعيه هاي محلي (براي يك نوبت به اطلاع اشخاص ذي نفع مي رسد كه بستر و حريم رودخانه ، نهر (طبيعي _ سنتي مسيل ، مرداب وبركه طبيعي مورد نظر تعيين گرديده و اشخاص مي توانند براي كسب اطلاع از حدود بستر و حريم تعيين شده به شركت آب مربوط مراجعه و چنانچه اعتراضي داشته باشند ظرف يك ماه از تاريخ انتشار اطلاعيه ، اعتراض خود را به شركت مربوط

تسليم و رسيد دريافت دارند. چنانچه اعتراضي نسبت به بستر و حريم تعيين شده در مهلت مذكور در فوق واصل شود ، شركت آب منطقه اي مربوط اعتراض را به كميسيوني مركب از دو نفر ، كارشناس فني ذي صلاح و يك نفر كارشناس حقوقي كه ازبين مجربترين كارشناسان شركت با ابلاغ مدير عامل منصوب مي شوند ، ارجاع مي نمايد.

ماده 4 _ كميسيون مذكور در ماده (3) پس از وصول پرونده مورد اعتراض ، گزارش كارشناس ياكارشناسان را بررسي مي كند و در صورتي كه با بستر و حريم تعيين شده موافق باشد ، آن را تاييدمي كند و الا بعد از اخذ توضيحات از كارشناس يا كارشناسان ذي ربط ، نظر خود را به شركت اعلام خواهد نمود. چنانچه توضيحات مذكور براي كميسيون قانع كننده نباشد ، كميسيون مي تواند راسا يابه وسيله كارشناسان ديگري محل را بازديد كند و سپس نظر خود را در مورد بستر وحريم به شركتاعلام دارد. نظر اين كميسيون قطعي و به منزله نظر وزارت نيرو است

ماده 5 _ پس از اعلام نظر كميسيون موضوع ماده (3) اين آيين نامه ، شركت آب منطقه اي نسبت به علامت گذاري نهايي حد بستر و حريم تعيين شده به نحو مقتضي اقدام خواهد نمود و نسخه اي ازنقشه مربوط به بستر و حريم را براي اطلاع به اداره ثبت اسناد و املاك ، بخشداري و شهرداري حوزه عمل ارسال و نيز مراتب را به نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران اعلام خواهد داشت و از تجاوزاشخاص به بستر و حريم با همكاري مأموران انتظامي جلوگيري خواهد كرد.

ماده 6 _ پس از تعيين و تشخيص ميزان بسترو حريم رودخانه ، نهر ، مسيل ، مرداب

و بركه طبيعي در صورتي كه شركت آب منطقه اي قلع و قمع اعياني اعم از اشجار و غير آن واقع در بستر وحريم را براي استفاده از امور مربوط به آب و برق لازم بداند ، بر اساس مقررات مربوط اقدام خواهدنمود.

تبصره _ هرگاه اعياني موجود در بستر و حريم به صورت كشت موقت باشد ، پس از برداشت محصول مقررات ماده فوق اعمال خواهد شد.

ماده 7 _ كشت موقت در آن قسمت از بستر رودخانه ، نهر و مسيل كه براي بهره برداري از آب مزاحمتي ايجاد ننمايد ، با موافقت كتبي و قبلي شركت آب منطقه اي ذي ربط به صورت اجاره ورعايت اولويت براي مجاوران بلامانع است ، ولي مستاجر به هيچ وجه حق ايجاداعياني و غرس نهال و درخت (به جز زراعت سطحي را ندارد. در صورت تخلف اراضي مسترد و از فعاليت وي جلوگيري خواهد شد. شركت آب منطقه اي ذي ربط بايد در اجاره نامه قيد كند كه در صورت بروزهرگونه خسارت ناشي از سيل و نظاير آن هيچگونه مسووليتي نخواهد داشت

تبصره _ استفاده از مقررات اين ماده در مورد اراضي بستر بالادست سدها شمول ندارد.

ماده 8 _ چنانچه بستر رودخانه ، نهر طبيعي و مسيل به صورت طبيعي تغيير نمايد و باقيمانده بستر كه بستر مرده ناميده مي شود و كماكان در اختيار دولت است ، براي اجراي طرحهاي آب و برق قابل استفاده باشد ، با حدود مشخصي از طريق وزارت نيرو به دستگاه متقاضي به صورت اجاره واگذار و نحوه آماده سازي ، كناره بندي و ساير شرايط مربوط در سند واگذاري قيد خواهد گرديد.

ماده 9 _ چنانچه افراد يا شهرداريها يا ادارات ثبت اسناد و املاك

به صورت موردي تقاضاي تعيين حد بستر و حريم رودخانه ، انهار يا مسيل يامرداب و يا بركه طبيعي را كه در مجاورت ملكي واقع است ، بنمايند شركت آب منطقه اي مكلف است با اخذ هزينه كارشناسي كه تعرفه آن از طرف وزارت نيرو تعيين خواهد شد ، نسبت به تعيين حد بستر و حريم هر يك از موارد ياد شده به ترتيب مقرر در اين آيين نامه اقدام نمايد ، مشروط بر اينكه تصرفات قانوني اشخاص نسبت به املاك موردنظر احراز و توسط مراجع ذي صلاح تاييد شده باشد.

ماده 10 _ چنانچه امكان ديواره سازي و استفاده از اراضي مازاد بستر براي مجاوران وجودداشته باشد ، شركت آب منطقه اي ضمن مشخص كردن مجاوران رودخانه يا نهر يا مسيل يا مرداب يا بركه طبيعي ، مشخصات ديواره و مقدار زمينهايي را كه در اثر ديواره سازي حاصل مي شود ، معلوم و به مجاوران اعلام خواهند نمود تا در صورت تمايل به شركت مراجعه و با قبول شرايط و مشخصات ديواره سازي براي اخذ اجازه مربوط اقدام نمايند. بستر واقع در پشت ديواره احداثي در اختيار دولت جمهوري اسلامي ايران است شركت مي تواند پس از تامين ميزان حريم كه بلافاصله بعد از ديواره احداثي شروع مي شود ، باقيمانده بستر را به سازنده ديوار يا در صورت عدم تمايل سازنده به ديگران اجاره دهد.

ماده 11 _ شركتهاي آب منطقه اي با همكاري شهرداريها و ادارات ثبت اسناد و املاك ، مسيلهاي متروك را شناسايي خواهند نمود. تشخيص متروك بودن مسيلها درخارج محدوده قانوني شهرها باشركت آب منطقه اي است ، ولي در داخل محدوده قانوني شهرها ، شركت مزبور با همكاري شهرداريها تصميم لازم را اتخاذ خواهد نمود. در صورت بروز

اختلاف نظر ، تشخيص وزارت نيرومعتبر مي باشد.

ماده 12 _ عبور لوله نفت و گاز و غيره از بستر و حريم رودخانه ها ، انهار طبيعي ، مسيلها ، مردابهاو بركه هاي طبيعي با موافقت وزارت نيرو بلامانع است ، ولي مسووليت حفاظت آنها بادستگاههاي ذي ربط خواهد بود.

ماده 13 _ وزارتخانه ها ، موسسات و شركتهاي دولتي ، شهرداريها و همچنين سازمان و نهادهاي وابسته به دولت مكلفند قبل از اجراي طرحهاي مربوط به خود و صدور پروانه لازم بستر و حريم رودخانه ها ، انهار ، مسيلها ، مردابها و بركه هاي طبيعي را استعلام نمايند. هر نوع تصرف در بستر وحريم منوط به موافقت كتبي و قبلي وزارت نيرو است متخلفان از اين ماده طبق مقررات موضوعه تعقيب و مجازات خواهند شد.

ماده 14 _ هرگاه حريم رودخانه ها ، انهار ، مسيلها ، مردابها ، بركه هاي طبيعي و راههاي اصلي وفرعي موجود تداخل نمايند ، قسمت مورد تداخل براي تاسيسات طرفين به طور مشترك مورداستفاده قرار خواهند گرفت

ماده 15 _ حريم كانالها ، انهار احداثي و سنتي و شبكه هاي آبياري و زهكشي با توجه به ظرفيتانها طبق جدول زير از طرف وزارت نيرو يا شركتهاي تابع آن براي هر طرف تعيين مي گردد و اين حريم از منتهي اليه ديواره آنها مي باشد:

ظرفيت كانالها و انهار مستحدثه و شبكه هاي آبياري و زهكشي

الف _ آبدهي (دبي بيش از 15 متر مكعب در ثانيه

ميزان حريم از هر طرف 12 متر تا 15 متر

ب _ آبدهي (دبي بيش از 10 تا 15 متر مكعب در ثانيه

ميزان حريم از هر طرف 8 تا 12 متر.

پ _ آبدهي (دبي بيش از 5 تا

10 متر مكعب در ثانيه

ميزان حريم از هر طرف 6 تا 8 متر.

ت _ آبدهي (دبي بيش از 2 تا 5 متر مكعب در ثانيه

ميزان حريم از هر طرف 4 تا 6 متر.

ث _ آبدهي (دبي بيش از يكصد و پنجاه ليتر تا 2 متر مكعب در ثانيه

ميزان حريم از هر طرف 1 تا 2 متر.

ج _ آبدهي (دبي كمتر از يكصد و پنجاه ليتر در ثانيه _ ميزان حريم از هر طرف 1 متر.

الف _ حريم لوله آبرساني تا قطر پانصد ميليمتر كلا 6 متر (3 متر از هر طرف نسبت به محورلوله)

ب _ حريم لوله از پانصد تا قطر يكهزار و دويست 1200 ميليمتر كلا 10 متر (5 متر از هر طرف نسبت به محور لول)

پ _ حريم لوله از يكهزار و دويست ميليمتر به بالا كلا 12 متر (6 متر از هر طرف نسبت به محورلول)

در صورتي كه لوله هاي آبرساني به موازات و در حريم يكديگر نصب گردند ، حد خارجي حريم به اعتبار قطر آخرين لوله منظور مي شود.

تبصره 1_ كانال ، انهار و شبكه هاي آبياري و زهكشي و انهار طبيعي و احداثي واقع در داخل مزارع و باغها تا مساحت يكصد هكتار كه براي آبياري همان مزارع و باغات مورد استفاده است ، داراي حريم نيستند.

تبصره 2 _ در مواردي كه در طراحي كانال ، تاسيسات تبعي (راه سرويس ، گل انداز ، زهكش وغيره در يك طرف يا طرفين آن منظور شده باشد حريم مرتبط به فاصله 2 متر از منتهي اليه تاسيسات مذكور براي حفاظت آنها در نظر گرفته مي شود ولي در هر حال فاصله اي كه تاسيسات تبعي

مذكور به انضمام دو متر حريم مقرر در فوق در آن قرار دارد نبايد از ميزان حريم مقرر در اين ماده كمتر باشد.

لايحه قانوني مربوط به الحاق يك تبصره به ماده واحده قانون اراضي دولت و شهرداريها و اوقاف و بانكها -

تبصره _ مهلت مقرر در شق الف از بند 2 ماده واحده فوق تا آخر فروردين ماده 36 تمديد و حدود صلاحيت هيات 3 نفري از ميدان سپاه تا شعاع ده كيلومتر تعيين مي شود و نسبت به اختلافاتي كه تا قبل از وضع اين قانون در دادگاههاي تهران مطرح بوده اعم از اينكه حكم صادر نشده باشد يا صادر شده ولي تا اين تاريخ به هر جهتي از جهات اجرا آن متعذر بوده در هيات 3 نفري رسيدگي خواهد گرديد.

به موجب قانون فوق اجازه اجراي لوايح پيشنهادي وزارت دادگستري مصوب ششم مرداد ماه 35 لايحه فوق در تاريخ شانزدهم بهمن ماه 35 به تصويب كميسيون مشترك دادگستري مجلسين رسيده و موقتا قابل اجرا مي باشد.

آيين نامه مربوط به تعيين بستر و حريم رودخانه ها و انهار و مسيل ها و شبكه هاي آبياري و زهكشي - مصوب

ماده 1 _ تعريف اصطلاحات مندرج در اين آيين نامه از نظر اجراي مقررات آن به شرح زير است

الف _ رودخانه مجرايي است طبيعي كه آب بطور دايم يا فصلي در آن جريان داشته باشد.

ب _ نهر طبيعي مجراي آبي است كه بدون دخالت دست اشخاص ايجاد شده باشد.

ج _ مسيل مجرايي است طبيعي كه سيل حاصله از باران و برف و رگبارها موقتا در آن جريان پيدامي كنند.

د _ انهارو شبكه هاي آبياري و زهكشي و كانالهاي مجاري مستحدثه اي هستند كه به منظورابياري اراضي زراعي يا سالم سازي اراضي يا آبرساني شهري و صنعتي ايجاد شده يا مي شوند.

ه _ بستر آن قسمت از رودخانه نهر طبيعي يا مسيل است كه در حداكثر طغيان معمولي زير آب قرار مي گيرد.

و _ حداكثر طغيان معمولي ميزان آبي است كه با تناوب 25 ساله از طريق محاسبات آمار واحتمالات هيدرولوژيك از طرف وزارت آب و برق محاسبه و

تعيين مي گردد.

ز _ حريم آن قسمت از اراضي اطراف رودخانه مسيل يا نهر طبيعي و احداثي يا شبكه هايابياري و زهكشي است كه بعنوان حق ارتفاق براي كمال انتفاع و حفاظت آنها لازم است و بلافاصله پس از بستر قرار دارد.

ماده 2 _ در صورتي كه در اثر ديواره سازي يك طرف يا طرفين رودخانه يا مسيل يا نهر طبيعي قسمتي از بستر در پشت ديوار احداثي باقي بماند باقيمانده بستر كماكان ملك دولت است

ديواره سازي بايد به نحوي انجام شود كه حداكثر طغيان معمولي در رودخانه يا نهر طبيعي يامسيل قادر به عبور باشد. طرح و نقشه هاي مربوط به ديواره سازي بايد قبلا به تصويب وزارت آب وبرق رسيده باشد.

تبصره _ در رودخانه ها و انهار طبيعي ومسيلها كه ديواره سازي مي شود حريم بلافاصله پس ازديوار مستحدثه واقع است در صورتي كه از باقيمانده بستر بتوان حريم لازم را تامين نمود ديگراحتياجي به حريم اضافي خارج از بستر قبلي نخواهد بود و اگر باقيمانده بستر جزيي از حريم راتامين كند بقيه حريم بايد از اراضي خارج از بستر قبلي تامين شود.

ماده 3 _ در صورتي كه دستگاههاي دولتي يا شهرداريها به اراضي باقيمانده از بستر نياز داشته باشند بر طبق مقررات مربوطه عمل خواهد شد.

تبصره _ تغييرات طبيعي بستر رودخانه ها يا مسيلها يا انهار طبيعي در مالكيت دولت نسبت به بستر سابق خللي وارد نخواهد كرد ليكن حريم براي آن منظور نخواهد شد.

ماده 4 _ حريم انهار طبيعي يا رودخانه ها و مسيلها اعم از اينكه آب دايم يا فصلي داشته باشند ازيك تا بيست متر خواهد بود كه حسب مورد با توجه به وضع رودخانه يا نهر طبيعي

يا مسيل از يك طرف يا طرفين بستر وسيله وزارت آب و برق تعيين مي گردد.

ماده 5 _ حريم كانالها و انهار احداثي و شبكه هاي آبياري و زهكشي با توجه به ظرفيت آنها طبق جدول زير از طرف وزارت آب و برق براي هر يك طرف يا طرفين تعيين مي گردد و اين حريم ازمنتهي اليه ديوار آنها تعيين مي شود.

طرفيت كانالها و انهار مستحدثه و شبكه هاي آبياري و زهكشي

آبدهي (دبي بيش از 15 متر مكعب در ثانيه

ميزان حريم از هر طرف 12 متر تا 15 متر

آبدهي (دبي بيش از 10 تا 15 متر مكعب در ثانيه

ميزان حريم از هر طرف 8 تا 12 متر.

آبدهي (دبي بيش از 5 تا 10 متر مكعب در ثانيه

ميزان حريم از هر طرف 6 تا 8 متر.

آبدهي (دبي بيش از 2 تا 5 متر مكعب در ثانيه

ميزان حريم از هر طرف 4 تا 6 متر.

آبدهي (دبي بيش از 150 ليتر تا 2 متر مكعب در ثانيه

ميزان حريم از هر طرف 1 تا 2 متر.

حريم لوله آبرساني تا قطر پانصد ميليمتر كلا 6 متر (3 متر از هر طرف نسبت به محور لوله

حريم لوله از پانصد تا قطر يكهزار و دويست 1200 ميليمتر كلا 10 متر (5 متر از هر طرف نسبت به محور لوله

حريم لوله از يكهزار و دويست ميليمتر به بالا كلا 12متر(6مترازهرطرف نسبت به محورلوله

در صورتي كه لوله هاي آبرساني به موازات و در حريم يكديگر نصب گرديد حريم واقع ما بين لوله ها و حريم لوله بزرگتر خواهد بود و حد خارجي حريم به اعتبار قطر آخرين لوله منظورمي شود.

تبصره _ كانال و انهار و

شبكه هاي آبياري و زهكشي و انهار طبيعي و احداثي واقع در داخل مزارع و باغات تا مساحت يكصد هكتار كه براي آبياري همان مزارع و باغات مورد استفاده است داراي حريم نيستند.

تبصره 2 _ در مواردي كه در طراحي كانال تاسيسات تبعي (راه سرويس گل انداز، زهكش وغيره در يكطرف يا طرفين آن منظور شده باشد حريم مرتبط به فاصله 2 متر از منتهي اليه تاسيسات مذكور براي حفاظت آنها در نظر گرفته مي شود ولي در هر حال فاصله اي كه تاسيسات تبعي مذكوربه انضمام دو متر حريم مقرر در فوق در آن قراردارد نبايد از ميزان حريم مقرر در ماده 5 كمتر باشد.

تبصره 3 _ حريمهاي مذكور در محدوده قانوني شهرها با توجه به طرح جامع يا هادي شهر باتوافق وزارت آب و برق و شهرداري محل تعيين خواهد شد.

ماده 6 _ وزارت آب و برق جز در مورد انهار و شبكه هاي آبياري مكلف است در هر مورد كه بستر يا حريم مذكور در اين آيين نامه را تعيين و مشخص مي نمايد مراتب را جهت اطلاع عموم آگهي نمايد.

مدعيان حق مي توانند ظرف يك ماه از تاريخ انتشار آگهي مزبور اعتراض خود را به وزارت آب ويا سازمان آب منطقه اي مربوط تسليم نمايند در اين صورت موضوع در هياتي مركب از سه نفركارشناسان (دو نفر كارشناس فني و يكنفر كارشناس حقوقي كه از طرف وزير آب و برق انتخاب خواهند شد مطرح و نظر هيات مذكور قطعي است به هر حال قبل از قلع و قمع مستحدثات واقع دربستر رودخانه وضعيت و ارزش آنها بايد قبلا با حضور نماينده وزارت آب و برق و نماينده دادستان و شهرستان و يك

نفر كارشناس رسمي دادگستري تعيين و صورت مجلس شود تنها در صورت قلع و قمع آنها اگر اعياني به اعتبار سند مالكيت احداث و يا موضوع مشمول قسمت اخير تبصره 2 ماده 2 قانون آب و نحوه ملي شدن آن باشد ميزان خسارت وارده مشخص و معلوم گردد.

تبصره _ در صورتي كه قبل از تعيين بستر يا حريم به شرح ماده فوق شهرداريها يا ادارات ثبتاسناد و املاك در مورد بستر رودخانه ها و انهار طبيعي و مسيل ها و يا حريم مقرر در اين آيين نامه استعلام نمايند وزارت آب و برق مي تواند بنا به مورد نسبت به تعيين بستر يا حريم اقدام و مراتب رابه ذينفع و اداره استعلام كننده اعلام نمايد اگر ذينفع معترض به آن باشد به شرح ماده فوق رسيدگي واقدام خواهد شد.

ماده 7 _ جلوگيري از تجاوز اشخاص به بستر و حريم رودخانه ها و انهار طبيعي و مسيلها وهمچنين شبكه هاي آبياري و زهكشي و لوله هاي آبرساني كه وسيله وزارت آب و برق يا شركتهاي تابع آن ايجاد شده و اجراي تصميمات متخذه در اين مورد به عهده پليس مسلح تر است و درمناطقي كه پليس مسلح آب تشكيل نشده مأمورين شهرباني و ژاندارمري موظف به اجراي دستورات صادره از مراجع مذكور مي باشند.

تبصره _ عبور لوله نفت و گاز در بستر رودخانه ها و انهار طبيعي و مسيلها با نظر وزارت آب وبرق بلامانع است

ماده 8 _ هرگاه ساختمان شبكه آبياري و لوله هاي آبرساني مقدم بر ايجاد راههاي اصلي و فرعي باشد حريم آنها از طرف وزارت راه بايد مراعات گردد و اگر ساختمان راه مقدم بر ايجاد و شبكه آبياري و لوله آبرساني باشد حريم آن

از طرف وزارت آب و برق رعايت خواهد شد.

تبصره _ در صورتي كه حريم انهار و شبكه هاي آبياري و لوله هاي آبرساني و راههاي اصلي وفرعي موجود تداخل نمايند قسمت مورد تداخل براي تاسيسات طرفين بالمناصفه خواهد بود.

ماده 9 _ تصويبنامه شماره 37578 مورخ 13/9/1350 هيات وزيران و كليه تصويب نامه هايي كه در مورد تعيين حريم رودخانه ها، مسيلها و انهار طبيعي و شبكه هاي آبياري و زهكشي و كانالها به تصويب رسيده از تاريخ تصويب اين آيين نامه ملغي است

تصويبنامه راجع به انتقال صنايع آلوده كننده و مزاحم محيط زيست شهرتهران (تهران بزرگ و دامداريها و م

صنايع آلوده كننده و مزاحم محيط زيست شهر تهران (تهران بزرگ و دامداريها و مرغداريهاي داخل محدوده شهر تهران (تهران بزرگ بر اساس طرحهاي تفصيلي و اجرايي كه طبق ضوابط زيرتهيه مي گردند ، به خارج از محدوده شهر انتقال يابند.

1 _ طرحهاي تفصيلي و اجرايي انتقال صنايع آلوده كننده و مزاحم محيط زيست داخل محدوده شهر تهران توسط كميته اي با مسووليت استاندار تهران و با حضور نمايندگان دستگاههاي اجرايي ذيربط و شهرداري تهران تهيه و پس از تصويب كميسيوني متشكل از وزراي كشور ، صنايع سنگين ، صنايع ، كشاورزي ، بازرگاني و مسكن وشهرسازي ، سرپرست سازمان حفاظت محيط زيست وشهردار تهران ، به مورد اجرا گذاشته شود.

2 _ شركت شهركهاي صنعتي ايران مجري طرح ايجاد شهركهاي صنعتي براي استقرار صنايع آلوده كننده و مزاحم شهر تهران خواهد بود و كليه دستگاههاي ذيربط مكلف به همكاري و تامين نيازهاي زيربنايي و خدماتي شهركهاي مزبور مي باشند.

3_ هفده (17) قطعه زمين به پلاكهاي مشروحه زير جهت ايجاد شهركهاي صنعتي براي استقرارصنايع انتقال از محدوده شهر تهران ، در اختيار شركت شهركهاي صنعتي ايران قرار گيرد.

الف _ در محور كرج _ اشتهارد: پلاكهاي

صحت آباد ، مراد تپه ، قليچ آباد و در پلاكهاي شماره 1159 ، 1160 و 1161 دو قطعه

ب _ در محور تهران _ قم پلاكهاي شمس آباد ، محمدآباد و قنبراباد.

ج _ در محور تهران _ ورامين پلاكهاي دولت اباد و اسد آباد (تپه سياه

د _ در محور تهران _ ساوه پلاكهاي نصيراباد ، ده حسن و سفيدار

ه _ در محور كرج _ قزوين ، پلاك نجم آباد.

4 _ فعاليتها و كارگاههاي صنعتي و توليدي و صنفي كه بر اساس ضوابط مندرج در طرحهاي تفصيلي و اجرايي انتقال ، آلوده كننده و مزاحم محيط زيست شهر تهران تشخيص داده مي شوندظرف مهلت زماني كه بنا به پيشنهاد شركت شهركهاي صنعتي ايران و تصويب كميسيون موضوع بند(1) تعيين مي شود ، به محلهاي انتخاب شده در پلاكهاي مذكور در بند (3) انتقال مي يابند. شهرداري تهران ، سازمان حفاظت محيط زيست و ساير سازمانهاي ذيربط پس از مهلت مزبور بر اساس مقررات از ادامه فعاليت آنها در مكانهاي فعلي جلوگيري خواهند كرد.

واحدهاي توليدي و صنعتي و صنفي مشمول اين بند كه بدون پروانه فعاليت داشته اند درصورت موافقت وزارتخانه صنعتي ذيربط با ادامه فعاليت آنها ، پس از انتقال به پلاكهاي موضوع بند(3) با تاييد وزارتخانه صنعتي ذيربط كارت شناسايي دريافت خواهند داشت

5 _ طرحهاي اجرايي و ضوابط انتقال دامداريها و مرغداريها داخل محدوده شهر تهران اعم ازسنتي يا صنعتي و داراي پروانه يا فاقد پروانه توسط وزارت كشاورزي تهيه و به مورد اجرا گذاشته مي شود.

6 _ كميسيون موضوع ماده (5) قانون تشكيل شوراي عالي شهرسازي نسبت به تغييركاربرياماكني كه بر اثر اجراي طرح هاي انتقال تخليه مي گردندبا توجه

به وسعت و موقعيت آنها و نيازهاي محلي و منطقه اي ، اقدام خواهد نمود.

7 _ شهرداري تهران ، سازمان حفاظت محيط زيست وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي موظفند در انتقال و تعطيل صنايع آلوده كننده و مزاحم محيط زيست شهر تهران و دامداريها ومرغداريهاي داخل محدوده شهر تهران بامجريان طرح هاي انتقال همكاري نمايند.

8 _ از تاريخ ابلاغ اين تصويبنامه مفاد ابلاغيه شماره 4762 _ 12/ م ن مورخ 2/2/1368 كان لم يكن مي گردد.

آيين نامه اجرايي قانون اصلاح مواد يك و دو و سه قانون اصلاح و حذف موادي از قانون ثبت (با اصلاحات بعد

ماده 1 _ قانون اصلاح مواد يك و دو و سه قانون اصلاح و حذف موادي از قانون ثبت اسناد واملاك مصوب 31/4/1365 و الحاق موادي به آن مصوب 21/6/70 مجلس شوراي اسلامي كه درتاريخ 14/8/70 لازم الاجرا شده است در اين آيين نامه اختصارا قانون ناميده مي شود.

ماده 2 _ ادارات ثبت مكلفند حداكثر ظرف مدت سه ماه از تاريخ لازم الاجرا شدن قانون تمهيدات اجراي آن را فراهم نموده و از طريق راديوي استان و نشر آگهي در روزنامه كثيرالانتشارمحلي يا نزديك به محل كه آگهي هاي ثبتي در آنها منتشر مي شود و همچنين الصاق آگهي در اماكن ومعابر عمومي مراتب را به اطلاع عموم برسانند كه ظرف يكسال تقاضاي خود را به ضميمه رونوشت مصدق مدارك در قبال اخذ رسيد تسليم ثبت محل وقوع ملك نمايند.

تبصره _ به منظور هماهنگي ادارات ثبت مكلفند تاريخي را كه از طرف سازمان ثبت اسناد واملاك كشور براي قبول تقاضانامه تعيين شده است در آگهي فوق قيد نمايند.

ماده 3 _ سازمان ثبت اسناد و املاك كشور دفاتر (ثبت تقاضانامه اوقات ثبت آراء و ثبت توافق و همچنين تقاضانامه و قبض رسيد آن را به تعداد كافي

تهيه نموده از طريق ادارات كل ثبت استانها در اختيار واحدهاي ثبت قرار مي دهد.

ماده 4 _ قبض رسيد تقاضانامه سه نسخه اي است كه شماره مسلسل دارد و شماره قبوض وتعداد آنها و نام واحد ثبتي گيرنده در موقع تحويل در دفتر مخصوص ثبت مي شود.

ماده 5 _ متقاضي يا قايم مقام قانوني وي تقاضانامه را تكميل نموده و همراه با ساير مدارك ومستندات در فرجه قانوني به اداره ثبت محل تسليم مي نمايد (متقاضي موظف است نشاني دقيق خود را جهت ابلاغ اوراق دعوتنامه و ساير مكاتبات در تقاضانامه قيد و صورت تغيير نيز نشاني جديد خود را كتبا به ثبت محل اطلاع دهد)

اصلاحيه آيين نامه قانون اصلاح مواد 1 و 2و 3 قانون اصلاح و حذف موادي از قانون ثبت مصوب 19/1/71 - مصو

اداره كل ثبت اسناد و املاك استان

چون ضرورت انجام اصلاحاتي در آيين نامه اجرايي قانون اصلاح مواد 1 و 2و 3 قانون اصلاح وحذف موادي از قانون ثبت مصوب 19/1/71 و اصلاحيه هاي بعدي آن لازم به نظر مي رسيد لذا مراتب به محضر آيت ا... هاشمي شاهرودي دامت بركاته رييس محترم قوه قضاييه اعلام واصلاحات زير در آيين نامه در تاريخ 10/8/78 به تصويب معظم له رسيد.

1 _ عبارت زير به ماده 21 آيين نامه اضافه مي گردد:

چنانچه اشخاص مذكور با وجود ابلاغ دعوتنامه مطابق مقررات فوق در هيات حضور نيابنديكبار ديگر از آنان دعوت به عمل مي آيد و در صور عدم حضور هيات قرار بايگاني شدن پرونده را تامراجعه مجدد آنان صادر مي نمايند.

تبصره 1 _ به جريان افتادن مجدد پرونده منوط به پرداخت مبلغ پنجاه هزار ريال علاوه بر مبلغ مقرر در ماده 37 آيين نامه توسط متقاضي است

تبصره 2 _ موارد مذكور در قسمت اخير ماده و تبصره يك بايد در

دعوتنامه اشخاص مزبور قيدشود.

2 _ ماده 37 آيين نامه به شرح زير اصلاح مي گردد:

مبلغ مندرج در ماده مذكور بعد از عبارت (بابت هر پرونده به شرح زير اصلاح مي گردد:

الف _ عبارت يكصد و بيست هزار ريال مقرر در ماده 37 به مبلغ دويست هزار ريال تبديل مي گردد.

ب _ از متقاضيان مقرر در ماده 10 قانون و متقاضياني كه برابر گواهي صادره زير پوشش كميته امداد امام خميني (ره مي باشند به جاي مبلغ مقرر در ماده 37 به ميزان هزينه هاي مندرج در ماده 39آيين نامه اخذ مي گردد.

3 _ ماده 39 آيين نامه به شرح زير اصلاح مي گردد:

از محل وجوه دريافتي موضوع ماده 37 آيين نامه پرداخت هاي زير انجام مي شود.

الف _ حق حضور و حق الزحمه هر يك از اعضاء هيات حل اختلاف براي هر پرونده 7500ريال تعيين مي شود.

ب _ حق حضور و حق الزحمه هر يك از اعضاء هيات حل اختلاف براي پرونده موضوع قسمت اخير ماده 21 آيين نامه يكهزار ريال تعيين مي شود.

ج _ حق الزحمه دبير هيات حل اختلاف براي هر پرونده مبلغ چهار هزار ريال و براي هر پرونده موضوع قسمت اخير ماده 21 آيين نامه مبلغ پانصد ريال تعيين مي شود.

آيين نامه اجرايي تبصره (3) ماده (2) قانون اصلاح مواد (147) و (148)اصلاحي قانون ثبت اسناد و املاك كش

ماده 1 _ در كليه مواردي كه مستحدثات و بناي تصرفي در اراضي دولت يا شهرداريها ايجاد شده باشد هيات هاي موضوع ماده (2) قانون اصلاح مواد (1) و (2) و (3) قانون اصلاح و حذف موادي از قانون ثبت اسناد و املاك _ مصوب 31/4/1365 _ با انتخاب كارشناسان ثبتي و همكاري سازمان ثبت اسناد و املاك كشور نسبت به تهيه و ترسيم ، كروكي محل مورد تصرف دلايل تصرف تعيين موقعيت حدود،

مساحت و شماره پلاك اصلي و فرعي و نحوه تصرفات اقدام و هرماه با مشخصات كامل شناسنامه ( اعم از نام نام خانوادگي نام پدر، شماره شناسنامه و محل صدور آن به صورت مستند از طريق ادارات به دستگاه صاحب زمين اعلام مي نمايند تا در خصوص موارد قيد نشده در بند (و) تبصره (3) ماده (2) اعلام نظر نمايند.

ماده 2 _ مدت زمان اعلام نظر مراجع موضوع بند (و) تبصره (3) ماده (2) قانون ياد شده حداكثرسي روز تعيين مي شود در صورت عدم وصول پاسخ توسط مراجع مربوط هيات اعلام نظر خواهدكرد.

ماده 3 _ در كليه موارد مقرر كه جهت تعيين بهاي ملك مورد تصرف به اعلام نظر كارشناس رسمي دادگستري نياز مي باشد، نظريه كارشناس توسط دبيرخانه هيات ، به متقاضي و دستگاه صاحب زمين اعلام مي شود و در صورتي كه طرفين نسبت به نظريه كارشناسي اعتراض داشته باشندحداكثر ظرف يك هفته كتبا به دبيرخانه هيات اعلام مي نمايند. در صورت عدم اعلام نظر در مهلت مقرر، دبيرخانه هيات طبق مقررات اقدام خواهد نمود.

ماده 4 _ در كليه مواردي كه هيات پس از اخذ موافقت دستگاه صاحب زمين راي به انتقال ملك به متقاضي را صادر مي نمايد بهاي تعيين شده اعم از بهاي تمام شده زمين يا قيمت عادله روز به شماره حسابي كه از سوي دستگاه صاحب زمين اعلام مي گردد واريز خواهد شد و راي هيات وقبض پرداختي جهت تنظيم سند به سازمان مسكن و شهرسازي ارسال مي گردد و چنانچه ظرف بيست روز پس از ثبت در دبيرخانه سازمان مزبور سند انتقال تنظيم نگردد نماينده اداره ثبت مي تواند به قايم مقامي سند انتقال را به نام متقاضي امضاء نمايد.

ماده 5

_ در مواردي كه دستگاه صاحب زمين با انتقال زمين موافقت نمي نمايد مكلف است علت را مستدل به هيات رسيدگي كننده اعلام نمايد.

ماده 6 _ پرداخت هزينه هاي كارشناسي موضوع بند (ز) قانون اصلاح مواد (147) و (148)اصلاحي قانون ثبت اسناد و املاك كشور _ مصوب 1376 برعهده متقاضي خواهد بود.

ماده 7 _ از تاريخ تصويب اين آيين نامه آن قسمت از آيين نامه اجرايي مواد (147) و (148)قانون ثبت كه مغاير با اين آيين نامه است لغو مي شود.

لايحه قانوني ثبت اراضي موات اطراف شهر تهران - مصوب 25/4/1331

ماده 1 _ از اين تاريخ قبول تقاضاي ثبت نسبت به اراضي باير و موات اطراف شهر تهران واقع درحدود ذيل از احدي پذيرفته نخواهد شد.

شرقا و جنوبا و غربا از اضلاع خارجي خيابانهاي شهباز و شوش و سي متري نظامي تا شعاع اقدام به درخواست ثبت نمايد و به مصرف امور عام المنفعه رسانيده و يا به قطعات كوچك تقسيم و به معرض فروش بگذارد.

ماده 3 _ اشخاصي كه نسبت به اين قبيل اراضي ادعايي داشته باشند پس از ثبوت در محاكم وجهي را كه دولت از خريدار دريافت نموده به آنان خواهد پرداخت

ماده 4 _ وزارتين دادگستري و دارايي مامور اجراي اين قانون هستند.

بر طبق قانون اعطا اختيارات مصوبه 20 مرداد 1331 لايحه قانوني مشتمل بر چهار ماده راجع به ثبت اراضي باير و موات اطراف شهر تهران تصويب مي شود.

نخست وزير _ دكتر محمد مصدق

مقررات مالي

آيين نامه مالي شهرداريها - مصوب 12/4/1346

قسمت اول _ امور معاملات ( ماده 1 تا 4 )

ماده 1 _ معاملات شهرداريها از نظر ميزان مبلغ به سه نوع تقسيم مي شود:

نوع اول _ معاملات جزيي كه ميزان آن از پنجاه هزار ريال تجاوز نخواهد كرد.

نوع دوم _ معاملات متوسط كه ميزان آن بيشتر از پنجاه هزار ريال و كمتر از پانصد هزار ريال باشد.

نوع سوم _ معاملات عمده كه ميزان آن پانصد هزار ريال و بيشتر خواهد بود.

ماده 2 _ در مورد معاملات جزيي متصدي خريد يا كسي كه وظيفه مذكور كتبا از طرف شهرداربه او ارجاع گرديده مكلف است بهاي جنس يا اجرت كار مورد معامله را بنحو ممكنه و به مسئوليت خود بدست آورده با جلب موافقت كتبي مقامات زير اقدام نمايد:

الف _ در شهرداريهايي كه درامد سالانه آنها تا 10 ميليون ريال است موافقت شهردار.

ب

_ در شهرداري هايي كه درامد سالانه آنها از 10 ميليون ريال تا 50 ميليون ريال است موافقت متصدي امور مالي

ج _ در شهرداريهايي كه درامد سالانه آنها از 50 ميليون ريال بيشتر است موافقت رييس كارپردازي

تبصره 1 _ ذكر نام و نام خانوادگي و امضا و سمت متصدي خريد و همچنين آدرس ومشخصات كامل فروشنده جنس يا انجام دهنده كار در ذيل سند ضروري است

تبصره 2 _ شهردار مي تواند بموجب ابلاغ كتبي انجام بعضي از انواع معاملات جزيي را كه دراين ماده اختيار تصويب آنها به متصدي امور مالي يا رييس كارپردازي داده شده است موكول به موافقت كتبي خود نمايد و يا اختيار رييس كارپردازي را به متصدي امور مالي يا رييس حسابداري شهرداري واگذار كند.

ماده 3 _ در مورد معاملات متوسط متصدي خريد بايد حداقل از سه نفر فروشندگان كالا يا انجام دهندگان كار از هريك جداگانه استعلام كتبي كه مشعر بر تعيين و تصريح نوع و مشخصات كامل جنس يا موضوع كار مورد معامله و مقدار و شرايط معامله و مدت تحويل باشد اخذ وفروشنده كالا يا انجام دهنده كار بايد حداقل بها ممكنه را ضمن تعيين مدت ونشاني دقيق خود دربرگ استعلام بها ذكر و با قيد تاريخ امضا نموده و متصدي خريد صحت مندرجات آن را گواهي نمايد. انجام معامله پس از موافقت كميسيون معاملات مركب از شهردار يا معاون شهرداري _متصدي امور مالي و يكنفر از روساي واحدها يا اعضا ارشد شهرداري بنا به تناسب كار و به انتخاب شهردار مجاز خواهد بود و تصميمات كميسيون باتفاق آرا و يا با اكثريت دو راي موافق درصورتي مناط اعتبار خواهد بود كه شهردار يا

معاون او يكي از آن دو نفر باشد.

تبصره _ در شهرداريهايي كه درامد سالانه آنها از 50 ميليون ريال بيشتر است در صورتي كه شهرداري فاقد معاون باشد شهردار مي تواند رييس كارپردازي يا يكي از اعضاي ديگر شهرداري را به عضويت كميسيون معاملات انتخاب ولي تصميمات كميسيون را موكول بتاييد خود نمايد.

ماده 4 _ معاملات عمده بايد بطور كلي با تشريفات مناقصه يا مزايده عمومي و يا مناقصه محدود انجام شود اگر ترك مناقصه ضروري تشخيص گردد بطريق زير انجام خواهد شد:

الف _ در صورتيكه ميزان معامله كمتر از دو ميليون ريال باشد بنا به پيشنهاد مستدل و موجه شهردار و تصويب انجمن شهر.

ب _ در صورتيكه ميزان معامله از دو تا پنجاه ميليون ريال باشد بنا به پيشنهاد مستدل و موجه شهردار و تصويب انجمن شهر و تاييد وزارت كشور.

ج _ در صورتيكه ميزان معامله از پنجاه ميليون ريال بيشتر باشد بنا به پيشنهاد مستدل و موجه شهردار و تصويب انجمن شهر و تاييد وزارت كشور و تصويب هيات دولت

تبصره 1 _ در مورد مناقصه محدود شهرداري از بين فهرست مقاطعه كاران واجد شرايط منتخبه توسط سازمان برنامه يا وزارت راه حداقل شش شركت يا موسسه واجد شرايط را دعوت خواهدنمود.

تبصره 2 _ موارد استفاده از مناقصه محدود با تصويب انجمن شهر تعيين مي شود و طرز عمل بر طبق صوابديد انجمن شهر به ترتيبي خواهد بود كه در آيين نامه مناقصه امور ساختماني وزارت راه مصوب اسفند ماه 1338 و يا آيين نامه مربوط در سازمان برنامه مقرّر است

در مواردي كه در آيين نامه هاي فوق وزير و مدير عامل نوشته شده شهردار و در مواردي كه هيات عامل نوشته شده انجمن شهر

جايگزين آن خواهد بود.

تبصره 3 _ در مورد كالاي انحصاري دولت و كالاها يا خدمات منحصر بفرد انجام معامله بانمايندگي هاي رسمي و انحصاري فروش كالا پس از گواهي كميسيون معاملات مبني بر انحصاري بودن كالا يا خدمات با ترك مناقصه بلامانع خواهد بود و در مورد كالاهاي انحصاري غير دولتي بهاي كالا با گواهي اداره كل نظارت بر قيمتها يا اطاق بازرگاني استان تعيين و پرداخت خواهد گرديد.

قسمت دوم _ مناقصه ( ماده 5 تا 8 )

الف _ آگهي مناقصه

ماده 5 _ در معاملات عمده آگهي مناقصه يامزايده در دو نوبت بفاصله حداقل يك هفته به تشخيص شهردار در روزنامه رسمي كشور و حداقل يكي از جرايد كثيرالانتشار تهران و در صورت وجود روزنامه محلي در يكي از روزنامه هاي محلي بشرح و شرايط زير منتشر مي گردد:

1 _ نوع و ميزان كالا يا كار (مدت انجام كار) محل تحويل (مهلت قبول پيشنهادات محل اخذاسناد مناقصه يا مزايده و تسليم پيشنهادها.

2 _ دادن سپرده اي كه از پنج درصد مبلغ كل براورد كمتر نباشد بصورت نقد يا اسناد خزانه ياضمانت نامه بانكي

3 _ ذكر اينكه برندگان اول و دوم و سوم مناقصه يا مزايده هرگاه حاضر به انعقاد قرارداد نشوندسپرده آنان بترتيب ضبط خواهد شد.

4 _ ذكر اينكه ساير اطلاعات و جزييات مربوط به معامله در اسناد مناقصه يا مزايده مندرج است

5 _ ذكر اينكه شهرداري در رد يا قبول هريك از پيشنهادها مختار است

تبصره _ مدت قبول پيشنهادها از تاريخ نشر آخرين آگهي در داخله 10 روز و در خارجه از 60روز نبايد كمتر باشد.

ب _ تشكيل كميسيون مناقصه يا مزايده و رسيدگي به پيشنهادات و تشخيص برنده مناقصه يامزايده

ماده 6 _ رسيدگي به پيشنهادهاي

مربوط به مناقصه يا مزايده بعهده هيات عالي معاملات شهرداري مركب از شهردار ، رييس امور مالي يا حسابداري شهرداري ، يكنفر از افراد بصير و مطلع درمعامله مورد نظر به پيشنهاد شهردار و تاييد انجمن شهر خواهد بود.

تبصره _ تصميمات هيات به اتفاق آرا ويابه اكثريت دوراي مشروط بر اينكه شهردار يكي از آن دونفر باشد مناط اعتبار خواهد بود.

ماده 7 _ كميسيون بايد در وقت مقرر كه در آگهي مناقصه يا مزايده يا دعوتنامه مناقصه محدودقيد گرديده تشكيل شود و پيشنهادهاي رسيده را در صورتي كه تعداد آنها سه يا بيشتر باشد مفتوح ومورد رسيدگي قرار دهد و اگر تعداد پيشنهادهاي رسيده از سه فقره كمتر بود مناقصه يا مزايده راتجديد و مراتب را در صورتمجلس تنظيمي قيد نمايد.

در مناقصه يا مزايده مجدد ولو آنكه تعداد پيشنهادها كمتر از سه فقره باشد كميسيون پيشنهادهارا باز و مورد رسيدگي و ترتيب اثر قرار خواهد داد.

كميسيون مكلف است از روز قرايت پيشنهادها حداكثر ظرف يكهفته نظر خود را اعلام كند و درموارد استثنايي اين مهلت با تصويب شهردار تا بيست روز ديگر قابل تمديد خواهد بود.

ماده 8 _ هرگاه برنده مناقصه يا مزايده از انجام معامله خودداري كند يا پس از ابلاغ قانوني حداكثر تا هفت روز حاضر به انعقاد قرارداد نشود سپرده او بنفع شهرداري ضبط و قرارداد با نفر بعدي منعقد خواهد گرديد و در صورتيكه برندگان دوم و سوم نيز ظرف مهلت هفت روز پس از ابلاغ قانوني حاضر بعقد قرارداد نشوند سپرده آنان بنفع شهرداري ضبط خواهد شد.

قسمت سوم _ انعقاد پيمان ( ماده 9 تا 10 )

قسمت سوم _ انعقاد پيمان ( ماده 9 تا 10 )

قسمت سوم _ انعقاد پيمان

ماده 9 _ شهرداري مكلف است هنگام

تنظيم و عقد پيمان معادل 10 درصد كل مبلغ مورد پيمان را بمنظور تضمين حسن انجام كار از پيمانكار تضمين نامه بانكي يا اسناد خزانه بعنوان سپرده دريافت دارد.

ماده 10 _ حق ارجاع داوري در هيچيك از پيمان ها نبايد قيد گردد مگر اينكه در موارد استثنايي وبنا به پيشنهاد مستدل و موجه شهردار قبلا بتصويب انجمن رسيده باشد.

قسمت چهارم _ ترتيب تحويل ( ماده 11 تا 12 )

ماده 11 _ جنس يا كار انجام شده هرگاه مربوط به معاملات جزيي باشد تحويل آن بوسيله انباردار يا اداره درخواست كننده انجام خواهد شد و در مورد معاملات متوسط بايد تحويل با نظارت كميسيوني مركب از سه نفر بانتخاب شهردار انجام پذيرد و در معاملات عمده كميسيون تحويل مركب خواهد بود از دو نفر نماينده منتخب شهردار و يكنفر نماينده ذيصلاحيت به انتخاب انجمن شهر.

ماده 12 _ در معاملات متوسط و عمده براي تحويل هر فقره جنس يا كار بايد كميسيون تحويل صورتمجلس تنظيم و در آن بطور صريح قيد گردد كه جنس مورد معامله يا كار انجام شده طبق نمونه و با مشخصات مندرج در پيمان با استعلام بها مي باشد و ذيل آن را تمام اعضا كميسيون تحويل وفروشنده يا پيمانكار امضا نمايند و در مورد اجناسي كه تحويل انبار مي شود انباردار نيزصورتمجلس را امضا و قبض انبار صادر خواهد نمود.

تبصره _ هرگاه بين اعضا كميسيون در نوع و مشخصات كالا يا كار مورد تحويل اتفاق آرانباشد نظر شهردار قاطع خواهد بود.

قسمت پنجم _ مزايده ( ماده 13 تا 14 )

ماده 13 _ فروش اموال منقول و غير منقول و اجاره اموال غير منقول شهرداري از طريق مزايده كتبي صورت خواهد گرفت لكن در مورد فروش اموال منقول و اجاره دادن فراورده هاي واحدها وموسسات تابعه شهرداري با جلب موافقت انجمن شهر مي توان از طريق مزايده حضوري (حراج اقدام نمود.

تبصره 1 _ در مورد مزايده حضوري (حراج بايد روز و محل حراج قبلا آگهي شود و در آگهياطلاعات لازم راجع به نوع اشيا قيد گردد و تصريح شود كه در مقابل فروش اشيا وجه نقد دريافت مي گردد و پرداخت هر نوع ماليات و عوارض بعهده خريدار است

ماده 14

_ مقرراتي كه در اين آيين نامه براي انتشار آگهي و ساير تشريفات مناقصه پيش بيني شده است در مورد مزايده نيز بايد رعايت گردد.

قسمت ششم _ ساير معاملات شهرداري ( ماده 15 تا 16

ماده 15 _ شهرداري تهران راسا و ساير شهرداريها با موافقت انجمن شهر مي تواند در صورت ضرورت و با در نظر گرفتن صرفه و صلاح هر نوع كاري را بطور اماني بر اساس و ترتيب مندرج درماده 4 اين آيين نامه انجام دهند مشروط بر اينكه از لحاظ كادر فني و وسايل براي انجام آن كار مجهزباشند.

ماده 16 _ هرگاه شهرداري به اجاره نمودن ساختمان يا زمين يا وسيله نقليه يا ماشين آلات فني ياهر نوع اشيا و اموال ديگري كه عرفا در معرض اجاره و استيجاره قرار مي گيرد احتياج پيدا كند بشرح زير اقدام خواهد شد:

الف _ در صورتيكه مورد اجاره نظاير متعدد و بي تفاوت داشته باشد پس از تحقيق و تجسس كافي بوسيله متصدي خريد حداقل سه فقره از با صرفه ترين آنها بوسيله استعلام بها تعيين و معرفي خواهد گرديد.

ب _ اگر مورد اجاره نظاير متعدد نداشته باشد يا اجاره ملك يا زمين معيني مورد لزوم شهرداري باشد مذاكره و توافق مقدماتي با مالك بعمل خواهد آمد.

انجام معامله و عقد قرارداد اجاره در هر مورد در صورتي كه مال الاجاره سالانه از شصت هزارريال تجاوز نكند با تصويب هيات عالي معاملات شهرداري و در صورتيكه مال الاجاره سالانه بيش از پنجاه هزار ريال باشد با تصويب انجمن شهر صورت خواهد گرفت

قسمت هفتم _ مقررات عمومي ( ماده 17 تا 22 )

ماده 17 _ هرگاه ضمن اجراي قراردادهاي ساختماني يا عمراني تغييرات جديدي در مشخصات و نقشه و يا نوع كار پيش آيد كه جداگانه انجام پذير نباشد و بهاي واحد آن كار در فهرست واحد بهاپيش بيني نشده باشد بهاي عادله واحد كار مورد نظر از طرف قسمت فني شهرداري يا دفتر فني شهرداري استان يا فرمانداري كل و با موافقت پيمانكار و تصويب

هيات عالي معاملات شهرداري وتاييد شهردار تعيين خواهد شد ولي ميزان كارهاي جديد نبايد از صدي 10 كل مبلغ پيمان تجاوزكند.

ماده 18 _ در قراردادها بايد قيد شود شهرداري مي تواند تا حداكثر بيست و پنج درصد مبلغ پيمان از ميزان كار يا جنس موضوع پيمان را كسر يا اضافه نمايد و در هر حال بايد قبل از انقضا مدت پيمان به پيمانكار ابلاغ كند.

ماده 19 _ در مورد معامله با وزارتخانه ها و موسسات و شركتهاي دولتي يا وابسته به دولت وشهرداري و معامله بين دو شهرداري فقط توافق طرفين كه بتاييد انجمن شهر برسد كافي است

ماده 20 _ در موارد استثنايي كه بصلاح و صرفه شهرداري باشد انجمن شهر مي تواند بنا به پيشنهاد شهردار اختلافاتي را كه با پيمانكاران شهرداري پيدا مي شود و مبلغ مورد اختلاف از پانصدهزار ريال بيشتر نباشد از طريق سازش و يا ارجاع به داوري حل و فصل نمايند لكن در مواردي كه مبلغ مورد اختلاف بيش از پانصد هزار ريال باشد رفع اختلاف از طريق سازش يا ارجاع بداوري باپيشنهاد شهردار و تاييد انجمن شهر و تصويب وزارت كشور امكان پذير خواهد بود.

در اينگونه موارد داور اختصاصي و داور مشترك بايد به تاييد وزارت كشور برسند.

ماده 20 مكرر _ حد نصابهاي تعيين شده در بندهاي (الف ، (ب و (ج ماده (4) و قسمت اخيرماده (20) اين آيين نامه متناسب با شرايط اقتصاد كشور و هماهنگ با نصابهاي معاملات دولتي بنابه پيشنهاد وزارت كشور و با تصويب هيات وزيران قابل تجديدنظر خواهد بود.

تبصره _ در مورد شهرهاي با بيش از يك ميليون نفر جمعيت حد نصابهاي موضوع اين قانون باپيشنهاد شهردار و

تصويب شوراي اسلامي شهر ذي ربط تا سقف پنج در هزار بودجه مصوب سالانه همان شهر براي هر معامله قابل افزايش است و در هر صورت اختيار شهرداران در اين مصوبات ، بالاتر از اختيار وزيران در معاملات مشابه نخواهد بود.

ماده 21 _ معاملات شهرداري تهران تابع مقررات آيين نامه مربوطه مصوب آذرماه 1344كميسيون كشور مجلسين و مقررات فصل ششم اين آيين نامه مي باشد و اختيارات و وظايف هيات عالي معاملات در شهرداري تهران بعهده كميسيون مناقصه مقرر در ماده 6 آيين نامه مذكور خواهدبود.

تبصره _ در مورد معاملات جزيي شهرداري تهران مي تواند اختيارات مربوط به رييس كارپردازي را به روساي نواحي و يا روسا و مسئولين هريك از واحدهاي تابعه شهرداري واگذار نمايد.

ماده 22 _ دستورالعمل مربوط به طرز اجرا اين آيين نامه از طرف وزارت كشور تهيه و به شهرداريها ابلاغ خواهد شد و در هر مورد كه ابهامي در طرز اجرا هر يك از مواد اين آيين نامه حاصل شود رفع ابهام بعهده وزارت كشور خواهد بود.

قسمت هشتم _ امور مالي
فصل اول _ بودجه ( ماده 23 تا 28 )

ماده 23 _ بودجه سالانه شهرداري عبارت است از يك برنامه جامع مالي كه در آن كليه خدمات و فعاليت ها و اقداماتي كه بايد در طي سال مالي انجام شود همراه با براورد مبلغ و ميزان مخارج ودرامدهاي لازم براي تامين هزينه انجام آنها پيش بيني مي شود و پس از تصويب انجمن شهر قابل اجراست

ماده 24 _ دوره عمل بودجه هر سال تا 15 ارديبهشت سال بعد خواهد بود و تعهداتي كه تا آخراسفند ماه هر سال تحقق يافته باشد تا خاتمه دوره عمل بودجه از محل اعتبار مربوط قابل پرداختاست

ماده 25 _ بودجه شهرداري هابايد بر اساس برنامه ها و وظايف و فعاليت هاي مختلف و

هزينه هريك از آنها تنظيم گردد طرز تنظيم برنامه و بودجه و تفريغ بودجه و نحوه تفكيك وظايف وفعاليت ها و انطباق بودجه با برنامه و همچنين طرز براورد درامد و هزينه بموجب دستورالعملي خواهد بود كه بوسيله وزارت كشور تصويب و ابلاغ خواهد شد.

ماده 26 _ مسئوليت تنظيم بودجه شهرداري و مراقبت در حسن اجراي آن و همچنين تنظيم تفريغ بودجه بعهده شهردار و مسئول امور مالي است (مدير امور مالي يا رييس حسابداري بسته بوضع تشكيلات شهرداري و واگذاري اين وظيفه از طرف شهردار به هريك از مأمورين ديگرشهرداري رفع مسئوليت نخواهد كرد.

شهردار موظف است بمحض پيشنهاد بودجه يا تفريغ بودجه به انجمن شهر با استفاده ازاختياري كه بر طبق ماده 38 قانون شهرداري به او تفويض شده حداقل هفته اي سه روز تقاضاي تشكيل جلسه انجمن را بنمايد و خود نيز در جلسات حضور يافته توضيحات لازم را درباره اقلام مندرج در آن بدهد.

ماده 27 _ موعد تصويب نهايي بودجه ساليانه بوسيله انجمن شهر و ابلاغ آن بشهرداري طبق ماده 67 قانون حداكثر تا اول اسفند ماه سال قبل مي باشد و در صورتيكه انجمن در راس موعدمذكور بوظيفه قانوني خود در اين مورد عمل نكند شهردار موظف است مراتب را به استاندار يافرماندار كل و در شهرداري تهران به وزارت كشور اطلاع دهد تا بر طبق ماده 41 اصلاحي قانون شهرداري اقدامات لازم معمول گردد.

ماده 28 _ شهردار مي تواند اعتبارات مصوب در بودجه براي هر يك از مواد هزينه يا فعاليتهاي داخل در يك وظيفه را تا 10% تقليل يا افزايش دهد بنحوي كه از اعتبار كلي مصوب براي آن وظيفه تجاوز نشود.

فصل دوم _ درآمدها ( ماده 29 تا 32 )

ماده 29 _ درآمد شهرداري ها به شش طبقه بشرح زيرتقسيم مي شود:

1 _

درآمدهاي ناشي از عوارض عمومي (درآمدهاي مستمر)

2 _ درآمدهاي ناشي از عوارض اختصاصي

3 _ بها خدمات و درآمدهاي موسسات انتفاعي شهرداري

4 _ درآمدهاي حاصله از وجوه و اموال شهرداري

5 _ كمك هاي اعطايي دولت و سازمانهاي دولتي

6 _ اعانات و كمك هاي اهدايي اشخاص و سازمانهاي خصوصي و اموال و دارايي هايي كه بطور اتفاقي يا بموجب قانون بشهرداري تعلق مي گيرد.

تبصره _ از انواع درآمدهاي مذكور در ماده فوق فقط درآمدهاي ناشي از عوارض عمومي (درآمدهاي مستمر) مشمول پرداخت سهميه ها و حد نصاب هاي مقرر در ماده 86 قانون شهرداري مي باشد.

ماده 30 _ هر شهرداري داراي تعرفه اي خواهد بود كه در آن كليه انواع عوارض و بهاي خدمات وساير درآمدهايي كه بوسيله شهرداري و موسسات تابعه و وابسته به آن وصول يا تحصيل مي شود درج و هر نوع عوارض يا بهاي خدمات جديدي كه وضع و تصويب مي گردد يا هر تغييري كه در نوع و ميزان نرخ آنها صورت مي گيرد در تعرفه مذكور منعكس مي شود.

وزارت كشور براي طرز تنظيم تعرفه و درج تغييرات بعدي و همچنين چگونگي وضع و تشخيص و وصول انواع عوارض و درآمدها دستورالعملي جامع تهيه و براي راهنمايي به شهرداريها ابلاغ خواهد كرد.

ماده 31 _ تطبيق وضع هر مودي يا هر مورد با تعرفه عوارض درآمدها و تعيين و تشخيص بدهي مودي بعهده مأمورين تشخيص يا كساني است كه از طرف شهرداري يا سازمان هاي تابعه و وابسته اختيار تشخيص بآنها داده شده است مأمورين مذكور مكلفند كمال دقت بي نظري را درتشخيص هاي خود بكار برند در صورت تخلف بوضع آنها در دادگاه اداري شهرداري رسيدگي وتنبيهات مقرر درباره آنها اتخاذ و بموقع

اجرا گذارده خواهد شد.

ماده 32 _ به شهرداري هاي كل كشور اجازه داده مي شود تا مطالبات خود را با اقساط حداكثر سي و شش ماهه مطابق دستورالعملي كه به پيشنهاد شهردار به تصويب شوراي اسلامي شهر مربوط مي رسد ، دريافت نمايد. در هرحال صدور مفاصا حساب موكول به تاديه كليه بدهي مودي خواهدبود.

فصل سوم _ هزينه ها ( ماده 33 تا 36 )

ماده 33 _ پرداخت هزينه ها در شهرداري مستلزم طي مراحل سه گانه زير است

الف _ ايجاد تعهد در حدود اعتبارات مصوب و مقررات جاري و تحقق يافتن تعهد به اين طريق كه كار و خدمتي انجام يا اموالي به تصرف شهرداري درآمده بدينوسيله ديني براي شهرداري ايجادشده باشد.

ب _ تشخيص مستند مبلغي كه بايد به هر يك از داينين پرداخت شود.

ج _ صدور حواله در وجه داين يا داينين در قبال اسناد مثبته

تبصره _ ايجاد تعهد و تشخيص و صدور حواله بشرح فوق در صلاحيت شهردار يا كساني است كه از طرف شهردار كتبا و بطور منجز اختيارات لازم به آنها تفويض مي شود.

ماده 34 _ كليه پرداخت هاي شهرداري بايد با توجه به ماده 79 قانون شهرداري با اسناد مثبتانجام گردد و در مورد هزينه هايي كه تنظيم اسناد مثبته آن قبل از پرداخت ميسر نباشد ممكن است بطور علي الحساب پرداخت و اسناد هزينه آن در اسرع وقت تكميل و بحساب قطعي منظور گرددنوع هزينه هايي كه بطور علي الحساب قابل پرداخت است و طرز استفاده از تنخواه گردان بموجب دستورالعملي كه وزارت كشور ابلاغ خواهد نمود تعيين خواهد شد.

ماده 35 _ انجمن شهر با توجه به تبصره بند 3 اصلاحي ماده 45 قانون شهرداري مي تواند اختيار تصويب و نظارت در معاملات را تا

ميزان معيني بشهردار واگذار كند و در مورد تصويب و نظارت كلي نسبت به ساير معاملات هر ترتيبي را كه مقتضي بداند بنحوي كه موجب كندي پيشرفت كارهاي شهرداري نگردد برقرار و طبق آن عمل خواهد شد.

ماده 36 _ طرز تهيه اسناد هزينه و مدارك ضميمه آن و طرز طبقه بندي هزينه هاي شهرداري وهمچنين اصول و قواعد مربوط به انبارداري و رابطه آن با كارپردازي بموجب دستورالعملي كه بوسيله وزارت كشور تصويب و ابلاغ خواهد شد مقرر خواهد گرديد.

فصل چهارم _ صندوق و عمليات استقراضي شهرداري ( ماده 37 تا 41

ماده 37 _ استفاده از وجوه حاصله از درآمدها قبل ازمنظور داشتن آنها بحساب قطعي درآمد بهرعنوان حتي بطور علي الحساب و يا براي پرداخت هزينه هاي ضروري و فوري ممنوع است

ماده 38 _ صندوقدار يا كسي كه پرداخت هزينه ها بعهده او محول مي شود مكلف است در موقع پرداخت نسبت به هويت و اهليت دريافت كننده وجه و صحت و اصالت امضا حواله دقت هاي لازم را بعمل آورده و اسناد و امضايي كه ذمه شهرداري را از دين بري سازد ازگيرنده وجه دريافت كند.

ماده 39 _ در مواردي كه شهرداري براي فعاليت هاي مختلف عمومي و اختصاصي حساب هاي مجزا داشته باشد استقراض از يك حساب براي استفاده در حساب ديگر منوط بموافقت انجمن شهراست و در موافقت نامه مذكور مدت استقراض بايد معلوم گردد و بمحض پيدايش موجودي درحساب بدهكار بميزاني كه پرداخت مبلغ استقراضي را تكافو كند فرضا كه مدت مقرر نيز منقضي نگرديده باشد بايد بحساب بستانكار برگشت داده شود.

ماده 40 _ استقراض شهرداري با توجه به بند 19 از ماده 45 قانون شهرداري بايد با اجازه وتصويب انجمن شهر صورت گيرد و در موقع استقراض مورد مصرف وجوه استقراضي تعيين وكيفيت استرداد آن كه از

محل درآمدهاي عمومي يا اختصاصي خواهد بود و بهره و مدت وام و طرزاستهلاك مشخص و بر طبق آن عمل شود.

ماده 41 _ وظايف شهرداري از لحاظ وصول و نگهداري درآمدها و پرداخت هزينه ها ونگاهداري حساب موجودي و تنظيم گزارش هاي مستمر وضع مالي شهرداري و همچنين ترتيبات مربوط به عمليات استقراضي شهرداريها بموجب دستورالعملي كه وسيله وزارت كشور تصويب وابلاغ خواهد شد ، تعيين خواهد گرديد.

فصل پنجم _ حسابداري ( ماده 42 تا 43 )

ماده 42 _ از تاريخ تصويب اين آيين نامه ظرف مدت سه سال كليه شهرداريهاي كشور مكلفند دفاتر و اوراق و فرم هاي حسابداري خود را بطريق دو طرفه (دوبل و از لحاظ نقدي يا تعهدي بودن روش حسابداري بترتيبي كه دستورالعمل صادره از طرف وزارت كشور مقرر خواهد شد تغيير داده منطبق نمايند.

ماده 43 _ وزارت كشور مكلف است بمنظور ايجاد روش مناسب و متحدالشكل حسابداري دركليه شهرداري هاي كشور تامين وسايل اجرا آن نسبت ايجاد دوره هاي آموزشي امور مالي و حسابداري و تربيت تعداد كافي حسابدار از بين كاركنان شاغل شهرداري ها يا افراد جديد اقدام و دستورالعمل جامعي در مورد روش متحدالشكل حسابداري و طبقه بندي حسابها و نمونه اوراق و دفاتر حساب و گزارش مالي و مميزي قبل از پرداخت هزينه ها در شهرداري هاي كشور تنظيم و براي اجرا ابلاغ كند.

فصل ششم _ مميزي و حسابرسي ( ماده 44 )

ماده 44 _ رسيدگي و مميزي حساب شهرداري ها در سه مرحله بشرح زير انجام خواهد گرديد:

الف _ حسابرسي بوسيله شهرداري قبل و بعد از خرج بوسيله كاركنان ثابت شهرداري كه اطلاعات كافي در امور مالي و حسابداري داشته باشند.

ب _ حسابرسي بوسيله حسابرسان وزارت كشور انجام و در صورت نداشتن حسابرس شوراي شهر مي تواند از وجود حسابرسان قسم خورده يا كارشناسان رسمي دادگستري استفاده نمايند كه دراينصورت شوراي شهر و شهرداري مكلفند نتيجه گزارش حسابرسان مذكور را به وزارت كشورارسال دارند.

ج _ رسيدگي نهايي بوسيله انجمن شهر از طريق بررسي گزارش هاي مالي و گزارش حسابرسان مذكور در بند ب ماده فوق .

تبصره _ طرز انجام حسابرسي شهرداري طبق دستورالعملي است كه وزارت كشور تنظيم وبشهرداريها ابلاغ خواهد كرد.

فصل هفتم _ اموال ( ماده 45 تا 48 )

ماده 45 _ اموال شهرداريها اعم از منقول و غيرمنقول بر دو نوع تقسيم مي شود:

اموال اختصاصي و اموال عمومي ، اموال اختصاصي شهرداري اموالي است كه شهرداري حق تصرف مالكانه نسبت بآنها را دارد از قبيل اراضي و ابنيه و اثاثه و نظاير آن

اموال عمومي شهرداري اموالي كه متعلق بشهر بوده و براي استفاده عموم اختصاص يافته است مانند معابر عمومي ، خيابانها ، ميادين ، پلها ، گورستانها ، سيل برگردان ، مجاري آب و فاضلاب ومتعلقات آنها ، انهار عمومي ، اشجار اعم از اشجاري كه شهرداري يا اشخاص در معابر و ميادين عمومي غرس نموده باشند ، چمن كاري ، گلكاري و امثال آن

ماده 46 _ حفاظت از اموال عمومي شهرداري و آماده و مهيا ساختن آن براي استفاده عموم وجلوگيري از تجاوز و تصرف اشخاص نسبت به آنها بعهده شهرداري است و در صورتي كه بعضي ازاموال

عمومي شهر بنحوي تغيير حالت و موقعيت دهد كه قابليت استفاده عمومي از آن سلب گرددبه تشخيص انجمن شهر جز اموال اختصاصي شهرداري منظور و محسوب مي شود.

ماده 47 _ شهرداري مكلف است كليه اموال غيرمنقول اختصاصي شهرداري را طبق مقررات ثبت املاك به ثبت برساند.

ماده 48 _ طرز نگاهداري و حفظ و حراست اموال شهرداري اعم از اختصاصي و عمومي و ثبتانها در دفاتر و كارتهاي اموال و بازديد مستمر و استفاده صحيح از آنها و نحوه محاسبه استهلاك ونگاهداري حساب موجودي اموال بموجب دستورالعملي كه بوسيله وزارت كشور تصويب و ابلاغ خواهد شد مقرر خواهد گرديد.

آيين نامه معاملات شهرداري تهران - مصوب 25/1/1355 با اصلاحات

فصل اول _ نصاب معاملات ( ماده 1 تا 4 )

ماده 1 _ معاملات از نظر مبلغ در اين آيين نامه به سه نوع تقسيم مي شود:

نوع اول _ معاملات جزيي كه مبلغ آن از دويست هزارريال تجاوز نكند.

نوع دوم _ معاملات متوسط كه مبلغ آن از دويست هزار ريال بيشتر و از دو ميليون ريال تجاوزنكند.

نوع سوم _ معاملات عمده كه مبلغ آن از دو ميليون ريال بيشتر باشد.

تبصره 1 _ مبناي نصاب در خريد براي معاملات جزيي و متوسط مبلغ معامله و در موردمعاملات عمده مبلغ براورد است

تبصره 2 _ مبناي نصاب در فروش مبلغ تعيين شده از طرف كارشناس منتخب شهرداري تهران است

ماده 2 _ در مورد معاملات جزيي مامور خريد بايد به فروشندگان كالا يا انجام دهندگان كار مورداحتياج مراجعه و پس از تحقيق كامل از بهاي كالا يا كار يا خدمات مورد نياز در صورتيكه بهاي موردمعامله تا ده هزار ريال باشد به مسئوليت خود و از مبلغ مزبور ببالا تا يكصدهزار ريال را با مسئوليت خود و با جلب موافقت كتبي رييس كارپردازي با رعايت صرفه شهرداري معامله را

انجام دهد مأمورخريد بايد ذيل سند هزينه را با قيد نام و نام خانوادگي و سمت و تاريخ و همچنين نشاني ومشخصات كامل طرف معامله و گواهي اينكه معامله به كمترين بهاي ممكن انجام شده استامضا كند.

تبصره _ در مناطق و سازمانهاي وابسته و تابع شهرداري معاملات زايد بر ده هزار ريال تايكصدهزار ريال با موافقت مسئول منطقه يا سازمان حسب مورد انجام خواهد شد.

ماده 3 _ در مورد معاملات متوسط مأمور خريد بايد از فروشندگان كالا يا انجام دهندگان كار ياخدمت مورد احتياج كه عده آنها كمتر از سه نفر نباشد (مگر در مواردي كه عده فروشندگان يا انجام دهندگان كارد يا خدمت كمتر باشند) از هر كدام روي برگ جداگانه استعلام بهاي كتبي بعمل آورد به اين ترتيب كه مأمور خريد نوع كالا يا كار يا خدمت مورد معامله و مقدار و مشخصات آن رابطور كامل در برگ استعلام بها تعيين و فروشنده كالا يا انجام دهنده كار يا خدمت و حداقل بهاي آن را با قيد مدت اعتبار بهاي اعلام شده در آن تصريح و با ذكر كامل نشاني خود و تاريخ امضا نمايدمأمور خريد بايد ذيل برگهاي استعلام بها را با ذكر اينكه استعلام بها وسيله او بعمل آمده است با قيدتاريخ و نام و نام خانوادگي و سمت خود امضا كند.

تبصره 1 _ در مواردي كه فروشنده يا انجام دهنده كار يا خدمت كمتر از 3 نفر باشد مأمور خريدمراتب را بايد در متن سند هزينه بنويسد و امضا كند.

تبصره 2 _ مأمور خريد با توجه به مدتي كه فروشندگان كالا يا انجام دهندگان كار يا خدمت دربرگ استعلام بها براي اعتبار بهاي پيشنهاد شده ذكر كرده اند طوري بايد اقدام كند كه بعلت انقضا

مدت خسارتي متوجه شهرداري نشود.

ماده 4 _ مأمور خريد در صورتيكه حداقل بهاي بدست آمده در استعلام بها را عادله تشخيص دهد پس از جلب موافقت كميسيوني مركب از مسئولين ادارات حسابداري ، بازرسي و تداركات يامعاونان آنها كه بنام كميسيون معاملات ناميده مي شود با پيشنهاد دهنده حداقل بها معامله را انجام خواهد داد كميسيون مزبور مي تواند در صورت احتياج از نظر متخصصين و مطلعين شهردارياستفاده نمايد.

تبصره _ در كليه مناطق شهرداري و سازمانهاي وابسته و تابع شهرداري تهران اعضا كميسيون معاملات با پيشنهاد مسئول منطقه يا سازمان و تصويب شهردار تهران ، تعيين مي گردند.

فصل دوم _ مناقصه ( ماده 5 تا 23 )

ماده 5 _ در مورد معاملات عمده معامله بايد با انتشار آگهي مناقصه (مناقصه عمومي يا ارسال دعوتنامه (مناقصه محدود) به تشخيص شهردار تهران انجام شود.

آگهي مناقصه (مناقصه عمومي

ماده 6 _ آگهي مناقصه يك نوبت در روزنامه رسمي كشور و از يك تا سه نوبت باقتضاي اهميت معامله در يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار تهران بايد منتشر گردد.

تبصره 1 _ در مواردي كه شهرداري تهران تشخيص دهد كه انتشار آگهي در خارج از تهران ضرورت دارد مي تواند علاوه بر نشر آگهي در تهران در شهرهايي كه لازم بداند به نشر آگهي اقدام كند.

تبصره 2 _ در مواردي كه شهرداري لازم تشخيص دهد مي تواند از ساير وسايل و طرق انتشاراتي از قبيل پخش آگهي در راديو و يا تلويزيون و يا ارسال آگهي براي اشخاص مربوط يا الصاق آگهي در معابر عمومي استفاده نمايد.

تبصره 3 _ اگر به تشخيص شهرداري پايتخت موضوع معامله ايجاب كند كه علاوه بر نشر آگهي در داخل كشور موضوع به اطلاع فروشندگان كالا يا انجام دهندگان كار يا خدمت در خارج كشور هم برسد

يك نسخه از آگهي بايد بوسيله وزارت امور خارجه به هر يك از سفارتخانه هاي ممالك مربوط در تهران و يك نسخه هم به سفارتخانه هاي كشور جمهوري اسلامي ايران در ممالك مربوط از طريق وزارت مذكور فرستاده شود.

ماده 7 _ در آگهي مناقصه بايد نكات زير ذكر شود.

1 _ نوع و مقدار كالا و يا كار يا خدمت با ذكر مشخصات

2 _ مدت و محل و نحوه تحويل كار يا انجام كار يا خدمت و ترتيب عمل و ميزان خسارت درمواردي كه طرف معامله در تحويل كالا يا انجام كار يا خدمت كلا يا بعضا تاخير نمايد.

3 _ تصريح اينكه بهاي پيشنهادي بايد از حيث مبلغ مشخص و معين و بدون ابهام بوده و درپاكت لاك و مهر شده تسليم شود.

4 _ مدت قبول پيشنهادها.

5 _ محل تسليم پيشنهادها.

6 _ ميزان سپرده شركت در مناقصه بطور مقطوع كه بايد بصورت نقد بحساب سپرده شهرداري پايتخت در بانك تحويل و رسيد آن بضميمه پيشنهاد تسليم شود.

7 _ ميزان تضمين حسن انجام معامله و ترتيب دريافت و استرداد آن

8 _ حداكثر مدتي كه براي بررسي پيشنهادها و تشخيص برنده مناقصه و ابلاغ به برنده ضرورت دارد.

9 _ روز و ساعت و محل قرائت پيشنهادها و همچنين مجاز بودن حضور پيشنهاد دهندگان يانمايندگان آنها در كميسيون مناقصه

10 _ ميزان پيش پرداخت در صورتيكه به تشخيص شهرداري پايتخت پرداخت آن به برنده مناقصه لازم باشد و ترتيب پرداخت و واريز آن

11 _ محل توزيع يا فروش نقشه ها و برگ شرايط و مشخصات در صورت لزوم

12 _ محل توزيع نمونه هاي ضمانتنامه و قرارداد اگر تهيه آن لازم باشد كه در اين

صورت ضمانتنامه عينا مطابق نمونه بايد تنظيم و نمونه قرارداد نيز با قيد اينكه مورد قبول است بايد امضا و ضميمه پيشنهاد شود.

13 _ تصريح اين نكته كه شركت در مناقصه و دادن پيشنهاد بمنزله قبول شروط و تكاليف شهرداري تهران موضوع ماده 110 اين آيين نامه مي باشد.

ماده 8 _ شهرداري تهران در صورتيكه ذكر شروط خاصي را علاوه بر آنچه در ماده 7 ذكر شده است لازم تشخيص دهد مشروط بر اينكه با قوانين و مفاد اين آيين نامه مغاير نباشد مي تواند در متن آگهي يا در نقشه ها و برگ شرايط و مشخصات درج نمايد بطوريكه داوطلبان قبل از تسليم پيشنهاد ازمفاد آن اطلاع حاصل كنند ولي منظور داشتن امتيازات جديد براي برنده مناقصه هنگام انعقاد قرارداديا اجراي قرارداد بهر عنوان ممنوع است

ماده 9 _ در صورتيكه شروط مناقصه كه طبق مواد 7 و 8 بايد در آگهي ذكر شود مفصل باشد ودرج آن در روزنامه مستلزم هزينه زياد گردد ممكن است نوع كالا يا كار يا خدمت مورد معامله ومقدار و مدت و محل تحويل و ميزان پيش پرداخت و مدت و محل قبول پيشنهادها در آگهي درج شود و تصريح محل معيني كه نقشه ها و شرح شروط و مشخصات معامله در آن موجود است و ذكراينكه پيشنهاددهندگان بايد يك نسخه از آن را دريافت و با قيد قبولي امضا كرده و به پيشنهاد خودضميمه و تسليم نمايد.

ماده 10 _ شهرداري در خصوص اتخاذ تصميم در مورد پيشنهادها و انعقاد قراردادها داراي تكاليف و اختيارات زير مي باشد.

1 _ شهرداري مكلف است سپرده شركت در مناقصه برنده مناقصه را در صورتي كه بر اساس تبصره ماده 22 براي انجام معامله به

او رجوع شود و از انجام معامله امتناع نمايد ضبط كند.

2 _ شهرداري اختيار دارد مقدار كالا يا كار مورد معامله را تا بيست و پنج درصد كل مورد معامله افزايش يا كاهش دهد.

3 _ شهرداري مجازنيست به پيشنهادهاي مبهم و مشروط و بدون سپرده و پيشنهادهايي كه بعد ازانقضاي مدت مقرر در آگهي برسد ترتيب اثر دهد.

4 _ شهرداري در رد يك يا تمام پيشنهادها مختار است در اينصورت سپرده ها مسترد خواهد شد.

5 _ هزينه ثبت قرارداد در دفترخانه اسناد رسمي بعهده برنده مناقصه خواهد بود.

6 _ شهرداري مكلف است هرگونه ماليات يا عوارض يا وجوهي را كه قانونا بابت معامله بطرف قرارداد تعلق مي گيرد از بهاي كاركرد يا كالاي تحويلي در موقع پرداخت مطالبات او كسر كند.

ماده 11 _ شهرداري مكلف برعايت نكات زير مي باشد:

1 _ مدت قبول پيشنهادها در مورد آگهي هايي كه در داخل كشور منتشر مي شود از تاريخ انتشار درروزنامه رسمي كشور از 10 روز نبايد كمتر باشد و در مورد آگهي هايي كه در خارج از كشور طبق تبصره 3 ماده 6 منتشر مي شود از 60 روز (شصت روز) نبايد كمتر تعيين شود.

2 _ در صورتيكه به تشخيص شهرداري نوع معامله ايجاب كند كه نقشه يا برگ شروط ومشخصات و نمونه هاي ضمانت نامه و قرارداد و مدارك ديگري تهيه شود قبل از نشر آگهي بايد آنهارا آماده نمايد.

3 _ ميزان پيش پرداخت نبايد از بيست و پنج درصد مبلغ معامله تجاوز كند و پرداخت آن در قبال ضمانتنامه بانكي انجام خواهد شد.

4 _ ميزان سپرده شركت در مناقصه با توجه به موضوع و خصوصيات معامله نبايد از پنج درصدمبلغ براورد معامله كمتر باشد ولي در صورتيكه ميزان

سپرده بماخذ فوق از پانصد هزار ريال بيشترشود شهرداري مي تواند ميزان سپرده را به مبلغ مناسب كه از پانصدهزار ريال كمتر نباشد تقليل دهد.

5 _ حداقل ميزان تضمين حسن انجام معامله كه بايد قبل از انعقاد قرارداد اخذ شود در موردمعاملاتي كه موضوع آن انجام امور ساختماني يا باربري يا خريد ماشين آلات باشد پنج درصد و درمورد ساير معاملات ده درصد مبلغ معامله مي باشد و بايد بصورت نقد بحساب سپرده بانكي شهرداري تحويل شود در مورد معاملات ساختماني و باربري علاوه بر پنج % مذكور شهرداري بايداز هر پرداخت معادل ده درصد كسر و بحساب سپرده بابت تضمين حسن انجام معامله منظور كند.

دعوتنامه (مناقصه محدود)

ماده 12 _ در هر مورد كه شهردار تهران از لحاظ فوريت امر و يا نوع و ميزان كار يا خدمت ونحوه تخصص انتشار آگهي مناقصه را ضروري تشخيص ندهد مي تواند با رعايت آيين نامه هاي موضوع ماده 22 قانون برنامه و بودجه كشور از مناقصه محدود استفاده كند.

كميسيون مناقصه

ماده 13 _ كميسيون مناقصه از پنج نفر بشرح زير تشكيل مي شود:

1 _ يكي از معاونان شهرداري به انتخاب شهردار تهران

2 _ مسئول امور مالي شهرداري تهران و در غياب جانشين او.

3 _ مسئول واحد تقاضاكننده مورد معامله و در غياب جانشين او.

4 _ مسئول امور حقوقي شهرداري تهران و در غياب جانشين او.

5 _ يكنفر مأمور فني به انتخاب شهردار تهران

ماده 14 _ در صورتيكه در مدت مقرر پيشنهادي نرسيده باشد شهرداري مي تواند مناقصه راتجديد يا موضوع را براي اتخاذ تصميم به كميسيوني مركب از معاون مالي و اداري شهرداري و دونفر عضو عاليمقام شهرداري كه به پيشنهاد شهردار تهران

و تصويب انجمن شهر تعيين مي شونداحاله كند هرگاه كميسيون انجام معامله را از طريق ترك مناقصه تجويز كند با توجه به مبلغ معامله بارعايت مفاد ماده 31 اين آيين نامه عمل خواهد شد.

ماده 15 _ در صورتيكه در مدت مقرر پيشنهاد رسيده باشد كميسيون مناقصه تشكيل مي شود وپيشنهادهاي رسيده را اعم از اينكه يك يا بيشتر باشد رسيدگي و بشرح زير اتخاذ تصميم خواهدنمود:

در صورتيكه بنظر كميسيون مناقصه كمترين بهاي پيشنهاد شده يا بهاي پيشنهاد شده در موردي كه فقط يك پيشنهاد رسيده باشد عادله باشد كميسيون پيشنهاددهنده را بعنوان برنده مناقصه اعلام خواهند نمود و در غير اينصورت مي تواند اظهارنظر كند كه مناقصه تجديد يا حداقل از سه نفراستعلام بها شود و نتيجه در كميسيون مطرح گردد. در صورتيكه حداقل بهاي بدست آمده در استعلام بها كمتر از حداقل بهاي پيشنهاد شده در مناقصه باشد كميسيون پيشنهاددهنده حداقل بها در استعلام را حايز حداقل مي كند مگر اينكه تفاوت اين دو بها كمتر از پنج درصد باشد كه در اينصورت اگر پيشنهاددهنده حداقل در مناقصه حاضر باشد به حداقل بهاي بدست آمده در استعلام معامله را انجام دهد بعنوان برنده مناقصه اعلام خواهد شد و در صورتيكه حداقل بهاي بدست آمده در استعلام برابر يا بيشتر از حداقل بهاي پيشنهاد شده در مناقصه باشد يا در استعلام بها كسي داوطلب معامله نباشد.كميسيون مي تواند پيشنهاددهنده حداقل در مناقصه را بعنوان برنده مناقصه اعلام كند يا راي به تجديد مناقصه دهد.

تبصره 1 _ شهرداري در مواردي كه ميسر تشخيص دهد بايد قبل از قرائت پيشنهادها بهاي عادله مورد مناقصه را به وسايل مقتضي و مطمين و بطور محرمانه تهيه نموده در پاكت

لاك و مهرشده در اختيار كميسيون مناقصه قرار دهد تا روزي كه پيشنهادات و اصل قرائت مي شود مورد استفاده در اتخاذ تصميم كميسيون مناقصه قرار گيرد.

تبصره 2 _ در مواردي كه كميسيون مناقصه راي به تجديد مناقصه دهد احاله موضوع براي اتخاذ تصميم ديگر به كميسيون مقرر در ماده 14 بلامانع است

تبصره 3 _ شهرداري تهران در مورد انتخاب مهندس مشاور و پيمانكار عمليات عمراني مكلف به رعايت آيين نامه موضوع ماده 22 قانون برنامه و بودجه كشور مي باشد.

ماده 16 _ در مواردي كه موضوع مناقصه چند نوع كالا يا كار يا خدمت باشد هرگاه در شرايط مناقصه اختيار تفكيك مورد معامله براي شهرداري پيش بيني نشده باشد كميسيون مناقصه مي تواندشخصي را كه بهاي پيشنهادي او در مجموع كمتر است برنده مناقصه اعلام كند.

ماده 17 _ تصميم كميسيون مناقصه به اكثريت آرا معتبر است و در صورتيكه عضو فني كميسيون مناقصه در امور فني در اقليت باشد موضوع براي اظهار نظر به كميسيون مقرر در ماده 14احاله خواهد شد.

تبصره _ كميسيون مناقصه مكلف است از روز قرائت پيشنهادها حداكثر ظرف هفت روز به استثناي ايام تعطيل نظر خود را اعلام كند و در موارد استثنايي ممكن است اين مهلت با جلب نظرشهردار تهران تا ده روز ديگر تمديد شود.

ماده 18 _ تصميم كميسيون مناقصه پس از موافقت شهردار تهران و تصويب انجمن شهر بايد به مناقصه گزار ابلاغ شود و مناقصه گزار نيز بايد حداكثر ظرف پنج روز به استثناي ايام تعطيل نتيجه مناقصه را به برنده ابلاغ و سپس به انعقاد قرارداد و انجام معامله ، اقدام نمايد.

تبصره _ در مواردي كه انجمن شهر مستند به تبصره الحاقي به بند 3 اصلاحي

ماده 45 قانون شهرداري و ساير مقررات موضوعه به شهردار تهران تفويض اختيار نموده باشد تحصيل موافقت انجمن شهر ضرورت ندارد.

ماده 19 _ در مواردي كه كميسيون مناقصه برنده مناقصه را اعلام كرده باشد سپرده او و شخصي كه بهاي پيشنهادي او در مرتبه دوم قراردارد (مگر اينكه رجوع باو طبق تبصره 1 ماده 20 ميسرنباشد) نگاهداري و سپرده ساير پيشنهاددهندگان مسترد خواهد شد.

ماده 20 _ در صورتيكه برنده مناقصه از تاريخ ابلاغ نتيجه مناقصه ظرف مدت هفت روز به استثناي ايام تعطيل نسبت به سپردن تضمين حسن انجام معامله اقدام نكند و يا براي انجام معامله حاضر نشود سپرده شركت در مناقصه او ضبط مي شود و مراتب به شخصي كه پيشنهاد او در مرتبه دوم قرار دارد با رعايت مفاد تبصره 1 اين ماده ابلاغ مي گردد ، اگر او هم از تاريخ ابلاغ ظرف مدت 7روز به استثناي ايام تعطيل نسبت به سپردن تضمين حسن انجام معامله اقدام نكند و يا براي انجام معامله حاضر نشود سپرده او هم ضبط مي شود و در اين صورت به تشخيص شهرداري مناقصه تجديد و يا موضوع براي اتخاذ تصميم ديگر به كميسيون مقرر در ماده 14 اين آيين نامه ارجاع خواهد شد.

تبصره 1 _ رجوع به پيشنهاد دهنده كه بهاي پيشنهادي او در مرتبه دوم قرار دارد بشرطي ميسراست كه تفاوت بهاي پيشنهادي او با برنده مناقصه از مبلغ سپرده بيشتر نباشد در غير اينصورت رجوع به او ممنوع است

تبصره 2 _ مدت 7 روز مقرر در اين ماده در مورد معاملاتي كه طرف معامله در خارج از كشوراقامت دارد حداكثر تا يكماه تعيين مي شود مشروط بر اينكه مدت مذكور در آگهي مناقصه يا برگ شرايط

آن ذكر شده باشد.

ماده 21 _ در صورتيكه حايز حداقل بها بيش از يكنفر باشد برنده مناقصه به قيد قرعه انتخاب خواهد شد.

ماده 22 _ در معاملاتي كه تحويل مورد معامله در مهلت هاي مقرر در ماده 20 ميسر نباشد بايدقرارداد منعقد شود.

ماده 23 _ در قرارداد نكات زير بايد قيد گردد:

1 _ نام متعاملين

2 _ نوع و مقدار مورد معامله با مشخصات كامل آنها.

3 _ مدت انجام تعهد و محل و شرايط تحويل مورد معامله

4 _ ترتيب عمل و ميزان خسارت در مواردي كه برنده مناقصه در انجام تعهدات جزيا يا كلاتاخير نمايد.

5 _ الزام تحويل كالا طبق نمونه ممهور در صورتيكه تهيه نمونه لازم باشد. در اين صورت بايدنمونه كالا با مهر طرفين معامله ممهور و نزد شهرداري نگاهداري شود.

6 _ اقرار برنده مناقصه به اينكه از مشخصات كالا يا كار يا خدمت مورد معامله و مقتضيات محل تحويل كالا يا انجام كار اطلاع كامل دارد.

7 _ اختيار شهرداري نسبت به افزايش يا كاهش مورد معامله در مدت قرارداد تا ميزان بيست وپنج درصد مقدار مندرج در قرارداد.

8 _ بهاي مورد معامله و ترتيب پرداخت آن در مواردي كه انجام كار بر اساس واحد بها باشد بهاي مورد معامله براورد و در قرارداد ذكر مي شود ولي بهاي كارهاي انجام يافته بر اساس واحد بها احتساب و پرداخت خواهد شد.

9 _ مبلغ پيش پرداخت و ترتيب واريز آن در صورتيكه در شرايط مناقصه ذكر شده باشد.

10 _ ميزان تضمين حسن انجام معامله و نحوه وصول آن اقساط در مورد امور ساختماني وباربري و ترتيب استرداد آن بر اساس شرايط مناقصه

11 _ مدت فاصله زماني بين

تحويل موقت و تحويل قطعي در قراردادهاي مربوط به ساختمان و راهسازي و نظاير آن بر اساس شرايط مناقصه

12 _ اقرار به عدم شمول ممنوعيت موضوع قانون راجع به منع مداخله وزرا و نمايندگان مجلسين و كارمندان دولت در معاملات دولتي و كشوري مصوب ديماه 1337.

13 _ ساير تعهداتي كه در شرايط مناقصه ذكر شده است

14 _ ساير شرايط كه مورد توافق طرفين معامله قرار گيرد مشروط بر آنكه متضمن امتيازاتي علاوه بر آنچه در شرايط مناقصه ذكر شده براي طرف قرارداد نباشد.

فصل چهارم _ ترتيب تحويل كالا يا خدمت ( ماده 24 تا 27

ماده 24 _ تحويل مورد معامله بشرح زير بايد انجام شود.

الف _ در مورد معاملاتي كه بهاي آن تا ده هزار ريال است توسط انباردار يا تحويل گيرنده كالا ياخدمت حسب مورد.

ب _ در مورد معاملاتي كه بهاي آن از ده هزار ريال بيشتر است و از يكصد هزار ريال تجاوزنمي كند بوسيله و مسئوليت انباردار يا تحويل گيرنده كار و نماينده قسمت تقاضاكننده

ج _ در مورد معاملات متوسط و عمده بوسيله و مسئوليت انباردار يا تحويل گيرنده كار ياخدمت و نماينده قسمت تقاضاكننده با نظارت كميسيوني كه لا اقل از سه نفر افراد واجد شرايط به انتخاب شهردار تهران تشكيل خواهد شد.

تبصره 1 _ براي تحويل هر فقره جنس يا كار يا خدمت مورد معامله موضوع بند ( ج ) اين ماده بايد كميسيون تحويل ، صورتمجلس تنظيم كند و در آن بطور صريح قيد گردد كه جنس مورد معامله يا كار يا خدمت انجام شده طبق نمونه يا مشخصات مندرج در پيمان مي باشد و ذيل آن را تمام اعضاي كميسيون و فروشنده يا پيمانكار امضا نمايند. گواهي تطبيق مشخصات و مقدار كالا يا كاريا خدمت در مورد بند (

الف ) بعهده انباردار يا تحويل گيرنده كار يا خدمت و در مورد بند ( ب ) بعهده انباردار يا تحويل گيرنده كار يا خدمت و نماينده قسمت تقاضاكننده مي باشد.

تبصره 2 _ در مواردي كه تشخيص مشخصات مورد معامله محتاج به بصيرت و تخصص باشدنماينده قسمت تقاضاكننده از بين كساني بايد انتخاب شود كه داراي اطلاعات كافي در اين خصوص باشد و اين مسئوليت را عهده دار خواهد بود.

ماده 25 _ براي كالاهاي تحويل شده در تمام موارد بايد قبض انبار كه داراي شماره مسلسل باشدصادر گردد و به امضاي انباردار برسد و در واردات دفتر انبار ثبت و شماره ثبت دفتر انبار روي قبض ذكر گردد.

تبصره 1 _ در مواردي كه كالا در خارج از انبار تحويل مي گردد و به انبار وارد نمي شود با در نظرگرفتن ماده 24 و تبصره هاي آن حسب مورد اقدام خواهد شد و تحويل گيرنده كالا بجاي انباردارتكاليف مربوط را انجام خواهد داد و رسيد يا صورتمجلس حسب مورد مبناي صدور قبض انبار وحواله انبار قرار خواهد گرفت

تبصره 2 _ كالاهاي غيرمصرفي علاوه بر ثبت در دفتر انبار بايد ثبت دفتر اموال شهرداري نيزبشود.

ماده 26 _ در صورتيكه در شرايط معامله براي تحويل مورد معامله علاوه بر آنچه در مواد 24 و25 تعيين شده تكاليف ديگري نيز پيش بيني شده باشد بايد اجرا شود.

ماده 27 _ در مواردي كه بين مسئولان تحويل مورد معامله مذكور در بند ( ج ) ماده 24 از لحاظ مشخصات و ساير مسايل مربوط بكار يا خدمت يا كالايي كه بايد تحويل گرفته شود اختلاف نظرباشد نحوه تحويل طبق نظر شهردار پايتخت يا رييس منطقه شهرداري و رييس سازمان باقتضاي مورد با كسب نظر

افراد بصير تعيين خواهد شد.

فصل پنجم _ مزايده ( ماده 28 تا 30 )

ماده 28 _ در مورد معاملات جزيي مأمور فروش مكلف است به داوطلبان معامله مراجعه وپس از تحقيق كامل از بها با رعايت صرفه شهرداري معامله را تا ميزان ده هزار ريال به مسئوليت خود انجام دهد و سند مربوط را با تعهد اينكه معامله با بيشترين بهاي ممكن انجام شده است و باذكر نام و نام خانوادگي و سمت و تاريخ امضا كند و در مورد معاملات جزيي زايد بر ده هزار ريال تايكصدهزار ريال مأمور فروش پس از جلب نظر ارزياب شهرداري با در نظر گرفتن مراتب فوق اقدام بفروش خواهد كرد.

ماده 29 _ معاملات متوسط بطريق حراج و بشرح زير انجام خواهد شد:

1 _ اطلاعات كلي در مورد نوع و مشخصات و مقدار مورد معامله و روز و ساعت و محل حراج و ساير شرايطي كه لازم باشد بايد با يك نوبت آگهي در روزنامه رسمي و حداقل يك نوبت آگهي درروزنامه كثيرالانتشار و در صورت ضرورت به وسايل و طرق انتشاراتي ديگر از قبيل راديو ياتلويزيون يا الصاق آگهي در معابر باطلاع عموم برسد و در آگهي بايد قيد گردد كه در مقابل فروش اشيا وجه نقد دريافت خواهد شد و پرداخت هرگونه ماليات و عوارض بعهده خريدار است

2 _ مورد معامله بايد قبلا ارزيابي شود و فهرست قيمت قبل از انجام حراج در پاكت لاك و مهرشده در اختيار كميسيون حراج كه بشرح مذكور در بند 3 اين ماده تشكيل خواهد شد قرار گيرد حراج از بهاي ارزيابي شروع شده و با خريداري كه بالاترين بها را پيشنهاد كند معامله انجام خواهد شد واگر بقيمت ارزيابي شده داوطلب پيدا نشود بايد

ارزيابي تجديد شود.

3 _ كميسيون حراج حداقل از پنج نفر بشرح زير تشكيل خواهد شد:

1 _ مسئول امور مالي يا نماينده او.

2 _ مسئول تداركات يا نماينده او.

3 _ مسئول بازرسي يا نماينده او.

4 _ مسئول امور حقوقي يا نماينده او.

5 _ مسئول واحد تقاضاكننده يا نماينده او.

ماده 30 _ معاملات عمده بطريق مزايده و با انتشار آگهي بشرح زير بعمل ميايد.

1 _ در آگهي مزايده شرايطي كه طبق اين آيين نامه براي آگهي مناقصه پيش بيني شده در صورتيكه با عمل مزايده منطبق باشد بايد رعايت شود.

2 _ مقرراتي كه در اين آيين نامه در مورد ترتيب تشكيل كميسيون مناقصه و كميسيون مقرر درماده 14 و اتخاذ تصميم در كميسيون هاي مذكور و اجراي تصميم كميسيونها و انعقاد قرارداد وتحويل مورد معامله معين شده در صورتيكه با عمل مزايده منطبق باشد بايد اجرا شود.

فصل ششم _ ترك مناقصه يا مزايده و حراج ( ماده 31 تا 34

ماده 31 _ در موارد زير معاملات بدون تشريفات مناقصه يا مزايده و حراج انجام خواهد شد:

1 _ در مورد معاملاتي كه طرف معامله وزارتخانه و يا موسسه يا شركت دولتي يا شهرداريها ياموسسات وابسته به آنها باشند.

2 _ در مورد خريد اموال و خدمات و حقوق مالي كه به تشخيص شهردار پايتخت منحصر بفردباشد.

3 _ در مورد خريد يا اجاره كردن اموال غير منقول كه طبق نظر كارشناس منتخب شهرداري پايتخت انجام خواهد شد.

4 _ در مورد خريد خدمات هنري و صنايع مستظرفه و كارشناسان

5 _ در مورد خريد كالاهاي انحصاري دولتي و كالاهايي كه از طرف مراجع صالح دولتي براي آنهاتعيين نرخ شده باشد.

6 _ در مورد خريد كالاهاي مورد مصرف روزانه كه در محل نرخ ثابتي از طرف دولت

ياشهرداريها يا مراجع ذيصلاح براي آنها تعيين شده باشد.

7 _ در مورد كرايه حمل و نقل هوايي _ دريايي _ هزينه مسافرت و نظاير آن در صورت وجود نرخ ثابت و مقطوع

8 _ در مورد خريد قطعات يدكي براي تعويض يا تكميل لوازم و تجهيزات ماشين آلات موجودو همچنين ادوات و ابزار و وسايل اندازه گيري دقيق و لوازم آزمايشگاهي علمي و فني و حق اختراع و نظاير آن به تشخيص شهردار پايتخت

تبصره _ در مواردي كه نماينده انحصاري فروش كالاهاي ساخت كارخانه هاي خارجي ياكارخانه هاي داخلي كالا را موجود نداشته باشند يا به نرخ اعلام شده از طرف مراجع رسمي نفروشندشهرداري پايتخت مي تواند كالا را با رعايت مقررات اين آيين نامه خريداري كند و در صورتيكه كالابيش از نرخي كه از طرف مراجع فوق الذكر تعيين شده از نماينده انحصاري فروش يا كارخانه داخلي خريداري شود بايد مراتب را بمراجع تعيين كننده نرخ اعلام كند.

ماده 32 _ در مورد چاپ و صحافي معامله طبق آيين نامه مربوط كه براي امور چاپ و صحافي دستگاههاي دولتي بتصويب هيات وزيران رسيده است انجام خواهد شد.

ماده 33 _ در مواردي كه انجام مناقصه يا مزايده و حراج به تشخيص و طبق گزارش توجيهي واحد مربوط و تاييد كميسيون مقرر در ماده 14 ميسر يا به مصلحت نباشد در اين صورت معامله بارعايت مراتب زير و به ترتيبي كه كميسيون مذكور معين خواهد كرد انجام مي شود.

الف _ در مورد معاملات تا مبلغ ده ميليون ريال با تصويب شهردار تهران در حدود اختيارات تفويض شده به شهردار موضوع تبصره الحاقي به بند 3 اصلاحي ماده 45 قانون شهرداري

ب _ در مورد معاملات از ده ميليون

ريال تا يكصد ميليون ريال با موافقت شهردار تهران و تاييدشوراي شهر و وزارت كشور.

ج _ در مورد معاملات يكصدميليون ريال و بيشتر به پيشنهاد شهردار تهران با تاييد شوراي شهرو وزارت كشور و تصويب هيات وزيران

تبصره _ شهردار تهران مي تواند در موارد مذكور در ماده 33 اختيار خود را تا مبلغ دو ميليون ريال به روساي مناطق شهرداري و مديران كل يا مديران عامل سازمانهاي تابعه و وابسته تفويض نمايد.

ماده 34 _ بهاي اجناس و خدمات و حقوق موضوع بندهاي 2 و 4 و 8 و ماده 31 در صورتي كه طبق تعرفه هاي مبتني بر قانون يا از طرف مراجع صلاحيتدار تعيين نشده باشد قيمت مورد معامله وسيله ارزياب يا كارشناس منتخب شهرداري تعيين و پس از تاييد شهردار تهران معامله انجام خواهدشد.

فصل هفتم _ مقررات عمومي ( ماده 35 تا 40 )

ماده 35 _ دريافت ضمانتنامه بانكي يا اسناد خزانه يا اوراق قرضه دولتي بعنوان سپرده شركت در مناقصه يا مزايده و يا تضمين حسن انجام معامله بلامانع مي باشد و در هر صورت با موافقت شهردار تهران در هر موقع قابل تبديل بيكديگر مي باشند.

ماده 36 _ هرگاه ضمن اجراي قراردادهاي ساختماني و عمراني تغييرات جديدي در مشخصات و نقشه يا نوع كار يا خدمت پيش آيد كه جداگانه انجام پذير نباشد و ميزان بهاي آن كار يا خدمت درفهرست واحد بها پيش بيني و تعيين نشده باشد بهاي عادله واحد كار يا خدمت مورد نظر از طرف قسمت فني با موافقت پيمانكار و تصويب شهردار تهران تعيين خواهد شد ولي ميزان كارها ياخدمات جديد نبايد از صدي ده مبلغ پيمان تجاوز نمايد.

ماده 37 _ در صورتيكه شهرداري بخواهد موافق بند 2 ماده 10 اين آيين نامه ميزان كار يا خدمت يا

جنس موضوع پيمان را كسر يا اضافه نمايد بايد قبل از انقضا مدت به پيمانكار ابلاغ نمايد.

ماده 38 _ اختلافات ناشي از معاملات موضوع اين آيين نامه كه بين طرفين ايجاد مي شود درهياتي مركب از نماينده شهرداري به انتخاب شهردار تهران و نماينده انجمن شهر مطرح مي شود وهيات مذكور مي تواند با طرف قرارداد توافق كند اين توافق براي طرفين قابل اجرا و غير قابل اعتراض خواهد بود و در صورتيكه اختلاف رفع نشود هريك از طرفين مي توانند به دادگاه صلاحيتدار مراجعه نمايد.

ماده 39 _ موسسات تابعه و وابسته شهرداري تهران ، كه داراي شخصيت حقوقي بوده و بطريق بازرگاني اداره مي شوند در صورتيكه داراي آيين نامه معاملات مخصوص خود نباشند معاملات خودرا طبق مقررات اين آيين نامه انجام خواهند داد.

ماده 40 _ آيين نامه معاملات شهرداري تهران مصوب سال 1344 از تاريخ اجراي اين آيين نامه لغو مي شود.

تصويبنامه در خصوص تغيير سقف ترك تشريفات مناقصه يا مزايده در معاملات عمده شهرداريها

شماره 14182 _ 23/8/1372 روزنامه رسمي

وزارت كشور

هيات وزيران در جلسه مورخ 2/8/1372 بنا به پيشنهاد شماره 43/3/1/1/2558 مورخ 27/11/1371 وزارت كشور و به استناد بند (ج ماده (4) آيين نامه مالي شهرداري ها _ مصوب 1346 _ تصويب نمود:

تصويب نامه شماره 10045/ ت 208 ه مورخ 5/7/1372 به شرح زير اصلاح مي شود:

عبارت (تا دويست ميليون (200000000)ريال در مصوبه شماره 10045/ت ه مورخ 5/7/1372 هيات وزيران به عبارت (تا يك ميليارد (1000000000)ريال تغيير داده مي شود.

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

قانون تطبيق سقف معاملات شهرداريهاي كشور و شهرداري تهران با نصابهاي مذكور در قانون اصلاح بندهاي الف

شماره 15242 _ 11/4/1376 روزنامه رسمي

ماده واحده سقف معاملات جزيي متوسط و عمده موضوع ماده (1) آيين نامه مالي شهرداريها مصوب 1346 و ماده (1) اصلاحي آيين نامه معاملات شهرداري تهران مصوب 1362 ومطابق نصابهاي مندرج دربندهاي (الف ، (ب ، (ج جز (1) ماده واحده قانون اصلاح بندهاي الف ، (ب و (ج ماده (80) و ماده (86) قانون محاسبات عمومي كشور ، مصوب 1373، و تغييرات بعدي آن تعيين مي شود.

تصويبنامه در خصوص ماده (63) قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران -

شماره 25598/ت 23078 ه _ 19/6/1379 روزنامه رسمي

هيات وزيران در جلسه مورخ 13/6/1379 بنا به پيشنهاد شماره 5921/14375/56 مورخ 17/3/1379 وزارت امور اقتصادي و دارايي و به استناد ماده (63) قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 1379 _ و با توجه به شاخص اعلام شده توسط بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران نسبت به سال 1378 تصويب نمود:

ماده 1 _ نصابهاي مندرج در بندهاي (الف ، (ب و (ج ماده (80) و ماده (86) قانون محاسبات عمومي كشور و اصلاحيه مربوط ، موضوع قانون اصلاح بندهاي (الف ، (ب و (ج ماده (80) ماده 86) قانون محاسبات عمومي كشور _ مصوب 1373 _ در سال 1379 به شرح زير تغيير مي يابد:

الف _ معاملات جزيي معاملاتي كه مبلغ آن از يك ميليون و دويست هزار ريال تجاوز نكند.

ب _ معاملات متوسط معاملاتي كه مبلغ آن از يك ميليون و دويست هزار ريال بيشتر باشد و از هيجده ميليون ريال تجاوز نكند.

ج _ معاملات عمده معاملاتي كه مبلغ آن از هيجده ميليون ريال بيشتر باشد.

و_ مبلغ موضوع

ماده (86) قانون محاسبات عمومي كشور و اصلاحيه آن به مبلغ يكصد وهشتاد ميليون ريال افزايش مي يابد.

ماده 2 _ نصاب معاملات موضوع ماده (87) قانون محاسبات عمومي كشور و اصلاحيه آن موضوع قانون تغيير نصاب معاملات موضوع ماده (87) قانون محاسبات عمومي كشور _مصوب 1372 _ در سال 1379 به مبلغ يك ميليارد و دويست ميليون ريال تغيير مي يابد.

ماده 3 _ نصابهاي تعيين شده از ابتداي سال 1379 و تا زماني كه اصلاح نشده باشد قابل اجراخواهد بود.

آيين نامه اجرايي بند (3) از ماده (24) قانون مالياتهاي مستقيم - مصوب 1366

روزنامه رسمي شماره 14300 مورخ 23/1/1373

شماره 224/ ت 417

ماده 1 _ استفاده از معافيت مالياتي نسبت به اموالي كه براي سازمانهاي مذكور در بندهاي (1)،(2) و (4) ماده (2) قانون مالياتهاي مستقيم مصوب 1366 كه از اين پس به اختصار قانون ناميده مي شود، يا امور مندرج در بند (3) ماده مزبور مورد وقف يا حبس يا نذر واقع گردد يا به موجب وصيت نامه قطعي شده مورد وصيت واقع شده است موكول به رعايت مقررات زير خواهد بود:

الف _ در صورتي كه وقف يا حبس يا نذر يا وصيت براي سازمانها و موسسات مندرج دربندهاي (1)، (2) و (4) ماده (2) قانون باشد گواهي لازم مبني بر اينكه مال در اختيار آنها قرار گرفته است حسب مورد بايد به امضاي بالاترين مقام اجرايي از سازمانها موسسات مذكور اخذو به ضميمه يك نسخه از تصوير يا رونوشت مصدق وقف نامه يا حبس نامه يا نذرنامه يا وصيت نامه به اداره امور اقتصادي و دارايي محل تسليم شود.

ب _ در صورتي كه وقف يا حبس يا نذر يا وصيت براي انجام امور مندرج در بند (3) ماده (2)قانون باشد بايد

گواهي لازم از مراجع صلاحيتدار دولتي يا شهرداري مربوط يا مرجع مورد قبول دولت مبني بر اعمال نظارت اخذ و به انضمام نسخه اي از تصوير يا رونوشت مصدق وقف نامه ياحبس نامه يا نذر نامه يا وصيت نامه معتبر به اداره امور اقتصادي و دارايي محل تسليم شود.

ماده 2 _ حق نظارت دولت يا شهرداري يا مراجعي كه مورد قبول دولت واقع مي شوند به يكي از جهات زير حاصل خواهد شد:

الف _ به موجب قانون ايجاد شده يا بشود.

ب _ مستند به وقف نامه يا حبس نامه يا نذرنامه يا وصيت نامه معتبر باشد.

ج _ از طرف متصدي امور وقف حبس نذر و يا وصي داده شود.

د _ انجام امور مندرج در بند (3) ماده (2) قانون به يكي از سازمانها و موسسات مذكور دربندهاي (1) و (2) ماده مزبور محول شده باشد.

ماده 3 _ اداره امور اقتصادي و دارايي محل مكلف است ظرف سي روز پس از دريافت گواهينامه موضوع بندهاي الف و ب ماده (1) اين آيين نامه گواهي معافيت مالياتي مقرر در ماده (24) قانون مالياتهاي مستقيم را صادر و به متقاضي تسليم كند.

تبصره _ معافيت مزبور مانع از اجراي تبصره (3) ماده (32) قانون مالياتهاي مستقيم و مطالبه ماليات متعلقه نخواهد بود.

معاون اول رئيس جمهور _ حسن حبيبي

آيين نامه اجراي بندهاي ( الف و ب ) ماده 127 ق .م م - مصوب اسفند ماه 1366

شماره و تاريخ 19024/4240/4/30 _ 25/04/68

ماده 1 _ سازمانهاي خيريه يا عام المنفعه يا وزارتخانه ها يا موسسات دولتي يا شركتهاي دولتي يا شهرداريها يا نهادهاي انقلاب اسلامي موضوع بند ( الف ) بايد بموجب قانون يا اساسنامه تاسيس يا وقف نامه يا مصوبات دولت حسب مورد مجاز به پرداخت كمكهاي نقدي و غيرنقدي

بلاعوض باشند.

ماده 2 _ وجوه يا كمكهاي مالي اهدايي موضوع بند ( ب ) با احراز شرايط ذيل مشمول ماليات اتفاقي نخواهد بود.

اولا _ وقوع خسارت ناشي از حوادث مذكور در بند ( ب ) بوده و به تاييد فرماندار يا بخشدارمحل وقوع خسارت رسيده باشد.

ثانيا _ ميزان خسارت وارده توسط مميز مالياتي و نماينده دادگستري محل وقوع خسارت و عندالاقتضا با استفاده از اظهارنظر اشخاص بصير و مطلع كه از طرف فرماندار يا بخشدار محل معرفي خواهد شد تعيين شده باشد ميزان خسارتي كه به ترتيب مذكور تعيين مي شود براي استفاده از معافيت مالياتي قطعي است

ثالثا _ وجه يا كمك مالي ظرف يكسال از تاريخ وقوع خسارت اهدا شده باشد.

رابعا _ مجموع وجوه يا كمكهاي مالي از طرف اشخاص به هر خسارت ديده بيش از خسارت وارده نباشد اهدايي مازاد بر خسارت وارده مشمول ماليات اتفاقي خواهد بود.

ماده 3 _ اشخاص مذكور در ماده يك و پرداخت كنندگان وجوه يا كمكهاي مالي موضوع بند ( ب ) مكلفند ظرف يك ماه از تاريخ پرداخت فهرست مبلغ پرداختي و در صورتيكه پرداخت غيرنقدي باشد نوع و قيمت تمام شده آن و هويت و نشاني دريافت كننده را در تهران به اداره كل خدمات مالياتي و در مراكز استانها به ادارات كل امور اقتصادي و دارايي و در شهرستانها به ادارات امور اقتصادي و دارايي محل ارسال نمايند. در مواردي كه پرداخت به علت خسارت ناشي از حوادث مذكور در بند ( ب ) باشد فهرست ارسالي بايد از جهت وقوع خسارت به تاييد فرماندار يا بخشدارمحل برسد.

ماده 4 _ در صورتيكه پرداخت كنندگان موضوع بندهاي ( الف ) و

( ب ) ترتيبات و شرايط وتكاليف مقرر در اين آيين نامه را حسب مورد رعايت ننموده و يا در موعد مقرر انجام ندهند بادريافت كنندگان متضامنا مسيول پرداخت ماليات متعلقه خواهند بود. احراز و رعايت بندهاي ثانيا ورابعا ماده (2) بعهده پرداخت كنندگان نبوده و مشمول حكم اين ماده نخواهد بود.

ماده 5 _ ادارات مذكور در ماده (3) اين آيين نامه واصله را براي رسيدگي و نگهداري سوابق و درصورت لزوم تشخيص درآمد و مطالبه ماليات متعلقه به حوزه مالياتي ذيربط ارسال خواهد نمود.

قانون نحوه انتشار اوراق مشاركت - مصوب 30/6/76

ماده 1 _ به منظور مشاركت عموم در اجراي طرحهاي عمراني انتفاعي دولت مندرج در قوانين بودجه سالانه كل كشور و طرحهاي سودآور توليدي و ساختماني و خدماتي ، به دولت و شركتهاي دولتي و شهرداريها و موسسات و نهادهاي عمومي و غيردولتي و موسسات عام المنفعه و شركتهاي وابسته به دستگاههاي مذكور و همچنين شركتهاي سهامي عام و خاص و شركتهاي تعاوني توليدي اجازه داده مي شود طبق مقررات اين قانون قسمتي از منابع مالي مورد نياز براياجراي طرحهاي مذكور شامل منابع مالي لازم براي تهيه مواد اوليه مورد نياز واحدهاي توليدي را ازطريق انتشار و عرضه اوراق مشاركت تامين نمايند.

تبصره _ تشخيص انتفاعي بودن طرحهاي عمراني دولت موضوع اين ماده با رعايت تعريف قانوني ( طرح انتفاعي ) به عهده هياتي مركب از نمايندگان وزارت امور اقتصادي و دارايي سازمان برنامه بودجه و بانك مركزي جمهوري سلامي ايران مي باشد. اين قبيل طرحها در پيوست طرحهاي عمراني لوايح بودجه سالانه كل كشور با علامت مشخص درج خواهد شد.

ماده 2 _ اوراق مشاركت اوراق بهادار با نام يابي نامي

است كه به موجب اين قانوني به قيمت اسمي مشخص براي مدت معين منتشر مي شود و به سرمايه گذاراني كه قصد مشاركت در اجراي طرحهاي موضوع ماده (1) را دارند واگذار مي گردد. دارندگان اين اوراق به نسبت قيمت اسمي ومدت زمان مشاركت در سود حاصل از اجراي طرح مربوط شريك خواهند بود.

خريد و فروش اين اوراق مستقيما و يا از طريق بورس اوراق بهادار مجاز مي باشد.

ماده 3 _ انتشار اوراق مشاركت از طرف دولت براي تامين منابع مالي مورد نياز جهت اجراي طرحهاي عمراني انتفاعي دولت موضوع ماده (1) به ميزاني كه در قوانين بودجه سالانه كل كشور پيش بيني مي شود مجاز خواهد بود.

تضمين بازپرداخت اصل و سود علي الحساب و سود تحقق يافته اين قبيل اوراق توسط وزارت امور اقتصادي و دارايي از محل اعتبارات رديف هاي خاصي كه توسط سازمان برنامه و بودجه و به همين منظور در قوانين بودجه سالانه كل كشور پيش بيني مي شود به عمل خواهد آمد.

تبصره _ انتشار اوراق مشاركت به منظور تامين منابع مالي لازم براي اجراي طرحهاي عمراني انتفاعي دولت مندرج در قوانين بودجه سالانه كل كشور كه مجري آنها شركتهاي دولتي و يا شهرداريها مي باشند نيز مشمول حكم اين ماده مي باشد.

ماده 4 _ بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران طرحهاي مشمول اين قانون به استثنا طرح عمراني انتفاعي دولت موضوع ماده (3) را كه توسط شركتهاي دولتي شهرداري ها و موسسات وشركتهاي غيردولتي موضوع ماده (1) ارايه مي شود بررسي نموده و در صورتي كه داراي توجيهات كامل اقتصادي فني و مالي باشد، پس از ارايه تضمين كافي توسط موسسه و يا شركت متقاضي به بانك عامل مجوز انتشار اوراق مشاركت به ميزان لازم

صادر خواهد كرد.

تبصره 1 _ درخواست انتشار اوراق مشاركت توسط شركتهاي دولتي قبل از ارايه به بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران بايد به تصويب مجمع عمومي و يا شوراي عالي شركتهاي مربوط رسيده باشد.

تبصره 2 _ حداكثر ميزان (سقف اوراق مشاركت قابل انتشار براي طرحهاي موضوع اين ماده در هر سال با توجه به سياستهاي پولي و مالي كشور توسط شوراي پول واعتبار تعيين و اعلام مي گردد.

تبصره 3 _ ميزان (سقف اوراق مشاركت قابل انتشار براي طرحهاي موضوع اين ماده در موردهر يك از متقاضيان مي بايستي متناسب با خالص دارايي هاي وي (مجموع دارايي ها منهاي مجموع بدهي ها) باشد.

ماده 5 _ شركتهاي دولتي شهرداريها و موسسات و شركتهاي غيردولتي ، موضوع ماده (1) درصورت انتشار اوراق مشاركت مكلف اند بازپرداخت اصل و سود متعلق را در سررسيدهاي مقرر دراوراق مذكور، تعهد و تضمين نمايند. در صورت عدم ايفاي تعهدات مزبور در سررسيدهاي مقرر ،بانك عامل مكلف است از محل تضمين مذكور در ماده (4) رأسا اقدام نمايد.

تبصره _ پرداخت سود علي الحساب به ترتيبي كه در اوراق مشاركت قيد مي شود مجازمي باشد.

ماده 6 _ شركتهاي سهامي عام مي توانند طبق اين قانون اوراق مشاركت قابل تبديل يا تعويض باسهام منتشر كنند. شرايط و نحوه تبديل و تعويض اين قبيل اوراق طبق آيين نامه اجرايي اين قانون خواهد بود.

ماده 7 _ مبالغ پرداختي و يا تخصيصي بابت سود متعلق به اوراق مشاركت مشمول ماليات مقطوع به نرخ پنج درصد (5%) مي باشد و به سود اوراق مشاركت و معاملات اوراق مذكور هيچگونه ماليات ديگري تعلق نمي گيرد. پرداخت كنندگان سود اوراق مشاركت اعم از علي الحساب و قطعي مكلفند در هر پرداخت يا تخصيص

به حسابي كه توسط خزانه داري كل تعيين مي شود واريز و رسيد آن را ظرف سي روز از تاريخ واريز همراه با فهرستي متضمن ميزان سود پرداختي به حوزه مالياتي مربوط تسليم نمايند.

پرداخت كنندگان سود اين اوراق مشاركت و در صورت تخلف از انجام تكاليف مذكور مشمول مقررات متن ماده 199 قانون مالياتهاي مستقيم مصوب اسفند ماه 1366 خواهند بود.

تبصره _ پرداخت ماليات سود پرداختي و يا تخصيصي به اوراق مشاركتي كه قبل از تاريخ اجراي اين قانون منتشر شده است با نرخ مقرر در اين ماده برعهده دستگاههاي منتشر كننده اوراق مذكور مي باشد.

ماده 8 _ در صورتي كه شركتهاي سهامي خاص وابسته به دستگاههاي مذكور درماده (1) اين قانون به سهامي عام تبديل شوند، دارندگان اوراق مشاركت شركتهاي مزبور در خريد سهام از اولويت برخوردار مي باشند.

ماده 9 _ سود پرداختي به دارندگان اوراق مشاركت جزو هزينه هاي قابل قبول در حساب مالياتي موضوع ماده (148) قانون مالياتهاي مستقيم محسوب مي گردد.

ماده 10 _ مصرف وجوه حاصل از واگذاري اوراق مشاركت در غير اجراي طرحهاي مربوط ، درحكم تصرف غيرقانوني در وجوه و اموال عمومي محسوب خواهد شد.

ماده 11 _ مقررات مواد 2 و 5 و 7و 8و 9و 10و 12 اين قانون و تبصره هاي ذيل مواد مذكورشامل اوراق مشاركتي كه تا قبل از اجراي آن منتشر شده اند نيز مي گردد.

ماده 12 _ آيين نامه اجرايي اين قانون متضمن مشخصات طرحهاي سودآوري توليدي ساختماني و خدماتي شرايط و ميزان و نحوه انتشار و عرضه اوراق مشاركت و چگونگي تبديل وتعويض اوراق مذكور با سهام شركتهاي سهامي عام و همچنين نحوه اعمال نظارت بر اجراي صحيح اين قانون با پيشنهاد مشترك وزارت امور

اقتصادي و دارايي سازمان برنامه و بودجه و بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران و سازمان بورس اوراق بهادار ظرف مدت شش ماه به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 13 _ وزارت امور اقتصادي و دارايي و بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران مكلفندگزارشي متضمن ميزان و انواع اوراق مشاركت منتشره طي هر سال را همراه با اظهارنظر در خصوص آثار اقتصادي انتشار اوراق مذكور براي اطلاع كميسيونهاي برنامه و بودجه امور اقتصادي و دارايي وتعاون و ديوان محاسبات و بودجه مجلس شوراي اسلامي ارسال نمايند.

قانون فوق مشتمل بر سيزده ماده و هفت تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ سي ام شهريور ماه يكهزار و سيصد و هفتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 2/7/1376 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

رييس مجلس شوراي اسلامي _ علي اكبر ناطق نوري

آيين نامه اجرايي قانون نحوه اوراق مشاركت - مصوب 18/5/1377 هيات وزيران

ماده 1 _ در اين آيين نامه اصطلاحات زير در معاني مشروح به كار رفته است

_ قانون قانون نحوه انتشار اوراق مشاركت

_ طرحهاي عمراني انتفاعي دولت منظور طرحي است كه در مدت معقولي پس از شروع بهره برداري علاوه بر تامين هزينه هاي جاري و استهلاك سرمايه سود متناسبي به تبعيت از سياست دولت را نيز عايد نمايد. منظور از انتفاع ، انتفاع مالي است به نحوي كه فايده هاي ناشي از بهره برداري طرح قابل فروش و قابل تقويم به پول باشد.

اوراق مشاركت اوراق بهادار با نام يا بي نامي است كه به موجب قانون يا مجوز بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران به قيمت اسمي مشخص براي مدت معين و براي تامين بخشي از منابع مالي مورد نياز طرحهاي عمراني _ انتفاعي دولت مندرج در قوانين بودجه سالانه كشور يا

براي تامين منابع مالي مورد نياز جهت ايجاد ، تكميل و توسعه طرحهاي سودآور توليدي ، ساختماني وخدماتي شامل منابع مالي لازم براي تهيه مواد اوليه مورد نياز واحدهاي توليدي توسط دولت ، شركتهاي دولتي ، شهرداري ها و موسسات و نهادهاي عمومي غيردولتي و موسسات عام المنفعه وشركتهاي وابسته به دستگاههاي مذكور ، شركتهاي سهامي عام و خاص و شركتهاي تعاوني توليدمنتشر مي شود و به سرمايه گذاراني كه قصد مشاركت در اجراي طرحهاي ياد شده را دارند از طريق عرضه عمومي واگذار مي گردد.

اوراق مشاركت قابل تعويض با سهام اوراقي است كه توسط شركتهاي سهامي عام منتشر و درسررسيد نهايي با سهام ساير شركتهاي پذيرفته شده در سازمان بورس اوراق بهادار تعويض مي شود.

اوراق مشاركت قابل تبديل به سهام اوراقي است كه توسط شركتهاي سهامي عام منتشر و درسررسيد نهايي يا زمان تحقق افزايش سرمايه به سهام شركتهاي موضوع طرح اوراق مشاركت ، تبديل مي گردد.

ناشر:دستگاه دولتي يا غيردولتي است كه به موجب ماده (1) قانون ، اجازه انتشار اوراق مشاركت را دارد.

عامل بانكي است كه از طرف ناشر نسبت به عرضه اوراق براي فروش ، پرداخت سودعليالحساب و قطعي ، بازپرداخت اصل مبلغ اوراق مشاركت در سررسيد مربوط يا بازخريد آن قبل از سررسيد ، كسر و پرداخت ماليات موضوع ماده (7) قانون وانجام ساير امور مرتبط ، طبق قراردادعامليت مبادرت مي ورزد.

امين شخص حقيقي يا حقوقي است كه از طرف بانك مركزي انتخاب مي شود و به منظور حفظ منافع دارندگان اوراق مشاركت و حصول اطمينان از صحت عمليات ناشر در طرح ، نسبت به مصرف وجوه ، نحوه نگهداري حسابها و صورتهاي مالي و عملكرد اجرايي ناشر به موجب قرارداد

منعقدشده ، مستمرا رسيدگي و اظهارنظر مي نمايد. وظايف امين در مورد طرح هاي عمراني _ انتفاعي دولت به مسئوليت سازمان برنامه و بودجه انجام خواهدشد.

بانك مركزي بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران

هيات تشخيص هياتي است مركب از نمايندگان وزارت امور اقتصاد و دارايي ، سازمان برنامه وبودجه و بانك مركزي كه انتفاعي بودن طرحهاي عمراني دولت را مورد تاييد قرار مي دهد.

ماده 2 _ دارندگان اوراق مشاركت به نسبت قيمت اسمي و مدت زمان مشاركت در نتيجه مالي حاصل از اجراي طرح هاي مربوط سهيم خواهند بود.

ماده 3 _ هر ورقه مشاركت نشان دهنده ميزان قدر السهم دارنده آن در مشاركت است با فروش اوراق مشاركت رابطه وكيل و موكل بين مباشر و خريدار اوراق محقق مي شود. ( ناشر ) به وكالت ازطرف خريداران اوراق مي تواند نسبت به مصرف وجوه حاصل از فروش اوراق جهت اجراي طرح وخريد و فروش هرگونه كالا ، خدمت و دارايي مربوط به طرح اقدام نمايد. انتقال اوراق به اختيارتفويضي تحت عنوان وكالت خدشه وارد نمي نمايد و اين رابطه تا سررسيد اوراق مباشر و دارندگان اوراق نافذو معتبر است

ماده 4 _ مصرف وجوه حاصل از واگذاري اوراق مشاركت در غير اجراي طرحهاي مربوط درحكم تصرف غيرقانوني در وجوه و اموال عمومي محسوب خواهد شد.

ماده 5 _ بانك مركزي در صورت تاييد فني _ اقتصادي و مالي طرحهاي مشمول قانون كه ازطرف متقاضيان آن با تاييد عامل ارايه مي شود با در نظر داشتن شرايط انتشار اوراق مشاركت ، مجوزلازم را ظرف مدت يك ماه از تاريخ دريافت گزارش در چهارچوب اين آيين نامه صادر مي نمايد.

تبصره 1 _ گزارش توجيهي فني _ اقتصادي و مالي طرحهاي

غيردولتي مذكور بايد قبل ازارسال به بانك مركزي مورد بررسي و تاييد عامل قرار گيرد. مدت رسيدگي بانك عامل حداكثر يك ماه خواهد بود.

تبصره 2 _ در مورد طرحهاي عمراني _ انتفاعي دولت ، مطابق ماده 7 اين آيين نامه عمل خواهدشد.

ماده 6 _ حداكثر ميزان (سقف اوراق مشاركت قابل انتشار براي طرحهاي موضوع ماده (4)قانون در هر سال با توجه به سياستهاي پولي و مالي كشور توسط شوراي پول و اعتبار تعيين و اعلام مي گردد.

ماده 7 _ گزارش توجيه فني _ اقتصادي و مالي طرحهاي عمراني _ انتفاعي دولت بايد به سازمان برنامه و بودجه ارايه شود. سازمان برنامه و بودجه گزارش مزبور را همراه با نظرات كارشناسي خودظرف يك ماه در هيات تشخيص انتفاعي بودن طرح هاي عمراني _ انتفاعي دولت ، مذكور در ماده 1) آيين نامه مطرح و هيات تشخيص حداكثر ظرف يك ماه نظر قطعي خود را در مورد انتفاعي بودن از طريق سازمان برنامه و بودجه به دستگاه هاي اجرايي اعلام مي نمايد.

طرح هاي عمراني _ انتفاعي دولتي كه به تاييد هيات تشخيص رسيده باشد توسط سازمان برنامه و بودجه در لايحه بودجه سال آينده با علامت مشخص درج خواهد شد.

تضمين بازپرداخت اصل و سود علي الحساب و سود تخصيص يافته اوراق مشاركت عمراني دولت طبق ماده (3) قانون خواهد بود.

ماده 8 _ حداقل سهم الشركه ناشر در هر طرح (اعم از آورده نقدي و غيرنقدي و ميزان (سقف فردي اوراق مشاركت قابل انتشار براي طرحهاي موضوع اوراق مشاركت (به استثناي طرحهاي عمراني _ انتفاعي دولت با رعايت وضعيت مالي و اعتباري ناشر توسط بانك مركزي تعيين مي شود.

ماده 9 _ تاريخ ، شرايط و مراحل انتشار و عرضه

اوراق به پيشنهاد ناشر و با موافقت بانك مركزي ، با توجه به شرايط بازار سرمايه تعيين مي شود. تمديد مهلت عرضه با تاييد بانك مركزيامكان پذير است

ماده 10 _ ناشر پس از اخذ مجوز انتشار اوراق مشاركت بايد مراتب را از طريق رسانه هاي جمعي به اطلاع عموم برساند. متن اطلاعيه انتشار بايد قبلا به تاييد عامل برسد.

ماده 11 _ در صورت فروش صددرصد اوراق مشاركت منتشر شده در مدت مقرر ، بانك مركزياجازه برداشت از وجوه جمع آوري شده را به ناشر خواهد داد. در صورت عدم فروش صد درصداوراق مشاركت منتشر شده در مدت مذكور بانك مركزي بايد از طريق تمديد مهلت فروش يا طرق ديگر چگونگي تامين كسري منابع مورد نياز طرح را توسط ناشر تعيين نمايد. در صورت عدم تامين كسري منابع توسط ناشر طي مهلت مقرر ، بانك مركزي دستور انتشار اطلاعيه مربوط به استردادوجوه دارندگان اوراق مشاركت را حداكثر ظرف يك هفته به عامل خواهد داد. هزينه هاي مالي ناشياز اين امر برعهده ناشر خواهد بود.

ماده 12 _ بانك مركزي به منظور حصول اطمينان از بازپرداخت اصل اوراق مشاركت درسررسيد ، به تشخيص خود ، ناشر را ملزم به تامين تضمينهاي لازم نزد عامل مي نمايد.

ماده 13 _ ميزان سود قطعي قابل پرداخت به دارندگان اوراق ، پس از خاتمه اجراي طرح توسط امين طرح ظرف پنج ماه پس از سررسيد نهايي محاسبه و به تاييد بانك مركزي خواهد رسيد.

ماده 14 _ بانك مركزي وظايف و اختيارات امين و ميزان حق الزحمه خدمات مربوط و ترتيب پرداخت آن را طي قرارداد منعقد شده با وي تعيين مي نمايد.

ماده 15 _ ناشر موظف است بازپرداخت اصل و سود متعلق

را در سررسيدهاي مقرر در اوراق ، تعهد كند و وثايق لازم را براي تضمين بازپرداخت اصل و سود متعلق به اوراق توسط عامل ، دراختيار عامل قرار دهد. در صورت عدم ايفاي تعهدات در سررسيدهاي مقرر ، عامل مكلف است ازمحل تضمين مذكور راسا اقدام نمايد. مهلت پرداخت مابه التفاوت سودهاي قطعي و سودهاي عليالحساب پرداخت شده برحسب انواع اوراق حداكثر شش ماه پس از سررسيد نهايي اوراق ، خواهد بود.

ماده 16 _ ناشر موظف است طبق اعلام عامل وجوه لازم را جهت پرداخت سود و اصل اوراق مشاركت ، در سررسيدهاي مربوط تامين ودر اختيار عامل قرار دهد. هرگونه تاخير در تامين منابع فوق ، مشمول پرداخت وجه التزام تاخير تامين منابع به ميزان مقرر در قرارداد عامليت خواهد شد.

ماده 17 _ ناشر موظف به انجام ساير تعهداتي است كه به هنگام فروش اوراق ، پذيرفته و آن تعهدات ، مورد تاييد بانك مركزي نيز قرار گرفته است

ماده 18 _ اعطاي هرگونه امتيازي به دارندگان اوراق مشاركت از جمله اختيار تعويض يا تبديل اوراق مشاركت و تخفيفات فروش منوط به موافقت بانك مركزي و اخذ تضمينات لازم توسط عامل است

تبصره _ اعطاي اين گونه امتيازات از جمله تعهداتي به حساب ميايد كه بايد به موقع ايفا گرددو تاخير در اعطاي آن مشمول خسارت ناشي از تاخير زماني و افزايش قيمت خواهد بود.

ماده 19 _ ناشر موظف است چنانچه اوراق علاوه بر سازمان بورس اوراق بهادار (كه با مجوزسازمان بورس صورت مي گيرد) توسط عامل نيز قابل معامله و قابل بازخريد قبل از سررسيد باشد ، وجوه لازم راجهت بازخريد اوراق ، طبق قرارداد عامليت در اختيار عامل

قرار دهد.

ماده 20 _ ناشر موظف است حق الزحمه انجام خدمات امين را به ترتيب مقرر در قرارداد منعقدشده بين بانك مركزي و امين پرداخت نمايد و بلافاصله پس از فروش اوراق ، سيستم حسابداري مطابق با استانداردهاي موردقبول سازمان حسابرسي در مورد طرح مورد نظر به طور جداگانه وخارج از ساير عمليات و فعاليتهاي خود ، مستقر و به مورد اجرا گذارد.

تبصره _ امين طرحهاي عمراني _ انتفاعي دولت از مفاد اين ماده مستثني است

ماده 21 _ ناشر موظف است اطلاعيه حاوي گزارش وضعيت مالي و عملكرد اجرايي طرح راهمراه اظهارنظر امين ، پس از كسب مجوز انتشار اطلاعيه از بانك مركزي ، حداقل هر شش ماه يا درمقاطعي كه توسط بانك مركزي تعيين مي گردد از طريق يكي از روزنامه هاي كثيرالانتشار منتشرنمايد.

ماده 22 _ امين موظف است نسبت به مصرف وجوه ، نگهداري حسابها و صورت هاي مالي طرح رسيدگي و اظهارنظر نمايد و گزارشهاي مربوط را حداكثر هر شش ماه يك بار به بانك مركزيارايه دهد.

ماده 23 _ امين مكلف است نسبت به مقررات و ضوابط حاكم بر معاملات ناشر در طرح همچنين انطباق معاملات انجام شده با ضوابط و مقررات مربوط رسيدگي و اظهارنظر نمايد.همچنين امين مكلف است ظرف مدتي كه به موجب قرارداد منعقد شده با بانك مركزي تعيين مي شود ، نسبت به كفايت روشهاي حسابداري ناشر در طرح رسيدگي و اظهارنظر نمايد.

ماده 24 _ عامل ، اوراق مشاركت را براي فروش عرضه و سود علي الحساب اوراق را پس از كسرماليات در مقاطع تعيين شده پرداخت مي نمايد.

ماده 25 _ عامل ، اصل مبلغ اوراق رادر سررسيد با رعايت ماده (15) اين آيين نامه بازپرداخت مي نمايد.

ماده

26 _ عامل ، سود قطعي اوراق مشاركت را پس از كسر ماليات و تاييد بانك مركزي پرداخت مي نمايد.

ماده 27 _ چگونگي پرداخت ماليات موضوع تبصره ماده (7) قانون ، حداكثر سه ماه پس از ابلاغ اين آيين نامه توسط وزارت امور اقتصادي و دارايي و بانك مركزي تعيين مي شود.

ماده 28 _ شركتهاي سهامي عام پذيرفته شده در سازمان بورس اوراق بهادار با تاييد قبلي سازمان مذكور و رعايت ضوابط مربوط مي توانند اوراق مشاركت قابل تبديل و تعويض با سهام منتشر نمايند.

ماده 29 _ اوراق مشاركت ممكن است قابل تعويض با سهام ساير شركتهاي پذيرفته شده درسازمان بورس اوراق بهادار باشد. در اين صورت ناشر موظف است حداقل به ميزان اوراق مشاركت قابل تعويض ، موجودي سهام شركتهاي مذكور را تا سررسيد نهايي اوراق مشاركت نگهداري نمايد.

ماده 30 _ اوراق مشاركت ممكن است قابل تبديل به سهام شركت (سهامي عام باشد در اين صورت مجمع عمومي فوق العاده بنا به پيشنهاد هيات مديره و گزارش خاص بازرس يا بازرسان شركت اجازه انتشار اوراق مشاركت را مي دهد و شرايط و مهلتي را كه طي آن دارندگان اين گونه اوراق خواهند توانست اوراق خود را به سهام شركت تبديل كنند تعيين و اجازه افزايش سرمايه را به هيات مديره خواهد داد.

تبصره _ مابه التفاوت سود قطعي و سود علي الحساب مي تواند قابل تعويض يا تبديل به سهام باشد.

ماده 31 _ حق تقدم سهامداران شركت در خريد سهام قابل تبديل با اوراق مشاركت با تصويب مجمع عمومي فوق العاده شركت منتفي خواهد بود.

ماده 32 _ شرايط مشاركت و ترتيب تعويض و تبديل ورقه مشاركت به سهام بايد در ورقه مشاركت قيد شود. تبديل و تعويض ورقه مشاركت به سهم

منوط به درخواست دارنده ورقه مشاركت است

ماده 33 _ در مورد ماده (30) هيات مديره شركت بر اساس تصميم مجمع عمومي مذكور درهمان ماده در پايان مهلت مقرر معادل مبلغ بازپرداخت نشده اوراق مشاركتي كه جهت تبديل به سهام شركت عرضه شده است سرمايه شركت را افزايش داده و پس از ثبت اين افزايش در مرجع ثبت شركتها سهام جديد صادر خواهد كرد و به دارندگان اوراق مذكور معادل مبلغ بازپرداخت نشده اوراقي كه به شركت تسليم كرده اند سهم خواهد داد.

ماده 34 _ از تاريخ تصميم مجمع مذكور در ماده (30) تا سررسيد نهايي اوراق يا زمان تحقق افزايش سرمايه موضوع اوراق مشاركت ، شركت نمي تواند اوراق مشاركت جديد قابل تعويض ياقابل تبديل به سهام منتشر كند يانسبت به كاهش يا افزايش سرمايه اقدام نمايد يا سرمايه خود رامستهلك سازد يا آن را از طريق بازخريد سهام كاهش دهد يا اقدام به تقسيم اندوخته كند يا درنحوه تقسيم منافع تغييراتي بدهد. كاهش سرمايه شركت در نتيجه زيانهاي وارد شده كه منتهي به تقليل مبلغ اسمي سهام يا تقليل تعداد سهام بشود شامل سهامي كه دارندگان اوراق مشاركت در نتيجه تبديل اوراق خود دريافت مي دارند نيز مي گردد اين گونه دارندگان اوراق قرضه از همان موقع انتشاراوراق مذكور ، سهامدار شركت محسوب مي شوند.

ماده 35 _ از تاريخ تصميم مجمع مذكور در ماده (30) تا سررسيد نهايي اوراق مشاركت يا زمان تحقق افزايش سرمايه موضوع اوراق مشاركت ، صدور سهام جديد در نتيجه انتقال اندوخته سرمايه و به طور كلي دادن سهم يا تخصيص يا پرداخت وجه به سهامداران تحت عناويني از قبيل جايزه يامنافع انتشار سهام ممنوع خواهد بود مگر آن كه حقوق دارندگان اوراق مشاركت كه

متعاقبا اوراق خود را به سهام شركت تبديل مي كنند به نسبت سهامي كه در نتيجه تبديل مالك مي شوند حفظ شود به منظور فوق شركت بايد تدابير لازم را اتخاذ كند تا دارندگان اوراق كه متعاقبا اوراق خود را به سهام شركت تبديل مي كنند بتوانند به نسبت و تحت همان شرايط حقوق مالي مذكور را استيفانمايند.

ماده 36 _ در قراردادهاي مشاركت در صورت توافق طرفين مي توان داور تعيين نمود.

ماده 37 _ وزارتخانه ها ، موسسات و شركتهاي دولتي ، شهرداريها و ساير دستگاههاي اجرايي موظفند اوراق مشاركت موضوع اين آيين نامه را به عنوان وثيقه طرفهاي معامله در قراردادهاي مربوط بپذيرند.

ماده 38 _ دريافت مجوز انتشار اوراق از سوي ناشر ، قبولي عامليت توسط عامل و انعقادقرارداد حسابرسي به عنوان امين طرح به منزله قبول كليه آثار و تعهدات ناشي از مقررات اين آيين نامه و دستورالعمل اجرايي آن است

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

آيين نامه مربوط به شرايط و طرز انتخاب و حدود وظايف و مسوليتهاي امين اموال - مصوب 5 بهمن 1376 هيات

شماره 15436 _ 29/11/76 روزنامه رسمي

ماده 1 _ امين اموال ماموري است كه از بين مستخدمين رسمي با موافقت ذيحساب ذيربط به موجب حكم وزارتخانه يا موسسه دولتي به اين سمت منصوب و مسووليت حفظ و حراست وتحويل و تحول و تنظيم حساب اموال و اوراقي كه در حكم وجه نقد است و همچنين كالاهاي تحت ابوابجمعي خود را بر اساس مقررات اين آيين نامه و آيين نامه اموال دولتي و ساير مقررات مربوط به عهده خواهد داشت

تبصره 1 _ مقررات مربوط به صاحب جمعان در قوانين عمومي مورد عمل وزارتخانه ها وموسسات دولتي در صورت عدم مغايرت با مفاد قانون محاسبات عمومي كشور براي امناي اموال نيز قابل اجرا مي باشد.

تبصره 2 _ مأموريني كه تحت

ساير عناوين شغلي در آزمايشگاهها ، كتابخانه ها ، موزه ها ، انبارهاو ساير موارد عهده دار مسوليت حفظ و حراست اموال دولتي و نگهداري حساب آنها مي باشند ، ازلحاظ مسووليتهاي موضوع اين آيين نامه در حكم امين اموال خواهند بود.

تبصره 3 _ مسووليت تحويل و حفظ و حراست اموالي كه توسط وزارتخانه ها و موسسات دولتي به طور اماني به شركتهاي دولتي و موسسات و نهادهاي عمومي غيردولتي ، تحويل مي گرددبايد به عهده يك يا حسب ضرورت چند نفر از كاركنان ثابت و غير موقت دستگاههاي مذكور كه درحكم امين اموال خواهند بود محول گردد. مسووليت موضوع اين تبصره رافع مسووليت دستگاه تحويل گيرنده در مورد حفظ و حراست و اعاده اموال مذكور نخواهد بود.

ماده 2 _ وزارتخانه ها و موسسات دولتي و شركتهاي دولتي و موسسات و نهادهاي عمومي غير دولتي مجري طرحهاي عمراني مكلفند به منظور حفظ و حراست و تحويل و تنظيم حساب اموال طرحهاي مزبور برابر مقررات امين اموال تعيين و منصوب نمايند.

تبصره _ امين اموال در شركتهاي دولتي و موسسات و نهادهاي عمومي غيردولتي در ارتباط باطرحهاي عمراني بايد از بين كاركنان ثابت و غيرموقت آنها منصوب گردد.

ماده 3 _ امين اموال بايد داراي شرايط زير باشد:

الف _ داشتن حداقل مدرك تحصيلي پايان دوره دبيرستان

ب _ داشتن صلاحيت و توانايي لازم براي انجام وظايف مربوط

ج _ سپردن تضمين مناسب در موارد و به ميزاني كه در مقررات مربوط پيش بيني شده است

تبصره 1 _ در صورت نبودن فرد واجد شرايط موضوع بند ( الف ) اين ماده استفاده موقت ازافرادي كه ضمن داشتن ساير شرايط داراي مدرك تحصيلي سوم متوسطه نظام آموزشي سابق ياپايان دوره

راهنمايي نظام آموزشي فعلي باشند به شرط دارا بودن حداقل دو سال سابقه كار تجربي مربوط بلامانع است

تبصره 2 _ امناي اموال كتب كتابخانه ها ، اشياي موزه اي ، لوازم آزمايشگاهي ، لوازم فني و نظاير انها بايد از بين كساني انتخاب شوند كه علاوه بر دارا بودن شرايط مندرج در اين ماده يا تبصره يك آن حسب مورد داراي اطلاعات فني لازم نيز باشند.

ماده 4 _ امين اموال از لحاظ وظايف مربوط به نگهداري حساب اموال دولتي و تنظيم حساب آنها و تحويل و تحول اموال تحت ابوابجمعي و ساير مقررات مربوط زير نظر ذيحساب انجام وظيفه مي نمايد.

تبصره _ ذيحساب مكلف است در فواصل زماني مناسب حسب مورد به تشخيص خود وحداقل سالي يك بار به طريق مقتضي به موجودي حساب امين اموال رسيدگي و در صورت مشاهده كسري در ابواب جمعي امين اموال مراتب را جهت اقدام به وزارتخانه يا موسسه دولتي ذيربط و وزارت امور اقتصادي و دارايي گزارش و تا حصول نتيجه موضوع را پيگيري نمايد.

ماده 5 _ امين اموال مكلف است براي هر يك از اموال منقول غيرمصرفي تحت ابوابجمعي خودبا رعايت طبقه بندي مربوط يك شماره اختصاص دهد و شماره مذكور را در مورد اموالي كه الصاق برچسب به آنها ميسر مي باشد روي برچسب درج و به مال الصاق نمايد و در مورد اموالي كه به تشخيص و پيشنهاد دستگاه اجرايي ذيربط و تاييد وزارت امور اقتصادي و دارايي الصاق برچسب به آنها ميسر نباشد ، ثبت مشخصات مال در دفاتر و صورتحساب ها كافي خواهد بود.

تبصره 1 _ شماره برچسب هر طبقه از اموال موضوع اين ماده در مورد واحدهايي كه بدواحساب اموال خود

را بر اساس اين آيين نامه تنظيم مي نمايند از شماره يك شروع و بارعايت تسلسل ادامه خواهد يافت و در مورد واحدهايي كه داراي حساب اموال بر اساس آيين نامه اموال دولتي هستند ، شماره برچسب هر طبقه به دنبال شماره برچسب هاي سابق ادامه پيدا مي كند.

تبصره 2 _ نوع برچسب بايد متناسب با وضعيت مال به صورتي كه دوام لازم را داشته باشدتهيه و به نحوي الصاق گردد كه صدمه و خسارتي به مال وارد نيايد. در صورتي كه در مورد برخي ازاموال منقول غيرمصرفي بر حسب ضرورت از طرف وزارت امور اقتصادي و دارايي برچسب خاصي تعيين و اعلام گردد امين اموال مكلف است در مورد اينگونه اموال از همان نوع برچسب استفاده نمايد.

ماده 6 _ امين اموال مكلف است مشخصات كامل اموال منقول غيرمصرفي رسيده و فرستاده واحد ابوابجمعي خود را به ترتيب شماره تخصيصي و برحسب نوع و طبقه اموال در دفاتر مربوط ثبت نمايد.

تبصره _ ثبت دفاتر موضوع اين ماده بايد با رعايت دستورالعمل طبقه بندي اموال به عمل آيد.

ماده 7 _ امين اموال مكلف است در مواقعي كه بايد مالي با رعايت مقررات به طور موقت يادايم از واحد اداري ذيربط خارج شود با توجه به مجوز صادر شده از طرف مقامات مجاز دستگاه مربوط پروانه خروج كه داراي شماره ترتيب و حاوي مشخصات كامل مال باشد در سه نسخه صادرو نسخه اول را به خارج كننده مال و نسخه دوم را به واحد انتظامات تحويل و نسخه سوم را نزد خودنگهداري نمايد ، پروانه مذكور بايد به امضاي امين اموال و مقام مجاز ذيربط رسيده باشد.

تبصره 1 _ خروج خودروهاي دولتي به منظور ارايه خدمت يا

ماموريت اداري و از شمول اين ماده خارج و تابع ضوابط مربوط به خود مي باشد.

تبصره 2 _ خروج دوچرخه ، موبيلت و موتور سيكلت و ساير وسايل نقليه كه به منظورخدمات يا انجام وظايف اداري تحويل كاركنان شده يا مي شود و مسووليت حفظ و نگهداري آنها به عهده شخص تحويل گيرنده مي باشد ، از شمول اين ماده خارج است

تبصره 3 _ خروج موقت كتاب و نظاير آن از كتابخانه ها تابع ضوابط خاص خود است

تبصره 4 _ در صورتي كه مالي بدون پروانه خروج موضوع اين ماده از واحد اداري ذيربط خارج شود ، مسوليت آن به عهده واحد انتظامات مربوط خواهد بود.

ماده 8 _ امين اموال مكلف است صورتحساب اموال منقول غيرمصرفي رسيده و فرستاده نيمه هر سال را تا آخر مهرماه همان سال و صورتحساب نيمه دوم را تا آخر فروردين ماه سال بعد از روي دفاتر اموال در سه نسخه تنظيم و پس از امضاي خود و رييس واحد ذيربط به ذيحسابي تحويل نمايد. ذيحساب مربوط پس از بررسي صورتحساب و امضاي آن يك نسخه از آن را حسب مورد درمركز به وزارت امور اقتصادي و دارايي و در استانها به اداره كل امور اقتصادي ودارايي استان مربوط ارسال و نسخه ديگر آن را به واحد متبوع ارسال و نسخه سوم را نزد خود نگهداري نمايد.

ماده 9 _ امين اموال مكلف است اموال منقول رسيده و فرستاده مصرفي و در حكم مصرفيابوابجمعي خود را در دفتري مطابق نمونه اي كه از طرف وزارت امور اقتصادي و دارايي ابلاغ شده است ، ثبت نموده و صورت موجودي آخر سال خود را در سه نسخه تنظيم و پس از امضاي خود ورييس

واحد ذيربط به ذيحسابي ارسال نمايد.

ذيحساب مربوط پس از بررسي صورتحساب و امضاي آن منتهي تا آخر فروردين ماه سال بعديك نسخه آن را حسب مورد در مركز به وزارت امور اقتصادي و دارايي و در استانها به اداره كل اموراقتصادي و دارايي استان مربوط و يك نسخه آن را به واحد متبوع ارسال و نسخه آخر را نزد خودنگهداري مي نمايد.

ماده 10 _ دفاتر اموال بايد بدون خدشه و قلم خوردگي ثبت و نگهداري شود و هرگاه اشتباهي در ثبت اقلام رخ دهد امين اموال مكلف است توضيح لازم را به امضاي خود در ستون ملاحظات درمقابل نام مال قيد نمايد.

ماده 11 _ در پايان سال مالي امين اموال ذيل آخرين رديف ثبت شده دفاتر اموال را بسته و امضامي نمايدو از صفحه بعدي همان دفتر جهت ثبت مشخصات اموال سال مالي بعداستفاده خواهدنمود.

تبصره _ ثبت مراتب حذف هر قلم از اموال فرستاده در دفاتر بايستي در مقابل مشخصات رسيده همان مال انجام شود.

ماده 12 _ آن دسته از دستگاههاي دولتي مشمول آيين نامه كه با توجه به طبع و ماهيت برخي ازاموال دولتي از قبيل اموال موزه ها ، كتب كتابخانه ها و انواع كالاهاي انبارها ، براي حفظ و حراست وتنظيم و نگهداري حساب و تحويل و تحول آنها از روشهاي خاصي استفاده مي نمايند ، با موافقت وزارت امور اقتصادي و دارايي در مورد اين قبيل اموال بجاي استفاده از روشهاي مقرر در اين آيين نامه روشهاي مربوط را اعمال خواهند نمود.

ماده 13 _ امين اموال مكلف است اموال منقول اماني رسيده را بلافاصله بدون تخصيص برچسب در دفتري كه نمونه آن توسط وزارت امور اقتصادي و دارايي تعيين مي شود ثبت و فهرستانها را در

فرم مربوط كه به تاييد ذيحساب يا اداره مجاز از طرف او نيز رسيده است در سه نسخه تنظيم و يك نسخه را توسط ذيحساب و حسب مورد به وزارت امور اقتصادي و دارايي و يا اداره كل امور اقتصادي و دارايي استان و نسخه دوم را به واحد متبوع ارسال و نسخه سوم را نزد خودنگهداري نمايد.

ماده 14 _ پس از انقضاي زمان تعيين شده براي استفاده از مال اماني ، امناي اموال واحدهاي گيرنده و دهنده مال اماني مكلفند به منظور استرداد مال مذكور ، مراتب را بموقع به واحدهاي متبوع خود گزارش نمايند. در صورت استرداد مال بايد صورتجلسه لازم مطابق نمونه مربوط در چهارنسخه تنظيم و پس از تاييد ذيحساب و يا افراد مجاز از طرف او نسخه اي به هر يك از واحدهاي متبوع و دو نسخه ديگر آن به تحويل دهنده و تحويل گيرنده تسليم شود.

ماده 15 _ امين اموال (انباردار) موظف است در آخر هر سال نسبت به شمارش موجودي اموال تحت ابوابجمعي خود با حضور نماينده رييس دستگاه اجرايي ذيربط مطابق فرمي كه از طرف وزارت امور اقتصادي و دارايي تعيين مي گردد در سه نسخه اقدام و پس از تاييد رييس اداره وذيحساب مربوط حداكثر تا فروردين ماه سال بعد نسخه اول را حسب مورد در مركز به اداره كل اموال دولتي و در استانها به اداره كل امور اقتصادي و دارايي استان مربوط تحويل و نسخه دوم را به واحدمتبوع خود ارسال و نسخه سوم را نزد خود نگهداري نمايد.

ماده 16 _ امين اموال مكلف است فهرست مشخصات اموال غير منقول ابوابجمعي خود راحداكثر ظرف مدت شش ماه پس از ابلاغ آيين نامه تهيه و

به ذيحسابي مربوط ارسال و تغييرات بعدي را بلافاصله گزارش نمايند.

ماده 17 _ چنانچه امين اموال منصوب شده بر اساس ماده (34) قانون محاسبات عمومي كشور ، همان جمعدار قبلي اموال باشد امين اموال بايد در دفاتر مورد عمل شروع فعاليت خود را باسمت امين اموال و براساس اين آيين نامه مشخص و تفكيك نمايد و در مواردي كه واحد مربوط قبلا داراي جمعدار اموال بوده و امين اموالي غير از جمعدار قبلي براي آن در نظر گرفته شود جمعدارسابق مكلف به تحويل اموال ابوابجمعي خود به امين اموال با تنظيم صورتجلسه اي كه به امضاي رييس واحد و ذيحساب مربوط يا نمايندگان آنها رسيده باشد خواهد بود ، يك نسخه از صورتجلسه مزبور براي ذيحساب ذيربط ارسال و نسخه ديگر نزد امين اموال نگهداري مي شود.

ماده 18 _ در صورتي كه امين اموال تغيير سمت يافته يا به نحوي از انحا سمت امين اموالي ازوي سلب شود مكلف است بترتيب مقرر در ماده (17) اين آيين نامه نسبت به تحويل اموال ابوابجمعي خود به امين اموال جديد اقدام نمايد.

تبصره _ در مواردي كه امين اموال يا جمعدار سابق موضوع ماده (17) اين آيين نامه از تحويل ابوابجمعي خودبه امين اموال جديد استنكاف نمايد يا به هر علت حضور وي براي تحويل اموال تحت ابوابجمعي ميسر نباشد تحويل اموال و دفاتر و سوابق مربوط با حضور رييس واحد وذيحساب مربوط يا نمايندگان آنها و نماينده ديوان محاسبات كشور انجام خواهد شد. تحويل وتحول موضوع اين تبصره مانع از رسيدگي واحد ذيربط در مورد علت استنكاف يا عدم حضور امين اموال يا جمعدار سابق و اقدامات قانوني لازم در اين زمينه نخواهد بود.

ماده 19 _ امين اموال

مكلف است صورت اموال منقول غيرمصرفي موجود در هر الحاق يامحل را با ذكر مشخصات كامل در سه نسخه تنظيم و پس از امضاي خود و يك نفر از كاركنان واحدذيربط كه از طرف رييس اداره مربوط معرفي شده است ، تنظيم و يك نسخه آن را نزد خود نگهداري و نسخه دوم را به كارمند مذكور تحويل و نسخه سوم را در اطاق يا محل مربوط الصاق نمايد. هرنوع نقل و انتقال و جابجايي در اموال موضوع اين ماده با رعايت مقررات مربوط و با اطلاع قبليامين اموال ذيربط مجاز مي باشد و كاركنان فوق الذكر كه صورت اموال به امضاي آنها مي رسدمكلفند قبل از هر نوع نقل و انتقال و جابجايي و همچنين در صورت بروز كسري و نقصان در اموال مزبور مراتب را از طريق رييس يا كارمند ارشد واحد ذيربط براي اقدامات لازم كتبا به امين اموال مربوط اعلام نمايند.

تبصره _ امين اموال مي تواند به تشخيص و موافقت رييس هر واحد اموال منقول غير مصرفي را كه بر اساس وظايف و ماموريتهاي محوله مورد استفاده يك يا چند نفر از كارمندان مي باشد وحفظ و حراست اين قبيل اموال با توجه به حجم يا ساير خصوصيات آنها توسط يكنفر از كارمندان مذكور مقدور باشد (مانند دوربين و ماشين حساب و نظاير آن با اخذ رسيد ذيل صورت مشخصات اموال مزبور به كارمند مربوط بسپارد. صورت مشخصات مورد اشاره در سه نسخه تنظيم و نسخه اول آن نزد امين اموال نگهداري و نسخه دوم به تحويل گيرنده تسليم و نسخه سوم در اطاق يا محل مربوط الصاق خواهد شد.

كارمنداني كه اموال موضوع اين تبصره به آنها سپرده مي شود تا زماني

كه بر طبق وظايف وماموريتهاي محوله اموال مذكور را در اختيار دارند در مورد حفظ و حراست آنها مسوول هستند ومكلفند اين قبيل اموال را بلافاصله پس از رفع نياز اداري يا تغيير سمت يا بازنشستگي با اخذ رسيدبه امين اموال مربوط تحويل نمايند.

ماده 20 _ دستگاههاي دولتي مكلفند با همكاري وزارت امور اقتصادي و دارايي نسبت به تنظيم و اجراي برنامه هاي آموزشي لازم براي امناي اموال و ساير ماموران مربوط به منظور فراهم آوردن موجبات حسن اجراي وظايف و مسووليتهايي كه در رابطه با اموال دولتي تحت اختيار به عهده آنهامحول مي باشد اقدام نمايند.

ماده 21 _ امين اموال مكلف است در صورت مفقود شدن يا از بين رفتن يا وارد شدن خسارت به مال ناشي از سيل ، زلزله ، سرقت يا آتش سوزي يا هر علت ديگر مراتب را كتبا به واحد ذيربط اطلاع دهد تا پس از گواهي رييس واحد مزبور ، مراتب به وزارتخانه يا موسسه دولتي مربوط براي رسيدگي و اقدام لازم گزارش گردد.

ماده 22 _ امين اموال اوراق بهادار كه مسئوليت حراست و تحويل و تحول و تنظيم حساب اوراق در حكم وجه نقد را بر عهده دارد وظايف خود را با رعايت اين آيين نامه و بر اساس دستورالعملي كه توسط وزارت امور اقتصادي و دارايي تهيه و ابلاغ مي گردد زير نظر ذيحساب انجام خواهد داد.

ماده 23 _ با توجه به اهميت وظايف و مسووليتهاي امناي اموال و ضرورت حفظ و حراستاموال دولتي كه قسمتي از بيت المال را تشكيل مي دهد سازمان امور اداري و استخدامي كشورموظف است فوق العاده شغل امين اموال و شغل موزه دار را كه از لحاظ رعايت مسووليتهاي موضوع اين آيين نامه

در حكم امين اموال مي باشد و همچنين موارد نظير را به نحوي پيش بيني نمايدكه انگيزه جذب افراد واجد صلاحيت براي مشاغل مذكور فراهم گردد.

قانون انحلال صندوق مشترك شهرداريها - مصوب 12/8/1362

ماده واحده _ به موجب اين قانون صندوق مشترك شهرداريها منحل و به مجمع عمومي صندوق فوق اختيار داده مي شود كه نسبت به تعيين اعضا هيات تصفيه اقدام نمايد.

هيات تصفيه بر طبق مقررات قانون تجارت و اين قانون نست به امر تصفيه اقدام خواهد نمود.

تبصره 1 _ وزارت كشور مكلف است درآمدهاي مشروع اين صندوق و درآمدهاي حاصل ازاجراي قانون لغو عوارض دروازه اي و ساير درآمدهاي مركزي شهرداريها و وجوه حاصل ازبازپرداخت وامهاي صندوق مشترك شهرداريها را طبق آيين نامه اي كه حداكثر ظرف سه ماه از تاريخ تصويب اين قانون توسط وزارت كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد به منظور نيل به خودكفايي بين شهرداريهاي كشور توزيع نمايد.

تبصره 2 _ باقيمانده وامهاي تصويبي و پرداخت نشده صندوق مشترك شهرداريها از تاريخ انحلال غيرقابل پرداخت مي باشد و اقساط كليه وامهاي پرداختي صندوق مشترك بر طبق قراردادهاي منعقده بين شهرداريها و صندوق توسط وزارت كشور وصول خواهد شد تا بر اساس آيين نامه موضوع تبصره (1) اين قانون مورد استفاده قرار گيرد.

تبصره 3 _ كليه اموال و دارايي هاي صندوق مشترك در تاريخ انحلالي به حوزه معاونت امورمحلي و عمران شهري وزارت كشور انتقال خواهد يافت

تبصره 4 _ هيات تصفيه موظف است نسبت به انتقال كاركنان صندوق مشترك به وزارت كشور و حتي الامكان در سازمانهاي گسترش وزارت كشور و ساير سازمانهاي دولتي شهرداريها وشركتهاي دولتي اقدام نمايد.

تبصره 5 _ هيات تصفيه تا پايان كار تصفيه مي تواند از مانده وجوه مربوط

به اعتبارات بودجه جاري سال 1361 صندوق نسبت به انجام هزينه هاي جاري مربوط به امر تصفيه اقدام نمايد.

تصويبنامه راجع به تعيين مبناي پيمانها و شاخص هاي تعديل توسط شوراي عالي فني سازمان برنامه و بودجه

روزنامه رسمي شماره 13343 _ 29/9/1369

هيات وزيران در جلسه مورخ 9/8/1369 بنا به پيشنهاد سازمان برنامه و بودجه و به استناد ماده 23) قانون برنامه و بودجه مصوب 1351 تصويب نمود:

شوراي عالي فني در بررسي و تصويب قيمتهاي پايه و ضوابط و دستورالعملهاي مربوط به آن موارد زير را ملحوظ نمايد.

1 _ تاريخ انتشار فهرست بهاي مورد عمل به عنوان شاخص مبناي پيمان تعيين گردد.

2 _ شاخص هاي تعديل به صورت واقعي و با تناوب هاي حداكثر (6) ماهه تعيين و منتشر گردد.

معاون اول رئيس جمهور _ حسن حبيبي

موافقتنامه ، شرايط عمومي و شرايط خصوصي پيمان ( بخشنامه به دستگاههاي اجرايي ، مهندسان مشاور و پيما

شماره 842/54 _ 1088/102

تاريخ 3/3/1378

موضوع ابلاغ موافقتنامه شرايط عمومي و شرايط خصوصي پيمانها و مقررات آنها

به استناد ماده 23 قانون برنامه و بودجه آيين نامه اجرايي آن ونظام فني و اجرايي طرحهاي عمراني كشور (مصوبه 4/4/245251375/ت 14898 ه هيات وزيران به پيوست ، موافقتنامه ، شرايط عمومي و شرايط خصوصي پيمان كارهاي پيمانكاري و مقررات مربوط به آنها كه از نوع گروه اول لازم الاجرا) به شمار مي رود ، ارسال مي شود تا از تاريخ ابلاغ ، براي انعقاد پيمانها مورد عمل قرارگيرد.

در مواردي كه اين مجموعه ، به طور كامل پاسخگوي نيازكار نيست ، دستگاه اجرايي ، تغييرات مورد نظر خود را به سازمان برنامه و بودجه پيشنهاد مي نمايد تا پس از تاييد سازمان برنامه وبودجه ، به مورد اجرا گذاشته شود.

پيمانهاي حمل و نقل ، پيمانهاي خريد مصالح ، تجهيزات و ماشين آلات و پيمانهاي تهيه ونصب تجهيزات صنعتي كه بيشتر از 75 درصد براورد هزينه آنها مربوط به تهيه تجهيزات و ماشين آلات است ، مشمول اين بخشنامه نيست

محمدعلي نجفي

معاون رييس جمهور

و رييس سازمان برنامه و بودجه

فصل اول تعاريف و مفاهيم

ماده 1 _ پيمان

پيمان ، مجموعه اسناد و مداركي است كه در ماده 2 موافقتنامه پيمان درج شده است

ماده 2 _ موافقتنامه

موافقتنامه ، سندي است كه مشخصات اصلي پيمان ، مانند مشخصات دو طرف ، موضوع ، مبلغ ومدت پيمان ، در آن بيان شده است

ماده 3 _ شرايط عمومي

شرايط عمومي ، مفاد همين متن است كه شرايط عمومي حاكم بر پيمان را تعيين مي كند.

ماده 4 _ شرايط خصوصي

شرايط خصوصي ، شرايط خاصي است كه به منظور تكميل شرايط عمومي ، براي اين پيمان ، باتوجه به وضعيت و ماهيت آن ، تنظيم شده است موارد درج شده در شرايط خصوصي ، هيچ گاه نمي تواند مواد شرايط عمومي را نقض كند.

ماده 5 _ برنامه زماني اجراي كار

الف برنامه زماني كلي برنامه اي است كه در آن ، زمانبندي كلي كارهاي مورد پيمان برحسب ماه ، منعكس گشته و در اسناد و مدارك پيمان درج شده است

ب برنامه زماني تفصيلي برنامه اي است كه زمانبندي فعاليتهاي مختلف كارهاي موضوع پيمان ، به تفصيل و در چارچوب برنامه زماني كلي ، در آن آمده است

ماده 6 _ كارفرما

كارفرما ، شخص حقوقي است كه يك سوي امضا كننده پيمان است و عمليات موضوع پيمان را براساس اسناد و مدارك پيمان ، به پيمانكار واگذار كرده است نمايندگان و جانشينهاي قانوني كارفرما ، در حكم كارفرما مي باشند.

ماده 7 _ پيمانكار

پيمانكار ، شخص حقوقي يا حقيقي است كه سوي ديگر امضا كننده پيمان است واجراي موضوع پيمان را بر

اساس اسناد و مدارك پيمان ، به عهده گرفته است نمايندگان و جانشينهاي قانوني پيمانكار ، در حكم پيمانكار مي باشند.

ماده 8 _ مدير طرح

مدير طرح ، شخص حقوقي است كه به منظور مديريت اجراي كار ، در چارچوب اختيارات تعين شده در اسناد و مدارك پيمان ، از سوي كارفرما به پيمانكار معرفي مي شود.

ماده 9 _ مهندس مشاور ، مهندس ناظر

الف مهندس مشاور ، شخص حقوقي يا حقيقي است كه براي نظارت بر اجراي كار ، در چارچوب اختيارات تعيين شده در اسناد و مدارك پيمان ، از سوي كارفرما به پيمانكار معرفي مي شود.

ب مهندس ناظر ، نماينده مقيم مهندس مشاور در كارگاه است و در چارچوب اختيارات تعيين شده در اسناد و مدارك پيمان به پيمانكار معرفي مي شود.

ماده 10 _ رييس كارگاه

رييس كارگاه ، شخصي حقيقي داراي تخصص و تجربه لازم است كه پيمانكار ، او را به مهندس مشاورمعرفي مي كند تا اجراي موضوع پيمان در كارگاه را سرپرستي كند.

ماده 11 _ پيمانكار جز

پيمانكار جز ، شخصي حقيقي يا حقوقي است كه تخصص در انجام كارهاي اجرايي رادارد وپيمانكار براي اجراي بخشي از عمليات موضوع پيمان ، با او قرارداد مي بندد.

ماده 12 _ كار ، كارگاه ، تجهيز و برچيدن كارگاه

الف كار ، عبارت از مجموعه عمليات ، خدمات يا اقدامات مورد نياز ، براي آغاز كردن ، انجام و پايان دادن عمليات موضوع پيمان است و شامل كارهاي دايمي است كه باقي خواهد ماند و به عنوان موضوع پيمان تحويل كارفرما مي گردد ، و كارهاي موقتي است كه به منظور اجرا و نگهداري موضوع پيمان انجام مي شود.

ب كارگاه ، محل يا محلهايي

است كه عمليات موضوع پيمان در آن اجرا مي شود يا به منظور اجراي پيمان ، با اجازه كارفرما از آن استفاده مي كنند. كارگاهها با كارخانه هاي توليدي خارج از محلها وزمينهاي تحويلي كارفرما ، كه به منظور ساخت تجهيزات يا قطعاتي كه در كار نصب خواهد شد مورداستفاده قرار مي گيرد ، جزو كارگاه به شمار نميايد.

ج تجهيز كارگاه ، عبارت از عمليات ، اقدامها و تداركاتي است كه بايد به صورت موقت براي دوره اجرا انجام شود ، تا آغاز كردن و انجام دادن عمليات موضوع پيمان ، طبق اسناد و مدارك پيمان ، ميسرشود.

د) برچيدن كارگاه ، عبارت از جمع آوري مصالح ، تجهيزات ، تاسيسات و ساختمانهاي موقت ، خارج كرد مواد زايد ، مصالح ، تجهيزات ، ماشين آلات و ديگر تداركات پيمانكار از كارگاه و تسطيح و تميزكردن محلهاي تحويلي كارفرما مي باشد.

ماده 13 _ مصالح ، تجهيزات ، مصالح و تجهيزات پاي كار ، ماشين آلات و ابزار ، تاسيسات و ساختمانهاي موقت ، وسايل

الف مصالح ، عبارت از مواد ، اجناس و كالاهايي است كه در عمليات موضوع پيمان مصرف يانصب شده و در كار باقي مي ماند.

ب تجهيزات ، عبارت از دستگاه ها و ماشين آلاتي است كه در عمليات موضوع پيمان نصب شده ودر كار باقي مي ماند.

ج مصالح و تجهيزات پاي كار ، عبارت از مصالح و تجهيزاتي است كه پيمانكار ، با توجه به اسناد ومدارك پيمان براي اجراي موضوع پيمان ، تهيه كرده و در محل يا محلهايي از كارگاه كه در طرح جانمايي تجهيز كارگاه به عنوان انبار كارگاه يا محل انباشت مصالح تعيين گرديده است ، نگهداري

ومحافظت مي كند. مصالح و تجهيزات موجود در محل مصرف يا نصب نيز مصالح و تجهيزات پاي كار ناميده مي شود.

تبصره _ قطعات پيش ساخته و تجهيزاتي كه در اجراي موضوع پيمان ، با اجازه كارفرما و زيرنظرمهندس مشاور ، در كارگاهها يا كارخانه هاي توليدي خارج از كارگاه ساخته شده است نيز در حكم مصالح و تجهيزات پاي كار به شمار مي رود.

د) ماشين آلات و ابزار ، عبارت از دستگاهها ، تجهيزات ، ماشين آلات ، و به طور كلي ، ابزارهاي اجراي كار است كه به منظور اجراي موضوع پيمان به صورت موقت به كار گرفته مي شود. ماشين آلات وابزار را ممكن است ماشين آلات نيز بنامند.

ه) تاسيسات و ساختمانهاي موقت ، عبارت از انواع ساختمانها ، محوطه سازيها ، انبارها ، تاسيساتاب ، برق ، سوخت و مخابرات ، شالوده دستگاهها ، و به طور كلي ، تمام تاسيسات و بناهايي كه به صورت موقت ، براي دوره اجرا تامين شده و جزو كارهاي تجهيز كارگاه به شمار مي رود.

و) وسايل ، عبارت از اثاثيه اداري ، مسكوني ، آشپزخانه و ديگر لوازم مورد نيازي است كه براي دوره اجرا تامين شده و جزو تجهيز كارگاه منظور مي شود.

ماده 14 _ براورد هزينه اجراي كار ، مبلغ پيمان ، مبلغ اوليه پيمان ، مبلغ نهايي پيمان ، ضريب پيمان ، نرخ پيمان ، مدت پيمان ، مدت اوليه پيمان ، متوسط كاركرد فرضي ماهانه

الف براورد هزينه اجراي كار ، مبلغي است كه به عنوان هزينه اجراي موضوع پيمان ، به وسيله كارفرما محاسبه و اعلام شده است

ب مبلغ پيمان ، مبلغ درج شده در ماده 3 موافقتنامه با احتساب

مبلغ ناشي از تغيير مقادير كار وقيمت جديد است مبلغ پيمان هنگام مبادله پيمان ، همان مبلغ درج شده در ماده 3 موافقتنامه است كه مبلغ اوليه پيمان ناميده مي شود.

ج مبلغ نهايي پيمان ، مبلغ درج شده در ماده 3 موافقتنامه و تغييرات احتمالي است كه بر اساس اسناد و مدارك پيمان ، در آن ايجاد مي شود.

د) ضريب پيمان ، حاصل تقسيم مبلغ اوليه پيمان به مبلغ براورد هزينه اجراي كار است

ه) نرخ پيمان ، در مورد هر يك از اقلام كار ، عبارت از بهاي واحد آن قلم كار در فهرست بهاي منضم به پيمان با اعمال ضريب پيمان و ضريبهاي پيش بيني شده در فهرست بها و مقادير كار است درپيمانهايي كه مشمول تعديل آحادبها هستند ، نرخ پيمان ، نرخ محاسبه شده به روش پيشگفته ، پس ازاعمال تعديل آحادبها مي باشد.

و) متوسط كاركرد فرضي ماهانه ، عبارت از حاصل تقسيم مبلغ اوليه پيمان به مدت اوليه پيمان است

ز) مدت پيمان يا مدت اجراي كار ، مدت درج شده در بند ب ماده 4 موافقتنامه و تغييرات احتمالياست كه بر اساس ماده 30 در آن ايجاد مي شود. مدت پيمان هنگام مبادله پيمان ، همان مدت درج شده در ماده 4 موافقتنامه است كه مدت اوليه پيمان ناميده مي شود.

ماده 15 _ روز ، ماه ، تاريخها ، مفرد و جمع ، عنوانها

الف روز و ماه ، روز و ماه تقويمي و شمسي است

ب تاريخها طبق تقويم رسمي كشور است

ج هرجا كه معناي عبارت ايجاب كند ، كلمات مفرد معناي جمع و كلمات جمع معناي مفرد دارند

د) عنوانهاي به كار رفته در

متون موافقتنامه يا شرايط عمومي و ديگر قسمتهاي اسناد و مدارك پيمان ، صرفا به منظور راهنمايي و آگاهي از مفاداسناد و مدارك است و نمي توان در تفسير اسناد ومدارك پيمان از آنها استفاده كرد.

فصل دوم تاييدات و تعهدات پيمانكار

ماده 16 _ تاييدات پيمانكار

مواد زير را پيمانكار تاييد مي نمايد:

الف تمام اسناد و مدارك موضوع ماده 2 موافقتنامه را مطالعه نموده و از مفاد آن كاملا آگاه شده است

ب نسبت به تامين نيروي انساني مورد نياز و تدارك مصالح ، تجهيزات ، ماشين آلات و ابزار اجراي كار طبق مشخصات در محل يا از نقاط ديگر ، اطمينان يافته است

ج محل اجراي كار را ديده و بررسي كرده است و از وضعيت آب و هوا ، بارندگي و امكان اجراي كاردر فصلهاي مختلف سال ، با توجه به آمار 20 سال پيش از تاريخ ارايه پيشنهاد قيمت و در نظر گرفتن مدت اجراي كار ، اطلاع يافته است

د) از قوانين و مقررات مربوط به كار ، بيمه هاي اجتماعي ، مالياتها ، عوارض و ديگر قوانين ومقررات ، كه تا تاريخ تسليم پيشنهاد معمول و مجرا بوده است ، كاملا مطلع بوده و متعهد است كه همه آنها را رعايت كند. در هر حال ، مسئوليت عدم رعايت قوانين و مقررات ياد شده ، برعهده پيمانكار است

ه) در تهيه پيشنهاد قيمت ، سود مورد نظر خود و تمام هزينه هاي ناشي از مفاد بندهاي بالا را در نظرگرفته و بعدا از هيچ بابت ، حق درخواست اضافه پرداختي ندارد.

به هر حال ، پيمانكار تاييد مي نمايد كه هنگام تسليم پيشنهاد ، مطالعات كافي انجام داده و هيچ موردي

باقي نمانده است كه بعدا در مورد آن استناد به جهل خود نمايد.

ماده 17 _ كاركنان

الف پيمانكار متعهد است كه عمليات موضوع پيمان را به وسيله افرادي كه در كار خود تخصص وتجربه كافي دارند ، انجام دهد. كساني كه در اجراي اين پيمان ، خدماتي براي پيمانكار انجام مي دهند ، كاركنان پيمانكار شناخته مي شوند. اگر در اسناد و مدارك پيمان ، استفاده از متخصصان خارجي پيش بيني شده باشد ، پيمانكار متعهد است قبلا وضعيت استخدام ، مانند ميزان حقوق و مزايا ، مدتاستخدام و محل اقامت و مشخصات آنها را به وسيله مهندس مشاور به اطلاع كارفرما برساند و بارعايت مقررات ذي ربط و تامين هزينه هاي مربوط ، براي استخدام آنها اقدام كند. كارفرما تسهيلات لازم را براي استخدام متخصصان ياد شده فراهم مي نمايد. تشخيص لزوم و حدود تسهيلات مزبوربا كارفرماست و اين مساعدت از مسئوليت پيمانكار نمي كاهد.

ب تامين نيروي انساني مورد نياز و محل سكونت مناسب ، آب آشاميدني و روشنايي كافي برايانها به عهده پيمانكار است

پيمانكار بايد براي تدارك دايمي آذوقه كارگران ، اقدامات لازم به عمل آورد ، بدون آنكه اين اقدام براي وي حق انحصاري ايجاد كند و به آزادي كارگران در تامين مواد مورد نياز آنها ، از هر منبعي كه مايل به تحصيل آن باشند ، محدوديتي وارد سازد. بهاي آذوقه كه بدين ترتيب از طرف پيمانكار تهيه مي شود ، نبايد از بهاي جنس مشابه در نزديكترين شهر يا محل گرانتر باشد و پيمانكار نمي تواندهزينه هاي ديگري ، مانند هزينه حمل را به قيمتهاي خريد اضافه كند.

ج كاركنان ايراني كارگاه بايد داراي شناسنامه و كاركنان بيگانه كارگاه بايد داراي پروانه

اقامت و اجازه كار باشند.

د) پيمانكار نبايد كاركنان شاغل كارفرما وزارتخانه ها ، سازمانها و شركتهاي دولتي و شهرداريها رابدون اجازه مسئولان ذي ربط استخدام نمايد. همچنين پيمانكار بايد از به كار گماشتن اشخاصي كه استخدام آنها از نظر اداره وظيفه عمومي مجاز نيست خودداري كند.

ه) پيمانكار موظف است كه براي كارگران كارنامه كاركرد روزانه صادر كند و در اختيار آنان قرار دهد.مهندس ناظر مي تواند از ادامه كارگران بدون كارنامه جلوگيري نمايد.

و) پيمانكار متعهد است كه دستمزد كارگران خود را طبق قانون كار مرتبا پرداخت كند. در صورتي كه در پرداخت دستمزد كارگردان تاخيري پيش آيد ، مهندس مشاور به پيمانكار اخطار مي كند كه طلب كارگران را پرداخت نمايد. در صورت استنكاف پيمانكار ، كارفرما مي تواند دستمزد كارگران را براي ماه يا ماههايي كه صورت وضعيت آن به پيمانكار پرداخت شده است ، طبق كارنامه هاي كارگري كه در دست كارگران و داراي امضاي رييس كارگاه است ، با توجه به پرداختهاي علي الحساب كه به آنهاشده است ، با حضور نماينده مهندس مشاور و پيمانكار ، از محل مطالبات پيمانكار پرداخت كند ومبلغ پرداختي را به اضافه 15 درصد ، به حساب بدهي پيمانكار منظور نمايد و اگر مطالبات پيمانكاركافي نباشد ، از محل تضمينهاي پيمانكار تامين كند. در صورتي كه نماينده پيمانكار ، با وجود اخطارمهندس مشاور ، از حضور براي پرداختها خودداري كند ، كارفرما پرداخت مزبور را انجام مي دهد ، بدون اينكه پيمانكار حق اعتراضي بر اين عمل و مبلغ پرداختي و تعداد كارگران و ميزان استحقاقيانان داشته باشد. در صورت تكرار تاخير در پرداخت دستمزد كارگران به مدت بيش از يك ماه ، براي ماهي كه صورت وضعيت آن پرداخت

شده است ، كارفرما مي تواند پيمان را فسخ نمايد.

ز) پيمانكار مي كوشد تا حد ممكن ، كارگران مورد نياز خود را از بين ساكنان منطقه اجراي كار ، كه صلاحيت انجام كارهاي موضوع پيمان را داشته باشند ، انتخاب كند و به كار گمارد.

ح پيمانكار موظف به اجراي مقررات بيمه هاي درماني و اجتماعي ، مقررات و دستورالعملهاي حفاظت فني و بهداشت كار است

ط در اجراي اين پيمان ، پيمانكار در مقابل كارفرما ، مسئول اعمال كاركنان خود است ، هرگاه كاركنان و كارگران پيمانكار و پيمانكاران در صلاحيت لازم را براي انجام كار مربوط را نداشته باشند نظم كارگاه شوند ، مهندس مشاور يا مهندس ناظر ، مراتب را براي بار اول به رييس كارگاه تذكر مي دهد ، ودر صورت تكرار ، مي تواند از پيمانكار بخواهد كه متخلفان را از كار بركناركند. در اين صورت ، پيمانكار مكلف به اجراي اين دستور است و حق ندارد بركنار شدگان را بار ديگر در همان كارگاه به كار گمارد. اجراي اين دستور از مسئوليتهاي پيمانكار نمي كاهد و ايجاد حقي براي او نمي كند.

ماده 18 _ مسئوليت حسن اجراي كار ، برنامه كار ، گزارش پيشرفت كار ، هماهنگي باپيمانكاران ديگر ، رييس كارگاه

الف پيمانكار مسئوليت كامل حسن اجراي كارهاي موضوع پيمان را طبق اسناد و مدارك پيمان به عهده دارد.

ب پيمانكار متعهد است كه سازمان ، روش اجرا و برنامه زماني تفصيلي اجراي كار را طبق نظرمهندس مشاور بر اساس نقشه هاي موجود و برنامه زماني كلي تهيه كند و ظرف يك ماه از تاريخ مبادله پيمان ، يا مدت ديگري كه در اسناد و مدارك پيمان تعيين شده است ،

تسليم مهندس مشاورنمايد تا پس از اصلاح و تصويب كارفرما براي اجرا به پيمانكار ابلاغ شود. اگر در اسناد و مدارك پيمان ، جزيياتي براي چگونگي تهيه برنامه زماني تفصيلي و به هنگام كردن آن تعيين شده باشد ، پيمانكار ملزم به رعايت آن مي باشد.

ج در صورتي كه حين اجراي كار ، پيمانكار تشخيص دهد كه تغييراتي در برنامه زماني تفصيلي ضروري است ، موظف است كه پيش از رسيدن موعد انجام كارهايي كه به نظر او بايد در برنامه آن تغيير داده شود ، مراتب را با ذكر دليل ، به مهندس مشاور اطلاع دهد. مهندس مشاور ، تغييرات موردتقاضاي پيمانكار را در قالب برنامه زماني كلي رسيدگي مي كند و آنچه را كه قبول است ، پس ازتصويب كارفرما ، به پيمانكار ابلاغ مي كند. بديهي است كه اين تغييرات در حدود مندرجات پيمان ، از ميزان تعهدات و مسئوليتهاي پيمانكار نمي كاهد.

اگر تغيير برنامه زماني تفصيلي از سوي مهندس مشاور مطرح شود ، پيمانكار با توجه به نظر مهندس مشاور ، تغييرات برنامه زماني تفصيلي را تهيه مي كند و به شرح پيشگفته ، براي طي مراتب بررسي وتصويب ، تسليم مهندس مشاور مي نمايد.

د) پيمانكار متعهد است كه هماهنگي لازم را با ديگر پيمانكاران يا گروههاي اجرايي متعلق به كارفرما ، كه به نحوي با موضوع قرارداد مرتبط هستند ، به عمل آورند. برنامه ريزي چگونگي اين هماهنگي توسط مهندس مشاور به پيمانكار ابلاغ مي شود.

ه) پيمانكار مكلف است كه در پايان هر ماه گزارش كامل كارهاي انجام شده در آن ماه را تهيه نمايد.شكل و چگونگي تهيه گزارش را مهندس مشاور تعيين مي كند. اين گزارش ، شامل مقدار و درصدفعاليتهاي انجام

شده ، ميزان پيشرفت يا تاخير نسبت به برنامه زماني تفصيلي ، مشكلات و موانع اجرايي ، نوع و مقدار مصالح و تجهيزات وارد شده ، به كارگاه تعداد و نوع ماشين آلات موجود وآماده به كار ، تعداد و تخصص نيروي انساني موجود و ديگر اطلاعات لازم مي باشد. در صورتي كه جزييات ديگري براي چگونگي تهيه گزارش پيشرفت كار در اسناد و مدارك پيمان تعيين شده باشد ، پيمانكار موظف به رعايت آن است

و) پيمانكار متعهد است كه يك نسخه از برنامه ، نمودارها و جدولهاي پيشرفت كار را در كارگاه آماده داشته باشد تا در صورت لزوم ، مهندس مشاور و كساني كه اجازه بازديد از كارگاه را دارند ، از آن استفاده كنند.

ز) پيمانكار بايد پيش از آغاز عمليات ، شخص واجد صلاحيتي را كه مورد قبول مهندس مشاورباشد ، به عنوان رييس كارگاه معرفي نمايد. رييس كارگاه بايد در اوقات كار در كارگاه حاضر باشد وعمليات اجراي ، با مسئوليت و نظارت او انجام شود. اگر ضمن كار معلوم شود كه رييس كارگاه قادربه انجام وظايف خود نيست ، مهندس مشاور ، با ذكر دليل ، درخواست تعويض او را از پيمانكارخواهد كرد و پيمانكار مكلف است ظرف يك ماه ، شخص واجد صلاحيت ديگري را كه مورد قبول مهندس مشاور باشد ، معرفي كند.

پيمانكار بايد به منظور اجراي كار و دريافت دستور كارها و نقشه ها از مهندس مشاور و همچنين براي تنظيم صورت وضعيتهاي موقت ، اختيارات كافي به رييس كارگاه بدهد. هر نوع اخطار و اعلام كه مربوط به اجراي كار باشد و از طرف مهندس مشاور يا نماينده او به رييس كارگاه ابلاغ شود

، درحكم ابلاغ به پيمانكار است

پيمانكار مي تواند در صورت لزوم رييس كارگاه را عوض كند ، مشروط به اينكه پيش از تعويض ، مراتب را به اطلاع مهندس مشاور برساند و صلاحيت جانشين او مورد قبول نامبرده باشد.

ماده 19 _ كنترل نقاط نشانه پياده كردن نقشه ها ، اندازه گيريها

الف پيمانكار ، پيش از آغاز عمليات موضوع پيمان ، بايد نقاط نشانه و مبدأ را از لحاظ تطبيق بانقشه ها كنترل نمايد و در صورتي كه اختلافي موجود نباشد ، درستي آنها را تاييد و اعلام دارد و درصورتي كه اختلافي وجود داشته باشد ، مراتب را به اطلاع مهندس مشاور برساند تا وضع موجود بامهندس مشاور و كارفرما صورتمجلس شود و ملاك شروع عمليات قرار گيرد. بديهي است كه پس ازآغاز عمليات ، هيچگونه اعتراضي از جانب پيمانكار در اين زمينه پذيرفته نيست

پس از تحويل هر قسمت از كارگاه ، پيمانكار بايد بي درنگ ، نقاط نشانه و مبدأ و همچنين علايم مربوط به آنها را با بتن يا مصالح بنايي تثبيت نمايد ودر طول مدت اجراي كار تا تحويل موقت به هزينه خود حفظ و نگهداري كند.

ب پيمانكار متعهد است كه نقشه ها ، امتدادها و محورها را با نظارت مهندس مشاور پياده كند ودرستي آنها را با مهندس مشاور صورتمجلس كند. در صورتي كه هنگام پياده كردن نقشه ها ، امتدادهاو محورها ، اختلافي در مورد تراز زمين طبيعي با تراز آنها در مدارك فني مشاهده شود ، وضع موجودرا پيمانكار و مهندس مشاور و كارفرما صورتمجلس مي كنند.

تراز كف پي بناها و زيرسازي راهها و تمام عملياتي كه پس از انجام كار پوشيده مي شوند

وبعدا مريي نيستند ، يا به هر صورت ، كنترل و اندازه گيري كامل آنها ميسر نباشد ، بايد پيش از پوشيدن شدن يا ازبين رفتن آثار آنها ، صورتمجلس شود و به امضاي مهندس ناظرو رييس كارگاه برسد. اين صورتمجلسها ، ملاك اندازه گيري ها در تنظيم صورت وضعيتهاست اگر پيمانكار عملياتي را كه بايدمورد آزمايش يا بازديد قرار گيرد و تاييد شود ، پيش از آنكه اقدامات پيشگفته انجام شود بپوشاند ، موظف است پوششهاي انجام شده را به هزينه خود بردارد و پس از انجام آزمايشها و بازديدهاي لازم و تاييد انجام كار از سوي مهندس ناظر ، به هزينه خود ، نسبت به پوشش مجدد و اصلاح كار اقدام كند.

ج اندازه گيريها بر اساس نقشه هاي اجرايي ، دستور كارهاي اجرا شده و صورتمجلسها ، كه شامل كروكيهاي لازم و روشن است ، انجام مي شود.

ماده 20 _ تجهيز كارگاه ، تدارك مصالح ، تجهيزات و ماشين آلات

الف پيمانكار موظف است كه پس از تحويل گرفتن كارگاه ، با توجه به مدت تعيين شده براي تجهيز ، طرح جانمايي تجهيز كارگاه را تهيه كرده و پس از تاييد مهندس مشاور ، آن را مبناي تجهيز كارگاه قراردهد. تامين آب ، برق ، سوخت و مخابرات ، و به طور كلي تجهيز كامل كارگاه ، به نحوي كه براياجراي كار طبق اسناد و مدارك پيمان لازم است ، به عهده پيمانكار مي باشد ، مگر آنكه در اسناد ومدارك پيمان ، ترتيب ديگري پيش بيني شده باشد.

ب تامين نيروي انساني ، مصالح و تجهيزات ، ماشين آلات و ابزار به عهده پيمانكار است ، مگر آنكه در اسناد و مدارك

پيمان ، ترتيب ديگري پيش بيني شده باشد.

مصالح و تجهيزاتي كه پيمانكار براي انجام عمليات موضوع پيمان تهيه و در كارگاه نگهداري مي كندبايد به قرار زير باشد:

1) اگر منابع تهيه مصالح و تجهيزات در اسناد و مدارك پيمان تعيين شده يا بعدا معين شود ، بايد ازهمان منابع تهيه گرديد. نمونه يا كاتالوگ فني مصالح و تجهيزات از نظر تطبيق با مشخصات فني ، پيش از سفارش ، به تاييد مهندس مشاور برسد. در هر حال ، از نظر مرغوبيت بايد كاملا طبق مشخصات فني باشد و مورد تاييد مهندس مشاور قرار گيرد.

2) ذكر منابع تهيه مصالح و تجهيزات در اسناد و مدارك پيمان يا تعيين آنها ضمن اجرا ، از تعهدات پيمانكار در قبال مصالح و تجهيزات و كافي نمي كاهد. بدين روي ، پيمانكار موظف است با مطالعه كافي نسبت به امكانات محلي و كيفيت منابع تهيه مصالح و تجهيزات ، نظر و پيشنهاد خود را تسليم مهندس مشاور كند. در صورتي كه استفاده از اين قبيل منابع مورد موافقت مهندس مشاور و كارفرماقرار گيرد. اقدام به تهيه و حمل آنها نمايد. بديهي است كه كارفرما اين حق را دارد كه منابع تهيه مصالح را تغيير دهد و پيمانكار موظف به رعايت آن مي باشد. اگر به مناسبت اين تغيير محل ، اضافه يا كسر هزينه اي بابت تغيير مسافت حمل يا عوامل ديگر ايجاد شود ، تفاوت بها ، به اقتضاي مورد ، ازپيمانكار كسر يا به او پرداخت مي شود. پيمانكار ملزم به رعايت مقررات مربوط به استخراج و بهره برداري شن و ماسه و ديگر مصالح معدني است

3) نوع مقدار و تاريخ ورود مصالح و تجهيزات به كارگاه بايد با مهندس

ناظر صورتمجلس شود.مصالح بايد به طور مرتب به نحوي انبار شود كه تمام آن به سهولت قابل بازرسي ، شمارش يا اندازه گيري باشد. انبار مصالح بايد از هر لحاظ قابل حفاظت بوده تا مصالح در مقابل عوامل جوي وعوامل ديگر مصون باشد.

ج هرگاه تهيه يا توزيع مصالح و لوازمي در داخل كشور در انحصار دولت باشد ، كارفرما تسهيلات لازم براي تهيه آن مصالح و لوازم را فراهم مي كند. اگر تهيه بعضي از مصالح يا لوازم ، طبق مشخصات ذي ربط در داخل كشور ميسر نباشد و ورود آنها هم از طرف دولت ممنوع شده يا بشود ، كارفرما ياخودش اجازه ورود مصالح و لوازم مزبور را براي پيمانكار تحصيل مي كند يا مشخصات را تغييرمي دهد.

د) در مواردي كه مصالح و تجهيزاتي بايد به وسيله پيمانكار از خارج كشور تهيه شود ، كارفرما اجازه ورود آنها را از سازمانهاي ذي ربط به هزينه پيمانكار تحصيل مي نمايد. همراه ضمن اجراي كار ، محدوديتهاي جديد پيش آيد كه به علت آن ، پيمانكار نتواند مصالح و تجهيزات مورد نياز اجراي كاررا ، در مدتي كه برنامه پيشرفت كار ايجاد مي كند ، از خارج از كشور تهيه و وارد كند ، مراتب را با ذكردليل و ارايه انسان از طريق مهندس مشاور به اطلاع كارفرما مي رساند تا با توجه به برنامه زمانياجراي كار ، كارفرما در مورد چگونگي تامين اين قبيل مصالح و تجهيزات ، تصميم گيري نمايد.

ه) در صورتي كه در اسناد و مدارك پيمان ، مشخصاتي براي ماشين آلات و ابزار اجراي كار تعيين شده باشد ، پيمانكار بايد آن را طبق مشخصات تعيين شده ، تامين كند. هرگاه ضمن اجراي كار ،

مهندس مشاور تشخيص دهد كه ماشين آلات و ابزار موجود پيمانكار ، براي اتمام كار در مدت پيمان كافي نيست يا مشخصات آنها براي اجراي كار ، مناسب نيست ، مراتب را به پيمانكار ابلاغ مي كند.پيمانكار مكلف است كه ماشين آلات و ابزار خود را طبق نظر مهندس مشاور و در مدتي كه نامبرده تعيين مي نمايد ، تكميل و تقويت كند ، بدون اينكه براي اين كار ، ادعاي خسارت يا هزينه اضافي ازكارفرما داشته باشد.

و) پيمانكار نمي تواند ماشين آلات و ابزاري را كه براي عمليات لازم است ، از كارگاه خارج كند. درمورد بيرون بردن ماشين آلاتي كه در كارگاه مورد نياز نيست ، پيمانكار ، تقاضاي بيرون بردن ماشين آلات مزبور را به مهندس مشاور تسليم مي كند. مهندس مشاور ، به تقاضاي او رسيدگي مي كند ، و درصورتي كه موجه باشد اجازه خروج مي دهد.

ز) در صورتي كه طبق اسناد و مدارك پيمان ، تامين اقلامي از تجهيزات كه پيمانكار بايد نصف كند وبه صورت دايم كار باقي بماند در تعهد كارفرما باشد پيمانكار مسئول عملكرد ناقص احتمالي اين تجهيزات نيست ، مگر آنكه ثابت شود كه نقص آنها مربوط به كار پيمانكار است

ج اگر در اسناد و مدارك پيمان ، تكليفي براي تهيه غذا ، مسكن و دفتر كاركنان كارفرما ، مهندس مشاور و آزمايشگاه در محل كار به عهده پيمانكار گذاشته شود ، پيمانكار موظف به تامين آنها ، طبق شرايط پيش بيني شده مي باشد.

ماده 21 _ حفاظت از كار و شخص ثالث ، بيمه كار ، مراقبتهاي لازم

الف پيمانكار از روز تحويل كارگاه تا روز تحويل موقت عمليات موضوع پيمان ، مسئول حفظ ونگهداري

كارهاي انجام شده ، مصالح ، تجهيزات ، ماشين آلات و ابزار ، زمينها ، راهها ، تاسيسات وبناهايي مي باشد كه زيرنظر و مراقبت او قرار دارد ، و به همين منظور اقدامات لازم را براي نگهداري و حفاظت آنها در داخل كارگاه در مقابل عوامل جوي و طغيان آب رودخانه و سرقت و حريق ومانند اينها به عمل مياورد.

در چارچوب مقررات و دستورالعملهاي حفاظت فني و بهداشت كار ، مسئول خسارتهاي وارد شده به شخص ثالث در محوطه كارگاه است ، و در هر حال ، كارفرما در اين مورد هيچ نوع مسئوليتي به عهده ندارد. كارفرما و مهندس مشاور مي توانند رد صورت مشاهده عدم رعايت دستورالعملهاي حفاظت فني و بهداشت كار ، دستور توقف بخشي از كار را كه داراي ايمني لازم نيست تا برقراريايمني طبق دستورالعملهاي ياد شده صادر نمايد. در اين حالت ، پيمانكار حق مطالبه خسارت در اثردستور توقف كار را ندارد.

پيمانكار متعهد است كه تدابير لازم را براي جلوگيري از وارد شدن خسارت و آسيب به املاك مجاوراتخاذ نمايد ، و اگر در اثر سهل انگاري او خسارتي به املاك و تاسيسات مجاور يا محصول آنها واردآيد ، پيمانكار مسئول جبران آن مي باشد.

ج پيمانكار مكلف است كه پيش از شروع كار ، تمام يا آن قسمت از كارهاي موضوع پيمان را كه دراسناد و مدارك پيمان تعيين شده است ، در مقابل مواردي از حوادث مذكور در اسناد ياد شده به نفع كارفرما نزد موسسه اي كه مورد قبول كارفرما باشد بيمه نموده و بيمه نامه ها را به كارفرما تسليم كند.بيمه نامه ها بايد تا تاريخ تحويل موقت اعتبار داشته باشد ، تا زماني كه

تحويل موقت انجام نشده است ، پيمانكار مكلف است كه بيمه نامه ها را تا مدتي كه لازم است تمديد كند. كارفرما هزينه هاي مربوط به بيمه به شرح پيشگفته را در مقابل ارايه اسناد صادر شده از سوي بيمه گر ، عينا به بيمه گرپرداخت مي كند. آن قسمت از هزينه بيمه كه مربوط به مدت تاخير غيرمجاز پيمانكار باشد ، به حساب بدهي پيمانكار منظور مي شود.

در صورت بروز حادثه اي كه باعث از بين رفتن تمام يا قسمتي از كارهاي انجام يافته و مصالح وتجهيزات پاي كار شود ، پيمانكار موظف است كه اولا مراتب را فورا به كارفرما و مهندس مشاور وطبق مقررات بيمه به بيمه گر اطلاع دهد ، ثانيا طبق دستور كارفرما يا مهندس مشاور كارها را به حالت اوليه باز گرداند. برنامه زماني انجام كارهاي پيشگفته توسط پيمانكار تهيه مي گردد و پس ازتاييد مهندس مشاور و كارفرما به اجرا در ميايد. كارفرما خسارتهاي وارد شده بر آنچه را كه بيمه شده است از بيمه گر وصول مي نمايد و مبلغ وصول شده از بيمه گر را براي تجديد عمليات به تناسب پيشرفت كار و طبق هزينه تمام شده اعم از هزينه مستقيم يا غيرمستقيم (بالا سري با تاييدمهندس مشاور به تدريج تا اعاده كار به حالت حادثه ، خسارت دريافتي از بيمه گر براي اعاده كارها به حالت اوليه كافي باشد ، در صورتي كه تكليف بيمه كار در اسناد و مدارك پيمان تعيين نشده باشد ، پيش از شروع كار ، پيمانكار چگونگي بيمه كار را از كارفرما استعلام مي نمايد و كارفرما در مدت 10روز كارها و حوادث مشمول بيمه را تعيين و به پيمانكار ابلاغ مي كند تا پيمانكار

طبق مفاد اين بند ، در مورد بيمه كار اقدام كند.

اگر كارفرما عمليات موضوع پيمان را بيمه نكند ، در صورت وقوع حادثه جبران خسارتهاي وارد شده به عهده او مي باشد.

د) پيمانكار موظف است كه تمام ساختمانها و تاسيسات موقت ، ماشين آلات و ابزار وسايل كارگاه را ، كه متعلق به او يا در اختيار اوست و براي انجام عمليات موضوع پيمان به كار مي گيرد ، به هزينه خود بيمه كند و رونوشت بيمه نامه ها را به كارفرما تسليم نمايد. ماشين آلات و ابزاري را كه كارفرمادر اختيار پيمانكار قرار مي دهد ، كارفرما بيمه مي كند.

ه) پيمانكار موظف است كه روشنايي قسمتهايي از داخل كارگاه را كه بايد روشن باشد تامين كند ، وهمچنين تمام علايم راهنمايي و خطر و وسايل حفاظتي ، و در صورت لزوم ، حصار كشي را فراهم نمايد و تعداد كافي نگهبان و مراقب در هر جا كه لازم باشد بگمارد.

و) پيمانكار متعهد است كه عمليات اجرايي خود را طوري انجام دهد كه راه عبور مناسبي در پياده روو سواره رو براي عبور و مرور رهگذران و وسايط نقليه همواره باز بماند و مصالح خود را درمحلهايي انبار كند كه موجب ناراحتي يا زحمت ساكنان اطراف ، يا رهگذران نشود. استفاده از ماشين آلات و ابزار در ساعات عادي كار ، و در نتيجه ، صداي آن ها و همچنين استفاده از راههاي معين به منظور انجام عمليات ، مزاحمت تلقي نمي شود.

در مواردي كه اجراي كار ايجاب كند كه قسمتي از سواره رو يا پياده رو براي مدتي موقت و با اطلاع مهندس مشاور يا مهندس ناظر به كلي مسدود شود ، پيمانكار بايد با كسب مجوز لازم از مقامات محلي

عبور و مرور را با راههاي انحرافي كه مسير آنها بايد به تاييد مهندس مشاور برسد ، تامين كند.كارفرما نيز مساعدت لازم را براي تحصيل مجوزهاي مورد نياز به عمل مياورد.

اگر ترتيب احتساب و پرداخت هزينه ايجاد و نگهداري راههاي انحرافي در اسناد و مدارك پيمان معين نشده باشد ، اين هزينه ها به عهده پيمانكار است همچنين پيمانكار متعهد است كه در حمل مصالح و ماشين آلات و عبور آنها از راهها ، پلها و تونلها ، رعايت قوانين ، مقررات و استانداردها رابكند و اگر عبور ماشين يا مصالحي ترتيب خاصي را ايجاب كند ، با نظر كارفرما يا مهندس مشاوراقدام نمايد. هرگاه پيمانكار برخلاف مفاد اين بند رفتار كند ، مسئول جبران خسارتهاي وارد شده مي باشد.

ز) پيمانكار متعهد است كه انتظامات كارگاه را تامين كندو از ورود اشخاص غير مجاز و كساني كه باعث اختلال نظم كارگاه مي شوند خود يا توسط مقامات انتظامي جلوگيري كند.

ح هرگاه پيمانكار در اجراي تمام يا قسمتي از موارد درج شده در اين ماده سهل انگاري يا كوتاهي كند و از انجام تعهداتي كه طبق آن به عهده گرفته است خودداري نمايد ، كارفرما حق دارد آن تعهدات را به جاي پيمانكار انجام دهد و هزينه هاي انجام شده و خسارت وارد شده را به اضافه 15 درصد به حساب بدهي پيمانكار منظور كرده و از مطالبات وي كسر نمايد. در اين صورت هرگونه ادعاي پيمانكار نسبت به اين قبيل پرداختها و همچنين نسبت به تشخيص كارفرما ، خواه از نظر اساس تخلف و خواه از نظر مبلغ پرداختي ، بي اثر مي باشد.

ماده 22 _ ترتيب گردش مدارك ، نقشه ها و ابلاغ دستور كارها

الف تمام نقشه ها

، مشخصات ، دستورالعملها و استانداردهاي فني كه داري مهر و امضاي مهندس مشاور است ، به تعداد نسخه هاي درج شده در اسناد و مدارك پيمان و در صورتي كه در اسناد ومدارك پيمان تعداد نسخه معين نشده باشد ، در دو نسخه بدون دريافت هزينه ، در اختيار پيمانكارقرار مي گيرد. در صورت نياز پيمانكار ، نسخه هاي اضافي به هزينه او تكثير مي شود.

پيمانكار بايد يك نسخه از نقشه ها و مشخصات ، با آخرين تغييرات آنها را هميشه در كارگاه نگهداري كند ، تا در صورت لزوم ، به منظور بازرسي كارها در اختيار مهندس مشاور ، كارفرما يا نمايندگان آنهاقرار گيرد. نسخه اصل نقشه ها و مدارك تا پايان كار نزد مهندس مشاور باقي مي ماند.

ب پيمانكار موظف است كه پيش از آغاز هر قسمت از كار ، تمام نقشه ها ، دستورالعملها و ديگراسناد و مدارك فني مربوط به آن قسمت را با دقت مطالعه كند و اندازه درج شده در نقشه ها را كنترل نمايد ، به نحوي كه هيچگونه ابهامي از نظر چگونگي اجراي كار براي خود و كاركنانش باقي نماند. به طور كلي ، كمبود نقشه براي هر قسمت از كار هرگز از تعهدات پيمانكار مبني بر اجراي كامل كارنمي كاهد. در صورت مشاهده اشتباه در اندازه ها يا هرگونه ابهام يا كسري در مدارك ، نقشه ها ودستورالعملها ، پيمانكار بايد به موقع رفع نقص آنها را از مهندس مشاور درخواست كند. مهندس مشاور موظف است كه با توجه به برنامه زماني اجراي كار ، براي تكميل نقشه ها و ابلاغ به پيمانكاراقدام كند.

ج هرگاه پيمانكار در مورد درستي بعضي نقشه ها و محاسبات يا دستور كارها يا مشخصات مصالح و تجهيزاتي كه

بنا به دستور كارفرما از منابع معيني تحصيل مي شود ايرادي داشته باشد ، بايد با توجه به برنامه زماني تفصيلي ، مراتب را با ذكر دليل به اطلاع مهندس مشاور برساند. در صوري كه مهندس مشاور ، درستي مدارك پيشگفته را تاييد كند ، ولي پيمانكار همچنان نسبت به آنها ايراد داشته باشد ، پيمانكار بايد موضوع را به كارفرما منعكس نمايد و پس از دريافت نظر كارفرما ، طبق نظرو انجام دهد. در چنين حالتي ، پيمانكار فقط مسئول اجراي درست كار است و در مورد صحت نقشه ها ، مشخصات ، محاسبات و دستور كارهاي مربوط ، مسئوليتي ندارد. هزينه رفع عيب و نقص در چنين مواردي به عهده پيمانكار نمي باشد.

د) پيمانكار ، نقشه هاي كارگاهي را كه نقشه هاي جزييات ساخت قطعات و قسمتهاي از كار است ، درصورت نياز ضمن اجراي كار ، بر اساس نقشه هاي اجرايي ، مشخصات فني و دستورالعمل سازندگان ، تهيه مي كند و در سه نسخه ، كه يك نسخه آن قابل تكثير باشد ، تسليم مهندس مشاور مي نمايد.مهندس مشاور ، نقشه هاي ياد شده را پس از بررسي و اصلاح لازم ، تاييد و در يك نسخه به پيمانكارابلاغ مي كند. نسخه قابل تكثير اين مدارك نزد مهندس مشاور نگهداري مي شود.

ه) نقشه هاي چون ساخت ، نقشه هاي كارهاي انجام شده به نحوي كه اجرا شده اند ، مي باشد و شامل تمام نقشه هاي اجرايي ، اعم از تغيير يافته يا بدون تغيير است پيمانكار بايد نقشه هاي چون ساخت و به تدريج و طبق نظر مهندس مشاور ، در سه نسخه كه يك نسخه آن قابل تكثير باشد تهيه كند وبراي بررسي و تاييد به مهندس مشاور بدهد. مهندس مشاور

، يك نسخه از نقشه هاي چون ساخت تاييد شده را در اختيار پيمانكار قرار مي دهد.

و) پيمانكار بايد مشخصات فني ، نقشه ها و دستورالعملهاي نصب ، راه اندازي و بهره برداري تجهيزاتي را كه تامين آن به عهده اوست ، از سازنده آنها بگيرد و در دو نسخه به مهندس مشاور بدهد.مهندس مشاور بر اساس مدارك سازنده ، نقشه هاي اجرايي محل استقرار تجهيزات ياد شده را تهيه وبراي اجرا به پيمانكار ابلاغ مي كند.

ز) مهندس مشاور ، تمام موافقتها ، معرفيها ، تصويبها ، اخطارها و دستور كارها را به صورت كتبي ، به پيمانكار ابلاغ مي كند و در موارد لزوم به نحو پيش بيني شده در اسناد و مدارك پيمان به تاييدكارفرما نيز مي رساند و سپس به پيمانكار ابلاغ مي كند. پيمانكار ، پس از وصول دستور كارها ، مي تواند براي اصلاح آنها اظهارنظر كند. اما در هر حال موظف به اجراي چنين دستور كارهايي است

در موارد صدور دستور كار شفاهي از سوي مهندس مشاور ، پيمانكار مي تواند درخواست ابلاغ كتبيانها را بنمايد و مهندس مشاور نيز موظف است كه دستور كارها را كتبي به پيمانكار ابلاغ كند ، در غيراين صورت ، اين دستور كارها براي پيمانكار معتبر نيست

مهندس مشاور يك نسخه رونوشت از تمام نامه هاي ابلاغي ، همراه با نقشه ها ، دستور كارها وصورت جلسه ها را براي كارفرما ارسال مي كند.

ح پيش از تحويل موقت كار طبق ماده 39 ، پيمانكار دستورالعملهاي راه اندازي ، راهبري ، تعمير ونگهداري را همراه با نقشه هاي چون ساخت در سه نسخه ، كه يك نسخه آن قابل تكثير باشد ، به مهندس مشاور مي دهد. مدارك ياد شده بايد به نحوي باشد

كه راهبري ، تعمير و نگهداري تمام قسمتهاي موضوع پيمان به سهولت انجام شود. در صورتي كه در اسناد و مدارك پيمان ، تعداد نسخه يا مشخصات ويژه اي براي مدارك موضوع اين بند تعيين شده باشد ، طبق آن عمل مي شود.

ماده 23 _ حفاظت تاسيسات زيربنايي و تغيير وضع آنها

پيمانكار بايد عمليات موضوع پيمان را به نحوي اجرا كند كه به تاسيسات زيربنايي موجود دركارگاه ، مانند خطوط آب ، برق ، گاز ، مخابرات و مانند اينها ، آسيبي وارد نشود. هرگاه در اثر عمل پيمانكار ، به تاسيسات ياد شده صدماتي وارد شود ، پيمانكار متعهد است كه هزينه ترميم و برقراري مجدد آنها را بپردازد. هرگاه پيمانكار نسبت به جبران خسارت وارد شده اقدام لازم و فوري به عمل نياورد ، كارفرما مي تواند به هر طريق كه مصلحت بپندارند ، براي رفع نقص و خسارت اقدام كند وهزينه آن را به اضافه 15 درصد به حساب بدهي پيمانكار منظور كند و پيمانكار ، از اين بابت ، حق هيچ گونه اعتراضي ندارد.

در صورتي كه موقعيت تاسيسات زيرزميني در اسناد و مدارك پيمان مشخص نشده باشد ، پيمانكاربايد باتوجه به برنامه زماني اجراي كار ، تعيين وضعيت آنها را از مهندس مشاور استعلام كند و پس ازاعلام نظر مهندس مشاور ، براي عمليات حفاري اقدام نمايد. بدين ترتيب ، مسئوليت پيمانكار درمورد بروز هر نوع حادثه و پرداخت خسارت و هزينه هاي پيشگفته در مورد تاسيسات زيرزميني ، منوط به آن است كه نوع محل يا مسير تاسيسات مزبور به اطلاع پيمانكار رسيده يا در اسناد ومدارك پيمان مشخص ده باشد.

هرگاه انجام عمليات موضوع پيمان ، تغيير وضع تاسيسات ياد

شده را ايجاب كند ، پيمانكار به كارفرما اطلاع مي دهد تا سازمانهاي ذيربط ، براي تغيير وضع آنها اقدام كنند. هزينه هاي مربوط به عمليات ياد شده به عهده كارفرماست

ماده 24 _ واگذاري پيمانكاران جز

الف پيمانكار حق واگذاري پيمان به ديگران را ندارد.

ب پيمانكار مي تواند به منظور تسهيل و تسريع در اجراي قسمت يا قسمتهايي از عمليات موضوع پيمان ، پيمانهايي يا پيمانكاران جز ببندد ، مشروط به آنكه آنان را از واگذاري كار به ديگران ممنوع كند در صورتي كه در اسناد و مدارك پيمان ، كارفرما ، لزوم تاييد صلاحيت پيمانكاران جز راپيش بيني كرده باشد ، پيمانكار موظف است كه تاييد كارفرما را در اين مورد تحصيل نمايد. اين واگذاري نبايد از پيشرفت كار طبق برنامه زماني اجراي كار بكاهد ، و به هر حال ، به هيچ روي ، ازمسئوليت و تعهدات پيمانكار نمي كاهد. پيمانكار مسئول تمام عملياتي است كه توسط پيمانكاران جز يا كاركنان آنها انجام مي شود. در پيمانهاي بين پيمانكار و پيمانكاران جز بايد نوشته شود كه درصورت بروز اختلاف بين آنها ، كارفرما حق دارد ، در صورتي كه مقتضي بداند ، به مورد اختلاف رسيدگي كند. پيمانكار و پيمانكار جز نيز مي پذيرند كه نظر كارفرما در اين مورد قطعي است و تعهدمي كنند كه الزاما آن را اجرا كنند.

هرگاه در پرداخت مطالبات پيمانكاران جز ، با توجه به شرايط درج شده در پيمان آنها ، تاخيري روي دهد ، در صورتي كه پيمانكار جز ، تعهدات خود را بر اساس پيمان تنظيمي خود با پيمانكار كاملا انجام داده و كار او مورد قبول و تاييد مهندس مشاور باشد ، كارفرما مي تواند بنا بر تقاضاي پيمانكارجز

، با حضور نماينده پيمانكار ، به كار او رسيدگي كند. اگر در اثر اين رسيدگي ، پيمانكار جز طلبكار شود و پيمانكار از پرداخت آن خودداري كند ، كارفرما حق دارد طلب پيمانكار جز را براي كارهايي كه صورت وضعيت آن به پيمانكار پرداخت شده است ، از محل مطالعات پيمانكار بپردازد.در صورتي كه با اخطار كارفرما ، پيمانكار يا نماينده او براي رسيدگي حاضر نشوند ، كارفرما رسيدگي مي نمايد و به شرح پيشگفته عمل مي كند و اين عمل قطعي و غيرقابل اعتراض است

هرگاه پس از فسخ يا خاتمه پيمان ، پيمانكاران جز ، مطالباتي از پيمانكار داشته باشند مهندس مشاور كارفرما ، به شرح پيشگفته موضوع را رسيدگي مي نمايند. اگر پس از رسيدگي و تهيه صورتحساب نهايي ، پيمانكار مطالباتي داشته باشد ، كارفرما مي تواند طلب پيمانكاران جز را ازمحل مطالبات پيمانكار بپردازد.

ماده 25 _ اجراي كار در شب

اجراي كار در شب ، در موارد زير مجاز است

الف در برنامه زماني تفصيلي پيش بيني شده باشد.

ب هرگاه به سبب بروز تاخيرهايي از سوي پيمانكار ، انجام كار طبق تشخيص پيمانكار در مدت پيمان امكانپذير نباشد ، پيمانكار مي تواند بدون آنكه حق دريافت اضافه هزينه كار را داشته باشد باتاييد مهندس مشاور و موافقت كارفرما ، قسمتي از كار را در شب اجرا كند.

ج هرگاه مهندس مشاور تشخيص دهد كه پيشرفت كار پيمانكار به نحوي نيست كه همه عمليات درمدت پيمان پايان يابد ، مي تواند پس از موافقت كارفرما ، به پيمانكار دستور دهد كه قسمتي از كار رادر شب اجرا كند. در اين حالت ، پيمانكار مكلف به اجراي اين دستور است و

حق ادعا يا مطالبه هيچ گونه خسارت و اضافه بها ندارد.

د) اگر به تشخيص مهندس مشاور و تاييد كارفرما براي جبران تاخيرهايي كه ناشي از قصور پيمانكارنيست ، كار در شب نيز انجام شود ، اضافه هزينه هاي مربوط به كار در شب ، با تاييد مهندس مشاور وتصويب كارفرما ، پرداخت مي شود. در محاسبه اين هزينه ها ، به منظور تعيين هزينه هاي اضافي دستمزد نيروي انساني براي كار در شب ، بايد مقررات قانون كار و امور اجتماعي ملاك عمل قرارگيرد.

پيمانكار متعهد است كه ترتيب كار را طوري دهد كه تا حد امكان ، اجراي كار در شب براي ساكنان مجاور مزاحمتي ايجاد نكند.

ماده 26 _ آثار تاريخي و اشياي عتيقه

هرگاه ضمن اجراي كار ، اشياي عتيقه يا آثار تاريخي و مسكوكات قديمي و مانند آن در محل كار پيداشود ، پيمانكار متعهد است كه بي درنگ مراتب را از طريق مهندس مشاور به اطلاع كارفرما و طبق قوانين به اطلاع دستگاه هاي انتظامي برساند. كارفرما براي حفظ و نگهداري با انتقال اشياي عتيقه ، اقدام فوري به عمل مياورد.

پيمانكار بايد تا زمان اقدام به حفاظت از سوي كارفرما يا مقامات ذي ربط ، براي حفظ و نگهدارياشيا و آثار مزبور ، مراقبت لازم را به عمل آورد.

هرگاه اجراي اين ماده ، موجب توقف يا تعطيل عمليات موضوع پيمان گردد ، طبق ماده 49رفتار مي شود.

ماده 27 _ اقامتگاه قانوني

اقامتگاه قانوني كارفرما و پيمانكار همان است كه در موافقتنامه پيمان نوشته شده است در صورتي كه يكي از طرفين ، محل قانوني خود را تغيير دهد ، بايد نشاني جديد خود را دست كم 15 روز پيش ازتاريخ تغيير ، به

طرف ديگر اطلاع دهد ، تا وقتي كه نشاني جديد به طرف ديگر اعلام نشده است ، مكاتبات به نشاني قبلي ارسال ميشود و دريافت شده تلقي مي گردد.

فصل سوم تعهدات و اختيارات كارفرما

ماده 28 _ تحويل كارگاه

الف كارفرما متعهد است كه كارگاه را بي عوض و بدون معارض تحويل پيمانكار دهد.

اگر اجراي كار در زمينها و محلهاي تحويلي ، مستلزم اخذ پروانه يا پرداخت حقوقي از قبيل عوارض شهرداري ، حق ريشه و مستحدثات و مانند اينها باشد كارفرما تحصيل پروانه ساختمان پرداخت وجوه مزبوراست

تبصره 1 _ اگر در اسناد و مدارك پيمان ، تامين تمام يا قسمتي از زمين مورد نياز براي تجهيز كارگاه به عهده پيمانكار گذاشته شده باشد ، طبق شرايط پيش بيني شده در پيمان عمل مي شود.

تبصره 2 _ در صورتي كه محل تحويل شده به پيمانكار معيار پيدا كند و موجب توقف اجراي تمام يا قسمتي از كار شود ، آن قسمت از كار كه متوقف شده است ، مشمول تعليق مي گردد و طبق ماده 49رفتار مي شود.

ب كارفرما پس از مبادله پيمان ، تاريخ تحويل كارگاه را كه نبايد بيشتر از 30 روز از تاريخ مبادله پيمان باشد ، به پيمانكار اعلام مي كند. پيمانكار بايد در تاريخ تعيين شده در محل كار حاضر شود وطي صورتمجلسهايي ، اقدام به تحويل گرفتن كارگاه نمايد. در صورتي كه حداكثر 30 روز از تاريخ تعيين شده براي تحويل گرفتن كارگاه حاضر نشود ، كارفرما حق دارد كه طبق ماده 46 پيمان را فسخ كند.

در صورت مجلسهاي تحويل كارگاه بايد حدود موقعيت زمينها و محلهايي كه در آنها موضوع پيمان اجرا مي شود و نقاط نشانه با مشخصات

آنها ، محور عمليات و محل منابع تهيه مصالحي كه بايد دركارگاه توليد گردد ، درج شود.

اگر تحويل كارگاه به طور يكجا ميسر نباشد ، كارفرما بايد كارگاه را به ترتيبي تحويل دهد كه پيمانكاربتواند عمليات موضوع پيمان را طبق برنامه زماني تفصيلي انجام دهد. در اين حالت نيز مهلت كارفرما براي تحويل دست كم اولين قسمت از كارگاه براي تجهيز كارگاه و شروع عمليات موضوع پيمان لازم است ، حداكثر 30 روز است

ج هرگاه كارفرما نتواند كارگاه را به ترتيبي تحويل دهد كه پيمانكار بتواند كار را طبق برنامه زماني تفصيلي انجام دهد ، و مدت تاخير در تحويل كارگاه بيش از يك ماه شود ، كارفرما به منظور جبران خسارت تاخير در تحويل كارگاه هزينه هاي اضافي ايجاد شده براي پيمانكار را كه طبق رابطه زيرمحاسبه مي شود ، پرداخت مي كند ، مشروط به اينكه با تاييد مهندس مشاور ، پيمانكار در محلهاي تحويل شده تاخير غيرمجاز نداشته باشد.

مبلغ اوليه پيمان تاخيرتحويل كارگاه مبلغ كارهايي كه درتحويل محل اجرايان تاخيرشده است (متوسط كاركردفرضي ماهانه 5100/7 = مبلغ خسارت

پس از كسر يك ماه مدت تاخيربه ماه

اگر مدت تاخير از 30 درصد مدت پيمان يا 6 ماه ، هر كدام كه كمتر است بيشتر شود ، حقوقي به پيمانكار تعلق مي گيرد ، بدين ترتيب كه اگر مبلغ كارهاي پيش بيني شده درمحلهاي تحويل شده تا 25درصد مبلغ اوليه پيمان باشد ، پيمانكار مي تواند با اطلاع قبلي 15 روزه آن قسمت از كار را ازتعهدات خود حذف كند ولي اگر اين مبلغ بيشتر از 25 درصد مبلغ اوليه پيمان باشد ، در صورتاعلام خاتمه پيمان از سوي پيمانكار ، پيمان خاتمه يافته و طبق ماده 48 عمل مي شود. هرگاه پيمانكار در

محلهايي كه در تحويل آنها بيش ازمدت پيشگفته تاخير شده است ، كار اجرايي را شروع نمايد ، حق حذف تعهدات در آن قسمت از كار را از خود سلب مي نمايد.

تبصره _ اگر كارفرما نتواند هيچ قسمت از كارگاه را به پيمانكار تحويل دهد ، براي تاخير بيش از يك ماه تا 30 درصد مدت پيمان يا 6 ماه هركدام كه كمتر است ، نسبت به تاريخ مبادله پيمان ، ماهانه معادل مبلغ 5/2 درصد متوسط كاركرد فرضي ماهانه را به پيمانكار پرداخت مي كند اگر پيمانكار پس از انقضاي 30 درصد مدت پيمان يا 6 ماه ، هر كدام كه كمتر است ، مايل به ادامه يا اجراي كار نباشد ، با اعلام او ، قرارداد طبق ماده 48 خاتمه مي يابد و پيمانكار هيچ گونه دعوي ديگري نمي تواند مطرح نمايد.

خسارت تاخير در تحويل تمام يا قسمتي از كارگاه براي مدت مازاد بر يك ماه حداكثر تا 30 درصدمدت پيمان يا 6 ماه ، هر كدام كه كمتر است ، قابل پرداخت است

د) در مواردي كه به استناد اين ماده ، قسمتي از تعهدات پيمانكار حذف شود ، تضمين انجام تعهدات پيمانكار نيز به تناسب كاهش داده مي شود.

ه) پيمانكار نمي تواند جز آنچه طبق نقشه ها و دستور كارهاست ، در زمينها و محلهاي متعلق به كارفرما يا ملك غير كه از طرف كارفرما به پيمانكار تحويل شده است ، اقدام به احداث بنا ياساختمان كند. اگر در اثر اجراي كار در ملك غير كه از سوي كارفرما تحويل شده است ، صاحب ملك اقامه دعوا و درخواست خسارت و جلوگيري و توقف كار نمايد ، طرف ادعا كارفرماست و پيمانكارهيچ گونه مسئوليت و تعهدي در

اين مورد را ندارد.

و) در صورتي كه طبق اسناد و مدارك پيمان ، تامين تمام يا قسمتي از زمين مورد نياز تجهيز كارگاه به عهده پيمانكار باشد يا پيمانكار بخواهد طبق صلاحديد خود از محلهايي خارج از محلهاي تحويلي كارفرما براي تجهيز كارگاه استفاده كند بايد موقعيت آنها را به تاييد كارفرما برساند. در اين حالت ، مسئوليت هر نوع ادعا و طلب خسارت از سوي صاحب ملك به عهده پيمانكار است و كارفرما دراين موارد مسئوليتي ندارد.

هرگاه پيمانكار محلهاي مورد نياز تجهيز كارگاه را به صورت اجاره اي در اختيار بگيرد ، بايد در اجاره نامه آنها ، امكان انتقال مورد اجاره را به كارفرما پيش بيني كند.

ماده 29 _ تغيير مقادير كار ، قيمتهاي جديد ، تعديل نرخ پيمان

الف در ضمن اجراي كار ، ممكن است مقادير درج شده در فهرست بها و مقادير منضم به پيمان تغيير كند. تغيير مقادير به وسيله مهندس مشاور محاسبه مي شود و پس از تصويب كارفرما به پيمانكار ابلاغ مي گردد. پيمانكار با دريافت ابلاغ تغيير مقادير كار ، موظف به انجام كار با نرخ پيمان است ، به شرط آن كه مبلغ ناشي از تغيير مقادير كار ، از حدود تعيين شده در زير بيشتر نشود.

1) افزايش مقادير بايد در چارچوب موضوع پيمان به پيمانكار ابلاغ شود. جمع مبلغ مربوط به افزايش مقادير و مبلغ كارهاي با قيمت جديد (موضوع بند ج نبايد از 25 درصد مبلغ اوليه پيمان بيشتر شود.

تبصره _ اگر نرخ پيمان مشمول تعديل آحاد بها باشد ، براي محاسبه افزايش مبلغ پيمان به سبب قيمتهاي جديد ، ابتدا قيمتهاي جديد به مبناي نرخ پيمان تبديل مي شود و سپس ملاك محاسبه قرارمي گيرد.

2)

جمع مبلغ مربوط به كاهش مقادير و حذف آنها نبايد از 25 درصد مبلغ اوليه پيمان بيشتر شود.اگر اين مبلغ از حد تعيين شده بيشتر شود و پيمانكار با اتمام كار با نرخ پيمان موافق باشد ، عمليات موضوع پيمان در چارچوب پيمان انجام مي شود. ولي درصورتي كه پيمانكار مايل به اتمام كارنباشد ، پيمان طبق ماده 48 خاتمه داده مي شود.

تبصره 1 _ در صورت حذف قسمتهايي از كارد به استناد بند ج ماده 28 براي تعيين حد افزايش ياكاهش مقادير طبق بندهاي 1 و2 ، به جاي مبلغ اوليه پيمان ، پس از كسر مبلغ كارهاي حذف شده به وسيله پيمانكار ملاك قرار مي گيرد.

تبصره 2 _ اضافه يا كاهش مقادير كار طبق مفاد بندهاي (الف _ 1) و (الف _ 2) اين ماده تا 10درصد با دستور مهندس مشاور عمل مي شود ، ولي اضافه بر آن با تصويب كارفرما قابل اجرا است

ب در صورتي كه پس از تكميل كار و تصويب صورت وضعيت قطعي مشخص شود ، مقادير كاربدون آنكه از سوي كارفرما كم شده باشد ، نسبت به مقادير منضم به پيمان كاهشي بيش از حد تعيين شده در بند (الف _ 2) داشته باشد ، در اين حالت نيز نرخ پيمان ملاك عمل است

ج اگر در چارچوب موضوع پيمان ، كارهايي به پيمانكار ابلاغ شود كه براي آنها قيمت و مقدار درفهرست بها و مقادير منضم به پيمان پيش بيني نشده است ، پيمانكار بايد بي درنگ پس از دريافتابلاغ مهندس مشاور ، قيمت پيشنهادي خود را براي اجراي كارهاي ياد شده ، همراه با تجزيه قيمت ، به مهندس مشاور تسليم

كند. قيمتي كه با توافق پيمانكار و مهندس مشاور تعيين شود و به تصويب كارفرما برسد ، ملاك پرداخت است قيمتهاي جديدي كه به اين صورت تعيني مي شود بايد برحسب هزينه اجراي كار در محل اجرا محاسبه گردد. از اين رو ، تنها ضريب هزينه بالا سري پيمان به قيمتهاي جديد اعمال مي شود.

تبصره _ در صورتي كه پيمان با استفاده از فهرستهاي بهاي واحد پايه منعقد شده باشد ، چگونگي تعيني قيمت جديد ، علاوه بر مفاد اين بند ، تابع دستورالعمل نحوه استفاده از قيمتهاي پايه در تعيين قيمت جديد با اولويت دستورالعمل ياد شده است

د) جمع بهاي قيمتهاي جديد ، علاوه بر آنكه تابع سقف تعيين شده در بند الف است ، نبايد از 10درصد مبلغ اوليه پيمان بيشتر شود.

ه) تعديل نرخ پيمان طبق شرايط پيش بيني شده در شرايط خصوصي است

ماده 30 _ تغيير مدت پيمان

الف در صورت وقوع هر يك از موارد زير كه موجب افزايش مدت اجراي كار شود ، پيمانكارمي تواند درخواست تمديد مدت پيمان را بنمايد. پيمانكار درخواست تمديد مدت پيمان را با ارايه محاسبات و دلايل توجيهي ، به مهندس مشاور تسليم مي كند و مهندس مشاور پس از بررسي وتاييد مراتب را براي اتخاذ تصميم به كارفرما گزارش مي كند و سپس نتيجه تصميم كارفرما را به پيمانكار ابلاغ مي نمايد.

1) در صورتيكه طبق بندهاي الف و ج ماده 29 ، مبلغ پيمان تغيير كند.

2) هرگاه به دستور كارفرما يا مهندس مشاور ، نقشه هاي اجرايي يا مشخصات فني تغيير اساسي كند.

3) هرگاه كارفرما در تحويل كارگاه ، ابلاغ دستور كارها يا نقشه ها و تحويل مصالحي كه تهيه آن به عهده اوست ، تاخير كند.

تاخير در ابلاغ دستور كارها و نقشه ها به شرطي مشمول اين بند است كه پيمانكار با توجه به برنامه زماني تفصيلي ، آنها را از مهندس مشاور درخواست كرده باشد.

4) اگردر تحويل مصالحي كه فروش آنها لزوما بايد با حواله كارفرما صورت گيرد تاخير ايجاد شود ، به شرطي كه پيمانكار با توجه به برنامه زماني تفصيلي براي تهيه آنها به موقع اقدام كرده باشد.

5) در موارد حوادث قهري و همچنين در موارد مربوط به كشف اشياي عتيقه و آثار تاريخي كه درمواد 26 و 43 پيش بيني شده است

6) هرگاه محدوديت براي ورود مصالح و تجهيزات طبق بند د ماده 20 پيش آيد.

7) در صورتي كه كار طبق ماده 49 به حالت تعليق در آيد.

8) در صورتي كه قوانين و مقررات جديدي وضع شود كه در تغيير مدت اجراي كار موثر باشد.

9) هرگاه كارفرما نتواند تعهدات مالي خود را در موعدهاي درج شده در اسناد و مدارك پيمان انجام دهد.

10) موارد ديگري كه به تشخيص كارفرما خارج از قصور پيمانكار باشد.

ب اگر وقوع برخي از موارد درج شده در بند الف موجب كاهش مدت پيمان شود ، مهندس مشاور باكسب نظر پيمانكار ، كاهش مدت پيمان را تعيين مي كند و مراتب را براي اتخاذ تصميم به كارفرماگزارش مي نمايد ، و سپس نتيجه تصميم كارفرما را به پيمانكار ابلاغ مي كند.

ج در پايان مدت اوليه پيمان يا هر تمديد مدت پيمان ، اگر كار به اتمام نرسيده باشد ، مهندس مشاور باكسب نظر پيمانكار و با توجه به موارد تعيين شده در بند الف علل تاخير كار را بررسي مي كند و ميزان مدت مجاز و غير مجاز آن

را با توافق پيمانكار تعيين مي نمايد و نتيجه را به كارفرماگزارش مي كند ، و سپس نظر كارفرما را در مورد ميزان مجاز يا غيرمجاز تاخير كار به پيمانكار اعلام مي كند و معادل مدت تاخير مجاز ، مدت پيمان را تمديد مي نمايد.

د) در اجراي مفاد اين ماده براي تمديد مدت پيمان ، تاخيرهاي همزمان ناشي از عوامل مختلف درج شده دربند الف ، فقط يك بار محاسبه مي شود.

ه) در اجراي مفاد اين ماده ، اگر پيمانكار با مهندس مشاور توافق نداشته باشد يا نسبت به تصميم كارفرما معترض باشد ، طبق نظر كارفرما عمل مي شود و پيمانكار مي تواند بر اساس ماده 53 براي حل مسأله اقدام نمايد.

ماده 31 _ مديريت اجرا

كارفرما مي تواند قسمتي از اختيارات خود را به شخص حقوقي ، كه مدير طرح ناميده مي شود ، واگذار كند. كارفرما مدير طرح را با تعيين حدود اختيارات واگذار شده به پيمانكار معرفي مي نمايد.تمام تصميم گيريهاي مدير طرح در چارچوب اختيارات واگذار شده ، درحكم تصميم كارفرمامي باشد.

ماده 32 _ نظارت بر اجراي كار

الف عمليات اجراي پيمانكار ، هميشه بايد زيرنظر و با اطلاع مهندس مشاور انجام شود. نظارتي كه از طرف كارفرما و مهندس مشاور در اجراي كارها به عمل ميايد به هيچ روي از ميزان مسئوليت پيمانكار نمي كاهد.

نظارت مستقيم بر كار پيمانكار درمحدوده كارگاه و در موارد خاص (براي ساخت قطعات وتجهيزات در خارج از كارگاه انجام مي شود. در هر حال پيمانكار بايد گزارش پيشرفت اقدامهايي راكه در خارج از كارگاه به منظور انجام تعهدات پيمان انجام مي دهد ، به مهندس مشاور تسليم كند.

ب مهندس مشاور ، تنها مرجع فني پيمانكار براي اجراي موضوع پيمان از سوي كارفرماست

هرگونه تغييرات ، اظهارنظرهاي

فني و اصلاحات مورد نظر پيمانكاران ، سازندگان و بازرسان فني ، پس از هماهنگي با مهندس مشاور انجام مي گيرد و توسط وي به پيمانكار ابلاغ مي شود. مواردي كه مهندس مشاور ، موظف به كسب مجوز از كارفرما ، براي انجام وظايف نظارت است در اسناد ومدارك پيمان تعيين شده است

ج مهندس مشاور به منظور اطمينان از صحت اجراي كار ، اقدام به آزمايش مصالح يا كارهاي انجام يافته مي كند. هزينه انجام آزمايشها برعهده كارفرماست ، مگر آنكه در اسناد و مدارك پيمان ترتيب ديگري هم پيش بيني شده باشد. هرگاه نتايج اين آزمايشها با آنچه كه در مدارك فني تعيين شده است تطبيق نكند ، پيمانكار متعهد است كه مصالح و كارها را طبق دستور مهندس مشاور اصلاح كند.هزينه انجام اين اصلاحات به عهده پيمانكار است ، مگر آنكه نقض موجود مربوط به مدارك فني باشد.

پيمانكار موظف است كه براي نمونه برداري از مصالح يا انجام هرنوع آزمايش ، تعداد لازم كارگر به صورت موردي و موقت به طور رايگان در اختيار مهندس مشاور بگذارد.

د) در صورتي كه مهندس مشاور مواردي از عدم رعايت مشخصات فني ، نقشه ها و ديگر مدارك فني پيمان را در اجراي كارها مشاهده كند ، با ارسال اخطاريه اي ، اصلاح كارهاي معيوب را در مدت مناسبي كه با توجه به حجم و نوع كار تعيين مي نمايد از پيمانكار مي خواهد. اگر پس از پايان مهلت تعيين شده ، پيمانكار نسبت به اصلاح كارها اقدام نكند كارفرما مي تواند خودش كارهاي معيوب را اصلاح كند و هزينه هاي مربوط را به اضافه 15 درصد از مطالبات پيمانكار كسر كند. در صورتي كه عدم توجه به اخطار مهندس مشاور براي اصلاح هركار معيوب

از سوي پيمانكار تكرار شود ، كارفرمامي تواند پيمان را طبق ماده 46 فسخ نمايد.

ه) كارفرما در مدت اجراي پيمان ، هر موقع كه لازم بداند ، توسط نمايندگان خود ، عمليات پيمانكاررا بازرسي مي كند. پيمانكار موظف است كه هر نوع اطلاعات و مداركي را كه مورد نياز باشد ، دراختيار نمايندگان كارفرما بگذارد و تسهيلات لازم را براي انجام اين بازرسيها فراهم سازد.

و) اگر كارفرما در طول مدت پيمان ، تصميم به تغيير مهندس مشاور بگيرد ، اين تصميم بايد دست كم يك ماه بيشتر به اطلاع پيمانكار برسد. پيمانكار و مهندس مشاور ، موظف هستند كه تكليف آزمايشهاي ناتمام ، صورتجلسه هاي در دست اقدام و صورت كاركردهاي در حال رسيدگي را روشن كنند. در صورتي كه مهندس مشاور به شرح پيشگفته عمل نكند ، كارفرما مستقيما به جاي مهندس مشاور تكليف كارهاي ناتمام را روشن كند وهزينه هاي مربوط به اين اقدام را به حساب بدهي مهندس مشاور منظور مي نمايد.

اگر در زمان اعلام كارفرما مبني بر تغيير مهندس مشاور ، بخشهايي از كار توسط پيمانكار در حال اجراباشد كه اتمام آن بخش منجر به صدور تاييديه هاي مهندس مشاور شده و اين امر موكول به زمان پس از تغيير مهندس مشاور شود ، اين گونه موارد ، بايد در طول يك هفته از تاريخ اعلام كارفرما ، ازسوي پيمانكار به كارفرما منعكس شود ، تا كارفرما منعكس شود ، تا كارفرما ترتيب لازم را براي عدم انقطاع آن بخش از كار پيمانكار و صدور به موقع تاييديه بدهد.

كارفرما مهندس مشاور جديد را به پيمانكار معرفي مي كند و اختيارات او را طبق آنچه كه براي مهندس مشاور قبلي تعيين شده بود ، تنفيذ يا تغييرات

مربوط را به پيمانكار ابلاغ مي نمايد و از آن پس ، تصميمها و دستورهاي مهندس مشاور جديد در چارچوب پيمان ، براي پيمانكار لازم الاجرا است

ماده 33 _ مهندس ناظر

الف مهندس ناظر كه نماينده مهندس مشاور در كارگاه است وظيفه دارد كه با توجه به اسناد ومدارك پيمان ، در اجراي كار ، نظارت و مراقبت دقيق به عمل آورد و مصالح و تجهيزاتي را كه بايد به مصرف برسد بر اساس نقشه ها و مشخصات فني مورد رسيدگي و آزمايش قرار دهد و هرگاه عيب ونقصي در آنها يا در نحوه مهارت كاركنان يا چگونگي كار مشاهده كند ، دستور رفع آنها را به پيمانكاربدهد. همچنين هرگاه بعضي از ماشين آلات معيوب باشد به طوري كه نتوان با آنها كار را طبق مشخصات فني انجام داد ، مهندس ناظر تعمير يا تعويض و تغيير آنها را از پيمانكار مي خواهد. بارعايت مفاد بند ( ب ) هرگونه دستوري كه از طرف مهندس ناظر به پيمانكار داده شود ، به مثابه دستورهاي داده شده توسط مهندس مشاور است و پيمانكار ملزم به اجراي آنهاست

ب مهندس ناظر ، به هيچ روي ، حق ندارد كه از تعهدات پيمانكار بكاهد يا موجب تمديد مدت پيمان يا پرداخت اضافي به پيمانكار شود يا هر نوع دستور تغيير كاري را صادركند.

ج پيمانكار مكلف است كه دستورهاي مهندس ناظر را در حدود مفاد اين ماده اجرا نمايد ، مگر درمواردي كه آنها را بر خلاف اسناد و مدارك پيمان تشخيص دهد ، كه در اين صورت ، موظف است كه موضوع را به مهندس مشاور بنويسد و كسب تكليف كند. هرگاه مهندس مشاور

موضوع را فيصله ندهد ، نظر كارفرما در آن مورد قاطع مي باشد.

د) با وجود نظارتي كه از طرف مهندس ناظر در اجراي كارها به عمل ميايد ، كارفرما و مهندس مشاور حق دارند مصالح مصرفي و كارهاي انجام يافته را مورد رسيدگي قرار دهند و اگر مشخصاتانها را مغاير با نقشه ها و مشخصات فني تشخيص دهند ، پيمانكار متعهد است مصالح و كارهاي معيوب را به هزينه خود تعويض نمايد. به هر حال ، نظارت مهندس ناظر بر مسئوليت پيمانكارنمي كاهد و سلب حق از كارفرما مهندس مشاور نمي كند.

فصل چهار: تضمين ، پرداخت ، تحويل كار

ماده 34 _ تضمين انجام تعهدات

موقع امضاي پيمان ، براي تضمين انجام تعهدات ناشي از آن ، پيمانكار بايد ضمانتنامه اي معادل 5درصد مبلغ اوليه پيمان ، صادر شده از طرف بانك مورد قبول كارفرما و طبق نمونه اي كه ضميمه اسناد مناقصه بوده است ، تسليم كارفرما كند. ضمانتنامه ياد شده بايد تا يك ماه پس از تاريخ تحويل موقت موضوع پيمان ، معتبر باشد. تا هنگامي كه تحويل موقت انجام نشده است ، پيمانكار مكلف است براي تمديد ضمانتنامه يا شده اقدام كند و اگر تا 15 روز پيش از انقضاي مدت اعتبارضمانتنامه ، پيمانكار موجبات تمديد آن را فراهم نكرده و ضمانتنامه تمديد نشود ، كارفرما حق داردكه مبلغ ضمانتنامه را از بانك ضامن دريافت كند و وجه آن را به جاي ضمانتنامه ، به رسم وثيقه نزدخود نگه دارد. كارفرما تضمين انجام تعهدات را پس از تصويب صورتمجلس تحويل موقت ، باتوجه به تبصره يك اين ماده آزاد مي كند.

تبصره 1 _ حداكثر تا يك ماه پس از تحويل موقت ، آخرين صورت وضعيت موقت

طبق ماده 37 ، بدون منظور داشتن مصالح پاي كار تنظيم مي شود. هرگاه بر اساس اين صورت وضعيت ، پيمانكاربدهكار نباشد و يا جمع بدهي او از نصف كسور تضمين حس انجام كار كمتر باشد ، ضمانتنامه انجام تعهدات بي درنگ آزاد مي شود. ولي هرگاه ميزان بدهي پيمانكار ، از نصف كسور تضمين حسن انجام كار بيشترباشد ، ضمانتنامه انجام تعهدات ، برحسب مورد طبق شرايط تعيين شده درماده 40 يا 52آزاد مي شود.

تبصره 2 _ در صوري كه تمام يا قسمتي از تضمين انجام تعهدات ، به صورت نقد نزد كارفرما باشديا با رعايت مقررات ، به جاي ضمانتنامه بانكي از انواع ديگر اوراق بهادار استفاده شود ، چگونگي گرفتن تضمين و استرداد آن در هر مورد ، طبق شرايطي است كه در اين پيمان براي ضمانتنامه بانكي تعيين شده است

ماده 35 _ تضمين حسن انجام كار

از مبلغ هر پرداخت به پيمانكار ، معادل 10 درصد به عنوان تضمين حسن انجام كار كسر و در حساب سپرده نزد كارفرما نگاهداري مي شود. نصف اين مبلغ پس از تصويب صورت وضعيت قطعي طبق ماده 40 و نصف ديگر آن پس از تحويل قطعي با رعايت مواد 42 و 52 مسترد مي گردد.

تبصره _ پيمانكار مي تواند ، وجوه سپرده تضمين حسن انجام كار را طبق دستورالعمل نافذ در زمان ارجاع كار كه شماره و تاريخ آن در اسناد و مدارك پيمان درج شده است ، دريافت كند.

ماده 6 _ پيش پرداخت

كارفرما موافقت دارد كه به منظور تقويت بنيه مالي پيمانكار ، مبلغي به عنوان پيش پرداخت به پيمانكار پرداخت كند. ميزان ، روش پرداخت و چگونگي واريز پيش پرداخت و ديگر ضوابط آن ، براساس

دستورالعمل مربوط است كه در زمان ارجاع كارفرما نافذ بوده و شماره و تاريخ آن در اسناد ومدارك پيمان درج شده است

پيمانكار در موعدهاي مقرر در دستورالعمل پيشگفته ، براي دريافت هر يك از اقساط پيش پرداخت درخواست خود را به مهندس مشاور مي نويسد. كارفرما پس از تاييد مهندس مشاور ، هر قسط پيش پرداخت را در مقابل تضمين تعيين شده در دستورالعمل ، بدون اينكه وجوهي از آن كسر شود ، پرداخت مي نمايد. مهلت پرداخت هر قسط پيش پرداخت 20 روز از تاريخ درخواست پيمانكار كه به تاييد مهندس مشاور رسيده است ، يا 10 روز از تاريخ ارايه تضمين از سوي پيمانكار ، هر كدام كه بيشتر است ، مي باشد.

ماده 37 _ پرداختها

الف در آخر هر ماه ، پيمانكار ، وضعيت كارهاي انجام شده از شروع كار تا آن تاريخ را كه طبق نقشه هاي اجرايي ، دستور كارها و صورت جلسه است اندازه گيري مي نمايد و مقدار مصالح وتجهيزات پاي كار را تعيين مي كند ، سپس بر اساس فهرست بهاي منضم به پيمان ، مبلغ صورت وضعيت را محاسبه كرده و آن را در آخر آن ماه تسليم مهندس ناظر مي نمايد. مهندس مشاوره ، صورت وضعيت پيمانكار را از نظر تطبيق با اسناد و مدارك پيمان كنترل كرده و در صورت لزوم باتعيين دليل اصلاح مي نمايد و آن را در مدت حداكثر 10 روز از تاريخ دريافت از سوي مهندس ناظر ، براي كارفرما ارسال مي نمايد و مراتب را نيز به اطلاع پيمانكار مي رساند. كارفرما صورت وضعيت كنترل شده از سوي مهندس مشاور را رسيدگي كرده و پس از كسر وجوهي كه بابت صورت وضعيتهاي موقت قبلي پرداخت شده است

و همچنين اعمال كسور قانوني و كسور متعلقه طبق پيمان ، باقيمانده مبلغ قابل پرداخت به پيمانكار را حداكثر ظرف 10 روز از تاريخ وصول صورت وضعيت ، با صدور چك به نام پيمانكار پرداخت مي كند. با پرداخت صورت وضعيت موقت ، تمام كارها و مصالح و تجهيزاتي كه در صورت وضعيت مزبور درج گرديده است متعلق به كارفرماست ليكن به منظور اجراي بقيه كارهاي موضوع پيمان ، به رسم امانت ، تا موقع تحويل موقت ، در اختيارپيمانكار قرار مي گيرد.

مقادير درج شده در صورت وضعيتهاي موقت و پرداختهايي كه بابت آنها به عمل ميايد جنبه موقت و علي الحساب دارد و هر نوع اشتباه اندازه گيري و محاسباتي و جز اينها ، در صورت وضعيتهاي بعدي يا در صورت وضعيت قطعي ، اصلاح و رفع مي شود. به منظور ايجاد امكان براي تهيه ، رسيدگي و تصويب صورت وضعيت قطعي در مهلتهاي تعيين شده در ماده 40 ، پيمانكار بايد ، ضمن اجراي كار و پس از اتمام هر يك از اجزاي آن ، نسبت به تهيه متره هاي قطعي و ارايه آنها به مهندس مشاور براي رسيدگي همراه با صورتمجلسها و مدارك مربوط اقدام نمايد ، اين اسناد بايد درتهيه صورت وضعيتهاي موقت نيز مورد استفاده قرار گيرد.

تبصره 1 _ هرگاه به عللي صورت وضعيتهاي ارسالي از طرف مهندس مشاور مورد تاييد كارفرماقرار نگيرد ، كارفرما پس از وضع كسور تعيين شده در اين ماده ، تا 70 درصد مبلغ صورت وضعيتي راكه مهندس مشاور ارسال نموده است ، به عنوان علي الحساب و در مدت مقرر در اين ماده در وجه پيمانكار پرداخت مي كندو صورت وضعيت را همراه با دلايل رد آن ، براي

تصحيح به مهندس مشاوربر مي گرداند ، تا پس از اعمال اصلاحات لازم در مدت حداكثر 5 روز ، دوباره به شرح ياد شده ، براي كارفرما ارسال شود و بقيه مبلغ به ترتيب پيشگفته به پيمانكار پرداخت گردد. در اين صورت مهلت پرداخت مبلغ صورت وضعي از تاريخي شروع مي شود كه صورت وضعيت تصحيح شده تسليم كارفرما شود.

تبصره 2 _ هرگاه پيمانكار نسبت به صورت وضعيتي كه به شرح پيشگفته اصلاح شده است معترض باشد ، اعتراض خود را با ذكر دليل ، حداكثر ظرف يك ماه ، به كارفرما اعلام مي كند تا موردرسيدگي قرار گيرد.

تبصره 3 _ اگر پيمانكار در موعد مقرر صورت وضعيت موقت را تهيه و تسليم مهندس ناظر نكند ، مهندس مشاور با تاييد كارفرما و به هزينه پيمانكار اقدام به تهيه آن مي كند و اقدامات بعدي براي رسيدگي و پرداخت آن را به ترتيب اين ماده به عمل مياورد. در اين حالت ، هيچگونه مسئوليتي ازنظر تاخير در پرداخت صورت وضعيت مربوط متوجه كارفرما نيست

ب در پيمانهايي كه مشمول تعديل آحادبها هستند ، پس از تاييد هر صورت وضعيت موقت ازسوي كارفرما پيمانكار صورت وضعيت تعديل آحادبهاي آن صورت وضعيت را بر اساس آخرين شاخصهاي اعلام شده محاسبه مي نمايد و به منظور بررسي و پرداخت به نحوي كه در بند الف تعيين شده است ، براي مهندس مشاور ارسال مي كند.

تبصره _ اگر به هر دليل و غير از قصور پيمانكار ، تعديل كاركردهاي هر نيمه ازسال (سه ماهه اول ودوم يا سوم و چهارم پس از سپري شدن سه ماه از آن نيمه سال ، با شاخصهاي قطعي ، پرداخت نشود ، طبق بند 9

ماده 30 عمل خواهد شد.

ج براي پرداخت وجوه ديگري كه به موجب اسناد و مدارك پيمان به پيمانكار تعلق مي گيرد ، مهندس مشاور ، ظرف مدت 10 روز از تاريخ دريافت صورتحساب پيمانكار ، آن را رسيدگي مي كندو به كارفرما تسليم مي نمايد تا طبق بند الف براي رسيدگي و پرداخت آن اقدام شود.

ماده 38 _ پرداختهاي ارزي

هرگاه طبق اسناد و مدارك پيمان ، پيمانكار براي بعضي از هزينه هاي اجرايي موضوع پيمان ، احتياج به ارز داشته باشد ، بدين ترتيب رفتار مي شود.

الف اگر در اجراي بند الف ماده 17 ، براي استخدام متخصصان خارجي در اسناد و مدارك پيمان پرداخت ارز از سوي كارفرما تعهد شده باشد ، كارفرما ارز مورد نياز را در مقابل پرداخت معادل رياليان از سوي پيمانكار به نرخ رسمي فروش بانك مركزي ايران در تاريخ پرداخت ، در اختيار پيمانكارقرار مي دهد ، به شرط آنكه در قرارداد آنها ، قسمتي از حقوق كه هيچ گاه نبايد از 50 درصد بيشترباشد ، به ارز پيش بيني شده باشد.

ب براي تهيه مصالح و تجهيزاتي كه در اسناد و مدارك پيمان پرداخت ارز از سوي كارفرما تعهد شده است و بايد از خارج كشور وارد شود و درعمليات موضوع پيمان مصرف گرديده و در كار باقي بماند ، پيمانكار بايد طبق مشخصات تعيين شده در اسناد و مدارك پيمان و با توجه به برنامه زماني تفصيلي ، براي تهيه پروفرمهاي خريد مصالح و تجهيزات مورد بحث ، به طوري كه دست كم داراي 90 روز اعتبار باشد ، اقدام نمايد. پيمانكار بايد با مسئوليت خود ، اسناد فروشنده را از لحاظ انطباق مقادير و مشخصات آنها

با اسناد و مدارك پيمان ، كنترل نمايد و پس از تاييد ، به مهندس مشاورتسليم كند. مهندس مشاور ، اسناد دريافتي را بررسي مي كند و پس از تاييد ظرف مدت 20 روز ازتاريخ وصول آنها ، نظر كارفرما را به پيمانكار ابلاغ مي نمايد. اسناد مربوط به خريد مصالح وتجهيزات پيشگفته بايد به نام كارفرما صادر شود. كارفرما بر اساس اسناد تاييد شده به حساب پيمانكار اقدام به گشايش اعتبار مي كند. پيمانكار با نظارت كارفرما ، نسبت به ترخيص مصالح وتجهيزات سفارش شده از گمرك ، به هزينه خود ، اقدام مي نمايد. پس از آنكه مصالح و تجهيزات يادشده وارد كارگاه شد و بهاي آن به صورت كار يا مصالح و تجهيزات پاي كار در صورت وضعيتهامنظور گرديد ، پرداختهاي قبلي كه به صورت اعتبار از طرف كارفرما انجام شده است ، از طلب پيمانكار كسر مي شود.

ج اگر در اجراي بندهاي الف و ب نرخ تسعير ارز نسبت به نرخ آن در تاريخ تسليم پيشنهاد قيمت پيمانكار تغيير كند ، در صورت افزايش نرخ ارز ، تفاوت نرخ تسعير ارز به حساب بستانكاري پيمانكارمنظور مي شود و در صورت كاهش نرخ ارز به حساب بدهي پيمانكار منظور مي گردد.

د) تعديل نرخ كارهاي موضوع بند ( ب ) ، در صورت شمول تعديل به اين پيمان ، تابع مقررات تعديل خاص طبق دستورالعمل نحوه تعديل آحادبها كه در مورد اين پيمان نافذ است ، مي باشد.

ه) اگر براي خريد ماشين آلات و ابزار خاصي كه براي اجراي كار مورد نياز است و امكان تهيه آنها درداخل نيست و بايد از خارج كشور وارد شود ، از سوي كارفرما تسهيلات ارزي دراسناد و مدارك پيمان

پيش بيني شده باشد ، در اين مورد ، به ترتيب پيش بيني شده عمل مي شود. پرداخت هزينه تامين ماشين آلات و ابزار موضوع اين بند ، به عهده پيمانكار ، و مالكيت آنها ، متعلق به پيمانكاراست

ماده 39 _ تحويل موقت

الف پس از آنكه عمليات موضوع پيمان تكميل گرديد و كار آماده بهره برداري شد ، پيمانكار ازمهندس مشاور تقاضاي تحويل موقت مي كند و نماينده خود را براي عضويت در هيات تحويل معرفي مي نمايد. مهندس مشاور ، به درخواست پيمانكار رسيدگي مي كند و در صورت تاييد ، ضمن تعيين تاريخ آمادگي كار براي تحويل موقت ، تقاضاي تشكيل هيات تحويل موقت را از كارفرمامي نمايد. كارفرما به گونه اي ترتيب كار را فراهم مي كند كه هيات تحويل ، حداكثر در مدت 20 روز ازتاريخ آمادگي كار كه به تاييد مهندس مشاور رسيده است ، درمحل كار حاضر شود و براي تحويل موقت اقدام نمايد. اگر به نظر مهندس مشاور ، عمليات موضوع پيمان آماده بهره برداري نباشد ظرف مدت هفت روز از دريافت تقاضاي پيمانكار ، نواقص و كارهايي را كه بايد پيش ازتحويل موقت تكميل شود ، به اطلاع پيمانكار مي رساند.

هيات تحويل موقت ، متشكل است از:

نماينده كارفرما

نماينده مهندس مشاور

نماينده پيمانكار

كارفرما تاريخ و محل تشكيل هيات را به اطلاع مهندس مشاور وپيمانكار مي رساند و تا تشكيل هيات مهندس مشاور ، برنامه انجام آزمايشهايي را كه براي تحويل كار لازم است تهيه و به پيمانكارابلاغ مي كند تا آن قسمت از وسايل را كه تدارك آنها طبق اسناد و مدارك پيمان به عهده اوست ، براي روز تشكيل هيات در محل كار آماده كند. پيمانكار موظف است كه تسهيلات لازم را براي هيات تحويل فراهم

آورد.

آزمايشهاي لازم به تشخيص و با نظر اعضاي هيات در محل انجام مي شود ، و نتايج آن درصورتمجلس تحويل موقت درج مي گردد. بجز آزمايشهايي كه طبق اسناد و مدارك پيمان هزينه آنهابه عهده پيمانكار است ، هزينه آزمايشها را كارفرما پرداخت مي كند.

هرگاه هيات تحويل ، عيب و نقصي در كارها مشاهده نكند ، اقدام به تنظيم صورتمجلس تحويل موقت مي نمايد. صورتمجلس تحويل موقت را به همراه نتيجه آزمايشهاي انجام شده ، براي كارفرما ارسال مي كنند و نسخه اي از آن را نيز تا ابلاغ از سوي كارفرما ، در اختيار پيمانكار قرار مي دهند.كارفرما پس از تاييد ، تحويل موقت عمليات موضوع پيمان را به پيمانكار ابلاغ مي نمايد.

هرگاه هيات تحويل موقت ، عيب و نقصي در كارها مشاهده نمايد ، اقدام به تنظيم صورت مجلس تحويل موقت با تعيين مهلتي براي رفع نقص مي كند و فهرستي از نقايص و معايب كارها و عمليات ناتمام و آزمايشهايي كه نتيجه آن بعدا معلوم مي شود را تنظيم و ضميمه صورتمجلس تحويل موقت مي نمايد و نسخه اي از آنها را به پيمانكار مي دهد. پس از اعلام رفع نقص از جانب پيمانكار ، مهندس مشاور ، به اتفاق نماينده كارفرما ، دوباره عمليات را بازديد مي كند و اگر بر اساس فهرست نقايص تعيين شده ، هيچگونه عيب و نقصي باقي نمانده باشد ، مهندس مشاور ، صورتمجلس تحويل موقت و گواهي رفع نقايص و معايب را كه به امضاي نماينده كارفرما ، مهندس مشاور وپيمانكار رسيده است ، همراه نتايج آزمايشهاي خواسته شده براي كارفرما ارسال مي كند تا پس ازتاييد كارفرما ، به پيمانكار ابلاغ مي شود. اگر به تشخيص كارفرما ، حضور نماينده او در بازديد از كاروگواهي رفع

نقص ضروري نباشد ، به مهندس مشاور نمايندگي مي دهد تا به جاي نماينده كارفرما اقدام كند.

تاريخ تحويل موقت ، تاريخ تشكيل هيات در محل و تحويل كار به كارفرماست كه در صورتمجلس تحويل موقت درج مي شود. تاريخ دوره تضمين تاريخ تحويل موقت است ، به شرط آنكه هيات تحويل ، هيچگونه نقصي دركار مشاهده نكند يا نقايص در مهلتي كه از طرف هيات تعيين شده است ، رفع شود. اگر زماني كه پيمانكار صرف رفع نقايص مي كند ، بيش از مهلت تعيين شده باشد ، تاريخ تحويل موقت ، همان تاريخ تشكيل هيات و تحويل كار به كارفرماست ، ولي تاريخ شروع دوره تضمين ، تاريخ رفع نقص است كه به تاييد مهندس مشاور رسيده باشد.

اگر هيات تحويل موقت ، ديرتر از موعد مقرر (20 روز از تاريخ اعلام آمادگي كار ازسوي پيمانكار كه به تاييد مهندس مشاور رسيده است در محل حاضر شود و براي تحويل موقت اقدام نمايد ، تاريخ تحويل موقت ، تاريخ تشكيل هيات در محل و تحويل كار به كارفرماست در اين حالت ، اگر هيات نقصي در كار مشاهده نكند يا نقايص در مهلتي كه از سوي هيات تعيين شده است رفع شود ، تاريخ شروع دوره تضمين 20 روز پس از تاريخ اعلام آمادگي كار از سوي پيمانكار كه به تاييد مهندس مشاور رسيده است مي باشد ، مگر آنكه زماني كه پيمانكار صرف رفع نقص مي كند ، بيش از مهلت تعيين شده باشد كه در اين صورت ، تاريخ شروع دوره تضمين ، برابر تاريخ رفع نقص كه به تاييدمهندس مشاور رسيده است ، منهاي مدت تاخير تشكيل هيات در محل (نسبت به مهلت 20 روز)

، مي باشد. كارفرما بايد هزينه هاي حفظ و نگهداري از كار را براي مدت تاخير در تحويل موقت نسبت به مهلت 20 روز) به پيمانكار پرداخت كند.

ب در صورتي كه در اسناد و مدارك پيمان ، براي تكميل و تحويل موقت قسمتهاي مستقلي از كار ، زمانهاي مجزايي پيش بيني شده باشد ، يابه نظر كارفرما ، بهره برداري از قسمتهاي مستقل از كار پيش از تكميل كل كارمورد نياز باشد ، كارفرما با رعايت اين ماده ، قسمتهاي پيشگفته را تحويل موقت گرفته و اقدامهاي پس از تحويل موقت مانند آزاد نمودن تضمين انجام تعهدات ، شروع دوره تضمين ، تحويل قطعي ، استرداد كسور تضمين حسن انجام كار ، را به تناسب آن قسمت از كار كه تحويل موقت گرديده است ، طبق اسناد و مدارك پيمان ، به صورت مستقل انجام مي دهد.

ج اگر با توجه به بند الف ماده 29 ، عمليات موضوع پيمان تا حد 125 درصد مبلغ اوليه پيمان انجام شود ، ولي كارهاي اجرا شده قابل بهره برداري نباشد و پيمانكار براي ادامه كار موافقت نكند ، كارفرما طبق ماده 48 به پيمان خاتمه مي دهد.

د) در صورتي كه عمليات موضوع پيمان طبق اين ماده آماده تحويل موقت شود ، ولي پيمانكارتقاضاي تحويل كار را نكند ، مهندس مشاور آماده بودن كار براي تحويل موقت را به كارفرما اعلام مي نمايد تا كارفرما طبق اين ماده براي تشكيل هيات و تحويل موقت كار اقدام كند. اگر پس از 10روز از تاريخ ابلاغ كارفرما ، پيمانكار نماينده خود را براي موقت معرفي نكند ، كارفرما با تامين دليل به وسيله دادگاه محل ، نسبت به تحويل موقت موضوع

پيمان ، طبق اين ماده اقدام مي نمايد. در اين حالت ، پيمانكار حق هيچ گونه اعتراضي در اين مورد ندارد.

ه) پس از تقاضاي پيمانكار براي تحويل موقت ، در صورتي كه آماده بودن كار براي تحويل موقت مورد تاييد مهندس مشاور باشد ولي تداركات لازم براي راه اندازي وانجام آزمايشهاي مورد نيازمانند آب و برق كه بايد از سوي كارفرما تامين شود فراهم نباشد ، نحوه تحويل موقت و تحويل قطعي و آزاد كردن تضمينهاي پيمانكار با رعايت حقوق طرفين پيمان طبق نظر هياتي متشكل ازنماينده سازمان برنامه و بودجه ، نماينده كارفرما و نماينده پيمانكار مي باشد. نظر اين هيات قطعي ولازم الاجرا است

و) پيمانكار موظف است كه پس از تحويل موقت ، تمام وسايل ، ماشين آلات و ابزار و مصالح اضافي متعلق به خود در محلهاي تحويلي كارفرما راظرف مناسبي كه مورد قبول مهندس مشاورباشد ، از محلهاي ياد شد خارج كند. به علاوه ، پيمانكار بايد ظرف مدت معيني كه توسط مهندس مشاور تعيين مي شود ، ساختمانها و تاسيسات موقتي را كه براي اجراي كار در محلهاي تحويلي كارفرما ساخته است تخريب يا پياده كند و مواد زايد آن را از محل كار خارج و كارگاه را به هزينه خودتميز كند. در غير اين صورت ، كارفرما مي تواند براي خارج نمودن آنها به هر نحو كه مقتضي بداندعمل نمايد و هزينه هاي آن را به حساب بدهكاري پيمانكار منظور دارد. در اين صورت ، پيمانكارحق اعتراض نسبت به اقدام كارفرما و ادعاي ضرر و زيان به اموال و داراييهاي خود را ندارد.

با توجه به اينكه مالكيت ساختمانهاي پيش ساخته و مصالح بازيافتي و قطعات پيش ساخته ساختمانها و تاسيسات تجهيز

كارگاه كه به وسيله پيمانكار در محلهاي تحويلي كارفرما نصب با احداث شده است ، متعلق به پيمانكار است ، هرگاه تمام يا قسمتي از اين ساختمانها و تاسيسات موقت پيمانكار مورد احتياج كارفرما باشد ، با توجه به اينكه رد اين حالت نبايد وجهي بابت برچيدن ساختمانها و تاسيسات ياد شده به پيمانكار پرداخت شود ، قيمت آن با تراضي طرفين تعيين و به كارفرما فروخته و تحويل مي شود.

ماده 40 _ صورت وضعيت قطعي

پيمانكار بايد حداكثر تا يكماه از تاريخ تحويل موقت ، صورت وضعيت قطعي كارهاي انجام شده رابر اساس اسناد و مدارك پيمان ، بدون منظور نمودن مصالح و تجهيزات پاي كار تهيه كند و براي رسيدگي به مهندس مشاور تسليم نمايد مهندس مشاور صورت وضعيت دريافت شده را رسيدگي نموده و ظرف مدت سه ماه براي تصويب كارفرما ارسال مي نمايد.

كارفرما صورت وضعيت دريافت شده را ظرف مدت دو ماه از تاريخ وصول رسيدگي مي كند و نظرنهايي خود را ضمن ارسال يك نسخه از آن به پيمانكار ، اعلام مي دارد.

در صورتي كه پيمانكار ، ظرف مهلت تعيين شده ، براي تهيه صورت وضعيت قطعي اقدام نكند ، باتاييد كارفرما ، مهندس مشاور به هزينه پيمانكار ، اقدام به تهيه آن مي كند و پس از امضاي پيمانكاربراي تصويب كارفرما ارسال مي دارد. در صورتي كه پيمانكار از امضاي صورت وضعيت خودداري كند ، مهندس مشاور بدون امضاي پيمانكار ، صورت وضعيت را براي كارفرما مي فرستد.

در حالتي كه پيمانكار ، صورت وضعيت را قبلا امضا نموده است اگر اعتراض نسبت به نظر كارفرماداشته باشد يا در حالتي كه صورت وضعيت را قبلا امضا نكرده است و نسبت به نظر

كارفرما اعتراض دارد ، اعتراض خود را حداكثر ظرف يك ماه از تاريخ وصول صورت وضعيت ، يا ارايه دليل و مدرك ، يكجا به اطلاع كارفرما مي رساند. كارفرما حداكثر ظرف مدت يك ماه از تاريخ وصول نظرپيمانكار ، به موارد اعتراض رسيدگي مي كند و قبول يا رد آنها را اعلام مي نمايد.

پيمانكار مي تواند براي تعيين تكليف آن قسمت از اعتراض خود كه مورد قبول كارفرما واقع نمي شود ، طبق ماده 53 اقدام نمايد.

در صورتي كه پيمانكار ظرف مدت تعيين شده به صورت وضعيت اعتراض نكند ، صورت وضعيت قطعي از طرف پيمانكار قبول شده تلقي مي شود.

مقادير كارها كه به ترتيب بالا در صورت وضعيت قطعي منظور مي شود به تنهايي قاطع است ومأخذ تسويه حساب قرار مي گيرد ، هر چند كه بين آنها و مقاديري كه در صورت وضعيتهاي موقت منظور گرديده است ، اختلاف باشد.

هرگاه باتوجه به صورت وضعيت قطعي تصويب شده و ساير حسابهاي پيمانكار ، پيمانكار بدهكارنباشد ، نصف تضمين حسن انجام كار آزاد مي شود.

تبصره _ در مواردي كه طبق مواد 47 و 48 پس از فسخ يا خاتمه پيمان ، اقدام به تهيه صورت وضعيت قطعي مي شود ، مهلت تهيه صورت وضعيت قطعي ، به ترتيب از تاريخ صورت برداري ياتاريخ تحويل كارهاي انجام شده مي باشد.

ماده 41 _ تحويل قطعي

در پايان دوره تضمين تعيني شده در ماده 5 موافقتنامه ، كارفرما بنا به تقاضاي پيمانكار و تاييدمهندس مشاور ، اعضاي هيات تحويل قطعي و تاريخ تشكيل هيات را ، به همان گونه كه در ماده 39براي تحويل موقت پيش بيني شده است ، معين و به پيمانكار ابلاغ مي كند. هيات تحويل قطعي ، پس از بازديد كارها

، هر گاه عيب و نقصي كه ناشي از كار پيمانكار باشد مشاهده ننمايد ، موضوع پيمان را تحويل قطعي مي گيرد و بي درنگ صورتمجلس آن را تنظيم و براي كارفرما ارسال مي كند ونسخه اي از آن را تا ابلاغ از سوي كارفرما به پيمانكار مي دهد و سپس كارفرما تصويب تحويل قطعي كار را به پيمانكار ابلاغ مي نمايد.

تبصره 1 _ هرگاه هيات تحويل قطعي ، عيب و نقصي ناشي از كار پيمانكار مشاهده كند ، براي رفع آنها طبق ماده 42 رفتار مي شود.

تبصره 2 _ اگر پيمانكار ، در پايان دوره تضمين تعيين شده در ماده 5 موافقتنامه ، تقاضاي تحويل قطعي كار را ننمايد ، مكلف به رفع نواقص ناشي از كار خود كه تا تاريخ تقاضاي تحويل قطعي بروزكرده است مي باشد وتاريخ تقاضاي پيمانكار ، ملاك اقدامات مربوط به تحويل قطعي است

تبصره 3 _ اگر كارفرما باوجود تقاضاي پيمانكار ، اقدام به اعزام هيات تحويل نكند و اين تاخيربيش از دو ماه به طور انجامد و پس از درخواست مجدد پيمانكار و انقضاي يك ماده از تاريخ تقاضاي مجدد ، كارفرما در اين زمينه اقدامي نكند ، عمليات موضوع پيمان تحويل قطعي شده تلقي مي گرددو بايد اقدامات پس ازتحويل قطعي در مورد آن انجام شود.

ماده 42 _ مسئوليتهاي دوره تضمين

اگر در دوره تضمين ، معايب و نقايصي دركار ببينند كه ناشي از كار پيمانكار باشد ، پيمانكار مكلف است كه آن معايب و نقايص را به هزينه خود رفع كند. براي اين منظور ، كارفرما مراتب را با ذكرمعايب و نقايص و محل آنها را به پيمانكار ابلاغ مي كند و پيمانكار بايد حداكثر 15 روز پس از ابلاغ كارفرما ،

شروع به رفع معايب و نقايص كند و آنها را طي مدتي كه مورد قبول كارفرماست ، رفع نمايد.

هرگاه پيمانكار در انجام اين تعهد قصور ورزد يا مسامحه كند ، كارفرما حق دارد آن معايب و نقايص راخودش يا به ترتيبي كه مقتضي بداند رفع نمايد و هزينه آن را به اضافه 15 درصد: از محل تضمين پيمانكار يا هر نوع مطالبات و سپرده اي كه پيمانكار نزد او دارد ، برداشت نمايد.

هزينه هاي حفاظت ، نگهداري و بهره برداري كارهاي تحويل موقت شده در دوره تضمين به عهده كارفرماست

فصل پنجم حوادث قهري ، فسخ ، ختم ، تعليق ، هزينه تسريع ، خسارت تاخير ، تسويه حساب ، حل اختلاف

ماده 43 _ بروز حوادث قهري

جنگ ، اعم از اعلام شده يا نشده ، انقلابها واعتصابهاي عمومي ، شيوع بيماريهاي واگيردار ، زلزله ، سيل و طغيانهاي غيرعادي ، آتش سوزيهاي دامنه دارو مهار نشدني ، طوفان و حوادث مشابه خارج ازكنترل دو طرف پيمان كه در منطقه اجراي كار وقوع يابد و ادامه كار را براي پيمانكار ناممكن سازد ، جزو حوادث قهري به شمار مي رود و در صورت بروز آنها ، به ترتيب زيرعمل مي شود. در بروزحوادث قهري ، هيچ يك از دو طرف ، مسئول خسارتهاي وارد شده به طرف ديگر در اثر اين حوادث نيست

الف پيمانكار موظف است كه حداكثر كوشش خود را براي حفاظت از كارهاي اجرا شده كه دروضعيت قهري رها كردن آنها منجر به زيان جدي مي شود وانتقال مصالح و تجهيزات پاي كار به محلهاي مطمين و ايمن ، به كار برد. كارفرما نيز بايد تمام امكانات موجود خود

را در محل ، در حدامكان ، براي تسريع در اين امر ، در اختيار پيمانكار قرار دهد.

ب در مورد خسارتهاي وارد شده به كارهاي موضوع پيمان ، تاسيسات و ساختمانهاي موقت ، ماشين آلات و ابزار و وسايل پيمانكار ، به شرح زير عمل مي شود.

1) هرگاه خسارتهاي وارد شده به كارهاي موضوع پيمان ، مشمول بيمه موضوع بند ج ماده 21 باشدبراي جبران آن طبق همان ماده اقدام مي شود.

2) اگر خسارتهاي وارد شده به كارهاي موضوع پيمان ، مشمول بيمه موضوع بند ج ماده 21 ميزان آن جبران خسارتهاي كافي نباشد ، جبران خسارت به عهده كارفرماست

3) جبران خسارتهاي وارد شده به ساختمانها و تاسيسات موقت ، ماشين آلات و ابزار و وسايل پيمانكار ، با توجه به بند د ماده 21 به عهده پيمانكار است

منظور از جبران خسارتهاي ياد شده در بندهاي ب _ 1 و ب _ 2 اعاده كارها به صورت پيش از وقوع حادثه است پس از رفع وضعيت قهري ، اگر كارفرما اعاده كارها را به حالت پيش از وقوع حادثه لازم و ميسر بداند ، پيمانكار مكلف است كه اجراي كارها را بي درنگ آغاز كند. در اين صورت ، تمديدمدت مناسبي براي اعاده كارها به وضع اوليه ، از سوي پيمانكار پيشنهاد مي شود كه پس از رسيدگي و تاييد مهندس مشاور و تصويب كارفرما به پيمانكار ابلاغ مي گردد.

ج اگر كارفرما ادامه يا اعاده كارها به وضع اوليه را ضروري تشخيص ندهد ، يا اگر وضعيت قهري بيش از شش ماه ادامه يابد ، بدون رعايت بند د ماده 48 ، طبق ماده 48 ، به پيمان خاتمه مي دهد.

كارفرما هزينه هاي

توقف كار پيمانكار را براي مدت مازاد بر يك ماه اول ، طبق بندهاي ب و ج ماده 49 پرداخت مي كند.

ماده 44 _ ممنوعيت قانوني

پيمانكار اعلام مي كند كه در موقع عقد پيمان ، مشمول قانون منع مداخله ، مصوب بيست و دوم دي ماه يك هزار و سيصد و سي و هفت نيست و در صورتي كه خلاف آن براي كارفرما محرز شود پيمان فسخ و طبق ماده 47 رفتار مي شود.

هرگاه ضمن انجام كار تا تحويل موقت ، پيمانكار ، به علل زير ، مشمول قانون پيشگفته شود:

الف تغييراتي كه در صاحبان سهام ، ميزان سهام ، مديران يا بازرسان شركت پيمانكار پيش آيد.

ب تغييراتي كه در دستگاههاي دولت يا كارفرما پيش آيد.

در حالت (الف پيمان فسخ و طبق ماده 47 رفتار ميشود. در حالت (ب به محض وقوع منع قانوني ، پيمانكار مكلف است كه مراتب را به كارفرما اعلام كند و در صورتي كه مانع قانوني رفع نشود ، كارفرما به پيمان خاتمه مي دهد و طبق ماده 48 باپيمانكار عمل مي كند. اگر پيمانكار مراتب را به موقع به كارفرما اعلام نكند ، پيمان فسخ و طبق ماده 47 رفتار مي شود.

ماده 45 _ حقوق انحصاري ثبت شده

الف پيمانكار كارفرما را در مقابل تمام دعاوي ، خسارتها و مطالبات مربوط به نقض احتمالي حقوق ثبت شده ، تاليفات ، علايم يا نامهاي تجاري و ديگر حقوق حمايت شده كه در اجراي موضوع پيمان ايجاد شود ، مصون مي دارد.

ب كارفرما تاييد مي نمايد كه مفاد اسناد و مدارك پيمان به گونه اي نيست كه موجب نقض حقوق حمايت شده شود. در صورتي كه براي پيمانكار معلوم

شود كه رعايت اسناد و مدارك پيمان ناگزيردر مواردي موجب نقض حقوق حمايت شده مي گردد ، بايد پيش از هر نوع اقدام در مورد آنها ، مراتب را به مهندس مشاور اعلام كند تاكارفرما نسبت به انجام تغييرات لازم ، به گونه اي كه نقض حقوق حمايت شده بر طرف شود ، اقدام نمايد و نتيجه را به پيمانكار ابلاغ كند.

ماده 46 _ موارد فسخ پيمان

الف كارفرما مي تواند در صورت تحقق هر يك از موارد زير ، پيمان را طبق ماده 47 فسخ كند.

1) تاخير در تحويل گرفتن كارگاه از جانب پيمانكار بيش ازمهلت تعيين شده در بند ( ب ) ماده 28

2) تاخير در ارايه برنامه زماني تفصيلي به مدت بيش ازنصف مهلت تعيين شده براي تسليم آن

3) تاخير درتجهيز كارگاه براي شروع عمليات موضوع پيمان ، بيش از نصف مدت تعيين شده در بند(ج ماده 4 موافقتنامه فسخ پيمان در اين حالت ، در صورتي مجاز است كه كارفرما قسمتي از پيش پرداخت را كه بايد بعد از تحويل كارگاه پرداخت كند ، پرداخت كرده باشد.

4) تاخير در شروع عمليات موضوع پيمان ، بيش از يك دهم مدت اوليه پيمان يا دو ماه ، هر كدام كه كمتر است

5) تاخير در اتمام هر يك از كارهاي پيش بيني شده در برنامه زماني تفصيلي ، بيش از نصف مدت تعيين شده براي آن كار با توجه به ماده 30.

6) تاخير در اتمام كار به مدت بيش از يك چهارم مدت پيمان با توجه به ماده 30.

7) عدم شروع كار پس از رفع وضعيت قهري موضوع ماده 43 و بلاغ شروع كار از سوي كارفرما.

8)

بدون سرپرست گذاشتن كارگاه ياتعطيل كردن كار ، بدون اجازه كارفرما ، بيش از 15 روز.

9) عدم انجام دستور مهندس مشاور براي اصلاح كارهاي انجام شده معيوب ، طبق بند ( د ) ماده 32.

10) انحلال شركت پيمانكار.

11) ورشكستگي پيمانكار يا توقيف ماشين آلات و اموال پيمانكار از سوي محاكم قضايي ، به گونه اي كه موجب توقف ياكندي پيشرفت كار شود.

12) تاخير بيش از يك ماه در پرداخت دستمزد كارگران ، طبق بند و ماده 17.

13) هرگاه ثابت شود كه پيمانكار براي تحصيل پيمان يا اجراي آن به عوامل كارفرما حق العمل ، پاداش يا هدايايي داده است ، يا آنها يا واسطه هاي آنها را در منافع خود سهيم كرده است

ب در صورت احراز موارد زير ، كارفرما پيمان را فسخ مي كند.

1) واگذاري پيمان به شخص ثالث

2) پيمانكار مشمول ممنوعيت قانوني ماده 44 گردد ، به استثناي حالت پيش بيني شده و در بند ب آن ، براي شمول ماده 48.

ماده 47 _ اقدامات فسخ پيمان

الف در صورتي كه به علت بروز يك يا چند مورد از حالتهاي درج شده در ماده 46 ، كارفرما پيمان رامشمول فسخ تشخيص دهد ، نظر خود را با ذكر مواردي كه به استناد آنها پيمانكار را مشمول فسخ مي داند به پيمانكار ابلاغ مي كند.

پيمانكار مكلف است كه در مدت 10 روز از تاريخ ابلاغ كارفرما ، در صورتي كه دلايلي حاكي از عدم انطباق نظركارفرما با علام شده داشته باشد ، مراتب را به اطلاع كارفرما برساند. اگر ظرف مهلت تعيين شده ، پاسخي از سوي پيمانكار نرسد يا كارفرما دلايل اقامه شده او را مردود بداند ، كارفرما فسخ پيمان را

به پيمانكار ابلاغ مي كند و بدون احتياج به انجام دادن تشريفات قضايي ، به ترتيب مفاد اين ماده ، عمل مي نمايد.

در صورتي كه تصميم كارفرما براي فسخ پيمان به استناد موارد درج شده در بند الف ماده 46 باشد ، موضوع فسخ پيمان بايد بدوا به وسيله هياتي متشكل از سه نفر به انتخاب وزير يا بالاترين مقام سازمان كارفرما (در مورد سازمانهايي كه تابع هيچ يك از وزارتخانه ها نيستند) بررسي و تاييد شود ومورد موافقت وزير يا بالاترين مقام سازمان كارفرما قرار گيرد و سپس به پيمانكار ابلاغ شود.

ب كارفرما تضمين انجام تعهدات و تضمين حسن انجام كار كسر شده ، را ضبط و به حساب خزانه واريز مي كندو بي درنگ كارگاه ، تاسيسات و ساختمانهاي موقت ، مصالح و تجهيزات ، ماشين آلات و ابزار و تمام تداركات موجود در آن را در اختيار مي گيرد و براي حفاظت آن اقدام لازم معمول مي دارد. سپس بي درنگ از پيمانكار دعوت مي كند كه ظرف يك هفته نماينده اي براي صورت برداري و تهيه صورتمجلس كارهاي انجام شده و تمام مصالح ، تجهيزات ، ماشين آلات و ابزاروتداركات ديگر در كارگاه موجود است ، معرفي نمايد. هرگاه پيمانكار از معرفي نماينده ظرف مدت تعيين شده خودداري كند يا نماينده معرفي شده از جانب او در موعد مقرر براي صورت برداري حاضر نشود ، كارفرما به منظور تامين دليل ، با حضور نماينده دادگاه محل ، براي صورت برداري اقدام مي نمايد و پيمانكار حق هيچ گونه اعتراضي در اين مورد را ندارد. پس از صورت برداري ، پيمانكاربي درنگ ، طبق ماده 40 ، اقدام به تهيه صورت وضعيت قطعي از كارهاي انجام شده مي كند.

ج

كارفرما تاسيسات و ساختمانهاي موقت را كه در كارگاه احداث شده و براي ادامه كار مورد نيازاست ، در اختيار مي گيرد و بهاي آنها را در برابر ارزش مصالح و تجهيزات بازيافتي كه با توافق دوطرف تعيين مي شود با توجه به اينكه در اين موارد نبايد وجهي بابت برچيدن كارگاه به پيمانكارپرداخت شود ، به حساب طلب پيمانكار منظور مي كند. اگر تاسيسات و ساختمانهاي پيشگفته درخارج از محلهاي تحويلي كارفرما ايجاد شده باشد ، كارفرما بهاي اجاره آنها را كه با توافق دو طرف تعيين مي شود ، براي مدتي كه به منظور تكميل كار در اختيار خواهد داشت به پيمانكار پرداخت مي كند.

د) كارفرما مي تواند ماشين آلات و ابزار و وسايل متعلق به پيمانكار را كه در كارگاه موجود است و به تشخيص خود براي اتمام كار مورد نياز بداند ، براي مدت مناسبي كه براي جايگزين كردن آنها باماشين آلات ديگر لازم است در اختيار بگيرد و هزينه اجاره آنها را كه با توافق دو طرف تعيين مي شود به حساب طلب پيمان كار منظور نمايد. كارفرما نمي تواند بدون موافقت پيمانكار ماشين آلات او رابيش از مدتهاي تعيين شده در زير در اجاره خود بگيرد.

1) در مورد ماشين آلات ثابت مانند دستگاه مركزي بتن ، كارخانه آسفالت وماشين آلات خاصي كه نام آنها در شرايط خصوصي پيمان پيش بيني شده است ، برابر مدتي كه از رابطه زير به دست ميايد.

مدتاوليه پيمان * (مبلغ پيمان مبلغ صورت وضعيت قطعي _ 1) + 3 ماه = مدت اختيار كارفرما براي اجاره

2) در مورد ساير ماشين آلات ، برابر ده ماه

اگر پيمانكار به كارفرما بدهكار باشد ، كارفرما به ميزان طلب خود ،

اقلامي از ماشين آلات و ابزار ووسايل پيمانكار را كه توسط كارشناس يا كارشناسان منتخب طرفين ارزيابي مي شود در اختيارمي گيرد و با رعايت قوانين جاري كشور ، به تملك قطعي خود در مياورد.

ه) كارفرما از مصالح و تجهيزات پاي كار آنچه طبق مشخصات بوده و براي اجراي پيمان تهيه شده است قبول مي كند و بهاي آن را بر اساس نرخ متعارف در تاريخ خريد كه مورد توافق دو طرف باشد ، به حساب طلب پيمانكار منظور مي نمايد.

و) پيمانكار با دريافت بلاغ فسخ پيمان ، بي درنگ فهرست مصالح و تجهيزات سفارش شده براياجراي كار را همراه با شرايط خريد آنها براي كارفرما ارسال مي نمايد. كارفرماتا ده روز از دريافت فهرست پيشگفته ، اقلامي از مصالح و تجهيزات سفارش شده را كه مورد نياز تشخيص مي دهد به پيمانكار اعلام مي نمايد تاپيمانكار قرارداد خريد آنها را به كارفرما منتقل نمايد. مبالغي كه بابت خريد اين مصالح و تجهيزات از سوي پيمانكار تاديه شده است ، در مقابل تسليم اسناد و مدارك آن به حساب طلب پيمانكار منظور مي گردد. و تاديه بقيه بهاي خريد و هر نوع تعهد مربوط به آنها به عهده كارفرما خواهد بود.

ز) هرگاه پيمانكار ظرف دو هفته از تاريخ ابلاغ كارفرما ، به منظور توافق در اجراي بندهاي ج ، د و هحاضر نشود يا توافق بين طرفين حاصل نگردد ، كارفرما يك يا چند كارشناس رسمي دادگستريانتخاب مي نمايد. نظر اين كارشناس يا كارشناسان براي قوانين قطعي است و حق الزحمه آنان راكارفرما مي پردازد و به حساب بدهي پيمانكار منظور مي كند.

ح پيمانكار مكلف است كه مازاد مصالح و تجهيزات وديگر تداركات خود را كه در محلهاي تحويل كارفرماباقي مانده است ،

حداكثر ظرف سه ماه از تاريخ ابلاغ كارفرما ، از محلهاي ياد شده خارج كند.درغير اين صورت ، كارفرما مي تواند براي خارج كردن آنها به هر نحو كه مقتضي بداند عمل نمايد وهزينه هاي آن را به حساب بدهكار پيمانكار منظور دارد. در اين حالت ، پيمانكار نمي تواند نسبت به ضرر و زيان وارد شده به اموال و داراييهاي خود دعوايي مطرح نمايد.

ط از تاريخ ابلاغ فسخ پيمان تا تاريخي كه صورت برداريها و ارزيابي طبق اين ماده پايان مي يابد ، نصب هزينه هاي مربوط به نگهداري و حفاظت كارگاه به عهده كارفرما و نصف ديگر به عهده پيمانكار است اين مدت نبايد از سه ماه بيشتر شود ، درغير اين صورت ، هزينه هاي مربوط به نگهداري و حفاظت كارگاه براي ايام بيش از سه ماه ، به عهده كارفرماست

ماده 48 _ خاتمه پيمان

هرگاه پيش از اتمام كرهاي موضوع پيمان ، كارفرما بدون آنكه تقصيري متوجه پيمانكار باشد ، بنا به مصلحت خود يا علل ديگر ، تصميم به خاتمه دادن پيمان بگيرد ، خاتمه پيمان را با تعيين تاريخ آماده كردن كارگاه براي تحويل ، كه نبايد بيشتر از 15 روز باشد ، به پيمانكار ابلاغ مي كند. كارفرما كارهايي را كه ناتمام ماندن آنها موجب بروز خطر يا زيان مسلم است در اين ابلاغ تعيين مي كندو مهلت بيشتري به پيمانكار مي دهد تا پيمانكار بتواند در آن مهلت ، اين گونه كارها را تكميل كندو كارگاه را اماده تحويل نمايد.

اقدامات پس از خاتمه دادن پيمان ، به شرح زير ، است

الف كارفرما آن قسمت از كارها را كه ناتمام است ، طبق مقررات درج شده در ماده 41

تحويل قطعي و آن قسمت را كه پايان يافته است طبق مقررات تعيني شده درماده 39 تحويل موقت مي گيرد. اگرمعايبي در موردكارهاي ناتمام مشاهد شود ، پيمانكار مكلف است به هزينه خود ، در مدت مناسبي كه با توافق كارفرما تعيين مي شود ، رفع عيب نمايد و سپس تحويل قطعي دهد. در صورتي كه پيمانكار در مهلت مقرر رفع نقص نكند ، كارفرما طبق بند د ماده 32 اقدام به رفع نقص مي نمايد.

تا حدي كه مورد لزوم و درخواست كارفرماست ، پيمانكار بايد نقشه ها ، كاتالوگها ، قراردادهاي باپيمانكاران جز و ساير مدارك اجراي كار را تحويل كارفرما دهد.

ب در صورت وضعيت كارهاي انجام شده ، طبق ماده 40 تهيه ميشود.

ج در مورد مصالح و تجهيزات موجود و سفارش شده ، به شرح زير ، اقدام مي شود:

1) مصالح و تجهيزات موجود در كارگاه كه طبق مشخصات فني بوده و براي اجراي موضوع پيمان تهيه شده است ، اندازه گيري و بهاي آنها بر اساس نرخ متعارف روز در تاريخ خريد ، كه مورد توافق دوطرف باشد ، در صورت وضعيت قطعي منظور مي شود.

2) پيمانكار با دريافت ابلاغ خاتمه پيمان ، بي درنگ فهرست مصالح و تجهيزات سفارش شده براياجراي كار را همراه با شرايط خريد آنها براي كارفرما ارسال مي نمايد. كارفرما تا ده روز از دريافت فهرست پيشگفته ، اقلامي از مصالح و تجهيزات سفارش شده را كه مورد نياز تشخيص مي دهد به پيمانكار اعلام مي نمايد تا پيمانكار قرارداد خريد آنها را به كارفرما منتقل نمايد. مبالغي كه بابت خريد اين مصالح و تجهيزات از سوي پيمانكار تاديه شده است ، در مقابل تسليم اسناد و مدارك آن به حساب طلب پيمانكار

منظور مي گردد و تاديه بقيه بهاي خريد و هر نوع تعهد مربوط به آنها به عهده كارفرما خواهد بود.

3) پيمانكار بايد بي درنگ پس از دريافت ابلاغ خاتمه پيمان ، تمام قراردادهاي خود با پيمانكاران جز و اشخاص ثالث را خاتمه دهد. خاتمه قراردادهاي خريد مصالح و تجهيزاتي كه مورد نيازكارفرما نيست پس از اعلام نظر كارفرما طبق بند 2 انجام مي شود.

د) در صورتي كه پيمانكار به منظور اجراي موضوع پيمان ، در مقابل اشخاص ثالث تعهداتي كرده است و در اثر خاتمه دادن به پيمان ملزم به پرداخت هزينه و خسارتهايي به آن اشخاص گردد ، اين هزينه و خسارتها ، پس از رسيدگي و تاييد كارفرما ، به حساب بستانكاري پيمانكار منظور مي شود.

ه) كارفرما تاسيسات و ساختمانهاي موقتي را كه در كارگاه احداث شده است ، در اختيار مي گيرد.بهاي اين تاسيسات و ساختمانها با در نظر گرفتن پرداختهايي كه قبلا به پيمانكار شده است ، با توافق دو طرف تعيين مي شود و به حساب طلب پيمانكار منظور مي گردد و بابت آنها وجهي به عنوان برچيدن كارگاه پرداخت نمي شود. اگر تاسيسات و ساختمانهاي پيشگفته در خارج از محلهاي تحويلي كارفرما ايجاد شده باشد ، كارفرما بهاي اجاره آنها را كه با توافق دو طرف تعيين مي شود ، براي مدتي كه به منظور تكميل كار در اختيار خواهد داشت به پيمانكار پرداخت مي كند.

و) پيمانكار مكلف است كه مازاد مصالح و تجهيزات و ديگر تداركات خود را كه در محلهاي تحويلي كارفرما باقي مانده است ، حداكثر ظرف سه ماه از تاريخ ابلاغ كارفرما ، از محلهاي ياد شده خارج كند. در غير اين صورت ، كارفرما مي تواند براي خارج كردن آنها به هر نحو

كه مقتضي بداندعمل نمايد و هزينه هاي آن را به حساب بدهي پيمانكار منظور دارد. در اين صورت ، پيمانكارنمي تواند نسبت به ضرر و زيان وارد شده به اموال و داراييهاي خود ، دعوايي مطرح نمايد.

ز) در مورد تضمينهاي پيمانكار ، به ترتيب ، زير عمل مي شود.

1) تضمين انجام تعهدات پيمان ، طبق روش تعيني شده در تبصره 1 ماده 34 آزاد مي شود ، با اين تفاوت كه آخرين صورت وضعيت موقت موضوع تبصره پيشگفته ، حداكثر تا يك ماه پس از تحويل كار ، اعم از قسمت تحويل موقت شده و تحويل قطعي شده با احتساب مصالح پاي كار تهيه مي شود.

2) تضمين حسن انجام كار قسمت تحويل موقت شده و قسمت تحويل قطعي شده ، هر يك جداگانه طبق ماده 35 آزاد مي شود.

ماده 49 _ تعليق

الف كارفرما مي تواند در مدت پيمان ، اجراي كار را براي يك بار و حداكثر سه ماه معلق كند ، در اين صورت بايد مراتب را با تعيين تاريخ شروع تعليق به پيمانكار اطلاع دهد. در مدت تعليق ، پيمانكارمكلف است كه تمام كارهاي انجام شده ، مصالح و تجهيزات پاي كار ، تاسيسات و ساختمانهاي موقت را بر اساس پيمان به طور شايسته ، حفاظت و حراست كند.

ب كارفرما هزينه هاي بالاسري پيمانكار را در دوران تعليق ، به ميزان تعيين شده در اسناد و مدارك پيمان ، به پيمانكار مي پردازد. اگر در اسناد و مدارك پيمان ، تعيين هزينه هاي ياد شده ، به توافق طرفين در زمان ابلاغ تعليق موكول شده باشد ، كارفرما در مورد ميزان آن با پيمانكار توافق مي نمايد. درصورتي كه در اسناد و مدارك پيمان ، هيچ نوع پيش بيني براي

پرداخت هزينه هاي بالاسري پيمانكاردر دوره تعليق نشده باشد ، كارفرما ماهانه مبلغي معادل 10 درصد متوسط كاركرد فرضي ماهانه را به پيمانكار مي پردازد. اگر به دستور كارفرما ، قسمتي از كار متوقف شود ، بابت هزينه هاي پيشگفته درمدت تعليق ، ماهانه مبلغي معادل 10 درصد متوسط كاركرد فرضي ماهانه ، به تناسب مبلغ كارمتوقف شده ، به پيمانكار پرداخت مي شود. براي تعيين هزينه تعليق ، كسر ماه به تناسب محاسبه مي شود.

تبصره _ در صورتي كه پيش از آغاز عمليات موضوع پيمان ، تعليق پيمان از سوي كارفرما ابلاغ شود 80 درصد هزينه تعليق محاسبه شده طبق اين بند ، به پيمانكار پرداخت مي شود.

ج كارفرما و پيمانكار در مورد ماشين آلاتي كه پيمانكار مايل است در مدت تعليق از كارگاه خارج نمايد ، بدون پرداخت هيچ نوع هزينه اي ، توافق مي كنند. اجاره مربوط به دوران توقف آن تعداد ازماشين آلات كه در كارگاه باقي مي مانند ، بر اساس توافق طرفين به پيمانكار پرداخت مي شود.

د) در صورتي كه تعليق بيش از سه ماه ضروري باشد ، كارفرما مي تواند با موافقت پيمانكار ، مدت تعليق را براي يك بارو حداكثر سه ماه ، با شرايط پيشگفته افزايش دهد. در صورت عدم موافقت پيمانكار با تعليق بيش از سه ماه ، پيمان خاتمه يافته و طبق ماده 48 عمل مي شود.

ه) هرگاه عوامل موجب تعليق كار برطرف شود ، كارفرما با تعيين مهلتي براي پيمانكار به منظور آماده نمودن كارگاه ، تاريخ شروع مجدد كار را به پيمانكار ابلاغ مي كند.

ماده 50 _ هزينه تسريع كار ، خسارت تاخير كار

الف اگر در مقابل اتمام پيش از موعد كار ، در اسناد و مدارك پيمان ، پرداخت

هزينه تسريع كار به پيمانكار ، پيش بيني شده باشد و پيمانكار پيش از سپري شدن مدت پيمان ، عمليات موضوع پيمان را تكميل كند و آماده تحويل نمايد ، پيمانكار محق به دريافت هزينه تسريع طبق شرايط پيش بيني شده مي باشد.

ب در پايان كار ، در صورتي كه مدت انجام كار ، بيش از مدت اوليه پيمان به علاوه مدتهاي تمديدشده پيمان باشد ، مهندس مشاور با رعايت ماده 30 و رسيدگي به دلايل پيمانكار ، مدت تاخيرغيرمجاز پيمانكار را تعيين مي كند تا پس از تصويب كارفرما به شرح زير ، ملاك محاسبه خسارت تاخير قرار گيرد.

1) هرگاه جمع مدت تاخير غير مجاز از يك دهم مدت پيمان بيشتر نشود ، براي هر روز تاخير ، يك دو هزارم مبلغ باقيمانده كار كه در اجراي آن تاخير شده است

2) هرگاه جمع مدت تاخير غيرمجاز از يك دهم مدت پيمان بيشتر شود ، تا يك دهم مدت پيمان طبق بند 1 و براي مازاد بر آن تا يك چهارم مدت پيمان ، براي هر روز تاخير يك هزارم مبلغ باقيمانده كار كه در اجراي آن تاخير شده است

3) هرگاه جمع مدت تاخير غيرمجاز از يك چهارم مدت پيمان بيشتر شود ولي پيمان ادامه يابد.مجموع خسارتهاي تاخير قابل دريافت از پيمانكار نمي تواند از جمع خسارت محاسبه شده بر پايه بند (2) بيشتر شود و مدت اضافه بر يك چهارم مدت پيمان ، براي ادامه و انجام كار بدون دريافت خسارت منظور مي شود.

4) مبلغ باقيمانده كار كه در اجراي آن تاخير شده است عبارت است از مبلغ پيمان ، منهاي مبلغ صورت وضعيت مربوط به كارهاي انجام يافته تا آخرين روز مدت پيمان

5) در

صورتي كه پيمان ، طبق ماده 46 فسخ گردد يا طبق ماده 48 ، به پيمان خاتمه داده شود ، تاخيركار نسبت به برنامه زماني تفصيلي با رعايت ماده 30 بررسي شده ، ميزان مجاز و غيرمجاز آن تعيين مي شود بابت تاخير غيرمجاز پيمانكار ، طبق مفاد اين بند ، پرداخت خسارت تاخير به پيمانكار تعلق مي گيرد. در اين حالت ، مبلغ باقيمانده كار كه در اجراي آن تاخير شده است ، عبارت است از مبلغ كارهايي كه طبق برنامه زماني تفصيلي و با در نظر گرفتن تاخير مجاز پيمانكار بايد تا تاريخ فسخ ياخاتمه پيمان انجام مي شد ، منهاي مبلغ كار انجام شده

6 _ در مواردي كه اخذ خسارت تاخير بيش از ارقام درج شده در اين ماده ضروري باشد و در اسناد دومدارك پيمان ، ميزان آن پيش بيني شده باشد ، خسارت تاخير را بر اساس آن محاسبه مي كنند.

ماده 51 _ صورتحساب نهايي

صورتحساب نهايي پيمان كه ظرف مدت سه ماه از تاريخ تصويب صورت وضعيت قطعي توسط كارفرما تهيه مي شود ، عبارت است از مبلغ صورت وضعيت قطعي كه طبق ماده 40 تهيه و تصويب مي شود و مبلغي كه بر اساس اسناد و مدارك پيمان به مبلغ بالاضافه يا از آن كسر مي گردد ، مانندوجوه ناشي از تعديل آحاد بها ، بهاي مصالح ، تجهيزات و ماشين آلات تحويلي كارفرما به پيمانكار ، مبلغ جبران خسارت يا جريمه هاي رسيدگي و قطعي شده

صورتحساب نهايي تهيه شده توسط كارفرما در صورتي كه مورد قبول پيمانكار باشد ، توسط كارفرماو پيمانكار امضا مي شود. اگر پيمانكار به صورتحساب نهايي تهيه شده ، توسط كارفرما معترض باشد و آن را امضا

نكند ، بايد ظرف يك ماه ، نظر خود را با مدارك كافي به كارفرما بنويسد ، وگرنه صورتحساب نهايي از طرف پيمانكار پذيرفته شده تلقي مي شود.

كارفرما در صورت تاييد اعتراض پيمانكار ، صورتحساب نهايي را اصلاح مي كند و دو طرف پيمان آن را امضا مي كند.

صورتحساب نهايي تاييد شده به شرح بالا كه ملاك تسويه حساب پيمانكار طبق ماده 52 قرارمي گيرد ، براي دو طرف پيمان قطعي است و هرگونه اعتراض و ادعايي در مورد آن بي تاثير مي باشد.

در صورتي كه پيمانكار نسبت به صورتحساب نهايي تهيه شده توسط كارفرما معترض باشد واعتراض خود را در مهلت تعيين شده اعلام كند و اعتراض او مورد پذيرش كارفرما قرار نگيرد ، پيمانكار مي تواند براي حل مسأله ، طبق ماده 53 اقدام نمايد.

تبصره 1 _ در صورتي كه به علت تاخير در رسيدگي آخرين صورت وضعيت موقت يا صورت وضعيت قطعي يا تاخير در تهيه صورتحساب نهايي ، هزينه هاي اضافي بابت تمديد ضمانتنامه هاي پيمانكار ايجاد شود ، كارفرما اين هزينه هاي اضافي را كه از سوي پيمانكار تامين شده است ، به اوپرداخت مي كند و اگر مدت تاخير در آزاد كردن هر يك از تضمينها از سه ماه بيشتر شود ، كارفرماتضمين مربوط را آزاد مي نمايد.

تبصره 2 _ هرگاه بر اساس صورت وضعيت قطعي ، معلوم شود كه در آخرين صورت وضعيت موقت ، پيمانكار بدهكار نبوده يا بدهي او كمتر از نصف كسور تضمين حسن انجام كار بوده است ياطبق صورت حساب نهايي ، مشخص شود كه در زمان تصويب صورت وضعيت قطعي پيمانكاربدهكار نبوده است ، كارفرما بايد بي درنگ تضمين آزاد نشده مربوط به هر يك از مدارك ياد شده

را ازاد كرده و هزينه تمديد آنها را كه از سوي پيمانكار تامين شده است ، براي مدتي كه در آزاد نمودن آنها تاخير ايجاد گرديده پرداخت كند.

ماده 52 _ تسويه حساب

الف هرگاه بر اساس صورتحساب نهايي كه به شرح ماده 51 تهيه شده است پيمانكار بستانكار شود ، طلب او حداكثر در مدت يك ماه از تاريخ امضاي صورتحساب نهايي يا اعلام كارفرما پرداخت مي گردد و به غير از نصف تضمين حسن انجام كار ، كه تا تحويل قطعي بايد نزد كارفرما باقي بماند ، دير تضمينهاي پيمانكار ، از هر نوع كه باشد ، بي درنگ آزاد مي شود.

ب هرگاه بر اساس صورتحساب نهايي ، پيمانكار بدهكار شود ، مكلف است كه در مدت يك ماه ازتاريخ امضاي صورتحساب نهايي يا اعلام كارفرما ، به شرح بالا طلب كارفرما را بپردازد و اگر از اين پرداخت استنكاف ورزد يا تاخير نمايد ، كارفرما حق دارد بدون انجام تشريفات قضايي ، طلب خودرا از محل سپرده ها و تضمينهاي پيمانكار (در صورتي كه طبق ماده 47 ضبط نشده باشد) ، وصول نمايد و اگر مبالغ اين تضمينها تكافو ننمايد ، با رعايت قوانين جاري كشور از ديگر داراييهاي اووصول كند.

هرگاه پيمانكار در مهلت مقرر در بالا ، طلب كارفرما را پرداخت كند ، به غير از نصف كشور تضمين حسن انجام كار كه تا تحويل قطعي نزد كارفرما باقي مي ماند ، بقيه ضمانتنامه ها و سپرده هاي او ، به هر عنوان كه باشد ، بي درنگ آزاد مي شود.

ماده 53 _ حل اختلاف

الف هرگاه در اجراي تفسير مفاد پيمان بين دو طرف اختلاف نظر پيش آيد ، دو طرف

مي توانند براي حل سريع آن ، قبل از درخواست ارجاع موضوع يا موضوعات مورد اختلاف به داوري طبق بند ج برحسب مورد ، به روش تعيين شده در بندهاي 1 و2 عمل نمايد.

1) در مورد مسايل ناشي از برداشت متفاوت دو طرف از متون بخشنامه هايي كه به استناد ماده 23قانون برنامه و بودجه از سوي سازمان برنامه و بودجه ابلاغ شده است ، هر يك از دو طرف از سازمان برنامه و بودجه چگونگي اجراي بخشنامه مربوط را استعلام نمايد و دو طرف طبق نظري كه ازسوي سازمان برنامه بودجه اعلام مي شود ، عمل كنند.

2) در مورد اختلاف نظرهايي كه خارج از شمول بند 1 ، است ، رسيدگي و اعلام نظر درباره آنها به كارشناس يا هيات كارشناسي منتخب دو طرف واگذار شود و دو طرف طبق نظري كه از سوي كارشناس يا هيات كارشناسي ، در چارچوب پيمان و قوانين و مقررات مربوط اعلام مي گردد ، عمل كنند.

ب در صورتي كه دو طرف در انتخاب كارشناس يا هيات كارشناسي موضوع بند 2 ، به توافق نرسنديا نظر اعلام شده طبق بندهاي 1 و2 ، مورد قبول هر يك از دو طرف نباشد ، براي حل اختلاف ، طبق بند ج اقدام مي گردد.

ج هرگاه در اجرا يا تفسير مفاد پيمان بين دو طرف اختلاف نظر پيش آيد ، هر يك از طرفها مي توانددرخواست ارجاع موضوع يا موضوعات مورد اختلاف به داوري را به رييس سازمان برنامه بودجه ارايه نمايد.

تبصره 1 _ چنانچه رييس سازمان ياد شده با تقاضاي مورد اشاره موافقت نمود ، مرجع حل اختلاف شوراي عالي فني خواهد بود.

تبصره 2 _ رسيدگي و اعلام نظر شوراي عالي فني ،

درچارچوب پيمان و قوانين و مقررات مربوط انجام مي شود. پس از اعلام نظر شوراي ياد شده ، طرفها بر طبق آن عمل مي نمايند.

د) ارجاع موضوع يا موضوعات مورد اختلاف به شوراي عالي فني ، تغييري در تعهدات قراردادي دوطرف نمي دهد و موجب آن نمي شود كه يكي از دو طرف به تعهدات قراردادي خويش عمل نكنند.

ماده 54 _ قوانين و مقررات حاكم بر پيمان

قوانين و مقررات حاكم بر اين پيمان منحصرا قوانين و مقررات كشور جمهوري اسلامي ايران است

نمايند كارفرما نماينده پيمانكار

نام و نام خانوادگي نام و نام خانوادگي

امضا امضا

شرايط خصوصي

اين شرايط خصوصي ، در توضيح و تكميل موادي از شرايط عمومي پيمان است كه تعيين تكليف برخي از موارد در آنها ، به شرايط خصوصي پيمان موكول شده است و هيچ گاه نمي تواند مواد شرايط عمومي پيمان را نقض كند. از اين رو ، هرگونه نتيجه گيري و تفسير مواد مختلف اين شرايط خصوصي ، نه تنها و بدون توجه به مفاد ماده مربوط به آن در شرايط عمومي پيمان ، بي اعتبار است شماره و حروف به كار رفته در مواد اين شرايط خصوصي ، همان شماره و حروف مربوط به آن درشرايط عمومي پيمان است

اگر شرايط عمومي مصوب سازمان برنامه بودجه همراه اسناد و مدارك پيمان نباشد ، شرايط عموميابلاغ شده از سوي سازمان برنامه و بودجه به شماره ..........مورخ ................ بر اين پيمان

حاكم است

ماده 17 _ الف پيمانكار متعهد است كه براي اجراي موضوع پيمان ، تعداد.........نفر/ ماه كارشناس خارجي با تخصصهاي تعيين شده در زير ، به كار گمارد.

ماده 18 _ ب آخرين مهلت پيمانكار ، براي ارايه برنامه

زماني تفصيلي اجراي كار........ روز از تاريخ مبادله پيمان است

جزييات روش تهيه برنامه زماني تفصيلي و به هنگام كردن آن ، به شرح زير است

ماده 19 _ ه) گزارش پيشرفت كار پيمانكار بايد داراي جزييات زير باشد.

ماده 20 _ الف كارفرما امكانات و تسهيلات تجهيز كارگاه ، از قبيل ساختمان ، راه ، آب ، برق ، مخابرات و سوخت را كه در زير تعيين شده است ، در اختيار پيمانكار قرار مي دهد.

ماده 20 _ ب و 20 _ ز) كارفرما ، به شرح زير ، مصالح ، تجهيزات و ماشين آلات را تامين مي كند.

ماده 20 _ ه) پيمانكار بايد مشخصات تعيين شده در زير را در تامين ماشين آلات رعايت كند.

ماده 20 _ ح پيمانكار متعهد است كه براي كاركنان كارفرما ، مهندس مشاور و آزمايشگاه به شمارافراد زير ، دفتر كارگاهي ، مسكن كارگاهي و غذا ، به تفكيك و به شرح مشخصات زير ، تامين كند:

ماده 20 _ ج قسمتهايي ازموضوع پيمان كه پيمانكار بايد بيمه كند و همچنين موارد يا حوادثي كه بايد مشمول بيمه گردد ، به شرح زير است

ماده 21 _ و) چگونگي پرداخت هزينه احداث و نگهداري راههاي انحرافي به پيمانكار ، به شرح زيراست

ماده 22 _ الف شمار نسخه هاي نقشه ها و مشخصات فني كه بدون دريافت هزينه در اختيارپيمانكار قرار مي گيرد ، به شرح زير است

ماده 22 _ ح شمار نسخه ها و مشخصات دستورالعملهاي راه اندازي ، تعمير ، نگهداري و راهبري ونقشه هاي چون ساخت كه پيمانكار تهيه مي كند ، به شرح زير است

ماده 24 _ ب

پيمانكار موظف است كه در انتخاب پيمانكاران جز ، موارد زير را رعايت كند.

ماده 28 _ الف پيمانكار زمين مورد نياز براي تجهيز كارگاه را به شرح زير ، تامين مي كند.

ماده 29 _ ه) تعديل نرخ پيمان ، به شرح زير است

ماده 32 _ ج هزينه انجام آزمايشهاي زير ، به عهده پيمانكار است

ماده 35 _ دريافت وجوه سپرده تضمين حسن انجام كار پيمان ، طبق مصوبه شماره ..........مورخ ............هيات وزيران ، است

ماده 36 _ ميزان ، روش پرداخت و نحوه واريز پيش پرداخت پيمان ، طبق مصوبه شماره ............مورخ ...........هيات وزيران است

ماده 38 _ الف ميزان و ترتيب پرداختهاي ارزي به پيمانكار ، براي متخصصان خارجي ، به شرح زيراست

ماده 38 _ ب كارفرما ارز مورد نياز براي تامين مصالح و تجهيزات زير را از خارج كشور

تامين مي كند.

ماده 38 _ ه) كارفرما ارز مورد نياز براي خريد ماشين آلات و ابزار خاصي كه در زير نام برده شده است را طبق شرايط زير ، تامين مي كند.

ماده 39 _ ب پيمانكار موظف است كه پيش از تكميل كل كار ، قسمتهاي زير را در زمانهايي كه براي هر يك از آنها به شرح زير تعيين شده است ، تكميل كند و به كارفرما تحويل دهد.

ماده 47 _ د) ماشين آلات اختصاصي اين پيمان كه در صورت فسخ پيمان بايد براي اتمام كار به صورت اجاره در اختيار كارفرما قرار گيرد ، به شرح زير است

ماده 49 _ ب هزينه بالا سري پيمانكار در دوره تعليق ، به ميزان و ترتيب تعيين شده در زير ، پرداخت مي شود.

ماده 50 _ الف

در صورت اتمام پيش از موعد كار ، كارفرما هزينه تسريع كار را به نحو تعيين شده درزير به پيمانكار پرداخت مي كند.

ماده 50 _ ب _ 6) خسارت تاخير غيرمجاز پيمان (ناشي از كار پيمانكار) ، به ميزان و ترتيب زير ، ازپيمانكار وصول مي شود.

نماينده كارفرما نماينده پيمانكار

نام و نام خانوادگي نام و نام خانوادگي

امضا امضا

تصويب نامه راجع به ماده (20) مكررالحاقي به قانون آيين نامه مالي شهرداري ها – مصوب1382

هيات وزيران در جلسه مورخ 1/4/1382 بنا به پيشنهاد شماره 34/3/1/1347 مورخ 20/3/1382 وزارت كشور و به استناد ماده (20) مكرر الحاقي به قانون آيين نامه مالي شهرداري ها - مصوب 1380- تصويب نمود:

حدنصاب هاي مقرر در بندهاي «الف» ، «ب» و «ج» ماده (4) و قسمت اخير ماده (16) و ماده (20) آيين نامه مذكور به شرح ذيل افزايش مي يابد:

1- در بند «الف» ماده (4): از دوميليون (2،000،000) ريال به دويست وبيست وسه ميليون (223،000،000) ريال.

2- در بند «ب» ماده (4): به ترتيب از دوميليون (2،000،000) ريال به دويست وبيست وسه ميليون (223،000،000) ريال و از پنجاه ميليون (50،000،000) ريال به يك ميلياردوپانصدوچهارميليون (1،504،000،000) ريال.

3- در بند «ج» ماده (4): از پنجاه ميليون (50،000،000) ريال به يك ميلياردوپانصدوچهارميليون (1،504،000،000) ريال.

4- در ماده (16): به ترتيب از ششصدهزار (600،000) ريال به بيست وچهارميليون (24،000،000) ريال سالانه و از پنجاه هزار (50،000) ريال به دوميليون (2،000،000) ريال ماهانه.

5 - در ماده (20): از پانصدهزار (500،000) ريال به بيست ميليون (20،000،000) ريال.

معاون اول رييس جمهور - محمدرضا عارف

مقررات استخدامي

آيين نامه استخدامي كاركنان شهرداريهاي كشور - مصوب 15/8/1381 هيات وزيران

فصل اول - كليات ( ماده 1 تا 10 )

ماده 1 _ كليه شهرداريهاي كشور و واحدهاي تابعه آنها را لحاظ استخدامي مشمول مقررات اين آيين نامه خواهند بود.

تبصره _ سازمانهاي وابسته به شهرداري كه باستناد مواد (84) و (111) قانون شهرداري _ مصوب 1334_ تشكيل شده يا مي شوند و داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي بوده و بيش از پنجاه درصد (50%) سرمايه آن توسط شهرداري تامين شده باشد ، درصورتيكه در اساسنامه آنها آيين نامه استخدامي خاص پيش بيني نشده باشد مشمول مقررات اين آيين نامه هستند.

ماده 2 _ مستخدمان شهرداريها از نظر استخدامي به چهار دسته به شرح

زير تقسيم مي شوند:

الف _ مستخدم ثابت كه به موجب حكم رسمي در يكي از گروه هاي جدول حقوق موضوع ماده (1)قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت _ مصوب 1370 _ و اصلاحات بعدي آن براي تصدي يكي از پست هاي سازماني بر اساس آيين نامه استخدامي شهرداري استخدام شده باشد.

ب _ مستخدم رسمي كه بر اساس قانون استخدام كشوري _ مصوب 1345 _ و اصلاحات بعدي آن در شهرداري استخدام شده است

پ _ مستخدم موقت كه به موجب قرارداد براي مدت معين و كار مشخص به استخدام شهرداري درميايد. مقررات استخدامي اين قبيل مستخدمان و تغييرات بعدي آن توسط وزارت كشور تهيه وبا موافقت سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور اجرا خواهد شد.

ت _ كارگران شهرداري كه مشمول قانون كار _مصوب 1369 _ و اصلاحات بعدي آن هستند.

تبصره _ مشاغل كارگري در شهرداري بنا به پيشنهاد هر يك از شهرداريها و تاييد وزارت كشور و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور مشخص مي شوند.

ماده 3 _ مستخدمان رسمي در صورت درخواست و مستخدمان ثابت شهرداري موضوع بندهاي الف و (ب ماده (2) اين آيين نامه مشمول مقررات اين آيين نامه هستند.

ماده 4 _ سازمان تفصيلي و ايجاد يا حذف پستهاي سازماني در كليه شهرداريها با رعايت تبصره ماده 112) قانون استخدام كشوري مشمول ماده (54) قانون شهرداري و اصلاحيه آن است

ماده 5 _ در مورد استخدام اتباع بيگانه در شهرداري بر اساس قوانين و مقررات مربوط به وزارتخانه ها و موسسات دولتي عمل خواهد شد.

ماده 6 _ بمنظور نظارت بر حسن اجراي اين آيين نامه شوراي اداري و استخدامي شهرداري _ كه دراين آيين نامه شورا ناميده مي شود _ در

هر يك از استانهاي كشور و همچنين در شهرهاي با جمعيت بيش از پانصد هزار نفر تشكيل مي گردد.

ماده 7 _ اعضاي شوراي شهرهاي با جمعيت بيش از پانصدهزار نفر به شرح زير تعيين مي شوند.

الف _ شهردار و در غياب او معاون مالي و اداري شهرداري (رييس شورا)

ب _ نماينده وزارت كشور (سازمان شهرداريهاي كشور)

پ _ دو نفر از مديران يا كارشناسان خبره و مطلع به انتخاب شهردار.

ت _ مدير كل امور شهرداريهاي وزارت كشور

ماده 8 _ شوراي هر استان كه بر حسن اجراي اين آيين نامه در شهرهاي زير پانصد هزار نفر آن استان نظارت مي كند از افراد زير تشكيل مي شود:

الف _ معاون عمراني استانداري (رييس شورا)

ب _ شهردار شهر مركز استان

پ _ مديركل دفتر امور شهري و روستايي استانداري

ت _ يك نفر از كارشناسان خبره و ذي صلاح در امور استخدامي شهرداريها به پيشنهاد رييس شورا وتاييد استاندار.

ث _ شهردار شهري كه مسايل مربوط به شهرداري مورد تصدي وي در شورا مطرح مي شود.

تبصره _ دبيرخانه شورا در دفتر امور شهري و روستايي استانداري مستقر مي شود.

ماده 9 _ شوراها علاوه بر وظايف مقرر در اين آيين نامه به عنوان كار گروه اجرايي طرح طبقه بندي مشاغل موضوع ماده (21) آيين نامه اجرايي قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت _ موضوع تصويب نامه شماره 57350/ت 437 ه مورخ 8/11/1370 در شهرداريها وظيفه نظارت بر حسن اجراي طرح طبقه بندي مشاغل و رسيدگي به اعتراضات استخدامي مستخدمان ثابت شهرداري رانيز برعهده دارد.

تبصره _ جلسات شورا با حضور حداقل سه چهارم اعضا رسميت مي يابد و تصميمات با حداقل سه راي مثبت داراي اعتبار است

ماده 10 _ حق الجلسه اعضاي شورا به ازاي

هر جلسه يك چهلم حقوق و مزاياي مستخدمان شهرداري مركز استان تعيين مي شود كه از محل اعتبارات شهرداري ذي ربط قابل پرداخت است

فصل دوم _ ورود به خدمت ( ماده 11 تا 21 )

ماده 11 _ داوطلبان استخدام در شهرداري بايد داراي شرايط زير باشند:

الف _ تابعيت جمهوري اسلامي ايران

ب _ حداقل هيجده و حداكثر سي و پنج سال تمام سن در ورود.

پ _ انجام خدمت وظيفه عمومي يا معافيت دايم

ت _ اعتقاد به مباني جمهوري اسلامي ايران و قانون اساسي آن

ث _ تدين و عامليت به احكام اسلام يا پيروي يكي از اديان به رسميت شناخته شده در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران

ج _ عدم اعتياد به مواد مخدر

چ _ داشتن ديپلم كامل متوسطه

ح _ عدم محكوميت به محروميت از حقوق اجتماعي

خ _ داشتن توانايي جسمي براي انجام كاري كه داوطلب استخدام آن است

د _ عدم تجاهر به فسق و داشتن شايستگي اخلاقي لازم و حسن سابقه

تبصره 1 _ شهرداري مي تواند براي پست هاي بلاتصدي سازماني در مشاغل تخصصي با تصويب شورا داوطلبان را تا سن چهل سالگي استخدام نمايد.

تبصره 2 _ فهرست مشاغل تخصصي توسط وزارت كشور تهيه و پس از تاييد سازمان مديريت وبرنامه ريزي كشور در شهرداريها اجرا خواهد شد.

تبصره 3 _ براي تصدي بعضي از پستهاي سازماني ، شهرداري مي تواند با تصويب شورا داوطلبان استخدام را با داشتن گواهينامه پايان دوره راهنمايي تحصيلي استخدام نمايد.

تبصره 4 _ كساني كه مجددا به استخدام شهرداري در ميايند مشمول محدوديت حداكثر سن موضوع بند ب اين ماده نخواهند بود مشروط بر اينكه سن آنها پس از كسر مدت خدمت درشهرداري از حداكثر سن مقرر تجاوز ننمايد.

تبصره 5 _ شهرداري مي تواند با انعقاد

قراردادهاي خاص از خدمات مشاوره اي افراد متخصص يامهندسان مشاور با پيشنهاد شهردار و موافقت شورا استفاده نموده و حق الزحمه مناسبي به اين افرادپرداخت نمايد ولي در خصوص انعقاد قرارداد با مهندسان مشاور خارجي علاوه بر موافقت شورامراتب بايد به تاييد وزير كشور نيز برسد.

ماده 12 _ استخدام براي تصدي پست هاي سازماني از طريق امتحان يا مسابقه به عمل ميايد.

تبصره _ برگزاري امتحان و مسابقه در شهرداريها به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه توسط وزارت كشور تهيه و به تاييد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور خواهد رسيد.

ماده 13 _ شهرداريها مكلفند در صورت داشتن اعتبار لازم در بودجه مصوب ، نيروي انساني موردنياز خود را براي تصدي پستهاي سازماني از بين داوطلبان واجد شرايط پس از اخذ مجوزاستخدام از مراجع ذي صلاح و موافقت وزارت كشور تامين نمايند.

ماده 14 _ افرادي كه در تاريخ ابلاغ اين آيين نامه به صورت غيرثابت در استخدام شهرداريها و سازمانهاي وابسته هستند و در مشاغل كارمندي انجام وظيفه مي نمايند ، در صورت وجود پست بلاتصدي و داشتن شرايط احراز شغل مورد نظر و حداقل سه سال سابقه خدمت متوالي ، در صورتي كه خدمت آنها ادامه داشته باشد با تصويب شورا از شرط مسابقه موضوع اين ماده معاف هستند.

ماده 15 _ شهرداراني كه بعد از تاريخ 22/11/1357 به سمت شهردار منصوب شده باشند وخدمت آن ها خاتمه يافته باشد با رعايت ماده (11) اين آيين نامه و دارا بودن شرايط زير از شرط امتحان و مسابقه معاف هستند و مي توانند در يكي از شهرداريهاي كشور استخدام شوند.

الف - خدمت آنها به علت استعفا يا اتمام دوره قانوني خدمت (چهار سال

خاتمه يافته باشد.

ب _ حداقل دو سال سابقه خدمت متوالي يا چهار سال خدمت متناوب در سمت شهردار داشته باشد.

پ _ در صورت تعليق از خدمت طبق مقررات قانوني ، داراي حكم قطعي برايت از مراجع ذي صلاح باشند.

ت _ حداكثر تا مدت يك سال از تاريخ خاتمه خدمت درخواست استخدام خود را با رعايت سايربندهاي اين ماده به يكي از شهرداريهاي كشور يا سازمانهاي وابسته تسليم نمايند.

تبصره 1 _ اين گونه افراد در صورت رعايت بندهاي (الف ، (ب و (پ اين ماده و موافقت هسته گزينش از خدمت دوره آزمايشي موضوع ماده (18) اين آيين نامه معاف هستند.

تبصره 2 _ شهرداراني كه بر اساس ماده (73) قانون تشكيلات و انتخابات شوراهاي اسلامي كشورو انتخاب شهرداران _مصوب 1375 _ از كار بركنار شده اند مي توانند ، طي مدت يك سال با تاييدشورا براي يكي از پستهاي بلاتصدي به استخدام شهرداري مربوط ياساير شهرداري هاي كشوردرايند.

تبصره 3 _ شهرداراني كه قبلا خاتمه خدمت يافته اند و از خاتمه خدمت آنها بيش از يك سال مي گذرد مي توانند با رعايت ساير بندهاي اين ماده تا مدت يك سال از تاريخ تصويب اين آيين نامه درخواست استخدام خود را به آخرين شهرداري مربوط يا شهرداريهاي كشور تسليم نمايند.

تبصره 4 _ در صورت عدم وجود پست سازماني مناسب در شهرداريها ، وزارت كشور مي تواند به پيشنهاد شهرداري متقاضي استخدام ، با موافقت سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور نسبت به ايجاد پست با نام مطابق با مدرك تحصيلي متقاضي تحت يكي از عناوين كارشناس ، كاردان و كمك كارشناس اقدام نمايد.

ماده 16 _ شهرداريها مكلفند كارگران مورد نياز خود را كه در تشكيلات مصوب به عنوان

كارگر ثابت شناخته شده اند در صورت داشتن اعتبار لازم در بودجه مصوب براي تصدي پست هاي سازماني ، پس از اخذ مجوز استخدام و موافقت از وزارت كشور و تاييد كميته طبقه بندي مشاغل كارگرياستان با رعايت مقررات قانون كار از بين داوطلبان واجد شرايط استخدام نمايند.

ماده 17 _ جانبازاني كه در تاريخ ابلاغ اين آيين نامه به صورت غيرثابت براي مشاغل كارمندي دراستخدام شهرداري يا سازمانهاي وابسته باشند با رعايت قانون تسهيلات استخدامي ، اجتماعي جانبازان _ مصوب 1374 _ و با تصويب شورا از شرط امتحان و مسابقه معاف هستند.

ماده 18 _ داوطلبان استخدام كه در امتحان يا مسابقه ورودي پذيرفته شده اند يك دوره آزمايشي راطي مي نمايند كه مدت آن حداقل شش ماه و حداكثر دو سال است ، هرگاه وضع خدمت و رفتار آنهادر دوره خدمت آزمايشي رضايت بخش باشد حكم قطعي استخدام آنها پس از تاييد هسته گزينش ذي ربط به عنوان مستخدم ثابت صادر مي شود و مدت خدمت آزمايشي جز سابقه خدمت آنهامحسوب مي شود.

تبصره 1 _ در صورت عدم اعلام نظر هسته گزينش ظرف مدت تعيين شده حكم استخدام قطعي مستخدمان آزمايشي صادر مي شود.

تبصره 2 _ افراد مشمول اين ماده در طي دوره خدمت آزمايشي در حكم مستخدم ثابت محسوب و از حقوق ، فوق العاده شغل و ساير مزاياي پست مورد تصدي در گروه ورودي برخوردار مي شوند.

تبصره 3 _ به خدمت افرادي كه حداكثر تا پايان دوره آزمايشي صالح براي ابقا در پست مورد نظرتشخيص داده نشوند خاتمه داده مي شود. به اين قبيل افراد حقوق و مزاياي ايام مرخصي استحقاقياستفاده نشده و كسور بازنشستگي كسر شده پرداخت مي شود.

ماده 19 _ هرگاه مستخدمان رسمي و ثابت شهرداري

و سازمانهاي وابسته از خدمت در شهرداري ياسازمانهاي وابسته استعفا نمايند ، استخدام مجدد آنها با موافقت شورا و رعايت ساير مقررات اين آيين نامه پس از اعلام نظر هسته گزينش امكان پذير است و اين گونه مستخدمان از طي دوره آزمايشي معاف هستند.

ماده 20 _ صدور احكام استخدامي مستخدمان ثابت شهرداريها (به جز شهرداري تهران در بدوورود به خدمت از لحاظ انطباق با مقررات اين آيين نامه موكول به تاييد وزارت كشور است

ماده 21 _ شهرداري موظف است سالانه شايستگي و استعداد مستخدمان رسمي ثابت خود را براساس ضوابط ارزشيابي كاركنان دولت مورد بررسي قرار داده و نتيجه را در پرونده استخدامي آنهامنعكس نمايد. اين سنجش طوري صورت مي گيرد كه موجب ارشاد و معرف استحقاق مستخدم براي احراز گروه و پستهاي بالاتر يا لزوم گذراندن دوره كاراموزي جديد باشد.

فصل سوم _ حقوق و مزايا ( ماده 22 تا 38 )

ماده 22 _ حقوق مبناي مستخدمان ثابت و رسمي شهرداريهاي سراسر كشور و سازمانهاي وابسته برابر عدد مبناي حقوق مستخدمان مشمول قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت واصلاحات بعدي آن با اعمال ضرايب ريالي مصوب سالانه تعيين مي شود.

ماده 23 _ تخصيص مشاغل مستخدمان مشمول اين آيين نامه به گروههاي ورودي بر مبناي جدول تخصيص مشاغل مستخدمان مشمول قانون استخدام كشوري و قانون نظام هماهنگي پرداخت كاركنان دولت و اصلاحات بعدي آن است

تبصره 1 _ تغييرات و اصلاحات در گروههاي موضوع اين ماده و تخصيص گروه ورودي به مستخدماني كه مشاغل آنها از پيچيدگي و حساسيت برخوردار و مستلزم دارا بودن مهارتهاي خاص و فوق العاده است به پيشنهاد وزارت كشور و تاييد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور به اجرا درميايد.

تبصره 2 _ انتصاب مستخدمان شهرداري و سازمانهاي وابسته در غيررسته مربوط

مستخدم ممنوع است ولي در صورت نياز و داشتن شرايط احراز شغل پيشنهادي مي توان با رضايت مستخدم وموافقت شورا او را در رسته ديگر منصوب نمود.

ماده 24 _ حقوق مستخدمان در هر سال با در نظر گرفتن خدمت قابل قبول آنها در سال قبل به شرح زير تعيين مي شود:

(ضريب افزايش سنواتي + 1) حقوق سال قبل = حقوق هر سال

ماده 25 _ سوابق خدمت كارگران شهرداري به لحاظ تجربي براي تصدي مشاغل كارمندي قابل احتساب نيست ولي در صورت ارايه مدرك مستند موضوع ماده (14) طرح طبقه بندي مشاغل واصلاحات بعدي آن سوابق خدمت آنها پس از تاييد شورا از لحاظ تجربه و احراز مشاغل كارمندي قابل احتساب است

تبصره _ كارگراني كه موفق به اخذ مدرك تحصيلي بالاتر شوند هنگام استخدام كارمندي سوابق خدمت مشابه يا مرتبط آنها در شهرداري از لحاظ تعيين گروه بر اساس آخرين مدرك تحصيلي و باتاييد شورا قابل احتساب است

ماده 26 _ شهرداري مي تواند به مستخدمان مشمول اين آيين نامه كه خدمت آنها رضايت بخش باشدو مستخدماني كه خدمات برجسته انجام داده باشند به شرط دارا بودن شايستگي بر اساس ماده 31) اين آيين نامه ، علاوه بر فوق العاده شغل گروه مربوط ، افزايش فوق العاده شغل به ميزان حداكثربيست درصد عدد مبناي گروه مربوط را بپردازد ولي به هر حال فوق العاده شغل ياد شده نبايد ازيكصد و پنجاه درصد (150%) حقوق مبناي مستخدم تجاوز نمايد.

تبصره _ ميزان افزايش فوق العاده شغل موضوع اين ماده و مصاديق خدمات برجسته به پيشنهادشهردار و تاييد شورا تعيين مي شود.

ماده 27 _ كساني كه به خدمت ثابت شهرداري پذيرفته مي شوند در اولين طبقه گروه

مربوط قرارمي گيرند و چنان چه داراي سابقه خدمت دولتي يا خدمت در شهرداري يا سازمانهاي وابسته باشندبه ازاي هر سال خدمت ، از ضريب افزايش سنواتي به ميزان سه درصد (3%) برخوردار مي شوند ومدت خدمت وظيفه عمومي آنها نيز جز سابقه خدمت شان محسوب مي شود.

ماده 28 _ جدول و نحوه ارتقاي گروه مستخدمان با در نظر گرفتن ارزش كار ، ميزان مسووليتها ، اهميت وظايف ، سوابق تجربي ، تحصيلات و ارزشيابي شاغلان تعيين مي شود.

تبصره 1 _ حقوق مستخدماني كه ارتقاي گروه مي يابند بر اساس عدد مبنا در گروه جديد به اضافه مجموع افزايشهاي سنواتي در گروه قبل تعيين مي شود.

تبصره 2 _ ارتقاي گروه مستخدماني كه سقف رشته شغلي مورد تصدي آنها اجازه استفاده از گروه تعيين شده جهت مدرك تحصيلي آنها را نمي دهد منوط به انتصاب آنها به مشاغل ديگر است

ماده 29 _ شهرداري مي تواند در صورت وجود شرايط زير مستخدم را به گروههاي بالاتر ارتقا دهد:

الف _ در گروه جديد پست سازماني بلاتصدي وجود داشته باشد يا بر اساس طرح طبقه بندي مشاغل به سبب احراز شرايط تحصيلي يا تجربي مقرر در طرح ، در طبقه شغلي كه در گروه بالاتراست قرار گيرد.

ب _ مستخدم در خدمات گذشته خود ابراز لياقت و كارداني نموده باشد.

تبصره _ حقوق و امتيازات مربوط به ايثارگران مشمول قانون استخدام كشوري و قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت در مورد مستخدمان ايثارگر شهرداري نيز اعمال مي شود.

ماده 30 _ شهرداري مي تواند با تصويب شورا به مستخدمان خود يك الي دو گروه تشويقي موضوع مفاد تبصره (4) ماده (3) قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت و اصلاحات بعدي آن علاوه بر گروه استحقاقي آنها اعطا نمايد.

ماده 31

_ مستخدماني كه به لحاظ تغيير شغل در گروه پايين تر از گروه استحقاقي خود قرار مي گيرندمابه التفاوت حقوق مبناي گروه قبلي با گروه جديد به اضافه مجموع افزايشهاي سنواتي قبلي رادريافت مي نمايند و هرگونه افزايشهاي بعدي در حقوق مبناي اين مستخدمان در گروه جديد وافزايش ناشي از ارتقاي گروه بعدي تا استهلاك كامل از مابه التفاوت ياد شده كسر مي شود.

ماده 32 _ وزارت كشور موظف است بر اساس اهميت وظايف ، مسئوليتها ، شرايط احراز ، مدرك تحصيلي ، تجربه و ساير شرايط موثر ، كليه مشاغل شهرداريها و سازمانهاي وابسته را طبقه بندي وارزيابي نمايد و پس از تاييد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور به يكي از گروه هاي جدول حقوقي و ضوابط پرداخت فوق العاده شغل تخصيص دهد. هر نوع اصلاح در طرح طبقه بندي مشاغل بنا به پيشنهاد وزارت كشور و پس از موافقت سازمان ياد شده قابل اجرا است

تبصره _ تعيين حقوق فعلي مستخدمان شهرداري مشمول اين آيين نامه بر اساس آيين نامه اي كه ازطرف وزارت كشور تنظيم و به تاييد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور مي رسد به عمل ميايدولي در هيچ مورد با اجراي اين تبصره از حقوق مستخدم در حين تطبيق ، رقمي كسر نمي شود.

ماده 33 _ مادام كه طرح طبقه بندي مشاغل و ضوابط تغيير گروه و جدول فوق العاده شغل مستخدمان ثابت و رسمي شهرداريها توسط وزارت كشور تهيه و به تصويب مراجع مربوط نرسيده است ، طرح طبقه بندي مشاغل و جداول فوق العاده شغل و تغيير گروه مستخدمان رسمي مشمول قانون استخدام كشوري و قانون نظام هماهنگ پرداخت و اصلاحات بعدي آن در مورد مستخدمان رسمي و ثابت شهرداريها قابل

اجرا است

ماده 34 _ انتصاب مستخدمان به پستهاي سازماني كه شرايط احراز آن را طبق شرح شغل مربوط ندارند ممنوع است

تبصره 1 _ چنانچه براي تصدي يكي از پستهاي سازماني يا معاونت در شهرداريهايي كه داراي يك معاون هستند مستخدم واجد شرايط در شهرداريها نباشد ، شهرداري مي تواند از وجود مستخدمان واجد شرايط احراز طرح طبقه بندي مشاغل از ساير وزارتخانه ها و موسسات و شركتهاي دولتي وساير شهرداريها و سازمانهاي وابسته به عنوان مامور استفاده نمايد.

تبصره 2 _ شهرداري مي تواند با رعايت مقررات اين آيين نامه در شهرداريهايي كه داراي يك معاون است فردي را كه داراي مدرك تحصيلي كارشناسي عمران و شهرسازي است از طريق امتحان يامسابقه پس از طرح موضوع در شورا و طي مراحل گزينش در پست معاون شهردار به استخدام ثابت شهرداري در آورد.

تبصره 3 _ در صورت استفاده شهرداري از مستخدمان وزارتخانه ها ، موسسات و شركتهاي دولتي مشمول قانون استخدام كشوري و قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت و ساير شهرداريها وسازمانهاي وابسته به عنوان مأمور و انتصاب آنها به يكي از پستهاي ثابت سازماني (با تصويب شورا) بر اساس آيين نامه مأموريت مستخدمان مشمول قانون استخدام كشوري و اصلاحات بعديان و ساير مقررات مربوط عمل مي شود.

تبصره 4 _ در اجراي مفاد ماده 79 قانون شهرداري ذي حساب دوم شهرداري يا قايم مقام او از بين مستخدمان ثابت و رسمي واجد شرايط شهرداري انتخاب و بنا به پيشنهاد شهردار و تاييد شورامنصوب مي شود.

ماده 35 _ مستخدمان ثابت و رسمي شهرداري وسازمانهاي وابسته بر اساس پست مورد تصدي ازفوق العاده شغل مربوط بر مبناي طرح طبقه بندي مشاغل و جدول فوق العاده شغل برخوردارمي شوند.

تبصره 1 _ فوق العاده

شغل مستخدماني كه تصدي مشاغل مديريت و سرپرستي موضوع تبصره 1ماده 4 قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت را برعهده دارند علاوه بر فوق العاده شغل موضوع اين ماده و اصلاحات بعدي آن بر اساس پيشنهاد وزارت كشور و تاييد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور قابل افزايش است

تبصره 2 _ فوق العاده شغل مستخدماني كه تصدي مشاغل تحقيقي و تخصصي شهرداريها موضوع تبصره (2) ماده (4) قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت را برعهده دارند علاوه بر فوق العاده شغل گروه مربوط و اصلاحات بعدي آن بر اساس پيشنهاد وزارت كشور و تاييد سازمان مديريت وبرنامه ريزي كشور قابل افزايش است

تبصره 3 _ عناوين مشاغل مديريت و سرپرستي با توجه به تشكيلات مصوب به پيشنهادشهرداري مربوطه توسط سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور از طريق همترازي تعيين مي شود.

تبصره 4 _ شهرداري مي تواند سالانه به كاركناني كه در افزايش درامدهاي كوششي و وصول آنهامازاد بر بودجه مصوب سعي و تلاش نموده اند با تشخيص شهردار فوق العاده اي تحت عنوان حق وصول براي يك بار در سال به ميزان يك درصد مازاد درامد كوششي كه وصول شده براي كاركنان ذي ربط پرداخت نمايد مشروط براينكه حداكثر از دو برابر حقوق و فوق العاده شغل ماهانه مستخدم در يك سال تجاوز ننمايد.

ماده 36 _ هرگونه مصوبه ، دستورالعمل ، بخشنامه ، آيين نامه ، مقررات و ساير تسهيلات كه براي كاركنان مشمول قانون استخدام كشوري و قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت تصويب يادر نظر گرفته شده يا مي شود در مورد كاركنان شهرداريهاي سراسر كشور و سازمانهاي وابسته كه مشمول تبصره ماده (1) اين آيين نامه هستند با تامين اعتبار لازم در بودجه شهرداريها به اجرا درميايد.

ماده 37

_ شهرداري مي تواند علاوه بر عيدي و پاداش سالانه در صورت وجود اعتبار به هر يك ازمستخدمان معادل يك ماه حقوق و فوق العاده شغل در پايان هر سال به عنوان حق تلاش به تناسب مدتي كه مستخدم در آن سال تصدي پستي را برعهده داشته است پرداخت نمايد.

ماده 38 _ جدول يا ضوابط پرداخت فوق العاده جذب و كارانه كاركنان شهرداري بر اساس مقررات ومصوبات مورد عمل مستخدمان رسمي مشمول قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت واصلاحات بعدي آن به علاوه بيست تعيين و برقرار مي شود.

تبصره _ فوق العاده جذب مديران و سرپرستان و كارشناسان شهرداري بر مبناي ارقام فوق العاده هاي مستخدمان مشمول قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت بر اساس همترازي كه توسط سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور انجام پذيرفته به مرحله اجرا در ميايد.

فصل چهارم _ آموزش ( ماده 39 )

ماده 39 _ وزارت كشور مكلف است در اجراي ماده (62) قانون شهرداري و به منظور بالا بردن سطح معلومات فني و تخصصي كاركنان مورد نياز شهرداريها زمينه هاي آموزش پيش از خدمت وضمن خدمت داوطلبان استخدام و شاغلان را به طرق مقتضي و عنداللزوم با ايجاد مراكز آموزشي فراهم آورد.

تبصره 1 _ مادام كه وزارت كشور در اجراي اين ماده زمينه آموزش مستخدمان شهرداريها را به طرق مقتضي فراهم ننموده است استانداريها و شهرداري هاي سراسر كشور مي توانند باهماهنگي وزارت كشور زمينه آموزشهاي لازم را در محل فراهم نمايند.

تبصره 2 _ ضوابط اعطاي امتياز شركت در دوره هاي آموزشي اعم از كوتاه مدت و بلند مدت همانند ضوابط آموزشي كاركنان مشمول قانون استخدام كشوري تعيين مي شود.

فصل پنجم _ رفاه ( ماده 40 تا 45 )

ماده 40 _ مستخدمان شهرداري سالي يك ماه به تناسب مدت خدمت حق استفاده از مرخصي باحقوق و فوق العاده هاي مربوط را دارند.

ماده 41 _ مستخدمان شهرداري در صورت ابتلا به بيماريهايي كه مانع از انجام خدمت باشند ازمرخصي استعلاجي استفاده مي نمايند.

تبصره _ جز در مورد بيماريهاي صعب العلاج حداكثر استفاده از مرخصي استعلاجي چهارماه درسال است

ماده 42 _ مستخدم مي تواند با موافقت شهرداري از مرخصي بدون حقوق استفاده كند ، محفوظ ماندن پست سازماني مستخدم رسمي وثابت در مدتي كه از مرخصي بدون حقوق بيش از سه ماه درهر سال استفاده مي نمايد الزامي نيست ، در صورتي كه پس از پايان دوران مرخصي پست سازماني مناسب براي ارجاع به مستخدم ياد شده موجود نباشد وي به حال آماده به خدمت در ميايد.

تبصره 1 _ حداكثر مدتي كه مستخدم شهرداري در طول خدمت خود مي تواند از مرخصي بدون حقوق استفاده كند سه سال است ولي براي

ادامه تحصيلات عالي تخصصي در رشته مورد نيازشهرداري اين مرخصي با تصويب شورا حداكثر تا دو سال ديگر قابل تمديد است

تبصره 2 _ مستخدماني كه در حال مرخصي بدون حقوق هستند مي توانند كماكان از مزاياي بيمه عمر طبق ضوابط استفاده نمايد.

تبصره 3 _ مدت مرخصي بدون حقوق جز سابقه خدمت مستخدم محسوب نمي شود.

ماده 43 _ استفاده از مرخصي هاي موضوع مواد (27) و (28) و (29) و تبصره هاي مربوط بر اساس آيين نامه مورد عمل درباره مستخدمان رسمي مشمول قانون استخدام كشوري انجام مي شود.

ماده 44 _ شهرداري موظف است به طرق مقتضي در تامين بهداشت و درمان مستخدمان خود وايجاد تسهيلات رفاهي براي كاركنان و ايجاد محيط مناسب كار و كمك به امور تعاوني در زمينه هاي مصرف ، مسكن ، قرض الحسنه و نظاير آن كه بر اساس مقررات رفاهي سازمانهاي دولتي و وابسته به دولت نظير قانون نحوه ايجاد تسهيلات رفاهي براي كاركنان دولت _ مصوب 1367 _ تهيه و به تصويب مي رسد اقدام و مساعي لازم را به عمل آورد.

ماده 45 _ چنانچه مستخدم فوت شود و مرخصي استحقاقي ذخيره شده داشته باشد حقوق وفوق العاده شغل و فوق العاده هاي مستمر او بابت مرخصيهاي ذخيره شده به وراث قانوني وي پرداخت مي شود.

فصل ششم _ بازنشستگي ( ماده 46 تا 82 )

ماده 46 _ مستخدمان ثابت شهرداري تهران از نظر بازنشستگي تابع صندوق بازنشستگي و وظيفه مستخدمان شهرداري موضوع ماده (58) اصلاحي قانون شهرداري _ مصوب 1345 _ هستند.

ماده 47 _ مستخدمان ثابت و رسمي شهرداريها _ به جز شهرداري تهران _ از نظر بازنشستگي تابع صندوق بازنشستگي و وظيفه مستخدمان شهرداريها در سازمان بازنشستگي كشوري هستند و از نظربازنشستگي و كسور پرداخت شده تابع مقررات بازنشستگي و وظيفه

مشمولان قانون استخدام كشوري و اصلاحات بعدي آن هستند.

ماده 48 _ شهرداري مكلف است از تاريخ تطبيق وضع مستخدمان خود با اين آيين نامه هر ماه مطابق مقررات قانون استخدام كشوري و قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت كسورات قانوني بازنشستگي مستخدم را كسر نموده و پس از افزودن سهم شهرداري با توجه به قوانين ياد شده مجموع آن را به صندوق بازنشستگي و وظيفه مربوط پرداخت نمايد.

تبصره 1 _ وجود حاصل اعم از سهم مستخدم و شهرداري به حساب مخصوص در يكي ازبانكهاي دولتي كه از طرف سازمان بازنشستگي معرفي مي شود واريز مي گردد.

تبصره 2 _ كسور بازنشستگي مستخدمان آماده به خدمت بر مبناي تمام حقوق گروه و افزايشهاي سنواتي احتساب و از حقوق ماهانه آنان كسر مي شود.

ماده 49 _ شهرداري مكلف است اولين حقوق ماهانه كساني كه دوره آزمايشي را گذرانده و به استخدام قطعي شهرداري پذيرفته مي شوند و هرنوع تفاوت يك ماهه حقوق حاصل از افزايش سنواتي و ارتقاي گروه مستخدمان را به حساب صندوق بازنشستگي واريز نمايد.

ماده 50 _ مستخدمان شهرداري مي توانند باداشتن شرايط زير تقاضاي بازنشستگي نمايند وشهرداري مخير به قبول آن است

الف _ داشتن شصت (60) سال سن

ب _ داشتن بيست و پنج (25) سال سابقه خدمت و پنجاه (50) سال سن

تبصره 1 _ هرگاه مستخدمان مشمول اين آيين نامه قبل از رسيدن به سن بازنشستگي يا بعد از آن فوت شوند از تاريخ فوت بازنشسته محسوب و تمامي حقوق بازنشستگي و اصلاحات بعدي آن به وراث قانوني آنها پرداخت مي شود.

تبصره 2_ مستخدمان شهرداري در هر حال مشمول قانون نحوه تعديل نيروي انساني دردستگاه هاي دولتي مصوب 1366 و اصلاحات بعدي آن و قوانين مربوط به اصلاح

مقررات بازنشستگي و وظيفه هستند.

ماده 51 _ شهرداري موظف است قبل از تاريخ بازنشستگي در صورت استحقاق مستخدم و بنا به درخواست او حداكثر چهارماه مرخصي با استفاده ازحقوق و فوق العاده شغل و ساير مزاياي مربوط به وي اعطا نمايد و در هر حال تاريخ پايان اين مرخصي بايد طوري تعيين شود كه سن مستخدم ازشصت و پنج (65) سال تمام تجاوز ننمايد.

ماده 52 _ حقوق بازنشستگي و وظيفه ازكارافتادگي و وظيفه وراث مستخدمان شهرداري عبارتاست از معدل تمامي حقوق و مزاياي دريافتي آنها كه ملاك كسور بازنشستگي است در دو سال آخرخدمت مشروط بر آنكه حقوق بازنشستگي آنها از بالاترين حقوق بازنشستگي مقرر در قوانين ومقررات مربوط تجاوز ننمايد.

ماده 53 _ شهرداري مي تواند مستخدمان رسمي و ثابت خود را كه داراي سي سال سابقه خدمت باهر قدر سن باشند بازنشسته نمايد.

ماده 54 _ شهرداري مكلف است كليه مستخدماني كه شصت و پنج سال تمام سن دارند را بازنشسته نمايد.

ماده 55 _ سوابق خدمت تمام وقت مستخدمان ثابت در شهرداريها و سازمانهاي وابسته ، وزارتخانه ها ، موسسات و شركتهاي دولتي و موسسات عمومي غيردولتي و سمت شهردار درصورت انتقال كسور يا حق بيمه برابر مقررات قانوني يا تقبل پرداخت آن به صندوق بازنشستگي ذي ربط بر اساس مقررات مربوط از نظر افزايش سنواتي و بازنشستگي جز سنوات خدمت آنهامحسوب مي شود.

تبصره 1 _ مأخذ پرداخت كسور براي سوابق خدمت در شهرداريها و سازمانهاي وابسته كه كسور ياحق بيمه آن منتقل يا پرداخت نشده است مطابق مقررات قانون استخدام كشوري و قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت تعيين و سهم شهرداري با توجه به ماده (48) اين آيين نامه پرداخت مي شود.

تبصره 2 _ مأخذ

پرداخت كسور براي سوابق خدمت خارج از شهرداريهاو سازمانهاي وابسته كه كسور يا حق بيمه آن انتقال نيافته است بر مبناي بيست و يك درصد (21%) اولين حقوق وفوق العاده شغل و ساير مزاياي مشمول كسور بازنشستگي مستخدم ثابت در شهرداري و اصلاحات بعدي آن تعيين مي شود كه توسط مستخدم پرداخت خواهد شد.

تبصره 3 _ چنانچه مستخدمان سازمانهاي وابسته به شهرداريها كه به استناد اساسنامه آن سازمان مشمول اين آيين نامه نيستند بر اساس مقررات مربوط به استخدام شهرداريها درايند سوابق خدمت تمام وقت آنها مشمول اين ماده است

ماده 56 _ كسور متعلق در اجراي تبصره هاي (1) و (2) و (3) ماده (55) اين آيين نامه از طرف شهرداري به طور يكجا و از طرف مستخدم در يكصد و بيست قسط ماهانه به صندوق بازنشستگي پرداخت مي شودمشروط بر اينكه در مورد مستخدمان شاغل مجموع پرداختي مستخدم بابت بدهي كسور بازنشستگي سنوات خدمت گذشته و كسور بازنشستگي جاري از يك چهارم مجموع حقوق وفوق العاده شغل و در مورد بازنشستگان و وظيفه بگيران از يك چهارم حقوق بازنشستگي يا وظيفه تجاوز نكند ، در صورتي كه از اين مقدار تجاوز كند به همين ميزان به تعداد اقساط ماهانه او اضافه مي شود.

ماده 57 _ سابقه خدمت مستخدمان مشمول ماده (55) اين آيين نامه از نظر بازنشستگي و وظيفه درصورتي جز خدمت رسمي آنها محسوب مي شود كه به موجب احكام صادر شده به صورت تمام وقت يا با دريافت حقوق از شهرداريها و سازمانهاي وابسته يا يكي از وزارتخانه ها و موسسات دولتي بوده باشد.

تبصره _ سوابق خدمت كساني كه در تاريخ تصويب اين آيين نامه به عنوان كارمند ثابت با مقرراتاستخدامي تطبيق شده اند از لحاظ افزايش سنواتي و

بازنشستگي قابل احتساب است مشروط براينكه سوابق ياد شده منطبق با ليستهاي حقوق و مداركي كه مبين انجام خدمت آنهادر مشاغل اداري شهرداري است به تاييد شورا رسيده باشد.

ماده 58 _ مدت خدمت وظيفه مستخدمان ثابت جز سابقه آنان محسوب مي شود مشروط براينكه مستخدم كسور بازنشستگي سهم خود را طبق تبصره هاي (1) و (2) و (3) ماده (55) حسب مورد و ماده (56) اين آيين نامه پرداخت نمايند كه در اين صورت شهرداري نيز موظف به پرداخت سهم خود حسب مورد در مدت مقرر است

ماده 59 _ مستخدمان رسمي مشمول ماده (144) قانون استخدام كشوري در صورت تمايل مي توانند به استناد تبصره (3) ماده ياد شده مشمول اين آيين نامه شوند و شهرداري موظف است درخواست آنها را به سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور ارسال نمايد تا سازمان بازنشستگي كشوري نسبت به واريز كسور مربوط به صندوق بازنشستگي شهرداري اقدام نمايد.

ماده 60 _ در صورتي كه مستخدمان شهرداري به علل غيرناشي از كار ، از كار افتاده شناخته شوندبراساس مقررات قانون استخدام كشوري و قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت و اصلاحات بعدي آن حقوق وظيفه از كارافتادگي دريافت مي نمايند و در صورتي كه سنوات پرداخت كسوربازنشستگي مستخدم از پانزده (15) سال كمتر باشد پانزده سال تمام محسوب مي شود.

ماده 61 _ در صورتي كه مستخدم ثابت در حين انجام وظيفه به علت حادثه ناشي از كار ، از كار افتاده شود بدون رعايت سنوات پرداخت كسور بازنشستگي ، تمام حقوق ، فوق العاده شغل ، تفاوت تطبيق و ساير مزاياي مشمول كسورات بازنشستگي مستخدم در زمان از كارافتادگي در مورد او برقرارمي شود مشروط بر آن كه از حداكثر حقوق بازنشستگي مقرر در

اين آيين نامه تجاوز ننمايد.

تبصره 1 _ هرگاه مستخدم موضوع اين ماده به علت همان حادثه فوت شود حقوق وظيفه ازكارافتادگي او به عنوان حقوق وظيفه به وراث قانوني وي پرداخت مي شود.

تبصره 2 _ اعاده به خدمت مستخدمان از كار افتاده در صورتي كه بهبودي حاصل نمايند و توانايياشتغال يافته باشند قبل از رسيدن به سن شصت سالگي بلامانع است و تشخيص آن برعهده شورا است

ماده 62 _ در صورتي كه مستخدم بازنشسته يا از كار افتاده ، فوت شود حقوق وظيفه وراث قانوني اوبرقرار مي شود.

ماده 63 _ وراث قانوني در اين آيين نامه عبارتند از:

الف _ زوجه دايمي

تبصره _ در صورتي كه متوفي داراي چند زوجه باشد اين سهم به تساوي بين آنها تقسيم مي شود.

ب _ زوج ، در صورتي كه عليل ، از كار افتاده و تحت تكفل زوجه متوفي خود بوده باشد.

پ _ فرزندان ذكور متوفي تا پايان بيست سالگي و در صورت ادامه تحصيل در يكي از دانشگاهها ياموسسات آموزش عالي رسمي كشور تا پايان بيست و پنج سالگي

ت _ فرزندان اناث تا زمان اختيار شوهر.

ث _ فرزندان عليل ياناقص العضو مستخدم متوفي كه از كار افتاده باشند مادام العمر.

ج _ والدين مستخدم متوفي مشروط بر اينكه تحت تكفل متوفي بوده و پدر حداقل شصت سال ومادر حداقل پنجاه و پنج سال داشته يا از كار افتاده باشند.

چ _ نوادگاني كه پدرشان فوت شده و در كفالت مستخدم متوفي بوده اند با دارا بودن شرايط بندهاي پ و (ث اين ماده

ح _ دختران متوفي كه مطلقه شده اند.

ماده 64 _ مجموع حقوق وظيفه بازماندگان معادل تمام حقوق

بازنشستگي يا حقوق وظيفه ازكارافتادگي مستخدم متوفي است كه به تساوي بين بازماندگان واجد شرايط تقسيم مي شود ، درصورت قطع سهم هر يك از بازماندگان سهم قطع شده به تساوي به سهم ساير بازماندگان افزوده خواهد شد ، هرگاه بازمانده واجد شرايط مستخدم متوفي منحصر به فرد باشد كل حقوق وظيفه به وي پرداخت مي شود.

ماده 65 _ در صورتي كه مستخدم قبل از برقراري حقوق بازنشستگي يا وظيفه از كار افتادگي موضوع ماده (52) اين آيين نامه فوت شود ، حقوق وظيفه بازماندگان او بر مبناي تمام حقوق بازنشستگي استحقاقي مستخدم متوفي به ترتيب مقرر در ماده (64) اين آيين نامه برقرارمي شود ، در اين مورد سنوات پرداخت كسور بازنشستگي مستخدم در صورتي كه از پانزده سال كمترباشد پانزده سال تمام منظور مي شود.

ماده 66 _ حقوق وظيفه وراث شهدا و ساير ايثارگران عبارت است از حقوق وظيفه مقرر در قوانين ومقررات مربوط به اصلاحات بعدي

ماده 67 _ هرگاه سنوات پرداخت كسور بازنشستگي مستخدم متوفي يا از كار افتاده كمتر از دو سال باشد متوسط حقوق مدتي كه كسور بازنشستگي را پرداخت كرده است ملاك محاسبه قرار مي گيرد.

ماده 68 _ از كار افتادگي در اين آيين نامه عبارت است از عدم توانايي كامل و دايمي مستخدم به انجام كار.

ماده 69 _ تشخيص از كارافتادگي و سبب آن و تشخيص اين كه فوت مستخدم به علت حادثه ناشياز كار يا در حين انجام وظيفه بوده است و نيز تشخيص موارد مندرج در مواد (49) و (50) حسب مورد برعهده هيات مديره صندوق بازنشستگي شهرداري تهران ياسازمان بازنشستگي كشور است ، در صورت اختلاف نظر ، در مورد شهرداري تهران نظر شوراي تهران و

در مورد ساير شهرداريها نظرسازمان مديريت و برنامه ريزي كشور لازم الاجرا است

ماده 70 _ در صورتي كه مستخدم متوفي از بابت پرداخت كسور بازنشستگي سنوات خدمتاحتساب شده قبلي يا خدمت وظيفه عمومي بدهكار باشد ، شهرداري و بازماندگان او از پرداخت بقيه اقساط مربوط معاف هستند.

ماده 71 _ در صورت دريافت هرگونه وجهي ازوجوه عمومي كشور در قبال خدمت مستمر ، اخذحقوق وظيفه ممنوع است

ماده 72 _ دريافت بيش از يك حقوق بازنشستگي براي ايام واحد خدمت همچنين دريافت بيش ازيك حقوق وظيفه يا يك حقوق وظيفه توأم با يك حقوق بازنشستگي از صندوق بازنشستگي كشوري و صندوق موسسات دولتي ، شهرداريها و سازمانهاي وابسته ، انجمنهاي بهداري وسازمانهايي كه جنبه محلي دارند و هزينه هاي آنها از درامدهاي خاص محلي تامين مي شود ممنوع است ، مستخدماني كه مستحق دريافت بيش از يك حقوق وظيفه يا يك حقوق وظيفه و حقوق بازنشستگي باشند در استفاده از هر يك از آنها مخير هستند.

تبصره _ استفاده از حقوق وظيفه پدر و مادر توأما با رعايت مقررات مربوط مجاز است

ماده 73 _ شهرداري مي تواند در صورت رضايت مستخدم اعم از ثابت يا رسمي تابع قانون استخدام كشوري درصدي از حقوق ماهانه او را به ميزان مقرر در قانون تشكيل حساب پس انداز كاركنان دولت مصوب 1376 _ و اصلاحات بعدي آن كسر و پس از افزودن معادل آن بابت سهم شهرداري مجموع آن را در حساب خاصي به نام سپرده مستخدم شهرداري نزد يكي از بانكهاي كشور نگهداري نمايد وپس از بازنشسته شدن ، از كارافتادگي يا فوت ، مجموع سپرده مستخدم و سهم شهرداري را به علاوه سود حاصل شده به طور يكجا

به مستخدم يا وراث قانوني او بپردازد.

ماده 74 _ هرگاه مستخدمي كه طبق اين آيين نامه از حقوق بازنشستگي استفاده مي كند به موجب حكم دادگاه صالح اصالتا يا تبعا به محروميت از حقوق اجتماعي محكوم شود تا زماني كه از حقوق اجتماعي محروم است شخصا از دريافت حقوق بازنشستگي محروم خواهد بود ولي در صورتي كه محكوميت مربوط به دوره خدمت وي باشد با عايله او مانند وراث قانوني بازنشستگان متوفي رفتارمي شود و اگر جرم و محكوميت مربوط به دوره بازنشستگي باشد در مدت حيات مستخدم تمام حقوق بازنشستگي به عايله او به ترتيب مقرر در ماده (64) اين آيين نامه پرداخت مي شود.

ماده 75 _ هرگاه مستخدمي كه طبق اين آيين نامه مستحق دريافت حقوق بازنشستگي شناخته شده است به موجب حكم قطعي دادگاه صالح از حقوق اجتماعي و به تبع آن از دريافت حقوق بازنشستگي محروم شود و بعدا در اثر اعاده دادرسي از اتهام منتسبه برايت حاصل نمايد مابه التفاوت حقوق بازنشستگي استحقاقي خود و وجوهي كه طبق ماده (74) اين آيين نامه در مدت محروميت دريافت شده است به او پرداخت مي شود.

ماده 76 _ هرگاه مستخدمي كه طبق اين آيين نامه از حقوق بازنشستگي يا وظيفه استفاده مي كند درمدت يك سال حقوق بازنشستگي يا وظيفه خود را مطالبه نكند عايله او در صورتي كه طبق شرايط ماده (64) اين آيين نامه مشمول دريافت حقوق وظيفه باشند حق دارند موقتا حقوق وظيفه مقررخود را تقاضا و دريافت كنند ، اگر بعدا معلوم شود مستخدم ياد شده فوت شده ، حقوق وظيفه موقتاز تاريخ فوت به طور دايم برقرار مي شود و در صورتي كه معلوم شود در حال حيات است وضع حقوق

او به حالت اول بر مي گردد.

تبصره _ منظور ازعايله در اين آيين نامه افرادي هستند كه با رعايت شرايط مقرر در ماده (63) اين آيين نامه از حقوق وظيفه استفاده نمايند.

ماده 77 _ توقيف حقوق بازنشستگي يا وظيفه در قابل مطالبات دولت يا اشخاص حقيقي وحقوقي با حكم قطعي دادگاه صالح فقط تا ميزان يك چهارم حقوق بازنشستگي يا وظيفه جايز است

ماده 78 _ ترك تابعيت كشور جمهوري اسلامي ايران موجب قطع حقوق بازنشستگي و وظيفه خواهد شد.

ماده 79 _ در صورتي كه خدمت مستخدم در شهرداري قطع شود و مقررات محل خدمت جديدمستخدم به او اجازه دهد بنا به درخواست او ، صندوق بازنشستگي مكلف است كسور بازنشستگي مربوط به او را اعم از سهم شهرداري وسهم مستخدم به صندوق مربوط به محل خدمت جديد انتقال دهد.

ماده 80 _ هرگاه خدمت مستخدم در شهرداري قطع و از شمول اين مقررات خارج شود وجوهي كه بابت كسور بازنشستگي پرداخت كرده است به او مسترد شود.

ماده 81 _ صندوق بازنشستگي موضوع ماده (46) اين آيين نامه موظف است هر سه سال يكباروضع مالي صندوق را از نظر تطبيق كسور بازنشستگي با توجه به تعهدات صندوق در مورد حقوق بازنشستگي و وظيفه بر اساس محاسبات فني مورد بررسي دهد و نتيجه را به شهرداري تهران اعلام نمايد تا در صورتي كه صندوق با كمبود اعتبار مواجه باشد شهرداري نسبت به تامين آن اقدام نمايد.

ماده 82 _ در صورتي كه ضريب ريالي حقوق موضوع ماده (22) اين آيين نامه تغيير نمايد به نسبتاين تغيير حقوق مستخدمان بازنشسته و وظيفه بگير همانند مستخدمان بازنشسته و وظيفه بگيرمشمول قانون استخدام كشوري و قانون نظام هماهنگ

پرداخت كاركنان دولت افزايش مي يابد.

فصل هفتم _ ساير مقررات ( ماده 83 تا 99 )

ماده 83 _ انواع مجازاتها و ترتيب رسيدگي به تخلفات و تقصيرات اداري مستخدمان شهرداري همان است كه در مورد مستخدمان رسمي مشمول قانون استخدام كشوري و قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت اعمال مي شود و در اين مورد شهردار تهران داراي همان اختياراتي است كه در مقررات ياد شده به رييس موسسه مستقل دولتي تفويض شده است واين اختيارات در سايرشهرداريها با پيشنهاد شهرداري و تاييد شوراي اعمال مي شود.

تبصره 1 _ رسيدگي به تخلفات كارگران شهرداري و سازمانهاي وابسته بر اساس آيين نامه اي خواهدبود كه توسط وزارت كشور تهيه و پس از تاييد وزارت كار و اموراجتماعي اعمال خواهد شد.

تبصره 2 _ حداكثر مدت ارايه اعتراضات در خصوص مسايل استخدامي موضوع ماده (9) اين آيين نامه به دبيرخانه شورا يك ماه است و شوراي ياد شده موظف است حداكثر مدت دو ماه نسبت به موضوع رسيدگي و پاسخ لازم را از طريق دبيرخانه شورا به ذي نفع ابلاغ نمايد.

ماده 84 _ مستخدمان شهرداري مي توانند از خدمت شهرداري استعفا كنند مشروط بر اين كه تصميم خود را دو ماه قبل از استعفا از طريق واحد متبوع به اطلاع شهرداري برسانند مادام كه موافقت شهرداري با استعفاي مستخدم به او ابلاغ نشده است او در قبال وظايفي كه عهده دار است مسوول شناخته مي شود.

تبصره 1 _ وجوهي كه مستخدم مستعفي بابت كسور بازنشستگي به صندوق بازنشستگي پرداخت كرده است به او مسترد مي شود.

تبصره 2 _ مستخدمي كه به منظور شركت در انتخابات شوراهاي اسلامي از سمت خود درشهرداري استعفا مي دهد مي تواند در صورت عدم انتخاب پس از اعلام رسمي نتايج انتخابات حداكثر طي مدت دو ماه به شهرداري يا

سازمان وابسته ذي ربط مراجعه نمايد و اشتغال مجدد اومنعي ندارد ، در صورتي كه پست سازماني براي ارجاع به افراد ياد شده موجود نباشد به حال آماده به خدمت در ميايند.

ماده 85 _ در صورتي كه مستخدم دو ماه بدون اطلاع و عذر موجه در محل خدمت خود حاضرنشود از تاريخ ترك خدمت به خدمت وي خاتمه داده مي شود.

تبصره 1 _ اگر مستخدم موضوع اين ماده شرايط بازنشسته شدن را طبق مقررات مربوط دارا باشدبازنشسته خواهد شد.

تبصره 2 _ هر مستخدم مشمول اين ماده مدعي شود به عللي كه خارج از حدود قدرت و اختياراتاو بوده نتوانسته است در محل خدمت حاضر شود يا عدم حضورش را اطلاع دهد و ادعاي او موردقبول شهرداري قرار نگيرد مي تواند شكايت خود را به ضميمه مدارك مورد استناد به هيات رسيدگي به تخلفات اداري كارمندان مربوط تسليم نمايد در صورتي كه راي صادر شده حاكي از موجه بودن عذر مشاراليه باشد به خدمت اعاده ومدت غيبت او موجه محسوب خواهد شد.

تبصره 3 _ ايام غيبت غيرموجه مستخدم از لحاظ تجربه ، ارتقاي گروه ، بازنشستگي و حقوق وظيفه قابل احتساب نيست

ماده 86 _ در صورتي كه پست سازماني مستخدم حذف شود و پست ديگري متناسب با شرايط اوبراي ارجاع به وي موجود نباشد مطابق قانون استخدام كشوري مستخدم آماده به خدمت مي شود.

ماده 87 _ حقوق دوران آمادگي به خدمت به ترتيب زير تعيين مي شود:

الف _ از ماه اول تا آخر ماه ششم برابر آخرين حقوق .

ب _ از ماه هفتم تا پايان ماه دوازدهم نصف آخرين حقوق .

تبصره _ دوران آمادگي به خدمت با پرداخت كسور بازنشستگي به مأخذ تمام

حقوق جز سابقه خدمت مستخدم محسوب مي شود.

ماده 88 _ در صورتي كه در طول دوران آمادگي به خدمت پست مناسبي براي ارجاع به مستخدم موجود نباشد يا انتقال وي به ساير شهرداريها ميسر نشود با او مطابق ماده (74) قانون استخدام كشوري و تبصره هاي اصلاحي آن رفتار مي شود.

تبصره _ شهرداريها مكلفند يك نسخه حكم آمادگي به خدمت مستخدمان ثابت و رسمي خود رابه وزارت كشور ارسال نمايند. وزارت كشور نيز مكلف است هر شش ماه يك بار فهرستي ازمستخدمان ياد شده را به كليه شهرداريها و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور ارسال كند.

ماده 89 _ شهرداري مكلف است مستخدمي را كه طبق قانون معلق شده است در صورت برايت ازتاريخ قطعي شدن راي دادگاه به خدمت ابقا و كليه حقوق دوران تعليق را به مأخذ آخرين حقوق زمان اشتغال به او بپردازد و در صورتي كه پست سازماني براي او خالي نباشد مستخدم آماده به خدمت محسوب مي شود.

ماده 90 _ مستخدمان ثابت شهرداري كه براي نمايندگي مجلس يا احراز سمت شهردار انتخاب يا به مقامات موضوع ماده (3) قانون استخدام كشوري منصوب مي شوند تا پايان تصدي مقامات يادشده از شهرداري هيچ گونه حقوق يا مزايايي دريافت نخواهند كرد ولي اين مدت جز سابقه خدمتانها محسوب مي شود مشروط براينكه كسور بازنشستگي سهم خود را به مأخذ آخرين حقوق ومزاياي دريافتي به صندوق بازنشستگي مربوط بپردازد.

تبصره _ شهرداري مكلف است مستخدمان ياد شده را پس از بازگشت به خدمت در پستي كه واجدشرايط احراز آن باشند منصوب كند ولي در صورتي كه پست سازمان بلاتصدي براي ارجاع موجودنباشد آماده به خدمت محسوب مي شوند.

ماده 91 _ مستخدمان موضوع ماده (143) و (144)

قانون استخدام كشوري شاغل در شهرداري ازلحاظ پرداخت حقوق و مزايا تابع مقررات اين آيين نامه هستند.

ماده 92 _ انتقال و ماموريت مستخدمان ثابت و رسمي شهرداري و سازمانهاي وابسته به سايردستگاه ها و بالعكس با درخواست كتبي مستخدم و موافقت دستگاههاي ياد شده مجاز است

تبصره 1 _ كسرو بازنشستگي يا حق بيمه سهم مستخدمان موضوع اين ماده در مورد مستخدمان شهرداري تهران به صندوق بازنشستگي شهرداري تهران و در مورد كاركنان ساير شهرداريهاي كشوربه صندوق بازنشستگي كشوري منتقل مي شود و كليه سوابق خدمت آنها كه بابت آن كشوربازنشستگي يا حق بيمه پرداخت شده است از هر لحاظ جز خدمت اين كاركنان محسوب و با آن دسته ازكاركنان كه بابت سنوات خدمت آنها كسور بازنشستگي يا حق بيمه پرداخت نشده باشد طبق مقررات پيش بيني شده در قانون استخدام كشوري قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت وآيين نامه ها و دستورالعملهاي اجرايي مربوط رفتار مي شود.

تبصره 2 _ انتقال كارگران شهرداريها و سازمانهاي وابسته به ساير شهرداريها و سازمانهاي وابسته باتوافق طرفين (مبدأ و مقصد) بلامانع است و حق سنوات اين كارگران بايد توسط شهرداري ياسازمان وابسته مبدأ به حساب شهرداري يا سازمان وابسته مقصد واريز شود كه در اين صورت سوابق خدمت قبلي كارگر در محل اشتغال جديد قابل احتساب است

ماده 93 _ انتقال وماموريت مستخدمان شهرداري بر اساس مقررات و آيين نامه هاي مورد عمل مستخدمان رسمي مشمول قانون استخدام كشوري و قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت انجام مي شود.

ماده 94 _ مستخدم مكلف است در حدود قوانين و مقررات ، احكام و دستورات روساي مافوق خود را در حدود وظايف و اختيارات خود اجرا نمايد ، اگر مستخدم

دستور مقام بالاتر خود رابرخلاف قوانين و مقررات تشخيص دهد مكلف است به صورت كتبي مغايرت دستور را به مافوق اطلاع دهد ، در صورتي كه بعد از اين اطلاع مقام بالاتر به صورت كتبي بر اجراي دستور خود تاكيدكرد مستخدم مكلف به اجراي دستور صادر شده خواهد بد.

ماده 95 _ شهرداري نمي تواند مشمولان اين آيين نامه را جز در موارد مصرح از پست سازماني خودبركنار كند ، مگراين كه با تاييد شوراي بلافاصله او را به پست سازماني ديگر منصوب نمايد.

ماده 96 _ وزارت كشور مكلف است دستورالعملهاي لازم براي اجراي اين آيين نامه را كه چگونگي تهيه و تصويب آن پيش بيني نشده است تنظيم نمايد و پس از تاييد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور به اجرا در آورده مادام كه اين آيين نامه ها ودستورالعملها تهيه نشده آيين نامه ها ودستورالعملهاي فعلي مورد عمل شهرداريها و سازمانهاي وابسته نافذ هستند.

ماده 97 _ وزارت كشور مسوول نظارت بر حسن اجراي اين آيين نامه است

ماده 98 _ در مواردي كه اين آيين نامه مسكوت است بر اساس قانون استخدام كشوري و قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت عمل مي شود.

ماده 99 _ تصويب نامه شماره 17570/ ت 157 مورخ 2/3/1368 و ساير مقررات مغاير با اين آييننامه لغو مي شوند.

مقررات بازنشستگي و وظيفه مستخدمين ثابت شهرداري تهران و موسسات وابسته - مصوب 6/4/1353

ماده 1 _ در اجراي ماده 47 آيين نامه استخدامي شهرداري تهران و باستناد ماده 58 اصلاحي قانون شهرداريها صندوق بازنشستگي و وظيفه مستخدمين ثابت شهرداري پايتخت كه داراي شخصيت حقوق و استقلال مالي خواهد بود ايجاد مي شود. وجوه حاصل اعم از سهم مستخدم و سهم شهرداري در حساب مخصوص در يكي از بانكهاي دولتي كه بصرفه و صلاح صندوق

تشخيص داده شود نگهداري خواهد شد.

تبصره 1 _ مستخدمين قرار دادي شهرداري تهران تابع مقررات قانون حمايت كارمندان در برابر اثرات ناشي از پيري مو از كارافتادگي و فوت مي باشد واز اين لحاظ طبق قانون مذكور درباره آنها عمل خواهد شد.

تبصره 2 _ كليه موسسات تابعه و وابسته به شهرداري تهران كه از لحاظ استخدامي از مقررات مورد عمل شهرداري مذكور تبعيت مي كنند مشمول اين مقررات خواهند بود.

ماده 2 _ اساسنامه صندوق بازنشستگي و وظيفه مستخدمين شهرداري تهران حداكثر ظرف يكماه پس از تصويب اين مقررات از طرف شهرداري تهيه و پس از تصويب انجمن شهر با رعايت تبصره ماده 112 قانون استخدام كشوري بمورد اجرا گذارده مي شود.

ماده 3 _ شهرداري مكلف است از تاريخ تطبيق وضع استخدامي مستخدمين خود با آيين نامه استخدامي شهرداري تهران مصوب نوزدهم آذر ماه 1345 هرماه هفت درصد از حقوق و مزاياي شغل مستخدمين ، ثابت خود را كسر نموده و پس از افزودن چهارده درصد به آن بابت سهم شهرداري مجموع آنرا بصندوق بازنشستگي و وظيفه مستخدمين شهرداري پايتخت كه در اين مقررات صندوق بازنشستگي ناميده مي شود پرداخت نمايد.

تبصره _ كسور بازنشستگي مستخدمين آماده بخدمت برمبناي تمام حقوق مرتبه و پايه آنان احتساب پرداخت خواهد شد.

ماده 4 _ شهرداري مكلف است حقوق اولين ماه كساني را كه دوره آزمايشي را طي نموده و به استخدام ثابت شهرداري پذيرفته مي شوند و همچنين هرنوع اضافه حقوق ماه اول كه به مستخدم پرداخت مي شود برداشت و بصندوق بازنشستگي واريز نمايد.

ماده 5 _ حقوق بازنشستگي مستخدمين شهرداري با رعايت شرايط زير تعيين و برقرار مي گردد:

الف _ مستخدم حداقل دهسال تمام كسور بازنشستگي مقرر را پرداخت نموده باشد

و يا پرداخت آنراطبق مفاد اين مقررات تعهد كرده باشد.

ب _ سن مستخدم مرد به شصت سال تمام وسن مستخدم زن به پنجاه و پنج سال تمام رسيده باشد.

ماده 6 _ ملاك تشخيص سن مستخدميني كه در تاريخ تصويب آيين نامه استخدامي شهرداري تهران در خدمت شهرداري بوده اند شناسنامه ايست كه در تاريخ 19/9/1345 در دست داشته اند و در موردمستخدميني كه بعدا به استخدام شهرداري پذيرفته شده و يا مي شوند شناسنامه اي است كه در بدو ورود بخدمت ارايه نموده و يا نمايند.

تبصره _ در صورتيكه ماه تولد و يا ماه تاريخ ورود بخدمت از روي مدارك رسمي مشخص نباشداول مهرماه ملاك محاسبه قرار خواهد گرفت

ماده 7 _ شهرداري موظف است قبل از تاريخ بازنشستگي در صورت استحقاق مستخدم و بنابدرخواست او حداكثر چهارماه مرخصي با استفاده از حقوق و مزاياي شغل بوي اعطا نمايد و تاريخ انقضا اين مرخصي در هر حال بايد طوري تعيين گردد كه سن مستخدم زن از 60 سال وسن مستخدم مرد از 65 سال تجاوز نكند.

ماده 8 _ حقوق بازنشستگي عبارتست از يك چهلم متوسط حقوق ضرب در سنوات خدمتي كه مستخدم كسور بازنشستگي مقررا پرداخت نموده و يا پرداخت آنرا طبق مفاد اين مقررات تعهد كرده باشد مشروط براينكه اولا از چهار پنجم متوسط حقوق زمان اشتغال مستخدم تجاوز ننمايد و ثانيا از آخرين پايه گروه 12 جدول حقوق موضوع ماده 32 قانون استخدام كشوري بيشتر نشود.

ماده 9 _ متوسط حقوق موضوع ماده 8 عبارت از معدل حقوق و مزاياي شغل سه سال آخر خدمت ميباشد و در صورتيكه مجموع خدمت مستخدم از سه سال كمتر باشد متوسط حقوق معدل ومزاياي

شغل سنوات خدمت او خواهد بود.

ماده 10 _ در صورتيكه مستخدمين ثابت شهرداري تهران با داشتن شرايط زير:

الف _ مستخدم زن با بيست و پنجسال سابقه خدمت و حداقل پنجاه سال تمام سن

ب _ مستخدم مرد با سي سال سابقه خدمت و حداقل پنجاه و پنجسال تمام سن تقاضاي بازنشستگي كند ، شهرداري مكلف به قبول آنست ولي برقراري و پرداخت حقوق بازنشستگي ووظيفه آنان و بازماندگان و عايله آنهادر هر مورد از تاريخ تحقق يافتن شرايط مذكور در اين مقرراتاست

ماده 11 _ شهرداري مي تواند آن عده از مستخدمين خود را كه واجد شرايط مذكور در ماده 5 اين آيين نامه مي باشند بازنشسته كند.

ماده 12 _ شهرداري موظف است كليه مستخدمين ثابت خود را كه در شرايطي سني زير:

الف _ مستخدم مرد 65 سال تمام

ب _ مستخدم زن 60 سال تمام

ميباشند درصورتيكه واجد شرايط مذكور در بند الف ماده 5 باشند بازنشسته نمايد ، و هرگاه واجد شرايط مذكور نبوده و تحقق يافتن آن نيز با احتساب سنوات خدمت گذشته و پرداخت كسور بازنشستگي ميسر نگردد خدمت آنان با پرداخت يكماه آخرين حقوق زمان اشتغال در ازا هرسال خدمت و كسور بازنشستگي پرداختي سهم مستخدم و شهرداري و بهره آن همچنين پرداخت حقوق مرخصي استحقاقي ذخيره شده كه در هرحال از چهار ماه تجاوز نخواهد كرد از طرف شهرداري بازخريد مي گردد.

تبصره _ خدمت اينگونه مستخدمين در صورتيكه كمتر از ده سال باشد ده سال احتساب خواهد گرديد و در هر صورت مبلغ كل پرداختي از طرف شهرداري بابت باز خريد خدمت از يكصد هزارريال كمتر نخواهد بود.

ماده 13 _ سوابق خدمت مستخدمين ثابت شهرداري

كه باستناد آيين نامه استخدامي شهرداري مصوب 19/9/1345 تبديل وضع يافته اند بنا بتقاضاي آنان از لحاظ بازنشستگي و وظيفه جزو سابقه خدمت آنها محسوب و منظور خواهد شد مشروط بر اينكه كسور بازنشستگي سوابق مذكور را بصندوق بازنشستگي پرداخت نمايند.

ماده 14 _ مأخذ پرداخت كسور بازنشستگي به منظور احتساب سوابق خدمت موضوع ماده 13هفت درصد نصف مجموع اولين حقوق ورود به خدمت آنان در شهرداري تهران بعلاوه اولين حقوق بعد از تطبيق به مستخدم ثابت براساس آيين نامه استخدامي شهرداري مصوب 19/9/1345 خواهدبود و سهم شهرداري نيز با توجه بمفاد ماده 2 اين آيين نامه بهمان نسبت پرداخت مي شود.

تبصره 1 _ كسور متعلق در اجراي اين ماده از طرف مستخدم و شهرداري در يكصد و بيست قسط ماهانه بصندوق بازنشستگي پرداخت خواهد گرديد ، مشروط بر اينكه در مورد مستخدمين شاغل مجموع پرداختي مستخدم بابت بدهي كسور بازنشستگي سنوات خدمت گذشته وكسور بازنشستگي جاري از يك چهارم مجموع حقوق و مزاياي شغل وي و در مورد بازنشستگان و وظيفه بگيران از حقوق بازنشستگي يا وظيفه آنان تجاوز نكند و در صورتي كه از اين مقدار تجاوزكند بهمان نسبت به تعداد اقساط ماهانه علاوه خواهد شد.

تبصره 2 _ كيله وجوهي كه بعنوان پس انداز از حقوق مستخدمين ثابت اعم از سهم مستخدم وشهرداري تا تاريخ تصويب اين مقررات دريافت شده است بابت كسور بازنشستگي همان سنوات خدمت (اعم از سهم مستخدم و شهرداري محسوب و منظور خواهد شد و بابت اين سنوات كسور ديگري تاديه نمي گردد.

ماده 15 _ سابقه خدمت مستخدمين مشمول ماده 13 از لحاظ بازنشستگي و وظيفه در صورتي جز خدمت ثابت آنان محسوب خواهد

شد كه بموجب احكام صادره قبلي در شهرداريها و موسسات دولتي بوده باشد.

ماده 16 _ مدت خدمت وظيفه مستخدمين ثابت جز سابقه خدمت آنان محسوب ميگردد ، مشروط براينكه مستخدم كسور بازنشستگي سهم خود را طبق تبصره 1 ماده 14 پرداخت نمايد كه در اين صورت شهرداري نيز موظف به پرداخت سهم خود در مدت مقرر مي باشد.

ماده 17 _ مستخدميني كه داراي 32 سال تمام سابقه پرداخت كسور بازنشستگي باشند مي توانند درصورت تمايل بنا بدرخواست خود از پرداخت كسور بازنشستگي معاف شوند و شهرداري نيزسهمي بابت آنان نخواهد پرداخت ولي مبناي برقراري حقوق بازنشستگي و وظيفه اينگونه مستخدمين و بازماندگان آنان متوسط حقوق سه سال آخري ميباشد كه بر مبناي آن كسور بازنشستگي پرداخت نموده اند.

ماده 18 _ كشوري نسبت به واريز كسور مربوط به صندوق بازنشستگي موضوع اين مقررات اقدام كند.

كسور بازنشستگي اينگونه مستخدمين همچنين حقوق بازنشستگي يا وظيفه پرداختي به آنان يا بازماندگان آنها بايد در حساب جداگانه نگهداري شود تا درصورتيكه صندوق بازنشستگي از اين بابت با كسري مواجه شود _ دولت كمبود آنرا تامين و پرداخت كند.

ماده 19 _ در صورتيكه مستخدم ثابت بعلل غيرناشي از كار ، از كار افتاده شناخته شود ماهانه متوسط حقوق ضربدر سنوات پرداخت كسور را بعنوان حقوق وظيفه از كارافتادگي دريافت خواهدداشت و اين حقوق از حداكثر حقوق بازنشستگي مقرر در ماده 8 تجاوز نخواهد كرد و در صورتيكه سنوات پرداخت كسور بازنشستگي مستخدم كمتر از پانزده سال باشد 15 سال تمام محسوب خواهد شد.

ماده 20 _ در صورتيكه مستخدم بعلت حادثه ناشي از كار يا بسبب انجام وظيفه از كار افتاده شناخته شود بدون رعايت سنوات پرداخت كسور بازنشستگي

حداكثر حقوق بازنشستگي مقرر در ماده 8بعنوان حقوق وظيفه از كار افتادگي درباره وي برقرار ميگردد.

ماده 21 _ در صورتيكه مستخدم بازنشسته يا ازكار افتاده فوت شود حقوق وظيفه بازماندگان او برمبناي حقوق بازنشستگي يا حقوق وظيفه از كارافتادگي مستخدم متوفي بترتيب زير برقرار مي شود:

1 _ عيال دايمي متوفي تا زماني كه شوهر اختيار نكرده است از پنجاه درصد و درصورتيكه متوفي داري چند عيال باشد اين سهم به تساوي بين آنان تقسيم خواهد شد.

2 _ شوهر در صورتيكه عليل و از كار افتاده وتحت تكفل عيال متوفاي خود بوده باشد از پنجاه درصد.

3 _ فرزندان متوفي تا پايان بيست سالگي و در صورت ادامه تحصيل در موسسات رسمي عالياموزشي تا پايان بيست و پنجسالگي (در مورد دختران مشروط بر اينكه شوهر نداشته باشند) هريك از 25 درصد و هرگاه هيچيك از والدين در قيد حيات نباشند هريك از پنجاه درصد.

4 _ فرزندان عليل يا ناقص العضو مستخدم متوفي كه از كار افتاده باشند مادام العمر طبق درصدهاي مقرر در بند پ اين ماده

5 _ والدين متوفي مشروط براينكه تحت تكفل مستخدم متوفي بوده و سن پدر 60 سال تمام و سن مادر 55 سال تمام يابيشتر باشدو يا از كار افتاده باشند از بيست درصد وهرگاه بازمانده واجد شرايط ديگري وجود نداشته باشد از 50 درصد.

6 _ نوادگاني كه پدرشان فوت شده و در كفايت مستخدم متوفي بوده اند بادارابودن شرايط بندهاي پ و طبق در صدهاي مقرر در بند پ اين ماده

تبصره _ مجموع سهام بازماندگان نمي تواند از صد در صد حقوق وظيفه موضوع اين ماده تجاوزنمايد و در صورتيكه از اين ميزان تجاوز كند سهم هر يك

از بازماندگان بتناسب درصدهاي مذكور دراين ماده كاهش خواهد يافت در اين حال هرگاه هريك از بازماندگان مستخدم متوفي فوت شود يافاقد شرايط استحقاق دريافت حقوق وظيفه گردد سهم او با در نظر گرفتن در صدهاي مذكور در اين ماده بسهم باقي بازماندگان اضافه خواهد شد.

ماده 22 _ در صورتيكه مستخدم قبل از برقراري حقوق بازنشستگي يا حقوق وظيفه از كارافتادگي فوت شود حقوق وظيفه بازماندگان وي بر مبناي 45 حقوق بازنشستگي استحقاقي مستخدم متوفي بترتيب مقرر در ماده 21 برقرار ميشود. دراين مورد سنوات پرداخت كسور بازنشستگي مستخدم درصورتيكه از 15 سال تمام منظور خواهد شد.

ماده 23 _ هرگاه مستخدم بعلت حادثه ناشي از كار يا بسبب انجام وظيفه فوت شود حقوق وظيفه بازماندگان او بر مبناي 45 حقوق وظيفه اي كه طبق ماده 20 بمستخدم متوفي تعلق ميگرفته است بترتيب مقرر در ماده 21 برقرار ميشود.

ماده 24 _ در موارد از كارافتادگي وفوت هرگاه سنوات پرداخت كسور ، بازنشستگي مستخدم كمتر ازسه سال باشد متوسط حقوق مدتي كه مستخدم كسور بازنشستگي را پرداخت كرده است ملاك محاسبه قرار خواهد گرفت

ماده 25 _ از كارافتادگي موضوع اين مقررات عبارت از عام توانايي كامل و دايمي شخص به انجام دادن اموري كه به آن اشتغال داشته است ميباشد. تشخيص از كارافتادگي و سبب آن و همچنين تشخيص اينكه فوت مستخدم بعلت حادثه ناشي از كار يا بسبب انجام وظيفه بوده است با هيات مديره صندوق بازنشستگي خواهد بود و در صورت اختلاف نظر راي شوراي اداري شهرداري پايتخت قطعي و لازم الاجرا است

ماده 26 _ در صورتيكه مستخدم متوفي از بابت پرداخت كسور بازنشستگي سنوات خدمتاحتساب شده قبلي يا خدمت وظيفه عمومي بدهكار باشد اقساط

مذكور هرماهه از سهميه هريك ازبازماندگان با رعايت تبصره 1 ماه 14 باين مقررات بتناسب كسر خواهد شد.

ماده 27 _ اخذ حقوق وظيفه در صورت دريافت هرگونه وجهي از وجوه عمومي كشور در قبال خدمت مستمر ممنوع است

ماده 28 _ دريافت بيش از يك حقوق بازنشستگي براي ايام واحد خدمت و همچنين دريافت بيش از يك حقوق وظيفه يا يك حقوق و بازنشستگي توأما"از صندوق بازنشستگي كشور و صندوق موسسات دولتي و شهرداريها و موسسات تابعه و وابسته بآنها وانجمنهاي بهداري و سازمانهايي كه جنبه محلي داشته و هزينه هاي آنها از در آمدهاي خاص محلي تامين مي شود ممنوع است مستخدمي كه مستحق دريافت بيش از يك حقوق وظيفه و يا يك حقوق وظيفه و حقوق بازنشستگي باشد در استفاده از هر يك از آن ها مخير است

ماده 29 _ اشتغال بازنشستگان مشمول مقررات در شهرداري ها و موسسات تابعه و وابسته بآنهاممنوع است

ماده 30 _ هرگاه مستخدمي كه طبق اين مقررات از حقوق بازنشستگي استفاده مي كند بموجب حكم دادگاه صلاحيتدار اصالتا يا تبعا بمحروميت از حقوق اجتماعي محكوم شود تا زماني كه از حقوق اجتماعي محروم است شخصا از دريافت حقوق بازنشستگي محروم خواهد بود ولي در صورتيكه محكوميت مربوط بدوره خدمت وي باشد با عايله او همان رفتار مي شود كه در مورد بازماندگان بازنشستگان متوفي مي شود و اگر جرم و محكوميت مربوط بدوره بازنشستگي باشد در مدت حيات مستخدم تمام حقوق بازنشستگي به عايله او بترتيب مقرر در ماده 21 پرداخت خواهد شد.

ماده 31 _ هرگاه مستخدمي كه طبق اين مقررات مستحق دريافت حقوق بازنشستگي شناخته شده است بموجب حكم قطعي دادگاه صلاحيتدار از حقوق اجتماعي و به تبع آن از

دريافت حقوق بازنشستگي محروم شود و بعدا در اثر اعاده دادرسي از اتهام منتسبه برايت حاصل نمايد مستحق دريافت مابه التفاوت حقوق بازنشستگي استحقاقي خود و وجوهي كه طبق ماده 30 در مدت محروميت پرداخت شده است خواهد بود.

ماده 32 _ هرگاه مستخدمي كه طبق اين مقررات از حقوق بازنشستگي يا حقوق وظيفه استفاده مي كند در مدت يكسال حقوق بازنشستگي يا وظيفه خود را مطالبه نكند عايله او در صورتيكه طبق شرايط ماده 21 مشمول دريافت حقوق وظيفه باشند حق دارند موقتا حقوق وظيفه مقرر خود راتقاضا و دريافت كنند. اگر بعدا معلوم شود مستخدم مذكور فوت شده حقوق وظيفه موقت از تاريخ فوت بطور دايم برقرار مي شود و در صورتي كه معلوم گردد درحال حيات است وضع حقوق اوبحالت اول اعاده ميگردد.

تبصره _ منظور از عايله مذكور در اين مقررات افرادي كه طبق ماده 21 و با رعايت شرايط مقرر دران از حقوق وظيفه استفاده خواهند كرد.

ماده 33 _ توقيف حقوق بازنشستگي يا وظيفه در قبال مطالبات دولت يا محكوميت حقوقي ياعناوين ديگر از اين قبيل فقط تا ميزان 14 حقوق بازنشستگي يا وظيفه جايز است

ماده 34 _ ترك تابعيت موجب قطع حقوق بازنشستگي و حقوق وظيفه خواهد شد و در موردمستخدم بازنشسته يا از كار افتاده اي كه ترك تابعيت كند با عايله او در صورت بقا تابعيت ايران طبق ماده 32 رفتار مي شود.

ماده 35 _ در صورتيكه خدمت مستخدم در شهرداري قطع شود و مقررات موسسه جديد محل خدمت او اجازه دهد بنا بدرخواست مستخدم صندوق بازنشستگي مكلف است كسور بازنشستگي مربوط به او را اعم از سهم شهرداري و سهم مستخدم با احتساب 6% بهره مركب سالانه بصندوق مربوط

به موسسه جديد انتقال دهد.

ماده 36 _ هرگاه خدمت مستخدم در شهرداري قطع شود و از شمول اين مقررات خارج گردد اگرسابقه پرداخت كسور بازنشستگي او پنج سال يا كمتر باشد كسور بازنشستگي پرداختي سهم اوباضافه 6% بهره مركب سالانه و اگر بيش از پنجسال و كمتر از دهسال تمام سابقه پرداخت كسوربازنشستگي داشته باشد كسور بازنشستگي پرداختي سهم او و نصف كسور بازنشستگي پرداختي سهم شهرداري باضافه 6% بهره مركب سالانه پس از رسيدن به سن شصت سالگي در مورد مرد وپنجاه و پنج سالگي درمورد زن پرداخت مي شود و در صورتي كه قبل از رسيدن به سنين مذكور ازكار افتاده يا فوت شود وجوه مزبور بلافاصله به او يا بازماندگان او برحسب مورد پرداخت خواهدشد.

ماده 37 _ صندوق بازنشستگي موظف است هرسه سال يكبار وضع مالي صندوق را از نظر تطبيق كسور بازنشستگي با توجه به تعهدات صندوق در مورد حقوق بازنشستگي و وظيفه براساس محاسبات فني مورد بررسي قرار داده و نتيجه رابراي اتخاذ تصميم و اقدام مقتضي بشهرداري تهران گزارش دهد.

ماده 38 _ ميزان حقوق بازنشستگي و وظيفه موضوع اين مقررات هر سه سال يكبار با توجه به تغييرات شاخص هزينه زندگي از طرف شوراي اداري شهرداري تهران مورد بررسي قرار خواهدگرفت ودر صورتيكه شاخص هزينه زندگي طي مدت مذكور پنج درصد و يا بيشتر افزايش يافته باشد و يا ضريب ريالي جدول حقوق اضافه شود و يا حقوق مستخدمين بازنشسته و موظفين مشمول قانون استخدام كشوري تغيير كند شورا در مورد افزايش ميزان حقوق بازنشستگي و وظيفه طرح لازم را تهيه و پس از تاييد شهردار تهران و موافقت انجمن شهر و تصويب هيات وزيران بمورداجرا گذارده خواهد

شد.

ماده 39 _ وراث قانوني آندسته از مستخدمين ثابت شهرداري كه پس از تاريخ تطبيق وضع استخدامي (1/4/1347) موضوع ماده 66 آيين نامه استخدامي شهرداري تهران مصوب 19/9/1345 فوت شده اند مي توانند با دارابودن شرايط مقرر در اين مقررات از حقوق وظيفه استفاده كنند مشروط براينكه در صورت دريافت وجوه پس انداز و پايان خدمت و امثال آن وجوه دريافتي را مسترد دارند ، در اينصورت كسور بازنشستگي مدت خدمت گذشته سهم مستخدم متوفي طبق اين مقررات از حقوق وظيفه آنان كسر مي شود و شهرداري نيز موظف است سهم خود رابصندوق بازنشستگي پرداخت كند.

لايحه قانوني راجع به تبديل وضع استخدامي پيماني (موقت شهرداري تهران به (ثابت -مصوب 28/9/1358

ماده واحده _ شهرداري تهران مكلف است مستخدمين پيماني (موقت و همچنين كاركناني كه براي انجام خدمت تمام وقت در مقابل دريافت دستمزد بكارگمارده شده اند ودر تاريخ تصويب اين ماده واحده در خدمت دارد، بنا به در خواست آنان با حفظ سابقه خدمت در شهرداري و همچنين سابقه خدمت دولتي به (ثابت تبديل كند، رتبه و پايه آنان براساس طرح طبقه بندي مشاغل مورد عمل شهرداري تهران تعيين ميگردد.

تبصره 1 _ نحوه اجراي مفاد اين ماده واحده بموجب دستورالعمل اجرايي است كه توسط شهرداري تهران تهيه و پس از تاييد سازمان امور اداري و استخدامي كشور بمرحله اجرا گذارده ميشود.

تبصره 2 _ كارگران شهرداري كماكان تابع مقررات قانون كار مي باشند.

تبصره 3 _ كليه حق بيمه مستخدمين و كاركنان موضوع اين ماده واحده از صندوق سازمان تامين اجتماعي به صندوق بازنشستگي و وظيفه شهرداري تهران منتقل ميشود.

لايحه قانوني شمول قانون استخدام كشوري درباره كاركنان شهرداريهاي سراسر كشور (غير از شهرداري پايتخت

ماده واحده اول شهريور ماه 1358 شمسي كليه مستخدمين شهرداريها و موسسات تابعه و وابسته و اتحاديه شهرداريهاي كشور كه مشمول آيين نامه استخدامي شهرداري ها، مصوب 29/10/1354 بوده اند مشمول قانون استخدام كشور مي شوند نحوه اجراي قانون مذكور درباره مستخدمين فوق الذكر و همچنين نحوه انتقال وجوه صندوق بازنشستگي شهرداريها بصندوق بازنشستگي كشوري بموجب آيين نامه اي خواهد بود كه ظرف يكماه از تاريخ تصويب اين قانون توسط وزارت كشور و سازمان امور اداري و استخدامي كشور تهيه و پس از تصويب هيات وزيران بموقع اجرا گذارده خواهد شد.

تبصره مستخدمين بازنشسته و از كار افتاده فعلي و وارث وظيفه بگير آنان كه مشمول مقررات بازنشستگي و وظيفه شهرداريها بوده اند. مشمول ضوابط مقرر در آيين نامه موضوع اين قانون خواهند بود.

آيين نامه امتحانات يا مسابقات استخدامي شهرداريها موضوع ماده هفت آيين نامه استخدامي شهرداريها

ماده 1 _ براي رعايت اختصار در اين آيين نامه كليه شهرداريهاي كشور و واحدهاي تابعه وسازمانهاي وابسته به آنها كه از لحاظ استخدامي تابع آيين نامه استخدام شهرداريها مي باشد"شهرداري ناميده مي شود.

ماده 2 _ منظور از امتحان و مسابقه در اين آيين نامه بشرح زيراست

الف _ امتحان عبارت از مجموعه اقداماتي است كه بمنظور سنجش شايستگي و توانايي هاي افراد وتشخيص صلاحيت آنان در زمينه هاي مورد نظر انجام مي گيرد.

كساني درامتحان پذيرفته مي شوند كه نمره امتحان آنان به حدنصاب لازم رسيده باشد.

ب _ مسابقه عبارت است از انتخاب بهترين داوطلباني كه حد نصاب لازم به ترتيب امتياز كسب كرده باشند.

ماده 3 _ ورود بخدمت شهرداري براي تصدي پستهاي ثابت سازماني از طريق مسابقه انجام خواهدشد مگر در موارد زيركه از طريق امتحان صورت مي پذيرد:

الف _ مواردي كه استخدام مشمولين قانون استخدام "ايثارگران مصوب 7/10/67 و قانون حمايتاز

آزادگان مصوب 13/9/1368 منظور نظر باشد.

ب _ مواردي كه استخدام براي تعدادي از مشاغل تخصصي صورت مي گيرد. فهرست مشاغل تخصصي بنا به پيشنهاد سازمان به تاييد سازمان اموراداري و استخدامي كشور خواهد شد. اين فهرست براي مدت معين شده داراي اعتبار است

ماده 4_ اجراي امتحان يا مسابقه استخدامي حسب مورد شامل تمام يا قسمتي از مراحل زير است

1_ تهيه و ارسال ليست افراد مورد نياز سالانه شهرداري به تفكيك تعداد مورد نياز: عنوان پست ، رشته شغلي ، شرايط احراز و حداقل حقوق و مزاياي هر يك از مشاغل در بدو استخدام به وزارت كشور.

2_ تهيه و تنظيم آگهي استخدامي توسط وزارت كشور و انتشار آن در دو نوبت به فاصله هفت روز دردو روزنامه كثيرالانتشار و يك روزنامه محلي درمنطقه محل استقرار شهرداري (در صورت انتشار).

3_ ثبت نام از داوطلبان و صدور پروانه و رود به جلسه امتحان يا مسابقه

4_ برگزاري امتحان يا مسابقه

5_ تصحيح اوراق و نتيجه گيري از امتحان يا مسابقه

6_ اعلام اسامي پذيرفته شدگان مرحله امتحان يا مسابقه

7_ اجراي مصاحبه يا امتحان عملي

8_ تهيه فهرست انتخاب شدگان نهايي

9_ اعلام نتيجه امتحان يا مسابقه به پذيرفته شدگان در مسير مراحل گزينش

10_ معرفي پذيرفته شدگان به شهرداريهاي متقاضي

تبصره 1 _ نمونه آگهي استخدامي وفرم ثبت نام و پروانه ورود به جلسه امتحان يا مسابقه و فرم مصاحبه و ساير فرمهاي مورد نياز در اين ماده توسط وزارت كشور تهيه و به تاييد سازمان اموراداري و استخدامي كشور مي رسد.

تبصره 2_ آگهي استخدام ر علاوه بر روزنامه هاي كثير الانتشار تهران مي توان در ساير وسايل ارتباط جمعي از قبيل راديو ، تلويزيون

، نصب و اعلان در جماعات و ساير اماكن عمومي و اداري نيزمنتشر نمود.

ماده 5 _ امتحان يا مسابقه بوسيله وزارت كشور انجام مي شود.

تبصره _ وزارت كشور مي تواند در مواردي كه مقتضي بداند اجراي امتحان يا مسابقه را با حفظ حق نظارت به شهرداري و يا هر سازمان و دستگاه حقوقي كه صلاح بداند واگذار نمايد تا در چارچوب اين آيين نامه به انجام آن مبادرت شود.

ماده 6 _ امتحان يا مسابقه ممكن است بصورت كتبي ، شفاهي ، عملي ، مصاحبه يا تركيبي از آنهابرگزار شود.

ماده 7 _ در مواردي كه ضرورت داشته باشد امتحان يا مسابقه استخدامي بيش از يك نوع برگزارشود پس از اجراي نوع اول فهرست اسامي و مشخصات پذيرفته شدگان حتي الامكان و حداكثر تاسه برابر تعداد مورد نياز در هر شغل به ترتيب تقدم براي شركت آنان در مراحل بعدي امتحان يامسابقه اعلام مي شود.

تبصره _ چنانچه امتحان يا مسابقه توسط شهرداري و يا دستگاه ديگري غير از وزارت كشور انجام مي شود يك نسخه از فهرست قبول شدگان هر مرحله به وزارت كشور ارسال مي گردد.

ماده 8 _ هرگاه تعدادي از پذيرفته شدگان مرحله نهايي امتحان يا مسابقه از قبول خدمت خودداري ورزند افراد مورد نياز را مي توان بهمان تعداد از نفرات قبول شده بعدي به ترتيب نمرات انتخاب نمود.

تبصره _ مدت اعتبار فهرست قبول شدگان در امتحانات يا مسابقات استخدامي از زمان اعلام اسامي قبول شدگان نهايي تا يكسال خواهد بود.

ماده 9 _ اوراق امتحاني از تاريخ اعلام نتايج پذيرفته شدگان نهايي حداكثر به مدت يكسال نگهداري مي شود واز آن تاريخ به بعد امحا آنها بلامانع است

ماده 10_ شركت كنندگان در امتحان يا مسابقه استخدامي بايد

كليه مقرراتي را كه قبل از برگزاريامتحان يا مسابقه به اطلاع آنان مي رسد رعايت كنند. افرادي كه از اين مقررات تخلف ورزند مدت 2سال از شركت در آزمونهاي استخدامي شهرداريهاي كشور محروم خواهند شد. فهرست اسامي اين قبيل افراد توسط وزارت كشور مضبوط و نگهداري مي گردد.

ماده 11 _ هر يك از مسوولان و متصديان اجراي امتحان يا مسابقه كه از مقررات جلسه امتحان يامسابقه ، يا تصحيح اوراق امتحاني و يا هر يك از مراحل پيش بيني شده در ماده چهار اين آيين نامه تخلف ورزند بنحوي كه اين تخلف منجر به سود و زيان داوطلب يا اخلال و اغتشاش در جلسه امتحان يا مسابقه گردد ، چنانچه در زمره كاركنان دولت و شهرداريها باشد براساس قانون رسيدگي به تخلفات اداري و در غير اين صورت از طريق مراجع ذيصلاح قانوني توسط وزارت كشور تحت پيگرد قرار خواهد گرفت

ماده 12_ هرگاه براي وزارت كشور مسلم گردد امتحان يا مسابقه استخدامي برابر مقررات اين آيين نامه انجام نگرفته است مي تواند نسبت به لغو آن اقدام ومرحله يا مراحل لغو شده را تجديدنمايد.

ماده 13 _ اين آيين نامه مستند به ماده 7 آيين نامه استخدامي شهرداريها مصوب 13/12/68 هيات وزيران در سيزده ماده و 5 تبصره تهيه و با شماره 5850/45 مورخ 19/9/69 به تاييد سازمان اموراداري و استخدامي كشور رسيده است و هرگونه تغيير در آن بنا به پيشنهاد وزارت كشور و تاييدسازمان مذكور خواهد بود.

مقررات استخدامي مستخدمين موقت شهرداريها موضوع بند (پ ماده 2 آيين نامه استخدامي شهرداريها - مصوب 1

ماده 1 _ شهرداريها مي توانند در صورت وجود اعتبار ، پس از تحصيل مجوز استخدامي ، اشخاص مورد نياز را بعنوان مستخدم موقت ، بموجب قرار دادي كه طبق مقررات زير بين شهرداري ازيكطرف و داوطلب خدمت

موقت از طرف ديگر منعقد مي گردد ، استخدام نمايند.

تبصره _ فرم انعقاد قرار داد توسط وزارت كشور تهيه و ابلاغ مي گردد.

ماده 2 _ حداكثر مدت قرار داد يكسال است و در صورت لزوم تمديد آن مستند به مجوز اخذ شده حداكثر تا 5 سال ديگر بلامانع است

ماده 3 _ افرادي كه در مشاغل كارگري موضوع بند "ت ماده 2 آيين نامه استخدامي شهرداريهابخدمت شهرداري پذيرفته مي شوند از شمول اين آيين نامه مستثني خواهند بود.

ماده 4 _ فسخ قرار داد استخدام موقت توسط هريك از طرفين قرار داد تا يكماه اعلام قبليامكان پذير خواهد بود مگر آنكه در قرار داد مدت ديگري تعيين شده باشد.

ماده 5 _ داوطلبان استخدام موقت بايد علاوه برشرايط اختصاصي شغل مورد نظر داراي شرايط مندرج در ماده 6 آيين نامه استخدامي شهرداريها باستثناي محدوديت مربوط به حداكثر سن حداقل تحصيلات باشند.

ماده 6 _ داوطلبان ورود بخدمت موقت از طريق امتحان و گزينش انتخاب مي شوند.

ماده 7 _ حقوق مستخدمين موقت مشمول اين مقررات براساس مدرك تحصيلي آنان بشرح جدول زير تعيين مي شود:

طبقه _ حداكثر حقوق _ شرايط تصدي از نظر مدارك تحصيلي

1 _ 550 _ دارابودن گواهينامه پايان دوره تحصيلاتاول متوسطه ياراهنمايي تحصيلي

2 _ 650 _ دارا بودن گواهينامه ديپلم كامل متوسطه

3 _ 850 _ دارا بودن گواهينامه كارداني (فوق ديپلم

4 _ 1050 _ دارا بودن گواهينامه كارشناس (ليسانس

5 _ 1300 _ دارا بودن گواهينامه كارشناسي ارشد (فوق ليسانس

6 – 1700 _ دارا بودن گواهينامه دكترا

7 _ 1900 _ دارا بودن گواهينامه دكترا و تخصص در رشته هاي پزشكي و پيراپزشكي

تبصره 1 _ ضريب ريالي جدول حقوق مستخدمين موقت عدد 100 مي باشد و تغييرات بعدي آن با تاييد

نامه سازمان امور اداري و استخدامي كشور و تصويب وزير كشور بمرحله اجرا در خواهدآمد.

تبصره 2 _ مستخدمين موقت با توجه به مدارك تحصيلي در يكي از طبقات مندرج در جدول فوق قرار مي گيرند و از حقوق طبقه مربوط برخوردار مي گردند.

تبصره 3 _ اشخاصي كه داراي تحصيلات حوزه اي هستند با توجه به ارزش مدرك تحصيلي آنان كه براساس مصوبات جلسات مورخ 8/9/1363 و 30/10/1363 و 508/1365 شوراي امور اداري واستخدامي كشور و اصلاحات بعدي آن تعيين مي گردد از حقوق طبقات 2 لغايت 5 جدول حقوق فوق استفاده مي كنند.

تبصره 4 _ چنانچه استخدام موقت جهت مشاغل فني و تخصصي در طبقات يك ، دو و سه جدول موضوع اين ماده صورت گرفته باشد تا 20% حقوق مبناي طبقه به دريافتي اينگونه مستخدمين افزوده مي گردد.

تبصره 5 _ هرگاه مستخدمين موقت براساس دستورالعملهاي ارزشيابي جزو 20% كاركنان برجسته دارندگان بالاترين نمره ارزشيابي باشند ، در صورت تمديد قرار داد دريافتي شان تا 10% حقوق مبناي طبقه مربوط صرفا براي سال بعد قابل افزايش است

تبصره 6 _ شهرداريها مي توانند علاوه برحقوق ماهانه بازا هرسال تجربه يا آموزش قابل قبول و ياسابقه خدمت موقت (پيماني مربوط به شغل مورد تصدي حداكثر معادل 5% حقوق مبناي طبقه مربوط را با توجه به ميزان كارايي به مستخدمين موقت پرداخت نمايند مشروط برانكه اين افزايش از حداكثر حقوق طبقه مربوط تجاوز نكند ، تشخيص و احتساب سوابق تجربي و آموزشي براساس دستورالعملي است كه توسط وزارت كشور تهيه خواهد شد.

تبصره 7 _ اعطا امتيازات استخدامي مقرر در قوانين و مقررات عمومي درباره آزادگان و ايثارگران به مستخدمين موقت مشمول اين مقررات بموجب دستورالعملي خواهد بود كه بنا

به پيشنهادوزارت كشور و تاييد سازمان امور اداري و استخدامي كشور بمرحله در خواهد آمد.

ماده 8 _ در صورتيكه شرايط بازار كار و ساير عوامل موثر اقتضا نمايد كه براي استخدام برخي متخصصين بعنوان موقت منحصرا براي مشاغل فني در طبقات 4 و 5 و 6 و7 حقوق مبناي طبقه مربوط براساس ضوابطي كه توسط وزارت كشور تهيه و به تصويب شوراي حقوق و دستمزدمي رسد ، پرداخت خواهد شد.

ماده 9 _ شهرداريها مي توانند علاوه برحقوق و فوق العاده مخصوص مبالغي بشرح زير در صورت وجود اعتبار به مستخدمين موقت پرداخت نمايند.

1 _ هر سه ماه تا ميزان 2/1(يك دوم حقوق بعنوان پاداش بشرط رضايت از خدمت مستخدم

2 _ در پايان خدمت مستخدم در صورت حصول رضايت به ازا هر سال خدمت موقت با 15 روزحقوق و فوق العاده مخصوص به تشخيص شهردار.

3 _ مواردي از فوق العاده و هزينه هاي موضوع ماده 25 آيين نامه استخدامي شهرداريها كه طبق مقررات مربوط هماهنگ با ميزان پرداختي به مستخدمين ثابت پرداخت مي باشد. در تعيين فوق العاده هاي بدي آب و هوا ، محروميت از تسهيلات زندگي ، سختي شرايط محيط كار و نوبت كاري 2/1 (يك دوم حقوق مستخدمين موقت مبناي محاسبه قرارخواهد گرفت

ماده 10 _ پرداخت هرگونه وجهي غير از موارد ذكر شده در اين آيين نامه ، به هرعنوان به مستخدمين موقت ممنوع است

ماده 11 _ مستخدمين موقت مشمول مقررات قانون تامين اجتماعي مي باشند و شهرداريها مكلفندحق بيمه مقرر را از دريافتي آنان كسر و با اضافه نمودن سهم كار فرما طبق مقررات مربوط به سازمان تامين اجتماعي پرداخت نمايند.

ماده 12 _ مستخدمين موقت سالي يكماه حق استفاده از

مرخصي استحقاقي به نسبت مدت خدمت با استفاده از حقوق و فوق العاده هاي مربوط را خواهد داشت

تبصره 1 _ استفاده از مرخصي استحقاقي باتقاضاي مستخدم و موافقت رييس مربوط مي باشد.تعطيلات واقع در بين دو مرخصي استحقاقي جز مرخصي استحقاقي منظور خواهد شد.

تبصره 2 _ حق استفاده از مرخصي مربوط به هرماه براي ماههاي بعد محفوظ است ولي هيچ مستخدمي نمي تواند در هرسال بيش ازپانزده روزمرخصياستحقاقي خودراذخيره نمايد و هرگاه ازبقيه مرخصي مذكور استفاده نمايد مدت زايد بر پانزده روز ذخيره نخواهد شد.

تبصره 3 _ حقوق و فوق العاده هاي مربوط به ايام مرخصي استحقاقي ذخيره شده درهنگام خاتمه قرار داد (درصورت عدم تمديد) به مستخدم موقت پرداخت خواهد شد.

ماده 13 _ مستخدم موقت مي تواند در صورت نياز با موافقت شهرداري در طول هر قرار داد يكساله حداكثر يكماه از مرخصي بدون حقوق استفاده نمايد. مدت مرخصي بدون حقوق جز سوابق خدمت و تجربه منظور نمي گردد.

ماده 14 _ مستخدم موقت در صورت ابتلا به بيماريهايي كه مانع از انجام كار آنان باشد و نيز زنان باردار از حمايتهاي مقرر در قانون تامين اجتماعي استفاده خواهند كرد.

تبصره 1 _ اين قبيل مستخدمين موظفند ضمن آگاه نمودن مسئولين متبوع خود از علت عدم حصور خويش در محل خدمت ، مدارك مربوط به بيماري خود را كه به تاييد مراجع ذيصلاح مذكوردر قانون تامين اجتماعي رسيده باشد در پايان ايام بيماري ارايه نمايد.

تبصره 2 _ حقوق و فوق العاده هاي مستخدم موقت كه عدم اشتغال آنان به سبب بيماري باشد و دربيمارستان بستري شوند تا سه روز توسط شهرداري پرداخت خواهد شد و در صورتي كه مدت بيماري آنان مازاد بر سه روز باشد از ابتداي بيماري تا خاتمه آن و حداكثر تا پايان قرار داد

مشمول مقررات قانون تامين اجتماعي خواهد بود.

ماده 15 _ در صورتيكه مستخدم موقت هفت روز بدون عذر موجه در محل خدمت حاضر نشودشهرداري مي تواند قرار دارد استخدام او را بدون رعايت يكماه مهلت مقرر در ماده 4 از تاريخ ترك خدمت فسخ نمايد. وجوه مربوط به بندهاي "الف و "ب ماده 9 و مرخصي ذخيره شده موضوع تبصره 3 ماده 12 به وي تعلق نخواهد گرفت

تبصره _ در صورتيكه پذيرفته شدن عذر مستخدم موضوع اين ماده (موجه بودن عذر) توسط شهرداري از بابت ايام عدم حضور در محل خدمت حقوق و فوق العاده هاي مربوط به اين مدت به اوپرداخت نخواهد شد.

ماده 16 _ اوقات كار مستخدمين موقت شهرداري و سازمانهاي تابعه بهمان ترتيبي است كه در ماده 86 آيين نامه استخدامي شهرداريها مشخص گرديده و ساعات كار مستخدمين مزبور بر در هيچ مورداز حداقل ساعات كار قانوني كمتر نخواهد بود.

ماده 17 _ اشتغال مستخدم موقت در موسسات و شركتهاي طرف معامله با شهرداري يا سازمانهاي تابعه و وابسته ممنوع است

تبصره هرگاه مستخدم موقت بخواهد در غير ساعات كار در موسسات ديگري غير از موسسات موضوع اين ماده مشغول بكار شود بايد مراتب را با اطلاع شهرداري برساند.

ماده 18 _ تغيير شغل مستخدم موقت تا اصلاح قرار داده منعقده با رعايت اين مقررات بلامانع است

ماده 19 _ مفاد قرار داد استخدامي مستخدمين موقت كه بموجب مقررات قبلي به خدمت اشتغال دارند تا خاتمه قرار داد يا فسخ آن از لحاظ پرداخت وجوه تعيين شده در قرار داد بقوت خود باقياست ولي تمديد يا انعقاد قرار داد جديد از هرلحاظ تابع مفاد اين مقررات خواهد بود.

ماده 20 _ رسيدگي به تخلفات

اداري مستخدمين موقت و تعيين مجازات آنان مشمول قانون رسيدگي به تخلفات اداري و آيين نامه اجرايي آن مي باشد.

ماده 21 _ هرگونه تغييري در اين مقررات منوط به پيشنهاد وزارت كشور و موافقت سازمان اموراداري واستخدامي كشور خواهد بود.

ماده 22 _ از تاريخ اجراي اين مقررات شهرداريها و سازمانهاي مكلفند در استخدام مستخدمين موقت منحصرا طبق اين مقررات عمل نمايند.

ماده 23 _ اين مقررات مستند به بند "ب ماده 2 آيين نامه استخدامي شهرداريها مصوب 13/2/1368 هيات وزيران در 13 ماده و 15 تبصره تهيه وتصويب و با توجه به موافقت شماره 267/د- 24/1/70 سازمان امور اداري و استخدامي كشور از تاريخ 1/1/70 قابل اجرا است

آيين نامه حقوق و مزاياي شهرداران - مصوب 19/3/1370

ماده 1 _ حقوق شهرداران در سراسر كشور به استثناي شهردار تهران كه حقوق و مزاياي ماهيانه او بنابه پيشنهاد وزير كشور و تاييد رييس جمهور تعيين خواهد شد ، بر مبناي درجه بندي شهرداري ها به شرح زير محاسبه مي گردد:

ضريب ريالي * عددمبناي حقوق = حقوق شهردار

تبصره 1 _ اعداد مبناي حقوق شهرداران بر اساس درجه بندي شهرداري ها به شرح زير مي باشد وتغيير آنها موكول به پيشنهاد وزارت كشور و تصويب هيات وزيران مي باشد.

1 _ اعداد مبناي حقوق شهرداران ، مندرج در جدول تبصره (1) ماده (1) اين آيين نامه به از تاريخ 1/1/1378 به ميزان هفتاد درصد (70%) افزايش مي يابد.

تبصره 2 _ ضريب ريالي موضوع اين ماده معادل ضريب حقوقي مشمولين قانون استخدام كشوري مي باشد.

تبصره 3 _ تشخيص درجه شهرداري هاي جديدالتاسيس و تغيير درجه بندي شهرداري ها با تاييدسازمان امور اداري و استخدامي كشور و تصويب وزير كشور خواهد بود.

تبصره 4 _ وزارت كشور مي تواند به ازاي هر سال سابقه خدمت در سمت شهردار كه

بعد ازتاريخ 22/11/1357) انجام شده باشد ، عدد مبناي حقوق شهردار را تا (5%) افزايش دهد.

تبصره 5 _ براي جذب نيروهاي كارامدو متخصص جهت انتصاب به سمت شهردار ، وزارت كشورمي تواند در اين موارد عدد مبناي حقوق شهردار را تا (50%) تحت عنوان فوق العاده جذب افزايش دهد.

تبصره 6 _ تطبيق شهرداري هاي موجود با درجات (12) گانه موضوع تبصره (1) بر عهده وزارت كشور مي باشد.

تبصره 7 _ افرادي كه از وزارتخانه ها ، سازمان ها و ارگانهاي دولتي تابع قانون نظام هماهنگ پرداخت ، به صورت مأمور ، سمت شهردار را در شهرداري ها تصدي مي كنند مي توانند مبناي حقوق خود را بر اساس آخرين حقوق تعيين شده در وزارتخانه ، سازمان يا ارگان مربوط (بدون محاسبه فوق العاده شغل و ساير مزايا) انتخاب كنند در غير اين صورت مبناي حقوق آنان طبق مفاد اين آيين نامه تعيين مي شود.

تبصره 8 _ به شهرداراني كه خارج از ساعات اداري _ موضوع ماده (86) آيين نامه استخدامي شهرداري هاي سراسر كشور حضور فعال تري در امور شهر و شهرداري داشته باشند ، به تشخيص وزارت كشور ، ماهانه حداكثر تا ميزان شصت درصد حقوق شهردار _ موضوع اين ماده به عنوان فوق العاده جذب پرداخت مي شود.

ماده 2 _ چنانچه عمليات عمراني طي هر سال در دوره خدمت شهردار در شهر ، طبق برنامه هاي مصوب و در قالب موارد تاييد شده باشد فوق العاده اي تحت عنوان فوق العاده عمران كه به شرح زيرمحاسبه مي گردد ، ماهيانه و در حدود اعتبارات بودجه مصوب و مقررات موضوع ماده (68) قانون شهرداري ، حداكثر تا دو برابر حقوق موضوع ماده (1) اين آيين نامه به هنگام تفريغ بودجه شهرداري با تاييد وزارت كشور ، به شهردار قابل پرداخت

مي باشد. (اعتبارات هزينه شده جهت اجراي عمليات عمراني در هر سال * درصد فوق العاده عمران = فوق العاده عمران

تبصره _ درصد فوق العاده عمران موضوع اين ماده در مورد شهرداري هاي (12) گانه به شرح زيرمي باشد:

ماده 3 _ در صورتي كه شهرداري فاقد محل مسكوني براي سكونت شهردار باشد تا ميزان (20%)عدد مبناي حقوق موضوع تبصره (1) ماده 1) اين آيين نامه با اعمال ضريب ريالي موضوع تبصره 2) ماده (1) به عنوان حق مسكن به شهردار قابل پرداخت است

تبصره _ در صورتي كه شهرداري داراي محل مسكوني براي شهردار باشد به شرط استفاده شهرداراز محل مسكوني هر ماه به ميزان حداكثر ده درصد (10%) عدد مبناي حقوق موضوع تبصره 1) ماده 1) اين آييننامه با اعمال ضريب ريالي موضوع تبصره (2) ماده (1) بر اساس جداول هزينه استفاده از خانه هاي سازماني موضوع تصويب نامه شماره 22353/ت 246 ه مورخ 8/6/1371 به عنوان حق استفاده از مسكن سازماني از وي كسر خواهد شد.

ماده 4 _ در صورتي كه شهردار از مقررات بازنشستگي خاصي استفاده نمايد كسور مربوط به سهم اوهر ماه از حقوق وي كسر و پس از افزودن سهم كارفرما (شهرداري مجموع آن به صندوق بازنشستگي مربوط واريز مي گردد.

تبصره _ هرگاه شهردار از صندوق خاصي تبعيت ننمايد مشمول مقررات قانون تامين اجتماعي شده و هرماه حق بيمه مقرر از حقوق وي كسر و با افزودن سهم كارفرما (شهرداري مجموع آن را به صندوق تامين اجتماعي پرداخت خواهد شد.

ماده 5 _ شهرداري مكلف است همه ماهه معادل (3%) حقوق موضوع ماده يك اين آيين نامه را ازحقوق شهردار كسر و با افزودن عادل آن از بودجه

شهرداري مجموع آن را در حساب سپرده خاصي به نام شهرداري نزد بانكي كه شهرداري در آن داراي حساب است واريز نمايد تا پس از پايان تصدي سمت شهردار در آن شهرداري ، اصل و سود متعلقه به وي پرداخت گردد.

ماده 6 _ فوق العاده هاي بدي آب و هوا و محروميت از تسهيلات زندگي تا ميزاني كه براي مستخدمين ثابت شهرداري مقرر است بر اساس عدد مبناي حقوق موضوع تبصره 1 ماده (1) اين آيين نامه با اعمال ضريب ريالي موضوع تبصره (2) ماده (1) تعيين و به شهردار قابل پرداخت مي باشد.

تبصره _ كمك هزينه عايله مندي و اولاد به شهرداران بر اساس ماده (9) قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت _ مصوب 1370 _ پرداخت مي شود.

ماده 7 _ با پيشنهاد شوراي شهر و تاييد وزارت كشور (سازمان شهرداري هاي كشور9 به ازاي هرسال خدمت شهردار معادل يك ماه حقوق موضوع ماده (1) اين آيين نامه به عنوان پاداش از محل اعتبارات بودجه شهرداري ، به شهردار قابل پرداخت است و اگر خدمت شهردار كمتر از يك سال باشد به تناسب مدت خدمت پاداش دريافت خواهد نمود.

ماده 8 _ هزينه سفر و فوق العاده روزانه شهرداران در مأموريت مطابق مستخدمين ثابت شهرداري پرداخت خواهد شد. حداكثر مدت مأموريت هاي داخل و خارج از كشور براي شهردار در طول يك سال تقويمي نبايد از يك ماه تجاوز نمايد.

ماده 9 _ شهردار براي يك سال خدمت حق استفاده از يك ماه مرخصي با استفاده از حقوق وفوق العاده هاي مربوط را خواهد داشت

تبصره 1 _ تاريخ استفاده از مرخصي بنا به تقاضاي شهردار توسط شوراي اسلامي شهر تعيين خواهد شد ولي با تصميم شوراي مزبور ممكن است استفاده از مرخصي شهردار

نتواند از مرخصي تقاضا شده استفاده نمايد تمام مرخصي مزبور ذخيره خواهد شد.

تبصره 2 _ چنانچه شهردار به اختيار از مرخصي استحقاقي خود استفاده ننمايد در هر سال فقط 15) روز آن ذخيره خواهد شد و در صورتي كه شهردار مايل به انتقال مرخصي ذخيره شده به موسسه متبوع خود نباشد مي تواند در پايان سمت شهرداري حقوق و فوق العاده هاي مربوط به ايام مرخصي ذخيره شده را از اعتبارات همان شهرداري دريافت نمايد.

تبصره 3 _ در صورتي كه خدمت شهردار كمتر از يك سال باشد به تناسب مدت خدمت استحقاق دريافت مرخصي را خواهد داشت

ماده 10 _ شهردار به ازاي هر يك سال خدمت ، حق استفاده از يك ماه مرخصي استعلاجي بادريافت حقوق و فوق العاده مربوط را خواهد داشت پرداخت حقوق و فوق العاده مربوط به ايام مرخصي استعلاجي شهردار موكول به تاييد بيماري وي از طرف پزشك معتمد شهرداري و موافقت شوراي شهر مي باشد.

تبصره _ هزينه معالجه شهردار كه از طريق سازمان تامين اجتماعي پرداخت نمي شود ، در صورت وجود اعتبار به شرط اينكه از ميزان يك ماه حقوق وي تجاوز ننمايد براساس گواهي پزشك معتمدشهرداري و با تصويب شوراي شهر پرداخت مي شود.

ماده 11 _ پرداخت حقوق و مزاياي شهردار بر اساس اين آيين نامه در صورت وجود اعتبار دربودجه مصوب شهرداري موكول به صدور حكم از طرف وزارت كشور (سازمان شهرداري هاي كشور) مي باشد و پرداخت هرگونه وجه ديگري به هر عنوان غير از موارد ذكر شده در اين آيين نامه به شهردار ، ممنوع است

ماده 12 _ اين تصويبنامه از تاريخ تصويب لازم الاجرا مي باشد و تصويب نامه هاي مورخ 18/12/1353 و 21/6/1356 و 19/4/1357 و كليه مقررات مغاير ملغي

است

آيين نامه اجرايي شرايط احراز تصدي سمت شهردار - مصوب 11/6/1377 هيات وزيران

ماده 1 _ كساني را مي توان به سمت شهردار انتخاب نمود كه داراي شرايط زير باشند:

1 _ تابعيت جمهوري اسلامي ايران

2 _ حتي المقدور متاهل و داراي حداقل (25) سال سن و (5) سال سابقه اجرايي در موقع انتخاب شدن

3 _ انجام خدمت وظيفه عمومي (دوره ضرورت يا داشتن معافيت دايم در زمان صلح

4 _ اعتقاد به مباني جمهوري اسلامي ايران و قانون اساسي

5 _ دارا بودن حسن شهرت

6 _ داشتن توانايي جسمي و روحي براي انجام كار.

7 _ نداشتن محكوميت كيفري كه مستلزم محروميت از حقوق اجتماعي باشد.

8 _ دارا بودن تحصيلات و تجربه به شرح زير:

9 _ حداقل تحصيلات كارشناسي (ليسانس براي شهرداريهاي درجه (1و6).

10 _ حداقل تحصيلات كارشناسي (ليسانس با گرايشهاي مشخص شده توسط وزارت كشور براي شهرداريهاي درجه (7 تا 10).

11 _ براي شهرداريهاي درجه (11 و 12) حداقل تحصيلات كارشناسي ارشد (فوق ليسانس باگرايشهاي مشخص شده توسط وزارت كشور.

تبصره 1 _ كساني كه دراي تحصيلات فوق ديپلم و پنج سال سابقه اجرايي _ كه حداقل (2) سال آن را در سمت شهردار و يا مديريت (سرپرستي و بالاتر) در وزارتخانه ها و موسسات دولتي و وابسته به دولت و شهرداريها خدمت كرده باشند _ يا داراي (4) سال تجربه در امور مربوط به شهرداري باشند نيز مي توانند عهده دار تصدي شهرداريهاي از درجه (1 تا 6) مي شوند.

تبصره 2 _ كساني كه داراي تحصيلات فوق ديپلم و پنج سال سابقه اجرايي و حداقل چهار سال سابقه كار و تجربه در سمت شهردار در شهرداري درجه (1تا6). و يا معاون شهردار در شهرداري درجه (7) به بالا يا مديريت

(مديريت مياني به بالا) در وزارتخانه ها و موسسات دولتي و وابسته به دولت و شهرداريها باشند نيز مي توانند تصدي شهرداريهاي درجه (7) تا (10) را عهده دار شوند.

تبصره 3 _ كساني كه داراي تحصيلات كارشناسي (ليسانس مندرج در رديف (2) بند ( ح ) ماده (1)اين آيين نامه با حداقل پنج سال پيشينه كار در سمت شهردار شهر درجه (7تا10) و بالاتر و يا معاون شهردار شهر درجه (11و12) و يا مديريت مياني به بالا وهمتراز آنها در وزارتخانه ها و موسسات دولتي و وابسته به دولت و شهرداريها باشند نيز مي توانند براي احراز سمت شهردار در شهرداريهاي درجه (11 و12) و تهران انتخاب شوند.

تبصره 4 _ انتخاب مقامات موضوع تبصره (2) ماده (1) قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت و همترازان آنها و همچنين معاونان استانداران و مديران كل ستادي حوزه عمراني وزارت كشور با داشتن مدرك تحصيلي كارشناسي با رشته هاي مندرج در رديف (2)بند ( ح ) ماده (1) اين آيين نامه و حداقل (2) سال سابقه خدمت در سمتهاي مذكور به سمت شهردار بلامانع است

تبصره 5 _ در صورتي كه اشخاص موضوع تبصره هاي بالا يكي از دوره هاي مكاتبه اي يا حضوري مياني شهرداري ، منطبق با دستورالعملهاي وزارت كشور را با موفقيت گذرانده باشند ، دوره مذكورمعادل يك سال تجربه در امور شهرداري و چنانچه دوره عالي مديريت شهرداري و مطابق بادستورالعمل هاي وزارت كشور را گذرانده باشند ، دوره مذكور معادل 5/1 سال تجربه در امورشهرداري براي آنان محسوب خواهد شد.

تبصره 6 _ منظور از درجه شهرداري در اين آيين نامه درجه بندي شهرداريها موضوع تبصره (1)ماده (1) آيين نامه حقوق ومزاياي شهرداران (موضوع تصويبنامه شماره 251/ت 111ه مورخ 1/4/1370 هيات وزيران

مي باشد و در صورت اصلاح درجه شهرداريها در آيين نامه اجرايي يادشده مفاد اين آيين نامه متناسب با آن اصلاح خواهد شد.

تبصره 7 _ كليه كساني كه در زمان تصويب اين آيين نامه در سمت شهردار مشغول انجام وظيفه بوده و از نظر تحصيلات و سوابق تجربي واجد شرايط لازم براي تصدي سمت شهردار در شهر مربوط نمي باشند تا زمان تصدي در سمت مذكور در آن شهر از شرايط تحصيلات و سوابق مذكور در اين آيين نامه معاف مي باشند وانتخاب آنان براي تصدي سمت شهردار در شهرداريهاي با همان درجه بلامانع است

تبصره 8 _ تشخيص همترازي مديريت و سرپرستي و نيز تجربه مديريت در بخش خصوصي به عهده وزارت كشور است

تبصره 9 _ شهردار بايد علاوه بر شرايط فوق به امور مالي و ذي حسابي با تشخيص وزارت كشوراشنا باشد و در غير اين صورت بايد در دوره توجيهي كه توسط وزارت ياد شده تشكيل مي شودشركت نمايد.

تبصره 10_ در موارد استثنا ، انتخاب شهردار از ميان افراد داراي مدرك تحصيلي ديپلم با تاييد وزيركشور بلامانع است

ماده 2 _ كسي كه به سمت شهردار انتخاب مي شود نبايد صاحب موسساتي باشد كه تمام يا بخشياز حوايج عمومي حوزه عمل شهرداري را تامين مي نمايد و همچنين نبايد در زمان تصدي اين سمت ، رييس با عضو هيات مديره يا مدير عامل شركتها و موسسات مذكور باشد. شهردار حق ندارددر معاملات و قرار دادهايي كه يك طرف آن شهرداري يا يكي از موسسات تابعه و يا وابسته به آن است بطور مستقيم يا غير مستقيم ذي نفع باشد.

تبصره _ عضويت شهردار در هيات مديره و مجمع عمومي و يا شوراي شركتها و سازمانهاي

وموسساتي كه وابسته و يا تابع شهرداريها و نيز موسسات عمومي ، اعم از دولتي و غير دولتي كه شهرداري در آنها صاحب سهم باشد و يا حضور شهردار در سمتهاي مذكور در اين گونه موسسان كه بنابه تصويب شوراي اسلامي شهر ضروري تشخيص داده شود از شمول معاد اين ماده مستثني است

ماده 3 _ شهردار بايد از تاريخ اشتغال به كار تا زماني كه در اين سمت انجام وظيفه مي نمايد در داخل محدوده قانوني شهر ساكن باشد. شهرداري مكلف است برابر دستورالعمل وزارت كشور شرايط مناسب جهت تحقق مفاد اين ماده را براي شهردار فراهم سازد.

ماده 4 _ شوراي اسلامي شهر به محض آن كه از فقدان يكي از شرايط مندرج در بندهاي وتبصره هاي ذيل ماده (1) و مواد (2)و(3) اين آيين نامه در شهردار منتخب خود مطلع شود بايد دراولين جلسه عادي يا فوق العاده كه با حضور شهردار تشكيل مي شود به موضوع رسيدگي و تشخيص خود را اعم از صحت يا سقم مطلب به مرجع صدور حكم انتصاب اعلام نمايد ، مرجع صدور حكم انتصاب پس ازبررسي موضوع ، درصورت صحت فقدان هريك ازشرايط ، حكم انتصاب راملغي مي نمايد.

ماده 5 _ در صورتي كه شهردار از بين كارگزاران شهرداريها و موسسات و سازمانهاي تابعه و وابسته آنها و يا وزارتخانه ها و يا موسسات و شركتهاي دولتي تابع و وابسته به دولت انتخاب شود ، پس ازخاتمه دوره خدمت با رعايت مقررات استخدامي مربوط ، به سازمان محل خدمت اوليه خودبرگشت داده مي شود و چنانچه از بين كارگزاران انتخاب نشده باشد ، وزارت كشور و شهرداريها درقبال او هيچگونه تعهد استخدامي ندارند.

تبصره 1 _ شهردار خاتمه خدمت يافته ، مي تواند ضمن داشتن شرايط استخدام موضوع ماده (6)اصلاحي آيين

نامه استخدامي شهرداري تهران (موضوع تصويبنامه شماره 17570/ت مورخ 2/3/1368) در صورت دار بودن شرايط زير ، ظرف يكسال از تاريخ خاتمه خدمت و يا صدور حكم قطعي برايت درخواست استخدام به شهرداري تسليم نمايد كه در اين صورت از شروط امتحان ومسابقه موضوع ماده (7) اصلاحي آيين نامه ياد شده معاف خواهد بود.

1 _ فاقد هرگونه ارتباط و تعهد استخدامي با موسسات مذكور در ماده (5) اين آيين نامه باشد.

2 _ خدمت وي به علت استعفا يا اتمام دوره قانوني خدمت (4) سال خاتمه يافته باشد.

3 _ حداقل دوسال متوالي يا چهار سال متناوب داراي سابقه خدمت مورد پذيرش وزارت كشور درسمت شهردار باشد.

4 _ در صورت تعليق از خدمت طبق مقررات قانوني دراي حكم قطعي برايت از مراجع صالح قضايي باشد.

وزارت كشور مي تواند پس از تامين اعتبار در اولين بودجه ، اصلاح بودجه يا متمم بودجه ، مطابق مدرك تحصيلي وي ، تحت عناوين (كارشناس ، كمك كارشناس و كاردان با موافقت سازمان امور اداري و استخدامي كشور نسبت به ايجاد پست سازماني مناسب براي وي در يكي ازشهرداريهاي سراسر كشور اقدام نمايد. پس از ترك پست مذكور توسط شاغل به هر عنوان ، پست يادشده حذف مي شود.

تبصره 2 _ اجراي مفاد تبصره يك در مورد شهرداراني كه مطابق مفاد ماده (73) قانون موضوع اين آيين نامه از كار بركنار شده اند ، ظرف مهلت مذكور منوط به تصويب شوراي اسلامي شهر است

ماده 6 _ نظارت برحسن اجراي اين آيين نامه برعهده وزارت كشور است

معاون او رييس جمهور _ حسن حبيبي

اصلاحيه تصويب نامه موضوع تبصره الحاقي به ماده (27) آيين نامه استخدامي شهرداريهاي كشور - 1380

هيات وزيران در جلسه مورخ 18/6/1380 با توجه به نظر رييس مجلس شوراي اسلامي ،

موضوع نامه شماره 3413ه /ب مورخ 8/5/1380 تصويب نمود:

1 _ در تصويبنامه شماره 19036/ت 18863 ه مورخ 9/2/1378، موضوع تبصره الحاقي به ماده 27) آيين نامه استخدامي شهرداريهاي كشور ، عبارت ( تا حدي كه مغاير قانون نظام هماهنگ پرداخت نباشد ) بعد از عبارت ( و بر اساس آيين نامه حقوق و مزاياي شهرداران و تغييرات بعدي آن ) اضافه مي گردد.

2 _ اين تصويب نامه جانشين تصويب نامه شماره 56686/ت 23996 ه مورخ 10/12/1379مي گردد.

معاون اول رييس جمهور _ محمدرضا عارف

اصلاحيه آيين نامه استخدامي كاركنان شهرداريهاي كشور – مصوب 1382

نظر به اينكه در ماده (10) آيين نامه استخدامي كاركنان شهرداريهاي كشور، موضوع تصويب نامه شماره 64018/ت25342ه- مورخ 14/12/1381 كه براساس طرح تصويب نامه پيشنهادي تنظيم و ابلاغ شده است، عبارت «يك چهلم حقوق و مزاياي شهردار مربوط» به اشتباه «يك چهلم حقوق و مزاياي مستخدمان شهرداري مركز استان» تحرير شده است، مراتب جهت اصلاح اعلام مي شود.

دبير هيات دولت - عبدا... رمضان زاده

صنوف و اماكن عمومي

لايحه قانوني راجع به نحوه واگذاري اماكن و ميادين و غرفه ها بمنظور ايجاد تسهيل در تهيه و توزيع ميوه و

ماده واحده _ شهرداري تهران مي تواند بمنظور تسهيل در تهيه و توزيع ميوه و تره بار و فرآورده هاي كشاورزي مورد مصرف مردم و كوتاه كردن دست واسطه ها از طريق ايجاد ارتباط مستقيم بين توليدكنندگان و مصرف كنندگان كليه اماكن و ميادين و غرفه ها كه توسط شهرداري ايجاد شده يا بشود را بصورت نمايندگي منحصرا به اشخاص حقيقي يا حقوقي توليدكننده واگذار نمايد. اين قبيل اماكن و ميادين و غرفه ها مشمول مقررات قانون روابط موجر و مستاجر نبوده و حقوق استيجاري و كسب و پيشه براي متصرفين يا متصديان آنها ايجاد نخواهد كرد و هر موقع كه شهرداري لازم بداند مي تواند با توجه بشرايط واگذاري نمايندگي محل را تصرف كند و هرگاه اشيا متعلق به متصرف در آن باشد شهرداري آن را به محل ديگري منتقل خواهد كرد.

مقررات اين ماده واحده شامل اماكني كه قبلا بمنظور فوق به اشخاص حقيقي يا حقوقي كه بدون تنظيم قرارداد واگذار گرديده است نيز خواهد بود.

تبصره 1 _ شهرداريهاي ساير شهرها نيز مشمول مفاد اين قانون مي باشند.

تبصره 2 _ در واگذاري غرفه ها با شرايط يكسان رزمندگان و خانواده هاي شهدا و آزادگان وجانبازان و اتحاديه ها و شركتهاي تعاوني توليدي محصولات و فرآورده هاي كشاورزي _ دامي _طيور و آبزيان

اولويت دارند.

تبصره 3 _ آيين نامه اجرائي و شرايط واگذاري نمايندگي و مدت و نحوه استفاده از محلهاي مزبورتوسط وزارت كشور با هماهنگي وزارتخانه هاي كشاورزي ، جهاد سازندگي و بازرگاني تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

قانون نظام صنفي كشور - مصوب 24/12/1382

فصل اول _ تعاريف ( ماده 1 تا 11 )

ماده 1 _ نظام صنفي قواعد و مقرراتي است كه امور مربوط به سازمان ، وظايف ، اختيارات ، حدود و حقوق افراد و واحدهاي صنفي را طبق اين قانون تعيين مي كند.

ماده 2 _ فرد صنفي : هر شخص حقيقي يا حقوقي كه در يكي از فعاليت هاي صنفي اعم از توليد، تبديل خريد، فروش توزيع خدمات و خدمات فني سرمايه گذاري كند و به عنوان پيشه ور و صاحب حرفه و شغل آزاد، خواه به شخصه يا با مباشرت ديگران محل كسبي داير يا وسيله كسبي فراهم آورد و تمام يا قسمتي از كالا، محصول يا خدمات خود را به طور مستقيم يا غيرمستقيم و به صورت كلي يا جزيي به مصرف كننده عرضه دارد، فرد صنفي شناخته مي شود.

تبصره _ صنوفي كه قانون خاص دارند، از شمول اين قانون مستثني هستند.

ماده 3 _ واحد صنفي : هر واحد اقتصادي كه فعاليت آن در محل ثابت يا وسيله سيار باشد و توسط فرد يا افراد صنفي با اخذ پروانه كسب داير شده باشد، واحد صنفي شناخته مي شود.

تبصره 1 _ فعاليت واحدهاي صنفي سيار در محل ثابت با اخذ پروانه كسب براي همان محل بلامانع است

تبصره 2 _ اماكني كه طبق ضوابط مصوب كميسيونهاي نظارت واجد شروط لازم جهت استقرار چند واحد صنفي باشند، مي توانند به عنوان محل ثابت كسب به وسيله يك يا چند فرد صنفي ، پس از اخذ

پروانه كسب از اتحاديه يا اتحاديه هاي ذي ربط ، مورداستفاده قرارگيرند.

تبصره 3 _ دفاتري كه خدماتي به واحدهاي صنفي سيار مي دهند، واحد صنفي محسوب مي شوند.

ماده 4 _ صنف : آن گروه از افراد صنفي كه طبيعت فعاليت آنان از يك نوع باشد، تشكيل يك صنف را مي دهند. صنوف مشمول اين قانون با توجه به نوع فعاليت آنها به چهار گروه توليدي ، خدمات فني ، توزيعي يا خدماتي تقسيم مي شوند.

ماده 5 _ پروانه كسب : مجوزي است كه طبق مقررات اين قانون به منظور شروع و ادامه كسب و كار يا حرفه به فرد يا افراد صنفي براي محل مشخص يا وسيله كسب معين داده مي شود.

ماده 6 _ پروانه تخصصي و فني گواهينامه اي است كه بر داشتن مهارت انجام دادن كارهاي تخصصي يا فني دلالت دارد و به وسيله مراجع ذي صلاح صادر مي شود.

ماده 7 _ اتحاديه : شخصيتي حقوقي است كه از افراد يك يا چند صنف كه داراي فعاليت يكسان يا مشابه اند، براي انجام دادن وظايف و مسووليت هاي مقرر در اين قانون تشكيل مي گردد.

ماده 8 _ مجمع امور صنفي : مجمعي است كه از نمايندگان منتخب اعضاي هيات مديره اتحاديه هاي صنفي هر شهرستان براي انجام دادن وظايف و مسووليت هاي مقرر در اين قانون تشكيل مي شود.

ماده 9 _ شوراي اصناف كشور : شورايي است كه از نمايندگان هيات رييسه مجامع امورصنفي شهرستانهاي كشور با هدف تقويت مباني نظام صنفي در تهران تشكيل مي گردد.

ماده 10 _ كميسيون نظارت : كميسيوني است كه به منظور برقراري ارتباط و ايجاد هماهنگي بين اتحاديه ها و مجامع امور صنفي با سازمانها و دستگاههاي دولتي در راستاي وظايف و اختيارات آنها

و همچنين نظارت بر اتحاديه ها و مجامع امور صنفي هر شهرستان تشكيل مي شود.

ماده 11 _ هيات عالي نظارت :

هياتي است كه به منظور تعيين برنامه ريزي هدايت ايجاد هماهنگي و نظارت بر كليه اتحاديه ها، مجامع امور صنفي شوراي اصناف كشور و كميسيونهاي نظارت تشكيل مي گردد و بالاترين مرجع نظارت بر امور اصناف كشور است

فصل دوم _ فرد صنفي ( ماده 12 تا 20 )

ماده 12 _ افراد صنفي موظفند قبل از تاسيس هر نوع واحد صنفي يا اشتغال به كسب و حرفه نسبت به اخذ پروانه كسب اقدام كنند.

تبصره 1 _ آيين نامه صدور پروانه كسب طبق مفاد اين قانون ظرف سه ماه از تاريخ تصويب اين قانون توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت با كسب نظر وزارتخانه هاي كشور، بهداشت درمان و آموزش پزشكي و اداره كل نظارت بر اماكن عمومي ناجا و مجامع امور صنفي مراكز استانها تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد.

تبصره 2 _ كليه دستگاههايي كه اتحاديه ها براي صدور پروانه كسب از آنها استعلام ميكنند، موظفند ظرف مدت پانزده روز از تاريخ دريافت استعلام نظر قطعي و نهايي خود را اعلام دارند. عدم اعلام نظر در مهلت مقرر به منزله نظر مثبت است

تبصره 3 _ صدور بيش از يك پروانه كسب براي هر فرد صنفي واجد شروط قانوني براي يك يا چند محل كسب بلامانع است

تبصره 4 _ درصورتيكه چندنفر، يك واحدصنفي را به صورت مشترك اداره كنند، به طور مشترك مسووليت امور واحد را عهده دار خواهند بود.

تبصره 5 _ تمديد اعتبار پروانه كسب هر ده سال يكبار الزامي است

ماده 13 _ صدور پروانه كسب براي مشاغل تخصصي و فني مستلزم اخذ پروانه تخصصي

و فني از مراجع ذيربط به وسيله متقاضي است اگر متقاضي واجد شروط لازم براي اخذ پروانه تخصصي و فني نباشد، حضور يك نفر شاغل دارنده پروانه تخصصي و فني در واحد صنفي براي صدور پروانه كسب مشروط ، به نام متقاضي كافي است

تبصره _ انواع مشاغل تخصصي و فني به شرح آيين نامه اي خواهد بود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت و با هماهنگي وزارتخانه ها و سازمانهاي ذيربط و نظرخواهي از مجامع امور صنفي مراكز استانها تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهدرسيد.

ماده 14 _ افراد صنفي مكلفند در هر سال عوارض كسب و پيشه حق عضويت اتحاديه (درصورت عضويت و ماليات خود را بپردازند.

ماده 15 _ افراد صنفي عرضه كننده كالاها و خدمات مكلفند با الصاق برچسب روي كالا، يا نصب تابلو در محل كسب يا حرفه قيمت واحد كالا يا دستمزد خدمت را به طور روشن و مكتوب و به گونه اي كه براي همگان قابل رويت باشد، اعلام كنند.

تبصره 1 _ هر فرد صنفي در مقابل دريافت بها، اجرت يا دستمزد بايد صورتحسابي شامل نام و نشاني واحد صنفي ، تاريخ ، مبلغ دريافتي و نوع و مشخصات كالاهاي فروخته شده يا خدمات انجام شده را به مشتري تسليم دارد.

تبصره 2 _ مجمع امور صنفي ميتواند با تصويب كميسيون نظارت مركز استان بعضي از صنوف يا مشاغل را تا مبلغي معين يا برخي ديگر را كه دادن صورتحساب براي آنها مشكل است از دادن صورتحساب معاف كند.

تبصره 3 _ افراد صنفي كه كالاهاي خود را به صورت كلي عرضه ميدارند بايد از صورتحسابهاي چاپ شده استفاده كنند و

مشخصات خريدار را نيز در آن بنويسند.

تبصره 4 _ فرد صنفي ، مسوول انطباق كيفيت و كميت هر نوع كالاي عرضه شده يا خدمت ارايه گرديده با وجه يا اجرت دريافتي مندرج در صورتحساب است

ماده 16 _ صاحبان اماكن عمومي به تشخيص مجمع امور صنفي و تصويب كميسيون نظارت مكلفند :

الف _ فهرست قيمت غذا و مواد غذايي را كه براي مصرف مشتريان ارايه ميشود در برگه هاي مخصوص تهيه و در دسترس مشتريان قراردهند و برمبناي آن صورتحساب به مشتري تسليم دارند.

ب _ نرخ اغذيه و مواد غذايي خود را در تابلو مخصوص در محل كسب به قسمي كه در معرض ديد همگان باشد نصب كنند.

ماده 17 _ افراد صنفي مكلفند قوانين و مقررات جاري كشور، از جمله قوانين و مقررات صنفي ، انتظامي ، بهداشتي ، ايمني ، حفاظت فني و زيباسازي محيط كار و دستورالعمل هاي مربوط به نرخ گذاري كالاها و خدمات را كه از سوي مراجع قانوني ذيربط ابلاغ ميگردد، رعايت و اجرا كنند.

تبصره 1 _ افراد صنفي مكلفند پيش از به كارگيري كساني كه براي انجام دادن خدمات به منازل و اماكن مراجعه ميكنند، مراتب را به اتحاديه اطلاع دهند تا اتحاديه پس از اخذ نظر نيروي انتظامي ، نسبت به صدور كارت شناسايي عكس دار با درج تخصص اقدام لازم را به عمل آورد.

تبصره 2 _ افراد صنفي مجاز نيستند براي جلب مشتري درباره محصولات كالاها يا خدمات برخلاف واقع تبليغ كنند. درغير اين صورت طبق ماده 68) اين قانون با آنها رفتار خواهدشد.

ماده 18 _ درصورتيكه دارنده پروانه كسب بخواهد پروانه خود را به ديگري واگذاركند، بايد درخواست كتبي خود را

به اتحاديه تسليم دارد. اتحاديه درصورت واجد شروط قانوني بودن فرد معرفي شده و با رعايت ساير مقررات پروانه كسب متقاضي را باطل و پروانه جديدي به نام فرد معرفي شده صادر ميكند.

ماده 19 _ درصورتيكه دارنده پروانه كسب محجور شود، قيم ميتواند با رعايت غبطه محجور و طبق مقررات اين قانون نسبت به اداره يا انتقال واحد صنفي اقدام كند.

ماده 20 _ درصورت فوت صاحب پروانه كسب حقوق متعارف ناشي از واحد صنفي متعلق به ورثه است چنانچه ورثه يا نماينده قانوني آنها مايل باشند، درصورت دارا بودن شروط فردي، ميتوانند ظرف مدت دو سال نسبت به اخذ پروانه كسب با رعايت مقررات اقدام كنند. پس از انقضاي مهلت مقرر پروانه متوفي از درجه اعتبار ساقط است

فصل سوم _ اتحاديه ها ( ماده 21 تا 31 )

ماده 21 _ در هر شهرستان كه واحدهاي صنفي با فعاليت هاي شغلي مشابه يا همگن وجود داشته باشد، افراد صنفي با رعايت اين قانون مبادرت به تشكيل اتحاديه مي كنند.

تبصره 1 _ اتحاديه داراي شخصيت حقوقي و غيرانتفاعي است و پس از ثبت در وزارت بازرگاني رسميت مي يابد.

تبصره 2 _ حدنصاب تعداد واحدهاي صنفي براي تشكيل يك اتحاديه در كشور به شرح زير است

الف _ در تهران 300 واحد

ب _ در شهرستانهاي با بيش از دو ميليون نفر جمعيت 200 واحد

ج _ در شهرستانهاي داراي بيش از يك ميليون نفر و كمتر از دو ميليون نفر جمعيت 150 واحد

د _ در شهرستانهاي داراي بيش از پانصد هزار نفر و كمتر از يك ميليون نفر جمعيت 100 واحد

ه_ _ در شهرستانهاي با كمتر از پانصد هزار نفر جمعيت 50 واحد

تبصره 3 _

كميسيون نظارت هر شهرستان موظف است ظرف سه ماه از تاريخ تصويب اين قانون نسبت به ادغام اتحاديه هايي كه تعداد واحدهاي صنفي تحت پوشش آنها كمتر از نصابهاي تعيين شده است اقدام كند.

تبصره 4 _ اگر تشكيل اتحاديه واحد براي تمامي شهرها يا بخشهاي هر شهرستان به تشخيص كميسيون نظارت مركز استان ممكن نباشد، شيوه اداره امور واحدهاي صنفي آن شهرها يا بخشها تابع آيين نامه اي خواهد بود كه به وسيله دبيرخانه هيات عالي نظارت تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد.

تبصره 5 _ اگر تشكيل اتحاديه اي از واحدهاي صنفي يك شهرستان كه تعدادشان به نصاب مقرر جهت تشكيل اتحاديه نرسيده است به تشخيص كميسيون نظارت مركز استان لازم باشد، درصورت تصويب هيات عالي نظارت اتحاديه اي با همان تعداد واحدهاي موجود تشكيل خواهد شد.

تبصره 6 _ اگر تشكيل اتحاديه اي در مركز استان از واحدهاي صنفي موجود در شهرستانهاي همان استان به تشخيص كميسيون نظارت مركز استان لازم باشد، درصورت تصويب هيات عالي نظارت اتحاديه اي در مركز استان تشكيل خواهد شد. اين اتحاديه مانند ساير اتحاديه هاي موضوع اين ماده تلقي خواهد شد.

تبصره 7 _ اگر تشكيل اتحاديه اي از واحدهاي صنفي سراسر كشور لازم باشد، با تاييد وزيربازرگاني اتحاديه كشوري تشكيل خواهد شد. اين اتحاديه نيز مانند ديگر اتحاديه هاي موضوع اين ماده خواهد بود.

ماده 22 _ اتحاديه ها توسط هيات مديره منتخب اعضاي اتحاديه اداره مي شوند. تعداد اعضاي اين هيات پنج نفر اصلي و دو نفر علي البدل براي اتحاديه هاي داراي كمتر از هزار واحد صنفي عضو و هفت نفر اصلي و سه نفر علي البدل براي اتحاديه هاي داراي بيش از هزار

واحد صنفي عضو خواهد بود.

تبصره 1 _ مدت خدمت و مسووليت اعضاي هيات مديره اتحاديه ها از تاريخ انتخاب چهار سال تمام خواهد بود. اعضاي هيات مديره با راي مخفي و مستقيم اعضاي اتحاديه انتخاب مي شوند. انتخاب مجدد افراد عضو هيات مديره در ادوار بعد بلامانع است

تبصره 2 _ كميسيون نظارت هر شهرستان موظف است شش ماه قبل از پايان هر دوره هيات مديره مقدمات برگزاري انتخابات را فراهم آورد.

تبصره 3 _ انتخابات اتحاديه ها در دور اول با حضور حداقل يك سوم اعضا و در دور دوم با حضور حداقل يك چهارم اعضا رسميت مي يابد. درصورت برگزار نشدن انتخابات در دور دوم تا انتخاب هيات مديره جديد، كميسيون نظارت مكلف است با تشكيل هيات سرپرستي از بين اعضاي همان صنف كه توسط مجمع امور صنفي معرفي مي گردند، افراد واجد شروط قانوني را براي اداره امور اتحاديه به طور موقت منصوب كند. آيين نامه انتخابات اتحاديه ها توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت با نظرخواهي از مجامع امور صنفي مراكز استانها ظرف دو ماه از تاريخ تصويب اين قانون تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد.

تبصره 4 _ درصورتي كه بر اثر استعفا، عزل فوت بيماري حجر يا محروميت از حقوق اجتماعي عضو يا اعضايي از هيات مديره با وجود جايگزيني اعضاي علي البدل آن هيات از نصاب اين ماده خارج شود، كميسيون نظارت مكلف است ظرف شش ماه نسبت به برگزاري انتخابات براي تعيين اعضاي جايگزين اقدام كند. تا انجام انتخابات افرادي از اعضاي همان صنف كه واجد شروط قانوني براي اداره امور اتحاديه باشند، توسط مجمع

امور صنفي معرفي مي گردند تا پس از تصويب كميسيون نظارت به عنوان اعضاي جايگزين به عضويت اصلي يا علي البدل هيات مديره منصوب شوند. اگر كمتر از دو سال از مدت ماموريت هيات مديره مانده باشد، مدت ماموريت اعضاي جايگزين تا پايان مدت ماموريت هيات مديره ادامه خواهد يافت

تبصره 5 _ افراد منصوب شده موضوع تبصره هاي 3) و (4) اين ماده داراي كليه اختيارات حقوق و تكاليف هيات مديره به استثناي عضويت در هيات رييسه مجمع امور صنفي خواهند بود.

ماده 23 _ هيات مديره اتحاديه ها از ميان خود يك نفر را به عنوان رييس يك نفر را به عنوان نايب رييس يك نفر را به عنوان بازرس يك نفر را به عنوان خزانه دار و يك نفر را به عنوان دبير انتخاب مي كند. انتخاب مجدد اين افراد بلامانع خواهد بود. رييس هيات مديره علاوه بر دعوت از اعضا، اداره جلسات و ابلاغ مصوبات به عنوان نماينده اتحاديه در مجمع امور صنفي شهرستان نيز شناخته مي شود. رييس هيات مديره بالاترين مقام اجرايي اتحاديه محسوب مي گردد. در غياب رييس نايب رييس وظايف و اختيارات وي را برعهده مي گيرد.

تبصره _ در اتحاديه هايي كه تعداد اعضاي هيات مديره آن هفت نفر است دو نفر نايب رييس و دو نفر بازرس خواهند بود.

ماده 24 _ هيات مديره هر اتحاديه مكلف است از خدمات يك نفر، كه داراي حداقل مدرك كارشناسي باشد، به صورت تمام وقت به عنوان مدير اجرايي استفاده كند. در شهرستانهاي داراي كمتر از يك ميليون نفر جمعيت به كارگيري افراد ديپلمه به عنوان مدير اجرايي بلامانع است مدير اجرايي

مجري مصوبات هيات مديره و منتخب آن است و با جايگزين شدن هيات مديره جديد مستعفي تلقي مي گردد. استفاده از خدمات همان مدير در ادوار بعد بلامانع است

ماده 25 _ درصورت نياز، كميسيون نظارت مركز استان بنا به درخواست اكثريت نسبي اتحاديه هاي صنفي شهرستانهاي همان استان با نظرخواهي از مجمع امور صنفي مركز استان نسبت به تشكيل مجمع استاني براي اتحاديه هاي آن استان اقدام خواهد كرد. اين مجمع متشكل از نمايندگان هيات مديره اتحاديه هاي شهرستانها خواهدبود و به منظور تبادل نظر درخصوص مشكلات و امور صنفي ارايه پيشنهاد و برقراري ارتباط و هماهنگي هاي لازم با مراجع و مراكز ذي ربط تشكيل مي شود.

تبصره _ تعداد نمايندگان هر شهرستان به ازاي هر پنج اتحاديه يك نفر خواهد بود كه با راي روساي اتحاديه ها انتخاب خواهند شد. مدت ماموريت اعضاي هيات مديره مجمع استاني دو سال است

ماده 26 _ هرگاه شخصي بخواهد فعاليتي صنفي را آغاز كند، ابتدا بايد به اتحاديه ذي ربط مراجعه و تقاضاي كتبي خود را تسليم و رسيد دريافت دارد. اتحاديه مكلف است در چارچوب مقررات نظر خود را مبني بر رد يا قبول تقاضا حداكثر ظرف پانزده روز با احتساب ايام غيرتعطيل رسمي به صورت كتبي به متقاضي اعلام كند. عدم اعلام نظر درمدت ياد شده به منزله پذيرش تقاضا محسوب مي گردد. درصورت قبول تقاضا توسط اتحاديه متقاضي بايد از آن تاريخ ظرف حداكثر سه ماه مدارك مورد نياز اتحاديه را تكميل كند و به اتحاديه تسليم دارد. در غير اين صورت متقاضي جديد محسوب خواهد گرديد. اتحاديه موظف است پس از دريافت تمام مدارك لازم و با رعايت ضوابط

ظرف پانزده روز نسبت به صدور پروانه كسب و تسليم آن به متقاضي اقدام كند. همچنين متقاضي پروانه كسب موظف است از تاريخ دريافت پروانه كسب ظرف شش ماه نسبت به افتتاح محل كسب اقدام كند.

تبصره 1 _ چنانچه اتحاديه درخواست متقاضي پروانه كسب را رد كند يا از صدور پروانه كسب استنكاف ورزد، بايد مراتب را با ذكر دلايل مستند به طور كتبي به متقاضي اعلام كند. درصورتي كه متقاضي به آن معترض باشد، مي تواند اعتراض كتبي خود را ظرف بيست روز از تاريخ دريافت پاسخ به مجمع امور صنفي ذي ربط تسليم دارد.

مجمع امور صنفي مكلف است طي پانزده روز به اعتراض متقاضي رسيدگي و نظرنهايي خود را براي اجرا به اتحاديه مربوط اعلام كند.

تبصره 2 _ درصورتي كه اتحاديه يا متقاضي به نظر مجمع امور صنفي معترض باشند مي توانند ظرف بيست روز از زمان ابلاغ نظر مجمع امور صنفي اعتراض خود را نسبت به نظر مجمع مذكور به كميسيون نظارت منعكس كنند. كميسيون نظارت مكلف است ظرف يك ماه نظر خود را اعلام دارد. نظر كميسيون نظارت در اين مورد معتبر و قابل اجرا است مگر آن كه هيات عالي نظارت نظر كميسيون نظارت را ظرف يك ماه پس از دريافت اعتراض نقض كند. دراين صورت نظر هيات عالي نظارت قطعي و لازمالاجرا است درصورت اعتراض هر يك از طرفين مي توانند به مراجع ذي صلاح قضايي مراجعه كنند.

تبصره 3 _ براي صنوفي كه تعداد آنها به حد نصاب نرسيده است يا فاقد اتحاديه هستند، پروانه كسب ازطريق اتحاديه همگن بنا به تشخيص كميسيون نظارت صادر خواهد شد.

تبصره 4 _ واحدهاي صنفي كه

به عنوان آلاينده يا مزاحم نقل مكان داده مي شوند، همچنان عضو اتحاديه اي كه بوده اند خواهندماند، حتي اگر در محدوده جغرافيايي جديدي قرار گيرند.

ماده 27 _ محل داير شده به وسيله هر شخص حقيقي يا حقوقي كه پروانه كسب دايم يا موقت براي آن صادر نشده باشد، با اعلام اتحاديه راسا ازطريق نيروي انتظامي پلمب مي گردد.

تبصره 1 _ قبل از پلمب محل داير شده از ده تا بيست روز به دايركننده مهلت داده مي شود تا كالاهاي موجود در محل را تخليه كند.

تبصره 2 _ كساني كه پلمب يا لاك و مهر محل هاي تعطيل شده در اجراي اين قانون را بشكنند و محل هاي مزبور را به نحوي از انحا براي كسب مورد استفاده قرار دهند، به مجازات هاي مقرر در قانون مجازات اسلامي محكوم خواهند شد.

تبصره 3 _ پرداخت عوارض توسط اشخاص موضوع اين ماده موجب احراز هيچ يك از حقوق صنفي نخواهد شد.

ماده 28 _ واحد صنفي تنها درموارد زير پس از گذرانيدن مراحل مندرج در آيين نامه اي كه به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد، به طور موقت از يك هفته تا شش ماه تعطيل مي گردد:

الف _ اشتغال به شغل يا مشاغل ديگر در محل كسب غير از آنچه در پروانه كسب قيد گرديده يا كميسيون نظارت مجاز شمرده است

ب _ تعطيل محل كسب بدون دليل موجه حداقل به مدت پانزده روز براي آن دسته از صنوفي كه به تشخيص هيات عالي نظارت موجب عسر و حرج براي مصرف كننده مي شود.

تبصره _ تشخيص موجه بودن دليل با مجمع امور صنفي است

ج _ عدم پرداخت حق عضويت به اتحاديه براساس ضوابطي كه در آيين نامه مصوب كميسيون نظارت تعيين شده است

د _ عدم اجراي مصوبات و دستورات قانوني هيات عالي و كميسيون نظارت كه به وسيله اتحاديه ها به واحدهاي صنفي ابلاغ شده است

تبصره _ تشخيص عدم اجرا بر عهده مجمع امور صنفي است

ه_ _ عدم اجراي تكاليف واحدهاي صنفي به موجب اين قانون

تبصره 1 _ تعطيل موقت واحد صنفي با اعلام اتحاديه راسا از طريق نيروي انتظامي به عمل ميايد.

تبصره 2 _ هر فرد صنفي كه واحد كسب وي تعطيل مي شود مي تواند به كميسيون نظارت شكايت كند. نظر كميسيون نظارت كه حداكثر ظرف دو هفته اعلام خواهد شد، لازمالاجرا است درصورت اعتراض فرد صنفي مي تواند به مراجع ذي صلاح قضايي مراجعه كند.

تبصره 3 _ جبران خسارات وارد شده به واحد صنفي دراثر تعطيل غيرموجه با مجوز اتحاديه يا مراجع ديگر، به استناد نظر كميسيون نظارت برعهده دستوردهنده است

ماده 29 _ اتحاديه ها مي توانند وصول ماليات ، عوارض و هزينه خدمات وزارتخانه ها ، شهرداريها و سازمانهاي وابسته به دولت را طبق مقررات و قوانين جاري عهده دار شوند و مبالغ وصول شده بابت ماليات عوارض يا هزينه خدمات را ظرف يك هفته به حساب قانوني دستگاه مربوطه واريز كنند. مبلغ كارمزد توافق شده ازسوي طرف توافق به حساب اتحاديه ها واريز مي گردد.

ماده 30 _ وظايف و اختيارات اتحاديه ها عبارت است از:

الف _ ارايه پيشنهاد براي تهيه تنظيم يا تغيير ضوابط صدور پروانه كسب و انواع پروانه هاي لازم براي مشاغل به مجمع امور صنفي

ب _ اجراي مصوبات و بخشنامه هاي هيات عالي نظارت و كميسيون نظارت كه درچارچوب اين قانون به اتحاديه ها ابلاغ مي گردد.

تبصره _ مجمع امور صنفي موظف است مصوبات و

بخشنامه هاي هيات عالي نظارت و كميسيون نظارت را ظرف پنج روز از تاريخ دريافت به اتحاديه ها ابلاغ كند. پس از انقضاي اين مهلت دبيرخانه هيات عالي نظارت و كميسيون نظارت مي توانند بي واسطه مصوبات و بخشنامه هاي خود را به اتحاديه ها براي اجرا ابلاغ كنند.

ج _ ارايه پيشنهاد درباره امور اصناف به مجمع امور صنفي

د _ صدور پروانه كسب با دريافت تقاضا و مدارك متقاضيان با رعايت قوانين و مقررات مربوط

ه_ _ ابطال پروانه كسب و تعطيل محل كسب طبق مقررات اين قانون و اعلام آن به كميسيون نظارت و جلوگيري از ادامه فعاليت واحدهاي صنفي كه بدون پروانه كسب داير مي شوند يا پروانه آنها به عللي باطل مي گردد.

و _ تنظيم بودجه سال بعد و تسليم آن تا آخر دي ماه هر سال به مجمع امور صنفي جهت رسيدگي و تصويب

ز _ تنظيم ترازنامه سالانه و تسليم آن تا پايان خردادماه هر سال به مجمع امور صنفي براي رسيدگي و تصويب

ح _ ايجاد تسهيلات لازم براي آموزشهاي مورد نياز افراد صنفي به طور مستقل يا با كمك سازمانهاي دولتي يا غيردولتي

ط _ تشكيل كميسيونهاي رسيدگي به شكايات ، حل اختلاف ، بازرسي واحدهاي صنفي ، فني و آموزشي و كميسيونهاي ديگر مصوب هيات عالي نظارت

تبصره 1 _ اعضاي كميسيونهاي مذكور بين سه تا پنج نفرند كه از ميان اعضاي داراي پروانه كسب به پيشنهاد اتحاديه و تصويب مجمع امورصنفي ذي ربط تعيين مي شوند.

تبصره 2 _ آيين نامه اجرايي اين بند توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت و مجامع امور صنفي مراكز استانها تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد.

تبصره 3 _ درصورت بروز اختلاف صنفي

بين افراد صنفي و اتحاديه مراتب به مجمع امورصنفي جهت رسيدگي و صدور راي ارجاع مي شود. طرف معترض نسبت به راي صادرشده مي تواند ظرف بيست روز اعتراض خود را به كميسيون نظارت تسليم دارد. نظر كميسيون نظارت قطعي و لازمالاجرا خواهد بود. درصورت اعتراض هر يك از طرفين مي توانند به مراجع ذي صلاح قضايي مراجعه كنند.

ي _ وصول ماليات عوارض و هزينه خدمات به نمايندگي از طرف وزارتخانه ها، شهرداريها و سازمانهاي وابسته به دولت

ك _ هماهنگي با شهرداري و شوراي شهر به منظور ايجاد شهركهاي صنفي و تمركز تدريجي كالاها و معاملات عمده فروشي در ميادين و مراكز معين شهري متناسب با احتياجات شهر طبق مقررات و ضوابطي كه به تصويب كميسيون نظارت برسد.

ل _ ارايه پيشنهاد به منظور تعيين نرخ كالا و خدمات حدود صنفي تعداد واحدهاي صنفي موردنياز در هر سال جهت صدور پروانه كسب به مجمع امور صنفي جهت رسيدگي و تصويب كميسيون نظارت

م _ ساير مواردي كه در اين قانون پيش بيني شده است

تبصره _ در بخشها و شهرهاي تابعه مركز شهرستان كه بنا به اعلام اتحاديه ها و تصويب هيات عالي نظارت انجام خدمات صنفي ازطريق اتحاديه مقدور نمي باشد. ادارات دولتي شهرداريها، سازمانهاي وابسته حسب مورد مجاز به انجام خدمات مذكور مي باشند.

ماده 31 _ منابع مالي هر اتحاديه عبارتند از:

الف _ حق عضويت افراد صنفي در اتحاديه

ب _ وجوه دريافتي در ازاي ارايه خدمات اعم از فني و آموزشي به اعضاي صنف

ج _ كمكهاي دريافتي از اشخاص حقيقي يا حقوقي

د _ كارمزد وصول ماليات عوارض و هزينه خدمات وزارتخانه ها، شهرداريها و سازمانهاي وابسته به دولت

تبصره 1

_ ميزان و نحوه وصول وجوه موضوع اين ماده متناسب با وضعيت اتحاديه نوع شغل و شهر، صرفا و انحصارا در چارچوب آيين نامه اي مجاز خواهد بود كه به پيشنهاد مجامع امور صنفي مراكز استانها به تصويب وزير بازرگاني خواهدرسيد.

تبصره 2 _ اتحاديه ها موظفند بيست درصد (20%) مبالغ دريافتي به موجب اين ماده را به حساب مجمع امور صنفي واريز كنند.

فصل چهارم _ مجمع امور صنفي ( ماده 32 تا 40 )

ماده 32 _ مجامع امورصنفي از نمايندگان اتحاديه ها با تركيب زير تشكيل مي گردد:

الف _ مجمع امور صنفي صنوف توليدي _ خدمات فني

ب _ مجمع امور صنفي صنوف توزيعي _ خدماتي

ج _ مجمع امورصنفي مشترك صنوف توليدي _ خدمات فني و توزيعي _ خدماتي

تبصره 1 _ مجمع امور صنفي داراي شخصيت حقوقي و غيرانتفاعي است و پس از ثبت در وزارت بازرگاني رسميت مي يابد.

تبصره 2 _ حداقل تعداد واحدهاي صنفي داراي پروانه كسب در هر شهرستان براي تشكيل دو مجمع جداگانه بيست هزار واحد صنفي است هيات عالي نظارت مي تواند بنابه پيشنهاد كميسيون نظارت مراكز استانها نصاب مذكور را جهت شهرستان هاي تابعه آن استان تغيير دهد و نسبت به تشكيل ادغام يا تفكيك مجمع يا مجامع امور صنفي اتخاذ تصميم كند.

تبصره 3 _ درصورت ادغام مجامع امور صنفي كليه اموال دارايي ها، حقوق و تعهدات مجامع قبلي بانظارت كميسيون نظارت به مجمع امور صنفي مشترك منتقل مي گردد.

تبصره 4 _ درصورت تفكيك مجمع امور صنفي مشترك كليه اموال دارايي ها، حقوق و تعهدات آن به نسبت تعداد اعضا با نظارت كميسيون نظارت به مجامع جديد منتقل مي گردد.

ماده 33 _ تعداد اعضاي هيات رييسه مجمع امور صنفي مشترك پنج

نفر به شرح زير است :

الف _ يك نفر رييس

ب _ دو نفر نايب رييس

ج _ يك نفر دبير.

د _ يك نفر خزانه دار.

تعداد اعضاي هيات رييسه به نسبت تعداد اتحاديه هاي مربوط به صنوف توليدي _ خدمات فني و توزيعي _ خدماتي تعيين خواهد شد.

تبصره _ تعداد اعضاي هيات رييسه مجامع امور صنفي توليدي _ خدمات فني يا توزيعي _ خدماتي هر كدام سه نفر مشتمل بر رييس نايب رييس و دبير است

ماده 34 _ جلسات مجامع امور صنفي با حضور حداقل دو سوم اعضا تشكيل مي شود و رسميت مي يابد و تصميمات متخذه با اكثريت نصف به علاوه يك آرا حاضران در جلسه معتبر خواهد بود.

تبصره _ مدت ماموريت نماينده هر اتحاديه در مجمع امورصنفي ذي ربط تا پايان مدت ماموريت او در هيات مديره اتحاديه است درصورت فوت بيماري محروميت از حقوق اجتماعي ، استعفا ، حجر يا عزل هر نماينده اتحاديه وفق مواد (22) و (23) اين قانون نسبت به معرفي نماينده ديگري براي مدت باقيمانده به مجمع امورصنفي اقدام مي كند.

ماده 35 _ مجمع امورصنفي در اولين جلسه هر دوره هيات رييسه مجمع را براي مدت دو سال انتخاب مي كند. انتخاب مجدد اعضاي مذكور در ادوار بعدي بلامانع است

ماده 36 _ ترتيب انتخاب هيات رييسه مجامع امور صنفي وظايف هيات رييسه ، طرز تشكيل جلسات و تعداد كميسيون هاي آن و ساير مقررات مربوط به اداره مجامع و حق الزحمه خدمات آنها طبق آيين نامه اي خواهد بود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت با كسب نظر از مجامع امورصنفي مراكز استانها تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد.

ماده

37 _ وظايف و اختيارات مجامع امور صنفي به شرح زير است

الف _ ايجاد هماهنگي بين اتحاديه ها، نظارت بر عملكرد آنها و راهنمايي صنوف

ب _ تنظيم و تصويب آيين نامه هاي مالي استخدامي اداري آموزشي و تشكيلاتي اتحاديه ها و تغييرات آنها.

ج _ اظهارنظر درمورد ضوابط خاص داخلي اتحاديه هاي تحت پوشش براي صدور پروانه كسب جهت بررسي و تصويب كميسيون نظارت

د _ نظارت بر حسن اجراي اقدامات اتحاديه ها درخصوص صدور پروانه كسب از جهت تطبيق با مقررات اين قانون و آيين نامه هاي آن

ه_ _ تاييد، انتخاب و معرفي نمايندگان اتحاديه ها به اداره هاي امور مالياتي هياتهاي حل اختلاف مالياتي و ساير مراجعي كه به موجب قانون معرفي نماينده ازطرف صنوف به عمل ميايد.

و _ اجراي مصوبات هيات عالي نظارت و كميسيون نظارت

ز _ نظارت بر اجراي مقررات فني بهداشتي ايمني انتظامي حفاظتي بيمه گزاري زيباسازي و ساير مقررات مربوط به واحدهاي صنفي كه ازطرف مراجع ذي ربط وضع مي شود. همچنين همكاري با ماموران انتظامي در اجراي مقررات

تبصره _ چنانچه افراد صنفي در انجام دادن ضوابط انتظامي كه در موارد خاص تعيين و ازطريق مجمع امور صنفي ابلاغ مي گردد ، و نيز دراجراي مقررات بهداشتي ، ايمني يا زيباسازي با مخالفت مالك ملك مواجه شوند، مي توانند با جلب موافقت مجمع امور صنفي و با هزينه خود اقدام مقتضي را به عمل آورند.

ح _ رسيدگي به اعتراض افراد صنفي نسبت به تصميمات اتحاديه ها.

ط _ انتخاب و معرفي يك نفر نماينده از بين اعضا هيات رييسه به كميسيون نظارت براي نظارت بر حسن اجراي انتخابات هيات مديره اتحاديه ها.

ي _

پيشنهاد تشكيل اتحاديه جديد يا ادغام اتحاديه ها يا تقسيم يك اتحاديه به دو يا چند اتحاديه براي اتخاذ تصميم به كميسيون نظارت

ك _ تعيين نوع و نرخ كالاها و خدماتي كه افراد هر صنف مي توانند براي فروش عرضه يا ارايه كنند و پيشنهاد آن براي اتخاذ تصميم به كميسيون نظارت و اعلام مصوبه كميسيون به اتحاديه ها براي ابلاغ به افراد صنفي با هدف جلوگيري از تداخل صنفي

ل _ جمع آوري اطلاعات و آمار لازم با وسايل مقتضي براي تعيين حدود و تعداد واحدهاي صنفي متناسب با جمعيت و نيازها و ارايه آن به كميسيون نظارت جهت تصميم گيري

م _ تنظيم ساعات كار و ايام تعطيل واحدهاي صنفي با توجه به طبيعت و نوع كار آنان و ارايه برنامه براي اتخاذ تصميم به وسيله كميسيون نظارت

ن _ همكاري و معاضدت با ساير مجامع امور صنفي و اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران و اتاق تعاون

س _ تصويب بودجه ترازنامه و صورتهاي مالي اتحاديه ها پس از رسيدگي به آنها و نظارت بر عمليات مالي اتحاديه ها.

ع _ درجه بندي واحدهاي صنفي در موارد لزوم طبق ضوابط و مقرراتي كه توسط وزارت بازرگاني و با كسب نظر نيروي انتظامي و اتحاديه هاي ذي ربط تهيه مي شود و به تصويب كميسيون نظارت مي رسد.

ف _ اجراي برنامه هاي علمي آموزشي و پژوهشي مورد نياز براي ارتقا سطح آگاهي هاي هيات مديره اتحاديه ها با همكاري دستگاههاي دولتي ذي ربط درچارچوب مقررات

ص _ تنظيم ترازنامه و صورتهاي مالي سالانه و تسليم آن ظرف دو ماه بعد از پايان هر سال مالي به كميسيون نظارت براي

رسيدگي و تصويب

تبصره _ كميسيون نظارت مكلف است ترازنامه و صورتهاي مالي را ظرف يك ماه رسيدگي كند و نتيجه را به مجمع امور صنفي اعلام دارد. تاييد ترازنامه به منزله مفاصا حساب دوره عملكرد مجمع امور صنفي خواهد بود.

ق _ تنظيم بودجه سال بعد و تسليم آن تا اول بهمن ماه هر سال به كميسيون نظارت براي تصويب و نظارت بر اجراي آن

ر _ ساير مواردي كه در اين قانون پيش بيني شده است

تبصره 1 _ اداره امور مجامع امور صنفي و همچنين پيگيري و اجراي مصوبات اجلاس مجامع امور صنفي و نيز مسووليت پيگيري و اجراي بندهاي (الف ، (د)، (ه_)، (ز)، (ح ، (ط ، (ل ، (ن ، (ع و (ف اين ماده به هيات رييسه مجامع امور صنفي و ساير وظايف و اختيارات محوله به اجلاس عمومي اعضاي مجامع امور صنفي واگذار مي گردد.

تبصره 2 _ مجامع امورصنفي با وزارت آموزش و پرورش درمورد آموزش مهارت هاي شاخه كار دانش همكاري لازم را به عمل خواهند آورد.

تبصره 3 _ مجامع امورصنفي مجازند براي تشكيل بانك اصناف موسسه اعتباري ، صندوق قرض الحسنه ، شركت تعاوني اعتبار و ديگر موسسات پولي ، بانكي ، مالي و اعتباري ، طبق قوانين و مقررات جاري كشور اقدام كنند.

ماده 38 _ در شهرستانهايي كه برخي از اتحاديه ها به علت نداشتن امكانات و توانايي هاي لازم نتوانند صدور پروانه كسب را عهده دار شوند، به پيشنهاد آن اتحاديه و تصويب كميسيون نظارت مسووليت صدور پروانه كسب به طور موقت به مجمع امورصنفي واگذار مي گردد. درصورت رفع مشكل بنابه پيشنهاد همان

اتحاديه و تصويب كميسيون نظارت مسووليت صدور پروانه كسب برعهده اتحاديه قرار خواهدگرفت

ماده 39 _ وظايف كميسيون بازرسي مجامع امور صنفي به قرار زير است

الف _ بازرسي امور مربوط به اتحاديه ها به منظور حصول اطمينان از رعايت ضوابط و مقررات صنفي و تنظيم گزارش هاي لازم

تبصره _ كميسيون موظف است نتيجه بررسي و گزارشهاي خود را ازطريق هيات رييسه مجمع امور صنفي جهت بررسي كميسيون نظارت تسليم دارد.

ب _ بازرسي و رسيدگي به شكايات و اعتراضاتي كه به مجمع امورصنفي مي رسد و ارايه گزارش لازم به مجمع

ماده 40 _ مسوولان مجامع امور صنفي و اتحاديه ها مكلفند تسهيلات لازم را براي انجام دادن وظايفي كه طبق اين قانون به كميسيون بازرسي محول شده است فراهم كنند.

فصل پنجم _ شوراي اصناف كشور ( ماده 41 تا 47 )

ماده 41 _ به منظور تقويت مباني نظام صنفي ، شورايي به نام شوراي اصناف كشور با هماهنگي دبيرخانه هيات عالي نظارت در تهران تشكيل مي گردد.

ماده 42 _ شوراي اصناف كشور متشكل از نمايندگان هيات رييسه مجامع امور صنفي شهرستانهاي كشور است نمايندگان به ترتيب زير، با نظارت كميسيون نظارت مركز استان و راي مخفي اعضاي هيات رييسه مجامع امور صنفي آن استان انتخاب و به دبيرخانه هيات عالي نظارت معرفي مي گردند :

الف _ استانهايي كه جمعيت آنها تا يك ميليون نفر باشد، تعداد دو نفر.

ب _ استانهايي كه جمعيت آنها بيش از يك ميليون نفر و كمتر از دو ميليون نفر باشد، تعداد چهار نفر.

ج _ استانهايي كه جمعيت آنها بيش از دو ميليون نفر و كمتر از سه ميليون نفر باشد، تعداد شش نفر.

د _ استانهايي كه جمعيت آنها بيش از

سه ميليون نفر باشد، تعداد هشت نفر.

ه_ _ استان تهران دوازده نفر.

تبصره 1 _ نيمي از نمايندگان در هر مورد همواره از صنوف توليدي _ خدمات فني و نيم ديگر از صنوف توزيعي _ خدماتي خواهند بود.

تبصره 2 _ اعضاي شوراي اصناف كشور به غير از مبالغ دريافتي به شرح مندرج در آيين نامه موضوع ماده (46) اين قانون ، دريافتي ديگري نخواهند داشت

ماده 43 _ هيات رييسه شوراي اصناف كشور مركب از هفت نفر است كه سه نفر از صنوف توليدي _ خدمات فني و سه نفر از صنوف توزيعي _ خدماتي هستند و با راي مخفي اعضاي شوراي اصناف كشور انتخاب مي شوند. يك نفر ديگر به پيشنهاد وزارت بازرگاني و با تصويب هيات عالي نظارت از بين افراد صنفي متعهد و آگاه به مسايل صنفي حداكثر براي مدت دو سال تعيين مي گردد.

تبصره 1 _ مدت مسووليت هيات رييسه شوراي اصناف كشور نمي تواند بيش از مدت باقيمانده از عضويت آنها در هيات رييسه مجامع امور صنفي باشد. با پايان يافتن مدت مسووليت هر عضو، عضو ديگري با رعايت مفاد همين ماده جايگزين خواهد شد.

تبصره 2 _ نحوه بررسي صلاحيت و برگزاري انتخابات هيات رييسه شوراي اصناف

كشور به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به پيشنهاد مجامع امور صنفي مراكز استانها تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد.

ماده 44 _ پس از تعيين هيات رييسه شوراي اصناف كشور، دبيرخانه هيات عالي نظارت موظف است ظرف پانزده روز از هيات رييسه منتخب دعوت به عمل آورد تا در جلسه اي نسبت به انتخاب يك نفر رييس ، دو نفر نايب رييس ، يك نفر دبير و يك

نفر خزانه دار از بين خود اقدام كنند. تشكيل جلسه هاي ادواري شوراي اصناف كشور در محل دبيرخانه هيات عالي نظارت يا هر مكان ديگري خواهد بود كه به وسيله دبيرخانه تعيين مي شود.

ماده 45 _ وظايف و اختيارات شوراي اصناف كشور، در محدوده اين قانون ، طبق آيين نامه اي خواهد بود كه حداكثر ظرف شش ماه پس از تصويب اين قانون به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد.

ماده 46 _ شيوه اداره مصارف وجوه شوراي اصناف كشور و بازپرداخت هزينه هاي قابل قبول ناشي از عضويت اعضا در شورا، به موجب آيين نامه اي خواهدبود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت و با نظرخواهي از مجامع امور صنفي مراكز استانها تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد.

ماده 47 _ منابع مالي شوراي اصناف كشور شامل حق عضويت و كمكهاي دريافتي از مجامع امور صنفي كشور و حق ارايه خدمات فني و آموزشي حسب آيين نامه اي خواهد بود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت و با نظرخواهي از مجامع امورصنفي مراكز استانها تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد.

فصل ششم _ كميسيون نظارت ( ماده 48 تا 52 )

ماده 48 _ كميسيون نظارت در شهرستانهاي مراكز استانها و در ساير شهرستانهاي هر استان با ترتيب زير تشكيل ميگردد :

الف _ در شهرستانهاي مراكز استانها

_ مديران كل يا روساي سازمانهاي زير :

بازرگاني (رييس كميسيون

امور اقتصادي و دارايي.

بهداشت درمان و آموزش پزشكي.

دادگستري.

نيروي انتظامي.

_ رييس شوراي شهر.

_ شهردار.

_ روساي مجامع امور صنفي.

_ نماينده مطلع و تام الاختيار استانداري.

ب _ در ساير شهرستان هاي هر استان

_ روساي ادارات :

بازرگاني (رييس كميسيون

امور اقتصادي و دارايي.

بهداشت درمان و آموزش پزشكي.

دادگستري.

نيروي انتظامي.

_ رييس شوراي شهر.

_ شهردار.

_ روساي مجامع امور صنفي.

_ نماينده مطلع و تام الاختيار

فرمانداري يا بخشداري.

تبصره 1 _ جلسات كميسيون هاي يادشده با حضور حداقل هفت نفر از اعضا رسميت مييابد و تصميمات با اكثريت مطلق آراي حاضران معتبر خواهد بود.

تبصره 2 _ كميسيون نظارت ميتواند از افراد ذيصلاح و صاحب نظر و نيز نماينده دستگاههاي دولتي يا عمومي ذي مدخل بدون داشتن حق راي براي حضور در جلسات دعوت به عمل آورد.

تبصره 3 _ در تهران ، هيات عالي نظارت وظايف كميسيون نظارت را انجام خواهد داد و ميتواند تمام يا قسمتي از وظايف مزبور را به كميسيون يا كميسيون هايي مركب از نمايندگان خود اعم از اعضا هيات يا افراد ديگر واگذار كند.

ماده 49 _ وظايف و اختيارات كميسيون نظارت به شرح زير است :

الف _ ادغام اتحاديه ها يا تقسيم يك اتحاديه به دو يا چند اتحاديه و موافقت با تشكيل اتحاديه جديد.

تبصره _ وضعيت اموال دارايي ها، حقوق و تعهدات اتحاديه اي كه به دو يا چند اتحاديه تقسيم ميگردد به موجب آيين نامه اي تعيين ميشود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد.

ب _ نظارت بر انتخابات اتحاديه ها و مجامع امور صنفي.

ج _ رسيدگي و بازرسي عملكرد اتحاديه ها و مجامع امور صنفي و تطبيق دادن اقدامات انجام شده آنها با قوانين و مقررات

د _ رسيدگي به بودجه ترازنامه و صورتهاي مالي مجامع امورصنفي و تصويب آنها.

ه_ _ ساير مواردي كه در اين قانون پيش بيني شده است

تبصره 1 _ كميسيون نظارت موظف به اجراي تصميمات هيات عالي نظارت درحدود وظايف و اختيارات قانوني است

تبصره 2 _ كميسيون نظارت هر شهرستان موظف است براساس امكانات و به منظور رعايت

مصالح عمومي و حفظ حقوق ديگران در ابتداي هر سال براساس دستورالعمل تعيين شده از سوي هيات عالي نظارت تعداد واحدهاي مورد نياز هر صنف را در هر شهرستان مشخص و جهت صدور پروانه كسب به اتحاديه هاي صنفي مربوط ابلاغ كند.

ماده 50 _ مسووليت ايجاد هماهنگي و همكاريهاي لازم بين كميسيونهاي نظارت اتحاديه ها و مجامع امور صنفي استان برعهده رييس كميسيون نظارت شهرستان مركز استان است رييس كميسيون نظارت شهرستان مركز استان موظف است با تشكيل جلسات و گردهمايي ها و اتخاذ تدابير لازم ، زمينه انجام دادن امور را فراهم آورد.

ماده 51 _ كميسيون نظارت مكلف است انواع كالاها و خدمات واحدهاي صنفي را كه تعيين نرخ براي آنها از نظر كميسيون ضرورت دارد ، مشخص و نرخ آنها را براي مدت معين تعيين كند و به مجمع امور صنفي ذيربط اعلام دارد. نرخ كالاها و خدماتي كه از طرف مجلس شوراي اسلامي ، دولت يا شوراي اقتصاد تعيين ميشود، براي كميسيون لازم الرعايه است

مجمع امور صنفي مكلف است مراتب را ازطريق رسانه هاي گروهي براي اطلاع عموم آگهي و ازطريق اتحاديه ها به افراد و واحدهاي صنفي اعلام كند.

كليه افراد و واحدهاي صنفي ملزم به رعايت نرخهاي تعيين شده ازطرف كميسيون نظارت هستند.

ماده 52 _ كميسيون نظارت براي نظارت بر نرخ گذاري كالاها و خدمات موظف است ناظراني از بين معتمدان خود و مصرف كنندگان انتخاب و معرفي كند. گزارش ناظران براي مراجع قانوني ذيصلاح موضوع ماده 72) قابل پيگيري است براي ناظران از سوي كميسيون نظارت كارت شناسايي صادر ميگردد.

تبصره _ كليه امور ناظران اعم از عزل و نصب آنها

برعهده وزارت بازرگاني است

فصل هفتم _ هيات عالي نظارت ( ماده 53 تا 56 )

ماده 53 _ هيات عالي نظارت با تركيب زير تشكيل مي شود:

الف _ وزير بازرگاني (رييس هيات

ب _ وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي

ج _ وزير كشور

د _ وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي

ه_ _ وزير دادگستري

و _ وزير امور اقتصادي و دارايي

ز _ وزير صنايع و معادن

ح _ فرماندهي نيروي انتظامي كشور.

ط _ شهردار تهران

ي _ رييس شوراي اصناف كشور

ك _ رؤساي مجامع امور صنفي شهرستان تهران

تبصره 1 _ جلسات هيات عالي نظارت با حضور اكثريت نسبي اعضا رسميت مي يابد.

تبصره 2 _ وزيران ديگر ، براساس دستور جلسه ، با داشتن حق راي در جلسات حضور خواهند يافت

تبصره 3 _ هيات عالي نظارت مي تواند از افراد ذي صلاح و صاحب نظر براي حضور بدون داشتن حق راي در جلسات خود دعوت به عمل آورد.

ماده 54 _ هيات عالي نظارت داراي دبيرخانه اي است كه در وزارت بازرگاني مستقر است دبيرخانه بازوي اجرايي هيات عالي نظارت به شمار ميايد و علاوه بر هماهنگ كردن امور ، وظايف تهيه و تدوين مكتوبات مورد نياز جهت تصويب هيات و ارايه پيشنهاد را برعهده دارد. تشكيلات اداري و امور مالي و نحوه اداره دبيرخانه به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد.

ماده 55 _ وظايف و اختيارات هيات عالي نظارت به شرح زير است

الف _ تشخيص ضرورت برقراري حدود صنفي و تعيين سقف تعدادي براي صنوف و صدور دستورالعمل در اين زمينه ها.

ب _ ابطال انتخابات يا عزل هيات رييسه اتحاديه ها يا مجامع امور صنفي شهرستانها به پيشنهاد كميسيون نظارت

ج _ ابطال انتخابات يا عزل هيات رييسه شوراي اصناف كشور.

د _ رسيدگي به اختلاف بين كميسيون نظارت و مجامع امور صنفي يا شوراي اصناف كشور.

ه_ _ تعيين دستورالعمل نظارت بر چگونگي صدور پروانه كسب در سطح كشور.

و _ تعيين دستورالعمل نظارت بر حسن انجام وظايف قانوني و ايجاد هماهنگي بين كميسيون هاي نظارت اتحاديه ها و مجامع امور صنفي كشور و شوراي اصناف كشور و نظارت بر فعاليت آنها درحدود مفاد اين قانون

ز _ ارايه راهكارهاي اجرايي مناسب براي صدور كالاها و خدمات واحدهاي صنفي با رعايت قوانين و مقررات جاري كشور.

ح _ ساير مواردي كه به موجب اين قانون به هيات عالي نظارت محول گرديده است

ماده 56 _ هيات عالي نظارت مي تواند قسمتي از وظايف خود را به كميسيون يا كميسيونهايي مركب از نمايندگان خود تفويض كند.

فصل هشتم _ تخلفات و جريمه ها ( ماده 57 تا 74 )

ماده 57 _ گران فروشي : عبارت است از عرضه يا فروش كالا يا ارايه خدمت به بهايي بيش از نرخ هاي تعيين شده به وسيله مراجع قانوني ذي ربط ، عدم اجراي مقررات و ضوابط قيمت گذاري و انجام دادن هر نوع عملي كه منجر به افزايش بهاي كالا يا خدمت به زيان خريدار گردد.

جريمه گران فروشي ، با عنايت به دفعات تكرار در طول هر سال به شرح زير است

الف _ جبران خسارت وارد شده به خريدار و جريمه نقدي معادل مبلغ گران فروشي ، درصورتي كه جريمه نقدي كمتر از پنجاه هزار ريال باشد، جريمه نقدي معادل پنجاه هزار (50000) ريال خواهد بود.

ب _ چنانچه كل مبلغ جريمه هاي نقدي پس از سومين مرتبه تخلف به بيش از دوميليون ريال برسد، پارچه يا

تابلو بر سر در محل كسب به عنوان متخلف صنفي به مدت ده روز نصب خواهد شد.

ج _ درصورتي كه كل مبلغ جريمه هاي نقدي پس از چهارمين مرتبه تخلف به بيش از بيست ميليون ريال برسد، پارچه يا تابلو بر سردر محل كسب به عنوان متخلف صنفي نصب و محل كسب به مدت سه ماه تعطيل خواهد شد.

ماده 58 _ كم فروشي عبارت است از عرضه يا فروش كالا يا ارايه خدمت كمتر از ميزان يا معيار مقرر شده

جريمه كم فروشي با عنايت به دفعات تكرار در طول هر سال به شرح زير است

الف _ جبران خسارت وارد شده به خريدار و جريمه نقدي معادل دو برابر مبلغ كم فروشي درصورتي كه جريمه نقدي كمتر از مبلغ يكصدهزار ريال باشد، جريمه نقدي معادل يكصد هزار ريال خواهد بود.

ب _ چنانچه كل مبلغ جريمه هاي نقدي پس از سومين مرتبه تخلف به بيش از دوميليون ريال برسد، پارچه يا تابلو بر سردر محل كسب به عنوان متخلف صنفي به مدت ده روز نصب خواهد شد.

ج _ درصورتي كه كل مبلغ جريمه هاي نقدي پس از چهارمين مرتبه تخلف به بيش از بيست ميليون ريال برسد، پارچه يا تابلو برسردر محل كسب به عنوان متخلف صنفي نصب و محل كسب به مدت چهار ماه تعطيل خواهد شد.

ماده 59 _ تقلب عبارت است از عرضه يا فروش كالا يا ارايه خدمتي كه از لحاظ كيفيت يا كميت منطبق با مشخصات كالا يا خدمت ابرازي يا درخواستي نباشد.

جريمه تقلب با عنايت به دفعات تكرار در طول هر سال به شرح زير است

الف _ مرتبه اول

_ جبران خسارت وارد شده به خريدار و جريمه نقدي معادل چهار برابر مابه التفاوت ارزش كالا يا خدمت ابرازي يا درخواستي و كالاي عرضه يا فروخته شده يا خدمت ارايه داده شده ، درصورتي كه جريمه نقدي از مبلغ يكصدهزار ريال كمتر باشد، جريمه نقدي معادل يكصدهزار ريال خواهدبود.

ب _ مرتبه دوم _ جبران خسارت وارد شده به خريدار و جريمه نقدي به ميزان هشت برابر مابه التفاوت ارزش كالا يا خدمت ابرازي يا درخواستي و كالاي عرضه يا فروخته شده يا خدمت ارايه داده شده ، در صورتي كه جريمه نقدي از مبلغ دويست هزار ريال كمتر باشد، جريمه نقدي معادل دويست هزار ريال خواهدبود.

ج _ مرتبه سوم _ جبران خسارت وارد شده به خريدار، جريمه نقدي معادل دوازده برابر مابه التفاوت ارزش كالا يا خدمت ابرازي يا درخواستي و كالاي عرضه يا فروخته شده يا خدمت ارايه داده شده و نصب پارچه يا تابلو بر سردر محل كسب به عنوان متخلف صنفي و تعطيل محل كسب به مدت شش ماه درصورتي كه جريمه نقدي از مبلغ يك ميليون ريال كمتر باشد، جريمه نقدي معادل يك ميليون ريال خواهد بود.

تبصره 1 _ درصورت تقاضاي خريدار مبني بر استرداد كالاي مورد تقلب فروشنده علاوه بر تحمل مجازاتهاي مقرر، مكلف به قبول كالا و استرداد وجه دريافتي به خريدار خواهد بود.

تبصره 2 _ درصورتي كه در قوانين ديگر براي عمل متقلبانه مجازات شديدتري پيش بيني شده باشد، فرد متقلب به مجازات مزبور محكوم خواهد شد.

ماده 60 _ احتكار : عبارت است از نگهداري كالا به صورت عمده با تشخيص مراجع ذي صلاح و امتناع از عرضه آن به

قصد گران فروشي يا اضرار به جامعه پس از اعلام ضرورت عرضه ازطرف وزارت بازرگاني يا ساير مراجع قانوني ذي ربط .

جريمه احتكار، با عنايت به دفعات تكرار درطول هر سال به شرح زير است

الف _ مرتبه اول _ الزام محتكر به عرضه و فروش كل كالاهاي احتكارشده و جريمه نقدي معادل پنجاه درصد (50%) قيمت روز كالاهاي احتكار شده

ب _ مرتبه دوم _ الزام محتكر به عرضه و فروش كل كالاهاي احتكارشده و جريمه نقدي معادل دو برابر قيمت روز كالاهاي احتكارشده و نصب پارچه يا تابلو بر سردر محل كسب به عنوان متخلف صنفي به مدت يك ماه

ج _ مرتبه سوم _ الزام محتكر به عرضه و فروش كل كالاهاي احتكارشده و جريمه نقدي معادل پنج برابر قيمت روز كالاهاي احتكار شده و نصب پارچه يا تابلو بر سردر محل كسب به عنوان متخلف صنفي و تعطيل محل كسب به مدت يك ماه

ماده 61 _ عرضه خارج از شبكه عبارت است از عرضه كالا يا ارايه خدمت برخلاف ضوابط و شبكه هاي تعيين شده از طرف وزارت بازرگاني يا دستگاه اجرايي ذي ربط

جريمه عرضه خارج از شبكه با عنايت به دفعات تكرار در طول هر سال به شرح زير است

الف _ مرتبه اول _ الزام به عرضه كالا يا ارايه خدمت ، در شبكه و جريمه نقدي معادل دو برابر ارزش روز كالا يا خدمت خارج شده از شبكه در زمان تخلف

ب _ مرتبه دوم _ الزام به عرضه كالا يا ارايه خدمت در شبكه و جريمه نقدي معادل چهار برابر ارزش روز كالا يا خدمت خارج

شده از شبكه در زمان تخلف

ج _ مرتبه سوم _ الزام به عرضه كالا يا ارايه خدمت در شبكه و جريمه نقدي معادل شش برابر ارزش روز كالا يا خدمت خارج شده از شبكه در زمان تخلف و نصب پارچه يا تابلو بر سردر محل كسب به عنوان متخلف صنفي به مدت يك ماه

ماده 62 _ عرضه و فروش كالاي قاچاق حمل و نقل نگهداري عرضه و فروش كالاي قاچاق توسط واحدهاي صنفي ممنوع است و متخلف باعنايت به دفعات تكرار درطول هر سال به شرح زير جريمه مي گردد:

الف _ مرتبه اول _ جريمه نقدي معادل دو برابر قيمت روز كالاي قاچاق و ضبط كالاي قاچاق موجود به نفع دولت

ب _ مرتبه دوم _ جريمه نقدي معادل پنج برابر قيمت روز كالاي قاچاق ، ضبط كالاي قاچاق موجود به نفع دولت و نصب پارچه يا تابلو بر سردر محل كسب به عنوان متخلف صنفي به مدت يك ماه

ج _ مرتبه سوم _ جريمه نقدي معادل ده برابر قيمت روز كالاي قاچاق ، ضبط كالاي قاچاق موجود به نفع دولت و نصب پارچه يا تابلو بر سردر محل كسب به عنوان متخلف صنفي و تعطيل محل كسب به مدت شش ماه

د _ چنانچه در قوانين ديگر براي عرضه و فروش كالاي قاچاق مجازات شديدتري پيش بيني شده باشد متخلف به مجازات مزبور محكوم خواهد شد.

ماده 63 _ عدم اجراي ضوابط قيمت گذاري و توزيع عبارت است از عدم ارايه مدارك لازم جهت اجراي ضوابط قيمت گذاري و توزيع به مراجع قانوني بدون عذر موجه ظرف سه ماه از تاريخ ترخيص كالا

يا خدمت وارداتي يا دراختيار گرفتن توليد داخلي براي آن دسته از كالاها و خدماتي كه توسط مراجع قانوني ذي ربط مشمول قيمت گذاري مي گردند.

تبصره _ تشخيص موجه بودن عذر با وزارت بازرگاني است

جريمه عدم اجراي ضوابط قيمت گذاري و توزيع ، با عنايت به دفعات تكرار درطول هر سال تخلف ، به شرح زير است

الف _ مرتبه اول _ جريمه نقدي معادل نصف قيمت رسمي كالا يا خدمت

ب _ مرتبه دوم _ جريمه نقدي معادل دو برابر قيمت رسمي كالا يا خدمت

ج _ مرتبه سوم _ جريمه نقدي معادل چهار برابر قيمت رسمي كالا يا خدمت و نصب پارچه يا تابلو برسر در محل كسب به عنوان متخلف صنفي و تعطيل محل كسب به مدت يك ماه

ماده 64 _ فروش اجباري عبارت است از فروش اجباري يك يا چند نوع كالا يا خدمت به همراه كالا يا خدمت ديگر.

جريمه فروش اجباري به شرح زير است

الف _ براي فروش اجباري كالا، الزام فروشنده به پس گرفتن كالا و جريمه نقدي معادل پنج برابر قيمت فروش كالاي تحميلي

ب _ براي فروش اجباري خدمت جبران خسارت وارد شده به خريدار و جريمه نقدي معادل پنج برابر مبلغ خدمت اجباري

ماده 65 _ عدم درج قيمت عبارت است از نصب نكردن برچسب قيمت بر كالا، استفاده نكردن از تابلو نرخ دستمزد خدمت در محل كسب يا حرفه يا درج قيمت به نحوي كه براي مراجعه كنندگان قابل رويت نباشد. جريمه عدم درج قيمت در هر بار تخلف دويست هزار ريال است

ماده 66 _ عدم صدور صورتحساب عبارت است از

خودداري از صدور صورتحسابي كه با ويژگي هاي مندرج در ماده 15) اين قانون منطبق باشد. جريمه عدم صدور صورتحساب در هر بار تخلف دويست هزار ريال است

ماده 67 _ چنانچه براثر وقوع تخلف هاي مندرج در اين قانون ، خسارتي به اشخاص ثالث واردشود ، به درخواست شخص خسارت ديده ، فرد صنفي متخلف علاوه بر جريمه هاي مقرر در اين قانون ، به جبران زيانهاي واردشده به خسارت ديده نيز محكوم خواهد شد.

ماده 68 _ عدم رعايت مفاد ماده (16)، تبصره (4) ماده (17) و بندهاي (ك و (م ماده (37) و همچنين دستورالعمل هاي بهداشتي موضوع ماده (17) اين قانون ازسوي فرد صنفي تخلف محسوب مي شود و متخلف بايد جريمه نقدي از دويست هزار ريال تا پانصد هزار ريال را در هر بار تخلف بپردازد.

ماده 69 _ فروش كالا ازطريق قرعه كشي ممنوع است مرتكبين علاوه بر جبران خسارت وارده به جريمه اي معادل سه برابر مبالغ دريافتي محكوم خواهند شد.

ماده 70 _ اگر اشخاص حقيقي يا حقوقي با فروش فوق العاده يا فروش اقساطي به اشخاص خسارت وارد آورند، علاوه بر جبران خسارت واردشده به خريدار، به پرداخت جريمه نقدي معادل مبلغ دريافتي يا قيمت روز كالا يا خدمت عرضه شده ملزم خواهندشد.

تبصره _ آيين نامه اجرايي موضوع اين ماده ظرف شش ماه از تاريخ تصويب اين قانون به وسيله دبيرخانه هيات عالي نظارت تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد.

ماده 71 _ به منظور تسهيل داد و ستد و ثبت و مستندسازي فعاليت هاي اقتصادي افراد صنفي عرضه كننده كالا و يا ارايه دهنده خدمت مكلفند حداكثر ظرف مدت سه

سال از تصويب اين قانون در شهرستان هاي بيش از سيصد هزار نفر جمعيت و ظرف مدت پنج سال در ساير شهرستانها به تناسب از صندوق مكانيزه فروش (Posse) و يا دستگاه توزين ديجيتالي و يا هر دو براي فروش كالا يا ارايه خدمت خود با رعايت شرايط مندرج در تبصره (1) ماده (15) استفاده نمايند.

تبصره 1 _ تعيين صنوف مشمول اين ماده و ضوابط نحوه استفاده و پلمب دستگاه توسط مراجع ذي ربط تابع آيين نامه اي خواهد بود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت ظرف مدت شش ماه تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد.

تبصره 2 _ از تاريخ اتمام مهلت مقرر، در صورت عدم استفاده از صندوق مكانيزه فروش و يا دستگاه توزين ديجيتالي واحد صنفي مشمول اين ماده براي هرماه تاخير معادل يك ميليون ريال جريمه خواهد شد.

ماده 72 _ خريداران و مصرف كنندگان مي توانند شكايت خود را درمورد تخلف هاي موضوع اين قانون به اتحاديه هاي ذي ربط و يا ناظران و بازرسان موضوع ماده (52) اين قانون تسليم ارسال يا اعلام دارند. همچنين بازرسان و ناظران موضوع اين قانون نيز گزارش تخلفات موضوع اين قانون يا شكايت دريافتي را حداكثر ظرف ده روز به هيات رسيدگي بدوي و يا اتحاديه هاي ذي ربط ، تسليم مي دارند.

اتحاديه ها موظفند حداكثر ظرف مدت ده روز شكايت يا گزارش تخلف دريافتي را مورد بررسي قرار دهند و درصورت احراز عدم تخلف فرد صنفي ، يا انصراف شاكي ، با اعلام مراتب ، پرونده را مختومه نمايند. در غير اين صورت و يا اعتراض شاكي ، بازرس يا ناظر ظرف مدت ده روز از تاريخ

اعلام مختومه شدن ، پرونده براي بررسي به هيات رسيدگي بدوي ارسال خواهد گرديد.

هيات يا هياتهاي رسيدگي بدوي در هر شهرستان مركب از سه نفر نمايندگان اداره يا سازمان بازرگاني ، دادگستري با حكم رييس قوه قضاييه و مجمع امورصنفي ذي ربط است كه ظرف دو هفته در جلسه اي با دعوت از طرفين يا نمايندگان آنها به پرونده رسيدگي و طبق مفاد اين قانون راي صادر مي كنند. عدم حضور هر يك از طرفين مانع از رسيدگي و اتخاذ تصميم نخواهد بود.

هر يك از طرفين مي تواند درصورت معترض بودن به راي صادره اعتراض كتبي خود را ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ راي به هيات تجديد نظر تسليم دارد.

هيات يا هياتهاي تجديدنظر در هر شهرستان مركب از سه نفر، رييس اداره يا سازمان بازرگاني يا يكي از معاونان وي رييس دادگستري يا نماينده معرفي شده وي و رييس يا يكي از اعضا هيات رييسه مجمع امور صنفي ذي ربط است كه ظرف يك ماه به درخواست طرف معترض مي تواند با دعوت از طرفين يا نمايندگان آنها رسيدگي و راي صادر كند. اين راي قطعي و لازم الاجرا است عدم حضور هر يك از طرفين مانع رسيدگي و اتخاذ تصميم نخواهد بود.

جلسه هاي هياتهاي رسيدگي بدوي و تجديدنظر با حضور هر سه نفر اعضا رسمي است و آرا صادره با دو راي موافق معتبر و لازم الاجرا خواهد بود.

تبصره 1 _ درصورت عدم امكان تشكيل هيات رسيدگي در هر شهرستان ، يكي از هياتهاي رسيدگي شهرستان همجوار استان يا مركز استان وظايف مقرر شده را عهده دار خواهد شد.

تبصره 2 _ اداره امور مراجع رسيدگي بدوي و تجديدنظر و مسووليت تشكيل

جلسه هاي رسيدگي بر عهده اداره يا سازمان بازرگاني شهرستان يا استان است همچنين مسووليت هماهنگي و رسيدگي به تخلفات هياتها ، صدور راي و ابلاغ آن و آموزش بازرسان و ناظران به عهده وزارت بازرگاني مي باشد نحوه نظارت و بازرسي ، تهيه گزارش واجراي راي تجديدنظر و رسيدگي به شكايات و تخلفات موضوع اين قانون و دستورالعمل اجرايي و مالي آن به موجب اين قانون خواهد بود.

تبصره 3 _ درآمدهاي ناشي از جريمه هاي دريافتي به حساب خزانه واريز خواهد گرديد. معادل اين مبلغ در بودجه هاي سنواتي منظور خواهدشد تا توسط وزارت بازرگاني براي اجراي اين قانون به مصرف برسد.

تبصره 4 _ دادگستري و نيروي انتظامي كليه وزارتخانه ها و دستگاههاي اجرايي ، موسسات ، سازمانها ، شركتهاي دولتي ، ساير دستگاههاي دولتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر يا تصريح نام است موسسات عمومي غيردولتي و سازمان هاي تابعه سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و بانكها موظفند نسبت به امور مربوط به رسيدگي و اجراي احكام تخلفات موضوع اين قانون همكاري نمايند.

ماده 73 _ از زمان لازم الاجرا شدن اين قانون ، رسيدگي به تخلفات افراد صنفي و تعيين جريمه هاي آنها تنها به موجب احكام اين قانون صورت خواهد پذيرفت قوانين ومقررات مغاير با اين قانون ازجمله مصوبات مجمع تشخيص مصلحت نظام درخصوص تعزيرات حكومتي مربوط به اصناف و واحدهاي صنفي موضوع اين قانون لغو مي گردد.

ماده 74 _ ميزان جريمه هاي نقدي تعيين شده در اين فصل هر سه سال يك بار و براساس نرخ تورم سالانه بنا به پيشنهاد وزارت بازرگاني و تاييد هيات وزيران قابل تعديل است

فصل نهم _ ساير مقررات ( ماده 75 تا 96 )

ماده 75 _ اتحاديه ها و مجامع امور صنفي مي توانند براي خدمات اعضاي هيات مديره يا هيات رييسه خود، برحسب آيين نامه اي كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهدرسيد، مبالغي را از محل درآمدهاي خود در بودجه سالانه خود پيش بيني و پرداخت كنند.

تبصره _ اعضاي موضوع اين ماده با توجه به ماهيت كار خود، بابت دريافتي هاي ياد شده مشمول قوانين و مقررات كار و تامين اجتماعي نخواهند بود.

ماده 76 _ هر يك از اعضاي هيات مديره اتحاديه ها و هيات رييسه مجامع امور صنفي و شوراي اصناف كشور نسبت به وجوه و اموال اتحاديه ، مجمع امور صنفي و شوراي اصناف كشور و وجوهي كه دراجراي اين قانون و ساير قوانين و مقررات در اختيار آنان قرار مي گيرد ، امين محسوب مي شوند.

ماده 77 _ به منظور حمايت از بافندگان فرش دستباف به كميسيونهاي نظارت مراكز استانها اجازه داده مي شود، به تشخيص خود، در هر استان نسبت به تشكيل اتحاديه استاني بدون رعايت مفاد ماده (21) اين قانون جهت بافندگان مزبور اقدام كنند. اين اتحاديه ها تحت نظارت كميسيون نظارت مركز استان خود خواهند بود.

ماده 78 _ به منظور تقويت صنوف توليدي و توسعه صادرات غيرنفتي كشور، به پيشنهاد كميسيون نظارت و تصويب هيات عالي نظارت اتحاديه هاي صادراتي در شهرهاي مركز استان يا تهران به صورت استاني يا كشوري تشكيل خواهد شد. فعاليت اين اتحاديه ها تابع آيين نامه اي خواهدبود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد.

ماده 79 _ وزارت بازرگاني مكلف است بارعايت بند (ه_) ماده

(55) اين قانون نسبت به صدور پروانه كسب براي افرادي كه نام برده مي شوند، درصورتي كه داراي محل كسب ملكي يا اجاره اي باشند، اقدام كند:

الف _ جانباز، همسر جانباز، يكي از فرزندان جانباز متوفي و يكي از فرزندان جانباز از كارافتاده

ب _ آزاده همسر آزاده يكي از فرزندان آزاده متوفي و يكي از فرزندان آزاده از كار افتاده

ج _ كليه اعضاي خانواده شهدا اعم از همسر، فرزند، والدين خواهر و برادر.

آيين نامه اجرايي اين ماده به وسيله دبيرخانه هيات عالي نظارت با همكاري بنياد شهيد، بنياد جانبازان انقلاب اسلامي و ستاد آزادگان تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد.

تبصره 1 _ صدور پروانه كسب پس از دريافت معرفي نامه از نهاد ذي ربط و احراز شروط لازم تنها براي يك بار خواهد بود.

تبصره 2 _ اتحاديه ها موظفند دارنده پروانه كسب را به عنوان فرد صنفي بپذيرند. همچنين كليه سازمانهاي ذي ربط موظفند نسبت به اعطاي تسهيلات و امكانات همسان با ساير افراد صنفي عضو آن اتحاديه براي دارنده پروانه كسب اقدام كنند.

تبصره 3 _ افراد صنفي موضوع اين ماده نمي توانند شغل ديگري داشته باشند، يا از وزارتخانه هاي ديگر موافقت اصولي يا پروانه تاسيس دريافت كرده باشند، مگر آن كه موضوع موافقت اصولي يا پروانه تاسيس مرتبط با موضوع فعاليتي باشد كه براي آن درخواست پروانه كسب كرده اند.

تبصره 4 _ افراد صنفي موضوع اين ماده مي توانند درصورت منتقل شدن به شهرستان يا استان ديگر، به شرط ابطال پروانه كسب قبلي در محل جديد با رعايت مفاد اين ماده پروانه كسب معوض دريافت دارند.

ماده 80 _ صدور پروانه كسب

براي اماكن با كاربري اداري يا كارگاهي بلامانع است

ماده 81 _ نيروي انتظامي كشور موظف است دراجراي اين قانون همكاري لازم را با اتحاديه ها، مجامع امور صنفي و شوراي اصناف كشور معمول دارد. نحوه همكاري به موجب آيين نامه اي خواهدبود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت با همكاري وزارت كشور و نيروي انتظامي تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد.

ماده 82 _ اگر يك فرد صنفي به سبب تغيير الگوي مصرف يا نيازها، يا رويدادهاي پيش بيني نشده تحميلي امكان ادامه فعاليت صنفي خود را از دست بدهد، مي تواند باكسب نظر مالك و تاييد كميسيون نظارت و با حفظ كاربري محل كسب به فعاليت صنفي ديگري در همان محل بپردازد.

ماده 83 _ شهرداريها موظفند درصورت تخريب محلهاي كسب دراجراي طرحهاي مصوب ، از دريافت هزينه هاي مترتب بر صدور پروانه ساخت محل جديد خودداري ورزند. اگر معوضي از طرف شهرداريها پيشنهاد شود، ارزش روز آن نبايد از ارزش روز محل كسب تخريب شده كمتر باشد.

ماده 84 _ حراج هاي فردي يا جمعي فصلي يا غيرفصلي واحدها يا افراد صنفي طبق آيين نامه اي خواهد بود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت تهيه و به تصويب وزير بازرگاني مي رسد. برگزاري حراج بدون رعايت ضوابط مندرج در آن آيين نامه ، واحد صنفي را مشمول مجازات مندرج در ماده (68) اين قانون خواهد كرد.

ماده 85 _ برگزاري روز بازارهاي جمعي واحدها يا افراد صنفي براساس آيين نامه اي خواهد بود كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد.

ماده 86 _ فعاليت فروشگاههاي بزرگ چندمنظوره يا زنجيره اي و نحوه نظارت برآنها، طبق آيين نامه اي خواهد بود

كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت تهيه و به تصويب وزير بازرگاني خواهد رسيد.

تبصره _ مرجع صدور مجوز فعاليت فروشگاههاي موضوع اين ماده وزارت بازرگاني است

ماده 87 _ افراد صنفي كه در بازارهاي مجازي فعاليت مي كنند، ملزم به ارايه مدارك مورد استفاده در آن بازارها هستند.

ماده 88 _ دبيرخانه هيات عالي نظارت مكلف است با همكاري دبيرخانه شوراي عالي مناطق آزاد تجاري صنعتي نسبت به تهيه آيين نامه اجرايي حاكم بر تشكيل و فعاليت تشكلهاي صنفي در مناطق آزاد كشور اقدام كند تا پس از تصويب وزير بازرگاني به اجرا درآيد.

ماده 89 _ كليه واردكنندگان كالا كه به صورت تجاري به واردات كالا اقدام مي كنند و قصد توزيع يا فروش كالاهاي وارداتي خود را دارند، درصورتي كه به عرضه مستقيم كالا به مصرف كننده مبادرت ورزند، ملزم به اخذ پروانه كسب طبق مقررات اين قانون خواهند بود.

ماده 90 _ وزارتخانه ها، موسسات سازمانها يا شركتهاي دولتي ساير دستگاههاي دولتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر يا تصريح نام است و نهادهاي عمومي غيردولتي ، كه طبق قوانين جاري ملزم يا مجاز به عرضه مستقيم كالاها يا خدمات به مصرف كنندگان هستند، اعم از اين كه ازطريق اماكن و تاسيسات متعلق به خود يا ديگر اشخاص به اين كار مبادرت ورزند، از شمول اين قانون مستثني هستند. اما رعايت ساير قوانين و مقررات جاري و نرخهاي تعيين شده براي كالاها و خدمات توسط مراجع قانوني ذي ربط ، الزامي است دستگاه دولتي يا نهاد عمومي غيردولتي متبوع در حيطه وظايف و اختيارات قانوني خود، مسووليت نظارت و كنترل و ساير امور مربوط به

اداره اماكن را برعهده دارد. درصورتي كه اين قبيل فعاليت ها به اشخاص حقيقي يا حقوقي واگذار گردد ياانجام دادن آنها با مشاركت بخش خصوصي صورت پذيرد، مشمول قانون نظام صنفي و مقررات آن خواهد بود.

ماده 91 _ اشخاص حقيقي يا حقوقي كه طبق قوانين جاري موظف به اخذ مجوز فعاليت يا پروانه تاسيس بهره برداري يا اشتغال از وزارتخانه ها ، موسسات ، سازمان ها يا شركتهاي دولتي ، ساير دستگاههاي دولتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر يا تصريح نام است يا نهادهاي عمومي غيردولتي هستند، چنانچه به عرضه مستقيم كالاها يا خدمات به مصرف كنندگان مبادرت ورزند، مكلفند علاوه بر دريافت مجوز فعاليت يا پروانه ، نسبت به اخذ پروانه كسب از اتحاديه مربوط اقدام كنند. اشخاص مذكور مشمول قانون نظام صنفي و مقررات آن خواهند بود.

تبصره _ اخذ پروانه كسب از اتحاديه مانع اعمال نظارت مقرر در قوانين جاري ازسوي هر يك از دستگاههاي دولتي يا نهادهاي عمومي غيردولتي ياد شده بر آنها نخواهد بود.

ماده 92 _ سازمان تامين اجتماعي فقط درصورت شكايت هر يك از كاركنان واحدهاي صنفي مبني بر عدم پرداخت حق بيمه در مدت همكاري توسط افراد صنفي مي تواند به نظر بازرس يا مندرجات دفاتر قانوني فرد صنفي استناد و حق بيمه را دريافت كند. اين مبلغ درصورت احراز تخلف فرد صنفي ، معادل حق بيمه پرداخت نشده شاكي شاغل و جريمه اي به مبلغ دو برابر آن خواهد بود. چنانچه مبلغ جريمه كمتر از يكصدهزار ريال باشد جريمه نقدي معادل يكصدهزار ريال خواهد بود.

ماده 93 _ مجمع امورصنفي منحل نمي شود مگر در مواردي كه در

انجام وظايف محوله تسامح ورزد، يا برخلاف مصالح عمومي و وظايف مقرر رفتار كند. در اين صورت كميسيون نظارت مراتب را با ذكر دلايل كافي به هيات عالي نظارت اعلام مي دارد. اگر هيات عالي نظارت پس از رسيدگي به دلايل طرفين ، انحلال را لازم بداند مراتب را جهت تصويب به وزير بازرگاني اعلام مي دارد.

اتحاديه ها موظفند ظرف يك ماه از تاريخ انحلال مجمع ، نمايندگان خود را جهت تشكيل مجدد مجمع امور صنفي معرفي كنند.

انحلال شوراي اصناف كشور نيز به پيشنهاد هيات عالي نظارت و تصويب وزيربازرگاني خواهد بود.

مجامع امور صنفي موظفند ظرف يك ماه از تاريخ انحلال شوراي اصناف ، نمايندگان خود را جهت تشكيل مجدد شوراي اصناف كشور معرفي كنند.

درصورت اعتراض هر يك از طرفين مي توانند به مراجع ذي صلاح قضايي مراجعه كنند.

ماده 94 _ آيين نامه اجرايي موضوع ماده 29)، بند(ي ماده 30) و تبصره 3) ماده 37) اين قانون به پيشنهاد وزارتخانه هاي امور اقتصادي و دارايي و بازرگاني به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 95 _ وزارت بازرگاني موظف است گزارش عملكرد اين قانون را ساليانه به كميسيونهاي اقتصادي و برنامه و بودجه و محاسبات مجلس شوراي اسلامي ارسال نمايد.

ماده 96 _ از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون قانون نظام صنفي مصوب 13/4/1359 شوراي انقلاب و كليه اصلاحات و الحاقات بعدي آن و قانون ايجاد تسهيلات لازم جهت صدور پروانه كسب براي جانبازان ، اسراي آزاد شده و خانواده محترم شهدا مصوب 13/12/1368 و نيز ساير قوانين مغاير لغو و بلااثر مي گردد.

قانون فوق مشتمل بر نود و شش ماده و نود و دو تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و چهارم

اسفند ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 28/12/1382 به تاييد شوراي نگهبان رسيد .

آيين نامه آسياباني - مصوب 25/7/1318

ماده 1 _ داير كردن آسيا اعم از آبي يا بخاري و غيره براي آرد كردن غلات منوط به تحصيل پروانه از شهرداري است مقصود از آسياي نامبرده آسيايي است كه مورد احتياج و مراجعه شهرداريها يا اهالي شهر باشد.

ماده 2 _ از تاريخ ابلاغ اين آيين نامه كليه شهرداريها و بخشداريهايي كه عهده دار وظايف شهرداري هستند بايد يك نسخه از اين آيين نامه را به هر يك از متصديان آسياهاي مندرج در ماده 1 تسليم نموده رسيده دريافت دارند.

ماده 3 _ متصدي هر آسيا موظف است از تاريخ وصول اين آيين نامه تا يك ماه براي گرفتن پروانه به شهرداري محل رجوع و طبق دستور اداره مزبور درخواستي مبني بر تقاضاي پروانه داير كردن آسيا تهيه نموده به ضميمه دو قطعه عكس خود تسليم نمايد و نيز كساني كه پس از تصويب اين آيين نامه مي خواهند آسيا داير كنند بايد قبلا مقررات فوق را انجام و پروانه تحصيل نمايند.

ماده 4 _ مسئول آسيا كسي است كه تقاضاي صدور پروانه نموده و پروانه به نام او صادر شده است صدور پروانه مجاني است

ماده 5 _ آسيابان بايد در اسفندماه هر سال پروانه خود را به شهرداري محل برده و درخواست تجديدآن را براي سال بعد بنمايد شهرداري نيز مكلف است در صورت رعايت مقررات اين آيين نامه ازطرف درخواست كننده پروانه او را منتهي تا آخر فروردين سال مزبور تجديد نمايد.

فصل دوم

ماده 6 _ محل آسيا با مصالح محكم ساخته شده باشد كه رطوبت

يا موش و غيره نفوذ و رخنه ننمايد.

ماده 7 _ محوطه داخل آسيا بايد با گچ يا مواد مشابه آن سفيدكاري شود.

ماده 8 _ محل نصب سنگ آسيا بايد از سطح زمين آنجا به قدر لزوم بلندتر بوده و اطراف آن يا تخته يا آهن سفيد محصور باشد.

ماده 9 _ محل آرد (طشتك بايد از آهن سفيد يا چوب يا هرگونه مصالح ديگر ساخته شود كه محكم بوده و ريزش نداشته باشد.

ماده 10 _ داخل آسيا بايد هميشه تميز باشد.

ماده 11 _ استعمال چراغ نفتي بدون لوله در داخل آسيا ممنوع است

ماده 12 _ طويله و محل بارانداز از آسيا مجزا بوده و از ورود دامها (حيوانات و پرونده هاي اهلي درمحوطه آسيا جلوگيري شود.

ماده 13 _ شهرداري بايد ماهي يكمرتبه آسياها را مورد معاينه قرار داده و در صورتي كه نقص و بي ترتيبي در حدود آيين نامه مشاهده شود كتباً به آسيابان اخطار نمايد كه در مدت متناسب برفع آن اقدام كند.

فصل سوم

ماده 14 _ شهرداري هر محل به تناسب احتياج حوزه خود مي تواند يك يا چند آسيا را براي آردكردن گندم جهت مصرف نان عمومي تخصيص دهد و در اين مورد آسيابان حق ندارد مادام كه جنس شهرداري آزاد نشده جنس اشخاص متفرقه را آرد نمايد.

ماده 15 _ آسيابان بايد گندم و جو و ساير حبوباتي كه براي آرد كردن به او داده مي شود بدون آنكه چيز ديگري به آن مخلوطه نمايد عيناً آرد نموده تسليم كند.

ماده 16 _ آرد بايد از هر حيث خبره كارشناس پسنديده بوده و بيش از اندازه متعارف نبايد زير وياداراي سبوس باشد.

تبصره _ جنس اشخاص متفرقه را آسيابان بايد

به هر نحو كه صاحب آن مي خواهد آرد نموده تحويل دهد.

ماده 17 _ شهرداري هر محل مي تواند با موافقت انجمن شهرداري دستمزد آسياباني را با رعايت موقعيت محل و اقتضاي فصل در هر سال تعيين نمايد و در اين صورت آسيابانها حق تجاوز از نرخ نخواهند داشت

ماده 18 _ آسيابان مكلف است جنس هايي را كه براي آرد كردن تحويل مي گيرد به نوبت آرد نموده ومراقبت نمايد كه جنس ها با هم مخلوط و يا عوض نشود.

ماده 19 _ آسيابانهايي كه طرف قرارداد با شهرداري براي آرد كردن گندم شهر هستند بايد معادل پانصد ريال بعنوان سپرده (وديعه به صندوق شهرداري بسپارند تا چنانچه گندمي كه تحويل آنهامي شود تفريط نمايند از وجه سپرده جبران شود.

ماده 20 _ آسياباني كه بخواهد از شغل خود كناره گيري كند بايد مراتب را به شهرداري اطلاع داده وپروانه خود را مسترد دارد.

ماده 21 _ يك نفر آسيابان مي تواند عهده دار گرداندن از يك تا سه آسيا باشد ولي بايد براي هر آسياپروانه جداگانه تحصيل نمايد.

ماده 22 _ متخلفين از مواد 1_ 5_ 7 _ 8 _ 9 _ 10 _ 11 _ 12_ 15 _ 16 قسمت اخير ماده 17 _ ماده 18_ 20 و ماده 21 اين آيين نامه غير از مواردي كه تخلف آنان طبق قوانين جزايي مستلزم مجازات شديدتري است به حبس تكديري از 24 ساعت تا هفت روز و پرداخت غرامت از سه تا پنجاه هزارريال محكوم خواهد شد.

آيين نامه ممنوعيت استعمال و عرضه سيگار و ساير مواد دخاني در اماكن عمومي - مصوب 7/8/1376 هيات وزيرا

ماده 1 _ به منظور حفظ حقوق افراد جامعه و تامين سلامت آنها در برابر زيانها و بيماريهاي ناشي ازاستعمال دخانيات ، استعمال هرنوع سيگار و ساير مواد دخاني در اماكن عمومي

مسقف به هر نحو ممنوع است

تبصره 1 _ اماكن عمومي مسقف به محلهايي اطلاع مي شود كه محل استفاده و مراجعه عموم مردم مي باشد از قبيل اماكن متبركه و مقدسه مساجد، مصلي ها، كارخانجات بيمارستانها در مانگاهها،مطبها، سالنهاي نمايش سينماها، سالن مهمانخانه ها (هتل ها) و مهمانسراها و ميهمان پذيرها،خوراك سراها (رستورانها، گنجينه ها (موزه ها) پايانه ها (ترمينالها)، فروشگاههاي بزرگ اماكن فرهنگي و فرهنگسراها كتابخانه هاي عمومي ورزشگاهها، مدارس دانشگاهها و مراكز آموزشي و پژوهشي وسايل نقليه عمومي موسسات و سازمانهاي دولتي و عمومي نهادهاي انقلاب اسلامي بانكها، شركتهاي دولتي و شهرداريها.

تبصره 2 _ مسئولان اماكن عمومي موظفند تابلوي ممنوعيت مصرف دخانيات را به تعداد مناسب در محلهايي كه قابل رويت باشد نصب نمايند و ممنوعيت استعمال دخانيات در اماكن عمومي رايادآور شوند.

ماده 2 _ وزارتخانه هاي بهداشت درمان و آموزش پزشكي فرهنگ و ارشاد اسلامي و سازمان صداو سيما و ساير دستگاههاي فرهنگي و شهرداريها موظفند به منظور جلوگيري از دخانيات از هرگونه اقدامي كه موجب تبليغ تشويق يا تحريك افراد به استعمال يا مصرف بيشتر دخانيات شودجلوگيري نموده و نسبت به تهيه برنامه هاي منظور و منسجم فرهنگي و تبليغي مناسب در زمينه تبيين مضرات و تقبيح مصرف مواد دخاني براي همگان به ويژه جوانان اقدام نمايند و همچنين براي حسن اجراي اين قانون اقدامات لازم را به عمل آورند. هيات وزيران هر شش ماه يك بار گزارش چگونگي اجراي اين قانون را از سامانهاي مربوط دريافت خواهد كرد.

تبصره 1 _ شركت دخانيات ايران موظف است هشدارهاي لازم مربوط به مضرات سيگار را درروي بسته هاي سيگار اعلام نمايد.

تبصره 2 _ تبليغ هرگونه اقدامي كه به ترتيب مقرر در آيين

نامه اجرايي اين قانون منجر به تشويق عموم به مصرف دخانيات شود، ممنوع است

ماده 3 _ سازمان صدا و سيما و وزارت _ فرهنگ و ارشاد اسلامي شهرداريها و مطبوعات بايدترتيبي اتخاذ نمايند كه در كارها و انتشارات خود، فيلمها و سريالهاي توليدي تبليغ دخانيات به طورمستقيم يا غير مستقيم صورت نگيرد و شخصيتهاي مثبت فيلمهاي استعمال دخانيات ننمايند

آيين نامه اماكن عمومي - مصوب 23/3/1363 هيات وزيران با اصلاحات 9/11/1364

ماده 1 _ شهرباني جمهوري اسلامي ايران در اجراي وظايف انتظامي و كنترل ترافيك و سايرمسئوليت هاي محوله به امور اماكن عمومي طبق مقررات اين آيين نامه نظارت و مطابق مقرراتاقدام مي نمايد.

ماده 2 _ اماكن و موسسات موضوع اين آيين نامه به شرح زير مي باشد:

1 _ هتل ها 2 _ مسافرخانه ها 3 _ رستوران ها 4 _ پانسيون ها و مهدكودك ها 5 _ سلف سرويس ها 6 _قهوه خانه 7 _ اغذيه فروشي ها 8 _ چلوكبابي و چلوخورشتي و طباخي ها 9 _ بوفه سينما و تياتر 10_ كافه ترياها 11 _ كافه قنادي ها 12 _ آرايشگاهها 13 _ آموزشگاه هاي رانندگي 14 _ فورشگاههاي جرايد و نشريات داخلي 15 _ موسسات باركش شهري 16 _ تعميرگاه هاي دوچرخه و موتورسيكلت 17 _ عكاسي ها 18 _ فروشگاه هاي جرايد و نشريات خارجي 19 _ سينماها و تماشاخانه ها 20 _فروشگاه هاي اتومبيل 21 _ موسسات تبليغاتي و توليد كننده فيلم هاي تبليغاتي 22 _ تعميرگاه ها ، اتوسرويس ها و پاركينگ ها 23 _ موسسات توريستي و كرايه دهي اتومبيل 24 _ بنگاه هاي مسافربري 25 _ كتابفروشي ها 26 _ بنگاه هاي معاملاتي 27 _ كارگاه هاي وراق اتومبيل 28 _كارگاه هاي تعويض روغن ، پنچرگيري و لاستيك فروشي اتومبيل 29 _ موسسات تاكسي بار 30 _كليشه و گراور سازي ها 31 _ فروشگاه هاي لوازم يدكي اتومبيل 32 _

كارگاه هاي ناقشي اتومبيل 33 _چاپخانه ها 34 _ سمساري وامانت فروشي ها 35 _ موسسات باربري 36 _ استوديوها 37 _ طلا وجواهر فروشي ها 38 - موسسات نشر و طبع 39 _ آموزشگاه هاي خياطي ، ماشين نويسي وآرايشگري

تبصره _ افتتاح هر نوع امكنه و موسسه مشابه ديگري در آينده ، بنا به تشخيص و اعلام نيرويانتظامي جمهوري اسلامي ايران مشمول مقررات اين آيين نامه خواهد بود.

ماده 3 _ مراجع صدور پروانه واحدهاي صنفي مذكور در ماده 2 بايد قبل از صدور و انتقال پروانه وهمچنين انتقال محل واحد صنفي نسبت به موارد مذكور در ماده 1 از نيروي انتظامي جمهورياسلامي ايران استعلام نظر به عمل آورند سپس صدور پروانه با رعايت ضوابط نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران ماده 23 قانون نظام صنفي صورت خواهد گرفت

تبصره _ ضوابط مربوط به صلاحيت دايره كننده واحد صنفي از نقطه نظر وظايف نيروي انتظامي و نيز امور انتظامي و ترافيك و محل كسب با توجه به بند 4 ماده 39 قانون نظام صنفي ، وسيله ادارات ذيربط نيروي انتظامي تهيه و پس از تصويب رياست نيروي انتظامي به مورد اجرا گذارده خواهد شد.

ماده 4 _ در خارج از حوزه استحفاظي شهرباني ، ژاندارمري عهده دار انجام وظايف مذكور در اين آيين نامه مي باشد.

ماده 5 _ متقاضيان صدور پروانه اماكن عمومي مندرج در ماده 2 قبل از اخذ پروانه حق افتتاح امكان خود را ندارند و در صورت تخلف مادامي كه پروانه تحصيل نكرده باشند از افتتاح آن مكان تا صدورپروانه به وسيله نيروي انتظامي جلوگيري خواهد شد.

ماده 6 _ در صورتي كه هر يك از صاحبان يا مديران اماكن عمومي مندرج در ماده 2 آيين

نامه درمدت اعتيار پروانه از ضوابط مقرر نيروي انتظامي عدول كنند مراتب به مراجع صدور پروانه اعلام خواهد شد تا مطابق مقررات اقدام نمايند.

ماده 7 _ چنانچه صاحبان اماكن عمومي مندرج در ماده 2 بخواهند اداره امور داخلي خود را به ديگري واگذار نمايند بايستي مدير داخلي از طريق مراجع صدور پروانه به نيروي انتظامي معرفي تاپس از بررسيهاي لازم و تاييد صلاحيت مدير معرفي شده در پروانه صادره منظور گردد.

ماده 8 _ صاحبان اماكن عمومي مندرج در ماده 2 از رديف 1 الي 11 شامل

1 _ هتل ها 2 _ مسافرخانه ها 3 _ رستوران ها 4 _ پانسيون ها و مهدكودك ها 5 _ سلف سرويس ها 6 _قهوه خانه 7 _ اغذيه فروشي ها 8 _ چلوكبابي و چلوخورشتي و طباخي ها 9 _ بوفه سينما و تياتر 10_ كافه ترياها 11 _ كافه قنادي ها مكلفند كليه كاركنان خود را (اعم از ايراني و خارجي به نيرويانتظامي معرفي تا نسبت به تعيين صلاحيت و صدور پروانه خدمتگزاري جهت آنان اقدام گردد و درصورت تغيير هر يك از آنان مراتب را ظرف مدت 48 ساعت اعلام نمايند.

تبصره _ مدت اعتبار پروانه خدمتگزاري يك سال مي باشد و كاركنان اماكن عمومي مندرج در ماده 8 موظفند همهس اله نسبت به تمديدي پروانه خود اقدام نمايند.

ماده 9 _ كليه مستخدمين و كاركنان اماكن عمومي مندرج در ماده 8 بايستي داراي كارت بهداشت ازمرجع مربوطه و پروانه كار از شهرباني باشند.

ماده 10 _ صاحبان كليه اماكن عمومي مكلفند آن دستهاز مواد آيين نامه و اعلاميه هاي نيرويانتظامي را كه ارتباط با نوع كار آن مكان دارد در محل مناسبي كه براي واردين قابل رويت باشد نصب نمايند.

ماده 11

_ صاحبان اماكن مسافربري (هتل _ مسافرخانه _ پانسيون و ساير اماكن مشابه موظفند درقبال اموالي كه ز طرف مسافرين يا واردين به مكان هاي مزبور به آنان سپرده مي شود رسيد كتبي بدهند.

ماده 12 _ در صورتي كه يكي از مسافرين در اماكن مسافري فوت نمايد صاحب يا مدير موسسه بايد بلافاصله مراتب را كتبا با ذكر مشخصات شخص متوفي و شماره اتاق به نيروي انتظامي محل اطلاع داده تا ورود نمايندگان نيروي انتظامي و دادسرا و پزشكي قانوني ، اتاق متوفي بايد بسته شده واحدي داخل آن نشود.

ماده 13 _ صاحبان و مديران كليه اماكن عمومي موظفند هر موقع هرگونه توضيحاتي كه مامورين نيروي انتظامي بخواهند (نسبت به وضعيت امكنه و مسافرين و مستخدمين بلا تامل در حدوداطلاعاتي كه دارند با نهايت صحت به آنها بدهند.

ماده 14 _ در تمام ايامي كه اماكن عمومي دايرهستندحضورمتصدي يامديرامكنه درمحل الزامياست

ماده 15 _ در موقعي كه يكي از مسافرين يا خدمه مظنون يا مبتلا به دارا بودن امراض واگيردار وعفوني از قبيل وبا ، طاعون ، و امثالهم باشد ، صاحبان اماكن عمومي مكلفند مراتب را بلافاصله باذكر مشخصات بيمار به بهداري و نيروي انتظامي اطلاع دهند.

ماده 16 _ صاحبان اماكن مسافري و پانسيون ها مكلفند تابلوي شماره اتاق ها را در محل مناسبي درمدخل امكنه خود نصب نمايند.

ماده 17 _ صاحبان اماكن مسافري و پانسيون ها بايد دفتري مطابق نمونه نيروي انتظامي براي ورودو خروج مسافرين تهيه و نام و نشان كامل آنها را در آن دفتر قيد نمايند.

ماده 18 _ صاحبان اماكن مسافري (هتل _ مسافرخانه _ پانسيون و امثال آنها) موظفند ضمن رويت شناسنامه يا هرگونه برگ شناسايي مشخصات و تاريخ و

ساعت ورود و خروج و مسافرين و واردين به اماكن مزبور را مطابق نمونه اعلاميه اي كه از طرف نيروي انتظامي داده مي شود تنظيم و اول وقت روز بعد به نيروي انتظامي محل تسليم نمايند.

ماده 19 _ صاحبان هتل ها و مسافرخانه ها و پانسيون ها موظفند در صورت مراجعه اطفال واشخاصي كه به سن قانوني نرسيده و بدون سرپرست هستند و قصد اقامت در امكنه مزبور را دارندبلافاصله مراتب را به نيروي انتظامي محل اعلام دارند.

ماده 20 _ برگزاري هر نوع مجلس جشن و عروسي ، مهماني ، شب نشيني و امثال آن و يا اجرا هرگونه برنامه هنري و نمايشي در اماكن عمومي مستلزم تاييد محتواي برنامه هنري و نمايشي ازسوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و تحصيل اجازه مخصوص نيروي انتظامي محل (حداقل 48ساعت قبل مي باشد. بديهي است مسئولين اماكن عمومي مزبور مي بايست ساعت وروز تشكيل مراسم و صرفامشخصات پيشنهاد كننده مراسم را با ارايه دو عدد كارت ورود به سالن به مسئولين ذيربط نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران اعلام نمايند.

ماده 21 _ پروانه متخلفين در موارد ذيل اخذ و به مراجع صدور پروانه ارسال كه برابر با ماده 39قانون نظام صنفي نسبت به ابطال آن اقدام گردد:

1 _ تسهيل يا فراهم نمودن وسيله عمل منافي عفت و شهوتراني در امكنه مربوطه و يا استخدام و يا اجير نمودن اشخاص براي منظور فوق .

2 _ تشكيل جلسات در محل امكنه عمومي براي مقاصد سو وخلاف قانون عليه دولت وامنيت كشور.

3 _ تهيه موجبات تسهيل خريد و فروش مواد افيوني و چرس و بنگ و استعمال آن ها و همچنين فروش و عرضه هر نوع مشروبات الكلي

4 _ طرح ريزي و توطيه براي انجام مقاصد سو

و خلاف قانون نظير سرقت ، خريد و فروش ونگهداري اموال مسروقه و غيره

5 _ هرگونه عمل شرط بندي و برد و باخت و قمار.

تبصره _ ابطال پروانه مرتكبين تخلف از ماده 21 مانع ازاجراي ساير مجازات هاي شرعي و قانوني نخواهد شد.

ماده 22 _ سخنراني و هر عمل ديگري كه خلاف منظور از تشكيل مكان عمومي و مفاد پروانه صادره مربوط به آن باشد و بدون اجازه مخصوص نيروي انتظامي ممنوع است

ماده 23 _ قبول و اسكان اشخاص شرور و بدسابقه در محل امكنه عمومي ممنوع مي باشد.

ماده 24 _ در اماكن عمومي ايجاد صداهاي ناهنجار ، اداي الفاظ ركيك و انجام حركات زشت واعمالي كه موجب سلب آسايش ديگران يا ضرر به اموال عمومي مي شود ممنوع است و صاحبان اماكن عمومي مكلفند متخلف را به مامورين انتظامي معرفي نمايند.

ماده 25 _ يك نفر نمي تواند بيش از يك مكان عمومي را اداره و پروانه آن را تحصيل نمايد مگراينكه براي اماكن ديگري كه مي خواهد تاسيس كند از طرف مرجع صدور پروانه مدير يا مباري كه نيروي انتظامي صلاحيت او را گواهي نمايد استخدام كند كه در اين صورت مدير مزبور مسئول اداره مكان مربوطه خواهد بود.

ماده 26 _ درجه بندي و تعريف هر يك از اماكن عمومي به وسيله كميسيوني مركب از نمايندگان نيروي انتظامي ، شهرداري ، بهداري و ساير سازمان هاي ذيربط تعيين مي گردد. مسئوليت تشكيل كميسيون مزبور و اجراي تصميمات متخذه به عهده نيروي انتظامي مي باشد در مواردي كه درجه بندي و تعريف برخي ازاماكن عمومي به موجب قانون از وظايف ارگان هاي ديگر باشد ، همان ملاك عمل خواهد بود.

ماده 27 _ تخلف از مقررات اين آيين نامه براي بار اول

به موجب اخطار كتبي و در صورت تكرارطبق ماده 39 قانون نظام صنفي حسب مورد لغو موقت يا دايم پروانه كسب مي گردد و اين امر درصورت لزوم مانع از اجراي ساير مجازات هاي شرعي و قانوني نخواهد شد.

ماده 28 _ براي اماكن عمومي بايد نام فارسي با مضامين موافق عفت عمومي انتخاب و فقط به زبان فارسي هم روي تابلو نوشته شود.

ماده 29 _ در كليه اماكن عمومي وسايل مقدماتي آتش نشاني طبق استاندارد سازمان آتش نشاني بايد مهيا باشد تا به موقع مورد بهره برداري قرار گيرد.

ماده 30 _ كليه دعاوي مربوط به امور صنفي صاحبان اماكن عمومي نزد مقالات صالحه رسيدگي خواهد شد. ليكن چنانچه اختلافي بين آنها و نيز با مراجعين در رابطه با مقررات اين آيين نامه پيش آيد در صورتي كه موضوع در نيروي انتظامي مطرح و منجر به تحصيل رضايت نامه كتبي از طرفين نگردد نيروي انتظامي آنها را به مراجع قانوني ذيربط هدايت خواهد كرد.

ماده 31 _ ازتاريخ تصويب اين آيين نامه كليه مقررات و ضوابطي كه مغاير با مفاد اين آيين نامه باشدملغي است

آيين نامه چگونگي صدور پروانه كسب موقت و تبديل آن به پروانه كسب دايم - مصوب 6/9/1379

فصل اول _ شرايط صدور پروانه كسب موقت ( ماده 1 تا 5 )

ماده 1 _ اتحاديه هاي صنفي موظفند با رعايت اين آيين نامه نسبت به صدور پروانه كسب موقت براي واحدهاي صنفي فاقد پروانه كسب كه قبل از سال 1378 در كشور داير شده اند ، اقدام نمايند.

ماده 2 _ صاحبان واحدهاي فاقد پروانه كسب مشمول ماده 1 اين آيين نامه موظفند جهت ادامه فعاليت كسبي خود به اتحاديه هاي صنفي ذي ربط مراجعه و با تسليم تقاضاي كتبي و ارايه مدارك زير نسبت به اخذ پروانه كسب موقت اقدام نمايند:

1 _ سند مالكيت يا اجاره نامه يا مبايعه نامه ياقرارداد واگذاري عين يا منافع ملك

با اشخاص حقيقي يا حقوقي ، سازمان ها نهادها و ارگان ها.

2 _ هرگونه مدرك مبني بر تشخيص ، قطعيت يا پرداخت مفاصا حساب مالياتي متقاضي و پرداخت عوارض سالانه متعلقه شهرداري

3 _ گواهي پايان خدمت نظام وظيفه يا معافيت دايم يا گواهي مبني بر رسيدگي به وضع مشموليت متقاضي از اداره وظيفه عمومي مطابق ماده (10) قانون خدمت وظيفه عمومي _ مصوب 1363

4 _ پروانه كار معتبر از وزارت كار و امور اجتماعي وپروانه اقامت معتبر از وزارت كشور براي اتباع بيگانه

5 _ برگ سلامت و بهداشت شخصي و محل كسب از وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي براي صنوفي كه مشمول قانون مواد خوردني و آشاميدني و آرايشي و بهداشتي _ مصوب 1346 _ واصلاحات بعدي هستند.

6 _ گواهي صلاحيت فني طبق تبصره (2) ماده (35) قانون نظام صنفي _ مصوب 1359 _ و آيين نامه آن براي مشاغل فني يا تاييديه لازم از اتحاديه ذي ربط

7 _ كسب نظر اداره نظارت بر اماكن عمومي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران (ناجا) براي مشاغل خاص مطابق آيين نامه اماكن عمومي

8 _ گواهي پرداخت حق عضويت سالانه و حق خدمات به اتحاديه ذي ربط بر اساس مواد (2) و (4)آيين نامه اجرايي ماده (29) قانون نظام صنفي

ماده 3 _ پروانه كسب موقت براي واحدهاي صنفي كه صاحبان آنها فوت نموده اند به نام يكي ازوراث يا نماينده قانوني آنها با ارايه گواهي انحصار وراثت و رضايت وراث با گواهي امضا صادرمي شود.

ماده 4 _ براي شركت هاي موضوع تبصره (1) الحاقي به بند (2) ماده (14) نظام صنفي ومشاركت هاي مدني يك پروانه كسب موقت با ذكر نام مدير عامل شركت درخواست كننده يا

يكي ازشركا در مشاركت هاي مدني كه توسط ساير شركا به صورت كتبي معرفي و امضاي آنان توسط دفترخانه اسناد رسمي گواهي شده باشد ، در صورت احراز ساير شرايط صادر مي گردد.

ماده 5 _ اتحاديه صنفي مربوط پس از دريافت تقاضاي متقاضي به همراه مدارك لازم ، پروانه كسب موقت را در يك نسخه اصلي و سه نسخه رونوشت صادر مي كند كه نسخه اصلي به متقاضي تحويل مي شود و از نسخه هاي رونوشت يك نسخه در پرونده صنفي متقاضي در اتحاديه نگهداري و يك نسخه براي دبيرخانه هيات عالي نظارت و يك نسخه براي اداره نظارت بر اماكن عمومي ناجا ارسال مي شود.

فصل دوم _ چگونگي تبديل پروانه كسب موقت به دائم ( ماده 6 تا 7

ماده 6 _ اتحاديه هاي صنفي موظفند حداكثر ظرف سه سال پس از صدور پروانه كسب موقت با اخذمدارك زير از متقاضيان نسبت به تبديل پروانه هاي كسب موقت به دايم (الگوي هيات عالي نظارت اقدام نمايند.

1 _ اصل پروانه كسب موقت جهت ابطال توسط اتحاديه

2 _ گواهي صلاحيت فني طبق تبصره (2) ماده (35) قانون نظام صنفي و آيين نامه مربوط براي مشاغل فني

3 _ برگ عدم اعتياد به مواد مخدر.

4 _ گواهي عدم سو پيشينه كيفري

5 _ هرگونه مدرك مبني بر مشخص بودن وضعيت مالياتي متقاضي و پرداخت عوارض متعلقه وقانون شهرداري

6 _ گواهي پرداخت حق عضويت سالانه و وجوهي كه بر اساس ماده (2) و بند (ب ماده (7)آيين نامه اجرايي ماده (29) قانون نظام صنفي جهت مجامع امور صنفي تعيين شده است

7 _ گواهي واريز مبلغ مقرر در بند (ج ماده (80) قانون وصول برخي از درامدهاي دولت و مصرف آن درموارد معين _ مصوب 1373 _ به حساب خزانه

تبصره _

اتحاديه هاي صنفي و مراجع قانوني صدور پروانه كسب موقت مكلفند حداقل چهارماه قبل از انقضاي دوره سه ساله اعتبار پروانه هاي ياد شده از متقاضي براي ارايه مدارك لازم جهت صدور پروانه كسب دايم دعوت و رونوشت دعوتنامه را در پرونده صنفي متقاضي نگهداري نمايند.در صورت عدم مراجعه متقاضي به اتحاديه در مدت ياد شده ، اتحاديه بار ديگر از متقاضي دعوت مي كند تا ظرف يك ماه نسبت به تكميل پرونده و دريافت پروانه كسب دايم اقدام نمايد. در صورتي كه متقاضي ظرف مدت هاي فوق پرونده صنفي خود را تكميل ننمايد مطابق مقررات نسبت به تعطيل واحد اقدام مي شود.

ماده 7 _ صدور پروانه كسب موقت يا دايم بر اساس مفاد اين آيين نامه در مورد واحدهاي صنفي واقع در طرح هاي جامع ، تفصيلي و هادي شهرسازي مانع اجراي مقررات قانون شهرداري در موردواحدهاي ياد شده نيست

تبصره _ با واحدهاي مزاحم مطابق بند (20) اصلاحي ماده (55) قانون شهرداري عمل مي شود.

فصل سوم _ ساير موارد ( ماده 8 تا 20 )

ماده 8 _ به منظور نظارت بر اجراي صدور پروانه كسب موقت و دايم توسط اتحاديه هاي صنفي درتهران بزرگ كميسيوني تحت نظارت دبيرخانه هيات عالي نظارت بر سازمان هاي صنفي كشور به رياست دبير هيات عالي نظارت و عضويت نمايندگان وزارت كشور ، مجامع امور صنفي ، اداره نظارت بر اماكن عمومي ناجا و اداره كل بازرسي و نظارت بر قيمت و توزيع كالا و خدمات استان تهران و در مراكز استان ها با مسئوليت اداره كل بازرگاني و عضويت نمايندگان استانداري ، اداره نظارت براماكن عمومي ناجا ، مجامع امور صنفي واداره كل بازرسي و نظارت بر قيمت كالا وخدمات استان و در شهرستان ها با مسئوليت اداره بازرگاني و عضويت نمايندگان فرمانداري ، اداره نظارت براماكن عمومي

ناجا ، مجامع امور صنفي و اداره بازرسي و نظارت بر قيمت و توزيع كالا وخدمات شهرستان تشكيل مي شود.

تبصره 1 _ مسئوليت نظارت بر عملكرد كميسيون هاي موضوع اين ماده _ كه از اين پس كميسيون ناميده مي شود _ در شهرهاي استان تهران به استثناي تهران بزرگ برعهده مدير كل بازرگاني استان تهران و در شهرهاي ساير استان هاي كشور برعهده مديركل بازرگاني استان ودر سطح كشور برعهده معاون وزير بازرگاني يا نماينده تام الاختيار ايشان است

تبصره 2 _ چگونگي تشكيل جلسات و انجام اقدامات و امور جاري كميسيون به موجب دستورالعملي است كه توسط دبيرخانه هيات عالي نظارت تنظيم و به تصويب هيات عالي نظارت مي رسد.

ماده 9 _ مرجع رسيدگي و اتخاذ تصميم نهايي در مورد اختلافات مربوط به نحوه يا عدم صدورپروانه هاي كسب موقت ودايم برعهده كميسيون مي باشد و راي كميسيون ياد شده لازم الاجرا است

ماده 10 _ در صورت خودداري اتحاديه از صدور پروانه كسب موقت يا دايم براي متقضايان ، مجمع امور صنفي مربوط بنا بر اعلام كميسيون با رعايت اين آيين نامه نسبت به صدور پروانه كسب اقدام مي نمايد ، سپس به پيشنهاد كميسيون نظارت شهر مراتب جهت رسيدگي و عزل هيات مديره اتحاديه موافق ماده (54) قانون نظام صنفي به دبيرخانه هيات عالي نظارت اعلام مي شود.

ماده 11 _ در صورتي كه دارندگان پروانه كسب موقت قبل از انقضاي دوره سه ساله طبق مقررات اين آيين نامه داراي شرايط دريافت پروانه كسب دايم شوند ، اتحاديه ها مطابق اين آيين نامه موظف به صدور پروانه كسب دايم به نام متقاضي هستند.

ماده 12 _ چنانچه متقاضيان پروانه كسب موقت بر اساس مقررات اين آيين نامه تمام شرايط لازم جهت دريافت پروانه كسب دايم را

دارا باشند ، اتحاديه هاي صنفي ضمن رعايت مفاد بند (7) ماده 2) اين آيين نامه موظف به صدور پروانه كسب دايم براي آنها بوده و صدور پروانه كسب موقت براي آنها ضرورت ندارد.

ماده 13 _ پروانه كسب هاي موقت در سطح كشور ، با شكل و الگوي يكنواخت به صورت يك نسخه اصلي به رنگ آبي آسماني با حاشيه زرد و سرمه اي و سه نسخه رونوشت به رنگ سفيد جهت بايگاني در اتحاديه و دبيرخانه هيات عالي نظارت و اداره نظارت بر اماكن عمومي ناجا صادرمي شوند.

ماده 14 _ خريد و فروش پروانه كسب موقت و دايم ممنوع است در صورتي كه دارنده پروانه كسب موقت يا دايم بخواهد حقوق ناشي از پروانه خود را به ديگري منتقل كند ، اتحاديه مربوط مكلف است ، با رعايت مقررات اين آيين نامه پروانه منتقل كننده را باطل و پروانه جديد به نام انتقال گيرنده در صورت دارا بودن شرايط لازم صادر كند.

ماده 15 _ چنانچه سازمان هاي استعلام شونده در اين آيين نامه حداكثر ظرف پانزده روز از تاريخ دريافت نامه استعلام ، نظرخود را به صورت قطعي اعلام ننمايند ، اتحاديه حسب مورد مجاز به صدور پروانه كسب موقت يا دايم است

تبصره _ اتحاديه هاي صنفي مكلفند حداكثر ظرف يك هفته پس از تكميل پرونده متقاضي نسبت به صدور پروانه كسب اقدام نمايند.

ماده 16 _ كميسيون مكلف است زمان متعارف براي مراجعه صاحبان واحدهاي فاقد پروانه كسب به اتحاديه هاي صنفي يا مراجع قانوني ذي ربط را تعيين نمايد. در صورت عدم مراجعه صاحبان واحدهاي ياد شده برابر مقررات نسبت به تعطيل و پلمپ واحد اقدام مي شود.

ماده 17 _ اتحاديه هاي صنفي به منظور جلوگيري از فعاليت واحدهاي صنفي فاقد پروانه كسب مكلفند

با هماهنگي نيروي انتظامي از فعاليت واحدهاي صنفي فاقد پروانه كسب طبق ماده (72)قانون نظام صنفي جلوگيري نمايند.

ماده 18 _ كميسيون مجاز است به منظور همكاري با اتحاديه ها و مجامع امور صنفي در جهت شناسايي ، اخطار و ابلاغ به واحدهاي فاقد پروانه كسب وهدايت آنها به اتحاديه هاي صنفي مربوط ودريافت پروانه كسب موقت يا دايم ، همچنين شناسايي و تعطيل واحدهاي فاقد پروانه كسب كه تاكنون نسبت به دريافت جواز كسب اقدام ننموده اند و واحدهاي غيرمجازي كه داير مي گردند ، باسازمان بازرسي و نظارت بر قيمت و توزيع كالا و خدمات و اداره نظارت بر اماكن عمومي ناجا انعقاد توافق نامه هايي اقدام لازم به عمل آورد.

ماده 19 _ در شهرهايي كه فاقد سازمان هاي صنفي هستند همچنين در محدوده حفاظتي خارج ازشهرها ، اجراي اين آيين نامه حسب مورد برعهده شهرداري ها و شوراهاي بخش است

ماده 20 _ هزينه هاي كميسيون از محل درامدهاي حاصل ازاجراي ماده (4) آيين نامه اجرايي درامدهاي اتحاديه هاي صنفي موضوع ماده (29) قانون نظام صنفي تامين مي گردد كه ميزان ان توسط وزير بازرگان (رييس هيات عالي نظارت تعيين و توسط اتحاديه هاي صنفي اخذ و به حساب مشترك مجامع امور صنفي واريز مي گردد.

آيين نامه اجرايي قانون اصلاح ماده واحده قانون نحوه واگذاري اماكن و ميادين و غرفه توزيع ميوه مصوب 1

ماده 1 _ اصلاحات به كار رفته در اين آيين نامه به شرح زير تعريف مي شوند:

الف _ ميوه و تره بار و فراورده هاي كشاورزي ، به كليه محصولات و توليداتي گفته مي شود كه ازمنابع خاك ، آب ودام استحصال مي شوند.

ب _ غرفه ، مكان مستقلي است كه به وسيله مصالح ساختماني از قبيل آهن ، آجر ، سيمان ، سنگ ، آهك ، خشت ، گل و چوب بنا شده داراي محل عبور

مجزا و آب و برق باشد.

ب _ چادر ، مكاني است كه به وسيله داربست فلزي يا چوبي بنا شده و با پارچه يا برزنت محصورشده باشد و در صورت امكان داراي آب و برق باشد.

ت _ كيوسك ، كانكس و كانتينر ، اتاقك هاي منقولي هستند كه از اجناسي مانند فايبرگلاس ، فلز ، چوب و نظاير آن ساخته شده و بنا به ضرورت در مقاطع زماني مشخص مورد استفاده واقع شوند.

ث _ محوطه ، به هر نوع مكان سرپوشيدن يا سربازي گفته مي شود كه توسط شهرداري براي عرضه انواع محصولات و توليدات موضوع اين آييننامه در نظر گرفته شده باشد.

ج _ ميدان ، مكاني است معين كه براي تسهيل در امر تهيه و توزيع ميوه و تره بار و فراورده هاي كشاورزي اختصاص يابد.

چ _ عمده فروشي ، عبارت از عرضه محصولات و توليدات موضوع اين آيين نامه به صورت كلي به توزيع كنندگان مي باشد.

ح _ خرده فروشي ، عبارت از عرضه محصولات و توليدات موضوع اين آيين نامه به صورت جزيي در اندازه و ميزان قابل عرضه به مصرف كنندگان مي باشد.

ماده 2 _ در واگذاري غرفه ها با شرايط يكسان ، اولويت با رزمندگان ، خانواده هاي شهدا ، آزادگان ، جانبازان ، اتحاديه ها و شركتهاي تعاوني توليدي محصولات و فراورده هاي كشاورزي ، دامي ، طيور وآبزيان است

ماده 3 _ شهرداري مكلف است براي هر يك از اماكن با توجه به موقعيت محل وقوع و وسعت وتسهيلات ايجاد شده و نيز متناسب با شرايط اقتصادي موثر در معاملات و عرضه محصولات وتوليدات موضوع اين آيين نامه مبلغي را بابت حق بهره برداري ، همچنين ضمانت حسن انجام كار ورعايت

مقررات اين آيين نامه تعيين و پس از تصويب شوراي اسلامي شهر و در صورت عدم تشكيل شوراي ياد شده پس از تصويب وزير كشور از غرفه داران دريافت كند. مبلغ مذكور قابل تغيير است

ماده 4 _ متقاضيان اماكن بايد پس از انتشار آگهي در جرايد كثيرالانتشار و جرايد محلي توسط شهرداري ، در وقت مقرر تاييديه توان توليد ، همچنين گواهي امكان ارسال توليدات به امكان مزبوردر هر شهر را حسب مورد از ادارات كشاورزي يا جهاد سازندگي منطقه محل توليد يا ساير مراجع قانوني ذي ربط اخذ و به همراه مدارك مثبت و كروكي و آدرس دقيق محل توليد به شهرداري شهرمورد نظر ارايه كنند.

ماده 5 _ شرايط اداره و نگاهداري اماكن و حدود اختيارات و مسئوليت ها در قرارداد واگذاري كه به امضاي نماينده شهرداري و بهره بردار مي رسد ، تعيين مي شود.

ماده 6 _ شهرداري خدمات ضروري و مورد نياز زير را براي ميادين فراهم مي سازد:

الف _ تامين آب مصرفي ميدان با نصب شيرهاي عمومي و سيستم اطفاي حريق

ب _ تامين برق و روشنايي معابر و محوطه هاي عمومي ميدان

پ _ تامين كادر نگهباني ، انتظامات و تنظيف دستشويي و قسمت هاي خارجي اماكن فروش

ث _ احداث نمازخانه

ج _ پاركينگ براي اتومبيل هاي سواري

ماده 7 _ شهرداري ها موظفند نرخ هاي مصوب را كه بر اساس مقررات مربوط تعيين مي شود اعلام نموده و بر قيمت هاي اعلام شده ، همچنين كيفيت محصولات و توليدات ارايه شده نظارت كنند.

ماده 8 _ بهره بردار مكلف است نسبت به نظافت و پاكيزگي محيط داخلي محل فروش ، رعايتاصول بهداشتي در عرضه كالا ، حسن برخورد با خريداران ، توزين محصولات و عدم

عرضه محصولات بد و فاسد دقت و اهتمام كافي معمول دارد.

ماده 9 _ اماكني كه بر اساس اين آيين نامه به متقاضيان واجد شرايط واگذار مي شود ، مشمول لايحه قانوني راجع به نحوه واگذاري اماكن و ميادين و غرفه ها به منظور ايجاد تسهيل در تهيه و توزيع ميوه و تره بار و فراورده هاي كشاورزي _ مصوب 5/10/1358 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران بوده و هيچ گونه حقوق استيجاري و كسب و پيشه براي بهره برداران آنها ايجاد نمي شود.

ماده 10 _ بهره بردار جز با اجازه شهردار حق واگذاري جزيي يا كلي مورد قرارداد را به غير ندارد وموظف است فقط محصولات توليدي خود و توليد كنندگاني كه نمايندگي فروش آنها را به طوررسمي برعهده دارد به فروش برساند.

ماده 11 _ بهره بردار مكلف است كليه شوون و مقررات انضباطي ميادين را رعايت و اجرا نمايد.

تبصره _ مقررات انضباطي حسب دستورالعملي كه با ملحوظ داشتن اين آيين نامه توسط شهرداري تهيه مي گردد و به تصويب شوراي اسلامي شهر و در صورت عدم تشكيل شوراي ياد شده به تصويب وزير كشور مي رسد ، تعيين مي شود.

ماده 12 _ از تاريخ تصويب اين آييننامه ، كليه مقررات مغاير لغو مي شود.

آيين نامه مرده شويخانه و گورستان - مصوب 1319

فصل اول _ كليات ( ماده 1 تا 3 )

ماده 1 _ ساختمان و انتظام مرده شويخانه و گورستان از لحاظ بهداشت تحت نظر شهرداري بوده وهمچنين احداث بنگاه هاي نامبرده منوط به موافقت قبلي و دريافت پروانه از شهرداري است

ماده 2 _ كساني كه مي خواهند احداث مرده شويخانه يا گورستان نمايند بايد اعتبار كافي داشته مقررات اين آيين نامه را كاملا رعايت نمايند.

ماده 3 _ مرده شويخانه بايد بنا به مقتضيات محلي و به تناسب نيازمندي داراي اطاق هاي كافي جهت گذراندن جنازه قبل از

غسل _ اطاق هاي مخصوص غسل _ اطاق براي معاينه درگذشتگان مشكوك _ اطاق پذيرايي با لوازم _ اطاق براي انجام آيين مذهبي _ انبار البسه درگذشتگان باشد.اطاق هاي مخصوص غسل بايد براي جريان آب گرم وسرد لوله كشي شده باشد و مجراي فاضلاب مطابق اصول بهداشت داشته باشد.

فصل دوم _ شرايط حمل در گذشتگان ( ماده 4 تا 9 )

ماده 4 _ حمل درگذشتگان قبل از تحصيل پروانه دفن ممنوع است مگر در موارد ضروري

تبصره 1 _ پروانه دفن را پزشك معالج مكلف است بدهد و در صورت نداشتن پزشك معالج بايدبه وسيله كلانتري مربوطه از پزشك بهداري شهرداري بخش پروانه دفن تحصيل نمايند و در مواردجنحه يا جنايت بايد به شهرباني و يا پزشك قانوني دادگستري مراجعه شود (پروانه روي اوراق چاپي كه از طرف اداره بهداري به طور رايگان به اختيار پزشكان گذارده مي شود نوشته ميشود.)

تبصره 2 _ بينوايان و اشخاص غريب كه در اماكن عمومي و گذرها فوت مي نمايند و همچنين جسد خردسال ها را كه در اين قبيل اماكن و يا گذرها مي گذارند پس از مراجعه به كلانتري از طرف پزشك بهداري بخش مربوطه معاينه خواهند شد و در صورتي كه مظنون به جنحه و جنايت نباشندپروانه دفن از طرف پزشك نامبرده صادر و به مامور كلانتري تسليم مي شود تا از طرف كلانتري مامورين مرده شويخانه براي حمل در گذشته احضار شوند.

ماده 5 _ حمل جنازه به وسيله وسايط نقليه و كرايه و شخصي اكيدا ممنوع است

ماده 6 _ اتومبيل يا كالسكه مخصوص نعش كش بايد داراي تابوت روبسته از چوب جلا شده بوده و داخل آن نيز آهن سفيد باشد كه مرده را داخل آن قرار دهند _ اتومبيل و كالسكه نامبرده بايدمنحصرا براي حمل درگذشتگان

به كار برده شده هرگونه استفاده ديگري از آن ممنوع است

ماده 7 _ پس از حمل درگذشته بايد داخل تابوت را با آهك شستشو دهند.

ماده 8 _ وسايل جهت حمل درگذشته مي بايستي به محض اطلاع منتهي تا يك ساعت در محل حاضر شود.

ماده 9 _ مامورين حمل بايد لباس مشكي نظيف در برداشته باشند.

فصل سوم _ شرايط غسل و كفن در گذشتگان ( ماده 10 تا 20

ماده 10 _ محل غسل بايد كف آن تا يك متر از ديوار از سمت صيقلي شده و صاف پوشييه شده وهميشه پاكيزه نگاهداري و لا اقل روزي دو مرتبه به وسيله آب آهك شسته شود.

ماده 11 _ غسل درگذشتگان در غير مرده شويخانه هاي عمومي ممنوع است و در موارد ضرورتي موكول به موافقت شهرداري است

ماده 12 _ غسل درگذشتگان قبل از ارايه پروانه دفن ممنوع است

ماده 13 _ نگاهداري درگذشتگان مگر در موارد ضروري بيش از دو ساعت در مرده شويخانه ممنوع است

ماده 14 _ متصديان غسل و كفن و دفن بايد از دستورات مذهبي مطلع و داراي پروانه مخصوص بوده از شرايط بهداشت كاملا آگاه باشند.

ماده 15 _ متصديان غسل و كفن پس از انجام كار بايد هر دفعه دست هاي خود را تا آرنج با آب گرم وصابون شسته سپس در يكي از محلول هاي گندزدايي فرو برند.

ماده 16 _ اشخاص نامبرده بايد معروف به فساد اخلال نبوده داراي پروانه تندرستي از پزشك رسمي بوده هميشه نظيف و در موقع كار لباس مخصوص در بر داشته باشند.

ماده 17 _ متصديان غسل و كفن حق ندارند با لباس كار از مغسل خارج شوند و پس از انجام كار بايدخود را شستشو داده با لباس شخصي بيرون روند.

ماده 18 _ اشخاص نامبرده و

همچنين گوركنان حق اشتغال به پيشه ديگري ندارند.

ماده 19 _ كفن درگذشتگان بايد در همان اطاق مخصوص غسل روي سكوي جداگانه كه از سمنت ويا سنگ يك پارچه صاف باشد انجام گيرد.

ماده 20 _ ورود اشخاص متفرقه به محل غسل ممنوع است

فصل چهارم _ شرايط دفن و امانت گذاردن در گذشتگان ( ماده 21 تا 25

ماده 21 _ دفن و امانت گذاردن در گذشتگان در غير از گورستان هاي رسمي ممنوع است

ماده 22 _ گودي گور بايد حداقل دومتر ، طول دو متر و عرض هشتاد سانتي متر باشد. در اطفال خردسال عرض و طول به تناسب سن كمتر از اين مقياس منظور مي شود.

ماده 23 _ هر گور از اطراف با گور ديگر بايد سي سانتيمتر فاصله داشته باشد.

ماده 24 _ براي هر در گذشته گور جداگانه لازم است _ دفن دو درگذشته يا بيشتر در يك گورممنوع است

ماده 25 _ در گور درگذشتگاني كه به بيماري هاي واگيري مثل اسهال خوني _ حصبه _ سل و غيره فوت كرده اند بايد مقدار 3 كيلو آهك را در آب مخلوط نموده در توي گودي بريزند و سپس روي آن را بپوشانند

فصل پنجم _ گورستان ( ماده 26 تا 28 )

فصل پنجم _ گورستان ( ماده 26 تا 28 )

فصل پنجم _ گورستان

ماده 26 _ گورستان بايد داراي شرايط زير باشد:

الف _ محصور از ديوار يا نرده آهن بوده مطابق نقشه مصوب شهرداري خيابان بند و درختكاري و گل كاري داشته باشد.

ب _ ساختمان مقبره هاي خصوصي در گورستان مطابق نقشه اداره بهداري خواهد بود.

ج _ در گورستان بايد محل مخصوص مطابق اصول بهداشت براي درگذشتگاني كه به امانت گذارده مي شوند ساخته شود و نيز بايد اطاق هاي متعدد جهت مشايعين _ گوركنان و گذاردن در گذشتگان داشته و لوازم دفن از قبيل آهك آجر و غيره هميشه موجود داشته باشد.

ماده 27 _ گورستان بايد به قدر كافي و به اقتضاي موقع گوركن و كارگر داشته باشد.

ماده 28 _ براي هر گورستان و مرده شويخانه يك دستگاه تلفن ضروري است

فصل ششم _ راجع به حمل درگذشتگان به اماكن متبركه و يا ساير نقاط ديگر ( ماده 29 )

ماده 29 _ جنايزي كه به اماكن متبركه حمل مي شوند بايد با پروانه اداره بهداري شهرداري و ياپزشكي كه به نمايندگي آن اداره تعيين مي گردد بر طبق مقررات زير انجام شود؟

الف _ اوليا درگذشته كتبا شرحي منضم به پروانه پزشك معالج تهيه و تسليم اداره بهداري خواهندنمود تا چنانچه از لحاظ بهداشت حمل جنازه مانعي نداشته باشد پروانه داده شود.

ب _ طرز حمل جنازه به اماكن متبركه و دور دست بر حسب محل و اقتضاي فصل بر طبق دستوراداره بهداري و يا پزشك نماينده آن اداره خواهد بود.

ج _ براي حمل جنايز به خارج از كشور طبق مقررات اداره كل بهداري بايد رفتار شود.

فصل هفتم _ مواد متفرقه ( ماده 30 تا 37 )

ماده 30 _ مرده شويخانه و گورستان بايد جداگانه دفاتر چاپي مخصوص زير را مطابق دستور اداره بهداري براي ثبت عمليات مربوطه به خود داشته و نگاهداري نمايد. دفتر ثبت درگذشتگان به ترتيب ورود به غسال خانه _ دفتر ثبت البسه درگذشتگان _ دفتر ثبت گزارش يوميه _ دفتر درامد وهزينه روزانه _ دفتر ثبت هزينه متعلق به درگذشتگان

تبصره _ متصدي مرده شويخانه و گورستان مكلف است در مقابل دريافت هرگونه وجهي كه به عنوان هزينه دريافت مي كند قبض رسمي داده آن را به دفتر مربوطه ضبط نمايد.

ماده 31 _ متصدي مرده شويخانه موظف است روي اوراق چاپي كه به دستور اداره بهداري طبع شود همه روزه از كليه درگذشتگان وارده گزارشي تهيه و حاضر نموده صبح روز بعد به اداره بهداري شهرداري تسليم نمايد كليه پروانه هاي دفن صادره از طرف پزشكان بايد ضميمه گزارش نامبرده به اداره بهداري تسليم شود اين گزارش بايد در دفتر مخصوص گزارش يوميه ثبت و وارد شود.

ماده 32 _ البسه

درگذشتگان همه ماهه جمع آوري و در آخر هر ماه با نظارت پزشك اداره بهداري شهرداري بايد سوزانده شود.

ماده 33 _ نرخ حمل _ كفن و دفن اموات مطابق صورتي خواهد بود كه از طرف شهرداري تعيين وابلاغ شود.

كاركنان كن و دفن نمي توانند به هيچ وجه اضافه از نرخ نامبرده وجهي از كسان درگذشته مطالبه ودريافت دارند.

ماده 34 _ متصدي غسال خانه موظف است يك نسخه از تمام مقررات اين آيين نامه را در محل مقتضي كه قابل استفاده عموم باشد به ديوار نصب نمايد و همچنين نرخ مصوب بايد به خط درشتاعلام و به شرح بالا در معرض استفاده واردين قرار گيرد.

ماده 35 _ هر يك از متصديان غسال خانه و گورستان وهمچنين كاركنان در مواردي كه وظيفه مخصوصي به عهده آنها است مسئول اجراي كليه مقررات اين آيين نامه مي باشند.

ماده 36 _ آيين غسل و كفن و دفن درگذشتگان ملل متنوعه از لحاظ تشريفات مذهبي تابع مقررات مخصوص به خود آنها بوده ولي از لحاظ بهداشت و انتظامات تابع اين آيين نامه خواهد بود.

ماده 37 _ متخلفين از مقررات اين آيين نامه طبق ماده 276 قانون كيفر عمومي و به شرح زير به كيفرخواهند رسيد:

الف _ چنانچه متخلف از متصديان و مسئولين نگاهداري واداره مرده شويخانه و گورستان باشد ازمواد 3 و 6و 11 و 13 و 26 (شق الف و ج و 27 و 28 و 30و 31 و 32و 34) تخلف كنند به حبس تكديري از يك تا هفت روز و جزاي نقدي از 5 تا 50 ريال و يا به يكي از اين دو كيفر خواهندرسيد و مراتب در پشت پروانه آنها قيد مي شود چنانچه

در ظرف سال اشخاص نامبرده سه محكوميت به شرح فوق پيدا كنند پروانه آنها پس گرفته مي شود.

ب _ هرگاه كاركنان بنگاه هاي نامبرده از مواد 4 و 5و 7و 8و 9و 12و 13و 15و 17و 18و 21 و 23 و24 و 25 تخلف كنند به حبس تكديري از يك تا سه روز و غرامت از 3 تا 30 ريال و يا به يكي از اين دو كيفر محكوم مي شوند.

همچنين اگر ثابت شود مسئولين و متصديان بنگاه در نظارت و اجراي تكاليف كاركنان به شرح بند(ب غفلت ورزيده اند به كيفر مقرر در بند (الف اين ماده خواهند رسيد.

آيين نامه نامگذاري شهرها ، خيابان ها ، اماكن و موسسات عمومي - مصوب 6/9/1375

شهرهاي جمهوري اسلامي ايران در ظاهر و باطن بايد نمايانگر تاريخ و جغرافياي تمدن و فرهنگ اسلامي و ايراني باشد.

يكي از مصاديق مهم اين امر ، اسامي خيابان ها ، اماكن و موسسات عمومي در شهرهاست و اين اسامي درحكم شناسنامه شهرها و بيانگر ارزش هاي اعتقادي ، تاريخي ، فرهنگي و ملي جامعه است

ماده 1 _ ضوابط و معيارهاي نامگذاري

1 _ نام شخصيت هاي مهم تاريخ صدر اسلام وانقلاب اسلامي و شهرداري گرانقدر آن و حوادث مهم تاريخ مبارزات اسلامي مردم ايران در درجه اول و نام شخصيت هاي فرهنگي ، ادبي ، علمي ، سياسي و تاريخي ايران و اسامي راجع به انديشه ، فكر و هنر و نيز مظاهر طبيعت زيباي ايران در مرتبه بعدبرگزيده شود.

2 _ در نامگذاري تناسب اسم و مسمي رعايت شود.

3 _ اسامي بايد رسا ، كوتاه ، سليس و روان باشد.

4 _ از اسامي مناسبي كه باعث ايجاد روحيه افتخار ملي و حماسي ، و انبساط خاطر و تلطيف اخلاقي و عاطفي مردم و بيانگر غناي فرهنگ و

تمدن اسلامي و ايراني باشد استفاده شود.

5 _ به منظور حفظ و تحكيم يكپارچگي سياسي و فرهنگي كشور و حفظ هويت ملي ، نام ها بايدفقط به زبان فارسي باشند.

6 _ در نقاط مختلف كشور ضمن توجه به ويژگي هاي منطقه اي از اسامي شهرهاي ديگر هم استفاده شود.

7 _ به منظور ايجاد پيوندهاي سياسي و فرهنگي با كشورهاي ديگر مي توان در نامگذاري اماكن باپيشنهاد وزارت امور خارجه و تاييد شوراي فرهنگ عمومي كشور از نام شخصيت هاي سياسي ومردمي خارجي يا اسامي اماكن خارجي استفاده كرد. در اين زمينه اولويت با كشورهاياسلامياست

8 _ در نامگذاري علاوه بر توجه به شخصيت هاي ملي و قهرمانان ، به شخصيت هاي محلي هر منطقه نيز توجه شود.

9 _ از نام اشخاص خيري كه تاسيسات مهم عام المنفعه (اعم از ديني ، آموزشي ، علمي و فرهنگي ، هنري و تربيتي احداث كرده اند مي توان براي نام گذاري اماكن ياد شده استفاده كرد.

10 _ فروشگاه ها ، شركت ها و مراكز كار و پيشه بايد از گذاشتن اسامي خارجي جدا خودداري كنند.نام ها بايد فقط به زبان فارسي باشد. مگر در مواردي كه به تشخيص شوراي فرهنگ عمومي اين اسامي به منظور ايجاد پيوندهاي فرهنگي ، علمي و سياسي انتخاب شده باشند. شيوه نامه آن راشوراي فرهنگ عمومي تهيه و ابلاغ خواهدكرد.

ماده 2 _ موارد مشمول نامگذاري

1 _ آيين نامه نامگذاري شامل اين موارد مي شود:

شهرها ، شهرك ها ، بندرها ، رودها ، جزيره ها ، بزرگراه ها ، خيابان ها ، بازارها و كوچه ها ، مدارس و مهدكودك ها ، موسسات تحقيقاتي و مجامع علمي و فرهنگي ، تالارهاي عمومي ، بيمارستان ها و مراكزبهداشتي و درماني ، سينماها و مراكز تفريحي و

باغ ها و بوستان ها ، ميدان ها و پايانه ها ، فرودگاه ها وايستگاه هاي راه آهن و پالايشگاه ها ، كارخانه ها ، بانك ها و مراكز ورزشي و باشگاه ها ، فروشگاه ها ، شركت ها و مراكز كار و پيشه .....

2 _ اين آيين نامه درباره اماكن جديد الاحداث است ولي در مورد تغيير اسامي نامناسب موجود لازم است بر طبق شيوه نامه اي كه شوراي فرهنگ عمومي بر اساس اين آيين نامه تنظيم و ابلاغ مي كندعمل شود.

ماده 3 _ مرجع نظارت

1 _ نظارت بر حسن اجراي ضوابط و معيارهاي شورايعالي انقلاب فرهنگي در امر نامگذاري اماكن به عهده شوراي فرهنگ عمومي است

2 _ اين شورا همه ساله گزارشي بررسي و نظارت و عملكرد خود رابه شوراي عالي انقلاب فرهنگيارايه مي دهد.

ماده 4 _ اين آيين نامه در 4 ماده و 14 بند در جلسه مورخ 6/9/75 شوراي عالي انقلاب فرهنگي به تصويب رسيد و آيين نامه هاي قبلي لغو مي شود.

حمل و نقل و ترافيك

قانون تاسيس شركت اتوبوسراني عمومي در شهرها - مصوب 16/11/1331 با اصلاحات

ماده واحده _ امتياز اتوبوسراني و نقل و انتقال مسافر بطور دسته جمعي در داخل هر شهر و حومه آن با شهرداري محل مي باشد.

تبصره 1 _ براي استفاده از اين امتياز شهرداريها مي توانند هريك شركت واحد سهامي تشكيل دهندمشروط بر اينكه حداقل پنجاه و يك درصد سهام آن متعلق بشهرداري و بقيه متعلق به اتباع ايران ساكن محل بوده و مدت هر شركت از شركتهاي اتوبوسراني بيش از هشت سال نباشد.

تبصره 2 _ سهام شركت اسمي است

هرگاه يكي از سهامداران بخواهد سهم خود را بفروش برساند. شهرداري حق اولويت دارد و درصورت انتشار سهام جديد شهرداري در خريد سهام حق تقدم خواهد داشت

تبصره 3 _ حق راي نسبت به سهام شهرداري با انجمن قانوني شهر

است و در غياب انجمن وزارت كشور قايم مقام آن خواهد بود.

تبصره 4 _ مالكين اتوبوسهاي هر شهر و حومه آن كه هنگام تقديم لايحه دولت اجازه اتوبوسراني داشته اند از تاريخ اعلام تاسيس شركت تا دو ماه حق تقدم در خريد سهام قابل انتقال شركت خواهندداشت

تبصره 5 _ هيچيك از اعضا انجمن شهر يا شخص شهردار نمي توانند صاحب سهام شركتاتوبوسراني در شهر محل تاسيس شركت باشند و همچنين اقوام بلافصل آنها مشمول همين تبصره خواهند بود.

تبصره 6 _ ارزيابي اتوبوسها و احتساب بهاي آن در مقابل سهام بر طبق آيين نامه ارزيابي انجام خواهد گرفت

تبصره 7 _ چنانچه بعضي از صاحبان جزيي از اتوبوس مايل باشند و توانايي قبول سهام شركت رانداشته باشند بشرط تقاضاي خودشان شركت واحد مكلف است قيمت تقويمي آن جز از اتوبوس را بپردازد.

تبصره 8 _ كارشناسان فعلي اتوبوسها در صورت واجد بودن شرايط مقرر در آيين نامه استخدامي شركت بر ديگران حق تقدم دارند.

تبصره 9 _ كاركنان اتوبوسهاي شركت مشمول مقررات قانون كار خواهند بود.

تبصره 10 _ شهرداريها مجازند اراضي متعلق به شهرداري را كه مورد نياز شركت باشد به قيمت عادله در مقابل قسمتي از سهام نقدي خود بشركت واگذار نمايند.

تبصره 11 _ وزارت كشور و شهرداري هايي كه داراي انجمن قانوني باشند مي توانند براي تهيه سرمايه نقدي شهرداريها در شركتها بتناسبي كه آيين نامه استقراضي تعيين خواهد نمود مجموعا تامبلغ يكصدو پنجاه ميليون ريال از بانك ملي وام دريافت نموده و در مدت دهسال مستهلك نمايند.

تبصره 12 _ وزارت كشور مكلف است منتهي تا يكماه از تاريخ تصويب اين قانون ، آيين نامه هاي مربوط را تدوين و پس از تصويب هيات وزيران بموقع اجرا گذارد.

تبصره 13

_ شهرداريها مي توانند در صورت اقتضا براي بهبود وضع اتوبوسراني و نقل و انتقال مسافر در داخل و حومه هر شهر بهره برداري تمام يا پاره اي از خطوط اتوبوسراني را با شرايطي كه بتصويب انجمن شهر خواهد رسيد و با توجه به صرفه و صلاح ساكنين شهرها و رعايت آيين نامه معاملات شهرداري به بخش خصوصي واگذار كنند در اين مورد كساني كه در تاريخ تصويب اين تبصره پروانه اتوبوسراني داشته اند با شرايط مساوي حق تقدم دارند.

آيين نامه اجراي قانون تاسيس شركت اتوبوسراني - مصوب 11/11/1334 با اصلاحات

ماده 1 _ در اجراي قانون تاسيس شركت اتوبوسراني عمومي مصوب مجلسين ، وزارت كشور وشهرداري هايي كه داراي انجمن قانوني باشند موظفند پس از نشر آگهي در ظرف حداكثر دو ماه و نيم شركت واحد سهامي اتوبوسراني عمومي حوزه خود و حومه آن را بر اساس مقررات مربوط قانون تجارت به ثبت برسانند.

ماده 2 _ چنانچه در ظرف مدت دو ماه از تاريخ نشر آگهي صاحبان وسايط موجوده در هر شهر ازواگذاري وسايط و خريد سهام خودداري كنند وزارت كشور يا شهرداري بر اساس اين آيين نامه راسابتاسيس شركت اقدام خواهد نمود و در اينصورت بموجب تبصره 8 قانون تاسيس شركتاتوبوسراني عمومي كاركنان فعلي اتوبوسها خدمتگزار شركت واحد اتوبوسراني خواهند بود.

ماده 3 _ شركتنامه و اساسنامه شركت بايد پس از تصويب انجمن شهر با وزارت كشور (درمحل هايي كه انجمن شهر وجود ندارد) بثبت برسد.

ماده 4 _ پس از انقضا مدت مقرر در تبصره 4 قانون مذكور كه حق تقدم مالكين منتفي مي شودبموجب متن ماده واحده كه اتوبوسراني عمومي و نقل و انتقال مسافر داخل هر شهر و حومه آن رامخصوص شهرداري قرار داده است شهرداري بتاسيس شركت مبادرت مي كند و در اينصورت شهرداري مجازاست از اتوبوسراني

خطوط سابق جلوگيري كند.

ماده 5 _ براي مراقبت در حسن اجراي قانون تاسيس شركت واحد اتوبوسراني و تعهد ناشيه از عمل شركت هياتي بنام هيات عالي نظارت و مشاور اتوبوسراني عمومي تهران از اشخاص زير تشكيل مي شود:

الف _ وزير كشور.

ب _ مدير كل بانك ملي ايران يا معاون بانك ملي

ج _ رييس شهرباني

د _ شهردار تهران

ه _ معاون وزارت دادگستري

و _ معاون وزارت دارايي

ز _ معاون وزارت كار.

ح _ معاون وزارت بازرگاني

ط _ معاون وزارت صنايع و معادن

ي _ سه نفر نماينده از طرف صاحبان سهام 49%

مادام كه سهام 49 درصد كاملا پرداخت نشده وزارت كشور به قايم مقامي انجمن شهر مي تواند افرادمزبور را از بين سهامداران انتخاب نمايد ولي پس از تعيين تكليف 49% انتخاب سه نفر مزبور نيزطبق مقررات شركتها بايد توسط كليه صاحبان سهام بعمل آيد. وظايف و اختيارات هيات نظارت مذكور در ماده 5 بشرح زير خواهد بود.

تبصره 2 _ هيات مديره موظف است امور مالي شركت را با توجه به قانون تاسيس شركت واحداتوبوسراني تهران و حومه و اساسنامه مربوط و رعايت قانون تجارت اداره نمايد. )

ماده 6 _ وظايف و اختيارات هيات نظارت با توجه برعايت مقررات عمومي و انتظامي و رانندگي بشرح زير است

الف _ تصويب نقشه مسير خطوط و محل توقفگاهها و تاسيسات

ب _ مراقبت در اجراي برنامه حركت و مدت كار رانندگان و كاركنان اتوبوسها.

ج _ مراقبت در وجود عده كافي پايگاه وسايط در هريك از خطوط

د _ نظارت در موجود بودن وسايط محكم و پاكيزه مناسب براي هريك از خطوط بعهده كافي بطوريكه استفاده اهالي از اتوبوسراني به بهترين وجه به حداكثر

ممكن تامين شود.

ه _ تصويب مقررات فني و انتظامي مربوط به وسايط و در صورت لزوم پيشنهاد آن بمقامات صالحه

ماده 7 _ عضويت هيات نظارت جزو وظايف اداري و قانوني هريك از اعضا آن خواهد بود و ازاين بابت حقوقي از شركت دريافت نخواهند نمود.

ماده 8 _ شركت موظف است مصوبات هيات نظارت را در آنچه مربوط به انتظام امر اتوبوسراني عمومي و نظافت اتوبوسها و كاركنان و لباس آنها و آنچه موجب تامين رفاه عامه مي باشد بموقع اجرا گذارد. شركت موظف است دستورات انتظامي شهرباني را مراعات و اجرا نمايد.

ماده 9 _ استفاده از متخصصين فني خارجي بعنوان مشاور يا مستخدم شركت در حدود قوانين مربوطه بلامانع خواهد بود.

ماده 10 _ چنانچه در آتيه احتياج به اصلاح يا تكميل هريك از مواد اين آيين نامه باشد با پيشنهادوزارت كشور و تصويب هيات دولت اقدام بعمل خواهد آمد ، آيين نامه مصوب 31/1/1332 ملغي مي گردد.

قانون تاسيس شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور - مصوب 8/12/1372

ماده 1 _ به منظور اعمال سياستهاي جامع و هماهنگ ترافيكي و تهيه خط مشي لازم و هماهنگي هدايت نظارت و انتظامات ترافيكي شهرها، شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور كه ازاين پس شوراي عالي ناميده مي شود، مركب از اعضاي زير تاسيس مي شود:

1 _ معاون وزير كشور، رياست شورا.

2 _ معاون وزير راه و ترابري

3 _ معاون وزير مسكن و شهرسازي

4 _ معاون وزير پست و تلگراف و تلفن

5 _ معاون رئيس سازمان برنامه و بودجه

6 _ رئيس سازمان حفاظت محيط زيست يا معاون وي

7 _ فرمانده نيروي انتظامي يا معاون وي

مصوبات اين شورا پس از تصويب وزير كشور قابل اجراست

ماده 2 _ وزارت كشور عهده دار دبيرخانه

شوراي عالي خواهد بود.

ماده 3 _ شوراي هماهنگي ترافيك استان به رياست استاندار يا معاون عمراني وي و با حضورمديران كل وزارتخانه ها و سازمانهاي عضو شوراي عالي مستقر در استان و فرمانده ناحيه انتظامي تشكيل مي شود.

تبصره _ دبيرخانه شوراي هماهنگي ترافيك استان در استانداريها خواهد بود.

ماده 4 _ مصوبات شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور كه بايد در چارچوب قوانين ومقررات كشور باشد با رعايت ماده يك اين قانون براي كليه وزارتخانه ها، مؤسسه ها، سازمانهاي دولتي نهادها و مؤسسه هاي عمومي و خصوصي لازم الاجرا است

ماده 5 _ وظايف شوراي هماهنگي ترافيك استان همچنين وظايف دبيرخانه شوراي عالي وشوراي هماهنگي ترافيك استان بر اساس آيين نامه اي خواهد بود كه توسط وزارت كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.

ماده 6 _ كليه قوانين و مقررات مغاير از تاريخ تصويب اين قانون لغو و بلااثر است

تبصره _ مصوبات شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور نبايد مغاير با مصوبات قانوني شوراي عالي شهرسازي و معماري و شوراي عالي هماهنگي ترابري كشور باشد.

آيين نامه موضوع ماده (5) قانون تاسيس شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشور - مصوب 2/7/1374 هيات وز

ماده 1 _ وظايف شوراي هماهنگي ترافيك استان _ كه از اين پس در اين آيين نامه به اختصار شوراي هماهنگي ناميده مي شود _ عبارت است از:

الف _ برنامه ريزي براي اجراي مصوبات شوراي عالي هماهنگي ترافيك استان _ كه از اين پس در اين آيين نامه به اختصار شوراي عالي ناميده مي شود _ در سطح استان

ب _ تدوين خط مشي و سياستهاي جامع و هماهنگ استاني ترافيك درون شهري بر اساس اهداف و سياستهاي ملي منطقه اي و مصوبات شوراي عالي

ج _ بررسي و تاييد طرحهاي جامع حمل و نقل و ترافيك درون شهري _ كه شرح خدمات

آنها به تصويب شوراي عالي مي رسد _ و ساير مطالعات حمل و نقل و ترافيك لازم براي شهرهاي استان به منظور بررسي و تصويب شوراي عالي

د _ هماهنگي كليه امور مربوط به عبور و مرور شهرهاي استان بر اساس مصوبات شوراي عالي وشرايط منطقه اي و محلي به منظور افزايش بهره وري فعاليتها.

ه _ هماهنگي كليه اقدامات حمل و نقل و ترافيك درون شهري با اقدامات مشابه برون شهري استان بر اساس مصوبات شوراي عالي و شرايط استاني و منطقه اي

ماده 2 _ وظايف دبيرخانه شوراي عالي عبارت است از:

الف _ وظايف عمومي دبيرخانه اي از قبيل مكاتبات و امور ارسال و مراسلات

ب _ امور مربوط به جلسات شوراي عالي از قبيل اعلام زمان تشكيل و لغو جلسه به اعضا، تنظيم دستور جلسه تهيه گزارش موضوعات مورد بحث در جلسه و صورتجلسه

پ _ ثبت نگهداري و ابلاغ مصوبات شوراي عالي

ت _ تهيه وجمع آوري اطلاعات لازم و انجام تحقيقات و پژوهش در زمينه حمل و نقل

ث _ ايجاد بانك اطلاعات در زمينه حمل و نقل شهري در سطح ملي

ج _ ارايه شاخصها و معيارها و استانداردها و آمار و اطلاعات فني و كارشناسي و مديريتي به شوراي عالي

چ _ پيگيري تهيه و اجراي طرحهاي جامع حمل و نقل بر اساس اولويتهاي مصوب

ح _ شناسايي و دسته بندي مهندسين مشاور و پيمانكاران داخلي و خارجي صاحب صلاحيت

خ _ تهيه و تدوين شرح خدمات در امر حمل ونقل

د _ ارايه خدمات فني و تشكيلاتي و مشورتي به شوراي هماهنگي استانها.

ذ _ ايجاد هماهنگي لازم در كليه امور مربوط به حمل ونقل و ترافيك درون شهرهاي استان واقدامات مشابه

برون شهري بر اساس مصوبات شوراي عالي و شرايط استاني

ر _ برگزاري نشستها و نمايشگاههاي تخصصي با همكاري سازمانهاي ذي ربط به منظور نيل به اهداف مذكور در قانون

ماده 3 _ دبيرخانه شوراي عالي زيرنظر دبير شورا كه با حكم رييس شورا منصوب مي شود، فعاليت مي كند و محل آن معاونت امور هماهنگي عمراني وزارت كشور است

ماده 4 _ دبير شوراي عالي رياست جلسات فرعي را كه به منظور فراهم آوردن زمينه اجراي مصوبات شوراي عالي تشكيل مي شود، بر عهده دارد و كليه مكاتبات دبيرخانه با امضاي ويانجام مي شود.

ماده 5 _ وظايف دبيرخانه شوراي هماهنگي عبارت است از:

الف _ وظايف عمومي دبيرخانه اي از قبيل مكاتبات و امور ارسال و مراسلات

ب _ امور مربوط به جلسات شوراي هماهنگي از قبيل اعلام زمان تشكيل و لغو جلسه به اعضا،تنظيم دستور جلسه تهيه گزارش موضوعات مورد بحث در جلسه و صورتجلسه

پ _ ثبت نگهداري و ابلاغ مصوبات شوراي هماهنگي

ت _ گردآورياماروايجادبانك اطلاعاتي مربوط به حمل ونقل وترافيك شهرهاي استان

ث _ نظارت بر تهيه طرحهاي جامع حمل و نقل شهرها.

ج _ بررسي و ارزيابي طرحها و برنامه هاي مطرح شده

چ _ ارايه گزارش به شوراي هماهنگي

ح _ انجام پژوهش و تحقيقات در امر حمل ونقل شهري

خ _ همكاري با دبيرخانه شوراي عالي در زمينه تدوين و ارايه شاخصها و معيارهاي لازم

د _ انجام امور كارشناسي جهت تدوين سياستهاي جامع و هماهنگ حمل و نقل درون شهري براي شهرهاي استان بر اساس اهداف مصوب

ذ _ برگزاري سمينارها و تشكيل نمايشگاههاي لازم در زمينه حمل ونقل و ترافيك شهري در سطح استان با تصويب شوراي هماهنگي

ماده 6 _ دبيرخانه شوراي هماهنگي زيرنظر

دبير شورا كه با حكم رييس شورا منصوب مي شود،فعاليت مي كند و محل آن معاونت امور عمراني استانداري است

ماده 7 _ دبير شوراي هماهنگي رياست جلسات فرعي را كه به منظور فراهم آوردن زمينه اجراي مصوبات شوراي هماهنگي تشكيل مي شود، بر عهده دارد و كليه مكاتبات دبيرخانه با امضاي ويانجام مي شود.

آيين نامه اجرايي قانون الحاق يك تبصره به ماده واحده قانون راجع به تمركز امور مربوط به تاكسيراني شهر تهران زيرنظرشهرداري تهران - مصوب 28/3/1359 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي

فصل اول _ كليات ( ماده 1 تا 3 )

ماده 1 _ به منظور ايجاد تمركز و هماهنگي در امور مربوط به تاكسيراني و انواع سرويسهاي تاكسي شهري در شهرها ، وزارت كشور بر اساس مواد (54) و (84) قانون شهرداري _ مصوب 1334 اقدامات لازم را معمول مي كند.

ماده 2 _ تاكسي عبارت از وسيله نقليه اي _ اعم از سواري ، استيشن يا هر خودروي مناسب ديگر _است كه داراي مشخصات معين شده در اين آيين نامه است و با امتياز بهره برداري كه توسط شهرداري صادر مي شود ، به صورت يكي از سرويسهاي تاكسي شهري به جابجايي مسافر در درون شهرمي پردازد.

تبصره _ انواع سرويسهاي تاكسي شهري كه با عناوين ، رنگها و فرمهاي گوناگون نظير نارنجي وفرودگاه كه با وسايل نقليه سواري ، استيشن يا خودروي مناسب ديگر يا آژانس مشغول به كارهستند ، مشمول اين آيين نامه هستند.

ماده 3 _ تمركز امور مربوط به تاكسيراني ، همچنين كليه امور مربوط به حمل ونقل عمومي مسافر دردرون شهر ، در حيطه نظارت و مسئوليت شهرداري است

تبصره _ شهرداري مي تواند به منظور رعايت مفاد اين آيين نامه ، براي اشخاص حقوقي واجدشرايط ، مجوز حمل ونقل عمومي مسافر درون شهري صادر نمايد. اشخاص يادشده بر طبق مفاد اين آيين نامه و به نمايندگي از شهرداري به حمل ونقل عمومي مسافر درون شهري اقدام مي نمايند.

فصل دوم _ پروانه اشتغال به حمل ونقل عمومي مسافر درون شهري با تاكسي (پروانه تاكسيراني ( ماده 4 تا 8

ماده 4 _ پروانه اشتغال به حمل ونقل عمومي مسافر درون شهري با تاكسي (پروانه تاكسيراني مجوزي است كه پس از طي موفقيت اميز مراحل مختلف مذكور در اين آيين نامه ، براي مدت معين حداكثر 12 ساعت در روز) ، سرويس مشخص ، مسير و زمان معين توسط شهرداري صادر مي شود.مجوز مذكور فقط براي

اشتغال فرد با وسيله نقليه مشخص است ، اعم از اينكه وسيله نقليه متعلق به دارنده مجوز باشد يا به اشخاص حقيقي يا حقوقي ديگر تعلق داشته باشد.

تبصره _ شماره پروانه تاكسيراني به عنوان كد شناسايي راننده نيز به كار خواهد رفت

ماده 5 _ مراحل مختلف صدور پروانه تاكسيراني به قرار زير است

الف _ ثبت نام از متقاضي

ب _ امتحان ورودي مطابق با مفاد دستورالعمل امتحان كه به تصويب شهرداري مي رسد.

پ _ تحقيق در مورد صلاحيت اخلاقي و اجتماعي متقاضي

ت _ مصاحبه حضوري

ث _ صدور پروانه تاكسيراني مطابق مقررات موضوعه توسط شهرداري و در قبال اخذ گواهينامه معتبر رانندگي

تبصره 1 _ با توجه به درج نوع و شماره گواهينامه رانندگي در پروانه تاكسيراني ، پروانه مزبور براي رانندگي با تاكسي به منزله كارت شهري موضوع آيين نامه راهنمايي و رانندگي و گواهينامه رانندگي است

تبصره 2 _ تعداد پروانه تاكسيراني و پروانه بهره برداري از امتياز سرويسهاي تاكسي شهري در هرشهر ، با رعايت ضوابط مصوب شوراي عالي ترافيك ، توسط شهرداري تعيين مي شود.

تبصره 3 _ هزينه خدمات و هزينه صدور پروانه ها و مجوزهاي موضوع اين آيين نامه و حق امتيازپروانه بهره برداري و حق امتياز واگذاري نمايندگي به اشخاص حقوقي با تصويب شوراي شهر ياجانشين قانوني آن و تاييد وزارت كشور توسط شهرداري از متقاضيان اخذ خواهد شد.

تبصره 4 _ مدت اعتبار پروانه تاكسيراني (2) سال است و در صورت دارا بودن شرايط ، هربارتمديد آن براي (2) سال ديگر توسط شهرداري مجاز است

تبصره 5 _ شهرداري موظف است نسخه اي از پروانه تاكسيراني را براي اطلاع راهنمايي و رانندگي يا هر مرجع ذي

صلاح جانشين ارسال كند.

ماده 6 _ شرايط لازم براي دريافت پروانه تاكسيراني به شرح زير مي باشد:

الف _ داشتن حداقل (23) سال سن

ب _ داشتن حداقل گواهي پايان دوره ابتدايي يا گواهي نهضت سوادآموزي معادل آن براي افرادي كه كمتر از (50) سال سن دارند و سواد خواندن و نوشتن براي افرادي كه داراي بيش از (50) سال سن هستند.

پ _ داشتن برگ پايان خدمت يا معافيت از خدمت وظيفه عمومي

ت _ دارا بودن گواهينامه معتبر رانندگي اتومبيل كه حداقل يك سال از تاريخ دريافت آن گذشته باشد.

ث _ داشتن تاهل

ج _ تابعيت جمهوري اسلامي ايران

چ _ نداشتن سو پيشينه

ح _ عدم اشتهار به فساد اخلاقي

خ _ ارايه گواهي صحت بدني و فكري و عدم اعتياد به مواد مخدر و مشروبات الكلي

د _ محروم نبودن از حقوق اجتماعي يا اشتغال به رانندگي از طرف مراجع ذي صلاح

ذ _ التزام به رعايت شوون اسلامي

ر _ نداشتن شغل ديگر.

تبصره _ در صورت فقدان هر يك از شرايط ياد شده اعتبار پروانه خاتمه مي پذيرد.

ماده 7 _ متقاضي صدور پروانه تاكسيراني مكلف به سپردن تعهد رسمي مبني بر عدم انجام تخلفات موضوع اين آيين نامه و قبول تصميمهاي هياتهاي انضباطي و رعايت دستورالعملهاي صادر شده است

ماده 8 _ امور زير از تخلفات تاكسيراني محسوب و مرتكبين تابع تصميمهاي هياتهاي انضباطي خواهند بود:

1 _ امتناع از حمل مسافر يا حمل مسافر با شرايطي خارج از مقررات

2 _ عدم رعايت شوون اسلامي و اجتماعي

3 _ عدم انجام كشيكهاي محوله و رعايت مقررات آن

4 _ اقدام به تاكسيراني براي غير از ساعت ، مسير و سرويسي

كه در پروانه قيد شده است

5 _ ارتكاب به جرم در هنگام تاكسيراني يا با استفاده از تاكسي

6 _ عدم رعايت نرخهاي مصوب و عدم استفاده از تاكسي متر در صورت نصب والزام استفاده ازآن

7 _ عدم رعايت مقررات مربوط به حمل مسافر و تكرار تخلفات راهنمايي و رانندگي

8 _ استفاده از پلاك شناسايي راننده ديگر در هنگام ارايه سرويس

9 _ نصب و استفاده از وسايل غيرمجاز كه مخالف دستورالعملهاي صادر شده باشد ، در تاكسي

فصل سوم _ پروانه بهره برداري از امتياز سرويسهاي تاكسي شهري ( ماده 9 تا 13

ماده 9 _ ارايه انواع سرويسهاي تاكسي شهري در هر شهر با مديريت شهرداري صورت مي گيرد وارايه هر يك از انواع سرويسهاي مذكور توسط اشخاص حقيقي و حقوقي واجد شرايط ، مستلزم اخذموافقتنامه اصولي و ارايه پروانه سرويس تاكسي شهري براي هر تاكسي از شهرداري است پروانه مذكور در اين آيين نامه به اختصار ( پروانه بهره برداري ) ناميده مي شود.

تبصره 1 _ شماره پروانه بهره برداري عنوان كد شناسايي وسيله نقليه (تاكسي را نيز خواهد داشت

تبصره 2 _ اعتبار پروانه بهره برداري (2) سال است و در صورت عدم تغيير شرايط مندرج درقرارداد ، هر بار براي مدت (2) سال ديگر قابل تمديد است

ماده 10 _ شماره گذاري وسايط نقليه به عنوان تاكسي توسط مرجع شماره گذاري با ارايه پروانه بهره برداري معتبر امكان پذير است

تبصره _ فرم ، رنگ ، تعداد ارقام و حروف قابل درج در شماره تاكسي توسط شهرداري با هماهنگي سازمان شهرداريهاي كشور و نيروي انتظامي تعيين خواهد شد.

ماده 11 _ پروانه بهره برداري كه به اشخاص حقيقي و حقوقي واجد شرايط قابل واگذاري است

تبصره _ براي شخص حقيقي واجد شرايط فقط يك پروانه بهره برداري صادر

مي شود.

ماده 12 _ شرايط اشخاص حقيقي براي دريافت پروانه بهره برداري به شرح زير مي باشد:

1 _ داشتن پروانه تاكسيراني معتبر.

2 _ معرفي يك دستگاه وسيله نقليه مناسب مطابق با ضوابط اين آيين نامه به عنوان تاكسي

3 _ انعقاد قرارداد در قالب مفاد ماده (10) قانون مدني به منظور قبول تعهدات و شرايط زير ، همچنين تصميمهاي هيات انضباطي موضوع ماده (15) اين آيين نامه :

الف _ تعهد ارايه فقط يكي از سرويسهاي تاكسي برابر مفاد قرارداد و روزانه حداقل يك نوبت كاري 8) ساعته حداكثر اضافه كار يك فرد كه ارايه سرويس را در يك نوبت كاري (8) ساعته قبول مي كند ، (4) ساعت است كه ميزان آن توسط شهرداري در پروانه تاكسيراني قيد مي شود. دارنده پروانه بهره برداري با موافقت شهرداري ، اختيار ارايه همان سرويس در نوبت كاري ديگر را منوط به قيد موضوع در قرارداد و معرفي فرد داراي پروانه تاكسيراني ديگر دارد. در اين صورت مسئوليتهايارايه سرويس در نوبت كاري ديگر نيز كماكان به عهده دارنده پروانه بهره برداري است

ب _ اعلام زمان استفاده از مرخصي ساليانه به مدت يك ماه كه ضمن آن ممكن است حداقل يك نوبت كاري ارايه سرويس تعطيل شود. دارنده پروانه بهره برداري فقط در مدت مرخصي ساليانه مي تواند به جاي خود فرد داراي پروانه تاكسيراني ديگري را براي ارايه سرويس در نوبت كاري موردتعهد معرفي نمايد.

پ _ تعهد به انجام نوع سرويس و مسير و زمانهاي شروع و خاتمه هر نوبت كاري سرويس درج شده در پروانه تاكسيراني

ت _ تقبل انجام برنامه هاي مربوط به كشيك

ث _ تعهد به انجام مرتب نظافت بيرون و داخل تاكسي و رعايت شوون اسلامي و اجتماعي

و عدم نصب لوازم و اشياي غيرمجاز در تاكسي برابر دستورالعملهاي ارايه شده

ج _ تعهد به تهيه و استفاده از لباس فرم نظيف توسط راننده هنگام ارايه سرويس و نصب پلاك كدشناسايي راننده بر روي شيشه عقب خودرو براي رويت از خارج ، همچنين نصب كد شناسايي راننده و وسيله نقليه (تاكسي در داخل اتومبيل در محل قابت رويت مسافر برابر دستورالعملهاي شهرداري

چ _ تعهد به عدم سپردن تاكسي براي ارايه سرويس به افراد فاقد پروانه تاكسيراني معتبر و نيزبهره برداري از تاكسي در زماني كه پروانه بهره برداري توسط مراجع ذي ربط طبق مقررات اخذ يا به طور موقت تا صدور پروانه بهره برداري جديد باطل شده است

ح _ تعهد به اعلام علت عدم ارايه سرويس ظرف (48) ساعت از تاريخ توقف تاكسي به شهرداري

خ _ تعهد به رعايت نرخهاي مصوب و نيز نصب و استفاده از تاكسي متر طبق دستورالعملهاي صادرشده

د _ تعهد به عدم امتناع از حمل مسافر ، همچنين عدم اقدام به حمل مسافر با اعمال شرايط شخصي وخارج از مقررات

ذ _ تعهد به استفاده از تابلو ( خارج از سرويس ) در مواردي كه بنا به دلايل نقص فني اتومبيل يا پايان نوبت كاري يا بنا به اضطرار قابل توجيه ، پذيرش مسافر ممكن نباشد.

ر _ تعهد به توجه كامل به اخطارها و تذكرهاي بازرسان شهرداري در امور تاكسيراني

ماده 13 _ اشخاص حقوقي با احراز شرايط زير و دريافت پروانه بهره برداري مي توانند به نمايندگياز شهرداري اقدام به حمل ونقل عمومي مسافر در شهر بنمايند:

1 _ تاسيس شركت با موضوع حمل ونقل عمومي مسافر درون شهري توسط انواع اتومبيلهاي سواري ، استيشن يا خودرو مناسب

مدل بالا _ كه حداكثر (5) مدل پايين تر از مدل همان سال باشد _براي انجام سرويسهايي كه در موافقت نامه اصولي به اطلاع متقاضي مي رسد.

تبصره 1 _ شركتهاي تعاوني ايجاد شده توسط اشخاص حقيقي كه تا تاريخ تصويب اين آيين نامه داراي تاكسي بوده و در اجراي اين آيين نامه پروانه بهره برداري دريافت كرده باشند ، مشروط به استفاده از پروانه بهره برداري تاكسي خود در شركت ، در اولويت هستند.

تبصره 2 _ شركتهاي تعاوني تاكسيراني در امور غير حمل ونقل اعم از خدمات رفاهي و پشتيبانياعضا تابع قانون بخش تعاوني اقتصاد جمهوري اسلامي ايران خواهند بود.

2 _ حداقل و حداكثر تعداد وسيله نقليه با توجه به نوع وسيله نقليه اعم از ملكي يا قراردادي كه شركت مي تواند به كارگيرد ، برابر ضوابطي است كه از طرف شهرداري با هماهنگي شوراي عالي ترافيك تعيين مي شود.

تبصره 1 _ چنانچه خودروي مناسب ديگري معرفي شود ، حداقل تعداد توسط شهرداري اعلام خواهد شد. حداكثر تعداد آن اتومبيلهاي ملكي و قراردادي هر شركت نبايد از هفت برابر تعداداتومبيلهاي شركتي كه كمترين تعداد وسيله نقليه را دارد بيشتر باشد.

تبصره 2 _ شركتهايي كه با توجه به شرايط موضوع اين ماده تاسيس و مشغول به كار مي شوند ، مي توانند در حدود معين شده در بند (2) اين ماده از اتومبيلهاي واجد شرايط اشخاص حقيقي وحقوقي با تنظيم قرارداد در جهت ارايه سرويسهايي كه در قرارداد مشخص مي شود استفاده نمايند. دراين صورت شركت نسخه دوم قرارداد را به شهرداري ارايه و پس از اخذ پروانه بهره برداري به نام شركت ، اتومبيل را تحت نظارت خود مورد استفاده قرار مي دهد. چنانچه هر شخص حقيقي داراي پروانه بهره برداري معتبر ، مايل باشد

تاكسي متعلق به وي توسط يكي از اين شركتها مورد استفاده قرار گيرد ، بايد ضمن انعقاد قرارداد با شركت موردنظر ، پروانه بهره برداري خود را به شركت تسليم كند. شركت ، پروانه بهره برداري وسيله نقليه مذكور را به همراه نسخه دوم قرارداد به شهرداري ارايه وپروانه بهره برداري بنام شركت دريافت مي كند. پروانه بهره برداري شخصي كه به اين ترتيب در اختيارشهرداري قرار مي گيرد ، پس از خاتمه قرارداد و در صورتي كه مالك اتومبيل همچنان واجد شرايط باشد ، از طرف شهرداري به وي اعاده خواهد شد.

حداقل زمان قراردادها طبق ضوابطي خواهد بود كه توسط شهرداري هر شهر تعيين مي شود.

3 _ معرفي دفتر و توقفگاه مناسب با حداقل يك شماره تلفن

4 _ انعقاد قرارداد در قالب مفاد ماده (10) قانون مدني براي ارايه سرويسهاي محوله به نمايندگي ازطرف شهرداري با قبول كليه تعهدات و شرايط ذيل و تصميمهاي هياتهاي انضباطي

الف _ تعهد به ارايه سرويس تاكسي برابر مشخصات قرارداد حداقل يك نوبت كاري (8) ساعته براي هر اتومبيل شركت ، توسط افراد داراي پروانه تاكسيراني

ب _ تعهد به اينكه در هيچ زمان سرويس ارايه شده توسط اتومبيلهاي شركت كمتر از چهارپنجم تعداد اتومبيلهاي معرفي شده نباشد. در غير اين صورت بايد ظرف حداكثر (24) ساعت شهرداري رامطلع كند.

پ _ تعهد به تقبل انجام برنامه هاي كشيك و مقررات مربوط

ت _ تعهد به انجام نظافت درون و بيرون تاكسي و رعايت شوون اسلامي و اجتماعي برابردستورالعملهاي صادره شده

ث _ تعهد به تهيه و استفاده از لباس هم شكل توسط رانندگان شركت هنگام ارايه سرويس ، همچنين نصب كد شناسايي راننده و وسيله نقليه (تاكسي در داخل اتومبيل

در محل قابل رويت مسافر وشيشه عقب اتومبيل به نحوي كه از بيرون قابل رويت باشد.

ج _ تعهد به تجهيز شركت به سيستم ارتباطي با ارايه اشتراك در سيستم ارتباطي شركتهاي مشابه درصورت اعلام شهرداري مبني بر استفاده از سيستم ارتباطي ، با رعايت قوانين و مقررات مربوط

چ _ تعهد مبني بر عدم واگذاري سهام شركت تحت هر عنوان به اشخاص ديگر ، مگر با اطلاع شهرداري

ح _ تعهد به استفاده از تابلو ( خارج از سرويس ) در تاكسيهاي شركت در مواردي كه بنا به دلايل فني يا اضطراري قابل توجيه يا اتمام نوبت كاري پذيرش مسافر ممكن نباشد.

خ _ تعهد به رعايت نرخهاي مصوب و نصب و استفاده از تاكسي متر برابر دستورالعملهاي صادرشده

د _ تعهد به عدم امتناع از حمل مسافر ، همچنين عدم اقدام به حمل مسافر با شرايط شخصي و خارج از مقررات

ذ _ تعهد به توجه كامل به اخطارها و تذكرهاي بازرسين شهرداري

ر _ تعهد به عدم استفاده از وسايط نقليه اي كه پروانه بهره برداري آن به نام شركت نيست

فصل چهارم _ نحوه نقل و انتقال حقوق پروانه بهره برداري ( ماده 14 تا 19

ماده 14 _ انتقال حقوق متعارف اشخاص ناشي از داشتن پروانه بهره برداري معتبر فقط به اشخاصي كه برابر مفاد اين آيين نامه واجد شرايط واگذاري پروانه بهره برداري باشند و با طي مراحل زير ازطريق شهرداري صورت مي گيرد:

1 _ متقاضي انتقال ، مشخصات كامل پروانه بهره برداري و مشخصات انتقال گيرنده را طي فرمي تسليم دفتر مخصوص انتقالات پروانه بهره برداري تاكسي مستقر در شهرداري مي نمايد.

2 _ شهرداري بلافاصله و در صورت معتبر بودن پروانه بهره برداري ، همچنين واجد شرايط بودن انتقال گيرنده فرم موافقت نامه اصولي انتقال را به متقاضي تسليم مي كند.

3

_ انتقال حقوق پروانه بهره برداري صرفا به طور رسمي و با ثبت در دفاتر اسناد رسمي معرفي شده از طرف شهرداري ممكن است دفاتر اسناد رسمي مذكور مكلفند بر اساس مشخصات موافقت نامه اصولي معتبر صادره از سوي شهرداري نسبت به ثبت اسناد معامله اقدام و پروانه بهره برداري موردمعامله را به مهر باطل شد كه از سوي شهرداري در اختيار آنها گذارده مي شود ، ممهور كنند.

تبصره _ وسيله نقليه (تاكسي در طول مدتي كه پروانه بهره برداري مربوط به آن باطل يا مضبوط است ، حق تردد ندارد و متخلف تحت پيگرد قرار مي گيرد.

4 _ شخصي كه حقوق پروانه بهره برداري به او منتقل شده است ، پروانه بهره برداري باطل شده وتصويري از سند انتقال را به شهرداري تسليم مي كند. شهرداري موظف است پروانه بهره برداري جديد به نام متقاضي صادر و آن را ظرف (24) ساعت به وي تسليم كند.

تبصره 1 _ چنانچه حقوق متعارف ناشي از پروانه بهره برداري معتبر ، به صورت قهري اعم از ارث يادر اثر اجراي احكام مراجع قضايي به اشخاص منتقل شود ، پروانه بهره برداري از تاريخ انتقال رسمي حقوق مذكور از درجه اعتبار ساقط و باطل مي شود. اشخاص صاحب حق مكلفند حداكثر ظرف سه ماه با رعايت مفاد اين ماده و بندهاي آن و با ارايه گواهي انحصار وراثت و حكم قطعي مرجع قضايي نسبت به درخواست صدور پروانه بهره برداري جديد به ن 10d4 ستناد حكم انحصار وراثت يا حكم قطعي مراجع قضايي حقوق ناشياز پروانه بهره برداري معتبر به يك يا عده اي محجور (صغار ، اشخاص غير رشيد ، مجانين تعلق يابد ، به درخواست ولي يا قيم اشخاص محجور و نيز رضايت ساير صاحبان احتمالي

حقوق و درخصوص ورثه ساير وراث در صورتي كه تاكسي به تشخيص هيات انضباطي وسيله امرار معاش اشخاص محجور باشد ، تا هنگام رفع محجوريت از تمامي آنها ، شهرداري با استفاده از حقوق پروانه بهره برداري توسط ولي يا قيم به نفع اشخاص محجور ، از طريق معرفي اشخاص داراي پروانه تاكسيراني براي هر نوبت كاري موافقت مي كند.

ماده 15 _ در هر شهر توسط شهرداري به تعداد مورد نياز هياتهاي سه نفره انضباطي به منظوررسيدگي به تخلفات تاكسيرانان و تاكسي داران و نيز وظايفي كه در اين آيين نامه ذكر شده است ، مركب از نماينده تاكسي داران داراي پروانه بهره برداري يا نماينده اشخاص حقوقي كه به نمايندگي شهرداري اقدام به حمل و نقل عمومي مسافر مي نمايند يا تاكسيرانان داراي پروانه تاكسيراني حسب مورد مطرح شده در هيات و نماينده شهرداري و نماينده شوراي اسلامي شهر يا جانشين قانوني آن تشكيل خواهد شد. تصميمات هيات قطعي و لازم الاجراست

تبصره 1 _ جلسات هيات مذكور به رياست نماينده شوراي اسلامي شهر يا جانشين قانوني وي وبنا به دعوت شهرداري ، حداقل هر ماه يك بار ، در محل تعيين شده توسط شهرداري و با حضور كليه اعضا تشكيل و تصميمهاي هيات با اكثريت دو راي وقتي معتبر است كه نماينده شهرداري يكي ازآن دو نفر باشد. راي اقليت نيز به صورت مستند و مستدل درج مي شود.

تبصره 2 _ هيات پس از وصول پرونده تخلفات از شهرداري ، به ذي نفع اعلام مي نمايد كه ظرف ده روز توضيحات خود را كتبا براي هيات ارسال كند. پس از انقضاي مدت مذكور هيات مكلف است ظرف يك ماه بر حسب مورد و بر اساس مقررات تصميم

مقتضي اتخاذ نمايد.

تبصره 3 _ در صورتي كه تخلف راننده و دارنده تاكسي از جرايم مندرج در ساير قوانين مملكتي ازجمله ق� 59c �انين جزايي باشد ، علاوه بر اعمال تصميمهاي هيات انضباطي ، مراتب جهت اعمال مقررات كيفري مناسب به مراجع ذي صلاح قضايي نيز منعكس مي شود.

تبصره 4 _ افرادي كه پروانه تاكسيراني آنها به صورت دايم باطل مي شود ، حق ثبت نام مجدد براي دريافت پروانه جديد نخواهند داشت

ماده 16 _ شهرداري مي تواند در تشكيل شركتهاي تعاوني مصرف ، مسكن ، خدمات فرهنگي ، ورزشي و رفاهي ، خدمات پزشكي و درماني ، خدمات تعميرگاهي و تامين لوازم يدكي ، حمايتاقتصاد� 59c � و صندوق قرض الحسنه براي تاكسيرانان و تاكسيداران اهتمام ورزيده و در حد امكان درزمينه تحقق نيازهاي فوق مشاركت نمايد.

ماده 17 _ شهرداري براي تنظيم و اداره امور تاكسيراني در شهر مي تواند در احداث ايستگاه تاكسي ، ترمينالهاي درون شهري ، مركز معاملات تاكسي و ايجاد جايگاههاي توزيع موقت و ايجاد تسهيلات براي راه اندازي سيستمهاي ارتباطي از جمله بي سيم ، اقدامات لازم را معمول نمايد.

تبصره _ استفاده از دستگاههاي بي سيم منوط به كسب مجوزهاي قان 1670 وني لازم از دستگاههاي ذي ربط است

ماده 18 _ كليه ضوابط ، آيين نامه ها و دستورالعملهاي مغاير با مفاد اين آيين نامه از تاريخ تصويب ملغي مي شود.

ماده 19 _ در اجراي ماده (62) قانون شهرداري وزارت كشور مي تواند در ارتباط با مسئوليتهاي شهرداريها در امور تاكسيراني هماهنگيهاي لازم را ايجاد نمايد.

قانون تفسير تبصره يك ماده واحده قانون تاسيس شركت اتوبوسراني عمومي - مصوب 29 اسفند 1351

ماده واحده _ با توجه به بند 2 ماده 199 قانون اصلاح قسمتي از قانون تجارت مصوب 29 اسفندماه 1347 و عبارت مصرح در قسمت اخير آن (مگر

اينكه مدت قبل از انقضا تمديد شده باشد) و به لحاظ اينكه از تبصره يك ماده واحد مصوب 16 بهمن 1331 استنباط عدم امكان تمديد مدت نمي شود لذا تمديد مدت شركت اتوبوسراني عمومي قبل از انقضا بلامانع است

قانون واگذاري امور مربوط به راهنمايي و رانندگي شهر تهران به شهرداري پايتخت - مصوب 7/12/1353

ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون كليه امور مربوط به راهنمايي و رانندگي و ترافيك اعم ازصدور پروانه رانندگي _ نصب علايم _ صدور اجازه نصب شماره اتومبيل ( پلاك ) و وسايط نقليه درمحدوده قانوني شهر تهران به شهرداري پايتخت واگذار مي شود.

تبصره 1 _ افسران و همچنين كارمندان و همرديفان و درجه داران و افراد با رعايت قوانين و مقررات استخدامي و كيفري مورد عمل نيروهاي مسلح براي انجام امور محول به صورت مأمور در اختيار شهردار پايتخت گذارده مي شوند لكن از نظر امور حفاظتي و امنيتي زير نظر شهرباني كشور انجام وظيفه نموده و دستورات و خط مشي هاي صادره شهرباني كشور را اجرا خواهند كرد.

تبصره 2 _ بودجه و اعتبارات مورد نياز امور پرسنلي و تداركات و تجهيزات پرسنلي مربوط به راهنمايي و رانندگي پايتخت همه ساله توسط شهرداري پايتخت تهيه و از طريق شهرباني كشوربررسي و يكجا به طور مشخص در بودجه سنواتي منظور مي گردد. بودجه و اعتبارات و تجهيزات وتداركات عمومي و ساير نيازمنديها به وسيله شهرداري تهيه و پس از تاييد انجمن شهر به دولت پيشنهاد مي گردد كه يك قلم در بودجه كل كشور منظور و پس از تصويب به عنوان كمك هر ساله دراختيار شهرداري پايتخت قرار گيرد.

تبصره 3 _ كليه وسايط نقليه موتوري و تجهيزات فني و ارتباطي امور راهنمايي و رانندگي مربوط به محدوده شهر تهران كه به هر

نحو در اختيار اداره راهنمايي شهرباني كشور مي باشد و همچنين كليه تجهيزات و ساختمانهايي كه در تهران از محل اخذ جريمه احداث يا خريداري گرديده است بلاعوض به شهرداري پايتخت واگذار مي گردد.

تبصره 4 _ اجراي كليه قوانين و آيين نامه ها و مقررات موضوعه مربوط به امور راهنمايي و رانندگي پايتخت همچنين كليه اختيارات و وظايف كه به موجب مقررات موضوعه مربوط به امر راهنمايي و رانندگي به شهرباني كشور واگذار گرديده است عينا در شهر تهران به شهرداري پايتخت واگذار مي گردد.

تبصره 5 _ وجوه حاصل از جرايم تخلفات رانندگي اعم از موجودي و وصولي كه طبق قانون نحوه رسيدگي به تخلف و اخذ جرايم رانندگي در تهران وصول مي شود كلا در حساب مخصوص كه توسط شهرداري پايتخت در بانك مركزي ايران افتتاح مي شود واريز و منحصرا به منظور بهبود امور راهنمايي و رانندگي و پاركينگ طبق آيين نامه خاص كه به تصويب انجمن شهر خواهد رسيد مصرف خواهد شد.

قانون فوق مشتمل بر يك ماده و پنج تبصره پس از تصويب مجلس سنا در جلسه روز دوشنبه 7/11/1353، در جلسه روز سه شنبه بيست و نهم بهمن ماه يكهزار و سيصد و پنجاه و سه شمسي به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد.

قانون الحاق يك تبصره به قانون واگذاري امور مربوط به راهنمايي و رانندگي شهر تهران به شهرداري پايتخت

ماده واحده _ تبصره زير به عنوان تبصره 6 به ماده واحده قانون واگذاري امور مربوط به راهنمايي ورانندگي شهر تهران به شهرداري پايتخت مصوب سال 1353 اضافه مي شود.

تبصره 6 _ كليه لوازم و تجهيزات از قبيل دستگاههاي فرستنده و گيرنده و علايم و چراغهاي راهنمايي و دستگاههاي كنترل كننده مركزي و وسايط نقليه (به استثناي اتومبيل سواري شخصي و موتورسيكلت و ابزار و لوازم يدكي آنها كه به

تصويب هيات وزيران منحصرا براي مصارف اداره راهنمايي و رانندگي تهران خريداري و مستقيما به نام اداره مذكور از خارج وارد مي شود از پرداخت حقوق گمركي و سود بازرگاني و عوارض معاف خواهد بود، ولي هزينه گمركي بايد پرداخت شود.

قانون الحاق سه تبصره به بند (12) ماده (4) قانون نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران مصوب 1369 -مصوب 1

ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون سه تبصره به ذيل بند (12) ماده (4) قانون نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 27/4/1369 الحاق مي گردد:

تبصره 1 _ نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران موظف است كليه امور راهنمايي و رانندگي شهرتهران را برابر با سياستها و برنامه هاي شهرداري شهر تهران و در چهارچوب قانون به اجرا درآورد.تامين كليه تجهيزات و تاسيسات و بودجه و امكانات مورد نياز اداره راهنمايي و رانندگي شهر تهران به استثناي حقوق و مزاياي پرسنل و تجهيزات مخابراتي و سلاح و مهمات بر عهده شهرداري شهر تهران مي باشد. كليه امكانات و تجهيزات موجود اداره راهنمايي و رانندگي شهر تهران عينا دراين اداره باقي خواهد ماند.

تبصره 2 _ اداره راهنمايي و رانندگي شهر تهران عنداللزوم در زمينه برقراري امنيت برابر با ابلاغيه هاي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران (ناجا) انجام وظيفه مي نمايد.

تبصره 3 _ چگونگي اجراي اين قانون از جمله نحوه عزل و نصب رييس اداره راهنمايي و رانندگي شهر تهران با رعايت اصل يكصد و دهم (110) قانون اساسي (به استثناي موارد مربوط به امور امنيتي و انتظامي كه به تصويب فرماندهي كل قوا مي رسد) مطابق با آيين نامه اي مي باشد كه حداكثرظرف مدت شش ماه توسط وزارت كشور با هماهنگي و همكاري ستاد كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي - مصوب 30/3/1350 و اصلاحيه هاي بعدي

ماده 1 _ در شهرهايي كه از طرف شهرباني كل كشور با موافقت وزارت كشور تعيين و آگهي مي شودبه افسر شهرباني كه آموزش لازم ديده و براي تشخيص تخلفات رانندگي تعيين شده باشند اجازه داده مي شود كه متخلفين از آيين نامه راهنمايي و

رانندگي را در محل و حين مشاهده تخلف متوقف كرده و جريمه نقدي را با تسليم قبض رسيد وصول نمايند.

در صورتي كه متخلف در محل از پرداخت جريمه خودداري كند مأمور مربوط برگه اخطاريه كه زمان و محل وقوع تخلف و نوع آن و نام و شماره گواهينامه راننده و مشخصات وسيله نقليه همچنين مشخصات مأمور مزبور در آن ذكر شده باشد به متخلف تسليم مي كند. در صورتي كه متوقف ساختن وسيله نقليه مقدور نباشد مأمور مربوط گزارش خود را كه حاكي از مشخصات و شماره وسيله نقليه و نوع تخلف و روز و ساعت و محل وقوع تخلف خواهد بود تنظيم و براي تعقيب متخلف به اداره مربوط تسليم مي كند. در مورد وسيله نقليه اي كه در محل غيرمجاز متوقف شده باشد در صورت عدم حضور متخلف مأموران مذكور مي تواند اخطاريه مزبور را با ذكر مشخصات وسيله نقليه و زمان و مكان وقوع تخلف و نوع آن و مشخصات خود به وسيله نقليه الصاق نمايند.در هر يك از موارد فوق متخلف مي تواند ظرف 15 روز از تاريخ مندرج در اخطاريه جريمه مقرر رابه حسابي كه از طرف خزانه داري كل تعيين و اعلام مي شود پرداخت و رسيد دريافت نمايد تا نسبت به آن ظرف همان مدت با ذكر دليل به دادگاه بخش اعتراض كند.

به معترضيني كه براي تسليم اعتراض خود به دادگاه مراجعه مي نمايند در صورتي كه در همان موقع امكان رسيدگي به اعتراض آنها نباشد ورقه اي حاوي شماره اخطاريه مورد اعتراض تاريخ وصول اعتراض و وقت رسيدگي دادگاه داده مي شود اعتبار ورقه مزبور تا تاريخ رسيدگي مندرج در آن است

دادگاه پس از رسيدگي هرگاه اعتراض را وارد

تشخيص نداد متخلف را به دو تا سه برابر اصل جريمه محكوم مي نمايد. هرگاه متخلف در موعد 15 روز مهلت جريمه را پرداخت ننمايد و اعتراض هم به دادگاه نكرده باشد جريمه را بايد به مأخذ دو برابر مبلغ مندرج در اخطاريه به حساب خزانه داري كل بپردازد.

اگر هيچگونه اقدامي ظرف مدت يكماه از تاريخ اخطاريه به عمل نيايد متخلف در ساعت اداري به دادگاه اعزام مي شود و پس از رسيدگي نسبت به علت عدم پرداخت جريمه در صورتي كه عذر او موجه تشخيص شود فقط به اصل جريمه والا به دو تا سه برابر آن محكوم مي شود.

تبصره 1 _ رسيدگي به تخلفات رانندگي وسايل نقليه موتوري با دادگاه بخش است

تبصره 2 _ چنانچه دادگاه ضمن رسيدگي گزارش مأمور مربوط را خلاف تشخيص دهد بايد مراتب را براي تعقيب مأمور به شهرباني كل يا ژاندارمري كل كشور اعلام نمايد.

تبصره 3 _ در شهر تهران متخلفين از آيين نامه راهنمايي و رانندگي بايد ظرف مدت پانزده روز ازتاريخ تسليم برگ اخطاريه به راننده يا الصاق آن به وسيله نقليه جريمه مقرر را در يكي از شعب بانك ملي به حسابي كه از طرف شهرداري در بانك ملي مفتوح مي شود پرداخت نمايند، در صورت عدم پرداخت جريمه در موعد مقرر مبلغ آن به دو برابر افزايش مي يابد و متخلف مكلف است كه اين مبلغ را به حساب مذكور در فوق پرداخت نمايد، چنانچه متخلف به نوع تخلف و جريمه تعيين شده در اخطاريه صادره اعتراض داشته باشد مي تواند اعتراض خود را ظرف مدت پانزده (15) روز ازتاريخ صدور اخطاريه با ذكر دليل به دادگاه تسليم كند، دادگاه پس از رسيدگي در صورت احراز تخلف متخلف

را به پرداخت جزاي نقدي معادل دو يا سه برابر اصل جريمه محكوم مي نمايد به تشخيص دادگاه مربوطه در مورد معترضيني كه داراي عذر موجه باشند عدم رعايت پانزده (15) روز مهلت اعتراض سلب حق اعتراض نمي نمايد.

تبصره 4 _ تطبيق ميزان جريمه يا نوع تخلفات رانندگان توسط افسران يا مأمورين مجاز تعيين مي گردد، كه در شهر تهران وسيله كامپيوتر تنظيم و كنترل مي شود و دادگاه فقط در صورت ضرورت گزارش تخلف را مطالبه و بررسي خواهد كرد.

ماده 2 _ مجازات تخلفات رانندگي طبق آيين نامه از يكصد الي يكهزار ريال است

ماده 3 _ (وجوه حاصل از محل جرايم رانندگي در حوزه هر شهر در حساب مخصوصي كه از طرف خزانه افتتاح مي شود نگهداري خواهد شد، بيست درصد وجوه مزبور را براي ايجاد توقفگاه ها(پاركينگ و اصلاح معابر در اختيار شهرداري محل گذارده مي شود و 80 درصد بقيه به عنوان درآمداختصاصي در اختيار شهرباني محل گذارده خواهد شد كه براي تهيه وسايل خط كشي و نصب علايم و چراغ هاي راهنمايي و حسن انتظام عبور و مرور به مصرف برسد. نحوه مصرف وجوه مزبور به موجب آيين نامه اين قانون تعيين خواهد شد) خط كشي معابر در شهر تهران از وظايف شهرداري تهران خواهد بود.

تبصره 1 _ در سال 1350 معادل مبلغي كه ضمن رديف 4202 درآمد عمومي بودجه سال 1350كل كشور منظور شده از محل وجوه حاصل از جرايم رانندگي در حوزه شهر تهران به

درآمد عمومي منتقل و مازاد آن به حساب موضوع اين ماده منظور مي شود. از سال 1351 به طريقي كه در متن اين ماده مذكور است عمل خواهد شد.

تبصره 2 _ در شهر تهران شهرداري مي تواند به درجه داران

ديپلمه و مأمورين مورد تاييد اداره راهنمايي و رانندگي تهران كه آموزش لازم ديده باشند اختيارات و وظايف افسران مندرج در ماده يك اين قانون را از لحاظ تشخيص تخلف و صدور اخطاريه تفويض نمايد و در شهرستانهاي ديگربه پيشنهاد راهنمايي آن شهر و تصويب شهرباني مربوطه تفويض اختيار مي شود.

ماده 4 _ وجوه حاصل از جرايم تخلفات رانندگي در حوزه مسئوليت پليس راه ژاندارمري كل كشور به عنوان درآمد اختصاصي ژاندارمري كل كشور منظور مي شود و بر اساس بودجه اي كه به پيشنهاد وزارت كشور و موافقت دفتر مركزي بودجه و وزارت دارايي به تصويب هيأت وزيران مي رسد به مصرف هزينه هاي مربوط به پيشگيري از تصادفات كمك به تهيه وسايل و لوازم مخابراتي و موتوري مورد نياز پليس راه ونيز ايجاد تأسيسات در جاده هاي خارج از محدوده شهرهاخواهد رسيد نحوه مصرف وجوه مزبور طبق آيين نامه اين قانون تعيين خواهد شد.

تبصره _ در سال 1350 معادل مبلغي كه ضمن رديف 4203 درآمد عمومي بودجه سال 1350 كل كشور منظور شده از محل وجوه حاصل از جرايم رانندگي موضوع اين ماده به درآمد عمومي منتقل و مازاد آن به عنوان درآمد اختصاصي ژاندارمري كل كشور منظور مي شود از سال 1351 به طريقي كه در متن اين ماده مذكور است عمل خواهد شد.

ماده 5 _ مأمورين مذكور در ماده 1 اين قانون مي توانند حسب مورد و نوع تخلف گواهينامه رانندگي متخلف را با دادن رسيد حداكثر تا يكماه ضبط نمايند، نوع تخلفات و مدت ضبط گواهينامه و نحوه جلوگيري از ادامه رانندگي راننده متخلف و مهلتي را كه بايد در موارد ضروري براي ادامه رانندگي موقت به راننده متخلف داد ضمن آيين نامه اين ماده تعيين خواهد شد، رسيد

مزبور در مهلت مندرج در آن در حكم پروانه رانندگي است و

ماده 6 _ محلهايي كه توقف وسايل نقليه در آن محل ها موجب بروز خطر و انسداد راه مي شود بايدبا نصب علايم مخصوص رانندگي وسيله مسئولان مربوط مشخص شود، در صورت توقف وسايل نقليه در اين قبيل محلها و پياده روها مأموران مربوط مجازند با وسايل اطمينان بخشي كه براي اين كار معمول است وسيله نقليه مزبور را به نزديكترين توقفگاه يا منطقه مجاز انتقال داده جريمه مقرررا با حق توقف در توقفگاه از متخلف دريافت كنند.

تبصره 1 _ علايم مخصوص در سواره روهاي مذكور در اين ماده بايد از علايم معمولي توقف ممنوع متمايز باشد.

تبصره 2 _ در شهر تهران در تصادفات وسايل نقليه كه فقط منجر به خسارت مالي شده باشدرانندگان مكلفند وسيله نقليه خود را فورا به كنار معابر هدايت كنند تا توافق نموده يا جهت بررسي تقاضاي اعزام افسر كارشناس نمايند و در صورت امتناع رانندگان از رفع سد معبر پليس با وسايل مقتضي رفع سد معبر مي نمايند و با مشاهده محل وقوع تصادف از طرف افسر راهنمايي در صورت لزوم كروكي تصادف ترسيم و با متخلف طبق ماده يك اقدام مي نمايند.

ماده 7 _ در شهرهايي كه از طرف شهرداري در خيابانها و معابر پاركومتر نصب و يا توقفگاه ايجادمي شود حق توقف متناسبي با تصويب انجمن شهر محل دريافت خواهد شد.

ماده 8 _ در صورتي كه عابر پياده در عبور از سواره رو و معابر و خيابانها جز از نقاطي كه خط كشي شده و مخصوص عبور عابر پياده است (محل مجاز) از محل ديگري (محلهاي غيرمجاز) عبور نمايدمتخلف شناخته مي شود و مكلف به پرداخت جريمه مقرر در آيين نامه مي باشد و در

صورتي كه دراين قبيل نقاط غيرمجاز وسيله نقليه موتوري با عابر پياده تصادف نمايد راننده وسيله نقليه درصورتي كه كليه مقررات راهنمايي و رانندگي را رعايت نموده باشد مسئول شناخته نمي شود عدم مسئوليت راننده مانع استفاده شخص ثالث از مقررات بيمه نخواهد بود. براي اجراي مقررات اين ماده ادارات مسئول امر عبور و مرور بر حسب مورد (شهرباني شهرداري ژاندارمري مكلفند قبلا خيابان يا مسير با معبر مورد نظر را از حيث پياده رو و خط كشي و نصب چراغ و كليه علايم لازم وايمني عابر پياده و رانندگان وسيله نقليه موتوري كاملا مهيا و تأمين كرده و مراتب را 15 روز قبل ازتاريخ اجرا وسيله جرايد و راديو و تلويزيون به اطلاع عموم اهالي برسانند.

تبصره _ در شهر تهران در خيابانهايي كه به وسايل ايمني عبور عابر پياده مجهز شده باشند ومقررات زير به وسيله شهرداري براي اطلاع عموم آگهي شود، عابر پياده مكلف است فقط ازمحل هاي مخصوص عابر پياده عبور كند و در غير اين صورت اگر تصادفي بين وسيله نقليه و عابرپياده در سواره رو واقع شود مشروط بر آنكه راننده مست نبوده و گواهينامه مجاز رانندگي داشته باشدو با سرعت مجاز حركت كرده و وسيله نقليه او نقص فني موثر در حادثه نداشته باشد و سه نفر افسرارشد كارشناس تصادفات راهنمايي و رانندگي از اين جهات عدم مسئوليت راننده را گواهي نمايند،مسئوليت جزايي متوجه راننده نخواهد بود و راننده آزاد خواهد شد و پرونده به مراجع قضايي جهت اقدام مقتضي ارسال مي شود عدم مسئوليت جزايي راننده مانع استفاده شخص متضرر ازحادثه از مقررات بيمه شخص ثالث نخواهد بود.

ماده 9 _ رانندگاني كه ظرف

يكسال سه دفعه به اتهام جرايم خلاف مربوط به امور رانندگي در دادگاه محكوم شده باشند و يا مرتكب تخلفاتي كردند كه طبق آيين نامه امور خلافي رانندگان مستلزم سه بار ثبت در پرونده و منگنه نمودن گواهينامه رانندگي باشد به مدت 6 ماه محروميت از حق رانندگي محكوم خواهند شد و در صورتي كه تخلف راننده بار ديگر به شرح فوق ظرف يكسال تكرار شودمدت محروميت از حق رانندگي يكسال خواهد بود.

هرگاه رانندگاني كه گواهينامه آنها از طرف افسران شهرباني يا پليس راه طبق ماده 5 اين قانون ومقررات مندرج در آيين نامه آن ضبط شده باشد مبادرت به رانندگي نمايند در حكم اشخاصي خواهند بود كه بدون پروانه رانندگي نموده اند.

ماده 10 _ كليه معاملات و نقل و انتقالات وسايل نقليه موتوري از لحاظ شناسايي مالك آن نيز بايددر دفاتر شهرباني كل ثبت شود. دفاتر اسناد رسمي مكلفند پس از تنظيم سند خلاصه آن را به شهرباني محل نصب پلاك اعلام نمايند.

تبصره 1 _ براي وسايل نقليه موتوري كه در تهران شماره گذاري شده يا بشود از طرف اداره راهنمايي و رانندگي شناسنامه تنظيم خواهد شد و وسايل نقليه اي كه پس از انقضا يكسال از تاريخ اعلام اداره راهنمايي و رانندگي تهران بدون اخذ شناسنامه مورد استفاده واقع شود توسط افسران ومأمورين تا صدور شناسنامه يا ارايه آن متوقف مي شوند. در شهر تهران نقل و انتقالات وسايل نقليه موتوري زميني بايد در اداره راهنمايي و رانندگي ثبت گردد و در صورتي كه وسيله نقليه فاقد شناسنامه باشد و سند انتقال در دفتر اسناد رسمي تنظيم شود سردفتر مكلف است سند انتقال را به اداره راهنمايي و رانندگي ارسال دارد تا از طرف اداره

مذكور پس از ثبت انتقال شناسنامه صادر و به صاحب آن تسليم گردد، صدور رونوشت سند معامله قبل از ارايه شناسنامه جز به تقاضاي مراجع رسمي و همچنين نقل و انتقال وسايل نقليه در دفتر اسناد رسمي پس از انقضا مهلت يكسال مذكور فوق بدون ارايه شناسنامه ممنوع است سردفتراني كه از اجراي مفاد اين ماده تخلف كنند به پرداخت جزاي نقدي از ده هزار ريال تا بيست هزار ريال در دادگاه انتظامي سردفتران محكوم خواهند شد.

تبصره 2 _ در شهر تهران افسران و مأمورين اجرا فقط گواهينامه يا كارت رانندگي مخصوص وسايط نقليه متخلفيني را اخذ مي نمايند كه داراي تخلفات پرداخت نشده در مهلت مقرر باشند، دراين مورد افسران و مأمورين اجرا مكلفند با ارايه رسيد، يكي از مدارك فوق الذكر را اخذ و متخلف راجهت پرداخت وجوه جرايم به يكي از محلهاي تعيين شده در برگ رسيد راهنمايي نمايند.

متخلف مي تواند پس از پرداخت وجوه جرايم و ارايه رسيد، مدرك خود را از محل تعيين شده تحويل گيرد.

در صورت عدم ارايه يكي از مدارك فوق الذكر مأمورين اجرا مي توانند وسيله نقليه را در يكي از پاركينگ ها متوقف و راننده را جهت پرداخت جريمه به يكي از مراجع تعيين شده هدايت نمايند تاپس از پرداخت جريمه بلافاصله وسيله نقليه ترخيص گردد.

صورت وضعيت خلافهاي پرداخت نشده كه وسيله كامپيوتر تنظيم و جهت پرداخت مبلغ مذكور درآن به متخلف تسليم مي گردد، در صورت پرداخت به بانك نيمه دوم آن نيز به منزله رسيد است

ماده 11 _ شهرباني و ژاندارمري كل كشور در حوزه مأموريت خود مجازند موسسات حمل ونقل ومسافربري زميني را كه خلاف مقررات و آيين نامه هاي حمل بار

و مسافر رفتار نمايند حداكثر تا يك ماه تعطيل كنند. تعطيل زايد بر يك ماه تا يكسال با جلب موافقت دادستان شهرستان محل موسسات مذكور خواهد بود رسيدگي به اعتراض در مورد اول دادگاه بخش و در مورد تعطيل زايد بريك ماه با دادگاه شهرستان است و در هر دو مورد خارج از نوبت رسيدگي مي شود و حكم دادگاههاقطعي است آيين نامه حمل بار و مسافر و مدت تعطيل از طرف وزارتخانه هاي كشور و دادگستري تهيه و به تصويب كميسيونهاي كشور و دادگستري مجلسين خواهد رسيد.

تبصره _ در مواردي كه طبق اين ماده مؤسسه حمل ونقل بار يا مسافر تعطيل مي شود مؤسسه مكلف است ترتيب حمل بار و مسافر را كه قبلا تعهد كرده به وسيله موسسات ديگر بدهد والا مسئول خسارات وارده به اشخاص ثالث خواهد بود.

ماده 12 _ كساني كه قبل از تصويب اين قانون مرتكب تخلفات رانندگي شده و جريمه مقرر رانپرداخته باشند هرگاه ظرف سه ماه از تاريخ تصويب اين قانون نسبت به پرداخت اصل جريمه اقدام نمايند از جرايم اضافي معاف خواهند بود.

ماده 13 _ كليه اختيارات و وظايفي كه به موجب اين قانون به افسران شهرباني واگذار گرديده درخارج از حوزه استحفاظي شهرباني به پليس راه ژاندارمري و افسران و درجه داران ديپلمه پليس راه كه براي اين منظور آموزش لازم ديده باشند محول مي گردد.

ماده 14 _ موسسات حمل ونقل و رانندگان وسايل نقليه باركشي و باربري در راهها مكلفند مقررات حمل بار در راههاي كشور را كه از طرف وزارت راه و ترابري تعيين و اعلام مي گردد دقيقا رعايت نمايند. در صورت تخلف وسيله نقليه توسط مأمورين پليس راه متوقف و از متخلف توسط مأموران پليس راه

سه هزار ريال جريمه عدول از مقررات حمل بار دريافت خواهد شد، به وسيله نقليه موقعي اجازه حركت داده مي شود كه مؤسسه حمل ونقل و يا راننده وسيله بارگيري وسيله نقليه را بامقررات حمل بار مطابقت دهد.

ماده 15 _ قانون اعطاي اختيار به افسران شهرباني در وصول جرايم رانندگي مصوب سال 1339 ازتاريخ اجراي اين قانون ملغي است

ماده 16 _ آيين نامه هاي اجرايي مربوط به اين قانون به استثنا آيين نامه ماده 11 از طرف وازرتخانه هاي كشور و دادگستري تهيه و پس از تصويب هيأت دولت به موقع اجرا گذارده مي شود.

ماده 17 _ وزارتخانه هاي كشور، دادگستري دارايي و راه مأمور اجراي اين قانون هستند.

توضيح ضروري تبصره اي كه به عنوان تبصره 2 ماده 10 درج گرديده از نظر موضوع با مفاد ماده 10 بي ارتباط بوده و به نظر مي رسد تبصره مذكور مي بايست در ذيل ماده 5 درج گردد و عنوان تبصره 2 ماده 10 مندرج در بند (ز) لايحه قانوني اصلاح قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي (منتشره در روزنامه رسمي شماره 10018، 25/4/1358) مبني بر اشتباه باشد.

آيين نامه اجرايي قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي - مصوب 9/5/1350 هيات وزيران

ماده 1 _ در شهرهاييكه طبق ماده يك قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي اجازه اخذ جرايم بافسران شهرباني داده مي شود شهرباني كل كشور عده اي از افسران را كه آموزش لازم ديده اند جهت اخذ جرايم نقدي از متخلفين مقررات راهنمايي و رانندگي در آن شهرها تعيين خواهدنمود.

ماده 2 _ ميزان جرايم مربوط به تخلفات از مقررات راهنمايي و رانندگي طبق جدولهاي (الف _ ب _ج _ د) ضميمه مي باشد.

تبصره _ يكصد و بيست نوع تخلفات رانندگي به سه گروه تقسيم و تخلفات رانندگي مشابه در

يك رده و جمعا در بيست فقره خلاصه شده و براي هر گروه جريمه اي به شرح زير تعيين مي گردد.

گروه اول _ تخلفاتي كه جريمه آنها يكهزار ريال است به اين شرح مي باشد:

1 _ توقف منجر بسد معبر.

2 _ عدم توجه به چراغ راهنما و تابلو ايست

3 _ عبور و حركت غيرمجاز.

4 _ حركت مارپيچ و انحراف به چپ

5 _ سبقت هاي غيرمجاز.

6 _ سرعت غيرمجاز.

گروه دوم _ تخلفاتي كه جريمه آنها پانصد ريال است

1 _ توقف هاي غيرمجاز.

2 _ عدم رعايت فاصله و حق تقدم

3 _ دور زدن و گردشهاي غيرمجاز.

4 _ نقص هاي فني و يا استفاده از لاستيك غيرمجاز.

5 _ همراه نداشتن هريك از مدارك لازم

6 _ عدم رعايت مقررات در سوار كردن مسافر يا سرنشين

7 _ استفاده از پلاك غيرمجاز يا نداشتن پلاك

8 _ عدم توجه به فرمان پليس راهنمايي يا پليس مدارس

9 _ استفاده از بوقها يا وسايل و علايم ممنوع شده

10 _ عدم رعايت مقررات در بارگيري و حمل يا تخليه بار.

11 _ عدم رعايت هر يك از مقررات ايمني مربوط به ديد.

گروه سوم _ تخلفاتي كه جرايم آنها دويست ريال مي باشد:

1 _ عدم رعايت مقررات تعيين مسير و جهت عبور و يا قصور در دادن علامت

2 _ عدم مقررات ايمني درب وسيله نقليه

3 _ عدم رعايت نظافت شهر.

ماده 3 _ قبض رسيد تمبردار كه در قبال وصول جرايم داده مي شود طبق نمونه ايكه از طرف شهرباني كل كشور پيشنهاد مي گردد وسيله وزارت دارايي تهيه و در اختيار شهرباني گذارده خواهد شد.

تبصره _ در شهر تهران قبض رسيدي كه در قبال وصول جرايم رانندگي داده

مي شود طبق نمونه اي خواهد بود كه از طرف شهرداري تهران تهيه و در اختيار اداره راهنمايي و رانندگي تهران گذارده مي شود.

ماده 4 _ در موارديكه وصول جريمه به علت همراه نداشتن وجه يا هر علت ديگري از متخلف درمحل مقدور نباشد افسر مربوطه يك نسخه از برگ اخطاريه را به راننده تسليم يا به وسيله نقليه الصاق مي نمايد.

چنانچه متخلف از دريافت برگ اخطاريه خودداري نمايد افسر استنكاف متخلف را در برگ ثاني اخطاريه قيد و نسخه اول را به وسيله نقليه الصاق مي نمايد.

ماده 5 _ نسخه دوم برگهاي اخطاريه كه جرايم آنها توسط متخلفين پرداخت نشده در واحد مربوط جمع آوري و به ترتيب پس از انقضا 15 روز مهلت قانوني با متخلف طبق مقررات قانوني عمل خواهد شد.

ماده 6 _ در صورت تعدد خلاف و جريمه هر يك از تخلفات به ميزان مقرره در جدول هاي مذكوردر ماده 2 اخذ مي گردد.

ماده 7 _ شماره حساب در شعب بانكهاي ملي دريافت كننده جرايم نقدي رانندگي توسط شهرباني هر محل به وسيله مقتضي به اطلاع عامه خواهد رسيد.

تبصره _ در شهر تهران شماره حساب در بانك ملي ايران براي دريافت جرايم نقدي توسط شهرداري تهران افتتاح و به اطلاع عامه خواهد رسيد.

ماده 8 _ راننده متخلف مي تواند وسيله شخص ديگري هم جريمه را به حساب مربوط بانكي پرداخت و قبض رسيد دريافت دارد.

تبصره _ در شهر تهران راننده متخلف مي تواند جز در مورد تخلفات مندرج در جدول نمرات منفي تخلفات كه بايد براي پرداخت جريمه شخصا و با در دست داشتن گواهينامه رانندگي به يكي ازشعب اجراييات اداره راهنمايي و رانندگي مراجعه كند وسيله شخص ديگري جريمه خود را به حساب بانكي پرداخت كند.

ماده 9 _ شخص

معترض مي تواند ظرف 15 روز پس از دريافت برگ اخطاريه يا الصاق آن به وسيله نقليه به دادگاه مربوط مراجعه نمايد.

ماده 10 _ افسران مجاز گواهينامه رانندگي متخلفين را كه به علت سرعت و سبقت غيرمجاز و تجاوزبه چپ ، عبور از جهت و مسير ممنوع عدم رعايت حق تقدم نقص فني عبور از چراغ قرمز. عدم توجه به فرمان پليس راهنما و دور زدن در نقاط غيرمجاز جريمه شده اند با دادن رسيد اخذ و جهتانعكاس تخلف در پرونده آنان به اداره راهنمايي ارسال مي دارند.

تبصره 1 _ نقص فني عبارت است از نداشتن چراغهاي جلو و عقب ، ناميزان بودن چرخهاي جلو يافرمان حساس و ميزان نبودن ترمز پايي ، نداشتن عاج در سطح اتكا لاستيك چرخ ، نداشتن برف پاك كن در مواقع بارندگي و زنجير چرخ در يخبندان و دود كردن

تبصره 2 _ وسايط نقليه ايكه رانندگان آنها در حال مستي مبادرت به رانندگي نمايند يا داراي نقص فني باشد و يا رانندگان آن ها با وجود قيد در گواهينامه رانندگي از عينك طبي استفاده نكنند توسط افسران مجاز متوقف و از ادامه حركت آنها جلوگيري به عمل ميايد و در مورد وسايط نقليه اي كه نقص فني دارند به تعميرگاه اعزام و پلاكهاي شماره آن اخذ و پس از رفع نقص و تاييد افسر كارشناس پلاكها مسترد مي گردد.

ماده 11 _ اعتبار رسيد گواهينامه رانندگاني كه مرتكب تخلفات مندرج در ماده 10 شده اند پنج روزمي باشد. راننده بايد ظرف اين مدت به اداره راهنمايي و رانندگي مراجعه نمايد و در صورتي كه مشمول مقررات ماده 9 قانون نباشد گواهينامه او پس از انعكاس تخلف در پرونده مسترد مي گردد.

تبصره _ به رانندگان

متخلف مندرج در ماده 10 اين آيين نامه براي ادامه رانندگي موقت در مواردضروري و بر حسب مورد تا پنج روز مهلت داده مي شود و مدت مهلت در رسيد ذكر مي گردد.

ماده 12 _ در صورتي كه افسران مجاز وسيله نقليه فاقد شماره اي را در معابر عمومي مشاهده كنندعلاوه بر اخذ جريمه از ادامه حركت اتومبيل جلوگيري به عمل مياورند.

ماده 13 _ دادگاه مكلف است پس از صدور حكم محكوميت رانندگاني كه به علت ارتكاب تخلفات مستي حين رانندگي ، تجاوز به چپ ، سرعت غيرمجاز. سبقت غيرمجاز. عبور از چراغ قرمز. عبور ازمسير ممنوع عدم رعايت حق تقدم ، امتناع تاكسي از سوار كردن مسافر. نرساندن مسافر به مقصد.عدم استفاده از تاكسيمتر با داشتن مسافر و دور زدن در نقاط غيرمجاز محكوم شده اند مراتب محكوميت و نوع تخلف را جهت درج در پرونده صاحب گواهينامه به اداره راهنمايي اعلام نمايد تامفاد ماده 9 قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي به مورد اجرا گذارده شود.

ماده 14 _ گواهينامه رانندگاني كه به علت تكرار در ارتكاب تخلف مندرج در ماده 10 منگنه مي شودحداكثر براي مدت يك ماه و به شرح زير ضبط مي گردد:

1 _ براي دو منگنه در يكسال 10 روز.

2 _ براي سه منگنه در يكسال 20 روز.

3 _ براي بيش از سه منگنه در يكسال 30 روز.

تبصره _ در شهر تهران اداره راهنمايي و رانندگي مي تواند گواهينامه رانندگاني را كه ظرف مدت يك سال داراي ده نمره منفي باشند براي مدت يك ماه ضبط نمايد.

ماده 15 _ مقررات اين آيين نامه در نقاطي كه در حوزه استحفاظي ژاندارمري كشور قرار دارد به وسيله افسران و درجه داران

ديپلمه پليس راه كه آموزش لازم ديده باشند اجرا مي شود.

ماده 16 _ كليه اختياراتي كه در آيين نامه اجرايي قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي به شهرباني كشور داده شده است در تهران به شهرداري تهران واگذار مي شود.

ماده 17 _ هركس با باز كردن قفل مخصوص وسايل نقليه اي كه از طرف اداره راهنمايي و رانندگي متوقف شده است به رانندگي با آن اقدام كند و يا محل آن را تغيير دهد به پنجهزار ريال جزاي نقدي محكوم مي شود.

قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين - مصوب 28/12/73

مصوب 28/12/73

ماده 32 _ قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي مصوب 30 خرداد 1350 واصلاحات بعدي آن و آيين نامه هاي اجرايي قانون مذكور به شرح زير اصلاح مي شود:

1 _ در صورتي كه متخلف ظرف يك ماه پس از تاريخ اخطاريه ، جريمه را پرداخت ننمايد جريمه رابايد به ماخذ دو برابر مبلغ مندرج در اخطاريه به حسابهايي كه به همين منظور توسط خزانه افتتاح خواهد شد بپردازد.

جرايم موضوع اين ماده مشمول مرور زمان نخواهد بود.

2 _ مجازات تخلفات رانندگي از دو هزار (2000) ريال الي يكصد هزار (100000) ريال به تناسب جداول موجود تعيين مي شود.

3 _ كليه وجوه حاصل از جرايم رانندگي در شهرها و جاده ها بايد به حساب درآمد عمومي كشور واريز شود. همه ساله مبالغي به ترتيب زير از محل اعتباري كه به همين منظور در قانون بودجه هرسال منظور مي شود ، در اختيار دستگاههاي مربوط قرار خواهد گرفت

الف _ معادل پنجاه درصد (50%) وجوه حاصل از جرايم رانندگي در هر يك از شهرها كه به حساب درآمد عمومي كشور واريز مي شود ، از محل اعتبار فوق الذكر به حساب

شهرداري مربوط واريزمي شود تا جهت ايجاد توقفگاه و ايجاد و اصلاح و تعمير و مرمت معابر و پل هاي زير گذر و روگذرهزينه نمايد.

ب _ معادل پنجاه درصد (50%) باقي مانده از وجوه حاصل از جرايم رانندگي در هر يك از شهرها وهمچنين معادل هفتاد درصد (70%) كليه وجوه حاصل از جرايم رانندگي در جاده ها كه به حساب درآمد عمومي كشور واريز مي شود ، از محل اعتبار مذكور در اختيار نيروي انتظامي قرار خواهدگرفت تا سه درصد (3%) آن را جهت تشويق به مأموراني كه تخلف را تشخيص و اقدام به صدوراخطاريه مي نمايند و نيز ايجاد انگيزه ، تلاش و ترغيب و تشويق ساير مأموران مربوطه به منظور اجراي هر چه بهتر وظايف محوله هزينه نمايد مابقي وجوه مذكور جهت حسن انتظام عبور و مرور ، آموزش ، اقدامات پيشگيرانه و تهيه وسايل و قطعات مخابراتي و وسايل نقليه موتوري و لوازم آن وهمچنين هزينه سوخت و نگهداري آنها ، خريد اراضي و احداث و اجاره ابنيه مورد نياز ، تجهيزات وعلائم ، تهيه وسايل آموزش همگاني ، اعزام احتمالي پرسنل نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران به خارج از كشور جهت مطالعه و بازديد از مؤسسات آموزشي و ترافيكي و پرداخت حق التدريس براي آموزش راهنمايي و رانندگي به مصرف برسد ، همچنين معادل سي درصد باقي مانده وجوه حاصل از جرايم رانندگي در جاده ها در اختيار وزارت راه و ترابري قرار خواهد گرفت تا جهت رفع نقايص و خسارات و تأمين علائم و تجهيزات ايمني در راهها مصرف گردد.

قانون لغو موارد مصرف قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين - مصوب 23/9/76

ماده واحده _ از اول فروردين ماه سال 1377 موارد مصرف كليه وجوهي كه از بابت درآمدهاي موضوع مواد

مختلف قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين مصوب 28/12/1373 مجلس شوراي اسلامي و اصلاحيه هاي بعدي آن به عنوان درآمد براي مصرف ياموارد خاص در بودجه كل كشور منظور مي شود لغو مي گردد.

تبصره _ دولت مي تواند متناسب با فعاليتهاي درآمدي دستگاههاي ذينفع اعتبارات مناسبي را درلوايح بودجه سالانه منظور نمايد.

لايحه قانوني راجع به مجازات متخلفين از اجراي مقررات طرح جديد ترافيك (مرحله سوم) - مصوب 17/3/1359

ماده 1 _ از تاريخ اجراي طرح جديد ترافيك (مرحله سوم تردد وسايط نقليه در ساعات و محدوده اي از شهر كه از سوي اداره راهنمايي و رانندگي تهران تعيين و به اطلاع عموم مي رسد ممنوع بوده و متخلفين از اجراي اين مقررات مبلغ يكهزار ريال جريمه خواهند شد.و

ماده 2 _ عبور و توقف وسايط نقليه غيرمجاز در مسير ويژه ممنوع بوده و متخلفين مبلغ يكهزارريال جريمه خواهند شد.

شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران

قانون تشديد مجازات موتور سيكلت سواران متخلف - مصوب 24/2/1356

ماده واحده _ افسران و درجه داران ديپلمه مأمور راهنمايي و رانندگي شهرداري پايتخت مكلفند درمحدوده قانوني شهر تهران رانندگان موتور سيكلت يا موتورگازي را كه در پياده رو مبادرت به رانندگي مي كنند و يا در جهت مخالف مسير مجاز حركت مي كنند و يا به وسيله لوله خروج دود عمدا صداي ناهنجار ايجاد مي كنند علاوه بر اخذ جزاي نقدي مقرر در آيين نامه اجرايي موضوع ماده 16 قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي مصوب خرداد ماه سال 1350، موتورسيكلت يا موتورگازي آنان را از سه ماه تا شش ماه به ترتيب زير توقيف نمايند.

الف _ ايجاد صداي ناهنجار لوله خروج دود سه ماه توقيف موتور سيكلت يا موتورگازي

ب _ رانندگي در پياده رو سه ماه و در صورتي كه همراه با صداي ناهنجار لوله خروج دود باشد شش ماه

ج _ رانندگي در جهت مخالف مسير مجاز سه ماه و در صورتي كه همراه با صداي ناهنجار لوله خروج دود باشد شش ماه

تبصره 1 _ مقررات اين قانون در ساير شهرها يا شهركها و يا روستاها و يا راههاي كشور بنا به پيشنهاد وزارت كشور و تصويب هيأت وزيران از تاريخي كه در آگهي تعيين

شود به وسيله افسران شهرباني يا پليس راه يا ژاندارمري بر حسب مورد اجرا خواهد شد.

تبصره 2 _ در صورتي كه عمل متهم با ماده جزايي ديگري قابل انطباق باشد اجراي اين ماده مانع تعقيب كيفري او نخواهد بود.

تبصره 3 _ آيين نامه اجرايي اين قانون متضمن ترتيب توقيف موتورها و هزينه نگهداري و ترتيب استرداد آنها و ساير موارد مربوط در محدوده قانوني شهر تهران توسط شهرداري پايتخت و در سايرنقاط توسط شهرباني و ژاندارمري بر حسب مورد تهيه و پس از تاييد وزارتخانه هاي كشور ودادگستري قابل اجرا خواهد بود.

آيين نامه اجرايي تبصره 3 ماده واحده قانون تشديد مجازات موتور سيكلت سواران متخلف - مصوب 28/4/1366

فصل اول _ شهر تهران ( ماده 1 تا 7 )

ماده 1 _ مأمورين اداره راهنمايي و رانندگي تهران پس از مشاهده هر يك از تخلفات ذيل موتورسيكلت يا موتور گازي را به نحو مقتضي به پاركينگ منتقل مي نمايند و وسايل مزبور مطابق قانون تشديد مجازات موتورسيكلت سواران متخلف مصوب 1356 حسب مورد تخلف به شرح زيرتوقيف مي شوند:

الف _ ايجاد صداي ناهنجار لوله خروج دود3 ماه

ب _ رانندگي در پياده رو 3 ماه و در صورتي كه همراه با صداي ناهنجار لوله خروج دود باشد.6 ماه

ج _ رانندگي در جهت مخالف مسير مجاز 3 ماه و در صورتي كه همراه با صداي ناهنجار لوله خروج دود باشد.6 ماه

تبصره _ پس از توقيف وسيله به راننده آن توسط مسئولان مربوط رسيد داده خواهد شد.

ماده 2 _ شهرداري تهران موظف است محلهاي مناسبي را به منظور نگهداري موتور سيكلت ها وموتورهاي گازي توقيفي تعيين و يا پرسنل مورد نياز در اختيار اداره راهنمايي و رانندگي قرار دهد.

تبصره _ هزينه نگهداري موتور سيكلت يا موتورگازي به ازا هر روز 50 ريال خواهد بود.

ماده 3 _ ترخيص موتور سيكلت يا موتورگازي پس از

پايان مدت توقيف موكول به پرداخت جريمه متعلقه و هزينه نگهداري مي باشد.

ماده 4 _ مسئولين پاركينگ پس از دريافت گواهي مبني بر پرداخت جريمه و هزينه نگهداري كه به تاييد اداره راهنمايي و رانندگي رسيده باشد موتورسيكلت يا موتورگازي توقيفي را به مالك قانوني يا وكيل مسترد مي دارد.

تبصره _ در صورتي كه موتور سيكلت يا موتور گازي هنگام ترخيص داراي تخلفات ديگر مشمول آيين نامه و راهنمايي و رانندگي باشد وفق همان مقررات عمل خواهد شد.

ماده 5 _ در صورت عدم مراجعه مالك موتورسيكلت يا موتورگازي جهت ترخيص وسيله پس ازمدت توقيف مقرر در قانون به ازا هر روز نگهداري اضافي وسيله مذكور در پاركينگ ، مالك موظف است مبلغ 80 ريال به عنوان هزينه نگهداري بپردازد.

ماده 6 _ در صورت عدم مراجعه مالك پس از يكسال از زمان توقيف شهرداري تهران براي وصول جرايم و هزينه نگهداري از طريق مراجع قضايي ذيصلاح اقدام مي نمايد.

ماده 7 _ وجوهي كه به عنوان هزينه نگهداري مذكور در اين آيين نامه وصول مي شود در اختيارشهرداري تهران قرار مي گيرد.

فصل دوم _ شهرها ، شهركها ، روستاها و راههاي كشور ( ماده 8 تا 11 )

ماده 8 _ در محدوده قانوني شهرها ، شهركها ، روستاها و راههاي كشور ، در صورتي كه رانندگان موتور سيكلت يا موتورگازي مرتكب هر يك از تخلفات مندرج در ماده 1 و بندهاي سه گانه آن شوند به مجازاتهاي مقرر در همان ماده محكوم خواهند شد.

ماده 9 _ مأمورين راهنمايي و رانندگي شهرباني و پليس راه ژاندارمري موظفند پس از مشاهده هريك از تخلفات مندرجه در بند الف ، ب ، ج ماده 1 موتور سيكلت يا موتورگازي را به نحو مقتضي جهت نگهداري ، به راهنمايي و رانندگي ، كلانتري ، پاسگاه ژاندارمري و يا در صورت

لزوم به پاركينگ اختصاصي منتقل مي نمايند و پس از تعيين ميزان توقيف بر حسب مورد تخلف به راننده آن رسيد دهند.

تبصره _ هزينه نگهداري موتورسيكلت يا موتورگازي ، چنانچه در پاركينگ هاي اختصاصي نگهداري شوند ، به ازا هر روز برابر نرخ مصوبه محلي خواهد بود.

ماده 10 _ ترخيص موتور سيكلت يا موتورگازي پس از پايان مدت توقيف موكول به پرداخت جريمه متعلقه و هزينه نگهداري در پاركينگ اختصاصي و ارايه برگ ترخيص از سوي مرجع توقيف كننده مي باشد.

ماده 11 _ در صورت عدم مراجعه مالك پس از يكسال از زمان توقيف ، شهرباني يا ژاندارمري به منظور وصول جرايم و هزينه نگهداري در پاركينگ اختصاصي و تعيين تكليف موظفند مراتب را به مراجع قضايي ذيصلاح اعلام نمايند.

فصل سوم _ مقررات عمومي ( ماده 12 تا 13 )

ماده 12 _ در رسيدي كه به صاحب وسيله داده خواهد شد حسب مورد تبصره ماده 2 و نيز مواد 3 و4 و 5 و 6 و يا تبصره ماده 9 و نيز مواد 10 و 11 و مفاد آن به صاحب وسيله تفهيم خواهد شد.

ماده 13 _ جرايم موضوع قانون تشديد مجازات موتورسيكلت سواران متخلف كه در مواد 4 و 10اين آيين نامه به آنها اشاره شده است به حساب خزانه واريز خواهد شد.

اين آيين نامه مشتمل بر 13 ماده و 3 تبصره در تاريخ 28/4/66 به تصويب شوراي عالي قضايي ووزارت كشور رسيد.

آيين نامه اجرايي قانون جلوگيري از تردد موتور سيكلت هاي فاقد شماره راهنمايي و رانندگي - مصوب 1375

فصل اول _ نحوه احراز مالكيت و شماره گذاري ( ماده 1 تا 3 )

ماده 1 _ در مورد موتور سيكلت هايي كه اسناد و مدارك مالكيت آنها (برگ فروش شركت يا كارخانه سازنده ، برگ فروش سازمان يا ارگان دولتي و سند رسمي به نام متصرف نيست و متصرف دسترسي به مالك ندارد و قادر به معرفي وي نمي باشد همچنين موتورسيكلت هاي فاقد مالكيت رسمي ، ضمن بازديد كاردان فني ، نظريه اداره آگاهي مبني بر عدم سابقه سرقت ، نظريه مرجع صادركننده برگ فروش در مورد اصالت سند ، تعهد در قبال كشف فساد احتمالي كه به تاييد دفتراسناد رسمي رسيده باشد اخذ و شماره گذاري با رعايت ضوابط قانوني انجام مي شود.

ماده 2 _ در مورد موتور سيكلت هايي كه فاقد هرگونه اسناد و مدارك مالكيت مي باشند ، پس ازبازديد كاردان فني ، نظريه آگاهي مبني بر عدم سابقه سرقت ، تعهد در قبال كشف فساد احتمالي وضمانت معتبر كه امضاي ضامن توسط دفتر اسناد رسمي گواهي شده باشد ، شماره گذاري مي شود.

ماده 3 _ موتورسيكلت هايي كه متصرفان آنها جهت شماره گذاري مراجعه مي نمايند برابر فرم تنظيمي پيوست اين آيين نامه در دو نسخه

احراز مالكيت شده و شماره گذاري به نام متصرف برابرمقررات انجام مي شود.

فصل دوم _ نحوه نگهداري موتورسيكلت هاي توقيف شده و تعيين تكليف آنها ( ماده 4 تا 6 )

ماده 4 _ روش اجرايي تبصره يك ماده واحده قانون ياد شده شامل نحوه اقدام مأموران انتظامي ، روش انتقال موتورسيكلت ها به توقفگاه و چگونگي نگهداري مناسب موتورسيكلت هاي توقيف شده طي دستورالعملي خواهد بود كه توسط نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران تهيه و به واحدهاي اجرايي ذي ربط ابلاغ خواهد شد ، نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران مي تواند درصورتي كه توقفگاه لازم و مناسب در اختيار نداشته باشد ، با هماهنگي لازم از توقفگاههاي شهرداري استفاده نمايد.

ماده 5 _ متصرفان موتورسيكلت هايي كه به موجب ماده (4) اين آيين نامه توقيف شده اند موظفندحداكثر ظرف شش ماه از تاريخ توقيف ، با در دست داشتن اسناد و مدارك مربوط به منظور تعيين تكليف موتورسيكلت هاي خود به واحد شماره گذاري مراجعه نمايند.

ماده 6 _ تكليف موتورسيكلت هايي كه در اجراي قانون يادشده در توقفگاهها توقيف گرديده ومالكيت آنها به ترتيبي كه در مواد (1) ، (2) و (3) اين آيين نامه درج گرديده به اثبات نمي رسد يامدعي مالكيت مراجعه نمي كند ، پس از انقضاي مهلت شش ماه از تاريخ توقيف ضمن هماهنگي بامقامات قضايي مشخص مي شود.

فصل سوم _ وجوه دريافتي از متقاضيان بابت ايجاد تسهيلات لازم و نحوه هزينه آن ( ماده 7 تا 11

ماده 7 _ در اجراي تبصره (2) قانون ياد شده جهت شماره گذاري هر دستگاه موتورسيكلت مبلغ پنجاه هزار ريال پس از احراز مالكيت و قبل از شماره گذاري از مالك اخذ و به حساب درامد عمومي واريز مي شود.

ماده 8 _ به ازاي هر روز توقف موتورسيكلت در توقفگاه ، متناسب با عرف روز از مالك يا متصرف آن هزينه نگهداري دريافت و درامد حاصل شده به مالك حقيقي يا حقوقي توقفگاه تعلق خواهدگرفت

ماده 9 _ نقل و انتقال موتورسيكلت قبل از شماره گذاري ممنوع مي باشد. در صورتي كه دفاتر اسنادرسمي مبادرت به

نقل وانتقال اين قبيل موتورسيكلت ها نمايند با آنها برابر مقررات رفتار خواهد شد.

ماده 10 _ پس از اقدام به شماره گذاري چنانچه شماره مفقود گردد صدورالمثني تابع مقررات راجع به صدور شماره المثني براي خودروها خواهد بود.

ماده 11 _ هر نوع جعل و تزوير نسبت به اسناد فوق الذكر جعل در اسناد دولتي محسوب و مرتكبين به مجازاتهاي مقرر در قوانين مربوط محكوم خواهند شد.

قانون تاسيس شركت راه آهن شهري تهران و حومه - مصوب 16 ارديبهشت 1354

ماده واحده _ به شهرداري تهران اجازه داده مي شود به منظور احداث راه آهن شهري و تاسيسات مربوط و بهره برداري از آن شركتي بنام شركت راه آهن شهري تهران و حومه تاسيس نمايد. سرمايه شركت مزبور از طرف دولت تامين و در اختيار شهرداري گذارده مي شود.

شركت داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي است و طبق اصول بازرگاني و مقررات اين قانون و اساسنامه مربوط اداره مي شود. اساسنامه شركت ظرف شش ماه از تاريخ تصويب اين قانون از طرف شهرداري تهران پيشنهاد و پس از موافقت وزارت كشور و سازمان امور اداري و استخدامي كشور و تاييد هيأت وزيران براي تصويب كميسيونهاي مربوط مجلسين تقديم خواهد شد.

تبصره 1 _ آيين نامه مربوط به مقررات مالي و معاملاتي شركت به تصويب مجمع عمومي خواهدرسيد و آيين نامه استخدامي پس از تاييد شوراي حقوق و دستمزد تصويب مجمع عمومي شركت مي رسد.

تبصره 2 _ شركت مي تواند به منظور اجراي طرح راه آهن شهري تهران و حومه تامين نيازمنديهاي خود از زير اراضي و املاك محدوده قانوني شهر و حومه بدون هيچگونه پرداختي استفاده نمايد ودر مواردي كه براي نقشه برداري و گمانه زدن ورود به منازل و اماكن عمومي ضروري تشخيص شود با اخطار كتبي 48 ساعته به محلهاي مزبور وارد

و در صورت ممانعت با حضور نماينده دادستان شهرستان نسبت به اجراي موارد فوق اقدام مي نمايد. شركت مكلف است پيش بيني هاي لازم را براي جلوگيري و جبران هرگونه صدمه و خسارت به جان و مال اشخاص بنمايد. در صورت وقوع خسارت به مستحدثات ميزان خسارت وارده طبق ماده 50 قانون برنامه و بودجه كشور مصوب اسفندماه 1351 پرداخت مي گردد. در صورت احتياج به تملك زمين يا مستحدثات براي اجراي اين قانون از مقررات مذكور استفاده خواهد شد.

تبصره 3 _ مقررات مواد 9، 10 و 13 قانون ايمني راهها و راه آهن مصوب 1349 و همچنين قانون كيفر بزه هاي مربوط به راه آهن مصوب سال 1320 و ملحقات آن در مورد راه آهن شهري تهران وحومه اجرا خواهد شد. وظايف و اختيارات راه و راه آهن دولتي ايران در قانون كيفر بزه هاي مربوط به راه آهن در اين مورد به عهده شركت راه آهن شهري تهران و حومه خواهد بود.

لايحه قانوني اصلاح قانون تاسيس شركت راه آهن شهري تهران و حومه مصوب 15 تير 1359 شوراي انقلاب اسلامي

ماده يكم _ به دولت اجازه داده مي شود به منظور احداث راه آهن شهري و تاسيسات مربوط و بهره برداري از آن شركتي بنام راه آهن شهري تهران و حومه (مترو) تاسيس نمايد.

شركت داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي است و طبق اصول بازرگاني و مقررات اين قانون و اساسنامه مربوط اداره مي شود.

تبصره 1 _ شركت مي تواند به منظور اجراي طرح راه آهن شهري تهران و حومه و تامين نيازمنديهاي خود از زير اراضي و املاك محدوده قانوني شهر و حومه بدون هيچگونه پرداختي استفاده نمايد و در مواردي كه براي انجام امور فني و اجرايي ورود به منازل و محلهاي كسب و اماكن عمومي ضروري تشخيص داده شود با اخطار كتبي 48

ساعته به محلهاي مزبور وارد و در صورت ممانعت با حضور نماينده دادستان شهرستان نسبت به اجراي موارد فوق اقدام نمايد.

در صورتي كه بر اثر عمليات اجرايي مترو خسارتي به مستحدثات اشخاص وارد شودميزان خسارت وارده (طبق ماده 50 قانون برنامه و بودجه كشور مصوب اسفندماه 1351) قابل پرداخت مي باشد.

تبصره 2 _ مقررات مواد 9 و 10 و 13 قانون ايمني راهها و راه آهن مصوب تيرماه 1349 وهمچنين قانون كيفر بزه هاي مربوط به راه آهن مصوب سال 1320 و ملحقات آن در مورد راه آهن شهري تهران و حومه اجرا خواهد شد.

وظايف و اختيارات وزارت راه و راه آهن دولتي ايران در قانون كيفر بزه هاي مربوط به راه آهن در اين مورد به عهده راه آهن شهري تهران و حومه (مترو) خواهد بود.

تبصره 3 _ آن قسمت از تصميمات مجمع عمومي گذشته كه بدون حضور عضو سوم با دو راي موافق تصويب و به مرحله اجرا درامده است مشروط بر آنكه به تصويب مجمع عمومي مندرج در اساسنامه مربوط برسد معتبر است

ماده دوم _ به منظور تامين هماهنگي در امور اجرايي احداث راه آهن شهري (مترو) شورايي به نام شوراي هماهنگي مركب از هفت نفر به شرح زير تشكيل مي گردد:

1 _ شهردار تهران يا قايم مقام شهردار.

2 _ معاون سازمان برنامه و بودجه

3 _ مديرعامل سازمان آب تهران

4 _ مديرعامل شركت برق منطقه اي تهران

5 _ مديرعامل شركت مخابرات

6 _ مديرعامل شركت گاز.

7 _ رييس هيات مديره و مديرعامل شركت راه آهن شهري (مترو(

همچنين مسئولان ساير سازمانهايي كه به تشخيص شهردار تهران حضور آنها در جلسات شوراي هماهنگي لازم است

وظايف شوراي هماهنگي عبارتست از ايجاد هماهنگي در كارهاي اجرايي راه آهن شهري

كه با تاسيسات يا طرحهاي سازمانهاي مختلف ارتباط حاصل مي كند و رفع مشكلاتي كه از عدم رعايت هماهنگي ممكن است پيش آيد و همچنين اتخاذ تصميم نسبت به كليه مسايلي كه از طرف هيات مديره شركت راه آهن شهري تهران و حومه (مترو) و يا ساير اعضا شورا در اين زمينه مطرح مي شود.

تصميمات شورا در اين گونه موارد براي كليه سازمانهاي ذيربط لازم الاجرا خواهد بود.

تبصره 1 _ تشكيل جلسات شوراي هماهنگي با پيشنهاد رييس هيات مديره و مديرعامل شركت راه آهن شهري (مترو) و دعوت شهردار تهران به عمل خواهد آمد.

تبصره 2 _ رياست شوراي هماهنگي با شهردار تهران است

ماده سوم _ بررسي و تصويب اساسنامه و همچنين اتخاذ تصميم نسبت به وابستگي شركت به كميسيوني مركب از نمايندگان وزارت كشور _ شهرداري تهران _ سازمان امور اداري و استخدامي كشور و سازمان برنامه و بودجه تفويض مي گردد.

لايحه قانوني احداث ترمينالهاي مسافربري و ممنوعيت تردد اتومبيلهاي مسافربري بين شهري در داخل شهر تهران

ماده 1 _ شهرداري تهران موظف است علاوه بر بهره برداري از ترمينال موجود به تدريج نسبت به احداث ترمينالهاي جديد متناسب با نياز شهر در شرق و غرب و شمال تهران اقدام نمايد. سازمان برنامه و بودجه با توجه به امكانات دولت مكلف به تامين اعتبار لازم جهت احداث ترمينالهاي جديد خواهد بود.

ماده 2 _ شهرداري تهران غرفه هاي ترمينالهاي شهر را به شركتهاي مسافربري كه طبق شرايط خاص تشكيل مي شود در مقابل اخذ اجاره بهاي مناسب به صورت نمايندگي واگذار مي نمايد. شرايط تشكيل اين شركتها بر طبق آيين نامه اي خواهد بود كه توسط شهرداري تهران بر اساس قوانين مصوب وزارت راه و ترابري و همكاري آن وزارت تهيه و به تصويب شوراي شهر و در غياب شوراي شهر به تصويب وزارت

كشور خواهد رسيد. شركتهاي تعاوني متشكل از دارندگان اتوبوسها و كاركنان شركتهاي مسافربري موجود اولويت خواهند داشت

تبصره _ شرايط واگذاري غرفه ها طبق آيين نامه اي خواهد بود كه توسط شهرداري تهران تهيه و به تصويب شوراي شهر يا در غياب شوراي شهر به تصويب وزارت كشور خواهد رسيد. اين واگذاري مشمول مقررات قانون روابط موجر و مستاجر نبوده و حقوق استيجاري و كسب و پيشه براي متصرفين يا متصديان آنها ايجاد نخواهد كرد و هر موقع كه شهرداري لازم بداند مي تواند محل را باتوجه به شرايط واگذاري نمايندگي و با اخطار قبلي لااقل يكماه تصرف كند.

ماده 3 _ مالكيت و مديريت تاسيسات ترمينالها و مسئوليت خدمات با شهرداري تهران مي باشد.شهرداري تهران موظف به نظارت بر برنامه ريزي مسافربري و كيفيت عرضه خدمات شركتها خواهدبود.

تبصره _ حدود وظايف و اختيارات و نظارت شهرداري تهران و خدمات شركتها بر طبق آيين نامه جداگانه اي خواهد بود كه بر اساس ماده دوم و تبصره ذيل آن مشخص خواهد شد.

ماده 4 _ شروع كار ترمينال و ممنوعيت تردد اتومبيلهاي مسافربري بين شهري همزمان انجام خواهد شد. زمان و محدوده ممنوعيت تردد اتومبيلهاي مسافربري حداقل يكماه قبل از شروع توسط شهرداري تهران اعلام مي شود.

ماده 5 _ ساير شهرداريهاي شهرهاي بزرگ كشور كه جمعيت آنها بيش از يكصد هزار نفر باشند موظفند نسبت به ايجاد ترمينال مسافربري بين شهري در محلهاي مناسب بر اساس مفاد اين قانون باتوجه به امكانات اقدام نمايند.

ماده 6 _ كليه مقررات و قوانين مغاير و آيين نامه هاي موجود كه مغاير با مفاد اين قانون باشد از درجه اعتبار ساقط است

آيين نامه اجرايي تبصره ماده (2) قانون اصلاح لايحه قانوني احداث پايانه هاي مسافربري و ممنوعيت تردد

آيين نامه اجرايي تبصره ماده (2) قانون اصلاح لايحه

قانوني احداث پايانه هاي مسافربري و ممنوعيت تردد

آيين نامه اجرايي تبصره ماده (2) قانون اصلاح لايحه قانوني احداث پايانه هاي مسافربري و ممنوعيت تردد

آيين نامه اجرايي تبصره ماده (2) قانون اصلاح لايحه قانوني احداث پايانه هاي مسافربري و ممنوعيت تردد اتومبيلهاي مسافربري برون شهري در داخل شهر تهران - مصوب 10/8/74 هيات وزيران

ماده 1 _ شهرداريها غرفه هاي موجود در پايانه هاي مسافربري شهر را به شركتهاي مسافربري كه طبق ضوابط وزارت راه و ترابري تشكيل مي شوند جهت انجام خدمات مسافربري تحت شرايط زير به صورت نمايندگي در مقابل اخذ اجاره بها و از طريق انعقاد قرارداد واگذاري ، واگذار مي نمايند.

تبصره _ در واگذاري غرفه هاي پايانه هاي مسافربري شهر ، شركتهاي تعاوني مسافربري و شركتهاي مسافربري كه قبل از اصلاح قانون در ترمينالها مستقر بوده اند اولويت خواهند داشت

ماده 2 _ مبناي مال الاجاره ماهانه غرفه هاي قابل واگذاري به شركتهاي مسافربري به وسيله يك نفراز كارشناسان رسمي دادگستري كه توسط شهرداري شهر انتخاب مي گردد ، تعيين مي شود ، تا با انجام تشريفات مزايده در حضور نمايندگان شهرداري شهر و سازمان حمل و نقل و پايانه هاي استان ، مبلغ قطعي مال الاجاره مشخص گرديده و از شركت استفاده كننده غرفه اخذ شود.

تبصره 1 _ كارشناس منتخب مذكور اجاره بهاي ماهانه غرفه واگذار شده را با رعايت ارزش عرصه و اعيان و موقعيت غرفه متناسب با آن مقدار از سطح ترمينال كه وسايط نقليه شركت مسافربري دران توقف يا مورد ساير استفاده ها قرار مي دهند همچنين با ملحوظ داشتن هزينه هايي كه براي نگهداري و ساير خدمات از طرف شهرداري مصروف مي گردد ، به صورت يكجا به عنوان مال الاجاره غرفه اختصاصي شركت مسافربري استفاده

كننده به صورت قيمت پايه براورد مي نمايند.

تبصره 2 _ شركت مسافربري استفاده كننده از غرفه واگذار شده مكلف است مال الاجاره مندرج درقرارداد را بدون هيچگونه عذر و تعلل در سررسيد معين در قرارداد واگذاري به شهرداري شهر تاديه نمايد.

تبصره 3 _ اين واگذاري مشمول مقررات قانون روابط موجر و مستاجر نبوده و حقوق استيجاري وكسب و پيشه براي متصرفان يا متصديان آنها ايجاد نخواهد كرد.

تبصره 4 _ واگذاري ساير غرفه هاي پايانه نيز مشمول مقررات اين آيين نامه خواهد بود و نقش سازمان حمل ونقل و پايانه ها صرفا در خصوص غرفه هاي شركتهاي مسافربري مي باشد.

ماده 3 _ شركتهاي مسافربري در هنگام عقد قرارداد بايد معادل 6 ماه اجاره بهاي ماهانه هر سال را به صورت ضمانتنامه بانكي يا سپرده نقدي به منظور حسن انجام خدمات و تعهدات برابر قراردادمنعقد شده در اختيار شهرداري شهر بگذارند تا در صورت تعلل در پرداخت اجاره بها يا حدوث هرگونه خسارت به تاسيسات ، ساختمان ، لوازم و تجهيزات ترمينال از جانب بهره بردار يا عوامل وي ، شهرداري بتواند خسارت خود را از آن محل برداشت نمايد.

تبصره 1 _ تشخيص ميزان خسارت با كارشناس منتخب شهرداري شهر و سازمان حمل ونقل وپايانه هاي استان مي باشد.

تبصره 2 _ چنانچه قبل از خاتمه قرارداد از محل ضمانتنامه مذكور شهرداري مبلغي وفق مقررات برداشت نمايد شركت مكلف است ظرف مدت ده روز بعد از اعلام كتبي شهرداري شهر آن را تامين نمايد ، به طوري كه همواره سپرده ، معادل 6 ماه مال الاجاره باشد. بديهي است در صورت عدم تامين سپرده ، شهرداري بلافاصله قرارداد واگذاري را لغو خواهد نمود.

تبصره 3 _ دريافت هرگونه وجهي يا تضمين

ديگري علاوه بر مال الاجاره و تضمين فوق الذكر تحت هر عنوان از قبيل سرقفلي ، پيش پرداخت و غيره توسط شهرداري از شركتهاي مسافربرياستفاده كننده از غرفه هاي پايانه هاي شهر ممنوع است

ماده 4 _ قرارداد واگذاري غرفه هاي پايانه هاي شهر به مدت يكسال منعقد مي شود و قابل تمديدمي باشد.

تبصره 1 _ شهرداري مي تواند در صورت عدم انجام تعهدات مالي از سوي شركتها يا عدم رعايت مقررات شهرداري و پس از كسب نظر سازمان حمل ونقل پايانه هاي استان كه حداكثر ظرف 15 روز اظهارنظر خواهند نمود و يا اعلام كتبي سازمان مذكور مبني بر عدم تمديد قرارداد به لحاظ عدم رعايت مقررات مربوط از تمديد قرارداد خودداري نمايد.

تبصره 2 _ مفاد و شرايط قرارداد مذكور به صورت قرارداد نمونه توسط وزارت كشور و با كسب نظر از وزارت راه و ترابري تهيه و به مورد اجرا گذاشته مي شود.

ماده 5 _ مبلغ اجاره بها براي هر دو سال يكبار با توجه به روش مذكور در ماده 2 اين آيين نامه قابل تجديدنظر است

ماده 6 _ از تاريخ تصويب اين آيين نامه ، آيين نامه قبلي شرايط واگذاري غرفه هاي ترمينالها لغو مي شود.

قانون مجازات متخلفين از تعرفه نرخ حمل كالا و مسافر - مصوب 23/1/67

ماده 1 _ مجازات تجاوز از تعرفه نرخ حمل كالا و مسافر كه توسط وزارت راه و ترابري اعلام مي شود از ناحيه شركت يا موسسه و يا پيمانكاري حمل و نقل حتي با رضايت صاحب كالا و يامسافر با توجه به دفعات و مراتب جرم و شرايط و امكانات خاطي براي بار اول جزاي نقدي از 5 تا20 برابر وجهي كه اضافه دريافت شده و تعطيل موقت به مدت 15 تا 45 روز و براي بار دوم جزاي نقدي از 10 تا

30 برابر اضافه دريافتي و تعطيل موقت به مدت شش ماه و براي بار سوم جزاي نقدي از 20 تا 50 برابر اضافه وجه دريافتي و تعطيل دايم شركت يا موسسه يا پيمانكاري خواهد بود وصاحب امتياز بعداً بهيچ عنوان اجازه فعاليت در امور حمل ونقل نخواهد داشت

ماده 2 _ رانندگان وسايط نقليه عمومي اعم از كاميون ، اتوبوس ، ميني بوس و غيره كه اقدام به حمل بار و مسافر با مبلغي بيش از نرخ مصوب نمايند ، با توجه به دفعات و مراتب جرم و شرايط و امكانات خاطي براي بار اول محكوم به پرداخت جزاي نقدي از 2 تا 10 برابر اضافه وجه دريافتي ودر صورت تكرار جرم مزبور از 5 تا 20 برابر اضافه وجه دريافت شده محكوم خواهند شد.

ماده 3 _ پرداخت هرگونه وجه اضافه از تعرفه نرخ حمل كالا و مسافر از ناحيه شركت ها سازمانها و موسسات دولتي تحت هرعنوان از قبيل پاداش نقدي يا جنسي ممنوع بوده و در صورت تخلف ، متخلف يا متخلفين در مورد پرداخت اضافه از نرخ مقرر در حكم متصرف غيرقانوني در اموال دولتي محسوب مي شوند و حسب مورد طبق قوانين و مقررات مربوطه تحت تعقيب قرار خواهند گرفت

ماده 4 _ در موارد خاص و ضروري در محورهاي معين با تشخيص و اعلان وزارت راه و ترابري تعرفه نرخ حمل كالا و مسافر به صورت موقت قابل تغيير است

ماده 5 _ پرداخت هرگونه وجه علاوه بر نرخ مقرر بابت حمل كالا و مسافر از ناحيه كارخانجات ، شركتها ، موسسات خصوصي ، تجار ، واحدهاي صنعتي و هر سازمان اقتصادي ديگر اعم از بزرگ

وكوچك با توجه به دفعات و مراتب جرم و شرايط و امكانات خاطي براي بار اول موجب محكوميت به جزاي نقدي از 2 تا 10 برابر اضافه پرداختي و براي بار دوم از 5 تا 20 برابر و بار سوم به بعد از 20 تا 50 برابر اضافه پرداختي خواهد بود.

ماده 6 _ چنانچه متهم براي اولين بار مرتكب يكي از اعمال مذكور در موارد فوق شده باشد ودادستان در موارد غيرمهم تشخيص دهد با وعظ يا توبيخ يا تهديد يا اخذ تعهد تاديب خواهد شد بااعمال يكي از موارد تاديب فوق پرونده را ضمن انعكاس به وزارت راه و ترابري بايگاني مي نمايد.

دادگاه نيز در صورت طرح پرونده در دادگاه حق اعمال مراتب بالا را به تشخيص خود دارد.

ماده 7 _ كليه قوانين و مقرراتي كه مغاير با اين قانون باشد از تاريخ اجراي اين قانون در آن قسمت كه مغاير است بلااثر مي باشد.

قانون الزام شركتها و موسسات ترابري جاده اي به استفاده از صورت وضعيت مسافري و بارنامه - مصوب 1368

ماده 1 _ شركتها و موسساتي كه در امر حمل و نقل جاده اي بين شهري مسافر يا كالا اعم از داخلي و بين المللي فعاليت مي نمايند موظفند بر حسب نوع فعاليت براي هر جابجايي از صورت وضعيت مسافري و بارنامه هاي داخلي و بين المللي موضوع اين قانون استفاده نمايند و بجاي آن مجاز به استفاده از اوراق انحصاري _ اختصاصي يا انواع ديگر نمي باشند.

ماده 2 _ بارنامه داخلي موضوع اين قانون عبارتست از سند كاشف از حقوق مالكيت كه طرح آن توسط وزارت راه و ترابري تهيه و از طريق وزارت امور اقتصادي و دارايي چاپ و پس از وصول حق تمبر به ميزان 100 ريال به موجب حواله وزارت راه و ترابري در

اختيار شركتها و موسسات مجاز حمل و نقل جاده اي داخلي كالا جهت جابجايي محمولات بين شهرهاي كشور قرار خواهد گرفت

تبصره _ صدور بارنامه جهت حمل محمولات بصورت خرده بار تابع ضوابطي خواهد بود كه ازسوي وزارت راه و ترابري و وزارت امور اقتصادي و دارايي تعيين و اعلام خواهد شد و ميزان حق تمبر بارنامه خرده بار 40 ريال تعيين مي گردد.

ماده 3 _ بارنامه بين المللي موضوع اين قانون عبارتست از سند كاشف از حقوق مالكيت كه طرح آن توسط وزارت راه و ترابري تهيه و از طريق وزارت امور اقتصادي و دارايي چاپ و پس از وصول حق تمبر به ميزان 250 ريال به موجب حواله وزارت راه و ترابري در اختيار شركتهاي مجاز حمل و نقل جاده اي بين المللي كالا قرار خواهد گرفت

ماده 4 _ صورت وضعيت مسافري موضوع اين قانون عبارتست از فرمي كه طرح آن توسط وزارت راه و ترابري تهيه و از طريق وزارت امور اقتصادي و دارايي چاپ و پس از وصول حق تمبر به ميزان 100 ريال براي حمل مسافربري جاده اي داخلي و 250 ريال براي مسافري جاده اي بين المللي به موجب حواله وزارت راه و ترابري در اختيار شركتها و موسسات مسافربري جاده اي داخلي و بين المللي مجاز قرار خواهد گرفت

ماده 5 _ سازمانها و موسسات دولتي صاحب بار چنانچه در رابطه با حمل كالاهاي مربوطه به خود تمايل به استفاده از اوراق مخصوص به عنوان بارنامه داشته باشند مي توانند پس از كسب موافقت وزارت راه و ترابري نسبت به چاپ بارنامه مخصوص خود از طريق وزارت امور اقتصادي و دارايي اقدام نمايند ، اينگونه بارنامه ها مشمول حق تمبر بارنامه هاي

داخلي موضوع اين قانون مي باشند.

تبصره _ سازمانها و موسسات موضوع اين ماده موظفند اين نوع بارنامه ها را صرفا در اختيارشركتها و موسسات حمل ونقل مجاز طرف قرارداد خود قرار دهند.

ماده 6 _ چنانچه شركتها و موسسات ترابري جاده اي مسافر و كالا بر حسب نوع فعاليت از اوراق مذكور در مواد 2 و 3 و 4 و 5 اين قانون استفاده ننمايند و يا مبادرت به استفاده از اوراق عادي به عنوان صورت وضعيت مسافري يا بارنامه بنمايند يا به طور غيرمجاز صورت وضعيت مسافري يابارنامه تهيه و مورد استفاده قرار دهند يا مشخصات مسافر و محموله با اوراق مذكور مطابقت نداشته باشد و يا مندرجات آن را تكميل ننمايند و يا اوراق مذكور در اين قانون را به اشخاص ديگرو غيرمجاز واگذار نمايند متخلف محسوب و با رعايت شرايط و امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم و مراتب تاديب ، وعظ ، توبيخ و تهديد و پس از آن براي بار اول از 200000 ريال تا 500000ريال جزاي نقدي و براي بار دوم از 500000 ريال تا 1000000 ريال جزاي نقدي و براي بار سوم از000/000/1 ريال تا 000/000/2 ريال جزاي نقدي و تعطيل از 1 ماه تا 3 ماه (دستمزد كاركنان موسسه يا شركت در مدت تعطيل وسيله صاحب امتياز پرداخت خواهد شد) و براي بار چهارم محور فعاليت مديران و صاحبان امتياز آنها لغو و مجوز فعاليت مجدد در امر حمل ونقل براي آنهاصادر نخواهد شد ، ميزان مجازات در هر مورد با نصب پلاكارد در محل اعلام مي گردد و مراتب در هرنوبت به وزارت راه و ترابري منعكس خواهد شد.

ماده 7 _ چنانچه رانندگان وسايط نقليه مسافربري

و باربري بدون اوراق مذكور در اين قانون اقدام به جابجايي مسافر يا حمل بار بنمايند و يا محموله و مسافر همراه آنان با موارد قيد شده در بارنامه وصورت وضعيت مسافري كه در اختيار دارند مطابقت نداشته باشد متخلف محسوب و با رعايت شرايط و امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم و مراتب تاديب ، وعظ ، توبيخ و تهديد و پس از آن براي بار اول به 10000 ريال تا

30000 ريال جريمه نقدي و براي بار دوم به 10000 ريال تا 30000 ريال جريمه نقدي و سوراخ كردن گواهينامه و در صورت تكرار براي بار سوم از 20000 ريال تا 50000 ريال جريمه نقدي و سوراخ كردن مجدد گواهينامه و در صورت تكرار به 20000 ريال تا 50000 ريال جريمه نقدي و ضبط گواهينامه براي مدت 6 ماه تا يكسال محكوم مي گردند و مراتب در هر نوبت به وزارت راه وترابري منعكس خواهد شد.

تبصره 1 _ در اجراي اين ماده مأمورين پليس راه ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران موظفند اسنادو مدارك رانندگان وسايط نقليه مسافربري و باربري را كنترل و در صورت مشاهده فقدان صورت وضعيت مسافري يا بارنامه هاي موضوع اين قانون و با احراز عدم انطباق تعداد مسافر و مشخصات محموله با صورت وضعيت مسافري و بارنامه ، رانندگان متخلف را به مراجع قضايي معرفي نمايندراننده متخلف مي تواند به جاي رفتن به دادگاه حداكثر جريمه تعيين شده را پرداخت نمايد در غيراين صورت موظف است بلافاصله پس از رساندن بار يا مسافر به مقصد خود را به مرجع تعيين شده معرفي كند.

تبصره 2 _ تخلفات راننده در دفترچه كار وي كه توسط وزارت راه و ترابري

صادر مي گردد به وسيله پليس راه يا مأموران راهنمايي و رانندگي ثبت خواهد شد تردد در جاده ها بدون همراه داشتن دفترچه كار ممنوع است و موسسات و شركتهاي حمل ونقل بايد از تحويل مسافر يا كالا به راننده اي كه فاقددفترچه كار مي باشد خودداري نموده و در غير اين صورت به مجازات هاي مقرر در ماده 6 اين قانون محكوم خواهند شد ، المثني براي دفترچه كار حداكثر به مدت شش ماه به تشخيص وزارت راه وترابري صادر نمي گردد.

ماده 8 _ وجوه حاصل از محل اخذ جرايم نقدي موضوع اين قانون به حساب خزانه واريز خواهدشد.

ماده 9 _ آيين نامه اجرايي در خصوص معافيت از اوراق مذكور در اين قانون در مورد حداقل مسافت ، حداقل سرنشين و حداقل تناژ توسط وزارتخانه هاي راه وترابري _ امور اقتصادي و دارايي تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 10 _ رسيدگي به تخلفات مشروحه در اين قانون در دادگاهها خارج از نوبت به عمل خواهد آمد.

ماده 11 _ از تاريخ تصويب اين قانون كليه قوانين و مقررات مغاير لغو مي گردد.

قانون فوق مشتمل بر يازده ماده و چهار تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ سي ويكم ارديبهشت ماه يكهزار و سيصد و شصت و هشت مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 7/3/1368 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

تصويب نامه در خصوص دريافت هزينه انتقال خودروها از محل ممنوعه به توقفگاه - مصوب 5/12/1375

وزارت كشور _ وزارت امور اقتصادي و دارايي

هيات وزيران در جلسه مورخ 5/12/1375 بنا به پيشنهاد شماره 6/1/2150 مورخ 5/6/1375وزارت كشور و به استناد ماده (53) قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در مواردمعين _ مصوب 1373 _ تصويب نمود:

الف _ بابت هزينه انتقال خودرو از محل ممنوعه به توقفگاه مبالغ زير

متناسب با نوع وسيله نقليه ازدارنده آن اخذ و به حساب درآمد عمومي كشور واريز مي گردد:

1 _ جهت انتقال موتور سيكلت از محل ممنوعه به توقفگاه 5000 ريال

2 _ جهت انتقال خودروهاي سبك (از قبيل سواري و وانت از محل ممنوعه به توقفگاه 10000ريال

3 _ جهت انتقال خودروهاي نيمه سبك (از قبيل ميني بوس و كاميونت از محل ممنوعه به توقفگاه 20000 ريال

4 _ جهت انتقال خودروهاي سنگين (از قبيل اتوبوس كاميون و تريلركش از محل ممنوعه به توقفگاه 50000 ريال

ب _ معادل مبالغ واريزي فوق از محل اعتباري كه به همين منظور در قانون بودجه هر سال پيش بيني مي شود در اختيار وزارت كشور قرار خواهد گرفت تا به منظور ايجاد، توسعه و تجهيز توقفگاههاي اختصاصي براي خودروهاي مزبور همچنين اجاره يا خريد يا تعمير و نگهداري لوازم و وسايل مورد نياز از قبيل جرثقيل و غيره و ساير نيازمنديهاي مؤثر در بهبود سيستم ترافيكي طبق مقررات هزينه نمايد.

ج _ وسيله نقليه پس از دريافت هزينه انتقال و نگهداري آن درتوقفگاه به مالك يا وكيل و يا قائم مقام قانوني وي مسترد خواهد شد.

قانون ايمني راهها و راه آهن - مصوب 7/4/1349 با اصلاحات بعدي

ماده 1 _ شاهراه به راهي اطلاق مي شود كه حداقل داراي دو خط اتومبيل رو و يك شانه حداقل به عرض 3 متر براي هر طرف رفت و برگشت بوده و دو طرف آن به نحوي محصور و در تمام طول شاهراه از هم كاملا مجزا باشد و ارتباط آنها با هم فقط به وسيله راههاي فرعي كه از زير يا بالاي شاهراه عبور كند تامين شود و هيچ راه ديگري آنرا قطع نكند _

ماده

2 _ هر شاهراه كه با خصوصيات فوق ساخته شده يا بشود از تاريخي كه وزارت راه اعلام كندمشمول مقررات اين قانون مي باشد.

ماده 3 _ وزارت راه مكلف است در هر شاهراه حداقل و حداكثر سرعت همچنين انواع وسايط نقليه اي كه عبور آنها مجاز نيست با نصب علايم مشخص كند و نيز كليه علايم مربوط به مقررات رانندگي و محلهاي توقف مجاز و ساير علايم لازم را كه براي پيشگيري از خطرات احتمالي تصادف لازم است در طول راه براي اطلاع رانندگان نصب كند.

ماده 4 _ ورود و عبور عابرين پياده و انواع وسايط نقليه غير مجاز و عبور دادن دام در شاهراهها وهمچنين توقف وسايط نقليه در خطوط عبور ممنوع است

هر گاه به جهات مذكور حادثه اي واقع شود كه منجر به ضرب يا جرح يا قتل يا خسارت مالي شود،راننده مجاز كه وسيله نقليه او مجاز به حركت در شاهراه باشد نسبت به موارد فوق مسئوليتي نخواهد داشت ولي در هر حال مكلف است در صورت بروز حادثه وسيله نقليه را در شانه سمت راست متوقف نموده و مصدوم را با وسيله نقليه خود يا وسيله ديگر بلافاصله به اولين درمانگاه يا بيمارستان برساند و مراتب را به مامورين انتظامي اطلاع دهد.

عدم مسئوليت راننده مذكور مانع استفاده شخص ثالث از مقررات بيمه نخواهد بود.

تبصره 1 _ وزارت راه مكلف است محل هاي توقف ضروري مجاز وسايط نقليه در طول شاهراهها را ايجاد كند.

تبصره 2 _ وسايل نقليه غيرمجازي كه به طور موقت و به سبب ضرورت و مأموريتهاي ضروري مي بايست در بزرگراه تردد نمايند. فقط با اجازه وزير راه و ترابري و يا معاونين راهداري

و حمل ونقل وي و يا بالاترين مقام اجرايي ادارات كل راه و ترابري استانها در حوزه استحفاظي خود و بانصب تابلو ( عبور آزاد بزرگراه ) در پشت وسيله نقليه كه به وسيله پليس راه به راننده تحويل و اخذخواهد شد، مي توانند وارد بزرگراه شوند تابلو فوق الذكر به تعداد لازم توسط وزارت راه و ترابري تهيه و تحويل پليس راه مي گردد.

تعيين حداقل و حداكثر سرعت اينگونه وسايل طبق آيين نامه اي خواهد بود كه به تصويب وزارت راه و ترابري مي رسد.

تبصره 3 _ مأمورين سازمانهاي دولتي و انتظامي و يا افرادي كه به سبب ضرورت جهت انجام مأموريت و ارايه خدمات در سطح يا حاشيه بزرگراهها به صورت پياده تردد يا توقف مي نمايند بارعايت ضوابط ايمني در صورت بروز حادثه از شمول حكم ماده 4 مستثني مي باشند و مسئوليت راننده مقصر وسيله نقليه مجاز كه منجر به تصادف شده است به قوت خود باقي است

تبصره 4 _ وسايل نقليه غيرمجاز به عبور از آزادراهها كه طبق اين ماده واحده مجوز عبور مي گيرند،موظف هستند از خطوط مجاز در آزادراهها عبور و مرور نمايند.

ماده 5 _ دولت مي تواند با تصويب كميسيونهاي راه و دارايي مجلسين براي شاهراهها عوارض مناسبي تعيين و وصول كند.

ماده 6 _ اقدام به هرگونه عملياتي كه موجب خرابي جاده گردد همچنين ايجاد هرگونه متسحدثات يا درختكاري يا زراعت يا اقدام به حفاري در حريم قانوني شاهراهها و راههاي اصلي و فرعي و راه آهن كه ميزان هر يك به طريق و وسايل متناسب مشخص و از طرف وزارت راه آگهي مي شود بدون اجازه وزارت راه ممنوع است

تبصره 1 _ وزارت راه مكلف است

با حضور نماينده دادسرا و در نقاطي كه دادسرا نباشد با حضورنماينده دادگاه بخش اين قبيل مستحدثات يا درختكاري و يا زراعت و حفريات را ضمن تنظيم صورت مجلس رأسا قلع و آثار تجاوز را محو كند.

تبصره 2 _ اشخاص ذينفع مي توانند به مراجع دادگستري مراجعه كنند. دادگاه خارج از نوبت به اين گونه پرونده ها رسيدگي نموده و حكم لازم را صادر مي كند.

ماده 7 _ هرگاه در طول خطوط راه آهن از طرف وسايل نقليه راه آهن بر اثر رانندگي وسايل مزبور قتل يا جرح يا ضرب واقع شود بايد وسيله نقليه متوقف گردد و ضمن مبادرت به كمكهاي نخستين درمورد مجروحين و مصدومين صورت مجلس در محل حادثه به وسيله مأمورين انتظامي راه آهن و مأمورين مربوط راه آهن تنظيم و پس از تحقيقات اوليه از راننده و مطلعين در صورتي كه به سبب حادثه جسد يا اجسام ديگري روي خط راه آهن قرار گرفته و مانع عبور قطار و وسايل نقليه راه آهن باشد مأمورين پليس انتظامي راه آهن آن را به مجازات محل به خارج خط در نقطه مناسبي انتقال داده بلافاصله قطار و وسيله نقليه را حركت دهند.

مأمورين پليس انتظامي راه آهن موظفند آثار و علايم موجود را در محل حادثه حفظ كرده و مراتب رادر صورت وقوع قتل فورا به مقامات قضايي براي حضور و انجام تشريفات قانوني گزارش دهند.

ماده 8 _ راه آهن دولتي ايران مكلف است در طول راه آهن معابر و گذرگاههاي مجاز براي افراد ووسايل نقليه را با نصب علامات مشخص كند.

ماده 9 _ عبور از روي خطوط راه آهن ورود در محوطه ايستگاهها و كارخانه ها و تاسيسات فني راه آهن به

استثناي سكوهاي مسافري و امكنه و گذرگاهها و معابر مجاز واقع در ايستگاهها و در طول خطوط ممنوع است جز براي آن عده از مأمورين راه آهن كه بر حسب وظيفه مجاز به ورود و عبور مي باشند و در صورت تخلف و بروز حادثه راه آهن دولتي ايران مسئول نخواهد بود.

ماده 10 _ عبور هرگونه وسيله نقليه اعم از موتوري و غيرموتوري از يك طرف خط آهن به طرف ديگر در غير محلهاي مجاز ممنوع است و متخلف از اين امر مسئول هرگونه پيش آمد و خسارت وارده مي باشد.

تبصره 1 _ تخلف از مقررات اين ماده مستوجب پانصد ريال جزاي نقدي است ترتيب رسيدگي به تخلف مزبور به نحوي است كه در قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم رانندگي مصوب سال 1350 مقرر گرديده و تا تشكيل گارد ترابري موضوع ماده 16 قانون تغيير نام وزارت راه وترابري افسران يا درجه داران ديپلمه پليس انتظامي راه آهن و در نقاطي كه پليس انتظامي راه آهن نباشدافسران يا درجه داران ديپلمه پليس راه ژاندارمري كشور وظايف مذكور در آن قانون را انجام خواهندداد و پس از تشكيل گارد ترابري حق رسيدگي به تخلفات و اخذ جرايم با افراد ديپلمه گارد مذكور خواهد بود.

تبصره 2 _ هرگاه عبور وسايط نقليه موجب خرابي يا انحراف قسمتي از ريل و همچنين خاكريز وساير تاسيسات مربوط به راه آهن گردد، راننده وسيله نقليه به پرداخت جزاي نقدي از 1000 ريال تا5000 ريال و جبران خسارات وارده محكوم مي شود.

تبصره 3 _ وجوه حاصل از اجراي تبصره يك به حساب خزانه داري كل منظور خواهد گرديد.

ماده 11 _ از تاريخ تصويب اين قانون غرامت موضوع ماده 13 قانون

كيفر بزه هاي راه آهن مصوب فروردين ماه 1320 از پانصد ريال تا پنجهزار ريال خواهد بود و تجاوز به محدوده ايستگاهها درحكم تجاوز به حريم خط آهن مي باشد.

تبصره _ حدود ايستگاه راه آهن عبارتست از محوطه اي كه مورد نياز راه آهن بوده و بر اساس نقشه هاي مصوب راه آهن قانونا به تصرف و تملك راه آهن درآمده باشد و به وسيله علايم مخصوص از طرف راه آهن مشخص مي شود.

ماده 12 _ تبصره ذيل به ماده 21 قانون بزه هاي راه آهن اضافه مي شود:

تبصره _ تعقيب متهم در دادگستري موكول به شكايت راه آهن خواهد بود.

ماده 13 _ هرگاه بر اثر عبور انسان يا دام يا وسيله نقليه اي كه حركت آن بستگي به راه آهن ندارد وبرخورد آن با وسايل نقليه مجاز راه آهن در روي خط آهن حادثه اي منجر به قتل يا جرح ضرب ياخسارت مالي شود راننده مجاز كه بر حسب وظيفه رانندگي وسايل نقليه راه آهن را روي خط آهن به عهده دارد در صورتي كه نظامات و مقررات مربوط را رعايت نموده باشد مسئوليتي نخواهد داشت عدم مسئوليت راننده مذكور مانع استفاده شخص ثالث از مقررات بيمه نخواهد بود.

ماده 14 _ وزارت راه مكلف است هنگام ايجاد راههاي جديد و راه آهن گذرگاههاي ضروري ومجاري لازم را در نظر گرفته موجبات ارتباط طرفين راه احداثي را به نحو مقتضي فراهم كند و درمورد شاهراهها وسيله ارتباط تلفني در طول راه به مسافتهاي معين ايجاد نمايد.

ماده 15 _ خارج از محدوده شهرها در مناطقي كه هيأت وزيران تصويب و وزارت راه اعلام مي نمايد احداث ديوار به ارتفاع بيش از يك متر در اراضي و مستحدثاتي كه تا فاصله هفتاد متر

ازانتهاي حريم راه آهن و شاهراهها و راههاي اصلي واقع شده ممنوع است مگر براي اراضي واقع درمسير طوفان شن كه به منظور جلوگيري از ورود توده هاي شني مالكين حسب مورد با اخذ پروانه ازادارات راه يا راه آهن مي توانند به احداث آن اقدام نمايند. با متخلفين حسب مقررات تبصره هاي يك و دو ماده 6 اين قانون رفتار خواهد شد.

تبصره _ نرده كشي و سيم كشي به هر ارتفاع و احداث هر نوع ساختمان و ترميم ديوارهاي موجوددر اراضي مستحدثات فوق الذكر بلامانع است

آيين نامه اجرايي آموزشگاههاي تعليم رانندگي - مصوب 21/1/1362 هيات وزيران

فصل اول _ تعاريف ( ماده 1 )

ماده 1 _ اصطلاحات و جملاتي كه در آيين نامه به كار برده شده داراي معاني زير مي باشد:

1 _ آموزشگاه تعليم رانندگي _ موسسه اي است كه بر اساس مقررات اين آيين نامه تاسيس و ازمتقاضيان ثبت نام نموده و آموزشهاي رانندگي را در محلهاي تعيين شده به آنان تعليم مي دهد.

2 _ موسس آموزشگاه تعليم رانندگي _ شخص حقيقي يا حقوقي است كه منحصرا به منظور تعليم رانندگي پروانه اخذ نموده است

تبصره _ موسس مي تواند مديريت آموزشگاه را هم به عهده بگيرد.

3 _ مدير آموزشگاه تعليم رانندگي _ شخصي است كه براي اداره امور داخلي آموزشگاه تعيين مي شود.

4 _ مربي آموزشگاه تعليم رانندگي _ شخصي است كه به هنر آموزان عملي و آموزش فني و تيوري تعليم مي دهد.

5 _ هنراموز كسي كه براي فراگرفتن فن رانندگي در آموزشگاه تعليم رانندگي ثبت نام مي نمايد.

6 _ اتومبيل تعليماتي _ اتومبيلي است كه داراي علايم مشخصه ، مندرج در اين آيين نامه بوده و به وسيله آن به هنراموزان آموزشگاه تعليم رانندگي آموزش داده مي شود.

فصل دوم _ نوع و شرايط آموزشگاههاي تعليم رانندگي ( ماده 2 تا 18

ماده 2 _ آموزشگاه تعليم رانندگي درجه يك بايد داراي تجهيزات زير باشد:

1 _ حداقل پانصد متر مربع زمين محصور و آسفالته جهت پاركينگ اتومبيلهاي آموزشگاه با در ورودو خروج مناسب اتومبيل و احداث تاسيسات زير:

الف _ كلاس آموزش آيين نامه راهنمايي و رانندگي

ب _ كلاس آموزش فني مجهز به قطعات منفصله اتومبيل (موتور _ گيربكس _ ديفرانسيل و غير(.

ج _ دفتر كار مناسب

د _ دستشويي و توالت

2 _ محلي براي آموزش تپه كه به نظر افسر كاردان فني مناسب تشخيص داده شده و حسب مورد ازطرف مالك يا اهالي يا ساير مراجع ذينفع مورد

اعتراض نباشد.

3 _ حداقل ده دستگاه اتومبيل سواري تعليماتي كه بيش از 5 سال از مدل سال عقبتر نباشد و 5دستگاه كاميون با ظرفيت بارگيري حداقل 5 تن و شش دنده يا اتوبوس تعليماتي كه بيشتر از 7 سال از مدل سال عقبتر نباشد در تهران و در ساير استانها و شهرستانها تعداد وسايط نقليه مذكور با نظرهياتي به انتخاب رييس شهرباني استان در مركز استان تعيين مي گردد كه در هر حال از سه دستگاه سواري و دو دستگاه كاميون يا اتوبوس كمتر نخواهد بود.

تبصره _ در بخشها پروانه تاسيس آموزشگاه رانندگي درجه يك داده نمي شود.

ماده 3 _ آموزشگاههاي تعليم رانندگي درجه 2 بايد داراي تاسيسات و تجهيزات زير باشد:

1 _ در شهرها چهارصد متر مربع و در بخشها سيصد متر مربع زمين محصور و آسفالته جهت احداث تاسيسات و پاركينگ اتومبيلهاي آموزشگاه با در ورود و خروج مناسب براي اتومبيل

2 _ شرايط مندرج در قسمتهاي الف ، ج و د بند 1 ماده 2

3 _ در تهران 10 دستگاه اتومبيل سواري تعليماتي كه بيشتر از 5 سال از مدل سال عقبتر نباشد و درساير استانها و شهرستانها و بخشها اين تعداد با نظر هيات مذكور در بند 3 ماده 2 تعيين مي شودبه طوري كه از سه دستگاه اتومبيل سواري كمتر نباشد.

ماده 4 _ شرايط موسس و مدير آموزشگاه

1 _ حداقل سن 25 سال تمام و متاهل باشد.

2 _ عدم پيشينه كيفري و دارا بودن حسن شهرت به تاييد مقامات شهرباني

3 _ عدم ابتلاي به بيماريهاي مسري و عدم اعتياد به مواد مخدر و الكل به گواهي پزشك معرفي شده از سوي شهرباني

4 _ لزوم اشتغال

منحصر و تمام وقت مدير براي اداره امور آموزشگاه

5 _ حداقل ديپلم متوسطه براي مدير و پنجم ابتدايي براي موسس در صورتي كه شخص حقيقي باشد.

6 _ دارا بودن گواهي نامه پايه يكم براي مدير يا موسس آموزشگاه درجه يك (در صورتي كه شخص حقيقي باشد) و گواهينامه پايه دوم براي مدير و موسس آموزشگاه درجه دوم

ماده 5 _ اتومبيلهاي تعليماتي بايد داراي تجهيزات و مدارك لازم مشخصه زير باشد:

1 _ دو كلاج و دو ترمز و دو آيين ه در داخل اتومبيل

2 _ بيمه شخص ثالث

3 _ برگ معاينه معتبر

4 _ قيد نام آموزشگاه در دو طرف بدنه اتومبيل

5 _ اطراف اتومبيل (روي در و گلگير) به عرض 20 سانتيمتر با نوار سياه و سفيد (شطرنجي مشخص گردد.

6 _ نصب عمودي تابلو آموزشگاه با زمينه زرد روي سقف اتومبيل

7 _ نصب تابلويي به شكل مثلث متساويالاضلاع با زمينه قرمز روي سپرهاي جلو و عقب اتومبيل كه روي آن عبارت (احتياط _ تحت تعليم نوشته شده باشد.

8 _ حداقل موتور اتومبيل چهارسيلندر.

تبصره _ شهرباني مراكز استان و راهنمايي تهران مي توانند از مالكين اتومبيلهاي تعليماتي بخواهنداتومبيلهاي خود را به رنگهاي مشخص و يكنواخت دراورند.

ماده 6 _ شرايط مربي تعليم رانندگي

1 _ حداقل سن به ترتيب براي آموزش هنراموزان پايه يك و دوم 26 و 23 سال تمام

2 _ گذشت حداقل دو سال از تاريخ صدور گواهينامه پايه يكم و پايه دوم

3 _ عدم سو پيشينه كيفري و دارا بودن حسن شهرت به تاييد مقامات شهرباني

4 _ تاهل

5 _ سواد خواندن و نوشتن

6 _ گواهينامه مخصوص مربي ها براي تعليم

هر نوع وسيله نقليه

7 _ عدم ابتلا به امراض مسري و عدم اعتياد به مواد مخدر و الكل و عدم هرگونه نقص عضو به گواهي پزشك معتمد شهرباني

تبصره 1 _ رعايت بند 1 و 2 و 5 براي مربيان آيين نامه فني ، الزامي نبوده ، لكن ميزان اطلاعات آنهابايد مورد تاييد موسس و مدير آموزشگاه باشد.

تبصره 2 _ آموزش هنراموزان زن ، بايد توسط مربيان زن انجام گيرد.

ماده 7 _ راهنمايي و رانندگي با اخذ مدارك لازم (عكس ، فتوكپي شناسنامه و اصل گواهي نامه رانندگي و معرفي نامه آموزشگاه و غيره كارت مخصوص براي مربي صادر مي نمايد كه اعتبار آن 3سال بوده و قابل تمديد است و مربي بايد هنگام تعليم آن را همراه داشته باشد.

تبصره _ مربياني كه فعلا مشغول به كار هستند بايد از تاريخ تصويب تحت شرايط اين آيين نامه ظرف مدت شش ماه كارت مربيگري اخذ نمايند.

ماده 8 _ شرايط صدور پروانه آموزشگاههاي تعليم رانندگي

1 _ مراجعه موسس به نزديكترين واحد راهنمايي و رانندگي كه داراي كاردان فني باشد و كسب موافقت كتبي مقامات انتظامي و راهنمايي شهرداري براي ايجاد آموزشگاه در محل مورد نظر.

2 _ تاسيس آموزشگاه و اخذ پروانه ظرف مدت 9 ماه از تاريخ اعلام موافقت كتبي مقامات مذكوردر بند 1 ، اين مهلت فقط سه ماه قابل تمديد است

3 _ مالكيت يا اجاره نامه يا واگذاري رسمي مكان آموزشگاه و مالكيت حداقل تعداد اتومبيلهاي لازم براي آموزشگاه مندرج در اين آيين نامه به نام موسس باشد.

4 _ معرفي مديري كه واجد شرايط مربوطه باشد (مسئوليت مديريت آموزشگاه در غياب مدير به عهده موسس مي باشد).

5 _ تسليم اصل

اسناد محل آموزشگاه و اتومبيلها به راهنمايي و رانندگي محل

6 _ معرفي اتومبيلهاي تعليماتي كه بيمه شده باشد.

7 _ معرفي مربيان آموزشگاه كه حايز شرايط مندرج در ماده 6 بوده و به استخدام آموزشگاه درامده باشد.

ماده 9 _ راهنمايي و رانندگي موظف است در صورت موافقت قبلي با ايجاد آموزشگاه در محل مورد نظر ، مدارك مذكور در ماده 6 را اخذ و پس از مشاهده محل آموزشگاه و اتومبيلهاي تعليماتي و مدارك مدير آموزشگاه و مربيان معرفي شده پروانه صادر و در صورت وجود نقص ، تذكرات لازم را براي رفع آن كتبا اعلام نمايند.

تبصره 1 _ تاسيس آموزشگاههاي تعليم رانندگي متعدد توسط شخص حقيقي و يا حقوقي در نقاط مختلف كشور با رعايت شرايط اين آيين نامه بلامانع است

تبصره 2 _ صدور پروانه تاسيس براي آموزشگاههاي تعليم رانندگي دولتي و موسسات وابسته به آن الزامي نبوده ليكن آموزشگاههاي مذكور ، مكلف به رعايت مواد 5 و 6 و 14 اين آيين نامه مي باشند.

ماده 10 _ آموزشگاههاي تعليم رانندگي موجود كه داراي پروانه مي باشند بايد ظرف مدت يكسال از تاريخ تصويب اين آيين نامه وضع خود را با شرايط مندرج در اين آيين نامه تطبيق داده و پروانه جديد اخذ نمايند ، در غير اين صورت از ادامه كار آنان جلوگيري خواهد شد.

ماده 11 _ تمديد پروانه آموزشگاههاي رانندگي هر سه سال يكبار توسط مرجع صادركننده و با احراز شرايط مندرج در ماده 8 انجام مي گيرد.

ماده 12 _ مدير آموزشگاه موظف است قرارداد منعقده با هنراموز اعم از ساعتي يا دوره اي را در دونسخه تنظيم نموده و يكبرگ آن را در دفتر آموزشگاه نگهداري و نسخه دوم را تسليم هنراموز

نمايد.همچنين مكلف است نام و مشخصات هنراموز را با ذكر ساعت و تاريخ تنظيم و نام مربي در دفترجداگانه ثبت نمايد.

ماده 13 _ واگذاري آموزشگاههاي تعليم رانندگي به هر عنوان به اشخاص ديگر با تغيير مكان آنهاتابع شرايط اين آيين نامه بوده و با نظر مرجع صادر كننده پروانه انجام مي گيرد.

ماده 14 _ راهنمايي و رانندگي مي تواند در شهرها ، خيابانهاي مخصوصي را براي تعليم رانندگي ممنوع اعلام نمايد.

ماده 15 _ تعداد آموزشگاههاي تعليم رانندگي در هر شهرستان در صورت نياز در سال يكبار دركميسيوني مركب از فرماندار و نمايندگان شهرباني و دادگستري و شوراي محلي و اداره كار و اموراجتماعي و اتحاديه آموزشگاههاي رانندگي (در صورت تاسيس تعيين مي گردد.

ماده 16 _ نرخ آموزش عملي رانندگي و فني و آيين نامه به ازا هر ساعت و يا مقطوعا تا زمان اخذگواهينامه تحت نظر هياتي مركب از نمايندگان استانداري _ دادگستري _ شهرداري _ شهرباني _ كميته امور صنفي _ اداره بازرگاني و اتحاديه آموزشگاههاي تعليم رانندگي (در صورت تاسيس تعيين مي گردد.

ماده 17 _ تخلف از هر يك از موارد اين آيين نامه كه در قانون اخذ جرايم و ساير ملحقات آن پيش بيني نشده باشد به آموزشگاه مربوطه اعلام مي گردد تا حداكثر ظرف مدت 2 ماه نسبت به رفع آن اقدام نمايد در غير اين صورت براي بار اول موجب تعطيل آموزشگاه به مدت 15 روز و براي باردوم به مدت يكماه خواهد بود و در صورت تكرار پروانه آموزشگاه از طرف واحد صادركننده لغو واز ادامه كار آن جلوگيري به عمل خواهد آمد.

ماده 18 _ با توجه به مقررات قانون لغو مالكيت اراضي و آيين نامه اجرايي آن به

منظور امكان خريديا واگذاري زمين مورد احتياج متقاضيان ، مراجع ذيربط موجبات قانوني اين اقدام را فراهم خواهندنمود.

قانون كيفر بزه هاي مربوط راه آهن - مصوب 31/1/1320 با اصلاحات بعدي

ماده 1 _ هركس خاك ريز ، خاك بر ، پل ، تونل ، ديوار ، سد ، امنيه ، بالاست ، تراورس ، ريل ، پيچ و مهره ريل ، اتصالي ريل ، علايم خطر ، تيرهاي تلفن و تلگراف و سيم هاي آن و وسايل نقليه راه آهن را خراب كند و به طور كلي عملي نمايد كه موجب خروج قطار از خط يا تصادم يا حادثه مهم ديگري شود به حبس جنايي درجه يك از پنج تا پانزده سال محكوم مي شود و اگر در نتيجه حادثه يك يا چند نفركشته شود مرتكب محكوم به اعدام خواهد شد.

هرگاه عمل منتهي به يكي از حادثه هاي مذكور نگردد در غير مورد خرابي پل تونل و سد مرتكب به دو تا هفت سال حبس جنايي درجه دو و در مورد پل و تونل و سد از 4 سال تا ده سال حبس جنايي درجه يك محكوم مي شود.

ماده 2 _ هركس در غير مورد مذكور در ماده يك در متعلقات راه آهن عملي نمايد كه بيم خروج قطاراز خط يا تصادم يا حادثه مهم ديگر برود مرتكب به حبس جنايي درجه دو از دو تا پنج سال محكوم مي شود و هرگاه عمل مذكور براي حركت قطار فقط ايجاد مانعي نمايد و به طور كلي اسباب اختلال حركت قطار را فراهم كند مرتكب به حبس جنحه اي تا دو سال محكوم مي شود.

ماده 3 _ هرگاه بزه هاي مذكور در ماده يك و دو در اثر توطيه و تباني دو نفر يا بيشتر انجام يابد يك ثلث از كيفري كه قطع نظر از تباني

براي مرتكب افزوده خواهد شد جز در مورد اعدام كه مرتكب به همان كيفر محكوم مي شود.

ماده 4 _ هرگاه براي ارتكاب بزه هاي مذكوره در ماده يك جمعيتي از سه تن به بالا تشكيل شود تشكيل دهندگان و محركين فقط براي همين عمل به حبس جنحه اي از شش ماه تا سه سال محكوم مي شوند.

كسي كه عضو اين جمعيت شده باشد فقط براي همين عمل به حبس جنحه اي از سه ماه تا يك سال محكوم خواهد شد.

هرگاه از جمعيت مزبور دست كم سه تن مسلح باشند محركين و تشكيل دهندگان هر يك به حبس جنايي درجه يك از سه سال تا پنج سال محكوم مي شوند و كسي كه عضو اين جمعيت شده باشد به دو سال تا سه سال حبس جنايي درجه دو محكوم مي گردد.

ماده 5 _ هر يك از شركت كنندگان كه جمعيت مذكور در مواد فوق را منحل يا موجبات انحلال آن رافراهم سازد يا از جز توطيه كنندگان يا عضو جمعيت خارج شوند يا از وقوع بزه يا توطيه با تشكيل جمعيت براي ارتكاب بزه مانع شوند يا وجود جمعيت و تصميمات آن را به مأمورين دولت افشاكنند از كيفر معاف خواهد بود مشروط بر اينكه پيش از تعقيب و پيش از وقوع بزه كه جمعيت برايارتكاب آن تشكيل شده اقدامات مزبور به عمل آمده باشد.

ماده 6 _ هركس اعمال مذكور در مواد 1 و 2 را از روي بي مبالاتي يا غفلت انجام دهد در مواردي كه كيفر بزه عمدي اعدام يا حبس جنايي درجه يك است به حبس جنحه اي از يك سال تا سه سال و به تاديه غرامت از دويست تا ده هزار ريال محكوم مي شود در مواردي كه براي بزه عمدي حبس جنايي درجه دو

مقرر شده كيفر مرتكب حبس جنحه اي از سه ماه تا دو سال و تاديه غرامت از صد تا هزارريال مي باشد.

ماده 7 _ هركس وسايل نقليه راه آهن را ضايع يا خراب كند به طوري كه از خاصيت بهره برداري بياندازد در صورتي كه وسايط نقليه از قبيل لكوموتيو يا اتوموتوريس باشد به حبس جنايي درجه دواز دو تا پنج سال محكوم مي شود و در مورد ساير وسايط نقليه راه آهن كيفر مرتكب حبس جنحه اياز شش ماه تا سه سال خواهد بود مگر اينكه عمل مشمول عنوان شديدتري باشد كه در آن صورت مرتكب به كيفر همان بزه محكوم مي گردد.

ماده 8 _ مسافري كه بدون جهت علامات موجود در واگونها را از قبيل ترمز خطر و غيره بكار برد وقطار بايستند به تاديه غرامت دويست تا پانصد ريال ملزم خواهد شد.

ماده 9 _ مسافري كه به تجهيزات واگون از قبيل چراغ _ توري هاي پنجره _ شيشه _ پرده _ جايگاه _جامه دان زياني وارد آورد به پرداخت خسارت طبق تعرفه راه آهن مصوب وزارت راه ملزم خواهد شدبراي خسارتي كه قابل پيش بيني در تعرفه نبوده با رعايت اينكه مقدار خسارت از يكصد ريال تجاوزنكند طبق تشخيص اداره راه آهن ملزم خواهد شد در صورتي كه عمل مشمول عناوين كيفري باشد به كيفر مقرر براي عمل نيز در مراجع صالحه محكوم مي شود.

ماده 10 _ وجوه مذكور در ماده 8 به تشخيص رييس قطار وجوه مذكور در ماده 9 مطابق تعرفه ياتشخيص راه آهن به حسب مورد در مقابل قبض رسمي اداري دريافت مي گردد.

در صورتي كه واردكننده خسارت اعتراضي داشته باشد مي تواند پس از پرداخت وجه تا مدت شش ماه به يكي از دادگاههاي شهرستان خط سير مراجعه نمايد.

هرگاه واردكننده خسارت

از پرداخت اين وجوه امتناع نمايد چنانچه مالي همراه داشته باشد رييس قطار حق دارد به ميزان خسارت مورد مطالبه از مال او بازداشت نموده و طبق آيين نامه مصوب وزارت راه _ وزارت دادگستري خسارت راه آهن را از آن استيفا نمايد نسبت به بازداشت مال نيزواردكننده خسارات از تاريخ بازداشت آن به شرح بالا حق شكايت خواهد داشت

هرگاه دارايي ممتنع كفايت خسارت وارده را ندهد يا دارايي نداشته باشد و نتواند تضمين كافي بدهدچنانچه راه آهن مقتضي بداند مي تواند صورت مجلس تنظيم و با خود او تحت مراقبت مأمورين به نزديك ترين دادگاه مقصد ممتنع بفرستد _ دادگاه به اين قبيل موارد خارج از نوبت رسيدگي خواهدكرد.

ماده 11 _ حمل مواد زود اشتعال و قابل احتراق و انفجار بدون اطلاع اداره راه آهن ممنوع است ومسافري كه بدون اطلاع راه آهن مواد مزبور را در جامه دانهاو اثاثيه خود در واگنها حمل كند يا آنها رابه قسمت حمل و نقل اثاثيه (توشه بسپارد و همچنين هركس بدون استحضار راه آهن مواد مزبور رابراي حمل به وسيله واگنهاي باري تحويل نمايد محكوم به تاديه غرامت از دويست تا هزار ريال خواهد گرديد در صورتي كه عمل مزبور منجر به حريق يا حادثه ديگري گردد كه جرم شديدتري شناخته شده باشد مرتكب به كيفر آن بزه محكوم خواهد شد.

ماده 12 _ هرگاه كسي باعث تضييع يا تلف مالي بشود كه براي حمل به راه آهن سپرده شده است درقبال بنگاه راه آهن مسوول خساراتي است كه از اين جهت به راه آهن وارد شده باشد.

ماده 13 _ هركس در حريم راه آهن بدون اجازه كتبي بنگاه راه آهن ساختمان يا حفريات و به طور كلي هر دخل و تصرفي نمايد علاوه

بر اجبار به اعاده محل به صورت اوليه محكوم به تاديه غرامت از500 ريال تا 5000 ريال محكوم خواهد شد. آنچه پيش از اجراي اين قانون داخل در حريم بوده در صورتي كه راه آهن اجازه ابقا آن را ندهد مالك آن ملزم است كه آن را از حريم راه آهن بردارد و اگرامتناع نمايد راه آهن آن را برخواهد داشت و يا در صورت موافقت راه آهن به بهاي عادلانه به راه آهن واگذار مي شود حريم راه آهن عبارت از 17 متر فاصله به هر يك از دو طرف محور خط مي باشد.

ماده 14 _ نگاهداري و چراندن دام در حريم راه آهن ممنوع است و راه آهن مسوول خسارت وارده كه از تلف آنها حاصل مي شود نخواهد بود.

اگر از اين راه خساراتي به راه آهن وارد شود مالكين دامها در قبال راه آهن مسوول خواهند بود.

ماده 15 _ تا مسافت كمتر از پنجاه متر از خط آهن ساختن بناهايي كه داراي سقف پوشالي باشد وخرمن نمودن كاه و علف و انبار نمودن مواد زود احتراق و زود اشتعال ممنوع است و متخلفين به تاديه غرامت از دويست تا دو هزار ريال محكوم خواهند شد.

ماده 16 _ هر يك از كارمندان راه آهن كه متصدي راندن يا وظيفه دار تشكيل يا حركت قطار مي باشندلكوموتيو _ واگن _ در زين يا هرگونه وسايط نقليه را كه مي داند معيوب است و در صورت سيرموجب مخاطره خواهند شد به راه اندازد و يا به مناسبت وظيفه مانع تشكيل قطار و حركت آن نشودبه حبس جنحه اي از شش ماه تا دو سال محكوم مي شود همين كيفر درباره كارمنداني كه ازمعيوب بودن وسايل نقليه مطلع و بر حسب وظيفه مكلف به آگاه ساختن مقامات مربوطه بوده و آن مقامات را

مسبوق نساخته اند اعمال مي گردد.

ماده 17 _ رييس قطار _ راننده _ ترمزبانان _ سوزن بانان كه بر خلاف مقررات در موقع حركت قطار تارسيدن آن به مقصد يا در موقع حركت و ورود قطار به ايستگاه محل خدمت خود را ترك و يا وظيفه خود را انجام ندهند به حبس جنحه اي از شش ماه تا دو سال محكوم مي شوند.

ماده 18 _ متصديان حفظ ساختمان و بناهاي مربوطه به راه آهن با آلات فني آن كه مسوول نگاهداري خط و نظارت ساختمانها و به طور كلي مأمور حفظ اموال راه آهن اعم از فني و غيرفني مي باشند اگر وظيفه خود را ترك كنند محكوم به حبس جنحه اي از يك ماه تا شش ماه خواهند شد.

هرگاه بزه هاي مذكور در اين ماده و دو ماده پيش منتهي به تصادم يا خروج قطار از خط و يا حادثه مهم ديگري بشود مرتكب به دو تا سه سال حبس جنايي درجه دو محكوم خواهد شد و اگر در نتيجه حادثه كسي كشته شود به حبس جنايي درجه يك از سه سال تا ده سال محكوم مي گردد.

در مورد اين ماده و ماده 17 در قسمتي كه كيفر مرتكب حبس جنحه اي مقرر شده است تعقيب بزه منوط بدر خواست بنگاه راه آهن مي باشد.

ماده 19 _ اگر مأمورين راه آهن از امر مافوق خود كه براي احتراز از خطر و حادثه راه آهن صادر شده تخلف كنند به حبس جنحه اي از يك ماه تا شش ماه محكوم خواهند شد و چنانچه اين تخلف منجربه حادثه راه آهن شود مرتكب به دو تا سه سال حبس جنايي درجه دو محكوم مي شود و اگر درنتيجه حادثه كسي كشته شود كيفر مرتكب حبس جنايي درجه يك است از سه تا ده سال

ماده

20 _ هرگاه كارمند راه آهن از ساختمانها _ تجهيزات _ كارخانجات تاسيسات ثابت و وسايط نقليه و غير آن نقشه _ عكس يا اطلاعاتي كه جنحه سري دارند و افشا آن بر خلاف مصالح راه آهن ويا مصالح عمومي كشور باشد به كسي بدهد يا كسي را براي بدست آوردن چنين اسناد و مدارك كمك نمايد در صورتي كه عمل بزه شديدتري نباشد به حبس جنايي درجه دو ، دو تا پنج سال محكوم مي شود.

ماده 21 _ چنانچه كاركنان لكوموتيو اعم از راننده يا آتشكار و همچنين ساير كارمندان راه آهن كه مسوول تامين آمد و شد قطار هستند در غير مورد مذكور در ماده 6 مرتكب بي مبالاتي يا غلفت بشنوند كه منجر به زيان دولت بشود علاوه بر جبران خسارت به حبس جنحه اي از يك ماه تا يك سال محكوم مي شوند.

تبصره _ تعقيب متهم در دادگستري موكول به شكايت راه آهن خواهد بود.

ماده 22 _ كدخدايان و دهباناني كه به امر مقامات مربوطه مواظبت قسمتي از راه آهن به عهده آنهاواگذار شده هرگاه در انجام مأموريت خود بي مبالاتي و يا غفلتي بنمايند كه موجب شود كسي به راه آهن خرابي وارد نمايد به سه ماه تا سه سال حبس جنحه اي محكوم مي شوند.

ماده 23 _ هرگاه اعمال مذكور در اين قانون منتهي به نتايج قابل كيفري گردد كه در اين قانون پيش بيني نشده است مقررات ساير قوانين كيفري مجري خواهد بود.

ماده 24 _ وزارت راه مي تواند ضمن آيين نامه كه به موجب ماده 4 قانون سازمان بنگاه راه آهن دولتيايران مصوب 12 مرداد 1314 اختيار تنظيم آن داده شده از نظر انتظام و انضباط كارهاي راه آهن براي تخلف كارمندان راه آهن از مقررات يا دستورهاي روساي مافوق در موارد لزوم از

يك روز تا بيست روز حبس انضباطي پيش بيني نموده و آن آيين نامه را پس از تصويب هيات وزيران به موقع اجراگذارد طرز رسيدگي و مرجع شايسته نيز در آيين نامه مذكور معين خواهد شد.

قانون اجازه واگذاري امتياز سرقفلي و مشاركت غرفه و فروشگاههاي پايانه هاي عمومي بار و مسافر مجتمع ها

ماده واحده _ به سازمان حمل و نقل پايانه هاي كشور اجازه داده مي شود امتياز سرقفلي غرفه و فروشگاههاي پايانه ها و مجتمع هاي خدمات رفاهي بين راهي و تير پاركها را قبل از شروع به احداث يا تكميل آنها ، به متقاضيان بهره برداري يا احداث واگذار نمايد.

مستحدثات مذكور پس از ارزيابي كارشناسي منتخب مجمع سازمان در قرارداد منعقد شده به حساب سرقفلي بهره بردار منظور مي شود.

همچنين سازمان مجازات احداث آنها را در قالب قرارداد مشاركت مدني واگذار نمايد.

تبصره _ صدور مجوز تأسيس و بهره برداري از پايانه ها و مجتمع هاي فوق و هرگونه تأسيسات رفاهي بين راهي توسط اشخاص حقيقي و حقوقي و ساماندهي و تمركز آنها در نقاط مناسب شبكه راههاي كشور به عهده سازمان مذكور است و در صورت بروز تخلف مراجع قضايي با درخواست سازمان دستور جلوگيري و پس از رسيدگي و حكم تخريب هرگونه ساخت و ساز غير مجاز را صادرمي نمايد.

شرايط و ضوابط به نحوه ساخت و بهره برداري پايانه هاي ياد شده و تعرفه صدور مجوزهاي مربوطه و ساير خدمات قابل ارائه سازمان در قالب طرح جامع خدمات رفاهي بين راهي خواهد بودكه به تصويب مجمع عمومي سازمان مي رسد.

قانون تاسيس شركت سهامي خاص پايانه هاي عمومي وسايل نقليه باربري - مصوب 28 دي ماه 1367

ماده واحده _ به منظور بهره برداري توسعه و نگاهداري پايانه هاي عمومي وسايل نقليه سنگين باربري مستحدثه موجود و نيز احداث بهره برداري توسعه و نگهداري پايانه هاي عمومي مورد نياز در كليه نقاط كشور كه به تشخيص وزارت راه و ترابري ايجاد آنها جهت ارايه خدمات به رانندگان وسايل نقليه باربري ضرورت خواهد يافت شركت سهامي پايانه هاي عمومي وسايل نقليه باربري تاسيس مي گردد. احداث پايانه وسايل نقليه باربري توسط شركت موضوع اين قانون مانع احداث و تاسيس پايانه باربري

توسط بخش غيردولتي مطابق ضوابط وزارت راه و ترابري نمي باشد.

تبصره 1 _ مجمع عمومي اين شركت مركب از وزراي راه و ترابري برنامه و بودجه امور اقتصادي و دارايي خواهد بود. رياست مجمع بر عهده وزير راه و ترابري است

تبصره 2 _ سهام پايانه هر محل تا 49% قابل واگذاري به بخش غيردولتي مي باشد نحوه واگذاري در اساسنامه شركت مشخص مي گردد.

تبصره 3 _ اساسنامه شركت در چارچوب اين قانون و ماده 300 قانون تجارت ظرف مدت 3 ماه ازتاريخ تصويب اين قانون توسط وزارت راه و ترابري تهيه و پس از تصويب مجمع عمومي به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

تبصره 4 _ شركت موظف است بهره برداري از فروشگاهها و غرفه هاي پايانه از قبيل تعميرگاهها،كارگاههاي فني فروشگاههاي قطعات يدكي سالنهاي تعويض روغن رستوران را طبق آيين نامه اي كه توسط وزارت راه و ترابري تهيه و پس از تاييد مجمع عمومي به تصويب هيأت وزيران خواهدرسيد به بخش غيردولتي واگذار نمايد.

تبصره 5 _ شركت به صورت خودكفا اداره مي گردد و در قبال خدماتي كه ارايه مي نمايد وجوهي دريافت مي دارد، نوع خدمات و ميزان وجوه دريافتي بر اساس آيين نامه اي خواهد بود كه با پيشنهاد وزارت راه و ترابري به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

تبصره 6 _ شركتها و مؤسسات باربري موظفند در پايانه هايي كه احداث مي شود مستقر گردند مگرآنكه از خود داراي تاسيسات و تجهيزات متناسب با نوع فعاليت مطابق با ضوابط وزارت راه وترابري باشند، در غير اين صورت از فعاليت آنان جلوگيري خواهد شد.

تبصره 7 _ شركت مي تواند از محل درآمدهاي خود نسبت به ايجاد تاسيسات رفاهي بين راهي درنقاط محروم كشور كه

بخش غيردولتي راغب به ايجاد آن نيستند اقدام نمايد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و هفت تبصره در جلسه علني روز چهارشنبه بيست و هشتم دي ماه يكهزار و سيصد و شصت و هفت مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 5/11/1367 به تاييدشوراي نگهبان رسيده است

قانون اصلاح قانون تاسيس شركت سهامي خاص پايانه هاي عمومي وسايل نقليه باربري - مصوب 25/4/74

ماده واحده _ قانون تاسيس شركت سهامي خاص پايانه هاي عمومي وسايل نقليه باربري مصوب 28/10/1367 به شرح زير اصلاح مي شود:

1 _ ماده واحده در ماده واحده قانون بعد از پايانه هاي عمومي ( و مجتمع هاي خدمات رفاهي بين راهي ) اضافه مي شود.

2 _ تبصره 4 به شرح زير تغيير مي يابد:

تبصره 4 _ شركت مجاز است بهره برداري از فروشگاهها و غرفه هاي احداثي در پايانه ها ومجتمع هاي خدمات رفاهي بين راهي را با اخذ سرقفلي يا بدون آن طبق آيين نامه اي كه توسط وزارت راه و ترابري تهيه و به تصويب مجمع عمومي شركت خواهد رسيد به متقاضيان واجدشرايط اعم از بخش دولتي و يا غيردولتي با انعقاد قرارداد اجاره واگذار نمايد.

واگذاري بدون سرقفلي مشمول قانون روابط موجر و مستاجر مصوب 2/5/1356 نبوده وهيچگونه حقي اعم از كسب و پيشه و تجارت و سرقفلي براي طرف قرارداد ايجاد نمي نمايد و درصورت تخطي متصرف از مفاد قرارداد در هر زمان به تشخيص شركت و يا انقضاي مدت اجاره شركت مي تواند با اخطار قبلي يك ماهه از طريق دفتر اسناد رسمي و صدور اجراييه از طريق دواير اجراي ثبت محل را تخليه و تصرف نموده و به متقاضيان واجد شرايط ديگر واگذار نمايد. ليكن درمورد اشخاصي كه در هنگام انعقاد قرارداد به عنوان سرقفلي وجهي به شركت پرداخت نموده باشند،شركت موظف است در صورت تخليه

ارزش روز سر قفلي را به آنها مسترد نمايد. كليه فروشگاههاو غرفه هاي پايانه هر محل كه قبل از تصويب اين قانون به اشخاص واگذار شده نيز از هر حيث مشمول مقررات اين تبصره مي باشند. مگر اينكه قرارداد به نحو ديگري تنظيم شده باشد وجوه حاصل از فروش سرقفلي غرفه ها و همچنين يك درصد (1%) ارزش بارنامه هاي صادره در سراسركشور كه توسط شركت وصول خواهد شد به حساب خزانه واريز مي گردد. صددرصد (100%)وجوه واريزي به عنوان منابع تامين اعتبار بر اساس بودجه سالانه جهت توسعه و احداث پايانه هاي جديد و تير پاركها (يا مجتمع هاي خدمات رفاهي بين راهي در اختيار شركت مزبور قرار مي گيرد.

3 _ تبصره 7 به شرح زير اصلاحي مي گردد:

تبصره 7 _ شركت مي تواند از محل درآمدهاي خود نسبت به ايجاد پايانه ها و تيرپاركها ومجتمع هاي رفاهي بين راهي در نقاط مختلف كشور كه بخش غيردولتي راغب به ايجاد آن نيستند،اقدام نمايد.

4 _ تبصره زير به عنوان تبصره 8 به شرح زير اضافه مي گردد:

تبصره 8 _ درج كرايه غيرواقعي حمل و نقل در بارنامه و هر فعل ديگري كه موجب عدم پرداخت تمام يا قسمتي از وجوه موضوع تبصره 4 و 5 اين قانون به شركت شود، تخلف محسوب و مرتكب براي بار اول علاوه بر جبران خسارات وارده به شركت به سه برابر مبلغ كسري جريمه خواهد شداين مبلغ در هر صورت از پانصد هزار (000/500) ريال كمتر نخواهد بود. در صورت تكرار نيز،پروانه متخلف به صورت موقت يا دايم لغو مي شود.

5 _ تبصره 9 به شرح زير به تبصره ها اضافه گردد:

تبصره 9 _ وظايف معاونت حمل و نقل وزارت راه و ترابري به شركت پايانه منتقل مي شود

و نام شركت به سازمان حمل و نقل و پايانه هاي كشور تغيير مي يابد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و پنجم تيرماه يكهزار وسيصد و هفتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 1/5/1374 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

فضاي سبز

لايحه قانوني حفظ و گسترش فضاي سبز در شهرها - مصوب 3/3/1359

ماده 1 _ به منظور حفظ و گسترش فضاي سبز و جلوگيري از قطع بي رويه درختان قطع هر نوع درخت در معابر، بزرگراه ها و پارك ها، باغات و محل هايي كه به صورت باغ شناخته شوند و درمحدوده قانوني و حريم شهرها بدون اجازه شهرداري ممنوع است

ضوابط مربوط به چگونگي اجراي اين ماده پس از تهيه توسط شهرداري و تصويب شوراي شهرقابل اجرا است

ماده 2 _ شهرداري ها در محدوده قانوني و حريم شهرها مكلفند ظرف مدت يك سال شناسنامه اي شامل تعداد و نوع و محيط و سن تقريبي درختان محل هاي مشمول اين قانون را تنظيم كنند و اين شناسنامه هر پنج سال يكبار قابل تجديد و سند اجراي اين قانون مي باشد.

تبصره _ شهرداري ها مكلفند درختان معابر، ميادين بزرگراه ها و پارك ها را پس از تنظيم مشخصاتانان پلاك كوبي كنند.

ماده 3 _ مأموران شهرداري ها بر حسب مورد مي توانند براي تنظيم يا تطبيق برگ شناسايي درختان با در دست داشتن معرفي نامه و نمايندگي دادستاني وارد محل هاي مشمول اين قانون بشوند.

ماده 4 _ از تاريخ اجراي اين قانون اعم از اينكه شناسنامه موضوع ماده 2 تنظيم و ابلاغ شده باشد يانه قطع درختان مشمول قانون ممنوع است مگر با تحصيل اجازه از شهرداري طبق مقررات و ضوابط مربوط

تبصره 1 _ اراضي مشجر و اماكن مسكوني و محل هاي كسب و پيشه و تجارت كه

مساحت آن ازپانصد متر مربع تجاوز نكند از شمول قانون مستثني است

تفكيك قطعات اراضي مشجر و باغات بزرگ تر از پانصدمتر مربع با رعايت مقررات شهرسازي مجازاست ولي قطع درخت در قطعات تفكيك شده بود هر مساحت كه باشد بدون تحصيل اجازه طبق مقررات اين قانون ممنوع است

تبصره 2 _ در پروانه هاي ساختماني كه بر اساس طرح جامع و يا هادي شهرها از طرف شهرداري هاصادر مي شود تعداد درختي كه در اثر ساختمان بايد قطع شود تعيين و قيد خواهد شد. در صورتي كه پس از دريافت پروانه و قطع درخت ظرف مدت مندرج در پروانه بدون عذر موجه اقدام به ساختمان نشود مرتكب مشمول مجازات هاي مقرر در اين قانون خواهد بود.

تبصره 3 _ مالكين باغات و محل هايي كه به صورت باغ شناخته شوند مكلفند به ازاي درخت هايي كه اجازه قطع آنان از طرف شهرداري صادر مي شود به تعداد دو برابر در همان محل و يا هر محلي كه شهرداري تعيين خواهد كرد بر طبق ضوابط و دستورالعمل هاي موجود در فصل مناسب غرس نمايند.

تبصره 4 _ كاشت و حفاظت و آبياري درختان معابر، ميادين بزرگراه ها و پارك هاي عمومي از اهم وظايف شهرداري ها مي باشد.

ماده 5 _ ضوابط مربوط به خزانه و جابجا كردن _ جانشين ساختن و قطع درختان كه ملازمه بابهره برداري از نهالستان ها، قلمستان ها و باغات و موارد ديگر دارد به موجب آيين نامه هاي اجرايياين قانون تعيين خواهد گرديد.

ماده 6 _ هركس عالما و عامدا و بر خلاف مقررات اين قانون مرتكب قطع و يا موجبات از بين رفتن درختان مشمول آن قانون را فراهم سازد به حبس جنحه اي تا سه سال و پرداخت جزاي نقدي برحسب نوع و محيط

سن درخت و موقعيت آن از يك هزار ريال تا يكصد هزار ريال محكوم خواهدشد.

تبصره 1 _ در صورتي كه قطع درخت از طرف مالكين به نحوي باشد كه باغي را از اين ببرد و اززمين آن به صورت تفكيك و خانه سازي استفاده كند همه زمين به نفع شهرداري ضبط مي شود و به مصرف خدمات عمومي شهر و محرومين مي رسد.

تبصره 2 _ مجازات هاي مذكور در اين ماده قابل تعليق و يا تبديل به جزاي نقدي نبوده و احكام صادره فقط قابل پژوهش خواهد بود.

ماده 7 _ گزارش مأموران شهرداري هاي مأمور اجراي اين قانون كه قبلا با وظايف ضابطين دادگستري آشنا شده اند به منزله گزارش ضابطين دادگستري است

ماده 8 _ هركس اعم از مأموران مجري اين قانون و ساير اشخاص عالما جرايم مذكور در اين قانون رابه خلاف حقيقت به كسي نسبت دهد و يا گزارش خلاف واقع بدهد به مجازات حبس جنحه اي تاسه سال محكوم مي شود مگر اينكه در قوانين جزايي مجازات شديدتري پيش بيني شده باشد كه دراين صورت به مجازات اشد محكوم خواهد شد. مقررات تبصره ذيل ماده 6 در اين مورد نيز لازم الرعايه است

قانون نحوه جلوگيري از آلودگي هوا - مصوب 3/2/1374

فصل اول _ كليات ( ماده 1 تا 3 )

ماده 1 _ جهت تحقق اصل پنجاهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و به منظور پاكسازي وحفاظت هوا از آلودگي ها كليه دستگاه ها و موسسات و كليه اشخاص حقيقي و حقوقي موظفندمقررات و سياست هاي مقرر در اين قانون را رعايت نمايند.

ماده 2 _ اقدام به هر عملي كه موجبات آلودگي هوا را فراهم نمايد ممنوع است منظور از آلودگي هوا عبارت است از وجود و پخش يك يا چند آلوده كنند اعم از جامد، مايع گاز، تشعشع پرتوزا

وغير پرتوزا در هواي آزاد به مقدار و مدتي كه كيفيت آن را به طوري كه زيان آور براي انسان و يا سايرموجودات زنده و يا گياهان و يا آثار و ابنيه باشد تغيير دهد.

ماده 3 _ منابع آلوده كننده هوا كه تحت مقررات اين قانون قرار دارند به سه دسته زير طبقه بندي مي شوند:

الف وسايل نقليه موتوري

ب كارخانجات و كارگاه ها و نيروگاه ها.

ج منابع تجاري و خانگي و منابع متفرقه

فصل دوم _ وسايل نقليه موتوري ( ماده 4 تا 11 )

ماده 4 _ استفاده از وسايل نقليه موتوري كه بيش از حد مجاز مقرر دود و آلوده كننده هاي ديگر واردهواي آزاد نمايند ممنوع است حد مجاز خروجي وسايل نقليه موتوري توسط سازمان حفاظت محيط زيست با همكاري وزارت صنايع تعيين و به تصويب شوراي عالي حفاظت محيط زيست مي رسد.

ماده 5 _ هر وسيله نقليه موتوري كه به كار گرفته مي شود بايد داراي گواهي نامه مخصوص مبني بررعايت حد مجاز خروجي آلوده كننده هاي هوا باشد. دارندگان وسايل نقليه موتوري مكلفند همه ساله وسايل نقليه خود را در مراكز مورد تاييد سازمان حفاظت محيط زيست كه توسط شهرداري هاايجاد مي گردد تحت آزمايش و معاينه قرار داده و گواهي نامه مبني بر رعايت حد مجاز آلودگي رادريافت نمايند. در غير اين صورت از تردد وسايل نقليه فاقد گواهي نامه مذكور به ترتيبي كه درايين نامه اجرايي اين قانون تعيين مي شود جلوگيري خواهد شد.

تبصره 1 _ هزينه انجام آزمايش و معاينه وسايل نقليه موتوري از دارندگان وسايل نقليه مذكورطبق تعرفه اي كه توسط وزارت كشور و سازمان حفاظت محيط زيست تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد اخذ خواهد شد.

تبصره 2 - تاريخ شروع اجراي اين ماده و تبصره هاي آن حداكثر يك

سال پس از تصويب اين قانون تعيين مي شود و سازمان حفاظت محيط زيست و شهرداري و ساير دستگاه هاي ذيربط موظفند ظرف مدت مذكور امكانات لازم جهت اجراي اين ماده را فراهم كنند.

ماده 6 _ شهرداري ها، نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران وزارت خانه ها و سازمان هاي ذيربط موظفند نحوه تردد وسايل نقليه موتوري و سيستم حمل و نقل شهري را به صورتي طراحي وسامان دهند كه ضمن كاهش آلودگي هوا جوابگوي سفرهاي روزانه شهري باشد.

تبصره _ آيين نامه اجرايي اين ماده كه در برگيرنده ساعات و محدوده مجاز تردد شهري پيش بينياستفاده مطلوب و بيشتر از وسايل نقليه عمومي و امثال آن مي باشد توسط وزارت كشور (شهرداري ها) ونيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران و سازمان حفاظت محيط زيست و در صورت لزوم با همكاري سازمان هاي ذيربط تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 7 _ در مواقع اضطراري كه به علت كيفيت خاص جوي آلودگي هواي شهرها به حدي برسد كه به تشخيص وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي سلامت انسان و محيط زيست را شديدا به مخاطره بياندازد، سازمان حفاظت محيط زيست با همكاري وزارت كشور ( شهرداري ها و نيرويانتظامي جمهوري اسلامي ايران ممنوعيت ها يا محدوديت هاي موقت زماني مكاني و نوعي رابراي منابع آلوده كننده برقرار نموده و بلافاصله مراتب را از طريق رسانه هاي همگاني به اطلاع عموم خواهد رسانيد.

با بر طرف شدن وضعيت اضطراري و كاهش آلودگي هوا، سازمان نسبت به رفع ممنوعيت ومحدوديت برقرار شده اقدام و مراتب را به نحو مقتضي به اطلاع عموم خواهد رسانيد.

ماده 8 _ ساخت و توليد و ورود وسايل نقليه موتوري و همچنين موتور و ساير قطعات مرتبط بااحتراق وسايل نقليه

از قبيل كاربوراتور و فيلتر مستلزم رعايت استانداردهاي حفاظت محيط زيست مي باشد.

ماده 9 _ وزارت صنايع موظف است سياست ها و برنامه هاي توليدي واحدها وشركت هاي تابعه توليد وسايل نقليه موتوري خود را به نحوي تنظيم نمايد كه اولا توليد وسايل نقليه با موتورها وقطعات غير استاندارد صورت نپذيرد ثانيا در برنامه ريزي ساخت خودرو برنامه توليد وسايل نقليه وحمل و نقل عمومي را در اولويت قرار دهد ثالثا طراحي و ساخت اتومبيل ها به نحوي صورت گيردكه حتي المقدور امكان استفاده از گاز هم وجود داشته باشد.

ماده 10 _ شماره گذاري هر نوع وسيله نقليه موتوري مستلزم رعايت استانداردهاي موضوع ماه 8اين قانون مي باشد.

ماده 11 _ استانداردهاي موضوع مواد 8 و 9 اين قانون توسط سازمان حفاظت محيط زيست باهمكاري وزارت صنايع وزارت نفت و موسسات تحقيقاتي ذيصلاح تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

فصل سوم _ كارخانجات و كارگاه ها و نيروگاه ها ( ماده 12 تا 21 )

ماده 12 _ احداث كارخانجات و كارگاه هاي جديد و توسعه و تغيير محل و يا خط توليدكارخانجات وكارگاه هاي موجود مستلزم رعايت ضوابط و معيارهاي سازمان حفاظت محيط زيست مي باشد.

ماده 13 _ وزارت خانه هاي صنايع معادن و فلزات كشاورزي و جهاد سازندگي هنگام صدور جوازتاسيس رونوشتي از جواز تاسيس مربوط را به سازمان حفاظت محيط زيست ارسال خواهند نمود.

دارندگان جواز تاسيس مذكور مكلفند محل استقرار واحدهاي صنعتي و يا توليدي خود را طبق ضوابط استقرار موضوع ماده 12 اين قانون تعيين نمايند.

صدور پروانه بهره برداري موكول به تاييد محل استقرار با رعايت ضوابط موضوع ماده 12 فوق براساس اعلام سازمان حفاظت محيط زيست مي باشد.

تبصره 1 _ احداث نيروگاه ها، پالايشگاه ها، كارخانجات پتروشيمي كارخانجات صنايع نظامي فرودگاه ها و ترمينال هاي بارگيري موكول به رعايت ضوابط و معيارهاي سازمان

حفاظت محيط زيست از لحاظ محل استقرار مي باشد.

تبصره 2 _ ضوابط و معيارهاي موضوع مواد 12 و 13 توسط سازمان با مشاركت وزارت خانه هاي مذكور در اين ماده تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره 3 _ سازمان حفاظت محيط زيست موظف است ضوابط و معيارهاي زيست محيطي لازم رااز طريق وزارت خانه هاي ذيربط به دارندگان جواز تاسيس اعلام نمايد.

ماده 14 _ فعاليت كارخانجات و كارگاه هاي جديدي كه ضوابط و معيارهاي موضوع ماده 12 رارعايت ننمايند و همچنين فعاليت و بهره برداري از كارخانجات و كارگاه ها و نيرگاه هايي كه بيش ازحد مجاز موجبات آلودگي هوا را فراهم آورند ممنوع است

ماده 15 _ سازمان حفاظت محيط زيست كارخانجات و كارگاه ها و نيروگاه هايي كه آلودگي آنها بيش از حد مجاز استانداردهاي محيط زيست باشد را مشخص نموده و مراتب را با تعيين نوع و ميزان آلودگي به صاحبان و يا مسئولان كارخانجات و كارگاه ها و نيروگاه ها ابلاغ خواهد كرد تا در مهلت معيني كه توسط سازمان با همكاري و مشاركت دستگاه هاي ذيربط تعيين مي شود نسبت به رفع آلودگي يا تعطيل كار و فعاليت خود تا رفع آلودگي اقدام نمايند.

تبصره 1 _ در صورتي كه صاحب يا مسئول كارخانه و كارگاهي كه موجبات آلودگي هوا را فراهم مي نمايد با دلايل قابل قبول سازمان اثبات نمايد كه طرف مهلت تعيين شده رفع آلودگي عملي نمي باشد سازمان مي تواند باري يكبار مهلت اضافي مناسب در مورد اين گونه كارخانجات وكارگاه ها قايل شود.

تبصره 2 _ سازمان حفاظت محيط زيست موظف است استانداردهاي هواي پاك و استانداردهايالوده كننده هاي حاصل از كارخانجات و كارگاه ها كه به هر طريق وارد هواي آزاد مي گردند را براي هرمنطقه و با توجه به كيفيت

هوا و مناسبات زيست محيطي آن مناطق تهيه نموده و در اختيارمتقاضيان و صاحبان كارخانجات و كارگاه ها قرار دهد.

حد مجاز ( استانداردهاي محيط زيست اين ماده توسط سازمان حفاظت محيط زيست تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 16 _ در صورتي كه صاحبان و مسئولان كارخانجات و كارگاه ها و نيروگاه هاي آلوده كننده ظرف مهلت تعيين شده مبادرت به رفع آلودگي يا ممانعت از كار و فعاليت كارخانه و كارگاه مربوط ننمايند، در پايان مهلت مقرر به درخواست سازمان حفاظت محيط زيست و دستور مرجع قضايي ذيربط محل كه بلافاصله توسط مأمورين انتظامي به مورد اجرا گذاشته مي شود از كار و فعاليت كارخانجات و كارگاه هاي آلوده كننده جلوگيري به عمل خواهد آمد.

ادامه كار يا فعاليت كارخانجات و كارگاه ها و نيروگاه هاي مزبور منوط به صدور اجازه سازمان حفاظت محيط زيست و يا راي دادگاه صلاحيتدار خواهد بود.

تبصره _ در صورتي كه صاحبان و مسئولان كارخانجات و كارگاه ها و نيروگاه هاي آلوده كننده پس از ابلاغ سازمان حفاظت محيط زيست از فعاليت و ادامه كار كارخانجات و كارگاه هاي مربوط ممانعت به عمل نياورده و يا پس از تعطيل كارخانجات و كارگاه هاي مذكور راسا و بدون كسب اجازه از سازمان يا بدون صدور راي كارگاه صالحه مبادرت به بازگشايي و ادامه فعاليت آنها بنمايندبرحسب مورد به مجازات هاي مقرر در اين قانون و ساير مقررات مربوط به عدم رعايت دستورات مراجع قانوني و قضايي محكوم خواهند شد و چنانچه مديران و مسئولان مذكور اداره و تصدي كارخانجات و كارگاه هاي دولتي يا وابسته به دولت را بر عهده داشته باشند موضوع در هيات رسيدگي به تخلفات اداري وزارت خانه يا دستگاه متبوع مدير يا مسئول نيز مطرح و حكم مقتضي صادر

خواهد گرديد.

ماده 17 _ در مواقع اضطراري و يا شرايط جوي نامناسب رييس سازمان حفاظت محيط زيست مي تواند كارخانجات و كارگاه هايي را كه فعاليت آنها خطرات فوري در برداشته باشد يا اخطار سريع خواستار توقف فعاليت آنها گردد و در صورت استنكاف به حكم رييس دادگاه محل تا رفع موجبات خطر تعطيل نمايد.

ماده 18 _ در مواردي كه كاهش يا از بين بردن آلودگي ناشي از فعاليت كارخانجات و يا كارگاه ها ازطريق ديگر بجز انتقال يك يا برخي از آنها به نقاط مناسب امكان پذير نبوده و يا فعاليت كارخانجات و كارگاه هاي مذكور در مناطق مسكوني سلامت ساكنان آن مناطق را به خطر بياندازد سازمان حفاظت محيط زيست با همكاري وزارت خانه ها و ديگر دستگاه هاي دولتي ذيربط طرح انتقال كارخانجات و كارگاه هاي مذكور را به نقاط مناسب (ترجيحا شهرك ها و قطب هاي صنعتي تهيه و به هيات وزيران ارايه مي نمايد. دولت در صورت صلاحديد و موافقت حسب مورد اقدام خواهد نمود.

ماده 19 _ قطب ها و شهرك ها و مجتمع هاي صنعتي و نيروگاه ها و واحدهاي توليدي مكلفندحداقل 10 درصد از فضاي شهرك ها و يا مجموعه فضاي تخصيص داده شده جهت احداث واحداهاي توليدي وخدماتي را به ايجاد فضاي سبز و مشجر و كشت درختان مناسب منطقه اختصاص دهند.

بهره برداري از واحدهاي صنعتي و توليدي مذكور منوط به رعايت اين ماده و ايجاد فضاي سبزمناسب مي باشد. وزارت خانه هاي صنعتي موظف به نظارت بر حسن اجراي اين ماده مي باشند.

ماده 20 _ كارخانجات و كارگاه ها و نيروگاه ها و كوره هاي آجرپزي و آهك پزي موظف به استفاده ازسوخت و سيستم هاي احتراقي مناسب قابل دسترسي به نحوي كه موجبات كاهش آلودگي هوا رافراهم نمايد هستند.

تبصره _ وزارت نفت موظف است در برنامه ريزي

گاز رساني و سوخت رساني خود تامين سوخت مناطق صنعتي و مراكز استقرار كارخانجات و كارگاه ها و كوره هاي آجرپزي و مجاور شهرهاي بزرگ را در اولويت قرار دهد.

ماده 21 _ آيين نامه اجرايي اين فصل و همچنين ضوابط مربوط به محدوديت استقرار صنايع درمجاورت شهرها توسط سازمان حفاظت محيط زيست با مشاركت وزارت خانه هاي ذيربط تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

فصل چهارم - منابع تجاري خانگي و منابع متفرقه ( ماده 22 تا 27

ماده 22 _ پخش و انتشار هر نوع مواد آلوده كننده هوا بيش از حد مجاز از منابع تجاري خانگي ومتفرقه در هواي آزاد ممنوع است

منابع تجاري خانگي و متفرقه از جهت نوع و ميزان آلودگي توسط سازمان حفاظت محيط زيست مشخص و طبقه بندي شده و حد مجاز موضوع اين ماده توسط سازمان حفاظت محيط زيست تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 23 _ كليه منابع آلوده كننده از قبيل حمام ها، نانوايي ها، هتل ها و رستوران ها و غيره مكلفندضمن اتخاذ تدابير لازم جهت جلوگيري از انتشار دود و دوده و ساير مواد آلوده كننده در هواي آزاد، ازسوخت مناسي ترجيحا گاز شهري كه موجب كاهش آلودگي هوا مي شود استفاده نمايند.

وزارت نفت موظف است در برنامه سوخت رساني شهرهاي بزرگ تامين سوخت مناسب و گازرساني منابع تجاري و واحدهاي خدمات عمومي را در اولويت قرار دهد.

ماده 24 _ سوزاندن و انباشتن زباله هاي شهري خانگي و هرگونه نخاله در معابر عمومي وفضاي بازممنوع مي باشد.

ماده 25 _ وزارتين مسكن و شهرسازي و كشور موظفند هنگام تهيه طرح هاي هادي و جامع وبهسازي شهرها به نحوي برنامه ريزي نمايند كه فصل جداگانه اي از مطالعات طرح را به بررسي مسايل زيست محيطي اختصاص دهند به گونه اي كه طراحي شهرها

و شهرك ها و مجتمع هاي مسكوني از نظر فضاي سبز و باز، همجواري كاربري ها، شبكه معابر و حمل و نقل ضوابط تراكم ساختماني و غيره با معيارهاي زيست محيطي مورد تاييد سازمان متناسب باشد.

تبصره _ نقشه هاي شهرها، شهرك هاي مسكوني قطب ها و شهرك ها و مجتمع هاي صنعتي اداري كشاورزي و غيره موكول به رعايت ضوابط و مقررات حفاظت محيط زيست مي باشد.

ماده 26 _ آيين نامه اجرايي موضوع ماده 25 اين قانون مشتركا توسط وزارت مسكن و شهرسازي وزارت كشور وسازمان حفاظت محيط زيست تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 27 _ ايجاد هرگونه آلودگي صوتي بيش از حد مجاز ممنوع مي باشد. آيين نامه جلوگيري ازآلودگي صوتي توسط سازمان محيط زيست تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

فصل پنجم _ مجازات ها ( ماده 28 تا 32 )

ماده 28 _ افرادي كه با وسايل نقليه موتوري آلوده كننده غير مجاز تردد مي نمايند و همچنين كساني كه محدوديت ها و ممنوعيت هاي موضوع ماده 7 اين قانون را رعايت ننمايند به حكم دادگاه صالح به جزاي نقدي از پنج هزار ريال تا يكصد هزار ريال بنا بر تعداد سيلندر حجم موتور ميزان آلودگي ودفعات تكرار جرم محكوم خواهند شد ضمنا از تردد وسايل نقليه آلوده كننده مذكور تا رفع موجباتالودگي جلوگيري به عمل خواهد آمد.

ماده 29 _ صاحبان و مسئولين كارخانجات و كارگاه هاي آلوده كننده كه برخلاف مواد 14 و 16 و17 اين قانون عمل نمايند براي بار اول به جزاي نقدي از پانصد هزار ريال تا يك ميليون ريال و درصورت تكرار به حبس تعزيري از دو ماه تا شش ماه و جزاي نقدي از هفتصد هزار ريال تا دو ميليون ريال محكوم مي شوند.

تبصره 1 _ صاحبان و مسئولان اين

گونه كارخانجات و كارگاه هاي آلوده كننده علاوه بر محكوميت مذكور مكلف به پرداخت ضرر و زيان وارده به محيط زيست و اشخاص حقيقي و حقوقي به حكم دادگاه صالحه مي باشند.

تبصره 2 _ در مورد جرايم مقرر در اين قانون علاوه بر اشخاص حقيقي و حقوقي سازمان حفاظت محيط زيست برحسب مورد شاكي يا مدعي خصوصي در زمينه خسارات وارده به محيط زيست مي باشد.

ماده 30 _ كساني كه از انجام بازرسي مأموران سازمان حفاظت محيط زيست براي نمونه برداري وتعيين ميزان آلودگي ناشي از فعاليت كارخانجات و كارگاه ها، منابع تجاري بهداشتي و خدمات واماكن عمومي ممانعت به عمل آورده و يا اسناد و مدارك و اطلاعات مورد نياز سازمان را در اختيارايشان نگذارند و يا اسناد و مدارك و اطلاعات مورد نياز سازمان را در اختيار ايشان نگذارند و يااسناد و مدارك و اطلاعات خلاف واقع ارايه نمايند برحسب مورد و اهميت موضوع به جزاي نقدياز پانصد هزار ريال تا پنج ميليون ريال و در صورت تكرار به حبس تعزيري از يك ماه تا 3 ماه وجزاي نقدي مذكور محكوم خواهند شد.

تبصره _ در صورتي كه مأموران سازمان حفاظت محيط زيست در جرايم موضوع اين ماده همكاري يا مشاركت داشته يا گزارش خلاف واقع ارايه نمايند علاوه بر محكوميت در هيات هاي رسيدگي به تخلفات اداري به حداكثر مجازات مقرر در اين ماده محكوم خواهند شد.

ماده 31 _ صاحبان و مسئولان منابع تجاري و اماكن عمومي كه برخلاف ماده 24 اين قانون موجبات آلودگي هوا را فراهم نمايند پس از هر بار اخطار و پايان مهلت مقرر به جزاي نقدي ازيكصد هزار ريال تا پانصد هزار ريال و در صورت تكرار از سيصد هزار

ريال تا دو ميليون ريال جزاي نقدي محكوم خواهند شد.

ماده 32 _ مسئولين آلودگي حاصل از منابع متفرقه و منابع خانگي و همچنين عاملين آلودگي صوتي به جزاي نقدي از سي هزار ريال تا سيصد هزار ريال و در صورت تكرار از يكصد هزار ريال تايك ميليون ريال محكوم خواهند شد.

فصل ششم _ مقررات مختلف ( ماده 33 تا 36 )

ماده 33 _ سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران موظف است با همكاري سازمان حفاظت محيط زيست برنامه هاي مناسب جهت تنوير افكار عمومي آموزش قوانين و مقررات مسايل حفاظت محيط زيست را تنظيم و به مورد اجرا بگذارد.

ماده 34 _ درامدهاي حاصل از اجراي اين قانون پس از وصول بلافاصله به حساب خزانه واريزگرديده و معادل پنجاه درصد (50%) وجوه واريزي در هر سال و حداكثر تا سقف يك ميليارد ريال جهت اجراي اين قانون به صورت رديف جداگانه در لايحه بودجه هر سال منظور و در اختيارسازمان حفاظت محيط زيست و معادل بيست درصد (20%) تا سقف چهارصد ميليون ريال دراختيار نيروي انتظامي جمهوري اسلامي قرار مي گيرد.

ماده 35 _ آيين نامه هاي اجرايي اين قانون علاوه بر مواردي كه در هريك از مواد قانون نسبت به آن تعيين تكليف شده است حداكثر ظرف سه ماه پس از تصويب اين قانون توسط سازمان حفاظت محيط زيست و بر حسب مورد با مشاركت يا همكاري دستگاه هاي ذيربط تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 36 _ از تاريخ ابلاغ اين قانون كليه قوانين و مقررات مغاير با آن در زمينه جلوگيري از آلودگي هوالغو مي گردد.

آيين نامه اجرايي قانون نحوه جلوگيري از آلودگي هوا

فصل اول _ كليات ( ماده 1 تا 3 )

ماده 1 _ عبارات و اصطلاحاتي كه در آيين نامه به كار رفته است به شرح زير تعريف مي شوند:

الف _ قانون قانون نحوه جلوگيري از آلودگي هوا مصوب 3/2/1374 مجلس شوراي اسلامي

ب _ سازمان سازمان حفاظت محيط زيست

پ _ مواد آلوده كننده هوا: هر نوع ماده گازي بخار، مايع جامد و يا مجموعه تركيبي از آنها كه درهواي آزاد پخش و باعث آلودگي هوا و يا موجب

تشديد آلودگي آن شود و يا ايجاد بوهاي نامطبوع نمايد از قبيل دود، دوده ذرات معلق اكسيدهاي گوگرد، اكسيدهاي ازت منواكسيدكربن اكسيدكننده ها، هيدروكربنها، اسيدها، آمونياك و نظاير آن

ت _ گواهينامه مخصوص تاييديه كتبي مراكز معاينه مبني بر رعايت حد مجاز آلودگي توسط وسايل نقليه موتوري كه به صورت برچسب صادر و بر روي وسايل نقليه مذكور الصاق مي شود.اين گواهينامه مي تواند علاوه بر رعايت حد مجاز آلودگي رعايت ضوابط ايمني را در برداشته باشد.

ث _ آلوده كننده هر شخص حقيقي كه اداره يا تصدي منابع مولد آلودگي را خواه براي خود، خواه به نمايندگي از طرف شخص يا اشخاص حقيقي و حقوقي ديگر برعهده داشته و يا شخصا و به طرق مختلف عامل ايجاد آلودگي باشد.

ماده 2 _ منابع آلوده كننده هوا غير از كارخانه ها و كارگاههاي موضوع آيين نامه اجرايي فصل سوم قانون به شرح زير طبقه بندي مي شوند:

الف _ وسايل نقليه موتوري هر نوع وسيله اي كه با موتورهاي درونسوز حركت مي كند و براي حمل ونقل مورد استفاده قرار مي گيرد و در صورت به كار انداختن منشأ ايجاد يك يا چند ماده آلوده كننده مي گردد.

ب _ منابع تجاري خانگي و منابع متفرقه

1 _ منابع تجاري به محلهاي مشخصي اطلاق مي شود كه براي انجام فعاليتهاي مختلف تجاري وخدماتي و نگهداري و عرضه توليدات و كالا و خدمات مورد استفاده قرار مي گيريد و بدون اينكه محدود به موارد زير گردد، برحسب نوع فعاليت خدماتي و يا تجاري شامل گروههاي زير مي گردد:

گروه اول _ هتلها، مهمانخانه ها، رستورانها، شيريني پزيها، نانواييها، گرمابه ها و امثال اينها.

گروه دوم _ دامداريها، مرغداريهاي صنعتي كشتارگاهها، مؤسسات نگهداري حيوانات و

امثال آنها.

گروه سوم _ بيمارستانها، مراكز درماني و بهداشتي آزمايشگاهها و امثال اينها.

2 _ منابع خانگي از قبيل منازل و واحدها و مجتمعهاي مسكوني به مكاني اطلاق مي شود كه صرفاجهت سكونت مورد استفاده واقع مي شود.

3 _ منابع متفرقه عبارتست از منابعي غير از كارخانه ها، كارگاهها، وسايل نقليه موتوري و منابع تجاري و خانگي و هر عملي كه ايجاد آلودگي هوا نمايد از قبيل آتش سوزي زباله ها و انباشتن موادزايد و متعفن در هواي آزاد.

ماده 3 _ سازمان موظف است نسبت به شناسايي و تعيين نوع و ميزان مواد آلوده كننده هوا به طرق مقتضي از جمله اخذ اطلاعات مدارك لازم و در صورت لزوم بازديد و بازرسي اقدام نمايد.

تبصره _ كليه اشخاص حقيقي و حقوق مكلفند آمار، اطلاعات و اسناد و مدارك مورد نياز سازمان كه در جهت اجراي قانون و اين آيين نامه درخواست مي شود، در اختيار سازمان قرار دهند.

فصل دوم - وسايل نقليه موتوري ( ماده 4 تا 6 )

ماده 4 _ شرايط ايجاد مراكز معاينه وسايل نقليه موتوري اعم از بنزيني گاز سوز و تجهيزات آن توسط سازمان با هماهنگي وزارتخانه هاي كشور و صنايع تنظيم و ابلاغ خواهد شد.

تبصره _ سازمان مجاز است در جهت حصول اطمينان از روند مطلوب دراجراي ماده 5)قانون وعملكرد صحيح مراكز معاينه نسبت به اخذ آمار و اطلاعات هر يك از مراكز مزبور در از طريق شهرداريهاي ذيربط و انجام معاينات و آزمايشهاي موردي از برخي وسايل نقليه موتوري كه توسط مراكز ياد شده مورد آزمايش قرارگرفته و گواهي زيست محيطي دريافت داشته اند ، اقدام نمايد.

ماده 5 _ رانندگان وسايل نقليه موتوري مكلفند برچسب حاوي گواهينامه مخصوص را در محل مناسبي كه توسط مراكز معاينه تعيين مي شود، بر روي شيشه اتومبيل خود

نصب نمايند.

ماده 6 _ طبق زمان بندي مصوب شوراي عالي ترافيك از تردد وسايل نقليه موتوري كه فاقدبرچسب موضوع ماده (5) باشند، در شهرهاي تهران اصفهان مشهد، تبريز، شيراز، اراك اهواز وكرج توسط مأموران انتظامي (مأموران راهنمايي و رانندگي جلوگيري شده و رانندگان وسايل نقليه مذكور مطابق ماده (28) قانون محكوم خواهند شد.

تبصره 1 _ وسايل نقليه مذكور تا هنگام رفع موجبات آلودگي و انجام معاينه فني مجدد و دريافت گواهينامه اجازه تردد نخواهند داشت

تبصره 2 _ شمول مقررات اين ماده به ساير شهرها بنا به تصويب شوراي عالي محيط زيست خواهد بود.

تبصره 3 _ از تردد موتورهاي دو زمانه براساس زمان بندي كه سازمان تعيين مي كند در شهرهاي يادشده جلوگيري خواهد شد.

فصل سوم _ منابع تجاري و متفرقه ( ماده 7 تا 10 )

ماده 7 _ در اجراي ماده (7) قانون دستورالعمل مربوط به مواقع اضطراري هوا توسط سازمان وساير دستگاههاي ذيربط تهيه و توسط وزارت كشور ابلاغ مي شود.

ماده 8_ سازمان پس از شناسايي و طبقه بندي منابع تجاري خانگي و منابع متفرقه آن دسته ازمنابع مذكور را كه آلودگي آنها بيش از حد مجاز مي باشد، مشخص و مراتب را با تعيين نوع و ميزان آلودگي به مسؤولان و يا صاحبان منابع فوق الذكر اعلام خواهد كرد تا در مهلت معين و مناسبي كه توسط سازمان تعيين مي شود، نسبت به رفع آلودگي اقدام نمايند.

ماده 9 _ بيمارستانها، درمانگاهها و مراكز بهداشتي و درماني وساير مراكز مجاز كه به منظور امحاي زباله هاي خود از روش سوزاندن استفاده مي نمايند، مكلفند از دستگاه زباله سوز مناسب كه استانداردهاي آلودگي هوا رعايت نمايد، استفاده كنند.

ماده 10 _ سازمان مجاز است در اجراي ماده (23) قانون درمناطقي كه گاز

شهري در دسترس مي باشد، براي اشخاص حقيقي و حقوقي كه با عدم استفاده از گاز موجبات آلودگي هوا را فراهم مي سازند، اخطاريه صادر و مهلت مناسبي را جهت رفع آلودگي تعيين نمايد.

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

آيين نامه اجرايي تبصره ماده (6) قانون نحوه جلوگيري از آلودگي هوا - مصوب 14/2/1376

فصل اول _ كليات ( ماده 1 تا 2 )

ماده 1 _ در اين آيين نامه عبارات و اصطلاحات زير در معاني مشروح مربوط به كار مي روند:

محدوده ممنوعه تردد: محدوده جغرافيايي داخل شهري است كه توسط مراجع صلاحيتدار مندرج در اين آيين نامه تعيين مي شود و عبور و مرور براي برخي از وسايل نقليه در آن ممنوع است

ساعات ممنوعه تردد: ساعاتي از شبانه روز است كه توسط مقامات ياد شده در اين آيين نامه تعيين مي شود و عبور و مرور وسايل نقليه در آن ساعات ممنوع است

وسايل نقليه عمومي وسايل نقليه جمعي كه در مالكيت يا در اختيار يا نظارت مراجع دولتي يا عمومي بوده و در شبكه حمل و نقل عمومي شهري به كار گرفته مي شود.

ماده 2 _ شهرهاي مشمول محدوديت يا ممنوعيت تردد وسايل نقليه موضوع اين آيين نامه در نقاطي كه بنابه اعلام سازمان حفاظت محيط زيست آلودگي هوا ناشي از تردد وسايل نقليه موتوري بيش از حد مجاز بوده و سهم وسايل نقليه موتوري و تردد شهري در آلودگي هواي آنها بيش از سايرمنابع آلوده كننده باشد، به پيشنهاد سازمان حفاظت محيط زيست يا شهرداريهاي كشور يا نيروي انتظامي و تصويب شوراي هماهنگي ترافيك استان مربوط تعيين مي شوند.

تبصره 1 _ محدوده ها و ساعات ممنوعه تردد وسايل نقليه همچنين نوع آنها در شهرهاي مشمول بنابه پيشنهاد شهرداري شهر يا اداره كل حفاظت محيط زيست استان يا نيروي انتظامي استان مربوط و

تصويب شوراي هماهنگي ترافيك استان تعيين مي شوند.

تبصره 2 _ شوراي هماهنگي ترافيك استان با هماهنگي دستگاههاي ذي ربط موارد استثنا از حكم تبصره (1) اين ماده را با توجه به تعداد، نوع و كاربري وسايل نقليه و زمان اعمال محدوديت يا ممنوعيت ، همزمان اعلام مي كند

فصل دوم - نحوه صدور مجوز تردد و چگونگي نظارت بر اجراي محدوديتها ( ماده 3 تا 6 )

ماده 3 _ عبورو مرور وسايل نقليه موتوري اعم از خودرو و انواع موتورسيكلت در محدوده هاوساعات ممنوعه مستلزم دريافت مجوز تردد كه توسط شهرداريهاي كشور صادر مي شود مي باشد.

تبصره _ مدت اعتبار مجوزهاي تردد به تصويب شوراي عالي هماهنگي ترافيك شهرهاي كشورمي رسد.

ماده 4 _ در مواقع اضطراري موضوع ماده (7) قانون نحوه جلوگيري از آلودگي هوا _ مصوب 1374 _مجوزهاي تردد صادر شده پس از اطلاع از طريق رسانه هاي همگاني به گونه اي كه اعلام خواهد شد،به طور موقت از درجه اعتبار ساقط مي شوند.

ماده 5 _ شهرداريهاي كشور مكلف هستند از طريق انتشار آگهي در رسانه هاي همگاني مردم را ازمحدوده ها و ساعات ممنوعه تردد آگاه نمايند و با نصب تابلوهاي ويژه با هماهنگي اداره راهنمايي و رانندگي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران در مبادي ورودي محدوده ممنوعه هشدارهاي لازم را به عموم افراد بدهند.

ماده 6 _ نيروي انتظامي موظف است با نصب تابلو ورود ممنوع در مبادي ورودي به محدوده ممنوعه از تردد وسايل نقليه فاقد مجوز موضوع ماده (3) اين آيين نامه در محدوده موردنظر درساعات ممنوعه جلوگيري كند و با متخلفين برابر مقررات مربوط رفتار نمايد، همچنين موارد استثنا(موضوع تبصره 2 ماده 2 اين آيين نامه ) را بر روي تابلوهاي ويژه اعلام كند.

فصل سوم _ ساماندهي حمل ونقل شهري ( ماده 7 تا 14

ماده 7 _ به منظور كاهش تعداد و طول سفرهاي روزانه شهري در شهرهاي بزرگ كشور، سازمان اموراداري و استخدامي كشور موظف است راهكارهاي مناسب را در جهت غيرمتمركز كردن خدمات اداري و بانكي در امور غيرستادي توزيع ساعات شروع و اتمام كار (مدارس ادارات بانكها، بازار و غيراينها)، افزايش ساعات ارايه خدمات عمومي تفويض اختيار

به ادارات تابعه هدايت دستگاههابه ساخت مجتمع هاي اداري مشترك و نظاير آن را تدوين به تصويب شوراي عالي اداري برساند، همچنين به منظور كاهش آلودگي هوا ناشي از تردد وسايل نقليه موتوري و تقليل سفرهاي غيرضرور شهري با هماهنگي وزارت پست و تلگراف و تلفن ترتيبي اتخاذ كند تا تمامي دستگاههاي دولتي و موسسات عمومي به ويژه ارايه دهندگان خدمات عمومي به طور سالانه درصدي از مراجعات حضوري ارباب رجوع خود را با استفاده از شبكه پست ، پست بانك ، مخابرات ، ديتا و جايگزين اطلاع رساني و به كارگيري شيوه مكاتبه به جاي مراجعه ، پاسخگويي كنند.

تبصره _ ميزان كاهش مراجعات و فهرست انواع خدمات قابل ارايه از راههاي ياد شده در هر سال توسط سازمان امور اداري و استخدامي كشور با هماهنگي وزارت پست و تلگراف و تلفن و دستگاه ذي ربط تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.

عملكرد دستگاهها و مؤسسات موضوع اين ماده هر شش ماه يك بار توسط سازمان ياد شده به دولت گزارش مي شود.

ماده 8 _ وزارتخانه هاي كشور و صنايع و سازمان برنامه و بودجه و شهرداريهاي كشور مكلفند امكانات حمل و نقل عمومي سفرهاي روزانه شهري را در شهرهاي كشور به ويژه شهرهاي بزرگ به گونه اي فراهم نمايند تا علاوه بر حصول اهداف تعيين شده در برنامه دوم توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 1373 _ اهتمام كامل براي تحقق اهداف الگوي مصرف الگوي حمل ونقل به ميزان هشتاد درصد (80%) نيز به عمل آيد.

ماده 9 _ به منظور افزايش ظرفيت ناوگان حمل ونقل داخل شهري دولت سالانه

تسهيلات ويژه اي را در اختيار شركتها و سازمانهاي اتوبوسراني شهري قرار مي دهد تا با استفاده از آن تسهيلات به ظرفيت موجود ناوگان اضافه شود. شهرداريهاي كشور مكلف هستند سالانه حداقل ده درصد (10%)به مجموع ظرفيت موجود اضافه نمايند.

وزارت صنايع مكلف است به منظور پاسخگويي به نياز ناوگان حمل ونقل شهري افزايش ظرفيت توليدات خود را در زمينه وسايل نقليه عمومي در اولويت قرار دهد.

ماده 10 _ براي كاهش حجم تصدي امور توسط دولت و تمركز امور حمل ونقل جمعي كاركنان دولت و استفاده بهينه از امكانات موجود، دستگاههاي اجرايي و تحت پوشش مستقر در شهرهاي بزرگ مي توانند به دو صورت زير اقدام كنند:

الف _ تا پايان برنامه دوم توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران با رعايت ماده (11) قانون محاسبات عمومي كشور _ مصوب 1366 _ به مرور نسبت به واگذاري اماني وسايل نقليه جمعي خود به شركتهاي اتوبوسراني در ازاي ارايه خدمات مربوط با اولويت كاركنان دستگاههاي طرف قرارداد دولت اقدام نمايند.

تبصره _ دستورالعمل اجرايي اين بند توسط وزراي امور اقتصادي و دارايي و كشور و دستگاههاي ذي ربط تهيه و به مورد اجرا گذاشته مي شود.

ب _ در قبال قرارداد، در ساعات غيراداري و يا غير از ساعات انتقال كاركنان خويش وسايل نقليه جمعي خود را در اختيار شركتهاي واحد اتوبوسراني قرار دهند.

مفاد اين ماده با هماهنگي و موافقت ستاد كل نيروهاي مسلح در مورد نيروهاي مسلح اعمال خواهدشد.

ماده 11 _ به منظور كاهش آلودگي هوا در تهران و شهرهاي بزرگ دستگاههاي اجرايي نيروهاي نظامي و انتظامي موظفند نسبت به گازسوز يا دوگانه سوز كردن تدريجي وسايل نقليه تحت اختيارخود، همچنين

استفاده از ساير سوختهاي مناسب با حداقل تركيبات آلاينده از جمله بنزين بدون سرب براساس زمان بندي مشخص اقدام نمايند. سازمان حفاظت محيط زيست كشور موظف است گزارش سالانه عملكرد دستگاهها را به دولت گزارش نمايد. اين اقدام در مورد نيروهاي مسلح باهماهنگي و موافقت ستاد كل نيروهاي مسلح انجام مي شود.

تبصره 1 _ جهت تشويق بخش خصوصي در مورد استفاده از ساير سوختها و گازسوز يا دوگانه سوز كردن وسايل نقليه ، دولت با اعطاي وام يا تسهيلات بانكي با سود متضمن نرخ ترجيحي اقدام خواهد كرد.

تبصره 2 _ وزارت نفت مكلف است به منظور به حداقل رساندن آلودگي ناشي از سوختهاي آلاينده و جايگزين كردن كامل بنزين بدون سرب با بنزين معمولي و ساير سوختها، نسبت به توليد و عرضه بنزين بدون سرب در حد نياز اقدام نمايد.

تبصره 3 _ وزارتخانه هاي نفت صنايع و شهرداري تهران برابر برنامه زمان بندي شده با به كارگيري تمامي امكانات و منابع موجود ، نسبت به گازسوز يا دوگانه سوز كردن وسايل نقليه موتوري تمامي متقاضيان اقدام مي نمايند.

تبصره 4 _ سازمان برنامه و بودجه موظف است براي به اجرا درامدن مفاد اين ماده اعتبارات لازم را در بودجه سالانه كشور پيش بيني نمايد.

تبصره 5 _ سازمان صداوسيما مكلف است با همكاري دستگاههاي ذي ربط برنامه هايي را در راستاي نماياندن مزاياي گازسوز كردن وسايل نقليه و استفاده از بنزين بدون سرب از نظر اقتصادي و زيست محيطي همچنين برنامه هاي آموزشي متضمن ملاحظات ايمني مربوط به گازسوز شدن ازطريق صداوسيما به عموم مردم ارايه نمايد.

تبصره 6 _ مؤسسه تحقيقات و استاندارد صنعتي ايران مكلف است بررسيهاي لازم در مورد تدوين استانداردهاي

گازسوز وسايل نقليه را تهيه و جهت اجرا به مراجع ذي ربط ارايه نمايد. مراجع ذي ربط در توليد و اصلاح سيستم سوخت وسايل نقليه موظف به رعايت استاندارد مزبور مي باشند.

ماده 12 _ شهرداريهاي كشور در شهرهاي بزرگ مكلف هستند حتي الامكان وسايل نقليه عمومي باسوخت حداقل تركيبات آلاينده از قبيل اتوبوس گازسوز ، مترو ، قطار شهري و غير اينها يا با سوخت بنزين بدون سرب را در شبكه حمل و نقل شهري به كار گيرند و جهت تشويق مردم به استفاده بيشتراز وسايل نقليه عمومي ، راهكارهاي مناسبي را از جمله تنظيم برنامه زمانبندي حركت وسايل نقليه عمومي در خطوط و شبكه حمل و نقل شهري به مورد اجرا گذارند.

ماده 13 _ وزارت صنايع موظف است تمامي توليدكنندگان داخلي موتورسيكلتهاي دوزمانه را دريك برنامه زماني پنج ساله از زمان لازم الاجرا شدن اين آيين نامه مكلف نمايد فروش سالانه خود درسطح كشور را كاهش و با نوع موتور چهارزمانه جايگزين نمايند.

نيروي انتظامي موظف است در پايان اين دوره از تردد موتور سيكلتهاي با سيستم دو زمانه درشهرهاي كشور كه به تشخيص سازمان حفاظت محيط زيست با مشكل آلودگي هوا روبرو هستند جلوگيري كند.

ماده 14 _ در اجراي تبصره (1) ماده (2) قانون مقررات صادرات و واردات از تاريخ لازم الاجرا شدن اين آيين نامه ، ورود موتورسيكلتهاي دوزمانه ممنوع است

تصويب نامه در خصوص ماده (15) قانون نحوه جلوگيري از آلودگي هوا مصوب 1374 - مصوب 28/8/1379

وزراي عضو كميسيون مأمور تعيين حد مجاز استانداردهاي محيط زيست در جلسه مورخ 15/10/1378 با رعايت تصويب نامه شماره 50467/ت 18526 ه مورخ 3/8/1377 و به استنادماده (15) قانون نحوه جلوگيري از آلودگي هوا _ مصوب 1374 _ حد مجاز استانداردهاي خروجي ازكارخانجات و كارگاههاي

صنعتي را به شرح جداول پيوست تصويب نمودند.

اين تصويب نامه در تاريخ 28/8/1379 به تاييد مقام محترم رياست جمهوري رسيده است

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

آيين نامه اجرايي تبصره 82 قانون برنامه پنج ساله دوم اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران

هيات وزيران در جلسه مورخ 28/6/1378 بنا به پيشنهاد شماره 13920 _ 65 _ 101 مورخ 14/10/1377 سازمان حفظ محيط زيست و بر اساس اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و به استناد تبصره (82) قانون برنامه پنج ساله دوم توسعه اقتصادي ،اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 1373 _ تصويب نمود،

ماده 1 _ به استناد مواد 8 و 10 قانون جلوگيري از آلودگي هوا _ مصوب 1374 _ از تاريخ 1/1/1380 توليد و ورود ميني بوس ها و اتوبوس هاي ديزلي كه فاقد استاندارد مصوب يورو _ يك 1 _ EURO) موضوع بند (3) مصوبه شماره (162) مورخ 27/5/1377 شوراي عالي حفاظت محيط زيست باشند، ممنوع مي باشد.

تشخيص عدم تطبيق نوع موتورهاي اتوبوس ها و ميني بوس هاي ديزلي موضوع اين ماده با استانداردهاي مصوب (يورو _ يك ، با سازمان حفاظت محيط زيست ميباشد.

ماده 2 _ از تاريخ 1/1/1380 شماره گذاري ميني بوس ها و اتوبوس هاي شهري مصرف كننده گازوييل درسطح شهر تهران ممنوع است

ماده 3 _ به منظور گازسوز كردن ميني بوس هاي تحت پوشش شركت واحد اتوبوسراني تهران وحومه سازمان برنامه و بودجه وزارت امور اقتصادي و دارايي و بانك مركزي جمهوري الامي ايران به استناد تبصره هاي (1) و (4) ماده (11) آيين نامه اجرايي تبصره ماده (6) قانون نحوه جلوگيري ازآلودگي هوا _ مصوب 1376 _ تسهيلات و اعتبارات لازم را به صورت اعطاي وام و تسهيلات بانكي با سود متضمن نرخ

ترجيحي با معرفي شهرداري ها، در اختيار مالكان ميني بوس هاي موضوع اين ماده قرار خواهند داد.

ماده 4 _ شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه به تناسب تامين اعتبار موضوع ماده (3) مكلف است ميني بوس هاي تحت پوشش خود را به گازسوز تبديل نمايد.

تبصره _خروجي اگزوز ميني بوس هاي گازسوزي كه جانشين مي شوند، بايد استانداردهاي مربوط را دارا باشند.

تصويب نامه راجع به انتقال صنايع آلوده كننده و مزاحم محيط زيست شهر تهران (تهران بزرگ و دامداري ها و

هيات وزيران در جلسه مورخ 13/3/1369 بنا به پيشنهاد مشترك وزارتخانه هاي كشور _ صنايع سنگين _ صنايع _ مسكن و شهرسازي و بازرگاني و شهرداري تهران و با توجه به اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تصويب نمود:

صنايع آلوده كننده و مزاحم محيط زيست شهر تهران (تهران بزرگ و دامداري ها و مرغداري هاي داخل محدوده شهر تهران (تهران بزرگ بر اساس طرح هاي تفصيلي و اجرايي كه طبق ضوابط زيرتهيه مي گردند، به خارج از محدوده شهر انتقال يابند.

1 _ طرح هاي تفصيلي و اجرايي انتقال صنايع آلوده كننده و مزاحم محيط زيست داخل محدوده شهرتهران توسط كميته اي با مسئوليت استاندار تهران و با حضور نمايندگان دستگاه هاي اجرايي ذي ربط و شهرداري تهران تهيه و پس از تصويب كميسيوني متشكل از وزراي كشور، صنايع سنگين ، صنايع ، جهاد سازندگي ، بازرگاني و مسكن و شهرسازي ، كار و امور اجتماعي ، سرپرست سازمان حفاظت محيط زيست و شهردار تهران به مورد اجرا گذاشته شود.

2 - شركت شهرك هاي صنعتي ايران مجري طرح ايجاد شهرك هاي صنعتي براي استقرار صنايع آلوده كننده و مزاحم شهر تهران خواهد بود و كليه دستگاه هاي ذيربط مكلف به همكاري و تامين نيازهاي زيربنايي و خدماتي شهرك هاي مزبور مي باشند.

3 _ هفده (17) قطعه زمين به پلاك هاي مشروحه زير جهت

ايجاد شهرك هاي صنعتي براي استقرارصنايع انتقالي از محدوده شهر تهران در اختيار شركت شهرك هاي صنعتي ايران قرار گيرد.

الف _ در محور كرج _ اشتهارد: پلاك هاي صحت آباد، مرادتپه قليچ آباد و در پلاك هاي شماره 1159،1160 و 1161 دو قطعه

ب _ در محور تهران _ قم پلاك هاي شمس آباد، محمد آباد و قنبراباد

ج _ در محور تهران _ ورامين پلاك هاي دولت آباد و اسدآباد (تپه سياه

د _ درمحور تهران _ ساوه پلاك هاي نصيراباد، ده حسن و سفيدار

ه _ در محور كرج _ قزوين پاك نجم آباد.

ن _ در محور تهران _ گرمسار: پلاك هاي علي آباد و قرمزتپه و عباس آباد.

4 _ فعاليت ها و كارگاه هاي صنعتي و توليدي و صنفي كه بر اساس ضوابط مندرج در طرح هاي تفصيلي و اجرايي انتقال آلوده كننده و مزاحم محيط زيست شهر تهران تشخيص داده مي شوندظرف مهلت زماني كه بنا به پيشنهاد شركت شهرك هاي صنعتي ايران و تصويب كميسيون موضوع بند (1) تعيين مي شود، به محل هاي انتخاب شده در پلاك هاي مذكور در بند (3) انتقال مي يابند.شهرداري تهران سازمان حفاظت محيط زيست و ساير سازمان هاي ذيربط پس از مهلت مزبور براساس مقررات از ادامه فعاليت آنها در مكان هاي فعلي جلوگيري خواهند كرد.

واحدهاي توليدي و صنعتي و صنفي مشمول اين بند كه بدون پروانه فعاليت داشته اند در صورت موافقت وزارتخانه صنعتي ذيربط با ادامه فعاليت آنها پس از انتقال به پلاك هاي موضوع بند (3) باتاييد وزارتخانه صنعتي ذيربط كارت شناسايي دريافت خواهند داشت

5 _ طرح هاي اجرايي و ضوابط انتقال دامداري ها و مرغداري هاي داخل محدوده شهر تهران اعم ازسنتي يا صنعتي و داراي پروانه يا فاقد

پروانه توسط وزارت جهاد سازندگي تهيه و به مورد اجراگذاشته مي شود.

6 _ كميسيون موضوع ماده (5) قانون تشكيل شوراي عالي شهرسازي نسبت به تغيير كاربري اماكني كه بر اثر اجراي طرح هاي انتقال تخليه مي گردند، با توجه به وسعت و موقعيت آنها و نيازهاي محلي و منطقه اي اقدام خواهد نمود.

7 _ شهرداري تهران سازمان حفاظت محيط زيست و وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي موظفند در انتقال و تعطيل صنايع آلوده كننده و مزاحم محيط زيست شهر تهران و دامداري ها ومرغداري هاي داخل محدوده شهر تهران با مجريان طرحهاي انتقال همكاري نمايند.

8 _ از تاريخ ابلاغ اين تصويبنامه مفاد ابلاغيه شماره 4762 _ 12/م ن مورخ 2/2/1368 كان لم يكن مي گردد.

تصويب نامه راجع به انتقال دامداري ها و مرغداري ها به خارج از محدوده شهر - مصوب 8/5/1376

هيات وزيران در جلسه مورخ 8/5/1376 بنا به پيشنهاد مشترك شماره 22858/ص 10/و مورخ 12/10/1374 وزارتخانه هاي كشور و جهاد سازندگي و به استناد بند (4) ماده (77) قانون برنامه پنج ساله دوم توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 1373تصويب نمود:

دامداري ها و مرغداري هاي داخل محدوده شهرهاي با بيش از پنجاه هزار (50000) نفر جمعيت براساس طرح هاي تفصيلي و اجرايي كه طبق ضوابط زير تهيه مي گردند، به خارج از محدوده شهرانتقال مي يابند.

1 _ طرح هاي تفصيلي واجرايي و تجميع انتقال دامداري ها و مرغداري هاي داخل محدوده شهرهاي با بيش از 50000 نفر جمعيت توسط كميسيوني به مسئوليت استاندار و با عضويت رئيس سازمان جهاد سازندگي استان مديركل مسكن و شهرسازي استان ، رييس سازمان كشاورزي استان مديركل صنايع استان مديركل منابع طبيعي استان مديركل حفاظت محيط زيست استان رييس سازمان برنامه و بودجه استان و فرماندار و شهردار شهرهاي مشمول حسب

مورد تهيه و به مورد اجراگذاشته مي شود.

تبصره _ كميسيون فوق مكلف است در خصوص تعيين كاربري و تسريع درانتقال واحدهاي دامداري هماهنگي لازم را با كميسيون هاي ذي ربط شوراي عالي شهرسازي و معماري به عمل آورد.

2 _ وزارت جهاد سازندگي مكلف است ضمن هماهنگي با دستگاه هاي ذيربط استاني نسبت به ايجاد مجتمع هاي دامپروري براي تجميع و انتقال دامداري ها و مرغداري ها اقدام نمايد.

تبصره _ انتقال دامداري ها به مجتمع هاي مذكور، بر اساس برنامه زمان بندي شده صورت خواهدگرفت

3 _ با افرادي كه به صورت غيرمجاز در شهرها نسبت به نگهداري دام اقدام مي نمايند، مطابق مقررات برخورد مي شود.

تبصره 13 قانون برنامه اول توسعه اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران - مصوب 11/11/1368

تبصره 13 _ به منظور فراهم نمودن امكانات و تجهيزات لازم جهت پيشگيري و جلوگيري از آلودگي ناشي از صنايع آلوده كننده كارخانه ها و كارگاه ها موظفند يك در هزار از فروش توليدات خود را با تشخيص و تحت نظر سازمان حفاظت محيط زيست صرف كنترل آلودگي ها و جبران زيان ناشي از آلودگي ها و ايجاد فضاي سبز نمايند. وجوه هزينه شده از اين محل جز هزينه هاي قابل قبول موسسه مربوط محاسبه خواهدشد.

آيين نامه اجرايي اين تبصره توسط سازمان حفاظ محيط زيست با همكاري وزارت امور اقتصادي ودارايي تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

آيين نامه اجرايي تبصره 13 قانون برنامه اول توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران

ماده 1 _ عبارات و اصطلاحاتي كه در اين آيين نامه به كار رفته است داراي معاني زير مي باشند:

1 _ سازمان حفاظت محيط زيست در اين آيين نامه اختصارا سازمان ناميده مي شود.

2 _ قانون برنامه اول توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در اين آيين نامه اختصارا قانون ناميده مي شود.

3 _ آلودگي يا آلوده ساختن محيط زيست عبارت است از پخش يا آميختن موادخارجي به آب هوا،خاك يا زمين به ميزاني كه كيفيت فيزيكي يا شيميايي يا بيولوژيك آنها را به طوري كه زيان آور و به حال انسان يا ساير موجودات زنده گياهان و يا آثار و ابنيه باشد، تغيير دهد.

4 _ صنايع آلوده كننده عبارت است از محل مشخصي كه در آن يك يا چند دستگاه يا وسيله به منظور توليد فراورده ها يا عرضه خدمات مورد استفاده قرار مي گيرد و بهره برداري از آن سبب ايجادآلودگي محيط زيست مي شود.

5 _ وسايل و روش هاي مناسب عبارت است از مناسب ترين وسايل

يا روش ها و يا استفاده ازسوخت ها كه كاربرد آنها با توجه به شرايط محلي درجه پيشرفت و امكانات علمي و فني وهزينه هاي مربوط كاهش موثر يا جلوگيري از آلودگي محيط زيست را امكان پذير مي سازد.

6 _ ميزان معيار يا استاندارد: عبارت است از حدود مجاز و مشخصات ويژه اي كه با توجه به اصول حفاظت و بهسازي محيط زيست براي محيط زيست منابع و آلوده كننده ها، تعيين مي شود.

تبصره 1 _ براي تعيين ميزان معيار يا استاندارد، مفاد مواد (2)، (3)، (7)، (8) آيين نامه جلوگيري ازآلودگي آب و هوا مصوب 1354 مصوبه 103 شوراي عالي حفاظت محيط زيست و ماده (5) آيين نامه جلوگيري از آلودگي آب مصوب 1364 ملاك عمل است

تبصره 2 _ آلودگي ناشي از مواد پرتوزا و همچنين آلودگي مواد نفتي در درياها و رودخانه هاي مرزي از شمول اين آيين نامه مستثني مي باشد و مطابق مقررات مربوط در مورد آنها اقدام خواهدشد.

تبصره 3 _ منظور از كارگاه ها و كارخانجات در اين آيين نامه كليه كارگاه ها و كارخانجات اعم از آلوده كننده و غير آن مي باشد.

ماده 2 _ سازمان در اجراي اين آيين نامه ، كارخانجات و كارگاه هاي موضوع تبصره (13) قانون رابرحسب نوع منبع و ميزان آلودگي و تاثيرات سو بر محيط زيست بر اساس قانون حفاظت وبهسازي محيط زيست و آيين نامه هاي مربوط مشخص و اولويت بندي مي نمايد و انجام تكاليف مقرر و موارد پيش بيني شده در اين آيين نامه و نحوه كنترل آلودگي ها و جبران زيان هاي ناشي ازآلودگي و ايجاد فضاي سبز را به آنها اعلام خواهد نمود.

تبصره _ صنايع آلوده كننده مطابق فهرستي است كه به موجب تبصره

1 ماده 17 آيين نامه جلوگيري از آلودگي هوا مصوب 1354 و ماده (4) آيين نامه جلوگيري از آلودگي آب مصوب 1364تعيين شده يا خواهد شد.

ماده 3 _ كارخانجات و كارگاه هاي موضوع تبصره 13 قانون موظفند يك درهزار فروش توليدات وعرضه خدمات خود را درهر سال به حساب جداگانه اي واريز واز محل وجوه اي حساب هزينه هاي مربوط به انجام موارد مقرر در اين آيين نامه را پرداخت نمايند.

تبصره 1 _ مخارج و هزينه هايي كه كارخانجات و كارگاه ها بر اساس طرح ها، برنامه ها ودستورالعمل هاي موردتاييد سازمان در اجراي اين آيين نامه به مصرف مي رسانند، جز هزينه هاي قابل قبول آنان منظور خواهد شد.

تبصره 2 _ در صورتي كه يك در هزار فروش توليد كارخانجات و كارگاه ها پس از انجام هزينه هاي مقرر در اين آيين نامه در پايان سال مالي تماما به مصرف نرسيده باشد معادل مانده آن در سال هاي بعد قابل هزينه مي باشد و جز هزينه هاي قابل قبول مالياتي سالي كه وجوه مزبور به مصرف رسيده است احتساب خواهد شد.

تبصره 3 _ وزارت امور اقتصادي و دارايي بنا به تقاضاي سازمان ميزان درامد و هزينه هاي مصرف شده هر يك از كارخانجات و كارگاه هاي موضوع تبصره 13 قانون از محل يك در هزار فروش توليدات آنها را در پايان سال مالي به سازمان اعلام خواهد نمود.

ماده 4 _ سازمان بر اساس قانون حفاظت و بهسازي محيط زيست و آيين نامه هاي مربوط طياخطاريه اي نوع آلودگي و مراتب رفع آلودگي يا تقليل آن را تا حد استانداردهاي تعيين شده به صنايع آلوده كننده اعلام مي نمايد و صنايع مذكور پس از دريافت اخطاريه موظفند نسبت به رفع ياتقليل آلودگي اقدام نمايند. در صورتي كه سازمان نتيجه را بر

اساس استانداردهاي مصوب تاييدنمايد، گواهي مبني بر اجراي طرح جلوگيري يا كاهش از آلودگي مربوط صادر خواهد نمود كه ملاك تشخيص هزينه هاي انجام شده براي اجراي طرح مي باشد.

تبصره 1 _ عدم تكافوي منابع يك در هزار فروش توليدات صنايع آلوده كننده مانع انجام تكاليفي كه اينگونه صنايع به موجب ماده (11) قانون حفاظت و بهسازي محيط زيست و آيين نامه مربوط در جهت جلوگيري از آلودگي دارند نخواهد بود.

تبصره 2 _ كارخانجات و كارگاه هايي كه منبعد راه اندازي مي گردند موظفند قبل از شروع بهره برداري و فروش توليدات نسبت به اجراي طرح تصفيه فاضلاب يا نصب الكتروفيلتر و دستگاه هاي كنترل آلودگي و ساير تدابير لازم اقدام نمايند. كارگاه ها و كارخانجات موضوع اين تبصره در زمان بهره برداري و فروش توليدات صرفا مي توانند هزينه هاي مربوط به اداره نگهداري و به روز رساندن تاسيسات كنترل آلودگي و ايجاد فضاي سبز را از محل وجوه حاصل از يك در هزار موضوع تبصره 13) قانون پرداخت نمايند.

ماده 5 _ مجتمع هاي صنعتي و كارخانجات بزرگ موظفند در مواردي كه سازمان ضروري تشخيص دهد با استفاده از وجوه موضوع ماده (3) اين آيين نامه اقدامات زير را انجام مي دهند:

1 _ نصب دستگاه و ايستگاه هاي اندازه گيري و كنترل آلودگي هوا و يا ايجاد آزمايشگاه و سيستم هايازمايش آب و فاضلاب

2 _ انجام مطالعات و تحقيقات كاربردي جهت پيشگيري و كنترل آلودگي ناشي از فعاليت منابع آلوده كننده يا توليدات با نظارت و در قالب طرح هاي مورد تاييد سازمان

3 _ تهيه و تامين تجهيزات و وسايل مناسب براي پيشگيري و جلوگيري موثر از آلودگي تحت نظارت سازمان

ماده 6 _ كارخانجات و كارگاه ها مي توانند به صورت

منفرد، مشترك يا مجموعه و يا در چارچوب شهرك هاي صنعتي با استفاده از وجوه موضوع ماده 13 اين آيين نامه و تحت نظارت سازمان درخصوص تهيه و تامين تجهيزات و امكانات لازم جهت پيشگيري و جلوگيري از آلودگي ها و جبران زيان ناشي ازآنها و همچنين پرداخت هزينه هاي كارشناسي و خدمات فني رفع آلودگي و ايجادفضاي سبز اقدام نمايند. هزينه هاي مزبور با تاييد سازمان جز هزينه هاي قابل قبول مالياتي محسوب خواهد شد.

ماده 7 _ وزارتخانه هاي صنعتي ذيربط موظفند ماشين آلات تجهيزات و لوازم مورد نياز در زمينه جلوگيري و يا كاهش آلودگي ناشي از فعاليت صنايع آلوده كنده را حسب مورد به گونه اي تعيين ياتاييد نمايند كه تامين كننده ميزان معيار يا استانداردهاي زيست محيطي مصوب باشند.

ماده 8 _ سازمان در مواقع لازم روش ها و وسايل مناسب جهت رفع يا كاهش موثر آلودگي و جبران خسارات وارده به محيط زيست (از قبيل مرگ و مير آبزيان و ساير جانوران وحشي نشت گاز يا موادشيميايي تخليه فاضلاب به رودخانه ها و آب هاي تحت الارضي در يك منطقه استان يا شهر را براساس طرح مصوب و با تعيين سهم هر يك از كارخانجات و كارگاه ها در اجراي طرح مذكورمشخص و مراتب را جهت اجرا به كارخانجات و كارگاه هاي مذكور اعلام مي نمايد. هزينه هاياجراي طرح هاي موضوع اين ماده از محل مازاد وجوه موضوع تبصره 13 قانون كه براي كنترل وجبران آلودگي كارگاه ها و كارخانجات مشمول زايد مي باشند، تامين مي گردد.

تبصره 1 _ طرح هاي موضوع اين ماده به تصويب كميسيوني مركب از مديران كل مسكن وشهرسازي صنايع معادن و فلزات صنايع سنگين نيرو، كشاورزي جهاد

سازندگي برنامه وبودجه و حفاظت محيط زيست خواهد رسيد. مديركل حفاظت محيط زيست هر استان سمت دبيركميسيون مربوط را دارد.

تبصره 2 _ در صورتي كه وجوه حاصل از يك در هزار فروش توليدات هزينه هاي مربوط به جبران خسارات وارده را تامين ننمايد جبران خسارت مطابق مقررات مربوط به عمل خواهد آمد.

ماده 9 _ سازمان بر اساس شرايط محلي و موقعيت استقرار كارخانجات و كارگاه ها نحوه ايجادفضاي سبز مورد نياز و برنامه زيباسازي محيط را تعيين و به كارخانجات و كارگاه ها اعلام خواهدنمود كارخانجات و كارگاهها موظفند بر اساس طرح ها و دستورالعمل هاي تعيين شده در موعدهاي زماني مقرر نسبت به ايجاد فضاي سبز و زيباسازي محيط اقدام نمايند.

تبصره 1 _ ايجاد فضاهاي سبز موردنياز در داخل محدوده خدمات شهري بر اساس طرح هاي مصوب كميسيون موضوع ماده (5) قانون تشكيل شوراي عالي معماري و شهرسازي ايران انجام خواهد گرفت

تبصره 2 _ ميزان فضاي سبز مورد نياز كارخانجات و كارگاه هايي كه بيش از يك هكتار زمين دراختيار داشته باشند حداكثر 25% مساحت كل آن كارخانجات و كارگاه ها ميباشد.

ماده 11 _ سازمان در مواقعي كه لازم تشخيص دهد از صنايع آلوده كننده و كارخانجات و كارگاه هابازرسي به عمل مياورد و بر نحوه انجام تكاليف مقرر در اين آيين نامه ، نظارت خواهد نمود.مسئولان و صاحبان صنايع مذكور موظف به همكاري با كارشناسان و ماموران سازمان مي باشند ودر صورت درخواست بايد اطلاعات و مدارك مورد نياز را در اختيار سازمان قرار دهند.

ماده 12 _ سازمان امور اداري و استخدامي كشور با توجه به وظايفي كه به سازمان محيط زيست دراجراي تبصره 13 قانون برعهده دارد، عندالاقتضا در تشكيلات و پست هاي

سازماني آن تجديدنظرخواهد نمود.

ماده 13 _ انجام وظايف و اختيارات سازمان در ارتباط با اين آيين نامه در استان ها حتي المقدور ازطريق ادارات كل حفاظت محيط زيست استان صورت خواهد گرفت

اين تصويب نامه در تاريخ 7/8/1369 به تاييد مقام محترم رياست جمهوري رسيده است

نيروهاي مسلح

جزا و دادرسي

اصول قانون اساسي مربوط به جرايم نظاميان

اصل هفتاد و نهم _ برقراري حكومت نظامي ممنوع است درحالت جنگ و شرايط اضطراري نظير آن دولت حق دارد با تصويب مجلس شوراي اسلامي موقتا محدوديتهاي ضروري را برقرار نمايد ، ولي مدت آن به هر حال نمي تواند بيش از سي روز باشد و درصورتي كه ضرورت همچنان باقي باشد دولت موظف است مجددا از مجلس كسب مجوز كند.

اصل يكصد و هفتاد و دوم _ براي رسيدگي به جرايم مربوط به وظايف خاص نظامي يا انتظامي اعضا ارتش ژاندارمري شهرباني ، و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، محاكم نظامي مطابق قانون تشكيل مي گردد، ولي به جرايم عمومي آنان يا جرايمي كه درمقام ضابط دادگستري مرتكب شوند، در محاكم عمومي رسيدگي مي شود. دادستاني و دادگاههاي نظامي بخشي از قوه قضاييه كشور و مشمول اصول مربوط به اين قوه هستند.

اصل يكصد و چهل و پنجم _ هيچ فرد خارجي به عضويت درارتش و نيروهاي انتظامي كشور پذيرفته نمي شود.

اصل يكصد و چهل و ششم _ استقرار هرگونه پايگاه نظامي خارجي در كشور هرچند به عنوان استفاده هاي صلح آميز باشد ممنوع است

اصل يكصد و چهل و هشتم _ هر نوع بهره برداري شخصي از وسايل و امكانات ارتش و استفاده شخصي از افراد آنها به صورت گماشته ، راننده شخصي و نظاير اينها ممنوع است

اصل يكصد و چهل و نهم

_ ترفيع نظاميان و سلب آن به موجب قانون است

قانون مجازات جرايم نيروهاي مسلح

فصل اول - مواد عمومي ( ماده 1 تا 16 )

ماده 1- دادگاههاي نظامي به جرايم مربوط به وظايف خاص نظامي و انتظامي كليه افراد زير كه در اين قانون به اختصار ( نظامي ) خوانده مي شوند رسيدگي مي كنند:

الف - كاركنان ستاد كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و سازمانهاي وابسته.

ب - كاركنان ارتش جمهوري اسلامي ايران و سازمانهاي وابسته.

ج - كاركنان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران و سازمانهاي وابسته و اعضاي بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.

د - كاركنان وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و سازمانهاي وابسته.

ه- - كاركنان مشمول قانون نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران.

و - كاركنان وظيفه از تاريخ شروع خدمت تا پايان آن.

ز - محصلان - موضوع قوانين استخدامي نيروهاي مسلح - مراكز آموزش نظامي و انتظامي در داخل و خارج از كشور و نيز مراكز آموزش وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح.

ح - كساني كه به طور موقت در خدمت نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران هستند و طبق قوانين استخدامي نيروهاي مسلح در مدت مزبور از اعضاي نيروهاي مسلح محسوب مي شوند.

تبصره 1- جرايم نظامي و انتظامي كاركنان مذكور كه در سازمانهاي ديگر خدمت مي كنند در دادگاههاي نظامي رسيدگي مي شود.

تبصره 2- رهايي از خدمت مانع رسيدگي به جرايم زمان اشتغال نمي شود.

ماده 2- دادگاه نظامي مكلف است در مواردي كه مجازات جرمي در اين قانون ذكر شده است به استناد اين قانون حكم صادر نمايد. اعمال تخفيف و تبديل نيز به موجب همين قانون خواهد بود.

تبصره - در مواردي كه مجازات جرمي در اين قانون ذكر نشده باشد چنانچه رسيدگي به آن جرم در صلاحيت دادگاه نظامي

باشد ، دادگاه نظامي طبق قانون مربوط به آن جرم ، تعيين كيفر مي نمايد و اعمال تخفيف و تبديل نيز به موجب همان قانون خواهد بود.

ماده 3 - در كليه مواردي كه حداكثر مجازات حبس در اين قانون ( تا دو سال ) است دادگاه مي تواند در صورت وجود جهات مخففه مجازات حبس را تا يك سوم حداقل مجازات قانوني جرم تخفيف داده و يا به يكي از مجازاتهاي ذيل متناسب با مجازات اصلي تبديل نمايد:

الف - در مورد كاركنان پايور:

1- كسر حقوق و مزايا به ميزان يك چهارم از شش ماه تا يك سال.

2- جزاي نقدي از دوميليون (000‚000‚2) ريال تا بيست ميليون (000‚000‚20) ريال.

3- محروميت از ترفيع از سه ماه تا يك سال.

4- انفصال موقت از خدمت از سه ماه تا شش ماه.

5 - منع اشتغال به خدمت در يك نقطه يا نقاط معين از شش ماه تا يك سال.

ب - در مورد كاركنان وظيفه:

1- اضافه خدمت از دو ماه تا چهار ماه.

2- جزاي نقدي از يك ميليون (000‚000‚1) ريال تا ده ميليون (000‚000‚10) ريال.

3- منع اشتغال به خدمت در يك نقطه يا نقاط معين حداقل به مدت شش ماه و حداكثر تا پايان خدمت وظيفه و در صورتي كه باقيمانده خدمت دوره ضرورت كمتر از شش ماه باشد دادگاه مي تواند مدت باقيمانده را مورد حكم قرار دهد.

تبصره 1- در صورت محكوميت به منع اشتغال به خدمت در يك نقطه يا نقاط معين ، تعيين محل خدمت جديد به عهده يگان يا سازمان مربوط مي باشد.

تبصره 2- در كليه جرايمي كه مجازات قانوني حبس تا سه ماه مي باشد ،

قاضي مكلف به تبديل مجازات حبس به جزاي نقدي مي باشد.

ماده 4- در كليه مواردي كه حداكثر مجازات حبس در اين قانون ( بيش از دو سال تا پنج سال ) است دادگاه مي تواند در صورت وجود جهات مخففه ، مجازات حبس را تا يك سوم حداقل مجازات قانوني جرم تخفيف دهد و يا به يكي از مجازاتهاي ذيل متناسب با مجازات اصلي تبديل نمايد:

الف - در مورد كاركنان پايور:

1- جزاي نقدي از ده ميليون (000‚000‚10) ريال تا پنجاه ميليون (000‚000‚50) ريال.

2- محروميت از ترفيع از شش ماه تا دو سال.

3- تنزيل يك درجه و يا رتبه.

4- انفصال موقت از شش ماه تا يك سال.

ب - در مورد كاركنان وظيفه:

1 جزاي نقدي از پنج ميليون (000‚000‚5) ريال تا سي ميليون (000‚000‚30) ريال.

2- اضافه خدمت از سه ماه تا شش ماه.

ماده 5 - در تمام مواردي كه حداكثر مجازات حبس در اين قانون ( بيش از پنج سال ) است دادگاه مي تواند در صورت وجود جهات مخففه ، مجازات حبس را تا يك سوم حداقل مجازات قانوني جرم تخفيف و يا به يكي از مجازاتهاي ذيل متناسب با مجازات اصلي تبديل نمايد:

الف - در مورد كاركنان پايور:

1- جزاي نقدي از سي ميليون (000‚000‚30) ريال تا يكصد ميليون (000‚000‚100) ريال.

2- محروميت از ترفيع از دو سال تا چهار سال.

3- تنزيل يك تا دو درجه و يا رتبه.

4- انفصال موقت به مدت يك سال.

ب - در مورد كاركنان وظيفه:

1- جزاي نقدي از ده ميليون (000‚000‚10) ريال تا پنجاه ميليون (000‚000‚50) ريال.

2- اضافه خدمت از شش ماه تا يك سال.

ماده 6- در هر مورد كه كاركنان وظيفه

به اضافه خدمت محكوم مي شوند ، كليه مقررات مربوط به خدمت از جمله مقررات كيفري و انضباطي نيروهاي مسلح در زمان تحمل اضافه خدمت در باره آنان جاري است.

ماده 7 - در مواردي كه در اين قانون ، مجازاتهاي ديگري غير از حبس به عنوان مجازات اصلي پيش بيني شده در صورت وجود جهات مخففه ، به شرح زير قابل تبديل و تخفيف مي باشد:

الف - مجازات اخراج از خدمت يا انفصال دايم از خدمت و يا خدمات دولتي به تنزيل دو درجه و يا رتبه.

ب - مجازات تنزيل دو درجه يا رتبه به تنزيل يك درجه يا رتبه.

ج - مجازات تنزيل يك درجه يا رتبه به شش ماه تا دو سال محروميت از ترفيع.

د - مجازات جزاي نقدي يا انفصال موقت يا محروميت از ترفيع يا اضافه خدمت تا نصف حداقل مجازات قانوني آن.

ه- - مجازات شلاق تعزيري به يك ميليون (000‚000‚1) ريال تا ده ميليون (000‚000‚10) ريال جزاي نقدي.

ماده 8 - در مواردي كه تخفيفهاي مقرر در مواد (3) ، (4) و (5) اين قانون درخصوص مجازات حبس اعمال مي شود ، دادگاه نمي تواند آن را به استناد ماده (7) اين قانون مجددا تخفيف دهد.

ماده 9 - جهات مخففه مندرج در اين قانون همان جهات مخففه قانون مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 است.

ماده 10- ملاك تعيين صلاحيت دادگاههاي نظامي ، مجازات اصلي جرم است و توام بودن حبس با مجازاتهاي ديگر و همچنين تبديلي تاثيري در صلاحيت ندارد.

ماده 11- دادگاههاي نظامي مي توانند به درخواست محكوم عليه و پيشنهاد دادستان و رعايت مقررات مربوط به زندان باز و نيمه باز مدت حبس

وي را كه بيش از يك سال نباشد به حبس با خدمت تبديل نمايند. در اين صورت محكومان مذكور به يگان مربوط يا مراكزي كه نيروهاي مسلح براي خدمت تعيين مي كنند معرفي شده و پس از پايان خدمت روزانه در بازداشتگاه يگان يا مركزي كه تعيين شده نگهداري مي شوند.

تبصره - مقررات اجرايي حبس با خدمت ، نحوه هماهنگي با فرمانده مربوط و وضعيت خدمتي اين گونه افراد به موجب دستورالعملي خواهد بود كه ظرف مدت سه ماه پس از تصويب اين قانون توسط سازمان قضايي نيروهاي مسلح با همكاري ستاد كل نيروهاي مسلح تهيه و به تصويب رييس قوه قضاييه خواهد رسيد.

ماده 12- اعضاي ثابت نيروهاي مسلح كه به موجب احكام قطعي دادگاهها در جرايم عمدي به مجازاتهاي زير محكوم مي شوند از زمان قطعيت حكم از خدمت اخراج مي گردند:

الف - محكوميت يا محكوميتهاي (در صورت تعدد) به حبس غيرتعليقي زايد بر پنج سال.

ب - محكوميت به حدود.

ج - محكوميت به سبب ارتكاب جرايم عليه امنيت داخلي و خارجي كشور.

د - محكوميت به قصاص نفس يا قطع عضو.

تبصره 1- در صورت وجود شرايط خاص خدمتي و عدم مصلحت اخراج از خدمت با تقاضاي فرمانده مربوط يا دادستان ، دادگاه مي تواند با ذكر دلايل و تصريح در متن حكم ، اجراي اثر تبعي حكم را طبق مقررات مربوط به تعليق در قانون مجازات اسلامي مصوب 2/3/1375 معلق نمايد.

تبصره 2- به خدمت اعضاي پيماني يا قراردادي نيروهاي مسلح به محض قطعي شدن محكوميتهاي فوق پايان داده خواهد شد.

تبصره 3- در صورتي كه كاركنان پايور نيروهاي مسلح به حبس از دو سال تا پنج

سال محكوم شوند ، اخراج از خدمت (انفصال ، بازخريدي و يا بازنشستگي) با توجه به نوع جرم و با رعايت مقررات استخدامي نيروهاي مسلح با راي كميسيونهاي انضباطي نيروهاي مسلح خواهد بود.

ماده 13- عفو محكومان نظامي شامل آثار تبعي آن نمي گردد مگر اينكه تصريح شده باشد.

ماده 14- افسران و درجه داران وظيفه و كاركنان پيماني كه خدمت وظيفه خود را به اتمام نرسانده اند چنانچه به علت ارتكاب جرايم عمدي به يكي از مجازاتهاي مذكور در ماده (12) اين قانون محكوم شوند بقيه خدمت وظيفه خود را پس از اجراي مجازات با دو درجه يا رتبه پايين تر به صورت خدمت وظيفه انجام خواهند داد.

ماده 15- دادگاههاي نظامي مي توانند در جرايم تعزيري و بازدارنده علاوه بر تعيين مجازات ، به عنوان تتميم حكم ، متهم را به يكي از مجازاتهاي ذيل محكوم نمايند:

الف - در مورد كاركنان پايور:

1- منع اشتغال به خدمت در نقطه يا نقاط معين از سه ماه تا دو سال.

2- محروميت از ترفيع از سه ماه تا يك سال.

ب - در مورد كاركنان وظيفه:

1- اضافه خدمت حداكثر به مدت سه ماه.

2- تنزيل يك درجه افسران و درجه داران وظيفه.

3- منع اشتغال به خدمت در نقطه يا نقاط معين حداقل به مدت سه ماه و حداكثر تا پايان مدت خدمت وظيفه و درصورتي كه باقيمانده خدمت دوره ضرورت كمتر از سه ماه باشد دادگاه مي تواند مدت باقيمانده را موردحكم قراردهد.

تبصره - درهرمورد كه دادگاه از مجازاتهاي فوق به عنوان مجازات اصلي استفاده نموده يا مجازات حبس را به يكي از موارد فوق تبديل كرده باشد نمي تواند همان مجازات

را به عنوان مجازات تتميمي موردحكم قرار دهد.

ماده 16- حداكثر محكوميت به انفصال موقت در مورد كاركنان پايور نيروهاي مسلح يك سال است و محكومان به اين مجازات از حقوق بدون كاري مطابق مقررات استخدامي مربوط استفاده خواهند كرد.

فصل دوم - جرايم عليه امنيت داخلي و خارجي ( ماده 17 تا 29 )

ماده 17- هرنظامي كه برنامه براندازي به مفهوم تغيير و نابودي اساس نظام جمهوري اسلامي ايران را طراحي يا بدان اقدام نموده و به اين منظور جمعيتي تشكيل دهد يا اداره نمايد يا در چنين جمعيتي شركت يا معاونت موثر داشته باشد محارب محسوب مي شود.

ماده 18- هريك از اشخاص مذكور در ماده (17) قبل از كشف توطئه و دستگيري ، توبه نمايد و خود را به ماموران معرفي كند و اطلاعاتش را در اختيار بگذارد به نحوي كه توبه وي در دادگاه محرز شود حد محاربه از او ساقط شده و چنانچه اقدام مرتكب موجب اخلال در نظم و صيانت و امنيت جامعه يا بيم تجري وي يا ديگران گردد ، به حبس از يك تا پنج سال محكوم خواهد شد و در صورتي كه مرتكب جرم ديگري شده باشد به مجازات آن جرم نيز محكوم مي شود.

ماده 19 - هر نظامي كه به منظور برهم زدن امنيت كشور ( ايجاد رعب ، آشوب و قتل ) ، جمعيتي با بيش از دو نفر تشكيل دهد يا اداره كند ، چنانچه محارب شناخته نشود به حبس از سه تا پانزده سال محكوم مي گردد. اعضاي جمعيت كه نسبت به اهداف آن آگاهي دارند درصورتي كه محارب شناخته نشوند به دو تا پنج سال حبس محكوم مي گردند.

ماده 20- هر نظامي كه به نحوي از انحا

براي جدا كردن قسمتي از قلمرو حاكميت جمهوري اسلامي ايران يا براي لطمه واردكردن به تماميت ارضي يا استقلال كشور جمهوري اسلامي ايران اقدام نمايد به مجازات محارب محكوم مي شود.

ماده 21- نظامياني كه مرتكب جرايم زير شوند چنانچه ارتكاب جرم آنان به منظور براندازي نظام و همكاري با دشمن باشد به مجازات محارب و در غيراين صورت به سه تا پانزده سال حبس تعزيري محكوم مي گردند:

الف - هر نظامي كه افراد تحت فرماندهي خود يا پايگاه يا محلي كه حفاظت آن به عهده او سپرده شده يا تاسيسات و تجهيزات و ساز و برگ نظامي يا نقشه ها و اسناد و اسرار نظامي و نظاير آنها را به دشمن تسليم يا افشا نمايد.

ب - هر نظامي كه براي انجام مقاصد دشمن با او تباني كند.

ج - هر نظامي كه براي دولت در حال جنگ با ايران يا براي گروه ها يا دستجات محارب و مفسد جمع آوري نيرو يا كمك نمايد يا ساير افراد را به الحاق به دشمنان يا محاربان و مفسدان اغوا و تشويق كند يا عملا وسايل الحاق آنان را فراهم آورد.

ماده 22- هر نظامي كه عليه نظام جمهوري اسلامي ايران اقدام مسلحانه نمايد ، محارب محسوب مي شود.

ماده 23- هر نظامي كه نظاميان يا اشخاصي را كه به نحوي در خدمت نيروهاي مسلح هستند اجبار يا تحريك به فرار يا تسليم يا عدم اجراي وظايف نظامي كند يا موجبات فرار را تسهيل يا با علم به فراري بودن ، آنان را مخفي نمايد در صورتي كه به منظور براندازي حكومت يا شكست نيروهاي خودي در مقابل دشمن باشد به

مجازات محارب والا به حبس از سه تا پانزده سال محكوم مي شود.

ماده 24- افراد زير جاسوس محسوب و به مجازاتهاي ذيل محكوم مي شوند:

الف - هر نظامي كه اسناد يا اطلاعات يا اشياي داراي ارزش اطلاعاتي را در اختيار دشمن و يا بيگانه قرار دهد و اين امر براي عمليات نظامي يا نسبت به امنيت تاسيسات ، استحكامات ، پايگاهها ، كارخانجات ، انبارهاي دايمي يا موقتي تسليحاتي ، توقفگاههاي موقت ، ساختمانهاي نظامي ، كشتيها ، هواپيماها يا وسايل نقليه زميني نظامي يا امنيت تاسيسات دفاعي كشور مضر باشد به مجازات محارب محكوم خواهد شد.

ب - هر نظامي كه اسناد يا اطلاعات براي دشمن يا بيگانگان تحصيل كرده ، به هردليلي موفق به تسليم آن نشود به حبس از سه تا پانزده سال محكوم مي گردد.

ج - هر نظامي كه اسرار نظامي ، سياسي ، امنيتي ، اقتصادي و يا صنعتي مربوط به نيروهاي مسلح را به دشمنان داخلي يا خارجي يا بيگانگان يا منابع آنان تسليم و يا آنان را از مفاد آن آگاه سازد به مجازات محارب محكوم خواهد شد.

د - هر نظامي كه براي به دست آوردن اسناد يا اطلاعات طبقه بندي شده ، به نفع دشمن و يا بيگانه به محل نگهداري اسناد يا اطلاعات داخل شود ، چنانچه به موجب قوانين ديگر مستوجب مجازات شديدتري نباشد به حبس از دو تا ده سال محكوم مي گردد.

تبصره - هر نظامي كه عالما و عامدا فقط به صورت غيرمجاز به محل مذكور وارد شود به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم مي گردد.

ه- - هربيگانه كه براي كسب

اطلاعات به نفع دشمن به پايگاهها ، كارخانجات ، انبارهاي تسليحاتي ، اردوگاههاي نظامي ، يگانهاي نيروهاي مسلح ، توقفگاههاي موقتي نظامي ، ساختمانهاي دفاعي نظامي و وسايط نقليه زميني ، هوايي و دريايي وارد شده يا به محلهاي نگهداري اسناد يا اطلاعات داخل شود به اعدام و در غيراين صورت به حبس از يك تا ده سال محكوم مي گردد.

تبصره 1- هركس در جرايم جاسوسي با نظاميان مشاركت نمايد به تبع مجرمان اصلي نظامي در دادگاههاي نظامي محاكمه و به همان مجازاتي كه براي نظاميان مقرر است محكوم مي شود.

تبصره 2- معاونت در امر جاسوسي و يا مخفي نمودن و پناه دادن به جاسوس جرم محسوب و مرتكب به تبع مجرمان اصلي نظامي در دادگاههاي نظامي محاكمه و در مواردي كه مجازات جاسوس مجازات محارب و يا اعدام است به حبس از سه سال تا پانزده سال محكوم مي شود.

ماده 25- منظور از دشمن عبارت است از: اشرار ، گروهها و دولتهايي كه با نظام جمهوري اسلامي ايران در حال جنگ بوده يا قصد براندازي آن را دارند و يا اقدامات آنان برضد امنيت ملي است.

تبصره - هرگاه براي دادگاه ، تشخيص دشمن يا دولت متخاصم محرز نباشد موضوع از طريق قوه قضاييه از شوراي عالي امنيت ملي استعلام و نظر شوراي مذكور ملاك خواهد بود.

ماده 26- هر نظامي كه اسناد و مدارك ، مذاكرات ، تصميمات يا اطلاعات طبقه بندي شده را در اختيار افرادي كه صلاحيت اطلاع نسبت به آنها را ندارند ، قرار دهد يا به هر نحو آنان را از مفاد آن مطلع سازد به ترتيب ذيل محكوم مي شود:

الف

- هرگاه اسناد ،مذاكرات ، تصميمات يا اطلاعات ، عنوان به كلي سري داشته باشد به حبس از سه تا پانزده سال.

ب - هرگاه اسناد ، مذاكرات ، تصميمات يا اطلاعات ، عنوان سري داشته باشد به حبس از دو تا ده سال.

ج - هرگاه اسناد ، مذاكرات ، تصميمات يا اطلاعات ، عنوان خيلي محرمانه داشته باشد به حبس از سه ماه تا يك سال.

تبصره 1- هرگاه اسناد ، مذاكرات ، تصميمات يا اطلاعات ، عنوان محرمانه داشته باشد از طرف فرمانده يا رييس مربوط تنبيه انضباطي خواهد شد.

تبصره 2- هرگاه اعمال فوق به موجب قوانين ديگر مستلزم مجازات شديدتري باشد مرتكب به مجازات شديدتر محكوم خواهد شد.

تبصره 3- طبقه بندي و تغيير طبقه بندي اسناد و مدارك ، مذكرات ، تصميمات و اطلاعات و طرز نگهداري اسناد طبقه بندي شده به موجب دستورالعملي است كه توسط ستاد كل نيروهاي مسلح تهيه و پس از تصويب فرماندهي كل قوا جهت اجرا ابلاغ مي گردد.

ماده 27- هر نظامي كه براثر بي احتياطي يا بي مبالاتي يا سهل انگاري يا عدم رعايت نظامات دولتي موجب افشا اطلاعات و تصميمات يا فقدان يا از بين رفتن اسناد و مدارك مذكور در ماده (26) اين قانون شود با توجه به طبقه بندي اسناد افشا شده به ترتيب ذيل محكوم مي شود:

الف - چنانچه اسناد ، مذاكرات ، اطلاعات يا تصميمات ، عنوان به كلي سري داشته باشد به حبس از شش ماه تا دو سال.

ب - چنانچه اسناد ، مذاكرات ، اطلاعات يا تصميمات ، عنوان سري داشته باشد به حبس از سه ماه تا يك سال.

ج -

چنانچه اسناد ، مذاكرات ، اطلاعات يا تصميمات ،عنوان خيلي محرمانه داشته باشد به حبس از دو ماه تا شش ماه.

تبصره - هرگاه اسناد و مدارك ، مذاكرات ، اطلاعات يا تصميمات ، عنوان محرمانه داشته باشد از طرف فرمانده يا رييس مربوط تنبيه انضباطي خواهد شد.

ماده 28- هر نظامي كه پس از آموزش لازم درمورد حفظ اطلاعات طبقه بندي شده ، در اثر بي مبالاتي و عدم رعايت اصول حفاظتي ، توسط دشمنان و يا بيگانگان تخليه اطلاعاتي شود ، به يك تا شش ماه حبس محكوم مي گردد.

فصل سوم - جرايم برخلاف تكاليف نظامي ( ماده 29 تا 55 )

ماده 29- هرگاه تخلف و سرپيچي از تكاليف نظامي سبب تسلط دشمن بر اراضي يا مواضع يا افراد خودي شود ، مرتكب به مجازات محارب محكوم مي گردد.

ماده 30- هر فرمانده يا مسيوول نظامي بدون استفاده از تمام وسايل دفاعيه كه در اختيار او بوده از انجام اقداماتي كه وظيفه نظامي او ايجاب مي كرده خودداري نمايد و آنچه را كه حفاظت يا دفاع از آن به او سپرده شده از قبيل تاسيسات ، استحكامات ، سربازخانه ، كارخانجات ، انبار و مخازن اسلحه و مهمات يا آذوقه يا سوخت يا ملزومات نظامي ، هواپيما ، كشتي ، شهر ، آبادي و اراضي به نحوي از انحا به دشمن تسليم نمايد به مجازات محارب محكوم مي شود.

ماده 31- هر فرمانده يا مسوول نظامي كه با دشمن قرارداد تسليم منعقد نمايد در صورتي كه تصميم متخذه موجب خلع سلاح نيروهاي تحت فرماندهي يا اسارت آنها يا تسليم آنچه دفاع و حفاظتش به عهده او است ، بشود به مجازات محارب و در غير اين صورت به

حبس از سه تا پانزده سال محكوم مي گردد.

ماده 32- هر نظامي كه در مقابل دشمن ، از به كار بردن سلاح يا مهمات يا ساير امكانات نظامي براي مبارزه خودداري نمايد يا آشكارا مرتكب اعمالي گردد كه موجب تزلزل روحيه افراد ديگر شود يا عمدا از كوشش براي روبرو شدن ، جنگيدن ، اسير نمودن يا منهدم ساختن نيروها ، كشتيها ، هواپيماها يا هرگونه وسايل ديگر دشمن كه به عهده او بوده يا وظيفه نظامي او ايجاب مي كرده خودداري نمايد چنانچه موجب شكست جبهه اسلام گردد به مجازات محارب والا به حبس از سه تا پانزده سال محكوم مي گردد.

ماده 33- نظاميان زير كه تعداد آنان حداقل سه نفر باشد شورش كننده محسوب و به ترتيب ذيل محكوم مي شوند:

الف - نظاميان مسلحي كه با تباني يابه صورت دسته جمعي ازاطاعت فرماندهان يا روساي خود سرپيچي كنند چنانچه مصداق محارب نباشند هريك به حبس از سه تا پانزده سال.

ب - نظامياني كه در ارتباط با خدمت به صورت دسته جمعي و با سلاح گرم يا سرد به جان يا مال يا ناموس مردم يا اموال عمومي تعدي يا تجاوز نمايند چنانچه محارب محسوب نشوند به حبس از سه تا پانزده سال.

ج - نظاميان مسلحي كه به منظور دستيابي به اهداف شخصي ، صنفي و گروهي و يا به منظور بهره مندي از مزايا و امتيازات يا عليه تصميمات قانوني مسوولان و نظاير آن در يگانهاي نظامي يا در هر محل ديگر اجتماع ، تحصن يا اعتصاب نموده و يا به هر نحوي موجب اخلال در نظم شوند به حبس از سه تا

پانزده سال.

د - چنانچه مرتكبان جرايم فوق غيرمسلح باشند به حبس از شش ماه تا سه سال.

تبصره - هرگاه يك نفر از مرتكبان جرايم فوق در يك اقدام گروهي مسلح باشد كليه افراد حسب مورد به مجازات بندهاي (الف) ، (ب) و (ج) اين ماده محكوم خواهند شد.

ماده 34- هريك از فرماندهان يا مسوولان نظامي بدون امر يا اجازه يا بدون اين كه به اقدام متقابل وادار شده باشد عليه نيروهاي نظامي يا اتباع دولتي كه با ايران در حال جنگ نباشد مسلحانه حمله يا عده اي را وادار به حمله نمايد يا با نيروي تحت فرماندهي خود در اراضي دولتي كه با ايران در حال جنگ نباشد مرتكب عمليات خصمانه شود هرگاه اقدامات فوق موجب اخلال در امنيت داخلي يا خارجي كشور گردد به مجازات محارب و در غير اين صورت به حبس از سه تا پانزده سال محكوم مي شود.

ماده 35- هريك از فرماندهان يا مسوولان نظامي كه پس از دريافت دستور توقف عمليات جنگي ، عمليات را ادامه دهد در صورتي كه عمل وي موجب اخلال در نظام (بهم خوردن امنيت كشور) و يا شكست جبهه اسلام گردد به مجازات محارب و در غير اين صورت به دو تا ده سال حبس محكوم مي شود.

ماده 36- هر نظامي كه بدون امر يا مجوز قانوني ، فرماندهي قسمتي را به عهده گيرد و يا برخلاف امر مافوق ، فرماندهي قسمتي را ادامه دهد به حبس از دو تا ده سال محكوم و چنانچه مرتكب جرم ديگري گردد به مجازات آن جرم نيز محكوم خواهد شد.

ماده 37- هر نظامي كه اوامر فرماندهان يا روساي

مربوط را لغو نمايد به ترتيب زير محكوم مي شود:

الف - هرگاه از امر حركت به طرف دشمن يا محاربان و مفسدان امتناع ورزد ، چنانچه حاكي از همكاري با دشمن باشد و يا موجب اخلال در نظام (بهم خوردن امنيت كشور) و يا شكست جبهه اسلام گردد به مجازات محارب و در غيراين صورت به حبس از سه تا پانزده سال.

ب - اگرمخالفت بااوامر در ناحيه اي است كه در آن حالت جنگي يا محدوديتهاي ضروري اعلام شده و آن مخالفت مربوط به امور جنگي يا مقررات حالت محدوديتهاي ضروري باشد در صورتي كه عمل او موجب اخلال در نظام (بهم خوردن امنيت كشور) و يا شكست جبهه اسلام باشد به مجازات محارب والا به حبس از دو تا ده سال.

ماده 38- هر نظامي در غيرموارد مذكور در ماده (37) اين قانون دستوري را لغو نمايد به استثنا مواردي كه صرفا تخلف انضباطي محسوب مي گردد به حبس از دو ماه تا يك سال محكوم مي شود.

تبصره - هرگاه لغو دستور مربوط به منع ازدواج با اتباع بيگانه يا با اتباع بيگانه اي كه به سبب ازدواج تبعه ايران محسوب مي شوند ، باشد ، به حبس از سه ماه تا يك سال و اخراج از خدمت محكوم مي گردد.

ماده 39- هريك از فرماندهان و مسوولان نظامي يا انتظامي كه حسب مورد مصوبات شوراي عالي امنيت ملي ، شوراي امنيت كشور و شوراهاي تامين استان يا شهرستان را در مواردي كه طبق قانون موظف به اجراي آن مي باشند اجرا نكنند ، چنانچه مشمول مجازات محارب نباشند يا به موجب ساير قوانين مستوجب مجازات

شديدتري نگردند به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم مي شوند.

ماده 40 - عضويت كاركنان نيروهاي مسلح در سازمانها ، احزاب و جمعيتهاي سياسي و مداخله يا شركت و يا فعاليت آنان در دسته بنديها و مناقشه هاي سياسي و تبليغات انتخاباتي ممنوع است و مرتكبان به شش ماه تا سه سال حبس محكوم مي گردند و در هر حال ادامه خدمت يا رهايي اين گونه افراد از خدمت به عهده هياتهاي رسيدگي به تخلفات نيروهاي مسلح مي باشد.

ماده 41- هر نظامي كه در حين خدمت يا ماموريت برخلاف مقررات و ضوابط عمدا مبادرت به تيراندازي نمايد علاوه بر جبران خسارات وارده به حبس از سه ماه تا يك سال محكوم مي شود و در صورتي كه منجر به قتل يا جرح شود علاوه بر مجازات مذكور ، حسب مورد به قصاص يا ديه محكوم مي گردد و چنانچه از مصاديق مواد (612) و (614) قانون مجازات اسلامي مصوب2/3/1375 باشد به مجازات مندرج در مواد مذكور محكوم خواهدشد.

تبصره1- چنانچه تيراندازي مطابق مقررات صورت گرفته باشد مرتكب از مجازات و پرداخت ديه و خسارت معاف خواهدبود و اگر مقتول يا مجروح مقصر نبوده و بي گناه باشد ديه از بيت المال پرداخت خواهدشد.

تبصره2- مقررات مربوط به تيراندازي و نحوه پرداخت ديه و خسارات به موجب ( قانون به كارگيري سلاح توسط مامورين نيروهاي مسلح در موارد ضروري مصوب18/10/1373 ) و آيين نامه هاي مربوط خواهدبود.

ماده 42- هر نظامي كه بايد به طورانفرادي يا جمعي به ماموريت برود عمدا و بدون عذر موجه در وقت مقرر حاضر نگردد به ترتيب زير محكوم مي شود:

الف -

هرگاه حركت براي عزيمت به منطقه جنگي يا مقابله با اشرار و مفسدان باشد و عمل مرتكب موجب اخلال در نظام (بهم خوردن امنيت كشور) و يا شكست جبهه اسلام گردد به مجازات محارب و درغيراين صورت به حبس از دو تا ده سال.

ب - هرگاه حركت براي عزيمت به منطقه اي كه در حالت جنگ يا آماده باش رزمي يا اعلام محدوديتهاي ضروري موضوع اصل هفتاد و نهم (79) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران باشد به حبس از دو تا پنج سال.

ج - در ساير موارد به استثنا مواردي كه صرفا تخلف انضباطي محسوب مي شود به حبس از دو ماه تا يك سال.

تبصره1- هر نظامي كه پس از انتقال به يگان جديد در معرفي خود به آن بيش از مهلتي كه به او داده شده بدون عذر موجه تاخيركند مطابق مقررات اين ماده با وي رفتار خواهدشد.

تبصره2- هر نظامي كه در منطقه عمليات جنگي يا موقع اعلام آماده باش رزمي بدون عذر موجه در محل معين حاضر نگردد به حبس از دو تا پنج سال محكوم مي شود.

ماده 43- هر نگهبان كه محل نگهباني خود را بدون مجوز ترك نمايد درصورتي كه در مقابل دشمن با همكاري يا تباني باشد يا عمل وي موجب اخلال در نظام (بهم خوردن امنيت كشور) و يا شكست جبهه اسلام گردد به مجازات محارب محكوم ، درغير اين صورت به شرح زير مجازات مي شود:

الف - هرگاه در مقابل دشمن يا محاربان و مفسدان باشد به حبس از سه تا پانزده سال.

ب - هرگاه در ناحيه اي باشد كه درحالت جنگ و يا اعلام وضعيت و محدوديتهاي

ضروري موضوع اصل هفتادو نهم (79) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و يا حالت آماده باش رزمي باشد به حبس از دو تا ده سال.

ج - در ساير موارد به استثنا مواردي كه صرفا تخلف انضباطي محسوب مي شود به حبس از سه ماه تا دو سال.

تبصره - نگهبان ، مامور (اعم از نظامي و انتظامي) مسلحي است كه مراقبت و حفاظت يك محل يا يك منطقه يا يك مقام معين به او واگذارشده باشد.

ماده 44- هر نظامي كه در حين نگهباني به طورارادي بخوابد به شرح زير محكوم مي شود:

الف - هرگاه در مقابل دشمن و محاربان باشد در صورتي كه عمل وي موجب اخلال در نظام (بهم خوردن امنيت كشور) و يا شكست جبهه اسلام گردد به مجازات محارب و درغيراين صورت به حبس از دو تا ده سال.

ب - هرگاه در ناحيه اي باشد كه در حالت جنگ يا اعلام محدوديتهاي ضروري موضوع اصل هفتاد ونهم (79) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران يا آماده باش رزمي باشد به حبس از شش ماه تا دو سال.

ج - در ساير موارد به استثنا مواردي كه صرفا تخلف انضباطي محسوب مي شود به حبس از دو ماه تا يك سال.

ماده 45- هر نظامي در حين خدمت يا در ارتباط با آن به نگهبان يا مراقب در رابطه با انجام وظيفه وي تعرض نمايد به ترتيب زير محكوم مي گردد:

الف - چنانچه مرتكب با سلاح تعرض نمايد به حبس از سه تا پانزده سال.

ب - چنانچه مرتكب بدون سلاح تعرض نمايد به حبس از دو تا پنج سال.

تبصره - چنانچه در اثر تعرض صدمه اي به

نگهبان يا مراقب واردآيد كه موجب قتل يا جرح يا نقص عضو شود مرتكب حسب مورد به قصاص يا ديه نيز محكوم مي گردد.

ماده 46- هر نظامي در حين خدمت به نحوي به نگهبان يا مراقب در رابطه با انجام وظيفه وي اهانت نمايد به حبس از دو ماه تا يك سال محكوم مي گردد ، مگرآن كه اهانت او مصداق قذف باشد كه به مجازات آن محكوم مي شود.

ماده 47- هر نظامي كه حين خدمت يا در ارتباط با آن نسبت به مافوق خود عمدا مرتكب ضرب يا جرح يا نقص عضو و يا قتل شود علاوه بر محكوميت به قصاص يا ديه ، حسب مورد به شرح ذيل محكوم مي شود:

الف - درصورتي كه با سلاح باشد به حبس از سه تا پانزده سال.

ب - چنانچه بدون سلاح باشد و موجب قتل گردد به حبس از سه تا پانزده سال و اگر موجب جرح يا نقص عضو شود به حبس از دو تا ده سال و در غيراين صورت به حبس از دو تا پنج سال.

ماده 48- هر نظامي حين خدمت يا در ارتباط با آن به مافوق خود اهانت نمايد به حبس از دو ماه تا يك سال محكوم مي گردد.

تبصره - در صورتي كه اهانت وي مصداق قذف باشد به مجازات آن محكوم مي شود.

ماده 49- هر يك از فرماندهان و مسوولان نظامي به افراد تحت امر خود اهانت و يا خارج از محدوده اختيارات فرماندهي و آيين نامه انضباطي آنان را تنبيه نمايد به حبس از دو ماه تا يك سال محكوم و هرگاه به موجب قوانين جزايي ديگر مستلزم

حد يا قصاص يا ديه باشد به آن مجازات نيز محكوم مي گردد.

ماده 50- هر نظامي كه حين خدمت يا در ارتباط با آن ، مافوق خود يا مراقب يا نگهباني را در ارتباط با انجام وظيفه آنان تهديد نمايد ، به حبس از دو ماه تا يك سال محكوم مي شود.

ماده 51- هر نظامي كه براي فرار از كار يا انجام وظيفه و يا ارعاب و تهديد فرمانده يا رييس و يا هر مافوق ديگر يا براي تحصيل معافيت از خدمت و يا انتقال به مناطق مناسبتر و يا كسب امتيازات ديگر عمدا به خود صدمه واردآورد يا تهديد به خودزني نمايد يا به عدم توانايي جسمي يا روحي متعذرشود و بنا به گواهي پزشك نظامي يا پزشكان قانوني تمارض او ثابت گردد و يا در انجام وظايف نظامي بي علاقگي خود را در موارد متعدد ظاهركند به نحوي كه در تضعيف ساير نيروهاي نظامي موثر باشد ، علاوه بر جبران خسارت وارده به ترتيب زير محكوم مي گردد:

الف - هرگاه در مقابل دشمنان باشد چنانچه عمل وي موجب اخلال در نظام (بهم خوردن امنيت كشور) ويا شكست جبهه اسلام گردد به مجازات محارب و درغيراين صورت به حبس از دو تا ده سال.

ب - هرگاه در زمان جنگ باشد و در مقابل دشمنان نباشد به حبس از يك تا پنج سال.

ج - در ساير موارد به استثنا مواردي كه صرفا تخلف انضباطي محسوب مي شود به حبس از سه ماه تا يك سال.

تبصره - مرتكبان جرايم مذكور در نتيجه اعمال فوق از هيچ امتيازي برخوردارنمي گردند و خدمت خود را مطابق مقررات انجام

خواهندداد مگرآن كه ادامه خدمت به هيچ وجه مقدور نباشد.

ماده 52- هر نظامي حين خدمت يا در ارتباط با آن با علم و آگاهي در مقابل ماموران نظامي وانتظامي حين انجام وظيفه آنان مقاومت يا به آنان حمله نمايد متمرد محسوب و به ترتيب زير محكوم مي شود:

الف - در صورتي كه تمرد با اسلحه صورت گرفته باشد به حبس از دو تا پنج سال.

ب - درصورتي كه تمرد بدون سلاح به عمل آيد به حبس از شش ماه تا سه سال.

تبصره - اگر متمرد در موقع تمرد مرتكب جرم ديگري هم بشود به مجازات آن نيز محكوم مي گردد.

ماده 53- هر نظامي كه حين انجام وظيفه مرتكب جرايم ذيل گردد ، درهرمورد به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم مي شود:

الف - چنانچه نسبت به مجروح يا بيمار آزار روحي يا صدمه بدني واردكند.

ب - چنانچه اموال مجروح يا بيمار يا مرده اي را تصاحب نمايد.

ج - چنانچه نسبت به مجروحان يا اشخاصي كه در معرض خطر جاني قراردارند درحالي كه كمك رساني از وظايف اوست از كمك خودداري كند.

تبصره - در موارد فوق الذكر ، درصورتي كه مورد از مصاديق قصاص يا ديه نيز باشد يا اموالي را تصاحب كرده باشد حسب موردبه قصاص ، ديه يا استرداد اموال نيز محكوم مي گردد.

ماده 54- هرگاه بي احتياطي يا بي مبالاتي يا عدم رعايت نظامات دولتي در ارتباط با امور خدمتي توسط فرماندهان و مسوولان رده هاي مختلف نيروهاي مسلح موجب تلفات جاني و يا صدمات بدني گردد چنانچه به موجب مواد ديگر اين قانون و يا ساير قوانين مستلزم مجازات شديدتر

نباشد مرتكب به حبس از يك تا سه سال محكوم مي شود.

ماده 55- هر نظامي كه با اقدام خود برخلاف شوون نظامي به نحوي از انحا موجبات بدبيني مردم را نسبت به نيروهاي مسلح فراهم سازد به حبس از دو ماه تا يك سال محكوم مي شود.

فصل چهارم - فرار از خدمت
بخش اول - فرار در زمان صلح ( ماده 56 تا 60 )

ماده 56- اعضاي ثابت نيروهاي مسلح هرگاه در زمان صلح بيش از پانزده روز متوالي مرتكب غيبت شده و عذر موجهي نداشته باشند فراري محسوب و حسب مورد به مجازاتهاي ذيل محكوم مي شوند:

الف - چنانچه شخصا خود را معرفي نمايند به حبس از دو تا شش ماه يا محروميت از ترفيع از سه تا شش ماه.

ب - هرگاه دستگيرشوند به حبس از شش ماه تا دو سال يا محروميت از ترفيع از شش ماه تا دو سال.

ماده 57- اعضاي ثابت نيروهاي مسلح كه در زمان صلح در ماموريت يا مرخصي يا مشغول گذراندن دوره آموزشي در داخل يا خارج از كشور هستند هرگاه پس از خاتمه ماموريت يا مرخصي يا دوره آموزشي يا پس از فراخواني قبل از خاتمه آن به فاصله پانزده روز خود را جهت بازگشت به محل خدمت به قسمتهاي مربوط در داخل و يا سفارتخانه ها و يا كنسولگريها و يا نمايندگيهاي دايمي دولت جمهوري اسلامي ايران در خارج معرفي ننمايند و عذر موجهي نداشته باشند فراري محسوب و حسب مورد مشمول يكي از مجازاتهاي مذكور در ماده (56) اين قانون خواهندبود.

ماده 58- اعضاي ثابت نيروهاي مسلح كه فراري بوده هرگاه در زمان جنگ يا بسيج و فراخوان عمومي يا هنگامي كه يگان مربوط در آماده باش رزمي مي باشد جنانچه ظرف مدت

يك ماه از تاريخ شروع جنگ يا بسيج و فراخوان عمومي يا اعلام آماده باش رزمي ، خود را معرفي كنند از تعقيب و كيفر معاف خواهندبود.

درصورتي كه معرفي پس از مدت مذكورباشد يا در اين مدت و يا پس از آن دستگيرشوند حكم فرار در زمان جنگ را خواهدداشت.

ماده 59- كاركنان وظيفه نيروهاي مسلح هرگاه در زمان صلح بيش از پانزده روز متوالي مرتكب غيبت شده و عذر موجهي نداشته باشند فراري محسوب و چنانچه دستگيرشده باشند به حبس از سه ماه تا يك سال يا سه ماه تا يك سال اضافه خدمت محكوم مي گردند.

ماده 60- كاركنان وظيفه فراري در زمان صلح هرگاه شخصا خود را معرفي و مشغول خدمت شوند به ترتيب زير با آنان رفتار مي شود:

الف - چنانچه براي اولين بار مرتكب فرار از خدمت شده و ظرف مدت شصت روز از شروع غيبت مراجعت نمايند بدون ارجاع پرونده به مرجع قضايي در مقابل هر روز غيبت و فرار ، دو روز به خدمت دوره ضرورت آنان افزوده مي شود. اين اضافه خدمت بيش از سه ماه نخواهد بود.

ب - چنانچه پس از مدت يادشده در بند (الف) اين ماده خود را معرفي كنند و يا سابقه فرار از خدمت داشته باشند به حكم دادگاه به حبس از دو تا شش ماه محكوم مي گردند.

ج - چنانچه در زمان جنگ يا بسيج و فراخوان عمومي يا هنگامي كه يگان مربوط در آماده باش رزمي باشد و ظرف حداكثر دو ماه از تاريخ شروع جنگ يا بسيج و فراخوان عمومي يا اعلام آماده باش رزمي خود را معرفي كنند از تعقيب

و كيفر معاف خواهندبود. درصورتي كه معرفي پس از مدت مذكور باشد يا در اين مدت و يا پس از آن دستگيرشوند حكم فراري در زمان جنگ را خواهندداشت.

تبصره1- فراريان مشمول بند (الف) فوق درصورتي كه مدعي عذرموجهي باشند ، ادعاي آنان در هياتي كه با شركت فرماندهان و مسوولان عقيدتي سياسي و مسوولان حفاظت يا معاونان آنان در سطح لشگرها ، تيپهاي مستقل ، نواحي انتظامي و رده هاي همطراز و بالاتر تشكيل مي گردد بررسي شده و نظر اكثريت قطعي است. در صورت عذرموجه به تشخيص هيات مذكور ، به تناسب روزهاي موجه از اضافه خدمت وي كسر مي گردد.

تبصره2- در صورتي كه انجام بقيه خدمت اين افراد مورد رضايت فرماندهان باشد ممكن است با تصويب هيات يادشده در تبصره (1) اين ماده ، تمام يا قسمتي از اضافه خدمت مزبور بخشيده شود.

تبصره3- دستورالعمل بند (الف) و تبصره هاي اين ماده ظرف سه ماه پس از تصويب اين قانون ، توسط ستاد كل نيروهاي مسلح تهيه و تصويب و ابلاغ مي شود.

بخش دوم - فرار در زمان جنگ و درگيريهاي مسلحانه ( ماده 61 تا 70 )

ماده 61- اعضاي ثابت نيروهاي مسلح هرگاه در زمان جنگ بيش از پنج روز متوالي غيبت نمايند و عذر موجهي نداشته باشند فراري محسوب و پس از دستگيري به حبس از يك تا پنج سال محكوم مي شوند و اگر فرار از جبهه باشد از زمان غيبت فراري محسوب و به حبس از سه تا پانزده سال محكوم مي گردند.

ماده62- فراريان مذكور در ماده (61) اين قانون ، چنانچه شخصا خود را معرفي و مشغول خدمت شوند در صورتي كه فرار آنان از خدمت در زمان جنگ باشد به حبس از

يك تا سه سال و اگر فرار از جبهه باشد به دو تا پنج سال حبس محكوم مي شوند.

ماده63- كاركنان وظيفه نيروهاي مسلح هرگاه در زمان جنگ بيش از پنج روزمتوالي غيبت نمايند و عذر موجهي نداشته باشند فراري محسوب و پس از دستگيري به حبس از يك تا سه سال محكوم مي گردند و اگر فرار از جبهه باشد از زمان غيبت فراري محسوب و به حبس از دو تا پنج سال محكوم مي شوند.

ماده64- فراريان مذكور درماده(63) اين قانون ،هرگاه شخصا خود را معرفي و مشغول خدمت شوند در صورتي كه فرار آنان فرار از خدمت در زمان جنگ باشد به حبس از سه ماه تا يك سال و اگر فرار از جبهه باشد به حبس از شش ماه تا دوسال محكوم مي گردند.

تبصره - منظور از جبهه مندرج در اين قانون منطقه اي است كه يگاني درگيري مستقيم و سريع رزمي داشته يا مامويت آن را دريافت كرده باشد.

ماده 65- چنانچه فرار افراد مذكور در مواد (61) ، (62) ، (63) و(64) اين قانون ، موجب شكست جبهه اسلام يا وارد شدن تلفات جاني به نيروهاي خودي شود به مجازات محارب محكوم مي شوند.

ماده66- هر نظامي كه در جريان عمليات عليه عوامل خرابكار ، ضدانقلاب ، اشرار و قاچاقچيان مسلح از محل ماموريت و يا منطقه درگيري فرار نمايد در حكم فرار از جبهه محسوب و حسب مورد مشمول مجازاتهاي مقرر در اين بخش خواهد بود.

ماده67- نظامياني كه در زمان جنگ در مامويت يا مرخصي هستند يا مشغول گذراندن دوره آموزشي در داخل يا خارج كشور مي باشند ، هرگاه پس از

خاتمه مامويت يا مرخصي يا دوره آموزشي يا پس از فراخواني قبل از خاتمه آن به فاصله پنج روز خود را جهت بازگشت به محل خدمت به قسمت هاي مربوط در داخل يا سفارتخانه ها يا كنسولگريها يا نمايندگيهاي دايمي دولت جمهوري اسلامي ايران در خارج معرفي ننمايند چنانچه عذر موجهي نداشته باشند فراري محسوب و حسب مورد مشمول مجازاتهاي مقرر در اين بخش خواهند بود.

ماده 68- هرنظامي كه در زمان بسيج يا هنگامي كه يگان مربوط در ماموريت آماده باش رزمي مي باشد مرتكب فرار شود حسب مورد مشمول مجازاتهاي مقرر در اين بخش خواهد بود.

ماده69- افراد وظيفه دوره احتياط و ذخيره كه در زمان جنگ احضار شده و به فاصله پنج روز از تاريخ احضار يا فراخوان بدون عذر موجه خود را معرفي نكنند فراري محسوب و به حبس از شش ماه تا دوسال محكوم مي شوند .درصورتي كه افراد يادشده قبل از خاتمه جنگ شخصا خود را معرفي نمايند ، دادگاه مجازات آنان را تخفيف مي دهد.

ماده70- فراريان مشمول مواد(62) و(64) اين قانون ، فقط براي باراول فرار از خدمت مي توانند از تخفيف مقرر در اين مواد استفاده نمايند و در صورت تعدد و يا تكرار فرار از خدمت حسب مورد مطابق مواد(61) و(63) اين قانون مجازات خواهند شد.

بخش سوم - مقررات مشترك ( ماده 71 تا 77 )

ماده 71- هرنظامي كه با سلاح گرم ، هواپيما ، بالگرد ، كشتي ، ناوچه ، تانك و وسايل موتوري جنگي يا مجهز به سلاح جنگي مبادرت به فرار نمايد از زمان غيبت فراري محسوب و چنانچه عمل وي ضربه موثر به ماموريت نيروهاي مسلح وارد آورد به مجازات محارب و در

غيراين صورت به حبس از سه تا پانزده سال محكوم مي شود.

ماده 72- هرنظامي با وسايل موتوري ديگر يا ساير وسايل و لوازم مورد استفاده نيروهاي مسلح غير از موارد ياد شده در ماده (71) اين قانون فرار نمايد چنانچه عمل وي ضربه موثر به ماموريت نيرويهاي مسلح وارد آورد به مجازات محارب و در غير اين صورت به ترتيب ذيل محكوم خواهد شد :

الف - هرگاه فرار وي از جبهه باشد از لحظه غيبت فراري محسوب و به حبس از سه تا پانزده سال.

ب - هرگاه فرار وي در زمان جنگ باشد به حبس از دو تا ده سال.

ج - در غيرموارد مذكور به حبس از دو تا پنج سال.

تبصره - چنانچه عمل وي به موجب مواد ديگر اين قانون مجازات شديدتري داشته باشد به آن مجازات محكوم مي شود.

ماده 73- هر نظامي كه به طرف دشمن فرار نمايد و موجب شكست جبهه اسلام يا تقويت دشمن گردد به مجازات محارب و در غير اينصورت به سه تا پانزده سال حبس محكوم مي شود.

ماده74- فرار بيش از دونفر كه با تباني قبلي صورت گيرد فرار با توطئه محسوب مي گردد و چنانچه عنوان محاربه براقدام آنان صادق باشد به مجازات محارب محكوم و در غيراين صورت مجازات آن در زمان جنگ سه تا پانزده سال و در زمان صلح دو تا پنج سال حبس مي باشد.

ماده75- محصلان مراكز آموزشي واعضاي پيماني كه طبق مقررات استخدامي نيروهاي مسلح خدمت پيماني را به صورت نظامي يا كارمند انجام مي دهند و بسيجي ويژه تابع مقررات مربوط به اعضاي ثابت و كاركنان خريد خدمت نيروهاي مسلح و

ساير بسيجيان در زمان خدمت از لحاظ كيفر مندرج در اين فصل تابع مقررات مربوط به كاركنان وظيفه مي باشند.

ماده76- منظور از عذر موجه مندرج در اين قانون مواردي است از قبيل:

الف - بيماري مانع از حضور.

ب - فوت همسر ، پدر ، مادر ، برادر ، خواهر و اولاد (در زماني كه عرفا براي مراسم اوليه ضرورت دارد) و همچنين بيماري سخت يكي از آنان (در صورتي كه مراقب ديگري نباشد و به مراقبت وي نياز باشد) .

ج - ابتلا به حوادث بزرگ مانند حريق ، سيل و زلزله.

د - در توقيف يا حبس بودن.

تبصره - هرنظامي كه به حوادث مذكور در بندهاي (الف) ، (ب) و (ج) اين ماده مبتلا گردد موظف است در اولين فرصت ممكن ، مراتب را به يگان اطلاع و حسب مورد نسبت به اخذ مرخصي استعلاجي ، استحقاقي و امثال آن اقدام نمايد. در صورتي كه امكان اخذ مرخصي وجود داشته باشد و اقدام نكند ، همچنين اگر پس از برطرف شدن عذر و سپري شدن مدتي كه عرفا براي آن حادثه ضرورت دارد خود را معرفي ننمايد با توجه به مدت غيبت حسب مورد طبق مقررات انضباطي يا كيفري با او رفتار خواهد شد.

ماده77- كاركنان فراري نيروهاي مسلح تا رسما خود را براي ادامه خدمت به يگان مربوط معرفي ننمايند فرارشان استمرار خواهد داشت و در صورتي كه در اثنا فرار يكي از عذرهاي موجه حادث شود براي مدت زمان عذر موجه مجازات نخواهند شد ولي مجموع فرار قبل و بعداز حدوث عذر ، يك فرار متوالي و مستمر محسوب مي شود.

در صورتي كه پس از صدور

راي نهايي دادگاه و ابلاغ آن ، خود را به يگان مربوط معرفي ننمايند فراري محسوب و به اتهام فرار مجدد نيز تعقيب خواهند شد.

فصل پنجم - گزارش خلاف واقع ( ماده 78 )

ماده78- هرنظامي به مناسبت انجام وظيفه عمدا گزارشي برخلاف واقع به فرماندهان يا ديگر مقامات مسوول تقديم نمايد و يا حقايق را كتمان كند و يا با سونيت گزارشي با تغيير ماهيت يا به طور ناقص ارايه دهد و يا عمدا جرايم ارتكابي كاركنان تحت امر خود را به مقامات ذي صلاح گزارش ندهد و يا از گزارش آن جلوگيري نمايد يا گزارشها و جرايم را به موقع اعلام نكند به ترتيب زير محكوم مي شود:

الف - چنانچه اعمال فوق موجب شكست جبهه اسلام يا تلفات جاني گردد به مجازات محارب.

ب - در صورتي كه موضوع به امور جنگي يا مسايل امنيت داخلي يا خارجي مرتبط باشد به حبس از دو تا پنج سال.

ج - در ساير موارد به استثناي مواردي كه صرفا تخلف انضباطي محسوب مي شود به حبس از سه ماه تا يك سال .

تبصره1- چنانچه اعمال مذكور موجب خسارات مالي گردد مرتكب علاوه بر مجازات فوق به جبران خسارات وارده نيز محكوم خواهد شد.

تبصره 2- هرگاه اعمال مورد اشاره در بندهاي (ب) و (ج) اين ماده در اثر بي مبالاتي و سهل انگاري باشد در صورتي كه موجب جنايت برنفس يا اعضاي شده باشد مرتكب به نصف حداقل ، تا نصف حداكثر مجازاتهاي مزبور محكوم خواهد شد و در غير اين صورت طبق آيين نامه انضباطي عمل مي شود. پرداخت ديه طبق مقررات قانون ديات مي باشد.

فصل ششم - تقلب و دسيسه در امور نظام وظيفه و تصديق نامه هاي خلاف واقع ( ماده 79 )

ماده79- هرنظامي كه موجبات معافيت يا اعزام مشمولي را به خدمت وظيفه عمومي بر خلاف مقررات فراهم سازد و يا سبب شود نام كسي كه مشمول قانون خدمت وظيفه عمومي است در فهرست مشمولان ذكر

نگردد و يا شخصا يا به واسطه ديگري اقدام به صدور گواهي يا تصديق نامه خلاف واقع در امور نظام وظيفه يا غير آن نمايدچناچه اعمال مذكور به موجب قوانين ديگر مستلزم مجازات شديدتري نباشد به حبس از يك تا پنج سال و يا شش ميليون(000‚000‚6) ريال تا سي ميليون (000‚000‚30) ريال جزاي نقدي محكوم مي شود.

تبصره 1- هركس با علم و اطلاع ، از اوراق و تصديق نامه هاي خلاف واقع مذكور در اين ماده استفاده نمايد و يا امتيازاتي كسب كند به حبس از شش ماه تا سه سال و يا سه ميليون (000‚000‚3) ريال تا هجده ميليون (000‚000‚18)ريال جزاي نقدي محكوم و در هر صورت امتياز مكتسبه لغو مي گردد.

تبصره2- مرتكبان جرايم مذكور چنانچه براي انجام اعمال فوق مرتكب جرم ارتشا نيز شده باشند به مجازات آن جرم نيز محكوم مي گردند.

فصل هفتم - فروش و حيف و ميل و واگذاري اشياي نظامي و اموال نيروهاي مسلح ( ماده 80 تا 87 )

ماده 80- هرنظامي كه اسلحه و يا اجزاي آن يا مهمات يا مواد منفجره يا محترقه متعلق به دولت يا در اختيار دولت را كه برحسب وظيفه به او سپرده شده و يا به هرنحو به آن دسترسي پيدا كرده بفروشد يا به رهن بگذارد يا به نحو ديگري مورد معامله قرار دهد يا با سو نيت مخفي نمايد به حبس از دو تا ده سال محكوم مي شود.

ماده81- هر نظامي كه مركب يا و وسايل نقليه ياساير اموال متعلق به دولت يا در اختيار دولت را كه برحسب وظيفه به او سپرده شده و يا به هرنحو به آن دسترسي پيدا كرده بفروشد يا به رهن بگذارد يا به نحو ديگري مورد معامله قراردهد يا با سو نيت مخفي

نمايد به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم مي گردد.

ماده82- هر نظامي البسه نظامي را كه براي خدمت به او سپرده شده است و فروش و يا هرنوع معامله ديگري در مورد آن از نظرسازمان مربوط غيرمجاز باشد بفروشد يا به نحو ديگري مورد مورد معامله قراردهد به حبس از دو تا شش ماه محكوم مي شود.

ماده83- هر نظامي كه اسلحه و مهمات يا وسايل و لوازم نظامي متعلق به دولت يا در اختيار دولت را كه برحسب وظيفه به او سپرده شده به مصرف غير مجاز برساند يا مورد استفاده غيرمجاز قراردهد يا بدون اجازه و برخلاف مقررات در اختيار ديگري بگذارد يا به علت اهمال يا تفريط موجب نقص يا تضييع آنها گردد به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم مي گردد.

ماده84- هر نظامي كه ساير وسايل و اموال و وجوه متعلق به دولت يا در اختيار دولت را كه برحسب وظيفه به او سپرده شده به مصرف غيرمجاز برساند يا مورد استفاده غيرمجاز قراردهد يا بدون اجازه و برخلاف مقررات در اختيارديگري بگذارد و يا آن را به مصارفي برساند كه در قانون براي آن اعتباري منظورنشده است و يا در غيرمورد معين يا زايد بر اعتبار مصرف نمايد به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم مي شود.

ماده85- هر نظامي كه به علت اهمال يا تفريط موجب نقص يا تضييع اموال مذكور در ماده(84) اين قانون شود و خسارت وارده بيش از مبلغ ده ميليون(10000000) ريال باشد به حبس از سه ماه تا دو سال محكوم مي شود. در صورتي كه خسارت وارده كمتر از اين

مبلغ باشد ، علاوه برجبران خسارت وارده ، با وي مطابق آيين نامه انضباطي رفتار مي شود.

ماده86- تشخيص اين كه وسايل و لوازم مذكور در اين فصل جز وسايل و لوازم نظامي است به عهده كارشناسان نظامي ذي ربط در هرمورد مي باشد و دادگاه درصورت لزوم نظر كارشناسان مزبور را كسب خواهد كرد.

ماده87- هرگاه اعمال مذكور در اين فصل موجب اخلال در نظام (بهم خوردن امنيت كشور) و يا شكست جبهه اسلام گردد مرتكب به مجازات محارب محكوم مي شود.

فصل هشتم - سرقت ( ماده 88 تا 92 )

ماد88- هر نظامي كه اسلحه و مهمات و مواد منفجره متعلق به دولت يا در اختيار دولت را سرقت نمايد به حبس از دو تا ده سال محكوم مي شود.

ماده89- هر نظامي كه وسايل و لوازم نظامي(غير ازسلاح و مهمات و مواد منفجره) و وجوه و اجناس يا اشيا متعلق به دولت يا آنچه در اختيار نيروهاي مسلح است را سرقت نمايد به حبس از يك تا پنج سال محكوم مي گردد.

ماده90- هر گاه بزه هاي ارتكابي مذكور در مواد(88) و (89) اين قانون در موقع اردوكشي يا ماموريت آماده باش رزمي يا عمليات رزمي يا در منطقه جنگي باشد يا سرقت آن در ماموريت محوله يگان ، موثر و در آن ايجاد اخلال نمايد و يا يك يا چند نفر از آنان درحين سرقت حامل سلاح ظاهر يا مخفي باشند يا حرز را شكسته باشند مرتكبان به حبس از سه تا پانزده سال محكوم مي گردند.

ماده91- هر نظامي بعض يا كل نوشته ها يا اسناد يا اوراق يادفاتر يا مطالبي كه در دفاتر ثبت و ضبط نيروهاي مسلح مندرج يا در اماكن نظامي

محفوظ يا نزد اشخاصي كه رسما مامور حفظ آنها هستند سپرده شده را بربايد به حبس از دو تا ده سال محكوم مي شود.

تبصره1- چنانچه امانت دار يا مستحفظ مرتكب جرم فوق شود به حبس از سه تا پانزده سال محكوم مي گردد.

تبصره 2- هر گاه در اثر بي احتياطي ، بي مبالاتي يا عدم رعايت نظامات دولتي توسط مباشر ثبت و ضبط اسناد يا امانت دار و مستحفظ ، جرم فوق واقع و يا اسناد و مدارك و نوشتجات مفقود يا معدوم يا تخريب گردد مرتكب به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم مي گردد.

ماده92- هرگاه بزه هاي فوق موجب اخلال در نظام(بهم خوردن امنيت كشور) ويا شكست جبهه اسلام گردد ، مرتكب به مجازات محارب محكوم مي شود.

فصل نهم - آتش زدن و تخريب و اتلاف ( ماده 93 تا 94 )

فصل نهم - آتش زدن و تخريب و اتلاف ( ماده 93 تا 94 )

فصل نهم - آتش زدن و تخريب و اتلاف

ماده93- هر نظامي كه عمدا تاسيسات يا ساختمانها يا استحكامات نظامي يا كشتي يا هواپيما يا امثال آنها يا انبارها يا راهها يا وسايل ديگر ارتباطي و مخابراتي يا الكترونيكي يا مراكز محتوي اسناد و دفاتر يا اسناد طبقه بندي شده مورد استفاده نيروهاي مسلح يا وسايل دفاعيه يا تمام يا قسمتي از ملزومات جنگي و اسلحه يا مهمات يا مواد منفجره را آتش بزند يا تخريب كند يا از بين ببرد يا ديگري را وادار به آن نمايد به حبس از سه تا پانزده سال محكوم مي شود.

تبصره1- در صورتي كه انجام اعمال فوق به قصد براندازي حكومت يا اخلال در نظام(بهم خوردن امنيت كشور) يا شكست جبهه اسلام

باشد مرتكب به مجازات محارب محكوم مي گردد.

تبصره 2- تخريب امكانات و تاسيسات به منظور عدم دستيابي دشمن به هنگام عقب نشيني طبق دستور لازم الاجرا از شمول اين ماده مستثني است.

ماده94- هر نظامي كه غيرا زموارد ياد شده در ماده (93) اين قانون ، عمدا ساير اموالي را كه در اختيار نيروهاي مسلح است ، آتش بزند يا تخريب يا تلف كند يا ديگري را وادار به آن نمايد به حبس از دو تا پنج سال محكوم مي شود و اگر عمل وي موجب اخلال در نظام (بهم خوردن امنيت كشور) ويا شكست جبهه اسلام گردد به مجازات محارب محكوم مي شود.

فصل دهم - سو استفاده و جعل و تزوير ( ماده 95 تا 117 )

ماده95- هر نظامي كه حكم يا امضايا مهر يا فرمان يا دستخط فرماندهي كل قوا را به اعتبار مقام وي جعل كند يا با علم به جعل يا تزوير استعمال نمايد به حبس از سه تا پانزده سال محكوم خواهد شد.

ماده96- هر نظامي كه حكم ياامضا يا مهر يكي از فرماندهان يا مسوولان نيروهاي مسلح در رده فرمانده نيرو يا همطراز و بالاتر را به اعتبارمقام آنان جعل كند يا با علم به جعل يا تزوير استعمال نمايد به حبس از يك تا ده سال محكوم مي شود.

ماده97- هر نظامي كه حكم يا امضا يا مهر ساير فرماندهان و مسوولان نيروهاي مسلح را به اعتبار مقام آنان جعل كند يا با علم به جعل يا تزوير استعمال نمايد به حبس از يك تا پنج سال محكوم مي گردد.

ماده98- هر نظامي كه با مباشرت يا به واسطه ، مهر يكي از نيروهاي مسلح را جعل كند يا با علم به جعل يا تزوير

مورد استفاده قرار دهد به يك تاده سال حبس محكوم مي شود.

ماده99- هر نظامي كه با مباشرت يا به واسطه ، منگنه يا علامت يكي ازنيروهاي مسلح را جعل كند يا با علم به جعل يا تزوير مورد استفاده قرار دهد به حبس از يك تا پنج سال محكوم مي گردد.

ماده100- هر نظامي كه مهر يا تمبر يا علامت يكي از نيروهاي مسلح يا سازمانها يا ادارات و شركتهاي وابسته به آنها را بدون مجوز به دست آورده و به صورت غيرمجاز استفاده كرده يا موجبات استفاده آنرا فراهم آورد ، علاوه برجبران خسارت وارده به حبس از شش ماه تاسه سال محكوم مي شود.

ماده101- هر نظامي كه از مهر ، تمبر يا علايم مذكور در مواد قبل اين فصل كه به او سپرده شده به صورت غيرمجاز استفاده كند يا سبب استفاده شود ، علاوه برجبران خسارت وارده به حبس از شش ماه تا سه سال محكوم مي گردد.

ماده102- مرتكبان جرايم مذكور در مواد قبل اين فصل ، هرگاه قبل از تعقيب مراتب رابه مسوولان ذي ربط اطلاع بدهند وساير مرتكبان را معرفي كنند يا بعد از تعقيب ، وسايل دستگيري آنان را فر اهم نمايند با توجه به نوع عمل ارتكابي ، دادگاه مجازات آنان را تخفيف داده يا آنان را از مجازات معاف خواهد كرد.

ماده103- هر نظامي كه دراحكام و تقريرات و نوشته ها و اسناد و سجلات و آمار و محاسبات و دفاتر و غيرآنها از نوشته ها و اوراق رسمي مربوط به امور نظامي و يا راجع به وظايفش جعل يا تزويركند اعم از اينكه امضا يا مهري را ساخته

و يا امضا يا مهر يا خطوطي را تحريف كرده يا كلمه اي را الحاق كند يا اسامي اشخاص را تغيير دهد به حبس از دو تا پنج سال محكوم مي گردد.

ماده104- هر نظامي كه در تحرير نوشته ها ، قراردادها و مقاوله نامه هاي راجع به وظايفش مرتكب جعل يا تزويرشود اعم از اينكه موضوع يا مضمون آن را تغييردهد ياگفته و نوشته يكي از مقامات يا تقريرات يكي از طرفها را تحريف كند يا امر باطلي را صحيح و يا صحيحي را باطل يا چيزي را كه به آن اقرار نشده اقرارشده جلوه دهد به حبس از دو تا پنج سال محكوم مي شود.

ماده 105- هر نظامي كه اوراق مجعول مذكور در مواد(103) و (104) اين قانون را با علم به جعل و تزوير مورد استفاده قراردهد به حبس از شش ماه تاسه سال محكوم مي گردد.

ماده106- هر نظامي كه به مناسبت انجام وظيفه به يكي از طرق مذكور در اسناد و نوشته هاي غيررسمي جعل يا تزوير كند به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم مي شود.

ماده107- هر نظامي كه اوراق مذكور در ماده(106) اين قانون را با علم به جعلي بودن آنها مورد استفاده قراردهد به حبس از سه ماه تا يك سال محكوم مي گردد.

ماده108- هر نظامي كه عهده دار انجام معامله يا ساختن چيزي يا نظارت در ساختن يا امر به ساختن آن براي نيروهاي مسلح بوده و به واسطه تدليس در معامله از جهت تعيين مقدار يا صفت يا قيمت بيش از حد متعارف مورد معامله يا تقلب در ساختن آن چيز ، نفعي براي خود

يا ديگري تحصيل كند يا موجب ضرر نيروهاي مسلح گرددعلاوه برجبران خسارت وارده و جزاي نقدي معادل بهاي مال مورد تدليس به ترتيب زيرمحكوم مي شود:

الف - درصورتي كه سود حاصله ياضرروارده تا ده ميليون (000‚000‚10)ريال باشد به حبس از شش ماه تا دو سال.

ب - چنانچه سود حاصله يا ضرر وارده بيش از ده ميليون (000‚000‚10) ريال تا يكصد ميليون (000‚000‚100) ريال باشد به حبس از يك تا پنج سال.

ج - هرگاه سود حاصله يا ضرر وارده بيش از يكصد ميليون (000‚000‚100) ريال باشد به حبس از دوتا ده سال.

ماده109- قبول هرگونه هديه يا امتياز يا درصدانه از قبيل وجه ، مال ، سند پرداخت وجه يا تسليم مال ، تحت هر عنوان به طور مستقيم يا غيرمستقيم دررابطه با معاملات وقراردادهاي خارجي و داخلي توسط نظاميان ممنوع است. مرتكب مذكور علاوه بر ردهديه يا امتياز يا درصدانه يا معادل آن به دولت به حبس تعزيري از دو تا ده سال و جزاي نقدي برابر هديه يا امتياز يا درصدانه محكوم مي گردد.

تبصره1- مجازات شروع به اين جرم ، حداقل مجازات حبس مقرر در اين ماده است.

تبصره2- در صورتي كه شخص حقيقي يا حقوقي خارجي طرف معامله ، درصدانه مي پردازد ، موضوع قبلا به اطلاع مسئولمربوط رسانيده مي شود و وجوه مزبور دريافت و تماما به حساب خزانه واريز مي گردد. در اين صورت اقدام كننده مشمول اين ماده نخواهد بود.

ماده110- هر نظامي كه در معاملات يا مناقصه ها و مزايده هاي مربوط به نيروهاي مسلح با ديگران تباني نمايد ، علاوه بر جبران خسارت وارده به حبس از دو تا ده سال

و جزاي نقدي معادل آنچه برخلاف مقررات تحصيل كرده است محكوم مي شود.

ماده111- چنانچه بازرسان يا ناظران امور مالي در نيروهاي مسلح در ارتكاب جرايم مندرج در مواد (108) ، (109)و(110) اين قانون شركت نمايند به مجازات مرتكبان اصلي محكوم و اگر پس از كشف يا اطلاع از وقوع ، آن را مخفي دارند به مجازات حبس مرتكبان اصلي محكوم خواهند شد.

ماده112- هر نظامي كه در مواد غذايي و ادويه و مايعاتي كه تحت حفاظت يا نظارت او قرارداده شده است به طور مستقيم يا غيرمستقيم تقلب نمايد يا عمدا مواد غذايي و ادويه و مايعات تقلبي را بين نظاميان شخصا يا به واسطه ديگري تقسيم كند به حبس از دوتاده سال محكوم خواهد شد.

ماده113- هر نظامي كه با سو نيت گوشت حيوانات مبتلا به بيماريهاي مسري يا موادغذايي فاسد يا ضايع شده را به طور مسقيم يا غيرمستقيم بين نظاميان تقسيم نمايد به حبس از سه تاپانزده سال محكوم مي شود.

ماده114- چنانچه اعمال مذكور در مواد (112) و (113) اين قانون در اثر اهمال و بي توجهي صورت گرفته باشد مرتكب به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم مي گردد.

ماده115- در صورتي كه در اثر وقوع بزه هاي مذكور در مواد (112) و (113) اين قانون لطمه جبران ناپذيري بر نيروهاي مسلح يا عمليات نظامي وارد آيد مرتكب به مجازات محارب محكوم خواهدشد.

ماده116- چنانچه مرتكب بر اثر ارتكاب جرايم مندرج در اين فصل ، منافعي كسب كرده يا امتيازاتي گرفته باشد منافع مكتسبه مسترد و امتيازات حاصله لغو مي شود.

ماده117- در تمام مواردمذكور در اين فصل ، هرگاه اقدامات انجام شده منتهي

به قتل يا نقص عضو يا جراحت و صدمه به انساني شود مرتكب علاوه بر مجازاتهاي مذكور حسب مورد به قصاص و پرداخت ديه و در هر حال به تاديه خسارات وارده نيز محكوم خواهد شد.

فصل يازدهم - ارتشا ، اختلاس و اخاذي ( ماده 118 تا 125 )

ماده118- هر نظامي براي انجام يا خودداري از انجام امري كه از وظايف او يا يكي ديگر از كاركنان نيروهاي مسلح است وجه يا مال يا سند پرداخت وجه يا تسليم مالي را بلاعوض يا كمتر از قيمت معمول به هرعنوان قبول نمايد اگرچه انجام يا خودداري از انجام امر برخلاف قانون نباشد در حكم مرتشي است و به ترتيب ذيل محكوم مي شود:

الف - هرگاه قيمت مال يا وجه ماخوذ تا يك ميليون (000‚000‚1) ريال باشد به حبس از يك تا پنج سال و جزاي نقدي معادل وجه يا قيمت مال ماخوذ و تنزيل يك درجه يا رتبه.

ب - هرگاه قيمت مال يا وجه ماخوذ بيش از يك ميليون (000‚000‚1) ريال تا ده ميليون (000‚000‚10) ريال باشد به حبس از دوتا ده سال و جزاي نقدي معادل وجه يا قيمت مال ماخوذ و تنزيل دودرجه يا رتبه.

ج - هرگاه قيمت مال يا وجه ماخوذ بيش از ده ميليون(000‚000‚10) ريال باشد به حبس از سه تا پانزده سال و جزاي نقدي معادل وجه يا قيمت مال ماخوذ و اخراج از نيروهاي مسلح.

ماده119- هرنظامي وجوه يا مطالبات يا حواله ها يا اسناد و اشيا و لوازم و يا ساير اموال را كه بر حسب وظيفه به او سپرده شده به نفع خود يا ديگري برداشت يا تصاحب نمايد مختلس محسوب و علاوه بر رد وجه يا مال مورد اختلاس حسب

مورد به مجازات زير محكوم مي شود:

الف - هرگاه ميزان اختلاس از حيث وجه يا بها مال مورد اختلاس تا يك ميليون (000‚000‚1) ريال باشد به حبس از يك تا پنج سال و جزاي نقدي معادل دو برابر وجه يا بها مال مورد اختلاس و تنزيل يك درجه يا رتبه.

ب - هرگاه ميزان اختلاس از حيث وجه يا بها مال مورد اختلاس بيش از يك ميليون (000‚000‚1) ريال تا ده ميليون (000‚000‚10) ريال باشد به حبس از دوتاده سال و جزاي نقدي معادل دوبرابر وجه يا بها مال مورد اختلاس و تنزيل دو درجه يا رتبه.

ج - هرگاه ميزان اختلاس از حيث وجه يا بها مال مورد اختلاس بيش از ده ميليون (000‚000‚10) ريال باشد به حبس از سه تا پانزده سال و جزاي نقدي معادل دو برابر وجه يا بها مال مورد اختلاس و اخراج از نيروهاي مسلح.

تبصره1- چنانچه عمل اختلاس توام با جعل سند و نظاير آن باشد مرتكب به مجازات هر دو جرم محكوم مي شود.

تبصره2- هركس با علم به اينكه اموال مورد اختلاس فوق الذكر به نيروهاي مسلح تعلق دارد آن را خريداري يا در تضييع آن مساعدت نمايد علاوه بر استرداد اموال يا حسب مورد مثل يا قيمت آنها به حبس از يك تا پنج سال محكوم مي شود.

ماده120- چنانچه مرتشي و مختلس مذكور در مواد (118) و (119) اين قانون از نيروهاي وظيفه باشد اخراج منتفي است.

ماده121- مبالغ مذكور در مواد (118) و (119) اين قانون از حيث تعيين مجازات و يا صلاحيت محاكم اعم از اين است كه جرم دفعتا واحده يا به دفعات واقع شده و جمع

مبلغ بالغ برحد نصاب مزبور باشد.

ماده122- چنانچه نظامي مرتكب اختلاس قبل از صدور كيفر خواست تمام وجه يا مال مورد اختلاس را مسترد كند ، دادگاه او را از تمام يا قسمتي از جزاي نقدي معاف مي نمايد و اجراي مجازات حبس را معلق ولي حكم تنزيل درجه يا رتبه را درباره او اجرا خواهد نمود.

ماده123- هرنظامي كه زايد بر يك ميليون (000‚000‚1) ريال اختلاس كند ، در صورت وجوه دلايل كافي ، صدور قرار بازداشت موقت به مدت يك ماه الزامي است واين قرار در هيچ يك از مراحل رسيدگي قابل تبديل نخواهد بود.

ماده124- درهر مورد از بزه هاي مندرج در مواد (118) و (119)اين قانون ، كه مجازات حبس براي آن مقرر شده ، نظامي مرتكب از تاريخ صدور كيفر خواست از شغل خود معلق خواهدشد. دادسرا مكلف است صدور كيفر خواست را به سازمان ذي ربط اعلام دارد. در صورتي كه متهم به موجب راي قطعي برايت حاصل كند ، ايام تعليق جز خدمت او محسوب و حقوق و مزاياي مدتي را كه به علت تعليقش نگرفته دريافت خواهد كرد.

تبصره - فرمانده نيرو يا رييس سازمان مربو ط درنيروهاي مسلح و مقامات بالاتر نظامي مي توانند پس ازپايان بازداشت موقت يك ماهه ،وضعيت ( بدون كاري ) - مذكور در قوانين استخدامي نيروهاي مسلح - را تا پايان رسيدگي و دادرسي اعمال نمايند

ماده 125- هرنظامي كه با سو استفاده از لباس ، موقعيت يا شغل خود به جبر و قهر ، ديگري را اكراه به معامله مال يا حق خود نمايد يا بدون حق ، برمال يا حق ديگري مسلط شود ،

علاوه بر ردعين ، مثل يا قيمت مال يا حق حسب مورد ، به مجازات حبس از يك تا پنج سال محكوم مي شود.

فصل دوازدهم - استفاده غيرقانوني البسه رسمي يا علايم و نشانها و مدالهاي نظامي ( ماده 126 تا 127 )

ماده 126- هرنظامي كه علنا نشانها و مدالها و علايم و درجات و البسه رسمي نظامي داخلي يا خارجي را بدون تغيير يا با تغيير جزيي كه موجب اشتباه شود بدون مجوز يا بدون حق ، استفاده نمايد يا از لباس ، موقعيت ، شغل و كارت شناسايي خود براي مقاصد غيرقانوني استفاده كند به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم مي شود مگر اينكه به موجب اين قانون و يا قوانين ديگر مستلزم مجازات شديدتري باشد كه در اين صورت به آن مجازات محكوم مي گردد.

تبصره - استفاده از البسه و اشيا مذكور در اين ماده در اجراي هنرهاي نمايشي مشمول مقررات اين ماده نخواهد بود.

ماده 127- هرنظامي در زمان جنگ با دولتي كه قرارداد ژنو مورخ 1949 را امضا نموده يا بعدا به آن ملحق شده است پرچم يا بازوبند يا ساير علايم هلال احمر يا همرديف آن را در منطقه عمليات جنگي بدون حق علنا مورد استفاده قرار دهد ، به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم مي شود.

فصل سيزدهم - ساير مقررات ( ماده 128 تا 137 )

ماده 128- شروع به جرايم تعزيري جعل و تزوير ، سرقت ، تخريب يا آتش زدن يا اتلاف تاسيسات يا اسلحه و مهمات يا وسايل و امكانات نيروهاي مسلح ، تقلب و دسيسه در امور نظام وظيفه ، فروش غيرمجاز اموال نيروهاي مسلح ، ارتشا ، اختلاس ، اخاذي يا جرايم عليه امنيت داخلي و خارجي جرم است و مرتكب حسب مورد به حداقل مجازات جرايم مذكور محكوم مي شود.

تبصره 1- در صورتي كه عمليات و اقداماتي كه شروع به اجراي آن كرده خود مستقلا جرم باشد ، مرتكب

به مجازات همان جرم محكوم مي گردد.

تبصره 2- هرگاه براي جرايم مذكور در اين ماده مجازات محارب مقرر شده باشد ، اقداماتي كه شروع به جرم تلقي مي شود در صورتي كه در اين قانون براي آنها مجازاتي تعيين نگرديده باشد ، مرتكب آن اقدامات به حبس از دو تا ده سال محكوم مي شود.

ماده 129- جرايمي كه پس از اعلام رسمي خاتمه درگيريهاي مستقيم رزمي با دشمن و قبل از امضا قرارداد صلح واقع مي شود از نظر اين قانون جرم در زمان صلح محسوب مي گردد.

ماده 130- اعمالي كه به موجب ماده (38) و بند (ج) مواد (42) ، (43) ، (44) ، (51) و (78) اين قانون صرفا تخلف انضباطي محسوب مي شود توسط ستاد كل نيروهاي مسلح ظرف مدت سه ماه پس از تصويب اين قانون تهيه و پس از تصويب فرماندهي كل قوا ابلاغ مي گردد.

ماده 131- هرگونه تغيير يا حذف اطلاعات ، الحاق ، تقديم يا تاخير تاريخ نسبت به تاريخ حقيقي و نظاير آن كه به طور غيرمجاز توسط نظاميان در سيستم رايانه و نرم افزارهاي مربوط صورت گيرد و همچنين اقداماتي از قبيل تسليم اطلاعات طبقه بندي شده رايانه اي به دشمن يا افرادي كه صلاحيت دسترسي به آن اطلاعات را ندارند ، افشا غيرمجاز اطلاعات ، سرقت اشيا داراي ارزش اطلاعاتي مانند سي دي (CD) يا ديسكتهاي حاوي اطلاعات يا معدوم كردن آنها يا سو استفاده هاي مالي كه نظاميان به وسيله رايانه مرتكب شوند جرم محسوب و حسب مورد مشمول مجازاتهاي مندرج در مواد مربوط به اين قانون مي باشند.

ماده 132- در كليه مواردي كه

در اثر ارتكاب جرم خسارتي وارد شود ، مرتكب علاوه بر مجازاتهاي مقرر در اين قانون به جبران خسارت وارده و حسب مورد به رد عين يا مال يا پرداخت مثل يا قيمت و اجرت المثل نيز محكوم مي گردد. رسيدگي در اين گونه موارد در دادگاههاي نظامي نياز به تقديم دادخواست ندارد.

ماده 133- در هريك از جرايم موضوع اين قانون در صورتي كه موضوع يا جرم ارتكابي و ميزان تاثير آن مشخص نباشد ، دادگاه موظف است موضوع را به كارشناس يا هيات كارشناسي ارجاع و نظر آنان را كسب نمايد.

تبصره- نحوه تشخيص نياز به نظر هيات ياد شده يا كارشناس ، ارجاع ، بررسي و اعلام نظر هيات مذكور و يا كارشناس و تعداد و تركيب هياتهاي كارشناسي به موجب دستورالعملي كه توسط ستاد كل نيروهاي مسلح و با همكاري و هماهنگي سازمان قضايي نيروهاي مسلح تهيه و به تصويب فرماندهي كل قوا مي رسدمشخص خواهدشد.

ماده 134- هرگاه در اثر وقوع بزهي كه رسيدگي به آن در صلاحيت دادگاههاي نظامي است خسارت يا زيان مالي متوجه نيروهاي مسلح شده باشد دادستان نظامي با تعقيب موضوع از لحاظ جنبه عمومي از حيث دريافت خسارات در دادگاه ، سمت نمايندگي نيروهاي مسلح را دارا خواهد بود.

ماده 135- مقررات مرور زمان و مواعيد آن در مراجع قضايي نظامي همانند مقررات مربوط در مراجع قضايي عمومي مي باشد.

ماده 136- هرگاه جرم ارتكابي كاركنان نيروهاي مسلح جنبه تخلف انضباطي نيز داشته باشد ، رسيدگي به تخلف از نظر انضباطي توسط فرماندهان و مسوولان نيروهاي مسلح انجام مي شود و اين موضوع مانع رسيدگي به جرم در مرجع قضايي

نخواهد بود و فرماندهان مكلفند مراتب وقوع جرم را به مرجع قضايي اعلام نمايند.

ماده 137- با تصويب اين قانون ، قانون مجازات جرايم نيروهاي مسلح - مصوب 18/5/1371 كميسيون امور قضايي و حقوقي مجلس شوراي اسلامي كه در تاريخ 11/8/1376 تمديد شده است - و قانون دادرسي وكيفر ارتش مصوب 4/10/1318 و كليه قوانين مغاير با اين قانون ملغي مي باشد.

قانون فوق مشتمل بر يكصد و سي و هفت ماده و پنجاه و يك تبصره در جلسه علني روز سه شنبه مورخ نهم دي ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 25/10/1382 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است.

رييس مجلس شوراي اسلامي - مهدي كروبي

قانون دادرسي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي - مصوب ارديبهشت ماه 1364 با اصلاحات سال 68

ماده 1 _ رسيدگي به جرايم مربوط به وظايف خاص نظامي و انتظامي اعضاي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران ( ارتش ، سپاه ، ژاندارمري ، شهرباني ، پليس قضايي ، كميته هاي انقلاب اسلامي و هر نيروي مسلح قانوني ديگر ، بر طبق مواد اين قانون در صلاحيت دادگاههاي خاص نظامي است

تبصره 1 _ منظور از جرايم مربوط به وظايف خاص نظامي و انتظامي بزه هايي است كه اعضاي نيروهاي مسلح در ارتباط با وظايف و مسئوليتهاي نظامي و انتظامي كه طبق قانون و مقررات به عهده آنان است مرتكب گردند.

تبصره 2 _ جرايمي كه در مقام ضابط دادگستري مرتكب شده باشند در محاكم عمومي رسيدگي مي شود.

ماده 2 _ دادگاههاي نظامي به دادگاههاي نظامي يك و دادگاههاي نظامي دو تقسيم مي شوند.

ماده 3 _ كيفيت تشكيل و صلاحيت دادگاههاي نظامي 1 و 2 و موارد لزوم ارسال پرونده به ديوان عالي كشور مانند كيفيت تشكيل و

صلاحيت محاكم كيفري يك و كيفري دو مي باشد.

ماده 4 _ اولويت در تصدي سمتهاي قضايي در دادگاهها و دادسراهاي نظامي با حقوقدانان نظامي واجد شرايط است

ماده 5 _ هرگاه رييس يا عضو علي البدل نسبت به مواردي از رييس سازمان قضايي نيروهاي مسلح يا رييس سازمان قضايي حوزه مربوطه درخواست مشاور كند رييس مكلف به اعزام مشاور است دراين صورت قبل از اتخاذ تصميم دادگاه مشاور مكلف است پرونده را دقيقا مطالعه و بررسي نموده نظر مشروح و مستدل خود را در اسرع وقت كتبا اعلام نمايد.

ماده 6 _ در مراكز استانها سازمان قضايي نيروهاي مسلح استان مركب از دادگاه و دادسراي نظامي ودر شهرستانهاي مورد نياز ناحيه دادسراي نظامي تشكيل مي شود. تصويب تشكيلات مزبور و تعيين تعداد شعب دادسرا و دادگاه به عهده رييس قوه قضاييه مي باشد.

تبصره _ رييس شعبه اول دادگاه نظامي يك هر استان به عنوان رييس سازمان قضايي استان بر كليه شعب دادگاه و دادسراي استان نظارت و رياست اداري خواهد داشت

ماده 7 _ متهم به ارتكاب چندين جرم از انواع مختلف جرايم خاص نظامي و انتظامي در دادگاهي محاكمه مي شود كه صلاحيت رسيدگي به جرمي را دارد كه مجازات آن اشد است

ماده 8 _ در استانهايي كه تراكم پرونده در حد تشكيل سازمان قضايي نيست با پيشنهاد رييس سازمان قضايي و تصويب رييس قوه قضاييه دادگاه نظامي دو مستقل با اختيارات همانند دادگاه حقوقي دو مستقل در امور كيفري تشكيل مي شود.

ماده 9 _ نيروهاي نظامي و انتظامي بنا به پيشنهاد رييس سازمان قضايي مكلف به انتقال يا مأموريت حقوقدانان نظامي و پرسنل مورد لزوم به اين سازمان هستند.

ماده 10 _

رييس سازمان قضايي نيروهاي مسلح كه رياست شعبه يك دادگاه نظامي يك مركز را نيزبه عهده دارد ، حق بازرسي و نظارت بر دادگاهها و دادسراهاي نظامي سراسر كشور را داشته و عنداللزوم مي تواند به تعداد كافي معاون داشته باشد.

تبصره _ رييس سازمان قضايي نيروهاي مسلح مي تواند در موارد ضروري با موافقت قاضي رسيدگي كننده در دادسرا يا دادگاه مربوطه پرونده را از شعبه رسيدگي كننده به يكي از شعب مشابه در استان ديگر احاله نمايد.

ماده 11 _ اختيارات و وظايف دادستان و بازپرس و داديار دادسراهاي نظامي با رعايت مقررات اين قانون همان اختيارات و وظايفي است كه در قانون آيين دادرسي كيفري براي دادستان و بازپرس وداديار دادسراي عمومي تعيين شده است و آيين رسيدگي به ترتيب مقرر در قانون مزبور خواهد بود.

ماده 12 _ كلية قوانيني كه با اين قانون مغايرت دارد ، ملغي است

قانون اعاده صلاحيت مراجع قضايي دادگستري - مصوب 17/2/1358

ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون دادگاههاي نظامي منحصرا به جرايم مربوط به وظايف خاص نظامي رسيدگي خواهند كرد و رسيدگي به ساير جرايمي كه در صلاحيت دادگاههاي مذكور قرار گرفته به مراجع قضايي دادگستري محول مي گردد.

تبصره 1 _ جرايمي كه افسران و درجه داران و افراد و كارمندان شهرباني و ژاندارمري كشور به سبب خدمت يا در حين خدمت و به سبب آن مرتكب شده يا بشوند در مراجع قضايي دادگستري رسيدگي خواهد شد.

تبصره 2 _ كليه پرونده هاي مشمول ماده فوق و تبصره 1 كه تا تاريخ تصويب اين قانون به صدور حكم قطعي منتهي نشده باشد در مراجع قضايي دادگستري رسيدگي خواهد شد.

تبصره 3 _ منظور از جرايم مربوط به وظايف خاص

نظامي جرايمي است كه افسران و درجه داران و افراد و كارمندان وزارت دفاع و ارتش به سبب خدمت در سازمان يا واحد نظامي مربوطه مرتكب شده باشند.

قانون تعيين حدود صلاحيت دادسراها و دادگاههاي نظامي كشور

ماده 1 _ هرگاه در حين تحقيقات و رسيدگي به جرايم خاص نظامي يا انتظامي جرايم ديگري كشف شود، سازمان قضايي نيروهاي مسلح مجاز به رسيدگي مي باشد.

ماده 2 _ جرايمي كه اسراي ايراني عضو نيروهاي مسلح در مدت اسارت مرتكب شده اند و نيز جرايم اسراي بيگانه در مدت اسارتشان در كشور ، در سازمان قضايي نيروهاي مسلح رسيدگي مي شود.

ماده 3 _ كليه جرايم نظاميان داراي درجة سرتيپي و بالاتر در مراجع قضايي ذي ربط در تهران رسيدگي مي شود.

قانون تعيين حدود صلاحيت دادسراها و دادگاههاي نظامي ، در اجراي بند هشتم اصل يكصد و دهم قانون اساسي در جلسه روز پنجشنبه مورخ ششم مرداد ماه يكهزار و سيصد و هفتاد و سه مجمع تشخيص مصلحت نظام مشتمل بر سه ماده به شرح فوق به تصويب رسيده است

قانون اجازه وكالت دادگستري به افسران قضايي ليسانسيه حقوق بازنشسته نيروهاي مسلح - مصوب 18/4/1351

ماده واحده _ افسران نيروهاي مسلح كه واجد شرايط زير باشند پس از بازنشستگي با رعايت مقررات ماده 10 قانون استقلال كانون وكلا مصوب اسفند ماه 1333 مي توانند بدون طي كارآموزي به كار وكالت بپردازند و كانون وكلاي دادگستري به اين قبيل افسران پروانه وكالت درجه يك اعطا خواهد كرد:

الف _ دارا بودن حداقل دانشنامه ليسانس در رشته حقوق.

ب _ دارا بودن حداقل پنج سال سابقه خدمت متوالي و يا هشت سال خدمت متناوب در مشاغل سازماني قضايي زير:

1 _ رييس و عضو دادگاه عالي انتظامي و دادستان و داديار دادسراي انتظامي قضات ارتش

2 _ دادستان ارتش و معاون او.

3 _ رييس و عضو دادگاه هاي نظامي

4 _ دادستان و داديار و بازپرس و معاون بازپرس نظامي

قانون الحاق سازمان قضايي ارتش به دادگستري جمهوري اسلامي ايران - مصوب 10/8/1360 مجلس شوراي اسلامي

ماده واحده _ در اجراي اصل يكصد و هفتاد و دوم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران از تاريخ تصويب اين قانون سازمان قضايي ارتش جمهوري اسلامي ايران و كليه دادسراها و دادگاههاي نظامي مستقر در سراسر كشور از ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران جدا و به وزارت دادگستري ملحق مي گردد.

تبصره 1 _ رييس سازمان قضايي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران از طرف شوراي عالي قضايي تعيين و به اين سمت منصوب مي شود.

تبصره 2 _ عزل و نصب و تغيير محل كار قضات ارتش با پيشنهاد رييس سازمان قضايي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و باستناد بند 3 اصل يكصد و پنجاه و هفتم قانون اساسي با شوراي عالي قضايي است

تبصره 3 _ بودجه سازمان همه ساله در بودجه كل كشور دررديف مستقل ذيل رديف دادگستري منظور خواهد شد.

تبصره 4 _ كليه دارايي ها و اموال منقول و غيرمنقول مربوط

به مراجع قضايي سابق نيروهاي مسلح (اداره دادرسي ارتش دادستاني انقلاب اسلامي ارتش دادستاني عمومي و انقلاب پاسداران همراه با اعتبارات مربوطه از ارتش و سپاه و ساير نيروها و نهادها منتزع به اين سازمان منتقل مي شود.

تبصره 5 _ كارمندان غيرنظامي سازمان قضايي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران كماكان تابع قانون استخدام كشوري خواهندبود.

تبصره 6 _ از اين پس سازمان قضايي فوق مسيول رسيدگي به جرايم خاص نظامي و انتظامي همه نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران ، ارتش _ شهرباني _ ژاندارمري _ سپاه _ پليس قضايي _بسيج _ كميته هاي انقلاب اسلامي و هر نيروهاي مسلح قانوني ديگرمي باشد.

تبصره 7 _ تشكيلات اداري سازمان توسط وزير دادگستري ورييس سازمان امور اداري و استخدامي و رييس سازمان قضايي تهيه و به تصويب رياست قوه قضاييه خواهد رسيد.

تبصره 8 _ از تاريخ ابلاغ و تصويب آيين نامه مربوط به اين قانون هيچ مرجع قضايي در نيروهاي مسلح جز در رابطه با اين سازمان رسميت نخواهد داشت

تبصره 9 _ از تاريخ تصويب اين قانون نام سازمان قضايي ارتش به سازمان قضايي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران تغيير مي يابد.

قانون تفسير ماده 3 قانون تعيين حدود صلاحيت دادسراها و دادگاههاي نظامي كشور - مصوب 2/6/1374 مجمع تشخي

ماده واحده _ كليه نظاميان داراي درجه سرتيپ دومي كه شاغل در محل هاي سرلشكري و فرماندهي تيپ هاي مستقل هستند نيزمشمول ماده 3 قانون تعيين حدود صلاحيت دادسراها و دادگاه هاي نظامي كشور، مصوب 6/5/1373 مجمع تشخيص مصلحت نظام مي باشند.

قانون مقررات اداري و استخدامي دادستاني كل ، دادسراها ، دادگاه هاي انقلاب اسلامي ، سازمان زندان ها

ماده واحده _ كاركنان و مستمري بگيران دادستاني كل كه قبلا در خدمت دادستاني كل انقلاب اسلامي بوده اند و كاركنان دادسراها ، دادگاه هاي انقلاب اسلامي ، سازمان زندان ها و سازمان قضايي نيروهاي مسلح به استثنا قضات و كارگران ،مشمول قانون استخدام كشوري خواهند بود.

تبصره 1 _ كاركناني كه تا تاريخ تصويب اين قانون داراي حداقل دو سال خدمت تمام وقت در اين دستگاه ها بوده باشند به مستخدم رسمي تبديل وضع يافته و ساير كاركنان طبق مقررات قانون استخدام كشوري پس از گذراندن دوره آزمايشي به رسمي تبديل خواهند شد.

تبصره 2 _ در تعيين گروه شغلي كاركنان به هنگام تبديل وضع به رسمي ، شغل مورد تصدي آنان در تاريخ تصويب اين قانون ملاك عمل قرار خواهد گرفت

تبصره 3 _ كليه سوابق خدمت تمام وقت كاركنان در دستگاه هاي موضوع اين قانون از لحاظ پايه و بازنشستگي و وظيفه جزوخدمت دولتي آنان محسوب و منظور خواهد شد.

تبصره 4 _ كاركنان دستگاه هاي موضوع اين قانون به هنگام تبديل وضع از شرط حداكثر سن مقرر در بند الف ماده 14 قانون استخدام كشوري معاف خواهند بود.

تبصره 5 _ كسور بازنشستگي سهم كاركناني كه به مستخدم رسمي تبديل وضع مي بايد بابت مدت خدمت تمام وقت آنان در دستگاه هاي موضوع اين قانون براساس آخرين حقوق و فوق العاده شغل دريافتي از قبل اجراي اين قانون طبق قانون استخدام كشوري حداكثر ظرف 60

ماه از آنان كسر و به صندوق بازنشستگي كشوري واريز خواهد شد و كسور بازنشستگي سهم دستگاه بابت مدت مذكور طبق مقررات قانون استخدام كشوري ظرف مدت سه سال توسط اين دستگاه ها به صندوق مزبورپرداخت خواهد شد.

تبصره 6 _ تشكيلات مربوط به دستگاه هاي اين ماده وسيله وزير دادگستري و سازمان امور اداري و استخدامي كشور تهيه وبه تأييد رييس قوه قضاييه خواهد رسيد.

تبصره 7 _ آيين نامه نحوه تبديل وضع كاركنان مشمول اين قانون حداكثر ظرف مدت سه ماه از تاريخ تصويب ، توسط وزيردادگستري تهيه و پس از تأييد سازمان امور اداري و استخدامي كشور به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره 8 _ كليه قوانين و مقررات مغاير با مفاد اين قانون بلااثر خواهد بود.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و هشت تبصره در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ يازدهم ارديبهشت ماه يكهزار و سيصد و هفتاد مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 24/2/1370 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

آيين نامه اجرايي قانون حمايت قضايي از كاركنان دولت و پرسنل نيروهاي مسلح - مصوب 16/6/1379

ماده 1 _ در اين آيين نامه واژه ( قانون ) به جاي عبارت ( قانون حمايت قضايي از كاركنان دولت و پرسنل نيروهاي مسلح مصوب 1367 به كار مي رود.

ماده 2 _ منظور از ( مراجع رسيدگي كننده ) در اين آيين نامه ، كليه دادگاه هاي عمومي ، انقلاب ، نظامي ، تجديدنظر ، ديوان عالي كشور ، دادسراها ، ديوان عدالت اداري ، محاسبات كشور ، هيات هاي حل اختلاف مالياتي و هيات هاي رسيدگي به تخلفات اداري مي باشد.

ماده 3 _ كليه كاركنان نيروهاي مسلح (نظامي و انتظامي _ به تشخيص سازمان متبوع و نيز مستخدمان رسمي ، ثابت و پيماني وزارتخانه

ها ، موسسات ، سازمان ها و شركت هاي دولتي و ساير دستگاه هاي دولتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است در رابطه با دعاوي و شكايات مطروح در مراجع رسيدگي كننده كه از انجام وظيفه اداري آنان ناشي مي شود يا به نحوي با وظايف ايشان مرتبط است مشمول حمايت قضايي و حقوقي موضوع اين آيين نامه مي باشند.

تبصره _ كاركنان بازنشسته ،از كارافتاده و متوفي نيز در ارتباط با دعاوي و شكايات ياد شده در زمان اشتغال مشمول حمايت قضايي و حقوقي مي گردند و در مورد كاركنان متوفي تقاضاي يكي از وراث درجه اول براي حمايت قضايي و حقوقي كافي است

ماده 4 _ وراث درجه اول مذكور در اين آيين نامه مشتمل بر اقرباي مذكور در ماده (1032) قانون مدني و همسر متوفي مي باشد.

ماده 5 _ متقاضي حمايت قضايي و حقوقي درخواست كتبي خود را با ذكر دلايل و جهات مورد نياز براي حمايت قضايي و حقوقي به دستگاه مربوط تسليم مي دارد.

ماده 6 _ مرجع تشخيص ارتباط دعوا با وظايف شخص براي انجام حمايت قضايي و حقوقي ،بالاترين مقام دستگاه متبوع متقاضي مي باشد.

تبصره _ مقام ياد شده مجاز است اختيار ياد شده را به مدير يا مديران همان دستگاه تفويض نمايد.

ماده 7 _ دستگاه متبوع متقاضي ، مي تواند از مشاور حقوقي به عنوان كارشناس حقوقي بنا به پيشنهاد متقاضي و تاييد بالاترين مقام همان دستگاه براي ارائه خدمات قضايي و حقوقي استفاده نمايد.

تبصره _ دستگاه متبوع متقاضي ، كارشناس يا كارشناسان حقوقي واجد شرايط را براي انجام حمايت قضايي و حقوقي به طور كتبي با ذكر موضوع به مراجع رسيدگي كننده ذي صلاح معرفي و رونوشت

آن را به متقاضي ارايه مي نمايد.

ماده 8 _ نوع خدمات حقوقي كارشناسان مشتمل بر موارد زير است

الف _ انجام مشاوره و ارشاد قضايي

ب _ تنظيم شكايت ، دادخواست ، لوايح و دفاعيه هاي لازم

پ _ شركت در جلسات دادرسي و پيگيري اجراي حكم

ت _ مراجعه به دستگاه هاي دولتي و غيردولتي ذيربط جهت حسن اجراي وظايف محوله

ث _ ساير خدماتي كه وكلاي دادگستري در مقام وكالت مجاز به انجام آن مي باشند.

ماده 9 _ كارشناس حقوقي (موضوع ماده ( 7 ) اين آيين نامه موظف است در تمام مراحل رسيدگي و دادرسي به طور فعال شركت نمايد و در صورتي كه براي عدم امكان اقامه دعوا و شكايت و شركت در جلسات رسيدگي و دادرسي عذر موجه داشته باشد ، مراتب را با رعايت فرصت زماني ممكن قبلا به طور كتبي به مقام معرفي كننده اطلاع دهد تا امكان معرفي كارشناس حقوقي ديگر به مرجع رسيدگي كننده ذيربط فراهم گردد.

تبصره _ تشخيص عذر موجه بر عهده مقام ياد شده خواهد بود.

ماده 10 _ كارشناس حقوقي نمي تواند براي انجام حمايت قضايي و حقوقي موضوع قانون ، از شخص متقاضي وجه يا مال ياسندي به عنوان حق الزحمه و يا ساير عناوين مشابه به نفع خود يا ديگري اخذ نمايد. درغير اينصورت با متخلف برابر قوانين و مقررات مربوط رفتار خواهد شد.

ماده 11 _ كارشناس حقوقي معرفي شده ، مكلف است ضمن رعايت مفاد اين آيين نامه و ساير مقررات مربوط ، موارد زير رانيز مراعات نمايد:

الف _ قوانين و مقررات مربوط به تشريفات دادرسي

ب _ تكاليف مندرج در مواد (30) ، (42)

، (44) و صدر ماده (38) قانون وكالت _ مصوب 1315 _ و ماده (57) آيين نامه اجرايي قانون مذكور _ مصوب 1316.

ماده 12 _ چنانچه در تمام مراحل رسيدگي و دادرسي (شروع و يا در اثناي آن شخص مورد حمايت به لحاظ همان موضوع طرف شكايت دستگاه هاي دولتي مذكور در ماده (3) اين آيين نامه قرار بگيرد ، حمايت قضايي و حقوقي قطع خواهد شد.تشخيص اين امر به عهده مقام هاي موضوع ماده (6) اين آيين نامه مي باشد.

ماده 13 _ دستگاه هاي ذيربط (موضوع ماده ( 3 ) اين آيين نامه مجاز مي باشند براي جبران زحمات آن دسته از كارشناسان حقوقي كه در اجراي مقررات اين آيين نامه ، خدمات حقوقي ارايه مي كنند حداكثر چهل درصد (40%) فوق العاده جذب بيشتر از فوق العاده جذب كارشناسان همان دستگاه با تشخيص بالاترين مقام آن دستگاه و با رعايت مقررات مربوط پرداخت نمايند. همچنين دستگاه هاي ياد شده مي تواند در قالب مقررات استخدامي مربوط ، وجوهي را بر وفق مقررات به كارشناس مزبور پرداخت كنند.

علاوه بر موارد فوق ، ( پاداش جبران زحمات ) براساس دستورالعملي كه به تصويب شوراي حقوق و دستمزد مي رسد از محل اعتبارات خارج از مشمول قانون محاسبات عمومي در مورد عملكرد برجسته كارشناسان حقوقي موضوع اين آيين نامه پرداخت خواهد گرديد.

ماده 14 _ در موارد زير ارايه خدمات حقوقي از سوي كارشناس حقوقي خاتمه مي يابد:

الف _ انصراف كتبي متقاضي حمايت قضايي و حقوقي به دستگاه متبوع كارشناس

ب _ قطع رابطه استخدامي كارشناس حقوقي مربوط با دستگاه مربوط از قبيل استعفا ، اخراج ، بازخريد ، بازنشستگي ، از كارافتادگي ،

انتقال و يا فوت

پ _ انقضاي ارايه خدمات حقوقي با تصميم دستگاه متبوع كارشناس

تبصره _ درصورت تحقق مفاد بندهاي (ب و (پ ، دستگاه دولتي مربوط ، كارشناس ديگري را بر طبق مقررات اين آيين نامه براي ادامه حمايت قضايي و حقوقي از متقاضي معرفي مي نمايد.

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

مقررات وزارت دفاع

قانون تشكيل وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران - مصوب 28/5/1368

فصل اول _ كليات و تعاريف ( ماده 1 تا 3 )

ماده 1 _ به موجب اين قانون وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران از ادغام وزارتين دفاع و سپاه پاسداران تشكيل مي شود.

ماده 2 _ تعاريف

در اين قانون عبارات اختصاري زير جايگزين عناوين كامل آن مي شوند:

_ نيروهاي مسلح به جاي نيروهاي نظامي و انتظامي

_ فرماندهي كل به جاي فرماندهي كل نيروهاي مسلح

_ ستاد كل به جاي ستاد فرماندهي كل نيروهاي مسلح

_ وزارت به جاي وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران

_ وزير به جاي وزير دفاع و پشتيباني و نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران

تبصره 1 _ نيروهاي نظامي به نيروهاي سه گانه ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و ستادهاي مربوطه و سازمان هاي وابسته به آنها اطلاق مي گردد.

تبصره 2 _ نيروهاي انتظامي به شهرباني و ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران ، كميته انقلاب اسلامي و سازمان پليس قضايي گفته مي شود.

ماده 3 _ وزارت بخشي از دولت است كه مسووليت پشتيباني نيروهاي مسلح را در قالب قوانين و تدابير فرماندهي كل برعهده دارد.

فصل دوم _ وظايف ( ماده 4 تا 11 )

ماده 4 _ وظايف وزارت به شرح زير مي باشد:

الف _ بررسي ، تنظيم و تحصيل بودجه و اعتبارات نيروهاي نظامي و وزارت و سازمان هاي وابسته به آنها با هماهنگي ستاد كل و نظارت بر انجام هزينه ها و بررسي و تاييد بيلان حساب بودجه آنها.

ب _ ساخت و توليد اقلام مورد نياز نيروهاي مسلح و انجام تحقيقات صنعتي لازم و افزايش امكانات تكنولوژي صنايع مربوطه برابر تدابير و خط مشي فرماندهي كل

ج _ نوسازي ، بازسازي و تعميرات اساسي وسايل و تجهيزات خارج از مقدورات نيروهاي مسلح برابر دستورالعمل ابلاغي ستاد كل

د _ پشتيباني فني ،

آموزشي و تعميراتي خدمات كامپيوتري نيروهاي مسلح

تبصره _ نحوه و چگونگي پشتيباني برابر دستورالعملي است كه توسط وزارت تهيه و به تصويب فرماندهي كل مي رسد.

ه_ _ هدايت و هماهنگ نمودن امور تحقيقات صنعتي نيروهاي مسلح و سازمان هاي وابسته به وزارت برابر مصوبات وخط مشي فرماندهي كل و بهره گيري از امكانات مراكز پژوهشي و تحقيقاتي و صنعتي كشور.

تبصره _ مراكز مذكور مكلفند همكاري هاي لازم را در زمينه بهره گيري صنعت نظامي از امكانات آنها به عمل آورند. موارد وچگونگي آن بر حسب آيين نامه اي خواهد بود كه توسط وزارت تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

و _ آموزش و تربيت كادر متخصص و مورد نياز وزارت و سازمان هاي وابسته و سازماندهي عناصر سازماني تابعه و وابسته

ز _ كسب آگاهي از پيشرفت هاي حاصله از صنايع نظامي و شناخت سيستم هاي تسليحاتي پيشرفته در جهان

ح _ انجام كليه خريدهاي خارجي مورد نياز نيروهاي نظامي و وزارت و سازمان هاي وابسته به آنها براساس تدابير فرماندهي كل و سياست كلي و خط مشي دولت جمهوري اسلامي ايران

تبصره _ كليه خريدهاي خارجي اقلام دفاعي مورد نياز نيروهاي انتظامي و ساير وزارتخانه ها ، نهادها و سازمان هاي كشور نيزصرفا از طريق اين وزارت انجام خواهد گرفت

ط _ تهيه ، تامين و خريد داخلي اقلام مشترك مورد نياز نيروهاي نظامي به تشخيص ستاد كل به استثناء سوخت و مواد فاسدشدني و همچنين انجام كليه خريدهاي داخلي مورد نياز وزارت

تبصره 1 _ وزارت مي تواند تامين بخشي از اقلام مشترك داخلي را با حفظ مسووليت و تعيين خط مشي به نيروهاي نظامي تفويض نمايد. موارد و چگونگي آن توسط دستورالعملي خواهد بود كه توسط

وزارت با هماهنگي ستاد كل تهيه و به تصويب فرماندهي كل مي رسد.

تبصره 2 _ خريدهاي داخلي اقلام غير مشترك (خاص مورد نياز هر نيرو براساس دستورالعمل ستادكل توسط همان نيرو وهمچنين كليه خريدهاي داخلي مورد نياز سازمان هاي وابسته به وزارت از طريق سازمان هاي مزبور صورت خواهد گرفت

ي _ تهيه و تنظيم لوايح مورد نياز نيروهاي نظامي و وزارت و سازمان هاي وابسته به آنها براساس تدابير كلي فرماندهي كل ،پيگيري جهت سير مراحل قانوني ، ابلاغ قوانين و مصوبات هيأت وزيران از طريق ستاد نيروهاي نظامي و نظارت بر اجراي قوانين و مقررات

ك _ دفاع از نيروهاي نظامي و وزارت و سازمان هاي وابسته به آنها در مراجع قضايي

ل _ اداره امور حقوق املاك نيروهاي نظامي و وزارت و سازمان هاي وابسته به آنها از نظر حقوقي و قانوني

م _ تهيه و تامين زمين مورد نياز و احداث ساختمان و تاسيسات ساختماني نيروهاي نظامي و وزارت برابر دستورالعمل و خط مشي فرماندهي كل در چهارچوب ضوابط و سياست هاي وزارت مسكن و شهرسازي و برنامه و بودجه

تبصره _ وزارت مي تواند احداث ساختمان ها و تاسيسات نيروهاي نظامي و يا برخي از آنها را برابر مصوبات فرماندهي كل ،با حفظ مسووليت و نظارت به نيروهاي نظامي محول نمايد.

ن _ تهيه و تامين نقشه هاي نظامي و مرزي كشور و خدمات جغرافيايي مورد نياز نيروهاي مسلح

تبصره _ ساير دستگاه ها كه در تهيه خدمات نقشه برداري و جغرافيايي غير نظامي فعاليت دارند در صورتي كه اين قبيل نقشه ها حاوي نقاط نظامي و مرزي باشند ، بايستي اينگونه امور را با وزارت هماهنگ نمايند. آيين نامه اجرايي مربوطه توسط وزارت دفاع

و پشتيباني نيروهاي مسلح و سازمان برنامه و بودجه تهيه و به تصويب هيأت وزيران مي رسد.

س _ تامين خدمات درماني پرسنل نيروهاي مسلح و وزارت و سازمان هاي وابسته به آنها اعم از كادر ثابت ، پيماني ، وظيفه واعضاي ويژه بسيج ، بازنشستگان ، وظيفه بگيران ، مستمري بگيران و عايله تحت تكفل آنها.

ع _ تامين نيازهاي درماني پرسنل و اداره امور بيمارستان ها و درمانگاه هاي وزارت و سازمان هاي وابسته

ف _ انجام امور بيمه و بازنشستگي ، وظيفه و مستمري پرسنل نيروهاي نظامي و وزارت و سازمان هاي وابسته به آنها.

ص _ تامين خدمات تعاوني افراد مذكور در بند (س بالا و عايله تحت تكفل آنان

ق _ تامين و حفاظت فيزيكي اماكن و تاسيسات وزارت و سازمان هاي وابسته

ر _ آموزش و آماده سازي پرسنل كادر ثابت وزارت و سازمان هاي وابسته در رسته هاي رزمي جهت پذيرش مسووليت هاي محوله در جنگ با همكاري نيروهاي مسلح

ماده 5 _ به منظور حفظ و صيانت وزارت و سازمان هاي وابسته در زمينه هاي امنيتي ، سازماني وابسته به وزارت با سلسله مراتب مستقل و متمركز به نام سازمان حفاظت و اطلاعات تشكيل مي گردد كه مأموريت و وظايف قانوني سازمان هاي مشابه در ارتش و سپاه را با همكاري آنها در وزارت بر عهده خواهد داشت

تبصره _ رييس اين سازمان توسط مقام معظم رهبري منصوب خواهد شد.

ماده 6 _ به منظور رشد و گسترش فرهنگ و ارزش هاي اسلامي در وزارت و سازمان هاي وابسته ، سازماني وابسته به وزارت باسلسله مراتب مستقل و متمركز به نام سازمان عقيدتي _ سياسي تشكيل مي گردد كه مأموريت و وظايف قانوني سازمان هاي مشابه در ارتش

و سپاه را با همكاري آنها در وزارت بر عهده خواهد داشت

تبصره _ رييس اين سازمان توسط مقام معظم رهبري منصوب خواهد شد.

ماده 7 _ در اجراي بندهاي ( ب ، ه ، و ، ز ) ماده 4 اين قانون وزارت اقدام به تشكيل موسسه هاي به نام موسسه آموزشي وتحقيقاتي صنايع دفاع مي نمايد.

تبصره 1 _ اساسنامه موسسه مذكور حداكثر ظرف مدت شش ماه توسط وزير تهيه و به تصويب كميسيون امور دفاعي مجلس شوراي اسلامي مي رسد.

تبصره 2 _ كليه مراكز آموزشي علمي و تحقيقاتي وزارتين دفاع و سپاه و سازمانهاي وابسته به آنها از طريق اين موسسه هدايت و اداره مي شوند.

ماده 8 _ در اجراي بند ( م ) ماده 4 اين قانون ، وزارت اقدام به تشكيل شركت دولتي به نام شركت مهندسي و ساختمان مي نمايد. اساسنامه اين شركت حداكثر ظرف مدت شش ماه توسط وزير تهيه و جهت تصويب به هيات دولت ارايه مي شود.

ماده 9 _ در اجراي بند ( س ) ماده 4 اين قانون وزارت اقدام به تشكيل سازمان واحدي به نام سازمان تامين خدمات درماني پرسنل نيروهاي مسلح مي نمايد. اساسنامه اين سازمان ظرف مدت شش ماه توسط وزارت تهيه و به تصويب مجلس شوراي اسلامي خواهد رسيد.

ماده 10 _ در اجراي بند ( ص ) ماده 4 اين قانون وزارت اقدام به تاسيس شركت تعاوني پرسنل نيروهاي مسلح مي نمايد.

ماده 11 _ در اجراي بند ( ن ) ماده 4 اين قانون وزارت اقدام به تشكيل سازماني به نام سازمان جغرافيايي نيروهاي مسلح مي نمايد. اساسنامه اين سازمان ظرف مدت شش ماه توسط وزارت تهيه و به تصويب مجلس شوراي اسلامي

مي رسد.

فصل سوم _ چگونگي اجرا ( ماده 12 تا17 )

ماده 12 _ كليه اعتبارات و ديون و مطالبات و تعهدات وزارتين دفاع و سپاه بعد از تشكيل وزارت به اين وزارت منتقل مي گردد.

ماده 13 _ كليه موسسات ، سازمان ها و شركت هايي كه تابع ، وابسته و يا تحت پوشش وزارتين دفاع و سپاه بوده اند ، حسب مورد به تابعيت وابستگي يا تحت پوشش وزارت در مي آيند.

ماده 14 _ كليه پرسنل شاغل در وزارتين دفاع و سپاه به وزارت جديد منتقل مي گردند اين پرسنل تا تصويب قوانين وزارت جديد تابع مقررات قبلي خود خواهند بود.

تبصره 1 _ پرسنل مازاد بر نياز وزارت در اختيار ستاد كل قرار خواهند گرفت

تبصره 2 _ پرسنل مأمور به وزارتين دفاع و سپاه تا اجراي تبصره 1 فوق در مأموريت هاي محوله ابقاء و سپس به واحدسازماني اوليه مراجعت مي نمايند.

ماده 15 _ كليه امكانات موجود وزارتين دفاع و سپاه در اختيار وزارت قرار داده مي شود امكانات مازاد بر اساس دستور العمل صادره از طرف فرماندهي كل در اختيار نيروهاي نظامي قرار مي گيرد.

ماده 16 _ كليه قوانين و مصوبات مربوط به وزارتين دفاع و سپاه و سازمان هاي وابسته به آنها تا تصويب قوانين و مصوبات جديد در مورد اين وزارت و سازمان هاي وابسته آن حسب مورد مجري خواهد بود.

تبصره _ وزارت موظف است قوانين و مقررات مالي ، معاملاتي ، اداري و استخدامي موضوع اين قانون را حداكثر ظرف مدت يك سال تهيه و جهت تصويب به مجلس شوراي اسلامي ارايه نمايد.

ماده 17 _ اين قانون از تاريخ تصويب لازم الاجرا خواهد بود.

قانون فوق مشتمل بر هفده ماده و شانزده تبصره در جلسه علني روز شنبه مورخ بيست وهشتم مرداد ماه يكهزار و سيصد وشصت و

هشت مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 31/5/1368 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون اجازه تشكيل شركت هاي عمراني و خدمات فني به وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح -مصوب 6/7/1373

ماده واحده _ به وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران اجازه داده مي شود مشروط به حفظ توان رزمي و آمادگي دفاعي ، پس از كسب موافقت مقام معظم فرماندهي كل قوا (توسط ستاد كل نيروهاي مسلح نسبت به تاسيس شركت هاي عمراني و خدمات فني و تخصصي اقدام نمايد.

تبصره 1 _ خدمات فني و تخصصي موضوع اين قانون شامل خدمات مشاوره اي و مهندسي ، نقشه برداري ، آزمايشگاهي و نرم افزار خواهد بود.

تبصره 2 _ كليه ابزار، تجهيزات و ماشين آلات اعم از سنگين نيمه سنگين و سبك مورد نياز شركت هاي موضوع اين قانون ابتدا در اختيار شركتي به نام ( شركت پشتيباني ) وابسته به وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح قرار خواهد گرفت تا حسب نياز در قبال دريافت اجاره بها به نرخ روز در اختيار شركت هاي موضوع اين قانون قرار داده شود.

تبصره 3 _ كليه وجوه دريافتي موضوع تبصره 2 اين قانون به خزانه داري كل واريز و معادل صددرصد آن جهت خريد تجهيزات جايگزين و هزينه بازسازي آنها به وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح تخصيص داده خواهد شد تا لطمه اي به توان رزمي و دفاعي كشور وارد نگردد.

تبصره 4 _ از كليه ساختمان هايي كه مورد استفاده شركتهاي موضوع اين قانون مي باشد اجاره بها مطابق نرخ روز دريافت و به خزانه داري كل واريز خواهد شد.

هزينه هاي ناشي از مصرف آب ، برق ، گاز ، تلفن و نگهداري ساختمانها و تاسيسات به عهده شركتهاي بهره بردار خواهد بود و در صورت استفاده از جايگاه

هاي سوخت رساني مربوط به نيروهاي مسلح و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح ، بهاي مواد مصرفي معادل قيمت روز دريافت و به خزانه داري كل واريز مي گردد.

تبصره 5 _ هر گونه پرداخت حقوق و مزاياي اعضاء شركت هاي موضوع اين قانون برابر قوانين حاكم بر نيروهاي مسلح خواهد بود.

معادل كليه حقوق و مزاياي پرسنل نظامي و غيرنظامي مأمور به اين شركت ها به طور ماهيانه محاسبه و توسط شركت بهره بردار به خزانه داري كل واريز گردد.

تبصره 6 _ اساسنامه اين شركت ها توسط وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح تهيه و پس از كسب موافقت مقام معظم فرماندهي كل قوا از تصويب هيأت وزيران خواهد گذشت

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و شش تبصره در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ ششم مهرماه يكهزار و سيصد و هفتاد و سه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 13/7/1373 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون حذف اختيارت شاه معدوم در قوانين و مقررات مربوط به نيروهاي مسلح - مصوب 19/2/1364

ماده واحده _ اختياراتي كه در ارتباط با قانون راجع به حذف عبارت فرمان همايوني در قوانين و مقررات مربوط به انتصاب افراد به بعضي از مقامات كشور مصوب 14/3/60 و ماده واحده قانون راجع به حذف اختيارات شاه معدوم و وابستگان وخاندان سلطنتي رژيم منفور گذشته مصوب 28/1/63 به موجب قوانين و مقررات براي نيروهاي مسلح پيش بيني شده بافرماندهي كل نيروهاي مسلح يا مقامي خواهد بود كه اين اختيارات را به وي تفويض مي نمايد. مقررات مغاير با اين قانون ملغي مي گردد.

تبصره _ اختيارات موضوع اين قانون در مورد ژاندارمري و شهرباني جمهوري اسلامي ايران مطابق بند 4 قانون راجع به حذف عبارت فرمان همايوني مصوب 14/3/1360 كماكان بر عهده وزير كشور مي باشد.

قانون مربوط به رسيدگي به دارايي وزرا و كارمندان دولت اعم از كشوري و لشكري و شهرداري ها و موسسات واب

ماده 1 _ از تاريخ تصويب اين قانون وزرا و معاونين و ساير كارمندان دولت اعم از كشوري و لشكري يا شهرداري ها يا دستگاه هاي وابسته به آنها و اعضا انجمن هاي شهر و كارمندان موسسات مأمور به خدمات عمومي و همچنين كليه كارمندان هر سازمان يا بنگاه يا شركت يا بانك يا هر موسسه ديگر كه اكثريت سرمايه يا منافع آن متعلق به دولت يا ساير موسسات مذكور است و يا نظارت يا اداره يا مديريت آن موسسات با دولت است و همچنين كليه كساني كه از خزانه دولت يا از موسسات مذكور پاداشي دريافت مي دارند به استثنا بازنشستگان يا كساني كه وظيفه يا مستمري قانوني دارند مكلف هستند صورت دارايي و درآمد خود و همسر خود و فرزنداني را كه قانونا تحت ولايت آنها هستند و به مراجعي كه طبق تصويب نامه هيات وزيران تعيين خواهد گرديد تسليم و رسيد

دريافت دارند.

تبصره _ كليه كارمنداني كه جديدا به خدمت دولت يا يكي از موسسات فوق الذكر وارد مي شوند بايد موقع ورود به خدمت صورت دارايي و درآمد خود و همسر و فرزندان تحت ولايت قانوني خود را تسليم نمايند.

ماده 2 _ صورت دارايي شامل ريز كليه اموال غيرمنقول و حقوق متعلق به آنها و مطالبات و ديون و حقوق انتفاعي و وجوه نقد، اسناد بهادار و جواهر و اشيا گرانبها با ذكر مشخصات آنها خواهد بود.

تبصره _ صورت مزبور در روي اوراقي كه از طرف دولت تهيه و در آن فهرست دارايي كه بايد صورت داده شود تعيين گرديده است تسليم مشمولين ماده يك مي شود كه از تاريخ دريافت ظرف دو ماه آنها را تكميل و به مرجع مربوط تسليم نمايند.

ماده 3 _ هر يك از مشمولين ماده اول مكلفند در هر موقع كه دولت ضروري بداند صورت تغييراتي كه در دارايي و درآمد آنان يا همسر و يا فرزندان تحت ولايت قانوني آنان پيدا شده و طرق تحصيل آنها را به طريق مذكور در تبصره ماده دوم تسليم ورسيد دريافت دارند.

ماده 4 _ اشخاص فوق در صورتي كه در مواعد مقرر صورت هاي مذكور در اين قانون را بدون عذر موجه تسليم نكردند باراول به مجازات انفصال و محروميت از خدمت از يك تا دو سال و در صورت تكرار به مجازات انفصال دايم و محروميت ازخدمت دولت و موسسات مذكور در ماده اول محكوم مي شوند. همچنين هر يك از مشمولين مذكور فوق كه صورت دارايي خود يا همسر و يا فرزندان تحت ولايت قانوني خود را عالما و عامدا بر خلاف واقع تنظيم نمايند اعم از اينكه حيله

و تقلبي به كاربرد و يا قسمتي از دارايي را كتمان نمايند به مجازات انفصال دايم و محروميت از خدمت دولت و موسسات مذكور در اين قانون و ضبط آن قسمت از دارايي كه در صورت قيد نگرديده و متعلق به خود كارمند مي باشد به نفع خزانه دولت محكوم مي شود.

ماده 5 _ مشمولين ماده اول مكلفند به كليه پرسش هاي مربوط به تغييرات حاصله در صورت دارايي جواب صريح دهند. درصورتي كه اضافه دارايي از طريق غير مشروع تحصيل شده باشد مرتكب به انفصال دايم و محروميت از خدمت دولت وموسسات مذكور در ماده اول و ضبط آن مال محكوم خواهد شد و هر گاه عمل با ساير مواد قانون مجازات عمومي منطبق باشد مرتكب علاوه بر مجازات فوق به مجازات مندرج در آن قانون نيز محكوم خواهد گرديد.

تبصره 1 _ منظور از انفصال از خدمت درباره مشمولين مواد فوق كه جز مأمورين دولت يا شهرداري يا بنگاه هاي مذكور درقانون راجع به محاكمه مأمورين به خدمات عمومي مصوب ششم ارديبهشت ماه 1315 نمي باشند انفصال دايم از خدمت درآن موسسات و محروميت از خدمات دولتي (اعم از كشوري و لشكري و شهرداري است

تبصره 2 _ در مورد افسران و كارمندان نيروهاي مسلح و محروميت از خدمت ژاندارمري كشور منظور از انفصال و محروميت موقت از خدمت (بدون كاري و انفصال و محروميت دايم از خدمت به (اخراج از خدمت در ادارات دولتي و موسسات مذكور در ماده اول است

تبصره 3 _ انفصال و محروميت موقت و دايم مقرر در اين قانون جنحه محسوب مي شود.

ماده 6 _ رسيدگي به صورتهاي مزبور ، تشخيص انطباق موضوع با مواد 4

و 5 در قسمت كارمندان كشوري به عهده اداره كل بازرسي كشور و در قسمت نيروهاي مسلح به عهده اداره بازرسي ارتش خواهد بود.

ادارات مزبور در صورتي كه تشخيص دادند موضوع قابل تعقيب كيفري است آن را به دادسراي صلاحيتدار ارجاع مي نمايندتا طبق مقررات كيفري اقدام به عمل آيد.

ماده 7 _ كساني كه طبق اين قانون از طرف دادستان در دادگاه هاي دادگستري يا دادگاه هاي نظامي تحت تعقيب واقع شوند ازخدمت معلق يا بدون كار مي شوند و در صورتي كه بر حسب حكم دادگاه برايت حاصل نمودند ايام تعليق يا بدون كاري جزخدمت آنان محسوب و حقوق مدني را كه به علت تعليق به آنان پرداخته نشده دريافت خواهند كرد.

ماده 8 _ صورت هاي مزبور و مندرجات آنان سري است و افشاي آن قبل از صدور كيفر خواست به كلي ممنوع است ومتخلفين به مجازات مقرر در ماده 220 قانون مجازات عمومي محكوم خواهند شد.

ماده 9 _ وزارت دادگستري و وزارت جنگ مأمور اجراي اين قانون هستند.

مقررات ارتش

قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366 (نقل از روزنامه رسمي شماره 12441 _21/8/1366(

فصل اول _ تعاريف ، هدف ها ، اصول و ويژگيها ، وظايف و مأموريت ها
بخش اول _ تعاريف ( ماده 1 تا 4 )

ماده 1 _ در اين قانون عبارات اختصاري زير جايگزين عناوين كامل آن مي گردد:

الف _ ( فرماندهي كل ) به جاي ( فرماندهي كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران ).

ب _ ( نيروهاي مسلح ) به جاي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران ).

ج _ ( ارتش ) به جاي ( ارتش جمهوري اسلامي ايران )

د _ ( سپاه مشترك ) به جاي ( ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران ).

ه_ _ ( سپاه پاسداران ) به جاي ( سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران ).

و _ ( بنا به دستور ) به جاي ( بنا به دستور فرماندهي كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي

ايران ).

ز _ ( سازمان عقيدتي سياسي ) به جاي ( سازمان عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران ).

ح _ ( سازمان حفاظت اطلاعات ) به جاي ( سازمان حفاظت اطلاعات ارتش جمهوري اسلامي ايران ).

ماده 2 _ نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران عبارتند از ارتش و سپاه پاسداران و نيروي انتظامي

تبصره _ نيروهاي انتظامي جمهوري اسلامي ايران به ژاندارمري ، شهرباني و كميته هاي انقلاب اسلامي ايران اطلاقمي گردد.

ماده 3 _ ارتش جمهوري اسلامي ايران به مجموعه ستاد مشترك ، نيروهاي زميني ، هوايي ، دريايي و سازمان هاي وابسته به آنها اطلاق مي گردد.

ماده 4 _ وزارت دفاع جمهوري اسلامي ايران بخشي از دولت است كه مسيوليت پشتيباني ارتش را به عهده دارد

بخش دوم _ هدف هاي نظامي ( ماده 5 )

ماده 5 _ هدف هاي نظامي جمهوري اسلامي ايران عبارتند از:

الف _ حفظ استقلال ، تماميت ارضي و نظام جمهوري اسلامي ايران

ب _ حفظ منافع ملي جمهوري اسلامي ايران خارج از قلمرو كشور در درياي خزر ، خليج فارس ، درياي عمان ، رودخانه ها ومعادن

ج _ ياري به ملل مسلمان يا مستضعف غير معارض با اسلام در جهت دفاع از سرزمينهاي مورد تهديد يا اشغال نيروهاي متجاوز در صورت در خواست ملل مزبور.

بخش سوم _ اصول و ويژگيهاي اساسي نيروهاي مسلح (دكترين و استراتژي نظامي ( ماده 6 )

ماده 6 _ اصول و ويژگيهاي اساسي نيروهاي مسلح عبارتند از:

الف _ اسلامي بودن

در تشكيل و تجهيز نيروهاي مسلح اساس و ضابطه مكتب اسلام است به نحوي كه بر همه شؤون و ابعاد آن ضوابط و مقررات شرع حاكميت داشته باشد. نيروهاي مسلح رسالت مكتبي جهاد در راه خدا را بر عهده داشته ، پيروي از اصول اخلاقي اسلام و احترام به شخصيت انساني افراد را وظيفه خود مي دانند.

ب _ ولايي بودن

نيروهاي مسلح تحت فرمان فرماندهي كل بوده و اصل وحدت فرماندهي در تمامي رده هاي آن حاكم مي باشد و نيل به فرماندهي در تمامي رده ها بر اساس شايستگي و كارايي صورت مي گيرد. دستور فرمانده درصورتي كه مغاير با دستورات مسلم شرع ، فرمان هاي فرماندهي كل و حاكميت نظام و قوانين جمهوري اسلامي ايران نباشد لازم الاجراست پرسنل نيروهاي مسلح در خط سياسي مقام رهبري بوده ، عضويت و وابستگي آنان در تشكل هاي سياسي با توجه به فرمان مقام رهبري مطلقا ممنوع مي باشد.

ج _ مردمي بودن

نيروهاي مسلح همواره در كنار مردم و در جهت مصالح و آرمانهاي امت اسلامي انجام وظيفه مي نمايند و در زمان صلح نيز به درخواست دولت افراد و تجهيزات فني خود را در

حدي كه به آمادگي رزمي آنها آسيبي وارد نيايد ، در جهت خدمت به مردم در زمينه كارهاي امدادي ، آموزشي ، توليدي و جهادسازندگي به كار مي گيرند.

د _ خود كفايي

نيروهاي مسلح با بهره گيري از تمامي توان خود در جهت رسيدن به خودكفايي در كليه زمينه ها از قبيل سازماندهي ، آموزشي ،تداركاتي ، اطلاعاتي و صنعتي تلاش مي نمايند.

ه_ _ انضباط

نيروهاي مسلح بايد با ايجاد انضباط معنوي برخاسته از اعتقاد و ايمان پرسنل ، وضع مقررات منطقي و عادلانه و برقراري سيستم هاي تشويق و تنبيه ، زمينه اجراي كامل دستورات و مقررات را فراهم سازند.

و _ سادگي

در نيروهاي مسلح در تمامي زمينه ها اعم از طرح ريزي هاي ستادي ، اعمال مديريت ، به كارگيري سيستم ها و روشها ، گزينش تكنولوژي و صدور دستورالعمل ها بايد اصل سادگي رعايت شود ، تشكيلات غير ضروري و تشريفات بي مورد حذف وروش هاي يكنواخت سازي مورد توجه قرار گيرد.

ز _ اقتدار.

نيروهاي مسلح مي بايست از چنان آمادگي ، تحرك و اقتداري برخوردار باشند كه بتوانند با بهره گيري از تمامي امكانات جمهوري اسلامي ايران ، جرأت تعرض را از دشمنان آشكار و نهان سلب نمايند.

ح _ تدافعي بودن

نيروهاي مسلح با بهره گيري از تمامي توان خود دشمن را از تعرض بازداشته و در برابر هرگونه تجاوز دفاع نموده و متجاوز راتنبيه و سركوب مي نمايند و در عين اعتقاد به اصل عدم تعرض ، ملل مسلمان يا مستضعف غيرمعارض با اسلام را براي دفاع ازخود ياري مي كنند.

بخش چهارم _ مأموريت و وظايف ( ماده 7 تا 17 )

ماده 7 _ مأموريت و وظايف ارتش به شرح زير مي باشد:

الف _ آمادگي و مقابله در برابر هر گونه تجاوز نظامي عليه استقلال ، تماميت ارضي ، نظام جمهوري اسلامي ايران و

منافع كشور.

ب _ همكاري با نيروهاي انتظامي و سپاه پاسداران در مقابله با اشرار ، ياغيان ، قاچاقچيان ، تجزيه طلبان و جريانات براندازي در مواقع ضروري بنا به دستور.

ج _ آمادگي جهت همكاري با سپاه پاسداران در كمك به ملل مسلمان و مستضعف غيرمعارض با اسلام جهان در دفاع از خوددر برابر تهديد و تجاوز نظامي بنا به درخواست آنان و بنا به دستور.

د _ در اختيار قرار دادن افرادي كه در استخدام ارتش هستند و تجهيزات فني خود بنا به درخواست دولت در اجراي اصل 147قانون اساسي و با رعايت كامل موازين عدل اسلامي در حدي كه بنا به تشخيص شوراي عالي دفاع به آمادگي رزمي ارتش آسيبي وارد نيايد.

ه_ _ سازماندهي ، آموزش ، تجهيز و گسترش نيروهاي زميني ، هوايي و دريايي متناسب با امكانات و تهديدات ، براي انجام مأموريت هاي محوله

و _ تلاش مداوم و مستمر در جهت حاكميت كامل فرهنگ و ضوابط اسلامي در ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها.

ز _ آماده نمودن مردم براي دفاع مسلحانه از كشور و نظام جمهوري اسلامي در چهارچوب قانون خدمت وظيفه عمومي

ح _ كمك به سپاه پاسداران در آموزش و سازماندهي بنا به دستور.

ط _ اقدامات لازم در جهت نيل به خودكفايي در كليه زمينه ها از قبيل صنعتي ، آموزشي ، تداركاتي ، اطلاعاتي ، روش ها وسازماندهي

ي _ اقدامات لازم در زمينه كسب اطلاع از اوضاع ، رويدادها و تحولات سياسي _ نظامي آشكار و نهان منطقه و جهان و ارزيابي مستمر تهديدات و توان رزمي دشمنان بالفعل و بالقوه

ك _ تلاش مداوم و مستمر در جهت حفظ و صيانت ارتش و

وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها در زمينه هاي امنيتي

ل _ ايجاد تسهيلات لازم براي همكاري سپاه پاسداران در مواقع ضروري كه شوراي عالي دفاع تعيين مي نمايد.

ماده 8 _ وظايف وزارت دفاع به شرح زير مي باشد:

الف _ ساخت و توليد وسايل مورد نيروهاي نياز نظامي و انتظامي و انجام تحقيقات صنعتي لازم و افزايش امكانات تكنولوژي صنايع مربوط

ب _ هدايت و هماهنگ نمودن امور پژوهشي و تحقيقات صنعتي ارتش و سازمان هاي وابسته به وزارت دفاع و هماهنگي باشوراي عالي صنايع و مراكز پژوهشي و تحقيقاتي كشور.

ج _ انجام تعميرات خارج از مقدورات نيروهاي نظامي و انتظامي

د _ انجام كليه خريدهاي خارجي مورد نياز ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها بر اساس سياست كلي وخط مشي دولت جمهوري اسلامي ايران

تبصره 1 _ وزارتين دفاع و سپاه موظفند در زمينه خريدهاي خارجي زير نظر شوراي عالي دفاع هماهنگي و اقدام نموده ومي توانند خريدهاي مورد نياز يكديگر را نيز انجام دهند.

تبصره 2 _ كليه خريدهاي خارجي اقلام دفاعي مورد نياز ديگر وزارتخانه ها ، نهادها و سازمانهاي كشور نيز صرفا از طريق وزارتين دفاع و سپاه انجام خواهد شد.

ه_ _ تهيه ، تأمين و خريد داخلي اقلام حساس ، مهم ، سنگين قيمت و اقلام مشترك مورد نياز ارتش و وزارت دفاع ، به استثناسوخت و مواد فاسدشدني

تبصره _ وزارت دفاع مي تواند تأمين بخشي از اقلام مشترك داخلي را با حفظ مسيوليت و تعيين خط مشي به نيروهاي سه گانه تفويض نمايد. موارد و چگونگي آن به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه توسط وزارت دفاع با هماهنگي ستادمشترك تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.

و _ تهيه لوايح

مورد نياز ارتش با هماهنگي ستادمشترك و لوايح مورد نياز وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته و پي گيري جهت سير مراحل قانوني ، ابلاغ قوانين و مصوبات هيات وزيران به ارتش و نظارت بر اجراي قوانين و مقررات

ز _ دفاع از حقوق ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها در مراجع قضايي

ح _ بررسي و تحصيل بودجه و اعتبارات ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها و نظارت در انجام هزينه ها وبررسي و تأييد بيلان حساب بودجه آنها.

ط _ تهيه و تأمين زمين مورد نياز و احداث تأسيسات ساختماني ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها درچهارچوب ضوابط و سياست هاي وزارتين مسكن و شهرسازي و برنامه وبودجه

تبصره _ وزارت دفاع مي تواند احداث برخي تأسيسات ساختماني نيروها را با حفظ مسيوليت و نظارت به نيروهاي مربوط محول نمايد.

ي _ اداره امور املاك ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها از نظر حقوقي و قانوني

ك _ تأمين خدمات درماني پرسنل وزارت دفاع ، ارتش و نيروهاي انتظامي سازمان هاي وابسته به آنها ، بازنشستگان ،وظيفه گيران ، مستمري بگيران و عايله تحت تكفل آنان

ل _ تأمين خدمات تعاوني افراد مذكور در بند فوق و عايله تحت تكفل آنان

م _ انجام امور بيمه ، بازنشستگي ، وظيفه و مستمري پرسنل ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها.

ن _ تهيه و تأمين نقشه هاي نظامي و خدمات جغرافيايي مورد نياز نيروهاي نظامي و انتظامي

س _ پشتيباني فني ، آموزشي و تعميراتي سازمانهاي خدمات كامپيوتري نيروهاي نظامي و انتظامي

ماده 9 _ ستادمشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران ستاد فرماندهي كل در ارتش

بوده و فرماندهي كل را در اداره امور ارتش ياري مي نمايد وظايف آن به شرح زير مي باشد:

الف _ مشاورت فرماندهي كل نسبت به اعمال فرماندهي در ارتش

ب _ تهيه و توسعه تدابير كلي نظامي (استراتژيك و تهيه طرح هاي مربوط مبتني بر فرمان هاي فرماندهي كل با توجه به قوانين ، تهديدات و امكانات كشور.

ج _ تهيه و تقديم اطلاعات مورد نياز جهت اخذ تصميم ، به فرماندهي كل

د _ دريافت فرمان ها و تدابير فرماندهي كل و ابلاغ آنها به نيروهاي سه گانه و نظارت بر اجراي فرمان هاي صادره

ه_ _ تهيه طرح ها و دستور العملها بر مبناي فرمانها و تدابير دريافت شده و ابلاغ آنها به نيروهاي سه گانه و نظارت بر اجرا.

و _ نظارت بر حفظ توان رزمي ارتش

ز _ تهيه طرح سازمان و تجهيزات ارتش با توجه به تهديدات ، مقدورات ، تدابير دفاعي و اصول سياست خارجي كشور باهمكاري نيروهاي سه گانه و وزارت دفاع و تأييد شوراي عالي دفاع جهت تصويب فرماندهي كل

ح _ برآورد نهايي نيازمندي هاي لجستيكي ارتش

ط _ بررسي و هماهنگ نمودن بودجه هاي پيشنهادي نيروها و ارسال بودجه پيشنهادي ارتش به وزارت دفاع

ي _ همكاري با وزارت دفاع در زمينه تهيه لوايح مورد نياز ارتش

ك _ نظارت و كنترل كليه فعاليت هاي بيمارستان هاي ارتش

ماده 10 _ مأموريت نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران به شرح زير مي باشد:

الف _ پاسداري از قلمرو زميني كشور جمهوري اسلامي ايران در برابر هرگونه تجاوز نظامي خارجي

ب _ دفع و انهدام نيروهاي متجاوز.

ج _ سازماندهي ، تجهيز ، آموزش و گسترش يگان هاي زميني و آماده كردن آنان جهت اجراي مأموريتهاي

محوله

د _ تهيه طرح نيازمندي هاي لجستيكي و اقدام در جهت تهيه و خريد اقلام و خدماتي كه به عهده نيروي زميني بوده و اقلام مشترك داخلي كه به آن واگذار مي گردد.

ه_ _ انجام پژوهش و تحقيقات لازم در كليه زمينه ها در جهت نيل به خودكفايي

و _ تأمين دفاع هوايي كليه يگان ها ، تأسيسات و نقاط حساس مربوطه در حد برد سلاح ضد هوايي سازماني خود با هماهنگي و كنترل كلي عملياتي نيروي هوايي

ز _ تأمين و حفاظت تأسيسات و پادگان هاي مربوط

ح _ تأمين نيازهاي پزشكي پرسنل نيروي زميني و اداره بيمارستان ها و درمانگاه هاي مربوط

ماده 11 _ مأموريت نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران به شرح زير است

الف _ پاسداري از قلمرو قضايي كشور.

ب _ حمله به هدف هاي نظامي و تأسيسات حياتي دشمن بنا به دستور.

ج _ پشتيباني هوايي از نيروهاي نظامي و انتظامي

د _ تأمين پدافند هوايي كشور ، هماهنگي ، هدايت و كنترل كلي عمليات پدافند هوايي ساير نيروها و سازمان هايي كه در زمينه پدافند هوايي مسيوليت هايي به عهده دارند.

ه_ _ جمع آوري اطلاعات الكترونيكي از عوامل تهديد كننده و ارايه خدمات لازم

و _ سازماندهي ، تجهيز ، آموزش و گسترش يگان هاي هوايي جهت اجراي مأموريت هاي محوله

ز _ تهيه طرح نيازمندي هاي لجستيكي و اقدام در جهت تهيه و خريد اقلام و خدماتي كه به عهده نيروي هوايي بوده و اقلام مشترك داخلي كه به آن واگذار مي گردد.

ح _ انجام پژوهش و تحقيقات لازم در كليه زمينه ها در جهت نيل به خودكفايي

ط _ تأمين و حفاظت تأسيسات و پادگان هاي مربوط

ي _ تأمين نيازمندي هاي پزشكي پرسنل نيروي هوايي و اداره بيمارستان ها

و درمانگاه هاي مربوط

ماده 12 _ مأموريت نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران به شرح زير مي باشد:

الف _ پاسداري از آب هاي سرزميني ، فلات قاره و مناطق انحصاري _ اقتصادي و جزاير كشور در برابر هر گونه تجاوز نظامي خارجي

ب _ حضور مستمر ، كنترل و تأمين امنيت خطوط مواصلات دريايي خودي و جلوگيري از استفاده غير مجاز بيگانگان از مناطق دريايي مذكور در بند فوق.

ج _ دفع و سركوبي هرگونه تجاوز نظامي به حاكميت ، حقوق و منافع كشور در مناطق مذكور در بند الف و انهدام تأسيسات دريايي دشمن بنا به دستور.

د _ كنترل تردد كشتي ها در خليج فارس و درياي عمان و بازرسي كشتي هاي مشكوك در واقع لزوم بنا به دستور.

ه_ _ سازماندهي ، تجهيز و آموزش يگانهاي دريايي جهت اجراي مأموريت هاي محوله

و _ تهيه طرح نيازمندي هاي لجستيكي و اقدام در جهت تهيه و خريد اقلام و خدماتي كه به عهده نيروي دريايي بوده و اقلام مشترك داخلي كه به آن واگذار مي گردد.

ز _ انجام پژوهش و تحقيقات لازم در كليه زمينه ها جهت نيل به خودكفايي

ح _ تأمين دفاع هوايي كليه يگان ها ، تأسيسات و نقاط حساس مربوط ، جزاير و تأسيسات دريايي در حد برد سلاح ضد هوايي سازماني خود با هماهنگي و كنترل كلي عملياتي نيروي هوايي

ط _ تأمين و حفاظت تأسيسات و پادگان هاي مربوط

ي _ تأمين نيازهاي پزشكي پرسنل نيروي دريايي و اداره بيمارستانها و درمانگاههاي مربوط

ماده 13 _ مأموريتهاي مذكور در بندهاي الف ، مواد 10 و 11 و 12 و قسمت اول بند د ماده 11 و قسمت آخر بند ج ماده 12اين قانون چنانچه در زمينه پاسداري از

استقلال و تماميت ارضي و نظام جمهوري اسلامي ايران باشد ، مأموريت اصلي برعهده ارتش جمهوري اسلامي ايران بوده و نيروهاي سه گانه سپاه پاسداران با نيروهاي سه گانه ارتش همكاري خواهندنمود.لكن چنانچه مأموريتهاي مزبور در زمينه نگهباني از انقلاب اسلامي ايران و دستاوردهاي آن باشد ، مأموريت اصلي برعهده سپاه پاسداران بوده و نيروهاي سه گانه ارتش با نيروهاي سه گانه سپاه همكاري خواهند نمود.

مصاديق اين ماده و نحوه و ميزان همكاري ارتش و سپاه پاسداران در هر مورد را شوراي عالي دفاع تعيين مي نمايد.

ماده 14 _ سازمان عقيدتي سياسي سازماني است با سلسله مراتب مستقل و متمركز كه مأموريت و وظايف زير را بر عهده دارد:

1 _ مأموريت

رشد و گسترش فرهنگ و ارزشهاي اسلامي در ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها بر اساس معيارها و ضوابط اسلامي و تدابير و رهنمودها و دستورالعملهاي مقام رهبري

2 _ وظايف

الف _ آموزش عقيدتي و سياسي پرسنل جهت رشد مذهبي و سياسي آنان

ب _ انجام فعاليتهاي تبليغي براي پرسنل از قبيل انتشار جزوات و نشريات ، تشكيل كتابخانه ها و نمايشگاه ها و توليدبرنامه هاي راديو تلويزيوني ارتش و اداره مساجد و ساير اماكن مذهبي مربوط

ج _ ارايه خط مشي هاي مكتبي به مبادي ذيربط در جهت انطباق سازماندهي ها ، مقررات ، آيين نامه ها و دستورالعملها با ضوابط و معيارهاي اسلامي

د _ نظارت بر حفظ و عمل به موازين اسلامي در تمامي زمينه ها و اعلام موارد خلاف به مسيولين جهت رفع آنها و گزارش به فرماندهي كل در صورت لزوم

ه_ _ بررسي و ارزيابي پرسنل از لحاظ شايستگي مكتبي جهت انتصابات ، ترفيعات و مأموريتهاي خارج از كشور.

و _

انجام كليه وظايف روابط عمومي ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها.

تبصره _ ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها موظفند پشتيبانيهاي لجستيكي و پرسنلي موردنياز سازمان عقيدتي سياسي را در چهارچوب جداول سازمان مربوط كه به تصويب فرماندهي كل مي رسد ، در اختيار قرار دهند.

ماده 15 _ مسيولين عقيدتي سياسي كليه يگانها و سازمان ها از روحانيوني كه حداقل دوره سطح را به پايان رسانده و از بينش سياسي و اجتماعي كافي برخوردار باشند و در هيچ يك از تشكلهاي سياسي عضويت و فعاليت نداشته باشند ، تعيين مي گردند.

ماده 16 _ سازمان حفاظت اطلاعات ارتش جمهوري اسلامي ايران سازماني است با سلسله مراتب مستقل و متمركز كه باهماهنگي وزارت اطلاعات مأموريت و وظايف زير را انجام مي دهد:

1 _ مأموريت

پيشگيري ، كشف ، شناسايي و خنثي كردن فعاليتهاي براندازي ، جاسوسي ، خرابكاري ، موارد ايجاد نارضايتي ، نفوذ جريانات سياسي و ايجاد اختلال در انجام مأموريت به منظور حفظ و صيانت ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها از طريق حفاظت پرسنل ، اطلاعات ، اسناد ، مدارك ، اماكن ، تأسيسات ، وسايل و تجهيزات و امنيت ارتباطات با رعايت اصل 156 قانون اساسي

2 _ وظايف

الف _ كسب و جمع آوري اخبار و توليد ، تجزيه و تحليل و طبقه بندي اطلاعات مورد نياز ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها.

ب _ كشف و خنثي نمودن توطيه ها و فعاليتهاي براندازي ، جاسوسي و خرابكاري

ج _ تهيه طرحها و دستورالعملهاي حفاظتي در زمينه حفاظت اخبار ، اطلاعات ، اسناد ، مدارك ، تأسيسات ، اماكن ، تجهيزات وپرسنل ارتش و

وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها و نظارت بر اجراي آنها.

د _ آموزش و ارشاد پرسنل ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها در زمينه هاي حفاظتي و آموزش تخصصي پرسنل سازمان حفاظت اطلاعات

ه_ _ گزارش اطلاعات و اخبار امنيتي غير نظامي واصله به وزارت اطلاعات

و _ كشف و شناسايي فعاليتهاي سياسي پرسنل و نفوذ جريانات و تشكلهاي سياسي در ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها.

ز _ كشف و شناسايي موارد كم كاري و كارشكني و تخلف در انجام مأموريت و گزارش آن به مسيولين مربوط

ح _ مطلع نمودن فرماندهان از مواردي كه براي انجام مأموريت شان ضروري بوده و در صلاحيت آنان است

ط _ بررسي صلاحيت امنيتي پرسنل ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها.

ي _ انجام كليه امور مربوط به صدور پروانه حمل سلاح شكاري و كمري و مهمات مربوط در سطح ارتش و وزارت دفاع وسازمانهاي وابسته به آنها.

ك _ طرح ريزي و انجام عمليات فني حفاظت اطلاعاتي و كنترل ارتباطات در سطح ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها.

تبصره 1 _ رييس سازمان حفاظت اطلاعات از بين افراد مورد تأييد مقام رهبري با حكم رييس ستاد مشترك منصوب مي گردد و مستقيما تحت امر مقام رهبري انجام وظيفه مي نمايد و عزل وي نيز با تأييد مقام رهبري و حكم رييس ستاد مشترك انجام مي شود.

تبصره 2 _ ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها موظفند پشتيبانيهاي پرسنلي و لجستيكي موردنياز را درچهارچوب جداول سازمان مربوط كه به تصويب فرماندهي كل مي رسد ، در اختيار قرار دهند.

تبصره 3 _ رييس سازمان حفاظت اطلاعات موظف است در موارد

براندازي و نيز خرابكاريهاي مهم ، دادستان كل كشور وفرمانده كل سپاه پاسداران را سريعا در جريان قرار دهد.

تبصره 4 _ سازمان حفاظت اطلاعات موظف است موارد انحرافات عقيدتي ، سياسي و اخلاقي پرسنل را كه در جريان مأموريتهاي خود مطلع مي گردد ، به سازمان عقيدتي سياسي منعكس نمايد.

ماده 17 _ شوراي عالي دفاع به عنوان مشاور عالي نظامي مقام رهبري ، داراي وظايف زير مي باشد:

الف _ پيشنهاد اعلان جنگ و صلح به فرماندهي كل

ب _ پيشنهاد اعلان بسيج همگاني به فرماندهي كل

ج _ پيشنهاد تعيين فرماندهان نيروهاي سه گانه ارتش به فرماندهي كل

د _ تعيين سيستم تسليحاتي كشور و سياستهاي كلي ساخت و خريدهاي تسليحاتي و نظارت عاليه بر آنها و ايجاد هماهنگيهاي لازم بين وزارتين دفاع و سپاه در خريدهاي خارجي و صنايع نظامي

ه_ _ تعيين موارد و نحوه همكاري و ايجاد هماهنگيهاي لازم بين ارتش و سپاه پاسداران و نيروهاي انتظامي در امور نظامي

و _ ايجاد هماهنگي بين نيروهاي مسلح و دولت و نظارت عاليه بر آن

ز _ هدايت و هماهنگ نمودن امور پژوهش و تحقيقات صنعتي نظامي وزارتين دفاع و سپاه و ارتش و سپاه و سازمانهاي وابسته به آنها با مراكز تحقيقاتي و پژوهشي كشور.

فصل دوم _ شرايط عمومي استخدام و طبقه بندي
بخش اول _ تعاريف ( ماده 18 تا 28 )

ماده 18 _ استخدام در ارتش عبارت است از پذيرفته شدن شخص براي انجام خدمت موظف در يكي از مشاغل پيش بيني شده در اين قانون

ماده 19 _ مشاغل ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها از نظر پرسنلي كه در آن مشاغل منصوب مي گردند به سه گروه تقسيم مي شوند:

1 _ شغل نظامي كه

عبارت است از مجموعه وظايف و اختيارات مشخصي كه

در جداول سازمان براي نظاميان پيش بيني مي شود.

2 _ شغل كارمندي كه

عبارت است از مجموعه وظايف و اختيارات مشخصي كه در جداول سازمان براي كارمندان پيش بيني مي شود.

3 _ شغل مشترك كه

عبارت است از مجموعه وظايف و اختيارات مشخصي كه در جداول سازمان با اين عنوان تعيين شده و منحصر به نظاميان ياكارمندان نبوده و قابل تخصيص به هر دو مي باشد.

تبصره 1 _ مشاغل فرماندهي در ارتش از مشاغل نظامي مي باشد.

تبصره 2 _ غير از مشاغل فرماندهي مديريت كليه رده ها در ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها از مشاغل مشترك مي باشند.

تبصره 3 _ در مشاغل مشترك شرايط احراز شغل بايد به نحوي تعيين گردد كه شايسته ترين پرسنل اعم از نظامي و كارمندمنصوب گردند. صرف نظامي يا كارمند بودن موجب ارشديت پرسنل بر يكديگر نخواهد بود.

ماده 20 _ رسته عبارت از مجموع رشته هاي شغلي است كه از نظر تخصص يا نوع كار يا نوع آموزش وابستگي و ارتباط نزديك داشته باشند.

ماده 21 _ پرسنل ارتش كساني هستند كه برابر شرايط و مقررات مندرج در اين قانون و يا قانون خدمت وظيفه عمومي به خدمت پذيرفته مي شوند و عبارتند از:

الف _ كادر ثابت

ب _ وظيفه

ج _ پيماني

ماده 22 _ كادر ثابت به پرسنلي اطلاق مي گردد كه براي انجام خدمت مستمر در ارتش استخدام مي شوند و عبارتند از:

1 _ نظاميان

2 _ كارمندان

3 _ محصلين

ماده 23 _ نظاميان پرسنلي هستند كه پس از طي آموزش لازم به يكي از درجات پيش بيني شده در اين قانون نايل و از لباس وعلايم نظامي استفاده مي نمايند.

ماده 24 _ كارمندان پرسنلي هستند كه بر اساس مدارك تحصيلي

و يا مهارت تجربي و تخصصي استخدام شده و بدون استفاده از درجات ، علايم و لباس نظامي به يكي از رتبه هاي پيش بيني شده در اين قانون نايل مي شوند.

ماده 25 _ محصلين پرسنلي هستند كه به منظور خدمت در كادر ثابت استخدام و قبل از انتصاب در يكي از مشاغل مندرج دراين قانون در يك از مؤسسات آموزشي به هزينه ارتش و يا وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها مشغول تحصيل مي باشند.

ماده 26 _ پرسنل وظيفه كساني هستند كه مطابق قانون خدمت وظيفه عمومي در يكي از دوره هاي ضرورت ، احتياط يا ذخيره مشغول خدمت مي باشند.

ماده 27 _ پرسنل پيماني به كساني اطلاق مي گردد كه خدمت پيماني را به صورت نظامي يا كارمند برابر مقررات مندرج در اين قانون انجام مي دهند.

ماده 28 _ پرسنل خريد خدمت به كساني اطلاق مي گردد كه طبق مقررات مربوط خدمت مشخصي را برابر قرارداد معيني انجام مي دهند

بخش دوم _ شرايط عمومي استخدام ( ماده 29 تا 39 )

ماده 29 _ شرايط عمومي استخدام در كادر ثابت و پيماني به شرح زير مي باشد:

الف _ متدين بودن به دين اسلام

ب _ تابعيت جمهوري اسلامي ايران

ج _ ايمان به انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي و آمادگي فداكاري در راه تحقق اهداف آن

د _ عدم محكوميت ناشي از اقدام عليه انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي ايران

ه_ _ عدم محكوميت به محروميت از خدمات دولتي

و _ عدم سابقه عضويت يا وابستگي به احزاب و گروه هاي سياسي غير قانوني و يا الحادي

ز _ عدم عضويت يا وابستگي به احزاب و گروه هاي سياسي

ح _ داشتن شرايط تحصيلي و يا تخصصي لازم براي خدمت مورد نظر.

ط _ داشتن حداقل 16 و حداكثر

40 سال سن

ي _ عدم معروفيت به فساد اخلاق و عدم اعتياد به مواد مخدر.

ك _ داشتن سلامت رواني و جسمي متناسب با خدمت مورد نظر.

تبصره 1 _ ادامه خدمت يا اعاده به خدمت پرسنل منوط به داشتن صلاحيت هاي فوق به استثناي بندهاي ح و ط مي باشد.

تبصره 2 _ اقليت هاي ديني شناخته شده در قانون اساسي كه تا تاريخ تصويب اين قانون استخدام شده اند از نظر ادامه خدمت از بند الف مستثني مي باشند.

تبصره 3 _ در ستاد مشترك ، وزارت دفاع و نيروهاي سه گانه هيات هايي مركب از بالاترين مسيولين عقيدتي و سياسي وحفاظت اطلاعات و پرسنلي هر يك از سازمان هاي فوق براي گزينش پرسنل جهت استخدام تشكيل مي گردد. هيات مركزي گزينش مركب از رييس ستاد مشترك ، وزير دفاع ، مسيول سازمان عقيدتي سياسي و مسيول سازمان حفاظت اطلاعات تشكيل و بر كار هيات هاي فوق نظارت مي نمايد.

ماده 30 _ استخدام پرسنل نظامي براي خدمت در كادر ثابت منحصرا بر اساس يكي از مقاطع تحصيلي پايان دوره هاي راهنمايي ، دبيرستان ، فوق ديپلم ، ليسانس ، فوق ليسانس ، دكترا و بالاتر انجام مي گيرد.

ماده 31 _ كارمندان به دو صورت زير استخدام مي شوند:

الف _ بر اساس مدارك تحصيلي در يكي از مقاطع پايان دوره هاي ابتدايي ، راهنمايي ، دبيرستان ، فوق ديپلم ، ليسانس ،فوقليسانس ، دكترا و بالاتر.

ب _ بر اساس تخصص و مهارت عملي با حداقل سواد خواندن و نوشتن و حداكثر پايان دوره دبيرستان

ماده 32 _ ارتش مي تواند فقط براي مشاغل درماني و بهداشتي زنان را استخدام نمايد. نقل و انتقالات زنان بايد حتيالامكان تابع شرايط خدمتي همسران آنان باشد.

ماده 33 _ ارتش و وزارت دفاع

و سازمانهاي وابسته به آنها مي توانند به منظور تأمين نياز سازماني خود داوطلبيني را كه حداقل داراي مدرك تحصيلي پايان دوره ابتدايي مي باشند با اخذ تعهد 5 سال خدمت نظامي و يا 6 سال خدمت كارمندي به صورت پيماني استخدام نمايند. تمديد مدت و تجديد قرارداد مجاز نمي باشد.

تبصره 1 _ خدمت پرسنل پيماني به منزله انجام خدمت دوره ضرورت تلقي مي گردد و در صورتي كه قبل از خاتمه تعهد به هر علت از خدمت مستعفي يا بر كنار گردند برابر قانون خدمت وظيفه عمومي با آنان رفتار خواهد شد.

تبصره 2 _ ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها مي توانند پرسنلي را كه در حال انجام خدمت دوره ضرورت مي باشند به صورت پيماني استخدام نمايند.

ماده 34 _ به منظور جلوگيري از تورم پرسنلي در ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها ، در جداول سازماني مشاغل بايد به نحوي پيش بيني گردد كه حتيالامكان از پرسنل وظيفه و پيماني استفاده شود.

ماده 35 _ ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها مي توانند در صورت نياز از پرسنل وظيفه در حين خدمت دوره ضرورت و همچنين پرسنل پيماني در طول مدت قرارداد با دارا بودن شرايط لازم براي كادر ثابت استخدام نمايند و اين قبيل داوطلبان در شرايط مساوي از اولويت برخوردارند. آموزش ، درجه يا رتبه و ترفيعات آنان تابع مقررات مندرج در اين قانون خواهد بود.

ماده 36 _ سابقه خدمت وظيفه و پيماني كادر ثابت از نظر پايه حقوقي و سنوات بازنشستگي احتساب مي گردد.

ماده 37 _ خريد خدمت اشخاص بنا به ضرورت و براي مدت محدود ، بنا به تشخيص سازمان هاي استخدام كننده ، به موجب آيين نامه اي خواهد

بود كه توسط وزارت دفاع با هماهنگي ستاد مشترك و نيروهاي سه گانه تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.

ماده 38 _ ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها مي توانند به منظور تأمين استاد و تكميل اعضاي هيات علمي ومؤسسات آموزشي خود پرسنل مورد نياز را بر اساس مقررات استخدامي هيات علمي دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالياستخدام و به مشاغل آموزشي منصوب نمايند.

تبصره _ استخدام مربي براي آموزش هاي پايين تر از سطوح دانشگاهي و همچنين پرداخت حق التدريس به اساتيد و مربيان در كليه سطوح تابع آيين نامه اي خواهد بود كه توسط وزارت دفاع و با همكاري ستاد مشترك و سازمان عقيدتي سياسي تهيه وبه تصويب هيات وزيران مي رسد.

ماده 39 _ استخدام اشخاص براي كادر ثابت بدون نياز سازماني و همچنين استخدام و يا تغيير وضع پرسنل جز به يكي ازصور مذكور در اين قانون مطلقا ممنوع است

بخش سوم _ طبقه بندي ( ماده 40 تا 43 )

ماده 40 _ مشاغل نظامي ارتش به تناسب احتياج نيروها و سازمان ها از رسته هاي مختلف تشكيل مي گردد. انواع رسته وعلايم رسته اي هر يك از آنها و همچنين علايم درجات و شكل لباس پرسنل نظامي به موجب دستورالعملهايي خواهد بود كه به وسيله ستاد مشترك تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع خواهد رسيد.

ماده 41 _ وزارت دفاع موظف است با هماهنگي ستاد مشترك مشاغل مختص كارمندان موضوع بند ب ماده 31 اين قانون رااز نظر پيچيدگي به سه گروه 1 ،2 ،3 و ميزان مهارت در انجام مشاغل هر يك از سه گروه را به سه رده (1) ، (2) و (3)طبقه بندي نمايد. كميسيون ارزيابي مهارت فني كه حسب مورد در وزارت دفاع ، ستاد مشترك يا هر يك

از نيروهاي سه گانه تشكيل مي گردد و در بدو استخدام تخصص و مهارت فني اين قبيل كارمندان را مورد ارزيابي قرار داده ، گروه و رده آنان راتعيين مي نمايد.

ماده 42 _ وزارت دفاع و ستاد مشترك با هماهنگي نيروها مكلفند حداكثر ظرف مدت يك سال در چهارچوب اين قانون كليه مشاغل ارتش را مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار داده و شرح وظايف و شرايط احراز هر شغل را تعيين و در انتصاب وترفيعات ملاك عمل قرار دهند.

تبصره _ به كارگيري پرسنل در مشاغل غيرمرتبط با تخصص آنان ممنوع است

ماده 43 _ پرسنل وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آن نيز تابع مقررات اين قانون مي باشند.

فصل سوم _ آموزش و ترفيعات
بخش اول _ آموزش ( ماده 44 تا 62 )

ماده 44 _ مراكز و دوره هاي آموزشي نظاميان كادر ثابت به شرح زير مي باشد:

الف _ آموزشگاه نظامي

ب _ دوره تخصصي

ج _ دوره سرپرستي

د _ دانشكده علوم نظامي

ه_ _ دوره مقدماتي رسته اي

و _ دوره عالي رسته اي

ز _ دوره آموزش نظامي

ح _ دانشكده فرماندهي و ستاد.

ط _ دانشگاه علوم استراتژيك

تبصره _ نيروها و سازمان ها مي توانند در صورت لزوم با هماهنگي ستاد مشترك علاوه بر آموزش هاي فوق دوره هاي عرضي آموزشي تخصصي را براي پرسنل تشكيل دهند.

ماده 45 _ آموزشگاه نظامي

آموزشگاه هاي نظامي به منظور آموزش نظامي و تخصصي اوليه به كساني كه با مدرك پايان دوره راهنمايي استخدام مي شوندتشكيل مي شود و دوره آموزشي آن حداقل يك سال خواهد بود هر نيرو با سازمان متناسب با نياز خود نسبت به تشكيل آنهادر يگان ها و مناطق مختلف اقدام و اساسنامه مربوط را تدوين و مواد آموزشي را معين خواهند نمود به نحوي كه فارغ التحصيلان آن به خوبي از عهده مشاغل

گروهبان دومي ، گروهبان يكمي و استوار دومي برايند. دوره هاي آموزش نظامي و تخصصي اوليه اين آموزشگاه ها ممكن است به صورت مجزا در مراكز آموزشي مختلف ارتش اجرا شود.

ماده 46 _ دوره هاي تخصصي براي تكميل رسته و تخصص پرسنل بين درجات استوار دومي و استوار يكمي به مدت حداقل 6 ماه تشكيل مي گردد. نيروها و سازمان ها مكلفند نسبت به تشكيل اين دوره ها طوري اقدام نمايند كه كليه پرسنل بعد ازدرجه استوار دومي بتوانند به موقع اين دوره را طي نمايند. اساسنامه و برنامه هاي آموزشي بايد طوري تنظيم گردد كه فارغ التحصيلان آن بتوانند از عهده مشاغل درجات استوار يكمي تا ستوان يكمي برايند. نيل اين پرسنل به درجات استواريكمي و ستوان سومي منوط به موفقيت در طي اين دوره مي باشد.

ماده 47 _ دوره سرپرستي

دوره هاي سرپرستي براي كليه پرسنلي كه با مدرك پايين تر از ديپلم استخدام شده و به درجه ستوان سومي نايل گرديده اند برحسب نياز در تمام يگان ها و سازمان ها به مدت حداقل 3 ماه تشكيل مي گردد. نيل اين پرسنل به درجات ستوان دومي وستوان يكمي منوط به موفقيت در طي اين دوره مي باشد.

ماده 48 _ نيروها و سازمان ها مي توانند دوره سرپرستي و دوره تخصصي را به صورت متوالي در يك مرحله اجرا نمايند وهمچنين مي توانند بخشي از اين دوره را به صورت آموزش حين خدمت انجام دهند.

ماده 49 _ دانشكده علوم نظامي

هريك از نيروهاي سه گانه متناسب با نياز خود اقدام به تشكيل دانشكده هاي علوم نظامي مي نمايند. حداقل مدت آموزش اين دانشكده ها هفت ترم تحصيلي در دو دوره به شرح زير مي باشد:

دوره اول _ اين دوره حداقل شامل 3 ترم تحصيلي مي باشد كه براي آموزش به كساني كه

با مدرك پايان دوره دبيرستان از طريق مسابقه ورودي استخدام مي شوند تشكيل مي گردد.

دوره دوم _ اين دوره حداقل شامل چهار ترم تحصيلي مي باشد كه براي آموزش به كساني كه با انجام ارزيابي و مسابقه ورودياز بين داوطلبان فارغ التحصيل دوره اول پذيرفته شده اند تشكيل مي گردد. اين قبيل داوطلبان بلافاصله پس از اتمام دوره اول فقط يكبار حق شركت در ارزيابي و مسابقه ورودي دوره دوم را دارند.

تبصره 1 _ نيروها مي توانند برحسب نياز دوره اول را در مناطق مختلف تشكيل دهند.

تبصره 2 _ پرسنلي كه با مدرك پايين تر از ديپلم استخدام شده و موفق به اخذ مدرك پايان دوره دبيرستان شده اند در فواصل درجات گروهبان يكمي تا استوار يكمي و نيز كارمنداني كه مدرك پايان دبيرستان داشته حداكثر 25 سال سن داشته باشندمي توانند در مسابقه ورودي دوره اول شركت نمايند و در شرايط مساوي حق تقدم با پرسنل شاغل است

تبصره 3 _ اساسنامه مربوط و مواد آموزشي بايد طوري تنظيم گردد كه با طي دوره هاي آموزشي بعدي ، فارغ التحصيلان دوره اول از عهده مشاغل ستوان سومي تا سرهنگي برآمده و فارغ التحصيلان دوره دوم آمادگي انجام وظيفه در مشاغل كليه درجات از ستوان دومي به بالا را داشته باشند.

تبصره 4 _ نيروها مي توانند براي دوره هاي خلباني و رسته هاي دريايي و ساير موارد ضروري دو دوره را به صورت پيوسته باحداقل هفت ترم تحصيلي اجرا نمايند.

تبصره 5 _ در صورت ضرورت و فوريت ، نيروها مي توانند بر حسب نياز از دارندگان مدارك فوقديپلم مورد نياز براي شركت در مسابقه ورودي دوره دوم ثبت نام نمايند.

تبصره 6 _ پذيرفته شدگان در دوره دوم بدون استفاده از درجه نظامي به تحصيل ادامه خواهند داد.

ماده 50 _ دوره

مقدماتي رسته اي

دوره هاي مقدماتي رسته اي برحسب نياز ، به منظور آموزش مقدماتي براي رسته هاي مورد احتياج به فارغ التحصيلان دوره هاي اول و دوم دانشكده هاي علوم نظامي و قبل از اعزام به يگان ها به مدت حداقل 6 ماه در نيروها تشكيل مي گردد.

ماده 51 _ دوره عالي رسته اي

دوره هاي عالي رسته اي در درجات ستوان يكمي و سرواني به مدت حداقل شش ماه براي تمامي پرسنل فارغ التحصيل دوره هاي مقدماتي رسته اي و پرسنلي كه در سطح فارغ التحصيلان اين دوره شناخته شوند ، و از آموزش قبلي آنان حداقل چهار سال گذشته باشد متناسب با رسته هاي آنان تشكيل مي گردد. نيل به درجه سرگردي براي اين قبيل پرسنل منوط به طياين دوره مي باشد.

ماده 52 _ دوره آموزش نظامي

دوره هاي آموزش نظامي براي كساني كه از بين فارغ التحصيلان مؤسسات و مدارس آموزش عالي و دانشگاه ها با مدارك تحصيلي فوقديپلم و بالاتر به منظور خدمت در رسته هاي موردنياز به صورت نظامي در كادر ثابت استخدام مي شوند به مدت حداقل 3 ماه قبل از نيل به درجه تشكيل مي گردد.

تبصره _ هزينه هاي تحصيلات بالاتر از ديپلم اين قبيل پرسنل بر اساس آيين نامه مربوط محاسبه و به آنان پرداخت مي گردد.

ماده 53 _ دانشكده فرماندهي و ستاد.

اين دانشكده براي آموزش به فارغ التحصيلان دوره دوم دانشكده هاي نظامي كه دوره عالي را طي كرده اند و يا در سطح فارغ التحصيلان اين دوره شناخته شده اند و دارندگان مدارك ليسانس و بالاتر موردنياز ، كه حداقل 3 سال از آموزش قبلي آنهاگذشته است ، در درجات سرگردي و سرهنگ دومي ، و همچنين كارمندان داراي مدارك ليسانس و بالاتر موردنياز ارتش تشكيل مي شود و دوره آن حداقل 9 ماه خواهد بود پرسنل واجد شرايط 3 بار حق شركت در ارزيابي

و مسابقه ورودي اين دانشكده را دارند. اساسنامه مربوط و مواد آموزشي بايستي طوري تنظيم گردد كه فارغ التحصيلان آن توانايي طراحي ،فرماندهي و مديريت رده هاي بالاي ارتش را داشته باشند. فارغ التحصيلان دانشكده فرماندهي و ستاد از يك سال ارشديت برخوردار مي گردند.

ماده 54 _ دانشگاه علوم استراتژيك

دوره اين دانشگاه براي آموزش ، مطالعه و تحقيق در زمينه سياست كلي نظامي و خط مشي كشور در امور دفاعي به مدت يك سال خواهد بود. فارغ التحصيلان دانشكده فرماندهي و ستاد و دارندگان مدارك فوقليسانس و دكتراي موردنياز ارتش دردرجات سرهنگي و سرتيپ دومي و همچنين كارمندان كه داراي مدرك تحصيلي فوقليسانس و بالاتر مي باشند ، سه بار حق شركت در ارزيابي و مسابقه ورودي اين دانشگاه را دارند.

مقامات مملكتي كه نظامي نبوده ولي به نحوي از انحا در مسايل دفاعي مسيوليت هايي دارند و همچنين فرماندهان و مديران رده بالاي سپاه پاسداران و نيروهاي انتظامي با معرفي شوراي عالي دفاع مي توانند اين دانشگاه را طي نمايند.

ستاد مشترك مكلف است نسبت به تشكيل اين دانشگاه اقدام و اساسنامه و مواد آموزشي آن را تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع برساند.

ماده 55 _ طول هر يك از دوره ها و مراكز آموزشي در هر نيرو و سازمان با توجه به حداقل تعيين شده در اين قانون بر اساس محتواي آموزشي موردنياز در اساسنامه هاي مربوط كه به وسيله نيروها و سازمان ها زير نظر ستاد مشترك تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع مي رسد تعيين مي گردد.

ماده 56 _ پرسنلي كه به هر يك از مراكز و دوره هاي آموزشي پيش بيني شده در اين قانون اعزام مي شوند بايد امكان و فرصت ادامه خدمت و بازدهي متناسب با مدت و كيفيت و اهميت دوره آموزشي ،

حداقل دو برابر مدت تحصيل پس از اتمام آن راداشته باشند. اين مدت در اساسنامه هاي آموزشي معين مي گردد.

ماده 57 _ كليه كارمندان اعم از كادر ثابت و پيماني در بدو خدمت بايد يك دوره يك ماهه آموزش مقدماتي نظامي و آشنايي باقوانين و مقررات و آيين نامه ها و وضعيت خدمتي خود در ارتش را طي نمايند.

ماده 58 _ آموزش هاي ارتش بايد به گونه اي برنامه ريزي و اجرا گردد كه نياز سازمان مربوط را به بهترين نحو مرتفع نموده ،ارتش را به سمت خودكفايي سوق دهد و در زمان صلح نيز پرسنل از عهده انجام وظايف مقرر در اصل 147 قانون اساسي برايند.

ماده 59 _ پرسنل پيماني كه به صورت نظامي خدمت خواهند كرد و همچنين پرسنل وظيفه در بدو خدمت ، دوره هاياموزشي مقدماتي نظامي و تخصصي مربوط را طي خواهند نمود. ستاد مشترك موظف است در جهت بهره گيري هرچه بهتراز پرسنل پيماني و وظيفه ، برنامه آموزشي هر يك از دوره هاي مزبور را با همكاري نيروها تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع برساند.

ماده 60 _ هر يك از دوره هاي آموزشي كه بين دو يا چند نيرو سازمان مشترك باشد. حتيالمقدور به وسيله يكي از نيروها وسازمان ها داير و پرسنل ساير نيروها و سازمان ها نيز در آن آموزش خواهند ديد.

ماده 61 _ در زمان جنگ در صورت ضرورت ممكن است زمان اجراي آموزش هاي مذكور در اين قانون با حفظ سطح كيفياموزش به پيشنهاد نيروها و سازمان ها با هماهنگي ستاد مشترك و تصويب شوراي عالي دفاع تقليل يابد.

ماده 62 _ ارتش موظف است با همكاري نهضت سوادآموزي براي پرسنل وظيفه امكانات سوادآموزي را فراهم آورد.

بخش دوم _ ترفيعات ( ماده 63 تا 87 )

ماده 63 _ ترفيع عبارت

است از نيل به درجه يا رتبه بالاتر برابر مقررات اين قانون

تبصره _ ترفيعات و روش اجراي آن به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به وسيله ستاد مشترك تهيه مي گردد و اجراي آن منوط به تصويب فرماندهي كل مي باشد.

ماده 64 _ ترتيب درجات پرسنل نظامي زميني و هوايي و درجات معادل آن در نيروي دريايي به شرح زير است

1 _ سرباز ناوي

2 _ سرباز دوم ناوي دوم

3 _ سرباز يكم ناوي يكم

4 _ سرجوخه سرناوي

5 _ گروهبان سوم مهناوي سوم

6 _ گروهبان دوم مهناوي دوم

7 _ گروهبان يكم مهناوي يكم

8 _ استوار دوم ناو استوار دوم

9 _ استوار يكم ناو استوار يكم

10 _ ستوان سوم ناوبان سوم

11 _ ستوان دوم ناوبان دوم

12 _ ستوان يكم ناوبان يكم

13 _ سروان ناو سروان

14 _ سرگرد ناخدا سوم

15 _ سرهنگ دوم ناخدا دوم

16 _ سرهنگ ناخدا يكم

17 _ سرتيپ دوم دريادار دوم

18 _ سرتيپ دريادار

19 _ سرلشگر دريابان

20 _ سپهبد دريا سالار

تبصره _ در كليه مواردي كه در اين قانون عناوين درجات پرسنل نيروي زميني و هوايي ذكر شده است در مورد پرسنل نيروي دريايي عناوين درجات معادل آن مورد نظر مي باشد.

ماده 65 _ فارغ التحصيلان آموزشگاه نظامي به درجه گروهبان دومي نايل و حداقل مدت توقف آنان در تمامي درجات تادرجه ستوان سومي چهار سال و از آن به بعد 5 سال خواهد بود.

تبصره _ پرسنلي كه مدرك

تحصيلي پايان دوره دبيرستان داشته باشند پس از ارايه مدرك ديپلم متوسطه مدت توقف دردرجات ستوان سومي به بعد براي آنان حداقل چهار سال خواهد بود.

ماده 66 _ فارغ التحصيلان دوره اول دانشكده علوم نظامي به درجه ستوان سومي نايل مي شوند و حداقل مدت توقف آنها درتمامي درجات بعدي چهار سال خواهد بود كه در نهايت به درجه سرهنگي خواهند رسيد.

تبصره _ در موارد استثنايي به تشخيص شوراي عالي دفاع و در صورت تصويب فرماندهي كل درجه سرتيپ دومي به صورت درجه تشويقي به اين پرسنل اعطا مي گردد.

ماده 67 _ فارغ التحصيلان دوره دوم دانشكده علوم نظامي به درجه ستوان دومي نايل و حداقل مدت توقف آنها در تمامي درجات تا درجه سرتيپ دومي چهار سال خواهد بود.

تبصره _ در مورد كساني كه به درجه سرتيپ دومي نايل شده اند و دانشكده فرماندهي و ستاد را طي نموده يا مدارك تحصيلي فوقليسانس و بالاتر موردنياز و قابل قبول ارتش را دارند ، ارتقا به درجات سرتيپي ، سرلشگري و سپهبدي بر حسب نياز با پيشنهاد شوراي عالي دفاع منوط به تصويب فرماندهي كل خواهد بود.

ماده 68 _ چنانچه در اساسنامه طول هريك از دوره ها و مراكز آموزشي بدو خدمت بر اساس نياز نيرو يا سازمان مربوط بيش از حداقل زمان تعيين شده براي دوره هاي مشابه در سطح ارتش تعيين شود پرسنل تحت آموزش پس از گذشت حداقل زمان ،از حقوق و ديگر امتيازات درجه اي كه پس از طي دوره بدان نايل خواهند شد برخوردار مي گردند. استفاده از درجه موكول به اتمام دوره آموزشي مي باشد.

ماده 69 _ وضعيت ترفيعات پرسنل نظامي فارغ التحصيل مدارس و مؤسسات آموزش عالي و دانشگاه ها پس از استخدام وطي دوره آموزش نظامي

، حسب مورد به قرار زير خواهد بود.

الف _ دارندگان مدارك فوقديپلم به درجه ستوان سومي نايل مي شوند و ترفيعات بعدي آنان تابع مقررات ماده 66 اين قانون خواهد بود.

ب _ دارندگان مدارك ليسانس به درجه ستوان دومي نايل مي شوند و ترفيعات بعدي آنان تابع مقررات ماده 67 اين قانون خواهد بود.

ج _ دارندگان مدارك بالاتر در ازا هر سال تحصيل بالاتر از ليسانس يا معادل آن از دو سال ارشديت نسبت به دارندگان مدرك ليسانس و در ازا هر چهار سال ارشديت از يك درجه بالاتر برخوردار مي گردند و ترفيعات بعدي آنان تابع مقررات ماده 67اين قانون خواهد بود.

ماده 70 _ با پرسنلي كه در طول خدمت موفق به اخذ و ارايه مدارك تحصيلي فوقديپلم و بالاتر مورد نياز و قابل قبول ارتش شوند به ترتيب زير رفتار مي شود:

الف _ چنانچه در زمان ارايه مدرك تحصيلي درجه آنان پايين تر از درجات ورودي مدرك ارايه شده باشد ، به درجات ورودي مدرك جديد برابر مقررات ماده 69 اين قانون نايل مي شوند.

ب _ چنانچه در زمان ارايه مدرك تحصيلي درجه آنان بالاتر از درجات ورودي مدرك ارايه شده باشد ، صرفا ترفيعات بعديانان بر اساس مدرك تحصيلي جديد تابع مقررات ماده 69 اين قانون خواهد بود.

ماده 71 _ پرسنل پيماني پس از طي دوره آموزشي لازم به درجات يا رتبه هاي زير نايل مي گردند:

الف _ دارندگان مدرك پايان دوره ابتدايي به درجه گروهبان سومي يا رتبه 2.

ب _ دارندگان مدرك پايان دوره راهنمايي به درجه گروهبان دومي يا رتبه 5.

ج _ دارندگان مدرك پايان دوره دبيرستان به درجه گروهبان يكمي يا رتبه 7.

د _ دارندگان مدرك فوقديپلم به درجه ستوان سومي يا

رتبه 10.

ه_ _ دارندگان مدرك ليسانس به درجه ستوان دومي يا رتبه 11.

و _ دارندگان مدارك بالاتر در ازا هر سال تحصيلي بالاتر از ليسانس از دو سال ارشديت نسبت به دارندگان مدرك ليسانس ودر ازا هر چهار سال ارشديت از يك درجه يا رتبه بالاتر برخوردار مي گردند.

تبصره _ پرسنل پيماني كه برابر مقررات اين قانون در كادر ثابت استخدام مي شوند چنانچه آموزش هاي موردنياز كادر ثابت را طي نكرده باشند مي بايست آن را طي نموده و چنانچه درجه آنان پس از آموزش هاي مزبور برابر درجات پيماني آنان باشد ،مدت خدمت پيماني در آن درجه جز سابقه ترفيع منظور خواهد شد.

ماده 72 _ پرسنل وظيفه از نظر نيل به درجات تابع مقررات قانون خدمت وظيفه عمومي مي باشند.

ماده 73 _ اولين رتبه كارمندان موضوع بند ( الف ) ماده 31 اين قانون در بدو استخدام با مدرك پنجم ابتدايي ( 2 ) ، با مدرك پايان دوره راهنمايي ( 5 ) با مدرك پايان دوره دبيرستان ( 9 ) و با مدارك تحصيلي بالاتر از ديپلم به ازا هر دو سال تحصيل بالاتر ازديپلم يك رتبه بالاتر از ( 9 ) مي باشد.

تبصره 1 _ درصورتي كه تعداد سنوات تحصيلي بالاتر از ديپلم ، فرد باشد به ازا آخرين سال تحصيلي از دو سال ارشديت برخوردار مي گردند.

تبصره 2 _ كارمندان موضوع اين ماده كه در طول خدمت مدرك تحصيلي بالاتر از مدرك ارايه شده در بدو استخدام كه موردنياز سازمان باشد ارايه نمايند چنانچه در زمان ارايه مدرك جديد رتبه خدمتي آنان پايين تر از رتبه ورودي مدرك ارايه شده باشد رتبه آنان به رتبه ورودي مدرك جديد تغييريافته و از مزاياي مقرره

مربوط به آن ، در طول خدمت استفاده خواهند نمود.چنانچه در زمان ارايه مدرك تحصيلي رتبه آنان بالاتر از رتبه ورودي مدرك ارايه شده باشد صرفا ترفيعات بعدي آنان براساس مدرك تحصيلي جديد انجام خواهد شد.

ماده 74 _ اولين رتبه كارمندان موضوع بند ( ب ) ماده 31 اين قانون كه با مهارتي در يكي از رده هاي يك تا سه براي مشاغلياستخدام مي شوند كه از نظر پيچيدگي و سختي در يكي از گروه هاي يك تا سه قرار دارند به شرح زير مي باشد:

الف _ رده 1 گروه 1. رتبه (1).

ب _ رده 2 گروه 1 و رده 1 گروه 2. رتبه (3).

ج _ رده 3 گروه 1 و رده 2 گروه 2 و رده 1 گروه 3. رتبه (5).

د _ رده 3 گروه 2 و رده 2 گروه 3. رتبه (7).

ه_ _ رده 3 گروه 3. رتبه (9).

تبصره 1 _ كارمندان موضوع بند ( الف ) اين ماده در صورت داشتن مدرك پايان دوره ابتدايي از يك سال ارشديت و كليه كارمندان موضوع اين ماده در صورت داشتن مدرك پايان دوره راهنمايي از چهار سال ارشديت و به شرط داشتن مدرك پايان دوره دبيرستان از 6 سال ارشديت برخوردار مي گردند. و در صورتي كه در طول خدمت موفق به اخذ و ارايه اين مدارك گردند و از مدت خدمت آنها حداقل پنج سال باقي مانده باشد از تاريخ ارايه مدرك از ارشديت مربوط برخوردار خواهند شد.

تبصره 2 _ كارمندان موضوع اين ماده درصورتي كه در طول خدمت موفق شوند در شغلي كه در گروه بالاتري قرار دارد ، به تأييد كميسيون ماده 41 اين قانون با يكي از رده هاي سه گانه

مهارت انجام وظيفه نمايند ، در صورت نياز سازمان به گروه شغلي مزبور انتقال يافته و چنانچه رتبه ورودي رده مهارت و گروه شغلي جديد ، بالاتر از رتبه آنان در زمان انتصاب در شغل جديدباشد از زمان انتصاب رتبه آنان به رتبه ورودي مزبور تغيير يافته و از مزاياي مقرره مربوط به آن در طول خدمت استفاده خواهند نمود.

ماده 75 _ تعداد رتبه ها براي كارمندان موضوع مواد 73 و 74 اين قانون 20 رتبه بوده و كارمندان مزبور در صورت شايستگي وكارايي هر چهار سال يك رتبه ارتقا خواهند يافت

ماده 76 _ كارمنداني كه دوره هاي طولي آموزشي را در ارتش يا وزارت دفاع طي نمايند به ازا هر سال آموزش از دو سال ارشديت و هر دو سال آموزش از يك رتبه بالاتر برخوردار مي گردند.

ماده 77 _ ستاد مشترك و وزارت دفاع موظفند همه ساله نيازمندي هاي تخصصي و تحصيلي ارتش و وزارت دفاع را اعلام نمايند تا پرسنل بتوانند در صورت تمايل در رشته هاي مزبور تحصيل كنند.

ماده 78 _ ترفيع پرسنل با رعايت مقررات اين قانون منوط به تصويب مقامات زير خواهد بود:

الف _ نظاميان تا درجه ستوان دومي و كليه كارمندان در نيروهاي فرمانده نيروي مربوط _ در وزارت دفاع و ستاد مشترك ،وزير دفاع و رييس ستاد مشترك

ب _ از درجه ستوان يكمي به بالا ، فرماندهي كل

ماده 79 _ وضعيت پرسنل در كليه مراحل خدمت از نظر مكتبي به وسيله سازمان عقيدتي سياسي ، از نظر امنيتي به وسيله سازمان حفاظت اطلاعات و از نظر كارايي توسط كميسيون ارزيابي مورد بررسي قرار مي گيرد تا در ترفيعات و انتصابات ملاك عمل واقع شود.

تبصره _

وزارت دفاع و ستاد مشترك در زمينه ارزيابي كارايي ، سازمان عقيدتي سياسي در زمينه صلاحيت مكتبي و سازمان حفاظت اطلاعات در زمينه صلاحيت امنيتي آيين نامه اجرايي مأموريت محوله در اين ماده را تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع مي رسانند.

ماده 80 _ براي ترفيع ، پرسنل علاوه بر حايز بودن كليه شرايط مقرر در اين قانون و ضوابط مربوط بايستي قبلا يا همزمان باترفيع در شغل سازماني بالاتر منصوب شده باشند.

تبصره 1 _ وزارت دفاع و ستاد مشترك با هماهنگي نيروهاي سه گانه مكلفند حتيالامكان پيش بيني هاي لازم را در زمينه هاياستخدام ، آموزش و گردش مشاغل سازماني به نحوي انجام دهند كه پرسنل به علت نداشتن محل سازماني از نيل به ترفيع محروم نگردند.

تبصره 2 _ وضعيت ترفيعاتي پرسنل منتسب و همچنين مأمورين به مناطق جنگي مطابق دستورالعملي مي باشد كه از طريق ستاد مشترك با هماهنگي نيروها و به تصويب شوراي عالي دفاع خواهد رسيد.

تبصره 3 _ ايجاد يا بالا بردن محل سازماني به منظور ترفيع پرسنل ممنوع است

ماده 81 _ ستاد مشترك با هماهنگي نيروهاي سه گانه مكلفند حداكثر ظرف مدت يك سال پس از تصويب اين قانون محل هاي سازماني ارتش را مورد بررسي قرار داده و ضرورت نظامي يا كارمندي يا مشترك بودن شغل را تعيين و درجات و رتبه هاي متناسب براي هر محل سازماني را در نظر بگيرند. وزارت دفاع نيز مكلف است نسبت به اين تجديدنظر در مورد محل هاي سازماني خود با هماهنگي سازمان امور اداري و استخدامي اقدام نمايد.

ماده 82 _ تعداد و تركيب نيروي انساني ارتش و همچنين نسبت درجه ها و رتبه هاي آنان بر مبناي خط مشي ، استراتژي وتهديدات ، برابر جداول سازمان و تجهيزات مصوب

و به نسبتي كه به وسيله ستاد مشترك تعيين و پس از تأييد شوراي عالي دفاع به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد مشخص مي گردد.

ماده 83 _ كليه پرسنل براي نيل به درجه يا رتبه بالاتر بايد مدت توقف مقرر در درجه يا رتبه مربوط را برابر ضوابط و مقررات اين قانون طي نمايند و جز در مورد پرسنل منتسب ، حداقل نصف آن در آخرين درجه در رتبه در شغل سازماني باشند.

ماده 84 _ دادن ارشديت به پرسنلي كه از خود رشادت ، فداكاري ، تلاش ، ابتكار و خلاقيت فوقالعاده و ارزنده نشان مي دهندتابع شرايط عمومي ترفيعات نبوده و با پيشنهاد فرماندهان يا مسيولان مربوط و تصويب مقامات مصرحه در ماده 78 اين قانون خواهد بود.

ماده 85 _ در موارد استثنايي به منظور تأمين نيازمندي هاي سازمان و حفظ تعادل در سلسله مراتب در مشاغل حساس ممكن است نظاميان با پيشنهاد فرمانده مربوط و تصويب فرماندهي كل حداكثر دو درجه موقت ترفيع يابند.

تبصره 1 _ پرسنلي كه به درجه موقت نايل مي شوند در تمام مدتي كه حق استفاده از درجه مزبور را دارند حقوق همان درجه را دريافت خواهند داشت

تبصره 2 _ ترفيع اين قبيل پرسنل از لحاظ درجه ثابت تابع مقررات اين قانون بوده و نيل به درجه ثابت بالاتر پس از طي حداقل مدت توقف امكان پذير است

تبصره 3 _ در صورت رفع نياز سازماني يا مشاهده عدم كارايي و شايستگي درجه موقت سلب مي گردد.

تبصره 4 _ در صورتي كه مشمولين اين ماده در حين استفاده از درجه موقت بازنشسته يا معلول و يا فوت شدند عنوان ومزاياي درجه موقت از آنان سلب و مأخذ احتساب حقوق بازنشستگي يا وظيفه

و يا مستمري بر مبناي حقوق درجه ثابت خواهد بود مگر در مورد پرسنل شهيد و جانباز كه درجه موقت آنان مبناي احتساب حقوق مستمري و وظيفه خواهد بود.

ماده 86 _ وضع ترفيع پرسنلي كه تحت تعقيب قانوني قرار مي گيرند به شرح زير خواهد بود:

الف _ در صورتي كه در مراجع قضايي تحت پيگرد قانوني قرار گيرند و با قرار صادره از مراجع ذيصلاح بازداشت شوند ازتاريخ بازداشت ترفيع معلق مي گردد مشروط بر اينكه تاريخ بازداشت قبل از تاريخ استحقاق ترفيع باشد.

ب _ در صورتي كه پرونده منتهي به صدور راي قطعي برايت يا قرار منع پيگرد و يا موقوفي تعقيب گردد ، ترفيع پرسنل ازتاريخ استحقاق از اين لحاظ بلامانع است

ج _ در صورت محكوميت ، مدتي كه بر اثر اجراي كيفر عملا از خدمت منفك شده اند ، به حداقل مدت توقف در درجه يا رتبه اضافه خواهد شد.

د _ محكوميت ها به ميزاني كه مشمول عفو ، آزادي مشروط ، تعليق مجازات ، تأخير اجراي حكم و حبس يا خدمت قرارگرفته اند اثري در ترفيع ندارند.

ماده 87 _ مدت توقف در درجه يا رتبه براي پرسنلي كه به تنزيل موقت درجه يا رتبه تنبيه مي شوند بلافاصله پس از انقضاي مدت تنبيه ، همان قدمتي خواهد بود كه در درجه يا رتبه قبل از تنبيه داشته اند.

فصل چهارم _ وضعيت پرسنل از لحاظ خدمت ( ماده 88 تا 100

ماده 88 _ وضعيت پرسنل مشمول اين قانون از لحاظ خدمت حسب مورد به شرح زير خواهد بود:

الف _ خدمت آزمايشي

ب _ خدمت آموزشي

ج _ حاضر به خدمت

د _ مأمور.

ه_ _ مأمور به خدمت

و _ مرخصي

ز _ غايب

ح _ فراري

ط _ بازداشت

ي _ منتظر

خدمت

ك _ بدون كار.

ل _ منتسب

ماده 89 _ ( خدمت آزمايشي ) وضع خدمتي كارمنداني است كه برابر مقررات مربوط به خدمت پذيرفته شده و به منظورارزيابي شايستگي هاي لازم به مدت 6 ماه تا دو سال مرحله آزمايشي را مي گذرانند.

ماده 90 _ ( خدمت آموزشي ) وضع خدمتي پرسنلي است كه بدون داشتن شغل سازماني در يكي از مؤسسات يا مراكزآموزشي به هزينه ارتش يا وزارت دفاع و يا سازمان هاي وابسته به آنها آموزش مي بينند.

تبصره _ جز درمورد آموزش هاي بدو استخدام چنانچه دوره آموزش كمتر از شش ماه باشد پرسنل با حفظ محل سازماني به صورت مأمور دوره را طي خواهند نمود و در صورتي كه دوره آموزش بيشتر از 6 ماه باشد پرسنل در دوران آموزش منتسب خواهند شد.

ماده 91 _ ( حاضر به خدمت ) وضع پرسنلي است كه برابر مقررات مربوط در يكي از مشاغل سازماني منصوب و عملا در آن شغل انجام وظيفه مي نمايند.

ماده 92 _ ( مأمور ) وضعيت پرسنلي است كه براي مدتي كمتر از يك سال در يكي از مشاغل سازمان غير از شغل سازماني خود و يا در شغلي كه در سازمان محلي براي آن پيش بيني نشده است گمارده شوند و يا به ساير نيروها و سازمان ها براي مدت مزبور اعزام گردند.

تبصره 1 _ در مورد مشاغلي كه در جداول سازمان محلي براي آن پيش بيني نشده است نيرو يا سازمان مربوط موظف است حداكثر ظرف مدت يك سال تكليف آن را از لحاظ حذف شغل و يا درج آن در جداول سازمان مشخص نمايد.

تبصره 2 _مأمور شدن و انتقال پرسنل به نيرو يا سازمان ديگر با هماهنگي دو نيرو يا سازمان مربوط

و تصويب ستاد مشترك انجام خواهد شد.

تبصره 3 _ نيروها و سازمان ها مكلفند پرسنل مازاد بر نياز خود را به ستاد مشترك معرفي نمايند تا به انتقال يامأمور نمودن آنان به ساير نيروها و سازمان ها امكان بهره برداري هر چه بيشتر از پرسنل و تأمين نيازهاي سازماني فراهم گردد.

ماده 93 _ ( مأمور به خدمت ) وضعيت پرسنلي است كه به ساير وزارتخانه ها يا نهادها يا سازمانهاي دولتي يا وابسته به دولت مأمور مي گردند.

تبصره _مأمور به خدمت شدن پرسنل منوط به تصويب مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون و درج مراتب در فرمان همگاني مي باشد.

ماده 94 _ ( مرخصي ) وضع پرسنلي است كه برابر مقررات مربوط در حال استفاده از مرخصي هاي زير مي باشند:

الف _ مرخصي استحقاقي پرسنل اعم از كادر ثابت ، وظيفه و پيماني حق استفاده از يك ماه مرخصي سالانه را با استفاده ازحقوق و مزاياي مربوط دارا مي باشند. مدت مرخصي در مناطق بد آب وهوا 45 روز خواهد بود.

تبصره _ پرسنل در دوره هاي آموزشي مي توانند طبق مقررات مندرج در اساسنامه آموزشگاه هاي مربوط از مرخصي تحصيلي استفاده نمايند.

ب _ مرخصي استعلاجي پرسنلي كه به علت بيماري قادر به خدمت نمي باشند با تجويز پزشك مسيول علاوه بر مرخصياستحقاقي حداكثر تا 4 ماه مي توانند از اين مرخصي استفاده نمايند. پرسنل زن از نظر مرخصي دوران بارداري مشمول قانون استخدام كشوري مي باشند.

ج _ مرخصي اضطراري پرسنلي كه استحقاق مرخصي سالانه را نداشته لكن اضطرارا نياز به مرخصي دارند مي توانند ازمرخصي هاي استحقاقي سال هاي بعد استفاده نمايند.

د _ مرخصي بدون حقوق. پرسنل در شرايط خاص و ضروري مي توانند حداكثر جمعا سه سال در طول خدمت از مرخصي بدون حقوق استفاده نمايند. اين

مدت از لحاظ حقوق و ترفيعات و بازنشستگي جز سنوات خدمتي محسوب نمي گردد.

ه_ _ مرخصي تشويقي به مقتضاي ابراز لياقت و شايستگي ممكن است حداكثر تا 30 روز در طول سال به پرسنل مرخصي تشويقي داده شود.

و _ مرخصي مأموريت پرسنلي كه به منظور انجام مأموريت هاي محوله از طرف ارتش حداقل به مدت سه ماه به خارج ازمحل خدمت و سكونت خود اعزام شوند ، مي توانند علاوه بر مرخصي استحقاقي به ازاي هر يك ماه حداكثر از پنج روزمرخصي مأموريت استفاده كنند.

تبصره 1 _ ترتيب استفاده از مرخصي هاي مذكور ، تعيين مناطق بد آب وهوا موضوع بند الف اين ماده و حدود و اختيارات فرماندهان ورؤسا در دادن مرخصي ها به موجب آيين نامه اي است كه به وسيله ستاد مشترك با هماهنگي وزارت دفاع ونيروهاي سه گانه و سازمان امور اداري و استخدامي تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع خواهد رسيد.

تبصره 2 _ در شرايط جنگي و بسيج همگاني و در مواقعي كه ضرورت ايجاب مي نمايد ، اعطا مرخصي و مدت آن تابع شرايط عمومي اين ماده نبوده و در آيين نامه اي كه به وسيله ستاد مشترك تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع مي رسدمشخص خواهد شد.

ماده 95 _ ( غايب ) وضع پرسنلي است كه بدون رعايت مقررات در محل خدمت حاضر نشوند.

ماده 96 _ ( فراري ) وضع پرسنلي است كه مدت غيبت آنان در زمان صلح از 15 روز و در زمان جنگ از 5 روز تجاوز نمايد.حقوق و مزاياي اين قبيل پرسنل از تاريخ غيبت قطع مي گردد و پرسنل فراري پس از معرفي يا دستگيري بلافاصله شروع به خدمت نموده و به اتهام

فرار آنان برابر مقررات كيفري مربوط رسيدگي مي شود. وضعيت خدمتي پرسنل كادر ثابت كه مرتكب فرار از خدمت شده اند به شرح زير خواهد بود:

الف _ در صورت صدور راي برايت يا قرار موقوفي تعقيب يا قرار منع پيگرد ، ايام غيبت و فرار به انتساب تبديل خواهد شد.

ب _ در صورت محكوميت به مجازاتي كه مستلزم اخراج از خدمت نباشد ، ايام غيبت و فرار جز خدمت محسوب نمي گردد.

ج _ در صورت محكوميت به مجازاتي كه مستلزم اخراج از خدمت باشد از تاريخ قطعيت راي اخراج خواهند شد.

تبصره _ هرگاه مدت فرار پرسنل كادر ثابت بالغ بر 6 ماده گردد از زمان آغاز غيبت اخراج مي گردند و پس از آن برابر مقررات كيفري مربوط محاكمه شده و فقط در صورت صدور راي برايت يا قرار موقوفي تعقيب يا منع پيگرد ، حكم اخراج نيز كان لم يكن خواهد شد. در صورتي كه محاكمه غيابي انجام گردد پرسنل مي توانند پس از حضور به حكم صادره اعتراض نموده ودر صورت راي برايت يا قرار موقوفي تعقيب يا منع پيگرد در رسيدگي مجدد ، حكم اخراج آنان نيز كان لم يكن مي گردد.

ماده 97 _ ( بازداشت ) وضع پرسنلي است كه به موجب قرارهاي صادره از مراجع ذيصلاح قضايي تا صدور حكم قطعي درتوقيف به سر برده و يا برابر مقررات انضباطي در بازداشتگاه يا محل خدمتي تحت نظر باشند.

ماده 98 _ ( منتظر خدمت ) وضع پرسنلي است كه برابر مقررات مربوط به علت ارتكاب تخلفات انضباطي به طور موقت از كاربر كنار شده باشند.

تبصره _ مدت انتظار خدمت جز ايام خدمت براي ترفيع منظور نشده و تنها از نظر

بازنشستگي محسوب مي گردد. كسور بازنشستگي اين مدت براساس آخرين حقوق قبل از انتظار خدمت به صندوق بازنشستگي واريز مي گردد.

ماده 99 _ ( بدون كار ) وضع پرسنلي است كه به يكي از علل زير موقتا از كار بر كنار گردند:

الف _ به موجب قرارهاي صادره از مراجع ذيصلاح قضايي بازداشت شوند.

ب _ برابر احكام صادره از دادگاه هاي صالح زنداني شوند.

ج _ به علت عدم پرداخت محكوم به يا بدهي منجر به صدور اجراييه زنداني شوند.

د _ به علت ارتكاب تخلفات انضباطي بدون كار شوند.

ه_ _ در صورتي كه محكوم به اقامت اجباري يا ممنوع از اقامت در محل معين شوند.

تبصره 1 _ چنانچه در محل اقامت پرسنل مشمول بند ه پادگان و يا سازمان نظامي وجود داشته باشد ارتش در صورت نيازمي تواند آنان را به جاي بدون كاري در آن محل حاضر به خدمت نمايد.

تبصره 2 _ مدت بدون كاري جز ايام خدمت براي ترفيع منظور نشده و تنها از نظر بازنشستگي محسوب مي گردد.

كسور بازنشستگي اين مدت بر اساس آخرين حقوق قبل از بدون كاري به صندوق بازنشستگي واريز خواهد شد.

تبصره 3 _ محكوميت ها به ميزاني كه مشمول عفو ، آزادي مشروط ، تعليق اجراي مجازات ، تأخير اجراي حكم يا حبس ياخدمت قرار گيرند باعث بدون كاري نخواهد شد.

ماده 100 _ ( منتسب ) وضعيت پرسنلي است كه در يك از حالت هاي زير از يگان خدمتي خود منفك گرديده و در اختيارآجوداني نيرو يا سازمان مربوط يا آجوداني ستاد مشترك قرار مي گيرند و كليه عمليات پرسنلي آنان در مدت انتساب بر عهده آجوداني هاي مزبور مي باشند. مدت انتساب جز مدت خدمت براي ترفيع منظور مي گردد به

استثناي پرسنل مفقود الاثر كه موكول به تعيين تكليف آنان است

الف _ پرسنلي كه به واسطه حذف يا انحلال محل سازماني موقتا بدون شغل شوند كه در اين صورت نيرو يا سازمان مربوط موظفند حداكثر تا سه ماه وضعيت شغلي اين قبيل پرسنل را روشن نمايند.

ب _ پرسنلي كه به دست دشمنان خارجي اسير گرديده يا توسط ضد انقلاب يا اشرار يا سارقين مسلح و يا قاچاقچيان به گروگان گرفته شده باشند ، براي تمام مدت اسارت يا در گروگان بودن و حداكثر تا شش ماه پس از آزادي نيرو يا سازمان مربوط موظف است ظرف مدت مزبور وضعيت اين قبيل پرسنل را روشن نمايد.

ج _ پرسنل مفقودالاثري كه در نبرد با دشمنان خارجي يا رويارويي با ضد انقلاب يا اشرار يا سارقين مسلح و يا قاچاقچيان ناپديد شده و وضع آنان نامعلوم است تا تعيين وضعيت

د _ پرسنلي كه به لحاظ بيماري بيش از 4 ماه بستري مي گردند ، حداكثر تا يك سال

ه_ _ مدت بدون كاري پرسنل موضوع بند الف ماده 99 اين قانون در صورت صدور راي برايت ، قرار موقوفي تعقيب يا قرارمنع پيگرد.

تبصره _ پرسنل مأمور ومأمور به خدمت بيش از 6 ماه و همچنين محصليني كه در طول خدمت به دوره هاي آموزشي بيش از6 ماه اعزام مي گردند در حكم منتسب خواهند بود.

فصل پنجم _ تكاليف انضباطي پرسنل ، تشويقات ، تنبيهات و چگونگي رسيدگي به شكايات ( ماده 101 تا 105

ماده 101 _ پرسنل ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها از نظر امور انضباطي تابع آيين نامه اي مي باشند كه تكاليف انضباطي پرسنل ، ميزان تشويقات و تنبيهات انضباطي و حدود اختيارات فرماندهان و مسئولان در زمينه اعمال آنهادر حدود مقرر در اين قانون

تعيين مي نمايد. آيين نامه انضباطي فوق توسط ستاد مشترك با همكاري و هماهنگي وزارت دفاع و نيروهاي سه گانه و سازمان عقيدتي سياسي تهيه و در صورت تصويب مقام رهبري به اجرا گذارده مي شود.

ماده 102 _ پرسنل به مقتضاي ابراز لياقت و شايستگي به شرح زير تشويق مي شوند:

الف _ تشويق شفاهي

ب _ تشويق كتبي

ج _ تشويق در دستور قسمتي

د _ تشويق در دستور يا سازمان

ه_ _ تشويق در فرمان همگاني ارتش

و _ مرخصي تشويقي حداكثر به مدت 30 روز در سال

ز _ پاداش و جوائز.

ح _ اعطاي نشان

ط _ رفع تنبيهات

ي _ ارشديت

تبصره _ اعطا درجه تشويقي از طريق ارشديت به ميزاني كه منجر به نيل به درجه بالاتر گردد انجام مي شود.

ماده 103 _ تنبيهاتي كه به علت تخلفات پرسنل اعمال مي شود به شرح زير است

الف _ توبيخ شفاهي

ب _ توبيخ كتبي

ج _ توبيخ در دستور قسمتي

د _ توبيخ در دستور نيرو يا سازمان

ه_ _ توبيخ در فرمان همگاني ارتش

و _ خدمت شبانه روزي در قسمت حداكثر تا 30 روز.

ح _ كسر حقوق حداكثر به ميزان يك پنجم حداكثر به مدت 4 ماه

ط _ انتظار خدمت حداكثر تا 6 ماه

ي _ بدون كاري حداكثر تا 3 ماه

ك _ محروميت از ترفيع به مدت محدود و حداكثر دو سال در زمان صلح و چهار سال در زمان جنگ

ل _ تنزيل درجه يا رتبه براي مدت محدود يا دايم

م _ معافيت از خدمت

ن _ اخراج از خدمت

تبصره 1 _ اعمال تنبيهات مذكور در بندهاي (ز) و

(ح اين ماده منوط به تفويض اختيار از سوي فرماندهي كل (مقام رهبري به فرماندهان مي باشد.

تبصره 2 _ در صورتي كه تنزيل درجه يا رتبه براي مدت محدود اعمال شود ، پس از انقضاي مدت مزبور پرسنل مورد تنبيه بادرجه يا رتبه قبل از تنبيه با همان سابقه به خدمت ادامه داده و ترفيعات بعدي آنان بر اساس درجه يا رتبه مزبور خواهد بود ودر صورتي كه تنزيل درجه يا رتبه به طور دايم اعمال شود ، پرسنل مورد تنبيه پس از طي حداقل مدت توقف در درجه يا رتبه تنبيهي با احتساب قدمت خدمت در درجه يا رتبه قبل از تنزيل به درجه يا رتبه بالاتر نايل شده و ترفيعات بعدي آنان طبق مقررات اين قانون خواهد بود.

ماده 104 _ رسيدگي به تخلفات پرسنل كه فرمانده نيروي مربوط براي آنان پيشنهاد محروميت از ترفيع ، تنزيل درجه يا رتبه ، معافيت از خدمت و يا اخراج از خدمت مي دهد و همچنين رسيدگي به شكايات پرسنل از رده هاي بالاتر در امور خدمتي ، درهيات هايي مركب از اعضا مشروحه زير به عمل ميايد:

الف _ معاون پرسنلي نيروي مربوط يا جانشين وي

ب _ رييس بازرسي نيروي مربوط يا جانشين وي

ج _ مسيول سازمان عقيدتي سياسي نيروي مربوط يا جانشين وي

د _ مسيول سازمان حفاظت اطلاعات نيروي مربوط يا جانشين وي

ه_ _ نماينده سازمان قضايي نيروهاي مسلح

تبصره 1 _ چنانچه پرسنل متخلف با شاكي جمعي وزارت دفاع يا ستاد مشترك باشند ، مقامات همطراز وزارت دفاع يا ستادمشترك هيات را تشكيل خواهند داد و پيشنهاد تنبيهات فوق الذكر نيز به وسيله وزير دفاع

يا رييس ستاد مشترك به هيات ارايه خواهد شد.

تبصره 2 _ هيات هاي رسيدگي مي توانند از اشخاصي كه ضروري تشخيص مي دهند به منظور اظهارنظر دعوت نمايند ليكن حق راي منحصر به اعضا اصلي هيات اصلي است

تبصره 3 _ دعوت از شخص متخلف جهت استماع دفاعيات وي در جلسه رسيدگي الزامي است لكن در صورتي كه دوباربدون عذر موجه در جلسه هيات حضور نيابد اين حق از وي سلب مي گردد.

تبصره 4 _ حداقل يك هفته قبل از تشكيل جلسه رسيدگي ، موضوع تخلف و دلايل مربوط و خلاصه پرونده و سوابق پرسنل متخلف به تمامي اعضا هيات و همچنين شخص متخلف كتبا اعلام مي گردد.

تبصره 5 _ شكايات پرسنل از رده هاي بالاتر تنها در صورتي قابل طرح در اين هيات خواهد بود كه قبلا توسط پرسنل مزبوربه فرمانده يك رده بالاتر به فرمانده نيروي مربوط و در مورد پرسنل وزارت دفاع و ستاد مشترك به وزير دفاع يا رييس ستادمشترك گزارش شده باشد.

تبصره 6 _ تصميمات هيات با اكثريت آرا اتخاذ خواهد شد و جز در موارد معافيت يا اخراج از خدمت و شكايت ازفرماندهان نيروها و رييس ستاد مشترك و وزير دفاع ، پس از درج در فرمان همگاني قابل اجرا مي باشد ، در اين موارد نيز درصورتي كه ظرف مدت يك ماه پس از ابلاغ تصميمات به شخص ذي نفع مورد اعتراض وي قرار نگيرد پس از درج در فرمان همگاني قابل اجرا است و در صورت تسليم اعتراضيه ، موضوع در هيات مذكور در ماده 105 اين قانون مورد رسيدگي قرارگرفته و راي هيات مزبور پس از درج در فرمان همگاني قابل اجرا خواهد بود. ذينفع نسبت

به آرا قابل اجرا هر يك از دوهيات مي تواند به مراجع صالحه قضايي تظلم نمايد.

تبصره 7 _ رسيدگي به تخلفات مرتبط با جنگ كه براي عاملين آنها پيشنهاد تنبيهات فوق الذكر گرديده است بر عهده دادگاه هاي نظامي خواهد بود كه به منظور رسيدگي به جرايم و تخلفات پرسنل ، در مناطق مورد نياز تشكيل مي گردد.

تبصره 8 _ اعمال تنبيهات مذكور در اين ماده به وسيله فرماندهي كل ، منوط به طي مراحل فوق الذكر نمي باشد.

ماده 105 _ هيات تجديد نظر از اعضا زير تشكيل مي گردد:

الف _ رييس ستاد مشترك

ب _ وزير دفاع

ج _ فرماندهان نيروي زميني ، هوايي ، دريايي

د _ رييس سازمان عقيدتي سياسي

ه_ _ رييس سازمان حفاظت اطلاعات

و _ رييس سازمان قضايي نيروهاي مسلح

تبصره 1 _ پرسنل معترض به تصميمات هيات رسيدگي مذكور در ماده 104 مي بايست ظرف مدت يك ماه از تاريخ ابلاغ تصميمات هيات ، اعتراض كتبي خود را به دبيرخانه ستاد مشترك تحويل و يا با پست سفارشي ارسال نمايند.

تبصره 2 _ چگونگي تشكيل و نحوه رسيدگي هيات هاي رسيدگي و هيات تجديدنظر به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به وسيله ستاد مشترك با هماهنگي وزارت دفاع و همكاري نيروهاي سه گانه تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع برسد.

فصل ششم _ پايان خدمت ( ماده 106 تا 129 )

ماده 106 _ خدمت پرسنل در ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها به يكي از صور زير پايان مي يابد:

الف _ شهادت

ب _ جانباز شدن

ج _ بازنشستگي

د _ بازخريدي

ه_ _ انتقال

و _ معلوليت

ز _ فوت

ح _ استعفا.

ط _ معافيت از خدمت

ي _ اخراج

ماده 107 _ پرسنل در موارد زير شهيد و يا در حكم شهيد محسوب مي شوند:

الف _ كشته شدن يا فوت در ميدان نبرد به سبب مأموريت

ب _ كشته شدن يا فوت در هرگونه مأموريت رزمي يا جنگي و يا ويژه و در طول رفت و برگشت به سبب مأموريت

ج _ كشته شدن يا فوت در اسارت دشمن يا ضد انقلاب يا اشرار يا سارقين مسلح و يا قاچاقچيان

د _ كشته شدن در هرگونه حملات زميني ، هوايي و دريايي دشمن

ه_ _ كشته شدن يا فوت در رفت و برگشت از منطقه عمليات تا محل مرخصي

و _ كشته شدن توسط اشرار ، سارقين مسلح و قاچاقچيان به سبب مأموريت

ز _ كشته شدن توسط ضد انقلاب و يا به سبب عمليات خرابكاري عوامل دشمن

ح _ كشته شدن در هر گونه آموزشهاي رزمي و عمليات مانوري

ط _ كشته شدن حين آزمايش و تحقيقات در زمينه اسلحه و مهمات و وسايل جنگي و خنثي سازي مواد منفجره و محترقه به سبب مأموريت

ي _ كشته شدن به سبب خدمت از طريق سو قصد اعم از اينكه در ايام خدمت يا غير خدمت باشد.

ك _ فوت در اثر جراحات ، صدمات و بيماري هاي حاصل از موارد مندرج در بندهاي بالا ، مشروط بر اينكه جراحات ياصدمات مذكور علت فوت باشد.

تبصره _ منظور از مأموريت هاي مندرج در اين ماده كليه وظايفي است كه تحت همين عنوان به پرسنل اعم از انفرادي يا دسته جمعي از طرف يگان مربوط واگذار مي شود.

ماده 108 _ پرسنلي كه يك يا چند عضو خود يا بخشي از آن

را براي هميشه از دست دهند ، يا بيش از يك سال به منظور درمان بستري گردند ، و يا به علت فقدان سلامتي ، تمام يا بخشي از توان كاري خود را از دست بدهند و تا يك سال كارايي خود را به دست نياورند ، چنانچه در يكي از موارد مذكور در ماده فوق اين وضعيت براي آنان به وجود آمده باشد جانباز و در سايرموارد معلول شناخته مي شوند.

جانبازان و معلولين از نظر وضعيت خدمتي مشمول يكي از بندهاي زير خواهند شد:

الف _ پرسنلي كه خسارت وارده بر عضو يا اعضا آنان و يا ميزان كارايي از دست رفته ايشان جزيي بوده و امكان ادامه خدمت بدون مشقت براي آنان وجود داشته باشد به خدمت ادامه خواهند داد.

ب _ پرسنلي كه خسارت وارده بر عضو يا اعضا آنان و يا ميزان كارايي از دست رفته ايشان در حدي باشد كه ادامه خدمت

براي آنان توأم با مشقت باشد لكن شخصا مايل به ادامه خدمت باشند به خدمت ادامه مي دهند و در صورت عدم تمايل بازنشسته مي گردند.

ج _ پرسنلي كه خسارت وارده بر عضو يا اعضا آنان و يا ميزان كارايي ازدست رفته ايشان در حدي باشد كه امكان خدمت را ازآنان سلب نمايد و پرسنلي كه بيش از يك سال بستري باشند بازنشسته مي گردند.

تبصره 1 _ تشخيص تطبيق وضعيت پرسنل با اين ماده و بندهاي آن از نظر پزشكي بر عهده كميسيون عالي پزشكي مي باشد.

تبصره 2 _ پرسنلي كه بر اساس اين ماده بازنشسته مي گردند چنانچه حداكثر تا 5 سال پس از بازنشستگي سلامت خود را به نحوي بازيابند كه به تشخيص كميسيون عالي پزشكي امكان ارجاع شغل به آنان

وجود داشته باشد در صورتي كه واجدصلاحيت اعاده به خدمت باشند با تمايل شخصي و با تصويب مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون با درجه يا رتبه قبل ازبازنشستگي به خدمت اعاده مي گردند.

ماده 109 _ جانبازان به تناسب آسيب وارده از يك ماه تا چهار سال ارشديت برخوردار مي گردند.

تبصره 1 _ طبقه بندي صدمات وارده بر جانبازان و ميزان ارشديت استحقاقي طبق آيين نامه اي خواهد بود كه با توجه به آيين نامه مشابه در بنياد شهيد توسط ستاد مشترك تهيه و به تصويب فرماندهي كل مي رسد.

تبصره 2 _ تشخيص جانباز بودن پرسنل از نظر تطبيق وضعيت آنان با موارد مذكور در ماده 107 اين قانون و همچنين تعيين ميزان ارشديت استحقاقي هر يك از جانبازان بر عهده كميسيون مذكور در ماده 120 اين قانون مي باشد.

تبصره 3 _ مزاياي شغل جانبازان بند ب ماده فوق كه به خدمت ادامه مي دهند صرف نظر از مشاغلي كه به آنان محول مي گردد معادل مزاياي شغل آنان در زمان جانباز شدن خواهد بود.

ماده 110 _ پرسنل مشمول اين قانون با داشتن 30 سال خدمت يا 60 سال سن بازنشسته مي شوند.

تبصره 1 _ در مواقع استثنايي و نياز ارتش و تمايل پرسنل ، در صورت تصويب هيات مذكور در ماده 105 اين قانون بازنشستگي به مدت محدود به تعويق خواهد افتاد.

تبصره 2 _ پرسنل ذكوري كه داراي حداقل 25 سال سابقه خدمت و پرسنل اناثي كه داراي حداقل 20 سال سابقه خدمت باشند مي توانند شخصا مي توانند شخصا تقاضاي بازنشستگي نمايد ، قبول يا رد تقاضاي آنان موكول به نظر نيرو يا سازمان مربوط مي باشند و صرف تقاضاي بازنشستگي رافع مسووليتهاي محوله نخواهد بود.

تبصره 3 _ درصورتي كه پرسنل

در طول اجراي تنبيه تنزيل درجه يا رتبه بازنشسته شوند با درجه يا رتبه تنبيهي بازنشسته خواهند شد.

تبصره 4 _ تصويب بازنشستگي با رعايت مقررات اين قانون به عهده مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون خواهد بود.

ماده 111 _ ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها در موارد استثنايي مي توانند در صورت نياز ، پرسنل بازنشسته اي را كه صلاحيت اعاده به خدمت داشته باشند و سن آنها بيش از 65 سال نباشد با تمايل شخصي آنان و تصويب هيات مذكوردر ماده 105 اين قانون با درجه يا رتبه و قدمت خدمت قبل از بازنشستگي براي مدت محدود به خدمت اعاده نمايد.

تبصره 1 _ تقاضاي بازنشستگي مجدد قبل از انقضا مدت فوق ممنوع است ليكن سازمان مي تواند قبل از انقضاي مدت مزبور آنان را مجددا بازنشسته نمايد.

تبصره 2 _ پرسنلي كه به خدمت اعاده مي گردند از تاريخ اعاده ، حقوق بازنشستگي آنان قطع شده و از حقوق درجه يا رتبه خود و مزاياي شغل مربوط استفاده مي نمايند و از نظر كليه امور استخدامي مانند (ساير شاغلين با آنان رفتار و مدت خدمت جديد اين قبيل پرسنل بر سنوات خدمت قبلي اضافه و موجب تجديد نظر در حقوق بازنشستگي آنان خواهد شد.

ماده 112 _ ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها مي توانند از پرسنل باز نشسته مشمول اين قانون و سايربازنشستگان دولت با حفظ وضعيت و حقوق بازنشستگي به طريق خريد خدمت استفاده نمايند.

تبصره _ آيين نامه اجرايي اين ماده را وزارت دفاع با هماهنگي ستاد مشترك و سازمان امور اداري و استخدامي كشور تهيه مي نمايد.

ماده 113 _ نظاميان بازنشسته حق استفاده از لباس مخصوص نظامي را ندارند مگر

در موارد خاصي كه استفاده از لباس نظامياز طرف ارتش اعلام گردد.

ماده 114 _ پرسنل پس از انجام خدمت به ميزان حداقل دو برابر مدت آخرين دوره آموزشي بعد از اتمام آن دوره ، در صورتي كه حداقل 5 سال بيش از مجموع سنواتي كه به هزينه ارتش تحصيل كرده اند سابقه خدمت داشته باشند مي توانند تقاضاي بازخريدي نمايند. تصويب اين تقاضا با هماهنگي نيرو يا سازمان ذيربط به عهده مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون خواهدبود.

تبصره _ در زمان جنگ و مواقع بحراني و شرايطي كه احتمال وقوع جنگ وجود دارد تصويب تقاضاي بازخريدي به عهده شوراي عالي دفاع مي باشد.

ماده 115 _ به پرسنلي كه سوابق خدمتي آنان بازخريد مي شود به ازا هر سال خدمت قابل احتساب از نظر بازنشستگي مبلغي معادل يك برابرونيم آخرين حقوق و مزايا پرداخت خواهد شد.

تبصره _ درصورتي كه پرسنل در طول اجراي تنبيه تنزيل دايمي درجه يا رتبه بازخريد شوند با درجه يا رتبه تنبيهي بازخريدخواهند شد.

ماده 116 _ ارتش مي تواند در صورت نياز پرسنل بازخريدشده اي را كه صلاحيت اعاده به خدمت داشته باشند و از مدت بركناري آنان بيش از 5 سال نگذشته باشد با تقاضاي شخصي و تصويب مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون فقط براي يكباربا درجه يا رتبه و قدمت خدمت قبلي به خدمت اعاده نمايد. اين قبيل پرسنل بايد وجوهي راكه بابت بازخريد سوابق خدمت دريافت داشته اند مسترد دارند.

ماده 117 _ در صورت درخواست يكي از وزارتخانه ها ، مؤسسات دولتي يا وابسته به دولت يا نهادهاي انقلاب اسلامي پرسنل با تمايل شخصي و هماهنگي نيرو يا سازمان مربوط با تصويب مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون منتقل مي گردند.

تبصره 1 _

در زمان جنگ و شرايط بحراني و مواقعي كه احتمال وقوع جنگ وجود دارد انتقال پرسنل با تصويب شوراي عالي دفاع امكان پذير است و در شرايط مزبور در صورت امر فرماندهي كل ، پرسنل منتقل شده به سازمان هاي ديگر ، اعاده مي گردند.

تبصره 2 _ اداره بازنشستگي و بيمه ارتش مكلف است كسور بازنشستگي و بيمه پرسنل منتقل شده (اعم از سهم دولت وپرسنل را به سازمان مربوط واريز نمايد.

تبصره 3 _ پرسنلي كه از ارتش منتقل شده اند در صورت داشتن كارايي لازم و صلاحيت اعاده به خدمت با همان درجه يارتبه و سابقه قبل از انتقال ممكن است با تصويب مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون اعاده گردند.

ماده 118 _ پرسنلي كه به يكي از بيماري هايي كه قانون ، شرايط ويژه اي براي مستخدمين مبتلا به آنها پيش بيني نموده است ، ازقبيل سل و سرطان ، مبتلا شوند ، از تسهيلات آن قوانين برخوردار خواهند شد.

ماده 119 _ موارد فوت در حين انجام وظيفه يا به سبب آن به شرح زير است

الف _ فوت در محل خدمت و همچنين در حال رفت وبرگشت يا خارج از محل خدمتي در ارتباط با امور خدمتي

ب _ فوت در طول مأموريت غير از موارد مذكور در ماده 107 اين قانون از لحظه ابلاغ تا خاتمه مأموريت در ارتباط بامأموريت

ج _ چنانچه پرسنل در ساعات خدمت يا به سبب امور خدمتي يا در طول مأموريت بيمار شده و يا در اثر حوادث و سوانح مصدوم و مجروح گرديده و بعدا" فوت شوند.

د _ فوت در اثر بيمارهاي ناشي از موقعيت يا شرايط خاص خدمتي

ه_ _ فوت در رفت

و برگشت از مرخصي

تبصره _ فوت در غير از موارد مذكور در اين ماده فوت عادي محسوب مي گردد.

ماده 120 _ براي تشخيص شهيد ، جانباز ، فوت در حين انجام وظيفه يا به سبب آن ، فوت عادي و همچنين تشخيص مواردمختلف معلوليت حسب مورد در وزارت دفاع ، ستاد مشترك ، نيروها و سازمان هاي مربوط كميسيون هايي با عضويت اعضازير تشكيل مي گردد:

الف _ مسيول امور پرسنلي يا جانشين وي

ب _ رييس بازرسي يا جانشين او.

ج _ متصدي امور قضايي يا حقوقي

د _ نماينده فرمانده يگان يا سازمان مربوط

ه_ _ يك نفر پزشك (رييس بهداري مربوط يا نماينده او).

و _ مسيول عقيدتي سياسي يا نماينده او.

ز _ مسيول امور شهدا يا نماينده او.

ح _ مسيول سازمان حفاظت اطلاعات يا نماينده او.

ماده 121 _ چنانچه نظريه كميسيون مندرج در ماده فوق ظرف مدت يك ماه از تاريخ ابلاغ مورد اعتراض جانباز يا معلول يايكي از وراث شهدا يا متوفي قرار گيرد صدور راي نهايي بر عهده كميسيون تجديدنظر كه از مقامات زير تشكيل مي گرددمي باشد:

الف _ رييس اداره يكم ستاد مشترك يا جانشين او.

ب _ رييس اداره بهداري ستاد مشترك يا جانشين او.

ج _ معاون اداري وزارت دفاع يا جانشين او

د _ رييس اداره بازنشستگي و بيمه ارتش يا جانشين او.

ه_ _ معاون پرسنلي نيروي مربوط يا جانشين او.

و _ مسيول سازمان عقيدتي سياسي ارتش يا نماينده او.

ز _ مسيول سازمان حفاظت اطلاعات ارتش يا جانشين او.

ماده 122 _ آيين نامه اجرايي مواد 107 و 119 و 120 و 121 اين قانون توسط وزارت دفاع با هماهنگي ستاد مشترك و نيروهاتهيه مي گردد.

ماده 123 _

استعفا پرسنل در صورت تقاضاي شخصي و تصويب مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون حسب مورد تابع يكياز بندهاي زير مي باشد:

الف _ محصلين در مدت طي دوره آموزشي بدو خدمت در ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها و يا به هزينه آنهايا بلافاصله پس از پايان آموزش با پرداخت دو برابر هزينه هاي تحصيلي مستعفي مي گردند.

ب _ پرسنلي كه علاوه بر سنوات آموزشي مدتي خدمت نموده اند به ميزان يك دوم مدت مزبور از پرداخت هزينه سنوات آموزشي معاف مي باشند. در مورد آخرين دوره آموزشي سنوات خدمتي پس از آن ملاك محاسبه خواهد بود.

ج _ پرسنلي كه ارتش و وزارت دفاع يا سازمان هاي وابسته به آنها براي تحصيل آنان هزينه اي پرداخت نكرده است پس ازخدمت به ميزان مدت حداقلي كه براي تقاضاي استعفا در قرارداد استخدامي تعيين گرديده مستعفي مي گردند.

تبصره _ در محاسبه مبلغي كه براي تحصيل پرسنل صرف شده است كمك هزينه تحصيلي ، حقوق و مزاياي پرداختي به آنان در مدت تحصيل ، هزينه هاي جاري تحصيلي در مراكز آموزشي ، وجوهي كه بابت شهريه به مؤسسه هاي آموزشي پرداخت شده است ، فوقالعاده مأموريت آموزشي در داخل يا خارج از كشور و هزينه نوشت افزار و تهيه مدارك تحصيلي ، خوراك وپوشاك منظور مي گردد.

ماده 124 _ تصويب استعفا در زمان جنگ و شرايط بحراني و مواقعي كه احتمال وقوع جنگ وجود دارد ، در اختيار شوراي عالي دفاع مي باشد.

ماده 125 _ پرسنل مستعفي در صورت نياز يكي از نيروها و يا سازمان ها با تقاضاي شخصي و داشتن صلاحيت اعاده به خدمت در صورتي كه مدت بركناري آنان بيش از 5 سال با تصويب مقامات ماده 78 اين قانون

با حفظ درجه يا رتبه و قدمت خدمت قبل از استعفا ممكن است فقط براي يكبار به خدمت اعاده شوند. اين پرسنل بايد وجوهي را كه در زمان استعفادريافت داشته اند مسترد نمايند و متقابلا وجوهي را كه پرداخت نموده اند به آنان بازگردانده مي شود.

ماده 126 _ پرسنلي كه تا 4 سال پس از حداقل مدت توقف در درجه يا رتبه صلاحيت نيل به ترفيع را به دست نياورند وهمچنين پرسنلي كه فاقد توانايي لازم براي انجام وظايف متناسب با درجه يا رتبه و تخصص مربوط باشند و نيز پرسنلي كه ادامه خدمت آنها به مصلحت ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها نبوده و درحد اخراج نباشند با تشخيص هيات هاي رسيدگي موضوع ماده 104 اين قانون از خدمت معاف گرديده و با درج در فرمان همگاني با آنان به ترتيب زيررفتار مي شود:

چنانچه حداقل 20 سال سابقه خدمت داشته باشند در رديف بازنشستگان منظور خواهند شد و درغير اينصورت سوابق خدمتي آنان بر اساس مقررات اين قانون بازخريد مي گردد.

ماده 127 _ ارتش مي تواند در موارد حذف و يا تعديل سازمان ، پرسنل مربوط را مشروط بر اينكه در سازمان هاي ديگر ارتش شغل مناسبي براي آنان وجود نداشته باشد با داشتن 15 سال سابقه خدمت بازنشسته و كمتر از 15 سال را باز خريد نمايد. به مدت خدمت مشمولين اين ماده فقط از نظر احتساب وجوه بازخريدي و حقوق بازنشستگي 5 سال اضافه مي گردد ليكن درهر صورت سنوات مؤثر در حقوق بازنشستگي آنها از 30 سال بيشتر نخواهد بود.

تبصره _ كسور مربوط به سنوات اضافه شده از محل اعتبارات وزارت دفاع تأمين مي گردد.

ماده 128 _ تصويب بازنشستگي و بازخريدي موضوع مواد 126

و 127 اين قانون به عهده مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون خواهد بود.

تبصره _ حذف يا تعديل سازمان منوط به تصويب فرماندهي كل مي باشد.

ماده 129 _ پرسنل در موارد زير با حاكم دادگاه صالح و يا راي هيات هاي رسيدگي موضوع ماده 104 اين قانون اخراج مي گردند.

الف _ از دست دادن صلاحيت ادامه خدمت

ب _ ارتكاب تخلفات انضباطي موجب اخراج از خدمت

فصل هفتم _ دريافتي ماهانه پرسنل
بخش اول _ حقوق و مزاياي مستمر ( ماده 130 تا 138 )

ماده 130 _ وجوه دريافتي ماهانه پرسنل كادر ثابت و پيماني عبارت است از مجموع حقوق و مزاياي مستمر به علاوه مزاياي شغل منهاي كسورات

ماده 131 _ حقوق ماهانه پرسنل از مجموع چهار عامل زير تشكيل مي گردد:

الف _ حداقل حقوق. مبلغ معيني است كه به عنوان كمترين ميزان حقوق دريافتي در سطح پرسنل مشمول اين قانون پرداخت مي گردد.

ب _ حق كارايي مبلغي است برابر با حاصل ضرب رتبه حقوقي به توان دو در واحد حق كارايي

ج _ حق ارتقا. مبلغ ثابتي است كه به طور يكسان در ازاي نيل به يك درجه يا رتبه بالاتر به حقوق پرسنل افزوده مي گردد.

د _ حق پايه مبلغ ثابتي است كه به طور يكسان در ازاي هر پايه كه پس از هر دو سال خدمت به پرسنل تعلق مي گيرد به حقوقآنان افزوده مي گردد.

تبصره 1 _ اولين رتبه حقوقي براي پرسنلي كه بر اساس تحصيلات پايين تر از پايان دوره ابتدايي استخدام مي شوند برابراست با يك و براي دارندگان مدارك تحصيلي پايان دوره ابتدايي برابر است با 2 و در ازا هر سال تحصيل بالاتر از آن يك واحد به آن افزوده مي گردد. در محاسبه اولين رتبه حقوقي پرسنل ، سنوات آموزشي قبل از نيل به

درجه يا رتبه در بدواستخدام نيز منظور مي گردد.

تبصره 2 _ اولين رتبه حقوقي كارمندان موضوع ماده 74 اين قانون برابر است با رتبه هاي مذكور در همان ماده

تبصره 3 _ رتبه حقوقي پرسنل پس از اولين رتبه برابر است با تعداد درجات يا رتبه هاي دريافتي پس از نخستين درجه يا رتبه به اضافه اولين رتبه حقوقي

ماده 132 _ چنانچه فارغ التحصيلان آموزشگاه نظامي و دوره اول و دوم دانشكده علوم نظامي و پرسنل موضوع بندهاي الف وب ماده 69 اين قانون به علت دريافت ارشديت پس از طي حداقل مدت توقف در درجات نهايي مذكور در مواد 65 و 66 و67 اين قانون حداكثر 28 سال سابقه خدمت داشته و شايستگي و كارايي لازم جهت نيل به درجه بالاتر را نيز دارا باشند وليامكان اعطا درجه به آنان وجود نداشته باشد در ازا هر چهار سال يك واحد حق ارتقا به حقوق آنان افزوده شده و به رتبه حقوقي آنان نيز يك واحد اضافه مي شود. در صورتي كه باقي مانده خدمت پرسنل كمتر از حداقل مدت توقف در درجات نهايي و حداقل 2 سال باشد معادل يك دوم واحد حق ارتقا و همچنين يك دوم مابه التفاوت حق كارايي رتبه حقوقي بالاتر بارتبه حقوقي آنان ، به حقوق ايشان افزوده مي گردد.

ماده 133 _ پرسنل مذكور در بند ج ماده 69 اين قانون پس از 4 سال توقف در درجه سرتيپ دومي در صورت شايستگي وكارايي لازم جهت نيل به درجه بالاتر ، چنانچه امكان اعطا درجه به آنان وجود نداشته باشد ، در ازا هر چهار سال يك واحدحق ارتقا به حقوق آنان افزوده شده و به رتبه حقوقي

آنان نيز يك واحد اضافه مي شود.

ماده 134 _ در محاسبه حق ارتقا پرسنلي كه به درجات سرتيپي ، سرلشكري و سپهبدي و درجات مشابه آن در نيروي دريايي نايل مي گردند در ازا هر درجه دو واحد حق ارتقا به حقوق آنان افزوده شده و همچنين در محاسبه رتبه حقوقي آنان نيز درازا هر يك از درجات مزبور دو واحد منظور مي گردد.

ماده 135 _ پرسنلي كه مدارك تحصيلي بالاتر از مدرك استخدامي خود ارايه نمايند و مورد نياز و قبول سازمان واقع شود درصورتي كه ارايه مدارك تحصيلي جديد موجب تغيير درجه يا رتبه آنان نگردد صرفا در محاسبه رتبه حقوقي ، به جاي اولين رتبه حقوقي ناشي از مدرك تحصيلي قبلي ، اولين رتبه حقوقي مدرك جديد مبناي محاسبه قرار مي گيرد.

در صورتي كه ارايه مدرك تحصيلي جديد موجب تغيير درجه يا رتبه آنان گردد در محاسبه حقوق آنان به ترتيب زير عمل مي شود:

در محاسبه حق ارتقا حق ارتقاهاي قبلي به اضافه حق ارتقاهايي كه پس از اولين درجه جديد به آنان تعلق خواهد گرفت ملاك محاسبه خواهد بود.

حق كارايي آنان همچون پرسنلي كه در زمان ارايه مدرك تحصيلي جديد استخدام شوند محاسبه و بابت خدمت قبلي مبلغي معادل حاصل ضرب واحد حق كارايي در تعداد ارتقاهاي قبل از ارايه مدرك در مجموع اولين رتبه حقوقي قبلي و رتبه حقوقي قبلي به آن افزوده خواهد شد.

تبصره _ در محاسبه حقوق ، تغيير رتبه كارمندان موضوع تبصره 2 ماده 74 اين قانون در حكم ارايه مدرك تحصيلي جديدساير پرسنل مي باشد.

ماده 136 _ با توجه به سختي و كيفيت خاص خدمت در ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها و به منظور

حفظ قدرت جذب نيروي انساني به آنها ، حداقل و حداكثر حقوق پرسنل مشمول اين قانون از حداقل و حداكثر حقوق مشمولين قانون استخدام كشوري 20 درصد بيشتر خواهد بود.

ماده 137 _ مزاياي مستمر پرسنل مبالغي است كه به تناسب تعداد عايله تحت تكفل آنان به عنوان كمك هزينه مسكن و كمك هزينه عايله مندي پرداخت مي گردد.

تبصره _ ميزان كمك هزينه مسكن پرسنلي كه از خانه هاي سازماني استفاده نمي كنند و ميزان اجاره بهاي خانه هاي سازماني بايد به نحوي تعيين گردد كه با توجه به اجاره بهاي مسكن در سطح جامعه ، به پرسنل استفاده كننده از خانه هاي سازماني وسايرين به ميزان واحدي در امر مسكن كمك شود.

ماده 138 _ وزارت دفاع مكلف است با هماهنگي ستاد مشترك و نيروها لايحه ميزان حداقل حقوق ، واحد حق كارايي ، واحدحق ارتقا و واحد حق پايه را با توجه به مواد اين بخش و نيز جداول مزاياي مستمر پرسنل و همچنين جداول مبالغي را كه ماهانه به پرسنلي كه قبل از نيل به درجه يا رتبه در بدو استخدام ، مراكز و دوره هاي آموزشي را طي مي نمايند پرداخت مي گردد ، حداكثر ظرف مدت 6 ماه پس از تصويب اين قانون تهيه و به مجلس شوراي اسلامي تقديم نمايد.تبصره عوامل متشكله حقوق بايد به نحوي تعيين گردد كه با توجه به اينكه بر اساس اين قانون حقوق ماهانه پرسنل جايگزين حقوق وفوقالعاده شغل مستمر قبل از اجراي آن مي شود وضعيت حقوقي پرسنل نسبت به وضعيت حقوقي قبل تنزل ننمايد.

بخش دوم _ مزاياي شغل ( ماده 139 تا 140 )

ماده 139 _ به پرسنلي كه عهده دار انجام مشاغل خاصي هستند كه به نحو فوقالعاده از يك يا چند عامل از عوامل زيربرخوردارند ، ماهانه مبلغي به عنوان

مزاياي شغل پرداخت مي گردد.

الف _ پيچيدگي شغل

ب _ سختي شغل

ج _ پذيرش خطرات

د _ حساسيت و سنگيني مسووليت شغل

ه_ _ ايجاد فرسودگي جسماني به وسيله شغل

و _ مهارت لازم در مشاغل تخصصي

تبصره 1 _ براي هر يك از عوامل فوق الذكر مبلغي به عنوان حداكثر مزاياي آن عامل مشخص مي گردد كه به مشاغلي كه ازيك يا چند عامل فوق برخوردار باشند به تناسب برخورداري ، درصدي از منافع تعيين شده تعلق گرفته و در مجموع به عنوان مزاياي آن مشاغل در نظر گرفته مي شود.

تبصره 2 _ مزاياي مذكور در اين ماده فقط به شغل تعلق گرفته و هيچگونه ربطي به درجه يا رتبه ندارد و پرسنلي حق استفاده از آن را دارند كه عملا در شغل واگذار شده انجام وظيفه نمايند.

تبصره 3 _ وزارت دفاع مكلف است با همكاري و هماهنگي ستاد مشترك و نيروها و سازمان هاي ذيربط آيين نامه اجرايي مربوط به اين ماده را تهيه و به تصويب هيات وزيران برساند.

ماده 140 _ پرداخت حقوق و مزايا بر اساس اين قانون از زمان تصويب و ابلاغ لايحه مذكور در ماده 138 اين قانون و آيين نامه مزاياي شغل موضوع ماده 139 اين قانون انجام خواهد گرفت و قبل از آن كليه پرسنل بر مبناي مقررات قبلي از حقوق ومزاياي مقرره استفاده خواهند نمود.

بخش سوم _ كسورات ( ماده 141 تا 144 )

ماده 141 _ وجوه زير ماهانه از دريافتي پرسنل كسر مي گردد.

الف _ حق بازنشستگي به ميزان ده درصد (10%) مجموع حقوق ماهانه ، مزاياي شغل و فوقالعاده جذب موضوع ماده (6)قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت

تبصره _ در احتساب حقوق بازنشستگي ، وظيفه و مستمري پرسنل نيروهاي

مسلح موضوع تبصره (5) ماده (2) قانون نظام هماهنگ حقوق بازنشستگي و وظيفه مصوب 1373 حقوق ، تفاوت تطبيق حقوق ، مزاياي شغل و ساير فوقالعاده هايي كه ازبابت آنها كسور بازنشستگي دريافت مي شود مورد محاسبه قرار مي گيرد.

ب _ حق بيمه پرسنل به ميزان مقرر در قانون مربوط

ج _ حق بيمه درماني پرسنل و عايله آنان به ميزان مقرر در قانون مربوط

د _ سهم ماهيانه پس انداز پرسنل به ميزان مقرر در قانون مربوط در صورت تمايل پرسنل به استفاده از آن

ماده 142 _ وجوه زير حسب مورد از دريافتي ماهانه پرسنل كسر مي گردد:

الف _ حقوق اولين ماه خدمت

ب _ هرگونه افزايشي كه در طول خدمت در حقوق پرسنل اعمال مي گردد در ماه اول افزايش

ماده 143 _ وجوه بند الف ماده 141 اين قانون به اضافه معادل آن كه از بودجه وزارت دفاع تأمين مي گردد به طور ماهيانه وهمچنين وجوه ماده 142 اين قانون حسب مورد به حساب صندوق بازنشستگي ارتش واريز مي گردد.

ماده 144 _ وجوه بندهاي (ب و (ج و (د) ماده 141 اين قانون ماهيانه به حساب هاي مربوط واريز مي گردد.

تبصره _ سهم دولت بابت خدمات درماني براي كليه پرسنل به ميزان 3 درصد حقوق پرسنل مي باشد.

بخش چهارم _ دريافتي ماهانه پرسنل در موارد خاص ( ماده 145 تا 148

ماده 145 _ دريافتي ماهانه پرسنل اسير و گروگان و مفقودالاثر و منتسب ومأمور به خدمت بر مبناي حقوق و مزاياي مستمرپرسنل حاضر به خدمت همطراز آنان و مزاياي آخرين شغل آنها محاسبه مي گردد.

ماده 146 _ ميزان دريافتي پرسنل مأمور به خدمت در داخل ارتش ، وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها بر مبناي حقوقدرجه يا رتبه مربوط و مزاياي شغل جديد

آنان محاسبه مي گردد.

ماده 147 _ پرسنل بازنشسته اي كه به موجب ماده 111 اين قانون به خدمت اعاده مي گردند از تاريخ اعاده به خدمت حقوقبازنشستگي آنان قطع شده و از حقوق درجه يا رتبه خود و مزاياي مستمر مربوط و مزاياي شغلي كه در آن انجام وظيفه خواهند كرد استفاده مي نمايند و از نظر كليه امور پرسنلي مانند ساير شاغلين خواهند بود.

مدت خدمت جديد اين قبيل پرسنل بر سنوات خدمت قبلي اضافه شده در ميزان حقوق بازنشستگي آنان مؤثر خواهد بود.

ماده 148 _ ميزان دريافتي ماهانه پرسنل منتظر خدمت بر مبناي دو سوم و پرسنل بدون كار بر مبناي يك دوم حقوق درجه يارتبه آنها محاسبه و تعيين مي گردد.

بخش پنجم _ ساير پرداخت ها ( ماده 149 تا 152 )

ماده 149 _ پاداش و هزينه سفر و فوقالعاده مأموريت در داخل و خارج از كشور و فوقالعاده هاي انتقال ، محل خدمت ، بدياب وهوا و محروميت از تسهيلات زندگي به ميزان مشمولين قانون استخدام كشوري به پرسنل پرداخت مي گردد.

تبصره _ آيين نامه پرداخت فوقالعاده اشتغال خارج از مركز و بدي آب وهوا و محروميت از تسهيلات زندگي با توجه به تبصره ماده 138 اين قانون بايد به نحوي تجديدنظر گردد كه مبالغ پرداختي بابت موارد مزبور جز در صورت تجديدنظر درمورد مشمولين قانون استخدام كشوري ، معادل كاركنان همطراز پرسنل ، در قانون استخدام كشوري باشد.

ماده 150 _ جز در زمينه نگهباني و مواردي كه پرسنل از فوقالعاده مأموريت استفاده مي نمايند در مواردي كه به تشخيص بالاترين مقام سازمان يا نيرو ادامه كار پرسنل فني (ساخت و تعمير) و درماني در غير ساعات خدمت ضرورت پيدا مي كند بادر نظر گرفتن افزايش بازده كار به تناسب افزايش ساعات خدمت ، به پرسنل

مربوط اضافه كار پرداخت مي گردد. ميزان اضافه كار طبق آيين نامه اي خواهد بود كه به وسيله وزارت دفاع با همكاري ستاد مشترك و نيروهاي سه گانه تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

اعتبارات موردنياز جهت پرداخت اضافه كار مذكور در اين ماده از محل تقليل بار مالي ناشي از ساير مواد اين قانون تأمين مي گردد.

ماده 151 _ در صورتي كه ضرورت و مقتضات خدمتي ادامه خدمت روزانه پرسنل را ايجاب نمايد خوراك و ساير هزينه هاي ضروري آنان به هزينه ارتش تأمين مي گردد.

ماده 152 _ لباس آن عده از پرسنل كه الزاما" بايستي متحدالشكل استفاده نمايند و يا مشاغل آنان ايجاب مي نمايد كه لباس خاصي بپوشند به هزينه ارتش تأمين خواهد شد.

فصل هشتم _ حقوق بازنشستگي _ وظيفه _ مستمري ( ماده 153 تا 172

ماده 153 _ ( حقوق بازنشستگي ). ( حقوق وظيفه ) و ( حقوق مستمري ) عبارت است از وجوهي كه حسب مورد به بازنشستگان ، جانبازان ، معلولين و عايله تحت تكفل پرسنل شهيد يا متوفي برابر مقررات مربوط از صندوق بازنشستگيارتش به طور ماهانه پرداخت مي گردد.

ماده 154 _ به پرسنل بازنشسته ماهانه مبلغي معادل افزايش حقوق آنان در طول خدمت به اضافه حاصل ضرب سنوات خدمت در يك سيام حقوق بدو خدمت آنان به عنوان حقوق بازنشستگي پرداخت مي گردد.

تبصره _ چنانچه رتبه حقوقي پرسنل در طول خدمت در اثر ارايه مدرك تحصيلي بالاتر ارتقا يافته باشد حقوق بدو خدمت پرسنل به تناسب سنواتي كه با هر مدرك تحصيلي خدمت كرده اند محاسبه خواهد شد.

ماده 155 _ دريافت حقوق بازنشستگي يا وظيفه و سهميه مستمري توأما" ممنوع بوده و در اين حالت فقط مبلغ بيشترپرداخت خواهد شد.

ماده 156 _ فرزنداني كه يكي از والدين آنها فوت شود حق دريافت سهميه

مستمري از حقوق وي را خواهند داشت گرچه پدريا مادر آنها كه در حال حيات است به هر عنوان حقوق يا حقوق بازنشستگي يا وظيفه از دولت دريافت دارد.

ماده 157 _ ميزان حقوق وظيفه جانبازان موضوع بندهاي ب و ج ماده 108 اين قانون و حقوق مستمري بگيران شهدا به شرح زير تعيين مي گردد:

الف _ در مورد كادر ثابت و پيماني حقوقي معادل مجموع حقوق يك درجه يا رتبه بالاتر و آخرين مزاياي شغلي كه دريافت مي داشته اند.

ب _ در مورد محصلين ، حقوقي معادل حقوق درجه يا رتبه اي كه بعد از پايان دوره آموزشي به آن نايل مي شدند يا قدمتي معادل سابقه تحصيل

ج _ در مورد پرسنل وظيفه حقوقي معادل حقوق پرسنل كادر ثابت يك درجه بالاتر.

تبصره _ حقوق مستمري بگيران جانبازان پس از فوت عبارت است از آخرين حقوق وظيفه آنان

ماده 158 _ ميزان حقوق وظيفه و حقوق مستمري بگيران پرسنلي كه بنا به تشخيص كميسيون مندرج در ماده 120 در هر يك از موارد پيش بيني شده در ماده 119 اين قانون در حين انجام وظيفه يا به سبب آن معلول يا فوت شوند به شرح زير تعيين مي گردد:

الف _ در مورد كادر ثابت و پيماني آخرين حقوق و مزايا.

ب _ در مورد محصلين نه دهم حقوق درجه يا رتبه اي كه بعد از پايان دوره آموزشي به آن نايل مي شدند با قدمتي معادل سابقه تحصيل

ج _ در مورد پرسنل وظيفه حقوقي معادل حقوق پرسنل همطراز كادر ثابت

تبصره _ حقوق مستمري بگيران معلولين اين ماده در صورتي كه بنا به تشخيص كميسيون مندرج در ماده 120 اين قانون فوت ناشي از معلوليت باشد معادل آخرين حقوق وظيفه و در صورتي كه فوت

ناشي از معلوليت نباشد معادل نه دهم آخرين حقوق وظيفه خواهد بود.

ماده 159 _ ميزان حقوق وظيفه و حقوق مستمري بگيران پرسنلي كه بنا به تشخيص كميسيون مندرج در ماده 120 اين قانون به طور عادي معلول يا فوت مي شوند به شرح زير تعيين مي گردد:

الف _ در مورد كادر ثابت و پيماني حقوق معادل آخرين حقوق دريافتي

ب _ در مورد محصلين چهار پنجم حقوق درجه يا رتبه اي كه بعد از پايان دوره آموزشي به آن نايل مي شدند با قدمتي معادل سابقه تحصيل

ج _ در مورد پرسنل وظيفه نه دهم حقوق پرسنل همطراز كادر ثابت

تبصره _ حقوق مستمري بگيران معلولين اين ماده معادل آخرين حقوق وظيفه آنان خواهد بود.

ماده 160 _ پرسنل بازنشسته درصورتي كه شهيد شوند با مستمري بگيران آنان همانند مستمري بگيران پرسنل همدرجه يارتبه آنان برابر مقررات ماده 157 اين قانون رفتار خواهد شد و در صورت فوت چهار پنجم آخرين حقوق بازنشستگياستحقاقي به عنوان حقوق مستمري به مستمري بگيران آنان پرداخت خواهد گرديد.

ماده 161 _ پرسنل وظيفه دوره احتياط و ذخيره كه قبل از خدمت از كارمندان دولت بوده اند در صورت شهادت ، جانباز شدن ،فوت و يا معلوليت حقوق مستمري و وظيفه آنان برابر مقررات اين قانون بر مبناي آخرين حقوق دريافتي از سازمان مربوط واز بودجه همان سازمان پرداخت خواهد شد و چنانچه حقوق آنان در سازمان مربوط كمتر از حقوق پرسنل كادر ثابت همطرازآنان باشد حقوق مستمري و وظيفه بر مبناي حقوق پرسنل كادر پرسنل كادر ثابت همطراز محاسبه شده و مابه التفاوت آن ازبودجه وزارت دفاع پرداخت خواهد شد.

ماده 162 _ هرگاه سابقه خدمت جانبازان و معلوليني كه از حقوق وظيفه استفاده مي نمايند كمتر

از 20 سال باشد ، حقوقوظيفه مقرره را از بودجه وزارت دفاع دريافت نموده و هر دو سال يكبار از مبلغي معادل افزايش پايه حقوقي مربوط استفاده خواهند كرد و كسور بازنشستگي به صندوق مربوط واريز و پس از رسيدن به 20 سال خدمت ، از مبلغي معادل آخرين حقوقدريافتي از صندوق بازنشستگي و بيمه ارتش برخوردار خواهند شد.

ماده 163 _ وجوهي كه بابت حقوق مستمري پرداخت مي گردد تا ميزان حقوق بازنشستگي بر مبناي سنوات خدمت ازصندوق بازنشستگي و بيمه ارتش و مازاد آن از بودجه وزارت دفاع پرداخت خواهد شد.

ماده 164 _ مستمري بگيران مشمول اين قانون عبارتند از:

الف _ همسر دايم جز در صورتي كه شوهر اختيار كرده يا شاغل باشد و شوهر در صورتي كه همسرش مخارج وي را تأمين مي نموده است

ب _ فرزندان ذكور غير شاغل تا سن (20) سال تمام و در صورتي كه مشغول تحصيل باشند تا پايان تحصيل حداكثر تا (25)سال تمام

ج _ اولاد اناث جز در صورتي كه شوهر داشته يا شاغل باشند.

د _ پدر و مادري كه در كفالت متوفي بوده اند.

ه_ _ برادر محجور يا بيمار كه در كفالت متوفي بوده و قادر به اداره امور خود نباشد.

و _ برادر صغيري كه در كفالت متوفي بوده تا سن 19 سال تمام و در صورت تحصيل تا سن 23 سال تمام مشروط به اينكه شاغل نباشد.

ز _ خواهري كه در كفالت متوفي باشد جز در صورتي كه شوهر داشته يا شاغل باشد.

ح _ نوه هايي كه تحت كفالت متوفي بوده اند پسر تا سن 19 سال و در صورت تحصيل تا سن 23 سال تمام و دختر جز درصورتي كه شوهر

داشته يا شاغل باشند.

تبصره 1 _ هر يك از مستمري بگيران چنانچه به بيماري غير قابل علاج و يا نقص عضو مبتلا گردند به طوري كه برابرتشخيص كميسيون عالي پزشكي براي هميشه قادر به تأمين معاش خود نباشند مستمري آنان مادام العمر پرداخت خواهدشد.

تبصره 2 _ مستمري بگيران در طول خدمت دوره ضرورت نيز از حقوق مستمري برخوردار خواهند شد.

ماده 165 _ حقوق مستمري بين مستمري بگيران به طور مساوي تقسيم خواهد شد و ملاك تشخيص و تعيين اشخاصي كه برابر ماده 164 اين قانون تحت الكفاله مي باشند تعرفه خدمتي يا اظهارنامه سالانه اي است كه پرسنل در زمان اشتغال ،بازنشستگي ، جانبازي يا معلوليت تنظيم مي كنند. براي رسيدگي به اعتراض كساني كه خود را محق به دريافت مستمري مي دانند و در تعرفه هاي خدمتي پرسنل جز افراد تحت تكفل قيد نشده اند در صورتي كه شهادت يا فوت در طول خدمت اتفاق افتاده باشد هيات هاي زير حسب مورد در وزارت دفاع ، ستاد مشترك و نيروهاي سه گانه تشكيل مي شود:

الف _ معاون پرسنلي نيرو يا سازمان مربوط يا جانشين وي

ب _ رييس دايره قضايي نيرو يا سازمان مربوط يا معاون وي

ج _ رييس بازرسي نيرو يا سازمان مربوط يا معاون وي

درصورتي كه شهادت يا فوت در زمان بازنشستگي ، جانبازي يا معلوليت اتفاق افتاده باشد هيات رسيدگي در اداره بازنشستگي و بيمه ارتش از اشخاص زير تشكيل مي شود:

1 _ رييس اداره بازنشستگي و بيمه ارتش يا معاون او.

2 _ معاون حقوقي وزارت دفاع يا جانشين وي

3 _ نماينده پرسنلي ستاد مشترك

ماده 166 _ هر يك از مستمري بگيران كه از دريافت حقوق مستمري محروم گردد سهم وي به سهم ساير مستمري بگيران افزوده خواهد شد.

ماده

167 _ جانبازان و خانواده شهدا علاوه بر دريافت حقوق وظيفه و مستمري از نظر كليه خدمات رفاهي و مزاياي ديگرمانند ساير جانبازان و شهدا در سطح كشور ، تحت پوشش بنياد شهيد قرار مي گيرند.

ماده 168 _ به وراث كليه پرسنل اعم از شاغل ، بازنشسته ، جانباز ، معلول يا وظيفه كه شهيد يا فوت شوند مبلغي معادل حداقل حقوق مذكور در ماده 131 اين قانون جهت هزينه كفن و دفن پرداخت خواهد شد.

ماده 169 _ به پرسنلي كه خدمت آنان پايان مي پذيرد و به مستمري بگيران پرسنلي كه شهيد يا فوت مي شوند به ميزان مدتي كه در طول خدمت از مرخصي استحقاقي استفاده نكرده باشند حداكثر معادل چهار ماه و در صورتي كه سازمان با مرخصيانان موافقت نكرده باشد معادل تمام مدت مرخصي استفاده نشده براساس آخرين حقوق و مزايا از محل اعتبارات وزارت دفاع پرداخت مي گردد.

تبصره _ به كساني كه بازخريد ، مستعفي و يا اخراج مي گردند علاوه بر وجوه مذكور ، كسور بيمه و بازنشستگي كه از حقوقآنان كسر شده است از محل صندوق بازنشستگي و بيمه نيز پرداخت خواهد شد.

ماده 170 _ هرگاه حقوق ماهانه پرسنل شاغل اضافه يا كسر گردد به همان نسبت حقوق بازنشستگان ، وظيفه بگيران ومستمري بگيران اضافه يا كسر خواهد شد و مبلغ اضافي از محل بودجه وزارت دفاع تأمين مي گردد.

ماده 171 _ ترك تابعيت كساني كه از حقوق بازنشستگي يا حقوق وظيفه يا مستمري برخوردارند موجب قطع حقوق آنان حسب مورد به نفع صندوق بازنشستگي يا صندوق دولت يا ساير مستمري بگيران خواهد شد.

ماده 172 _ درصورتي كه ميزان صدمات وارده به جانبازان و معلولين حين انجام وظيفه يا به سبب آن

درحدي باشد كه به تأييدكميسيون عالي پزشكي در انجام كارهاي روزانه زندگي محتاج كمك و معاضدت عملي ديگران باشند ، در صورتي كه درآسايشگاه جانبازان نگهداري نشوند برحسب مورد و متناسب با ميزان از كارافتادگي از حقوق نگهداري كه حداقل آن 500برابر ضريب ريالي به حداكثر آن 1000 برابر ضريب ريالي مي باشد استفاده خواهندكرد. تاريخ اجرا از 1/1/1377.

تبصره 1 _ هزينه درمان جانبازان مبتلا به بيماري هاي سرطان و تالاسمي مشمول قوانين نيروهاي مسلح به ميزان (1000)برابر ضريب ريالي تعيين مي شود.

تبصره 2 _ ساير بيماري هاي مشمول تبصره (1) ، همچنين اصلاحات بعدي ضرايب فوق الذكر به هيات وزيران واگذارمي شود.

تبصره 3 _ حق نگهداري اين قبيل جانبازان در صورت اشتغال قطع خواهد شد.

فصل نهم _ امور خدماتي پرسنل ( ماده 173 تا 179 )

ماده 173 _ ارتش و وزارت دفاع مكلف اند در حدود امكانات و اعتباراتي كه به موجب بند يكم اصل 43 قانون اساسي به منظور تأمين نيازهاي اساسي و رفاهي پرسنل شاغل و بازنشسته و همچنين استفاده كنندگان از حقوق وظيفه و مستمرياختصاص مي يابد امكان برخورداري عادلانه و بدون تبعيض آنها را ايجاد نمايند.

ماده 174 _ ارتش و وزارت دفاع مكلف اند بيمارستان ها و درمانگاه هاي خود را از نظر امكانات درماني به نحوي تجهيز نمايندكه پاسخگوي نيازمندي هاي پرسنل باشند.

تبصره 1 _ در مناطقي كه امكانات درماني منحصر به يگان هاي نظامي مستقر در آنها است عايله تحت تكفل پرسنل مي تواننداز امكانات مزبور استفاده نمايند. هزينه خدمات ارايه شده برابر مقررات سازمان خدمات درماني ارتش به يگان هاي مزبورپرداخت مي گردد.

تبصره 2 _ در مواردي كه امكانات بيمارستان هاي ارتش و وزارت دفاع بيش از نيازهاي درماني پرسنل مي باشدبيمارستان هاي مزبور با رعايت تقدم پرسنل كادر و وظيفه شاغل مجازند به كليه

اشخاص خدمات درماني ارايه نمايند. هزينه خدمات ارايه شده برابر مقررات به بيمارستان هاي مربوط پرداخت مي گردد.

تبصره 3 _ يگان ها و بيمارستان هاي مذكور در تبصره هاي فوق موظف اند وجوه دريافتي فوق و همچنين وجوه مشابهي كه ازبيماران اورژانس دريافت مي نمايند را به حساب خزانه واريز و در پايان هر ماه معادل وجوه واريز شده را حداكثر در حدوداعتبارات مصوب در قانون بودجه هر سال از خزانه دريافت و صرف تأمين نيازمندي ها و توسعه امكانات خود نمايند.

ماده 175 _ جانبازان ، معلولين ، بازنشستگان ، مستمري بگيران و عايله تحت تكفل پرسنل شاغل و بازنشسته و وظيفه بگير ومستمري بگيران زير پوشش سازمان خدمات درماني خواهند بود.

تبصره _ پرسنل كادر ثابت مي توانند از امكانات سازمان تأمين خدمات درماني ارتش نيز استفاده نمايند.

ماده 176 _ پرسنل برابر قانون استفاده از خانه هاي سازماني مصوب 28/5/1363 از امكانات مزبور استفاده مي نمايند.

ماده 177 _ كليه پرسنل در قبال حوادثي كه منجر به شهادت ، فوت ، بيماري ، نقص عضو يا از كارافتادگي شود بيمه بوده و درمقابل سوانح مشابه متساويالحقوق خواهند بود.

تبصره 1 _ مقررات مربوط به اجراي اين ماده تابع قانون بيمه پرسنل و آيين نامه اجرايي آن خواهد بود.

تبصره 2 _ اعتبارات مربوط به اين ماده از محل صندوق بيمه ارتش تأمين مي گردد.

ماده 177 مكرر _ ارتش موظف است در جهت حل مشكلات پرسنل جانباز و معلول موردنياز خود و به منظور ايجاد زمينه براي بازگشت فعالانه آنها به محيط كار ، تسهيلات لازم اعم از خدمات درماني ، توانبخشي ، امكانات تردد خاص براي افرادي كه نيازمند هستند و اشتغال را فراهم نمايد.

تبصره _ در صورت عدم ايجاد تسهيلات تردد مبلغي از (100) تا (200)

برابر ضريب ريالي در اختيارشان قرار مي گيرد.

ماده 178 _ ارتش و وزارت دفاع مكلف اند هزينه تحصيلي پرسنلي را كه به خواست ارتش و وزارت دفاع در رشته هاي موردنياز در دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي تحصيل مي كنند پرداخت نمايند.

تبصره 1 _ ارتش و وزارت دفاع مكلف اند با همكاري نهضت سوادآموزي زمينه آموزش پرسنل بي سواد را فراهم نمايند.

تبصره 2 _ اجراي اين ماده طبق دستورالعملي خواهد بود كه ستاد مشترك تهيه مي نمايد.

ماده 179 _ وزارت دفاع موظف است كه لايحه يكنواخت شدن ميزان برخورداري پرسنل از صندوق پس انداز ثابت وهمچنين برابري ميزان كسور حق بيمه و بيمه درماني را ظرف مدت 6 ماه تهيه و پس از تصويب هيات وزيران به مجلس شوراي اسلامي تقديم نمايد.

فصل دهم _ تطبيق ( ماده 180 تا 197 )

ماده 180 _ كليه درجه داران كادر ثابت موجود طبق جدول پيوست شماره 1 به شرح زير تطبيق مي گردند:

الف _ گروهبان سوم ها پس از سه سال توقف در درجه گروهبان سومي به درجه گروهبان دومي نايل مي گردند.

ب _ از درجه گروهبان دومي تا استوار يكمي با درجه فعلي به خدمت خود ادامه مي دهند.

ج _ ستوان ياران با رعايت مفاد ماده 132 اين قانون به درجه ستوان سومي ، ستوانيار دومي ها و ستوانيار يكم ها به شرط داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره راهنمايي به ترتيب به درجات ستوان دومي و ستوان يكمي نايل مي گردند.

ستوانيار يكم هايي كه بيش از چهار سال سابقه خدمت در درجه ستوانيار يكمي دارند با احراز يكي از شرايط زير به درجه سرواني نايل و سابقه خدمت مازاد بر چهار سال در درجه اخير منظور خواهد شد:

1 _ داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره دبيرستان

2 _ داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره راهنمايي يا دوم

متوسطه و حداقل چهار سال سابقه آموزش نظامي و تخصصي بااحتساب آموزشگاه گروهباني

3 _ داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره راهنمايي يا دوم متوسطه و سطح مهارت فني

تبصره 1 _ چنانچه مدت خدمت اين قبيل پرسنل از 25 سال كمتر باشد قبل از نيل به درجه سرواني بايستي آموزش هاي مذكور در مواد 46 و 47 اين قبيل را طي نمايند.

تبصره 2 _ كليه پرسنل مشمول اين بند در صورت ارايه ديپلم از تاريخ اخذ آن به ازا هر سال از يك ماه ارشديت برخوردارخواهند شد.

تبصره 3 _ سنوات خدمتي مازاد بر چهار سال توقف در درجه استوار يكمي ستوانياران موضوع اين بند قبل از تطبيق به سنوات درجه ستوانياري آنان اضافه و سپس تطبيق مي شوند.

د _ درجه داراني كه بر اساس مدرك تحصيلي حداقل چهارم متوسطه استخدام و يا حداقل دو سال آموزش در ارتش به درجه استواري يا ستوانياري نايل شده اند (ستوانياران خلبان هوانيروز و استخدام هاي مشابه از بند ج اين ماده مستثني بوده و طبق جدول پيوست شماره 2 بشرح زير تطبيق مي شوند:

1 _ درجه داراني كه جمعا پنج سال سابقه خدمت استواري و ستوانياري دارند به درجه ستوان سومي نايل مي گردند.

2 _ درجه داراني كه جمعا ده سال سابقه خدمت استواري و ستوانياري دارند به درجه ستوان دومي نايل مي گردند.

3 _ درجه داراني كه جمعاپانزده سال سابقه خدمت استواري و ستوانياري دارند به درجه ستوان يكمي نايل مي گردند.

4 _ درجه داراني كه جمعا بيست سال سابقه خدمت استواري و ستوانياري دارند به درجه سرواني نايل مي گردند.

5 _ درجه داراني كه جمعا بيست و پنج سال سابقه خدمت استواري و ستوانياري دارند به شرطي داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره دبيرستان و طي

يك دوره آموزش مناسب به تشخيص نيرو يا سازمان مربوط ، به درجه سرگردي نايل مي گردند.

ه_ _ درجه داراني كه براساس مدرك پايان دوره دبيرستان استخدام و يك تا دو سال آموزش را در ارتش طي نموده اند طبق جدول پيوست شماره 3 به شرح زير تطبيق مي شوند:

1 _ درجه داراني كه سه سال سابقه خدمت استواري دارند به درجه ستوان سومي نايل مي گردند.

2 _ درجه داراني كه جمعا هشت سال سابقه خدمت استواري يا ستوانياري دارند به درجه ستوان دومي نايل مي گردند.

3 _ درجه داراني كه جمعاسيزده سال سابقه خدمت استواري يا ستوانياري دارند به درجه ستوان يكمي نايل مي گردند.

4 _ درجه داراني كه جمعا هيجده سال سابقه خدمت استواري يا ستوانياري دارند به درجه سرواني نايل مي گردند.

5 _ درجه داراني كه جمعا بيست و سه سال سابقه خدمت استواري يا ستوانياري دارند به درجه سرگردي نايل مي گردند.

ماده 181 _ همافران براساس سوابق خدمتي طبق جدول پيوست شماره 4 به شرح زير تطبيق مي گردند:

الف _ كليه همافر سوم ها به درجه ستوان سومي نايل مي گردند.

ب _ كليه همافراني كه چهار سال سابقه خدمت همافري دارند به درجه ستوان دومي نايل مي گردند.

ج _ كليه همافراني كه هشت سال سابقه خدمت همافري دارند به درجه ستوان يكمي نايل مي گردند.

د _ كليه همافراني كه سيزده سال سابقه خدمت همافري دارند به درجه سرواني نايل مي گردند.

ه_ _ كليه همافراني كه نوزده سال سابقه خدمت همافري دارند به درجه سرگردي نايل مي گردند.

و _ كليه همافراني كه بيست وشش سال سابقه خدمت همافري دارند به درجه سرهنگ دومي نايل مي گردند.

تبصره _ همافران مي توانند با تقاضاي شخصي و موافقت سازمان مربوط برابر مقررات اين قانون مانند كارمندان ديپلمه كه دربدو خدمت

دو سال آموزش ديده اند با احتساب سنوات خدمتي به كارمند تبديل شوند.

ماده 182 _ كليه افسران موجود ارتش با درجه فعلي طبق جدول پيوست شماره 5 تطبيق مي گردند.

تبصره _ سرهنگ هايي كه دوره دانشكده افسري را گذرانده يا داراي مدرك ليسانس موردنياز و قابل قبول ارتش مي باشند باداشتن 5 سال سابقه خدمت در درجه سرهنگي به درجه سرتيپ دومي نايل خواهند شد. چنانچه اين قبيل پرسنل دوره فرماندهي و ستاد را طي كرده و يا داراي مدرك فوقليسانس موردنياز و قابل قبول ارتش باشند با داشتن چهار سال سابقه خدمت در درجه سرهنگي به درجه سرتيپ دومي نايل مي گردند.

ماده 183 _ تا انجام تجديدنظر اساسي در جداول سازمان (مذكور در مواد 42 و 81 اين قانون به منظور اجراي اين قانون مشاغل موجود ستوانياري و همافري در جداول سازمان به مشاغل افسري متناسب تبديل مي شود.

تبصره 1 _ همافران و درجه داراني كه قبل از اجراي اين قانون به افسري و كارمندي تغيير وضعيت داده و از تخصص هاي خودمنفك گرديده اند سازمان درصورت نياز به تخصص قبلي آنها مي تواند از ايشان در زمينه تخصص قبلي استفاده نمايد.

تبصره 2 _ پرسنل كارمند مذكور در تبصره 1 با تقاضاي شخصي و تصويب نيرو يا سازمان مربوط به وضعيت نظامي قبلياعاده و با احتساب مدت خدمت كارمندي برابر مقررات اين قانون تطبيق خواهند شد.

ماده 184 _ در مواردي كه به موجب اساسنامه هاي مربوط طول هر يك از دوره ها و مراكز آموزشي بدو خدمت بيش ازحداقل زمان تعيين شده در اين قانون براي دوره هاي مشابه ، ادامه يافته باشد پرسنل مربوطه در ازا هر شش ماه مازاد طول دوره از يك سال ارشديت برخوردار مي گردند.

ماده 185 _ كارمندان

طبقات سه گانه موجود به شرح زير تطبيق مي گردند:

الف _ كارمنداني كه داراي سواد حدود ابتدايي مي باشند اولين رتبه آنان يك بوده و به ازا هر چهار سال سابقه خدمت يك واحد به رتبه آنان افزوده مي گردد.

ب _ اولين رتبه كارمنداني كه داراي مدرك تحصيلي پايان دوره ابتدايي و بالاتر مي باشند براساس ماده 73 اين قانون محاسبه وبه ازاي هر چهار سال سابقه خدمت يك رتبه به آنان افزوده مي گردد.

ماده 186 _ اولين رتبه كارمندان فني براساس طبقه آنان به شرح زير بوده و به ازا هر چهار سال سابقه خدمت نيز يك رتبه به آنان اضافه مي گردد:

الف _ طبقه يكم رتبه 9

ب _ طبقه دوم رتبه 7

ج _ طبقه سوم رتبه 5

د _ طبقه چهارم رتبه 3

ه_ _ طبقه پنجم رتبه 1

تبصره _ كارمندان فني به شرط داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره راهنمايي چهار سال و پايان دوره دبيرستان 6 سال ارشديت خواهند گرفت و كارمندان فني طبقه 5 در صورت داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره ابتدايي يك سال ارشديت خواهند گرفت

ماده 187 _ پرسنلي كه سابقه خدمت در وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي يا وابسته به دولت داشته و سوابق خدمتي آنان به ارتش منتقل شده است چنانچه سابقه خدمتي مذكور در رابطه با شغل آنان در ارتش باشد جز سنوات خدمتي و ترفيعاتي محسوب خواهد شد و در غير اين صورت فقط در سنوات خدمت به حساب ميايد. مفاد اين ماده شامل پرسنلي كه پس ازتصويب اين قانون استخدام مي شوند نيز مي باشد.

ماده 188 _ پرسنلي كه قبل از اجراي اين قانون به هر علت تغيير طبقه يا وضعيت خدمتي داده اند ملاك تطبيق آنان آخرين وضعيت با احتساب سنوات خدمت در

وضعيت اخير بوده و به ازا سال هاي خدمت قبلي به شرح زير از ارشديت برخوردارمي شوند:

الف _ هر سال خدمت همافري يا كارمندي از ديپلم به بالا و درجه داري كه براساس ديپلم استخدام شده باشند 8 ماه ارشديت

ب _ هر سال خدمت ستوانياري 6 ماه ارشديت

ج _ هر سال خدمت گروهباني و استواري و كارمندي پايين تر از ديپلم و يا طبقه مادون ، 4 ماه ارشديت

تبصره _ پرسنلي كه به هر علت تغيير وضعيت داده اند پس از تطبيق نبايستي پايين تر از حالتي كه بدون تغيير وضعيت به آن مي رسيدند قرار گيرند.

ماده 189 _ پرسنل پيماني موجود كه پس از انقضاي مدت تعهد به علت نياز سازمان به خدمت خود ادامه داده اند در صورت تمايل شخصي و نياز سازمان بايستي برابر مقررات اين قانون با احتساب كليه سنوات خدمتي بر حسب مورد با يكي ازوضعيت هاي مربوط به كادر ثابت تطبيق گردند و در غير اين صورت به خدمت آنان خاتمه داده مي شود.

ماده 190 _ تشويقات و تنبيهات پرسنل كه در ترفيع آنان مؤثر بوده همچنين عقب افتادگي هاي ناشي از عدم صلاحيت كارايي پرسنل براي نيل به درجه بالاتر و مردوديت در دوره هاي آموزشي ، در موقع تطبيق به همان ميزان لحاظ خواهد شد.

ماده 191 _ در احتساب رتبه حقوقي پرسنل نظامي علاوه بر مدارك تحصيلي و آموزش هاي بدو استخدام تعداد درجاتي كه طبق جداول تطبيقي مربوط از اولين درجه آنان در همان جدول ارتقا يافته اند منظور مي گردد.

تبصره _ رتبه حقوقي كارمندان و كارمندان فني براساس رتبه اي كه طبق مواد 185 و 186 اين قانون بدان نايل شده اندمحاسبه مي گردد.

ماده 192 _ كليه پرسنل صرفنظر از درجه ، طبقه و شغلي كه

قبل از اجراي اين قانون داشته اند در صورت تساوي در شغل ،درجه ، قدمت خدمت ، ميزان تحصيلات و ساير عوامل مؤثر در محاسبه حقوق ، از حقوق و مزاياي مساوي برخوردار خواهندشد و هيچ يك از آنان به هيچ وجه حتي تحت عنوان مابه التفاوت حقوق و مزاياي گذشته بر ديگران امتيازي نخواهند داشت

ماده 193 _ مقررات فصل دهم اين قانون صرفا براي تطبيق پرسنل معتبر بوده و پس از انجام تطبيق كليه پرسنل مطابق مقررات مندرج در فصول قبلي اين قانون به خدمت خود ادامه خواهند داد.

ماده 194 _ براي پرسنلي كه خدمت وظيفه عمومي را انجام داده اند مدت خدمت وظيفه آنان از نظر پايه حقوقي و احتساب سنوات بازنشستگي منظور خواهد شد.

ماده 195 _ پرسنلي كه به موجب مقررات فصل تطبيق اين قانون به درجات جديدي نايل مي گردند براي نيل به درجه جديدصلاحيت مكتبي و امنيتي آنان بايد مورد تأييد مراجع مربوط قرار گيرد.

ماده 196 _ زنان نظامي شاغل به كارمند معادل خود تبديل مي شوند.

ماده 197 _ ستاد مشترك موظف است با هماهنگي وزارت دفاع و نيروهاي سه گانه از تاريخ تصويب اين قانون حداكثر ظرف مدت يك سال وضعيت پرسنل موجود ارتش اعم از نظاميان ، كارمندان و كارمندان فني را برابر مقررات اين قانون تطبيق داده و همزمان براي كليه پرسنل به اجرا بگذارد.

فصل يازدهم _ مواد متفرقه ( ماده 198 تا 203 )

ماده 198 _ غير از مواردي كه در اين قانون براي تهيه آيين نامه هاي اجرايي مرجع خاصي مشخص شده است ستاد مشترك ووزارت دفاع مي توانند در موارد ديگري كه ضروري تشخيص مي دهند نيز دستورالعمل ها و روش هاي اجرايي مربوط را تهيه و به موقع اجرا بگذارند.

ماده 199 _ بديهي است اختيارات فرماندهي كل محدود به

موارد مصرحه در اين قانون نمي باشد. همچنين در كليه مواردي كه در اين قانون صدور دستور يا تصويب امري از سوي فرماندهي كل در پي ارايه پيشنهاد از سوي مقامات يا مراجع ديگر ذكرشده است ، اخذ تصميم فرماندهي كل منحصر به ارايه پيشنهادات مزبور نخواهد بود.

ماده 200 _ انتصاب در مشاغل فرماندهي از سوي فرماندهي كل محدود به پرسنل نظامي نمي باشد.

ماده 201 _ رؤساي سازمان هاي عقيدتي سياسي و حفاظت اطلاعات در زمينه هاي انتصابات ، ترفيعات ، نقل و انتقالات ،مأموريت ها ، تشويقات و تنبيهات و مرخصي هاي پرسنل سازمان خود از اختياراتي معادل فرماندهان نيروها برخوردارمي باشند.

تبصره _ در ترفيعات مي بايست حفظ تعادل سازمان ارتش و هماهنگي در روش اعطاي ترفيعات مراعات گردد.

ماده 202 _ اعضاي كميسيون ارزيابي مذكور در ماده 79 اين قانون در مورد پرسنل سازمان عقيدتي سياسي صرفا از مسيولين سازمان مزبور و در مورد پرسنل سازمان حفاظت اطلاعات صرفا از مسيولين آن سازمان و در بند ج هيات مذكور در ماده 104 اين قانون معاون اداري يا پرسنلي سازمان مربوط يا جانشين وي خواهند بود.

ماده 203 _ وزارت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي موظف است ظرف مدت 2 سال از تصويب اين قانون با همكاري فرمانده كل سپاه پاسداران لايحه قوانين سپاه را تهيه و پس از تصويب هيات وزيران جهت تصويب به مجلس شوراي اسلامي تقديم نمايد.

فصل دوازدهم _ شمول قانون بر شهرباني و ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران ( ماده 204 )

ماده 204 _ ژاندارمري و شهرباني جمهوري اسلامي ايران از نظر امور استخدامي و پرسنلي تابع مقررات اين قانون مي باشند.

تبصره 1 _ حداقل سن مستخدمين مذكور در بند ط ماده 29 اين قانون براي ژاندارمري و شهرباني 17 سال مي باشد.

تبصره 2 _ شهرباني مي تواند علاوه بر موارد مذكور در ماده 32 اين

قانون براي مشاغل ديگري كه منحصرا پرسنل زن بايدبرعهده گيرند زنان را به صورت كارمند استخدام نمايد.

تبصره 3 _ مراكز و دوره هاي آموزشي شهرباني به شرح زير مي باشد:

الف _ آموزشگاه هاي سرپاسباني معادل آموزشگاه هاي نظامي مذكور در ماده 45 اين قانون

ب _ دوره تخصصي سرپرستي معادل دوره هاي تخصصي و سرپرستي مذكور در مواد 46 و 47 اين قانون

ج _ دانشكده علوم انتظامي معادل دانشكده علوم نظامي مذكور در ماده 49 اين قانون

د _ دوره رسته اي معادل دوره مقدماتي رسته اي مذكور در ماده 50 اين قانون

ه_ _ دوره عالي رسته اي معادل دوره عالي رسته مذكور در ماده 51 اين قانون

و _ دوره آموزش انتظامي معادل دوره آموزش نظامي مذكور در ماده 52 اين قانون

تبصره 4 _ عناوين درجات مذكور در بندهاي 5 و 6 و 7 ماده 64 اين قانون در شهرباني به ترتيب عبارتند از سرپاسبان سوم ،سرپاسبان دوم ، سرپاسبان يكم

تبصره 5 _ در كليه موارد اين قانون به استثناي فصل يكم در رابطه با پرسنل شهرباني و ژاندارمري مقامات و سازمان هاي زيراختيارات و مسيوليت هاي مقامات و سازمان هاي معادل خود در ارتش و وزارت دفاع را از نظر امور استخدامي و پرسنلي به شرح زير دارا مي باشند:

الف _ وزير و وزارت كشور معادل وزير و وزارت دفاع و رييس ستاد مشترك و ستاد مشترك

ب _ رييس شهرباني و فرمانده ژاندارمري و شهرباني و ژاندارمري معادل فرماندهان نيروها و نيروها.

ج _ مسيولين سازمان عقيدتي سياسي شهرباني و ژاندارمري و سازمان هاي مزبور معادل مسيول سازمان عقيدتي سياسيارتش و سازمان مزبور.

د _ مسيول سازمان حفاظت اطلاعات نيروهاي انتظامي و سازمان مزبور معادل

مسيول سازمان حفاظت اطلاعات ارتش وسازمان مزبور.

تبصره 6 _ پاسبان هاي درجه 1 و 2 و 3 موجود شهرباني كه فارغ التحصيل آموزشگاه پاسباني مي باشند به ترتيب زير تطبيق مي گردند:

الف _ دارندگان مدرك تحصيلي پايان دوره ابتدايي به درجه پاسبان سومي

ب _ دارندگان مدرك تحصيلي پايان دوره راهنمايي يا سيكل اول متوسطه به درجه سر پاسبان دومي

ج _ دارندگان مدرك تحصيلي پايان دوره دبيرستان به درجه سر پاسبان يكمي

تبصره 7 _ آن گروه از پرسنل شهرباني كه به موجب تبصره ذيل بند ب ماده 33 قانون استخدام ارتش ، اصلاحي 29/8/1358 درجات پاسبان يكمي به سر پاسبان سومي ، سرپاسبان سومي به سر پاسبان دومي را يك و نيم برابر مشابهين خود در ارتش طي نموده اند به هنگام تطبيق معادل مدت هاي مازاد بر حداقل توقف در درجات ياد شده از ارشديت برخوردار مي گردند.

تبصره 8 _ همرديفان موجود شهرباني باحفظ وضعيت همرديفي خود مشابه افسران هم درجه موجود شهرباني با اين قانون تطبيق مي گردند.

قانون فوق مشتمل بر دويست و چهار ماده و يكصد و سي و نه تبصره و جداول پيوستي در جلسه روز سه شنبه هفتم مهرماه يكهزار و سيصد و شصت و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 15/7/1366 به تأييد شوراي نگهبان رسيده است

آيين نامه اجرايي مزاياي شغل پرسنل مشمول قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران موضوع ماده 139 قانون مزبور -

ماده 1 _ به پرسنل كادر ثابت و پيماني مشمول قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366 طبق مقررات اين آيين نامه ماهيانه مبلغي به عنوان مزاياي شغل پرداخت مي گردد.

ماده 2 _ مزاياي شغل موضوع اين آيين نامه به نسبت امتياز حاصله از هر يك از عوامل ششگانه زير به مشاغلي پرداخت مي گردد كه به نحو فوق العاده از يك يا چند

عامل برخوردار باشند.

الف _ پيچيدگي شغل

ب _ سختي شغل

ج _ پذيرش خطرات

د _ حساسيت و سنگيني مسؤوليت شغل

ه_ _ ايجاد فرسودگي جسماني به وسيله شغل

و _ مهارت لازم در مشاغل تخصصي

ماده 3 _ مزاياي مذكور فقط به شغل تعلق گرفته و هيچگونه ارتباطي با درجه و يا رتبه شاغل نداشته و پرسنلي حق استفاده ازآن را دارند كه عملا و به طور سازماني در آن شغل انجام وظيفه مي نمايند.

تبصره 1 _ پرسنلي كه در مشاغل سازمان هاي مصوب و يا مشاغل مصوب سازمان هاي موقت پس از اخذ و تاييد صلاحيت هاي مكتبي امنيتي و كارآيي با حكم كتبي مقامي كه اختيار انتصاب در آن شغل را دارد عملاً انجام وظيفه نمايند از مزاياي آن شغل برخوردار خواهند شد.

تبصره 2 _ پرسنل در موارد تغيير شغل تا انتصاب بعدي و حداكثر تا مدت دو ماه مي توانند از مزاياي شغل قبلي برخوردارگردند.

تبصره 3 _ پرسنلي كه عملا و رسما تصدي بيش از يك شغل را عهده دار گردند از مزاياي شغل بالاتر برخوردار خواهندشد.

ماده 4 _ پرسنل اسير ، گروگان ، مفقودالاثر ، منتسب ومأمور به خدمت از مزاياي آخرين شغل مربوطه استفاده خواهند نمود.

تبصره 1 _ پرسنل در وضعيت خدمت آزمايشي نيز از مزاياي شغل مربوطه استفاده خواهند نمود.

تبصره 2 _ پرسنل مأمور موضوع تبصره ذيل ماده 90 و تبصره يك ماده 92 و ماده 93 قانون ارتش نيز مشمول مقررات اين ماده مي باشند.

تبصره 3 _ پرسنل مأمور به خدمت در داخل ارتش ، وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و سازمان هاي وابسته به آنها درصورتي كه مشاغل محل مأموريت آنان در جداول سازمان پيش بيني

گرديده باشد از حكم اين ماده مستثني بوده و از مزاياي شغل محل مأموريت برخوردار خواهند گرديد.

تبصره 4 _ پرسنل اسير ، گروگان و مفقودالاثر سالانه 5 درصد از افزايش مزاياي شغل در مدت مذكور برخوردار خواهندگرديد.

ماده 5 _ پرسنل در وضعيت خدمتي بدون كاري و يا انتظار خدمت و همچنين در مدت بازداشت هاي موضوع بند ( ز ) ماده 103 قانون ارتش از مزاياي شغل استفاده نخواهند نمود.

تبصره _ پرسنلي كه به موجب قرار صادره از مراجع ذيصلاح قضايي بازداشت شده اند و سپس مدت بازداشت آنها به انتساب تبديل شده است در شمول ماده 4 اين آيين نامه خواهند بود.

ماده 6 _ به استثناي مرخصي بدون حقوق در ساير انواع مرخصي پرسنل از مزاياي شغل مربوط برخوردار خواهند شد.

تبصره _ پرسنل در وضعيت خدمت نيمه وقت از يك دوم مزاياي شغل مربوطه استفاده مي نمايند.

ماده 7 _ محصلين مراكز آموزشي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران كه آموزش بدو استخدام را در رشته هاي پروازي ،دريانوردي ، تكاوري و هوابرد طي مي نمايند از تاريخ شروع كارآموزي عملي در سال اول و دوم تحصيل از 35 درصد و درسال سوم به بعد از 50 درصد مزاياي شغلي كه در آن كارآموزي مي نمايند استفاده خواهند نمود.

ماده 8 _ جانبازاني كه خسارت وارده بر عضو يا اعضاي آنان و يا ميزان كارآيي از دست رفته ايشان درحدي باشد كه ادامه خدمت براي آنان توأم با مشقت و يا امكان انجام وظيفه در مشاغل قبل از جانباز شدن را از دست دهند چنانچه مزاياي شغل جديد آنان نسبت به شغل زمان جانباز شدن كاهش يابد از مزاياي شغل زمان جانباز شدن برخوردار خواهند گرديد.

ماده

9 _ مبالغ قابل محاسبه به موجب اين آيين نامه در ارتباط با هر شغل ناظر بر مزاياي انجام شغل مزبور با كيفيت متعارف مطلوب مي باشد ، در مواردي استثنايي فرماندهان و مديران مشروحه زير مي توانند با توجه به نحوه و كيفيت ممتاز و يا نامطلوب انجام شغل مورد تصدي پرسنل نسبت به افزايش و يا كاهش تا 25 درصد مزاياي شغل درحد اعتبارات مصوب ،حداكثر به مدت هاي مذكور در بندهاي ذيل اقدام نمايند:

الف _ مقامات سپهبدي و همطراز تا مدت شش ماه

ب _ مقامات سرلشكري و همطراز تا مدت چهار ماه

ج _ مقامات سرتيپي و همطراز تا مدت دو ماه

تبصره _ افزايش و يا كاهش هاي مذكور در اين ماده به وسيله مقام يا مقامات بالا به هرحال نبايستي در يك سال براي هريك از پرسنل از شش ماه تجاوز نمايد.

ماده 10 _ مزاياي هريك از مشاغل موضوع اين آيين نامه برابر است با حاصل ضرب مجموع امتيازات قابل قبول شغل موردنظر در ضريب ريالي حقوق مشمولين قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران

تبصره _ در سال تصويب اين آيين نامه درصدي از مزاياي شغل مذكور در اين ماه با توجه به كمبود اعتبارات مصوب موجودپرداخت مي گردد و در سال هاي بعد با توجه به افزايش اعتبارات مصوب (مواد 1 و 2) تا حداكثر ميزان صددرصد افزايش خواهد يافت

ماده 11 _ معاونت پرسنلي يا اداري يا آجوداني كل نيروها و سازمان هاي مشمول قانون ارتش امتياز مزاياي مشاغل نيرو ياسازمان مربوط را براساس مفاد اين آيين نامه در كميته هاي تخصصي كه بدين منظور تشكيل خواهند داد محاسبه و به اداره يكم ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران

ارسال مي نمايند تا در كميته هاي تخصصي كه آن اداره با مشاركت نمايندگان نيروها و سازمان هاي فوق تشكيل خواهد داد مورد بررسي و هماهنگي قرار گيرد.

ماده 12 _ مزاياي مشاغل هماهنگ شده به موجب ماده فوق پس از تصويب فرماندهي كل نيروهاي مسلح قابل پرداخت مي باشد.

ماده 13 _ هرگونه تغيير و اصلاح در اين آيين نامه و پيوست هاي آن به وسيله وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح باهمكاري و هماهنگي ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران و نيروها و سازمان هاي ذيربط انجام و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

قانون يكسان سازي برخي از مواد قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و قانون ارتش جمهوري

ماده واحده _ قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي _ مصوب 1370 _ و قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 1366 _ در موارد زير اصلاح مي شوند:

1 _ مفاد ماده (159) قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي _ مصوب 1370 _ به پرسنل ارتش جمهوري اسلامي ايران تسري مي يابد.

2 _ در ماده (150) قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 1366 _ بعد از عبارت ( درماني ) عبارت ( تحقيقي وكارشناسي ) اضافه مي شود.

3 _ ماده (136) قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي _ مصوب 1370 _ جايگزين ماده (123) قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 1366 مي گردد.

4 _ در ماده (136) قانون فوق الذكر در بند (الف كلمة ( دو برابر ) قبل از ( كل هزينه ها ) اضافه مي شود.

5 _ اين قانون از تاريخ 1/1/1376 لازم الاجرا است

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسة علني روز يكشنبه مورخ بيست و هشتم بهمن ماه يكهزار و سيصد و هفتاد و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ

19/12/1375 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

آيين نامه اجرايي تبصره ماده (52) قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران - مصوب 2/2/1369

ماده 1 _ هزينه هاي تحصيلي اشخاصي كه با ارايه مدرك تحصيلي كارداني (فوق ديپلم و بالاتر از آن طبق ماده (52) قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 1366 به صورت نظامي در كادر ثابت استخدام مي شوند طبق مواد اين آيين نامه محاسبه و پرداخت خواهد شد.

ماده 2 _ مدارك تحصيلي مذكور در ماده (1) حسب مورد بايد مورد تاييد و تصديق وزارت فرهنگ و آموزش عالي ، وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي و وزارت آموزش و پرورش باشد.

ماده 3 _ هزينه هاي تحصيلي موضوع اين آيين نامه شامل كمك هزينه تحصيلي و هزينه هاي تهيه و تدارك خوراك ، پوشاك ،نوشت افزار ، كتب و ساير مدارك و لوازم تحصيلي مي باشد كه بر مبناي مجموع مبالغي كه دانشكده علوم نظامي نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران در مقطع زماني استخدام متقاضي براي هر دانشجو هزينه مي نموده است ، به شرح زير براي مقاطع مختلف تحصيلي محاسبه مي گردد:

1 _ هزينه تحصيلي براي دارندگان مدرك تحصيلي كارداني (فوقديپلم معادل مجموع مبالغي است كه دانشكده علوم نظامي نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي براي هر دانشجو در دوره اول آن دانشكده هزينه مي نمايد.

2 _ هزينه تحصيلي براي دارندگان مدرك تحصيلي كارشناسي (ليسانس معادل مجموع مبالغي است كه دانشكده علوم نظامي نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران براي هر دانشجو مجموعا در دوره هاي اول و دوم آن دانشكده هزينه مي نمايد.

3 _ هزينه تحصيلي فارغ التحصيلان بالاتر از مقطع كارشناسي (ليسانس جز در مورد كمك هزينه تحصيلي كه بر مبناي ضوابط پيش بيني شده در قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران محاسبه مي شود معادل

مجموع هزينه تحصيلي دارندگان مدرك تحصيلي كارشناسي (ليسانس مي باشد.

تبصره _ سنوات تحصيل مورد قبول براي مقاطع تحصيلي بالاتر از كارشناسي (ليسانس در هر رشته معادل ميانگين حداقل و حداكثر مدت مجاز براي تحصيل در آن مقطع و آن رشته طبق ضوابط وزارت فرهنگ و آموزش عالي و وزارت بهداشت ،درمان و آموزش پزشكي مي باشد. چنانچه مدت تحصيل فارغ التحصيلان مقاطع بالاتر از كارشناسي از ميانگين مزبور كمترباشد ، مدت عملي تحصيل ملاك خواهد بود.

ماده 4 _ به فارغ التحصيلان رشته هاي دانشگاهي كمياب در كليه مقاطع تحصيلات عالي ، به تناسب هزينه هاي بيشتري كه متحمل پرداخت آن شده اند حداكثر تا 50 درصد علاوه بر مبالغ مذكور در ماده (3) پرداخت مي گردد. تعيين رشته هاي كمياب مورد نياز و درصدهاي افزايش پرداخت هر رشته به موجب دستورالعملي خواهد بود كه توسط ستاد فرماندهي كل نيروهاي مسلح با هماهنگي وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح تهيه و به تصويب مقام فرماندهي كل نيروهاي مسلح مي رسد.

ماده 5 _ هزينه هاي مندرج در اين آيين نامه پس از استخدام و طي دوره آموزش نظامي و نيل به درجات مذكور در ماده (69)قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 1366 از محل اعتبارات مصوب مربوط ، به پرسنل ذينفع پرداخت مي شود.

مقررات نيروي انتظامي

قانون استخدام نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران

فصل اول _ كليات ( ماده 1 تا 3 )

حضرت حجت الاسلام و المسلمين جناب آقاي سيدمحمد خاتمي رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

لايحه شماره 23889/23976 مورخ 21/5/1380 دولت درمورد استخدام نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران كه بنا به تصميم مجلس شوراي اسلامي در جلسه علني روز يكشنبه مورخ 14/2/1382 تصويب آن طبق اصل هشتاد و پنجم (85) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به كميسيون مشترك اجتماعي ، امنيت ملي و سياست خارجي و برنامه و بودجه و محاسبات

تفويض شده بود، در جلسه روز چهارشنبه مورخ 20/12/1382 با اصلاحاتي به تصويب كميسيون مذكور رسيده و در جلسه علني روز سه شنبه مورخ 7/11/1382 مجلس شوراي اسلامي به پيشنهاد آن كميسيون با ده سال مدت اجراي آزمايشي آن موافقت گرديده و به لحاظ انقضاي مهلت مقرر موضوع اصل نود و چهارم (94) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و عدم وصول پاسخ شوراي محترم نگهبان دراجراي اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به پيوست ارسال مي گردد.

فصل دوم _ شرايط عمومي استخدام و طبقه بندي
بخش اول _ تعاريف ( ماده 4 تا 15 )

ماده 4 _ استخدام در نيروي انتظامي عبارت است از پذيرفتن شخص واجد شرايط براي انجام خدمت در يكي از مشاغل پيش بيني شده در اين قانون

ماده 5 _ شغل عبارت است از مجموع وظايف و مسؤوليتها و اختيارات مرتبط و مستمر كه به عنوان كار واحد براي يك فرد درنظر گرفته مي شود.

ماده 6 _ مشاغل نيروي انتظامي به سه گروه تقسيم مي شود:

الف _ شغل انتظامي _ عبارت است از مجموعه وظايف و اختيارات مشخصي كه در جداول سازمان براي كاركنان انتظامي پيش بيني شده است مشاغل فرماندهي جزو مشاغل انتظامي محسوب مي گردد.

ب _ شغل كارمندي _ عبارت است از مجموعه وظايف و اختيارات مشخصي كه در جداول سازمان براي كارمندان پيش بيني شده است

ج _ شغل مشترك _ عبارت است از مجموعه وظايف و اختيارات مشخصي كه در جداول سازمان با اين عنوان تعيين شده و منحصر به كاركنان انتظامي يا كارمندان نبوده و قابل تخصيص به هر دو مي باشد.

تبصره 1 _ در مشاغل مشترك شرايط احراز شغل بايد به نحوي تعيين گردد كه شايسته ترين كاركنان اعم از انتظامي و كارمند منصوب گردند.

تبصره

2 _ مشاغل انتظامي كارمندي و مشترك با رعايت مفاد اين قانون در قالب محلهاي سازماني در جداول سازمان مشخص ميشود.

ماده 7 _ رشته شغلي عبارت است از مجموعه مشاغلي كه به لحاظ نزديكي و سنخيت از نظر اطلاعات و دانستني هاي علمي داراي محتواي مشترك باشند.

ماده 8 _ رسته عبارت است از مجموعه رشته هاي شغلي كه از نظر تخصص يا نوع كار يا نوع آموزش وابستگي و ارتباط نزديك داشته باشند.

ماده 9 _ كاركنان نيروي انتظامي كساني هستند كه برابر شرايط و مقررات مندرج در اين قانون يا قانون خدمت وظيفه عمومي به خدمت پذيرفته مي شوند و عبارتند از:

الف _ پايور ب _ پيماني ج _ وظيفه

ماده 10 _ كاركنان پايور به كساني اطلاق مي گردد كه براي انجام خدمت مستمر در نيروي انتظامي استخدام مي شوند و عبارتند از:

الف _ پايور انتظامي ب _ پايور كارمند ج _ پايور محصل

ماده 11 _ پايوران انتظامي كاركناني هستند كه پس از طي آموزشهاي لازم به يكي از درجات پيش بيني شده در اين قانون نائل و از لباس و علائم انتظامي استفاده مي نمايند.

ماده 12 _ پايوران كارمند كاركناني هستند كه براساس مدارج تحصيلي و يا مهارت تجربي و تخصصي استخدام و بدون استفاده از لباس درجات و علائم انتظامي به يكي از رتبه هاي پيش بيني شده در اين قانون نائل مي شوند.

ماده 13 _ پايوران محصل كاركناني هستند كه به منظور خدمت استخدام و قبل از انتصاب در يكي از مشاغل مندرج در اين قانون در يكي از مراكز آموزشي نيروي انتظامي يا ساير مؤسسات آموزشي به هزينه نيروي انتظامي مشغول تحصيل مي باشند.

ماده 14 _ كاركنان پيماني به كساني

اطلاق مي گردد كه خدمت پيماني را به صورت انتظامي يا كارمندي برابر مقررات مندرج در اين قانون انجام مي دهند.

ماده 15 _ كاركنان وظيفه كساني هستند كه مطابق قانون خدمت وظيفه عمومي در يكي از دوره هاي ضرورت احتياط يا ذخيره مشغول خدمت مي باشند.

بخش دوم _ شرايط عمومي استخدام ماده 16 تا 26 )

ماده 16 _ شرايط عمومي استخدام كاركنان پايور و پيماني به شرح زير مي باشد:

الف _ اعتقاد و التزام عملي به دين مبين اسلام

ب _ التزام عملي به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و اعتقاد به ولايت فقيه

ج _ تابعيت جمهوري اسلامي ايران

د _ عدم سابقه عضويت يا وابستگي به احزاب و گروههاي سياسي معارض با نظام جمهوري اسلامي ايران

ه_ _ عدم عضويت يا وابستگي به احزاب و گروههاي سياسي در زمان تقاضاي استخدام

و _ عدم محكوميت به محروميت از خدمات دولتي

ز _ نداشتن سوء پيشينه كيفري

ح _ عدم اعتياد به مواد مخدر.

ط _ داشتن شرايط تحصيلي و يا تخصصي لازم براي خدمت مورد نظر.

ي _ دارا بودن حداقل هفده سال سن و حداكثر سي و پنج سال

ك _ داشتن سلامت و توانائي جسمي و رواني متناسب با خدمت مورد نظر.

تبصره _ مراحل استخدام و چگونگي انجام مسابقه و آزمون ورودي براساس آيين نامه اي خواهد بود كه توسط نيروي انتظامي با هماهنگي وزارت كشور و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور تهيه و با تأييد ستاد كل به تصويب فرماندهي كل قوا خواهد رسيد.

ماده 17 _ هيأت مركزي گزينش مركب از وزير كشور يا معاون امنيتي و انتظامي فرمانده نيروي انتظامي يا جانشين وي رئيس سازمان عقيدتي سياسي يا جانشين وي رئيس سازمان حفاظت اطلاعات

يا جانشين وي و معاون نيروي انساني نيروي انتظامي به عنوان دبير هيأت تشكيل مي گردد و در چهارچوب مفاد اين قانون وظيفه تعيين سياست هاي گزينش كاركنان و تدوين دستورالعملهاي مورد نياز با همكاري سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و نظارت بر كار هسته هاي گزينش در نيروي انتظامي را بعهده دارد. هسته هاي گزينش در نيروي انتظامي توسط هيأت مركزي تشكيل مي گردد.

ماده 18 _ استخدام كاركنان انتظامي براي خدمت به صورت پايور منحصراً براساس يكي از مقاطع تحصيلي پايان دوره هاي راهنمايي متوسطه كارداني كارشناسي كارشناسي ارشد، دكترا و بالاتر انجام مي گيرد.

ماده 19 _ كارمندان به دو صورت ذيل استخدام مي شوند:

الف _ براساس مدارك تحصيلي در يكي از مقاطع پايان دوره متوسطه كارداني كارشناسي كارشناسي ارشد، دكترا و بالاتر.

ب _ براساس مهارت عملي با حداقل مدرك نهضت سوادآموزي

ماده 20 _ نيروي انتظامي مي تواند زنان را با حفظ موازين اسلامي در مشاغلي كه مستلزم به كارگيري زنان است به صورت كاركنان انتظامي يا كارمند استخدام نمايد.

تبصره 1 _ مشاغل خاص زنان و امور انضباطي آنان بنا به مورد در جداول سازماني و آيين نامه انضباطي تعيين مي شود.

تبصره 2 _ كليه كاركنان زن كه در اجراي ماده (196) قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 7/7/1366 _ از وضعيت انتظامي به كارمند معادل خود تبديل شده اند درصورت تمايل مي توانند به وضعيت سابق اعاده شده و برابر مقررات اين قانون به درجات متناسب نائل گردند.

ماده 21 _ نيروي انتظامي مي تواند به منظور تأمين نياز سازماني خود، داوطلباني را كه حداقل داراي مدرك تحصيلي پايان دوره راهنمايي مي باشند با اخذ تعهد پنج سال خدمت انتظامي

و يا شش سال خدمت كارمندي به صورت پيماني استخدام نمايد. تمديد مدت يا تجديد قرارداد مجاز نمي باشد.

تبصره 1 _ استخدام كارمند پيماني براساس تخصص و مهارت عملي از لحاظ مدرك تحصيلي مشمول بند (ب ماده (19) خواهد بود.

تبصره 2 _ خدمت كاركنان پيماني كه خدمت دوره ضرورت را انجام نداده اند به منزله انجام خدمت دوره ضرورت تلقي مي گردد و درصورتي كه قبل از خاتمه تعهد به هر علت از خدمت مستعفي يا بركنار گردند برابر مقررات قانون وظيفه عمومي با آنان رفتار خواهد شد.

تبصره 3 _ نيروي انتظامي مي تواند كاركناني را كه در حال انجام خدمت دوره ضرورت مي باشند به صورت پيماني استخدام نمايد.

ماده 22 _ جداول سازماني بايد به نحوي تنظيم گردد كه حداقل هفتاد درصد (70%) از كاركنان پايور و مابقي به ترتيب از كاركنان پيماني و وظيفه استفاده شود.

تبصره _ به كارگيري كاركنان وظيفه ديپلمه و پائين تر در مشاغلي غير از نگهباني و خدماتي مطابق با دستورالعملي مي باشد كه توسط نيروي انتظامي با هماهنگي وزارت كشور تهيه و پس از تأييد ستاد كل به اجراء گذارده خواهد شد.

ماده 23 _ نيروي انتظامي مي تواند به منظور تأمين نيروي انساني درصورت نياز از كاركنان ساير نيروهاي مسلح و سازمانها و وزارتخانه ها و نهادهاي انقلاب اسلامي با آموزش هاي لازم و با رعايت مقررات نيروي انتظامي و همچنين رعايت مقررات نيروها و سازمانها و وزارتخانه هاي ذي ربط به صورت انتقال يا مأمور به خدمت استفاده نمايد.

تبصره 1 _ سابقه خدمت كاركنان منتقل شده به نيروي انتظامي ازلحاظ پايه خدمتي و سنوات بازنشستگي قابل احتساب است

تبصره 2 _ نيروي انتظامي مي تواند در مواقع

ضروري و براي مدت محدود از بسيجيان براي اجراي مأموريت هاي قانوني خود به صورت مأمور استفاده نمايد. نحوه به كارگيري و وضعيت خدمتي و حقوق و مزاياي آنان به موجب دستورالعملي خواهد بود كه توسط نيروي انتظامي با هماهنگي سپاه وزارت كشور، سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و ستاد كل تهيه و به تصويب فرماندهي كل قوا خواهد رسيد.

تبصره 3 _ نيروي انتظامي به منظور بهره گيري از مشاركتهاي مردمي در تحكيم و توسعه نظم و امنيت اجتماعي مي تواند عده اي را به عنوان پليس افتخاري از بين افراد داوطلب واجد صلاحيت انتخاب و پس از آموزش و سازماندهي لازم با عناويني چون پليس محلي به كار گيرد.

چگونگي اجراي اين تبصره به موجب آئين نامه اي خواهد بود كه توسط نيروي انتظامي با هماهنگي وزارت كشور و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور تهيه و از طريق ستاد كل به تصويب فرماندهي كل قوا مي رسد.

ماده 24 _ نيروي انتظامي مي تواند درصورت نياز از كاركنان وظيفه در حين خدمت دوره ضرورت و احتياط و همچنين از كاركنان پيماني در طول مدت قرارداد با دارا بودن شرايط لازم به عنوان پايور استخدام نمايد. اين قبيل داوطلبان در شرايط مساوي نسبت به ساير داوطلبان از اولويت برخوردارند. آموزش و ترفيعات آنان نيز تابع مقررات مندرج در اين قانون خواهد بود.

ماده 25 _ نيروي انتظامي مي تواند به منظور تأمين استاد و تكميل اعضاء هيأت علمي مؤسسات آموزش عالي خود، كاركنان مورد نياز را براساس مقررات استخدامي هيأت علمي دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي استخدام و به مشاغل آموزشي و پژوهشي منصوب نمايد.

تبصره _ كاركنان پايور كه داراي شرايط لازم براي عضويت در

هيأت علمي موضوع اين ماده باشند مي توانند به عضويت هيأت علمي مؤسسات آموزش عالي نيروي انتظامي درآيند.

ماده 26 _ استخدام جز براي مشاغل پيش بيني شده در جداول سازمان و همچنين تغيير نوع استخدام كاركنان جز در موارد مذكور در اين قانون ممنوع است

بخش سوم _ سازمان و طبقه بندي ( ماده 27 تا 32 )

ماده 27 _ مشاغل نيروي انتظامي در رشته ها و رسته هاي مختلف دسته بندي مي گردند. انواع رسته ها و علائم رسته اي و لباس و علائم درجات به موجب دستورالعملي خواهد بود كه به وسيله نيروي انتظامي با هماهنگي وزارت كشور تهيه و از طريق ستاد كل به تصويب فرماندهي كل قوا خواهد رسيد.

ماده 28 _ نيروي انتظامي موظف است كليه كاركنان خود را متناسب با رشته هاي تحصيلي دوره هاي آموزشي و مهارت هاي آنان رسته بندي نمايد. تغيير رسته در موارد خاص برابر دستورالعمل رسته ها، موضوع ماده (27) خواهد بود.

ماده 29 _ نيروي انتظامي موظف است مشاغل كارمندان موضوع بند (ب ماده (19) اين قانون را از نظر پيچيدگي به سه گروه (1)، (2) و (3) و ميزان مهارت در انجام مشاغل هر يك از سه گروه را به سه رده (1)، (2) و (3) طبقه بندي نمايد.

تخصص و مهارت فني اين قبيل كارمندان در بدو استخدام توسط كميسيون ارزيابي مهارت فني مورد ارزيابي قرار گرفته و رده آنان تعيين مي گردد.

ماده 30 _ نيروي انتظامي مكلف است حداكثر ظرف مدت دو سال در چهارچوب اين قانون كليه مشاغل مربوطه را به منظور طبقه بندي مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار داده و براساس آن نسبت به تعيين شرح وظايف و شرايط احراز هر شغل با هماهنگي وزارت كشور اقدام و پس از تصويب فرماندهي كل

قوا در انتصابات و ترفيعات ملاك عمل قرار دهد.

ماده 31 _ تعداد و تركيب نيروي انساني و همچنين نسبت درجه ها و رتبه هاي كاركنان نيروي انتظامي بر مبناي اهداف خط مشي و نيازها برابر جداول سازمان و تجهيزاتي كه توسط نيروي انتظامي با هماهنگي وزارت كشور تهيه و ازطريق ستاد كل به تصويب فرماندهي كل قوا خواهد رسيد، مشخص مي گردد.

ماده 32 _ نيروي انتظامي مكلف است حداكثر ظرف دو سال پس از تصويب اين قانون محلهاي سازماني نيروي انتظامي را مورد بررسي قرار داده و ضرورت انتظامي يا كارمندي يا مشترك بودن شغل را تعيين و درجات و رتبه هاي مناسب براي هر محل سازماني را در نظر گرفته و با هماهنگي وزارت كشور ازطريق ستاد كل به تصويب فرماندهي كل قوا برساند.

تبصره _ چنانچه برخي از محلهاي سازماني مربوط به مشاغل تخصصي و يا تجربي فاقد طيف درجات متناسب با تعداد يا تركيب مشاغل مزبور در جداول سازماني باشد، مي توان درجه محل سازماني اين قبيل مشاغل را ضمن تعيين حداقل و حداكثر درجه مورد نياز به صورت سيال مشخص نمود، كه در اين صورت براي انجام امور خدمتي درجه شاغل ملاك تعيين درجه محل سازماني شغل مورد تصدي خواهد بود.

فصل سوم _ آموزش ( ماده 33 تا 70 )

ماده 33 _ دوره هاي آموزشي كاركنان نيروي انتظامي به شرح ذيل مي باشد:

الف _ دوره هاي عمومي انتظامي

ب _ دوره هاي تخصصي

ج _ دوره علمي

د _ دوره هاي سرپرستي

ه_ _ دوره هاي تخصصي تكميلي

و _ دوره هاي كارداني علوم و فنون انتظامي

ز _ دوره هاي كارشناسي علوم و فنون انتظامي

ح _ دوره هاي كارشناسي ارشد علوم و فنون انتظامي

ط _ دوره فرماندهي و

مديريت عالي انتظامي

ي _ دوره عالي امنيت

تبصره 1 _ عناوين دوره هاي بندهاي (و)، (ز)، (ح ، (ط و (ي از نظر طبقه بندي مشاغل و استخدام و ارتقاء در نيروي انتظامي كاربرد دارد و براي اعطاي مدارك تحصيلي مطابق ماده (54) اقدام خواهد شد.

تبصره 2 _ نيروي انتظامي مي تواند درصورت لزوم علاوه بر دوره هاي مذكور نيازمنديهاي آموزشي ديگر خود را در قالب آموزشهاي عرضي (تخصصي كوتاه مدت و ضمن خدمت اجرا نمايد.

تبصره 3 _ در جهت توسعه همكاريهاي مشترك اطلاع از آخرين يافته هاي علمي و تخصصي در ساير نيروهاي مسلح و تأمين بخشي از نيازمنديهاي آموزشي تخصصي نيروي انتظامي مي تواند نسبت به اعزام كاركنان واجد شرايط خود به كليه دوره هاي مصوب آن نيروها اقدام و سهميه مناسب در دوره هاي آموزشي خود برابر درخواست آنان پيش بيني نمايد.

ماده 34 _ مراكز آموزشي كاركنان نيروي انتظامي به شرح ذيل مي باشد:

الف _ مراكز آموزش عمومي

ب _ آموزشگاههاي علمي _ تخصصي

ج _ واحدهاي آموزشي

د _ دانشكده هاي علوم و فنون انتظامي

ه_ _ دانشكده فرماندهي و ستاد.

تبصره 1 _ به مجموعه دانشكده هاي نيروي انتظامي «دانشگاه علوم انتظامي اطلاق مي گردد.

تبصره 2 _ تأسيس و ايجاد مراكز آموزشي موضوع اين ماده با هماهنگي وزارت علوم تحقيقات و فناوري منوط به تأمين اعتبار و تأييد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور است

ماده 35 _ دوره هاي عمومي انتظامي به منظور ارائه آموزشهاي نظامي انتظامي مقدماتي و آشنائي با مقررات و آئين نامه هاي سازماني با اهداف ايجاد آمادگي عمومي براي خدمت در نيروي انتظامي متناسب با گونه هاي مختلف استخدامي موضوع ماده (9) براي كليه كاركنان

در بدو خدمت تشكيل مي گردد.

ماده 36 _ دوره هاي تخصصي به منظور ايجاد توانمندي تخصصي مورد نياز براي كاركنان انتظامي پايور كه دوره عمومي انتظامي خود را در آموزشگاههاي علمي _ تخصصي گذرانده اند و همچنين كارمندان پايور و پيماني كه بدون مهارت و تخصصي استخدام مي شوند متناسب با رسته هاي ناجا بلافاصله بعد از دوره عمومي انتظامي ارائه مي گردد.

برنامه آموزشي اين دوره ها مي بايست به گونه اي تنظيم گردد كه دانش آموختگان آن بتوانند از عهده مشاغل گروهباني و رتبه هاي همطراز برآيند.

تبصره _ دوره تخصصي كاركنان وظيفه متناسب با مشاغل سازماني خاص آنان ارائه مي گردد.

ماده 37 _ دوره علمي به منظور ارتقاء تحصيلات كاركنان پايور انتظامي كه با مدرك حداقل پايان دوره راهنمايي به استخدام درآمده اند براي نيل به مدرك پايان دوره متوسطه با هماهنگي وزارت آموزش و پرورش تشكيل مي گردد.

ماده 38 _ دوره هاي تخصصي تكميلي به منظور تكميل تخصص و به روز آمد نمودن دانش رسته اي كاركنان پايور نيروي انتظامي براي نيل به ترفيع و يا تصدي مشاغل خاص متناسب با رسته رشته و مشاغل نيروي انتظامي حداقل به مدت يك ماه حسب مورد در دانشكده فرماندهي و ستاد، دانشكده هاي علوم و فنون آموزشگاههاي علمي _ تخصصي و واحدهاي آموزشي اجرا مي گردد.

نيروي انتظامي مكلف است نسبت به تشكيل اين دوره ها طوري اقدام نمايد كه كليه كاركنان بتوانند به موقع اين دوره ها را طي نمايند. برنامه آموزشي اين دوره ها بايد طوري تنظيم گردد كه دانش آموختگان آن از عهده مشاغل در درجات يا رتبه هاي بالاتر برآيند.

تبصره 1 _ دوره هاي آموزشي كه در مراكز آموزش برون سازماني ارائه مي گردد و محتواي آن با نياز دانش رسته اي نيروي انتظامي

مطابقت دارد معادل دوره تخصصي تكميلي محسوب مي گردد.

تبصره 2 _ كاركناني كه هر يك از دوره هاي آموزشي مندرج در ماده (33) اين قانون را طي نمايند از طي دوره تخصصي تكميلي همان دوره ترفيع معاف مي باشند.

تبصره 3 _ حداقل مدت آموزش در مقاطع استوار يكمي و ستوان سومي و سرواني و سرگردي دو ماه خواهد بود.

ماده 39 _ دوره سرپرستي به منظور احراز توانمندي لازم جهت تصدي مشاغل فرماندهي و مديريت جزء براي كاركناني كه از درجه استوار يكمي يا رتبه معادل به درجه ستوان سومي يا رتبه معادل نايل گرديده اند به مدت حداقل سه ماه متناسب با رسته خدمتي در دانشكده هاي علوم و فنون اجرا مي گردد نيل به درجه ستوان دومي يا رتبه معادل منوط به موفقيت در طي اين دوره مي باشد. دانش آموختگان اين دوره از سه ماه ارشديت برخوردار مي گردند.

ماده 40 _ مراكز آموزش عمومي به منظور اجراي دوره هاي عمومي انتظامي و تخصصي بدو خدمت كاركنان پيماني و وظيفه ايجاد مي گردد. نيروي انتظامي مي تواند با توجه به نياز خود نسبت به ايجاد اين مراكز در نقاط مختلف كشور اقدام نمايد.

ماده 41 _ آموزشگاههاي علمي _ تخصصي به منظور اجراي دوره عمومي انتظامي دوره تخصصي و دوره علمي بدو خدمت و همچنين دوره هاي تخصصي تكميلي براي كساني كه حداقل با مدارك تحصيلي پايان دوره راهنمايي به عنوان پايور انتظامي براي خدمت در مشاغل گروهباني و بالاتر از طريق مسابقه ورودي استخدام مي شوند، ايجاد مي گردد.

نيروي انتظامي مي تواند متناسب با رسته هاي مصوب نسبت به ايجاد اين مراكز در نقاط مختلف كشور اقدام نمايد.

تبصره _ نيروي انتظامي مي تواند با رعايت ضوابط و مقررات وزارت آموزش

و پرورش جهت ارتقاء تحصيلي كاركنان پايور شاغل تا سطح پايان دوره متوسطه مهارتي در آموزشگاههاي علمي _ تخصصي اقدام نمايد.

ماده 42 _ واحدهاي آموزشي به منظور ارائه آموزش هاي تخصصي تكميلي و عرضي ايجاد مي گردد.

نيروي انتظامي مي تواند با توجه به نياز خود نسبت به ايجاد اين واحدها در تابعيت يگانهاي عمده خود اقدام نمايد.

ماده 43 _ كارمندان پايور در بدو خدمت دوره عمومي انتظامي را به مدت حداقل يك ماه و كارمندان با مدرك پايان دوره متوسطه كه بدون مهارت و تخصص استخدام گرديده اند علاوه بر آن يك دوره تخصصي را به مدت حداقل يك ماه طي مي نمايند.

دوره عمومي انتظامي و تخصصي كارمندان داراي مدرك تحصيلي پايان دوره متوسطه در آموزشگاههاي علمي تخصصي و دوره عمومي كارمندان با مدرك تحصيلي كارداني و بالاتر در دانشكده علوم و فنون برگزار مي گردد.

كارمندان در طول خدمت ضمن طي حداقل يكي از دوره هاي تخصصي تكميلي در فاصله هر ترفيع مي توانند با رعايت شرايط و ضوابط مورد نياز براي تصدي مشاغل مديريتي جزء، دوره سرپرستي و براي تصدي مشاغل مديريت مياني دوره فرماندهي و مديريت و براي تصدي مشاغل مديريت عالي دوره عالي امنيت را طي نمايند.

تبصره _ فهرست مشاغل مديريت جزء، مياني و عالي براساس طبقه بندي مشاغل موضوع ماده (30) تعيين خواهد شد.

ماده 44 _ كاركنان پايور انتظامي با مدرك تحصيلي پايان دوره متوسطه مهارتي كه در نظام آموزش و پرورش طراحي و اجرا مي شود و مورد نياز نيروي انتظامي مي باشد براي نيل به درجه گروهبان يكمي در بدو خدمت دوره عمومي انتظامي را حداقل به مدت شش ماه و دارندگان مدرك پايان دوره متوسطه فاقد مهارت

علاوه بر دوره مذكور، دوره تخصصي را حداقل به مدت شش ماه طي مي نمايند. اين دوره ها در بدو خدمت و در آموزشگاههاي علمي _ تخصصي اجراء مي گردد. كليه كاركنان مزبور دوره هاي تخصصي و تكميلي را در طول خدمت و در فاصله هر ترفيع مي گذرانند. اين كاركنان با رعايت شرايط و ضوابط مورد نياز براي تصدي مشاغل فرماندهي و مديريت جزء مي بايست دوره سرپرستي را طي نمايند.

تبصره _ كاركنان پايور انتظامي داراي مدرك پايان دوره راهنمايي در بدو خدمت دوره عمومي انتظامي دوره تخصصي و دوره علمي را مجموعاً به مدت حداقل هجده ماه در آموزشگاههاي علمي تخصصي طي مي نمايند.

ماده 45 _ كليه كاركنان پيماني كه به صورت انتظامي با مدرك تحصيلي پايان متوسطه و پايين تر استخدام مي گردند دوره عمومي انتظامي را حداقل به مدت چهار ماه و كاركنان با مدرك تحصيلي كارداني و بالاتر اين دوره را حداقل به مدت دو ماه طي مي نمايند. اين كاركنان درصورت دارا نبودن تخصص و مهارت مورد نياز نيروي انتظامي بلافاصله بعد از طي دوره عمومي انتظامي دوره تخصصي را به مدت حداقل دو ماه متناسب با رسته هاي نيروي انتظامي طي مي نمايند. اين دوره ها در بدو خدمت و در مراكز آموزش عمومي اجرا مي گردد.

ماده 46 _ كليه كارمندان پيماني در بدو خدمت دوره عمومي انتظامي را به مدت حداقل سه ماه و درصورت دارا نبودن مهارت و تخصص لازم يك دوره تخصصي به مدت حداقل يك ماه در مراكز آموزش عمومي طي مي نمايند.

ماده 47 _ كليه كاركنان پيماني انتظامي و كارمند در طول خدمت و قبل از ترفيع يك دوره تخصصي _ تكميلي را متناسب با

درجه يا رتبه در دانشكده هاي علوم و فنون آموزشگاههاي علمي تخصصي و واحدهاي آموزشي مي گذرانند.

تبصره 1 _ كاركناني كه خدمت سربازي را طي نموده اند دوره عمومي انتظامي آنان به يك ماه تقليل مي يابد و كساني كه خدمت سربازي خود را در نيروي انتظامي گذرانده باشند درصورتي كه انفكاك آنان بيشتر از شش ماه نباشد از طي دوره عمومي انتظامي معاف هستند.

تبصره 2 _ كليه كاركنان پيماني كه برابر قوانين و مقررات تغيير وضعيت خدمتي داده و به عنوان كاركنان پايور بدون تغيير رسته به كار گرفته مي شوند درصورت داشتن حداقل سه سال تجربه خدمتي و موفقيت در آزمون كه از طريق مراكز آموزش ذي ربط برگزار مي گردد از طي آموزشهاي عمومي انتظامي و تخصصي معاف مي باشند. اينگونه كاركنان درصورت به كارگيري در رسته جديد موظف به طي دوره تخصصي قبل از به كارگيري مي باشند.

ماده 48 _ كاركنان وظيفه در بدو خدمت دوره هاي عمومي انتظامي و تخصصي مورد نياز را طي مي نمايند. كاركنان وظيفه با مدرك تحصيلي كارداني و بالاتر درصورت به كارگيري در تخصصهاي منطبق با تحصيلات آنان از طي دوره تخصصي معاف مي باشند. اين دوره ها در مراكز آموزش عمومي اجرا مي گردد.

تبصره 1 _ برنامه آموزش كاركنان وظيفه در بدو خدمت متناسب با نياز نيروي انتظامي و سطح تحصيلات آنان توسط نيروي مذكور تهيه و به مورد اجرا گذارده خواهدشد.

تبصره 2 _ كاركنان وظيفه بي سواد و كم سواد دوره هاي سوادآموزي را برابر دستورالعملي كه توسط نيروي انتظامي با هماهنگي نهضت سوادآموزي تهيه و به تصويب وزير كشور مي رسد طي مي نمايند.

ماده 49 _ دوره هاي كارداني علوم و فنون انتظامي در رشته هاي مختلف تحصيلي به منظور تربيت نيروي متخصص

مورد نياز نيروي انتظامي در سطح كارداني متناسب با رسته هاي نيروي انتظامي جهت كاركنان پايور انتظامي كه با مدرك پايان دوره متوسطه ازطريق مسابقه ورودي جذب گرديده اند در بدو خدمت به مدت حداقل چهار نيمسال تحصيلي در دانشكده هاي علوم و فنون تشكيل مي گردد.

برنامه آموزشي اين دوره ها بايد طوري تنظيم گردد كه با طي دوره هاي آموزشي بعدي دانش آموختگان از عهده مشاغل ستوان سومي تا مشاغل مربوط به درجات سرهنگي برآيند.

تبصره _ پايوران انتظامي و كارمندان با داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره متوسطه با حداكثر بيست و هفت سال سن درصورت دارا بودن ساير شرايط لازم مي توانند در مسابقه ورودي دوره كارداني شركت نمايند.

ماده 50 _ دوره هاي كارشناسي علوم و فنون انتظامي در رشته هاي مختلف تحصيلي به منظور تربيت نيروي متخصص مورد نياز نيروي انتظامي در سطح كارشناسي متناسب با رسته هاي نيروي انتظامي براي كاركنان پايور انتظامي كه با مدرك پايان دوره متوسطه ازطريق مسابقه ورودي جذب گرديده اند در بدو خدمت به مدت حداقل هفت نيمسال تحصيلي در دانشكده هاي علوم و فنون تشكيل مي گردد. برنامه آموزشي اين دوره ها مي بايست طوري تنظيم گردد كه دانش آموختگان از عهده مشاغل ستوان دومي برآمده و با كسب تجارب حاصله از خدمت و همچنين طي دوره هاي بعدي از عهده كليه مشاغل بالاتر برآيند.

تبصره 1 _ درصورت ضرورت نيروي انتظامي مي تواند دوره هاي كارشناسي علوم و فنون انتظامي را به صورت ناپيوسته براي دانش آموختگان دوره هاي كارداني علوم و فنون انتظامي در طول درجه ستوان سومي و همچنين دارندگان مدرك كارداني مؤسسات و مراكز آموزش عالي متناسب با نياز نيروي انتظامي به مدت حداقل سه نيمسال تحصيلي با دارا بودن حداكثر

بيست و هفت سال سن از طريق مسابقه ورودي اجرا نمايد.

تبصره 2 _ دانش آموختگان آموزشگاههاي علمي _ تخصصي كه با مدرك تحصيلي پايان دوره متوسطه به استخدام نيروي انتظامي درآمده اند در طول درجه گروهبان يكمي و استوار دومي و كارمندان با مدرك تحصيلي پايان دوره متوسطه و حداكثر بيست و هفت سال سن درصورت داشتن ساير شرايط لازم مي توانند در مسابقه ورودي كارشناسي علوم و فنون انتظامي شركت نمايند.

ماده 51 _ نيروي انتظامي مي تواند تا بيست درصد (20%) از ظرفيت دوره هاي كارداني و كارشناسي علوم و فنون انتظامي را به كاركنان شاغل واجد شرايط خود اختصاص دهد.

پذيرفته شدگان ، از دوره عمومي انتظامي معاف و در زمان تحصيل بدون نصب درجه خواهند بود.

ماده 52 _ تغيير رشته تحصيلي ورودي هاي كارداني و كارشناسي علوم و فنون انتظامي براساس تقاضاي شخصي يا محرز گرديدن عدم توانمندي ادامه تحصيل در رشته مربوط بنا بر ضرورت و نياز سازمان درصورت دارا بودن شرايط و ضوابط مورد نياز فقط براي يك بار امكان پذير مي باشد.

شرايط و ضوابط مذكور در اساسنامه دانشكده هاي علوم و فنون انتظامي پيش بيني مي گردد.

ماده 53 _ دوره هاي كارشناسي ارشد علوم و فنون انتظامي به منظور گسترش دانش و تربيت متخصصان و پژوهندگان در سطح كارشناسي ارشد متناسب با رسته هاي نيروي انتظامي براي كاركنان پايور با مدرك تحصيلي كارشناسي ازطريق مسابقه ورودي در طول درجات سرواني و سرگردي يا رتبه همطراز به مدت حداقل سه نيمسال تحصيلي در دانشكده هاي علوم و فنون انتظامي تشكيل مي گردد.

برنامه آموزشي اين دوره ها مي بايست طوري تنظيم گردد كه دانش آموختگان با آخرين تخصصها و يافته هاي علمي و مديريتي متناسب با رسته

مربوط و نيز با روشهاي پژوهشي علمي آشنا شده تا توانمندي و مهارت لازم را براي مديريت ، تحقيق و تعليم كسب نموده و از عهده مشاغل مربوط برآيند.

دانش آموختگان اين دوره از يك سال ارشديت برخوردار مي گردند.

تبصره _ دانش آموختگان رتبه اول دوره هاي كارشناسي علوم و فنون مي توانند اين دوره را در صورت موفقيت در مسابقه ورودي بلافاصله پس از فراغت از تحصيل و قبل از نيل به درجه سرواني طي نمايند.

ماده 54 _ نيروي انتظامي مي تواند با تطبيق وضعيت دانشكده ها و محتواي دوره هاي تحصيلي مربوط در اين قانون با مقررات وزارت علوم ، تحقيقات و فناوري به دانش آموختگان دوره هاي كارداني و كارشناسي مدرك كارداني و كارشناسي و به دانش آموختگان دوره هاي كارشناسي ارشد علوم و فنون انتظامي و فرماندهي و مديريت عالي مدرك كارشناسي ارشد و به دانش آموختگان دوره عالي امنيت ، مدرك دكترا اعطا نمايد.

ماده 55 _ دوره هاي فرماندهي و مديريت عالي انتظامي به منظور تربيت فرماندهان و مديران نيروي انتظامي از طريق مسابقه ورودي براي كاركنان پايور در طول درجه سرگردي و سرهنگ دومي يا رتبه هاي همطراز در دانشكده فرماندهي و ستاد در سه سطح زير تشكيل مي گردد:

الف _ براي كاركنان پايور با مدرك تحصيلي كارشناسي جهت تصدي مشاغل فرماندهي و مديريت عالي به صورت بلند مدت حداقل به مدت سه نيمسال تحصيلي كه دانش آموختگان اين دوره علاوه بر احراز شرايط براي تصدي مشاغل مذكور از يك سال ارشديت برخوردار مي گردند.

ب _ براي كاركنان پايور با مدرك كارشناسي ارشد به بالا جهت تصدي مشاغل فرماندهي و مديريت عالي به صورت كوتاه مدت حداقل به مدت شش ماه كه

دانش آموختگان اين دوره علاوه بر احراز شرايط براي تصدي مشاغل مذكور از سه ماه ارشديت برخوردار مي گردند.

ج _ براي كاركنان پايور با مدرك كارداني و همچنين كارشناسي كه شرايط لازم براي طي دوره بلندمدت براي آنان فراهم نگرديده جهت تصدي مشاغل فرماندهي و مديريت مياني به صورت كوتاه مدت حداقل به مدت شش ماه كه دانش آموختگان اين دوره علاوه بر احراز شرايط براي تصدي مشاغل مذكور از سه ماه ارشديت برخوردار مي گردند.

تبصره _ برنامه آموزشي اين دوره مي بايست طوري تنظيم گردد كه دانش آموختگان با روشهاي فرماندهي و مديريت فرارسته اي آشنا شده ، توانمندي لازم را براي طراحي ، برنامه ريزي و هدايت در مشاغل فرماندهي و مديريت نيروي انتظامي كسب نمايند.

ماده 56 _ دوره عالي امنيت به منظور آموزش فرماندهان و مديران عالي نيروي انتظامي در زمينه سياست هاي داخلي و خط مشي كشور در امور امنيتي _ انتظامي ازطريق مسابقه ورودي به مدت حداقل سه نيمسال در دانشكده فرماندهي و ستاد نيروي انتظامي براي دانش آموختگان دوره فرماندهي و مديريت عالي و دارندگان مدرك كارشناسي ارشد و بالاتر كه دوره كوتاه مدت فرماندهي و مديريت عالي را طي نموده اند در درجه حداقل سرهنگي و رتبه همطراز تشكيل مي گردد ، برنامه آموزشي اين دوره مي بايست طوري تنظيم گردد كه دانش آموختگان علاوه بر احراز شرايط لازم براي تصدي مشاغل فرماندهي و مديريت عالي در نيروي انتظامي با روشهاي علمي _ پژوهشي آشنا شده تا توانمندي و مهارت علمي لازم را براي تحقيق ، پژوهش و طراحي اجراي سياستهاي كلان امنيت عمومي و انتظامي كشور به دست آورند.

دانش آموختگان اين دوره از يك سال ارشديت برخوردار

مي گردند.

تبصره _ فرماندهان و مديران عالي نيروهاي مسلح با معرفي بالاترين رده سازماني و مسؤولين كشوري در سطح مديران كل و بالاتر كه به نحوي در امور امنيتي و انتظامي داراي مسؤوليت هستند مي توانند با داشتن شرايط مذكور در اين دوره شركت نمايند.

ماده 57 _ كاركنان واجد شرايط آن دسته از دوره هاي مندرج در اين قانون كه داراي مسابقه ورودي هستند ، حداكثر سه بار حق شركت در آزمون هر يك از دوره ها را دارند.

ماده 58 _ به منظور اجراي دوره عمومي انتظامي دوره هاي كارداني ، كارشناسي و كارشناسي ارشد علوم و فنون انتظامي و همچنين دوره هاي تخصصي تكميلي و دوره سرپرستي براي كاركنان پايور ، دانشكده هاي علوم و فنون با رعايت تبصره (1) ماده (33) و پس از كسب مجوز از فرماندهي كل قوا ايجاد مي گردند.

ماده 59 _ دانشكده فرماندهي و ستاد به منظور اجراي دوره هاي فرماندهي و مديريت عالي انتظامي و دوره عالي امنيت تشكيل مي گردد.

تبصره _ دوره هاي تخصصي تكميلي دانش آموختگان دوره فرماندهي و مديريت در اين دانشكده اجرا مي گردد.

ماده 60 _ اساسنامه هاي هر يك از مراكز آموزشي نيروي انتظامي جهت تحقق اهداف دوره هاي مربوط و ايجاد شرايط لازم براي اجراي دوره ها ، با رعايت مواد مندرج در اين قانون توسط نيروي انتظامي با هماهنگي وزارت كشور تدوين و ازطريق ستاد كل به تصويب فرماندهي كل قوا مي رسد.

ماده 61 _ كاركنان پايور انتظامي با مدرك تحصيلي پايان دوره متوسطه براي نيل به درجه ستوان سومي دوره كارداني علوم و فنون انتظامي را پس از طي دوره عمومي انتظامي در بدو خدمت طي مي نمايند. اين كاركنان در طول خدمت ضمن طي دوره هاي تخصصي تكميلي در

هر ترفيع با رعايت شرايط و ضوابط براي تصدي مشاغل فرماندهي و مديريت مياني ازطريق مسابقه ورودي دوره فرماندهي و مديريت عالي كوتاه مدت را در طول درجه سرگردي و سرهنگ دومي طي مي نمايند.

ماده 62 _ كاركنان پايور انتظامي با مدرك تحصيلي پايان دوره متوسطه براي نيل به درجه ستوان دومي دوره كارشناسي علوم و فنون انتظامي را پس از طي دوره عمومي انتظامي در بدو خدمت طي مي نمايند اين كاركنان در طول خدمت ضمن طي دوره هاي تخصصي تكميلي در طول هر ترفيع با رعايت شرايط و ضوابط مي توانند در طول درجه سرواني و سرگردي دوره كارشناسي ارشد علوم و فنون و يا دوره فرماندهي و مديريت عالي را در درجات سرگردي و سرهنگ دومي طي نمايند.

دانش آموختگان دوره فرماندهي و مديريت عالي بلندمدت مي توانند در مسابقه ورودي دوره عالي امنيت شركت نمايند. دانش آموختگان دوره هاي كارشناسي ارشد علوم و فنون براي شركت در دوره هاي عالي امنيت ملزم به طي دوره كوتاه مدت فرماندهي و مديريت عالي مي باشند.

ماده 63 _ دانش آموختگان دوره هاي كارداني و بالاتر كه در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي برون سازماني تحصيل نموده اند و به عنوان كاركنان پايور انتظامي استخدام گرديده اند ، دوره عمومي انتظامي را در بدو خدمت به مدت حداقل سه ماه در دانشكده علوم و فنون طي نموده و در طول خدمت ضمن طي دوره هاي تخصصي تكميلي براي تصدي مشاغل فرماندهي و مديريت مي توانند دوره هاي آموزشي مورد نياز را برابر مفاد ماده (62) طي نمايند.

اين گونه كاركنان درصورت به كارگيري در مشاغل غيرمرتبط با رشته تحصيلي ملزم به طي يك دوره تخصصي متناسب با رسته هاي نيروي انتظامي حداقل به مدت

سه ماه مي باشند.

تبصره _ هزينه هاي تحصيلات اين كاركنان براساس آئين نامه اي كه توسط نيروي انتظامي تهيه و پس از تأييد وزارت كشور و با هماهنگي ستاد كل به تصويب هيأت وزيران مي رسد محاسبه و به آنان پرداخت مي گردد.

ماده 64 _ اعزام كاركنان به هر يك از دوره هاي آموزشي پيش بيني شده در اين قانون مشروط به آن است كه امكان و فرصت ادامه خدمت و بازدهي متناسب با مدت ، كيفيت و اهميت دوره آموزشي را حداقل به مدت دوبرابر زمان تحصيل داشته باشند.

تبصره _ نيروي انتظامي موظف است ترتيبي اتخاذ نمايد كه كاركنان واجد شرايط بتوانند به موقع براي طي دوره هاي مندرج در اين قانون اعزام شوند. در موارد استثنائي و نيازهاي سازماني با تصويب فرمانده نيروي انتظامي فقط براي يك دوره اعزام كاركنان به تعويق مي افتد.

ماده 65 _ نيروي انتظامي مي تواند بخشي از نيازهاي تخصصي خود را با هماهنگي وزارتخانه هاي علوم ، تحقيقات و فناوري و بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي ازطريق اخذ سهميه و يا استخدام دانشجو از دانشگاهها و مؤسسات آموزشي خارج از نيروي انتظامي تأمين نمايد.

تبصره 1 _ نيروي انتظامي موظف است همه ساله نيازمنديهاي تخصصي و تحصيلي خود را اعلام كند تا كاركنان بتوانند درصورت تمايل در رشته هاي مزبور تحصيل نمايند.

تبصره 2 _ نيروي انتظامي هزينه تحصيلي كاركناني را كه در رشته هاي مورد نياز در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي تحصيل مي كنند پرداخت مي نمايد.

ماده 66 _ نيروي انتظامي مي تواند به منظور مبادله علوم و تجربيات تخصصي در امور انتظامي و در قالب سياستهاي كلي كشور نسبت به اعزام كاركنان خود به ساير كشورها و قبول افراد نيروهاي انتظامي آنها جهت

طي دوره هاي آموزشي مبادرت نمايد.

ماده 67 _ نيروي انتظامي مي تواند تجربيات مدون و نتايج تحقيقات علمي مرتبط و مورد نياز خدمتي كاركنان را كه ممتاز شناخته مي شوند به عنوان بخشي از آموزشهاي تخصصي تكميلي طول خدمت پذيرفته و براي آنها گواهي كفايت آموزش صادر نمايد.

تبصره _ اجراي اين ماده طبق دستورالعملي خواهد بود كه به تصويب فرمانده نيروي انتظامي مي رسد.

ماده 68 _ نيروي انتظامي مي تواند به منظور ارتقا تحصيلي كاركنان خود با استفاده از امكانات آموزش از راه دور نسبت به برگزاري تمام يا قسمتي از دوره هاي آموزشي موضوع ماده (33) اين قانون با هماهنگي وزارتخانه هاي ذي ربط اقدام نمايد.

ماده 69 _ تغيير رسته خدمتي كاركنان نيروي انتظامي در طول خدمت براساس ضوابط و رعايت ماده (28) اين قانون مستلزم طي نمودن دوره هاي تخصصي مورد نياز و يا قبولي در آزمون هاي مربوط به رسته جديد مي باشد.

ماده 70 _ تطبيق آموزش كاركنان نيروي انتظامي كه دوره هاي آموزشي خود را تا زمان تصويب اين قانون براساس نظام آموزش قبل گذرانده و يا كاركناني كه به نيروي انتظامي منتقل شده اند با دوره هاي آموزشي مندرج در اين قانون براساس دستورالعملي خواهد بود كه توسط نيروي انتظامي با هماهنگي وزارت كشور تهيه و از طريق ستاد كل به تصويب فرماندهي كل قوا خواهد رسيد.

فصل چهارم _ ترفيعات ، ارزشيابي و انتصابات
بخش اول _ ترفيعات و ارزشيابي ماده 71 تا 95 )

ماده 71 _ ترفيع عبارت است از نيل به درجه يا رتبه بالاتر برابر مقررات اين قانون

تبصره _ ترفيعات و روش اجراي آن به موجب آئين نامه اي خواهد بود كه به وسيله نيروي انتظامي با هماهنگي وزارت كشور تهيه و ازطريق ستاد كل به تصويب فرماندهي كل قوا مي رسد.

ماده 72 _ عناوين و ترتيب درجات كاركنان انتظامي

به شرح زير مي باشد:

1 _ سرباز

2 _ سرباز دوم

3 _ سرباز يكم

4 _ سرجوخه

5 _ گروهبان سوم

6 _ گروهبان دوم

7 _ گروهبان يكم

8 _ استوار دوم

9 _ استوار يكم

10 _ ستوان سوم

11 _ ستوان دوم

12 _ ستوان يكم

13 _ سروان

14 _ سرگرد

15 _ سرهنگ دوم

16 _ سرهنگ

17 _ سرتيپ دوم

18 _ سرتيپ

19 _ سرلشگر

20 _ سپهبد

21 _ ارتشبد

تبصره 1 _ درجات مندرج در اين ماده مجموعا به پنج گروه تقسيم مي گردند:

الف _ رديفهاي 1 تا 4 گروه سربازي

ب _ رديفهاي 5 تا 9 گروه درجه داري

ج _ رديفهاي 10 تا 13 گروه افسري جز

د _ رديفهاي 14 تا 16 گروه افسري ارشد

ه_ _ رديفهاي 17 و بالاتر گروه امرا

تبصره 2 _ بعد از عناوين درجات پاسداران كميته سابق انقلاب اسلامي كه براساس دستورالعمل تعيين جايگاه خدمتي پاسداران كميته انقلاب اسلامي (مصوب فرماندهي كل قوا) و نيز پاسداراني كه براساس دستورالعمل تعيين جايگاه خدمتي سپاه تطبيق شده اند و به تجويز ماده (23) اين قانون به نيروي انتظامي منتقل گرديده و يا مي گردند كلمه (پاسدار) اضافه مي شود.

ماده 73 _ حداقل مدت توقف كاركنان پايور و پيماني در هر يك از درجات و رتبه هاي موضوع اين قانون چهار سال مي باشد.

ماده 74 _ دانش آموختگان آموزشگاههاي علمي _ تخصصي موضوع اين قانون كه موفق به اخذ مدرك پايان دوره متوسطه مهارتي شده اند به درجه گروهبان يكمي و در نهايت به درجه سرواني نائل خواهند شد. درصورتي كه كاركنان انتظامي مشمول اين ماده در طول خدمت از ارشديت يا درجه تشويقي برخوردار شوند ، به همان ميزان و حداكثر به درجه سرگردي ارتقا مي يابند.

تبصره 1 _ كاركنان انتظامي كه قبل از

اين قانون با مدرك پائين تر از پايان دوره متوسطه استخدام گرديده اند درصورتي كه موفق به اخذ مدرك پايان دوره متوسطه گردند به چهار سال ارشديت نائل مي گردند.

تبصره 2 _ آن دسته از كاركناني كه با مدرك پايان دوره راهنمايي استخدام مي شوند و موفق به طي دوره علمي نمي گردند به درجه گروهبان دومي و در نهايت به درجه ستوان يكمي نائل خواهند شد.

ماده 75 _ دانش آموختگان دوره كارداني دانشكده هاي علوم و فنون انتظامي به درجه ستوان سومي و در نهايت به درجه سرهنگي خواهند رسيد.

تبصره _ در موارد استثنايي به پيشنهاد فرمانده نيروي انتظامي و تصويب فرماندهي كل قوا ، درجه سرتيپ دومي پس از طي حداقل مدت توقف در درجه سرهنگي به صورت درجه تشويقي به آنان اعطا مي گردد.

ماده 76 _ دانش آموختگان دوره كارشناسي دانشكده هاي علوم و فنون انتظامي به درجه ستوان دومي نائل مي گردند.

تبصره _ نيل به درجه سرتيپي و بالاتر منوط به طي دوره فرماندهي و مديريت عالي انتظامي يا دارا بودن مدرك تحصيلي كارشناسي ارشد و يا بالاتر مورد نياز و قابل قبول نيروي انتظامي خواهد بود.

ماده 77 _ چنانچه در اساسنامه ها (موضوع ماده «60» اين قانون طول هر يك از دوره هاي آموزشي بدو خدمت براساس نياز نيروي انتظامي بيش از حداقل زمان مقرر در اين قانون تعيين شود ، كاركنان تحت آموزش پس از گذشت حداقل زمان مقرر ، استحقاق نيل به درجه مربوط و برخورداري از حقوق و ديگر امتيازات درجه را خواهند داشت ، ليكن نصب درجه ، موكول به اتمام دوره آموزشي خواهد بود.

ماده 78 _ وضعيت ترفيعات كاركنان انتظامي دانش آموخته مدارس و مؤسسات آموزش

عالي و دانشگاهها پس از استخدام و طي دوره آموزش انتظامي ، حسب مورد تابع مقررات مندرج در مواد (75) و (76) اين قانون خواهد بود.

تبصره 1 _ دارندگان مدارك بالاتر از كارشناسي و معادل آن در ازا هر سال تحصيل بالاتر از دو سال ارشديت نسبت به دارندگان مدرك كارشناسي و در ازا هر چهار سال ارشديت از يك درجه بالاتر برخوردار مي گردند.

تبصره 2 _ سالهاي قابل احتساب موضوع تبصره فوق برابر حداقل زمان تعيين شده توسط وزارتخانه هاي علوم ، تحقيقات و فناوري و بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي در هر يك از مقاطع تحصيلي مي باشد.

ماده 79 _ با كاركنان انتظامي كه در طول خدمت موفق به اخذ و ارائه مدارك تحصيلي كارداني و بالاتر مورد نياز و قابل قبول نيروي انتظامي شوند به ترتيب زير رفتار مي شود:

الف _ چنانچه در زمان ارائه مدرك تحصيلي جديد درجه آنان پائين تر از درجات ورودي مدرك ارائه شده باشد ، به درجات ورودي مدرك جديد نائل و به ازا هر سال سابقه خدمت در درجات قبلي از چهار ماه ارشديت نيز برخوردار شده و ترفيعات بعدي آنان براساس مدرك تحصيلي جديد و با رعايت مقررات ماده (78) اين قانون خواهد بود.

ب _ چنانچه در زمان ارائه مدرك تحصيلي جديد درجه آنان برابر يا بالاتر از درجات ورودي مدرك ارائه شده باشد ، به ازا هر مقطع تحصيلي از يك سال و نيم ارشديت برخوردار مي گردند و ترفيعات بعدي آنان براساس مدرك تحصيلي جديد تابع مقررات مواد (75) و (76) اين قانون خواهد بود.

ماده 80 _ كاركنان پيماني پس از طي دوره آموزش لازم به درجات يا

رتبه هاي زير نايل مي شوند:

الف _ دارندگان مدرك نهضت سوادآموزي و پايان دوره ابتدايي به رتبه 2.

ب _ دارندگان مدرك پايان دوره راهنمايي به درجه گروهبان دومي يا رتبه 5.

ج _ دارندگان مدرك پايان دوره متوسطه به درجه گروهبان يكمي يا رتبه 7.

د _ دارندگان مدرك كارداني به درجه ستوان سومي يا رتبه 10.

ه_ دارندگان مدرك كارشناسي به درجه ستوان دومي يا رتبه 11.

و _ دارندگان مدارك بالاتر در ازا هر سال تحصيلي بالاتر از كارشناسي از دو سال ارشديت نسبت به دارندگان مدارك كارشناسي و در ازاي هر چهار سال ارشديت از يك درجه يا رتبه بالاتر برخوردار مي شوند.

رعايت مفاد تبصره ماده (76) در مورد اين گونه كاركنان نيز الزامي خواهد بود.

تبصره 1 _ رتبه كارمندان پيماني موضوع تبصره (1) ماده (21) اين قانون معادل رتبه هاي مذكور در ماده (84) مي باشد و ارشديت مدارك تحصيلي مذكور در تبصره (1) آن ماده در محاسبه رتبه خدمتي و حقوقي اين قبيل كاركنان رعايت نمي گردد مگر اين كه به صورت پايور تغيير وضعيت دهند.

تبصره 2 _ سابقه خدمت پيماني كاركناني كه به صورت پايور تغيير وضعيت داده اند پس از كسر مدت آموزش بدو خدمت كاركنان همطراز جزو مدت توقف در درجه يا رتبه محاسبه خواهد شد.

ماده 81 _ كاركنان وظيفه از نظر نيل به درجات تابع مقررات خدمت وظيفه عمومي مي باشند.

ماده 82 _ اولين رتبه خدمتي و وضعيت ترفيعاتي كارمندان موضوع بند (الف ماده (19) اين قانون پس از استخدام و طي دوره آموزشي مربوط حسب مورد به قرار زير است

الف _ كارمنداني كه با مدرك تحصيلي پايان دوره متوسطه استخدام مي شوند و يا در طول

خدمت مدرك مزبور را ارايه نمايند از تاريخ ارايه مدرك به رتبه خدمتي (9) نايل و حداقل مدت توقف آنان در كليه رتبه هاي بعدي چهار سال بوده و نهايتا به رتبه خدمتي (15) خواهند رسيد.

ب _ رتبه خدمتي كارمندان دانش آموخته موسسات آموزش عالي و دانشگاهها به قرار زير خواهد بود :

1 _ دارندگان مدرك كارداني به رتبه خدمتي (10) نايل و حداقل مدت توقف آنان در تمامي رتبه هاي بعدي چهار سال بوده و نهايتا به رتبه خدمتي (16) خواهند رسيد.

2 _ دارندگان مدرك كارشناسي به رتبه خدمتي (11) نايل و حداقل مدت توقف آنان در تمامي رتبه هاي بعدي تا رتبه (17) چهار سال خواهد بود.

3 _ دارندگان مدارك بالاتر در ازاي هر سال تحصيلي بالاتر از كارشناسي يا معادل آن از دو سال ارشديت نسبت به دارندگان مدرك كارشناسي و در ازاي هر چهار سال ارشديت از يك رتبه بالاتر برخوردار مي گردند.

تبصره 1 _ سال هاي قابل احتساب موضوع بند (ب اين ماده برابر حداقل زمان تعيين شده توسط وزارتخانه هاي علوم تحقيقات و فناوري و بهداشت درمان و آموزش پزشكي در هر يك از مقاطع تحصيلي مي باشد.

تبصره 2 _ آن دسته از كارمنداني كه قبل از تصويب اين قانون با مدرك تحصيلي پايين تر از پايان دوره ابتدايي استخدام شده اند به رتبه خدمتي (1) و با مدرك تحصيلي پايان دوره ابتدايي به رتبه (3) و با مدرك تحصيلي پايان دوره راهنمايي (دوره اول متوسطه به رتبه خدمتي (5) نايل مي شوند و حداقل مدت توقف آنان در تمامي رتبه ها چهار سال خواهد بود. رتبه خدمتي نهايي كارمندان با مدرك تحصيلي

پايان دوره راهنمايي (12) و كارمندان با مدرك تحصيلي پايين تر (10) خواهد بود.

تبصره 3 _ اعطاي رتبه هاي خدمتي (18)، (19) و (20) به كارمنداني كه به رتبه خدمتي (17) نايل شده و دوره فرماندهي و مديريت عالي را طي نموده يا مدرك تحصيلي كارشناسي ارشد و بالاتر موردنياز و قابل قبول نيروي انتظامي را داشته باشند، حسب نياز موكول به پيشنهاد فرمانده نيروي انتظامي و تصويب فرماندهي كل قوا خواهد بود.

ماده 83 _ با كارمنداني كه در طول خدمت موفق به اخذ و ارايه مدرك تحصيلي كارداني و بالاتر موردنياز و قابل قبول نيروي انتظامي شوند، به شرح زير رفتار مي شود:

الف _ چنانچه در زمان ارايه مدرك تحصيلي جديد، رتبه خدمتي آنان پايين تر از رتبه هاي ورودي مدارك ارايه شده باشد، به رتبه هاي ورودي مدرك جديد نايل و به ازاي هر سال سابقه خدمت در رتبه هاي قبلي از چهارماه ارشديت نيز برخوردار شده و ترفيعات بعدي آنان براساس مدرك تحصيلي جديد برابر بند (ب ماده (82) اين قانون خواهد بود.

ب _ چنانچه در زمان ارايه مدرك تحصيلي جديد، رتبه خدمتي آنان برابر يا بالاتر از رتبه خدمتي ورودي مدارك ارايه شده باشد، به ازاي هر مقطع تحصيلي از يك سال و نيم ارشديت برخوردار مي گردند و ترفيعات بعدي آنان براساس مدرك تحصيلي جديد تابع مقررات بند(ب ماده (82) اين قانون خواهد بود.

تبصره _ در تعيين ميزان ارشديت موضوع بند (ب اين ماده و بند (ب ماده (79)، چنانچه مقطع تحصيلي مدرك ارايه شده كارشناسي پيوسته باشد معادل دو مقطع و كارشناسي ارشد پيوسته معادل سه مقطع و دكتراي پزشكي معادل چهار

مقطع محاسبه مي گردد.

ماده 84 _ اولين رتبه كارمندان موضوع بند (ب ماده (19) اين قانون كه با مهارت لازم در يكي از رده هاي يك تا سه براي مشاغلي استخدام شده يا مي شوند كه از نظر پيچيدگي و سختي كار در يكي از گروههاي يك تا سه قرار دارند به شرح زير مي باشد:

الف _ رده 1 گروه 1 (رتبه 1)

ب _ رده 1 گروه 2 و رده 2 گروه 1 (رتبه 3)

ج _ رده 1 گروه 3 و رده 2 گروه 2 و رده 3 گروه 1 (رتبه 5)

د _ رده 2 گروه 3 و رده 3 گروه 2 (رتبه 6)

ه_ _ رده 3 گروه 3 (رتبه 8)

تبصره 1 _ كارمندان موضوع اين ماده در صورت ارايه مدرك پايان دوره ابتدايي از يك سال و مدرك پايان دوره راهنمايي از چهار سال و مدرك پايان دوره متوسطه از شش سال ارشديت برخوردار مي گردند و در صورتي كه در طول خدمت موفق به اخذ و ارايه اين مدارك گردند، از تاريخ ارايه مدرك تحصيلي جديد از ارشديت مربوطه برخوردار مي گردند.

تبصره 2 _ رتبه نهايي كارمندان موضوع اين ماده (12) خواهد بود و چنانچه مدرك تحصيلي پايان دوره متوسطه را ارايه نمايند در نهايت به رتبه خدمتي (15) خواهند رسيد.

تبصره 3 _ چنانچه رتبه حقوقي مدرك تحصيلي كارمندان موضوع اين ماده از رتبه حقوقي ناشي از رده مهارت فني بالاتر باشد، از رتبه حقوقي مدرك ارايه شده برخوردار خواهند شد.

تبصره 4 _ كارمندان موضوع اين ماده چنانچه مدرك هنري يا ورزشي كه از طرف مراجع ذي صلاح معادل هر يك از مقاطع تحصيلي رسمي ارزيابي شده باشد را

ارايه نمايند، براساس تبصره (3) با آنان رفتار خواهد شد.

تبصره 5 _ كارمندان موضوع اين ماده در صورتي كه در طول خدمت موفق شوند در شغلي كه در گروه بالاتري قرار دارد به تاييد كميسيون ماده (29) اين قانون با يكي از رده هاي سه گانه مهارت انجام وظيفه نمايند، در صورت نياز سازمان به گروه شغلي مزبور انتقال يافته و چنانچه رتبه ورودي رده مهارت و گروه شغلي جديد بالاتر از رتبه آنان در زمان انتصاب در شغل جديد باشد از زمان انتصاب رتبه آنان به رتبه ورودي مزبور تغيير يافته و از مزاياي مقرره مربوط به آن در طول خدمت استفاده خواهند نمود.

ماده 85 _ تعداد رتبه ها براي كارمندان موضوع اين قانون (20) رتبه مي باشد.

ماده 86 _ كارمنداني كه دوره هاي آموزشي را در بدو استخدام در نيروي انتظامي طي نمايند، چنانچه دوره آموزشي منجر به اخذ مدرك تحصيلي در مقطع بالاتر نشده باشد، به ازاي هر سال آموزش از دو سال ارشديت و هر دو سال آموزش از يك رتبه بالاتر برخوردار مي گردند.

ماده 87 _ ترفيع كاركنان با رعايت مقررات اين قانون منوط به تصويب مقامات زير خواهد بود:

الف _ كاركنان انتظامي تا درجه سرواني داخل و كارمندان تا رتبه (17)، فرمانده نيروي انتظامي

ب _ كاركنان انتظامي از درجه سرگردي و به بالا و كارمندان از رتبه (18) و به بالا، فرماندهي كل قوا.

ماده 88 _ وضعيت كاركنان شاغل در كليه مراحل خدمتي توسط نيروي انتظامي مورد ارزشيابي قرار مي گيرد تا نتيجه آنها در ترفيعات و انتصابات ملاك عمل واقع شود.

تبصره _ نيروي انتظامي در زمينه ارزيابي كارايي كاركنان

سازمان عقيدتي سياسي در زمينه ارزيابي مكتبي و سازمان حفاظت اطلاعات در زمينه ارزيابي امنيتي موظفند حداكثر ظرف مدت شش ماه آيين نامه اجرايي اين ماده را با هماهنگي وزارت كشور تهيه و به تصويب فرماندهي كل قوا برسانند.

ضوابط و معيارهاي ارزيابي كاركنان كه در اين آيين نامه ها تعيين مي گردد، مي بايست به آگاهي كليه كاركنان رسيده و در برنامه هاي آموزشي نيروي انتظامي نيز به نحو مقتضي گنجانده شود.

ماده 89 _ تاييد وضعيت كاركنان در هر يك از ارزيابي هاي سه گانه موضوع تبصره ماده (88) در هر دوره از ترفيع براي ساير امور خدمتي كاركنان نيز ملاك بوده و نياز به ارزيابي هاي جداگانه نمي باشد مگر در مورد انتصاب در مشاغل فرماندهي و مديريت و موارد خاصي كه در آيين نامه انتصابات تعيين خواهد شد.

ماده 90 _ كاركنان مي توانند نسبت به نتايج ارزيابي سه گانه موضوع تبصره ماده 88) كه در مورد آنان اعلام مي شود اعتراض نمايند، در اين صورت اعتراض آنان همراه با دلايل و مستندات مربوطه توسط هيأت موضوع ماده (122) رسيدگي و تصميم نهايي اتخاذ خواهد شد.

ماده 91 _ كاركنان در رأس موعد قانوني به ترفيع مربوط نايل مي شوند مگر اين كه فاقد شرايط ترفيع باشند و يا عدم كارايي و يا عدم صلاحيت آنان براساس آيين نامه هاي موضوع ماده (88) قبلا اعلام شده باشد.

تبصره _ در مواردي كه تصويب ترفيع كاركنان به سبب انجام تشريفات اداري به تعويق افتد، تاريخ موعد قانوني ملاك عمل است

ماده 92 _ كاركنان قبل از هر ترفيع يا همزمان با آن بايد در شغل سازماني بالاتر منصوب شده باشند مگر درمورد آن دسته از كاركناني كه شغل آنان

داراي محل سازماني سيال باشد.

تبصره 1 _ نيروي انتظامي مكلف است پيش بيني هاي لازم را در زمينه هاي استخدام آموزش و گردش مشاغل سازماني به نحوي انجام دهد كه كاركنان به علت نداشتن محل سازماني از نيل به ترفيع محروم نگردند.

تبصره 2 _ وضعيت ترفيعاتي كاركنان منتسب در حكم منتسب و همچنين كاركنان مأمور به مناطق جنگي و عملياتي مطابق دستورالعملي مي باشد كه توسط نيروي انتظامي با هماهنگي وزارت كشور تهيه و از طريق ستاد كل به تصويب فرماندهي كل قوا خواهد رسيد.

تبصره 3 _ ايجاد يا بالابردن محل سازماني به منظور ترفيع كاركنان ممنوع است

ماده 93 _ اعطا ارشديت به كاركناني كه از خود رشادت فداكاري تلاش ابتكار و خلاقيت فوق العاده و ارزنده نشان مي دهند تابع شرايط عمومي ترفيعات نبوده و بدون ارزيابي هاي سه گانه موضوع ماده (88) با پيشنهاد مستند فرماندهان يا مسوولان مربوط و تصويب مقامات مصرحه در ماده (87) اين قانون خواهد بود.

ماده 94 _ در موارد استثنايي به منظور تامين نيازمنديهاي سازمان و حفظ تعادل در سلسله مراتب در مشاغل حساس ممكن است كاركنان انتظامي و كارمندان با پيشنهاد فرمانده نيروي انتظامي و تصويب فرماندهي كل قوا حداكثر تا دو درجه يا دو رتبه موقت ترفيع يابند.

تبصره 1 _ كاركناني كه به درجه يا رتبه موقت نايل مي شوند در تمام مدتي كه حق استفاده از درجه يا رتبه مزبور را دارند حقوق همان درجه يا رتبه را دريافت خواهند داشت

تبصره 2 _ درجات و رتبه هاي موقت كاركنان به محض پايان حداقل مدت توقف در هر درجه يا رتبه درصورت طي دوره آموزشي مربوط تبديل

به دايم مي شود.

تبصره 3 _ درصورت رفع نياز سازماني يا مشاهده عدم كارايي و شايستگي و يا تصويب بازخريدي استعفا و بازنشستگي پيش از موعد كاركنان درجه يا رتبه موقت با تصويب مقام موضوع اين ماده سلب مي گردد.

تبصره 4 _ درصورتي كه مشمولين اين ماده در حين استفاده از درجه يا رتبه موقت بازنشسته موضوع ماده (130) اين قانون ازكارافتاده و يا فوت و شهيد شوند، درجه يا رتبه موقت آنان به دايم تبديل مي گردد.

ماده 95 _ وضع ترفيع كاركناني كه تحت تعقيب قانوني قرار مي گيرند به شرح زير خواهد بود:

الف _ درصورتي كه در مراجع قضايي به علت ارتكاب جرايم خاص تحت پيگرد قانوني قرارگيرند از تاريخ صدور قرار بازداشت ترفيع معلق مي گردد مشروط بر اين كه تاريخ صدور قرار قبل از تاريخ استحقاق باشد.

ب _ درصورتي كه پرونده منتهي به صدور رأي قطعي برايت يا قرارهاي منع پيگرد يا موقوفي تعقيب و يا تعليق گردد، ترفيع كاركنان از تاريخ استحقاق از اين لحاظ بلامانع است

ج _ درصورت محكوميت مدتي كه براثر اجراي كيفر عملا از خدمت منفك شده اند، به حداقل مدت توقف در درجه يا رتبه اضافه خواهد شد.

د _ محكوميتها به ميزاني كه مشمول عفو، آزادي مشروط تعليق مجازات تاخير اجراي حكم و حبس با خدمت قرار گرفته اثري در ترفيع ندارند.

تبصره _ عناوين جرايم خاص موضوع بند (الف اين ماده در آيين نامه ترفيعات موضوع تبصره ماده (71) تعيين مي گردد.

بخش دوم _ انتصابات ( 96 تا 102 )

ماده 96 _ انتصاب كاركنان در مشاغل غيرمرتبط با رسته آنان ممنوع است

ماده 97 _ كاركنان بايد در

محل سازماني مناسب با درجه يا رتبه خود منصوب شوند. درصورت نياز و در مواقع لزوم حداكثر تا دو درجه يا رتبه بالاتر از درجه يا رتبه خود منصوب خواهند شد. در هر حال انتصاب آنان در محلهاي پايين تر از درجه يا رتبه آنان ممنوع است

ماده 98 _ انتصاب و عزل فرماندهان و مديران منصوب در محلهاي سرتيپي و بالا با تصويب فرماندهي كل قوا و درمورد ساير كاركنان براساس اختياراتي است كه بنا به مورد در آيين نامه موضوع ماده (102) اين قانون تعيين مي گردد.

ماده 99 _ كاركناني كه به سبب عدم كارايي در شغل خود يا به علت ارتكاب جرم يا تخلف انضباطي از شغل خود عزل مي شوند، مادامي كه به ترفيع بعدي نايل نيامده اند انتصاب آنان در شغل بالاتر از شغل قبلي ممنوع است

ماده 100 _ انتصاب اشخاص مأمور به خدمت در مشاغل فرماندهي و مديريت نيروي انتظامي جز در مواردي كه با تصويب فرماندهي كل قوا يا جانشين فرماندهي كل قوا در امور نيروي انتظامي و وزير كشور انجام مي پذيرد، مجاز نمي باشد.

ماده 101 _ جز در مورد كاركنان منتسب و يا در حكم منتسب هيچ يك از كاركنان پايور و پيماني نبايد بيش از دو ماه بدون شغل باشند.

ماده 102 _ جزييات اجرايي اين بخش در آيين نامه انتصابات كه توسط نيروي انتظامي با هماهنگي وزارت كشور تهيه و به تصويب فرماندهي كل قوا مي رسد، تعيين خواهد شد.

فصل پنجم _ وضعيت خدمتي كاركنان ( ماده 103 تا 117 )

ماده 103 _ وضعيت كاركنان مشمول اين قانون در طول خدمت حسب مورد به شرح زير خواهد بود:

الف _ خدمت آزمايشي

ب _ خدمت آموزشي

ج _ حاضر به خدمت

د _

خدمت تحت امر

ه_ _ مأمور

و _ مأمور به خدمت

ز _ مرخصي

ح _ غايب

ط _ فراري

ي _ بازداشت

ك _ منتظر خدمت

ل _ بدون كار

م _ منفصل از خدمت

ن _ منتسب

ماده 104 _ خدمت آزمايشي _ وضع خدمتي پايوراني است كه برابر مقررات مربوط به خدمت پذيرفته شده و به منظور ارزيابي كارايي به مدت يك سال مرحله آزمايشي را مي گذرانند.

تبصره _ درصورت ادامه خدمت به صورت رسمي اين مدت از هر لحاظ جز سابقه خدمت محسوب مي گردد.

ماده 105 _ خدمت آموزشي _ وضع خدمتي كاركناني است كه بدون داشتن شغل سازماني در يكي از موسسات يا مراكز آموزشي به هزينه نيروي انتظامي آموزش مي بينند.

تبصره _ جز در موارد آموزشهاي بدو استخدام چنانچه دوره آموزشي كمتر از شش ماه باشد كاركنان با حفظ محل سازماني به صورت مأمور، دوره را طي خواهند نمود.

ماده 106 _ حاضر به خدمت _ وضع خدمتي كاركناني است كه برابر مقررات مربوط در يكي از مشاغل سازماني عملا انجام وظيفه مي نمايند.

ماده 107 _ خدمت تحت امر _ وضع خدمتي كاركناني است كه توسط نيروي انتظامي جذب آموزش سازماندهي و تجهيز شده و از لحاظ انجام وظايفي خاص زير نظر وزارتخانه ها، سازمانها، نهادها و موسسات دولتي و وابسته به دولت قرار مي گيرند.

تبصره _ دستورالعمل اجرايي اين ماده توسط نيروي انتظامي با هماهنگي وزارت كشور و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور تهيه و ازطريق ستاد كل به تصويب فرماندهي كل قوا مي رسد.

ماده 108 _ مأمور _ وضع كاركناني است كه براي مدت حداكثر يك سال در يكي از مشاغل سازماني غير از شغل سازماني خود و يا در شغل

موقتي كه در سازمان محلي براي آن پيش بيني نشده است گمارده مي شوند.

ماده 109 _ مأمور به خدمت _ وضع كاركناني است كه حداكثر به مدت دو سال به يكي از وزارتخانه ها يا نهادها يا سازمانهاي دولتي و يا وابسته به دولت مأمور مي گردند.

تبصره 1 _ مأمور به خدمت شدن كاركنان منوط به تصويب مقامات مذكور در ماده (87) اين قانون مي باشد.

تبصره 2 _ مأمور به خدمت شدن در ساير نيروهاي مسلح و ستاد كل و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و وزارت كشور (امور امنيتي و انتظامي مشمول محدوديت زماني مندرج در اين ماده نمي باشد.

تبصره 3 _ اين گونه كاركنان پس از خاتمه مدت مقرر موظفند خود را به يگان مربوطه معرفي نمايند و عدم موافقت سازمان محل مأموريت نافي اين تكليف نخواهد بود و درصورت عدم معرفي به موقع مشمول حكم مندرج در ماده (111) اين قانون خواهد بود.

ماده 110 _ مرخصي _ وضع كاركناني است كه به مدت معين و به طور مجاز، به يكي از صور زير در محل خدمت حضور نداشته باشند:

الف _ مرخصي استحقاقي _ كاركنان اعم از پايور، وظيفه و پيماني حق استفاده از سي روز مرخصي سالانه را با استفاده از حقوق و مزاياي مربوط دارا مي باشند، مدت مرخصي در محل هاي بد آب و هوا و محروم چهل و پنج روز خواهد بود.

ب _ مرخصي استعلاجي _ كاركناني كه به علت بيماري قادر به خدمت نمي باشند، مي توانند با تجويز مراكز درماني ذي ربط حداكثر تا چهار ماه در سال با حقوق و مزايا از اين مرخصي استفاده نمايند.

ج _ مرخصي اضطراري _ كاركناني كه استحقاق مرخصي

ساليانه را نداشته لكن اضطرارا نياز به مرخصي دارند مي توانند حداكثر به مدت پانزده روز از مرخصي استحقاقي سال بعد استفاده نمايند.

د _ مرخصي بدون حقوق _ كاركنان در شرايط خاص و ضروري مي توانند حداكثر جمعا سه سال در طول خدمت از مرخصي بدون حقوق استفاده نمايند. اين مدت از لحاظ حقوق و ترفيعات و بازنشستگي جز سنوات خدمتي محسوب نمي گردد.

ه_ _ مرخصي تشويقي _ به مقتضاي ابراز لياقت و شايستگي مي توان حداكثر تا سي روز در طول سال به كاركنان مرخصي تشويقي با حقوق و مزايا اعطا نمود.

و _ مرخصي حج _ كاركنان در طول خدمت مي توانند براي يكبار جهت انجام حج تمتع از بيست و پنج روز مرخصي با حقوق و مزايا استفاده كنند.

تبصره 1 _ مرخصي استحقاقي كاركنان در طول دوره هاي آموزشي طبق مقررات مندرج در اساسنامه مراكز آموزشي نيروي انتظامي خواهد بود.

تبصره 2 _ مرخصي دوران بارداري و شيردهي كاركنان زن مطابق با مقررات استخدام كشوري خواهد بود.

تبصره 3 _ شرايط و نحوه استفاده از مرخصي هاي مذكور، تعيين محل هاي بد آب و هوا و محروم موضوع بند (الف اين ماده و حدود اختيارات فرماندهان و روسا در اعطاي مرخصي ها با لحاظ مقررات اين قانون مطابق با آيين نامه مرخصي هاي نيروهاي مسلح خواهد بود.

تبصره 4 _ در شرايط جنگي و بسيج همگاني و در مواقعي كه ضرورت ايجاب مي نمايد، اعطاي مرخصي و مدت آن تابع شرايط مندرج در اين ماده نبوده و در آيين نامه اي كه به وسيله نيروي انتظامي تهيه و ازطريق ستاد كل به تصويب فرماندهي كل قوا مي رسد، مشخص خواهد شد.

تبصره 5 _ از تاريخ تصويب اين

قانون استفاده حداقل از نصف مرخصي استحقاقي سالانه اجباري است و درصورت عدم استفاده جز مرخصي هاي ذخيره شده محسوب نخواهد شد.

ماده 111 _ غايب _ وضع كاركناني است كه بدون رعايت مقررات در محل خدمت حاضر نشوند.

ماده 112 _ فراري _ وضع كاركناني است كه مدت غيبت آنان در زمان صلح از پانزده روز و در زمان جنگ از پنج روز تجاوز نمايد. حقوق و مزاياي اين قبيل كاركنان از تاريخ غيبت قطع مي گردد و كاركنان فراري پس از معرفي يا دستگيري بلافاصله شروع به خدمت نموده و به اتهام فرار آنان برابر مقررات كيفري مربوط رسيدگي مي شود. وضعيت خدمتي كاركنان پايور و پيماني كه مرتكب فرار از خدمت شده اند به شرح زير خواهد بود:

الف _ درصورت صدور رأي برايت يا قرار منع پيگرد، ايام غيبت و فرار در حكم مرخصي بدون حقوق خواهد بود مگر اين كه به تشخيص هيأت موضوع ماده (122) از مصاديق مرخصي استعلاجي يا يكي از وضعيت هاي انتساب باشد كه در اين صورت مطابق با مقررات مربوط خواهد بود.

ب _ درصورت محكوميت به مجازاتي كه مستلزم اخراج از خدمت نباشد، ايام غيبت و فرار جز خدمت محسوب نمي گردد.

ج _ درصورت محكوميت به مجازاتي كه مستلزم اخراج از خدمت باشد، از تاريخ قطعيت رأي اخراج خواهند شد و ايام غيبت و فرار نيز جزو خدمت محسوب نمي گردد.

تبصره 1 _ هرگاه مدت فرار كاركنان پايور و پيماني بالغ بر شش ماه گردد از زمان آغاز فرار اخراج مي گردند و پس از آن برابر مقررات كيفري مربوط محاكمه شده و درصورت صدور رأي برايت و يا منع پيگرد حكم اخراج لغو

خواهد شد. درصورتي كه محاكمه غيابي انجام گردد، كاركنان مي توانند پس از حضور به حكم صادره اعتراض نموده و درصورت صدور رأي برايت يا قرار منع پيگرد در رسيدگي مجدد حكم اخراج آنان نيز لغو مي گردد. مدت غيبت يا فرار كاركنان مذكور پس از بازگشت به خدمت در شمول بند (الف قرار مي گيرد.

تبصره 2 _ درصورت صدور حكم محكوميتي كه مستلزم اخراج از خدمت نباشد و وجود شرايط خاص خدمتي و عدم مصلحت اخراج با پيشنهاد فرمانده نيروي انتظامي و تصويب هيأت ماده موضوع (121) اين قانون حكم اخراج لغو خواهد شد. به هرحال مدت عدم اشتغال جزو خدمت محسوب نمي گردد.

ماده 113 _ بازداشت _ وضع كاركناني است كه برابر مقررات انضباطي بازداشت مي شوند.

ماده 114 _ منتظر خدمت _ وضع كاركناني است كه برابر مقررات مربوط به علت ارتكاب تخلفات انضباطي به طور موقت از كار بركنار شده باشند. مدت انتظار خدمت جز ايام خدمت براي ترفيع منظور نشده و تنها از نظر بازنشستگي منظور خواهد شد. كسور بازنشستگي اين مدت براساس آخرين حقوق و مزاياي آنان قبل از انتظار خدمت به صندوق بازنشستگي واريز خواهد شد.

ماده 115 _ بدون كار _ وضع كاركناني است كه به يكي از علل زير موقتا از كار بركنار مي گردند:

الف _ به موجب قرارهاي صادره از مراجع قضايي بازداشت و يا از شغل معلق شوند.

ب _ برابر احكام صادره از دادگاهها زنداني شوند.

ج _ درصورتي كه محكوم به اقامت اجباري يا ممنوع از اقامت در محل معين شوند.

تبصره 1 _ نيروي انتظامي مي تواند كاركنان مشمول بند (ج را به جاي بدون كاري در آن محل حاضر به خدمت نمايد.

تبصره

2 _ مدت بدون كاري جز ايام خدمت براي ترفيع منظور نشده و تنها از نظر بازنشستگي محسوب مي گردد.

كسور بازنشستگي اين مدت براساس آخرين حقوق و مزاياي قبل از بدون كاري به صندوق بازنشستگي واريز خواهد شد.

تبصره 3 _ محكوميت ها به ميزاني كه مشمول عفو، آزادي مشروط تعليق اجراي مجازات تاخير اجراي حكم ياحبس با خدمت قرار گيرند، باعث بدون كاري نخواهند بود.

تبصره 4 _ فرمانده نيروي انتظامي مي تواند حسب ضرورت و مصالح سازمان براي كاركناني كه حداكثر تا دو سال زندان محكوم مي شوند، پيشنهاد حبس با خدمت به مرجع قضايي نمايد. در اين صورت كاركنان مزبور بابت ايام خدمت از حقوق و مزاياي مربوط برخوردار خواهند شد.

ماده 116 _ منفصل از خدمت _ وضع كاركناني است كه طبق احكام قطعي صادره از مراجع قضايي به طور دايم يا موقت از خدمت منفك مي گردند. با كاركنان مذكور به شرح زير رفتار مي شود:

الف _ انفصال دايم در حكم اخراج مي باشد.

ب _ انفصال موقت تا يك سال در حكم بدون كار خواهد بود.

ج _ انفصال موقت بيش از يك سال در هيأت موضوع ماده (121) مطرح و از لحاظ ادامه خدمت يا معافيت از خدمت اتخاذ تصميم مي گردد.

ماده 117 _ منتسب _ وضعيت كاركناني است كه در يكي از حالتهاي زير از شغل خود منفك مي گردند. مدت انتساب جز مدت خدمت براي ترفيع منظور مي گردد.

الف _ كاركناني كه به واسطه حذف يا انحلال محل سازماني موقتا بدون شغل مي شوند. نيروي انتظامي موظف است حداكثر تا سه ماه وضعيت شغلي اين قبيل كاركنان را مشخص نمايد.

ب _ كاركناني كه به دست دشمنان خارجي اسير گرديده يا توسط ضد انقلاب

يا اشرار يا سارقين مسلح و يا قاچاقچيان به گروگان گرفته شده باشند، براي تمام مدت اسارت يا در گروگان بودن و حداكثر تا شش ماه پس از آزادي

نيروي انتظامي موظف است ظرف مدت مزبور وضعيت اين قبيل كاركنان را مشخص نمايد.

ج _ كاركناني كه در نبرد با دشمنان خارجي يا رويارويي با ضدانقلاب يا اشرار يا سارقين مسلح و يا قاچاقچيان و يا به هر نحو در ساير مأموريت ها ناپديد شده اند، تا تعيين وضعيت

د _ كاركناني كه به لحاظ بيماري بيش از چهار ماه از خدمت منفك گرديده و حداكثر تا يك سال تحت معالجه باشند.

ه_ _ مدت بدون كاري كاركنان موضوع بند (الف ماده (115) اين قانون درصورت صدور قرار منع پيگرد و يا حكم برايت

و _ كاركنان مأمور و مأمور به خدمت بيش از شش ماه و همچنين كاركناني كه در طول خدمت به دوره هاي آموزشي بيش از شش ماه اعزام مي گردند در حكم منتسب خواهند بود.

فصل ششم _ امور انضباطي تشويقات تنبيهات و نحوه رسيدگي به شكايات ( ماده 118 تا 125 )

ماده 118 _ كاركنان نيروي انتظامي از نظر امور انضباطي با لحاظ مقررات اين قانون تابع آيين نامه انضباطي نيروهاي مسلح مصوب فرمانده كل قوا مي باشند.

ماده 119 _ كاركنان به اقتضاي ابراز لياقت و شايستگي به شرح زير مورد تشويق قرار مي گيرند:

الف _ تشويق شفاهي

ب _ تشويق كتبي

ج _ تشويق در سطح قسمت

د _ تشويق در سطح سازمان

ه_ _ تشويق در سطح نيروي انتظامي

و _ اعطاي مرخصي تشويقي حداكثر به مدت سي روز در طول يك سال

ز _ اعطاي جوايز.

ح _ اعطاي پاداش نقدي از يك تا سه برابر وجوه دريافتي ماهانه در طول يك

سال

ط _ اعطاي يك واحد ارتقا حقوقي با تصويب فرمانده نيروي انتظامي

ي _ سفر حج يا عمره مفرده يا عتبات عاليات و ساير اماكن متبركه با هزينه نيروي انتظامي

ك _ اعطاي ارشديت به ميزان كمتر از حداقل مدت توقف قانوني در درجه يا رتبه مربوطه

ل _ اعطاي درجه يا يك رتبه تشويقي با احتساب قدمت خدمت در درجه يا رتبه قبل

م _ اعطاي نشان

تبصره 1 _ فرماندهان و مسوولين درصورت اقتضا مي توانند درحدود اختيارات قانوني خود تنبيه در حال اجرا را به عنوان تشويق مورد عفو قرار دهند.

تبصره 2 _ نيروي انتظامي مي تواند با تصويب مقامات مذكور در ماده (87) اين قانون همه ساله حداكثر به نسبت يك درصد از كاركناني كه بيش از بيست سال سابقه خدمت داشته و شايستگي و خلاقيت و ابتكار لازم را در جهت پيشبرد اهداف سازمان از خود بروز داده اند، براي يك بار در طول خدمت يك رتبه حقوقي تشويقي اعطا نمايد.

تبصره 3 _ تشويق هاي موضوع بندهاي (ح ، (ط) و (ي اين ماده با رعايت دستورالعملي كه توسط نيروي انتظامي تهيه و پس از تاييد وزارت كشور و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور به تصويب هيأت وزيران مي رسد، اعطا و به مورد اجرا گذاشته خواهد شد.

ماده 120 _ تنبيهاتي كه به علت تخلفات كاركنان اعمال مي شود به شرح زير است

الف _ توبيخ شفاهي

ب _ توبيخ كتبي

ج _ توبيخ در سطح قسمت

د _ توبيخ در سطح سازمان

ه_ _ توبيخ در سطح نيروي انتظامي

و _ خدمت شبانه روزي در قسمت حداكثر به مدت سي روز.

ز _ بازداشت

غيرقابل تمديد در بازداشتگاه حداكثر به مدت سي روز.

ح _ كسر حقوق حداكثر به ميزان يك پنجم حداكثر به مدت چهار ماه

ط _ انتظار خدمت حداكثر به مدت شش ماه

ي _ بدون كاري حداكثر تا سه ماه

ك _ محروميت از ترفيع حداكثر به مدت چهار سال

ل _ تنزيل موقت يك درجه يا رتبه حداكثر به مدت دو سال

م _ تنزيل دايم يك درجه يا رتبه

ن _ معافيت از خدمت

س _ اخراج از خدمت

تبصره 1 _ درصورتي كه تنزيل درجه يا رتبه براي مدت محدود اعمال شود، پس از انقضاي مدت مذكور كاركنان مورد تنبيه به درجه يا رتبه قبل از تنبيه با قدمتي معادل مدت قدمت قبل از تنبيه به علاوه مدت تنبيه نايل و به خدمت ادامه داده و ترفيعات بعدي آنان براساس درجه يا رتبه مزبور خواهد بود و درصورتي كه تنزيل درجه يا رتبه به طور دايم اعمال شود، كاركنان مورد تنبيه با احتساب قدمت خدمت در درجه يا رتبه قبل از تنبيه پس از طي حداقل مدت توقف به درجه يا رتبه بالاتر نايل شده و ترفيعات بعدي آنان طبق مقررات اين قانون خواهد بود.

تبصره 2 _ در معافيت از خدمت كاركناني كه بيست سال و بيشتر سابقه خدمت دارند بازنشسته و كمتر از بيست سال بازخريد خواهند شد.

ماده 121 _ رسيدگي به تخلفات كاركنان كه فرمانده انتظامي استان يا روسا و مسئولين رده هاي همطراز و بالاتر براي آنان پيشنهاد محروميت از ترفيع ، تنزيل درجه يا رتبه ، معافيت از خدمت و يا اخراج مي دهند در هيات هايي مركب

از اعضا مشروحه زير به عمل مي آيد:

الف _ معاون نيروي انساني نيروي انتظامي يا جانشين وي

ب _ رييس بازرسي كل نيروي انتظامي يا جانشين وي

ج _ معاون ذي ربط سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي يا جانشين وي

د _ معاون ذي ربط سازمان حفاظت اطلاعات نيروي انتظامي يا جانشين وي

ه_ _ نماينده سازمان قضايي نيروهاي مسلح

تبصره 1 _ درصورت تراكم كار ، يا ضرورت به پيشنهاد هيات موضوع ماده (121) و تصويب هيات موضوع ماده (122) در مقاطع و درجات خاص هيات هايي با تركيب نمايندگان ثابت مقامات مذكور در ماده (121) در استانها يا يگانهاي مستقل تشكيل مي شود و راي صادره توسط اين هيات ها به منزله راي هيات موضوع ماده (121) مي باشد.

تبصره 2 _ درمورد رسيدگي به تخلفات كاركنان سازمانهاي عقيدتي سياسي و حفاظت اطلاعات نيروي انتظامي هيات بدوي مستقل با تركيب مشابه كه در آيين نامه اجرايي موضوع تبصره (2) ماده (125) تعيين مي شود در همان سازمانها تشكيل مي گردد.

نماينده فرمانده نيروي انتظامي نيز با حق راي عضو اين هياتها خواهد بود.

تبصره 3 _ تخلفات كاركناني كه با حكم يا تصويب جانشين فرماندهي كل قوا در نيروي انتظامي منصوب شده اند بنا به پيشنهاد وي توسط هيات موضوع ماده (122) مورد رسيدگي قرار خواهد گرفت

تبصره 4 _ چگونگي اجراي تنبيه در مورد دارندگان درجات اميري در آيين نامه موضوع تبصره (2) ماده (125) اين قانون تعيين مي گردد.

تبصره 5 _ هيات مي تواند از اشخاصي كه ضروري تشخيص دهد به منظور اظهارنظر بدون حق راي دعوت نمايد.

تبصره 6 _ دعوت از شخص متخلف و معترض جهت استماع دفاعيات در جلسه رسيدگي و تجديدنظر

الزامي است و بايد حداقل يك هفته قبل موضوع تخلف و تاريخ تشكيل جلسه كتبا به وي ابلاغ شود و درصورتي كه دوبار بدون عذر موجه (به تشخيص هيات در جلسه هيات حضور نيابد غيابا به پرونده رسيدگي و اتخاذ تصميم خواهد شد.

تبصره 7 _ حداقل يك هفته قبل از تشكيل جلسه رسيدگي ، موضوع تخلف و دلائل مربوطه و خلاصه پرونده و سوابق كاركنان متخلف به تمامي اعضا هيات اعلام مي گردد.

تبصره 8 _ درجه يا رتبه خدمتي اعضا هيات رسيدگي مي بايست يك درجه يا رتبه از درجه يا رتبه خدمتي كاركنان متخلف بالاتر باشد.

تبصره 9 _ تصميمات هياتهاي رسيدگي با اكثريت آرا معتبر خواهد بود و به جز در مورد تنزيل دايم درجه ، معافيت و اخراج از خدمت قطعي مي باشد. در اين موارد نيز چنانچه حداكثر ظرف مدت يك ماه پس از ابلاغ راي مورد اعتراض قرار نگيرد قطعي مي گردد.

تبصره 10 _ رسيدگي به تخلفات انضباطي و آموزشي محصلين بدو خدمت به عهده شوراي آموزشي مربوط بوده و تصميمات متخذه پس از تصويب فرماندهي نيروي انتظامي قابل اجرا خواهد بود.

تبصره 11 _ كارمنداني كه در طول و قبل از پايان خدمت آزمايشي عدم صلاحيت و يا عدم كارايي آنان محرز شود به پيشنهاد فرمانده انتظامي استان ، روسا و مسئولين همطراز و يا بالاتر و با تصويب فرمانده نيروي انتظامي از كار بركنار مي شوند و استخدام آنان منتفي مي گردد.

تبصره 12 _ كاركناني كه راي به معافيت و اخراج از خدمت آنها صادر مي گردد از تاريخ ابلاغ راي تا زمان انفكاك از نيرو ، منتظر خدمت مي شوند و درصورتي كه توسط هيات تجديد

نظر موضوع ماده (122) در خدمت ابقا شوند ايام انتظار خدمت به انتساب تبديل مي گردد.

ماده 122 _ هيات تجديدنظر از اعضا زير تشكيل خواهد شد:

الف _ جانشين فرمانده كل قوا در امور نيروي انتظامي درصورت تعيين

ب _ فرمانده نيروي انتظامي يا جانشين وي

ج _ رييس سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي يا جانشين وي

د _ رييس سازمان حفاظت اطلاعات نيروي انتظامي يا جانشين وي

ه_ _ رييس سازمان قضايي نيروهاي مسلح يا جانشين وي

تبصره _ كاركنان معترض به تصميمات هياتهاي رسيدگي موضوع ماده (121) مي بايست حداكثر ظرف مدت يك ماه از تاريخ ابلاغ تصميمات هيات ، اعتراض كتبي خود را با ذكر ادله و به انضمام مدارك لازم به دبيرخانه هيات رسيدگي تسليم و يا با پست سفارشي ارسال نمايند. هياتهاي رسيدگي موظفند حداكثر ظرف مدت يك هفته پس از انقضا مهلت قانوني اعتراض پرونده را به دبيرخانه هيات تجديد نظر ارسال نمايند. تصميمات اين هيات با راي اكثريت اعضا معتبر و قطعي خواهد بود.

ماده 123 _ كاركنان نسبت به آرا قابل اجرا هر يك از دو هيات مي توانند ظرف يك ماه پس از ابلاغ به محاكم صالحه شكايت نمايند. آرا قطعي محاكم مذكور در هر صورت لازم الاجرا مي باشد.

تبصره _ درصورت نقض آرا هر يك از هياتها توسط محاكم ، هيات ذي ربط موظف است با توجه به راي محكمه و با رعايت ساير مقررات و تشريفات قانوني مجددا به موضوع رسيدگي و تصميم گيري نمايد. كاركنان در مدت بين صدور راي قطعي محكمه و تصميم گيري مجدد هيات در وضعيت انتساب قرار خواهند داشت

ماده 124 _ اعلام جرم نظامي عليه

هر يك از كاركنان پايور و پيماني جز در مواردي كه مستقيما توسط سازمان قضايي كشف مي شود و يا داراي شاكي خصوصي مي باشد ، فقط توسط فرماندهان انتظامي استانها و مقامات همطراز و بالاتر صورت مي پذيرد. درصورتي كه دلايل و مدارك وقوع جرم به دست نيامده و موضوع در زمره تخلف انتظامي باشد مراتب توسط فرماندهان ياد شده به هياتهاي موضوع مادتين (121) و (122) اين قانون منعكس خواهد شد.

تبصره 1 _ در مواردي كه تخلف انضباطي كاركنان داراي عنوان مجرمانه نيز باشد ، ابتدا به عنوان جرم توسط مرجع قضايي رسيدگي و در صورت محكوميت ، رسيدگي به عنوان تخلف انضباطي منتفي خواهد شد در غيراين صورت ، صدور قرار منع تعقيب يا راي برايت از سوي مرجع قضايي ، مانع از رسيدگي به موضوع تحت عنوان انضباطي نخواهد بود. به هر حال رسيدگي به يك تخلف تحت دو عنوان جرم و تخلف انضباطي به طور همزمان ممنوع است

تبصره 2 _ چنانچه كاركنان مرتكب چندين تخلف شوند كه داراي منشا واحدي نباشد به نحوي كه برخي از آنها داراي عنوان مجرمانه و برخي ديگر داراي عنوان انضباطي باشد ، جرايم آنان توسط مراجع قضايي و تخلفات انضباطي آنان حسب مورد مطابق با آيين نامه رسيدگي به تخلفات يا آيين نامه انضباطي رسيدگي خواهدشد.

ماده 125 _ به شكايات كاركنان از رده هاي بالاتر در امور خدمتي به ترتيب سلسله مراتب تا فرمانده انتظامي استان يا روسا و مسئولين رده هاي همطراز يا بالاتر رسيدگي مي شود. درصورت باقي بودن شاكي به شكايت خود مراتب در هيات موضوع ماده (122) اين قانون مطرح خواهد شد. راي هيات مذكور

قطعي است

تبصره 1 _ شكايات كاركنان از فرماندهان انتظامي استانها و روسا و مسئولين همطراز و بالاتر به وسيله فرمانده نيروي انتظامي رسيدگي و درصورتي كه شاكي به شكايت خود باقي باشد موضوع در هيات موضوع ماده (122) مطرح خواهد شد.

تبصره 2 _ چگونگي تشكيل و نحوه رسيدگي هياتهاي رسيدگي و هيات تجديدنظر و همچنين ميزان اختيارات هياتهاي مذكور درمورد رسيدگي به شكايات به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به وسيله نيروي انتظامي با هماهنگي وزارت كشور تهيه و ازطريق ستاد كل به تصويب فرماندهي كل قوا خواهد رسيد.

فصل هفتم _ پايان خدمت ( ماده 126 تا 148 )

ماده 126 _ خدمت كاركنان در نيروي انتظامي به يكي از علل زير پايان مي يابد:

الف _ شهادت

ب _ ازكارافتادگي ناشي از جانبازي يا معلوليت

ج _ بازنشستگي

د _ بازخريدي

ه_ _ انتقال

و _ فوت

ز _ استعفا

ح _ اتمام قرارداد (درمورد كاركنان پيماني

ط _ اخراج

ماده 127 _ كاركنان درموارد زير شهيد محسوب مي شوند و از يك روز قبل از شهادت به يك درجه يا رتبه بالاتر نايل مي گردند:

الف _ كشته شدن يا فوت در ميدان نبرد به سبب مأموريت

ب _ كشته شدن يا فوت در اجراي مأموريت هاي قانوني مبارزه با اشرار و قاچاقچيان و سارقين و گروهكها و افراد ضد انقلاب و يا هرگونه مأموريت رزمي و يا جنگي و ويژه و در طول رفت و برگشت به سبب مأموريت

ج _ كشته شدن يا فوت در اسارت دشمن يا در گروگان ضدانقلاب يا اشرار يا سارقين و يا قاچاقچيان و يا ساير تبهكاران

د _ كشته شدن در حين تعقيب و مراقبت دشمن يا ضدانقلاب يا اشرار يا تبهكاران يا قاچاقچيان و يا

سارقين

ه_ _ كشته شدن در هرگونه حملات زميني ، هوايي و دريايي دشمن

و _ كشته شدن يا فوت در مسير رفت و برگشت از منطقه عمليات تا محل مرخصي

ز _ كشته شدن توسط اشرار ، سارقين ، قاچاقچيان و متجاوزين به جان و مال و ناموس مردم و حقوق عمومي و ساير تبهكاران به سبب مأموريت

ح _ كشته شدن توسط ضدانقلاب يا به سبب عمليات خرابكاري دشمن

ط _ كشته شدن در حين آموزشهاي رزمي و رزمايش ها كه طبق برنامه هاي مصوب و توسط قسمتهاي ذي ربط نيروي انتظامي اجرا مي گردد.

ي _ كشته شدن حين بررسي و آزمايش اسلحه و مهمات و خنثي سازي مواد منفجره و محترقه به سبب مأموريت

ك _ كشته شدن به سبب خدمت از طريق سو قصد اعم از اينكه در ايام خدمت يا غيرخدمت باشد.

ل _ كشته شدن در زمان پايان خدمت ازطريق سوقصد به سبب خدمت در زمان اشتغال

م _ فوت دراثر تشديد جراحات و صدمات حاصله از موارد مندرج در بندهاي بالا ، مشروط بر اين كه جراحات يا صدمات مذكور طبق تشخيص كميسيون پزشكي علت فوت باشد.

ن _ ساير مواردي كه مطابق با مقررات بنياد شهيد از مصاديق شهادت باشد.

تبصره _ منظور از مأموريتهاي مندرج در اين ماده كليه وظايفي است كه تحت همين عنوان به كاركنان اعم از انفرادي يا دسته جمعي از طرف يگان مربوط واگذار مي شود.

ماده 128 _ كاركناني كه يك يا چند عضو خود يا بخشي از آن را براي هميشه از دست دهند يا بيش از يك سال از خدمت منفك و تحت معالجه قرار گيرند و يا به

علت فقدان سلامتي تمام يا بخشي از توان كاري خود را از دست بدهند و تا يك سال كارآيي خود را بدست نياورند چنانچه ناشي از موارد مذكور در ماده فوق باشد جانباز و در ساير موارد معلول شناخته مي شوند.

اين كاركنان از نظر وضعيت خدمتي مشمول يكي از بندهاي زير خواهند بود:

الف _ كاركناني كه خسارت وارده بر عضو يا اعضا آنان و يا ميزان كارايي از دست رفته آنها به حدي باشد كه امكان ادامه خدمت براي آنان وجود داشته باشد به خدمت ادامه مي دهند.

ب _ كاركناني كه خسارت وارده بر عضو يا اعضا آنان و يا ميزان كارايي از دست رفته ايشان درحدي باشد كه امكان ادامه خدمت را از آنان سلب نمايد و يا بيش از يك سال به سبب معالجه منفك از خدمت باشند حسب مورد بازنشسته ، موظف و يا مشمول قانون حالت اشتغال مي گردند.

تبصره 1 _ تطبيق وضعيت كاركنان با اين ماده از نظر پزشكي بر عهده شوراي عالي پزشكي برابر دستورالعمل مربوطه مي باشد.

تبصره 2 _ كاركناني كه براساس اين ماده بازنشسته مي گردند چنانچه حداكثر تا پنج سال پس از بازنشستگي سلامت خود را به نحوي بازيابند كه به تشخيص شوراي عالي پزشكي امكان ارجاع شغل به آنان وجود داشته باشد درصورتي كه واجد صلاحيت اعاده به خدمت باشند با تمايل شخصي و با تصويب مقامات مذكور در ماده (87) اين قانون با درجه و رتبه قبل از بازنشستگي به خدمت اعاده مي گردند.

تبصره 3 _ دستورالعمل اجرايي اين ماده توسط نيروي انتظامي و با هماهنگي وزارت كشور تهيه و ازطريق ستاد كل به تصويب فرمانده كل قوا مي رسد.

ماده 129

_ جانبازان بالاي ده درصد (10%) به تناسب آسيب وارده از يك ماه تا چهار سال ارشديت برخوردار مي گردند.

تبصره _ طبقه بندي صدمات وارده به جانبازان و ميزان ارشديت استحقاقي طبق آيين نامه اي خواهد بود كه توسط نيروي انتظامي با هماهنگي وزارت كشور تهيه و ازطريق ستاد كل به تصويب فرماندهي كل قوا مي رسد.

ماده 130 _ كاركنان پايور مشمول اين قانون با رسيدن به حد نصاب مقرر زير و با رعايت ساير شرايط زير بازنشسته مي گردند:

الف _ اميران و كارمندان همطراز در سن شصت سالگي

ب _ افسران ارشد و كارمندان همطراز آنان در سن پنجاه و پنج سالگي

ج _ ساير كاركنان اعم از انتظامي و كارمند در سن پنجاه و دو سالگي

تبصره 1 _ نيروي انتظامي مكلف است با تقاضاي بازنشستگي كاركناني كه حداقل سي سال سابقه خدمت دارند (هرچند به حد نصاب مربوط نرسيده باشند) موافقت نمايد.

تبصره 2 _ كاركنان بعد از سي سال خدمت و قبل از رسيدن به حد نصاب سني مربوط ، چنانچه ارزيابي كارايي سالانه آنان از دو سوم نمره كل ارزيابي كمتر باشد در همان سال بازنشسته مي شوند.

تبصره 3 _ بازنشستگي كارمندان منوط به داشتن حداقل بيست سال سابقه خدمت مي باشد.

تبصره 4 _ در مواقع ضروري و نياز نيروي انتظامي و با تمايل كاركنان پايور پس از رسيدن به حد نصاب هاي سني مربوط بازنشستگي آنان به مدت سه سال با تصويب فرمانده نيروي انتظامي به تعويق خواهد افتاد.

تبصره 5 _ كاركناني كه داراي حداقل بيست و پنج سال سابقه خدمت رسمي دولتي باشند مي توانند تقاضاي بازنشستگي نمايند ، قبول يا رد تقاضاي آنان موكول به نظر

نيروي انتظامي مي باشد و صرف تقاضاي بازنشستگي رافع تعهدات و مسئوليت هاي محوله به كاركنان نخواهد بود. اين مدت در مورد زنان بيست سال تمام مي باشد.

تبصره 6 _ كاركنان شاغل در مشاغلي كه به موجب قوانين خاص ، شرايط ويژه اي براي آنها پيش بيني شده است از قبيل متصديان مشاغل سخت وزيان آور و كار با اشعه و نظاير آن از نظر سنوات بازنشستگي مشمول مقررات مربوطه خواهند بود.

تبصره 7 _ در صورتي كه كاركنان در طول اجراي تنبيه تنزيل موقت درجه يا رتبه بازنشسته شوند ، به استثناي مشمولين تبصره (3) اين ماده با درجه يا رتبه قبل از تنبيه بازنشسته خواهند شد.

ماده 131 _ نيروي انتظامي در موارد استثنايي مي تواند در صورت نياز ، كاركنان بازنشسته اي را كه صلاحيت اعاده به خدمت داشته باشند و بيش از پنج سال از تاريخ بازنشستگي آنان نگذشته باشد با تمايل شخصي آنان و تصويب هيات مذكور در ماده (122) اين قانون با درجه يا رتبه و قدمت خدمت قبل از بازنشستگي براي مدت محدود (حداكثر سه سال به خدمت اعاده نمايد.

تبصره 1 _ هيات فوق مي تواند مدت يادشده را براي يك بار ديگر به مدت حداكثر سه سال تمديد نمايد.

تبصره 2 _ تقاضاي بازنشستگي مجدد قبل از انقضاي مدت فوق ممنوع است ليكن سازمان مي تواند قبل از انقضاي مدت مزبور آنان را مجددا بازنشسته نمايد.

تبصره 3 _ كاركناني كه به خدمت اعاده مي گردند از تاريخ اعاده ، حقوق بازنشستگي آنان قطع شده و از حقوق درجه يا رتبه خود ومزاياي شغل مربوط استفاده مي نمايند و از نظر كليه امور استخدامي مانند ساير شاغلين با آنان رفتار

و مدت خدمت جديد اين قبيل كاركنان بر سنوات قبلي اضافه و موجب تجديدنظر در حقوق بازنشستگي آنان خواهد بود.

ماده 132 _ كاركنان انتظامي بازنشسته ، حق استفاده از لباس انتظامي را ندارند مگر در موارد خاصي كه استفاده از آن از طرف نيروي انتظامي مجاز اعلام گردد.

ماده 133 _ كاركنان پس از انجام خدمت به ميزان حداقل دو برابر مدت آخرين دوره آموزشي بعد از اتمام آن دوره مشروط بر اينكه حداقل دو برابر بيش از مجموع سنواتي كه به هزينه نيروي انتظامي تحصيل كرده اند سابقه خدمت داشته باشند ، مي توانند تقاضاي بازخريدي نمايند. تصويب اين تقاضا به عهده مقامات مذكور در ماده (87) اين قانون خواهد بود.

تبصره _ در زمان جنگ و مواقع بحراني و شرايطي كه احتمال وقوع جنگ وجود دارد تصويب بازخريدي دراختيار فرماندهي كل قوا مي باشد.

ماده 134 _ به كاركناني كه سوابق خدمتي آنان بازخريد مي شود به ازا هر سال خدمت قابل احتساب از نظر بازنشستگي مبلغي معادل يك و نيم برابر آخرين حقوق و مزاياي ماهانه پرداخت خواهد شد. به كاركناني كه در اجراي ماده (147) بازخريد مي گردند به ازا هر سال خدمت سه برابر آخرين حقوق و مزاياي ماهانه پرداخت خواهدشد.

تبصره 1 _ چنانچه براساس قوانين استخدام كشوري يا ديگر نيروهاي مسلح مبلغ بيشتري در اين مورد پرداخت گردد ، مبلغ بيشتر ملاك عمل خواهد بود.

تبصره 2 _ كاركناني كه به تنزيل دايم درجه يا رتبه تنبيه مي شوند در صورت بازخريدي با درجه يا رتبه پس از تنزيل بازخريد خواهند شد.

ماده 135 _ مدت هر سال خدمت كاركنان در مناطق عملياتي و مشاغل ويژه موضوع تبصره (6) ماده

(130) از لحاظ محاسبه سنوات خدمت براي بازنشستگي و نيز محاسبه پرداخت حقوق سنوات بازخريدي يك سال و نيم محسوب مي شود.

ماده 136 _ نيروي انتظامي مي تواند در صورت نياز ، كاركناني را كه با تقاضاي شخصي بازخريد شده اند و بيش از پنج سال از زمان بركناري تا تاريخ تقاضاي اعاده به خدمت آنها نگذشته باشد با تقاضاي شخصي و تصويب مقامات مذكور در ماده (87) اين قانون فقط براي يك بار با درجه يا رتبه و سابقه خدمت قبلي به خدمت اعاده نمايد.

اين قبيل كاركنان مي بايست وجوهي را كه بابت بازخريد سوابق خدمتي مربوطه دريافت داشته اند مسترد نمايند.

ماده 137 _ درصورت درخواست هر يك از وزارتخانه ها ، موسسات دولتي يا وابسته به دولت يا نهادهاي انقلاب اسلامي ، كاركنان چنانچه حداقل دو برابر مدت آخرين دوره آموزش ، خدمت نموده باشند با تمايل شخصي و با تصويب مقامات مذكور در ماده (87) اين قانون منتقل مي گردند.

تبصره 1 _ انتقال كاركنان به ساير نيروهاي مسلح و ستاد كل و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و بخش هاي امنيتي و انتظامي وزارت كشور مشمول شرط انجام خدمت به ميزان حداقل دو برابر مدت آخرين دوره آموزش نمي باشد.

تبصره 2 _ در زمان جنگ و شرايط بحراني و مواقعي كه احتمال وقوع جنگ وجود دارد ، انتقال كاركنان با تصويب فرماندهي كل قوا امكان پذير است

تبصره 3 _ نيروي انتظامي در صورت نياز مي تواند كاركناني را كه منتقل شده اند با تمايل شخصي آنان و با همان درجه يا رتبه قبل از انتقال و احتساب سابقه خدمت مدت انتقال از نظر پايه حقوق و بازنشستگي با تصويب مقامات مذكور در

ماده (87) اين قانون به خدمت اعاده نمايد.

تبصره 4 _ نيروي انتظامي مكلف است كسور بازنشستگي و بيمه كاركنان (اعم از سهم دولت و كاركنان را پس از انتقال ، به صندوق سازمان يا وزارتخانه ذي ربط واريز و در صورت اعاده به نيروي انتظامي مسترد نمايد.

ماده 138 _ موارد فوت در حين انجام وظيفه يا به سبب آن به شرح زير است

الف _ فوت در محل خدمت و همچنين در حال رفت و برگشت يا خارج از محل خدمتي در ارتباط با امور خدمتي

ب _ فوت در طول مأموريت غير از موارد مذكور در ماده (127) اين قانون از لحظه ابلاغ تا خاتمه مأموريت در ارتباط با مأموريت

ج _ چنانچه كاركنان در ساعات خدمت يا به سبب امور خدمتي يا در طول مأموريت بيمار شده و يا در اثر حوادث و سوانح مصدوم و مجروح گرديده و بعدا به همان علت فوت شوند.

د _ فوت در اثر بيماري هاي ناشي از موقعيت يا شرايط خاص خدمتي

ه_ _ فوت در رفت و برگشت از مرخصي

تبصره _ كاركناني كه در موارد موضوع اين ماده معلول شوند معلول خدمتي محسوب مي شوند.

ماده 139 _ فوت يا معلوليت در غير از موارد مذكور در ماده (138) فوت يا معلوليت عادي محسوب مي گردد

ماده 140 _ براي تشخيص شهادت (بارعايت ماده (4) قانون اساسنامه بنياد شهيد انقلاب اسلامي _ مصوب 27/2/1377) ، جانبازي (با رعايت بند (2) قانون تسهيلات استخدامي و اجتماعي جانبازان انقلاب اسلامي _ مصوب 31/3/1374) ، فوت در حين انجام وظيفه يا به سبب آن ، فوت عادي و همچنين تشخيص موارد مختلف معلوليت

، هياتي با تركيب زير تشكيل مي گردد:

الف _ نماينده معاونت نيروي انساني نيروي انتظامي

ب _ نماينده بهداري نيروي انتظامي (پزشك

ج _ فرمانده يگان ذي ربط يا نماينده وي

د _ مسوول امور ايثارگران يا نماينده وي

ه_ نماينده امور بيمه و بازنشستگي

تبصره 1 _ درصورت تراكم كار يا ضرورت به پيشنهاد هيات موضوع ماده (140) و تصويب هيات موضوع ماده (141) هيات هايي با تركيب مشابه در نواحي يا يگانها تشكيل مي شود و راي صادره توسط آن هياتها به منزله راي هيات موضوع ماده (140) مي باشد.

تبصره 2 _ در مورد كاركنان سازمانهاي عقيدتي سياسي و حفاظت اطلاعات نيروي انتظامي ، هيات مذكور رسيدگي مي نمايد.

ماده 141 _ چنانچه نظريه هيات مندرج در ماده فوق ظرف مدت سه ماه از تاريخ ابلاغ مورد اعتراض جانباز يا معلول يا يكي از وراث متوفي قرار گيرد صدور راي نهايي به عهده هيات تجديد نظر كه از مقامات زير تشكيل مي گردد خواهد بود:

الف _ فرمانده نيروي انتظامي يا جانشين وي

ب _ معاون نيروي انساني نيروي انتظامي يا نماينده وي

ج _ رييس بهداري نيروي انتظامي يا معاون ذي ربط

د _ رييس امور بيمه و بازنشستگي

ه_ _ رييس امور ايثارگران

تبصره 1 _ در مواردي كه پرونده مربوط به كاركنان مأمور از ساير نيروهاي مسلح باشد حسب مورد نماينده مربوطه در هيات با حق راي شركت خواهد نمود.

تبصره 2 _ تشخيص شهادت يا جانبازي توسط هيات هاي موضوع مواد (140) و (141) براي بنياد شهيد و بنياد جانبازان نيز ملاك عمل خواهد بود.

تبصره 3 _ آرا هر يك از دو هيات مذكور ظرف مدت دو ماه پس از

ابلاغ توسط جانباز يا معلول يا يكي از وراث متوفي قابل شكايت در مراجع صالحه خواهد بود.

ماده 142 _ آيين نامه اجرايي مواد (127) ، (138) ، (140) و (141) اين قانون توسط نيروي انتظامي با هماهنگي وزارت كشور تهيه و ازطريق ستاد كل به تصويب فرماندهي كل قوا خواهد رسيد.

ماده 143 _ استعفا كاركنان درصورت تقاضاي شخصي و تصويب مقامات مذكور در ماده (87) اين قانون حسب مورد تابع يكي از بندهاي زير مي باشد:

الف _ محصلين در مدت طي دوره آموزشي بدو خدمت در نيروي انتظامي يا به هزينه آن يا بلافاصله پس از پايان آموزش با پرداخت دو برابر هزينه هاي تحصيلي مستعفي مي گردند.

ب _ كاركناني كه پس از آموزش ، به خدمت مشغول گرديده اند به ميزان يك دوم مدت خدمت مزبور از پرداخت هزينه موضوع بند (الف معاف خواهند شد.

درمورد آخرين دوره آموزشي طي شده ، سنوات خدمتي آنان پس از آن دوره ملاك محاسبه خواهد بود.

تبصره 1 _ در محاسبه مبلغي كه براي تحصيل كاركنان صرف شده است كمك هزينه تحصيلي ، حقوق و مزاياي پرداختي به آنان در مدت تحصيل ، هزينه هاي جاري تحصيلي در مراكز آموزشي ، وجوهي كه بابت شهريه به موسسه هاي آموزشي پرداخت شده است ، فوق العاده مأموريت آموزشي در داخل يا خارج از كشور و هزينه نوشت افزار و تهيه مدارك تحصيلي ، خوراك و پوشاك منظور مي گردد.

تبصره 2 _ كاركناني كه نيروي انتظامي براي تحصيل آنان هزينه اي پرداخت نكرده است پس از خدمت به ميزان مدت حداقلي كه براي تقاضاي استعفا در قرارداد استخدامي تعيين گرديده مستعفي مي گردند.

ماده 144 _ تصويب استعفا در زمان

جنگ و شرايط بحراني و مواقعي كه احتمال وقوع جنگ وجود دارد در اختيار فرماندهي كل قوا مي باشد.

ماده 145 _ كاركنان مستعفي ، درصورت نياز نيروي انتظامي با تقاضاي شخصي مشروط بر اين كه از تاريخ بركناري آنان تا زمان تسليم تقاضا بيش از پنج سال نگذشته باشد ، با تصويب مقامات مذكور در ماده (87) اين قانون با حفظ درجه يا رتبه و قدمت خدمت قبل از استفعا مي توانند براي يك بار به خدمت اعاده شوند.

اين كاركنان بايد وجوهي را كه براثر استعفا دريافت داشته اند به نيروي انتظامي مسترد نمايند و همچنين وجوهي را كه درزمان استعفا به موجب ماده (143) اين قانون پرداخت نموده اند ، دريافت خواهند كرد.

ماده 146 _ كاركناني كه تا چهار سال پس از حداقل مدت توقف در درجه يا رتبه صلاحيت نيل به ترفيع را به دست نياورند و همچنين كاركناني كه فاقد توانايي لازم براي انجام وظايف متناسب با درجه يا رتبه و تخصص مربوط باشند و نيز كاركناني كه ادامه خدمت آنان به مصلحت نيروي انتظامي نبوده و درحد اخراج نباشند با تشخيص هيات هاي رسيدگي موضوع ماده (121) و رعايت تبصره (9) ماده مزبور و نيز مفاد تبصره ماده (122) از خدمت معاف گرديده و با آنان به ترتيب زير رفتار مي شود:

چنانچه حداقل بيست سال سابقه خدمت داشته باشند در رديف بازنشستگان منظور خواهند شد و در غير اين صورت سوابق خدمتي آنان براساس مقررات اين قانون بازخريد مي گردد.

ماده 147 _ نيروي انتظامي مي تواند درموارد حذف و يا تعديل سازمان و تورم درجات ، كاركنان مربوط را مشروط به اين كه در ساير نيروهاي مسلح و ستاد كل

و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح شغل مناسبي براي آنان وجود نداشته باشد با تصويب مقامات مذكور در ماده (87) اين قانون با داشتن پانزده سال سابقه خدمت بازنشسته و كمتر از پانزده سال را بازخريد نمايد.

به مدت خدمت مشمولين اين ماده فقط از نظر احتساب وجوه بازخريدي و حقوق بازنشستگي پنج سال اضافه مي گردد ليكن در هر صورت سنوات موثر در حقوق بازنشستگي آنان از سي سال بيشتر نخواهد بود.

ماده 148 _ كاركنان در موارد زير اخراج مي گردند:

الف _ با حكم دادگاه يا به تبع حكم دادگاه

ب _ با راي هيات هاي رسيدگي موضوع مواد (121) و (122) اين قانون

تبصره 1 _ چنانچه اخراج محصلين و كاركناني كه مدت تعهد خدمت آنان (حداقل دو برابر مدت آموزش به پايان نرسيده است ، ناشي از عمل ارادي آنان باشد ملزم به پرداخت هزينه هاي تحصيلي مصروفه هستند.

تبصره 2 _ تشخيص ارادي يا غير ارادي بودن عمل ارتكابي درمورد محصلين به عهده شوراي آموزش و درمورد كارمندان در مدت آزمايشي به عهده فرمانده و يا رييس مستقيم و درمورد ساير كاركنان به عهده كميسيون موضوع ماده (121) اين قانون مي باشد.

فصل هشتم _ دريافتي كاركنان
بخش اول _ حقوق ( ماده 149 تا 165 )

ماده 149 _ دريافتي ماهانه كاركنان پايور و پيماني عبارت است از مجموع حقوق ، مزاياي مستمر و فوق العاده هاي شغل و ساير پرداختها.

ماده 150 _ حقوق كاركنان از حاصلضرب مجموع عوامل ذيل در ضريب ريالي تشكيل مي گردد:

الف _ حداقل حقوق مبلغ معيني است كه به عنوان كمترين ميزان حقوق دريافتي در سطح كاركنان مشمول اين قانون پرداخت مي گردد.

تبصره _ عدد حداقل حقوق براي دارندگان مدرك تحصيلي كارداني و پايين تر 648 واحد _ براي دارندگان مدرك

كارشناسي 564 واحد و براي دارندگان مدرك كارشناسي ارشد و بالاتر 530 واحد تعيين مي گردد.

ب _ حق كارايي مبلغي است برابر با حاصلضرب رتبه حقوقي به توان دو در واحد حق كارايي

تبصره 1 _ واحد حق كارايي براي كليه كاركنان عدد 5/2 مي باشد.

تبصره 2 _ اولين رتبه حقوقي كاركنان اعداد مشخصي است كه به موجب ماده (154) اين قانون براي هر يك از مقاطع تحصيلي تعيين شده است و رتبه حقوقي كاركنان برابر است با مجموع اولين رتبه حقوقي و تعداد درجات يا رتبه هاي خدمتي دريافتي پس از اولين درجه يا رتبه

ج _ حقوق پايه مبلغي است معادل (3) يا (4) يا (5) درصد مجموع حداقل حقوق و حق كارايي و حق پايه سالهاي قبل كه براساس ارزشيابي كاركنان پس از هر يك سال خدمت به كاركنان تعلق مي گيرد و به حقوق آنان اضافه مي شود.

تبصره _ كاركنان نيروي انتظامي در قبال هر سال خدمت قابل قبول خود تا پايان سال 1369 از حقوق پايه به ميزان سه درصد (3%) مجموع حداقل حقوق و حق كارايي مربوط به آخرين درجه يا رتبه برخوردار مي گردند.

ماده 151 _ ضريب ريالي مذكور در اين قانون همواره معادل ضريب ريالي حقوق كاركنان نيروهاي مسلح مي باشد.

ماده 152 _ تعيين همطرازي مقامات نيروي انتظامي با مقامات مندرج در تبصره (2) ماده (1) قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت مصوب 13/6/1370 و برخورداري آنان از امتيازات متعلقه به استناد ماده مذكور براساس دستورالعملي خواهد بود كه توسط نيروي انتظامي با هماهنگي وزارت كشور تهيه و از طريق ستاد كل به تصويب فرماندهي كل قوا مي رسد.

تبصره 1 _ مقامات مذكور در اين ماده پس از پايان دوران

تصدي به ترتيب در بالاترين گروههاي جدول مربوط تخصيص مي يابند و حقوق هر يك از آنان براساس عدد مبناي گروه مربوط تعيين و افزايش سنواتي نيز براساس آن محاسبه خواهد شد.

تبصره 2 _ مقامات مذكور در صورت اشتغال در هر يك از دستگاههاي دولتي و نهادهاي انقلاب اسلامي و موسسات و شركتهايي كه شمول حكم بر آنها مستلزم ذكر نام است از افزايش سنواتي براساس عدد مبناي گروه مربوط برخوردار خواهند شد.

ماده 153 _ با توجه به سختي و كيفيت خاص خدمت در نيروي انتظامي و به منظور حفظ قدرت جذب نيروي انساني حداقل و حداكثر حقوق مشمولين اين قانون از حداقل و حداكثر حقوق مشمولين قانون استخدام كشوري مصوب 31/5/1345 بيست درصد (20%) اضافه خواهد بود و در كليه مواردي كه نظام پرداخت يا اعداد حقوقي كاركنان نيروهاي مسلح تغيير نمايد ، عوامل مندرج در اين قانون به همان نسبت و به طور همزمان تغيير خواهد نمود و در صورت اصلاح گروه يا گروههاي ورودي مشمولين قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت مصوب 13/6/1370 توسط هيات دولت واحد حق كارايي موضوع تبصره (1) ذيل بند (ب ماده (150) با رعايت مفاد اين ماده بر حسب مورد توسط هيات دولت يا ستاد كل براي همان مقطع يا مقاطع مشابه نيروي انتظامي افزايش مي يابد.

ماده 154 _ اولين رتبه حقوقي كاركنان باتوجه به مدارك تحصيلي قابل قبول و موردنياز نيروي انتظامي به شرح زير تعيين مي گردد :

الف _ پايين تر از پايان دوره ابتدايي ، (1)

ب _ پايان دوره ابتدايي (جديد و قديم ، (3)

ج _ پايان دوره راهنمايي يا سيكل و اول متوسطه سابق ، (6)

د _

پايان دوره متوسطه ، (9)

ه_ پايان دوره هاي كارداني و آموزشگاههاي افسري و همافري سابق و دوره اول دانشكده هاي علوم نظامي و انتظامي و ساير دوره هاي آموزشي همطراز ، (11)

و _ پايان دوره هاي كارشناسي و دانشكده هاي افسري و خلباني سابق و دوره دوم دانشكده علوم نظامي و انتظامي و ساير دوره هاي آموزشي همطراز ، (13)

ز _ پايان دوره هاي كارشناسي ارشد و همچنين دكتراي رشته هاي درماني به جز پزشكي عمومي ، (15)

ح _ دكتراي پزشكي عمومي و دكتراي ساير رشته هاي علوم ، (16)

تبصره 1 _ اولين رتبه حقوقي دارندگان مدرك تحصيلي چهارم و پنجم متوسطه نظام سابق كه مدركشان اساس استخدام بوده به ترتيب (7) و (8) تعيين مي گردد.

تبصره 2 _ به اولين رتبه حقوقي دارندگان مدرك تحصيلي دكترا در كليه رشته ها كه دوره هاي تخصصي و يا فوق تخصصي قابل قبول و موردنياز نيروي انتظامي را طي نموده باشند حسب مورد (3) و (4) واحد اضافه مي گردد.

تبصره 3 _ در مواردي كه طول دوره هاي مذكور در تبصره (2) و بندهاي (ز) ، (ح و (ه_) به موجب مدرك مورد تاييد يكي از وزارتخانه هاي علوم ، تحقيقات و فناوري يا بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي بيش از سنوات مورد محاسبه در بندهاي مزبور باشد به ازا هر سال تحصيل بالاتر ، يك واحد به اولين رتبه حقوقي آنان افزوده مي گردد.

تبصره 4 _ اولين رتبه حقوقي كاركناني كه قبل از تصويب قانون ارتش مصوب 7/7/1366 در اثر رشادت و به فرمان فرماندهي كل قوا يا در اجراي حضور در جبهه برطبق ماده (33) قانون سابق ارتش از طريق درجه موقت ستوان سومي به درجات بالاتر نايل گرديده اند و

مدرك تحصيلي آنان پايين تر از فوق ديپلم (كارداني باشد (11) تعيين مي گردد.

تبصره 5 _ مدرك تحصيلي كه حسب مورد به موجب ارزيابي وزارتخانه هاي آموزش و پرورش ، علوم ، تحقيقات و فناوري و بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي معادل يكي از مقاطع مذكور در اين ماده شناخته شود داراي ارزش برابر خواهد بود.

تبصره 6 _ كاركناني كه به علت داشتن مدرك هنري يا ورزشي و يا تخصصي به موجب مقررات استخدامي سابق نيروهاي مسلح و يا مقررات سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور از نظر استخدامي معادل هر يك از مقاطع تحصيلي فوق الذكر طبقه بندي شده يا بشوند در محاسبه حقوق آنان اولين رتبه حقوقي همان مدرك تحصيلي ملاك عمل خواهد بود.

تبصره 7 _ مدرك تحصيلي پايان دوره متوسطه و مقاطع پايين تر استخدامي همين قانون در هر وضعيت خدمتي ، موردنياز و قابل قبول تلقي گرديده و چنانچه اولين رتبه حقوقي اين مدارك از اولين رتبه حقوقي قبلي بيشتر باشد ، در مورد مدرك پايان دوره متوسطه براساس اين ماده و ساير موارد رتبه حقوقي بالاتر ملاك محاسبه قرار خواهد گرفت

ماده 155 _ اولين رتبه حقوقي كارمندان موضوع بند (ب ماده (19) اين قانون برابر است با رتبه خدمتي موضوع ماده (84) همين قانون

ماده 156 _ به محصليني كه قبل از نيل به درجه يا رتبه در بدو استخدام دوره هاي آموزشي را طي مي نمايند ، ماهانه مبلغي به ميزان يك دوم حقوق حاصله از عوامل مذكور در ماده (150) و براساس رتبه حقوقي مدرك تحصيلي اساس استخدام و سنوات قابل قبول آموزشي آنان تعيين و پرداخت مي گردد.

تبصره _ به محصليني كه در رشته هاي پروازي

، دريانوردي و مأموريتي ، آموزش مي بينند حسب مورد مبالغي تا پنجاه درصد (50%) مزاياي شغلي كه در آن كاراموزي مي نمايند به عنوان مزاياي ويژه آموزشي در طول مدت آموزش عملي پرداخت خواهد شد.

ماده 157 _ كليه كاركنان پايور و پيماني پس از حداقل مدت توقف در درجه يا رتبه درصورت داشتن كارايي لازم به ازا هر چهار سال توقف يك واحد به رتبه حقوقي آنان اضافه مي شود. اين افزايش براي دارندگان درجات اميري ، دو واحد خواهد بود.

تبصره 1 _ كليه كاركنان دراخرين سال خدمت خود به ازا هر سال خدمت پس از آخرين ارتقا ، از يك چهارم رتبه حقوقي برخوردار خواهند شد.

تبصره 2 _ كاركنان مشمول اين ماده در صورت ترفيع ، به جاي بهره مندي از ارتقا فوق از حقوق مربوطه به ترفيع خود استفاده خواهند نمود.

ماده 158 _ كاركناني كه با اجراي اين قانون حقوق آنان در مقايسه با مجموع حقوق و فوق العاده هاي شغل و مزاياي مستمر قبل از اجراي اين قانون قبل از اعمال كسورات مربوط كاهش يابد مابه التفاوت مبلغ مزبور را تا رفع كاهش به عنوان مابه التفاوت تطبيق دريافت مي نمايند. اين تفاوت با هرگونه افزايش بعدي به همان ميزان كاهش خواهد يافت

ماده 159 _ در محاسبه حقوق پايه كاركنان ، سنوات آموزشي بدو استخدام و همچنين سنوات خدمتي مازاد بر سي سال منظور خواهد شد. ليكن خدمت مذكور در ماده (179) اين قانون حداكثر سي سال محاسبه مي گردد.

تبصره _ در مورد كاركناني كه خدمت آنان از سي سال تجاوز مي نمايد بابت سالهاي مازاد بر سي سال ، فقط از افزايش حقوق آنان در طول خدمت مذكور حق بازنشستگي كسر

خواهد شد.

ماده 160 _ مزاياي مستمر كاركنان مبالغي است كه به تناسب تعداد عايله تحت تكفل آنان به عنوان كمك هزينه مسكن و كمك هزينه عايله مندي پرداخت مي گردد.

ماده 161 _ كمك هزينه عايله مندي عايله تحت تكفل كاركنان شاغل ، بازنشسته و موظف مشمول اين قانون طبق ماده (9) قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت مصوب 13/6/1370 مجلس شوراي اسلامي و تغييرات و اصلاحات بعدي آن تعيين و پرداخت خواهد شد.

تبصره 1 _ عايله تحت تكفل كاركنان مجرد مشمول اين قانون از مزاياي بند (1) ماده (9) قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت مصوب 13/6/1370 بهره مند خواهند شد.

تبصره 2 _ كاركنان زن مشمول اين قانون كه داراي همسر از كارافتاده باشند كه تحت تكفل آنان هستند ، از كمك هزينه عايله مندي موضوع ماده (9) قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت مصوب 13/6/1370 برخوردار مي گردند.

ماده 162 _ ميزان كمك هزينه مسكن كاركناني كه از خانه هاي سازماني استفاده نمي كنند و ميزان اجاره بهاي خانه هاي سازماني بايد به نحوي تعيين گردد كه باتوجه به اجاره بهاي مسكن در سطح جامعه ، به كاركنان استفاده كننده از خانه هاي سازماني و سايرين به ميزان واحدي در امر مسكن كمك شود.

ماده 163 _ ميزان كمك هزينه مسكن كاركنان شاغل كه از خانه هاي سازماني استفاده نمي نمايند باتوجه به عايله تحت تكفل آنان مبلغي معادل حاصلضرب يك سيصدم عدد حداقل حقوق مندرج در تبصره بند (الف ماده (150) اين قانون در ضريب منطقه اي در متراژ زيربناي مسكن متناسب با عايله بشرح زير تعيين و محاسبه مي گردد:

رديف تعداد عايله تحت تكفل متراژ زيربناي مسكن متناسب با عايله

1 مجرد 50 متر مربع

2 يك نفر 70 متر مربع

3 دو

نفر 90 متر مربع

4 سه نفر 100 متر مربع

5 چهار نفر 130 متر مربع

6 پنج نفر و بيشتر 150 متر مربع

ماده 164 _ حقوق و مزاياي كاركنان وظيفه ، همواره برابر ( قانون چگونگي پرداخت حقوق كاركنان وظيفه نيروهاي مسلح مصوب 5/7/1375 ) و قانون خدمت وظيفه عمومي مصوب 29/7/1363 و اصلاحات بعدي آنها محاسبه و پرداخت خواهدشد.

بخش دوم _ فوق العاده هاي شغل ( ماده 165 تا 169 )

ماده 165 _ فوق العاده هاي شغل به مزاياي شغل ، فوق العاده خاص و فوق العاده سختي كار انتظامي گفته مي شود كه مشمول كسور بازنشستگي قرار مي گيرند.

ماده 166 _ به كاركنان نيروي انتظامي ماهانه مبلغي با درنظرگرفتن نوع و شرايط شغل ، خطرات ، مسووليت ، فرسودگي ناشي از شغل و كيفيت كار به عنوان مزاياي شغل پرداخت مي گردد.

تبصره 1 _ ميزان فوق العاده شغل كاركنان شاغل در نيروي انتظامي نبايد از يكصد و پنج درصد (105%) مجموع حداقل حقوق و حق كارايي شاغل كمتر و از يكصد و هفتاد و پنج درصد (175%) آن بيشتر باشد و فوق العاده شغل كاركنان شاغل در مشاغل فرماندهي ، مديريت و سرپرستي و همچنين فوق العاده شغل كاركنان متصدي مشاغل تحقيقي و تخصصي و يا آموزشي هر كدام تا بيست و پنج درصد (25%) مجموع حداقل حقوق و حق كارايي قابل افزايش است

تبصره 2 _ حقوق و فوق العاده شغل دارندگان مدارك تحصيلي دكتري و فوق ليسانس و مدارك همطراز از لحاظ استخدامي كه در مراكز يا واحدهاي آموزشي ، مطالعاتي و تحقيقاتي اشتغال به كار دارند نبايد از هشتاد درصد (80%) مجموع حقوق و فوق العاده شغل كاركنان مشابه مشمول قانون اعضا هيات علمي دانشگاهها و موسسات آموزش عالي كمتر باشد.

ماده 167 _ به موجب ماده (6) قانون

نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت مصوب 13/6/1370 به منظور جذب و نگهداري نيروهاي مناسب براي مشاغل تخصصي و مديريتي نيروي انتظامي فوق العاده خاص (جذب پرداخت مي گردد.

تبصره _ هرگونه فوق العاده ديگري كه براساس ماده (6) قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت مصوب 13/6/1370 (مانند فوق العاده ويژه و ...) به مشمولين قانون استخدام كشوري پرداخت مي گردد شامل كاركنان نيروي انتظامي نيز خواهد شد.

ماده 168 _ علاوه بر پرداخت مزاياي شغل و فوق العاده خاص ، باتوجه به مأموريتهاي ويژه نيروي انتظامي و مسووليتهاي ناشي از ارتباط مستمر كاركنان با مردم و نيز شرايط محيطي و اجتماعي و ضريب بالاي آسيب پذيري آنان ، ماهانه مبلغي معادل سي درصد (30%) حقوق و مزاياي شغل تحت عنوان ( فوق العاده سختي كار انتظامي ) به كاركنان نيروي انتظامي پرداخت مي گردد.

ماده 169 _ نيروي انتظامي حداكثر ظرف سه ماه آيين نامه اجرايي اين بخش را تهيه و توسط وزارت كشور با هماهنگي ستاد كل به تصويب هيات وزيران مي رساند.

تبصره _ پرداخت مزايا براساس اين قانون تا زمان تصويب و ابلاغ آيين نامه مذكور برمبناي مقررات قبلي خواهد بود.

بخش سوم _ كسورات ( ماده 170 )

ماده 170 _ كليه كسورات مربوط به بازنشستگي ، بيمه درماني ، بيمه عمر و حوادث و پس انداز اعم از سهم كاركنان و سهم دولت برابر قوانين و مقررات مربوط (مورد تسري به نيروي انتظامي محاسبه و به صندوقهاي ذي ربط واريز خواهد شد.

بخش چهارم _ دريافتي ماهانه كاركنان در موارد خاص ( ماده 171 تا 174 )

ماده 171 _ دريافتي ماهانه كاركنان منتسب بر حقوق و مزاياي مستمر كاركنان حاضر به خدمت همطراز آنان و آخرين فوق العاده هاي شغل محاسبه و پرداخت مي گردد.

تبصره _ در مورد آن دسته از كاركنان مأمور به خدمت كه به موجب ساير قوانين و مقررات ، الزاما از سوي نيروي انتظامي به سازمانهايي نظير ستاد كل ، سازمان قضايي نيروهاي مسلح ، سازمان زندانهاي نيروهاي مسلح و وزارت كشور اعزام مي گردند ، چنانچه شغل مورد تصدي در آن سازمانها بالاتر باشد ، شغل جديد ملاك عمل خواهد بود.

ماده 172 _ ميزان دريافتي كاركنان مأمور در داخل نيروي انتظامي بر مبناي حقوق درجه يا رتبه مربوط و فوق العاده هاي شغل جديد آنان محاسبه مي گردد.

ماده 173 _ كاركنان بازنشسته اي كه به موجب ماده (131) اين قانون به خدمت اعاده مي گردند از تاريخ اعاده به خدمت حقوق بازنشستگي آنان قطع شده و از حقوق درجه يا رتبه خود و فوق العاده هاي شغل مربوط كه دران انجام وظيفه خواهند كرد استفاده مي نمايند و از نظر كليه امور استخدامي مانند ساير شاغلين خواهند بود.

ماده 174 _ ميزان دريافتي ماهانه كاركنان منتظر خدمت برمبناي دو سوم و كاركنان بدون كار يك دوم حقوق درجه يا رتبه آنان محاسبه و تعيين مي گردد.

تبصره _ مزاياي مستمر كاركنان مشمول اين ماده به طور كامل پرداخت مي گردد.

بخش پنجم _ ساير پرداختها ( ماده 175 تا 178 )

ماده 175 _ پاداش ، هزينه سفر ، فوق العاده مأموريت در داخل و خارج از كشور و فوق العاده هاي انتقال ، محل خدمت ، بدي آب و هوا و محروميت از تسهيلات زندگي به ميزان مشمولين قانون استخدام كشوري به كاركنان پرداخت مي گردد.

تبصره 1 _ آيين نامه پرداخت فوق العاده اشتغال خارج از مركز و

بدي آب و هوا و محروميت از تسهيلات زندگي هماهنگ با آيين نامه مربوط درمورد مشمولين نيروهاي مسلح بايد به نحوي تهيه گردد كه مبالغ پرداختي بابت موارد مذكور جز درصورت تجديدنظر درمورد مشمولين قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345 معادل كاركنان همطراز آنان در قانون استخدام كشوري باشد.

تبصره 2 _ وزارت كشور با هماهنگي ستاد كل آيين نامه فوق العاده اشتغال خارج از مركز و بدي آب و هوا و محروميت از تسهيلات زندگي را به گونه اي كه فوق العاده شاغلين پاسگاهها و پاسگاههاي كوهستاني و مرزي سردسير و گرمسير از فوق العاده شاغلين مراكز شهرستانها و بخشها و شهرهاي مذكور بيشتر باشد تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رساند.

ماده 176 _ جز درزمينه نگهباني و مواردي كه كاركنان از فوق العاده مأموريت استفاده مي نمايند درمواردي كه به تشخيص بالاترين مقام نيروي انتظامي ادامه كار كاركنان در غير ساعات خدمت ضرورت پيدا كند با درنظر گرفتن افزايش بازده كار به تناسب افزايش ساعات خدمت اضافه كار پرداخت مي گردد. ميزان اضافه كار طبق آيين نامه اي خواهد بود كه به وسيله نيروي انتظامي با هماهنگي وزارت كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 177 _ كاركنان شاغل و بازنشسته نيروي انتظامي ازنظر دريافت كمك هزينه هاي ازدواج و فوت تابع قانون و مقررات استخدام كشوري مصوب 31/3/1345 خواهند بود.

ماده 178 _ تهيه و تامين لباس آن عده از كاركنان كه الزاما بايستي از لباس متحدالشكل استفاده نمايند و يامشاغل آنان ايجاب مي نمايد كه لباس خاصي بپوشند و همچنين خوراك و ساير هزينه هاي ضروري آنان درصورتي كه ضرورت و مقتضيات خدمتي ادامه خدمت روزانه كاركنان را ايجاب نمايد ، برعهده نيروي انتظامي

خواهد بود.

فصل نهم _ حقوق بازنشستگي ، وظيفه و مستمري ( ماده 179 تا 198 )

ماده 179 _ حقوق بازنشستگي ، حقوق وظيفه و حقوق مستمري عبارت است از وجوهي كه حسب مورد به بازنشستگان ، ازكارافتادگان و عايله تحت تكفل كاركنان برابر مقررات مربوط از صندوق بازنشستگي نيروي انتظامي به طور ماهانه پرداخت مي گردد.

تبصره 1 _ حقوق و مزاياي كاركنان شهيد و جانباز ازكارافتاده كلي و مفقودالاثر براساس قانون حالت اشتغال مستخدمين شهيد ، جانباز ازكارافتاده و مفقودالاثر جنگ تحميلي مصوب 30/6/1372 مجلس شوراي اسلامي پرداخت خواهد شد.

تبصره 2 _ حقوق كاركنان مفقودالاثر درغير از موارد مذكور در قانون حالت اشتغال مستخدمين شهيد ، جانباز ازكارافتاده و مفقودالاثر جنگ تحميلي مصوب 30/6/1372 براساس ماده (171) اين قانون پرداخت مي گردد.

تبصره 3 _ اولين رتبه حقوقي كاركنان بازنشسته كه قبل از تصويب قانون ارتش مصوب 7/7/1366 مجلس شوراي اسلامي به درجات ستوان سومي و بالاتر نايل گرديده اند و مدارك تحصيلي آنان پايين تر از فوق ديپلم (كارداني باشد يازده 11) تعيين مي گردد و مابه التفاوت آن از تاريخ 1/1/1371 قابل محاسبه مي باشد.

تبصره 4 _ هرگاه شخصي كه داراي حقوق بازنشستگي يا وظيفه است مفقودالاثر شود و مدت شش ماه حقوق بازنشستگي يا وظيفه خود را مطالبه ننمايد ، وراث ذويالحقوق چنانچه مطابق اين قانون مستمري به آنها تعلق گيرد حق دارند موقتا مستمري قانوني خود را تقاضا نمايند. چنانچه بعدها معلوم شود شخص مفقودالاثر فوت نموده ، مستمري موقتي از تاريخ فوق به طور دايم برقرار مي شود و درصورتي كه معلوم شود در حال حيات مي باشد ، وضعيت حقوق آنان به حال اوليه اعاده مي گردد.

تبصره 5 _ حقوق بازنشستگي ، وظيفه و مستمري كساني كه قبل از تاريخ 7/7/1366

خدمت آنان پايان پذيرفته براساس مقررات قانون ارتش و مشمولين قانون حقوق و مزاياي ارتش تعيين مي گردد.

ماده 180 _ دريافت حقوق بازنشستگي يا وظيفه و سهميه مستمري تواما ممنوع بوده و در اين حالت فقط مبلغ بيشتر پرداخت خواهد شد.

ماده 181 _ فرزنداني كه يكي از والدين آنها فوت شود حق دريافت سهميه مستمري از حقوق وي را خواهند داشت اگر چه پدر يا مادر آنها كه در حال حيات است به هرعنوان حقوق يا حقوق بازنشستگي يا وظيفه از دولت دريافت دارد.

ماده 182 _ حقوق شهدا ، جانبازان از كارافتاده و مفقودالاثر انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي براساس قانون حالت اشتغال مستخدمين شهيد ، جانباز ازكارافتاده و مفقودالاثر انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي مصوب 30/6/1372 مجلس شوراي اسلامي تعيين و افزايش حقوق پايه با ضريب پنج درصد (5%) تا رسيدن به شرايط عمومي بازنشستگي (سي سال خدمت محاسبه و پس از خاتمه سي سال مطابق قوانين و مقررات مربوط به حقوق مستمري تعيين و به عايله تحت تكفل آنان پرداخت مي گردد.

ماده 183 _ ميزان حقوق وظيفه ، جانبازان موضوع بند (ب ماده (128) اين قانون چنانچه در شمول قانون حالت اشتغال مستخدمين شهيد ، جانباز ازكارافتاده و مفقودالاثر انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي قرار نگيرند به شرح زير تعيين مي گردد:

الف _ درمورد كاركنان پايور و پيماني ، حقوقي معادل حقوق دو درجه يا رتبه بالاتر و آخرين فوق العاده هاي شغل و مزاياي مستمر دو درجه يا رتبه بالاتر.

ب _ درمورد محصلين ، حقوقي معادل حقوق درجه يا رتبه اي كه بعد از پايان دوره آموزشي به آن نايل مي شدند با قدمتي معادل

سابقه تحصيل

ج _ درمورد كاركنان وظيفه حقوقي معادل حقوق كاركنان پايور يك درجه بالاتر.

تبصره _ حقوق مستمري بگيران جانبازان بعداز فوت عبارت است از آخرين حقوق وظيفه آنان

ماده 184 _ ميزان حقوق وظيفه و حقوق مستمري بگيران كاركناني كه بنا به تشخيص كميسيون مندرج در ماده (140) اين قانون در هر يك از موارد پيش بيني شده در ماده (138) اين قانون در حين انجام وظيفه يا به سبب آن معلول يا فوت شوند به شرح زير تعيين مي گردد:

الف _ درمورد كاركنان پايور و پيماني معادل حقوق يك درجه يا رتبه بالاتر و آخرين و فوق العاده شغل و مزاياي مستمر.

ب _ در مورد محصلين معادل نه دهم حقوق درجه يا رتبه اي كه بعد از پايان دوره آموزشي به آن نايل مي شدند با قدمتي معادل سابقه تحصيل

ج _ درمورد كاركنان وظيفه حقوقي معادل حقوق كاركنان پايور همطراز.

تبصره _ حقوق مستمري بگيران معلولين اين ماده درصورتي كه بنابه تشخيص كميسيون مندرج در ماده (140) اين قانون فوت ناشي از معلوليت باشد معادل آخرين حقوق وظيفه ودرصورتي كه ناشي از معلوليت نباشد نه دهم آخرين حقوق وظيفه خواهد بود.

ماده 185 _ ميزان حقوق وظيفه و حقوق مستمري بگيران كاركناني كه به تشخيص كميسيون مندرج در ماده (140) اين قانون به طور عادي معلول يا فوت مي شوند به شرح زير تعيين مي گردد:

الف _ درمورد كاركنان پايور و پيماني ، حقوقي معادل آخرين حقوق ، فوق العاده هاي شغل و مزاياي مستمر.

ب _ درمورد محصلين چهار پنجم حقوق درجه يا رتبه اي كه بعد از پايان دوره آموزش به آن نايل مي شدند با قدمتي معادل سابقه تحصيل

ج _

درمورد كاركنان وظيفه نه دهم حقوق كاركنان پايور همطراز.

تبصره _ حقوق مستمري بگيران معلولين موضوع اين ماده معادل آخرين حقوق وظيفه آنان خواهد بود.

ماده 186 _ با كاركنان بازنشسته درصورتي كه جانباز ازكارافتاده و يا شهيد و يا مفقودالاثر شوند حسب مورد برابر مواد (179) و (183) اين قانون رفتار خواهد شد و درصورت فوت آخرين حقوق بازنشستگي استحقاقي به عنوان حقوق مستمري به مستمري بگيران آنها پرداخت خواهد گرديد.

ماده 187 _ كاركنان وظيفه دوره احتياط و ذخيره كه قبل از خدمت از كاركنان دولت بوده اند درصورت شهادت ، جانباز شدن ، فوت و يا معلوليت ، حقوق مستمري و وظيفه آنان برابر مقررات اين قانون برمبناي آخرين حقوق دريافتي از سازمان مربوطه و از بودجه همان سازمان پرداخت خواهد شد و چنانچه حقوق آنان در سازمان مربوطه كمتر از حقوق كاركنان پايور همطراز آنان باشد حقوق مستمري و وظيفه برمبناي حقوق كاركنان پايور همطراز محاسبه شده و مابه التفاوت آن از اعتباري كه بدين جهت همه ساله در بودجه نيروي انتظامي منظور مي شود ، پرداخت خواهد شد.

ماده 188 _ هرگاه سابقه خدمت جانبازان موضوع ماده (183) اين قانون و معلوليني كه از حقوق وظيفه استفاده مي نمايند كمتر از بيست سال باشد حقوق وظيفه مقرره را از بودجه نيروي انتظامي دريافت نموده و سالانه مبلغي معادل افزايش حقوق پايه مربوطه استفاده خواهند كرد و كسور بازنشستگي به صندوق مربوطه واريز و پس از رسيدن به بيست سال خدمت ، از مبلغي معادل آخرين حقوق دريافتي از صندوق بازنشستگي نيروي انتظامي برخوردار خواهند شد.

ماده 189 _ درصورتي كه حقوق مستمري بگيران بيش از حقوق بازنشستگي باشد تا ميزان حقوق

بازنشستگي بر مبناي سنوات خدمت از صندوق بازنشستگي نيروي انتظامي و مازاد آن از محل اعتباراتي كه بدين منظور همه ساله در بودجه نيروي انتظامي منظور مي گردد پرداخت خواهد شد. دولت مكلف است كمبود بودجه صندوق بازنشستگي نيروي انتظامي را ازنظر جبران پرداخت حقوق وظيفه جانبازان و مستمري بگيران كه احكام خاصي درمورد آنها پيش بيني شده است همه ساله در لايحه بودجه كل كشور منظور نمايد.

ماده 190 _ كاركناني كه با داشتن حداقل بيست سال قدمت خدمت اخراج مي شوند به عايله تحت تكفل آنان وجوهي معادل سه پنجم حقوق مندرج در ماده (179) اين قانون پرداخت مي گردد.

تبصره _ كساني كه به موجب احكام مراجع قضايي كه صلاحيت تعيين حقوق بازنشستگي ، مستمري و يا وظيفه را دارا باشند براي آنان مبالغ مشخصي تحت عناوين مذكور ، مقرر گرديده و درمواردي كه به موجب احكام بعدي مبالغ جديدي براي آنان مقرر گردد از مبالغ جديد برخوردار خواهند شد.

به هر حال مبالغ فوق از ميزان استحقاقي مندرج در اين ماده تجاوز نخواهد كرد.

ماده 191 _ مستمري بگيران مشمول اين قانون عبارتند از:

الف _ همسر دايم و شوهر درصورتي كه همسرش مخارج وي را تأمين مي نموده است

ب _ اولاد ذكور غيرشاغل تا سن بيست سال تمام و درصورتي كه مشغول تحصيل باشند تا خاتمه تحصيل حداكثر بيست و پنج سال تمام

ج _ اولاد اناث جز درصورتي كه شوهر داشته يا شاغل باشند.

د _ پدر و مادري كه در كفالت متوفي بوده اند.

ه_ _ برادر محجور يا بيمار كه در كفالت متوفي بوده و قادر به اداره امور خود نباشد.

و _ برادر صغيري كه در كفالت متوفي بوده ، تا

سن بيست سال تمام و درصورت تحصيل تا سن بيست و پنج سال تمام مشروط بر اين كه شاغل نباشد.

ز _ خواهري كه در كفالت متوفي بوده جز درصورتي كه شوهر داشته يا شاغل باشد.

ح _ نوه هايي كه تحت كفالت متوفي بوده اند ، پسر تا سن بيست سال و درصورت تحصيل تا سن بيست و پنج سال تمام و دختر جز درصورتي كه شوهر داشته يا شاغل باشد.

تبصره 1 _ هر يك از مستمري بگيران چنانچه به بيماري غيرقابل علاج و يا نقص عضو مبتلا گردند به طوري كه برابر تشخيص كميسيون عالي پزشكي براي هميشه قادر به تأمين معاش خود نباشند مستمري آنان مادام العمر پرداخت خواهد شد.

تبصره 2 _ پرداخت مستمري به مستمري بگيران در طول خدمت دوره ضرورت نيز صرف نظر از شرايط سني ادامه خواهد يافت

ماده 192 _ حقوق مستمري بگيران براساس آخرين سوابق خدمتي يا اظهارنامه اي كه ازطرف كاركنان برابر ماده (191) اين قانون تنظيم مي گردد به طور مساوي بين آنان تقسيم خواهد شد.

تبصره _ براي رسيدگي به اعتراض كساني كه خود را محق به دريافت مستمري مي دانند و در سوابق خدمتي كاركنان جزو افراد تحت تكفل قيد نشده اند هيات رسيدگي مركب از اعضاي زير تشكيل مي شود:

الف _ فرمانده نيروي انتظامي يا جانشين وي

ب _ معاون نيروي انساني نيروي انتظامي يا نماينده وي

ج _ مسؤول امور بيمه و بازنشستگي نيروي انتظامي يا نماينده وي

ماده 193 _ چنانچه هر يك از مستمري بگيران فوت شود و يا شرايط دريافت حقوق مستمري را از دست بدهد سهم وي به سهم ساير مستمري بگيران افزوده خواهد شد.

ماده 194 _ جانبازان و خانواده هاي شهدا ، علاوه

بر دريافت حقوق وظيفه و مستمري ازنظر كليه خدمات رفاهي و مزاياي ديگر مانند ساير جانبازان و شهدا در سطح كشور ، به ترتيب تحت پوشش بنياد شهيد و امور ايثارگران قرار مي گيرند.

ماده 195 _ به كاركناني كه خدمت آنان پايان مي پذيرد و به مستمري بگيران كاركناني كه شهيد يا فوت مي شوند به ميزان مدتي كه از سال 1358 به بعد در طول خدمت از مرخصي استحقاقي استفاده نكرده باشند حداكثر معادل چهار ماه و درصورتي كه سازمان با مرخصي آنان موافقت نكرده باشد معادل تمام مدت مرخصي استفاده نشده براساس آخرين حقوق و مزايا از محل اعتبارات نيروي انتظامي پرداخت مي گردد.

تبصره _ به كساني كه بازخريد ، مستعفي و يا اخراج مي گردند علاوه بر وجوه مذكور ، كسور بيمه و بازنشستگي كه از حقوق آنان كسر شده است از محل صندوق بازنشستگي و بيمه نيز پرداخت خواهد شد.

ماده 196 _ هرگاه حقوق ماهانه كاركنان شاغل اضافه گردد به همان نسبت كه در قانون آورده مي شود حقوق بازنشستگان ، وظيفه بگيران و مستمري بگيران اضافه خواهد شد و مبلغ اضافي از محل بودجه نيروي انتظامي تأمين مي گردد.

ماده 197 _ كساني كه از حقوق بازنشستگي و يا حقوق وظيفه برخوردارند درصورت ترك تابعيت با عايله تحت تكفل آنان برابر مستمري بگيران فوت عادي رفتار مي گردد.

تبصره _ ترك تابعيت مستمري بگيران موجب قطع حقوق آنان حسب مورد به نفع صندوق بازنشستگي يا صندوق دولت يا ساير مستمري بگيران خواهد شد.

ماده 198 _ درصورتي كه ميزان صدمات وارده به جانبازان و معلولين حين انجام وظيفه يا به سبب آن در حدي باشد كه به تأييد كميسيون عالي پزشكي نيروي انتظامي در انجام

كارهاي روزانه زندگي محتاج كمك و معاضدت عملي ديگران باشند و در آسايشگاه جانبازان نگهداري نشوند برحسب مورد و متناسب با ميزان ازكارافتادگي ازحقوق نگهداري برخوردار خواهند شد. آيين نامه اجرايي اين ماده و همچنين ميزان هزينه درمان مبتلايان به بيماريهاي سرطان و تالاسمي و ساير بيماريهاي خاص توسط نيروي انتظامي و با هماهنگي وزارت كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.

فصل دهم _ امور خدماتي كاركنان ( ماده 199 تا 202 )

ماده 199 _ كاركنان نيروي انتظامي مي توانند علاوه بر استفاده از درمانگاهها و بيمارستانهاي اين نيرو و امكانات سازمان تأمين خدمات درماني ، از خدمات بيمه مكمل درمان نيز بهره مند شوند.

تبصره 1 _ از كارافتادگان ، بازنشستگان ، مستمري بگيران و عايله تحت تكفل كاركنان شاغل و بازنشسته و وظيفه بگير زير پوشش سازمان تأمين خدمات درماني و بيمه هاي مكمل خواهند بود.

تبصره 2 _ در مناطقي كه امكانات منحصر به يگان انتظامي مستقر در آنهاست ، عايله تحت تكفل كاركنان مي توانند از امكانات مزبور استفاده نمايند.

ماده 200 _ نيروي انتظامي حتيالمقدور ضمن تأمين خانه هاي سازماني موظف است كمبود آن را از طريق ارايه تسهيلاتي مانند پرداخت وديعه مسكن و وام مسكن در جهت كمك به معيشت كاركنان شاغل تأمين نمايد. دولت مكلف است همه ساله اعتبارات مربوط به اين ماده را در بودجه نيروي انتظامي منظور نمايد.

تبصره _ نحوه استفاده كاركنان از اين تسهيلات برابر دستورالعملي خواهد بود كه به تصويب فرمانده نيروي انتظامي مي رسد.

ماده 201 _ نيروي انتظامي موظف است كليه كاركنان خود را درقبال حوادثي كه در ارتباط با انجام وظيفه منجر به شهادت ، فوت ، بيماري ، نقص عضو يا ازكارافتادگي و يا پرداخت ديه مي گردد بيمه نمايد. آيين نامه

اجرايي اين ماده به پيشنهاد نيروي انتظامي و تأييد وزارت كشور به تصويب هيات وزيران مي رسد.

تبصره 1 _ چگونگي اجراي اين ماده تابع مقررات بيمه هاي كاركنان خواهد بود.

تبصره 2 _ اعتبارات اين ماده از محل صندوق بيمه مربوطه تأمين مي گردد.

ماده 202 _ نيروي انتظامي متناسب با امكانات موظف است خدمات فرهنگي ، ورزشي و رفاهي به ايثارگران ، بازنشستگان و كاركنان شاغل و خانواده تحت تكفل آنان ارايه نمايد.

فصل يازدهم _ مواد تكميلي ( ماده 203 تا 213 )

ماده 203 _ كاركنان تطبيق شده با دستورالعمل تعيين جايگاه خدمتي پاسداران كميته انقلاب اسلامي مصوب فرماندهي كل قوا و نيز كاركنان تطبيق شده با قانون ارتش مصوب 7/7/1366 از حيث تطبيق درجه ، رتبه يا ارشديت مشمول دستورالعمل و قانون مذكور و اصلاحات بعدي آنها خواهند بود.

ماده 204 _ سنوات خدمتي كاركنان كميته انقلاب اسلامي برابر دستورالعمل تعيين جايگاه خدمتي پاسداران كميته انقلاب اسلامي مصوب فرماندهي كل قوا حسب مورد از تاريخ تأسيس اين نهاد (23/11/1357) جز سنوات خدمت رسمي آنان محسوب گرديده و دولت موظف است پس از تصويب اين قانون ، كسور بازنشستگي كاركنان مذكور را تا تاريخ 12/1/1370 اعم از سهم دولت و كاركنان به صندوق بازنشستگي نيروي انتظامي پرداخت نمايد.

تبصره _ پاسداران كميته انقلاب اسلامي كه قبل از تصويب اين قانون از خدمت منفك شده اند نيز مشمول مفاد اين ماده مي گردند.

ماده 205 _ كاركناني كه سابقه خدمت در وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي يا وابسته به دولت و يا نهادهاي انقلاب اسلامي داشته و سوابق خدمتي آنان به نيروي انتظامي منتقل شده است ، سابقه خدمتي مذكور جزو سنوات خدمتي آنان محسوب خواهد شد.

تبصره _ درصورتي كه سابقه خدمت قبلي درارتباط

با شغل آنان در نيروي انتظامي باشد تمام سنوات و در غير اين صورت يك دوم آن جزو سنوات ترفيعاتي محسوب مي گردد. تشخيص ارتباط سابقه خدمت قبلي با شغل كاركنان برابر دستورالعملي خواهد بود كه توسط نيروي انتظامي با هماهنگي وزارت كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.

ماده 206 _ تطبيق كاركنان موضوع تبصره ماده (1) قانون نيروي انتظامي مصوب 27/4/1369 با اين قانون برابر دستورالعملي خواهد بود كه توسط نيروي انتظامي تهيه و پس از تأييد وزارت كشور ازطريق ستاد كل به تصويب فرماندهي كل قوا خواهد رسيد.

تبصره _ اجراي تطبيق آن دسته از كاركنان مشمول ماده مذكور كه براساس دستورالعمل فوق الذكر جزو كاركنان نيروي انتظامي محسوب خواهند شد ، توسط نيروي انتظامي صورت خواهد گرفت

ماده 207 _ نيروي انتظامي موظف است تطبيق وضعيت و ادامه خدمت كاركنان روزمزد و قراردادي كه قبل از تاريخ 1/1/1370 و همچنين تطبيق وضعيت و ادامه خدمت داوطلبان غيرنظامي (جوانمردان كه دراجراي قانون مربوط به وضع خدمتي داوطلبان غيرنظامي كه در مناطق عملياتي با نيروهاي مسلح همكاري مي نمايند مصوب 14/10/1360 قبل از تاريخ 7/7/1366 به كار گرفته شده اند و به علت نياز سازمان به خدمت خود ادامه داده اند را ظرف مدت شش ماه تعيين وضعيت نمايد.

تبصره _ حق بيمه پرداخت شده به سازمان تأمين اجتماعي (سهم بيمه شده و كارفرما) و كسورات بازنشستگي جوانمردان (سهم دولت و كاركنان مي بايست به صندوق بازنشستگي نيروي انتظامي واريز گردد.

ماده 208 _ نيروي انساني مورد نياز سازمانهاي عقيدتي سياسي و حفاظت اطلاعات در چهارچوب جداول سازماني مصوب توسط نيروي انتظامي تأمين مي گردد.

ماده 209 _ رؤساي سازمانهاي عقيدتي سياسي

و حفاظت اطلاعات در زمينه امور نيروي انساني كاركنان خود از اختياراتي معادل فرمانده نيروي انتظامي برخوردار مي باشند.

تبصره _ پذيرش استعفا ، بازخريدي و بازنشستگي و همچنين انتقال و مأمور به خدمت نمودن كاركنان از شمول اين ماده خارج مي باشد.

ماده 210 _ در اجراي بند (8) ماده (4) قانون نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران مصوب 27/4/1369 ، انجام وظايفي كه به عنوان ضابط قوه قضاييه به عهده نيروي انتظامي است و همچنين هزينه هاي مزبور درجهت مأموريتها و نگهداري و بدرقه متهمين طبق آيين نامه اي خواهد بود كه با مشاركت وزارت دادگستري ، وزارت كشور و نيروي انتظامي تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 211 _ نيروي انتظامي موظف است كليه آيين نامه ها ، دستورالعمل ها و اساسنامه هاي مندرج در اين قانون را جز در مواردي كه مهلت مشخصي براي آنها تعيين شده است حداكثر ظرف مدت يك سال تهيه و در سير مراحل تصويب قرار دهد.

تبصره _ درصورت عدم تهيه موارد مذكور در اين ماده و مهلت هاي قانوني ، وزارت كشور موظف است حداكثر ظرف مدت شش ماه نسبت به تهيه آنها اقدام و در سير مراحل تصويب قرار دهد.

ماده 212 _ اختيارات فرماندهي كل قوا محدود به موارد مصرحه در اين قانون نمي باشد.

ماده 213 _ جانشين فرمانده كل قوا در امور نيروي انتظامي و وزير كشور ، درمورد آن دسته از موارد مندرج در اين قانون كه موكول به تصويب فرماندهي كل قوا گرديده است ، درصورت تفويض اختيار ، اعمال اختيارات خواهد نمود.

قانون فوق مشتمل بر دويست و سيزده ماده و يكصد و نود و هشت تبصره طبق

اصل هشتاد و پنجم (85) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران در جلسه روز چهارشنبه مورخ 20/12/1382 كميسيون مشترك اجتماعي و امنيت ملي و سياست خارجي و برنامه و بودجه و محاسبات تصويب و در جلسه علني روز سه شنبه مورخ 7/11/1382 با ده سال مدت اجراي آزمايشي آن موافقت شده بود ، پاسخ شوراي نگهبان نيز در مهلت مقرر موضوع اصل نود و چهارم (94) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران واصل نگرديده است

رييس مجلس شوراي اسلامي _ مهدي كروبي

قانون نيروي انتظامي - مصوب تيرماه 1369

ماده 1 _ از تاريخ تصويب اين قانون وزارت كشور مكلف است نيروهاي انتظامي موجود (شهرباني ، كميته و ژاندارمري را حداكثر ظرف مدت يك سال ادغام نمايد و سازماني تحت عنوان نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران تشكيل دهد.

تبصره _ از تاريخ تصويب اين قانون نيروهاي مسلحي كه در جهت امور انتظامي در ارتباط با قوه قضاييه ، وزارتخانه ها و سازمانها و نهادها و موسسات مختلف فعاليت مي كنند در نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ادغام مي گردند و از طريق وزارت كشور و نيروي انتظامي تحت امر آن واحدها قرار خواهند گرفت

ماده 2 _ نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران سازماني است مسلح در تابعيت فرماندهي كل قوا ووابسته به وزارت كشور.

تبصره _ فرمانده نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران از طرف فرمانده كل قوا منصوب مي گردد.

ماده 3 _ هدف از تشكيل نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران ، استقرار نظم و امنيت و تامين آسايش عمومي و فردي و نگهباني و پاسداري از دستاوردهاي انقلاب اسلامي در چهارچوب اين قانون در قلمرو كشور جمهوري اسلامي ايران است

ماده 4 _ مأموريت و وظايف نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران عبارت است

از:

1: استقرار نظم و امنيت و تامين آسايش عمومي و فردي

2: مقابله و مبارزه قاطع و مستمر با هرگونه خرابكاري ، تروريسم ، شورش و عوامل و حركتهايي كه مخل امنيت كشور باشد ، با همكاري وزارت اطلاعات

تبصره _ كيفيت و نحوه همكاري را شوراي امنيت كشور تعيين مي كند.

3: تامين امنيت براي برگزاري اجتماعات ، تشكلها ، راهپيماييها و فعاليتهاي قانوني و مجاز وممانعت و جلوگيري از هرگونه تشكل و راهپيمايي و اجتماع غير مجاز و مقابله با اغتشاش ، بي نظمي و فعاليتهاي غير مجاز.

4: اقدام لازم در زمينه كسب اخبار و اطلاعات در محدوده وظايف محوله و همكاري با ساير سازمانها و يگانهاي اطلاعاتي كشور در حدود وظايف آنها.

تبصره 1 _ جمع آوري اخبار و اطلاعات مربوط به مسايل سياسي ، امنيتي و پيگيري اطلاعاتي آن به عهده وزارت اطلاعات است چنانچه نيروي انتظامي در حين انجام وظايف محوله به اين قبيل اخبار و اطلاعات دسترسي پيدا كند ، مكلف است ضمن كسب و جمع آوري ، آنها را سريعا در اختيار وزارت اطلاعات قرار دهد. وزارت مذكور موظف است اخبار و اطلاعات مورد نياز و مرتبط با وظايف نيروي انتظامي را به موقع در اختيار آن نيرو بگذارد.

تبصره 2 _ پيگيري اطلاعاتي مواردي از جرايم اجتماعي كه با امنيت ملي مرتبط بوده يا قسمتي ازيك توطئه يا فعاليتهاي پنهاني با هدف براندازي را تشكيل دهد ، با هدايت متمركز وزارت اطلاعات و همكاري نيروي انتظامي انجام خواهد شد.

تبصره 3 _ نيروي انتظامي مكلف است ، پرسنل انتظامي مورد نياز جهت تامين اهداف اطلاعاتي (كسب و جمع آوري وزارت اطلاعات را در صورت درخواست

در كنترل عملياتي آن وزارت قراردهد. كيفيت همكاري و نحوه تامين پرسنل مورد نظر را شوراي امنيت كشور معين خواهد كرد.

5: حراست از اماكن ، تاسيسات ، تجهيزات و تسهيلات طبقه بندي شده غير نظامي و حفظ حريم آنهابه استثناي موارد حساس و حياتي به تشخيص شوراي عالي امنيت ملي ، كه به عهده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي خواهد بود.

6: حفاظت از مسوولين و شخصيتهاي داخلي و خارجي در سراسر كشور به استثناي داخل پادگانها و تاسيسات نظامي ، مگر در مواردي كه بنا به تشخيص شوراي عالي امنيت ملي اصل انقلاب و يادستاوردهاي آن در معرض خطر باشد كه به عهده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي خواهد بود.

7: جمع آوري سلاح و مهمات و تجهيزات غير مجاز و صدور پروانه نگهداري و حمل سلاح شخصي و نظارت بر نگهداري و مصرف مجاز مواد ناريه با هماهنگي وزارت اطلاعات برابرطرحهاي مصوب شوراي امنيت كشور.

8: انجام وظايفي كه بر طبق قانون به عنوان ضابط قوه قضاييه به عهده نيروي انتظامي محول است ازقبيل

الف مبارزه با مواد مخدر.

ب مبارزه با قاچاق .

ج مبارزه با منكرات و فساد.

د: پيشگيري از وقوع جرايم

ه : كشف جرايم

و: بازرسي و تحقيق

ز: حفظ آثار و دلايل جرم

ح دستگيري متهمين و مجرمين و جلوگيري از فرار و اختفاي آنها.

ط اجرا و ابلاغ احكام قضايي

9: انجام امور مربوط به تشخيص هويت و كشف علمي جرايم

10: مراقبت و كنترل مرزهاي جمهوري اسلامي ايران ، اجراي معاهدات و پروتكلهاي مصوبه مرزي و استيفاي حقوق دولت و اتباع مرزنشين جمهوري اسلامي ايران در مرزها و محدوده انحصارياقتصادي درياها.

11: اجراي

قوانين و مقررات مربوط به گذرنامه (به جز گذرنامه سياسي و خدمت و ورود و اقامت اتباع خارجي (با هماهنگي وزارت امور خارجه در مورد اتباع خارجي تحت پوشش ديپلماتيك باهماهنگي وزارت اطلاعات (در مورد ورود و خروج و اقامت اتباع خارجي و صدور گذرنامه

12: اجراي قوانين و مقررات راهنمايي و رانندگي و امور توزين و حفظ حريم راههاي كشور.

تبصره 1 _ نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران موظف است كيله امور راهنمايي و رانندگي شهر تهران را برابر با سياستها و برنامه هاي شهرداري شهر تهران و در چهارچوب قانون به اجرا درآورد. تامين كليه تجهيزات و تاسيسات و بودجه و امكانات مورد نياز اداره راهنمايي و رانندگي شهر تهران (به استثناي حقوق و مزاياي پرسنل و تجهيزات مخابراتي و سلاح و مهمات بر عهده شهرداري شهر تهران مي باشد. كليه امكانات و تجهيزات موجود اداره راهنمايي و رانندگي شهر تهران عينا در اين اداره باقي خواهد ماند.

تبصره 2 _ اداره راهنمايي و رانندگي شهر تهران عنداللزوم در زمينه برقراري امنيت برابر با ابلاغيه هاي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران (ناجا) انجام وظيفه مي نمايد.

تبصره 3 _ چگونگي اجراي اين قانون از جمله نحوه عزل و نصب رييس اداره راهنمايي و رانندگي شهر تهران با رعايت اصل يكصدو دهم (110) قانون اساسي (به استثناي موارد مربوط به امورامنيتي و انتظامي كه به تصويب فرماندهي كل قوا مي رسد) مطابق با آيين نامه اي مي باشد كه حداكثرظرف مدت شش ماه توسط وزارت كشور با هماهنگي و همكاري ستاد كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

13: اجراي قوانين و مقررات وظيفه عمومي

14: نظارت

بر اماكن عمومي و انجام ساير امور مربوط به اماكن مذكور برابر مقررات مصوب

15: همكاري با ساير نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران در مواقع لزوم و بنا به دستور.

تبصره _ نيروي انتظامي با هماهنگي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در مواقع لزوم مي توانند ازنيروهاي مقاومت بسيج استفاده نمايند.

16: همكاري با دبيرخانه پليس بين الملل ( انترپول

17: همكاري با وزارتخانه ها ، سازمانها ، موسسات و شركتهاي دولتي و وابسته به دولت ، بانكها و شهرداريها در حدود قوانين و مقررات مربوط

18: همكاري با سازمانهاي ذي ربط در جهت ايجاد و توسعه زمينه هاي فرهنگي لازم به منظوركاهش جرايم و تخلفات و تسهيل وظايف محوله

19: انجام امور امدادي و مردم ياري در مواقع ضروري ضمن هماهنگي با مراجع ذي ربط

20: سازماندهي ، تجهيز ، آموزش يگانهاي انتظامي و آماده كردن آنها جهت اجراي مأموريتهاي محوله

21: تامين و حفاظت تاسيسات ، سربازخانه ها و قرارگاههاي مربوط

22: تامين دفاع هوايي تاسيسات و نقاط حساس مربوط در حد برد سلاح ضد هوايي سازماني باهماهنگي و كنترل عملياتي نيروي هوايي جمهوري اسلامي ايران

23: تامين نيازهاي پزشكي پرسنل و اداره بيمارستانها و درمانگاههاي مربوط

24: تهيه طرح نيازمنديهاي لجستيكي و اقدام در جهت تهيه و خريد اقلام و خدماتي كه از سوي فرماندهي كل نيروهاي مسلح به عهده نيروي انتظامي واگذار مي گردد. همچنين اقدام جهت خريد املاك و احداث تاسيسات مورد نياز برابر طرحهاي مصوب

25: تلاش مداوم و مستمر در جهت حفظ و صيانت سازمان در زمينه هاي امنيتي

26: تلاش مداوم و مستمر در جهت حاكميت كامل فرهنگ و ضوابط اسلامي در نيروهاي انتظامي

تبصره _ وزارت

دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح وظايف قانوني خود را كه در مقابل نيروهايانتظامي داشته است همچنان در قبال نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران به عهده خواهد داشت همچنين خريدهاي خارجي اقلام دفاعي از طريق وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح انجام خواهد پذيرفت

ماده 5 _ در اجراي بندهاي 25 و 26 ماده 4 اين قانون ، سازمانهايي با سلسله مراتب مستقل ومتمركز به ترتيب به نام ( سازمان حفاظت اطلاعات ) و ( سازمان عقيدتي ، سياسي ) از ادغام سازمانهاي مشابه موجود در نيروي انتظامي تشكيل مي شود.

تبصره 1 _ اين سازمانها وظايف و مأموريتهاي سازمانهاي همنام خود را براساس قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران عهده دار خواهند بود.

تبصره 2 _ روساي سازمانهاي عقيدتي ، سياسي و حفاظت اطلاعات از سوي مقام فرماندهي كل نيروهاي مسلح منصوب مي گردند.

ماده 6 _ وزارت كشور موظف است ظرف شش ماه از تاريخ تصويب اين قانون لايحه مربوط به ضوابط استخدام و حقوق و مزايا و ترفيع پرسنل را تهيه و جهت تصويب به مجلس شوراي اسلامي تقديم نمايد و تا زمان تصويب ، قوانين و مقررات فعلي جاري مي باشد.

ماده 7 _ شرايط عضويت

الف اعتقاد و التزام به مباني و احكام اسلام و نظام جمهوري اسلامي و رعايت اخلاق اسلامي

ب عدم عضويت يا وابستگي به احزاب ، گروهكها يا سازمانهاي سياسي

ج عدم همكاري موثر با رژيم طاغوت يا مباشرت در تثبيت آن

د: عدم سوء سابقه و برخورداري از حسن شهرت

ماده 8 _ طرح سازمان و تشكيلات اين نيرو توسط وزارت كشور تهيه و به تصويب فرمانده كل قواخواهد رسيد.

ماده 9 _ بودجه نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران همه

ساله توسط نيروي مذكور تنظيم و پس از تاييد وزارت كشور از طريق سازمان برنامه و بودجه به هيات دولت ارسال مي گردد.

ماده 10 _ اختيارات فرماندهي كل قوا محدود به موارد مصرحه در اين قانون نمي باشد.

ماده 11 _ از تاريخ تصويب اين قانون كليه قوانين و مقررات مغاير با اين قانون لغو مي گردد.

قانون تمديد مدت آزمايشي قانون مقررات استخدامي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران مصوب 1374 - مصوب 1

ماده واحده _ به موجب اين قانون مهلت آزمايشي قانون مقررات استخدامي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 1374 _ به مدت شش ماه تمديد مي گردد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده واحده در جلسه علني روز سه شنبه مورخ بيست و هشتم تيرماه يكهزار و سيصد و هفتاد و نه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 29/4/1379 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون اجازه حمل و استعمال اسلحه به نگهبانان بانكها - مصوب 2/4/1350

ماده واحده _ نگهبانان بانكهاي دولتي درصورتي كه واجد شرايط ورود به آموزشگاه پاسباني شهرباني كل كشور بوده و دوره آموزشگاه مذكور را گذرانده و تعليمات حفاظتي مخصوص بانك را فراگرفته باشند فقط در مدت نگهباني با رعايت مقررات مربوط حق حمل سلاح و در موارد زير حق استعمال آن را دارند و مشروط بر آن كه جز از راه استعمال سلاح نتوان به طريق ديگري حمله يا خطر را بلااثر يا متوقف ساخت

1 _ درصورتي كه جواهرات و وجوه و اوراق بهادار و فلزات قيمتي و اسناد متعلق به بانك يا تحت حفاظت بانك جزئا يا كلا در داخل بانك يا اماكني كه محافظت اشياي مذكور در آنجا به عهده نگهبان بانك محول شده و يا در حين حمل و نقل مورد خطر قرار گيرد.

2 _ درصورتي كه كسي برخلاف مقررات در ساعات نگهباني به منظور خلع سلاح اقدام به گرفتن اسلحه نگهبان بانك كند يا جان وي را به نحوي از انحا در معرض خطر قرار دهد.

3 _ درصورتي كه جان يا مال مشتري يا جان هريك از كاركنان بانك در محوطه بانك مورد خطر قرارگيرد.

تبصره 1 _ تعيين نوع سلاح و ترتيب استفاده از آن توسط نگهبانان بانك طبق

آيين نامه اي خواهدبود كه به تصويب وزارت جنگ وزارت دادگستري و وزارت كشور مي رسد.

تبصره 2 _ نگهبانان موسسات اعتباري دولتي و بانكهاي غيردولتي در صورت دارا بودن شرايط مندرج در اين قانون با تصويب هيأت وزيران مي توانند از مقررات مذكور در فوق استفاده نمايند.

تبصره 3 _ بانكها و موسساتي كه از مقررات اين قانون استفاده مي نمايند موظفند نگهبانان حامل سلاح خود را در برابر حوادث ناشي از انجام وظيفه همچنين مسووليت مدني آنها را در قبال اشخاص ثالث كه ناشي از انجام وظيفه مذكور باشد نزد شركت سهامي بيمه ايران بيمه نمايند.

قانون اصلاح مواد (168) قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران، (243) قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

حضرت حجت الاسلام والمسلمين جناب آقاي سيدمحمد خاتمي

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

لايحه شماره 35189/25354 مورخ 22/7/1381 دولت درخصوص اصلاح مواد (168) قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران، (186) قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و (179) قانون مقررات استخدامي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران كه دو فوريت آن در جلسه علني روز يكشنبه مورخ 3/3/1383 تصويب شده بود در جلسه علني روز سه شنبه مورخ 5/3/1383 مجلس شوراي اسلامي عينا تصويب و به تاييد شوراي نگهبان رسيده است در اجراي اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به پيوست ارسال مي گردد.

رييس مجلس شوراي اسلامي _ مهدي كروبي

شماره 12844 17/3/1383

وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح

قانون اصلاح مواد (168) قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران، (186) قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و (179) قانون مقررات استخدامي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران كه در جلسه علني روز سه شنبه مورخ پنجم خرداد ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و سه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ

6/3/1383 به تاييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 16411 مورخ 6/3/1383 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجرا ابلاغ مي گردد.

رييس جمهور _ سيدمحمد خاتمي

قانون اصلاح مواد (168) قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران، (186) قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و (179) قانون مقررات استخدامي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران

ماده واحده _ متن زير جايگزين ماده (168) قانون ارتش جمهوري اسلامي اي_ران _ مص_وب 7/7/1366 _ ، ماده (186) قانون مق_ررات استخ_دام_ي سپ_اه پ_اسداران انقلاب اسلامي _ مصوب 21/7/1370 و ماده (179) قانون مقررات استخدامي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران مصوب 27/4/1374 كميسيون شوراها و امور داخلي كشور مجلس شوراي اسلامي مي شود:

به وراث كليه پرسنل اعم از شاغل، بازنشسته و وظيفه ، جانباز ، معلول كه شهيد يا فوت مي شوند معادل مبلغ پيش بيني شده در قانون پرداخت پاداش پايان خدمت و بخشي از هزينه هاي ضروري به كاركنان دولت _ مصوب 26/2/1375 با اصلاحات بعدي _ هزينه كفن و دفن پرداخت مي شود.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز سه شنبه مورخ پنجم خرداد ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و سه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 6/3/1383 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است.

رييس مجلس شوراي اسلامي _ مهدي كروبي

آيين نامه اجرايي موضوع ماده (15) قانون به كارگيري سلاح توسط مأمورين نيروهاي مسلح در موارد ضروري

ماده 1 _ در اين آيين نامه واژه قانون ) به جاي عبارت ( قانون ) به كارگيري سلاح توسط مأمورين نيروهاي مسلح در مواردضروري _ مصوب 18/10/1373 بكار مي رود.

ماده 2 _ سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور مكلف است همه ساله اعتبار لازم جهت اجراي ماده (13) قانون را

ضمن رديف جداگانه در لايحه بودجه كل كشور مربوط به و اعتبار مربوط به اجراي ماده (14) آن را در ذيل رديف هريك ازدستگاه هاي ذيربط پيش بيني نمايد.

تبصره _ اعتبارات مذكور بر پايه درخواست دستگاه هاي مربوط تخصيص مي يابد و طبق مقررات ذيربط در اختيار آنها قرار خواهد گرفت

ماده 3 _ ديه و خسارت و تعيين ميزان آن (موضوع ماده ( 13 ) قانون كه در اجراي مواد (3)،(4)،(5)،(6) قانون حادث شده باشد از محل اعتبارات مربوط توسط دستگاه هاي ذيربط براساس رأي مرجع قضايي پرداخت خواهد شد.

تبصره _ مأموراني كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي منطبق با مفاد قانون ، مبادرت بكارگيري سلاح نموده و از اين لحاظ ملزم به پرداخت ديه يا جبران خسارت گرديده باشند در صورتي كه وجوه مربوط توسط سازمان متبوع مأمور و يا ديگر سازمان ها ونهادهاي انقلابي و يا وابسته به دولت پرداخت نشده باشدبا ارايه اسناد و مدارك لازم ، وجوه ذكرشده از محل اعتبارات اين آيين نامه پرداخت خواهد شد.

ماده 4 _ ميزان پرداخت خسارات وارده در قبال صدمات جاني و ضرر و زيان مالي كه به مأموران در حين يا در ارتباط با انجام وظيفه بر وفق قانون وارد شده است و نيز كمك مالي به اين مأموران (موضوع ماده 14 قانون در هر يك از وزارتخانه ها ،سازمانها و نيروهاي مسلح (نظامي و انتظامي با تأييد بالاترين مقام دستگاه مربوط و با رعايت قوانين و مقررات پرداخت خواهد شد.

مقررات سپاه

قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي - مصوب 21/7/1370

فصل اول _ كليات و تعاريف ( ماده 1 تا 3 )

ماده 1 _ در اين قانون عبارات اختصاري زير جايگزين عناوين كامل آن مي گردد:

الف _ ( فرماندهي كل ) به جاي فرماندهي كل نيروهاي مسلح

ب

_ ( ستاد كل ) به جاي ستاد فرماندهي كل نيروهاي مسلح

ج _ ( سپاه ) به جاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

د _ ( نيروهاي مسلح ) به جاي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران

ه_ _ ( وزارت ) به جاي وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح

و _ ( ارتش ) به جاي ارتش جمهوري اسلامي ايران

ماده 2 _ نيروهاي مسلح عبارتنداز: سپاه ، ارتش و نيروهاي انتظامي جمهوري اسلامي ايران

ماده 3 _ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به مجموعه ستادكل سپاه حوزه نمايندگي ولي فقيه در سپاه ، سازمان حفاظت اطلاعات سپاه ، نيروي زميني ، هوايي ، دريايي و مقاومت بسيج و قدس و سازمانهاي وابسته به آنها اطلاق مي گردد.

فصل دوم _ ورود به خدمت
بخش اول _ تعاريف ( ماده 4 تا 15 )

ماده 4 _ استخدام درسپاه عبارت است از گزينش افراد واجد صلاحيت براي انجام خدمت موظف در يكي از مشاغل پيش بيني شده در اين قانون

ماده 5 _ مشاغل سپاه ، ستاد كل و وزارت از نظر ماهيت شغل ، به سه گروه تقسيم مي شوند: شغل نظامي ، شغل كارمندي و شغل مشترك

تبصره 1 _ مشاغل فرماندهي ، مديريت هاي سطوح بالاي سپاه و ساير مشاغلي كه نياز به دانش و مهارت نظامي داشته يا درارتباط مستقيم با ماموريت هاي نظامي سپاه باشند از مشاغل نظامي محسوب مي شوند.

تبصره 2 _ غير از مشاغل موضوع تبصره 1 اين ماده ، مديريت ساير رده هاي سپاه و ساير مشاغلي كه باپشتيباني هاي مستقيم و نيز غيرمستقيم ماموريت هاي نظامي سپاه ارتباط دارند از مشاغل مشترك مي باشند.

تبصره 3 _ مشاغل نظامي ، كارمندي ، و مشترك با رعايت مفاد اين قانون در جداول سازمان مشخص

مي شود.

ماده 6 _ پرسنل سپاه كساني هستند كه برابر شرايط و مقررات مندرج دراين قانون و يا قانون خدمت وظيفه عمومي به خدمت پذيرفته مي شوند و عبارتند از:

الف _ كادر ثابت

ب _ وظيفه

ج _ پيماني

د _ بسيجي

ماده 7 _ كادر ثابت به پرسنلي اطلاق مي گردد كه براي انجام خدمت مستمر در سپاه استخدام مي شوند و عبارتند از:

الف _ پاسداران رسمي نظاميان

ب _ كارمندان

ج _ محصلين

ماده 8 _ پاسداران رسمي به پرسنلي اطلاق مي گردد كه براي جهاد در راه خدا و پاسداري و دفاع مسلحانه از انقلاب اسلامي و دستاوردهاي آن و نظام جمهوري اسلامي ايران به استخدام سپاه درآمده و پس از طي دوره هاي آموزشي لازم به يكي ازدرجات پيش بيني شده در اين قانون نايل و از لباس و علايم نظامي استفاده مي نمايند.

ماده 9 _ كارمندان پرسنلي هستند كه بر اساس مدارج تحصيلي و يا مهارت تجربي و تخصصي استخدام شده و بدون استفاده از لباس و علايم نظامي ، به يكي از رتبه هاي پيش بيني شده در اين قانون نايل مي شوند.

ماده 10 _ محصلين پرسنلي هستند كه به منظور خدمت در كادر ثابت به عنوان پاسدار رسمي يا كارمند استخدام و قبل ازانتصاب در يكي از مشاغل مندرج در اين قانون در يكي از مراكز آموزشي سپاه ، يا ساير موسسات آموزشي به هزينه سپاه مشغول تحصيل مي باشند.

ماده 11 _ پرسنل وظيفه كساني هستند كه مطابق قانون خدمت وظيفه عمومي در يكي از دوره هاي ضرورت ، احتياط يا ذخيره مشغول خدمت مي باشند.

ماده 12 _ پرسنل پيماني به كساني اطلاق مي گردد كه خدمت پيماني را به صورت نظامي يا كارمندي برابر مقررات مندرج دراين قانون

انجام مي دهند.

ماده 13 _ پرسنل بسيجي به افرادي اطلاق مي شود كه جهت تحقق ارتش بيست ميليوني تحت پوشش سپاه درمي آيند وعبارتند از:

الف _ بسيجي عادي عموم اقشار معتقد به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و اهداف انقلاب اسلامي هستند كه پس ازگذراندن دوره آموزش عمومي به خدمت ارتش بيست ميليوني درآمده و سازماندهي مي شوند.

ب _ بسيجي فعال آن دسته از بسيجيان عادي داوطلب هستند كه واجد شرايط لازم بوده و پس از گذراندن دوره هاي آموزشي ، سازماندهي شده و ضمن شركت در برنامه هاي حفظ انسجام درانجام ماموريت هاي محوله با سپاه همكاري مي كنند.

ج _ بسيجي ويژه (پاسدار افتخاري : پرسنلي هستند كه صلاحيت هاي يك پاسدار را دارا مي باشند و پس از گذراندن آموزش هاي مطروحه دراين قانون سازماندهي گرديده و متعهد مي گردند تا به هنگام نياز به طور تمام وقت دراختيار سپاه قرارگيرند.

ماده 14 _ سپاه مي تواند از پرسنل رسمي وزارتخانه ها و موسسات وابسته به دولت يا نهادهاي انقلابي و نيروهاي مسلح باكسب موافقت سازمان مربوطه به تناسب در وظايف مورد نياز بر طبق آيين نامه اي كه توسط ستاد كل سپاه با همكاري وزارت تهيه و به تصويب هيأت دولت مي رسد به صورت مأمور و يا انتقال استفاده نمايد.

تبصره _ انتقال يا مأمور به خدمت نمودن اينگونه پرسنل در زمان جنگ و بحران ، تابع ضوابط خاصي است كه توسط ستادكل سپاه با همكاري وزارت و سازمان امور اداري و استخدامي كشور تهيه و به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد.

ماده 15 _ افراد خريد خدمت سپاه ، ستاد كل و وزارت دفاع به كساني اطلاق مي شود كه بر طبق مقررات مربوط خدمت مشخصي را برابر قرارداد تنظيمي انجام

مي دهند.

بخش دوم _ شرايط عمومي استخدام ( ماده 16 تا 26

ماده 16 _ شرايط عمومي استخدام كارد ثابت و پيماني و پرسنل بسيجي ويژه (پاسدار افتخاري به شرح زير مي باشد:

الف _ اعتقاد به مباني اسلام ناب محمدي (ص ، انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي ايران

ب _ اعتقاد و التزام عملي به ولايت فقيه

ج _ التزام عملي به احكام اسلام و قوانين جمهوري اسلامي و رعايت موازين اخلاق اسلامي

د _ عدم عضويت و هواداري از احزاب و گروه ها و سازمان هاي سياسي

ه_ _ نداشتن سابقه عضويت و يا هواداري ازاحزاب و گروه ها و سازمان هاي غير اسلامي ، التقاطي ، الحادي و غير قانوني

و _ عدم اعتياد به مواد مخدر و محكوميت به محروميت از خدمات دولتي

ز _ داشتن شرايط تحصيلي و يا تخصصي مورد نياز.

ح _ داشتن سلامت و توانايي جسمي و رواني متناسب با خدمات مورد نياز.

ط _ داشتن حداقل 16 سال سن تمام و حداكثر 40 سال سن

ي _ داشتن حسن شهرت و عدم سو سابقه

تبصره 1 _ استخدام پرسنل كادر ثابت ، مشروط به داشتن تابعيت جمهوري اسلامي ايران مي باشد.

تبصره 2 _ پرسنل پيماني و بسيجي ويژه از شرط حداكثر سن و محصلين از حداقل سن تعيين شده مستثني مي باشند.

تبصره 3 _ براي مشاغل كارمندي در شرايط مساوي استخدام ، ايثارگران انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي و خانواده درجه يك آنان در اولويت مي باشند.

تبصره 4 _ استخدام پرسنل مذكور دراين ماده منوط به تأييد صلاحيت آنان توسط هيأت مركزي گزينش است كه پس ازارزيابي در طول دوره آموزش اوليه صورت مي گيرد و در صورت لزوم هيأت مركزي گزينش مي تواند اين اختيار را به هسته هاي

گزينش تفويض نمايد.

ماده 17 _ هيأت مركزي گزينش درسپاه مركب از فرمانده كل سپاه يا جانشين وي ، نماينده ولي فقيه درسپاه يا جانشين وي ،رييس ستاد كل سپاه ، مسيول حفاظت اطلاعات سپاه و معاون نيروي انساني ستاد كل سپاه ، به عنوان دبير هيأت و وزير يا جانشين وي تشكيل مي گردد و درچارچوب مفاد اين قانون ، وظيفه تعيين سياست هاي گزينش پرسنل سپاه و تدوين دستورالعمل هاي مورد نياز و نظارت بر كار هسته هاي گزينش درسپاه را به عهده دارد.

تبصره _ هسته هاي گزينش درستاد كل سپاه ، نيروها و سازمان هاي وابسته ، توسط هيأت مركزي گزينش سپاه ، براي گزينش پرسنل تشكيل مي گردد.

ماده 18 _ استخدام پرسنل نظامي براي خدمت در كادر ثابت بر اساس يكي از مقاطع تحصيلي پايان دوره هاي راهنمايي ،دبيرستان ، فوق ديپلم ، ليسانس ، فوق ليسانس و دكترا و بالاتر انجام مي گيرد.

ماده 19 _ كارمندان به دو صورت زير استخدام مي شوند:

الف _ بر اساس مدارك تحصيلي در يكي از مقاطع پايان دوره هاي دبيرستان ، فوق ديپلم ، ليسانس ، فوق ليسانس ، دكترا وبالاتر.

ب _ بر اساس تخصص و مهارت عملي باداشتن حداقل مدرك پايان دوره تكميلي نهضت سواد آموزي و حداكثر پايان دوره دبيرستان

ماده 20 _ سپاه براي مشاغلي كه مستلزم بكارگيري زنان باشد آنان را استخدام مي نمايد تغيير محل خدمت زنان بايدحتي الامكان تابع شرايط خدمتي همسران آنان باشد.

ماده 21 _ سپاه مي تواند به منظور تأمين نياز سازماني خود داوطلباني را كه حداقل داراي مدرك تحصيلي پايان دوره ابتدايي مي باشند با اخذ تعهد5 سال خدمت نظامي و يا 6 سال خدمت كارمندي به صورت پيماني استخدام نمايد. تمديد مهلت

وتجديد قرارداد مجاز نمي باشد.

تبصره 1 _ خدمت پرسنل پيماني كه خدمت دوره ضرورت را انجام نداده اند به منزله انجام خدمت دوره ضرورت تلقي مي گردد و درصورتي كه قبل از خاتمه تعهد به هر علت از خدمت مستعفي يا بركنار گردند برابر قانون خدمت وظيفه عمومي با آنان رفتار خواهد شد.

تبصره 2 _ سپاه مي تواند پرسنلي را كه درحال انجام خدمت دوره ضرورت مي باشد به صورت پيماني استخدام نمايد.

ماده 22 _ سپاه مي تواند در صورت نياز از پرسنل وظيفه در حين دوره خدمت ضرورت و همچنين پرسنل پيماني در طول مدت قرارداد و پرسنل بسيجي اعم از عادي ، فعال يا ويژه كه شرايط لازم را دارا هستند براي كادر ثابت استخدام نمايد و اين قبيل داوطلبان در شرايط مساوي از اولويت بوخوردارند آموزش ، درجه يا رتبه و ترفيعات آنان تابع مقررات مندرج در اين قانون خواهد بود.

ماده 23 _ سپاه مي تواند در صورت نياز از پرسنل بسيجي ويژه كه حداقل 18 سال تمام سن داشته باشند ، قراردادي انعقادنمايدكه خدمت دوره ضرورت خود را پس از گذراندن آموزش هاي لازم درطول حداكثر 10 سال ، هر سال به مدت حداقل يك ماه طي نمايند ، تا بدين وسيله همواره آمادگي رزمي براي ماموريت هاي مختلف در شرايط ويژه را داشته باشند.

تبصره 1 _ سپاه در مواقع جنگ و اضطرار اين نيروها را احضار نموده و چنانچه بيشتر از مدت يك ماه در هر سال خدمت نمايند به همان اندازه از مدت خدمت و آموزش سال هاي بعد كسر خواهد شد.

تبصره 2 _ اين دسته از پرسنل پس از گذراندن آموزش هاي لازم در بدو خدمت از حقوق اجتماعي افراد منقضي خدمت وظيفه عمومي براي استخدام و

تحصيل و نظير آن برخوردار مي باشند ، ليكن در صورت قطع يا لغو يا بطلان قرارداد تا انجام كامل خدمت ضرورت ، حقوق مزبور از آنها سلب مي شود.

تبصره 3 _ كليه نهادها و سازمان ها و وزارتخانه ها و شركت هاي دولتي و كارفرمايان بخش خصوصي اعم از اشخاص حقيقي يا حقوقي موظفند شغل اين دسته از افراد را در طول خدمت سالانه آنها در سپاه حفظ نمايند ، افراد مزبور در اين مدت ازدستگاه مربوطه حقوق و مزايا دريافت نخواهد نمود.

تبصره 4 _ حقوق و مزاياي اين افراد بعد از آموزش هاي لازم بدو خدمت مطابق حقوق و مزاياي پرسنل كادر ثابت نظامي هم رديف خواهد بود.

تبصره 5 _ آيين نامه اجرايي اين ماده توسط وزارت و ستاد كل سپاه پس از كسب نظر از سازمان امور اداري و استخدامي كشور تهيه و به تصويب هيأت وزيران مي رسد.

ماده 24 _ خريد خدمت اشخاص بنا به ضرورت و براي مدت محدود با تشخيص نيروها و سازمان هاي استخدام كننده به موجب آيين نامه موضوع ماده 37 قانون ارتش مي باشد و اصلاحات مورد نياز آن توسط ستاد كل سپاه با هماهنگي وزارت تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

ماده 25 _ استخدام اعضاي هيأت علمي موسسات آموزش عالي سپاه و پرداخت حق التدريس به اساتيد و مربيان مقاطع دانشگاهي بر اساس مقررات استخدامي هيأت علمي دانشگاه ها خواهد بود.

تبصره _ استخدام مربي و پرداخت حق التدريس براي آموزش هاي پايين تر از سطوح دانشگاهي تابع آيين نامه موضوع ماده 38 قانون ارتش خواهد بود. اصلاحات مورد نياز توسط ستادكل سپاه با هماهنگي وزارت دفاع تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

ماده 26 _ استخدام افراد درسپاه ، بدون نياز سازماني و همچنين

استخدام و يا تغيير وضع پرسنل جز به يكي از صور مذكور دراين قانون مطلقاً ممنوع است

بخش سوم _ سازمان و طبقه بندي مشاغل ( ماده 27 تا 33

ماده 27 _ تعداد و تركيب نيروي انساني سپاه ، و همچنين نسبت درجات و رتبه هاي آنان بر مبناي خط مشي ، استراتژي وتهديدات ، برابر جداول سازمان و تجهيزات مصوب و به نسبتي كه به وسيله ستاد كل سپاه تعيين و به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد ، مشخص مي گردد.

تبصره 1 _ جداول سازمان نيروي انساني سپاه و ستاد كل شامل محل هاي سازماني ، و ضرورت نظامي يا كارمندي يا مشترك بودن شغل و درجات و رتبه هاي متناسب براي هر محل سازماني حسب مورد توسط ستاد كل سپاه و ستاد كل تهيه و به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد.

تبصره 2 _ به منظور جلوگيري از تورم پرسنل كادر ثابت درسپاه و سازمان هاي وابسته ، درجداول سازماني مشاغل بايد به نحوي پيش بيني گردد كه حتي الامكان از پرسنل وظيفه ، پيماني و بسيجي استفاده شود.

ماده 28 _ رسته عبارت است از مجموعه رشته هاي شغلي كه از نظر تخصص يا نوع آموزش وابستگي و ارتباط نزديك داشته باشند.

ماده 29 _ مشاغل سپاه به تناسب احتياج نيروها و سازمان ها از رسته هاي مختلف تشكيل مي شود. انواع رسته و علايم رسته اي و همچنين علايم درجات و شكل لباس پرسنل نظامي به موجب دستورالعمل هايي خواهد بود كه توسط ستاد كل سپاه تهيه و به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد.

ماده 30 _ به كارگيري پرسنل در مشاغل غيرمرتبط با رسته آنان ممنوع بوده و سپاه موظف است به منظور ايجاد انعطاف در اجراي ماموريت هاي محوله به غير از رسته اصلي ، رسته رزمي يا پشتيباني

رزمي ديگري براي كليه پرسنل پيش بيني نمايد.

تبصره _ تغيير رسته پرسنل ممنوع مي باشد و درموارد لزوم برابر دستورالعملي است كه توسط ستاد كل سپاه تهيه و به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد.

ماده 31 _ ستادكل سپاه موظف است حداكثر ظرف مدت يك سال درچارچوب اين قانون ، كليه مشاغل سپاه را مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار داده و شرح وظايف و شرايط احراز هر شغل را تعيين و پس از تاييد فرماندهي كل سپاه در انتصابات و ترفيعات ملاك عمل قرار دهد.

ماده 32 _ ستاد كل سپاه موظف است مشاغل مختص كارمندان موضوع بند(ب ماده 19 اين قانون رااز نظر پيچيدگي وتخصص به سه گروه (1) ،(2)و(3) و ميزان مهارت درانجام مشاغل هر يك از سه گروه را به سه رده (1) ، (2) و (3) طبقه بندي نمايد. كميسيون ارزيابي مهارت در بدو استخدام ، تخصص و مهارت اين قبيل كارمندان را مورد ارزيابي قرارداده و گروه و رده آنان را تعيين مي نمايد.

ماده 33 _ ستاد كل سپاه مي تواند بنا به دستور فرماندهي كل سپاه ، براي انجام وظايف پيش بيني نشده پست هاي موقت را ايجاد نموده و حداكثر ظرف مدت يك سال تكليف آنان رااز لحاظ حذف شغل و يا درج آن در جداول سازمان معين نمايد.

فصل سوم _ آموزش و ترفيعات
بخش اول _ آموزش ( ماده 34 تا 71 )

ماده 34 _ دوره هاي آموزشي پرسنل كادر ثابت و بسيجي ويژه به شرح زير مي باشد:

الف _ دوره عمومي پاسداران

ب _ دوره تخصصي اوليه

ج _ دوره تخصصي تكميلي

د _ دوره سرپرستي

ه_ _ دوره هاي علمي و تخصصي

و _ دوره هاي علوم پايه نظامي

ز _ دوره مقدماتي رسته اي

ح _ دوره عالي رسته اي

ط

_ دوره فرماندهي وستاد.

ي _ دوره عالي جنگ

ك _ دوره علوم استراتژيك

تبصره _ نيروها و سازمان هاي وابسته به سپاه مي توانند درصورت لزوم با هماهنگي ستاد كل سپاه علاوه بر آموزش هاي فوق ، دوره هاي عرضي آموزشي تخصصي را براي پرسنل تشكيل دهند.

ماده 35 _ مراكز آموزشي سپاه به شرح زير مي باشد:

الف _ دبيرستان ها و هنرستان هاي سپاه

ب _ آموزشگاه نظامي

ج _ دانشكده هاي علوم و فنون نيروها.

د _ دانشكده فرماندهي و ستاد.

ه_ _ دانشكده علوم استراتژيك

و _ دانشگاه امام حسين (ع شامل دانشكده علوم پايه نظامي و دانشكده هاي علمي و تخصصي

تبصره 1 _ دانشكده علوم و فنون نيروها از لحاظ علمي به دانشگاه امام حسين (ع وابسته بوده و توسط نيروها اداره مي شود.

تبصره 2 _ دانشكده عقيدتي _ سياسي و ساير مراكز آموزش رسته اي عقيدتي _ سياسي سپاه زير نظر حوزه نمايندگي ولي فقيه در سپاه اداره مي شود.

ماده 36 _ سپاه مي تواند براي تأمين و تربيت پرسنل كادر ثابت بومي مورد نياز در استان هاي مرزي با هماهنگي وزارت آموزش و پرورش ، دبيرستان و هنرستان تشكيل دهد.

تبصره _ مراكز فوق به تشخيص ستاد كل سپاه ، درنيروها به تناسب نياز آنها تشكيل مي گردد.

اساسنامه اين نوع مراكز به تصويب وزارت آموزش و پرورش خواهد رسيد.

ماده 37 _ دوره آموزش عمومي پاسداران

دوره آموزش عمومي پاسداران براي پرسنل كادر ثابت نظامي كه با مدرك تحصيلي پايان دوره راهنمايي استخدام مي شوندحداقل به مدت شش ماه در آموزشگاه نظامي و براي پرسنلي كه با مدرك تحصيلي فوق ديپلم و بالاتر استخدام مي شوندحداقل به مدت سه ماه در دانشگاه امام حسين ع تشكيل مي شود. اين

دوره براي پرسنلي كه با مدرك ديپلم استخدام مي شوند درطول دوره هاي علوم پايه يا دانشكده علوم و فنون نيروها برگزار مي شود.

ماده 38 _ دوره آموزش تخصصي اوليه

اين دوره براي پرسنل كادر ثابت نظامي كه با مدرك تحصيلي پايان دوره راهنمايي استخدام مي گردند ، بلافاصله بعد از طي دوره آموزش عمومي حداقل به مدت شش ماه در آموزشگاه هاي نظامي برگزار مي شود. برنامه ها و مواد آموزشي اين دوره بايد طوري تنظيم گردد كه فارغ التحصيلان آن بتوانند از عهده مشاغل درجات رزم آور دومي و رزم آور يكمي برآيند.

تبصره _ نيروها مي توانند متناسب با نياز خود نسبت به تشكيل آموزشگاههاي نظامي جهت برگزاري دوره هاي آموزش عمومي پاسداري و تخصصي اوليه در يگانها و مناطق مختلف اقدام نمايند.

ماده 39 _ دوره آموزش تخصصي و تكميلي

دوره هاي تخصصي تكميلي براي تكميل تخصص پرسنل كادر ثابت نظامي با داشتن درجه رزم آور يكمي به مدت حداقل 6ماه در دانشكده هاي علوم وفنون نيروها تشكيل مي گردد و نيروها موظف هستند نسبت به تشكيل اين دوره ها طوري اقدام نمايند كه كليه پرسنل با داشتن درجه رزم آور يكمي بتوانند به موقع اين دوره را طي نمايند. برنامه ها و مواد آموزشي اين دوره بايد طوري تنظيم گردد كه فارغ التحصيلان آن بتوانند از عهده مشاغل درجات رزمدار دومي و رزمدار يكمي بر آيند. نيل به درجه رزمدار دومي منوط به موفقيت در طي اين دوره مي باشد.

ماده 40 _ دوره آموزش سرپرستي

اين دوره براي پرسنل موضوع تبصره يك ماده 77 اين قانون دردرجه رزمدار يكمي به مدت حداقل 6 ماه بر حسب نياز دردانشكده هاي علوم و فنون نيروها تشكيل مي شود. برنامه ها و موادآموزشي اين دوره بايد طوري تنظيم شود

كه فارغ التحصيلان آن بتوانند از عهده مشاغل درجات ستوان سومي تا ستوان يكمي برآيند. نيل اين پرسنل به درجه ستوان سومي منوط به موفقيت درطي اين دوره مي باشد.

تبصره _ سپاه مي تواند دوره هاي آموزش تخصصي تكميلي و سرپرستي را به صورت متوالي دريك مرحله اجرا نمايد وهمچنين مي تواند بخشي از اين دوره ها را به صورت آموزش حين خدمت انجام دهد.

ماده 41 _ دوره هاي آموزشي علوم پايه نظامي

سپاه براي تأمين و تربيت پرسنل كادر ثابت نظامي كه با مدرك ديپلم استخدام مي شوند ، اقدام به تشكيل دانشكده علوم پايه نظامي در دانشگاه امام حسين ع مي نمايد.حداقل مدت آموزش اين دانشكده 7 ترم تحصيلي دردو دوره به شرح زيرمي باشد:

دوره اول _ اين دوره حداقل شامل 4 ترم تحصيلي مي باشد و براي آموزش به كساني كه با مدرك تحصيلي پايان دوره دبيرستان از طريق مسابقه ورودي پذيرفته مي شوند ، تشكيل مي گردد.

دوره دوم _ اين دوره حداقل شامل سه ترم تحصيلي مي باشد و براي كساني كه با انجام ارزيابي و مسابقه ورودي از بين داوطلبان فارغ التحصيل دوره اول پذيرفته شده اند تشكيل مي گردد.

تبصره 1 _ پرسنلي كه با مدرك پايين تر از ديپلم استخدام شده و موفق به اخذ مدرك ديپلم شده اند حداكثر با 25 سال سن مي توانند درآزمون ورودي دوره اول دانشكده علوم پايه نظامي شركت نمايند و درشرايط مساوي حق تقدم با پرسنل شاغل است

تبصره 2 _ در صورت ضرورت و فوريت ، سپاه مي تواند از دارندگان مدارك فوق ديپلم مورد نياز با داشتن حداكثر 25 سال سن ، براي شركت درآزمون ورودي دوره دوم آموزش علوم پايه نظامي ثبت نام نمايد.

تبصره 3 _ مواد و برنامه هاي آموزشي

اين دانشكده بايد طوري تنظيم گردد كه با گذراندن دوره هاي آموزش بعدي ،فارغ التحصيلان دوره اول از عهده مشاغل درجات ستوان سومي تا سرهنگي برآمده و فارغ التحصيلان دوره دوم آمادگي انجام وظيفه در مشاغل درجات ستوان دومي و بالاتر را داشته باشند.

تبصره 4 _ ستاد كل سپاه مي تواند دررسته هايي كه ضروري مي داند دوره هاي دوم علوم پايه نظامي ، مقدماتي رسته اي و عالي رسته اي را به صورت پيوسته وبا حداقل پنج ترم تحصيلي اجرا نمايد.

تبصره 5 _ سپاه مي تواند بنا به ضرورت دوره دوم علوم پايه نظامي رادردانشكده علوم و فنون نيروها اجرا نمايد.

ماده 42 _ دوره علمي و تخصصي

سپاه به منظور تأمين و تربيت كادر ثابت فني و تخصصي مورد نياز دررسته هاي مشترك و رشته هاي دانشگاهي كه امكان تأمين آن از دانشگاههاي كشور نمي باشد ، اقدام به تشكيل دانشكده هاي علمي تخصصي با همكاري وزارتين فرهنگ وآموزش عالي و بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي دردانشگاه امام حسين ع مي نمايد.

ماده 43 _ دوره آموزش مقدماتي رسته اي

دوره هاي مقدماتي رسته اي بر حسب نياز به منظور آموزش مقدماتي براي رسته هاي مورد احتياج به فارغ التحصيلان دانشكده هاي علوم پايه نظامي و قبل از شروع به خدمت آنها ، حداقل به مدت شش ماه در دانشكده علوم و فنون نيروهاتشكيل مي گردد.

تبصره _ فارغ التحصيلان دوره اول علوم پايه كه موفق به ورود به دوره دوم نشوند پس از گذراندن دوره مقدماتي رسته اي باداشتن حداكثر 27 سال سن مي توانند در آزمون دوره دوم علوم پايه نظامي شركت نمايند.

ماده 44 _ دوره آموزش عالي رسته اي

دوره هاي عالي رسته اي دردرجات ستوان يكمي و سرواني به مدت حداقل 6 ماه براي

تمامي پرسنل فارغ التحصيل دوره هاي مقدماتي رسته اي و پرسنلي كه درسطح فارغ التحصيلان اين دوره شناخته مي شوند و ازآموزش قبلي آنها حداقل 4 سال گذشته باشد متناسب با رسته هاي آنان حسب مورد در دانشكده هاي علوم و فنون نيروها يا دانشكده هاي علمي تخصصي دانشگاه امام حسين ع تشكيل مي گردد ، نيل به درجه سرگردي اين قبيل پرسنل منوط به طي اين دوره مي باشد.

ماده 45 _ نيروها مي توانند براي دوره هاي خاص از قبيل خلباني و ناوبري ، دوره هاي اول و دوم علوم پايه نظامي را دردانشكده هاي علوم و فنون نيروها به صورت پيوسته و با حداقل هفت ترم تحصيلي اجرا نمايند.

تبصره _ درمواردي كه برنامه ها و محتواي آموزشي اين دوره ها با رعايت مفاد و مجموع حداقل مدت دوره هاي مقدماتي وعالي رسته اي برنامه ريزي و اجرا شده باشد ، فارغ التحصيلان مذكور دوره مقدماتي و عالي رسته اي گذرانده شناخته مي شوند.

ماده 46 _ دارندگان مدارك فوق ديپلم و بالاتر ، دررشته هاي تحصيلي كه در برگيرنده محتواي آموزشي دوره هاي مقدماتي وعالي رسته اي هر يك از رسته هاي غير رزمي باشند ، در صورت گذراندن آموزش هاي مورد نياز حسب مورد آموزش هاي مقدماتي يا عالي رسته اي ديده ، شناخته مي شوند.

ماده 47 _ دوره آموزش فرماندهي و ستاد:

دوره آموزش و فرماندهي و ستاد ، براي آموزش به فارغ التحصيلان دوره هاي دوم دانشكده هاي علوم و فنون نيروها يا علوم پايه نظامي كه دوره عالي رسته اي را طي نموده اند ، و يا درسطح فارغ التحصيلان اين دوره شناخته شده اند و همچنين دارندگان مدارك ليسانس و بالاتر مورد نياز كه حداقل 3 سال از آموزش قبلي آنها گذشته باشد ، در درجات سرگردي ، وسرهنگ دومي دردانشكده فرماندهي و ستاد تشكيل مي شود و مدت

دوره آن حداقل 9 ماه خواهد بود.

تبصره _ مواد و برنامه هاي آموزشي دانشكده فرماندهي و ستاد مي بايد طوري تنظيم شود كه فارغ التحصيلان آن توانايي طراحي ، فرماندهي و مديريت رده هاي بالاي سپاه وساير نيروهاي مسلح را داشته باشند. فارغ التحصيلان دانشكده فرماندهي وستاد از يك سال ارشديت برخوردار مي گردند.

ماده 48 _ دوره آموزش عالي جنگ

اين دوره براي فارغ التحصيلان دوره آموزش فرماندهي و ستاد كه حداقل دو سال از آموزش قبلي آنها گذشته باشد ، دردرجات سرهنگي و سرتيپ دومي دردانشكده فرماندهي و ستاد سپاه تشكيل مي شود. حداقل مدت اين دوره 9 ماه بوده وفارغ التحصيلان آن از يك سال ارشديت برخوردار خواهند بود. مواد و برنامه هاي آموزشي اين دوره بايد طوري تنظيم شودكه فارغ التحصيلان آن آشنايي كافي با طرح هاي دفاعي كشور را داشته باشند و نيل به درجه سپهبدي و ارتشبدي مشروط به گذراندن اين دوره خواهد بود.

ماده 48 _ دوره آموزش علوم استراتژيك

اين دوره براي آموزش ، مطالعه و تحقيق در زمينه سياست كلي نظامي _ سياسي و خط مشي كشور درامور دفاعي به مدت يك سال خواهد بود.فارغ التحصيلان دوره هاي دانشكده فرماندهي و ستاد و دارندگان مدارك تحصيلي فوق ليسانس و دكتراي مورد نياز سپاه با داشتن حداقل درجه سرهنگي و كارمنداني كه داراي مدرك تحصيلي فوق ليسانس و بالاتر مي باشند ،همچنين مقامات مملكتي كه نظامي نبوده ، ولي به نحوي ازانحا درمسايل دفاعي مسووليت هايي دارند و فرماندهان ومديران رده بالاي نيروهاي مسلح ملل مسلمان مستضعف غير معارض با اسلام با معرفي فرماندهي كل سپاه و تصويب فرماندهي كل مي توانند اين دوره را طي نمايند. اين دوره دردانشكده علوم استراتژيك ستاد كل سپاه برگزار مي گردد.

تبصره

_ ستاد كل موظف است پس از كسب آمادگي لازم و تصويب فرماندهي كل ، دانشكده علوم استراتژيك سپاه ودانشگاه علوم استراتژيك ارتش رادر هم ادغام و دوره هاي آموزش علوم استراتژيك را تحت نظر آن ستاد برگزار نمايد.

ماده 50 _ كليه كارمندان اعم از كادر ثابت و پيماني در بدو خدمت بايد يك دوره آموزش مقدماتي نظامي و آشنايي با قوانين ومقررات و آيين نامه ها و وضعيت خدمتي خويش در سپاه راطي نمايند. مدت اين دوره براي پرسنلي كه دوره خدمت ضرورت را طي نموده اند حداقل يك ماه مي باشد و براي كساني كه دوره ضرورت را طي ننموده اند حداقل سه ماه خواهدبود.

ماده 51 _ پرسنل پيماني كه به صورت نظامي خدمت خواهند كرد و همچنين پرسنل وظيفه در بدو خدمت ، دوره هاي آموزشي مقدماتي نظامي و تخصصي مربوطه راطي خواهند نمود.

تبصره _ سپاه موظف است با همكاري نهضت سواد آموزي ، و ارگان هاي ذيربط براي پرسنل وظيفه امكانات سوادآموزي رافراهم آورد.

ماده 52 _ اساسنامه ، مواد و برنامه هاي آموزشي هر يك از دوره ها و مراكز آموزشي با توجه به مواد مندرج دراين قانون وقوانين آموزشي كشور توسط ستاد كل سپاه تهيه و به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد.

تبصره 1 _ تهيه اساسنامه و برنامه هاي آموزشي دوره ها و مراكز آموزشي رسته عقيدتي _ سياسي به عهده نمايندگي ولي فقيه درسپاه مي باشد.

تبصره 2 _ برنامه هاي آموزش هاي عقيدتي _ سياسي دوره ها با هماهنگي نمايندگي ولي فقيه ومواد آموزش هاي عقيدتي _سياسي و حفاظت اطلاعات دوره ها ، توسط نماينده ولي فقيه و حفاظت اطلاعات درسپاه تهيه مي شود.

ماده 53 _ آموزش هاي سپاه بايد به گونه اي برنامه ريزي و اجرا گردد كه نياز سازمان مربوط

را به بهترين نحو مرتفع نموده وسپاه را به سمت خودكفايي سوق دهد و درزمان صلح نيز ، پرسنل از عهده انجام وظايف مقرر دراصل 147 قانون اساسي برآيند.

ماده 54 _ سپاه موظف است براي تقويت بينش عقيدتي _ سياسي و بالا بردن دانش و توان نظامي پرسنل درحين خدمت ،نسبت به انتشار نشريات و برگزاري اردوهاي آموزشي ، سفرهاي علمي و دوره هاي كوتاه مدت توجيهي و نيز تداوم آموزش اقدام نمايد.

ماده 55 _ سپاه موظف است در كليه آموزش ها و در حين خدمت برنامه هاي لازم را به منظور كسب آمادگي جسماني پرسنل ،متناسب با ماموريت ها پيش بيني و اجرا نمايد.

ماده 56 _ پرسنلي كه به هر يك از مراكز و دوره هاي آموزشي پيش بيني شده دراين قانون اعزام مي شوند بايد فرصت ادامه خدمت و بازدهي متناسب با مدت و كيفيت و اهميت دوره آموزش به ميزان حداقل دو برابر مدت تحصيلي پس از اتمام آن راداشته باشند. اين مدت در اساسنامه هاي آموزشي تعيين مي گردد.

ماده 57 _ ستاد كل سپاه موظف است با هماهنگي وزارتخانه هاي فرهنگ و آموزش عالي و بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي بخشي از نيازهاي تخصصي خود رااز طريق بورسيه از دانشگاه ها و موسسات آموزشي خارج از سپاه تأمين نمايد.

ماده 58 _ ستاد كل سپاه موظف است همه ساله نيازهاي تخصصي و تحصيلي خودرا اعلام نمايد تا پرسنل در صورت تمايل بتوانند با موافقت نيرو يا سازمان مربوطه ، در رشته هاي مزبور تحصيل نمايند.

ماده 59 _ درزمان جنگ و بحران وبنا به ضرورت ، طول دوره هاي آموزشي به پيشنهاد سپاه و تصويب فرماندهي كل با حفظ سطح كيفي آموزش ها مي تواند تقليل يابد.

ماده 60 _ ستاد كل سپاه مي تواند هريك از

دوره هاي آموزشي را كه بين دو يا چند نيرو و سازمان مشترك باشد ، به وسيله ،يكي از نيروها يا سازمان ها كه بيشترين نياز رابنا به تاييد فرمانده كل سپاه دارد ، داير نمايد. پرسنل ساير نيروها و سازمان ها نيزدر آن دوره آموزش خواهند ديد.

ماده 61 _ دوره هاي آموزشي پرسنل بسيجي عادي و فعال به شرح زير مي باشد:

الف _ دوره عمومي مقدماتي

ب _ دوره عمومي تكميلي

ج _ دوره تخصصي بسيج

د _ دوره يادآوري و حفظ انسجام

ماده 62 _ دوره آموزش عمومي مقدماتي بسيج

دوره هاي آموزش عمومي مقدماتي عبارتند از آموزش هاي اوليه درحد دفاع كه براي كليه بسيجيان عادي و فعال حداقل به مدت 15 روز در رده هاي مقاومت نيروهاي مقاومت بسيج سپاه ، درمحلات ، ادارات ، سازمان ها ، موسسات دولتي و غيردولتي ، در زمينه هاي دفاع نظامي و مقاومت محلي برگزارمي گردد.

ماده 63 _ دوره آموزش عمومي تكميلي بسيج

دوره هاي آموزش عمومي تكميلي بسيج براي آن عده از بسيجيان كه دوره عمومي مقدماتي را طي كرده باشند به مدت چهل و پنج روز در مراكز آموزشي نيروي مقاومت بسيج سپاه برگزار مي شود. برنامه ها و مواد آموزشي اين دوره بايد چنان تنظيم شود كه اين دوره معادل دو ماه از آموزش و خدمت وظيفه عمومي افراد محسوب شود.

ماده 64 _ وزارت آموزش و پرورش موظف است با هماهنگي و نظارت سپاه ، نسبت به اجراي آموزش هاي تيوري و عملي نظامي درقالب دروس اجباري ، دربين محصلين مقاطع مختلف تحصيلي ، به منظور تحقق ارتش بيست ميليوني ، ايجاد علاقه وآمادگي دفاعي و حفظ و تداوم آن در زمينه هاي دفاع نظامي ، غير نظامي و مقاومت محلي به

ترتيب زير اقدام نمايد:

الف _ در مقطع راهنمايي حدقل 2 ساعت درهفته به صورت تيوري و يك روز در سال به صورت اردوي عملي

ب _ درمقطع متوسطه حداقل 3 ساعت در هفته به صورت تيوري و 3 روز در سال به صورت اردوهاي عملي به نحوي كه درپايان دوره متوسطه معادل آموزش هاي مقدماتي نظام وظيفه را گذرانده باشند.

تبصره 1 _ آيين نامه اجرايي اين ماده شامل نحوه نظارت سپاه و همكاري و هماهنگي بين سپاه و آموزش و پرورش و محتوي و نحوه تنظيم مواد درسي و كلاس ها و اردوهاي عملي و نحوه معافيت از اردوهاي عملي و نحوه احتساب نمرات ، با توجه به ساير مواد اين قانون توسط ستاد كل سپاه ، وزارتخانه هاي دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و آموزش و پرورش تهيه و پس تاييدستاد كل به تصويب هيأت وزيران مي رسد.

تبصره 2 _ اجراي برنامه ها ، آموزش ها و سازماندهي لازم به منظور ايجاد علاقه و جاذبه نسبت به دفاع با استفاده از كتب درسي و برنامه هاي ضمن تحصيل و صدا و سيما در مقطع ابتدايي مطابق آيين نامه اي است كه توسط وزارت آموزش وپرورش و با هماهنگي سپاه تهيه و به تصويب هيأت وزيران مي رسد.

تبصره 3 _ آموزش هاي موضوع اين ماده براي زنان متناسب با شرايط آنها ، به ويژه در زمينه امداد ، پشتيباني ، مقاومت محلي و دفاع غير نظامي خواهد بود.

تبصره 4 _ آموزش هاي مقطع راهنمايي معادل دوره آموزش عمومي مقدماتي بسيج مي باشد و آموزش هاي مقطع متوسطه معادل دوره آموزش عمومي تكميلي بسيج بوده و معادل دو ماه از خدمت وظيفه عمومي افراد محسوب مي شود.

ماده 65 _ دوره تخصصي بسيج

اين دوره براي آن

عده از بسيجيان فعال كه دوره عمومي تكميلي را طي نموده اند ، به مدت يك ماه درمراكز آموزشي سپاه برگزار مي گردد. برنامه و مواد آموزشي اين دوره بايد به طوري تنظيم شود كه معادل يك ماه از آموزش و خدمت وظيفه عمومي آنان محسوب شود.

ماده 66 _ سپاه موظف است حسب مورد با هماهنگي و همكاري شوراي مديريت حوزه علميه و وزارتين فرهنگ و آموزش عالي و بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي ، آموزش هاي تخصصي بسيج را براي افرادي كه قبل از خدمت دوره ضرورت به تحصيلات عاليه در حوزه يا دانشگاه راه مي يابند به صورت تيوري و اردوهاي نظامي برگزار نمايد.

تبصره 1 _ آموزش هاي فوق جز واحدهاي دروس اجباري دانشجويان درمقاطع كارداني ، كارشناسي ، كارشناسي ارشد ودكتراي پيوسته و همطراز آنها بوده و مي بايستي به نحوي تنظيم گردد كه معادل يك ماه از آموزش هاي دوره ضرورت خدمت وظيفه عمومي محسوب گردد.

تبصره 2 _ آموزش هاي موضوع ماده 65 و اين ماده براي زنان متناسب با شرايط آنها و به ويژه درزمينه امداد ، پشتيباني مقاومت محلي و دفاع غير نظامي خواهد بود.

تبصره 3 _ تعداد و ميزان واحدهاي درسي و اردوهاي عملي و نحوه معافيت از دروس تيوري و عملي نظامي با توجه به قوانين مربوطه بر طبق آيين نامه اي است كه توسط ستاد كل سپاه و با هماهنگي وزارتخانه ها و مراجع ذيربط تهيه و حسب مورد به تصويب شوراي مديريت حوزه يا شوراي عالي انقلاب فرهنگي مي رسد.

ماده 67 _ آموزش هاي يادآوري و حفظ انسجام نيروهاي احتياط براساس قانون خدمت وظيفه عمومي درحدود اعتبارات مصوب به مدت 15_5 روز درسال در قالب گردان هاي احتياط كه در واحدهاي رزمي و پشتيباني رزمي و مراكز

آموزش سپاه وارتش ايجاد مي گردد ، به منظور حفظ توان رزمي و تخصصي آنان انجام مي پذيرد.

ماده 68 _ آموزش هاي يادآوري و حفظ انسجام نيروهاي ذخيره بر اساس قانون خدمت وظيفه عمومي و بسيجيان عادي وفعال در حدود اعتبارات مصوب به مدت حداكثر يك هفته در هر دو سال و به منظور ايجادآمادگي توسط نيروي مقاومت بسيج سپاه انجام مي پذيرد.

تبصره 1 _ اين افراد توسط نيروي مقاومت بسيج سپاه درمناطق مختلف كشور متناسب با جمعيت آنان در رده هاي مقاومت سازماندهي مي گردند.

تبصره 2 _ سپاه موظف است دستورالعمل اجرايي مواد 67 و 68 اين قانون را تهيه و به تصويب فرماندهي كل برساند.

ماده 69 _ مدت دوره هاي آموزشي مذكور دراين قانون و مدت خدمت تمام وقت در سازمان هاي رزمي براي پرسنل بسيجي فعال و ويژه كه مشمول خدمت وظيفه عمومي مي باشند ، جز خدمت دوره ضرورت يا احتياط آنان محسوب مي گردد.

ماده 70 _ كليه دستگاه هاي اجرايي كشور كه از افرادوظيفه مازاد نيروهاي مسلح مطابق قوانين و مقررات كشور استفاده مي نمايند ، موظفند براي تجديد آموزش نظامي و يااحضار در مواقع اضطرار و جنگي ، افراد مذكور را مطابق دستورالعمل ستاد كل دراختيار نيروهاي مسلح قرار دهند.

تبصره _ احضار ساير نيروهاي احتياط و ذخيره مطابق ماده 56 قانون خدمت وظيفه عمومي و احضار اعضا بسيج مطابق دستورالعملي است كه به تصويب فرماندهي كل مي رسد.

ماده 71 _ در اجراي اصل 147 قانون اساسي ، سپاه موظف است بااستفاده از مشمولين واجد صلاحيت خدمت وظيفه عمومي درحد بسيجي عادي پس از گذرانيدن آموزش هاي عمومي و تخصصي اوليه واحدهاي سازمان يافته بسيج فرهنگي ،آموزشي ، بهداشتي و سازندگي را ايجاد و بر طبق برنامه ها و سياست هاي وزارتخانه ها و

نهادهاي مربوطه حسب مورد جهت آموزش ، سواد آموزي ، بهداشت و درمان و سازندگي روستاها و مناطق محروم كشور با حفظ نظارت بر امور انضباطي واجراي برنامه هاي تداوم آموزش آنان ، دراختيار دستگاه هاي اجرايي ذيربط قرار دهد.

تبصره 1 _ اقدام فوق مربوط به زمان صلح بوده و درزمان جنگ و بحران افراد فوق مطابق سياست هاي ابلاغي از سوي ستادكل به كار گرفته مي شوند.

تبصره 2 _ تعداد و درصد افراد مورد نياز از طبقات مختلف مشمولين ، همه ساله به پيشنهاد هيأت وزيران و تاييد ستاد كل تعيين مي شود.

تبصره 3 _ آيين نامه اجرايي اين ماده توسط وزارت با هماهنگي ستا كل سپاه و ستاد كل تهيه و به تصويب هيأت وزيران مي رسد.

بخش دوم _ ارزشيابي ترفيعات ( ماده 72 تا 96 )

ماده 72 _ ترفيع عبارت است از نيل به درجه يارتبه بالاتر برابر مقررات اين قانون

تبصره _ ترفيعات و روش اجراي آن به موجب آيين نامه اي است كه توسط ستاد كل سپاه تهيه و به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد.

ماده 73 _ سپاه موظف است كليه پرسنل كادرثابت و بسيجي ويژه را با توجه با عوامل زير و طبق آيين نامه مربوطه موردارزيابي قرار دهد.

الف _ رعايت موازين اخلاقي و شيونات اسلامي و صلاحيت هاي سياسي _ امنيتي

ب _ استعداد ، كارآيي و شايستگي درعملكرد و رعايت انضباط

ج _ نتايج آموزش هاي عقيدتي _ سياسي و نظامي حين خدمت

د _ نتايج سنجش و آزمون هاي آمادگي جسماني در حين خدمت

ه_ _ انجام ماموريت هاي خطرناك و سخت

ماده 74 _ سوابق و عملكرد پرسنل سپاه در مقاطع مختلف بر طبق آيين نامه مربوطه مورد ارزشيابي قرار گرفته و پس از تاييدكميسيون ارزشيابي نيرو يا سازمان

مربوط و تصويب مقامات مذكور در ماده 87 اين قانون با توجه به امتيازات مكتسبه ازحداقل 6 ماده تأخير درترفيع و حداكثر يك سال ارشديت برخوردار خواهند شد.

تبصره 1 _ ارزشيابي پرسنل قبل از موعد ترفيع خواهد بود و در هر مقطع ترفيعاتي حداقل يكبار ارزشيابي صورت خواهدگرفت و زمان ارزشيابي بنا به شرايط زماني و نياز سپاه متفاوت خواهد بود.

تبصره 2 _ نتيجه ارزشيابي پرسنل برابر آيين نامه هاي مربوطه ملاك ترفيعات و انتصابات بوده و در تشويقات و تنبيهات واعزام به دوره هاي آموزشي نيز موثر خواهد بود.

تبصره 3 _ تركيب اعضا ، حدود اختيارات و وظايف و تعداد كميسيون هاي ارزشيابي و نحوه ارزشيابي و ترفيعات پرسنل درچارچوب مواد مندرج دراين قانون توسط ستاد كل سپاه تهيه و به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد.

ماده 75 _ ترتيب درجات پرسنل نظامي نيروهاي سپاه و درجات معادل آن در نيروي دريايي سپاه به شرح زيرمي باشد:

1 _ سرباز : ناوي

2 _ سرباز دوم : ناوي دوم

3 _ سرباز يكم : ناوي يكم

4 _ رزميار : سرناوي

5 _ رزم آور سوم : ناويار سوم

6 _ رزم آور دوم : ناويار دوم

7 _ رزم آور يكم : ناويار يكم

8 _ رزم آور دوم : ناودار دوم

9 _ رزم آور يكم : ناودار يكم

10 _ ستوان سوم : ناوبان سوم

11 _ ستوان دوم : ناوبان دوم

12 _ ستوان يكم : ناوبان يكم

13 _ سروان : ناو سروان

14 _ سرگرد : ناو سالار سوم

15 _ سرهنگ دوم ناوسالار دوم

16 _ سرهنگ : ناوسالار يكم

17 _ سرتيپ

دوم : دريادار دوم

18 _ سرتيپ : دريادار

19 _ سرلشگر: دريابان

20 _ سپهبد : درياسالار

21 _ ارتشبد : دريابد

تبصره _ دركليه مواردي كه در اين قانون عناوين درجات پرسنل نيروهاي سپاه ذكر شده است درمورد پرسنل نيروي دريايي سپاه عناوين درجات معادل آن مورد نظر مي باشد.

ماده 76 _ تعداد رتبه ها براي كارمندان موضوع اين قانون ،20 رتبه بوده و كارمندان مزبور درصورت شايستگي و كارآيي هرچهار سال يك رتبه ارتقا خواهند يافت

ماده 77 _ پرسنلي كه با مدرك تحصيلي پايين تر از ديپلم به استخدام سپاه درآمده اند بعد از طي دوره آموزش عمومي سپاه وآموزش تخصصي اوليه به درجه رزم آور دومي نايل آمده و حداقل مدت توقف آنان دركليه درجات بعدي چهار سال خواهدبود.

تبصره 1 _ پرسنل موضوع اين ماده درصورتي كه موفق به اخذ مدرك ديپلم شوند ولي شرايط شركت درآزمون ورودي دوره اول علوم پايه نظامي يا دوره هاي معادل آن را نداشته باشند و يا موفق به طي آن دوره نشوند ، در صورت نياز سپاه و گذراندن آموزش دوره سرپرستي مطابق ماده 40 اين قانون مي توانند به درجه ستوان سومي نايل شوند.

تبصره 2 _ پرسنلي كه موفق به اخذ مدرك تحصيلي بالاتر گردند به ازا هر سال تحصيلي تا مدرك ديپلم از 9 ماه ارشديت برخوردار خواهند شد.

تبصره 3 _ پرسنلي كه موفق به اخذ مدرك ديپلم نگردند با درجه ستوان سومي بازنشسته مي شوند.

تبصره 4 _ سپاه مي تواند در صورت درخواست پرسنل موضوع تبصره 3 اين ماده و نياز سپاه به آنها آنان را به صورت كارمندي موضوع بند ( ب ) ماده 19 اين قانون تغيير وضعيت دهد.

تبصره 5 _ سپاه موظف است

زمينه و شرايط لازم جهت آموزش دوره دبيرستان را در اين درجات براي پرسنل فراهم نمايد.

تبصره 6 _ دولت موظف است نسبت به تأمين شغل مناسب براي پرسنل موضوع اين ماده از قبيل واگذاري ابزار كار ، ادامه استخدام دردستگاه هاي دولتي يا واگذاري سرمايه جهت اشتغال ، برابر آيين نامه اي كه توسط وزارت دفاع با همكاري ستادكل سپاه و ديگر وزارتخانه هاي ذيربط تهيه و به تصويب هيأت وزيران مي رسد ، اقدام نمايد به نحوي كه پس ازخدمت درسپاه بدون شغل باقي نمانند.

ماده 78 _ فارغ التحصيلان دوره اول دانشكده علوم نظامي به درجه ستوان سومي و فارغ التحصيلان دوره دوم به درجه ستوان دومي نايل مي شوند و حداقل مدت توقف آنها دردرجات ستواني 3 سال ودردرجات سرواني و بالاتر 4 سال به جز دردرجه سرهنگي كه 5 سال مي باشد.

تبصره _ درمورد كساني كه به درجه سرتيپ دومي نايل شده اند و دانشكده فرماندهي و ستاد را طي نموده اند يا مدرك تحصيلي فوق ليسانس و بالاتر مورد نياز و قابل قبول سپاه را دارند ارتقا به درجات سرتيپي وبالاتر برحسب نياز با پيشنهادفرماندهي كل سپاه وتصويب فرماندهي كل خواهد بود.

ماده 79 _ وضعيت ترفيعات پرسنل نظامي فارغ التحصيل مدارس و موسسات آموزش عالي و دانشگاه هاي كشور پس ازاستخدام و طي دوره آموزش عمومي پاسداري و فارغ التحصيلان دانشكده هاي علمي _ تخصصي دانشگاه امام حسين ع حسب مورد به قرار زير خواهد بود:

الف _ دارندگان مدارك فوق ديپلم به درجه ستوان سومي نايل مي شوند.

ب _ دارندگان مدارك ليسانس به درجه ستوان دومي نايل مي شوند.

ج _ دارندگان مدارك بالاتر در ازا هر سال تحصيلي بالاتر از ليسانس يا معادل آن از دو سال ارشديت نسبت

به دارندگان مدرك ليسانس ودر ازا هرچهار سال ارشديت از يك درجه بالاتر برخوردار مي گردند و ترفيعات بعدي اين قبيل پرسنل تابع مقررات ماده 78 اين قانون خواهد بود.

ماده 80 _ با پرسنلي كه درطول خدمت موفق به اخذ و ارايه مدرك تحصيلي فوق ديپلم و بالاتر مورد نياز قابل قبول سپاه شوندبه ترتيب زير رفتار مي شود:

الف _ چنانچه درزمان ارايه مدرك تحصيلي درجه آنان پايين تر از درجات ورودي مدرك ارايه شده باشد به درجات ورودي مدرك جديد برابر مقررات ماده 79 اين قانون نايل مي شوند.

ب _ چنانچه در زمان ارايه مدرك تحصيلي درجه آنان بالاتر از درجات ورودي مدرك ارايه شده باشد صرفاً ترفيعات بعدي آنان براساس مدرك تحصيلي جديد تابع مقررات ماده 78 اين قانون خواهد بود.

ماده 81 _ پرسنل پيماني پس از طي دوره آموزش لازم به درجات يا رتبه هاي زير نايل مي شوند:

الف _ دارندگان مدرك پايان دوره ابتدايي به درجه رزم آور سومي

ب _ دارندگان مدرك پايان دوره راهنمايي به درجه رزم آور دومي

ج _ دارندگان مدرك پايان دوره دبيرستان به درجه رزم آور يكمي يا رتبه 7.

د _ دارندگان مدرك فوق ديپلم به درجه ستوان سومي يا رتبه 10.

ه_ _ دارندگان مدرك ليسانس به درجه ستوان دومي يا رتبه 11.

و _ دارندگان مدرك بالاتر در ازا هر مقطع تحصيلي بالاتر از ليسانس يك درجه يا رتبه بالاتر برخوردار مي گردند.

تبصره _ پرسنل پيماني كارمند كه بر اساس تخصص و مهارت عملي و با مدرك تحصيلي پايين تر از ديپلم به استخدام درمي آيند برابر ماده 85 اين قانون به رتبه هاي مربوطه نايل مي شوند.

ماده 82 _ پرسنل پيماني و وظيفه كه برابر مقررات اين قانون دركادر

ثابت استخدام مي شوند چنانچه آموزش هاي مورد نيازكادر ثابت را طي نكرده باشند مي بايست آن راطي نموده و چنانچه درجه آنان پس از آموزش هاي مزبور برابر درجات پيماني و وظيفه آنان باشد مدت خدمت پيماني و وظيفه درآن درجه جز سابقه ترفيع منظور خواهد شد.

تبصره 1 _ پرسنلي كه سابقه خدمت تمام وقت به صورت بسيجي فعال يا ويژه درسپاه دارند ، مشمول مقررات اين ماده خواهند شد.

تبصره 2 _ احتساب مدت خدمت پيماني ، وظيفه وبسيجي اين قبيل پرسنل از نظر سنوات بازنشستگي مشروط به پرداخت كسور بازنشستگي به صندوق بازنشستگي سپاه مي باشد.

ماده 83 _ پرسنل وظيفه ازنظر نيل به درجات تابع مقررات قانون خدمت وظيفه عمومي بوده كه باشرايط اين قانون تطبيق داده خواهد شد.

ماده 84 _ اولين رتبه كارمندان موضوع بند( الف ) ماده 19 اين قانون دربدو استخدام با مدرك پايان دوره دبيرستان ( 9 ) ، و بامدرك تحصيلي بالاتر از ديپلم به ازاي هر دو سال تحصيلي بالاتر از ديپلم يك رتبه بالاتر از 9 مي باشد.

تبصره 1 _ در صورتي كه تعداد سنوات تحصيلي بالاتر از ديپلم ، فرد باشد ، به ازاي آخرين سال تحصيلي ، از 2 سال ارشديت برخوردار مي گردند.

تبصره 2 _ كارمندان موضوع اين ماده كه درطول خدمت ، مدرك تحصيلي بالاتر از مدرك ارايه شده در بدو استخدام كه موردنياز سازمان باشد ارايه نمايند ، چنانچه در زمان ارايه مدرك جديد رتبه خدمتي آنان پايين تر از رتبه ورودي مدرك ارايه شده باشد ، رتبه آنان به رتبه ورودي مدرك جديد تغيير يافته و از مزاياي مقرره مربوط به آن در طول خدمت استفاده خواهند نمودو چنانچه درزمان ارايه مدرك تحصيلي ،

رتبه آنان بالاتر از رتبه ورودي مدرك ارايه شده باشد ، صرفاً ترفيعات بعدي آنان براساس مدرك تحصيلي جديد انجام خواهد شد.

ماده 85 _ اولين رتبه كارمندان موضوع بند( ب ) ماده 19 اين قانون كه با مهارتي در يكي از رده هاي يك تا سه براي مشاغلي استخدام مي شوند كه از نظر پيچيدگي و سختي در يكي از گروه هاي يك تا سه قرار دارند به شرح زير مي باشد:

الف _ رده 1 گروه 1 ، رتبه (1)

ب _ رده 2 گروه 1 و رده 1 گروه 2 ، رتبه (3)

ج _ رده 3 گروه 1 و رده 2 گروه 2 و رده 1 گروه 3 ، رتبه (5)

د _ رده 3 گروه 2 و رده 2 گروه 3 ، رتبه (6)

ه_ _ رده 3 گروه 3 ، رتبه (8)

تبصره 1 _ كارمندان موضوع بند( الف ) اين ماده درصورت داشتن مدرك پايان دوره ابتدايي از 1 سال ارشديت و كليه كارمندان موضوع اين ماده در صورت داشتن مدرك پايان دوره راهنمايي از 4 سال ارشديت و به شرط داشتن مدرك پايان دوره دبيرستان از 8 سال ارشديت برخوردار مي گردند و در صورتي كه در طول خدمت موفق به اخذ و ارايه اين مدرك گردندو ازخدمت آنهاحداقل 5 سال باقي مانده باشد از تاريخ ارايه مدرك از ارشديت مربوط برخوردار خواهند شد.

تبصره 2 _ پرسنل موضوع اين ماده چنانچه مدارك تحصيلي بالاتر از ديپلم راارايه دهند در صورت نياز سپاه به كارمندي موضوع بند( الف ) ماده 19 تغيير وضعيت داده و ترفيعات بعدي آنان مطابق ماده 84 اين قانون خواهد بود.

تبصره 3 _ كارمندان موضوع اين ماده در صورتي كه درطول

خدمت موفق شوند درشغلي كه درگروه بالاتر قرار دارد به تاييدكميسيون ماده 32 اين قانون با يكي از رده هاي سه گانه مهارت انجام وظيفه نمايند درصورت نياز سازمان به گروه شغلي مزبورانتقال يافته و چنانچه رتبه ورودي رده مهارت و گروه شغلي جديد بالاتر از رتبه آنان درزمان انتصاب درشغل جديدباشد اززمان انتصاب رتبه آنان به رتبه ورودي مزبور تغيير يافته و ازمزاياي مقرره مربوط به آن در طول خدمت استفاده خواهند نمود.

ماده 86 _ براي ترفيع پرسنل علاوه بر حايز بودن كليه شرايط مقرر دراين قانون و ضوابط مربوط بايستي قبلاً يا همزمان ياترفيع در شغل سازماني بالاتر منصوب شده باشد.

تبصره 1 _ سپاه مكلف است حتي الامكان پيش بيني هاي لازم را در زمينه استخدام ، آموزش و گردش مشاغل سازماني به نحوي انجام دهد كه پرسنل به علت نداشتن محل سازماني از نيل به ترفيع محروم نگردند.

تبصره 2 _ ايجاد يابالا بردن محل سازماني به منظور ترفيع ممنوع است

تبصره 3 _ چنانچه ارتقا فرد بر اساس مقررات مربوط ميسر نباشد و يا به تأخير بيفتد دراين صورت پس از توقف حداقل مدت لازم دردرجه يا رتبه و ياحتي اخذ ارشديت ، در همان درجه يا رتبه ادامه خدمت خواهند داد.

تبصره 4 _ ترفيع پرسنل موعد معيني نداشته و با داشتن كليه شرايط لازم در هر موقع سال اعطا مي گردد.

ماده 87 _ ترفيع پرسنل با رعايت مواد مندرج دراين قانون منوط به تصويب مقامات ذيل مي باشد:

الف _ پرسنل نظامي تا درجه ستوان دومي و كارمندان تا رتبه 17 درنيروها ، فرمانده نيروي مربوطه ، درستاد كل توسط رييس ستادكل ، دروزارت توسط وزير ، در ستاد كل سپاه

توسط رييس ستاد كل سپاه ودرسازمان هاي وابسته توسط روساي سازمان ها.

ب _ پرسنل نظامي از درجه ستوان يكمي تا سرتيپ دومي درسپاه توسط فرماندهي كل سپاه ، دروزارت و ستادكل ، توسط فرماندهي كل ، و كارمندان از رتبه 18 و به بالا درسپاه توسط فرماندهي كل سپاه ودر وزارت توسط وزير درستاد كل توسط رييس ستادكل

ج _ درجه سرتيپي و بالاتر توسط فرماندهي كل

ماده 88 _ درموارد استثنايي به منظور تأمين نيازمندي هاي سپاه و حفظ تعادل در سلسله مراتب مشاغل حساس حسب مورد باپيشنهاد رييس ستادكل ، فرماندهي كل سپاه ، وزير و تصويب فرماندهي كل ، پرسنل كادرثابت نظامي و بسيجيان ويژه ازحداكثر تا 2 درجه موقت ترفيع بهره مند مي شوند.

تبصره 1 _ پرسنلي كه به درجه موقت نايل مي شوند در تمامي مدتي كه حق استفاده از درجه مزبور را دارند حقوق درجه موقت را دريافت خواهند داشت

تبصره 2 _ ترفيع اين پرسنل ازلحاظ درجه ثابت تابع ضوابط مندرج دراين قانون مي باشد.

تبصره 3 _ درصورت رفع نياز سازماني يا عدم كارآيي و شايستگي ،درجه موقت حسب مورد بنا به پيشنهاد رييس ستادكل ،فرماندهي كل سپاه و وزير و باتصويب فرماندهي كل سلب مي گردد.

تبصره 4 _ درصورتي كه مشمولين اين ماده در حين استفاده از درجه موقت بازنشسته يا معلول يا فوت شوند عنوان و مزاياي درجه موقت از آنان سلب مي گردد ماخذ احتساب حقوق بازنشستگي يا وظيفه و يا مستمري بر مبناي حقوق درجه ثابت خواهد بود ، مگر درمورد پرسنل شهيد ، جانباز ، مفقودالاثر در جبهه و اسير كه درجه موقت آنان مبناي احتساب حقوقمستمري و وظيفه خواهد بود.

ماده 89 _ ارزشيابي و ترفيع پرسنل منتسب

، فراري ، بازداشت ، محكومين قضايي و قانوني ، غايب ، منتظر خدمت و بدون كاربرابر مقررات اين قانون و مطابق آيين نامه اي خواهد بود كه به همين منظور توسط ستاد كل سپاه تهيه و به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد.

ماده 90 _ پرسنلي كه به تنزيل موقت درجه يا رتبه تنبيه مي شوند مدت مزبور جز سنوات لازم جهت ترفيعات آنها محسوب نخواهد شد.

ماده 91 _ پرسنلي كه سابقه خدمت در وزارتخانه هاو موسسات دولتي يا وابسته به دولت داشته يا همكاري تمام وقت بانهادهاي انقلاب اسلامي به صورت رسمي يا داوطلبانه نموده و سوابق خدمتي آنان به سپاه منتقل مي شود ، چنانچه سابقه خدمت مذكور دررابطه با شغل آنان درسپاه باشد ، جز سنوات خدمتي و ترفيعاتي محسوب خواهد شد و درغير اين صورت فقط درسنوات بازنشستگي به حساب مي آيد.

ماده 92 _ مدارك علمي ، فني ، حرفه اي و هنري كه توسط مراجع ذيصلاح و رسمي كشور اعطا مي گردد مطابق آيين نامه اي كه توسط ستاد كل سپاه تهيه و به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد مشابه مدارك تحصيلي مورد ارزيابي قرار گرفته ودرترفيعات ملاك عمل خواهد بود.

ماده 93 _ دانش آموزان زير15 سال سن كه داراي شرايط لازم براي عضويت ارتش بيست ميليوني مي باشند ، به عنوان بسيجي عادي تلقي مي شوند.

ماده 94 _ درجات اعضاي ارتش بيست ميليوني كه شامل بسيجيان عادي وفعال بالاي 15 سال سن مي باشند و ترتيب آنهابه شرح زير مي باشد:

1 _ رزمنده

2 _ رزمجو.

3 _ دريادل

4 _ مجاهد.

تبصره 1 _ درجداول سازماني رده هاي مقاومت ، محل هاي سازماني پايين تر از ناحيه مقاومت با درجات مذكور دراين ماده وازناحيه مقاومت و بالاتر از درجات نظامي موضوع ماده 75 اين

قانون تعيين مي گردد.

تبصره 2 _ فرماندهي رده ناحيه مقاومت درارتش بيست ميليوني از بين بسيجيان ويژه يا كادر ثابت نظامي سپاه انتخاب شده وفرماندهان رده پايگاه مقاومت وگروه مقاومت ارتش بيست ميليوني مي تواند از بين بسيجيان فعال كه حداقل داراي درجات دريا دل و رزمجو بوده باشندانتخاب شوند.

تبصره 3 _ بسيجيان عادي صرفاً به درجه رزمنده و بسيجيان فعال به درجات رزمجو و بالاتر نايل مي گردند.

ماده 95 _ نيل اعضاي بسيجي به درجه رزمنده منوط به طي دوره آموزش عمومي مقدماتي موضوع ماده 62 اين قانون ونيل به درجه رزمجو منوط به طي دوره آموزش تخصصي بسيج موضوع ماده 65 اين قانون مي باشد.

تبصره 1 _ ترفيعات بعدي اعضاي بسيجي متناسب با طي دوره هاي آموزشي حفظ انسجام موضوع بند ( د ) ماده 61 اين قانون ، ميزان فعاليت دررده هاي مقاومت و امداد محلي و ماموريت هاي سپاه ، كارايي و مهارت و صلاحيت و شايستگي ،ميزان تشويقات و سطح تحصيلاتي آنان مطابق دستورالعملي است كه توسط ستاد كل سپاه تهيه و به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد.

تبصره 2 _ درهر صورت حداقل مدت توقف دردرجات رزمجو و دريادل جهت نيل به درجه بالاتر از تاريخ تصويب اين قانون حداقل 5 سال مي باشد.

ماده 96 _ پرسنل بسيجي عادي و فعال به هنگام به كارگيري درسازمان رزم ويا گذراندن دوران خدمت وظيفه عمومي و پرسنل بسيجي ويژه ، به درجات نظامي سپاه موضوع ماده 75 اين قانون به شرح زيرنايل مي گردند:

الف _ بسيجيان عادي برابر مقررات مربوط به ترفيعات مشمولين خدمت وظيفه عمومي

ب _ بسيجيان فعال متناسب با ميزان فعاليت ، صلاحيت و شايستگي و طي دوره هاي آموزشي حداكثر تا دو درجه بالاتر

نسبت به بسيجيان عادي

ج _ بسيجيان ويژه برابر مقررات مربوط به ترفيعات كادر ثابت نظامي و با توجه به مدرك تحصيلي ، طي دوره هاي آموزشي ،ميزان فعاليت و صلاحيت و شايستگي متناسب با درجات نظامي و حد اكثر تا درجه ارتشبدي حداقل مدت توقف اين دسته از پرسنل درهر درجه درصورت تمام وقت برابر حداقل مدت توقف پرسنل كادر ثابت در همان درجه مطابق ديگر مواد اين قانون مي باشند.

تبصره _ آيين نامه اجرايي اين ماده و چگونگي محاسبه ميزان فعاليت ،طي دوره هاي آموزشي صلاحيت و شايستگي پرسنل بسيجي درترفيعات آنان توسط ستاد كل سپاه تهيه و به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد.

فصل چهارم _ وضعيت پرسنل از لحاظ خدمت ( ماده 97 تا 109

ماده 97 _ وضعيت پرسنل مشمول اين قانون از لحاظ خدمت حسب مورد به شرح زير خواهد بود:

الف _ خدمت آزمايشي

ب _ خدمت آموزشي

ج _ حاضربه خدمت

د _ مامور.

ه_ _ مأمور به خدمت

و _ مرخصي

ز _ غايب

ح _ فراري

ط _ بازداشت

ي _ منتظر خدمت

ك _ بدون كار.

ل _ منتسب

ماده 98 _ خدمت آزمايشي _ وضع خدمتي كارمنداني است كه برابر مقررات مربوط به خدمت پذيرفته شده و به منظور ارزيابي شايستگي هاي لازم به مدت 6 ماه تا 2 سال مرحله آزمايشي را مي گذرانند.

ماده 99 _ خدمت آموزشي _ وضع خدمتي پرسنل كادر ثابت و بسيجي ويژه اي است كه بدون داشتن شغل سازماني در يكي از موسسات يا مراكز آموزشي به هزينه سپاه يا وزارت يا ستاد كل آموزش مي بينند.

تبصره _ جز در مورد آموزش هاي بدو استخدام چنانچه دوره آموزش كمتر از 6 ماه باشد پرسنل با حفظ محل سازماني به صورت مأمور دوره را طي خواهند نمود

و در صورتي كه دوره آموزش بيشتر از 6 ماه باشد پرسنل در دوران آموزش منتسب خواهند بود.

ماده 100 _ حاضر به خدمت _ وضع پرسنلي است كه برابر مقررات مربوطه در يكي از مشاغل سازماني منصوب وعملا درآن شغل انجام وظيفه مي نمايند.

ماده 101 _ مأمور وضعيت پرسنلي است كه براي مدتي كمتر از يك سال دريكي از مشاغل سازماني غير از شغل سازماني خود و يا در شغلي كه درسازمان محلي براي آن پيش بيني نشده است گمارده شده و يا به ستاد كل وزارت وساير نيروها وسازمان ها براي مدت مزبور اعزام گردند.

تبصره 1 _ مأمور شدن و انتقال پرسنل ستادكل ووزارت به نيروها و سازمان هاي سپاه با تصويب ستادكل سپاه انجام خواهدشد.

تبصره 2 _ نيروها و سازمان ها مكلفند پرسنل مازاد بر نياز خود را به ستاد كل سپاه معرفي نمايند تا با انتقال يا مأمور نمودن آنان به ستاد كل وزارت و ساير نيروها و سازمان ها امكان بهره برداري هر چه بيشتر از پرسنل و تأمين نيازهاي سازماني فراهم گردد.

ماده 102 _ مأمور به خدمت _ وضعيت پرسنلي است كه به ساير وزارتخانه ها و يا نهادها ياسازمان هاي دولتي يا وابسته به دولت مأمور مي گردند.

تبصره _ مأمور به خدمت شدن پرسنل منوط به تصويب مقامات مذكور درماده 87 اين قانون و درج مراتب درفرمان همگاني مي باشد.

ماده 103 _ مرخصي _ وضع پرسنلي است كه برابر مقررات مربوطه ، درحال استفاده از مرخصي هاي زير مي باشند:

الف _ مرخصي استحقاقي _ پرسنل كادر ثابت وظيفه و پيماني حق استفاده از يك ماه مرخصي سالانه با استفاده از حقوق و مزاياي مربوطه را دارا مي باشند

مدت مرخصي درمناطق بد آب و هوا 45 روز خواهد بود، پرسنل در دوره هاي آموزشي و تحصيلي مي توانند طبق مقررات مندرج دراساسنامه آموزشگاه هاي مربوط از مرخصي آموزشي و تحصيلي استفاده نمايند.

ب _ مرخصي استعلاجي _ پرسنلي كه به علت بيماري قادر به خدمت نمي باشند با تجويز پزشك مسئول علاوه بر مرخصي استحقاقي حداكثر تا چهار ماه در سال مي توانند از اين مرخصي استفاده نمايند. با پرسنل زن از نظر مرخصي دوران بارداري برابر با مشمولين قانون استخدام كشوري رفتار خواهد شد.

ج _ مرخصي اضطراري _ پرسنل كه استحقاق مرخصي سالانه را نداشته ،ليكن بنا برضرورت نياز به مرخصي دارند، مي توانند از مرخصي هاي استحقاقي سال بعد حداكثر تا 15 روز استفاده نمايند.

د _ مرخصي بدون حقوق _ پرسنل درشرايط خاص و ضروري مي توانند حداكثر جمعا سه سال درطول خدمت از مرخصي بدون حقوق استفاده نمايند اين مدت از لحاظ ترفيعات و بازنشستگي جز سنوات خدمتي محسوب نمي گردد.

ه_ _ مرخصي تشويقي _ به مقتضاي ابراز لياقت وشايستگي ممكن است حداكثر تا 30 روز درطول سال به پرسنل مرخصي تشويقي داده شود.

و _ مرخصي مأموريت _ پرسنلي كه به منظور انجام مأموريت هاي محوله از طرف سپاه حداقل به مدت سه ماه به خارج از محل خدمت و سكونت خود اعزام شوند مي توانند علاوه بر مرخصي استحقاقي به ازاي هر ماه حداكثر از 5 روز مرخصي مأموريت استفاده نمايند.

تبصره 1 _ ترتيب استفاده از مرخصي هاي مذكور دربندهاي اين ماده تعيين مناطق بد آب و هوا موضوع بند ( الف ) اين ماده و حدود اختيارات فرماندهان و مسئولين در دادن مرخصي ها به موجب آيين نامه اي است كه توسط ستاد كل

سپاه تهيه و به تصويب فرماندهي كل مي رسد.

تبصره 2 _ در شرايط جنگي و بحراني و بسيج همگاني و درمواقعي كه ضرورت ايجاب مي نمايد اعطا مرخصي و مدت آن برطبق آيين نامه اي است كه توسط ستاد كل سپاه تهيه و به تصويب فرماندهي كل مي رسد.

ماده 104 _ غايب _ غايب وضع پرسنلي است كه بدون رعايت مقررات درمحل خدمت حاضر نشوند.

ماده 105 _ فراري _ فراري وضع پرسنلي است كه مدت غيبت آنان درزمان صلح از 15 روزو درزمان جنگ از 5 روز تجاوزنمايد.حقوق و مزاياي اين قبيل پرسنل از تاريخ غيبت قطع مي گردد و پرسنل فراري پس از معرفي يا دستگيري بلافاصله شروع به خدمت نموده و به اتهام فرار آنان برابر مقررات كيفري مربوطه رسيدگي مي شود. وضعيت خدمتي پرسنل سپاه به استثنا پرسنل وظيفه كه مرتكب فرار از خدمت شده اند به شرح زير خواهد بود:

الف _ در صورت صدور راي برايت با قرار منع پيگرد، ايام غيبت و فرار به انتساب تبديل خواهد شد.

ب _ در صورت محكوميت به مجازاتي كه مستلزم اخراج از خدمت نباشد، ايام غيبت و فرار جز خدمت محسوب نمي گردد.

ج _ در صورت محكوميت به مجازاتي كه مستلزم اخراج از خدمت باشد از تاريخ قطعيت راي اخراج خواهند شد.

تبصره _ هرگاه مدت فرار پرسنل بالغ بر 6 ماه گردد از زمان آغاز غيبت اخراج شده محسوب مي گردند و پس ازآن برابرمقررات كيفري مربوطه محاكمه شده و فقط در صورت صدور راي برايت با قرار موقوفي تعقيب يامنع پيگرد حكم اخراج نيزكان لم يكن خواهد شد درصورتي كه محاكمه غيابي انجام گردد پرسنل مي توانند پس از حضور به حكم صادره اعتراض

نموده و درصورت صدور راي برايت يا قرار موقوفي تعقيب يا منع پيگرد دررسيدگي مجدد، حكم اخراج آنان نيز كان لم يكن مي گردد.

ماده 106 _ بازداشت _ وضع پرسنلي است كه به موجب قرارهاي صادره از مراجع ذيصلاح قضايي تا صدور حكم قطعي درتوقيف به سر برده و يا برابر مقررات انضباطي در بازداشتگاه يا محل خدمتي تحت نظر باشند.

ماده 107 _ منتظر خدمت _ وضع پرسنلي است كه برابر مقررات مربوطه به علت ارتكاب تخلفات انضباطي باحفظ پست سازماني به طور موقت از كار بركنار شده باشند.

تبصره _ مدت انتظار خدمت پرسنل جز ايام خدمت براي ترفيع منظورنشده و تنها از نظر بازنشستگي محسوب مي گردد.

ماده 108 _ بدون كار _ وضع پرسنلي است كه به يكي از علل زير بدون حفظ پست سازماني موقتا ازكار بركنار مي گردند:

الف _ برابراحكام صادره از دادگاه هاي صالح زنداني شوند.

ب _ به علت عدم پرداخت محكوم به يا بدهي منجر به صدور اجراييه زنداني بشوند.

ج _ به علت ارتكاب تخلفات انضباطي يا قرارهاي صادره از مراجع ذيصلاح قضايي موقتا بدون كار شوند.

د _ درصورتي كه محكوم به اقامت اجباري يا ممنوع از اقامت درمحل معين بشوند.

تبصره 1 _ چنانچه در محل اقامت پرسنل مشمول بند ( د ) يكي از مراكز سپاه وجود داشته باشد سپاه درصورت نياز مي تواند آنان را به جاي بدون كاري درآن محل حاضر به خدمت نمايد.

تبصره 2 _ مدت بدون كاري پرسنل جز ايام خدمت براي ترفيع منظور نشده و تنها از نظر بازنشستگي محسوب مي گردد.

تبصره 3 _ محكوميت ها به ميزاني كه مشمول عفو، آزادي مشروط تعليق اجراي مجازات تأخيراجراي حكم يا حبس ياخدمت

قرار مي گيرد باعث بدون كاري نخواهد شد.

ماده 109 _ منتسب _ وضعيت پرسنلي كه دريكي ازحالت هاي زير از رده خدمتي خود منفك گرديده و حسب مورد دراختيارپرسنلي نيرو يا سازمان مربوطه يا ستاد كل سپاه يا ستاد كل يا وزارت قرار مي گيرند، مدت انتساب جز مدت خدمت براي ترفيع منظور مي گردد:

الف _ پرسنلي كه به واسطه حذف يا انحلال محل سازماني به طور موقت بدون شغل شوند تا سه ماه نيرو يا سازمان مربوطه موظف است ظرف اين مدت وضعيت شغلي اين قبيل پرسنل را روشن نمايد.

ب _ پرسنلي كه به دست دشمنان خارجي اسير گرديده يا توسط ضد انقلابيون يا اشرار يا سارقين و يا قاچاقچيان به گروگان گرفته شده باشند براي تمام مدت اسارت يا در گروگان بودن و حداكثر تا 6 ماه پس ازآزادي نيرو ياسازمان مربوطه موظف است ظرف مدت مذكور وضعيت اين قبيل پرسنل را روشن نمايد.

ج _ پرسنل مفقودالاثر كه درنبردبا دشمنان خارجي يا رويارويي با ضد انقلابيون يا اشرار يا سارقين مسلح و يا قاچاقچيان ناپديد شده و وضع آنان نامعلوم است تا تعيين وضعيت و پرسنلي كه بنا به عللي غير از موارد فوق ناپديد مي شوندحداكثر به مدت 6 ماه

د _ پرسنلي كه به لحاظ بيماري بيش از 4 ماه بستري مي گردند حداكثرتا يك سال و جانبازان موضوع بند( ح ) ماده 121 اين قانون حداكثر تا دو سال

تبصره 1 _ پرسنل مأمور و مأمور به خدمت بيش از 6 ماه و همچنين پرسنلي كه در طول خدمت به دوره هاي آموزشي بيش از6 ماه اعزام مي گردند درحكم منتسب خواهندبود.

تبصره 2 _ احتساب مدت انتساب پرسنل موضوع بند

( ج ) اين ماده براي ترفيع منوط به تعيين تكليف آنان خواهد بود.

فصل پنجم _ تكاليف انضباطي پرسنل ، تشويقات ، تنبيهات و چگونگي رسيدگي به شكايات ( ماده 110 تا 118

ماده 110 _ پرسنل سپاه از نظر امور انضباطي تابع آيين نامه اي مي باشند كه تكاليف انضباطي پرسنل نوع و ميزان تشويقات وتنبيهات انضباطي و حدود اختيارت فرماندهان و مسئولان در زمينه اعمال آنها را در حدود مقرر دراين قانون تعيين مي نمايد.

آيين نامه انضباطي فوق توسط ستاد كل سپاه تهيه وپس ازتصويب فرماندهي كل به مورد اجرا گذارده مي شود.

ماده 111 _ پرسنل به مقتضاي ابراز لياقت وشايستگي به شرح زير تشويق مي گردند:

الف _ تشويق شفاهي

ب _ تشويق كتبي

ج _ تشويق دردستور قسمتي

د _ تشويق دردستور نيرو يا سازمان

ه_ _ تشويق درفرمان همگاني سپاه

و _ مرخصي تشويقي

ز _ پاداش و جوايز.

ح _ اعطاي نشان

ط _ رفع تنبيهات

ي _ ارشديت

ك _ اعطاي بورسيه آموزش تحصيلي

تبصره _ دادن ارشديت به پرسنلي كه از خود رشادت شجاعت فداكاري ، تلاش ، ابتكار و خلاقيت فوق العاده ارزنده نشان مي دهند تابع شرايط عمومي ترفيعات نبوده و با پيشنهاد فرماندهان يا مسئولان مربوطه و تصويب مقامات مصرحه و ماده 87اين قانون خواهدبود.

ماده 112 _ تنبيهاتي كه به علت تخلف پرسنل اعمال مي شود به شرح زير است

الف _ توبيخ شفاهي

ب _ توبيخ كتبي

ج _ توبيخ در دستور قسمتي

د _ توبيخ در دستور نيرو يا سازمان

ه_ _ توبيخ در فرمان همگاني سپاه

و _ اضافه خدمت حداكثر به مدت يك ماه براي پرسنل وظيفه

ز _ خدمت شبانه روزي درقسمت حداكثر به مدت 30 روز.

ح _ بازداشت غيرقابل تمديددر بازداشتگاه حداكثر تا 30

روز.

ط _ كسر حقوق به ميزان يك پنجم و حداكثربه مدت 4 ماه

ي _ انتظار خدمت حداكثر به مدت 6 ماه

ك _ بدون كاري حداكثربه مدت 3 ماه

ل _ محروميت از ترفيع به مدت محدودو حداكثر تا 2 سال درزمان صلح و 4 سال درزمان جنگ

م _ تنزيل درجه يا رتبه براي مدت محدود يا دايم

ن _ معافيت از خدمت

س _ بازخريدي

ع _ اخراج از خدمت

تبصره 1 _ درصورتي كه تنزيل درجه يا رتبه براي مدت محدوداعمال شده پس ازانقضاي مدت مزبور پرسنل موردتنبيه بادرجه يا رتبه قبل از تنبيه با همان سابقه به خدمت ادامه داده و ترفيعات بعدي آنان براساس درجه يا رتبه مزبور خواهد بودولي درصورتي كه تنزيل درجه يا رتبه به طور دايم اعمال شود پرسنل مورد تنبيه پس از طي حداقل مدت توقف دردرجه يارتبه تنبيهي با احتساب مدت خدمت دردرجه يا رتبه قبل از تنزيل به درجه يا رتبه بالاتر نايل شده و ترفيعات بعدي آنان طبق مقررات اين قانون خواهد بود.

تبصره 2 _ تنبيهات محروميت از ترفيع وتنزيل درجه يا رتبه پرسنل منوط به تصويب مقامات مندرج درماده 87 اين قانون مي باشد.

ماده 113 _ سپاه پرسنلي را كه فاقد صلاحيت هاي پاسداري مندرج در ماده 16 اين قانون شوند، بر طبق آيين نامه اي كه توسط ستاد كل سپاه با هماهنگي نمايندگي ولي فقيه در سپاه تهيه و به تصويب فرماندهي كل مي رسد، اخراج يا معاف از خدمت ياباز خريد مي نمايد.

ماده 114 _ رسيدگي به تخلفات پرسنلي كه فرمانده نيرو يا رييس سازمان مربوطه براي آنها پيشنهاد معافيت از خدمت يا

اخراج از خدمت مي دهد و همچنين رسيدگي به شكايات پرسنل از رده هاي بالاتر در امور خدمتي درهيات هاي بدوي مركب از اعضاي زيربه عمل مي آيد:

الف _ فرمانده يا جانشين نيرو يا سازمان مربوطه به عنوان رييس هيات

ب _ مسئول دفتر نمايندگي ولي فقيه يا جانشين وي در نيرو يا سازمان مربوطه

ج _ معاون نيروي انساني نيرو يا سازمان به عنوان دبير هيات

د _ مسئول بازرسي يا جانشين وي در نيرو ياسازمان مربوطه

ه_ _ مسئول حفاظت اطلاعات يا جانشين وي درنيرو يا سازمان مربوطه

و _ مديريت قضايي يا جانشين وي درنيرو ياسازمان مربوطه

ز _ نماينده سازمان قضايي نيروهاي مسلح

تبصره 1 _ چنانچه پرسنل متخلف يا شاكي جمعي وزارت ستادكل سپاه يا ستادكل باشند، مقامات همطراز وزارت ، ستاد كل سپاه يا ستادكل هيأت را تشكيل خواهند داد و پيشنهاد تنبيهات فوق الذكر نيز به وسيله وزير يا روساي ستاد كل و ستادكل سپاه به هيأت ارايه خواهدشد.

تبصره 2 _ جلسات هيأت با حضور دوسوم اعضا رسميت يافته و تصميمات آنان با اكثريت آرا حاضرين معتبر بوده و آرا آنان در خصوص معافيت از خدمت و اخراج از خدمت پرسنل نظامي تا درجه ستوان سومي و كارمندان تا رتبه 15 قطعي و لازم الاجرا است

تبصره 3 _ هيأت هاي رسيدگي مي توانند از اشخاص كه ضروري تشخيص مي دهند به منظور اظهار نظر دعوت نمايند، ليكن حق راي منحصر به اعضا هيأت است

تبصره 4 _ دعوت از شخص متخلف جهت استماع دفاعيات وي در جلسات رسيدگي الزامي است لكن در صورتي كه دوباره بدون عذرموجه در جلسات هيأت حضور نيابد اين حق

از وي سلب مي گردد.

تبصره 5 _ حداقل يك هفته قبل ازتشكيل جلسه رسيدگي موضوع تخلف و دلايل مربوطه به تمامي اعضا هيأت و همچنين شخص متخلف كتبا اعلام مي گردد.

تبصره 6 _ دبير هيأت موظف است نتيجه رسيدگي را حداكثر ظرف 10 روز به مراجع ذيربط و متخلف اعلام و همچنين مهلت و نحوه اعتراض وي به راي هيأت را در مواردي كه اعتراض پذيرفته است به وي ابلاغ نمايد.

تبصره 7 _ پرسنل معترض به تصميمات هيأت مذكور مي بايست ظرف مدت يك ماه از تاريخ ابلاغ اعتراض كتبي خود را به دبير خانه هيأت عالي امور انضباطي سپاه تحويل و ي ابا پست سفارشي ارسال نمايند.

ماده 115 _ رسيدگي به تخلفات پرسنل نظامي از درجه ستوان دومي و كارمندان از رتبه 16 و به بالا كه فرمانده نيرو، روساي سازمان ها ، ستادكل ستادكل سپاه و وزير براي آنها پيشنهاد معافيت از خدمت يا اخراج مي دهند و همچنين رسيدگي به شكايات پرسنل از فرماندهان و روساي ستاد نيروها و جانشينان آنان و معاونت هاي ستادكل سپاه و نيز تخلفات آنها بررسي آرا مورد اعتراض واقع شده هيأت هاي بدوي در هيأت عالي انضباطي در ستاد كل سپاه مركب از اعضا زير به عمل مي آيد:

الف _ فرمانده كل سپاه يا جانشين وي به عنوان رييس هيات

ب _ نماينده ولي فقيه درسپاه يا جانشين وي

ج _ معاون نيروي انساني ستادكل سپاه به عنوان دبير هيات

د _ معاون بازرسي ستادكل سپاه

ه_ _ مسئول حفاظت اطلاعات سپاه

و _ مديريت قضايي ستادكل سپاه

ز _ رييس سازمان قضايي نيروهاي مسلح

تبصره _ وزير و رييس ستادكل يا

معاونان آنان روساي سازمان هاي عقيدتي سياسي و حفاظت اطلاعات مربوط حسب مورد درهيأت عالي امور انضباطي با حق راي شركت مي نمايند.

ماده 116 _ اعمال تنبيهات مذكور در اين فصل به وسيله فرماندهي كل منوط به رعايت مقررات اين فصل نمي باشد.

ماده 117 _ پرسنل وظيفه در دوران احتياط و ذخيره كه دراحضار و فراخواني ها و شركت در دوره هاي آموزشي و بازآموزي مطروحه در اين قانون خودداري مي نمايد مشمول مقررات مذكور در ماده 10 قانون خدمت وظيفه عمومي مي باشد و درطول خدمت بر حسب نوع همكاري تابع مقررات انضباطي نيروي به كار گيرنده مي باشد.

تبصره _ افراد بسيجي درطول آموزش ها و خدمت مذكور دراين قانون تابع مقررات انضباطي سپاه مي باشند.

ماده 118 _ بر اساس اصل 172 قانون اساسي جرايم مربوط به وظايف خاص نظامي و انتظامي پرسنل سپاه درمحاكم نظامي رسيدگي مي گردد ولي جرايم عمومي آنهادر محاكم عمومي رسيدگي مي شود.

تبصره _ به منظور تسريع دررسيدگي به جرايم نظامي و تخلفات مشمول مقررات كيفري در زمان جنگ قوه قضاييه مكلف است نسبت به تشكيل دادگاه هاي نظامي در مناطق عملياتي مورد نياز بنا به تشخيص فرماندهي كل اقدام نمايد.

فصل ششم _ پايان خدمت ( ماده 119 تا 142 )

ماده 119 _ خدمت پرسنل سپاه به يكي از صور زيرپايان مي يابد:

الف _ شهادت

ب _ جانبازشدن

ج _ معلوليت

د _ بازنشستگي

ه_ _ بازخريدي

و _ انتقال

ز _ فوت

ح _ استعفا.

ط _ معافيت از خدمت

ي _ اخراج

تبصره _ خاتمه عضويت بسيجيان عادي و فعال تابع در دستورالعملي است كه توسط ستادكل سپاه تهيه و به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد.

ماده 120 _ پرسنل درموارد زير شهيد و يا درحكم شهيد محسوب مي شوند:

الف _ كشته

شدن يا فوت درميدان نبرد به سبب ماموريت

ب _ كشته شدن يا فوت در هرگونه ماموريت رزمي يا جنگي يا ويژه و در طول رفت و برگشت به سبب ماموريت

ج _ كشته شدن يا فوت دراسارت دشمن يا گروگان ضد انقلاب يا اشرار يا سارقين و يا قاچاقچيان

د _ كشته شدن درهرگونه حملات زميني ، هوايي ، دريايي دشمن

ه_ _ كشته شدن يا فوت در رفت و برگشت ازمنطقه عملياتي تا محل مرخصي

و _ كشته شدن توسط اشرار،سارقين مسلح و قاچاقچيان به سبب ماموريت

ز _ كشته شدن توسط ضد انقلاب و يا به سبب عمليات خرابكاري عوامل دشمن

ح _ كشته شدن درهرگونه آموزش هاي رزمي و عمليات مانوري

ط _ كشته شدن حين آزمايش و تحقيقات و توليد درزمينه اسلحه و مهمات و وسايل جنگي و خنثي سازي يا پاكسازي موادمنفجره و محترقه و شيميايي به سبب ماموريت

ي _ كشته شدن به سبب خدمت از طريق سوقصد اعم از اينكه درايام خدمت ويا غير خدمت باشد.

ك _ فوت براثر جراحات صدمات و بيماري هاي حاصله از موارد مندرج در بندهاي بالا، مشروط بر اينكه جراحات ياصدمات مذكور علت فوت باشد.

تبصره _ منظور از ماموريت هاي مندرج دراين ماده كليه وظايفي است كه تحت همين عنوان به پرسنل اعم از انفرادي يا دسته جمعي از طرف رده مربوطه واگذار مي شود.

ماده 121 _ پرسنلي كه يك ياچند عضو خود و يا بخشي از آن رابراي هميشه از دست دهند يا بيش ازيك سال به منظور درمان بستري گردند، يا به علت فقدان سلامتي ، تمام يا بخشي از توان خودرا از دست

بدهند و تايك سال كارايي خود را به دست نياورند ، چنانچه به سبب يكي از موارد مذكور در ماده 120 اين قانون چنين وضعيتي براي آنان به وجود آمده باشد جانباز ودر ساير موارد معلول ناميده شده و از نظر وضعيت خدمتي مشمول يكي از بندهاي زيرخواهند شد:

الف _ پرسنلي كه خسارت وارده برعضو يا اعضا آنان و ياميزان كارايي از دست رفته ايشان جزيي بوده و امكان ادامه خدمت بدون مشقت براي آنان وجود داشته باشد به خدمت ادامه خواهند داد.

ب _ پرسنلي كه خسارت وارده بر عضو يا اعضاي آنان و يا ميزان كارايي از دست رفته ايشان درحدي باشد كه ادامه خدمت براي آنان توام با مشقت باشد، لكن شخصا مايل به ادامه خدمت باشند به خدمت ادامه مي دهند و درصورت عدم تمايل تايك سال منتسب و پس از آن بازنشسته مي شوند.

ج _ پرسنلي كه خسارت وارده بر عضو يا اعضا آنان و يا ميزان كارايي از دست رفته ايشان درحدي باشد كه امكان ادامه خدمت را از آنان سلب نمايد و پرسنلي كه بيش از دو سال بستري باشند و نتوانند ادامه خدمت دهند بازنشسته مي شوند.

تبصره 1 _ تشخيص تطبيق وضعيت پرسنل با مفاد اين ماده و بندهاي آن از نظر پزشكي بر عهده كميسيون عالي پزشكي سپاه خواهد بود.

تبصره 2 _ پرسنلي كه براساس اين ماده بازنشسته مي گردند چنانچه حداكثر تا پنج سال پس از بازنشستگي سلامت خود را به نحوي بازيابند كه به تشخيص كميسيون عالي پزشكي امكان ارجاع شغل به آنان وجود داشته باشد در صورتي كه واجدصلاحيت اعاده به خدمت باشند با تمايل شخصي و با تصويب مقامات مذكور درماده

87 اين قانون با درجه يا رتبه قبل ازبازنشستگي به خدمت اعاده مي گردند.

ماده 122 _ جانبازان به تناسب آسيب وارده به ازاي هر درصد جانبازي بالاتر از ده درصد از يك ماه ارشديت و حداكثر تا يك درجه برخوردار مي گردند.

تبصره _ تعيين درصد جانبازي بر عهده كميسيون عالي پزشكي سپاه و بر طبق آيين نامه اي خواهد بود كه باتوجه به آيين نامه مشابه دربنياد جانبازان توسط ستاد كل سپاه تهيه و به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد.

ماده 123 _ پرسنل كادرثابت سپاه با داشتن سي سال خدمت يا شصت سا ل سن بازنشسته مي شوند.

تبصره 1 _ پرسنلي كه 15 سال خدمت در سپاه داشته باشند مي توانند شخصا تقاضاي بازنشستگي نمايند، قبول يا درتقاضاي آنان موكول به نظر نيرو ياسازمان مربوطه مي باشد و صرف تقاضاي بازنشستگي رافع مسووليت هاي محوله آنان نمي گردد.

تبصره 2 _ درصورتي كه پرسنل در طول اجراي تنبيه تنزيل درجه يا رتبه بازنشسته شوند با درجه يا رتبه تنبيهي بازنشسته خواهند شد.

تبصره 3 _ تصويب بازنشستگي با رعايت مقررات اين قانون به عهده مقامات مندرج درماده 87 اين قانون خواهد بود.

ماده 124 _ درمواقع ضرورت ودرصورت تمايل پرسنل بازنشستگي پرسنل كادر ثابت نظامي تا درجه سرتيپ دومي و كليه كارمندان حداكثر تا سه سال بنا به پيشنهاد فرمانده نيرو يا سازمان و تصويب هيأت مذكور درماده 115 اين قانون و پرسنل كادر ثابت نظامي با درجه سرتيپي و بالاتر حسب مورد باپيشنهاد رييس ستادكل ، فرمانده كل سپاه ، وزير و تصويب فرماندهي كل به تعويق خواهد افتاد.

تبصره _ هيأت مذكور درماده 115 اين قانون مي تواند فقط يكبار ديگر حداكثر سه سال

با تعويق بازنشستگي پرسنل ياد شده موافقت نمايد.

ماده 125 _ پرسنلي كه درمشاغل سخت و زيان آور خدمت مي كنند با داشتن حداقل 20 سال خدمت به تناسب خدمت طبق آيين نامه اي كه به وسيله ستاد كل سپاه و با هماهنگي وزارت تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد بازنشسته مي شوند.

تبصره _ پرسنل زن باداشتن حداقل 20 سال خدمت مي توانند بازنشسته شوند.

ماده 126 _ سپاه مي تواند درموارد ضرورت و درصورت نياز پرسنل بازنشسته كادر ثابت نظامي تا درجه سرتيپ دومي و كليه كارمندان را كه صلاحيت اعاده به خدمت داشته باشند با تمايل شخصي و با تصويب هيأت مذكور درماده 115 اين قانون به مدت حداكثر سه سال و از درجه سرتيپي و بالاتر حسب مورد با پيشنهاد رييس ستادكل ، فرماندهي كل سپاه ،وزير و تصويب فرماندهي كل بادرجه قبل از بازنشستگي به خدمت اعاده نمايد.

تبصره 1 _ هيأت فوق مي تواند مدت يادشده رابراي يكبار ديگر به مدت حداكثر سه سال تمديد نمايد.

تبصره 2 _ تقاضاي بازنشستگي مجدد قبل از انقضاي مدت فوق ممنوع است ليكن سپاه مي تواند قبل از انقضاي مدت مزبور آنان را مجددا بازنشسته نمايد.

ماده 127 _ سپاه مي تواند از پرسنل بازنشسته مشمول اين قانون و ساير بازنشستگان دولت با حفظ وضعيت حقوق بازنشستگي به صورت خريد خدمت استفاده نمايد.

تبصره _ آيين نامه اجرايي اين ماده توسط وزارت با هماهنگي ستاد كل سپاه و سازمان امور اداري و استخدامي كشور تهيه وبه تصويب فرماندهي كل مي رسد.

ماده 129 _ پرسنل بازنشسته حق استفاده از لباس مخصوص نظامي را نداشته مگر در موارد خاص كه استفاده ازلباس نظامي توسط فرماندهي كل سپاه مشخص

مي گردد.

ماده 129 _ پرسنل سپاه پس از انجام خدمت به ميزان حداقل دو برابر مدت آخرين دوره آموزشي بعد از اتمام آن دوره درصورتي كه حداقل پنج سال بيش از مجموع سنواتي كه به هزينه سپاه تحصيل كرده اند سابقه خدمت داشته باشند، مي توانندتقاضاي بازخريد شدن نمايند. تصويب اين تقاضا با نظر نيرو ويا سازمان ذيربط منوط به تصويب مقامات مندرج در ماده 87اين قانون خواهد بود.

ماده 130 _ سپاه مي تواند درصورت نياز پرسنل بازخريد شده اي راكه صلاحيت اعاده به خدمت داشته باشند و از مدت بركناري آنان بيش از پنج سال نگذشته باشد به تقاضاي شخصي و حسب مورد با تصويب مقامات مندرج درماده 87 اين قانون فقط براي يكبار با درجه يارتبه وسابقه خدمت قبلي به خدمت اعاده نمايند. اين قبيل پرسنل بايد وجوهي را كه بابت بازخريدي سوابق خدمت دريافت داشته اند مسترد دارند.

ماده 131 _ درصورت درخواست بالاترين مقام يكي از وزارتخانه ها، موسسات دولتي يا وابسته به دولت يا نهادهاي انقلاب اسلامي پرسنل با تمايل شخصي و با تصويب مقامات مذكور درماده 87 اين قانون منتقل مي گردند.

تبصره 1 _ درزمان جنگ و شرايط بحراني و مواقعي كه احتمال بروز جنگ وجود دارد، انتقال پرسنل با تصويب فرماندهي كل امكان پذير است ودرشرايط مزبور و در صورت تصويب فرماندهي كل ، وازتخانه ها يا سازمان هاي مربوطه موظفند پرسنل منتقل شده را به سپاه مأمور نمايند كه در اين صورت فرد با آخرين درجه يا رتبه اي كه انتقال پيدا كرده است خدمت خواهدنمود.

تبصره 2 _ پرسنلي كه از سپاه منتقل شده اند و متقاضي اعاده به خدمت در سپاه هستند درصورت داشتن كارايي و صلاحيت لازم با

تصويب مقامات مندرج در ماده 87 اين قانون به خدمت اعاده مي گردند. نحوه احتساب سنوات خدمتي و ترفيعاتي اين قبيل افراد مطابق آيين نامه اي است كه به تصويب فرماندهي كل مي رسد.

ماده 132 _ پرسنلي كه به يكي از بيماريهايي كه قانون شرايط ويژه اي براي مستخدمين مبتلابه آنها پيش بيني نموده است ازقبيل سل و سرطان مبتلا شوند از تسهيلات آن قوانين برخوردار خواهند شد.

ماده 133 _ موارد فوت درحين انجام وظيفه يا به سبب آن غير از موارد مذكور درماده 120 اين قانون به شرح زير است

الف _ فوت درمحل خدمت و همچنين درحال رفت و برگشت يا خارج از محل خدمت در ارتباط با ماموريت

ب _ فوت در طول ماموريت از لحظه ابلاغ تا خاتمه ماموريت درارتباط باماموريت

ج _ چنانچه پرسنل درساعات خدمت يا به سبب امور خدمتي يا درطول ماموريت بيمار شده و يا دراثر حوادث و سوانح مصدوم و مجروح گرديده و بعدا فوت شوند.

د _ فوت دراثر بيماري هاي ناشي ازموقعيت يا شرايط خاص خدمتي

ه_ _ فوت دررفت و برگشت از مرخصي

تبصره _ فوت درغير از موارد مذكور در اين ماده و ماده 120 اين قانون فوت عادي محسوب مي گردد.

ماده 134 _ براي تشخيص شهيد، جانباز، فوت درحين انجام وظيفه يا به سبب آن فوت عادي و همچنين تشخيص مواردمختلف معلوليت حسب مورد درستادكل سپاه وزارت نيروها و سازمان هاي مربوطه كميسيون هايي مركب از اعضازيرتشكيل مي گردد،

الف _ نماينده ولي فقيه يانماينده وي

ب _ معاون نيروي انساني يا جانشين وي

ج _ مسئول حفاظت اطلاعات يا جانشين وي

د _ نماينده فرمانده يگان يا سازمان مربوطه

ه_ _ مسئول بازرسي يا جانشين وي

و _ مديريت قضايي يا جانشين وي

ز _ مديريت امور ايثارگران يا جانشين وي

ح _ يك نفر پزشك (مسئول بهداري مربوط يا جانشين وي

ماده 135 _ چنانچه نظريه كميسيون مندرج در ماده 134 اين قانون ظرف مدت يك ماه از تاريخ ابلاغ مورد اعتراض جانباز يامعلول يا يكي از وراث شهدا يا متوفي قرار گيرد صدور راي نهايي بر عهده كميسيون تجديد نظر كه از مقامات زير تشكيل مي گردد، مي باشد:

الف _ معاون نيروي انساني ستاد كل سپاه يا جانشين وي

ب _ نماينده ولي فقيه در سپاه يانماينده وي

ج _ مسئول حفاظت اطلاعات سپاه يا جانشين وي

د _ مسئول بهداري ستاد كل سپاه يا جانشين وي

ه_ _ مديريت قضايي ستاد كل سپاه يا جانشين وي

و _ رييس سازمان بازنشستگي سپاه ياجانشين وي

ز _ معاون نيروي انساني نيرو يا سازمان مربوط يا جانشين وي

ح _ مديريت امور ايثارگران ستاد كل سپاه

تبصره _ در مواردي كه پرونده مربوط به پرسنل جمعي ستاد كل يا وزارت باشد حسب مورد نماينده مربوط در كميسيون با حق راي حاضر مي شود.

ماده 136 _ استعفا پرسنل در صورت تقاضاي شخصي وطي دو برابرمدت تحصيل و حداقل مدت خدمت كه در قرارداداستخدامي تعيين مي گردد و از 5 سال كمتر نمي باشد با تصويب مقامات مذكور در ماده 87 اين قانون انجام مي پذيرد.

تبصره 1 _ در موارد استثنايي و عسر و حرج پرسنل قبل از مدت ياد شده در اين ماده استعفاي پرسنل با تقاضاي شخصي آنان با پيشنهاد فرمانده نيرو يا سازمان مربوط و تصويب هيأت موضوع ماده 115 اين قانون

صورت مي گيرد و درصورت تصويب استعفا افراد مستعفي به شرح زير موظفند هزينه هاي آموزشي را پرداخت نمايند:

الف _ محصلين دوره هاي آموزشي بدو خدمت در سپاه ستاد كل و وزارت و سازمان وابسته به آنها. يا به هزينه آنها به ميزان دو برابر كل هزينه هاي مدت تحصيل

ب _ پرسنلي كه علاوه بر سنوات آموزشي مدتي خدمت نموده اند به ميزان يك دوم مدت مزبور از پرداخت هزينه سنوات آموزشي معاف مي باشد.

تبصره 2 _ در محاسبه مبلغي كه براي تحصيل پرسنل صرف شده است كمك هزينه تحصيلي ، حقوق مزاياي پرداختي به آنان در مدت تحصيل هزينه هاي جاري تحصيل در مراكز آموزشي ، وجوهي كه بابت شهريه به موسسه هاي آموزشي پرداخت شده است فوق العاده مأموريت آموزشي در داخل يا خارج از كشور و هزينه نوشت افزار و تهيه مدارك تحصيلي خوراك و پوشاك منظور مي گردد.

ماده 137 _ تصويب استعفا در زمان جنگ و شرايط بحراني و مواقعي كه احتمال وقوع جنگ وجود دارد در اختيار فرماندهي كل مي باشد.

ماده 138 _ پرسنل مستعفي درصورت نياز سپاه با تقاضاي شخصي و داشتن صلاحيت اعاده به خدمت و درصورتي كه مدت انفصال آنان بيش از 5 سال نباشد با تصويب مقامات مذكور در ماده 87 اين قانون براساس در جه يا رتبه و سابقه خدمت قبل از استعفا و وضعيت فعلي آنها در چارچوب اين قانون فقط براي يك بار به خدمت اعاده مي شوند. اين قبيل پرسنل بايد وجوهي را كه در زمان استعفا دريافت داشته اند مسترد نمايند متقابلا وجوهي را كه پرداخت نموده اند به آنان بازگردانده مي شود.

ماده 139 _ پرسنلي كه پس ازطي 2 برابر حداقل مدت توقف در درجه يا

رتبه صلاحيت نيل به درجه يا رتبه بالاتر را نداشته باشند و همچنين پرسنلي كه فاقد توانايي لازم براي انجام وظايف متناسب با درجه يا رتبه وتخصص مربوطه باشند، و نيزپرسنلي كه ادامه خدمت آنها به مصلحت سپاه نبوده و در حد اخراج نيز نباشند حسب مورد به تشخيص هيأت هاي موضوع مواد 114 و 115 اين قانون از خدمت معاف مي گردند و چنانچه حداقل 20 سال سابقه خدمت داشته باشد بازنشسته مي شوند و در غيراين صورت براساس مقررات اين قانون بازخريد مي گردند.

ماده 140 _ سپاه مي تواند در موارد حذف و يا تعديل سازمان پرسنل مربوط را مشروط براينكه در سازمان هاي ديگر سپاه شغل مناسبي براي آنان وجود نداشته باشد با داشتن حداقل 15 سال سابقه خدمت بازنشسته و يا درصورت تمايل بازخريد وكمتر از 15 سال را بازخريد نمايد.

به مدت خدمت مشمولين اين ماده فقط از نظر احتساب وجوه بازخريدي و حقوق بازنشستگي 5 سال اضافه مي گردد، ليكن در هر صورت سنوات موثر در حقوق بازنشستگي آنها از 30 سال بيشتر نخواهد بود.

تبصره 1 _ دولت موظف است كسور مربوط به سنوات اضافه شده را در بودجه ساليانه سپاه منظور نمايد.

تبصره 2 _ حذف يا تعديل سازمان منوط به تصويب فرماندهي كل مي باشد.

ماده 141 _ تصويب بازنشستگي و بازخريدي موضوع مواد 139 و 140 اين قانون به عهده مقامات مذكور در ماده 87 اين قانون خواهد بود.

ماده 142 _ پرسنل در موارد زير با حكم دادگاه صالح و يا راي كميسيون امور انضباطي موضوع ماده 115 اين قانون اخراج مي گردند:

الف _ از دست دادن صلاحيت پاسداري براي ادامه خدمت

ب _ ارتكاب تخلفات انضباطي كه موجب اخراج از خدمت مي شود.

ج _

ارتكاب جرايمي كه علاوه بر مجازات موجب اخراج فرد از سپاه مي شود.

فصل هفتم _ دريافتي ماهانه پرسنل
بخش اول _ حقوق ( ماده 143 تا 148 )

ماده 143 _ وجوه دريافتي ماهانه پرسنل كادر ثابت و پيماني عبارت است از مجموع حقوق و مزاياي مستمر به علاوه مزاياي شغل منهاي كسورات

بخش اول _ حقوق

ماده 144 _ حقوق ماهانه پرسنل از مجموع سه عامل زير تشكيل مي گردد:

الف _ حداقل حقوق _ مبلغ معيني است كه به عنوان كمترين ميزان حقوق دريافتي در سطح پرسنل مشمول اين قانون پرداخت مي گردد و ميزان آن برابر است با حاصل ضرب ريالي در عدد ثابت (300)

ب _ حقوق پايه _ مبلغ ثابتي است كه به طور يكسان در ازاي هر پايه كه پس از هر يك سال خدمت به پرسنل تعلق مي گيرد به حقوق آنان افزوده مي گردد و ميزان آن برابر است با حاصل ضرب ضريب ريالي در عدد ثابت (12)

ج _ حق كارايي _ مبلغي است برابر با حاصل ضرب ضريب ريالي در رتبه حقوقي به توان دو در واحد حق كارايي كه برابر با دوباشد.

ماده 1 _ رتبه حقوقي برابر است با عدد حقوقي درجه يا رتبه پرسنل به اضافه عدد حقوقي تحصيلات يا آموزش مذكور در اين ماده

تبصره 2 _ رتبه حقوقي درجات و رتبه هابه شرح زير تعيين مي گردد:

الف _ درجه سربازي يارتبه 1 برابر است با 1

ب _ درجه سربازي دومي يا رتبه 2 برابر است با 2

ج _ درجه سرباز يكمي يا رتبه 3 برابر است با 3

د _ درجه رزم ياري يا رتبه 4 برابر است با 4

ه_ _ درجه رزم آور سومي يا رتبه 5 برابر است با 5

و _ درجه رزم آور دومي

يا رتبه 6 برابر است با 6

ز _ درجه رزم آور يكمي يا رتبه 7 برابر است با 7

ح _ درجه رزم دار دومي با رتبه 8 برابر است با 8

ط _ درجه رزم دار يكمي يا رتبه 9 برابر است با 9

ي _ درجه ستوان سومي يا رتبه 10 برابر است با 10

ك _ درجه ستوان دومي يا رتبه 11 برابر است با 11

ل _ درجه ستوان يكمي يا رتبه 12 برابر است با 12

م _ درجه سرواني يا رتبه 13 برابر است با 13

ن _ درجه سرگردي يا رتبه 14 برابر است با 14

س _ درجه سرهنگ دومي يا رتبه 15 برابر است با 15

ع _ در جه سرهنگي يا رتبه 16 برابر است با 16

ف _ درجه سرتيپ دومي يا رتبه 17 برابر است با 17

ص _ درجه سرتيپي برابر است با 19 ورتبه 18 برابراست با 18

ق _ درجه سرلشگري برابر است با 21 ورتبه 19 برابراست با 19

ر _ درجه سپهبدي برابر است با 23 ورتبه 20 برابر است با 20

ش _ درجه ارتشبدي برابر است با 25

تبصره 3 _ عدد حقوق تحصيلات يا آموزش به شرح زير است

الف _ عدد حقوقي تحصيلات پرسنل با تحصيلات ديپلم و پايين تر برابر است با صفر.

ب _ عدد حقوقي تحصيلات پرسنل فارغ التحصيل دوره اول دانشكده علوم پايه نظامي يا دارندگان مدرك فوقديپلم و معادل آن برابر است با يك

ج _ عدد حقوقي تحصيلات پرسنل فارغ التحصيل دوره دوم دانشكده علوم پايه نظامي يا دارندگان مدرك ليسانس يا معادل آن برابر است با

دو.

د _ عدد حقوقي تحصيلات دارندگان مدرك فوق ليسانس و همچنين دكتراي رشته هاي درماني به جز پزشكي عمومي برابراست با سه

ه_ _ عدد حقوقي تحصيلات دارندگان مدرك دكتراي پزشكي عمومي و دكتراي ساير رشته هاي علوم برابر است با سه ونيم

و _ به عدد حقوقي تحصيلات دارندگان مدرك تحصيلي دكترا در كليه رشته ها كه دوره هاي تخصصي يا فوق تخصصي موردنياز و قابل قبول سپاه را طي نموده باشند حسب مورد 2 و 3 عدد اضافه مي شود.

تبصره 4 _ در كليه مواردي كه نظام پرداخت يا اعداد حقوقي مشمولين قانون استخدام كشوري تغيير يابد با توجه به ضوابط اين ماده عوامل حقوقي مندرج در اين ماده نيز به همان نسبت و به طور همزمان تغيير خواهند نمود.

كليه مقررات تغييردهنده حقوق مشمولين قانون استخدام كشوري بايد حاوي تغيير عوامل مندرج در اين ماده نيز مي باشد.

تبصره 5 _ باتوجه به سختي و كيفيت خاص خدمت در سپاه و به منظور حفظ قدرت جذب نيروي انساني سپاه در صورت افزايش حداقل حقوق مشمولين قانون استخدام كشوري به عدد ثابت حداقل حقوق مذكور در بند (الف اين ماده به ميزان 120% همان افزايش افزوده مي شود.

تبصره 6 _ ضريب ريالي دراين قانون همواره معادل ضريب ريالي حقوق مشمولين قانون استخدام كشوري مي با شد.

ماده 145 _ چنانچه فارغ التحصيلان دوره اول و دوم دانشكده علوم پايه نظامي و پرسنل موضوع بندهاي (الف و (ب ماده 79 اين قانون پس از طي حداقل مدت توقف در درجات سرهنگي و سرتيپ دومي حداكثر 28 سال سابقه خدمت داشته وشايستگي و كارايي لازم جهت نيل به درجه بالاتر را نيز داشته باشند ولي امكان اعطا

درجه به آنان وجود نداشته باشد درازا هر چهار سال يك واحد به رتبه حقوقي درجه آنان افزوده مي شود.

درصورتي كه باقي مانده خدمت پرسنل كمتر از مدت توقف در درجات نهايي و حداقل دو سال باشد عدد يك دوم به رتبه حقوقي درجه ايشان افزوده مي شود.

ماده 146 _ پرسنل مذكور در بند (ج ماده 79 اين قانون پس از چهار سال توقف در درجه سرتيپ دومي و درصورت شايستگي و كارايي لازم جهت نيل به درجه بالاتر، چنانچه امكان اعطا درجه به آنان وجود نداشته باشد به ازا هر چهار سال يك واحد به رتبه حقوقي درجه آنان اضافه مي شود.

ماده 147 _ به محصليني كه از نيل به درجه يا رتبه در بدو استخدام دوره هاي آموزشي را طي مي نمايند ماهانه به مبلغي به ميزان يك دوم حقوق حاصله از عوامل مذكور در ماده 144 اين قانون براساس درجه يا رتبه اي كه بعد از آموزش به آن نايل مي گردند و سنوات آموزشي قابل قبول آنان تعيين و پرداخت مي گردد.

ماده 148 _ حقوق پرسنل وظيفه در دوران خدمت ضرورت برابر است با حاصل ضرب ضريب ريالي مذكور در تبصره 6 ماده 144 اين قانون در اعداد حقوقي درجه مربوط به شرح زير:

الف _ درجه سرباز 15

ب _ درجه سرباز دوم 17

ج _ درجه سرباز يكم 20

د _ درجه رزم يار 25

ه_ _ درجه رزم آور سوم 40

و _ درجه رزم آور دوم 150

ز _ درجه رزم آور يكم 160

ح _ درجه رزم دار دوم 170

ط _ درجه رزم دار يكم 180

ي _ درجه ستوان سوم 200

ك _ درجه ستوان دوم 250

ل _ درجه ستوان يكم 340

م

_ درجه ستوان يكم پزشك 400

تبصره 1 _ پرسنل وظيفه براساس نياز سازمان يا نيرو و وجود محل سازماني پس از طي دوره آموزش حسب مورد با رعايت مفاد ديگر مواد اين قانون به درجات مصرحه جدول بالا به شرح زير نايل مي گردند:

الف _ پرسنل وظيفه فاقد مدرك تحصيلي پايان دوره دبيرستان به يكي از درجات رديف هاي الف لغايت ه

ب _ دارندگان مدرك تحصيلي پايان دوره دبيرستان به درجات رديف هاي (و) يا (ز) يا (ح

ج _ دارندگان مدرك تحصيلي فوقديپلم به درجات رديف هاي (ط يا(ي

د _ دارندگان مدرك تحصيلي ليسانس به درجه رديف (ك

و _ دارندگان مدرك تحصيلي فوقليسانس و دكتراي غيرپزشكي به درجه رديف (ل و پزشكان به درجه رديف (م

تبصره 2 _ پرسنل وظيفه چنانچه صلاحيت هاي لازم جهت نيل به درجات مصرحه بالا را فاقد باشند و يا به علت عدم نياز به درجات مناسب پايين تر تا درجه سربازي نايل خواهند شد.

تبصره 3 _ حقوق پرسنل وظيفه در طول دوره آموزش قبل از نيل به درجه با اعداد حقوقي زير محاسبه مي گردد:

الف _ پرسنل وظيفه رديف هاي الف ب ج د : عدد حقوقي : 15

ب _ پرسنل وظيفه رديف هاي ه و،ز،ح ط : عدد حقوقي : 20

ج _ پرسنل وظيفه رديف هاي ي ك : عدد حقوقي : 25

د _ پرسنل وظيفه رديف هاي ل م : عدد حقوقي : 40

تبصره 4 _ ميزان حقوق وظيفه پرسنل مذكور و مستمري بگيران آنان بر اساس آخرين مدرك تحصيلي در مقاطع فوق و موادمربوط در فصل هشتم اين قانون محاسبه مي گردد.

بخش دوم _ مزاياي مستمر ( ماده 149 )

ماده 149 _ مزاياي مستمر پرسنل مبالغي است

كه به تناسب تعداد عايله تحت تكفل آنان به عنوان كمك هزينه مسكن و كمك هزينه عايله مندي به شرح زير پرداخت مي گردد:

الف _ ميزان كمك هزينه مسكن پرسنل شاغل كه از خانه هاي سازماني استفاده نمي نمايند با توجه به تعداد عايله تحت تكفل آنان معادل حاصل ضرب يك سيصدم حداقل حقوق مندرج در ماده 144 اين قانون ضريب منطقه اي و متراژ زيربناي مسكن متناسب با تعداد عايله به شرح زير و تعيين و محاسبه مي گردد:

1 _ مجرد / 50 مترمربع

2 _ يك نفر / 70 متر مربع

3 _ دو نفر / 90 متر مربع

4 _ سه نفر / 100 متر مربع

5 _ چهار نفر / 130 متر مربع

6 _ پنج نفر و بيشتر / 150 متر مربع

ب _ كمك هزينه عايله مندي براساس عايله تحت تكفل پرسنل شاغل بازنشسته جانباز و معلول مشمول اين قانون به شرح زير تعيين و پرداخت مي گردد:

1 _ بابت هر فرزند يا ساير افراد تحت تكفل ماهانه حاصل ضرب عدد حقوقي (20) در ضريب ريالي حداكثر تا 3 نفر.

2 _ بابت همسر ماهانه حاصل ضرب عدد حقوقي (50) در ضريب ريالي

تبصره 1 _ از كساني كه از خانه هاي سازماني استفاده مي نمايند متناسب با هزينه مسكن متعارف در هر منطقه اجاره دريافت گرديده و به حساب خزانه واريز مي شود و معادل وجوه دريافتي در بودجه سالانه سپاه منظور و برابر مقررات در زمينه نگهداري و توسعه خانه هاي سازماني مصرف خواهد شد.

تبصره 2 _ ضريب منطقه اي متناسب با شاخص گراني مسكن در هر منطقه كه حداقل آن برابر با يك است توسط وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح با همكاري ستاد كل نيروهاي مسلح و ستاد

مشترك سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تهيه و به تصويب هيأت وزيران مي رسد.

تبصره 3 _ كساني كه از خانه هاي سازماني استفاده مي نمايند از كمك هزينه عايله مندي برخوردار نخواهند شد.

تبصره 4 _ بازنشستگان با رعايت تبصره هاي فوق از 50% كمك هزينه عايله مندي برخوردار مي گردند.

تبصره 5 _ مستمري بگيران شهدا از كمك هزينه عايله مندي موضوع اين ماده استفاده مي نمايند و وجوه متعلقه براساس ضوابط بنياد انقلاب شهيد اسلامي پرداخت مي گردد.

تبصره 6 _ عايله تحت تكفل مشمولين اين ماده براساس ضوابط مندرج در موارد 182 و 183 اين قانون تعيين مي گردد.

تبصره 7 _ كسانيكه همسر آنان از وزارتخانه ها و موسسات و شركتهاي دولتي و بانكها و شهرداري ها و موسساتي كه شمول قانون نسبت به آنها مستلزم ذكر نام است و نهادهاي انقلاب اسلامي و ساير موسسات وابسته به دولت كه به نحوي از بودجه عمومي يا كمك دولت استفاده مي كند، حقوق، دستمزد، اجرت و يا حقوق بازنشستگي و يا وظيفه مستمري دريافت مي نمايند و از وجوه موضوع بند ب اين ماده برخوردار نخواهند شد.

بخش سوم _ مزاياي شغل ( ماده 150 تا 151 )

ماده 150 _ به پرسنلي كه عهده دار انجام مشاغلي هستند كه به نحوي از يك يا چند عامل از عوامل زير برخوردارند، ماهانه مبلغي به عنوان مزاياي شغل پرداخت مي گردد:

الف _ پيچيدگي شغل

ب _ سختي شغل

ج _ پذيرش خطرات

د _ حساسيت و سنگيني مسووليت شغل

ه_ _ ايجاد فرسودگي جسماني به وسيله شغل

و _ مهارت لازم در مشاغل تخصصي

تبصره 1 _ براي هر يك از عوامل فوق مبلغي به عنوان حداكثر مزاياي آن عامل مشخص مي گردد و به مشاغلي كه از يك ياچند عامل فوق برخوردار باشند به تناسب برخورداري درصدي از مبالغ تعيين

شده تعلق گرفته و در مجموع به عنوان مزاياي آن مشاغل در نظرگرفته مي شود.

تبصره 2 _ مزاياي مذكور در اين ماده فقط به شغل تعلق گرفته و هيچگونه ربطي به درجه يا رتبه ندارد، و پرسنلي حق استفاده از آن را دارند كه عملا در شغل واگذار شده انجام وظيفه نمايند.

تبصره 3 _ مزاياي شغل جانبازان موضوع بند (ب و تبصره 2 ماده 121 اين قانون كه به خدمت ادامه داده يا به خدمت اعاده مي گردند صرفنظراز مشاغلي كه به آنان محول مي گردد، حداقل معادل مزاياي شغلي آنان در زمان جانباز شدن خواهد بود.

تبصره 4 _ به محصليني كه در زمينه هاي پروازي دريانوردي تكاوري هوابرد و مأموريتهاي ويژه آموزش مي بينند طبق ضوابط مذكور در آيين نامه اجرايي اين ماده حسب مورد تا50% مزاياي شغلي كه در آن كارآموزي مي نمايند به عنوان مزاياي ويژه آموزشي در طول مدت آموزش عملي پرداخت خواهد شد.

تبصره 5 _ آيين نامه اجرايي اين ماده مطابق آيين نامه موضوع ماده 139 قانون ارتش مصوب هيأت وزيران خواهد بود واصلاحات مورد نياز سپاه توسط ستاد كل سپاه و با هماهنگي وزارت تهيه و به تصويب هيأت وزيران مي رسد.

ماده 151 _ حقوق و مزاياي مستمر و مزاياي شغل پرسنل براساس اين قانون از تاريخ تصويب اين قانون محاسبه و پرداخت خواهد شد.

بخش چهارم _ كسورات ( ماده 152 تا 157 )

ماده 152 _ وجوه زير ماهانه ازدريافتي پرسنل كسر مي گردد:0

الف _ حق بازنشستگي به ميزان ده درصد(10%)مجموع حقوق ماهانه مزاياي شغل و فوق العاده جذب موضوع ماده (6)قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت

تبصره _ دراحتساب حقوق بازنشستگي وظيفه و مستمري پرسنل نيروهاي مسلح موضوع تبصره (5) ماده (2) قانون نظام هماهنگ حقوق بازنشستگي و

وظيفه مصوب 1373 حقوق، تفاوت تطبيق حقوق، مزاياي شغل و ساير فوق العاده هايي كه ازبابت كسور بازنشستگي دريافت مي شود مورد محاسبه قرار مي گيرد.

ب _ حق بيمه پرسنل به ميزان 1% حقوق ماهيانه

ج _ حق بيمه درماني پرسنل مشمول اين قانون بازنشستگان وظيفه بگيران مستمري بگيران و عايله تحت تكفل آنان معادل 5/2 برابر ضريب ريالي حقوق به ازاي هر نفر كه از خدمات درماني برخوردار مي گردند.

د _ سهم ماهيانه پس انداز ثابت پرسنل كادر ثابت در صورت تمايل به استفاده از آن به ميزان حاصل ضرب عدد 15 درضريب ريالي خواهد بود.

تبصره _ كسورات پرسنل بسيجي ويژه و فعال صرفا در مدت زماني كه آنها به صورت تمام وقت در خدمت سپاه قرارمي گيرند مشمول اين ماده مي گردند.

ماده 153 _ وجوه زير حسب مورد از دريافتي ماهانه پرسنل كسر مي گردد:

الف _ حقوق اولين ماه خدمت

ب _ هر گونه افزايش كه در طول خدمت پرسنل اعمال مي گردد در ماه اول افزايش

ماده 154 _ وجوه بند (الف و (د) ماده 152 اين قانون به اضافه معادل آنكه از بودجه دولت تأمين مي گردد و به طور ماهيانه به حساب هاي مربوط و همچنين وجوه موضوع ماده 153 اين قانون به حساب صندوق بازنشستگي سپاه واريز مي گردد.

تبصره _ صندوق بازنشستگي سپاه به صورت سازماني اداره مي شود كه اساسنامه آنها توسط ستاد كل سپاه و همكاري وزارت ظرف مدت 3 ماه پس از تصويب اين قانون تهيه و تصويب كميسيون امور دفاعي مجلس اسلامي خواهد رسيد.

ماده 155 _ وجوه موضوع بندهاي (ب و (ج ماده 152 اين قانون ماهيانه به حسابهاي مربوط واريز مي گردد.

تبصره _ سهم دولت

بابت خدمات درماني براي كليه پرسنل به ميزان (3%) حقوق ماهيانه و بابت بيمه پرسنل ميزان (2%)حقوق ماهيانه مي باشد.

ماده 156 _ كسور بازنشستگي پرسنل موضوع تبصره ماده 107 و تبصره (2) ماده 108 اين قانون كه مدت انتظار خدمت يابدون كاري آنان در بازنشستگي محسوب مي گردد، بايستي براساس آخرين حقوق قبل از انتظار خدمت يا بدون كاري توسط آنان به صندوق بازنشستگي سپاه واريز شود.

ماده 157 _ كليه وزارتخانه ها و سازمانها موظفند كسور بازنشستگي پرسنل منتقل شده به سپاه اعم از سهم فرد و دولت را به صندوق بازنشستگي سپاه واريز نموده و سپاه نيز موظف است كسورات بازنشستگي پرسنل منتقل شده از سپاه را به صندوقبازنشستگي سازمان منتقل شونده واريز نمايد.

بخش پنجم _ ساير پرداختها ( ماده 158 تا 163 )

ماده 158 _ پاداش و هزينه سفر و فوق العاده مأموريت در داخل و خارج از كشور و فوق العاده هاي انتقال محل خدمت بدي آب و هوا و محروميت از تسهيلات زندگي به ميزان مشمولين قانون استخدام كشوري به پرسنل پرداخت مي گردد.

تبصره _ به پرسنلي كه به مأموريت هاي رزمي اعزام مي شوند بر طبق آيين نامه اي كه به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيدفوق العاده عملياتي پرداخت خواهد شد.

ماده 159 _ به پرسنل مجردي كه متأهل مي شوند مبلغي برابر با حاصل ضرب ضريب ريالي حقوق در عدد (دو هزار) تحت عنوان هديه ازدواج براي يكبار در طول خدمت پرداخت مي گردد.

ماده 160 _ جز در زمينه نگهباني و مواردي كه پرسنل از فوق العاده مأموريت استفاده مي نمايند، در مواردي كه ادامه كارپرسنل فني (ساخت و تعمير) و درماني و تحقيقي و كارشناسي در غير اين ساعات خدمت ضرورت پيدا مي كند و با در نظرگرفتن افزايش بازده كار به تناسب افزايش

ساعات خدمت به پرسنل مربوط اضافه كار پرداخت مي شود ميزان اضافه كاربرطبق آيين نامه موضوع ماده 150 قانون ارتش خواهد بود.

هر گونه اصلاح و تغيير در آيين نامه مزبور بنا به پيشنهاد ستاد كل سپاه و با هماهنگي وزارت تهيه و به تصويب هيأت وزيران مي رسد.

ماده 161 _ در صورتي كه ضرورت و مقتضيات خدمتي ادامه خدمت روزانه پرسنل را ايجاب نمايد، خوراك و سايرهزينه هاي ضروري آنان با هزينه سپاه تأمين مي گردد.

ماده 162 _ لباس آن عده از پرسنل كه بايستي از لباس متحدالشكل استفاده نمايند و يا مشاغل آنان ايجاب مي نمايد كه لباس خاصي بپوشند با هزينه سپاه تأمين خواهد شد.

ماده 163 _ به كليه جانبازان اعم از شاغل و بازنشسته هديه ايثار يا حق ازكارافتادگي تعلق مي گيرد كه ميزان و نحوه پرداخت آن به موجب آيين نامه اي است كه توسط وزارت با هماهنگي ستاد كل سپاه تهيه و پس از تأييد ستاد كل به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

بخش ششم _ دريافتي پرسنل در موارد خاص ( ماده 164 تا 170 )

ماده 164 _ دريافتي ماهانه پرسنل اسير و گروگان و مفقودالاثر و منتسب و مأمور به خدمت بر مبناي حقوق و مزاياي مستمرپرسنل حاضر به خدمت همطراز آنان و مزاياي آخرين شغل آنها محاسبه و پرداخت مي گردد.

ماده 165 _ به پرسنل كه سوابق خدمتي آنان بازخريد مي شود به ازاي هر سال خدمت قابل احتساب از نظر بازنشستگي مبلغي معادل يك برابر و نيم آخرين حقوق و مزايا پرداخت خواهد شد.

تبصره 1 _ در صورتي كه پرسنل در طول اجراي تنبيه تنزيل دايمي درجه يا رتبه باز خريد شوند، با درجه يا رتبه تنبيهي بازخريد خواهند شد.

تبصره 2 _ مدت يك سال خدمت پرسنل در مشاغل ويژه و جبهه در محاسبه سنوات بازخريدي

يك سال و نيم محسوب مي شود.

ماده 166 _ ميزان دريافتي پرسنل مأمور به خدمت در داخل سپاه ستاد كل وزارت و سازمانهاي وابسته بر مبناي حقوق درجه يا رتبه مربوطه مزاياي شغل جديد آنان محاسبه و پرداخت مي گردد.

ماده 167 _ پرسنل بازنشسته اي كه به موجب ماده 126 اين قانون به خدمت اعاده مي گردند از تاريخ اعاده به خدمت حقوقبازنشستگي آنان قطع شده و از حقوق درجه يا رتبه خود و مزاياي مستمر مربوطه و مزاياي شغلي كه در آن انجام وظيفه خواهند كرد استفاده مي نمايند و از نظر كليه امور پرسنلي مانند شاغلين خواهند بود. مدت خدمت اين قبيل پرسنل بر سنوات خدمتي قبلي اضافه شده و در ميزان حقوق بازنشستگي آنان موثر خواهد بود.

ماده 168 _ ميزان دريافتي ماهانه پرسنل منتظر خدمت بر مبناي دو سوم و پرسنل بدون كار بر مبناي يك دوم حقوق درجه يارتبه مزاياي مستمر آنهامحاسبه و پرداخت مي گردد.

ماده 169 _ حقوق و مزاياي پرسنل بسيجي در طول مدت آموزش و به كارگيري معادل حقوق و مزاياي مستمر كادر ثابت هم درجه يا رتبه آنان مي باشد كه از محل اعتباراتي كه همه ساله در بودجه سپاه منظور مي گردد توسط سپاه پرداخت مي شود.

تبصره _ بسيجيان ويژه در طول آموزش و به كارگيري علاوه بر حقوق و مزاياي فوق از مزاياي شغل مربوط استفاده مي نمايند.

ماده 170 _ بسيجيان ويژه كه مطابق مقررات اين قانون آموزش ديده و سازماندهي گرديده اند و درجات نظامي اخذ كرده اند،به تناسب نوع مسووليت درجه و ميزان ارتباط آنان با سازمان مربوطه بطور ماهانه درصدي از حقوق و مزاياي مستمرپرداخت مي گردد كه حداقل آن (10%) و حداكثر آن (30%) حقوق مزاياي مستمر خواهد بود.

تبصره _

دستورالعمل اين ماده توسط ستاد كل سپاه تهيه و به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد.

فصل هشتم _ حقوق بازنشستگي ، وظيفه و مستمري ( ماده 171 تا 191 )

ماده 171 _ حقوق بازنشستگي ، حقوق وظيفه و حقوق مستمري عبارت است از وجوهي كه حسب مورد به بازنشستگان ، جانبازان ، معلولين و عايله تحت تكفل پرسنل شهيد يا متوفي برابر مقررات مربوط از صندوق بازنشستگي سپاه به طور ماهانه پرداخت مي گردد.

ماده 172 _ به پرسنل باز نشسته ماهانه مبلغي معادل افزايش حقوق آنان در طول خدمت به اضافه حاصل ضرب سنوات خدمت در يك سيام حقوق بدو خدمت آنان ، به عنوان حقوق بازنشستگي پرداخت مي گردد.

ماده 173 _ دريافت حقوق بازنشستگي ، يا وظيفه و سهميه مستمري توأما ممنوع بوده و در اين حالت فقط مبلغ بيشتر پرداخت خواهد شد.

ماده 174 _ فرزنداني كه يكي از والدين آنها فوت شود حق دريافت سهميه مستمري از حقوق وي را خواهند داشت ، اگر چه پدر يا مادر آنها كه در حال حيات است به هر عنوان حقوق يا حقوق بازنشستگي يا وظيفه از دولت دريافت دارد.

ماده 175 _ ميزان حقوق وظيفه جانبازان موضوع بندهاي (ب و (ج ماده 121 اين قانون و حقوق مستمري بگيران شهدا به شرح زير تعيين مي گردد:

الف _ در مورد كادر ثابت پيماني و بسيجي ويژه ، حقوقي معادل مجموع حقوق ماهانه يك درجه يا رتبه بالاتر و آخرين مزاياي مستمر و مزاياي شغلي كه دريافت مي داشته اند.

ب _ در مورد محصلين ، حقوقي معادل حقوق ماهانه درجه يا رتبه اي كه بعد از پايان دوره آموزشي به آنان نايل مي شوند با قدمتي معادل سابقه تحصيل به اضافه مزاياي مستمر.

ج _ در مورد پرسنل وظيفه

و بسيجي فعال و عادي حقوقي معادل حقوق ماهانه پرسنل كادر ثابت يك درجه بالاتر كه حداقل آن معادل حقوق ماهانه پرسنل كادر با درجه رزم آور سومي مي باشد.

تبصره _ آن دسته از جانبازان موضوع بند (ب و تبصره (2) ماده 121 اين قانون كه به خدمت ادامه داده و يا به خدمت اعاده مي گردند در محاسبه حقوق بازنشستگي از مزاياي مستمر و مزاياي شغلي استفاده مي كنند.

ماده 167 _ ميزان حقوق وظيفه و حقوق مستمري بگيران موضوع ماده 133 اين قانون كه در حين انجام وظيفه يا به سبب آن معلول يا فوت مي شوند به شرح زير تعيين مي گردد:

الف _ در مورد كادر ثابت و پيماني و بسيجي ويژه ، حقوقي معادل آخرين حقوق ماهانه و مزاياي مستمر و مزاياي شغلي

ب _ در مورد محصلين (نه دهم حقوق درجه يا رتبه اي كه بعد از پايان دوره آموزش به آن نايل مي شوند و با قدمتي معادل سابقه تحصيل

ج _ در مورد پرسنل وظيفه و بسيجي فعال و عادي حقوق ماهانه پرسنل همطراز كادر كه حداقل آن معادل حقوق ماهانه پرسنل كادر با درجه رزم آور سومي مي باشد.

تبصره _ حقوق مستمري بگيران ، معلولين موضوع اين ماده در صورتي كه بنا به تشخيص مرجع پيش بيني شده در ماده 134اين قانون ، فوت ناشي از معلوليت باشد ، معادل آخرين حقوق وظيفه و در صورتي كه فوت ناشي از معلوليت نباشد معادل (نه دهم آخرين حقوق وظيفه خواهد بود.

ماده 177 _ ميزان حقوق وظيفه و حقوق مستمري بگيران پرسنلي كه برطبق تشخيص مرجع پيش بيني شده و در ماده 134 اين قانون به طور عادي معلول يا فوت

مي شوند به شرح زير تعيين مي گردد:

الف _ در مورد كادر ثابت و پيماني و بسيجي ويژه ، حقوقي معادل آخرين حقوق ماهانه دريافتي

ب _ در مورد محصلين (چهار پنجم حقوق ماهانه درجه يا رتبه اي كه بعد از پايان دوره آموزش به آن نايل مي شوند با قدمتي معادل سابقه تحصيل

ج _ در مورد پرسنل وظيفه بسيجي فعال (نه دهم حقوق ماهانه همطراز كادر ثابت

تبصره _ حقوق مستمري بگيران معلولين موضوع اين ماده معادل آخرين حقوق وظيفه آنان خواهد بود.

ماده 178 _ پرسنل بازنشسته درصورتي كه شهيد شوند ، با مستمري بگيران آنان همانند مستمري بگيران پرسنل هم درجه ياهم رتبه آنان برابر مقررات ماده 175 اين قانون رفتار خواهد شد و درصورت فوت چهار پنجم آخرين حقوق بازنشستگي استحقاقي به عنوان حقوق مستمري به مستمري بگيران آنان پرداخت خواهد گرديد.

مده 179 _ پرسنل وظيفه دوره احتياط و ذخيره سپاه و بسيجيان فعال و عادي كه قبل از خدمت از كارمندان دولت بوده اند ودرصورت شهادت ، جانباز شدن ، فوت و يا معلوليت حقوق مستمري و وظيفه آنان برابر مقررات اين قانون برمبناي آخرين حقوق دريافتي از سازمان مربوطه و از بودجه همان سازمان پرداخت خواهد شد و چنانچه حقوق آنان در سازمان مربوطه كمتر از حقوق پرسنل كادر ثابت همطراز آنان باشد حقوق مستمري و وظيفه بر مبناي حقوق پرسنل كادر ثابت همطراز محاسبه شده و ما به التفاوت آن از اعتباراتي كه بدين منظور همه ساله در بودجه سپاه منظور مي شود پرداخت خواهند شد.

ماده 180 _ هر گاه سابقه خدمت جانبازان و معلوليني كه از حقوق وظيفه استفاده مي نمايند كمتر از (20) سال باشد

حقوقوظيفه مقرره را ازبودجه سپاه دريافت نموده و هر سال يكبار از مبلغي معادل افزايش پايه حقوقي مربوطه استفاده خواهندكرد و كسور بازنشستگي به صندوق مربوط واريز و پس از رسيدن به (20) سال خدمت ، از مبلغي معادل آخرين حقوقدريافتي از صندوق بازنشستگي سپاه بر خوردار خواهند شد.

ماده 181 _ درصورتي كه حقوق مستمري بگيران بيش از حقوق بازنشستگي باشد ، تا ميزان بازنشستگي برمبناي سنوات خدمت از صندوق بازنشستگي سپاه و مازاد آن از محل اعتباراتي كه بدين منظور همه ساله در بودجه سپاه منظور مي گردد ،پرداخت خواهد شد. دولت مكلف است كمبود بودجه صندوق بازنشستگي سپاه را از نظر جبران پرداخت حقوق وظيفه شهدا جانبازان و مستمري بگيران كه احكام خاص در مورد آنان پيش بيني شده است را جبران نمايد.

ماده 182 _ مستمري بگيران مشمول اين قانون عبارتند از:

الف _ همسر دايم جز در صورتي كه شوهر اختيار كرده يا شاغل باشد و شوهر درصورتي كه همسر وي مخارجش را تامين مي نموده است

ب _ اولاد ذكور غيرشاغل تا سن 20 سال تمام و درصورتي كه مشغول تحصيل باشند تا پايان تحصيل حداكثر تا سن 25 سال تمام

ج _ اولاداناث جز در صورتي كه شوهر داشته يا شاغل باشند.

د _ پدر و مادري كه در كفالت متوفي بوده اند.

ه_ _ برادر محجور يا بيمار كه در كفالت متوفي بوده و قادر به اداره امور خود نباشد.

و _ برادر صغيري كه در كفالت متوفي بوده تا سن 19 سال تمام و درصورت تحصيل تا سن 23 سال تمام مشروط به اينكه شاغل نباشد.

ز _ خواهري كه در كفالت متوفي باشد جز در صورتي كه شوهر داشته يا شاغل

باشد.

ح _ نوه هايي كه تحت كفالت متوفي بوده اند ، پسر تاسن 19 سال و درصورت تحصيل تا سن 23 سال تمام و دختر جز در صورتي كه شوهر داشته يا شاغل باشد.

تبصره 1 _ هر يك از مستمري بگيران چنانچه بيماري غير قابل علاج يا نقص عضو مبتلا شوند به طوري كه برابر تشخيص كميسيون عالي پزشكي براي هميشه قادر به تامين معاش خود نباشند ، مستمري آنان مادام العمر پرداخت خواهد شد.

تبصره 2 _ مستمري بگيران در طول خدمت دوره ضرورت نيز از حقوق مستمري برخوردار خواهند شد.

ماده 183 _ حقوق مستمري بين مستمري بگيران به طور مساوي تقسيم خواهد شد و ملاك تشخيص و تعيين اشخاص كه برابرماده 182 اين قانون تحت الكفاله مي باشند ، تعرفه خدمتي يا اظهارنامه ساليانه اي است كه پرسنل در زمان اشتغال ،بازنشستگي ، جانبازي يا معلوليت تنظيم مي كنند.

چگونگي رسيدگي به اعتراض كساني كه خود را محق به دريافت مستمري مي دانند و در تعرفه هاي خدمتي پرسنل جز افراد تحت تكفل قيد نشده اند.

الف _ درصورتي كه شهادت يا فوت در طول خدمت اتفاق افتاده باشد هيات زير حسب مورد در ستاد كل سپاه نيروها وسازمانهاتشكيل مي گردد:

1 _ معاون نيروي انساني نيرو يا سازمان مربوطه يا نماينده وي به عنوان رييس

2 _ مديريت قضايي نيرو يا سازمان مربوطه يا جانشين وي

3 _ رييس بازرسي نيرو يا سازمان مربوطه يا جانشين وي

ب _ درصورتي كه شهادت يا فوت در زمان بازنشستگي ، جانبازي يا معلوليت اتفاق افتاده باشد هيات رسيدگي در سازمان بازنشستگي سپاه از اشخاص زير تشكيل مي گردد:

1 _ رييس سازمان بازنشستگي يا جانشين وي به عنوان رييس

2 _ معاون

حقوقي وزارت يا جانشين وي

3 _ معاون نيروي انساني ستاد كل سپاه يا نماينده وي

ماده 184 _ هر يك از مستمري بگيران كه از دريافت حقوق مستمري محروم گردد ، سهم وي به سهم ساير مستمري بگيران افزوده خواهند شد.

ماده 185 _ جانبازان و خانواده هاي شهدا علاوه بر دريافت حقوق مستمري و وظيفه از نظر كليه خدمات رفاهي و مزاياي ديگر مانند ساير جانبازان و شهدا در سطح كشور تحت پوشش بنياد جانبازان و بنياد شهيد قرار مي گيرند.

ماده 186 _ به وراث كليه پرسنل اعم از شاغل و بازنشسته ، جانباز ، معلول يا وظيفه كه شهيد يا فوت شوند مبلغي معادل حاصل ضرب عدد (هزار) در ضريب ريالي جهت هزينه كفن و دفن پرداخت خواهد شد.

ماده 187 _ به پرسنلي كه خدمت آنان پايان مي پذيرد و به مستمري بگيران پرسنلي كه شهيد يا فوت مي شود به ميزان مدتي كه در طول خدمت از مرخصي استحقاقي استفاده نكرده باشد حداكثر معادل چهار ماه مرخصي استفاده نشده آنان براساس آخرين حقوق و مزايا از محل اعتباراتي كه بدين منظور همه ساله در بودجه سپاه منظور مي گردد پرداخت مي شود.

تبصره _ به كسانيكه بازخريد ، مستعفي و يا اخراج مي گردند علاوه بر كسور مذكور پس انداز و بازنشستگي كه از حقوق آنان كسر شده است از محل صندوق پس انداز و بازنشستگي نيز پرداخت خواهد شد.

ماده 188 _ هر گاه حقوق ماهانه پرسنل شاغل اضافه يا كسر گردد به همان نسبت حقوق بازنشستگان ، مستمري بگيران و وظيفه بگيران اضافه يا كسر خواهد شد و مبلغ اضافي از محل اعتباراتي كه همه ساله بدين منظور در بودجه سپاه منظور مي شود تامين مي گردد.

ماده 189 _ درصورتي كه ميزان

صدمات وارده به جانبازان و معلولين حين انجام وظيفه يا به سبب آن در حدي باشد كه به تاييدكميسيون عالي پزشكي سپاه در انجام كارهاي روزانه محتاج كمك و معاضدت عملي ديگران باشند و در آسايشگاه جانبازان نگهداري نشوند ، برحسب مورد و متناسب با ميزان ازكارافتادگي ، از حقوق نگهداري كه حداقل آن (500) برابر ضريب ريالي و حداكثر آن (1000) برابر ضريب ريالي مي باشد استفاده مي نمايند. تاريخ اجرا از 1/1/1377.

تبصره 1 _ هزينه درمان جانبازان مبتلا به بيماريهاي سرطان و تالاسمي مشمول قوانين نيروهاي مسلح به ميزان (1000) برابرضريب ريالي تعيين مي شود.

تبصره 2 _ ساير بيماريهاي مشمول تبصره (1) ، همچنين اصلاحات بعدي ضرايب فوقالذكر به هيات وزيران واگذار مي شود.

ماده 190 _ پرداخت حقوق ماهيانه مستمري بگيران شهدا و مفقودين اين قانون به عهده بنياد شهيد انقلاب اسلامي وپرداخت حقوق ماهيانه جانبازان غيرشاغل به عهده بنياد جانبازان انقلاب اسلامي مي باشد.

ماده 191 _ افراد مشمول دريافت حقوق بازنشستگي ، وظيفه مستمري بگيران در حالت هاي زير از دريافت حقوقبازنشستگي وظيفه و مستمري محروم خواهند شد:

الف _ ارتداد بنابه حكم محاكم قضايي

ب _ جاسوسي يا عضويت يا وابستگي به گروههاي ملحد و محارب و معارض با اسلام به تشخيص سازمان حفاظت اطلاعات سپاه

ج _ ترك تابعيت

تبصره _ مفاد اين ماده شامل افرادي از نيروهاي مسلح كه مشمول دريافت حقوق بازنشستگي و وظيفه و مستمري باشند نيزخواهد بود.

فصل نهم _ امور خدماتي پرسنل ( ماده 192 تا 204 )

ماده 192 _ سپاه و وزارت مكلفند در حدود امكانات و اعتباراتي كه به موجب بند يكم اصل چهل و سوم قانون اساسي به منظور تامين نيازهاي اساسي و رفاهي پرسنل شاغل بازنشسته و همچنين استفاده كنندگان

از حقوق وظيفه و مستمري اختصاص مي يابد امكان برخورداري عادلانه و بدون تبعيض آنها را ايجاد نمايد.

ماده 193 _ سپاه و وزارت مكلفند بيمارستان ها و درمانگاه هاي خود را از نظر امكانات درماني به نحوي تجهيز نمايند كه پاسخگوي نيازمنديهاي پرسنل باشد.

تبصره 1 _ درصورتي كه درمانگاه ها و بيمارستان هاي سپاه پاسخگوي نيازمندي هاي پرسنل نباشد مي توانند از خدمات درماني مراجع خارج از سپاه استفاده نمايند.

تبصره 2 _ در مناطقي كه امكانات درماني منحصر به يگان هاي نظامي مستقر در آنهاست ، عايله تحت تكفل پرسنل مي تواننداز امكانات مزبور استفاده نمايند. هزينه خدمات ارايه شده برابر مقررات خدمات درماني سپاه به يگانهاي مزبور پرداخت مي گردد.

تبصره 3 _ در مواردي كه امكانات و بيمارستان هاي سپاه بيش از نيازهاي درماني پرسنل باشد بيمارستان هاي مزبور بارعايت حق تقدم پرسنل كادر و وظيفه شاغل ، مجازند به كليه اشخاص خدمات درماني ارايه نمايند ، هزينه خدمات ارايه شده برابر مقررات بيمارستان هاي مذكور پرداخت خواهد شد.

تبصره 4 _ يگان ها و بيمارستان هاي مذكور در تبصره هاي 2 و 3 اين ماده مكلفند وجوه دريافتي را و همچنين وجوه مشابهي كه از بيماران اورژانس دريافت مي نمايند به حساب خزانه واريز نمايند و در هر سال ، معادل وجوه واريز شده را كه در بودجه سالانه سپاه منظور مي شود ، از خزانه دريافت و صرف تامين نيازمندي ها و توسعه امكانات خود نمايند.

ماده 194 _ پرسنل شاغل ، جانبازان ، معلولين ، بازنشستگان ، مستمري بگيران و عايله تحت تكفل آنها ، تحت پوشش سازمان خدمات در ماني سپاه خواهند بود.

ماده 195 _ پرسنل برابر قانون استفاده از خانه هاي سازماني مصوب 28/5/1363 از امكانات مذكور استفاده مي نمايند.

ماده 196 _ سپاه موظف است

خدمات فرهنگي و تفريحي لازم را به خانواده ايثارگران و پرسنل سپاه و عايله تحت تكفل آنها ارايه مي نمايد.

ماده 197 _ سپاه موظف است كليه پرسنل خود را در قبال حوادثي كه منجر به شهادت ، فوت ، بيماري ، نقص عضو يا ازكارافتادگي و همچنين پرداخت ديه شود بيمه نمايد.

تبصره 1 _ مقررات مربوط به اجراي اين ماده تابع قانون بيمه پرسنل و آيين نامه اجرايي آن خواهد بود.

تبصره 2 _ اعتبارات مربوط به اين ماده از محل صندوق بيمه سپاه تامين مي گردد.

ماده 198 _ كليه اعضاي ارتش بيست ميليوني در قبال حوادثي كه منجر به شهادت ، فوت ، بيماري ، نقص عضو يا ازكارافتادگي شوند مشمول ماده 53 قانون خدمت وظيفه عمومي و تبصرهاي آن مي گردند.

تبصره _ در مورد افراد غيرشاغل در سازمانها و دستگاههاي وابسته به دولت ، تبصره 1 و 2 ماده 53 قانون خدمت وظيفه عمومي شامل آنان نمي گردد ، بلكه حسب مورد توسط بنياد شهيد ، بنياد جانبازان يا سازمان تامين اجتماعي ، حقوق وظيفه ومستمري به آنان پرداخت مي شود.

ماده 199 _ سپاه موظف است هزينه تحصيلي پرسنلي را كه به درخواست سپاه در رشته هاي مورد نياز در دانشگاهها و موسسات آموزش عالي تحصيل مي كنند پرداخت نمايد.

ماده 200 _ سپاه موظف است در جهت حل مشكلات پرسنل جانباز و معلول مورد نياز خود و به منظور ايجاد زمينه براي بازگشت فعالانه آنها به محيط كار ، تسهيلات لازم اعم از خدمات درماني ، توان بخشي ، امكانات تردد و اشتغال آنها را فراهم نمايد.

تبصره _ درصورت عدم ايجاد تسهيلات تردد مبلغي از (100) تا (200) برابر ضريب ريالي در اختيارشان قرار مي گيرد.

ماده 201

_ دولت موظف است به پرسنل بسيجي با توجه به ميزان و نوع فعاليت و همكاري ، صلاحيت ، شايستگي و درجه آنان خدماتي از قبيل اولويت در استخدام ، از استفاده از تحصيلات مسكن و وام ، اولويت در واگذاري امكانات اشتغال ،تسهيلات ويژه جهت تسهيلات ورود به مراكز آموزش عالي واگذار مي نمايد. آيين نامه اجرايي اين ماده ظرف مدت شش ماه توسط وزارت با هماهنگي ستاد كل سپاه و كسب نظر وزارتخانه ها و سازمانهاي ذيربط تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.

ماده 202 _ كليه وزارتخانه ها ، سازمانها ، نهادها و شركت هاي دولتي و كارفرمايان بخش خصوصي اعم از اشخاص حقيقي يا حقوقي موظفند شغل پرسنل بسيجي كه در برنامه هاي آموزشي يا مأموريت هاي رزمي يا امدادي سپاه شركت مي نمايند راحفظ كنند.

تبصره _ افراد مذكور در اين ماه در طول خدمت ، حقوق خود را از سپاه دريافت مي دارند.

ماده 203 _ سپاه موظف است به منظور حمايت از بسيجيان رزمندگان وايثارگران ، دفاتر مشاوره حقوقي وقضايي را باهماهنگي قوه قضاييه و وزارت دادگستري تشكيل و اداره مي نمايد.

تبصره _ نحوه فعاليت ، محل استقرار و نوع ارتباط اين دفاتر به موجب آيين نامه اي است كه توسط ستاد كل سپاه و وزارت باهماهنگي قوه قضاييه و وزارت دادگستري تهيه و به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد.

ماده 204 _ سپاه موظف است به منظور حفظ انسجام و تقويت ارتش 20 ميليوني كانون هاي فرهنگي _ ورزشي جوانان بسيج را تشكيل و اداره مي نمايد.

تبصره _ اين كانون ها توسط نيروي مقاومت بسيج سپاه با همكاري نمايندگي ولي فقيه در سپاه راه اندازي و اداره مي گردد.

فصل دهم _ تطبيق ( ماده 205 تا 225 )

ماده 205 _ درجه يا رتبه و رسته خدمتي كليه

پرسنل موجود سپاه كه قبل از تصويب اين قانون به عضويت سپاه درآمده اند ،طبق عوامل زير و رعايت ديگر مواد اين فصل تعيين مي گردد:

الف _ سوابق حضور در جبهه و ساير مأموريت ها.

ب _ سوابق و مهارت شغلي

ج _ كيفيت عملكرد.

د _ سنوات خدمتي

ه_ _ مدرك تحصيلي يا مدرك معادل

و _ ارشديت ها و يا تاخير در درجات مكتسبه

ماده 206 _ تبديل وضعيت پرسنل كادر ثابت موجود به نظامي يا كارمندي برابر نياز سپاه ، وضعيت پرسنل ، سوابق و مهارت شغلي ، رسته خدمتي و تمايل افراد مي باشد.

تبصره _ پرسنل افتخاري و قراردادي موجود كه پس از انقضاي مدت تعهد به علت نياز سپاه به خدمت خود ادامه داده اند ،درصورت تمايل شخصي و نياز سپاه بايستي برابر مقررات اين فصل با احتساب كليه سنوات خدمتي ، حسب مورد با يكي ازوضعيت هاي مربوط به كادر ثابت يا پيماني تطبيق گردند و در غيراين صورت به خدمت آنان خاتمه داده مي شود.

ماده 207 _ درجه يا رتبه پرسنل در مرحله تطبيق برابر است با درجه يا رتبه اوليه بعلاوه يك چهارم مجموع ( حاصل ضرب ضريب شايستگي موضوع ماده 214 اين قانون در مجموع حاصل ضرب ضرايب موضوع ماده 215 اين قانون در سنوات خدمتي مربوطه به سال ) و ساير ارشديت هاي حاصل از ديگر عوامل مندرج در اين فصل به سال

تبصره _ ارشديت هاي مذكور در اين قانون ، در محاسبات تا دو رقم اعشار منظور خواهد شد.

ماده 208 _ درجه يا رتبه اوليه پرسنل براساس آخرين مدرك تحصيلي به شرح زير مي باشد:

الف _ دارندگان مدرك تحصيلي پايان دوره ابتدايي درجه رزم آور سومي يارتبه پنج

ب _ دارندگان مدرك

تحصيلي پايان دوره راهنمايي (سيكل درجه رزم آور دومي يا رتبه شش

ج _ دارندگان مدرك تحصيلي پايان دوره دبيرستان درجه رزم دار يكمي يا رتبه 9.

د _ دارندگان مدارك بالاتر از ديپلم به ازا هر سال تحصيلي بالاتر يا معادل آن از دو سال ارشديت نسبت به دارندگان مدرك ديپلم و به ازا هر چهار سال ارشديت از يك درجه يا رتبه بالاتر برخوردار مي گردند.

تبصره _ پرسنل به ازا هر سال تحصيلي بين مقاطع ابتدايي و سيكل از (16) ماه به ازا هر سال تحصيلي بالاتر سيكل تاديپلم از سه سال ارشديت و به ازا هر چهار سال ارشديت از يك درجه يا رتبه بالاتر برخوردار مي گردند.

تبصره 2 _ دارندگان مدارك پايان دوره ابتدايي نظام قديم نسبت به دارندگان مدارك مشابه در نظام جديد از 16 ماه ارشديت و دارندگان مدرك سيكل نظام قديم نسبت به دارندگان مدرك مشابه در نظام جديد از سه سال ارشديت برخوردار مي گردند.

تبصره 3 _ درجه يا رتبه اوليه دارندگان مدرك تحصيلي اول ابتدايي ، درجه رزم ياري يا رتبه (4) بوده و بازا هر سال تحصيلي بالاتر (تا پنجم ابتدايي از يك سال ارشديت برخوردار مي گردند.

ماده 209 _ به پرسنلي كه در طول خدمت و دفاع مقدس به دليل حضور حداقل يك سال در جبهه و يا يك سال انجام مأموريت هاي مذكور در ماده 215 اين قانون به استثنا بندهاي (ه و (و) آن ، موفق به كسب امتياز براساس ماده 210 اين قانون مي شوند ، درصورتي كه به عنوان نظامي ادامه خدمت دهند ، ارشديت هايي به شرح زير داده مي شود.

الف _ پرسنل با مدرك تحصيلي پايين تر از پايان دوره ابتدايي

به ازا هر (25) امتياز يك سال ارشديت (معادل يك سال تحصيلي تا پايان دوره ابتدايي و به ازا هر 25 امتياز (16) ماه ارشديت (معادل يك سال تحصيلي حداكثر تا سيكل

ب _ پرسنل با مدرك تحصيلي پايان دوره ابتدايي تا سيكل به ازا هر (25) امتياز (16) ماه ارشديت (معادل يك سال تحصيلي 9 تا سيكل و به ازا هر (50) امتياز سه سال ارشديت (معادل يك سال تحصيلي و حداكثر تا ديپلم

ج _ پرسنل با مدرك تحصيلي سيكل تا ديپلم به ازا هر (50) امتياز سه سال ارشديت (معادل يك سال تحصيلي تا ديپلم و به ازا هر (75) امتياز دو سال ارشديت (معادل يك سال تحصيلي حداكثر تا فوق ديپلم

د _ پرسنل با مدرك ديپلم به ازا هر (75) امتياز دو سال ارشديت (معادل يك سال تحصيلي و حداكثر تا ليسانس

ه_ _ پرسنل با مدرك فوق ديپلم به ازا هر (75) امتياز دو سال ارشديت (معادل يك سال تحصيلي و حداكثر تا ليسانس

و _ پرسنل با مدرك ليسانس و بالاتر به ازا هر (100) امتياز شش ماه ارشديت و حداكثر تا 400 امتياز.

تبصره _ كسانيكه داراي تحصيلات پايين تر از پنجم ابتدايي هستند ، چنانچه امتياز سوابق و مهارت شغلي آنها بيشتر از (300)امتياز باشد ، به ازا هر (50) امتياز بيشتر از (300) امتياز و حداكثر تا (450) امتياز ، از سه سال ارشديت برخوردار مي گردند.

ماده 210 _ امتيازات مشاغل و پست هاي سازماني سپاه به شرح زير مي باشد:

الف _ مشاغل فرماندهي نيرو ، قرارگاههاي عمده منطقه اي و بالاتر ماهانه (7) امتياز.

ب _ مشاغل

فرماندهي سپاه ، لشگر و مشاغل همطراز ماهانه (6) امتياز.

ج _ شغل فرماندهي تيپ مستقل و مشاغل همطراز ماهانه (5) امتياز.

د _ شغل فرماندهي گردان و مشاغل همطراز ماهانه (8/3) امتياز.

ه_ _ شغل فرماندهي گروهان و مشاغل همطراز ماهانه (3/2)امتياز.

و _ شغل فرماندهي دسته و مشاغل همطراز ماهانه (5/1)امتياز.

ز _ ساير مشاغل پايين تر از فرماندهي دسته در سازمان هاي رزمي ماهانه (1) امتياز.

تبصره 1 _ امتياز آخرين شغل جانبازان غيرشاغل موضوع بندهاي (ب و (ج ماده 121 اين قانون حداقل (1) خواهد بود.

تبصره 2 _ به ازا هر سال اسارت يا در گروگان بودن ، پرسنل از امتيازات يك رده شغلي بالاتر و حداكثر تا امتياز بند (ب اين ماده بهره مند مي شوند. اين قبيل پرسنل به ازا سنوات كمتر از سه سال به تناسب ميزان اسارت از امتيازات موضوع اين تبصره استفاده مي نمايند.

تبصره 3 _ مجموع مدت هاي خدمت پرسنل در مشاغل و پست هاي مختلف الزاما بايستي برابر مدت سنوات خدمت وي باشد.

تبصره 4 _ ملاك تعيين مشاغل همطراز موضوع اين ماده توسط ستاد كل سپاه تهيه و پس از تصويب فرمانده كل ، در تعيين امتيازات به مرحله اجرا گذاشته خواهد شد.

ماده 211 _ به پرسنلي كه به عنوان نظامي به خدمت خويش ادامه مي دهند و از ارشديت هاي موضوع ماده 209 اين قانون بهره مند مي شوند و به ترتيب زير مدارك نظامي داده مي شود:

الف _ پرسنلي كه داراي مدرك تحصيلي پايين تر از سوم راهنمايي و سيكل نظام قديم باشند ، درصورتي كه از ارشديت هاي كافي تا سطح سيكل بهره مند شوند مدرك سيكل اعطا مي شود.

ب _ پرسنلي كه داراي مدرك تحصيلي پايين تر از ديپلم و حداقل پايان دوره راهنمايي يا سيكل نظام

قديم بوده و ازارشديت هاي تا سطح ديپلم بهره مند شوند ، مدرك ديپلم نظامي اعطا مي شود.

ج _ پرسنلي كه داراي مدرك تحصيلي اول و دوم راهنمايي نظام جديد يا اول و دوم متوسطه نظام قديم بوده و در يگان هاي رزمي سپاه مشغول كار بوده باشند ، درصورتي كه از امتيازات كافي تا سطح ديپلم بهره مند شوند ، مدرك ديپلم نظامي به آنهااعطا مي شود.

تبصره _ ترفيعات بعدي كليه پرسنلي كه براساس مفاد اين ماده موفق به اخذ مدارك نظامي گردند ، منوط به موفقيت درآزمون و يا گذاراندن آموزش هاي فشرده اي است كه توسط ستاد كل سپاه و با همكاري وزارت آموزش و پرورش برگزارمي شود ، كه در اين صورت به اين قبيل پرسنل مدارك تحصيلي رسمي معادل اعطا مي شود.

ماده 212 _ وضعيت پرسنلي كه داراي مدرك تحصيلي پايين تر از سوم راهنمايي يا سيكل نظام قديم هستند و قادر به اخذمدرك سيكل نظامي نمي گردند به كارمندان موضوع بند (ب ماده 19 اين قانون تبديل مي شوند. اولين رتبه اين قبيل كارمندان براساس مقررات اين فصل درصورتي كه از رتبه هاي تعيين شده در جدول موضوع ماده 85 اين قانون بالاتر باشد ، ملاك عمل محاسبه قرار خواهد گرفت و در غيراين صورت رتبه هاي جدول ياد شده ملاك محاسبه خواهد بود.

ماده 213 _ به نتيجه ارزشيابي عملكرد پرسنل موجود طبق عوامل زير امتياز داده خواهد شد و مجموع امتيازات عوامل به عنوان امتياز شايستگي و عملكرد فرد محسوب مي گردد. عوامل ارزشيابي و امتيازات مربوطه به ترتيب عالي ، خيلي خوب ،خوب و قابل قبول به شرح زير است

الف _ مديريت 60 ،45 ،25 ،10

ب _ توانايي فكري 60 ،45 ،25 ،10

ج _ مسووليت پذيري 50 ،30 ،15 ،7

د _ صفات اخلاقي 40 ،28 ،16 ،7

ه_ _ روحيه نظامي گري 60 ،45 ،30 ،10

و _ التزام عملي به احكام 60 ،45 ،30 ،10

ز _ تبعيت پذيري 40 ،28 ،15 ،7

ماده 214 _ ضريب شايستگي پرسنل متناسب با مجموع امتيازات شايستگي و عملكرد موضوع ماده 213 اين قانون و سوابق و مهارت شغلي موضوع ماده 210 اين قانون به شرح زير محاسبه مي گردد:

الف _ تا 150 امتياز ، پرسنل نظامي ضريب (1) و پرسنل كارمند ضريب (1).

ب _ از 151 تا 300 امتياز ، پرسنل نظامي ضريب 1/1 و پرسنل كارمند ضريب 07/1.

ج _ از 301 تا 450 امتياز ، پرسنل نظامي ضريب 2/1 و پرسنل كارمند ضريب 15/1.

د _ از 451 تا 550 امتياز پرسنل نظامي ضريب 3/1 و پرسنل كارمند ضريب 23/1.

ه_ _ از 551 تا 650 امتياز ، پرسنل نظامي ضريب 4/1 و پرسنل كارمند ضريب 30/1.

و _ از 651 تا 800 امتياز ، پرسنل نظامي ضريب 5/1 و پرسنل كارمند ضريب 37/1.

ز _ از 801 تا 950 امتياز ، پرسنل نظامي ضريب 6/1 و پرسنل كارمند ضريب 45/1.

ح _ از 951 امتياز به بالا پرسنل نظامي ضريب 7/1 و پرسنل كارمند ضريب 53/1.

ماده 215 _ ضريب جبهه و مأموريت هاي ويژه پرسنل سپاه ، (كادر ثابت و بسيجي ويژه كه به دليل حضور آنها در جبهه و انجام مأموريت هاي ويژه به آنها تعلق مي گيرد به شرح زير مي باشد:

الف _ مدت در اسارت يا گروگان بودن ، جبهه ، مأموريت هاي مشابه ضريب 5/1.

ب _ مقابله مسلحانه با گروهكها و اشرار و مأموريت هاي مشابه ضريب 30/1.

ج

_ حفاظت شخصيت هاي درجه يك كشوري و مأموريت هاي مشابه ضريب 25/1.

د _ حفاظت شخصيت هاي درجه دو كشوري و مأموريت هاي مشابه ضريب 20/1.

ه_ _ انجام مأموريت هاي مورد نياز خارج از محل سكونت به جز موارد فوق ضريب 15/1.

و _ كليه افرادي كه برابر بخشنامه هاي صادره از ستاد مركزي سپاه در پشتيباني از يگان هاي رزم و مأموريت هاي سپاه مشغول بوده و از انجام مأموريت هاي فوقالذكر مستثني بوده اند ضريب 10/1.

ز _ ساير مأموريت هاي سپاه و سوابق خدمتي خارج از سپاه بعد از تاريخ 23/11/1357 ضريب 1.

ح _ مدت زماني كه پرسنل در حال تحصيل بوده اند ضريب صفر.

تبصره 1 _ چنانچه يك منطقه در يك زمان مشمول دو ضريب واقع شود ، ضريب بيشتر ملاك عمل خواهد بود.

تبصره 2 _ مأموريت هاي مشابه مذكور در بندهاي اين ماده با پيشنهاد ستاد كل سپاه و تصويب فرماندهي كل تعيين مي گردد.

ماده 216 _ پرسنل موجود در موارد زير از ارشديت هاي سنواتي بهره مند مي شوند:

الف _ در صورتي كه قبل از مورخه 29/12/1361 به عضويت سپاه درآمده باشد ، به ازا هر سال خدمت و سابقه بسيجي تمام وقت يا همكاري تمام وقت با كميته انقلاب اسلامي و جهاد سازندگي ، يك دوم سال ارشديت

ب _ تشويقات پرسنل قبل از تطبيق مطابق دستورالعملي كه توسط ستاد كل سپاه تهيه و به تصويب فرماندهي كل مي رسد

در ترفيعات آنها لحاظ شده و حداكثر ميزان ارشديت آن به ازا هر سال سابقه خدمت 5/7 ماه و حداكثر تا يك درجه خواهدبود.

ج _ ضريب سنوات جانبازي جانبازان غيرشاغل موضوع بندهاي ب و ج ماده 121 اين قانون تا تاريخ 29/11/1369 ، 5/1برابر محسوب مي شود.

د _ سنوات بعد از شهادت و مفقودالاثر

شدن شهدا و مفقودالاثرها تا مورخه 29/11/1369 دو برابر محسوب مي شود.

ه_ _ سنوات بعد از وفات و معلوليت منجر به ازكارافتادگي پرسنل موضوع ماده 133 اين قانون تا تاريخ 29/11/1369 باضريب 1 محسوب مي گردد.

و _ سنوات خدمت پرسنل در موارد مذكور در بندهاي ( الف ) و ( ب ) و ( ج ) و ( د ) ماده 217 اين قانون با ضريب يك محسوب مي گردد.

تبصره _ تعيين چگونگي اعمال مصاديق تشويقات پرسنل در زمينه هاي عقيدتي _ سياسي با همكاري حوزه نمايندگي ولي فقيه در سپاه تهيه مي گردد.

ماده 217 _ سنوات خدمتي پرسنل موجود براي محاسبه زمان بازنشستگي در موارد زير منظور مي گردد:

الف _ مدت زمان محكوميت محكومين سياسي قبل از انقلاب طبق مصوبه مورخه 6/9/1358 شوراي انقلاب

ب _ سابقه خدمت كليه پرسنل بسيجي ويژه ، پاسدار ذخيره ، افتخاري و قراردادي كه به صورت تمام وقت با سپاه همكاري نموده اند.

ج _ پرسنلي كه در ساير نهادهاي انقلاب اسلامي همكاري تمام وقت داشته اند و يا مستخدم رسمي دستگاههاي دولتي بوده اند ، مشروط به انتقال كسورات سهم صندوق باز نشستگي

د _ پرسنلي كه خدمت وظيفه عمومي را انجام داده اند.

ه_ _ مدت زماني كه پرسنل به عضويت رسمي سپاه درآمده اند.

و _ دو برابر مدت اسارت اسرا و گروگانها.

ماده 218 _ كليه ارشديت هايي كه به نحوي در ترفيعات موثر بوده اند و يا مدت زمان اوضاع خدمتي كه در ترفيعات پرسنل موثر نمي باشد و در فصول ديگر اين قانون تصريح گرديده است ، به همان ميزان در تطبيق پرسنل لحاظ خواهد شد.

ماده 219 _ ستاد كل سپاه موظف است براي ارزشيابي و سنجش ميزان معلومات و تجربه پرسنل موجود و تعيين كمبودمعلومات

آموزشي متناسب با سطح آموزشي مورد نياز درجات آنها مطابق فصل آموزش و ترفيعات اين قانون ، نسبت به برگزاري آزمون در تمام رسته هاي خدمتي اقدام نمايد.

تبصره 1 _ ارزشيابي و سنجش معلومات پرسنل و رفع ساير كمبودهاي آموزش آنها در زمينه آموزشهاي عقيدتي _ سياسي ،توسط نمايندگي ولي فقيه در سپاه برگزار مي گردد.

تبصره 2 _ سپاه موظف است آخرين دوره آموزش مورد نياز درجه تطبيقي پرسنل را به صورت فشرده برگزار نمايد و براي رفع ساير كمبودهاي آموزشي پرسنل تطبيق شده ، برنامه هاي آموزشي را اجرا نمايد.

تبصره 3 _ سپاه بايد پرسنلي را كه داراي مدرك ديپلم بوده و بخواهند به صورت نظامي ادامه خدمت دهند و درجه تطبيق آنها كمتر از ستوان سومي بشود ، در اولين دوره دانشكده علوم پايه نظامي يا دانشكده علوم و فنون نيروها شركت دهد.

تبصره 4 _ ترفيعات بعدي پرسنل كه تطبيق شده اند مشروط به طي دوره هاي آموزشي متناسب با درجه آنها مي باشد.

تبصره 5 _ در صورت كمبود امكانات آموزشي سپاه ، پرسنل فقط مي توانند از يك درجه ترفيع قبل از طي دورهاي آموزشي لازم بعد از تطبيق بهره مند شوند.

ماده 220 _ عملكرد پرسنل در ستاد كل ، ستاد كل سپاه ، نيروها ، حوزه نمايندگي ولي فقيه ، حفاظت اطلاعات و وزارت با توجه به عوامل مندرج در ماده 213 اين قانون ، در كميسيوني با تركيب زير مورد بررسي قرار مي گيرد:

الف _ بالاتر ين مقام سازمانهاي مزبور يا نماينده تام الاختيار ايشان

ب _ معاون نيروي انساني سازمانهاي مزبور (معاون اداري _ پرسنل وزارت يا نماينده تام الاختيار ايشان

ج _ فرمانده يا مسيول مستقيم رده مربوطه يا نماينده تام الاختيار ايشان

تبصره 1

_ كميسيون هاي مزبور مي توانند از سازمان حفاظت اطلاعات و ساير سازمانهايي كه اطلاعات آنان درخصوص عملكرد پرسنل موثر مي باشد ، بمنظور اظهار نظر دعوت نمايند.

تبصره 2 _ به منظور نظارت و كنترل عملكرد كميسيون هاي مذكور در اين ماده ، كميسيوني مركب از اعضا زير در ستاد كل تشكيل مي شود:

الف _ رييس ستاد كل يا جانشين وي

ب _ فرمانده كل سپاه يا جانشين وي

ج _ نماينده ولي فقيه در سپاه يا جانشين وي

د _ رييس ستادكل سپاه يا جانشين وي

ح _ وزير يا جانشين وي حسب مورد.

و _ رييس سازمان حفاظت اطلاعات سپاه حسب مورد.

ماده 221 _ اعطا درجه به پرسنل براساس مفاد اين فصل حداكثر تا درجه سرتيپ دومي با تصويب مقامات ماده 87 اين قانون مي باشد و اعطاي درجات بالاتر خارج از عوامل و امتيازات اين فصل بوده و صرفا در اختيار فرماندهي كل مي باشد.

تبصره _ چنانچه درجه پرسنل پس از محاسبه برابر مفاد اين قانون بيشتر از سرتيپ دومي گرديده ولي نايل به آن درجات نمي شوند ، ميزان درجه يا ارشديت اضافه بر آن به همان مقدار به عنوان ارشديت تعيين گرديده و در محاسبات حقوق ومزاياي آنان لحاظ مي گردد.

ماده 222 _ پرسنل كادر ثابت و بسيجي ويژه برابر مقررات اين فصل تطبيق مي شوند و تطبيق پرسنل وظيفه و پيماني براساس مقررات ساير فصول اين قانون بوده و تطبيق بسيجيان عادي و فعال براساس دستورالعملي است كه متناسب با مقررات عمومي اين قانون توسط ستادكل سپاه تهيه و به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد.

ماده 223 _ دريافتي ماهانه پرسنل مشمول اين قانون پس از مرحله تطبيق با آخرين دريافتي استحقاقي وي مورد مقايسه قرارگرفته و

درصورت كاهش ، مابه التفاوت آن تا سقف حقوق دريافتي قبل به پرسنل پرداخت مي گردد.

تبصره _ هر گونه افزايش حقوق و مزاياي پرسنل موضوع اين ماده تا زمان صفر شدن اين ما به التفاوت ، از آن كسر خواهدشد.

ماده 224 _ دولت موظف است پس از تصويب اين قانون كسورات بازنشستگي گذشته پرسنل سپاه اعم از سهم دولت و سهم پرسنل را محاسبه نموده و همه ساله يك دهم كسورات گذشته را به صندوق بازنشستگي سپاه پرداخت نمايد.

ماده 225 _ سپاه موظف است ظرف مدت يك سال پس از تصويب اين قانون كليه پرسنل موجود را براساس مقررات اين فصل تطبيق نموده و همزمان براي كليه پرسنل به اجرا بگذارد و پس از انجام تطبيق كليه پرسنل مطابق مقررات مندرج درساير فصول قبلي اين قانون به خدمت خود ادامه خواهند داد.

تبصره _ كليه ارشديت هاي مذكور در اين فصل تا تاريخ 29/11/1369 قابل محاسبه و عمل خواهد بود.

فصل يازدهم _ ساير مقررات ( ماده 226 تا 229 )

ماده 226 _ كليه پرسنل پاسداري كه در مجموع حوزه فرماندهي ، حوزه نمايندگي ولي فقيه ، حفاظت اطلاعات ، وزارت و ستادكل و سازمانهاي وابسته خدمت مي نمايند مشمول اين قانون خواهند بود.

ماده 227 _ غير از مواردي كه در اين قانون براي تهيه آيين نامه ، مرجع خاصي مشخص شده است ، سپاه مي تواند در مواردديگري كه ضروري تشخيص مي دهد نيز دستورالعمل و روش هاي اجرايي تهيه و بعد از تصويب فرماندهي كل سپاه به مورداجرا بگذارد.

ماده 228 _ بديهي است اختيارات فرماندهي كل محدود به موارد مطروحه در اين قانون نمي باشد. همچنين در كليه مواردي كه در اين قانون صدور يا تصويب امري از سوي فرماندهي كل در پي ارايه پيشنهاد از سوي مقامات يا

مراجع ديگر ذكر شده است ، اخذ تصميم ايشان منحصر به ارايه پيشنهادهاي مزبور نخواهد بود.

در هر صورت نظر و دستور فرماندهي كل ملاك اصلي در انجام كليه امورات در نيروهاي مسلح خواهد بود.

ماده 229 _ نماينده ولي فقيه در سپاه و رييس سازمان حفاظت اطلاعات سپاه حسب مورد در زمينه هاي انتصابات ، ترفيعات ،نقل و انتقالات ، مأموريت ها ، تشويقات و تنبيهات و مرخصي هاي پرسنل حوزه نمايندگي ولي فقيه و سازمان حفاظتاطلاعات سپاه از اختياراتي معادل فرماندهان نيروهابرخوردار مي باشد.

فصل دوازدهم _ شمول قانون بر وزارت و ستاد كل ( ماده 230 تا 235 )

ماده 230 _ پرسنل ستاد كل و وزارت حسب مورد ازطريق زير تامين مي گردند:

الف _ پرسنل نظامي اعم از كادر ثابت يا پيماني توسط سپاه و ارتش و در چارچوب قوانين مربوطه

ب _ پرسنل كارمندي اعم از كادر ثابت يا پيماني حسب مورد برابر اين قانون يا قانون ارتش توسط ستاد كل يا وزارت استخدام مي گردند.

ج _ پرسنل وظيفه برابر مقررات مربوطه

ماده 231 _ نيروهاي مسلح موظفند بنا به درخواست وزارت و ستادكل پرسنل نظامي و انتظامي مورد نياز آنان را در چارچوب جداول سازمان مصوب براساس دستورالعملي كه با هماهنگي ستاد كل ، ستاد كل سپاه ، ستاد مشترك ارتش و وزارت تهيه وبه تصويب فرماندهي كل خواهدرسيد ، در اختيار سازمانهاي مزبور قرار دهند.

تبصره 1 _ انتقال و مأمور به خدمت نمودن از سپاه به ستاد كل و وزارت با هماهنگي ستاد كل سپاه و تصويب مقامات مندرج در ماده 87 اين قانون خواهدبود.

تبصره 2 _ انتقال و مأمور به خدمت شدن پرسنل كارمند جمعي ستاد كل و وزارت حسب مورد منوط به تصويب رييس ستادكل يا وزير مي باشد.

ماده 232 _ هيات مركزي گزينش

در وزارت مركب از وزير ، رييس ستاد كل سپاه ، رييس سازمان عقيدتي _ سياسي وزارت ،مسيول سازمان حفاظت اطلاعات وزارت و معاون اداري وپرسنلي وزارت به عنوان دبير هيات تشكيل مي گردد و حسب مورددر چارچوب مفاداين قانون و قانون ارتش وظيفه تدوين دستورالعمل ها و نظارت بر كار هسته هاي گزينش در وزارت را به عهده دارند.

تبصره _ هسته هاي گزينش حسب مورد و بنا به نياز در سازمان هاي تابعه و وابسته به وزارت بنا به تشخيص هيات مركزي گزينش وزارت تشكيل خواهد گرديد.

ماده 233 _ مراكزآموزشي مذكور در اين قانون و قانون ارتش مكلفند پرسنل جمعي ستاد كل ، وزارت و سازمانهاي تابعه ووابسته به آنان را براساس دوره هاي مصرحه در قوانين سپاه و ارتش آموزش دهند.

تبصره _ هزينه هاي آموزشي پرسنل مذكور در اين ماده از طرف سازمان اعزام كننده تامين خواهد شد.

ماده 234 _ پرسنل ستاد كل و وزارت اعم ازاينكه مشمول اين قانون يا قانون ارتش باشد ، حسب مورد تابع سلسله مراتب ستادكل و وزارت بوده و براساس مقررات مندرج در قوانين مذكور براي آن سازمانها خدمت مي نمايند.

ماده 235 _ پرسنل وزارت و ستاد كل در غير از مواردي كه در اين فصل احصا گرديده است ، حسب مورد از نظر ساير موارداستخدامي تابع قانون ارتش و ساير فصول اين قانون خواهند بود.

قانون فوق مشتمل بر دويست و سي و پنج ماده و دويست و شش تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و يكم مهرماه يك هزار و سيصد هفتاد مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 24/7/1370 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

آيين نامه اجرايي ماده (14) قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي - مصوب 10/11/1378

ماده 1 _ انتقال مستخدمين رسمي وزارتخانه ها

، موسسات وابسته به دولت نهادهاي انقلاب اسلامي و نيروهاي مسلح به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه از اين پس به اختصار ( سپاه ) ناميده مي شود به ترتيب زير انجام مي شود:

الف _ نامه درخواست انتقال با ذكر دلايل آن به همراه تمايل كتبي فرد مورد نظر توسط رده درخواست كننده به ستاد مشترك سپاه منعكس مي شود.

ب _ ستاد مشترك سپاه پس از احراز نياز سازمان مراتب را از دستگاه متبوع مستخدم استعلام مي نمايد.

پ _ درصورت موافقت دستگاه متبوع مستخدم و طي مراحل گزينش نتيجه نهايي درخصوص انتقال به مبادي ذيربط منعكس مي شود.

تبصره _ درصورتي كه مستخدم مورد نظر داراي تعهد خدمتي به سازمان متبوع خود باشد، سپاه مي تواند باقي مانده خدمت وي را پس از موافقت دستگاه انتقال دهنده و تأمين اعتبار لازم خريداري نمايد، كه در اين صورت فرد مزبور موظف است تعهد خود را در سپاه به انجام برساند.

ماده 2 _ نحوه احتساب سوابق خدمتي كاركنان منتقل شده از نظر بازنشستگي و ترفيعات و ساير موارد براساس قوانين ومقررات استخدامي سپاه صورت مي گيرد.

تبصره _ دستگاه هاي انتقال دهنده موظفند كليه كسور بيمه و بازنشستگي منتقل (اعم از سهم فرد و دولت را براساس قانون نقل و انتقال حق بيمه و بازنشستگي _ مصوب 1365 _ و آئين نامه هاي مربوط به آن به سازمان بيمه و بازنشستگي سپاه واريز نمايند.

ماده 3 _ مأمور به خدمت نمودن مستخدمان دستگاه ها به سپاه به ترتيب زير انجام مي شود:

الف _ نامه درخواست مأموريت با ذكر دلايل آن و به همراه تمايل كتبي فرد مورد نظر توسط رده درخواست كننده به فرمانده نيروي مربوط منعكس مي شود.

ب

_ فرماندهي نيرو پس از بررسي دلايل و ضرورت ها درصورت احراز نيازمندي مراتب را جهت اعلام صلاحيت امنيتي ومكتبي فرد مورد نظر به مبادي ذيربط در آن نيرو منعكس مي نمايد.

پ _ درصورت تأييد صلاحيت امنيتي و مكتبي فرد مورد نظر، مراتب به همراه سوابق به ستاد مشترك سپاه براي صدور نامه درخواست مأموريت منعكس مي شود.

ماده 4 _ مدت مأموريت كاركنان ياد شده حداقل شش ماه خواهد بود، درصورت نياز سپاه و موافقت مأمور و دستگاه مربوط اين مدت قابل تمديد است حفظ پست سازماني مستخدم مأمور تا شش ماه الزامي است

ماده 5 _ فرد در زمان مأموريت در سپاه از نظر تخلفات و جرايم تابع آيين نامه هاي انضباطي و قانون مجازات جرايم نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 1371 _ است

ماده 6 _ حقوق و مزايا و ساير فوق العاده مأموراني كه بيش از 6 ماه به سپاه مأمور مي شوند از اعتبار سپاه و در چهارچوب مقررات جاري در آن و براساس شغل مورد تصدي پرداخت مي شود.

تبصره _ كسور بازنشستگي و حق بيمه و ساير كسور قانوني مأموران براساس قوانين و مقررات دستگاه متبوع كسر و توسط سپاه به صندوقهاي مربوط واريز مي شود.

ماده 7 _ انتقال يا مأمور به خدمت نمودن افراد موضوع اين آيين نامه در زمان جنگ و بحران تابع ضوابطي است كه براساس تبصره ماده (14) قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ابلاغ مي شود.

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

آيين نامه اجرايي ميزان وچگونگي وپرداخت هديه ايثار يا حق از كار افتادگي موضوع ماده (163) قانون مقررات

ماده 1 _ كليه جانبازان شاغل ،بازنشسته و وظيفه بگير مشمول قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

_ مصوب 1370 _ كه به صورت ثابت ،

پيماني ، خريد خدمت ، بسيجي و وظيفه به خدمت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پذيرفته شده يا مي شوند به ازاي ميزان جانبازي مبلغي به شرح زير به عنوان هديه ايثار دريافت مي كنند:

_ جانبازان زير بيست وپنج در صد (25%) جانبازي مبلغي معادل بيست پنج (25)برابر ضريب ريالي ضرب در عدد يكصد وپنجاه (150)

_ جانبازان داراي بيست وشش در صد (26%) تا چهل درصد (40%) جانبازي مبلغي معادل چهل 40) برابر ضريب ريالي ضرب در عدد يكصد و پنجاه (150)

_ جانبازان داراي چهل و يك درصد (41%) تا پنجاه پنج درصد (55%) جانبازي مبلغي معادل (55) برابر ضريب ريالي ضرب در عدد يكصد و پنجاه (150)

_ جانبازي داراي پنجاه وشش درصد (56%) تا هفتاد درصد (70%)جانبازي معادل هفتاد (70) برابر ضريب ريالي ضرب درعدد يكصد و پنجاه (150)

_ جانبازي داراي هفتاد درصد (70%) جانبازي به بالا مبلغ معادل يكصد (100) برابر ضريب ريالي ضربدر عدد يكصد و پنجاه (150)

تبصره 1 _ هديه ايثار فقط يك بار به افراد مشمول اين آيين نامه پرداخت مي شود وكسانيكه بيش از يكبار جانباز شوند يادرصد جانبازي آنان افزايش مي يابد ، در صورت استفاده از مزاياي اين آيين نامه فقط از مابه التفاوت مربوط برخوردار مي شوند.

تبصره 2 _ هديه ايثار آن دسته از مشمولان اين آيين نامه كه در زمان تصويب قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي جانباز بوده وسپس فوت كرده اند ، چنانچه از هديه ايثار استفاده نكرده باشد و به ورثه آنان پرداخت مي شود.

ماده 2 _ مرجع تشخيص جانبازان مشمول اين آيين نامه حسب مورد كميسيون هاي موضوع ماده (134) و (135) قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است

تبصره _

افرادي كه قبل از تاريخ تصويب قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بنا به تشخيص بنياد شهيدانقلاب اسلامي وبنياد مستضعفان وجانبازان انقلاب اسلامي و ساير كميسيون هاي ذي صلاح داخلي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي جانباز شناخته شده اند ، كماكان جانباز شناخته مي شوند و در صورت بروز اختلاف در احكام صادر شده توسط مراجع ياد شده ، نظر كميسيون داخلي سپاه ملاك عمل است

ماده 3 _ در صد جانبازي مشمولان اين آيين نامه توسط كميسيون عالي پزشكي سپاه بر اساس در صدهاي مقرر در آيين نامه موضوع تبصره ماده (132) قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تعيين مي شود.

تبصره 1 _ درصدهاي جانبازي كه توسط كميسيون هاي موضوع تبصره ماده (2) اين آيين نامه تعيين شده اند نيز كماكان معتبراست و در صورت بروز اختلاف ، نظر كميسيون هاي داخلي سپاه ملاك عمل است

تبصره 2 _ در مورد مشمولان قانون سپاه شاغل در وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح ، نظر كميسيون ذي صلاح وزارت ياد شده ملاك عمل قرار مي گيرد.

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

آيين نامه اجرايي موضوع ماده 203 قانون استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي - مصوب 19/5/1373

فصل اول _ كليات ( ماده 1 تا 3 )

ماده 1 _ در اجراي ماده 203 قانون استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به منظور حمايت قضايي از بسيجيان ، رزمندگان و ايثارگران ، دفاتري تحت عنوان ( دفاتر حمايت حقوقي و قضايي ايثارگران ) تشكيل و برابر با مقررات اين آيين نامه فعاليت مي نمايند.

ماده 2 _ افراد تحت حمايت موضوعات آيين نامه عبارتند از:

الف _ جانبازان از كارافتاده كلي و جانبازان حداقل با 25% از كار افتادگي به بالا.

ب _ آزادگان و خانواده اسرا و گروگان هاي بسيج و سپاه شامل پدر، مادر، همسر، فرزندان

ج _ رزمندگان داوطلب به شرط

داشتن حداقل سه ماه سابقه خدمت متوالي و يا 6 ماه خدمت متناوب در جبهه

د _ كليه بسيجيان در عضويت هاي فعال و ويژه به شرط داشتن حداقل 6 ماه سابقه عضويت در بسيج و استمرار آن تاكنون

ماده 3 _ وظايف اين دفاتر عبارت است از انجام هر گونه حمايت حقوقي قضايي و نيز ارايه خدمات مشاوره اي به افراد موضوع اين آيين نامه كه به صورت هاي ذيل اعمال مي گردد.

الف _ ارايه مشاوره حقوقي

ب _ قبول وكالت در پيگيري دعاوي وشكايات مطروحه از طرف آنها.

ج _ ارشاد قضايي

د _ انجام اقدامات لازم جهت تسريع در رسيدگي به پرونده هاي مطروحه

ه_ _ انجام كليه وظايف مقرر در ماده 4 قانون حمايت قضايي از بسيج در مورد افراد موضوع آن قانون

و _ كمك به مراجع قضايي در تشخيص اعسار افراد معسر موضوع اين آيين نامه از قبيل ارايه مدارك حقوق و اسناد و اموال واملاك آنها.

ز _ انجام اقدامات لازم براي استفاده افراد موضوع اين آيين نامه از امتيازات وتسهيلات قانوني

فصل دوم _ نحوه فعاليت دفاتر ( ماده 4 تا 7 )

ماده 4 _ اقدامات دفاتر با درخواست كتبي متقاضي پس از اطمينان از دارا بودن هر يك از شرايط مندرج در ماده 2 اين آيين نامه آغاز مي گردد.

ماده 5 _ كليه اقدامات دفاتر در هر مرحله از مراحل دادرسي با درخواست و اعلام فرد متقاضي صورت مي گيرد.

ماده 6 _ قبول وكالت از سوي دفاتر حمايت بايد به مراجع ذيربط اعم از قضايي انتظامي و ساير سازمانهاي مرتبط ، اعلام و سازمانها و مراجع مزبور نيز موظفند در چار چوب اين آيين نامه همكاري هاي لازم را به عمل

آورند.

ماده 7 _ دفاتر حمايت در اجراي وظايف خود داراي اختيارات ذيل مي باشند:

الف _ انجام اقدامات لازم براي آگاهي از آخرين وضعيت پرونده متقاضي

ب _ انجام مكاتبات لازم و تنظيم وارسال دادخواست و لوايح به عنوان وكيل متقاضي

ج _ شركت در جلسات دادرسي ويا ساير جلسات متشكل در رابطه با پرونده

د _ انجام هرگونه اقدام ضروري در جهت حسن اجراي وظايف محوله

فصل سوم _ محل استقرار ونحوه ارتباط ( ماده 8 تا 18 )

ماده 8 _ اين دفاتر در مراكز دادگستري و يا سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مستقر مي گردند و حوزه صلاحيت آنها نيز منطبق با حوزه قضايي مركز دادگستري مربوط مي باشد.

ماده 9 _ مسيولين و وكلاي منتخب دفاتر در اجراي وظايف خود بايستي همكاري شايسته را با مراجع قضايي به عمل آورند.

ماده 10 _ كليه دفاتر موضوع اين آيين نامه تحت نظارت دفتر مركزي حمايت قضايي كه در نيروي مقاومت بسيج سپاه تشكيل مي گردد انجام وظيفه مي نمايند.

ماده 11 _ رييس دفتر مركزي پس از تاييد اداره نيروي انساني ستاد مشترك سپاه با حكم فرمانده نيروي مقاومت بسيج منصوب مي گردد. و روساي دفاتر تابعه نيز از بين پرسنل رسمي سپاه با حكم فرمانده نيروي مقاومت بسيج منصوب مي گردند.

ماده 12 _ روساي دفاتر حمايت براي كارشناسان خود در رابطه با هر پرونده حكم خاصي صادر مي نمايند كه كارشناسان دفاتر مي توانند به استناد آن كليه اقدامات مربوط را در چارچوب اين آيين نامه معمول دارند.

ماده 13 _ براي ايجاد هماهنگي در حسن اجراي مفاد اين آيين نامه نيز براي رفع هر گونه مشكل و نارسايي در حين اجرا هياتي با تركيب ذيل و بر اساس تقاضاي هر يك از اعضا تشكيل مي گردد:

1 _ نماينده

رييس قوه قضاييه

2 _ نماينده ستاد كل نيروهاي مسلح

3 _ نماينده وزير دادگستري

4 _ معاونت قضايي انضباطي ستاد مشترك سپاه

5 _ رييس دفتر مركزي حمايت

ماده 14 _ پرسنل و كارشناسان دفاتر موظفند ضمن رعايت مفاد اين آيين نامه ساير قوانين و مقررات مربوط به دادرسي و... رانيز رعايت نمايند.

ماده 15 _ ستاد مشترك سپاه موظف است بودجه مورد نياز اجراي اين آيين نامه را همه ساله در بودجه جاري خود پيش بيني نمايد.

ماده 16 _ مفاد اين آيين نامه از تاريخ تصويب براي كليه مراجع قضايي و انتظامي ساير دستگاه ها لازم الاجرا بوده و متخلف از مقررات اين آيين نامه به عنوان تخلف از وظايف اداري حسب توسط دادسراي انتظامي قضات و يا توسط مراجع رسيدگي كننده به تخلفات اداري و انضباطي در دستگاه ذيربط تحت تعقيب و رسيدگي قرار خواهد گرفت

ماده 17 _ ستاد مشترك سپاه موظف است گزارش عملكرد دفاتر حمايت را به طور منظم در هر 6 ماه به ستاد كل نيروهاي مسلح ارسال و روند پيشرفت امور را گزارش نمايند. ستاد كل مي تواند به منظور حسن اجرااين آيين نامه هرگونه نظارت و بازرسي لازم را به عمل آورده و نتيجه را به فرماندهي كل گزارش نمايد.

ماده 18 _ اين آيين نامه در اجراي ماده 203 قانون استخدامي سپاه مشتركا توسط قوه قضاييه ستاد كل نيروهاي مسلح ، وزارتين دفاع و دادگستري و ستاد مشترك سپاه در 18 ماه تهيه و درتاريخ 19/5/73 به تصويب مقام معظم رهبري و فرماندهي كل قوا رسيده و لازم الاجراگرديده است

اصلاح ماده (10) آيين نامه اجرايي ماده (201) قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي - مصو

هيات وزيران در جلسه مورخ

13/3/1383 بنا به پيشنهاد وزارت علوم، تحقيقات و فناوري و به استناد ماده (201) قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي _ مصوب 1370_ تصويب نمود:

( ماده (10) آيين نامه اجرايي ماده (201) قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، موضوع تصويبنامه شماره 27541/ت15263ه_ مورخ 3/5/1377 به شرح زير اصلاح ميشود:

ماده10_ وزارت علوم، تحقيقات و فناوري موظف است با همكاري وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي كليه امكانات لازم و راهكارهاي مناسب زير را براي ارتقاي سطح علمي بسيجياني كه حايز شرايط مندرج در تبصره (1) اين ماده باشند، جهت آمادگي براي شركت در آزمونهاي ورودي دانشگاهها فراهم آورد:

الف _ برگزاري آزمونهاي آزمايشي مستمر (حداقل شش بار در سال) به منظور سنجش آمادگي و تعيين ميزان توفيق كلاسها توسط سازمان سنجش آموزش كشور.

ب _ برگزاري كلاسهاي جبراني در دانشگاهها براي پذيرفته شدگاني كه نياز به تقويت در يك يا چند درس دارند.

ج _ پيشبيني تسهيلات لازم در دانشگاه براي تغيير رشته يا دانشگاه با توجه به علاقه و وضعيت علمي به شرط آنكه بسيجي 5/92 درصد نمره آخرين فرد پذيرفته در رشته موردنظر را كسب نموده باشد.

تبصره1_ شرايط بسيجيان براي استفاده از مزاياي اين ماده به شرح زير ميباشد:

1_ بسيجياني كه به دليل ابراز رشادت و شايستگي موفق به اخذ نشان از فرماندهي كل قوا شده يا مي شوند.

2_ بسيجيان نمونه (در هر سال و در هر استان يك نفر)

3_ بسيجياني كه داراي درجه رزمجو و بالاتر بوده و حداقل (100) امتياز داشته باشند (تا سقف دويست نفر براي دانشگاههاي دولتي و دو هزار نفر براي دانشگاههاي غيردولتي)

4_ بسيجياني كه در زمينههاي علمي، فرهنگي و ورزشي

رتبه اول را در كشور كسب كنند.

تبصره2_ دستورالعمل اجرايي اين ماده توسط وزراي علوم ، تحقيقات و فناوري و دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح تدوين و ابلاغ خواهد شد.

تبصره3_ در مواردي كه در قوانين رأسا سهميه يا حد نصاب يا ترتيب ديگري براي حافظان قرآن و ورزشكاران و ساير اقشار ذكر شده وضع شده باشد مطابق قوانين ياد شده اقدام خواهد شد.

معاون اول رييس جمهور_ محمدرضا عارف

مقررات بسيج

آيين نامه اجرايي قانون حمايت قضايي از بسيج - مصوب خرداد ماه 1372

ماده 1 _ افرادي كه داراي مجوز از نيروي مقاومت بسيج هستند در صورت برخورد با جرايم مشهودو عدم حضور ضابطين ديگر و يا عدم اقدام به موقع آنها و يا اعلام نياز آنان به منظور جلوگيري از امحاي آثار جرم و فرار متهم و تهيه و ارسال گزارش به مراجع قضايي اقدامات قانوني لازم را به عمل مي آورند.

تبصره 1 _ اعضاي بسيج و سپاه شركت كننده در اين مأموريت بايستي داراي شرايط ذيل باشند:

الف _ گذراندن دوره آموزشي لازم به تشخيص رده ذي ربط بسيج

ب _ دارا بودن سلامت جسمي در حد اجراي مأموريت محوله و دارا بودن سلامت رواني

ج _ مجوز مخصوص

تبصره 2 _ كليه ضابطين دادگستري و مراجع نيروي انتظامي مكلفند در صورت ارجاع گزارش و ياتحويل متهم از سوي مسئولين مجاز رده هاي مقاومت بسيج متهم را تحويل گرفته و گزارش بسيج را ضميمه مدارك ارسالي به مراجع قضايي نمايند.

ماده 2 _ منظور از جرايم مشهود موارد موضوع مادتين 23 و 23 مكرر قانون آيين دادرسي كيفري وساير قوانين موضوعه مي باشد.

ماده 3 _ عدم اقدام به موقع ضابطين در شرايطي محرز است كه ضابطين ذي ربط ديرتر به صحنه برسند و يا در

صورت حضور با جرم مورد نظر برخورد ننمايند.

ماده 4 _ نياز ضابطين ذي ربط قضايي در خصوص برخورد با جرايم مشهود به رده هاي مقاومت بسيج كه توسط فرماندهي اين نيرو تعيين خواهد شد منعكس مي گردد و رده هاي مزبور موظفند حتي المقدور در حدي كه به مأموريتهاي نظامي لطمه وارد نشود و به صورت سازمان يافته همكاري نمايند.

ماده 5 _ هيأتهاي رسيدگي به تخلفات اداري موظف هستند گزارشات ارسالي از سوي مسئولين رده هاي ذي ربط نيروي مقاومت بسيج را تحويل گرفته و مورد رسيدگي قرار دهند.

ماده 6 _ محدوده جغرافيايي و رده هاي نيروي مقاومت بسيج كه اجازه اجراي ماه 24 قانون آيين دادرسي كيفري (بازداشت به مدت حداكثر 24 ساعت را دارند توسط فرماندهي اين نيرو تعيين شده و به مراجع مربوطه اعلام مي گردد.

ماده 7 _ افرادي كه مجوز دريافت مي كنند بايد به هنگام برخورد با متهمين در صورت مطالبه و يا احساس ضرورت مجوز خود را ارايه دهند.

ماده 8 _ نيروي مقاومت بسيج موظف است پس از دستگيري و يا ضبط آلات جرم در اسرع وقت آنها را همراه با گزارش و مطابق صورت مجلس تنظيمي به مراجع قضايي يا انتظامي تحويل نمايد.

ماده 9 _ نيروي مقاومت بسيج موظف است هنگام عمليات تيمي مراتب را به اطلاع رده نيروي انتظامي ذي ربط برساند.

ماده 10 _ براي رفع اختلافات و مشكلات احتمالي در اجراي اين قانون و به منظور ايجاد هماهنگيهاي لازم كميسيوني متشكل از نماينده هاي نيروي انتظامي و نيروي مقاومت بسيج به رياست نماينده قوه قضاييه تشكيل مي گردد.

ماده 11 _ آموزشهاي عقيدتي و احكام امر به معروف و نهي از منكر و همچنين آموزشهاي قضايي راجع به

تشخيص جرايم و قوانين مربوطه و توجيهات اجرايي توسط معاونت آموزشي نيروي مقاومت بسيج و معاونت عقيدتي سياسي حوزه نمايندگي ولي فقيه در اين نيرو، انجام و پس از قبولي در امتحانات مجوز مربوطه صادر مي شود.

ماده 12 _ در صورتي كه متهمين به دستور و تذكر دارندگان مجوز در حين انجام وظيفه توجه نكرده ويا با توهين و ايراد ضرب و شتم و جرح عليه آنها برخورد كنند عمل آنها در حكم توهين و مقابله باضابطين دادگستري و مأمورين دولتي و انتظامي مي باشد.

ماده 13 _ در صورت برخورد و درگيري متهمين با پرسنل و افراد نيروي مقاومت بسيج مشمول اين قانون نيروي انتظامي موظف به حمايت و همكاري با نيروي مقاومت بسيج مي باشد.

ماده 14 _ رده هاي نيروي مقاومت بسيج و افراد دارنده مجوز در صورت اطلاع و برخورد با جرايم و تخلفات چنانچه قادر به انجام اقدامات قانوني لازم نباشند مراتب را به رده بالاتر در نيروي مقاومت بسيج و نيروي انتظامي محل اطلاع مي دهند.

ماده 15 _ رسيدگي به تخلفات و جرايم افراد و رده هاي نيروي مقاومت بسيج در حين انجام مأموريت حسب مورد برابر قوانين جاري در مراجع صالحه انجام مي گيرد.

ماده 16 _ ارايه خدمات مذكور در ماده 3 اين قانون منوط به تأييد مراتب از سوي فرماندهي نواحي كشوري نيروي مقاومت بسيج است

ماده 17 _ به منظور اجراي ماده 4 اين قانون مراجع قضايي مكلفند حتي المقدور همكاري ومساعدتهاي لازم را به عمل آورند.

تبصره 1 _ دفاتر مذكور موظفند در صورت مراجعه افراد يا اعلام مشكل حقوقي و قضايي از سوي آنان خدمات مشاوره اي و راهنمايي و ايجاد صلح و سازش ميان طرفين دعوا و

ساير اقدامات لازم راجهت استيفاي حقوق قانوني آنها به عمل آورند.

تبصره 2 _ كارشناسان حقوقي دفاتر فوق ملزم به رعايت كليه مقررات راجع به تكاليف و وظايف وكلاي دادگستري مي باشند.

ماده 18 _ مسئولين مراجع ذي ربط ادارات نهادها، كارخانجات مساجد و مراكز آموزش كشورموظف به فراهم نمودن تسهيلات و امكانات لازم رده هاي مقاومت بسيج مربوط به خود مي باشند.

ماده 19 _ كليه مزاياي قانوني كه به ضابطين و رده هاي مربوطه آنها تعلق مي گيرد شامل مأمورين ورده هاي نيروي مقاومت بسيج موضوع اين قانون نيز مي شود.

ماده 20 _ اجراي مقررات اين قانون و آيين نامه موجب سلب وظايف و مسئوليتهاي قانوني نيروي انتظامي و ساير مراجع ذي ربط نخواهد بود.

ماده 21 _ اين آيين نامه با 21 ماده و 4 تبصره در تاريخ 30/3/1372 به تصويب فرماندهي معظم كل قوا رسيده و براي كليه مراجع مذكور در ماده 5 قانون لازم الاجرا مي باشد.

قانون تشكيل و توسعه بسيج دانش آموزي - مصوب 9/2/1375

ماده واحده _ به منظور جذب آموزش و سازماندهي دانش آموزان مدارس كشور در ارتش بيست ميليوني و ايجاد روحيه همياري ، مسيوليت پذيري و آمادگي دفاع همه جانبه از انقلاب اسلامي و بسط فرهنگ و تفكر بسيجي ، واحدهاي پويندگان و پيشگامان بسيج دانش آموزي به ترتيب در مدارس راهنمايي و متوسطه پسرانه و دخترانه كشور توسط نيروي مقاومت بسيج سپاه با هماهنگي و پشتيباني وزارت آموزش و پرورش تشكيل مي گردد.

تبصره 1 _ در مدارس ابتدايي بر حسب شرايط و آمادگي دانش آموزان واحدهاي اميدان بسيج دانش آموزي با سازماندهي و علايم مناسب با شرايط سني آنها تشكيل مي گردد.

تبصره 2 _ كليه برنامه هاي اميدان پويندگان و پيشگامان بسيج دانش آموزي با حفظ درجات مصوب بسيج

و تعيين سطوح سه گانه در هر درجه مناسب با مقطع تحصيلي و در عضويت هاي عادي و فعال و ويژه انجام مي شود.

تبصره 3 _ شوراي هماهنگي و پشتيباني بسيج دانش آموزي به منظور هماهنگي لازم و پشتيباني موثر از تشكيل توسعه وتقويت فعاليت هاي بسيج دانش آموزي و آموزش آمادگي دفاعي مدارس با تركيب اعضا ذيل تشكيل مي شود:

_ وزير آموزش و پرورش به عنوان رييس شورا.

_ فرماندهي نيروي مقاومت بسيج سپاه

_نمايندگي ولي فقيه در نيروي مقاومت بسيج سپاه

_ معاون پرورشي وزير آموزش و پرورش

_ مسيول بسيج دانش آموزي نيروي مقاومت بسيج سپاه به عنوان دبير شورا.

_ يكي از اعضاي شوراي عالي آموزش و پرورش

_ مدير كل امور شاهد و ايثارگران وزارت آموزش و پرورش

تبصره 4 _ به منظور پيگيري مصوبات شوراي هماهنگي و پشتيباني بسيج دانش آموزي و نظارت بر عملكرد ستادهاي استان ها و كميته هاي تخصصي ، ستاد اجرايي بسيج دانش آموزي با تركيب دو نماينده از سوي وزير و معاونت پرورشي وزارت آموزش و پرورش و دو نماينده از سوي فرماندهي و نمايندگي ولي فقيه در نيروي مقاومت بسيج سپاه تشكيل مي شود.

تبصره 5 _ وزارتخانه هاي دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و آموزش و پرورش مكلفند اعتبار مورد نياز اجرايي اين قانون را درسال 1375 از محل رديف تقويت بنيه دفاعي (503041) نيروهاي مسلح و سرانه بسيج دانش آموزي تأمين و براي سال هاي بعد در حدود امكانات عمل نمايند.

تبصره 6 _ كليه موسسات دولتي و نهادها، ضمن همكاري و حمايت از فعاليت هاي بسيج دانش آموزي تلاش نمايند در مواردلزوم براي مشاركت داوطلبانه دانش آموزان به طور سازمان يافته در برنامه هاي مربوطه از طريق بسيج دانش آموزي

اقدام نمايند.

تبصره 7 _ هشتم آبان ماه سالروز شهادت اسوه دانش آموزان انقلاب اسلامي دانش آموز بسيجي شهيد محمد حسين فهميده به عنوان روز بسيج دانش آموزي تعيين مي شود.

آيين نامه اجرايي اين قانون به پيشنهاد مشترك وزارتخانه هاي آموزش و پرورش و دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و ستاد كل نيروهاي مسلح تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و هفت تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ نهم ارديبهشت ماه يك هزار و سيصد و هفتاد و پنچ مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 25/2/1375 به تأييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون ايجاد صندوق ذخيره بسيجيان - مصوب 29/4/1376

ماده واحده _ به وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح اجازه داده مي شود به منظور رسيدگي به امور رفاهي بسيجياني كه حداقل يك سال به طور مستمر عضو رده هاي مقاومت بوده يا بيش از سه ماه در جبهه هاي حق عليه باطل حضور داشته اند و همچنان به صورت بسيجي فعال و ويژه ادامه خدمت مي دهند ، نسبت به تأسيس صندوقي تحت عنوان صندوق ذخيره بسيجيان _ كه از اين پس صندوق ناميده مي شود _ اقدام كند.

تبصره 1 _ بسيجيان موضوع اين قانون كه عضو صندوق ذخيره ديگري نيستند مي توانند ماهانه معادل يك درصد از حداقل حقوق پرسنل نيروهاي مسلح را به حساب صندوق واريز كنند.

دولت نيز موظف است همه ساله معادل دو برابر مبلغ ياد شده را در رديف خاصي تحت عنوان كمك به صندوق به بودجه سالانه وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح اضافه كند.

تبصره 2 _ اعتبار سهم دولت همه ساله به عنوان كمك در بودجه كل كشور پادار و پس از پرداخت در وجه صندوق به

حساب هزينه قطعي منظور مي شود.

صندوق مجاز است مانده وجوه مصرف نشده در پايان هر سال را به سال بعد منتقل كرده وطبق مقررات مورد عمل به مصرف برساند.

تبصره 3 _ اساسنامه صندوق با ماهيت اقتصادي و حمايتي و هر گونه اصلاح و تغيير در آن همچنين آيين نامه هاي اجرايي اين قانون بنا به پيشنهاد وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و تأييد ستاد فرماندهي كل نيروهاي مسلح به تصويب هيات وزيران مي رسد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحد و سه تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و نهم تير ماه يكهزار و سيصد و هفتاد وشش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 8/5/1376 به تأييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون تشكيل ، تقويت و توسعه بسيج دانشجويي -مصوب 22/9/1377

ماده واحده _ به منظور جذب ، آموزش و سازماندهي دانشجويان داوطلب دانشگاه ها ، موسسات و مراكز آموزش عالي و تقويت روحيه همياري ، مسيوليت پذيري ، بسط فرهنگ و تفكر بسيجي و ايجاد آمادگي دفاع همه جانبه از دستاوردهاي انقلاب اسلامي در عرصه هاي گوناگون فرهنگي ، علمي ، دفاعي ، بسيج دانشجويي در كليه دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي توسط نيروهاي مقاومت بسيج و با پشتيباني وزارتخانه هاي فرهنگ و آموزش عالي ، بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي ، دانشگاه آزاد اسلامي و ساير دانشگاه ها ، موسسات و مراكز عالي تشكيل ، تقويت و توسعه مي يابد.

تبصره 1 _ به منظور مشاركت بيشتر دانشجويان بسيجي در امور فرهنگي دانشگاه ها ، مسيول بسيج دانشجويي آن دانشگاه ،موسسه و مركز آموزش عالي ، عضو شوراي فرهنگي دانشگاهها و مراكز آموزش عالي خواهد بود.

تبصره 2 _ وزارتخانه هاي دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح

، فرهنگ آموزش عالي بهداشت ، درمان آموزش پزشكي مكلفند اعتبار مورد نياز اين قانون را در سال 1377 از رديف تقويت بنيه دفاعي (503041) سرانه بسيج دانشجويي و از رديف بودجه فرهنگي و پژوهشي دانشگاهها تامين و براي سال هاي بعد دستگاه هاي فوق مكلفند در حدود امكانات عمل نمايند.

تبصره 3 _ روز دوم آذر ماه سالروز فرمان تاريخي حضرت امام (ره مبني بر تشكيل بسيج دانشجويي ، روز بسيج دانشجويي و شانزدهم دي ماه سالروز شهادت دانشجوي بسيجي شهيد سيد حسن علم الهدي و همرزمان دانشجوي وي در هويزه به عنوان روز شهداي دانشجوي بسيجي تعيين مي گردد.

تبصره 4 _ آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف مدت سه ماه توسط نيروي مقاومت بسيج با همكاري وزارتخانه هاي فرهنگ و آموزش عالي بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي و دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح تهيه و پس از تاييد ستاد كل نيروهاي مسلح در صورت تصويب مقام معظم رهبري لازم الاجرا خواهد بود.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و چهار تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيست و دوم آذر ماه يكهزار و سيصد و هفتاد و هفت مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 25/9/1377 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

آيين نامه اجرايي قانون تشكيل و توسعه بسيج دانش آموزي - مصوب 3/4/1386

هيئت وزيران در جلسه مورخ 3/4/1386 بنا به پيشنهاد مشترك وزارتخانه هاي آموزش و پرورش و دفاع و پشتي_باني نيروهاي مسلح و ستاد كل نيروهاي مسلح و به استناد تبصره (7) ماده واحده قانون تشكيل و توسعه بسيج دانش آموزي _ مصوب 1375_ آيين نامه اجرايي قانون ياد شده را به شرح زير تصويب نمود:

آيين نامه اجرايي قانون تشكيل و توسعه بسيج دانش آموزي

ماده1_ واحدهاي « اميدان»،

« پويندگان» و « پيشگامان» بسيج دانش آموزي كه در اين آيين نامه به اختصار « بسيج» ناميده مي شود، به ترتيب در كليه مدارس ابتدايي، راهنمايي و متوسطه دخترانه و پسرانه دولتي و غيردولتي با هدف جذب، آموزش و سازماندهي دانش آموزان مدارس كشور در ارتش بيست ميليوني و ايجاد روحيه همكاري، مسئوليت پذيري و آمادگي دفاع همه جانبه از انقلاب اسلامي و بسط فرهنگ و تفكر بسيجي در عرصه هاي فرهنگي، علمي، اجتماعي و سازندگي تشكيل مي گردد.

تبصره _ اعضاي واحدها عضو افتخاري سازمان بسيج دانش آموزي خواهندبود.

ماده2_ « شوراي هماهنگي و پشتيباني بسيج دانش آموزي» كه در اين آيي_ن نامه به اختصار « شورا» ناميده مي شود، به منظور ايجاد هماهنگي در اجراي برنامه ها و پشتيباني مؤثر از تشكيل، توسعه و تقويت فعاليتهاي بسيج با تركيب زير تشكيل مي گردد:

الف _ وزير آموزش و پرورش به عنوان رييس شورا.

ب _ فرماندهي نيروي مقاومت بسيج سپاه.

پ _ نمايندگي ولي فقيه در نيروي مقاومت بسيج سپاه.

ت _ معاون پرورشي وزارت آموزش و پرورش.

ث _ رييس سازمان بسيج دانش آموزي نيروي مقاومت بسيج سپاه به عنوان دبير شورا.

ج _ يكي از اعضاي شوراي عالي آموزش و پرورش به انتخاب اين شورا.

چ _ مدير كل امور شاهد و ايثارگران وزارت آموزش و پرورش.

تبصره1_ جلسات شورا با حضور پنج نفر از اعضاء رسميت مي يابد و تصميمات با اكثريت آراي حاضرين اتخاذ خواهد شد.

تبصره2_ دبيرخانه شورا در سازمان بسيج مستقر خواهدبود.

تبصره3_ مصوبات شورا با امضاي رييس شورا به دستگاههاي اجرايي ابلاغ مي گردد.

ماده3_ وظايف شورا عبارت است از:

الف _ تصويب نحوه اجراي برنامه هاي بسيج در زمينه هاي آمادگي دفاعي و بسط فرهنگ و تفكر بسيجي در مدارس.

ب _ تعيين نحوه پشتيباني مادي

و معنوي از بسيج.

پ _ بررسي بودجه سالانه بسيج و پيشنهاد آن به مراجع ذي ربط.

ت _ دريافت و بررسي گزارشهاي نظارتي ستاد اجرايي و اتخاذ تصميم مقتضي در مورد آنها.

ث _ تصويب تركيب و شرح وظايف ستادهاي هماهنگي و پشتيباني استانها و كميته اجرايي شهرستانها و مدارس و كميته هاي تخصصي.

ج _ بررسي و تصويب پيشنهادهاي ستاد اجرايي.

ماده4_ اعضاي ستاد اجرايي عبارتند از:

الف _ نماينده تام الاختيار وزير آموزش و پرورش به عنوان رييس ستاد اجرايي.

ب _ نماينده تام الاختيار معاونت پرورشي وزارت آموزش و پرورش.

پ _ نماينده تام الاختيار فرماندهي نيروي مقاومت بسيج به عنوان دبير ستاد.

ت _ نماينده تام الاختيار نمايندگي ولي فقيه در نيروي مقاومت بسيج.

تبصره1_ جلسات ستاد اجرايي با حضور اكثريت اعضاء رسميت مي يابد و تصميمات با اكثريت آراي حاضرين اتخاذ خواهد بود.

تبصره2_ رييس ستاد اجرايي با حكم رييس شورا منصوب مي گردد.

ماده5 _ وظايف ستاد اجرايي به شرح زير است:

الف _ برنامه ريزي اجرايي طرحها و تقويم اجرايي فعاليتهاي بسيج دانش آموزي برابر مصوبات شورا.

ب _ پيگيري مصوبات و ابلاغيه هاي شورا.

پ _ پيشنهاد بودجه لازم به شورا.

ت _ پيگيري تشكيل ستاد هماهنگي و پشتيباني استانها و شهرستانها و نظارت مستمر بر فعاليتهاي آنها.

ث _ جمع آوري گزارش و ارزشيابي عملكرد ستادهاي استان و كميته هاي اجرايي شهرستانها به منظور ارايه به شورا.

ج _ تشكيل كميته هاي تخصصي پس از تصويب شورا و نظارت بر فعاليت آنها.

چ _ تهيه و تصويب دستورالعمل داخلي ستاد اجرايي مركز و استانها از قبيل ارتباطات، برگزاري جلسات و نحوه مكاتبات.

ح _ برنامه ريزي براي اجراي همايشها، كنگره ها، اردوها و ساير فعاليتهاي مشترك و سراسري بسيج و هماهنگي و نظارت بر حُسن اجراي آنها.

خ _ بازديد از استانها

و شهرستانها و ارزشيابي نحوه اجراي مصوبات شورا.

د _ بررسي پيشنهادهاي واصل شده.

ماده6 _ سازمان بسيج دانش آموزي موظف است با هماهنگي و پشتيباني مديران مدارس نسبت به تشكيل واحدهاي اميدان، پويندگان و پيشگامان بسيج دانش آموزي اقدام نمايد.

تبصره _ فرماندهان واحدهاي مذكور با هماهنگي مديران مدارس توسط سازمان بسيج دانش آموزي تعيين مي گردند.

ماده7_ وظايف واحدهاي اميدان، پويندگان و پيشگامان به شرح زير است:

الف _ جذب و سازماندهي داوطلبان عضويت در بسيج دانش آموزي.

ب _ انجام فعاليتهاي آموزشي در جهت ايجاد روحيه همياري، مسئوليت پذيري و آمادگي دفاعي و بسط فرهنگ و تفكر بسيجي و تقويت آن.

پ _ برگزاري اردوها، همايشها و رزمايشهاي ويژه اعضاء با رعايت دستورالعملهاي مصوب شورا.

ت _ كمك به انجام برنامه هاي عمومي و فعاليتهاي فوق برنامه مدارس با موافقت يا دعوت مدير مدرسه.

ث _ همكاري در فعاليتهاي امدادي و كمك رساني و سازندگي.

ج _ مشاركت در برگزاري ايام الله و مناسبتها و فوق برنامه ها از قبيل گرامي داشت هفته دفاع مقدس و هفته بسيج دانش آموزي.

چ _ انجام فعاليتهاي لازم جهت تقويت بنيه علمي، فرهنگي و ورزشي اعضاء.

ماده8 _ براساس ضوابط نيروي مقاومت بسيج كه به تأييد ستاد كل نيروهاي مسلح رسيده است، شرايط عضويت و چگونگي سازماندهي واحدهاي اميدان، پويندگان و پيشگامان توسط ستاد اجرايي تهيه و پس از تصويب شورا به واحدها ابلاغ مي گردد.

تبصره1_ كليه فعاليتهاي واحدها وفق آيين نامه هاي آموزش و پرورش خواهدبود.

تبصره2_ ارايه آموزشهاي عملي نظامي در مدارس مطلقاً ممنوع است و در خارج از مدارس با رعايت قوانين و مقررات مربوط انجام مي گيرد.

ماده9_ مسئوليت كليه فعاليتهاي واحدهاي اميدان، پويندگان و پيشگامان در مدرسه با فرمانده آن است كه با هماهنگي مدير مدرسه

انجام وظيفه مي كند.

ماده10_ سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور موظف است همه ساله در برنامه مستقلي، اعتبارات مورد نياز را براي تشكيل، تقويت و توسعه فعاليتهاي واحدهاي بسيج در رديفهاي بودجه وزارتخانه هاي آموزش و پرورش و دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح (سپاه پاسداران انقلاب اسلامي) پيش بيني نمايد.

ماده11_ كليه موسسات دولتي و نهادها ضمن حمايت از فعاليتهاي بسيج، در موارد لزوم براي مشاركت داوطلبانه دانش آموزان به صورت سازمان يافته در برنامه ها، طرحهاي ملي و منطقه اي از طريق بسيج اقدام نمايند.

ماده12_ برنامه هاي سازمان بسيج دانش آموزي جهت ارتقاء سطح آگاهي و كارايي مربيان و فرماندهان واحدهاي بسيج كه به تصويب شورا رسيده است، طبق مقررات به عنوان آموزش ضمن خدمت لحاظ مي گردد.

ماده13_ وزارت آموزش و پرورش به منظور حُسن اجراي برنامه ها و فعاليتهاي بسيج در داخل و خارج مدرسه متناسب با درصد اعضاي بسيج، تجهيزات و امكانات و فضاهاي آموزشي، فرهنگي، تربيتي و ورزشي از قبيل اردوگاهها وكانونهاي فرهنگي و هنري مورد نياز را به اين امر اختصاص دهد.

ماده14_ به منظور تأمين مكان براي فعاليتهاي بسيج، وزارت آموزش و پرورش در نقشه هاي مصوب براي احداث مدارس تا حد امكان موقعيت مناسبي را براي اين امر پيش بيني و احداث نمايد.

معاون اول رئيس جمهور _ پرويز داودي

قانون اصلاح اختيارات سازمان بسيج سازندگي نيروي مقاومت بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي - مصوب 23/11/

جناب آقاي دكتر محمود احمدي نژاد

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

در اجراء اصل يكصدو بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران قانون اصلاح اختيارات سازمان بسيج سازندگي نيروي مقاومت بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه با عنوان طرح تشكيل سازمان بسيج سازندگي نيروي مقاومت بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به مجلس شوراي اسلامي تقديم گرديده بود، با تصويب آن با قيد يك فوريت در

جلسه علني روز سه شنبه مورخ 2/11/1386 و تأييد شوراي محترم نگهبان به پيوست ابلاغ مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

شماره193036 7/12/1386

وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح

قانون اصلاح اختيارات سازمان بسيج سازندگي نيروي مقاومت بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه در جلسه علني روز سه شنبه مورخ دوم بهمن ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ17/11/1386 به تأييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 182583/639 مورخ 23/11/1386 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد.

رئيسجمهور _ محمود احمدي نژاد

قانون اصلاح اختيارات سازمان بسيج سازندگي نيروي مقاومت بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

ماده1_ در راستاي اجراء اصل (147) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران سازمان بسيج سازندگي و رده هاي تابعه به عنوان مجري طرحهاي عمومي و دولتي محسوب مي شوند و مجاز به تبادل توافقنامه و يا انعقاد قرارداد با دستگاههاي اجرائي مي باشند. دستگاههاي اجرائي مجازند در پروژه هاي واگذاري نسبت به تفويض اختيار لازم به بسيج سازندگي اقدام و در جهت محروميت زدايي، عمران و آباداني روستا و مناطق محروم، غني سازي اوقات فراغت جوانان در عرصه هاي كار، تلاش و بهره برداري از توانايي آنها، توسعه و بسط فرهنگ سازندگي در بين جوانان، كمك به دولت در توسعه سازندگي معنوي و مادي كشور به ويژه در طرحهاي عام المنفعه، افزايش توان فني و تجربي جوانان داوطلب و بسيجيان و ايجاد فضاي مناسب براي تمرين در فعاليتهاي گروهي و كمك به رفع مشكل اشتغال جوانان اعم از دائم و موقت اقدام نمايند.

ماده2_ كليه وزارتخانه ها، مؤسسات و نهادهاي دولتي و عمومي، شركتها و مؤسساتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر يا تصريح نام است، به

ويژه وزارتخانه هاي جهاد كشاورزي، بهداشت، درمان و آموزش پزشكي، راه و ترابري، تعاون، نيرو، كار و امور اجتماعي، آموزش و پرورش، رفاه و تأمين اجتماعي، سازمان حفاظت محيط زيست، دفتر مناطق محروم رياست جمهوري، جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران، كميته امداد امام خميني(ره) شهرداريها و دهياريها مجازند متناسب با ميزان آمادگي بسيج سازندگي، بخشي از فعاليتها، طرحها و پروژه هاي تملك دارايي زودبازده، كم هزينه و عام المنفعه، امدادي، فرهنگي و مردم ياري خود را با استفاده از نيروهاي داوطلب بسيج و مردمي، جوانان و متخصصين سازمان يافته، توسط سازمان بسيج سازندگي نيروي مقاومت بسيج اجراء نمايند.

ماده3_ به منظور اجراي طرحهاي زودبازده، عام المنفعه و كم هزينه، سازمان بسيج سازندگي به عنوان دستگاه اجرائي و مجري برخي از طرحهاي دولتي شناخته مي شود و مجاز به تبادل موافقتنامه و يا انعقاد قرارداد با آنها مي باشد.

ماده4_ دولت هر ساله بخشي از اعتباراتي كه براي اهداف فوق در بودجه سنواتي در نظر مي گيرد را در رديف مستقلي به عنوان كمك به طرحهاي سازمان بسيج سازندگي در اختيار نيروي مقاومت بسيج قرار مي دهد.

ماده5 _ س_ازمان بس_يج سازندگي براي تأمين نيروهاي موردنياز مي تواند علاوه بر سازماندهي و استفاده از نيروهاي داوطلب و بسيجي اعم از جوانان و متخصصين، از ميان واجدين شرايط مشمول خدمت وظيفه عمومي، تعدادي را همه ساله جذب و سازماندهي نموده و حسب مورد جهت آموزش، سوادآموزي، بهداشت و درمان، مردم ياري، خدمات رساني و محروميت زدايي از روستاها و مناطق محروم به كار گيرد. تعداد و ميزان تحصيلات اين دسته از مشمولين به پيشنهاد نيروي مقاومت بسيج توسط ستاد كل نيروهاي مسلح تعيين و ابلاغ مي گردد.

ماده6 _ آئين نامه اجرائي اين قانون حداكثر ظرف سه

ماه بنا به پيشنهاد نيروي مقاومت بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و با همكاري وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح تهيه و به تصويب هيأت وزيران مي رسد.

قانون فوق مشتمل بر شش ماده در جلسه علني روز سه شنبه مورخ دوم بهمن ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 17/11/1386 به تأييد شوراي نگهبان رسيد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

مقررات نظام وظيفه

قانون خدمت وظيفه عمومي - مصوب 29/7/1363 مجلس شوراي اسلامي و تاييد 8/8/1363 شوراي نگهبان با اصلاحات و الحاقات بعدي

فصل اول _ كليات ( ماده 1 تا 16 )

ماده 1 _ دفاع از استقلال و تماميت ارضي و نظام جمهوري اسلامي ايران و جان و مال و ناموس مردم وظيفه ديني و ملي هر فرد ايراني است و در اجراي اين وظيفه كليه اتباع ذكور دولت جمهوري اسلامي ايران مكلف به انجام خدمت وظيفه عمومي برابر مقررات اين قانون مي باشند و هيچ فرد مشمول خدمت وظيفه عمومي را جز در موارد مصرحه در اين قانون نمي توان از خدمت معاف كرد.

تبصره 1 _ با توجه به اصل 151 قانون اساسي واحد بسيج مستضعفين سپاه پاسداران انقلاب اسلامي موظف است در اسرع وقت امكانات آموزش نظامي اتباع اناث دولت جمهوري اسلامي ايران را با رعايت كليه موازين شرعي فراهم نمايد. اين آموزش براي اناث الزامي نيست

تبصره 2 _ وزارت آموزش و پرورش موظف است با همكاري واحد بسيج مستضعفين سپاه پاسداران آموزشهايي را كه زمينه سازآمادگي دفاعي است طبق موازين اسلامي در برنامه هاي آموزش مقاطع تحصيلي راهنمايي و دبيرستان پيش بيني نمايد. معلمان واجد شرايط در امر آموزش نظامي دانش آموزان اولويت دارند. اين آموزش الزامي براي دختران در زمينه هاي دفاع غيرنظامي خواهدبود.

آيين نامه اجرايي اين تبصره حداكثر ظرف مدت 3 ماه توسط وزارتين سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

و آموزش و پرورش تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 2 _ هر فرد ذكور ايراني از اول فروردين ماه سالي كه طي آن سال وارد سن 19 سالگي مي شود مشمول مقررات خدمت وظيفه عمومي خواهد شد.

ماده 3 _ سن مشمولان و افراد تحت تكفل از لحاظ خدمت وظيفه ويا معافيت از آن تابع مندرجات اوليه اولين شناسنامه بوده و هرگونه تغييري كه بعدا به عمل آمده باشد از لحاظ وظيفه عمومي معتبر نخواهد بود.

تبصره _ در صورتي كه اختلاف بين سن واقعي مشمول (طبق نظريه شوراي پزشكي مندرج در تبصره 1 ماده 41 اين قانون و سن مندرج در شناسنامه اوليه بيش از 5 سال باشد ، طبق نظر شوراي پزشكي عمل خواهد شد.

ماده 4 _ خدمت وظيفه عمومي 30 سال است و مراحل آن براي كليه مشمولان به شرح زير است

الف _ دوره ضرورت دو سال و در صورتي كه مشمولان مازاد بر نيازباشند شوراي عالي دفاع مي تواند اين مدت را تا 18 ماه تقليل دهد.

ب _ دوره احتياط 8 سال

ج _ دوره ذخيره اول 10 سال

د _ دوره ذخيره دوم 10 سال

تبصره 1 _ تاريخ شروع و پايان خدمت در مراحل احتياط و ذخيره از تاريخ پايان خدمت دوره ضرورت محاسبه مي گردد و در هر حال تاريخ خاتمه آن از سن 50 سالگي تجاوز نخواهد كرد.

تبصره 2 _ در مواقع ضرورت و بسيج همگاني ممكن است افراد مشمول اين قانون تا سن شصت سالگي نيز احضار شوند.

تبصره 3 _ مفاد بند الف اين ماده نسبت به مشمولاني مجري است كه از اول فروردين ماه سال 1363 به

خدمت اعزام شوند.

ماده 5 _ كليه مشمولان قادر به خدمت و بلامانع ، به خدمت دوره ضرورت اعزام مي شوند و پس از فراگرفتن آموزشهاي نظامي لازم بقيه خدمت دوره ضرورت را در نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران انجام خواهند داد. تعيين ترتيب تقدم براي استفاده از مشمولان مزبور در هريك از سازمانهاي نظامي و انتظامي و نحوه سهميه بندي انها توسط ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع مي رسد.

تبصره 1 _ تعيين تعداد سهميه هريك از نيروهاي نظامي و انتظامي از مشمولين هر دوره به وسيله كميسيوني انجام خواهد شد كه از نمايندگان نيروهاي مزبور و به رياست رييس اداره وظيفه عمومي تشكيل مي گردد.

تبصره 2 _ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مي تواند مشمولين موردنياز خود را در هر دوره طبق ضوابط خاص پذيرش سپاه از بين دارندگان دفترچه آماده به خدمت در حد سهميه تعيين شده انتخاب و قبل از تاريخ اعزام آنان ليست اسامي آنها را به اداره وظيفه عمومي اعلام نمايد. اين مشمولين براي انجام خدمت وظيفه عمومي در اختيار سپاه قرار مي گيرند.

تبصره 3 _ نيروهاي نظامي و انتظامي موظفند طبق اصل 147قانون اساسي پرسنل كادر ثابت و وظيفه خود را بنا به درخواست دولت براي امور توليدي ، عمراني ، تحقيقاتي ، آموزشي ، بهداشتي و درماني با رعايت كامل موازين عدل اسلامي در حدي كه به آمادگي رزمي آنها آسيبي وارد نيايد در اختيار دولت قرار دهند.

ماده 6 _ قانون خدمت نيروي انساني ، درماني و بهداشتي مصوب 24/9/58 شوراي انقلاب و الحاقيه ها و اصلاحيه هاي بعدي آن ابقا و مشمولين مذكور در آن قانون پس از

طي دوره آموزش مقدماتي نظامي بعد از تامين نيازمنديهاي نيروهاي مسلح ادامه خدمت را تا 5سال در وزارت بهداري انجام مي دهند.

ماده 7 _ قانون معافيت فارغ التحصيلان مراكز تربيت معلم ازخدمت وظيفه عمومي مصوب 27/2/58 شوراي انقلاب ابقا ومشمولين مذكور در آن قانون پس از طي دوره آموزش مقدماتي نظامي بقيه خدمت مقرر در آن قانون را در آموزش و پرورش انجام خواهند داد.

ماده 8 _ از تاريخ تصويب اين قانون به سازمان هواپيمايي كشوري و دانشكده تكنولوژي هواپيمايي كشوري اجازه داده مي شود از بين فارغ التحصيلان مشمول اين دانشكده و مركز آموزش فنون هوايي وهمچنين فارغ التحصيلان مشمول رشته هاي هوا فضا ، الكترونيك و مهندسي هواپيما كه در ساير دانشگاهها و موسسات آموزش عالي برابر ضوابط وزارت فرهنگ و آموزش عالي مشغول تحصيل مي باشند داوطلبان واجد شرايط را استخدام نمايند.

مشمولان مذكور پس از گذراندن آموزش نظامي مربوطه و ايفاي تعهد ده سال خدمت از انجام خدمت دوره ضرورت معاف خواهندبود.

ماده 9 _ دانشجويان دوره چهارساله آموزشي شركت كشتيراني جمهوري اسلامي ايران و شركت ملي نفت كش و سازمان بنادر و كشتيراني به شرط سپردن تعهد و انجام ده سال خدمت در شركتهاي مذكور پس از طي دوره آموزشي مقدماتي و تخصصي در نيروي دريايي و بر روي عرشه ناوهاي نيروي دريايي از انجام بقيه خدمت دوره ضرورت معاف خواهند بود.

ماده 10 _ انجام امور زير در مورد مشمولين وظيفه عمومي مستلزم ارائه مدرك دال بر رسيدگي به وضع مشموليت آنان از اداره وظيفه عمومي مي باشد و فتوكپي مدرك ارائه شده از جمله منضمات ضروري پرونده متشكله مي باشد.

الف _ شركت در آزمايشات رانندگي و اخذ گواهينامه

ب _ دريافت

هرگونه وام و كمكهاي كشاورزي و صنعتي و دامداري و مسكن از طريق وزارتخانه ها و موسسات دولتي و وابسته به دولت و نهادهاي قانوني

ج _ كانديدا شدن جهت انتخابات مجلس شوراي اسلامي و ساير شوراها و انجمنهاي قانوني

د _ تحويل اصل گواهينامه يا پايان نامه دوره هاي تحصيلي ديپلم و بالاتر از وزارتخانه مربوطه

ه _ صدور پروانه كسب و اجازه اشتغال و عضويت در شركتهاي تعاوني

و _ ثبت هرگونه نقل و انتقال غيرقهري اموال به طور مستقيم وغيرمستقيم در دفاتر اسناد رسمي

ز _ دريافت مستمري از سازمانهاي دولتي و وابسته و نهادهاي قانوني

ح _ استخدام به هر صورت (رسمي ، پيماني ، روزمزد و خريدخدمت در وزارتخانه ها و موسسات دولتي و وابسته به دولت و نهادهاي قانوني و شركتهاي دولتي

تبصره 1 _ در مواردي كه ضرورت يا حرج ايجاب كند كه معاملات مشمول ثبت گردد ، مانند اموال مشترك كه عدم ثبت اموال مشمول موجب زيان مالي بر شركاي ديگر گردد ، ثبت اموال مشمول بلامانع است تشخيص موضوع به عهده محاكم صالحه است

تبصره 2 _ ساير اموري كه در ديگر قوانين منوط به روشن شدن وضعيت خدمتي مشمول مي باشد ، به قوت خود باقي است

ماده 11 _ در زمان جنگ و بسيج همگاني در صورت لزوم كساني كه به علتي در زمان صلح از معافيت خدمت دوره ضرورت استفاده نموده اند نيز به خدمت احضار و از حقوق و مزاياي مشمولين دوره احتياط هم طبقه خود استفاده خواهند نمود.

ماده 12 _ كارگران و مستخدمين موسسات دولتي و نهادهاي قانوني و سازمانهاي وابسته به دولت كه خدمت

دوره وظيفه عمومي راانجام مي دهند پس از پايان خدمت مجددا به كار اوليه خود اشتغال خواهند يافت و كارفرما يا مسئولين مربوطه مكلفند آنان را به كاراوليه خود بگمارند.

تبصره 1 _ در مورد موسسات خصوصي كارفرما يا مسئولين مربوطه در صورتي مكلفند آنان را به كار اوليه خود بگمارند كه در قرارداد استخدام اين مسأله شرط شده باشد.

تبصره 2 _ آيين نامه اجرايي اين ماده توسط وزارتين كشور و كار و امور اجتماعي و سازمان امور اداري و استخدامي كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 13 _ مشمولاني كه با طي دوره دانشكده ها و آموزشگاه هاي نظامي و انتظامي براي خدمت در كادر ثابت استخدام شوند مدت تحصيل آنها جز خدمت دوره ضرورت محسوب خواهد شد و اگرمدت تحصيل از دو سال كمتر باشد ، از دوره خدمت آنان به نسبت كسري خدمت تا دو سال جز خدمت دوره ضرورت محسوب مي شود.

تبصره 1 _ آن عده از محصلين مراكز آموزشي كادر ثابت نيروهاي نظامي و انتظامي كه قبل از نيل به درجه يا پايان دوره آموزشي (درمورد كميته و سپاه مستعفي يا اخراج شوند دو سال خدمت دوره ضرورت را بدون احتساب مدت قبلي انجام خواهند داد. در صورتي كه محصلين به علت بيماري يا عدم صلاحيتي كه ناشي از اعمال ارادي آنان نباشد بر كنار گردند مدت تحصيل جز خدمت دوره ضرورت آنان محسوب خواهد شد.

تبصره 2 _ افسران و همافران و درجه داران كادر ثابت و اعضاي ثابت سپاه پاسداران و كميته انقلاب اسلامي در صورتي كه به موجب مقررات استخدامي مربوطه از خدمت مستعفي يا اخراج شوند مدت تحصيل آنان قبل از نيل

به درجه يا پايان دوره آموزشي در مورد كميته يا سپاه جزو خدمت دوره ضرورت محسوب نخواهد شد و اگر بعد از نيل به درجه يا پايان دوره آموزشي از خدمت مستعفي يا اخراج گردند و مدت خدمت آنان از دو سال كمتر باشد بقيه خدمت دوره ضرورت را تا دو سال با درجه سربازي وظيفه انجام خواهند داد.

ماده 14 _ مشمولاني كه به عنوان كارمند رسمي با تعهد 9 سال خدمت در نيروهاي نظامي و انتظامي استخدام شوند پس از انجام تعهد مزبور از خدمت دوره ضرورت معاف خواهند شد. مدت تعهدمزبور در نقاط بد آب و هوا 6 سال مي باشد. در صورتي كه كارمندان فوق الذكر از گروه پزشكي و فني كه داراي مدرك فوق ديپلم به بالا دراين دو رشته مي باشند مدتهاي فوق به ترتيب 6 سال و 4 سال خواهد بود.

تبصره 1 _ آن عده از كارمندان فوق كه به علت انتزاع قسمت مربوطه از نيروهاي نظامي و انتظامي به يكي از وزارتخانه ها ياسازمانهاي دولتي و وابسته به دولت يا شهرداري و هلال احمر يا نهادهاي قانوني منتقل شوند ، بقيه مدت تعهد خود را در سازمان جديد انجام خواهند داد.

تبصره 2 _ سازمانهاي استخدام كننده كارمندان مشمول فوق موظفند در طول مدت خدمت مورد تعهد به كارمندان مزبور آموزش نظامي عمومي بدهند.

تبصره 3 _ كارمندان فوق كه قبل از انجام خدمت مورد تعهد بنا به تشخيص نيرو يا سازمان مربوطه به عللي خارج از اعمال ارادي خوداز خدمت بركنار شوند ، در صورتي كه مدت خدمت آنان در نقاط عادي و بد آب و هوا و حداقل به ترتيب به 5 سال و

3 سال بالغ گردد ، از انجام خدمت دوره ضرورت معاف خواهند بود و چنانچه كمتر از مدتهاي مذكور خدمت نموده باشند به ازاي هر يك سال كسري 4 ماه خدمت دوره ضرورت انجام خواهند داد و در هر حال خدمت دوره ضرورت اين قبيل از كارمندان كمتر از 4 ماه نخواهدبود.

ماده 15 _ سربازان وظيفه اي كه حين انجام خدمت دوره ضرورت با داشتن حداقل گواهينامه دوره ابتدايي و با تعهد 5 سال خدمت پيماني براي خدمت در مشاغل سازماني مورد نياز نيروهاي نظامي و انتظامي استخدام گردند ، تا دو سال از خدمت آنان در صورت انجام تعهد به منزله خدمت دوره ضرورت محسوب خواهد شد و در صورتي كه قبل از خاتمه تعهد به هر علت از خدمت مستعفي و يا بر كنار گردند ، چنانچه مشمول معافيتهاي قانوني نباشند بدون احتساب مدت تعهد انجام شده بقيه خدمت دوره ضرورت را برابر قانون انجام خواهند داد.

ماده 16 _ كليه مشمولاني كه وارد خدمت دوره ضرورت مي شوندطبق آيين نامه هاي ارتش جمهوري اسلامي ايران نسبت به انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي و قانون اساسي و مقام رهبري (فرماندهي كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران سوگند وفاداري ياد خواهند كرد.

فصل دوم _ احضار براي دوره ضرورت ( ماده 17 تا 20 )

ماده 17 _ در مواقع ضروري ممكن است بنا به مقتضيات يا پيشنهاد شوراي عالي دفاع و فرمان فرماندهي كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران (مقام رهبري مشمولين وظيفه عمومي دوره ضرورت بيش از دو سال به خدمت ادامه داده و يا قبل از خاتمه دوسال از خدمت مرخص شوند كه در صورت اول به ميزان دو برابرخدمت اضافي از ادوار خدمت آنان در دوره هاي احتياط

و ذخيره كسر مي شود.

ماده 18 _ به وضع مشمولان خدمت وظيفه عمومي يكسال قبل ازاعزام به خدمت دوره ضرورت يعني در سالي كه مشمولان در آن سال وارد سن 19 سالگي مي شوند رسيدگي خواهد شد.

ماده 19 _ كساني كه به سن 19 سالگي مي رسند پس از انتشار آگهي احضار موظفند براي روشن نمودن وضع مشموليتشان به سازمان وظيفه عمومي محل تولد مراجعه و خود را معرفي نمايند و درصورتي كه در خارج از محل تولد اقامت داشته باشند مي توانند به سازمان وظيفه عمومي محل اقامت خود مراجعه كنند.

مشمولان مقيم خارج از كشور بايد به نمايندگي كنسولي يا سياسي دولت جمهوري اسلامي ايران در كشور محل اقامت خود و درصورت نبودن آن به نزديكترين نمايندگي كنسولي يا سياسي دولت جمهوري اسلامي ايران مراجعه كنند.

ماده 20 _ اداره ثبت احوال هر محل مكلف است صورت اسامي متولدين ذكور شهرستان يا بخشهاي حوزه مأموريت خود را كه درسال بعد بايد به وضع مشموليت آنان رسيدگي شود، به طورتفكيك در 4 نسخه تهيه و تا اول آذرماه هر سال به مراجعي كه براي رسيدگي به امر وظيفه عمومي تعيين شده و يا خواهد شد تسليم كند.

فصل سوم _ رسيدگي ( ماده 21 تا 30 )

ماده 21 _ حوزه هاي وظيفه عمومي تهران و مراجعي كه در هر يك از مراكز شهرستانها و بخشها مسئول رسيدگي به امور وظيفه عمومي محل مي باشند زير نظر ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران انجام وظيفه خواهند نمود.

تبصره 1 _ رييس اداره وظيفه عمومي از نظر سازماني معاون فرمانده ژاندارمري كل در امر وظيفه عمومي بوده و بنا به پيشنهاد فرمانده ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران و تصويب وزير كشور تعيين مي گردد.

تبصره 2 _ رييس اداره وظيفه

عمومي موظف است كليه دستورالعمل ها و بخشنامه ها و اطلاعيه هايي را كه به نحوي به نيرو هاي نظامي و انتظامي و مراجع قضايي مرتبط باشند و اموراجرايي مربوطه را در شورايي كه با شركت نمايندگان وزارت كشور ، ستاد مشترك ، ستاد مركزي سپاه و يك داديار به نمايندگي ديوانعالي كشور زير نظر رييس اداره وظيفه عمومي تشكيل مي شود، هماهنگ نمايد.

ماده 22 _ نمايندگان كنسولي دولت جمهوري اسلامي ايران دركشورهاي خارج مسئول اجراي مقررات قانون وظيفه عمومي نسبت به مشمولان مقيم حوزه هاي مأموريت خود مي باشند وموظفند به وضع مشموليت آنان رسيدگي كرده و نتيجه اقدامات را از طريق وزارت امور خارجه به اداره وظيفه عمومي اعلام دارند.

ماده 23 _ مشمولاني كه براي ادامه تحصيل به خارج از كشور مسافرت مي كنند پس از ترك تحصيل يا فراغ از تحصيل همچنين مشمولاني كه پس از احضار به خدمت طبق آيين نامه اجرايي اين قانون به طور موقت به خارج از كشور مسافرت مي كنند در پايان مدت تعيين شده بايد جهت رسيدگي به وضع مشموليتشان خود رابه سازمانهاي وظيفه عمومي داخل كشور معرفي كنند.

ماده 24 _ به وضع مشمولاني كه ادعاي تكفل نمايند در مراكز شهرستانها و بخشها توسط هياتي مركب از اشخاص زير رسيدگي مي شود:

الف _ بخشدار محل يا نماينده او.

ب _ رييس سازمان وظيفه عمومي محل يا نماينده او.

ج _ نماينده دادستان شهرستان و در صورت نبودن دادسرا و وجود دادگاه صلح نماينده دادگاه

د _ نماينده سپاه پاسداران محل

ه _ يكنفر از نمايندگان شوراي اسلامي شهرستان يا شوراي اسلامي بخش يا شهر به معرفي شوراي مربوطه

ماده 25 _ در صورتي كه مشمول يا افرادي

از بستگان او كه مدعي كفالت مشمول نسبت به خود هستند ادعا نمايند كه حقي از آنان تضييع شده است همچنين هريك از اعضاي هيات رسيدگي و يافرمانده رده سازماني بالاتر و يا رييس اداره وظيفه عمومي مي توانندبا ذكر دليل موجه به راي صادره از هيات رسيدگي اعتراض نمايند و پرونده مشمول در هيات رسيدگي تجديد نظر مطرح و راي هيات مزبور به استثناي موارد منطبق با ماده 29 اين قانون قطعي و غيرقابل اعتراض است

اعتراض به راي سربازي مانع اعزام مشمول به خدمت وظيفه نمي باشد.

ماده 26 _ هيات رسيدگي تجديدنظر در سازمان وظيفه عمومي تهران و مراكز هنگ ها و گردان هاي مستقل ژاندارمري با شركت اشخص زير تشكيل مي شود:

الف _ فرماندار يا معاون او.

ب _ در سازمان وظيفه عمومي تهران رييس سازمان يا جانشين او ، در هنگها و گردانهاي مستقل ژاندارمري فرمانده هنگ يا گردان مستقل يا معاون آنها.

ج _ دادستان شهرستان يا يكي از دادياران

د _ فرمانده سپاه شهرستان يا قائم مقام وي

ه _ يكنفر به انتخاب شوراي اسلامي شهرستان مربوطه

ماده 27 _ در مورد مواد 24 و 26، تشكيل جلسات با دو سوم اعضا و تصويب با اكثريت مطلق آراي اعضا خواهد بود.

ماده 28 _ در صورتي كه حداكثر ظرف 5 سال از تاريخ صدور راي هيات تجديدنظر معلوم شود كه نظر هيات رسيدگي تجديد نظر منطبق با اصول و قوانين جاري نبوده و اهميت آن به حدي باشد كه در وضع مشمول موثر باشد پرونده به وسيله رييس اداره وظيفه عمومي به يكي از هياتهاي رسيدگي تجديدنظر ارجاع خواهد شد و نظر اين هيات قطعي و

لازم الاجرا است

ماده 29 _ در صورتي كه در حين انجام خدمت دوره ضرورت ، مشمول يا يكي از كسان تحت تكفل او ادعاي كفالت كند فرماندهان و روساي مربوطه مكلفند مراتب را به حوزه هاي وظيفه عمومي يا گروهان هاي اعزام كننده مشاراليه اعلام دارند كه در اسرع وقت وضع مشمول در هيات رسيدگي مطرح و تصميم مقتضي اتخاذ شود.

ماده 30 _ به ادعاي كفالت مشمولاني رسيدگي مي شود كه غيبت نداشته باشند مگر اين كه در موقع احضار و در طول مدت غيبت وحين رسيدگي حايز شروط معافيت كفالت بوده باشند كه در اين صورت اين قبيل مشمولان از معافيت كفالت استفاده خواهند كرد.(با در نظر گرفتن ماده 55)

تبصره _ رييس اداره وظيفه عمومي يا نماينده او در صورتي كه دلايل و مدارك مثبته اي مبني بر معافيت از خدمت در پرونده موجود باشد مي تواند براي يك دوره دستور عدم اعزام صادر نمايد.

فصل چهارم _ معافيت ها
بخش اول _ معافيت تحصيلي ( ماده 31 تا 38 )

ماده 31 _ دانش آموزان دانشسراها و دانش آموزان چهار ساله آخردوره متوسط و هنرآموزان هنرستانها و آموزشگاه هاي فني و حرفه اي كه ارزش تحصيلي ديپلم آنها از طرف مراجع صلاحيتدار معادل متوسطه كامل شناخته شده تحصيل نمايند و دانشجويان و هنرجويان دانشگاهها و موسسات آموزش عالي اگر در حين تحصيل به سن مشموليت برسند تا زماني كه به تحصيلات خود ادامه مي دهند از اعزام به خدمت دوره ضرورت معاف خواهند بود.

تبصره 1 _ به آن دسته از دانش آموزان فارغ التحصيل داخل ياخارج كه برابر ضوابط وزارت آموزش و پرورش ديپلم شناخته شوندو براي تحصيل در موسسات آموزش عالي داخل يا خارج كشور ملزم به طي دوره پيش دانشگاهي باشند معافيت تحصيلي تعلق مي گيرد.

تبصره

2 _ مشمولان فارغ التحصيل ديپلم نظام جديد خرداد يا شهريور ماه هرسال در مهرماه همان سال يا در زمان شروع دومين دوره پيش دانشگاهي پس از اخذ ديپلم و مشمولان فارغ التحصيل دي ماه در مهرماه سال بعد يا در زمان شروع دومين دوره پيش دانشگاهي پس از اخذ ديپلم مي توانند در دوره پيش دانشگاهي مشغول به تحصيل شوند.

فواصل زماني ايجاد شده تا زمان اتمام دوره پيش دانشگاهي جزوايام تحصيل محسوب شده و مشمول معافيت تحصيلي مي شود.حكم اين قانون تا تصويب قانون نظام جديد آموزشي معتبر خواهدبود.

تبصره 3 _ مشمولان فارغ التحصيل ديپلم نظام قديم و جديد كه با داشتن برگ آماده به خدمت يا برگ معافيت موقت از خدمت دوره ضرورت در آزمون پيش دانشگاهي يا يكي از دانشگاهها و موسسات آموزش عالي داخل كشور قبول مي شوند تا زماني كه به تحصيل اشتغال دارند مي توانند از معافيت تحصيلي استفاده نمايند. پذيرفته شدگاني كه در حال انجام خدمت وظيفه دوره ضرورت مي باشند در زمان صلح در صورت ثبت نام و اشتغال به تحصيل فورا ترخيص خواهند شد. استفاده از معافيت تحصيلي و امكان ترخيص در تمامي موارد فوق منوط به عدم غيبت غيرموجه است واين حق فقط يكبار اعطا خواهد شد.

ماده 32 _ طلاب علوم ديني كه قبل از رسيدن به سن مشموليت و يا اعزام هم طبقه خود طبق ضوابط شوراي مديريت حوزه علميه قم ويا نماينده رسمي آن در شهرستانها به تحصيل اشتغال ورزند درمدت تحصيل مي توانند از مزاياي ماده 31 قانون استفاده كنند.ارزشيابي ميزان تحصيل با شوراي مديريت و يا نماينده آن خواهد بود.

تبصره _ مشمولان ديپلمه كه دوره سطح

و يا حداقل 6 سال دوره خارج را گذرانده باشند به ترتيب همانند مشمولان ليسانس و دكتر خواهند بود و چنانچه بدون ديپلم دوره هاي مذكور را گذرانده باشند همانند مشمولان فوق ديپلم و فوق ليسانس مي باشند و در هر صورت طلابي كه به درجه اجتهاد نايل گردند همانند مشمولين دكترا مي باشند.

ماده 33 _ صدور كارت معافيت تحصيلي دانش آموزان و هنرجويان و دانشجويان و طلاب علوم ديني موكول به گواهي اشتغال به تحصيل آنان از طرف مقامات صالحه بوده و مدت اعتبار آن يكسال تمام است

ماده 34 _ دانش آموزان و هنرجويان و دانشجويان و طلاب علوم ديني مشمول به محض ترك تحصيل يا اخراج و يا فراغ از تحصيل بايد براي انجام خدمت دوره ضرورت خود را معرفي كنند.

مقامات مسئول مكلفند صورت اسامي اين قبيل مشمولان را با ذكرمشخصات كامل و نشاني و رشته تحصيلي به طور انفرادي و بدون تاخير به سازمان وظيفه عمومي محل ارسال دارند.

تبصره 1 _ مشمولاني كه با داشتن معافيت تحصيلي در خارج ازكشور تحصيل مي كنند پس از ترك تحصيل و يا فراغ از تحصيل موظفند كه حداكثر ظرف يكسال خود را به سازمان وظيفه عمومي مربوطه در داخل كشور معرفي نمايند. مهلت مذكور براي آن دسته ازفارغ التحصيلان خارج از كشور كه به عنوان عضو هيات علمي جذب دانشگاهها و موسسات آموزش عالي و تحقيقاتي مي گردندبه دو سال افزايش مي يابد.

تبصره 2 _ مقامات مسئول حسب مورد موظفند ارزش تحصيلياين قبيل مشمولان را از تاريخ تسليم مدارك حداكثر ظرف دو ماه تعيين و به آنان تسليم و مراتب را به اداره وظيفه عمومي اعلام كنند.

ماده 35 _ مشمولان

ديپلمه كه با داشتن برگ آماده به خدمت يا برگ معافيت موقت از خدمت دوره ضرورت در مسابقه ورودي يكي از دانشگاهها يا موسسات آموزش عالي داخل كشور قبول شده تازماني كه به تحصيل اشتغال دارند، مي توانند از معافيت تحصيلي استفاده نمايند مشروط به اين كه داراي غيبت غيرموجه نباشند. اين معافيت فقط براي يكبار داده خواهد شد.

ماده 36 _ فارغ التحصيلان ديپلمه در صورتي كه از نظر مقررات اين قانون و بنا به گواهي وزارت فرهنگ و آموزش عالي حايز شروط اشتغال به تحصيل در خارج از كشور باشند و ادامه تحصيل آنان در رشته هاي مورد تاييد وزارت فرهنگ و آموزش عالي باشد مي توانند با استفاده از مقررات معافيت تحصيلي براي ادامه تحصيل به خارج از كشور مسافرت كنند.

ماده 37 _ دانش آموزاني كه قبل از سن مشموليت بخواهند در خارج از كشور ادامه تحصيل دهند در صورتي كه مورد تاييد وزارت آموزش و پرورش باشد مي توانند از معافيت تحصيلي براي ادامه تحصيل در خارج از كشور استفاده نمايند.

تبصره _ فرزندان ايرانيان مقيم خارج از كشور و فرزندان مأمورين ثابت دولت جمهوري اسلامي ايران در خارج از كشور همچنين كساني كه قانونا تحت كفالت يا ولايت قانوني آنها هستند تا اخذ ديپلم از مقررات اين ماده مستثني بوده و ادامه تحصيل آنان در رشته هاي عالي و دانشگاهي با تاييد وزارت فرهنگ و آموزش عالي بلامانع خواهد بود.

ماده 38 _ آيين نامه اجرايي مواد اين بخش از طرف وزارتخانه هاي كشور ، دفاع ، سپاه ، آموزش و پرورش و فرهنگ و آموزش عالي و باكسب نظر از شوراي مديريت حوزه علميه قم و اداره وظيفه

عمومي تهيه و تصويب و به موقع اجرا گذاشته خواهد شد.

بخش دوم _ معافيت پزشكي ( ماده 39 تا 43 )

ماده 39 _ مشمولان خدمت وظيفه عمومي از نظر وضع مزاجي واستعداد جسمي و رواني به چهار دسته به شرح زير تقسيم مي شوند:

1 _ كساني كه از نظر جسمي و رواني سالم و قادربه انجام خدمت هستند.

2 _ كساني كه به علت نقص عضو يا ابتلاي به بيماري از سلامتي كامل برخوردار نبوده اما قادر به انجام خدمت در امور غيررزمي مي باشند.

3 _ كساني كه به علت عدم رشد يا ابتلاي به بيماري موقتا قادر به انجام خدمت دوره ضرورت نيستند.

4 _ مشمولاني كه به علت نقص عضو يا ابتلاي به بيماري جسمي و يا رواني به طور دايم قادر به انجام خدمت دوره ضرورت نيستند.

تبصره 1 _ نحوه طبقه بندي مشمولان و طرز معاينه و ضوابط معافيت پزشكي آنها به موجب آيين نامه معاينه پزشكي مشمولان خدمت وظيفه عمومي خواهد بود كه وسيله ستاد مشترك تهيه و به تصويب وزارتخانه هاي بهداري ، كشور ، دفاع ، و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي خواهد رسيد.

تبصره 2 _ مشمولان موضوع بند 2 اين ماده كه براي انجام خدمت در مشاغل غيررزمي نيروهاي نظامي يا انتظامي اختصاص داده مي شوند، آن قسمت از برنامه آموزش عملي و نظامي را كه به تشخيص كميسيون پزشكي مراكز آموزش نيروهاي مسلح باسلامتي آنان منافات داشته باشد انجام نخواهند داد.

ماده 40 _ به مشمولاني كه به علت ابتلاي به بيماري موقتا قادر به انجام خدمت دوره ضرورت نباشند براي مدتي كه شوراي پزشكي تعيين مي نمايد و در هر حال متجاوز از يك سال نخواهد بود معافيت موقت پزشكي داده خواهد شد و در سال دوم

در صورت ادامه بيماري به همان نحو اقدام و چنانچه در سال سوم نيز قادر به انجام خدمت نباشند به طور دايم از خدمت ضرورت معاف خواهندشد.

تبصره 1 _ مشمولان پزشك فقط در صورتي معاف دايم از خدمت دوره ضرورت شناخته مي شوند كه قادر به اشتغال به حرفه طبابت نباشند. آن تعداد از مشمولين خدمت دوره ضرورت پزشك كه ازسلامتي كامل برخوردار نيستند ليكن قادر به طبابت مي باشند، به خدمت دوره ضرورت اعزام مي گردند و برابر نظر شوراهاي پزشكي از خدمت سنگين معاف خواهند شد.

تبصره 2 _ در زمان جنگ يا بسيج همگاني مي توان افرادي را كه در زمان صلح به علل پزشكي يا تكفل از خدمت دوره ضرورت معاف شده اند نيز به خدمت احضار كرد.

ماده 41 _ معاينه مشمولان وسيله يك نفر پزشك از نيروهاي مسلح انجام مي شود و در صورت نبودن پزشك از نيروهاي مسلح از پزشكان غيرنظامي كه صلاحيت آنان وسيله بهداري محل و فرماندار يا بخشدار محل تاييد شده باشد استفاده خواهد شد.

تبصره 1 _ اظهارنظر در مورد معافيت پزشكي مشمولان بايدتوسط سه نفر پزشك كه مورد تاييد رييس بهداري و فرماندار محل باشند انجام شود و راي اكثريت اين پزشكان معتبر است

تبصره 2 _ مديران عامل بهداري هر استان موظفند پزشكان مورد نياز شوراهاي پزشكي موضوع تبصره را تعيين و به فرمانداري محل معرفي نمايند.

ماده 42 _ در صورتي كه مشمولان در حين خدمت دوره ضرورت مبتلا به نقص عضو يا بيماريهايي شوند كه پس از اتمام مدت معالجه كه كمتر از 6 ماه نباشد و طبق نظر شوراي پزشكي بيمارستانهاي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي كه مورد تاييد عقيدتي _ سياسي در نيروي مربوطه

هستند قادر به انجام خدمت نباشند از انجام بقيه خدمت دوره ضرورت معاف خواهند بود.

تبصره _ دوران معالجه مشمولان موضوع اين ماده جزو خدمت دوره ضرورت آنان محسوب مي گردد.

ماده 43 _ چنانچه رييس اداره وظيفه عمومي ظرف 5 سال به نحوي اطمينان حاصل نمايد كه مشمولي با تقلب و دسيسه درمعاينه پزشكي معافيت اخذ نموده يا برخلاف اين قانون و آيين نامه معاينه و معافيت پزشكي از خدمت دوره ضرورت معاف تشخيص داده شده از اين قبيل مشمولان توسط شوراي عالي پزشكي كه از 5نفر از پزشكان نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران تشكيل مي گردد معاينه مجدد به عمل خواهد آمد و نظر اين شورا قطعي و لازم الاجرا است

بخش سوم _ معافيت كفالت ( ماده 44 تا 46 )

ماده 44 _ مشمولان زير حسب مورد از انجام خدمت دوره ضرورت معاف مي باشند:

الف _ يگانه مراقب و نگهدارنده پدر يا جد يا برادر و يا مادر يا جده يا خواهر كه قادر به اداره امور خود نباشد.

ب _ يگانه سرپرست و نگهدارنده برادر يا خواهر صغير.

ج _ يگانه سرپرست خواهر مجرد در صورتي كه تا سن 24 سالگي مجرد باشد.

د _ از 2 يا 3 برادر واجد شرايط اعزام به خدمت يكي از آنان تا خاتمه خدمت ديگري به خدمت دوره ضرورت يا احتياط اعزام نخواهدشد و ترتيب تقدم در اعزام بر مبناي سن مشمول خواهد بود.

ه _ مشمولين غيرغايبي كه داراي همسر يا فرزند تحت تكفل مي باشند تا تصويب و اجراي لايحه مذكور در ماده 55 اين قانون در زمان صلح

بديهي است پس از تصويب و اجراي لايحه مذكور به شرط نداشتن مانع ديگري مشمولين فوق به خدمت اعزام خواهند شد.

تبصره 1 _ مشمولان بندهاي (الف ، (ب

و (ج از انجام خدمت دوره ضرورت معاف هستند و كارت معافيت از خدمت آنان درهمان سال رسيدگي به وضعيت نظام وظيفه آنها صادر مي گردد.

تبصره 2 _ مشمولاني كه براي انجام خدمت وظيفه عمومياحضار مي شوند در صورتي كه در تاريخهاي معينه بدون عذر موجه خود را معرفي نكنند از معافيت موضوع اين ماده محروم مي شوند.(با توجه به ماده 55)

تبصره 3 _ استفاده از معافيتهاي فوق مانع برخورداري مشمولان اين قانون از مزاياي مقرر در قانون معافيت يك نفر از فرزندان خانواده هاي شهدا ، معلولين ، اسرا و مفقودالاثر ها از خدمت وظيفه عمومي مصوب 24/9/1366 مجلس شوراي اسلامي نمي گردد.

ماده 45 _ با مشموليني كه پدر يا برادر آنها از تاريخ 19/10/56 درراه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي و استمرار آن معلول يا اسير يا مفقودالاثر شده يا بشوند به ترتيب زير رفتار خواهد شد:

الف _ يكنفر از فرزندان يا برادران فرد معلولي كه طبق نظر شوراي پزشكي بنياد شهيد به تنهايي قادر به اداره امور شخصي خود نباشد و همچنين يكنفر از فرزندان يا برادران مفقودالاثر از انجام خدمت دوره ضرورت و احتياط معاف دايم خواهد شد.

ب _ يكنفر از فرزندان و يا برادران خانواده اسير مي تواند تا مدت سه سال از معافيت موقت استفاده كرده و چنانچه مدت اسارت از سه سال تجاوز نمايد يكنفر مذكور از انجام خدمت دوره ضرورت و احتياط معاف دايم خواهد شد.

تبصره _ شرايط اسير و مفقودالاثر و معلول شناخته شدن و خانواده آنان در آيين نامه اجرايي اين قانون پيش بيني خواهد شد.

ماده 46 _ مشمولاني كه ادعاي كفالت مي كنند مي توانند مدارك لازم را پيش از اعزام به حوزه وظيفه عمومي

محل سكونت خودتسليم كنند.

تحقيقات لازم نسبت به ادعاي كفالت اين قبيل مشمولان و همچنين تصديق صحت مندرجات استشهاد و مدارك آنها با شهرباني و يا ژاندارمري خواهد بود.

تبصره _ در هر سال كه مشمولان سالم و بلامانع نياز نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي را تامين نموده باشند به مشمولان بند 2ماده 39 و مشمولاني كه داراي معافيت موقت و معتبر به مدت 2سال باشند معافيت دايم در زمان صلح داده خواهد شد.

فصل پنجم _ آموزش نظامي مشمولان و درجات و حقوق و مزاياي آنان ( ماده 47 تا 55

ماده 47 _ كليه مشمولان طبق برنامه و مدت آموزشي كه از طرف ستاد مشترك ارتش و ستاد مركزي سپاه تنظيم مي گردد دوره آموزش مقدماتي نظامي را طي خواهند كرد.

تبصره 1 _ مشمولان فوق ديپلم جهت طي دوره درجه داري وظيفه به مراكز آموزشي و فرهنگي اعزام و پس از گذراندن دوره مقدماتي و تخصصي و داشتن سلامت جسمي و رواني و صلاحيت اخلاقي و سياسي به يكي از درجات گروهباني وظيفه نايل مي شوند در غيراين صورت با درجه افراد وظيفه به خدمت ادامه خواهند داد.

تبصره 2 _ مشمولان ديپلمه و پايين تر پس از طي دوره مقدماتي با درجه افرادي وظيفه به خدمت در نيروها و سازمانهاي مربوطه مشغول خواهند شد.

تبصره 3 _ در موارد ضروري نيروها و سازمانهاي نظامي وانتظامي مجاز خواهند بود تعدادي از مشمولان ديپلمه را در تخصصهاي مورد نياز براساس ضوابط مندرج در آيين نامه اجرايي اين قانون انتخاب و جهت طي دوره درجه داري وظيفه به مراكز آموزشي و فرهنگي اعزام دارند.

ماده 48 _ مشمولان ليسانسيه و بالاتر پس از طي دوره آموزشي مقدماتي نظامي و موفقيت در آزمايشهاي آن در صورتي كه از لحاظ اخلاقي و سياسي مكتبي

شايستگي داشته باشند پس از طي دوره آموزش افسري وظيفه و موفقيت در آزمايشهاي آن دارندگان دانشنامه دكترا به درجه ستوان يكمي و سايرين به درجه ستوان دومي وظيفه نايل خواهند شد.

تبصره 1 _ در صورتي كه مشمولان موضوع اين ماده درآزمايشهاي دوره مقدماتي نظامي مردود شوند و يا طبق نظر شوراي مركز آموزشي از لحاظ جسمي مكتبي و اخلاقي صلاحيت لازم جهت نيل به درجه افسري را نداشته باشند براي طي دوره درجه داري اعزام خواهند شد.

تبصره 2 _ در صورتي كه مشمولان موضوع اين ماده درآزمايشهاي دوره آموزشي افسري وظيفه مردود گردند يا از لحاظ مكتبي و اخلاقي واجد صلاحيت نيل به مقام افسري بر حسب تشخيص شوراي مركز آموزشي مربوط نباشند بقيه خدمت دوره ضرورت را در يكي از درجات گروهباني وظيفه انجام خواهند داد.

تبصره 3 _ در صورتي كه مشمولان موضوع اين ماده در هريك از مراحل آموزشي به علل سياسي و امنيتي واجد صلاحيت نيل به مقام افسري تشخيص داده نشوند بقيه خدمت دوره ضرورت رامانند افراد وظيفه انجام خواهند داد.

ماده 49 _ حقوق ماهانه افسران _ درجه داران _ دانشجويان و دانش آموزان و افراد وظيفه به شرح زير خواهد بود:

الف _ حقوق افسران وظيفه به ميزان حقوق ثابت ماهانه سال اول افسران هم درجه كادر ثابت

ب _ حقوق درجه داران وظيفه

1 _ گروهبان سوم 115 واحد حقوقي

2 _ گروهبان دوم 125 واحد حقوقي

3 _ گروهبان يكم 135 واحد حقوقي

ج _ حقوق دانشجويان وظيفه در مدت آموزش مقدماتي و دانش آموزان وظيفه در مدت آموزش مقدماتي و تخصصي 2000 ريال

د _ حقوق دانشجويان وظيفه درمدت آموزشي

تخصصي 2500 ريال

ه _ حقوق ماهانه افراد وظيفه به ميزاني است كه هر سال در بودجه وزارت دفاع پيش بيني مي شود.

ماده 50 _ افسران و درجه داران وظيفه در صورت اعزام به مأموريت يا انتقال يا خدمت در مناطق بد آب و هوا مشمول مقررات فوق العاده و مزاياي مربوط به افسران و درجه داران كادر ثابت نسبت به حقوق آنان خواهند بود و در صورتي كه در يگانها و قسمتهايي كه پرسنل كادر ثابت آنها از مزاياي قانوني خاص استفاده مي كنند مشغول خدمت شوند، در شرايط مشابه از مزاياي مزبور نسبت به حقوق خويش استفاده خواهند كرد.

تبصره 1 _ افسران و درجه داران وظيفه اي كه در محل سكونت خود خدمت مي نمايند، از مقررات مربوط به بدي آب و هوا، مذكور دراين ماده استفاده نخواهند كرد.

تبصره 2 _ سربازان وظيفه در غير زمان جنگ يا بسيج عمومي به طور اجبار بيش از يكسال (نيمي از مدت خدمت از خدمت خود را در نقاط بد آب و هوا خدمت نخواهند كرد.

تبصره 3 _ طبقه بندي مناطق از نظر آب و هوا طبق آيين نامه اي خواهد بود كه به وسيله ستاد مشترك با هماهنگي سازمان اموراداري و استخدامي كل كشور تهيه و به تصويب وزير دفاع برسد.

تبصره 4 _ به افسران و درجه داران وظيفه اي كه بنا به تقاضاي شخصي منتقل مي شوند هزينه سفر و فوق العاده تعلق نمي گيرد.

ماده 51 _ به پرسنل وظيفه اي كه در عمليات جنگي شركت مي نمايند، فوق العاده عملياتي بر طبق ضوابطي كه توسط وزارتين دفاع و سپاه پاسداران تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع مي رسد پرداخت خواهد شد.

ماده 52 _ ميزان مرخصي پرسنل

وظيفه در مدت خدمت و نحوه استفاده از آن طبق مقررات مرخصي پرسنل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران خواهد بود.

ماده 53 _ كساني كه در حين خدمت وظيفه عمومي در هريك ازدوره هاي ضرورت احتياط و ذخيره به سبب انجام وظيفه يا شركت در عمليات رزمي و يا قيود خدمتي ، شهيد يا فوت يا معلول شوند ازلحاظ ميزان و نحوه پرداخت حقوق وظيفه و مستمري مشمول قوانين و مقررات مربوط به پرسنل كادر ثابت هم درجه مي باشند و حقوق وظيفه و مستمري آنان حسب مورد از بودجه وزارتخانه ها يا سازمانهاي مربوطه پرداخت مي گردد.

تبصره 1 _ در صورتي كه مشمولين اين ماده قبل از ورود به خدمت وظيفه عمومي از كارمندان دولت يا سازمانهاي تابع يا وابسته به دولت بوده و آخرين حقوق دريافتي آنان از سازمان مربوطه از ميزان حقوقي كه برابر اين قانون به آنان تعلق مي گيرد بيشتر باشد، حقوق وظيفه و مستمري وراث آنان بر اساس حقوق بيشتر پرداخت خواهد شد.

تبصره 2 _ كساني كه تا تاريخ تصويب اين قانون از بودجه وزارتخانه ها يا سازماني حقوق وظيفه يا مستمري دريافت مي داشته اند حقوق آنان كماكان از همان محل پرداخت خواهد شد.

ماده 54 _ پرسنل وظيفه اي كه در حين خدمت وظيفه عمومي اسير يا مفقودالاثر بشوند تا پايان دوره اسارت يا تعيين تكليف عايله تحت تكفل آنان به ترتيب زير حقوق دريافت خواهند نمود:

الف _ در دوره ضرورت از حقوق مربوطه و پس از پايان دوره ضرورت از حقوق هم طبقه دوره احتياط

ب _ در دوره ذخيره از حقوق يك درجه بالاتر هم طبقه احتياط و ذخيره

تبصره _ شرايط لازم

براي اسير و مفقودالاثر شناخته شدن پرسنل در آيين نامه اجرايي اين قانون پيش بيني خواهد شد.

ماده 55 _ دولت موظف است لايحه نحوه كمك به خانواده هاي مشموليني را كه با اعزام مشمول قدرت اداره معاش خود را از دست مي دهند تهيه و ظرف مدت 6 ماه جهت تصويب به مجلس شوراي اسلامي تقديم نمايد.

فصل ششم _ احضار در مراحل احتياط و ذخيره ( ماده 56 تا 57

ماده 56 _ شوراي عالي دفاع مي تواند يك يا چند طبقه از افسران و درجه داران و افراد وظيفه ( را) كه خدمت دوره ضرورت را انجام داده اند و در دوره هاي احتياط و ذخيره خدمت وظيفه عمومي هستند براي تجديد يا تكميل آموزش نظامي فراخوانده يا پيشنهاد بسيج همگاني به مقام رهبري بنمايد. نحوه احضار و مهلت معرفي فرا خواندگان همچنين كساني كه به علل ناشي از وضع جسماني يااجتماعي يا حساسيت مشاغل آنان ممكن است از فراخوانده شدن براي تجديد يا تكميل آموزش نظامي معاف شوند در آيين نامه اجرايي اين قانون كه توسط وزارتين دفاع و سپاه تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع مي رسد ، تعيين خواهد شد.

ماده 57 _ كليه فراخواندگان براي خدمت دوره احتياط و ذخيره و يا تجديد يا تكميل آموزش يا بسيج همگاني حقوقي معادل حقوق ثابت افسران ، درجه داران و افراد كادر ثابت هم درجه خود حسب مورد از بودجه وزارتخانه هاي مربوطه دريافت خواهند داشت

تبصره 1 _ فراخواندگان موضوع اين ماده در صورتي كه كارمند يكي از وزارتخانه ها يا سازمانهاي دولتي و يا وابسته به دولت باشند مابه التفاوت حقوق و مزاياي خود را از سازمان متبوع دريافت خواهند داشت

تبصره 2 _ ميزان حقوق پرسنل احتياط و

ذخيره در زمان جنگ بنابر پيشنهاد ستاد مشترك و تصويب شوراي عالي دفاع خواهد بود.

فصل هفتم _ غيبت مشمولان وظيفه عمومي و جرايم و مجازات ها
بخش اول _ غيبت مشمولان خدمت وظيفه عمومي ( ماده 58 )

بخش اول _ غيبت مشمولان خدمت وظيفه عمومي ( ماده 58 )

فصل هفتم _ غيبت مشمولان وظيفه عمومي و جرايم و مجازات ها

بخش اول _ غيبت مشمولان خدمت وظيفه عمومي

ماده 58 _ مشمولان خدمت وظيفه عمومي (ضرورت ، احتياط ، ذخيره كه براي رسيدگي يا اعزام احضار شوند و در مهلت يا موعد مقرر كه از طرف اداره وظيفة عمومي اعلام شود خود را معرفي نكنند همچنين مشمولاني كه معافيت هاي موقت دريافت داشته اند وپس از انقضاي مدت اعتبار ظرف يكماه براي تجديد رسيدگي خودرا معرفي نكنند، غايب شناخته شده و پس از معرفي يا دستگيري درصورتي كه طبق مقررات اين قانون قادر به خدمت و بلامانع تشخيص داده شوند به خدمت اعزام مي شوند و پس از انجام خدمت مقرر در صورت اعلام اداره وظيفه عمومي موضوع غيبت در محاكم صالحه قضايي مورد رسيدگي قرار مي گيرد و چنانچه داراي عذر موجه نباشند، به شرح زير اتخاذ تصميم خواهد شد:

الف _ مشمولان غايب زمان صلح كه در زمان صلح خود را معرفي كنند پس از تعيين تكليف مشموليت يا انجام خدمت دوره ضرورت به مدت 6 ماه تا يكسال و مشمولاني كه دستگير شده باشند به مدت يكسال تا دو سال از دريافت كارت پايان خدمت يا معافيت محروم خواهند شد.

ب _ مشمولان غايب زمان صلح كه خود را در زمان جنگ معرفي نمايند پس از پايان خدمت يا معافيت بلافاصله كارت مربوطه را دريافت خواهند داشت و كساني كه دستگير شوند به مدت 2 تا 4سال از دريافت كارت

پايان خدمت محروم خواهند شد.

ج _ مشمولان غايب زمان جنگ كه خود را در زمان جنگ معرفي كنند، پس از پايان خدمت يا تعيين تكليف از نظر مشموليت به مدت يك تا دو سال و كساني كه دستگير شوند به مدت 3 تا 5 سال از دريافت كارت پايان خدمت يا معافيت محروم خواهند شد.

د _ مشمولان غايب زمان جنگ كه خود را در زمان صلح معرفي كنند پس از پايان خدمت تا تعيين تكليف از نظر مشموليت به مدت 5 تا7 سال و كساني كه دستگير شوند به مدت 7 تا 10 سال از دريافت كارت پايان خدمت يا معافيت محروم خواهند شد.

تبصره 1 _ قاضي مي تواند غايب را به مجازات (تعزير) ديگري كه خود صلاح بداند بجاي مجازات هاي فوق محكوم نمايد.

تبصره 2 _ مشمولاني كه تا تاريخ تصويب اين قانون غايب شناخته شده اند چنانچه داخل كشور باشند ظرف 6 ماه و آنهايي كه در خارج باشند ظرف يكسال براي رسيدگي به وضع مشموليتشان خود را به سازمانهاي وظيفه عمومي معرفي نمايند به جز مشمولان بند (د) محروميتهاي مندرج در ماده در مورد آنان اجرا نخواهد شد.

بخش دوم - جرايم و مجازاتها ( ماده 59 تا 67 )

ماده 59 _ مشمولين خدمت دوره ضرورت چنانچه در مدت آموزش اوليه و يا پس از خاتمه آموزش بيش از مدت 6 ماه مرتكب فرار از خدمت بشوند پس از دستگيري يا معرفي بدون احتساب مدت قبلي ، خدمت دوره ضرورت را انجام خواهند داد.

ماده 60 _ كساني كه با ارتكاب اعمالي چون جعل شناسنامه ، مهر ، امضا ، كارت پايان خدمت ، كارت معافيت ، استفاده از شناسنامه ديگران ، اعمال نفوذ ، شهادت كذب ، گواهي خلاف

واقع ، مكتوم داشتن حقيقت ، اخذ رشوه ، يا فريب دادن مشمول موجبات معافيت خود يا ديگران را از خدمت وظيفه عمومي فراهم سازند، به اتهام آنان در دادگاه صالحه رسيدگي شده و با رعايت شرايط و امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم و مراتب تاديب از وعظ و توبيخ و تهديد به حبس تعزيري از يكسال تا پنج سال محكوم مي شوند.

تبصره 1 _ چنانچه تقلب يا جعل و يا اخذ رشوه تاثيري در وضعيت مشمول نداشته باشد، مرتكبين با رعايت شرايط و امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم و مراتب تاديب از وعظ و توبيخ و تهديد به انفصال از يكسال تا ده سال از خدمات دولتي و ضبط رشوه به عنوان جريمه و شش ماه تا سه سال حبس محكوم خواهند شد.

تبصره 2 _ اموالي كه رشوه داده شده بعنوان جريمه ضبط مي گردد و هرگاه ثابت شود كه راشي براي حفظ حقوق حقه خود ناچار ازدادن رشوه بوده وجه يا مالي كه به رشوه داده شده به او مستردمي گردد.

ماده 61 _ پرسنل اداره وظيفه عمومي و نيروهاي نظامي و انتظامي و نهادها و ارگانها و موسسات دولتي وابسته به دولت و نمايندگان شوراها و انجمنهاي اسلامي در صورت ارتكاب جرايم مذكور درماده 60 علاوه بر انفصال دايم از خدمات دولتي با رعايت شرايط و امكانات خاطي و دفعات و مراتب جرم و مراتب تاديب از وعظ و توبيخ و تهديد به حبس تعزيري از 3 سال تا 7 سال محكوم خواهندشد.

تبصره _ هرگاه به موجب قوانين جاري اعمال ارتكابي مذكور دردو ماده 60 و 61 عناوين ديگري داشته باشد، در

اين صورت به كيفر اشد همان عناوين محكوم مي شوند.

ماده 62 _ استخدام مشمولان به طور كلي در وزارتخانه ها و موسسات وابسته به دولت و در كارخانه ها و كارگاهها و موسسات خصوصي بدون داشتن معافيت دايم ممنوع است

تبصره _ استخدام مشمولان غيرغايب در نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي با رعايت مقررات اين قانون از محدوديت مقرر در موارد فوق مستثني است

ماده 63 _ استخدام كننده يا استخدام كنندگان مشمولين غايب در وزارتخانه ها و موسسات دولتي و وابسته به دولت و نهادها براي هريك از افراد اول و دوم به كسر نصف حقوق از 6 ماه الي يكسال ودر صورت تكرار سه مورد يا بيشتر به انفصال دايم از خدمت توسط دادگاه صالحه محكوم خواهند شد.

ماده 64 _ اشتغال به كار مشمولان با برگ معافيت موقت يا دفترچه آماده به خدمت فقط در مدت اعتبار آنها بلامانع است

ماده 65 _ كليه افرادي كه از اول مهر ماه سال يكهزار و سيصد و پنجاه و نه تا پايان جنگ تحميلي در خدمت وظيفه عمومي بوده اند و يا خواهند بود از لحاظ استخدام در وزارتخانه ها و موسسات وابسته بر ساير افرادي كه در شرايط مشابه هستند حق تقدم دارند.

ماده 66 _ آيين نامه اجرايي اين قانون جز در مواردي كه در مواد اين قانون مرجع خاصي براي آن مشخص شده است توسط وزارتخانه هاي كشور، دفاع و سپاه تهيه و به تصويب هيات دولت خواهد رسيد.

ماده 67 _ كليه قوانين مغاير با اين قانون از تاريخ تصويب اين قانون ملغي است

تبصره _ قانون مربوط به معافيت يكنفر از خانواده شهدا از شمول اين قانون

مستثني است

آيين نامه اجرايي قانون خدمت وظيفه عمومي (29 7 1363) مجلس شوراي اسلامي - مصوب 13 5 1364 هيات وزيران -با اصلاحات و الحاقات بعدي

فصل اول _ كليات ( ماده 1 تا 75 )

ماده 1 _ اتباع ذكور دولت جمهوري اسلامي ايران از لحاظ قانون خدمت وظيفه عمومي با توجه به مقررات ماده 976 قانون مدني به شرح زير مي باشند

1 _ كليه ساكنين ايران به استثناي اشخاصي كه تبعيت خارجي آنهامسلم باشد.

تبعيت خارجي كساني مسلم است كه مدارك تابعيت آنها مورداعتراض دولت ايران نباشد.

2 _ كساني كه پدر آنها ايراني است اعم از اين كه در ايران يا در خارجه متولد شده باشند.

3 _ كساني كه در ايران متولد شده و پدر و مادر آنان غيرمعلوم باشند.

4 _ كساني كه در ايران از پدر و مادر خارجي كه يكي از آنها در ايران متولد شده به وجود آمده اند.

5 _ كساني كه در ايران از پدري كه تبعه خارجي است به وجود آمده وبلافاصله پس از رسيدن به سن 18 سال تمام لااقل يك سال ديگر درايران اقامت كرده باشند، والا قبول شدن آنها به تابعيت ايران برطبق مقرراتي خواهد بود كه مطابق قانون براي تحصيل تابعيت ايران مقرر است

6 _ هر تبعه خارجي كه تابعيت ايران را تحصيل كرده باشد.

تبصره _ اطفال متولد از نمايندگان سياسي و كنسولي خارجه مشمول فقره 4 و 5 نخواهند بود.

ماده 2 _ اشخاصي كه تابعيت خارجي داشته و بعدا تابعيت ايراني تحصيل كرده باشند. از لحاظ انجام خدمت وظيفه تابع مقررات قانون خدمت وظيفه عمومي خواهند بود.

تبصره 1 _ چنانچه در زمان داشتن تابعيت كشور خارجي مطابق قوانين همان كشور خدمت دوره ضرورت را انجام داده باشند براي مراحل احتياط و ذخيره تابع مقررات مربوط به اشخاص هم طبقه خود خواهند بود.

تبصره 2 _ چنانچه كشور متبوع قبلي آنان فاقد مقررات خدمت وظيفه عمومي بوده

و يا از انجام خدمت دوره ضرورت معاف شده باشند در صورت لزوم در زمان جنگ و بسيج همگاني به خدمتاحضار خواهند شد.

ماده 3 _ افراد ذكور ايراني از اول فروردين ماه سالي كه طي آن سال وارد سن نوزده سالگي مي شوند براي روشن شدن وضع مشموليت خود احضار خواهند شد.

ماده 4 _ افرادي كه جهت انجام خدمت دوره ضرورت بلامانع تشخيص داده شوند در طي سالي كه به سن 19 سال تمام مي رسندبه خدمت دوره ضرورت اعزام خواهند شد.

ماده 5 _ در تعيين سن مشموليت براي احضار و اعزام روز يا ماه تولد تاثيري نخواهد داشت و كليه افراد ذكور متولد در يكسال شمسي (از اول فروردين ماه تا پايان اسفند ماه متولد همان سال تلقي شده و از لحاظ مشموليت در يك طبقه قرار خواهند گرفت

ماده 6 _ مشمولان قادر به خدمت و بلامانع كه در سال احضار، خودداوطلب انجام خدمت دوره ضرورت باشند در صورت نياز بنا به اعلام اداره وظيفه عمومي مي توان آن را به خدمت اعزام نمود.

ماده 7 _ كليه مشمولان احضار شده مكلفند براي تعيين تكليف وروشن شدن وضع مشموليت در موعد مقرر خود را به مراكزي كه ازطرف اداره وظيفه عمومي در رسانه هاي گروهي اعلام مي شود معرفي نمايند.

ماده 8 _ سن مشمولان و افراد تحت تكفل آنان از لحاظ انجام خدمت وظيفه و يا معافيت از آن تابع مندرجات اولين شناسنامه آنان بوده ابطال شناسنامه و اسناد سجلي مربوط به آن و هر نوع تغييري اعم از اصلاح والحاق و يا تكميل كه بعدا به عمل آمده باشددر صورتي كه در وضع معافيت يا مشموليت موثر باشد ولوبراساس حكم صادره

از مراجع قضايي ، معتبر نخواهد بود و سازمانهاي وظيفه عمومي و هياتهاي رسيدگي مكلف به رعايت مندرجات اوليه اولين شناسنامه مشمولين و افراد تحت تكفل آنان مي باشند.

ماده 9 _ چنانچه حسب اعلام مشمول يا سازمانهاي وظيفه عمومي يا تشخيص پزشك معاين اولين يا يگانهاي محل خدمت پرسنل وظيفه تفاوت سن واقعي مشمول با سن مندرج در شناسنامه وي بيشتر از 5 سال به نظر برسد مشمول در شوراي پزشكي (موضوع تبصره 1 ماده 41 قانون خدمت وظيفه عمومي معاينه و درصورتي كه شورا تفاوت سن مشمول را به ميزان مصرحه فوق تاييد نمايد به مشمول ابلاغ خواهد شد كه در مورد تصحيح شناسنامه خود از طريق مراجع ذي صلاح اقدام نمايد، بديهي است در صورتي كه طبق نظر شوراي پزشكي مشمول در سني قرار گيرد كه بايد به خدمت اعزام گردد بلافاصله به خدمت اعزام و چنانچه در سن معافيت قرار گيرد صدور و تحويل كارت معافيت مشاراليه منوط به ارائه شناسنامه تصحيح شده مي باشد.

تبصره _ در مورد مشمولاني كه تفاوت سن مندرج در شناسنامه جديد و شناسنامه اوليه آنان بيشتر از 5 سال باشد برابر روش مذكوردر ماده 9 اقدام خواهد شد.

ماده 10 _ در مورد كساني كه ظاهرا در سنين مشموليت قرار دارند وبه عنوان عدم دريافت شناسنامه تقاضاي صدور شناسنامه مي نمايند اداره ثبت احوال محل اين قبيل افراد را جهت معاينه درشوراي پزشكي به حوزه وظيفه عمومي محل معرفي و سپس برابرنظر شورا نسبت به صدور شناسنامه براي آنان اقدام خواهند نمود و حوزه هاي وظيفه عمومي به شرح ماده 9 در مورد آنها طبق شناسنامه صادره اقدام مي نمايند.

ماده 11 _ در اسفند ماه هر سال طرح

كلي نيازمندي ساليانه نيروهاي نظامي و انتظامي كه شامل نيازمندي هر دوره نيز خواهد بود وهمچنين ترتيب تقدم تامين نيازمنديها وسيله ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران تهيه و پس از تصويب شوراي عالي دفاع جهت اجرا به اداره وظيفه عمومي ابلاغ خواهد شد.

تبصره 1 _ به منظور تهيه طرح نيازمنديهاي موضوع اين ماده كميسيوني با شركت نيروهاي نظامي و انتظامي در ستاد مشترك تشكيل خواهد شد.

تبصره 2 _ نيروهاي نظامي و انتظامي موظفند سقف سازماني مصوبه پرسنل وظيفه خود همچنين تعداد موجودي را برابر آمار پايه خدمتي در خاتمه هر سال براي محاسبه نيازمنديهاي سال بعد به ستاد مشترك منعكس نمايند.

تبصره 3 _ چنانچه برحسب ضرورت در يك يا چند دوره اعزام تغييري حاصل گردد تغييرات حاصله در قالب سهميه ساليانه هريك از نيروها و سازمان ها وسيله ستاد مشترك تنظيم و پس از تصويب شوراي عالي دفاع جهت اجرا به اداره وظيفه عمومي ابلاغ خواهد شد.

ماده 12 _ در مواقع ضروري واگذاري مشمولين خاص به طوردستجمعي يا انفرادي به نيروهاي نظامي و انتظامي توسط ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران به اداره وظيفه عمومي ابلاغ خواهد شد.

ماده 13 _ اداره وظيفه عمومي پس از وصول ميزان نيازمندي هريك از نيروهاي نظامي و انتظامي از ستاد مشترك در هر مرحله اعزام مشمول با تشكيل كميسيوني مركب از نمايندگان ستاد مشترك ونيروها و سازمانهايي كه داراي سهميه مي باشند، سهميه هر نيرو ياسازمان را از مشمولان موجود در هر حوزه وظيفه تعيين خواهدنمود.

تبصره _ چنانچه مشمولان موجود در هر مرحله اعزام بيشتر ياكمتر از ميزان نيازمندي نيروهاي نظامي و انتظامي باشند تعدادافزايش يا كاهش مزبور به صورت تقسيم به

نسبت بين مبادي مصرحه براساس سهميه آنها در همان مرحله اعزام تقسيم و سهميه تعيين شده اخير ملاك عمل حوزه هاي وظيفه خواهد بود و درصورت وجود مشمول اضافي در طول سال بايستي ترتيبي اتخاذگردد كه سهميه هيچ يك از نيروهاي نظامي و انتظامي بيش از سهميه ساليانه آنها كه به تصويب شوراي عالي دفاع رسيده است نگردد.

ماده 14 _ نيروهاي نظامي و انتظامي موظفند پس از معين شدن سهميه آنها از هر حوزه مراتب را به مراكز آموزشي نيروهاي مربوطه اطلاع دهند.

ماده 15 _ چنانچه پس از تعيين سهميه براساس مقررات ماده 13اين آيين نامه در حين اعزام تعداد مشمولان قابل اعزام اضافه برسهميه باشند اداره وظيفه عمومي موظف است تعداد مازاد رابراساس ترتيب تقدم مصوبه شوراي عالي دفاع با نظر ستاد مشترك و نيروي ذي ربط تا حد نيازمندي هر مرحله اعزام مربوطه به همان نيرو اختصاص دهد.

ماده 16 _ نحوه تقسيم و اختصاص مشمولان هر حوزه به نيروها وسازمانهاي نظامي و انتظامي به ميزاني كه مورد تصويب كميسيون قرار گرفته است با اداره وظيفه عمومي خواهد بود.

ماده 17 _ اداره وظيفه عمومي موظف است مشمولين هر نيرو را درمراكز آموزشي كه قبلا تعيين شده است تحويل نمايد.

ماده 18 _ مراكز آموزشي نيروهاي نظامي و انتظامي موظف به پذيرش مشمولاني كه با هماهنگي قبلي ستاد نيرو يا سازمان مربوطه به آنان اختصاص داده شده و از طرف اداره وظيفه عمومي معرفي گردند مي باشند.

ماده 19 _ هزينه اعزام و حمل ونقل و جيره بين راه كليه مشمولان ازمراكز اعزام تا مراكز آموزشي با ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران خواهد بود. در محلهايي كه وسيله نقليه به اندازه كافي موجود نبوده و امكان كمك و همياري موجود

باشد ساير نيروهاي نظامي وانتظامي مساعدتهاي لازم را با حوزه هاي وظيفه عمومي اعزام كننده در حمل ونقل مشمولان به عمل خواهند آورد.

ماده 20 _ هيچ يك از نيروهاي نظامي و انتظامي مجاز به پذيرش مشمولين فاقد دفترچه آماده به خدمت يا داراي دفترچه آماده به خدمت بدون معرفي اداره وظيفه عمومي نخواهند بود.

ماده 21 _ هرگاه مشمولان بدون معرفي اداره وظيفه عمومي به خدمت هر يك از نيروهاي نظامي يا انتظامي پذيرفته شوند مدتي راكه در آن نيروها خدمت نموده اند جز خدمت وظيفه عمومي محسوب نگرديده و با آنان مانند مشموليني كه به خدمت اعزام نگرديده اند رفتار خواهد شد.

ماده 22 _ مشمولاني كه دفترچه آماده به خدمت داشته و وسيله حوزه وظيفه محل صدور شناسنامه يا محل سكونت جهت انجام خدمت به مراكز آموزشي تعيين شده اعزام گرديده اند ملزم به انجام خدمت در آن مركز آموزشي بوده و چنانچه مجددا ضمن معرفي خود به يكي از حوزه هاي ديگر وظيفه عمومي و يا معرفي به حوزه وظيفه اعزام كننده و كتمان اعزام قبلي دفترچه آماده به خدمت جديدي دريافت داشته و به مركز آموزشي ديگري اعزام گردندخدمت آنان در مركز آموزشي بعدي جز خدمت وظيفه عمومي محسوب نگرديده و با آنان مانند مشموليني كه به خدمت اعزام نگرديده اند رفتار خواهد شد.

ماده 23 _ نيروهاي نظامي و انتظامي بدون رعايت قانون خدمت وظيفه عمومي و آيين نامه هاي اجرايي آن يا بدون صدور حكم ازمراجع قضايي مجاز به ترخيص سربازان وظيفه در حين خدمت وظيفه عمومي نمي باشد.

ماده 24 _ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مي تواند مشمولان موردنياز خود را در هر دوره برابر ضوابط معينه از بين مشمولاني كه داراي دفترچه آماده به خدمت مي باشند انتخاب و مشخصات

آنان را قبل از تاريخ اعزام به حوزه هاي وظيفه عمومي صادر كننده دفترچه آماده به خدمت اعلام نمايد تا مشمولين مورد نظر از طريق آن حوزه ها درحد سهميه تعيين شده به مراكز آموزشي سپاه معرفي شوند.

ماده 25 _ در صورتي كه سهميه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ازمشمولان اعلام شده در هر حوزه تامين نشود در صورت درخواست سپاه بقيه سهميه از ساير مشمولان تامين خواهد شد.

ماده 26 _ نيروهاي نظامي و انتظامي كه از مشمولين وظيفه استفاده مي نمايند موظفند پس از انجام خدمت مقرر كارت پايان خدمت هريك از پرسنل وظيفه را صادر نموده و در صورتي كه فاقد غيبت اوليه يا فرار از خدمت باشند به آنان تحويل و مراتب را كتبا با ذكرمشخصات به حوزه وظيفه محل صدور شناسنامه آنان اعلام نمايند.

تبصره 1 _ مشمولاني كه محل صدور شناسنامه آنان خارج ازكشور باشد مراتب پايان خدمت آنان به حوزه وظيفه عمومي شماره 1 تهران اعلام خواهد شد.

تبصره 2 _ هرگاه افرادي كه خدمت وظيفه عمومي خود را در هريك از مراحل آن انجام داده و كارت پايان خدمت دريافت داشته اندادعاي مفقود شدن يا به سرقت رفتن يا غيرقابل استفاده بودن آن رابنمايد و تقاضاي صدور المثني كرده مدارك لازم را براي اثبات ادعاي خود ارائه دهند (مدارك لازم با هماهنگي نيروها و سازمانهاي نظامي و يا انتظامي تعيين مي گردد) يگانهاي صادر كننده و درصورت انحلال و موجود نبودن آنها ستاد رده هاي بالاتر، موضوع رابراساس سوابق مربوط مورد بررسي قرار داده و پس از تاييد ادعاي متقاضي كارت المثني صادر خواهند نمود.

ماده 27 _ اعزام به خدمت مشمولين از طريق حوزه هاي وظيفه صادركننده دفترچه آماده به خدمت انجام

مي گيرد، مگر در مواردي كه اداره وظيفه عمومي تغيير محل اعزام را ضروري بداند.

ماده 28 _ كليه مشمولان بايد خدمت وظيفه عمومي را در نيروهاي نظامي و انتظامي انجام دهند.

ماده 29 _ هرگاه سازمانهاي دولتي در زمان صلح بخواهند از پرسنل كادر ثابت و وظيفه نيروهاي نظامي و انتظامي به طور دستجمعي يا انفرادي در امور توليدي و عمراني ، تحقيقاتي آموزشي بهداشتي و درماني موضوع اصل 147 قانون اساسياستفاده نمايند، بايد بالاترين مقام آن سازمان چگونگي استفاده ازآنان را به نخست وزيري اعلام تا پس از تصويب هيات دولت مراتب از آن طريق حسب مورد به ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران (در مورد نيروهاي سه گانه و وزارت كشور (در مورد نيروهاي انتظامي و ستاد مركزي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اعلام گردد تا در اختيار وزارتخانه ها و سازمانهاي درخواست كننده قرار گيرد.

ماده 30 _ ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران يا وزارت كشور يا سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در صورت عدم موافقت با اعزام پرسنل درخواستي چگونگي آن را به شواري عالي دفاع گزارش نموده و برابر تصميم شوراي عالي دفاع اقدام خواهند نمود.

ماده 31 _ پرسنل وظيفه هر يك از نيروهاي نظامي و انتظامي كه دراجراي ماده 29 اين آيين نامه به طور دستجمعي يا انفرادي درسازمانهاي دولتي به صورت مأمور خدمت مي نمايند جمعي نيروي معرفي كننده محسوب مي شوند و كارت پايان خدمت خودرا نيز از همان نيرو دريافت خواهند نمود.

تبصره 1 _ به آن دسته از دانش آموزان فارغ التحصيل داخل ياخارج كه برابر ضوابط وزارت آموزش و پرورش ديپلم شناخته شوندو براي تحصيل در موسسات آموزش عالي داخل يا خارج كشورملزم به طي دوره پيش

دانشگاهي باشند معافيت تحصيلي تعلق مي گيرد.

تبصره 2 _ مشمولان فارغ التحصيل ديپلم نظام جديد خرداد ياشهريور ماه هر سال در مهرماه همان سال يا در زمان شروع دومين دوره پيش دانشگاهي پس از اخذ ديپلم و مشمولان فارغ التحصيل دي ماه در مهرماه سال بعد يا در زمان شروع دومين دوره پيش دانشگاهي پس از اخذ ديپلم مي توانند در دوره پيش دانشگاهي مشغول تحصيل شوند.

فواصل زماني ايجاد شده تا زمان اتمام دوره پيش دانشگاهي جزو ايام تحصيل محسوب شده و مشمول معافيت تحصيلي مي شود.حكم اين قانون تا تصويب قانون نظام جديد آموزشي معتبر خواهدبود.

ماده 32 _ مشمولان موضوع لايحه قانوني خدمت نيروي انساني درماني و بهداشتي مصوب 24958 موظفند به حوزه هاي وظيفه عمومي ذي ربط مراجعه نموده و مانند ساير مشمولان جهت انجام خدمت دوره ضرورت اعزام گردند.

ماده 33 _ مشمولان ماده قبل مانند سايرين جهت طي دوره آموزش مقدماتي نظامي به مراكز آموزشي اعزام و پس از اتمام دوره آموزشي بدوا نيازمندي نيروهاي نظامي و انتظامي از آنان تامين گرديده و تعداد مازاد جهت انجام خدمت موضوع لايحه قانوني خدمت نيروي انساني درماني و بهداشتي در اختيار وزارت بهداري قرار خواهند گرفت

ماده 34 _ مدت آموزش مقدماتي نظامي مشموليني كه در اجراي ماده 33 اين آيين نامه در اختيار وزارت بهداري قرار خواهند گرفت در احتساب خدمت موضوع لايحه مذكور ملحوظ خواهد شد.

ماده 35 _ وزارت بهداري مشمولان معرفي شده را به خدمت پذيرفته و پس از انجام 5 سال خدمت مقرره با احتساب دوره آموزش نظامي مراتب را به حوزه وظيفه اعزام كننده مشمول اعلام وحوزه وظيفه ذي ربط كارت معافيت از خدمت در زمان

صلح برايانان صادر خواهد نمود.

ماده 36 _ مشمولان موضوع لايحه قانوني معافيت فارغ التحصيل ان مراكز تربيت معلم از خدمت زير پرچم مانند ساير مشمولان جهت طي دوره آموزش نظامي مقدماتي به مراكز آموزشي اعزام گرديده وپس از اتمام دوره آموزشي مذكور جهت انجام خدمت موضوع لايحه قانوني معافيت فارغ التحصيل ان مراكز تربيت معلم در اختيار وزارت آموزش و پرورش قرار خواهند گرفت

ماده 37 _ مراكز تربيت معلم موظفند مشخصات فارغ التحصيلان مشمول خود را به حوزه وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه آنان اعلام نمايند.

ماده 38 _ وزارت آموزش و پرورش پس از انجام تعهد خدمت موضوع لايحه قانوني معافيت فارغ التحصيلان مراكز تربيت معلم مراتب را به حوزه وظيفه اعزام كننده آنان اعلام و حوزه وظيفه ذي ربط كارت معافيت از خدمت دوره ضرورت در زمان صلح براي انان صادر خواهند نمود.

ماده 39 _ وزارت آموزش و پرورش موظف است اسامي مراكزتربيت معلم و تغييرات بعدي آن را به اداره وظيفه عمومي اعلام نمايد.

ماده 40 _ آموزشگاه فنون هواپيمايي موظف است مشخصات مشموليني را كه در اجراي ماده 8 قانون خدمت وظيفه عمومي تحت عنوان معلم خلبان و تكنيسين هواپيما استخدام نموده است پس از انجام تعهد مندرج در ماده 8 مذكور جهت صدور كارت معافيت از خدمت وظيفه عمومي به حوزه وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه آنان اعلام نمايد حوزه وظيفه عمومي ذي ربط جهت اين قبيل مشمولان كارت معافيت از خدمت وظيفه عمومي صادر خواهند نمود.

ماده 41 _ شركت كشتيراني جمهوري اسلامي ايران موظف است دانشجويان دوره چهار ساله آموزشي خود را كه متعهد انجام ده سال خدمت در همان شركت شده اند جهت طي دوره آموزش مقدماتي وتخصصي

نظامي بر روي عرشه ناوهاي نيروي دريايي مستقيما به آن نيرو معرفي و مشخصات كامل فارغ التحصيلان مزبور را به حوزه هاي وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه آنان اعلام نمايد.

تبصره _ فارغ التحصيل ان موضوع اين ماده پس از پايان دوره آموزش مقدماتي و تخصصي نظامي به شركت كشتيراني جمهوري اسلامي ايران معرفي و بعد از پايان ده سال خدمت مقرر در شركت مزبور از انجام بقيه خدمت دوره ضرورت معاف خواهند شد.

ماده 42 _ شركت كشتيراني جمهوري اسلامي ايران موظف است مشخصات مشموليني را كه تعهد موضوع ماده 9 قانون خدمت وظيفه عمومي را انجام داده اند به حوزه وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه آنان اعلام نمايد حوزه وظيفه عمومي ذي ربط جهت اين قبيل مشمولان كارت معافيت دوره ضرورت صادر خواهد نمود.

ماده 43 _ مراكز تربيت معلم و شركت كشتيراني جمهوري اسلاميايران مجاز به پذيرش مشمولين غايب در مراكز تحصيلي مربوطه نمي باشند.

ماده 44 _ آموزشگاه فنون هواپيمايي مجاز به استخدام مشمولين غايب در مشاغل معلم خلباني و تكنيسين هواپيما موضوع ماده 8 قانون خدمت وظيفه عمومي نمي باشد.

ماده 45 _ وزارت آموزش و پرورش شركت كشتيراني جمهوري اسلامي ايران ، آموزشگاه فنون هواپيمايي موظفند مشخصات كامل مشموليني را كه به منظور خدمت و يا تحصيل در مراكز آموزشي مربوطه پذيرفته اند، به حوزه وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه آنان جهت ثبت در دفتر وضعيت مشمولين اعلام دارند.

ماده 46 _ چنانچه هر يك از مشمولين مواد 6 و 7 و 8 و 9 قانون خدمت وظيفه عمومي در هر مرحله از انجام تعهد مقرره خودداري نمايند وزارت بهداري آموزش و پرورش ، شركت كشتيراني جمهوري اسلامي ايران و آموزشگاه فنون

هواپيمايي حسب مورد موظفند مراتب را به حوزه وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه مشمول اعلام دارند.

ماده 47 _ حوزه هاي وظيفه ذي ربط به وضع مشموليت اين قبيل افراد رسيدگي و در صورت بلامانع بودن مانند ساير مشمولين جهت انجام خدمت وظيفه عمومي اعزام خواهند نمود.

ماده 48 _ مشمولين وظيفه عمومي در ماده 10 قانون خدمت وظيفه عمومي عبارتند از

1 _ دارندگان مدارك دكتراي پزشكي دندانپزشكي داروسازي دامپزشكي متولدين 1328 و بعد از آن تا پايان پنجاه سالگي

2 _ دارندگان مدارك دكتراي غير گروه پزشكي و دارندگان مدارك فوق ليسانس و ليسانس متولدين 1334 و بعد از آن تا پايان پنجاه سالگي

3 _ دارندگان مدارك فوق ديپلم و ديپلم و كمتر از آن و اشخاص فاقدسواد متولدين 1338 و بعد از آن تا پايان پنجاه سالگي

ماده 49 _ وزارتخانه ها، ادارات و موسسات دولتي و وابسته به دولت دفاتر اسناد رسمي بانكها، شركتهاي تعاوني نهادهاي قانوني موسسات خصوصي كه قانونا انجام امور موضوع ماده 10قانون خدمت وظيفه عمومي حسب مورد در زمره وظايف آنان بوده و يا در ارتباط با وظايف آنان قرار دارد موظفند از مشمولين موضوع ماده 48 اين آيين نامه مدارك دال بر رسيدگي به وضع مشموليت آنان را اخذ و جزو منضمات پرونده متشكله منظور نمايند.

تبصره _ از مشمولين متولد 1328 تا پايان 1337 در صورتي مدارك دال بر رسيدگي به وضع مشموليت آنان خواسته مي شود كه براي مسئولين يا متصديان سازمانهاي مندرج در ماده 49 اين آيين نامه محرز شود مشمول داراي مدرك ليسانس يا بالاتر مي باشد.

ماده 50 _ مدارك دال بر رسيدگي به وضع مشموليت مشمولين خدمت وظيفه عمومي به

شرح زير مي باشند

الف _ كارت پايان خدمت دوره ضرورت (زير پرچم سابق

ب _ كارت معافيت دايم

ج _ كارت معافيت موقت (كفالت يا پزشكي و يا معافيت برادر يافرزند اسير) در مدت اعتبار آن

د _ گواهي اشتغال به تحصيل بر اساس كارت معافيت تحصيلي معتبر.

ه _ گواهي صادره از نيروهاي نظامي و انتظامي مبني بر استخدام درنيروهاي مذكور.

و _ گواهي صادره از نيروهاي نظامي و انتظامي مبني بر اشتغال به خدمت دوره ضرورت در نيروهاي مذكور بدون داشتن غيبت اوليه

ز _ گواهي صادره از اداره وظيفه عمومي يا نواحي ژاندارمري در حداختيار تفويضي توسط اداره وظيفه عمومي كه حسب مورد به امضاي رييس اداره وظيفه عمومي و يا فرمانده ناحيه ذي ربط خواهد رسيد.

ح _ گواهي اشتغال به تحصيل و يا خدمت در وزارت بهداري وزارت آموزش و پرورش سازمان كشتيراني جمهوري اسلامي ايران آموزشگاه فنون هواپيمايي موضوع مواد 6 و 7 و 8 و 9 قانون خدمت وظيفه عمومي

ط _ احكام صادره از محاكم صالحه در مورد ثبت معاملات مشمولين

ي _ دفترچه آماده به خدمت بدون مهر غيبت در مدت اعتبار آن

ك _ كارت محروميت از انجام خدمت وظيفه عمومي كه به استنادقوانين قبلي صادر شده باشد.

تبصره _ اداره وظيفه عمومي بنابر مقتضيات و حسب موردمي تواند مدارك لازم جهت انجام امور موضوع ماده 10 قانون رامورد تجديد نظر قرار داده و اصلاحات لازم را از طريق شوراي هماهنگي موضوع تبصره 2 ماده 21 قانون (خدمت وظيفه عمومي تهيه و از طريق وزارت كشور جهت تصويب هيات وزيران پيشنهاد نمايد.

ماده 51 _ ارزش و اعتبار ارائه هر يك از مدارك

موضوع ماده 50 ازلحاظ انجام امور موضوع ماده 10 قانون خدمت وظيفه عمومي حسب مورد به شرح زير است

الف _ دارندگان كارت پايان خدمت دوره ضرورت يا كارت معافيت دايم مي توانند كليه امور موضوع ماده 10 قانون خدمت وظيفه عمومي را انجام دهند.

ب _ دارندگان كارت معافيت موقت (كفالت يا پزشكي در مدت اعتبار آن مي توانند موارد زير را از امور موضوع ماده 10 قانون خدمت وظيفه عمومي انجام دهند

1 _ شركت در آزمايشات رانندگي و اخذ گواهينامه

2 _ دريافت هرگونه وام و كمكهاي كشاورزي و صنعتي و دامداري ومسكن از طريق وزارتخانه ها و موسسات دولتي و وابسته به دولت و نهادهاي قانوني

3 _ كانديدا شدن جهت شوراها و انجمنهاي قانوني

4 _ تحويل اصل گواهينامه يا پايان نامه دوره هاي تحصيلي ديپلم وبالاتر از وزارتخانه مربوطه

5 _ عضويت در شركتهاي تعاوني

6 _ ثبت هرگونه نقل و انتقال غير قهري اموال به طور مستقيم وغيرمستقيم در دفاتر اسناد رسمي

7 _ دريافت مستمري از سازمانهاي دولتي و وابسته و نهادهاي قانوني

8 _ استخدام به صورت روزمزد _ خريد خدمت در وزارتخانه ها و موسسات دولتي و وابسته به دولت و نهادهاي قانوني و شركتهاي دولتي

ج _ دارندگان گواهي اشتغال به تحصيل بر اساس كارت معافيت تحصيلي معتبر در مدت اعتبار آن مي توانند موارد زير را از امورموضوع ماده 10 قانون خدمت وظيفه عمومي انجام دهند

1 _ شركت در آزمايشات رانندگي و اخذ گواهينامه

2 _ دريافت هرگونه وام و كمكهاي كشاورزي و صنعتي و دامداري ومسكن از طريق وزارتخانه ها و موسسات دولتي و وابسته به دولت و نهادهاي قانوني

3 _ كانديدا شدن جهت شوراها

و انجمنهاي قانوني

4 _ عضويت در شركتهاي تعاوني

5 _ ثبت هرگونه نقل و انتقال غيرقهري اموال به طور مستقيم و غيرمستقيم در دفاتر اسناد رسمي

6 _ تحويل اصل گواهينامه يا پايان نامه دوره هاي تحصيلي ديپلم وبالاتر از وزارتخانه مربوطه

7 _ دريافت مستمري از سازمانهاي دولتي و وابسته و نهادهاي قانوني

8 _ استخدام به صورت روزمزد _ خريد خدمت در وزارتخانه ها ، موسسات دولتي و وابسته به دولت و نهادهاي قانوني و شركتهاي دولتي

د _ دارندگان گواهي صادره از نيروهاي نظامي و انتظامي مبني براستخدام در نيروهاي مذكور مي توانند موارد زير را از امور موضوع ماده 10 قانون خدمت وظيفه عمومي انجام دهند

1 _ شركت در آزمايشات رانندگي و اخذ گواهينامه

2 _ دريافت هر گونه وام و كمكهاي كشاورزي و صنعتي و دامداري ومسكن از طريق وزارتخانه ها و موسسات دولتي و وابسته به دولت و نهادهاي قانوني

3 _ تحويل اصل گواهينامه يا پايان نامه دوره هاي تحصيلي ديپلم وبالاتر از وزارتخانه هاي مربوطه

4 _ عضويت در شركتهاي تعاوني

5 _ ثبت هرگونه نقل و انتقال غيرقهري اموال به طور مستقيم وغيرمستقيم در دفاتر اسناد رسمي

ه - دارندگان گواهي صادره از نيروهاي نظامي و انتظامي مبني براشتغال به خدمت دوره ضرورت مي توانند موارد زير را از امور موضوع ماده 10 قانون خدمت وظيفه عمومي انجام دهند

1 _ شركت در آزمايشات رانندگي و اخذ گواهينامه

2 - دريافت هرگونه وام و كمكهاي كشاورزي و صنعتي و دامداري ومسكن از طريق وزارتخانه ها و موسسات دولتي و وابسته به دولت و نهادهاي قانوني

3 - تحويل اصل گواهينامه يا پايان نامه دوره هاي تحصيلي ديپلم وبالاتر از وزارتخانه مربوطه

4 - عضويت در شركتهاي تعاوني

5 - ثبت هرگونه نقل و انتقال غير قهري اموال به طور مستقيم دردفاتر اسناد رسمي

6 - دريافت مستمري از سازمانهاي دولتي و وابسته و نهادهاي قانوني

ز _ دارندگان گواهي صادره از اداره وظيفه عمومي يا نواحي ژاندارمري در حد اختيار تفويضي مي توانند اموري را كه در گواهي صادره ذكر شده است انجام دهند.

ح _ دارندگان دفترچه آماده به خدمت بدون مهر غيبت در مدتاعتبار آن مي توانند موارد زير را از امور موضوع ماده 10 قانون خدمت وظيفه عمومي انجام دهند

1 _ دارندگان دفترچه آماده به خدمت بدون مهر غيبت در مدتاعتبار آن چنانچه موفق به انجام مراحل ثبت نام و آزمون صدورگواهينامه شدند گواهينامه صادر و به آنان تحويل خواهد شد.

2 _ دريافت مستمري از سازمانهاي دولتي و وابسته و نهادهاي قانوني

3 _ استخدام به صورت روزمزد _ خريد خدمت در وزارتخانه ها وموسسات دولتي و وابسته به دولت و نهادهاي قانوني و شركتهاي دولتي

ط _ دارندگان گواهي اشتغال به تحصيل و يا خدمت در وزارت بهداري و وزارت آموزش و پرورش و آموزشگاه فنون هواپيمايي وشركت كشتيراني جمهوري اسلامي ايران موضوع مواد 6 _ 7 _ 8 _ 9قانون خدمت وظيفه عمومي مي توانند موارد زير را از امور موضوع ماده 10 قانون خدمت وظيفه عمومي انجام دهند

1 _ شركت در آزمايشات رانندگي و اخذ گواهينامه

2 _ دريافت هر گونه وام و كمكهاي كشاورزي و صنعتي و دامداري ومسكن از طريق وزارتخانه ها و موسسات دولتي و وابسته به دولت و نهادهاي قانوني

3 _ كانديدا شدن جهت شوراها و انجمنهاي قانوني

4 _ عضويت در شركتهاي تعاوني

5 _ ثبت هر

گونه نقل و انتقال غير قهري اموال به طور مستقيم وغيرمستقيم در دفاتر اسناد رسمي

ي _ دارندگان احكام صادره از محاكم صالحه در مورد ثبت معاملات مشمولين مي توانند امور مربوط به ثبت معاملات غيرقهري آنان رادر حدي كه در حكم قيد شده است انجام دهند.

ك _ دارندگان كارت محروميت از انجام خدمت وظيفه عمومي كه به استناد قوانين قبلي صادر شده است مي توانند كليه امور موضوع ماده 10 قانون خدمت وظيفه عمومي را با رعايت قوانين مربوطه انجام دهند.

تبصره 1 _ چنانچه مسئولين يا متصديان سازمانهاي مجري ماده 10 قانون خدمت وظيفه عمومي امور مندرج در ماده مذكور را بدون ارائه مدرك دال بر رسيدگي به وضع مشمول موضوع ماده 50 اين آيين نامه انجام دهند امور انجام شده از درجه اعتبار ساقط است ومراتب به سازمان ذي ربط به منظور تعقيب قانوني مسئول يا متصدي متخلف اعلام خواهد شد.

تبصره 2 _ تاييد اصالت كارتهاي معافيت موقت موضوع بند(ب اين ماده بايد از حوزه هاي وظيفه عمومي صادر كننده كارتهاي مزبوراستعلام گردد.

تبصره 3 _ ادارات و نواحي و مناطق آموزش و پرورش و دانشگاهها و موسسات آموزش عالي و شوراي مديريت حوزه علميه قم و يا نماينده رسمي آن در شهرستانها حسب مورد گواهي اشتغال به تحصيل براي دانش آموزان و هنرآموزان و دانشجويان و هنرجويان و طلاب علوم ديني در مورد موضوعات مندرج دربند(ج اين ماده در طول سال تحصيلي كه در آن سال به تحصيل اشتغال دارند براساس كارت معافيت تحصيلي انان صادر خواهند نمود.

تبصره 4 _ نيروهاي نظامي و انتظامي موظفند گواهي موضوع بند(ه ) ماده 51 اين آيين نامه را با توجه به ماده 58 قانون فقط

براي پرسنل وظيفه اي كه دفترچه آماده به خدمت آنان فاقد مهر غيبت باشد صادر نمايند.

مشمولاني كه دفترچه آماده به خدمت آنان داراي مهر غيبت مي باشد، در صورتي كه به خدمت اعزام شوند، پس از انجام چهارماه خدمت ، مجاز به شركت و اخذ گواهينامه رانندگي خواهند بود.

تبصره 5 _ استخدام در نيروهاي نظامي و انتظامي به صورت رسمي و پيماني مشمول مقررات اين ماده نبوده و وفق قوانين نيروي ذي ربط مجاز خواهد بود.

ماده 52 _ مسئولين يا متصديان سازمانهاي مجري ماده 10 قانون خدمت وظيفه عمومي موظفند حسب مورد در موقع انجام امور موضوع ماده مذكور تاريخ تولد اشخاص را با توجه به مواد 8 و 9 و10 اين آيين نامه در اسناد و مدارك تنظيمي قيد نمايند.

ماده 53 _ در زمان جنگ و بسيج همگاني در صورت لزوم مشموليني كه به علتي در زمان صلح از خدمت دوره ضرورت معاف شده اند به خدمت احضار و از حقوق و مزاياي مشمولين دوره احتياط هم طبقه خود استفاده خواهند نمود.

ماده 54 _ احضار مشمولين فوق پس از پيشنهاد ستاد مشترك ارتش و تصويب شوراي عالي دفاع با اداره وظيفه عمومي خواهد بود.اداره وظيفه عمومي مراتب را از طريق رسانه هاي گروهي به اطلاع عموم رسانيده و احضار شدگان را مانند ساير مشمولين به خدمت اعزام خواهد نمود.

تبصره 1 _ ستاد مشترك ارتش در اين مورد با ستاد مركزي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي هماهنگي خواهد نمود.

تبصره 2 _ از مشموليني كه به علت نقص عضو يا ابتلاي به بيماريهاي جسمي و رواني به طور موقت يا دايم از انجام خدمت دوره ضرورت در زمان صلح معاف شده اند در شوراي پزشكي معاينه

مجدد به عمل آمده و در صورت بقاي بيماري برابر نظريه شوراي پزشكي به خدمت اعزام نخواهند شد.

ماده 55 _ مشمولاني كه با طي دوره دانشكده ها و آموزشگاه هاي نظامي و انتظامي براي خدمت در كادر ثابت استخدام مي شوند اگر مدت تحصيل از دو سال كمتر باشد مدتي از دوره خدمت آنان به نسبت كسري خدمت تا دو سال جز خدمت دوره ضرورت محسوب خواهد شد.

تبصره _ نيروهاي نظامي و انتظامي موظفند كارت پايان خدمت دوره ضرورت را جهت موظفين و بازنشستگان مربوطه كه به سن 50 سالگي نرسيده اند صادر و به آنان تحويل نمايند.

ماده 56 _ در صورتي كه محصلين كادر ثابت مراكز آموزش نيروهاي نظامي و انتظامي قبل از نيل به درجه (يا پايان دوره آموزشي در موردسپاه پاسداران و كميته هاي انقلاب اسلامي مستعفي يا اخراج شوند مدت آموزش جز خدمت دوره ضرورت محسوب نگرديده و دوسال خدمت دوره ضرورت را انجام خواهند داد.

تبصره 1 _ قسمتهاي مربوطه موظفند مشمولان فوق را به حوزه وظيفه محل معرفي نموده و حوزه هاي ذي ربط به وضع اين قبيل مشمولان رسيدگي و در صورت بلامانع بودن مانند سايرين به خدمت اعزام خواهند نمود.

تبصره 2 _ مشمولان فوق نمي توانند از معافيت تحصيلي استفاده نمايند مگر اين كه در سال اعزام مشمولين هم طبقه خود واجدشرايط معافيت تحصيلي باشند.

ماده 57 _ محصلين كادر ثابت مراكز آموزش نظامي و انتظامي چنانچه به علت عدم صلاحيتي كه ناشي از اراده آنان نباشد اخراج شوند مدت تحصيل آنان در مراكز فوق جزو خدمت دوره ضرورت محسوب خواهد شد. در صورتي كه مدت آموزش معادل يا بيشتر ازمدت خدمت دوره ضرورت باشد كارت پايان خدمت دوره ضرورت

آنان توسط قسمت مربوطه صادر و تحويل خواهد شد ودر صورتي كه مدت آموزش كمتر از مدت خدمت دوره ضرورت باشد كسري آن را تا دو سال در همان نيرو يا سازمان انجام داده وكارت پايان خدمت دوره ضرورت را دريافت خواهند نمود.

تبصره _ قسمتهاي مربوطه موظفند پس از صدور كارت پايان خدمت دوره ضرورت مراتب را به حوزه وظيفه محل صدورشناسنامه آنان اعلام نمايند.

ماده 58 _ تشخيص ارادي يا غيرارادي بودن عدم صلاحيت با شورا يا مرجع تصميم گيرنده در مورد اخراج دانشجو يا دانش آموز مي باشد.

تبصره _ عدم استعداد تحصيلي و مردوديت در آزمايشات مراكزآموزشي و فرهنگي كه منجر به اخراج شود ارادي محسوب مي گردد.

ماده 59 _ محصلين مراكز آموزشي كادر ثابت نيروهاي نظامي وانتظامي چنانچه قبل از نيل به درجه يا پايان دوره آموزش در موردكميته و سپاه به علت بيماري بركنار گردند در صورتي كه مدتاموزش معادل مدت خدمت دوره ضرورت يا بيشتر از آن باشد،كارت پايان خدمت دوره ضرورت توسط قسمت مربوطه صادر و به آنان تحويل خواهد شد. چنانچه مدت آموزش كمتر از مدت خدمت دوره ضرورت باشد به نزديكترين حوزه وظيفه عمومي محل معرفي و در شوراي پزشكي معاينه گرديده و در صورتي كه طبق مقررات آيين نامه قادر به انجام خدمت و بلامانع تشخيص داده شوند جهت ادامه بقيه خدمت دوره ضرورت به قسمت مربوطه اعزام خواهند شد.

ماده 60 _ افسران و همافران و درجه داران كادر ثابت نيروهاي نظامي و انتظامي و اعضاي ثابت سپاه پاسداران و كميته هاي انقلاب در صورتي كه بموجب مقررات استخدامي مربوطه از خدمت اخرج و يا مستعفي شوند مدت تحصيل آنان در مراكز آموزشي قبل از نيل به درجه يا

پايان دوره آموزشي در مورد كميته و سپاه جزو خدمت دوره ضرورت محسوب نخواهد شد و چنانچه مدت خدمت آنان بعد از نيل به درجه يا پايان دوره آموزش (مدت خدمت افسري همافري درجه داري عضويت ثابت سپاه و كميته معادل مدت دوره ضرورت يا بيشتر از آن باشد كارت پايان خدمت دوره ضرورت آنان توسط قسمت محل خدمت صادر و تحويل خواهدشد. در صورتي كه مدت خدمت آنان كمتر از مدت خدمت دوره ضرورت باشد. چنانچه قادر به انجام خدمت و بلامانع باشند بقيه خدمت دوره ضرورت را با درجه سربازي وظيفه در قسمت مربوطه انجام داده و كارت پايان خدمت دوره ضرورت دريافت خواهندنمود.

تبصره _ قسمت محل خدمت مشمولين مواد فوق كليه تغييرات حاصله در وضع خدمتي آنان را ضمن ارسال يكبرگ تصويرشناسنامه به حوزه وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه اعلام خواهند نمود.

ماده 61 _ مراكز آموزش نيروهاي نظامي و انتظامي موظفند مشخصات كامل مشمولاني را كه جهت تحصيل پذيرفته اند به حوزه وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه آنان اعلام نمايند.

ماده 62 _ مشمولاني كه به عنوان كارمند رسمي با تعهد خدمت در نيروهاي انتظامي استخدام شوند پس از انجام تعهد از خدمت دوره ضرورت معاف خواهند شد.

ماده 63 _ مدت تعهد مزبور در مورد كارمنداني كه از گروه پزشكي وفني بوده و داراي مدرك تحصيلي فوق ديپلم و بالاتر باشند در نقاط عادي 6 سال و در نقاط بد آب و هوا 4 سال خواهد بود و در موردساير كارمندان در نقاط عادي 9 سال و در نقاط بد آب و هوا 6 سال خواهد بود.

تبصره 1 _ مدتهاي تعهد مذكور در اين ماده ناظر به مشمولاني است

كه از تاريخ 29 7 63 به بعد در نيروهاي نظامي و انتظامي استخدام شده يا بشوند.

تبصره 2 _ طبقه بندي گروه پزشكي و فني بر مبناي قانون استخدام سازمان متبوع كارمندان خواهد بود.

تبصره 3 _ نيروهاي نظامي و انتظامي استخدام كننده مشخصات كارمندان استخدامي فوق را به حوزه وظيفه محل صدور شناسنامه آنان اعلام خواهند نمود.

ماده 64 _ نيروهاي نظامي و انتظامي استخدام كننده كارمند موظفنددر طول مدت خدمت به آنان آموزش نظامي عمومي بدهند.

ماده 65 _ آن عده از كارمندان فوق كه به علت انتزاع قسمت مربوطه از نيروهاي نظامي و انتظامي به يكي از وزارتخانه ها يا سازمانهاي دولتي و وابسته به دولت و يا شهرداري و هلال احمر يا نهادهاي قانوني منتقل شوند بقيه مدت تعهد خود را در سازمان جديد انجام خواهند داد و چنانچه اين قبيل كارمندان قبلا دوره آموزش نظامي راطي ننموده باشند سازمانهاي مذكور موظفند با همكاري نيروهاي نظامي و انتظامي ترتيب آموزش نظامي آنان را بدهند.

ماده 66 _ نيروهاي نظامي و انتظامي و همچنين وزارتخانه ها وسازمانهاي مندرج در ماده 65 موظفند پس از انجام تعهد مراتب را ضمن ارسال يك برگ تصوير شناسنامه به حوزه وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه كارمندان اعلام دارند. حوزه وظيفه ذي ربط كارت معافيت از خدمت دوره ضرورت جهت آنان صادر خواهد نمود.

ماده 67 _ چنانچه كارمندان مذكور قبل از انجام تعهد از خدمت مستعفي و يا اخراج شوند نيروهاي نظامي و انتظامي و سازمان مربوطه موظفند مراتب را به حوزه وظيفه عمومي محل صدورشناسنامه آنان اعلام دارند.

ماده 68 _ چنانچه كارمندان مذكور قبل از انجام تعهد بنابر تشخيص نيروهاي نظامي و انتظامي و سازمان مربوطه به

عللي خارج از اعمال ارادي از خدمت بركنار شوند در صورتي كه مدت خدمت آنان حداقل در نقاط عادي 5 سال و در نقاط بد آب و هوا 3 سال باشد ازانجام خدمت دوره ضرورت معاف خواهند بود. چنانچه كمتر ازمدتهاي مذكور خدمت نموده باشند به ازاي هر يكسال كسري 4 ماه خدمت دوره ضرورت انجام خواهند داد كه در هر حال مدت خدمت دوره ضرورت آنان كمتر از 4 ماه نخواهد بود.

تبصره 1 _ نيروهاي نظامي و انتظامي و سازمانهاي مربوطه موظفند مراتب را در مورد اين قبيل كارمندان به منظور صدور كارت معافيت از خدمت دوره ضرورت يا انجام بقيه خدمت دوره ضرورت به حوزه وظيفه عمومي محل اعلام نمايند.

تبصره 2 _ حوزه وظيفه ذي ربط حسب مورد نسبت به صدوركارت معافيت از خدمت دوره ضرورت براي كساني كه تعهد خود راانجام داده اند يا اعزام كارمنداني كه داراي كسري خدمت هستند اقدام و براي اين قبيل كارمندان نيز پس از انجام كسري خدمت كارت معافيت صادر خواهد نمود.

تبصره 3 _ در صورتي كه كارمندان مذكور در تبصره 2 ماده 68مايل باشند به جاي كارت معافيت از كارت پايان خدمت دوره ضرورت استفاده كننده مي توانند مانند ساير مشمولان خدمت دوره ضرورت را به طور كامل انجام داده و از كارت پايان خدمت دوره ضرورت استفاده نمايند.

ماده 69 _ سربازان وظيفه اي كه حين انجام خدمت دوره ضرورت باداشتن حداقل گواهينامه دوره ابتدايي و سپردن تعهد 5 سال خدمت پيماني براي خدمت در مشاغل سازماني مورد نياز نيروهاي نظامي و انتظامي استخدام گردند دو سال از خدمت آنان در صورت انجام تعهد به منزله خدمت دوره ضرورت محسوب خواهد شد.

تبصره _ نيروهاي نظامي و انتظامي

استخدام كننده موظفند مراتب استخدام مشمولين مذكور را به حوزه اعزام كننده اعلام دارند.

ماده 70 _ نيروهاي نظامي و انتظامي استخدام كننده مشمولين فوق موظفند پس از انجام تعهد، كارت پايان خدمت دوره ضرورت برايانان صادر و تحويل نمايند.

ماده 71 _ چنانچه مشمولين فوق قبل از انجام تعهد به هر علت مستعفي و يا از خدمت بركنار گردند و مشمول معافيت هاي قانوني نباشند با احتساب مدتي از دوره ضرورت كه قبل از استخدام انجام داده اند بقيه خدمت دوره ضرورت را تا دو سال در نيروي مربوطه انجام خواهند داد.

ماده 72 _ نيروهاي نظامي و انتظامي مراتب را در مورد مشمولين ماده فوق ضمن ارسال يكبرگ تصوير شناسنامه به حوزه وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه آنان اعلام خواهند نمود.

ماده 73 _ استخدام پرسنل وظيفه اي كه با داشتن غيبت اوليه به خدمت دوره ضرورت اعزام شده اند تحت هر عنوان در نيروهاي نظامي و انتظامي مجاز نمي باشد.

ماده 74 _ نيروهاي نظامي و انتظامي مذكوردراين آيين نامه عبارتنداز

الف _ وزارتين دفاع و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران

ب _ ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران

ج _ ستاد مركزي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران

د _ نيروهاي سه گانه ارتش جمهوري اسلامي ايران

ه _ ژاندارمري و شهرباني جمهوري اسلامي ايران

و _ كميته هاي انقلاب اسلامي ايران

ز _ همچنين ستادها _ ادارات _ يگانها _ وشركتهاي تابعه و وابسته به آنها

ح _ پليس قضايي

ماده 75 _ كليه مشمولاني كه وارد خدمت دوره ضرورت مي شوند طبق آيين نامه هاي ارتش جمهوري اسلامي ايران نسبت به انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي و قانون اساسي و مقام رهبري (فرماندهي كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران سوگند وفاداري ياد خواهند كرد.

فصل دوم _ احضار براي دوره ضرورت ( ماده 76 تا 91 )

ماده

76 _ اداره وظيفه عمومي در هر سال مشموليني را كه در آن سال وارد سن 19 سالگي مي شوند به منظور رسيدگي به وضع مشموليتشان از طريق رسانه هاي گروهي احضار خواهد نمود.

ماده 77 _ طبقات احضار شده مشمولين در هر سال به ضميمه آگهي هاي احضار به وزارت امور خارجه اعلام مي گردد. وزارت امور خارجه مراتب را جهت اطلاع مشمولين مقيم خارج از كشور به كنسولگريها و نمايندگي هاي سياسي دولت جمهوري اسلامي ايران اعلام خواهد نمود.

ماده 78 _ كنسولگريها و نمايندگي هاي سياسي دولت جمهوري اسلامي ايران موظفند آگهي احضار طبقات احضار شده را به اطلاع مشمولان مقيم حوزه مأموريت خود و مشمولان مقيم نزديكترين كشور محل مأموريت (در صورتي كه در آن كشور نمايندگي سياسي وجود نداشته باشد) برسانند.

ماده 79 _ مشمولان احضار شده مكلفند به منظور روشن شدن وضع مشموليتشان در طول سالي كه وارد سن 19 سالگي مي شوند خود را به سازمانهاي وظيفه عمومي محل تولد يا محل سكونت خود معرفي نمايند.

ماده 80 _ مشمولان مقيم خارج از كشور موظفند به منظور روشن شدن وضع مشموليتشان خود را به كنسولگري يا نمايندگي سياسي جمهوري اسلامي ايران در كشور محل اقامت خود و در صورت نبودن آن به نزديكترين نمايندگي كنسولي يا سياسي دولت جمهوري اسلامي ايران معرفي نمايند.

ماده 81 _ اداره ثبت احوال هر محل مكلف است سالانه صورت اسامي و مشخصات مشمولان شهرستان يا بخشها و حوزه مأموريت خود را كه در سال بعد به سن مشموليت ( احضار ) مي رسند از دفاتر مربوطه استخراج و به طور تفكيك در چهار نسخه تهيه و تنظيم و سه نسخه آن را تا اول آذر ماه هر سال

به سازمانها و مراجع وظيفه عمومي ارسال و نسخه چهارم را به عنوان سابقه نگهداري نمايد.

ماده 82 _ سازمانها و مراجع وظيفه عمومي يك نسخه از صورتهاي دريافتي را جهت ثبت در دفاتر مشخصات و وضعيت مشمولان دفتر اسامي مربوطه نگهداري نموده و دو نسخه ديگر را به مراجع زير ارسال خواهند نمود:

الف _ نسخه اول به اداره وظيفه عمومي

ب _ نسخه دوم به هنگ يا گردان ژاندارمري

ماده 83 _ چنانچه پس از ارسال صورتهاي مشمولان از ادارات ثبت احوال به سازمانها و مراجع وظيفه عمومي اشخاصي به علت عدم دريافت شناسنامه جهت دريافت آن به ادارات ثبت احوال مراجعه نمايند ادارات مزبور موظفند:

الف _ در صورتي كه تاريخ تولد مورد ادعاي اين اشخاص يامشمولان مندرج در صورتهاي ارسالي و يا طبقات قبل كه در شمول معافيت طبقاتي نيستند منطبق باشد پس از صدور شناسنامه صورت اسامي آنان را ضمن صورتهاي سال بعد ارسال دارند.

ب _ در صورتي كه تاريخ تولد مورد ادعاي اشخاص مذكور در اين ماده با سالهاي تولد مندرج در صورتهاي ارسالي يا طبقات قبلي كه در شمول معافيت طبقاتي نيستند منطبق نباشد، برابر مقررات ماده 10 اين آيين نامه اقدام و پس از صدور شناسنامه صورت اسامي آنان را ضمن صورتهاي سال بعد ارسال دارند.

ماده 84 _ سازمانها و مراجع وظيفه عمومي كه مأمور رسيدگي به وضع مشمولان مي باشند پس از دريافت صورتهاي موضوع ماده 81 موظفند آنها را در دفتر وضعيت و مشخصات مشمولان ( دفتر اسامي برابر دستورالعمل مربوطه كه از طرف اداره وظيفه عمومي ابلاغ و در پشت دفتر مزبور ملصق است ثبت نمايند.

ماده 85 _ اداره ثبت احوال هر محل مكلف است همه

ساله صورت اسامي مشمولان متوفاي سال قبل همچنين اسامي كساني را كه ازطبقه اناث بوده و اشتباها به عنوان ذكور اسامي آنها به سازمان وظيفه عمومي محل داده شده است با انجام تشريفات مقرر در ماده 81 در اول آذر ماه هر سال به سازمان وظيفه عمومي محل ارسال دارند كه در دفتر اسامي منعكس گردد. سازمان وظيفه عمومي محل به محض دريافت صورتهاي مذكور برابر ماده 82 اقدام خواهد نمود.

ماده 86 _ كليه اطلاعات مورد نياز سازمانها و مراجع وظيفه عمومي ضمن فرمهاي مخصوصي كه با هماهنگي اداره وظيفه عمومي و سازمان ثبت احوال كشور تهيه و به مورد اجرا گذاشته خواهد شد از طريق اداره ثبت احوال هر محل در اختيار سازمانهاي وظيفه عمومي قرار خواهد گرفت

ماده 87 _ شهربانيها، كلانتريها و يگانها و پاسگاههاي ژاندارمري موظفند پس از انتشار آگهي احضار و يا اعلام سازمان وظيفه عمومي محل مشمولان حوزه مأموريت خود را شناسايي نموده وبه آنان ابلاغ نمايند به منظور روشن شدن وضع مشموليتشان خودرا به سازمانهاي وظيفه عمومي معرفي نمايند.

ماده 88 _ حوزه وظيفه يا گروهان و يا پاسگاه ژاندارمري منطبق با مركز شهرستان و بخش به محض دريافت صورتهاي مذكور در ماده 81 اين آيين نامه موظفند اسامي مشمولان حوزه استحفاظي پاسگاههاي تابعه و مجاور خود را به طور مجزا استخراج و به پاسگاه مربوطه بفرستند تا هر پاسگاه نسبت به احضار و اعزام مشمولان حوزه استحفاظي اقدام كند.

ماده 89 _ در هر يك از پاسگاههاي ژاندارمري غيرمنطبق با مراكز بخش ، اسامي مشمولان حوزه استحفاظي آن پاسگاه در دفتري كه به همين منظور اختصاص داده مي شود ثبت مي گردد اعم از اين كه مشمولان

مزبور در حوزه استحفاظي پاسگاه متولد شده يا در آنجا اقامت داشته باشند. مشمولان نيز مكلفند در موقع تغيير اقامت مراتب را به پاسگاه ژاندارمري اطلاع دهند تا تغييرات در دفتر مزبورثبت گردد.

ماده 90 _ نمايندگيهاي سياسي جمهوري اسلامي ايران در خارج ازكشور بايد دفتري جهت ثبت اسامي مشمولين مقيم حوزه مأموريت خود و مشمولان مقيم خارج از محل اقامت آنان كه نمايندگي كنسولي يا سياسي وجود ندارد تهيه و مشخصات كامل هر يك را باقيد شماره شناسنامه تاريخ و محل تولد ، شغل و نشاني كامل محل اقامت را در آن ثبت نمايند.

ماده 91 _ نمايندگيهاي جمهوري اسلامي ايران در خارج موظفند در تير ماه سال احضار ، اسامي مشمولان مقيم حوزه مأموريت خود راكه آگهي احضار آنان منتشر شده است از دفتر مذكور استخراج و در دو نسخه از طريق وزارت امور خارجه به اداره وظيفه عمومي ارسال دارند.

فصل سوم _ رسيدگي ( ماده 92 تا 121 )

ماده 92 _ دستورالعملها ، بخشنامه ها و اطلاعيه ها و امور اجرايي مربوط كه موضوعا مربوط به امور وظيفه عمومي و به نحوي درارتباط با نيروهاي نظامي و انتظامي و مراجع قضايي باشد در شوراي هماهنگي موضوع تبصره 2 ماده 21 قانون خدمت وظيفه عمومي مطرح گرديده و پس از تاييد شوراي مزبور براي كليه دستگاههاي فوق الذكر لازم الاجرا خواهد بود.

ماده 93 _ وزارت كشور ، ستاد مشترك ارتش ، ستاد مركزي سپاه و ديوان عالي كشور نمايندگاني به منظور شركت در شوراي هماهنگي كه زير نظر رييس اداره وظيفه عمومي تشكيل مي گردد معرفي خواهند نمود.

ماده 94 _ نمايندگان معرفي شده بايد در امور نظامي و انتظامي آگاهي لازم داشته و در مواقع ضروري

بتوانند ضمن ارتباط با سازمان مربوطه در رفع مشكلات مطروحه همكاري لازم را به عمل آورند.

ماده 95 _ در صورتي كه هر يك از نمايندگان وزارتخانه وسازمانهاي مذكور در ماده 93 اين آيين نامه براي اعلام نظر نسبت به موارد مطروحه جلب نظر سازمان متبوع خود را ضروري تشخيص دهد مي تواند اعلام نظر نهايي را به جلسه بعدي موكول نمايد.

ماده 96 _ سازمانهاي وظيفه عمومي موظفند در طول سال احضاربه طور مداوم به وضع مشمولان مقيم يا متولد حوزه مأموريت خود رسيدگي نمايند به طوري كه قبل از رسيدن به سال اعزام تكليف كليه مشمولين روشن شده باشد.

ماده 97 _ مشمولان وظيفه عمومي مكلفند در طول سال احضار به سازمان وظيفه عمومي محل تولد يا محل اقامت خود مراجعه و ضمن تسليم مدارك زير ، خود را معرفي نمايند تا به وضع مشموليت آنان رسيدگي شود.

الف _ عكس به تعداد مورد نياز.

ب _ فتوكپي شناسنامه به تعداد مورد نياز.

ج _ گواهي فراغت از تحصيل در صورتي كه فارغ التحصيل داخل كشور باشند. در مورد ديپلمه ها از ادارات آموزش و پرورش و درمورد فوق ديپلم و ليسانس و بالاتر از دانشگاهها و موسسات آموزش عالي مربوط و چنانچه فارغ التحصيل خارج كشور باشند گواهي ارزش تحصيلي در مورد ديپلمه ها از وزارت آموزش وپرورش و در مورد فوق ديپلم و ليسانس و بالاتر از وزارت فرهنگ و آموزش عالي و در مورد طلاب علوم ديني ارزش تحصيلي بر مبناي ارزشيابي مدرك تحصيلي آنان با شوراي مديريت حوزه علميه قم ويا نماينده رسمي آن خواهد بود.

تبصره 1 _ گواهي فوق صرفا به منظور ارائه به سازمانهاي وظيفه عمومي بوده و قيد اين

مطلب در متن آن الزامي است

تبصره 2 _ نداشتن يا مفقود نمودن شناسنامه موجب سلب تكليف مشمولان از لحاظ اجراي تكاليف مقرر در اين ماده نبوده و اين قبيل مشمولان موظفند به موقع نسبت به تهيه شناسنامه يا المثني آن اقدام نمايند.

ماده 98 _ مشمولاني كه برابر ضوابط وزارت فرهنگ و آموزش عالي و موافقت اداره وظيفه عمومي براي ادامه تحصيل به خارج ازكشور عزيمت مي نمايند پس از فراغت از تحصيل يا ترك آن مكلفندحداكثر ظرف يكسال به منظور رسيدگي به وضع مشموليتشان به كشور مراجعت و خود را به سازمانهاي وظيفه عمومي معرفي نمايند.

ماده 99 _ مشمولاني كه پس از احضار به خدمت در موارد استثنايي به طور موقت و با اجازه اداره وظيفه عمومي به خارج از كشور مسافرت مي كنند مكلفند در خاتمه مدت تعيين شده به كشور مراجعت نموده و خود را به سازمانهاي وظيفه عمومي معرفي نمايند.

ماده 100 _ مشمولاني كه داراي كارت پايان خدمت يا معافيت دايم باشند تا زماني كه اداره وظيفه عمومي خروج آنان را از كشور درحدود قوانين ممنوع اعلام ننمايد مي توانند از كشور خارج شوند.

ماده 101 _ به مشمولاني كه داراي معافيت موقت مي باشند درصورت لزوم و با اجازه اداره وظيفه عمومي در مدت اعتبار كارت معافيت موقت اجازه خروج از كشور داده خواهد شد.

ماده 102 _ مشمولان غايب مي توانند با اجازه اداره وظيفه عمومي به منظور معالجه بيماري كه ضرورت آن به تاييد شوراي عالي پزشكي وزارت بهداري يا شوراي پزشكي موضوع ماده 43 قانون خدمت وظيفه عمومي رسيده باشد از كشور خارج شوند.

ماده 103 _ اداره وظيفه عمومي از مشمولاني كه به طور موقت درموارد مندرج در اين آيين نامه

به خارج مسافرت مي نمايند تضمين لازم به صورت سپرده نقدي يا ضمانتنامه بانكي اخذ نموده و با مشمول شرط مي نمايند كه در صورت عدم مراجعت به موقع مبلغ مورد تضمين به نفع دولت ضبط و نسبت به احضار مشمولان مورد بحث از طريق مبادي ذي ربط اقدام لازم به عمل خواهد آورد.

تبصره 1 _ در صورتي كه توديع سپرده نقدي يا ضمانتنامه بانكي مقدور نباشد اداره وظيفه عمومي مجاز است با توجه به شخصيت و موقعيت اجتماعي و وضعيت مشمول و شخصي كه به عنوان متعهد مراجعه مي كند به جاي سپرده نقدي يا ضمانت نامه بانكي تعهد كتبي اخذ نمايد.

تبصره 2 _ فرزندان مشمول مأمورين ثابت دولت جمهورياسلامي ايران در خارج از كشور ، همچنين كساني كه بر اساس قوانين مربوط تحت كفالت يا ولايت قانوني آنها هستند با تاييد وزارت امور خارجه و ارايه تعهد كتبي مي توانند مادام كه مأموريت والدين آنها در خارج از كشور ادامه دارد ، ايشان را همراهي نمايند.

تبصره 3 _ خروج موقت مشمولان زير از كشور در صورتي كه داراي معافيت تحصيلي باشند در مدت اعتبار كارت معافيت موقت ، بدون اخذ تضمين هاي فوق الذكر مجاز خواهد بود:

الف _ دانشجويان دانشگاه ها و موسسات آموزش عالي كشور كه ازطريق كنكور رسمي سراسري پذيرفته شده اند با معرفي كتبي مراجع ياد شده

ب _ طلاب علوم ديني حوزه هاي علميه با تاييديه كتبي شوراي مديريت حوزه علميه قم يا نمايندگي آن در استانها.

ماده 104 - نمايندگيهاي جمهوري اسلامي ايران در كشورهاي خارج صلاحيت رسيدگي به وضع مشموليت مشمولان مندرج درمواد 98 و 99 و 101 و 102 اين آيين نامه را ندارند.

ماده 105 _

سازمانهاي وظيفه عمومي موظفند مشمولاني را كه مراجعه مي نمايند مورد معاينه پزشكي قرار داده و براي كساني كه قادر به خدمت تشخيص داده شوند دفترچه آماده به خدمت صادر وتحويل نمايند.

ماده 106 _ مشمولاني كه دفترچه آماده به خدمت دريافت داشته اندپس از اعلام در رسانه هاي گروهي موظفند در زمان اعلام شده خودرا جهت اعزام به محلهاي معينه معرفي نمايند.

ماده 107 _ سازمانهاي وظيفه عمومي ، مشمولان مندرج در ماده فوق را برابر دستورالعمل صادره از اداره وظيفه عمومي به مراكز آموزشي اعزام خواهند نمود.

ماده 108 _ چنانچه تعداد مشمولين قابل اعزام در هر دوره بيش ازظرفيت اعلام شده توسط مراكز آموزش نيروهاي نظامي و انتظامي باشد اداره وظيفه عمومي مي تواند اعزام آنان را به دوره هاي بعد موكول نمايد.

ماده 109 _ به وضع مشمولاني كه ادعاي كفالت نمايند وسيله هياتهاي رسيدگي مذكور در مواد 24 و 26 قانون خدمت وظيفه عمومي رسيدگي مي گردد.

تبصره _ رسيدگي به تقاضاي معافيت مشمولان (معافيت كفالت يا پزشكي كه برابر مقررات قانون خدمت وظيفه عمومي و آيين نامه هاي اجرايي آن به تحصيل اشتغال داشته و از معافيت تحصيلي استفاده مي نمايند پس از فراغت از تحصيل يا ترك تحصيل يا اخراج به عمل خواهد آمد.

ماده 110 _ مشمولان مقيم خارج از كشور كه مدعي كفالت هستندمكلفند مدارك مورد نياز را به نمايندگي سياسي يا كنسولگري جمهوري اسلامي محل اقامت و در صورت نبودن نمايندگي سياسي در محل اقامت به نزديكترين نمايندگي سياسي تسليم نمايند تا از طريق وزارت امورخارجه به اداره وظيفه عمومي ارسال گردد.

ماده 111 _ به وضع مشموليت اين قبيل مشمولان در حوزه مركزي تهران رسيدگي و در صورتي كه راي

هيات رسيدگي مبني بر معافيت صادر گردد كارت معافيت به منظور تحويل به مشمول به وزارت امور خارجه ارسال خواهد شد. حضور مشمول يا كسان وي درهياتهاي رسيدگي ضروري نمي باشد.

ماده 112 _ چنانچه بعد از صدور دفترچه آماده به خدمت و قبل ازاعزام به خدمت دوره ضرورت يا قبل از صدور كارت معافيت كفالت تغييري در وضع مشمول حاصل شود كه از موجبات معافيت يا بلامانع بودن مشمول باشد ، در صورت اول مشمول يا هر يك ازافراد تحت الكفاله او مي توانند به سازمان وظيفه عمومي كه دفترچه آماده به خدمت صادر نموده مراجعه نمايند تا ادعاي آنان در هياتهاي رسيدگي مطرح و راي مقتضي صادر شود و در صورت دوم مشمول بايد به سازمان وظيفه عمومي مربوطه مراجعه و بلامانع بودن خود را اعلام دارد تا دفترچه آماده به خدمت جهت وي صادرگردد.

ماده 113 _ در صورتي كه در حين انجام خدمت دوره ضرورت تغييري در وضع مشمول حاصل شود و مشمول يا يكي از بستگان او مدعي كفالت مشمول نسبت به خود هستند ادعاي كفالت نمايند ،فرماندهان و روساي مربوطه مكلفند مراتب را به حوزه وظيفه عمومي اعزام كننده مشمول اعلام دارند. حوزه وظيفه عمومي دراسرع وقت پرونده را در هيات رسيدگي مطرح و در صورتي كه راي هيات رسيدگي بر معافيت تكفل صادر گردد مراتب به منظور ترخيص وي به قسمت محل خدمتي مشمول اعلام و كارت معافيت تكفل با رعايت مقررات مربوطه به وسيله حوزه وظيفه ذي ربط جهت مشمول صادر خواهد شد.

ماده 114 _ در صورتي كه مشمول يا افرادي از بستگان او كه مدعي كفالت مشمول نسبت به خود هستند ادعا

نمايند كه حقي از آنان تضييع شده است يا هر يك از اعضاي هياتهاي رسيدگي يا فرماندهان گروهان ها و گردانها و هنگها و نواحي ژاندارمري و رييس اداره وظيفه عمومي با ذكر دليل موجه به راي صادره اعتراض نمايند ، پرونده مشمول در هيات رسيدگي تجديدنظر مطرح و راي هيات رسيدگي مزبور به استثناي موارد مندرج در ماده 28 قانون خدمت وظيفه عمومي قطعي و غيرقابل اعتراض خواهد بود.

تبصره _ تشخيص موجه بودن اعتراض مذكور در اين ماده ، با اداره وظيفه عمومي خواهد بود.

ماده 115 _ به اعتراض مشمولاني كه در هياتهاي رسيدگي اوليه سرباز شناخته شده اند موقعي در هياتهاي رسيدگي تجديدنظر رسيدگي خواهد شد كه به خدمت اعزام شده و گواهي اشتغال به خدمت ارائه نمايند.

ماده 116 _ در صورتي كه دلايل و مدارك ثبت مبني بر معافيت درپرونده موجود باشد رييس اداره وظيفه عمومي و يا فرماندهان نواحي يا هنگها يا گردانهاي ژاندارمري و يا رييس منطقه وظيفه عمومي تهران مي توانند قبل از اعزام مشمول به خدمت ، دستوررسيدگي به پرونده مورد اعتراض مشمول را در هيات هاي رسيدگي تجديدنظر صادر نمايند.

ماده 117 _ تشكيل هياتهاي رسيدگي با حضور حداقل سه نفر ازاعضا امكان پذير است

ماده 118 _ در صورتي كه هيات رسيدگي با شركت كليه اعضا تشكيل گردد راي اكثريت مناط اعتبار بوده و در صورتي كه با شركت 3 نفر از اعضا تشكيل گردد اتفاق آرا معتبر خواهد بود.

ماده 119 _ حذف شده مصوب 1365.

ماده 120 _ در صورتي كه هيات رسيدگي با حضور 4 نفر از اعضا تشكيل شود نظر اكثريت مناط اعتبار خواهد بود و چنانچه اكثريت حاصل نشود پرونده در جلسه ديگري

كه كليه اعضا حضور خواهند داشت مورد رسيدگي قرار خواهد گرفت

ماده 121 _ اعضايي كه در هيات رسيدگي بدوي اظهارنظر نموده اند حق شركت در جلسه هيات رسيدگي تجديدنظر در آن مورد را نخواهند داشت

فصل چهارم _ معافيتها
بخش اول _ معافيت كفالت ( ماده 122 تا 137 )

ماده 122 _ منظور از يگانه مراقب و نگهدارنده يا سرپرست مندرج در ماده 44 قانون خدمت وظيفه عمومي ، مشمولي مي باشد كه به شرح مواد زير تنها فرزند يا نوه ذكور بيش از 18 سال هر پدر يا مادر يا جد يا جده يا تنها برادر بيش از 18 سال خواهر يا برادر خود باشد.

تبصره _ از دو برادر، تنها برادر بيش از 18 سال مشمول كه اشتغال به تحصيل دارد به شرط دارا بودن معافيت تحصيلي معتبر وهمچنين تحصيل در خارج از محل سكونت مكفول ، مشمول معافيت مي باشد.

ماده 123 _ هرگاه مشمول داراي برادري بيش از 18 سال باشد كه به علت نقص عضو يا بيماري به تشخيص هيات رسيدگي يا كسب نظرشوراي پزشكي قادر به سرپرستي و مراقبت از افرادي كه مشمول ادعاي كفالت آنان را مي نمايد نباشد و يا داراي برادر اسير يا مفقودالاثري باشد مشمول يگانه مراقب و سرپرست محسوب خواهد شد.

ماده 124 _ مشمولان زير برابر مقررات ماده 44 قانون خدمت وظيفه عمومي كفيل شناخته مي شوند و چنانچه در 5 سال متوالي داراي شرايط معافيت موقت يكساله باشند در پايان سال پنجم به آنان معافيت دايم زمان صلح داده خواهد شد.

1 _ يگانه مراقب و نگهدارنده پدري كه به سن 60 سالگي رسيده و ياپدري كه طبق نظر شوراي پزشكي نياز به مراقبت و نگهداري داشته و به تشخيص هيات رسيدگي قادر به

ادراه امور خود نباشد.

2 _ يگانه مراقب و نگهدارنده مادر فاقد شوهر (در صورت مطلقه بودن مادر، بايد تاريخ ثبت طلاق در دفاتر اسناد رسمي طلاق قبل ازورود به سن 16 سالگي مشمول باشد)

تبصره _ چنانچه تاريخ ثبت طلاق در دفاتر اسناد رسمي بعد ازورود به سن 16 سالگي و قبل از سن مشموليت باشد پرونده در شوراي پيش بيني شده در تبصره 2 ماده 21 قانون خدمت وظيفه عمومي مطرح و شورا با درنظر گرفتن وضع خانوادگي مشمول مجوز طرح پرونده در هيات هاي رسيدگي را صادر خواهد نمود.

3 _ يگانه مراقب و نگهدارنده جد فاقد فرزند كه به علت بيماري يانقص عضو و يا كهولت بنا به تشخيص هيات رسيدگي و با كسب نظر شوراي پزشكي نياز به مراقبت و نگهداري داشته باشد.

4 _ يگانه مراقب و نگهدارنده جده فاقد شوهر و فرزند.

5 _ يگانه مراقب و نگهدارنده برادر فاقد پدر و همسر و فرزند كه به علت بيماري يا نقص عضو بنا به تشخيص هيات رسيدگي و باكسب نظر شوراي پزشكي نياز به مراقبت و نگهداري داشته باشد.

6 _ يگانه مراقب و نگهدارنده خواهر فاقد پدر و همسر و فرزندي كه به علت بيماري يا نقص عضو بنا به تشخيص هيات رسيدگي و باكسب نظر شوراي پزشكي نياز به مراقبت و نگهداري داشته باشد.

7 _ يگانه سرپرست و نگهدارنده برادر يا خواهر صغير.

ماده 125 _ در مورد معافيت به منظور سرپرستي و نگهداري برادريا خواهر صغير، مشمولي كه با صغار از يك پدر و مادر باشد حق تقدم خواهد داشت و در غير اين صورت مشمولي با صغار از يك پدر باشد حق تقدم دارد و وجود

برادران ناتني صغار مانع از معافيت برادر پدر و مادري آنان نخواهد بود.

ماده 126 _ مشمولاني كه تنها برادر خواهري باشند كه فاقد پدر بوده و تا سن 24 سالگي شوهر اختيار ننمايد تا رسيدن خواهر به سن 24سال تمام مي توانند سالانه از معافيت موقت استفاده نمايند و پس ازآن به خدمت اعزام خواهند شد.

ماده 127 _ از دو يا سه برادر واجد شرايط اعزام به خدمت يكي ازآنان كه سن او از ديگران كمتر است به شرطي كه خود و برادري كه به خدمت رفته است فاقد غيبت باشند با ارائه گواهي اشتغال به خدمت برادر يا برادران ديگر مي تواند به تاريخ خاتمه خدمت برادريا يكي از برادران دفترچه آماده به خدمت دريافت نمايد.

تبصره 1 _ برادر بزرگتري كه برادر يا برادران كوچكتر او به خدمت اعزام شده اند و اعزام وي قبل از آنان به هر علت مقدور نبوده است چنانچه فاقد غيبت باشد مي تواند تا خاتمه خدمت يكي از آنان از تاخير در اعزام به خدمت استفاده نمايد.

تبصره 2 _ در صورتي كه مشمولان مذكور به خدمت اعزام شده باشند نمي توانند از معافيت تاخير در اعزام موضوع بند(د) ماده 44 قانون خدمت وظيفه عمومي استفاده نمايند.

ماده 128 _ به مشمولاني كه كفيل خواهر صغير مي شوند چنانچه تا5 سال متوالي داراي شرايط معافيت باشند در پايان سال پنجم معافيت دايم زمان صلح داده خواهد شد.

تبصره _ چنانچه مدت معافيت موقت موضوع ماده فوق كمتر از 5سال بوده و مشمول بلافاصله واجد شرايط مندرج در ماده 126 اين آيين نامه بشود مدت معافيت كفالت در زمان صغر خواهر با مدت معافيت كفالت خواهر مجرد در زمان كبر قابل جمع نبوده

و مشمول پس از رسيدن خواهر به سن 24 سالگي تمام به خدمت اعزام خواهد شد.

ماده 129 _ مشمولاني كه براي انجام خدمت وظيفه عمومي احضارمي شوند چنانچه در تاريخهاي معينه خود را معرفي نكنند از معافيت هاي مذكور در اين فصل محروم مي شوند مگر اين كه در طول مدت غيبت و حين رسيدگي واجد شرايط معافيت كفالت بوده باشند و در ساير موارد تشخيص عذر موجه با رييس اداره وظيفه عمومي يا نماينده او خواهد بود.

ماده 130 _ مدارك لازم براي تشخيص يگانه سرپرست بودن مشمول

الف _ فتوكپي شناسنامه افراد ذي نفع كه مأمور مربوطه با اصل سندسجلي تطبيق داده و ذيل آن نام و نشان خود را با ذكر تاريخ تاييد و امضا مي نمايد.

ب _ استشهاد امضا شده توسط سه نفر از بستگان مشمول كه به تاييد مراجع انتظامي محل رسيده باشد.

ج _ انجام تحقيقات در مورد صحت و سقم ادعاي مشمول و مفاداستشهاد تنظيمي توسط مأموران حوزه يا پاسگاه انتظامي ياكلانتري مربوط و احراز هويت بستگان شهود وي كه به گواهي ومهر و امضاي فرمانده حوزه يا پاسگاه انتظامي يا كلانتري محل رسيده باشد.

ماده 131 _ در پايان هر سال كه مشمولان سالم و بلامانع موضوع بند(1) ماده 39 قانون خدمت وظيفه عمومي كه به خدمت اعزام شده اند بيش از ميزان نيازمندي نيروهاي مسلح باشند كه در اول همان سال از طرف ستاد مشترك اعلام گرديده است تعداد اضافي ازمشمولان بند 2 ماده 39 كه مدت خدمت ضرورت آنان بيشتر است حسب اعلام اداره وظيفه عمومي از خدمت ترخيص و به حوزه وظيفه عمومي اعزام كننده معرفي خواهند شد. حوزه وظيفه ذي ربط كارت معافيت در زمان صلح

جهت آنان صادر و تحويل خواهدنمود.

تبصره _ چنانچه افرادي از مشمولان اين ماده مايل به ادامه خدمت باشند در صورت نياز نيروها و سازمان ها مي توانند به خدمت ادامه دهند.

ماده 132 _ در صورت تامين نيازمندي نيروهاي مسلح به شرح ماده قبل براي مشمولاني كه حداقل 2 سال تمام از معافيت موقت استفاده نموده اند وسيله حوزه وظيفه ذي ربط كارت معافيت دايم درزمان صلح صادر و تحويل خواهد شد.

ماده 133 _ با مشمولاني كه پدر يا برادر آنها از تاريخ 19/10/1356 در راه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي و استمرار آن معلول يا مفقودالاثر يا اسير شده يا بشوند از نظر معافيت به ترتيب زير رفتار خواهد شد:

الف _ يكنفر از فرزندان يا برادران مشمول فرد معلولي كه برابر نظر شوراي پزشكي بنياد شهيد به تنهايي قادر به اداره امور شخصي خودنباشد از انجام خدمت دوره ضرورت و احتياط معاف دايم خواهدشد.

ب _ يكنفر از فرزندان يا برادران مشمول فرد مفقودالاثر از انجام خدمت دوره ضرورت و احتياط معاف دايم خواهد شد.

ج _ يكنفر از فرزندان يا برادران مشمول فرد اسير سه سال متوالي مي تواند از معافيت موقت يكساله خدمت دوره ضرورت و احتياط استفاده كرده و در پايان سال سوم در صورت بقاي اسارت به مشمول معافيت دايم از خدمت دوره ضرورت و احتياط داده خواهد شد.

تبصره 1 _ يكنفر از فرزندان و يا برادران مشمول فرد اسير درصورتي كه بيش از سه سال از تاريخ اسارت اسير گذشته باشد و دربدو مراجعه مشمول ، مدت اسارت بيش از سه سال احراز گردد و درصورت وجود ساير شرايط مقرر در قانون در همان نوبت اول براي مشمول كارت معافيت دايم از

انجام خدمت صادر گردد.

تبصره 2 _ مشمولاني كه به موجب قانون اصلاح ماده 45 قانون خدمت وظيفه عمومي از معافيت موقت استفاده كرده چنانچه درمدت اعتبار معافيت موقت و يا قبل از آن مدت اسارت اسير از سه سال تجاوز نمايد مي توانند به حوزه هاي وظيفه عمومي ذي ربط مراجعه و تقاضا نمايند كه معافيت موقت آنان به معافيت دايم تبديل شود.

ماده 134 _ منظور از معلول مندرج در ماده 45 قانون خدمت وظيفه عمومي و ماده 133 اين آيين نامه فرد ذكوري است كه در راه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي و استمرار آن از تاريخ 19/10/1356به بعد معلول شده يا بشود و در شوراي پزشكي بنياد شهيد معاينه شده و برابر نظر شوراي پزشكي مذكور به تنهايي قادر به اداره امورشخصي نباشد.

ماده 135 _ مراتب معلوليت پرسنل نظامي و انتظامي بايد موردتاييد نيرو يا سازمان مربوطه بوده و در ساير موارد تاييد بنياد شهيدكافي خواهد بود.

ماده 136 _ اسير و مفقودالاثر شخصي است كه در راه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي و استمرار آن از تاريخ 19/10/56 به بعد اسير يامفقودالاثر شده و مراتب در مورد پرسنل نيروهاي نظامي و انتظامي به تاييد نيروي مربوطه و در ساير موارد به تاييد بنياد شهيد رسيده باشد.

ماده 137 _ چنانچه معلول يا اسير يا مفقودالاثر غير از برادر پدر ومادري برادران ناتني ديگري داشته باشد وجود برادران ناتني مانع استفاده برادر تني از معافيت نخواهد بود.

تبصره _ در صورت تعدد مشمولان در موارد مشابه برابر مقررات مواد 140 تا 155 اين آيين نامه عمل شود.

بخش دوم _ معافيت يكنفر از فرزندان خانواده شهدا ( ماده 138 تا 167 )

ماده 138 _ مشمولاني كه پدر يا برادر آنان به درجه رفيع شهادت رسيده يا برسد با

داشتن شرايط زير مي توانند از معافيت موضوع قانون معافيت يكنفر از فرزندان خانواده شهدا مصوب 25/11/61استفاده كنند:

الف _ تاريخ شهادت برادر يا پدر مشمول بعد از نوزدهم ديماه هزار وسيصد و پنجاه و شش باشد.

ب _ بيش از هفت سال از تاريخ شهادت تا تاريخ معرفي و يا تا فروردين ماه سالي كه طي آن سال مشمول به سن 19 سالگي مي رسد نگذشته باشد.

ج _ پدر و مادر مشمول يا يكي از آنها در قيد حيات بوده و يا مشمول عهده دار سرپرستي برادر يا خواهر صغير خود باشد.

ماده 139_ شهادت پرسنل نيروهاي نظامي و انتظامي بايد به تاييد نيروي مربوطه و بنياد شهيد برسد و در ساير موارد تاييد بنياد شهيدكافي خواهد بود.

ماده 140 _ چنانچه از يك خانواده افرادي شهيد يا مفقودالاثر يامعلول يا اسير شده باشند فقط يك نفر از فرزندان يا برادران مشمول آن خانواده مي تواند از معافيت استفاده نمايد.

ماده 141 _ استفاده از معافيت خانواده شهدا در مورد چند برادرمشمول كه همه از يك پدر و مادر باشند با توافق والدين خواهد بودو در صورت عدم توافق يكي از آنان توسط اداره وظيفه عمومي به قيد قرعه انتخاب خواهد شد.

ماده 142 _ در صورتي كه پدر شهيد فوت نموده و مادر در قيدحيات باشد و برادران مشمول او متعدد باشند انتخاب با مادر شهيدخواهد بود و در صورتي كه مادر نسبت به انتخاب اقدام ننمايد يكياز آنان از طريق قرعه توسط اداره وظيفه عمومي انتخاب خواهد شد.

ماده 143 _ چنانچه مشموليني كه برادر شهيد هستند متعدد بوده وبا شهيد از پدر يكي ولي از مادر جدا باشند مشمولي حق استفاده ازمعافيت دارد

كه با شهيد از يك مادر باشد.

ماده 144 _ در صورتي كه شهيد فرزندان مشمول متعدد داشته باشدكه از يك مادر نباشند مشمولي مي تواند از معافيت استفاده نمايد كه تعداد خواهر و برادر صغير بيشتري داشته باشد. در صورت نبودن خواهر و برادر صغير حق تقدم با مشمولي است كه از مادر و از پدرتعداد برادر كمتري داشته باشد.

ماده 145 _ در صورتي كه شهيد داراي برادري از پدر يا مادر بوده كه به سن مشموليت رسيده باشند و هر يك از پدر يا مادر مدعي معافيت فرزند خود بشوند، در صورت عدم توافق به وضع معافيت رسيدگي نشده و پس از رفع اختلاف با مشمولي كه نتوانسته ازمعافيت استفاده كند مانند مشمولان هم طبقه او رفتار خواهد شد.

ماده 146 _ در صورتي كه شهيد داراي فرزندي باشد كه در سن مشموليت قرار دارد و يا ظرف 7 سال از تاريخ شهادت مشمول بشود و شهيد برادر مشمول نيز داشته باشد حق استفاده از معافيت بافرزند شهيد خواهد بود مگر اين كه همسر شهيد كتبا رضايت دهد كه به جاي فرزند شهيد برادر وي از معافيت استفاده نمايد.

ماده 147 _ چنانچه پدر و مادر مشمول فوت نموده و برادر وخواهر صغيري نيز وجود نداشته باشد مشموليني كه برادر شهيد هستند نمي توانند از معافيت استفاده نمايند.

ماده 148 _ در صورتي كه يكي از فرزندان شهيد از معافيت موضوع قانون معافيت يكنفر از فرزندان خانواده شهدا استفاده نمايد سايرفرزندان شهيد نمي توانند از معافيت كفالت استفاده نمايند.

ماده 149 _ چنانچه پدر و مادر شهيد فوت نموده و شهيد برادر ياخواهر صغير داشته باشد، برادري مي تواند از معافيت موضوع قانون معافيت يك نفر از

فرزندان خانواده شهدا استفاده نمايد كه با شهيد وبرادر يا خواهر صغير وي حسب مورد از يك پدر يا مادر باشد.

ماده 150 _ در صورتي كه پدر شهيد فوت نموده و مادر در قيدحيات باشد و شهيد برادران مشمول متعدد تني و ناتني داشته باشدحق تقدم با مشمولي است كه با شهيد از يك پدر و مادر(تني مي باشد.

ماده 151 _ در صورتي كه شهيد برادران ابويني نداشته باشد بين برادران ناتني شهيد حق تقدم با برادري خواهد بود كه تعداد بيشتري خواهر و يا برادر صغير داشته باشد. در صورت تساوي شرايط حق تقدم با مشمولي است كه داراي برادر كمتر باشد.

ماده 152 _ مشمولي كه از معافيت دايم يا موقت كفالت يا پزشكياستفاده نموده يا مي نمايند پس از شهادت يا معلوليت يا مفقودالاثرشدن يا اسارت پدر و يا برادر خود مي تواند تقاضاي تبديل معافيت كفالت يا پزشكي يا تحصيلي را به معافيت يكنفر از فرزندان يابرادران خانواده طبقات مذكور به حوزه وظيفه عمومي صادر كننده كارتهاي مذكور تسليم نمايد و حوزه وظيفه مربوطه برابر مقررات پس از رسيدگي نسبت به تبديل كارت معافيت قبلي وي به كارت معافيت يكنفر از فرزندان يا برادران خانواده آن طبقات اقدام خواهدنمود.

ماده 153 _ استفاده مشمول از معافيت پزشكي و معافيت تحصيلي مانع استفاده برادران ديگر وي از معافيت يك نفر از فرزندان خانواده شهدا نخواهد بود.

ماده 154 _ غيبت مشمول مانع استفاده وي از معافيت يكنفر ازفرزندان خانواده شهدا نخواهد بود.

ماده 155 _ چنانچه مشمولي از خانواده شهدا از معافيت كفالت دايم استفاده كرده باشد ساير برادران و فرزندان نمي توانند از معافيت يكنفر از فرزندان خانواده شهدا براي همان موضوع استفاده نمايندمگر اين كه معافيت

كفالت مقدم بر شهادت باشد.

مواد 156 و 157_ به موجب اصلاحيه مصوب 25/4/1365 حذف شده اند.

ماده 158 _ مدارك لازم براي رسيدگي به ادعاي كفالت مشمولان يگانه مراقب و نگهدارنده پدر كه قادر به اداره امور خود نباشد به شرح زير است

1 _ تصوير شناسنامه پدر.

2 _ تصوير شناسنامه مادر.

3 _ تصوير شناسنامه برادران و خواهران مشمول در صورتي كه هريك از آنان فوت كرده باشند برگ فوت آنان

4 _ عكس پدر مشمول كه توسط كلانتري يا پاسگاه ژاندارمري محل اقامت گواهي شده باشد.

5 _ تصوير شناسنامه همسر يا همسران ديگر پدر مشمول

6 _ پاسخ اداره ثبت احوال محل صدور شناسنامه پدر و مادرمشمول به استعلام حوزه وظيفه ذي ربط در مورد مشخصات فرزندان ذكور پدر و مادر.

7 _ در صورتي كه به وضع مشمول در خارج از محل صدورشناسنامه رسيدگي شود پاسخ استعلام وضع مشموليت وي ازحوزه يا گروهان و يا بخش وظيفه ژاندارمري محل صدور شناسنامه مشمول

8 _ برگ تحقيق وضعيت (اين برگ بدوا حسب مورد وسيله حوزه وظيفه محل صدور شناسنامه يا محل سكونت مشمول تنظيم وجهت تحقيق و تكميل به كلانتري يا پاسگاه ژاندارمري محل صدورشناسنامه يا محل سكونت مشمول پدر و مادر وي فرستاده مي شود. مراجع مذكور پس از بررسي تحقيق و تكميل و گواهي وامضا و مهر رييس يا فرمانده مربوطه به حوزه وظيفه ذي ربط اعاده خواهند نمود)

9 _ برگ معاينه پزشكي پدر مشمول ، متضمن نظر شوراي پزشكي مبني بر عدم قدرت به اداره امور و نياز به مراقبت و نگهداري به علت كهولت يا بيماري يا نقص عضو.

10 _ برگ معاينه پزشكي برادر بيش از 18 سال مشمول متضمن نظر شوراي پزشكي مبني

بر اين كه به علت بيماري يا نقص عضوقادر به مراقبت و نگهداري از پدر خود نمي باشد.

11 _ برگ استشهاد تاييد وضعيت و صحت ادعاي مشمول به امضاي سه نفر از بستگان مشمول كه به تاييد مراجع انتظامي محل رسيده باشد.

تبصره 1 _ حضور پدر مشمول در جلسه هيات رسيدگي ضرورياست چنانچه پدر مشمول قادر به حضور در جلسه هيات رسيدگي نباشد گواهي مراجع ذي صلاح مبني بر عدم امكان حضور پدرمشمول در جلسه الزامي است

تبصره 2 _ مشمولان هر يك از مدارك فوق را به تعداد مورد نياز به حوزه وظيفه عمومي ذي ربط تحويل خواهند نمود.

ماده 159 _ مدارك لازم براي رسيدگي به ادعاي كفالت مشمولان يگانه مراقب و نگهدارنده مادر فاقد شوهر به شرح زير است

1 _ گواهي فوت پدر.

2 _ رونوشت طلاقنامه مادر در صورتي كه مادر مشمول مطلقه شده باشد.

3 _ تصوير شناسنامه مادر.

4 _ تصوير شناسنامه پدر مشمول در صورتي كه مادر مشمول مطلقه شده باشد.

5 _ تصوير شناسنامه برادران و خواهران مشمول

6 _ گواهي فوت برادر يا برادران مشمول در صورتي كه فوت نموده باشند.

7 _ پاسخ اداره ثبت احوال صدور شناسنامه مشمول و پدر و مادروي به استعلام حوزه وظيفه عمومي ذي ربط درباره مشخصات فرزندان ذكور مادر.

8 _ در صورتي كه به وضع مشمول در خارج از محل صدورشناسنامه رسيدگي شود پاسخ استعلام وضع مشموليت وي ازحوزه يا گروهان و يا بخش وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه مشمول

9 _ برگ تحقيق وضعيت اين برگ بدوا حسب مورد وسيله حوزه وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه يا محل سكونت مشمول ومادر او تنظيم و جهت تحقيق و

تكميل به كلانتري يا پاسگاه ژاندارمري محل صدور شناسنامه يا محل سكونت مشمول و پدر و مادر وي فرستاده مي شود. مراجع مذكور پس از بررسي و تحقيق وتكميل و گواهي و امضا و مهر رييس يا فرمانده مربوطه به حوزه وظيفه عمومي ذي ربط اعاده خواهند نمود)

10 _ عكس مادر مشمول كه توسط كلانتري يا پاسگاه ژاندارمري محل اقامت گواهي شده باشد.

11 _ تصوير شناسنامه و يا خلاصه فوت شوهر و يا شوهران قبلي مادر مشمول

12 _ برگ معاينه پزشكي برادر بيش از 18 سال مشمول متضمن نظرشوراي پزشكي مبني بر اين كه به علت بيماري يا نقص عضو قادر به سرپرستي مادر فاقد شوهر خود نمي باشد.

13 _ برگ استشهاد تاييد وضعيت و صحت ادعاي مشمول به امضاي سه نفر از بستگان مشمول كه به تاييد مراجع انتظامي محل رسيده باشد.

14 _ رونوشت مصدق احكام مبني بر حبس پدر (به نحوي كه ازتاريخ ارايه آن بيش از يك سال به انقضاي حبس باقي مانده باشد)

تبصره 1 _ حضور مادر مشمول در جلسه هيات رسيدگي ضرورياست چنانچه مادر مشمول قادر به حضور در جلسه هيات رسيدگي نباشد، گواهي مراجع ذي صلاح مبني بر عدم امكان حضور مادرمشمول در جلسه الزامي است

تبصره 2 _ مشمولان بايد هر يك از مدارك فوق را به تعداد موردنياز به حوزه وظيفه عمومي تحويل نمايند.

ماده 160 _ مدارك لازم براي رسيدگي به ادعاي كفالت مشمولان يگانه مراقب و نگهدارنده جد يا جده پدري يا مادري كه قادر به اداره امور خود نباشند به شرح زير است

الف _ جد پدري يا مادري

1 _ تصوير شناسنامه جد.

2 _ تصوير شناسنامه نوه هاي ذكور و اناث

3 _

گواهي فوت فرزندان جد.

4 _ عكس جد مشمول كه توسط كلانتري يا پاسگاه ژاندارمري محل اقامت گواهي شده باشد.

5 _ برگ تحقيق وضعيت اين برگ بدوا حسب مورد وسيله حوزه وظيفه محل صدور شناسنامه يا محل سكونت مشمول در موردفرزندان و نوه هاي جد تنظيم و جهت تحقيق و تكميل به كلانتري ياپاسگاه ژاندارمري محل صدور شناسنامه يا محل سكونت مشمول و پدر و مادر و جد وي فرستاده مي شود. مراجع مذكور پس ازتحقيق و بررسي و تكميل و امضا و مهر رييس يا فرمانده مربوطه به حوزه وظيفه ذي ربط اعاده خواهند نمود)

6 _ برگ معاينه پزشكي جد مشمول متضمن نظر شوراي پزشكي مبني بر نياز به مراقبت و نگهداري به علت بيماري يا نقص عضو ياكهولت

7 _ چنانچه جد داراي همسران ديگر باشد تصوير شناسنامه آنها.

8 _ پاسخ اداره ثبت احوال محل صدور شناسنامه افراد بندهاي 1 و2 به استعلام حوزه وظيفه ذي ربط در مورد مشخصات آنان

9 _ در صورتي كه به وضع مشمول در خارج از محل صدورشناسنامه رسيدگي شود پاسخ استعلام وضع مشموليت از حوزه ياگروهان و يا بخش وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه مشمول

10 _ برگ معاينه پزشكي برادر بيش از 18 سال مشمول متضمن نظرشوراي پزشكي مبني بر اين كه به علت بيماري يا نقص عضو قادر به مراقبت و نگهداري از جد خود نمي باشد.

11 _ برگ استشهاد تاييد وضعيت و صحت ادعاي مشمول به امضاي سه نفر از بستگان مشمول كه به تاييد مراجع انتظامي محل رسيده باشد.

تبصره 1 _ حضور جد مشمول با شناسنامه عكس دار در جلسه هيات رسيدگي ضروري است در صورتي كه جد به هر علت قادر به حضور در جلسه

دادگاه نباشد، گواهي مراجع ذي صلاح ذي ربط مبني بر عدم امكان حضور وي در جلسه الزامي است

تبصره 2 _ مشمولان هر يك از مدارك فوق را به تعداد مورد نياز به حوزه وظيفه عمومي مربوطه تحويل خواهند داد.

ب _ جده مادري يا پدري

1 _ در مورد مشمولاني كه ادعاي تكفل جده مادري يا پدري خود را نموده باشند مدارك مذكور در بند الف اين ماده به استثناي مدارك مندرج در بند 6.

2 _ گواهي فوت شوهر يا طلاقنامه جده كه تاريخ وقوع طلاق قبل از رسيدن مشمول به سن مشموليت باشد.

ماده 161 _ مدارك لازم براي رسيدگي به ادعاي كفالت مشمولان يگانه مراقب و نگهدارنده خواهر كه قادر به اداره امور خود نباشد به شرح زير است

1 _ گواهي فوت پدر.

2 _ تصوير شناسنامه خواهر.

3 _ تصوير شناسنامه مادر مشمول و همسر يا همسران ديگر پدرمشمول

4 _ برگ تحقيق وضعيت (اين برگ بدوا حسب مورد وسيله حوزه وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه يا محل سكونت مشمول و خواهر تنظيم و جهت تحقيق و تكميل به كلانتري يا پاسگاه ژاندارمري محل صدور شناسنامه يا محل سكونت مشمول و پدر و مادر و خواهر وي فرستاده مي شود.مراجع مذكور پس از بررسي وتحقيق و تكميل و گواهي و امضا و مهر رييس يا فرمانده مربوطه به حوزه وظيفه عمومي ذي ربط اعاده خواهند نمود)

5 _ پاسخ اداره ثبت احوال محل صدور شناسنامه و محل سكونت مشمول پدر و مادر او به استعلام حوزه وظيفه عمومي ذي ربط درمورد فرزندان آنها.

6 _ در صورتي كه به وضع مشمول در خارج از محل صدورشناسنامه رسيدگي شود پاسخ استعلام وضع مشموليت وي ازحوزه

يا گروهان و يا بخش وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه مشمول

7 _ عكس خواهر مشمول كه توسط كلانتري يا پاسگاه ژاندارمري محل اقامت گواهي شده باشد.

8 _ در صورتي كه پدر مشمول قبلا همسران ديگري داشته است تصوير شناسنامه آنها.

9 _ برگ معاينه پزشكي برادر بيش از 18 سال مشمول متضمن نظرشوراي پزشكي مبني بر اين كه به علت بيماري يا نقص عضو قادر به مراقبت و نگهداري از خواهر خود نمي باشد.

10 _ برگ استشهاد تاييد وضعيت و صحت ادعاي مشمول به امضاي سه نفر از بستگان مشمول كه به تاييد مراجع انتظامي محل رسيده باشد.

11 _ برگ معاينه پزشكي خواهر مشمول متضمن نظر شوراي پزشكي مبني بر اين كه به علت بيماري يا نقص عضو قادر به اداره امور خود نمي باشد و نياز به مراقبت و نگهداري دارد.

12 _ رونوشت مصدق احكام مبني بر حبس پدر (به نحوي كه ازتاريخ ارايه آن بيش از يك سال به انقضاي حبس باقي مانده باشد)

تبصره 1 _ حضور خواهر مشمول در جلسه هيات رسيدگي ضروري است چنانچه خواهر مشمول قادر به حضور در جلسه هيات رسيدگي نباشد، گواهي مراجع ذي صلاح ذي ربط مبني برعدم امكان حضور خواهر مشمول در جلسه الزامي است

تبصره 2 _ مشمولان هر يك از مدارك فوق را به تعداد مورد نياز به حوزه وظيفه عمومي ذي ربط تحويل خواهند داد.

ماده 162 _ مدارك لازم براي رسيدگي به ادعاي كفالت مشمولان يگانه مراقب و نگهدارنده برادر كه قادر به اداره امور خود نباشد به شرح زير است

1 _ گواهي فوت پدر.

2 _ تصوير شناسنامه برادر بيمار مشمول

3 _ تصوير شناسنامه ساير برادران مشمول

4 _ برگ تحقيق

وضعيت اين برگ بدوا حسب مورد وسيله حوزه وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه يا محل سكونت مشمول و برادر او تنظيم و جهت تحقيق و تكميل به كلانتري يا پاسگاه ژاندارمري محل صدور شناسنامه يا محل سكونت مشمول و پدر ومادر و برادر وي فرستاده مي شود. مراجع مذكور پس از بررسي وتحقيق و تكميل و گواهي و امضا و مهر رييس يا فرمانده مربوطه به حوزه وظيفه ذي ربط اعاده خواهند نمود)

5 _ عكس برادر مشمول كه توسط كلانتري يا پاسگاه ژاندارمري محل اقامت گواهي شده باشد.

6 _ در صورتي كه پدر مشمول قبلا همسران ديگري داشته است تصوير شناسنامه آنها.

7 _ پاسخ اداره ثبت احوال محل صدور شناسنامه و محل سكونت پدر و مادر به استعلام حوزه وظيفه ذي ربط در مورد فرزندان آنها.

8 _ در صورتي كه به وضع مشمول در خارج از محل صدورشناسنامه رسيدگي شود پاسخ استعلام وضع مشموليت وي ازحوزه يا گروهان و يا بخش وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه مشمول

9 _ برگ معاينه پزشكي برادر بيش از 18 سال مشمول متضمن نظرشوراي پزشكي مبني بر اين كه به علت بيماري و يا نقص عضو قادربه اداره امور خود نمي باشد و نياز به مراقبت و نگهداري دارد.

10 _ برگ استشهاد تاييد وضعيت و صحت ادعاي مشمول به امضاي سه نفر از بستگان مشمول كه به تاييد مراجع انتظامي محل رسيده باشد.

11 _ رونوشت مصدق احكام مبني بر حبس پدر (به نحوي كه ازتاريخ ارايه آن بيش از يك سال به انقضاي حبس باقي مانده باشد)

تبصره 1 _ حضور برادر مشمول در جلسه هيات رسيدگي ضرورياست چنانچه برادر مشمول قادر به حضور در جلسه

هيات رسيدگي نباشد، گواهي مراجع ذي صلاح ذي ربط مبني بر عدم امكان حضوربرادر مشمول در جلسه الزامي است

تبصره 2 _ مشمولان هر يك از مدارك فوق را به تعداد مورد نياز به حوزه هاي وظيفه عمومي ذي ربط تحويل خواهند نمود.

ماده 163 _ مدارك لازم براي رسيدگي به ادعاي كفالت مشمولان يگانه سرپرست و نگهدارنده برادر يا خواهر صغير به شرح زير است

1 _ گواهي فوت پدر.

2 _ تصوير شناسنامه برادران يا خواهران صغير.

3 _ تصوير شناسنامه مادر مشمول و همسر يا همسران ديگر پدرمشمول

4 _ برگ تحقيق وضعيت اين برگ بدوا حسب مورد وسيله حوزه وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه يا محل سكونت مشمول وپدر و مادر و خواهر و برادر او تنظيم و جهت تحقيق و تكميل به كلانتري يا پاسگاه ژاندارمري محل صدور شناسنامه يا محل سكونت مشمول و پدر و مادر و خواهر و برادر وي فرستاده مي شود. مرجع مذكور پس از بررسي و تحقيق و تكميل و گواهي ومهر و امضاي رييس يا فرمانده مربوطه به حوزه وظيفه ذي ربط اعاده خواهند نمود)

5 _ عكس برادر يا برادران و خواهر يا خواهران صغير مشمول كه توسط كلانتري يا پاسگاه ژاندارمري محل اقامت گواهي شده باشد.

6 _ در صورتي كه پدر مشمول قبلا همسران ديگري داشته باشدتصوير شناسنامه آنها.

7 _ برگ معاينه پزشكي برادر بيش از 18 سال مشمول متضمن نظرشوراي پزشكي مبني بر اين كه به علت بيماري يا نقص عضو قادر به سرپرستي و نگهداري از برادر يا خواهر صغير خود نمي باشد.

8 _ برگ استشهاد تاييد وضعيت و صحت ادعاي مشمول به امضاي سه نفر از بستگان مشمول كه به تاييد مراجع انتظامي محل رسيده باشد.

9

_ در صورتي كه به وضع مشمول در خارج از محل صدورشناسنامه رسيدگي شود پاسخ استعلام وضع مشموليت وي ازحوزه يا گروهان و يا بخش وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه مشمول

10 _ پاسخ اداره ثبت احوال محل صدور شناسنامه و محل سكونت پدر و مادر و مشمول به استعلام حوزه وظيفه عمومي ذي ربط درباره مشخصات فرزندان آنها.

11 _ رونوشت مصدق احكام مبني بر حبس پدر (به نحوي كه ازتاريخ ارايه آن بيش از يك سال به انقضاي حبس باقي مانده باشد)

تبصره 1 _ حضور يكي يا كليه برادران و خواهران صغير مشمول در جلسه هيات رسيدگي ضروري است چنانچه هر يك از برادران يا خواهران صغير مشمول قادر به حضور در جلسه هيات رسيدگي نباشند، گواهي مراجع ذي صلاح مبني بر عدم امكان حضور درجلسه الزامي است

تبصره 2 _ مشمولان هر يك از مدارك فوق را به تعداد مورد نياز به حوزه وظيفه عمومي ذي ربط تحويل خواهند داد.

ماده 164 _ مدارك لازم براي رسيدگي به ادعاي كفالت مشمولان يگانه سرپرست خواهر مجرد:

1 _ گواهي فوت پدر.

2 _ تصوير شناسنامه خواهر.

3 _ تصوير شناسنامه مادر مشمول و همسر يا همسران ديگر پدرمشمول

4 _ برگ تحقيق وضعيت اين برگ بدوا حسب مورد وسيله حوزه وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه يا محل سكونت مشمول وخواهر او تنظيم و جهت تحقيق و تكميل به كلانتري يا پاسگاه ژاندارمري محل صدور شناسنامه يا محل سكونت مشمول و پدر ومادر و خواهر وي فرستاده مي شود، مراجع مذكور پس از بررسي وتحقيق و تكميل و گواهي و امضا و مهر رييس يا فرمانده مربوطه به حوزه وظيفه عمومي ذي ربط اعاده خواهند نمود)

5 _ پاسخ

اداره ثبت احوال محل صدور شناسنامه و محل سكونت مشمول و پدر و مادر او به استعلام حوزه وظيفه عمومي ذي ربط در مورد فرزندان آنها.

6 _ در صورتي كه به وضع مشمول در خارج از محل صدورشناسنامه رسيدگي شود پاسخ استعلام وضع مشموليت وي ازحوزه يا گروهان و يا بخش وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه مشمول

7 _ عكس خواهر مشمول كه توسط كلانتري يا پاسگاه ژاندارمري محل اقامت گواهي شده باشد.

8 _ در صورتي كه پدر مشمول قبلا همسران ديگري داشته است تصوير شناسنامه آنها.

9 _ برگ معاينه پزشكي برادر بيش از 18 سال مشمول متضمن نظرشوراي پزشكي مبني بر اين كه به علت بيماري يا نقص عضو قادر به سرپرستي از خواهر مجرد خود نمي باشد.

10 _ برگ استشهاد تاييد وضعيت و صحت ادعاي مشمول به امضاي سه نفر از بستگان مشمول كه به تاييد مراجع انتظامي محل رسيده باشد.

11 _ رونوشت مصدق احكام مبني بر حبس پدر (به نحوي كه ازتاريخ ارايه آن بيش از يك سال به انقضاي حبس باقي مانده باشد)

تبصره 1 _ حضور خواهر مشمول در جلسه هيات رسيدگي ضروري است چنانچه خواهر مشمول قادر به حضور در جلسه هيات رسيدگي نباشد، گواهي مراجع ذي صلاح ذي ربط مبني برعدم امكان حضور خواهر مشمول در جلسه الزامي است

تبصره 2 _ مشمولان هر يك از مدارك فوق را به تعداد مورد نياز به حوزه وظيفه عمومي ذي ربط تحويل خواهند داد.

ماده 165 _ مدارك لازم براي رسيدگي به تقاضاي معافيت يكنفر ازفرزندان يا برادران معلول به شرح زير است

1 _ تصوير شناسنامه پدر يا برادر مشمول كه معلول شده باشند.

2 _ حذف شده است

3 _

تصوير شناسنامه مادر مشمول

4 _ تصوير شناسنامه برادر يا برادران مشمول

5 _ حذف شده است

6 _ حذف شده است

7 _ گواهي فوت پدريامادردرصورتي كه يكي از آنان فوت كرده باشد.

8 _ در صورتي كه به وضع مشمول در خارج از حوزه محل صدورشناسنامه رسيدگي شود پاسخ استعلام وضع مشموليت وي ازحوزه يا گروهان يا بخش وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه مشمول

بندهاي 9 لغايت 12 حذف شده اند.

تبصره _ مشمولان هر يك از مدارك فوق را به تعداد مورد نياز به حوزه وظيفه عمومي ذي ربط تحويل خواهند داد.

ماده 166 _ مدارك لازم براي رسيدگي به تقاضاي معافيت يك نفراز فرزندان يا برادران فرد اسير يا مفقودالاثر به شرح زير است

1 _ تصوير شناسنامه پدريابرادرمشمول كه اسير يا مفقودالاثر باشند.

2 _ تصوير شناسنامه مادر مشمول

3 _ در صورتي كه به وضع مشمول در خارج از حوزه محل صدورشناسنامه رسيدگي شود پاسخ استعلام وضع مشموليت وي از حوزه يا گروهان يا بخش وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه مشمول

تبصره _ مشمولان هر يك از مدارك فوق را به تعداد مورد نياز به حوزه وظيفه عمومي ذي ربط تحويل خواهند داد.

ماده 167 _ مدارك لازم براي رسيدگي به تقاضاي معافيت يكنفر ازفرزندان خانواده شهدا به شرح زير است

1 _ تصوير شناسنامه پدر يا برادر مشمول كه شهيد شده است

2 _ گواهي نيروهاي نظامي و انتظامي مربوط كه به تاييد بنياد شهيدرسيده است مبني بر شهادت پدر يا برادر مشمول در مورد شهداي نيروهاي نظامي و انتظامي و يا گواهي بنياد شهيد مبني بر شهادت پدر يا برادر مشمول در مورد ساير شهدا.

3 _ تصوير شناسنامه

مادر مشمول

4 _ تصوير شناسنامه برادر يا برادران مشمول

5 _ حذف شده است

6 _ گواهي فوت پدر و مادر مشمول در صورتي كه برادر مشمول شهيد شده و پدر و مادر فوت نموده و مشمول مدعي سرپرستي برادر يا خواهر صغير خود باشد.

11 _ رضايت نامه رسمي همسر شهيدي كه داراي فرزند مشمول يافرزندي است كه ظرف هفت سال از تاريخ شهادت به سن مشموليت مي رسد مبني بر اين كه برادر شهيد كه مشمول مي باشداز معافيت يكنفر از خانواده شهدا استفاده نمايد. اين رضايت نامه بايستي در دفاتر اسناد رسمي تنظيم و ثبت شود .

فصل پنجم _ آموزش نظامي مشمولان و درجات و حقوق و مزاياي آنان ( ماده 168 تا 185

ماده 168 - كليه مشمولان خدمت وظيفه عمومي كه از طريق مراجع پزشكي و سازمانهاي وظيفه قادر به خدمت و بلامانع تشخيص داده شده اند به مراكز آموزشي نيروهاي نظامي و انتظامي تحويل و طبق برنامه آموزشي كه از طريق ستاد مشترك ارتش وستاد مركزي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تنظيم مي گردد دوره آموزش مقدماتي نظامي را بايد طي نمايند.

ماده 169 _ كليه مشمولان فوق ديپلم جهت طي دوره درجه داري وظيفه به مراكز آموزشي و فرهنگي نيروهاي نظامي و انتظامي اعزام و پس از طي دوره آموزش مقدماتي نظامي و تخصصي و موفقيت در آزمايشهاي مربوطه و داشتن سلامت جسمي و رواني و صلاحيت اخلاقي و سياسي به يكي از درجات گروهباني وظيفه نايل مي شوند.

ماده 170 _ مشمولان فوق ديپلم كه به دوره آموزشي درجه داري وظيفه اعزام مي شوند در صورت مردود شدن در دوره آموزش مقدماتي يا تخصصي و يا نداشتن سلامت جسمي و رواني و صلاحيت اخلاقي و سياسي بقيه خدمت خود را با درجه افرادي وظيفه انجام خواهند داد.

ماده 171 _ كليه

مشمولان ديپلمه و پايين تر پس از طي دوره آموزش مقدماتي نظامي با درجه افرادي وظيفه به خدمت خود درنيروهاي نظامي يا انتظامي مربوطه ادامه خواهند داد.

ماده 172 _ در موارد ضروري نيروها و سازمانهاي نظامي و انتظامي مجاز خواهند بود به تعداد مورد نياز از بين مشمولان ديپلمه پس ازخاتمه دوره آموزش مقدماتي نظامي بر اساس ضوابط زير انتخاب وجهت طي دوره درجه داري وظيفه در تخصصهاي مورد لزوم به مراكز فرهنگي مربوطه اعزام دارند:

الف _ دارا بودن صلاحيت اخلاقي و سياسي

ب _ ابراز لياقت و شايستگي در دوره آموزش مقدماتي نظامي

ج _ داشتن استعداد جسمي و رواني برابر نظريه بهداري سازمان يانيرو.

د _ دارا بودن معدل بالاتر در پايان دوره دبيرستان و دوره آموزش مقدماتي نظامي

ماده 173 _ مشمولان ليسانسيه و بالاتر در صورتي كه قادر به خدمت و بلامانع تشخيص داده شوند براي طي دوره آموزش مقدماتي نظامي تحويل مراكز آموزشي خواهند شد و پس از موفقيت در دوره مذكور در صورتي كه از لحاظ اخلاقي و سياسي ومكتبي شايستگي داشته باشند براي طي دوره آموزش افسري وظيفه اعزام خواهند گرديد.

ماده 174 _ مشمولاني كه داراي دانشنامه دكترا در هر رشته باشندپس از طي دوره آموزش افسري و موفقيت در آزمايش هاي مربوطه به درجه ستوان يكمي مفتخر خواهند شد.

ماده 175 _ مشمولان ليسانسيه و فوق ليسانسيه در صورت موفقيت در آزمايشهاي دوره آموزشي افسري وظيفه به درجه ستوان دومي مفتخر خواهند شد.

ماده 176 _ در صورتي كه مشمولان ليسانسيه و بالاتر در آزمايشهاي دوره آموزش مقدماتي نظامي مردود شوند و يا طبق نظرشوراي مركز آموزشي از لحاظ جسمي ، مكتبي و اخلاقي صلاحيت لازم جهت

نيل به درجه افسري را نداشته باشند، براي طي دوره درجه داري وظيفه اعزام خواهند شد.

ماده 177 _ در صورتي كه مشمولان ليسانسيه و بالاتر درآزمايشهاي دوره آموزش افسري وظيفه مردود گردند يا طبق نظرشوراي مركز آموزشي مربوطه از لحاظ مكتبي و اخلاقي صلاحيت لازم جهت نيل به مقام افسري را نداشته باشند بقيه خدمت دوره ضرورت را برابر نظر شورا با يكي از درجات گروهباني وظيفه انجام خواهند داد.

ماده 178 _ ميزان حقوق و مزاياي ماهانه افسران ، درجه داران ، دانشجويان ، دانش آموزان و افراد وظيفه به شرح زير خواهد بود:

الف _ حقوق ماهانه افسران وظيفه معادل حقوق ثابت ماهانه سال اول افسران هم درجه كادر ثابت

ب _ حقوق ماهانه درجه داران وظيفه عبارتست از گروهبان سوم 115 واحد حقوق ، گروهبان دوم 125 واحد حقوق و گروهبان يكم 135 واحد.

ج _ حقوق ماهانه دانشجويان وظيفه در مدت آموزش مقدماتي 2000 ريال

د _ حقوق ماهانه دانشجويان وظيفه در مدت آموزش تخصصي 2500 ريال

ه _ حقوق ماهانه دانش آموزان وظيفه در مدت آموزش مقدماتي وتخصصي 2000 ريال

و _ حقوق ماهانه افراد وظيفه به ميزاني است كه هر سال در بودجه وزارت دفاع پيش بيني مي شود.

تبصره _ ضريب حقوق درجه داران وظيفه عبارتست از ضريب حقوق پرسنل كادر ثابت ارتش جمهوري اسلامي ايران

ماده 179 _ ميزان مرخصي سالانه پرسنل وظيفه در مدت خدمت برابر مدت مرخصي پرسنل كادر ثابت نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران مي باشد و چگونگي استفاده از آن در آيين نامه مرخصي پرسنل نيروهاي مسلح تعيين خواهد شد.

ماده 180 _ پرسنل وظيفه اي كه در حين خدمت وظيفه عمومي اسير يا مفقودالاثر بشوند حسب مورد تا پايان دوره

اسارت يا تعيين تكليف از طريق واحد مربوطه به عايله تحت تكفل آنان به ترتيب زير حقوق پرداخت خواهد شد:

الف _ در دوره ضرورت از حقوق درجه مربوطه و پس از پايان دوره ضرورت و ورود به دوره احتياط از حقوقي معادل حقوق ثابت هم درجه كادر ثابت

ب _ در صورتي كه در حين اسارت و يا مفقودالاثر بودن ، دوره احتياط آنان منقضي گرديده و وارد مرحله ذخيره اول شوند از حقوقي معادل حقوق ثابت يك درجه بالاتر از درجه دوره احتياط

ج _ در صورتي كه حين اسارت يا مفقودالاثر بودن وارد مرحله ذخيره دوم شوند از حقوق معادل يك درجه بالاتر از ذخيره اول

تبصره _ عايله تحت تكفل پرسنل وظيفه حسب مورد برابرمقررات استخدامي نيروهاي نظامي و انتظامي خواهد بود.

ماده 181 _ از نظر اين آيين نامه پرسنل وظيفه اي اسير يا مفقودالاثرشناخته مي شوند كه توسط نيرو يا سازمان مربوط براساس مقررات مورد عمل نيروهاي نظامي و انتظامي مراتب اسارت يا مفقودالاثر بودن آنان تأييد گردد.

ماده 182 _ با مشمولاني كه مشغول گذرانيدن دوره ضرورت بوده و به علل قانوني از خدمت ترخيص شوند چنانچه علتي كه موجب ترخيص گرديده مرتفع و بازگشت آنان به خدمت ضروري باشد درصورتي كه بيش از يكسال از تاريخ ترخيص نگذشته باشد به ترتيب زير رفتار خواهد شد:

الف _ چنانچه قبل از اتمام دوره آموزشي ترخيص شده باشند به مركز آموزشي اعزام خواهند شد تا دوره آموزشي را بگذرانند.

ب _ چنانچه بعد از اتمام دوره آموزشي ترخيص شوند به منظورادامه بقيه خدمت دوره ضرورت به نيرو يا سازمان مربوط قبلي معرفي خواهند شد.

تبصره _ مدت خدمت قبلي مشمولان

مذكور در ماده فوق جزو خدمت دوره ضرورت آنان محسوب خواهد شد.

ماده 183 _ پرسنل وظيفه اي كه توسط مقامات قضايي زنداني مي شوند در زمان بازداشت ارتباط آنان با نيرو يا سازمان مربوطه قطع و از كسوت نظامي خارج خواهند شد.

تبصره 1 _ هرگاه بازداشت پرسنل وظيفه توسط مقامات قضايي دردوره آموزش باشد در صورت اعاده به خدمت چنانچه مدت بازداشت بنا به تشخيص شوراي آموزشي يا فرهنگي مركز آموزش موجب لطمه به آموزش گردد دوره آموزشي آنان تجديد خواهد شدو در غير اين صورت بقيه دوره آموزش را ادامه خواهند داد و درصورتي كه مدت بازداشت پس از خاتمه آموزش و در حين خدمت باشد بقيه خدمت دوره ضرورت را بدون احتساب ايام بازداشت انجام خواهند داد.

تبصره 2 _ مدت زنداني جزو خدمت وظيفه محسوب نخواهدشد.

ماده 184 _ مدت خدمت دوره ضرورت مشمولاني كه به هر علت از خدمت منفك گرديده و مجدداً به خدمت اعزام مي شوند مدتي است كه در زمان اعزام مجدد آنان ملاك عمل مي باشد.

ماده 185 _ يگان ترخيص كننده اين قبيل مشمولان موظف است مدارك اعزامي را ضمن ذكر علت ترخيص به حوزه اعزام كننده ارسال دارد.

فصل ششم غيبت مشمولان وظيفه عمومي و جرايم و مجازاتها
بخش اول غيبت مشمولان خدمت وظيفه عمومي ( ماده 243 تا 192

ماده 186 _ مشمولان زير ، غايب محسوب مي شوند مگر آن كه مطابق ضوابطي كه به تاييد شوراي موضوع تبصره 2 ماده 21 قانون خدمت وظيفه عمومي برسد عذر غيبت ايشان موجه باشد:

1 _ مشمولاني كه در تاريخ مقرر در حوزه وظيفه عمومي مربوطه جهت اعزام به خدمت حاضر نشوند.

2 _ مشمولاني كه به وضع آنها به وسيله سازمانهاي وظيفه عمومي رسيدگي شده و برگ قانوني معافيت موقت دريافت و پس از انقضاي مدت اعتبار آن

ظرف يكماه براي تجديد رسيدگي خود رامعرفي ننمايند.

3 _ مشمولاني كه پس از تعيين محل خدمت و اعزام در پادگان محل آموزش حاضر نشوند.

ماده 187 _ مشمولان غايب كه پس از دستگيري يا معرفي خود درحين رسيدگي از لحاظ پزشكي معاف دايم شناخته شوند چنانچه علت معافيت در ايام غيبت به وجود آمده باشد جهت رسيدگي به اتهام غيبت به مراجع قضايي معرفي مي گردند و چنانچه به تشخيص شوراي پزشكي معاينه كننده علت معافيت اين گونه مشمولان در تاريخ احضار و طول مدت غيبت نيز وجود داشته ازتعقيب كيفري معاف خواهند بود.

ماده 188 _ به مشمولان غايب كه پس از حضور يا دستگيري درمعاينه پزشكي معاف موقت تشخيص داده شوند تا تعيين تكليف قطعي (معافيت دايم پزشكي يا اعزام به خدمت برگ معافيت موقت داده نخواهد شد.

ماده 189 _ مشمولان غايبي كه به خدمت دوره ضرورت اعزام شده اند چنانچه در حين خدمت معاف پزشكي دايم تشخيص داده شوند پرونده آنان به حوزه وظيفه عمومي اعزام كننده اعاده تاموضوع غيبت در محاكم صالحه قضايي مورد رسيدگي قرار گيرد.

ماده 190 _ مشمولاني كه داراي غيبت بوده و به خدمت اعزام مي شوند پس از پايان خدمت كارت پايان خدمت به حوزه وظيفه عمومي اعزام كننده ارسال خواهد شد و حوزه اعزام كننده چگونگي غيبت را به دادسراي محل اعلام و برابر حكم صادره از دادگاه عمل خواهد شد.

ماده 191 _ مشمولان غايبي كه به خدمت دوره ضرورت اعزام مي شوند در صورتي كه در حين خدمت دوره ضرورت حسن رفتار واخلاق از آنان مشاهده شود و يا در عمليات جنگي ابراز شجاعت وفداكاري نمايند و مراتب مورد گواهي فرمانده نيرو يا سازمان مربوطه واقع گردد موضوع همراه كارت پايان

خدمت دوره ضرورت به حوزه وظيفه اعزام كننده اعلام تا از آن طريق به اداره وظيفه عمومي منعكس گردد كه در صورت موافقت اداره وظيفه عمومي ازاعلام موضوع غيبت به محاكم صالح قضايي صرفنظر نموده و كارت پايان خدمت دوره ضرورت از طريق حوزه ذي ربط به آنان تحويل گردد.

ماده 192 _ مراجع انتظامي موظفند مشمولان غايب حوزه استحفاظي را دستگير نموده و به حوزه وظيفه محل تحويل دهند.

بخش دوم جرايم و مجازاتها ( ماده 193 تا 198 )

ماده 193 _ پرسنلي كه در حين آموزش اوليه مرتكب فرار از خدمت شوند ملزم هستند خود را به واحد مربوط معرفي در صورتي كه دستگير شوند نيز بايد به همان واحد تحويل گردند و چنانچه معرفي آنان به واحدهاي مربوط امكان پذير نباشد بايد به حوزه وظيفه عمومي محل دستگيري تحويل تا همانند ساير مشمولين به خدمت اعزام گردند.

ماده 194 _ به موجب اصلاحيه 1365 حذف گرديده است

ماده 195 _ خدمت قبلي اين قبيل مشمولان پس از معرفي يا دستگيري حتي در صورت فرار مكرر جزو خدمت دوره ضرورت محسوب نخواهد شد.

ماده 196 _ مشمولاني كه پس از خاتمه دوره آموزش مرتكب فراراز خدمت شوند در صورتي كه مدت فرار از خدمت آنان 6 ماه يا كمتر باشد پس از دستگيري يا معرفي نسبت به تعقيب كيفري آنان برابر مقررات قانون دادرسي و كيفر ارتش اقدام و بقيه خدمت دوره ضرورت را انجام خواهند داد.

ماده 197 _ چنانچه مدت فرار از خدمت پرسنل وظيفه پس ازپايان دوره آموزشي بيش از 6 ماه باشد، مدت خدمت قبلي آنان جزو خدمت دوره ضرورت محسوب نگرديده و در صورت معرفي يا دستگيري توسط دژبان يا ژاندارمري محل به يگان محل خدمت

قبلي اعزام و تحويل خواهند شد تا ضمن انجام خدمت دوره ضرورت نسبت به تعقيب كيفري آنان اقدام گردد.

تبصره _ چنانچه از تاريخ ترخيص مشمولان موضوع ماده 182 ويا از تاريخ فرار از خدمت مشمولان ماده فوق بيش از يكسال گذشته باشد در صورت نياز به تجديد آموزش بنا به تشخيص نيرو ياسازمان مربوطه جهت طي دوره آموزشي از طريق يگان محل خدمت به مراكز آموزشي همان نيرو يا سازمان اعزام خواهند شد.

ماده 198 _ دستگيري و تعقيب كيفري پرسنل وظيفه فراري حسب مورد به عهده مأمورين دژبان و مأمورين انتظامي محل خواهد بود.

بخش سوم نحوه شناسايي و دستگيري مشمولين غايب ( ماده 199 تا 227 )

ماده 199 _ سپاه پاسداران كميته انقلاب اسلامي ، ژاندارمري و شهرباني جمهوري اسلامي ايران موظفند مشمولان غايب خدمت وظيفه عمومي را شناسايي و دستگير نموده و به حوزه وظيفه عمومي محل دستگيري تحويل نمايند.

ماده 200 _ سازمانهاي مندرج در ماده 199 اين آيين نامه موظفند ضمن رسيدگي به انجام درخواست مراجعين در صورتي كه در سن مشموليت باشند (متولدين 1338 و بعد از آن كه وارد سن 19سالگي مي شوند) مدارك مربوط به وضع مشموليت آنان را خواستار و چنانچه فردي فاقد مدارك ياد شده باشد او را دستگير و به نزديكترين حوزه وظيفه عمومي معرفي و تحويل نمايند.

تبصره 1 _ هرگاه مشمولان موضوع اين ماده متهم به ارتكاب جرايمي باشند بدوا جهت تعقيب كيفري به مراجع قضايي ذي صلاح معرفي و پس از رفع نياز قضايي به منظور انجام خدمت به حوزه وظيفه عمومي معرفي شوند.

تبصره 2 _ مدارك مربوط به وضع مشموليت مندرج در اين ماده عبارتند از:

الف _ كارت پايان خدمت دوره ضرورت

ب _ كارت معافيت دايم كامپيوتري

ج _

كارت معافيت موقت (كفالت يا پزشكي و يا معافيت برادر يا فرزند اسير) در مدت اعتبار آن

د _ كارت تحصيلي معتبر.

ه _ كارت شناسايي پرسنل نيروهاي نظامي و يا انتظامي

و _ گواهي اشتغال به خدمت پرسنل وظيفه در دوره ضرورت

ز _ گواهي اشتغال به تحصيل و يا خدمت در وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي وزارت آموزش و پرورش سازمان كشتيراني جمهوري اسلامي ايران آموزشگاه فنون هواپيمايي موضوع مواد 6_7_8و9 قانون خدمت وظيفه عمومي

ح _ دفترچه آماده به خدمت در مدت اعتبار آن

تبصره 3 _ در صورتي كه سازمانهاي مذكور به منظور معرفي وتحويل مشمولان غايب به حوزه وظيفه عمومي نياز به همكاري ساير سازمانهاي مذكور در ماده 199 اين آيين نامه را داشته باشندسازمانهاي مزبور موظفند در صورت درخواست همكاري لازم رامعمول دارند.

ماده 201 _ كليه افرادي كه در سنين مشموليت قرار دارند موظفند مدارك مربوط به وضع مشموليت خود را همراه داشته باشند.

ماده 202 _ هريك از نيروهاي مندرج در ماده 199 اين آيين نامه جهت دريافت اطلاعات مردمي و تسهيل در انجام مأموريت فوق موظفند امكاناتي از قبيل تلفن و غيره را براي مراجعه مردم به وجودآورده و اين مسأله را به وسيله رسانه هاي گروهي محل به اطلاع عموم برسانند تا به وسيله اطلاعات مردمي مشمولان غايب و كارفرمايان متخلف محل شناسايي و دستگير شوند.

ماده 203 _ وزارتخانه ها ، موسسات دولتي و وابسته به دولت ونهادهاي قانوني ضمن انجام امور جاري چنانچه مشمولي فاقدمدارك مذكور در تبصره 2 ماده 200 باشد موظفند آنان را شناسايي نموده مراتب را به نزديكترين مرجع انتظامي محل اعلام نمايند.

ماده 204

_ مأمورين انتظامي هر محل مكلفند كليه اماكن عمومي ازقبيل هتلها، مهمانخانه ها، گاراژ ها، سينماها، ترمينالهاي اتوبوسراني پاركها و باشگاههاي ورزشي را زيرنظر داشته تا مشمولين غايبي راكه در اين اماكن حضور دارند شناسايي و دستگير نمايند.

ماده 205 _ هريك از سازمانهاي مندرج در ماده 199 موظفندمشمولاني را كه توسط حوزه هاي وظيفه عمومي با مكاتبه و تعيين آدرس خواسته شده باشند دستگير و به حوزه هاي مربوطه معرفي نمايند.

ماده 206 _ مأمورين پليس راه ژاندارمري و راهنمايي و رانندگي مكلفند ضمن انجام وظيفه محوله چنانچه به مشمول غايبي برخورد نمايند او را دستگير و به نزديكترين مرجع انتظامي تحويل نمايند.

ماده 207 _ سازمانهاي موضوع ماده 199 اين آيين نامه بايدبه موسسات غيردولتي از قبيل كارخانجات كارگاهها، بنگاهها،مغازه ها و ساير اماكني كه در حوزه استحفاظي آنان قرار دارد مراجعه و مشمولان غايبي را كه به كار گرفته شده اند دستگير و نيز در مورد تعقيب كيفري كارفرما اقدام لازم انجام و با پرونده متشكله به دادسراي عمومي محل معرفي نمايند.

ماده 208 _ در صورتي كه مأمورين وزارت كار و امور اجتماعي و سازمانهاي تامين اجتماعي و كميته هاي امور صنفي ضمن انجام وظايف محوله متوجه شوند كه كارفرمايي مشمول غايبي را به كارگرفته است بايد مراتب را به نزديكترين مرجع انتظامي محل جهت دستگيري مشمول غايب و تعقيب قانوني كارفرماي متخلف اعلام دارند.

ماده 209 _ مأمورين انتظامي هر محل موظفند افرادي را كه در سن مشموليت بوده و فاقد مدارك مذكور در تبصره 2 ماده 200 باشند ودر معابر عمومي به مشاغلي اشتغال دارند دستگير و به حوزه وظيفه عمومي محل تحويل نمايند.

ماده 210 _ حوزه هاي وظيفه هر محل موظفند مشمول يامشمولين غايبي را كه

به آنها تحويل مي گردد پس از احراز هويت درصورتي كه قانونا بلامانع و قادر به خدمت باشند براي آنان دفترچه آماده به خدمت صادر و به مركز آموزش نيرو يا سازماني كه قبلا درمورد پذيرش اين قبيل مشمولين هماهنگي و تعيين گرديده استاعزام دارند.

ماده 211 _ مشمولان غايب كه توسط نيروهاي موضوع ماده 199اين آيين نامه دستگير و به حوزه وظيفه محل دستگيري تحويل مي شوند هرگاه از ارايه شناسنامه عكس دار خودداري نمايندحوزه هاي وظيفه عمومي بايد براي آنان دفترچه آماده به خدمت بدون عكس با مشخصاتي كه اظهار مي دارند صادر نمايند و مراكز آموزش موظف به پذيرش اينگونه مشمولان خواهند بود.

تبصره _ مراكز آموزشي موظفند مشخصات و عكس اينگونه مشمولان را به دادسراهاي انقلاب اسلامي و ادارات اطلاعات محل مربوطه ارسال دارند.

ماده 212 _ چنانچه مشمولين غايب در غير موعد اعزام به حوزه هاي وظيفه عمومي تحويل شوند و امكان اعزام آنان به مراكزآموزشي نيز نباشد حوزه هاي وظيفه عمومي مجازند از مشمول تضمين يا تعهد كتبي بر حسب مورد اخذ و دفترچه آماده به خدمت براي اولين وهله اعزام صادر و تحويل نمايند.

تبصره 1 _ در صورتي كه مشمول نتواند تضمين يا تعهد لازم را بسپارد اين گونه مشمولين بايد تا اولين مرحله اعزام در مركز هنگ يا گردانهاي ژاندارمري تحت آموزش قرار گرفته و سپس به مراكز آموزشي اعزام گردند.

تبصره 2 _ ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران بايد پيش بيني هاي لازم در مورد تامين اعتبارات مربوط به اين قبيل مشمولين را بنمايد.

ماده 213 _ مشمولاني كه دستگير و به حوزه هاي وظيفه عمومي محل تحويل مي شوند در صورتي كه به مراكز آموزشي اعزام و يا در هنگ ها و يا گردانهاي ژاندارمري نگهداري شوند پايه خدمتي آنان ازهمان

روز دستگيري محسوب خواهد شد.

ماده 214 _ در صورتي كه مشمولان موضوع ماده 212 در موعدمقرر كه در دفترچه آماده به خدمت قيد گرديده براي اعزام به موقع حاضر نشوند بايستي اسامي و آدرس آنان با ذكر هويت شخص ضامن در اختيار سازمانهاي مذكور در ماده 199 اين آيين نامه گذارده شود تا نسبت به دستگيري مجدد مشمولان و تعقيب قانوني آنان ازطريق دادسراي عمومي محل اقدام گردد.

ماده 215 _ مشمولاني كه در موعد مقرر براي اعزام به خدمت حاضر نگرديده و پس از مدتي شخصا مراجعه نمايند بدون معرفي به دادگاه به خدمت اعزام خواهند شد و مدت خدمت دوره ضرورت انان شش ماه بيش از خدمت مقرره قانوني خواهد بود. بديهي است در پايان خدمت برابر ماده 190 آيين نامه اجرايي قانون خدمت وظيفه عمومي با آنان رفتار خواهد شد.

ماده 216 _ مشمولاني كه براي بار دوم دستگير و به مراجع قضايي تحويل مي شوند پس از تعيين تكليف و صدور حكم بايد از طريق مراجع قضايي جهت اعزام به خدمت به حوزه هاي وظيفه عمومي محل تحويل گردند و حوزه هاي مربوطه بايد تاريخ اعزام مجددي براي اين قبيل مشمولان تعيين و چنانچه مشمولين مذكور در تاريخ تعيين شده حاضر به اعزام نشوند حوزه هاي مربوطه بايد مراتب راجهت اجراي حكم صادره به دادسراي محل اعلام دارند.

ماده 217 _ مشمولاني كه به حبس تعليقي محكوم شده اند چنانچه به اتهام فرار از خدمت نيز تحت تعقيب قرار گيرند با توجه به تبصره 8 ماده 40 قانون مجازات اسلامي علاوه بر مجازات مقرره براي فراراز خدمت مجازات تعليقي نيز درباره آنان اجرا خواهد شد.

ماده 218 _ حوزه هاي وظيفه عمومي موظفند از تاريخ 27/4/65 براي مشمولان

غايبي كه شخصا خود را معرفي بنمايند و يا دستگيرشوند و يا مشمولاني كه قبلا دفترچه آماده به خدمت اخذ و درتاريخ معين به خدمت نرفته اند بر حسب مورد در دفترچه آماده به خدمت آنان مدتي را كه بايد اضافه خدمت داشته باشند قيد نمايند.

ماده 219 _ سازمانهاي مندرج در ماده 199 اين آيين نامه بايد پرسنل وظيفه فراري را دستگير و به دژبان محل تحويل نمايند و درصورت نبودن دژبان به واحدهاي ژاندارمري معرفي تا به نزديكترين واحد دژبان تحويل شوند.

ماده 220 _ يگان دژبان يا ژاندارمري محل در مورد پرسنل وظيفه فراري به ترتيب زير اقدام خواهند نمود.

الف _ در صورتي كه پرسنل وظيفه در مركز آموزش مرتكب فرار ازخدمت گرديده باشند، تحويل مركز آموزشي ذي ربط خواهند شد تامطابق ماده 59 قانون خدمت وظيفه عمومي و ماده 193 آيين نامه اجرايي قانون خدمت وظيفه عمومي با آنان رفتار گردد.

ب _ پرسنل وظيفه اي كه پس از خاتمه دوره آموزش مرتكب فرار ازخدمت شده اند از طريق دژبان يا ژاندارمري به يگان محل خدمت قبلي اعزام و تحويل خواهند شد تا در صورتي كه مدت فرار ازخدمت آنان 6 ماه يا كمتر باشد بقيه خدمت دوره ضرورت را انجام داده و هرگاه مدت فرار از خدمت بيش از 6 ماه باشد مدت خدمت قبلي آنان مطابق ماده 59 قانون خدمت وظيفه عمومي جزو خدمت دوره ضرورت محسوب نگرديده و مجددا بايد خدمت دوره ضرورت را در يگان قبلي انجام دهند و در هر دو مورد نسبت به تعقيب كيفري آنان اقدام گردد.

ماده 221 _ در صورتي كه پرسنل وظيفه حسب مورد از مراكز آموزش يا يگانهاي نيروهاي

نظامي و يا انتظامي مرتكب فرار ازخدمت گردند فرماندهان مربوطه بايد حداكثر ظرف ده روز مراتب را با ذكر مشخصات و نشاني آنان جهت دستگيري به سازمانهاي موضوع ماده 199 اين آيين نامه و مراجع انتظامي محل خدمت وحوزه وظيفه عمومي اعزام كننده اعلام دارند تا سازمانهاي مذكور آنان را دستگير و به محل خدمت تحويل نمايند.

ماده 222 _ براي مشمولاني كه تا زمان تصويب اين قانون در ايام غيبت از طريق بسيج به جبهه اعزام گرديده اند در صورت معرفي يا دستگيري مانند ساير مشمولين غايب دفترچه آماده به خدمت صادر و چنانچه گواهي انجام خدمت در جبهه از طريق بسيج ارائه نمايند مدت خدمت تاييد شده از اضافه خدمت آنان كسر خواهد شد ومراتب نيز در دفترچه آماده به خدمت قيد مي گردد و هرگاه مشمول به خدمت اعزام شده باشد به واحد مربوطه اعلام خواهد شد كه مدت خدمت مذكور را از ميزان اضافه خدمت وي كسر نمايند.

ماده 223 _ كارفرمايان و مسوولان موسسات غيردولتي از قبيل كارگاه ها ، بنگاه ها و مغازه ها حق بكارگيري مشمولان غايب زمان جنگ را در موسسات مذكور ندارند و در زمان صلح نيز قبل از رسيدگي به وضع مشمولان حق بكارگيري مشمولان غايب زمان صلح را نيز نخواهند داشت

تبصره _ اشخاصي كه مشمولان غايب موضوع اين ماده را درموسسات خود به كار گيرند توسط نيروهاي مذكور در ماده 199 اين آيين نامه شناسايي و به دادسراي عمومي محل معرفي خواهند شدتا به اتهام به كار گرفتن مشمولان غايب زمان جنگ تحت تعقيب قانوني قرار گيرند.

ماده 224 _ مأمورين انتظامي در صورت برخورد با افرادي كه فاقدمدارك مذكور در تبصره 2

ماده 200 باشند تا مشخص شدن وضعيت مشموليت با آنان همانند ساير مشمولين غايب رفتارخواهند نمود.

ماده 225 _ كليه افراد وظيفه در زمان جنگ بايد حداقل يكسال ازمدت خدمت دوره ضرورت را در مناطق عملياتي انجام دهند.

تبصره _ مناطق عملياتي مناطقي است كه توسط شوراي عالي دفاع به عنوان منطقه عملياتي تعيين شده يا مي شوند.

ماده 226 _ در صورتي كه هريك از نيروها يا سازمانهاي نظامي و انتظامي امكان بكارگيري پرسنل وظيفه خود را به مدت يكسال در مناطق عملياتي نداشته باشند با در نظر گرفتن وظيفه و نوع مأموريت محوله به هر نيرو يا سازمان پرسنل وظيفه از نيرويي به نيروي ديگر تعويض و جابجا خواهند شد و هماهنگي درباره تعويض و جابجايي پرسنل وظيفه از نيرويي به نيروي ديگر درمورد نيروهاي سه گانه ارتش و ستاد مشترك و وزارت دفاع و سازمانهاي تابعه با ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران ودرباره سپاه با ستاد مشترك سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و در مورد كميته انقلاب اسلامي ژاندارمري و شهرباني جمهوري اسلامي ايران با وزارت كشور خواهد بود به نحوي كه اين قانون در مورد كليه افراد وظيفه به طور يكسان اجرا گردد.

تبصره _ مشمول يا مشمولاني كه با تشخيص شوراي عالي دفاع وجود آنان در غير مناطق عملياتي ضروري باشد الزامي به انجام يكسال خدمت در مناطق عملياتي ندارند و خدمت مقرر را در همان نيرو يا سازمان مربوط انجام خواهند داد.

ماده 227 _ در هر استان به منظور ايجاد هماهنگي در جهت حسن انجام مأموريتها و وظايف محوله موضوع قانون الحاق موادي به قانون خدمت وظيفه عمومي مصوب 1365 شورايي مركب از نمايندگان

سازمانهاي مذكور در ماده 1 اين قانون زيرنظر استاندار تشكيل مي گردد.

تبصره _ در مناطقي كه به دليل وجود مسايل خاص فرهنگي ياسياسي امكان اقدام عمل جهت شناسايي و دستگيري سربازان فراري و مشمولان غايب به طور جداگانه و مستقل براي سازمانها وجود نداشته باشند پس از درخواست يكي از سازمانهاي مذكور موضوع در شوراي مذكور در ماده فوق مطرح و پس از هماهنگي درجهت انجام مأموريتها اقدام مشترك توسط سازمانها صورت خواهدپذيرفت

آيين نامه اجرايي بخش معافيت تحصيلي قانون خدمت وظيفه عمومي (29 /7/1363)

مصوب 9 مرداد ماه 1364 وزراي كشور ، دفاع ، سپاه پاسداران ، آموزش و پرورش و فرهنگ و آموزش عالي با كسب نظر از شوراي مديريت حوزه علميه قم

مبحث اول دانش آموزان

ماده 1 _ دانش آموزان دانشسراها و دانش آموزان چهارساله آخر دوره متوسطه و هنرجويان هنرستانها و آموزشگاههاي فني و حرفه اي به كساني اطلاق مي شود كه طبق برنامه وزارت آموزش و پرورش به طور روزانه يا شبانه به تحصيل اشتغال داشته و ارزش تحصيلي آنان با تاييد وزارت آموزش و پرورش ديپلم كامل متوسطه يا معادل آن شناخته شود.

ماده 2 _ اشخاص مذكور در ماده 1 اين آيين نامه كه به سن مشموليت (ورود به 19 سالگي رسيده و به تحصيل اشتغال داشته باشند مي توانند تا پايان دوره تحصيلي كه حداكثر تا سن 24 سال تمام خواهد بود از معافيت تحصيلي استفاده نمايند.

ماده 3 _ تقاضاي معافيت تحصيلي دانش آموزان و هنرجويان و دانش آموزان دانشسراها كه در موسسات آموزشي تابع وزارت اموزش و پرورش به تحصيل اشتغال دارند از طريق ادارات و نواحي و مناطق آن وزارتخانه به عمل آمده و معافيت تحصيلي به وسيله سازمانهاي وظيفه عمومي مستقر در محل سازمانهاي آموزشي مذكور

صادر مي گردد.

ماده 4 _ ادارات و نواحي و مناطق آموزش و پرورش موظفند به محض اين كه دانش آموزي به سن مشموليت رسيد به طور انفرادي براي او از سازمان وظيفه عمومي مستقر در محل تقاضاي معافيت تحصيلي نمايند. سازمانهاي وظيفه عمومي مكلفند معافيت تحصيلي آنان را صادر و به مرجع متقاضي ارسال و حوزه وظيفه محل تولد مشمول را در جريان امر قرار دهند.

معافيت تحصيلي صادره در سالهاي بعد بدون نياز به اعلام به سازمانهاي وظيفه عمومي ، توسط ادارات و نواحي و مناطق آموزش و پرورش كنترل و تمديد خواهد شد.

تبصره _ محصليني كه ضمن تحصيل در دوره راهنمايي به سن مشموليت برسند حق استفاده از معافيت تحصيلي را ندارند ، به استثناي دانش آموزان نيمه دوم سال آخر راهنمايي و همچنين آن عده از دانش آموزان دوره راهنمايي كه عقب افتادگي ناشي از حضوردر جبهه داشته يا خواهند داشت كه در اين صورت براي جبران عقب افتادگي مذكور معادل سال هاي حضور در جبهه با تشخيص معاونت امور جنگ وزارت آموزش و پرورش به سقف سن تحصيلي آنها افزوده مي شود و پس از ورود به دبيرستان در موردآنان برابر ماده 4 و با رعايت ماده 2 اين آيين نامه اقدام و مدت اضافي از هر سال نيز يك سال محاسبه خواهد شد.

ماده 5 _ ادارات و مناطق و نواحي آموزش و پرورش موظفند به محض فراغت از تحصيل يا ترك تحصيل دانش آموزان مراتب راضمن اعاده كارت معافيت تحصيلي به سازمان وظيفه عمومي صادركننده آن اعلام دارند تا معافيت تحصيلي لغو و به وضع مشموليت آنان رسيدگي شود.

تبصره _ عدم حضور غيرموجه دانش آموزان بيش از 3 ماه متوالي در موسسه آموزشي يا اخراج از آن از

نظر مشموليت ترك تحصيل تلقي خواهد شد.

مبحث دوم دانشجويان

ماده 6 _ دانشجو به كسي اطلاق مي گردد كه طبق برنامه و مقررات وزرات فرهنگ و آموزش عالي در يكي از دانشگاهها يا موسسات اموزش عالي داخل يا خارج كشور كه مورد تاييد وزارتخانه ذي ربط و شرط ورود به آنها داشتن حداقل ديپلم كامل متوسطه يا معادل آن باشد به تحصيل اشتغال ورزد.

ماده 7 _ فارغ التحصيلان ديپلمه مشمول هر سال مي توانند در همان سال در مسابقات ورودي دانشگاهها و موسسات آموزش عالي داخل كشور شركت نمايند.

ماده 8 _ مشمولان غايب حق شركت در مسابقات ورودي دانشگاهها و موسسات آموزش عالي يا موسسات آموزشي وابسته به وزارت آموزش و پرورش را ندارند.

ماده 9 _ مشمولاني كه طبق مقررات اين آيين نامه در مسابقات ورودي دانشگاهها شركت مي نمايند در صورت اعلام اداره وظيفه عمومي مانند ساير مشمولين در موعد مقرر به خدمت دوره ضرورت اعزام گرديده و در صورت اعلام قبولي قطعي در هرمرحله اي از خدمت باشند ترخيص خواهند شد.

ماده 10 _ مشمولان مذكور در ماده قبل چنانچه در زمان اعلام شده از طرف اداره وظيفه عمومي براي اعزام به خدمت دوره ضرورت حاضر نشوند غايب محسوب ودرصورت اعلام قبولي قطعي حق ادامه تحصيل در دانشگاهها و موسسات آموزش عالي را نخواهند داشت

ماده 11 _ دانشجوياني كه دانشگاهها و يا موسسات آموزشي محل تحصيل آنان منحل و يا رشته تحصيلي آنان حذف شود به شرطي كه مشمول غايب شناخته نشوند حق شركت در مسابقات ورودي سايردانشگاهها و موسسات آموزش عالي را خواهند داشت

ماده 12 _ مشمولان ديپلمه كه با رعايت مقررات اين آيين نامه درمسابقات ورودي يكي از دانشگاهها يا موسسات آموزش عالي و ياموسسات آموزشي وابسته

به وزارتخانه ها و سازمانهاي دولتي درداخل كشور كه اساسنامه و برنامه آنها به تصويب وزارت فرهنگ وآموزش عالي يا وزارت آموزش و پرورش رسيده باشد قبول شوندمي توانند تا اخذ مدارك تحصيلي دكتري به طور پيوسته ادامه تحصيل داده و از معافيت تحصيلي استفاده نمايند.

ماده 13 _ معافيت تحصيلي دانشجويان مشمول به استناد گواهي اشتغال به تحصيل آنان از طرف مقامات مسوول وسيله حوزه هاي وظيفه عمومي و گروهانهاي ژاندارمري مستقر در محل تحصيل آنان صادر و ضمن اعلام مراتب به حوزه وظيفه يا يگان ژاندرمري محل صدور شناسنامه مشمول به دانشگاه يا موسسه آموزش عالي متقاضي ارسال مي گردد. معافيت صادره ساليانه به وسيله مراجع آموزشي مربوطه كنترل و بدون نياز به اعلام به سازمانهاي وظيفه عمومي ذي ربط تا پايان تحصيل يا ترك تحصيل تمديد خواهد شد.

ماده 14 _ فارغ التحصيلان ليسانس و فوق ليسانس و دكتري مشمول داخل كشور چنانچه حداكثر تا 6 ماه پس از فراغت از تحصيل خود را به حوزه هاي وظيفه عمومي معرفي ننمايند غايب محسوب خواهندشد.

ماده 15 _ فارغ التحصيلان ليسانس دانشگاهها و موسسات آموزش عالي در مدت مندرج در ماده قبل مي توانند در دوره هاي تحصيلي بالاتر از ليسانس در داخل كشور به تحصيل ادامه دهند. صدورمعافيت تحصيلي آنان منوط به نداشتن غيبت بوده و معافيت صادره تا اخذ درجه دكتري تمديد خواهد شد.

ماده 16 _ تغيير رشته تحصيلي يا انتقال دانشجويان از يك دانشگاه يا موسسه آموزش عالي ديگر در صورتي امكان پذير است كه براي دانشجو بيش از 4 نيمسال تحصيلي عقب افتادگي ايجاد ننمايد وتغيير رشته نيز مورد تصويب دانشگاه يا موسسه آموزش عالي مربوطه بوده و به وسيله وزارت فرهنگ و آموزش عالي تاييد گردد.

ماده 17

_ مشمولان ديپلمه كه در مسابقات اعزام به خارج جهت ادامه تحصيل شركت مي نمايند مانند مشمولين هم طبقه خود به خدمت اعزام و پس از اعلام قبولي قطعي ترخيص خواهند شد وچنانچه حداكثر ظرف 6 ماه از تاريخ اعلام قبولي قطعي بدون عذر موجه از كشور خارج نشوند حق ادامه تحصيل نخواهند داشت

ماده 18 _ دانشجوياني كه در خارج از كشور با استفاده از معافيت تحصيلي به تحصيل اشتغال دارند چنانچه در حين تحصيل به كشور مراجعت نمايند موظفند حداكثر ظرف 6 ماه از كشور خارج شوند درغير اين صورت حق خروج از كشور را نخواهند داشت

تبصره _ چنانچه مشمولي به منظور خروج از كشور به مدت بيشتري نياز داشته باشد مدتهاي مندرج در دو ماده فوق برحسب پيشنهاد وزارت فرهنگ و آموزش عالي و موافقت اداره وظيفه عمومي تا 6 ماه ديگر تمديد خواهد شد.

ماده 19 _ دانش آموزاني كه قبل از رسيدن به سن مشموليت از كشور خارج و در دوره دبيرستان مشغول تحصيل شده باشند در صورتي كه تحصيل آنان واجد شرايط مشمولان مشابه در داخل كشور بوده ومورد تاييد وزارت آموزش و پرورش قرار گيرد مي توانند از معافيت تحصيلي استفاده نمايند.

ماده 20 _ به مشمولاني كه به طور غيرمجاز از كشور خارج شده باشند معافيت تحصيلي داده نخواهد شد.

ماده 21 _ مشمولاني كه در خارج از كشور موفق به اخذ ديپلم شده باشند چنانچه در رشته هاي مورد تاييد وزارت فرهنگ و آموزش عالي و برابر مقررات و ضوابط آن وزارتخانه مشغول تحصيل شده يا بشوند تا رسيدن به درجه دكتري مي توانند از معافيت تحصيلياستفاده نمايند. كنترل وضعيت پيوستگي تحصيلي و ساير شرايط اين قبيل مشمولين به عهده وزارت فرهنگ

و آموزش عالي (اداره كل دانشجويان خارج از كشور) خواهد بود.

ماده 22 _ جهت مشمولان موضوع مواد 19 و 21 وسيله وزارتخانه ذي ربط از اداره وظيفه عمومي تقاضاي معافيت تحصيلي به عمل آمده و در صورتي كه واجد شرايط باشند كارت معافيت تحصيلي صادر و به وزارتخانه متقاضي ارسال خواهد شد.

ماده 23 _ امتيازات مالي ، اجتماعي ، رفاهي و غيره كه از طرف دولت ، وزارتخانه هاي فرهنگ و آموزش عالي ، آموزش و پرورش وشوراي مديريت حوزه علميه قم و غيره به دانشجويان ودانش آموزان و طلاب داده مي شود شامل مشمولاني كه فاقد معافيت تحصيلي يا معافيتهاي قانوني ديگر مي باشند نخواهد شد.

ماده 24 _ وزارت فرهنگ و آموزش عالي و وزارت آموزش و پرورش و شوراي مديريت حوزه علميه قم موقعي مي توانند تقاضاي صدور مجوز خروج موقت از كشور براي دانشجويان و دانش آموزان و طلاب نمايند كه براي پيشرفت در امر تحصيلي آنان وكسب معلومات بيشتر موثر بوده و ضرورت آن را اعلام نمايند.

ماده 25 _ فرزندان ايرانيان مقيم خارج از كشور و فرزندان مأمورين ثابت دولت جمهوري اسلامي ايران و همچنين كساني كه قانونا تحت كفالت يا ولايت قانوني آنها هستند تا اخذ ديپلم از مقررات ماده 37 قانون مستثني بوده و استفاده از معافيت تحصيلي براي طي دوره هاي عالي با تاييد وزارت فرهنگ و آموزش عالي خواهد بود.

ماده 26 _ دانشجوياني كه با استفاده از معافيت تحصيلي در خارج ازكشور مشغول تحصيل هستند چنانچه به دانشگاهها و موسسات آموزش عالي داخل كشور انتقال يابند به شرط اين كه فاصله تحصيلي آنان حداكثر از يك سال تجاوز نكند كارت معافيت تحصيلي براي آنها صادر مي شود.

ماده 27 _ دانشگاهها و

موسسات آموزش عالي در اجراي ماده 34قانون خدمت وظيفه عمومي مكلفند به محض فراغ از تحصيل ياترك تحصيل و يا اخراج ضمن ارسال كارت معافيت تحصيلي دانشجويان جهت ابطال ، مراتب را به سازمان وظيفه عمومي محل استقرار آن دانشكده يا موسسه آموزشي اعلام نمايند. دانشجويان موضوع اين ماده نيز مكلفند برابر ماده 23 براي رسيدگي به وضع آنان خود را به سازمان وظيفه عمومي محل تولد يا سكونت ياحوزه محل تحصيل معرفي كنند تا در صورتي كه قادر به خدمت باشند به خدمت دوره ضرورت اعزام شوند.

مبحث سوم طلاب علوم ديني

ماده 28 _ مشمولان غيرديپلمه كه قبل از رسيدن به سن مشموليت در حوزه هاي علميه به تحصيل اشتغال داشته اند مي توانند حداكثر تاسن 24 سالگي تمام دوره مقدمات را طي نموده و از معافيت تحصيلي استفاده نمايند.

ماده 29 _ مشمولاني كه داراي ديپلم متوسطه و فاقد غيبت باشنددر صورتي كه در يكي از حوزه هاي علميه پذيرفته شوند از معافيت تحصيلي استفاده خواهند نمود به شرطي كه تا سن 24 سالگي دوره مقدمات را طي نمايند.

ماده 30 _ طلاب ديپلمه و طلابي كه بدون داشتن ديپلم دوره مقدمات را گذرانيده اند حداكثر بايد ظرف مدت 9 سال دوره سطح را طي نمايند.

ماده 31 _ طلابي كه پس از طي دوره سطح 6 سال تمام دوره خارج را گذرانده باشند در صورتي كه داراي ديپلم متوسطه باشند همطراز دانشجويان فارغ التحصيل دوره دكتراي در غير اينصورت مانندمشمولان فوق ليسانس با آنها رفتار خواهد شد.

تبصره _ طلاب ديپلمه و يا غيرديپلمه كه دوره مقدمات و سطح را گذرانده باشند به ترتيب همانند مشمولان ليسانس و فوق ديپلم خواهند بود.

ماده 32 _ طلاب علوم ديني حوزه علميه

كه به درجه اجتهاد نايل گردند اعم از اين كه داراي ديپلم متوسطه باشند يا نباشند همطراز فارغ التحصيلان دوره دكتري خواهند بود و در عين حال مي توانند به تشخيص شوراي مديريت به تحصيل خود ادامه دهند.

ماده 33 _ به طلاب علوم ديني مانند دانش آموزان چهارساله آخر دبيرستانها و دانشجويان دانشگاهها و موسسات آموزش عالي براي هر مقطع تحصيلي يك بار معافيت تحصيلي داده خواهد شد.

ماده 34 _ حوزه هاي علميه و مدارس علوم ديني پس از درخواست صدور كارت معافيت تحصيلي و وصول آن از حوزه هاي وظيفه عمومي براي طلاب جمعي كارت تحصيلي صادر خواهند نمود.

ماده 35 _ تقاضاي معافيت تحصيلي جهت طلاب علوم ديني ازطريق شوراي مديريت حوزه علميه قم و يا نماينده آن شورا در هرشهرستان به طور انفرادي از سازمان وظيفه عمومي محل تحصيل به عمل خواهد آمد.

ماده 36 _ سازمان وظيفه عمومي محل مكلف است در صورتي كه طلبه واجد شرايط معافيت تحصيلي باشد ، كارت معافيت تحصيلي صادر و مراتب را به شوراي مديريت حوزه علميه قم و يا نماينده آن شورا اعلام و سازمان وظيفه عمومي محل تولد طلبه را در جريان امر قرار دهد.

ماده 37 _ تقاضاي معافيت تحصيلي بايستي برابر فرمي كه وسيله اداره وظيفه عمومي تهيه و در اختيار حوزه هاي علميه و مدارس علوم ديني قرار خواهد گرفت به عمل آيد.

ماده 38 _ طلاب علوم ديني كه در سن مشموليت مشغول تحصيل بوده و فاقد معافيت تحصيلي باشند از نظر اداره وظيفه عمومي طلبه محسوب نخواهند شد.

ماده 39 _ طلاب علوم ديني كه در خارج از كشور مشغول تحصيل مي باشند بايد مدارك لازم دال بر اشتغال به تحصيل خود را به شوراي مديريت حوزه علميه قم ارسال و از طريق شوراي مذكورجهت آنان

از اداره وظيفه عمومي تقاضاي معافيت تحصيلي گردد.

ماده 40 _ كارت معافيت تحصيلي به طلاب داده نخواهد شد ومي بايستي در محل تحصيل نگهداري و به استناد آن جهت طلاب در هر سال كارت تحصيلي صادر شود.

ماده 41 _ در صورتي كه طلاب بيش از 6 ماه متوالي در يكسال تحصيلي به طور غيرموجه به تشخيص حوزه علميه مربوطه درمحل تحصيل خود حاضر نشوند و يا ترك تحصيل نمايند و يااخراج شوند معافيت تحصيلي آنان بايستي جهت ابطال به سازمان وظيفه عمومي صادر كننده اعاده و مشمول نيز قبل از روشن نمودن وضع مشموليت خود حق ادامه تحصيل را نخواهد داشت

ماده 42 _ در صورتي كه مدت عدم حضور طلاب در موسسه آموزشي بيش از 6 ماه و حداكثر تا يكسال باشد و شوراي مديريت حوزه علميه قم عدم حضور و يا غيبت آنان را كه به علت قبول مأموريت از جانب حوزه علميه بوده باشد موجه تشخيص دهداجازه ادامه تحصيل داده خواهد شد.

ماده 43 _ چنانچه طلاب علوم ديني به طور موقت قصد مسافرت به خارج از كشور را داشته باشند بايستي از طريق شوراي مديريت حوزه علميه قم يا نماينده آن شورا ضرورت مسافرت طلبه به خارج تاييد و از طريق اداره وظيفه عمومي تقاضاي خروج از كشور گرددكه چنانچه مانع ديگري نباشد با اخذ تضمين اجازه خروج براي مدتي كه بيش از ششماه نخواهد بود صادر خواهد شد.

ماده 44 _ شوراي مديريت حوزه علميه قم بايد مشخصات كامل نماينده خود و حوزه مأموريت وي را در شهرستان ها تعيين و به اطلاع اداره وظيفه عمومي برساند تا سازمانهاي وظيفه محل امورمربوطه را با هماهنگي وي انجام دهند.

ماده 45 _ دانشجويان موسسات آموزشي اديان رسمي كشور

درصورتي كه مورد تاييد حوزه علميه قم باشند و برابر ضوابط تعيين شده ادامه تحصيل دهند مي توانند از مزاياي معافيت تحصيلي طلاب استفاده نمايند.

ماده 46 _ ارزشيابي ميزان تحصيل طلاب علوم ديني جهت اعزام به خدمت دوره ضرورت به وسيله شوراي مديريت حوزه علميه قم يانماينده آن شورا در شهرستانها خواهد بود و مدارك تحصيلي آنان گواهي صادره از مراجع مذكور مي باشد.

ماده 47 _ اين آيين نامه در اجراي ماده 38 قانون خدمت وظيفه عمومي در 47 ماده در تاريخ 9/5/64 به تصويب وزيران كشور ، دفاع ، سپاه ، آموزش و پرورش و فرهنگ و آموزش عالي با كسب نظر شوراي مديريت حوزه علميه قم رسيده است

قانون الحاق موادي به قانون خدمت وظيفه عمومي - مصوب 26/1/1365

ماده 1 _ سپاه پاسداران و كميته انقلاب اسلامي ژاندارمري و شهرباني جمهوري اسلامي موظفند مشمولان غايب را پس ازگذشت سه ماه از تصويب اين قانون شناسايي و دستگير نموده و به حوزه وظيفه عمومي محل دستگيري تحويل دهند. چنانچه اين گونه مشمولان در موعد مقرر حاضر به انجام خدمت نگرديده مجددا دستگير و به مراجع قضايي محل تحويل خواهند شد.

تبصره _ نيروهاي مذكور در اين ماده موظفند سربازان فراري را دستگير و به مراجع صالحه تحويل نمايند.

ماده 2 _ مجازات مشمولين غايب زمان جنگ كه براي بار دوم دستگير شوند، علاوه بر مجازات مقرر در ماده 58 قانون خدمت وظيفه عمومي يك تا سه سال حبس تعليقي خواهد بود و در هرحال موظف به انجام خدمت وظيفه عمومي مي باشند.

ماده 3 _ مدت خدمت دوره ضرورت مشمولين غايب زمان جنگ كه خود را پس از سه ماه از تاريخ تصويب اين قانون معرفي نمايند،سه ماه و غايبيني كه دستگير شوند

شش ماه بيش از ساير مشمولين خواهد بود. بديهي است مشمولين غايبي كه تا سه ماه بعد از تاريخ تصويب اين قانون خود را معرفي نمايند، خدمت اضافي نخواهندداشت

تبصره _ تا زمان تصويب اين قانون افرادي كه در دوران غيبت ازطريق بسيج مدتي را در جبهه گذرانده اند، اين مدت از اضافه خدمت آنان كسر خواهد شد.

ماده 4 _ كساني كه به نحوي مشمولين غايب زمان جنگ را در موسسات غيردولتي از قبيل كارخانه كارگاه ، بنگاه و مغازه به كارگيرند، توسط نيروهاي مذكور در ماده 1 اين قانون شناسايي و به محاكم صالحه قضايي معرفي خواهند شد. مجازات اين گونه افراد يك تا سه سال حبس خواهد بود.

تبصره _ به پرونده هاي مواد 2 و 4 اين قانون خارج از نوبت درمراجع قضايي رسيدگي خواهد شد.

ماده 5 _ سازمانهاي نظامي و انتظامي موظفند ترتيبي اتخاذ نمايندكه كليه افراد وظيفه در زمان جنگ يا بسيج همگاني حداقل يكسال از خدمت دوره ضرورت را در مناطق عملياتي انجام دهند. مگر درمواردي كه به تشخيص شوراي عالي دفاع وجود افرادي در غيرمناطق عملياتي ضروري باشد.

ماده 6 _ آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف مدت يكماه برابر ماده 66 قانون وظيفه عمومي تهيه و به مورد اجرا گذارده خواهد شد.

ماده الحاقي _ از تاريخ 13/8/1363 (تاريخ ابلاغ قانون خدمت وظيفه عمومي مشمولان مذكور در قانون تربيت تكنيسين بهداشت و مبارزه با بيماريها مصوب 18/5/1362 و مشمولان قانون تربيت بهداشتكاران دهان و دندان مصوب 23/1/1360 پس از طي دوره آموزش مقدماتي نظامي و در صورت عدم نياز نيروهاي مسلح به تخصص مربوطه آنان چنانچه تعهد پنج سال

خدمت خود را در روستاها و مناطق عشايري انجام داده يا بدهند از خدمت دوره ضرورت معاف خواهند بود.

آيين نامه اجرايي ماده 12 قانون خدمت وظيفه عمومي - مصوب 16/7/1365 هيات وزيران

ماده 1 _ كارگران و مستخدمين وزارتخانه ها ، موسسات و شركتهاي دولتي و نهادهاي قانوني و سازمانهاي وابسته به دولت ، ملي ومصادره شده و تحت پوشش و موسسات دولتي كه شمول قانون برآنها مستلزم ذكر نام است و شهرداريها ، چنانچه ظرف 60 روز ازتاريخ پايان خدمت وظيفه به محل كار خود مراجعه نمايند ، كارفرما يا سازمان مربوط مكلف است آنان را به كار اوليه خود بگمارد.

ماده 2 _ در صورتي كه در بخش خصوصي بازگشت به كار كارگرپس از انجام خدمت وظيفه عمومي در قرارداد استخدامي شرط شده باشد و كارگر ظرف مهلت مقرر در ماده يك به كارگاه مراجعه نمايد كارفرما مكلف است وي را به كار اوليه خود بگمارد.

تبصره _ در مواردي كه كارگر به كار اوليه گمارده شود نبايد مزد ومزاياي وي از آنچه كه قبل از اعزام به خدمت وظيفه عمومي دريافت مي نموده كمتر باشد.

ماده 3 _ چنانچه اشتغال مجدد كارگران و مستخدمين مشمول اين آيين نامه در شغل اوليه يا مشاغل مشابه آن امكان پذير نباشد و ذي نفع نيز از قبول شغل ديگر امتناع نمايد با آنان حسب مورد ضمن رعايت ماده 2 اين آيين نامه طبق مقررات مورد عمل سازمان مربوط يا قانون كار رفتار خواهد شد.

ماده 4 _ در صورتي كه مستخدم يا كارگر به علت بيماري ياپيشامدهاي غيرمترقبه نتواند در مدت مقرر در اين آيين نامه به موسسه يا محل كار سابق خود مراجعه نمايد ، مكلف است پس از رفع مانع بلافاصله خود را به واحد

مربوط معرفي و مدارك لازم را ارايه نمايد كه در اينصورت طبق مقررات مورد عمل سازمان ياقانون كار با وي رفتار خواهد شد.

ماده 5 _ كارگران مشمول اين آيين نامه در صورتي كه براي اشتغال به كار سابق خود به آموزش حرفه اي نياز داشته باشند كارفرما از طريق وزارت كار و امور اجتماعي ، امكانات اموزش مورد لزوم را فراهم مي نمايد.

ماده 6 _ كارفرمايان مكلفند در صورتي كه مزايايي از قبيل اضافه دستمزد ، تهيه مسكن براي كارگران كارگاه خود برقرار كرده باشندمزاياي مزبور را براي كارگران مشمول اين آيين نامه نيز از تاريخ اعاده به كار تامين نمايند.

ماده 7 _ در صورتي كه كارگران مشمول قانون كار ، پس از پايان خدمت وظيفه عمومي با رعايت مفاد اين آيين نامه كار خود رابه جهاتي از قبيل تعطيل كارگاه از دست بدهند ، مراكز كاريابي وزارت كار و امور اجتماعي نسبت به معرفي اين قبيل كارگران براي آموزش يا اشتغال به كار ، در شرايط مساوي حق تقدم قايل خواهند شد.

نخست وزير _ ميرحسين موسوي

قانون معافيت يك نفر از فرزندان خانواده هاي شهدا معلولين ، اسرا ، مفقودالاثرها از خدمت وظيفه عمومي-

ماده واحده _ مشمولاني كه پدر يا مادر يا فرزند يا برادر يا خواهر آنان در راه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي و استمرار آن شهيد يا جانباز (جانبازي كه طبق نظر شوراي پزشكي بنياد جانبازان به تنهايي قادر به اداره امور شخصي خود نباشد) يا اسيريا مفقودالاثر شده يا بشوند و مراتب مورد تاييد نهادهاي ذيربط باشد ، با رعايت تبصره هاي ذيل از انجام خدمت نظام وظيفه عمومي معاف دايم خواهند بود.

تبصره 1 _ در صورتي كه مدت اسارت يا مفقودالاثر بودن پدر يا مادر يا فرزند يا برادر يا خواهر مشمولان از سه سال تجاوز

كرده باشد اين قبيل مشمولين از معافيت دايم استفاده خواهند نمود و درغيراينصورت تا رسيدن به حد نصاب سه ساله ، از معافيت موقت يك ساله استفاده خواهند كرد و در هر صورت به ازاء هر سال اسارت منسوبين مشمول مذكور شش ماه از خدمت دوره ضرورت وي كسر مي گردد.

تبصره 2 _ به ازا هر شهيد يا اسير يا معلول يا مفقودالاثر ، يك نفر از فرزندان يا برادران آنان حسب مورد از معافيت مذكور استفاده مي نمايد.

تبصره 3 _ حق اولويت در استفاده از معافيت با فرزند شهيد يا معلول يا اسير يا مفقودالاثر مي باشد و درصورت عدم بلوغ فرزند با رضايت مادر يا ولي قهري مي تواند برادر شهيد يا اسير يا مفقودالاثر يا معلول از معافيت اين قانون استفاده نمايد.

تبصره 4 _ از تاريخ تصويب اين قانون كليه قوانين مغاير با آن ملغي است

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و چهار تبصره در جلسه علني روز سه شنبه بيست و چهارم آذر ماه يكهزار و سيصد وشصت و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 2/10/1366 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون احتساب خدمت در جبهه افراد جزو خدمت دوره ضرورت - مصوب 26/7/1366

قانون احتساب خدمت در جبهه افراد جزو خدمت دوره ضرورت - مصوب 26/7/1366

قانون احتساب خدمت در جبهه افراد جزو خدمت دوره ضرورت - مصوب 26/7/1366

ماده واحده _ كليه افرادي كه به سن مشموليت نرسيده و كساني كه داراي يكي از معافيت هاي مقرر در قانون خدمت وظيفه عمومي بوده و طبق همان قانون واجد شرايط اعزام به خدمت نباشند ، به طور داوطلب در جبهه خدمت نموده يا بنمايند و مجموعه دوره آموزش و حضور در جبهه

كمتر از سه ماه نباشد و همچنين ايامي كه بعد از اين مدت در مناطق عملياتي خدمت نمايند، جزو خدمت دوره ضرورت آنان محسوب خواهد شد.

تبصره 1 _ از تاريخ تصويب اين قانون اعزام شوندگان به مناطق عملياتي در صورتي از مزاياي اين قانون بهره مند مي شوند كه داراي پانزده سال تمام باشند.

تبصره 2 _ در صورتي كه مدت خدمت افراد موضوع اين قانون درمنطقه عملياتي معادل يا بيشتر از خدمت دوره ضرورت باشد، كارت پايان خدمت آنان توسط نيروي اعزام كننده صادر و تحويل خواهد شد و چنانچه مدت خدمت در منطقه عملياتي كمتر از مدت خدمت دوره ضرورت باشد، كسري آن را تا مدت مقرر خدمت دوره ضرورت با اخذ دفترچه آماده به خدمت و معرفي اداره وظيفه عمومي در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي انجام خواهد داد.

تبصره 3 _ كساني مي توانند از مزاياي اين قانون استفاده نمايند كه چنانچه بيش از حقوق و فوق العاده سربازي اخذ كرده اند و يا اخذ مي كنند مابه التفاوت آن را به خزانه واريز نمايند.

تبصره 4 _ كساني كه به علت حضور در جبهه پس از رسيدن به سن مشموليت خود را به اداره نظام وظيفه براي گرفتن كارت آماده به خدمت معرفي نكرده باشند، غايب محسوب نشده و مشمول اين قانون خواهند شد.

تبصره 5 _ آيين نامه اجرايي اين قانون توسط وزارتخانه هاي كشور ، دفاع و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تهيه و به تصويب هيات دولت خواهد رسيد.

قانون نحوه كمك به خانواده هاي مشموليني كه با اعزام مشمول قدرت اداره معاش خود را از دست مي دهند - مص

ماده 1 _ دولت موظف است همه ساله اعتبار لازم براي كمك به خانواده تحت تكفل مشمولين نيازمند موضوع اين قانون را دررديف جداگانه اي در لايحه بودجه كل كشور ذيل رديف كميته

امداد امام منظور نمايد.

تبصره 1 _ نيازمند به كسي اطلاق مي گردد كه ميزان درآمد ماهيانه وي از حداقل حقوق بازنشستگي كارمندان دولت كمتر باشد.

تبصره 2 _ تشخيص نيازمند با كميته امداد امام خواهد بود.

تبصره 3 _ اعتبار لازم براي اجراي اين قانون بنا به پيشنهاد وزارتخانه هاي دفاع ، سپاه و كشور در بودجه كل كشور منظورمي گردد.

ماده 2 _ خانواده هاي مشموليني از كمكهاي موضوع اين قانون بهره مند مي شوند كه مشمول ، تامين كننده معاش خانواده بوده و با اعزام وي به خدمت دوره ضرورت خانواده او قدرت اداره معاش خود را از دست بدهد.

ماده 3 _ مشمولين زير تامين كننده معاش خانواده محسوب مي شوند.

الف _ يگانه فرزند ذكور بيش از 18 سال هر پدر يا مادر.

ب _ يگانه نوه ذكور بيش از 18 سال جد يا جده فاقد فرزند ذكوربيش از 18 سال

ج _ يگانه برادر و سرپرست خواهر يا برادر صغير.

د _ مشمولي كه داراي همسر يا فرزند باشد.

ه _ مشمولي كه داراي برادر بيش از 18 سال از كارافتاده بوده و برادربيش از 18 سال ديگري نداشته باشد.

و _ مشمولي كه داراي خواهري باشد كه فاقد شوهر و فرزند ذكوربيش از 18 سال بوده و برادر بيش از 18 سال ديگري نداشته باشد.

ماده 4 _ ميزان كمك معاش موضوع اين قانون براي فرد اول دوسوم حداقل حقوق بازنشستگي كارمندان دولت و براي هر فرداضافي يك ششم حداقل حقوق مزبور بوده حداكثر تا ميزان حداقل حقوق بازنشستگي قابل پرداخت مي باشد.

ماده 5 _ مشمول مي تواند هنگام معرفي خود يا در حين انجام خدمت تقاضاي كمك معاش مشمولين را به كميته امداد محل تسليم نمايد و كميته

امداد موظف است حداكثر ظرف يك ماه پاسخ لازم را به مشمول اعلام نمايد.

تبصره _ مشمولي كه مطابق اين قانون از كمك معاش استفاده مي كند، موظف است در صورت عدم نياز و تمكن موضوع را به كميته امداد امام كتبا اعلام نمايد.

ماده 6 _ آيين نامه اجرايي اين قانون با پيشنهاد كميته امداد امام و تصويب وزارتخانه هاي دفاع و سپاه و كشور به مورد اجرا گذارده خواهد شد.

قانون الحاق ماده اي به قانون خدمت وظيفه عمومي - مصوب 1/9/1366

ماده واحده _ بسيجيان ، جهادگران و ساير افرادي كه در اسارت و يا گروگان دشمن باشند و يا به اسارت و گروگان گرفته شوند، با تاييد حفاظت اطلاعات سپاه و ارتش حسب مورد مدت اسارت و يا گروگان بودن آنان در حكم خدمت وظيفه عمومي (اعم از ضرورت ، احتياط و ذخيره محسوب مي گردد.

تبصره 1 _ براي افراد مذكور در ماده واحده كه مدت اسارت و يا گروگان آنان دو سال باشد، كارت معافيت دايم از انجام دوره ضرورت صادر و اگر بيش از دو سال در اسارت يا گروگان باشند، اين مدت از دوره هاي احتياط و ذخيره خدمت وظيفه عمومي آنان كسرخواهد شد.

تبصره 2 _ افراد موضوع ماده واحده كه مدت اسارت و يا گروگان بودن آنان كمتر از دو سال بوده و فاقد شرايط معافيت باشند، مابقي خدمت خود را در صورتي كه كمتر از يكسال باشد، در نزديكترين واحد نظامي انتظامي محل سكونت مي گذرانند و در غير اين صورت نسبت به مابقي خدمت همانند ساير مشمولين با آنان رفتار خواهد شد.

تبصره 3 _ آيين نامه اجرايي اين قانون توسط وزارتخانه هاي دفاع ، سپاه و كشور ظرف سه ماه تهيه و

به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

آيين نامه اجرايي قانون احتساب خدمت در جبهه افراد جزء خدمت دوره ضرورت - مصوب 7/2/1367 هيات وزيران

ماده 1 _ در اجراي قانون احتساب خدمت در جبهه افراد جزو خدمت دوره ضرورت مصوب 26/7/1366 مجلس شوراي اسلامي (كه در اين آيين نامه قانون ناميده مي شود) مدت خدمت درجبهه افراد به شرح زير جزو خدمت دوره ضرورت محسوب مي گردد:

1 _ كساني كه داراي حداقل 15 سال تمام بوده و قبل از سن مشموليت به مناطق عملياتي اعزام شده يا بشوند.

2 _ كساني كه داراي يكي از معافيتهاي مقرر در قانون خدمت وظيفه عمومي بوده و طبق همان قانون واجد شرايط اعزام به خدمت نباشند.

3 _ كساني كه در جبهه به سن مشموليت رسيده يا مي رسند.

تبصره 1 _ نسبت به قبل از تصويب قانون داشتن حداقل 15 سال تمام شرط نيست

تبصره 2 _ افراد مذكور در بند 3 اين ماده مكلفند پس از اتمام خدمت در جبهه در صورتي كه فاقد يكي از معافيت هاي مقرر درقانون خدمت وظيفه عمومي باشند، بلافاصله خود را به حوزه هاي وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه يا سكونت معرفي نمايند.

ماده 2 _ معافيتهاي مقرر در(قانون عبارتند از:

الف _ معافيت تحصيلي

ب _ معافيت پزشكي موقت يا دايم

ج _ معافيت كفالت موقت يا دايم .

د _ معافيت خانواده شهدا، معلولين اسرا، مفقودالاثرها.

ه _ معافيتهاي موضوع مواد 6 و 7 و 8 و 9 قانون خدمت وظيفه عمومي

و _ معافيت قانون تامين هيات علمي دانشگاهها.

ز _ معافيت موضوع ماده 3 قانون اصلاح تبصره 2 ماده 1 و اصلاح ماده 9 و الحاق يك ماده به قانون خدمت وظيفه عمومي

ح _ معافيتهاي مربوط به متولدين سالهاي 1337 و قبل از آن

ماده 3 _

احتساب دوره آموزش پس از تصويب اين قانون مشروط به اعزام بلافاصله پس از دوره آموزش مي باشد. مگر عدم اعزام به علل زير باشد:

1 _ شهادت يا فوت بستگان طبقه 1 و 2(پدر _ مادر _ خواهر _ برادر _فرزند) و در طبقه 3(عمو _ عمه _ خاله _ دايي يا همسر.

2 _ حادثه يا بيماري در حين آموزش كه توانايي اعزام و خدمت درجبهه را از فرد سلب نمايد (بنا به تشخيص بهداري مراكز آموزش و يابهداري نيروي اعزام كننده

3 _ عدم نياز به اعزام نيرو پس از آموزش كه توسط مسئولين اعزام اعلام مي گردد.

ماده 4 _ خدمت افراد موضوع قانون در كليه نقاط جبهه و مناطق عملياتي جزو خدمت دوره ضرورت محسوب خواهد شد.

تبصره 1 _ خدمت در مناطقي غير از جبهه و مناطق عملياتي حتي به عنوان نياز يا مأموريت مشمول استفاده از مزاياي اين قانون نمي باشد.

تبصره 2 _ مناطق عملياتي كه در احتساب حقوق و فوق العاده سربازي موثر خواهد بود مناطقي است كه به پيشنهاد ستاد كل سپاه پاسداران و ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران به تصويب شوراي عالي دفاع رسيده و اعلام شده باشد.

ماده 5 _ در صورتي كه مجموع خدمت افراد موضوع قانون اعم ازآموزش و حضور در جبهه و يا مناطق عملياتي معادل يا بيشتر ازخدمت دوره ضرورت باشد، افراد مذكور به حوزه هاي وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه يا محل سكونت معرفي تا براي آنان دفترچه آماده به خدمت به تاريخ سه ماه اوليه اعزام صادر و سپس كارت پايان خدمت آنان با رعايت تبصره 3 قانون توسط نيروي اعزام كننده صادر و تحويل خواهد شد.

تبصره _

مراتب پايان خدمت دوره ضروت افراد موضوع اين ماده توسط نيروي صادركننده كارت پايان خدمت به حوزه وظيفه محل صدور شناسنامه و حوزه صادركننده دفترچه آماده به خدمت اعلام خواهد شد.

ماده 6 _ افرادي كه مجموع مدت آموزش نظامي و حضور در جبهه و يا مناطق عملياتي آنان كمتر از مدت دوره ضرورت باشد، ملزم هستند به اداره وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه يا سكونت مراجعه و دفترچه آماده به خدمت اخذ نمايند و كسري خدمات را بامعرفي حوزه نظام وظيفه تا مدت مقرر در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي انجام دهند.

تبصره 1 _ كارت پايان خدمت افراد موضوع اين ماده توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامي صادر و تحويل خواهد شد و مراتب پايان خدمت به حوزه وظيفه عمومي محل صدور شناسنامه و صادركننده دفترچه آماده به خدمت اعلام خواهد گرديد.

تبصره 2 _ افرادي كه قبل از تصويب قانون به جبهه و يا مناطق عملياتي اعزام شده و اكنون در يكي از نهادهاي نظامي يا انتظامي مشغول انجام خدمت وظيفه باشند، مابقي خدمت دوره ضرورت رادر همان نيرو سپري نموده و كارت پايان خدمت را از نيروي مذكور دريافت خواهند كرد.

ماده 7 _ افرادي مي توانند از مزاياي اين قانون استفاده نمايند كه درزمان خدمت در جبهه و يا مناطق عملياتي وجوهي بيش از حقوق فوق العاده سربازي اخذ ننموده يا ننمايند. در غير اين صورت بايستي مابه التفاوت وجوه دريافتي را به حسابي كه نيروي اعزام كننده مشخص خواهد نمود به حساب خزانه واريز و فيش مربوطه را به نيروي اعزام كننده ارايه تا گواهي انجام خدمت در جبهه يامناطق عملياتي براي آنان صادر شود.

ماده 8 _ مدت قابل احتساب حضور در جبهه افراد

موضوع قانون به عنوان خدمت دوره ضرورت از يكسال خدمت اجباري در مناطق عملياتي سربازان وظيفه موضوع ماده 5 قانون الحاق موادي به قانون خدمت وظيفه عمومي مصوب 26/1/65 كسر خواهد شد.

ماده 9 _ كساني كه حين خدمت در جبهه به سن مشموليت رسيده و نتواند خود را به اداره وظيفه عمومي جهت دريافت دفترچه آماده به خدمت معرفي نمايند ضمن اين كه اين ايام جزو خدمت دوره ضرورت محسوب مي شود با ارايه گواهي كسر خدمت صادره ازسوي نيروي مسلحي كه مجاز به اعزام باشد به حوزه نظام وظيفه ازوي رفع غيبت به عمل ميايد.

ماده 10 _ چنانچه افرادي قبل از آموزش يا جبهه و مناطق عملياتي غيبت داشته باشند، نمي توانند از مزاياي اين قانون استفاده نمايند. ونيز افرادي كه در زمان خدمت در جبهه به سن مشموليت رسيده ومطابق تبصره 2 ماده 1 همين آيين نامه پس از اتمام مدت تعهد يامأموريت خود را به حوزه نظام وظيفه معرفي ننمايند مدت خدمت ايشان در اعزامهاي مجدد قابل احتساب نخواهد بود.

ماده 11 _ چنانچه افراد موضوع اين قانون قبل از پايان مدت مأموريت اقدام به ترك جبهه يا مناطق عملياتي بنمايند يا پس ازاتمام مدت مأموريت بدون اخذ برگ پايان مأموريت يا ترخيص (كه حداكثر ظرف يك ماه پس از اتمام مدت مأموريت صادر خواهدشد) جبهه يا مناطق عملياتي را ترك نمايند در اين نوبت اعزام مشمول استفاده از اين قانون نخواهند شد.

تبصره 1 _ ترك خدمت چنانچه به تشخيص نيروي اعزام كننده موجه باشد از شمول اين ماده خارج خواهد بود.

تبصره 2 _ افراد موضوع اين قانون پس از اتمام مدت تعهد يامأموريت تكليفي نسبت به ادامه خدمت در جبهه ندارند،

مگر آن كه نيروها در حال آماده باش كامل باشند كه در اين صورت اين مدت نيزمحاسبه خواهد شد.

ماده 12 _ در صورتي كه هلال احمر و جهادسازندگي و سايرنهادهاي مشابه حسب ضرورت و وظايف اصلي خود در ارتباط باجنگ افرادي را به جبهه يا مناطق عملياتي اعزام نمايند، بايد باهماهنگي و موافقت سپاه پاسداران باشد در غير اين صورت گواهي كسر خدمت براي آنان صادر نخواهد شد.

تبصره 1 _ در مورد افرادي كه قبل از تصويب اين آيين نامه از طريق نهادهاي موضوع ماده فوق به جبهه يا مناطق عملياتي اعزام شده باشند، نهادهاي مذكور بايد مراتب را به ستاد مركزي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اعلام دارند تا حسب مورد كارت پايان خدمت يا گواهي كسر خدمت از سوي سپاه براي آنان صادر شود.

تبصره 2 _ نحوه اجراي اين ماده و تبصره 1 آن طي دستورالعملي ازسوي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به هلال احمر و جهاد سازندگي و عنداللزوم ساير نهادهاي مشابه ابلاغ خواهد گرديد.

ماده 13 _ مدت بازداشت افراد موضوع قانون كه در اثر ارتكاب جرايم عمدي يا تخلفات انضباطي صورت گرفته باشد و همچنين ايامي كه غيبت داشته باشند به عنوان خدمت دوره ضرورت محسوب نخواهد شد.

تبصره _ به ازاي هر روز غيبت غيرموجه 3 روز از ايام خدمت قابل احتساب كسر خواهد شد.

ماده 14 _ مدت درمان و استراحت پزشكي افرادي كه به علت شركت در عمليات يا مأموريت يا آموزش قبل از اعزام مجروح شده يا بشوند با تاييد بهداري نيروي اعزام كننده مطابق قانون خدمت وظيفه عمومي جزو خدمت دوره ضرورت محسوب خواهد شد.

ماده 15 _ مشمولاني كه بر اساس قانون خدمت وظيفه عمومي معاف از خدمت تشخيص

داده شده يا بشوند در صورتي كه بخواهنداز مزاياي قانون استفاده نمايند با رعايت مفاد اين آيين نامه به آنان كارت پايان خدمت داده شده و كارت معافيت قبلي اخذخواهدگرديد.

ماده 16 _ اعطاي هرگونه كسر خدمت موضوع قانون صرفا بر اساس اين آيين نامه به عمل خواهد آمد و كليه بخشنامه ها ودستورالعملهاي قبلي ملغي الاثر خواهد بود.

نخست وزير _ ميرحسين موسوي

آيين نامه اجرايي قانون نحوه كمك به خانواده هاي مشموليني كه با اعزام مشمول قدرت اداره معاش خود را

ماده 1 _ خانواده مشموليني از مزاياي اين قانون برخوردار مي باشند كه با اعزام مشمول به خدمت نظام وظيفه قدرت اداره معاش خود را از دست داده و درآمد آنها كمتر از حداقل حقوق بازنشستگي كارمندان دولت باشد.

ماده 2 _ خانواده نيازمند مشمول قانون عبارتند از:

الف _ پدر يا مادر با اعزام يگانه فرزند ذكور بيش از 18 سال

ب _ جد و يا جده فاقد فرزند ذكور و يا نوه بيش از 18 سال با اعزام مشمول به خدمت

ج _ خواهر و برادر صغير با اعزام يگانه برادر و سرپرست

د _ همسر و يا فرزند.

ه _ برادر بيش از 18 سال از كارافتاده كه برادر بيش از 18 سال ديگري نداشته باشد.

و _ خواهري كه فاقد شوهر و فرزند ذكور بيش از 18 سال بوده وبرادر بيش از 18 سال ديگري نداشته باشد.

ماده 3 _ ميزان كمك معاش به خانواده هاي مشمولين نيازمند درطول خدمت دوره ضرورت براي خانواده يكنفر 15300 ريال وبراي خانواده 2 نفره 19150 ريال و از خانواده 2 نفر به بالا 23000ريال خواهد بود.

ماده 4 _ مشمول يا خانواده وي موظفند در صورت رفع نياز وحصول تمكن موضوع را به كميته امداد مربوطه كتبا اعلام نمايند تانسبت به قطع

كمك معاش اقدام گردد.

تبصره _ كميته امداد در صورت اطلاع از عدم نياز خانواده مشمول موظف به قطع كمك معاش خواهد بود.

ماده 5 _ خانواده هاي استفاده كننده از وام قرض الحسنه معيشتي مشمولين متاهل و معيل مصوبه دهمين نشست شوراي عالي پشتيباني جنگ مشمول مزاياي اين آيين نامه نخواهند بود.

ماده 6 _ به منظور ايجاد تسهيلات لازم و كاهش مشكلات اجرايي و تقليل هزينه هاي مربوطه ، كميته هاي امداد مجازند در صورت صلاحديد دفتر مركزي در موارد ضروري كمك موضوع اين آيين نامه را هر سه ماه يكبار به واجدين شرايط پرداخت نمايند.

ماده 7 _ در صورت بازداشت مشمول و صدور حكم محكوميت به حبس از جانب محاكم ذي ربط قضايي از تاريخ صدور حكم قطعي با اعلام يگان خدمتي به كميته امداد مربوط كمك معاش قطع خواهد گرديد و برقراري مجدد كمك معاش منوط به آزادي و شروع به خدمت وي با اعلام يگان خدمتي مي باشد.

ماده 8 _ در صورت فرار مشمول از خدمت چنانچه مدت آن ازيكماه تجاوز نمايد يگان خدمتي موظف است كه مراتب را جهت قطع كمك معاش از تاريخ اعلام به كميته امداد مربوطه منعكس نمايد و برقراري مجدد كمك معاش منوط به اعلام يگان محل خدمتي مبني بر بازگشت به خدمت مشمول خواهد بود.

ماده 9 _ پرداخت كمك معاش به خانواده مشمولين واجد شرايطي كه شهيد ، اسير ، مفقودالاثر و يا معلول مي گردند و يا در حين انجام وظيفه و به سبب آن فوت مي نمايند تا برقراري مستمري از سوي سازمانهاي ذي ربط ادامه خواهد داشت

تبصره 1 _ نيروهاي نظامي و انتظامي مربوطه موظفند حداكثرظرف مدت يكماه پس از برقراري مستمري فوق ، مراتب را جهت قطع كمك معاش به كميته امداد مربوطه

اعلام نمايند.

تبصره 2 _ در صورت فوت مشمول در طول مدت خدمت وظيفه ، يگانهاي محل خدمت موظف به اعلام مراتب جهت قطع كمك معاش خواهند بود.

ماده 10 _ تعيين فرد گيرنده و يا افراد دريافت كننده كمك معاش وسهم هر يك از آنان در درجه اول با نظر خود مشمول و در صورت عدم اعلام نظر ، با كميته امداد مربوطه خواهد بود.

ماده 11 _ درخواست مشمول مبني بر تقاضاي استفاده از كمك معاش موضوع اين آيين نامه ، توسط يگان محل خدمت طبق فرمهاي تعيين شده 1 و 2 پيوستي آيين نامه حداكثر ظرف 15 روز ازتاريخ تسليم تقاضانامه به كميته امداد محل ارسال خواهد شد.

ماده 12 _ كميته امداد محل موظف است حداكثر ظرف يكماه ازتاريخ وصول فرم شماره 1 پاسخ لازم را نسبت به استحقاق و يا عدم استحقاق متقاضي از طريق يگان محل خدمتي اعلام دارد.

تبصره _ در صورت واجد الشرايط بودن مشمول براي دريافت كمك معاش ، كميته امداد نسبت به برقراري و پرداخت كمك معاش از محل اعتباري كه در اختيار خواهد گرفت اقدام خواهد نمود.

ماده 13 _ مبناي تاريخ پرداخت كمك معاش موضوع اين آيين نامه از تاريخ تسليم فرم شماره 1 توسط مشمول به يگان مربوطه خواهدبود.

ماده 14 _ اعتبار سالانه مورد نياز بر اساس ماده 1 قانون جهت منظور نمودن در رديف بودجه هاي كل كشور توسط وزارتخانه هاي سپاه ، دفاع ، كشور بر مبناي آمار مشمولين موضوع اين آيين نامه باهماهنگي و از طريق كميته امداد امام به وزارت برنامه و بودجه اعلام خواهد شد.

وزير كشور _ وزير دفاع _ وزير سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

قانون نحوه معاينه پزشكي مشمولان خدمت وظيفه عمومي - مصوب 5/7/1368

ماده واحده _ مشمولاني كه در شوراي پزشكي شهرستان مربوطه با معاينه

باليني معاف از خدمت تشخيص داده نشده و با تشخيص اين شورا يا اعتراض مشمول يا رييس حوزه نظام وظيفه مربوطه نياز به معاينه تخصصي دارند رييس حوزه مربوطه موظف است آنان را به نزديكترين مركز مجهز وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي يا بيمارستانهاي نيروهاي مسلح معرفي نمايد تا مورد معاينه قرارگ رفته و نتيجه معاينه تخصصي جهت تصميم گيري به شوراي پزشكي شهرستان مربوطه ارسال مي گردد.

تبصره 1 _ شوراي پزشكي مذكور در اين ماده واحده از سوي شبكه بهداري هر شهرستان با تاييد سپاه و ژاندارمري سه نفر پزشك را به فرمانداري آن شهرستان معرفي تا پس از تاييد فرماندار ، پزشكان مذكور در شوراي پزشكي حوزه وظيفه عمومي شهرستان انجام وظيفه نمايند.

تبصره 2 _ مشمولاني كه نياز به معاينه تخصصي داشته باشند،قبلا بايد هزينه هاي پيش بيني شده را به حساب دولت پرداخت نموده و پس از معاينه طبق اين قانون با آنان رفتار مي شود. مددجويان مشمول تحت پوشش سازمان بهزيستي كشور و افرادي كه به تاييد كميته امداد محل فاقد تمكن مالي هستند از پرداخت وجه مزبور معاف مي باشند.

تبصره 3 _ مراكز مجهز وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي يا نيروهاي مسلح ذكر شده در اين قانون موظف هستند به وضع مشمولين معرفي شده حوزه مربوطه خارج از نوبت رسيدگي نموده و آنان را حداكثر ظرف مدت يكماه مورد معاينات تخصصي قراردهند.

تبصره 4 _ چنانچه مشمولاني كه براي معاينات تخصصي به مراكز مجهز وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي يا بيمارستان هاي نيروهاي مسلح معرفي مي شوند ظرف مدت يكماه به اين مراكزمراجعه نكنند به خدمت اعزام خواهند شد.

تبصره 5 _ آيين نامه اجرايي

اين قانون توسط وزارتخانه هاي كشور،دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و بهداشت درمان و آموزش پزشكي تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

آيين نامه اجرايي قانون نحوه معاينه پزشكي مشمولان خدمت وظيفه عمومي - مصوب 28/9/1369

ماده 1 _ شبكه بهداري هر شهرستان موظف است سه نفر پزشك را كه مورد تاييد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران محل مي باشند به فرمانداري شهرستان معرفي نمايد تاپس از تاييد فرماندار در شوراي پزشكي حوزه وظيفه عمومي شهرستان انجام وظيفه نمايند.

تبصره _ فرماندار هر شهرستان موظف است شوراي پزشكي حوزه وظيفه عمومي شهرستان مربوط را تشكيل دهد وچنانچه به عللي تشكيل شوراي پزشكي شهرستان امكان پذير نباشد فرماندار موظف است ضمن هماهنگي با مسئولان استان ترتيبي اتخاذ نمايد كه مشمولان در شوراي پزشكي تشكيل شده در نزديك ترين شهرستان ، مورد معاينه قرار گيرند.

ماده 2 _ مشمولان در شوراي پزشكي به صورت باليني مورد معاينه قرار مي گيرند و چنانچه بيماري يا نقص عضو آنان مشهود و يا به نحوي براي اعضاي شوراي پزشكي محرز باشد شورا با اكثريت آراء برابر آيين نامه معافيت پزشكي مشمولان مصوب 27/10/1366 و يا آيين نامه جايگزين آن اعلام نظر مي نمايد.

ماده 3 _ بيماري هاي مورد ادعاي مشمولان كه به طور باليني قابل تشخيص توسط شورا نباشد در سه گروه به شرح زير تقسيم مي گردد و هزينه مربوط به هر يك از گروه هاي (1) ، (2) ، (3) به ترتيب ده هزار و بيست هزار و سي هزار ريال خواهد بود.

گروه 1 _ بيماري هايي كه صرفا با معاينه مشمول توسط متخصص و يا با دستگاه هاي مربوط قابل تشخيص است و نياز به عكسبرداري و يا عمليات آزمايشگاهي ندارد.

گروه 2

_ بيماري ها يا نقص عضوي كه مستلزم گرفتن عكس يا نوار يا اخذ نتيجه از آزمايشگاه مي باشد.

گروه 3 _ بيماري ها

يي كه مستلزم بستري نمودن مشمول يا گرفتن عكس هاي رنگي و يا سيتي اسكن و همطراز آنها خواهد بود.

ماده 4 _ چنانچه اعلام نظر شورا مستلزم كسب نظر متخصص راديوگرافي و انجام امور آزمايشگاهي باشد.شوراي پزشكي موظف است اعمالي را كه بايد انجام شود و اينكه بيماري مورد ادعاي مشمول جزو كدام يك از گروه هاي (1) ، (2) ، (3)مي باشد ، در برگ معاينه درج نمايد در اين صورت مشمولان بايد مبلغ مربوط به معاينه تخصصي را به حساب خزانه داري كل واريز و رسيد بانكي را به حوزه مربوط تحويل نمايند.

تبصره _ مشمولاني كه با پرداخت وجه ، معاينه تخصصي مي شوند در هر صورت وجه مربوط به آنان مسترد نخواهد شد.

ماده 5 _ مشمولاني كه در شوراي پزشكي به طور باليني معاينه و معاف از خدمت تشخيص داده نشوند بايد به خدمت اعزام شوند.

ماده 6 _ چنانچه مشمول قادر به پرداخت هزينه معاينه موضوع اين آيين نامه نباشد ، يا تاييد كميته امداد محل از پرداخت وجه پيش بيني شده ، معاف خواهد بود.

ماده 7 _ مديرعامل سازمان منطقه اي بهداشت و درمان و فرماندهان نظامي و انتظامي هر استان موظف مي باشند مراكز مجهز پزشكي تحت امر خود را جهت معاينه مشمولان معرفي شده از طرف حوزه هاي وظيفه عمومي ، اختصاص دهند و اين مراكزنير ملزم هستند گزارش و نتيجه معاينات و همچنين نظريه تخصصي خود را ظرف مدت يك ماه از تاريخ دريافت خلاصه پرونده مشمول ، اعم از اينكه مشمول مراجعه نمايد يا ننمايد به حوزه مربوط اعلام

كنند.

ماده 8 _ نتيجه معاينه تخصصي به شوراي پزشكي ارسال خواهد شد و شورا با توجه به مسؤوليت خود و نظريه تخصصي ، برابر ضوابط پيش بيني شده در اين آيين نامه اعلام نظر خواهد نمود.

ماده 9 _ چنانچه مشمول در شوراي پزشكي معاف از خدمت تشخيص داده نشودو يا اينكه ظرف مدت يك ماه براي معاينه تخصصي حاضر نشده باشد بايد به خدمت اعزام گردد.

ماده 10 _ چنانچه معلوم شود مشمولاني كه در شوراي پزشكي به استناد نظريه متخصص معاف مي شوند برخلاف مقررات جاري معاف شده اند ، با كليه متخلفين حسب مورد برابر مقررات رفتار خواهد شد.

ماده 11 _ در صورتي كه مسئولان مراكز پزشكي وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي يا مركز پزشكي نيروهاي مسلح از معاينه مشمولان خودداري نمايند يا ظرف مدت پيش بيني شده اعلام نظر ننمايند يا گزارش خلاف واقع بدهند حسب مورد مراتب توسط اداره وظيفه عمومي به وزارت مربوط و ستاد كل نيروهاي مسلح گزارش خواهد شد و در اين صورت با متخلف و يا متخلفين برابر موازين قانوني رفتار خواهد شد.

ماده 12 _ مشمولاني كه معاينه آنان در سطح استان امكان پذير نباشد به نزديكترين مراكز مجهز درماني استان هاي مجاور معرفي مي شوند.

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

آيين نامه اجرايي قانون صدور مجوز كارت معافيت از خدمت براي متعهدين خدمت فاقد رديف حقوقي استخدامي در

ماده 1 _ سند تعهد آن دسته از متعهدين خدمت (مشمول ماده (1)قانون متعهدين خدمت به وزارت آموزش وپرورش _ مصوب 8/3/1369) كه فاقد رديف حقوقي استخدامي بوده و به همين علت به استخدام آموزش و پرورش در نيامده اند در صورت انجام تعهد خدمت آموزشي تمام وقت در مدارس غير انتفاعي به ميزان دو برابر مدت تحصيل با رعايت حداقل پنج سال ، لغو

و اين قبيل افراد از عداد متعهدين خدمت به وزارت آموزش و پرورش خارج مي شوند.

تبصره 1 _ خدمت آموزشي تمام وقت اينگونه افراد به صورت متوالي قابل قبول است

تبصره 2 _ چنانچه اين دسته از افراد، خدمت تمام وقت خود را باعذر موجه _ به تشخيص سازمان آموزش و پرورش استان _ و با وقفه حداكثر 3 سال ( در كل دوران تعهد) به صورت متناوب انجام داده باشند، خدمت مورد نظر در حكم متوالي تلقي مي شود.

ماده 2 _ گواهي انجام تعهد افراد مذكور براي صدور كارت معافيت دوره ضرورت (در زمان صلح همزمان با صدور مجوز لغو سند تعهد ، از ناحيه سازمان آموزش و پرورش استان صادر و جهت اقدام لازم به اداره وظيفه عمومي مربوط ارسال خواهد شد.

ماده 3 _ متعهديني كه رديف استخدامي براي آنها تخصيص يافته ولي از ايفاي تعهد استنكاف نموده اند يا به هر علت قبلا تعهد آنان لغو گرديده باشد، از شمول اين آيين نامه خارج مي باشند.

قانون متعهدين خدمت به وزارت آموزش و پرورش - مصوب 8/3/1369

ماده 1 _ دانش آموزان دانشسرها و دانشجويان مراكز تربيت معلم و دانشگاههاي تربيت معلم و رشته هاي دبيري دانشگاهها و موسسات اموزش عالي مكلفند در آغاز تحصيل خود به وزارت آموزش و پرورش تعهد خدمت بسپارند و تحصيل آنان در مراكز تحصيلي مربوط منوط به سپردن تعهد ثبتي به وزارت مذكور و يا اعلام عدم نياز آن وزارت مي باشد.

ماده 2 _ وزارت آموزش و پرورش مي تواند جهت تامين نيروي انساني آموزشي خود علاوه بر دانش آموزان و دانشجويان موضوع ماده يك از دانشجويان داوطلب دانشگاهها و موسسات آموزش عالي و طلاب حوزه هاي علميه تعهد خدمت اخذ كند، اين متعهدين از هر لحاظ مشمول اين

قانون و قانون معافيت فارغ التحصيلان مراكز تربيت معلم از خدمت زير پرچم در زمان صلح با رعايت ماده 7قانون نظام وظيفه عمومي مصوب 29/7/1363 مجلس شوراي اسلامي خواهند بود.

ماده 3 _ متعهدين خدمت مكلفند پس از فراغت از تحصيل به ميزان دو برابر مدت تحصيل كه حداقل آن كمتر از پنج سال نخواهد بود درهر محلي كه وزارت آموزش و پرورش تعيين مي نمايد خدمت كنندو هيچ يك از وزارتخانه ها و سازمانها و موسسات دولتي وشركتهاي دولتي و وابسته به دولت و شهرداريها و موسساتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است و نيز نهادهاي انقلاب اسلامي كه به نحوي از بودجه عمومي استفاده مي نمايد مجازنيستند قبل از انجام يا لغو تعهد نسبت به استخدام و به كارگيري اين قبيل متعهدين به نحوي كه با انجام تعهد آنان منافات داشته باشداقدام نمايند.

ماده 4 _ تسليم گواهي نامه يا ريز نمرات و تاييديه تحصيلي به متعهدين به هر عنوان كه متعهد قبل از انجام يا لغو تعهد بتواند ازمزاياي آن بهره مند شود ممنوع است مگر جهت تحصيل در رشته هاي مورد نياز وزارت آموزش و پرورش با سپردن تعهدخدمت جديد و يا ضبط در پرونده استخدامي آنان در سازمانها وادارات وابسته و تابعه وزارت مزبور كه آن هم مستقيما به صورت محرمانه از طريق واحدهاي ذي ربط صورت خواهد گرفت

ماده 5 _ متعهدين در صورت ترك تحصيل يا انصراف از ادامه تحصيل ممنوعيت از ادامه تحصيل اخراج و يا انفصال دايم ازخدمت استنكاف از استخدام عدم استخدام ناشي از تقصير ، ترك خدمت و باز خريد نمودن خدمت و به

طور كلي در صورت فراهم نمودن موجبات عدم انجام تمام يا قسمتي از خدمت مورد تعهد به جز در موارد استثنايي مذكور در اين قانون مكلفند دو برابر هزينه هاي تحصيلي و دو برابر حقوق كارآموزي دريافتي را حسب درخواست وزارت فرهنگ و آموزش عالي و وزارت آموزش و پرورش به خزانه دولت پرداخت نمايند، چنانچه قسمتي از خدمت مورد تعهد انجام شده باشد وجوه مزبور به نسبت كسر خدمت دريافت خواهد شد.

تبصره _ چنانچه موارد ياد شده در ماده فوق ناشي از تقصير متعهدنباشد و عرفا نتوان آن را معلول عمل وي تلقي نمود به تشخيص وزارت آموزش و پرورش متعهد از پرداخت وجوه مذكور در ماده فوق معاف بوده و تعهد وي لغو خواهد شد.

ماده 6 _ دانشجويان متعهد به خدمت موضوع اين قانون از آغازتحصيل خود به استخدام آزمايشي وزارت آموزش و پرورش درآمده و از حقوق و فوق العاده شغل مربوط به مدارك تحصيلي لازم جهت ورود به دوره تحصيلي مورد نظر برخوردار خواهند شد. ضمنا حقوق كارآموزي دانش آموزان دانشسراهاي تربيت معلم معادل حقوق و فوق العاده شغل مربوط به مدرك تحصيلي لازم جهت ورود به دوره تحصيلي مورد نظر پرداخت خواهد شد.

تبصره _ پرداخت حقوق كارآموزي و حقوق به دانش آموزان ودانشجويان مذكور مانع از استفاده آنان از امكانات رفاهي عمومي از قبيل خوابگاه و وام صندوق رفاه و غيره كه دانشسراها و مراكزتربيت معلم و آموزشكده هاي فني و دانشگاهها و موسسات آموزش عالي و حوزه هاي علميه معمولا در اختيار آنان قرار مي دهند نخواهدبود، لكن هزينه هاي شبانه روزي و هزينه خوابگاه از وجوه پرداختي كسر خواهد شد.

ماده 7 _ پس از

استخدام رسمي حداكثر مدت 2 سال از مدت تحصيل دانشجويان دوره كارداني و حداكثر 4 سال از مدت تحصيل دانشجويان دوره كارشناسي و دانش آموزان دانشسراهاي تربيت معلم جز سابقه خدمت رسمي آنان منظور و از نظر ترفيع ( پايه ، گروه ، بازنشستگي ) قابل محاسبه خواهد بود.

تبصره _ حكم ماده فوق با پرداخت كسور بازنشستگي مربوط به پذيرفته شدگان قبل از سال 54 مراكز تحصيلي مزبور كه تا تاريخ تصويب اين قانون از خدمت وزارت آموزش و پرورش خارج نشده اند تسري يافته و آثار مالي ناشي از آن از تاريخ 1/1/1368 لازم الاجرا خواهد بود.

ماده 8 _ وزارت آموزش و پرورش در صورت نياز و تاييد صلاحيت متعهدين ، فارغ التحصيلان دانشسراهاي تربيت معلم را استخدام و وضعيت استخدامي ساير متعهدين را به قطعي تبديل ودر غير اين صورت با آنان طبق ماده 5 و تبصره ذيل آن رفتار خواهدشد.

ماده 9 _ قوانين و مقررات مغاير با اين قانون و تبصره 2 قانون پرداخت اضافه اعتبار به وزارت فرهنگ جهت اجراي قانون تربيت معلم مصوب 11/3/1343 از تاريخ تصويب اين قانون لغو مي گردد.

ماده 10 _ آيين نامه اجرايي اين قانون توسط وزارت آموزش و پرورش تدوين و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

قانون معافيت بهداشت كاران دهان و دندان و بهداران ( تكنيسين هاي بهداشت و مبارزه با بيماري ها) از ا

ماده واحده _ به منظور تعميم بهداشت در سطح كشور و ارائه خدمات بهداشتي و درماني اوليه در بخشها و روستاهاي كشور ازتاريخ تصويب اين قانون كليه بهداشتكاران دهان و دندان و تكنيسين هاي بهداشت و مبارزه با بيماريها پس از گذراندن آموزش نظامي اوليه كه متعهد انجام حداقل 5 سال خدمت در مراكز بهداشتي درماني بخشها و روستاهاي كشور مي گردند، پس

از ايفاي تعهد مذكور از انجام خدمت وظيفه عمومي معاف مي باشند.

تبصره 1 _ وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي موظف است چنانچه مشمولان اين قانون از انجام خدمت مورد تعهد امتناع نمايند و يا در طي مدت انجام خدمت مورد تعهد به عللي از خدمت در وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي بركنار شوند بلافاصله آنها را جهت رسيدگي به وضع مشموليتشان به نزديكترين اداره وظيفه عمومي معرفي نمايند.

تبصره 2 _ مشمولين اين قانون كه هم اكنون در حال گذراندن دوره نظام وظيفه هستند پس از آموزش نظامي اوليه بلافاصله ترخيص ومدت خدمت سربازي در مورد اين گونه افراد و متعهديني كه خدمت نظام وظيفه را به انجام رسانده اند جز تعهد پنج ساله آنان محاسبه و منظور خواهد شد.

تبصره 3 _ اين قانون از تاريخ تصويب لازم الاجرا است

قانون معلمان ، پزشكان و پيراپزشكان وظيفه - مصوب 25/7/1369 مجلس شوراي اسلامي - و تاييد 3/8/1369 شو

ماده 1 _ از تاريخ تصويب اين قانون وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران همه ساله تعدادي ازمشمولان وظيفه را كه داراي مدارك تحصيلي ديپلم و بالاتر از آن مي باشند پس از انجام دوره آموزش نظامي براي انجام بقيه خدمت دوره ضرورت به منظور خدمت در وزارتخانه هاي آموزش وپرورش بهداشت درمان و آموزش پزشكي و سازمان آموزش فني و حرفه اي وزارت كار و امور اجتماعي و نهضت سواد آموزي برايانجام فعاليتهاي اصلي اين وزارتخانه ها در بخشهاي محروم كشور و نقاط محروم آموزشي به صورت مأمور در اختيار وزارتخانه هاي مذكور و نهضت سوادآموزي قرار مي دهد.

تبصره _ مشموليني كه به موجب اين قانون براي انجام بقيه خدمت دوره ضرورت جهت خدمت در سازمان آموزش فني وحرفه اي مأمور مي شوند مي بايست حداقل داراي مدرك ديپلم فني و

بالاتر بوده باشند.

ماده 1 مكرر _ از تاريخ تصويب اين قانون در زمان صلح وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران همه ساله تعدادي از مشمولان وظيفه فارغ التحصيل در رشته كتابداري را بنا به درخواست وزارتخانه هاي فرهنگ و ارشاد اسلامي و جهاد سازندگي و سازمان اداري مجلس شوراي اسلامي پس از تاييد ستاد كل نيروهاي مسلح با رعايت اصل (147) قانون اساسي و تبصره (48) قانون برنامه دوم توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران پس از انجام آموزش دوره نظامي به منظور گذرانيدن بقيه خدمت دوره ضرورت در كتابخانه هاي شهري و روستايي به صورت مأمور، در اختيار وزارتخانه هاي مذكور و كتابخانه مجلس شوراي اسلامي قرار مي دهد.

تبصره 1 _ تكاليفي كه در اين قانون بر عهده وزارتخانه هاي آموزش و پرورش بهداشت درمان و آموزش پزشكي گذارده شده است حسب مورد عينا در خصوص وزارتخانه هاي فرهنگ و ارشاداسلامي و جهاد سازندگي اجرا خواهد گرديد.

تبصره 2 _ آيين نامه اجرايي اين قانون (ماده يك مكرر) توسط وزارتخانه هاي فرهنگ و ارشاد اسلامي جهاد سازندگي و دفاع وپشتيباني نيروهاي مسلح و سازمان امور اداري و استخدامي كشور ظرف مدت سه ماه پس از ابلاغ تهيه و به تصويب هيات وزيرات خواهد رسيد.

ماده 2 _ تعداد اين قبيل مشمولين در هر دوره بر اساس اعلام نياز وزارتخانه هاي مذكور و سازمان آموزش فني و حرفه اي وزارت كارو امور اجتماعي و نهضت سوادآموزي و موافقت ستاد فرماندهي كل نيروهاي مسلح مي باشد.

ماده 3 _ مشمولان مذكور علاوه بر طي دوره آموزش نظامي موظف به گذراندن دوره آموزشي مهارت هاي حرفه اي طبق برنامه اي كه هريك از وزارتخانه ها

و سازمان آموزش فني و حرفه اي وزارت كار و امور اجتماعي و نهضت سواد آموزي تدوين و اعلام مي نمايندمي باشند.

ماده 4 _ مشمولاني كه پس از پايان دوره آموزش نظامي مهارتهاي حرفه اي در آزمايشهاي نهايي موفقيت حاصل نمايند، بر اساس قوانين و مقررات مورد عمل ارتش جمهوري اسلامي ايران به درجات نظامي نايل خواهند شد. آموزش مهارتهاي حرفه اي معلمان وظيفه كه توسط وزارت آموزش و پرورش و نهضت سواد آموزي به اجرا در ميايد جايگزين آموزشهاي تخصصي لازم جهت نيل به درجات نظامي مربوط خواهد بود.

ماده 5 _ اين مدت از خدمت مشمولين فوق جزو خدمت وظيفه محسوب خواهد شد. افراد مذكور از نظر انضباطي و كيفري تابع قوانين و مقررات نيروهاي مسلح بوده و از لحظ آموزشي ، بهداشتي و درماني تابع قوانين و مقررات وزارتخانه هاي مذكور مي باشند.

ماده 6 _ تعيين محل خدمت افرادي كه صلاحيت علمي و اخلاقي انان با نظر وزارتخانه هاي آموزش و پرورش و بهداشت درمان و آموزش پزشكي و سازمان آموزش فني و حرفه اي وزارت كار و امور اجتماعي و نهضت سوادآموزي در طي دوره آموزش نظامي و مهارتهاي حرفه اي براي قبول مسئوليت معلمي پزشكي ، پيراپزشكي ، و كتابداري مناسب تشخيص داده نشود به عهده ستادفرماندهي كل نيروهاي مسلح خواهد بود.

ماده 7 _ به مشمولان اين قانون در مدت خدمت ضرورت حقوق و مزاياي معادل درجه استحقاقي و هزينه خوراك پوشاك و مسكن طبق ضوابط مورد عمل نيروهاي مسلح پرداخت خواهد شد.

ماده 8 _ كليه هزينه هاي دوره آموزش نظامي مشمولين اين قانون اعم از حقوق و مزايا، لباس جيره غذايي درمان و غيره به عهده

وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح خواهد بود.

ماده 9 _ سازمان برنامه و بودجه مكلف است همه ساله اعتبارات لازم جهت اجراي اين قانون را در رديف جداگانه منظور و تامين نمايد.

ماده 10 _ فارغ التحصيلان فوق ليسانس كه تعهد خدمت به مراكز آموزش عالي دارند مشمول اين قانون نمي باشند.

ماده 11 _ آيين نامه اجرايي اين قانون توسط وزارتخانه هاي آموزش و پرورش بهداشت درمان و آموزش پزشكي و دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و وزارت كار و امور اجتماعي و نهضت سوادآموزي و سازمان امور اداري و استخدامي كشور ظرف سه ماه پس از ابلاغ ، تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تفسير قانوني مواد 31 و 33 قانون خدمت وظيفه عمومي - مصوب 28/8/1370

موضوع استفسار

آيا براساس مواد 31 و 33 قانون خدمت وظيفه عمومي ، دانشجويان دانشگاه پيام نور مشمول معافيت تحصيلي از خدمت وظيفه عمومي مي شوند يا نه

نظريه مجلس

ماده واحده _ با توجه به اطلاق كلمه دانشجويان در مواد 31 و 33 و همچنين عبارت دانشگاه ها و موسسات آموزش عالي درماده 31، معافيت تحصيلي موضوع اين قانون شامل كليه دانشجوياني است كه در هر يك از دانشگاه هاي كشور ( از جمله دانشگاه پيام نور ) مشغول تحصيل مي باشند البته رعايت زمان متناسب با تعداد واحدهاي درسي هر مقطع دانشگاهي برحسب نظر وزارت فرهنگ و آموزش عالي براي كليه دانشگاه ها الزامي است

تفسير قانوني فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز سه شنبه مورخ بيست و هشتم آبان ماه يك هزار و سيصد و هفتاد مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 6/9/1370 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

آيين نامه اجرايي قانون اصلاح قانون معلمان پزشكان و پيراپزشكان وظيفه

ماده 1 _ در اين آيين نامه عبارت هاي زير در معاني مشروح مربوط به كار مي روند:

الف _ ستاد كل ستاد كل نيروهاي مسلح

ب _ كتابداران وظيفه _ مشمولان موضوع اين آيين نامه

پ _ سازمان هاي به كار گيرنده وزارتخانه هاي جهاد كشاورزي وفرهنگ و ارشاد اسلامي و سازمان اداري مجلس شوراي اسلامي

ماده 2 _ سازمان هاي به كارگيرنده در زمان صلح با رعايت كامل اين آيين نامه مي توانند به منظور رفع بخشي از نيازهاي خود دركتابخانه هاي شهري و روستايي و كتابخانه مجلس شوراي اسلامي از خدمت كتابداران وظيفه اي كه آموزش ديده و دوره ضرورت رامي گذرانند به صورت مأمور استفاده نمايند.

ماده 3 _ سازمان هاي به كار گيرنده مكلفند تعداد كتابداران وظيفه مورد نياز خود را

به تفكيك محل به كارگيري آنان دو ماه قبل از هر اعزام به وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح ارسال نمايند تاپس از هماهنگي به ستاد كل اعلام شود.

ماده 4 _ ستاد كل پس از دريافت نيازمندي هاي سازمان هاي به كارگيرنده بارعايت حفظ توان رزمي نيروهاي مسلح نسبت به تعيين تعداد كتابداران وظيفه اقدام و جهت اجرا به نيروهاي مسلح ابلاغ مي نمايد.

ماده 5 _ كتابداران وظيفه سهميه سازمان هاي به كار گيرنده پس ازطي آموزش مقدماتي در مراكز آموزشي كه توسط ستاد كل تعيين شده است به سازمان هاي به كار گيرنده مأمور و اسامي آنان به وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح اعلام مي شود.

تبصره _ در مواقع بحران با تصويب فرمانده معظم كل قوا مأموريت كتابداران وظيفه لغو مي شود و براي تعيين محل خدمت در اختيار ستاد كل قرار مي گيرند.

ماده 6 _ حقوق و مزاياي كتابداران وظيفه با رعايت ماده 7 قانون مطابق جدول هاي است كه توسط ستاد كل تهيه و به سازمان هاي به كار گيرنده بالاغ مي شود.

تبصره 1 _ كتابداران وظيفه از كليه مزايايي كه براي مشمولان وظيفه عمومي مطابق مقررات در نظر گرفته مي شود برخوردارهستند.

تبصره 2 _ كسور قانوني مقرر در قوانين نيروهاي مسلح بر اساس حقوق كتابداران وظيفه كسر و به همراه سهم دولت كه از محل بودجه دستگاه محل خدمت تأمين مي شود در پايان هر ماه به حساب صندوق بيمه و بازنشستگي نيروي مربوط واريز مي شود.

ماده 7 _ تأمين هزينه هاي آموزشي ، بهداشتي ، درماني ، خوراك ، پوشاك ، مسكن و بيمه عمر و حوادث كتابداران وظيفه طبق قوانين و مقررات نيروهاي مسلح برعهده سازمان به كار گيرنده است و اين افراد از لحاظ انضباطي و

كيفري تابع قوانين و مقررات نيروهاي مسلح هستند.

تبصره _ سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور موظف است سهم سرانه بيمه درماني كتابداران وظيفه را به سازمان هاي به كار گيرنده پرداخت نمايد.

ماده 8 _ مدت آموزش نظامي مقدماتي كتابداران وظيفه توسط يگان آموزش دهنده برابر ضوابط مربوط تعيين مي شود.

تبصره 1 _ مشمولاني كه قبل از اعزام به خدمت آموزش نظامي مقدماتي را در نيروهاي مسلح گذرانده باشندبا ارائه گواهي به يگان آموزش دهنده از انجام آموزش نظامي معاف مي شوند.

تبصره 2 _ نيروي آموزش دهنده مكلف است پس از پايان آموزش نظامي مقدماتي كتابداران وظيفه را به منظور ادامه خدمت دوره ضرورت به سازمان هاي به كار گيرنده معرفي نمايد.

ماده 9 _ سازمان هاي به كار گيرنده موظفند تخلفات كتابداران وظيفه را بر اساس آيين نامه انضباطي نيروهاي مسلح به سازمان هاي ذيربط در نيروهاي مسلح اعلام نمايند، سازمان ياد شده موظف است تا دوماه نتيجه رسيدگي و اقدام لازم را به سازمان هاي به كار گيرنده اعلام نمايد.

ماده 10 _ در صورتي كه سازمان هاي به كار گيرنده نتوانند از كتابداران وظيفه در كتابخانه هاي موضوع قانون اصلاح قانون معلمان ، پزشكان و پيراپزشكان وظيفه _ مصوب 1377 _ استفاده نمايند، با هماهنگي ستاد كل در خصوص بازگرداندن افراد ياد شده ، به نيروي مربوط اقدام مي نمايند.

ماده 11 _ هرگونه نقل و انتقال كتابداران وظيفه در ايام خدمت ، حسب مورد با موافقت يگان مربوط و با اطلاع ستاد كل صورت مي گيرد.

ماده 12 _ سازمان هاي به كار گيرنده مكلفند كتابداران وظيفه را درپايان دوره براي دريافت كار پايان خدمت به يگان آموزش دهنده معرفي نمايند.

قانون گذرانيدن مدت خدمت وظيفه فارغ التحصيلان دانشكده علوم قضايي در محاكم قضايي كشور

ماده واحده _ به موجب اين

قانون ، فارغ التحصيلان دانشكده علوم قضايي وابسته به دادگستري جمهوري اسلامي ايران كه خدمت سربازي خود را انجام نداده اند با پيشنهاد قوه قضاييه و موافقت ستاد كل نيروهاي مسلح در صورت تعهد حداقل ده سال خدمت در قوه قضاييه كه دو سال اول از حقوق و مزاياي وظيفه برخوردار خواهند بود و طي دوره آموزش مقدماتي نظامي و پس از ايفاي تعهد ازانجام خدمت دوره ضرورت در زمان صلح معاف مي باشند.

تبصره 1 _ قوه قضاييه مي تواند افراد مشمول اين قانون را در سمت هاي قضايي و اداري طبق مقررات مربوطه حسب مورد به خدمت گيرد.

تبصره 2 _ قوه قضاييه مكلف است چنانچه مشمولان اين قانون ازانجام خدمت مورد تعهد امتناع نمايند و يا در طي مدت تعهد به عللي از خدمت در دادگستري بر كنار شوند آنان را بلافاصله جهت رسيدگي به وضع مشموليت به اداره وظيفه عمومي معرفي نمايد.مخارج انجام شده براي افرادي كه امتناع از خدمت نمايند توسط قوه قضاييه اخذ و به خزانه داري كل واريز خواهد شد.

تبصره 3 _ كليه هزينه هاي دوره آموزش نظامي و حرفه اي مشمولين اين قانون اعم از حقوق و مزايا، جيره غذايي درماني و غيره به عهده قوه قضاييه مي باشد و سازمان برنامه و بودجه موظف است همه ساله معادل اعتبار مورد نياز را در رديف جداگانه اي در لوايح بودجه ساليانه منظور و تامين نمايد.

تبصره 4 _ در صورت استخدام مشمولان موضوع اين قانون ، تمام مدت ده سال خدمت و دوره آموزش نظامي آنان جز سنوات خدمت محسوب مي گردد.

تبصره 5 _ وزارتخانه هاي دادگستري ، كشور و دفاع با هماهنگي ستادكل نيروهاي مسلح مسئول

اجراي اين قانون بوده و آيين نامه اجرايي مربوطه توسط وزارتخانه هاي مذكور تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

آيين نامه اجرايي نحوه انجام خدمت مشمولان وظيفه در وزارت آموزش و پرورش و نهضت سوادآموزي موضوع قانو

ماده 1 _ وزارت آموزش و پرورش و سازمان آموزش فني وحرفه اي كشور وابسته به وزارت كار و امور اجتماعي و نهضت سوادآموزي مي توانند در زمان صلح با رعايت كامل موازين عدل اسلامي و مفاد اين آيين نامه به منظور اجراي فعاليتهاي اصلي خوددر بخشهاي محروم كشور و نقاط محروم آموزشي از خدمت مشمولان وظيفه كه دوره ضرورت را مي گذرانند ، استفاده نمايند.

تبصره _ بخشهاي محروم كشور بخشهايي هستند كه از سوي هيات وزيران تعيين شده يا مي شوند و مناطق محروم آموزشي مناطقي هستند كه توسط وزارت آموزش و پرورش و سازمان آموزش فني و حرفه اي كشور وابسته به وزارت كار و اموراجتماعي و نهضت سوادآموزي مشخص شده و به تاييد شوراي عالي آموزش و پرورش برسد.

ماده 2 _ وزارت آموزش و پرورش و سازمان آموزش فني وحرفه اي كشور وابسته به وزارت كار و امور اجتماعي و نهضت سوادآموزي مكلفند تعداد مشمولان وظيفه مورد نياز خود را به تفكيك مقاطع و رشته هاي تحصيلي و محل بكارگيري آنان ، تا اول دي ماه هر سال به سازمان امور اداري و استخدامي كشور گزارش نمايند تا پس از هماهنگي به صورت يكجا از طريق وزارت دفاع وپشتيباني و نيروهاي مسلح تا اول بهمن ماه هر سال به ستادفرماندهي كل قوا اعلام گردد.

ماده 3 _ ستاد فرماندهي كل قوا پس از دريافت نيازمنديهاي آموزش و پرورش و سازمان آموزش فني و حرفه اي كشور وابسته به وزارت كار و امور اجتماعي و نهضت سوادآموزي موضوع ماده 2) اين آيين نامه با رعايت حفظ توان رزمي نيروهاي مسلح نسبت به تعيين تعداد مشمولان مازاد

بر احتياج نيروهاي مسلح اقدام و جهت اجرابه نيروهاي مسلح ابلاغ خواهد نمود.

تبصره _ مراكز آموزش نظامي مشمولان وظيفه سهميه وزارتاموزش و پرورش و سازمان آموزش فني و حرفه اي كشور وابسته به وزارت كار و امور اجتماعي و نهضت سوادآموزي از سوي ستادفرماندهي كل قوا تعيين و ابلاغ خواهد شد.

ماده 4 _ مشمولان وظيفه سهميه وزارت آموزش و پرورش وسازمان آموزش فني و حرفه اي كشور وابسته به وزارت كار واموراجتماعي و نهضت سوادآموزي پس از طي آموزش مقدماتي در پادگانهايي كه توسط ستاد فرماندهي كل قوا تعيين شده است به وزارت آموزش و پرورش و نهضت سوادآموزي مأمور مي شوند وصورت اسامي آنان به وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح ارسال خواهد شد.

تبصره _ در مواقع ضرورت با تصويب فرماندهي كل قوا مأموريتاين قبيل افراد لغو و براي تعيين محل خدمت در اختيار ستادفرماندهي كل قوا قرار مي گيرند.

ماده 5 _ مشمولان وظيفه سهميه وزارت آموزش و پرورش ، سازمان آموزش فني و حرفه اي وابسته به وزارت كار و اموراجتماعي و نهضت سوادآموزي كه صلاحيت علمي و اخلاقي آنان برابر ضوابط گزينش دستگاه مربوط تاييد شده است پس از طي دوره آموزش نظامي و كسب موفقيت در دوره آموزش مهارت هاي حرفه اي كه توسط وزارت آموزش و پرورش ، سازمان آموزش فني و حرفه اي و نهضت سوادآموزي برگزار مي گردد برابر قوانين و مقررات مورد عمل ارتش جمهوري اسلامي ايران به كسب درجات نظامي نايل مي شوند.

تبصره _ مشمولاني كه صلاحيت علمي و اخلاقي آنان از سوي گزينش دستگاه مربوط تاييد نگردد و يا اين كه در طول دوران خدمت صلاحيت ادامه كار را به تشخيص دستگاه مربوط از دست بدهند با ذكر دليل براي انجام بقيه خدمت دوره

ضرورت ، به يگان اعزام كننده معرفي خواهند شد.

ماده 6 _ مشمولان وظيفه در مدت خدمت در وزارت آموزش وپرورش و سازمان آموزش فني و حرفه اي كشور وابسته به وزارت كار و امور اجتماعي و نهضت سوادآموزي به صورت مأمور ازنيروهاي مسلح و با حفظ وضعيت نظامي انجام وظيفه خواهندنمود.

ماده 7 _ در مدت خدمت در وزارت آموزش و پرورش و سازمان آموزش فني و حرفه اي كشور وابسته به وزارت كار و اموراجتماعي و نهضت سوادآموزي حقوق و مزاياي مشمولان وظيفه معادل درجه استحقاقي و هزينه خوراك ، پوشاك و مسكن طبق ضوابط مورد عمل نيروهاي مسلح خواهد بود و از محل اعتبارات وزارت آموزش و پرورش و نهضت سوادآموزي پرداخت خواهدشد.

ماده 8 _ كليه هزينه هاي دوره آموزش مقدماتي مشمولان وظيفه موضوع اين آيين نامه اعم از حقوق و مزايا ، لباس ، خوراك ، مسكن ، درمان و غيره به عهده وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح است و هزينه آموزش مهارتهاي حرفه اي و بقيه خدمت دوره ضرورت آنان بعهده وزارت آموزش و پرورش و سازمان آموزش فني و حرفه اي كشور وابسته به وزارت كار و امور اجتماعي و نهضت سوادآموزي مي باشد.

تبصره _ كسور قانوني مقرر در قوانين نيروهاي مسلح از حقوق مشمولان وظيفه موضوع اين آيين نامه كسر و به همراه سهم دولت كه از محل بودجه دستگاه مربوط تامين مي گردد در پايان هر ماه به حسابهاي مربوط در صندوقهاي بازنشستگي و بيمه نيروهاي مسلح واريز مي گردد.

ماده 9 _ سازمان برنامه و بودجه مكلف است همه ساله اعتبارات لازم جهت اجراي اين آيين نامه را تامين نمايد و در اختيار وزارتاموزش و پرورش و سازمان آموزش فني و حرفه اي كشور وابسته

به وزارت كار و امور اجتماعي و نهضت سوادآموزي قرار دهد.

ماده 10 _ مشمولان وظيفه موضوع اين آيين نامه در مدت خدمتاز نظر امور انضباطي و جرايم و تخلفات تابع قوانين و مقررات نيروهاي مسلح و از جهت انجام امور اداري تابع مقررات دستگاه محل خدمت خود مي باشند.

ماده 11 _ وزارت آموزش و پرورش و سازمان آموزش فني وحرفه اي كشور وابسته به وزارت كار و امور اجتماعي و نهضت سوادآموزي ، مشمولان وظيفه معرفي شده از سوي مراكز آموزشي نيروهاي مسلح را به خدمت پذيرفته و پس از پايان مدت قانوني خدمت دوره ضرورت ، آنان را جهت ترخيص از خدمت و صدوركارت پايان خدمت ، به يگان اعزام كننده معرفي مي نمايند.

ماده 12 _ وزارت آموزش و پرورش و سازمان آموزش فني وحرفه اي كشور وابسته به وزارت كار و امور اجتماعي و نهضت سواد آموزي مجازند جهت انجام كليه امور مندرج در اين آيين نامه برحسب ضرورت و با رعايت مقررات مربوط ، واحد مستقلي باشعب استاني يا منطقه اي و شهرستاني لازم ، داير نمايند.

قانون اجازه تردد فارغ التحصيلان فوق ليسانس و بالاتر و متخصصان ايراني مقيم خارج از كشور بدون بررسي

ماده واحده _ در زمان صلح به كليه فارغ التحصيلان فوق ليسانس و بالاتر و متخصصان ذكور ايراني مقيم خارج از كشور اجازه داده مي شود يك بار در سال حداكثر براي مدت پنج ماه به منظور شركت در سمينارها و دوره هاي خاص تخصصي بازديدهاي علمي و انجام پروژه هاي كوتاه مدت و ارائه خدمات خاص كوتاه مدت بنا به دعوت وزير ذي ربط (با تأييد وزارت اطلاعات و ستاد كل نيروهاي مسلح بدون بررسي وضعيت خدمت وظيفه عمومي ، به جمهوري اسلامي ايران تردد نمايند.

تبصره 1 _ وزارت اطلاعات و ستاد كل نيروهاي مسلح مكلفند حداكثر

ظرف يك ماه نظر خود را اعلام و در غير اين صورت وزير ذي ربط رأسا اقدام نمايد.

تبصره 2 - رييس شواري عالي انقلاب فرهنگي مي تواند مجوز استفاده از اين ماده واحده را براي روساي دانشگاههاي غيردولتي صادر نمايد.

قانون احتساب سوابق خدمت روحانيان شاغل در نيروهاي مسلح - مصوب 16/7/1374

ماده واحده _ به منظور احتساب سوابق خدمت روحانيان شاغل درحوزه نمايندگي ولي فقيه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و سازمان هاي عقيدتي سياسي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح دولت موظف است كسور بيمه و بازنشستگي كاركنان روحاني را كه مشمول قانون نيروهاي مسلح مي گردند، علاوه بر سهم خود، سهم فرد را نيز بر اساس آخرين حقوق ماهانه قبل از تصويب اين قانون محاسبه وهر سال يك دهم كسور گذشته را به صندوق بيمه و بازنشستگي ذي ربط پرداخت كند.

تبصره _ آيين نامه اجرايي اين قانون توسط وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.

آيين نامه معاينه و معافيت پزشكي مشمولان خدمت وظيفه عمومي - مصوب سال 1375 هيات وزيران

فصل اول _ كليات ( ماده 1 تا 4 )

ماده 1 _ معاينه و معافيت پزشكي مشمولان و پرسنل وظيفه مطابق شرايط و مقررات مندرج در اين آيين نامه انجام خواهد شد.

ماده 2 _ مشمولان خدمت وظيفه از نظر وضع مزاجي و استعدادجسمي و رواني به چهار دسته به شرح زير تقسيم مي شوند:

دسته يكم _ كساني كه از نظر جسمي و رواني سالم بوده و قادر به انجام خدمت دوره ضرورت مي باشند.

دسته دوم _ كساني كه به علت نقص عضو يا ابتلاي به بيماري ازسلامتي كامل برخوردار نبوده اما قادر به انجام خدمت در امورغيررزمي مي باشند.

تبصره _ محدويت خدمت غيررزمي را شوراي پزشكي نيروي مربوطه تعيين مي نمايد.

دسته سوم _ كساني كه به علت ضعف مزاج يا عدم رشد و ياابتلاي به بيماري جسمي يا رواني موقتا قادر به انجام خدمت دوره ضرورت نمي باشند.

دسته چهارم _ مشمولاني كه به علت نقص عضو يا ابتلاي به بيماري جسمي يا رواني به طور دايم قادر به انجام خدمت دوره ضرورت نمي باشند.

ماده 3 _ تشخيص مشمولان دسته

دوم ماده 2 اين آيين نامه چنانچه به طور باليني قابل تشخيص باشد با شوراي پزشكي شهرستان و درغير اين صورت با شوراي پزشكي بهداري يا بيمارستان نيروي مربوطه مي باشد.

تبصره _ در آن قسمت از برنامه عملي نظامي كه مشمولان موضوع اين ماده انجام نمي دهند نمره اي نخواهند گرفت از اين جهت نمراتان قسمت از برنامه در معدل گيري محسوب نخواهد شد.

ماده 4 _ در صورتي كه شوراهاي پزشكي ، مشمولان وظيفه را جز دسته هاي دوم ، سوم و چهارم ماده 2 اين آيين نامه تشخيص دهند مكلفند در برگهاي وضعيت يا اوراق معاينه پزشكي ملصق به عكس آنان نوع بيماري و بند و ماده استنادي را قيد نموده و پس از ذكر مشخصات كامل خود(اسم شهرت شماره نظام پزشكي ) ذيل نظريه اعلام شده را امضا نمايند.

فصل دوم _ معاينه مشمولان و پرسنل وظيفه عمومي
بخش اول _ معاينه مشمولان وظيفه ( ماده 5 تا 23 )

ماده 5 _ مشمولاني كه جهت انجام خدمت دوره ضرورت خود رامعرفي مي نمايند الزاما بايستي توسط پزشك اوليه معاينه شوند.

ماده 6 _ پزشك اوليه يك نفر از پزشكان نيروهاي مسلح مي باشد ودر صورت نبودن پزشك نيروهاي مسلح در محل ، از پزشكان غيرنظامي كه صلاحيت آنان به وسيله بهداري و فرماندار يا بخشدارمحل تاييد شده باشد استفاده خواهد شد.

ماده 7 _ چنانچه منطقه انتظامي مركز شهرستان يا بخش قادر به تامين پزشك اوليه از پزشكان جمعي نباشد فرماندار هر محل مكلف است ضمن هماهنگي با مسئولين نيروهاي نظامي وانتظامي و همچنين بهداري محل ، پزشك اوليه را جهت معاينه مشمولان به بخش وظيفه مربوطه معرفي نمايد.

ماده 8 _ در اجراي ماده 7 اين آيين نامه هر يك از سازمانهاي نظامي و انتظامي و بهداري موظفند به ترتيبي كه فرماندار محل تعيين مي نمايد پزشك جمعي خود را به

بخش وظيفه عمومي محل معرفي نمايند.

ماده 9 _ پزشك اوليه بايد وضع مزاجي و جسمي مشمول را باتوجه به ماده 2 اين آيين نامه مورد معاينه قرار داده و در صورتي كه تشخيص دهد ظاهرا مشمول در شمول دسته هاي 2 يا 3 يا 4 ماده مورد بحث مي باشد وي را جهت معاينه به شوراي پزشكي معرفي نمايد.

ماده 10 _ در صورتي كه مشمول به نظر پزشك اوليه معترض باشدبايد به وسيله بخش وظيفه مربوطه به شوراي پزشكي معرفي گردد.

ماده 11 _ شبكه بهداشت و درمان هر شهرستان موظف است سه نفر پزشك با هماهنگي رده هاي ارشد نيروهاي نظامي و انتظامي به فرمانداري شهرستان معرفي نمايد تا پس از تاييد فرماندار در شوراي پزشكي بخش وظيفه عمومي شهرستان انجام وظيفه نمايند.

تبصره _ فرماندار شهرستان موظف است شوراي پزشكي بخش وظيفه عمومي شهرستان مربوطه را با سه نفر پزشك ايراني تشكيل دهد و چنانچه به عللي تشكيل شوراي پزشكي شهرستان امكان پذير نباشد ، فرماندار موظف است ضمن هماهنگي با مسئولان استان ترتيبي اتخاذ نمايد كه مشمولان در شوراي پزشكي تشكيل شده درنزديكترين شهرستان مربوطه مورد معاينه قرار گيرند.

ماده 12 _ مسئوليت تشكيل شوراي پزشكي در هر شهرستان براي معاينه مشمولان با فرماندار محل مي باشد.

ماده 13 _ اظهار نظر در مورد معافيت پزشكي مشمولان توسط اعضاي شوراي پزشكي موضوع ماده 11 اين آيين نامه به عمل خواهد آمد و راي اكثريت اعضاي شورا معتبر است

تبصره _ پزشك معاين اوليه كه در مورد انجام خدمت دوره ضرورت و يا معافيت مشمولي اظهارنظر نموده باشد ، مجاز به اظهارنظر مجدد درباره همان مشمول در شوراي پزشكي موضوع ماده 11 اين آيين نامه نمي باشد.

ماده 14 _ مشمولان در شوراي پزشكي به

صورت باليني موردمعاينه قرار مي گيرند و چنانچه بيماري يا نقص عضو آنان مشهود ويا به نحوي براي اعضاي شوراي پزشكي محرز باشد شورا برابر موادفصل سوم اين آيين نامه اعلام نظر مي نمايد.

تبصره _ در صورتي كه بيماري مشمولان موضوع اين ماده بامعاينه باليني مشخص نگردد مطابق قانون نحوه معاينه پزشكي مشمولان خدمت وظيفه عمومي مصوب 5/7/68 مجلس شوراياسلامي و آيين نامه اجرايي مربوطه با آنان رفتار خواهد شد.

ماده 15 _ مشمولاني كه توسط شوراي پزشكي معاينه و معاف ازخدمت تشخيص داده نشوند به خدمت اعزام خواهند شد و حق اعتراض به نظر شورا را ندارند.

ماده 16 _ چنانچه در وضع مشمولي پس از معاينه در شوراي پزشكي و قبل از اعزام به خدمت از نظر جسمي و رواني تغييري حاصل شود كه به تشخيص فرمانده منطقه انتظامي با كسب نظرمشورتي پزشك اوليه مشمول قادر به انجام خدمت نباشد اين گونه مشمولين مجددا در شوراي پزشكي شهرستان ، مورد معاينه قرارخواهند گرفت و برابر نظر شورا اقدام مي شود.

ماده 17 _ مشمولاني كه طبق نظر شوراي عالي پزشكي موضوع ماده 43 قانون خدمت وظيفه عمومي معاف از خدمت شناخته نشده و به خدمت اعزام شوند بايد خدمت مقرره را انجام دهند ومراكز آموزشي و يگانهاي مربوطه مجاز به ترخيص آنان از خدمت نمي باشند مگر اين كه در حين خدمت ، بيماري يا نقص عضوي به وجود آيد و يا بيماري قبلي آنان تشديد يافته و از موارد معافيت دايم باشد.

ماده 18 _ مشمولاني كه در شوراي پزشكي شهرستان يا شوراي پزشكي نيروهاي مسلح معاف از خدمت گرديده و پرونده آنان دراجراي ماده 43 قانون خدمت وظيفه عمومي به شوراي عالي پزشكي ارجاع گردد موظفند حداكثر ظرف مدت سه ماه از

تاريخ ابلاغ يا صدور معرفي نامه خود را جهت معاينه به شوراي عالي پزشكي معرفي نمايند و در صورت عدم حضور ، شوراي عالي پزشكي برابر محتويات پرونده در مورد معافيت يا اعزام به خدمتانها اعلام نظر خواهد نمود.

ماده 19 _ ستاد مشترك ارتش و ستاد مشترك سپاه و ستاد نيرويانتظامي موظفند پزشكان مورد لزوم جهت تشكيل شوراي عالي پزشكي موضوع ماده 43 قانون ) را بنا به درخواست اداره كل وظيفه عمومي از نيروهاي تابعه انتخاب و به اداره كل وظيفه عمومي معرفي نمايند.

ماده 20 _ شوراي عالي پزشكي در استفاده از بيمارستانهاي نيروهاي مسلح و ساير بيمارستانهاي وابسته به دولت به منظور تشخيص بيماري مشمول و تعيين تكليف وي مجاز بوده و مراكز درماني ياد شده موظف هستند بدون دريافت هزينه اي مشمول را مورد معاينه قرار داده ون ظريه خود را به شوراي عالي پزشكي اعلام دارند.

تبصره _ در اجراي اين ماده ستاد كل نيروهاي مسلح جمهورياسلامي ايران بايد ضمن هماهنگي لازم با بهداري ، نيروها وبيمارستانهاي دولتي و وابسته به دولت را معين و به شوراي عالي پزشكي اداره وظيفه عمومي اعلام نمايند.

ماده 21 _ به مشمولاني كه به علت ابتلا به بيماري به طورموقت توسط شوراهاي پزشكي شهرستان يا شوراي عالي پزشكي و يا شوراهاي پزشكي نيروهاي مسلح در حين خدمت ) قادر به انجام خدمت ضرورت نباشند به منظور درمان براي مدتي كه شوراهاي پزشكي تعيين مي نمايد و در هر حال از يك سال تجاوز نخواهندكرد معافيت موقت پزشكي داده خواهد شد و بار دوم مجددا درشوراي پزشكي شهرستان معاينه شده و در صورت ادامه بيماري عليرغم اقدامات درماني لازم به همان نحو اقدام و در صورتي كه درسال سوم قادر به

انجام خدمت نباشند به طور دايم از خدمت دوره ضرورت معاف خواهند شد.

ماده 22 _ مشمولان دكتري گروه پزشكي كه قادر به اشتغال به حرفه خود نباشند از خدمت دوره ضرورت معاف شناخته مي شوند و آن عده از مشمولان مذكور كه از سلامت كامل برخوردار نبوده ليكن قادر به طبابت مي باشند به خدمت دوره ضرورت اعزام مي شوند وبرابر نظر شوراي پزشكي از خدماتي كه با سلامتي آنان منافات داشته باشد معاف خواهند شد.

ماده 23 _ اظهارنظر در مورد نياز داشتن به مراقبت و نگهداري بستگان مشمولاني كه مدعي كفالت هستند با شوراي پزشكي مندرج دراين آيين نامه خواهدبود ، راي اكثريت اعضاي شورا معتبراست

بخش دوم _ معاينه و معافيت پرسنل وظيفه در حين خدمت ( ماده 24 تا 28

ماده 24 _ چنانچه پرسنل وظيفه در طول مدت خدمت اعم از دوره آموزش يا بعد از آن ) به وسيله شوراي پزشكي بهداري يابيمارستانهاي نيروهاي مسلح معاينه و تشخيص داده شود كه مشمولي داراي بيماري يا نقص عضوي مربوط به قبل از اعزام به خدمت مي باشد كه برابر بند و ماده اين آيين نامه موجب معافيت موقت يا دايم از خدمت خواهد بود اين گونه پرسنل وظيفه ضمن تسويه حساب با اوراق اعزامي و صورت جلسه شوراي پزشكي ملصق به عكس مشمول به حوزه اعزام كننده اعاده خواهند شد و ازمعافيت پزشكي استفاده خواهند نمود مگر اين كه معاينه پزشكي انان مورد اعتراض باشد كه در اين صورت به شوراي عالي پزشكي موضوع ماده 44 قانون خدمت وظيفه عمومي معرفي و برابر نظرشوراي مذكور عمل خواهد شد.

ماده 25 _ در صورتي كه مشمولان در حين خدمت دوره ضرورت مبتلا به نقص عضو يا بيماري شوند بهداري نيروي مربوطه بايد آنان را تحت معالجه قرار داده پس از اتمام مدت معالجه كه كمتر از

6 ماه نباشد طبق نظر شوراي پزشكي بيمارستانهاي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران كه پزشكان آن مورد تاييد عقيدتي سياسي در نيروهاي مربوطه هستند و مستند به بند و ماده اين آيين نامه قادربه انجام خدمت نباشند از بقيه خدمت معاف دايم خواهند بود.

تبصره _ مدت معالجه مشمولان موضوع اين ماده جزو خدمت دوره ضرورت آنان محسوب مي گردد. در صورتي كه در حين معالجه مدت خدمت مقرر آنان منقضي شود كارت پايان خدمت دريافت خواهند نمود و در غير اين صورت از بقيه خدمت معاف خواهند شد.

ماده 26 _ چنانچه شوراي پزشكي نيروي مربوطه تشخيص دهد كه طول مدت درمان بيماري اين قبيل پرسنل وظيفه تا پايان مدت خدمت مقرر ترميم نشده و بهبود نمي يابد بايد مراتب را مشروحادر اوراق معاينه ذكر نموده و نسبت به ترخيص پرسنل مذكور اقدام خواهد شد.

تبصره _ مدت معالجه پرسنل وظيفه موضوع اين ماده با رعايت تبصره ماده 25 اين آيين نامه جزو خدمت دوره ضرورت محسوب خواهد شد.

ماده 27 _ پرسنل وظيفه كه بيماري آنان ناشي از وقايع و حوادثي باشد كه به سبب خدمت يا به واسطه آن به وقوع پيوسته است ومشمول معافيتهاي ماده 25 اين آيين نامه نگردند و پس از خاتمه درمان قادر به ادامه خدمت تشخيص داده شوند تمام مدت بيماري و استراحت پزشكي آنان اعم از متوالي يا متناوب جزو خدمت دوره ضرورت محسوب مي شود.

تبصره _ در غير موارد بالا كه مشمولان وظيفه حين خدمت بيمارو بستري گردند چنانچه مدت بستري بودن و استراحت پزشكي انان اعم از متوالي يا متناوب ) از يك ماه تجاوز نمايد مدت مازاد بريك ماه جزو خدمت دوره ضرورت محسوب نمي گردد.

ماده 28 _ پرسنل وظيفه اي كه به سبب

خدمت دوره ضرورت به علت ابتلا به بيماري يا نقص عضو از انجام بقيه خدمت معاف مي شوند ، حسب مورد از مزاياي قانون و آيين نامه بيمه نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و نيروهاي نظامي و انتظامي استفاده نموده و براي ادامه درمان به سازمانها و موسسات درماني دولتي معرفي و اعزام خواهند شد.

فصل سوم - انواع بيماريهاي ملاك عمل براساس ماده 2 ايين نامه
بخش اول _ بيماري هاي عمومي ( ماده 29 )ا

انواع بيماري ها كه بر اساس مقررات ماده 2 اين آيين نامه درطبقه بندي مشمولان وظيفه از نظر وضع مزاجي و استعداد جسمي و رواني ملاك عمل است به شرح بخشهاي زير مي باشد:

بخش اول _ بيماري هاي عمومي

ماده 29 _ مشمولان مبتلا به بيماريهاي عمومي با توجه به نوع بيماري كه به آن مبتلا مي باشند از معافيت هاي مندرج در هر بند به شرح زير استفاده خواهند نمود:

بند 1 _ سرطان

از هر نوع و هر شكل و در هر عضو و در هر مرحله اي كه باشد خواه درمان شده باشد يا درمان نشده باشد. معاف دايم

بند 2 _ سل

الف ) سل ريه فعال معاف دايم

ب ) آدنيتهاي سلي يك سال معاف موقت

ج ) سل احشا فعال و سل ستون فقرات و استخوانها و مفاصل درهر مرحله معاف دايم

د ) سل ريه بهبود يافته و آدنيتهاي سلي درمان شده خدمات غيررزمي

بند 3 _ جذام به هر شكل و در هر مرحله معاف دايم

بند 4 _ سيفيليس

الف ) سيفيليس حاد: يك سال معاف موقت

ب ) سيفيليس مزمن معاف دايم

بند 5 _ عفونت هاي قارچي ريتين و ساير احشا مقاوم به درمان معاف دايم

بند 6 _ تب رماتيسمي و رماتيسم مفصلي حاد: يك سال معاف موقت

بند 7 _ آرتريت هاي مزمن

الف )

با تغيير شكل مفصلي و استخواني معاف دايم

ب ) بدون تغيير شكل خدمات غيررزمي

بند 8 _ بيماريهاي انگلي

الف ) مالارياي حاد: يكسال معاف موقت

ب ) مالارياي مزمن با عوارض احشايي يا كم خوني شديد: معاف دايم

ج ) ليشمانيوز حاد: يكسال معاف موقت

د ) ليشمانيوز مزمن در صورت عدم پاسخ به درمان معاف دايم

بند 9 _ عدم كفايت رشد و نمو جسمي و عضلاني كافي كه موجب ناتواني در انجام تكاليف نظامي شود: يك سال معاف موقت

بند 10 _ ابتلاي به بيماريهاي قابل علاج كه مدت درمان آنها بيشتر ازيك ماه باشد و همچنين اعمال جراحي و كساني كه در دوران نقاهت بيماري مي باشند با تشخيص شوراهاي پزشكي ، از 6 ماه تا يك سال معاف موقت

بند 11 _ پايين افتادگي احشا توأم با اختلالات عملي در موردمشمولان عادي و ديپلم معاف دايم و بالاتر از ديپلم خدمات غيررزمي

بند 12 _ ساركوييدوزها معاف دايم

بند 13 _ درماتوميوزيت _ ميوزيت و فيبروزيت هاي وسيع معاف دايم

بند 14 _ طول قد مشمولان كمتر از 150 سانتي متر معاف دايم

بند 15 _ بيماران مبتلا به هپاتيت مزمن فعال ، معاف دايم

بند 16 _ بيماران مبتلا به هپاتيت مزمن لبولي و مداوم ، معاف دايم

بند 17 _ ناقلين HBSAG چنانچه HBVDNA , HBSAG سوم آنها مثبت باشد معاف دايم

بند 18 _ بيماران مبتلا به هپاتيت حاد C وD به مدت يك سال معاف موقت

بند 19 _ بيماران مبتلا به نقص ايمني سلولي اكتسابي و حاملين ويروس HIV معاف دايم

بخش دوم _ بيماريهاي غدد مترشحه داخلي ( ماده 30

ماده 30 _ مشمولان مبتلا به بيماريهاي غدد مترشحه داخلي

باتوجه به نوع بيماري كه به آن مبتلا مي باشند از معافيتهاي مندرج درهر بند به شرح زير استفاده خواهند نمود:

بند 1 _ بيماريهاي غده هيپوفيز ، آكرومگالي ، ژيگانتيسم ، سندرم كوشينگ ، ديابت بي مزه ، آدنوم هيپوفيز ، هيپوفونكسيون كلي هيپوفيز ، معاف دايم

بند 2 _ بيماريهاي غده تيروييد:الف ) گواتر توكسيك ، معاف دايم

ب ) هيپرتيروييدي و هيپوتيروييدي شديد ، معاف دايم

ج ) گواترهاي حجيم با اختلال عملي و فيزيكي ، يك سال معاف موقت

د ) هيپرتيروييدي خفيف و هيپوتيروييدي خفيف ، خدمات غيررزمي

ه ) ندولهاي گرم ، معاف دايم

و ) تيروييديتهاي حاد و مزمن ، يك سال معاف موقت

ز ) گواتر عمل شده ، خدمات غيررزمي

ح ) ندول سرد ، معاف موقت يك ساله

بند 3 _ بيماريهاي غده پاراتيروييد:

هيپروهيپوپاراتيروييدي ، معاف دايم

بند 4 _ بيماريهاي غده سورنال

الف ) بيماري آديسون ، معاف دايم

ب ) فيوكروموسيتسپوم ، معاف دايم

بند 5 _ بيماريهاي غدد بيضه

الف ) تومورهاي بيضه توأم با افزايش يا كاهش فعاليت بيضه ، معاف دايم

ب ) آتروفي شديد هر دو بيضه با كاهش ترشح هورموني ، معاف دايم

ج ) سندرم كلاين فلتر ، معاف دايم

بند 6 _ بيماريهاي ديگر غدد:

الف ) تومور تيموس ، معاف دايم

ب ) تومور اپي فيز ، معاف دايم

ج ) هرمافروديسم ها معاف دايم

بند 7 _ بيماريهاي تغذيه و متابوليك

الف ) ديابت قندي ، معاف دايم

ب ) هيپرانسولينيسم ، معاف دايم

ج ) نقرس يا افزايش اسيداوريك و علايم بارز كلينيكي ، معاف دايم

ه ) بيماري ويلسون همراه با علايم مشخص

باليني ، معاف دايم

د ) استيومالاسي ، معاف دايم

بند 8 _ چاقي مفرط با توجه به وزن مناسب فرد به شرح زير عمل مي شود:

2 + 100 _ طول قد = وزن مناسب

الف ) چنانچه مشمولي از 60% وزن مناسب به بالا اضافه وزن داشته باشد چاقي مفرط محسوب شده ، معاف دايم

ب ) اگر اضافه وزن بين 40% تا 60% وزن مناسب باشد ، خدمات غيررزمي

مثال _ مشمولي كه قدش 170 سانتي متر است

72 = 2 + 100 _ 170

2/43 = 6/0 * 72

2/115 = 2/43 + 72

اگر وزن مشمول بيش از اين مقدار باشد معاف دايم

72 = 2+100 _ 170

8/28 = 4/0*72

8/100 = 8/28 + 72

اين مقدار و بالاتر ، خدمات غيررزمي

بند 9 _ ژينكوماستي شديد ، معاف دايم

بخش سوم _ بيماريهاي پوست و بافتهاي زيرپوست ( ماده 31

ماده 31 _ مشمولان مبتلا به بيماريهاي پوست و بافتهاي زيرپوست با توجه به نوع بيماري كه به آن مبتلا مي باشند از معافيتهاي مندرج در هر بند به شرح زير استفاده خواهند نمود:

بند 1 _ انواع اگزماهاي وسيع و شديد

الف ) در صورتي كه مزمن و مقاوم به درمان باشد معاف دايم

ب ) در ساير موارد ، خدمات غيررزمي

بند 2 _ عفونتهاي قارچي عميق و وسيع پوست

الف ) در صورتي كه مزمن و مقاوم به درمان باشد معاف دايم

ب ) كچلي ، يك سال معاف موقت

بند 3 _ هيپريي دروز(عرق كردن كف دست ) شديد در مشمولان عادي و ديپلم ، معاف دايم و در بالاتر از ديپلم ، خدمات غيررزمي

بند 4 _ ليكن پلان پوستي و مخاطي شديد و گسترده ، معاف دايم

بند 5 _ پسوريازيس ها

و پاراپسوريازيسهاي شديد و گسترده وانورسه ، معاف دايم

بند 6 _ سلهاي پوستي ، يك سال معاف موقت

بند 7 _ لوپوس اريتماتوسيستميك و لوپوس اريتماتوديسكوييد ، معاف دايم

بند 8 _ آنژيوم هاي وسيع و غيرقابل عمل

الف ) توام با اختلالات عملي يا در سر و صورت كه كراهت منظرايجاد كرده باشد معاف دايم

ب ) در ساير موارد ، خدمات غيررزمي

بند 9 _ ميكوزيس فونكوييد و ساير لنفوماي پوستي ، معاف دايم

بند 10 _ سيكاتريس هاي جلدي در صورتي كه وسيع و ضخيم بوده يا چسبندگي به اطراف داشته به طوري كه مانع حمل تجهيزات وتمرينات نظامي بوده يا تمايل به زخم شدن داشته باشد يااختلالات عملي توليد نموده باشد ، معاف دايم

بند 11 _ اسكلرو درميها _ آتروفي هاي پوستي در صورتي كه وسيع وپيش رونده باشند معاف دايم

بند 12 _ ويتيليگو گسترده صورت و هر دو دست ، معاف دايم

بند 13 _ عوارض پوستي شديد كه در اثر اختلالات عروقي ايجادشده باشد مانند فلبيت و پري فلبيت كه باورم مزمن اندام توأم باشدمعاف دايم

بند 14 _ هيپودرميتهاي آندولر و شديد و منتشر و مقاوم و توأم باعلايم سيستميك ، معاف دايم

بند 15 درماتيتهاي بولوز غيرميكروبي اكتسابي و درماتيتهاي بولوزمادرزادي و اكرودرماتيت مزمن هالوپو _ آكرودرماتيس _ آنتروپاتيكامعاف دايم

بند 16 _ هيپر كراتوز كف هر دو دست و يا هر دو پا:

الف ) در موارد شديد ، معاف دايم

ب ) در موارد خفيف ، خدمات غيررزمي

بند 17 _ فرونكولوز شديد و وسيع يكسال معاف موقت

بند 18 _ بيماريهاي پوستي كه در حين انجام خدمت

وظيفه يا در اثرحساسيت و يا مسموميت نسبت به مواد شيميايي (شغلي ، دارويي ، جنگي ) ايجاد شده باشد و به درمان مقاوم باشد معاف دايم

بند 19 _ كهير:

الف ) همراه با آنژيوادم ، معاف دايم

ب ) در ساير موارد ، خدمات غيررزمي

بند 20 _ آلوپسي آرآتا توتاليس ، معاف دايم

بند 21 _ بيماريهاي كلاژن _ اسكلرودرمي ها _ پلي آرتريت نودوزا _ واسكوليت هاي لنفوسيتي و اسكوليت هاي دارويي در صورتي كه وسيع و سبب اختلال عملي گردند ، معاف دايم

بخش چهارم _ بيماريهاي اعصاب و روان ( ماده 32

ماده 32 _ مشمولان مبتلا به بيماريهاي اعصاب و روان با توجه به نوع بيماري كه به آن مبتلا مي باشند از معافيتهاي مندرج در هر بند به شرح زير استفاده خواهند نمود:

بند 1 _ اختلالات استحاله اي سلولهاي عصبي از هر نوع ، معاف دايم

بند 2_ اختلالات تعادلي مخچه اي مانند فريدريش ، آتاكسي ، معاف دايم

بند 3 _ انواع ميليت ها و سكل آنها:

الف ) در صورتي كه شديد باشد معاف دايم

ب ) در موارد خفيف ، در مشمولان عادي و ديپلم ، معاف دايم وبالاتر از ديپلم ، خدمات غيررزمي

بند 4 _ آنسفاليت ها و آنسفالوپاتي ها در صورتي كه عوارض جسمي يا رواني پايدار و ناتوان كننده داشته باشد ، معاف دايم

بند 5 _ انواع كره مزمن ، معاف دايم

بند 6 _ اسكلروز آن پلاك در صورت استقرار ، معاف دايم

بند 7 _ انواع صغر عضلاني عظلات بزرگ مشروط بر اين كه در بيش از دو عضله باشد در صورتي كه اختلال شديد و مشهود باشد معاف دايم

بند 8 _ انواع ميوپاتي هاي اصلي و ثانوي معاف دايم

بند 9

_ اختلالات مادرزادي سيستم اعصاب مركزي از هر نوع ، معاف دايم

بند 10 _ صدمات عصبي

الف ) فلج اعصابي كه سبب اختلالات عملي و ناتوان كننده شده باشد معاف دايم

ب ) صدمات عصبي خفيف خدمات غيررزمي

بند 11 _ انواع پاراپلژيها و پاراپارزي ها و همي پلژيها و همي پارزيهاو منوپلزيها معاف دايم

بند 12 _ انواع اختلالات و حركات غيرطبيعي عضوي مربوط به دستگاه خارج هرمي معاف دايم

بند 13 _ انواع صرع گراندمال ، پتيمال ، آبسانس ، ژانگسونين ، ميوكلونوس تامپرال ) به شرط ثبوت كلينيكي يا پاراكلينيكي در يكياز مراكز تخصصي بيمارستانهاي نظامي يا دانشگاهي ، معاف دايم

تبصره _ در مواردي كه شروط فوق تحقق نيابد ولي مدارك قابل استناد دال بر سابقه صرع موجود باشد به خدمت غيررزمي اعزام ودر مشاغل مناسب گمارده شود. در صورتي كه در حين خدمت طبق شرايط فوق صرع ثابت شود ، معاف دايم

بند 14 _ انواع پلي نوريتهاي بهبود نيافته و سكل آنها با تاييد الكتروديا گنوزيس ، معاف دايم

بند 15 _ انواع خونريزي هاي سربرومننژه

الف ) با عارضه عصبي ارگانيك يا غيرارگانيك ) معاف دايم

ب ) بدون عارضه ، خدمات غيررزمي

بند 16 _ انواع نوروفيبروماتوزها:

الف ) در موارد شديد ، معاف دايم

ب ) در موارد خفيف ، خدمات غيررزمي

بند 17 _ سابقه مننژيت هاي مزمن و سكل انواع مننژيت در صورت داشتن اختلالات عملي و عصبي با اثبات در بيمارستانهاي نيروهاي مسلح يا بيمارستانهاي دانشگاهي ، معاف دايم

بند 18 _ نورالژي تري ژمينال به شرط ثبوت با الكترود يا گنوزيس 6ماه معاف موقت

بند 19 _ انواع پسيكوزها مانند اسكيزوفرني ،

مانياك دپرسيو ، سايكوز پارانوييد ، پسيكونوروزهاي شديد ، دپرسيونهاي آندروژن ، معاف دايم

بند 20 _ انواع اختلالات خلقي شديد چه در فاز مانيك ، چه در فازافسردگي اعم از حاد يا مزمن ، معاف دايم

بند 21 _ اختلالات شخصيتي سايكوپات _ نوع مرزي ، نوع اسكيزو... ) معاف دايم

بند 22 _ انواع نوروزهاي شديد و مقاوم به درمان و مزاحم ، معاف دايم

بند 23 _ انواع نقيصه هاي عقلاني و كندذهني ها(عقب ماندگيها ) تاسطح عقلاني 12 ساله ، معاف دايم

بند 24 _ اختلالات تكلم و لكنت زبان در صورتي كه علت رواني يانورولوژيك داشته باشد:

الف ) در صورت شديد بودن ، معاف دايم

ب ) در موارد خفيف ، خدمات غيررزمي

بند 25 _ بيماري خلقي دو قطبي ، معاف دايم

بند 26 _ بيماريهاي رواني ناشي از جنگ و حوادث مانند موج گرفتگي و پسيكوزها:

الف ) در صورتي كه استقرار يافته باشد(به شرط ثبوت دربيمارستانهاي نظامي يا دانشگاهي توسط دو نفر روانپزشك ) معاف دايم

ب ) در صورت عدم استقرار ، خدمات غيررزمي

بند 27 _ اختلال رفتار(عدم تعادل عصبي و رواني ) و كژخويي ها به طوري كه مغاير شيونات نظامي باشد همچنين انحرافات اخلاقي وجنسي مانند ترانس سكسواليسم ، معاف دايم

بخش پنجم _ بيماريهاي جراحي مغز و اعصاب ( ماده 33

ماده 33 _ مشمولان مبتلا به بيماريهاي مربوط به جراحي مغز واعصاب ، با توجه به نوع بيماري كه به آن مبتلا مي باشند ازمعافيتهاي مندرج در هر بند به شرح زير استفاده خواهند نمود:

بند 1 _ معايب مادرزادي ستون فقرات كليپل فايل _ ارنولدكياري وساير ناهنجاري هاي مهره اي ):

الف ) با عوارض عصبي مشهود و شديد ، معاف دايم

ب

) بدون عوارض ، خدمات غيررزمي

بند 2 _ انواع هرني ديسكال با علايم كلينيكي و راديولوژي عمل شده و عمل نشده ، معاف دايم

بند 3 _ تومورهاي استخواني خوش خيم ستون فقرات و جمجمه

الف ) در صورتي كه از نظر حجم و موقعيت اختلال عملي ايجادنمايد ، معاف دايم

ب ) بدون اختلال عملي ، خدمات غيررزمي

بند 4 _ انواع شكستگي هاي تازه و كهنه مهره ها(بدنه _ تيغه _ زوايدمفصلي ) :

الف ) با اختلال عصبي يا عملي ، معاف دايم

ب ) بدون اختلال ، خدمات غيررزمي

بند 5 _ تغيير شكلهاي مادرزادي و واضح جمجمه مانندهيدروسفالي _ ميكروسفالي ، معاف دايم

بند 6 _ اختلالات عروقي مغز با علايم كلينيكي مثل آنوريسم )معاف دايم

بند 7 _ سابقه عمل جراحي مغز:

الف ) با عوارض عصبي ارگانيك يا غير ارگانيك ) معاف دايم

ب ) بدون عوارض عصبي ، خدمات غيررزمي

بند 8 _ كمپرسيونهاي نخاعي مانند تومورهاي استخواني مهره ها ياسكل عفونتها و آراكنوييديت ها خواه به مرحله فلج رسيده باشد يانرسيده باشد ، معاف دايم

بند 9 _ هر نوع جسم خارجي در داخل جمجمه و كانال نخاعي ، معاف دايم

بند 10 _ فقدان مادرزادي يا جراحي يا ضربه اي قسمتي ازاستخوانهاي جمجمه

الف ) با قطر بيش از 5 سانتي متر ، معاف دايم

ب ) با قطر كمتر از 5 سانتي متر در مشمولان عادي و ديپلم معاف دايم و در بالاتر از ديپلم خدمات غيررزمي

بند 11 _ دنده گردني

الف ) با عوارض شديد ، معاف دايم

ب ) بدون عوارض ، خدمات غيررزمي

بخش ششم _ تومورهاي خوش خيم و بدخيم ( ماده 34

ماده 34 _ مشمولان مبتلا به تومورهاي

خوش خيم و بدخيم باتوجه به نوع بيماري كه به آن مبتلا مي باشند از معافيتهاي مندرج درهر بند به شرح زير استفاده خواهند نمود:

بند 1 _ تومورهاي بدخيم از هر نوع و در هر عضو كه باشد ولو اينكه درمان شده باشد ، معاف دايم

بند 2 _ تومورهاي خوش خيم

الف ) چنانچه به نحوي باشد كه اشكال عملي نداشته باشد خدمات غيررزمي

ب ) چنانچه سبب اختلال مشهود در كار عضو مربوطه گردد معاف دايم

بخش هفتم _ بيماريهاي ريه و قفسه صدري ( ماده 35 )

ماده 35 _ مشمولان مبتلا به بيماري ريه و قفسه صدري با توجه به نوع بيماري كه به آن مبتلا مي باشند از معافيتهاي مندرج در هر بند به شرح زير استفاده خواهند نمود:

بند 1 _ تغيير شكل و نقصهاي مادرزادي حجاب حاجز (نبودن ديافراگم و يا فلج حجاب حاجز ) معاف دايم

بند 2 _ تغيير شكلهاي مادرزادي قفسه صدري مانند سينه فرورفته (سينه قيفي ) شكل جناغ برجسته يا فقدان عضلات سينه

الف ) همراه با اختلال باليني واضح در عمل قلب يا ريه ، معاف دايم

ب ) بدون اختلال تنفسي و قلبي ، خدمات غيررزمي

بند 3 _ تغيير شكلهاي مادرزادي مجاري هوايي( فيستولها و تراكيوبرونكومگالي ) معاف دايم

بند 4 _ عدم تشكيل قسمتي از ريه( آژنزي ريه ) و آپلازي كامل ياجزيي كه ايجاد اختلال در عمل تنفسي نموده باشد ، معاف دايم

بند 5 _ استيي ت و استيوميليت دنده ها يا ترقوه يا جناغ سينه ياكتف

الف ) در نوع مزمن _ معاف دايم

ب ) در نوع حاد _ يك سال معاف موقت

ج ) در مورد بهبود يافته ، خدمات غيررزمي

بند 6 _ شكستگي دنده ها يا جناغ و كتف

و ترقوه كه موجب اختلال عمل تنفسي و يا تغيير شكل شديد آنان شده است به شرط ثبوت در بيمارستانهاي نظامي و يا دانشگاهي ، معاف دايم

بند 7 _ سيكاتريس سوختگي وسيع و يا سيكاتريس هاي اعمال جراحي كه ايجاد اختلال عملي تنفسي نمايد ، معاف دايم

بند 8 _ انواع پلورزيها:

الف ) از نوع مزمن ، معاف دايم

ب ) از نوع حاد ، يكسال معاف موقت

بند 9 _ سابقه پنوموتوراكس خودبخودي تكرار شونده كه با راديوگرافي تاييد شده باشد ، معاف دايم

بند 10 _ ساركوييدوز ، فيروزريه ، سندرم كارتاژنز ، معاف دايم

بند 11 _ تومورهاي حجاب حاجز و يا جنب اعم از خوش خيم وبدخيم ، معاف دايم

بند 12 _ بيماريهاي قارچي مزمن ريه ، معاف دايم

بند 13 _ پنوموكونيوزها ، معاف دايم

بند 14 _ آمفيزم ريه

الف ) به صورت پيشرفته ، معاف دايم

ب ) آمفيزم هاي خفيف و لوكاليزه ، خدمات غيررزمي

بند 15 _ كيست هاي مختلف ريه( هيداتيك ، درمويي د ، پلوروپري كارديال و كيست هاي هوايي بزرگ و متعدد ) معاف دايم

بند 16 _ آبسه ريوي و سكل هاي وسيع عفوني ، معاف دايم

بند 17 _ برونشكتازي پيشرفته كه علايم باليني و راديوگرافي تاييدكرده باشد ، معاف دايم

بند 18 _ برونشيت هاي مزمن كه توليد عوارض باليني نموده باشد ، معاف دايم

بند 19 _ آسم برونشيك به شرط ثبوت در بيمارستانهاي نيروهاي مسلح يا بيمارستانهاي دانشگاهي

الف ) در موارد شديد ، معاف دايم

ب ) آسم خفيف ، خدمات غيررزمي

بند 20 _ تومورهاي برونش به طور كلي اعم از بدخيم و خوش خيم ، معاف دايم

بند 21 _ اجسام خارجي ريه ، برونش و مدياستن كه موجب واكنش هاي التهابي يا اختلالات عملي شده باشد ، معاف دايم

بند 22 _ سابقه اعمال جراحي سينه اعم از برداشتن دنده ها وتوراكوپلاستي و رزكسيون ريه و دكورتيكاسيون ، معاف دايم

بند 23 _ تنگيهاي وسيع يا متعدد برونش ها كه ايجاد اختلالات عمل كرده باشد ، معاف دايم

بند 24 _ تومورهاي مدياستن ، آدنوپاتيهاي مدياستن ، مدياستنيت هاي مزمن ، علايم فشار به مدياستن( سندرم كلودبرناردهورنر ) معاف دايم

بند 25 _ تنگيهاي وسيع ، ديورتيكول ، تومورهاي مري ، معاف دايم

بخش هشتم _ بيماريهاي استخوانها(اسكلت ) ( ماده 36 )

ماده 36 _ مشمولان مبتلا به بيماريهاي استخوانها(اسكلت ) با توجه به نوع بيماري كه به آن مبتلا مي باشند از معافيتهاي مندرج در هر بندبه شرح زير استفاده خواهند نمود:

بند 1 _ انحرافات ستون فقرات در اثر بيماري و يا تروما:

الف ) در اشكال شديد ناتوان كننده ، معاف دايم

ب ) در اشكال خفيف ، خدمات غيررزمي

بند 2 _ اسپونديلوليستزيس ، اسپونديلوليزيس ، اسپوندليتانگيلوزان ، معاف دايم

بند 3 _ اسپينابيفيدا ، ساكراليزاسيون ، لومباريزاسيون ، خدمات غيررزمي

بند 4 _ شكستگيهاي قديمي حفره كوتيل( استابولوم ) چنانچه باتغيير شكل حفره و يا عارضه ديگر مفصلي همراه باشد ، معاف دايم

بند 5 _ شكستگيهاي لگن كه با وضع بد و انحراف جوش خورده باشد ، معاف دايم

بند 6 _ بيماري شويرمان _ خدمات غيررزمي

بند 7 _ شكستگيهاي قديمي گلنويي د استخوان كتف كه توأم بامحدوديت حركات مفصلي شده باشد ، معاف دايم

بند 8 _ استيوميليت

الف ) از نوع حاد ، يك سال معاف موقت

ب ) عفونت هاي تحت حاد

و عفونت هايي كه علي رغم 6 ماه درمان بهبود نيافته و منجر به تغيير شكل استخوان يا ترشح مكرر باشد ، معاف دايم

بند 9 _ تومورهاي استخواني خوش خيم

الف ) بدون عارضه ، خدمات غيررزمي

ب ) چنانچه اختلال مشهود در كار عضو ايجاد نمايد ، معاف دايم

بند 10 _ كيست هاي استخواني

الف ) كيست هاي بزرگ با خطر شكستگي _ معاف دايم

ب ) كيست هاي كوچك و بدون عارضه _ خدمات غيررزمي

بند 11 _ شكستگيها:

الف ) شكستگيهاي استخواني كه منجر به نصب پيچ و پلاك و ياكونچر شده باشد و يا در گچ باشد چنانچه كمتر از 6 ماه از عمل گذشته باشد ، 6 ماه معاف موقت

ب ) شكستگيهايي كه داراي پيچ و پلاك يا كونچر باشد و جوش خورده باشد خدمات غيررزمي

ج ) شكستگيهايي كه بعد از يكسال جوش نخورده باشد و مفصل كاذب ايجاد كرده باشد و يا در وضع نامناسب جوش خورده واشكال عملي ايجاد نموده باشد ، معاف دايم

بند 12 _ كوتاهي پا:

الف ) كوتاهي بيش از 5/3 سانتيمتر ، معاف دايم

ب ) كوتاهي از 5/1 تا 5/3 سانتيمتر ، خدمات غيررزمي

بند 13 _ آرتريت هاي سلي ، سيفيليسي ، چركي و مزمن و فيستوليزه ، معاف دايم

بند 14 _ استيوآرتريت مفاصل بزرگ

الف ) در فرم شديد و ناتوان كننده ، معاف دايم

ب ) در فرم خفيف ، خدمات غيررزمي

بند 15 _ جمود كليه مفاصل بزرگ( هانش _ زانو _ آرنج _ شانه _ مچ پا ) معاف دايم

بند 16 _ محدوديت حركات مفاصل

الف ) در مورد مفاصل هانش و زانو ،

معاف دايم

ب ) محدوديت حركات ساير مفاصل بزرگ در صورتي كه نيمي ازحركات محدود شده باشد ، معاف دايم

ج ) در كمتر ، خدمات غيررزمي

تبصره در موارد مشكوك زير بيهوشي اندازه گيري شود.

بند 17 _ قطع يا فقدان يكي از اندام ها ، معاف دايم

بند 18 _ دررفتگي مكرر و قديمي و مادرزادي مفاصل بزرگ (مستندبه راديوگرافي در حال دررفتگي ) عمل شده يا عمل نشده ، معاف دايم

بند 19 _ پارگي يا شلي ليگمانهاي زانو و مچ پاكه مانع تمرينات نظامي باشد ، خدمات غيررزمي

بند 20 _ سندرم ايسكميك و لكمن

الف ) در صورتي كه شديد و مانع خدمت باشد ، معاف دايم

ب ) در موارد خفيف ، خدمات غيررزمي

بند 21 _ فقدان كامل شست در يك دست ، معاف دايم

بند 22 _ فقدان بيش از يك انگشت در يك دست ، معاف دايم

در مورد انگشتان به صورت زير عمل شود كه هر انگشت كامل يك و هر بند يك سوم محسوب شود يعني اگر بند اول چهار انگشت قطع شده باشد بيش از يك انگشت محسوب و معاف دايم مي شود.

بند 23 _ فقدان كامل ارزش كاري شست در يك دست ، معاف دايم

بند 24 _ عوارضي كه مانع باز شدن و يا تا شدن انگشتان شود مانندسند اكتيلي

الف ) در دو انگشت ، خدمات غيررزمي

ب ) در بيش از دو انگشت ، معاف دايم

بند 25 _ كوكساپلانا ، كوكساوازا ، كوكساماكنا ، كوكساوالكار ، معاف دايم

بند 26 _ پارگي منيسك زانو عمل شده يا نشده ، خدمات غيررزمي

بند 27 _ هيدرآرتروز مزمن

و مشهود ، معاف دايم

بند 28 _ پارگي شديد و كامل رباطهاي جانبي و متقاطع زانو كه باعث ناپايداري مفصل شود:

الف ) در نوع منفرد ، خدمت غيررزمي

ب ) در مواردي كه چند رباط پاره شده باشد ، معاف دايم

بند 29 _ ژنووالگوم ، ژنووارم ، ژنوركورواتوم

الف ) در موارد شديد ، معاف دايم

ب ) در موارد خفيف ، خدمات غيررزمي

بند 30 _ صافي كامل كف يك يا دوپا و تقعر شديد كف پا:

الف ) در مشمولان عادي ، معاف دايم

ب ) در مشمولان ديپلم و بالاتر از آن خدمات غيررزمي

بند 31 _ پارگي بهبود نيافته تاندون آشيل ، معاف دايم

بند 32 _ دررفتگي مكرر استخوان كشكك ، خدمات غيررزمي

بند 33 _ پاي افتاده( اكي نيسم ) معاف دايم

بند 34 _ تغيير شكل اكتسابي يا مادرزادي استخوانهاي تارس ، خدمات غيررزمي

بند 35 _ قطع سه انگشت از يك پا و يا قطع شست در هر دو پا ، معاف دايم

بند 36 _ قطع شست در يك پا ، خدمات غيررزمي

بند 37 _ اوريب بودن مفصل مچ پا:

الف ) در موارد شديد ، معاف دايم

ب ) در موارد خفيف ، خدمات غيررزمي

بند 38 _ سينوويتهاي مزمن مفصلهاي بزرگ كه غير قابل علاج باشد ، معاف دايم

بند 39 _ سينو و يال كندروماتوزيس همراه با اختلال عملي

الف ) در مفاصل بزرگ ، معاف دايم

ب ) در مفاصل كوچك ، خدمات غيررزمي

بند 40 _ شكستگي مهره ها كه

الف ) منجر به كاهش ارتفاع مهره بيش از30درصدشده باشدمعاف دايم

ب ) در كمتر ، خدمات غيررزمي

بند 41 _ تورتيكولي ، معاف دايم

بند 42 _ سينوستوز استخوانهاي ساعد:

الف ) در دو دست ، معاف دايم

ب ) در يك دست ، خدمات غيررزمي

بند 43 _ از بين رفتن قسمتي از استخوانهاي كف پا يا هر نوع تغييرات ديگري كه مانع انجام تمرينات نظامي باشد و يا درپوشيدن پوتين اشكال ايجاد نمايد ، معاف دايم

بخش نهم _ بيماري هاي شكم و دستگاه گوارشي و جراحي عمومي ( ماده 37

ماده 37 _ مشمولان مبتلا به بيماريهاي شكم و دستگاه گوارشي ورشته جراحي عمومي نسبت به نوع بيماري كه به آن مبتلا هستند ازمعافيتهاي مندرج در هر بند به شرح زير استفاده مي كنند:

بند 1 _ اعمال جراحي روي كبد ، كيسه صفرا و مجاري صفراوي

الف ) با عارضه ، معاف دايم

ب ) بدون عارضه ، خدمات غير رزمي

بند 2 _ فيبروز و سيروز كبدي و آسيب ، معاف دايم

بند 3 _ كيست هيداتيك كبد ، طحال ، دستگاه گوارش و همانژيوم كبدعمل شده يا عمل نشده ، معاف دايم

بند 4 _ كوليسيستيت هاي مزمن همراه با سنگ ، معاف دايم

بند 5 _ تنگيهاي كلودوك ، فيستولهاي صفراوي ، معاف دايم

بند 6 _ پانكراتيت

الف ) حاد ، يك سال معاف موقت

ب ) مزمن ، معاف دايم

بند 7 _ لب حلقوي پانكراس _ سنگهاي پانكراس _ كيست هاي حقيقي ، پزودوكيست هاي پانكراس _ فيستول پانكراس ، معاف دايم

بند 8 _

الف ) اسپلنكتومي ناشي از تروما ، خدمات غيررزمي

ب ) فقدان مادرزادي طحال يا اسپلنكتومي ناشي از بيمارياسپلومگالي شديد ، كيست ها و تومورهاي طحال ، معاف دايم

بند 9 _ كيست ها و تومورهاي خلف صفاقي

الف ) موجود ،

معاف دايم

ب ) چنانچه عمل شده و بدون عارضه باشد خدمات غيررزمي

بند 10 _ اعمال جراحي روي پانكراس ، معاف دايم

بند 11 _ فيستول ها:

الف ) فيستولهاي مقعدي براي مشمولان عادي و ديپلم ، معاف دايم و بالاتر از ديپلم ، خدمات غيررزمي

ب ) فيستولهاي نافي و پيلونيدال در كليه موارد ، خدمات غيررزمي

بند 12 _ بواسيرهاي داخلي و خارجي

الف ) در صورتي كه بيش از سه پاكه باشد و خون ريزي دهنده باشد ، معاف دايم

ب ) در موارد خفيف ، خدمات غيررزمي

بند 13 _

الف ) فتق هاي مغبني ، راني ، نافي عمل نشده ، خدمات غيررزمي

ب ) فتق هاي محل عمل جراحي ، فتق هاي عود كننده ، فتق هاي داخلي و ديافراگماتيك ، معاف دايم

ج ) فتق هاي عمل شده كه عارضه نداشته باشد مانع خدمتي ندارد.

د ) فتق هاي داخلي و ديافراگماتيك ، معاف دايم

بند 14 _ مگاكولون ، معاف دايم

بند 15 _ كوليتهاي اولسراتيو _ ركتوكوليت اولسر و هموراژيك وپوليپوز اينتستينال ايليي ت هاي شديد مانند بيماري كرون ، معاف دايم

بند 16 _ سندرم هاي مال ابزور بشن مانند بيماري سلياك ، اسپروي تروپيكال ، بيماري ويپل نقصان دي ساكاريدازها ، تلانژكتازي عروق روده ، سل روده ، معاف دايم

بند 17 _ تنگيهاي كلون و ركتوم ، معاف دايم

بند 18 _ پوليپهاي روده بزرگ( پوليپهاي جوانان _ پوليپ هيپرپلاستيك ، پوليپ آدنوماتوز ، پوليپ هاي فاميليال ) معاف دايم

بند 19 _ پرولاپسوس ركتوم در صورتي كه حداقل 2 سانتي متر ازمخاط روده هنگام اجابت مزاج خارج شود ، معاف دايم

بند 20 _ سيكاتريس هاي عمل جراحي روي شكم كه نفس عمل معاف كننده

نباشد:

الف ) در صورتي كه طول سيكاتريس بيش از 15 سانتي متر باشد ، خدمات غيررزمي

ب ) در صورتي كه طول سيكاتريس از 20 سانتي متر بيشتر باشد درمشمولان عادي و ديپلم معاف دايم و بالاتر از ديپلم ، خدمات غيررزمي

بند 21 _ هرگونه اعمال جراحي روي دستگاه هاضمه كه توليداختلالات گوارشي كرده باشد و يا منجر به برداشتن قسمتي ازعضو(به جز آپانديس ) شده باشد و يا آناستوموز شده و ياچسبندگي وسيع ايجاد كرده باشد ، معاف دايم

بند 22 _ زخمهاي پيتيك شديد و پيش رونده معده و اثني عشرپرفوراسيون ، انسداد و خون ريزي كه از طريق آندوسكپي محرزگردد ، معاف دايم

بند 23 _ ديورتيكول هاي مري ، معاف دايم

بند 24 _ آشالازي ، معاف دايم

بند 25 _ بياختياري مدفوع مادرزادي يا اكتسابي ، معاف دايم

بند 26 _ پريتونيتهاي مزمن (از هر نوع و به هر علت كه باعث اختلال در كار احشا شده باشد اعم از چركي _ سلي _ قارچي ) معاف دايم

بند 27 _ وجود اجسام خارجي متعدد در شكم يا در اعضا (نظيرتركش ):

الف ) به نحوي كه اخراج يك يك آنها ميسر نبوده باشد ، خدمات غيررزمي

ب ) چنانچه ايجاد نقص عضو و يا اختلال در احشاي داخل شكم كرده و يا سبب چسبندگيهاي شديد شده باشد ، معاف دايم

بند 28 _ تمام فلاپهاي پديكول _ فلاپهاي عضلاني _ فلاپهاي آزاد _فلاپهاي پديكوله

الف ) اگر نقص عضو ايجاد كرده باشد ، معاف دايم

ب ) ساير موارد بدون عارضه ، خدمات غيررزمي

بند 29 _ ديورتيكولوزها ، ديورتيكول مكل معده ، اثني عشر و روده

الف

) اگر سبب اختلال عمل شديد گردد ، معاف دايم

ب ) در موارد بدون عارضه ، خدمات غيررزمي

بند 30 _ تنگي مقعد به هر علت ، معاف دايم

بند 31 _ هپاتومگالي شديد به هر علت ، معاف دايم

بند 32 _ آبسه هاي چركي و آميبي كبد ، معاف دايم

بخش دهم _ بيماريهاي خون ( ماده 38

ماده 38 _ مشمولان مبتلا به بيماريهاي خون بسته به نوع بيماري كه به آن مبتلا هستند از معافيتهاي مندرج در هر بند به شرح زير استفاده مي نمايند:

بند 1 _ كم خوني هاي مگالوپلاستيك به علت كمبود فاكتورانترنسك (بيرمر ) معاف دايم

بند 2 _ ميكرواسفروسيتوز ارثي ، معاف دايم

بند 3 _ كم خوني هاي مزمن اكتسابي به علت بيماري هاي خوش خيم

الف ) در موارد شديد ، معاف دايم

ب ) در موارد خفيف ، خدمات غيررزمي

بند 4 _ پلي گلبولي اوليه( پلي سيتمي ) و ترومبوسيتوپني اوليه ، معاف دايم

بند 5 _ پورپوراهاي ارثي و ترمبوپاتي ها ، معاف دايم

بند 6 _ كمبود و اختلال فاكتورهاي انعقادي ، معاف دايم

بند 7 _ بدخيميهاي خون مانند لوسمي ها و دستگاه لنفاوي( مانندهوچكين ) به طور كلي ، معاف دايم

بند 8 _ سندرم بانتي يا كم خوني اسپلنيك ، معاف دايم

بند 9 _ اختلالات ايمونولوژيك ارثي و اكتسابي با تاييد مراكزدرماني نيروهاي مسلح جا _ ا ، معاف دايم

بند 10 _ اگرانولوسيتوز ، معاف دايم

بند 11 _ اختلالات بيولوژيكي مولكولي هموگلوبين با تاييد مراكزدرماني ن م ج ا:

الف ) در مشمولان عادي معاف دايم

ب ) در مشمولان ديپلم و بالاتر از ديپلم ، خدمات غيررزمي

بند 12 _ تالاسمي ماژور و آنميسيكل

سل ، معاف دايم

بند 13 _ هيپراسپلينيزم توأم با كمبود پلاكت ها يا گلبول هاي سفيد وقرمز ، معاف دايم

بند 14 _ بيماري فاويسم خدمات غيررزمي در نزديكي مراكزدرماني

بند 15 _ آپلازي مغز استخوان به هر علت ، معاف دايم

بند 16 _ آنمي در اثر مسموميت هاي مزمن و ناتوان كننده از فلزات ومواد شيميايي مانند منگنز ، جيوه ، سرب ، سولفور كربن ، تتراكلروركربن و غيره ، معاف دايم

بند 17 _ بيماري ويلبرانت ، معاف دايم

بخش يازدهم _ بيماريهاي دستگاه ادراري تناسلي ( ماده 39

ماده 39 _ مشمولان مبتلا به بيماريهاي دستگاه ادراري تناسلي باتوجه به نوع بيماري كه به آن مبتلا مي باشند از معافيتهاي مندرج درهر بند به شرح زير استفاده خواهند نمود:

بند 1 _ انسداد ادراري به دلايل عضوي يا عفوني يا فونگسيوني

الف ) در صورتي كه برطرف كردن انسداد امكان پذير باشد ، خدمات غيررزمي

ب ) در صورت عدم امكان برطرف كردن انسداد ، معاف دايم

بند 2 _ برگشت ادرار به حالبها:

الف ) اگر دو طرفه يا يك طرفه شديد باشد ، معاف دايم

ب ) يك طرفه و خفيف ، خدمات غيررزمي

بند 3 _ بيماريهاي عفوني مزمن( سلي _ ميكروبي _ انگلي _ قارچي )كليه ، لگنچه ، حالب ، مثانه ، بيضه ها ، مجراي ادرار ، هر يك به تفكيك ، معاف دايم

بند 4 _ سنگهاي (كليه ، پروستات ، مثانه ) موجود ، يك سال معاف موقت

بند 5 _ سنگهاي (حالب ، كليه ، مثانه ) عمل شده ، خدمات غيررزمي

بند 6 _ تومورهاي خوش خيم كليه ، مجاري ادراري و دستگاه تناسلي

الف ) در صورتي كه منجر به

اختلال عملي شود ، معاف دايم

ب ) در غير اين صورت معاف از رزم

بند 7 _ بيماريهاي سورنال( كم كاري و پركاري سورنال ) ، تومورهاي خوش خيم و بدخيم سورنال ، معاف دايم

بند 8 _ بيماريهاي رتروپري توان ، فيبروز رتروپري توان ، تومورهاي خوش خيم و بدخيم و كيست هاي رتروپري توان ، معاف دايم

بند 9 _ بيماريهاي طبي كليه سندرم نفروتيك ، گلومرولونفريت مزمن ، پيلونفريت مزمن ، بيماريهاي كلاژن كليه ، پروتيي ن اوري وهماتوري اسانسيل و نارسايي مزمن كليه ، معاف دايم

بند 10 _ گلومرولونفريت و پيلونفريت حاد ، 6 ماه معاف موقت

بند 11 _ پايين افتادگي احشا :

الف ) نوع خفيف ، خدمات غيررزمي

ب ) در غير اين صورت معاف دايم

بند 12 _ هيدرونفروس و اتساع لگنچه ، معاف دايم

بند 13 _ نفركتومي يك طرفه ، نفركتومي پارسيل و پيلوپلاستي ، معاف دايم

بند 14 _ كليه نعل اسبي ، كليه اكتوپيك داخل لگن ، اكتوپي يك طرفه( يعني هر دو كليه در يك طرف قرار گرفته باشند ) ، معاف دايم

بند 15 _ پتوز كليه

الف ) درجه 2 خدمات غيررزمي

ب ) درجه 3 معاف دايم

بند 16 _ هيپوپلازي و آپلازي و آژنزي كليه ، معاف دايم

بند 17 _ كليه ميان اسفنجي _ معاف دايم

بند 18 _ فيستول سيستم ادراري به دستگاه گوارش يا پوست ، معاف دايم

بند 19 _ نكروز كورتكس كليه

الف ) در صورتي كه منجر به نارسايي يا كم كاري كليه شده باشد ، معاف دايم

ب ) در ساير موارد ، خدمات غيررزمي

بند 20 _ پيوند كليه

، معاف دايم

بند 21 _ بيماريهاي عروقي كليه مثل آنوريسم شريان كليوي ، انفاركتوس كليه ، ترومبوز وريد كليوي ، فيستول شرياني وريدي ، آنوريسم شرياني وريدي ، معاف دايم

بند 22 _ دوبليكاسيون حالب در صورتي كه هر حالب به طورجداگانه تا مثانه ادامه داشته باشد ، معاف دايم

بند 23 _ مگااورتر ، خدمات غيررزمي

بند 24 _ هيدوراورتر ، معاف دايم

بند 25 _ اورتروسل يك طرفه يا دو طرفه ، خدمات غيررزمي

بند 26 _ مثانه نوروژنيك ، معاف دايم

بند 27 _ كاهش ظرفيت مثانه به دلايل اعمال جراحي قبلي ياسيستيت و يا راديوتراپي ، معاف دايم

بند 28 _ سيستكتومي توتال و پارسيل ، معاف دايم

بند 29 _ تنگي گردن مثانه

الف ) بدون عارضه ، خدمات غيررزمي

ب ) در صورتي كه عارضه داشته باشد برحسب عارضه اظهارنظرشود.

بند 30 _ از بين رفتن قدرت انقباضي گردن مثانه كه منجر به بياختياري ادرار شود ، معاف دايم

بند 31 _ هيپوسپادياز تنه آلت و ميان دو راه ، معاف دايم( هيپوسپادياز درجه يك مانع خدمتي ندارد. )

بند 32 _ اپيسپادياز ، معاف دايم

بند 33 _ انواع فيستولهاي مجرا به تنه آلت ، ركتوم و پرينه واسكروتوم ، معاف دايم

بند 34 _ بيماري پيروني

الف ) نوع شديد ، معاف دايم

ب ) نوع خفيف ، خدمات غيررزمي

بند 35 _ ديورتيكول مجرا ، معاف دايم

بند 36 _ تنگي شديد مجرا ، انواع والوهاي مجراي خلفي ، تومورهاي خوش خيم و بدخيم مجرا ، اورتريت هاي مزمن غيرقابل درمان ، معاف دايم

بند 37 _ بيماريهاي مقاربتي اگر در

ناحيه عقبي مجرا و آلت دفرماسيون ايجاد كرده يا به فيبروز و يا تنگي مجرا منجر شود ، معاف دايم

بند 38 _ هيدروسل

الف ) نوع حجيم ، معاف دايم

ب ) ساير موارد ، خدمات غيررزمي

بند 39 _ واريكوسل

الف ) درجه 1 و 2 خدمات غيررزمي

ب ) درجه 3 ، معاف دايم

بند 40 _ تورسيون حاد بيضه _ شش ماه معاف موقت

بند 41 _ اكتوبي و يا فقدان بيضه

الف ) دو طرفه ، معاف دايم

ب ) يك طرفه ، خدمات غيررزمي

بند 42 _ آتروفي شديد بيضه

الف ) دوطرفه ، معاف دايم

ب ) يك طرفه ، خدمات غيررزمي

بند 43 _ هماتوسل حاد ، 6 ماه معاف موقت

بند 44 _ شكستگي آلت ، خدمات غيررزمي

بند 45 _ اپي ديدكتومي

الف ) دوطرفه ، معاف دايم

ب ) يكطرفه ، خدمات غيررزمي

بند 46 _ فقدان آلت ، معاف دايم

بند 47 _ ترمبوفلبيت وريدهاي سطحي آلت ، 6 ماه معاف موقت

بند 48 _ دوجنسي ، معاف دايم

بند 49 _ بياختياري ادراري و شب ادراري به شرط ثبوت دربيمارستانهاي نيروهاي مسلح ، معاف دايم

بند 50 _ تغيير مسير ادراري با عمل جراحي ، معاف دايم

بند 51 _ هيدروسل طناب منوي ، اپيدميت مزمن كيست هاي طناب منوي ، خدمات غيررزمي

بخش دوازدهم _ بيماري فك و دهان و دندان ( ماده 40

ماده 40 _ مشمولان مبتلا به بيماري فك و دهان و دندان با توجه به نوع بيماري كه به آن مبتلا مي باشند از معافيتهاي مندرج در هر بند به شرح زير استفاده مي نمايند:

بند 1 _ ناهنجاريهاي استخواني فك و صورت كه موجب اختلال

درعمل جويدن يا تكلم باشد ، معاف دايم

بند 2 _ آنكيلوز مفصل تامپو گزيلار يك طرفي و دوطرفي ، معاف دايم

بند 3 _ تومورهاي خوش خيم در صورتي كه از لحاظ حجم وموقعيت ايجاد اختلال در جويدن و يا در تكلم بنمايد ، معاف دايم

بند 4 _ كام شكاف دار همراه يا بدون لب شكري

الف ) عمل نشده ، معاف دايم

ب ) عمل شده با عارضه تنفسي ، معاف دايم

ج ) عمل شده بدون عارضه ، خدمات غيررزمي

بند 5 _ استيوميليتهاي استخوانهاي فك كه بعد از درمان منجر به ناهنجاري مشهود استخوانهاي فك و صورت شوند ، معاف دايم

بند 6 _ مال فورماسيونهاي زبان مانند آنكيلوگلوسي ، آتروفي وهيپرتروفي زبان ، شكاف برداشتن و يا دو قطعه شدن زبان كه موجب اختلال در جويدن و تكلم و يا بلع شود ، معاف دايم

بند 7 _ پاراليزي عصب فاسيال مقاوم به درمان ، يك سال معاف موقت

بند 8 _ از بين رفتن دندانها به طوري كه در مجموع در دهان كمتر از14 دندان باشد ، معاف دايم

بند 9 _ تومورهاي بدخيم فك و دهان غدد بزاقي و تومور وارتون ، معاف دايم

بخش سيزدهم _ بيماريهاي چشم و عوارض بينايي ( ماده 41 )

ماده 41 _ مشمولان مبتلا به بيماريهاي چشم و عوارض بينايي باتوجه به نوع بيماري كه به آن مبتلا مي باشند از معافيتهاي مندرج درهر بند به شرح زير استفاده خواهند نمود:

بند 1 _ هيپرمتروپي با سايكلوپلژي كامل براي مشمولان عادي وديپلم

الف ) هيپرمتروپي از 5/2 تا 4 ديوپتر داخل هر يك از چشمها ، خدمات غيررزمي

ب ) مجموع ديوپترهيپرمتروپي دو چشم از پنج تا هشت ديوپترداخل

، خدمات غيررزمي

ج ) هيپرمتروپي بيش از چهار ديوپتري يك چشم تا پنج ديوپترداخل ، خدمات غيررزمي

د ) هيپرمتروپي بيش از چهار ديوپتري هر يك از چشمها ، معاف دايم

ه ) مجموع ديوپترهيپرمتروپي هر دو چشم بيش از هشت ديوپتري ، معاف دايم

و ) هيپرمتروپي بيش از پنج ديوپتري يك چشم ، معاف دايم

بند 2 _ هيپرمتروپي باسايكلوپلژي كامل در مشمولان بالاتر از ديپلم

الف ) هيپرمتروپي از 3 تا 5 ديوپتر داخل هر يك از چشمها ، خدمات غيررزمي

ب ) مجموع ديوپترهيپرمتروپي دو چشم از شش تا 10 ديوپترداخل ، خدمات غيررزمي

ج ) هيپرمتروپي بيش از پنج ديوپتري يك چشم تا شش ديوپترداخل ، خدمات غيررزمي

د ) مجموع ديوپتر هيپرمتروپي هر دو چشم بيش از 10 ديوپتر ، معاف دايم

ه ) هيپرمتروپي بيش از شش ديوپتري يك چشم ، معاف دايم

بند 3 _ ميوپي با سايكلوپلژي در مشمولان عادي و ديپلم

الف ) ميوپي از 5/2 تا 4 ديوپتري داخل هر يك از چشمها ، خدمات غيررزمي

ب ) مجموع ديوپترميوپي از 5 تا 8 ديوپتر داخل هر دو چشم ، خدمات غيررزمي

ج ) ميوپي بيش از پنج ديوپتري يك چشم تا شش ديوپتر داخل ، خدمات غيررزمي

د ) ميوپي بيش از چهار ديوپتري هر يك از چشمها ، معاف دايم

ه ) مجموع ديوپترميوپي بيش از هشت ديوپتري هر دو چشم _معاف دايم

و ) ميوپي بيش از شش ديوپتري يك چشم ، معاف دايم

بند 4 _ ميوپي با سايكلوپلژي در مشمولان بالاتر از ديپلم

الف ) ميوپي از 3 تا 5 ديوپتر

داخل هر يك از چشمها ، خدمات غيررزمي

ب ) مجموع ديوپتر ميوپي بين 6 تا 10 ديوپتر داخل هر دو چشم ، خدمات غيررزمي

ج ) ميوپي بيش از 6 ديوپتري يك چشم تا 7 ديوپتر داخل ، خدمات غيررزمي

د ) ميوپي بيش از 5 ديوپتري هر يك از چشمها ، معاف دايم

ه ) مجموع ديوپتر ميوپي بيش از 10 ديوپتري هر دو چشم ، معاف دايم

و ) ميوپي بيش از هفت ديوپتري يك چشم ، معاف دايم

بند 5 _ آستيگماتيسم ساده يا مركب با سايكلوپلژي كامل درمشمولان عادي و ديپلم

الف ) آستيگماتيسم ساده يا مركب از 5/2 تا 4 ديوپتري داخل هريك از چشمها ، خدمات غيررزمي

ب ) مجموع ديوپترآستيگمات ساده يا مركب از 5 تا 8 ديوپتر داخل ، خدمات غيررزمي

ج ) آستيگماتيسم ساده يا مركب بيش از 5 ديوپتري تا 6 ديوپتري يك چشم ، خدمات غيررزمي

د ) آستيگماتيسم ساده يا مركب بيش از چهار ديوپتري هر يك ازچشمها ، معاف دايم

ه ) چنانچه آستيگماتيسم ساده يا مركب هر دو چشم در مجموع بيش از هشت ديوپتري باشد ، معاف دايم

و ) آستيگماتيسم ساده يا مركب بيش از شش ديوپتري يك چشم ، معاف دايم

بند 6 _ آستيگماتيسم ساده يا مركب با سايكلوپلژي كامل درمشمولان بالاتر از ديپلم

الف ) آستيگماتيسم ساده يا مركب از 3 تا 5 ديوپتري داخل هر يك از دو چشم ، خدمات غيررزمي

ب ) مجموع ديوپتر آستيگماتيسم ساده يا مركب هر دو چشم از 6 تا10 ديوپتر داخل ، خدمات غيررزمي

ج ) آستيگماتيسم ساده يا مركب بيش از 6

ديوپتري تا 7 ديوپترداخل يك چشم ، خدمات غيررزمي

د ) آستيگماتيسم ساده يا مركب بيش از 5 ديوپتري هر يك ازچشمها ، معاف دايم

ه ) مجموع ديوپتر آستيگمات ساده يا مركب هر دو چشم بيش از10 ديوپتر ، معاف دايم

و ) آستيگماتيسم ساده يا مركب بيش از هفت ديوپتري يك چشم ، معاف دايم

بند 7 _ فقدان يك چشم يا آن كه يك چشم عملا و يا در اثربيماريهاي غيرقابل علاج فاقد بينايي باشد ، معاف دايم

تبصره _ كراتوكون يا آستيگماتيسم نامنظم كه غيرقابل اندازه گيري با كراتومتري باشد براي مشمولان عادي و ديپلم معاف دايم و براي مشمولان بالاتر از ديپلم ، خدمات غيررزمي

بند 8 _ اورام ملتحمه فصلي شديد توأم با عوارض قرنيه

الف ) در مشمولان عادي ، معاف دايم

ب ) در مشمولان ديپلم و بالاتر ، خدمات غيررزمي

بند 9 _ عوارض تراخمي ملتحمه و پلك از قبيل سيمبلفارون _گزروزيس _ آنتروپيون و اكتروپيون

الف ) در يك چشم ، خدمات غير رزمي

ب ) در دو چشم ، معاف دايم

بند 10 _ ناخنك پيشرفته كه تا مركز قرنيه پيشرفت نموده باشد و باچشم غيرمسلح ديده شود ، معاف دايم

بند 11 _ لك مركزي قرنيه

الف ) در صورتي كه وسيع باشد و مركز قرنيه را اشغال نموده باشد(لك وسيع در موقعي است كه بيش از 3 ميلي متر مربع سطح قرنيه را پوشانده باشد ) معاف دايم

ب ) در موارد خفيف تر ، خدمات غيررزمي

بند 12 _ كراتيت ديستروفيك و آنترستيسيل ، يك يا دو چشم ، معاف دايم

بند 13 _ كلوبوم مادرزادي همراه با

كلوبوم رتين

الف ) در يك يا دو چشم ، معاف دايم

ب ) بدون كلوبوم رتين ، خدمات غيررزمي

بند 14 _ ايريدوسيكليتهاي شديد و مزمن يك يا دو چشم كه توليدچسبندگيهاي وسيع در بيش از 257/0 مردمك نموده باشد ، معاف دايم

بند 15 _ اكلوزيون و سيكلوزيون كامل مردمك ، معاف دايم

بند 16 _ ايريد كتومي وسيع حاصله از حوادث يا اعمال جراحي

الف ) در صورتي كه با كاهش ديد و عوارض قرنيه و عدسي توأم باشد ، معاف دايم

ب ) در صورتي كه با كاهش ديد و عوارض توأم نباشد ، خدمات غيررزمي

تبصره _ در ايريدكتومي هاي وسيع هر دو چشم به هر علت براي كليه مشمولان ، معافيت دايم

بند 17 _ كاتاراكت مادرزادي ، ضربه اي ، متابوليك و كاتاراكت عمل شده ، معاف دايم

تبصره _ كدورت هاي عدسي كه ايجاد اختلال ديد در رتينوسكوپي نمي نمايد ، خدمات غيررزمي

بند 18 _ كدورت وسيع زجاجيه به هر علت ، معاف دايم

بند 19 _ كوريوتينيت مركزي و يا منتشر مزمن يك يا دو چشم ، معاف دايم

بند 20 _ رتينيتهاي پيگمانتوزا و آلبينيسم كامل يك يا دو چشم ، معاف دايم

بند 21 _ لوكساسيون كامل يا ناقص عدسي و يا فقدان عدسي يك چشم ، معاف دايم

بند 22 _ انفصال شبكيه عمل شده يا عمل نشده به هر علت ، معاف دايم

بند 23 _ آمبولي شريان شاخه اي و يا ترومبوز وريد شاخه اي و ياهر نوع واسكوليت مزمن يك يا دو چشم ، معاف دايم

بند 24 _ آمبولي شريان مركزي و يا ترومبوز وريد مركزي يك چشم ، معاف دايم

بند 25

_ بيماريهاي ناحيه ماكولا و عصب باصره از قبيل آتروفي _سوختگي _ سوراخ ماكولا و يا خونريزي هاي ناحيه ماكولا و آتروفي عصب باصره ، معاف دايم

بند 26 _ ميكروفتالمي و بوفتالمي يك يا دو چشم ، معاف دايم

بند 27 _ اگزوفتالمي هاي تومورال يا پولساتيو يك يا دو چشم ، معاف دايم

بند 28 _ فلج كامل يك يا چند عضله چشم در صورتي كه استقراريافته و دايمي باشد ، معاف دايم

بند 29 _ لاگوفتالمي هاي مربوط به فلج عضلات پلكي ، معاف دايم

بند 30 _ افتادگي دايمي پلك در صورتي كه بيش از نصف مردمك چشم را پوشانيده باشد ، معاف دايم

بند 31 _ استرابيسم آمبليوبيك يك چشم و استرابيسم متناوب دوچشم ، معاف دايم

بند 32 _ نيستاگموس دايمي و مشهود ، معاف دايم

بند 33 _ داكرپوسيستيت مزمن چركي ، معاف دايم

بند 34 - گلوكوم مزمن و مطلق و گلوكوم حاد زاويه بسته وگلوكوم هاي عمل شده يك چشم ، معاف دايم

بند 35 _ اجسام خارجي داخل كره چشم ، معاف دايم

بند 36 _ پيوند قرنيه ، معاف دايم

بند 37 _ تومورهاي خوش خيم به هر صورت ، خدمات غيررزمي( در صورت ايجاد عارضه طبق بند مربوطه رفتار شود ).

بخش چهاردهم _ بيماريهاي گوش و حلق و بيني ( ماده 42

ماده 42 _ مشمولان مبتلا به بيماريهاي گوش و حلق و بيني باتوجه به نوع بيماري كه به آن مبتلا مي باشند از معافيت هاي مندرج در هر بند به شرح زير استفاده خواهند نمود:

بند 1 _ كري كامل يك گوش ، معاف دايم

بند 2 _ كاهش شنوايي يك طرفه به طوري كه معدل آن درفركانس هاي چهارگانه( 512 _ 1024 _ 2048

_ 4096 ) بيش از 80دسي بل باشد معاف دايم

بند 3 _ كاهش شنوايي يك طرفه اگر در فركانس هاي چهارگانه بين 50 تا 80 دسي بل باشد ، خدمات غيررزمي

بند 4 _ كاهش شنوايي هر دو گوش به طوري كه معدل كاهش شنوايي در فركانس هاي چهارگانه در هر يك از گوش ها بيش از 50دسي بل باشد ، معاف دايم

بند 5 _ كاهش شنوايي هر دو گوش اگر در فركانس 4096 تا 70دسي بل پايين آمده باشد در صورتي كه در فركانس هاي ديگر( 512 _1024 _ 2048 ) بيش از 30 دسي بل باشد ، معاف دايم

بند 6 _ كاهش شنوايي هر دو گوش در فركانس هاي چهارگانه بين 30تا 50 دسي بل ، خدمات غيررزمي

بند 7 _ كري و لالي ، معاف دايم

بند 8 _ فقدان كامل مادرزادي يا اكتسابي لاله گوش يكطرفه يادوطرفه ، معاف دايم

بند 9 _ آترزي يا انسداد مجراي گوش خارجي در تمام طول مجرا ياقسمتي از آن ، معاف دايم

بند 10 _ عفونت مزمن گوش مياني كه سبب ايجاد بيورژن يا پوليپ يا ضايعه در ناحيه شراپنل و يا اسنيتت و كولستياتوم نمايد يكطرفه يا دو طرفه ، معاف دايم

بند 11 _ عمل جراحي راديكال ماستويي د كتومي

الف ) يك گوش با ترشح چركي ، معاف دايم

ب ) بدون ترشح ضايعات باقيمانده ، خدمات غيررزمي

بند 12 _ عفونت مزمن گوش مياني با ترشح چركي و پاركي پرده تمپان در صورتي كه از نظر راديولوژي تراكم استخواني يا اسكلروزناشي از عكس العمل عفونت موجود باشد:

الف ) در موارد دوطرفه ، معاف دايم

ب ) يكطرفه ، خدمات غيررزمي

بند 13 _ فلج عصب

صوتي در اثر التهابات قديمي گوش ياشكستگي استخوان روشه يا به علت عمل جراحي گوش ، معاف دايم

بند 14 _ انواع لابيرنتيت ها ، معاف دايم

بند 15 _ سرگيجه و سندرم منير در صورتي كه با آزمايشات پاراكلينيك در بيمارستانهاي نيروهاي مسلح تاييد شود ، معاف دايم

بند 16 _ عوارض مادرزادي يا عفوني و يا ضربه اي در بيني و كام ولب و حلق كه توليد اختلالات واضح تنفسي ، صوتي ، گوارشي نموده باشد و يا كراهت منظر ايجاد كرده باشد در صورتي كه قابل درمان نباشد ، معاف دايم

بند 17 _ رينيت اتروفيك همراه با كروت متعفن ، معاف دايم

بند 18 _ فيبروم نازوفارنگس و تومورهاي خوش خيم پيش رونده ويا عمل شده كه اختلالات شديد عملي و يا خونريزيهاي مكررايجاد نمايد ، معاف دايم

بند 19 _ سينوزيت هاي توأم (پان سينوزيت ) مزمن و ياسينوزيت هاي عمل شده كه عود كرده باشد:

الف ) در صورتي كه دوطرفه باشد ، معاف دايم

ب ) در مورد يكطرفه ، خدمات غيررزمي

بند 20 _ پوليپوز بيني به علت عفونت يا آلرژي همراه و يا بدون سينوزيت

الف ) در صورتي كه دوطرفه باشد ، معاف دايم

ب ) و در صورت يكطرفه ، خدمات غيررزمي

بند 21 - تومورهاي ميكسد غده بناگوشي و يا تحت فكي عمل شده يا عمل نشده ، معاف دايم

بند 22 _ لارنژيت هاي مزمن كه توليد اختلالات شديد و دايمي صوتي يا تنفسي نمايد ، معاف دايم

بند 23 _ بيماريهاي مادرزادي ، عفوني ، ضربه اي و يا تومورهاي حنجره كه توليد اختلالات شديد و دايمي نمايد و با عمل جراحي و يا ساير تدابير درماني قابل درمان نباشد

، معاف دايم

بند 24 _ تومورهاي كلوموس ژوگولر ، آنژيومهاي وسيع در نقاط مختلف گوش و حلق و بيني ، حفره و فضاي دهان ، زبان ، فكين ، سينوسهاي صورت و منضمات اعضاي فوق ، معاف دايم

بخش پانزدهم _ بيماري هاي قلب و عروق ( ماده 43 )

ماده 43 _ مشمولان مبتلا به بيماريهاي قلب و عروق با توجه به نوع بيماري كه به آن مبتلا مي باشند از معافيت مندرج در هر بند به شرح زير استفاده خواهند نمود:

بند 1 _ كليه عوارض عضوي دريچه اي قلب عمل شده و عمل نشده به شرط ثبوت در بيمارستانهاي نيروهاي مسلح ، معاف دايم

تبصره - پرولاپس دريچه اي كه منجر به نارسايي نشده باشد ، خدمات غيررزمي

بند 2 _ وجود هرگونه بيماري مادرزادي قلب اعم از عمل شده ونشده ، معاف دايم

تبصره _ دكسترو كاردي و سيتوس انورتوس اگر با آنوماليهاي ديگرهمراه نبوده و عارضه اي نداشته باشد منع خدمتي ندارد.

بند 3 _ هر نوع نارسايي و بيماري كورونر در هر درجه و حالتي كه باشد مشروط بر آن كه الكترو كارديوگرافيان راتاييدنمايدمعاف دايم

بند 4 _ نارسايي مزمن قلب ، معاف دايم

بند 5 _ هر نوع بيماري مزمن پريكارد _ آندوكارد _ ميوكارد اعم ازانفلاماتور ، تومرال مادرزادي ، معاف دايم

بند 6 _ بيماريهاي مادرزادي و يا اكتسابي ، تومرال و انفلاماتوارايورت و سرخ رگهاي بزرگ مانند كواركتاسيون _ آنوريسم ها _آنژيوم ها و اتساع سرخ رگهاي ريوي كانال آرتريل باز _ تنگي شريان ريوي اصلي _ فيستولهاي شرياني وريدي در هر مورد ، معاف دايم

بند 7 _ ازدياد فشار خون شرياني در صورتي كه فشار خون بازسيستوليك از 160 ميليمتر جيوه و يا دياستوليك از 100ميليمتر جيوه بالاتر باشد(مقصود از فشار

خون باز آنست كه لااقل بيمار 72 ساعت در بيمارستان بستري و فشارخون در ساعات مختلف شب و روز ثبت گردد ) معاف دايم

بند 8 _ ترومنوفيلبيت ها:

الف ) چنانچه عود كننده باشد ، معاف دايم

ب ) در موارد محدود ، خدمات غيررزمي

بند 9 _ واريسها به طور كلي ، خدمات غيررزمي مناسب

بند 10 _ تومورهاي عروق لنفاوي _ لنف آدنوم و الفانتيازيس كه لااقل يكي از اندامها را فرا گرفته باشد ، معاف دايم

بند 11 _ بيماريهاي نادر و وخيم مثل آرتريت نودوزا _آنژيوگراتوماكوريوريس ديفورزوم ، معاف دايم

بند 12 _ اختلالات ريتمها به صورت اكستراسيستولهاي فوق بطني به شرطي كه تعدادشان بيش از 10 ضربان در دقيقه باشد ، معاف دايم

بند 13 _ اختلالات ريتمها به صورت اكستراسيستولهاي بطني كه تعدادشان بيش از هفت عدد در دقيقه و چند كانوني _ دوتا يا بيشترپشت سرهم آمده باشد.(به صورت R-ON-T قرار گرفته باشد )معاف دايم

بند 14 _ تاكيكارديها يا تاكي آريتمي هاي فوق بطني كه شامل تاكيكاردي دهليزي( بيش از 120 ضربان در دقيقه به شرطي كه پس ازيك ساعت استراحت بهبود نيابد ).

فيبرلاسيون دهليزي ، تاكيكارديهاي نودال يا جانكشتال تاكيكارديهاي بطني در هر مورد معاف دايم

بند 15 _ اختلال هدايت داخل دهليزي بلوك سينوس دهليزي _ وقفه سينوس دهليزي و سندرم تاكيكاردي و براديكاردي سندرم( اس _اس _ اس ) براديكاري _ سينوزال كمتر از 50 ضربان در دقيقه كه بافعاليت ، تعداد ضربان به حد لازم افزايش نيابد ، معاف دايم

بند 16 _ اختلالات هدايتي دهليزي بطني مانند سندرم WPW وهمچنين اختلالات هدايتي كه منجر به استفاده از پيس دايم يا موقت شود ، معاف

دايم

بند 17 _ بيماري رينود ، معاف دايم

بخش شانزدهم -بيماريهايي كه در آيين نامه معافيت پزشكي پيش بيني نشده ( ماده 44 تا 45

ماده 44 _ كليه بيماريهايي ناتوان كننده كه فرد مبتلا به آن قادر به انجام خدمت اعم از رزمي و غيررزمي نباشد و در اين آيين نامه پيش بيني نشده به تشخيص شوراي پزشكي نيروي مربوطه به شواري عالي پزشكي معرفي و طبق نظر شوراي عالي پزشكي باآنان رفتار خواهد شد.

ماده 45 _ اين آيين نامه كه در اجراي تبصره يك ماده 39 قانون خدمت وظيفه عمومي در 45 ماده در تاريخ ( ) به تصويب وزيران بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي ، كشور ، دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح رسيده است از تاريخ تصويب قابل اجراست

آيين نامه اجرايي قانون گذرانيدن مدت خدمت وظيفه فارغ التحصيلان دانشكده علوم قضايي در محاكم قضايي ك

ماده 1 _ در اين آيين نامه ، قانون گذرانيدن مدت خدمت وظيفه فارغ التحصيلان دانشكده علوم قضايي در محاكم قضايي كشور _مصوب 1373 _ به اختصار( قانون ) ناميده مي شود.

ماده 2 _ مشمولان اين آيين نامه عبارتند از فارغ التحصيلان دانشكده علوم قضايي كه مطابق ضوابط قوه قضاييه گزينش شده و خدمت دوره ضرورت را انجام نداده اند.

ماده 3 _ سمت هاي قضايي عبارت از كليه مشاغل قضايي موضوع آيين نامه گروههاي شغلي و ضوابط مربوط به تغيير مقام و ارتقاي گروه قضات _ مصوب 24/3/1374 _ و اصلاحات بعدي آن است

ماده 4 _ سمت هاي اداري عبارت از تصدي پست سازماني اداري درقوه قضاييه و سازمانهاي وابسته به طور مستمر از طريق انتصاب بالاترين مقام اجرايي ذي صلاح است

ماده 5 _ حقوق و مزاياي مشمولان قانون در طول دو سال اول عبارت از مجموعه پرداختها و هزينه هايي است كه به هر عنوان به پرسنل هم تراز وظيفه در نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران تعلق مي گيرد و در طول هشت سال مدت تعهد عبارت از مجموعه پ رداختهاي مالي تحت

هر عنوان است كه به هر يك از قضات يامتصديان امور اداري هم تراز در پستهاي مربوط تعلق مي گيرد.

فصل دوم _ ميزان و چگونگي اخذ و انجام تعهد

ماده 6 _ مشمولان داراي شرايط در صورت تمايل به استفاده ازمزاياي قانون ، مكلفند بلافاصله پس از فراغت از تحصيل و اخذ دفترچه آماده به خدمت از اداره وظيفه عمومي ، به اداره كل آموزش و گزينش قضات مراجعه و جهت انجام خدمت در قوه قضاييه به مدت ده سال تعهد بسپارند. اين تعهد بايد در دفترخانه اسناد رسمي تنظيم شود.

تبصره _ تعهد ده ساله موضوع قانون شامل مدت آموزش نظامي ، كارآموزي ، خدمات قضايي يا اداري و تعهد هشت ساله دانشجويان به هنگام ورود به دانشكده علوم قضايي است

فصل سوم _ آموزش و چگونگي اعزام به خدمت و ترفيعات

ماده 7 _ قوه قضاييه در هر دوره فارغ التحصيلي صورت اسامي مشمولان قانون را به همراه تصاوير دفترچه آماده به خدمت آنان به منظور اخذ موافقت و هماهنگي لازم به ستاد كل نيروهاي مسلح ارسال مي كند.

ماده 8 _ ستاد كل نيروهاي مسلح ظرف يك ماه نسبت به درخواست قوه قضاييه بررسي و اعلام نظر كرده و پس از موافقت ، ضمن تعيين مراكز آموزشي نيروهاي مسلح ، صورت اسامي مربوط را براي اعزام به مراكز آموزشي به اداره كل وظيفه عمومي ارسال مي كند.

ماده 9 _ قوه قضاييه قبل از اعزام مشمولان قانون به مراكز آموزشي ، در زمينه پرداخت هزينه هاي مربوط با ستاد نيروي آموزش دهنده هماهنگي مي كند.

تبصره _ هزينه هاي مذكور در اين ماده به ازاي هر نفر در طول دوره آموزش نظامي ، برابر ضوابط ساير موارد مشابه ، توسط وزارت دفاع

و پشتيباني نيروهاي مسلح تعيين و اعلام مي شود.

ماده 10 _ مدت آموزش نظامي مقدماتي مشمولان قانون توسط نيروي آموزش دهنده برابر ضوابط مربوط تعيين مي شود.

تبصره 1 _ مشمولاني كه قبل از شروع انجام تعهد ، آموزش نظامي مقدماتي را در نيروهاي مسلح گذرانده باشند ، با ارايه گواهي به يگان آموزش دهنده ، از انجام آموزش نظامي معاف مي شوند.

تبصره 2 _ نيروي آموزش دهنده مكلف است پس از پايان آموزش نظامي مقدماتي ، بلافاصله مشمولان اين آيين نامه را به صورت انفرادي براي اعزام به قوه قضاييه ، به اداره كل وظيفه عمومي معرفي كند.

ماده 11 _ مشمولان قانون پس از طي دوره آموزش نظامي مقدماتي ، كارآموزي علمي و عملي قضايي يا اداري را به ميزان مقرر مطابق برنامه آموزشي قوه قضاييه طي كرده و پس از موفقيت درآزمون مربوط ، باابلاغ مخصوص حسب مورد به سمت هاي قضايي يا اداري منصوب مي شوند.

تبصره _ محل خدمت قضايي و اداري و ترفيعات و تغييرسمت هاي بعدي مشمولان قانون مطابق مقررات مورد عمل در قوه قضاييه تعيين مي شود.

ماده 12 _ گواهي اشتغال به خدمت مشمولان قانون در طول مدتايفاي تعهد داراي همان امتيازهايي است كه براي مشمولان مواد 6 ، 7 ، 8 و 9 قانون خدمت وظيفه عمومي _ مصوب 1363_ درنظرگرفته شده است

فصل چهارم _ بركناري از خدمات يا امتناع از انجام تعهد

ماده 13 _ در صورتي كه مشمولان قانون از انجام خدمت مورد تعهدامتناع كنند يا در طول مدت تعهد به عللي از خدمت در قوه قضاييه بركنار شوند ، كارگزيني وزارت دادگستري بلافاصله جهت رسيدگي به وضع مشموليت ، آنان را به اداره وظيفه عمومي محل معرفي مي كند تا

در صورت بلامانع بودن ، ضمن احتساب مدت خدمت اموزش نظامي ، بقيه خدمت دوره ضرورت را در نيروهاي مسلح به انجام رسانند.

ماده 14 _ چنانچه مشمولان قانون از خدمت مورد تعهد امتناع كنند ، علاوه بر اجراي مفاد ماده 13 اين آيين نامه ، هزينه هاي انجام شده در طول دوره تحصيل و دو سال اول خدمت وصول و درصورت عدم تعيين تكليف پرداخت آن توسط متعهد ، به تشخيص دادگستري جمهوري اسلامي ايران از محل وثيقه يا تضمين سپرده شده استيفا مي شود.

تبصره _ چنانچه عدم ايفاي تعهد خدمت ناشي از تقصير متعهد نباشد و عرفا نتوان آن را معلول عمل وي تلقي كرد ، به تشخيص دادگستري جمهوري اسلامي ايران متعهد از پرداخت وجوه مذكوردر ماده فوق معاف مي شود.

ماده 15 _ كارگزيني وزارت دادگستري مكلف است مشمولان اين قانون را پس از انجام تعهد خدمت براي دريافت كارت معافيت دايم از خدمت ضرورت در زمان صلح ، به صورت انفرادي به اداره كل وظيفه عمومي معرفي كند.

معاون اول رييس جمهور

قانون چگونگي پرداخت حقوق پرسنل وظيفه نيروهاي مسلح - مصوب 7/5/1375

ماده واحده _ از تاريخ 1/4/1375 حقوق پرسنل وظيفه براساس درصدهاي زير بر مبناي حداقل حقوق پرسنل كادر نيروهاي مسلح ، موضوع بند ( الف ) ماده (1) قانون حقوق و مزاياي مستمر ، پس انداز ثابت ، حق بيمه و بيمه درماني مشمولين قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 1368 _ و بند ( الف ) ماده (144) قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي _ مصوب 1370 _ و اصلاحات بعدي محاسبه و پرداخت مي شود:

رديف درجه _ درصد حقوقي

1سرباز يا ناوي _ 35%

2سرباز دوم يا ناوي دوم _ 40 %

3سرباز يكم يا ناوي يكم

_ 45%

4سرجوخه ، رزم يار و سرناوي _ 50%

5گروهبان سوم ،رزم آورسوم و مهناوي سوم _ 60%

6گروهبان دوم ،رزم آوردوم و مهناي دوم _ 70%

7گروهبان يكم ،رزم آوريكم و مهناي يكم _ 80%

8رزم دار دوم _ 90%

9استواريكم ، رزم دار يكمي و ناوستوار يكم _ 100%

10ستوان سوم و يا ناوبان سوم _ 120%

11ستوان دوم يا ناوبان دوم _ 140%

12ستوان يكم يا ناوبان يكم _ 160%

13ستوان يكم پزشك يا ناوبان يكم پزشك _ 180%

تبصره 1 _ حقوق پرسنل وظيفه در دوران آموزش قبل از دريافت درجه يا سردوشي

براساس درصدهاي حقوقي زير _ بر مبناي حداقل حقوق پرسنل نيروهاي مسلح موضوع اين قانون _ محاسبه و پرداخت مي شود:

الف _ پرسنل وظيفه رديف هاي (1) الي (7) _ 20%.

ب _ پرسنل وظيفه رديف هاي (8) الي (10) _ 30%.

ج _ پرسنل وظيفه رديف (11) _ 40%.

د _ پرسنل وظيفه رديف هاي (12) و (13) _ 50%.

تبصره 2 _ نيروهاي مسلح و سازمان هاي وابسته به نيروهاي مسلح كه پرسنل وظيفه در اختيار دارند مكلفند ، با توجه به اعتبارات مصوب ، امكانات زيست ، پوشاك و خوراك مناسب ،در محل خدمت و همچنين وسيله اياب و ذهاب يا هزينه آن (در هنگام اعزام پرسنل وظيفه به مرخصي استحقاقي ) براي آن فراهم كنند.

آيين نامه اجرايي اين تبصره توسط وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح تهيه و پس از تاييد ستاد كل نيروهاي مسلح به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره 3 _ هرگونه تغيير و اصلاح درصدهاي حقوقي موضوع اين قانون بنا به پيشنهاد وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و تصويب هيات وزيران صورت مي گيرد.

تبصره 4 _ از زمان تصويب اين

قانون ،ماده (21) قانون حقوق و مزاياي مستمر ،پس انداز ثابت ، حق بيمه و بيمه درماني مشمولين قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 1368 _ و تبصره (3) آن و ماده (148) قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي _ مصوب 1370 _ و تبصره (3) آن لغو مي شود.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و چهار تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ هفتم مردادماه يكهزار و سيصد و هفتاد و پنج مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 8/5/1375 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون نحوه تشكيل پيام آوران بهداشت - مصوب 6/8/1375

ماده 1 _ به منظور تامين نيروي انساني مورد نياز در امور بهداشتي ودرماني و آموزشي مناطق روستايي محروم و عشايري كشور در زمان صلح با رعايت كامل عدل اسلامي گروهي از مشمولان وظيفه عمومي در گروه پزشكي و پيراپزشكي و بهياران وظيفه به نحوي كه به آمادگي رزمي آنان آسيب نرساند در هر تقسيم به وسيله كميسيون مذكور در تبصره 1) اين ماده پس از طي آموزش مقدماتي نظامي كه بيش از يك و نيم ماه به طول نخواهد انجاميد، به عنوان پيام آوران بهداشت تعيين و فهرست آن توسط ستاد كل نيروهاي مسلح به وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي اعلام خواهد شد.

تبصره 1 _ كميسيوني مركب از يكنفر از ستاد كل نيروهاي مسلح ويك نفر از وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي و يك نفر ازكميسيون بهداري و بهزيستي با معرفي كميسيون و انتخاب مجلس شوراي اسلامي به عنوان ناظر هر شش ماه يك بار سهميه وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي را از مشمولان وظيفه هر دوره مشخص خواهند نمود.

تبصره 2

_ وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي مجاز است در سقف سهيمه خود نيروهاي داوطلب خدمت در مناطق محروم ونيازمند و نيروهاي متخصص مورد نياز را شناسايي و ليست آنان رابه حوزه وظيفه عمومي و ستاد كل نيروهاي مسلح تحويل دهد.ستاد كل ليست معرفي شده را در قالب سهميه وزارت مذكور قرارداده و بقيه سهميه را طبق ضوابط خود معرفي خواهد نمود.

ماده 2 _ محل خدمت پيام آوران بهداشت مناطقي از كشور مي باشدكه داراي ضريب محروميت چهار پنجم ، سه و نيم پنجم و سه پنجم باشد.

تبصره _ پزشكان عمومي حداقل يك سال اول خدمت را منحصراًدر مراكز بهداشتي درماني روستايي با ايجاد امكانات و تسهيلات مسكن توسط وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي با بيتوته كامل انجام خواهند داد.

ماده 3 _ دانشگاههاي علوم پزشكي و مراكز آموزشي در پايان خدمت دوره ضرورت پيام آوران بهداشت گواهي مربوطه را به عنوان ستاد نيروي ذي ربط صادر و رونوشت به مركز تامين و توزيع نيروي انساني و پيام آوران بهداشت ارسال خواهند داشت و پيام آوران بهداشت كارت پايان خدمت را از نيروي مربوطه دريافت خواهند نمود.

تبصره _ مدت غيبت ترك خدمت و ساير تخلفات انضباطي وخدمتي پيام آوران بهداشت توسط دانشگاه مربوطه به نيروهاي ذي ربط و مركز تامين و توزيع نيروي انساني و پيام آوران بهداشت اعلام خواهد شد.

ماده 4 _ حقوق و مزاياي پيام آوران بهداشت در ساعات موظف اداري طبق ضوابط مقررات مورد عمل ستاد كل نيروهاي مسلح مي باشد.

تبصره _ مشمولان موضوع اين قانون كه موظف به بيتوته در محل خدمت خود مي باشند موظفند حسب اعلام نياز شبكه هاي بهداشتي ، درماني شهرستانهاي مربوط خدمات بهداشتي درماني و آموزشي لازم را

خارج از ساعات موظف اداري در محل خدمت خود يا به صورت دهگردشي در حوزه محل خدمت مربوطه ارايه دهند و بر اساس ضوابط مقرر در لايحه قانوني نحوه اداره واحدهاي بهداشتي درماني و آموزشي وزارت بهداري و بهزيستي _ مصوب 12/10/1358 شوراي انقلاب اسلامي _ يا ساير ضوابط و مقررات مورد عمل در وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي و سازمان هاي منطقه اي بهداشت و درمان استانها ، حق الزحمه دريافت نمايند.

ماده 5 _ قانون نحوه تامين هيأت علمي مورد نياز دانشگاه ها و موسسات آموزش عالي كشور مصوب 1/3/1365 و قانون اعزام دانشجو به خارج از كشور مصوب 25/1/1364 و قانون معافيت بهداشتكاران دهان و دندان و بهداران (تكنيسين هاي بهداشت ومبارزه با بيماريها) از انجام خدمت وظيفه عمومي مصوب 16/2/1369 از اين قانون مستثني بوده و همچنان به قوت خود باقيست و ساير قوانين مغاير لغو و بلااثر خواهد بود.

ماده 6 _ مسئول اجراي اين قانون حسب مورد وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي خواهند بود و آيين نامه اجرايي آن توسط وزارتخانه هاي فوق الذكر و با همكاري ستاد كل نيروهاي مسلح ظرف مدت سه ماه تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهدرسيد.

قانون مربوط به خدمت پزشكان و پيراپزشكان - مصوب 12/2/1375

ماده 1 _ كليه افراد ايراني با تحصيلات فوق ديپلم و بالاتر كه پس ازتاريخ 1/4/1367 از مراكز آموزش عالي گروه پزشكي در داخل و ياخارج از كشور فارغ التحصيل شده يا مي شوند و خدمت آنان از سوي وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي مورد نياز اعلام مي گردد ، مكلفند حداكثر مدت 24 ماه اول پس از فراغت از تحصيل

خود رادر داخل كشور و در مناطق مورد نياز وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي و تشكيلات تابعه آن خدمت نمايند.

تبصره 1 _ مدت خدمت در مقطع كارداني يكسال مي باشد.

تبصره 2 _ مدت فوق براي كمتر از 2 سال برحسب محروميت نقاط به تفصيل آيين نامه اي خواهد بود كه به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره 3 _ كساني كه خدمت موضوع اين قانون را به انجام رسانيده همچنين كساني كه داراي پروانه دايم پزشكي بوده يا واجد شرايط دريافت پروانه دايم باشند، با دريافت مدرك تحصيلي جديد مشمول خدمات موضوع اين قانون نمي باشند.

تبصره 4 _ پزشكان عمومي ذكور مشمول اين قانون و قانون پيام آوران بهداشت موظفند حداقل يك سال خدمات قانوني را درمراكز بهداشتي و درماني روستاها و بخشهاي كشور انجام دهند.

تبصره 5 _ مستخدمين رسمي دولت و كادر ثابت نيروهاي مسلح و اعضاي هيات علمي دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي و تحقيقاتي خدمت موضوع اين قانون را در نقاط مورد نياز سازمان ذي ربط به شرط داشتن واحدهاي بهداشتي درماني انجام خواهندداد.

ماده 2 _ همسران و فرزندان شهدا ، آزادگان مفقودين جنگ تحميلي ، يك نفر برادر يا خواهر شهيد يا مفقود ، برادران و خواهران دو شهيد يا بالاتر ، آزادگان جانبازان انقلاب اسلامي بالاي 25% ونيز مادراني كه حضانت فرزند خود را به عهده دارند و تك فرزندخانواده از خدمات موضوع اين قانون معاف هستند و در صورت تمايل افراد مذكور و نياز وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكياين گروه مي توانند از مزاياي اين قانون بهره مند شوند.

تبصره _ در مورد معافيت افراد مازاد بر نياز اولويت

با رزمندگان مي باشد.

ماده 3 _ مدت خدمت دوره ضرورت و دوره احتياط مشمولان اين قانون كه در حرفه پزشكي انجام شود از كل خدمت مقرر در اين قانون كسر مي گردد.

ماده 4 _ مشمولان اين قانون مكلفند حداكثر يك ماه بعد از فراغت از تحصيل يا اعلام ارزشيابي مدرك تحصيلي خارج از كشور به منظور تعيين وضعيت از لحاظ شمول موضوع اين قانون خود را به وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي معرفي نمايند. وزارت مذكور موظف است ظرف حداكثر دوماه تعيين محل خدمت نموده و افراد مازاد بر نياز را با رعايت اولويت سهميه مناطق 1 و آزادمعاف نمايد. كساني كه ظرف مدت مقرر خود را معرفي ننمايند و يايك ماه پس از تعيين محل خدمت شروع به كار نكنند، غايب محسوب و به تشخيص وزارت مذكور برابر مدت غيبت به خدمت آنان افزوده خواهد شد.

ماده 5 _ مشمولان اين قانون مادام كه خدمات قانوني را شروع ننموده يا معافيت اخذ نكرده باشند، مجاز به دخالت در امور پزشكي نمي باشند.

ماده 6 _ تحويل مدرك تحصيلي و ريزنمرات و صدور هرگونه تاييديه تحصيلي و گواهينامه براي مشمولاني كه خدمت موضوع اين قانون را انجام نداده و يا معافيت دريافت ننموده باشند ممنوع است

تبصره _ كساني كه براي ادامه تحصيل با هزينه شخصي در دانشگاههاي معتبر مورد تاييد در خارج از كشور در رشته هاي مورد نياز كشور احتياج به مدارك تحصيلي داشته باشند با سپردن تضمين كافي مبني بر انجام خدمات قانوني پس از فراغت از تحصيل ، مدارك تحصيلي و گواهي موقت طبابت دريافت خواهند داشت

ماده 7 _ فارغ التحصيلان سهميه مناطق 2 و بالاتر و

مناطق محروم آزمونهاي سراسري سنوات پس از انقلاب فرهنگي موظفند تعهدات خود را بر اساس آيين نامه اي كه به تصويب وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي خواهد رسيد، انجام دهند.

ماده 8 _ مشمولين قوانين قبلي خدمات پزشكان كه به دليل موجه خدمات خود را طبق ضوابط مربوط انجام نداده اند مشمول اين قانون خواهند بود.

ماده 9 _ فارغ التحصيلان خارج از كشور كه از مزاياي ارزي بهره مند نشده اند ، از شمول اين قانون مستثني بوده و چنانچه از گروه داراي پروانه باشند طبق ضوابط پروانه دايم پزشكي دريافت خواهند نمود.

تبصره 1 _ كساني كه از ارز دولتي استفاده نموده اند با توجه به مدت استفاده از ارز دولتي ، خدمات موضوع اين قانون و تعهدات مربوطه را انجام خواهند داد.

تبصره 2 _ كساني كه در حين تحصيل رشته هاي علوم پزشكي واردكشور شده و تحصيلات خود را تا فارغ التحصيلي در داخل كشور ادامه مي دهند در صورتي كه هزينه تحصيل خود را بپردازند و از مزاياي ارزي دولت بهره مند نگرديده باشند براي باقيمانده دوره تكميلي نياز به انجام خدمات قانوني نخواهند داشت

ماده 10 _ خدمات قبلي مشمولين قانون خدمت خارج از مركزپزشكان و دندانپزشكان و داروسازان به قوت خود باقيست و جزو خدمات موضوع اين قانون محسوب مي گردد.

ماده 11 _ مشمولان اين قانون از لحاظ حقوق و مزايا و امور رفاهي (مرخصي هاي استحقاقي استعلاجي بدون حقوق ، پاداش ، كمكهاي غيرنقدي و بيمه عمر و درمان و حادثه و ساير مزايا ) تابع قوانين و مقررات استخدام كشوري و قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت مي باشند و چنانچه به دستگاه ديگر معرفي گردند كه داراي مقررات استخدامي

خاص مي باشند، تابع ضوابط حقوقي و رفاهي آن دستگاه خواهند بود.

تبصره 1 _ مشمولان اين قانون كه به طور تمام وقت و بدون كارانتفاعي خصوصي خدمت مي نمايند، چنانچه از گروه داراي پروانه باشند در مقابل دو نوبت كار موظف از حقوق و مزايا ، اضافه كاري وحق محروميت از مطب طبق آيين نامه اجرايي كه وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي تدوين خواهد نمود، استفاده مي نمايند ودر صورتي كه از گروه بدون پروانه باشند، از مزاياي دو نوبت كارموظف (كار و اضافه كار ) بهره مند مي گردند.

تبصره 2 _ وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي مي تواند مشمولان موضوع اين قانون را در صورت نياز با اولويت مناطق محروم و نيازمند در حين خدمت بدون اخذ مجوزهاي مربوطه به استخدام پيماني يا رسمي دستگاه مربوطه در آورد .

تبصره 3 _ آن عده از مشمولان اين قانون كه در مدت خدمت مقرر ، تحت پوشش نظامهاي حمايتي ديگري نيستند، با پرداخت حق بيمه مقرر در قانون تامين اجتماعي مصوب 1354 (توسط مشمول و دستگاه ذي ربط تحت پوشش حمايت هاي پيش بيني شده درقانون ياد شده قرار خواهند گرفت

ماده 12 _ مشمولان اين قانون كه به سن بالاي 45 سالگي رسيده باشند، از انجام خدمات موضوع اين قانون معاف مي باشند.

ماده 13 _ بهداشت كاران دهان و دندان و كاردانهاي بهداشت خانواده و مبارزه با بيماريها، تابع ضوابط مقرر در قوانين خاص مربوط به خود مي باشند.

ماده 14 _ به منظور تربيت پزشك متخصص مورد نياز مناطق محروم و نيازمند كشور ، وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي موظف است به هنگام پذيرش دستيار

تخصصي سهميه هاي جداگانه اي را براي مناطق محروم نيازمند كشور اختصاص دهد،دستياران تخصصي استفاده كننده از سهميه مذكور موظفند پس ازانجام دوره تخصص برابر طول دوره تخصص به عنوان خدمات قانوني موضوع اين قانون در نقاط مربوط انجام دهند و پس از انجام خدمات مذكور پروانه دايم دريافت خواهند نمود.

تبصره 1 _ دستياران استفاده كننده از سهيمه موضوع اين ماده كه داراي پروانه دايم پزشكي هستند، نصف مدت دوره تخصصي بااحتساب ضرايب مربوط در نقاط مذكور خدمت خواهند نمود.

تبصره 2 _ دستياران تخصصي موضوع ماده فوق موظفند قبل از شروع دوره دستياري تعهد ثبتي لازم جهت خدمت در نقاط مربوط به دانشگاه هاي علوم پزشكي و خدمات بهداشتي ، درماني بسپارند.

تبصره 3 _ قانون نحوه تامين هيات علمي مورد نياز دانشگاهها و موسسات آموزش عالي به قوت خود باقي است

ماده 15 _ قانون تامين وسايل و امكانات تحصيل اطفال و جوانان ايراني و اصلاحات آن به قوت خود باقي است و انجام خدمات موضوع اين قانون به عنوان قسمتي از تعهدات موضوع قانون مزبور محسوب خواهد شد.

ماده 16 _ آيين نامه اجرايي اين قانون توسط وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي حداكثر ظرف دو ماه تهيه و پس از تصويب هيات وزيران به مرحله اجرا گذاشته خواهد شد.

ماده 17 _ كليه قوانين مغاير با اين قانون لغو مي گردد.

آيين نامه اجرايي قانون استخدام روحانيان و طلاب علوم ديني در وزارت آموزش و پرورش با استفاده از معافيت

ماده 1 _ روحانيان و طلاب علوم ديني موضوع ماده واحده قانون استخدام روحانيون و طلاب علوم ديني در وزارت آموزش و پرورش با استفاده از معافيت تحصيلي مصوب 1375 _ كه در اين آيين نامه به اختصار قانون ناميده مي شود به افرادي اطلاق مي شود

كه بر اساس مصوبات ابلاغ شده توسط سازمان امور اداري و استخدامي كشور ارزش استخدامي مدارك تحصيلي آنان حداقل معادل كارشناسي ليسانس از حوزه هاي علوم ديني بوده و مطابق ضوابط مورد عمل وزارت آموزش و پرورش توانايي تدريس داشته باشند.

ماده 2 _ استخدام روحانيان و طلاب علوم ديني با رعايت كليه قوانين و مقررات مربوط به ورود به خدمت رسمي به استثناي شرط دارابودن مدرك پايان خدمت يا معافيت از خدمت وظيفه عمومي ،بعد از طي دوره هاي آموزشي مربوط قبل از صدورحكم آزمايشي _ با رعايت ماده (44) قانون استخدام كشوري _ از محل مجوزهاي استخدامي صادره توسط سازمان اموراداري و استخدامي كشور،صورت مي گيرد.

ماده 3 _ روحانيان و طلاب علوم ديني كه به موجب اين آيين نامه به استخدام در مي آيند.مكلفند قبل از صدور حكم استخدام آزمايشي مطابق سند محضري كه متن آن توسط وزارت آموزش و پرورش تهيه مي شود متعهد شوند به مدت (5) سال در هرنقطه اي كه وزارت آموزش و پرورش تعيين كند خدمت كنند.

ماده 4 _ روحانيان و طلاب علوم ديني داراي مدرك معادل فوق ديپلم _ موضوع تبصره (1) ماده واحده قانون _ كه تا تاريخ تصويب اين قانون داراي حداقل (5) سال تحصيلي سابقه خدمت تدريس متوالي و تمام وقت (حداقل 24 ساعت در هفته دروزارت آموزش و پرورش باشند پس از كسب مجوز از سازمان امور اداري و استخدامي كشور،با رعايت مقررات مربوط و بامعافيت از آزمون استخدامي مي توانند در هر نقطه اي كه وزارت آموزش و پرورش تعيين كند به استخدام درآيند.

تبصره _ افراد موضوع اين ماده از شركت در آزمون استخدامي معاف هستند و چنانچه تعداد متقاضيان از تعداد

مورد نيازوزارت آموزش و پرورش بيشتر باشد، با رعايت اولويت هاي تعيين شده از سوي وزارت ياد شده استخدام مي شوند.

ماده 5 _ در استخدام افراد موضوع قانون قوانين و مقررات مربوط به اولويت استخدام ايثارگران در دستگاه هاي دولتي لازم الاجراست

ماده 6 _ گزينش افراد موضوع قانون بر اساس قانون گزينش معلمان و كاركنان وزارت آموزش و پرورش صورت مي گيرد.

ماده 7 _ وزارت آموزش و پرورش مكلف است فهرست مشخصات استخدام شدگان هرسال را حداكثر تا پايان همان سال براي طي دوره آموزش مقدماتي نظامي به طور يك جا به ستاد كل نيروهاي مسلح اعلام كند.

تبصره _ ستاد كل نيروهاي مسلح مكلف است ضمن تعيين يگان آموزش دهنده ترتيبي اتخاذ نمايد كه دوره آموزش مقدماتي نظامي افراد موضوع اين ماده در تعطيلات تابستاني مدارس برگزار شود.

ماده 8 _ وزارت آموزش و پرورش افرادي را كه تعهد خود را به طور كامل ايفا كنند،به اداره وظيفه عمومي معرفي مي كند تا درصورت گذراندن دوره آموزش مقدماتي نظامي كارت معافيت دايم از خدمت وظيفه عمومي در زمان صلح براي آنان صادرشود.

ماده 9 _ افراد مشمول اين قانون در صورت عدم تاييد صلاحيت در دوره خدمت آزمايشي با استنكاف از انجام كامل خدمت مورد تعهد،بايد بلافاصله براي تعيين تكليف وضعيت خدمت وظيفه عمومي به اداره وظيفه عمومي معرفي شوند.

ماده 10 _ به كارگيري افراد مشمول اين قانون در مشاغل اداري همچنين موافقت با انتقال و مأموريت آنان به خارج از وزارت آموزش و پرورش قبل از ايفاي كامل تعهدات موضوع اين آيين نامه ممنوع است

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

قانون چگونگي دريافت و تخصيص اعتبار موضوع قانون نحوه معاينه پزشكي مشمولان خدمت وظيفه عمومي - مصوب

ماده واحده _ مبالغي كه در اجراي تبصره 2

_ ماده واحده قانون نحوه معاينه پزشكي مشمولان خدمت وظيفه عمومي مصوب 1368 و اصلاحي آن مصوب 1373 براي معاينات پزشكي مشمولان خدمت وظيفه عمومي به حساب خزانه واريز مي شود، از محل اعتبار خاصي كه به همين منظور در قانون بودجه هر سال پيش بيني مي شود در اختيار دستگاههاي ذي ربط قرار خواهد گرفت تا در جهت پرداخت هزينه هاي مربوط به معاينات تخصصي مشمولان مذكور به مصرف برسانند.

قانون سرباز قهرمان - مصوب اسفندماه 1376

ماده واحده _ به موجب اين قانون در زمان صلح كليه ورزشكاراني كه از طرف فدراسيونهاي ورزشي به عضويت تيمهاي ملي برگزيده مي شوند با درخواست سازمان تربيت بدني و هماهنگي ستاد كل نيروهاي مسلح مي توانند خدمت مقدس سربازي خود را پس از طي دوره آموزش نظامي درنيروهاي مسلح جمهوري اسلامي زيرنظر سازمان تربيت بدني در تيم هاي ملي سپري نمايند.

تبصره 1 _ مشمولان اين قانون در صورت اخراج يا حذف از تيم هاي ملي ، بقيه خدمت دوره ضرورت خود رابايد در نيروهاي مسلح سپري نمايند.

تبصره 2 _ مشمولين اين قانون از شمول مفاد بند (2) ماده (18) قانون گذرنامه مصوب 1351 مستثني مي باشند.

تبصره 3 _ در صورت نياز نيروهاي مسلح به سربازان فوق الذكر جهت شركت در مسابقات آسيايي يا جهاني مربوط به نيروهاي مسلح ، نامبردگان در اختيار ستاد كل نيروهاي مسلح قرار مي گيرند.

تبصره 4 _ آيين نامه اجرايي اين قانون حداكثر ظرف دو ماه از تاريخ تصويب مشتركا توسط وزارتخانه هاي كشور و دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و سازمان تربيت بدني با تاييد ستاد كل نيروهاي مسلح تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

آيين نامه اجرايي قانون سرباز قهرمان

ماده 1 _ در اين آيين نامه عبارتهاي زير در معاني مشروح مربوط به كار مي روند:

الف _ سازمان سازمان تربيت بدني

ب _ ستاد كل ستاد كل نيروهاي مسلح

پ _ قانون قانون سرباز قهرمان _ مصوب 1376

ت _ ناجا: نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران

ماده 2 _ كليه كساني كه در زمان صلح از طرف فدراسيونهاي ورزشي به عضويت تيم هاي ملي پذيرفته مي شوند و خدمت دوره ضرورت را انجام نداده اند مشمول مفاد اين آيين نامه مي باشند.

ماده

3 _ سازمان ، صورت اسامي مشمولان قانون را به همراه تصاوير دفترچه هاي آماده به خدمت آنان به منظور هماهنگي لازم به ستاد كل ارسال مي نمايد.

ماده 4 _ ستاد كل حداكثر ظرف يك ماه نسبت به درخواست سازمان ، بررسي و ضمن تعيين مركز آموزش ، صورت اسامي مشمولان را براي اعزام به معاونت وظيفه عمومي ناجا ارسال مي نمايد.

تبصره _ كليه مشمولان موضوع اين آيين نامه از طريق معاونت وظيفه عمومي ناجا و با استفاده از اختيارات ماده (27) آيين نامه اجرايي قانون خدمت وظيفه عمومي ، موضوع تصويب نامه شماره 31940 مورخ 15/5/1364 به مركز آموزش مشخص كه توسط ستاد كل تعيين شده است اعزام مي شوند.

ماده 5 _ چنانچه مشمولان موضوع اين آيين نامه در حين دوره آموزش نظامي و يا بعد از آن جهت سير مراحل انتخاب براي تيم ملي به اردوي آمادگي تيم ملي و يا به طور مستقيم به تيم ملي دعوت شوند ، با درخواست سازمان و هماهنگي ستاد كل ، در اختيار سازمان قرر خواهند گرفت

ماده 6 _ سازمان موظف است قبل از اعزام مشمولان قانون به مراكزآموزشي ، با ستاد نيروي آموزش دهنده هماهنگي و طبق توافق هزينه هاي مربوط را پرداخت نمايد.

تبصره _ هزينه هاي مذكور در اين ماده به ازاي هر نفر در طول دوره آموزش نظامي برابر ضوابط ساير موارد مشابه ، توسط وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح تعيين و اعلام مي شود.

ماده 7 _ مشمولان اين آيين نامه از كليه حقوق و مزاياي قانوني كه براي پرسنل وظيفه در نظر گرفته شده يا تزيي ن پس در نظر گرفته شود بهره مند مي شوند.

ماده 8 _ مشمولان اين آيين نامه از نظر بيمه عمر و حوادث وخدمات درماني

مشمول قوانين و مقررات مربوط به نيروهاي مسلح مي باشند.

ماده 9 _ مدت آموزش نظامي مقدماتي مشمولان قانون توسط نيروي آموزش دهنده برابر ضوابط مربوط تعيين مي شود.

تبصره 1 _ مشمولاني كه قبل از شروع خدمت ، آموزش نظامي مقدماتي را در نيروهاي مسلح گذرانده باشند با ارايه گواهي به مركز آموزش ، از آموزش نظامي معاف خواهند شد.

تبصره 2 _ نيروي آموزش دهنده مكلف است پس از پايان آموزش نظامي مقدماتي بلافاصله مشمولان اين آيين نامه را به منظور ادامه خدمت دوره ضرورت به سازمان معرفي و سازمان نيز موظف است تاريخ شروع به خدمت آنان را به مركز آموزش دهنده اعلام نمايد.

ماده 10 _ مشمولان اين آيين نامه در دوران خدمت در تيم ملي به عنوان مأمور به خدمت در فدراسيونهاي ورزشي انجام وظيفه خواهند نمود و در مدت مأموريت حق فعاليت در هيچ باشگاه ياتيم ورزشي غير نظامي ، مگر با موافقت ستاد كل را نخواهند داشت

ماده 11 _ سازمان موظف است تخلف مشمولان اين آيين نامه را براساس آيين نامه انضباطي نيروهاي مسلح به نيروهاي مربوط اعلام نمايد. نيروي مربوط حداكثر ظرف (2) ماه نتيجه رسيدگي و اقدام لازم را به سازمان اعلام مي نمايد.

تبصره 1 _ مشمولان موضوع اين آيين نامه از لحاظ انجام وظيفه مشخص در سازمان ، تابع قوانين و مقررات سازمان خواهند بود.

تبصره 2 _ در صورتي كه سازمان نتواند از افراد مشمول اين آيين نامه در تيمهاي ملي استفاده نمايد ، موظف است با هماهنگي ستادكل درخصوص بازگرداندن افراد ياد شده به سازمان مربوط اقدام كند.

ماده 12 _ سازمان مكلف است در صورت نياز تيم هاي ورزشي نيروهاي مسلح به مشمولان اين آيين نامه جهت شركت

درمسابقات آسيايي يا جهاني مربوط به نيروهاي مسلح (سيزم ، آنان را براي شركت در مسابقات در اختيار ستاد كل قرار دهد و ستاد كل بايد پس از پايان مسابقات آنان را به سازمان اعاده نمايد.

ماده 13 _ مشمولان ماده (6) اين آيين نامه يا كساني كه دفترچه آماده به خدمت نگرفته اند از شمول بند (2) ماده (18) قانون گذرنامه مصوب 1351 _ مستثنا مي باشند و تنها براي شركت در ارودهايامادگي و مسابقات ورزشي اعلام شده از سوي سازمان مجاز به خروج از كشور مي باشند.

تبصره 1 _ نمونه امضاي مقام مسوول سازمان براي درخواست صدور مجوز خروج از كشور ، از طريق معاونت وظيفه عمومي ناجابه صورت كتبي از سازمان اخذ و به اداره كل گذرنامه معرفي مي شود.

تبصره 2 _ اداره كل گذرنامه مكلف است اسامي مشمولان اين ماده را كه در اجراي اين آيين نامه از سوي سازمان به منظور خروج ازكشور جهت آنان درخواست صدور گذرنامه شده است ، به معاونت وظيفه عمومي ناجا تنها جهت اطلاع اعلام نمايد.

ماده 14 _ سازمان موظف است مشمولان اين آيين نامه را در پايان دوره خدمت ضرورت براي دريافت كارت پايان خدمت به نيروي آموزش دهنده معرفي نمايد.

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

بند (ط تبصره (9) قانون بودجه سال 1377 كل كشور

به دولت اجازه داده مي شود بر اساس اجازه فرماندهي معظم كل قوا تعدادي از مشمولان خدمت نظام وظيفه را كه آموزش نظامي را در نيروهاي مقاومت بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي يا يكي از مراكز نظامي ديده اند مطابق آيين نامه اي كه به پيشنهاد ستاد كل نيروهاي مسلح به تصويب هيات وزيران مي رسد ، از خدمت نظام وظيفه معاف نمايد و هزينه هاي مربوط وهمچنين ما به ازاي

ارزش خدماتي را كه از آن معاف مي گردند از ايشان دريافت و به حساب رديف 419964 قسمت سوم اين قانون واريز نمايد.

مشمولان متاهل واجد شرايط ، وابستگان درجه اول خانواده معظم شهدا و جانبازان ، مفقودالاثرها و آزادگان از پنجاه درصد (50%) تخفيف برخوردار خواهند شد.

قانون اصلاح قانون معافيت يك نفر از فرزندان خانوده هاي شهدا ، معلولين ، اسرا ، مفقودالاثر ها از خدم

ماده واحده _ متن ماده واحده قانون معافيت يك نفر از فرزندان خانواده هاي شهدا ، معلولين ، اسرا ، مفقودالاثرها از خدمت وظيفه عمومي مصوب 24/9/1366 و تبصره 1) آن به شرح ذيل اصلاح و ساير تبصره ها بدون تغيير ابقا مي گردد:

مشمولاني كه پدر يا مادر يا فرزند يا برادر يا خواهر آنان در راه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي و استمرار آن شهيد يا جانباز ( جانبازي كه طبق نظر شوراي پزشكي بنياد جانبازان به تنهايي قادر به اداره امور شخصي خود نباشد) يا اسير يا مفقودالاثر شده يا بشوند و مراتب مورد تاييد نهادهاي ذي ربط باشد، با رعايت تبصره هاي ذيل از انجام خدمت نظام وظيفه عمومي معاف دايم خواهند بود:

تبصره 1 _ در صورتي كه مدت اسارت يا مفقودالاثر بودن پدر يامادر يا فرزند يا برادر يا خواهر مشمولان از سه سال تجاوز كرده باشد، اين قبيل مشمولين از معافيت دايم استفاده خواهند نمود و درغير اين صورت تا رسيدن به حد نصاب سه ساله از معافيت موقت يك ساله استفاده خواهند كرد و در هر صورت به ازاي هر سال اسارت منسوبين مشمول مذكور ، شش ماه از خدمت دوره ضرورت وي كسر مي گردد.

تبصره 2 _ به ازاي هر شهيد يا اسير يا معلول يا مفقودالاثر ، يكنفر از فرزندان يا برادران آنان حسب مورد از

معافيت مذكور استفاده مي نمايد.

تبصره 3 _ حق اولويت در استفاده از معافيت با فرزند شهيد يا معلول يا اسير يا مفقودالاثر مي باشد و در صورت عدم بلوغ فرزند بارضايت مادر يا ولي قهري مي تواند برادر شهيد يا اسير يا مفقودالاثر يا معلول از معافيت اين قانون استفاده نمايد.

تبصره 4 _از تاريخ تصويب اين قانون كليه قوانين مغاير با آن ملغي است

قانون احتساب قسمتي از خدمت اعضاي بسيج نيروي مقاومت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عنوان خدمت دوره

ماده واحده _ كليه افرادي كه از سن شانزده سالگي تمام عضو بسيج نيروي مقاومت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مي شوند و به طور منظم با آن نيرو همكاري مي نمايند، هر سال خدمت آنان متناسب باميزان فعاليت معادل چهل و پنج روز تا سه ماه جز خدمت وظيفه عمومي آنان محسوب مي گردد.

تبصره _ آيين نامه اجرايي اين قانون حداكثر ظرف سه ماه توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و نيروي انتظامي تهيه و پس از تاييد ستاد كل نيروهاي مسلح به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

آيين نامه اجرايي قانون احتساب قسمتي از خدمت اعضاي بسيج نيروي مقاومت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به

ماده 1 _ در اين آيين نامه اصطلاحات زير در معاني مشروح مربوط به كار مي روند:

الف _ قانون قانون احتساب قسمتي از خدمت اعضاي بسيج نيروهاي مقاومت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عنوان خدمت دوره ضرورت مصوب 1378

ب _ نيروي مقاومت نيروي مقاومت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

پ _ سپاه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

ماده 2 _ افرادي كه از سن 16 سالگي تمام و بالاتر ، از زمان لازم الاجرا شدن قانون عضو بسيج شده يا مي شوند ، به ازاي هر سال همكاري منظم ، مشمول مفاد اين آيين نامه هستند.

ماده 3 _ افرادي كه مشمول اين آيين نامه هستند بايد در موعد قانوني خود را جهت انجام خدمت دوره ضرورت ، به بخش هاي خدمت وظيفه عمومي مربوط معرفي نمايند.

تبصره _ آن بخش از خدمت بسيجي كه در طول مدت غيبت سربازي انجام شده و يا مي شود ، مشمول امتيازهاي اين آيين نامه نيست

ماده 4 _ مدت فعاليت مشمولان اين آيين نامه به شرح زير به عنوان خدمت وظيفه عمومي محسوب مي شود.

الف _ آن دسته از بسيجياني كه

در يكي از مسئوليت هاي زير فعاليت نمايند به ازاي هر سال فعاليت مستمر معادل سه ماه جزو خدمت دوره ضرورت آنان محسوب مي شود.

1 _ فرمانده و اعضاي شوراي حوزه هاي مقاومت

2 _ فرمانده و اركان گردان هاي عاشورا.

3 _ فرمانده گروهانهاي عاشورا و هم تراز با آن

4 _ فرمانده پايگاه هاي مقاومت و مسؤولان واحدهاي دانشجويي ودانش آموزي

ب _ آن دسته از بسيجياني كه در يكي از مسئوليت هاي زير فعاليت نمايند به ازاي هر سال فعاليت مستمر معادل دو ماه و نيم جزو خدمت دوره ضرورت آنان محسوب مي شود.

1 _ فرمانده گروههاي مقاومت

2 _ اركان گروهان هاي عاشورا و همتراز با آن

3 _ اعضاي شوراي پايگاه هاي مقاومت و شوراي واحدهاي دانشجويي و دانش آموزي

ج _ اعضاي گردان هاي عاشورا و ساير بسيجياني كه در رده هاي مقاومت بسيج سازماندهي گرديده و در برنامه هاي حفظ انسجام و مأموريت هاي محول به طور منظم شركت مي كنند به ازاي هر سال فعاليت مستمر معادل يك ماه و نيم جزو خدمت دوره ضرورت آنان محسوب مي شود.

ماده 5 _ چنانچه مدت خدمت بسيجيان بيش از يك سال باشد ، به همان نسبت كسري از امتيازات موضوع اين آيين نامه ملاك احتساب خواهد بود.

ماده 6 _ مدت دوره هاي آموزش مذكور در قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي _ مصوب 1370 _ و مدت خدمت تمام وقت بسيجيان در سازمان هاي رزمي موضوع ماده 69) قانون ياد شده تابع حكم مندرج در ماده مذكور است و مشمول كسر خدمت موضوع اين آيين نامه نمي باشد.

ماده 7 _ مدت خدمت قابل احتساب و نيز ميزان كسر خدمت با رعايت مفاد اين آيين نامه از سوي نيروي مقاومت

گواهي و جهت ارايه به يگان خدمتي مربوط صادر مي شود.

ماده 8 _ تعيين چگونگي همكاري و مدت آن ، مرجع تشخيص و تاييد ميزان فعاليت ها ، نحوه ارزشيابي و ثبت سوابق خدمت بسيجيان بر اساس دستورالعملي خواهد بود كه حداكثر ظرف سه ماه از تاريخ ابلاغ اين آيين نامه در چهارچوب قانون و مفاد اين آيين نامه توسط نيروي مقاومت با هماهنگي ستاد مشترك سپاه تهيه و پس از تاييد ستاد كل نيروهاي مسلح اجرا مي شود.

تبصره _ نيروي مقاومت موظف است همه ساله گزارش عملكردخود را در اجراي اين آيين نامه از طريق ستاد مشترك سپاه به ستادكل نيروهاي مسلح منعكس نمايد.

تصويب نامه درخصوص الحاق تبصره (3) به ماده (103) آيين نامه اجرايي قانون خدمت وظيفه عمومي

تصويب نامه درخصوص الحاق تبصره (3) به ماده (103) آيين نامه اجرايي قانون خدمت وظيفه عمومي - مصوب 12/

تصويب نامه درخصوص الحاق تبصره (3) به ماده (103) آيين نامه اجرايي قانون خدمت وظيفه عمومي - مصوب 12/11/1379

هيات وزيران در جلسه مورخ 2/11/1379 به استناد ماده (66) قانون خدمت وظيفه عمومي _ مصوب 29/7/1363 _ تصويب نمود:

متن زير به عنوان تبصره (3) به ماده (103) آيين نامه اجرايي قانون خدمت وظيفه عمومي (موضوع تصويب نامه هاي شماره 31940 مورخ 15/5/1364 و شماره 33176/ت 21203 ه مورخ 13/10/1378) الحاق مي شود.

تبصره خروج موقت مشمولان زير از كشور ، در صورتي كه داراي معافيت تحصيلي باشند در مدت اعتبار كارت معافيت موقت ، بدون اخذ تضمين هاي فوق الذكر مجاز خواهد بود:

الف _ دانشجويان دانشگاه ها و موسسات آموزش عالي كشور كه از طريق كنكور رسمي سراسري پذيرفته شده اند با معرفي كتبي مراجع ياد شده

ب _ طلاب علوم ديني حوزه هاي علميه با تاييديه كتبي

شوراي مديريت حوزه علميه قم يا نمايندگي آن در استان ها.

معاون اول رئيس جمهور _ حسن حبيبي

آيين نامه اجرايي بند (ط تبصره (9) قانون بودجه سال 1379 كل كشور ( خريد خدمت )

ماده 1 _ مشمولان قانون خدمت وظيفه عمومي زير، در صورتي كه واجد شرايط اعزام به خدمت باشند، در ازاي پرداخت مبالغ تعيين شده پس از طي دوره آموزش نظامي از انجام خدمت دوره ضرورت در زمان صلح معاف مي شوند:

1 _ مشمولان ديپلم و پايين ترمتولدان سال 1338 تا پايان سال 1360

2 _ مشمولان فوق ديپلم متولدان سال 1338 تا پايان سال 1358

3 _ مشمولان ليسانس متولدان سال 1334 تا پايان 1356

4 _ مشمولان فوق ليسانس متولدان سال 1334 تا پايان سال 1354

5 _ مشمولان دكترا و بالاتر متولدان سال 1329 تا پايان سال 1352

تبصره 1 _ مشمولان موضوع بند(ح تبصره 9) قانون بودجه سال 1379 كل كشور مشمول مقررات اين آيين نامه نيستند.

تبصره 2 _ مشمولان موضوع ماده 2) قانون نحوه تامين هيات علمي وكليه متعهدان به وزارتخانه ها مشمول مقررات اين آيين نامه نيستند.

تبصره 3 _ با دانشجويان منصرف و اخراجي از تحصيل از نظرارزش ريالي همانند فارغ التحصيلان همان مقطع رفتار خواهد شد.

ماده 2 _ اعطاي معافيت به گروههاي ديگري از مشمولان خدمت وظيفه علاوه بر مشمولان مذكور در ماده 1) در صورت لزوم منوط به اعلام نظر بعدي مي باشد.

ماده 3 _ مبالغي كه هر يك از مشمولان موضوع ماده 1) بايدبپردازند، به شرح جدول زير مي باشد:

مدرك تحصيلي ارزش ريالي معافيت ارزش ريالي معافيت غايبان

زير ديپلم 000/100/12 000/000/15

ديپلم 000/200/13 000/000/16

فوق ديپلم 000/300/14 000/000/17

ليسانس 000/500/16 000/000/21

فوق ليسانس 000/700/18 000/000/23

دكتراي غيرپزشكي 000/900/20 000/800/25

دكتراي پزشكي 000/100/23 000/500/28

تبصره 1 _ مبلغ معافيت مشمولان وظيفه با بيش

از يك سال سابقه غيبت برابر ارزش تعيين شده معافيت غايبان مي باشد.

تبصره 2 _ مشمولاني كه داراي كسر خدمت بوده يا قبلا به طرق قانوني از خدمت سربازي ترخيص شده اند، در صورت درخواستاستفاده از تسهيلات اين آيين نامه متناسب با مدت باقيمانده بخشي از مبالغ اعلام شده در جدول ماده (3) را پرداخت مي نمايند.

تبصره 3 _ مبلغ ده درصد (10%) از وجوه واريزي اين ماده تحت عنوان ( هزينه آموزش سربازاني كه معاف مي شوند و بهبود وضعيت سربازان حين خدمت ) در اختيار وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح قرار مي گيرد تا از طريق ستاد كل نيروهاي مسلح در اختيار مراجع ذي ربط قرار گيرد.

تبصره 4 _ مشمولاني كه قبلا آموزش نظامي را طي كرده اند يامدت (45) روز به جبهه اعزام شده اند، از طي دوره آموزش نظامي معاف مي باشند.

ماده 4 _ مشمولان زير از تخفيف بر خوردار مي شوند:

الف _ وابستگان درجه اول خانواده معظم شهدا، مفقودالاثرها وجانبازان بيست و پنج درصد (25%) و بالاتر از نود درصد (90%) و آزادگان و جانبازان زير بيست و پنج درصد (25%) از پنجاه درصد(50%) تخفيف برخوردار مي شوند.

ب _ مددجويان كميته امداد امام خميني (ره و سازمان بهزيستي كشور واجد يكي از شرايط زير از نود درصد (90%) تخفيف و بقيه ازپنجاه درصد (50%) تخفيف برخوردار مي شوند:

1 _ يگانه فرزند ذكور بالاي 18 سال هر پدر يا مادر.

2 _ نوه بيش از 18 سال هر جد يا جده فاقد فرزند ذكور.

3 _ يگانه برادر بيش از 18 سال هر خواهر مجرد و برادر صغير.

4 _ يگانه مراقب هر برادر از كار افتاده

5 _ ايتام تحت پوشش

6 _ مددجوي

تحت پوشش كميته امداد يا سازمان بهزيستي كه به حالت خود اشتغالي رسيده است و به اداره معاش خانواده كمك مي كند (از هر خانواده فقط يك نفر)

پ _ حايزان رتبه هاي اول تا سوم كنكور سراسري گروههاي تحصيلي دانشگاهها پنجاه درصد (50%).

ت _ شركت كنندگان در المپيادهاي علمي بين المللي پنجاه درصد(50%).

ث _ مشمولان متاهل واجد شرايط پنجاه درصد(50%).

تبصره _ افرادي كه واجد دو يا چند شرط هستند، فقط از يكي ازشرايط برخوردار خواهند شد.

ماده 5 _ مراحل اجرايي صدور كارت معافيت موضوع اين آيين نامه در مورد مشمولان واجد شرايط اعزام در داخل كشور به شرح زيرمي باشد:

الف _ مشمولان متقاضي معافيت موضوع اين آيين نامه بايد به حوزه وظيفه عمومي محل تولد يا سكونت خود مراجعه نمايند.

ب _ حوزه هاي وظيفه عمومي موظفند به وضعيت مشمولان متقاضي رسيدگي و مشمولان واجدشرايط را جهت پرداخت مبالغ تعيين شده راهنمايي نمايند.

پ _ حوزه هاي وظيفه عمومي پس از دريافت رسيد بانكي ازمتقاضيان براي آنان دفترچه آماده به خدمت جهت اعزام به آموزش صادر و تحويل مي نمايند.

ت _ اداره وظيفه عمومي موظف است ماهانه آمار متقاضيان معافيت را به همراه آمار كل مشمولان قابل اعزام به خدمت هر ماه به ستاد كل نيروهاي مسلح اعلام نمايد.

ث _ ستاد كل نيروهاي مسلح با هماهنگي سازمانهاي نيروهاي مسلح ، سهميه آموزش هر يك از آنها را مشخص و به وظيفه عمومي اعلام مي نمايد.

ج _ مبلغ مربوط به هزينه هاي دوره آموزشي بايد قبل از تشكيل دوره آموزش در اختيار نيروي آموزش دهنده قرار گيرد.

چ _ مراكز آموزش دهنده موظفند مشمولان مزبور را پس از پايان آموزش به حوزه هاي وظيفه عمومي ذي ربط معرفي نمايند.

ح _ حوزه هاي وظيفه عمومي موظفند ظرف حداكثر دو

ماه براي مشمولان ياد شده كارت معافيت دايم صادر و تحويل نمايند.

ماده 6 _ چنانچه هر يك از مشمولان غيرغايب تا قبل از خاتمه آموزش واجدشرايط يكي از معافيتهاي قانوني گردند يا هر يك ازمشمولان وظيفه قبل از تحويل كارت معافيت فوت نمايند، مبلغ دريافتي با كسر نمودن هزينه آموزش مربوط به آنان يا خانواده شان مسترد مي گردد.

ماده 7 _ وضعيت مشمولان موضوع اين آيين نامه از لحاظ دوران احتياط و ذخيره تابع مقررات قانون وظيفه عمومي مي باشد.

ماده 8 _ مبالغ دريافتي بابت اعطاي معافيت به حساب رديف 419964 قسمت سوم قانون بودجه سال 1379 كل كشور واريزمي شود.

ماده 9 _ معاونت وظيفه عمومي نيروي انتظامي جمهوري اسلاميايران مسئول اجرا و وزارتخانه هاي كشور و دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح مسئول نظارت بر اجراي اين آيين نامه خواهند بود.

تبصره _ سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور مبلغ يك درصد(1%) از درآمد حاصل شده از اين قانون را با رعايت قسمت اخير بند(ط تبصره 9) قانون بودجه سال 1379 كل كشور جهت بازسازي و تجهيز در اختيار نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران قرار مي دهد تا برابر دستورالعملي كه از سوي نيروي ياد شده تهيه وبه تاييد وزير كشور مي رسد، هزينه گردد.

حسن حبيبي

آيين نامه اجرايي بند ( ح ) تبصره 9 قانون بودجه سال 1380

1 _ مشمولان غايب واجد شرايط خريد خدمت

1 _ مشمولان زير ديپلم متولدين 1338 تا 30/12/1355 كه موعداعزام آنان حداكثر تا تاريخ 30/12/1374 بوده و به موقع خود رامعرفي ننموده اند.

2 _ مشمولان ديپلمه ) قبولي خرداد و شهريور 1374 و سالهاي قبل كه موعد اعزام آنان حداكثر تا تاريخ 30/12/1374 بوده و خود را به موقع معرفي ننموده اند. )

3 _ مشمولان فوق ديپلم و بالاتر با توجه به فرجه شش ماهه از زمان فراغت

از تحصيل كه موعد اعزام آنان حداكثر تا تاريخ 30/12/1376 بوده و به موقع خود را معرفي ننموده اند.

تذكر _ براي مشمولان اخراجي و انصرافي كه تاريخ انصراف آنان مربوط به قبل از تاريخ 30/12/1374 مي باشد، چنانچه با توجه به فرجه چهارماهه موعد اعزام آنان حداكثر تا قبل از تاريخ مذكور بوده و به موقع خودر ا معرفي ننموده اند.

2 _ مبالغي را كه هر يك از مشمولان بايد بپردازند به شرح ذيل است

مدرك تحصيلي ارزش ريال مشمولان غايب تخفيف 90% تخفيف 50%

زيرديپلم 000/500/16 000/650/1 000/250/8

ديپلم 000/600/17 000/760/1 000/800/8

فوق ديپلم 000/700/18 000/870/1 000/350/9

ليسانس 000/100/23 000/310/2 000/550/11

فوق ليسانس 000/300/25 000/530/2 000/650/12

دكتري غيرپزشكي 000/400/28 000/840/2 000/200/14

دكتري پزشكي 000/400/31 000/140/3 000/700/15

3 _ شماره حسابهاي مورد نياز

الف _ شماره حساب 854 خزانه داري كل نزد بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران قابل واريز در تمام بانك هاي ملي براي واريز 000/35 ريال بابت هزينه صدور كارت

ب _ شماره حساب 05/739 يا 739 خزانه داري كل نزد بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران قابل واريز در بانك هاي ملي براي واريز ارزش ريالي معافيت

ج _ شماره حساب 90032 وزارت امور اقتصادي و دارايي نزد بانك ملي شعبه ناصرخسرو براي واريز نمودن مبلغ 5000 ريال قابل پرداخت در بانك هاي ملي

در صورتي كه حساب واسط استاني افتتاح گرديد، واريز به حساب مذكور بلامانع است

4 _ در خصوص تخفيف و استرداد وجه و تقسيط وفق آيين نامه اجرايي بند ( ح ) تبصره 9 قانون بودجه سال 1380

5 _ در خصوص آموزش مشمولان وفق ماده 8 دستورالعمل خريدخدمت سال 1379 در صورتي كه در شمول آموزش باشند اقدام شود.

بند (ح تبصره 9 قانون بودجه سال 1380 كل كشور (خريد خدمت

ح _ به دولت اجازه داده مي شود با موافقت فرماندهي معظم كل قواتعدادي از مشمولان مازاد خدمت

نظام وظيفه را كه آموزش نظامي را در نيروهاي مقاومت بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي يا يكي از مراكز نظامي ديده يا مي بينند مطابق آيين نامه اي كه به پيشنهاد ستاد كل نيروهاي مسلح حداكثر تا پايان فروردين 1380 به تصويب هيات وزيران مي رسد، از خدمت نظام وظيفه معاف نمايد وهزينه هاي مربوط و همچنين ما به ازا ارزش خدماتي را كه از آن معاف مي گردند از ايشان دريافت و به حساب رديف 9964/41قسمت سوم اين قانون واريز نمايد.

روستايياني كه به تاييد شوراي اسلامي روستا و كميته امداد امام خميني (ره منطقه قادر به پرداخت يكجا نباشند به اقساط يكساله پرداخت خواهند كرد.

مشمولان واجد شرايط (وابستگان درجه اول معظم شهداو جانبازان و مفقودالاثرها و آزادگان مددجويان سازمان بهزيستي كشور وكميته امداد امام خميني (ره و حايزين رتبه اول تا سوم دانشگاهها وفرزندان نيروهاي نظامي و انتظامي و دارندگان مدال هاي قهرماني مسابقات ورزشي جهاني و المپيك از حداقل پنجاه درصد (50%)تخفيف برخوردار خواهند شد.

معادل ده درصد (10%) از وجوه واريزي اين بند از محل اعتباررديف 11107 قسمت چهارم اين قانون تحت عنوان هزينه آموزش سربازاني كه معاف مي شوند و بهبود وضعيت سربازان حين خدمت در اختيار وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح قرار مي گيرد، تامتناسب با تعداد سربازاني كه آموزش مي بينند بين نيروهاي نظامي و انتظامي توزيع نمايد.

تبصره هاي 48 ، 49 ، 50 ، 51 ، 52 قانون برنامه پنجساله دوم توسعه اقتصادي ، اجتماعي

تبصره 48 _ در زمان صلح با تاييد ستاد كل نيروهاي مسلح و از طريق وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح جمهورياسلامي ايران ، قسمتي از نيازهاي نيروي انساني دولت با استفاده از خدمت كادروظيفه پس از گذراندن دوره آموزش نظامي به صورتي تامين مي گردد كه به آمادگي رزمي آسيبي وارد نيايد.

_ هزينه هاي

مربوط به دوره آموزش نظامي به عهده وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران بوده وحقوق ، مزايا و جيره استحقاقي در دوره خدمت از محل اعتبارات دستگاه مربوط تامين مي گردد كه ميزان دريافتي اين قبيل افراد نبايد در مجموع از حد مقرر در قوانين نيروهاي مسلح تجاوز نمايد.

سهم مناطق محروم در تامين نيروي انساني (فارغ التحصيل دانشگاه ها) حداقل چهل درصد (40%) خواهد بود.

آيين نامه اجرايي اين تبصره توسط وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره 49 _ وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و نيروهاي مسلح كشور مكلفند پس از كسب مجوز از مقام معظم فرماندهي كل قوا نسبت به فروش عرصه و اعيان پادگان ها و ساير اماكن كه در تملك يا تصرف قانوني آنهابوده (پس از اثبات مالكيت و قرار گرفتن در محدوده خدمات شهري از طريق مزايده اقدام نمايند.

سازمان ثبت اسناد و املاك كشور موظف است نسبت به صدور سند مالكيت عرصه و اعيان مزبور اقدام نموده و تنها بيست درصد (20%) از حقوق و عوارض قانوني مربوطه را دريافت نمايد.

كميسيون موضوع ماده 5 قانون تاسيس شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران و شهرداي هاي موظفند نسبت به تغييركاربري اين قبيل راضي به كاربرهاي مناسب و همچنين صدور مجوز ساخت اقدام نمايند.

درآمد حاصله تماما به خزانه واريز و صددرصد (100%) مبلغ مذكور در چارچوب بودجه مصوب سالانه كشور تخصيص يافته تلقي مي گردد تا در قالب طرح هاي مصوب ستاد كل نيروهاي مسلح در امر ساخت پادگان ها و مراكز نظامي و خانه هاي سازماني و پرداخت ديون براساس اولويت تعيين شده از طرف مقام معظم فرماندهي

كل قوا هزينه شود.

تبصره 50 _ وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران موظف است در جهت تحقق اوامر مقام معظم فرماندهي كل قوا در جهت تامين نيازهاي مصرفي پرسنل نيروهاي مسلح و تقليل هزينه هاي معيشتي آنان نسبت به تقويت بنيه مالي و ساختار تعاوني مصرف نيروهاي مسلح (اتكا) اقدام و اعتبارات خاص آن را در بودجه سالانه نيروهاي مسلح منظور نمايد.

تبصره 51 _ در اجراي اصل 147 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و به منظور استفاده از تخصص ها و توانايي هاي نيروهاي مسلح و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران در بازسازي كشور(با رعايت قانون شركت هاي فني و خدماتي وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران به واحدهاي اجرايي فوق اجازه داده مي شود با توجه به تخصص ها و تواناييها و ظرفيت نيروهاي تحت نظر خود براي اجراي طرحها و پروژه هاي عمراني با دستگاه هاي اجرايي ، قرارداد پيمانكاري منعقد نمايند.

كليه وجوه دريافتي از بابت قراردادهاي مذكور به حساب درآمد عمومي كشور واريز و معادل آن از محل اعتباري كه به همين منظور در قانون بودجه هرسال منظور مي گردد ، تخصيص يافته تلقي و از طرف خزانه در اختيار نيروي مربوط يا وزارت دفاع وپشتيباني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران قرار خواهد گرفت تا در جهت تقويت نيروي مربوط و جايگزيني استهلاك ماشين آلات هزينه گردد.

آيين نامه اجرايي اين تبصره توسط وزارتخانه هاي دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و امور اقتصادي ودارايي و سازمان برنامه و بودجه تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره 52 _ به موجب اين قانون اجازه داده مي شود از محل درآمدهاي حاصل از رسيدگي به جرايم

خاص نظامي و جرايم عمومي مكشوفه در حين تحقيقات به موجب قانون مجازات جرايم نيروهاي مسلح و قانون تعيين حدود صلاحيت دادسراهاو دادگاه هاي نظامي كشور مصوب مجمع تشخيص مصلحت نظام ، كه وصول و به حساب درآمد عمومي كشور واريز مي گرددعلاوه بر پنجاه درصد(50%) تا سقف پنج ميليارد (000 ، 00 ، 000 ، 5) ريال درآمد خدمات قضايي رديف 410110 مازاد برسقف درآمدي مزبور به ميزان صددرصد (100%) تا مبلغ دوميليارد (000 ، 000 ، 000 ، 2) ريال هنگام تنظيم بودجه سالانه دررديف جداگانه در بودجه سازمان قضايي نيروهاي مسلح منظور و براي امور ذيل هزينه گردد:

الف پرداخت حق كارانه قضات و كاركنان شاغل در سازمان قضايي

ب احداث واحدهاي قضايي در مناطق محروم كشور.

ح بازسازي و تجهيز ساختمان هاي قديمي مشمول تبصره 4 قانون تشكيل سازمان

د: احداث خانه هاي سازماني به منظور استفاده مسوولين و قضات و _ كاركنان

آيين نامه چگونگي ارايه خدمات درماني به كاركنان وظيفه و عائله تحت تكفل

هيئت وزيران در جلسه مورخ 8/4/1384 بنا به پيشنهاد شماره 12/38/108/24204 مورخ 13/7/1383 وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و به استناد تبصره (2) ماده (4) قانون اساسنامه سازمان تأمين خدمات درماني پرسنل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 1372 _ آيين نامه چگونگي ارايه خدمات درماني به كاركنان وظيفه و عائله تحت تكفل آنها را به شرح زير تصويب نمود:

آيين نامه چگونگي ارايه خدمات درماني به كاركنان وظيفه و عائله تحت تكفل آنها

ماده1_ سازمان تأمين خدمات درماني نيروهاي مسلح وابسته به وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح كه در اين آيين نامه « سازمان» ناميده مي شود، موظف است كليه كاركنان وظيفه و عائله تحت تكفل آنها را درصورتي كه تحت

پوشش هيچيك از سازمانهاي بيمه گر نباشند، تحت پوشش خدمات بيمه درماني قرار دهد.

ماده2_ بيمه شدگان موضوع اين آيين نامه از خدمات سرپايي، اورژانس و بستري تمامي بيمارستانها و مراكز درماني طرف قرارداد برخوردار مي شوند.

ماده3_ كليه درمانگاههاي پادگانها و مراكز نظامي موظفند خدمات سرپايي و اورژانس را به كليه كاركنان وظيفه اعم از بيمه شده و بيمه نشده ارايه نمايند.

ماده4_ حق بيمه سرانه درمان كاركنان وظيفه و عايله تحت تكفل آنها (بيمه اوليه) مانند حق سرانه بيمه درمان كاركنان پايور و عايله تحت تكفل آنها مي باشد كه همه ساله بر اساس آماري كه وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح ارايه مي نمايد، توسط سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور در لايحه بودجه سالانه براي سازمان منظور خواهد شد.

تبصره _ سهم بيمه كاركنان وظيفه و عايله تحت تكفل آنها معادل يك پنجم حق بيمه سرانه است كه توسط يگان محل خدمت از حقوق ماهانه آنها كسر و به حساب سازمان واريز مي گردد و پرداخت بقيه حق بيمه سرانه بر عهده دولت مي باشد.

ماده5 _ عايله تحت تكفل كاركنان وظيفه در طول مدت خدمت دوره ضرورت سرپرست، همانند عايله تحت تكفل كاركنان پايور نيروهاي مسلح تحت پوشش بيمه درماني سازمان هستند و به اين افراد دفترچه بيمه درماني كه مدت اعتبار آن تا پايان خدمت دوره ضرورت سرپرست قابل تمديد است تحويل داده مي شود. در صورت مكانيزه شدن سيستم ارايه خدمات درماني در سازمان، دفترچه درماني در ابتداي شروع خدمت براي كل مدت دوره ضرورت تحويل داده مي شود.

تبصره1_ نيروهاي مسلح و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح موظفند در زمان تحويل كارت پايان خدمت دوره ضرورت به

كاركنان وظيفه، دفترچه درماني آنها و عايله تحت تكفل را دريافت نمايند و به سازمان تحويل دهند.

تبصره2_ ادامه درمان قيود خدمتي كاركنان وظيفه مانند بيماري و مجروحيت ناشي از اجراي مأموريت و خدمت تا زماني كه به تشخيص شوراي پزشكي نيروي مربوط، مشكل آنها از نظر درماني مرتفع گردد، برعهده سازمان مي باشد و دفترچه بيمه درماني اين افراد در قبال پرداخت حق بيمه سرانه تا پايان دوره درمان اعتبار خواهد داشت.

ماده6 _ مراكز آموزش كاركنان وظيفه در نيروهاي مسلح و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح موظفند پس از پذيرش كاركنان وظيفه با ارسال يك برگ از دفترچه آماده به خدمت آنان با رعايت سلسله مراتب سازماني، با سازمان هماهنگي لازم را جهت صدور دفترچه درماني كاركنان وظيفه و عائله تحت تكفل به عمل آورند به طوري كه حداكثر ظرف دو هفته از تاريخ درخواست، دفترچه بيمه درماني صادر شود.

تبصره _ يگان محل خدمت كاركنان وظيفه موظف است با رعايت سلسله مراتب سازماني براي صدور دفترچه خدمات درماني شخص و عايله تحت تكفل وي كه قبلاً دفترچه درماني دريافت نكرده اند، هماهنگيهاي لازم را با سازمان به عمل آورد.

ماده7_ دستورالعملهاي مورد نياز اين آيين نامه پس از تهيه توسط سازمان ظرف سه ماه به تصويب شوراي عالي سازمان مي رسد و با امضاي وزير دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و با رعايت سلسله مراتب سازماني ابلاغ مي شود.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

تصويب نامه راجع به لغو تبصره(3) الحاقي به ماده (103) آيين نامه اجرايي قانون خدمت وظيفه عمومي – مصوب

هيئت وزيران در جلسه مورخ 29/4/1384 بنا به پيشنهاد شماره 13/05/201/م/4/ن م_ورخ 28/3/1384 ست_اد كل نيروه_اي مسل_ح و به استن_اد م_اده (66) ق_انون نظ_ام وظيفه عمومي _ مصوب 1363 _ تصويب نمود:

تبصره (3) الحاقي به ماده (103) آيين نامه اجرايي قانون خدمت وظيفه عمومي، موضوع تصويب نامه شماره 54562/ت23353ه_ مورخ 30/11/1379 و تبصره الحاقي به ماده (122) آيين نامه يادشده، موضوع بند (1) تصويب نامه شماره 11988/ت21045ه_ مورخ 28/3/1379 لغو مي گردد.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

مقررات عمومي

قانون بيمه عمر و حوادث پرسنل نيروهاي مسلح ، وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و سازمان هاي تابعه

ماده 1 _ وزارتين دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و كشور مكلفند از طريق تشكيل صندوقهاي بيمه در نيروهاي مسلح مربوطه كليه پرسنل نيروهاي نظامي و انتظامي و سازمان هاي تابعه يا وابسته به آنها را _ اعم از كادر ثابت ، وظيفه ، پيماني و بسيجي ويژه را در قبال شهادت ، فوت ، بيماري صعب العلاج ، نقص عضو و از كارافتادگي _ اعم از آنكه در زمان صلح يا بحران ها و عمليات داخلي و دفاع از مرزها يا ساير موارد در ارتباط با مأموريت ها و وظايف سازماني يا غير از آن در تمام ساعات شبانه روز اتفاق بيافتد، براساس مقررات اين قانون و آيين نامه اجرايي آن بيمه كند.

تبصره 1 _ هزينه بيمه اشخاص مزبور از حقوق و مزاياي آنان معادل يك درصد و معادل سه درصد از محل بودجه نيروهاي مسلح و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح تأمين خواهد شد.

تبصره 2 و 3 _ حذف شده است

ماده 2 _ پرسنل وظيفه و پيماني در مدت خدمت يا انجام مدت قرارداد با نيروهاي مسلح مشمول اين ماده هستند.

ماده 3 _ صندوقهاي بيمه نيروهاي مسلح مجازند براي حفظ بنيه مالي خود و جبران خسارات موضوع اين قانون با سايرشركت هاي بيمه كشور انواع قراردادهاي بيمه منعقد كنند.

ماده 4 _ چنانچه در زمان جنگ و بحران با تشخيص شوراي عالي امنيت ملي موجودي

هر يك از صندوق هاي بيمه نيروهاي مسلح در پايان هر سال از مجموع هزينه هاي سه سال آخر آن كمتر باشد، مابه التفاوت با پيشنهاد كميسيوني مركب از وزيركشور، دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح ، رييس سازمان برنامه و بودجه و رييس شوراي عالي بيمه موضوع قانون تاسيس بيمه مركزي ايران و بيمه گري _ مصوب 1350 _ كه به تصويب هيات وزيران مي رسد در بودجه سال بعد نيروهاي مسلح و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح منظور و به حساب صندوقهاي بيمه واريز مي شود.

ماده 5 _ صندوقهاي بيمه نيروهاي مسلح مي توانند در مورد پرسنل و خانواده آنان و سازمان هاي مشمول اين قانون بنا به ضرورت انواع بيمه هاي متداول ديگر را در قبال دريافت حق بيمه مربوط برقرار نمايند، همچنين با پيش بيني لازم و اطمينان ازاجراي تعهدات مندرج در اين قانون به منظور تحصيل سود بيشتر در امور توليدي ، بازرگاني و خدماتي سرمايه گذاري كنند.

ماده 6 _ آيين نامه اجرايي اين قانون حداكثر ظرف شش ماه پس از لازم الاجرا شدن اين قانون به وسيله وزارتين كشور و دفاع وپشتيباني نيروهاي مسلح و تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد. از تاريخ تصويب اين قانون كليه قوانين و مقررات مغاير ، همچنين آيين نامه بيمه افسران و كارمندان نيروهاي مسلح .. و ژاندارمري _ مصوب 1337 لغو مي شود.

لايحه قانوني هزينه كفن و دفن پرسنل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران - مصوب 25/4/1359

ماده واحده _ به وراث كليه پرسنل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران شاغل يا بازنشسته اعم از كادر ثابت يا وظيفه كه حين انجام وظيفه فوت نمايند، مبلغي معادل دويست برابر ضريب واحد حقوقي جهت هزينه كفن و دفن پرداخت خواهدشد.

شوراي انقلاب اسلامي ايران

قانون اعاده به خدمت كاركنان بازخريد شده نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران - مصوب 2/10/1363

ماده واحده _ نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران ( ارتش ، شهرباني ، ژاندارمري ) مي توانند آن دسته از پرسنل فني ، مهندسي ، عملياتي خود را كه طبق قوانين و مقررات مربوطه تا تاريخ تصويب اين قانون باز خريد از خدمت شده اند درصورت ضرورت و نياز به خدمات آنان در جنگ يا امور فني و موافقت پرسنل فقط براي يكبار با درجه يا رتبه و قدمت خدمت قبلي و رعايت شرايط زير به خدمت اعاده نمايند:

1 _ در مدت انقطاع خدمت به علت باز خريد، به موجب احكام صادره از مراجع قضايي جمهوري اسلامي ايران از اشتغال به مشاغل دولتي و وابسته به دولت محروم نگرديده باشند.

2 _ استعداد و توانايي لازم براي انجام وظايف متناسب با درجه و رتبه و تخصص مربوطه و سپردن تعهد حداقل 5 سال خدمت

3 _ علت بازخريد سوابق خدمت آرا صادره از مراجع قضايي جمهوري اسلامي ايران و يا عدم استعداد و توانايي افسران موضوع قانون الحاق ماده واحده به قانون استخدام ارتش جمهوري اسلامي مصوب تير ماه 1345 (تشخيص استعداد و توانايي افسران نباشد.

4 _ علت بازخريد سوابق خدمت پرسنل آرا صادره از كمسيون هاي پاكسازي نباشد.

تبصره 1 _ تشخيص ضرورت و نياز به خدمات پرسنل بر عهده فرماندهان نيروهاي سه گانه و فرمانده ژاندارمري و رييس شهرباني جمهوري اسلامي ايران

تبصره 2 _

علاوه بر احراز شرايط فوق صلاحيت مكتبي و حفاظتي اين قبيل افراد بايد مانند پرسنل جديدالاستخدام موردتاييد مراجع ذيربط قرار گيرد.

تبصره 3 _ افرادي كه به اين ترتيب به خدمت اعاده مي گردند ملزم به پرداخت كليه مبالغ دريافتي بابت خريد سوابق خدمت خود به صورت نقدي و يكجا بوده مگر اينكه عدم توانايي آنان در بازپرداخت مبالغ دريافتي به طور نقدي و يكجا به تشخيص سازمان مربوط محرز باشد. كه در اين صورت با پيشنهاد سازمان و با در نظر گرفتن فاصله بازخريد شدن با تصويب بالاترين مقام نيرو و يگان ذيربط متناسب با باقي مانده خدمت شخص حداكثر به مدت پنج (5) سال به صورت اقساط مساوي از حقوق دريافتي ماهيانه آنان برداشت خواهد گرديد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و سه تبصره در جلسه روز يكشنبه دوم دي ماه يكهزار و سيصد و شصت و سه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 6/10/1363 به تأييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون پرداخت كمك هزينه مسكن و كمك هزينه تحصيلي به فرزندان مأموران ثابت نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي اي

ماده واحده _ به دولت اجازه داده مي شود كه با توجه به گراني مسكن و مقتضيات تحصيلي محل مأموريت پرسنل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران كاركنان وزارتخانه ها ، موسسات و شركت هاي دولتي كه جهت انجام مأموريت ثابت به خارج از كشور اعزام مي شوند در مدت مأموريت نسبت به پرداخت كمك هزينه مسكن و هزينه تحصيل فرزندان كاركنان خود اقدام نمايد.

تبصره 1 _ كمك هزينه مسكن مأموران فوق الذكر ، طبق آيين نامه اي كه بنا به پيشنهاد سازمان امور اداري و استخدامي كشور وموافقت وزارت امور خارجه و سازمان برنامه و بودجه به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد از محل اعتبارات مصوب

دستگاه هاي ذيربط پرداخت خواهد شد.

تبصره 2 _ در صورتي كه در كشور متوقف فيه مدرسه ايراني وجود نداشته باشد، هزينه تحصيل (شامل شهريه و بهاي كتاب فرزندان مأموران ثابت نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران ، وزارتخانه ها ، موسسات و شركتهاي دولتي كه به مأموريت ثابت خارج از كشور اعزام مي شوند، در مدت مأموريت و فرزندان دانشجويان ايراني بورسيه شاغل به تحصيل در خارج ازكشور ، در مدت تحصيل حداكثر تا پايان تحصيلات دوره ي دبيرستان يا معادل آن به ميزاني كه هر سال از طرف وزارتخانه هاي امور خارجه و آموزش و پرورش تعيين مي شود و به تصويب هيأت وزيران مي رسد از محل اعتبارات دستگاه هاي مربوط پرداخت مي شود. در مواردي كه از فرزندان مأموران ثابت و دانشجويان بورسيه در مدارس غيرانتفاعي يانمونه مردمي ايراني مورد تأييد وزارت آموزش و پرورش در خارج از كشور ثبت نام به عمل مي آيد، پرداخت هزينه تحصيلي شامل شهريه و بهاي كتاب مجاز خواهد بود.

تبصره 3 _ سازمان برنامه و بودجه مكلف است با همكاري وزارتخانه ها و دستگاه هاي ذيربط برنامه تهيه مسكن مأموران ثابت فوق الذكر را ظرف 2 سال از تاريخ تصويب اين قانون با توجيه اقتصادي تنظيم و در قانون بودجه كل كشور سال هاي آتي منظور نمايد. قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و سه تبصره در جلسه ي روز سه شنبه هجدهم ارديبهشت ماه يكهزارو سيصدوشصت و سه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 14/3/1363 به تأييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون معافيت اسلحه و مهمات و تجهيزات جنگي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران (ارتش _ ژاندارمري _ شهربا

ماده واحده _ اسلحه و مهمات و تجهيزات جنگي ، وسايط نقليه صرفا نظامي (به استثناي سواري لوازم

مخابراتي و مواصلاتي ، تجهيزات نظامي و انتظامي ، مواد اوليه ساخت مهمات ، ماشين آلات و لوازم مربوط به ساخت اسلحه و مهمات و قطعات يدكي مربوطه به اقلام ياد شده بالا كه براي مصارف دفاعي و نظامي و انتظامي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران (ارتش _ ژاندارمري _ شهرباني _ سپاه پاسداران _ كميته هاي انقلاب اسلامي از بودجه دولت و يا از محل اعتبارات ديگري كه به تصويب دولت رسيده و يا از محل درآمدهاي حاصل از توليد و خدمات سازمان هاي مزبور با رعايت قوانين مربوطه خريداري و به كشور وارد شده يا مي شود و يا اينكه از طرف دولتها و موسسات خارجي به سازمانهاي مذكور اهدامي گردد و يا به صورت نمونه و گارانتي وارد مي شود ،با تأييد وزير مربوطه يا نمايندگان مجاز از طرف ايشان (از نظر شمول معافيت اين قانون از اخذ مجوز ورود و ترخيص ،پرداخت حقوق گمركي ،سود بازرگاني و كليه عوارض و هزينه ها (به استثنا تخليه ، بارگيري ،باربري و انبارداري و همچنين كالاهايي كه به نظر نمايندگان وزراي سپاه و دفاع و اقتصاد و دارايي نبايدبازديد شود از ارزيابي ، بازرسي و بازبيني در زمان جنگ معاف مي باشد.

تبصره 1 _ كالاهاي موضوع اين قانون كه به هريك از بنادر و گمركات كشور وارد شده يا مي شود با تسليم اظهارنامه ضمن ارايه بارنامه (تعداد نگله ، وزن و حجم و برگ ترخيصه و باصدور پروانه گمركي خارج از نوبت قابل ترخيص مي باشد.

تبصره 2 _ كليه كالاهاي موضوع اين ماده واحده كه تا تصويب اين قانون توسط سازمان هاي مذكور به طور نسيه از گمركات ترخيص شده اند با تأييد

وزارت مربوطه مشمول اين قانون مي گردد.

تبصره 3 _ كالاهاي وارده كه به موجب اين قانون از گمركات خارج مي شود توسط هيأتي كه از نمايندگان وزراي سپاه و دفاع واقتصاد و دارايي تشكيل مي گردد.در انبارهاي سازمان ذيربط بازديد كنترل و در صورت مشاهده خلاف ،موضوع را جهت تعقيب به كميسيوني مركب از وزراي سپاه و دفاع و امور اقتصادي و دارايي و حسب مورد به وزراي صنايع و صنايع سنگين وپست و تلگراف و تلفن گزارش نمايند.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و سه تبصره در جلسه روز يكشنبه سي ام دي ماه يكهزار و سيصد و شصت و سه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 1363/11/4 به تأييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون نحوه استفاده از خانه هاي سازماني ارتش جمهوري اسلامي ايران - مصوب 28/5/1363

ماده 1 _ خانه سازماني در ارتش جمهوري اسلامي ايران خانه اي است كه به نحوي از انحا از طريق وزارت دفاع تهيه و جهت سكونت در اختيار پرسنل كادر ثابت اعم از نظامي و غيرنظامي ارتش گذاشته مي شود.

تبصره 1 _ وزارت دفاع مي تواند در مواقع اضطراري حسب مورد با تشخيص وزير دفاع ، رييس ستاد مشترك و فرماندهان نيروهاي سه گانه تعدادي از خانه هاي سازماني رابراي دواير ستاد يا خدمات عمومي با پرداخت اجاره بها مورد استفاده قراردهد و پس از رفع ضرورت بايد تخليه و جهت سكونت پرسنل تخصيص دهد.

تبصره 2 _ در صورتي كه در يگان خانه سازماني خالي بدون متقاضي از پرسنل كادر ثابت وجود داشته باشد واگذاري آن به افسران و درجه داران وظيفه با نظر شوراي واگذاري بلامانع است

تبصره 3 _ در يگان هاي دور از شهر كه مسكن مناسبي در نزديكي آنها وجود ندارد شوراي واگذاري مي تواند

با دريافت اجاره بها از خانه هاي سازماني به كارمندان ساير سازمان هاي دولتي كه در آن يگان خدمت مي كنند واگذار نمايد.

ماده 2 _ خانه هاي سازماني ارتش جمهوري اسلامي ايران در رابطه با پرسنل استفاده كننده از آنها مشمول هيچ يك از مقررات قانوني مربوط به روابط موجر و مستأجر و همچنين تشريفات ثبتي مربوط به مقررات اجاره و استجاره نخواهد بود.

تبصره _ پرسنلي كه خانه سازماني در اختيار آنهاست حق واگذاري به غير و استفاده غير از سكونت را ندارند.

ماده 3 _ خانه هاي سازماني و اماكن عمومي وابسته به آن مانند مسجد، مدرسه باشگاه سينما، فروشگاه تأسيسات ومتعلقات و وسايل آنها از اموال وزارت دفاع محسوب و استفاده از آنها صرفا بنا به ضرورت خدمتي بوده و هيچگونه حقي براي ساكنين آنها ايجاد نمي كند.

ماده 4 _ واگذاري خانه هاي سازماني به عهده شورايي مركب از اعضا زير مي باشد كه تحت نظر فرمانده يا رييس قسمت انجام وظيفه مي نمايد:

الف _ نماينده فرمانده يا رييس قسمت

ب _ نماينده عقيدتي سياسي قسمت

پ _ مسيول روحيه و رفاه (امور اداري يا آجوداني

ت _ يك افسر _ يك همافر يا نيرو فر يا دريافر _ يك درجه دار _ يك كارمند يا كارمند فني درصورت وجود هر يك در واحد كه به وسيله كليه پرسنل واحد و از بين خود آنها تعيين مي شوند.

تبصره _ نمايندگان دارايي و پست مهندسي قسمت مي توانند بدون داشتن حق رأي در جلسات شورا شركت نمايند.

ماده 5 _ شرايط واگذاري خانه هاي سازماني

خانه هاي سازماني هر واحد صرفا از نظر تعداد افراد قابل سكونت در آنها طبقه بندي شده و به وسيله شوراي واگذاري به پرسنل متقاضي كه برمبناي معيارهاي

زير از اولويت بيشتري برخوردار باشند واگذار خواهد شد.

1 _ حساسيت شغل

2 _ نامساعد بودن محيط و سختي كار

3 _ حسن انجام وظيفه به تشخيص رييس يا فرمانده مربوط

4 _ كمتر بودن حقوق و مزايا با در نظر گرفتن قدمت خدمت

5 _ تعداد عايله تحت تكفل

6 _ نداشتن درآمد ديگر و خانه مسكوني در خارج از شهر و منطقه خدمتي

تبصره 1 _ خانه سازماني به پرسنلي كه در شهر يا منطقه خدمتي خود داراي خانه مسكوني متناسب با عايله تحت تكفل باشند تعلق نخواهد گرفت چنانچه در طول مدت استفاده نيز امكان تهيه مسكن براي پرسنل فراهم گرديد از استفاده از خانه سازماني محروم مي گردند.

تبصره 2 _ در خانه هاي سازماني داخل يا مجاور قسمت پرسنلي كه حضورشان به دلايل خدمتي ضرورت دارد از كليه شروط مستثني بوده و خانه سازماني به آنها تعلق خواهد گرفت

ماده 6 _ وزارت دفاع موظف است در جهت اجراي عدالت بين افرادي كه از خانه هاي سازماني استفاده مي كنند و كساني كه به دليل محدوديت تعداد خانه هاي سازماني از خانه هاي سازماني استفاده نخواهند كرد با توجه به ميزان دريافتي پرسنل واجاره بهاي كارشناسي خانه مشابه و نوع خانه از نظر بنا، قدمت بنا، خدمات عمومي تسهيلات اضافي يا اختصاصي براي مدت 5 سال مبلغي به عنوان حق استفاده از خانه هاي سازماني را تعيين نمايد و پس از 5 سال پرسنل استفاده كننده بايست خانه سازماني را تخليه نمايند مگر اينكه متقاضي جديدي نباشد.

تبصره 1 _ در مواردي كه درصدي از خانه هاي سازماني پس از 5 سال متقاضي داشته باشد بر مبناي معيارهاي مذكور درماده 5 كساني كه كمترين

اولويت را داشته باشند ملزم به تخليه خانه هاي سازماني خواهند بود.

تبصره 2 _ در صورتي كه استفاده كنندگان از تخليه خانه هاي سازماني خودداري نمايند متصرف عدواني محسوب و وزارت دفاع مي تواند از طريق مراجع ذيصلاح قضايي در جهت تخليه اقدام و در مدت فاصله مربوطه اجاره بهاي واقعي ساختمان رادريافت نمايد.

تبصره 3 _ خانه هاي سازماني پرسنلي كه به هر ترتيبي از خدمت رها مي شوند به ترتيبي كه در آيين نامه اجرايي اين قانون مشخص مي شود تخليه مي گردند.

ماده 7 _ هزينه آب برق، سوخت تلفن و ديگر خدمات اختصاصي هر واحد از استفاده كنندگان دريافت خواهد شد.

تبصره 1 _ هزينه خدمات مشترك در محاسبه حق استفاده از هر واحد مسكوني منظور مي گردد.

تبصره 2 _ دارايي هاي پرداخت كننده حقوق موظفند تفاوت حق استفاده خانه سازماني و كمك هزينه مسكن كه به پرسنل مشابه داده مي شود را از دريافتي پرسنل استفاده كننده كسر و به حساب مخصوصي در خزانه واريز نمايند همه ساله معادل وجوه واريز شده به حساب فوق در سال قبل در بودجه وزارت دفاع براي تأمين هزينه تعمير و نگهداري خانه ها و نيز احداث خانه هاي سازماني جديد پيش بيني مي گردد.

ماده 8 _ آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف مدت سه ماه توسط وزارت دفاع تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

ماده 9 _ از تاريخ تصويب آيين نامه اجرايي اين قانون كليه قوانين و مقررات مغاير ملغي خواهد بود.

قانون فوق مشتمل بر نه ماده و دوازده تبصره در جلسه روز يكشنبه بيست وهشتم مرداد ماه يكهزار و سيصد و شصت و سه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 31/5/63 به تأييد شوراي نگهبان رسيده است

آيين نامه اجرايي قانون نحوه استفاده از خانه هاي سازماني ارتش جمهوري اسلامي ايران - مصوب 8/4/1365

فصل اول _ كليات ( ماده 1)

ماده

1 _ خانه هاي سازماني و اماكن عمومي وابسته به آن مانند مسجد ، مدرسه ، باشگاه ، سينما ، فروشگاه و تاسيسات و متعلقات و وسايل مربوط به آنها از اموال وزارت دفاع محسوب و استفاده از آنها صرفا بنا به ضرورت و نيازمندي خدمتي صورت گرفته و هيچگونه حقي براي استفاده كنندگان ايجاد نمي نمايد.

تبصره _ پرسنل كادر ثابت ارتش اعم از نظامي و غير نظامي برحسب ضرورت مي توانند از خانه هاي سازماني هر يك ازنيروها و سازمان هاي ارتش جمهوري اسلامي ايران با رعايت كليه ضوابط مندرج در اين آيين نامه استفاده نمايند.

فصل دوم _ شوراي واگذاري خانه هاي سازماني ( ماده 2 تا 5

ماده 2 _ شوراي واگذاري خانه هاي سازماني مركب از اعضايي خواهند بود كه در ماده 4 قانون نحوه استفاده از خانه هاي سازماني ارتش جمهوري اسلامي ايران مقرر گرديده است

ماده 3 _ نمايندگان پرسنل قسمت مربوطه موضوع بند ( ت ) ماده 4 قانون در صورت وجود هر يك در واحد چهار نفرمي باشند ليكن به منظور جلوگيري از وقفه در كار شوراي واگذاري در ازا هر عضو اصلي موضوع اين ماده يك عضو به عنوان عضو علي البدل انتخاب مي شود تا چنانچه هر يك از اعضاي اصلي به نحوي از انحا نتوانند در جلسات شورا شركت نمايند عضو علي البدل در جلسه حضور يابد.

تبصره 1 _ اعضاي اصلي و علي البدل در نيمه دوم آبان ماه هر سال براي مدت يك سال از طرف كليه پرسنل قسمت مربوطه اعم از اينكه ساكن خانه هاي سازماني باشند يا نباشند با اكثريت پرسنل حاضر در جلسه انتخاب مي شوند.

تبصره 2 _ ترتيب دعوت پرسنل ، تعيين محل و روز جلسه با خدمات پرسنلي قسمت مربوطه خواهد

بود.

ماده 4 _ جلسات شورا با حضور كليه اعضا رسميت يافته و تصميمات متخذه با رأي اكثريت و پس از تاييد فرمانده (يگان يا پايگاه ) يا رييس قسمت مربوطه لازم الاجرا بوده و از طريق خدمات پرسنلي و قسمت هاي مشابه به مبادي ذيربط ابلاغ مي گردد.

تبصره 1 _ تاييد و يا عدم تاييد فرمانده (يگان يا پايگاه و يا رييس قسمت مربوطه مي بايست حداكثر ظرف يك هفته اعلام گردد.

تبصره 2 _ در صورت عدم تاييد فرمانده (يگان يا پايگاه يا رييس قسمت مربوطه موضوع باذكر دلايل آن جهت بررسي مجدد به شوراي واگذاري احاله مي گردد.

تصميم اخير شورا كه حداكثر ظرف 15 روز از اعلام نظر فرمانده اعلام خواهد شد با اطلاع فرمانده يا رييس قسمت مربوطه لازم الاجرا خواهد بود.

ماده 5 _ خانه هاي سازماني فرماندهان يا رؤسا و جانشين و معاونين آنان وابسته به مشاغل مزبور بوده و به افرادي كه تصدي آن سمت ها را دارند واگذار و مشمول تصميمات شوراي واگذاري نخواهند بود.

فصل سوم _ وظايف مهندسي نيروها و سازمان ها ( ماده 6 تا 8 )

ماده 6 _ وظايف مهندسي نيروها و سازمان ها در امور خانه هاي سازماني عبارت است از:

الف _ نظارت بر حسن اجراي اين آيين نامه در حيطه وظايف مخصوص به خود.

ب _ ثبت درآمد اجاره بها و تنظيم صورت حساب مبالغ اجاره بها و ارسال آنها به مراجع ذيربط و نگهداري سوابق

ج _ نظارت در تنظيم بودجه دريافت و هزينه اعتبارات سالانه به منظور تعميرات و نگهداري خانه ها ازمحل درآمد و عوايدخانه هاي سازماني (موضوع تبصره 2 ماده 7 قانون

د _ دريافت و نگهداري آمار خانه ها ، مشخصات ساكنين با ثبت تغييرات و تطبيق و كنترل ليست هاي عوايد

ماهانه كه توسط پست مهندسي مربوط تهيه و ارسال مي شود.

ه_ _ بررسي نواقص موجود در خانه ها و كمك به پست مهندسي يگان ها به منظور رفع آنها.

و _ صدور دستور العمل لازم به منظور حسن اداره و نگهداري خانه ها و نظارت بر اجراي آن

ماده 7 _ وظايف پست مهندسي يگان ها ، پايگاه ها و سازمان ها در امور خانه هاي سازماني عبارت است از:

الف _ تنظيم تعرفه ساختماني براي هر يك از واحدهاي مسكوني در دو جلد و آماده نمودن خانه سازماني برابر تعرفه به منظور تحويل به استفاده كننده

ب _ تنظيم فرم واگذاري خانه خالي به نام استفاده كننده برابر ابلاغ خدمات پرسنلي و يا قسمت هاي مشابه

ج _ نظارت بر حسن استفاده از خانه هااز ناحيه استفاده كننده و مراقبت بر اجراي اين آيين نامه در حيطه وظايف خود و صدوردستورالعمل هاي لازم

د _ تهيه و تنظيم آمار خانه ها ، ليست مشخصات استفاده كنندگان و عوايد ماهانه ضمن اعمال تغييرات حاصله و ارسال به مراجع ذيربط

ه_ _ ثبت درآمد مربوط به خانه ها و پيشنهاد بودجه تعميراتي سالانه و دريافت اعتبار و انجام تعميرات لازم

و _ رفع مشكلات خانه ها با همكاري مهندسي نيرو يا سازمان مربوطه

ز _ ابلاغ به موقع دستور تخليه خانه طبق قوانين و مقررات مربوط برابر تصميمات شوراي واگذاري و امضا فرمانده يا رييس قسمت مربوطه و صدور برگ تصفيه حساب

ح _ تحويل گرفتن خانه تخليه شده با كليه لوازم آن برابر تعرفه به طور صحيح و سالم

ط _ محاسبه مبلغ حق استفاده از خانه سازماني و هزينه استفاده از ساير تاسيسات و لوازم آن به منظور تهيه و

تنظيم فرم واگذاري خانه سازماني و امضا آن به عنوان نماينده ارتش

ي _ تعيين ميزان خسارت وارده به خانه هاي سازماني

ك _ اعلام مبلغ حق استفاده از خانه سازماني و هزينه استفاده از ساير تسهيلات مانند، آب برق، سوخت و خسارات وارده و اعلام تغييرات به دارايي مربوطه جهت كسر از حقوق ماهانه پرسنل استفاده كننده

ل _ پرداخت هرگونه وجهي به استفاده كننده بابت تعميرات انجام شده كه رأسا صورت گرفته باشد ممنوع است

م _ بازديد از خانه ها و محوطه آن با حضور خود پرسنل استفاده كننده و محوطه آن و تعيين نقايص و برآورد هزينه تعميرات واقدام به رفع آنها در هر شش ماه يكبار.

ن _ بازديد و تحول خانه ها در موقع نقل و انتقالات يگان

تبصره 1 _ در مواقع اضطراري كه به علت عدم حضور استفاده كنندگان ورود به خانه براي رفع خطر و جلوگيري از زيان هاي احتمالي الزام آور باشد پست مهندسي قسمت مربوطه با حضور نماينده اطلاعات يا بازرسي مي تواند به محل وقوع حادثه وارد و اقدامات استحفاظي را معمول دارد.

تبصره 2 _ در صورتي كه در يگان پست مهندسي وجود نداشته باشد وظايف پست مهندسي در رابطه با اجراي اين آيين نامه را رييس قسمت تاسيسات انجام مي دهد.

ماده 8 _ اعتبار تهيه و جايگزيني اقلام تاسيسات و همچنين اعتبار تعميرات اساسي و استحفاظي خانه هاي سازماني ، ايجاد پارك ، جنگل ، درختكاري محوطه عمومي آنها از محل بودجه وزارت دفاع حداكثر معادل وجوه واريز شده از محل درآمدخانه هاي سازماني در سال قبل تامين گردد.

فصل چهارم _ واگذاري خانه سازماني ( ماده 9 تا 13 )

ماده 9 _ در خواست خانه سازماني از طرف

متقاضي و از طريق يگان مربوطه به خدمات پرسنلي يا قسمت مشابه تسليم و دردفتر نوبت ثبت و به موقع در شوراي واگذاري مطرح كه با توجه به اولويت هاي مندرج در ماده 3 قانون پس از تصميم شورا و ابلاغ آن با رعايت مقررات ماده 4 و تبصره هاي آن دستور تنظيم فرم واگذاري به پست مهندسي يا قسمت تاسيسات مربوطه ابلاغ مي گردد و از تاريخ امضا فرم واگذاري و تحويل خانه متقاضي استفاده كننده خانه سازماني شناخته مي شود.

ماده 10 _ استفاده كننده از خانه سازماني در حدود قوانين موظف به حفظ و نگهداري خانه مورد استفاده بوده و در غير اين صورت مسيول جبران خساراتي است كه در اثر عدم مراقبت يا سهل انگاري به خانه وارد مي شود. پست مهندسي مربوط موظف است نسبت به جبران خسارات از محل اعتبارات مربوط اقدام و هزينه آن را به دارايي ذيربط اعلام تا از حقوق ماهانه و ساير دريافتي هاي پرسنل مربوط وسيله دارايي كسر و به حساب موضوع ماده 28 اين آيين نامه واريز گردد. ميزان هزينه اعلام شده براساس صورت حساب تنظيمي مستند به اسناد مثبته توسط پست مهندسي ذيربط قطعي مي باشد.

ماده 11 _ دارايي قسمت يا عاملين پرداخت حقوق موظفند در موقع پرداخت حقوق مبلغ حق استفاده هزينه آب و برق و سوخت و خسارات اعلام شده توسط پست مهندسي مربوطه را از جمع حقوق و مزايا و ساير مطالبات استفاده كننده كسر وبه حساب موضوع ماده 28 اين آيين نامه واريز نموده و نتيجه را كتبا به مهندسي مربوطه اعلام نمايند.

تبصره 1 _ ميزان كسر خسارات در هر ماه از يك چهارم حقوق استفاده

كننده نبايد تجاوز كند.

تبصره 2 _ تعميرات جزيي از قبيل لكه گيري رنگ آميزي تعميرات قفل شير آب درب و پنجره لوازم و آلات برقي كليد و پريز و رفع معايب ناودان ها ، آبروها ،تاسيسات بهداشتي انداختن شيشه و همچنين نظافت و برف روبي و غيره به عهده استفاده كننده از خانه سازماني مي باشد. چنانچه در اثر عدم انجام اقدامات فوق خسارتي متوجه ساختمان گردد استفاده كننده از خانه سازماني مسيول بوده و طبق مندرجات ماده فوق با وي رفتار خواهد شد.

ماده 12 _ استفاده كنندگان خانه هاي سازماني موظف به رعايت دستورالعمل هاي صادره از طرف مهندسي نيروها وسازمان هاي ذيربط در امور خانه هاي سازماني مي باشند.

ماده 13 _ استفاده كننده مكلف است خانه سازماني را برابر تعرفه تحويل گرفته و در موقع تخليه به همان صورت تحويل دهدو حق واگذاري به غير و استفاده غير از سكونت و حق هيچگونه تغييراتي در خانه و محيط آن را ندارد.

فصل پنجم _ ميزان حق استفاده از خانه سازماني ( ماده 14 تا 20 )

ماده 14 _ ميزان حق استفاده ماهانه هر واحد مسكوني كه در فرم واگذاري خانه سازماني تعيين مي شود با توجه به ميزان حقوق ثابت مزاياي شغل اجاره بهاي كارشناسي ارتش و نوع خانه از نظر بنا، قدمت بنا، خدمات عمومي و تسهيلات اضافي و اختصاصي به شرح زير مي باشد:

الف _ يك چهلم درصد مجموع حقوق ثابت و فوق العاده شغل يا حق فني براي كارمندان فني ضربدر متراژ زير بنا تا 100 متربناي مفيد حسب مورد سال اول هر درجه يا پايه پرسنل استفاده كننده به اضافه مبلغي معادل كمك هزينه مسكن پرسنل مشابه در صورت پرداخت كمك هزينه مسكن به پرسنل به عنوان

حق استفاده از خانه سازماني تا زماني كه كمك هزينه مسكن جهت كارمندان كادر ثابت ارتش جمهوري اسلامي ايران مقرر نگرديده در صورتي كه از خانه سازماني استفاده كنند مي بايست مبلغي معادل كمك هزينه مسكن پرسنل مشابه نظامي براساس حقوق ثابت دريافتي (بارعايت مقررات ماده 16آيين نامه استخدامي كارمندان غير نظامي در ارتش جمهوري اسلامي ايران محاسبه و دريافت گردد.

ب _ در صورتي كه پرسنل نظامي و غير نظامي از واحدهاي مسكوني بيش از 100 متر مربع استفاده كنند به ازا هر متر مربع اضافي بر 100 متر بناي مفيد معادل دو چهلم درصد حقوق ثابت و فوق العاده شغل يا حق فني به محاسبه بند ( الف ) افزوده و از پرسنل استفاده كننده دريافت خواهد شد.

ج _ بابت خدمات عمومي از قبيل باغباني محوطه عمومي هزينه هاي رفتگري سمپاشي و هزينه هاي آب و برق اماكن عمومي بر اساس هر متر مربع زير بناي مفيد واحد مسكوني مبلغ پنج ريال محاسبه و از استفاده كننده دريافت خواهد شد.

د _ بابت تسهيلات اضافي مبالغي به شرح زير به جمع محاسبات مندرج در بند ( الف )و( ب )و( ج )اين ماده اضافه مي گردد:

1 _ خانه هايي كه داراي تاسيسات شوفاژ مي باشند از قرار متر مربع زير بناي مفيدواحد مسكوني مبلغ پنج ريال

2 _ خانه هايي كه داراي تاسيسات تهويه مطبوع مي باشند از قرار هر متر مربع زير بناي مفيد واحد مسكوني مبلغ 10 ريال

3 _ خانه هايي كه داراي استخر اختصاصي مي باشند در صورت استفاده از قرار هر متر مربع زير بناي مفيد واحد مسكوني مبلغ 20 ريال ( فقط براي مواردي كه

استخر از آب غير مشروب پر شود استفاده از استخر بلا اشكال است )در موردرديف هاي 1 و 2 و 3 اضافه كردن مبالغ با تصويب وزير دفاع و بر اساس خودكفايي بودجه مي تواند صورت گيرد.

تبصره 1 _ در مورد خانه هاي سازماني قديمي كه از تاريخ احداث آنها بيش از پانزده سال مي گذرد 80% مبلغ محاسبه شده در بند ( الف ) و ( ب ) اين ماده در محاسبه حق استفاده از خانه مسكوني منظور خواهد شد.

تبصره 2 _ هزينه راهبري و خدمات عمومي و آب و برق مصرفي خانه هاي سازماني متعلق به ارتش جمهوري اسلامي ايران در شهرك هاي عمومي مانند شهرك اكباتان تهران و غيره برابر ضوابط داخلي شهرك هاي مذكور رأسا به وسيله ساكنين پرداخت و در اين صورت در محاسبه حق استفاده اين قبيل خانه هاي سازماني بند ( ج ) و ( د ) ماده 14 منظور نخواهدشد.

در صورتي كه پرسنل استفاده كننده از پرداخت هزينه هاي راهبري خدمات عمومي و آب و برق مصرفي خانه هاي سازماني مستقر در شهرك ها خودداري نمايندپست هاي مهندسي مربوط مكلفند مراتب را با قيد ميزان هزينه ها به دارايي هاي ذيربط اعلام تا از حقوق ماهانه آنان كسر و به حساب شهرك مزبور واريز نمايند.

تبصره 3 _ پست هاي مهندسي مجازند با انجام كارشناسي خانه هاي مشابه و در نظر گرفتن نوع و محل احداث بنا و باهماهنگي مهندسي نيروها و يا سازمان ها مبلغ محاسبه شده در بند ( الف ) و ( ب ) را تا ده درصد افزايش يا كاهش دهند.

تبصره 4 _ در هر حال كل مبلغ حق استفاده نبايستي از 25% حقوق ثابت و فوق العاده شغل با حق فني پرسنل استفاده كننده تجاوز نمايد.

تبصره

5 _ آن قسمت از اماكن منازل سازماني مسيولين و يااشخاصي كه به دلايل مشاغل حساس و تدابير امنيتي جهت دفاتركار، پاسدارخانه ويا محل سكونت مأمورين و پرسنل نگهبان مورد استفاده قرار مي گيرد و هزينه هاي مربوط آن باپيشنهادپست هاي مهندسي و تصويب بالاترين مقام اجرايي (وزير دفاع _ رييس ستاد مشترك ارتش _ فرماندهان نيروها حسب مورد)از اماكن منازل سازماني حذف و جز اماكن پادگاني محسوب مي گردد و هزينه هاي آب و برق و ساير هزينه هاي آن از رديف مربوطه پادگاني پرداخت خواهد شد.

ماده 15 _ ميزان حق استفاده تعيين شده براي خانه هاي سازماني بدون وسايل و اثاثيه منزل بوده و براي خانه هايي كه داراي وسايل و اثاثيه اضافي از قبيل يخچال بخاري سرويس غذاخوري مبلمان و غيره باشد طبق نظر كارشناس پست مهندسي ياقسمت تاسيسات مربوطه مبلغي بابت استهلاك آنها تعيين و به ميزان حق استفاده مذكور در بندهاي ( الف ) و ( ب ) ماده 14اضافه مي گردد.

ماده 16 _ پرداخت هزينه هاي آب و برق خانه هاي سازماني به عهده استفاده كننده بوده و به شرح زير محاسبه مي گردد:

الف _ خانه هايي كه از شبكه شهري استفاده مي كنند برابر كنتور اختصاصي و طبق قبوض مصرفي از ناحيه استفاده كننده هزينه هاي مربوط رأسا به حساب سازمان هاي آب و برق محل پرداخت و فتوكپي قبض پرداخت شده به پست مهندسي ذيربط تحويل مي گردد.

ب _ خانه هايي كه فاقد كنتور اختصاصي وزارت نيرو بوده لكن داراي كنتور فرعي مي باشند برابر قرايت كنتور فرعي بر مبناي تعرفه سازمان آب و برق محل

ج _ خانه هايي كه فاقد كنتور اصلي و فرعي مي باشند تا نصب كنتور، ماهانه به ازا هر متر مربع بناي مفيد واحد

مسكوني مبلغ 10 ريال بابت آب و برق (7 ريال برق و 3 ريال آب در صورتي كه از شبكه شهري استفاده كنند) و در صورتي كه از شبكه پادگاني استفاده كنند به ازا هر متر مربع بناي مفيد واحد مسكوني مبلغ 5 ريال بابت آب و برق (3 ريال برق و 2 ريال آب پرداخت خواهند كرد.

د _ خانه هايي كه فاقد كنتور فرعي بوده ليكن داراي كنتور اصلي باشند ميزان مصرف آب و برق به نسبت مساحت زير بناي مفيد هر خانه محاسبه و وصول مي گردد.

ه_ _ خانه هايي كه فاقد كنتور بوده و در مناطق معتدل و سردسير از كولر گازي استفاده مي كنند به مدت شش ماه در سال به ازاهر دستگاه كولر گازي ماهانه مبلغ يكهزار ريال علاوه بر مبلغ محاسبه شده بابت برق مصرفي در بند ((ج ) اين ماده دريافت مي گردد.

و _ خانه هايي كه در مناطق گرمسيري قرار دارند و سازمانا داراي كولر گازي مي باشند كابل برق مصرفي كولرهاي گازي از

شبكه داخل منازل خارج و به شبكه عمومي پادگان ياپايگاه يا سازمان وصل و به ازاي هر دستگاه كولر گازي مبلغ دويست ريال علاوه بر مبلغ محاسبه شده بابت مصرف برق به موجب بندهاي بالا دريافت مي گردد.

تبصره 1 _ تعيين و تفكيك مناطق معتدل سردسيري و گرمسيري براساس مقررات ( آيين نامه فوق العاده بدي آب و هوا ومحروميت از تسهيلات زندگي ) صورت مي گيرد.

تبصره 2 _ پست هاي مهندسي موظفند نسبت به نصب كنتور آب و برق اختصاصي كليه خانه هاي سازماني فاقد كنتور اقدام نمايند.

تبصره 3 _ در صورتي كه پرسنل استفاده كننده به هر نحوي از انحا خانه سازماني را تخليه و از پرداخت هزينه

آب و برقخودداري نمايد پست مهندسي مربوط مكلف است ميزان آن را محاسبه و مراتب را به دارايي ذيربط اعلام تا از حقوق ومزاياي پرسنل استفاده كننده كسر و به حساب مربوطه واريز گردد.

ماده 17 _ ميزان حق استفاده و هزينه آب و برق و ساير تاسيسات يك اطاق مجردي ماهانه يك هشتم درصد مجموع حقوقثابت و فوق العاده شغل يا حق فني براي كارمندان فني ضربدر متراژ زير بنا به مساحت 50 مترمربع زير بناي مفيد به اضافه مبلغي معادل كمك هزينه مسكن پرسنل مشابه در صورت پرداخت كمك هزينه مسكن به پرسنل به عنوان حق استفاده ازخانه سازماني تعيين و دريافت مي گردد.

تبصره 1 _ در مورد كارمندان كادر ثابت ارتش جمهوري اسلامي ايران در صورتي كه از خانه سازماني استفاده كنندمي بايست مبلغي معادل كمك هزينه پرسنل مشابه نظامي براساس حقوق ثابت دريافتي (با رعايت مقررات ماده 16 آيين نامه استخدام كارمندان غير نظامي در ارتش جمهوري اسلامي ايران علاوه بر مبلغ مندرج در بالا محاسبه و دريافت گردد.

تبصره 2 _ براي استفاده بيش از يك اطاق جهت سكونت خانواده به همين ميزان اجاره بهاي بيشتر دريافت مي گردد.

ماده 18 _ خانه هاي سازماني كه داراي تلفن و گاز لوله كشي مستقل باشد پرداخت هزينه هاي آن طبق تعرفه سازمان هاي ذيربط به عهده استفاده كننده مي باشد.

ماده 19 _ ويلاهاي اردوگاه هاي استراحت كه جهت سكونت در اختيار پرسنل استفاده كننده قرار مي گيرد مشمول مقررات اين آيين نامه خواهند بود.

ماده 20 _ خانه هاي سازماني كه در اجراي تبصره يك ماده يك قانون نحوه استفاده از خانه هاي سازماني ارتش جهت استفاده دواير ستاد و يا خدمات عمومي قرار مي گيرد صرفا براساس نرخ

كارشناسي خانه مشابه و به مأخذ حداكثر محاسبه و دريافت مي شود.

فصل ششم _ تخليه خانه سازماني ( ماده 21 تا 32 )

ماده 21 _ از تاريخ تصويب اين آيين نامه پرسنل استفاده كننده بايستي پس از 5 سال خانه سازماني را تخليه نمايد مگر اينكه متقاضي جديدي نباشد.

تبصره _ در مواردي كه درصدي از خانه هاي سازماني پس از 5 سال متقاضي داشته باشد بر مبناي معيارهاي مندرج در ماده 5 قانون نحوه استفاده از خانه هاي سازماني ارتش جمهوري اسلامي ايران كساني كه كمترين اولويت را داشته باشند ملزم به تخليه خانه سازماني خواهند بود.

ماده 22 _ پرسنلي كه از شهري به شهر ديگر منتقل مي شوند پس از دريافت ابلاغ انتقال موظفند قبل از صدور گواهي حقوقي حداكثر در مدت 3 ماه خانه سازماني را تخليه و تحويل نمايند. صدور گواهي حقوقي منوط به تخليه و تحويل خانه سازماني خواهد بود.

در صورت استنكاف پرسنل از تخليه خانه پس از مدت مذكور برابر ماده 32 اين آيين نامه عمل خواهد شد.

ماده 23 _ به پرسنل بازنشسته و بازماندگان پرسنل فوت شده از تاريخ بازنشستگي و فوت چهار ماه مهلت داده مي شود كه خانه سازماني را تخليه نمايند. چنانچه انقضاي مهلت چهار ماهه مواجه با آغاز سال تحصيلي فرزندان استفاده كننده گرددمدت مذكور تا پايان سال تحصيلي مذكور افزايش خواهد يافت

ماده 24 _ مدت استفاده از خانه هاي سازماني براي خانواده شهدا پنج سال مي باشد كه اين مدت با تصويب شوراي واگذاري قابل تمديد خواهد بود. در صورتي كه همسر شهيد مبادرت به ازدواج نمايد حق استفاده از خانه سازماني را نخواهد داشت ليكن فرزندان شهيد تحت نظر قيم خود از خانه سازماني استفاده مي نمايند.

ماده 25 _ معلوليني كه طبق نظر شوراي عالي پزشكي ارتش براي هميشه

قدرت كار كردن از آنان سلب و فاقد خانه شخصي باشند مي توانند حداكثر به مدت پنج سال از خانه هاي سازماني ارتش استفاده نمايند اين مدت با تصويب شوراي واگذاري قابل تمديد مي باشد.

ماده 26 _ معلوليني كه برابر نظر شوراي عالي پزشكي قادر به ادامه خدمت در نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران نبوده ليكن در ساير سازمان ها قادر به كار بوده و فاقد خانه شخصي باشند مي توانند از تاريخ معلوليت حداكثر به مدت 3 سال درخانه سازماني باقي مانده و پس از انقضاي اين مدت ملزم به تخليه خانه سازماني خواهند بود.

ماده 27 _ مدت تخليه خانه جهت پرسنل اخراجي مستعفي و باز خريد ارتش جمهوري اسلامي ايران حداكثر سه ماه از تاريخ دريافت ابلاغ تخليه مي باشد، تسويه حساب و پرداخت هرگونه مطالبات پرسنل پس از تخليه خانه سازماني صورت خواهدگرفت

ماده 28 _ دارايي ها مربوط موظفند تفاوت ميزان حق استفاده خانه سازماني و مبلغ كمك هزينه مسكن كه به پرسنل مشابه داده مي شود رااز دريافتي پرسنل استفاده كننده كسر و به حساب مخصوصي كه به همين منظور از طرف خزانه نزد بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران افتتاح مي شود واريز نمايند.

ماده 29 _ وزارت دفاع مكلف است براي تامين هزينه تعمير و نگهداري خانه ها و نيز احداث خانه هاي سازماني جديد هرساله معادل وجوه پرداخت شده سال قبل (موضوع ماده 28) و كمك هزينه مسكن پرسنل استفاده كننده از خانه سازماني رادر بودجه وزارت دفاع منظور نمايد.

ماده 30 _ وزير دفاع رييس ستاد مشترك ارتش و فرماندهان نيروهاي سه گانه مي توانند به طور مستقل در موارد استثنايي واضطراري بنا به پيشنهاد يگان يا رييس قسمت يا سازمان پرسنل استفاده كننده از

خانه سازماني مدت مندرج در مواد 22 و 23اين آيين نامه را تمديد نمايند. به هر حال مدت مذكور براي پرسنل نيروهاي سه گانه در صورتي كه بيش از يك سال باشد بانظر ستاد مشترك ارتش مقدور خواهد بود.

ماده 31 _ دستور تخليه خانه سازماني به استفاده كننده پس از انقضاي مهلت هاي مذكور در فوق از طرف فرمانده يگان يارييس قسمت مربوطه صادر و توسط پست مهندسي مربوطه ابلاغ مي گردد. در صورتي كه استفاده كننده از تخليه خانه موردسكونت خودداري نمايد پست مهندسي مربوطه مجاز است از تاريخ ابلاغ تخليه حداكثر به مدت 4 ماه ميزان اجاره بهاي مندرج در بند ( الف ) ماده 14 اين آيين نامه را به دو سوم حقوق ثابت و مزاياي شغلي پرسنل استفاده كننده افزايش دهد.

چنانچه پس از سپري شدن اين مدت استفاده كننده از خانه سازماني از تخليه محل مسكوني خودداري نمايد متصرف عدواني محسوب و وزارت دفاع مكلف است از طريق مراجع ذيصلاح قضايي نسبت به تخليه ملك مورد نظر اقدام نمايد. درفاصله زماني رسيدگي به پرونده متصرف عدواني تا صدور حكم تخليه از طرف مراجع ذيصلاح مربوطه پست مهندسي اجاره بهاي واقعي خانه سازماني را براساس نظر كارشناس محاسبه و از استفاده كننده وصول خواهد نمود.

ماده 32 _ هر كس مبادرت به اشغال تجاوز، تصرف و تخريب عمدي خانه هاي سازماني و متحرك چوبي و لوازم برقي آن واستفاده بدون رعايت مقررات اين آيين نامه نمايد از طريق مراجع ذيصلاح قضايي تعقيب و طبق قوانين و مقررات مربوطه باوي رفتار خواهد شد.

قانون واگذاري پرداخت حقوق و مزاياي ماهانه وراث شهدا و مفقودين نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و كار

ماده واحده _ از تاريخ تصويب اين قانون پرداخت حقوق مستمري و مزاياي مستمر ماهانه وراث

آن عده از پرسنل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و كميته هاي انقلاب اسلامي ، ارتش ، ژاندارمري و شهرباني (مشمولين لايحه قانوني مربوط به حقوق مستمري وراث شهداي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران مصوب 24/3/59 شوراي انقلاب و كارمندان كشوري (مشمولين قانون برقراري حقوق وظيفه از كار افتادگي و وظيفه عايله تحت تكفل جانبازان و شهداي انقلاب اسلامي ايران و جنگ تحميلي و پرداخت حقوق و مزاياي مجروحين جنگ تحميلي و انقلاب اسلامي مصوب 25/11/61 و اصلاحات بعدي آن كه بعد از به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي شهيد يا مفقود شده يا مي شوند، به بنياد شهيد انقلاب اسلامي محول مي گردد.

تبصره 1 _ در صورتي كه ميزان اين وجوه كمتر از مبلغي باشد كه بنياد شهيد انقلاب اسلامي برابر ضوابط خود به وراث سايرشهدا و مفقودين پرداخت مي كند، مابه التفاوت آن را به مشمولين اين ماده واحده نيز پرداخت خواهد كرد.

تبصره 2 _ اعتبار مربوط از تاريخ مذكور از بودجه وزارتخانه ها و سازمان هاي ذيربط كسر و به اعتبار بنياد شهيد انقلاب اسلامي اضافه خواهد شد.

تبصره 3 _ كليه صندوقهاي بازنشستگي مكلفند كسورات بازنشستگي اين قبيل مستخدمين را كه به درجه رفيع شهادت نايل مي گردند عينا به بنياد شهيد انقلاب اسلامي واريز نمايند.

تبصره 4 _ نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و وزارتخانه ها ، سازمان ها ، شركت هاي دولتي و وابسته به دولت مكلفند پس از احراز شهادت و تعيين وراث شهدا و مفقودين و ميزان حقوق مستمري آنان و انجام ساير امور مربوط برابر قوانين ومقررات جاري مراتب را به منظور برقراري حقوق و مزاياي مستمر ماهانه به بنياد شهيد انقلاب اسلامي اعلام

نمايند.

تبصره 5 _ انجام خدمات رفاهي و برقراري امتيازاتي كه به موجب قوانين و مقررات استخدامي موجود به اين قبيل مستمري بگيران تعلق مي گيرد كماكان به عهده دستگاه متبوع اينگونه كارمندان خواهد بود و در صورتي كه بنياد شهيد انقلاب اسلامي خدمات رفاهي بيشتري را به وراث ساير شهدا و مفقودين ارايه نمايدمستمري بگيران مذكور نيز از آن بهره مند خواهند شد.

تبصره 6 _ آيين نامه اجرايي اين قانون توسط بنياد شهيد انقلاب اسلامي با هماهنگي وزارتخانه هاي سپاه و دفاع و كشور و سازمان امور اداري و استخدامي كشور ظرف مدت سه ماه تهيه و پس از تصويب هيات وزيران به مورد اجرا گذاشته خواهدشد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و شش تبصره در جلسه روز يكشنبه بيست و دوم دي ماه يكهزار و سيصد و شصت و چهارمجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 26/10/1364 به تأييد شوراي نگهبان رسيده است

آيين نامه اجرايي قانون واگذاري پرداخت حقوق و مزاياي ماهانه وراث شهدا و مفقودين نيروهاي مسلح جمهوري ا

ماده 1 _ پرسنل و كاركنان موضوع قانون واگذاري پرداخت حقوق و مزاياي ماهانه وراث شهدا و مفقودين نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و كارمندان كشوري به بنياد شهيد انقلاب اسلامي و سازمان هاي زير كه بعد از به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي ايران شهيد يا مفقود الاثر شده يا بشوند مشمول مقررات اين آيين نامه خواهند بود.

الف _ نيروهاي نظامي و انتظامي شامل ارتش سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران ، شهرباني جمهوري اسلامي ايران و كميته انقلاب اسلامي ايران

ب _ وزارتخانه ها ، موسسات ، شركت هاي دولتي و وابسته به دولت نهادهاي انقلابي ، شهرداري ها ، سازمان هاي وابسته و سازمان هاي دولتي كه شمول

قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است

تبصره 1 _ مشتركين صندوقهاي بازنشستگي ماده فوق به شرح ليست پيوست مي باشد.

تبصره 2 _ داوطلبان غير نظامي موضوع قانون مربوط به وضع خدمتي داوطلبان غير نظامي كه در مناطق عملياتي با نيروهاي مسلح همكاري مي نمايند مصوب 12/9/64 مشمول مقررات اين آيين نامه خواهند بود.

ماده 2 _ نحوه برقراري مستمري وراث شهدا به شرح زير خواهد بود:

الف _ نيروهاي نظامي و انتظامي موظفند طبق قوانين و مقررات مربوط پس از احراز شهادت و تعيين وراث مستمري بگير هرشهيد مدارك لازم را به ادارات بازنشستگي و بيمه و يا سازمان مشابه ذيربط ارسال نمايند ادارات مزبور تعداد وراث مستمري بگير و ميزان مستمري هر يك را ضمن نمونه پيوست به منظور پرداخت مستمري به بنياد شهيد انقلاب اسلامي اعلام خواهند نمود.

ب _ سازمان هاي موضوع بند ب ماده يك اين آيين نامه پس از احراز شهادت كاركنان خود و تعيين وراث مستمري يا وظيفه بگير و ميزان سهم هر يك در مرجع ذيصلاح و عنداللزوم تاييد صندوق بازنشستگي ذيربط مراتب را ضمن نمونه پيوست به منظور پرداخت مستمري به بنياد شهيد انقلاب اسلامي اعلام خواهند نمود.

ماده 3 _ بنياد شهيد انقلاب اسلامي برابر مندرجات نمونه ارسالي مندرج در ماده 2 (ابلاغ پرداخت نسبت به پرداخت مستمري يا حقوق وظيفه اقدام مي نمايد.

ماده 4 _ سازمان هاي موضوع ماده يك موظفند پس از وقوع شهادت و قبل از انجام اقدامات مربوط به احراز شهادت و تعيين وراث مستمري يا وظيفه بگير و ميزان آن مراتب را به منظور پرداخت مبلغي به عنوان علي الحساب ضمن نمونه شماره 3 ازطريق ادارات بازنشستگي و بيمه يا سازمان هاي

مشابه مربوط به بنياد شهيد انقلاب اسلامي اعلام نمايند. بنياد شهيد انقلاب اسلامي موظف است برابر مبالغ مندرج در نمونه پيوست مذكور نسبت به پرداخت وجه علي الحساب اقدام و پس ازبرقراري مستمري به هزينه قطعي منظور نمايد.

تبصره _ در صورتي كه برقراري حقوق ، مستمري و مزاياي مستمر ماهانه مورد تاييد قرار نگرفت معادل وجوه علي الحساب پرداختي توسط بنياد شهيد انقلاب اسلامي به وراث اين قبيل پرسنل ، وسيله صندوق ذيربط يا سازمان متقاضي پرداخت علي الحساب در وجه بنياد شهيد انقلاب اسلامي حواله خواهد شد.

ماده 5 _ در صورت اعتراض هر يك از كساني كه خود را مستحق دريافت مستمري يا وظيفه مي دانند به موضوع برابر قوانين ومقررات مربوط رسيدگي و در صورت لزوم برقراري مستمري يا وظيفه جهت معترض مراتب به بنياد شهيد انقلاب اسلامي اعلام خواهد شد.

ماده 6 _ چنانچه هر يك از مستمري يا وظيفه بگيران طبق قوانين و مقررات مربوط فاقد استحقاق دريافت مستمري شوند بنياد شهيد انقلاب اسلامي مراتب را با ذكر علت حسب مورد به ادارات بازنشستگي و بيمه يا سازمان هاي ذيربط اعلام خواهد نمود تا سازمان هاي موصوف پس از رسيدگي و تاييد نسبت به قطع يا اضافه نمودن آن به سهم ساير مستمري يا وظيفه بگيران اقدام و مراتب را به بنياد شهيد انقلاب اسلامي اعلام نمايد.

ماده 7 _ چنانچه مطالبات مستمري يا وظيفه بگيران تكافوي استيفاي طلب سازمان يا صندوق ذيربط را ننمايد بنياد شهيد انقلاب اسلامي موظف است حسب اعلام سازمان هاي ذيربط مانده بدهي را از محل مستمري يا حقوق وظيفه يا برابر ضوابط مورد عمل خود به حساب سازمان ذينفع واريز

نمايد.

ماده 8 _ اعتبار مصوب مربوط به حقوق شهدا كه در بودجه سال 1365 كل كشور مربوط به سازمان هاي ماده يك اين آيين نامه منظور شده است بر حسب مورد با اعلام وزارتخانه ها و سازمان هاي ذيربط از طريق وزارت برنامه و بودجه از بودجه آنان كسر و به اعتبار بنياد شهيد انقلاب اسلامي اضافه خواهد شد و پيش بيني برآورد اعتبار مربوط به سال هاي بعد با بنيادشهيد انقلاب اسلامي خواهد بود.

تبصره _ چنانچه اعتبار مصوب انتقال يافته از وزارتخانه ها و سازمان ها مطابق تبصره يك قانون تكافوي پرداخت مستمري وراث شهدا را ننمايد وزارت برنامه و بودجه موظف است براساس درخواست بنياد شهيد انقلاب اسلامي رأساً نسبت به تامين كسري اعتبار اقدام نمايد.

ماده 9 _ مطالبات مربوط به مستمري وراث شهدا كه تا پايان سال 1364 وسيله سازمان هاي مندرج در ماده يك اين آيين نامه پرداخت نشده باشد حسب درخواست بنياد شهيد انقلاب اسلامي از محل تعهدات پرداخت نشده بودجه سال مربوط تامين و پرداخت خواهد شد.

ماده 10 _ آن دسته از صندوقهاي بازنشستگي خاص سازمان هاي موضوع اين قانون كه از محل درآمدهاي عمومي استفاده نمي نمايند موظفند مستمري و حقوق وظيفه يا عناوين مشابه مربوط به كاركنان مشمول (شهيد _ مفقود) خود را به تفكيك ساليانه به منظور پرداخت مستمري و حقوق وظيفه بگيران به بنياد شهيد انقلاب اسلامي حواله نمايد.

ماده 11 _ صندوقهاي بازنشستگي سازمان هاي موضوع اين آيين نامه (بجز مشمولين ماده فوق) موظفند ميزان كسورات بازنشستگي پرسنل و كاركناني را كه از تاريخ 22/10/1364 (تاريخ تصويب قانون به درجه رفيع شهادت نايل شده يامي شوند به تفكيك محاسبه و به حساب بنياد شهيد انقلاب اسلامي منتقل نمايند.

وزارت سپاه

پاسداران انقلاب اسلامي و كميته انقلاب اسلامي ايران بعد از تشكيل صندوق بازنشستگي مكلفند كسور متعلقه را به بنياد شهيد انقلاب اسلامي انتقال دهند.

ماده 12 _ امور مربوط به خدمات درماني مستمري بگيران شهدا نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران كماكان وسيله نيروهاي مذكور انجام خواهد شد.

ماد ه 13 _ امور مربوط به خدمات درماني وظيفه بگيران سازمان هاي موضوع بند ب ماده يك اين آيين نامه مطابق تبصره 5قانون خواهد بود.

تبصره _ امور درماني سازمان هايي كه خدمات درماني خاص ارايه مي دهند كماكان به عهده سازمان هاي مذكور بوده و حق بيمه آن برابر مقررات سازمان ذيربط توسط بنياد شهيد انقلاب اسلامي از حقوق وظيفه كسر و به سازمان مربوطه حواله خواهد شد.

ماده 14 _ اعطا كمك هاي غير نقدي مستمري و وظيفه بگيران شهدا كه برابر مقررات تبصره 56 قانون بودجه سال 1363 و آيين نامه اجرايي آن پرداخت مي شود با بنياد شهيد انقلاب اسلامي خواهد بود. هزينه مربوط به سال 1365 وسيله سازمان هاي موضوع ماده 1 اين قانون به حساب بنياد شهيد انقلاب اسلامي واريز خواهد شد.

بنيادشهيد انقلاب اسلامي از سال 1366 به بعد اعتبار مربوط به اجراي اين ماده را در بودجه خود پيش بيني خواهد نمود.

تبصره _ بنياد شهيد انقلاب اسلامي موظف است پس از دريافت اعتبار موضوع اين ماده حسب مورد نسبت به تهيه بن كمك هاي غير نقدي و يا دفترچه كمك هاي غير نقدي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و تحويل آن به مستمري يا وظيفه بگيران اقدام نمايد.

ماده 15 _ خدمات رفاهي و امتيازاتي كه به موجب قوانين و مقررات استخدامي سازمان هاي مندرج در ماده يك اين آيين نامه پيش بيني شده يا بشود به مستمري يا

وظيفه بگيران نيز تعلق مي گيردو كماكان وسيله سازمان هاي مذكور انجام خواهد شدچنانچه بنياد شهيد انقلاب اسلامي خدمات رفاهي ديگري اضافه بر خدمات مذكور به وراث ساير شهدا ارايه نمايدمستمري يا وظيفه بگيران فوق الذكر نيز از آن بهره مند خواهند شد.

تبصره _ خدمات رفاهي و امتيازاتي كه به موجب قوانين استخدامي سازمان هاي مذكوربرقرار شده يا بشود به بنياد شهيدانقلاب اسلامي اعلام خواهد شد.

ماده 16 _ نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و سازمان هاي موضوع ماده يك اين آيين نامه موظفند از ابتداي سال 1365مشخصات مفقودين خود را كه داراي عايله تحت تكفل مي باشند پس از تعيين عايله تحت تكفل و ميزان حقوق و مزاياي خالص پرداختي (برابر آخرين فيش حقوقي ضمن نمونه شماره چهار به بنياد شهيد انقلاب اسلامي اعلام و وجوه مزبور راماهانه به حساب بنياد شهيد انقلاب اسلامي واريز نمايند.

تبصره 1 _ هرگاه حيات مفقود وسيله سازمان متبوع وي احراز گردد مراتب به بنياد شهيد انقلاب اسلامي اعلام مي گردد.

بنياد شهيد انقلاب اسلامي ضمن خودداري از ادامه پرداخت وجوه پرداخت نشده را به سازمان ذينفع اعاده خواهد نمود.

تبصره 2 _ چنانچه وسيله سازمان هاي مندرج در ماده يك اين آيين نامه شهادت فرد مفقود احراز گردد سازمان هاي مذكور موظفند ضمن قطع حقوق و مزاياي مفقود نمونه شماره يك و دو را تنظيم و به منظور پرداخت مستمري و حقوق وظيفه ازتاريخ اعلام شهادت به بنياد شهيد انقلاب اسلامي ارسال دارند.

بنياد شهيد انقلاب اسلامي مكلف است ضمن اعاده وجوه پرداخت نشده نسبت به پرداخت مستمري و حقوق وظيفه برابرمقررات اين آيين نامه اقدام نمايد.

تبصره 3 _ دستگاه هاي اجرايي و صندوقهاي مربوط مكلفند به منظور تحقق كامل

و انتقال قطعي و رفع نواقص مورد عمل نيروهاي انساني مورد نياز را در اين مورد در اختيار بنياد شهيد انقلاب اسلامي قرار دهند.

تبصره 4 _ درمورد مفقودين موضوع تبصره فوق تاتاريخ اعلام شهادت وسيله سازمان ذيربط از نظر پرداخت حقوق ومزاياي عايله تحت تكفل آنان برابر مقررات مفقودين رفتار خواهد شد.

ماده 17 _ انجام خدمات رفاهي و برقراري امتيازاتي كه به موجب قوانين و مقررات استخدامي مربوط به پرسنل يا كاركنان مفقود تعلق مي گيرد كماكان به عهده سازمان ذيربط خواهد بود.

ماده 18 _ دستورالعمل اجرايي و فرم هاي مربوط به آيين نامه فوق توسط بنياد شهيد انقلاب اسلامي تهيه و به دستگاه ها ابلاغ خواهد گرديد.

قانون حقوق والدين بازنشسته و وظيفه و مستمري بگير شهدا و جانبازان و مفقودين انقلاب اسلامي و جنگ تحميل

ماده واحده _ والدين شهدا و جانبازان و مفقودين انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي در صورتي كه در اجراي قانون استخدام كشوري استحقاق دريافت حقوق بازنشستگي يا وظيفه از كارافتادگي را داشته باشند مخيرند كه از حقوق بازنشستگي ، وظيفه از كارافتادگي مقرره براساس قانون استخدام كشوري برخوردار گردند يا از حقوق مقرره براساس قانون برقراري حقوق وظيفه از كارافتادگي و وظيفه عايله تحت تكفل جانبازان و شهداي انقلاب اسلامي ايران .. مصوب 25/11/1361 و اصلاحات بعدي آن استفاده نمايند.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز يكشنبه بيستم آذرماه يكهزار و سيصد و شصت و هفت مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 23/9/1367 به تأييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون اجازه پرداخت حقوق و مزاياي ماهانه مستمري بگيران شهدا و مفقودين نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي اير

ماده واحده _ پرداخت حقوق و مزاياي مستمر ماهانه مستمري بگيران نيروهاي مسلح كه از تاريخ بيست و دوم بهمن ماه 1357 به بعد شهيد يا مفقود شده اند و يا مي شوند به عهده بنياد شهيد انقلاب اسلامي و بنياد مذكور طبق قانون واگذاري پرداخت حقوق و مزاياي مصوبه دي ماه 1364 عمل خواهد كرد.

تبصره _ كليه قوانين مغاير از تاريخ تصويب اين قانون ملغي است

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و يك تبصره در جلسه علني روز پنجشنبه دوم تير ماه يكهزار و سيصد و شصت و هفت مجلس شوراي اسلامي با حضور شوراي نگهبان به تصويب رسيده است

قانون ادامه استفاده خانواده افرادي كه ساكن خانه هاي سازماني بوده و شهيد ، جانباز ، اسير و مفقود الا

ماده واحده _ استفاده كنندگان خانه هاي سازماني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و نيروهاي انتظامي و وزارتخانه ها و موسسات دولتي يا وابسته به دولت كه شهيد ، اسير و يا مفقود الاثر شده و يا مي شوند و همچنين افرادي كه جانباز انقلاب اسلامي و يا جنگ تحميلي بوده و از خانه هاي مذكور استفاده مي كرده اند و شاغل بوده و يا به هر نحوي از خدمت دستگاه اجرايي متبوع خود خارج و يا مشمول مقررات از كارافتادگي شده يا مي شوند تا زماني كه كميسيون مقرر در آيين نامه اجرايي اين قانون مناسب تشخيص دهد خانواده آنها مجاز به ادامه سكونت در خانه هاي مذكور مي باشند.

در صورتي كه افراد مذكور حايز شرايط براي خريد خانه هاي سازماني باشند طبق مقررات قانون فروش خانه هاي سازماني مصوب 1/7/1365 مجلس شوراي اسلامي و آيين نامه اجرايي آن خانه هاي مذكور به آنها فروخته خواهد شد.

آيين نامه اجرايي اين قانون در مورد شرايط و نحوه استفاده و ميزان حق استفاده و

زمان استفاده و تركيب كميسيون و سايرمقررات مربوطه ظرف مدت 3 ماه توسط وزارت مسكن و شهر سازي بنياد شهيد، وزارت دفاع و وزارت سپاه تهيه و به تصويب هيأت دولت خواهد رسيد، ساير قوانيني كه مغاير با اين قانون باشد در خصوص افراد مشمول اين قانون مجري نخواهد بود.

قانون فوق بر ماده واحده در جلسه علني روز چهارشنبه بيست و هفتم ارديبهشت ماه يكهزار و سيصدو شصت و هشت مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 4/3/1368 به تأييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون اجازه پرداخت حقوق و مزاياي ماهانه مستمري بگيران شهدا و مفقودين نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي اي

قانون اجازه پرداخت حقوق و مزاياي ماهانه مستمري بگيران شهدا و مفقودين نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران به بنياد شهيد انقلاب اسلامي - مصوب 2/4/1367

ماده واحده _ پرداخت حقوق و مزاياي مستمر ماهانه مستمري بگيران نيروهاي مسلح كه از تاريخ بيست و دوم بهمن ماه 1357 به بعد شهيد يا مفقود شده اند و يا مي شوند به عهده بنياد شهيد انقلاب اسلامي و بنياد مذكور طبق قانون واگذاري پرداخت حقوق و مزاياي مصوبه دي ماه 1364 عمل خواهد كرد.

تبصره _ كليه قوانين مغاير از تاريخ تصويب اين قانون ملغي است

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و يك تبصره در جلسه علني روز پنجشنبه دوم تير ماه يكهزار و سيصد و شصت و هفت مجلس شوراي اسلامي با حضور شوراي نگهبان به تصويب رسيده است

قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت - مصوب 13/6/1370

ماده 1 _ حقوق مبنا مستخدمين رسمي مشمول قانون استخدام كشوري و مقررات استخدامي شركتهاي دولتي مصوب 1352 برابر است با حاصل ضرب ضريب حقوق موضوع ماده 33 قانون مذكور در

عدد مبنا گروه مربوط به شرح جدول زيركه جايگزين جدول حقوق ماده ي 32 قانون استخدام كشوري مي شود تعيين مي گردد:

فواصل اعداد مبنا گروهاي متوالي بعد از گروه 11 به ترتيب 70 و حداكثر گروه قابل احراز، گروه 20 خواهد بود.

تبصره 1 _ گروهاي ورودي مستخدمين مشمول اين قانون با درنظر گرفتن مقاطع تحصيلي آنان و نوع و حساسيت شغل ،اهميت وظايف ميزان مسئوليتها و برحسب رسته ها و رشته هاي مختلف شغلي در يكي از يازده گروه اول جدول موضوع ماده 1 تخصيص مي يابد.

تبصره 2 _ اعداد مبناي حقوق ماهانه مقامات و همطراز آنان به شرح زير تعيين مي گردد كه با اعمال ضريب مذكور در ماده 1قابل پرداخت خواهد بود:

الف _ معاونين وزرا 1700

ب _ استانداران سفرا 1800

ج _ وزرا ، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي معاونين رييس جمهور ، معاونين قوه قضاييه و رييس كل ديوان محاسبات 1900

د _ معاون اول رييس جمهور، نواب رييس مجلس شوراي اسلامي و اعضاي شوراي نگهبان 2000

ه_ _ روساي سه قوه 2200

تبصره 3 _ مقامات مذكور پس از پايان دوران تصدي به ترتيب در بالاترين گروه هاي جدول فوق تخصيص مي يابند و حقوق هر يك از آنان بر اساس عدد مبناي گروه مربوط تعيين خواهد شد. نخست وزيران دوران انقلاب اسلامي با معاون اول رييس جمهور همطراز مي گردند.

تبصره 4 _ دولت مكلف است تغيير ضريب حقوق موضوع ماده 33 قانون استخدام كشوري و اصلاحات بعدي آن را كه همه ساله با توجه به شاخص هزينه زندگي مشتركا توسط سازمان امور اداري و استخدامي كشور، وزارت امور اقتصادي و دارايي ، سازمان برنامه و بودجه و بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران پيشنهاد خواهد شد مورد تصويب قرار دهد

و به همين نسبت حقوق بازنشستگان و مستمري بگيران را افزايش دهد.

ماده 2 _ حقوق مستخدمين در هر سال با در نظر گرفتن خدمت قابل قبول آنان در سال قبل به شرح زير تعيين مي گردد:

( ضريب افزايش سنواتي 1) حقوق سال قبل = حقوق هر سال

ضريب افزايش سنواتي سالانه بر اساس ارزشيابي شاغلين به ميزان 3،4و5 درصد خواهد بود.

تبصره 1 _ مستخدميني كه حقوق آنان با اين قانون تطبيق داده مي شود در قبال هر سال از خدمت خود تا پايان سال 1369 ازافزايش سنواتي به ميزان 3% حقوق مبنا آخرين گروه هاي مربوط كه بر اساس مقاطع تحصيلي آنان تعيين خواهد شدبرخوردار خواهد گرديد.

تبصره 2 _ افزايش سنواتي براي هر يك از مقامات موضوع تبصره 2 ماده 1 بر اساس عدد مبناي مربوط محاسبه خواهد شد.

تبصره 3 _ مشمولين تبصره 3 ماده 1 در صورت اشتغال در هر يك از دستگاه هاي دولتي و نهادهاي انقلاب اسلامي وموسسات و شركتهايي كه شمول حكم بر آنها مستلزم ذكر نام است از افزايش سنواتي بر اساس اعداد مبناي گروه مربوط برخوردار خواهند شد.

تبصره 4 _ مستخدميني كه بيش از 30 سال خدمت دولتي داشته و دارند و كسورات مربوط را پرداخت نموده و يا بنمايند به جاي معادل ريالي آخرين پايه موضوع ماده 3 قانون اصلاح مقررات بازنشستگي و وظيفه قانون استخدام كشوري مصوب

13/12/1368 مي توانند در قبال هر سال خدمت مازاد بر 30 سال از افزايش سنواتي مضاعف برخوردار باشند.

ماده 3 _ جدول و نحوه ارتقا گروه مستخدمين با در نظر گرفتن ارزش كار، ميزان مسووليت ها، اهميت وظايف ، سوابق تجربي ، تحصيلات و ارزشيابي شاغلين تعيين خواهد شد

كه در زمان تطبيق حقوق و مزاياي كاركنان شاغل و همچنين در اجراي موضوع ماده ي 2 اين قانون نيز ملاك عمل قرار خواهد گرفت تعداد گروه هاي قابل تخصيص در هر مقطع تحصيلي با در نظرگرفتن عوامل فوق 5 الي 7 گروه تعيين مي گردد.

تبصره 1 _ مستخدميني كه ارتقا گروه مي يابند حقوق آنها بر اساس عدد مبنا در گروه جديد به اضافه مجموع افزايش هاي سنواتي در گروه قبل تعيين مي گردد.

تبصره 2 _ مستخدميني كه مشاغل آنان داراي ويژگي هاي خاص و پيچيده بوده و ازحساسيت بالايي برخوردار است و يا داراي مهارت هاي خاص و خارق العاده مي باشد در يكي از گروه هاي جدول موضوع ماده ي 1 تخصيص مي يابند.

تبصره ي 3 _ مستخدميني كه به درجه رفيع شهادت نايل شده يا مي شوند در دو گروه بالاتر از مستخدمين شاغل و مشابه تخصيص مي يابند و بر اساس گروه تعيين شده از افزايش سنواتي سالانه كماكان برخوردار خواهند شد.

تبصره 4 _ دولت مي تواند در موارد زير به مستخدمين يك الي دو گروه تشويقي علاوه بر گروه استحقاقي آنان اعطاي نمايد.

الف _ آزادگان

ب _ جانبازان انقلاب اسلامي

ج _ رزمندگاني كه حداقل 6 ماه متوالي يا 9 ماه متناوب در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل خدمت نموده اند.

د _ مديران

ه_ _ مستخدميني كه خدمت برجسته انجام داده باشند.

تبصره 5 _ مستخدميني كه تنزل گروه مي يابند مابه التفاوت حقوق مبناي گروه قبلي باگروه جديد به اضافه مجموعه افزايش هاي سنواتي قبلي را دريافت خواهند نمود. هر گونه افزايش هاي سنواتي بعدي اين قبيل مستخدمين در گروه جديد ونيز افزايش حقوق ناشي از ارتقا گروه بعدي آنان تا استهلاك كامل از ما به التفاوت مذكور

كسر خواهد شد.

تبصره 6 _ تحصيلات غير رسمي مستخدميني كه قابليت انطباق با مدارك تحصيلي رسمي را داشته باشند با مدارك تحصيلي رسمي همطراز خواهند شد.

ماده 4 _ ميزان فوق العاده شغل مستخدمين شاغل حداقل برابر با50% حقوق مبنا گروه مربوط تعيين مي گردد كه با در نظرگرفتن نوع كار و وظايف و مسئوليتها به منظور ايجاد هماهنگي در پرداخت ها تا 150% حقوق مبنا آنان قابل افزايش است

تبصره 1 _ فوق العاده شغل متصديان مشاغل مديريت و سرپرستي علاوه بر فوق العاده شغل موضوع اين ماده تا 25% حقوق مبناي آنان قابل افزايش است

تبصره 2 _ فوق العاده شغل آن دسته از مستخدميني كه تصدي مشاغل تخصصي و تحقيقي و يا آموزشي را بر عهده دارندعلاوه بر موارد فوق تا 25% حقوق مبنا آنان قابل افزايش است

ماده 5 _ به كاركناني كه مشاغل آنان استاندارد شده است و شاغلين مربوط بيش از استاندارد تعيين شده انجام وظيفه مي نمايند فوق العاده اي تحت عنوان فوق العاده كارانه حداكثر معادل حقوق مبناي آنان و بر حسب ارزش واحد استاندارد كار و كاراضافي انجام شده در هر ماه پرداخت خواهد گرديد.

تبصره 1 _ كاركناني كه مشاغل آنها قابل استاندارد نمي باشد وبيش از حد معمول باكيفيت مطلوب وظايف خود را انجام مي دهند نيز مي توانند به همان نسبت از فوق العاده كارانه برخوردار شوند.

تبصره 2 _ استاندارد مشاغل عمومي توسط سازمان امور اداري واستخدامي كشور واستاندارد مشاغل خاص با پيشنهاد دستگاه هاي مربوط و تاييد سازمان امور اداري و استخدامي تعيين مي گردد.

ماده 6 _ به دولت اجازه داده مي شود در اجراي نظام هماهنگ پرداخت به منظورتطبيق وضع كاركنان دستگاهاي مشمول

مقررات خاص و جذب و نگهداري نيروهاي مناسب براي مشاغل تخصصي و مديريت در مواردي كه در اين قانون پيش بيني نشده است فوق العاده هاي خاصي وضع نمايد.

ماده 7 _ دولت مكلف است با در نظر گرفتن تغييرات ناشي از اجراي اين قانون نسبت به تغيير و اصلاح درصد ويا ميزان پرداخت فوقالعاه هاي موضوع مواد 39 و 40 قانون استخدام كشوري در حدود اعتبارات مصوب اقدام نمايد.

ماده 8 _ حقوق و فوق العاده شغل دارندگان مدارك تحصيلي دكترا و فوق ليسانس و مدارك همطراز از لحاظ استخدامي ، كه درمراكز و يا واحدهاي آموزشي مطالعاتي و تحقيقاتي دستگاه هاي مشمول اين قانون اشتغال به كار دارند نبايد از هشتاد درصد(80%)مجموع حقوق و فوق العاده شغل كاركنان مشابه مشمول قانون اعضاي هيات علمي دانشگاه ها و موسسات آموزش عالي كمتر باشد.

ماده 9 _ كمك هزينه عايله مندي و اولاد مستخدمين مشمول قانون استخدام كشوري و اين قانون به شرح زير قابل پرداخت است

1 _ به مستخدمين مرد شاغل و باز نشسته و وظيفه بگير مشمول اين قانون كه داراي همسر دايم مي باشند ماهانه معادل پنجاه درصد (50%)حداقل حقوق مبناي جدول موضوع ماده 1 اين قانون به عنوان كمك هزينه عايله مندي

2 _ به هر يك از مستخدمين مرد شاغل و بازنشسته و وظيفه و مستمري بگير مشمول اين قانون كه داراي فرزند تا سن 20 سال هستند به ازاي هر فرزند (حداكثر تا سه فرزند) ماهيانه معادل ده درصد (10%) حداقل حقوق مبناي جدول موضوع ماده 1 اين قانون به عنوان كمك هزينه ي اولاد.

فرزندان مستخدمين متوفي مشمول اين قانون كه كمتر از 20 سال سن دارند مشمول كمك مزبور خواهند بود.

حداكثر

سن براي اولادي كه از مزاياي اين ماده استفاده مي كنند به شرط ادامه تحصيل و ارايه گواهي مربوط 25 سال تمام براي اولاد ذكور و زمان ازدواج براي اولاد اناث خواهد بود.

تبصره _ مستخدمين زن شاغل و بازنشسته و وظيفه بگير مشمول اين قانون كه داراي همسر نبوده و خود به تنهايي متكفل مخارج فرزندان مي باشند از مزاياي كمك هزينه عايله مندي موضوع بند (1) اين ماده بهره مند مي شوند.

ماده 10 _ جدول موضوع ماده ي (1) اين قانون و ساير مواد مرتبط با آن تا پايان مدت آزمايشي آيين نامه استخدامي كارگزاران مجلس شوراي اسلامي جايگزين جدول متوسط حقوق موضوع ماده ي 16 آيين نامه ي مذكور مي گردد.

آيين نامه اجرايي اين ماده به تصويب كميسيون مشترك ديوان محاسبات و بودجه و امور مالي و امور اداري و استخدامي مجلس شوراي اسلامي خواهد رسيد.

ماده 11 _ تفاوت حقوق و مزاياي كاركنان غير رسمي شاغل در دستگاه هاي مشمول اين قانون نبايد ازشصت درصد (60%) مجموع حقوق و مزاياي مستخدمين مشمول اين قانون در مشاغل مشابه ، تجاوز نمايد.

ماده 12 _ كليه دستگاه ها و موسسات و شركتهاي دولتي و نهادهاي انقلاب اسلامي كه داراي مقررات خاص استخدامي مي باشند؛ بانكها و شهرداري ها و نيز شركتها و موسساتي كه مشمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است تابع ضوابط و مقررات اين قانون خواهند بود.

ماده 13 _ حكم موضوع ماده ي 136 قانون ارتش جمهوري اسلامي مصوب 1366 و تبصره 2 ماده 1 قانون حقوق و مزاياي مستمر، پس انداز ثابت حق بيمه و بيمه درماني مشمولين قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 1368 مشمول افزايش موضوع اين قانون نخواهند بود.

ماده 14 _ حقوق قضات به شرح زير محاسبه مي گردد:

(

سنوات خدمت قابل قبول * ضريب افزايش سنواتي + عدد مبنا ) ضريب حقوق = حقوق

تبصره 1 _ ضريب حقوق موضوع اين ماده معادل ضريب حقوق اعضاي رسمي هيات علمي (آموزشي و پژوهشي شاغل وبازنشسته دانشگاه ها و موسسات آموزش عالي مصوب 1368 مجلس شوراي اسلامي و تغييرات بعدي آن خواهد بود.

تبصره 2 _ عدد مبنا به ترتيب گروه هاي شغلي قضات كه حداقل داراي دانشنامه ليسانس قضايي و يا معادل آن باشند به شرح زير تعيين مي گردد:

گروه (1) 80

گروه (2) 90

گروه (3) 100

گروه (4) 110

گروه (5) 120

گروه (6) 130

گروه (7) 140

گروه (8) 150

تبصره 3 _ درمحاسبه حقوق دارندگان مشاغل قضايي كه كمتر از ليسانس و معادل آن (موضوع ماده واحده قانون تعيين وضعيت قضايي كساني كه سه سال در دادسراهاي انقلاب اسلامي اشتغال به كار قضايي داشته اند) 10 واحد از عدد مبناي هر گروه كسر خواهد شد.

تبصره 4 _ ضريب افزايش سنواتي تا پايان سال 1369 برابر (3) و از اول سال 1370 برابر (5) تعيين مي گردد.

تبصره 5 _ ضوابط مربوط به تغيير مقام و ارتقاي گروه قضات با در نظر گرفتن سوابق تجربي در امور قضايي تحصيلات ارزشيابي و توانايي آنان در انجام امور محوله بر اساس آيين نامه اي است كه به پيشنهاد وزير دادگستري به تصويب رييس قوه قضاييه خواهد رسيد.

تبصره 6 _ مفاد تبصره 3 ماده 3 اين قانون شامل قضاتي كه به درجه رفيع شهادت نايل شده يا مي شوند نيز خواهد شد.

تبصره 7 _ عبارت ( قضات دادگستري ) به عنوان رديف 5 به بند ه_ تبصره 43 قانون بودجه سال 1364

كل كشور افزوده مي شود.

تبصره 8 _ فوق العاده شغل قضات به ميزان مقرر در ماده 4 اين قانون وتبصره هاي آن بنا به پيشنهاد مشترك وزارت دادگستري و سازمان امور اداري و استخدامي كشور به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 15 _ از تاريخ 1/1/1371 به حقوق بازنشستگي و وظيفه از كار افتادگي و وظيفه وراث قانوني مستخدمين متوفي كه تاقبل از تاريخ مزبور بازنشسته از كار افتاده يا وظيفه بگير شده يا بشوند به ميزان بيست درصد (20%) حقوق قبلي آنان (اسفند ماه سال 1370) اضافه مي گردد.

ماده 16 _ از تاريخ 1/1/1371 حداكثر حقوق بازنشستگي و وظيفه از كار افتادگي و وظيفه وراث (جمع پرداختي به وراث موضوع قانون راجع به تعيين حداكثر حقوق بازنشستگي و وظيفه مصوب خرداد ماه سال 1361 معادل 110% حداكثر عدد مبناي جدول حقوق موضوع اين قانون و حداقل آن معادل 125% حداقل عدد مبناي جدول مزبور تعيين مي گردد.

تبصره _ حداكثر حقوق بازنشستگي و وظيفه موضوع اين ماده شامل مستخدمينياست كه از تاريخ 1/1/1371 به بعدبازنشسته از كار افتاده و يا فوت مي شوند.

ماده 17 _ در صورتي كه مبلغ حقوق و فوق العاده شغل مستخدمين مشمول اين قانون پس از تطبيق وضع استخدامي با مقررات اين قانون از مجموع حقوق و فوق العاده هايي كه طبق قوانين و مقررات مورد عمل مستحق دريافت آن هستند كمتر شود تفاوت اين دو مبلغ را به عنوان تفاوت تطبيق حقوق دريافت خواهند كرد.

هر گونه افزايش بعدي حقوق و فوق العاده شغل اينگونه مستخدمين تا استهلاك كامل از تفاوت تطبيق مذكور كسر خواهد شد.

تبصره _ دولت مي تواند به منظور تطبيق مقررات مربوط به امتيازات پايه ها و

سنوات ترفيع تشويقي يا ساير عناوين مشابه كه تاكنون اعمال مي شده است معادل آن را به كليه كاركنان شاغل و بازنشسته بابت سوابق خدمت در جبهه مناطق جنگ زده محروم و سوابق اسارت ، مفقودالاثر بودن و جانبازي اعطا نمايد.

ماده 18 _ به منظور استقرار نظام هماهنگ پرداخت در دستگاه هاي دولتي و نظارت بر اجراي آن شوراي حقوق و دستمزدمركب از دبير كل سازمان امور اداري و استخدامي كشور، وزير امور اقتصادي و دارايي رييس سازمان برنامه و بودجه و دو نفر از اعضاي كميسيون امور اداري و استخدامي به انتخاب مجلس شوراي اسلامي (به عنوان ناظر) و وزير ذيربط (درصورت طرح موضوع مرتبط با آن وزارتخانه در دستور جلسه شورا) تشكيل مي شود.

ماده 19 _ مواد 1، 2، 3، 4، 7، 10، 13، 14، 17، 20، 21، 22 و تبصره هاي ذيل آنها از تاريخ 1/1/1370 در سقف اعتباررديف هاي 37، 31، 50، 45، 31، 50 و قانون بودجه سال 1370 كل كشور و اعتبارات پرسنلي مربوطه به تناسب و به ترتيب مقرر در ماده مذكور اقدام نمايد، علاوه بر آن حقي را براي مستخدمين مشمول ايجاد نمي نمايد.

ماده 20 _ به دولت اجازه داده مي شود تا تصويب آيين نامه هاي اجرايي اين قانون صدور احكام تطبيق وضع كاركنان مشمول قسمتي از افزايش حقوق و مزاياي موضوع اين قانون نسبت به دريافتي فعلي كاركنان مذكور را از محل اعتبارات پرسنلي دستگاه هاي اجرايي مربوط واعتبار رديف 37، 31، 50 قانون بودجه ي سال 1370 كل كشور تأمين و پرداخت و به هزينه قطعي منظور دارد.

ماده 21 _ آيين نامه اجرايي اين قانون حداكثر ظرف سه ماه توسط سازمان امور اداري

و استخدامي كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 22 _ كليه قوانين مغاير با اين قانون لغو مي گردد.

تبصره _ قانون مصوب شوراي انقلاب در خصوص تعيين حداقل و حداكثر دريافتي مشمولين قانون استخدام كشوري توسط هيات دولت به قوت خود باقي است

قانون فوق مشتمل بر بيست و دو ماده و سي ويك تبصره در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ سيزدهم شهريورماه يكهزار و سيصد و هفتاد مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 24/6/1370 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

آيين نامه اجرايي قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت - مصوب

هيات وزيران در جلسه مورخ 22/10/1370 بنا به پيشنهاد شماره 4971/د مورخ 19/8/1370 سازمان امور اداري و استخدامي كشور و به استناد ماده (21) قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت مصوب 13/6/1370، آيين نامه اجرايي قانون مذكور را كه در اين آيين نامه به اختصار قانون ناميده مي شود به شرح زير تصويب نمود:

ماده 1 _ سنوات خدمت قابل قبول در محاسبه افزايش سنواتي شامل سنوات خدمتي مي باشد كه با توجه به قوانين و مقررات مربوط تا تاريخ 1/1/1370 جزو سنوات خدمت قابل قبول مستخدم در اعطاي پايه يا عناوين مشابه محاسبه مي شود.

ماده 2 _ تخصيص مشاغل مستخدمان مشمول اين آيين نامه به گروه هاي ورودي به شرح جدول پيوست مي باشد.

تبصره _ تغييرات و اصلاحات بعدي در گروه هاي فوق و تخصيص گروه ورودي به مستخدميني كه مشاغل آنان داراي ويژگي هاي خاص و پيچيده بوده و از حساسيت برخوردار است يا داراي مهارت هاي خاص و خارقالعاده مي باشد با پيشنهاد سازمان امور اداري و استخدامي كشور و تأييد شوراي امور اداري و استخدامي به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 3 _ افزايش سنواتي

مستخدمان هنگام تطبيق وضع با توجه به جمع سنوات خدمت قابل قبول مستخدمان ضرب در سه درصد (3%) حقوق مبناي مستخدمان در آخرين گروه هاي استحقاقي كه به تناسب سالهاي خدمت و مدرك تحصيلي به آنان تعلق مي گيرد محاسبه مي شود.كسر سال نيز به نسبت ماه هاي تحصيلي به آنان تعلق مي گيرد محاسبه مي شود كسر سال نيز به نسبت ماه هاي خدمت هنگام تطبيق وضع مورد محاسبه قرار مي گيرد.

ماده 4 _ منظور از حقوق سال قبل مستخدمان مندرج در ماده (2) قانون ،آخرين حقوق گروه استحقاقي مستخدم و افزايش هاي سنواتي اعمال شده قبلي وي مي باشد.

ماده 5 _ همطرازي تحصيلات غير رسمي مستخدمان با هر يك از مقاطع تحصيلي از نظر ارزش استخدامي بجز در مواردي كه قانون تعيين كرده باشد توسط سازمان امور اداري و استخدامي كشور انجام خواهد شد.

ماده 6 _ مستخدماني كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي عهده دار مقامات مذكور در تبصره (2) ماده يك و همطراز آن بوده يامي باشند در صورتي كه مستخدم رسمي يا ثابت دولت باشند پس از پايان تصدي مقام صرفنظر از مدرك تحصيلي و شغل مورد تصدي به ترتيب در گروه هاي (16) تا (20) جدول حقوق تخصيص مي يابند و حقوق هر يك از آنان بر اساس عددمبناي گروه مربوط و افزايش هاي سنواتي قبلي اعمال گرديده تعيين خواهد شد.

ماده 7 _ مقامات همطراز مقاماتي هستند كه طبق ضوابط و مقررات مربوط همطرازبا يكي از مقامات مندرج در تبصره (2)ماده يك شناخته شده يا از حقوق مقامات مذكور استفاده نموده يا مي نمايد و همطرازان بعدي به پيشنهاد دستگاه مربوط و تاييد سازمان امور اداري و استخدامي كشور و تصويب هيات

وزيران تعيين خواهند شد.

ماده 8 _ پس از تطبيق وضع ضريب افزايش سنواتي مستخدماني كه به درجه رفيع شهادت نايل شده يا مي شوند پنج درصد(5%) در هر سال خواهد بود.

تبصره _ اعضاي هيات علمي دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي كه به درجه رفيع شهادت نايل شده يا مي شوند مي تواننداز امتيازات قانون و آيين نامه اجرايي و اصلاحات بعدي به نحو مقتضي استفاده نمايند.

ماده 9 _ سازمان امور اداري و استخدامي كشور مكلف است ضوابط و فرم هاي مربوط به ارزشيابي متصديان مشاغل عمومي را تهيه و جهت اجرا به دستگاه هاي مشمول قانون ابلاغ نمايد.دستگاه هاي مذكور نيز مكلفند در مورد متصديان مشاغل اختصاصي خود كه ضوابط كلي آن توسط سازمان مذكور تعيين مي شود فرم هاي ارزشيابي مربوط را تهيه و به مرحله اجرا درآوردند.

ماده 10 _ سازمان امور اداري و استخدامي كشور مكلف است پس از هماهنگي با دستگاه هاي مذكور در تبصره (4) ماده يك قانون پيشنهاد مشترك مربوط به تغيير ضريب جدول حقوق موضوع ماده (33) قانون استخدام كشوري و ميزان افزايش حقوق بازنشستگان و مستمري بگيران و نيز حداقل و حداكثرهاي حقوق مستخدمان شاغل و بازنشسته و آماده به خدمت را باتوجه به شاخص هزينه زندگي قبل از ابلاغ بخشنامه بودجه هر سال جهت تصويب به هيات وزيران پيشنهاد نمايد.

ماده 11 _ حداقل ميزان فوق العاده شغل مستخدمان مشمول قانون به شرح جدول پيوست خواهد بود.

تبصره 1 _ اصلاح و تغيير درصدهاي مذكور در جدول فوق با توجه به نوع كار، وظايف و مسؤوليت ها بر اساس حقوق مبناي گروه هاي شغلي مورد تصدي مستخدمان همچنين تعيين فوق العاده شغل مقامات موضوع تبصره (2) ماده يك قانون در قوه مجريه به

پيشنهاد سازمان امور اداري و استخدامي كشور با تصويب شوراي حقوق و دستمزد خواهد بود.

تبصره 2 _ بالاترين مقامات دستگاه هاي اجرايي مي توانند فوق العاده شغل كاركناني را كه به لحاظ كيفيت كار استحقاق دريافت فوق العاده شغل مندرج در جدول را ندارند تا (50%) مندرج در ماده (4) قانون تقليل دهند.

ماده 12 _ مشاغل مديريت و سرپرستي موضوع تبصره (1) ماده چهار قانون شامل مشاغلي است كه در طرح هاي طبقه بندي مشاغل دستگاه هاي مشمول قانون استخدام كشوري يا ساير طرح هايي كه به تاييد شوراي امور استخدامي كشور مي رسد به عنوان مشاغل مديريت و سرپرستي شناخته شده يا بشود.

ماده 13 _ مشاغل تخصصي و تحقيقي موضوع تبصره (2) ماده چهار قانون شامل مشاغلي است كه تصدي آن مستلزم داشتن مدرك تحصيلي كارشناسي (ليسانس يا بالاتر بوده و در شرح وظايف مربوط انجام وظايف تخصصي و تحقيقي پيش بيني شده باشد تشخيص ساير مشاغلي كه استثنايا، بدون نياز به مدرك تحصيلي مذكور در زمره مشاغل تخصصي و تحقيقي قرارمي گيرند به پيشنهاد دستگاه ذيربط با سازمان امور اداري و استخدامي كشور مي باشد. مشاغل آموزشي موضوع تبصره مزبورنيز شامل مشاغل طرح طبقه بندي مشاغل معلمان و مشاغلي كه تدريس جزو وظايف اصلي شغل باشد خواهد بود.

افزايش فوق العاده شغل متصديان مشاغل موضوع اين ماده و ماده (12) به ميزان حداكثر تا بيست وپنج درصد (25%)حقوق مبناي گروه مربوط به پيشنهاد دستگاه ذيربط و تصويب شوراي حقوق و دستمزد معين خواهد شد.

تبصره _ تعيين فوق العاده هاي موضوع مواد فوق براي مقامات قواي مقننه و قضاييه به عهده مراجع ذيصلاح آنان خواهد بود.

ماده 14 _ فوق العاده شغل موضوع مواد (11)، (12) و

(13) اين آيين نامه بين حداقل و حداكثر هاي تعيين شده توسط شوراي حقوق و دستمزد با توجه به كارآيي و نحوه انجام خدمات با نظر بالاترين مقام دستگاه يا مقام مجاز از طرف وي تعيين و پرداخت خواهد گرديد.

ماده 15 _ سازمان امور اداري و استخدامي كشور مكلف است حداكثر ظرف مدت يك سال نسبت به تعيين استاندارد مشاغل عمومي قابل استفاده اقدام نمايد.

دستگاه هاي مشمول قانون نيز مكلفند ظرف همين مدت استاندارد مشاغل خاص دستگاه ذيربط را تعيين و جهت تاييد به سازمان امور اداري و استخدامي كشور پيشنهادنمايند. تعيين ميزان فوق العاده كارانه در مشاغل عمومي به پيشنهاد سازمان امور اداري و استخدامي كشور و در مشاغل اختصاصي به پيشنهاد دستگاه ذيربط و تصويب شوراي حقوق و دستمزد خواهدبود.

ماده 16 _ همطرازي حقوق و فوق العاده شغل متصديان داراي مدرك تحصيلي دكتري و كارشناسي ارشد و معادل آن كه درمشاغل مطالعاتي ، تحقيقاتي و آموزشي انجام وظيفه مي نمايند با مراتب اعضاي هيات علمي براي تعيين حقوق و فوق العاده شغل موضوع ماده (8) قانون بر اساس دستورالعملي كه به پيشنهاد سازمان امور اداري و استخدامي كشور تهيه و به تصويب شوراي حقوق و دستمزد مي رسد خواهد بود.

ماده 17 _ اعطاي گروه تشويقي به مستخدمان مشمول تبصره (4) ماده سه قانون علاوه بر گروه استحقاقي در مجموع حداكثر شامل دو (2) گروه و تا گروه بيست (20) جدول موضوع ماده يك قانون مزبور خواهد بود.ضوابط اعطاي گروه هاي تشويقي به مشمولان اين ماده و نيز نحوه اعطاي امتيازات مذكور در تبصره ماده (17) قانون با توجه به امتيازات قبلي مشمولان تبصره مزبور توسط سازمان امور اداري

و استخدامي كشور تهيه و به دستگاه ها ابلاغ خواهد گرديد.

ماده 18 _ از تاريخ 1/1/1370 حقوق وظيفه مستخدماني كه به درجه رفيع شهادت نايل شده يا مي شوند همانند مستخدمان شاغل تعيين مي شود مستخدمان مزبور با رعايت ضوابط طرح طبقه بندي مشاغل در گروه هاي مربوط تخصيص يافته و همواره از (2) گروه بالاتر استفاده خواهند نمود و از افزايش سنواتي تا رسيدن به شرايط عمومي بازنشستگي (30 سال خدمت از زمان استخدام مشابه شاغلان برخوردار خواهند شد و پس از مدت مزبور حقوق وظيفه آنان طبق مقررات وضوابط مربوط به حقوق بازنشستگي تعيين و پرداخت مي گردد.

ماده 19 _ حداكثر عددمبناي جدول حقوق موضوع ماده (16) قانون عدد مبناي گروه بيست (20) جدول مي باشد.

ماده 20 _ در صورتي كه بر اثر تطبيق وضع مستخدمان با مقررات قانون مجموع حقوق مبناي گروه استحقاقي مربوط و افزايش سنواتي و فوق العاده شغل آنان از مجموع حقوق گروه و پايه و فوق العاده شغل و يا عناوين مشابه قبلي كمتر شود مابه التفاوت تحت عنوان تفاوت تطبيق حقوق به آنان پرداخت شده و در تعيين حقوق بازنشستگي و وظيفه مبناي محاسبه قرار مي گيرد و هر گونه افزايش بعدي ناشي از ارتقاي گروه افزايش سنواتي و فوق العاده شغل تا استهلاك كامل از مابه التفاوت مزبور كسرخواهد گرديد.

ماده 21 _ در كليه دستگاه هاي مشمول قانون براي اجراي قانون و آيين نامه هاي اجرايي و دستورالعمل هاي مربوط كميته اي متشكل از معاون اداري و مالي مدير كل كارگزيني ، مديركل تشكيلات يا مديران داراي عناوين مشابه مربوط ،بالاترين مسئول طبقه بندي مشاغل و نيز معاون هر يك از شاخه هاي تخصصي حسب مورد تشكيل مي گردد.

ماده

22 _ فوق العاده شغل مستخدمان مشمول اين آيين نامه در سال 1370 به ميزان مورد عمل در تاريخ 1/1/1370 مي باشد و از تاريخ 1/1/1371 فوق العاده شغل مستخدمان مذكور به ميزان مقرر در جدول پيوست و اصلاحات بعدي آن تعيين و پرداخت خواهد شد.

ماده 23 _ فوق العاده هاي موضوع مواد(39)و(40)قانون استخدام كشوري تا قبل از ابلاغ تغييرات و اصلاحات مربوط به ميزان مورد عمل درتاريخ 1/1/1370 قابل پرداخت خواهد شد.

ماده 24 _ آيين نامه هاي مربوط به شركتهاي وابسته به دستگاه هاي اجرايي به طور جداگانه ابلاغ خواهد شد.

جدول تخصيص مشاغل موضوع ماده 2)آيين نامه

_ مجموعه مشاغلي كه شرايط تحصيلي احراز آنها مدارك پايان دوره ابتدايي و سيكل مي باشد حداقل در گروه يك تخصيص مي يابند.

_ مجموعه مشاغلي كه شرايط تحصيلي احراز آنها سيكل و ديپلم مي باشد به ترتيب در گروه هاي دو و چهار تخصيص مي يابند(زمان اجراي اين مصوبه از تاريخ 1/1/1373 مي باشد)

_ مجموعه مشاغلي كه شرايط تحصيلي احراز آنها فوق ديپلم مي باشد حداقل در گروه پنج تخصيص مي يابند.

_ مجموعه مشاغلي كه شرايط تحصيلي احراز آنها ليسانس مي باشد حداقل در گروه هفت تخصيص مي يابند.

_ مجموعه مشاغلي كه شرايط تحصيلي احراز آنها فوق ليسانس مي باشد حداقل در گروه نه تخصيص مي يابند.

_ مجموعه مشاغلي كه شرايط تحصيلي احراز آنها دكترا مي باشد حداقل در گروه ده تخصيص مي يابند.

جدول حداقل فوق العاده شغل موضوع ماده ي (11)آيين نامه

_ حداقل فوق العاده شغل مشاغلي كه گروه ورودي آن در جدول موضوع ماده يك قانون يك مي باشد (50%) پنجاه درصد.

_ حداقل فوق العاده شغل مشاغلي كه گروه ورودي آن در جدول موضوع ماده يك قانون سه مي باشد (55%) پنجاه و پنج درصد.

_ حداقل فوق العاده شغل

مشاغلي كه گروه ورودي آن در جدول موضوع ماده يك قانون پنج مي باشد (60%) شصت درصد.

_ حداقل فوق العاده شغل مشاغلي كه گروه ورودي آن در جدول موضوع ماده يك قانون هفت مي باشد (90%) نود درصد.

_ حداقل فوق العاده شغل مشاغلي كه گروه ورودي آن در جدول موضوع ماده يك قانون نه مي باشد (100%) صد درصد.

_ حداقل فوق العاده شغل مشاغلي كه گروه ورودي آن در جدول موضوع ماده يك قانون ده مي باشد (100%) صد درصد.

معاون اول رييس جمهور _ حسن حبيبي

قانون اصلاح قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت مصوب 13/6/1370 - مصوب 5/3/1371

ماده واحده _ ماده 13 قانون نظام هماهنگ پرداخت به شرح زير اصلاح مي گردد.

ماده 13 از تاريخ اجراي اين قانون ، نيروهاي مسلح ، مشمول مفاد تبصره هاي 2 و 3 مواد 1 و 2 ومواد 6 ، 8 ، 15 و 16 آن بوده و اصلاحات ذيل در قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران ، قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و قانون حقوق و مزاياي مستمر ، پس انداز ثابت ، حق بيمه و بيمه ي درماني مشمولين قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران اعمال مي شود.

1 _ عدد300 در بند الف ماده 144 قانون مقررات استخدامي سپاه و بند الف ماده ي 1 قانون حقوق و مزاياي مستمر ارتش به عدد 480 تغيير مي يابد.

2 _ واحد حق كارايي موضوع بند ( ج ) ماده 144 قانون مقررات استخدامي سپاه و بند ( ب ) ماده 1 قانون حقوق و مزاياي مستمر ارتش ، براي پرسنل داراي مدرك ليسانس و معادل آن يا بالاتر ، عدد 5/2 تعيين مي گردد.

3 _ بندهاي ( ج ) و ( د ) ماده 131 قانون ارتش ، بند

( ب ) ماده 144 قانون مقررات استخدامي سپاه و بندهاي ( ج ) و ( د ) ماده 1قانون حقوق و مزاياي ارتش حذف و بند زير جايگزين مي شود.

_ حقوق پايه _ مبلغي است معادل 3 ، 4 يا 5 درصد مجموع حداقل حقوق و حق كارايي و حقوق پايه سالهاي قبل كه بر اساس ارزشيابي پرسنل ، پس از هر يك سال خدمت به پرسنل تعلق مي گيرد و به حقوق آنان اضافه مي شود.

4 _ مبالغ موضوع بندهاي 1 و 2 ماده 9 قانون نظام هماهنگ پرداخت به ترتيب جايگزين مبالغ موضوع رديف هاي 2 و 1 بند( ب ) ماده 149 قانون مقررات استخدامي سپاه و مبالغ موضع بندهاي ( ب ) و ( الف ) ماده 15 قانون حقوق و مزاياي ارتش مي گردد و تبصره هاي 2 و 3 ماده 15 قانون و مزاياي ارتش و تبصره هاي 4 و 7 بند ( ب ) ماده 149 قانون مقررات استخدامي سپاه لغو مي شود.

5 _ تبصره اي به شرح زير به مواد 139 قانون ارتش و 150 مقررات استخدامي سپاه اضافه مي شود.

_ ميزان فوق العاده شغل پرسنل شاغل در نيروهاي مسلح نبايد از 50% مجموع حداقل حقوق و حق كارايي شاغل كمتر و از150% آن بيشتر باشد. فوق العاده شغل پرسنل شاغل در مشاغل فرماندهي ، مديريت و سرپرستي ، همچنين فوق العاده شغل پرسنل متصدي مشاغل تحقيقي و تخصصي و يا آموزشي ، هر كدام تا 25% مجموع حداقل حقوق و حق كارايي پرسنل قابل افزايش است

تبصره 1 _ پرسنل نيروهاي مسلح ، در قبال هر سال از خدمت قابل قبول خود تا پايان سال 1369

، از حقوق پايه به ميزان 3%مجموع حداقل حقوق و حق كارايي مربوط به آخرين درجه يا رتبه برخوردار مي گردند.

تبصره 2 _ پرسنلي كه طبق ضوابط بنياد شهيد انقلاب اسلامي ، شهيد شناخته شده يا مي شوند ، از امتيازات مندرج در تبصره 3 ماده 3 قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت ، بهره مند مي گردند.

تبصره 3 _ در صورت اصلاح گروه يا گروه هاي ورودي مستخدمين مشمول قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت توسط هيات دولت ، از اين پس واحد حق كارايي موضوع بند 2 اين قانون نيز ، با توجه به ماده 136 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران و تبصره 5 ماده 144 قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، توسط هيأت دولت براي همان مقطع يا مقاطع مشابه نيروهاي مسلح نيز افزايش مي يابد.

تبصره 4 _ پرسنلي كه بيش از (30) سال سابقه خدمت دارند و كسورات مربوط راپرداخت كرده باشند در قبال هر سال خدمت مازاد بر (30) سال از افزايش سنوات مضاعف برخوردار مي شوند.

تبصره 5 _ آيين نامه هاي مورد نياز اين قانون ظرف مدت دو ماه از تاريخ تصويب ، توسط وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و با همكاري ستاد مشترك ارتش ، ستاد مشترك سپاه و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران حسب مورد تهيه و پس از تاييد ستاد كل نيروهاي مسلح به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و پنج تبصره در جلسه علني روز سه شنبه مورخ پنجم خرداد ماه يكهزار و سيصد و و هفتاد و يك مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 17/3/1371 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون شمول تبصره 3 قانون نحوه بازنشستگي جانبازان انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي و معلولين عادي و شاغلين

ماده واحد _ از

تاريخ تصويب اين قانون كاركنان واحدهاي صنعتي و تحقيقاتي وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح كه دردر مشاغل سخت و زيان آور خدمت مي كنند و پرستاران نيروهاي مسلح و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح مشمول مقررات تبصره 3 قانون نحوه بازنشستگي جانبازان انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي و معلولين عادي و شاغلين سخت و زيان آور مصوب 1/9/1367 مجلس شوراي اسلامي ، مي گردند.

تبصره _ آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف مدت سه ماه توسط وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحد و يك تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ بيستم دي ماه يكهزار و سيصد و هفتاد و يك مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 16/12/1371 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون نحوه تخليه خانه هاي سازماني نيروهاي مسلح و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و نيروي انتظامي

ماده واحده _ در صورتي كه استفاده كنندگان مجاز يا متصرفين غير مجاز خانه هاي سازماني نيروهاي مسلح و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران و همچنين بازماندگان و وراث قانوني آنان كه به موجب مقررات مربوط مكلف به تخليه محل سكونت هستند، از تخليه محل خودداري كنند بر حسب مورد از طرف دادستان محل وقوع ملك يا نزديكترين دادسرا به محل مزبور، به آنان اخطار مي شود كه ظرف سه ماه محل را تخليه نمايند و در صورت امتناع به دستور همان مقام محل مزبور تخليه خواهد شد و حسب مورد به نماينده نيروهاي مسلح ، وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح يا نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران تحويل داده مي شود.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز

چهارشنبه مورخ ششم مرداد ماه يكهزار و سيصد و هفتاد و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 17/5/1372 به تأييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون نحوه واگذاري سهام دولتي و متعلق به دولت به ايثارگران و كارگران - مصوب 12/5/1372

ماده 1 _ كليه وزارتخانه ها ، موسسات سازمان ها، شركت هاي دولتي و وابسته به دولت و شهرداري ها ، شركت هاي ملي نفت و گاز و پتروشيمي بانك ها و كليه موسساتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است موظفند به هنگام واگذاري سهام شركت ها و كارخانجات تسهيلات ذيل را با اولويت به ايثارگران ، رزمندگان و بسيجيان اعطا نمايند.

تبصره 1 _ ايثارگران مشمول اين قانون عبارتند از:

الف _ رزمندگان داوطلب كساني هستند كه براساس گواهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي يا جهاد سازندگي حداقل مدت شش ماه به صورت داوطلب در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل حضور داشته اند.

ب _ آزادگان كساني هستند كه بر اساس گواهي ستاد رسيدگي به امور آزادگان در اسارت دشمنان انقلاب اسلامي ايران بوده اند.

ج _ جانبازان كساني هستند كه براساس گواهي بنياد مستضعفان و امور جانبازان در راه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي و حفظ دستاوردهاي آن حداقل به ميزان ده درصد (10%) جانباز شناخته شده اند.

د _ خانواده معظم شهدا، مفقودالاثرها و اسرا: كساني هستند كه براساس گواهي بنياد شهيد حداقل يكي از اعضا درجه يك خانواده خود را در راه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي و حفظ دستاوردهاي آن به عنوان شهيد ، مفقودالاثر و اسير تقديم اسلام نموده اند.

تبصره 2 _ رزمندگان كساني هستند كه حداقل يك سال در طول دفاع مقدس و بعد از آن در ميادين نبرد حق عليه باطل ومناطق عمليات شركت

نموده اند. اعم از پرسنل نيروهاي مسلح و يا ساير ادارات و ارگان ها و نهادهايي كه حضور آنها در راستاي انجام وظايف سازماني آنها بوده باشد.

تبصره 3 _ بسيجيان كساني هستند كه براساس گواهي نيروي مقاومت بسيج حداقل يك سال فعاليت مستمر با رده هاي مقاومت آن نيرو داشته باشند.

ماده 2 _ ايثارگران ، رزمندگان و بسيجيان از طريق عضويت در شركت هاي تعاوني و يا سهامي از امتيازات اين قانون بهره مندخواهند شد.

الف _ شركت هاي تعاوني فوق در صورتي از امتيازات اين قانون بهره مند خواهند شد كه حداقل هشتاد درصد (80%) سرمايه و هشتاد درصد (80%) اعضاي آن توسط ايثارگران رزمندگان و بسيجيان تأمين شده باشد.

ب _ شركت هاي سهامي فوق نيز ، در صورتي از امتيازات اين قانون بهره مند خواهند شد كه حداقل هشتاد درصد (80%)سرمايه آنها متعلق به ايثارگران رزمندگان و بسيجيان بوده و حداقل شصت و پنج درصد (65%) سرمايه متعلق به ايثارگران ، رزمندگان و بسيجيان به طور يكنواخت بين اكثريت ايثارگران ، رزمندگان و بسيجيان تسهيم شده باشد.

ج _ تشكل هاي مندرج در اين قانون فقط براي يكبار حق استفاده از مزاياي اين قانون را دارند.

تبصره _ اشخاص حقيقي موضوع اين قانون تنها حق دارند در يك شركت تعاوني و يا سهامي كه از امتيازات موضوع اين قانون استفاده مي كنند عضويت داشته باشند.

ماده 3 _ فروش سهام قابل واگذاري براي عموم متقاضيان خريد به غير از ايثارگران به شرح زير خواهد بود:

الف _ حداقل چهل درصد (40%) ثمن معامله مي بايد به صورت نقد پرداخت شود و در اين صورت مابقي ثمن حداكثر ظرف مدت سه سال به اقساط وصول خواهد

شد.

ب _ در صورتي كه پنجاه درصد (50%) ثمن معامله به صورت نقد پرداخت شودمابقي ثمن ظرف مدت پنج سال به اقساط وصول خواهد شد.

ماده 4 _ شركت ها و تعاوني هاي ايثارگران به شرح ماده 2 اين قانون در صورت تمايل به خريد اين قبيل سهام و در شرايط مساوي با ساير خريداران مي توانند با پرداخت ده درصد (10%) ثمن معامله به صورت نقد. مابقي راظرف مدت 5 سال به اقساط پرداخت نمايند.

تبصره 1 _ در صورت درخواست بيش از يك شركت ايثارگر به خريد اين قبيل سهام و در شرايط مساوي بين شركت هاي ايثارگر ، شركتي كه ايثارگران بيشتري را تحت پوشش قرار داده در اولويت خواهد بود.

تبصره 2 _ اشخاص حقيقي و حقوقي كه از امتياز اين قانون بهره مند مي شوند حق انتقال سهم به افراد و شركت هاي غيرايثارگر موضوع اين قانون را تا پنج سال از زمان انجام معامله نخواهند داشت

ماده 5 _ فروش سهام واگذاري شركت ها و كارخانجات دولتي و متعلق به دولت به اشخاص حقيقي و حقوقي منحصراً ازطريق بورس يا مزايده انجام خواهد شد.

تبصره _ واگذاري سهام از طريق مذاكره صرفاً به شركت ها و تعاوني هاي ايثارگران مجاز مي باشد.

ماده 6 _ ده درصد (10%) سهام قابل واگذاري به كارمندان دولت و سي و سه درصد (33%) از سهام قابل واگذاري موضوع اين قانون به كارگران و كاركنان شاغل در همان واحد واگذار خواهد شد، در صورتي كه كارگران شاغل در همان واحد قادر به جذب سي و سه درصد (33%) سهام نباشند، بقيه سهام تا سقف سي و سه درصد (33%) به كارگران مشمول قانون كار وكارگران و كاركنان ساير واحدهاي توليدي با

اولويت كارگران و كاركنان ايثارگر ، رزمنده ، بسيجي ، كارمندان دولت و همسر و فرزندان كارگران شهيد و مفقودالاثر و همسر و فرزندان جانبازان بالاي پنجاه درصد و كارگران مناطق محروم واگذار خواهدشد.

تبصره 1 _ به هر كارمند، كارگر، ايثارگر، رزمنده و بسيجي موضوع اين قانون حداكثر به ميزان دو ميليون ريال سهام به قيمت ميانگين قيمت اسمي و قيمت واگذاري و حداكثر پنج ميليون ريال سهام به قيمت پايه كارشناسي واگذار خواهد شد، كه اين ارقام عندالاقتضا با تصويب وزراي امور اقتصادي و دارايي و كار و امور اجتماعي قابل افزايش خواهد بود.

تبصره 2 _ كارگران و افراد مشمول اين ماده مكلفند حداقل بيست و پنج درصد (25%) از ارزش سهام واگذاري را نقدا پرداخت و مابقي را حداكثر ظرف مدت هفت سال پرداخت نمايند.

تبصره 3 _ اقدامات اجرايي واگذاري سهام موضوع ماده 6 به عهده سازمان مالي گسترش مالكيت واحدهاي توليدي مي باشد. دو نفر از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي به انتخاب كميسيون هاي كار و امور اجتماعي و امور اقتصادي و دارايي و تعاون تعيين و در شوراي سازمان مزبور جهت نظارت شركت خواهند نمود.

ماده 7 _ به منظور نظارت بر حسن اجراي اين قانون و تنظيم روابط كاري لازم بين شركت هاي ايثارگران و واگذارندگان سهام ، ستادي در نهاد رياست جمهوري با تركيب زير تشكيل مي گردد:

الف _ يكي از معاونين رييس جمهوري كه رياست ستاد را بر عهده خواهد داشت

ب _ يكي از معاونين وزارتخانه هاي تعاون جهادسازندگي كار و امور اجتماعي و امور اقتصادي و دارايي و دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح

ج _ معاونين بنياد شهيد، سپاه

پاسداران انقلاب اسلامي ارتش جمهوري اسلامي ايران بنياد مستضعفان و امور جانبازان ستاد آزادگان

د _ يكي از معاونين وزارتخانه هاي ذيربط حسب مورد با حق رأي در جلسات فوق شركت خواهند كرد.

ه _ دو نفر از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي به انتخاب مجلس شوراي اسلامي به عنوان ناظر در جلسات فوق شركت خواهند كرد.

تبصره _ ستاد مركزي مي تواند حسب نياز ستاد مشابهي را در مراكز استانها، به رياست استاندار و نمايندگان وزارتخانه ها وسازمانها مشروح بندهاي «ب ، «ج و «د» فوق تشكيل دهد.

ماده 8 _ دولت موظف است تسهيلات مورد نياز ايثارگران بسيجيان و رزمندگان كارگران را جهت خريد سهام كارخانجات وشركت هاي موضوع اين قانون پرداخت نمايد.

ماده 9 _ كليه وجوه حاصل از فروش سهام متعلق به دولت (وزارتخانه ها، موسسات دولتي در دستگاه هاي موضوع اين قانون مي بايست توسط دستگاه واگذارنده به حساب خاصي كه به همين منظور توسط خزانه افتتاح مي گردد واريز شود تا به حساب درآمد عمومي كشور منظور گردد. معادل وجوه واريزي فوق تا سقفي كه هر سال در قانون بودجه كل كشور معين مي گردد دراختيار دستگاه هاي مربوط قرار خواهد گرفت تا با رعايت مقررات جهت تكميل و توسعه واحدهاي موجود و يا تكميل واحدهاي نيمه تمام و يا اجراي طرح هاي جديد به مصرف برسد.

1 _ چهل درصد (40%) از درآمدهاي حاصل از اجراي اين قانون به پرداخت ديون دولت به نسبت مطالبات بابت هداياي ايثار، بن كارگري صندوق سازمان بازنشستگي كشوري و لشكري صندوق سازمان تأمين اجتماعي و همچنين طرح هاي توليدي نيمه تمام و جديد اشتغال زا در شهرهاي زير پنجاه هزار نفر جمعيت اختصاص مي يابد.

2 _ شصت درصد (60%) از درآمد

حاصل از اجراي اين قانون به نسبت ضرايب محروميت مناطق محروم هر استان كه توسط دفتر امور مناطق محروم كشور تعيين مي گردد به استان هاي مربوطه اختصاص مي يابد تا در جهت سرمايه گذاري هاي توسعه و عمران منطقه اي طرح هاي جديد توليدي اشتغال زا (صنايع تبديلي كشاورزي امور دام معدني و صنايع روستايي ودستي در مناطق محروم توسط دولت هزينه گردد.

تبصره _ نحوه توزيع و مصرف اعتبار موضوع بندهاي 1 و 2 اين ماده براساس آيين نامه اي خواهد بود كه ظرف مدت دو ماه توسط وزارت امور اقتصادي و دارايي با هماهنگي سازمان برنامه و بودجه و دفتر امور مناطق محروم كشور تهيه و به تصويب هيأت وزيران مي رسد.

ماده 10 _ آيين نامه اجرايي اين قانون توسط وزير امور اقتصادي و دارايي و با همكاري ساير ارگان ها كه در تركيب ستادموضوع بندهاي «ب و «ج و «د» و «ه ماده 7 اين قانون حضور دارند ظرف مدت يك ماه تهيه و به تصويب هيأت دولت خواهد رسيد.

ماده 11 _ از تاريخ تصويب اين قانون تا تصويب آيين نامه اجرايي ذيربط و ابلاغ جهت اجرا، دولت موظف است معاملات موضوع اين قانون را در هر مرحله اي كه باشد متوقف نمايد.

ماده 12 _ شركت سرمايه گذاري شاهد به ازا هر يك هزار نفر عضو ايثارگر (فرزندان شهدا) مي تواند يكبار از مزاياي اين قانون بهره مند گردد.

ماده 13 _ بنيادها و نهادهاي انقلاب اسلامي (بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي دفتر تبليغات بنياد شهيد، بنياد 15خرداد، كميته امداد امام سازمان تبليغات اسلامي با اذن ولي فقيه به هنگام واگذاري سهام شركتها و كارخانجات خودموظفند در چارچوب اين

قانون عمل نمايند.

ماده 14 _ از زمان تصويب اين قانون كليه قوانين و آيين نامه ها و مقررات مغاير لغو مي گردد.

قانون فوق مشتمل بر چهارده ماده و دوازده تبصره در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ دوازدهم مرداد ماه يكهزار و سيصد وهفتاد و سه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 19/5/1373 به تأييد شوراي نگهبان رسيده است

قانون اساسنامه سازمان تامين خدمات درماني پرسنل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران - مصوب 29/10/1372

فصل اول _ كليات ، هدف سرمايه ( ماده 1 تا 15 )

ماده 1 _ با توجه به ماده (8) قانون ( تشكيل وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران ) مصوب 1368سازمان تامين خدمات درماني عايله درجه يك افسران همافران كارمندان ارتش ژاندارمري و شهرباني ) به عنوان ( سازمان تامين خدمات درماني پرسنل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران ) در وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح تعيين و وظايف و تشكيلات آن به شرح اين اساسنامه تعيين مي شود.

ماده 2 _ سازمان تامين خدمات درماني پرسنل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران كه در اين اساسنامه به اختصار ( سازمان ) ناميده مي شود، داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي است كه به صورت شركت سهامي فعاليت خواهد داشت و طبق مقررات اين اساسنامه و آيين نامه هاي مربوط و قوانين تجارت و بازرگاني ، اداره خواهد شد.

ماده 3 _ مركز اصلي ( سازمان ) شهر تهران است سازمان مي تواند به منظور ارايه خدمات درماني در ساير نقاط كشورتشكيلات مناسب داير نمايد.

ماده 4 _ هدف ( سازمان ) عبارت است از: تامين خدمات درماني پرسنل نيروهاي مسلح و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و سازمانهاي وابسته به آنها اعم از كادر ثابت ، پيماني . اعضاي ويژه بسيج ، بازنشستگان ، وظيفه بگيران

و عايله تحت تكفل آنها و مستمري بگيران

تبصره 1 _ نحوه استفاده پرسنل شاغل از خدمات درماني برابر دستورالعملي خواهد بود كه به تصويب شوراي عالي مي رسد.

تبصره 2 _ چگونگي ارايه خدمات درماني به پرسنل وظيفه و عايله تحت تكفل آنها طبق آيين نامه اي خواهد بود كه به پيشنهاد وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح به تصويب هيات وزيران مي رسد.

ماده 5 _ كليه مراكز درماني وابسته به نيروهاي مسلح موظفند خدمات درماني پرسنل شاغل و وظيفه خود را ارايه نموده و در صورت داشتن ظرفيت پذيرش مازاد بعد از كسب مجوز از بالاترين فرمانده يا رييس نيروي مربوطه با سازمان عقد قرارداد نمايند.

تبصره 1 _ سازمان مي تواند براي تامين خدمات درماني اشخاص تحت پوشش سازمان با كليه مراكز درماني وابسته به دولت ، همچنين بخش خصوصي ، قرارداد منعقد نمايد.

تبصره 2 _ سازمان مي تواند براي وصول به هدف هاي خود، با موافقت شوراي عالي ، در شركت ها و سازمان هايي كه در امور درماني فعاليت دارند، سرمايه گذاري و مشاركت نمايد ، همچنين با موافقت شوراي عالي و مجوز وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي ، بيمارستان و درمانگاه تاسيس نمايد.

تبصره 3 _ آيين نامه اجرايي اين ماده توسط شوراي عالي سازمان تهيه و بنا به پيشنهاد وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح به تصويب هيات وزيران مي رسد.

ماده 6 _ عايله تحت تكفل در اين اساسنامه عبارتند از:

همسر، فرزندان و پدر و مادر تحت تكفل كه از هيچ نوع خدمات درماني ديگري بهره مند نباشند.

ماده 7 _ فرزندان ذكور غيرشاغل تا سن 20 سال تمام و درصورتي كه مشغول تحصيل باشند تا پايان تحصيل و حداكثر

25 سال تمام و فرزندان اناث تحت تكفل چنانچه شوهر نداشته و شاغل نباشند مي توانند زيرپوشش درماني سازمان قرار گيرند.

ماده 8 _ فرزنداني كه سن آنان از حد نصاب ياد شده در ماده 7 بيشتر باشد و به بيماري غيرقابل علاج يا نقص عضو مبتلاشوند به گونه اي كه برابر تشخيص كميسيون عالي پزشكي براي هميشه قادر به تامين معاش خود نباشند، تا پايان عمر، تحت تكفل محسوب مي شوند.

ماده 9 _ چنانچه فرزندان كارمند مطلقه تحت تكفل كارمند مزبور باشند، زيرپوشش خدمات درماني قرار مي گيرند.

ماده 10 _ درصورتي كه همسر هر يك از پرسنل اناث نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران فاقد درآمد بوده و فرزندان مشترك و تحت تكفل آنها از هيچ نوع خدمات درماني ديگري بهره مند نباشند، مي توانند زير پوشش خدمات درماني سازمان قرار گيرند.

ماده 11 _ چنانچه همسر هر يك از پرسنل اناث نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران به علت بيماري طبق نظر كميسيون پزشكي ازكارافتاده تشخيص داده شود، درصورتي مي تواند از خدمات درماني سازمان استفاده كند كه تحت تكفل كارمندمزبور باشد.

تبصره _ افراد موضوع مواد 10 و 11 اين اساسنامه همچنين ساير افراد تحت تكفل موضوع ماده 164 قانون ارتش جمهورياسلامي ايران مصوب 1366 و ماده 182 قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 1370 (به استثناي افراد موضوع مواد 6، 7، 8 و 9 اين اساسنامه درصورت پرداخت تمام حق بيمه سرانه توسط بيمه شده مطابق حق بيمه سرانه كاركنان دولت مي توانند زيرپوشش خدمات درماني سازمان قرار گيرند.

ماده 12 _ حدود و چگونگي استفاده از خدمات درماني و ميزان مشاركت بيماران در هزينه هاي درماني همچنين ميزان تعرفه حق الزحمه پزشكان

و هزينه هاي بيمارستاني طبق تعرفه هاي مصوب وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي براساس آيين نامه اي است كه به تصويب شوراي عالي مي رسد.

ماده 13 _ سازمان از پرداخت ماليات بر درآمد و عوارض و هزينه دادرسي معاف است

ماده 14 _ سرمايه اوليه سازمان پانصد ميليون (000،000،500) ريال است كه به پنج هزار سهم يكصد هزار ريالي تقسيم مي شود و به طور كامل متعلق به دولت است

تبصره 1 _ سرمايه فوق طبق تبصره 3 ماده يك قانون اصلاح موادي از قانون تاسيس سازمان خدمات درماني عايله درجه يك افسران و همافران و... مصوب 1353 از طرف وزارت دفاع سابق در اختيار سازمان قرار داده مي شود.

تبصره 2 _ كليه دارايي ها، بدهي ها، تعهدات و پرسنل سازمان تامين خدمات درماني سابق و امكانات مشابه در وزارت سابق سپاه به سازمان انتقال مي يابد.

كليه اموال منقول و غيرمنقول ، دارايي ها ، مطالبات ، ديون و تعهدات سازمان ، ظرف شش ماه از تاريخ ابلاغ اين اساسنامه ، به وسيله كارشناسان منتخب شوراي عالي با رعايت اصول و عرف بازرگاني ارزيابي و مشخص خواهد شد.

ماده 15 _ افزايش سرمايه سازمان با پيشنهاد هيات مديره و تصويب شوراي عالي انجام مي شود.

فصل دوم _ اركان و وظايف آنها ( ماده 16 تا 28 )

ماده 16 _ سازمان داراي اركان زير است

الف _ شوراي عالي

ب _ هيات مديره

ج _ مديرعامل

د _ بازرس (حسابرس

الف _ شوراي عالي

ماده 17 _ اعضاي شوراي عالي عبارتند از:

1 _ رييس ستاد كل نيروهاي مسلح

2 _ وزير دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح

3 _ وزير كشور

4 _ وزير بهداشت درمان و آموزش پزشكي

5 _ رييس سازمان برنامه و بودجه

6 _ رييس ستاد مشترك

سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

7 _ رييس ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران

تبصره _ رياست شوراي عالي با وزير دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح است

ماده 18 _ شوراي عالي به دعوت رييس و با حضور حداقل پنج نفر از اعضاء رسميت يافته و سالي دو بار به شكل عادي (يك بار در چهار ماهه اول سال به منظور بررسي و تصويب برنامه و بودجه سازمان و درصورت ضرورت به تشخيص رييس شوراي عالي و يا هيات مديره و مديرعامل يا بازرس (حسابرس تشكيل مي شود.

تصميم هاي شوراي عالي با حداقل 4 رأي معتبر خواهد بود.

ماده 19 _ وظايف و اختيارات شوراي عالي به ترتيب زير است

الف _ بررسي و تصويب خط مشي سازمان بر اساس تدابير و سياست هاي فرماندهي كل نيروهاي مسلح

ب _ بررسي و تصويب بودجه سازمان

ج _ بررسي عملكرد سازمان و تصويب ترازنامه و حساب سود و زيان با توجه به گزارش سالانه بازرس (حسابرس

د _ انتخاب و تعويض هر يك از اعضاي هيات مديره با پيشنهاد وزير دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح

ه _ تعيين ميزان حق الزحمه و پاداش اعضاي هيات مديره با پيشنهاد وزير دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح

و _ تصويب آيين نامه هاي مالي معاملاتي و ساير آيين نامه هاي لازم كه به وسيله هيات مديره با رعايت مقررات مربوط تهيه وپيشنهاد مي شود

ز _ تصميم گيري در مورد موضوعاتي كه از طرف هيات مديره پيشنهاد مي شود

ح _ تصميم گيري راجع به پيشنهاد مديرعامل (با تاييد هيات مديره در مورد سازش در دعاوي و ارجاع امر به داوري و تعيين داور با رعايت قوانين و مقررات مربوط

ط _ بررسي

و تصويب آيين نامه موضوع ماده 12 اين اساسنامه

ي _ بررسي و تاييد تغييرات در اساسنامه به منظور پيشنهاد به مراجع صلاحيتدار قانوني

ك _ تصميم گيري نسبت به افزايش و كاهش سرمايه

ب _ هيات مديره

ماده 20 _ هيات مديره سازمان مركب از پنج نفر عضو اصلي و دو نفر عضو عليالبدل خواهد بود كه از بين پرسنل شاغل وبازنشسته وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ارتش جمهوري اسلامي ايران و نيرويانتظامي بنا به پيشنهاد رييس شوراي عالي و تصويب شوراي عالي براي مدت سه سال منصوب مي شوند.

انتخاب مجدد اعضاي سابق مجاز خواهد بود.

ماده 21 _ بنا به پيشنهاد رييس شوراي عالي و تصويب شوراي عالي يك نفر از اعضاي اصلي هيات مديره به سمت رييس هيات مديره و يك نفر ديگر از اعضاي اصلي به سمت مديرعامل سازمان براي مدت سه سال منصوب مي شوند.

ماده 22 _ درصورت عدم حضور هر يك از اعضاي هيات مديره به دليل فوت استعفا، عزل بيماري و غيبت مستمر به مدت چهار ماه و نظاير آن تا زماني كه عضو اصلي جايگزين نشده باشد، يكي از دو عضو علي البدل با تشخيص رييس شورا به جاي وي انجام وظيفه خواهد نمود.

ماده 23 _ اعضاي هيات مديره و اقارب درجه يك آنها نمي توانند در معاملاتي كه با سازمان يا به حساب سازمان انجام مي پذيرد شركت كنند يا در موسساتي كه با سازمان طرف معامله اند، به طور مستقيم يا غيرمستقيم سهيم يا شريك شوند.

تبصره _ آن دسته از اعضاي هيات مديره كه داراي تخصص گروه هاي پزشكي هستند، مجاز به درمان بيماران هستند.

ماده

24 _ وظايف و اختيارات هيات مديره به شرح زير است

الف _ بررسي طرح ها ، تعرفه هاي خدمات درماني آيين نامه هاي معاملاتي ، مالي ، اداري و ساير آيين نامه هايي كه براي پيشنهاد شوراي عالي برابر مقررات مربوط به وسيله مديرعامل تهيه مي شود.

ب _ پيشنهاد خط مشي سازمان از نظر فعاليت هاي مختلف خدمات درماني به شوراي عالي

ج _ نظارت بر حسن جريان امور و حفظ منافع سازمان

د _ پيشنهاد تشكيلات سازمان و هر گونه تغييرات در آن همچنين جدول هاي سازمان به رييس شوراي عالي براي بررسي وتصويب به استثناء تاسيس و انحلال دفاتر نمايندگي و شعبات كه در محدوده اختيارات هيات مديره است

ه _ موافقت با تاسيس مراكز خدمات درماني يا انحلال آنها بنا به پيشنهاد مديرعامل

و _ بررسي و تاييد بودجه سازمان براي پيشنهاد به شوراي عالي

ز _ بررسي و تاييد ترازنامه و حساب سود و زيان و گزارش عملكرد سالانه سازمان براي ارايه به بازرس (حسابرس و پيشنهادبه شوراي عالي

ح _ بررسي و تصويب معاملات تعهدات و قراردادهاي سازمان

ط _ تعيين امضاهاي مجاز.

ي _ اجراي تصميمات شوراي عالي

ك _ بررسي و تصميم گيري در مورد طرح ها و برنامه هاي آموزشي تخصصي مربوط و هر گونه اقدام ديگر كه در محدوده عمليات موضوع سازمان براي اداره آن لازم و مفيد باشد.

ل _ تصميم گيري در مورد مسايل پيش بيني نشده در چارچوب قوانين و مقررات

ماده 25 _ جلسات هيات مديره با دعوت رييس هيات مديره و حضور حداقل 4 نفر از اعضاء رسميت خواهد يافت وتصميمات متخذه با 3 رأي معتبر خواهد بود.

ماده

26 _ تنظيم امور استخدامي كاركنان سازمان در مواردي كه در آيين نامه هاي مصوب و مقررات مربوط ترتيب ديگري تعيين نشده باشد، در چهارچوب قوانين و مقررات نيروهاي مسلح با پيشنهاد مديرعامل و تصويب هيات مديره و رعايت مقررات سازمان انجام مي شود.

ج _ مديرعامل

ماده 27 _ مديرعامل بالاترين مقام اجرايي سازمان است و سازمان را طبق مفاد اين اساسنامه آيين نامه ها و مقررات مصوب شوراي عالي و هيات مديره اداره مي نمايد. وي مسيول اجراي تصميمات متخذه از طرف هيات مديره خواهد بود و براي اين منظور، داراي اختيارات زير است

الف _ اداره كليه امور مربوط به سازمان اعم از اداري مالي فني آموزشي و بازرگاني طبق مقررات اين اساسنامه و مصوبات شوراي عالي و هيات مديره

مديرعامل در مورد مسايل پيش بيني نشده موضوع بند (ل ماده 24 اين اساسنامه موظف به اجراي مصوبات هيات مديره است

ب _ حفظ دارايي اموال و منافع سازمان

ج _ قراردادها، اسناد و اوراق بهادار و تعهدات مالي سازمان بايد به امضاء مديرعامل و يكي از اعضاي هيات مديره به انتخاب هيات مديره برسد.

د _ تهيه طرح هاي آموزشي حرفه اي مورد نياز سازمان براي پيشنهاد به هيات مديره

ه _ تهيه و پيشنهاد برنامه عملياتي و طرح هاي توسعه فعاليت هاي سازمان و ارايه آن به هيات مديره براي بررسي و پيشنهاد به شوراي عالي

و _ تهيه و تنظيم آيين نامه هاي معاملاتي ، مالي ، اداري و ساير ضوابط و مقررات و تقديم به هيات مديره

ز _ تهيه و تنظيم برنامه و بودجه ، ترازنامه ، حساب سود و زيان ، گزارش عملكرد سالانه و ساير

گزارش هاي مالي سازمان وارسال آن براي بررسي و تاييد هيات مديره حداقل يك ماه قبل از تشكيل جلسه شوراي عالي

ح _ ارايه گزارش عمليات سازمان هر سه ماه يك بار به هيات مديره

ط _ مديرعامل مي تواند قسمتي از اختيارات خود را به هر يك از مسيولان رده اول سازمان تفويض نمايد. امضاي اين اشخاص در حدود اختياراتي كه به آنها داده مي شود، معتبر خواهد بود، ولي اين امر به هيچ وجه رافع مسيوليت هاي مديرعامل نخواهد بود.

ي _ نمايندگي سازمان در همه موارد و برابر كليه مراجع با مديرعامل است مديرعامل مي تواند براي انجام تكاليف خود به عنوان نماينده سازمان ، وكيل انتخاب كند.

د _ بازرس (حسابرس :

ماده 28 _ بازرس مالي سازمان مطابق قانون تشكيل سازمان حسابرسي و اساسنامه آن تعيين مي شود. وظايف و اختيارات بازرس مطابق وظايف و اختيارات حسابرس به موجب قانون ياد شده خواهد بود.

فصل سوم _ منابع مالي سازمان ( ماده 29 تا 31 )

ماده 29 _ ميزان حق سرانه درمان همچنين سهم پرسنل موضوع ماده 4 اين اساسنامه و سهم دولت و چگونگي تامين آن طبق قوانين و مقررات مورد عمل بيمه خدمات درماني كاركنان دولت و تغييرات بعدي آن خواهد بود.

تبصره _ كليه موارد مغاير با اين ماده لغو مي شود.

ماده 30 _ ساير منابع درآمد به شرح زير است

الف _ درآمدهايي كه از وجوه و اموال متعلق به سازمان يا خدمات موسسه هاي درماني وابسته به سازمان طبق آيين نامه ومقررات مربوط كسب مي شود.

ب _ كمك ها و هدايايي كه به سازمان اعطا مي شود.

ماده 31 _ اداره امور مالي و ترتيب نگهداري حساب هاي سازمان به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه توسط مديرعامل تهيه و

پس از تاييد هيات مديره به تصويب شوراي عالي مي رسد.

فصل چهارم _ كمك ها و تعهدات سازمان ( ماده 32 تا 33

ماده 32 _ عايله تحت تكفل پرسنل مأمور در خارج از كشور، تابع مقررات اين اساسنامه است و هزينه معالجه آنان طبق آيين نامه و تعرفه هاي موضوع ماده 12 اين اساسنامه پرداخت مي شود.

تبصره 1 _ پرداخت هزينه معالجه بيماران مشمول اين اساسنامه در خارج از كشور، تابع ضوابط و مقررات عمومي كشورخواهد بود.

تبصره 2 _ پرسنلي كه مشمول مقررات مربوط به بيمه حوادث نيروهاي مسلح هستند، خارج از شمول اين ماده قرارمي گيرند.

ماده 33 _ كليه بيماراني كه از مقررات و تسهيلات اين اساسنامه استفاده مي كنند، مي توانند براي معالجه به پزشكان ، دندانپزشكان بيمارستان ها، درمانگاه ها و موسسه هاي درماني كه با سازمان داراي قرارداد هستند، مراجعه نمايند.

تبصره _ در صورتي كه بيماران سرپايي و پاراكلينيكي به پزشكان و دندانپزشكان غيرطرف قرارداد سازمان مراجعه نمايند يادر بيمارستان ها و موسسه هاي درماني غيرطرف قرارداد سازمان بستري شوند، هزينه هاي مربوط برابر تعرفه هاي مصوب پرداخت مي شود.

شرايط پذيرش اينگونه هزينه ها برابر آيين نامه هايي خواهد بود كه به تصويب هيات مديره سازمان مي رسد.

فصل پنجم _ ترازنامه ( ماده 34 تا 38 )

ماده 34 _ سال مالي سازمان از آغاز فروردين ماه تا پايان اسفند ماه هر سال است حساب هاي مالي سازمان بايد در آخراسفند ماه بسته شود و ترازنامه و صورت حساب سود و زيان تا آخر خرداد ماه سال بعد تنظيم و پس از رسيدگي بازرس حسابرس به وسيله هيات مديره براي تصويب به شوراي عالي تقديم شود. موجودي هاي جنسي در آخر سال به قيمت روزيا قيمت تمام شده هر كدام كه كمتر است در ترازنامه منظور خواهد شد. استهلاك اموال منقول و غيرمنقول سازمان برابر مقررات مربوط به استهلاك در ترازنامه سالانه منظور مي شود.

تبصره _

مطالبات مشكوك الوصول بايد با ارزش احتمالي منظور شود.

ماده 35 _ سود ويژه سازمان همه ساله با تصويب شوراي عالي به حساب اندوخته يا افزايش سرمايه منظور خواهد شد.

سازمان مي تواند طبق بودجه مصوب ذخاير اندوخته خود را با تصويب شوراي عالي به توسعه مراكز درماني اختصاص دهد.

ماده 36 _ راجع به ساير موضوعاتي كه در اين اساسنامه پيش بيني نشده طبق قانون تجارت عمل خواهد شد.

ماده 37 _ كليه قوانين و مقررات مربوط در قسمت هاي مغاير با اين اساسنامه لغو مي شود.

ماده 38 _ نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و سازمان هاي وابسته به آنها موظفند حق بيمه درماني مصوب (سهم سازمان و سهم پرسنل جمعي و عايله تحت تكفل آنان را ماهانه و بدون وقفه محاسبه و به حساب سازمان واريز نمايند.

قانون فوق مشتمل بر 38 ماده و 15 تبصره در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ بيست و نهم دي ماه يكهزار و سيصد و هفتاد و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 6/11/1372 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

آيين نامه اجرايي قانون نظام هماهنگ حقوق بازنشستگي و وظيفه در نيروهاي مسلح - مصوب 24/12/1373

ماده 1 _ اين آيين نامه شامل كليه نيروهاي مسلح و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح است و عبارات اختصاري زير به جاي عناوين مشروح آنها به كار برده مي شود:

الف _ قانون آجا: قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 1366.

ب _ قانون سپاه قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران مصوب 1370.

ج _ قانون حقوق و مزايا: قانون حقوق و مزاياي مستمر ، پس انداز ، حق بيمه و بيمه درماني مشمولين قانون آجا مصوب 1368.

د _ قانون قانون

نظام هماهنگ حقوق باز نشستگي و وظيفه مصوب 1373.

ماده 2 _ ازتاريخ 1/1/1374 كليه كساني كه قبل از 1/1/1371از خدمت منفك شده اند و حسب مورد بر اساس قانون حقوق و مزايا، قانون آجا و قانون سپاه حقوق بازنشستگي و وظيفه و مستمري دريافت مي دارند حقوق آنان بر مبناي بندهاي (1) ، (2) و (5) ماده ي (13) قانون اصلاح قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت _ مصوب 1371 _ با ضريب افزايش سنوات خدمتي سالانه سه درصد (3%) محاسبه و تطبيق مي شود.

تبصره 1 _ ازتاريخ 1/1/1374 مزاياي شغل سه سال آخر خدمت كليه بازنشستگان و سال آخر خدمت وظيفه بگيران و مستمري بگيران مشمول اين ماده مطابق با مقررات مربوط به تعيين مزاياي شغل پرسنل شاغل نيروهاي مسلح و تغييرات بعدي محاسبه مي شود.

تبصره 2 _ در مواردي كه مشاغل افراد به هيچ وجه قابل احراز نباشد يا مشاغل آنان پايين تر از درجه آنها باشد ملاك تعيين مزاياي شغل درجه يا رتبه مربوط است

تبصره 3 _ براي احتساب ميزان مزاياي شغل همافرمان افسرياران ستوانياران و كارمندان فني سابق و كليه كساني كه درقانون آجا عناوين مربوط به درجه يا رتبه آنان حذف يا به عناوين ديگري تبديل شده است رتبه حقوقي آنان با تعداد ارتقايي كه بر اساس مقررات ماده (13) قانون حقوق و مزايا كسب مي كنند، جمع مي شود. (ارقام اعشاري پنج دهم و به بالا و به رقم بالاتر و ارقام اعشاري پايين تر از درصدهاي مزبور به رقم پايين تر تبديل مي شود.) حاصل ارقام مربوط بيانگر رتبه يا درجه جايگاه سازماني مربوط به اين اشخاص مي باشد كه طبق ضوابط تبصره هاي

(1) و (2) اين ماده ميزان مزاياي شغل آنان محاسبه مي شود.

تبصره 4 _ حقوق بازنشستگي مشمولان اين ماده برمبناي معدل مجموع حقوق و تفاوت تطبيق حقوق و مزاياي شغل سه سال آخر خدمت و در مورد مستمري بگيران و وظيفه بگيران بر اساس حقوق وظيفه يا مستمري سال آخر محاسبه و پرداخت مي شود.

ماده 3 _ ازتاريخ 1/1/1374 حقوق بازنشستگي كه بعد از 1/1/1371 از خدمت منفك شده اند بر مبناي معدل مجموع حقوق و تفاوت تطبيق حقوق و مزاياي شغل سه سال آخر خدمت كه مبتني بر قانون اصلاح قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت _ مصوب 1371 _ و مقررات مربوط به تعيين مزاياي شغل پرسنل شاغل نيروهاي مسلح و تغييرات بعدي است تطبيق و پرداخت مي شود.

ماده 4 _ مشمولان مواد (2) و (3) اين آيين نامه در صورتي كه خدمت قابل قبول آنان كمتر از 30 سال باشد پس از محاسبه حقوق بازنشستگي بر اساس روش مربوط نتيجه در يك سي ام سنوات خدمت قابل قبول آنان ضرب مي شود. در هر صورت سنوات مزبور حداقل پانزده سال تمام محسوب مي شود.

ماده 5 _ ازتاريخ 1/1/1373 در صورتي كه حقوق بازنشستگان و وظيفه بگيران (معلولان عادي و مستمري بگيران (فوت عادي از حداكثر مقرر در ماده (16) قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت تجاوز نمايد دو سوم مبلغ مازاد علاوه برحداكثر مزبور به عنوان حقوق بازنشستگي قابل پرداخت است

تبصره _ در صورتي كه ازتاريخ 1/1/1374 حقوق بازنشستگان و وظيفه بگيران معلولان عادي و مستمري بگيران پس ازتطبيق با حقوق و مزاياي شغل قانون از حداكثر مقرر در ماده (16) قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت تجاوز نمايددو سوم مبلغ مازاد

علاوه بر حداكثر مزبور به عنوان حقوق بازنشستگي قابل پرداخت است

ماده 6 _ افراد موضوع بندهاي (ه و (و) ماده (13) و تبصره (3) ماده (14) قانون حقوق و مزايا و يا كساني كه در مورد حقوقبازنشستگي و وظيفه و مستمري مشمول تدابير مقام معظم رهبري شده يا مي شوند مطابق با مواد مذكور و تدابير مقام معظم رهبري با آنان رفتار مي شود.

ماده 7 _ در صورتي كه در اجراي قانون و اين آيين نامه حقوق بازنشستگي و وظيفه و مستمري كمتر از دريافتي قبلي شود،مابه التفاوت پرداخت مي شود.

معاون اول رئيس جمهور _ حسن حبيبي

قانون به كارگيري سلاح توسط مأمورين نيروهاي مسلح در موارد ضروري - مصوب دي ماه 1373

ماده 1 _ مأمورين مسلح موضوع اين قانون كه به منظور استقرار نظم و امنيت و جلوگيري از فرارمتهم يا مجرم و يا در مقام ضابط قوه قضاييه به تفتيش تحقيق و كشف جرايم و اجراي احكام قضايي و يا ساير مأموريتهاي محوله ، مجاز به حمل و به كارگيري سلاح مي باشند موظفند به هنگام به كارگيري سلاح در موارد ضروري كليه ضوابط و مقررات اين قانون را رعايت نمايند.

تبصره _ مأمورين مسلح وزارت اطلاعات در اجراي وظايف محوله قانوني ، در مورد به كارگيري سلاح مشمول اين قانون مي باشند.

ماده 2 _ مأمورين مسلح موضوع اين قانون بايد شرايط زير را داشته باشند:

1 _ سلامت جسماني و رواني متناسب با مأموريت محوله

2 _ داشتن آموزشهاي لازم در راستاي مأموريتهاي محوله

3 _ تسلط كامل در به كارگيري سلاحي كه در اختيار آنها گذارده مي شود.

4 _ آشنايي كامل به قانون و مقررات مربوط به به كارگيري سلاح

ماده 3 _ مأمورين انتظامي در موارد زير حق به كارگيري سلاح را دارند:

1 _ براي دفاع

از خود در برابر كسي كه با سلاح سرد يا گرم به آنان حمله نمايد.

2 _ براي دفاع از خود در برابر يك يا چند نفر كه بدون سلاح حمله مي آورند ولي اوضاع و احوال طوري باشد كه بدون به كارگيري سلاح مدافعه شخصي امكان نداشته باشد.

3 _ در صورتي كه مأمورين مذكور مشاهده كنند كه يك يا چند نفر مورد حمله واقع شده و جان آنان در خطر است

4 _ براي دستگيري سارق و قاطع الطريق و كسي كه اقدام به ترور و يا تخريب و يا انفجار نموده و درحال فرار باشد.

5 _ در موردي كه شخص بازداشت شده يا زنداني از بازداشتگاه يا زندان و يا در حال انتقال فرارنمايد، از اقدامات ديگر براي دستگيري و يا توقيف وي استفاده كرده و ثمري نبخشيده باشد.

تبصره _ آيين نامه اجرايي اين بند توسط وزارتخانه هاي كشور و دادگستري تهيه و پس از تصويب هيأت وزيران به اجرا گذاشته خواهد شد.

6 _ براي حفظ اماكن انتظامي (مقر نيروهاي انتظامي از قبيل مركز فرماندهي ، ستاد ، پاسگاه ، پايگاه ، انبار سلاح يا مهمات و مركز آموزشي

7 _ براي حفظ سلاحي كه جهت انجام مأموريت در اختيار آنان مي باشد.

8 _ براي حفظ اماكن طبقه بندي شده به ويژه اماكن حياتي و حساس در مقابل هرگونه هجوم و حمله جهت ترور ، تخريب ، آتش سوزي ، غارت اسناد و اموال ، گروگانگيري و اشغال

9 _ براي جلوگيري و مقابله با اشخاصي كه از مرزهاي غيرمجاز قصد ورود و يا خروج را داشته و به اخطار مأمورين مرزباني توجه نمي نمايند.

10 _ براي حفظ تأسيسات ، تجهيزات

و اماكن نظامي و انتظامي و امنيتي

تبصره 1 _ در موارد فوق در صورت اقتضاي شرايط ، اخطار قبلي الزامي است

تبصره 2 _ نيروهاي مسلح در مواردي كه در چهارچوب بندهاي مذكور مأموريت داشته باشند،مجاز به استفاده از سلاح مي باشند.

تبصره 3 _ مأمورين مسلح در كليه موارد مندرج در اين قانون در صورتي مجازند از سلاح استفاده نمايند كه اولا چاره اي جز به كارگيري سلاح نداشته باشند، ثانيا در صورت امكان مراتب

الف _ تيرهوايي ب _ تيراندازي كمر به پايين ج _ تيراندازي كمر به بالا را رعايت نمايند.

ماده 4 _ مأمورين انتظامي براي اعاده نظم و كنترل راهپيمايي هاي غيرقانوني ، فرونشاندن شورش وبلوا و نا آراميهايي كه بدون به كارگيري سلاح مهار آنها امكان پذير نباشد حق به كارگيري سلاح را به دستور فرمانده عمليات در صورت تحقق شرايط زير دارند:

الف _ قبلا از وسايل ديگري مطابق مقررات استفاده شده و موثر واقع نشده باشد.

ب _ قبل از به كارگيري سلاح با اخلالگران و شورشيان نسبت به به كارگيري سلاح اتمام حجت شده باشد.

تبصره 1 _ تشخيص ناآراميهاي موضوع ماده 4 حسب مورد بر عهده رييس شوراي تأمين استان وشهرستان و در غياب هريك بر عهده معاون آنان خواهد بود و در صورتي كه فرماندار معاون سياسي نداشته باشد اين مسووليت را به يكي از اعضاي شوراي تأمين محول خواهد نمود.

تبصره 2 _ در مواردي كه براي اعاده نظم و امنيت موضوع اين ماده نيروي نظامي طبق مقررات قانوني مأموريت پيدا نمايند از لحاظ مقررات به كارگيري سلاح مشمول اين ماده مي باشند.

تبصره 3 _ آيين نامه اجرايي ماده فوق توسط وزارتخانه هاي كشور و دادگستري و دفاع و پشتيباني نيروهاي

مسلح تهيه و پس از تصويب هيأت وزيران به اجرا گذاشته خواهد شد.

ماده 5 _ مأمورين نظامي و انتظامي براي اعاده نظم و امنيت در راهپيماييهاي غيرقانوني مسلحانه وناآراميها و شورشهاي مسلحانه مجازند از سلاح استفاده نمايند. مأمورين مذكور موظفند به دستور فرمانده عمليات و بدون تعلل نسبت به برقراري نظم و امنيت خلع سلاح و جمع آوري مهمات و دستگيري افراد و معرفي آنان به مراجع قضايي اقدام نمايند.

ماده 6 _ تيراندازي به سوي وسايل نقليه به منظور متوقف ساختن آنها توسط مأمورين موضوع اين قانون در موارد زير مجاز است

الف _ در صورتي كه وسيله نقليه بنا به قراين و دلايل معتبر و يا اطلاعات موثق مسروقه يا حامل افراد متواري يا اموال مسروقه يا كالاي قاچاق يا مواد مخدر و يا به طور غيرمجاز حامل سلاح ومهمات باشد.

ب _ در صورتي كه از وسيله نقليه براي تهاجم عمدي به مأمورين و يا مردم استفاده شده باشد.

تبصره 1 _ مأمورين مذكور موظفند كه در ايستگاههاي ايست و بازرسي وسايل هشداردهنده به اندازه لازم (اعم از موانع تابلو، چراغ گردان تعبيه نمايند.

تبصره 2 _ مأمورين مذكور در صورتي مي توانند به وسايل نقليه تيراندازي نمايند كه علاوه برانجام امور تبصره 1 با صداي رسا و بلند به راننده وسيله نقليه ايست داده و راننده به اخطار ايست توجهي ننموده باشد.

ماده 7 _ مأمورين موضوع اين قانون هنگام به كارگيري سلاح بايد حتي المقدور پا را هدف قرار بدهند و مراقبت نمايند كه اقدام آنان منجر به فوت نشود و به اشخاص ثالث كه دخيل در ماجرا نمي باشند آسيب نرسد.

تبصره _ مواظبت و مراقبت از حال مجروحين بر عهده

مأمورين انتظامي است و بايد در اولين فرصت آنان را به مراكز درماني برسانند.

ماده 8 _ روسا و فرماندهان مربوط مكلفند قبل از اعزام مأمورين حدود اختيارات و مسووليتهاي آنان را گوشزد نمايند.

ماده 9 _ مأموريني كه آموزش كافي در مورد سلاحي كه در اختيار آنان گذارده شده است نديده اند بايد مراتب را به فرمانده خود اطلاع دهند و در صورتي كه مأموريتي به اين قبيل افراد محول شود فرمانده مسوول عواقب ناشي از آن خواهد بود مشروط بر اين كه مأمور در حدود دستور فرمانده اقدام كرده باشد.

ماده 10 _ سلاحي كه در اختيار مأمورين موضوع اين قانون قرار داده مي شود بايد متناسب باموضوع مأموريت و وظيفه آنان باشد.

ماده 11 _ نيروهاي نظامي و امنيتي در مواردي كه طبق قانون و مأموريتهاي محوله با نيروي انتظامي همكاري مي كنند طبق ضوابط اين قانون از سلاح استفاده خواهند نمود.

تبصره _ آيين نامه اجرايي اين ماده توسط وزارتخانه هاي كشور، اطلاعات و دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح با هماهنگي ستاد كل نيروهاي مسلح تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

ماده 12 _ مأموريني كه با رعايت مقررات اين قانون مبادرت به به كارگيري سلاح نمايند از اين جهت هيچ گونه مسووليت جزايي يا مدني نخواهند داشت

ماده 13 _ در صورتي كه مأمورين با رعايت مقررات اين قانون سلاح به كار گيرند و در نتيجه طبق آراي محاكم صالحه شخص يا اشخاص بي گناهي مقتول و يا مجروح شده يا خسارت مالي بر آنان وارد گرديده باشد، پرداخت ديه و جبران خسارت بر عهده سازمان مربوطه خواهد بود و دولت مكلف است همه ساله بودجه اي را به اين منظور اختصاص داده و حسب مورد

در اختيار نيروهاي مسلح قرار دهد.

تبصره _ مفاد اين ماده در مورد كساني هم كه قبل از تصويب اين قانون مرتكب اعمال مذكورشده اند جاري است

ماده 14 _ نيروهاي مسلح مي توانند در مواردي كه مقتضي بدانند علاوه بر جبران خسارت وارده درقبال صدمات جاني و ضرر و زيان مالي كه مأمورين مسلح در جهت انجام وظيفه طبق اين قانون متحمل شده اند، مطابق مقررات به مأموران مذكور كمك مالي نمايند.

ماده 15 _ نحوه تأمين و پرداخت وجوه مذكور در مواد 13 و 14 به موجب آيين نامه اي خواهد بودكه توسط وزارتخانه هاي كشور ، اطلاعات دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح ، امور اقتصادي و دارايي و سازمان برنامه و بودجه با هماهنگي ستاد كل نيروهاي مسلح تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

ماده 16 _ هرگاه مأمور برخلاف مقررات اين قانون اقدام به به كارگيري سلاح نمايد حسب مورد به مجازات عمل ارتكابي محكوم و وفق قوانين تحت پيگرد قرار مي گيرد.

ماده 17 _ از تاريخ تصويب و ابلاغ اين قانون كليه قوانين و مقررات مغاير ملغي مي گردد.

قانون احتساب سوابق خدمت روحانيان شاغل در نيروهاي مسلح - مصوب 16/7/1374

ماده واحده _ به منظور احتساب سوابق خدمت روحانيان شاغل در حوزه نمايندگي ولي فقيه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و سازمان هاي عقيدتي سياسي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح دولت موظف است كسور بيمه و بازنشستگي كاركنان روحاني را كه مشمول قانون نيروهاي مسلح مي گردند _ علاوه بر سهم خود ، سهم فرد را نيز بر اساس آخرين حقوق ماهانه قبل از تصويب اين قانون محاسبه و هر سال يك دهم كسور گذشته را به صندوق بيمه و بازنشستگي ذيربط پرداخت كند.

تبصره _ آيين نامه اجرايي اين قانون

توسط وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح تهيه و به تصويب هيأت وزيران مي رسد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و يك تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ شانزدهم مهر ماه يكهزار و سيصد و هفتاد وچهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 26/7/1374 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

آيين نامه اجرايي قانون احتساب سوابق خدمت روحانيان شاغل در نيروهاي مسلح - مصوب 21/2/1376

ماده 1 _ پس از محاسبه سوابق خدمت روحانيان شاغل از لحاظ پرداخت كسور بيمه و بازنشستگي توسط مراجع ذيربط در نيروهاي مسلح ، دستگاه هاي مربوط موظفند تا پرداخت كامل كسور ياد شده هر ساله يك دهم كسور گذشته را (اعم از سهم فرد و سهم دولت حسب مورد به صندوق بازنشستگي مربوط در نيروهاي مسلح واريز كنند.

ماده 2 _ مراجع ذيربط در نيروهاي مسلح موظفند آمار روحانيان مشمول اين آيين نامه را به صندوق بيمه و بازنشستگي ذيربط در نيروهاي مسلح اعلام كنند. صندوقهاي مربوط نيز هر ساله اعتبار مورد نياز را به منظور پيش بيني در بودجه ساليانه به دولت اعلام مي كنند.

ماده 3 _ ميزان كسور بازنشستگي سنوات گذشته تا تاريخ 1/7/1374 معادل 10% حقوق و مزاياي ماهانه به عنوان سهم فرد بعلاوه معادل آن به عنوان سهم دولت و كسور بيمه سنوات ياد شده معادل (1%)حقوق و مزاياي ماهانه به عنوان سهم فرد و(2%) به عنوان سهم دولت بر مبناي حقوق و مزاياي تاريخ 1/7/1374 روحانيان مشمول اين آيين نامه محاسبه و به ترتيب مقرر در ماده (1) اين آيين نامه پرداخت مي شود.

تبصره 1 _ كسور بيمه و بازنشستگي بعد از تاريخ 1/7/1374 بر اساس حقوق و مزاياي متعلقه به مشمولان اين آيين نامه محاسبه و كسر مي شود.

تبصره 2 _ ميزان كسور

بيمه و بازنشستگي سوابق قبلي خدمت روحانيان مشمول اين آيين نامه كه در زمان تصويب قانون درتابعيت صندوق ديگري هستند ، پس از همطرازي با كادر ثابت بر اساس مفاد اين ماده محاسبه و حسب درخواست ذينفع به صندوق جديد منتقل مي شود.

قانون تسري مفاد تبصره (3) قانون نحوه بازنشستگي جانبازان انقلاب اسلامي ايران و جنگ تحميلي و معلولين ع

ماده واحده _ مفاد تبصره (3) قانون نحوه بازنشستگي جانبازان انقلاب اسلامي ايران و جنگ تحميلي و معلولين عادي وشاغلين مشاغل سخت و زيان آور مصوب 1/9/1367 به شاغلان مشاغل سخت و زيان آور كليه نيروهاي نظامي و انتظامي ، وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و سازمانهاي وابسته _ به جز مشمولان قانون تامين اجتماعي كه تابع قوانين و مقررات مربوط به خود هستند _ تسري مي يابد.

تبصره _ آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف مدت (3) ماه توسط وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح تهيه و به تصويب هيأت وزيران مي رسد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و يك تبصره در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ بيست و يكم مرداد ماه يكهزار و سيصد وهفتاد و هفت مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 25/5/1377 به تأييد شوراي نگهبان رسيده است

مقررات اعطا امتيازات ويژه به خانواده ايثارگران و مشمولان داراي شرايط خاص - مصوب 31/4/1377

پيرو به شماره 191/14/201/608/4/ن مورخ 27/10/75

احتراما عنايات و مراحم جديد مقام معظم فرماندهي كل قوا در رابطه با خدمت دوره ضرورت خانواده هاي محترم ايثارگران (شهدا ، مفقودالاثرها ، جانبازان ، آزادگان و رزمندگان و مشمولان داراي شرايط خاص به شرح ذيل اعلام مي گردد:

( 1 _ اجراي مقررات ( اعطا امتيازات ويژه به ايثارگران و مشمولان داراي شرايط خاص ) مصوب سال با اصلاحات زير حداكثر به مدت سه سال ديگر تمديد مي گردد.

1 _ در مورد كساني كه سابقه جبهه و جانبازي دارند ولي هيچ كدام به حد نصاب جهت استفاده از معافيت نمي رسد به صورت تلفيقي عمل شده و جمع عدد مطلق درصد جانبازي و مدت سابقه جبهه (50) لحاظ گردد.

2 _ در رابطه با جبهه خلبانان هوانيروز، مبدأ شروع مأموريت ها و منطقه

عملياتي كادر خلبان فني هوانيروز مدت خدمت درنقاط سكوي مقدم تا تاريخ 27/5/67 معادل جبهه محسوب گردد.

3 _ خدمت خلبانان و ديگر عوامل پروازي كه در عمليات بمباران شناسائي حمل مهمات و... به مدت 50 ماه شركت داشته اند معادل جبهه محاسبه شود.

4 _ كليه مشمولاني كه در مسابقات علمي جهاني (شيمي _ رياضي _ فيزيك و...) به مقام هاي اول دوم يا سوم نايل مي گردند ازانجام خدمت دوره ضرورت معاف مي گردند.

5 _ مشمولاني كه ترك تحصيل و يا انصراف از تحصيل مي دهند در شمول معافيت دو برادري و معافيت مشمولان زير ديپلم معاف از رزم قرار نمي گيرند.

2 _ سربازان متأهل غير غايب در استان هاي محل سكونت به كارگيري شوند. )

اوامر معظم له از تاريخ تصويب (31/4/77) لازم الاجرا است خواهشمند است دستور فرماييد در اجراي اوامر اقدامات لازم را به عمل آورند. دستورالعمل اجرايي اين مصوبه به زودي ابلاغ خواهد شد.

ستاد كل نيروهاي مسلح _ سرلشكر بسيجي دكتر سيد حسن فيروزآبادي

قانون تسري امتيازهاي اعطا شده به ايثارگران مشمول قانون استخدامي كشوري ، به كارمندان ايثارگر وزارت د

ماده واحده _ از تاريخ لازم الاجرا شدن اين قانون كليه امتيازهاي اعطا شده به ايثارگران مشمول قانون استخدام كشوري به كارمندان ايثارگر وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح و سازمان هاي وابسته همچنين كارمندان ايثارگر تابع قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 1370 و قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 1366 تسري مي يابد.

تبصره 1 _ آيين نامه اجرايي اين قانون ظرف مدت سه ماه توسط وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح با هماهنگي ستاد كل نيروهاي مسلح و سازمان امور اداري و استخدامي تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

تبصره 2 _ اعطا امتيازات به صورت

مضاعف به مشمولان موضوع اين قانون ممنوع مي باشد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده و دو تبصره در جلسه علني روز كشنبه مورخ دوازدهم مهر ي كهزار و سيصد و هفتاد و هفت مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 21/7/1377 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است

آيين نامه اجرايي قانون تسري مفاد تبصره (3) قانون نحوه بازنشستگي جانبازان انقلاب اسلامي ايران و جنگ

ماده 1 _ در اين آيين نامه اصلاحات زير درمعاني مشروح مربوط به كار مي روند.

وزارت دفاع وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح

ستاد كل ستاد كل نيروهاي مسلح

ماده 2 _ نيروهاي نظامي ، انتظامي ، وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته و تابع آنها مي توانند كاركنان خود را به شرط داشتن حداقل (20) سال خدمت تمام وقت كه دوسوم آن را در مشاغل سخت و زيان آور خدمت نموده باشند ، براساس درخواست كتبي آنها و براساس مقررات مربوط ، با حداكثر پنج (5) سال ارفاق بازنشسته نمايند.

ماده 3 _ مشاغل سخت و زيان آور مشاغلي هستند كه در آنها عوامل فيزيكي ، مكانيكي ، ارگونوميكي ، شيميايي و بيولوژيكي غيراستاندارد است و به وسيله تدابير فني و سازماندهي نيز قابل بهينه سازي نيستند و اشتغال كاركنان در چنين محيط هايي موجب بروز ناراحتي و بيماري جسمي و رواني در آنان مي شود.

ماده 4 _ مشاغلي كه در آنها عوامل و شرايط محيط كار به دليل نقص يا عدم امكان استفاده از امكانات و لوازم فني و مهندسي و موازين پيشگيري غيراستاندارد باشد ، چنانچه با رفع نواقص و به كارگيري امكانات فوق سختي كار و آلودگي محيطي آن رفع شود ، جزو مشاغل سخت و زيان آور محسوب نمي شوند تشخيص اين امر بر عهده هريك از ( كارگروه هاي

) موضوع ماده (8) اين آيين نامه است

ماده 5 _ عوامل موثر در تعيين كارهاي سخت و زيان آور به شرح زير تعيين مي شوند:

الف _ كار مستمر در شرايط نامساعد از قبيل كار در فضاي تنگ و تاريك كار ، در سرما و گرما و رطوبت غيرمتعارف ، كار درفضاي باز در ارتفاع بيش از پنج متر ، كار روي دكل ها و اطاقك هاي متحرك ، داربست ها و اسكلت ها و كار در محيط هاي آلوده و بيولوژيكي كه براي سلامتي جسمي و رواني كاركنان مضر است

ب _ تخليه و حمل مواد مذاب از كوره هاي در حال فعاليت و كار مستمر در مجاورت كوره هاي ذوب و فلزات گداخته به نحوي كه شاغل در معرض مستقيم حرارت يا بخار است

پ _ كار در محل هاي بافشار محيط بيشتر يا كمتر از حد مجاز.

ت _ كار با وسايل داراي ارتعاش درحدي كه براي سلامتي شاغلان زيان آور باشد.

ث _ ترك يابي فلزات با استفاده از وسايل شيميايي مضر از قبيل ترك يابي بدنه وسايل پرنده

ج _ كار مستمر در هواي آلوده به گازهاي مضر و بيش از حد مجاز

ج _ آبكاري ، رنگ پاشي و سندبلاست ، لحيم كاري و جوشكاري مستمر.

ح _ كار مستمر در مخازن سربسته و محفظه هاي كوچك

خ _ كار مستمر در مشاغلي كه با وجود رعايت مقررات ايمني و بهداشتي موجبات بيماري هاي شنوايي كاركنان را فراهم سازد.

د _ كار مستمر در گنداب روها و پسابهاي صنعتي و جمع آوري ، حمل و دفن زباله

ذ _ كار مستمر با مواد شيميايي كه خطر بروز بيماري هاي حاد و مزمن از راه تنفس ،

پوست يا بلع و يا احتمال آسيب از راه آتش سوزي ، انفجار يا ديگر رويدادهاي ناشي از خواص فيزيكي يا واكنش شيميايي براي شاغل ممكن است

ر _ كار با پرتوهاي يونساز و غيريونساز و كارهايي كه موجبات ابتلا به بيماري هاي حاصل از اشعه را فراهم مي آورد(درصورت عدم استفاده از مزاياي قانون حفاظت در برابر اشعه

ز _ كار با انواع مواد منفجره ، حمل و نگهداري مواد منفجره و عمليات مربوط به انفجار يا خنثي سازي آنها.

ژ _ كار با مواد سريع الاحتراق و سريع الاشتعال

س _ كار مستمر در مشاغلي كه انعكاس نور مريي باعث خيرگي و به تبع آن ايجاد ضايعات در شبكيه چشم مي شود.

ش _ حمل اشياي سنگين

ص _ كار با گردوغبارهاي صنعتي از قبيل آزبست ، فتوليك سنگ پاش

ض _ كار در معادن اعم از تحت الارضي و سطح الارضي كه ايجاب مي كند كاركنان در تونل ها و راهروهاي سرپوشيده و ترانشه ها اشتغال داشته باشند.

ط _ كار در مشاغل مختلف درماني زيان آور در بيمارستان و پاركلينيك

ظ _ كار مداوم بر روي خطوط و پست هاي انتقال برق با فشار شصت و سه كيلوولت و بالاتر ، كار با دستگاه هاي برق فشارقوي (400 سيكل يا فعاليت مستمر در محدوده هايي كه در آن شدت ميدان هاي الكتريكي و مغناطيسي بيشتر از حد مجاز باشد.

ع _ شاغلاني كه به طور مستمر در معرض خطرات جسمي و روحي شديد قرار دارند.

ماده 6 _ در ستاد كل شورايي به نام شوراي نظارت جهت حسن اجراي مقررات اين آيين نامه با وظايف زير تشكيل مي شود:

الف _ تطبيق مشاغل سخت

و زيان آور و درجات آنها پس از پيشنهاد هريك از ( كار گروه هاي ) موضوع ماده (8) و درچهارچوب عوامل ذكرشده در اين آيين نامه

ب _ تعيين نهايي حدمجاز و استانداردهاي عوامل مربوط به مشاغل سخت و زيان آور مطابق معيارهاي عمومي داخلي وبين المللي

پ _ هماهنگ نمودن مشاغل سخت و زيان آور در كليه دستگاه هاي ذيربط

ت _ پيشنهاد هرگونه تغيير در مواد اين آيين نامه به وزارت دفاع براي ارايه به هيأت دولت

ث _ رسيدگي به گزارش هاي ( كار گروه هاي ) موضوع ماده (8) آيين نامه

ج _ اتخاذ تصميم در ساير مواردي كه رييس شوراي نظارت طرح آنها را در شورا لازم تشخيص دهد.

ماده 7 _ شوراي نظارت از اعضاي زير تشكيل مي شود:

الف _ رييس ستاد كل يا جانشين وي (رييس شورا)

ب _ رييس ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي يا جانشين وي

پ _ رييس ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران يا جانشين وي

ت _ وزير دفاع يا جانشين وي

ث _ معاون رييس جمهور و رييس سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور يا يكي از معاونان وي

ج _ فرمانده نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران يا جانشين وي

چ _ يك نفر متخصص طب كار (بدون حق راي به انتخاب وزير دفاع

ح _ نماينده وزير كار و امور اجتماعي

خ _ نماينده وزير بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي ترجيحا متخصص در طب كار.

د _ معاون نيروي انساني ستاد كل (دبير شورا)

تبصره 1 _ شوراي نظارت هر دوماه يكبار در ستاد كل تشكيل مي شود و در صورت نياز جلسات فوق العاده بنا به دعوت رييس شورا يا

پيشنهاد ( كار گروه هاي ) فني به رياست رييس شورا تشكيل مي شود.

تبصره 2 _ جلسات شورا با حضور دوسوم اعضا رسميت مي يابد.

ماده 8 _ به منظور اجراي مقررات اين آيين نامه ( كار گروهي ) به عنوان ( كار گروه ) اجرايي در هر يك از سازمانهاي نيروهاي مسلح با وظايف زير تشكيل مي شود:

الف _ تعيين و تطبيق حد مجاز استاندارد هر يك از عوامل زيان آور شيميايي و فيزيكي و بيولوژيكي كه در اين آيين نامه نام برده شده است ، مطابق با معيارهاي عمومي داخلي و بين المللي و اعلام به شوراي نظارت

ب _ تعيين و تطبيق مشاغل سخت و زيان آور و درجات آنها با مواد اين آيين نامه و ارايه آن به شوراي نظارت

پ _ بررسي مشاغلي كه از طرف نيروها ، يگان ها و قسمت ها به عنوان مشاغل سخت و زيان آور پيشنهاد مي شود ، جهت اعلام نتيجه به شوراي نظارت

ت _ تاييد اشتغال عملي كاركنان در مشاغل سخت و زيان آور.

تبصره _ دستورالعمل اجرايي اين ماده ظرف دوماه پس از تصويب اين آيين نامه توسط ستاد كل با همكاري وزارت دفاع تهيه خواهد شد.

ماده 9 _ ( كار گروه ) اجرايي از اعضاي زير تشكيل مي شود:

الف _ معاون اداري و نيروي انساني يا رييس آجوداني يا كارگزيني نيرو با سازمان مربوط (رييس كار گروه )

ب _ پزشك متخصص طب كار يا پزشك بهداري نيرو يا سازمان مربوط

پ _ رييس ايمني و بهداشت كار نيرو يا سازمان مربوط

ت _ نماينده طرح و برنامه نيرو يا سازمان مربوط

تبصره _ جلسه با حضور تمامي اعضا رسميت مي يابد.

ماده 10 _ مدت سنوات

ارفاقي به هريك از شاغلان مشاغل سخت و زيان آور موضوع اين آيين نامه با توجه به انجام وظايف و درجات مختلف به شرح زير تعيين مي شود:

الف _ انجام وظيفه در مشاغل درجه يك به ازاي هر يك سال خدمت يك ماه

ب _ انجام وظيفه در مشاغل درجه دو به ازاي هر يك سال خدمت دو ماه

پ _ انجام وظيفه در مشاغل درجه سه به ازاي هر يك سال خدمت سه ماه

ماده 11 _ كسور بازنشستگي در سنوات ارفاقي بابت سهم دستگاه و سهم مستخدم برحسب مدت سنوات ارفاقي توسط دستگاه با رعايت ساير قوانين و مقررات مربوط محاسبه و به حساب صندوق بازنشستگي مربوط واريز مي شود:

ماده 12 _ دستگاه هاي مشمول اين آيين نامه مكلفند قبل از ارجاع كارهاي سخت و زيان آور به كاركناني كه به اين گونه مشاغل گمارده مي شوند نسبت به آنها از لحاظ قابليت و استعداد جسماني متناسب با نوع كارهاي ارجاعي به آنان آزمايش هاي پزشكي لازم را برابر روش جاري به عمل آورند.

تبصره _ به كارگيري افراد زير هجده (18) سال ، در مشاغل سخت و زيان آور ممنوع است

ماده 13 _ مشمولان قانون تامين اجتماعي تابع قوانين و مقررات مربوط به خود هستند.

ماده 14 _ كليه مشاغل سخت و زيان آور واحدهاي صنعتي و تحقيقاتي وزارت دفاع كه تا تاريخ تصويب اين آيين نامه در اجراي تصويب نامه شماره 1123ت 422 ه_ _ مورخ 21/1/1372 هيات وزيران در شوراي نظارت مربوط مصوب شده است معتبر وجاري است ، همچنين گروه پرستاري نيروهاي مسلح كماكان مشمول جدول پيوست تصويب نامه ياد شده خواهند بود.

معاون اول رييس

جمهور _ حسن حبيبي

ضوابط پرداخت فوق العاده ي جذب به متصديان مشاغل هوايي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران

از تاريخ 1/1/1374 تا تاريخ لازم الاجرا شدن اين تصويب نامه ، ضوابط پرداخت فوق العاده جذب _ موضوع بند (4) تصويب نامه شماره 12502/ت 579ه مورخ 21/1/1372 جايگزين جدول شماره (2 _2) تصويب نامه شماره 1965/ت 12010همورخ 25/2/1374 مي شود و پس از آن ، فوق العاده جذب خلبانان هواپيماهاي شكاري در نيروهاي مسلح بين يكصد و هشتاد درصد (180%) تا دويست و بيست درصد (220%) حقوق و مزاياي شغل و در مورد خلبانان هواپيماي بوئينگ 747 وارباس 600 _ 300 تا دويست و هشتاد و پنج درصد (285%) حقوق و مزاياي شغل و در مورد ساير هواپيماي ترابري تا يكصدو هشتاد درصد (180%) حقوق و مزاياي شغل آنان قابل پرداخت است

تبصره 1 _ پرداخت فوق العاده جذب به ساير خلبانان و كادر پروازي نيروهاي مسلح برابر مقررات مورد عمل در مورد افراد مشابه در سازمان هواپيمايي كشوري و اصلاحات آتي آن است

تبصره 2 _ فوق العاده جذب موضوع اين تصويبنامه از شمول حداكثر حقوق كاركنان دولت خارج است

معاون اول رئيس جمهور _ حسن حبيبي

قانون تشكيل سازمان صنايع هوايي نيروهاي مسلح - مصوب 1380

لايحه شماره 8675/21157 مورخ 6/3/1380 دولت در مورد تشكيل سازمان صنايع هوايي نيروهاي مسلح كه در جلسه علني روز يكشنبه مورخ 27/11/1381 مجلس شوراي اسلامي با اصلاحاتي تصويب و به تاييد شوراي نگهبان رسيده است، در اجراي اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به پيوست ارسال مي گردد.

رييس مجلس شوراي اسلامي - مهدي كروبي

آيين نامه تعيين مصاديق عملي شهيد و خانواده هاي شاهد – مصوب 1382

هيات وزيران در جلسه مورخ 27/1/1382 بنا به پيشنهادشماره 29/82/330 مورخ 28/2/1379 بنياد شهيد انقلاب اسلامي، ستاد كل نيروهاي مسلح و وزارت اطلاعات و به استنادماده (4) قانون اساسنامه بنياد شهيد انقلاب اسلامي - مص-وب 1377 - آيين نامه تعيين مصاديق عملي شهيد و خانواده هاي شاهد را به شرح زير تصويب نمود:

آيين نامه تعيين مصاديق عملي شهيد و خانواده هاي شاهد

ماده 1- در اين آيين نامه عبارات زير در معاني مشروح مربوط بكار مي روند:

1- بنياد شهيد: بنياد شهيد انقلاب اسلامي

2- شهيد: كسي است كه جان خود را در راه اهداف والاي اسلام و انقلاب اسلامي و حفظ دستاوردهاي آن و دفاع از كيان نظام جمهوري اسلامي ايران در مقابل تهديدات و تجاوزات دشمن و عوامل ضدانقلاب و اشرار نثار مي نمايد.

3- در حكم شهيد: افراد موضوع ماده (3) اين آيين نامه هستند كه از نظر برخورداري از خدمات مربوط در اولويت دوم قرار مي گيرند.

4- ماموريت: كليه وظايفي است كه تحت همين عنوان از طرف مسؤولان مربوط به صورت كتبي به كاركنان نيروهاي مسلح و وزارت اطلاعات اعم از انفرادي و دسته جمعي واگذار مي شود.

ماده 2- افرادي كه مشمول هر يك از بندهاي زير شده يا مي شوند شهيد تلقي مي شوند:

1-

رزمندگاني كه در زمان جنگ در مناطق عملياتي توسط دشمن كشته مي شوند.

2- رزمندگاني كه در خط مقدم نبرد با دشمنان خارجي فوت مي كنند.

3- افرادي كه به دست دشمنان نظام كشته يا ترور مي شوند.

4- كاركنان نيروهاي مسلح و وزارت اطلاعات كه در حال شركت در ماموريت مبارزه با اشرار، قاچاقچيان، سارقان مسلح و اعضاي گروههاي ضد انقلاب توسط آنها كشته مي شوند.

5 - كاركنان نيروهاي مسلح و وزارت اطلاعات كه در هرگونه ماموريت شناسايي رزمي يا ويژه و عمليات جنگي يا بر اثر كمين توسط دشمن يا ضدانقلاب كشته مي شوند.

تبصره - تشخيص ماموريتهاي موضوع اين بند براي عملياتهاي اطلاعاتي و امنيتي كشور، وزارت اطلاعات و براي ماموريتهاي اطلاعاتي، عملياتي و امنيتي خاص نيروهاي مسلح بر عهده ستاد كل نيروهاي مسلح است.

6 - كاركنان وزارت اطلاعات و نيروهاي مسلح كه به سبب عضويت در آنها توسط دشمنان نظام كشته مي شوند اعم از آن كه در ايام خدمت يا غيرخدمت باشند.

7- كاركنان نيروهاي مسلح كه حين انجام وظيفه، در حملات زميني، هوايي يا دريايي دشمن كشته مي شوند.

8 - افرادي كه حين ماموريت در زمان جنگ در حملات زميني، هوايي يا دريايي دشمن كشته مي شوند.

9- محافظان شخصيتها و اماكن و اعضاي گارد امنيت پرواز كه در حال ماموريت توسط ضدانقلاب كشته مي شوند.

10- كاركنان نيروي مقاومت بسيج و نيروي انتظامي كه براساس قانون حمايت قضايي از بسيج - مصوب 1371 - هنگام برخورد با جرايم مشهود در حين انجام وظيفه كشته مي شوند.

11- افرادي كه به تشخيص دادگاه صلاحيتدار در حال انجام فريضه امر به معروف و نهي از منكر توسط مرتكبان

جرايم مشهود كشته مي شوند.

12- كاركنان وزارت اطلاعات و نيروهاي مسلح كه در حين اسارت دشمن يا در گروگان ضدانقلاب، مخالفان نظام، اشرار، سارقان مسلح، قاچاقچيان يا ساير تبهكاران تحت تعقيب كشته مي شوند.

13- افرادي كه به سبب ماموريت در حال خنثي سازي مواد منفجره، شيميايي و ساير سلاحهاي جنگي و پاكسازي ميدان مين كشته مي شوند.

14- مجروحان و جانبازاني كه براساس نظريه كميسيون پزشكي ذي ربط فوت آنها به سبب جراحات و صدمات ناشي از مجروحيت تشخيص داده شود

15- كليه افرادي كه مقام معظم رهبري آنها را در فرمان خاص مصداق شهيد تلقي نمايند.

ماده 3- مصاديق عملي در حكم شهيد عبارتند از:

1- رزمندگاني كه در زمان جنگ داخل مناطق عملياتي بر اثر سوانح طبيعي يا غيرطبيعي بدون سهل انگاري و تقصير يا عدول از مقررات فوت مي كنند.

2- كاركنان نيروهاي مسلح كه در حال رفت و برگشت از منطقه عملياتي در زمان جنگ در حال ماموريت كشته مي شوند.

3- كاركنان نيروهاي مسلح و وزارت اطلاعات كه در حين آموزشهاي رزمي و اطلاعاتي و رزمايشهايي كه طبق برنامه هاي مصوب فرمانده كل قوا اجراي مي شود، كشته مي شوند.

4- كاركنان نيروهاي مسلح و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح كه در حال ماموريت آزمايش يا توليد سلاح، مهمات و وسايل جنگي كشته مي شوند.

5 - كاركنان وزارت اطلاعات و نيروهاي مسلح كه به سبب ماموريت در اسارت دشمن يا گروگان ضد انقلاب، مخالفان نظام، اشرار، سارقان مسلح و قاچاقچيان فوت مي كنند مگر اينكه عدم پايبندي آنها به آرمانهاي انقلاب اسلامي در زمان اسارت ثابت شود.

6 - كاركنان وزارت اطلاعات و نيروهاي مسلح كه در

حال تعقيب و مراقبت دشمنان اسلام و نظام جمهوري اسلامي كشته مي شوند.

7 - افرادي كه در حملات هوايي يا موشكي يا بمب گذاري دشمن كشته مي شوند.

8 - مهاجران جنگي و كساني كه در مناطق جنگي به علت برخورد با مواد منفجره از قبيل نارنجك، مين، گلوله توپ و نظاير آن كشته مي شوند.

9- افرادي كه در حين درگيري بينابين نيروهاي مسلح و وزارت اطلاعات با دشمنان، ضدانقلاب و اشرار كشته مي شوند.

10- آزادگاني كه فوت آنها براساس نظريه كميسيون پزشكي ذي ربط ناشي از صدمات مستقيم دوران اسارت تشخيص داده شود.

11- جانبازان هفتاد درصد (70%) و بالاتر كه فوت مي نمايند يا كشته مي شوند.

12- افرادي كه در دفاع از كيان نظام جمهوري اسلامي ايران يا اموال عمومي يا منابع طبيعي در مقابله با دشمنان نظام، اشرار يا متجاوزان كشته مي شوند.

13- افرادي كه به سبب ماموريتهاي محوله در پاسداري و حفاظت از مراكزي كه نيروهاي مسلح بر اساس مقررات يا مصوبات خاص شوراي عالي امنيت ملي، شوراي امنيت كشور يا شوراي تامين استان موظف به حراست از آن مراكز هستند، مورد هجوم دشمن يا اشرار واقع و در اثر مقاومت و درگيري با آنها كشته مي شوند.

14- مشمولان بندهاي اين ماده كه به تشخيص كميسيون پزشكي ذي ربط بر اثر جراحات و صدمات حاصل از موارد مندرج در اين ماده فوت مي كنند.

تبصره - احراز شهادت افراد مشمول بندهاي (3) و (8) اين ماده منوط به عدم تقصير و سهل انگاري و نيز رعايت اصول ايمني است.

ماده 4- مناطق عملياتي در زمان جنگ توسط ستاد كل نيروهاي مسلح و در ساير مواقع

توسط شوراي عالي امنيت ملي تعيين مي شود.

ماده 5 - غيرنظامياني كه براي انجام ماموريتهاي مندرج در مواد (2) و (3) اين آيين نامه به نيروهاي مسلح يا وزارت اطلاعات مامور مي شوند از نظر شمول اين آيين نامه حسب مورد در حكم كاركنان دستگاههاي ياد شده خواهند بود.

ماده 6 - مرجع تاييد، پذيرش و تطبيق مصاديق شهيد با مفاد اين آيين نامه پس از اعلام كميسيونهاي بدوي و تجديدنظر در قوانين مربوط به نيروهاي مسلح و وزارت اطلاعات، بنياد شهيد است.

تبصره 1- اعلام اوليه شهادت مجروحان و جانبازان متوفي به عهده كميسيوني متشكل از پزشكان متخصص و معتمد از بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي و بنياد شهيد و سازمان مربوط است.

تبصره 2- اعلام اوليه شهادت آزادگان متوفي موضوع بند (10) ماده (3) اين آيين نامه به عهده كميسيوني متشكل از پزشكاني متخصص و معتمد از ستاد رسيدگي به امور آزادگان، بنياد شهيد و دستگاه مربوط است.

ماده 7 - در صورت بروز اختلاف بين بنياد شهيد، نيروهاي مسلح، وزارت اطلاعات و ساير دستگاهها در تطابق مصاديق شهيد با مفاهيم آن، موضوع در كميسيوني با مسؤوليت رييس ستاد كل نيروهاي مسلح يا نماينده او با عضويت نمايندگان بنياد شهيد، وزارت اطلاعات، معاونت حقوقي و امور مجلس رييس جمهور، وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح يا دستگاه ذي ربط حسب مورد بررسي مي شود و تصميم كميسيون ياد شده براي دستگاهها لازم الاجرا است.

ماده 8 - مصاديق عملي خانواده هاي شاهد عبارتند از:

1- بستگان درجه اول شهيد شامل پدر، مادر، همسر و فرزند.

2- بستگان درجه دوم شهيد شامل خواهر و برادر.

تبصره - بستگان درجه اول اسرا

و مفقود الاثرها خانواده شاهد محسوب مي شوند.

ماده 9 - ارايه خدمات به بازماندگان شهيد و در حكم شهيد كماكان بر عهده بنياد شهيد است.

تبصره - بستگان درجه دوم شاهد صرفا مشمول دريافت خدمات مندرج در قوانين و مقررات ذي ربط هستند.

ماده 10- چنانچه فردي از مشمولان اين آيين نامه بر اساس راي قطعي مراجع قضايي داراي فساد اخلاقي يا سابقه ارتكاب جرم بر ضد امنيت ملي باشد، به تشخيص بنياد شهيد از شمول خدمات بنياد شهيد يا دستگاههاي ذي ربط خارج مي شود در صورت بروز اختلاف موضوع در كميسيون موضوع ماده (7) اين آيين نامه بررسي مي شود و تصميم كميسيون ياد شده براي آنها لازم الاجرا است. اجراي اين ماده مانع از اجراي مقررات مربوط به مستمري بگيراني كه از عداد خانواده شاهد خارج مي شوند، نمي باشد.

معاون اول رييس جمهور - محمدرضا عارف

اصلاح ماده (2) آيين نامه پرداخت فوق العاده سختي كار انتظامي – مصوب 1384

هيئت وزيران در جلسه مورخ 28/2/1384 با توجه به نظر رييس مجلس شوراي اسلامي، موضوع نامه شماره 151472/7925ه_/ب مورخ 25/12/1383 تصويب نمود:

از تاريخ اعلام ايراد در ماده (2) آيين نامه پرداخت فوق العاده سختي كار انتظامي، موضوع تصويب نامه شماره 53995/ت31329ه_ مورخ 8/10/1383 بعد از واژه « انفصال» عبارت « بيش از يك سال» حذف مي گردد.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

قانون استفساريه تسري قانون تسهيلات استخدامي و اجتماعي جانبازان انقلاب اسلامي مصوب 1374 و قانون حمايت

حضرت حجت الاسلام والمسلمين جناب آقاي سيدمحمدخاتمي

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

لايحه استفساريه تسري قانون تسهيلات استخدامي و اجتماعي جانبازان انقلاب اسلامي مصوب 1374 و قانون حمايت از آزادگان بعد از ورود به كشور مصوب 1368 و قانون الحاق يك تبصره به ماده (14) قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت مصوب 1380 به قضات ايثارگر كه از سوي دولت به شماره 33914/29192 مورخ 17/6/1382 به مجلس شوراي اسلامي تقديم و در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ 4/3/1384 مجلس مطرح و نظر تفسيري مجلس به شرح پيوست تصويب و در تاريخ 11/3/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيد، در اجراي اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به پيوست ارسال مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

شماره 16515 23/3/1384

وزارت دادگستري

قانون استفساريه تسري قانون تسهيلات استخدامي و اجتماعي جانبازان انقلاب اسلامي مصوب 1374 و قانون حمايت از آزادگان بعد از ورود به كشور مصوب 1368 و قانون الحاق يك تبصره به ماده (14) قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت مصوب 1380 به قضات ايثارگر كه در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ چهارم خرداد ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 11/3/1384 به تأييد ش_وراي نگ_هبان رسي_ده

و ط_ي ن_امه ش_ماره 80059/113 مورخ 17/3/1384 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد.

رئيسجمهور _ سيدمحمد خاتمي

قانون استفساريه تسري قانون تسهيلات استخدامي و اجتماعي جانبازان انقلاب اسلامي مصوب 1374 و قانون حمايت از آزادگان بعد از ورود به كشور مصوب 1368 و قانون الحاق يك تبصره به ماده (14) قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت مصوب 1380 به قضات ايثارگر

موضوع استفساريه:

ماده واحده _ آيا با قيد دستگاههاي قضايي مندرج در قانون تسهيلات استخدامي و اجتماعي جانبازان انقلاب اسلامي مصوب 31/3/1374 و قانون حمايت از آزادگان بعد از ورود به كشور مصوب 13/9/1368 قضات جانباز و آزاده نيز مي توانند از مزاياي مقرر در قوانين يادشده استفاده نمايند؟ در صورت بهره مند شدن از يك مقطع تحصيلي بالاتر حسب مورد طبق ماده (18) قانون تسهيلات استخدامي و اجتماعي جانبازان انقلاب اسلامي و تبصره ماده (21) قانون حمايت از آزادگان بعد از ورود به كشور، آيا مزاياي مقرر در قانون الحاق يك تبصره به ماده (14) قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت مصوب 29/1/1380 به قضات يادشده تسري دارد يا خير؟

نظر مجلس:

از آنجائي كه نام دستگاههاي قضائي در ماده (23) قانون حمايت از آزادگان ( اسراي آزاد شده) بعد از ورود به كشور و ماده (3) قانون تسهيلات استخدامي و اجتماعي جانبازان انقلاب اسلامي قيد شده است بنابراين قضات جانباز و آزاده نيز مي توانند از مزاياي مقرر در قوانين مذكور استفاده نمايند. همچنين مزاياي مقرر در قانون الحاق يك تبصره به ماده (14) قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت مصوب 29/1/1380 به قضات يادشده تسري دارد.

ق_ان_ون ف_وق مشتمل بر

ماده واحده در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ چهارم خرداد ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 11/3/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

قانون استفساريه تبصره (6) ماده واحده قانون اصلاح قانون نحوه بازنشستگي جانبازان انقلاب اسلامي ايران و

جناب آقاي دكتر محمود احمدي نژاد

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

طرح استفساريه تبصره (6) ماده واحده قانون اصلاح قانون نحوه بازنشستگي جانبازان انقلاب اسلامي ايران و جنگ تحميلي و معلولين عادي و شاغلين مشاغل سخت و زيان آور مصوب 1367 كه به مجلس شوراي اسلامي تقديم و در جلسه علني روز سه شنبه مورخ 22/9/1384 مجلس مطرح و نظر تفسيري مجلس به شرح پيوست تصويب و در تاريخ 30/9/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيد، در اجراي اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به پيوست ارسال مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

شماره63179 17/10/1384

سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور

قانون استفساريه تبصره (6) ماده واحده قانون اصلاح قانون نحوه بازنشستگي جانبازان انقلاب اسلامي ايران و جنگ تحميلي و معلولين عادي و شاغلين مشاغل سخت و زيان آور مصوب 1367 كه در جلسه علني روز سه شنبه مورخ بيست و دوم آذرماه يكهزار و سيصد و هشتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 30/9/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 189525/299 مورخ 6/10/1384 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد.

رئيس جمهور _ محمود احمدي نژاد

قانون استفساريه تبصره (6) ماده واحده قانون اصلاح قانون نحوه بازنشستگي جانبازان انقلاب اسلامي ايران و جنگ تحميلي و معلولين عادي و شاغلين مشاغل سخت و زيان آور مصوب 1367

موضوع استفساريه:

ماده واحده _ آيا

كارگران جانباز و آزاده شاغل در كارخانجات، كارگاهها، شركتهاي خصوصي، بخشهاي غيردولتي و دستگاههائي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است مشمول مفاد تبصره (6) ذيل ماده واحده قانون اصلاح قانون نحوه بازنشستگي جانبازان انقلاب اسلامي ايران و جنگ تحميلي و معلولين عادي و شاغلين مشاغل سخت و زيان آور مصوب سال 1367 مي باشند يا خير؟

نظر مجلس:

بلي، مشمول مفاد تبصره (6) ذيل ماده واحده قانون مذكور مي باشند.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز سه شنبه مورخ بيست و دوم آذرماه يكهزار و سيصد و هشتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 30/9/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

قانون اصلاح قانون افزايش مستمري والدين شهداء مصوب1375 – مصوب 1384

جناب آقاي دكتر محمود احمدي نژاد

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

لايحه اصلاح قانون افزايش مستمري والدين شهداء مصوب 1375 كه از سوي دولت به شماره846/31484 مورخ14/1/1384 به مجلس شوراي اسلامي تقديم و در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ 5/11/1384 مجلس با اصلاحاتي تصويب و به تأييد شوراي نگهبان رسيد، در اجراي اصل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به پيوست ارسال مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

شماره75362 14/12/1384

وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح _ سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور

قانون اصلاح قانون افزايش مستمري والدين شهداء مصوب 1375 كه در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ پنجم بهمن ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 12/11/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 215335/369 مورخ16/11/1384 واصل گرديده است به پيوست جهت اجرا ابلاغ مي گردد.

رئيسجمهور _ محمود احمدي نژاد

قانون اصلاح قانون افزايش

مستمري والدين شهداء مصوب1375

ماده واحده _ قانون افزايش مستمري والدين شهداء مصوب 20/8/1375 به شرح زير اصلاح مي گردد:

1_ متن ماده واحده به شرح زير اصلاح مي گردد:

ماده واحده _ دولت موظف است مستمري والدين يك شهيد را كه تحت پوشش بنياد شهيد و امور ايثارگران مي باشند معادل حداقل حقوق كاركنان دولت پرداخت نمايد.

2_ متن زير به عنوان تبصره (1) به ماده واحده اضافه مي شود و تبصره ماده واحده قانون يادشده به عنوان تبصره (2) اصلاح مي گردد:

تبصره1_ مستمري والدين يك شهيد كه به تشخيص بنياد يادشده تنها درآمد آنها مستمري موضوع اين قانون است معادل يك و نيم برابر حداقل حقوق كاركنان دولت خواهدبود.

3_ متن ذيل به عنوان تبصره (3) به ماده واحده الحاق مي گردد:

به كليه والدين شهداي موضوع تبصره (1) كه داراي درآمدهايي مي باشند كه ميزان اين درآمد در ماه كمتر از رقم تعيين شده در اين تبصره مي باشد، مابه التفاوت درآمد مزبور تا سقف مبلغ مندرج در تبصره(1) با تشخيص و تعيين آن توسط بنياد شهيد و امور ايثارگران به عنوان مستمري پرداخت مي گردد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ پنجم بهمن ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 12/11/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

آيين نامه ساماندهي اشتغال فرزندان شاهد – مصوب 1385

هيئت وزيران در جلسه مورخ1/11/1385 بنا به پيشنهاد بنياد شهيد و امور ايثارگران و به استناد اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، آيين نامه ساماندهي اشتغال فرزندان شاهد را به شرح زير تصويب نمود:

آيين نامه ساماندهي اشتغال فرزندان شاهد

ماده1_ در اين

آيين نامه اصطلاحات زير در معاني مشروح مربوط بكار مي روند:

الف _ قانون: قانون برنامه چهارم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران _ مصوب 1383 _

ب _ سازمان: سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور

پ _ بنياد: بنياد شهيد و امور ايثارگران

ت _ دستگاهها: دستگاههاي اجرايي موضوع اين آيين نامه

ماده2_ كليه دستگاههاي اجرايي مشمول ماده (145) قانون و آيين نامه اجرايي آن موظفند درچهارچوب سهميه استخدامي دستگاه متبوع، حداقل بيست و پنج درصد 25%) نيازهاي استخدامي خود را از ميان فرزندان شاهد فاقد شغل و داراي مدرك تحصيلي دانشگاهي معرفي شده از سوي بنياد تأمين و نسبت به استخدام آنان از محل پست هاي بلاتصدي اقدام نمايند.

تبصره _ در صورت نياز به تغيير عناوين پستهاي سازماني با اعلام دستگاه مربوط، سازمان با رعايت ضوابط نسبت به اصلاح و تغيير عناوين پستهاي سازماني به منظور تحقق هدف اين ماده اقدام خواهد كرد.

ماده3_ دستگاهها موظفند درصورت نياز به انعقاد قرارداد انجام كار معين، افراد معرفي شده از سوي بنياد را بكارگيري نمايند.

ماده4_ در اجراي تصويب نامه شماره 84515/ت34613ه_ مورخ 15/12/1384 و بخشنامه شماره70597/34613 مورخ15/6/1385 كليه دستگاههاي موضوع ماده (160) قانون مكلفند در قراردادهاي منعقده با پيمانكاران لزوم اولويت استفاده از افراد معرفي شده از سوي بنياد را درج نمايند.

ماده5 _ كليه دستگاههاي موضوع ماده 160 ) قانون و بانكها مكلفند ابتدا نيازهاي استخدامي خود را از بين فرزندان شهيد معرفي شده از سوي بنياد كه واجد شرايط مي باشند تامين نمايند.

ماده6 _ وزارت كار و اموراجتماعي موظف است زمينه اشتغال بكار تعداد يكصد هزار (100.000) نفر از فرزندان شاهد و ايثارگران را تا پايان اجراي قانون (سالانه 40 هزار نفر) فراهم نمايد

به گونه اي كه پس از اتمام مهلت اجراي قانون مشكل بيكاري آنان مرتفع شود.

ماده7 _ وزارت كار و امور اجتماعي (سازمان آموزش فني و حرفه اي كشور) موظف است به منظور توانمندسازي مهارتها و آمادگي شغلي فرزندان شاهد فاقد مهارت اقدام لازم را به عمل آورد.

ماده8 _ به منظور نظارت بر حُسن اجراي اين آيين نامه دستگاهها موظفند گزارش عملكرد اجراي اين آيين نامه را به سازمان و بنياد منعكس نمايند و سازمان و بنياد نيز مكلفند به صورت سالانه گزارش لازم را به هيئت دولت ارايه نمايند.

معاون اول رئيس جمهور _ پرويز داودي

تصويب نامه در خصوص پرداخت هزينه بيمه عمر و حوادث كليه جانبازان و آزادگان (شاغل و غيرشاغل) و خانواده

معاونت برنامه ريزي و نظارت راهبردي رييس جمهور _ بنياد شهيد و امور ايثارگران

هيئت وزيران در جلسه مورخ21/5/1386 بنا به پيشنهاد شماره 108776/820/400 مورخ 22/8/1385 بنياد شهيد و امور ايثارگران و به استناد اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تصويب نمود: 1_ كليه جانبازان و آزادگان (شاغل و غيرشاغل) و خانواده شاهد (والدين و همسر) كه تحت پوشش بيمه عمر و حوادث ديگري نباشند مشغول بيمه عمر و حوادث موضوع تصويب نامه شماره 15467/ت28916ه_ 18/2/1385 مي باشند. سهم جانباز و دولت از محل اعتبارات بنياد شهيد و امور ايثارگران تأمين و پرداخت مي شود. 2_ سقف سرمايه بيمه عمر و حوادث مشمولين اين تصويب نامه براساس سرمايه بيمه تعيين شده موضوع بند(2) تصويب نامه يادشده با در نظر گرفتن افزايش سالانه تعيين مي شود. 3_ كليه مشمولين اين تصويب نامه از رعايت شرط سني براي استفاده از مزاياي بيمه عمر و حوادث مستثني مي باشند. 4_ تصويب نامه هاي شماره 47698/ت20126 ه_ مورخ 17/7/1378 و شماره 42336/ت25544ه_ مورخ 17/9/1380 لغو مي شوند.

معاون اول رئيس جمهور _ پرويز داودي

قوانين بين الملل

منشور سازمان ملل متحد

منشور سازمان ملل متحد

مقدمه

مقدمه

مقدمه

منشور سازمان ملل متحد

مقدمه

منشور ملل متحد در تاريخ 26 ژوئن 1945 درسانفرانسيسكو در پايان كنفرانس ملل متحد درباره تشكيل يك سازمان بين المللي به امضا رسيد و در 24 اكتبر همان سال لازم الاجرا گرديد.

اساسنامه ديوان بين المللي دادگستري جز لاينفك منشور ملل متحد است اصلاحات مربوط به مواد 23 ، 27و 61 منشور در 17 دسامبر 1963 توسط مجمع عمومي سازمان ملل متحد به تصويب رسيد و از 31 اوت 1965لازم الاجرا گرديد. اصلاح بيشتري مربوط به ماده 61 در20 دسامبر 1971 توسط مجمع عمومي به تصويب رسيدو در 24 سپتامبر 1973 لازم الاجرا گرديد. اصلاح ماده 109 نيز كه در تاريخ 20 دسامبر 1965 به تصويب مجمع عمومي رسيد در 12 ژوئن 1968 لازم الاجرا گرديد.

با اصلاح ماده 23 منشور ، تعداد اعضاي شوراي امنيت سازمان ملل متحد از 11 نفر به 15 نفر افزايش يافت ماده اصلاحي 27 مقرر داشته است كه تصميمات شورايامنيت درباره موضوعات مربوط به آيين كار با راي مثبت 9عضو (سابقا 7 عضو) و درباره ساير موضوعات با راي مثبت 9 عضو (سابقا 7 عضو) ، از جمله آرا پنج عضو دايم شوراي امنيت ، اتخاذ شود.

با اصلاح ماده 61 ، كه در 31 اوت 1965 لازم الاجراگرديد ، تعداد اعضا شوراي اقتصادي و اجتماعي سازمان ملل متحد از 18 به 27 افزايش يافت اصلاح بعدي در ماده مزبور كه از 24 سپتامبر 1973 لازم الاجرا شد ، تعداداعضاي شوراي اقتصادي و اجتماعي سازمان ملل متحد را از 27 به 54 افزايش داد.

اصلاح ماده 109 ، كه مربوط به بند اول ماده مزبور شد ، مقرر مي دارد كه مي توان يك كنفرانس عمومي توسط

دول عضو سازمان ملل متحد در تاريخ و محلي كه با دو سوم آرا اعضا مجمع عمومي و راي هر يك از 9 عضو (سابقا8 عضو) شوراي امنيت تصويب شود تشكيل داد تا درمنشور ملل متحد تجديدنظر شود.

بند سوم ماده 109 كه مربوط به امكان تشكيل كنفرانسي براي تجديدنظر در منشور ملل متحد در دهمين دوره اجلاسيه عادي مجمع عمومي مي باشد به همان صورت باقي مانده و در اشاره اي كه (راي هر يك از 7عضو شوراي امنيت رفته تغييري داده نشده زيرا سال 1955 در دهمين دوره اجلاسيه عادي مجمع عمومي و درشوراي امنيت بر اساس بند مزبور اقدام شده است

ماده 61 _ 1 _ شوراي اقتصادي و اجتماعي مركب از 54عضو ملل متحد خواهد بود كه توسط مجمع عموميانتخاب مي شوند.

2 _ با رعايت مقررات بند سوم همه ساله هيجده (18)عضو شوراي اقتصادي و اجتماعي براي مدت سه سال انتخاب مي شوند. عضوي كه خارج مي گردد قابل انتخاب مجدد مي باشد.

3 _ در نخستين انتخاب پس از افزايش عده اعضاي شوراي اقتصادي و اجتماعي از 27 به 54 علاوه بر اعضايي كه به جاي 9 عضوي كه دوره خدمتشان پايان يافته انتخاب مي شوند 27 عضو جديد انتخاب خواهند شد. دوره خدمت 9 عضو از اين 27 عضو اضافي پس از يكسال و 9عضو ديگر در پايان دو سال به نحوي كه از طرف مجمع عمومي مقرر مي شود خاتمه مي يابد.

منشور ملل متحد در تاريخ سيزدهم شهريور ماه يكهزار و سيصد و بيست و چهار شمسي به تصويب مجلس شوراي ملي ايران رسيده و پس از توشيح به صحه ملوكانه جهت اجراي به دولت وقت ابلاغ شده است

اصلاحات منشور سازمان ملل نيز در آبان ماه يكهزار وسيصد و چهل و سه (1343)

توسط مجلسين سنا وشوراي ملي ايران تصويب و پس از توشيح به صحه ملوكانه جهت اجرا به دولت وقت ابلاغ گرديده است

منشور سازمان ملل متحد

ما مردم ملل متحد با تصميم به محفوظ داشتن نسلها اينده از بلاي جنگ كه دو بار در مدت يك عمر انسانيافراد بشر را دچار مصايب غير قابل بيان نموده و به اعلام مجدد ايمان خود به حقوق اساسي بشر و به حيثيت وارزش شخصيت انساني و به تساوي حقوق بين مرد و زن وهمچنين بين ملتها اعم از كوچك و بزرگ و به ايجاد شرايط لازم براي حفظ عدالت و احترام الزامات ناشي ازعهدنامه ها و ساير منابع حقوق بين المللي و كمك به ترقياجتماعي و شرايط زندگي بهتر با آزادي بيشتر.

و براي نيل به اين هدفها:

به تساهل و مدارا كردن و زيستن در حال صلح بايكديگر و با يك روحيه حسن همجواري و به متحدساختن قواي خود براي نگاهداري صلح و امنيت بين المللي و به قبول اصول و ايجاد روشهايي كه عدم استعمال نيروي سلاحها را جز در راه منافع مشترك تضمين نمايد و به توسل به وسايل و مجاري بين المللي براي پيشبرد ترقي اقتصادي و اجتماعي تمام ملل ، مصمم شده ايم كه براي تحقق اين مقاصد تشريك مساعي نماييم و بالنتيجه دولتهاي متبوع ما توسط نمايندگان خود كه درشهر سانفرانسيسكو گرد آمده اند و اختيارات تامه آنان ابراز شده و صحت و اعتبار آن محرز شده است و نسبت به اين منشور ملل متحد موافقت حاصل نموده اند و بدين وسيله يك سازمان بين المللي كه موسوم به ملل متحدخواهد بود تاسيس مي نمايند.

فصل اول اهداف و اصول ( ماده 1 تا 2 )

ماده 1 _ اهداف ملل متحد به قرار زير است

1 _ حفظ صلح و امنيت بين المللي و بدين منظور به عمل آوردن اقدامات دسته جمعي موثر براي جلوگيري وبرطرف كردن تهديدات عليه صلح و متوقف ساختن هرگونه عمل تجاوز يا ساير كارهاي ناقض

صلح وفراهم آوردن موجبات حل و فصل اختلافات بين المللي ياوضعيت هايي كه ممكن است منجر به نقض صلح گردد باوسايل مسالمتاميز و بر طبق اصول عدالت و حقوق بين الملل

2 _ توسعه روابط دوستانه دربين ملل بر مبناي احترام به اصل تساوي حقوق و خود مختاري ملل و انجام سايراقدامات مقتضي براي تحكيم صلح جهاني

3 _ حصول همكاري بين المللي در حل مسايل بين المللي كه داراي جنبه هاي اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي يا بشردوستي است و در پيشبرد و تشويق احترام به حقوق بشر وآزادي هاي اساسي براي همگان بدون تمايز از حيث نژادجنس ، زبان و يا مذهب و...

4 _ بودن مركزي براي هماهنگ كردن اقداماتي كه ملل جهت حصول اين هدفهاي مشترك معمول مي دارند.

ماده 2 _ سازمان و اعضاي آن در تعقيب اهداف مذكور درماده اول بر طبق اصول زير عمل خواهند كرد:

1 _ سازمان بر مبناي اصل تساوي حاكميت كليه اعضاي آن قرار دارد.

2 _ كليه اعضا به منظور تضمين حقوق و مزاياي ناشي ازعضويت ، تعهداتي را كه به موجب اين منشور بر عهده گرفته اند با حسن نيت انجام خواهند داد.

3 _ كليه اعضا اختلافات بين المللي خود را با شيوه هاي مسالمتاميز به صورتي كه صلح و امنيت بين المللي وعدالت به خطر نيفتد ، حل و فصل خواهند كرد.

4 _ كليه اعضا در روابط بين المللي خود از تهديد به زور يا استعمال آن عليه تماميت ارضي يا استقلال سياسي هركشوري و يا از هر روش ديگري كه با اهداف ملل متحدمباينت داشته باشد خودداري خواهند نمود.

5 _ كليه اعضا در هر اقدامي كه سازمان بر طبق اين منشوربه عمل آورد به سازمان همه گونه مساعدت خواهند كرد واز كمك به هر

دولتي كه سازمان ملل متحد عليه آن اقدام احتياطي يا قهري به عمل مياورد ، خودداري خواهندنمود.

6 _ سازمان موافقت خواهد كرد دولت هايي كه عضو ملل متحد نيستند تا آنجا كه براي حفظ صلح و امنيت بين الملل ضروري است بر طبق اين اصول عمل نمايند.

7 _ هيچيك از مقررات مندرج در اين منشور ، ملل متحد رامجاز نمي دارد در اموري كه ذاتا جز صلاحيت داخلي هركشوري است دخالت نمايد و اعضا را نيز ملزم نمي كند كه چنين موضوعاتي را تابع مقررات اين منشور قرار دهندليكن اين اصل به اعمال اقدامات قهري پيش بيني شده درفصل هفتم لطمه وارد نخواهد آورد.

فصل دوم عضويت ( ماده 3 تا 6 )

ماده 3 _ اعضاي اصلي ملل متحد كشورهايي هستند كه دركنفرانس ملل متحد راجع به سازمان بين المللي درسانفرانسيسكو شركت نموده و يا قبلا اعلاميه ملل متحدمورخ اول ژانويه 1943 را امضا كرده و اين منشور را امضاو بر طبق ماده 110 تصويب نمايند.

ماده 4 _ 1_ ساير كشورهاي شيفته صلح كه تعهدات مندرج در اين منشور را بپذيرند و به نظر و تشخيص سازمان قادر ومايل به اجراي آن باشند مي توانند به عضويت ملل متحددر آيند.

2 _ قبول هر كشوري كه واجد شرايط مذكور باشد به عضويت ملل متحد منوط به تصميمي است كه مجمع عمومي بنابر توصيه شوراي امنيت اتخاذ مي نمايند.

ماده 5 _ هر عضو ملل متحد كه از طرف شوراي امنيت برعليه آن اقدام احتياطي يا قهري به عمل آمده است ممكن است به وسيله مجمع عمومي و بنابر توصيه شوراي امنيتاز اعمال حقوق و مزاياي عضويت معلق گردد. اعمال حقوق و مزاياي مزبور ممكن است به وسيله شوراي امنيت مجددا برقرار شود.

ماده 6 _ هر عضو ملل متحد كه در تخطي از

اصول مندرج در اين منشور اصرار ورزد ممكن است به وسيله مجمع عمومي بنابر توصيه شوراي امنيت از سازمان اخراج گردد.

فصل سوم اركان ( ماده 7 تا 8 )

ماده 7 _ 1 _ اركان اصلي ملل متحد عبارت است از: يك مجمع عمومي ، يك شوراي امنيت ، يك شوراي اقتصادي و اجتماعي ، يك شوراي قيمومت ، يك ديوان بين المللي دادگستري و يك دبيرخانه

2 _ اركان فرعي كه ضروري تشخيص داده شود ممكن است بر طبق اين منشور تاسيس گردد.

ماده 8 _ سازمان ملل متحد براي تصدي هر شغلي به هرعنوان تحت شرايط مساوي در اركان اصلي و فرعي خودهيچ گونه محدوديتي در استخدام مردان و زنان برقرارنخواهد كرد.

فصل چهارم مجمع عمومي ( ماده 9 تا 22 )

تركيب

ماده 9 _ 1 _ مجمع عمومي مركب از كليه اعضاي ملل متحد خواهد بود.

2 _ هر عضو بيش از پنج نماينده در مجمع عمومي نخواهدداشت

ماده 10 _ مجمع عمومي مي تواند هر مسأله يا امري را كه در حدود اين منشور و يا مربوط به اختيارات و وظايف هريك از اركان مقرر در اين منشور باشد مورد بحث قرار دهدو جز در موارد مذكور در ماده 12 ممكن است به اعضاي سازمان ملل متحد يا به شوراي امنيت و يا هر دو درباره هريك از آن مسايل و امور توصيه هايي بنمايد.

ماده 11 _ 1 _ مجمع عمومي مي تواند اصول كلي همكاري براي حفظ صلح و امنيت بين المللي ، از جمله اصول حاكم بر خلع سلاح و تنظيم تسليحات را مورد رسيدگي قراردهد و ممكن است در مورد اصول مذكور به اعضا و يا به شوراي امنيت و يا به هر دو توصيه هايي بنمايند.

2 _ مجمع عمومي مي تواند هر مسأله مربوط به حفظ صلح و امنيت بين المللي را كه توسط هر يك از اعضا يا شورايامنيت و يا بر طبق بند دوم از ماده 35 توسط دولتي كه عضوملل متحد

نيست بدان رجوع شده باشد ، مورد بحث قراردهد و جز در مورد مقرر در ماده 12 مي تواند در موردچنين مسايلي به دولت يا دولت هاي مربوط يا به شورايامنيت يا به هر دو توصيه هايي بنمايد.

هر مسأله اي از اين قبيل كه اقدام در مورد آن ضروري باشدتوسط مجمع عمومي قبل و يا بعد از بحث به شورايامنيت ارجاع خواهد گرديد.

3 _ مجمع عمومي مي تواند توجه شوراي امنيت را به وضعيت هايي كه محتمل است صلح و امنيت بين المللي رابه مخاطره اندازد ، جلب نمايد.

4 _ اختيارات مجمع عمومي كه در اين ماده ذكر شده است ، حد كلي شمول ماده 10 را محدود نخواهد كرد.

ماده 12 _ تا زماني كه شوراي امنيت در مورد هر اختلاف ياوضعيت ، در حال انجام وظايفي است كه در اين منشوربدان محول شده است ، مجمع عمومي در مورد آن اختلاف يا وضعيت هيچ گونه توصيه اي نخواهد كرد مگراين كه شوراي امنيت چنين تقاضايي بكند. دبير كل ملل متحد تاموافقت شوراي امنيت ، مجمع عمومي را در هردوره اجلاسه از امور مربوط به صلح و امنيت بين المللي كه در شوراي امنيت مطرح است مطلع خواهد ساخت و به همين نحو بلافاصله پس از ختم رسيدگي شوراي امنيت نتيجه امر را به مجمع عمومي و در صورتي كه مجمع عمومي در حال اجلاس نباشد ، به اعضا اطلاع خواهد داد.

ماده 13 _ 1 _ مجمع عمومي نسبت به امور زير موجباتانجام مطالعات و صدور توصيه هايي را فراهم مي كند:

الف ترويج همكاري بين المللي در امور سياسي و ايجادزمينه هاي مناسب براي توسعه تدريجي حقوق بين الملل وتدوين آن

ب ترويج همكاري بين المللي در امور اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي

، آموزشي و بهداشتي و كمك به تحقق حقوق بشر و آزادي هاي اساسي براي همه بي هيچ تبعيض از حيث نژاد و جنس و زبان و مذهب

2 _ ساير مسوليتها ، وظايف واختيارات مجمع عمومي درمورد امور مذكور در شق ب بند يك اين ماده در فصول نهم و دهم بيان شده است

ماده 14 _ مجمع عمومي با رعايت مقررات ماده 12مي تواند براي حل و فصل مسالمتاميز هر وضعيتي كه به نظر مي رسد احتمالا به رفاه عمومي يا به روابط دوستانه بين ملل لطمه مي زند و منشأ آن هرچه باشد از جمله وضعيتهايي كه ناشي از نقض اهداف و اصول ملل متحد به شرح مذكور در اين منشور است اقداماتي را توصيه نمايد.

ماده 15 _ 1 _ مجمع عمومي گزارش هاي سالانه وگزارش هاي مخصوص شوراي امنيت را دريافت مي كند ومورد بررسي قرار مي دهد گزارش هاي مذكور شامل مشروح اقدامات و تصميماتي خواهد بود كه شوراي امنيت براي حفظ صلح و امنيت بين المللي به عمل آورده ويا اتخاذ كرده است

2 _ مجمع عمومي گزارش هاي ساير اركان ملل متحد رادريافت مي كند و مورد بررسي قرار مي دهد.

ماده 16 _ مجمع عمومي وظايفي را كه تحت فصول 12 و13 منشور بدان محول شده ، از جمله تصويب قراردادي قيمومت مناطقي را كه سوق الجيشي قلمداد نشده است باتوجه به نظام قيمومت بين المللي انجام خواهد داد.

ماده 17 _ مجمع عمومي بودجه سازمان را بررسي وتصويب خواهد كرد.

2 _ مخارج سازمان بر حسب تسهيم مقرر از طرف مجمع عمومي برعهده اعضا خواهد بود.

3 _ مجمع عمومي هرگونه ترتيبات مالي و بودجه اي را كه باموسسات تخصصي منظور در ماده 57 داده شود موردبررسي و تصويب قرار خواهد داد و بودجه اداري موسسات مذكور

را به منظور صدور توصيه به آنها بررسي خواهد نمود.

آراي

ماده 18 _ 1 _ هر عضو مجمع عمومي داراي يك راي خواهد بود.

2 _ تصميمات مجمع عمومي در مورد مسايل مهم با اكثريت دو سوم از اعضاي حاضر و راي دهنده اتخاذخواهد شد موارد زير از مسايل مهم محسوب مي شود:توصيه هاي مربوط به حفظ صلح و امنيت بين المللي ، انتخاب اعضاي غيردايم شوراي امنيت ، انتخاب اعضاي شوراي اقتصادي و اجتماعي ، انتخاب اعضاي شوراي قيمومت بر طبق شق (ج از بند يك ماده 86 ، قبول اعضاي جديد در سازمان ملل متحد ، تعليق و حقوق و مزاياي عضويت واخراج اعضا مسايل راجع به اجراي نظام قيمومت و مسايل مربوط به بودجه

3 _ تصميمات راجع به ساير مسايل از جمله تعيين انواع مسايل ديگري كه اكثريت دو سوم بايد در آنها رعايت شود ، به اكثريت اعضاي حاضر و راي دهنده اتخاذ خواهدشد.

ماده 19 _ هر عضو ملل متحد كه پرداخت سهميه مالي آن به سازمان به تاخير افتاده باشد ، در صورتي كه سهميه عقب افتاده عضو مزبور معادل و يا بيشتر از مبلغ سهميه مربوط براي دو سال قبل به طور كامل باشد ، در مجمع عمومي حق راي نخواهد داشت با اين حال اگر مجمع عمومي تشخيص دهد كه قصور در پرداخت ناشي ازشرايطي است كه از حيطه عضو مزبور خارج است ، مي تواند به چنين عضوي اجازه دهد كه در راي شركت كند.

آيين كار

ماده 20 _ مجمع عمومي به طور منظم دوره هاي اجلاسيه سالانه و در صورت اقتضا اجلاسيه هاي فوق العاده خواهد داشت اجلاسيه هاي فوق العاده به دعوت دبيركل بنا به درخواست شوراي امنيت يا اكثريت اعضاي ملل خواهد بود.

ماده 21 _ مجمع عمومي آيين نامه

داخلي خود را تنظيم مي كند. مجمع مزبور براي هر دوره اجلاسيه رييس خود را انتخاب مي كند.

ماده 22 _ مجمع عمومي براي اجراي وظايف خودمي تواند آن گونه اركان فرعي را كه ضروري تشخيص مي دهد تاسيس نمايد.

فصل پنجم شوراي امنيت ( ماده 23 تا 32 )

تركيب

ماده 23 _ شوراي امنيت مركب است از پانزده عضوسازمان ملل متحد. جمهوري چين ، فرانسه ، اتحاديه جماهير شوروي سوسياليستي ، بريتانياي كبير و ايرلندشمالي و ايالات متحده آمريكا ، اعضاي دايم شورايامنيت مي باشند. مجمع عمومي ده عضو ديگر سازمان رابالاخص با توجه به شركت اعضاي سازمان ملل متحد درحفظ صلح و امنيت بين المللي و ساير هدفهاي سازمان دردرجه اول و همچنين با توجه به تقسيم عادلانه جغرافيايي به عنوان اعضاي غير دايم شوراي امنيت انتخاب مي نمايد.

2 _ اعضاي غيردايم شوراي امنيت براي يك دوره دو ساله انتخاب مي شوند. با اين حال در نخستين انتخاب اعضاي غيردايم پس از افزايش عده اعضاي شوراي امنيت از يازده به پانزده ، دو عضو از چهار عضو اضافه شده براي يك دوره يك ساله انتخاب مي شوند.

عضوي كه خارج مي گردد بلافاصله قابل تجديد انتخاب نخواهد بود.

3 _ هر عضو شوراي امنيت يك نماينده در آن شورا خواهدداشت

وظايف و اختيارات

ماده 24 _ به منظور تامين اقدام سريع و موثر از طرف ملل متحد اعضاي آن مسووليت اوليه حفظ صلح و امنيت بين المللي را به شوراي امنيت واگذار مي نمايد و مراقبت مي كنند كه شوراي امنيت در اجراي وظايفي كه به موجب اين مسووليت برعهده دارد ، از طرف آنها اقدام نمايد.

2 _ شوراي امنيت در اجراي اين وظايف بر طبق اهداف واصول ملل متحد عمل مي كند. اختيارات مخصوصي كه براي انجام وظايف مذكور به شوراي امنيت واگذار شده ، در فصول 6 ، 7 ، 8

، 12 بيان شده است

ماده 25 _ اعضاي ملل متحد موافقت مي نمايند كه تصميمات شوراي امنيت را بر طبق اين منشور قبول و اجرانمايند.

ماده 26 _ به منظور كمك به استقرار و حفظ صلح و امنيت بين المللي به وسيله به كار بردن تدابيري جهت صرف حداقل منابع انساني و اقتصادي جهان براي تسليحات ، شوراي امنيت مكلف است به كمك كميته ستاد نظامي مذكور در ماده 47 طرح هايي براي استقرار نظام مربوط به امور تسليحاتي تهيه و به اعضاي ملل متحد تقديم نمايد.

راي

ماده 27 _ هر عضو شوراي امنيت داراي يك راي مي باشد.

2 _ تصميمات شوراي امنيت راجع به مسايل مربوط به آيين كار با راي نه (9) عضو اتخاذ مي شود.

3 _ تصميمات شوراي امنيت راجع به ساير مسايل با راي مثبت نه (9) عضو كه شامل آراي تمام اعضاي دايم باشداتخاذ مي گردد با اين قيد كه در مورد تصميماتي كه به موجب مندرجات فصل ششم و بند سوم از ماده 52 اتخاذمي شود طرف دعوي از دادن راي خودداري خواهد كرد.

آيين كار

ماده 28 _ 1 _ شوراي امنيت به نحوي تشكيل خواهد شدكه بتواند به طور دايم قادر به انجام وظايف خود باشد.ازاين روي هر يك از اعضاي شوراي امنيت در تمام اوقات نماينده اي در مقر سازمان خواهد داشت

2 _ شوراي امنيت جلساتي به فواصل معين خواهد داشت و هر يك از اعضاي شورا در صورتي كه مايل باشدمي تواند توسط يكي از اعضاي دولت خود يا نماينده اي كه مخصوصا بدين منظور تعيين شده است در آن جلسات شركت جويند.

3 _ شوراي امنيت مي تواند جلسات خود را در جاهايي غيراز مقر سازمان كه براي تسهيل انجام وظايف خود مناسب بداند تشكيل دهد.

ماده 29 _ شوراي امنيت

مي تواند آن گونه اركان فرعي را كه براي انجام وظايف خود لازم مي بيند تاسيس نمايد.

ماده 30 _ شوراي امنيت آيين نامه داخلي خود را كه در آن نحوه انتخاب رييس شورا را نيز مشخص خواهد نمودتنظيم مي كند.

ماده 31 _ هر عضو ملل متحد كه عضو شوراي امنيت نيست مي تواند بدون حق راي در مذاكرات مربوط به هرمسأله اي كه در شوراي امنيت مطرح است در هر مورد كه شوراي امنيت مسايل مزبور را در منافع آن عضو مخصوصاموثر بداند شركت كند.

ماده 32 _ هر عضو ملل متحد كه عضو شوراي امنيت نيست يا هر كشوري كه در ملل متحد عضويت ندارد ، هرگاه طرف اختلافي باشد كه در شوراي امنيت تحت رسيدگي است دعوت خواهد شد كه بدون حق راي مذاكرات مربوط به اختلاف مزبور شركت نمايد. شورايامنيت شرايطي را كه براي شركت كشوري كه عضو ملل متحد نيست عادلانه مي داند ، وضع خواهد نمود.

فصل ششم حل و فصل مسالمت اميز اختلافات ( ماده 33 تا 38

ماده 33 _ طرفين هر اختلاف ، كه ادامه آن محتمل است حفظ صلح و امنيت بين المللي را به خطر اندازد بايد قبل ازهر چيز از طريق مذاكره ، ميانجيگري ، سازش ، داوري ، رسيدگي قضايي و توسل به موسسات يا ترتيبات منطقه اي يا ساير وسايل مسالمتاميز بنا به انتخاب خود راه حل آن را جستجو نمايند.

2 _ شوراي امنيت در صورت اقتضا از طرفين اختلاف خواهد خواست كه اختلافات خود را به وسايل مزبور حل و فصل نمايند.

ماده 34 _ شوراي امنيت مي تواند هر اختلاف يا وضعيتي راكه ممكن است منجر به يك اصطكاك بين المللي گردد يا اختلافي ايجاد نمايد با اين هدف كه تعيين نمايد آيا محتمل است ادامه اختلاف يا وضعيت مزبور حفظ صلح و امنيت بين المللي را به خطر بيندازد

، مورد رسيدگي قرار دهد؟

ماده 35 _ 1_ هر عضو ملل متحد مي تواند توجه شورايامنيت يا مجمع عمومي را به هر اختلاف يا وضعيتي از آن گونه كه درماده 34 بدان اشاره شده است جلب نمايد.

2 _ هر كشوري كه عضو ملل متحد نيست مي تواند توجه شوراي امنيت يا مجمع عمومي را به اختلافي كه خود دران طرف مي باشد ، جلب نمايد مشروط بر اينكه در مورداختلاف مزبور قبلا تعهدات مربوط به حل و فصل مسالمتاميز مقرر در اين منشور را قبول نمايد.

3 _ اقدامات مجمع عمومي در خصوص اموري كه به موجب اين ماده توجه مجمع بدان معطوف مي گردد ، تابع مقررات مواد 11 و 12 مي باشد.

ماده 36 _ 1 _ شوراي امنيت مي تواند در هر مرحله ازاختلافي از آن گونه كه در ماده 33 بدان اشاره شده است يادر هر وضعيت شبيه به آن ، روشها يا ترتيب هاي حل وفصل مناسب را توصيه نمايد.

2 _ شوراي امنيت ملزم است روشهايي را كه طرفين دعوي خود قبلا براي حل و فصل اختلاف قبول كرده اند موردتوجه قرار دهد.

3 _ شوراي امنيت در توصيه هايي كه به موجب اين ماده مي كند بايد همچنين در نظر داشته باشد كه اختلافات قضايي بايد به طور كلي توسط طرفين بر طبق مقرراتاساسنامه ديوان بين المللي دادگستري به ديوان مزبورارجاع گردد.

ماده 37 _ 1_ در صورتي كه طرفين دعوي نتواند اختلافي ازآن گونه كه در ماده 33 بدان اشاره شده است ، به وسايل مذكور در ماده مزبور حل و فصل كنند بايد آن را به شورايامنيت ارجاع نمايند.

2 _ هرگاه شوراي امنيت تشخيص دهد كه دوام يك اختلاف ممكن است حفظ صلح و امنيت بين المللي را به خطر اندازد بايد تصميم بگيرد

كه بر طبق ماده 36 عمل كنديا راه حل هايي را كه براي حل و فصل مناسب تشخيص مي دهد ، توصيه نمايد.

ماده 38 _ در صورتي كه كليه طرفهاي هر اختلاف درخواست نمايند شوراي امنيت مي تواند به منظور حل مسالمتاميز اختلاف مزبور به طرفهاي اختلاف توصيه هايي بنمايد ، بدون اينكه به اين ترتيب به مقررات مواد 33 الي 37 لطمه اي وارد آيد.

فصل هفتم اقدام در مورد تهديد عليه صلح نقض صلح و اعمال تجاوز ( ماده 39 تا 51 )

ماده 39 _ شوراي امنيت وجود هرگونه تهديد عليه صلح ، نقض صلح ، يا عمل تجاوز را احراز و توصيه هايي خواهدنمود يا تصميم خواهد گرفت كه براي حفظ يا اعاده صلح وامنيت بين المللي به چه اقداماتي بر طبق مواد 41 و 42 بايدمبادرت شود.

ماده 40 _ به منظور جلوگيري از وخامت وضعيت ، شورايامنيت مي تواند قبل از آنكه بر طبق ماده 39 توصيه هايي بنمايد يا درباره اقداماتي كه بايد معمول گردد تصميم بگيرد ، از طرفهاي ذينفع بخواهد اقدامات موقتي را كه شوراي امنيت ضروري يا مطلوب تشخيص مي دهد انجام دهند. اقدامات مذكور به حقوق يا دعاوي يا موقعيت طرفهاي ذينفع لطمه اي وارد نخواهد كرد. شوراي امنيت تخلف در اجراي اقدامات موقتي را چنان كه بايدو شايد درنظر خواهد گرفت

ماده 41 _ شوراي امنيت مي تواند تصميم بگيرد كه براياجراي تصميمات خويش لازم است به چه اقداماتي كه متضمن استعمال نيروهاي مسلح نباشد ، دست بزند ، همچنانكه مي تواند از اعضاي ملل متحد بخواهد كه به اين قبيل اقدامات مبادرت ورزند. اين اقدامات ممكن است شامل متوقف ساختن تمام يا قسمتي از روابط اقتصادي وارتباطات راه آهن ، دريايي ، هوايي ، پستي ، تلگرافي ، راديويي و ساير وسايل ارتباطي و قطع روابط سياسي باشد.

ماده 42 _ در صورتي كه شوراي امنيت تشخيص دهد كه اقدامات پيش بيني

شده در ماده 41 كافي نخواهد بود ياثابت شده باشد كه كافي نيست مي تواند به وسيله نيروهاي هوايي ، دريايي يا زميني به اقدامي كه براي حفظ يا اعاده صلح و امنيت بين المللي ضروري است مبادرت ورزد.

اين اقدام ممكن است مشتمل بر تظاهرات و محاصره وساير عمليات نيروهاي هوايي ، دريايي يا زميني اعضاي ملل متحد باشد.

ماده 43 _ 1 _ كليه اعضاي ملل متحد به منظور شركت درحفظ صلح و امنيت بين المللي متعهد مي شوند كه به نيروهاي مسلح ، كمك و تسهيلات من جمله حق عبور لازم براي حفظ صلح و امنيت بين المللي را بنا به درخواست شوراي امنيت و بر طبق موافقت نامه يا موافقتهاي خاص در اختيار آن شورا قرار دهد.

2 _ موافقت نامه يا موافقت هاي فوق تعداد و نوع نيروها ، درجه آمادگي و قرارگاه عمومي آنها و نحوه تسهيلات وكمك هايي را كه بايدبه عمل آيد معين مي نمايد.

3 _ مذاكرات مربوط به موافقت نامه يا موافقتهاي مزبور به ابتكار شوراي امنيت هر چه زودتر صورت خواهد گرفت اين موافقت نامه ها بين شوراي امنيت و اعضاي شورايامنيت و گروههايي از اعضا منعقد خواهد گرديد ودولت هاي امضا كننده بايد آن را بر طبق مقررات قوانين اساسي خود تصويب نمايند.

ماده 44 _ هر گاه شوراي امنيت تصميم به استفاده از زوربگيردقبل از آنكه از عضوي كه در شورا نماينده ندارددرخواست تدارك نيروهاي مسلح براي انجام تعهدات متقبله به موجب ماده 43 بنمايد ، بايد عضو را در صورت تمايل خود آن عضو به شركت در تصميمات شوراي امنيت مربوط به استفاده از قسمت هايي از نيروهاي مسلح آن عضو دعوت نمايد.

ماده 45 _ براي اينكه سازمان ملل متحد قادر به انجام اقدامات فوري نظامي باشد اعضا بايد قسمتهايي ازنيروهايي هوايي خود را

به طوري كه قابل استفاده فوري براي عمليات اجرايي دسته جمعي بين المللي باشد آماده نگاه دارند. مقدار و درجه آمادگي اين قسمتها و طرح هاي عمليات دسته جمعي آنان در حدود مقرر در موافقت نامه ياموافقت هاي ويژه اشاره شده در ماده 43 توسط شورايامنيت و يا كمك كميته ستاد نظامي تعيين خواهد شد.

ماده 46 _ طرح هاي استفاده از نيروي مسلح را شورايامنيت با كمك كميته ستاد نظامي تنظيم مي كند.

ماده 47 _ 1 _ براي راهنمايي و كمك به شوراي امنيت درباره كليه مسايل مربوط به نيازمنديهاي نظامي شورايامنيت براي حفظ صلح و امنيت بين المللي و همچنين براي بكار گرفتن فرماندهي نيروهاي مسلحي كه در اختيار شوراقرار داده شده و نيز تنظيم تسليحات و خلع سلاح احتمالي ، يك كميته ستاد نظامي تاسيس مي شود.

2 _ كميته ستاد نظامي مركب خواهد بود از روساي ستاداعضاي دايم شوراي امنيت يا نمايندگان آنها. هرگاه حسن اجراي وظايف كميته ستاد نظامي ، شركت عضوي ازاعضاي ملل متحد را كه در كميته نماينده دايم ندارد ايجاب نمايد ، آن عضو از طرف كميته ستاد نظامي براي شركت دركارها دعوت خواهد شد.

3 _ كميته ستاد نظامي تحت نظر شوراي امنيت مسوول هدايت سوق الجيشي هر يك از نيروهاي مسلحي كه دراختيار شورا قرار داده شده ، خواهد بود. موضوعات مربوط به فرماندهي اين گونه نيروها بعدا ترتيب داده خواهد شد.

4 _ كميته ستاد نظامي مي تواند با اجازه شوراي امنيت وپس از مشورت با سازمانهاي منطقه اي مناسب كميته هاي فرعي منطقه اي تاسيس نمايد.

ماده 48 _ 1_ براي اجراي تصميمات شوراي امنيت جهت حفظ صلح و امنيت بين المللي همه يا بعضي از اعضاي ملل متحد به تشخيص شوراي امنيت اقدام لازم معمول خواهندداشت

2 _ اعضاي ملل متحد مستقيما

و به وسيله اقدامات خود درسازمانهاي بين المللي مربوط كه عضو آن هستندتصميمات مذكور را اجرا خواهند كرد.

ماده 49 _ اعضاي ملل متحد در دادن كمك متقابل به يكديگر براي اجري تصميمات متخذه از طرف شورايامنيت تشريك مساعي خواهند كرد.

ماده 50 _ هرگاه شوراي امنيت اقدامات احتياطي يا قهري عليه كشوري معمول دارد هر كشور ديگر كه خود را مواجه با مشكلات اقتصادي خاص ناشي از اجراي ان اقدامات بيابد اعم از اينكه عضو ملل متحد باشد يا نه ، حق خواهدداشت درمورد حل آن مشكلات با شوراي امنيت مشورت نمايد.

ماده 51 _ در صورت وقوع حمله مسلحانه عليه يك عضوملل متحد تا زماني كه شوراي امنيت اقدامات لازم براي حفظ صلح و امنيت بين المللي را به عمل آورد ، هيچ يك ازمقررات اين منشور به حق ذاتي دفاع از خود ، خواه به طورفردي و خواه دسته جمعي لطمه اي وارد نخواهد كرد.اعضا بايد اقداماتي راكه در اعمال اين حق دفاع از خود به عمل مياورند فورا به شوراي امنيت گزارش دهند. اين اقدامات به هيچ وجه در اختيار و مسووليتي كه شورايامنيت بر طبق اين منشور دارد و به موجب آن حفظ و اعاده صلح و امنيت بين المللي در هر موقع كه ضروري تشخيص دهد اقدام لازم به عمل خواهد آورد ، تاثيري نخواهدداشت

فصل هشتم قراردادهاي منطقه اي ( ماده 52 تا 54 )

ماده 52 _ هيچ يك از مقررات اين منشور مانع وجودموافقت نامه ها يا نهادهاي منطقه اي براي انجام امورمربوط به حفظ صلح و امنيت بين المللي كه متناسب براياقدامات منطقه اي باشد نيست مشروط بر اينكه اين گونه قراردادها يانهادها و فعاليتهاي آنها با اهداف و اصول ملل متحد سازگار باشد.

2 _ اعضاي ملل متحد كه چنين قراردادهايي را منعقدمي نمايند يا چنين نهادهايي

را تاسيس مي كنند هر گونه كوششي را براي تصفيه مسالمتاميز اختلافات محلي ازطريق اين قراردادها يا نهادهاي منطقه اي قبل از مراجعه به شوراي امنيت به كار خواهند برد.

3 _ شوراي امنيت توسعه حل و فصل مسالمتاميزاختلافات محلي را از طريق چنين قراردادها يا نهادهاي منطقه اي چه به ابتكار كشورهاي ذينفع و چه با ارجاع ازطرف شوراي امنيت تشويق مي نمايد.

4 _ اين ماده به هيچ وجه لطمه اي به اجراي مواد 34 و 35نخواهد زد.

ماده 53 _ 1 _ شوراي امنيت در موارد مقتضي از چنين قراردادها يا نهادهاي منطقه اي براي عمليات اجرايي تحتاختيار خود استفاده خواهد كرد. ولي هيچگونه عملياتاجرايي به موجب قراردادهاي منطقه اي يا توسط موسسات منطقه اي بدون اجازه شوراي امنيت صورت نخواهد گرفت اقداماتي كه دراجراي ماده 107 يا به موجب قراردادهاي منطقه اي بر ضد هر كشور دشمن به شرحي كه در بند دوم اين ماده تعريف شده است يا بر عليه تجديد سياست تجاوزكارانه از طرف چنين كشوري انجام مي شود تا زماني كه سازمان ملل متحد بنا بر درخواست كشورهاي ذينفع مسووليت جلوگيري از تجاوزات بيشترچنين كشوري را بر عهده گيرد ، از اين قاعده مستثني است

2 _ عبارت (كشور دشمن كه در بند اول اين ماده استعمال شده است شامل هر كشوري مي شود كه در طي جنگ جهاني دوم دشمن هر يك از امضا كنندگان اين منشوربوده است

ماده 54 _ فعاليت هايي كه به موجب موافقت نامه هاي منطقه اي يا به وسيله نهادهاي منطقه اي براي حفظ صلح وامنيت بين المللي انجام مي گيرد يا مورد نظر است ، بايددرهر موقع به طور كامل به اطلاع شوراي امنيت برسد.

فصل نهم همكاري اقتصادي و اجتماعي بين المللي ( ماده 55 تا 60

ماده 55 _ با توجه به ضرورت ايجاد شرايط ثبات و رفاه براي تامين روابط مسالمتاميز و دوستانه بين الملل براساس

احترام به اصل تساوي حقوق و خودمختاري ملل ، سازمان ملل متحد امور زير را تشويق خواهد كرد.

الف بالا بردن سطح زندگي ، فراهم ساختن كار براي همه و حصول شرايط ترقي و توسعه در نظام اقتصادي واجتماعي

ب حل مسايل بين المللي اقتصادي ، اجتماعي ، بهداشتي ومسايل مربوط به آنها و همكاري بين المللي فرهنگي وآموزشي

پ احترام جهاني و موثر حقوق بشر و آزادي هاي اساسي براي همه بدون تبعيض از حيث نژاد جنس و زبان يامذهب

ماده 56 _ كليه اعضا متعهد مي شوند كه براي نيل به اهداف مذكور در ماده 55 در همكاري با سازمان ملل متحداقدامات فردي يا دسته جمعي را به عمل آورند.

ماده 57 _ 1 _ نهادهاي تخصصي مختلف كه به موجب موافقت نامه بين كشورها تاسيس و بر طبق اساسنامه هاي خود در زمينه هاي اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي ، آموزشي ، بهداشتي و ساير رشته هاي مرتبط داراي مسووليتهاي وسيع بين المللي مي باشند ، بر طبق مقررات ماده 63 وابسته به سازمان ملل متحد خواهند شد.

2 _ موسساتي كه اين گونه وابسته به ملل متحد مي شوند ازاين پس به عنوان نهادهاي تخصص شناخته خواهند شد.

ماده 58 _ سازمان براي هماهنگ كردن برنامه ها وفعاليت هاي نهادهاي تخصصي توصيه هايي خواهد كرد.

ماده 59 _ سازمان در صورت نياز موجبات مذاكرات بين كشورهاي ذينفع را براي ايجاد هرگونه نهادهاي تخصصي جديدي كه براي نيل به مقاصد مذكور در ماده 55 ضروري باشد فراهم مي كند.

ماده 60 _ مسووليت اجراي وظايف سازمان مذكور كه دراين فصل مقرر است برعهده مجمع عمومي و تحت نظرمجمع عمومي به عهده شوراي اقتصادي و اجتماعي است كه بدين منظور داراي اختيارات مذكور در فصل 10مي باشد.

فصل دهم شوراي اقتصادي و اجتماعي ( ماده 61 تا 72

ماده 61 _ شوراي اقتصادي

و اجتماعي مركب از پنجاه وچهار عضو ملل متحد خواهد بود كه توسط مجمع عموميانتخاب مي شوند.

3 _ با رعايت مقررات بند سوم همه ساله هجده (18) عضوشوراي اقتصادي و اجتماعي براي مدت سه سال انتخاب مي شوند. عضوي كه خارج مي گردد قابل انتخاب مجددمي باشد.

3 _ در نخستين انتخاب پس از افزايش عده اعضاي شوراياقتصادي و اجتماعي از 27 به 54 علاوه بر اعضايي كه به جاي نه (9) عضوي كه دوره خدمتشان پايان يافته انتخاب مي شوند 27 عضو جديد انتخاب خواهند شد. دوره خدمت (9) عضو ديگر در پايان سال دوم به نحوي كه ازطرف مجمع عمومي مقرر مي شود خاتمه مي يابد.

4 _ هر عضو شوراي اقتصادي و اجتماعي يك نماينده دران شورا خواهد داشت

وظايف و اختيارات

ماده 62 _ 1 _ شوراي اقتصادي و اجتماعي مي تواندمطالعات و گزارش هايي درباره مسايل بين المللي مربوط به امور اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي ، آموزشي ، بهداشتي وساير امور مربوطه انجام داده يا تهيه نمايد ياموجباتانجام يا تهيه آن را فراهم آورد ودر مورد اين گونه امور به مجمع عمومي و اعضاي ملل متحد و نهادهاي تخصصي مربوط توصيه هايي بنمايد.

2 _ شوراي اقتصادي و اجتماعي مي تواند به منظور تشويق احترام واقعي به حقوق بشر و آزادي هاي اساسي براي همه توصيه هايي بنمايد.

3 _ شوراي اقتصادي و اجتماعي مي تواند در خصوص اموري كه در صلاحيت آن قرار داد طرح مقاوله نامه هايي براي تقديم به مجمع عمومي تهيه نمايد.

4 _ شوراي اقتصادي و اجتماعي مي تواند در خصوص مسايلي كه در صلاحيت آن قراردارد كنفرانسهاي بين المللي برطبق قواعدمقررازطرف ملل متحددعوت نمايد.

ماده 63 _ 1 _ شوراي اقتصادي و اجتماعي مي تواند با هريك از نهادهاي تخصصي مذكور در ماده 57 قراردادهايي منعقد كند و شرايطي را كه به موجب آن نهاد مربوط وابسته به

ملل متحد خواهد گرديد ، معين نمايد. اين گونه قراردادها بايد به تصويب مجمع عمومي برسد.

2 _ شوراي اقتصادي واجتماعي مي تواند از طريق مشاوره با نهادهاي تخصصي و توصيه به آنها به مجمع عمومي واعضاي ملل متحد فعاليت هاي موسسات تخصصي راهماهنگ سازد.

ماده 64 _ 1 _ شوراي اقتصادي واجتماعي مي تواند براي بدست آوردن گزارش هايي در خصوص اقداماتي كه براياجراي توصيه هاي خود و توصيه هايي كه توسط مجمع عمومي راجع به امور داخل در صلاحيت شورا به عمل آمده است با اعضاي ملل متحد و نهادهاي تخصصي ترتيباتي بدهد.

3 _ شوراي اقتصادي و اجتماعي مي تواند ملاحظات خودرا درباره اين گزارش ها به مجمع عمومي بفرستد.

ماده 65 _ شوراي اقتصادي واجتماعي مي تواند اطلاعاتي در اختيار شوراي امنيت قرار دهد و به درخواست شورايامنيت به آن شورا كمك كند.

ماده 66 _ 1 _ شوراي اقتصادي و اجتماعي در اجراي توصيه هاي مجمع عمومي وظايفي را كه داخل صلاحيتان شورا است انجام مي دهد.

2 _ شوراي اقتصادي واجتماعي مي تواند با تصويب مجمع عمومي خدماتي را كه اعضاي ملل متحد و نهادهاي تخصصي از آن شورا بخواهند انجام دهد.

3 _ شوراي اقتصادي واجتماعي وظايف ديگري را كه درقسمت هاي ديگر اين منشور به عهده آن واگذار شده است و يا ممكن است توسط مجمع عمومي بدان محول شودانجام مي دهد.

راي

ماده 67 _ 1 _ هر عضو شوراي اقتصادي و اجتماعي داراي يك راي خواهد بود.

2 _ تصميمات شوراي اقتصادي و اجتماعي با اكثريت آراياعضاي حاضر و راي دهنده گرفته مي شود.

آيين كار

ماده 68 _ شوراي اقتصادي و اجتماعي كميسيونهايي براي مسايل اقتصادي و اجتماعي و ترويج حقوق بشر وهمچنين هرگونه كميسيونهاي ديگري كه براي اجراي وظايفش ضروري باشد تاسيس مي كند.

ماده 69 _ شوراي اقتصادي و اجتماعي از هر يك ازاعضاي ملل

متحد براي شركت در مذاكرات مربوط به هرموضوعي كه آن عضو به نحو خاصي در آن ذينفع است دعوت خواهد كرد ، بدون آنكه عضو مزبور حق راي داشته باشد.

ماده 70 _ شوراي اقتصادي و اجتماعي مي تواند ترتيباتي بدهد كه نمايندگان موسسات تخصصي بدون حق راي درمذاكرات شورا و كميسيونهايي كه توسط آن تاسيس مي گردد و همچنين نمايندگان خود شورا و مذاكرات نهادهاي تخصصي شركت جويند.

ماده 71 _ شوراي اقتصادي واجتماعي مي تواند براي مشاوره با سازمانهاي غير دولتي كه به امور داخل درصلاحيت شورا اشتغال دارند هر گونه تدابير مناسب اتخاذنمايد. اين تدابير ممكن است درباره سازمانهاي بين المللي و در صورت لزوم به سازمانهاي ملي پس از مشورت باعضو ذينفع ملل متحد تعميم يابد.

ماده 72 _ 1 _ شوراي اقتصادي و اجتماعي آيين نامه داخلي خود را تنظيم مي نمايد و در آن طرز انتخاب رييس شورا رامعين مي كند.

2 _ شوراي اقتصادي و اجتماعي در مواقع لازم بر طبق آيين نامه داخلي خود تشكيل جلسه مي دهد. آيين نامه مزبور شامل مقررات مربوط به تشكيل جلسات به درخواست اكثريت اعضاي شورا خواهد بود.

فصل يازدهم اعلاميه راجع به سرزمينهاي غير خود مختار ( ماده 73 تا 74 )

ماده 73 _ اعضاي ملل متحد كه مسووليت اداره سرزمين هايي را كه مردم آن هنوز به درجه كامل حكومت خودمختاري نايل نشده اند برعهده دارند يا به عهده مي گيرند ، اصل اولويت منافع ساكنين اين سرزمينها را به رسميت مي شناسد و تعهد پيشبرد رفاه ساكنين اين سرزمينها را به منتهي درجه و در حدود اصول مربوط به صلح و امنيت بين المللي به شرح مقرر در اين منشور به عنوان يك مأموريت مقدس قبول نموده و براي اين منظورمتقبل مي شوند:

الف با توجه به فرهنگ ساكنين مربوطه پيشرفت سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي و آموزشي آنان را تامين نمايند.رفتارشان با ساكنين مزبور عادلانه

بوده از آنان در مقابل اجحاف حمايت نمايند.

ب حكومت خود مختاري را توسعه دهند و آمال سياسي ساكنين را رعايت نمايند و بر طبق اوضاع و احوال خاص هر سرزمين و مردم آن بنا بر مدارج مختلف پيشرفتشان آنان را در توسعه تدريجي موسسات سياسي آزاد ياري كنند.

پ در تحكيم صلح و امنيت بين المللي بكوشند.

ت اقدامات سازنده توسعه اي را ترويج نمايند وبه منظورانكه عملا به مقاصد اجتماعي ، اقتصادي و علمي مذكوردر اين ماده نايل شوند پژوهشهاي علمي را تشويق نمايند وبا يكديگر در مواقع و موارد مقتضي با سازمانهاي بين المللي تخصصي همكاري كنند.

ث جز در مواردي كه مقتضيات امنيت و ملاحظات ناشياز قوانين اساسي ايجاب نمايد آمار و ساير اطلاعاتي كه داراي جنبه فني و مربوط به شرايط اقتصادي ، اجتماعي وآموزشي سرزمينهايي است كه هر يك مسوول آن هستند ، غير از سرزمينهاي مشمول مقررات فصول 12 و 13 جهتاطلاع مرتبا براي دبير كل ملل متحد بفرستند.

ماده 74 _ اعضاي سازمان ملل متحد همچنين موافقت مي كنند كه خط مشي آنها چه در سرزمينهاي مشمول مقررات اين فصل و چه در قلمرو خاك اصلي خود آنها درامور اجتماعي ، اقتصادي و تجارتي با رعايت ملاحظات لازم از حيث منافع و رفاه ساير نقاط جهان ، بر اساس اصل كلي حسن همجواري استوار باشد.

فصل دوازدهم نظام قيمومت بين المللي ( ماده 75 تا 85

ماده 75 _ سازمان ملل متحد تحت نظر خود يك نظام بين المللي قيمومت براي اداره و سرپرستي سرزمينهايي كه ممكن است به موجب موافقت نامه هاي خاص بعدا تحت اداره آن قرار گيرد برقرار مي نمايد. اين سرزمينها از اين پس به نام سرزمينهاي تحت قيمومت خوانده خواهد شد.

ماده 76 _ هدفهاي اساسي نظام قيمومت بر طبق اهداف ملل متحد به

شرح مندرج در ماده يك اين منشور عبارت است از:

الف تحكيم صلح و امنيت بين المللي

ب كمك به پيشرفت سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي و آموزشي ساكنين سرزمينهاي تحت قيمومت و پيشرفت تدريجي آنان به سوي حكومت خود مختاري يا استقلال برحسب اقتضا با توجه به اوضاع و احوال خاص هر سرزمين ، مردم آن و تمايلات مردم مزبور كه به نحو آزادانه ابراز شده باشد و بر طبق مقرراتي كه ممكن است در هر قراردادقيمومت پيش بيني شده باشد.

پ تشويق احترام به حقوق بشر و آزادي هاي اساسي براي همه بدون تمايز از حيث نژاد ، جنس ، زبان يا مذهب وتشويق شناسايي اين معني كه ملل جهان به يكديگر نيازمندمي باشند.

ت تامين رفتار يكسان در امور اجتماعي ، اقتصادي وتجاري براي تمام اعضاي ملل متحد و اتباع آنها و همچنين رفتار يكسان در اجراي عدالت براي اتباع مزبور بدون آنكه به حصول هدفهاي مذكور خللي وارد شود و با رعايت مقررات ماده 80.

ماده 77 _ 1_ نظام قيمومت شامل سرزمين هايي مي شود كه در گروههاي زير قرار دارند و ممكن است به موجب قراردادهاي قيمومت تابع اين نظام گردند:

الف سرزمين هايي كه اكنون تابع نظام سرپرستي هستند.

ب سرزمين هايي كه ممكن است در نتيجه جنگ جهاني دوم از كشورهاي دشمن مجزا گردد.

2 _ سرزمين هايي كه به ميل و اراده كشورهاي مسوول اداره آنها تحت اين نظام قرار داده شود.

3 _ به موجب يك موافقتنامه بعدي تعيين خواهد شد كه چه سرزمينهايي از گروههاي ياد شده با چه شرايطي تحت نظام قيمومت درخواهند آمد.

ماده 78 _ نظام قيمومت شامل سرزمينهايي نيست كه به عضويت سازمان ملل متحد در آمده اند و روابط بين آنها براساس احترام به اصل

تساوي حاكميت مي باشد.

ماده 79 _ شرايط قيمومت براي هر سرزميني كه تحت نظام قيمومت قرار مي گيرد و همچنين هرگونه تغيير و اصلاحي كه بر آن وارد آيد شرايط مذكور موضوع موافقت نامه هاي قرار خواهد گرفت كه بين دولتهاي مستقيما ذينفع از جمله دول نماينده ، در موردي كه آن دولت عضو سازمان ملل متحد باشد ، منعقد مي گردد و به موجب مواد83 و 85 به تصويب مي رسد.

ماده 80 _ به استثناي آنچه در هر يك از قراردادهاي خاص قيمومت كه بر طبق مواد 77و 79 و 81 منعقده مي شود وسرزميني را تحت نظام قيمومت در مياورد ممكن است مورد موافقت قرار گيرد و تا زمان انعقاد چنين قراردادهايي هيچ يك از مقررات اين فصل نبايد طوري تعبير شود كه مستقيما يا به طور غير مستقيم به نحوي در حقوق هيچ كشوري يا مردمي يا در مقررات اسناد موجود بين المللي كه اعضاي ملل متحد ممكن است طرف آن باشند تغييري بدهد.

2 _ بند اول اين ماده نبايد طوري تفسير گردد كه موجبات تاخير و تعويق مذاكره و عقد قراردادهاي ناظر به تحت نظام قيمومت قراردادن سرزمين هاي تحت سرپرستي وساير سرزمين ها را به شرح مقرر در ماده 77 فراهم كند.

ماده 81 _ قرارداد قيمومت هر مورد شامل شرايطي خواهدبود كه بر طبق آن سرزمين تحت قيمومت اداره خواهد شدو مقامي را كه اداره سرزمين تحت قيمومت به عهده خواهد داشت تعيين مي نمايد. اين مقام كه از اين پس مقام اداره كننده ناميده مي شود ممكن است يك يا چند دولت ياخود سازمان باشد.

ماده 82 _ در هر قرارداد قيمومت ممكن است يك يا چندمنطقه سوق الجيشي تعيين شود كه شامل تمام يا قسمتي ازسرزمين تحت قيمومت موضوع آن قرارداد باشد بدون اينكه به قرارداد يا قراردادهاي خاص

منعقده در اجراي ماده 43 لطمه اي وارد شود.

ماده 83 _ 1_ كليه وظايف ملل متحد مربوط به مناطق سوق الجيشي از جمله تصويب شرايط قرارداد قيمومت و تغيير واصلاح واحتمالي آن توسط شوراي امنيت انجام مي شود.

2 _ هدفهاي اساسي مذكور در ماده 76 درباره مردم هرمنطقه سوق الجيشي لازم الرعايه خواهد بود.

3 _ شوراي امنيت با رعايت قراردادهاي قيمومت و بدون اينكه به مقتضيات امنيت لطمه اي وارد آيد در اجراي وظايفي كه ملل متحد بر طبق نظام قيمومت در امورسياسي ، اقتصادي ، اجتماعي و آموزش مناطق سوق الجيشي عهده دار است از كمكهاي شوراي قيمومتاستفاده خواهد كرد.

ماده 84 _ مقام اداره كننده مكلف است مراقبت نمايد كه سرزمين تحت قيمومت سهم خود را در حفظ صلح وامنيت بين المللي ايفا نمايد. به اين منظور مقام اداره كننده ممكن است در اجراي تعهداتي كه در مقابل شوراي امنيت بر عهده گرفته است و همچنين براي دفاع محلي و حفظ نظم و قانون در داخل سرزمين تحت قيمومت ، از قواي داوطلب و تسهيلات و ديگر مزاياي سرزمين تحت قيمومت استفاده نمايد.

ماده 85 _ 1 _ وظايف ملل متحد در مورد قراردادهاي قيمومت كليه مناطقي كه سوق الجيشي قلمداد نشده اند من جمله تصويب شرايط قرارداد قيمومت و تغيير و اصلاح آن توسط مجمع عمومي انجام مي شود.

2 _ شوراي قيمومت كه تحت نظر مجمع عمومي عمل مي نمايد در اجراي اين وظايف به مجمع عمومي كمك خواهد كرد.

فصل سيزدهم شوراي قيمومت ( ماده 86 تا 91 )

تركيب

ماده 86 _ 1_ شوراي قيمومت مركب از اعضاي ملل متحدبه شرح مذكور در ذيل خواهد بود:

الف اعضاي اداره كننده سرزمينهاي تحت قيمومت

ب آن عده از اعضايي كه نامشان در ماده 23 ذكر شده واداره سرزمين تحت قيمومتي را عهده

دار نيستند.

پ اعضاي ديگر كه به تعداد لازم از طرف مجمع عمومي براي يك دوره سه ساله انتخاب مي شوند تا آن حد كه مجموع عده اعضاي شوراي قيمومت به طور تساوي بين اعضاي اداره كننده سرزمينهاي تحت قيمومت و سايراعضا تقسيم گردد.

2 _ هر يك از اعضاي شوراي قيمومت شخص واجدصلاحيت خاصي را به سمت نماينده خود در شورايامنيت تعيين مي نمايد.

وظايف واختيارات

ماده 87 _ مجمع عمومي و تحت نظر آن ، شوراي قيمومت در انجام خود مي توانند:

الف گزارشهايي را كه مقام اداره كننده تسليم مي داردمورد بررسي قرار دهند.

ب شكايات را قبول و آنها را با مشورت مقام اداره كننده رسيدگي نمايند.

پ ترتيبي دهند كه از سرزمين هاي تحت قيمومت دراوقاتي كه مورد موافقت مقام اداره كننده مربوط است متناوبا بازديد به عمل آيد.

ت اين اقدامات و اقدامات ديگر را بر طبق شرايط قراردادقيمومت انجام دهند.

ماده 88 _ شوراي قيمومت پرسشنامه اي درباره پيشرفت سياسي ، اقتصادي ، اجتماعي و آموزشي ساكنين هرسرزمين تحت قيمومت تهيه خواهد كرد و مقام اداره كننده هر سرزمين تحت قيمومت داخل در صلاحيت مجمع عمومي بر اساس پرسشنامه اي از نوع مذكور گزارش سالانه به مجمع عمومي تقديم خواهد كرد.

راي

ماده 89 _ 1 _ هر عضو شوراي قيمومت داراي يك راي خواهد بود.

2 _ تصميمات شوراي قيمومت با راي اكثريت اعضاي حاضر و راي دهنده اتخاذ خواهد شد.

آيين كار

ماده 90 _ 1 _ شوراي قيمومت آيين نامه داخلي خود راتنظيم مي نمايد كه ضمن آن ترتيب انتخاب رييس شوراتعيين مي شود.

2 _ شوراي قيمومت بر حسب ضرورت بر طبق آيين نامه داخلي خود تشكيل جلسه مي دهد. آيين نامه مزبور شامل مقررات مربوط به تشكيل جلسات به درخواست اكثريتاعضاي شورا خواهد بود.

ماده 91

_ شوراي قيمومت در صورت اقتضا از كمك شوراي اقتصادي و اجتماعي و نهادهاي تخصصي در مورداموري كه مربوط به هر يك از آنهاست استفاده خواهدكرد.

فصل چهاردهم ديوان بين المللي دادگستري ( ماده 92 تا 96

ماده 92 _ ديوان بين المللي دادگستري ركن قضايي اصلي ملل متحد خواهد بود. ديوان مزبور بر طبق اساسنامه پيوست كه بر مبناي اساسنامه ديوان دايمي دادگستري بين المللي تنظيم شده و جز لاينفك اين منشور استانجام وظيفه مي كند.

ماده 93 _ 1 _ تمام اعضاي ملل متحد به خودي خود قبول كنندگان اساسنامه ديوان بين المللي دادگستري هستند.

2 _ هر كشوري كه عضو ملل متحد نيست مي تواند با قبول شرايطي كه در هر مورد بر حسب توصيه شوراي امنيت توسط مجمع عمومي معين مي گردد اساسنامه ديوان بين المللي دادگستري را قبول نمايد.

ماده 94 _ 1 _ هر عضو ملل متحد متعهد است در هردعوايي كه وي يكي از طرفين آن است از تصميم ديوان تبعيت نمايد.

2 _ هر گاه طرف دعوايي از انجام تعهداتي كه بر حسب راي ديوان بر عهده او واگذار شده است تخلف كند طرف ديگرمي تواند به شوراي امنيت رجوع نمايد و شوراي مزبورممكن است در صورتي كه ضروري تشخيص دهدتوصيه هايي نموده و يا براي اجراي راي ديوان تصميم به اقداماتي بگيرد.

ماده 95 _ هيچ يك از مقررات اين منشور مانع اعضاي ملل متحد نخواهد شد كه حل اختلافات خود را به موجب قراردادهاي موجود يا قراردادهايي كه در آينده منعقدخواهد گرديد به ساير دادگاهها واگذار نمايند.

ماده 96 _ 1 _ مجمع عمومي يا شوراي امنيت مي توانند درمورد هر مسأله حقوقي از ديوان بين المللي دادگستري درخواست نظر مشورتي بنمايند.

2 _ ساير اركان ملل متحد و نهادهاي تخصصي كه ممكن است احيانا چنين اجازه اي از مجمع عمومي تحصيل كرده باشند نيز مي توانند نظر مشورتي دادگاه

را در مورد مسايل حقوقي مطروحه در حدود فعاليتهايشان بخواهند.

فصل پانزدهم دبيرخانه ( ماده 97 تا 101 )

ماده 97 _ دبيرخانه از يك دبير كل وكارمندان مورد احتياج سازمان تشكيل مي گردد. دبيركل توسط مجمع عمومي بنابر توصيه شوراي امنيت تعيين مي گردد. دبير كل عاليترين مقام اداري سازمان است

ماده 98 _ دبيركل در اين سمت در تمام جلسات مجمع عمومي ، شوراي امنيت ، شوراي اقتصادي و اجتماعي وشوراي قيمومت انجام وظيفه خواهد كرد و كليه وظايف ديگري را كه اركان مذكور به او محول نمايند انجام خواهدداد. دبيركل گزارش سالانه اي درباره كار سازمان به مجمع عمومي خواهد داد.

ماده 99 _ دبيركل مي تواند نظر شوراي امنيت را به هرموضوعي كه به عقيده او ممكن است حفظ صلح و امنيت بين المللي تهديد نمايد جلب كند.

ماده 100 _ 1 _ دبيركل و كارمندان ملل متحد در انجام وظيفه خود از هيچ دولت يا مقام خارج از سازمان كسب دستور نخواهند كرد و دستوراتي نخواهند پذيرفت آنان فقط مسوول سازمان هستند واز هر عملي كه منافي موقعيتشان به عنوان مأمورين رسمي بين المللي باشدخودداري خواهند كرد.

2 _ هر عضو ملل متحد متعهد مي شود كه جنبه منحصرابين المللي مسووليتهاي دبيركل و كارمندان سازمان رامحترم شمارد و درصدد بر نيايد كه آنان را در اجراي وظايفشان تحت نفوذ قرار دهند.

ماده 101 _ 1_ كارمندان سازمان به وسيله دبيركل بر طبق مقرراتي كه توسط مجمع عمومي وضع مي گردد انتخاب مي شوند.

2 _ كارمندان مناسبي به طور دايم به شوراي اقتصادي واجتماعي ، شوراي قيمومت و در صورت لزوم به سايراركان ملل متحد تخصيص داده خواهند شد. اين كارمندان قسمتي از دبيرخانه را تشكيل خواهند داد.

3 _ در استخدام كارمندان و تعيين شرايط خدمت آنان شاخصي كه بيش از هر چيز ملحوظ خواهد شد تامين عالي ترين درجه كارايي و

صلاحيت و درستي مي باشد. به اهميت استخدام كارمندان بر اساس تقسيمات جغرافيايي هر چه وسيع تر توجه لازم مبذول خواهد گرديد.

فصل شانزدهم مقررات مختلفه ( ماده 102 تا 105 )

ماده 102 _ هر عهدنامه و هر موافقتنامه بين المللي كه پس از لازم الاجرا شدن اين منشور توسط هر يك از اعضاي ملل متحد منعقد گردد بايد هر چه زودتر در دبيرخانه ثبت و توسط آن منتشر گردد.

2 _ هيچ يك از طرفهاي هر عهدنامه ياموافقت نامه بين المللي كه بر طبق مقررات بند اول اين ماده به ثبت نرسيده باشد نمي توانند در مقابل اركان ملل متحد به آن عهدنامه يا موافقت نامه استناد جويند.

ماده 103 _ در صورت تعارض بين تعهدات اعضاي ملل متحد به موجب اين منشور و تعهدات آنها بر طبق هرموافقت نامه بين المللي ديگر تعهدات آنها به موجب اين منشور مقدم خواهد بود.

ماده 104 _ سازمان در خاك هر يك از اعضا از اهليت حقوقي كه براي انجام وظايف و رسيدن به اهداف آن ضروري است متمتع مي گردد.

ماده 105 _ سازمان در خاك هر يك از اعضا خود ازامتيازات و مصونيت هايي كه براي رسيدن به اهداف آن ضروري است برخوردار خواهد بود.

2 _ نمايندگان اعضاي ملل متحد و مأمورين سازمان نيز به همين نحو از امتيازات و مصونيت هاي لازم براي اين كه بتوانند وظايفشان را كه مربوط به سازمان است مستقلا انجام دهند برخوردار خواهند بود.

3 _ مجمع عمومي مي تواند براي تعيين جزييات اجراي بندهاي اول و دوم اين ماده توصيه هايي بنمايد يا مقاوله نامه هايي بدين منظور به اعضا پيشنهاد كند.

فصل هفدهم ترتيبات موقتي راجع به امنيت ( ماده 106 تا 107

ماده 106 _ تا زمان لازم الاجرا شدن قراردادهاي خاص مذكور در ماده 43 كه شوراي امنيت به تشخيص خود قادرباشد شروع به عهده دار شدن مسووليتهاي مذكور در ماده 43 بنمايد ، امضا كنندگان (اعلاميه چهار ملت كه در 30اكتبر 1943 در مسكو به امضا رسيد و فرانسه بر طبق مقررات بند پنجم اعلاميه مذكور به منظور اقدام مشترك به نام

ملل متحد به هر عملي كه براي حفظ صلح وامنيت بين المللي ضروري باشد با يكديگر و در صورت لزوم باساير اعضاي ملل متحد مشورت و توافق خواهند كرد.

ماده 107 _ هيچ يك از مقررات اين منشور به هر اقدامي كه درباره كشوري كه طي جنگ جهاني دوم دشمن يكي ازامضا كنندگان اين منشور بوده ، توسط حكومتهاي مسوول آن اقدام بر اثر اين جنگ اتخاذ يا تجويز شده خللي واردنمي كند يا مانع انجام آن نمي شود.

فصل هجدهم اصلاحات ( ماده 108 تا 109 )

ماده 108 _ اصلاحاتي كه در اين منشور به عمل ميايدزماني براي تمام اعضاي ملل متحد لازم الاجرا خواهد شدكه به موجب راي دو سوم اعضاي مجمع عمومي موردقبول قرار گيرد و توسط دو سوم ملل متحد كه شامل كليه اعضاي شوراي امنيت باشد بر طبق قوانين اساسي آنها به تصويب رسيده باشد.

ماده 109 _ 1_ به منظور تجديد نظر در اين منشور ممكن است در تاريخ و محلي كه با آراي دو سوم از اعضاي مجمع عمومي و آراي نه (9) عضو شوراي امنيت معين خواهدشد ، يك كنفرانس عمومي از اعضاي ملل متحد تشكيل گردد. در كنفرانس مزبور هر عضو ملل متحد يك راي خواهد داشت

2 _ هر تغييري در اين منشور كه به موجب آراي دو سوم ازاعضاي كنفرانس توصيه شده باشد زماني لازم الاجراخواهد گرديد كه توسط دو سوم از اعضاي ملل متحد كه شامل تمام اعضاي دايم شوراي امنيت باشد بر طبق قوانين اساسي آنها به تصويب رسيده باشد.

3 _ هرگاه يك چنين كنفرانسي قبل از دهمين دوره اجلاسيه سالانه مجمع عمومي پس از لازم الاجرا شدن اين منشورتشكيل نشده باشد ، پيشنهاد دعوت اين كنفرانس بايد دردستور جلسه دوره اجلاسيه مذكور مجمع عمومي قرارگيرد و

در صورتي كه مجمع عمومي با اكثريت آرا و شورايامنيت با هفت راي موافق تصميم به تشكيل آن بگيرد ، كنفرانس مزبور تشكيل خواهد شد.

فصل نوزدهم تصويب و امضا ( ماده 110 تا 111 )

ماده 110 _ 1 _ اين منشور به وسيله كشورهاي امضا كننده بر طبق قواعد قانون اساسي هر يك از آنها به تصويب خواهد رسيد.

2 _ اسناد تصويب بايد به دولت ايالات متحده آمريكاتسليم گردد و دولت مذكور كليه كشورهاي امضا كننده ودبيركل را وقتي كه انتخاب شد از وصول هر سند تصويبي مطلع خواهد ساخت

3 _ اين منشور پس از آن كه اسناد تصويب آن را جمهوري چين ، فرانسه ، اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي ، دولت بريتانياي كبير و ايرلند شمالي و ايالات متحده آمريكا واكثريت ساير كشورهاي امضا كننده تسليم كردند ، لازم الاجرا خواهد شد. صورت مجلسي از اسناد تصويب كه تسليم شده است توسط دولت ايالات متحده آمريكا تنظيم و نسخه اي از آن براي كليه كشورهاي امضا كننده فرستاده خواهند شد.

ماده 111 _ اين منشور از متن هاي چيني ، فرانسوي ، روسي ، انگليسي و اسپانيايي آن داراي اعتبار مساوي است در بايگاني دولت ايالات متحده آمريكا توديع شده ورونوشت مصدق آن به موقع توسط دولت مزبور براي دولتهاي ساير كشورهاي امضا كننده فرستاده خواهد شد.

بنابه مراتب مذكور نمايندگان دولتهاي ملل متحد اين منشور را امضا نمودند ، در شهر سانفرانسيسكو در روزبيست و ششم ژوئن يكهزار و نهصد و چهل و پنج به امضارسيد

فصل هجدهم اصلاحات ( ماده 108 تا 109 )

فصل هجدهم اصلاحات

ماده 108 _ اصلاحاتي كه در اين منشور به عمل ميايدزماني براي تمام اعضاي ملل متحد لازم الاجرا خواهد شدكه به موجب راي دو سوم اعضاي مجمع

عمومي موردقبول قرار گيرد و توسط دو سوم ملل متحد كه شامل كليه اعضاي شوراي امنيت باشد بر طبق قوانين اساسي آنها به تصويب رسيده باشد.

ماده 109 _ 1_ به منظور تجديد نظر در اين منشور ممكن است در تاريخ و محلي كه با آراي دو سوم از اعضاي مجمع عمومي و آراي نه (9) عضو شوراي امنيت معين خواهدشد ، يك كنفرانس عمومي از اعضاي ملل متحد تشكيل گردد. در كنفرانس مزبور هر عضو ملل متحد يك راي خواهد داشت

2 _ هر تغييري در اين منشور كه به موجب آراي دو سوم ازاعضاي كنفرانس توصيه شده باشد زماني لازم الاجراخواهد گرديد كه توسط دو سوم از اعضاي ملل متحد كه شامل تمام اعضاي دايم شوراي امنيت باشد بر طبق قوانين اساسي آنها به تصويب رسيده باشد.

3 _ هرگاه يك چنين كنفرانسي قبل از دهمين دوره اجلاسيه سالانه مجمع عمومي پس از لازم الاجرا شدن اين منشورتشكيل نشده باشد ، پيشنهاد دعوت اين كنفرانس بايد دردستور جلسه دوره اجلاسيه مذكور مجمع عمومي قرارگيرد و در صورتي كه مجمع عمومي با اكثريت آرا و شورايامنيت با هفت راي موافق تصميم به تشكيل آن بگيرد ، كنفرانس مزبور تشكيل خواهد شد.

عهدنامه 1969 وين _ اتريش

بخش اول مقدمه ( ماده 1 تا 5 )

عهدنامه 1969 وين _ اتريش

عهدنامه 1969 وين در خصوص حقوق معاهدات

كشورهاي طرف عهدنامه حاضر

با توجه به نقش اساسي معاهدات در تاريخ روابط بين المللي ، با تشخيص اهميت روز افزون معاهدات به عنوان يكي از منابع حقوقي بين الملل و به عنوان وسيله اي براي توسعه همكاري مسالمت آميز بين ملتها قطع نظر از نظام اجتماعي و سيستم حكومتي آنها ، با درك اين كه اصل رضايت آزادانه واصل حسن نيت و

قاعده الزام آور بودن تعهدات به صورت جهاني مورد قبول قرار گرفته است ، باتاييد اين كه اختلافات مربوط به معاهدات ، حل و فصل شود ، با به خاطر آوردن تصميم ملتهاي عضو سازمان ملل براي ايجاد شرايطي كه تحت آن بتوان عدالت و احترام به تعهدات ناشي از معاهدات را حفظ كرد.

با در نظر گذاشتن اصول حقوق بين الملل منعكس درمنشور سازمان ملل متحد ، مانند اصل تساوي حقوق ملتهاو حق آنها در تعيين سرنوشت خود ، اصل تساوي حاكميت كشورها و استقلال آنها ، اصل مداخله در امور داخلي كشورها و استقلال آنها ، اصل عدم مداخله در امور داخلي كشورها ، اصل ممنوعيت تهديد به اعمال زور يا اعمال زور ، و اصل احترام و رعايت جهاني حقوق بشر و آزاديهاي اساسي همه افراد ، با اعتقاد به اين كه تدوين و توسعه مترقيانه حقوق معاهدات كه در اين عهدنامه تحقق پذيرفته است ، در نيل به مقاصد سازمان ملل به نحوي كه در منشور ملل متحد بيان شده يعني حفظ صلح و امنيت بين المللي ، توسعه روابط دوستانه و دستيابي به همكاري بين ملتها ، كمك خواهد كرد ، و با تاييد اين نكته كه قواعد حقوق بين الملل عرفي در مورد مسايلي كه مشمول مفاد اين عهدنامه نمي شود همچنان جاري خواهد بود ، به شرح زير توافق كرده اند

بخش اول مقدمه

ماده 1 قلمرو عهدنامه حاضر

عهدنامه حاضر ناظر بر معاهدات منعقده بين دولتها است

ماده 2 كاربرد اصطلاحات

1 _ از نظر عهدنامه حاضر

الف _ ( معاهده ) عبارت است از توافق بين المللي كه بين كشورها به صورت كتبي منعقد شده

و مشمول حقوق بين الملل باشد ، صرفنظر از عنوان خاص آن و اعم از اين كه در سندي واحد يا در دو يا چند سند مرتبط به هم منعكس شده باشد ،

ب _ ( تنفيذ ) ، ( قبول ) ، ( تصويب ) و ( الحاق ) به معناي آن اقدام بين المللي است كه به حسب مورد واجد يكي ازعناوين مزبور بوده و به وسيله آن ، كشوري در عرصه بين المللي رضايت خود را به التزام در قبال يك معاهده ابراز مي كند.

ج _ ( اختيارات تام ) به معناي سندي است كه به وسيله مرجع صالح يك كشور صادر مي شود و طبق آن شخص يااشخاصي براي نمايندگي آن كشور جهت مذاكره ، قبول ، ياتاييد اعتبار متن يك معاهده ، يك جهت اعلام رضايت آن دولت به التزام در قبال يك معاهده ، و يا جهت انجام هراقدام ديگري در مورد يك معاهده تعيين مي گردد.

د _ ( تحديد تعهد ) عبارت است از بيانيه يك جانبه اي كه يك كشور تحت هر نام يا به هر عبارت در موقع امضا ، تنفيذ ، قبول ، تصويب يا الحاق به يك معاهده صادر مي كندو به وسيله آن قصد خود را داير بر عدم شمول يا تعديل آثار حقوقي بعضي از مقررات معاهده نسبت به خود بيان مي دارد.

ه _ ( كشور مذاكره كننده ) عبارت است از كشوري كه درتنظيم و پذيرفته شدن متن معاهده شركت نموده باشد.

و _ ( كشور متعاهد ) عبارت است از كشوري كه رضايت خود را به التزام در قبال يك معاهده اعلام نموده باشد ، اعم از اينكه معاهده لازم الاجرا شده باشد يا خير.

ز _

( طرف ) معاهده عبارت است از كشوري كه رضايت خود را به التزام در قبال يك معاهده اعلام نموده و معاهده در ارتباط با او لازم الاجرا باشد.

ح _ ( كشور ثالث ) عبارت است از كشوري كه طرف معاهده نباشد.

ط _ ( سازمان بين المللي ) عبارت است از يك سازمان بين الدولي

2 _ مفاد بند 1 راجع به كاربرد اصطلاحات در اين عهدنامه ، تاثيري در استفاده از آن اصطلاحات ، يا در معاني آنها درحقوق داخلي هر كشور ندارد.

ماده 3 توافقهاي بين المللي كه داخل در قلمرو عهدنامه حاضر نيستند.

اين واقعيت كه عهدنامه حاضر ناظر بر توافقهاي بين المللي منعقده بين كشورها و ساير اشخاص موضوع حقوق بين الملل ، يا توافقهاي فيمابين همان ساير اشخاص موضوع حقوق بين الملل و يا توافقهاي بين المللي غيركتبي نيست ، تاثيري در موارد ذيل نخواهد داشت

الف _ ارزش حقوقي توافقهاي مذكور

ب _ شمول هر يك از قواعد منعكس در عهدنامه حاضر برتوافقهاي مذكور ، در مواردي كه توافقهاي مورد بحث به موجب حقوق بين الملل و فارغ از اين عهدنامه مشمول آن قواعد باشند.

ج _ شمول اين عهدنامه بر آن دسته از روابط كشورها كه به موجب توافقها بين المللي بين آنها ايجاد شده و سايراشخاص موضوع حقوق بين الملل نيز طرف آن توافقهاهستند.

ماده 4 عطف به ماسبق نشدن عهدنامه حاضر

بدون تاثير بر آن دسته از قواعد مندرج در عهدنامه حاضركه معاهدات موجود ، به موجب حقوق بين الملل و مستقل از اين عهدنامه مشمول آنها خواهند بود ، عهدنامه خاص فقط شامل معاهداتي مي شود كه به وسيله كشورها پس ازلازم الاجراشدن اين عهدنامه نسبت به آنها منعقدشده باشد.

ماده 5 معاهدات تشكيل دهنده سازمانهاي بين

المللي ومعاهدات پذيرفته شده در چهارچوب يك سازمان بين المللي

اين عهدنامه بر هر معاهده اي كه سند تاسيس يك سازمان بين المللي باشد و هر معاهده اي كه در چهارچوب يك سازمان بين المللي پذيرفته شود ، اعمال خواهد شد بي آن كه به هيچكدام از مقررات مربوط به آن سازمان ، لطمه اي وارد كند.

بخش دوم انعقاد معاهدات و لازم الاجرا شدن آنها
فصل اول انعقاد معاهدات ( ماده 6 تا 18 )

ماده 6 اهليت كشورها براي انعقاد معاهدات ، هر كشوري اهليت انعقاد معاهدات را دارد.

ماده 7 اختيارات تام

يك شخص در صورتي نماينده يك كشور به منظورپذيرفتن يا اعتبار بخشيدن به متن يك معاهده يا به منظوراعلام رضايت آن كشور به التزام در قبال يك معاهده شمرده مي شود كه

الف مدارك مناسب و مقتضي در مورد تام الاختيار بودن خود ارايه كند ، و يا

ب از نحوه عمل كشورهاي ذينفع يا اوضاع و احوال ديگرمعلوم شود كه قصد آنها اين بوده است تا آن شخص رابراي مقاصد مذكور نماينده آن كشور تلقي نموده ، و (ازلزوم ارايه مدارك اختيارات تام صرف نظر نمايند.

2 _ اشخاص مذكور در ذيل بر حسب سمت هايي كه دارندو بي آنكه لازم باشد مداركي دال بر تام الاختيار بودن ارايه دهند ، نماينده كشور خويش محسوب مي شوند

الف روساي كشورها ، روساي حكومت هاي و وزرايامور خارجه ، به منظور انجام تمام اعمال مربوط به انعقاديك معاهده

ب روساي هياتهاي سياسي (ديپلماتيك به منظورپذيرفتن متن يك معاهده بين كشوري كه به آنها استوارنامه داده و كشوري كه استوارنامه آنها را پذيرفته است

ج نمايندگاني كه كشورها به يك كنفرانس بين المللي ، يايك سازمان بين المللي ، يا يكي از ارگانهاي آن به منظورپذيرفتن متن يك معاهده در آن كنفرانس

يا سازمان يا ارگان معرفي كرده باشد.

ماده 8 تاييد بعدي اقدامي كه بدون مجوز صورت گرفته باشد.

اقدام مربوط به انعقاد يك معاهده به وسيله شخصي كه به موجب ماده 7 ، نماينده كشور مربوطه براي اين منظورمحسوب نمي شود ، اثر حقوقي نخواهد داشت مگر آنكه متعاقبا به وسيله آن كشور مورد تاييد قرار گيرد.

ماده 9 پذيرش متن

1 _ به استثناي آنچه كه در بند 2 مقرر شده است ، پذيرفتن يك معاهده با رضايت همه دولتهايي كه در تنظيم آن شركت كرده اند تحقق مي يابد.

2 _ پذيرش متن يك معاهده در يك كنفرانس بين المللي باراي دو سوم دولت هاي حاضر و راي دهنده صورت مي گيرد مگر آنكه با همين اكثريت براي اعمال قاعده ديگري اتخاذ تصميم نمايند.

ماده 10 اعتبار بخشيدن به متن

متن يك معاهده به طرق ذيل قانونا معتبر و قطعي شمرده مي شود

الف به شيوه اي كه در متن معاهده مقرر شده و يا در موردموافقت كشورهايي است كه در تنظيم آن شركت كرده اند ، يا

ب در غياب چنين شيوه اي ، از طريق همزمان با كسب تكليف يا پاراف متن معاهده ، يا قطعنامه نهايي كنفرانسي كه در برگيرنده متن معاهده باشد توسط نمايندگان آن كشورها.

ماده 11 روشهاي اعلام رضايت به التزام در قبال يك معاهده

رضايت يك كشور به التزام در قبال يك معاهده ، از طريق امضا ، مبادله اسناد تشكيل دهنده يك معاهده تنفيذ ، پذيرش ، تصويب ، الحاق ، يا به هر وسيله ديگري كه موردتوافق قرار گرفته باشد ، اعلام مي شود.

ماده 12 اعلام رضايت به التزام در قبال يك معاهده از طريق امضا

1 _ رضايت يك كشور به التزام در قبال يك معاهده ازطريق امضاي نماينده آن كشور ،

درصورتي ابراز مي شودكه

الف _ معاهده مقرر كرده باشد كه امضا واجد چنين اثري خواهد بود.

ب _ به نحوي ديگر ثابت شود كه كشورهاي مذاكره كننده در خصوص اين كه امضا مي بايد چنين اثري داشته باشد ، توافق كرده اند يا

ج _ قصد كشور براي اعطاي اين اثر به امضا از اختيارات تام نماينده آن معلوم شود ، يا در حين مذاكرات بيان شده باشد.

2 _ به منظور اجراي مفاد بند 1

الف _ در صورت ثبوت توافق كشورهاي مذاكره كننده دراين خصوص ، پاراف به منزله امضاي معاهده محسوب مي شود.

ب _ امضاي همزمان با كسب تكليف به وسيله يك نماينده در صورتي كه به وسيله كشور مربوط تاييد شود ، امضاي قطعي معاهده محسوب خواهد شد.

ماده 13 اعلام رضايت به التزام در قبال يك معاهده از طريق مبادله اسناد تشكيل دهنده آن

رضايت كشورها به التزام در قبال معاهده اي كه به وسيله مبادله اسناد به وجود ميايد به صورت زير اعلام مي گردد

الف اسناد معاهده مقرر كرده باشد كه مبادله آنها چنين اثري خواهد داشت يا

ب به نحو ديگر ثابت شود كه آن كشورها در اين خصوص كه مبادله اسناد معاهده مي بايد چنين اثري داشته باشد ، توافق كرده باشند.

ماده 14 رضايت به التزام در قبال يك معاهده از طريق تنفيذ ، قبولي يا تصويب

1 _ رضايت يك كشور به التزام در قبال يك معاهده ازطريق تنفيذ ، به صورت زير اعلام مي گردد

الف _ معاهده اعلام چنين رضايتي از طريق تنفيذ را پيش بيني نموده باشد.

ب _ به نحو ديگري ثابت شود كه كشورهاي مذاكره كننده در خصوص لزوم تنفيذ توافق كرده اند.

ج _ نماينده كشور مربوطه معاهده را به شرط تنفيذ امضاكرده باشد يا

د _ قصد

كشور مربوطه داير بر امضاي معاهده به شرط تنفيذ از اختيارات تام نماينده آن كشور معلوم شود يا درحين مذاكرات بيان شده باشد.

2 _ اعلام رضايت يك كشور به التزام در قبال يك معاهده ازطريق قبولي يا تصويب تحت عنوان شرايط ناظر بر موردتنفيذ ، صورت مي گيرد.

ماده 15 رضايت به التزام در قبال يك معاهده از طريق الحاق

رضايت يك كشور به التزام در قبال يك معاهده از طريق الحاق به صور زير اعلام مي گردد

الف _ معاهده اعلام رضايت آن كشور به وسيله الحاق به معاهده را پيش بيني نموده باشد.

ب _ به نحو ديگري ثابت شود كه كشورهاي مذاكره كننده در خصوص اعلام رضايت آن كشور از طريق الحاق به معاهده توافق كرده اند يا

ج _ همه طرفهاي معاهده بعدا توافق كرده باشند كه رضايتان كشور ممكن است با الحاق به معاهده اعلام گردد.

ماده 16 مبادله يا توديع اسناد تصويب ، قبولي ، تاييد يا الحاق

به جز در مواردي كه معاهده روش ديگري را مقرر كرده باشد ، اسناد تصويب ، قبولي ، تاييد يا الحاق در صورتي به منزله اعلام رضايت كشور به التزام در قبال يك معاهده محسوب مي شود كه

الف _ اسناد ميان كشورهاي متعاهد مبادله شود

ب _ اسناد نزد امين توديع گردد ، يا

ج _ در صورتي كه در اين مورد توافق شده باشد ، اسناد به كشورهاي متعاهد يا امين ابلاغ گردد.

ماده 17 رضايت به التزام در قبال قسمتي از يك معاهده يا انتخاب مقررات مختلف آن

1 _ با حفظ مفاد ماده هاي 19 تا 23 ، رضايت يك كشور به التزام در قبال قسمتي از يك معاهده فقط در صورتي موثراست كه معاهده چنين اجازه اي را بدهد ، يا سايركشورهاي متعاهد

در اين مورد موافقت نمايند.

2 _ رضايت يك كشور به التزام در قبال معاهده اي كه حق انتخاب بين مقررت مختلف آن را مجاز مي داند فقط درصورتي موثر است كه تصريح شود رضايت مزبور درخصوص كداميك از مقررات معاهده ابراز شده است

ماده 18 الزام به خودداري از لطمه زدن به هدف و منظور يك معاهده قبل از لازم الاجرا شدن آن

يك كشور ملزم است از اقداماتي كه به هدف و منظور يك معاهده لطمه وارد مي كند خودداري ورزد ، هرگاه

الف _ معاهده را به شرط تنفيذ ، قبولي ، يا تصويب امضانموده و يا اسناد تشكيل دهنده معاهده را مبادله كرده باشد ، تا زماني كه قصدش را داير بر عدم الحاق به معاهده تصريح نمايد ، يا

ب _ رضايت خود به التزام در قبال معاهده را تصريحاموكول به لازم الاجرا شدن معاهده كرده باشد ، مشروط براين كه لازم الاجرا شدن آن به طور نامعقول به تاخير نيفتد.

فصل دوم - تحديد تعهد ( ماده 19 تا 23 )

ماده 19 تنظيم تحديد تعهد

يك كشور هنگام امضا ، تصويب ، قبولي ، تاييد يا الحاق به يك معاهده مي تواند تعهد خود نسبت به آن معاهده رامحدود كند مگر در صورتي كه

الف _ معاهده تحديد تعهد را ممنوع كرده باشد.

ب _ معاهده مقرر كرده باشد كه تحديد تعهد فقط در مواردخاص كه شامل تعهد مورد بحث نيست ، مجاز است ، يا

ج _ در غير موارد مشمول بندهاي ( الف ) و ( ب ) وقتي كه تحديد تعهد با هدف و منظور معاهده ، مغايرت داشته باشد.

ماده 20 قبول يا مخالفت با تحديد تعهد

1 _ تحديد تعهدي كه صريحا در يك معاهده مجاز شمرده شده باشد ، موافقت بعدي ساير

كشورهاي متعاهد را لازم ندارد مگر آنكه لزوم آن در معاهده قيد شده باشد.

2 _ در موردي كه از تعداد محدود كشورهاي مذاكره كننده و نيز هدف و منظور معاهده معلوم شود كه جاري بودن معاهده در كليت آن نسبت به تمام كشورهاي طرف معاهده شرط ضروري هر يك از آنها به التزام در قبال معاهده است تحديد تعهد بايد مورد قبول همه طرفهاي معاهده قرار گيرد.

3 _ در موردي كه معاهده سند تاسيس يك سازمان بين المللي باشد ، تحديد تعهد منوط به قبول اركان ذيصلاحيت آن سازمان است ، مگر اين كه معاهده ترتيب ديگري را مقرر كرده باشد.

4 _ در مواردي كه مشمول بندهاي مذكور در فوق نبوده ودر معاهده به نحو ديگري مقرر نشده باشد

الف _ قبول تحديد تعهد يك كشور به وسيله كشور ديگرمتعاهد نسبت به آنها در مقابل يكديگر طرف معاهده محسوب شوند.

ب _ مخالفت يك كشور متعاهد با تحديد تعهد يك كشورمانع از لازم الاجرا شدن معاهد بين كشور مخالف كننده وكشوري كه تعهد خود را محدود نموده است ، نمي شودمگر آنكه كشور مخالفت كننده قطعا منظور مخالف آن راابراز نموده باشد.

ج _ اقدامي كه رضايت يك دولت را داير بر التزام در قبال يك معاهده منعكس نموده و مضافا متضمن تحديد تعهدباشد ، به محض آن كه حداقل يك كشور ديگر متعاهدتحديد تعهد را بپذيرد ، اثر قانوني خواهد داشت

5 _ به منظور اجراي بندهاي 2 و4 چنانچه معاهده به نحوديگري مقرر نكرده باشد ، تحديد تعهد يك كشور وقتي ازجانب كشور ديگر قبول شده تلقي مي شود كه كشور اخيرتا پايان دوازده ماه پس از تاريخ آگهي از تحديد تعهد يا تازمان اعلام رضايت خودبه التزام درقبال

معاهده ، هركدام كه موخر باشد ، مخالفتي نسبت به تحديدتعهدابرازنكرده باشد.

ماده 21آثار حقوقي تحديد تعهد و مخالفت با آن

1 _ تحديد تعهد كه نسبت به طرف ديگر معاهده طبق مواد19 ، 20 ، 23 صورت گرفته باشد

الف _ براي كشوري كه تحديد تعهد اقدام نموده آن قسمت و به همان ميزان از مقررات معاهده را كه موضوع تحديدتعهد قرار گرفته است در رابطه وي با طرف ديگر ، تعديل مي نمايد و

ب _ براي طرف ديگر معاهده ، همان قسمت از مقررات معاهده را تا همان ميزان در قبال كشوري كه از تحديد تعهداستفاده مي كند ، تعديل مي نمايد.

2 _ تحديد تعهد به خودي خود مقررات معاهده را براي ساير طرفهاي معاهده تعديل نمي نمايد.

3 _ اگر كشوري كه با تحديد تعهد مخالفت كرده با لازم الاجرا شدن معاهده بين خود و كشوري كه به تحديد تعهداقدام نموده مخالفت نكند ، آن قسمت و به همان ميزان ازمقررات معاهده كه موضوع تعهد واقع شده است ، بين آنهااعمال نخواهد شد.

ماده 22 انصراف از تحديد تعهد و از مخالفت با آن

1 _ به جز در مواردي كه معاهده نحوه ديگري را مقررنمايد ، تحديد تعهد را مي توان در هر زمان مسترد داشت ورضايت كشوري كه تحديد تعهد را پذيرفته است براي آن انصراف ضرورت ندارد.

2 _ به جز در مواردي كه معاهده نحوه ديگري را مقررنمايد ، مخالفت با تحديد تعهد را مي توان در هر زمان مسترد داشت

3 _ به جز در مواردي كه معاهد نحوه ديگري را مقرر نمايديا روي نحوه ديگري توافق شده باشد

الف _ انصراف از تحديد تعهد تنها وقتي در مورد كشورديگر متعاهد واجد اثر حقوقي است كه اين امر به آن كشورديگر

ابلاغ شده باشد.

ب _ انصراف از مخالفت نسبت به تحديد تعهد تنها وقتي واجد اثر حقوقي است كه اين امر به كشوري كه به تحديدتعهد اقدام نموده است ، ابلاغ شده باشد.

ماده 23 روش تحديد تعهد

1 _ تحديد تعهد ، پذيرفتن صريح ، و يا مخالفت نسبت به آن بايد كتبا تنظيم شود و به كشورهاي متعاهد و سايركشورهايي كه حق پيوستن به آن معاهده را دارد ابلاغ گردد.

2 _ در صورتي كه تحديد تعهد در هنگام امضاي مشروط به تنفيذ يا قبول يا تصويب صورت گرفته باشد ، لازم است كشوري كه به تحديد تعهد اقدام مي كند ، هنگام اعلام رضايت به التزام در قبال معاهده ، اقدام خود را رسما تاييدنمايد. در چنين موردي تاريخ تحديد تعهد همان تاريخ تاييد در نظر گرفته خواهد شد.

3 _ اگر قبولي صريح يا مخالفت با تحديد تعهد قبل از تاييدتعهد به عمل آمده باشد ، احتياجي به تاييد مجدد آن قبولي يا مخالفت نيست

4 _ انصراف از تحديد تعهد يا مخالفت با آن بايد كتبا تنظيم شود.

فصل سوم - لازم الاجرا شدن و اجراي موقت معاهدات ( ماده 24 تا 25

ماده 24 لازم الاجرا شدن معاهدات

1 _ يك معاهده به صورت و در تاريخي كه در معاهده مقررشده است و يا به طريقي كه كشورهاي مذاكره كننده توافق كرده باشند ، لازم الاجرا مي گردد.

2 _ در صورتي معاهده اين امر را مقرر نكرده يا توافقي دراين مورد نشده باشد ، معاهده به محض آن كه تمام كشورهاي مذاكره كننده رضايت خود به التزام در قبال آن رااعلام كنند لازم الاجرا مي گردد.

3 _ در صورتي كه اعلام رضايت يك كشور به التزام در قبال يك معاهده در تاريخي بعد از تاريخ لازم الاجرا شدن معاهده صورت گيرد ، معاهده براي

آن كشور از زمان تاريخ موخر لازم الاجرا خواهد بود مگر در مواردي كه معاهده نحوه ديگري را مقرر كرده باشد.

4 - مقررات معاهده ناظر بر تاييد اعتبار متن آن ، ثبوت رضايت كشورها به التزام نسبت به معاهده ، نحوه و تاريخ لازم الاجرا شدن ، تحديد تعهد ، وظايف امين و سايرموضوعاتي كه لزوما قبل از لازم الاجرا شدن معاهده مطرح مي شود ، از زمان پذيرفتن متن معاهده لازم الرعايه خواهندبود.

ماده 25 اجراي موقت

1 _ يك معاهده يا قسمتي از آن در صورتي قبل از لازم الاجرا شدن آن موقتا اجرا خواهد شد كه

الف _ معاهده خود چنين امري را مقرر نمايد ، يا

ب _ كشورهاي مذاكره كننده به طريق ديگري در اين موردتوافق كرده باشند.

2 _ به جز در مواردي كه معاهده نحوه ديگري را مقررنمايد و يا كشورهاي مذاكره كننده به نحو ديگري توافق كرده باشند ، در صورتي كه كشوري به كشورهاي ديگري كه مابين آنها معاهده موقتا اجرا مي شود اطلاع بدهد كه قصد پيوستن به معاهده را ندارد ، اجراي موقت معاهده ياقسمتي از آن در ارتباط با كشور مذكور متوقف خواهد شد.

بخش سوم رعايت ، اجرا و تفسير معاهدات
فصل اول - رعايت معاهدات ( ماده 26 تا 27 )

ماده 26 الزام آور بودن معاهدات

هر معاهده لازم الاجرايي براي طرفهاي آن تعهدآور است و بايد توسط آنها با حسن نيت اجرا گردد.

ماده 27 حقوق داخلي و رعايت معاهدات

يك طرف معاهده نمي تواند به حقوق داخلي خود به عنوان توجيهي براي قصور خود در اجراي معاهده استنادنمايد. اين قاعده تاثيري بر ماده 46 نخواهد داشت

فصل دوم - اجراي معاهدات ( ماده 28 تا 30 )

ماده 28 عطف به ماسبق نشدن معاهدات

به استثناي مواردي كه از معاهده و يا از طرق ديگر قصدديگري استنباط شود ، مقررات يك معاهده براي يك طرف در ارتباط با عمل حقوقي يا واقعه اي كه قبل از تايخ لازم الاجرا شدن معاهده صورت گرفته يا وضعيتي كه قبل از لازم الاجرا شدن معاهده خاتمه يافته باشد ، تعهدآورنيست

ماده 29 قلمرو سرزميني معاهدات

به استثناي مواردي كه از معاهده يا از طرق ديگر قصدديگري استنباط شود معاهده براي هر طرف در تمامي قلمرو وي تعهدآور است

ماده 30 اجراي معاهدات متعاقب يكديگر كه ناظر بر موضوع واحد باشند.

1 _ با رعايت ماده 103 منشور ملل متحد ، حقوق وتعهدات كشورهاي طرف معاهداتي كه متعاقب يكديگر ودر خصوص موضوع واحدي منعقد مي گردد طبق بندهاي زير تعيين خواهد شد.

2 _ در موردي كه معاهده اي تصريح كند كه مشمول يك معاهده قبلي يا بعدي است و يا آنكه نبايد مغاير با معاهده قبلي يا بعدي محسوب شود ، مقررات آن معاهده ديگر(قبلي يا بعدي ملاك خواهد بود.

3 _ در موردي كه همه طرفهاي معاهده قبلي طرفهاي معاهده بعدي نيز باشند ولي معاهده قبلي فسخ نشده و يااجراي آن به موجب ماده 59 معلق نشده باشد ، معاهده قبلي فقط تا حدودي اجرا مي شود كه مفاد آن با معاهده بعدي منطبق باشد.

4

در موردي كه طرفهاي معاهده بعدي شامل همه طرفهاي معاهده قبلي نباشد

الف _ بين كشورهاي طرف هر دو معاهده ، قاعده مذكور دربند 3 رعايت خواهد شد.

ب _ بين كشوري كه طرف هر دو معاهده است و كشوري كه فقط طرف يكي از آنها است ، معاهده اي كه هر دو كشورطرف آن هستند ، حاكم بر حقوق و تعهدات مشترك آنهاخواهد بود.

5 _ بند 4 فوق تاثيري بر ماده 41 يا بر هر مسأله مربوط به مسووليت كه ممكن است براي يك كشور به سبب انعقاد يااجراي معاهده اي كه مقررات آن مغاير تعهدات آن كشوردر قبال يك كشور ديگر در چهارچوب معاهده اي ديگرباشد ، پيش آيد ، نخواهد داشت

فصل سوم تفسير معاهدات ( ماده 31 تا 33 )

ماده 31 قاعده كلي تفسير

1 _ يك معاهده با حسن نيت و منطبق با معناي معمولي اي كه بايد به اصطلاحات آن در سياق عبارت و در پرتوموضوع و هدف معاهده داده شود ، تفسير خواهد شد.

2 _ به منظور تفسير يك معاهده ، سياق عبارت ، علاوه برمتن كه شامل مقدمه و ضمايم نيز مي شود مشتمل است بر

الف _ هرگونه توافق مربوط به معاهده كه بين كليه طرفهاي معاهده در ارتباط با انعقاد آن حاصل شده است

ب _ هر نوع سندي كه توسط يك يا چند طرف در ارتباط باانعقاد معاهده تنظيم شده و توسط طرفهاي ديگر به عنوان سندي مربوط به معاهده پذيرفته شده است

3 _ همراه با سياق عبارت ، به موارد زير نيز توجه خواهدشد

الف _ هرگونه توافق آتي بين طرفهاي معاهده در خصوص تفسير معاهده يا اجراي مقررات آن

ب _ هر نوع رويه بعدي در اجراي معاهده كه مويد توافق طرفهاي معاهده در خصوص تفسير

آن باشد.

ج _ هر قاعده مرتبط حقوق بين الملل كه در روابط بين طرفهاي معاهده قابل اجرا باشد.

4 _ در صورتي كه ثابت شود قصد طرفهاي معاهده معناي خاصي از يك اصطلاح بوده است ، همان معني به اصطلاح مزبور داده خواهد شد.

ماده 32 وسايل تكميلي تفسير

از وسايل تكميلي تفسير ، منجمله كارهاي مقدماتي واوضاع و احوال ناظر بر انعقاد معاهده مي توان به منظورتاييد معناي متخذ از اجراي ماده 31 ، و يا تعيين معناي معاهده در صورتي كه تفسير آن طبق ماده 31.

الف _ معنايي مبهم يا بي مفهوم القا كند ، يا

ب _ منجر به نتيجه اي شود كه آشكارا بي مفهوم يا نامعقول باشد ، استفاده نمود.

ماده 33 تفسير معاهداتي كه به دو يا چند زبان اعتبار دارند.

1 _ وقتي كه اعتبار معاهده اي به دو يا چند زبان تصديق شده باشد ، متن آن در هر يك از آن زبانها به نحو يكسان معتبر خواهد بود مگر آنكه معاهده مقرر نمايد ، يا طرفهاي معاهده توافق كنند در صورت اختلاف متن معيني ملاك خواهد بود.

2 _ متن معاهده به زباني غير از زبانهايي كه اعتبار متن معاهده به آنها تصديق شده است تنها در صورتي معتبرخواهد شد كه معاهده آن را پيش بيني كرده باشد ، ياطرفهاي متعاهد آنگونه توافق كرده باشند.

3 _ اصل بر اين است كه اصطلاحات يك معاهده در تماميان ، داراي معناي واحدي هستند.

4 _ به جز موردي كه متن خاصي به موجب بند يك ملاك قرار مي گيرد ، چنانچه مقايسه متون معتبر معاهده اختلافي را در معني نشان دهد كه از طريق اعمال مواد (31) و (32)قابل رفع نباشد ، معنايي برگزيده خواهد داشت كه نظر به موضوع و هدف معاهده بهتر

تلفيق را بين متون مزبوربرقرار مي سازد.

فصل چهارم - معاهدات و كشورهاي ثالث ( ماده 34 تا 38

ماده 34 قاعده كلي در ارتباط با كشورهاي ثالث

يك معاهده براي كشور ثالث بدون رضايت وي تعهدات ياحقوقي ايجاد نمي كند.

ماده 35 معاهداتي كه براي كشور ثالث تعهداتي ايجاد مي كند.

مقررات يك معاهده در صورتي براي يك كشور ثالث ايجاد تعهد مي نمايد كه قصد طرفهاي معاهده ايجاد تعهدبراي آن كشور از طريق مقررات مزبور باشد و كشور ثالث كتبا و به طور صريح آن را بپذيرد.

ماده 36 معاهداتي كه براي كشورهاي ثالث حقوقي ايجاد مي كند.

1 _ مقررات يك معاهده در صورتي براي يك كشور ثالث ايجاد حق مي نمايد كه قصد طرفهاي معاهده از مقررات مزبور اعطاي آن حق به كشور ثالث ، يا به گروهي ازكشورها كه كشور ثالث بدان تعلق دارد ، يا به همه كشورهاباشد و خود كشور ثالث نيز با آن موافقت نمايد ، تا زماني كه خلاف آن احراز نشود ، اصل رضايت كشور ثالث است مگر آنكه معاهده ترتيب ديگري مقرر نمايد.

2 _ كشوري كه در اجراي بند يك حقي را اعمال مي كندبايد در اين خصوص شرايط پيش بيني در معاهده ياشرايطي را كه در انطباق با معاهده ثابت است ، رعايت كند.

ماده 37 رجوع يا جرح و تعديل تعهدات يا حقوق كشورهاي ثالث

1 _ در موردي كه به موجب ماده 35 تعهدي براي يك كشور ثالث ايجاد شده باشد ، تعهد مزبور تنها با رضايت طرفهاي معاهده و كشور ثالث قابل رجوع يا جرح و تعديل خواهد بود مگر آنكه ثابت شود آنها در خصوص ترتيب ديگري توافق كرده اند.

2 _ در موردي كه طبق ماده 2 حقي براي يك كشور ثالث ايجاد شده باشد چنانچه ثابت شود كه مقصود اين بوده است كه از آن

حق رجوع نشود و يا بدون رضايت كشورثالث جرح و تعديل نشود ، طرفهاي معاهده نمي تواند از آن حق رجوع و يا در آن جرح و تعديل نمايد.

ماده 38 قواعدي در معاهده كه بر اساس عرف بين المللي براي كشور ثالث الزام آور مي شوند

هيچ كدام از ترتيبات مواد 34 و 47 مانع از آن نيست كه يك قاعده مندرج در يك معاهده كه به عنوان قاعده عرفي درحقوق بين الملل شناخته شده است ، براي كشور ثالث الزام آور گردد.

بخش چهارم اصلاح جرح و تعديل معاهدات ( ماده 39 تا 41

ماده 39 قاعده كلي مربوط به اصلاح معاهدات

يك معاهده با موافقت طرفهاي معاهده قابل اصلاح مي باشد ، جز در مواردي كه معاهده ترتيب ديگري را معين كرده باشد ، قواعد بخش دوم در خصوص چنين موافقتي مجري خواهد بود.

ماده 40 اصلاح معاهدات چند جانبه

1 _ جز در مواردي كه معاهده ترتيب ديگري را معين نموده باشد ، اصلاح معاهدات چند جانبه تابع مقررات بندهاي زير است

2 _ هر نوع پيشنهاد اصلاح معاهده چند جانبه بين تمامي طرفهاي معاهده بايد به همه كشورهاي متعاهد ابلاغ شودو هر كدام از آنها حق خواهد داشت در امور زير شركت كند

الف _ اتخاذ تصميم در خصوص اقدامي كه مي بايد درارتباط با آن پيشنهاد صورت گيرد.

ب _ مذاكره و انعقاد هر نوع موافقتنامه اي براي اصلاح معاهده

3 _ هر كشوري كه حق الحاق به معاهده اي را داشته باشد ، حق الحاق به معاهده اصلاح شده را نيز خواهد داشت

4 _ موافقت نامه مربوط به اصلاح ، كشوري را كه قبلا طرف معاهده بوده ولي به موافقت نامه مزبور ملحق نمي شود ، متعهد نمي كند. بند 4 (ب ماده 30 در مورد اين چنين كشوري مجري خواهد بود.

5 _ هر كشوري كه پس

از لازم الاجرا شدن موافقت نامه اصلاحي به معاهده اصلاح شده محسوب خواهد شد و ،

ب _ در قبال هر طرف معاهده اي كه تعهدي در قبال موافقت نامه اصلاحي ندارد طرف معاهده اصلاح نشده محسوب خواهد شد.

ماده 41 موافقت نامه هاي جرح وتعديل معاهدات چند جانبه كه فقط بين بعضياز طرفها منعقدمي گردد.

1 _ دو يا چند طرف يك معاهده چند جانبه فقط در صورتي مي تواند موافقت نامه اي براي جرح و تعديل معاهده بين خود منعقد كنند كه

الف _ امكان چنين جرح و تعديلي توسط معاهده پيش بيني نشده باشد ، يا

ب _ معاهد ، جرح و تعديل مزبور را ممنوع ننموده باشدمشروط بر اين كه

1_ جرح و تعديل تاثيري در استفاده از حقوق ساير طرفهاي معاهده ، طبق معاهده ، و يا در انجام تعهدات آنان نداشته باشد ، و

2 _ جرح وتعديل مزبور به ترتيباتي از معاهده مربوط نشودكه تخلف از آنها با اجراي موثر موضوع و هدف معاهده دركليت آن ، مباينت داشته باشند.

3 _ در خصوص مورد مشمول بند 1 ( الف ) جز در مواردي كه معاهده ترتيب ديگري را مقرر نمايد ، طرفهاي موردبحث بايد قصد خود مبني برانعقاد موافقت نامه و همچنين جرح و تعديلات ناشي از موافقت نامه را به ساير طرفهاي معاهده ابلاغ نمايند.

بخش پنجم بي اعتباري ، فسخ و تعليق اجراي معاهدات
فصل اول ترتيبات كلي ( ماده 42 تا 46 )

ماده 42 اعتبار و ادامه نفوذ معاهدات

1 _ اعتبار يك معاهده يا رضايت يك كشور به التزام در قبال يك معاهده تنها از طريق اعمال عهدنامه حاضر قابل اعتراض مي باشد.

2 _ فسخ يا رد يك معاهده يا خروج يك طرف از آن تنها براساس اعمال مقررات همان معاهده يا عهدنامه حاضرصورت مي گيرد. همين قاعده در مورد تعليق اجراي يك معاهده مجري است

ماده 43 تعهدات ناشي از حقوق بين الملل

و مستقل از يك معاهده

بي اعتباري ، فسخ ، يا رد يك معاهده و نيز خروج يكي ازطرفهاي معاهده يا تعليق اجراي آنكه ناشي از اعمال عهدنامه حاضر يا مقررات خود معاهده باشد ، به هيچ وجه تاثيري در وظيفه يك كشور در انجام تعهدات مندرج درمعاهده كه طبق حقوق بين الملل و مستقل از معاهده مزبورملزم به رعايت آنها است ، نخواهد داشت

ماده 44 تفكيك پذيري مقررات معاهده

1 _ هر طرف مي تواند حق خود را داير بر رد ، يا خروج ازيك معاهده يا تعليق اجراي آن كه ناشي از مقررات معاهده يا ماده 56 عهدنامه حاضر باشد ، تنها در خصوص تمامي معاهده اعمال كند مگر آن كه ، معاهده مزبور ترتيب ديگري را مقرر نمايد يا طرفهاي معاهده به نحو ديگري توافق كنند.

2 _ استناد به مبناي بي اعتباري ، فسخ ، يا خروج از يك معاهده و يا تعليق اجراي آن كه طبق عهدنامه حاضرپذيرفته شده باشد ، جز در شرايط پيش بيني شده دربندهاي ذيل يا ماده 60 فقط مي تواند نسبت به تمامي معاهده انجام گيرد.

3 _ اگر مبناي مورد بحث فقط به مواد مشخصي مرتبط باشد ، تنها در خصوص همان مواد مي توان به آن استناد كردمنوط به اين كه

الف _ مواد مزبور را از حيث اجرا از بقيه معاهده قابل تفكيك باشند.

ب _ از معاهده بتوان استنباط كرد يا به نحو ديگري ثابت شود كه پذيرش مواد مورد بحث مبناي اساسي رضايت طرف يا طرفهاي ديگر به التزام نسبت به كل معاهده نبوده است ، و

ج _ ادامه اجراي بقيه ترتيبات معاهده غير عادلانه نباشد.

4 _ در موارد مشمول مواد 49 و 50 كشوري كه حق استنادبه

تقلب يا ارتشا را دارد مي تواند حق مزبور از موادمشخص اعمال كند.

5 _ در موارد مشمول مواد 51 و 52 و 53 تفكيك مقررات معاهده مجاز نيست

ماده 45 از دست دادن حق استناد به مبناي بي اعتباري ، فسخ ، يا خروج از يك معاهده يا تعليق اجراي آن

يك كشور نمي تواند بر مبنايي براي بي اعتباري ، فسخ ، ياخروج از يك معاهده يا تعليق اجراي آن ، به موجب مواد46 تا 50 يا مواد 60 و 62 استناد نمايد مگرپس از واقعيات

الف _ صريحا قبول كرده باشد كه ، حسب موردمعاهده معتبريا لازم الاجرا بوده و اجراي آن مي تواند ادامه يابد يا ،

ب _ به دليل نحوه رفتارش بايد آن كشور را ، حسب مورد ، موافق با اعتبار ادامه نفوذيااجراي معاهده محسوب داشت

فصل دوم بي اعتباري معاهدات ( ماده 46 تا 53 )

ماده 46 مقررات حقوق داخلي در خصوص صلاحيت انعقاد معاهدات

1 _ يك كشور نمي تواند با تكيه بر اين واقعيت كه اعلام رضايت وي به التزام در قبال يك معاهده تجاوزي نسبت به مقررات حقوق داخلي وي در خصوص صلاحيت انعقادمعاهدات بوده است ، به بي اعتباري رضايت خود ، استنادنمايد مگر آنكه تجاوز مزبور بارز بوده و با قاعده اي ازحقوق داخلي مربوط شود كه داراي اهميت اساسي است

2 _ تجاوز وقتي بارز است كه بر كشوري كه طبق رويه معمول و حسن نيت دراين مورد عمل كرده است ، به طورعيني روشن باشد.

ماده 47 محدوديتهاي خاص در اختيارات لازم براي اعلام و رضايت يك كشور

اگر اختيار يك نماينده براي اعلام رضايت يك كشور ، به التزام در قبال معاهده اي معين موضوع محدوديت خاص واقع شود ، عدم رعايت اين محدوديت توسط نماينده مزبور نمي تواند

به عنوان بي اعتباري رضايت ابراز شده مورد استناد واقع شود مگر آن كه پيش از اعلام رضايت ، اين محدوديت به آگاهي ديگر دولتهاي طرف مذاكره رسيده باشد.

ماده 48 اشتباه

1 _ در صورتي كه اشتباه به واقعيت يا وضعيتي مربوط باشدكه به تصور يك كشور در زمان انعقاد معاهده موجود بوده است و اين امر مبناي اساسي رضايت وي به التزام نسبت به معاهده را تشكيل داده باشد آن كشور مي تواند به عنوان بي اعتباري بودن رضايت خود به التزام نسبت به معاهده ، به اشتباه خود استناد كند.

2 _ چنانچه كشور مزبور با رفتار خود به بروز اشتباه كمك كرده باشد يا اوضاع و احوال به گونه اي باشد كه وي مي بايد از امكان اشتباه آگاه مي بود ، بند 1 ناظر بر موضوع نخواهد بود.

3 _ اشتباهي كه منحصرا مربوط به عبارات متن معاهده مي شود تاثيري در اعتبار آن ندارد و در آن صورت مفادماده 79 حاكم خواهد بود.

ماده 49 تقلب

هرگاه كشوري بر اثر رفتار متقلبانه كشور ديگر طرف مذاكره معاهده اي منعقد سازد ، مي تواند به عنوان بي اعتباربودن رضايت خود به التزام در قبال معاهده به تقلب استنادنمايد.

ماده 50 ارتشاي نماينده يك كشور

هرگاه اعلام رضايت كشوري به التزام در قبال يك معاهده از طريق رشوه به نماينده وي خواه به طور مستقيم يا به طور غير مستقيم وتوسط يك كشور ديگر طرف مذاكره ، تحصيل شده باشد ، كشور مزبور مي تواند به عنوان بياعتبار بودن رضايت خود به التزام در قبال معاهده به ارتشا استناد نمايد.

ماده 51 اجبار نماينده يك كشور

اگر اعلام رضايت يك كشور به التزام در قبال يك معاهده بر اثر اجبار نماينده آن كشور از طريق اقدامات يا تهديدات عليه او تحصيل

شده باشد داراي هيچ گونه اثر حقوقي نيست

ماده 52 اجبار يك كشور به وسيله تهديد يا اعمال زور

معاهده اي كه انعقاد آن به وسيله تهديد يا اعمال زور و درنقض اصول حقوق بين المللي مندرج ملل متحد تحصيل شده باشد ، باطل خواهد بود.

ماده 53 معاهدات متعارض با يك قاعده آمره حقوق بين الملل عام (قواعد آمره

معاهده اي كه در زمان انعقاد با يك قاعده آمره حقوق بين الملل عام در تعارض باشد ، باطل است به منظورعهدنامه حاضر ، قاعده آمره حقوق بين الملل عام قاعده اياست كه به وسيله اجماع جامعه بين المللي كشورها به عنوان قاعده اي تخلف ناپذير كه تنها توسط يك قاعده بعدي حقوق بين الملل عام با همان ويژگي قابل تعديل مي باشد ، پذيرفته و به رسميت شناخته شده است

فصل سوم فسخ و تعديل اجراي معاهدات ( ماده 54 تا 64

ماده 54 فسخ يك معاهده يا خروج از آن به موجب مقررات معاهده يا با رضايت طرفهاي معاهده

فسخ معاهده يا خروج يك طرف از آن به طرق ذيل ممكن خواهد بود

الف _ به موجب مقررات معاهده ، يا

ب _ در هر زمان با رضايت كليه طرفها پس از مشاوره باديگر كشورهاي متعاهد.

ماده 55 كاهش تعداد كشورهاي طرف يك معاهده چند جانبه به كمترازتعدادلازم جهت لازم الاجرا شدن آن

جز در مواردي كه معاهده ترتيب ديگري را مقرر نمايد ، يك معاهده چند جانبه تنها به اين دليل كه تعداد طرفهايان به كمتر از تعدادي كه براي لازم الاجرا شدن آن ضرورت دارد تقليل يافته است ، خاتمه مي يابد.

ماده 56 رد يا خروج از معاهده اي كه حاوي مقرراتي درخصوص فسخ ، رد يا خروج از آن نيست

1 _ معاهده هايي كه در آن مقررات مربوط به فسخ وجودندارد و

رد خروج از آن پيش بيني نشده است ، قابل ردنيست و نمي توان از آن خارج شد مگر آن كه

الف _ مسلم شود كه طرفهاي معاهده قصد داشته اند امكان رد يا خروج از آن را بپذيرند ، يا

ب _ ماهيت معاهده به گونه اي باشد كه بتوان حق رد ياخروج از آن را استنباط كرد.

2 _ قصد رد معاهده يا خروج از آن طبق بند 1 بايد لااقل دوازده ماه پيش از رد يا خروج ابلاغ شود.

ماده 57 تعليق اجراي يك معاهده طبق مقررات معاهده يا به موجب رضايت طرفهاي آن

اجراي يك معاهده را در قبال همه طرفهاي معاهده يا يك طرف خاص معاهده مي تواند در موارد ذيل معلق گرد

الف _ طبق مقررات خود معاهده ، يا

ب _ در هر زمان با رضايت كليه طرفهاي معاهده پس ازمشاوره با ديگر كشورهاي متعاهد

ماده 58 تعليق اجراي يك معاهده چند جانبه به موجب توافق فقط بعضي از طرفهاي معاهده

1 _ دو يا چند طرف يك معاهده چند جانبه مي توانندموافقت نامه اي منعقد ساخته و اجراي مقررات عهدنامه راموقتا و تنها بين خود به حال تعليق در آورند اگر

الف _ امكان چنين تعليقي در خود معاهده پيش بيني شده باشد ، يا

ب _ تعليق مورد بحث به موجب معاهده ممنوع نگرديده باشد مشروط بر اين كه

1 _ تعليق اجراي معاهده به استفاده حقوق ديگر طرفهاي معاهده طبق معاهده آسيب نرسانده و مانع از انجام تعهدات آنان نگردد ، و

2 _ با موضوع وهدف معاهده مباينت نداشته باشد

1 _ در موارد مشمول بند 1 (الف ، چنانچه معاهده ترتيب ديگري معين نكرده باشد ، طرفهاي مورد بحث بايد ديگرطرفهاي معاهده را از قصد خود مبني بر

انعقاد موافقت نامه و از آن دسته از مقررات معاهده كه قصد تعليق اجراي آنهارا دارند مطلع نمايند.

ماده 59 فسخ يا تعليق تلويحي اجراي يك معاهده به سبب انعقاد معاهده موخر

1 _ وقتي كه كليه طرفهاي يك معاهده به انعقاد معاهده موخري در خصوص موضوع واحد مبادرت مي ورزندمعاهده مقدم فسخ شده محسوب خواهد شد اگر

الف _ ازمعاهده موخر استنباط شود يا به نحو ديگري مسلم شود كه قصد طرفها اين بوده است كه موضوع تابع مقررات معاهده موخر باشد ، يا

ب _ مقررات معاهده موخر به گونه اي با مقررات معاهده مقدم غير قابل انطباق باشد كه اجراي همزمان هر دومعاهده غير ممكن باشد.

2 _ اگر از مفاد معاهده موخر استنباط شود ، يا به نحوديگري ثابت شود كه قصد دول متعاهد تنها تعليق معاهده بوده است ، فقط اجراي معاهده معلق تلقي خواهد گرديد.

ماده 60 فسخ يك معاهده يا تعليق اجراي آن در نتيجه نقض

1 _ نقض اساسي يك معاهده دو جانبه از سوي يكي ازطرفين ، طرف ديگر معاهده رامجاز مي دارد تا به نقض مزبور به عنوان مبناي فسخ ، يا تعليق كامل يا بخشي از آن استناد نمايد.

2 _ نقض اساسي يك معاهده چند جانبه توسط يكي ازطرفهاي معاهده

الف _ به ديگر طرفهاي معاهده حق مي دهد تا با موافقت جمعي به تعليق اجراي تمام يا بخشي از معاهده اقدام كنند ، و يا نسبت به فسخ آن

1_ خواه در روابط بين خود از سويي و كشور متخلف ازسوي ديگر ، يا

2 _ در روابط بين تمامي كشورهاي امضا كننده مبادرت نمايند.

ب _ به طرفي كه به ويژه از نقض معاهده زيان ديده است حق مي دهد تا با استناد به آن ، تمام

يا بخشي از اجراي معاهده را در روابط بين خود و كشور متخلف به حال تعليق در آورد.

ج _ به هر يك از طرفهاي معاهده به استثناي كشور متخلف حق مي دهد تا با استناد به آن ، اجراي تمام يا بخشي ازمعاهده را در ارتباط با خود معلق نمايد ، به شرط آن كه ماهيت معاهده به گونه اي باشد كه نقض اساسي مقرراتان توسط يك طرف ، وضعيت هر كدام از طرفهاي ديگر رادر اجراي بعدي تعهدات وي كه از معاهده ناشي مي شوند ، از پايه دگرگون سازد.

3 _ به منظور ماده حاضر ، نقض اساسي يك معاهده تشكيل مي شود از

الف _ اعراض از معاهده به طريقي كه مورد تاييد عهدنامه حاضر نباشد ، يا

ب _ تخلف از مقرراتي كه براي تحقق موضوع يا هدف معاهده اساسي باشد.

4 _ بندهاي اخير به اعتبار هيچ يك از مقررات معاهده كه در صورت نقض معاهده نيز مجري خواهند بود ، آسيب نمي رسانند.

5 _ بندهاي 1 تا 3 فوق ، بر مقررات مربوط به حمايت ازافراد انسان كه در معاهداتي كه جنبه بشر دوستانه دارندگنجانيده مي شود ، خصوصا مقرراتي كه ناظر بر منع اقدامات تلافي جويانه عليه اشخاص مورد حمايت معاهدات مزبور است ، جاري نمي باشد.

ماده 61 حدوث شرايطي كه اجراي معاهده را غير ممكن مي كند.

1 _ اگر عدم امكان اجراي معاهده ناشي از محو يا انهدام دايمي موضوعي باشد كه براي اجراي معاهده اجتناب ناپذير باشد هر طرف معاهده مي تواند به عدم امكان اجراي معاهده به عنوان مبناي فسخ معاهده ياخروج از آن استناد كرد.

2 _ عدم امكان معاهده نمي تواند به عنوان مبناي فسخ ياخروج از يك معاهده و يا تعليق اجراي آن مورد استناد يك طرف قرار گيرد هرگاه عدم امكان خود ناشي

از نقض تعهدات معاهده يانقض هر تعهد ديگر بين المللي در قبال طرفهاي ديگر معاهده از سوي طرف متخلف باشد.

ماده 62 تغيير اساسي اوضاع و احوال

1 _ تغيير اساسي در اوضاع و احوال موجود در زمان انعقادمعاهده كه حدوث آن توسط طرفهاي معاهده پيش بيني نشده باشد ، نمي تواند به عنوان مبناي فسخ يا خروج ازمعاهده مورد استناد قرار گيرد مگر آن كه

الف - وجود اوضاع واحوال مزبور مبناي اساسي رضايت طرفهاي معاهده به التزام نسبت به معاهده باشد ، و

ب _ اثر اين تغيير ، دگرگوني اساسي در ابعاد تعهداتي باشدكه به موجب معاهده هنوز مي بايد اجرا شوند.

2 _ در موارد ذيل ، تغيير اساسي اوضاع واحوال نمي تواندبه عنوان مبناي فسخ يا خروج از معاهده مورد استناد واقع شود

الف _ اگر معاهده اي باشد كه مرز را تعيين مي نمايد ، يا

ب _ اگر تغيير اساسي ناشي از نقض تعهدات معاهده ، يانقض هر تعهد ديگر بين المللي در قبال طرفهاي ديگرمعاهده از سوي طرفي باشد كه به آن تغيير استناد مي كند.

3 _ اگر به موجب يكي از بندهاي اخير الذكر يكي ازطرفهاي معاهده ، حق داشته باشد كه به تغيير اساسياوضاع و احوال به عنوان مبناي فسخ يا خروج از معاهده استناد نمايد ، مضافا حق خواهد داشت تا به آن تغيير به عنوان مبناي تعليق اجراي معاهده نيز استناد كند.

ماده 63 قطع روابط ديپلماتيك يا كنسولي

جز در مواردي كه وجود روابط ديپلماتيك يا كنسولي براياجراي معاهدات اجتناب ناپذير باشد ، قطع روابط ديپلماتيك يا كنسولي بين طرفهاي معاهده تاثيري در روابط حقوقي آنها كه به موجب معاهده برقرار شده است ، نمي گذارد

ماده 64 تاسيس يك قاعده آمرانه جديد حقوق بين الملل

عام (قواعد آمره

اگر يك قاعده آمره جديد حقوق بين الملل عام تاسيس گردد ، هر معاهده موجودي در تعارض با قاعده مزبورباشد ، باطل و منفسخ مي گردد.

فصل چهارم روشها ( ماده 65 تا 68 )

ماده 65 روشي كه بايد در موارد بي اعتباري ، فسخ ، يا خروج از يك معاهده و يا تعليق آن تبعيت گردد

1 _ طرفي كه بر اساس مقررات عهدنامه حاضر به عيبي دراعلام قصد خود داير بر التزام نسبت به يك معاهده يا به معناي ديگري براي نفي اعتبار معاهده استناد كند تا آن رافسخ نمايد ، يا خروج خود از آن را اعلام داشته و يااجرايش را معلق گرداند ، بايد ديگر طرفهاي معاهده را ازادعايش آگاه كند. در اين اخطار اقداماتي كه به پيشنهاد وي مي بايد انجام گيرد با ذكر دلايل آنها بايد مشخص گردند.

2 _ اگر پس از انقضاي مهلتي كه به استثناي موارد فوري خاص كمتر از سه ماه از دريافت اخطار مزبور نخواهد بود ، هيچ يك از طرفهاي معاهده اعتراضي نكند ، طرفي كه اقدام به اخطار كرده است مي تواند به نحوي كه در ماده 67مقرر شده در مورد عمل به پيشنهاداتش اقدام نمايد.

3 _ اگر از جانب ديگر هر يك از طرفهاي معاهده اعتراضي مطرح سازد ، طرفهاي معاهده بايد با توسل به طرق مذكوردر ماده 33 منشور ملل متحد راه حلي را جستجو نمايند.

4 _ هيچ يك از بندهاي اخير در حقوق يا تعهدات طرفهاي معاهده كه ناشي از مقررات لازم الاجرايي باشد كه آنها رادر خصوص حل و فصل اختلافاتشان متعهد مي كند ، تاثيري نخواهد داشت

5 _ با حفظ مفاد ماده 45 اين كه كشوري اخطار مورد اشاره در بند 1 را ارسال

نكرده باشد مانع از اين نيست كه درپاسخ به طرف ديگري كه خواستار اجراي معاهده يا مدعي نقض آن است ، به اخطار مزبور مبادرت نمايد.

ماده 66 روشهاي حل و فصل قضايي ، داوري و سازش

اگر به موجب بند 2 ماده 65 پس از دوازده ماه از تاريخ اعلام اعتراض هيچ راه حلي يافت نشده باشد ، از روشهاي زير پيروي خواهد شد.

الف _ هر طرف اختلاف را رابطه با اجرا يا تفسير مواد 53 و64 مي تواند به موجب يك دادخواست كتبي دعوي را به منظور اتخاذ تصميم در ديوان بين المللي دادگستري مطرح نمايد مگر آن كه طرفهاي اختلاف با رضايت مشترك توافق نمايند كه آن را به داوري ارجاع كنند.

ب _ هر طرف اختلاف در رابطه با اجرا يا تفسير يكي ديگراز مواد بخش پنجم عهدنامه حاضر مي تواند با تسليم تقاضايي در اين خصوص به دبير كل سازمان ملل متحد ، روشي را كه در ضميمه عهدنامه حاضر پيش بيني شده است ، تعقيب كند.

ماده 67 اسناد اعلام بي اعتباري ، فسخ ، يا خروج از يك معاهده يا تعليق اجراي آن

1 _ اخطار مقرر در بند 1 ماده 65 بايد كتبي باشد.

2 _ هر اقدامي جهت اعلام بي اعتباري ، فسخ يا خروج ازيك معاهده ، تعليق اجراي آن طبق مقررات آن معاهده يامفاد بندهاي 2 يا 3 ماده 65 بايد از طريق سندي صورت گيرد كه به ديگر طرفهاي منعكس شده باشد. اگر سندمزبور به وسيله رييس كشور ، رييس دولت ، يا وزير امورخارجه امضا نشده باشد ، ممكن است از نماينده كشورارسال كننده سند دعوت شود تا (سند) تام الاختيار خود راارايه نمايد.

ماده 68 استرداد اخطارها

و اسناد مقرر در مواد 65 و 67

اخطار يا سندي كه در مواد 65 و 67 پيش بيني شده است در هر زمان پيش از تاريخ نفوذ آن قابل استرداد مي باشد.

فصل پنجم آثار بي اعتباري ، فسخ ، يا تعليق اجراي يك معاهده ( ماده 69 تا 72

ماده 69 آثار بي اعتباري معاهده

1 _ معاهده اي كه عدم اعتبار آن به موجب عهدنامه حاضرمحقق شده است ، باطل مي باشد. مقررات يك معاهده باطل اعتبار حقوقي ندارد.

2 _ معهذا در صورتي كه با تكيه بر چنان معاهده اي اعمالي صورت گرفته باشد.

الف _ هر طرف مي تواند از طرف ديگر معاهده بخواهد تاآنجا كه ممكن است در روابط متقابل خود وضع را به گونه اي كه در غياب اعمال مزبور وجود مي داشت اعاده نمايد.

ب _ اعمالي كه بر اساس حسن نيت و قبل از آن كه بياعتباري معاهده مورد استناد واقع شود انجام گرفته است به صرف بي اعتباري معاهده ، مشروعيت خود را از دست نمي دهد.

3 _ در موارد مشمول مواد 49 و 50 ، 51 يا 52 نسبت به طرفي كه اعمال تقلب ، ارتشا يا اجبار قابل انتساب به وي مي باشد ، بند 2 فوق مجري نخواهد بود.

4 _ در صورت بي اعتباري رضايت يك كشور مشخص به التزام نسبت به يك معاهده چند جانبه مقررات اخيرالذكردر روابط فيمابين آن كشور با ديگر طرفهاي معاهده مجري خواهد بود.

ماده 70 آثار فسخ يك معاهده

1 _ جز در مواردي كه معاهده ترتيب ديگري را مقرر نمايد ، يا طرفهاي معاهده به نحو ديگري توافق كنند فسخ يك معاهده به موجب مقررات آن يا طبق عهدنامه حاضر

الف _ طرفهاي معاهده را از تعهد ادامه اجراي آن معاف مي نمايد ،

ب _ اثري بر حقوق ، تكاليف ، يا وضعيت حقوقي طرفهاي معاهده كه به دليل اجراي معاهده و

قبل از فسخ آن ايجادشده باشد ، نخواهد داشت

2 _ وقتي كه كشوري معاهده چنين جانبه اي را رد مي كند ياخروج خود را از آن اعلام مي دارد ، بند 1 در روابط بين آن كشور و هر يك از طرفهاي ديگر معاهده ، از تاريخ نفوذ آن رد يا خروج ، مجري خواهد بود.

ماده 71 آثار بياعتباري معاهده اي كه با يك قاعده آمره حقوق بين الملل عام در تعارض است

1 _ در مورد معاهده اي كه طبق ماده 53 باطل باشد ، طرفهاي معاهده مكلفند

الف _ تا آنجا كه ممكن است نتايج هر اقدامي را كه با تكيه بر مقررات معاهده صورت گرفته و در تعارض با قاعده آمره حقوق بين الملل عام باشد از بين ببرند ، و

ب _ روابط متقابل فيمابين را با قاعده آمره حقوق بين الملل عام انطباق دهند.

2 _ در مورد معاهده اي كه طبق ماده 64 باطل و منفسخ مي گردد ، انفساخ مزبور

الف _ طرفهاي معاهده را از تعهد ادامه اجراي آن معاف مي نمايد ،

ب _ اثري بر حقوق ، تكاليف ، يا وضعيت حقوقي طرفهاي معاهده كه به دليل اجراي معاهده و قبل از انفساخ ايجادشده باشد ، نخواهد داشت معهذا از تاريخ انفساخ به بعدحقوق ، تعهدات يا وضعيت حقوقي مزبور تا حدي حفظ خواهد شد كه حفظ آنها فيالنفسه با قاعده آمره جديدحقوق بين الملل عام تعارض نداشته باشد.

ماده 72 آثار تعليق اجراي يك معاهده

1 _ جز در مواردي كه معاهده ترتيب ديگري مقرر نمايد ياطرفهاي معاهده به نحو ديگري توافق كنند ، تعليق اجراي معاهده بر اساس مقررات آن يا به موجب عهدنامه حاضر

الف _ آن دسته از طرفهاي معاهده را كه بين آنها اجراي معاهده

معلق شده است ، در دوره تعليق از تعهد اجراي معاهده در روابط متقابل معاف مي نمايد.

ب _ اضافه بر آن تاثيري در روابط حقوقي موجود بين طرفهاي معاهده كه به موجب معاهده بين آنها ايجاد شده است ، نخواهد داشت

2 _ در دوره تعليق طرفهاي معاهده بايد از انجام اقداماتي كه مانع از سرگيري اجراي معاهده مي شود ، استنكاف ورزند.

بخش ششم مقررات متفرقه ( ماده 73 تا 75 )

ماده 73 موارد جانشيني دولتها ، مسووليت دولت يا شروع روابط خصمانه

مقررات عهدنامه حاضر به هيچ مسأله اي كه ممكن است در ارتباط با يك معاهده از حيث جانشيني دولتها يا به دليل مسووليت بين المللي يك دولت ، يا به علت شروع روابط خصمانه بين كشورها مطرح شود ، نمي پردازد.

ماده 74 روابط ديپلماتيك و كنسولي و انعقاد معاهدات

قطع روابط ديپلماتيك يا كنسولي يا عدم وجود اين گونه روابط بين دو يا چند كشور ، مانع از انعقاد معاهده بين آن كشورها نمي گردد ، انعقاد يك معاهده في النفسه تاثيري دروضعيت مربوط به روابط ديپلماتيك يا كنسولي ندارد.

ماده 75 وضع يك كشور متجاوز

تعهداتي كه در ارتباط با يك معاهده ممكن است براي يك كشور متجاوز به سبب اقداماتي ايجاد گردند ، كه منطبق بامنشور ملل متحد در قبال تجاوز آن كشور صورت مي گيرند ، متاثر از مقررات عهدنامه حاضر نخواهند بود.

بخش هفتم امنا ، اخطارها ، تصحيحات و ثبت معاهدات ( ماده 76 تا 85

ماده 76 امناي معاهدات

1 _ تعيين امين براي معاهده ممكن است توسط كشورهاي مذاكره كننده در خود معاهده يا به نحو ديگري صورت گيرد. امين مي تواند يك يا چند كشور ، يا سازمان بين المللي ، يا بالاترين مقام اداري آن سازمان باشد.

2 _ وظايف امين معاهده خصوصيت بين المللي دارد ، وامين موظف است در اجراي وظايف خود جانب بي طرفي را رعايت كند. به ويژه اين واقعيت كه معاهده در بين بعضياز طرفها لازم الاجرا نشده و يا اختلافي بين يك كشور باامين در خصوص اعمال وظايف او حاصل شده است ، نبايد در تعهد امين اثر بگذارد.

ماده 77 وظايف امنا

1 _ جز در مواردي كه معاهده ترتيب ديگري را اتخاذ كرده باشد يا طرف معاهده به نحو ديگري توافق نموده

باشند ، وظايف امين خصوصا مشتمل بر

الف _ نگاهداري متن اصلي معاهده و اسناد مربوط به اختيارات نامه اي كه به وي تحويل داده مي شود.

ب _ تهيه نسخه هاي مصدق از متن اصلي و تهيه متون ديگري از معاهده به زبانهاي اضافي ديگر مورد لزوم وانعكاس آنها به طرفهاي معاهده و به كشورهايي كه حق دارند به معاهده ملحق شوند.

ج _ دريافت كليه امضاهاي معاهده ، وصول و نگهداري تمامي اسناد ، اخطارها و مكاتبات مربوط به معاهده

د _ بررسي صحت امضا يا صحت هرگونه سند ، اخطار يامكاتبه مربوط به معاهده و در صورت لزوم جلب توجه كشورهاي مورد نظر به موضوع

ه _ مطلع ساختن طرفهاي معاهده و كشورهايي كه حق الحاق به معاهده را دارند از اقدامات ، اخطارها و مكاتبات ، مربوط به معاهده

و_ مطلع ساختن كشورهايي كه حق الحاق به معاهده رادارند از ، اين كه امضاها با اسناد تنفيذ ، قبولي ، تاييد ياالحاق به تعدادي كه براي لازم الاجرا شدن معاهده مورداحتياج است و اصل يا تحويل داده شده است

ز _ ثبت معاهده در دبيرخانه سازمان ملل متحد.

ج _ انجام وظايفي كه در ديگر مقررات عهدنامه حاضرمعين گرديده است

2 _ در صورتي كه اختلاف نظري بين يك كشور و امين درخصوص انجام وظايف امين ظهور كند ، امين بايد مسأله رابه اطلاع كشورهاي امضا كننده و كشورهاي متعاهد و يادر صورت لزوم به آگاهي اركان صلاحيتدار سازمان بين المللي مربوطه برساند.

ماده 78 اخطارها و مكاتبات

جز در مواردي كه معاهده يا عهدنامه حاضر ترتيب ديگري مقرر نمايد ، هر اخطار يا مكاتبه اي كه به موجب عهدنامه حاضر توسط يك كشور انجام گيرد

الف _ در صورتي

كه اميني وجود نداشته باشد ، مستقيما به كشور مخاطب ، و در صورت وجود امين ، مستقيما به وي منعكس خواهد شد.

ب _ تنها در صورتي توسط كشور مورد بحث ابلاغ شده محسوب خواهد شد كه توسط كشور مخاطب و يا درموارد مقتضي توسط امين دريافت شده باشد.

ج _ در صورت انعكاس به امين ، فقط از زماني ابلاغ شده به كشور مخاطب تلقي خواهد شد كه كشور مزبور اطلاع مقرر در بند 1 ( ه ) از ماده 77 را توسط امين دريافت نمايد.

ماده 79 تصحيح اشتباهات متون يا نسخه هاي مصدق معاهدات

1 _ چنانچه پس از تاييد اعتبار متن يك معاهده كشورهايامضا كننده و كشورهاي متعاهد توافق نمايند كه متن معاهده حاوي اشتباهي است ، تصحيح آن به يكي از طرف مشروحه زير انجام خواهد گرفت مگر آن كه دول مزبورتصميم ديگري را براي تصحيح اشتباه اتخاذ نمايند

الف - از طريق انعكاس اصلاح مقتضي در متن و پاراف اصلاح به وسيله نمايندگان مختار ،

ب _ از طريق تهيه يا مبادله سند يا اسنادي كه در آنها متن تصحيحي مورد توافق منعكس شده است ، يا

ج _ از طريق تهيه يك متن كامل تصحيح شده طبق روشي كه در خصوص متن اصلي رعايت شده است

2 _ هنگامي كه براي معاهده اميني در نظر گرفته شده باشد ، وي اشتباه و پيشنهاد اصلاح را به كشورهاي امضا كننده و كشورهاي متعاهد اطلاع خواهد داد و مهلتي را كه ظرف آن اعتراض به پيشنهاد اصلاحي ميسر است ، تعيين خواهد نمود ، در صورتي كه پس از انقضاي مهلت

الف _ هيچ اعتراضي صورت نگرفته باشد ، امين متن رااصلاح و آن را پاراف خواهد نمود و

سپس صورت جلسه اصلاح متن را تنظيم و رونوشتي از آن را جهت طرفهاي معاهده و براي كشورهايي كه حق الحاق به آن را دارند ، ارسال خواهد كرد ،

ب _ چنانچه اعتراضي صورت گرفته باشد ، امين آن را به كشورهاي امضا كننده و به كشورهاي متعاهد منعكس خواهد نمود.

3 _ قواعد مندرج در بندهاي 1 و2 مضافا در موردي كه اعتبار متن به دو يا چند زبان تاييد شده و سپس در انطباق آنها نقصي به نظر مي رسد كه حسب توافق كشورهاي متعاهد بايد تصحيح شود ، اعمال خواهد شد.

4 _ متن تصحيح شده از همان ابتدا جانشين متن ناقص خواهد شد مگر آن كه كشورهاي امضا كننده و دول متعاهدبه نحو ديگري تصميم بگيرند.

5 - اصلاح متن معاهده اي كه به ثبت رسيده است ، به دبيرخانه سازمان ملل متحد اعلام خواهد شد.

6 _ اگر اشتباهي در نسخه مصدق يك معاهده ديده شودامين صورت جلسه اي در خصوص اصلاح آن تنظيم كرده ورونوشتي از آن جهت كشورهاي امضا كننده و براي كشورهاي متعاهد ارسال مي نمايد.

ماده 80 ثبت و انتشار معاهدات

1 _ معاهدات پس از لازم الاجرا شدن به دبيرخانه سازمان ملل متحد ارسال مي گردند تا حسب مورد ، ثبت دبيرخانه ، بايگاني ، يا ثبت در سوابق شده و منتشر گردند.

2 _ انتصاب امين او را مجاز به انجام اقدامات مقرر در بنداخير مي نمايد.

ماده 81 امضا

عهدنامه حاضر جهت امضاي كليه كشورهاي عضو سازمان ملل متحد يا نمايندگي هاي تخصصي يا آژانس بين الملليانرژي اتمي ، و نيز جهت هر طرف ملحق شده به اساسنامه ديوان بين المللي دادگستري و يا هر كشور ديگر كه توسط مجمع عمومي سازمان ملل متحد براي الحاق به عهدنامه دعوت گرديده است به

نحو زير ، مفتوح مي باشد ، تا تاريخ نوامبر 1969 در وزارت امور خارجه اتريش ، و سپس تا 20آوريل 1970 در مقر سازمان ملل متحد در نيويورك

ماده 82 تصويب

عهدنامه حاضر مشروط به تصويب است اسناد تصويب به دبيركل سازمان ملل متحد سپرده خواهد شد.

ماده 83 الحاق

عهدنامه حاضر براي الحاق هر كشور متعلق به هر كدام ازگروههاي مذكور در ماده 81 مفتوح خواهد بود اسنادالحاق به دبيركل سازمان ملل متحد سپرده خواهد شد.

ماده 84 لازم الاجرا شدن

1 _ عهدنامه حاضر در سي امين روز پس از تاريخ سپردن سي و پنجمين سند تصويب يا الحاق لازم الاجرا خواهدشد.

2 _ عهدنامه حاضر براي هر كدام از كشورهايي كه آن راپس از سپردن سي و پنجمين سند تصويب يا الحاق ، تنفيذكنند يا به آن ملحق شوند ، در سي امين روز پس از سپردن سند تصويب يا الحاق ، لازم الاجرا خواهد شد.

ماده 85 متون معتبر

نسخه اصلي اين عهدنامه كه متون انگليسي ، چيني ، اسپانيايي ، فرانسوي و روسي آن به طور يكسان معتبرهستند به دبير كل سازمان ملل متحد تحويل خواهد گرديد.

نمايندگان تام الاختيار امضا كننده زير كه از سوي دولتهاي متبوع خود به نحو مقتضي مجاز بوده اند ، عهدنامه حاضررا امضا نموده اند.

وين بيست و سوم ماه يكهزار و نهصد و شصت و نه ميلادي

( عهدنامه در تاريخ بيست و سوم ماه مه ، يكهزار و نهصد وشصت و نه ميلادي ازجانب كشورهاي زير ، امضا گرديده است افغانستان ، آرژانتين ، بارباداوس ، بوليوي ، برزيل ، كامبوج ، شيلي ، كلمبيا ، كنگو (برازاويل ، كستاريكا ، اكوادور ، فنلاند ، غنا

، گواتمالا ، گويان ، هندوراس ، ايران ، جاماييكا ، كنيا ، ليبريا ، ماداگاسكار ، مكزيك ، مراكش ، نپال ، نيجريه ، پرو ، فيليپين ، سودان ، ترينيدا ، توباگو ، اروگويه ، يوگسلاوي و زامبيا ).

اساسنامه ديوان بين المللي دادگستري

فصل اول در تشكيل ديوان ( ماده 1 تا 33 )

ماده 1 _ ديوان بين المللي دادگستري كه به موجب منشورملل متحد به عنوان ركن مهم قضايي سازمان تاسيس شده طبق مقررات اين اساسنامه تشكيل يافته و انجام وظيفه خواهد نمود.

فصل اول در تشكيل ديوان

ماده 2 _ ديوان بين المللي دادگستري عبارت است از يك هيات قضات مستقل كه بدون توجه به مليت آنها از ميان كساني انتخاب مي گردند كه عالي ترين مقام اخلاقي را دارابوده و هر يك واجد شرايطي باشند كه براي انجام مشاغل عالي قضايي در كشور خود لازم مي باشند و يا از جمله متبحرين در علم حقوق باشند كه تخصص آنها در حقوق بين المللي شهرت به سزايي دارد.

ماده 3 _ 1 _ ديوان مزبور مركب است از پانزده عضو بدون اينكه در ميان آنها بيش از يك نفر تبعه يك دولت باشد.

2 _ در اين مورد كسي كه ممكن است تبعه بيش از يك دولت محسوب گردد تبعه كشوري محسوب خواهد شدكه معمولا در آنجا حقوق مدني و سياسي خود را اعمال مي كند.

ماده 4 _ 1 _ اعضا ديوان بين المللي دادگستري را مجمع عمومي و شوراي امنيت از ميان اشخاصي كه اسامي آنها به وسيله دستجات ملي مربوط به ديوان دايمي داوري پيشنهاد مي گردند طبق مقررات زير انتخاب مي نمايند.

2 - در مورد اعضا ملل متحد كه در ديوان دايمي داوري نماينده ندارد داوطلبان به وسيله دستجات ملي پيشنهادخواهند شد كه دولتهاي آنها براي اين منظور و طبق شرايطي كه به موجب ماده

44 مقاوله نامه لاهه مورخ 1907 راجع به تسويه مسالمتاميز اختلافات بين المللي براي اعضا ديوان دايمي داوري مقرر است معين مي گردند.

3 _ شرايطي كه به موجب آن كشوري كه طرف اين اساسنامه است ولي عضو سازمان ملل متحد نيست مي تواند در انتخاب اعضا ديوان شركت كند در صورتي كه موافقتنامه مخصوص وجود نداشته باشد توسط مجمع عمومي به توصيه شوراي امنيت تعيين مي شود.

ماده 5 _ 1 _ سه ماه قبل از تاريخ انتخابات ، دبيركل سازمان ملل متحد اعضا ديوان دايمي داوري را كه تبعه دولتهايامضا كننده اين اساسنامه مي باشند و همچنين اعضا دستجات ملي را كه طبق فقره دوم ماده 4 معين شده اند كتبادعوت مي نمايد تا در مدت معيني به معرفي اشخاصي كه موقعيت اشتغال مقام عضويت ديوان بين المللي دادگستري را حايز مي باشند مبادرت كنند.

2 _ هيچ دسته اي نمي تواند در هيچ مورد بيش از چهار نفركه منتها دو نفر آنها از مليت خود آن دسته باشد معرفي كندو در هيچ مورد ممكن نيست بيش از دو برابر تعدادكرسي هاي خالي نامزد نمود.

ماده 6 _ به هر دسته ملي توصيه مي شود كه قبل از اقدام به تعيين داوطلبان با عالي ترين ديوان قضايي ، دستگاههاي قضايي و از دانشكده هاي حقوق و فرهنگستان هاي ملي وشعبات ملي ، فرهنگستانهاي بين المللي كه مخصوص مطالعات در علم حقوق مي باشند مشورت كنند.

ماده 7 _ 1 _ دبير كل صورتي از اسامي كساني را كه به اين طريق معرفي شده اند به ترتيب حروف تهجي تنظيم مي نمايد. فقط اين اشخاص قابل انتخاب خواهند بود مگردر موردي كه به موجب فقره دوم از ماده 12 پيش بيني شده است

2 _ دبير كل اين صورت را به اطلاع مجمع عمومي وشوراي امنيت مي رساند.

ماده 8 _ مجمع عمومي

و شوراي امنيت هر يك مستقلا اعضا ديوان را انتخاب مي نمايد.

ماده 9 _ در هر انتخاب ، انتخاب كنندگان بايد در مدنظربگيرند كه اشخاصي كه براي عضويت ديوان بين المللي دادگستري معين مي شوند نه فقط بايد شخصا داراي شرايط مقرر باشند بلكه مجموعا بتوانند نماينده اقسام بزرگ تمدنها و مهمترين اسلوبهاي قضايي جهان نيز باشند.

ماده 10 _ 1 _ كساني منتخب محسوب مي گردند كه هم درمجمع عمومي و هم در شوراي امنيت داراي اكثريت تام بوده اند.

2 _ در راي شوراي امنيت خواه براي انتخاب قضات وخواه براي تعيين اعضا كميسيون مقرر در ماده 12 هيچ فرقي بين اعضاي دايم و غير دايم شوراي امنيت گذاشته نخواهد شد.

3 _ هرگاه آرا مجمع عمومي و شوراي امنيت به بيش ازيكنفر از اتباع يك دولت داده شود فقط مسن ترين آنها انتخاب مي گردد.

ماده 11 _ هر گاه پس از جلسه اول انتخابات باز كرسي هاخالي باقي بماند به طريق مذكور فوق به انتخاب دوم و درصورت لزوم به انتخابات سوم نيز مبادرت مي گردد.

ماده 12 _ هرگاه پس از سومين جلسه انتخابات بازكرسي هايي خالي بماند ممكن است در هر موقع خواه به درخواست مجمع عمومي وخواه به درخواست شورايامنيت كميسيون مشتركي مركب از شش عضو كه سه نفر ازآنها را مجمع عمومي و سه نفر ديگر را شوراي امنيت معين مي كند تشكيل شود تا براي كرسي خالي اسم يك نفررا به اكثريت تام معين و آن را به منظور انتخاب جداگانه به مجمع عمومي و به شوراي امنيت پيشنهاد كنند.

2 _ كميسيون مشترك مي تواند اسم هر شخصي را كه داراي شرايط مقرر بوده و حايز اتفاق آرا كميسيون باشد درصورت اسامي منظور دارد ولو اينكه اسم آن شخص درصورت اسامي اشخاصي

كه به موجب ماده 7 معرفي شده اند موجود نباشد.

3 _ هرگاه كميسيون مشترك تشخيص دهد كه نمي تواند به تامين انتخاب موفق گردد اعضا ديوان بين المللي دادگستري كه قبلا معين شده اند كرسي هاي خالي را درمدتي كه از طرف شوراي امنيت معين مي شود و از ميان اشخاصي كه در مجمع عمومي و در شوراي امنيت داراي راي بوده اند پر مي كنند.

4 _ هرگاه آرا قضات متساويا تقسيم شود راي مسن ترين آنها قاطع خواهد بود.

ماده 13 _ 1 _ اعضا ديوان بين المللي دادگستري براي مدت 9 سال انتخاب شده و قابل انتخاب مجدد نيزخواهند بود معذلك در مورد قضاتي كه در انتخاب اول اعضا ديوان معين مي گردند مأموريت پنج نفر از آنها درانقضاي 3 سال و مأموريت پنج نفر ديگر در آخر 6 سال خاتمه پذير مي شود.

2 _ قضاتي را كه مأموريت آنها بايد در دوره مقدماتي سه ساله و شش ساله خاتمه يابد دبيركل ملل متحد فورا پس ازختم اولين انتخابات به وسيله قرعه معين مي كند.

3 _ اعضا ديوان مادام كه جانشين آنها معين نشده است درشغل خود باقي خواهند بود و پس از تعيين جانشين نيزبكارهايي كه قبلا به آنها رجوع شده است رسيدگي خواهند كرد.

4 _ در صورت استعفاي يكي از اعضا ديوان بين المللي دادگستري آن استعفا به رييس ديوان مزبور داده مي شود تابه دبيركل ملل متحد ابلاغ گردد ، به محض اين ابلاغ كرسي عضو مستعفي خالي محسوب مي شود.

ماده 14 _ پر كردن كرسي هاي خالي با قيد رعايت ترتيب ذيل به همان طريقي به عمل ميايد كه براي انتخابات اولي مقرر است دبيركل ملل متحد بايد در ظرف يك ماه ازتاريخ خالي شدن كرسي دعوتي را كه به موجب ماده 5مقرر شده به عمل آورده و

تاريخ انتخابات به وسيله شوراي امنيت معين خواهند شد.

ماده 15 _ مدت مأموريت عضو منتخب به جاي عضوديگري كه هنوز مدت مأموريت او تمام نشده است همان بقيه مدت سلف او خواهد بود.

ماده 16 _ 1 _ اعضا ديوان نمي توانند هيچ مأموريت سياسي يا اداري بعهده بگيرند و يا به شغلي مشتغل گردندكه جنبه حرفه اي داشته باشد.

2 _ در صورت ترديد در اين مورد حكم ديوان قطعي است

ماده 17 _ 1 _ اعضا ديوان نمي توانند در هيچ كاري سمت نمايندگي يا مشاورتي و يا وكالت داشته باشند.

2 _ آنها نمي توانند در تسويه هيچ كاري كه سابقا در آن سمت نمايندگي و يا مشاورت و يا وكالت يكي از طرفين ويا به سمت عضويت يك محكمه ملي و يا بين المللي و يايك هيات تحقيقي و يا به هر عنوان ديگري مداخله داشته اند شركت كنند.

3 _ در صورت ترديد حكم ديوان قاطع خواهد بود.

ماده 18 _ 1 _ اعضا ديوان را نمي توان از شغل خود منفصل نمود مگر در صورتي كه ساير اعضا متفقا راي دهند كه ديگر آن عضو واجد شرايط مقرر نمي باشد.

2 _ دفتردار ديوان مراتب را رسما به دبيركل ملل متحداطلاع مي دهد.

3 _ به محض اين ابلاغ كرسي عضو منفصل خالي محسوب مي شود.

ماده 19 _ اعضا ديوان در اجرا وظايف خود داراي مزايا ومصونيت هاي سياسي خواهند بود.

ماده 20 _ هر عضو ديوان بايد قبل از تصدي شغل خود درجلسه علني رسما تعهد نمايد كه مشاغل خود را در كمال بيطرفي و از روي نهايت وجدان انجام خواهد داد.

ماده 21 _ 1 _ ديوان بين المللي دادگستري رييس و نايب رييس خود را براي مدت سه سال معين مي نمايد. تجديدانتخاب آنها جايز است

2

_ ديوان دفتر دار و هر كارمند ديگري را كه لازم باشدمعين مي نمايد.

ماده 22 _ 1 _ مقر ديوان بين المللي دادگستري در لاهه خواهد بود معذلك ديوان مزبور مي تواند در صورتي كه مناسب بداند در جاي ديگر مستقر گردد و اجراي وظيفه نمايد.

2 _ رييس و دفتردار ديوان بين المللي در مقر ديوان مقيم خواهند بود.

ماده 23 _ 1 _ ديوان بين المللي دادگستري هميشه در حال اشتغال خواهد بود مگر هنگام تعطيلات قضايي كه اوقات و مدت آن را خود ديوان معين مي نمايد.

2 _ اعضا ديوان حق گرفتن مرخصي ها مرتب دارند تاريخ و مدت اين مرخصي ها را خود ديوان با در نظر گرفتن مسافت بين لاهه و خانه اصلي اعضا معين خواهد نمود.

3_ جز در موارد مرخصي و يا عدم امكان حضور به علت ناخوشي يا به علت مهم ديگري كه صحت آن را رييس ديوان تشخيص مي دهد اعضا ديوان بين المللي دادگستري بايد هميشه تحت اختيار ديوان مزبور باشند.

ماده 24 _ 1 _ هرگاه نظر به علت خاصي يكي از اعضا ديوان تشخيص دهد كه نبايد در رسيدگي و به يك كارمعيني شركت نمايد مراتب را به اطلاع رييس مي رساند.

2 _ هرگاه در چنين مواردي بين رييس و عضو ديوان اختلاف نظر باشد راي خود ديوان قاطع خواهد بود.

3 _ در صورت عدم توافق ميان اعضا ديوان و رييس آن ، حكم دادگاه قطعي است

ماده 25 _ 1 _ ديوان بين المللي دادگستري بايد اختيارات خود را درجلسه علني انجام دهد مگر اينكه به موجب اين اساسنامه غير از اين تصريح شده باشد.

2 _ با قيد اينكه عده قضات حاضر براي تشكيل ديوان بين المللي دادگستري به كمتر از دوازده نرسد نظامنامه ديوان مزبور

مي تواند مقرر دارد كه يك يا چند نفر از قضات به نوبت و بر حسب اوضاع ممكن است از شركت در جلسات معاف گردند.

3 _ براي اينكه ديوان بتواند تشكيل گردد حد نصاب نه نفركافي خواهد بود.

ماده 26 _ 1 _ ديوان بين المللي دادگستري مي تواند در هرموقع بنا به تشخيص خود يك يا چند شعبه كه لا اقل مركب از سه نفر باشد تشكيل دهد تا به دعاوي از يك طبقه معين مثلا به دعاوي راجع به كار و يا راجع به ترانزيت وارتباطات رسيدگي نمايد.

2 _ ديوان مزبور مي تواند در هر موقع براي رسيدگي به يك كار معين شعبه اي تشكيل دهد. عده قضات اين شعبه راخود ديوان با رضايت طرفين دعوي معين مي نمايد.

3 _ شعبه هاي مذكور در اين ماده در صورتي كه طرفين تقاضا نمايند حكم خواهند داد.

ماده 27 _ هر حكمي كه به وسيله شعبه هاي مذكور در ماده 26 و 29 داده شود به منزله حكمي خواهد بود كه خودديوان داده باشد.

ماده 28 _ شعبه هاي مذكور در ماده 26 و 29 مي توانند بارضايت طرفين در خارج از لاهه منعقد گشته و اجراي وظيفه نمايند.

ماده 29 _ به منظور پيشرفت سريع امور همه ساله ديوان بين المللي دادگستري يك شعبه مركب از پنج قاضي تشكيل خواهد داد تا در صورت درخواست طرفين رسيدگي اختصاري نمايد. بعلاوه دو نفر قاضي نيز معين خواهد شد تا جاي هر قاضي را كه نتواند در محاكمه شركت كند بگيرند.

ماده 30 _ 1 _ ديوان بين المللي دادگستري به موجب آيين نامه طرز انجام وظايف و اختيارات و مخصوصا آيين دادرسي خود را معين مي نمايند.

2 _ آيين نامه ديوان مزبور مي تواند وجود معاونيني را پيش بيني نمايد كه در خود ديوان يا

در شعبه هاي آن بدون داشتن حق راي حضور به هم رسانند.

ماده 31 _ 1 _ قضاتي كه مليت هر يك از طرفين دعوي رادارند حق خواهند داشت در رسيدگي به دعوايي كه درديوان بين المللي دادگستري مطرح است شركت نمايند.

2 _ اگر در ديوان مزبور يك قاضي از مليت كشور اطراف دعوي باشد هر طرف ديگر مي تواند شخصي را به انتخاب خود معين نمايد تا به عنوان قاضي در محاكمه شركت كند.اين شخص بايد حتي الامكان از ميان كساني انتخاب گرددكه طبق ماده 4 و5 معرفي شده اند.

3 _ هرگاه در ميان قضات ديوان هيچكس از مليت اطراف دعوي وجود نداشته باشد هر يك از آنها مي تواند يك نفرقاضي به طريقي كه در فقره پيش مذكور است معين كند.

4 _ مفاد اين ماده در مورد ماده 26 و 29 نيز رعايت خواهدشد در اين موارد رييس ديوان از يك و در صورت لزوم ازدو نفر از اعضا ديوان كه شعبه راتشكيل مي دهند تقاضاخواهد كرد كه جاي خود را با اعضايي كه مليت اطراف ذينفع را دارند واگذار كنند و اگر در ميان اعضا عضوي ازمليت اطراف دعوي نباشد و يا در صورت بودن آن عضونتواند در محاكمه شركت كند جاي خود را به قضاتي كه اطراف دعوي مخصوصا معين كرده اند خواهند داد.

5 _ هرگاه در يك محاكمه چندين طرف مشترك المنفعه باشند تمام آنها از حيث اجراي مقررات فوق در حكم يك طرف خواهند بود. در صورت ترديد حكم ديوان قاطع است

6 _ قضاتي كه به نحو مذكور در فقره 2 و 3و 4 اين ماده معين مي شوند بايد مقررات ماده 2 و فقره دوم از ماده 17 وهمچنين مقررات ماده 20 و 24 اين

اساسنامه درباره آنهارعايت گردد. قضات مزبور در پايه تساوي كامل باهمقطاران خود را راي شركت خواهند كرد.

ماده 32 _ 1 _ اعضا ديوان مقرري ساليانه دريافت خواهندنمود.

2 _ به رييس ديوان فوق العاده مخصوص ساليانه پرداخت مي شود.

3 _ نايب رييس ديوان براي هر روزي كه شغل رياست را انجام مي دهد فوق العاده مخصوص دريافت خواهدداشت

4 _ قضات غير از اعضا ديوان كه به موجب ماده 31 معين مي شوند براي هر روز كه انجام وظيفه مي نمايند حق الزحمه اي دريافت خواهند نمود.

5 _ مقرري و فوق العاده و حق الزحمه هاي مذكور در فوق را مجمع عمومي معين مي نمايد ميزان آنها را نمي توان درمدت مأموريت قضات پايين آورد.

6 _ مقرري دفتردار را مجمع عمومي بنا به پيشنهاد ديوان تعيين خواهد كرد.

7 _ شرايطي را كه به موجب آن درباره قضات ديوان بين المللي دادگستري و دفتردار آن مبلغي به عنوان وظيفه برقرار مي گردد و همچنين شرايطي را كه طبق آن بايدمخارج سفر قضات و دفترداري به آنها مسترد گردد آيين نامه اي معين خواهد نمود كه به تصويب مجمع عمومي رسيده است

8 _ مقرري و فوق العاده و حق الزحمه ها از هر گونه ماليات معاف مي باشند.

ماده 33 _ مخارج ديوان بين المللي دادگستري به نحوي كه از طرف مجمع عمومي معين مي شود بعهده سازمان ملل متحد خواهد بود.

فصل دوم صلاحيت ديوان بين المللي دادگستري ( ماده 34 تا 38 )

ماده 34 _ 1 _ فقط دولتهاي مي توانند به ديوان بين المللي دادگستري رجوع كنند.

2 _ ديوان مذبور مي تواند طبق شرايط مقرر در آيين نامه خود در مورد دعاوي كه به ديوان رجوع شده است ازموسسه هاي بين المللي عمومي اطلاعات بخواهند و نيزاطلاعاتي را كه اين موسسات مبتكر به ديوان مي دهنددريافت خواهد كرد.

3 _ هرگاه در ضمن دعوايي كه

به ديوان رجوع گرديده تفسير سند تاسيس يك موسسه بين المللي عمومي و ياتفسير قرارداد بين المللي كه به موجب آن سند قبول شده است مطرح و مباحثه گردد دفتر ديوان بايد صورتجلسات كتبي محاكمه را به اطلاع آن موسسه برساند.

ماده 35 _ 1 _ دولت هاي امضا كننده اين اساسنامه حق رجوع به ديوان بين المللي دادگستري را دارند.

2 _ شرايطي كه به موجب آن ساير دولتهاي مي تواند بارعايت مقررات خاص عهدنامه هاي جاري به ديوان مزبوررجوع كنند از طرف شوراي امنيت معين خواهد شد بدون اينكه در هيچ مورد در آن شرايط براي اطراف دعوي يك عدم تساوي در مقابل ديوان توليد گردد.

3 _ هرگاه دولتي كه عضو ملل متحد نمي باشد طرف دعوي واقع گردد ديوان بين المللي دادگستري سهميه اي را كه بايدآن دولت در مخارج ديوان محتمل گردد معين خواهد نمودمعذلك اگر آن دولت در مخارج ديوان شركت داشته باشدديگر اجراي اين حكم مورد نخواهد داشت

ماده 36 _ 1 _ ديوان بين المللي دادگستري نسبت به كليه اموري كه اطراف دعوي به آن رجوع مي كنند و همچنين نسبت به موارد خاصي كه به موجب منشور ملل متحد يا به موجب عهدنامه و قراردادهاي جاري پيش بيني شده است صلاحيت رسيدگي دارد.

2 _ دولتهاي امضا كننده اين اساسنامه مي توانند در هرموقع اعلام دارند كه قضاوت اجباري ديوان بين المللي دادگستري را نسبت به تمام اختلافاتي كه جنبه قضايي داشته و مربوط به موضوعات ذيل باشد در مقابل هردولت ديگري كه اين تعهد را متقبل گردد به خودي خود وبدون قرارداد خاصي قبول مي نمايند

الف تفسير يك عهدنامه

ب هر مسأله كه موضوع حقوق بين المللي باشد.

ج حقيقت هر امري كه در صورت ثبوت ،

نقض يك تعهد بين المللي محسوب مي گردد.

د) نوع و ميزان غرامتي كه بايد براي نقض يك تعهد بين المللي داده شود.

3 _ اعلاميه هاي مذكور در بالا ممكن است بدون هيچ قيد ويا به شرط معامله متقابله با چند دولت و يا با بعضي از آنهاو يا براي مدت معيني به عمل آيد.

4 _ اين اعلاميه ها به دبيركل سازمان ملل متحد تسليم مي گردند و مشاراليه رونوشت آن را به امضا كنندگان اين اساسنامه و همچنين به دفتر ديوان بين المللي دادگستري ارسال مي دارد.

5 _ اعلاميه هايي كه به موجب ماده 36 اساسنامه ديوان دايمي دادگستري بين المللي صادر شده و هنوز معتبر است در روابط بين امضا كنندگان اين اساسنامه در حكم آن خواهد بود كه قضات اجباري بين المللي دادگستري براي بقيه مدت مذكور در آن اعلاميه ها و بر طبق مقررات آنهاقبول شده است

6 _ در صورت اختلاف راجع به صلاحيت ديوان حكم ديوان قاطع است

ماده 37 _ هرگاه به موجب يك عهدنامه يا قراردادي كه هنوز معتبر است ارجاع اختلاف به هيات قضاتي پيش بيني شده باشد كه بايستي از طرف جامعه ملل يا ديوان دايمي دادگستري بين المللي تشكيل گردد. نسبت به امضا كنندگان اين اساسنامه آن هيات قضات عبارت خواهد بوداز ديوان بين المللي دادگستري .

ماده 38 _ 1 _ ديوان بين المللي دادگستري كه مأموريت دارداختلافاتي را كه به او رجوع مي شود بر طبق حقوق بين المللي حل و فصل نمايد. موازين زير را اجرا خواهدكرد.

الف عهدنامه هاي بين المللي را اعم از عمومي وخصوصي كه به موجب آن قواعدي معين شده است كه طرفين اختلاف اين قواعد را به رسميت شناخته اند.

ب رسوم و عرف بين المللي به منزله دليل

و رويه اي معمول مثل يك اصل حقوقي قبول شده است

ج اصول عمومي حقوقي كه مقبول ملل متمدن است

د) با رعايت حكم ماده 59 تصميمات قضايي و عقايدبرجسته ترين مبلغين ملل مختلف را به منزله وسايل فرعي براي تعيين قواعد حقوقي

2 _ مقررات اين ماده حقي را كه ديوان دادگستري بين المللي دارد و به موجب آن مي تواند در صورت تقاضاي طرفين درباره آن به نحوي تساوي طبق قانون حكم دهد خللي وارد نمياورد.

فصل سوم _ آيين دادرسي ( ماده 39 تا 64 )

ماده 39 _ زبان هاي رسمي ديوان بين المللي دادگستري فرانسه و انگليسي است هرگاه طرفين دعوي موافقت نمايند كه تمام جريان كار به زبان فرانسه به عمل آيد حكم نيز به زبان فرانسه امضا خواهد شد هرگاه طرفين دعوي توافق نمايند كه تمام جريان كار به زبان انگليسي به عمل آيد حكم نيز به زبان انگليسي داده مي شود.

2 _ در صورت نبودن موافقتي براي تعيين زباني كه بايد استعمال شود طرفين دعوي مي توانند در تقريرات خود هريك از اين دو زبان را كه ترجيح مي دهند بكار برند و حكم ديوان نيز به فرانسه و انگليس داده خواهد شد. در اين صورت خود ديوان معين مي كند كه كداميك از اين دو نص معتبر خواهد بود.

3 _ ديوان به درخواست هر طرفي اجازه خواهد داد كه آن طرف زباني غير از فرانسه يا انگليسي به كار برد.

ماده 40 _ 1 _ دعاوي به اقتضا مورد يا به وسيله ابلاغ توافق طرفين دعوي و يا به وسيله دادخواستي كه به دفتر دار داده مي شود به ديوان رجوع مي شود. در هر دو صورت بايدموضوع اختلاف و طرفين دعوي معين گردد.

2 _ دفتردار فورا عرضحال را بهر ذينفعي ابلاغ مي كند.

3 _ و نيز نامبرده موضوع

را به وسيله دبيركل سازمان ملل متحد به اطلاع اعضا و ملل متحد و همچنين به اطلاع دولتهايي كه حق رجوع به ديوان دارند مي رساند.

ماده 41 _ 1 _ ديوان بين المللي دادگستري اختيار دارد درصورتي كه تشخيص دهد كه اوضاع و احوال ايجاب مي كنداقداماتي را كه بايد براي حفظ حقوق طرفين موقتا به عمل آيد انجام دهد.

2 _ تا صدور حكم قطعي تعيين اين اقدامات بايد فورا به طرفين اختلاف و به شوراي امنيت ابلاغ گردد.

ماده 42 _ 1 _ نمايندگي طرفين در ديوان بين المللي دادگستري بعهده كساني است كه از طرف آنها معين مي شوند.

2 _ طرفين مي توانند در صحن و محضر ديوان از مشاورين حقوقي و وكلاي دادگستري كمك بگيرند.

3 _ نمايندگان و مشاوران و وكلاي طرفين در صحن ومحضر ديوان داراي مزايا و مصونيت هايي خواهند بود كه براي انجام آزادانه وظايف آنها لازم مي باشد.

ماده 43 _ 1_ آيين رسيدگي دو مرحله دارد يكي كتبي وديگري شفاهي

2 _ آيين كتبي عبارت است از ابلاغ لوايح متقابل وعندالاقتضا جواب آنها به قاضي و بطرف و همچنين ازابلاغ لوايح و مدارك مربوط به دعوي

3 _ ابلاغ به وسيله دفتردار و به ترتيب در مدتي كه از طرف ديوان معين مي شود به عمل ميايد.

4 _ رونوشت مصدق هرگونه اوراق كه يكي از طرفين مي دهد بايد به طرف ديگر ابلاغ شود.

5 _ آيين شفاهي عبارت است از استماع اظهارات شهود وكارشناسان و نمايندگان و مشاورين حقوق وكلاي دعاوي

ماده 44 _ براي ابلاغ به هر كسي غير از نمايندگان ومشاوران و وكلاي طرفين بين المللي دادگستري مستقيما به دولتي مراجعه خواهد كرد كه ابلاغ در خاك آن دولت مي بايستي تسليم شود.

2 _ همين ترتيب در

مواردي كه بايستي مداركي در محل جمع آوري شود نيز صدق مي كند.

ماده 45 _ رسيدگي تحت رياست و در صورت غيبت اوتحت رياست نايب رييس به عمل ميامد.

در صورت غيبت هر دو رياست بعهده قديمي ترين قاضياز ميان قضات حاضر خواهد بود.

ماده 46 _ جلسه رسيدگي علني است مگر اينكه خودديوان تصميم ديگري بگيرد يا اينكه طرفين درخواست نمايد كه جلسه بدون حضور تماشاچي تشكيل شود.

ماده 47 _ 1 _ در هر جلسه صورت جلسه اي تهيه خواهدشد كه به امضا رييس و دفتردار مي رسد.

2 _ فقط اين صورتجلسه اعتبار سند رسمي خواهد داشت

ماده 48 _ ديوان بين المللي دادگستري براي اداره كردن جريان دعوي و تعيين ترتيبات و مهلت هايي كه بايد هر يك از طرفين بر طبق آن آخرين تقاضاي خود را از ديوان بنمايدقرارهايي صادر و هر اقدامي را كه براي اقامه ادله مقتضي باشد به عمل مياورد.

ماده 49 _ ديوان بين المللي دادگستري مي تواند حتي قبل ازشروع جلسه از نمايندگان طرفين بخواهد كه تمام مدارك راتقديم و كليه توضيحات خود را ارايه نمايد. در صورتامتناع اين نكته را ديوان منظور نظر خواهد داشت

ماده 50 _ ديوان مي تواند هرگاه لازم باشد يك تحقيق و يايك امر مشورتي را به هر شخص يا هيات يا دفتر ياكميسيون و يا موسسه اي كه خود ديوان انتخاب مي كندرجوع نمايد.

ماده 51 _ در جريان محاكمه كليه سوالات مقتضي از شهودو كارشناسان بر طبق ترتيباتي به عمل ميايد كه ديوان بين المللي دادگستري در آيين نامه مذكور در ماده 30 مقررخواهد داشت

ماده 52 _ پس از آنكه در مواعد مقرر اسناد و مدارك دريافت و اظهارات شهود استماع گرديد ديوان مي تواند هرشهادت يا مدرك

جديدي را كه يكي از طرفين بخواهدبدون رضايت طرف ديگر به او بدهد رد نمايد.

ماده 53 _ 1 _ اگر يكي از طرفين در جلسه رسيدگي حاضرنشود يا از ابراز دلايل خودداري نمايد طرف ديگر مي توانداز ديوان تقاضا نمايد كه بر طبق درخواست هاي او حكم بدهد.

2 _ قبل از اينكه ديوان اين تقاضا را بپذيرد بايد مطمين گرددكه نه فقط طبق ماده 36 و 37 صلاحيت رسيدگي دارد بلكه درخواست هاي مزبور هم از نقطه نظر حقوقي و هم از نظرعملي صحيح و با اساس مي باشد.

ماده 54 _ 1 _ وقتي كه نمايندگان و مشاورين و وكلاي طرفين تمام وسايلي را كه مفيد مي دانند تحت نظر ديوان بكار بردند رييس ختم محاكمه را اعلام مي نمايد.

2 _ سپس هيات داوران براي مشورت به اتاق مشاورمي روند.

3 _ مشاوره داوران بايد محرمانه به عمل آمده و سري بماند.

ماده 55 _ احكام داوران به اكثريت قضات حاضر صادرمي شود.

2 _ در صورت تساوي آرا راي رييس و يا كسي كه جانشين او مي باشد قاطع خواهد بود.

ماده 56 _ 1 _ حكم بايد موجه باشد.(مستدل و مستندباشد)

2 _ اسامي قضاتي كه در صدور حكم شركت كرده اند بايددر حكم قيد گردد.

ماده 57 _ هرگاه حكم كلا به اتفاق آرا قضات صادر نشده باشد هر قاضي حق خواهد داشت شرح عقيده شخصي خود را ضميمه حكم كند.

ماده 58 _ حكم بايد به امضا رييس و دفتردار برسد و درجلسه علني كه نمايندگان طرف حسب المقر به آنجادعوت شده باشند خوانده مي شود.

ماده 59 _ احكام ديوان فقط درباره طرفين اختلاف ودرموردي كه موضوع حكم بوده الزام آور است

ماده 60 _ احكام ديوان قطعي و غير قابل استيناف است درصورت اختلاف در

مورد معني و حدود حكم و ديوان مي تواند به درخواست هر طرفي آن را تفسير نمايد.

ماده 61 _ 1_ تجديدنظر در حكم را نمي توان از ديوان تقاضا نمود مگر در صورت كشف يك امري كه در قضيه اثر قطعي داشته و قبل از صدور حكم ، خود ديوان و طرفي كه تقاضاي تجديدنظر مي نمايد از وجود آن امر اطلاع نداشته اند و از ناحيه طرف مزبور هم تقصيري براي اين عدم اطلاع نبوده است

2 _ آيين تجديدنظر بر طبق حكمي شروع مي شود كه ازطرف ديوان صادر شده و به موجب آن صراحتا وجود امرجديدي را كه داراي كيفيات لازم براي امكان تجديدنظرمي باشد اشاره كرده و از اين حيث درخواست تجديدنظررا قابل قبول اعلام مي دارد.

3 _ ديوان مي تواند شروع آيين تجديدنظر را به اجراي قبلي حكم متوقف سازد.

4 _ درخواست تجديدنظر بايد در ظرف 6 ماه از تاريخ كشف امر جديد به عمل آيد.

5 _ پس از انقضاي ده سال از تاريخ حكم هيچ درخواست تجديدنظر امكان پذير نخواهد بود.

ماده 62 _ 1 _ هرگاه دولتي تشخيص بدهد كه قضاوتي كه به عمل آمده به يكي از علايق حقوقي آن مربوط مي شودمي تواند براي دخالت در قضيه به ديوان عرضحال بدهد.

2 _ در مورد اين تقاضا راي ديوان قاطع است

ماده 63 _ 1 _ هرگاه امر مربوط به تفسير قراردادي باشد كه دران قرارداد دولتهاي ديگر غير از طرفين اختلاف شركت داشته اند ، دفتر دار بايد بدون درنگ مراتب را به اطلاع آن دولتها برساند.

2 _ هر يك از اين دولتها حق دارد كه وارد محاكمه شود و درصورت اعمال اين حق تفسيري كه به موجب حكم ديوان به عمل ميايد درباره او نيز الزام آور خواهد بود.

ماده 64 _ هر يك

از اطراف دعوي مخارج محاكمه مربوط به خود را متحمل خواهد شد مگر اينكه ديوان ترتيب ديگري مقرر نمايد.

فصل چهارم در آرا مشورتي ( ماده 65 تا 68 )

ماده 65 _ ديوان مي تواند در هر مسأله قضايي به تقاضاي هر سازمان يا موسسه اي كه منشور ملل متحد به او اجازه چنين تقاضا را مي دهد و يا بر طبق مقررات آن منشورمي تواند اين اقدام را به عمل آورد راي مشورتي بدهد.

2 _ مسايلي كه در مورد آن راي مشورتي ديوان خواسته مي شود بايد ضمن عرضحال كتبي بيان ودر عرضحال مزبور آن مسايل بايد با عبارت صريح شرح داده شود. هرنوع مداركي كه ممكن است موجب روشن كردن مسيله باشد بايد به عرضحال ضميمه گردد.

ماده 66 _ 1_ دفتردار فورا عرضحالي را كه به موجب آن درخواست راي مشورتي به عمل آمده به تمام دولتهايي كه حق اقامه دعوي در ديوان دارند ابلاغ مي نمايد.

2 _ به علاوه ، دفتردار بايد به موجب ابلاغ مخصوص ومستقيم به هر دولتي كه حق اقامه دعوي در ديوان و يا يك سازمان بين المللي كه به تشخيص ديوان و يا در صورتي كه ديوان به تشخيص رييس ديوان توانايي دادن اطلاعات لازم را داشته باشد اطلاع دهد كه ديوان حاضر است درموعدي كه رييس معين مي نمايد اظهاريه هاي كتبي دريافت و يا بيانات شفاهي آنها را در جلسه علني كه براي اين منظور تشكيل مي يابد استماع كند.

3 _ هرگاه يكي از اين دولتها كه ابلاغ مخصوص منظور درفقره دوم اين ماده نسبت به او عمل نيامده است به دادن اظهاريه كتبي و يا به بيان توضيحات شفاهي اظهار ميل كنددر مورد اين تقاضا راي ديوان قاطع خواهد بود.

4 _ دولتها يا موسسه هايي كه لوايح كتبي يا توضيحات شفاهي داده اند اجازه داده مي شود كه لوايح و توضيحات دولتها با

سازمانهاي ديگر را به طريق و در مدتي كه در هرمورد بخصوص از طرف ديوان و در صورت داير نبودن آن از طرف رييس معين مي شود مورد بحث و اظهار نظر قراردهند و براي اين منظور دفتردار در موعد مقتضياظهاريه هاي كتبي را به دولتها و موسساتي كه خود آنها نيزاظهاريه هايي تقديم داشته اند ارسال مي دارد.

ماده 67 _ ديوان راي مشورتي خود را در جلسه علني اعلام مي دارد و مراتب قبلا به دبيركل و نمايندگان اعضا سازمان ملل متحد و دولتهاي ديگر و به نمايندگان تاسيسات بين المللي كه مستقيما ذينفع مي باشند اطلاع داده مي شود.

ماده 68 _ ديوان بايد در حين اجراي وظايف مشورتي خودمقررات اين اساسنامه را در مورد اختلافات مطروحه اي كه قابل اعمال مي داند تا سرحد امكان مراعات كند.

فصل پنجم _ اصلاحات ( ماده 69 تا 70 )

ماده 69 _ اصلاحات اين اساسنامه به همان طريقي به عمل ميايد كه براي اصلاحات منشور ملل متحد مقرر است ولي مشروط و منوط به تصميماتي خواهد بود كه مجمع عمومي بنا به توصيه شوراي امنيت براي شركت دولتهايياتخاذ مي نمايد كه اين اساسنامه را امضا كرده اند ولي عضو سازمان ملل متحد نمي باشد.

ماده 70 _ ديوان مي تواند اصلاحاتي را كه به تشخيص اولازم است در اين اساسنامه به عمل آيد به وسيله ابلاغ كتبي دبيركل سازمان ملل متحد پيشنهاد نمايد تا طبق مقررات ماده 69 مورد اتخاذ واقع شود.

ضميمه عهدنامه وين

1 _ روش سازش _ مربوط به بند ( ب ) ماده 66 عهدنامه

1 _ دبير كل سازمان ملل متحد فهرستي از سازش دهندگان را كه مركب از حقوقدانان واجد صلاحيت باشد، تهيه و نگهداري خواهد نمود. بدين منظور از هركشور عضو سازمان ملل متحد يا طرف عهدنامه حاضردعوت خواهد شد تا اسامي دو نفر سازش دهنده راپيشنهاد نمايد. اسامي افراد كه بدين نحو پيشنهاد مي شوند فهرست مورد نظر را تشكيل خواهد داد. مدت خدمت سازش دهندگان منجمله مدت خدمت فردي كه براي اشغال پستي كه به طور اتفاق بلاتصدي مانده است پيشنهاد مي شود، پنج سال قابل تمديد خواهد بود.سازش دهنده اي كه مدت خدمت او خاتمه يافته است كار خود را در ارتباط با وظايفي كه به موجب بند ذيل به وي محول شده ادامه خواهد داد.

2 _ وقتي كه تقاضايي كه طبق ماده 66 به دبير كل تسليم مي شود، دبيركل اختلاف را در كميسيون سازشي كه به ترتيب زير تشكيل يافته است مطرح مي نمايد

كشور يا كشورهايي كه يك طرف اختلاف را تشكيل مي دهند دو سازش دهنده را به ترتيب زير انتخاب مي نمايد

الف _

يك سازش دهنده تبعه كشور طرف اختلاف يا يكي از كشورهاي طرف اختلاف كه ممكن است از فهرست مذكور در بند يك انتخاب شود يا از خارج آن و

ب _ يك سازش دهنده كه تبعه كشور طرف اختلاف ياكشورهاي طرف اختلاف نبوده و مي بايد از فهرست مذكورانتخاب شود.

كشور و كشورهايي كه طرف ديگر اختلاف را تشكيل مي دهند به همين ترتيب و سازش دهنده را انتخاب مي كندچهار سازش دهنده منتخب طرفين بايد در ظرف 60 روزاز تاريخي كه دبيركل سازمان ملل تقاضا را دريافت كرده است منصوب شوند.

شصت روز پس از آخرين انتصاب چهار سازش دهنده مزبور، شخص پنجمي را از همان فهرست به عنوان رئيس برخواهند گزيد.

اگر در مهلت مقرر براي انتصاب رئيس يا يكي از سازش دهندگان منصوب نشده باشد دبيركل تا شصت روز پس ازانقضاي مهلت مزبور، به انتصاب اقدام خواهد كرد.

دبيركل مي تواند خواه يكي از اشخاص مندرج در فهرست و خواه يكي از اعضاي كميسيون حقوق بين الملل را به عنوان رئيس معين نمايد. در صورت توافق طرفين اختلاف هر كدام از مهلت ها قابل تمديد مي باشد.

هرگاه پست يكي از سازش دهندگان خالي بماند انتصاب جانشين طبق همان ترتيبات خاصي انجام خواهد شد كه درخصوص انتصاب بدوي رعايت شده است

3 _ كميسيون سازش در خصوص آيين رسيدگي خودتصميم خواهد گرفت در صورت توافق طرفين اختلاف كميسيون مي تواند هر طرف عهدنامه را دعوت كند تانظريات خود را شفاها يا كتبا به آن تسليم نمايد. تصميمات و توصيه هاي كميسيون به اكثريت آراي پنجگانه آن اتخاذ وتصويب مي شود.

4_ كميسيون مي تواند طرفهاي اختلاف را متوجه هرگونه تدابيري نمايد كه حل و فصل دوستانه اختلافشان را تسهيل مي كند.

5 _ كميسيون اظهارات طرفهاي

اختلاف را استماع خواهدنمود. ادعاها و ايرادات را بررسي و به آنان پيشنهاداتي خواهد كرد كه آنها را براي حل و فصل دوستانه اختلاف ياري مي نمايد.

6 _ كميسيون ظرف دوازده ماه پس از تشكيل گزارش كارخود را تهيه خواهد نمود. گزارش كميسيون به دبيركل تسليم مي شود و به آگاهي طرفهاي اختلاف خواهد رسيد.

گزارش مزبور منجمله نتيجه گيريهاي حاصله در خصوص وقايع و جنبه هاي حقوقي قضيه براي طرفهاي اختلاف الزام آور نيست و فقط بيان توصيه هايي است كه جهت بررسي به طرفها پيشنهاد مي شود تا حل و فصل دوستانه اختلاف تسهيل گردد.

7 _ دبيركل كمكها و تسهيلاتي را كه كميسيون سازش به آن نيازمند مي باشد فراهم مي آورد.

مخارج كميسيون را سازمان ملل متحد تامين مي نمايد.

2 _ اعلاميه ها و قطعنامه هاي كنفرانس سازمان ملل متحد درباره حقوق معاهدات

اعلاميه مربوط به ممنوعيت اجبار نظامي سياسي يا اقتصادي در انعقاد معاهدات كنفرانس سازمان ملل متحددر خصوص حقوق معاهدات

با تاييد اين اصل كه هر معاهده لازم الاجرايي براي طرفين آن تعهد آور بوده و بايد از جانب آنها با حسن نيت اجراگردد، با تاكيد بر اين اصل تساوي حاكميت كشورها.

با اعتقاد به اين كه كشورها جهت انجام هر اقدامي مربوط به انعقاد معاهده بايد از آزادي كامل برخوردار باشند با ابراز تاسف از اين كه در گذشته كشورها مجبور بوده اندتحت فشار و تضييقات گوناگون ديگر كشورها معاهداتي منعقد كنند، و با تمايل به حصول اطمينان از اين كه در آتيه هيچ كشوري نتواند چنين تضييقاتي را در ارتباط با انعقاديك معاهده اعمال نمايد.

1 _ توسل به تهديد يا اعمال هرگونه فشار اعم از نظامي سياسي يا اقتصادي را كه يك كشور به منظور مجبور كردن كشوري ديگر

در انجام اقدامات مربوط به انعقاد معاهده وبرخلاف اصول تساوي حاكميت كشورها و آزادي اراده به كار مي برد، رسما محكوم مي نمايد.

2 _ تصميم مي گيرد كه اعلاميه حاضر بخشي از پيمان نهايي كنفرانس راجع به حقوق معاهدات باشد.

كنفرانس سازمان ملل متحد در خصوص حقوق معاهدات

با اعتقاد اين كه معاهدات چند جانبه مربوط به تدوين وتوسعه مترقيانه حقوق بين الملل يا آنهايي كه موضوع وهدفشان براي كليه جامعه بين المللي واجد نفعي است بايد براي مشاركت همه كشورهاي جهان مفتوح باشند و باتوجه به اين كه مواد 82 و 83 عهدنامه وين در خصوص حقوق معاهدات به مجمع عمومي اجازه دهد، تا ازكشورهايي كه عضو سازمان ملل متحد يا يكي ازسازمانهاي خاص فرعي آن يا آژانس بين المللي اتمي نيستند و يا به اساسنامه ديوان بين المللي دادگستري ملحق نشده اند، مخصوصا دعوت نمايد تا عضويت عهدنامه مزبور را بپذيرند.

1 _ از مجمع عمومي دعوت مي كند كه مسأله ارسال دعوت نامه را در بيست و چهارمين اجلاسيه خود مورد بررسي قرار دهد تا مشاركت بيشترين تعداد ممكن در عهدنامه وين در خصوص حقوق معاهدات تأمين گردد.

2 _ اميدوار است كه كشورهاي عضو سازمان ملل متحدبكوشند تا منظور اعلاميه حاضر را تحقق بخشند.

3 _ از دبير كل سازمان ملل متحد تقاضا مي كند توجه مجمع عمومي را به اعلاميه حاضر جلب نمايد.

4 _ تصميم مي گيردكه اعلاميه حاضر بخشي از پيمان نهايي كنفرانس ملل متحد در خصوص حقوق معاهدات باشد.

قطعنامه مربوط به ماده يك عهدنامه وين در خصوص حقوق معاهدات كنفرانس

كنفرانس سازمان ملل متحد در خصوص حقوق معاهدات

با ياد آوري اين كه مجمع عمومي سازمان ملل متحد درقطعنامه شماره (12) 3166 مورخ 5 دسامبر 1966 خودطرح

پيشنهادي مواد فصل دوم گزارش كميسيون حقوق بين الملل (هيجدهمين اجلاسيه آن را به كنفرانس تسليم داشته است

با توجه به اينكه مواد طرح پيشنهادي كميسيون تنها به معاهدات منعقده بين كشورها و سازمانهاي بين المللي يافيمابين دو يا چندين سازمان بين المللي

با علم به اين كه سازمانهاي بين المللي برخوردهاي عملي مختلفي در اين مورد دارند، و با آرزوي اين كه تجربه وسيع سازمانهاي بين المللي در اين زمينه به نحو احسن مورداستفاده قرار گيرد.

به مجمع عمومي سازمان ملل متحد توصيه مي كند موضوع معاهدات منعقده بين كشورها و سازمانهاي بين المللي يا فيمابين دو يا چندين سازمان بين المللي را مجددا به كميسيون حقوق بين الملل ارجاع دهد تا به مشورت سازمانهاي بين المللي عمده مورد مطالبه واقع شود.

قطعنامه راجع به اعلاميه مربوط به ممنوعيت اجبار نظامي سياسي يا اقتصادي در انعقاد معاهدات

كنفرانس سازمان ملل متحد در خصوص حقوق معاهدات

كه اعلاميه مربوط به ممنوعيت اجبار نظامي سياسي يا اقتصادي جهت انعقاد معاهده را به عنوان بخشي از پيمان نهايي كنفرانس تصويب كرده است

1 _ از مجمع عمومي سازمان ملل متحد تقاضا دارد اعلاميه مزبور را به آگاهي كليه كشورهاي عضو و كشورهاي ديگرشركت كننده در كنفرانس و همچنين به اركانهاي مهم سازمان ملل متحد برساند.

2 _ از كشورهاي عضو تقاضا دارد اعلاميه را هر چه گسترده تر تبليغ و تكثير نمايند.

مناسبتهاي خاص سازمان ملل متحد دهه ها و سالهاي بين المللي

1985_1966 دهه حمل و نقل و ارتباطات براي آسيا و اقيانوس آرام

1988_1977 دهه جهاني توسعه فرهنگي

دهه 1990 سومين دهه خلع سلاح

دهه 1990 دهه بين المللي براي كاهش مصايب طبيعي

1990_1999 دهه حقوق بين الملل سازمان ملل متحد

1990_2000 دهه بين المللي ريشه كني استعمار

1991_2000 چهارمين دهه توسعه ملل متحد

1991_2000

دومين دهه حمل و نقل و ارتباطات براي آفريقا

1991_2000 دهه ملل متحد برعليه سوء استفاده از مواد مخدر

1993_2002 دومين دهه توسعه صنعتي براي افريقا

1993_2002 دهه معلولان آسيا و اقيانوس آرام

1933_2003 سومين دهه مبارزه با نژاد پرستي و تبعيض نژادي

1944_2004 دهه بين المللي مردم بومي جهان

1995_2005 دهه ملل متحد براي آموزش حقوق بشر

1994 سازمان بين المللي خانواده

1994 سال بين المللي ورزش و آرمان المپيك

1995 سال ملل متحد براي بردباري (عقيدتي

خصوصي

از قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران

از قانون مدني

از قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب - در امور مدني

از قانون راجع به ازدواج - مصوب مردادماه 1310

از قانون امور حسبي - مصوب دوم تيرماه 1319 با اصلاحيه هاي بعدي

از قانون كار - مصوب 29 آبان ماه 1369 مجمع تشخيص مصلحت نظام اسلامي

از قانون اقدامات تأميني - مصوب 12 ارديبهشت ماه 1339

اخذ تامين از اتباع دولتهاي خارجي از قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور مدني

قانون مجازات عبوردهندگان اشخاص غير مجاز از مرزهاي كشور - مصوب 14 مهر 1367

آيين نامه اجرايي ماده 18 قانون ورود و اقامت اتباع خارجه در ايران

آيين نامه تعيين مرجع گواهي وكالت در دعاوي در ممالكي كه دولت ايران در آن نمايندگي

آيين نامه اجرايي صدور رواديد اتباع خارجي در مناطق آزاد تجاري _ صنعتي جمهوري اسلامي ايران

تصويبنامه در خصوص ماده 24 قانون گذرنامه مصوب 1351

تصويبنامه در خصوص الحاق تبصره (2) به ماده (5) آيين نامه اجرايي قانون راجع به ورود و اقامت

آيين نامه اجرايي ماده 19 قانون ورود و اقامت اتباع خارجه در ايران

ضوابط پذيرش سرمايه گذاري خارجي تحت پوشش قانون جلب و حمايت سرمايه هاي خارجي

آيين نامه اجرايي قانون اجازه ثبت شعبه يا نمايندگي شركتهاي خارجي

تصويبنامه در رابطه با سرمايه گذاريهاي مشمول قانون جلب و حمايت سرمايه هاي خارجي

آيين نامه استملاك اتباع خارجه - مصوب سال 1328

تصويبنامه راجع به استملاك اتباع خارجه - مصوب مهرماه سال 1342

آيين نامه اجرايي راجع به استملاك اتباع بيگانه در ايران - مصوب مردادماه سال 1344

تصويبنامه در خصوص الحاق عبارتي به ضوابط پذيرش سرمايه گذاري خارجي تحت پوشش قانون جلب و حمايت سرمايه

اصلاحيه آيين نامه اجرايي قانون حمل و نقل و عبور كالاهاي خارجي از قلمرو جمهوري اسلامي ايران

آيين نامه اجرايي قانون ورود و اقامت اتباع بيگانه - مصوب 12 خردادماه 1352

تصويب نامه راجع به اصلاح آيين نامه اجرايي قانون تشويق و حمايت سرمايه گذاري خارجي – مصوب 1382

تصويب نامه راجع به صدور ويزاي ورود مكرر يك ساله براي سرمايه گذاران خارجي، پرسنل و كاركنان منسوب به آ

تصويب نامه درخصوص ممنوعيت سفر اتباع ايراني به سرزمين فلسطين اشغالي - 16 10 1386

عمومي

قانون الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به كنوانسيون بين المللي منع و مجازات جنايت آپارتايد

قانون الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به كنوانسيون مؤسسه بين المللي يكنواخت سازي حقوق خصوصي پيرامون

قرارداد تكميلي منع بردگي و برده فروشي و عمليات و ترتيباتي كه مشابه بردگي است - مصوب 7 سپتامبر 1956 ميلادي

مقدمه
بخش اول - رسوم و ترتيبات نظير بردگي ( ماده 1 تا 2
بخش دوم - برده فروشي ( ماده 3 تا 4 )
بخش سوم - بردگي و ترتيبات و رسوم نظير بردگي ( ماده 5 تا 6
بخش چهارم - تعريفات ( ماده 7 )
بخش پنجم - همكاري و ارتباطات و تبادل اطلاعات بين اطراف اين قرارداد ( ماده 8 )
بخش ششم - مقررات نهايي ( ماده 9 تا 14 )

قانون الحاق به كنوانسيون سازمان ملل متحد براي مبارزه با قاچاق مواد مخدر و داروهاي روانگردان

كنوانسيون مواد روانگردان

موافقتنامه مصونيتها و مزاياي سازمان كنفرانس اسلامي - مورخه 15 مه 1976 برابر با 25 خرداد 1355

قانون مجازات مرتكبين جنحه و جنايت عليه كشورهاي خارجي - مصوب 23 آبان ماه 1350

قانون راجع به استرداد مجرمين - مصوب 14 ارديبهشت ماه 1339

فصل اول شرايط استرداد ( ماده 1 تا 11 )
فصل دوم ترتيب استرداد ( ماده 12 تا 26 )

قانون راجع به تعقيب جزايي مجرمين فراري از مناطق سرحدي مجاور ايران - مصوب 17 مردادماه 1313

كنوانسيون حقوق كودك

قانون الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به پروتكل 1978 ميلادي (1357 هجري شمسي مربوط به كنوانسيون بين

قانون الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به پروتكل مربوط به متن معتبر پنج زباني كنوانسيون هواپيمايي كشور

پروتكل جلوگيري از اعمال غيرقانوني خشونت آميز در فرودگاههايي كه در خدمت هواپيمايي كشوري بين المللي م

قانون تصويب پروتكل جلوگيري از اعمال غير قانوني خشونت آميز در فرودگاههايي كه در خدمت هواپيمايي كشوري

كنوانسيون قرارداد حمل و نقل بين المللي كالا از طريق جاده

مقاوله نامه راجع به اصلاح كنوانسيون هواپيمايي بين المللي كشوري

كنوانسيون راجع به جرايم و برخي اعمال ارتكابي ديگر درهواپيما

قانون الحاق دولت ايران به كنوانسيون توكيو راجع به جرايم و برخي اعمال ارتكابي ديگر در هواپيما

كنوانسيون جلوگيري از اعمال غير قانوني عليه امنيت هواپيمايي كشوري

قانون داوري تجاري بين المللي

قانون اجازه الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به كنوانسيون حقوق كودك

قانون مربوط به قرارداد وين درباره روابط سياسي - مصوب 21 مهر 1343

كنوانسيون بين المللي كمكهاي متقابل اداري به منظور پيشگيري تجسس و جلوگيري از تخلفات گمركي

پروتكل كنوانسيون قرارداد حمل و نقل بين المللي كالا از طريق جاده

قانون الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به اصلاحات به عمل آمده در كنوانسيون پاريس براي حمايت از مالكيت

اصلاحيه آيين نامه چگونگي تنظيم و انعقاد توافقهاي بين المللي

بخشنامه شوراي عالي قضايي در رابطه با مصونيت مأمورين سياسي

بخشنامه وزارت دادگستري در رابطه با نحوه تهيه و تنظيم اوراق و اسناد راجع به استرداد متهمين

قانون الحاق يك تبصره به بند 3 لايحه قانوني محمولات سياسي و لوازم شخصي متعلق به نمايندگان سياسي ايرا

لايحه قانوني راجع به محمولات سياسي و لوازم شخصي متعلق به نمايندگان سياسي ايراني و خارجي

كنوانسيون راجع به جلوگيري و مجازات جرايم عليه اشخاص مورد حمايت بين المللي من جمله مأمورين ديپلماتيك

موافقتنامه استرداد مجرمين بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت جمهوري آذربايجان

قانون واحده اسلامي در مورد تحريم اسراييل - مصوب 29 شهريور 1371

قانون تصويب قانون واحده اسلامي در مورد تحريم اسراييل - مصوب 29 شهريور 1371

قانون تشديد مقابله با اقدامات تروريستي دولت آمريكا - مصوب دهم آبان 1368

لايحه قانوني لغو اجازه استفاده مستشاران نظامي آمريكا در ايران از مصونيتها و معافيتهاي قرارداد وين

قرارداد وين درباره روابط سياسي و پروتكل اختياري مربوط به حل اجباري اختلافات

قرارداد وين درباره روابط سياسي

موافقتنامه انتقال محكومين به حبس بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت جمهوري آذربايجان

آيين نامه چگونگي تنظيم و انعقاد توافقهاي بين المللي

قانون مربوط به كنوانسيون راجع به جلوگيري و مجازات جرايم عليه اشخاص مورد حمايت بين المللي من جمله ما

آيين نامه اجرايي يادداشت تفاهم مورخ 26111368 در مورد تسهيل عبور و مرور ساكنان مناطق مرزي دو كشور جمه

آيين نامه تعيين تعرفه خدمات كنسولي

قانون موافقتنامه تشويق و حمايت متقابل از سرمايه گذاري بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت جمهوري كرو

قانون موافقتنامه حمل و نقل هوايي بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت جمهوري تاجيكستان – مصوب1382

تصويب نامه در مورد قانون الحاق دو تبصره به قانون عضويت دولت جمهوري اسلامي ايران در سازمان ها و مجامع

تصويب نامه راجع به ماده (10) موافقتنامه بين دولتي راجع به كريدور (دالان) حمل و نقل بين المللي شمال -

قانون پروتكل اصلاحي و متمم موافقتنامه حمل و نقل هوايي بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت پادشاهي بح

قانون قرارداد جامع همكاري بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت جمهوري بوليواري ونزوئلا

قانون موافقتنامه بازرگاني بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت جمهوري غنا

قانون الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به اصلاحيه ماده (8) كنوانسيون بينالمللي رفع كليه اشكال تبعيض

قانون الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به پروتكل 1988 در ارتباط با كنوانسيون بين المللي خط

قانون كنوانسيون چارچوب حفاظت از محيط زيست دريايي درياي خزر

قانون الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به پروتكل كيوتو در مورد كنوانسيون چارچوب سازمان ملل متحد در

تصويب نامه درخصوص لغو رواديد يك ماهه براي دارندگان گذرنامه هاي سياسي و خدمت بين دولت جمهوري اسلامي ا

قانون تصويب احكام و مصوبات بيست و دومين كنگره اتحاديه پستي جهاني (UPU) منعقد شده در پكن 1378، ( 1999

قانون الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به معاهده بينالمللي ذخاير ژنتيكي گياهي براي غذا و كشاورزي

تصويب نامه راجع به برقراري مقررات لغو رواديد يك ماهه براي دارندگان گذرنامه هاي سياسي و خدمت بين دولت

قانون الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به كنوانسيون چارچوب سازمان بهداشت جهاني در مورد كنترل دخانيات

قانون موافقتنامه تشويق و حمايت متقابل از سرمايه گذاري بين دولت جمهوري اسلامي ايران و

قانون معاهده روابط حقوقي و معاضدت قضايي در امور مدني و كيفري بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت اوك

تصويب نامه راجع به بندر اروندكنار به عنوان مرز دريايي

قانون موافقتنامه معاضدت و روابط قضائي در موضوعات مدني و جزائي بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت جم

قانون الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به معاهده همكاري در ثبت اختراعات

قانون الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به كنوانسيون علامتگذاري موادمنفجره پلاستيكي به منظور شناسايي

قانون موافقتنامه معاضدت حقوقي در امور مدني و جزائي بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت جمهوري قرقيزس

قانون موافقتنامه تشويق و حمايت متقابل از سرمايه گذاري بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت كويت

صلاحيت محاكم

قانون صلاحيت دادگستري جمهوري اسلامي ايران براي رسيدگي به دعاوي مدني عليه دولتهاي خارجي

قانون اصلاح قانون صلاحيت دادگستري جمهوري اسلامي ايران براي رسيدگي به دعاوي مدني عليه دولتهاي

اصلاحيه آيين نامه اجرايي قانون صلاحيت دادگستري جمهوري اسلامي ايران براي رسيدگي به دعاوي

آيين نامه اجرايي قانون صلاحيت دادگستري جمهوري اسلامي ايران براي رسيدگي به دعاوي مدني عليه دولتهاي

آراي وحدت رويه

آراي حقوقي

آراي وحدت رويه حقوقي

مربوط به امور اداري

مابه التفاوت ناشي از اشتباه محاسبه در حقوق و خسارت ناشي از تاخير تاديه مابه التفاوت مزبور

آراي سال 1348

راي وحدت رويه شماره 156

مشاوره نموده به شرح زير اظهارنظر مي نمايند:

به موجب مادتين (62 و 63) قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345 مرجع رسيدگي به شكايات استخدامي مستخدمين رسمي شوراي سازمان امور اداري و استخدامي كشور است و به تقاضاي تجديدنظر از راي آن شورا در غياب شوراي دولتي در ديوان عالي كشور رسيدگي خواهد شد ولي در مورد دعاوي مستخدمين دولت به عنوان اشتباه محاسبه حقوق موضوع ماده (26) قانون متمم بودجه سال 1322 نظر به اينكه طبق تبصره (25) قانون بودجه سال 1346 كل كشور مطالبات مستخدمين از اين بابت اعم از اينكه به دادگاه مراجعه شده يا نشده و به مرحله صدور حكم قطعي رسيده يا نرسيده باشد با تامين اعتبار در بودجه هاي سالانه تحت عنوان خاص پس از تصويب كميسيون بودجه مجلس شوراي ملي پرداخت خواهد شد و به عبارت اخري اين حق براي مستخدمين دولت به موجب قانون فوق الذكر شناخته شده و قطعي است ديگر اقامه دعوي براي اثبات استحقاق آن ضروري نيست و نتيجتا آراي دو شعبه پنجم و

دهم ديوان عالي كشور كه به همين كيفيت صادر شده است تاييد مي شود و اما نسبت به موضوع خسارت تاخير تاديه مابه التفاوت مورد بحث نظر به اينكه برقراري و پرداخت حقوق مستخدمين كه دولت در مقام اجراي قوانين استخدامي مكلف به انجام آن است با معاملات دولت و همچنين معاملات و تعهدات اشخاص متمايز و متفاوت است تاخير در انجام آن مشمول فصل سوم از باب دهم قانون آيين دادرسي مدني نمي باشد و مستلزم تاديه خسارت تاخير نيست لذا راي شعبه پنجم ديوان عالي كشور كه مبني بر رد دعوي مطالبه خسارت تاخير تاديه صادر شده است نتيجتا تاييد مي گردد اين راي طبق ماده واحده قانون راجع به وحدت رويه مصوب تيرماه 1328 در موارد مشابه لازم الاتباع است.

استحقاق كارگران شاغل در مشاغل غيركارگري در مؤسسه انحصار دخانيات براي تبديل وضع آنان به مستخدم رسمي

راي وحدت رويه شماره 69

مورخ 9/12/1351

نظر به اين كه ماده (137) اصلاحيه لايحه قانوني استخدام كشوري مصوب 12/8/1349 ناظر به وضع مستخدمين

غيررسمي و افرادي است كه طبق قوانين خاص خود كارگر شناخته شده و در تاريخ 31/3/1345 به مشاغل غير كارگري اشتغال داشته اند و مقرر داشته كه نامبردگان در صورت وجود شرايط لازم به مستخدم رسمي تبديل شوند و اين دستور شامل حال كارگراني هم كه در تاريخ 31/3/1345 (تاريخ تصويب لايحه قانوني استخدام كشوري) در مؤسسه دولتي انحصار دخانيات ايران اشتغال به مشاغل غير كارگري داشته اند مي گردد و چنانچه به موجب اساسنامه شهريور ماه 1347 مقرر گرديده كه دخانيات ايران به صورت شركت اداره شود اين امر تسري به ماقبل نداشته و نمي تواند لطمه اي به حقوق مكتسبه اين قبيل كارگران

وارد سازد و مؤيد اين نظر و به منظور رعايت همين حق بوده كه ماده (18) اساسنامه شركت دخانيات ايران تبديل وضع آن دسته از مستخدمين غيررسمي را كه قبل از تاريخ تصويب اساسنامه مذكور استحقاق تبديل وضع به مستخدم رسمي را داشته اند تجويز نموده است فلذا دادنامه هاي به شماره هاي 341 مورخ 22/3/1351 و 432 مورخ 11/4/1351 و 457 مورخ 17/4/1351 دادگاه تجديدنظر و همچنين ارائه اخير شعبه هفت ديوان عالي كشور كه بر مبناي استحقاق اين قبيل كارگران براي تبديل وضع آنان به مستخدم رسمي و نتيجه ورود شكايت آنان صادر گرديده مورد تاييد مي باشد اين راي طبق قانون وحدت رويه مصوب سال 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاه ها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

مستثني بودن كارمندان رسمي ذي حق در استفاده از حقوق تقاعد كشوري از شمول مقررات بيمه بازنشستگي قرارداد تنظيم بين آستان قدس رضوي و شركت سهامي بيمه ايران

راي وحدت رويه شماره 24

مورخ 20/3/1352

ماده (16) قرارداد تنظيمي بين آستان قدس رضوي و شركت سهامي بيمه ايران شعبه مشهد مورخ 12/10/1337 كارمندان رسمي دولت را كه بتوانند از حقوق تقاعد كشوري استفاده نمايند از شمول مقررات بيمه بازنشستگي قرارداد موصوف مستثني نموده كه به طور اعم شامل كليه كارمندان رسمي دولت كه در موقع تنظيم قرارداد از حقوق تقاعد كشوري استفاده مي كرده يا بعدا استفاده نمايند مي شود و راي شعبه پنجم ديوان عالي كشور كه در همين زمينه صادر گرديده صحيح است اين راي طبق قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

عدم قابليت طرح و رسيدگي مجدد نسبت به

شكايت كارمندان اداره انحصار دخانيات كه قبلا در مرجع قانوني منتهي به صدور حكم شده در شوراي سازمان امور اداري و استخدامي كشور

راي وحدت رويه شماره 50

مورخ 25/7/1352

نظر به اينكه عده اي از كارمندان اداره انحصار دخانيات قبل از وضع قانون استخدام كشوري مصوب سال 1345 براي اثبات استحقاق خود به دريافت حق كارگاهي كه در قانون نحوه استخدام مهندسين و تكنيسين ها مصوب دي ماده 1338 پيش بيني شده است به مرجع صالح وقت (ديوان عالي كشور) مراجعه كرده اند و از هيأت تجديدنظر استخدامي راي بر استحقاق آنان صادر شده است و بنا به صراحت ماده (5) آيين نامه رسيدگي به شكايات مستخدمين رسمي مصوب ديماه 1345 هرگاه شكايت شاكي قبلا در مرجع قانوني رسيدگي و منتهي به صدور حكم شده باشد قابل رسيدگي مجدد در شوراي سازمان امور اداري و استخدامي كشور نخواهد بود راي شعبه پنجم ديوان عالي كشور در اين زمينه صحيح و مطابق با موازين قانوني است اين راي به موجب ماده واحده قانون وحدت رويه مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

استحقاق كارگران شاغل در غيرمشاغل كارگري در سازمان بنادر و كشتيراني براي تبديل وضع آنان به مستخدم رسمي

راي وحدت رويه شماره 84

مورخ 20/9/1359

نظر به ماده (137 اصلاحي قانون استخدام كشوري مصوب 12/8/1349 كه مقرر داشته مستخدمين غيررسمي و افرادي كه طبق قوانين خاص خود كارگر شناخته شده و در تاريخ 31/2/1345 به شغل غيركارگري اشتغال داشته اند و با رعايت شرايطي به مستخدم رسمي تبديل شوند و نظر به اين كه حكم ماده مزبور عموميت دارد لهذا شامل كارگراني هم كه در تاريخ 31/2/1345 تاريخ تصويب آن

قانون در سازمان بنادر و كشتيراني اشتغال به مشاغل غيركارگري داشته اند مي گردد اعم از اين كه در مقررات استخدامي سازمان مذكور تصريحي به تجويز تبديل وضع آنان به رسمي شده يا نشده باشد و هر چند مواد (1 و 2) قانون اختيارات مالي و استخدامي سازمان بنادر و كشتيراني و تشكيل كادر بنادر و گمركات كه به موجب آن سازمان مزبور از شمول قانون استخدام كشوري خارج گرديده قبل از اصلاح ماده (137 تصويب شده است اين امر نمي تواند مؤثر در حقوق مكتسبه اين كارگران باشد. فلذا راي شماره 634 مورخ 7/6/1351 شعبه هفتم ديوان عالي كشور كه بر استحقاق تبديل وضع اين قبيل مستخدمين به رسمي صادر گرديده مورد تاييد مي باشد. اين راي طبق قانون وحدت رويه مصوب 1328 در موارد مشابه لازم الاتباع است.

احتساب مدت خدمت وظيفه انجام شده قبل از استخدام كليه كارمندان جزء سابقه خدمت دولتي

راي وحدت رويه شماره 91

مورخ 4/10/1353

در صورتي كه مستخدم دولت با استعفا از خدمت اداري به خدمت قضايي منصوب گردد ولو اين كه مدت خدمت وظيفه او در دستگاه اداري براي ارتقا به پايه بالاتر منظور شده باشد احتساب آن در ترفيع قضايي اشكالي ندارد زيرا حكم تبصره 2 از ماده (2) متمم قانون دو دوازدهم آذر و دي 1323 محدود به زمان و محل و نوع معيني از خدمت نيست و شامل مستخدمين اداري كه پس از استعفا مانند ساير افراد واجد شرايط به خدمت قضايي منصوب مي شوند نيز مي گردد.

احتساب مدت خدمت وظيفه انجام شده قبل از استخدام كليه كارمندان جزء سابقه خدمت دولتي

راي وحدت رويه شماره 91

مورخ 4/10/1353

در صورتي كه مستخدم دولت با

استعفا از خدمت اداري به خدمت قضايي منصوب گردد ولو اين كه مدت خدمت وظيفه او در دستگاه اداري براي ارتقا به پايه بالاتر منظور شده باشد احتساب آن در ترفيع قضايي اشكالي ندارد زيرا حكم تبصره 2 از ماده (2) متمم قانون دو دوازدهم آذر و دي 1323 محدود به زمان و محل و نوع معيني از خدمت نيست و شامل مستخدمين اداري كه پس از استعفا مانند ساير افراد واجد شرايط به خدمت قضايي منصوب مي شوند نيز مي گردد.

منظور از كلمه كارمند در ماده (79) قانون نيروهاي مسلح و عدم حصر آن به همرديف از جهت استفاده از حقوق و مزاياي چهار ماه مرخصي استحقاقي

راي وحدت رويه شماره 26

با توجه به تعريفي كه از كارمندان در ماده (3) قانون نيروهاي مسلح به عمل آمده و اطلاق كارمند به همرديفان و

غيرنظاميان ماده (5) همان قانون مسلم است كه نظر مقنن از ذكر كلمه كارمندان در ماده (79) قانون مذكور مطلق آن ها بوده علي هذا همان طور كه در راي شعبه هفتم ديوان عالي كشور استدلال شده است حصر كلمه كارمند به همرديف در مورد استفاده از حق مذكور در ماده (79) صحيح نمي باشد. اين راي طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه 1328 در موارد مشابه لازم الاتباع است.

لازم الاجرا بودن آيين نامه مربوط به رانندگان آتش نشاني و كاردان هاي فني موضوع ماده (82) لايحه قانوني شهرداري مصوب

11/8/1331

راي وحدت رويه شماره 17

مورخ 25/4/1358

نظر به اين كه آيين نامه مربوط به رانندگان آتش نشاني و كاردانهاي فني كه براساس ماده (82) لايحه قانوني شهرداري مصوب 11/8/1331 تصويب شده است پس از الغاي لايحه قانوني مزبور فسخ شده و در لايحه قانوني مصوب

11/4/1334 هم مقرراتي كه موجب فسخ ضمني آيين نامه مزبور باشد وضع نگرديده است راي شعبه هفتم ديوان عالي كشور در باب لازم الاجرا بودن و آيين نامه مورد بحث صحيح و مطابق با موازين قانوني است.

تعيين گروه استخدامي مستخدمين جزء وزارتخانه ها كه قبل از تصويب قانون استخدام كشوري عملا به كارهاي دفتري اشتغال داشته اند

راي وحدت رويه رديف 37 و 24

مورخ 25/4/1358

ماده (137) اصلاحي از قانون استخدام كشوري مصوب 12/8/1349 به صراحت گروه 1 را به مستخدمين جز كه عملا متصدي مشاغل خدمتگزاري جزء يا مشاغل نظير خدمتگزاري جز مي باشند تخصيص داده است و چون مستخدمين جز كه در عمل و شعب ديوان عالي كشور به خدمات دفتري اشتغال داشته اند در تبديل وضع و تقسيم به گروه ها خارج از موضوع و حكم ماده قانوني فوق قرار مي گيرند و با توجه به مفهوم مخالف ماده مزبور ملحوظ داشتن ارزش خدمات دفتري مستخدمين مزبور و جايگزين كردن آنها در گروه 2 مصاب و موجه است و لذا راي شماره 760 مورخ 12/11/1350 شعبه هفتم ديوان عالي كشور مورد تاييد مي باشد. اين راي طبق قانون وحدت رويه مصوب 1328 در موارد مشابه لازم الاتباع است.

حقوق و مزاياي كاركنان اداره روزنامه رسمي كشور كه به وزارت دادگستري انتقال يافته اند

راي وحدت رويه رديف 62

مورخ 25/4/1358

به موجب تبصره (4) ماده (5) قانون بودجه سال هاي 1337 و 1338 مجلس شوراي ملي و همچنين قانون بودجه سال 1338 كل كشور مقرر شده است كه حقوق و مزاياي كاركنان اداره روزنامه رسمي كشور كه به وزارت دادگستري انتقال مي يابند در مورد كارمندان كماكان طبق مقررات و قوانين استخدامي و بازنشستگي كارمندان مجلس شوراي ملي و درباره خدمتگزاران جزء

و كارگران مطابق آيين نامه هاي مجلس شوراي ملي تثبيت و به موقع اجرا گذارده خواهد شد و از عبارات ماده (3) قانون بودجه سال 1344 مجلس شوراي ملي به اين كه (قوانين و مقررات استخدامي كه براي كاركنان مجلس شوراي ملي به تصويب برسد شامل كارمندان و خدمتگزاران كه از خدمت مجلس انتقال يافته اند نخواهد بود) چنين استنباط مي گردد كه قوانين و مقررات استخدامي كه قبل از اين تاريخ براي كاركنان مجلس شوراي ملي به تصويب رسيده است شامل كارمنداني هم مي شود كه از مجلس شوراي ملي انتقال يافته اند بنابراين كارمنداني كه در اجراي تبصره (4) ماده (5) قانون بودجه سال هاي 1337 و 1338 مجلس شوراي ملي و همچنين تبصره (19) قانون بودجه كل كشور به وزارت دادگستري منتقل شده اند مي توانند از مقررات اضافه حقوق و مزاياي كاركنان مجلس شوراي ملي كه تا تاريخ تصويب ماده سوم قانون بودجه سال 1344 مجلس شوراي ملي به تصويب رسيده است استفاده كنند به موجب قانون وحدت رويه قضايي مصوب سال 1328 اين راي براي شعب ديوان كشور و دادگاه ها در موارد مشابه لازم الاتباع مي باشد.

راي وحدت رويه هيأت عمومي ديوان عالي كشور در مورد شكايت استخدامي كارمندان سابق سازمان مسكن

راي وحدت رويه شماره 10.59 صفحه 2)

روزنامه رسمي شماره 10601-1360.4.30

شماره 9336

رديف 10.59 هيئت عمومي

ماده 67 مقررات استخدامي شركتهاي دولتي مصوب 1352.3.5 صراحت دارد كه مستخدمين مشمول مقررات اين قانون مي توانند در مورد تضييع حقوق استخدامي خود به شوراي سازمان امور اداري و استخدامي كشور شكايت كنند.قانون مزبور صريحا شامل كاركنان سازمان مسكن نيز مي شود نظر به اينكه حق شكايت و تظلم كارمندان سابق سازمان مسكن

كه در تاريخ تصويب قانون نامبرده بطور كلي كار دولتي نداشته و كارمند دولت محسوب نمي شده اند يا به علت دعاوي استخدامي كارمندي آنها در آن سازمان در تاريخ مزبور محرز نبوده است، در مورد تضييع حقوق استخدامي خود كه بر اساس اشتغال آنها بيش از تاريخ مذكور در آن سازمان بوده بهرحال محفوظ است و مرجع رسيدگي به اين گونه شكايات نيز از تاريخ 1352.3.5 هيئتهاي رسيدگي به شكايات سازمان امور اداري و استخدامي كشور و از تاريخ اجراي لايحه قانوني اصلاح ماده 60 قانون استخدام كشوري و الغا مواد 61 و 62 و 63 قانون مذكور مصوب خرداد ماه 58 دادگاه هايي است كه طبق قانون جانشين آن هيئتها شده اند بنابراين راي شماره 178-1356.4.18 صادره از دادگاه عالي تجديد نظر انتظامي قضات صحيح و منطبق با موازين قانوني و پيروي از مفاد آن با رعايت توضيحاتي كه داده شده طبق ماده واحده وحدت رويه قضايي مصوب سال 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم است.

راي وحدت رويه هيأت عمومي ديوان عالي كشور در مورد كارمندان اخراجي سازمان مسكن

راي وحدت رويه شماره 23.59 صفحه 4)

روزنامه رسمي شماره 10601-1360.4.30

شماره 9334

رديف 23.59 هيئت عمومي

گرچه مطابق ماده يك مقررات استخدامي شركتهاي دولتي موضوع بند پ ماده 2 قانون استخدام كشوري مصوب خرداد ماه سال 52 از تاريخ اجراي قانون مزبور كارمندان شركتهاي فوق الاشعار منجمله سازمان مسكن مشمول قانون بالا مي باشند، اما نظر به اينكه حكم مقيد در ماده .5 آيين نامه استخدامي سازمان مسكن كه تا قبل از تصويب قانون فوق قابل اجرا بوده براي كارمندان سازمان مزبور كه قبل از تصويب قانون نامبرده

اخراج شده اند ايجاد حق مكتسب كرده است و با اجراي مقررات جديد حقوق مندرج در ماده نامبرده به قوت خود باقي است بنابراين راي صادره از شعبه 69 دادگاه عمومي تهران مبني بر اينكه اخراج كارمند شاكي بايد بر اساس مدلول آيين نامه فوق باشد صحيح و منطبق با موازين قانوني است اين راي طبق ماده 3 مواد الحاقي به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب سال 37 براي دادگاه ها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيأت عمومي ديوان عالي كشور در مورد ممنوعيت اداره داروخانه توسط كمك داروسازان

راي وحدت رويه شماره 33.60 صفحه 33)

روزنامه رسمي شماره 10816-1361.1.29

شماره 100372 1360.11.25

رديف 33.60 هيئت عمومي

با توجه به تبصره ماده 3 قانون مربوطه به امور پزشكي و دارويي و مواد خوردني و آشاميدني مصوب خرداد ماه 34 كه در آن صراحت دارد به اينكه وزارت بهداري مي تواند در صورتي كه لازم بداند طبق مقرراتي كه از طرف وزارتين بهداري و فرهنگ و با تصويب هيئت وزيران وضع خواهد شد بر طبق تبصره مزبور عمل نمايد فلذا در صورت انجام مقدمات و حصول شرايط مقرر در تبصره وزارت بهداري مخير در اقدام و عمل به آن بوده است و با توجه بكارت كمك داروسازي درجه يك خواهانها كه حاكي است چون نامبردگان از عهده امتحانات مقرره برآمده اند كارت مزبور به آنان داده مي شود تا به عنوان كمك داروسازي درجه يك در داروخانه اي كه داراي مسئول مجاز قانوني است، كارهاي مربوطه به كمك داروسازي را انجام دهند و به هيچ وجه مستقلا حق اداره كردن داروخانه را نخواهند داشت و در كارتهاي مزبور قيد و اشاره اي به تبصره ماده 3 و

اعمال شرايط مقرر در آن نشده و در قوانين و آيين نامه هاي مربوطه هم وظايف و اختيارات كمك داروسازان درجه يك معلوم و مشخص گرديده و از مجموع مقررات مزبور اين معني استنتاج نمي شود كه دارندگان چنين كارتهايي حق اداره كردن داروخانه را بدون دخالت مدير مسئول مطلقا داشته باشند. بنا به مراتب راي شعبه چهارم ديوان عالي كشور كه متضمن همين معني است نتيجتا مورد تاييد است. اين راي بر طبق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضائي مصوب تيرماه28 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

مربوط به اجاره

تحقق يافتن انتقال به غير در صورت واگذاري عين مستاجره از شركتي به شركت ديگر و حتي در مواردي كه مدير هر دو شركت يكي باشد

راي وحدت رويه شماره 42

مورخ 2/8/1351

نظر به اين كه شخصيت حقوقي شركت تجارتي از مدير آن به كلي مجزا و امكان بركناري مدير شركت هميشه موجود است و همين كه منافع عين مستاجره به شركتي واگذار شده مستاجر شركت است به مدير آن. بنابراين هر گاه در سند اجاره حق انتقال به غير جز يا كلا از مستاجر سلب شده و او مورد اجاره را به شركتي ولو خود مدير آن باشد واگذار نمايد انتقال به غير تحقق يافته و نظر شعبه 39 دادگاه شهرستان تهران در اين زمينه صحيح و مطابق با اصول و موازين قانوني است اين راي به موجب ماده (3) از مواد اضافه شدن به قانون آيين دادرسي كيفري براي دادگاه ها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

تسري قانون روابط مالك و مستاجر به كليه دعاوي كه قبلا طرح شده و در جريان است

راي وحدت رويه شماره

71

مورخ 29/8/1353

نظر به اين كه ماده (1) قانون روابط مالك و مستاجر صراحت دارد بر اين كه (هر محلي كه براي پيشه و كسب و تجارت يا سكني تا به حال اجاره داده شده يا بعدا اجاره داده شود مشمول مقررات اين قانون خواهد بود) و به موجب ماده (26) كليه مقررات و قوانيني كه با مفاد اين قانون مغاير باشد ملغي گرديده و قوانين مزبور فقط در مواردي كه از شمول اين قانون خارج است اعتبار دارد و با التفات به اين كه تبصره (1) ماده (23) در مواردي كه از شمول اين قانون روابط مالك و مستاجر را حتي به احكام قطعي كه هنوز اجرا نگرديده تسري داده است و با توجه به مفاد ماده (562) آيين دادرسي مدني كه مقرر مي دارد احكام و قرارها بايد اساسا طبق قانوني كه در زمان صدور آن لازم العمل است صادر گردد بنا به جهات مذكور قانون روابط مالك و مستاجر در نقاطي كه در تاريخ صدور راي لازم العمل باشد به كليه دعاوي كه قبلا طرح شده و در جريان است نيز تسري خواهد داشت.

اين راي طبق قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه 1328 لازم الرعايه خواهد بود.

قطع رابطه استيجاري بين مستاجر و كسي كه قسمتي از مورد اجاره از طرف مستاجر به وي واگذار شده بعد از انقضاي مدت اجاره

راي وحدت رويه شماره 9

مورخ 5/3/1355

با توجه به ماده (1) قانون روابط مالك و مستاجر و تبصره آن و با اتخاذ ملاك از مادتين (5 و 20) قانون مزبور، مستاجري كه با استفاده از حق واگذاري به غير قسمتي از مورد اجاره

را به ديگري واگذار نمايد ديگر بعد از انقضاي مدت اجاره مالك منافع قسمتي كه واگذار گرديده نيست و تصرفي هم در اين قسمت براي او باقي نمانده تا بتواند تخليه يا تعديل اجاره بهاي آن را از مستاجر جديد بخواهد. در چنين موردي رابطه حقوقي مستاجر سابق نسبت به قسمتي كه واگذار گرديده قطع شده و بين مستاجر جديد و مالك رابطه استيجاري برقرار گرديده است. اين راي طبق ماده (3) قانون اضافه شده به آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 در موارد مشابه براي دادگاه ها لازم الاتباع است.

شمول قانون روابط موجر و مستاجر به دعاوي كه قبل از تصويب قانون مزبور مطرح شده و در جريان رسيدگي است

راي وحدت رويه شماره 95

مورخ 10/7/1356

نظر به اين كه طبق ماده (1) قانون روابط موجر و مستاجر مصوب سال 1356 هر محلي كه براي سكني يا كسب و پيشه اجاره داده شده نيز مشمول آن قانون مي باشد و به موجب ماده (32) از تاريخ اجراي قانون مزبور قانون روابط مالك و مستاجر مصوب 1339 ملغي و منسوخ است. بنابراين ماده (4) قانون روابط موجر و مستاجر شامل دعاوي كه قبل از تصويب اين قانون طرح شده و در جريان رسيدگي است نيز خواهد بود. اين راي طبق مقررات قانوني لازم الاتباع است.

شمول قانون روابط موجر و مستاجر به دعاوي كه قبل از تصويب قانون مزبور مطرح شده و در جريان رسيدگي است

راي وحدت رويه شماره 113

مورخ 24/11/1356

بند «9» ماده (14) قانون روابط موجر و مستاجر مصوب سال 1356 كه تاخير مستاجر در پرداخت قسط يا اقساط عقب افتاده مال الاجاره يا اجرت المثل را ظرف ده روز از تاريخ ابلاغ

اخطار دفترخانه تنظيم كننده سند اجاره يا اظهارنامه از جمله موارد درخواست صدور حكم تخليه مورد اجاره قرار داده است، ناظر به دادخواست ها و تخليه كه قبل از اجراي آن قانون و به ادعاي خودداري مستاجر از پرداخت قسط يا اقساط عقب افتاده اجرت المسمي يا اجرت المثل ظرف سه روز از تاريخ ابلاغ اخطار دفتر اسناد رسمي و به استناد به شق «7» ماده (8) قانون روابط مالك و مستاجر مصوب 1339 شمسي تقديم شده است نمي باشد بنابراين در اين گونه دعاوي شرط تخلف مقرر در شق «7» ماده (8) قانون اخير الذكر لازم الرعايه خواهد بود. اين راي طبق قسمت اخير ماده (3) در مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 شمسي از طرف دادگاه ها در موارد مشابه بايد پيروي شود.

منظور از شاخص كل بهاي كالاها و خدمات مصرفي در مورد تعديل اجاره بها مذكور در ماده (4) قانون روابط موجر و مستاجر

راي وحدت رويه شماره 114

مورخ 3/12/1356

مراد از عبارت شاخص كل بهاي كالاها و خدمات مصرفي مذكور در ماده (4) قانون روابط موجر و مستاجر مصوب مرداد ماه 1356 بنا به اطلاق و عموم عبارت مزبور و نظر به اين كه مطلق نيز منصرف به فرد اكمل است شاخص كل بهايكالاها و خدمات مصرفي در مناطق شهري ايران است نه شاخص هر شهر – بنابراين نظر شعبه هفتم دادگاه شهرستان تهران مبني بر اين كه شاخص كل كشور ملاك محاسبه و تعديل اجاره بها قرار گرفته صحيح است. اين راي طبق ماده (3) اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيأت عمومي ديوان عالي كشور در مورد تقليل اجاره بهاي املاك استيجاري

راي وحدت رويه شماره 7 صفحه 3)

روزنامه رسمي شماره 10907-1361.5.16

شماره 39530 1361.4.13

رديف 42.60 هيئت عمومي

با توجه به صراحت تبصره ماده واحده تقليل اجاره بهاي واحدهاي مسكوني مصوب آبان ماه 1358 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران منظور اين است كه اگر موجرين و مستاجرين خانه هاي مسكوني بعد از تاريخ 22 بهمن ماه 1357 نسبت به مال الاجاره توافقي كرده باشند و ميزان آن را از رقم مندرج در اسناد رسمي يا عادي يا ميزاني كه قبلا بين طرفين بطور شفاهي مقرر يا عمل شده است تقليل داده باشند اين توافق براي موجر و مستاجر معتبر خواهد بود مگر آنكه مستاجر نسبت به آن اعتراض داشته باشد كه در اين صورت مي تواند ميزان اجاره بها را از مبلغ قيد شده در اسناد رسمي و عادي و توافق هائي كه قبل از تاريخ 22 بهمن ماه 1357 نسبت به مال الاجاره به عمل آمده است تا 20% كاهش دهد نه آنكه اين 20% از ميزان اجاره بهائي كه بعد از تاريخ 22 بهمن ماه 1357 مورد توافق طرفين قرار گرفته قابل كسر باشد بنابراين راي شعبه يازده (11) دادگاه صلح تهران كه بر همين مبنا صادر گرديده صحيح و موافق موازين قانوني است. اين راي بر طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آئين دادرسي كيفري مصوب مرداد ماه 37 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيأت عمومي ديوان عالي كشور در مورد مسئوليت متصدي حمل و نقل كالا در صورت تلف يا مفقود شدن آن

راي در مورد متصدي حمل و نقل كالا مسئول جبران خسارت است صفحه 455)

روزنامه رسمي شماره 11628-63.11.4

211 - ه_

1363.10.2

رديف: 63-17 هيأت عمومي

بسمه تعالي

با توجه به ماده 386 قانون تجارت كه در صورت تلف يا گم شدن مال التجاره متصدي حمل و نقل را جز در مواردي كه مستثني شده مسئول قيمت كالا و ماده 387 آن به قانون نامبرده را در مورد خسارات ناشيه از تاخير تسليم يا نقص يا خسارات بحري آوراي) مال التجاره در حدود ماده قبل مسئول شناخته و اين كه در پرونده هاي مطروحه به جاي آن كه شركت سهامي بيمه ايران به قائم مقامي از بيمه گزار دعوي خود را جهت مطالبه خساراتي كه به صاحب كالا پرداخته عليه متصدي حمل و نقل اقامه نمايد عليه نماينده تجارتي متصدي حمل و نقل كه مسئوليت و تعهد نماينده به موجب اسناد و مدارك پرونده ثابت و مسلم نشده طرح كرده فلذا استماع دعوي به كيفيت مرقوم مجوز نداشته است بديهي است در صورتي كه در دادگاه معلوم و محرز شود كه نماينده تجارتي متصدي حمل و نقل داراي اختيارات و تعهداتي بوده كه او را مسئول نموده و مي تواند طرف دعوي مطالبه خسارات قرار گيرد قبول دعوي بطرفيت او بلااشكال است و در اين زمينه آرا شعبه سيزدهم و شعبه هيجدهم ديوان عالي كشور كه متضمن اين معني است موافق موازين تشخيص و نتيجتا مورد تاييد است اين راي بر طبق قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب هفتم تير ماه 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها لازم الاتباع است.

راي در مورد تخليه دو باب گاراژ به علت انتقال به غير صفحه 648)

روزنامه رسمي شماره 11716-64.2.30

شماره 293 - ه_ 1364.2.5

رديف 62.63 هيأت عمومي

نظر به اين كه رسيدگي

به دعاوي تخليه يد از اعيان مستاجره بر طبق بندهاي الف و ج ماده 15 لايحه قانوني تشكيل دادگاههاي عمومي ناظر به بند 2 ماده 13 قانون آيين دادرسي مدني در صلاحيت دادگاههاي صلح شمرده شده و در دعاوي تخليه يد از اعيان مستاجره محل كسب يا پيشه يا تجارت هم بنا به تعريفي كه در فصل ارزيابي خواسته در قانون آيين دادرسي مدني از خواسته و ميزان آن و صلاحيت دادگاه به عمل آمده خواسته دعوي همان تخليه عين مستاجره بوده النهايه دادگاه ضمن صدور حكم تخليه حق كسب يا پيشه يا تجارت مستاجر را مستندا به مواد 27 و 28 قانون روابط مؤجر و مستاجر مصوب مرداد ماه 56 به امر آمر قانوني مورد لحوق حكم قرار مي دهد بنابراين در اين نوع دعاوي ولو آن كه ميزان حق كسب يا پيشه يا تجارت زائد بر ميزان نصاب دادگاههاي صلح باشد اين قضيه كه از تبعات دعوي است نمي تواند تاثيري درخواسته اصلي دعوي و صلاحيت دادگاه داشته باشد و راي شعبه دوم دادگاه عمومي حقوقي) كرمان كه متضمن اين معني است موافق موازين تشخيص مي گردد اين راي بر طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به آيين دادرسي كيفري مصوب مرداد ماه 37 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيأت عمومي ديوان عالي كشور در مورد قابل تجديد نظر بودن احكام دادگاه هاي حقوقي دو در مورد تعديل اجاره بهاي محلهاي كسب و پيشه

راي شماره 519 - در رابطه با تعديل اجاره بهاي محل كسب و پيشه صفحه 926)

روزنامه رسمي شماره 12854-1368.1.27

998- ه_ 1368.1.7

رديف 112.67 هيأت عمومي

ماده 12 قانون تشكيل دادگاههاي حقوقي يك

و دو مصوب آذر ماه 1364 احكام دادگاههاي حقوقي دو را در موارد مصرحه در اين ماده قابل رسيدگي تجديد نظر شناخته و ماده 4 قانون تعيين موارد تجديد نظر احكام دادگاهها و نحوه رسيدگي آن ها مصوب مهر ماه 1367 هم دادگاههاي حقوقي يك را مرجع رسيدگي تجديد نظر و نقض اين نوع احكام قرار داده كه علي الاطلاق شامل احكام دادگاههاي حقوقي دو موضوع ماده 4 قانون روابط موجر و مستاجر مصوب 1356 نيز مي شود بنابراين راي شعبه 17 دادگاه حقوقي يك تهران صحيح و منطبق با موازين قانوني است. اين راي بر طبق ماده 3 از مواد الحاقي به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيأت عمومي ديوان عالي كشور در مورد شمول مقررات قانون روابط موجر و مستاجر به كليه اماكني كه قبل از تصويب قانون به اجاره واگذار شده اند.

راي شماره 520 - صفحه 936)

روزنامه رسمي شماره 12869-1368.2.13

شماره 999- ه_ 1368.1.28

رديف: 33.66 هيأت عمومي

ماده اول قانون روابط موجر و مستاجر مصوب ارديبهشت ماه سال 1362 علي الاطلاق كليه اماكن مسكوني را كه به شرح اين ماده به منظور اجاره به تصرف متصرف داده شده يا بشود مشمول قانون مزبور قرار داده و ماده 15 اين قانون با ماده اول آن تعارض ندارد و از حكم كلي آن مستثني نمي باشد بنابراين كليه اماكن مسكوني كه به شرح ماده اول به منظور اجاره به تصرف متصرف داده شده يا بعدا داده شود تابع مقررات قانون مزبور و ماده 494 قانون مدني و شرايط مقرر طرفين است و راي شعبه دوم دادگاه حقوقي يك اروميه كه بر اساس

اين نظر صادر شده صحيح تشخيص مي شود - اين راي بر طبق ماده 3 از مواد الحاقي به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيأت عمومي ديوان عالي كشور در مورد لزوم حضور مستاجر كل در جريان دعوي در مواردي كه از طرف موجر عليه مستاجر جز اقامه دعوي مي شود

راي وحدت رويه شماره 565 هيأت عمومي ديوان عالي كشور صفحه 356)

روزنامه رسمي شماره 13559-1370.7.7

شماره .1396 ه_ 1370.5.13

رديف 10.69

در دعوي موجر عليه مستاجر جز به خواسته الزام به تنظيم اجاره نامه كه به استناد ذيل ماده 10 قانون روابط موجر مستاجر مصوب دوم خرداد ماه1356 اقامه مي شود طرف دعوي قرار دادن مستاجر كل هم در مواردي ضرورت دارد كه بري احراز رابطه استيجاري فيمابين مستاجر جز و مستاجر كل و قطع رابطه استيجاري مستاجر كل با موجر لازم باشد بنابراين آرا شعب 7 و 37 دادگاه حقوقي يك تهران كه با احراز قطع رابطه مستاجر كل با موجر صادر شده در حدي كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص مي شود.

اين راي بر طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب اول مرداد ماه 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيأت عمومي ديوان عالي كشور در مورد عدم اطلاق محل كسب و پيشه به مطب استيجاري پزشكان

راي وحدت رويه شماره 576 هيأت عمومي ديوانعالي كشور صفحه 522)

روزنامه رسمي شماره 13892-71.8.24

شماره 1522 . ه_ 1371.7.25

رديف: 39.69 هيأت عمومي

اماكن استيجاري مطب پزشكان كه براي عرضه خدمات علمي و تخصصي پزشكي و معالجه بيماران

مورد استفاده واقع مي شود محل كسب و پيشه يا تجارت محسوب نمي گردد تا حق كسب و پيشه يا تجارت به آن تعلق گيرد. تخليه اين اماكن هم مشمول مقررات قانون روابط موجر و مستاجر مصوب سيزدهم ارديبهشت ماه 1362 و ماده 494 قانون مدني و شرايط بين طرفين در ضمن عقد اجاره است. بنابراين راي شعبه پنجم دادگاه حقوقي يك اهواز كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص مي شود.

اين راي بر طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب اول مردادماه 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه 607 ديوان عالي كشور در رابطه با محل دفتر وكالت دادگستري (648)

نقل از شماره 15064_1375.8.26 روزنامه رسمي

شماره 1863 ه_ 1375.8.3

رديف: 11.75 هيئت عمومي

نظربه اينكه شغل وكالت دادگستري تابع قانون خاص بوده و طبق آئين نامه و مقررات مربوط به خود دفتر آن محلي است براي پذيرائي موكلين و تنظيم امور وكالتي، كه در واقع به اعتبار شخص وكيل اداره مي شود نه به اعتبار محل كار و نيز در زمره هيچيك از مشاغل احصا شده در ماده 2 قانون تجارت نبوده و بلحاظ داشتن مقررات خاص بموجب تبصره يك ماده 2 قانون نظام صنفي مصوب 59.4.13 شوراي انقلاب اسلامي از شمول مقررات نظام صنفي مستثني مي باشد. لذا به اقتضاي مراتب فوق دفتر وكالت دادگستري را نمي توان از مصاديق محل كسب و پيشه و تجارت و مشمول قانون روابط موجب و مستاجر مصوب سال 1356 دانست بلكه مشمول عمومات قانون مدني و قانون روابط موجر و مستاجر مصوب سال 1362 مي باشد. عليهذا بنظر اكثريت اعضا هيات عمومي ديوانعالي كشور آرا صادره از دادگاههاي حقوقي

اهواز و بندرعباس كه بر تخليه محل مورد اجاره دفتر وكالت) اصدار يافته صحيح و منطبق با موازين قانوني تشخيص مي شود اين راي بر طبق ماده 3 از قانون مواد الحاقي به قانون آئين دادرسي كيفري مصوب سال1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه 618 ديوان عالي كشور در خصوص ماده واحده الحاقي به قانون روابط موجر و مستاجر (679)

نقل از شماره 15365 _ 1376.9.3 روزنامه رسمي

شماره 1928 _ ه_ 1376.8.4

رديف: 9.76 هيأت عمومي

مستنبط از ماده واحده الحاقي به قانون روابط موجر و مستاجر مصوب سال 1365 اين است كه قانون مزبور ناظر به عقود اجاره ايست كه بعد از تصويب آن قانون و ابتدا منعقد مي شوند و شامل اماكن تجاري كه سابقه اجاره به تاريخ قبل از تصويب قانون فوق الذكر داشته اند نمي شود و لذا در مورد دعاوي مطروحه كه بدلالت اسناد و اوراق پرونده مسبوق به رابطه استيجاري بتاريخ قبل از تصويب ماده واحده قانون مذكور مي باشند و تنظيم اجاره نامه هاي جديد في الواقع و نقس الامر به منظور تمديد و تجديد اجاره قبلي بوده است صدور اجرائيه از جانب دفتر اسناد رسمي مبني بر تخليه اين قبيل محل كسب و پيشه مخالف قانون است و به اين كيفيت راي دادگاه حقوقي يك تهران كه بر تاييد حكم دادگاه حقوقي 2 اصدار يافته و مبتني بر ابطال اجرائيه صادره در اين زمينه مي باشد صحيح و موافق موازين قانوني تشخيص مي گردد. اين راي بموجب ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب سال 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

راي وحدت

رويه شماره 636 ديوان عالي كشور در مورد حقوق مستاجرين و متصرفين غرفه هاي مسافر بري واقع در ترمينال ها (280)

نقل از شماره 15890-1378.6.24 روزنامه رسمي

شماره 2049 - ه_ 1378.5.11

رديف :39.77 هيات عمومي

مربوط به تجارت

حق استفاده بستانكاران از اموال متوقف

راي وحدت رويه شماره 3271

مورخ 19/10/1339

چون موافق ماده (58) قانون تصفيه امور ورشكستگي استفاده از اموال متوقف براي ديان ترتيبي خاص مقرر داشته كه به همان نحو بايد خاتمه يابد و مافق مدلول همين ماده حق تقدم هر طبقه بر طبقه ديگر تصريح و تعيين شده و از بستانكاراني كه از اموال متوقف طلب خود را به وسيله دادگاه تأمين كرده اند قيدي ديده نمي شود بنابراين كليه اديان بجز كساني كه قانون صريحا استثنا نموده از اموال متوقف حق استفاده دارند و منطق ماده (269) قانون آيين دادرسي ناظر به مورد مذكور در فوق نبوده و در اين مورد كه حكم خاصي موجود است قابل اعمال نمي باشد. بنابراين راي شعبه دوم ديوان عالي كشور صحيحا صادر شده و طبق قانون وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه 1328 براي دادگاه هاي لازم الاتباع است.

عدم اسقاط حق اقامه دعوي دارنده برات و ظهرنويسها درصورت عدم ارسال اظهارنامه رسمي يا مراسله سفارشي يا اطلاعنامه

راي وحدت رويه رديف 12

مورخ 11/7/1341

با اطلاق ماده (249) قانون تجارت كه برات دهنده و قبول كننده برات و ظهرنويس ها را در مقابل دارنده برات متضامنا مسئول شناخته است و حق مراجعه و اقامه دعوي عليه هر كدام از آنان را بدون رعايت ترتيب از حيث تاريخ براي دارنده برات محفوظ داشته است و با توجه به مدلول مواد (286 و 287) قانون مزبور كه مدت اقامه دعوي از طرف

دارنده برات را سه ماه و شش ماه از تاريخ اعتراض عدم پرداخت برات تعيين نموده است و عنايت به مفاد ماده (288) همان قانون كه شرط استفاده از حقي را كه در ماده (249) قانون به ظهرنويس ها داده شده به رعايت مواعد مقرر در مواد (286 و 287) قانون تجارت از تاريخ اعتراض موكول و شروع مرور زمان مدت هاي مزبور را از فرداي ابلاغ احضار به محكمه به او و همچنين در صورت تأديه وجه برات را به دارنده آن بدون آن كه بر عليه او اقامه نشده باشد، موعد را از فرداي روز تأديه قرار داده بديهي است كه اشاره و منظور ماده (289) اين قانون به مواعد مقرره در مواد فوق مواعد مذكوره مورد بحث بوده و ناظر به موعد 10 روز ارسال اظهارنامه رسمي يا نامه سفارشي دو قبضه مذكوره در مواد (284 و 285) قانون تجارت نمي باشد.

علي هذا عدم ارسال اظهارنامه رسمي يا مراسله سفارشي دو قبضه به واگذارنده برات يا اطالعنامه از طرف هر

ظهرنويسي به ظهرنويس سابق خود نمي تواند موجب اسقاط حق اقامه دعوي دارنده برات بر واگذارنده و قبول كننده و ظهرنويس ها و همچنين هر ظهرنويس بر ظهرنويس سابق خود گردد و با اين كيفيت در اين قسمت راي شعبه 4 دادگاه شهرستان تهران صحيح است.

اين راي طبق ماده (3) قانون اضافي به قانون كيفري مصوب مرداد ماه 1337 براي دادگاه ها لازم الاتباع است.

عدم پرداخت خسارت تأخير تأديه ايام بعد از تاريخ توقف به طلبكاران وثيقه دار تاجر ورشكسته

راي وحدت رويه شماره 155

مورخ 14/12/1347

هيأت عمومي در جلسه مورخ 14/12/1347 تشكيل گرديد پس از مذاكرات و اعلام كفايت آن به شرح

زير اظهار

عقيده نمودند:

از مجموع مقرارت مواد (18، 40، 41 و 58) قانون تصفيه ورشكستگي درباره اموال مورد وثيقه تاجر ورشكسته و ماده (18) آن قانون در مورد اموال غيرمنقولي كه متعلق حق اشخاص ثالث است و ماده (419) قانون تجارت استفاده و استنباط مي شود كه قانون مزبور ترتيبات راجع به معاملات تاجر ورشكسته را كه از آن جمله معاملات با حق استرداد است تابع تشريفات آن قانون قرار داده و ماده (34) اصلاحي قانون ثبت كه درباره معاملات با حق استرداد مقرراتي وضع نموده شامل معاملات با حق استراداد ورشكسته كه مشمول مقررات خاصي است نمي گردد و مقررات قانون تصفيه در مورد معاملات با حق استرداد تاجر ورشكسته لازم الرعايه است و با احراز اين امر چون پس از صدور حكم توقف قانونا ورشكسته از دخالت در كليه امور مالي مربوط به خود ممنوع و اداره تصفيه به عنوان قائم مقام ورشكسته طلب طلبكاران را تشخيص و تصديق مي نمايد و مطالبات متوقف را وصول و اقدام به فروش و بعد تقسيم اموال وي مي كند و طبق ماده (421) قانون مزبور همين كه حكم ورشكستگي صادر شد قروض مؤجل با رعايت تخفيفات مقتضي نسبت به مدت به قروض حال مبدل مي شود و اين حكم شامل حال عموم طلبكاران است و راجع به طلبكاران وثيقه دار قانون براي وصول طلب آنها تا تاريخ ورشكستگي اين مزيت را منظور داشته كه كليه طلب آنها از محل مورد وثيقه مي باشديفا شود و در صورتي كه حاصل فروش كفايت طلب آنها را ننموده نسبت به بقيه طلب خود جزء غرماي معمولي منظور شوند و از وجوهي كه براي غرما

مقرر مي باشد حصه ببرند

ولي ديگر از قانون تجارت استفاده نمي شود كه اين طبقه از طلبكاران علاوه بر مزاياي فوق ذي حق در مطالبه خسارت تأخير ادا از تاريخ ورشكستگي به بعد هم باشند و ماده (562) قانون تجارت كه در باب سيزدهم تحت عنوان اعاده اعتبار تاجر ورشكسته ذكر گرديده با توجه به ماده (561) قانون مزبور ناظر به موردي مي باشد كه تاجر ورشكسته ملائت حاصل كرده و بخواهد اعاده اعتبار كند.

بنابراين نظر شعبه سوم مبني بر اينكه طلبكاران ورشكسته اعم از اينكه وثيقه داشته باشند يا نه حق مطالبه خسارت تأخير تأديه ايام بعد از تاريخ توقف را ندارند صحيح به نظر مي رسد و اين راي طبق ماده واحده مصوب تيرماه 1328 لازم الاتباع است.

محسوب گرديدن وزارت دارايي در رديف ساير بستانكاران عادي در وصول ماليات و جرايم از بازرگانان ورشكسته

راي وحدت رويه شماره 212

مورخ 1350

قانون تصفيه امور ورشكستگي مصوب 1318 ترتيب خاصي براي پرداخت ديون ورشكسته مقرر داشته و بستانكاران از ورشكسته را به پنج طبقه تقسيم و حق تقدم هر طبقه را بر طبقه ديگر تصريح نموده و ماده (30) قانون ماليات بر درآمد مصوب 1335 راجع به وصول ماليات و جرايم آن از اموال و دارايي عموم مؤديان ناظر به اشخاص ورشكسته كه وضع مالي آنها تابع قانون خاصي مي باشد نبوده و آراي شعب پنجم و دهم ديوان عالي كشور كه وزارت دارايي را در مورد وصول ماليات و جرايم متعلق به آن از بازرگان ورشكسته در طبقه پنجم و در رديف ساير بستانكاران عادي شناخته صحيحا صادر گرديده و به اكثريت آرا تأييد مي شود اين راي برطبق قانون وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه 1328

براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

ممنوعيت بازداشت ورشكسته به جهت عدم پرداخت خسارت مدعي خصوصي

راي وحدت رويه شماره 290

مورخ 17/9/1350

چون ورشكسته از تاريخ صدور حكم ورشكستگي به موجب ماده (418) قانون تجارت از مداخله در كليه اموال خود ممنوع است و مدعي خصوصي نيز در صورتي كه به اموال او دسترسي داشته باشد به واسطه اينكه دارايي ورشكسته متعلق حق همه طلبكاران است حق مداخله نداشته و بايد براي استيفاي حقوق خود به اداره تصفيه مراجعه نمايد مورد از شمول ماده (1) الحاقي به آيين دادرسي كيفري خارج است و نمي توان ورشكسته را به استناد آن توقيف كرد بنابراين تصميم شعبه سي ام دادگاه جنحه تهران صحيح و مطابق با موازين قانوني است.

اين راي به موجب ماده (3) از مواد اضافه شده به آيين دادرسي كيفري براي دادگاه ها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

امتناع بازرگان از ابراز دفاتر بازرگاني در دادگاه و حدود تأثير آن در ارزيابي دلايل

راي وحدت رويه شماره 62

مورخ 11/11/1351

هر چند مطابق مقررات قانون تجارت هر تاجر مكلف به دارا بودن دفاتر تجاري است كه در قانون مذكور توصيف شده و آن دفاتر بايد پلمپ شده باشد و تخلف از اين امر مستلزم پرداخت جزاي نقدي است و طبق مقررات آيين دادرسي مدني هر گاه يكي از طرفين به دفاتر بازرگاني طرف ديگر استناد نمايد آن دفاتر جز در موارد استنثا شده بايد در دادگاه ابراز شود و هر بازرگاني كه به دفاتر او استناد شده از ابراز دفاتر خود امتناع نمايد دادگاه مي تواند آن را از جمله دلايل مثبته تلقي نمايد اما از مفهوم ماده (302) آيين دادرسي مدني كه به دادگاه اين

اختيار را تفويض نموده استفاده نمي شود كه در هر مورد ولو دعوي متكي به دلايل و مدارك معتبر و اوضاع و احوال ديگر باشد به صرف اين كه دفاتر تجارتي ارائه نشده دادگاه اين امر را دليل مثبت اظهار طرف قرار دهد بلكه در موارد عدم ابراز دفاتر تجارتي به دادگاه اختيار داده شده كه در مقام تشخيص حق و بررسي به دلايل و اوضاع و احوال موجود در پرونده هر گاه عدم ابراز دفاتر را مؤثر در مقام دانست آن وقت آن را از جمله دلايل مثبته اظهار طرف تلقي نمايد در دو پرونده مورد بحث كه هر دو مشابه ولي آراي آن دو معارض با يكديگر مي باشد چون راي شعبه 5 ديوان عالي كشور در جهت همين نظري است كه فوقا ذكر شده و رسيدگي به دلايل ديگر را لازم دانسته راي مزبور نتيجتا صحيح به نظر مي رسد و تأييد مي شود.

شمول مقررات فصل سوم قانون آيين نامه دادرسي مدني در باب خسارت تأخير تأديه نسبت به دعاوي (ازجمله دعوي مطالبه وجه برات) كه خواسته آن پول خارجي است

راي وحدت رويه شماره 90

مورخ 4/10/1353

نظر به اين كه پرداخت وجه برات با پول خارجي بنا به مدلول ماده (252) قانون تجارت تجويز شده است و مطابق قسمت آخر بند «ج» ماده (2) قانون پولي و بانكي كشور پرداخت تعهدات بارز با رعايت مقررات ارزي مجاز مي باشد و نظر به بند (1) ماده (87) قانون آيين دادرسي مدني راجع به ارزيابي خواسته در مورد پول رايج ايران و پول خارجي تخصيص دادن ماده (719) قانون آيين دادرسي به دعاوي كه خواسته آن پول رايج ايران است صحيح

نيست و عبارت وجه نقد مذكور در اين ماده اعم است از پول رايج ايران و پول خارجي و بنابراين مقررات فصل سوم قانون مزبور در باب خسارت تأخير تأديه شامل دعاوي نيز كه خواسته آن پول خارجي است مي شود و راي شعبه پنجم ديوان عالي كشور در اين زمينه صحيح و مطابق با موازين قانوني است. اين راي به موجب ماده واحد قانون وحدت رويه قضايي مصوب سال 1328 در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيأت عمومي ديوان عالي كشور در مورد مسئوليت ظهرنويسي چك و تلقي واخواست گواهي نامه عدم پرداخت بانك محال عليه

راي شماره 536 - دعوي مطالبه وجه چك از ظهرنويس) صفحه 546)

روزنامه رسمي شماره 13331-1369.9.15

شماره .1282 ه_ 1369.8.28

رديف: 25.69 هيأت عمومي

قانون صدور چك مصوب 1355 در مادتين 2 و 3 و قانون تجارت بشرح مواد 310 تا 315 شرايط خاصي را در مورد چك مقرر داشته كه از آن جمله كيفيت صدور چك و تكليف دارنده چك از لحاظ موعد مراجعه به بانك و اقدام بانك محال عليه به پرداخت وجه چك يا صدور گواهي عدم تأديه وجه آن و وظيفه قانوني بانك داير به اخطار مراتب به صادر كننده چك مي باشد.

مسئوليت ظهرنويس چك موضوع ماده 314 قانون تجارت هم بر اساس اين شرايط تحقق مي يابد و واخواست برات و سفته به ترتيبي كه در ماده 280 قانون تجارت قيد شده ارتباطي با چك پيدا نمي كند بنابراين گواهي بانك محال عليه دائر به عدم تأديه وجه چك كه در مدت 15 روز به بانك مراجعه شده به منزله واخواست مي باشد و راي شعبه ششم

ديوان عالي كشور كه هيأت عمومي حقوقي ديوان عالي كشور هم با آن موافقت داشته صحيح و منطبق با موازين قانوني است اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيأت عمومي ديوان عالي كشور در مورد طرح دعوي عليه كارخانه هايي كه به ثبت رسيده اند

راي وحدت رويه شماره 557 هيأت عمومي ديوان عالي كشور صفحه 175)

روزنامه رسمي شماره 13491 - 1370.4.16

شماره .1374 ه_ 1370.3.25

رديف 105.67 هيأت عمومي

دعوي بستانكاران براي وصول بدهي كارخانه هايي كه به ثبت رسيده و داراي شخصيت حقوقي باشند بايد عليه كارخانه اقامه شود النهايه در مواردي كه طبق قانون حمايت صنعتي و جلوگيري از تعطيل كارخانه هاي كشور مصوب خرداد ماه 1343 مدير يا مديراني براي اداره امور كارخانه معين شده باشد جوابگويي از دعوي با مدير يا مديران مزبور خواهد بود.

بنابراين راي شعبه هيجدهم ديوان عالي كشور كه بر اساس اين نظر صادر شده صحيح تشخيص مي شود.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيأت عمومي ديوان عالي كشور در مورد ابطال كليه احكام صادره در مورد اموال تاجر متوقف كه به

نفع بعضي از طلبكاران صادر شده است

راي وحدت رويه شماره 561 هيأت عمومي ديوان عالي كشور صفحه 263)

روزنامه رسمي شماره 13528-1370.5.30

شماره .1394 ه_ 1370.4.25

رديف 52.69 هيأت عمومي

ماده 417 قانون تجارت حكم ورشكستگي تاجر را موقتا قابل اجرا شناخته است در بند 2 و بند 3 ماده 423

قانون تجارت هم تصريح شده كه تأديه هر قرض تاجر ورشكسته اعم از حال يا موجل به هر وسيله كه به عمل آمده باشد و هر معامله كه مالي از اموال منقول و غير منقول تاجر را مقيد نمايد و به ضرر طلبكاران تمام شود باطل و بي اثر است. بنابراين در هر مورد كه بعد از تاريخ توقف حكمي مستقيما عليه تاجر متوقف در مورد بدهي او به بعضي از بستانكاران وي صادر و اجراء شود كليه عمليات اجرايي و نقل و انتقالات مربوط كه متضمن ضرر ساير طلبكاران تاجر ورشكسته مي باشد مشمول ماده 423 قانون تجارت بوده و باطل و بي اعتبار است فلذا آراء صادر از شعب 17 و 18 ديوان عالي كشور صحيح و منطبق با موازين قانوني است.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيأت عمومي ديوان عالي كشور در مورد ظهرنويسي برات

راي وحدت رويه شماره 597 هيأت عمومي ديوان عالي كشور ظهرنويس برات) صفحه 206)

نقل از شماره 14668 - 1374.4.25 روزنامه رسمي

شماره 1782 - ه 1374.4.6

رديف: 46.73 هيأت عمومي

مهلت يك سال مقرر در ماده 286 قانون تجارت، جهت استفاده از حقي كه ماده 249 اين قانون براي دارنده برات يا سفته منظور نموده، در مورد ظهرنويس" به معناي مصطلح كلمه بوده و ناظر به شخصي كه ظهر سفته را به عنوان ضامن" امضاء نموده است نمي باشد زيرا با توجه به طبع ضمان و مسئوليت ضامن در هر صورت بنا بر قول ضم ذمه به ذمه يا

نقل آن) در قبال دارنده سفته يا برات، محدوديت مذكور در ماده 289 قانون تجارت درباره ضامن مورد نداشته، بنا بر اين راي شعبه بيست و سوم ديوان عالي كشور كه بر اين اساس صادر گرديده صحيح و منطبق با موازين قانوني است.

اين راي طبق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي" مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاه ها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

مربوط به ثبت املاك و اراضي

ممنوعيت قبول تقاضاي ثبت اشخاص از اراضي باير بلامالك و موات اطراف شهر تهران

آراي سال 1339

راي وحدت رويه شماره 1309

مورخ 27/4/1339

چون طبق ماده (1) لايحه قانون ثبت اراضي موات اطراف شهر تهران مصوب 25/4/1334 كميسيون مشترك دادگستري مجلسين از تاريخ 28/5/1331 قبول تقاضاي ثبت اشخاص از اراضي باير بلامالك و موات اطراف شهر تهران (واقع در حدود مذكور در آن ماده) ممنوع و طبق ماده (2) قانون مزبور فقط دولت مكلف شده مي باشد نسبت به اين اراضي تقاضاي ثبت نموده و به عنوان سرمايه به بانك ساختماني واگذار نمايد و نظر به اين كه طبق ماده (3) آن قانون كساني كه نسبت به اين اراضي ادعايي داشته باشند پس از ثبوت در محاكم در صورتي كه اراضي مزبور به فروش رسيده و يا به مؤسسات مذكور در آن قانون واگذار گرديده باشد مستحق دريافت بهايي خواهند بود كه بانك ساختماني به عنوان قيمت زمين دريافت داشته و در غير اين صورت نيز بانك ساختماني در نگاهداري زمين و پرداخت بهاي قبل از مرغوبيت يا استرداد زمين و دريافت حق تشرف مخير مي باشد از اين رو حكم شعبه ششم ديوان عالي كشور در اين قسمت صحيح و خالي

از اشكال است.

اين راي به موجب ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 7/4/1328 لازم الاتباع است.

مرجع صالح در رسيدگي به دعاوي مطروحه بين مالك و زارع

راي وحدت رويه شماره 190

مورخ 1/11/1348

(با لحاظ مدلول مواد 22 و 33 اصلاحي قانون اصلاحات ارضي وماده (42) آيين نامه اصلاحات ارضي مصوب 3/5/1343 كه در تكميل آنها بعدا ماده ششم قانون مواد الحاقي به آيين نامه اصلاحات ارضيدر تاريخ 12/2/1346 به تصويب رسيده نظر شعبه چهارم ديوان عالي كشور به اكثريت آرا موجه تشخيص مي گردد و اين راي در حدودي كه ضمن قانون وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه 1328 پيش بيني شده لازم الاتباع خواهد بود).

اقامه دعوي به منظور مطالبه عوارض كشتار دامها كه قبلا در كشتارگاهها وصول نشده باشد

راي وحدت رويه شماره 114

مورخ 12/12/1353

راي هيات عمومي ديوان عالي كشورلزوم اخذ عوارض در كشتارگاهاي كشور قبل از كشتار دام ها كه در ماده (5) تصويبنامه مورخ 10/7/1343 هيات وزيران قيد

گرديده و در تبصره (60) ماده واحده قانون بودجه اصلاحي سال 1343 ادامه اجراي آن تصويبنامه پيش بيني شده و مقررات تصويبنامه مزبور در ماده (15) مكرر قانون اصلاح قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها مصوب فروردين 1348 نيز مندرج است قانونا مانع از آن نيست كه عوارض مزبور در صورتي كه قبلا در كشتارگاهها وصول نشده باشد بعدا مورد مطالبه قرار گيرد بنابراين اقامه دعوي مدني براي مطالبه اين قبيل عوارض كه جز مطالبات دولت محسوب مي گردد منع قانوني ندارد. اين نظريه به موجب قانون وحدت رويه قضايي مصوب سال 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاه ها در موارد مشابه لازم الاتباع مي باشد.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور

بسمه تعالي

از

ماده اول قانون اراضي شهري كه در تاريخ 1360.12.27 به تصويب مجلس شوراي اسلامي رسيده چنين مستفاد است كه حقوق و اختيارات و اقتداراتي كه به موجب اين قانون براي دولت شناخته شد و من حيث حق حاكميت دولت است و بديهي است كه اعمال حقوق حاكميت دولت وسيله سازمان زمين شهري كه به موجب اساسنامه مورخه 1361.3.30 مصوب هيات وزيران تشكيل شده است و به صورت شركت دولتي اداره شود موجب تغيير عنوان و وصف حق دولت كه از اصل حاكميت ناشي گرديده و نشأت مي گيرد نخواهد بود.با اين تقدير هر نوع دعوايي كه در اجراي قانون اراضي شهري وسيله مرجع اجرايي اين قانون يا اشخاص حقيقي و حقوقي مطرح شود داراي وصف دعاوي دولت و مشمول بند 1 از ماده 16 از قانون آيين دادرسي مدني و مرجع رسيدگي به اين گونه دعاوي دادگاه عمومي يا دادگاه شهرستان مي باشد بنابر مراتب حكم شعبه دوم دادگاه عمومي حقوقي كرمان كه پس از رسيدگي به دعوي مطروحه ناشي از اجراي قانون اراضي شهري صادر شده برابر با موازين قانوني تشخيص مي شود اين راي به اكثريت صادر شده و مستندا به ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب اول مرداد ماه 1337 در موارد مشابه براي دادگاه ها لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد اسناد عادي مالكيت مالكيني اراضي موات شهري

راي در مورد قانون لغو اراضي شهري اسناد عادي) صفحه 599)

روزنامه رسمي شماره 11665-63.12.19

شماره 256 - ه_ 1363.11.30

رديف: 30.63 هيات عمومي

مستفاد از تبصره ماده 6 قانون اراضي شهري آن است كه كساني كه به تاريخ قبل

از قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري با اسناد عادي داراي زمين اعم از موات و باير بوده مي توانند براي تاييد تاريخ تنظيم سند عادي صحت معامله به مراجع قضايي مراجعه و دادگاههاي دادگستري نيز مي بايست نسبت به آن رسيدگي و اتخاذ تصميم نمايند لذا راي شعبه دوم دادگاه عمومي همدان كه بر اين مبنا صادر گرديده موجه به نظر مي رسد و با اكثريت آرا تاييد مي گردد اين راي به موجب ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب يكم مرداد ماه 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع مي باشد.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد تفكيك اراضي خارج از محدوده شهري كه در آنها بناي غير مجاز يا خلاف مقررات احداث شده است

راي در مورد تفكيك اراضي خارج از محدوده صفحه 602)

روزنامه رسمي شماره 11666-63.12.20

شماره 157 - ه_ 1363.11.30

رديف: 49.62 هيات عمومي

هر چند با استفاده از ملاك ماده 3 قانون اصلاح بعضي از مواد قانون گسترش كشاورزي در قطبهاي كشاورزي مصوب 1358.9.17 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران مؤخرالتصويب بر آيين نامه مورخ 1355.2.27 هيات وزيران و عمومات مبحث دوم فصل هشتم قانون مدني در تقسيم اموال مشترك، افراز اراضي فاقد ساختمان واقع در خارج از محدوده قانوني و حريم شهرها و شهركها بين مالكين مشاعي به نسبت مالكيت آنان به كمتر از بيست هكتار به استثنا مواردي كه قانونا نياز به تاييد مقامات خاصي دارد بلااشكال است اما نظر به اين كه برابر فصل دوم آيين نامه مربوط به استفاده از اراضي ، احداث بنا و تاسيسات در خارج از محدوده قانوني و حريم شهرها مصوب 1355.2.27 ايجاد هر گونه ساختمان

و تاسيسات در خارج از محدوده قانوني و حريم شهرها مستلزم رعايت ضوابط پيش بيني شده در آيين نامه مزبور من جمله اخذ پروانه ساختماني و يا اعمال ماده 8 آن مي باشد كه پذيرش تقاضاي افراز زمينهايي كه در آنها بدون رعايت ضوابط و مقررات آيين نامه مرقوم احداث بنا شده به مثابه ناديده انگاشتن مقررات آيين نامه مزبور و تاييد عمل خلاف مدلول آن خواهد بود بنابراين دعوي افراز

اراضي خارج از محدوده قانوني و حريم شهرها و شهرك هاي داراي ساختمان بدون اين كه در ايجاد ساختمان رعايت آيين نامه فوق شده باشد قابليت استماع را ندارد و چون حسب محتويات پرونده هاي محاكماتي در هر يك از پلاكهاي مورد درخواست افراز دو باب ساختمان مجزا از يكديگر بدون رعايت مقررات آيين نامه مزبور احداث گرديده را شعبه دوم دادگاه عمومي حقوقي كرج مالا متضمن معناي فوق تشخيص و تاييد مي شود اين راي برابر ماده 3 مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد اسناد عادي مالكيت اراضي شهري كه صاحبان آنها در

موعد قانوني تشكيل پرونده داده اند

راي شماره 31 - در مورد تاييد سند عادي اراضي شهري) صفحه 674)

روزنامه رسمي شماره 11982-65.1.31

شماره 412 - ه_ 1364.12.21

پرونده وحدت رويه رديف 101.63 هيات عمومي

مدلول صدر تبصره ماده 6 قانون اراضي شهري مصوب 27 اسفند ماه 1360 مفيد اين معني است كه استماع دعوي تاييد تاريخ تنظيم سند عادي و صحت معامله زمين در مورد اسناد عادي تنظيمي قبل از لايحه قانوني لغو مالكيت اراضي موات شهري (1358.4.5) در شهرهايي كه براي تشكيل پرونده قبلا مهلت تعيين شده مقيد به تشكيل پرونده در مهلت هاي

معينه است بنابراين آرا شعب 17 و 21 ديوان عالي كشور صحيح و منطبق با موازين قانون تشخيص مي شود. اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

آرا كميسيون موضوع ماده 12 قانون اراضي شهري

راي شماره 33 - آرا دادگاه عمومي حقوقي در مورد ماده 12 قانون اراضي شهري صفحه 702)

روزنامه رسمي شماره 12026-65.3.24

شماره 438- ه_ 1365.2.28

جمله ذيل ماده 12 قانون اراضي شهري مصوب 1360.12.27 مبني بر قطعيت حكم دادگاه با توجه به رويه قانونگذاري قوه مقننه در جهت اعمال موازين اسلامي مشعر بر اين معني است كه آرا دادگاههاي عمومي حقوقي موضوع ماده 12 قانون اراضي شهري قابل رسيدگي فرجامي به نحو مذكور در قانون آيين دادرسي مدني نمي باشد فلذا راي شعبه 21 ديوان عالي كشور كه بر اين اساس صادر گرديده صحيح تشخيص مي شود اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد تاييد سند عادي اراضي موات شهري

راي شماره 6.64 در مورد تاييد سند عادي صفحه 631)

روزنامه رسمي شماره 12253-1365.12.28

شماره .556 ه_ 1365.11.30

پرونده رديف: 6.64 هيات عمومي

تبصره - ماده 6 قانون اراضي شهري مصوب 1360.12.27 در مورد مراجعه دارنده سند عادي زمين به مراجع ذيصلاح قضايي براي تاييد تاريخ تنظيم سند و صحت معامله با لحاظ ماده 37 آيين نامه اجرايي آن منصرف از موردي است كه سند عادي مزبور در مهلت هاي تعيين شده قبلي به سازمان عمران اراضي شهري ارايه

و در كميسيون سه نفري موضوع الحاق سه تبصره به ماده 10 آيين نامه قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن مصوب 58.11.13 شوراي انقلاب مطرح و نسبت به آن اظهار نظر شده است در چنين موردي طرح مجدد موضوع در محاكم قضايي مجوز قانوني ندارد، بنابراين راي شعبه سوم ديوان عالي كشور كه بر اين اساس صادر شده صحيح تشخيص مي شود. اين راي به موجب ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد رسيدگي به اعتراض به راي كميسيون ماده 12 قانون

اراضي شهري در دادگاه هاي حقوقي يك

راي شماره 98.65 - در مورد اعتراض به راي كميسيون ماده 12 قانون اراضي شهري صفحه 721)

روزنامه رسمي شماره 12229-66.3.2

شماره 591- ه_ 1366.2.15

پرونده رديف: 98.65 هيات عمومي

ماده 14 قانون تشكيل دادگاههاي حقوقي يك و دو مصوب آذر ماه 1364 مفيد اين معني است كه دادگاههاي حقوقي يك قبل از صدور حكم نسبت به دعاوي كه در صلاحيت خاصه آنها مي باشد بايد نظر و استنباط قضايي خود را اعلام و بر طبق ماده مرقوم عمل نمايند كه اين قاعده در مورد رسيدگي به دعاوي اعتراض به تشخيص كميسيون ماده 12 قانون اراضي شهري مصوب اسفند 1360 نيز لازم الرعايه است بنابراين راي شعبه سوم ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص مي شود اين راي به موجب ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي

كشور در مورد اعتبار قوانين مدني و ساير قوانين حاكم در مورد اثبات مالكيت اشخاص در نقاطي كه اصلاحات ارضي انجام نشده است

راي وحدت رويه شماره 603 هيات عمومي ديوان عالي كشور اصلاحات ارضي) صفحه 1065)

نقل از شماره 14916 - 1375.2.30 روزنامه رسمي

شماره 1828 - ه 1375.1.29

رديف: 20.74 هيات عمومي

نظر به اين كه در نقاطي كه قانون اصلاحات ارضي به مورد اجرا گذاشته نشده عليالاصول قانون مدني و يا قوانين ديگر در خصوص ارتباط با اثبات مالكيت معتبر و مجري است و دادگاه نمي تواند اسناد و مداركي را كه خواهان براي اثبات دعوي به آن تمسك جسته به اين استدلال كه تا اجراي كامل قانون اصلاحات ارضي و مشخص شدن نسق واقعي متصرفين احراز مالكيت ميسر نمي شود) ناديده گرفته دعوي را رد نمايد. لذا راي شعبه ششم ديوان عالي كشور كه بر اين اساس صادر گرديده موجه و مطابق با موازين قانوني است اين راي طبق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب تير ماه 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاه ها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه 615 ديوان عالي كشور در مورد بند 3 ماده 28 قانون ثبت علايم و اختراعات مصوب 1310 _ (214)

نقل از شماره 15233 _ 1376.3.31 روزنامه رسمي

شماره 1899 _ ه_ 1376.3.3

رديف: 37.75 هيات عمومي ديوان عالي كشور

ماده 27 قانون ثبت علايم و اختراعات مصوب تيرماه 1310 بطور اطلاق پذيرش تقاضاي ثبت ابداع هر محصول صنعتي جديد و كشف هر وسيله جديد يا اعمال وسايل موجوده بطريق جديد براي تحصيل يك نتيجه يا محصول» را جهت استفاده از مزاياي

مقرر در ماده 26 اين قانون تجويز نموده كه بالنتيجه ناظر به ابداعات و اختراعات و اكتشافات دارويي نيز ميباشد. بند 3 ماده 28 قانون موصوف فرمولها و ترتيبات دوايي» صرفا" ناظر به مواد و اجزا تشكيل دهنده هر دارو بوده و منصرف از موارد مذكور در ماده 27 قانون ثبت علايم و اختراعات است .

نظر به اينكه خواسته دعاوي مطروحه در شعب اول و سوم ديوان عالي كشور ثبت طريقه تهيه مواد و تركيبات دارويي جديد» در حدود مفاد ماده 27 قانون فوق الذكر ميباشد بنابر اين راي شعبه اول ديوان عالي كشور كه مآلا" متضمن اين معني است موافق با موازين قانوني تشخيص و با اكثريت قريب به اتفاق آرا تاييد ميگردد. اين راي طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب سال 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

راي وحدت رويه شماره 623 ديوان عالي كشور درخصوص مرجع رسيدگي كننده به اعتراض راي هيات حل اختلاف ثبت اسناد و املاك كشور 139

نقل از شماره 15532-1377.4.8 روزنامه رسمي

شماره 1967- ه_ 1377.3.18

باتوجه به مقررات قسمت اخير ماده 2 قانون اصلاح مواد 1 و 2 و 3 قانون اصلاح و حذف موادي از قانون ثبت اسناد و املاك سال 65 و الحاق موادي به آن مصوب 21 شهريور ماه 1370 ماده 148 اصلاحي) مرجع رسيدگي به اعتراض نسبت به راي هيات حل اختلاف موضوع ماده مذكور، دادگاه عمومي است و با اين وصف راي شعبه پانزدهم ديوان عالي كشور كه متضمن اين مطلب است صحيح و قانوني تشخيص ميشود. اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه

قضايي مصوب تير ماه 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه شماره 626 ديوان عالي كشور در خصوص تاييد اصالت اسناد عادي رقبات 337

نقل از شماره 15623-1377.7.22 روزنامه رسمي

شماره1977- ه_ 1377.7.1

رديف: 33.76 هيات عمومي

قطع نظر از اينكه دعاوي مطروحه با مقررات قانون نحوه صدور اسناد مالكيت املاكي كه اسناد ثبتي آنها در اثر جنگ يا حوادث غير متقربه مانند زلزله سيل و آتش سوزي از بين رفته اند مصوب 70.12.17 مجلس شوراي اسلامي) مطابقت ندارد، دعاوي خواهانها به خواسته تاييد اصالت اسناد عادي رقبات مورد نظر آنان بطرفيت اداره ثبت اسناد و املاك قابل استماع نمي باشد، زيرا اساسا بموجب تبصره 3 ذيل ماده واحده قانون تعيين تكليف پرونده هاي معترضي ثبت كه فاقد سابقه بوده يا اعتراض آنها در مراجع قضايي از بين رفته مصوب 1373.2.25) مهلت قبول درخواست متقاضيان براي اعمال مقررات مواد 1 و 2 و 3 قانون اصلاح و حذف موادي از قانون ثبت اسناد و املاك و الحاق موادي به آن مصوب 70.6.21) كه بموجب تبصره 2 ماده 7 اين قانون براي آخرين بار به مدت دو سال ديگر تمديد گرديده است و با توجه به اين كه تقديم دادخواست هاي خواهانها پس از انقضا مهلت قانوني بوده موقعيت پذيرش در هيات مذكور در ماده يك قانون اخير الذكر را نداشته است بنابراين و با عنايت به اطلاق ماده 3 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب، راي شعبه اول ديوان عالي كشور كه بشرح آن اتخاذ تصميم قانوني در دعاوي مطروحه را در عهده صلاحيت دادگاه عمومي دانسته است، به اتفاق آرا صحيح

و منطبق با موازين قانوني تشخيص داده مي شود.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

مربوط به ثبت احوال

تغيير نام مندرج در شناسنامه

راي واحدت رويه شماره 224

مورخ 8/7/1349

( با دقت و تعمق در محتويات دو پرونده كه يكي به حكم شماره 41/795 مورخ 29/3/1341 شعبه پنجم و ديگري به حكم شماره 45/471 مورخ 29/9/1345 شعبه ششم دادگاه استان مركز منتهي گرديده چنين معلوم مي شود كه در هر

دو دادخواست عنوان تقاضا اين بوده است كه چون براي مولي عليه درخواست كننده در اسناد سجلي او دو نام ذكر گرديده ولي او به يكي از اين دو نام مشهور است و داشتن دو نام براي يك شخص مناسب نيست يكي از آن دو حذف شود و براي اثبات اين كه دارنده اسناد سجلي به نام مورد درخواست حذف شهرت ندارد بلكه فقط به نام ديگر مشهور است به شهادت شهودي كه از اين امر اطلاع دارند تمسك گرديده و موداي شهادت شهود مزبور نيز مبني بر همين اظهار بوده و شعبه پنجم دادگاه استان در حكم خود به استناد ماده (999) قانون مدني مندرجات سند ولادت را با شهادت شهود قابل تغيير نداسته و بر بطلان دعوي راي داده ولي شعبه ششم با استناد به گواهي گواهان اين درخواست را موجه دانسته و بر حذف يكي از دو نام راي داده است گرچه استدلال شعبه ششم دادگاه استان در اين مورد وجهه قانوني ندارد و متعاقب ماده (999) قانون مدني در ماده (47) قانون اصلاح قانون سجل احوال مصوب سال 1319

تمام مندرجات دفاتر و اسناد سجلي كه با تشريفات مقرر در آن قانون تنظيم گرديده است از اسناد رسمي شناخته شده ولي نظر به اين كه به حكايت جريان كار معلوم مي شود تقاضاكنندگان مندرجات اسناد سجلي را هنگام تنظيم آن صحيح دانسته و دعوي آنان مبني بر مخدوش بودن آن اسناد نيست بلكه مورد درخواست آنان حذف يكي از دو نام مذكور در اسناد است كه آن را زايد و منافي با شهرت دارنده اسناد مزبور مي دانند و اين ادعا مخالف با مندرجات سند رسمي نيست تا بتوان مورد را مشمول دو ماده (999) و (1309)3 قانون مدني دانست درخواست مزور موضوعا از حدود منع آن دو ماده خارج و شهادت شهود در چنين مواردي قابل ترتيب اثر مي باشد.

( اين راي به موجب ماده (3) اضافي به قانون آيين دادرسي كيفري لازم الاتباع است )

راي وحدت رويه هيأت عمومي ديوان عالي كشور در مورد رسيدگي به دعاوي راجع به نام اشخاص

راي وحدت رويه رديف 1.62

روزنامه رسمي شماره 11140-1362.3.5

شماره 45- ه_ 1362.2.5

نظر به اين كه تبصره 4 ماده 3 قانون ثبت احوال مصوب تير ماه 1355 ناظر به اعطا اختيار به هيأت حل اختلاف براي تغيير نامهاي ممنوع مي باشد و رسيدگي به ساير دعاوي مربوط به نام اشخاص در صلاحيت عام محاكم عمومي دادگستري است فلذا دادنامه صادره از شعبه سوم ديوان عالي كشور كه بر همين اساس صدور يافته صحيح و موافق موازين قانوني است.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه1328 در موارد مشابه براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيأت

عمومي ديوان عالي كشور در مورد مسئوليت وصول وجوه مربوط به اعلاميه هاي ازدواج و طلاق موضوع تبصره 76 قانون بودجه سال 1363

راي شماره 142.64

روزنامه رسمي شماره 12203-1365.10.28

شماره 526- ه_ 1365.10.13

تبصره 76 قانون بودجه سال 1363 كل كشور مصوب 1362.12.30 كه از اول سال 1363 قابل اجرا بوده وصول وجوه مربوط به اعلاميه هاي ازدواج و طلاق موضوع رديف هاي 6 و 7 تبصره مذكور را به سازمان ثبت احوال كشور محول نموده است و سردفتران ازدواج و طلاق قبل از ابلاغ بخشنامه شماره 280.5.336-1363.1.15 وزارت كشور ارسالي از طريق سازمان ثبت اسناد و املاك تكليفي در وصول وجوه مزبور و واريز به حساب درامد عمومي نداشته اند تا از اين جهت مسئول پرداخت آن به ثبت احوال باشند فلذا آرا دادگاههاي عمومي حقوقي فسا و نقده و سمنان در حدي كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص مي شود اين راي بر طبق ماده 3 اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري براي دادگاهها درموارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيأت عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه هاي دادگستري در رسيدگي به تقاضاي تغيير نام

راي شماره 504

روزنامه رسمي شماره 12344-66.4.25

شماره 632- ه_ 1366.4.10

درخواست تغيير نام صاحب سند سجلي از حيث جنس ذكور بانك يا بالعكس) از مسايلي است كه واجد آثار حقوقي مي باشد و از شمول بند 4 ماده 3 قانون ثبت احوال خارج و رسيدگي به آن در صلاحيت محاكم عمومي دادگستري است

بنابر اين راي شعبه 13 ديوان عالي كشور كه نتيجتا بر اساس اين نظر صادر شده صحيح و منطبق با موازين قانوني است، اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه

قضايي مصوب 1328 براي دادگاه ها و شعب ديوان عالي كشور در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيأت عمومي ديوان عالي كشور در مورد لزوم رعايت مقررات ماده 14 قانون تشكيل دادگاه هاي حقوقي يك و دو در مورد رسيدگي به اسناد سجلي

راي شماره 506

روزنامه رسمي شماره 12491-66.1.20

شماره .698 ه_ 1366.9.29

ماده 14 قانون تشكيل دادگاههاي حقوقي يك و دو مصوب آذر ماه 1364 كيفيت صدور راي را پس از خاتمه رسيدگي نخستين به دعاوي كه در صلاحيت دادگاههاي حقوقي يك مي باشد معين نموده كه در دعاوي راجع به اسناد ثبت احوال هم قابل اعمال مي باشد و ماده 9 قانون مزبور راجع به صلاحيت اضافه دادگاههاي حقوقي دو مستقل مقررات ماده 14 را در مورد دعاوي اسناد سجلي كه دادگاههاي حقوقي يك بدوا رسيدگي مي نمايند نفي نمي كند بنابراين اقدام دادگاه حقوقي يك خرم آباد كه پس از خاتمه رسيدگي به دعوي راجع به سند سجلي نظر خود را اعلام نموده و با وصول اعتراض پرونده را به ديوان عالي كشور فرستاده صحيح تشخيص مي شود.

اين راي بر طبق ماده 3 از مواد الحاقي به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيأت عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه هاي دادگستري در رسيدگي به درخواست ابطال ثبت واقعه فوت

راي شماره 512

روزنامه رسمي شماره 12758-67.9.22

شماره 940 - ه_ 1367.9.7

دعوي راجع به ابطال واقعه فوت يا رفع اين واقعه از اسناد ثبت احوال علاوه بر اين كه متضمن آثار حقوقي مي باشد از شمول ماده 3 قانون ثبت احوال مصوب تيرماه 1355 خارج و رسيدگي به دعوي مزبور در صلاحيت

دادگاههاي عمومي دادگستري است لذا راي شعبه ششم ديوان عالي كشور مبني بر صلاحيت محاكم عمومي دادگستري صحيح و منطبق با موازين قانوني است اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي دادگاه ها و شعب ديوان عالي كشور در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيأت عمومي ديوان عالي كشور در مورد تغيير اسناد سجلي و مرجع صالح آن

راي وحدت رويه شماره 599

نقل از شماره 14701 - 1374.6.5 روزنامه رسمي

شماره 1784 - ه 1374.4.26

بر اساس ماده واحده قانون حفظ اعتبار اسناد سجلي و جلوگيري از تزلزل آنها مصوب بهمن ماه هزار و سيصد و شصت و هفت، تغيير تاريخ تولد اشخاص به كمتر از پنج سال ممنوع مي باشد و رسيدگي به درخواست تغيير سن بيش از پنج سال نيز به تجويز تبصره همين قانون منحصرا به عهده كميسيون مقرر در آن محول شده است.

بنا به مراتب به نظر اكثريت اعضاي هيأت عمومي ديوان عالي كشور، راي شعبه ششم كه مرجع رسيدگي و اظهار نظر نسبت به درخواست تغيير تاريخ تولد كمتر از پنج سال را دادگاه هاي دادگستري اعلام نموده است منطبق با قانون و صحيح

تشخيص مي شود. اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاه ها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

نقل از شماره 16679-18/3/1381 روزنامه رسمي

شماره 6/22 ه_8/3/1381

پرونده وحدت رويه رديف: 80/36 هيأت عمومي

به موجب ماده 45 قانون اصلاح ثبت احوال مصوب 1355 هرگاه تابعيت فردي مورد ترديد واقع شود شوراي تامين شهرستان موضوع را بررسي و اداره ثبت احوال براساس گزارش شوراي مذكور مبادرت به اتخاذ تصميم مي نمايد. و در

صورت اعتراض متعرض هيأت حل اختلاف مقرر در ماده سوم قانون ثبت احوال نسبت به موضوع رسيدگي و اظهارنظر مي كند. و تصميم هييت برطبق ماده چهار قانون مذكور قابل اعتراض در دادگاه عمومي است.بنا به راي شعبه 17 ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد به اكثريت آرا اعضا هيأت عمومي صحيح و

قانون تشخيص مي شود. اين راي وفق ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاه ها لازم الاتباع است.

مربوط به امور حسبي

اداره تركه متوفي توسط دادگاه بخش

راي وحدت رويه شماره 1798

مورخ 16/11/1331

اداره تركه طبق ماده (162) قانون امور حسبي از امور راجع به تركه است و به موجب ماده (163) قانون مزبور با دادگاه بخش آخرين اقامتگاه متوفي در ايران مي باشد و موافق ماده (327) آن قانون همين كه معلوم نباشد متوفي داراي وارث است دادگاه بخش به تقاضاي دادستان يا اشخاص ذي نفع اقدام به تعيين مدير تركه مي نمايد اعم از اين كه متوفي بازرگان يا غيربازرگان بوده باشد و لزوم رعايت مقررات مربوط به تصفيه امور ورشكسته در مورد اداره تركه متوفي حسب اشعار ماده (274) با لحاظ ماده (332) قانون مذكور مستلزم صدور حكم ورشكستگي نسبت به متوفي نخواهد بود.

واخواهي قيم از تصميم غيابي دادگاه راجع به عزل خود

راي وحدت رويه شماره 2467

مورخ 28/11/1335

چون به موجب ماده (99) قانون امور حسبي قيم مي تواند از تصميم دادگاه راجع به عزل خود پژوهش بخواهد بنابراين اگر تصميم در غياب او به عمل آمده باشد حق واخواهي نخواهد داشت.

دادگاه صالح در رسيدگي پس از نقض احكام ديوان كيفر

راي وحدت رويه شماره 3547

مورخ 31/3/1346

طبق ماده (17)

قانون آيين دادرسي مدني صلاحيت دادگاه بخش محدود به مواردي مي باشد كه در قانون تصريح گرديده و بجز آنچه كه در صلاحيت نسبي دادگاه بخش مي باشد مرجع صالح براي رسيدگي به كليه دعاوي مدني و امور حسبي دادگاه شهرستان مي باشد چون در قانون امور حسبي رسيدگي به دعوي نسب در صلاحيت دادگاه بخش ذكر نگرديده و عكسا به موجب ماده (16) قانون آيين دادرسي مدني در رسيدگي به ادعاي نسب از دادگاه بخش در آن منوقع كه به اعتراض حصر وراثت رسيدگي كرده نفي صلاحيت گرديده بود از اين لحاظ مرجع صالح به رسيدگي اختلاف نسب كه ضمن اعتراض به تقاضاي انحصار وراثت هم حاصل شود دادگاه شهرستان مي باشد و در تبصره ذيل ماده (16) قانون مذكور تكليف دادگاه بخش در موردي كه بر اثر اعتراض مزبور دعوي نسب مي گردد معين گرديده و مكلف گرديده مي باشد هر دو پرونده را به دادگاه شهرستان صلاحيتدار براي رسيدگي به دعوي نسب و تقاضي انحصار وراثت بفرستد با اين كيفيت صرفنظر از اين كه دادگاه بخش بابل كه مبادرت به صدور قرار صلاحيت خود در رسيدگي به اختلاف نسب كرده از مواد قانون امور حسبي سو استنباط كرده و دادگاه شهرستان بابل هم كه بر اثر پژوهش خواهي

وكيل متقاضيان گواهينامه انحصار وراثت از حكم و قرار صلاحيت صادر از دادگاه بخش بدون اين كه تصميمي در زمينه صلاحيت دادگاه مزبور اتخاذ نمايد در مقام رسيدگي به ادعاي جعل نسب به اسناد پژوهش خوانده برامده استنباط سويي

مي باشد كه از مواد قانون امور حسبي كرده مي باشد زيرا نظر به مراتب بالا اقتضا داشت، دادگاه شهرستان بابل بدوا به اعتراض وكيل پژوهش خواهان

در موضوع عدم صلاحيت دادگاه بخش در رسيدگي به دعوي نسب رسيدگي مي كرد و هرگاه رسيدگي به ادعاي نسب را در صلاحيت خود تشخيص مي داد قرار صلاحيت صادر از دادگاه بخش بابل را لغو مي كرد و به اختلاف نسب رسيدگي و سپس نسبت به ماهيت اعتراض و تقاضاي انحصار وراثت به صدور راي مقتضي مبادرت مي كرد و نظري كه به شرح فوق اتخاذ گرديده به تجويز ماده (43) قانون امور حسبي بوده و دادگاه ها مكلفند بر طبق آن رفتار كنند.

نافذ بودن وصيتنامه عادي از سهم وراثي كه آن را تصديق كرده اند

راي وحدت رويه شماره 54

مورخ 13/10/1351

مطابق ماده (291) قانون امور حسبي هر وصيتي كه به ترتيب مذكور در اين فصل واقع نشده باشد در مراجع رسمي پذيرفته نيست مگر اين كه اشخاص ذي نفع در تركه به صحت وصيت اقرار نمايند.

مطابق ماده (843) قانون مدني _ وصيت به زياده بر ثلث تركه نافذ نيست مگر به اجازه وراث و اگر بعض از ورثه اجازه كند فقط نسبت به سهم او نافذ است.

راي هيات عمومي ديوان عالي كشور

نظر به اين كه از ماده (291) قانون امور حسبي كه پذيرفته شدن وصيت نامه عادي را مشروط به تصديق اشخاص ذي نفع در تركه دانسته است لزوم تاييد كليه ورثه استفاده نمي شود و عدم تصديق بعضي از وراث مانع نفوذ و اعمال وصيت در سهم وراثي كه آن را قبول كرده اند نمي باشد و ماده (832) قانون مدني نيز مؤيد اين معني است و بر طبق مواد (1275 و 1278) قانون مدني اقرار هر كس نسبت به خود آن شخص نافذ و مؤثر است و ملزم به اقرار خود خواهد

بود راي شعبه دهم ديوان عالي كشور كه وصيت نامه عادي را در سهم وراثي كه آن را تصديق كرده اند نافذ دانسته صحيحا صادر شده است اين راي به موجب ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي دادگاه ها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه هاي حقوقي در اخراج ثلث از ماترك

راي شماره 542

روزنامه رسمي شماره 13379-1369.11.14

شماره .1313 ه_ 1369.10.15

بند 2 ماده 3 لايحه قانوني دادگاه مدني خاص مصوب 1358 ناظر به موردي است كه دعوي و اختلاف راجع به اصل ثلث باشد. خارج كردن ثلث مورد وصيت از ماترك كه بايد بر وفق مقررات قانون امور حسبي انجام شود از امور راجع به تصفيه و تقسيم ماترك مي باشد و از شمول ماده مرقوم خارج و رسيدگي آن بر طبق بند يك ماده 7 قانون تشكيل دادگاههاي حقوقي 1 و 2 مصوب 1364 در صلاحيت دادگاههاي حقوقي است بنابراين راي شعبه 23 ديوان عالي كشور صحيح و منطبق با موازين قانوني است.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

مربوط به حمايت از خانواده

عدم قابليت اثبات عقد وقف صرفا با شهادت شهود

آراي سال 1337

راي وحدت رويه شماره 3925

مورخ 15/1/1337

چون به موجب صريح ماده (1306) قانون مدني عقد وقف صرفا به وسيله شهادت شهود قابل اثبات نيست از اين رو نظر شعبه چهارم ديوان عالي كشور صحيح و منطبق با ماده مزبور بوده است بديهي است كه غاصبيت يد متصرف به عنوان مالكيت يا سبق تصرف وقف به وسيله شهادت شهود

قابل اثبات است اين راي به موجب ماده واحده مصوب 7/4/1328 كميسيون قوانين دادگستري مجلس شوراي ملي لازم الاتباع مي باشد.

اختلاف در مفهوم عبارت نسلا بعد نسل در وقف توليت و وصايت

آراي سال 1342

راي وحدت رويه 3561

مورخ 29/12/1342

نظريه آراي صادره از شعب اول و ششم ديوان عالي كشور از يك طرف و شعبه دهم ديوان مزبور از طرف ديگر از حيث اختلاف در مقتضاي عبارت نسلا بعد نسل مندرج در وقفنامه و وصيت نامه ها كه موضوع از لحاظ قانون مربوط به وحدت رويه در هيات عمومي ديوان عالي كشور مطرح و چنين راي داده مي شود:

مستفاد از صرف عبارت نسلا بعد نسل در مورد وقف و توليت و وصايت تربيت است نه تشريك از اين قرار كه هرگاه يكي از نسل موجود با داشتن فرزند فوت شود فرزند او با باقيماندگان نسل در انتفاع از مورد وقف يا در امر توليت و وصايت نمي تواند شركت نمايد و مادام كه چند نفر حتي يك نفر هم از نسل مقدم وجود داشته باشد نوبت به نسل بعد نخواهد رسيد و همچنين است در مورد عبارت طبقتا بعد طبقه و بنابراين راي شعبه اول و ششم موضوعا صحيح است و اين راي به موجب ماده واحده قانون وحدت رويه مصوب تيرماه 1328 در نظاير مورد متبع و لازم الاجرا است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد عدم مشمول مقررات نصب قيم در مورد كودكان بي سرپرست

راي وحدت رويه شماره 8.60

روزنامه رسمي شماره 10735-1360.10.12

شماره 23944 1360.9.11

عبارت نصب قيم) در بند 3 از ماده 3 لايحه قانون دادگاه مدني خاص ناظر به مواردي است كه مطابق قوانين مدني

و امور حسبي دادگاهها موظفند براي صغار نصب قيم نمايند و عبارت مذكور به هيچ وجه شامل موضوع سرپرستي مذكور در قانون حمايت كودكان بدون سرپرست مصوب اسفند 53 كه از حيث نحوه سرپرستي و شرايط بكلي با مفهوم قيموميت و مختصات آن متفاوت است نمي باشد عليهذا نظر شعبه نهم ديوان عالي كشور كه مشعر به صلاحيت دادگاه عمومي است موجه و منطبق با موازين قانوني تشخيص و تاييد مي شود اين راي مطابق قانون وحدت رويه قضايي مصوب سال 1328 در موارد مشابه لازم الاجرا است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد شرط اجازه ولي دختر باكره در ازدواج

روزنامه رسمي شماره 11445-1363.3.24

شماره 126- ه_ 1363.2.31

با توجه به نظر اكثر فقها و به ويژه نظر مبارك حضرت امام مدظله العالي در حاشيه عروه الوثقي و نظر حضرت آيت الله العظمي منتظري كه در پرونده منعكس است و همچنين با عنايت به ملاك صدر ماده 1043 قانون مدني عقد دوم از نظر اين هيات صحيح و ولايت پدر نسبت به چنين عقدي ساقط است و مشروعيت دخول قبل از عقد شرط صحت عقد و با شرط سقوط ولايت پدر نيست و دخول مطلقا مشروع باشد يا غير مشروع) سبب سقوط ولايت پدر مي باشد بنابراين راي شعبه نهم مدني خاص موضوع دادنامه شماره 279.9-59.11.28 داير بر صحت عقد دوم طبق موازين شرعي و قانوني صادر شده و صحيح است و اين راي براي محاكم در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد لزوم رعايت قواعد و عادات مسلم ايرانيان غير شيعه در احوال شخصيه از طرف دادگاه ها

روزنامه رسمي شماره 11637-63.11.15

ه_

- 229 1363.10.23

نظر به اصل سيزدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و اين كه به موجب ماده واحده قانون اجازه رعايت احوال شخصيه ايرانيان غير شيعه در محاكم مصوب مرداد ماه 1312 نسبت به احوال شخصيه و حقوق ارثيه و وصيت ايرانيان غير شيعه كه مذهب آنان به رسميت شناخته شده لزوم رعايت قواعد و عادات مسلمه متداوله در مذهب آنان در دادگاهها جز در مواردي كه مقررات قانون راجع به انتظامات عمومي باشد تصريح گرديده فلذا دادگاهها در مقام رسيدگي به امور مذكور و همچنين در رسيدگي به درخواست تنفيذ وصيت نامه ملزم به رعايت قواعد و عادات مسلمه در مذهب آنان جز در مورد مقررات قانون راجع به انتظامات عمومي بوده و بايد احكام خود را بر طبق آن صادر نمايند اين راي برابر ماده 43 قانون امور حسبي و ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب مرداد ماه 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد لزوم نصب قيم براي افراد فاقد ولي بعد از بلوغ و قبل از اثبات رشد

راي شماره 30

روزنامه رسمي شماره 64.11.27.11936

شماره 401- ه_ 1364.11.9

ماده 1210 قانون مدني اصلاحي هشتم دي ماه 1361 كه عليالقاعده رسيدن صغار به سن بلوغ را دليل رشد قرار داده و خلاف آن را محتاج به اثبات دانسته ناظر به دخالت آنان در هر نوع امور مربوط به خود مي باشد مگر در مورد امور مالي كه به حكم تبصره 2 ماده مرقوم مستلزم اثبات رشد است به عبارهْْ اخري صغير پس از رسيدن به سن بلوغ و اثبات رشد مي تواند نسبت به اموالي

كه از طريق انتقالات عهدي يا قهري قبل از بلوغ مالك شده مستقلا تصرف و مداخله نمايد و قبل از اثبات رشد از اين نوع مداخله ممنوع است و بر اين اساس نصب قيم به منظور اداره امور مالي و استيفا حقوق ناشي از آن براي افراد فاقد ولي خاص پس از رسيدن به سن بلوغ و قبل از اثبات رشد هم ضروري است بنابراين راي دادگاه عمومي حقوقي فسا قايم مقام دادگاه مدني خاص در حدي كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص مي شود. اين راي بر طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 براي دادگاهها در مورد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه مدني خاص در رسيدگي به دعوي اثبات نسبت مادر و فرزندي

راي شماره 513 -

روزنامه رسمي شماره 12758-67.9.22

شماره 939 - ه_ 1367.9.7

ادعاي وجود رابطه مادر و فرزندي از جمله دعاوي راجع به نسب مي باشد كه بر طبق بند 2 ماده 3 لايحه قانوني دادگاه مدني خاص مصوب 1358 شوراي انقلاب بايد در دادگاه مدني خاص رسيدگي شود لذا راي شعبه سيزدهم ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص مي شود اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي دادگاهها و شعب ديوان عالي كشور در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد رسيدگي به ادعاي ولي قهري مبني بر عدم بلوغ فرزند

راي شماره 518

روزنامه رسمي شماره 12856 - 68.1.29

997 - ه_ 1368.1.7

سمت ولايت قهري پدر نسبت به فرزند

در ماده 1180 قانون مدني تصريح شده كه تا رسيدن به سن بلوغ ادامه مي يابد سند سجلي هم در اثبات بلوغ طريقيت دارد لذا چنانچه سند سجلي حكايت از بلوغ داشته اما ولي قهري مدعي نرسيدن فرزند خود به سن بلوغ باشد و اصلاح تاريخ تولد او را بخواهد قبول دادخواست ولي قهري و رسيدگي به دعوي منعي ندارد بنابراين راي شعبه پانزدهم ديوان عالي كشور صحيح و منطبق با موازين قانوني است اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه 617 ديوان عالي كشور در خصوص اثبات نسب و اخذ شناسنامه (476)

شماره 15293 _ 1376.6.10 روزنامه رسمي

شماره 1920 _ ه_ 1376.5.14

بموجب بند الف ماده يك قانون ثبت احوال مصوب سال 1355 يكي از وظايف سازمان ثبت احوال ثبت ولادت و صدور شناسنامه است و مقنن دراين مورد بين اطفال متولد از رابطه مشروع و نامشروع تفاوتي قايل نشده است و تبصره ماده

16 و ماده 17 قانون مذكور نسبت به مواردي كه ازدواج پدر و مادر به ثبت نرسيده باشد و اتفاق در اعلام ولادت و صدور شناسنامه نباشد يا اينكه ابوين طفل نامعلوم باشد تعيين تكليف كرده است ليكن در مواردي كه طفل ناشي از زنا باشد و زاني اقدام به اخذ شناسنامه ننمايد با استفاده از عمومات و اطلاق مواد ياد شده و مسأله 3 و مسأله 47 از موازين قضايي از ديدگاه حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه، زاني پدر عرفي طفل تلقي و نتيجه كليه تكاليف مربوط به پدر از جمله اخذ شناسنامه

بر عهده وي مي باشد و حسب ماده 884 قانون مدني صرفا موضوع توارث بين آنها منتفي است ولذا راي شعبه سي ام ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد بنظر اكثريت اعضا هيات عمومي ديوان عالي كشور موجه و منطبق با موازين شرعي و قانوني تشخيص مي گردد. اين راي با ستناد ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه سال1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه 620 ديوان عالي كشور در خصوص معاملات مالك نسبت به مال مرهونه و حقوق مرتهن (860)

نقل از شماره 15406 _ 1376.10.22 روزنامه رسمي

شماره 1940 _ ه_ 1376.9.29

مطابق مواد قانون مدني گرچه رهن موجب خروج عين مرهونه از مالكيت راهن نمي شودلكن براي مرتهن نسبت به مال مرهونه حق عيني و حق تقدم ايجاد مي نمايد كه مي توان از محل فروش مال مرهونه طلب خود را استيفا كند و معاملات مالك نسبت به مال مرهونه در صورتي كه منافي حق مرتهن باشد نافذ نخواهد بود، اعم از اينكه معامله راهن با لفعل منافي حق مرتهن باشد يا بالقوه بنابه مراتب مذكور در جايي كه بعد از تحقق رهن، مرتهن مال مرهونه را به تصرف راهن داده اقدام راهن در زمينه فروش و انتقال سرقفي مغازه مرهونه به شخص ثالث بدون اذن مرتهن از جمله تصرفاتي است كه با حق مرتهن منافات داشته و نافذ نيست در نتيجه راي شعبه چهاردهم ديوان عالي كشور كه با اين نظر موافقت دارد به اكثريت آرا صحيح و قانوني تشخيص مي شود اين راي وفق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب تير ماه 1328

براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

راي وحدت رويه شماره 633 ديوان عالي كشور در مورد ترك انفاق زوج (147)

نقل از شماره 15832-1378.4.17 روزنامه رسمي

شماره 2034 - ه_ 1378.3.31

گرچه طبق ماده 1085 قانون مدني مادام كه مهريه زوجه تسليم نشده در صورت حال بودن مهر، زن مي تواند از ايفا وظايفي كه در مقابل شوهر دارد امتناع كند و اين امتناع مسقط حق نفقه نخواهد بود لكن مقررات اين ماده صرفا به رابطه حقوقي زوجه و عدم سقوط حق مطالبه نفقه زن مربوط است و از نقطه نظر جزايي با لحاظ مدلول ماده 642 قانون مجازات اسلامي تعزيرات و مجازاتهاي بازدارنده) مصوب 1375.3.2 مجلس شوراي اسلامي كه بموجب آن حكم به مجازات شوهر به علت امتناع از تاديه نفقه زن به تمكين زن منوط شده است و با وصف امتناع زوجه از تمكين ولو به اعتذاراستفاده از اختيار حاصله از مقررات ماده 1085 قانون مدني حكم به مجازات شوهر نخواهد شد و در اين صورت حكم شعبه دون دادگاه عمومي تهران مشعر بر برايت شوهر از اتهام ترك انفاق زن كه با اين نظر مطابقت دارد با اكثريت قريب به اتفاق آرا صحيح و قانوني تشخيص مي شود. اين راي وفق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب مرداد ماه 1337 براي دادگاه ها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه شماره 647 ديوان عالي كشور در خصوص الحاق يك تبصره به ماده 1082 قانون مدني (861)

نقل از شماره 16.36-1378.12.22 روزنامه رسمي

شماره 2101 - ه_ 1378.11.30

منظور مقنن از تصويب ماده واحده قانون الحاق يك

تبصره به ماده 1082 قانون مدني مصوب سال 1376 با توجه به عبارات صدر تبصره و فلسفه وضع آن حفظ ارزش ريالي مهريه زوجه است كه معمولابرحسب وجه رايج ريالي) تعيين مي شود اگر چه تاريخ وقوع عقد ازدواج مربوط به زمان قبل ازتصويب تبصره مزبور باشد با اين وصف قانون مرقوم تبصره الحاقي) با ماده 4 قانون مدني مباينتي ندارد، لذا به جهات اشعاري راي شعبه اول دادگاه تجديد نظر استان قم كه با اين نظر مطابقت دارد به اكثريت آرا صحيح و موافق موازين شرع و قانون تشخيص مي شود.

اين راي بر طبق ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري مصوب سال 1378 در موارد مشابه براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاههاي لازم الاتباع مي باشد.

مربوط به واخواهي ، اعتراض و فرجام

فرجامخواهي نسبت به احكام مربوط به تصرف عدواني

راي وحدت رويه شماره 1999

مورخ 25/9/1332

چون در ماده (5) قانون جلوگيري از تصرف عدواني كه ملاك قابل پژوهش بودن حكم دادستان در مورد تصرف عدواني است ذكري از قابل فرجام بودن حكم دادگاه نشده و عمومات قانوني راجع به قابل فرجام بودن احكام شامل مورد نيست و از روح قانون مذكور مستفاد مي شود كه نظر قانونگذار در مورد جلوگيري از تصرف عدواني بر تسريع و تسهيل است لذا قبول دادخواست فرجامي نسبت به احكام مربوط به تصرف عدواني كه مرجع رسيدگي بدوي دادسرا بوده خلاف مفاد قانون مزبور مي باشد.

رد دادخواست فرجامي در صورت ضميمه نبودن وكالتنامه وكيل

راي وحدت رويه شماره 3498

مورخ 5/9/1335

نظر به اين كه قيد كلمه امنيه در ماده (91) قانون دادرسي و كيفر ارتش در موقعي بوده كه سازمان ژاندارمري تابع وزارت جنگ بوده و فعلا به

موجب ماده سوم قانون اصلاح قانون بودجه كل سال 1320 كشور سازمان مزبور ضميمه وزارت كشور گرديده و به همين جهت در قانون رسيدگي به جرايم عمومي افسران و افراد ارتش در دادگاه هاي عمومي مصوب 29/9/1322 ذكري از امنيه يا ژاندارم نشده و اين كه به موجب ماده (19) قانون آيين دادرسي كيفري افسران و افراد ژاندارم از ضابطين دادگستري مي باشند بنابراين رسيدگي به جرايم عمومي مستخدمين مذكور در صلاحيت دادگاه هاي دادگستري است).

فرجامخواهي از تصميم دادگاه راجع به حجر

راي وحدت رويه شماره 800

مورخ 11/4/1336

چون به موجب ماده (27) قانون امور حسبي تصميم دادگاه وقتي قابل فرجام است كه در قانون تصريح شده باشد و در مورد تصميم دادگاه راجع به حجر در قانون تصريح به حق فرجام شده است و مستنبط از ماده (44) قانون مزبور هم كه حق فرجام در آن تصريح گرديده ناظر به موردي است كه شخص ثالث بر تصميم دادگاه اعتراض كرده باشد بنابراين احكام مربوط به حجر براي اشخاص ذينفعي كه طبق ماده (15) قانون مذكور در جريان رسيدگي دخالت داشته و عنوان شخص ثالث نداشته اند قابل فرجام نمي باشد.

قرار رد دادخواست به علت عدم رفع نقص ضمايم دادخواست فرجامي

راي وحدت رويه شماره 1542

مورخ 8/8/1336

در مورد ضمايم دادخواست فرجامي شعبه 8 عقيده داشته كه ماده (111) قانون آيين دادرسي مدني ناظر به اوراق بدوي دعوي است و شامل حكم مورد شكايت كه از ضمايم قانوني دادخواست فرجامي است نمي باشد ولي شعبه 3 معتقد بوده كه در چنين موردي بايد دفتر ديوان عالي كشور رونوشت حكم را تهيه نموده و مخارج آن را از فرجام خواه وصول نمايد.

هيات عمومي در تصميم شماره 1542

مورخ 8/8/1336 چنين اظهارنظر نموده:

(طبق ماده (534) آيين دادرسي مدني تهيه كسري نسخ دادخواست فرجامي و پيوست هاي قانوني آن ( لايحه اعتراضي و رونوشت حكم يا فرار مورد شكايت ) به عهده دادخواست دهنده است و خودداري از تسليم برگ هاي مزبور در مدت مقرر براي رفع نقص موجب رد دادخواست خواهد بود و با تصريح مذكور دستور مشروح در قسمت اخير ماده (111) و همچنين دستور مرقوم در ماده (183) آن قانون كه بدون صدور اخطار رفع نقص تهيه كسري پيوست هاي لايحه پاسخ خوانده از دعوي و نيز كسري نسخ دادخواست اعتراض به حكم غيابي و پيوست هاي دادخواست مذكور را وظيفه دفتر قرار داده مخصوص به موارد مزبور است و در مورد دادخواست فرجامي و پيوست هاي آن قابل استناد نيست بنابراين استدلال شعبه سوم در حكم شماره 851 بر الغاي قرار رد دادخواست به عدم رعايت قسمت اخير ماده (111) از طرف دفتر بي وجه و تسليم نگرديدن برگ هاي مذكور از طرف فرجام خواه در مدت مقرر براي رفع نقص موجب رد دادخواست خواهد بود و دفتر تكليفي در تهيه كسري اوراق دادخواست فرجامي و پيوست هاي قانوني آن ندارد).

پرداخت هزينه دادرسي

آراي سال 1345

راي وحدت رويه شماره 45

مورخ 28/2/1345

چون به موجب ماده (683) قانون آيين دادرسي مدني هزينه دادخواست به نسبت بهاي محكوم به مورد شكايت وصول مي گردد. در موردي كه دو يا چند تن متضامنا به پرداخت مبلغي محكوم گردند و تمام يا بعضي از آنها ضمن يك دادخواست يا دادخواستهاي متعدد شكايت نمايد پرداخت هزينه دادرسي از طرف يكي از آنها موجب سلب تكليف پرداخت هزينه مزبور از سايرين خواهد بود. بنابراين راي شعبه

دهم مورد تاييد است. اين راي به موجب ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه 1328 در مورد مشابه لازم الاتباع است.

محل قبول اعتراض نسبت به قرار رد فرجامي

راي وحدت رويه شماره 67

مورخ 1/9/1346

راجع به اختلاف نظر بين شعبه سوم و دهم ديوان عالي كشور در باب محل قبول ( اعتراض نسبت به قرار رد فرجامي ) كه طبق راي شماره 12-3976 مورخ 14/3/1346 شعبه سوم استفاده مي شود كه آن شعبه دادن اعتراض را به هر يك از مراجع مذكور در ماده (530) آيين دادرسي مدني بلااشكال دانسته ولي شعبه دهم طبق راي شماره 19-4151 با استفاده از ماده (538) مكرر آيين دادرسي مدني نظر داده كه مرجع قبول اعتراض نسبت به قرار رد فرجامي منحصرا ديوان عالي كشور مي باشد و جناب آقاي دادستان كل براي ايجاد وحدت رويه موضوع را به هيات عمومي ديوان عالي كشور فرستاده كه در جلسه مورخه روز چهارشنبه 1/9/1346 به رياست جناب آقاي عمادالدين ميرمطهري رياست كل ديوان عالي كشور و با حضور آقاي قطب نماينده جناب آقاي دكتر علي آبادي دادستان كل و جنابان آقايان روسا و مستشاران شعب ديوان مزبور تشكيل مي شود به نظر هيات عمومي ديوان عالي كشور منظور از جمله مندرج در ماده (538) قانون آيين دادرسي مدني به اين عبارت (صاحب دادخوست مي تواند به ديوان عالي كشور شكايت نمايد) تعيين مرجع رسيدگي به اين نوع شكايات است به عبارت اخري رسيدگي به اين نوع شكايت را منحصرا در صلاحيت ديوان كشور دانسته و نظر قانونگذار به مرجع دريافت كننده دادخواست نبوده زيرا تكليف اين امر به موجب ماده (530) قانون آيين دادرسي مدني كه مرجع

تقديم دادخواست را ديوان كشور و يا مراجع ديگر مذكور در ماده مزبور تعيين نموده معين گشته و شكايت از قرار رد دادخواست فرجامي هم كه فرعي است متفرع بر اصل تابع همان مقررات ماده (530) بوده و خلاصه نظر شعبه سوم ديوان عالي كشور كه در همين زمينه صادر گرديده تاييد مي شود و اين راي طبق قانون وحدت رويه در موارد مشابه لازم الاتباع مي باشد.

پژوهشخواهي از تصميم دادگاه مبني بر رد درخواست صدور گواهي عدم امكان سازش بين زوجين

راي وحدت رويه شماره 24

مورخ 15/3/1353

چون در ماده (16) قانون حمايت خانواده تصريح شده كه تصميم دادگاه در مورد صدور گواهي عدم امكان سازش بين زوجين تعيين نفقه ايام عده و هزينه نگاهداري اطفال (حضانت اطفال حق ملاقات پدر يا مادر يا اقرباي طبقه اول غايب يا متوفي با

اطفال يا اطفال و همچنين اجازه مقرر در ماده (14) آن قانون قطعي است و در ساير موارد فقط پژوهش پذير مي باشد

بنابراين در صورتي كه دادگاه تصميم بر رد درخواست صدور گواهي عدم امكان سازش بين زوجين اتخاذ كند تصميم مزبور مشمول هيچ يك از شقوق پنج گانه فوق الاشعار نبوده و قابل پژوهش خواهد بود اين راي به موجب ماده (3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 براي دادگاه ها در موارد مشابه لازم الاتباع مي باشد.

قابل اعتراض بودن احكام غيابي صادر از دادگاه بخش در دعوايي به خواسته كمتر از بيست هزار ريال

راي وحدت رويه شماره 83

مورخ 20/9/1353

نظر به اين كه مطابق ماده (174) اصلاحي قانون آيين دادرسي مدني محكوم عليه غايب پس از ابلاغ حكم غيابي مي تواند دادخواست پژوهشي به مرجع رسيدگي پژوهشي

تقديم كند و استثنايي كه مقنن به موجب همين ماده راجع به احكام غيابي صادر در دعاوي كه خواسته آن بيش از بيست هزار ريال نيست قايل شده و آن ها را قابل اعتراض در دادگاه شناخته بدان جهت است كه اين گونه احكام به موجب ماده (476) آيين دادرسي مدني اصولا قابل رسيدگي پژوهشي نمي باشد و وقتي احكام از اين قبيل كه دادگاه شهرستان به قايم مقامي دادگاه محل صادر مي كند قابل اعتراض شناخته شده است به طريقي اولي احكام غيابي صادر از دادگاه بخش در دعاوي مزبور قابل اعتراض در آن دادگاه خواهد بود و راي شعبه 17 دادگاه بخش در اين زمينه صحيح و مطابق با موازين قانوني است. اين راي به موجب ماده (3) از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب سال 1337 براي دادگاه ها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد پرداخت هزينه دادرسي از طرف دستگاه هاي دولتي

راي وحدت رويه شماره 6

روزنامه رسمي شماره 10907-1361.5.16

شماره 39534 1361.4.13

رديف 39.60 هييت عمومي

نظر به اينكه طبق مقررات آيين دادرسي مدني عموم اشخاص اعم از حقيقي و حقوقي بطور كلي موظف به پرداخت هزينه دادرسي هستند و معافيت از تاديه هزينه دادرسي امري است استثنايي و مخالف با اصل و قاعده كلي مذكور است و نظر به اينكه در موارد خلاف اصل بايستي به قدر متيقن از موادي مواد اكتفا شود و از تغيير موسع كه مستلزم مشمول حكم به غير موارد منصوص است خودداري گردد بنابراين قسمت اخير ماده 690 آيين دادرسي مدني انحصارا ناظر به موردي

كه دستگاههاي دولتي به اعتبار شخصيت حقوقي دولت طرح دعوي كننده و شركتهاي وابسته به دولت كه داراي شخصيت حقوقي مستقل بوده و بودجه اي جدا از بودجه عمومي دارند بر طبق قاعده كلي موظف به پرداخت هزينه دادرسي هستند عليهذا راي شعبه سوم دادگاه عمومي تهران كه مشعر است بر الزام شركت برق منطقه اي به پرداخت هزينه دادرسي موجه و منطبق با موازين قانوني مي باشد اين راي به موجب ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري خرداد ماه 1337 براي دادگاههاي در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد تجديد نظر نسبت به آرا دادگاه صلح

راي در مورد تجديد نظر نسبت به آرا دادگاه صلح

روزنامه رسمي شماره 11573-63.8.28

شماره 175 - ه_ 1363.8.6

رديف: 38.63 هيات عمومي

چون در امور مدني بر طبق قانون و مقررات مربوطه قبول درخواست تجديد نظر نسبت به آرا دادگاه صلح و رسيدگي به آن در دادگاه عمومي تجويز گرديده و بخشنامه اصلاحي توضيحي) شماره 1.28195 مورخ 62.6.7 شوراي عالي قضايي هم كه از نظر ملاك مستند به نظر فقهاي شوراي نگهبان است منافاتي با امر مذكور ندارد فلذا راي شعبه هشتم دادگاه عمومي تهران كه درخواست تجديد نظر نسبت به راي دادگاه صلح را پذيرفته و با رعايت مقررات مبادرت به صدور حكم كرده موافق موازين تشخيص مي گردد.

اين راي بر طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب مرداد ماه 37 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد رسيدگي مجدد پس از نقض فرجامي

راي

در مورد رسيدگي مجدد پس از نقض فرجامي

روزنامه رسمي شماره 11694-64.2.3

شماره 265 - ه_ 1363.12.8

رديف: 40.63 هيات عمومي

نظر به اين كه بخشنامه 1.18273-1362.4.11 شوراي عالي قضايي ناظر به ماده 17 لايحه قانوني تشكيل دادگاههاي عمومي مصوب 1358 و راجع به آرا دادگاه صلح بوده و ارتباطي به آرا دادگاههاي شهرستان و استان سابق و رسيدگي پس از نقض فرجامي نداشته كه بخشنامه هاي اصلاحي و توضيحي شماره 1.22057-1362.5.1 و 1.28195-1362.6.7 مويد همين معني است و مستفاد از مواد 571-572-573 و 575 قانون آيين دادرسي مدني پس از نقض دادگاه مرجوع اليه مكلف به رسيدگي مجدد مي باشد و رسيدگي فرجامي وسيله ديوان عالي كشور در اصل 161 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و در مواد مورد لزوم در تشكيل شعب ديوان عالي كشور مصوب 1361 نيز تجويز گرديده فلذا تصميم شعبه اول دادگاه عمومي حقوقي همدان مبني به رسيدگي مجدد پس از نقض فرجامي مطابق موازين تشخيص و تاييد مي شود اين راي به موجب ماده 3 مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد غير قابل تجديد نظر بودن احكام دادگاه هاي حقوقي 1 كه در مقام تجديد نظر آرا دادگاه حقوقي 2 صادر شده است، در ديوان عالي كشور

راي شماره 83.65 درباره تجديد نظر احكام دادگاههاي حقوقي دو

روزنامه رسمي شماره 12195-65.10.18

شماره 520- ه_ 1365.9.19

رديف: 83.65 هيات عمومي

حكم دادگاه حقوقي يك كه بر طبق تبصره ماده 12 قانون تشكيل دادگاههاي حقوقي يك و دو مصوب 1364 و در موارد مصرحه در اين ماده نسبت به حكم دادگاه

صلح حقوقي 2) صادر مي شود با توجه به قسمت اول تبصره مذكور قابل رسيدگي شكلي تجديد نظر) در ديوان عالي كشور نيست بنابراين راي شعبه 13 ديوان عالي كشور كه نتيجتا با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص مي شود اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد مرجع تجديد نظر از آرا ابتدايي دادگاه حقوقي يك

راي شماره 109.65 - مرجع تجديد نظر آرا صادره از حقوق يك ديوان عالي كشور است

روزنامه رسمي شماره 12229-66.3.2

شماره 592- ه_ 1366.2.15

پرونده رديف: 109.65 هيات عمومي

تبصره ذيل ماده 12 قانون تشكيل دادگاههاي حقوقي يك و دو مصوب آذر ماه 1364 و ماده 13 قانون مزبور مرجع تجديد نظر احكام و قرارهاي صادره از دادگاه حقوقي يك را ديوان عالي كشور قرار داده و جمله ذيل ماده 16 قانون ياد شده هم مباينتي با مراتب فوق ندارد لذا مرجع تجديد نظر آرا صادره از دادگاه حقوقي يك كه بر طبق ماده 16 قانون مرقوم ابتدايا صادر مي شود ديوان عالي كشور است بنابراين راي شعبه 21 ديوان عالي كشور كه بر اين اساس صادر شده صحيح و منطبق با قانون تشخيص مي شود اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد موعد درخواست تجديد نظر از احكام و قرارهاي دادگاه هاي حقوقي يك و دو

راي

شماره 510 - راجع به تجديد نظر خواهي

روزنامه رسمي شماره 12709-1367.7.24

شماره 845 - ه_ 1367.6.31

رديف: 19.67 هيات عمومي

در مادتين 12 و 13 قانون تشكيل دادگاههاي حقوقي يك و دو مصوب آذر ماه 1364 براي درخواست تجديد نظر از احكام و قرارهاي دادگاههاي حقوقي يك و دو موعد معين نشده است، كيفيت تنظيم عبارات موارد سه گانه مندرج در ماده 12 قانون مزبور نيز مقيد اين معني است كه قانونگذار درخواست تجديد نظر را در موارد مصرحه در ماده مرقوم مقيد به مهلت ندانسته است بنابراين آرا شعب اول و هيجدهم و نوزدهم ديوان عالي كشور در حدي كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص مي شود، اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد موعد تجديد نظرخواهي از احكام دادگاه مدني خاص

راي وحدت رويه شماره 527 - تجديد نظر خواهي از احكام مدني خاص

روزنامه رسمي شماره 12995-1368..7.20

شماره 1068 - ه_ 1368.7.1

پرونده وحدت رويه: رديف 36.68 هيات عمومي ديوان عالي كشور

قانون تعيين موارد تجديد نظر احكام دادگاهها و نحوه رسيدگي به آنها مصوب 1367 ظهور بر اين امر دارد كه قانونگذار در مقام تعيين مراجع تجديد نظر و متقاضيان تجديد نظر و موارد نقض احكام دادگاهها در مراجع تجديد نظر بوده و به موعد و مهلت تجديد نظر خواهي نظري نداشته است بنابراين ماده14 لايحه قانوني دادگاه مدني خاص مصوب 1358 كه مهلت تجديد نظرخواهي را ده روز از تاريخ ابلاغ حكم معين نموده به قوت

و اعتبار خود باقي است و راي شعبه 29 ديوان عالي كشور نتيجتا صحيح تشخيص مي شود اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد پرداخت هزينه دادرسي از جانب شركتهاي تحت پوشش بنياد مستضعفان

راي شماره 543 - پرداخت هزينه دادرسي شركتهاي وابسته به بنياد مستضعفان)

روزنامه رسمي شماره 13379-1369.11.14

شماره .1320 ه 1369.10.17

رديف: 25.64 هيات عمومي

شركت هاي تحت پوشش بنياد مستضعفان كه شخصيت حقوقي مستقل از شخصيت بنياد داشته و عمليات انتفاعي انجام مي دهند مشمول مصوبه مورخ 17 بهمن ماه 1358 شوراي انقلاب موضوع معافيت بنياد از پرداخت هزينه دادرسي نبوده و در دعاوي حقوقي خود بايد هزينه دادرسي را وفق مقررات قانون پرداخت نمايند.

اين راي بر طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري بايد از طرف دادگاهها در موارد مشابه پيروي شود.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد غير قابل تجديد نظر بودن قرارهاي صادره از دادگاه حقوقي يك در مقام تجديد نظر، در ديوان عالي كشور

راي وحدت رويه شماره 570 هيات عمومي ديوان عالي كشور

روزنامه رسمي شماره 13667-1370.11.16

شماره .1438 ه_ 1370.10.23

رديف 41.70 هيات عمومي

بر طبق تبصره ماده 35 قانون تشكيل دادگاههاي كيفري يك و دو و شعب ديوان عالي كشور مصوب تيرماه 1368، آرا دادگاههاي حقوقي يك كه در مقام رسيدگي تجديد نظر نسبت به آرا دادگاههاي حقوقي دو صادر مي شود به درخواست متداعيين قابل رسيدگي تجديد نظر مجدد نيست و بنابراين قرار صادر از دادگاه حقوقي يك هم كه

مرجع رسيدگي تجديد نظر بوده قابل رسيدگي تجديد نظر در ديوان عالي كشور نمي باشد و راي شعبه 21 ديوان عالي كشور صحيح و منطبق با موازين قانوني است.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد آرا قابل تجديد نظر دادگاه مدني خاص

راي وحدت رويه شماره 593

نقل از شماره 14549 - 1373.11.20 روزنامه رسمي

شماره 1719 - ه 1373.10.5

رديف: 15.73 هيات عمومي

بند 3 ماده 9 قانون تجديد نظر آرا دادگاه ها كه از تاريخ 1372.6.27 لازم الاجرا گرديده، آرا قابل تجديد نظر دادگاه مدني خاص را احصا و ذكري از نفقه و حضانت و تمكين و... ننموده است و چون طبق ماده 18 قانون مزبور كليه قوانين و مقررات مغاير با آن قانون لغو گرديده لذا آرا صادر، نسبت به دعاوي مذكور قابل تجديد نظر نبوده، راي شعبه 30 ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص مي شود. اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي دادگاه ها و شعب ديوان عالي كشور در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه هاي عمومي در رسيدگي به آرا دادگاه هاي حقوقي 2

راي وحدت رويه شماره 596

روزنامه رسمي 14611 - 1374.2.14

شماره 1757 - ه 1374.1.23

رديف: 68.73 هيات عمومي

با توجه به مقررات ماده 46 قانون آيين دادرسي مدني مناط صلاحيت تاريخ تقديم دادخواست است مگر در مواردي كه خلاف آن مقرر گردد و چون طبق ماده 3 قانون تشكيل دادگاه هاي

عمومي در هر حوزه قضايي رسيدگي به كليه امور مدني و جزايي و امور حسبيه با لحاظ قلمرو محلي با دادگاه هاي مزبور خواهد بود و رسيدگي دادگاه هاي عمومي نيز همانند رسيدگي دادگاه هاي حقوقي يك در مقام تجديد نظر، رسيدگي ماهيتي است و در قانون تشكيل دادگاه هاي عمومي و انقلاب ترتيبي بر خلاف اصل مذكور در ماده 46 قانون آيين دادرسي مدني پيش بيني نشده و از طرفي دادگاه هاي تجديد نظر مركز استان طبق مادتين 20 و 21 قانون مرقوم فقط به منظور تجديد نظر در آرا دادگاه هاي عمومي و انقلاب تاسيس مي شود و آرا صادره از دادگاه هاي حقوقي 2 قابل تجديد نظر در دادگاه هاي تجديد نظر مركز استان نمي باشد لذا راي شماره 1.498.73 - 73.11.20 شعبه اول ديوان عالي كشور كه مشعر بر صلاحيت دادگاه عمومي ميانه است منطبق با موازين قانوني تشخيص مي شود. اين راي طبق قانون وحدت رويه قضايي مصوب سال1328 براي شعب ديوان عالي كشور و كليه دادگاه ها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه 609 ديوان عالي كشور درخصوص احكام قابل تجديدنظر در دعاوي غيرمالي

روزنامه رسمي 15064_1375.8.26

شماره 1865 ه_ 1375.8.3

رديف: 17.75 هييت عمومي

ماده 19 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب 73.4.15 مجلس شوراي اسلامي به ويژه با لحاظ مستفاد از بندهاي 7 و 8 آن بر غيرقابل تجديدنظر بودن آرا دادگاههاي عمومي در دعاوي كه خواسته آن غيرمالي است دلالت ندارد بنابراين و با عنايت به مواد 20 و 21 قانون مذكور و پيشينه امر به شرح قانون تشكيل دادگاههاي حقوقي يك و دو مصوب 1364 و قانون تعيين موارد تجديدنظر احكام دادگاهها و نحوه رسيدگي آنها مصوب1367 و قانون تجديدنظر آرا دادگاهها مصوب 1372

راي شماره 1.119.74_74.7.30 صادره از شعبه اول دادگاه استان زنجان در حدي كه راي دادگاه عمومي را در دعوي غيرمالي قابل تجديدنظر دانسته و مورد رسيدگي مجدد قرار داده است با اكثريت قريب به اتفاق آرا صحيح و منطبق با موازين قانوني تشخيص و اعلام مي شود اين راي وفق ماده 3 اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337.5.1 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه 611 ديوان عالي كشور در مورد مرجع رسيدگي به تجديدنظر از احكام دادگاههاي عمومي

روزنامه رسمي 15112_1375.10.25

شماره 1875 ه_ 1375.9.24

رديف: 27.75 هييت عمومي

بموجب ماده 21 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب سال 73 مرجع تجديدنظر آرا دادگاههاي عمومي و انقلاب هر شهرستان دادگاه تجديدنظر مركز همان استان است مگر در موارد مندرج در همان ماده كه مرجع رسيدگي تجديدنظر را ديوانعالي كشور قرار داده است و با توجه به بند(ب) ماده الحاقي به قانون آيين دادرسي مدني مصوب سال 1349 كه مقرر داشته: آرا صادره از حيث قابليت اعتراض و پژوهش و فرجام تابع قانون مجري در زمان صدور آن مي باشد بنابر اين آرا دادگاههاي عمومي كه در زمان حكومت قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب اصدار يافته ولو اينكه سابقه رسيدگي و نقض در ديوانعالي كشور داشته باشد با رعايت ميزان خواسته قابل رسيدگي تجديدنظر در دادگاه تجديدنظر مركز استان مربوطه مي باشد عليهذا راي شعبه 15 ديوانعالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح و موافق موازين قانوني تشخيص مي گردد

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه سال 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي شماره:

665 _ 18/1/1383

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور

بر طبق قسمت اخير ماده واحده قانون تعيين تكليف اراضي اختلافي موضوع اجراي ماده 56 قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع مصوب 29/6/1367 راي قاضي هيات مقرر در ماده مزبور در موارد سه گانه شرعي مذكور در مواد 284 و 284 مكرر قانون آيين دادرسي كيفري سابق قطعيت نداشته و قابل اعتراض است و راي وحدت رويه شم_اره 601 _ 25/7/1374 هيات عمومي ديوان عالي كشور نيز مويد همين معني است. بنابه مراتب راي قاضي هيات قابل اعتراض در دادگاه عمومي و سپس قابل تجديدنظر در دادگاه تجديدنظر استان مي باشد. بنابراين راي شعبه 14 دادگاه تجديدنظر استان مازندران كه بر همين اساس صادر شده به اكثريت آرا تاييد مي گردد. اين راي بر طبق ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاههاي عمومي لازم الاتباع است.

مربوط به حل اختلاف

رسيدگي به موضوع نسب توسط دادگاه صالح به رسيدگي به اعتراض بر تصديق انحصار وراثت

شماره 1678

مورخ 23/10/1329

با توجه به اين كه صلاحيت دادگاه شهرستان نسبت به دادگاه بخش نسبي است و ماده ( 362 ) قانون امور حسبي دادگاه بخش را در مورد اعتراض بر تصديق انحصار وراثت مرجع رسيدگي و صدور حكم قرار داده است بنابراين در مواردي كه اتخاذ تصميم نسبت به اعتراض بر تصديق حصر وراثت مبتني و متوقف بر رسيدگي به موضوع نسب باشد رسيدگي به موضوع نسب هم با همان دادگاهي است كه به اعتراض رسيدگي مي نمايد.

مرجع حل اختلافات مربوط به توسعه معابر

شماره 2111

مورخ 10/10/1335

آنچه از قانون اصلاح توسعه

معابر مصوب 1/4/1320 مستفاد مي شود اين است كه قانونگذار براي تسريع در حل اختلاف و تعيين تكليف افراد در موردي كه شهرداري زمين مشجر يا مزروع با بياض يا خانه يا مستغل اشخاص را براي توسعه يا اصلاح يا احداث برزن يا خيابان يا ميدان، گذر، توي، انهار يا قنوات براي تسهيل آمد و شد يا زيبايي شهر يا ساير نيازمندي هاي شهر لازم بداند تصرف نمايد مرجع صالح براي رسيدگي و حل اختلاف هيات سه نفري مذكور در ماده (14) قانون مذكور را تعيين نموده و راي هيات نامبرده قطعي مي باشد. بنابراين در دعاوي كه موضوع آن مشمول قانون اصلاح توسعه معابر بوده باشد مرجع صالح براي رسيدگي به موضوع هيات سه نفري مذكور در ماده (14) قانون مزبور است و راي شعبه اول ديوان كشور خالي از اشكال است.

صلاحيت محاكم در رسيدگي به دعاوي مالكين اراضي مورد نياز راه آهن نسبت به عدم تاديه قيمت اراضي مزبور

شماره 1255

مورخ 12/7/1345

آنچه از تبصره (2) ماده (2) قانون اجازه ساختمان راه آهن خور موسي و بندر محمره و بندر جز مصوب اسفند سال 1305 و تصويبنامه هاي شماره 15142 مورخ 12/7/1321 و شماره 1514 مورخ 8/11/1329 مستفاد است در صورت عبور راه آهن از املاك اشخاص و همچنين اراضي كه براي ايستگاه راه آهن ضرورت پيدا مي كند قيمت اراضي مزبور با توجه به جهات و مراتبي كه در تصويبنامه ها ذكر شده به وسيله كميسيون مخصوص تعيين مي گردد و خلاصه صلاحيت كميسيون در اطراف تعيين قيمت عادلانه اراضي است ولي در دعاوي مالكين اراضي از جهت عدم تاديه قيمت در صلاحيت كميسيون نبوده و طبق اصول

كلي و ماده (1) قانون آيين دادرسي مدني در صلاحيت محاكم عمومي است. بنابر مراتب راي شعبه اولي ديوان عالي كشور كه در همين زمينه صادر شده به نظر هيات عمومي از نظر اتخاذ وحدت رويه قضايي تاييد مي گردد

اين راي طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه 1328 در مورد مشابه لازم الاتباع است.

فرجام خواهي نسبت به قرار عدم صلاحيت صادره از دادگاه هاي استان

شماره 66

مورخ 2/12/1351

نظر به اين كه قانون آيين دادرسي مدني در چنين مورد به موجب ماده واحده مصوب 9/9/1349 اصلاح شده و از آن جمله در ماده (202) اصلاحي مقرر گرديده كه دادگاهي كه قرار عدم صلاحيت اعم از ذاتي و نسبي صادر مي كند مكلف است كه پرونده را با رونوشتي از قرار به مرجعي كه صلاح تشخيص داده ارسال دارد و در ماده (524) اصلاحي كه ملاك قابل فرجام بودن بعضي از قرارها مي باشد قرار عدم صلاحيت كه در ماده (524) سابق از جمله قرارهاي قابل فرجام شناخته شده بود حذف گرديده و با توجه به اين كه در شق (80) ماده واحده مذكور ماده اي به قانون آيين دادرسي مدني الحاق شده كه بند (ب) اين ماده آراي صادره را از حيث قابليت اعتراض و پژوهش و فرجام تابع قانون مجري در زمان صدور آن دانسته و در بند (ج) همين ماده كه در واقع بيان استثنا از حكم كل مندرج در بند (ب) مي باشد تصريح گرديده كه (نسبت

به كليه قرارهاي عدم صلاحيتي كه قبل از اجراي اين قانون از دادگاه ها صادر شده و در زمان اجراي اين قانون در جريان رسيدگي پژوهشي يا فرجامي است به ترتيب مقرر در

اين قانون عمل مي شود بنابراين در مرحله فرجامي نسبت به اين قبيل قرارها ضمن اعلام غير قابل طرح بودن آن ها بايد پرونده به مرجعي كه در قرار فرجام خواسته صالح تشخيص داده شده است ارسال گردد) اين راي طبق قانون وحدت رويه مصوب سال 1328 براي شعب ديوان عالي كشور در مورد مشابه لازم الاتباع مي باشد.

حل اختلاف صلاحيت بين شوراي داوري و دادگاه بخش

شماره 59

مورخ 16/8/1352

چون مواد (54، 55 و 56) قانون آيين دادرسي مدني كه مرجع حل اختلاف را مجلسي مركب از 7 نفر در شعبه اول ديوان عالي كشور قرار داده است در مبحث سوم زير عنوان ترتيب حل اختلاف بين دادگاههاي دادگستري و مراجع غير دادگستري درج گرديده است بنابراين منظور مقنن رفع اختلاف حاصل بين دادگاه دادگستري و مرجع غير دادگستري به طور كلي مي باشد و از توجه به مجموع مواد قانون شوراي داوري و حدود صلاحيت قانوني آن كه شامل قسمتي از دعاوي مربوط به دادگاه بخش بوده و تحت نظارت قانوني و مستقيم دادگاه شهرستان به عمل مي آيد و تصميمات شوراي مزبور به وسيله مامورين اجرا و ضابطين دادگستري به موقع اجرا گذارده مي شود لذا شوري داوري يكي از مراجع دادگستري است و راي شعبه 12 ديوان عالي كشور مبني بر اعلام صلاحيت دادگاه شهرستان در حل اختلاف صلاحيت بين شوراي داوري و دادگاه بخش طبق ماده (49) قانون آيين دادرسي قانوني بوده تأييد مي شود اين راي طبق ماده (3) اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري از طرف دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع مي باشد.

صلاحيت محاكم دادگستري در رسيدگي به دعوي ابطال شناسنامه

راي وحدت رويه شماره 27

مورخ 15/3/1353

نظر به اين كه ادعاي

خواهان مبني بر عدم تعلق شناسنامه موجود به وي مورد قبول اداره آمار نبوده و به همين جهت براي ابطال آن ناچار به مراجعه به دادگاه شده است دعوي عنوانا اختلاف در اسناد سجلي است و بر طبق ماده (44) قانون ثبت احوال مصوب 1319 رسيدگي به آن در صلاحيت محاكم دادگستري مي باشد لذا راي شعبه سوم دادگاه استان خراسان كه دادگستري را صالح تشخيص داده صحيحا صادر شده است. اين راي به موجب ماده (3) از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري در موارد مشابه براي دادگاه ها لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه محل اقامت خوانده

شماره 9

روزنامه رسمي شماره 10469-1359.11.14

رديف: 4

حكم مقرر در ماده 22 قانون آيين دادرسي مدني راجع به مراجعه خواهان به دادگاه محل وقوع عقد يا قرارداد و يا محل انجام تعهد قاعده عمومي صلاحيت نسبي دادگاه محل اقامت خوانده را كه در ماده 21 قانون مزبور پيش بيني شده نفي نكرده بلكه از نظر ايجاد تسهيل در رسيدگي به دعاوي بازرگاني و هر دعواي راجع به اموال منقول كه از عقود و قرارداد ناشي شده باشد انتخاب بين سه دادگاه را در اختيار خواهان گذشته است.

اين راي بر طبق ماده 3 قانون الحاقي به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب مرداد 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه هاي عمومي كه به جاي دادگاه

شهرستاني تشكيل شده اند

راي وحدت رويه شماره -

روزنامه رسمي شماره 10537-1360.2.14

شماره 1462 1360.1.23

رديف: 28.59

نظر به اينكه در ماده 46 قانون آيين دادرسي مدني مناط

صلاحيت تاريخ تقديم دادخواست معين شده مگر در مواردي كه خلاف آن مقرر شود و نظر به اينكه در قانون تشكيل دادگاههاي عمومي ترتيبي بر خلاف اصل مذكور پيش بيني نشده و تغيير عنوان دادگاه شهرستان به دادگاه عمومي تغييري در صلاحيت دادگاه نداده و اختيارت دادگاههاي شهرستان عينا به دادگاههاي عمومي واگذار گرديده است، بنابراين راي شماره 6.1522-1359.11.1 شعبه ششم دادگاه عمومي مشهد كه مشعر بر صلاحيت دادگاه عمومي قوچان است منطبق با موازين قانوني تشخيص مي شود اين راي به موجب قانون وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه 28 براي ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه ها در مورد تعيين سهم الارث وارث محجور و مفقودالاثر

راي وحدت رويه شماره -

روزنامه رسمي شماره 10548-1360.2.27

شماره 3530 1360.2.7

پرونده رديف 29.59 وحدت رويه

نظر به اين كه مقنن به لحاظ حفظ حقوق محجورين و غايب مفقودالاثر و رعايت مصلحت آنها طبق قسمت اخير ماده 313 قانون امور حسبي مقرر داشته است كه در تقسيم تركه اگر بين وراث محجور يا غايب باشد تقسيم به توسط نمايندگان آنها در دادگاه به عمل آيد و با توجه به ماده 326 همين قانون كه به موجب آن مقررات قانون امور حسبي راجع به تقسيم تركه در مورد تقسيم ساير اموال نيز جاري خواهد بود و نظر به اين كه ماده اول قانون افراز و فروش املاك مشاع كه قانون عام است و بر طبق آن افراز املاكي كه جريان ثبتي آنها خاتمه يافته است در صلاحيت واحد ثبتي محل شناخته شده علي الاصول ناسخ ماده 313 قانون امور حسبي كه قانون خاص است نمي باشد نظر

شعبه پنجم ديوان عالي كشور كه تقسيم املاك محجورين و غايب مفقودالاثر را از صلاحيت واحد ثبتي خارج دانسته و در صلاحيت دادگاه شناخته است صحيح و مطابق با موازين قانوني است اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه مصوب تير ماه 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاه ها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد قابل استماع بودن دعاوي مربوط به اسناد رسمي و قرض اقساطي لازم الاجرا در محاكم دادگستري

شماره 9.59

روزنامه رسمي شماره 10625-1360.5.29

نظر به اينكه مرجع تظلمات عمومي دادگستري است فلذا به جز آنچه كه در قانون مستثني شده انواع مختلفه دعاوي از جمله دعاوي مربوط به اسناد رسمي و قبوض اقساطي لازم الاجرا در دادگاههاي دادگستري قابل استماع و رسيدگي است و حكم ماده 92 قانون ثبت اسناد و املاك مبني بر اين كه مدلول كليه اسناد رسمي راجع به ديون و ساير اموال منقول بدون احتياج حكمي از محاكم دادگستري لازم الاجراست منافات و مغايرتي با حق و اختيار اقامه دعوي در دادگاههاي دادگستري ندارد و لازم الاجرا بودن اسناد مزبور مزيتي است كه در قانون براي چنين اسنادي در نظر گرفته شده است تا صاحبان حق بتوانند از هر طريقي كه مصلحت و مقتضي مي دانند براي احقاق حق خود اقدام نمايند بنابراين راي شعبه نهم دادگاه صلح تهران كه بر وفق نظر فوق صادر گرديده صحيح و مطابق موازين قانوني است اين راي بر طبق ماده 3 اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب مرداد ماه 37 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد استماع دعوي محكومين

به ضبط اموال به طرفيت بنياد مستضعفان

شماره 11.59

روزنامه رسمي شماره 10625 - 1360.5.29

شماره 12646 - 60.4.30

رديف: 11.59

چون بر طبق ماده 12 آيين نامه دادگاه ها و دادسراهاي انقلاب مصوب تيرماه 58 شوراي انقلاب اسلامي ايران از جمله مجازاتهايي كه بر طبق حدود شرع اسلام مقرر شده ضبط اموالي كه از راه غير مشروع به دست آمده پس از تسويه ديون خواهد بود و با توجه به لايحه قانوني اساسنامه بنياد مستضعفان مصوب تيرماه 59 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران و اينكه به مستنبط از تبصره ذيل بند 3 ماده دوم آن لايحه كه قبول هر مال يا واحد اقتصادي يا سهام شركت ها را از طرف بنياد متوقف بر آن دانسته كه پس از حسابرسي از طريقه هاي اطمينان بخش احراز شود كه قبول آنها در صلاح مستضعفان و در جهت اهداف بنياد است حسابرسي و رسيدگي دقيق نسبت به مطالبات و ديون محكوميني است كه دستور ضبط اموال آنان داده شده فلذا استماع و رسيدگي نسبت به دعاوي راجع به ديون چنين محكوميني به طرفيت بنياد مستضعفان بلا اشكال به نظر مي رسد بنابراين راي شعبه 20 دادگاه صلح تهران كه بر مبناي نظر فوق صادر گرديده صحيح و منطبق با موازين تشخيص مي گردد اين راي بر طبق ماده 3 اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب مرداد ماه 37 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد استماع دعاوي ادارات آب و برق به طرفيت متجاوزين به تاسيسات آب و برق

شماره 30.60

روزنامه رسمي شماره 10833-1361.2.18

شماره 103402 1360.12.17

هر چند بر طبق ماده 9 لايحه قانوني رفع تجاوز از

تأسيسات آب و برق كشور مصوب تيرماه 1359 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران به سازمانهاي آب و برق اين اختيار داده شده كه اگر در مسير و حريم خطوط انتقال و توزيع نيروي برق و حريم كانالها و انهار آبياري احداث ساختمان يا درختكاري و هر نوع تصرف خلاف مقررات شده يا بشود بر حسب مورد با اعطاي مهلت مناسب با حضور نماينده دادستان مستحدثات غير مجاز را قلع و قمع و رفع تجاوز نمايند ولي با لحاظ اينكه دادگستري مرجع تظلمات عمومي است اين اختيار حق سازمانهاي آب و برق را براي اقامه دعوي در دادگاه نسبت به موارد مذكور سلب نمي نمايد بنابراين راي شعبه ششم ديوان عالي كشور صحيح و موافق قانون تشخيص مي شود اين راي بر طبق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه مصوب تيرماه 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه هاي حقوقي در رسيدگي به دعاوي مربوط به بانكها

راي وحدت رويه شماره 13

روزنامه رسمي شماره 10907-1361.5.16

شماره 39532 1361.4.13

رديف 2.61

بند يك ماده 16 قانون آيين دادرسي مدني كه مقرر داشته دعاوي راجع به دولت خارج از صلاحيت دادگاه بخش است اگر چه خواسته در حدود نصاب آن باشد شامل بانكهاي ملي شده كه اصولا اعمال تجاري انجام داده و جنبه انتفاعي و تخصصي دارند و طرز اداره آنها بر طبق قانون ملي شدن بانكها مصوب خرداد 1358 و لايحه قانوني اداره امور بانكها مصوب مهر 1358 و لايحه قانوني متمم لايحه قانوني اخيرالذكر مصوب آذرماه 1358 تعيين گرديده نبوده و به دعاوي مربوط به آنها

در دادگاههاي حقوقي طبق اصول كلي رسيدگي مي شود بنابراين راي شعبه سوم ديوان عالي كشور كه متضمن اين معني است نتيجتا مورد تأييد است اين راي بر طبق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه مدني خاص در رسيدگي به دعاوي راجع به اصل وقفيت

راي وحدت رويه شماره 25

روزنامه رسمي شماره 11102-1362.1.21

شماره 24_ ه_ 1361.12.4

رديف 11.61

چون بنا به مستنبط از بند 2 ماده 3 لايحه قانوني دادگاه مدني خاص مصوب مهر ماه 58 دعاوي راجع به اصل وقفيت در صلاحيت دادگاه مدني خاص است فلذا در مورد بحث كه اصل وقفيت قطعه زمين مورد تقاضاي ثبت محل نزاع مي باشد دادگاه مدني خاص صالح به رسيدگي است و راي شعبه ششم ديوان عالي كشور صحيح و موافق موازين قانوني صادر شده است اين راي بر طبق قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه 28 براي شعب ديوان عالي كشور و براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت نزديكترين دادگاه در موارد رد دادرسي

راي وحدت رويه شماره 30

روزنامه رسمي شماره 11106-1362.1.25

شماره 29_ ه_ 1361.12.18

رديف 44.60 هييت عمومي

بنا به مستنبط از ماده 214 قانون آيين دادرسي مدني كه عينا نقل مي شود: (هرگاه دادرسي رد را قبول كرد يا خود امتناع از رسيدگي نمود پرونده به شعبه ديگر همان دادگاه ارجاع و اگر شعبه ديگري نباشد به كارمند علي البدل و اگر كارمند علي البدل نباشد به نزديكترين دادگاه

رجوع مي شود) در مورد بحث راي شعبه دوم دادگاه عمومي رشت كه با اعلام صلاحيت دادگاه لنگرود حل اختلاف نموده است صحيح و مطابق موازين قانوني است. اين راي بر طبق ماده سوم از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب مرداد ماه 37 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد شركت رييس دادگاه صلح در دادگاه عمومي به هنگام حدوث اختلاف در آن دادگاه و عدم وجود دارس ديگري از دادگاه عمومي

راي وحدت رويه شماره 1

روزنامه رسمي شماره 11135-1362.2.31

شماره 44 _ ه_ 1362.2.5

رديف 23.61 هيات عمومي

الف - از محتواي دو دادنامه كه اتخاذ موضوعي دارند و از دادگاه عمومي حقوقي تنكابن صادر و در شعب ششم و نهم ديوان عالي كشور نقض و ابرام گرديده مستفاد است كه دادگاه صادر كننده اين دادنامه ها رسيدگي به دعاوي آقاي حجت اله يزدان زاده را عليه آقاي سرلشگر علوي و غيره و آقاي نادر گنجي و غيره كه خواسته آن تقاضاي ابطال اسناد مالكيت رقبه خشكداران منوط به تعيين تكليف دعوي آنان عليه وزارت دارايي مطروحه در همان دادگاه كه خواسته آن استرداد قسمتي از اين رقبه است دانسته و چون مقدرات دعوي استردادي رقبه خشكداران هنوز تعيين نشده آقايان يزدان زاده و غيره را ذينفع در دعوي ندانسته و به اين جهت دعاوي راجع به تقاضاي ابطال اسناد مالكيت را مردود اعلام كرده است.

هر چند رسيدگي به دعاوي راجع به تقاضاي ابطال اسناد مالكيت خشكداران موكول به تعيين مقدرات دعوي مطروحه عليه وزارت دارايي به خواست استرداد قسمتي مشاع از مرتع خشكداران است ولي به ملاحظه ارتباط كامل

موضوع قسمتي مشاع از مرتع خشكداران است ولي با ملاحظه ارتباط كامل موضوع دعاوي فوق الاشعار با يكديگر دادگاه صادر كننده اين دادنامه ها با ملاحظه موضوع دعوي عليه وزارت دارايي قانونا مكلف به توام نمودن پرونده ها و تعيين تكليف دعاوي بوده است و با اين تقدير رد دعاوي آقاي حجت اله يزدان زاده و غيره به خواسته ابطال اسناد مالكيت رقبه خشكداران بدون رسيدگي و تعيين مقدران دعوي آنان عليه وزارت دارايي فاقد وجاهت قانوني است و بالنتيجه حكم شعبه نهم ديوان كشور كه بر اين اساس و تشخيص استوار مي باشد برابر موازين قانوني است.

ب - در مورد احكام صادره از شعب دوم و ششم ديوان كشور كه به دلالت آن شعبه دوم ديوان كشور با نقض حكم دادگاه تالي كه با شركت رييس دادگاه صلح قبل از حدوث اختلاف عقيده در دادگاه عمومي دو نفري صادر شده تركيب دادگاه عمومي را قانوني ندانسته و حكم شعبه ششم ديوان كشور مبني بر ابرام حكم دادگاه تالي كه با شركت رييس دادگاه صلح دون حصول و حدوث اختلاف صادر گرديده است.

چون مستفاد از ماده 3 لايحه قانوني تشكيل دادگاههاي عمومي مصوب 1358.9.5 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران جواز شركت رياست دادگاه صلح در دادگاه عمومي صلح در دادگاه عمومي موكول به حدوث اختلاف عقيده در آن دادگاه و عدم حضور و وجود دادرسي ديگري از دادگاه عمومي است لذا دادنامه صادره از شعبه دوم ديوان كشور كه مشعر بر اين مراتب مي باشد منطبق با قانون است.

اين راي به استناد ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب سال 28 صادر شده و در موارد مشابه براي دادگاهها و شعب ديوان عالي

كشور لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه صلح در رسيدگي به دعاوي مربوط دادگاه مدني خاص، در نقاطي كه دادگاه مدني خاص تشكيل شده است.

راي در مورد صلاحيت دادگاه هاي مدني خاص

روزنامه رسمي شماره 11592-1363.9.22

شماره .186 ه_ 1363.8.27

رديف 9.63 هيات عمومي

با توجه به ماده 21 قانون آيين دادرسي مدني كه مقرر مي دارد: دعاوي راجع به دادگاههايي كه رسيدگي نخستين مي نمايد بايد در همان دادگاهي اقامه شود كه مدعي عليه در حوزه آن اقامت دارد و نظر به صراحت ماده 4 لايحه قانوني تشكيل دادگاه مدني خاص كه رسيدگي دادگاههاي عمومي دادگستري را در محل هايي كه دادگاه مدني خاص تشكيل نشده يا پس از تشكيل منحل شده در امور مربوط به صلاحيت دادگاه اخيرالذكر به استثناي دعاوي راجع به اصل نكاح و طلاق تجويز كرده و نيز با توجه به ماده 2 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي كه دادگاه صلح را در عداد دادگاههاي عمومي قلمداد نموده است رسيدگي به موضوع كه درخواست صدور گواهي عدم امكان سازش به منظور اجراي صيغه طلاق مي باشد در صلاحيت دادگاه صلح خاش محل اقامت خوانده بوده و بالنتيجه راي شعبه 13 ديوان عالي كشور موافق قانون صادر گرديده است.

اين راي بر طبق ماده واحده مصوب هفتم تير 1328 براي شعب ديوان كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه محل وقوع مال غير منقول

راي در مورد صلاحيت دادگاه هاي مدني در باب صلاحيت

روزنامه رسمي شماره 11628-63.11.4

شماره 221 - ه_ 1363.10.18

بسمه تعالي

رياست محترم ديوان عالي كشور

رديف: 19.63 هيات عمومي

نظر به

اين كه صلاحيت دادگاه محل وقوع مال غير منقول موضوع ماده 23 قانون آيين دادرسي مدني در دعاوي راجعه به غير منقول اعم از دعوي مالكيت و ساير حقوق راجعه به آن) حتي در صورت مقيم نبودن مدعي و مدعي عليه در حوزه محل وقوع مال غير منقول استثنايي بر اصل صلاحيت دادگاه محل اقامت خوانده موضوع ماده 21 قانون فوق الاشعار مي باشد و با عنايت به اين كه با تعاريفي كه از اموال غير منقول و اموال منقوله در مواد 12 الي 22 قانون مدني به عمل آمده از ماده 20 آن چنين استنباط مي شود كه قانون گذار بين دعوي مطالبه وجوه مربوط به غير منقول ناشي از عقود قراردادها و دعوي مطالبه وجوه مربوط به غير منقول و نيز اجرت المثل آن در غير مورد عقود و قراردادها قايل به تفصيل شده و دعاوي قسم اول را منطوقا از حيث صلاحيت محاكم در حكم منقول و دعاوي قسم دوم را مفهوما از دعاوي راجعه به غير منقول دانسته است كه نتيجتا دعاوي اخيرالذكر تحت شمول حكم ماده 23 قانون آيين دادرسي مدني قرار مي گيرد بنا به مراتب در اختلاف نظر حاصله بين شعب 3 و 21 ديوان عالي كشور از يك طرف و 13 و 22 ديوان عالي كشور از طرف ديگر احكام صادره از شعب 13 و 22 كه در مسير استنباط مذكور قرار دارد مورد تأييد مي باشد اين راي بر طبق قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب تير ماه 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد غير قابل طرح بودن اختلاف در صلاحيت بين مراجع دادگستري

و ديوان عدالت اداري قبل از حدوث اختلاف

راي شماره 28 - در مورد صلاحيت ديوان عدالت اداري اراضي شهري)

روزنامه رسمي شماره 11916-64.11.2

شماره 388- ه_ 1364.10.3

رديف: 98.63 هيات عمومي

ماده 22 قانون ديوان عدالت اداري مصوب بهمن ماه 1360 كه موخر از ماده 16 قانون اصلاح پاره اي از قوانين دادگستري مصوب خرداد ماه 1356 به تصويب رسيده علي الاطلاق ناظر به حدوث اختلاف بين ديوان عدالت اداري و محاكم دادگستري براي حل اختلاف در ديوان عالي كشور مي باشد و ظهور بر اين امر دارد كه اگر هر يك از اين دو مرجع به اعتبار صلاحيت مرجع ديگر از خود نفي صلاحيت كند و مورد قبول طرف واقع نشود اختلاف محقق مي گردد بنابراين قبل از حدوث اختلاف در صلاحيت موضوع قابل طرح در ديوان عالي كشور نيست و راي شعبه 21 ديوان عالي كشور كه بر اين مبنا صادر گرديده صحيح و منطبق با موازين قانوني تشخيص مي شود اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد مرجع اجراي ماده 15 مكرر قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع كشور مصوب سال 1348

راي شماره 502 - در رابطه با قانون حفاظت جنگل و مراتع

روزنامه رسمي شماره 12344-66.4.25

شماره 631- ه_ 1366.4.10

بسمه تعالي

رديف: 34.64 هيات عمومي

نظر به اين كه در ماده واحده لايحه قانوني مصوب مهر ماه 1358 شوراي انقلاب تصريح شده كه از تاريخ تصويب ماده واحده مزبور به جاي وزارت كشاورزي و عمران روستايي شهرداري هاي محل مأمور

اجراي ماده 15 مكرر قانون حفاظت و بهره برداري از جنگلها و مراتع كشور مصوب 1348 خواهند بود لذا وزارت كشاورزي و سرجنگلداري در تاريخ موخر از تصويب اين ماده واحده سمت و مأموريتي در اجراي ماده 15 مكرر قانون فوق الذكر نداشته و اين ماموريت بر عهده شهرداري محل مي باشد بنابراين راي شعبه 15 ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص مي شود اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي دادگاهها و شعب ديوان عالي كشور در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در خصوص صلاحيت رسيدگي به دعاوي راجع به جهيزيه

راي شماره 503 - در خصوص صلاحيت رسيدگي به دعاوي جهيزيه

روزنامه رسمي شماره 12354-66.5.6

شماره 636- ه_ 1366.4.10

بسمه تعالي

رديف: 41.64 هيات عمومي

صلاحيت دادگاه مدني خاص براي رسيدگي به دعاوي زناشويي و اختلافات خانوادگي در بند يك ماده 3 لايحه قانوني دادگاه مدني خاص مصوب1358 شوراي انقلاب تصريح شده و دعوي راجع به جهيزيه از شمول اين دعاوي خارج و در صلاحيت دادگاههاي حقوقي است مگر اين كه طرفين دعوي بر طبق بند 4 ماده مرقوم به رسيدگي دادگاه مدني خاص تراضي نمايند بنابراين آرا شعب سوم و سيزدهم ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص مي شود، اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي دادگاهها و شعب ديوان عالي كشور در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد عدم صلاحيت مراجع دادگستري در رسيدگي به اختلافات كارگر و كارفرما در مورد حقوق

راي شماره 507 -

در رابطه با حل اختلاف قانون كار

روزنامه رسمي شماره 12524-66.11.29

شماره 726- ه_ 1366.11.5

بسمه تعالي

رديف: 61.66 هيات عمومي

مادتين: 37 و 38 قانون كار مصوب اسفند ماه 1337 هر گونه اختلاف بين كارگر و كارفرما را كه ناشي از اجرا مقررات قانون مزبور و يا قرارداد كار باشد و از طريق سازش رفع نشود قابل رسيدگي در شوراي كارگاه و مراجع حل اختلاف قانون كار قرار داده بنابراين دعوي كارگر عليه كارفرما براي مطالبه حقوق ايام اشتغال بكار هم مشمول مقررات قانون كار مي باشد و بايد در مراجع حل اختلاف قانون كار به آن رسيدگي شود لذا راي شعبه سيزدهم ديوان عالي كشور كه بر اساس اين نظر و به استناد ماده 16 قانون مصوب 1356 بر تاييد قرار عدم صلاحيت دادگاه دادگستري به اعتبار صلاحيت مراجع حل اختلاف قانون كار صادر گرديده صحيح تشخيص مي شود اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه مدني خاص در رسيدگي به دعوي وقفيت

راي شماره 508 - در مورد رسيدگي به دعوي وقفيت و ملكيت

روزنامه رسمي شماره 12619-1367.4.4

شماره 788- ه_ 1367.3.17

پرونده وحدت رويه هيات عمومي رديف: 9.67

قانون ابطال اسناد فروش رقبات، آب و اراضي موقوفه مصوب 1363 و آيين نامه اجرايي آن ناظر به اسناد فروش موقوفات و تبديل آنها به ملك است صلاحيت كميسيون ماده 2 فصل دوم آيين نامه موصوف هم تشخيص مشروع يا نامشروع بودن فروش مزبور مي باشد كه مستلزم عدم وجود اختلاف در اصل وقفيت است اما اگر

در مورد رقبه اي كه به عنوان ملك ثبت شده و سابقه فروش وقفي نداشته ادعاي وقفيت گردد موضوع از شمول قانون مزبور و صلاحيت كميسيون ماده 2 فصل دوم آيين نامه موصوف خارج و رسيدگي به دعوي وقفيت بر طبق بند 2 ماده 3 لايحه قانوني دادگاه مدني خاص مصوب 1358 شوراي انقلاب در صلاحيت دادگاه مدني خاص خواهد بود بنابراين راي شعبه هيجدهم ديوان عالي كشور كه بر اين اساس صادر گرديده صحيح تشخيص مي شود، اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه حقوقي يك مركز استان در رفع اختلاف

در صلاحيت بين دادگاه هاي حقوقي يك و دو شهرستان هاي استان

راي شماره 515 - در رابطه با مرجع حل اختلاف بين دادگاه حقوقي يك و 2

روزنامه رسمي شماره 12856-1368.1.29

996 - ه_ 1368.1.7

رديف: 95.66 هيات عمومي

بند 3 ماده 32 لايحه قانوني تشكيل دادگاههاي عمومي مصوب 1358 كه به اعتبار خود باقي مي باشد مرجع رفع اختلاف در امر صلاحيت بين دادگاههاي حقوقي شهرستانهاي واقع در حوزه يك استان را دادگاه حقوقي مركز استان قرار داده و بر اين اساس و به قاعده ترتيب و اولويت مرجع حل اختلاف در صلاحيت بين دادگاههاي حقوقي يك و حقوقي دو شهرستان تابع يك استان هم دادگاه حقوقي يك مركز استان مربوطه مي باشد بنابراين راي شعبه 21 ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح و منطبق با موازين قانوني است اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي

كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت عام مراجع دادگستري در رسيدگي به دعاوي دستگاههاي دولتي عليه يكديگر

راي شماره 516 - در رابطه با تصويبنامه مورخ 66.4.21 هيات وزيران

روزنامه رسمي شماره 12856-1368.1.19

994 - ه_ 1368.1.7

رديف: 91.67 هيات عمومي

اصل 159 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران دادگستري را مرجع رسمي تظلمات و شكايات قرار داده و در اصل 137 قانون اساسي هم تصريح شده كه هر يك از وزيران مسيول وظايف خاص خود در برابر مجلس است و در اموري كه به تصويب هيات وزيران برسد مسيول اعمال ديگران نيز مي باشد بنابراين تصويبنامه شماره .16104ت335.-66.5.8 هيات وزيران كه براي ارشاد دستگاههاي اجرايي و به منظور توافق آنها در رفع اختلافات حاصله تصويب شده مانع رسيدگي دادگستري به دعاوي و اختلافات بين دستگاههاي اجرايي كه به اعتبار مسيوليت قانوني آنها اقامه مي شود نخواهد بود لذا راي شعبه 14 ديوان عالي كشور مبني بر صلاحيت عام دادگستري صحيح و منطبق با موازين قانوني است اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد شمول صلاحيت دادگاه هاي حقوقي 2 به دعاوي دولتي و غير دولتي

صلاحيت دادگاه هاي حقوقي 2 در مورد دعاوي دولتي و غير دولتي

راي وحدت رويه شماره 531 روزنامه رسمي شماره 13145-1369.2.2

شماره 1212- ه_ 1368.12.27

رديف: 98.66 هيات عمومي.

صلاحيت دادگاههاي حقوقي 2 در ماده 7 قانون تشكيل دادگاههاي حقوقي يك و دو مصوب آذر ماه 1364 تصريح شده كه

بدون استثنا شامل دعاوي دولتي و غير دولتي مي باشد و متضمن نسخ بند يك ماده 16 قانون آيين دادرسي مدني است بنابراين راي شعبه 21 ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص مي شود. اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد عدم صلاحيت مراجع دادگستري در افراز املاك مشاعي كه داراي سند ثبتي مي باشند

قابل رسيدگي بودن قرار عدم صلاحيت ذاتي در ديوان عالي كشور مربوط به درخواست افراز املاك مشاع

راي شماره 534 -

روزنامه رسمي شماره 13198 - 1369.4.5

شماره .1253 ه_ 1369.3.16

رديف: 66.68 هيات عمومي

قرار عدم صلاحيت مذكور در بند 4 ماده 13 قانون تشكيل دادگاههاي حقوقي يك و دو مصوب آذر ماه 1364 به قرينه قرارهاي ديگري كه در اين ماده احصا شده اند ظهور در عدم صلاحيت نسبي و محلي دارد زيرا اين قرارها كلا در دعاوي صادر مي شود كه قابل رسيدگي ماهوي در دادگاههاي دادگستري است در صورتي كه قرار عدم صلاحيت ذاتي موضوع ماده 16 قانون اصلاح پاره اي از قوانين دادگستري مصوب خرداد ماه 1356 در پرونده هايي كه بايد در مراجع غير دادگستري مطرح و رسيدگي شود صادر مي گردد و از شمول ماده 13 قانون مرقوم خارج است بنابراين راي شعبه 21 ديوان عالي كشور مبني بر اعمال ماده 16 قانون موصوف كه به قوت و اعتبار خود باقي مي باشد صحيح تشخيص مي شود اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه

لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه هاي دادگستري در رسيدگي به اعتراض موضوع ماده 3 قانون توزيع عادلانه آب

راي شماره 537 - قانون توزيع عادلانه آب)

روزنامه رسمي شماره 13333-1369.9.18

شماره .1281 ه_ 1369.8.28

رديف: 82.66 هيات عمومي

تبصره ماده 3 قانون توزيع عادلانه آب مصوب 1361 رسيدگي به اعتراض بر راي وزارت نيرو را به دادگاه صالحه محول نموده كه ظهور بر دادگاههاي عمومي دادگستري دارد بنابراين راي شعبه 25 ديوان عالي كشور كه بر وفق اين نظر صادر شده صحيح و منطبق با موازين قانوني است.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد

مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد غير مالي بودن دعوي تشخيص تاريخ اسناد عادي مالكيت اراضي موات شهري

راي شماره 545 - تأييد تاريخ تنظيم اسناد عادي توسط دادگاه )

روزنامه رسمي شماره 13442-1370.2.15

شماره .1342 ه_ 1370.1.10

رديف: 59.69 هيات عمومي

مستفاد از تبصره ذيل ماده 6 قانون اراضي شهري مصوب 27 اسفند ماه 1360 و تبصره ذيل ماده 7 قانون زمين شهري مصوب 22 شهريور ماه 1366 مصوب مجلس شوراي اسلامي اين است كه نظر قانونگذار در مورد رسيدگي مراجع ذيصلاح قضايي براي تأييد تاريخ تنظيم سند عادي و صحت معامله تشخيص اين امر است كه تاريخ سند عادي معامله زمين مربوط به قبل از تاريخ قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري باشد بنابراين تشخيص صحت تاريخ معامله از دعاوي غير مالي محسوب و راي شعبه 19 ديوان عالي كشور كه دعوي را غير مالي

دانسته صحيح و منطبق با موازين قانوني است.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد عدم صلاحيت دادگاه هاي دادگستري در مورد رسيدگي به دعاوي شمول يا عدم شمول اراضي كشت موقت

راي شماره 546 - قانون اراضي كشت موقت)

روزنامه رسمي شماره 13441-1370.2.14

شماره .1343 ه_ 1370.1.10

رديف: 60.69 هيات عمومي

تشخيص اراضي كشت موقت بر طبق ماده 3 آيين نامه اجرايي قانون واگذاري زمينهاي داير و باير مصوب 8 آبان 1365 هيات وزيران به عهده هيات واگذاري زمين محول شده و در تبصره اين ماده تصريح گرديده كه اعتراضات مربوط به شمول يا عدم شمول اراضي كشت موقت از طرف هيات بررسي و در صورتي كه اعتراض باقي باشد جهت رسيدگي نهايي به ستاد مركزي واگذاري زمين ارجاع مي شود آيين نامه مزبور در جلسه مورخ 15 شهريورماه1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام بررسي و تصويب گرديده و اعتبار اجرايي دارد بنابراين راي شعبه 14 ديوان عالي كشور كه بر مبناي اين مصوبه صادر گرديده صحيح تشخيص مي شود.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت عام محاكمه دادگستري با وجود هياتهاي موضوع ماده 147 اصلاحي قانون ثبت، در رسيدگي به دعاوي الزام به انتقال ملك

راي شماره 551 - ماده 147 قانون ثبت)

روزنامه رسمي شماره 13453-1370.2.28

شماره .1353 ه_ 1370.2.2

رديف: 35.67 هيات عمومي

ماده

147 اصلاحي قانون ثبت مصوب تيرماه 1365 و تبصره هاي آن كه براي مدت موقت و با شرايط معين اجازه مراجعه متقاضي سند را به هياتهاي مقرر در اين قانون داده است صلاحيت عام محاكم دادگستري را نفي نمي كند و لذا دعوي الزام به انتقال ملك كه در دادگاههاي دادگستري اقامه مي شود بايد مورد رسيدگي قرار گيرد و آرا صادره از شعب ششم و پانزدهم ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص مي شود.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه مدني خاص در دعوي مربوط به شرايط و اوصاف و تعيين متولي موقوفه

راي وحدت رويه شماره 552

روزنامه رسمي شماره 13475-1370.3.26

شماره .1362 ه_ 1370.2.23

رديف: 131.67 هيات عمومي

در موقوفاتي كه واقف شرايط و اوصاف خاصي براي متولي قرار داده باشد رسيدگي به دعوي راجع به شرايط و اوصاف مزبور و تعيين متولي بر طبق بند 2 ماده 3 لايحه قانوني دادگاه مدني خاص مصوب 1358 شوراي انقلاب در صلاحيت دادگاه مدني خاص مي باشد و ماده 14 قانون تشكيل سازمان حج و اوقاف و امور خيريه مصوب ديماه 1363 صلاحيت دادگاه مدني خاص را نفي نمي كند بنابراين راي شعبه نوزدهم ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص مي شود.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد

صلاحيت ديوان عدالت اداري در رسيدگي به شكايات مردم از شهرداري در مورد خودداري از صدور پروانه ساختمان

راي وحدت رويه شماره 556

روزنامه رسمي شماره 13474-1370.3.25

شماره .1366 ه_ 1370.2.23

رديف: 17.68 هيات عمومي

صلاحيت ديوان عدالت اداري در رسيدگي به شكايات و تظلمات و اعتراضات اشخاص حقيقي يا حقوقي در ماده 11 قانون ديوان عدالت اداري مصوب بهمن ماه 1360 تصريح شده و از آن جمله شكايت از شهرداريها بشرح قسمت اخير بند (پ) از شق يك ماده مرقوم به جهت تخلف در اجراي قوانين و مقررات يا خودداري از انجام وظايفي است كه موجب تضييع حقوق اشخاص مي شود بنابراين رسيدگي به شكايت مردم از شهرداريها در مورد خودداري از صدور پروانه ساختمان در صلاحيت ديوان عدالت اداري مي باشد و راي شعبه نهم دادگاه صلح سابق اصفهان صحيح و منطبق با موازين قانوني است.

اين راي بر طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب مرداد ماه 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت ديوان عدالت اداري در رسيدگي به شكايات عدم صدور پروانه كمك دانپزشكي

راي وحدت رويه شماره 558

روزنامه رسمي شماره 13491-1370.4.16

شماره .1375 ه_ 1370.3.25

رديف: 25.68 هيات عمومي

رسيدگي به درخواست صدور پروانه كمك دندان پزشكي تجربي و احراز شرايط متقاضي از جمله وظايف و اختيارات اداري وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي است و جنبه ترافعي ندارد تا مستلزم رسيدگي در محاكم عمومي دادگستري باشد بنابراين آرا صادر از شعب يازدهم و دوازدهم دادگاه حقوقي تهران كه بر طبق بند الف از شق يك ماده 11

قانون ديوان عدالت اداري مصوب بهمن ماه 1360 رسيدگي را در صلاحيت ديوان عدالت اداري تشخيص داده اند صحيح و منطبق با موازين قانوني است.

اين راي بر طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه مدني خاص در رسيدگي به نفوذ وصيت به زياده بر ثلث

راي وحدت رويه شماره 559

روزنامه رسمي شماره 13512-1370.5.12

شماره .1383 ه_ 1370.4.1

پرونده وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور رديف 12.70

بند 2 ماده 3 لايحه قانوني دادگاه مدني خاص مصوب مهر ماه 1358 رسيدگي به دعوي راجع به وصيت را علي الاطلاق در صلاحيت دادگاه مدني خاص قرار داده كه شامل دعوي عدم نفوذ وصيت به زياده بر ثلث موضوع ماده 842 قانوني مدني نيز مي شود و رسمي يا غير رسمي بودن وصيت نامه تأثيري در صلاحيت دادگاه ندارد. بنابراين راي شعبه 25 ديوان عالي كشور صحيح تشخيص مي شود.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه مدني خاص در رسيدگي به دعوي الزام تنظيم سند رسمي و ثبت ازدواج

راي وحدت رويه شماره 560

روزنامه رسمي شماره 13512-1370.5.12

شماره .1382 ه_ 1370.4.1

رديف: 20.69 هيات عمومي

دعوي الزام به تنظيم سند رسمي نكاحنامه و ثبت واقعه ازدواج در دفاتر رسمي از متفرعات دعوي راجع به نكاح مي باشد و رسيدگي آن بر طبق بند 2 ماده 3 لايحه قانوني

دادگاه مدني خاص مصوب مهر ماه 1358 در صلاحيت دادگاه مدني خاص است. بنابراين راي شعبه دهم ديوان عالي كشور صحيح و منطبق با موازين قانوني است.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

--------------------------------------------------------------------

اصلاحيه راي وحدت رويه شماره 560-1370.3.21 هيات عمومي ديوانعالي كشور

روزنامه رسمي شماره 13737 - 71.2.21

شماره .470 - ه 71.1.22

اصلاحيه راي وحدت رويه شماره 560 - 1 - 70.3.21 هيات عمومي ديوان عالي كشور اصلاحيه راي شماره 559-70.3.21 مندرج در شماره 13640-70.10.11 كان لم يكن و راي شماره 560-70.3.21 درج شده در روزنامه رسمي شماره 13512-70.5.12 صفحه دوم، ستون دوم، پاراگراف ششم قسمت راي) سطر 2، كه نوشته شده: (... بر طبق بند 2 ماده 3 لايحه ...) به (... بر طبق بند 1 ماده 3 ...) اصلاح مي گردد.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت عام دادگاه هاي دادگستري در رسيدگي تظلمات و شكايات از جمله دعوي معامله نسق زراعتي

راي وحدت رويه شماره 568

روزنامه رسمي شماره 13653-1370.10.26

شماره .1433 ه_ 1370.10.8

رديف: 40.69 هيات عمومي

قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران در اصل يكصد و پنجاه و نهم، دادگستري را مرجع رسمي تظلمات و شكايات قرار داده و بر اساس اين اصل ، رسيدگي به دعوي راجع به معامله نسق زراعتي در صلاحيت دادگاههاي عمومي دادگستري است بنابر اين راي شعبه 13 ديوان عالي كشور كه دادگستري را صالح به رسيدگي شناخته صحيح و منطبق با موازين قانوني است.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328

براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت محاكم دادگستري در رسيدگي به اختلاف در اصل مالكيت ملكي كه به ثبت نرسيده است

راي وحدت رويه شماره 569

روزنامه رسمي شماره 13667-1370.11.16

شماره .1437 ه_ 1370.10.23

رديف: 27.70 هيات عمومي

دادگستري مرجع رسمي رسيدگي به تظلمات و شكايات مي باشد و اصل يكصد و پنجاه و نهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران بر اين امر تأكيد دارد. الزام قانوني مالكين به تقاضاي ثبت ملك خود در نقاطي كه ثبت عمومي املاك آگهي شده مانع از اين نمي باشد كه محاكم عمومي دادگستري به اختلاف متداعيين در اصل مالكيت ملكي كه به ثبت نرسيده رسيدگي نمايند بنابراين راي شعبه 22 ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص مي شود.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه مدني خاص در رسيدگي به دعوي مطالبه مهريه

راي وحدت رويه شماره 574

روزنامه رسمي شماره 13772-1371.4.3

شماره .1473 ه_ 1371.2.28

رديف: 5.71 هيات عمومي

بند يك ماده 3 لايحه قانوني دادگاه مدني خاص مصوب اول مهر ماه 1358 رسيدگي به دعوي راجع به مهر را در صلاحيت دادگاه مدني خاص قرار داده كه علي الاطلاق شامل هر نوع دعوي راجع به مهر و از آن جمله دعوي مطالبه مهريه نيز مي شود. بنابراين راي شعبه 29 ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص مي گردد.

اين راي بر طبق

ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه هاي عمومي حقوقي در رسيدگي به دعوي مالكيت نسبت به اموالي كه با حكم دادگاه هاي انقلاب مصادره شده است

راي وحدت رويه شماره 575

روزنامه رسمي شماره 13799-1371.5.5

شماره .1475 ه_ 1371.3.6

رديف: 34.70 هيات عمومي

دعوي مالكيت اشخاص حقيقي يا حقوقي نسبت به اموالي كه با حكم دادگاههاي انقلاب اسلامي مصادره شده از جمله دعاوي حقوقي مي باشد كه رسيدگي آن در صلاحيت خاصه دادگاههاي عمومي حقوقي است و دادگاههاي انقلاب اسلامي بر اساس حكم قطعي دادگاههاي حقوقي كه بر مالكيت مدعي صادر شود مستندا به اصل 49 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و قانون نحوه اجراي آن مصوب 17 مرداد ماه 1363 در مورد رد مال به صاحب آن اقدام مي نمايند بنابراين آرا شعب 22 و 23 و 32 ديوان عالي كشور كه رسيدگي به دعوي مالكيت اشخاص را در صلاحيت دادگاههاي حقوقي تشخيص نموده اند صحيح و منطبق با موازين قانوني است.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه ها بر مبناي بهاي خواسته در موردي كه اصل مالكيت مورث مورد اختلاف باشد

راي وحدت رويه شماره 579

روزنامه رسمي شماره 13908-1371.9.12

شماره: 1525 . ه_ 1371.8.9

رديف: 12.71 هيات عمومي

بند يك ماده 7 قانون تشكيل دادگاههاي حقوقي يك و دو مصوب سوم آذرماه 1364 راجع به تقسيم تركه ناظر

به موردي است كه اموال مورد درخواست تقسيم متعلق به مورث اعلام و تقسيم آن به قدرالسهم ورثه تقاضا شود. ليكن اگر راجع به اين اموال ادعاي مالكيت مطرح گردد و در مالكيت مورث حين الفوت او اختلاف شود دعوي مالكيت بر طبق بند 3 ماده مرقوم از دعاوي مالي محسوب و صلاحيت دادگاه تابع بهاي خواسته و نصاب قانوني دادگاههاي حقوقي 1 و 2 خواهد بود.بنابراين راي شعبه اول دادگاه حقوقي يك ساري كه رسيدگي به درخواست تقسيم تركه و دعوي مالكيت راجع به آن را بر مبناي بهاي خواسته در صلاحيت دادگاههاي حقوقي يك تشخيص نموده صحيح و منطبق با موازين قانوني است.

اين راي بر طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب اول مردادماه 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه هاي انقلاب در رسيدگي به دعاوي اشخاص نسبت به اموالي كه از طرف دادگاه هاي مذكور مصادره شده است

راي وحدت رويه شماره 581

روزنامه رسمي شماره 14026-1372.2.16

شماره .1576 ه_ 1372.1.16

رديف: 8571

دادگاههاي انقلاب اسلامي كه به فرمان مبارك امام راحل رضوان ا.. تعالي عليه و مصوبه بيست و هفتم خرداد ماه 1358 شوراي انقلاب تشكيل شده اند بر طبق اصل يكصد و شصت و يكم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و تحت نظارت ديوان عالي كشور به جرايمي كه در اصل چهل و نهم قانون اساسي و قانون حدود صلاحيت دادسراها و دادگاههاي انقلاب مصوب يازدهم ارديبهشت ماه 1362 مجلس شوراي اسلامي معين شده رسيدگي مي نمايند و صلاحيت آنها نسبت به صلاحيت دادگاههاي عمومي دادگستري

اعم از حقوقي و كيفري از نوع صلاحيت ذاتي است.احكام صادره از دادگاههاي انقلاب در بعضي موارد علاوه بر جنبه كيفري و مجازات مرتكب واجد جنبه حقوقي هم مي باشد و اموال نامشروع او را نيز شامل مي شود. در چنين موردي هر نوع ادعاي حقي كه از طرف اشخاص حقيقي يا حقوقي نسبت به اين اموال عنوان شود ولو به ادعاي خارج بودن آن مال از دارايي نامشروع محكوم عليه باشد رسيدگي آن بر حسب شكايت شاكي و طبق ماده 8 و تبصره ماده 5 قانون نحوه اجراي اصل چهل و نهم قانون اساسي مصوب 17 مردادماه 1363 با دادگاه صادر كننده حكم مي باشد و دادگاه انقلاب پس از رسيدگي اگر صحت ادعا را تشخيص دهد بر طبق ذيل اصل چهل و نهم قانون اساسي مال را به صاحبش رد مي كند. والا به بيت المال مي دهد.

بنا به مراتب مزبور هيات عمومي وحدت رويه ديوان عالي كشور بر اساس ذيل ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 7 تيرماه 1328 در راي وحدت رويه شماره 575-71.2.29 تجديد نظر نموده و با تغيير راي مزبور رسيدگي به ادعاي اشخاص حقيقي يا حقوقي را نسبت به اموالي كه دادگاههاي انقلاب نامشروع شناخته و مصادره نموده اند در صلاحيت دادگاههاي انقلاب تشخيص مي دهد بنابراين راي شعبه 24 ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح و منطبق با موازين قانوني است.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد صلاحيت دادگاه حقوقي دو در رسيدگي به دعوي خلع

يد غاصبانه

راي وحدت رويه شماره 585

نقل از شماره 14180-1372.8.20

شماره .1630 ه_ 1372.7.29

رديف: 22.72 هيات عمومي

دعوي خلع يد از اعيان غير منقول به صراحت بند 3 ماده 7 قانون تشكيل دادگاههاي حقوقي 1 و 2 مصوب سوم آذرماه 1364 از دعاوي غير مالي و رسيدگي آن در صلاحيت دادگاههاي حقوقي دو مي باشد و دعوي خلع يد غاصبانه را نيز شامل مي شود مگر اين كه در رسيدگي به اين نوع دعاوي بر اساس اظهارات طرفين در موقع رسيدگي در امر مالكيت اختلاف شود كه در اين صورت نصاب دادگاههاي حقوقي معتبر است.

بنابراين راي شعبه سوم ديوانعالي كشور صحيح تشخيص مي شود.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد بلامانع بودن تعيين مجازات بازدارنده با وجود تعيين حداكثر مجازات براي مجرم

راي وحدت رويه شماره 589

نقل از شماره 14293-1373.1.14 روزنامه رسمي

شماره 1673 - ه_ 1372.11.25

رديف: 24.72 هيات عمومي

مجازاتهاي بازدارنده مذكور در ماده 17 قانون مجازات اسلامي مصوب هشتم مردادماه 1370 به ضرورت حفظ نظم و مصلحت اجتماع درباره كساني اعمال مي شود كه مرتكب جرم عمدي شده و تعيين مجازات تعزيري مقرر در قانون براي تنبيه و تنبه مرتكب كافي نباشد كه در اين صورت دادگاه مي تواند بر طبق ماده 19 قانون مجازات اسلامي مجازات بازدارنده را هم به عنوان تتميم مجازات در حكم خود قيد نمايد و تعيين حداكثر مجازات تعزيري مانع تعيين مجازات بازدارند نمي باشد.

بنابراين راي شعبه 12 ديوانعالي كشور كه نتيجتا با اين نظر مطابقت

دارد صحيح تشخيص مي شود.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي دادگاهها و شعب ديوانعالي كشور در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد عدم انطباق قرارداد بين كارفرما و پيمانكار با مقررات ماده157 قانون كار

راي وحدت رويه شماره 604 مطالبه دستمزد ايام كاركرد)

نقل از شماره 14895 - 1375.2.3 روزنامه رسمي

شماره 1824 ه 1375.1.20

رديف: 37.74 هيات عمومي

نظر به تعريف كارگر در ماده 2 قانون كار مصوب سال 1369 و با توجه به حقوق و تكاليفي كه در قانون مذكور براي كارگر و پيمانكار ملحوظ گرديده مطالبه دستمزد و حقوق پيمانكار نسبت به كار انجام شده بر اساس قرارداد تنظيمي كه مستلزم امعان نظر قضايي است انطباقي با اختلاف بين كارگر و كارفرما نداشته و موضوع با توجه به شرح دعاوي مطروحه و كيفيت قراردادهاي مستند دعوي از شمول ماده 157 قانون كار خارج و بالنتيجه رسيدگي به موضوع در صلاحيت محاكم عمومي است بنا به مراتب راي شعبه ششم ديوان عالي كشور كه بر اين اساس صدور يافته صحيح و منطبق با موازين قانوني تشخيص مي شود اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب سال 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاه ها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه 605 ديوان عالي كشور درخصوص مرجع صالحه حل اختلاف بين دادگاه عمومي و دادگاه تجديدنظر

روزنامه رسمي 14939_1375.3.30

شماره 1835 ه_ 1375.2.25

رديف: 40.74 هييت عمومي

نظر به مدلول مادتين 3 و 4 قانون آيين دادرسي مدني و عمومات قانوني و اينكه اساسا اختلاف بين دادگاهها در امر صلاحيت در

مرجع قضايي عاليتر مطرح و حل اختلاف مي گردد و ماده 33 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب بر اين اساس ناظر به اختلاف دو دادگاه عمومي واقع در حوزه قضايي يك استان است و در مسيله مختلف فيه دادگاه تجديدنظر استان و دادگاه عمومي هر دو از خود نفي صلاحيت كرده اند. لذا راي شعبه اول ديوانعالي كشور در اين حد كه مشعر بر قابل طرح بودن مورد اختلاف در ديوانعالي كشور مي باشد منطبق با موازين قانوني تشخيص و مورد تاييد مي باشد

اين راي بموجب ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه 610 ديوان عالي كشور درخصوص صلاحيت رسيدگي دادگاههاي عمومي

روزنامه رسمي 15112_1375.10.25

شماره 1873 ه_ 1375.9.18

رديف: 18.75 هييت عمومي

طبق تبصره ذيل ماده 3 قانون تجديدنظر آرا دادگاهها مصوب 1372 در مواردي كه دادگاه حقوقي يك به دعاوي در صلاحيت دادگاه حقوقي 2 رسيدگي مي نمايد مرجع تجديدنظر شعبه ديگر همان دادگاه و در صورت نبودن شعبه ديگر نزديكترين دادگاه هم عرض است و حكم صادره از دادگاه حقوقي يك سراب نيز در اجراي تبصره مزبور به دادگاه حقوقي يك اردبيل ارجاع و شعبه 8 دادگاه عمومي اين محل رسيدگي به درخواست تجديدنظر را ادامه داده و چون طبق ماده 46 قانون آيين دادرسي مدني صلاحيت دادگاه عمومي اردبيل تثبيت گرديده لذا بر اين اساس تشكيل دادگاه عمومي در سراب و تاسيس استان اردبيل و انتزاع شهرستانهاي تابعه اين استان از حوزه قضايي استان آذربايجان شرقي كه متعاقب ترتيبات فوق الذكر عملي شده صلاحيت دادگاه عمومي اردبيل را نفي نمي نمايد بنابه

مراتب راي شعبه سوم ديوانعالي كشور در حدي كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح و موافق با موازين قانوني تشخيص مي شود.

اين راي به موجب ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه 612 ديوان عالي كشور در مورد آرا صادره از اداره تحقيق اوقاف و امور خيريه كرمانشاه و صلاحيت رسيدگي به دعوت

روزنامه رسمي 15233 _ 1376.3.31

شماره 1898 _ ه_ 1376.3.3

رديف: 20.75 هيات عمومي

بموجب ماده 16 آيين نامه قانوني كيفيت تحقيق در شعب تحقيق سازمان حج و اوقاف مصوب 65.9.30 ادارات حج و اوقاف و امور خيريه و همچنين اشخاص ذينفع كه آرا هيات تحقيق را بضرر خود تشخيص ميدهند ميتوانند در دادگاههاي دادگستري اقامه دعوي نمايند و چنين دعوايي كه بطرفيت متولي موقوفه و يا ادارات اوقاف و يا اشخاص، طرح ميگردد تابع قواعد عمومي راجع بدعاوي حقوقي است و ملازمه با محل استقرار شعب تحقيق صادر كننده راي ندارد و چون موقوفات مربوط به دعاوي مطروحه در حوزه قضايي تويسركان واقع اند رسيدگي به آن در صلاحيت محاكم همان محل است لذا راي شعبه سي ام ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد بنظر اكثريت اعضا هيات عمومي ديوان عالي كشور صحيح تشخيص و مورد تاييد ميباشد

اين راي باستناد ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم اتباع است .

راي وحدت رويه شماره 643 ديوان عالي كشور در خصوص دادگاه صلاحيتدار جهت رسيدگي به دعوي مال غير منقول

روزنامه رسمي 16016-1378.11.28

شماره

2095 - ه_ 1378.10.30

رديف : 16.78 هيات عمومي

با مورد لحاظ قرارداد اين امر كه اصولا برطبق ماده 559 قانون آيين دادرسي مدني و بند 2 ماده 23 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب، ديوان عالي كشور دراظهار نظر در مورد صلاحيت محلي وارد نمي شود چون بموجب ماده 23 قانون آيين دادرسي مدني رسيدگي به دعاوي راجعه به غير منقول اعم از دعوي مالكيت و ساير حقوق راجعه به آن دادگاهي به عمل خواهد آمد كه مال غير منقول در حوزه آن واقع است اگر چه مدعي و مدعي عليه مقيم آن حوزه نباشند و ماده 36 قانون مزبور كه صرفا ناظر است به دعاوي مربوط به اصل شركت و دعاوي بين شركت و شركا و اختلافات حاصله بين شركا و... شامل دعاوي مربوط به غير منقول موضوع ماده 23 قانون مارالذكر نمي شود و طبعا رسيدگي به آن در صلاحيت دادگاه محل وقوع مال غير منقول خواهد بود. لذا به نظر اكثريت هيات عمومي ديوان عالي كشور راي شعبه 24 ديوان عالي كشور كه رسيدگي به دعوي مال غير منقول مربوط به شركت را در صلاحيت دادگاه محل وقوع غير منقول دانسته و حكم دادگاه عمومي را در اين زمينه تأييد كرده، صحيح و موافق موازين قانوني تشخيص مي گردد.

اين راي برطبق ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب سال 1378 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه شماره 646 ديوان عالي كشور در خصوص مرجع رسيدگي جهت رفع اختلاف مربوط به ساختمانها و تاسيسات دستگاههاي دولتي

روزنامه رسمي 16016-1378.11.28

شماره 2094 - ه_ 1378.10.30

رديف: 1.78 هييت عمومي ديوان عالي كشور

هرچند بموجب تبصره 12 قانون بودجه سال 1374 كل كشور قانون گزار كميسيون خاصي را جهت رفع اختلاف مربوط به ساختمان ها و تاسيسات و اراضي مربوط به وزارتخانه ها و دستگاههاي دولتي و نهادهاي انقلاب اسلامي، نيروهاي انتظامي ، شهرداري ها، سازمان تامين اجتماعي و سازمان هلال احمر جمهوري اسلامي ايران تعيين و راي آن را براي دستگاههاي ذيربط لازم الاجرا اعلام كرده است ليكن با توجه به اصل 159 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه دادگاههاي دادگستري را مرجع رسمي تظلمات و شكايات شناخته و راي وحدت رويه شماره 516-67.10.20 اين هيات هم قبلا در همين زمينه و مبتني بر مرجعيت عام مراجع قضايي در رسيدگي به دعاوي مطروحه اصدار يافته است، مضافا اينكه قوانين بودجه علي الاصول داراي اعتبار يكساله مي باشند و اجراي مجدد آن بعد از سپري شدن مدت يكسال نياز به تصويب مجدد قانون گزار دارد بنا عليهذا راي شعبه 17 ديوان عالي كشور كه دادگاههاي دادگستري را مرجع رسيدگي به اين قبيل دعاوي دانسته ، صحيح و منطبق با موازين قانوني تشخيص مي گردد.

اين راي برطبق ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در اموركيفري) مصوب سال 1378 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه شماره 660 _ 19/1/1382 هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد حدوث اختلاف و تعيين صلاحيت رسيدگي بين مراجع قضايي و غيرقضايي

روزنامه رسمي 16976_24/3/1382

شماره 2257_ ه_

مورخ: 6/3/1382

پرونده وحدت رويه قضايي رديف: 81/21 هييت عمومي

دادگاههاي عمومي و انقلاب و نظامي از حيث درجه برابرند بنابراين در صورت حدوث اختلاف بين آنها در مورد صلاحيت بر طبق ماده 28 قانون آيين دادرسي دادگاههاي

عمومي و انقلاب در امور مدني ديوانعالي كشور حل اختلاف مي نمايد. و هرگاه اين دادگاهها به صلاحيت مراجع غيرقضايي از خود نفي صلاحيت كنند و يا خود را صالح بدانند بلحاظ برتري اعتبار قضايي آنها نسبت بمراجع غيرقضايي نيازي به حدوث اختلاف نبوده و پرونده مستقيما براي تشخيص صلاحيت به ديوانعالي كشور ارسال مي شود. بنا بمراتب راي شعبه دوم ديوانعالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح و خالي از اشكال است. عليهذا مستندا بماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي دادگاهها و شعب ديوانعالي كشور لازم الاتباع است.

راي شماره 655 - 655_27/9/1380 شماره رديف :80/22

صلاحيت مراجع غيردادگستري ، صلاحيت عام مراجع دادگستري را منتفي نمي نمايد.

طبق اصل 159 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و همانطوري كه هيات عمومي ديوانعالي كشور قبلا و در راي وحدت رويه شماره 569_10/10/1370 اعلام نموده دادگستري مرجع رسمي تظلمات و رسيدگي به شكايات است و صلاحيت مراجع غيردادگستري ، صلاحيت عام دادگستري را منتفي نمي نمايد و بر اين اساس ، صلاحيت اداره تحقيق اوقاف در رسيدگي به موضوع تعيين متولي مانع ازاين نيست كه دادگاه به دعوي مزبور رسيدگي نمايد.بنابراين دادنامه شماره 78/272/22_31/5/1378 شعبه 22 ديوانعالي كشوركه بااين نظر مطابقت داردصحيح تشخيص داده مي شود. اين راي كه به استناد ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري صادرگرديده براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاه ها درموارد مشابه لازم الاتباع است.

مربوط به مسائل متفرقه

ادعاي تصرف به عنوان مالكيت يا وقفيت نسبت به املاك واگذاري

شماره 3746

مورخ 3/8/1338

با توجه به صريح ماده (6) قانون راجع به دعاوي اشخاص نسبت

به املاك واگذاري كه هركس به هر عنوان (اعم از مالكيت يا وقفيت نسبت به عين املاك واگذاري يا متعلقات و حدود آن يا قنوات و حقابه ادعا يا شكايتي راجع به عمليات و تصرفات با واسطه يا بلاواسطه اعليحضرت فقيد داشته باشد به ترتيب مقرر در قانون مزبور به هيأت هاي رسيدگي پيش بيني شده در آن قانون شكايت نمايد و با در نظر گرفتن تبصره )2( ماده (15) قانون مذكور به اين كه مقصود از تصرف به عنوان مالكيت با وقفيت مي باشد محرز است كه هيات هاي رسيدگي به املاك واگذاري به كيفيت ادعاي شاكي كه به شرح فوق تصرف به عنوان مالكيت يا وقفيت مورد دعوي مي باشد رسيدگي مي نمايد و چون طرف اين دعاوي در هر حال دولت بوده است قهرا موضوع ادعاي خالصگي مورد نزاع ملحوظ خواهد بود بنا عليه اعتراض دولت به تقاضاي ثبت محكوم له حكم رسيدگي به املاك واگذاري كه در موضوع آن حكم خود به كيفيت مرقوم طرف دعوي بوده مي باشد از مصاديق بند (4) از ماده (198) قانون آيين دادرسي مدني مي باشد لذا راي شعبه پنجم ديوان عالي كشور در اين مورد منطبق با موازين قانوني مي باشد.

اين راي به موجب قانون وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه 1328 در موارد مشابه لازم الاتباع مي باشد.

مطالبه اجور در مدت خيار از طرف انتقال گيرنده در معامله با حق استرداد

شماره 1554 – رديف 23

مورخ 26/7/1344

در موضوع اختلاف رويه حال ميان شعبه اول و شعبه دوم ديوان عالي كشور راجع به استحقاق يا عدم استحقاق مطالبه اجور در مدت خيار از طرف انتقال گيرنده در معامله با حق استرداد نظر به ماده (34) اصلاحي

قانوني ثبت مصوب مرداد ماه 1320 كه به موجب آن اصل وجه ثمن و اجور مال مورد معامله در مدت خيار متعلق حق انتقال گيرنده شناخته شده و نظر به ماده (722) قانون آيين دادرسي مدني كه به موجب آن در صورتي كه مال مورد معامله در تصرف انتقال گيرنده باشد ، انتقال دهنده در مدت تصرف حق مطالبه اجرت المثل گيرنده ندارد. راي شعبه دهم نتيجتا مورد تأييد است. اين راي طبق ماده واحده وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه 1328 در مورد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد تعيين محل اقامت پژوهش خوانده از طرف پژوهش خواه

شماره 17400 - رديف 64.56

روزنامه رسمي شماره 10676- 1365.7.30

مستنبط از مقررات مواد 491 و 496 و 531 و 534 اصلاحي قانون آيين دادرسي مدني اين است كه قانون گزار سابقه ابلاغ در مرحله بدوي دادرسي را براي ابلاغ دادخواست هاي پژوهشي و فرجامي كافي ندانسته و مقتضي دانسته است كه در هر يك از مراحل دادرسي نشاني اقامتگاه طرف دعوي تعيين شود و از همين نظر است كه قانون گذار پژوهش خواه و فرجام خواه را مكلف به تعيين محل اقامت پژوهش خوانده و فرجام خوانده كرده و عدم انجام اين تكليف را در ظرف مدت معين از موارد صدور قرار رد دادخواست هاي پژوهشي و فرجامي قرار داده است بنا بهمراتب مزبور دادنامه 209-1356.3.2 شعبه دوم دادگاه شهرستان تهران صحيح و مطابق با موازين قانوني است .

اين راي بر مبناي ماده سوم از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب يكم مرداد 1337 و در جلسه مورخ 1360.4.6 هييت عمومي ديوان عالي كشور صادر گرديده و از طرف

دادگاهها بايد در مورد مشابه پيروي شود.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد نصاب دادگاه حقوقي يك و دو در دعاوي كه قبلا در صلاحيت دادگاه عمومي حقوقي بوده است

شماره 482 – رديف 50.65 در مورد حد نصاب دادگاه حقوقي 2

روزنامه رسمي شماره 12131-65.7.30

مورخ 1365.7.14

ماده 14 قانون تشكيل دادگاههاي حقوقي يك و دو مصوب آذر ماه 1364 منصرف از دعاوي به خواسته سا دو ميليون ريال مي باشد كه در حد نصاب دادگاههاي حقوقي دو قرار گرفته است بنابراين دادگاههاي حقوقي يك كه طبق ماده 16 نسبت به اين قبيل دعاوي مكلف به ادامه رسيدگي مي باشند با استفاده از وحدت ملاك ماده 6 قانون مزبور بايد پس از خاتمه رسيدگي مبادرت به انشا راي نمايند و راي شعبه 24 ديوان عالي كشور تا حدي كه بر اين اساس صادر شده صحيح و منطبق با قانون تشخيص مي شود اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد لزوم صدور حكم از ناحيه دادگاه حقوقي يك در مواردي كه دادگاه مزبور در مقام تجديد نظر احكام دادگاه حقوقي دو عمل مي كند

شماره 553

روزنامه رسمي شماره 13475-1370.3.26

مورخ 1370.2.23

ماده 14 قانون تشكيل دادگاههاي حقوقي يك و دو مصوب آذرماه 1364 راجع به نظر و استنباط قضايي دادگاه حقوقي يك و ارسال پرونده به ديوان عالي كشور بشرحي كه در ماده مرقوم ذكر شده ناظر به موردي است كه دادگاه حقوقي يك رسيدگي نخستين انجام مي دهد اما اگر دادگاه حقوقي يك در مقام رسيدگي تجديد نظر

نسبت به حكم دادگاه حقوقي 2 يا حكم دادسرا باشد بايد پس از خاتمه رسيدگي بر طبق ماده 10 قانون تعيين موارد تجديد نظر احكام دادگاهها و نحوه رسيدگي آنها مصوب مهر ماه 1367 حكم صادر نمايد.

بنابراين راي شعبه هفدهم ديوان عالي كشور صحيح و منطبق با موازين قانوني است.

اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيأت عمومي ديوان عالي كشور در مورد غير قابل تجديد نظر بودن قرار رد درخواست اعاده دادرسي در ديوان عالي كشور

شماره 555

روزنامه رسمي شماره 13474-1370.3.25

مورخ 1370.2.23

رديف: 4.70

قرار رد درخواست اعاده دادرسي از حكمي كه دادگاه حقوقي يك در مرحله رسيدگي تجديد نظر صادر نمايد به اعتبار قطعي بودن حكم راجع به اصل دعوي قطعي محسوب و قابل رسيدگي تجديد نظر در ديوان عالي كشور نيست. بنابراين راي شعبه سيزدهم ديوان عالي كشور صحيح تشخيص مي شود اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه هيات عمومي ديوان عالي كشور در مورد نحوه اعمال ماده 35 قانون تشكيل دادگاه هاي كيفري 1 و 2

مصوب سال 1368

شماره 586

مورخ : 1372.8.18

نقل از شماره 14197-1372.9.10

رديف30.72

قانون تجديد نظر آرا دادگاهها كه از تاريخ 27 شهريور ماه 1372 لازم الاجرا مي باشد ماده 35 قانون تشكيل دادگاههاي كيفري 1-2 مصوب 1368 و تفسير قانوني اين ماده مصوب 13 آذرماه 1370 را نسخ كرده بدون اين كه نحوه رسيدگي به پرونده هايي را كه قبل از تاريخ 72.6.27 بر حسب درخواست يكي

از مقامات مذكور در ماده 35 در شعب ديوانعالي كشور مطرح مي باشد تغيير دهد و نظر به اينكه ماده 4 قانون مدني مقرر مي دارد كه اثر قانون نسبت به آتيه است و قانون نسبت به ماقبل خود اثر ندارد مگر اين كه در خود قانون، مقررات خاصي نسبت به اين موضوع اتخاذ شده باشد در قانون تجديد نظر آرا دادگاه ها مقررات خاصي راجع به نحوه رسيدگي به پرونده هاي ماده 35 موجود در شعب ديوانعالي كشور اتخاذ نشده

لذا نحوه رسيدگي به اين نوع پرونده هاي ناتمام ماده 35 كماكان تابع ضابطه مقرر در تفسير قانوني ماده 35 در صورت نقض به صورت ماهوي) مي باشد و راي شعبه چهارم ديوانعالي كشور صحيح تشخيص مي شود.

راي وحدت رويه 613 ديوان عالي كشور درخصوص ماده (31) قانون تشكيل دادگاههاي عمومي

روزنامه رسمي : 15170_1376.1.14

مورخ: 1375.12.20

رديف: 31.75

مقصود قانونگزار از وضع ماده 31 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب 73.4.15 مجلس شوراي اسلامي به قرينه عبارات مذكور در آن ممانعت از تضييع حقوق افراد و جلوگيري از اجراي احكامي است كه به تشخيص دادستان كل كشور مغاير قانون و يا موازين شرع انور اسلام صادر شده است و چنين احكامي اعم است از آنكه موجب عدم دسترسي بحقوق شرعي و قانوني افراد باشد و يا آنان را بر خلاف حق به تاديه مال و يا انجام امري مكلف نمايد و خصوصيتي براي محكوم عليه در اصطلاح و رويه متداول قضايي نيست و بر اين اساس مفاد كلمه محكوم عليه در ماده مزبور شامل خواهان و يا شاكي كه ادعاي او رد شده باشد نيز مي شود. عليهذا راي شعبه 9 ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح

و قانوني تشخيص مي شود اين راي بر طبق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه 622 ديوان عالي كشور درخصوص بند 2 ماده 18 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب

روزنامه رسمي : 15476 _ 1377.1.29

مورخ: 1376.12.18

رديف: 29.76

مقررات ماده 18 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب سال 73 تضميني است در جهت تأمين صحت آرا محاكم و عاري بودن احكام از اشتباه و مستفاد از بند 2 ماده 18 قانون مزبور به قرينه جمله شرطيه مندرج در قسمت اخير آن اينست كه اشتباه در راي صادره آن چنان واضح و بين باشد كه چنانچه به قاضي صادر كننده راي تذكر داده شود موجب تنبه وي گردد ليكن حتميت لزوم تذكر به قاضي صادر كننده راي وحصول تنبه او از آن استنباط نمي شود همينقدر كه قاضي ديگري كه شانا و قانونا در مقامي است كه مي تواند بر اجراي صحيح قوانين نظارت نمايد پي به اشتباه راي صادره ببرد و مطلب را كتبا و مستدلا عنوان كند مرجع تجديد نظر را راسا به اعمال مقررات تبصره ذيل ماده 18 مكلف مي نمايد و با اين كيفيت راي شماره120 _ 76.2.9 شعبه بيستم دادگاه تجديد نظر استان تهران كه با اين نظر مطابقت دارد به اكثريت آرا صحيح و منطبق با موازين قانوني تشخيص مي گردد. اين راي طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب سال 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

راي وحدت رويه شماره 627 ديوان عالي كشور در مورد ايفاي تعهد دانشجويان بورسيه

خارج 602

روزنامه رسمي : 15715-1377.11.15

مورخ: 1377.11.3

رديف: 32.76

نظر به اينكه مقررات بند ه_ تبصره 17 قانون بودجه سال 74 كل كشور عينا در بند و) تبصره 17 قانون بودجه سالهاي 76 و 75 كل كشور تكرار شده و شوراي محترم نگهبان در مقام اظهار نظر، نسبت به لايحه بودجه سال 76 كل كشور طي شماره 75.21.1388-75.11.11 تصريحا اعلام داشته بند و تبصره 17 اگر جز خسارات مورد قرارداد است اشكالي ندارد و اگر علاوه برآن خسارات است خلاف موازين شرعي است و با توجه به اين كه در متن اسناد رسمي مستند دعاوي مطروح خسارت قراردادي منظور نشده است بنا به مراتب و با عنايت به اصل چهارم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، دادنامه شماره 572.76-76.5.12 شعبه دوم دادگاه تجديد نظر استان تهران در حدي كه متضمن لزوم فك وثيقه با ايفا تعهد مصرح در سند رسمي وثيقه مي مباشد، نتيجتا و قطع نظر از كيفيت استدلال، صحيح و منطبق با موازين تشخيص مي شود.

اين راي بر طبق ماده سوم از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب مردادماه 37 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

آراي كيفري

آراي وحدت رويه كيفري

آراي جزاي اختصاصي

راي شماره : 167 - 3/2/ 1334

رانندگي كاميون با پروانه درجه 2 در حكم رانندگي بدون گواهينامه است .

منظور از پروانه مذكور در قانون تشديد مجازات رانندگان ، ورق___ه اي است كه بموجب آن صلاحيت راننده از حيث درجه تشخيص و در راندن وسايط نقليه از نوع بخصوص مجاز ميگردد بنابر اين در صورتي كه شخص با داشتن پ__روانه درجه دو مبادرت به راندن كاميون نمايد از لحاظ اين كه براي راندن كاميون پروانه درجه يك لازم است در حكم

اينست كه راننده فاقد پروانه رانندگي بوده است

راي شماره 1188 - 20/3/1336

استفاده از سند مجعول نسبت به جاعل نيز جرم عليحده محسوب ميشود .

چون استفاده از سند مجعول ، عمل جداگانه اي است كه حتي نسبت به جاعل نيز جرم جداگانه محسوب است و عبارت ( با علم به تزوير مورد استفاده قرار دهد ) بمنظور تعميم نسبت به غير جاعل در قانون ذكر شده مضافا بر اينكه ماده 2 ملحقه به اصول محاكمات جزايي رفع هرگونه توهم را نموده لذا راي شعبه 5 ديوان كشور از اين جهت صحيح بنظر ميرسد .

راي شماره : 1189 - 30/3/1336

لواط با اناث بر بند الف ماده 207 قانون مجازات عمومي منطبق است .

منظور از عبارت عمل منافي عفت غير از هتك ناموس مذكور در ماده 208 قانون مجازات عمومي اينست كه با مجني عليها اعمال منافي عفت غير از مواقعه انجام شده باشد و الا ارتكاب مواقعه به عنف بازن يا دختر بدون رابطه زوجيت ( اعم از قبل و دبر ) هتك ناموس بوده ومشمول فراز اول بند الف ماده 207 قانون مجازات عمومي خواهد بود بدون اينكه استناد به شق 7 ماده مذكور كه اختصاص به جنس ذكور دارد لازم باشد بنابر اين حكم شعبه 2 ديوان عالي كشور بر ابرام حكم دادگاه جنايي از حيث تطبق عمل به ماده 207 قانون مجازات عمومي بالنتيجه صحيح است

راي شماره 1683 – 24/4/ 1336

قتل غير عمدي در اثر رانندگي با دوچرخه نيز مشمول قانون تشديد مجازات رانندگان است .

چون مواد 1و2 قانون تشديد مجازات رانندگان ، بي احتياطي و يا عدم مهارت راننده وسايط نقليه را در

صورت قتل غير عمدي بطور كلي واعم جرم و مستوجب كيفر برحسب مورد در حدود قانون مزبور دانسته و استثنايي براي وسايط نقليه غير موتوري قايل نشده و به دوچرخه سوار هم راننده اطلاق ميشود بنابراين راي شعبه نهم ديوان كشور از اين جهت صحيح بنظر ميرسد .

راي شماره 4668 - 7/9/1336

چوب به اعتبار حساسيت موضع ، آلت قتاله محسوب ميشود .

مقصود از كلمه آلت ،مذكور در ماده 171 قانون مجازات عمومي ، وسيله اي است كه مرتكب بكار برده و به مرگ منتهي شده باشد واعم است از اينكه وسيله مزبور معمولا ، كشنده باشد و يا آنكه از جهت حساس بودن موضع اصابت ، به مرگ مجني عليه منتهي گردد ومحدود ساختن قسمت اخير ماده مزبور بموردي كه الت عرفا قتاله شناخته شود موافق با منظور ماده مزبور نيست بنابر اين دو حكم شماره 21/3104 - 12/3/1336 و 3101 - 14/3/1336 شعبه سوم ديوان عالي كشور صحيح بوده و بر وفق قانون شناخته ميشود .

راي شماره : 230 - 27/2/1337

سوخته ترياك مشمول جريمه نميباشد .

گرچه در بند 3 ماده 9 آيين نامه اجرايي و طرز مجازات متخلفين از قانون منع كشت خشخاش و استعمال ترياك مصوب سال 1334 ،براي كسانيكه مرتكب نگهداري و حمل مواد افيوني شوند علاو ه بر ضبط عين مال ، كيفر حبس مقرر گرديده و نگهداري وحمل سوخته ترياك كه از جمله مواد افيوني شناخته شده مشمول كيفر مذكور خواهد بود ولي چون علاوه بر اين كيفر ، فقط براي نگهداري و حمل ترياك و شيره و مرفين و ديونين و نارسيين و تبايين و كديين و هرويين ،

جريمه نقدي تعيين شده بنابر اين كيفر مزبور شامل مواد افيوني ديگر و از جمله سوخته ترياك نميباشد . اين راي بر طبق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب 1328 لازم الاتباع است

راي شماره : 1521 - 19/3/1337

تعقيب و وصول جريمه از مرتكبين قاچاق اموال موضوع عايدات دولت شامل دارنده اسباب و ادوات استعمال نميشود .

با توجه به ماده 23 قانون كيفر مرتكبين قاچاق كه براي دارنده اسباب و ادوات مخصوص شيره جوشاني و ترياك مالي يا چراغ و آلات استعمال شيره يا اجزا آن جزاي نقدي مقرر داشته است تشريفات مقرر در قانون مزبور براي تعقيب و وصول جريمه از مرتكبين قاچاق اموال موضوع عايدات دولت يا اعمالي كه در حكم قاچاق مي باشد شامل اين مورد كه براي مرتكب جراي نقدي معين گرديده نبوده و بالجمله قانون مذكور صراحتي در منع رسيدگي دادگاه ها به اين قبيل امور مستقيما و بدون اينكه از طرف ادارات و مامورين وصول عايدات دولت تقاضا شده باشد ندارد بنابر اين راي شعبه 3 ديوان عالي كشور صحيح بنظر ميرسد .

راي شماره : 1079 - 30/2/1337

محروميت راننده از حق تصدي وسايل موتوري بجاي محروميت از حق رانندگي از موجبات نقض راي نيست

گرچه در مواد 430 و 449 آيين دادرسي كيفري بطور كلي نقض احكام مميز عنه را در موارد نقض قوانين در باب تقصير و مجازات آن و يا عدم رعايت اصول و قوانين محاكمات جزايي فرض نموده و موارد آن در قانون پيش بيني نشده است و ليكن بر حسب مستنبط از اصول و قواعد كلي نقض حكم ناظر به جهاتي است كه تخلف

به اندازه اي مهم باشد كه در حكم محكمه موثر شود و در اثر تجديد رسيدگي بمنظور حفظ حقوق اصحاب دعوي وياصيانت قانوني جبران گردد از قبيل عدم تشكيل محاكم مطابق مقررات قانوني يا عدم صلاحيت ذاتي يا عدم اجراي محاكمه علني و ياسري در موارد مقرر يا مستدل نبودن حكم يا مسامحه و امتناع دادگاه از انشا راي و تعيين تكليف نسبت به خواسته هريك از اصحاب دعوي ياوجود تناقض در احكام صادر ياعدم توجه به دلايل بمنظور اثبات ويا دفاع از دعوي و ساير امور مهمه كه خللي براركان حكم وارد مي سازد والا نقض دراثر علل غير مهم جز تراكم و رسيدگي مجدد در دادگاه ديگر كه مايه تطويل و اشغال اوقات محاكم و جامعه ميباشد نتيجه اي نخواهد داشت ودر اينمورد چون مواد 1و2 قانون تشديد مجازات رانندگان ،محروميت از حق رانندگي و يا تصدي وسيله موتوري را در مدت مقرر به ترتيب راجع به نوع تخلف نسبت به راننده به متصدي وسيله موتوري صراحتا پيش بيني وقيد نموده و ابهام و اجمالي در آن نيست بفرض اينكه دادگاه در ضمن انشا راي دايربرمحروميت از حق رانندگي جمله ( يا تصدي و سايل موتوري ) را كه ناظر به جرم ديگري است اشتباها ذكر نمايد ميرساند قيد جمله مذكور صرفا محمول بر اشتباه بوده و نقض آن به اين علت موافق با منظور و مواد قانوني فوق و مستنبط از اصول نيست بنابر اين حكم شعبه هشتم صحيح بوده و بر وفق قانون شناخته ميشود .

راي شماره 3701 - 6/7/1337

راندن تراكتور بدون پروانه بر طبق ماده 9 قانون تشديد مجازات رانندگان

جرم است .

درعين حال كه تراكتور قوه محركه درامور زراعتي و غيره مي باشد به اعتبار داشتن چرخ و قدرت حركت بوسيله موتور و لزوم مهارت در راندن آن جزو وسايل نقليه موتوري نيز ميباشد و راندن آن بدون پروانه بر طبق ماده 9 قانون تشديد مجازات رانندگان جرم است بنابرا ين حكم شعبه 8 ديوان عالي كشور صحيحا صادر شده و بي اشكال است .

راي شماره : 1797 - 28/4/1338

رد مال مورد اختلاس قبل از صدور حكم توسط مختلسن مانع از مجازات قانوني او كه منجمله پرداخت ضعف مال مورداختلاس بعنوان عرامت مي باشد نيست .

بنابه صراحت ماده 152 قانون كيفر عمومي و شق 2و3 ماده اول قانون مجازات مختلسين اموال دولتي مصوب 16 آذر ماه 1306 ، مجازات مختلسين تاديه غرامتي معادل ضعف مال مورد اختلاس و حبس و انفصال ابد از خدمات دولتي ميباشد بعلاوه به رد مال مورد اختلاس نيزمحكوم خواهند شد بنا عليه بر فرض كه مختلس مال مورداختلاس راقبل از صدور حكم رد كرده باشد اين امر مانع از مجازات قانوني اوكه منجمله پرداخت صعف مال مورد اختلاس بعنوان غرامت ميباشد نيست و حكم شعبه سوم ديوان عالي كشور كه بر مبناي موارد فوق صادر شده بلا اشكال است و تاييد ميشود .

راي شماره : 4253 - 13/9/1338

تحقق وقوع بزه ثبت ملك غير موضوع ماده 109 قانون ثبت موكول به ثبت آن ملك بنام متقاضي در دفتر املاك ميباشد ومبدأ مرور زمان از تاريخ ثبت ملك شروع ميشود .

تحقق وقوع بزه ثبت ملك متصرفي غير موضوع ماده 109 قانون ثبت موكول به ثبت آن ملك بنا م متقاضي در

دفتر املاك ميباشد بنابراين مبدأ مرور زمان بزه مذكور تاريخ ثبت ملك در دفتر املاك است و راي شعبه پنجم ديوان عالي كشور در اينمورد صحيح است . اين راي طبق قانون وحدت رويه قضايي مصوب تير ماه 1328 در موارد مشابه لازم الاتباع است .

راي شماره : 231 - 27/1/1339

داشتن عنوان ضابط دادگستري بعضي از مامورين جنگلباني مانع از ش___كايت مامورين سرجنگلداري وسازمان جنگلباني كه مامور وصول در آمدهاي مربوط به جنگلباني هستند نخواهد بود .

چون داشتن عنوان ضابط دادگستري ، اختيار و حقي را كه ماده 7 قانون مجازات مرتكبين قاچاق به مامورين وصول عايدات دولت داده است از آنان سلب نمي نمايند و انجام وظيفه بعضي از مامورين جنگلباني بعنوان ضابط دادگستري مانع از شكايت ودعوي خصوصي مامورين سر جنگلداري و سازمان جنگلباني كه مامور وصول عايدات و در آمدهاي مربوط به جنگلباني هستند نخواهد بود از اينرو حكم شعبه سوم ديوانعالي كشور صحيح و منطبق با قانون بوده است . اين راي بموجب م__اده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب 1328 لازم الاتباع است .

راي شماره : 1412 - 9/5/1339

عدم تعارض در مورد دو راي راجع به گزارش خلاف واقع و مسامحه در انجام وظيفه

اتهام تخلفي كه رسيدگي بدان منتهي به راي شماره 443 - 23/10/37 شعبه سوم دادگاه شهرستان تهران گرديده بر حسب تشخيص مرجع كار ،صرفا مسامحه در انجام وظيفه بوده كه عنوان كيفري و گواهي خلاف واقع نميتوانسته است داشته باشد و تبصره اصلاحي ماده 125 آيين دادرسي كيفري مصوب بهمن 1335 كميسيون مشترك مجلسين كه ناظر به گواهي خلاف واقع است شمول بر آن نداشته

در حاليكه قرار شماره 16 - 25/10/1337 شعبه 26 دادگاه شهرستان تهران كه بنابر احراز صلاحيت دادگاه كيفري به اعتبار شمول تبصره اصلاحي ماده 125 آيين دادرسي كيفري صادر گرديده اساسا ناظر به موردي است كه مامور متهم بوده است به اينكه با وجود سابقه ابلاغ اخطار به شخص معين در تاريخ موخر ذيل اخطار بعدي گواهي كرده است كه اخطار شونده مربور شناخته نشده و چون دو راي مورد بحث بشرح توضيح مذكور بالا موضوعات متفاوت است معارض بنظر نمي آيد وبدين لحاظ قضيه ، مشمول ماده سوم از مواد اضافه شده به آيين دادرسي كيفري مصوب 1/5/1337 نيست تا بمنظور اتخاذ رويه واحد قابل رسيدگي و اظهار عقيده در هيات عمومي ديوان عالي كشور تشخيص گردد .

با عنايت به تصريحي كه درمتن راي آمده است اين راي وحدت رويه نبوده و قابل طرح جهت اتخاذ رويه اي واحد شناخته نشده است ولي با توجه به اينكه مصاديق اين راي به وفور در عمل پيش مي آيد و محاكم رويه هاي مختلفي را اعمال مي كنند جهت استفاده از استدلال واستباط هيات عمومي ديوان عالي كشور آورده شده است و بعنوان نظريه اكثريت كه قابل اعتنا باشد ذكر گرديده است .

دادگاه شعبه سوم شهرستان تهران در راي شماره 443 – 23/10/1337 اقدام مامور ابلاغ مبني بر اينكه يك برگ اخطار مربوط به يك پرونده را بعد از ابلاغ به مخاطب ، زايد بر بيست روز نزد خود نگهداشته و عودت نداده بود و بر خلاف ماده 90 قانون آيين دادرسي مدني سابق ( ماده 68 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 1379 ) رفتار كرده

عمل وي را تخلف اداري تلقي و مورد پيگرد اداري قرار داده و تخلف اداري وي رابه لحاظ تاخير زايد بر دو روز در عودت دادن اخطاريه محرز و او را به كسر يك سوم حقوق محكوم نموده است .

راي شماره 3067 - 13/7/1339

تحقق بزه قاچاق طلا با احراز قصد متهم به خارج كردن آن از مملكت از طريق هرگونه اقدامي كه براي عملي كردن آن انجام داده باشد .

قسمت اخيرماده 45 قانون مجازات مرتكبين قاچاق هريك ازاقدام ذيل : 1- خارج كردن اشيا ممنوع الصدور 2- تسليم آن به متصدي حمل ونقل و يا هر شخص ديگر براي خارج كردن 3- هر نوع اقدام ديگر براي خارج كردن از مملكت رابه تنهايي ارتكاب قاچاق اشيا ممنوع الصدور دانسته عليهذا با احراز قصد متهم به خارج كردن طلا از مملكت هرگونه اقدامي كه براي عملي كردن آن انجام داده باشد مشمول شق 3 از موارد سه گانه فوق الذكر بوده وبزه قاچاق طلا بطور كامل انجام يافته تلقي ميگردد وحكم شعبه دوم ديوانعالي كشور در اينمورد كه منطبق با موازين قانوني فوق الذكر ميباشد بطور صحيح صادر شده است اين راي بموجب قانون وحدت رويه قضايي مصوب تير ماه 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

اقداماتي كه مبين اراده قطعي و جازم مرتكب در ارتكاب عمل است از قبيل : خريد طلا وحمل آن بمنظور خارج كردن .

راي شماره 4212 - 27/10/1341

ابلاغ اظهار نامه در زندان به متهم نميتواند مانع پرداخت وجه چك و عذر موجه برعدم پرداخت آن محسوب شود .

نظر و استدلال دادگاه جنحه در رد

اتهام شخصي كه موقع ابلاغ اظهار نامه مربوط به چك بلامحل زنداني بوده است مبني بر اينكه ابلاغ اظهار نامه به چنين شخصي بعلت زنداني بودن نميتواند مثبت سو نيت و شمول به بند( ب ) ماده 238 مكرر قانون مجازات عمومي باشد صحيح بنظر نميرسد زيرا با توجه به تعريفي كه در ماده 310 قانون تجارت از چك شده است وبا توجه به مندرجات لايحه قانوني چكهاي بي محل كه چك را در حكم اسناد لازم الاجرا دانسته و همچنين دقت در مندرجات بند ( ب) ماده مزبور كه سو نيت صادر كننده چك را مربوط به زمان صدور چك و مجازات آنرا قبل از ابلاغ اظهار نامه پيش بيني نموده است و غرض از ابلاغ اظهار نامه هم اتمام حجتي است كه به متهم شده تا بوسيله پرداخت وجه در فرجه قانوني عدم سو نيت خود را به اثبات برساند و زنداني بدون متهم به آزاديي كه در تعيين وكيل ونماينده و مكاتبه وامثال آن دارد نميتواند مانع پرداخت وجه چك وعذر موجه بر عدم پرداخت آن محسوب شود بخصوص كه تعيين مجازات بمنظور تعيين و جبران زيانهاي مادي ومعنوي خصوصي نبوده بلكه بمنظور دفاع جامعه و حفظ حقوق عمومي و صيانت نظم اجتماعي وحمايت از منافع اجتماعي است كه از آن جمله امور اقتصادي و بازرگاني كشور است كه چك و ساير اوراق و اسناد تجارتي در آن تاثير زياد و به سزايي دارد عليهذا راي شعبه دوم دادگاه استان مركزي در اين قسمت كه داير بر موثر بودن ابلاغ اظهار نامه به شخص زنداني و شمول مورد به بند ( ب

) ماده 38 2 مكرر قانون مجازات عمومي بوده تاييد ميشود اين راي طبق ماده 3 اضافه شده به مواد قانون آيين دادرسي كيفري مص_____وب 1337 براي داد گاهها لازم الاتباع است .

راي شماره 2902 - 28/7/1344

سرقتهاي ارتكابي بوسيله صغار از شمول تبصره سوم ماده واحده قانون تشديد مجازات سارقين مسلح مصوب تيرماه 1333 خارج است .

همانطور كه در ارا شعب دوم و هشتم استدلال گرديده محكوميتهاي به حبس تاديبي به دو ماه ياكمتر ولو متضمن محكوميت نقدي تابيست هزار ريال يا شلاق باشد و نيز سرقتهايي كه بوسيله صغار ارتكاب ميشود از شمول تبصره سوم ماده واحده فوق الذكر خارج است اين راي بموجب قانون وح___دت رويه قضايي مصوب 1328 در موارد مشابه لازم الاتباع است .

شماره 4717 - 29/10/1344

نگهداري و اختفا مواد افيوني دو عمل مستقل ومتمايز از هم هستند .

نظربه اينكه ماده 14 قانون منع كشت خشخاش واستعمال ترياك مصوب سال 1338 ، بزه نگهداري واخفا مواد افيوني را دو عمل مستقل ومتمايز از هم شناخته ومفهوم ومعناي نگهداري و اخفا نيز عرفا مختلف ومتفاوت است واينكه مقررات بند 3 ماده 9 آيين نامه اجرايي قانون سال 1334 در قسمت بزه نگهداري مغايرتي با قانون مزبور ندارد و صريحا يا ضمنا نسخ نشده است و به اعتبار قانوني خود باقي است بنابر اين احكام شعب دوم و هشتم ديوان عالي كشور كه براساس استناد و استقرار حكومت بند 3 ماده9 آيين نامه مزبور در قسمت بزه نگهداري صدور يافته صحيح بوده و برطبق اصول و موازين قانوني است اين راي طبق قانون وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه 1328 درموارد مشابه لازم الاتباع

است .

راي شماره: 131 – 29/8/1347

مخفي كننده مواد مخدر چنانچه صاحب آن نباشد معاون جرم محسوب خواهد شد و از پرداخت جريمه معاف است.

نظر به قسمت اخير ماده 8 قانون منع كشت خشخاش كه پرداخت جرايم را فقط بر عهده صاحب مال دانسته و اينكه طبق ماده 7 آن قانون ، مجازات حامل موادمخدره و مخفي كننده آن يكسان است بنابر اين مخفي كننده مواد مخدر نيز در صورتيكه صاحب آن نباشد از حيث مجازات در حكم حامل آن مواد بوده وطبق ماده 8 قانون مزبور معاون جرم محسوب واز پرداخت جريمه معاف است لذا راي شعبه نهم ديوانعالي كشو ر صحيح است و اين راي طبق قانون مربوط به وحدت رويه قضايي در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 6954 - 7/10/1347

راي شماره : 227 – 13/8/1349

بازداشت مرتكب قاچاق كه جريمه متعلقه را نپردازد .

طبق ماده هفتم قانون مجازات مرتكبين قاچاق در هر مورد كه مرتكبين قاچاق يا مرتكبين اعمالي كه در حكم قاچاق است جريمه مقرره و يا بهاي مال از بين رفته را نپردازند به تقاضاي ادارات و مامورين وصول عايدات دولت در صورت وجود دلايل ارتكاب باقرار باز پرس مربوط توقيف ميشوند و اين قرار قطعي است و مادامي كه جريمه يا بهاي مال از بين رفته را با موافقت اداره مربوطه تامين ننموده يا حكم قطعي بر برايت آنها صادر نشده است در توقيف خواهند بود لكن مدت توقيف آنها نبايد در مقابل هر پنجاه ريال بدهي بيش از يك روز باشد و در هر حال از دو سال تجاوز نخواهد كرد ودر اينصورت طبق ماده

دهم در غير مورد ارفاق مذكور در ماده 6 ، پرونده امر فقط براي تعيين كيفر حبس بايد به دادسرا فرستاده شود عليهذا چنانچه متهمي به موجب ماده هفتم قانون مجازات مرتكبين قاچاق بعلت نپرداختن جريمه يا بهاي مال از بين رفته توقيف شده باشد محكوميت او بپرداخت جريمه وقيمت مال از بين رفته بر خلاف ماده دهم آن قانون ميباشد بديهي است چنانچه متهم پس از توقيف به دادگاه شهرستان مراجعه كند در صورت محكوميت مقررات ماده هشتم قانون مذكور و تبصره آن درباره او اجرا خواهد شد لذا آرا شعب 8و11و 12 ديوانعالي كشور مفادا صحيح و منطبق با موازين قانوني است اين راي طبق قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشورو دادگاهها در موار د مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 7531 سال 1349

راي شماره :228 - 20/8/1349

شروع مرور زمان در جرم افترا از تاريخ قطعيت عجز از اثبات اسناد و ثبوت كذب شكايت شاكي است نه صرف اعلام شكايت واسناد بزه

چون تحقق بزه افترا در صورت اسناد صريح جرمي از طرف كسي به ديگري با سو نيت معلق به احراز كذب تهمت و عدم ثبوت عمل انتسابي در مراجع قضايي است كه با اين وصف اسناد دهنده مفتري محسوب و به مجازات مقرر در قانون محكوم ميشود بنابر اين شروع مرور زمان جرم افترا طبعا از تاريخ قطعيت عجر از اثبات اسناد و ثبوت كذب شكايت شاكي است نه صرف اعلام شكايت واسناد بزه لذا راي شعبه هشتم ديوانعالي كشور نتيجتا صحيح ومنطبق با موازين قانوني است . اين راي طبق قانون وحدت رويه قضايي

مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است

براي آگاهي بيشتر از محتويات پرونده هاي منتهي به صدور اين راي و نيز استفاده از نظرات مترقي و علمي دادستان وقت كل كشور مراجعه شود .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 7547 - 9/10/1349

راي شماره :233 - 2/10/1349

رانندگي با پروانه غير مجاز و تصادف منجر به قتل غير عمد مشمول ماده 2 قانون تشديد مجازات رانندگان است .

نظر به ماده 21 آيين نامه راهنمايي و رانندگي مصوب سال 1347 كه بموجب آن هر كس بخواهد با هر وسيله نقليه موتوري و غير موتوري رانندگي كند بايد داراي گواهينامه رانندگي مربوط به آن وسيله نقليه باشد و نظر به اينكه شرايط تحصيل پروانه پايه 2 شخصي با پروانه پايه 2 همگاني بشرح مندرج در شق 4و5 ماده 22 آيين نامه با يكديگر متفاوت است بنابر اين كسي كه با پايه 2 شخصي مبادرت به رانندگي با وسايل نقليه عمومي نموده و مرتكب قتل غير عمد شود عمل او چون فاقد پروانه لازم بوده مشمول ماده 2 قانون تشديد مجازات رانندگان است و راي شعبه نهم ديوان عالي كشور در اين زمينه صحيح و مطابق با موازين قانوني است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 7557 - 22/10/1349

راي شماره : 14 - 17/3/1351 شماره رديف 36

وارد كردن حشيش از مصاديق ماده 4 لايحه اصلاح قانون منع كشت خشخاش است .

بموجب تبصره 1 ماده اول لايحه قانوني اصلاح قانون منع كشت خشخاش مصوب 1338 حشيش در رديف مواد افيوني و مخدر شناخته شده وطبق ماده 4 قانون م____ذكور وارد كننده هر يك از مواد مخدره (

منجمله حشيش ) به مجازات مقرر در آن ماده محكوم خواهد شد و بصراحت تبصره 1 از ماده 31 قانون امور گمركي مصوب سال 1350 كالايي كه ورود آن جرم شناخته شده تابع مقررات مذكور در آن ماده نيست و طبق قوانين مربوط نسبت به آن عمل خواهد شد . عليهذا وارد كردن حشيش بنحو متقلبانه و بمقدار زايد بر مصرف شخصي شخص مرتكب معتاد به داخل كشور از مصاديق ماده 4 لايحه اصلاح قانون منع كشت خشخاش مصوب سال 1338 ميباشد و در اين مورد محكوميت وارد كننده طبق ماده 7 قانون مذكور كه ناظر به حمل و اخفا مواد مخدره در داخل كشور است صحيح نيست و احكام شعبه اول و دوم و هشتم وحكم شماره 607/6 - 24/7/1350 شعبه ششم ديوان عالي كشورد را تاييد مي نمايد اين راي طبق قانون وحدت رويه مصوب سال 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در مواردمشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 7995 - 15/4/1351

راي شماره : 43 - 10/8/1351 شماره رديف : 6

مصاديق معامله معارض موضوع ماده 117 قانون ثبت و شرايط تحقق آن .

نظر به اينكه شرط تحقق بزه مشمول ماده 117 قانون ثبت اسناد واملاك قابليت تعارض دو معامله يا تعهد نسبت به يك مال ميباشد ودر نقاطي كه ثبت رسمي اسناد مربوط به عقود و معاملات اموال غير منقول بموجب بند اول ماده 47 قانون مزبور اجباري باشد سند عادي راجع به معامله آن اموال طبق ماده 48 همان قانون در هيچيك از ادارات و محاكم پذيرفته نشده وقابليت تعارض با سند رسمي نخواهد داشت بنابر اين

چنانچه كسي در اين قبيل نقاط با وجود اجباري بودن ثبت رسمي اسناد قبلا معامله اي نسبت به مال غير منقول بوسيله سند عادي انجام دهد و سپس بموجب سند رسمي معامله اي معارض با معامله اول در مورد همان مال واقع سازد عمل او از مصاديق ماده 117 قانون ثبت اسناد نخواهد بود بلكه ممكن است بر فرض احراز سونيت با ماده كيفري ديگري قابل انطباق باشد اين راي طبق قانون وحدت رويه قضايي سال 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 8144 - 16/10/1351

راي شماره :70 - 16/12/1351 شماره رديف : 75

حمل و مالكيت شيره ترياك منطبق با ماده 7 قانون اصلاح منع كشت خشخاش است .

نظر به اينكه در فهرست مواد افيوني و مواد مخدره ، هريك از اين مواد منجمله شيره ترياك و ترياك جداگانه تعريف شده است و بند 5 از قانون تشديد مجازات مرتكبين اصلي جرايم مندرج در قانون اصلاح منع كشت خشخاش مصوب تيرماه 1348 منحصرا ناظر به 4 ماده ترياك و مرفين و هرويين و كوكايين ميباشد و حكم اين قانون به ساير مواد مذكور در فهرست مواد افيوني و مخدر قابل تسري بنظر نميرسد لذا راي شعبه دوازدهم ديوان عالي كشور تاييد ميشود . اين راي طبق قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي تمام محاكم و شعب ديوان عالي كشوردر موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 8223 - 29/1/1352

راي شماره : 34 - 29/3/1352 شماره رديف 53/2

اصدار چك از حساب مسدود از شمول ماده 3 قانون صدور چك مصوب 1344

خارج نيست .

چكي كه از حساب مسدود صادر شده است موضوعا از شمول ماده 3 قانون صدور چك مصوب خرداد ماه 1344 خارج نيست زيرا بر حسب مدلول ماده مزبور چك بلامحل اعم است از اينكه معادل وجه چك ، صادر كننده ، محل از نقد و اعتبار در بانك محال عليه نداشته ويا چك از حساب مسدود صادر شده و يا چك به علل ديگري از قبيل : خط خوردگي متن يا نقص امضا قابل پرداخت نباشد بنابر اين راي شعبه دوم ديوان عالي كشور در اين زمينه صحيح ومطابق با موازين قانوني است . اين راي بموجب قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره : 8612 – 10/5/1353

راي شماره : 35 - 29/3/1352

در مورد ماده 55 قانون حفاظت وبهره برداري از جنگلها ،تعقيب ج__زايي د رصورتي مجازا ست كه مقررات ماده 56 اجرا شده باشد .

استنباط شعبه چهارم دادگاه استان ششم (1) از ماده 1 قانون ملي شدن جنگلها مصوب سال 1341 و ماده 55 قانون حفاظت وبهره برداري از جنگلها مصوب سال 1348 كه در نتيجه بدون اجراي مفاد ماده 56 (2) ، تخريب جنگل ( تجاوز به منابع ملي شده ) راقابل تعقيب دانسته اند با اصول و مقررات قانون وفق نميدهد زيرا مطابق صريح ماده 56 قانون حفاظت وبهره برداري از جنگلها مصوب سال 1348 ، تشخيص منابع ملي شده بعهده وزارت منابع طبيعي محول وترتيب اعتراض اشخاص ذينفع در ظرف مدت معين پس از اخطار كتبي يا آگهي وهمچنين ترتيب رسيدگي به

اعتراضات وارده معين گرديده است بنابر اين در مورد ماده 55 مرقوم ، تعقيب جزايي در صورتي مجاز خواهد بود كه مقررات ماده 56 از حيث تشخيص منابع ملي اجرا شده باشد و بهمين لحاظ هييت عمومي ديوان عالي كشور تصميم شعبه اول و دوم دادگاه استان ششم كه اجراي ماده 56 را لازم دانسته اند صحيح ميداند اين راي بدستور ماده 3 اضافه شده به آيين دادرسي كيفري بايد از طرف دادگاهها در موارد مشابه پيروي شود.

منتشره در روزنامه رسمي شماره 8612 - 10/5/1353

راي شمار ه : 81 - 3/11/1352 شماره رديف 48

مرتكب قاچاق ،ميتواند پس از پرداخت جريمه از حقي كه ماده 8 قانون مجازات مرتكبين قاچاق به او داده است استفاده كند .

نظر به اينكه بموجب ماده 8 قانون مجازات مرتكبين قاچاق كسيكه جريمه از او گرفته شده يا براي وصول آن بازداشت شده ميتواند در صورتيكه منكر ارتكاب قاچاق باشد تا 10 روز پس از پرداخت جريمه يا 10 روز پس از تاريخ بازداشت با رعايت مسافت قانوني بدادگاه دادگستري مراجعه نمايد بنابر اين اگر متهم ظرف 10 روز از تاريخ باز داشت به دادگاه مراجعه نكند ولي بعدا جريمه را پرداخته و بخواهد ازحقي كه ماده 8 به او داده استفاده نمايد رسيدگي دادگاه به شكايت مزبور بلا اشكال است و راي شعبه دوم ديوانعالي كشور كه در همين زمينه صادر شده صحيح ومطابق با موازين قانوني است . اين راي بموجب قانون وحدت رويه قضايي مصوب سال 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است

منتشره در روزنامه رسمي شماره 8478 - 30/11/1352

راي شماره :106

- 16/11/1353 شماره رديف 61

ايراد صدمه بدني موضوع ماده 4 قانون تشديد مجازات رانندگان قابل گذشت است

نظر به اينكه ماده 11 قانون تشديد مجازات رانندگان ناظر به تعيين كيفيات مشدده مجازاتهايي است كه موضوع مادتين 3و4 آن قانون ميباشد و متضمن تعيين جرم جداگانه نيست بنابر اين ايراد صدمه بدني موضوع ماده 4 قانون تشديد مجازات رانندگان با جهات مقرر درماده 11 قانون مذكور نيز قابل گذشت خواهد بود

منتشره در روزنامه رسمي شماره 8780 - 6/12/1353

راي شماره : 10 - 21/7/1355 شماره رديف : 76

ارتكاب اعمال مذكور در ماده 262 قانون مجازات عمومي بوسيله شريك ملك در صورتيكه مقرون بقصد اضرار يا جلب منافع غيرمجاز با سو نيت باشد قابل تعقيب و مجازات است .

بطوريكه از اطلاق وعموم ماده 262 قانون مجازات عمومي مستفاد ميگردد ارتكاب اعمال مذكور در آن ماده در صورتيكه مقرون بقصد اضرار و يا جلب منافع غير مجاز باسونيت باشد قابل تعقيب و مجازات است هر چند مالكيت اموال موضوع جرم مشمول ماده فوق بطور اشتراك و اشاعه باشد اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي سال 1328 در مواردمشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روز نامه رسمي شماره 9310 - 22/9/1355

راي شماره : 51 - 10/7/1356 شماره رديف 34

محروميت از حق رانندگي از شمول تبصره ماده 19 قانون مجازات عمومي اصلاحي خارج است وموجبي براي موقوف الاجرا ماندن مجازات نيست .

چون اختيار دادگاه بر حسب پيشنهاد دادستان مجري حكم راجع به تقليل مدت يا موقوف الاجرا نمودن تمام يا قسمتي از مجازاتهاي تبعي و يا تكميلي يا اقدامات تاميني بشرح وكيفيات مندرج درتبصره ماده 19 قانون مجازات

عمومي اصلاحي مصوب 1352محدود به همان مجازاتها و اقدامات تاميني است كه در تبصره مزبور به آنها اشاره شده لذا محروميت از حق رانندگي از شمول تبصره ماده 19 قانون مذكور در فوق خارج بوده وموجبي براي موقوف الاجرا ماندن مجازات مزبور نميباشد . اين راي طبق ماده 3 اضافي به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب سال 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است

منتشره در روزنامه رسمي شماره 9603 - 17/9/1356

راي شماره: 18 - 30/3/ 1360 شماره رديف 59 /11

ضبط اموالي كه از طريق غير مشروع بدست آمده در صلاحيت دادگاه انقلاب بوده ورسيدگي به دعاوي راجع به ديون چنين محكوميني بطرفيت بنياد مستضعفان بلا اشكا ل است .

چون طبق ماده 12 آيين نامه دادسراها و دادگاهها ي انقلاب مصوب تير ماه 1358 شوراي انقلاب از جمله مجازاتهايي كه بر طبق حدود شرع اسلام مقرر شده ضبط اموالي كه از راه غير مشروع بدست آمده پس از تسويه ديون خواهد بود و با توجه به لايحه قانوني اساسنامه بنياد مس_تضعفان مصوب 1359 شورا ي انقلاب اسلامي ايران و اينكه مستنبط از تبصره ذيل بند 3 ماده دوم آن لايحه كه قبول هر مال يا واحد اقتصادي يا سهام شركتها را از طرف بنياد متوقف بر آن دانسته كه پس از حسابرسي از طريقه هاي اطمينان بخش احراز شود كه قبول آنها در صلاح مستضعفان و درجهت اهداف بنياد است حسابرسي و رسيدگي دقيق نسبت به مطالبات و ديون محكوميني است كه دستور ضبط اموال آنان داده شده فلذا استماع و رسيدگي نسبت به دعاوي راجع به ديون چنين محكوميني بطرفيت بنياد مستضعفان بلا

اشكال بنظر ميرسد بنابر اين راي شعبه 20 دادگاه صلح تهران كه بر مبناي نظر فوق صادر گرديده صحيح ومنطبق با موازين تشخيص ميگردد اين راي بر طبق ماده 3 اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب مرداد ماه 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه شماره 10625 - 29/5/1360

راي شماره : 5 - 13/2/1361 شماره رديف : 60/22

حمل اجناس دخانيه ، قاچاق تلقي و قابل مجازات ميباشد هر چند به وفور در بازار يافت شود

بموجب ماده 1 قانون اصلاح قانون انحصار دخانيات مصوب سال 1310 ، خريد و فروش ونگهداري اجناس دخانيه و از جمله سيگار در انحصار دولت قرار گرفته و با توجه به ماده 26 قانون مجازات مرتكبين قاچاق ، ارتكاب اعمال مزبور از ناحيه اشخاص بدون دخالت واجازه دولت در هر نقطه كشو ر اعم از اينكه مرتكب ، وارد كننده بوده ياخير و محل كشف داخل مملكت يادر نقاط مرزي باشد قاچاق . محسوب و مرتكب بصراحت ماده مذكور قابل مجازات است و بفرض وجود اشباه و نظاير سيگارهاي خارجي در بازار ، اين امر رافع مسيوليت جزايي مرتكب نخواهد بود بنابر اين راي شماره 1199/2 - 22/6/59 شعبه دوم ديوان عالي كشور صحيح و مطابق قانون و موجه بوده و تاييد ميشود اين راي طبق قانون وحدت رويه قضايي مصوب سال 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتبا ع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 10871 – 2/4/1361

راي شماره : 14 - 28/9/1361 شماره رديف : 61/5

ماده 8 لايحه قانوني تشديد مجازات مرتكبين مواد مخدر منحصرا ناظر

به معتادان و لگرد است .

نظر به اينكه در مورد شخص معتاد به مواد مخدر كه توسط ماموران دستگير يا بوسيله خويشاوندان و همسايگان معرفي ميشود بصراحت ماده 8 لايحه قانوني تشديد مجازات مرتكبين جرايم مواد مخدر مصوب 19/3/59 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران ، تعقيب كيفري موكول به اينست كه متهم ولگرد باشد واعتياد او مورد تاييد پزشكي قانوني قرار بگيرد ودر صورتيكه ولگرد بودن معتاد محقق نباشد تعقيب كيفري او مخالف صريح اين ماده خواهد بود و نظر به اينكه در ماده 20 لايحه قانوني مذكور مجازات خاصي پيش بيني نشده است چنين استنباط ميشود كه اين ماده منحصراناظر به معتادان ولگرد موضوع ماده 8 لايحه قانوني ياد شده است . بنابر اين راي شعبه اول دادگاه استان همدان كه با اين نظر موافق است صحيح و منطبق با موازين قانوني تشخيص ميشود اين راي طبق ماده 3 الحاقي به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب سال 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

منتشره در روزنامه رسمي شماره 11042 – 2/11/1361

راي شماره : 29 - 30/11/1361 شماره رديف : 61 /20

جرم بودن نگهداري اوزان و مقياسهاي تقلبي فاقد رنگ و داد وستد با آنها

چون پس از اجراي قانون اوزان و مقياسها مصوب 18/10/1311 و آيين نامه مربوطه نگهداري اوزان و مقياسهاي تقلبي فاقد رنگ از طرف تجار و كسبه و دادو ستد با آنها بر طبق ماده 4 قانون مزبور جرم محسوب و قابل مجازات است بنابر اين راي صادره از شعبه 11 دادگاه شهرستان اصفهان كه بر اين اساس صدور يافته صحيح است و بر وفق قانون شناخته ميشود اين راي

بر طبق ماده 3 از مواد اضافه شده بقانون آيين دادرسي كيفري مصوب سال 1337 براي دادگاهها لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 11106 – 25/1/1362

راي شماره : 31 - 16/12/1361 شماره رديف : 2/58

در مواردي كه بانك از طرف دارنده چك ، مامور وصول وجه چك است اين نمايندگي نياز به تصريح نداشته و اخذ گواهي برگشت توسط آن بانك سالب حق شكايت كيفري اولين مراجعه كننده به بانك نيست .

نظر به اينكه بصراحت مندرجات ماده 10 قانون صدور چك(1) منظور از دارنده چك در آن ماده شخصي است كه براي اولين بار چك را به بانك ارايه داده است لذا چنانچه بانك مرجوع اليه پس از دريافت چك از مشتري آنرا براي وصول به بانك ديگري ارسال نمايد و بانك اخير الذكر گواهي برگشت را بنام بانك اول صادر نمايد اين امر نميتواند موجب سلب حق شكايت كيفري از كسي كه براي اولين بار چك را به بانك ارايه داده است گردد . مضافابه اينكه با توجه به نحوه فعاليت بانكها و رويه معمول آن موسسات ووظايف آنها ،ترديدي نيست كه بانكها معمولابعنوان نمايندگي از ابراز كننده چك نسبت بوصول وجه آن اقدام مينمايند هيچگاه گواهي برگشت و چك متعلق به خود رابه اشخاص ديگر تسليم نمي نمايند . بنا به مراتب در مواردي كه بانكها از طرف دارند ه چك مامور وصول و ايصال وجه چكها ميباشند اين نمايندگي نياز بتصريح ندارد و لذا راي شعبه پنجم دادگاه استان خراسان صحيح است اين راي بموجب ماده سوم قانون الحاق به قانون آيين دادرسي كيفري در جلسه مورخ 16 اسفند 1361

هييت عمومي ديوان عالي كشور صادر شده و در موارد مشابه براي كليه دادگاهها لازم الاتباع است

منتشره در روزنامه رسمي شماره : 11118 - 10/2/1362

راي شماره : 32 - 16/12/1361 شماره رديف : 61/21

ايراد جرح با كارد از مصاديق بارز بند ج ماده واحده قانون لغو مجازات شلا ق است .

اتهام ايراد جرح با كارد با توجه به وحدت ملاك از مصاديق بارز مفاد بند ج ماده واحده قانون لغو مجازات شلاق مصوب سال 1344 ميباشد از اين حيث دادنامه شماره 119 – 61 شعبه اول دادگاه شهرستان ملاير موجه و مدلل است. اين راي مستندابه ماده 3 اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب تيرماه 1337 از طرف دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 11118 – 10/2/1362

راي شماره : 13 - 6/7/1362 شماره رديف : 62/15

عدم مسيوليت راننده در صورتيكه قتل خطيي بوده و وقوع ان بلحاظ تخلف مقتول باشد .

چنانچه قتل خطيي باشد و كسي كه ارتكاب آن به او نسبت داد ه شده هيچگونه خلافي مرتكب نشده باشد و وقوع قتل هم صرفابه لحاظ تخلف مقتول باشد راننده مسئول نيست بالنتيجه راي شعبه 21 دادگاه كيفري 2 مشهد به اتفاق آرا تاييد ميشود . اين راي بر طبق ماده 3 اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب سال 1337 براي كليه دادگاهها و شعب ديوان عالي كشور در موارد مشابه لازم الاتباع است .

?منتشره در روزنامه رسمي شماره 11365 - 9/12/1362 و شماره 11377 - 23/12/1362

راي شماره : 40 - 26/9/1363 شماره رديف 63/24

ديه شكستگي استخوان ( مخصوص ) بيني كه بهبود يافته است

ماده قانوني خاص به خود دارد .

ديه شكستگي استخوان بيني در ماده 91 قانون ديات معين شده است وعموم مواد 151 و بند ه_ ماده 186 قانون ديات شامل آن نميگردد و راي شعبه 12 ديوان بنظر اكثريت اعضا هييت عمومي ديوان عالي كشور از اين جهت صحيحاصادر شده و منطبق با موازين قانوني است . اين راي بموجب ماده واحده مصوب تيرماه 1328 در موارد مشابه براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 11666 - 20/12/1363

بيني مصاديقي از فساد بيني هستند كه در ماده به آنها اشاره شده و در منابع فقهي خصوصاتحرير الوسيله حضرت امام خميني ( ره ) در باب « ديه بيني » اين امر مورد اشاره قرار گرفته است . و بهيچوجه فساد بيني جداي از سوزاندن يا شكستن بيني نبوده و در مقابل اينها نيامده بلكه بعنوان مصداقي از مصاديق فساد بيني همانند شكستگي آن محسوب گرديده است .

راي شماره : 52 - 1/11/1363 شماره رديف : 63/50

جرم كلاهبرداري با گذشت شاكي خصوصي موقوف نميشود .

چون شيوع جرم كلاهبرداري موضوع ماده 116 قانون مجازات اسلامي ( تعزيرات ) در رابطه با حقوق عمومي و نظم و امنيت جامعه و آسايش عامه داراي چنان اثر عميق نامطلوب وفزاينده اي است كه ايجاب مينمايد اعم از اينكه شاكيان يا مدعيان خصوصي در خواست تعقيب و اقامه دعوي كرده يا نكرده باشند دادستان خود ،مرتكبين آنرا تعقيب و به كيفر برساند واين امر مستلزم آنست كه تعقيب و مجازات مرتكبين چنين جرمي صرفامبتني بر تقاضاي صاحبان حق يا قايم مقام قانوني آنان نباشد تا با

استرداد شكايت ودعوي از طرف ايشان تعقيب كيفري ومجازات موقوف گردد و قوانين و مقررات كيفري مربوطه هم منافاتي با اين امر ندارد فلذا محكومين اين جرم كه از انواع جرايم قابل گذشت بشمار نميا يد ميتوانند با اجازه ماده 25 قانون اصلاح پاره اي از قوانين دادگستري مصوب مرداد ماه 56 مستندابه استرداد شكايت و دعوي از طرف شاكيان ومدعيان خصوصي از دادگاهي كه حكم قطعي راصادر كرده درخواست كنند كه دادگاه در ميزان مجازات آنان تجديد نظر نموده و در صورت اقتضا كيفر آنانرا در حدود قانون تخفيف دهد بنابر اين راي شعبه 193 دادگاهها ي كيفري تهران كه مآلامتضمن اين معني است موافق موازين تشخيص ميگردد . اين راي بر طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به آيين دادرسي كيفري مصوب مرداد ماه 1337 در موارد مشابه براي دادگاهها لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 11671 - 26/12/1363

راي شماره : 11 – 20/3/1364 شماره رديف : 63/78

ارتكاب قتل غير عمدي قبل از حاكميت قانون تعزيرات سال 1361 ،مشمول مجازات تعزيري نميباشد .

پس از تصويب ماده 2 قانون ديات در مورخه 24/9/61 براي قتل غير عمدي ديه معين شده وبموجب ماده 211 قانون مزبور كليه قوانيني كه با آن مغايرت دارد از جمله قانون تشديد مجازات رانندگان صراحتانسخ گرديده است به استناد ماده 6 قانون راجع به مجازات اسلامي متهمي كه قبل از تصويب قانون تعزيرات مرتكب قتل غير عمدي شده مستحق تعزير در قانون مزبور نيست و نظر شعبه 14 ديوان كشور صحيحا صادر شده است اين راي به استناد ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب تير ماه

1328 در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه شماره 11843 – 4/8/1364

راي شماره :12 – 20/3/1364 شماره رديف : 63/82

اهانت به كسانيكه در سمتهاي مختلف دولتي انجام وظيفه مينمايند از جرايمي نيست كه با گذشت شاكي ،رسيدگي موقوف شود .

كيفري كه قانون گزار در ماده 87 قانون تعزيرات براي اهانت به كسانيكه در سمتهاي مختلف دولتي وظايفي را انجام ميدهند و به آن مناسبت مورد اهانت قرار ميگيرند معين كرده اشد ازمجازاتي است كه در ماده 86 همان قانون براي اهانت به افراد غير مسيول تعيين شده ودر اين امر حفظ نظم عمومي و سياست اداري كشور ملحوظ بوده وحق شخصي و فردي نيست كه انصراف آنا ن از شكايت تعقيب جزايي را كلا موقوف نمايد لذا نظر شعبه 193 دادگاه كيفري 2 تهران از اين جهت منطبق با موازين قانوني بوده و صحيحاصادر شده است . اين راي بموجب ماده 3 اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 در موارد مشابه از طرف داد گاهها لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 11888 - 30/9/1364

راي شماره : 29 - 26/9/1364 شماره رديف : 63/83

خريد و فروش و حمل سيگارهاي داخلي كه از طرف دولت عرضه شده قاچاق نميباشد .

نظر به اينكه سيگارهاي توليد داخلي پس از عرضه وفروش از ناحيه دولت ( ادارات دخانيات ) به نمايندگان و عاملين براي توزيع از تملك وانحصار مطلق دولت خارج ميگردد . بنابر اين خريدوفروش وحمل ونگهداري بعدي آنها از مصاديق قاچاق موضوع مواد 1 و 26 قانون مجازات مرتكبين قاچاق نميباشد هر چند كه ممكن است تخلف از مقررات عرضه

و فروش آنها عنوان جرم ديگري داشته باشد بالنتيجه نظر شعبه 7 دادگاه كيفري 2 قم در حدي كه متضمن احراز صلاحيت محاكم عمومي است منطبق با موازين قانوني تشخيص ميشود اين راي بر طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 11998 - 18/2/1365

ازقبيل بزه موضوع ماده 10 قانون راجع به احتكار كالاي انحصاري دولت مصوب 1316 كه رسيدگي به آن در صلاحيت محاكم عمومي است نه انقلاب .

راي شماره : 1 - 2/2/1365 شماره رديف 64/5

مجازات ايراد جرح عمدي با چاقو طبق مادتين 55 و 63 قانون حدود و قصاص معين ميشود مگر اينكه اقدام به چاقو كشي مشمول مقررات حمل اسلحه سرد يا اخلال درنظم عمومي باشد .

با تصويب قانون حدود و قصاص و ديات در سال 1361 مجازات جرح عمدي با چاقو بايد با لحاظ مواد 55 و 63 قانون حدود و قصاص تعيين شود مگر اينكه اقدام به چاقو كشي از مصاديق جرايم ديگري نظير عناوين مذكور در قانون حمل چاقو و انواع ديگر اسلحه سرد و اخلال در نظم و امنيت و آسايش عمومي مصوب 1336 باشد كه دراينصورت تعيين مجازات به اين عنوان هم بلا اشكال است بنابراين تبصره ماده 173 قانون مجازات عمومي اصلاحي سال 1344 دراين مورد قابليت اعمال ندارد و ارا دادگاه كيفري 1و شعبه 8 دادگاه كيفري كرمان تا آنجا كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص ميشود. اين راي برابر ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337

براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 12079 - 27/5/1365

راي شماره : 31 _ 20/8/1365 شماره رديف : 64/8

در قتل عمدي اگر اوليا دم ك_بير و صغير باشند اف__راد كبير باتامين سهم صغار م_يتوانند در خواست قصاص كنند.

در مورد قتل عمدي اگر بعضي از اوليا دم كبير وبعضي ديگر صغير باشند و اوليا دم كبير تقاضاي قصاص نمايند با تامين سهم صغار از ديه شرعي ميتوانند جاني راقصاص نمايند فلذا آرا شعب 11 و 16 ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح و منطبق با موازين قانوني است . اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي سال 1328 براي دادگاهها و شعب ديوان عالي كشور در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 12180 - 1/10/1365

راي شماره : 32 - 20/8/1365 شماره رديف : 64/22

نوع قتل در رانندگي بدون گواهينامه ( در حكم شبه عمد ) است .

قتل غير عمدي در اثر بي احتياطي در رانندگي وسيله نقليه موتوري بدون داشتن پروانه رانندگي كه مجازات آن در ماده 153 قانون تعزيرات مصوب 18/8/62 كميسيون قضايي مجلس شوراي اسلامي معين شده از آن جهت كه نوعا تفريط به نفس است در حكم شبه عمد بوده و از لحاظ پرداخت ديه مشمول بند ب ماده 8 قانون ديات مصوب 20/4/61 ميباشد بنابر اين راي شعبه 14 ديوان عالي كشور كه براين اساس صادر گرديده صحيح و منطبق با موازين قانون است اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب تير ماه 1328 براي شعب ديوانعالي كشورودادگاهها در موارد مشابه

لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 12180 - 1/10/1365

راي شماره : 522 - 23/12/1367

بااحراز تخلف راننده در وقوع جرم ( تصادف منتهي به قتل يا جرح يا نقص عضو ) تفكيك تعيين ديه از مجازات تعزيري راننده متخلف صحيح نيست .

در رانندگي وسايط نقليه موتوري بر اثر بي احتياطي كه منتهي به قتل يا جرح يا نقض عضو گردد و دادگاه ، وقوع جرم و تخلف راننده را احراز نمايد كه مستلزم پرداخت ديه و مجازات تعزيري باشد بايد نظر استنباطي خود را در مورد نوع ديه و مجازات تعزيري توامابه ديوان عالي كشور اعلام نمايد وتفكيك ديه از مجازات تعزيري صحيح نيست . بنابر اين راي شعبه چهاردهم ديوا ن عالي كشور كه براساس اين نظر صادر شده منطبق با موازين قانوني است . اين راي برطبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

منتشره در روزنامه رسمي شماره 12869 – 13/2/1368

راي شماره 530 - 1/12/1368 شماره رديف : 66/75

در جرم سرقت عليرغم اعلام رضايت شاكي ( مالباخته ) سارق بايد تعزير شود.

درجرم سرقت اگر چه رضايت صاحب مال يا نصراف او از تعقيب شكايت در مراحل قبل از دادگاه ورفع الي الحاكم موجب سقوط حد شرعي يا تعزير ميشود ولي از لحاظ اخلال در امنيت جامعه و سلب آسايش عمومي مستفاد از فتواي حضرت امام رضوان الله تعالي عليه بشرح مندرج در مسيله 12 از مجموعه استفتائات دادگاههاي كيفري كه به اين عبارت ميباشد : اگر ب_راي حفظ نظم لازم ميداند ( حاكم شرع يا اگر از قراين

بدست مي آيد كه اگر تعزير نشود جنايت را تكرار مي كند بايد تعزير شود ) طرح پرونده در دادگاه ضروري است . اين راي برطبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 براي دادگاهها در م_وارد مشابه لازم الاتباع است . .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 13145 - 2/2/1369

راي شماره : 536 - 10/7/1369

تكليف دارنده چك و وظيفه بانك محال عليه وگواهي بانك داير به عدم تاديه وجه چك كه در مدت 15 روز به بانك مراجعه شده بمنزله واخواست مي باشد .

قانون صدور چك مصوب 1355 درمادتين 2و3 و قانون تجارت بشرح مواد 310 تا 315 شرايط خاصي را درمورد چك مقرر داشته كه از آن جمله كيفيت صدور چك و تكليف دارنده چك از لحاظ موعد مراجعه به بانك و اقدام بانك محال عليه بپرداخت وجه چك يا صدور گواهي عدم تاديه وجه آن ووظيفه قانوني بانك داير بر اخطار مراتب به صادر كننده چك ميباشد مسئوليت ظهر نويس چك موضوع ماده 314 قانون تجارت هم بر اساس اين شرايط تحقق مي يابد وواخواست برات و سفته به ترتيبي كه درماده 280 قانون تجارت قيد شده ارتباطي با چك پيدا نمي كند بنابر اين گواهي بانك محال عليه داير به عدم تاديه وجه چك كه در مدت 15 روز به بانك مراجعه شده به منزله واخواست مي باشد و راي شعبه ششم ديوانعالي كشور كه هييت عمومي حقوقي ديوان عالي كشور هم با آن موافقت داشته صحيح ومنطبق با موازين قانوني است . اين راي برطبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب

ديوان عالي كشور ودادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 13331 - 15/9/1369

راي شماره : 540 - 29/8/1349 شماره رديف : 69/38

بند 1 تبصره 17 قانون برنامه توسعه اقتصادي مصوب سال 1368 در مرحله تجديد نظر هم قابل اعمال است .

بند 1 تبصره 17 ماده واحده قانون برنامه اول توسعه اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب بهمن ماه 1368 كه مجازات تعزيري موضوع تخلفات رانندگي را جزاي نقدي مقرر كرده در مواردي هم كه حكم دادگاه كيفري در مرحله رسيدگي تجديد نظر باشد قابل اعمال است بنابر اين راي شعبه چهارم ديوان عالي كشور صحيح تشخيص ميشود . اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در مواردمشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 13370 - 1/11/1369

راي شماره : 572 - 1/11/ 1370

طرق تحصيل اموال نامشروع كه بايد دردادگاه نحوه اجراي اصل 49 به اثبات برسد شامل موردي نميشود كه سازمان دولتي براي تسهيل در انجام خدمات اداري كارمند خود مزايايي منظور وبه وي داده باشد .

در ماده دوم قانون نحوه اجراي اصل 49 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب هفدهم مرداد ماه 1363 تصريح شده كه دارايي اشخاص حقيقي وحقوقي محكوم به مشروعيت ميباشد و از تعرض مصون است مگر در مواردي كه خلاف آن ثابت شود . طرق تحصيل اموال نامشروع هم كه بايد در دادگاه به اثبات برسد در اين قانون معين شده و شامل موردي نميشود كه سازمان دولتي براي تسهيل در انجام خدمات اداري كارمند خود مزايايي منظور و

به او داده باشد . بنابر اين راي شعبه 32 ديوان عالي كشور كه اين نوع مزاياي شغلي را نامشروع ندانسته ومشمول قانون نحوه اجراي اصل 49 قانون اساسي نشناخته صحيح و منطبق با قانون است اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 13694 - 20/12/1370

راي شماره : 587 - 14/10/1372 شماره رديف : 72/31

عدم اعمال تخفيف در مورد پرداخت دو برابر در آمد دولت موضوع قاچاق

مستفاد ازماده اول قانون مجازات مرتكبين قاچاق مصوب 29 اسفند 1353 وتبصره هاي آن و ماده 6 قانون مزبور وتبصره مربوطه اينست كه رد عين مال موضوع قاچاق وپرداخت دو برابر در آمدي كه طبق قانون براي دولت مقرر گرديده در مجموع ،محكوم به مالي را عليه مرتكبين قاچاق تشكيل ميدهد ونحوه وصول آن كه در ماده 10 قانون مجازات مرتكبين قاچاق معين شده مانند نحوه اجراي ساير محكوميتهاي مالي ميباشد وشامل تخفيف نميشود ليكن مجازات كيفري مرتكبين قاچاق تادو سال حبس ممكن است مشمول تخفيف وارفاق و يا معافيت مرتكبين گردد بنابر اين راي شعبه 32 ديوانعالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح ومنطبق با موازين قانوني است . اين راي طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الا تباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 14255 - 20/11/1372

راي شماره : 588 - 14/10/1372 شماره رديف : 71/37

مرجع رسمي تعقيب انتظامي مترجمان رسمي متخلف دادگاه حوزه وقوع تخلف است .

ماده 30

آيين نامه قانون مترجمان رسمي مصوب 11/2/1348 ، اداره فني دادگستري را مرجع تعقيب انتظامي مترجمان رسمي متخلف شناخته تا بر طبق آيين نامه قانون كارشناسان رسمي اقدام نمايد . در ماده سوم الحاقي به آيين نامه قانون كارشناسان رسمي مصوب 18/4/1341هم تصريح شده كه اداره فني بايد پرونده كارشناسان رسمي متخلف رابراي رسيدگي به دادگاه شهرستان حوزه وقوع تخلف ارسال دارد با اين ترتيب مرجع تعقيب انتظامي مترجمان رسمي متخلف اداره فني دادگستري و مرجع رسيدگي به خلفات آنان براساس آيين نامه مصوب 1341 دادگاه شهرستان ( دادگاه حقوقي يك حوزه وقوع تخلف ) ميباشد واجراي ماده 27 لايحه قانون استقلال كانون كارشناسان رسمي مصوب 1358 در مورد عضويت مترجمان رسمي در اين تحقيق نيافته است . بنابر اين راي شعبه 9 دادگاه حقوقي ا تهران داير بر صلاحيت دادگاه كه بر اساس اين نظر صادر گرديده صحيح تشخيص و اين راي بر طبق ماده 3 اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است

منتشره در روزنامه رسمي شماره 14255 - 20/11/72

راي شماره : 591 - 16/1/1373 شماره رديف : 73/1

خيانت در امانت از جرايم مضر به حقوق خصوصي ومصالح عمومي بوده و غير قابل گذشت ميباشد .

خيانت در امانت از جرايم مضر به حقوق خصوصي و مصالح عمومي است . رضايت مدعي خصوصي يا استرداد شكايت موضوع حق الناس را در جرم مزبور منتفي مي سازد ليكن به ضرورت مصلحت نظام وحفظ نظم عمومي تعزير شرعي يا حكومتي مجرم لازم است . بنابراين راي شعبه 148 دادگاه كيفري 1 تهران كه در نتيجه با اين

نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص داده ميشود و اين راي بر طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 از طرف دادگاهها بايد در موارد مشابه پيروي شود.

منتشره در روزنامه رسمي شماره 14333 - 1/3/1373

راي شماره : 594 - 1/9/1373 شماره رديف : 73 / 23

جرايمي كه بموجب قانون كلاهبرداري محسوب ميشوند از حيث تعيين كيفر مشمول قانون تشديد مجازات مرتكبين ارتشاء و اختلاس و كلاهبرداري مصوب 1367سال ميباشد .

نظر به اينكه ماده 1 قانون مجازات راجع به انتقال مال غير مصوب 1308 ، انتقال دهندگان مال غير را كلاهبردار محسوب كرده ومجازات كلاهبرداري را در تاريخ تصويب آن قانون ماده 238 قانون مجازات عمومي معين نموده بودو با تصويب تعزيرات اسلامي مصوب 1362 ماده 116 قانون تعزيرات از حيث تعيين مجازات كلاهبرداري جايگزين قانون سابق و سپس طبق ماده يك قانون تشديد مجازات مرتكبين ارتشاء و اختلاس و كلاهبرداري مصوب 1367 مجازات كلاهبرداري تشديد و برابر ماده 8 همان قانون كليه مقررات مغاير با قانون مزبور لغو گرديده است لذا جرايمي كه بموجب قانون كلاهبرداري محسوب ميشود از حيث تعيين كيفر مشمول قانون تشديد مجازات مرتكبين ارتشاء و اختلاس وكلاهبرداري مصوب 1367 بوده وراي شعبه چهارم ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص ميشود اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحد ت رويه قضايي مصوب 1328 براي دادگاههاو شعب ديوانعالي كشور در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 14548 - 9/11/1373

راي شماره : 595 - 9/12/1373 شماره رديف : 73/67

مرتكبين قاچاق ،توليد يا ورود و ياصدور مشروبات الكلي مستوجب

كيفر و از جمله پرداخت جريمه ميباشند

چون بموجب ماده 1 قانون مجازات مرتكبين قا چاق ، توليد يا ورود و يا صدور مشروبات الكلي ممنوع بوده و مرتكبين آن وفق مقررا ت قانوني مستوجب كيفر هستند و از جمله مجازات مقرره پرداخت جريمه مي باشد لذا بنظر اكثريت اعضاء هييت عمومي ديوان عالي كشور مورد با ماده مرقوم انطباق داشته و راي شعبه 34 ديوان عالي كشور كه برمبنا و اساس اين نظر صادر گرديده موجه تشخيص ميشود. اين راي بر طبق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب 1328 در موارد مشابه براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها لازم الاتباع است

منتشره در روزنامه رسمي شماره 14611 – 14/2/1374

راي شماره : 608 - 27/6/1375 شماره رديف : 75/12

تعيين مجازاتهاي جداگانه و بيش از حداكثر مقرر در قانون ، براي جرايم متعدد موضوع قانون صدور چك كه جرايم مشابه تلقي ميشوند - صحيح نميباشد .

نظر به اينكه صدور چكهاي بلا محل ،وعده دار ، تضميني وغيره موضوع مواد 3و7و10و13 قانون صدور چك مصوب 1355 و اصلاحي آن در سال 1372 ، در صورتيكه از جانب يكنفر انجا م شده باشد از نوع جرايم مختلف نبوده بلكه جرايم مشابهي هستند كه در كليه آنها با گذشت شاكي خصوصي و يا پرداخت وجه چك ،تعقيب مشتكي عنه موقوف ميشود. لذا تعيين مجازات براي متهم با عنايت به اينكه مواد 31 و 32 قانون مجازات عمومي سابق ،منسوخه ميباشد بايستي بر طبق قسمت 2 ماده 47 قانون مجازات اسلامي بعمل آيد و درنتيجه تعيين مجازاتهاي جداگانه براي هر يك از جرايم فوق خلاف منظور مقنن است

و نيز تعيين مجازات براي متهم بيش از حداكثر مجازات مقرر در قانون بدون اينكه نص صريحي دراين خصوص وجود داشته باشد فاقد وجاهت قانوني است بنابه مراتب فوق ، آراء صادره از شعب 3و 6 دادگاه تجديد نظر استان تهران صحيح ومنطبق با موازين قانون تشخيص ميشود اين راي بموجب ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 صادر و براي كليه دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است

منتشره در روزنامه رسمي شماره 15064 - 26/8/75

راي شماره : 619 - 6/8/ 1376 شماره رديف : 76/15

ارش اختصاص به مواردي دارد كه در قانون براي صدمات وارده به اعضاء بدن ديه تعيين نشده باشد.

مستفاد از ماده 367 قانون مجازات اسلامي مصوب 1370 ، ارش اختصاص به مواردي دارد كه در قانون براي صدمات وارده به اعضاء بدن ، ديه تعيين نشده باشد . در ماده 442 قانون مزبور براي شكستگي استخوان اعم از آنكه بهبودي كامل يافته و ياعيب و نقص در آن باقي بماند ، ديه معين شده است كه حسب مورد همان مقدار بايد پرداخت گردد. تعيين مبلغي زايد بر ديه با ماده مرقوم مغايرت دارد عليهذا نظر شعبه دوازدهم دادگاه تجديد نشر مركز استان صحيح و منطبق با قانون ميباشد . اين راي بر طبق ماده 3 ا ز مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 15406 22/10/1376

راي شماره : 624 - 18/1/1377 شماره رديف : 76 /30

بموجب مواد 75 تا 82 قانون مجازات جرايم نيرو هاي مسلح مصوب 1371 ،

استفاده از سند مجعول ، عملي مستقل از جعل محسوب ونسبت به جاعل نيز بزه جداگانه است .

نظر به اينكه بموجب مواد 75 تا 82 قانون مجازات جرايم نيرو هاي مسلح مصوب 1371 براي جعل و استفاده از سند مجعول مجازات جداگانه تعيين شده و بعلاوه در ماده 83 قانون مزبور نيز براي استفاده كننده از سند مجعول در مواردي كه جاعل خود استفاده كننده باشد مجازات مقرر گرديده است بنابر اين بر طبق مواد مزبور استفاد ه از سند مجعول عملي مستقل از جعل محسوب و نسبت به جاعل نيز بزه جداگانه است . بنابه مراتب دادنامه شماره 6 _ 28 /2/76 كه بموجب آن با رعايت تعدد وماده 47 قانون مجازات اسلامي براي جعل و استفاده از سند مجعول كيفرهاي جداگانه تعيين شده صحيح ومنطبق با موازين قانوني است اين راي بر طبق ماده 3 اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري صادر گرديده و در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روز نامه رسمي شماره 15563 - 14/5/1377

راي شماره : 628 - 31/6/1377 شماره رديف : 77/4

كيفر مقرر ( حبس ) درماده 1 قانون تشديد مجازات مرتكبين ارتشاء و اختلاس وكلاهبرداري مصوب 1367 در صورت وجود علل وكيفيا ت مخففه كمتراز حداقل مدت مقرر نخواهد بود .

نظربه اينكه كيفر حبس مقرر در ماده يك قانون تشديد مجازات ارتشاء و اختلاس و كلاهبرداري مصوب 1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام حداقل يكسال و حداكثر 7 سال تعيين شده و بموجب تبصره يك م__اده مرقوم ،در صورت وجود علل وكيفيات مخففه دادگاهها مجازند ميزان حبس را تا حداقل مدت مقرر تخفيف دهند تمسك به

ماده 22 قانون مجازات اسلامي مصوب 1370 مجلس شوراي اسلامي وتعيين حبس كمتر از حد مقرر در مصوبه مجمع تشخيص مصلحت نظام مغاير با موازين قانوني است عليهذا راي شعبه پنجم دادگاه تجديد نظر مركز استان تهران كه مطابق با اين نظر ميباشد بنظر اكثريت اعضا هيات عمومي ديوانعالي كشور صحيح وموجه تشخيص و تاييد ميشود . اين راي به استناد ماده 3 ازموارد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب تير ماه 1337 ب__راي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 15684 - 7/10/1377

راي شماره : 638 - 9/6/1378 شماره رديف : 78/7

در قتل غير عمدي بدون داشتن گواهينامه رانندگي به استناد ماده 718 قانون مجازات اسلامي فقط يكفقره مجازات براي متهم تعيين ميشود .

بصراحت ماده 718 قانون مجازات اسلامي ناظر به مواد 714 الي 717 هم___ان ق_انون كه مقرر داشته( هرگاه راننده يا متصدي وسايل موتوري كه در حين رانندگي مرتكب قتل غير عمد شده ، در موقع وقوع جرم مست بوده يا پروانه نداشته باشد … به بيش از دو سوم حداكثر مجازات مذكور در مواد فوق محكوم خواهد شد ) موضوع از مصاديق بارز تعدد معنوي جرم مي باشد زيرا چنانچه نظر مقنن برا عمال مقررات مربوط به تعدد مادي جرم بوده كه مستلزم تعيين مجازات جداگانه براي هر يك از جرايم مزبور مي باشد با وجود مواد 714 و 723 و 47 قانون مجازات اسلامي ،ديگر نياز ي به وضع ماده 718 آن قانون نبوده و با اين اوصاف نداشتن پروانه رانندگي در چنين وضعيتي از موجبات مشدده جرم است كه در خود قانون

مجازات خاصي براي آن در نظر گرفته شده است بنابه مراتب فوق الاشعار هييت عمومي ديوان عالي كشور به اكثريت اراء راي شعبه ششم دادگاه تجديد نظر مركز استان آذربايجان شرقي را كه در مورد اتهام قتل غير عمدي بدون داشتن گواهينامه رانندگي به استناد ماده 718 قانون مار الذكر يكفقره مجازات براي متهم تعيين كرده منطبق با مقررات و موازين قانوني و صحيح تشخيص ميدهد . اين راي بموجب ماده 3 اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب سال 1337 براي كليه دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 15930 - 11/8/1378

را ي شماره : 641 - 25/8/1378 شماره رديف : 78/10

خارج نمودن موارد منطبق با ماده 13 قانون صدور چك از شمول ترتيب مقرر در ماده 11 موجه نيست.

با توجه به اينكه طبق ماده 11 قانون چك در كليه جرايم مربوط به چك ،صادر كننده ،در صورتي قابل تعقيب كيفري است كه دارنده در مدت شش ماه از تاريخ صدور براي وصول وجه چك به بانك محال عليه مراجعه ودر مدت شش ماه از تاريخ صدور گواهي عدم پرداخت نيز شكايت نمايد و خارج نمودن موارد منطبق با ماده 13 اصلاحي قانون چك از شمول ترتيب فوق الذكر ،موجه ومستند به دليل نيست لهذا راي شعبه 28 دادگاه تجديد نظر استان تهران كه با اين نظر مطابقت دارد به اكثريت آراء موافق با موازين قانوني تشخيص ميگردد. اين راي بر طبق ماده 270 قانون آيين دادرسي كيفر ي در موارد مشابه براي شعب ديوانعالي كشور ودادگاهها لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 15996 -

4/11/1378

راي شماره : 642 – 9/9/1378 شماره رديف : 78/2

تعيين مجازات حبس كمتر از نود و يك روز براي متهم در موضوعات كيفري ،مخالف نظر مقنن و روح قانون ميباشد

بصراحت بند 2 ماده 3 قانون وصول برخي از درامدهاي دولت ومصرف آن درموارد معين مصوب اسفند ماه 1373 درموضوعات كيفري ، در صورتيكه حداكثر مجازات بيش از 91 روز حبس و حداقل آن كمتراز اين باشد دادگاه مخير است كه حكم به بيش از سه ماه حبس يا جزاي نقدي از هفتاد هزار ويك ريال تا سه ميليون ريال بدهد . فلذا تعيين مجازات حبس كمتر از 91 روز براي متهم ،مخالف نظر مقنن و روح قانون مي باشد و چنانچه نظر دادگاه به تعيين مجازات كمتر از مدت مزبور باشد مي بايستي حكم به جزاي نقدي بدهد با اين كيفيات راي شعبه 12 دادگاه تجديد نظر مركز استا ن خراسان كه حكم سه ماه حبس دادگاه عمومي را فسخ ومتهم را به جزاي نقدي محكوم كرده منطبق با اين نظر است و به اكثريت آراء موافق موازين قانوني تشخيص ميگردد اين راي بر طبق ماده 270 قانون آيين دادرسي كيفري براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 15996 – 4/11/1378

راي شماره : 644 – 23/9/1378 شماره رديف : 78/20

نگهداري ترقه هايي كه قدرت انفجار آنها بحدي نيست كه مشمول مواد منفجره و محترقه باشد از شمول قانون تشديد مجازات قاچاق اسلحه و مهمات وقاچاقچيان مسلح خارج است .

هرچند كه ترقه داراي قابليت انفجار مي باشد ولي نگهداري آن دسته از ترقه هايي

كه قدرت انفجارشان در حدي نيست كه مشمول مواد منفجره و محترقه اعلامي از طرف وزارت دفاع موضوع تبصره 2 ماده 1 قانون تشديد مجازات قاچاق اسلحه ومهمات و قاچاقچيان مسلح مصوب 1350 باشد و سبب رعب ووحشت و ايذاء مردم شده وياموجبات تخريب وياصدمه و آسيب رساندن به افراد گردد از شمول قانون تشديد مجازات قاچاق اسلحه و مهمات و قاچاقچيان مسلح مصوب 1350 خارج است فلذا راي شعبه چهارم دادگاه تجديد نظر استان گلستان در حدي كه بااين نظر مطابقت دارد بنظر اكثريت اعضاء هييت عمومي ديوانعالي كشور تاييد ميشود . اين راي بر طبق ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري مصوب 1378 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

راي شماره 645 - 23/9/1378 شماره رديف : 78/ 14

صرف نگهداري طرح ، نقاشي ، نوار سينما و ويديو 000 بدون قصد تجارت و توزيع از شمول ماده 640 قانون مجازات اسلامي خارج است .

نظر به اينكه بر طبق ماده 640 قانون مجازات اسلامي ( تعزيرا ت) مصوب سال 1375 كه بموجب ماده 729 همان قانون كليه مقررات مغاير با آن ملغي شده ، ( نگهداري طرح ، نقاشي ، نوار سينما و ويديو يابطور كلي هر چيزي كه عفت وا خلاق عمومي را جريحه دار نمايد در صورتيكه بمنظور تجارت وتوزيع باشد جرم محسوب ميشود ) فلذا صرف نگهداري وسايل مزبور در صورتيكه تعدادآن معد به امر تجاري و توزيع نباشد از شمول ماده 640 قانون مذكور خارج بوده وفاقد جنبه جزايي است . بنابه مراتب دادنامه صادره از شعبه

چهارم دادگاه تجديد نظر استان مركزي ( اراك ) در حدي كه با اين نظر مطابقت دارد . بنظر اكثريت اعضاء هييت عمومي ديوان عالي كشور تاييد ميشود.

آراي جزاي عمومي

راي شماره 1136 - 4/3/1336

تخفيف مجازات در مورد ماده 165 قانون مجازات عمومي كه ناظر به ماده 162 قانون مذكور است طبق ماده 45 مكرر همان قانون تا ميزان حداقل ماده 162 جايز خواهد بود.

چون ماده 165 قانون مجازات عمومي در مقام ذكر جهت ونحوه تشديد كيفر در مورد سه ماده قبل آنوضع شده نه تعيين مجازات خاصي بدو ن حداقل و حداكثر و چون مجازات ماده 162 كه يكي از آنسه ماده است داراي حداقل و اكثر ميباشد بنابر اين تخفيف مجازات در مورد ماده 165 كه ناظر به ماده 162 قانون مجازات عمومي است طبق ماده 45 مكرر قانون مزبور تاميزان حداقل ماده 162 جايز خواهد بود ودر نتيجه راي شعبه هشتم ديوان عالي كشور در اين خصوص صحيح است .

راي شماره 3389 - 17/6/1337

تخفيف در مورد تكرار جرم پيش بيني شده در بند سوم ماده 25 قانون مجازات عمومي طبق ماده 45 مكرر قانون مذكور بعمل مي ايد .

در مورد تكرار جرم پيش بيني شده در بند سوم ماده 25 قانون مجازات عمومي تخفيف طبق ماده 45 مكرر قانون بعمل مي ايد.

راي شماره : 1929 - 20/4/1339

مجازاتهاي تاديبي مندرج در ماده 19 قانون مقررات پزشكي و دارويي در مورد مواد غذايي و آشاميدني با اعمال تبصره 5 ماده 18 قانون مذكور نصف آنمجازاتها خواهد بود .

طبق ماده 19 قانون مقررات پزشكي و دارويي ، مجازاتهاي مندرج در بندهاي الف ، ب ، ج

، د ، ه ، و در مورد مواد غذايي و آشاميدني عبارتست از همان مجازاتهاي مواد دارويي ولي با يك درجه تخفيف و چون تبصره 5 ماده 18 در صورت وجود علل مخففه تخفيف مجازات رادرمورد مجازاتهاي جنايي تا يك درجه و در ساير موارد يعني جرايم جنجه تا نصف مجازات را جايز دانسته و رعايت تبصره 5 ماده 18 در ماده 19 براي تعيين مجازات اصلي لازم است . بنابراين مجازاتهاي تاديبي در بند هاي فوق الذكر در مورد مواد غذايي و آشاميدني ، نصف آنمجازاتها خواهد بود . اين راي به موجب ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب تير ماه 1328 لازم الاتباع است .

راي شماره 4391 - 17/9/1338

بر فرض رفع مسئوليت مدني صادر كننده چك بي محل ، اين امر رافع مسئوليت كيفري مشاراليه نميباشد

با اطلاق و عموم ماده 238 مكرر قانون مجازات عمومي بر فرض به جهت قانوني مسيوليت مدني صادر كننده چك بي محل رفع گردد اين امر رافع مسيوليت كيفري مشاراليه نبوده و حكم ماده مزبور و ماده 7 قانون راجع به چك بي محل مورخ 16/12/1337 در باره اوقابل اعمال مي باشد بديهي است اين حكم شامل مواردي كه چك بموجب ماده 310 قانون تجارت صادر نگرديده از قبيل مواردفقدان و سرقت و جعل چك و اجبار صادر كننده آننخواهد بود اين راي بموجب قانون وحدت رويه قضايي مصوب سال 1328 در موارد مشابه لازم الاتباع است .

راي شماره : 6250 - 27/12/1342

تشديد مجازات صادر كننده چك بلامحل با احراز سو نيت مشاراليه بهر نحو ممكن

چون طبق بند ب ماده 238 مكرر قانون مجازات عمومي ،موقعي

كيفر صادر كننده چك بلامحل تشديد ميشود كه درصدور چنين چكي ،سو نيت داشته باشد و يكي از طرق احراز سو نيت ابلاغ اظهار نامه به اوست و اصولا تا اظهارنامه به شخص متهم ابلاغ واقعي نشود نميتوان تعيين حاصل كرد به اينكه باعلم و اطلاع از صدور اظهارنامه از پرداخت مبلغ چك خودداري كرده است فلذا ابلاغ اظهارنامه در اينمورد ابلاغ واقعي است نه قانوني مگر اينكه دادگاه بطرق ديگري از قبيل ا قرار متهم يادلايل ديگر احراز نمايد كه متهم از مفاد يا صدور اظهار نامه مطلع شده است معهذا در موقع مقرر از پرداخت وجه چك امتناع نموده است . اين راي طبق قانون وحدت رويه قضايي مصوب تير ماه 1328 درموارد مشابه لازم الاتباع است .

راي شماره 1995 - 28/10/1345

ادعاي جنون بعد از رسيدگي درمحاكم جزايي و قطعيت آنبه استناد قانون امور حسبي ، مورد ندارد .

چون مطابق مقررات ايين دادرسي كيفري ، رسيدگي به اتهامات بزهكاران در صلاحيت دادگاه كيفري است وتعيين كيفرمجرمين ،مستلزم رسيدگي به كليه عناصر تشكيل دهنده جرم از جمله عنصر معنوي و وضعيت روحي آنها ست تا بتوان نتيجتا حدود ميزان مسيوليت كيفري مجرم را مشخص و معين نمود و مطابق ماده 89 و 90 قانون ايين دادرسي كيفري 1 ، هرگاه مرتكب جرم در حال ارتكاب مجنون بوده و يا هنگام باز پرسي يادادرسي به بيماريهاي مزبور مبتلا شود رسيدگي به امر جنون در عهده باز پرسان و دادگاههاي جنحه و جنايي است. طبق مس_تفاد از شق 1 م__اده 483 قانون ايين دادرسي كيفري 2 ،در مورد حدوث جنون پس از صدور حكم قطعي ،

رسيدگي ودستور منع اجرا از وظايف دادستان مجري حكم مي باشد . در اين قضيه طبق دلالت پرونده ها ي مربوط هنگام رسيدگي به اتهام متهم در مراحل جزايي ،برادران مشاراليه او را مجنون معرفي نموده اند تا از مجازات معاف شود و به اين اظهار در آنمراحل رسيدگي بعمل آمده ولي جنون وي ثابت تلقي نگرديده و حكم مجازات صادره در ديوان عالي كشور ابرام گرديده است و دادخواست اعاده دادرسي متهم در همين زمينه مورد توجه واقع نشده و رد گشته و به اين ترتيب احكام مزبور قطعي و اعتبار قضيه محكوم بها را پيدا كرده است و با اين مقدمات ، حال اعتراض معترضين ،مستندا به ماده 44 قانون امور حسبي ، باز مجنون معرفي نمودن متهم براي معافيت از مجازات ميباشد و دادگاه پژوهش مدني بدون توجه در اين خصوص وارد رسيدگي شده و در طي قرار صادره نظر مرجع جزايي رادر زمينه عدم ثبوت جنون متهم موثردرمقام ندانسته و به رسيدگي ادامه داده علاوه بر اينكه معلوم نيست ماده 44 قانون امور حسبي راجع به قابل اعتراض بودن تصميم دادگاه مدني از ناحيه اشخاص در مورد توجه ضرر قابل تسري به اين قبيل موارد باشد چون اصولا مقررات امور حسبي در مورد محجورين مربوط به كم وكيف اداره امور آنها و ترتيب تعيين و نصب قيم وحفظ حقوق و صرفه وغبطه دراموال آنان مي باشد و آنامور شامل اين نوع دعاوي كه بالنتيجه افتتاح طريق براي معارضه و مقابله با احكام قطعي است نيست بنابر اين با توجه به مواد فوق الاشعار ومفاد احكام جزايي قطعي ، ايراد جناب آقاي

دادستان كل3 مبني بر وقوع سو استنباط از جهات فوق وارد وديگر رسيدگي به امر جنون فتح اله ملكزاده براي معافيت او از مجازات كه نسبت به آندر مراحل جزايي رسيدگي گرديده ورد شده است مورد ندارد و طبق ماده 43 قانون امور حسبي دادگاه پژوهشي ( تجديد نظر )مكلف است طبق اين نظر رفتار نمايد.

راي شماره 4859 - 22/4/1346

لزوم اعمال مجازات اخف در قانون سابق وقتيكه جرم ، قبل از انتشار فهرست مواد مخدر تحقق يافته است .

عبارت ( فهرست ادويه مخدره سازمان ملل متحد ) كه در ماده اول قانون اصلاح منع كشت خشخاش و استعمال مواد افيوني مصوب تير ماه 1338 ، ذكر گرديده وزارت بهداري را مكلف نموده كه فهرست مواد مخدره مذكور را به تفكيك تنظيم تاپس از تصويب هييت وزيران همزمان با اين قانون ، يك نوبت در روزنامه رسمي كشور شاهنشاهي و سه نوبت متوالي در يكي از جرايد كثير الانتشار مركز منتشر گردد ناظر به كليه مواد مخدره اعم از افيوني و غير آنميباشد كما اينكه در فهرست مصوب هييت وزيران به همين كيفيت عمل شده است و چون بشرح فوق انتشار فهرست مذكور همزمان با قانون مقرر گرديده واينكه در آنفهرست براي هريك از مواد مخدر ه جداگانه وبه تفصيل خصوصياتي ذكر شده كه در متن قانون ذكري از آنبه ميان نيامده است اجرا قانون منع كشت خشخاش مصوب 1338 ملازمه با تصويب و انتشار آنفهرست داشته است بنا عليه نسبت به جرايم مربوط به مواد مخدر كه قبل از انتشار و لازم الاجرا شدن فهرست مذكور وقوع يافته ، قانون سابق مصوب 1334 كه مجازاتها

مقرر در آناخف از قانون لا حق است مجري ميباشد و راي شعبه نهم ديوان كشور كه باتوجه به موازين فوق صادر شده است صحيح است . اين راي بموجب قانون وحدت رويه قضايي مصوب سال 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

مكرر راي شماره : 203 - 20/12/1348

محروميت از حق رانندگي مجازات تكميلي بوده و قابل تعليق است .

نظر به اينكه قانونگذار ضمن ماده 1 از قانون تعليق اجراي مجازات به دادگاه اختيار داده است مجازات حبس و غرامت را كه از مجازاتهاي اصلي هستند مطلق نمايد ونظربه اينكه در ضمن ماده 6 قانون نامبرده ،مستثنيات از شمول قانون مزبور را صريحا احصا و در متن ماده 7 تصريح نموده است كه تعليق اجراي مجازات شامل مجازاتهاي تبعي و تكميلي نيز خواهد بود ونظربه اينكه با توجه به فصل دوم از ب_اب __ اول از قانون مجازات عمومي قانونگذار از ابتدا مطلق مجازاتهاي جنحه و جنايت را اعم از اصلي و تكميلي متذكر ودر فصل سوم ، محروميت از حقوق اجتماعي را صريحا از مجازاتهاي تبعي و تكميلي اعلام و با ين ترتيب مجازات مزبور را از عداد مجازاتهاي اصلي خار ج نموده است و نظر به اينكه محروميت از اشتغال به رانندگي كه بعنوان جزيي از مجازات براي مرتكبين بزه موضوع ماده 2 قانون تشديد مجازات رانندگان مقرر شده با اين وصف از مصاديق جزاهاي تكميلي است عليهذا راي شعبه 11 ديوانعالي كشور در اين زمينه موجه بنظر ميرسد . اين راي بر طبق قانون وحدت رويه قضايي مصوب تير ماه 1328 در موارد مشابه

براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 7346 - 9/2/1349

راي شماره 1255 - 23/2/1346

شرط احراز دفعات تكرار جرم سرقت جهت تحقق صلاحيت دادرسي ارتش

چون وضع ماده واحده تشديد مجازات سارقين مسلح كه وارد منزل يا مسكن اشخاص ميشوند و تبصره هاي ذيل آنهمانطور كه عنوان قانون مزبور حكايت ميكند در مقام تشديد مجازات بوده وبا ملاحظه راي شماره 2902 - 28/7/44 هييت عمومي كه در مقام وحدت رويه صادر شده و بموجب آنارتكاب سرقت در تبصره مورد بحث به محكوميت موثر قطعي تفسير گرديده وبه قرينه اين كه ارتكاب سرقت در مرتبه چهارم ملاك صلاحيت دادرسي ارتش قرار گرفته وكميت محكوميت فقط در مورد تكرار جرم كه از عوامل تشديد مجازات ميباشد موثر است نه در مورد تعدد جرم و نظر به اصل 71متمم قانون اساسي كه بموجب آن محاكم دادگستري مرجع تظلمات عمومي ميباشند تبصره 3 ماده واحده مورد بحث ناظر به حالت تكرار جرم بوده و سابقه سه مرتبه محكوميت قطعي موثر لازم الاجرا به سرقت كه برطبق ماده 24 قانون مجازات عمومي اجرا گرديده يامدت مجازات آنسپري شده باشد لازم است تا رسيدگي به اتهام سرقت در مرتبه چهارم در صلاحيت دادرسي ارتش باشد و اين راي كه در مقام وحدت رويه صادر شده بر طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب سال 1337 در موارد مشابه براي دادگاهها لازم الاتباع است .

راي شماره : 26 - 15/3/1353 شماره رديف 53/19

اقامت اجباري غير قابل تخفيف است .

با توجه به مدلول ماده 46 اصلاحي قانون مجازات عمومي مصوب خرداد

ماه 1352 كه در آن ترتيب تخفيف در مجازاتها معلوم گرديده ذكري از تخفيف مجازات اقامت اجباري نشده و ماده 16 قانون مذكور كه بصورت سابق تصويب گرديده در مقام بيان مدت اقامت اجباري است تاثيري در مجازات مذكور در تبصره ذيل ماده 173 قانون مجازات عمومي ندارد لذاراي شماره 1166 - 13/8/52 شعبه 16 دادگاه استان به اتفاق ارا ، مرجع شناخته ميشود و اين راي طبق ماده 3 اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب سال 1337براي دادگاهها لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 8640 - 14/6/53

راي شماره : 27 - 15/3/1353 شماره رديف : 17/53

ملاك در تشخيص خلاف و يا جنحه بودن جرم ارتكابي

در ماده 13 قانون جزاي عمومي مصوب خ___رداد ماه 1352 در مقام تعريف ج__زاي نقدي نسبي مي گويد ( جزاي نقدي نسبي انست كه ميزان آنبر اساس واحد يا مبناي خاص قانوني احتساب ميگردد ) و چون جزاي نقدي نسبي كه بموجب ماده 42 ( اصلاحي مصوب 20/1/1348 قانون حفاظت وبهره برداري از جنگلها و مراتع ، براي بريدن ياريشه كن كردن ويا سوزاندن نهال جنگلي تعيين گرديده بر مبنا و ماخذ حداكثر پنجاه ريال هر نهال ميباشد و بموجب مادتين 9 و 12 قانون جزا ،مطلق جزاي نقدي حدّاكثر تا 5000 ريا ل كيفر خلافي و از 5001 ريال به بالا كيفر جنحه اي شناخته شده اعم از اينكه جزاي نقدي در قانون نسبي باشد و باثابت ،ملاك تشخيص خلافي و يا جنحه اي بودن جرم قطع ياريشه كن كردن وياسوزاندن نهال جنگلي د ر مورد هر جرم عليحده ، تجاوز يا عدم تجاوز ،حداكثر

مجموع مبلغ جزاي نقدي نسبي خواهد بود كه بر اساس حداكثر 50 ريال واحد محاسبه جزاي نقد ي نسبي مصرح درماده 42 اصلاحي قانون موصوف از طرف دادگاه قانونا قابليت تعيين دارد اين راي بموجب ماده 3 الحاقي به ايين دادرسي كيفري ودر حد پيش بيني شد ه ضمن قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 لازم الاتباع خواهد بود .

راي شماره 24 : - 26/3/1354 شماره رديف 54/68

شكستن يك دندان ، نقض عضو تلقي نميشود و قابل گذشت است .

نظر به اينكه افتادن يك دندان عرفا نقص عضو تلقي نميگردد لذا با وجود گذشت شاكي خصوصي مورد مشمول بند 1 تبصره 2 ماده 1 قانون تسريع دادرسي و اصلاح قسمتي از قوانين آيين دادرسي كيفري عمومي مصوب 2/11/ 1352 مورد و قابل گذشت ميباشد . اين راي به استناد ماده سوم از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كي__فري مصوب 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 8987 - 18/8/1354

راي شماره 46 - 13/12/1354 شماره رديف : 16

ضرب و جرح مشمول ماده 175 مكرر قانون مجازات عمومي اگر منتهي به نقض عضو نشود قابل گذشت است .

چون كيفر هريك از دخالت كنندگان در بزه ايراد ضرب و جرح واقع در غير مورد منازعه بدون اينكه مرتكب اصلي معلوم باشد بر حسب قسمت اخير ماده 175 مكرر قانون كيفر عمومي ، بطور كلي به دو ماده 172 و 173 آن قانون معطوف گرديده و مطابق بند 1 تبصره 2 ماده اول قانون تسريع دادرسي مصوب 2/11/1352 ضرب و جرح مشمول آن قسمت از ماده 172 قانون كيفر عمومي

كه ناظر به شكستن عضو ميباشد بدون اينكه منتهي به نقض عضوگردد از جمله بز ههاي قابل گذشت شناخته شده است . بنابراين چنانچه در اثر ضرب و جرح مشمول ماده 175 مكررقانون كيفر عمومي شكستگي عضو حادث شود ولي منتهي به نقض عضو نگردد گذشت شاكي خصوصي موجب موقوفي تعقيب كيفري متهم خواهد بود . اين راي بموجب قانون وحدت رويه قضايي مصوب تير ماه 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 9105 - 18/1/1355

راي شماره : 25 - 20/11/1355 شماره رديف : 55/79

محكوميت به جرايم غير عمدي از شمول مقررا ت مربوط به تكرارجرم خارج است .

نظر به اينكه بموجب ماده 24 قانون مجازات عمومي ، مقررات تكرار جرم نسبت به كساني قابل اعمال است كه ازتاريخ قطعيت حكم مجازات قبلي تا زمان اعاده حيثيت يا حصول مرور زمان ،مرتكب جنحه يا جنايت جديدي شوند و با توجه به اينكه در ماده 57 قانون مذكور سلب حيثيت و اعاده آن فقط در مورد جرايم عمدي مقرر شده است نتيجتا محكوميت به جرايم غير عمدي از نظر اينكه سالب حيثيت نبوده و زمان اعاده حيثيت ندارد از شمول مقررات مربوط به تكرار جرم خارج خواهد بود . بنابر اين راي شعبه 11 مبني بر اينكه محكوميت قبلي متهم به ارتكاب جرم غير عمدي موجب اعمال مقررات تكرار جرم در تعيين مجازات جرم بعدي نيست موجه بنظر ميرسد . اين راي طبق ماده واحده قانون مصوب تير ماه 1328 در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 9381 - 18/12/1355

راي

شماره 42 - 28/8/1358 شماره رديف : 58/5

تعقيب انتظامي قضات سابق دادگاه عالي انتظامي ق__ضات ، مشمول مرور زمان قانوني ميباشد .

چون بر طبق ماده 31 قانون استخدام قضات مصوب سال 1306 مدت مرور زمان تعقيب انتظامي از تاريخ وقوع تخلف يا آخرين اقدام تعقيبي قانوني دو سال است و قضات دادگاه عالي انتظامي تصميم خود را مبني بر بايگاني پرونده موضوع شكايت شاكي درتاريخ 18/2/1351 اتخاذ نموده اند در حاليكه تاريخ شكايت شاكي از قضات آن دادگاه در تاريخ 13/7/1357 بعمل آمده است . فلذا تعقيب انتظامي آقايان قضات سابق داد گاه عالي انتظامي مشمول مرور زمان قانوني بوده وموقوفي تعقيب نامبردگان اعلام ميگردد.

راي شماره : 52 - 17/11/1358 شماره رديف : 58/23

لايحه عفو عمومي و شرايط شمول آن در شروع به جرم

منظور از جرايم و محكوميتهاي قتل عمدي كه بموجب تبصره 2 ماده واحده لايحه قانوني عفو عمومي متهمان و محكومان جزايي مصوب 13/6/1358 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران از شمول مقررات آن قانون مستثني گرديده جرايمي است كه به مرحله انجام رسيده ومنتهي به فوت مجني عليه شده باشد بنابراين جرايم و محكوميتهاي كسانيكه شرو ع به اجراي جرايم مذكوره نموده و قصد ارتكابشان بواسطه موانع خارجي كه اراده آنان در انها مدخليت نداشته معلق و بي اثر مانده و جنايت منظور واقع نشده است در صورتيكه مشمول ماده واحده باشد جزو مستثنيات تبصره مزبور محسوب نموده و از تعقيب و مجازات معاف خواهد بود . اين راي بر طبق ماده واحده مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است

.

منتشره در روزنامه رسمي شماره 10617 - 20/5/1360

راي شماره رديف : 58/24 - 17/11/1358

بزه معاونت در قتل عمد از مستثنيات لايحه عفو عمومي است .

مستفاد از لايحه قانوني عفو عمومي متهمان ومحكومان كيفري مصوب 13/6/1358 شوراي عالي انقلاب اسلامي ايران ،بزه معاونت در قتل نيز از جمله مستثنيات اين لايحه قانوني است و بالنتيجه حكم شعبه اول ديوان عالي كشور صحيح است اين راي بموجب ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب سال 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است 1 .

راي شماره رديف : 59/24 - 16/12/1359

قلمرو لايحه قانوني عفو عمومي متهمان ومحكومان جزايي مصوب سال 1358

آثار محكوميت كيفري كه شامل مجازاتهاي تبعي نيز ميباشد طبق ماده 55 قانون مجازات عمومي با تصويب قانون عفو عمومي زايل ميگردد بنابر اين محكوميتهاي كيفري مربوط به قبل از تصويب لايحه قانوني عفو عمومي متهمان و محكومان جزايي مصوب سال 1358 در صورتيكه بزههاي موضوع اين محكوميتها از مستثنيات مصرحه در لايحه قانوني مذكور نباشد فاقد آثار كيفري بوده ودر صورت ارتكاب بزه جديد از ناحيه محكوم عليه رعايت مقررات مربوط به تكرار جرم جايز نيست و راي شعبه دوم ديوانعالي كشور كه بر اين اساس صادر شده صحيح و موجه ، تشخيص ميگردد . اين راي طبق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب سال 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است 2

منتشره در روزنامه رسمي شماره 10617 - 20/5/60

راي شماره رديف :59/25 - 16/12/1359

قلمرو شمول لايحه قانوني عفو عمومي نسبت به پرونده هايي كه منجر بصدور ح__كم نشده اند

.

نظر به اينكه در لايحه قانوني عفو عمومي متهمان و محكومان جزايي مصوب 1358 از طرف قانونگذار عنوان عفو عمومي اختيار گرديده وعلي الاصول كليه كسانيكه قبل از تاريخ تصويب لايحه قانوني مذكور مرتكب بزهي شده اند جز در مواردي كه صريحادر قانون مستثني گرديده مشمول عفو عمومي ميباشند ونظر به اينكه وقتي متهمي كه مورد تعقيب قرار گرفته يا محكوم گرديده از عفو عمومي استفاده ميكند منطقا متهمي كه مورد تعقيب واقع نشده است نيز مشمول عفو عمومي خواهد بود . بنابر اين هر گاه بزهي قبل از تاريخ تصويب لايحه قانوني عفو عمومي متهمان و محكومان جزايي واقع شده وتعقيب مرتكب بعد از تاريخ مذكور در مراجع قضايي بعمل آمده باشد در صورتيكه موضوع اتهام از موارد مستثني در قانون نباشد مشمول عفو عمومي شمرده ميشود و راي شعبه دوم ديوانعالي كشور كه بر مبناي اين نظر صادر گرديده صحيح و موجه تشخيص ميگردد اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 در موارد مشابه براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 10537 - 14/2/1360

راي شماره : 1460 - 2/12/ 1359

تعليق اجراي مجازات و مقررات تعدد جرم

طبق ماده 10 قانون تعليق اجراي مجازات در صورتيكه اجراي حكم مجازات كسي معلق و قطعي شده باشد و محكوم عليه از تاريخ صدور حكم تعليق در مدتي كه از طرف دادگاه مقرر گرديده مرتكب بزهي شود كه منتهي به محكوميت قطعي موثر او گردد تعليق اجراي مجازات از طرف دادگاه لغو ميشود تا علاوه بر مجازات جرم اخير ، كيفر معلق نيز در بار

ه او اجرا گردد و نظر به اينكه حكم خاص موضوع اين ماده منصرف از موارد تعدد جرم است كه ترتيب آن در صورتيكه اجراي بعضي از محكوميتها معلق شده باشد درماده 16 قانون تعليق اجراي مجازات معين گرديده است لذا مقررات بند ب ماده 32 قانون مجازات عمومي كه ناظر به قواعد مربوط به تعدد جرم است در موارد مشمول ماده 10 قانون تعليق اجراي مجازات قابل اعمال خواهد بود وراي شعبه 12 ديوانعالي كشو ر با توجه به اينكه بزه ثانوي منتهي بصدور حكم محكوميت قطعي و موثر گرديده صحيح و موجه تشخيص ميشود اين راي بموجب ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب 1328 در موارد مشابه براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها لازم الاتباع است

منتشره در روزنامه رسمي شماره 10537 - 14/2/1360

راي شماره : 2 - 29/1/1360 شماره رديف : 60/1

استيفا ضرر و زيان ناشي از جرم ارتكابي متهم صغير از اموال خود وي

مطابق مواد 1216 و 1183 قانون مدني ( در صورتيكه صغير باعث ضرر غير شود خود ضامن و مسيول جبران خسارت است و ولي او بعلت عدم اهليت صغير ، نمايند قانوني او ميباشد) بنابر اين جبران ضرر وزيان ناشي از جرم در دادگاه جز ا بعهده شخص متهم صغير است و محكوم به مالي ، از اموال او استيفا خواهد شد بنابه مراتب مذكور راي شعبه دوم ديوان عالي كشور از نظر توجه مسيوليت جبران خسارت ناشي از جرم به شخص صغير ، صحيح و منط_بق با موازين قانوني است اين راي طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 در موارد مشابه براي

شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 10562 - 14/3/1360

راي شماره : 34 - 3/8/1360 شماره رديف : 60/13

ترك انفاق زن و اولاد واجب النفقه فعل واحد محسوب ومشمول مقررات تعدد جرم نيست و بزه واحد داراي عناوين متعدد مي باشد ( تعدد معنوي )

نظر به اينكه نفقه زن و اولاد واجب النفقه كه زندگي مشترك دارند معمولا يكجا و بدون تفكيك سهم هريك از آنان پرداخته ميشود ترك انفاق زن و فرزند از ناحيه شوهر در چنين حالت ترك فعل واحد محسوب و مستلزم رعايت ماده 31 قانون مجازات عمومي است و آثار و نتايح متعدد فعل واحد موجب اعمال مقررات مربوط به تعدد جرم نخواهد بود فلذا راي شعبه دوم ديوان عالي كشور كه بر مبناي اين نظر صادر شده صحيح و منطبق با موازين قانوني است اين راي بموجب ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب سال 1328 در موارد مشابه براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 10735 - 12/11/1360

راي شماره : 35 - 10/9/1360 شماره رديف : 60/21

تعدد جرايم ارتكابي اطفال موجب تشديد مجازات آنها نميشود ولي مجازات هر يك از جرايم ارتكابي جداگانه تعيين و اعمال خواهد شد .

نظر به اينكه بند 1 ماده 32 قانون مجازات عمومي صرفا اعمال مقررات مربوط به تكرار و تعدد جرم را از لحاظ تشديد كيفر درباره اطفال بزهكار منع كرده و تسري به تعيين كيفر متعدد براي جرايم مختلف ندارد لذا تعيين مجازات قانوني براي هر يك از جرايم متعدد اطفال بدون رعايت تشديد كيفر و

بموقع اجرا گذاردن مجازات قطعي شده اشد ، موافق موازين قانوني تشخيص و راي شعبه هشتم ديوان عالي كشور كه براين اساس صدور يافته صحيح است . اين راي بموجب ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 10756 - 7/11/1360

راي شماره : 39 - 12/11/1360 شماره رديف : 60/28

ضبط يا استرداد و سايل صيد و شكار به متهم حسب مورد با توجه به اوضاع و احوال خاص قضيه

نظر به اينكه قانونگذار بموجب مواد 10 – 11 - 12- 13 قانون شكار و صيد مصوب سال 1346 ارتكاب اعمالي از قبيل شكار و صيد در فصول وساعات ممنوعه و باوسايل و طريق ممنوعه و شكاركردن بدون پروانه و آلوده كردن آبها به موادي كه آبزيان را نابود كند و صيد– و يا از بين بردن حيوانات قابل شكار با استفاده از مواد منفجره و جز اينها را جرم شناخته است و بموجب ماده 14 همين قانون در باره وسايل شكار ، حكم خاص به اين بيان انشا كرده است : ( وسايل شكار و صيد از قبيل تفنگ و فشنگ و نور افكن و تور و قلاب ماهيگيري و امثال آن كه مرتكبين اعمال مذكور در موارد 10 – 11 - 12 – 13 همراه دارند ، ضبط و فورابا گزارش امر تحويل مقامات صالحه ميشود و اين وسايل تا خاتمه رسيدگي و صدور حكم قطعي زير نظر سازمان نگهداري خواهد شد . دادگاه ضمن صدور حكم نسبت به اموال مذبور تعيين تكليف ميكند ) مستفاد از قسمت اخير ماده مزبور اينست كه دادگاه

در صورت صدور حكم ، مجازات متهم بر طبق مواد ياد شده در مورد وسايل صيد و شكار با عنايت به نحو ه عمل ارتكابي و نوع وسيله اي كه بكار رفته و كيفيت و كميت صيد و سابقه متهم و ساير اوضاع و احوال خاص قضيه با ذكر دليل تصميم مقتضي مبني بر ضبط وسيله شكار و يارد آن به متهم اتخاذ نمايد . اين راي بموجب ماده 3 ملحقه به آيين دادرسي كيفري در موارد مشابه براي دادگاهها لازم ا لاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 10813 - 24/1/1360

راي شمار : 9 - 30/2/1364 شماره رديف : 63/73

جرم تصرف باقهر و غلبه از مصاديق مستثنيات تبصره 2 ماده واحده لايحه قانوني عفو عمومي اصلاحي شهريور ماه 1358 نميباشد .

نظر به اينكه برابر ماده واحده لايحه قانوني عفو عمومي متهمان و محكومان جزايي ، اصلاحي شهريور 1358 كليه كسانيكه تا تاريخ 18/2/1358 در مراجع قضايي مورد تعقيب قرار گرفته اند اعم از اينكه حكم قطعي درباره آنان صادر شده يا نشده باشد به استثناي جرايم و محكوميتهاي موضوع تبصره 2 آن از تعقيب يا مجازات معاف شده اند و باتوجه به اينكه جرم تصرف عدواني عنوان شده در پرونده ( تصرف باقهر و غلبه موضوع ماده 268 قانون مجازات عمومي ) از مصاديق مستثنيات تبصره 2 يادشده نميباشد . بنابر اين مورد مشمول ماده واحده مذكور بوده و قسمت اخير راي شعبه 16 كيفري 2 اهواز در قسمتي كه جرم تصرف عدواني ارتكابي در تاريخ 12/11/57 متهمان را م_شمول لايحه يادشده دانسته منطبق با موازين قانوني تشخيص ميشود . راي ص____ادره طبق ماده

3 اضافه شده به قانون آيين دادرس___ي كيفري مصوب 1337 در موارد مشابه براي دادگاهها لازم الاتباع است ،

منتشره در روزنامه رسمي شماره 11776 - 13/5/1364

راي شماره : 45 – 25/10/1365 شماره رديف : 64 /58

ماده 6 قانون راجع به مجازات اسلامي منصرف از قوانين و احكام الهي است .

ماده 6 قانون مجازات اسلامي مصوب مهر ماه 1361 كه مجازات و اقدامات تاميني و تربيتي را بر طبق قانوني قرار داده كه قبل از وقوع جرم وضع شده باشد منصرف از قوانين و احكام الهي از جمله راجع به قصاص ميباشد كه از صدر اسلام تشريع شده اند بنابر اين راي شعبه چهاردهم ديوان عالي كشور كه حسب درخواست اوليا دم و به حكم آيه شريفه ( ولكم في القصاص حيات يا اولي الا لباب ) بر اين مبنا به قصاص صادر گرديده صحيح تشخيص و اين راي بر طبق ماده واحده قانون و حدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 12290 - 21/2/1366

راي شماره : 584 - 13/7/1372 شماره رديف : 1631 / ه_

غير قابل اعمال بودن ماده 48 اصلاحي قانون مجازات عمومي سال 1352 نسبت به تعقيب جزايي متخلفين از پيمانهاي ارزي و عدم وجود مهلت براي طر ح شكايت عليه اينها

ماده 48 اصلاحي قانون مجازات عمومي خردا د ماه 1352 با اصلاحاتي كه بعد از انقلاب اسلامي ايران در قوانين كيفري بعمل آمده نسبت به تعقيب جزايي متخلفين از پيمانهاي ارزي قابل اعمال نيست و در قانون راجع به معاملات ارزي مصوب 1336 هم برا ي

تعقيب كيفر ي متخلفين از مادتين 5 و 7 قانون مرقوم ، مهلت يا مدتي معين نشده بنابر اين راي شعبه دوازدهم ديوانعالي كشور كه تعقيب جزايي متخلفين از پيمانهاي ارزي را بدون رعايت مهلت ، قابل رسيدگي دانسته صحيح و منطبق باموازين قانوني است اين راي برطبق ماده واحده قانون مربو ط به وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 4180 - 20/8/1372

راي شماره : 590 - 5/11/1372 شماره رديف 72/24

تعيين مجازاتهاي بازدارنده مندرج در ماده 17 قانون مجازات اسلامي در خصوص مجرمين جرايم عمدي از باب تتميم مجازات وبه استناد ماده 19 همان قانون

مجازاتهاي بازدارنده مذكور در ماده 17 قانون مجازات اسلامي مصوب 8/5/1370 به ضرورت حفظ نظم و مصلحت اجتماعي درباره كساني اعمال ميشود كه مرتكب جرم عمدي شده و تعيين مجازات تعزيري ومقرر در قانون براي تنبيه و تنبه مرتكب كافي نباشد كه در اين صورت دادگاه ميتواند بر طبق ماده 19 قانون مجازات اسلامي ، مجازات بازدارند ه را هم بعنوان تتم_يم مجازات در حكم خود قيد نمايد و تعيين حداكثر مجازات تعزيري مانع تعيين مجازات بازدارنده نميباشد بنابر اين راي شعبه 12 ديوانعالي كشور كه نتيجتا با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص و اين راي برطبق ماده واحده قانون وحد ت رويه قضايي مصوب تير ماه 1328 براي دادگاهها و شعب ديوانعالي كشور در موارد مشابه لازم الاتباع است1

راي شماره : 616 - 6/3/1376 شماره رديف : 76/5

ماده 11 قانون مجازات اسلامي در مورد قانون صادرات و واردات كشور كه سالانه وبراي مدت

معين وضع ميشود قابل اعمال نيست .

بموجب ماده 5 قانون راجع به واگذاري معاملات ارزي به بانك ملي ايران مصوب اسفند ماه سال 1336 و تبصره يك آن صادر كنندگان كالا بايستي در موقع صدور متعهد شوند كه ارز حاصل از صادرات خود را به ايران انتقال داده و به بانكهاي مجاز دولتي بفروشند ومطابق ماده 7 قانون مذكور متخلف از مفاد پيمان كه اصطلاحا پيمان ياتعهد ارزي ناميده ميشود جرم محسوب ميگردد . و ماده 13 قانون مقررات صادرات و واردات مصوب سال 1372 كه صادر كنندگان كالا ( به استثناي نفت خام و فراورده هاي پايين دستي آن را از تعهد ارزي معاف نموده ، بمعناي جرم ندانستن عمل و يا تخفيف در مجازات مقرره نيست تا مشمول ماده 11 قانون مجازات اسلامي گرديده از مجازات معاف شود بلكه صرفاناظر به عدم انعقاد پيمان ارزي در همان سال 1372 ميباشد بخصوص كه ماده اخير الذكر عدم اعمال مفاد آنرا در مورد قوانين كه براي مدت معين و موارد خاص وضع گرديده بصراحت قيد كرده است عليهذا راي شعبه 22 دادگاه تجديد نظر استان تهران كه متضمن نقض حكم برايت متخلف از تعهد ارزي و محكوميت وي ميباشد نتيجتا صحيح ومنطبق با موازين قانوني تشخيص ميشود. اين راي كه باستناد ماده 3 اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب سال 1337 صادر گرديده براي كليه دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است 2 .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 14293 - 14/1/1373

راي شماره : 631 - 24/1/1378 شماره رديف 77/5

دادگاه صالح به صدور حكم تصحيحي در صورتيكه متهم داراي محكوميتهاي كيفري ديگري هم باشدو

پس از صدور حكم معلوم گردد .

بامستفاد از ماده 47 قانون مجازات اسلامي كه هرگاه بعد از صدور حكم معلو م شود محكوم عليه داراي محكوميتهاي كيفري ديگري نيز بوده كه در موقع انشا راي مورد توجه قرار نگرفته است بمنظور اعمال و اجراي مقررات مربوط به تعدد جرم ، در صورت مختلف بودن مجازاتها ، دادگاه صادر كننده حكم اشد و در صورت تساوي مجازاتها ، دادگاهي كه آخرين حكم را صادر كرده بايستي مبادرت به اصدار حكم تصحيحي نمايد . عليهذا راي شعبه 28 ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح ومنطبق با روح قوانين و اصول و موازين قانوني تشخيص و به اكثريت آرا تاييد ميگردد . اين راي بموجب ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب تيرماه 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها درموارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 15832 - 14/4/1378

راي شماره : 635 - 8/4/1378 شماره رديف : 77/40

شروع بجرم در سرقت فقط در موارد 651 الي 654 قانون مجازات اسلامي مصداق دارد و شامل ساير سرقتها از جمله مو ضوع ماده 656 همان قانون نميشود .

بصراحت ماده 41 قانون مجازات اسلامي ، شروع بجرم در صورتي جرم وقابل مجازات است كه در قانون پيش بيني و به آن اشاره شده باشد ودر فصل مربوط به سرقت و ربودن مال غير فقط شروع به سرقتهاي موضوع مواد 651 الي 654 جرم شناخته شده است ودر غيرموارد مذكور از جمله ماده 656 قانون مزبور به جهت عدم تصريح در قانون ، جرم نبوده وقابل مجازات نميباشد مگر آنكه عمل انجام شده

جرم باشد كه در اينصورت منحصرا به مجازات همان عمل محكوم خواهد شد . بنابه مراتب راي شعبه 12 دادگاه عمومي تهران در حدي كه با اين نظر مطابقت دارد موافق موازين قانوني تشخيص ميگردد اين راي به استناد ماده 3 اضافه شده به مواد قانون آيين دادرسي كيفري مصوب سال 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 15889 - 22/6/1378

راي شماره : 654 - 10/7/ 1380

كسر مدت باز داشت قبلي محكوم عليه از محكوميت به جزاي نقدي واحتساب وتبديل آن به جزاي نقدي قانوني است .

بموجب تبصره ماده 18 قانون مجازات اسلامي دادگاه مكلف است كه ايام بازداشت قبلي محكوم عليه در پرونده مورد حكم را از مجازاتهاي تعزيري وياباز دارنده كسر نمايد و چون حبس و جزاي نقدي ، هر دو يك نوع و از مجازاتهاي تعزيري و بازدارنده ميباشند و عدم محاسبه و مرعي نداشتن ايام بازداشت قبلي برخلاف حقوق وآزاديهاي فردي است عليهذا به حكم تبصره مذكور ،كسر مدت بازداشت ازمحكوميت به جزاي نقدي واحتساب وتبديل آن به جزاي نقدي قانوني است . بنابر اين راي شعبه دوم دادگاه نظامي يك فارس بشماره 591 – 3/11/78 كه با اين نظر مطابقت دارد به اكثريت آرا اعضا هييت عمومي ديوان عالي كشور صحيح ومنطبق با موازين قانوني و شرعي تشخيص ميگردد . اين راي به استناد ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي وانقلاب در امور كيفري مصوب 1378 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

امور كيفري و وكالت

راي شماره : 3976 - 25/10/1335

مداخله وكيل در دادرسي اعم است

از اينكه اين دخالت با حضور وي يا تقديم لايحه صورت گرفته باشد .

چون طبق شق 4 ماده 3 قانون اصلاح بعضي از مواد آيين دادرسي كيفري مصوب سال 1328 يكي از مواردي كه احكام صادره در امور جنحه در مرحله بدوي و پژوهشي غير قابل اعتراض شناخته شده در صورتي است كه دادرسي با دخالت وكيل متهم انجام مي گيرد و اعم است از اينكه ا ين دخالت بوسيله حضور و يا تقديم لايحه براي دادرسي صورت گرفته باشد بنابر اين راي شعبه نهم ديوان عالي كشور صحيح بنظر ميرسد .

راي شماره : 15 - 28/6/ 1363 شماره رديف : 62/71

حضور وكيل تسخيري در صورت عدم معرفي وكيل توسط متهم در مواردي كه مجازات اصلي جرم ارتكابي اعدام يا حبس ابد ميباشد ، ضروري است .

نظر به اينكه در اصل 35 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران براي حق استفاده از وكيل ،اهميت خاصي منظور گرديده است و از طرفي با توجه به ماده 9 قانون تشكيل محاكم جنايي و مستنبط از مقررات تبصره 2 ماده 7 و ماده 12 لايحه قانوني تشكيل دادگاههاي عمومي مصوب 20 شهريور 1358 و اصلاحيه هاي بعدي آن به لحاظ بخشنامه مورخ 17/7/61 شوراي نگهبان داراي اعتبار قانوني است ، مداخله وكيل تسخيري در صورتيكه متهم شخصا وكيل تعيين نكرده باشد .در محاكم كيفري و در موردي كه مجازات اصلي آن جرم اعدام يا حبس ابد باشد ضروري است .

بنابر اين راي شعبه 16 ديوان عالي كشور كه در خصوص مورد براساس اين نظر صادر شده قانوني و موجه تشخيص ميگردد . اين راي برطبق ماده واحده قانون مربوط

به وحدت رويه قضايي مصوب سال 1328 ( درموارد مشابه براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها لازم الاتباع است ) .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 11570 - 24/8/1363

آراي شماره : 501 - 20/1/1366 شماره رديف 65/119

لزوم تعيين وكيل تسخيري براي متهم در مواردي كه قانون الزام نموده است .

نظر به عموم و اطلاق ماده 284 قانون اصلاح موادي از قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1361 كه حكم بدوي را در سه مورد قابل تجديد نظر و نقض شناخته چنانچه وقوع بزه و مراتب رسيدگي قبل از راي وحدت رويه شماره 15 - 28/6/1363 هييت عمومي ديوان عالي كشور بوده ولي انشاء راي بعد از راي ) وحدت رويه (مذكور و بدون دخالت وكليل باشد مقررات ماده 284 قانون فوق الاشعار قابل اعمال است بنابر اين راي شعبه 12 ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح ومطابق با قانون تشخيص ميشود . اين راي به موجب ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب سال 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 12314 - 19/3/1366

راي شماره : 598 - 12/2/1374 شماره رديف 73/74

در مواردي كه براي متهم وكيل تسخيري تعيين شده ، مدت اعتراض به حكم ، از تاريخ ابلاغ به وكيل مذكور ، احتساب ميشود .

چون به صراحت قسمت اخير ماده 12 قانون تشكيل محاكم جنايي در مواردي كه رييس دادگاه در اجراي ماده 9 قانون مرقوع براي متهم ، وكيل تسخيري ، تعيين مينمايد مدت اعتراض ، در هر حال اعم از اينكه متهم بعدا وكيل ديگري تعيين كند

يا نه ،از همان تاريخ ابلاغ به وكيل تسخيري حق تجديد نظر خواهي ، قايل شده است لذا بنظر اكثريت اعضا هييت عموي ديوانعالي كشور راي شعبه چهارم ديوان كه متضمن اين معنا ست صحيح تشخيص ميگردد اين راي مطابق با ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب تير ماه 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است

منتشره در روزنامه رسمي شماره 14668 - 25/4/1374

آراي مربوط به حل اختلاف كيفري

آراي شماره : 2598 – 27/7/1330

صلاحيت ديوان كيفر كاركنان دولت ،منحصر به موضوع اختلاس و ارتشا وكلاهبرداري است.

نظر به اينكه ماده اول از قانون 2 مرداد ماه 1328 صلاحيت ديوان كيفر را محدود و منحصر به جرايم اختلاس و ارتشا و كلاهبرداري نموده و با توجه به اصل كلي كه مرجع صلاحيت دار در رسيدگي ، دادگاههاي عمومي دادگستري است مگر آنچه صريحا استثنا شده باشد ودر مورد ترديد و ا ختلاف نظر نميتوان از اصل كلي عدول كرد. بنابر اين در اين موارد از معني اخص و خصوص ( اختلاس ) نميتوان تجاوز نمود . لذا نظر شعبه نهم ديوان عالي كشور مبني بر عدم صلاحيت ديوان كيفر براي رسيدگي به جرايم مذكور در ماده 153 قانون مجازات عمومي تاييد ميشود .

راي شماره : 3498 - 5/9/1335

صلاحيت محاكم دادگستري در مورد جرايم عمومي افسران و افراد ژاندارم

نظر به اينكه قيد كلمه امنيه در ماده 91 قانون دادرسي و كيفر ارتش در موقعي بوده كه سازمان ژاندارمري تابع وزارت جنگ بوده و فعلا به موجب ماده سوم قانون اصلاح قانون بودجه كل كشور سال 1320 سازمان مزبور ضميمه وزارت كشور گرديده و

بهمين جهت در قانون رسيدگي به جرايم عمومي افسران و افراد ارتش در دادگاههاي عمومي مصوب 1322 ذكري از امنيه يا ژاندارم نشده و اينكه بموجب ماده 19 قانون آيين دادرسي كيفري افسران و افراد ژاندارم از ضابطين دادگستري مي باشند بنابر اين رسيدگي به جرايم عمومي مستخدمين مذكور در صلاحيت دادگاههاي دادگستري است .

راي شماره : 3837 – 10/10/1335

در صورت امتناع دادرس ، رسيدگي با نزديكترين دادگاه با رعايت تشكيلات وزارت دادگستري و حوزه بندي قضايي است .

علاوه از اينكه اصولا رسيدگي به جرايم بايد در دادگاهي باشد كه جرم در حوزه آن واقع شده است و يا وقوع جرم در حوزه قضايي استان 5 ، رسيدگي به آن در دادگاه شهرستان بروجرد كه جز حوزه قضايي استان ششم است مستند قانوني ندارد و اساسا همانطور كه شعبه 8 ديوان كشور استدلال نموده و ا ز مدلول ماده 214 قانون آيين دادرسي مدني كه بشرح زير است : ( درصورت امتناع دادرس ، رسيدگي به شعبه ديگر همان دادگاه و الا به دادرس علي البدل ارجاع ميشود) استنباط ميشود منظور قانونگذار ،نزديكترين دادگاه در هر مورد با رعايت تشكيلات وزارت دادگستري و حوزه بندي قضايي آن دادگاه ميباشد .

راي شماره: 38415 - 11/10/1335

پرونده هاي مشمول قانون مربوط به تشكيل ديوان كيفر كه در دادگاههاي كيفري جريان دارد بايد در ديوان كيفر رسيدگي شود نه دادگاههاي كيفر ي دادگستري

مستنفاد از ماده 5 لايحه قانوني مربوط به تشكيل ديوان كيفر كاركنان دولت مصوب سال 19/2/1334 آنست كه در تاريخ تصويب قانون مرقوم ، آن قسمت از پرونده هايي كه مشمول مقررات قانون موصوف است و در

دادگاههاي كيفري جريان دارد در ديوان كيفر متمركز شده و مورد رسيدگي قرار گيرد و جمله ( بصدور حكم منجر نشده باشد ) كه در ماده مذكور ذكر شده ، رفع دخل بوده تا تصور نشود كه احكام صادره از دادگاههاي جنايي كه مشمول مقررات قانوني ديوان كيفر بوده و در دادگاه جنايي ، منتهي به صدور حكم شده غير قانوني هستند و در غير اينصورت يعني پس از صدور حكم محلي براي رسيدگي در ديوان كيفر باقي نخواهد ماند و قانونگذار نظري به صدور حكم منقوض نداشته و بدين لحاظ در نظر اكثريت هييت عمومي ديوان عالي كشور در اين مورد هم باز رسيدگي در صلاحيت ديوان كيفر ميباشد.

منتشره در روزنامه رسمي شماره 10194 - 8/2/1355

راي شماره : 3703 - 6/7/1337

رسيدگي به اتهام حمله و مقاومت اشخاص عادي نسبت به مامورين دولتي در محاكم عمومي صورت مي گيرد .

چون از ماده 335 قانون دادرسي و كيفر ارتش و مواد قبل و بعد آن معلوم است كه ماده مزبور ناظر به ( حمله ومقاومت نظامي در مقابل مامورين مسلح دولتي ) ميباشد نه ( حمله و مقاومت نظامي در مقابل اشخاص عادي ) كه در ماده 160 قانون مجازات عمومي پيش بيني شده است بنابر اين راي شعب نهم ديوانعالي كشور از اين جهت صحيح است .

راي شماره 33 – 30/3/1352 شماره رديف : 52

انتزاع محل وقوع بزه از حوزه قضايي دادگاهي كه در حال رسيدگي است موجب نفي صلاحيت از آن دادگاه نمي باشد .

با توجه به ماده 201 قانون آيين دادرسي كيفري كه به موجب آن براي اختلافاتي كه در مسيله صلاحيت

فيمابين محاكم حاصل ميشود موافق مواد قانون محاكمات حقوقي عمل ميشود و التفات به ماده 46 قانون آيين دادرسي مدني انتزاع محل وقوع بزه از حوزه قضايي دادگاهي كه در حال رسيدگي است موجب نفي صلاحيت از آن دادگاه نمي باشد . اين راي طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 8306 – 3/5/1352

راي شماره : 10 - 23 /3/1362 شماره رديف : 62/9

با فراغت دادگاه كيفري دررسيدگي به امر جزايي ، طرح مجدد مطالبه ضرر وزيان ناشي از جرم در همان دادگاه مجوزي نداشته و مدعي خصوصي بايد به محكمه صالحه حقوقي ( با تقديم دادخواست ) مراجعه نمايد.

صرف نظر از اينكه ادعاي خسارت مدعيان خصوصي اعم است از ديه شرعي موردنظر قانونگذار و ضرر و زيان ناشي از جرم ، چون بافرض ديه بودن آن باقطعيت حكم دادگاه كيفري و فراغت مرجع مزبور در امر جزايي ، طرح مجدد مطالبه ديه دردادگاه كيفري مجوزي ندارد واز طرف ديگر با مشروع تلقي نشدن حكم جزايي سابق الصدور، محكمه حقوق نميتواند آنرا ملاك صدور قرار عدم صلاحيت خود قرار دهد بلكه بايد باتوجه به مقررات حاكم موجود و منظور داشتن تمام جهات قضيه درماهيت امر بيان عقيده نمايد ازاين حيث راي شعبه ديوان عالي كشوركه در ما نحن فيه بصلاحيت محاكم حقوقي اظهار نظر نموده صحيح و موجه تشخيص ميشود اين راي به موجب ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها درموارد مشابه لازم الاتباع است.

منتشره

در روزنامه رسمي شماره 11192 - 9/5/1362

راي شماره: 12 – 13/4/1362 شماره رديف : 62/13

شكستگي استخوان و دادگاه صالح به رسيدگي كه كيفري يك ميباشد .

مستفاد از اطلاق و عموم مواد 55 و 56 قانون حدود و قصاص و مقررات آن مصوب 1361 ، شكستن استخوان يكي از انواع جرح عضو و موجب قصاص است ونيز با توجه به عموم ماده 198 قانون اصلاح موادي از قانون آيين دادرسي كيفري مصوب همان سال و تبصره هاي ذيل آن رسيدگي به جرايمي كه كيفر آنها از باب قصاص باشد درصلاحيت دادگاههاي كيفري 1 است فلذا راي شعبه 12 ديوان عالي كشور در اين زمينه صحيحا صادر گرديده و مطابق با موازين قانوني است و به اكثريت آرا تاييد ميشود .

تذكر : نسبت به اين راي از ناحيه رياست شعبه دوم ديوانعالي كشور آيه الله مرعشي شوشتري ايراد وارد شد كه متن ايراد در روزنامه رسمي شماره 11509 - 11/6/1363 درج گرديد و نهايتا موضوع در هييت عمومي ديوانعالي كشور مطرح و راي شماره 12 اصلاح كه اصلاحيه آن بشماره 13 – 6/4/1363 بشرح ذيل صادر گرديده است :

راي شماره 13 - 6/4/ 1363 اصلاحيه راي شماره 12 - 13/4/ 62

شماره رديف : 62/68

هرچند در شكستگي استخوان اجراي قصاص بعلت اينكه ممكن است موجب تلف جاني و يا زياده از اندازه جنايت گردد ( تعزير به نفس يا عضو ) امكان پذير نيست و طبق ماده 63 قانون حدود و قصاص مصوب سال 1361 در چنين مواردي قصاص به ديه تبديل ميشود اما با توجه به مدلول همين ماده چون حكم اصلي بر حسب قانون قصاص

بوده كه به ديه تبديل مي گردد . بنابر اين آن قسمت از راي وحدت رويه شماره 12 – 13/4/1362 هييت عمومي ديوانعالي كشور كه صرفا مشعر است بر صلاحيت دادگاه كيفري 1 در رسيدگي به جرايم شكستن استخوان با توجه به ماده 198 قانون اصلاح موادي از قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1361 صرفنظر از استدلال مندرج در آن به اكثريت آرا تاييد و اضافه ميشود منظور از راي قبلي هم فقط صلاحيت دادگاه كيفري 1 در رسيدگي به جرايم شكستن استخوان بوده است اين راي اصلاحي طبق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب تير ماه 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 11509 - 11/6/63

راي شماره : 25 - 5/11/1362

به جرايم داخل در صلاحيت ديوان كيفر كاركنان دولت بايد در دادگاههاي جزايي مركز استان رسيدگي بعمل آيد

نظر به اينكه برابر تبصره ذيل ماده 8 لايحه قانوني تشكيل دادگاههاي عمومي مصوب 20/6/58 به جرايم داخل در صلاحيت ديوان كيفر كاركنان دولت بايد در دادگاههاي جزايي مركز استان رسيدگي بعمل آيد ونظر به اينكه حسب جمله اضافه شده به ماده 1 مرقوم ، دادسراي عمومي در معيت دادگاه عمومي ( كه با تصويب قانون اصلاح موادي از قانون آيين دادرسي كيفري دادگاههاي كيفري 1و2 جانشين آن شده ) انجام وظيفه مي نمايد بنا عليهذا رسيدگي به موضوع در صلاحيت دادگاه كيفري مركز استان فارس ( شيراز ) بوده و راي شعبه 11 ديوان عالي كشور در اين زمينه منطبق با موازين قانوني است و با اكثريت آرا تاييد مي گردد .

اين راي به موجب ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 11372 - 17/12/1362

راي شماره : 14 – 13 /4/1363

حدود صلاحيت دادگاه كيفري 1 در امر قصاص معلوم است و هر عملي كه موجب قصاص باشد موجد صلاحيت براي دادگاه مزبور نيست .

طبق بند ب ماده 198 قانون اصلاح موادي ا ز قانون آيين دادرسي كيفري ، دادگاههاي كيفري 1 در موارد خاصي از قصاص ، صالح به رسيدگي ميباشند . تمام مواردي كه كيفر عمل قصاص باشد به دادگاههاي مذكور ارتباط پيدا نميكند و راي شماره 12 – 13/4/1362 هييت عمومي ديوانعالي كشور تنها در مورد شكستگي استخوان بوده و جراحتهاي ساده و لو آنكه مجازات آنها قانونا قصاص باشد خارج از شمول راي مذكور است . لذا راي شعبه بيستم ديوانعالي كشور از اين جهت صحيح است . اين راي بموجب ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 11509 - 11/6/1363

راي شماره: 17 – 11/7/1363 شماره رديف : 63/2

صلاحيت دادگاههاي انقلاب در امر قاچاق اسلحه و حمل و نگهداري آن

با توجه به صراحت ماده 45 قانون مجازات مرتكبين قاچاق ، ( مقصود از قاچاق اسلحه وارد كردن به مملكت و يا صادر كردن از آن ، يا خريد و فروش و يا حمل و نقل و يا مخفي كردن و يا نگهداشتن آنست در داخل مملكت ). چون اخفا و نگهداري اسلحه

غير مجاز ، نيز از موارد جرم قاچاق مورد نظر قانونگذار احصا شده است و نيز با عنايت به بند 3 ماده واحده قانون حدود صلاحيت دادسراها و دادگاههاي انقلاب مصوب 11/2/1362 رسيدگي به كليه جرايم مربوط به مواد مخدر و قاچاق در صلاحيت دادگاههاي انقلاب قرار داده شده است از اين جهات راي شعبه 12 ديوان عالي كشور كه براساس اين نظر صادر شده موجه و قانوني بوده و تاييد ميشود. اين راي طبق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب سال 1328 در موارد مشابه براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 11608 - 11/10/1363

راي شماره :22 - 30/7/1363 شماره رديف : 63/12

مرجع حل اختلاف در صلاحيت رسيدگي بين دو مرجع هم سطح با دادگاهي است كه از حيث درجه در مرتبه بالا تر قرار دارد .

طبق اصول كلي و مستنبط از ماده 32 لايحه قانوني تشكيل دادگاههاي عمومي مصوب 1358 ومواد 49 تا 52 قانون آيين دادرسي مدني ، حل اختلاف در صلاحيت رسيدگي بين دو مرجع هم سطح با دادگاهي است كه از حيث درجه در مرتبه بالاتر قرار دارد و با توجه به اينكه دادسراي عمومي و دادسراي انقلاب از حيث درجه مساوي هستند وقتي جرايمي كه رسيدگي به آنها در صلاحيت دادگاه انقلاب شمرده شده بعضا واجد اهميت بيشتري از جرايم مورد رسيدگي در دادگاه كيفري 2 مي باشد . بنابر اين ارجاع حل اختلاف بين داد سراي عمومي و انقلاب به دادگاه كيفري 2 ، موجه بنظر نمي رسد و تشخيص صلاحيت مرجع قضايي در رسيدگي به موضوع

با ديوان عالي كشور است و راي شعبه 11 ديوان عالي كشور كه برهمين مبنا صادر گرديده صحيح ومنطبق با موازين قضايي است . اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 11592 – 22/9/1363

راي شماره : 44 - 10/10/1363 شماره رديف : 63/43

احكام دادگاهها در خصوص محكوميت به حبس تعزيري كمتر از ده سال در مورد قتل غير عمد كه منتهي به گذشت اوليا دم مقتول شده ، قطعي است .

نظربه اينكه كيفرهاي ديه و حبس مقرر در ماده 149 قانون تعزيرات با عنايت به مقررات حاكم موجود ، به لحاظ لزوم موقوف شدن تعقيب مجرم با گذشت شاكي در خصوص ديه و قابل گذشت نبودن آن در مورد كيفر حبس ، مجازاتهاي مستقل و منفك از هم بنظر مي رسند و از طرفي با توجه به صراحت مادتين 198 و 287 قانون اصلاح موادي از قانون آيين دادرس كيفري ، حبسهاي كمتر از ده سال قطعي است لذا راي شعبه 16 ديوانعالي كشور كه بر اين مبنا صادر شده قانوني و صحيح تشخيص ميشود . اين راي طبق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب سال 1328 درموارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره درروزنامه رسمي شماره 11650 – 1/12/1363

راي شماره: 6 - 23/3/1364 شماره رديف : 63/ 71

صلاحيت محاكم كيفري 1و2 درمورد جرايم اطفال

نظر به اينكه به موجب ماده 194 قانون اصلاح موادي از قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1361 دادگاههاي كيفري به دادگاههاي كيفري 1و2 تقسيم شده اند و

طبق ماده 193 قانون مزبور رسيدگي به جرايم اشخاص به ترتيب مقرر در قانون ياد شده و در صلاحيت دادگاههاي مزبور است و مستفاد از مواد 198 و 217 قانون مزبور ، ملاك صلاحيت هر يك از دادگاههاي مرقوم ، كيفر قانوني پيش بيني شده براي جرم ارتكابي ، قطع نظر از خصوصيت و وضعيت متهمين ميباشد وماده 26 قانون راجع به مجازات اسلامي مصوب مهر ماه 1361 مبني بر مبري بودن اطفال از مسئوليت كيفري در صورت ارتكاب جرم به معناي صلاحيت انحصاري دادگاه كيفري 2 در رسيدگي به كليه اتهامات انتسابي به اشخاصي كه طفل معرفي مي شوند نيست فلذا در مواردي كه جرايم ارتكابي اطفال ( كسيكه به حد بلوغ شرعي نرسيده ) از جمله جرايم موضوع ماده 198 قانون اصلاح موادي از قانون آيين دادرسي كيفري و تبصره 1 آن باشد رسيدگي به آن در صلاحيت دادگاه كيفري 1 است در غير اينصورت دادگاه كيفري 2 صالح به رسيدگي است و راي شعبه 11 ديوانعالي كشور كه متضمن همين معني است مطابق موازين تشخيص ميگردد .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 11766 - 31/4/1364

راي شماره : 26 – 5/9/1364 شماره رديف 64 /94

در مورد جرم فحاشي ، شاكي ميتواند به بازپرس يا جانشين او شكايت نمايد و صلاحيت دادگاه كيفري 2 در رسيدگي به اين موضوع بمعناي نفي صلاحيت دادسرا نمي باشد .

نظر به اينكه برابر ماده 192 قانون اصلاح موادي از قانون آيين دادرسي كيفري و ماده 7 قانون راج__ع به مجازات اس__لامي مصوب 1361 ،جرايم و مجازاتها حسب نوع آنها به حدود قصاص و ديات و تعزيرات تقسيم شده اند

نه خلاف و جنجه و جنايت مندرج در قانون مجازات عمومي سابق و مجازات توهين به افرا د در ماده 86 قانون تعزيرات ، شلاق تعيين گرديده است و ماده 217 قانون صدر الا شعار كه در مقا م تعيين حدود صلاحيت دادگاههاي كيفري 2 در مقابل دادگاه كيفري 1 ، فحاشي را در صلاحيت دادگاه كيفري 2 دانسته است . به معناي نفي صلاحيت بازپرس يا جانشين او در رسيدگي به شكايت مزبور در حدود وظايف قانوني آنها نمي باشد بنابر اين رسيدگي به اهانت و فحاشي در داد سرا چنانچه شاكي راسا به دادسرا شكايت نمايد و اظهار نظر مقتضي بر موقوفي يا منع تعقيب يا مجرميت تكليف قانوني قضات دادسرا است و راي شعبه 22 دادگاه كيفري 2 تبريز كه نتيجتا بر همين مبنا صادر شده منطبق با موازين قانوني تشخيص مي شود .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 11925 - 13/11/1364

راي شماره : 36 - 20/9/1365 شماره رديف 65 /85

صلاحيت دادگاه انقلاب در رسيدگي به جرم گرانفروشي .

بند 6 ماده واحده قانون صلاحيت دادسراها و دادگاههاي انقلاب مصوب سال 1362 ناظر به دو جرم مستقل مي باشد كه عبارتست از جرم گرانفروشي و جرم احتكار ارزاق عمومي و رسيدگي به جرم گرانفروشي علي الاطلاق در صلاحيت دادگاههاي انقلاب است بنابراين راي شعبه هفتم ديوانعالي كشور كه براساس اين نظر صادر شده صحيح تشخيص ميگردد . اين راي طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لاز م الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 12253 – 28/12/1365

راي شماره :46 – 25/10/1365

شماره رديف 65 / 97

مرجع حل اختلاف بين 2 دادگاه شهرستانهاي واقع در يك حوزه استان كه به امر كيفر ي رسيدگي نمايند دادگاه كيفري 1 مركز همان استان است .

مرجع حل اختلاف در صلاحيت بين دو دادگاه شهرستانهاي يك استان اعم از اينكه بالاصاله يا به قايم مقامي نسبت به امر كيفري رسيدگي نمايند با توجه به صدر بند 3 ماده 32 لايحه قانوني تشكيل دادگاههاي عمومي مصوب 1358 و بر حسب ترتيب و اولويت ، داد گاه كيفري يك مركز همان استان است فلذا راي شعبه 20 ديوانعالي كشور تا حدي كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص مي شود . اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاههادر موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 12290 - 21/2/1366

راي شماره : 509 - 4/3/1367 شماره رديف 64 / 151

رد وجه يا مال مورد اختلاس بهر ميزاني باشد جزاي نقدي محسوب نبوده وتاثيري در امر صلاحيت ندارد .

مجازات كيفري جرم اختلاس در ماده 57 قانون تعزيرات ، پنج سال حبس معين شده و رد وجه يا مال مورد اختلاس به هر ميزاني كه باشد جراي نقدي يا مجازات محسوب نبوده و در امر صلاحيت دادگاه تاثيري ندارد بنابراين رسيدگي به جرم اختلاس در صلاحيت دادگاه كيفري 2 مي باشد و راي شعبه11 ديوانعالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص ميشود اين راي طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است1 .

راي شماره

:514 - 30/9/1367 شماره رديف 65 / 22

رسيدگي به جرايم متعدد كه اهم آن در صلاحيت دادگاههاي عمومي باشد نافي صلاحيت دادگاه در مورد خاص نيست .

ماده 202 قانون اصلاح موادي از قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1361 ناظر به جرايمي است كه در صلاحيت دادگاههاي كيفري عمومي مي باشد و منصرف از جرايم خاص دادگاه انقلاب اسلامي است بنابر اين راي شعبه 11 ديوان عالي كشور كه اين جرايم را از يكديگر منفك دانسته و برحسب مورد به صلاحيت دادگاههاي كيفري عمومي و دادگاه انق__لاب اسلامي اظهار نظر نموده صحيح تشخيص ميشود2 .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 12619 - 4/4/67

راي شماره : 521 - 9/12/67 شماره رديف : 66/40

جرايمي كه عنوانا در ارتباط با امنيت داخلي جمهوري اسلامي ايران است در صلاحيت دادسراها و دادگاههاي انقلاب است .

جرايم اعلام شده عنوانا در ارتباط با امنيت داخلي جمهوري اسلامي ايران موضوع بند 1 ماده واحده قانون حدود و صلاحيت دادسراها و دادگاههاي انقلاب مصوب 1362 مي باشد كه رسيدگي به آنها در صلاحيت دادسراي انقلاب است بنابر اين راي شماره 823/20 - 29/4/64 شعبه 20 ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص ميشود . اين راي بر طبق ماده واحده رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 12869 - 13/2/68

راي شماره : 533 - 21/12/1368 شماره رديف 68 / 62

رسيدگي به اتهام صدمه وارده منتهي به شكستگي استخوان در صلاحيت محاكم كيفري 2 ميباشد .

رسيدگي به اتهام صدمه بدني وارده منتهي به شكستگي استخوان در صلاحيت دادگاههاي

كيفري 2 ميباشد . مگر در مورد بند ه_ ماده 7 قانون تشكيل دادگاههاي كيفري 1و2 و شعب ديوانعالي كشور مصوب 1368 كه در اين صورت پرونده بايد در دادگاه كيفري 1 رسيدگي شود .بنابراين راي شعبه دوم ديوانعالي كشور در حدي كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص ميشود . اين راي طبق ماده واحده وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است

راي شماره : 535 - 3/7/1369 شماره رديف 69 / 28

رسيدگي به جرايم داخل در صلاحيت دادگاه كيفري 1 در نقاطي كه چنين دادگاهي تشكيل نشده است با نزديكترين دادگاه كيفر ي 1 مي باشد

بر اساس تبصره ذيل ماده 5 قانون تشكيل دادگاههاي كيفري 1و2، در نقاطي كه دادگاه كيفري 1 تشكيل نشده رسيدگي به جرايم داخل در صلاحيت دادگاه كيفري 1 با نزديكترين دادگاه كيفري 1 ميباشد مگر اينكه رييس قوه قضاييه بر مبناي ماده 5 قانون مزبور وبند 1 از اصل 158 قانون اساسي ، قسمتي از حوزه قضايي دادگاه كيفري 1 را منتزع و در اجراي ماده 9 قانون موصوف به دادگاه حقوقي 1 واگذار نمايند بنابر اين راي شعبه 12 ديوانعالي كشور تاحدي كه با اين نظر مطابقت دارد . صحيح تشخيص ميشود . اين راي طبق ماده واحده وحدت رويه قضايي براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است2 .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 13151 - 9/2/69

راي شماره :541 - 4/10/69 شماره رديف 69 /55

ورود دسته جمعي و مسلحانه به منازل مسكوني وارتكاب سرقت با تهديد و ارعاب در صلاحيت دادگاه انقلاب

است

ورود دسته جمعي و مسلح به عنف در موقع شب به منازل مسكوني مردم و سرقت اموال با تهديد و ارعاب و وحشت ، از جرايمي است كه نظم جامعه و امنيت عمومي را مختل مي سازد و رسيدگي به آن برطبق بند 1 ماده واحده قانون مصوب 1362 در صلاحيت دادسرا و دادگاه انقلاب است بنابر اين راي شعبه 20 ديوانعالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص و اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 در موارد مشابه براي شعب ديوانعالي كشور ودادگاهها لازم الاتباع است .

راي شماره : 548 – 7/12/69 شماره رديف 69 /61

صلاحيت دادگاه كيفري 1 در رسيدگي به جرايم عمدي منتهي به نقص عضو

رسيدگي به جرايم عمدي كه به نقص عضو منتهي شود بر طبق بند 7 ماده 7 قانون تشكيل دادگاههاي كيفري 1 و 2 در صلاحيت دادگاه كيفري 1 ميباشد فلذا راي شعبه چهارم ديوانعالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص ميشود .اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 13379 - 14/11/ 1369

راي شماره : 547 - 7/12/1369 شماره رديف : 69/64

تكليف باز پرس محل تحويل كالا به راننده به منظور حمل ، در رسيدگي به شكايت شاكي .

بند 1 ماده 60 قانون آيين دادرسي كيفري شكايت مدعي خصوصي را يكي از جهات شروع به تحقيقات باز پرسي شناخته و ماده 63 قانون مزبور هم به انجام اين امر تاكيد دارد . بنابر اين باز

پرس محلي كه در آنجا كالا براي حمل به مقصد تحويل راننده شده ولي به مقصد نرسيده مكلف ميباشد كه با وصول شكايت مدعي خصوصي ، تحقيقات اوليه را شروع نمايد ادامه دهد تا پس ا ز احراز وقوع جرم بر طبق مادتين 54 و 56 قانون موصوف اقدام گردد . فلذا آرا شعب 2 و 12 ديوان عالي كشور كه بر مبناي اين نظر صادر شده صحيح تشخيص و اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 13441 - 14/2/1370

راي شماره : 549 - 21/12/1369 شماره رديف : 670 / 80

جرمي كه تحقق آن منوط به فعل دو نفر باشد جرم واحد و در صلاحيت دادگاهي است كه به جرم مهم تر رسيدگي ميكند .

جرمي كه تحقق آن منوط به فعل دو نفر باشد جرم واحد است و چنانچه رسيدگي به اتهام يكي از متهمان در صلاحيت دادگاه كيفري 1 باشد رسيدگي به اتهام متهم ديگر هم بالملازمه و مستفاد از تبصره 1 ماده 7 قانون تشكيل دادگاه كيفري 1 و 2 در صلاحيت دادگاه مزبور خواهد بود . بنابراين آرا صادره از شعب 2 و 12 ديوانعالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد منطبق با موازين قانوني تشخيص و اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحد ت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

راي شماره : 550 - 21/12/1369 شماره رديف 66 /50

دادگاه صالح به جرايم انتسابي شهردار

غير مركز شهرستان ، دادگاه همان محل وقوع بزه است .

جرايم انتسابي به شهردار با درود نطنز ( شهردار غير مركز شهرستان ) از جرايم مذكور در ماده 2 قانون اصلاح قانون تشكيل ديوان كيفر مصوب 1355 نبوده و مشمول تبصره 2 ماده 8 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي مصوب 1358 هم نمي باشد لذاراي شعبه 15 دادگاه كيفري 1 اصفهان كه رسيدگي را درصلاحيت حوزه محل وقوع بزه دانسته صحيح و منطبق با موازين قانوني تشخيص ميشود اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است 2-3 .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 13453 - 28/2/1370

راي شما ره :563 –28/3/1370 شماره رديف 69 / 26

درصورت فوت رانندگان دو وسيله نقليه موتوري كه باهم تصادم نموده اند ، چنان_چه وراث ( اوليا دم ) يكي از راننده ها عليه ورثه ديگري دعوي مطالبه ديه مطرح نمايند چون اين دعوي واجد جنبه حقوقي است بايستي در محاكم حقوقي رسيدگي شود .

نظر به ماده اول قانون ديات مصوب 24 آذر ماه 1361 كه مقرر ميدارد ( ديه مالي است كه به سبب جنايت برنفس يا عضو به مجني عليه يا به اوليا دم او داده ميشود ) وبا توجه به مفهوم مخالف جمله ذيل تبصره ماده 16 قانون تشكيل دادگاههاي كيفري يك و دو و شعب ديوانعالي كشور مصوب تير ماه 1368 چنانچه بر اثر تصادم بين دو وسيله نقليه موتوري ، رانندگان آنها فوت شوند و تعقيب كيفري راننده متخلف موقوف باشد رسيدگي به دعوي اوليا دم يكي از راننده ها عليه

ورثه راننده ديگر از آن جهت كه جنبه مالي دارد در صلاحيت دادگاههاي حقوقي است بنابر اين راي شعبه چهارم ديوان عالي كشور كه بر اساس اين نظر صادر شده صحيح تشخيص ميشود . اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 13528 - 30/5/1370

راي شماره : 571 - 1/11/1370 شماره رديف 70 / 71

چون جرم ارتشا از جرايم عمومي است فلذا محاكم عمومي صالح به رسيدگي ميباشند .

جرم ارتشا كه مجازات آن در ماده 3 قانون تشديد مجازات مرتكبين ارتشا ، اختلاس و كلاهبرداري مصوب 15/9/1367 وتبصره هاي مربوط به تناسب قيمت مال يا وجه ماخوذه معين شده از جرايم عمومي است و رسيدگي به آن در صلاحيت دادگاههاي عمومي دادگستري است . ماده 4 اين قانون ناظر به تشديد مجازات كساني ميباشد كه با تشكيل يا رهبري شبكه چند نفري به امر ارتشا مبادرت مي نمايند ، تشديد مجازات تاثيري در صلاحيت دادگاههاي عمومي ندارد اما چنانچه دادگاه تشخيص دهد كه تشكيل يا رهبري شبكه چندنفري براي اخلال در نظام جمهوري اسلامي ايران ميباشد مورد مشمول ذيل ماده مرقوم مي گردد . و رسيدگي با دادگاههاي انقلاب اسلامي است بنابر اين راي شعبه 31 ديوانعالي كشور در حدي كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص ميشود اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاههادر موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 13693 - 19/12/1370

راي شماره :

573 - 1/11/1370 شماره رديف : 70/33

جرايم موضوع ماده 104 قانون تعزيرات از جرايم عمومي بوده و رسيدگي به آنها بعهده محاكم عمومي است .

جرايم مذكور در ماده 104 قانون تعزيرات از جرايم عمومي ميباشد و رسيدگي آنها در صلاحيت دادگاههاي عمومي دادگستري است .ماده 5 قانون نحوه رسيدگي به تخلفات و مجازات فروشندگان لباسهايي كه استفاده از آنها در ملا عام خلاف شرع است و ياعفت عمومي را جريحه دار ميكند و تبصره 1 آن مصوب 28/12/1365 ناظر به معدوم كردن فيلم وعكس و پوستر موضوع ماده 104 قانون تعزيرات و در اختيار دولت قرار گرفتن وسايل ضبط و تكثير ( ويديو – وسايل تكثير … ) مي باشد كه از آثار و تبعات اجراي حكم دادگاه است و صلاحيت دادگاههاي عمومي را نفي نمي كند . بنابر اين راي شعبه 32 ديوان عالي كشور كه رسيدگي به اين جرايم را در صلاحيت دادگاههاي عمومي دادگستري شناخته صحيح تشخيص ميشود . اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي دادگاهها و شعب ديوان عالي كشور در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 13693 - 19/12/1370

راي شماره : 583 - 6/7/1372 شماره رديف : 72 / 16

دادگاه صالح به اعمال تخفيف موضوع ماده 25 قانون اصلاح پاره اي از قوانين دادگستري مصوب 1356 و منظور از حكمي قطعي

حكم قطعي مذكور در ماده 25 قانون اصلاح پاره اي از قوانين دادگستري مصوب 1356 كه در جرايم تعزيري غيرقابل گذشت صادر ميشود اعم از حكمي است كه دادگاه نخستين بصورت غير قابل تجديد نظر ( قطعي )

صادر كند و يا قابل تجديدنظر بوده و پس از رسيدگي در مرحله تجديد نظر اعتبار قطعيت پيدا كرده است . بنابر اين راي شعبه چهارم ديوان عالي كشور كه دادگاه تجديدنظر را مرجع صدور حكم قطعي و واجد صلاحيت براي درخواست تخفيف مجازات مرتكب شناخته صحيح و با موازين قانوني مطابقت دارد . اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 14178 - 18/8/1372

راي شماره : 578 - 28/7/1371 شماره رديف : 1526 / ه_

لزوم رسيدگي دادگاه كيفري 2 پس از نقض قرار از ناحيه دادگاه كيفري 1

ماده اول قانون تعيين موارد تجديد نظر احكام دادگاهها و نحوه رسيدگي انها مصوب 14/مهرماه /1367 ، احكام دادگاهها و نيز قرار ها را در مواردي كه قانون معين نموده ق_ابل تجديد نظر شناخته است . ماده 4 اين قانون هم دادگاههاي كيفري يك را مرجع تجديد نظر و نقض و صدور حكم در مورد احكام دادگاههاي كيفري 2 قرار داده كه مبين نظر قانون گذار به ضرورت رسيدگي به امور كيفري در دادگاههاي كيفري 2 و كيفري يك در دو مرحله ماهوي است و بر اساس اين نظر ، پس از نقض قرار دادگاه كيفري 2 در دادگاه كيفري 1 ، ايجاب مي نمايد كه پرونده براي رسيدگي ماهوي مرحله نخستين به دادگاه صادر كننده قرار اعاده گردد زيرا رسيدگي دادگاه كيفري يك به اصل موضوع پس از نقض قرار ، موجب تفويت حق متداعيين در استفاده از دو مرحله رسيدگي ماهوي مي شود و

خلاف قانون است بنابر اين راي شعبه دوم ديوان عالي كشور كه رسيدگي به اصل موضوع را پس ا ز نقض قرار در صلاحيت دادگاه صادر كننده قرار تشخيص نموده صحيح ومنطبق با موازين قانوني است اين راي برطبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب تير ماه 1328 براي شعب ديوان عالي كشور ودادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 13908 - 12/9/1371

راي شماره : 580 – 27/11/71 شماره رديف : 1574 / ه_

قابل تجديد نظر بودن حكم كيفري يك به استناد نقض حكم كيفري 2 به لحاظ عدم صلاحيت

ماده 8 قانون تشكيل دادگاههاي كيفري 1و2 وشعب ديوان عالي كشور مصوب 31/3/1368 صلاحيت دادگاه كيفري 2 را منحصرا به رسيدگي جرايمي قرار داده كه مجازات آنها غير از كيفرهاي مذكور در ماده 7 اين قانون و تبصره هاي آن باشد .لزوم رعايت قواعد راجع به صلاحيت دادگاهها كه از اصول مهمه دادرسي مي باشد ايجاب مينمايد كه اگر دادگاه كيفري 2 به جرمي كه در صلاحيت خاصه دادگاه كيفر ي يك مي باشد رسيدگي كند وحكم صادر نمايد . دادگاه كيفري يك در مقام مرجع صالح نقض مستندا (به بند الف ماده 10 قانون تعيين موارد تجديد نظر احكام دادگاهها ونحوه رسيدگي به آنها مصوب 14/7/1367 حكم مزبور را بانفي صلاحيت دادگاه نقض كند و سپس برطبق ماده 7 قانون تشكيل دادگاههاي كيفري 1و2 و شعب ديوان عالي كشور ،رسيدگي اوليه را انجام دهد و حكم مقتضي صادر نمايد در چنين حالتي حكم دادگاه كيفري يك مانند ساير احكام ماهوي اوليه دادگاه مزبور ودر موارد مذكور در مادتين

6و8 قانون تعيين موارد تجديد نظر احكام دادگاهها ونحوه رسيدگي به آنها قابل تجديد نظر درديوان عالي كشور است بنابراين راي شعبه 31 ديوان عالي كشور كه نتيجتا ( بر اين اساس صادر گرديده صحيح و منطبق با موازين قانوني است .اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 14013 - 31/1/1372

راي شماره : 602 - 26/10/1374 شماره رديف : 74/ 19

رسيدگي به شكايات شركتهاي دولتي نسبت به آرا هياتهاي حل اختلاف مستقر دروزارت كار و اموراجتماعي قابل طرح در ديوان عدالت اداري نيست .

حدود صلاحيت و اختيارات ديوان عدالت اداري كه بر اساس اصل 173 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تشكيل گرديده در ماده 11 قانون ديوان عدالت اداري مصوب سال 1360 معين ومشخص شده است و مبتني بر رسيدگي به شكايات و تظلمات و اعتراضات اشخاص حقيقي وحقوقي از تصميمات و اقدامات واحد هاي دولتي اعم ازوزارتخانه ها و سازمانها و موسسات و شركتهاي دولتي و نيز تصميمات و اقدامات مامورين واحدهاي مذكور در امور راجع به وظايف آنهاست و بصراحت مادتين 4و5 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب سال 1366 وتبصره ذيل ماده 5 قانون مزبور و قانون فهرست نهادها وموسسات عمومي غير دولتي مصوب 19/4/1373 و قانون ملي شدن بانكها ونحوه اداره امور بانكها و متمم آن مصوب شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران ، بانك ملي ،شركت دولتي محسوب و واجد شخصيت حقوقي مستقل است و با اين و صف شكايت آن نسبت به ارا صادره از هياتهاي حل اختلاف

مستقر در وزارت كار وامور اجتماعي موضوع ماده 159 قانون كار مصوب سال 1369 قابل طرح درديوان عدالت اداري نيست . بنابه مراتب راي شعبه اول ديوان عالي كشور در حدي كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح و قانوني تشخيص و تاييد ميشود . اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 14875 - 8/1/1375

راي شماره 606 - 1/3/1375 شماره رديف 75/3

تجديد نظر در دعوي ضرر وزيان ناشي از جرم ،بيش از بيست ميليون ريال اصالتا (وحكم كيفري مبناي آن تبعا ( با ديوان عالي كشور است .

نظر به اينكه دعوي مطالبه ضرر و زيان ناشي از جرم ، عنوان حقوقي دارد ، در مواردي كه دادگاه ضمن رسيدگي به امر كيفري به دعواي ضرر وزيان ناشي از جرم هم رسيدگي مي نمايد با توجه به اطلاق بند 5 ماده 21 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي وانقلاب ، هرگاه خواسته ضرر و زيان ناشي ازجرم بيش از ملبغ بيست ميليون ريال باشد مرجع تجديد نظر آن ديوان عالي كشور خواهد بود و با مستفاد از عبارت ذيل تبصره ماده 316 قانون آيين دادرسي كيفري ،حكم جزايي هم در اين موارد به تبع امر حقوقي قابل رسيدگي تجديد نظر در ديوان عالي كشور است بنابه مراتب راي شعبه 11 ديوان عالي كشور كه براين اساس صادر شده موافق با موازين قانوني تشخيص ميشود . اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 در موارد مشابه براي تمام محاكم و

شعب ديوان عالي كش___ور لازم الا تباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 14954 - 18/4/75

راي شماره : 614 - 30/11/1375 شماره رديف 75/32

رسيدگي به تجديد نظر خواهي از حكم برايت در جرايمي كه مجازات آن در قانون ، اعدام يابيش ازده سال حبس است در صلاحيت ديوان عالي كشوراست.

نظر به اينكه بند ب از فراز 2 ماده 26 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب سال 1373 براي شاكي خصوصي يا نمايند ه قانوني او حق درخواست تجديد نظر از احكام كيفري دادگاههاي عمومي قايل شده است واين حق علي الاطلاق شامل اعتراض به حكم برايت يا حكم محكوميت هردو مي باشد و نظر به اينكه دادگاههاي تجديدنظر مركز استا ن به موجب صدر ماده 22 قانون مزبور تنها به اموري كه قانونا ( در صلاحيت آنان قرار گرفته رسيدگي مي نمايند و بديهي است كه اين امور شامل موارد مفصله در ذيل ماده 21 قانون مرقوم نمي گردد عليهذا راي شعبه بيستم ديوان عالي كشور كه بر اين مبنا اصدار يافته و به درخواست تجديد نظر شاكي خصوصي از حكم برايت متهم به ارتكاب لواط رسيدگي و اظهار نظر نمود ه منطبق با موازين قانوني تشخيص ميگردد اين راي بر طبق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 15252 - 23/4/1376

راي شماره : 622 – 21/11/1376 شماره رديف 76 /29

تذكر به قاضي صادر كننده راي اشتباه واجب نيست

مقررات ماده 18 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي وانقلاب مصوب سال 73 تضميني است

در جهت تامين صحت آرا محاكم و عاري بودن احكام از اشتباه و مستفاد از بند 2 ماده 18 قانون مزبور به قرينه جمله شرطيه مندرج در قسمت اخير آن اينست كه اشتباه در راي صادره انچنان واضح و بين باشد كه چنانچه به قاضي صادر كننده راي تذكر داده شود موجب تنبه وي گردد ليكن حتميت لزوم تذكر به قاضي صادر كننده راي و حصول تنبه ا و از آن استنباط نمي شود و همين قدر كه قاضي ديگري كه شانا (و قانونا در مقامي است كه ميتواند بر اجراي صحيح قوانين نظارت نمايد پي به اشتباه راي صادره ببرد ومطلب راكتبا ( و مستدلا ( عنوان كند ، مرجع تجديد نظر را راسا ( به اعمال مقررات تبصره ذيل ماده 18 مكلف مي نمايد . و با اين كيفيت راي شماره 129 - 9/2/76 شعبه 20 دادگاه تجديد نظر تهران كه با اين نظر مطابقت دارد به اكثريت آرا صحيح و منطبق با موازين قانوني تشخيص مي گردد . اين راي طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 15476 - 29/1/1377

راي شماره : 625 - 8/2/ 1377 شماره رديف : 76 /31

الات و ادوات جرم و اموالي كه به تبع امر جزايي و بحكم قانون ضبط مي گردد خارج از مصاديق بند 3 ماده 21 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب است .

بند 3 ماده 21 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب ناظر به احكام مصادره و ضبط اموالي است كه به

موجب بند 6 ماده 5 قانون مذكور و به موجب اصل 49 قانون اساسي جمهور ي اسلامي ايران ، در دادگاههاي انقلاب اسلامي صادر مي گردد و به الات وادوات جرم و اموالي كه به تبع امر جزايي و بحكم قانون بايستي ضبط گردد تسري ندارد و رسيدگي به درخواست تجديد نظر آنها تابع قواعد رسيدگي به اصل جرم است لذا اعتراض به مصادره شناورها ومحصولات صيادي والات و ادوات صيد كه ناشي از تخلف از مقررات قانون حفاظت و بهره برداري از منابع ابزي بوده از شمول بند 3 ماده مرقوم خارج است و راي شعبه نوزدهم ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح و منطبق با موازين قانوني است اين راي به استناد ماده واحده مصوب تير ماه 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است

راي شماره : 629 – 29/10/1377 شماره رديف 77/38

مرجع رسيدگي به آرا دادگاههاي تجديد نظر استان درمقام اعمال بند 2 ماده 18 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي وانقلاب ، ديوانعالي كشور است .

منظور مقنن از ذكر جمله ( مرجع تجديد نظر ، راي را نقض و رسيدگي مينمايد ) در تبصره ذيل ماده 18 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب سال 1373 ،مرجعي است كه نسبت به دادگاه صادر كننده رايي كه ادعاي اشتباه در آن شده از حيث شان و مقام ، عاليتر باشد و با اين كيفيت و نظر به اصل يكصد و شصت و يكم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران . درخصوص حق نظارت ديوان عالي كشور بر اجراي صحيح قوانين در محاكم ،چنانچه مرجع

تجديد نظر دعوايي ، دادگاه تجديد نظر استان باشد ،مقامي كه حق نقض راي صادره از ان دادگاه را دارد ديوان عالي كشور خواهد بود خصوصا ( كه دادگاه صادر كننده راي ، علي الاصول حق نقض راي خود را ندارد و چون ديوان عالي كشور مرجع نقض و ابرام است عليهذا راي شعبه 21 ديوان در مقام اعمال بند 2 ماده 18 قانون مزبور وپس از تشخيص وجود اشتباه در حدي كه متضمن نقض حكم صادره از دادگاه تجديد نظر استان همدان ميباشد موافق اصول و موازين قانون تشخيص ميگردد . اين راي برطبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 15736 - 12/12/77

راي شماره : 630 - 6/11/1377 شماره رديف 77/35

در تعيين مرجع تجديد نظر ، مجازات مندرج در قانون ملاك است نه مجازات مقرردر حكم

جرايم انتسابي ، زناي محصنه ومحصن بوده كه در صورت اثبات ، بر حسب مقررات موضوعه مجازات ان رجم مي باشد و برطبق ماده 21 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب و وحدت ملاك راي وحدت رويه شماره 600 – 4/7/74 ، مرجع تجديد نظر محكوميت و برايت در خصوص مورد ديوانعالي كشور است ولي چون محكوم عليها در مورد اتهام زناي محصنه به كمتر از حد نصاب شرعي وقانوني اقرار كرده ، محكوميت مشار ( اليها به كمتر از ده سال حبس به استناد ماده 68 قانون مجازات اسلامي نميتواند موجب تغيير مرجع تجديد نظر باشد عليهذا راي شعبه دوم ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت

دارد صحيح و منطبق با موازين قانوني تشخيص ميگردد . اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحد ت رويه قضايي مصوب سال 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 15774 - 5/2/78 ساير منابع :

راي شماره : 632 – 14/2/1378 شماره رديف 77/12

صلاحيت دادگاه عموي در رسيدگي به صيد غير مجاز از درياها و قاچاق تلقي شدن اين جرم

گرچه بشرح ماده 2 لايحه قانوني صيد غير مجاز از درياي خزر و خليج فارس مصوب 15/5/1358 صيد ماهي خاوياري ( تاسماهيان ) . تهيه خاويار ، همچنين عرضه ، فروش ، حمل ونگاهداري و صدور آنها بدون اجازه شركت سهامي شيلات ايران ممنوع اعلام و تصريح گرديده ، مرتكبين ، طبق قانون مجازات مرتكبين قاچاق ، تعقيب و مجازات ميشوند لكن چون مقررات بند ( د ماده 22 قانون حفاظت و بهره برداري از منابع ابزي جمهوري اسلامي ايران مصوب 14/6/74 مجلس شوراي اسلامي كه از تاريخ 1/8/1374 لازم الاجرا شده ،از نظر مجازات ، اخف از مجازات مقرر در ماده يك اصلاحي قانون مجازات مرتكبين قاچاق مصوب 29/12/1353 مي باشد و از جهات ديگر مساعد به حال مرتكب است بنابر اين به حكم ماده 11 قانون مجازات اسلامي مصوب 1370 د ر مورد جرايم سابق بر وضع قانون مذكور تاصدور حكم قطعي موثر خواهد بود و از انجا كه مطلق واژه دادگاه ،مذكور در قسمت اخير بند د ماده 22 قانون حفاظت وبهره برداري از منابع ابزي جمهوري اسلامي ايران مقيد به قيد انقلاب نيست و ظهور در دادگاههاي عمومي دارد و

مقررات مواد 1و3 قانون تشكيل دادگاهها عمومي و انقلاب هم اين مطلب را تاييد مينمايد . بنابه مراتب دادنامه شماره 355 - 31/4/1375 شعبه اول دادگاه تجديد نظر استان مازنداران كه بشرح آن در مقام حل اختلاف به صلاحيت دادگاه عمومي بندر تركمن اظهار نظر شده به اكثريت آرا نتيجتا ( صحيح ومنطبق با موازين قانون تشخيص ميشود اين راي بر طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 15809 - 18/3/1378

راي شماره : 648 - 19/11/1378 شماره رديف : 78/29

چنانچه مرجع تجديد نظر دعوايي ، دادگاه تجديد نظر استان باشد مقامي كه حق نقض راي صادره از اين دادگاه را دارد ديوانعالي كشور است .

مراد قانون گذار از ذكر جمله ( … دادگاه تجديد نظر با توجه به دليل ابرازي ، راي صادره را نقض و رسيدگي ماهوي خواهد كرد ) در تبصره 3 ماده 235 قانون ايين دادرسي كيفر ي دادگاههاي عمومي و انقلاب ، علي الاصول مرجعي است كه نسبت به دادگاه صادر كننده رايي كه اعلام اشتباه در آن شده از حيث در جه و شان عاليتر باشد . بنابر اين و با توجه به اينكه دادگاههاي هم عرض ،حق نقض آرا صادره يكديگر را ندارند و نظر به اصل 161 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران در خصوص نظارت عاليه ديوان عالي كشور بر اجراي صحيح قوانين در محاكم ونظر به اينكه ديوان عالي كشور از اين حيث مرجع نقض و ابرام است . چنانچه مرجع تجديد نظر دعوايي ،دادگاه تجديد

نظر استان باشد مقامي كه حق نقض راي صادره از اين داد گاه را دارد ديوان عالي كشو رخواهد بود . بنابه مراتب راي شعب 11 ديوان عالي كشور در مورد اعمال ماده 235 قانون مزبور د رحدي كه متضمن نقض راي صادره از شعبه نهم دادگاه تجديد نظر استان مازنداران است منطبق با قانون تشخيص ميشو د. اين راي به استناد ماده 270 قانون ايين دادرسي كيفري براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در مواردمشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 16068 - 8/2/1379

راي شماره: 664 - 30/10/1382 رديف: 82/21

به موجب ماده پنجم قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب اسلامي مصوب پانزدهم تير ماه هزار و سيصد و هفتاد و سه با اصلاحات و الحاقات بعدي، رسيدگي به جرايم ذيل مطلقا در صلاحيت دادگاههاي انقلاب اسلامي است.

-1 كليه جرايم عليه امنيت داخلي و خارجي و محاربه يا افساد في الارض.

-2 توهين به مقام بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و مقام معظم رهبري.

-3 توطيه عليه جمهوري اسلامي يا اقدام مسلحانه و ترور و تخريب موسسات به منظور مقابله با نظام.

4 -جاسوسي به نفع اجانب.

5 -كليه جرايم مربوط به قاچاق و مواد مخدر.

-6 دعاوي مربوط به اصل 49 قانون اساسي.

و عليرغم اصلاحات و الحاقات مورخ 28/7/1381 اين ماده كماكان به قوت خود باقي بوده و تغيير حاصل ننموده است و تبصره ذيل ماده 4 اصلاحي قانون مرقوم صرفا در مقام ايضاح ماده مربوطه است و به ماده بعد از خود كه به طور واضح صلاحيت دادگاههاي انقلاب اسلامي را احصا نموده است ارتباط ندارد. لهذا مقررات تبصره يك الحاقي بماده 4 قانون ياد شده

كه بموجب آن رسيدگي به جرايمي كه مجازات قانوني آنها اعدام مي باشد را در صلاحيت دادگاههاي كيفري استان قرار داده است منصرف از موارد صلاحيت ذاتي دادگاههاي انقلاب اسلامي مي باشد بنا به مراتب راي شعبه 31 ديوان عالي كشور كه بر اين مبني صادر شده صحيح و منطبق با موازين و مقررات تشخيص گرديده و تاييد مي شود.

اين راي بموجب ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي دادگاهها و شعب ديوان عالي كشور لازم الاتباع است

رديف 8216 هيات عمومي

راي شماره 669_2171383

در رويه متداول سيستم يكپارچه بانكها، به دارنده چك اختيار داده شده است كه علاوه بر شعبه افتتاح حساب، وجه ان را از ساير شعب نيز مطالبه نمايد. بنابراين در صورت مراجعه دارنده چك در مهلت مقرر، به شعب ديگر و صدور گواهي عدم پرداخت از بانك مرجوعاليه، بزه صدور چك بلامحل محقق و دادگاه محل وقوع جرم، صالح به رسيدگي خواهد بود و به عقيده اكثريت اعضاي هيات عمومي ديوان عالي كشور راي شعبه سيوپنجم ديوان عالي كشور كه با اين نظر انطباق دارد، صحيح و موافق موازين قانوني تشخيص ميگردد. اين راي براساس ماده 270 قانون ايين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري، براي كليه شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه، لازم الاتباع ميباشد.

مسائل متفرقه

براي امكان طرح درخواست اعاده دادرسي نسبت به احكام صادره از دادگاههاي نظامي موقت ، رعايت دستور ماده 281 قانون دادرسي كيفر ارتش لازم نخواهد بود.

راي شماره: 938 – 19/3/1331

علاوه بر اين كه موجب و مجوزي براي محروم نمودن مح كومين در دادگاه

حكومت نظامي موقت از استفاده از ماده 466 قانون اصول محا كمات جزايي ديده نميشود گذشته از اين كه براي اشتمال دستور ماده 281 قانون آيين دادرسي و كيفر ارتش نسبت به غير احكام دادگاه نظامي غير موقت جهت و امر قانوني در دست نميباشد. ماده 25 آيين نامه حكومت نظامي موقت نيز بيش از اين اشعار ندارد كه مقررات قانون دادرسي و كيفر ارتش تا آنجايي كه با آيين نامه منافات ندارد در دادسرا ها و دادگاههاي نظامي موقت لازم الرعايه مي باشد كه البته اين حكم شامل ديوان كشور نخواهد بود فلذا همانطور كه شعبه هشتم ديوان كشور استدلال نموده براي امكان طرح دادخواست اعاده دادرسي نسبت به احكام صادره از دادگاههاي نظامي موقت رعايت دستور ماده 281 قانون دادرسي و كيفر ارتش لازم نخواهد بود.

درباره رسيدگي فرجامي به قرار منع پيگرد از لحاظ جرم نبودن موضوع

راي شماره 3973 – 25/10/1335

در موردي كه راي دادگاه استان داير برمنع تعقيب متهم از لحاظ جرم نبودن موضوع اتهام باشد بنابه اصول كليه ، قابل رسيدگي فرجامي است و درصورتي كه قرار منع تعقيب بعلت فقد دليل باشد اين قرار قابل فرجام نيست.

راي شماره 3700 – 6/7/1337

استدعاي اعاده محا كمه بعنوان كذب شهادت شهود و قتي كه حكم قطعي بر محكوميت آنها صادر شود

همانطوري كه شعبه هشتم ديوانعالي كشوردر راي خود استدلال نموده درمورد استدعاي تجويز اعاده محا كمه ، شرط شمول امر به شق 4 ماده 466 قانون آيين دادرسي كيفري به عنوان كذب شهادت شهودي كه گواهي آنان مبناي حكم بوده است ثبوت كذب گواهي گواهان در دادگاه كيفري بموجب حكم قطعي ميباشد بنابر

اين، اين حكم شعبه هشتم صحيحا صادر شده و بي اشكال است.

راي شماره : 3697 – 6/7/1337

فرجام تلقي شدن اعتراض شا كي به راي غير قابل واخواهي دادگاه استان

چون مستفاد از پژوهش نسبت به راي غير قابل واخواهي دادگاه استان ، عدم تسليم شا كي به مفاد آن و درخواست رسيدگي از مرحله بالاتر يعني ديوان عالي كشور ميباشد بنابر اين تقاضاي شا كي فرجام محسوب ميشود و راي شعبه دوم ديوانعالي كشور از اين جهت صحيح است .

راي شماره 5071 – 9/10/1338

رسيدگي به اتهام و جرايم افسران و همرديفان آنها

چون طبق ماده واحده مصوب آبانماه 1322 صلاحيت محا كم نظامي نسبت به اتهامات افسران و افراد و همرديفان آنها موقعي است كه در قانون دادرسي ارتش تعيين تكليف و مجازاتي مقرر شده باشد و الّا رسيدگي به موضوع اتهام در صلاحيت محا كم عمومي است فلذا راي شعبه نهم ديوانعالي كشور به ا كثريت آرا صحيح بنظر ميرسد.

راي شماره : 1799 – 9/4/1341

ارجاع پرونده پس از نقص به مرجع صالح به وسيله ديوانعالي كشور از اختيارات قانوني بموجب ماده 456 قانون آيين دادرسي كيفري ميباشد.

با احراز صلاحيت ديوانعالي كشور نسبت به رسيدگي به پرونده هاي جزايي اعم از اين كه در دادرسي ارتش مطرح شده باشد يا در محا كم عمومي ، ديوان مزبور كه طبق آيين دادرسي و كيفر ارتش با رعايت آيين دادرسي كيفري اقدام و رسيدگي مي نمايد و چون ماده 456 اصلاحي قانون آيين دادرسي كيفري ، وضعا موخر بر ماده 257 قانون آيين دادرسي و كيفر ارتش مي باشد و تكليف را راجع به موارد عدم صلاحيت پس از

نقض و ارجاع پرونده و رسيدگي مجدد را به مرجع صلاحيتدار صريحا تعيين مي نمايد بنابر اين حكم شعبه هشتم ديوان عالي كشور مبني بر احاله امر به مقام صالح بعد از نقص به اتفاق آرا ابرام مي شود . اين راي به دستور ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي دادگاهها لازم الاتباع است .

كه قانون آيين دادرسي و كيفر ارتش بموجب قانون دادرسي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران مصوب 22/2/1364 ( ماده 12 آن ) بااصلاحات بعدي آن نسخ گرديده است و ماده 3 اين قانون ، نحوه و چگونگي رسيدگي و ارسال پرونده به ديوانعالي كشور را همانند كيفيت تشكيل و صلاحيت محا كم كيفري 1و 2 دانسته است . ( اين ماده در سال 26/10/1368 بدينصورت اصلاح شده است ) و نظر به جايگزيني قانون آيين دادرسي كيفري سال 1378 بجاي قوانين قبلي، الان مدر ك عمل همين قانون مي باشد .

راي شماره 4730 – 30/11/1341

فرجام خواهي دادستان از جهت تغيير عنوان دعوي از جنايت به جنحه

بنظر ا كثريت هييت عمومي ديوانعالي كشور درموضوع مورد اختلاف نظر ميان شعبه هشتم و نهم ديوان مزبور يعني مواردي كه به اعتبار جنايي بودن اتهام كيفر خواست به دادگاه جنايي داده شود ومنتهي بصدور حكم محكوميت به دو ماه حبس تأديبي يا كمتر و لو متضمن محكوميت به جزاي نقدي تا بيست هزار ريال يا شلاق گردد و دادستان از جهت تغيير عنوان دعوي از جنايت به جنحه فرجام بخواهد ، فرجام خواهي دادستان مشمول تبصره اول ماده 431 قانون آيين دادرسي كيفري نيست و بالنتيجه حكم شعبه نهم ديوان كشور از

اين حيث صحيح بوده و بدستور ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 در موارد مشابه لازم الاتباع است .

راي شماره 1995 – 28/10/1345

رسيدگي دوباره به ادعاي جنون متهم ، پس از قطعيت و ابرام حكم صادره

چون مطابق مقررات آيين دادرسي كيفري رسيدگي به اتهامات بزه كاران در صلاحيت دادگاه كيفري است و تعيين كيفر مجرمين مستلزم رسيدگي به كليه عناصر تش كيل دهنده جرم از جمله عنصر معنوي و وضعيت روحي آنها است تا بتوان نتيجتا حدود و ميزان مسيوليت كيفري مجرم را مشخص و معين نمود و مطابق مواد 89 و 90 قانون مذ كور هرگاه مرتكب جرم در حال ارتكاب ، مجنون بوده و يا هنگام باز پرسي يا دادرسي به بيماريهاي مزبور مبتلا گردد رسيدگي به امر جنون در عهده باز پرسان و دادگاههاي جنحه و جنايي است و طبق مستفاد از شق 1 ماده 484 قانون آيين دادرسي كيفري در مورد حدوث جنون پس از صدور حكم قطعي ، رسيدگي و دستور منع اجرا . از وظايف دادستان مجري حكم است در اين قضيه طبق دلالت پرونده هاي مربوط ، هنگام رسيدگي به اتهام ( ف ) در مراحل جزايي برادران مشاراليه او را مجنون معرفي نموده اند تا از مجازات معاف شود و به اين اظهار در آن مراحل رسيدگي بعمل آمده ولي جنون نامبرده ثابت تلقي نگرديده و حكم مجازات صادر شده و در ديوانعالي كشور ابرام گرديده است و دادخواست اعاده دادرسي متهم در همين زمينه مورد توجه واقع نشده ورد گشته وبه اين ترتيب احكام مزبور قطعي و اعتبار قضيه محكوم بهارا پيدا كرده و

با اين مقدمات ، اعتراض معترضين مستندابه ماده 44 قانون امور حسبي با مجنون معرفي نمودن ( ف ) براي معافيت از مجازات ميباشد ، دادگاه پژوهش مدني ، بدون توجه در اينخصوص وارد رسيدگي شده و در طي قرار صادره نظر مراجع جزايي رادر زمينه عدم ثبوت جنون ( ف ) موثر در مقام ندانسته و به رسيدگي ادامه داده علاو ه براين كه معلوم نيست ماده 44 قانون موصوف راجع به قابل اعتراض بودن تصميم دادگاه مدني از ناحيه اشخاص در مورد توجه ضرر قابل تسري به اين قبيل موارد باشد چون اصولا مقررات امور حسبي در مورد محجورين مربوط به كم و كيف اداره امور آنها و ترتيب تعيين قيم و نصب قيم و حفظ حقوق و صرفه و غبطه در اموال آنان ميباشد و آن امور شامل اين نوع دعاوي كه بالنتيجه افتتاح طريق براي معارضه و مقابله با احكام قطعي است نيست فلذا با توجه به موارد فوق الاشعار و مفاد احكام جزايي قطعي ، ايراد جناب دادستان كل مبني بر وقوع سو استنباط از جهات فوق وارد و ديگررسيدگي به جنون ( ف) براي معافيت او ازمجازات كه نسبت به آن در مراحل جزايي رسيدگي گرديده و رد شده است مورد ندارد و طبق ماده 43 قانون امورحسبي ،دادگاه پژوهشي مكلف است برطبق اين نظر رفتار نمايد .

راي شماره : 54 – 15/6/1346

با توجه به اين كه ديوان كيفر، محكه اي اختصاصي بوده و قواعد خاصي در قانون دارد و در ماده 11 قانون ديوان مزبور بطور مطلق مقرر شده كه پرونده پس از نقض به شعبه ديگر رجوع

مي شود ورود و اطلاق مزبور شامل نقض به علت نقص تحقيقات نيزمي باشد .

راي وحدت رويه هييت عمومي ديوان عالي كشور

از آنجا كه ديوان كيفر ي كي از دادگاههاي اختصاصي و داراي قانون و قواعد خاصي است و قواعد مندرج در مواد آيين دادرسي كيفري بطور كلي شامل مراجع اختصاصي نمي گردد و نظر به اين كه در ماده 11 مرقوم صريحا ت كليف قضيه مورد بحث معلوم گرديده وبطور مطلق مقرر شده است پس از نقض، پرونده به شعبه ديگر رجوع مي شود و آن شعبه بعنوان تجديد نظر نسبت به حكم شعبه ديگر كه سابقا رسيدگي كرده ، رسيدگي مي نمايد ، ورود و اطلاق مزبور، شامل نقض به علت نقص تحقيقات نيزمي باشد بنابر اين نظر شعبه اول ديوان عالي كشور در موضوع مطروح تاييد ميشود و اين راي كه در مقام وحدت رويه صادر شده بر طبق قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي ديوان كيفر و شعب ديوان عالي كشور لازم الاتباع است .

راي شماره : 69 - 15/9/1346

شرط اختصاصي شق 2 ماده 14 قانون محا كم جنايي راجع بصدور قرار عدم صلاحيت بلحاظ غير قابل طرح بودن قضيه

با توجه به صراحت ماده 14 از مقررات اصلاحي مربوط به محا كمات جنايي به اين كه جلسه مقدماتي دادگاه جنايي يك جلسه اداري است و با عنايت به ماده 38 از مقررات مزبور كه دادگاه را بعد از شروع به رسيدگي از اصدار قرار عدم صلاحيت ممنوع و مكلف نموده است كه به هر حال راي خود را در اصل قضيه صادر نمايد اگر چه بزه انتسابي از درجه جنحه

يا خلاف تشخيص شود وبا التفات به اين كه اقدامات و تصميمات مندرج درماده 14 كه اتخاذ آن در جلسه مقدماتي مقرر گرديده تا دادگاه راسايا با توجه به اعتراضات و ايرادات اصحاب دعوي حسب المورد نسبت به آن اقدام نمايد ناظر به اموري است كه محتاج به اعمال نظر قضايي در ماهيت اتهام نباشد مستنبط از مجموع مقررات مربوط به محا كمات جنايي نسبت به قرار عدم صلاحيتي كه در شق دوم از ماده مذ كور صدور آن تجويز گرديده ، اختصاصي شق مزبور به مواردي است كه عدم صلاحيت دادگاه جنايي و غير قابل طرح بودن قضيه در آن در بادي نظر و بدون لزوم اعمال نظر ماهوي معلوم و مشخص باشد( از قبيل اتهامات جنايي صغار يا موضوعاتي كه مرجع قانوني رسيدگي به آنها دادگاههاي نظامي يا ديوان كيفر كار كنان دولت مي باشند) . و لذا در خصوص رويه هاي مختلف فيه ، نظر ا كثريت هييت عمومي با نظر شعبه نهم ديوان عالي كشور موافق است و اين راي طبق قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب 1328 لازم الاتباع است.

راي شماره : 169 – 28/3/1348

در مواردي كه شعب ديگر دادگاه استان بعلت سابقه اظهار نظر ممنوع از رسيدگي باشند ارجاع امر حقوقي پس از نقض حكم درمرحله فرجامي به شعبه دادگاه استان همان حوزه كه به امور جنايي رسيدگي مي كند خالي از اشكال است .

چو ن مطابق قانون تشكيلات عدليه به امور جنايي در دادگاه استان رسيدگي خواهد شد و دادگاه استان در اين موقع ديوان جنايي ناميده ميشود و بموجب ماده 2 قانون تشكيل محا كم جنايي

مصوب مرداد ماه 1337 دادگاه جنايي از اعضا دادگاه استان تشكيل ميگردد . طبق ماده 8 همين قانون در صورتي كه حكم دادگاه نقض شود رسيدگي مجدد باشعبه ديگر آن دادگاه است درصورت نبودن شعبه ديگر دادگاه جنايي همان حوزه از ساير اعضا دادگاه استان و دادگاه شهرستان به انتخاب رييس كل دادگاه استان تشكيل خواهد شد و با توجه به اين كه در هر حوزه كه دادگاه استان بيش از يك شعبه نداشته باشد همان شعبه طبق ماده 5 قانون تشكيل محا كم جنايي به امور جنايي رسيدگي مينمايد مسلم است كه تقسيم شعب دادگاه استان به حقوقي و جزايي بمنظور تقسيم كار صورت گرفته وتعيين نوع كار هر شعبه نفي صلاحيت از آن شعبه در رسيدگي به ساير اموري كه در صلاحيت دادگاه استان است نخواهد كرد بنابر اين در موردي كه شعب ديگر دادگاه استان يك حوزه بعلت سابقه اظهار نظر ممنوع از رسيدگي باشند ارجاع امر حقوقي پس از نقض حكم در مرحله فرجام به شعبه دادگاه استان همان حوزه كه به امور جنايي رسيدگي مي كند خالي از اشكال است اين راي بموجب ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب تير ماه 1328 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

منتشره در روزنامه رسمي شماره : 7100 – 17/4/1348

راي شماره : 232 – 19/9/1349

غير قابل استماع بودن دعوي اعسار در قبال ضررو زيان ناشي از جرم

چون مراد از وضع ماده 1 اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 حمايت از حقوق مدعي خصوصي بوده است تا در صورتي كه نتواند خسارت خود را وصول كند به درخواست

وي ، محكوم عليه در ازاي هر 50 ريال ي ك روز توقيف شود و استماع دعوي اعسار در قبال ضررو زيان ناشي از جرم كه مورد حكم دادگاه جزايي واقع شده مغاير با روح ماده مزبور است و نظر به اين كه ماده 490 قانون آيين دادرسي كيفري در مقام بيان كلي قضيه ومنصرف از اين معني است كه خود مقنن حكم خاص در باب كيفيت اجراي اين قبيل احكام بدست داده است راي شعبه دهم دادگاه استان مر كز كه مبين برعدم استماع دعوي اعسار است صحيح و مطابق با موازين است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 7555 - 21/9/1349

رأي شماره 23 – 7/4/1351

مقرر ات ماده 522 قانون آيين دادرسي مدني راجع به نصاب فرجام خواهي در مورد احكام ضرر و زيان قابل اجرا ست .

هرچند زيان ديده از جرم قانونا مخير است براي مطالبه ضررو زيان ناشي از جرم به دادگاه حقوقي مراجعه نمايد يا به تبع كيفر خواست دادستان در دادگاهي كه دعوي كيفري اقامه ميشود دعوي ضرر وزيان را عليه متهم به ارتكاب جرم طرح كند ولي طرز رسيدگي و اثر آن در دو مرجع مذ كور از هرجهت يكسان نيست چرا كه :

-1 دعوي مدني در دادگاههاي حقوقي در دو مرحله ماهيتا رسيدگي ميشود ( مگر در موردي كه حكم بدوي، قطعي شناخته شده باشد ) و حال آن كه اين امر در دادگاههاي جزايي لازم الرعايه نيست كما اين كه در دادگاه جنايي ، خواسته دعوي ضرر وزيان بهر مبلغ كه باشد در ي ك مرحله ماهيتي مورد رسيدگي و لحوق حكم قرار مي گيرد .

2 -محكوم عليه

مي تواند از محكوم به احكام صادره از محا كم حقوقي از قانون اعسار استفاده كند و حال آن كه بموجب راي وحدت رويه هييت عمومي ديوان عالي كشور بشماره 290 – 17/9/1350اين حق ازمحكوم عليه جزايي سلب شده است و طبق ماده 1 اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري چنانچه محكوم عليه جزايي ، محكوم به مالي را نپردازد ودسترسي به اموال او هم نباشد در قبال هر پانصد ريال يك روز بازداشت ميشود كه حدا كثر مدت آن ازپنج سال تجاوز نخواهد كرد . بنابه مراتب فوق و اشكالاتي كه در عمل ممكن است با آن مواجه گردد مقررات ماده 522 قانون آيين دادرسي مدني راجع به نصاب فرجام خواهي كه مخصوص احكام مدني ميباشد در مورد احكام ضرر وزيان ناشي از جرم كه محا كم جرايي صادر مي كنند قابل اجرا نيست لذا راي شعبه دوازدهم ديوانعالي كشور مورد تاييد مي باشد و اين راي طبق قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 8061 – 3/7/1351

شماره صحيح و تاريخ صدور راي وحدت رويه استنادي در متن اين راي عبارتست از : شماره232 - 19/9/1349 كه دراين رأي اشتباه ذ كر شده است . به اصل راي در همين مجموعه مراجعه شود .

توضيحات :

1 -ماده 1 اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 ، بموجب ماده 6 قانون نحوه اجرا محكوميتهاي مالي مصوب 1351 ملغي و نسخ شده . همين قانون نحوه اجراي محكوميتهاي مالي سال 1351بصراحت قانوني نحوه اجراي محكوميتهاي مالي مصوب 10/8/1377 ( ماده 7

) نسخ و ملغي الاثر اعلام گرديده است .

با عنايت به اين كه راي وحدت رويه شماره 232 – 19/9/49 ( كه اشتباهادرمتن راي وحدت رويه مورد بحث بشماره 290 - 17/9/50 قيد شده است ) به استناد و با اتكا به ماده 1 اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 صادر شده است و ماده 1 موصوف بنا به مراتب نسخ گرديده فلذا راي وحدت رويه شماره 232 نيز به تبع آن ملغي الاثر اعلام شده است .

ونظر به اين كه ماده 3 قانون نحوه اجراي محكوميتهاي مالي سال 1377 ادعاي اعسار از ناحيه محكوم عليه ( محكوم به ضرر وزيان ناشي از جرم و ساير محكوميتهاي مالي ) راپذيرفته و رسيدگي به آنرا بطور خارج از نوبت الزام نموده است . همچنين ماده 18 آيين نامه اجرايي ماده 6 قانون اخير الذ كر نحوه اخذ محكوم به از محكوم عليه رابيان نموده و ماده 19 ، رسيدگي به ادعاي اعسار محكوم عليه جزايي را مجاز شمرده است .

عليهذا بنابه مراتب آرا وحدت رويه شماره 232 - 19/9/49 و 23 - 7 /4/1351 در آن قسمت كه به بيان عدم پذيرش اعسار محكوم عليه جزايي اشاره دارد بموجب قوانين صدر الاشعار نسخ و بلا اثر بوده وماده 522 قانون آيين دادرسي مدني سابق كه بموجب قانون تجديد نظر آرا دادگاهها مصوب 17/5/72 نسخ و ملغي الاثر اعلام شده و قانون اخير نيز بموجب مواد 232 الي 271 قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1378 نسخ گرديده و مرحله فرجام خواهي در خصوص احكام كيفري نيز از قانون اخير الذ كر حذف شده لهذا

راي وحدت رويه موصوف نيز بنابه مراتب ، قدرت اجرايي نداشته و عملاسالبه و انتفا موضوع شده است .

راي شماره 56 - 9/8/1352 شماره رديف 38

درصورت اثبات مداخله متهم در منازعه وصدور حكم نسبت به وي ، دادگاه نميتواند به اين استدلال كه مرتكب ضرب يا جرح معلوم نيست و تاوانخواه خود از جمله مجرمين قضيه ميباشد دعوي خصوصي ضررو زيان ناشي از جرم را رد نمايد .

نظر به اين كه طبق مواد 9 - 14 قانون آيين دادرسي كيفري و اصل كلي ، شخصي كه از وقوع جرم ،متحمل ضرر وزيان شده ميتواند به تبع ادعاي دادستان ، مطالبه ضرر و زيان نمايد و هرگاه دادگاه جزا ، متهم را مجرم تشخيص دهد مكلف است به دادخواست تاوانخواه كه با رعايت تشريفات مقرر تقديم شده رسيدگي و ضمن صدور حكم جزايي ، حكم ضرروزيان ويرا نيز با عنايت به دلايل موجود صادر نمايد .لذا در نظاير موضوع كه مداخله متهم درمنازعه ثابت و مورد لحوق حكم قرار گرفته دادگاه نميتواند به اين استدلال كه مرتكب جرح ياضرب معلوم نيست و تاوانخواه خود از جمله مجرمين قضيه ميباشد دعوي خصوصي را رد نمايد . بنابه مراتب با ا كثريت آرا دادنامه صادره از شعبه ششم ديوانعالي كشور در اين خصوص تاييد ميشود اين راي طبق قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره : 8405 – 3/9/1352

رأي شماره : 17 – 12/3/1354 شماره رديف : 84

رسيدگي دادگاه جنحه به قايم مقامي دادگاه اطفال در مورد جنايت بدون شر كت مشاوران

خلاف قانون و رأي صادره فاقد اعتبار خواهد بود

از ملاحظه قانون تشكيل دادگاه اطفال معلوم ميشود كه كيفيت تشكيل دادگاه و تشريفات رسيدگي مورد توجه خاص مقنن بوده تا حدي كه رعايت مقررات اين قانون بموجب ماده 1 وقتي هم كه دادگاه جنحه به قايم مقامي دادگاه اطفال رسيدگي مي كند تا كيد شده است و تصريح در ماده 16 به اين كه رسيدگي به جرايم اطفال تابع قانون آيين دادرسي نيست بمنظور رعايت همين مقررات بوده است و از جمله اين مقررات ، ماده 3 قانون مزبور ميباشد كه صراحت دارد د ر مورد جنايات ، دادگاه اطفال از قاضي آن دادگاه و دو نفر مشاور كه شرايط و ترتيب تعيين آنان پيش بيني شده است تشكيل ميگردد. بنابر اين رسيدگي دادگاه جنحه به قايم مقامي دادگاه اطفال د رمورد جنايت بدون شر كت دادن مشاوران بر خلاف منظور و مصرحات قانون مزبور است و در اين صورت حكم آن دادگاه در مرحله بعدي اعتبار قانوني نخواهد داشت . اين راي بدستور ماده 3 اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب سال 1337 از طرف دادگاهها بايد در موارد مشابه پيروي شود .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 8893 - 24/4/1354

رأي شماره : 14 - 29/3/1354 شماره رديف : 79

قرار منع تعقيب صادر ه از ناحيه دادگاه اطفال بعلت فقد دليل كافي ، قطعي است .

ماده171 قانون آيين دادرسي كيفري ناظر به شكايت از قرار هاي باز پرس مي باشد و قابل تسري به تصميم دادگاه اطفال نيست ،مضافابه اين كه طبق شق 2 ماده مذ كور قرار منع پيگرد صادره از طرف بازپرس

وقتي قابل شكايت است كه به موافقت دادستان رسيده باشد در صورتي كه در جرايم اطفال پس از صدور قرار منع تعقيب جلب نظر دادستان پيش بيني نشده است . بعلاو ه حسب مستنبط از مواد 1و2 و8و16 قانون تشكيل دادگاه اطفال بزه كار ، تصميمات صادره از طرف دادگاه مزبور فقط در موارد منصوص در قانون ، قابل شكايت است وقرار منع تعقيب در عداد تصميمات قابل شكايت احصا نشده است بنابر اين قطعي و غير قابل اعتراض است. اين راي بموجب قانون وحدت رويه مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور ودادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه شماره 8884 – 14/4/1354

راي شماره : 25 – 1/2/1359 شماره رديف : 58/25

قبول اعاده دادرسي نسبت به دادنامه هاي مخدوش صادره ا ز محا كم نظامي

مستند اعاده دادرسي كه طبق ماده واحده لايحه قانوني تجويز اعاده دادرسي نسبت به اتهامات بعضي از محكومان دادگاههاي نظامي مصوب 20/5/58 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران بعمل آمده است صرفا محدود به شقوق مواد 279 از قانون دادرسي و كيفر ارتش و ماده 23 از قانون اصلاح پاره اي از قوانين دادگستري مصوب سال 56 نميباشد و در صورتي كه بجهتي از جها ت قانوني ، دادنامه قطعي صادره از محا كم نظامي كه نسبت به آن استدعاي اعاده دادرسي شده مخدوش تشخيص گردد قبول اعاده دادرسي بلامانع است اين راي مستندابه ماده واحده قانون وحدت رويه مصوب سال 1328 براي شعب ديوان عالي كشور ودادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 10496 - 17/12/1359

راي شماره : 58/4 – 20/10/1359 شماره

رديف : 58/4

قبول شكايت متهم مبني بر ابقا قرار تامين موضوع ماده 129 قانون آيين دادرسي كيفري

با توجه به اطلاق و عموم تبصره ماده 129 قانون آيين دادرسي كيفري كه مقررميدارد در هرمورد كه بعلت صدور يكي از قرار هاي تامين موضوع ماده مذ كور ،متهم توقيف گردد ودر امر جنايي تا چهار ماه و در امر جنحه تا دو ماه در باره او كيفر خواست صادر نشود ،مرجع صادر كنند ه قرار مكلف است قرار تامين را فك يا تخفيف دهد مگر اين كه جهات قانوني يا علل موجهي براي بقاي قرارتامين وجود داشته باشد كه دراينصورت باذ كر علل و جهات مذ كور ،قرار ابقا ميشود ومتهم حق شكايت از اين تصميم را خواهد داشت و نظر به اين كه آن قسمت از ماده 40 قانون آيين دادرسي كيفري كه حق شكايت از توقيف ناشي از قرار وثيقه اي را كه صدور آن قانونا الزامي بوده ، سلب كرده است منحصرا ناظر به اولين قرار وثيقه اي است كه منتهي به توقيف متهم شده است و مغايرتي با حكم مقرر در تبصره ماده 129 كه ناظر به ادامه توقيف متهم تا دو ماه در امر جنحه تا چهار ماه در امر جنايي و عدم صدور كيفرخواست درمدتهاي مذ كور است ندارد . لذا راي شعبه 19 دادگاه جنحه تهران مبني بر قبول شكايت متهم از ابقا قرار تامين موض_وع تبصره ماده 129 قانون آيين دادرسي كيفري صح_يح و موجه تشخيص ميشود. اين راي طبق ماده3 ازمواد اضافه ش_ده به قانون آيين دادرسي كيفري از طرف دادگاه___ها لاز م الاتباع است 0

شماره راي در

خود راي وحدت رويه منتشره ازسوي ديوان عالي كشور نيز درج نشده است.

منتشره در روزنامه رسمي شماره 10537 – 14/2/1360

راي شماره : 24 – 21/10/1362 شماره رديف 62 /44

عدم لزوم تقويم ريالي ديه وتعيين قيمت يكي از امور ششگانه مذ كوردر ماده 3 قانون ديا ت و تعيين ديه باتراضي طرفين

به موجب تبصره ذيل ماده 3 قانون ديات . پرداخت قيمت ديه بجاي يكي از انواع آن با تراضي طرفين امكان پذيراست ودادگاه تكليف بر تعيين ارزش ديه ندارد . و مناط صلاحيت در رسيدگي به جرايم قتل خطايي و شبيه به عمد در محا كم كيفري 1 و فرجام پذير بودن نظرات دادگاههاي مزبور، تبصره 1 ماده 198 و ماده 285 قانون اصلاح موادي ا ز قانون آيين دادرسي كيفري است و راي شعبه بيستم ديوانعالي كشور در اين قسمت صحيح و موافق موازين قانوني صادر شده وتاييد ميگردد . اين راي به استناد قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها درموارد مشابه لازم الاتباع است .

منشره در روزنامه هاي رسمي شماره 11365 - 9/12/62 و 11377 - 23/12/62

راي شماره : 5 - 19/2/1363 شماره رديف : 62/64

جواز رسيدگي غيابي به اتهام صادر كننده چك بلامحل در صورت معد بودن پرونده و تكليف دادگاه به صدور قرار موقوفي تعقيب در صورت اعلام گذشت شا كي

هرگاه پرونده مربوط به اتهام صدور چك بلامحل طبق موازين قانوني ،معدبراي اظهار نظر باشد رسيدگي و صدور حكم در غياب متهم خالي از اشكال است ودر مواردي كه شا كي گذشت نمايد دادگاه بموجب ماده 159 قانون تعزيرات و ماده 11 قانون

ص_دور چك مصوب تير ماه 1355 مكلف بصدور راي به موقوفي تعقيب مي باشد . بنابر اين آرا شعب 89 و 53 و 167 دادگاههاي كيفري 2 تهران از اين جهت بنظر ا كثريت اعضا هييت عمومي ديوان عالي كشور صحيحاصا در شده واين راي بر طبق ماده 3 از مواد اضافه ش__ده به قانون آيين دادرسي كيفري در موارد مشابه براي دادگاهها لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 11457 - 9/4/ 1363

راي شماره : 27 – 12/9/1364 شماره رديف 63/86

حكم دادگاه در خصوص پرداخت ديه مقتول از بيت المال قابل رسيدگي شكلي در ديوان عالي كشور نيست .

ماده 42 قانون حدود و قصاص مصوب شهريور ماه 1361 كه پرداخت ديه مقتول را باشرايط خاصي از بيت المال قرار داده با هيچي ك از موارد مذ كور درماده 198 قانون اصلاح موادي ازقانون آيين دادرسي كيفري سال 1361 تطبيق نمي كند تارسيدگي شكلي ديوان عالي كشور رابرطبق مادتين 285 و 287 قانون آيين دادرسي كيفري ايجاب نمايد فلذا راي شعبه 16 ديوانعالي كشور كه متضمن همين معني است صحيح ومنطبق با موازين تشخيص ميشود . اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور ودادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره : 11916 – 2/11/1364

راي شماره 32 : 29/11/1364 شماره رديف : 64/2

اگر حكم دادگاه كيفري درمورد ضرر وزيان ناشي از جرم قابل رسيدگي در ديوان عالي كشور باشد . حكم جزايي هم به تبع آن قابل رسيدگي در ديوان عالي كشور است .

قانون اصلاح موادي از قانون آيين دارسي

كيفري مصوب 1361 كه احكام صادره از دادگاههاي كيفري 1و 2 را ( در غير مستثنيات مصرحه در اين قانون ) قابل تجديد نظر نشناخته ناظر به مواردي است كه دادگاههاي كيفري 2 راي خود را منحصرا در امر كيفري صادر نمايند اما در مواردي كه دادگاههاي كيفري 2 بر طبق موازين قانوني به دعوي حقوقي ضرر وزيان ناشي از جرم هم رسيدگي مينمايند و راي دادگاه واجد جنبه حقوقي و كيفري بوده و دعوي حقوقي و فق مقررات آيين دارسي مدني قابل سير در مرحله فرجامي باشد حكم جزايي هم بصراحت عبارت ذيل تبصره ماده 316 قانون آيين دادرسي كيفري و به تبع امر حقوقي قابل فرجام خواهد بود . بنابر اين آرا شعب 14 و 19 ديوانعالي كشور كه بر اين اساس صادر شده صحيح و منطبق باموازين قانوني است . اين راي برطبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 11998 – 18/2/1365

راي شماره : 18 _ /1/7/1365 شماره رديف :65/41

راي دادگاه مبني بر تاييد قرار منع پيگرد صادره توسط باز پرس بعلت عدم احراز وقوع بزه ، قابل رسيدگي فرجامي ميباشد.

ماده 284 قانون اصلاح موادي از قانون آيين دادرسي كيفري مصوب شهريور ماه 1361 در مورد قطعي بودن احكام دادگاهها ي بدوي كيفري ، مستفاد از مستثنيات مصرحه در اين ماده ظهور در احكام ماهوي به معناي اخص كلمه دارد كه بر تعيين مجازات يا برايت صادر ميشود ليكن مقنن در ماده 180 قانون آيين دادرسي كيفري به تصميماتي كه دادگاههاي كيفري از جمله

در پرونده هاي منع پيگرد بعلت عدم وقوع جرم اتخاذ مينمايند عنوا ن راي اطلاق نموده كه در خصوص مورد ، افاده حكم ماهوي رانمي كند واين نوع آرا بصراحت ماده 180 قانون مارالذ كر قابل رسيدگي فرجامي ميباشند . بنابر اين راي شعبه 11 ديوانعالي كشور صحيح و منطبق باموازين قانوني تشخيص ميشود . اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 12196 – 20/10/1365

راي شماره: 517 – 18/11/1367 شماره رديف: 64 – 152

نظر دادرس دادگاه كيفري در رسيدگي به اعتراض به قرار منع پيگرد ، اظهار عقيده نبوده و از موارد رد دادرس نميباشد .

نظر دادرس دادگاه كيفري بر قابل تعقيب دانستن متهم كه ضمن رسيدگي به شكايت از قرار منع پيگرد ابراز شود اظهار عقيده در موضوع اتهام محسوب نبوده و از موارد رد دادرس نميباشد بنابر اين راي شعبه 11 ديوانعالي كشور تا حدي كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص و اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است

منتشره در روزنامه رسمي شماره 12856 – 29/1/1368

راي شماره : 523 – 23/12/1367 شماره رديف : 67/58

تجديد نظر درحكم دادگاه بدوي بمنظور تغيير نوع ديه مجوزي ندارد.

ماده 3 قانون ديات انتخاب هريك از انواع ديات را در اختيار جاني قرار داده و دادگاه بر اساس انتخاب مزبور حكم صادر مي نمايد كه بشرح ماده 9 قانون ديات بايد اجرا شود بنابر اين تجديد نظر

درحكم دادگاه بمنظور تغيير نوع ديه مجوزي ندارد و راي شعبه 26 ديوان عالي كشور كه درخواست تغيير نوع ديه را بعد از صدور حكم نپذيرفته صحيح تشخيص ميشود. اين راي برطبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره : 12869 - 13 / 2/1368

راي شماره : 524 – 29 / 1/1368 شماره رديف 68/1

در رسيدگي به درخواست اعاده دادرسي در امور كيفري ، اظهار نظر سابق در پرونده امر ازموجبات رد دادرس نميباشد .

جهات رد دادرس در امور جزايي در ماده 332 قانون آيين دادرسي كيفري تصريح شده و رسيدگي ديوانعالي كشور مبني بر تنفيذ يا عدم تنفيذ نظر دادگاه كيفري 1 با هيچ يك از جهات مزبور تطبيق نمي كند تا مجوز رد دادرس براي رسيدگي به درخواست اعاده دادرسي باشد . اظهار عقيده در موضوع دعوي هم كه بشرح بند 7 ماده 208 قانون آيين دادرسي مدني از موارد رد دادرس محسوب شده منصرف از اين مورد است زيرا در اعاده دادرسي مسايلي عنوان ميشود كه قبلا مطرح نشده وسابقه رسيدگي ندارد . بنابر اين راي شعبه بيستم ديوان عالي كشور مبني بر رسيدگي به درخواست اعاده دادرسي صحيح و منطبق با موازين قانوني است اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 12879 - 26/2/68

رأي شماره :525 – 29/1/1368 شماره رديف : 122 / 67

تا زماني كه گذشت شا كي در

جرايم قابل گذشت احراز نشود ، دعوي كيفري قابل رسيدگي خواهد بود

نظر به ماده 8 قانون آيين دادرسي كيفري كه موقوفي تعقيب امر جزايي را با شرايط خاصي تجويز نموده كه از آن جمله صلح و سازش طرفين در جرايم قابل گذشت است و با توجه به اين كه مطالبه نفقه زوجه از حقوق الناس ميباشد لذا تازماني كه گذشت زوجه از تعقيب شكايت جزايي احراز نشود دعوي كيفري ، قابل رسيدگي خواهد بود و راي شعبه 12 ديوانعالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص ميشود اين راي برطبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 12879 - 26/2/1368

راي شماره: 526 – 19/2/1368 شماره رديف 68/8

بالازم الاجرا شدن قانون تعيين موارد تجديد نظر احكام دادگاهها ، اعمال مواد 284 و 284 مكرر قانون اصلاح موادي از قانون آيين دادرسي كيفري بلامجوز است .

نظر به ماده 4 قانون مدني كه مقرر ميدارد: اثر قانون نسبت به آتيه است و قانون نسبت به ماقبل خود اثر ندارد مگر اين كه در خود قانون مقررات خاصي اتخاد شده باشد و نظر به اين كه درقانون تعيين موارد تجديد نظر احكام دادگاهها و نحوه رسيدگي به آنها مصوب مهر ماه 1367 مقررات خاصي براي رسيدگي به درخواست تجديد نظر محكوم عليه نسبت به احكام سابق دادگاههاي كيفري قيد نشده و بر طبق بند ب ازمواد الحاقي به قانون آيين دادرسي مصوب آذر ماه 1349 ، آرا دادگاهها از حيث قابليت اعتراض و پژوهش و فرجام ، تابع

قانون مجري در زمان صدور آن ميباشد لذا محكوم عليه حكم كيفري كه قبل از لازم الاجراشدن قانون تعيين موارد تجديد نظر احكام دادگاهها ( 4/9/67 ) صادر گرديده نميتواند رأسا به استناد قانون مزبور درخواست تجديد نظر نمايد اين رأي برطبق ماده 3 از مواد الحاقي به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره : 12902 – 30/3/1368

راي شماره : 528 - 2/8/1368 شماره رديف: 68/47

دادستان به استناد ماده 8 قانون تعيين موارد تجديد نظر احكام دادگاهها مي تواند از احكام سابق الصدور دادگاههاي كيفري 1و2 تجديد نظر بخواهد .س

بر اساس ماده 284 قانون اصلاح موادي از قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1361 ، دادستان مي توانسته است نسبت به احكام دادگاههاي كيفري درخواست تجديد نظر نمايد . ماده 8 قانون تعيين موارد تجديد نظر احكام دادگاهها و نحوه رسيدگي به آنها مصوب مهر ماه 1367 نيز صريحااين حق را در موارد مصرحه در اين ماده به دادستان داده است . لذا مورد منصرف از ماده 4 قانون مدني ميباشد و دادستان ميتواند به استناد ماده 8 قانون مذ كور نسبت به احكام سابق الصدور دادگاههاي كيفري 1و2 در خواست تجديد نظر نمايد و مرجع تجديد نظر بشرح مندرج در قانون تعيين موارد تجديد نظر احكام دادگاهها است بنابر اين راي شعبه 35 دادگاه كيفري 1 تهران كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح ومنطبق با موازين قانوني است اين راي بر طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب سال 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه

لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 13027 – 30/8/1368

راي شماره: 529 – 2/8/1368 شماره رديف : 66/36

اناطه كيفري ، ناظر به اختلاف د رحق مالكيت نسبت به اموال غيرمنقول است .

ماده 17 قانون آيين دادرسي كيفري كه ثبوت تقصير متهم را منوط به مسايلي قرار داده كه محا كمه و ثبوت آن از خصايص محا كم حقوقي است ناظر به اختلاف در حق مالكيت نسبت به اموال غيرمنقول مي باشد ودر مورد اموال منقول صدق نمي كند فلذا راي شعبه 17 دادگاه كيفري 2 شيراز كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص ميشود . اين راي بر طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب سال 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 13027 – 30/8/1368

راي شماره538 – 1/8/1369 شماره رديف 69 – 34

نقص حكم دادگاه ، قبل از رسيدگي به درخواست اعاده دادرسي و قبول آن ،فاقد مجوز قانوني است .

مستفاد از مادتين 468 و 469 قانون آيين دادرسي كيفري اينست كه ديوانعالي كشور پس از اطمينان از جهت اوضاع و احوالي كه باعث استدعاي محا كمه شده باقبول درخواست اعاده محا كمه ، رسيدگي مجدد را به دادگاه هم عرض كه صلاحيت رسيدگي داشته باشد ارجاع ميدهد و تصريح قانون به عدم اجراي حكم تا زماني كه اعاده محا كمه به انتها نرسيده وحكم مجدد صادر نشده ملازمه به ابقا حكم دارد بنابر اين نقض حكم قبل از رسيدگي به استدعاي اعاده محا كمه فاقد مجوز قانوني است و آرا شعب 2و4و12و31 ديوانعالي كشور كه با اين نظر

مطابقت دارد صحيح تشخيص ميشود. اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها درموارد مشابه لازم الاتباع است

منتشره در روزنامه رسمي شماره 13331 - 15/9/1369

راي شماره : 562 – 28/3/1370 شماره رديف : 70/14

مدعي خصوصي حق تجديد نظر خواهي از حكم برايت متهم به قتل عمدي ر ا دارد .

ماده 34 قانون تشكيل دادگاههاي كيفري 1و2 و شعب ديوانعالي كشور مصوب تير ماه 1368 به شا كي يا مدعي خصوصي حق داده است كه نسبت به حكم برايت متهم درصورت وجود جهات تجديد نظر مذ كور در قانون تعيين موارد و تجديد نظر احكام دادگاهها و نحوه رسيدگي آنها مصوب 14 مهر ماه 67 تجديد نظر بخواهد و مقررات اين ماده شامل موردي نميشود كه دادگاههاي كيفري پس از تشخيص نوع جرم حكم بر محكوميت متهم صادر نمايند بنابر اين راي شعبه 12 ديوانعالي كشور كه در خواست تجديد نظر اوليا دم از حكم مح كوميت متهم به پرداخت ديه را نپذيرفته صحيح و منطبق با موازين قانوني است اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 13528 – 30/5/70

راي شماره : 564 – 18/4/1370 شماره رديف : 70/ 15

مرجع تجديد نظر احكام نقض شده دادگاهها ي بدوي توسط ديوانعالي كشور ، دادگاه هم عرض دادگاه صادر كننده حكم منقوض مي باشد نه خود همان دادگاه

ماده 5 قانون تعيين موارد تجديد نظر احكام دادگاهها و نحوه رسيدگي آنها مصوب 14 – مهر ماه 1367

مرجع تجديد نظر احكام دادگاهها را كه توسط ديوان عالي كشور نقض شده ،دادگاه همعرض دادگاه صادر كننده حكم اولي قرار داده است بنابراين دادگاه اولي كه صادر كننده حكم منقوض بوده نميتواند مرجع رسيدگي تجديد نظر پس از نقض حكم باشد هر چند كه قاضي جديدي براي دادگاه مزبور ، تعيين شده باشد فلذا راي شعبه يازدهم ديوانعالي كشور كه دادگاه اولي را صالح به رسيدگي پس از نقض حكم نشناخته ، صحيح ومنطبق با موازين قانوني است ،اين راي طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 13559 – 7/7/1370

راي شماره : 566 – 2/7/1370 شماره رديف : 70/20

لزوم طرح آرا اصراري كيفري در هييت عمومي ديوانعالي كشور

اصل 161 قانوني اساسي جمهوري اسلامي ايران ، نظارت بر اجراي صحيح قوانين در محا كم و ايجاد رويه قضايي را از اختيارات ديوانعالي كشور قرارداده و ديوان عالي كشور با نقض و ابرام احكام محا كم ،نظارت قانوني خود را اعمال مي كند و رويه قضايي ايجاد مي كند ،اقدا م دادگاههاي كيفري در صدور راي اصراري و مخالفت با اعمال نظارت قانوني ديوان عالي كشور ايجاب مي نمايد كه موضوع در هييت عمومي ديوان عالي كشور مطرح و مورد بررسي قرار گيرد . ماده 463 قانون آيين دادرسي كيفري هم كه اعتبار قانوني و قدرت اجرايي دارد براساس اين ، تصويب شده است و دادگاهها را مكلف ساخته كه بر طبق نظر هييت عمومي اقدام نمايند بنابراين راي شعبه 28 ديوان عالي كشور داير بر ضرورت

تشكيل هييت عمومي كيفري براي رسيدگي به پرونده هاي اصراري كيفري صحيح و منطبق باموازين قانوني است . اين راي طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 1362 – 19/9/1370

راي شماره 567 - 19/9/1370 شماره رديف : 70/52

اعمال ماده 9 قانون تعيين مواردتجديد نظر احكام دادگاهها وقتي كه قاضي به محل ديگر منتقل شده باشد مورد پيدا نمي كند.

ماده 9 قانون تعيين موارد تجديد نظر احكام دادگاهها كه تكليف قاضي صادر كننده حكم رانسبت به درخواست متقاضي تجديد نظر معين نموده ناظر بموردي است كه خدمت قاضي در همان دادگاه ادامه داشته باشد اما اگر قاضي به محل ديگري منتقل شده و يابهر عنوان ديگر ، در شغل قضايي سابق خود نباشد اعمال ماده مرقوم مورد پيدا نمي كند و پرونده بايد براي رسيدگي به مرجع تجديد نظر ارسال شود . بنابراين راي شعبه 12 ديوانعالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح تشخيص ميشود . اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لاز م الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 13658 – 3/11/1370

راي شماره: 582 - 2/12/1371

لزوم تقديم دادخواست حقوقي به محا كم كيفري درباره ضرر وزيان ناشي از جرم

مطالبه ضرر وزيان ناشي از جرم كه طبق تبصره ماده 16 قانون تش كيل دادگاههاي كيفري 1و2 و شعب ديوان عالي كشور ،مصوب 31 خرداد ماه 1368 در دادگاه كيفري مطرح ميشود عنوان دعوي حقوقي دارد، شروع رسيدگي به

دعاوي حقوقي در دادگاههاي دادگستري هم بصراحت ماد ه 70 قانون آيين دادرسي مدني ، مستلزم دادن دادخواست با شرايط قانوني آن مي باشد . فلذا راي شعبه 140 دادگاه كيفري 1 تهران كه مطالبه ضرر وزيان ناشي از جرم را بدون دادن دادخواست نپذيرفته ، صحيح تشخيص ميشود . اين راي بر طبق ماده 3 از مواد اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره : 14013 - 31/1/1372

راي شماره :592 – 6/2/1373 شماره رديف : 73/4

آرا سابق الصدور دادگاهها كه قبلا ابلاغ شده و مورد تجديد نظر خواهي واقع نشده اند مشمول ماده 12 قانون تجديد نظر آرا دادگاهها ميباشند و غير قابل تجديد نظر هستند.

ماده 12 قانون تجديد نظر آرا دادگاهها مصوب 17/5/72 براي تجديد نظر خواهي از آرا دادگاههاي حقوقي و كيفري موضوع ماده 9 اين قانون مهلت معين نموده كه در جهت تسريع در ختم پرونده ها و قطعيت بخشيدن به آرا دادگاههاست . در قوانين آيين دادرسي هم براي اعتراض و تجديد نظر نسبت به آرا دادگاهها مدت و مهلت مقرر شده و تا كنون قانوني كه علي الاطلاق رسيدگي به اعتراض يا تجديد نظر از آرا دادگاهها رابدون رعايت مدت و مهلت پيش بيني شده ، نموده باشد تصويب نشده است بنابر اين آرا سابق الصدور دادگاهها كه قبلا ابلاغ شده و از طرف اشخاص ذينفع مورد درخواست تجديد نظر قرار نگرفته ازتاريخ لازم الاجرا شدن قانون تجديد نظر آرا دادگاهها مشمول مهلت مقرر درماده 12 اين قانون ميباشد و در نتيجه راي شعبه

دهم ديوانعالي كشور كه درخواست تجديد نظر خارج از مهلت را نپذيرفته و رد كرده است صحيح تشخيص ميشود . اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره درروزنامه رسمي شماره 14360 – 7/4/1373

راي شماره : 600 – 4/7/1374 شماره رديف: 74/ 24

قابليت تجديد نظر آرا صادره از محا كم عمومي داير به محكوميت يا برايت ، از ناحيه شا كي خصوصي يا نماينده قانوني او منع صريح قانوني ندارد و ملا ك صلاحيت ،مجازات قانوني است نه حكم صادره

نظر به اين كه مفاد ماده 21 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب در خصوص آرايي كه قابل تجديد نظردر ديوانعالي كشو راست بلحاظ اهميت خاصي كه قانونگذار به حفظ و صيانت دما نفوس قايل است نظر به مجازات مندرج در قانون داشته نه كيفري كه مورد حكم دادگاه قرار مي گيرد و قابليت تجديدنظر آرا اين دادگاه ها نسبت به موارد مذ كور درماده 21 مرقوم ،مشروط به محكوميت نيست بلكه بطور اطلاق ناظراست به محكوميت يا برايت . وطبق بند ب ماده 26 قانون مزبور از جمله اشخاصي كه در موارد مذ كور در اين قانون حق درخواست تجديد نظر دارند شا كي خصوصي يا نماينده قانوني وي مي باشد واعمال اين حق در مورد حكم برايت ،منع صريح قانوني ندارد بنابه مراتب پذيرش صلاحيت رسيدگي به درخواست تجديدنظر از برايت به قتل در شعبه 27 ديوانعالي كشور منطبق با جهات قانوني تشخيص و به ا كثريت آرا تاييد ميشود . اين راي برطبق ماده واحده قانون

وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي دادگاهها و شعب ديوانعالي كشور در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 14785 – 12/9/1374

راي شماره : 601 – 25/7/1374 شماره رديف 74/ 31

راي دادگاه در رسيدگي به اعتراض نسبت به راي كميسيون اراضي اختلافي ،قابل تجديد نظر است .

راي دادگاه حقوقي يك در مقام رسيدگي به شكايت از راي قاضي موضوع ماده واحده قانون تعيين تكليف اراضي اختلافي موضوع اجراي ماده 56 قانون جنگلها و مراتع مصوب 1367 ، اصلاحا رسيدگي به اعتراض ميباشد نه تجديد نظر و عنوان ( تجديد نظر) در ماده 9 آيين نامه اصلاحي آيين نامه اجرايي قانون مذ كور پس از كلمه( اعتراض ) از باب تسامح در تعبير است . بنابراين با عنايت به مقررات موضوعه وقت ( قانون تشكيل دادگاههاي حقوقي يك و دو و قانون تجديد نظر آرا دادگاهها و اصل قابل تجديد نظر بودن آرا دادگاههاي حقوقي يك در ديوان عالي كشور ، تصميم شعبه 24 ديوانعالي كشور كه بر اين اساس صادر شده صحيح و به ا كثريت آرا تاييد ميگردد . اين راي طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب دادگاهها و ديوان عالي كشور در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره

راي شماره 613 – 18/10/1375 شماره رديف : 31/75

مصاديق محكوم عليه : ( ماده 31 قانون تش كيل دادگاههاي عمومي وانقلاب)

مقصود مقنن از وضع ماده 31 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب 15/4/73 مجلس شوراي اسلامي بقرينه عبارات مذ كور در آن ممانعت از تضييع حقوق افراد و جلوگيري از اجراي احكامي است

كه به تشخيص دادستان كل كشور مغاير قانون و يا موازين شرع انور اسلام صادر شده است و چنين احكامي اعم است از آن كه موجب عدم دسترسي به حقوق شرعي وقانوني افراد باشد و يا آنان رابر خلاف حق به تأديه مال و يا انجام امري مكلف نمايد و خصوصيتي براي محكوم عليه در اصطلاح ورويه متداول قضايي نيست و بر اين اساس مفاد كلمه ( محكوم عليه ) در ماده مزبور شامل خواهان و يا شا كي كه ادعاي او رد شده باشد نيز ميشود عليهذا راي شعبه 9 ديوان عالي كشور كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح و قانوني تشخيص ميشود . اين راي بر طبق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 15170 – 14/1/1376

راي شماره : 621 - 4/9/1376 شماره رديف : 76/20

صدور حكم بر غير عمد بودن قتل ، مسقط حق تجديد نظر خواهي اوليا دم از جهت ادعاي عمدي بودن قتل نميباشد .

برحسب اطلاق قسمت الف بند 2 ماده 26 ناظر به ذيل ماده 21 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب در مورد اعلام وقوع قتل عمدي ، چنانچه دادگاه بدوي ،قتل را غير عمد تشخيص دهد و حكم محكوميت بر اين اساس صادر گردد تشخيص دادگاه مسقط حق تجديد نظر خواهي – شا كي خصوصي از جهت ادعاي عمدي بودن قتل نميباشد و مرجع رسيدگي تجديد نظر در اين مورد با توجه به ماده 21 مرقوم ، ديوانعالي كشور خواهد بود . بنابه مراتب راي

شعبه نوزدهم ديوان كه با اين نظر مطابقت دارد صحيح و قانوني تشخيص ميشود . اين راي بر طبق ماده واحده قانون مربوط به وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع مي باشد .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 15421 – 11/11/1376

راي شماره :634 – 18/3/1378 شماره رديف 77/37

قابل تجديد نظر بودن قرار هاي كيفري از جمله منع تعقيب

قرار هاي مذ كور در ذيل بند ب ماده 19 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي وانقلاب كه به تبع حكم راجع به اصل دعوي قابل درخواست تجديد نظر مي باشد قرارهايي است كه نوعا در دعاوي حقوقي صادر ميشوند و ارتباطي به امور جزايي ندارد . بنابراين و باعنايت به مواد 171 و 172 و 180 قانون آيين دادرسي كيفري كه قرار منع تعقيب متهم بعلت عدم كفايت دليل و يا جرم ندانستن عمل ، قابل شكايت معرفي شده اند آرا صادره از شعب چهارم و پنجم دادگاه تجديد نظر استان اردبيل كه چنين قرار هايي راقابل رسيدگي تجديد نظر تشخيص داده اند با ا كثريت قريب به اتفاق آرا صحيح و منطبق باموازين قانوني اعلام ميگردد . اين راي بر طبق ماده 3 اضافه شده به قانون آيين دادرس كيفري مصوب 1337 براي دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 15889 – 22/6/1378

راي شماره : 637 – 2/6/1378 شماره رديف : 78/4

قابل اعتراض بودن قرار بازداشت موقت

بموجب بند 4 ماده 171 قانون آيين دادرسي كيفري ، متهم حق دارد نسبت به قرار بازداشت موق_ت (توقيف احتياطي) اعتراض كند وبا تصويب قانون تشكيل دادگاههاي

عمومي وانقلاب در سال 1373 و انحلال دادسراها تغييري در حق مزبور ايجاد نشده و طبعا قرار بازداشت كه بموجب قانون اخير الذ كر از جانب دادگاه ويا قاضي تحقيق صادر ميشود بعلت عدم مغايرت با ماده 171 قانون مزبور و نظر به لزوم حفظ حقوق قانوني متهم ، كما كان قابل شكايت و اعتراض از طرف متهم خواهد بود . مضافا اين كه عدم قيد قرار بازداشت در عداد قرار هاي قابل اعتراض در بند ب ماده 19 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي وانقلاب هم دلالت بر قطعيت قرار مذ كور ندارد چه آن كه قرار هاي مندرج در ماده مزبور كلا ناظر به دعاوي حقوقي است و ارتباطي به مسايل كيفري ندارد . بنا عليهذا راي شعبه هشتم دادگاه تجديد نظر استان تهران كه با اعتراض متهم نسبت به قرار بازداشت موقت رسيدگي كرده به ا كثريت آرا موافق با موازين قانوني تشخيص ميگردد . اين راي برطبق ماده 3 اضافه شده به قانون آيين دادرسي كيفري براي كليه دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 15930 - 11/8/1378

راي شماره :639 – 11/8/1378 شماره رديف 78/9

تا زماني كه مهلت واخواهي و تجديد نظر خواهي نسبت به احكام سپري نشده ، اعمال مقررات ماده 18 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب نسبت به راي غيابي فاقد وجاهت قانوني است .

نظر به اين كه مقررات ماده 18 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب ، يكي از طرق فوق العاده رسيدگي نسبت به احكام قطعي است و تا زماني كه طرق عادي رسيدگي مفتوح باشد مجالي براي ورود به مرحله رسيدگي فوق

العاده نيست و با توجه به اين كه دادنامه غيابي ، حكم غير قطعي و قابل اعتراض است و بعضا قابل تجديد نظر خواهي است و تا وقتي كه مهلت واخواهي و تجديد نظر خواهي سپري نشده و يا به اعتراض وتجديد نظر خواهي رسيدگي نشده باشد اعمال مقررات ماده مذ كور نسبت به راي غيابي ، وجاهت قانوني ندارد بنا به مراتب حكم شعبه نهم دادگاه تجديد نظر استان تهران كه با اين نظر مطابقت دارد به ا كثريت آرا هييت عمومي ديوانعالي كشور تاييد مي گردد . اين راي بر طبق ماده 270 قانون آيين دادرسي كيفر ي مصوب 1378 براي شعب ديوانعالي كشور ودادگاهها لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 15996 – 4/11/1378

راي شماره : 640 – 18/8/1378 شماره رديف 78/17

قابل تجديد نظر بودن قرار اناطه موضوع ماده 13 قانون آيين دادرسي كيفري

از بند ب ماده 19 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب چنين مستفاد ميشود كه قرار هاي مذ كور در ماده ياد شده مربوط به امور حقوقي است نه كيفري ، ضمنا از نظر تنقيح مناط ، مستنبط از ماده 171 قانون آيين دادرسي كيفري سال 1290 كه قرار اناطه را جز قرار هاي قابل شكايت دانسته و نيز باتوجه به ماده 7 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب كه صرفا احكام را قطعي اعلام نموده و اصل بر قابل اعتراض بودن قرار هايي است كه اصدار آنها موجبات اضرار به حقوق اصحاب دعوي را فراهم مي سازد و با توجه به اين كه معمولا قرار هاي قطعي در قانون ذ كر ميشود و چنين امري در ماده

13 قانون آيين دادرسي كيفري دادگاههاي عمومي و انقلاب در خصوص قرار اناطه بيان نشده است بنظر ا كثريت اعضا هييت عمومي ديوانعالي كشور راي شعبه 18 دادگاه تجديد نظر استان تهران داير بر قابل تجديد نظر بودن قرار اناطه منطبق با موازين قانوني تشخيص ميشود . اين راي به استناد ماده 270 قانون آيين دادرسي كيفري براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 16016 - 28/11/1378

راي شماره : 649 – 5/7/1379 شماره رديف : 79/14

دادگاه مكلف است ضمن صدور حكم كيفري بر محكوميت يا برايت متهم به دادخواست ضرر وزيان ناشي از جرم نيز كه توام با آن پرونده مطرح شده رسيدگي نمايد .

از ماده 12 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي وانقلاب در امور كيفري چنين استنباط ميشود كه مقنن به منظور تسريع در جبران خسارت متضرر از جرم ،مقرر داشته ( در صورتي كه دادگاه متهم را مجرم تشخيص دهد مكلف است ضمن صدور حكم جزايي ،حكم ضرر وزيان راصادر نمايد مگر آن كه پرونده معدّ براي اظهار نظر نباشد كه دراين_صورت پس از تكميل پ_رونده ، حكم ضرر و زيان صادر خواهد شد ) بنابر اين ماده مذ كور دلالتي بر منع رسيدگي نسبت به امر ضرر وزيان در صورت صدور حكم برايت ندارد بنابه مراتب و با توجه به ماده 3 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب در خصوص صلاحيت عام محا كم عمومي و انقلاب ، در رسيدگي به كليه امور مدني ، جزايي وحسبيه ، راي شعبه چهارم دادگاه استان مازندران كه انطباق با اين نظر دارد به ا

كثريت آرا اعضا هييت عمومي ، قانوني و مطابق موازين شرع شناخته ميشود اين راي طبق ماده 270 قانون آيين دادرسي كيفري براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 16225 – 15/8/1379

راي شماره : 651 – 3/8/1379 شماره رديف 79 / 18

به كليه جرايم اشخاص كمتر از 18 سال تمام در دادگاه اطفال رسيدگي ميشودو قانون لازم الاجرا در اين دادگاهها قانون آيين دادرسي كيفري دادگاهها ي عمومي و انقلاب مصوب سال 1378 ميباشد .

تبصره ماده 220 قانو ن آيين دادرسي كيفري مصوب 1378 مقرر داشته كه به كليه جرايم اشخاص كمتراز 18 سال تمام بر طبق مقررات عمومي در دادگاه اطفال رسيدگي ميشود و نظر به اين كه فلسفه وضع قانون دادگاه اطفال مبتني بر تربيت و تهذيب ميباشد و نيز خصوصيات جسمي ورواني و اصل عدم مسيوليت اطفال بزه كار ايجاب كرده كه قانونگذار بارعايت قاعده حمايت از مجرم دادگاه خاصي را در مورد رسيدگي به مطلق جرايم آنها تشكيل دهد و با توجه به اين كه بموجب ماده 308 قانون مزبور ، دادگاههاي عمومي و انقلاب فقط بر اساس اين قانون عمل مينمايد و كليه مقررات مغاير با اين قانون نسبت به دادگاههاي عمومي و انقلاب الغا گرديده است لذا راي صادره از شعبه سوم دادگاه تجديد نظر استان گلستان كه با اين نظر انطباق دارد به ا كثريت آرا اعضا هييت عمومي ديوانعالي كشور قانوني و مطابق موازين شرع تشخيص ميشود . اين راي بر طبق ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب درامور كيفري مصوب سال 1378

براي شعب ديوانعالي كشور و شعب دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 16236 - 29/8/1379

راي شماره : 653 – 3/7/1380

تجديد نظر خواهي داديار دادسراي نظامي يكي از وظايف محوله به اوست .

دادسرا سازمان واحدي است كه دادياران در آنجا تحت رياست و هدايت دادستان انجام وظيفه مينمايند و از حيث اظهار عقيده تابع نظر دادستان بوده و در موقع حضور در دادگاه بنام دادستان بيان عقيده مي كنند بنابراين تجديد نظر خواهي از ناحيه داديار دادسراي نظامي به استناد بند ج ماده 11 قانون تجديد نظر آرا دادگاهها از وظايف محوله به اوست و راي شعبه 31 ديوانعالي كشور كه با اين نظر انطباق دارد با ا كثريت آرا اعضا هييت عمومي ديوانعالي كشور قانوني و منطبق با موازين شرعي تشخيص ميگردد . اين راي به استناد ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب درام_ور كيفري مصوب 1378 براي شع_ب ديوانعالي كشور و دادگاه_ها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

راي شماره : 656 – 23/11/1380

قانون لازم الاجرادر دادگاههاي نظامي ، قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري نيست و اين محا كم تابع قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1290 ميباشند .

رسيدگي دادگاههاي نظامي و فق قانون آيين دادرسي كيفري مصوب 1290 و اصلاحيه هاي بعدي انجام مي گيرد و قانون آيين دادرسي كيفري دادگاههاي عمومي و انقلاب و قسمت اخير ماده 308 قانون اخير الذ كر نيز مؤيد اين معني است بعلاوه اصل عدم شمول ماده 173 قانون ياد شده نسبت به رسيدگي در محا كم نظامي است . بنابه مراتب راي شعبه

8 دادگاه نظامي تهران كه با اين نظر مطابقت دارد به نظر ا كثريت اعضا هييت عمومي ديوانعالي كشور صحيح تشخيص ميشود اين راي به استناد ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي وانقلاب در امور كيفري مصوب 1378 براي شعب ديوانعالي كشور ودادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي شماره657 – 14/12/1380 شماره رديف : 24/80

اجراي حكم كيفري نميتواند دستور قانوني رييس حوزه قضايي را در مورد وصول وجه الكفاله ابطال نموده و يا رافع مسيوليت كفيل باشد .س

بموجب ماده 136 مكرر قانون آيين دادرسي كيفري وماده 140 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري ، در صورت احضار متهم و عدم حضور او بدون عذر موجه يا عدم معرفي وي از ناحيه كفيل يا وثيقه گذار ،نامبردگان مكلف به اجراي تعهد بوده و نسبت به وصول وجه التزام وجه الكفاله و ياضبط وثيقه اقدام ميشود و چنانچه هريك از افراد مذ كور نسبت به اجراي اين امر معترض باشند ميتواند به جهات مندرج در ماده 116 قانون مزبور به دادگاه تجديد نظر شكايت كنند . بنابراين اجراي حكم نميتوانند دستور قانوني رييس حوزه قضايي را در مورد وصول وجه الكفاله ابطال نموده و يارافع مسيوليت كفيل باشد . بنابه مراتب آرا شعب 2و12 دادگاه تجديد نظر به شماره هاي 1319 – 7/10/1378 و 384 – 23/4/1379 كه منطبق با اين نظر است به ا كثريت آرا اعضا هييت عمومي ديوانعالي كشور قانوني تشخيص و به استناد ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها لازم الاتباع است

.

منتشره در روزنامه رسمي شماره 16660 – 22/2/1381

راي شماره : 659 - 7/3/1381

مجازات تصرف اراضي ملي و تجاوز به آنها از نوع باز دارنده بوده و جرم مستمر محسوب و تا زماني كه تصرف ادامه دارد موضوع مشمول مرور زمان نخواهد شد .

طبق ماده 173 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي وانقلاب در امور كيفري جرايمي كه مجازات آنها از نوع باز دارنده باشد با حصول مرور زمان تعقيب آنها موقوف ميشود . هرچند كه تجاوز به اراضي ملي شده و تصرف عدواني آن اراضي با مورد لحاظ قراردادن ماده 17 قانون مجازات اسلامي داراي مجازات بازدارنده است ولي چون جرم مذ كور از جرايم مستمر ميباشد و تا وقتي كه تصرف ادامه دارد موضوع مشمول مرور زمان نخواهد شد عليهذا راي شعبه هشتم دادگاه تجديد نظر استان اصفهان صرفااز حيث نقض راي صادره از شعبه سوم دادگاه عمومي داير بر موقوفي تعقيب ، به ا كثريت آرا هييت عمومي ديوانعالي كشور نتيجتا قانوني تشخيص و مستندا به ماده 270 قانون آيين دادرسي كيفري در موارد مشابه براي شعب ديوانعالي كشور و دادگاهها لازم الاتباع است .

راي شماره : 516 – 20/10/1367

دادگستري مرجع تظلمات و شكايات بوده و دعاوي و اختلافات بين دستگاههاي اجرايي كه به اعتبار مسيوليت آنها اقامه ميشود نيز در اين محا كم رسيدگي خواهد شد .

اصل 159 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران دادگستري را مرجع رسمي تظلمات و شكايات قرار داده و در اصل137 همان قانون هم تصريح شده كه هر يك از وزيران مسيول وظايف خويش در برابر مجلس است و در اموري كه به تصويب هييت وزيران برسد مسيول اعمال

ديگران نيز ميباشد بنابراين تصويب نامه شماره 16104 – ت – 335 – 8/5/1366 هييت وزيران كه براي ارشاد دستگاههاي اجرايي و بمنظور توافق آنها در رفع اختلافات حاصله تصويب شده مانع رسيدگي دادگستري به دعاوي و اختلافات بين دستگاههاي اجرايي كه به اعتبار مسيوليت قانوني آنها اقامه ميشود نخواهد بود لذا راي شعبه 14 ديوانعالي كشور مبني صلاحيت عام دادگستري صحيح و منطبق با موازين قانوني است اين راي بر طبق ماده واحده قانون وحدت رويه قضايي مصوب 1328 براي شعب ديوان عالي كشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است .

منتشره در روزنامه رسمي شماره 12875 - 21/2/1368

راي وحدت رويه شماره 663 مورخ 2/10/1382 هييت عمومي ديوانعالي كشور در خصوص اقامه دعوي اعسار قبل از زنداني شدن محكوم عليه

پرونده وحدت رويه رديف: 82/11 هيات عمومي

حضرت آيت الله محمدي گيلاني دامت بر كاته رياست محترم ديوان عالي كشور

با احترام معروض مي دارد: براساس گزارش واصله كه در تاريخ 17/4/1382 به شماره 13557 در دفتر ديوان عالي كشور ثبت شده است، در پرونده هاي كلاسه 3/81/1657 و 5/82 - 19 شعب سوم و پنجم دادگاه هاي تجديد نظر استان اردبيل، طي دادنامه هاي شماره 1760 مورخ 8/10/1381 و 1382 مورخ 18/1/1382 در استنباط از ماده سوم قانون نحوه اجراي محكوميت هاي مالي مصوب 10 آبان 1377 آرا متهافت صادرگرديده است كه جريان آن بشرح ذيل تنظيم و تقديم مي گردد:

الف - بدلالت پرونده كلاسه 81 - 1657 شعبه سوم تجديدنظر استان اردبيل آقاي قربانعلي افسر طي دادنامه 989 - 26/6/1381 صادره از شعبه پانزدهم دادگاه عمومي اردبيل به پرداخت 785/380/62 ريال وجه نقد از

بابت مهريه همسر دايمي خود خانم مينا گل محمدي و 700/541 ريال از بابت هزينه دادرسي و حق الو كاله، محكوميت پيدا كرده و با اظهار عجز از پرداخت دفعتا واحده محكوم بها، بطرفيت زوجه موصوفه، بخواسته صدور حكم به تقسيط مهريه، اقامه دعوي نموده است. شعبه پانزدهم دادگاه عمومي اردبيل، بموجب دادنامه 1325 - 16/8/1381 درخصوص دعوي مطروحه چنين راي داده است: ( تقاضاي تقسيط در حقيقت دعوي اعسار در مقابل محكوم به است، نظر به اين كه بموجب مستفاد از ماده 2 نحوه اجراي محكوميت هاي مالي، رسيدگي بموضوع اعسار محكوم عليه ، مقدم بر دستور حبس ايشان است و ماده 3 از قانون مرقوم ناظر به رسيدگي نسبت به اعسار از محكوم به است و هيچگونه دلالتي بر تقدم حبس محكوم عليه ندارد، در واقع ماده 3 ناظر به آيين دادرسي مدني و لزوم رسيدگي فوري به چنين دعوايي است و لحن و موقع ماده بخوبي نشانگر اين است كه قانونگذار در مقام تقدم حبس محكوم عليه بر رسيدگي به اعسار وي نبوده است. فراز آخر نظريه مشورتي اداره كل حقوقي و تدوين قوانين قوه قضاييه به شماره 18/7 - 15/1/1381 نيز مويد استنباط محكمه است، نظر به اين كه ... خواهان استطاعت پرداخت محكوم به را دفعتا واحده ندارد عليهذا با عنايت به جامع محتويات پرونده و ... اختيار مندرج در ماده 37 قانون اعسار و ماده 277 قانون مدني مقرر مي شود خواهان بابت اصل محكوم به با پرداخت پنج ميليون ريال، هر ماه مبلغ پانصدهزار ريال از تاريخ قطعيت دادنامه از طريق اجراي احكام مدني دادگستري تحويل محكوم لها

(خوانده) نمايد)

خانم مينا گل محمدي با و كالت آقاي بهمن پارسا از اين دادنامه تجديدنظرخواهي نموده است كه موضوع در شعبه سوم دادگاه تجديدنظر استان اردبيل بشرح ذيل بصدور دادنامه 1760 مورخ 8/10/1381 منتهي گرديده است: (در خصوص تجديدنظرخواهي خانم مينا گل محمدي از دادنامه 1325 - 16/8/1381 ... شعبه 15 دادگاه عمومي اردبيل كه بموجب آن تجديدنظر خواه نسبت به تقسيط مهريه خودش و دادنامه مربوطه اعتراض نموده است ... با عنايت به اين كه از جانب تجديدنظرخواه اعتراضي كه ار كان و اساس دادنامه بدوي را متزلزل نمايد به دادگاه ارايه نگرديده است ... لذا دادگاه ضمن رد تجديدنظرخواهي و با اصلاح مبلغ هر ماه پانصدهزار ريال به هر ماه ي ك ميليون ريال و با ابقا ساير مندرجات دادنامه بدوي را تاييد مي نمايد.)

ب - حسب محتويات پرونده كلاسه 82 - 19 شعبه پنجم دادگاه تجديدنظر استان اردبيل، سايه صلاح زاده فرزند احمد طي پرونده كلاسه 1/81/3219 شعبه اول دادگاه عمومي پارس آباد - مغان مهريه خويش را به نرخ روز از شوهرش آقاي كاووس مجيدي مطالبه كرده كه نهايتا بموجب دادنامه 4216 - 16/8/1381 حكم به محكوميت خوانده دعوي، به پرداخت مبلغ هشتاد و هفت ميليون و هشتصد و هفتاد ريال از بابت مهريه و 000‚710‚1 ريال از بابت هزينه دادرسي صادر و اعلام شده است. شعبه صادر كننده حكم مرقوم در مقام رسيدگي به ادعاي محكوم عليه مزبور بطرفيت خانم سايه بخواسته تقسيط مهريه موضوع حكم، طي دادنامه 5003 -24/10/1381 چنين راي داده است: (... توجها به محتويات پرونده و اظهارات طرفين، نظر به اين كه متقاضي تقسيط مهريه تمكن

پرداخت مهريه را بطور ي كجا ندارد عليهذا دادگاه خواسته خواهان را وارد دانسته و باستناد مواد 1083 و 277 از قانون مدني و قسمت اخير ماده 3 قانون نحوه اجراي حكم به تقسيط مهريه موضوع دادنامه مارالذ كر صادر و اعلام مي دارد).

با اعتراض خانم سايه نسبت به دادنامه اخيرالصدور شعبه پنجم دادگاه تجديدنظر استان اردبيل طي حكم 82 - 18/1/1382 صادره در پرونده 82/19 اعلام داشته: (... با بررسي محتويات پرونده و مستنبط از ماده 3 از قانون نحوه اجراي محكوميت هاي مالي مصوب 10/8/1377 تقسيط از مصاديق اعسار بوده و شرط لازم براي اقامه دعوي مزبور در حبس بودن محكوم عليه به جهت عجز از پرداخت محكوم به مي باشد و در پرونده امر دليلي بر حبس بودن مدعي تقسيط به جهت عدم توانايي مالي وي وجود ندارد... به جهت اين كه مدعي مرقوم بهنگام اقامه دعوي به جهت مزبور در حبس نبوده است دعوي بدوي از نظر قانوني قابليت استماع نداشته... با نقض دادنامه بدوي ... قرار رد دعوي خواهان بدوي صادر و اعلام مي گردد)

بطوري كه ملاحظه مي فرماييد از دادگاههاي تجديدنظر استان اردبيل در استنباط از ماده سوم قانون نحوه اجراي محكوميت هاي مالي، بشرح فوق آرا متهافتي صادر گرديده است بدين توضيح كه شعبه پنجم تجديدنظر، مستندا به ماده ياد شده محبوس بودن محكوم عليه را قبل از اقامه دعوي اعسار ضروري تشخيص داده در حالي كه شعبه سوم آن مرجع زنداني بودن محكوم عليه را شرط لازم اقامه دعوي اعسار و درخواست تقسيط محكوم به نمي داند، لذا در اجراي ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي

و انقلاب در امور كيفري، به منظور ايجاد وحدت رويه قضايي، طرح قضيه را در جلسه هيات عمومي ديوان عالي كشور، جهت اتخاذ تصميم قانوني درخواست مي نمايد.

معاون قضايي رياست ديوان عالي كشور - حسينعلي نيري

بتاريخ روز سه شنبه 2/10/1382 جلسه وحدت رويه قضايي هيات عمومي ديوانعالي كشور، به رياست حضرت آيت ا... محمد محمدي گيلاني رييس ديوانعالي كشور و با حضور حضرت آيت الله نبي الله نمازي، دادستان محترم كل كشور و جناب آقاي محمدجعفر منتظري معاون اول دادستاني كل و جنابان آقايان: روسا و مستشاران و اعضا معاون شعب حقوقي و كيفري ديوانعالي كشور، تشكيل گرديد.

پس از طرح موضوع و قرايت گزارش و استماع عقيده دادستان محترم كل كشور كه توسط جناب آقاي منتظري قرايت شد مبني بر: (.. با احترام: در خصوص پرونده وحدت رويه رديف شماره: 82/11 در مورد اختلاف نظر بين شعب سوم و پنجم دادگاههاي تجديدنظر استان اردبيل، در استنباط از ماده 3 قانون نحوه اجراي محكوميت هاي مالي، مصوب: 10/8/1377 نظريه خود را بشرح ذيل اعلام مي دارد.

اولا: مطابق صدر ماده2 بازداشت محكوم عليه مو كول به اين است كه اگر مالي از او در دسترس باشد آن را ضبط و به ميزان محكوم به از مال ضبط شده استيفا شود مضافا اين كه محكوم عليه، در صورتي كه معسر نباشد تا زمان تاديه حبس خواهد شد، بنابراين چنانچه محكوم عليه معسر باشد، نبايد بازداشت شود، لازمه صدور حكم اعسار تقديم دادخواست اعسار است. در صورتي كه محكوم له، حبس محكوم عليه را درخواست نكرده باشد پذيرش دادخواست اعسار طبق ماده 2، منع قانوني ندارد.

ثانيا: طبق ماده 3

هرگاه محكوم عليه مدعي اعسار شود (ضمن اجراي حبس) به ادعاي او رسيدگي مي شود، معني آن اين است كه اگر در اجراي ماده2 محكوم عليه قبل از بازداشت تقاضاي اعسار نكرده باشد و به درخواست محكوم له، بازداشت شده باشد با تقديم دادخواست آزاد نمي شود، بلكه بايد ضمن رسيدگي در بازداشت بماند تا چنانچه حكم اعسار وي صادر گردد بلافاصله و حتي قبل از قطعيت حكم آزاد گردد.

ثالثا: مفهوم صدر ماده3 چنين است كه محكوم عليه ضمن اجراي حبس تقاضاي اعسار كند كه در اين صورت به ادعاي او بايد خارج از نوبت رسيدگي شود ولي اگر محكوم له درخواست بازداشت او را نكرده باشد ولي حكم محكوميت او به پرداخت مالي صادر شده باشد، محكوم عليه مطابق مواد 20 و 21 قانون اعسار مصوب آذر ماه 1313 كه هيچ قانوني آن را نسخ نكرده است دادخواست اعسار بدهد دادگاه نمي تواند خارج از نوبت به درخواست صدور حكم اعسار رسيدگي نمايد. مگر اين كه ضمن رسيدگي به درخواست اعسار، محكوم له تقاضاي بازداشت وي را بنمايد كه در اينصورت بازداشت مي شود ولي دادگاه بايد وفق صدر ماده 3 به دعوي محكوم عليه خارج از نوبت رسيدگي نمايد.

با عنايت بمراتب فوق الاشعار، راي شعبه سوم دادگاه تجديدنظر استان اردبيل قابل تاييد بنظر مي رسد.)مشاوره نموده و ا كثريت قريب به اتفاق بدين شرح راي داده اند:

رديف: 82/11

راي شماره: 663 - 2/10/1382

مستفاد از ماده 2 قانون نحوه اجراي محكوميتهاي مالي مصوب سال 1377 تجويز رسيدگي به درخواست اعسار قبل از زنداني شدن محكوم عليه است و ماده 3 قانون يادشده ناظر به رسيدگي

خارج از نوبت به درخواست اعسار محكومين زنداني است عليهذا براي رسيدگي بدرخواست محكوم عليه قبل از حبس، منع قانوني وجود ندارد و زنداني بودن محكوم عليه، شرط لازم جهت اقامه دعوي اعسار از محكوم به يا درخواست تقسيط آن نمي باشد، بنابراين راي شعبه سوم دادگاه تجديدنظر استان اردبيل كه مطابق اين نظر صادر گرديده صحيح و منطبق با موازين تشخيص مي گردد. اين راي بموجب ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه لازم الاتباع است.

راي وحدت رويه شماره 661 مورخ22/7/1382 هييت عمومي ديوان عالي كشور

شماره 2295 - ه- 15/10/1382

پرونده وحدت رويه رديف: 82/5 هيات عمومي

رياست محترم هيات عمومي ديوان عالي كشور

حضرت آيت ا... محمدي گيلاني

احتراما، به استحضار مي رساند:

معاون محترم دادستان نظامي تهران طي نامه شماره 81/س196// ك5//د اعلام نموده كه نسبت به اعتبار ماده 6 قانون اصلاح پاره اي از قوانين دادگستري مصوب 1356 آراي مختلفي از دادرسان دادگاه نظامي تهران اصدار يافته و تقاضاي طرح موضوع را در هيات عمومي ديوان عالي كشور نموده است.

نظر به اين كه موضوع قابل طرح در هيات عمومي ديوانعالي كشور تشخيص داده شد، ابتدا خلاصه اي از جريان پرونده هاي مربوطه را منع كس سپس اظهارنظر مي نمايد:

-1 در پرونده كلاسه 79/1198 نظامي ايرج آقاجاني فرزند فرامرز، به اتهام فرار از خدمت به تحمل چهل روز اضافه خدمت بدل از حبس محكوم گرديده است پس از قطعيت راي صادره، محكوم عليه درخواست تخفيف مجازات خود را مي نمايد كه با موافقت دادسرا پرونده در اجراي ماده 6 قانون اصلاح پاره اي از قوانين دادگستري مصوب 1356 به

دادگاه ارسال مي شود. دادرس وقت شعبه 10 دادگاه نظامي يك تهران به شرح دادنامه شماره 1606 مورخ 15/8/1380 با اين استدلال كه چون محكوم عليه به حكم صادره اعتراض نكرده و حق پژوهش خواهي را از خود ساقط نموده مستندا به ماده 6 قانون فوق الذ كر راي به تخفيف و تقليل يك چهارم مجازات اضافه خدمت مندرج در حكم اولي را صادر نموده است.

2 -در پرونده كلاسه 80/1311 نظامي مسعود مرادي فرزند علي به اتهام فرار از خدمت به تحمل دو ماه اضافه خدمت بدل از حبس محكوم شده است. پس از قطعيت راي صادره محكوم عليه درخواست تخفيف مجازات خود را مي نمايد كه با موافقت دادسرا پرونده به دادگاه ارسال گرديده.

دادرس وقت شعبه 10 دادگاه نظامي يك تهران به شرح دادنامه شماره 1417 مورخ 17/7/1380 با اين استدلال كه(صرف نظر از نسخ ملا كهاي جنحه و جنايت با عنايت به اين كه مقنن در تصويب قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري، برخي از مواد قانوني فوق الاشعار از جمله ماده 25 را انتخاب كرده و در ماده 277 قانون آ.د. ك جديد ذ كر كرده و با اين وصف كه در مقام بيان بوده مقررات ماده 6 را احيا ن كرده لذا به اعتقاد دادگاه ماده 6 قانون صدرالاشعار نسخ ضمني شده است بدين جهت حكم به رد درخواست نامبرده صادر مي گردد)

نظريه: همانگونه كه ملاحظه مي فرماييد در خصوص اعتبار و عدم اعتبار (نسخ و عدم نسخ) ماده 6 قانون اصلاح پاره اي از قوانين دادگستري مصوب 1356 آراي مختلفي از دو دادرسي دادگاه نظامي اصدار

يافته بنحوي كه يكي از آنان باستناد ماده مذ كور تقاضاي محكوم عليه را براي تخفيف در مجازات پذيرفته و آن را اعمال نموده و ديگري ماده مرقوم را منسوخ و فاقد اعتبار دانسته و تقاضاي محكوم عليه را مردود اعلام كرده است.

بدين ترتيب اختلاف در استنباط از ماده 6 قانون صدرالذ كر تحقق يافته لذا به استناد ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري به منظور ايجاد وحدت رويه قضايي مستدعي است دستور فرماييد موضوع در هيات عمومي ديوان عالي كشور مطرح و اتخاذ تصميم گردد.

بتاريخ روز سه شنبه: 22/7/1382 جلسه وحدت رويه قضايي هيات عمومي ديوان عالي كشور، به رياست حضرت آيت ا... محمد محمدي گيلاني رييس ديوانعالي كشور و با حضور جناب آقاي محمدجعفر منتظري معاون اول دادستان محترم كل كشور و جنابان آقايان: روسا و مستشاران و اعضا معاون شعب حقوقي و كيفري ديوانعالي كشور، تشكيل گرديد.

پس از طرح موضوع و قرايت گزارش و استماع بيانات جناب آقاي محمدجعفر منتظري، معاون اول دادستان محترم كل كشور مبني بر:

احتراما: در خصوص پرونده وحدت رويه رديف: 82/5 در مورد اختلاف نظر بين دو دادرس شعبه دهم دادگاه نظامي يك تهران، نسبت به اعتبار ماده: 6 قانون اصلاح پاره از قوانين دادگستري، نظريه حضرت آيت ا... نمازي، دادستان محترم كل كشور، بشرح ذيل اعلام مي شود: اولا : نص صريحي بر نسخ ماده 6 فوق الاشعار وجود ندارد. هر چند در اين ماده عنوان جنحه مطرح شده است و در قوانين فعلي معتبر جزايي، عنوان جنحه منسوخ است لكن نسخ عنوان جنحه از قوانين مستلزم تغيير ماهيت جرم نمي

باشد. ثانيا: احكام صادره از دادگاه نظامي است كه داراي تشكيلات قضايي دادسرايي و مقررات خاص بوده و الزام به اجراي مقررات آيين نامه دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري را ندارد خصوصا با تصريح ماده: 308 قانون مذ كور كه اشعار مي دارد: ( كليه قوانين و مقررات مغاير با اين قانون، نسبت به دادگاههاي عمومي و انقلاب لغو مي گردد.)و معني و مفهوم اين عبارت آن است كه قوانين مربوطه سابق كه تصريح به نسخ آن نشده در دادسرا و دادگاه نظامي لازم الاجرا خواهد بود.

ثالثا: علاوه بر ماده: 6 قانون فوق الذ كر، برخي ديگر از مقررات همان قانون در حال حاضر معمول بوده و بعضي از نهادهاي قوه قضاييه بر اساس آن انجام وظيفه مي كنند. مانند: ماده 17 در خصوص وظايف نظارتي دادستان كل كشور و يا ماده: 24 در خصوص اعاده دادرسي از احكام دادگاههاي نظامي و يا، مواد: 35 و 36 درخصوص تاسيس و اداره دانش كده علوم قضايي كه همه اين موارد ظهور در اعتبار اين قانون دارد، مگر مواردي كه نسخ صريح و يا ضمني شده باشد.

بنا بر مراتب مذ كور، راي شماره: 1606 كه به استناد ماده: 6 قانون فوق التوصيف، تقاضاي تخفيف مجازات را پذيرفته، منطبق با موازين قانوني تشخيص و مورد تاييد مي باشد.) مشاوره نموده و ا كثريت قريب به اتفاق بدين شرح راي داده اند:

راي شماره: 661 - 22/7/1382

هر چند عناوين جنحه و جنايت در قوانين جزايي فعلي بكار نرفته ولي ماده 277 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري هم بطور صريح يا ضمني مقررات

ماده 6 قانون اصلاح پاره اي از قوانين دادگستري را نسخ نكرده و به اعتبار خود باقي است و مغايرتي بين اين دو ماده ووجود ندارد بنابراين راي شعبه 10 دادگاه نظامي ي ك تهران به شماره 1606 - 15/8/1380 كه بر اين اساس صادر گرديده به ا كثريت آرا اعضا هيات عمومي ديوانعالي كشور صحيح و منطبق با قانون تشخيص مي شود اين راي به استناد ماده 270 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري در موارد مشابه براي دادگاهها و شعب ديوانعالي كشور لازم الاتباع است.

فن آوري اطلاعات

قانون حمايت از حقوق پديدآورندگان نرم افزار هاي رايانه اي - مصوب 10/10/1379

ماده 1- حق نشر، عرضه، اجرا و حق بهره برداري مادي و معنوي نرم افزار رايانه اي متعلق به پديدآورنده آن است. نحوه تدوين و ارائه داده ها در محيط قابل پردازش رايانه اي نيز مشمول احكام نرم افزار خواهد بود. مدت حقوق مادي سي (30) سال از تاريخ پديدآوردن نرم افزار و مدت حقوق معنوي نامحدود است.

ماده 2- در صورت وجود شرايط مقرر در قانون ثبت علائم و اختراعات، نرم افزار به عنوان اختراع شناخته مي شود، آئين نامه مربوط به اين ماده به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

ماده 3- نام، عنوان و نشانه ويژه اي كه معرف نرم افزار است از حمايت اين قانون برخوردار است و هيج كس نمي تواند آنها را براي نرم افزار ديگري از همان نوع يا مانند آن به ترتيبي كه القاي شبهه كند بكار برد در غير اين صورت به مجازات مقرر در ماده (13) اين قانون محكوم خواهد شد.

ماده 4- حقوق ناشي از آن بخش از نرم افزاري كه به واسطه نرم افزارهاي ديگر

پديد مي آيد متعلق به دارنده حقوق نرم افزارهاي واسط نيست.

ماده 5- پديدآوردن نرم افزارهاي مكمل و سازگار با ديگر نرم افزارها با رعايت حقوق مادي نرم افزارهاي اوليه مجاز است.

ماده 6- پديدآوردن نرم افزارها ممكن است ناشي از استخدام و يا قرارداد باشد در اينصورت:

الف- بايد نام پديدآورنده توسط متقاضي ثبت به مراجع ياد شده در اين قانون به منظور صدور گواهي ثبت، اعلام شود.

ب - اگر هدف از استخدام يا انعقاد قرارداد، پديدآوردن نرم افزار موردنظر بوده و يا پديدآوردن آن جزء موضوع قرارداد باشد، حقوق مادي مربوط و حق تغيير و توسعه نرم افزار متعلق به استخدام كننده يا كارفرما است، مگر اينكه در قرارداد به صورت ديگري پيش بيني شده باشد.

ماده 7- تهيه نسخه هاي پشتيبان و همچنين تكثير نرم افزاري كه به طريق مجاز براي استفاده شخصي تهيه شده است چنانچه به طور همزمان مورد استفاده قرار نگيرد، بلامانع است.

ماده 8- ثبت نرم افزارهاي موضوع مواد (1) و (2) اين قانون پس از صدور تأييديه فني توسط شوراي عالي انفورماتيك حسب مورد توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و يا مرجع ثبت شركتها انجام مي پذيرد.

ماده 9- دعواي نقض حقوق مورد حمايت اين قانون، در صورتي در مراجع قضايي مسموع است كه پيش از اقامه دعوي، تأييديه فني يادشده در ماده (8) اين قانون صادر شده باشد.در مورد حق اختراع،علاوه بر تاييديه مزبور، تقاضاي ثبت نيز بايد به مرجع ذيربط تسليم شده باشد.

ماده 10- براي صدور تأييديه فني موضوع ماده (8) در مورد نرم افزارهايي كه پديدآورنده آن مدعي اختراع بودن آن است، كميته اي به نامه "كميته حق اختراع"

زيرنظر شوراي عالي انفورماتيك تشكيل مي شود. اعضاي اين كميته مركب از سه كارشناس ارشد نرم افزار به عنوان نمايندگان شوراي عالي انفورماتيك، نماينده سازمان ثبت اسناد و املاك كشور و يك كارشناس حقوقي به انتخاب شوراي عالي انفورماتيك خواهد بود.

ماده 11- شورا مكلف است از صدور تأييديه فني براي نرم افزارهايي كه به تشخيص وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي خلاف اخلاق اسلامي و عفت عمومي و سلامت شخصيت كودكان و نوجوانان باشند خودداري كند. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بايد ظرف دو هفته راجع به استعلام كتبي شوراي عالي انفورماتيك اعلام نظر كند.

ماده 12- به منظور حمايت عملي از حقوق ياد شده در اين قانون، نظم بخشي و ساماندهي فعاليت هاي تجاري رايانه اي مجاز، نظام صنفي رايآنه اي توسط اعضاي صنف ياد شده تحت نظارت شورا به وجود خواهد آمد. مجازات هاي مربوط به تخلفات صنفي مربوط، برابر مجازات هاي جرايم ياد شده در لايحه قانوني امور صنفي - مصوب 13/4/1359 و اصلاحيه هاي آن - خواهد بود.

ماده 13- هر كس حقوق مورد حمايت اين قانون را نقض نمايد علاوه بر جبران خسارت به حبس از نود و يك روز تا شش ماه و جزاي نقدي از ده ميليون (000ر000ر10) تا پنجاه ميليون (000ر000ر50) ريال محكوم مي گردد.

تبصره - خسارات شاكي خصوصي از اموال شخص مرتكب جرم جبران مي شود.

ماده 14- شاكي خصوصي مي توان تقاضا كند مفاد حكم دادگاه در يكي از روزنامه ها با انتخاب و هزينه او آگهي شود.

ماده 15- رسيدگي جرم مذكور در ماده (13) با شكاي_ت شاكي خصوصي آغاز و با گذشت او موقوف مي شود.

ماده 16- حقوق

مذكور در ماده (1) در صورتي مورد حمايت اين قانون خواهد بود كه موضوع براي نخستين بار در ايران توليد و توزيع شده باشد.

ماده 17- آيين نامه اجرايي اين قانون شامل مواردي از قبيل چگونگي صدور گواهي ثبت و تأييديه فني و هزينه هاي مربوط همچنين نحوه تشكيل نظام صنفي رايانه اي، به پيشنهاد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و با هماهنگي وزارتخانه هاي فرهنگ و ارشاد اسلامي و دادگستري به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

__ قانون فوق مشتمل بر هفده ماده و يك تبصره در جلسه علني روز يكشنبه مورخ چهارم دي ماده يكهزار و سيصد و هفتاد و نه مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 10/10/1379 به تأييد شوراي نگهبان رسيده است.

قانون تجارت الكترونيكي - مصوب 5/11/1382

شماره 79249 29/10/1382

حضرت حجت الاسلام والمسلمين جناب آقاي سيدمحمد خاتمي

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

طرح تجارت الكترونيكي كه در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ 17/10/1382 مجلس شوراي اسلامي با اصلاحاتي تصويب و به تاييد شوراي نگهبان رسيده است ، در اجراي اصل يكصد و بيست و سوم ( 123 ) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ارسال مي گردد. رييس مجلس شوراي اسلامي - مهدي كروبي

شماره 61694 5/11/1382

وزارت بازرگاني

قانون تجارت الكترونيكي كه در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ هفدهم دي ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 24/10/1382 به تاييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شماره 79249 مورخ 29/10/1382 واصل گرديده است ، به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد.

رييس جمهور - سيدمحمد خاتمي

قانون تجارت الكترونيكي

باب اول - مقررات عمومي

مبحث اول - در كليات

فصل اول - قلمرو و شمول قانون

ماده 1 -

اين قانون مجموعه اصول و قواعدي است كه براي مبادله آسان و ايمن اطلاعات در واسط هاي الكترونيكي و با استفاده از سيستمهاي ارتباطي جديد به كار مي رود.

فصل دوم - تعاريف

ماده 2 -

الف - ( داده پيام ) هر نمادي از واقعه ، اطلاعات يا مفهوم است كه با وسايل الكترونيكي ، نوري و يا فناوري هاي جديد اطلاعات توليد ، ارسال ، دريافت ، ذخيره يا پردازش مي شود.

ب - ( اصل ساز ) منشا اصلي ( داده پيام ) است كه ( داده پيام ) به وسيله او يا از طرف او توليد يا ارسال مي شود اما شامل شخصي كه در خصوص ( داده پيام ) به عنوان واسطه عمل مي كند نخواهد شد.

ج - ( مخاطب ) شخصي است كه اصل ساز قصد دارد وي ( داده پيام ) را دريافت كند ، اما شامل شخصي كه در ارتباط با ( داده پيام ) به عنوان واسطه عمل مي كند نخواهد شد.

د - ( ارجاع در داده پيام ) يعني به منابعي خارج از ( داده پيام ) عطف شود كه در صورت مطابقت با ماده ( 18 ) اين قانون جزئي از ( داده پيام ) محسوب مي شود.

ه - ( تماميت داده پيام ) عبارت است از موجوديت كامل و بدون تغيير ( داده پيام ) . اعمال ناشي از تصدي سيستم از قبيل ارسال ، ذخيره يا نمايش اطلاعات كه به طور معمول انجام مي شود خدشه اي به تماميت ( داده پيام ) وارد نمي كند.

و - ( سيستم رايانه اي ) هر نوع دستگاه يا

مجموعه اي از دستگاههاي متصل سخت افزاري - نرم افزاري است كه از طريق اجراي برنامه هاي پردازش خودكار ( داده پيام ) عمل مي كند.

ز - ( سيستم اطلاعاتي ) سيستمي براي توليد ( اصل سازي ) ، ارسال ، دريافت ، ذخيره يا پردازش ( داده پيام ) است.

ح - ( سيستم اطلاعاتي مطمئن ) سيستم اطلاعاتي است كه:

1 - به نحوي معقول در برابر سوء استفاده و نفوذ محفوظ باشد.

2 - سطح معقولي از قابليت دسترسي و تصدي صحيح را دارا باشد.

3 - به نحوي معقول متناسب با اهميت كاري كه انجام مي دهد پيكربندي و سازماندهي شده باشد.

4 - موافق با رويه ايمن باشد.

ط - ( رويه ايمن ) رويه اي است براي تطبيق صحت ثبت ( داده پيام ) ، منشا و مقصد آن با تعيين تاريخ و براي يافتن هرگونه خطا يا تغيير در مبادله ، محتوا و يا ذخيره سازي ( داده پيام ) از يك زمان خاص. يك رويه ايمن ممكن است با استفاده از الگوريتمها يا كدها ، كلمات يا ارقام شناسائي ، رمزنگاري ، روشهاي تصديق يا پاسخ برگشت و يا طرق ايمني مشابه انجام شود.

ي - ( امضاي الكترونيكي ) عبارت از هر نوع علامت منضم شده يا به نحو منطقي متصل شده به ( داده پيام ) است كه براي شناسائي امضاءكننده ( داده پيام ) مورد استفاده قرار مي گيرد.

ك - ( امضاي الكترونيكي مطمئن ) هر امضاي الكترونيكي است كه مطابق با ماده ( 10 ) اين قانون باشد.

ل - ( امضاءكننده ) هر شخص يا قائم مقام وي كه امضاي

الكترونيكي توليد مي كند.

م - ( شخص ) اعم است از شخص حقيقي و حقوقي و يا سيستم هاي رايانه اي تحت كنترل آنان.

ن - ( معقول ) ( سنجش عقلاني ) ، با توجه به اوضاع و احوال مبادله ( داده پيام ) از جمله: طبيعت مبادله ، مهارت و موقعيت طرفين ، حجم مبادلات طرفين در موارد مشابه ، در دسترس بودن گزينه هاي پيشنهادي و رد آن گزينه ها از جانب هر يك از طرفين ، هزينه گزينه هاي پيشنهادي ، عرف و روشهاي معمول و مورد استفاده در اين نوع مبادلات ، ارزيابي مي شود.

س - ( مصرف كننده ) هر شخصي است كه به منظوري جز تجارت يا شغل حرفه اي اقدام مي كند.

ع - ( تامين كننده ) عبارت از شخصي است كه بنا به اهليت تجاري ، صنفي يا حرفه اي فعاليت مي كند.

ف - ( وسائل ارتباط از راه دور ) عبارت از هر نوع وسيله اي است كه بدون حضور فيزيكي همزمان تامين كننده و مصرف كننده جهت فروش كالا و خدمات استفاه مي شود.

ص - ( عقد از راه دور ) ايجاب و قبول راجع به كالاها و خدمات بين تامين كننده و مصرف كننده با استفاده از وسائل ارتباط از راه دور است.

ق - ( واسط با دوام ) يعني وسائلي كه به موجب آن مصرف كننده بتواند شخصا ( داده پيام ) هاي مربوطه را بر روي آن ذخيره كند از جمله شامل فلاپي ديسك ، ديسك فشرده ، ديسك سخت و يا پست الكترونيكي مصرف كننده.

ر - ( داده پيام هاي شخصي

) يعني ( داده پيام ) هاي مربوط به يك شخص حقيقي ( موضوع ( داده ) مشخص و معين.

فصل سوم - تفسير قانون

ماده 3 - در تفسير اين قانون هميشه بايد به خصوصيت بين المللي ، ضرورت توسعه هماهنگي بين كشورها در كاربرد آن و رعايت لزوم حسن نيت توجه كرد.

ماده 4 - در مواقع سكوت و يا ابهام باب اول اين قانون ، محاكم قضايي بايد براساس ساير قوانين موضوعه و رعايت چهارچوب فصول و مواد مندرج در اين قانون ، قضاوت نمايند.

فصل چهارم - اعتبار قراردادهاي خصوصي

ماده 5 - هرگونه تغيير در توليد ، ارسال ، دريافت ، ذخيره و يا پردازش داده پيام با توافق و قرارداد خاص طرفين معتبر است.

مبحث دوم - در احكام ( داده پيام )

- نوشته ، امضاء اصل

ماده 6 - هرگاه وجود يك نوشته از نظر قانون لازم باشد ، ( داده پيام ) در حكم نوشته است مگر در موارد زير:

الف - اسناد مالكيت اموال غيرمنقول.

ب - فروش مواد داروئي به مصرف كنندگان نهايي.

ج - اعلام ، اخطار ، هشدار و يا عبارات مشابهي كه دستور خاصي براي استفاده كالا صادر مي كند و يا از بكارگيري روشهاي خاصي به صورت فعل يا ترك فعل منع مي كند.

ماده 7 - هرگاه قانون ، وجود امضاء را لازم بداند امضاي الكترونيكي مكفي است.

ماده 8 - هرگاه قانون لازم بداند كه اطلاعات به صورت اصل ارائه يا نگهداري شود ، اين امر يا نگهداري و ارائه اطلاعات به صورت داده پيام نيز در صورت وجود شرايط زير امكان پذير مي باشد:

الف - اطلاعات موردنظر قابل دسترسي بوده

و امكان استفاده در صورت رجوع بعدي فراهم باشد.

ب - داده پيام به همان قالبي ( فرمتي ) كه توليد ، ارسال و يا دريافت شده و يا به قالبي كه دقيقا نمايشگر اطلاعاتي باشد كه توليد ، ارسال و يا دريافت شده ، نگهداري شود.

ج - اطلاعاتي كه مشخص كننده مبداء ، مقصد ، زمان ارسال و زمان دريافت داده پيام مي باشند نيز در صورت وجود نگهداري شوند.

د - شرايط ديگري كه هر نهاد ، سازمان ، دستگاه دولتي و يا وزارتخانه درخصوص نگهداري داده پيام مرتبط با حوزه مسووليت خود مقرر نموده فراهم شده باشد.

ماده 9 - هرگاه شرايطي به وجود آيد كه از مقطعي معين ارسال ( داده پيام ) خاتمه يافته و استفاده از اسناد كاغذي جايگزين آن شود سند كاغذي كه تحت اين شرايط صادر مي شود بايد به طور صريح ختم تبادل ( داده پيام ) را اعلام كند.

جايگزيني اسناد كاغذي به جاي ( داده پيام ) اثري بر حقوق و تعهدات قبلي طرفين نخواهد داشت.

مبحث سوم - ( داده پيام ) مطمئن

فصل اول - امضاء و سابقه الكترونيكي مطمئن

ماده 10 - امضاي الكترونيكي مطمئن بايد داراي شرايط زير باشد:

الف - نسبت به امضاءكننده منحصر به فرد باشد.

ب - هويت امضاءكننده ( داده پيام ) را معلوم نمايد.

ج - به وسيله امضاءكننده و يا تحت اراده انحصاري وي صادر شده باشد.

د - به نحوي به يك ( داده پيام ) متصل شود كه هر تغييري در آن ( داده پيام ) قابل تشخيص و كشف باشد.

ماده 11 - سابقه الكترونيكي مطمئن عبارت از ( داده پيام ) ي

است كه با رعايت شرايط يك سيستم اطلاعاتي مطمئن ذخيره شده و به هنگام لزوم در دسترس و قابل درك است.

فصل دوم - پذيرش ، ارزش اثباتي و آثار سابقه و امضاي الكترونيكي مطمئن

ماده 12 - اسناد و ادله اثبات دعوي ممكن است به صورت داده پيام بوده و در هيچ محكمه يا اداره دولتي نمي توان براساس قواعد ادله موجود ، ارزش اثباتي ( داده پيام ) را صرفا به دليل شكل و قالب آن رد كرد.

ماده 13 - به طوركلي ، ارزش اثباتي ( داده پيام ) ها با توجه به عوامل مطمئنه ازجمله تناسب روشهاي ايمني به كار گرفته شده با موضوع و منظور مبادله ( داده پيام ) تعيين مي شود.

ماده 14 - كليه ( داده پيام ) هائي كه به طريق مطمئن ايجاد و نگهداري شده اند از حيث محتويات و امضاي مندرج در آن ، تعهدات طرفين يا طرفي كه تعهد كرده و كليه اشخاصي كه قائم مقام قانوني آنان محسوب مي شوند ، اجراي مفاد آن و ساير آثار در حكم اسناد معتبر و قابل استناد در مراجع قضائي و حقوقي است.

ماده 15 - نسبت به ( داده پيام ) مطمئن ، سوابق الكترونيكي مطمئن و امضاي الكترونيكي مطمئن انكار و ترديد مسموع نيست و تنها مي توان ادعاي جعليت به ( داده پيام ) مزبور وارد و يا ثابت نمود كه ( داده پيام ) مزبور به جهتي از جهات قانوني از اعتبار افتاده است.

ماده 16 - هر ( داده پيام ) ي كه توسط شخص ثالث مطابق با شرايط ماده ( 11 ) اين قانون ثبت

و نگهداري مي شود ، مقرون به صحت است.

مبحث چهارم - مبادله ( داده پيام )

فصل اول - اعتبار قانوني ارجاع در ( داده پيام ) ، عقد و اراده طرفين

ماده 17 - ( ارجاع در داده پيام ) با رعايت موارد زير معتبر است:

الف - مورد ارجاع به طور صريح در ( داده پيام ) معين شود.

ب - مورد ارجاع براي طرف مقابل كه به آن تكيه مي كند روشن و مشخص باشد.

ج - ( داده پيام ) موضوع ارجاع مورد قبول طرف باشد.

فصل دوم - انتساب ( داده پيام )

ماده 18 - در موارد زير ( داده پيام ) منسوب به اصل ساز است:

الف - اگر توسط اصل ساز و يا به وسيله شخصي ارسال شده باشد كه از جانب اصل ساز مجاز به اين كار بوده است.

ب - اگر به وسيله سيستم اطلاعاتي برنامه ريزي شده يا تصدي خودكار از جانب اصل ساز ارسال شود.

ماده 19 - ( داده پيام ) ي كه براساس يكي از شروط زير ارسال مي شود مخاطب حق دارد آن را ارسال شده محسوب كرده ، و مطابق چنين فرضي ( ارسال شده ) عمل نمايد:

الف - قبلا به وسيله اصل ساز روشي معرفي و يا توافق شده باشد كه معلوم كند آيا ( داده پيام ) همان است كه اصل ساز ارسال كرده است ،

ب - ( داده پيام ) دريافت شده توسط مخاطب از اقدامات شخصي ناشي شده كه رابطه اش با اصل ساز ، يا نمايندگان وي باعث شده تا شخص مذكور به روش مورد استفاده اصل ساز دسترسي يافته و ( داده پيام

) را به مثابه ( داده پيام ) خود بشناسد.

ماده 20 - ماده ( 19 ) اين قانون شامل مواردي نيست كه پيام از اصل ساز صادر نشده باشد و يا به طور اشتباه صادر شده باشد.

ماده 21 - هر ( داده پيام ) يك ( داده پيام ) مجزا و مستقل محسوب مي گردد ، مگر آن كه معلوم باشد كه آن ( داده پيام ) نسخه مجددي از ( داده پيام ) اوليه است.

فصل سوم - تصديق دريافت

ماده 22 - هرگاه قبل يا به هنگام ارسال ( داده پيام ) اصل ساز از مخاطب بخواهد يا توافق كنند كه دريافت ( داده پيام ) تصديق شود ، اگر به شكل يا روش تصديق توافق نشده باشد ، هر نوع ارتباط خودكار يا مكاتبه يا اتخاذ هر نوع تدبير مناسب از سوي مخاطب كه اصل ساز را به نحو معقول از دريافت ( داده پيام ) مطمئن كند تصديق دريافت ( داده پيام ) محسوب مي گردد.

ماده 23 - اگر اصل ساز به طور صريح هرگونه اثر حقوقي ( داده پيام ) را مشروط به تصديق دريافت ( داده پيام ) كرده باشد ، ( داده پيام ) ارسال نشده تلقي مي شود ، مگر آن كه تصديق آن دريافت شود.

ماده 24 - اماره دريافت ( داده پيام ) راجع به محتواي ( داده پيام ) صادق نيست.

ماده 25 - هنگامي كه در تصديق قيد مي شود ( داده پيام ) مطابق با الزامات فني استاندارد يا روش مورد توافق طرفين دريافت شده ، فرض بر اين است كه آن الزامات رعايت شده اند.

فصل

چهارم - زمان و مكان ارسال و دريافت ( داده پيام )

ماده 26 - ارسال ( داده پيام ) زماني تحقق مي يابد كه به يك سيستم اطلاعاتي خارج از كنترل اصل ساز يا قائم مقام وي وارد شود.

ماده 27 - زمان دريافت ( داده پيام ) مطابق شرايط زير خواهد بود:

الف - اگر سيستم اطلاعاتي مخاطب براي دريافت ( داده پيام ) معين شده باشد دريافت ، زماني محقق مي شود كه:

1 - ( داده پيام ) به سيستم اطلاعاتي معين شده وارد شود؛ يا

2 - چنانچه ( داده پيام ) به سيستم اطلاعاتي مخاطب غير از سيستمي كه منحصرا براي اين كار معين شده وارد شود ( داده پيام ) بازيافت شود.

ب - اگر مخاطب ، يك سيستم اطلاعاتي براي دريافت معين نكرده باشد ، دريافت زماني محقق مي شود كه ( داده پيام ) وارد سيستم اطلاعاتي مخاطب شود.

ماده 28 - مفاد ماده ( 27 ) اين قانون بدون توجه به محل استقرار سيستم اطلاعاتي جاري است.

ماده 29 - اگر محل استقرار سيستم اطلاعاتي با محل استقرار دريافت ( داده پيام ) مختلف باشد مطابق قاعده زير عمل مي شود:

الف - محل تجاري ، يا كاري اصل ساز محل ارسال ( داده پيام ) است و محل تجاري يا كاري مخاطب محل دريافت ( داده پيام ) است مگر آن كه خلاف آن توافق شده باشد.

ب - اگر اصل ساز بيش از يك محل تجاري يا كاري داشته باشد ، نزديكترين محل به اصل معامله ، محل تجاري يا كاري خواهد بود در غير اين صورت محل اصلي شركت ، محل تجاري

يا كاري است.

ج - اگر اصل ساز يا مخاطب فاقد محل تجاري يا كاري باشند ، اقامتگاه قانوني آنان ملاك خواهد بود.

ماده 30 - آثار حقوقي پس از انتساب ، دريافت تصديق و زمان و مكان ارسال و دريافت ( داده پيام ) موضوع فصول دوم تا چهارم مبحث چهارم اين قانون و همچنين محتوي ( داده پيام ) تابع قواعد عمومي است.

باب دوم - دفاتر خدمات صدور گواهي الكترونيكي

ماده 31 - دفاتر خدمات صدور گواهي الكترونيكي واحدهائي هستند كه براي ارائه خدمات صدور امضاي الكترونيكي در كشور تاسيس مي شوند. اين خدمات شامل توليد ، صدور ، ذخيره ، ارسال ، تاييد ، ابطال و به روز نگهداري گواهي هاي اصالت ( امضاي ) الكترونيكي مي باشد.

ماده 32 - آيين نامه و ضوابط نظام تاسيس و شرح وظايف اين دفاتر توسط سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و وزارتخانه هاي بازرگاني ، ارتباطات و فناوري اطلاعات ، امور اقتصادي و دارايي و دادگستري تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

باب سوم - در قواعد مختلف

مبحث اول - حمايت هاي انحصاري در بستر مبادلات الكترونيكي

فصل اول - حمايت از مصرف كننده

ماده 33 - فروشندگان كالا و ارائه دهندگان خدمات بايستي اطلاعات موثر در تصميم گيري مصرف كنندگان جهت خريد و يا قبول شرايط را از زمان مناسبي قبل از عقد در اختيار مصرف كنندگان قرار دهند. حداقل اطلاعات لازم ، شامل موارد زير مي باشد:

الف - مشخصات فني و ويژگيهاي كاربردي كالا و يا خدمات.

ب - هويت تامين كننده ، نام تجاري كه تحت آن نام به فعاليت مشغول مي باشد و نشاني وي.

ج

- آدرس پست الكترونيكي ، شماره تلفن و يا هر روشي كه مشتري در صورت نياز بايستي از آن طريق با فروشنده ارتباط برقرار كند.

د - كليه هزينه هائي كه براي خريد كالا بر عهده مشتري خواهد بود ( ازجمله قيمت كالا و يا خدمات ، ميزان ماليات ، هزينه حمل ، هزينه تماس ) .

ه - مدت زماني كه پيشنهاد ارائه شده معتبر مي باشد.

و - شرايط و فرايند عقد از جمله ترتيب و نحوه پرداخت ، تحويل و يا اجرا ، فسخ ، ارجاع ، خدمات پس از فروش.

ماده 34 - تامين كننده بايد به طور جداگانه ضمن تاييد اطلاعات مقدماتي ، اطلاعات زير را ارسال نمايد:

الف - آدرس محل تجاري يا كاري تامين كننده براي شكايت احتمالي.

ب - اطلاعات راجع به ضمانت و پشتيباني پس از فروش.

ج - شرايط و فراگرد فسخ معامله به موجب مواد ( 37 ) و ( 38 ) اين قانون.

د - شرايط فسخ در قراردادهاي انجام خدمات.

ماده 35 - اطلاعات اعلامي و تاييديه اطلاعات اعلامي به مصرف كننده بايد در واسطي با دوام ، روشن و صريح بوده و در زمان مناسب و با وسايل مناسب ارتباطي در مدت معين و بر اساس لزوم حسن نيت در معاملات و ازجمله ضرورت رعايت افراد ناتوان و كودكان ارائه شود.

ماده 36 - درصورت استفاده از ارتباط صوتي ، هويت تامين كننده و قصد وي از ايجاد تماس با مصرف كننده بايد به طور روشن و صريح در شروع هر مكالمه بيان شود.

ماده 37 - در هر معامله از راه دور مصرف كننده بايد حداقل هفت روزكاري ، وقت براي

انصراف ( حق انصراف ) از قبول خود بدون تحمل جريمه و يا ارائه دليل داشته باشد.تنها هزينه تحميلي بر مصرف كننده هزينه بازپس فرستادن كالا خواهد بود.

ماده 38 - شروع اعمال حق انصراف به ترتيب زير خواهد بود:

الف - درصورت فروش كالا ، از تاريخ تسليم كالا به مصرف كننده و در صورت فروش خدمات ، از روز انعقاد.

ب - در هرحال آغاز اعمال حق انصراف مصرف كننده پس از ارائه اطلاعاتي خواهد بود كه تامين كننده طبق مواد ( 33 ) و ( 34 ) اين قانون موظف به ارائه آن است.

ج - به محض استفاده مصرف كننده از حق انصراف ، تامين كننده مكلف است بدون مطالبه هيچ گونه وجهي عين مبلغ دريافتي را در اسرع وقت به مصرف كننده مسترد نمايد.

د - حق انصراف مصرف كننده در مواردي كه شرايط خاصي بر نوع كالا و خدمات حاكم است اجرا نخواهد شد. موارد آن به موجب آيين نامه اي است كه در ماده ( 79 ) اين قانون خواهد آمد.

ماده 39 - در صورتي كه تامين كننده در حين معامله به دليل عدم موجودي كالا و يا عدم امكان اجراي خدمات ، نتواند تعهدات خود را انجام دهد ، بايد مبلغ دريافتي را فورا به مخاطب برگرداند ، مگر دربيع كلي و تعهداتي كه براي هميشه وفاي به تعهد غيرممكن نباشد و مخاطب آماده صبر كردن تا امكان تحويل كالا و يا ايفاي تعهد باشد. درصورتي كه معلوم شود تامين كننده از ابتدا عدم امكان ايفاي تعهد خود را مي دانسته ، علاوه بر لزوم استرداد مبلغ دريافتي ، به حداكثر مجازات

مقرر در اين قانون نيز محكوم خواهد شد.

ماده40 - تامين كننده مي تواند كالا يا خدمات مشابه آنچه را كه به مصرف كننده وعده كرده تحويل يا ارائه نمايد مشروط بر آن كه قبل از معامله يا درحين انجام معامله آن را اعلام كرده باشد.

ماده 41 - در صورتي كه تامين كننده ، كالا يا خدمات ديگري غير از موضوع معامله يا تعهد را براي مخاطب ارسال نمايد ، كالا و يا خدمات ارجاع داده مي شود و هزينه ارجاع به عهده تامين كننده است. كالا يا خدمات ارسالي مذكور چنانچه به عنوان يك معامله يا تعهد ديگر از سوي تامين كننده مورد ايجاب قرار گيرد ، مخاطب مي تواند آن را قبول كند.

ماده 42 - حمايت هاي اين فصل در موارد زير اجرا نخواهد شد:

الف - خدمات مالي كه فهرست آن به موجب آيين نامه اي است كه در ماده ( 79 ) اين قانون خواهد آمد.

ب - معاملات راجع به فروش اموال غيرمنقول و يا حقوق مالكيت ناشي از اموال غيرمنقول به جز اجاره.

ج - خريد از ماشين هاي فروش مستقيم كالا و خدمات.

د - معاملاتي كه با استفاده از تلفن عمومي ( همگاني ) انجام مي شود.

ه - - معاملات راجع به حراجي ها.

ماده 43 - تامين كننده نبايد سكوت مصرف كننده را حمل بر رضايت وي كند.

ماده 44 - در موارد اختلاف و يا ترديد مراجع قضائي رسيدگي خواهند كرد.

ماده 45 - اجراي حقوق مصرف كننده به موجب اين قانون نبايد بر اساس ساير قوانين كه حمايت ضعيف تري اعمال مي كنند متوقف شود.

ماده 46 - استفاده از شروط قراردادي خلاف

مقررات اين فصل و همچنين اعمال شروط غيرمنصفانه به ضرر مصرف كننده ، موثر نيست.

ماده 47 - در معاملات از راه دور آن بخش از موضوع معامله كه به روشي غيراز وسائل ارتباط از راه دور انجام مي شود مشمول مقررات اين قانون نخواهد بود.

ماده 48 - سازمانهاي قانوني و مدني حمايت از حقوق مصرف كننده مي توانند به عنوان شاكي اقامه دعوي نمايند. ترتيب آن به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به پيشنهاد وزارت بازرگاني و تصويب هيات وزيران مي باشد.

ماده 49 - حقوق مصرف كننده در زمان استفاده از وسايل پرداخت الكترونيكي به موجب قوانين و مقرراتي است كه توسط مراجع قانوني ذي ربط تصويب شده و يا خواهد شد.

فصل دوم - در قواعد تبليغ

ماده 50 - تامين كنندگان در تبليغ كالا و خدمات خود نبايد مرتكب فعل يا ترك فعلي شوند كه سبب مشتبه شدن و يا فريب مخاطب از حيث كميت و كيفيت شود.

ماده 51 - تامين كنندگاني كه براي فروش كالا و خدمات خود تبليغ مي كنند نبايد سلامتي افراد را به خطر اندازند.

ماده 52 - تامين كننده بايد به نحوي تبليغ كند كه مصرف كننده به طور دقيق ، صحيح و روشن اطلاعات مربوط به كالا و خدمات را درك كند.

ماده 53 - در تبليغات و بازاريابي بايد هويت شخص يا بنگاهي كه تبليغات به نفع اوست روشن و صريح باشد.

ماده 54 - تامين كنندگان نبايد از خصوصيات ويژه معاملات به روش الكترونيكي جهت مخفي نمودن حقايق مربوط به هويت يا محل كسب خود سوءاستفاده كنند.

ماده 55 - تامين كنندگان بايد تمهيداتي را براي مصرف كنندگان درنظر

بگيرند تا آنان راجع به دريافت تبليغات به نشاني پستي و يا پست الكترونيكي خود تصميم بگيرند.

ماده 56 - تامين كنندگان در تبليغات بايد مطابق با رويه حرفه اي عمل نمايند. ضوابط آن به موجب آيين نامه اي است كه در ماده ( 79 ) اين قانون خواهد آمد.

ماده 57 - تبليغ و بازاريابي براي كودكان و نوجوانان زير سن قانوني به موجب آيين نامه اي است كه در ماده ( 79 ) اين قانون خواهد آمد.

فصل سوم - حمايت از ( داده پيام ) هاي شخصي

( حمايت از داده )

ماده 58 - ذخيره ، پردازش و يا توزيع ( داده پيام ) هاي شخصي مبين ريشه هاي قومي يا نژادي ، ديدگاههاي عقيدتي ، مذهبي ، خصوصيات اخلاقي و ( داده پيام ) هاي راجع به وضعيت جسماني ، رواني و يا جنسي اشخاص بدون رضايت صريح آنها به هرعنوان غيرقانوني است.

ماده 59 - درصورت رضايت شخص موضوع ( داده پيام ) نيز به شرط آنكه محتواي داده پيام وفق قوانين مصوب مجلس شوراي اسلامي باشد ذخيره ، پردازش و توزيع ( داده پيام ) هاي شخصي در بستر مبادلات الكترونيكي بايد با لحاظ شرايط زير صورت پذيرد:

الف - اهداف آن مشخص بوده وبه طور واضح شرح داده شده باشند.

ب - ( داده پيام ) بايد تنها به اندازه ضرورت و متناسب با اهدافي كه در هنگام جمع آوري براي شخص موضوع ( داده پيام ) شرح داده شده جمع آوري گردد و تنها براي اهداف تعيين شده مورد استفاده قرار گيرد.

ج - ( داده پيام ) بايد صحيح و روزآمد باشد.

د - شخص

موضوع ( داده پيام ) بايد به پرونده هاي رايانه اي حاوي ( داده پيام ) هاي شخصي مربوط به خود دسترسي داشته و بتواند ( داده پيام ) هاي ناقص و يا نادرست را محو يا اصلاح كند.

ه - شخص موضوع ( داده پيام ) بايد بتواند در هر زمان با رعايت ضوابط مربوطه درخواست محو كامل پرونده رايانه اي ( داده پيام ) هاي شخصي مربوط به خود را بنمايد.

ماده 60 - ذخيره ، پردازش و يا توزيع ( داده پيام ) هاي مربوط به سوابق پزشكي و بهداشتي تابع آيين نامه اي است كه در ماده ( 79 ) اين قانون خواهد آمد.

ماده 61 - ساير موارد راجع به دسترسي موضوع ( داده پيام ) ، از قبيل استثنائات ، افشاي آن براي اشخاص ثالث ، اعتراض ، فراگردهاي ايمني ، نهادهاي مسوول ديدباني و كنترل جريان ( داده پيام ) هاي شخصي به موجب مواد مندرج در باب چهارم اين قانون و آيين نامه مربوطه خواهد بود.

مبحث دوم - حفاظت از ( داده پيام ) در بستر مبادلات الكترونيكي

فصل اول - حمايت از حقوق مولف در بستر مبادلات الكترونيكي

ماده 62 - حق تكثير ، اجراء و توزيع ( عرضه و نشر ) آثار تحت حمايت قانون حمايت حقوق مولفان و مصنفان و هنرمندان مصوب 3/9/1348 و قانون ترجمه و تكثير كتب و نشريات و آثار صوتي مصوب 26/9/1352 و قانون حمايت از حقوق پديدآورندگان نرم افزارهاي رايانه اي مصوب 4/10/1379 ، به صورت ( داده پيام ) منحصرا در اختيار مولف است. كليه آثار و تاليفاتي كه در قالب ( داده

پيام ) مي باشند ، ازجمله اطلاعات ، نرم افزارها و برنامه هاي رايانه اي ، ابزار و روشهاي رايانه اي و پايگاههاي داده و همچنين حمايت از حقوق مالكيت هاي فكري در بستر مبادلات الكترونيكي شامل حق اختراع ، حق طراحي ، حق مولف ، حقوق مرتبط با حق مولف ، حمايت از پايگاههاي داده ، حمايت از نقشه مدارهاي يكپارچه قطعات الكترونيكي و حمايت از اسرار تجاري ، مشمول قوانين مذكور در اين ماده و قانون ثبت علائم و اختراعات مصوبت 1/4/1310 و آئين نامه اصلاحي اجراي قانون ثبت علائم تجارتي و اختراعات مصوب 14/4/1337 خواهد بود ، منوط بر آن كه امور مذكور در آن دو قانون موافق مصوبات مجلس شوراي اسلامي باشد.

تبصره 1 - حقوق مرتبط با مالكيت ادبي و هنري كه پيش از اين به عنوان حقوق جانبي مالكيت ادبي و هنري شناخته مي شدند شامل حقوق مادي و معنوي براي عناصر ديگري علا وه بر مولف ، از جمله حقوق هنرمندان مجري آثار ، توليدكنندگان صفحات صوتي و تصويري و سازمانها و موسسات ضبط و پخش مي باشند كه مشمول قوانين مصوب 3/9/1348 و 26/9/1352 مورد اشاره در اين ماده مي باشند.

تبصره 2 - مدار يكپاچه يك جزء الكترونيكي با نقشه و منطقي خاص است كه عملكرد و كارائي آن قابليت جايگزيني با تعداد بسيار زيادي از اجزاء الكترونيكي متعارف را داراست. طراحي هاي نقشه ، جانمائي و منطق اين مدارها بر اساس قانون ثبت علائم و اختراعات مصوب 1/4/1310 و آيين نامه اصلاحي اجراي قانون ثبت علائم تجارتي و اختراعات مصوب 14/4/1337 مورد حمايت مي باشد.

ماده 63 -

اعمال موقت تكثير ، اجراء و توزيع اثر كه جزء لاينفك فراگرد فني پردازش ( داده پيام ) در شبكه ها است از شمول مقرره فوق خارج است.

فصل دوم - حمايت از اسرار تجاري

ماده 64 - به منظور حمايت از رقابتهاي مشروع و عادلانه در بستر مبادلات الكترونيكي ، تحصيل غيرقانوني اسرار تجاري و اقتصادي بنگاهها و موسسات براي خود و يا افشاي آن براي اشخاص ثالث در محيط الكترونيكي جرم محسوب و مرتكب به مجازات مقرر در اين قانون خواهد رسيد.

ماده 65 - اسرار تجاري الكترونيكي ( داده پيام ) ي است كه شامل اطلاعات ، فرمولها ، الگوها ، نرم افزارها و برنامه ها ، ابزار و روشها ، تكنيك ها و فرايندها ، تاليفات منتشرنشده ، روشهاي انجام تجارت و داد و ستد ، فنون ، نقشه ها و فراگردها ، اطلاعات مالي ، فهرست مشتريان ، طرحهاي تجاري و امثال اينها است ، كه به طور مستقل داراي ارزش اقتصادي بوده و در دسترس عموم قرار ندارد و تلاشهاي معقولانه اي براي حفظ و حراست از آنها انجام شده است.

فصل سوم - حمايت از علائم تجاري

ماده 66 - به منظور حمايت از حقوق مصرف كنندگان و تشويق رقابت هاي مشروع در بستر مبادلات الكترونيكي استفاده از علائم تجاري به صورت نام دامنه و يا هرنوع نمايش بر خط علائم تجاري كه موجب فريب يا مشتبه شدن طرف به اصالت كالا و خدمات شود ممنوع و متخلف به مجازات مقرر در اين قانون خواهد رسيد.

باب چهارم - جرايم و مجازات ها

مبحث اول - كلاهبرداري كامپيوتري

ماده 67 - هركس در بستر مبادلات الكترونيكي

، با سوء استفاده و يا استفاده غيرمجاز از ( داده پيام ) ها ، برنامه ها و سيستم هاي رايانه اي و وسايل ارتباط از راه دور و ارتكاب افعالي نظير ورود ، محو ، توقف ( داده پيام ) ، مداخله در عملكرد برنامه يا سيستم رايانه اي و غيره ديگران را بفريبد و يا سبب گمراهي سيستم هاي پردازش خودكار و نظاير آن شود و از اين طريق براي خود يا ديگري وجوه ، اموال يا امتيازات مالي تحصيل كند و اموال ديگران را ببرد مجرم محسوب و علاوه بر رد مال به صاحبان اموال به حبس از يك تا سه سال و پرداخت جزاي نقدي معادل مال ماخوذه محكوم مي شود.

تبصره - شروع به اين جرم نيز جرم محسوب و مجازات آن حداقل مجازات مقرر در اين ماده مي باشد.

مبحث دوم - جعل كامپيوتري

ماده 68 - هركس در بستر مبادلات الكترونيكي ، از طريق ورود ، تغيير ، محو و توقف ( داده پيام ) و مداخله در پردازش ( داده پيام ) و سيستم هاي رايانه اي ، و يا استفاده از وسايل كاربردي سيستم هاي رمزنگاري توليد امضاء - مثل كليد اختصاصي - بدون مجوز امضاءكننده و يا توليد امضاي فاقد سابقه ثبت در فهرست دفاتر اسناد الكترونيكي و يا عدم انطباق آن وسايل با نام دارنده در فهرست مزبور و اخذ گواهي مجعول و نظاير آن اقدام به جعل ( داده پيام ) هاي داراي ارزش مالي و اثباتي نمايد تا با ارائه آن به مراجع اداري ، قضايي ، مالي و غيره به عنوان ( داده پيام

) هاي معتبر استفاده نمايد جاعل محسوب و به مجازات حبس از يك تا سه سال و پرداخت جزاي نقدي به ميزان پنجاه ميليون ( 000‚000‚50 ) ريال محكوم مي شود.

تبصره - مجازات شروع به اين جرم حداقل مجازات در اين ماده مي باشد.

مبحث سوم - نقض حقوق انحصاري در بستر مبادلات الكترونيك

فصل اول - نقض حقوق مصرف كننده و قواعد تبليغ

ماده 69 - تامين كننده متخلف از مواد ( 33 ) ، ( 34 ) ، ( 35 ) ، ( 36 ) و ( 37 ) اين قانون به مجازات از ده ميليون ( 000‚000‚10 ) ريال تا پنجاه ميليون ( 000‚000‚50 ) ريال محكوم خواهد شد.

تبصره - تامين كننده متخلف از ماده ( 37 ) به حداكثر مجازات محكوم خواهد شد.

ماده 70 - تامين كننده متخلف از مواد ( 39 ) ، ( 50 ) ، ( 51 ) ، ( 52 ) ، ( 53 ) ، ( 54 ) و ( 55 ) اين قانون به مجازات از بيست ميليون ( 000‚000‚20 ) ريال تا يكصد ميليون ( 000‚000‚100 ) ريال محكوم خواهد شد.

تبصره 1 - تامين كننده متخلف از ماده ( 51 ) اين قانون به حداكثر مجازات در اين ماده محكوم خواهد شد.

تبصره 2 - تامين كننده متخلف از ماده ( 55 ) اين قانون به حداقل مجازات در اين ماده محكوم خواهد شد.

فصل دوم - نقض حمايت از ( داده پيام ) هاي شخصي / حمايت از داده

ماده 71 - هركس در بستر مبادلات الكترونيكي شرايط مقرر در مواد ( 58 ) و ( 59 ) اين

قانون را نقض نمايد مجرم محسوب و به يك تا سه سال حبس محكوم مي شود.

ماده 72 - هرگاه جرايم راجع به ( داده پيام ) هاي شخصي توسط دفاتر خدمات صدور گواهي الكترونيكي و ساير نهادهاي مسوول ارتكاب يابد ، مرتكب به حداكثر مجازات مقرر در ماده ( 71 ) اين قانون محكوم خواهد شد.

ماده 73 - اگر به واسطه بي مبالاتي و بي احتياطي دفاتر خدمات صدور گواهي الكترونيكي جرايم راجع به ( داده پيام ) هاي شخصي روي دهد ، مرتكب به سه ماه تا يك سال حبس و پرداخت جزاي نقدي معادل پنجاه ميليون ( 000‚000‚50 ) ريال محكوم مي شود.

مبحث چهارم - نقض حفاظت از ( داده پيام ) در بستر مبادلات الكترونيكي

فصل اول - نقض حق مولف

ماده 74 - هركس در بستر مبادلات الكترونيكي با تكثير ، اجرا و توزيع ( عرضه و نشر ) مواردي كه در قانون حمايت حقوق مولفان و مصنفان و هنرمندان مصوب 3/9/1348 و قانون ترجمه و تكثير كتب و نشريات و آثار صوتي مصوب 26/9/1352 و قانون حمايت از حقوق پديد آورندگان نرم افزارهاي رايانه اي مصوب 4/10/1379 ، منوط بر آنكه امور مذكور طبق مصوبات مجلس شوراي اسلامي مجاز شمرده شود ، درصورتي كه حق تصريح شده مولفان را نقض نمايد به مجازات سه ماه تا يك سال حبس و جزاي نقدي به ميزان پنجاه ميليون ( 000‚000‚50 ) ريال محكوم خواهد شد.

فصل دوم - نقض اسرار تجاري

ماده 75 - متخلفين از ماده ( 64 ) اين قانون و هركس در بستر مبادلات الكترونيكي به منظور رقابت ، منفعت و يا ورود

خسارت به بنگاه هاي تجاري ، صنعتي ، اقتصادي و خدماتي ، با نقض حقوق قراردادهاي استخدام مبني بر عدم افشاي اسرار شغلي و يا دستيابي غيرمجاز ، اسرار تجاري آنان را براي خود تحصيل نموده و يا براي اشخاص ثالث افشا نمايد به حبس از شش ماه تا دو سال و نيم ، و جزاي نقدي معادل پنجاه ميليون ( 000‚000‚50 ) ريال محكوم خواهد شد.

فصل سوم - نقض علايم تجاري

ماده 76 - متخلفان از ماده ( 66 ) اين قانون به يك تا سه سال حبس و جزاي نقدي از بيست ميليون ( 000‚000‚20 ) ريال تا يكصد ميليون ( 000‚000‚100 ) ريال محكوم خواهند شد.

فصل چهارم - ساير

ماده 77 - ساير جرايم ، آيين دادرسي و مقررات مربوط به صلاحيت جزايي و روش هاي همكاري بين المللي قضايي جزايي مرتبط با بستر مبادلات الكترونيكي به موجب قانون خواهد بود.

باب پنجم - جبران خسارت

ماده 78 - هرگاه در بستر مبادلات الكترونيكي در اثر نقص يا ضعف سيستم موسسات خصوصي و دولتي ، به جز در نتيجه قطع فيزيكي ارتباط الكترونيكي ، خسارتي به اشخاص وارد شود ، موسسات مزبور مسوول جبران خسارت وارده مي باشند مگراينكه خسارات وارده ناشي از فعل شخصي افراد باشد كه در اين صورت جبران خسارات بر عهده اين اشخاص خواهد بود.

باب ششم - متفرقه

ماده 79 - وزارت بازرگاني موظف است زمينه هاي مرتبط با تجارت الكترونيكي را كه در اجراي اين قانون موثر مي باشند شناسائي كرده و با ارائه پيشنهاد و تاييد شوراي عالي فناوري اطلاعات ، خواستار تدوين مقررات مربوطه و آئين نامه هاي اين قانون

توسط نهادهاي ذي ربط شود. اين آيين نامه ها و مقررات پس از تصويب هيات وزيران به مرحله اجرا درخواهند آمد. ساير آيين نامه هاي مورد اشاره در اين قانون به ترتيب ذيل تهيه خواهند شد:

الف - آيين نامه مربوط به مواد ( 38 ) و ( 42 ) اين قانون به پيشنهاد وزارتخانه هاي بازرگاني ، امور اقتصادي و دارائي ، سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ب - آيين نامه مربوط به مواد ( 56 ) و ( 57 ) اين قانون به پيشنهاد وزارتخانه هاي بازرگاني و فرهنگ و ارشاد اسلامي و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ج - آيين نامه مربوط به ماده ( 60 ) اين قانون به پيشنهاد وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 80 - وزارت بازرگاني موظف است به منظور حمايت از فعاليت هاي تجارت الكترونيكي ، با تجميع واحدهاي ذي ربط ، مركزي را در اين وزارتخانه ايجاد نمايد.اساسنامه و آيين نامه اين مركز به پيشنهاد مشترك وزارت بازرگاني و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.

ماده 81 - اصل سازان ، مخاطبين ، بايگانان ، مصرف كنندگان و كليه كساني كه ( داده پيام ) در اختيار دارند موظفند ( داده پيام ) هائي را كه تحت مسووليت خود دارند به طريقي نگهداري نموده و پشتوانه تهيه نمايند كه در صورت

بروز هرگونه خطري براي يك نسخه ، نسخه ديگر مصون بماند.

قانون فوق مشتمل بر هشتاد و يك ماده و هفت تبصره در جلسه علني روز چهارشنبه مورخ هفدهم دي ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و دو مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 24/10/1382 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است.

رئيس مجلس شوراي اسلامي - مهدي كروبي

آئين نامه اجرائي مواد (2) و (17) قانون حمايت از حقوق پديدآورندگان نرم افزارهاي رايانه اي - مصوب 24/4

شماره 21185/ت26089 ه_ 24/4/1383

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي _ وزارت دادگستري _ وزارت بازرگاني _ وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات _ سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور

هيئت وزيران در جلسه مورخ 21/4/1383 بنا به پيشنهاد شماره 20097/05 مورخ 29/11/1380 سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و به استناد مواد (2) و (17) قانون حمايت از حقوق پديدآورندگان نرم افزارهاي رايانه اي _ مصوب 1379_ ، آئين نامه اجرائي مواد يادشده را به شرح زير تصويب نمود:

آئين نامه اجرائي مواد (2) و (17) قانون حمايت از حقوق پديدآورندگان نرم افزارهاي رايانه اي

قسمت اول _ ثبت نرم افزار

بخش اول _ تعاريف مربوط به ثبت نرم افزار:

ماده 1_ در اين آئين نامه منظور از كلمه «قانون»، قانون حمايت از حقوق پديدآورندگان نرم افزارهاي رايانه اي _ مصوب 1379_ مي باشد.

ماده 2_ نرم افزار عبارت است از مجموعه برنامه هاي رايانه اي، رويه ها، دستورالعملها و مستندات مربوط به آنها و نيز اطلاعات مربوط به عمليات يك سيستم رايانه اي كه داراي كاربري مشخص بوده و برروي يكي از حاملهاي رايانه اي ضبط شده باشد.

تبصره 1_ آثار و محصولات نرم افزاري نوشتاري، صوتي و تصويري كه با كمك نرم افزار پردازش شده و به صورت يك

پديده مستقل تهيه و ارائه شود نيز مشمول اين آئين نامه خواهد بود.

تبصره 2_ خلق عمليات نرم افزاري در ذهن يا بيان مخلوق ذهني بدون اينكه برنامه هاي رايانه اي و مستندات و دستورالعملهاي آن تدوين شده باشد، نرم افزار محسوب نمي شود و براي خالق آن حقوقي ايجاد نمي نمايد.

ماده 3_ پديدآورنده نرم افزار شخص يا اشخاصي هستند كه براساس دانش و ابتكار خود كليه مراحل مربوط اعم از تحليل، طراحي، ساخت و پياده سازي نرم افزار را انجام دهند.

ماده 4_ حقوق معنوي نرم افزار رايانه اي بدون اينكه منحصر به اين تعبير باشد عبارت است از حق انتساب نرم افزار به پديدآورنده آن و محدود به زمان و مكان نيست و غير قابل انتقال است.

ماده 5 _ حقوق مادي نرم افزار رايانه اي بدون اينكه منحصر به مصاديق زير باشد عبارت از حق استفاده شخصي، حق نشر، حق عرضه، حق اجراء، حق تكثير و هرگونه بهره برداري اقتصادي است و قابل نقل و انتقال مي باشد.

ماده 6 _ نشر عبارت است از قراردادن نرم افزار در معرض استفاده عموم اعم از اينكه برروي يكي از حاملهاي رايانه اي، تكثير شده يا به منظور فوق در محيطهاي رايانه اي قابل استفاده براي ديگران قرار داده شود.

ماده 7_ عرضه عبارت است از ارائه نرم افزار براي استفاده شخص يا اشخاص معين ديگر در زمان يا مكان محدود و براي بهره برداري مشخص.

ماده 8 _ اجراء عبارت است از استفاده عملي و كاربردي از نرم افزار در محيطهاي رايانه اي.

بخش دوم _ حقوق پديدآورنده:

ماده 9_ حقوق مادي

و معنوي نرم افزار به پديدآورنده تعلق دارد. استفاده از تمام يا قسمتي از حقوق مادي موضوع قانون براي مدت 30سال يا كمتر، با قيد شرط يا بدون شرط به اشخاص ديگر قابل نقل و انتقال مي باشد. اشخاصي كه به ترتيب فوق اجازه نشر يا عرضه يا اجراي نرم افزاري را كه ديگري پديدآورده است به دست آورده اند مكلفند نام پديدآورنده را نيز در نسخ عرضه شده ذكر نمايند مگر اينكه با پديدآورنده به گونه اي ديگر توافق شده باشد.

ماده 10_ نرم افزار ممكن است به سفارش شخص حقيقي يا حقوقي پديد آمده باشد. حقوق مادي نرم افزارهائي كه مطابق ماده (6) قانون پديد مي آيند به مدت مقرر در ماده (1) قانون (30 سال) متعلق به سفارش دهنده است، مگر اينكه براي مدت كمتر يا ترتيب محدودتري توافق شده باشد ولي حقوق معنوي نرم افزارها متعلق به پديدآورنده است.

ماده 11_ هرگاه اشخاص متعدد در پديدآوردن نرم افزار مشاركت داشته باشند، چنانچه سهم مشاركت هر يك در پديدآوردن نرم افزار مشخص باشد، حقوق مادي حاصل از آن به نسبت مشاركت به هر يك تعلق مي گيرد. در صورتي كه كار يكايك آنان جدا و متمايز نباشد اثر مشترك ناميده مي شود و حقوق ناشي از آن حق مشاع پديدآورندگان است.

تبصره _ هر يك از شركاء به تنهايي يا همه آنها به اتفاق مي توانند در مورد نقض حقوق موضوع قانون به مراجع قضائي صالحه مراجعه نمايند.

ماده 12_ استفاده از نرم افزارهاي ديگر براي ايجاد نرم افزارهاي سازگار و مكمل كه قابليتها و ظرفيتها يا كاربري جديد ايجاد كند بلامانع

است و نقض حقوق پديدآورنده نرم افزارهاي ديگر محسوب نمي شود مشروط بر اينكه پديدآورنده نرم افزار سازگار و مكمل رضايت كتبي پديدآورندگان نرم افزارهائي كه براي نخستين بار در ايران توليد و توزيع شده است را گرفته باشد.

ماده 13_ حقوق مادي و معنوي نرم افزارهاي جديد كه به واسطه نرم افزارهاي ديگر پديد مي آيد متعلق به پديدآورنده نرم افزار جديد است.

ماده 14_ پاداش، جايزه نقدي و امتيازاتي كه در مسابقات علمي، هنري و ادبي طبق شرائط مسابقه به آثار موردحمايت اين آئين نامه تعلق مي گيرد، متعلق به پديدآورنده آن خواهد بود.

ماده 15_ اشخاصي كه نرم افزاري را با تغييراتي كه عرفاً نتوان آن را يك نرم افزار جديد به حساب آورد، به نام خود ثبت، تكثير، منتشر، عرضه و يا بهره برداري نمايند، حقوق پديدآورنده نرم افزار يادشده را نقض كرده اند.

ماده 16_ اشخاصي كه از نام، عنوان و نشان ويژه اي كه معرف نرم افزار خاصي است براي نام، عنوان و نشان نرم افزار خود بدون اخذ مجوز دارنده حقوق مادي و معنوي نرم افزار سابق و يا نماينده قانوني وي استفاده نمايند، ناقض حقوق پديدآورنده محسوب مي شوند.

ماده 17_ اشخاصي كه با علم و اطلاع از عدم رعايت حقوق پديدآورنده، نرم افزاري را كه بدون اجازه پديد آورنده منتشر يا عرضه شده است تهيه و مورد بهره برداري قراردهند، ناقض حقوق پديدآورنده محسوب مي گردند.

ماده 18_ حق تكثير تمام يا بخشي از نرم افزار برروي حاملهاي رايانه اي متعلق به پديدآورنده است و ساير اشخاص حتي اگر قصد نشر يا عرضه يا بهره برداري

نداشته باشند مجاز به تكثير نيستند.

ماده 19_ خريد و به كارگيري نرم افزارهاي كپي غيرمجاز توسط دستگاههاي دولتي و ديگر دستگاهها و واحدها و سازمانهاي تابعه آنها كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است ممنوع مي باشد. ذيحسابان دستگاههاي يادشده مجاز به پرداخت هزينه خريد نرم افزارهاي كپي غيرمجاز نيستند.

تبصره _ كاركنان دستگاههاي موضوع اين ماده، مجاز به نصب و بهره برداري نسخه كپي غيرمجاز نرم افزارهاي مورد حمايت قانون روي رايانه هاي متعلق به دولت و دستگاه مرتبط نمي باشند. متخلفان از اين حكم، مشمول مجازات مقرر در قانون خواهند بود.

بخش سوم _ اختراع نرم افزار:

ماده 20_ به منظور صدور تأييديه فني براي نرم افزارهائي كه پديدآورنده مدعي اختراع آن است، در اجراي ماده (10) قانون، كميته اي با تركيب مقرر در ماده مذكور زير نظر شوراي عالي انفورماتيك تشكيل مي شود. اعضاي اين كميته به مدت سه سال منصوب مي شوند و انتصاب مجدد آنان نيز بلامانع است. دستورالعمل مربوط به نحوه تشكيل جلسات و اتخاذ تصميم در كميته مذكور به تصويب شوراي عالي انفورماتيك خواهد رسيد.

ماده 21_ در صورتي كه متقاضي، مدعي اختراع نرم افزار باشد ابتدا با مراجعه به اداره مالكيت صنعتي، اظهارنامه مربوط را اخذ و تكميل و همراه با مدارك و مستندات به اداره يادشده تسليم و رسيد دريافت مي نمايد.

اداره مالكيت صنعتي موظف است پس از انجام تشريفات قانوني يك نسخه از اظهارنامه به همراه مدارك و مستندات را به دبيرخانه شوراي عالي انفورماتيك ارسال نمايد. دبيرخانه مزبور موضوع را در كميته حق اختراع مطرح و در صورت تأييد يا

عدم تأييد فني اختراع، مراتب را به اداره مالكيت صنعتي اعلام تا مرجع مذكور حسب مورد و بر اساس ترتيبات و تشريفات مقرر در قانون ثبت علائم و اختراعات و آئين نامه هاي مربوط مبادرت به صدور ورقه اختراع و اعلام نتيجه نمايد.

ماده 22_ حقوق دارنده ورقه ثبت اختراع نرم افزار همان است كه در قانون ثبت علائم و اختراعات و اصلاحات بعدي آن مشخص شده است.

تبصره _ استفاده از حقوق مندرج در قانون ثبت علائم و اختراعات مانع از برخورداري پديدآورنده نرم افزار از حقوق موضوع قانون و مقررات اين آئين نامه نخواهدبود.

بخش چهارم _ چگونگي صدور گواهي ثبت نرم افزار:

ماده 23_ دبيرخانه شوراي عالي انفورماتيك با همكاري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، فرمهاي لازم براي تكميل توسط متقاضي ثبت نرم افزار را تهيه تا از طريق دبيرخانه مزبور در اختيار متقاضي قرار گيرد.

ماده 24_ متقاضي ثبت نرم افزار پس از تكميل فرمها، دو نسخه از نرم افزار را به دبيرخانه تحويل داده و رسيد دريافت مي دارد. علاوه بر آن متقاضي بايد به ازاي هر نرم افزار مبلغ يكصد هزار (100،000) ريال براي ثبت و يكصد هزار (100،000) ريال براي تأييد فني به حساب خزانه واريز و رسيد آن را نيز همراه تقاضاي خود تحويل دهد.

ماده 25_ شوراي يادشده پيش از تأييد فني، بايد با ارسال يك نسخه از نرم افزار به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، عدم مخالفت نرم افزار را با اخلاق اسلامي و عفت عمومي و سلامت شخصيت كودكان و نوجوانان استعلام كند. وزارت يادشده موظف است ظرف دو هفته نظر خود را به

شورا اعلام كند. ( اصلاحي 9/10/1383)

تبصره _ چنانچه وزارت مذكور ظرف مدت يك ماه، در پاسخ به استعلام شورا قادر به اظهارنظر قطعي نباشد، موظف است ضمن اعلام دلائل خود، حداكثر ظرف سه ماه نظر قطعي خود را اعلام نمايد. درغيراينصورت عدم مخالفت نرم افزار با ضوابط و مقررات فرهنگي از جمله اخلاق اسلامي، عفت عمومي و سلامت شخصيت كودكان و نوجوانان مورد تأييد تلقي خواهد شد.

ماده 26_ شورا پس از دريافت تأييديه وزارت مورداشاره موظف است حداكثر ظرف سه ماه نسبت به بررسي فني نرم افزار اقدام و نظر خود را به وزارت يادشده اعلام نمايد. عدم اعلام نظر شورا در مهلت مقرر به منزله تأييد فني است.

ماده 27_ وزارت مذكور موظف است حداكثر ظرف دو هفته پس از دريافت تأييديه فني شورا نسبت به ثبت نرم افزار و صدور گواهي ثبت به نام متقاضي اقدام نمايد.

تبصره 1_ دارنده گواهينامه ثبت نرم افزار مي تواند شخصاً با مراجعه به وزارت تقاضا نمايد حقوق مادي نرم افزار به شخص ديگري منتقل شود. در اين صورت وزارت موظف است مراتب نقل و انتقال را ثبت و در گواهينامه ثبت نرم افزار درج نمايد.

تبصره 2_ وزارت موظف است مراتب ثبت و تغييرات مالكيت حقوق مادي نرم افزار را در جايگاه اينترنتي كه به همين منظور ايجاد گرديده است درج كند.

ماده 28_ چنانچه پديد آورنده، مدعي اختراع نرم افزار باشد، پس از طي مراحل مذكور در ماده(21)، نرم افزار در كميته حق اختراع مذكور در ماده(10) قانون مورد بررسي قرار گرفته و مراتب تأييد يا عدم تأييد در فرم مربوط درج مي

گردد.

ابلاغ تأييد يا عدم تأييد اختراع توسط دبيرخانه شوراي عالي انفورماتيك كشور به اداره مالكيت صنعتي و از آن طريق به متقاضي صورت مي گيرد.

ماده 29_ شوراي عالي انفورماتيك و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مكلفند از نسخ نرم افزارهائي كه جهت تأييد و ثبت در اختيار آنها قرار مي گيرد به نحوي محافظت نمايند كه مندرجات آن جز با رضايت مالك حقوق مادي نرم افزار در دسترس ساير اشخاص قرار نگيرد. اشخاصي كه در دبيرخانه شورا و وزارت مذكور متهم به اهمال و سوء استفاده باشند، با شكايت مالك به عنوان ناقض حقوق وي تحت تعقيب قرار خواهند گرفت. به علاوه تخلف اين قبيل اشخاص حسب مورد در هيئتهاي رسيدگي به تخلفات اداري يا هيئتهاي انضباطي مشابه رسيدگي و مجازات اداري مقرر نيز در مورد آنان اعمال خواهد شد.

تبصره _ در موارد اختراع، موضوع تابع قوانين و مقررات مربوط خواهد بود.

ماده 30_ قبول تقاضاي ثبت اختراع و نيز ثبت نرم افزار، مانع اعتراض و ادعاي حق از ناحيه اشخاص ديگر نخواهد بود و افراد ذي حق مي توانند به مراجع صالحه قضائي مراجعه نمايند.

ماده 31_ چنانچه متقاضي ثبت نرم افزار نسبت به تصميم شوراي عالي انفورماتيك و يا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي اعتراض داشته باشد حسب مورد مي تواند در شوراي يادشده و يا كميته اي كه توسط وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي تعيين مي شود تقاضاي تجديد نظر و رسيدگي مجدد نمايد.

قسمت دوم _ نظام صنفي رايانه اي

بخش اول _ تعاريف مربوط به نظام صنفي رايانه اي:

ماده 32_ اصطلاحات اختصاري زير در معاني مشروح

مربوط به كار مي رود:

1 _ نظام صنفي رايانه اي: قواعد و مقرراتي است كه در جهت ساماندهي، ايجاد تشكيلات، تعيين وظائف و نظم بخشي به فعاليت تجاري رايانه اي مجاز و حمايت از حقوق پديدآورندگان نرم افزار وضع و تحت نظارت شوراي عالي انفورماتيك كشور تنظيم و تنسيق مي گردد و از اين پس « نظام صنفي رايانه اي » خوانده مي شود.

2 _ فرد صنفي: شخص حقيقي يا حقوقي است كه فعاليت خود را در زمينه امور تحقيقاتي، طراحي، توليدي، خدماتي، تجاري رايانه اي (اعم از سخت افزار، نرم افزار و شبكه هاي اطلاع رساني) قرار مي دهد.

تبصره 1_ ايجاد هر گونه مركز پژوهشي، تحقيقاتي منوط به رعايت ضوابط قانوني مربوط است.

تبصره 2_ اشخاص حقيقي يا حقوقي كه طبق اين آئين نامه و قانون مجوز فعاليت، پروانه تأسيس يا بهره برداري مي گيرند، چنانچه مبادرت به عرضه مستقيم كالا يا خدمات به مصرف كننده نمايند مكلفند علاوه بر رعايت اين آئين نامه بر اساس مقررات مربوط نسبت به اخذ پروانه كسب حسب قانون نظام صنفي و مجوزهاي مربوط از مراجع ذي ربط اقدام كنند.

3 _ واحد صنفي: هر واحد اقتصادي كه توسط فرد صنفي رايانه اي با اخذ پروانه كسب يا مجوز لازم براي فعاليت موضوع بند (2) اين ماده دائر مي گردد، واحد صنفي ناميده مي شود.

4 _ عضو صنف: دانش آموختگان رشته هاي كامپيوتر، مهندسي برق، رياضي و رشته هاي مرتبط كه حداقل دو سال از زمان فارغ التحصيلي آنان در رشته هاي مزبور گذشته و يا در آزموني كه به همين منظور از سوي نظام صنفي رايانه اي

برگزار مي گردد موفقيت لازم را احراز نمايند، به عنوان شخص حقيقي به عضويت نظام يادشده در مي آيند.

5 _ صنف رايانه اي: آن گروه از افراد كه طبيعت فعاليت آنان از يك نوع باشد، صنف رايانه اي را تشكيل مي دهند.

6 _ شاخه هاي نظام صنفي رايانه اي: شاخه هاي صنف بر اساس طبعيت كارهاي قابل ارجاع به آن به شرح زير دسته بندي مي شوند:

الف _ براي انجام فعاليتهاي مشاوره، نظارت، طراحي، توليد، نصب و راه اندازي، توسعه و پشتيباني و آموزش سيستمهاي نرم افزار، سخت افزار، شبكه هاي اطلاع رساني و نظاير آن، « شاخه شركتها » با مشاركت افراد حقوقي صنف كه حسب قانون تجارت ايجاد مي شوند، تشكيل مي گردد.

ب _ براي فعاليتهاي مربوط به عرضه محصولات سخت افزاري، نرم افزاري و حاملهاي حاوي اطلاعات، قطعات و مواد مصرفي كه نوعاً نياز به پشتيباني فني نداشته و يا پشتيباني فني آنها توسط شركتهاي موضوع بند (الف) ارائه مي شود، « شاخه فروشگاهها » با مشاركت افراد حقيقي صنفي كه داراي پروانه كسب حسب قانون نظام صنفي هستند، تشكيل مي شود.

تبصره _ عضويت اعضاي فروشگاهي در نظام صنفي رايانه اي موجب سلب اختيارات قانوني اتحاديه ها و مجامع امور صنفي نمي شود.

ج _ براي فعاليتهاي مشاوره اي و نظارت، « شاخه مشاوران » تشكيل مي گردد. مشاوران از ميان اعضاء انتخاب مي شوند.

تبصره _ شرائط احراز رتبه مشاوره و روش انتخاب و سقف فعاليت آنان به موجب دستورالعملي كه بر اساس قوانين و مقررات موجود به تصويب شوراي عالي انفورماتيك مي رسد، تعيين خواهد شد.

بخش دوم _ اركان نظام

صنفي رايانه اي:

ماده 33_ اركان نظام صنفي رايانه اي عبارتند از: نظام صنفي رايانه اي استانها، شوراي انتظامي استانها، هيئت عمومي نظام، شوراي مركزي نظام، شوراي انتظامي كل، بازرس و رئيس.

الف _ نظام صنفي رايانه اي استانها:

ماده 34_ نظام صنفي رايانه اي هر استان در صورتي كه حداقل اعضاي جدول زير را به تشخيص مراجع مذكور در آن پوشش دهد، تشكيل مي شود:

(جدول يك)

حداقل عضو در استان مرجع تشخيص

شركتها و ساير اشخاص حقوقي 10 شوراي عالي انفورماتيك

فروشگاهها 15 اتحاديه صنفي مركز استان

مشاوران 5 شوراي عالي انفورماتيك

تبصره 1_ مادامي كه نظام صنفي رايانه اي استان تشكيل نشده است، امور مربوط به آن استان توسط شوراي مركزي نظام، سرپرستي يا اداره آن به نظام رايانه اي يكي از استانهاي همجوار واگذار خواهد شد.

تبصره 2_ عضويت در بيش از يك نظام صنفي استاني مجاز نمي باشد.

ماده 35_ هر نظام استاني داراي مجمع عمومي، هيئت مديره، شوراي انتظامي و بازرس است. محل استقرار دائم دفتر مركزي آن در مركز استان مي باشد، ولي هيئت مديره مي تواند پس از تأييد شوراي مركزي در ساير شهرستانها نيز نمايندگي داير نمايد.

ماده 36_ مجمع عمومي نظام هر استان از اجتماع تمامي اعضاي (حقوقي، فروشگاهي و حقيقي) داراي حق رأي تشكيل مي گردد و وظائف و اختيارات آن به شرح زير است:

1 _ انتخاب اعضاي هيئت مديره و بازرس.

2 _ تصويب خط مشي ها، سياستها و برنامه ها و آئين نامه هاي اجرائي نظام.

3 _ بررسي و تصويب پيشنهادهاي هيئت مديره.

4 _ تعيين ميزان وروديه، حق عضويت و ساير منابع درآمدي.

5 _ عزل هيئت مديره

و بازرس.

6 _ بررسي و تصويب ترازنامه، صورتحساب درآمد و هزينه هاي سال مالي گذشته و بودجه سال آتي نظام.

7 _ استماع و ارزيابي گزارش ساليانه هيئت مديره در خصوص فعاليتهاي نظام.

8 _ تصويب تغييرات در مفاد اساسنامه نظام.

9 _ تصويب انحلال نظام استاني و ارجاع آن به هيئت عمومي صنف.

10 _ بررسي و اتخاذ تصميم نسبت به ساير اموري كه طبق قوانين، آئين نامه هاي مربوط در صلاحيت مجمع عمومي است.

تبصره 1_ هر مجمع توسط هيئت رئيسه اي مركب از يك رئيس، يك منشي و دو ناظر اداره مي شود.

تبصره 2_ اعضاي هيئت رئيسه نبايد از بين كساني باشند كه خود را در انتخابات هيئت مديره و بازرس نامزد كرده اند.

تبصره 3_ تصويب موارد مربوط به بندهاي (8) و (9) در اختيار مجمع عمومي فوق العاده مي باشد.

ماده 37_ نحوه تشكيل جلسات مجامع عمومي عادي و فوق العاده :

تشكيل مجمع عمومي عادي در نوبت اول با حضور نصف به علاوه يك اعضاي هرشاخه (حقيقي، حقوقي و فروشگاهي) نظام مي باشد كه در صورت عدم حصول به نصاب لازم، در نوبت دوم كه حداكثر پانزده روز بعد تشكيل مي شود با هر تعداد از اعضاي كل شاخه ها برگزار خواهد شد. تصميمات مجمع عمومي عادي با رأي اكثريت نسبي حاضران لازم الاجراء خواهد بود.

تبصره 1_ نصاب تشكيل مجمع عمومي فوق العاده همان نصاب تشكيل مجمع عمومي عادي است ولي تصميمات آن با رأي دو سوم حاضران داراي اعتبار است.

تبصره 2_ هر عضو مي تواند حداكثر وكالت دو عضو غائب در جلسه را داشته باشد.

تبصره 3_ دعوت براي

تشكيل مجامع عمومي توسط هيئت مديره يا بازرس و در دوره فترت توسط دبير صورت خواهد گرفت.

تبصره 4_ دعوت براي تشكيل مجامع عمومي با دعوت كتبي و يا از طريق آگهي در روزنامه كثيرالانتشار منتخب مجمع عمومي و با تعيين زمان و مكان و دستورجلسه انجام و بايد حداقل پانزده روز قبل از تشكيل مجمع به اطلاع عموم برسد. مجمع مي تواند براي دعوت از اعضاء روش ديگري را جايگزين نمايد.

تبصره 5 _ يك سوم از اعضاي شاخه هاي (حقوقي، فروشگاهي، حقيقي) نظام مي تواند درخواست تشكيل مجمع عمومي فوق العاده نمايند. هيئت مديره مكلف به قبول درخواست مي باشد.

تبصره 6 _ مجمع عمومي عادي سالي يك بار و مجمع عمومي به طور فوق العاده مي تواند به دفعات تشكيل شود.

ماده 38_ هر نظام استاني داراي هيئت مديره اي خواهدبود كه از اعضاي داوطلب واجد شرايط شاخه هاي آن توسط اعضاي همان شاخه براي يك دوره سه ساله انتخاب خواهندشد. انتخاب مجدد آنان براي يك دوره پيوسته ديگر بلامانع است و هيئت مديره تا زمان انتخاب هيئت مديره جديد، كماكان عهده دار مسئوليت خواهدبود.

ماده 39_ تعداد نمايندگان هر شاخه در هيئت مديره نظام استاني به شرح جدول زير خواهدبود كه بين يك الي سه عضو علي البدل حسب تعداد براي هر شاخه خواهد داشت:

(جدول دو)

تبصره _ با توجه به عدم وجود زيرساخت مناسب جهت تعيين صلاحيت مشاوران، هيئت مديره هاي استاني و شوراي مركزي دوره اول بدون حضور نمايندگان اين شاخه تشكيل مي شوند. آئين نامه چگونگي احراز صلاحيت مشاوران پس از تصويب در شوراي عالي انفورماتيك حداكثر تا مجمع

عمومي بعدي به اجراء گذاشته مي شود.

ماده 40_ شرائط انتخاب شوندگان هيئتهاي مديره استاني به شرح زير مي باشد:

1 _ تابعيت دولت جمهوري اسلامي ايران.

2 _ پايبندي به اسلام و يا يكي از اقليتهاي ديني شناخته شده در قانون اساسي و وفاداري به نظام جمهوري اسلامي ايران.

3 _ عدم اعتياد به مواد مخدر.

4 _ داشتن حسن شهرت اجتماعي، شغلي، عملي، حرفه اي و عدم اشتهار به فساد اخلاقي، به تأييد 5درصد واجدان حق رأي دادن در نظام است كه اين تعداد كمتر از 2 نفر نمي باشد.

5 _ نداشتن پيشينه كيفري مؤثر.

ماده 41_ اولين دوره انتخاب در استان با نظارت شوراي عالي انفورماتيك و با اطلاع استاندار و توسط سازمان مديريت و برنامه ريزي هر استان برگزار خواهد شد.

تبصره _ دستورالعمل مربوط به تشكيل مجمع عمومي مؤسس استانها، اساسنامه الگو، برگزاري انتخابات اولين دوره هيئت مديره استانها، انتخابات شوراي مركزي، با رعايت قانون و مفاد اين آئين نامه تهيه و به تصويب شوراي عالي انفورماتيك خواهد رسيد.

ماده 42_ اهم وظائف و اختيارات هيئت مديره به شرح زير است:

1 _ نظارت بر حسن انجام خدمات ارائه شده توسط اشخاص حقيقي و حقوقي در حوزه استان.

2 _ تنظيم روابط بين اعضاي صنف و كارفرمايان و ارائه اطلاعات لازم به كارفرمايان در مورد اشخاص واجد صلاحيت فني.

3 _ دفاع از حقوق اجتماعي و حيثيت حرفه اي صنف.

4 _ همكاري با مراجع ذي ربط در امر ارزشيابي، تعيين صلاحيت و ظرفيت اشتغال.

5 _ ارائه خدمات كارشناسي فني به مراجع قضائي و قبول داوري در اختلافاتي كه داراي ماهيت فني است در چارچوب قوانين و مقررات

مربوط كشور.

6 _ معرفي نماينده نظام جهت عضويت در كميسيون حل اختلاف مالياتي، هيئتهاي تشخيص مطالبات تأمين اجتماعي و ساير مراجع قانوني.

7 _ ارتقاي دانش فني و كيفيت كار اعضاي صنف.

8 _ برنامه ريزي در جهت تقويت و توسعه فرهنگ فناوري اطلاعات در استان با برگزاري مسابقات حرفه اي و تخصصي در چارچوب قوانين و مقررات.

9 _ انتخاب دبير نظام صنفي رايانه اي استاني از بين خود و يا خارج از آن و يا عزل وي.

10 _ تعيين حق الزحمه كاركنان نظام استاني.

11 _ تنظيم دستورالعملهاي اداري _ مالي نظام استاني طبق مقررات و نظام نامه هاي مصوب هيئت عمومي.

12 _ معرفي اعضاي شوراي انتظامي وفق مقررات اين آئين نامه.

13 _ تشكيل كميسيونهاي تخصصي استاني با رعايت نظام نامه هاي هيئت عمومي و شوراي مركزي.

14 _ بررسي و تصويب بودجه سال آتي پيشنهادي نظام استاني.

ماده 43_ هيئت مديره در اولين نشست خود يك نفر را به عنوان رئيس، يك يا دو نفر را به عنوان نايب رئيس و يك نفر را به عنوان خزانه دار انتخاب مي نمايد.

ماده 44_ هيئت مديره مي تواند يك نفر را از بين خود و يا خارج از آن به عنوان دبير انتخاب نمايد. دبير نظام، مسئول اداره امور دبيرخانه بوده و وظائف او به شرح زير است:

1 _ استخدام يا به كارگماردن كاركنان اداري نظام و در صورت لزوم استخدام مشاور و كارشناس پس از تصويب هيئت مديره.

2 _ انجام مكاتبات و نامه هاي اداري نظام و نظارت بر حسن اجراي مقررات داخلي نظام.

3 _ گشايش حسابهاي بانكي نظام به اتفاق خزانه دار و رئيس هيئت مديره.

4

_ اجراي مصوبات و تصميمات هيئت مديره و مجمع عمومي و انجام امورجاري نظام.

5 _ حفظ و نگهداري اسناد و مدارك اداري و مشخصات كامل اعضاء.

6 _ تهيه و تنظيم كارت عضويت نظام با امضاي خود و رئيس هيئت مديره و مهر رسمي نظام.

7 _ ارسال شكايات واصل شده به شوراي انتظامي استان.

8 _ نمايندگي نظام نزد كليه اشخاص اعم از حقيقي و حقوقي، مراجع قضايي و اداري با حق توكيل.

ماده 45_ خزانه دار مسئول امور مالي نظام است و وظائف وي به شرح زير است:

1 _ امضاء كليه چكها، اسناد مالي و اوراق تعهدآور برعهده او و رئيس هيئت مديره يا دبير نظام است.

2 _ اداره امور مالي نظام، تنظيم دفاتر و اسناد صورتجلسات مالي و رسيدگي و حفظ حسابها.

3 _ وصول و جمع آوري وروديه، حق عضويتها و كمكهاي مالي.

4 _ تهيه و تنظيم ترازنامه جهت ارائه به هيئت مديره و بازرس.

5 _ رسيدگي به صحت اسناد و مدارك ارائه شده در مورد پرداختها.

6 _ نظارت بر خريد و فروش و هر نوع عمل مالي.

7 _ حفظ اموال منقول و غيرمنقول، وجوه و اسناد مالي.

8 _ تنظيم بودجه سال آتي و تسليم آن به هيئت مديره جهت بررسي و تصويب.

ب _ شوراي انتظامي استان:

ماده 46_ هر نظام استاني داراي يك شوراي انتظامي متشكل از 3 تا 5 نفر به معرفي هيئت مديره كه يك نفر از آنها حقوقدان مي باشد خواهد بود و همگي با حكم رئيس شوراي مركزي نظام براي مدت سه سال منصوب شده و انتصاب مجدد آنان بلامانع خواهد بود.

رسيدگي به شكايات اشخاص حقيقي و حقوقي

در خصوص تخلفات حرفه اي، انضباطي و انتظامي اعضاء به عهده شوراي يادشده مي باشد. چگونگي رسيدگي به تخلفات و تعيين مجازاتهاي انضباطي و موارد قابل تجديدنظر در شوراي انتظامي نظام طبق مواد آتي خواهد بود.

تبصره _ هرگاه تخلف عضو، عنوان يكي از جرائم مندرج در قوانين را داشته باشد، اين شورا مكلف است مراتب را براي رسيدگي به جنبه جزائي آن در اسرع وقت به مراجع قضائي صالح اعلام دارد. رسيدگي مراجع قضائي مزبور مانع از اجراي مجازاتهاي انتظامي اعضاء نخواهد بود.

ماده 47_ شوراي انتظامي در اولين جلسه خود يك رئيس و يك نائب رئيس و يك نفر منشي براي مدت يك سال انتخاب خواهد كرد و تجديد انتخاب آنان بلامانع خواهد بود.

ماده 48_ هيئت مديره مي تواند در صورت اطلاع از وقوع تخلف، رأساً نيز به شوراي انتظامي اعلام شكايت كند.

ماده 49_ دبيرخانه شوراي انتظامي استان در دبيرخانه نظام صنفي رايانه اي استان قرار داشته و پس از وصول شكايت و تشكيل پرونده با رعايت نوبت تعيين وقت مي نمايد. موارد خارج از نوبت به تشخيص رئيس شوراي انتظامي استان تعيين مي شود.

تبصره _ كليه مكاتبات و تصميمات و آراي شوراي انتظامي استان با امضاي رئيس و در غياب وي نائب رئيس و از طريق دبيرخانه انجام و ابلاغ مي شود.

ماده 50 _ شوراي انتظامي استان ملزم به رسيدگي به كليه شكايات واصله مي باشد. اگر شكايتي را وارد نداند و يا رسيدگي به شكايتي را در صلاحيت خود تشخيص ندهد نظر به رد شكايت يا عدم صلاحيت داده و در غير اين صورت پس از اخذ

دفاعيات اتخاذ تصميم مي كند. شورا مي تواند در صورت نياز از طرفين براي استماع اظهارات آنان دعوت نمايد.

عدم حضور شاكي يا وكيل يا نماينده او در اولين جلسه رسيدگي بدون اعلام قبلي در حكم انصراف از شكايت است، ليكن عدم حضور مشتكي عنه مانع رسيدگي و اخذ تصميم نخواهد بود.

در صورت درخواست مشتكي عنه جهت حضور، شورا موظف به دعوت از وي مي باشد. مشتكي عنه در صورت عدم امكان حضور، لايحه دفاعيه خود را قبل از جلسه رسيدگي به دبيرخانه شوراي انتظامي استان تسليم و يا يك نفر را به عنوان وكيل معرفي مي نمايد.

تبصره _ شوراي انتظامي استان مي تواند از نظرات مشورتي كارشناسان خبره استفاده نمايد.

ماده 51 _ مجازاتهاي انتظامي به قرار زير است :

1 _ اخطار شفاهي بدون درج در پرونده عضويت در نظام صنفي رايانه اي استان.

2 _ توبيخ كتبي يا درج در پرونده عضويت در نظام صنفي رايانه اي استان.

3 _ محروميت موقت از فعاليت صنفي به مدت 1 روز تا 3 ماه.

4 _ محروميت موقت از فعاليت صنفي به مدت سه ماه و يك روز تا يك سال.

5 _ محروميت موقت از فعاليت صنفي به مدت يك سال و يك روز تا پنج سال.

ماده 52 _ تخلفات انتظامي و انضباطي و مجازاتهاي مربوط حسب مورد با توجه به شرائط، دفعات و مراتب تخلف به شرح زير است:

1 _ عدم رعايت شئونات شغلي و حرفه اي مربوط از درجه يك تا درجه دو.

2 _ سهل انگاري و يا عدم رعايت اصول فني به نحوي كه موجب تضييع حقوق غير گردد به تناسب ميزان

خسارات وارده از درجه يك تا درجه سه.

3 _ صدور تأييديه هاي خلاف واقع، از درجه يك تا درجه پنج.

4 _ ارائه صورت وضعيت يا ساير اوراق و مدارك كه موجب تضييع حقوق ديگران شود از درجه دو تا درجه چهار.

5 _ امتناع از انجام تمام يا بخشي از تكاليف ناشي از قرارداد از درجه يك تا درجه سه.

6 _ جعل و تزوير در اوراق و اسناد و مدارك حرفه اي از درجه سه تا درجه پنج.

7 _ اشتغال در كارهايي كه خارج از صلاحيت حرفه اي و يا ظرفيت اشتغال تعيين شده توسط مراجع ذي ربط، از درجه يك تا درجه پنج.

8 _ سوء استفاده از عضويت و يا موقعيتهاي شغلي و اداري نظام به نفع خود و يا غير از درجه دو تا درجه پنج.

9 _ دريافت و پرداخت هرگونه مال يا وجه يا قبول خدمت خارج از ضوابط از درجه سه تا درجه پنج.

10 _ عدم رعايت مقررات و ضوابط مصوب نظام از درجه يك تا درجه سه.

11 _ تأسيس هرگونه مؤسسه، دفتر يا محل كسب و پيشه براي انجام خدمات فني بدون داشتن مجوز قانوني لازم از درجه دو تا درجه پنج.

12 _ انجام فعاليت در دوره محروميت موقت، علاوه بر محدوديت سابق از درجه چهار تا درجه پنج.

ماده 53 _ تشخيص تخلف و انطباق آن با هر يك از مجازاتهاي مقرر به عهده شوراي انتظامي استان است و تكرار تخلف از هر نوع كه باشد موجب مجازات شديدتر خواهد بود. ارتكاب جرائم متعدد مشمول جمع مجازاتها است كه درهر حال مجموع محروميت از 10 سال فراتر نخواهد رفت.

تبصره

_ شوراي انتظامي استان موارد تخلف اعضاي فروشگاهي را به مراجعي كه در قانون نظام صنفي معين شده است، منعكس مي كند تا طبق مفاد قانون يادشده نسبت به آن رسيدگي و احكام لازم صادر گردد.

ماده 54 _ آراي شوراي انتظامي بايد مستند و مستدل و صريح بوده و در ذيل برگ رأي، نحوه اعتراض و مهلت آن به طور دقيق ذكر شود.

آراي شوراي انتظامي استان اعم از اينكه مبني بر عدم وقوع تخلف و يا تعيين مجازات باشد، ظرف مدت يك ماه از تاريخ ابلاغ، حسب مورد در شوراي تجديدنظر استاني و يا شوراي انتظامي كل قابل تجديدنظر است.

ماده 55 _ هر نظام استاني داراي يك شوراي انتظامي تجديدنظر است كه متشكل از پنج نفر مركب از يك نفر حقوقدان با 10 سال سابقه به انتخاب استاندار، يك نفر به انتخاب سازمان مديريت و برنامه ريزي استان، يك نفر از اعضاي هيئت مديره و دو نفر به انتخاب شوراي مركزي نظام مي باشد كه با حكم شوراي مركزي نظام براي مدت سه سال منصوب مي گردند.

جلسات شوراي انتظامي استان با حضور دو سوم اعضاء رسميت يافته و در هرحال آراي صادرشده با سه رأي موافق معتبر و لازم الاجراء خواهد بود.

كليه درخواستهاي تجديدنظر در اين شورا بررسي مي شود. كليه احكام و مجازاتهاي صادره تا درجه چهار در اين شورا قطعي و لازم الاجراء بوده و مجازاتهاي درجه پنج در صورت درخواست محكوم عليه قابل بررسي در شوراي انتظامي كل خواهد بود.

تبصره _ شوراي انتظامي تجديدنظر در اولين جلسه خود يك نفر را به عنوان رئيس و يك نفر به

عنوان نايب رئيس و يك نفر را به عنوان منشي از بين خود انتخاب مي نمايد.

پ _ شوراي انتظامي كل نظام:

ماده 56 _ شوراي انتظامي كل نظام، مرجع تجديدنظر آراي صادر شده مبني بر محكوميت از درجه پنج شوراي انتظامي استانها است و داراي پنج عضو مي باشد. اعضاي آن براي مدت سه سال به شرح زير منصوب و انتخاب مجدد آنها بلامانع است:

1 _ يك نفر حقوقدان با 15 سال سابقه كار به معرفي وزير دادگستري.

2 _ دو نفر به انتخاب شوراي عالي انفورماتيك.

3 _ دو نفر به انتخاب شوراي مركزي نظام.

جلسات شوراي انتظامي كل با حضور دو سوم اعضاء رسميت يافته و آراي صادر شده با سه رأي موافق معتبر و لازم الاجرا خواهد بود.

تبصره _ روش و مدت انتخاب رئيس و نايب رئيس و منشي و محل دبيرخانه آن همانند شوراي انتظامي استان خواهد بود.

ماده 57 _ تقاضاهاي تجديدنظر پس از ثبت در دبيرخانه نظام استاني به همراه پرونده حسب مورد براي شوراي انتظامي تجديدنظر و يا شوراي انتظامي كل ارسال خواهد شد.

ت _ بازرس:

ماده 58 _ مجمع عمومي استان يك نفر را به عنوان بازرس اصلي و يك نفر را به عنوان بازرس علي البدل براي مدت يك سال انتخاب مي نمايد. وظائف و اختيارات بازرس به شرح زير است:

1 _ بازرس مي تواند در جلسات هيئت مديره بدون داشتن حق رأي شركت نمايد.

2 _ بازرس اختيار دارد بدون دخالت در امور اجرائي بر فعاليت هيئت مديره نظارت داشته و دفاتر و اسناد و مدارك و اطلاعات مورد نياز را بدون آنكه وقفه اي

در فعاليتهاي اجرائي هيئت مديره ايجاد شود مطالبه و مورد بررسي قرار دهد.

3 _ بازرس مي تواند براي حسابرسي صورتهاي مالي پيشنهاد استفاده از مؤسسات حسابرسي را به هيئت مديره ارائه نمايد. هيئت مديره موظف است نسبت به عقد قرارداد با مؤسسه مذكور اقدام كند.

4 _ بازرس موظف است صورتهاي مالي مصوب هيئت مديره را كه حداقل دو هفته قبل از تشكيل مجمع عمومي ساليانه تهيه و در اختيار ايشان قرار مي گيرد، مورد رسيدگي قرار داده و نظر خود را ظرف حداكثر پنج روز قبل از تشكيل مجمع عمومي در اختيار هيئت مديره جهت طرح در مجمع عمومي قرار داده و گزارش ساليانه خود را به مجمع عمومي ارائه نمايد.

ث _ هيئت عمومي:

ماده 59 _ به منظور هماهنگي در امور نظامهاي استاني هيئت عمومي نظام صنفي رايانه اي كه از اين پس به اختصار هيئت عمومي خوانده مي شود، از كليه اعضاي هيئت مديره نظامهاي استاني در سطح كشور تشكيل مي شود.

هيئت عمومي هر سال يكبار با دعوت شوراي مركزي با حضور نماينده شوراي عالي انفورماتيك جلسه عادي خواهد داشت. جلسات هيئت

عمومي با حضور حداقل نيمي از اعضاء رسميت خواهد يافت.

تبصره _ تشكيل اولين هيئت عمومي بنا به دعوت رياست شوراي عالي انفورماتيك خواهد بود.

ماده 60 _ وظائف و اختيارات هيئت عمومي به شرح زير است:

1 _ انتخاب اعضاي شوراي مركزي از ميان اعضاي هيئت عمومي و عزل آنان.

2 _ استماع و ارزيابي گزارش ساليانه شوراي مركزي در خصوص فعاليتهاي نظام.

3 _ بررسي و تصويب ترازنامه شوراي مركزي.

4 _ بررسي و تصويب خط مشيهاي عمومي و پيشنهادي شوراي مركزي.

5

_ دريافت گزارش از فعاليتها و مشكلات نظامهاي استاني و ارائه طريق به آنها.

6 _ اخذ تصميم در مورد تنظيم روابط بين نظامهاي استاني به پيشنهاد شوراي مركزي.

7 _ بررسي و تصويب ضوابط، مقررات، نظام نامه ها و همچنين دستورالعمل پرداخت حق الزحمه اعضاي شوراي مركزي، اعضاي شوراي انتظامي استاني، شوراي انتظامي كل، بازرسان استاني و بازرس نظام به پيشنهاد شوراي مركزي.

8 _ بررسي و تصويب نظامنامه هاي داخلي نحوه اداره هيئت عمومي.

9 _ بررسي و تصويب نظامنامه پيشنهادي شوراي مركزي در خصوص نحوه مديريت منابع مالي نظام.

10 _ انتخاب بازرس.

تبصره _ شرح وظائف و اختيارات بازرس شوراي مركزي مطابق ماده (58) اين آئين نامه خواهد بود.

ج _ شوراي مركزي:

ماده 61 _ براي اداره امور كلان نظام، شوراي مركزي مركب از 23 عضو اصلي و 9 عضو علي البدل تشكيل مي شود. تركيب نمايندگان شوراي مركزي و اعضاي علي البدل به همان نسبت مذكور در ستون آخر جدول ماده (39) اين آئين نامه بوده و داراي يك رئيس، دو نايب رئيس و يك خزانه دار است. مدت فعاليت هر دوره شوراي مركزي سه سال است.

ماده 62 _ جلسات شوراي مركزي در مواقع لزوم به دعوت رئيس شوراي مركزي و در غياب وي توسط نواب رئيس تشكيل و با حضور نصف به علاوه يك اعضاء رسميت خواهد يافت. تصميمات و مصوبات آن با حداقل 12 رأي موافق معتبر است.

اعضاي علي البدل بدون داشتن حق رأي مي توانند در جلسات شوراي مركزي شركت كنند. تصميمات شوراي مركزي پس از ثبت در دفتر مخصوص از طريق دبيرخانه شوراي مركزي به اشخاص و مراجع

ذي صلاح ابلاغ و پيگيري مي شود.

ماده 63 _ انجام هزينه هاي اداري، استخدامي و ساير هزينه هاي اداره بهينه نظام، به موجب نظامنامه مالي و اداري است كه توسط شوراي مركزي پيشنهاد و به تصويب هيئت عمومي خواهد رسيد.

ماده 64 _ هزينه هاي سازماني نظام و اركان آن از محل حق عضويت اعضاء، كمكهاي اعطائي، دريافت بهاي ارائه خدمات پژوهشي، كارشناسي و آموزشي، فروش نشريات و برگزاري سمينارها و نمايشگاهها تأمين خواهد شد.

نحوه و ميزان دريافت هر يك از منابع مذكور به موجب نظامنامه اي خواهد بود كه به پيشنهاد شوراي مركزي و تصويب هيئت عمومي مي رسد.

ماده 65 _ اهم وظائف شوراي مركزي عبارتست از:

1 _ پيشنهاد خط مشي هاي كوتاه مدت، ميان مدت و دراز مدت جهت تصويب هيئت عمومي.

2 _ برنامه ريزي و فراهم آوردن زمينه اجراي اهداف و خط مشي هاي مصوب هيئت عمومي.

3 _ ايجاد زمينه مناسب براي انجام وظائف اركان نظام.

4 _ برگزاري آزمونهاي تخصصي احراز صلاحيت مشاوران مستقل.

5 _ تهيه پيش نويس تعيين حدود صلاحيت اعضاي صنف براي تصويب در شوراي عالي انفورماتيك.

6 _ همكاري با شوراي عالي انفورماتيك در اجراي رتبه بندي و احراز صلاحيت اعضاي صنف.

7 _ تهيه پيش نويس نحوه ارجاع كار و ظرفيت اشتغال اعضاي صنف جهت تصويب در شواري عالي انفورماتيك.

8 _ مشاركت در برگزاري كنفرانسها و گردهمائيهاي تخصصي در داخل كشور و در سطح بين المللي.

9 _ داوري بين اركان داخلي نظامهاي استاني يا بين نظامهاي استاني با يكديگر.

10 _ همكاري با مراكز تحقيقاتي، علمي و آموزشي.

11 _ حمايت اجتماعي از اعضاي نظام رايانه اي و دفاع

از حقوق و حيثيت آنها و همچنين دفاع متقابل از حقوق جامعه به عنوان مصرف كنندگان محصولات صنف.

12 _ تهيه مباني قيمت گذاري خدمات باتوجه به پيشنهادهاي نظامهاي استاني.

13 _ تعيين و معرفي امضاهاي مجاز براي امضاي اوراق و اسناد مالي و تعهدآور و قراردادها.

14 _ انتشار نشريه نظام و ساير نشريات تخصصي.

15 _ همكاري و ارائه نظرات مشورتي به دولت و دستگاههاي اجرائي در زمينه برنامه هاي توسعه فناوري اطلاعات در كشور.

تبصره _ وظائف خزانه دار مشابه وظائف خزانه دار نظام استاني است.

چ _ رئيس سازمان:

ماده 66 _ شوراي مركزي در اولين نشست خود سه نفر از اعضاي اصلي شورا را به عنوان رئيس به سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور (شوراي عالي انفورماتيك) پيشنهاد مي نمايد تا يكي از آنها با حكم رئيس جمهور به اين سمت منصوب گردد.

ماده 67 _ وظائف و اختيارات رئيس سازمان به شرح زير است:

1 _ رئيس سازمان بالاترين مقام اجرائي و اداري سازمان بوده و نمايندگي سازمان در مراجع ملي و بين المللي را به عهده دارد.

2 _ مسئول اجراي مصوبات شوراي مركزي است.

3 _ نظارت بر عملكرد دبيرخانه و تهيه پيشنهادها و توصيه هاي لازم به منظور تحقق اهداف مندرج در قانون و ارائه آن به شوراي مركزي.

4 _ نظارت بر عملكرد نظامهاي استاني با هماهنگي شوراي مركزي به منظور حسن جريان امور و حفظ حقوق، منافع، حيثيت و شئونات حرفه اي.

5 _ پيشنهاد تعيين دبيركل.

6 _ افتتاح جلسات هيئت عمومي در مواقعي كه دعوت كننده شوراي مركزي است.

7 _ ابلاغ دستورالعملها، مصوبات و بخشنامه هاي مربوط به فناوري به نظام مهندسي

استانها.

8 _ انجام ساير وظائفي كه از طرف هيئت عمومي يا شوراي مركزي به رئيس سازمان محول مي شود و همچنين وظائفي كه به منظور اداره نظام ضروري است.

9 _ امضاء مكاتبات عادي و اداري نظام.

ماده 68 _ رئيس سازمان مي تواند يك نفر از اعضاي شوراي مركزي و يا خارج از آن را به عنوان دبيركل به شوراي مركزي جهت كسب رأي اعتماد معرفي و يا درخواست عزل وي را نمايد.

تبصره _ رئيس مي تواند برخي از اختيارات خود را با حفظ مسئوليت به دبير كل نظام محول كند.

ماده 69 _ در كليه موارد مبهم يا مسكوت در اين آئين نامه، با رعايت مواد قانون حمايت از حقوق پديدآورندگان نرم افزارهاي رايانه اي، قانون نظام صنفي و اين آئين نامه، نظر شوراي عالي انفورماتيك ملاك عمل خواهد بود.

معاون اول رييس جمهور _ محمدرضا عارف

تصويب نامه درخصوص برنامه جامع توسعه تجارت الكترونيكي – مصوب 1384

هيئت وزيران در جلسه مورخ5/4/1384 بنا به پيشنهاد شماره4934 مورخ 23/3/1384 وزارت ب_ازرگاني و به است_ناد ماده (79) ق_انون تج_ارت الكترونيكي _ مصوب 1382_ تصويب نمود:

برنامه جامع توسعه تجارت الكترونيكي به شرح پيوست تعيين مي گردد.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

برنامه جامع توسعه تجارت الكترونيكي

ماده1_ معاونت حقوقي و امور مجلس رياست جمهوري مكلف است با همكاري دستگاههاي ذيربط نسبت به تدوين ساز و كار هماهنگ تنظيم لوايح قانوني فضاي تبادل اطلاعات اقدام و آن را حداكثر تا پايان آذر سال 1384 به هيأت دولت ارايه كند.

ماده2_ وزارت دادگستري مكلف است با همكاري قوه قضاييه و وزارت بازرگاني اقدامات زير را انجام دهد:

• تدوين قانون آيين دادرسي خاص تجارت الكترونيكي و امكان طرح دعاوي

حقوقي در فضاي تبادل اطلاعات متناسب با فضاي غيرمادي و نامحسوس آن با توجه به قانون تجارت ايران و رعايت اهميت اصل سرعت دراين نوع دعاوي، حداكثر تا پايان شهريور سال 1385.

• تدوين قانون خاص در زمينه صلاحيت براي تجارت الكترونيكي و مواد راجع به استرداد، همكاري متقابل در جرايم خاص فضاي تبادل اطلاعات، مواد قانوني فنون و ابزارهاي پيشگيري براي جرايم خاص فضاي تبادل اطلاعات به منظور مبارزه با جرايم خاص فضاي تبادل اطلاعات و امكان همكاري بين المللي متقابل و رعايت استانداردهاي عدالت كيفري حداكثر تا اسفند ماه سال 1384.

• تدوين قانون مسووليت كيفري براي اشخاص حقيقي _ حقوقي و شناسايي نظريه هاي جديد مسووليت و تصويب قانون براي جرايم ناشي از عمد/ بي مبالاتي مطابق كدهاي رفتاري، كدهاي كيفري فضاي تبادل اطلاعات و امثال آن حداكثر تا پايان شهريور ماه سال 1385.

ماده3_ وزارت دادگستري مكلف است با همكاري قوه قضاييه، نسبت به تدوين قواعد رفع تعارض قوانين جديد به عنوان بخشي از قانون عام آيين دادرسي مدني فضاي تبادل اطلاعات و قانون آيين دادرسي خاص تجارت الكترونيكي ازجمله قواعد داوري و واسطه گري برخط براي تسهيل در حل و فصل اختلافات ناشي از تجارت الكترونيكي حداكثر تا پايان سال 1384 اقدام كند.

ماده4_ وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات مكلف است، نسبت به اصلاح قوانين مخابراتي براي همخوان كردن مصوبات نهادهاي ذيربط در عرصه فعاليت تأمين كنندگان خدمات اينترنتي و محتوا و پيروي اين نهادها از قواعد عام مسووليت مدني و كيفري براساس نظريه هاي مرسوم حقوق مسووليت حداكثر تا پايان اسفندماه سال 1384 اقدام كند.

ماده5 _ وزارت دادگستري مكلف است با همكاري قوه قضاييه،

بانك مركزي و وزارت بازرگاني، نسبت به تدوين حقوق جزاي ماهوي شامل به رسميت شناختن مسووليت كيفري اشخاص حقوقي در محيط تجارت الكترونيكي و جرايم جاسوسي صنعتي، افشاي اسرار، كلاهبرداري (اشكال خاص)، كارت اعتباري، بانكداري الكترونيكي، حق مؤلف براي همخواني با استانداردهاي حقوق جزا و امكان مبارزه موثر با جرايم عصر صنعتي و فراصنعتي حداكثر تا پايان اسفندماه سال 1385 اقدام كند.

ماده6 _ وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات مكلف است با همكاري وزارت دادگستري، قوه قضاييه، وزارت اطلاعات، بانك مركزي، وزارت بازرگاني، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نسبت به تدوين قانون جامع حمايت از داده/حريم خصوصي و قانون خاص حمايت از داده/حريم خصوصي در مخابرات به منظور حمايت خاص قانوني در عرصه تجارت الكترونيكي از سوي حاكميت و الزام به رعايت ايمني خاص توسط كاربران تجارت الكترونيكي، حداكثر تا پايان سال 1385 اقدام كند.

ماده7 _ وزارت دادگستري مكلف است با همكاري قوه قضاييه، وزارت بازرگاني، وزارت كشور و وزارت امورخارجه نسبت به تدوين و اصلاح مواد مربوط به استرداد مجرمان و تنظيم معاهدات دو يا چندجانبه براي ايجاد مبارزه با جرايم در سطح بين المللي و امكان هماهنگي با استانداردهاي بين المللي و ايجاد مدل دادرسي و مجازات براي اشخاص توقيف شده، مصادره، تفتيش و توقيف جريان جنايت، همكاري متقابل، نيابت قضايي و اعتبار بين المللي امر مختوم در حوزه تجارت الكترونيكي تا پايان اسفند ماه سال 1384 اقدام كند.

سازمان مديريت و برنامه ريزي (شوراي عالي انفورماتيك) مكلف است با همكاري وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات، وزارت بازرگاني، وزارت فرهنگ و ارشاداسلامي و وزارت دادگستري و قوه قضاييه نسبت به تدوين قانون حق تأليف در فضاي

تبادل اطلاعات برابر با استانداردهاي بين المللي تا پايان شهريور ماه سال 1385 اقدام كند.

ماده8 _ وزارت بازرگاني مكلف است نسبت به تنظيم مدل قراردادي براي مبادلات فرامرزي تجارت الكترونيكي براساس مدل UN/CEFACT و شيوه نامه اتحاديه اروپايي 1995 براي ايجاد روابط سالم بدون مشكلات حقوقي در مبادلات و تسهيل تجاري حداكثر تا پايان اسفندماه سال 1384 اقدام كند.

ماده9_ وزارت بازرگاني مكلف است با همكاري وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات، وزارت دادگستري و قوه قضائيه اقدامات زير را انجام دهد:

• تدوين الگوي داوري در دعاوي تجارت الكترونيكي براي كاهش دعاوي حقوقي با اعمال حداقل استانداردهاي حقوقي در عرصه تجارت الكترونيكي حداكثر تا پايان شهريور ماه سال 1385.

• تدوين الگوي قراردادي حل اختلاف براي دعاوي در الگوهاي بنگاه به بنگاه (B2B) و بنگاه به مشتري (B2C) به منظور ساده وشفاف سازي روند حل و فصل اختلافات حداكثر تا پايان اسفندماه سال 1385.

ماده10_ بانك مركزي مكلف است با همكاري وزارت بازرگاني نسبت به تدوين و اجراي نظام پرداخت الكترونيكي به منظور كامل شدن چرخه تجارت الكترونيكي و توسعه بانكداري الكترونيكي حداكثر تا پايان اسفندماه سال 1384 اقدام كند.

ماده 11_ وزارت بازرگاني مكلف است اقدامات زير را انجام دهد:

• تدوين و ابلاغ استانداردهاي موضوع بند ط ماده 33 قانون برنامة چهارم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشور در حوزه هاي امنيت سيستمهاي كاربردي تجارت الكترونيكي، فرايندهاي محيط تجاري، تبادل اسناد، واسطهاي اطلاع رساني، پيغام، كدگذاري كالا و خدمات تا پايان مهرماه سال 1384.

• راه اندازي سيستم كتابخانه جامع فرايندهاي تجاري مشترك الكترونيكي (1777;)(CBL) در صنايع ذينفع با پشتيباني از ويرايشهاي موجود (1778;) EDI و OpenEDI حداكثر

تا پايان سال 1384.

• راه اندازي سيستم مديريت اسناد تجاري براساس استاندارد اسناد تجاري الكترونيكي سازمان ملل متحد (3)(UNe Doc) حداكثر تا پايان سال 1385.

• اصلاح استانداردها وتوصيه هاي ارايه شده در زمينه تجارت الكترونيكي به شركتهاي تج_اري براساس اس_تانداردها و توصي_ه هاي ج_ديد سازمانهاي معتبر بين المللي مانند (1780;) AFACT (1781;) ، UNCTAD UN/CEFACT.

ماده12_ وزارت بازرگاني مكلف است با همكاري دستگاههاي اجرايي ذيربط، به منظور افزايش سطح آگاهي عمومي نسبت به مباحث مختلف تجارت الكترونيكي از طريق برنامه هاي آموزشي كاربردي مناسب، به اشتراك گذاشتن تجربيات موفق، آموزش از طريق رسانه هاي گروهي، توسعه تسهيلات آموزشي و تشويق و تسهيل براي توليد فراورده ها و خدمات فرهنگي و برگزاري مسابقه ها و جشنواره هاي استاني و ملي براي خانوارها اقدام كند، شروع برنامه هاي يادشده از شهريور ماه سال 1384 است.

ماده13_ وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح موظف است با جلب موافقت فرماندهي كل قوا براي مشمولاني كه موفق به دريافت گواهي درجه1 كاربرد تجارت الكترونيكي شوند يك ماه بخشودگي خدمت اعطا كنند. تعريف ويژگيها و الزامات دريافت گواهي درجه1 كاربرد تجارت الكترونيكي به عهده وزارت بازرگاني است.

ماده14_ وزارت بازرگاني مكلف است با همكاري وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، تحقيقات و فناوري، صدا و سيما و وزارت فرهنگ و ارشاداسلامي به منظور افزايش آگاه سازي عمومي در آحاد مردم، با هدف فراگيري كاربرد اينترنت با محورهاي شناساندن تأثير تجارت الكترونيكي بر ارتقاي وضعيت اقتصادي خانوار، آشنايي با ابزارها و رويه هاي به كارگيري تجارت الكترونيكي و ايجاد انگيزه براي چيرگي بر مقاومت خانوارها در برابر تغيير در فرهنگ خريد نسبت به برگزاري مسابقه ها و جشنواره هاي استاني و ملي براي خانوارها

اقدام نمايد.

ماده 15_ سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور مكلف است با همكاري وزارت بازرگاني به منظور ارايه آموزش ضمن خدمت در خصوص استراتژيها، كاربرد و توسعه تجارت الكترونيكي نسبت به برگزاري دوره هاي مختلف آموزش تجارت الكترونيكي براي مديران عالي، مياني و پايه و نيز كارشناسان دستگاههاي اجرايي درخصوص مفاهيم پايه و ابزارهاي مهندسي اينترنت و تجارت الكترونيكي، مديريت راهبردي سازمانها مبتني بر فناوري اطلاعات، تعريف جرم و بزه هاي فضاي تبادل اطلاعات و روشهاي پيشگيري از آنها اقدام كند. به نحوي كه از ميان جمع 80592 نفري كارشناسان، مديران و معاونين با مدرك تحصيلي بالاتر از ليسانس در وزارتخانه هاي بازرگاني، امور اقتصادي و دارائي و موسسات بانك مركزي، گمرك و بيمه تا پايان شهريور ماه سال 1386، حداقل 20% آنها و دو راه حل عملياتي نمونه مبتني بر (1782;)ebxML و UNeDocs را فراگيرند. به علاوه اين سازمان مكلف به برنامه ريزي لازم براي گسترش آموزش تا تمامي سطوح مديريتي و كارشناسي ذيمدخل در دستگاه هاي فوق است به نحوي كه تا پايان سال 1386 حداقل 80% مديران و كارشناسان اين وزارتخانه ها تسلط كامل به مباحث مديريتي و راهبري تجارت الكترونيكي در حوزه تخصصي خود را داشته باشند.

ماده16_ وزارت دادگستري مكلف است با همكاري قوه قضاييه و وزارت بازرگاني به منظور آموزش استراتژيها و كاربرد تجارت الكترونيكي نسبت به آموزش آن براي قضات و كادر دادرسي در سرفصلهايي چون تعريفهاي بين المللي جرايم و بزه هاي رايانه اي، احراز هويت، روشهاي تعيين مسير و رهگيري داده ها در وب و شبكه هاي رايانه اي، اصول رمزگذاري و رمزگشايي در بسته هاي اطلاعاتي اقدام كند.

ماده 17_ وزارت آموزش و پرورش مكلف است با همكاري وزارت بازرگاني

و وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات به منظور آموزش مفاهيم، مهارتها و منافع تجارت الكترونيكي در مدارس كشور، نسبت به مباني اينترنت و تجارت الكترونيكي در دوره هاي متوسطه مدارس آموزش داده و افزون بر آن نسبت به تدوين و تهيه مطالب آموزشي ويژه توسعه مهارت هاي وب، آموزش كاربردهاي مقدماتي تجارت الكترونيكي در مواردي مانند اصول پرداخت الكترونيكي، سيستمهاي نقطه پاياني فروش (1783;)(pos) ، رمزينه (باركد) و آشنايي با مسايل ايمني، حريم شخصي و حقوق تجارت الكترونيكي مبادرت ورزند.

ماده 18_ وزارت بازرگاني مكلف است به منظور آموزش استراتژيها و كاربردها در تجارت الكترونيكي نسبت به تدوين برنامه هاي آموزشي دوره هاي آن ويژه بازرگانان و اصناف حداكثر تا پايان سال 1384 و اجراي برنامه هاي آموزشي دوره هاي ويژه بازرگانان و اصناف با سطوح تحصيلات زير ديپلم، ديپلم و دانشگاهي در سرفصلهاي مباني اينترنت، مباني تجارت الكترونيكي، سيستمهاي نقطه پاياني فروش، رمزينه (باركد) امنيت اطلاعات و مباحث حقوقي بطور پيوسته اقدام كند.

ماده 19_ وزارت علوم، تحقيقات و فناوري مكلف است با همكاري وزارت بازرگاني به منظور تأمين زمينه هاي لازم براي فناوري هاي توانمندساز سيستمهاي تجارت الكترونيكي و افزايش مهارتها و نوآوري ها در تجارت الكترونيكي اقدامات زير را انجام دهد:

• ايجاد رشته ها و گرايشهاي مرتبط با تجارت الكترونيكي در مقاطع كارشناسي و تحصيلات تكميلي حداكثر تا پايان شهريورماه سال 1385.

• تدوين، اجرا و توسعه دوره هاي آموزشي برخط با همكاري دانشگاههاي معتبر خارجي به منظور گسترش آموزش هاي الكترونيكي از راه دور در مقاطع مختلف تحصيلي با اولويت رشته هاي مديريت، اقتصاد و حقوق.

ماده20_ وزارت كار و امور اجتماعي مكلف است با همكاري وزارت بازرگاني و وزارت آموزش و پرورش به منظور

ارتقاء سطح دانش ذينفعان در رابطه با كاربردهاي تجارت الكترونيكي، نسبت به تشويق و تسهيل سرمايه گذاري در زمينه ي آموزش تجارت الكترونيكي در قالب دوره هاي كوتاه مدت و ميان مدت توسط موسسات آموزشي خصوصي اقدام كند. اين آموزشها عمدتاً در زمينه هاي: استراتژي توسعه، مسايل امنيتي، مديريت بازار، موفقيت تضمين شده در ايجاد بازرگاني الكترونيكي، چگونگي مشاركت كارافرينان در توسعه، توسعه بازرگاني الكترونيكي، چگونگي كاهش هزينه هاي بازرگاني، خدمات مشتري و پرداخت، فنون بازاريابي، تبليغات و ارتقاي جايگاه سايت در رده بندي پايگاههاي وب، ايجاد طرح شغل الكترونيكي، برنامه ريزي منابع و مديريت بازرگاني الكترونيكي خواهدبود.

ماده21_ مركز آمار ايران مكلف است با همكاري وزارت بازرگاني به منظور دستيابي به آمارها و معيارهاي دقيق پيشرفت توسعه تجارت الكترونيكي نسبت به سنجش دوره اي سطح آمادگي و كارايي تجارت الكترونيكي در كشور و ارزيابي دوره اي ميزان آمادگي و كارايي زيرساختها و گسترش بهره برداري از تجارت الكترونيكي در ميان بنگاهها و جامعه بر پايه سنجش پارامترهاي علمي مانند الگوي رفتار كاربران در وب، حجم معاملات تجاري، شمار و حجم دعاوي، نقاط ضعف و قدرت، توانمندسازها، حجم و تغييرات شاخص بهاي آگهي هاي تجاري، شناسايي الگوي تغيير در نوع خريد كالا و خدمات از ديدگاه برخط و غير برخط بودن معامله، شمار سايت هاي تازه انتشار يافته تجارت الكترونيكي و سايت هاي متروك و ساير موارد اقدام كند.

ماده22_ وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات مكلف است با همكاري وزارت صنايع و معادن نسبت به حمايت از طراحي و پياده سازي ابزارهاي ايمن سازي تجارت الكترونيكي، انجام تحقيقات نظام مند و هماهنگ در زمينه توليد ابزارهاي سخت افزاري و نرم افزاري ارائه دهنده سرويس هاي پايه اي (مانند ديواره آتش، سيستمهاي تشخيص نفوذي و ...) و تشويق

دستگاهها و سازمانها به بهره گيري از ابزارهاي ايمن سازي تجارت الكترونيكي توليد داخل اقدام كند.

ماده23_ وزارت بازرگاني مكلف است به منظور فراهم سازي امكان مبادلات فرامرزي با استناد به امضاي ديجيتال نسبت به تدوين قراردادها و معاهدات دو يا چند جانبه براي شناسايي بين المللي مراجع صدور گواهي ديجيتال (Cross Certificate) حداكثر تا پايان سال 1384 اقدام كند.

ماده24_ وزارت ارت_باطات و فناوري اطلاعات م_كلف است در راستاي دستيابي به اهداف كمي برنامه چهارم توسعه و براساس برنامه هاي موضوع سند تلفيقي توسعه فناوري ارتباطات و به منظور تامين نيازهاي توسعه تجارت الكترونيكي حداكثر تا پايان سال 1386 نرخ نفوذ تلفن در كشور را در خطوط تلفن ثابت به ازاي حداقل 38 خط براي هر 100 نفر و در زمينه تلفنهاي همراه 20 خط همراه به ازاي هر صد نفر ضريب نفوذ كاربران اينترنت را به 20 درصد افزايش دهد.

ماده25_ وزارت بازرگاني ملكف است با همكاري دبيرخانه شوراي عالي اطلاع رساني، وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات و سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور (شوراي عالي انفورماتيك) به منظور ارتقاء و توسعه واسط هاي نرم افزاري و كاربردي تجارت الكترونيكي و غني سازي شبكه هاي اطلاع رساني و كاربردي در محيط فارسي نسبت به توسعه برنامه هاي نرم افزارهاي متن باز تجارت الكترونيكي و غني سازي محتواي فارسي خدمات ارتباطي و مخابراتي اقدام كند.

ماده26_ بانك مركزي مكلف است با همكاري شبكه بانكي كشور به منظور اجراي سيستمهاي پرداخت الكترونيكي نسبت به راه اندازي سيستم جامع اتاق پاياپاي وجوه الكترونيكي(1784;) (ACH) و راه اندازي سيستم تسويه ناخالص آني جامع عمليات بين بانكي (1785;)(RTGS) حداكثر تا پايان سال 1384 اقدام كند.

ماده27_ وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات مكلف است به منظور

توسعه منابع و سهولت دسترسي به نرم افزار و سخت افزار ويژه ي تجارت الكترونيكي براي ذينفعان عمومي و متخصصين، آموزش افراد و افزايش سرمايه گذاري در بخش فناوري اطلاعات و ارتباطات، اقدامات زير را حداكثر تا پايان اسفند ماه سال 1384 انجام دهد:

• پشتيباني از كاربرد برنامه هاي متن باز (1777;1776;) (Open Source) در سازمانهاي دولتي و شركتهاي بزرگ خصوصي و پشتيباني از حقوق مالكيت معنوي مورد نياز آن.

• حمايت از ايجاد و توسعه صنعت مهندسي نرم افزار مبتني بر راه حل هاي متن باز (مانن_د اعط_اي تسهيلات و وامهاي كم بهره، برگزاري جشنواره ها و نمايشگاههاي ويژه نرم افزارهاي متن باز، طراحي لوگوهاي ملي و اعطاي آن به نرم افزارهاي متن باز كه كيفيت بالاي آن گواهي شده است).

ماده28_ وزارت بازرگاني مكلف است با همكاري وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات به منظور گرداوري و پردازش سيستمهاي اطلاع رساني كاربردي تجارت الكترونيكي مانند شبكه جامع اطلاع رساني بازرگاني كشور و نقطه تجاري و ارايه خدمات اصلي پشتيباني تجارت الكترونيكي مانند كتابخانه ملي فرايندهاي تجاري مشترك و ميزباني پايگاههاي وب ويژه تجارت الكترونيكي نسبت به ايجاد مركز داده (Data Center) بخش بازرگاني و تجارت الكترونيكي كشور حداكثر تا پايان شهريور ماه سال 1385 اقدام كند.

ماده29_ كليه دستگاههاي اجرايي و شركتهاي دولتي عرضه كننده خدمات به افراد و بنگاهها مكلفند براي بهينه سازي رويه ها و فرايندهاي اداري و تجاري و ساختارهاي داخلي خود، عمليات بازبيني داخلي و بهينه سازي (BPR) با محوريت راه حلهاي مبتني بر معماري فناوري اطلاعات و ارتباطات را با توجه به سند دولت الكترونيكي تا پايان سال 1384 آغاز كنند. برنامه ريزي اجرايي اين عمليات بايد به گونه اي باشد كه بروندادهاي اصلي آن مشتمل بر طرح هاي

جامع بكارگيري فناوري اطلاعات و ارتباطات در داخل دستگاهها و برنامه ريزي منابع سازماني (ERP) به ويژه در مورد زير سيستمهاي ارايه خدمت به شهروندان و تعاملات الكترونيكي تا پايان سال1385 در دسترس و عملياتي باشد.

ماده30_ بيمه مركزي ايران مكلف است به منظور تسهيل در انجام عمليات بيمه الكترونيكي، نسبت به بررسي، مطالعه و سياستگذاري روش ارايه خدمات نوين بيمه اي در چارچوب استانداردهاي تجارت الكترونيكي به گونه اي اقدام كند كه تا پايان سال 1385 اقدامات زير در صنعت بيمه تحقق يابد:

• خودكارسازي سيستم بيمه(1777;1777;) همراه با راه اندازي مركز داده متمركز و سيستم جامع پشتيباني بيمه اي كه بصورت مشترك توسط شركتهاي بيمه اي مورد استفاده قرار گيرد، به منظور مديريت بهينه منابع، ممانعت از تخلفات بيمه گذاران مختلف و استفاده مشترك از اطلاعات جامع صنعت.

• طراحي و راه اندازي پورتال جامعه بيمه(1777;1778;) (ارايه انواع خدمات بر خط بيمه اي مانند بيمه خودرو، بيمه عمر، بيمه خانوار، سيستمهاي نرم افزاري بيمه، فروش بيمه نامه آتش سوزي منازل و خودرو از طريق اينترنت، مكانيزاسيون بيمه باربري صدور و الحاقيه بيمه نامه، ساماندهي سيستمهاي عملياتي موجود براي بهبود و زمينه سازي كاربرد بيمه الكترونيكي) به منظور افزايش كارايي در صنعت و بهره برداري اشتراكي از مجموعه اطلاعات صنعت بيمه، ارايه انواع خدمات برخط بيمه اي و ساماندهي سيستمهاي عملياتي موجود.

ماده31_ گمرك ايران مكلف است در چارچوب استانداردهاي تجارت الكترونيكي و به منظور ارتقاء بهره وري در عمليات مبادي ورودي و خروجي كشور و تبديل اين مبادي به يك مركز پشتيباني منطقه اي گمرك ايران و همچنين انجام عمليات ترخيص كالا از گمركات كشور حداكثر در 24ساعت، نسبت به مطالعه و بررسي مناطق مشكل زا و مهندسي مجدد فرايندهاي گمركي

در كشور حداكثر تا پايان سال 1384 اقدام كند.

ماده32_ وزارت امور اقتصادي و دارايي مكلف است به منظور ايجاد شفافيت و انسجام در كليه فرايندهاي مالياتي خودكار اقدامات زير را در چارچوب استانداردهاي تجارت الكترونيكي انجام دهد:

• مطالعه، بررسي و تعيين چگونگي نحوه اخذ مالياتهاي تكليفي، نقل و انتقال و تدوين قانون مربوطه حداكثر تا پايان شهريور 1385.

• تسهيل در امر مديريت اخذ مالياتها از طريق بهبود روشها و مهندسي مجدد دوره اي سيستم هاي تعيين، اظهار و پرداخت ماليات.

ماده33 _ وزارت نفت مكلف است در چارچوب استانداردهاي تجارت الكترونيكي اقدامات زير را انجام دهد:

• عضويت در يكي از بازارهاي معاملات الكترونيكي تجهيزات صنايع نفت و گاز و پتروشيمي تا پايان سال 1384.

• پياده سازي سيستم خريد الكترونيكي (e-Procurement) به منظور فرايند خريد، افزايش نقدينگي، حمايت از توليدكنندگان داخلي و جلوگيري از تاخير در اجراي طرحها تا پايان شهريور ماه سال 1385.

• ايجاد و راه اندازي بورس الكترونيكي نفت e-PEM به منظور كاهش ريسك معاملات، استفاده از فرصتهاي جديد در معاملات كاهش هزينه معاملات و حضور فعال در معاملات بين المللي نفت و گاز تا پايان سال 1385.

ماده34_ س_ازمان مي_راث فرهنگ_ي و گردشگ_ري مكل_ف است در چارچ_وب استانداردهاي تجارت الكترونيكي اقدامات زير انجام دهد:

• ارتقاي درگاه (پورتال) موجود اطلاعات گردشگري به منظور تسهيل دسترسي به اطلاعات جامع، ايجاد فعاليت هاي مشترك بازاريابي و درك بهتر نيازهاي گردشگران تا پايان سال1385.

• ايجاد و راه اندازي پايگاه اطلاعات گردشگري به منظور تأمين داده هاي منسجم و معتبر در بخش گردشگري، از ميان بردن فعاليت هاي موازي، ايجاد منبع واحد اطلاعات براي طرح هاي برخط گردشگري تا پايان سال1385.

• راه اندازي مركز تماس (Call-Center) در قطبهاي گردشگري كشور،

• گسترش سيستمهاي ذخيره ي برخط جا در هتلها و گسترش ارتباط آنها به سيستمهاي بين المللي.

ماده35_ وزارت راه و ترابري مكلف است به منظور گسترش گردشگري الكترونيكي با همكاري سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري طرحهاي لازم براي گسترش سيستمهاي ذخيره ي برخط بليت در شركتهاي هواپيمايي، موسسات حمل و نقل جاده اي، ريلي و دريايي داخلي و گسترش ارتباط آنها به سيستمهاي بين المللي را تا پايان سال 1385 به انجام رساند.

ماده36_ بانك مركزي مكلف است در چارچوب استانداردهاي تجارت الكترونيكي و به منظور كاهش هزينه عملياتي، اصلاح و بهبود كارايي بخش بانكي، ارايه خدمات جديد بانكي، بهبود نحوه ارايه خدمات به مشتريان، تا پايان سال 1385 نسبت به ايجاد و راه اندازي نظام بانكداري جامع اينترنتي اقدام كند.

ماده37_ وزارت صنايع و معادن (سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران) مكلف است در چارچوب استاندارهاي تجارت الكترونيكي اقدامات لازم را براي تحقق موارد زير انجام دهد:

• ايجاد و راه اندازي پورتال جامع خودروسازي به منظور مرتبط كردن فعالان صنعت خودرو، ارايه اطلاعات درخصوص تازه ترين فناوري هاي صنعت خودرو، ارايه اطلاعات درخصوص گرايش ها و سمت گيري هاي بازار جهاني تا پايان شهريور سال1385.

• گسترش تجارت الكترونيكي به منظور هماهنگ كردن تمامي عوامل موثر در صنعت خودروسازي (مانند شركت هاي توليد خودرو، قطعه سازان، شركت هاي طراحي و مشاوره اي در حوزه فناوري اطلاعات و ارتباطات) از طريق فراهم سازي نيازهاي مهندسي در بخ_ش خودروسازي (مان_ند استاندارده_اي لازم در م_حيط تجاري و زنجيره ارزش خودروسازي و انجام عمليات لجستيك بر اساس مدلهاي استاندارد تجاري B2B) و استفاده از بهترين تجربيات در موضوعات لجستيك، تبادل اسناد CAD و اسناد فني

و مدلسازي فرايندهاي لجستيك تا پايان سال 1384.

ماده38_ وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات (شركت مخابرات ايران) مكلف است در چهارچوب استانداردهاي تجارت الكترونيكي طراحي و به بهره برداري رساندن سيستم مديريت ارتباط با مشتريان/ مشتركين را تا پايان سال 1385 محقق كند.

ماده39_ وزارتخانه هاي نيرو، نفت و ارتباطات و فناوري اطلاعات مكلف هستند تا پايان سال 1385 نسبت به ايجاد و راه اندازي و توسعه سيستم صدور قبض هاي الكترونيكي خدمات مشتركين خود اقدام كنند.

ماده40_ وزارت بازرگاني مكلف است در چارچوب استانداردهاي تجارت الكترونيكي اقدامات زير را انجام دهد:

• ايجاد و راه اندازي پورتال اصناف تا پايان شهريور سال 1385.

• نوسازي شبكه بازرگاني كشور از طريق يكپارچه سازي فعاليتهاي اطلاع رساني، گسترش بازارهاي داد و ستد الكترونيكي مبتني بر فناوري خدمات وبي.

ماده41_ تمامي دستگاههايي كه در اين برنامه متكفل تكاليفي در زمينه امنيت فضاي تبادل اطلاعات شده اند موظف هستند در انجام تكاليف محوله سند راهبردي امنيت تبادل اطلاعات كشور و نيز مصوبات شوراي عالي امنيت فضاي تبادل اطلاعات را مورد توجه قرار دهند.

ماده42_ تمامي دستگاههاي ذيربط موظفند اعتبارات موردنياز اجراي تكاليف محوله طي اين سند را براي سال جاري از محل بودجه ي برنامه ي توسعه كاربرد فناوري اطلاعات تامين و اعتبار موردنياز براي سال آينده را در قالب بودجه ي پيشنهادي به سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور ارايه كنند.

ماده43_ تمامي وزارتخانه ها و دستگاههايي كه در اين سند تكاليفي براي آنها مقرر شده است موظفند گزارش ششماهه ي اقدامات خود را براي جمعبندي و ارايه گزارش جامع به هيات وزيران به وزارت بازرگاني ارايه كنند.

________________________________________

1 _ Common Business Library.

2 _ Electronic Data Interchange

3 _ United Nations electronic Trade Documents.

4

_ United Nation Centre for Trade Facilitation and Electronic Business.

5 _ Asia/Pacific Centre for Trade Facilitation and Electronic Business.

1782;_ Electronic Business eXtensible Markup Language

1783;- Point of sale

1784;_ وظيفه اصلي اين اتاق، تسويه خودكار بدهيها و بستانكاريهاي مستقيم ميان بانكهاي كشور به نمايندگي از سوي مشتريان است. اين امر بويژه در مورد حجم زيادي از تراكنشهاي مالي كه هريك ارزش كم تا متوسط دارند باعث كاهش حجم چك و پول نقد در گردش ميان بانكها براي تراكنشهاي مالي با ارزش كم و متوسط مي شود.

1785;_ اين سيستم برخط خدمات آني و غيرقابل استرداد مالي را به بانكها و نيز ميان بانك و مشتريانش ارايه مي كند و براي پيشگيري از اعمال بار زياد تراكنش به اين سيستم، لازم است در 3سال نخست حداقل مبلغ تراكنش برخط 10ميليون ريال مقرر شود.

1777;1776;_ برنامه راهبردي متن باز بايد به گونه اي تنظيم شود كه برنامه هايي چون سياستگذاري فناوري اطلاعات (اج_راي برنام_ه اي كه ح_وزه ت_داركاتي نرم اف_زار را تحت پوشش قرار دهد)، پشتيباني و آموزش ظرفيت سازي در صنايع نرم افزار داخلي را دربرگيرد.

1777;1777;_ به منظور طراحي و پياده سازي سيستم خودكار سازي بيمه بايستي از يكي از متولوژيهاي مهندسي اط_لاع_ات Information Engineering) IE)، مت_دولوژي زكم_ن (Zachman International)، متدولوژي Enterprise Architecture Planning) EAP )و يا ساير متدولوژيهاي متداول روز استفاده شود.

1777;1778; _ تحل_يل حوزه كاري با استفاده از متدولوژيهاي، (BSP(Business System Planning

(IE (Information Engineering),EAP (Enterprise Architecture Planning و يا ساير متدولوژي هاي معتبر روز بايستي انجام پذيرد

آييننامه گسترش بهره برداري از خدمات پول الكترونيك – مصوب 1384

هيئت وزيران در جلس_ه م_ورخ 5/5/1384 بن_ا به پيشنه_اد شم_اره 16595 م_ورخ 1/5/1384 وزارت امور اقتصادي و دارايي و به استناد اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي جمهوري

اسلامي ايران آيين نامه گسترش بهره برداري از خدمات پول الكترونيكي را به شرح زير تصويب نمود:

آييننامه گسترش بهره برداري از خدمات پول الكترونيك

ماده 1_ به منظور ايجاد تسهيلات و ارتقاء كيفيت خدمات به مردم و در جهت تحقق بند (4) ماده (10) قانون برنامه چهارم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران _ مص_وب 1383 _ كليه بانكهاي كشور (دولتي و خصوصي) موظفند نسبت به صدور انواع كارت پول الكترونيكي (اعتباري، پيش پرداخت) و نصب تجهيزات مربوط از قبيل دستگاههاي خودپرداز (ATM) و پايانه فروش (pos) و پرداخت اينترنتي جهت استفاده فرايند خريد و فروش كالا و خدمات در كشور اقدام نمايند. مشاركت بخش خصوصي مطابق ضوابط بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران مجاز مي باشد.

ماده 2_ بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران آيين نامه ها، دستورالعملها، ضوابط و مشخصات فني _ اجرايي مربوط به نظام و فرايند بانكداري الكترونيكي اعم از داخلي و بين المللي و تجهيزات و خدمات پول الكترونيك از قبيل انواع كارت پول الكترونيكي، انواع دستگاههاي الكترونيكي دريافت و پرداخت مثل پايانه فروش (pos) و خودپرداز (ATM) ، شرايط فعاليت شركتهاي بخش خصوصي در ارايه خدمات پول الكترونيكي، ايجاد مركز پاياپاي بين بانكي، پرداخت اينترنتي، نحوه صدور گواهي ديجيتال مورد نياز شبكه بانكي و همكاريهاي بين المللي در ارايه خدمات پول الكترونيكي در داخل و خارج از كشور با هماهنگي سياستهاي تجارت الكترونيكي تهيه، تصويب و ابلاغ و نظارت مي نمايد. كليه دستگاههاي كشور موظف به رعايت استانداردهاي مذكور در خدمات مربوط مي باشند.

ماده 3_ مؤسسات بيمه گر موظفند نسبت به تهيه و ارايه انواع خدمات بيمه اي نوين متناسب با نيازهاي جديد بانكداري الكترونيكي و تجارت الكترونيكي اقدام نمايند. شوراي عالي بيمه

كشور مسئول ايجاد هماهنگي لازم مي باشد.

ماده 4_ دستگاههاي دولتي، شركتها و نهادها موظفند كليه پرداختهاي كمكهاي غيرنقدي به كاركنان خود را بجاي بن كاغذي با استفاده از انواع كارتهاي اعتباري پول الكترونيكي انجام دهند. كليه فروشگاههاي سراسر كشور با استفاده از شبكه خدمات الكترونيكي بانكها مي توانند مبادرت به خريد و فروش كالا و خدمات مربوط به اين بنها نمايند. خزانه داري كل كش_ور هماهنگي و نظ_ارت بر تحقق اين فعاليتها را بر عه_ده خواهد داشت.

ماده 5 _ كليه سازمانهاي صادركننده قبوض پرداخت و دريافت موظفند تمهيدات لازم را براي پرداخت و دريافت الكترونيكي با استفاده از ابزارهاي مذكور در ماده (1) اين آيين نامه و يا محيط اينترنت فراهم آورند. از آغاز سال 1385 با تصويب شوراي اقتصاد خدمات دريافت قبوض در شعب بانكها (خدمات غيرالكترونيكي) براساس تعرفه واقعي خواهد بود.

ماده 6 _ به منظور به روزآوري و شفاف سازي حسابهاي دولتي (منابع، مصارف، هزينه، درامد) وزارت امور اقتصاد و دارايي (خزانه داري كل كشور) موظف است كليه حسابهاي دولتي در كشور را طي شش ماه از حسابهاي عادي به صورت حسابهاي متمركز (قابل پرداخت و دريافت در محيط شبكه هاي الكترونيكي و اينترنتي و بر خط در سراسر كشور) تبديل نمايد.

ماده 7_ به منظور ارايه خدمات بهينه و برقراري تسهيلات اداري و اجرايي براي مردم و تكريم ارباب رجوع براي كليه پرداختهاي هزينه خدمات و كالاهايي كه توسط دستگاههاي دولتي، شركتها، مؤسساتي كه شمول آن مستلزم ذكر نام است، ارايه مي شود رسي_د پرداخت وجه توسط انواع دستگاههاي الكترونيكي از قبي_ل خودپرداز (ATM) ، پايانه فروش (pos) يا اينترنتي معتبر مي باشد. خزانه داري كل كشور اعمال هماهنگي و نظارت بر اجراي اين

رويه را بر عهده خواهد داشت.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

آييننامه اجرايي ماده (48) قانون تجارت الكترونيكي

هيئت وزيران در جلسه مورخ 2/5/1384 بنا به پيشنهاد شماره 12194/1 مورخ 18/6/1383 وزارت ب_ازرگان_ي و ب_ه استن_اد م_اده (48) قان_ون تج_ارت الكترونيك_ي _ مصوب 1382 _ آييننامه اجرايي ماده ياد شده را به شرح زير تصويب نمود:

آييننامه اجرايي ماده (48) قانون تجارت الكترونيكي

ماده 1_ در اين آييننامه اصطلاحات زير در معاني مشروح مربوط به كار ميروند:

الف _ سازمانهاي قانوني و مدني حمايت از مصرفكننده (كه از اين پس سازمان ناميده ميشوند): اعم از هر مؤسسه، شركت يا انجمني است كه مطابق قانون يا در اجراي آن با هدف حمايت از مصرفكننده در زمينههايي از قبيل قيمت كالا و خدمات اعم از توليدي و وارداتي، سيستمهاي مربوط به توزيع تا مرحله مصرف، ضرر و زيان كالاهاي مصرفي و خدماتي ايجاد و يا ثبت شده يا ميشوند.

ب _ مصرفكننده: هر شخص اعم از حقيقي و حقوقي است كه به منظوري جز تجارت يا شغل حرفهاي به خريد كالا و خدمت اقدام ميكند.

ج _ تأمينكننده: هر شخص اعم از حقيقي و حقوقي است كه بنا به اهليت تجاري، صنفي يا حرفهاي فعاليت ميكند.

ماده 2_ سازمان ميتواند در موارد زير و به ترتيب پيشبيني شده در اين آييننامه، مبادرت به طرح شكايت در مراجع قضايي يا ساير مراجع صلاحيتدار نمايد:

الف _ به تقاضاي مصرفكننده متضرر؛

ب _ به تقاضاي يك يا چند مصرفكننده در حالي كه تعداد كثيري از مصرفكنندگان ضرر مشتركي را متحمل شدهاند؛

ج _ اقدام مستقل سازمان بدون تقاضاي شاكي خصوصي.

تبصره 1_ منظور از مصرفكننده متضرر در

اين ماده شخصي است كه درنتيجه تخلف تأمينكننده از قواعد حمايت از مصرفكننده مقرر در باب سوم قانون تجارت الكترونيكي و موارد مذكور در فصل هشتم قانون نظام صنفي _ مصوب 1382 _ متحمل آسيب يا خسارت شده است.

تبصره 2_ هر يك از اشخاص مذكور در بندهاي (الف) و (ب) اين ماده ميبايد همراه با تقاضانامه، اسناد و مدارك مثبته ادعاي خود را به سازمان ارايه نمايند.

ماده 3_ درخواستهاي مطرح شده از جانب مصرفكنندگان توسط سازمان، ثبت شده و رسيدي مشتمل بر نام متقاضي، تاريخ و شماره ثبت به تقديمكننده درخواست داده خواهد شد. نحوه طرح دعوي و شكايت توسط سازمان در مراجع ذيربط قانوني حسب مورد مطابق تشريفات آيين رسيدگي مراجع مربوط خواهد بود.

ماده 4_ سازمان مكلف است نسبت به تقاضانامههاي دريافت شده ظرف يك هفته تعيين تكليف كند و در صورت مقتضي ظرف يك ماه نسبت به طرح شكايت در مراجع قانوني ذيربط اقدام نمايد. در غير اين صورت پاسخ مناسبي به درخواستكننده ارايه كند. اين مواعد با رضايت مصرفكننده و نيز در صورتي كه موضوع نياز به بررسي بيشتري توسط سازمان داشتهباشد براي يك ماه قابل تمديد خواهد بود.

ماده 5 _ سازمان ميتواند براساس دلايل و مدارك موجود نسبت تعيين طرف دعوي اقدام كند كه حسب مورد ممكن است طراح كالا، سازنده مواد اوليه، توليدكننده، عرضهكننده و فروشنده يا مجموعهاي از آنها باشد.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

اساسنامه شوراي عالي فناوري اطلاعات

هيئت وزيران در جلسه مورخ 4/3/1384 بنا به پيشنهاد شماره 17057/100 مورخ 14/6/1383 وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات و به استناد بند (ج) ماده (4) قانون وظايف و اختيارات وزارت

ارتباطات و فناوري اطلاعات _ مصوب 1382 _ اساسنامه شوراي عالي فناوري اطلاعات را به شرح زير تصويب نمود:

اساسنامه شوراي عالي فناوري اطلاعات

ماده1_ هدف از تشكيل شوراي عالي فناوري اطلاعات كه در اين اساسنامه به اختصار شوراي عالي ناميده مي شود، سياستگذاري و تدوين راهبردهاي ملي در قلمرو فناوري اطلاعات، تدوين برنامه هاي ميان مدت و بلندمدت براي توسعه پژوهشهاي بنيادي و كاربردي در قلمرو فناوري اطلاعات و گسترش كاربري فناوري اطلاعات و ارتباطات در كشور و برنامه هاي توسعه بخشهاي مختلف مي باشد.

ماده2_ وظايف شوراي عالي به شرح زير است:

1_ تدوين اهداف كلان و راهبردي توسعه فناوري اطلاعات در كشور.

2_ سياستگذاري و تدوين راهبردهاي لازم براي گسترش به كارگيري فناوري اطلاعات در زمينه هاي مختلف اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي.

3_ تمهيد و تدوين نظام جامع فناوري اطلاعات و تعيين وظايف بخشهاي مختلف كشور در نظام جامع يادشده.

4_ تدوين مقررات، آيين نامه ها و ضوابط لازم براي قلمرو فناوري اطلاعات.

5 _ تدوين برنامه هاي كلان پژوهش در جهت توسعه فناوري اطلاعات در كشور.

6 _ تدوين برنامه هاي همكاريهاي ارتباطات بين المللي در قلمرو فناوري اطلاعات.

ماده3_ رياست شوراي عالي برعهده رييس جمهور است و در غياب ايشان، معاون اول رييس جمهور اين وظيفه را برعهده خواهد داشت.

ماده 4_ تركيب اعضاي شوراي عالي به اين شرح است:

1_ رييس جمهور (رييس شوراي عالي).

2_ وزير ارتباطات و فناوري اطلاعات.

3_ وزير علوم، تحقيقات و فناوري اطلاعات.

4_ وزير بازرگاني.

5 _ وزير صنايع و معادن.

6 _ رييس سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور.

7_ وزير دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح.

8 _ وزير بهداشت، درمان و آموزش پزشكي.

9_ وزير آموزش و پرورش.

10 _ وزير رفاه و تأمين اجتماعي.

11 _ وزير اموراقتصادي و دارايي.

12 _ رييس كل بانك

مركزي جمهوري اسلامي ايران.

13_ سه نفر از متخصصان فناوري اطلاعات از بخش غيردولتي به پيشنهاد وزير ارتباطات و فناوري اطلاعات و حكم رييس جمهور.

تبصره _ وزراي ذيربط برحسب موضوع طرح شده ، بنا بر دعوت دبير شوراي عالي با حق راي در جلسه حضور خواهند يافت.

ماده5 _ تصميمات شوراي عالي با رعايت سياستهاي كلي نظام و در چارچوب قوانين و مقررات، پس از تأييد رئيس جمهور توسط وزير ارتباطات و فناوري اطلاعات ابلاغ مي گردد و مسؤوليت نظارت بر حُسن اجراي آن بر عهده وي خواهد بود.

ماده6 _ دبيرخانه شوراي عالي در وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات تشكيل و دبير آن به پيشنهاد وزير ارتباطات و فناوري اطلاعات و با حكم رييس جمهور منصوب مي شود.

ماده7_ شوراي عالي حداقل سالي دو بار تشكيل جلسه مي دهد و جلسات آن، با حضور دو سوم اعضا رسميت خواهد يافت. مصوبات شوراي عالي با راي نصف بعلاوه يك اعضاي حاضر در جلسه قابل اجرا خواهد بود.

ماده8 _ شوراي عالي مي تواند كارگروههاي تخصصي تشكيل دهد. شرح وظايف و نحوه تشكيل اين كارگروهها به تصويب شوراي عالي خواهد رسيد.

ماده9_ دبيرخانه شوراي عالي به منظور جلوگيري از دوباره كاري و انجام فعاليتهاي موازي، هماهنگي و تبادل نظر لازم را با دبيرخانه ساير شوراهاي مشابه به عمل مي آورد.

معاون اول رئيسجمهور _ محمدرضا عارف

قانون اجازه اجراي موافقتنامه پروانه شبكه و خدمات ارتباطات سيار – مصوب 1384

حضرت حجت الاسلام والمسلمين جناب آقاي سيد محمدخاتمي

رياست محترم جمهوري اسلامي ايران

لايحه اجازه اجراي موافقتنامه پروانه شبكه و خدمات ارتباطات سياركه از سوي دولت به شماره 42392/31496 مورخ 3/8/1383 به مجلس شوراي اسلامي تقديم و بك فوريت آن در جلسه علني روز سه شنبه مورخ 5/8/1383 تصويب گرديد و در جلسه علني

روز دوشنبه مورخ 5/2/1384 مجلس با اصلاحاتي تصويب و به تأييد ش_وراي نگه_بان رس_يد، دراج_راي اص_ل يكصد و بيست و سوم (123) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به پيوست اسال مي گردد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

شماره9310 26/2/1384

وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات

قانون اجازه اجراي موافقتنامه پروانه شبكه و خدمات ارتباطات سيار كه در جلسه علني روز دوشنبه مورخ پنجم ارديبهشت ماه يكهزار و سيصد و هشتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 14/2/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيده و طي نامه شم_اره 60780/260 مورخ 18/2/1384 مجلس شوراي اسلامي واصل گرديده است، به پيوست جهت اجراء ابلاغ مي گردد.

رئيس جمهور _ سيد محمد خاتمي

قانون اجازه اجراي موافقتنامه پروانه شبكه و خدمات ارتباطات سيار

ماده واحده _ به وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات اجازه داده مي شود نسبت به اجراي موافقتنامه پروانه شبكه و خدمات ارتباط سيار كه دراجراي بند (ه_) ماده (3) قانون وظايف و اختيارات وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات مصوب 19/9/1382 با شركت ايران سل منعقد شده است با رعايت اصل چهل و چهارم (44) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و ضوابط زير اقدام كند. كليه امور حاكميتي از جمله فركانس و شبكه مادر زير ساخت و مالكيت آنها قابل واگذاري نمي باشد و صرفاً در انحصار دولت خواهد بود.

1_ كليه موارد امنيتي موافقتنامه به تأييد شوراي عالي امنيت ملي مي رسد. اختيارات، وظايف، قوانين و مقررات نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و شوراي عالي امنيت ملي به قوت خود باقي است و مفاد اين قانون نبايد مانع اجراي آنها شود.

2_. دولت مكلف است با رعايت اصل چهل و چهارم (44) قانون اساسي

جمهوري اسلامي ايران و قانون وظايف و اختيارات وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات بر ايجاد شبكه تلفن همراه موضوع اين قانون نظارت كامل داشته باشد.

3_ موافقتنامه پس از تأييد توجيه اقتصادي آن توسط شوراي اقتصاد، قابل اجرا مي باشد.

4_ دولت مكلف است بر تنظيم مقررات مديريت فركانس كشور و سياستگذاري در خصوص صدور مجوز فركانس، در چارچوب سياستهاي كلي نظام نظارت كامل نمايد.

5 _ وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات مكلف است جهت تأمين و توسعه شبكه زيرساخت اپراتور دوم، قبل از موعد مقرر اقدام نمايد.

6 _ با توجه به قانون حداكثر استفاده از توان فني و مهندسي توليدي و صنعتي و اجرايي كشور در اجراي پروژه ها و ايجاد تسهيلات به منظور صدور خدمات مصوب 12/12/1375، حداقل پنجاه و يك درصد (51%) از سهم ارزش مالي تجهيزات اصلي شبكه در طول اجراي قرارداد از داخل كشور تأمين مي شود.

7_ مديريت فني و پشتيباني فني جزو مسؤوليتهاي مديران ايراني كنسرسيوم ايران سل مي باشد.

8 _ ك_ليه تص_ميمات هيأت مديره و مجامع عمومي و فوق العاده شركت مشروط به موافقت حداقل پنجاه درصد (50%) سهامداران ايراني اين كنسرسيوم مي باشد.

9_ سهام شركتهاي ايراني كه صددرصد (100%) سهام آنها متعلق به شخصيتهاي حقيقي و حقوقي ايراني است، در كنسرسيوم ايران سل نبايد از پنجاه ويك درصد (51%)كمتر باشد.

انتقال سهام بين سهامداران كنسرسيوم ايران سل بايد به نحوي صورت پذيرد كه سهام شركتهاي سهامداران ايراني از پنجاه و يك درصد (51%) سهام كنسرسيوم ايران سل كمتر نگردد.

10_ تعرفه هاي ارتباطي ارائه شده از طرف كنسرسيوم ايران سل حداكثر بيست درصد (20%) بيشتر از تعرفه هاي شركت مخابرات نباشد. حداقل تعرفه هاي اعلام شده از

طرف ايران سل محدوديتي نخواهد داشت.

11_ بيست و هشت و يك دهم درصد(1/28%)درامد حاصله از انجام خدمات ويژه و ارزش افزوده و ماليات متعلقه بايد علاوه بر درا مدهاي كنسرسيوم ايران سل از بابت قرارداد اپراتوري دوم پرداخت گردد.

12_ موافقتنامه پروانه شبكه و خدمات ارتباط سيار منعقده با شركت ايران سل بارعايت كليه موارد مذكور در اين قانون بايد اصلاح گردد و اجرايي شدن آن منوط به اعمال اصلاحات مذكور مي باشد.

قانون فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه علني روز دوشنبه مورخ پنجم ارديبهشت ماه يكهزار وسيصدو هشتاد و چهار مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ14/2/1384 به تأييد شوراي نگهبان رسيد.

رئيس مجلس شوراي اسلامي _ غلامعلي حدادعادل

پيشنويس لايحه ( قانون حمايت از سازندگان پايگاههاي داده )

باب نخست - كليات

فصل اول - محدوده حمايت

ماده 1- اين قانون از «سازنده» پايگاه دادهاي كه ممكن است در ساخت آن از روشهاي ابداعي تجمع و آرايش و/يا سرمايه گذاري صرف اقتصادي استفاده شده باشد حمايت ميكند.

ماده 2- حمايتهاي اين قانون شامل برنامه و نرم افزارهاي رايانه اي كه براي ساخت يا عمليات پايگاه داده مورد استفاده قرار گرفته نخواهد شد.

فصل دوم - تعاريف

ماده 3- «پايگاه داده» مجموعهاي از مطالب مستقل، داده يا اطلاعاتي است كه بهطور منظم يا روشمند ترتيب يافته -كه در اين قانون به آن اثر نيز اطلاق ميشود- و توسط ابزارهاي الكترونيكي يا هر واسط ديگر قابل دستيابي است.

ماده 4- «سازنده» پايگاه داده عبارت از هر شخص حقيقي يا گروهي از اشخاص حقيقي يا شخصيت حقوقي است.

ماده 5- «مطالب» پايگاه داده عبارت از آثار مستقلي است كه به وسيله سازنده پايگاه داده پديد نيامده.

ماده 6- «محتويات» پايگاه داده عبارت از است مطالب و

ساير داده و اطلاعات تشكيل دهنده پايگاه داده.

ماده 7- «بخشهاي غيراساسي» يعني بخشهايي از پايگاه داده كه در دسترس عموم قرار گرفته به طوري كه تكثير از آن موجب زيان به حقوق انحصاري سازنده پايگاه داده نشود.

ماده 8- «تغيير اساسي» به معناي اصلاح (اضافه، حذف يا تغيير) كمي و/يا كيفي در نحوه تجمع و آرايش محتويات پايگاه داده است به نحوي كه با يك پايگاه داده جديد مواجه شويم.

ماده 9- «تغيير غيراساسي» اقداماتي است كه صرفاً براي ادامه عملكرد و كارايي پايگاه داده ضروري باشد.

ماده 10- (رزرو)

ماده 11- (رزرو)

فصل سوم - حقوق سازنده

ماده 12- «سازنده» پايگاه داده داراي حقوق انحصاري به شرح زير است:

1. تكثير موقت يا دائم پايگاه داده به هر وسيله يا به هر شكلي جزئاً يا كلاً.

2. ترجمه، تطبيق، ترتيب يا هر نوع تغيير در پايگاه داده.

3. هر نوع تكثير، توزيع، ارتباط، نمايش يا اجراي عمومي كه ناشي از اعمال فوق باشد.

4. هر شكل از توزيع عمومي پايگاه داده يا نسخههايي از آن.

5. هر نوع ارتباط، نمايش يا اجراي عمومي پايگاه داده.

ماده 13- اثر زماني مشترك محسوب ميشود كه در خلق آن چند شخص حقيقي همكاري داشته باشند.

ماده 14- اثر زماني مركب تلقي ميشود كه بر مبناي اثر اصلي و بدون مشاركت مولف اثر اصلي به وجود آمده باشد.

ماده 15- اثر زماني جمعي است كه به ابتكار يك شخص حقيقي يا حقوقي و تحت مديريت يا نام وي ساخته و توزيع شده باشد. اين اثر در مجموع ناشي از مشاركت اشخاص متعدد در ساخت آن است بدون آنكه به طور اختصاصي حق جداگانهاي براي هر يك از آنها نسبت به مجموعه اثر

ايجاد شده باشد.

ماده 16- اثر مشترك اصولاٌ در مالكيت مشاع سازندگان آن قرار دارد، مگر آنكه شركت هر يك از سازندگان به قصد اشتراك نبوده و بدون ايجاد زحمت در اثر مشترك، به طور جداگانه بتوانند از نتيجه مشاركت خود بهرهمند شوند.

ماده 17- اثر مركب در مالكيت سازندهاي كه آنرا ساخته قرار خواهد گرفت مشروط بر آنكه حقوق اثر ابتدايي (اثر اصلي) را رعايت كرده باشد.

ماده 18- مالك اثر جمعي شخص حقيقي يا حقوقي است كه اثر به نام او انتشار يافته، مگر آنكه بر خلاف آن توافق شده باشد.

باب دوم – حق تاليف

فصل چهارم - حق تاليف پايگاه داده

ماده 19- تجمع و آرايش فكري و اصيل از محتويات يك پايگاه داده تحت حمايت حق تاليف قرار خواهد گرفت.

ماده 20- حمايتهاي حق تاليف اين قانون نسبت به مطالب مندرج در پايگاه داده اعمال نخواهد شد.

ماده 21- مطالب مندرج در پايگاه داده براساس مجوز دارنده حق در اختيار سازنده پايگاه داده قرار خواهد گرفت.

ماده 22- اعطاي حق تأليف براي پايگاه داده نبايد به حقوق مكتسبه مطالب مندرج در آن خللي وارد كند.

ماده 23- حمايت قانون حق تأليف از پايگاههاي داده به نام صاحبان حق اعم از اشخاص حقيقي و حقوقي براساس قانون حاكم يا توافقهاي بين المللي كه دولت جمهوري اسلامي ايران به آنها ملحق شده باشد به عنوان اثر ادبي- هنري اعطاء خواهد شد.

فصل پنجم - مدت حمايت در حق تاليف

ماده 24- مدت حمايت حق تأليف از پايگاه داده موضوع اين قانون كه به موجب وصايت يا وراثت منتقل ميشود از تاريخ فوت سازنده پنجاه سال است و اگر وارثي وجود نداشته باشد يا بر

اثر وصايت به كسي منتقل نشود براي همان مدت به منظور استفاده در اختيار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي قرار خواهد گرفت.

ماده 25- مدت حمايت اثر مشترك پنجاه سال پس از فوت آخرين سازنده خواهد بود.

ماده 26- مدت حمايت از اثر جمعي تا پنجاه سال از تاريخ ساخت متعلق به مالك حقيقي يا حقوقي خواهد بود.

ماده 27- در موارد انقضاء و يا فسخ حقوق انتقالي، در صورت حيات سازنده، استفاده از حق مذكور متعلق به خود او و در غير اينصورت تابع ترتيب مقرر در ماده 24 خواهد بود.

ماده 28- تغيير اساسي در تجمع و آرايش محتويات، پايگاه داده جديدي به وجود خواهد آورد كه ميتواند از تاريخ جديد موضوع حمايت اين قانون قرار گيرد. چنين حمايتي نبايد زياني به حقوق موجود در ارتباط با پايگاه داده اصلي ايجاد كند.

ماده 29- هر نوع تغيير غيراساسي در تجمع و آرايش محتويات پايگاه داده اثري در مدت حمايت ايجاد نخواهد كرد.

باب سوم - حقوق خاص مربوط به سازندگان پايگاه داده

فصل ششم - حقوق سرمايه گذاري

ماده 30- سازندگان پايگاه دادهاي كه به نحو كمي و/يا كيفي سرمايه گذاري در تحصيل، تطبيق، و ارايه محتويات كرده اند در برابر «استخراج» و «كاراسازي مجدد» از همه يا بخشهاي اساسي (كمي و/يا كيفي) محتويات پايگاه داده مطابق مقررات اين باب حمايت خواهند شد.

ماده 31- حق مزبور در اين فصل صرفنظر از اينكه پايگاه داده و/يا مطالب مندرج در آن تحت حمايت حق تأليف در اين قانون يا حمايت ساير قوانين قرار دارد يا نه اعمال خواهد شد.

ماده 32- اجراي حقوق اين فصل تاثيري بر حقوق مكتسبه مطالب مندرج در آن ندارد.

فصل

هفتم - مدت حمايت در حقوق خاص

ماده 33- حمايتهاي قانوني اين باب براي 15 سال از تاريخ ساخت پايگاه داده اجرا خواهد شد. اين مدت از تاريخ اولين روز در دسترس قرار دادن عمومي و يا ايجاد تغييرات اساسي در پايگاه داده محاسبه خواهد شد.

ماده 34- شروع مدت حمايت از سازنده پايگاه داده مطابق مقررات فصل پنجم از باب دوم اين قانون خواهد بود.

باب چهارم – بهره برداري منصفانه و مجوزهاي قهري

فصل هشتم – بهره برداري منصفانه

ماده 35- هرگاه كاربر قانوني براي دسترسي به محتويات پايگاه داده ناگزير از اجراي حقوق انحصاري سازنده مذكور در ماده 11 باشد نيازي به كسب مجوز از سازنده ندارد.

ماده 36- «استخراج» و/يا «كاراسازي مجدد» از بخشهاي غير اساسي محتويات پايگاه داده توسط كاربر قانوني به مقاصد علمي و فني و آموزشي و تربيتي در حدود متعارف مجاز است.

ماده 37- كاربر قانوني پايگاه داده مي تواند، بدون مجوز سازنده جهت استفاده شخصي از محتويات پايگاه داده به نحو غير الكترونيكي تكثير نمايد.

ماده 38- كاربر قانوني در استفاده از امتيازات اين فصل نبايد به حقوق مشروع سازنده و صاحبان قانوني محتويات پايگاه داده خللي وارد كند.

فصل هشتم – مجوز قهري

ماده 39- به منظور رقابت مشروع در صنعت پايگاه داده و ايجاد مشاغل اطلاعاتي، امتياز پايگاههاي دادهاي كه بر اساس شرايط زير به وجود آمده اند مي تواند به منظور تجاري براساس شرايط منصفانه و بدون تبعيض بر اساس آييننامه مخصوص به اشخاص متقاضي حقوق خصوصي واگذار شود:

1. مراجع يا مؤسسات دولتي و دوايري كه موظف شده اند اطلاعات را منتشر سازند و يا اصولاً وظيفه آنان انجام چنين كاري است.

2. شركتها

و مؤسساتي كه دولتي نيستند ولي به موجب يك دستور اداري وظيفه انحصاري براي انتشار اطلاعات دارند.

ماده 40- كاربر قانوني پايگاه داده مي تواند بدون مجوز سازنده پايگاه داده موضوع اين فصل از بخشهاي غيراساسي محتويات پايگاه داده به منظور تجاري استفاده كند مشروط برآنكه منبع آن را ذكر نمايد.

باب پنجم – حقوق مشترك

فصل نهم – علامت

ماده 41- نام و عنوان و نشان ويژه و اسامي ملكي (domain name) در اينترنت كه معرف اثر است از حمايت اين قانون برخوردار خواهد بود و هيچكس نميتواند آن را براي اثر ديگري از همان نوع يا مانند آن به ترتيبي كه القا شبهه كند به كاربرد.

ماده 42- در انتهاي نام، عنوان و نشانه ويژهاي كه معرف اثر است و اين قانون از آن حمايت ميكند بايد حرف لاتين c درون يك دايره حك شود.

ماده 43- سازندگان پايگاههاي داده ميتوانند نام و عنوان و نشان ويژه و اسامي ملكي اثر خود را در مراكزي كه سازمان مديريت و برنامه ريزي آگهي مي نمايد به ثبت برسانند. چگونگي و ترتيب انجام تشريفات ثبت و همچنين مرجع پذيرش درخواست ثبت به موجب آييننامه خواهد بود.

فصل دهم – مجازاتها

ماده 44- هر كس حقوق انحصاري سازنده پايگاه داده را كه مورد حمايت اين قانون است به نام خود يا به نام سازنده بدون اجازه او و يا عالماً يا عامداً به نام شخص ديگري غير از سازنده به هر طريقي نشر يا پخش يا عرضه كند به حبس تأديبي از شش ماه تا سه سال محكوم خواهد شد.

ماده 45- متخلفان از ماده 41 اين قانون به حبس تأديبي از سه ماه تا

يك سال محكوم خواهند شد.

ماده 46- نسبت به متخلفان از مواد اين قانون در مواردي كه به سبب سپري شدن مدت حق سازنده، استفاده از اثر با رعايت مقررات براي همگان آزاد است وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي عنوان شاكي خصوصي را خواهد داشت.

ماده 47- شاكي خصوصي ميتواند از دادگاه صادر كننده حكم نهايي درخواست كند كه مفاد حكم در يكي از روزنامه ها به انتخاب و هزينه او آگهي شود.

ماده 48- مراجع قضايي ميتوانند ضمن رسيدگي به شكايت شاكي خصوصي نسبت به جلوگيري از نشر و پخش و عرضه آثار مورد شكايت و ضبط آن دستور لازم به ضابطين دادگستري بدهند.

ماده 49- اثرهايي كه پيش از تصويب اين قانون پديد آمده از حمايت اين قانون برخوردار است. اشخاصي كه بدون اجازه از اثرهاي ديگران تا تاريخ تصويب اين قانون استفاده يا بهره برداري كرده اند به هيچ نحوي نميتوانند حقوق انحصاري سازنده پايگاه داده را جز با اجازه سازنده و يا قائم مقام او با رعايت اين قانون اعمال نمايند. متخلفان از حكم اين ماده و همچنين كساني كه براي فرار از كيفر به تاريخ مقدم بر تصويب اين قانون اثر را به طور غيرقانوني مورد استفاده قرار دهند به كيفر مقرر در ماده 45 محكوم خواهند شد.

ماده 50- دعاوي و شكاياتي كه قبل از تصويب اين قانون در مراجع قضايي مطرح گرديده، به اعتبار خود باقي است.

ماده 51- تعقيب بزه هاي مذكور در اين قانون با شكايت شاكي خصوصي شروع و با گذشت او موقوف ميشود.

فصل يازدهم – جبران خسارت

ماده 52- هرگاه متخلف از اين قانون شخص حقوقي باشد علاوه بر تعقيب جزايي

شخص حقيقي مسئول كه جرم ناشي از تصميم او باشد خسارات شاكي خصوصي از اموال شخص حقوقي جبران خواهد شد و در صورتي كه اموال شخص حقوقي به تنهايي تكافو نكند ما بهالتفاوت از اموال مرتكب جبران ميشود.

ماده 53- جبران خسارت ممكن است به صورت قانوني يا قضايي باشد.

ماده 54- خسارت قانوني معادل 100 ميليون ريال الي 950 ميليون ريال است.

ماده 55- خسارت قضايي براساس ضرر و زيان ناشي از دست دادن بازار يك اثر كه در نتيجه فعل ناقض حق به سازنده وارد مي شود محاسبه خواهد شد. اثبات اين امر به عهده مدعي است كه به طور نامحدود قابل تقويم به خسارت مالي است.

ماده 56- اگر اثر تحت حمايت اين قانون مطابق آئين نامه مخصوص به ثبت نرسيده باشد جبران خسارت فقط به نحو قضايي صورت خواهد پذيرفت.

ماده 57- اگر سازنده اثر خود را مطابق قانون به ثبت رسانده باشد در انتخاب خسارت قضايي يا قانوني اختيار دارد و بايد اين مسأله را در دادخواست ابتدايي تصريح نمايد.

فصل دوازدهم – متفرقه

ماده 58- آئين نامه هاي اجرايي اين قانون از طرف سازمان مديريت و برنامه ريزي، وزارت دادگستري و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تهيه و به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد.

دستورالعمل توسعه كاربري فناوري اطلاعات و ارتباطات در دستگاه قضايي و استقرار نرم افزار مديريت پرونده

دستورالعمل توسعه كاربري فناوري اطلاعات و ارتباطات در دستگاه قضايي و استقرار نرم افزار مديريت پرونده قضايي كه در تاريخ 23/12/1386 به تصويب رياست قوه قضاييه نيز رسيده، در روزنامه رسمي كشور منتشر گرديد.

دستورالعمل توسعه كاربري فناوري اطلاعات و ارتباطات در دستگاه قضايي و استقرار نرم افزار مديريت پرونده قضايي

اجراي پروژه هاي زيرساخت فناوري اطلاعات و ارتباطات در قوه قضاييه و استقرار نرم افزار مديريت پرونده قضايي

در دادگستري استان ها با اتكال به خداوند متعال و همت والا و تلاش مستمر مسئولان ستادي، رؤسا، مسئولين و كاركنان دادگستري هاي سراسر كشور، روندي روبه رشد و سريع يافته است. در اين ميان اجراي زيرساخت شبكه محلي (LAN) شامل كابل كشي و نصب و راه اندازي تجهيزات مرتبط در تمامي مراكز استان ها و در بيش از 170 واحد قضايي (ساختمان هاي دادگستري در سراسر كشور، برقراري شبكه گسترده (WAN) براي بيش از 140 نقطه قضايي در بستر مخابراتي، تأمين تجهيزات رايانه اي موردنياز دادگستري هاي مراكز استان ها براي راه اندازي نرم افزار مديريت پرونده قضايي و نرم افزار جامع اتوماسيون اداري، آموزش نرم افزار مديريت پرونده قضايي به بيش از 3500 نفر از پرسنل شعب دادسراها و دادگاه ها شامل مديران و كاركنان، استقرار نرم افزار مديريت پرونده قضايي در كليه شعب مجتمع هاي قضايي 20 مركز استان و برخي شهرستان ها و راه اندازي تا 95 درصدي در استان هاي باقيمانده، استقرار نرم افزار جامع و يكپارچه اتوماسيون اداري در ستاد قوه قضاييه و 7 استان كشور، اجراي طرح بايگاني الكترونيكي و الكترونيكي نمودن پرونده هاي قضايي راكد در استان تهران و برخي استان هاي كشور در راستاي اجراي بند الف ماده131 قانون برنامه چهارم، نشان از تلاش گسترده در اين حوزه است. در اين ميان استقرار نرم افزار مديريت پرونده قضايي از جايگاه ويژه برخوردار است. هدف اصلي استقرار اين نرم افزار عبارت است از:

_ افزايش سرعت، دقت، صحت و شفافيت در فرآيند دادرسي؛

_ وجوه بانك اطلاعات مركزي براي پيشينه همه پرونده هاي قضايي كشور؛

_ تعيين وضعيت سجل قضايي اشخاص با دانستن اطلاعات پايه؛

_ ارزيابي وضعيت رسيدگي به پرونده هاي مختلف در سراسر كشور؛

_ كاستن مراسلات و مكاتبات كاغذي از نظام قضايي و اداري؛

_ رعايت كمال

حفاظت اطلاعاتي در حفظ و انتقال موارد قضايي؛

_ امكان نظارت سلسله مراتبي و مستقيم بر جايگاه هاي سازماني قوه قضاييه؛

_ امكان پاسخگويي به مردم از طريق تماس با شبكه هاي الكترونيكي؛

_ دريافت انواع گزارش هاي دوره اي، موردي، مقايسه اي يا تطبيقي؛

_ صرفه جويي كلان در هزينه هاي رسيدگي به پرونده ها بر اثر افزايش دقت و سرعت؛

_ امكان تهيه تحليل ها و گزارش هاي تجمعي و مقايسه اي در مورد احكام صادره؛

_ امكان تعيين كاركرد خارج از استاندارد و يا روال مرسوم در امر قضاء؛

_ كسب اطلاع مقايسه اي از ميزان كار ارجاعي به محاكم مختلف؛

_ فراهم آوردن زمينه هاي پژوهش جرم شناسي بر حسب مناطق جغرافيايي، جايگاه اجتماعي، و جمعيت شناسي؛

_ ارتقاي پژوهش بر مبناي اطلاعات كاركرد محاكم و ويژگي هاي پرونده؛

_ اطلاع رساني در مورد طرح دعاوي تكراري در مراجع قضايي متعدد؛

_ تسريع در برقراري ارتباط مراجع قضايي با ساير سازمان هاي تابعه؛

_ امكان انتشارآرايي مراجع مختلف قضايي و قانوني براي بهره برداري مجامع علمي و قضات.

لذا در راستاي اجراي جامع و يكپارچه فناوري اطلاعات و ارتباطات در حوزه هاي ستادي و دادگستري هاي سراسر كشور و سازمان هاي تابعه، « دستورالعمل توسعه كاربري فناوري اطلاعات و ارتباطات در دستگاه قضايي و استقرار نرم افزار مديريت پرونده قضايي» به شرح زير تصويب مي گردد.

ماده1_ به منظور استانداردسازي زيرساخت هاي حقوقي نرم افزار مديريت پرونده قضايي و نيز يكسان سازي رويه هاي ورود اطلاعات پرونده ها به نرم افزار مذكور، كميته هاي زيرساخت حقوقي نرم افزار و استانداردسازي رويه ها در شوراي فناوري اطلاعات و ارتباطات حوزه معاونت حقوقي و توسعه قضايي و با همكاري خبرگان حقوقي و قضايي و متخصصين مربوط تشكيل و مصوبات در اصلاح نرم افزار اعمال و اجرا مي گردد.

ماده2_ براساس اين دستورالعمل تمامي واحدهاي قضايي كه نرم افزار مديريت پرونده قضايي در آن ها استقرار

يافته است، موظفند حداكثر تا 31/1/1387 نسبت به جمع آوري دفاتر شعب از قبيل ثبت عرايض، انديكاتور، تعيين وقت، بازداشتي و دادنامه اقدام نمايند.

ماده3_ واحدهاي قضايي كه در آينده نرم افزار در آن استقرار مي يابد، موظفند پس از دو ماه از زمان استقرار نرم افزار در شعب، نسبت به جمع آوري دفاتر اقدام نمايند.

ماده4_ براي واحدهاي قضايي كه نرم افزار مديريت پرونده قضايي در آن ها استقرار يافته است، گزارش هاي آماري استخراج شده از اين نرم افزار، ملاك عمل خواهدبود و براي ساير واحدهاي قضايي تا زمان استقرار نرم افزار در شعب، لازم است تا اطلاعات عملكردي، در سيستم اطلاعات مديريت نرم افزار مذكور وارد شود.

ماده5 _ رؤساي دادگستري ها، دادستان ها و مديران واحدهاي قضايي موظفند تا ضمن فراگيري نرم افزار مذكور شخصاً بر فرآيند رسيدگي در مراجع نظارت و با استفاده از آن، گزارش هاي آماري تحليلي تهيه و به صورت مستمر و ماهانه به حوزه رياست قوه قضاييه و معاونت حقوقي و توسعه قضايي ارسال نمايند.

ماده6 _ با توجه به راه اندازي سيستم الكترونيكي مكاتبات قضايي در نرم افزار مذكور، واحدهاي قضايي و سازمان هاي تابعه موظفند با ايجاد امكانات و زيرساخت هاي لازم، نسبت به ارسال و دريافت اطلاعات مانند استعلامات به صورت الكترونيكي و از طريق نرم افزار، همكاري و اقدام نمايند.

ماده7_ با توجه به راه اندازي سيستم پايانه ي قضايي در نرم افزار مديريت پرونده قضايي، اطلاع رساني ابلاغ ها به صورت الكترونيكي از طريق پست الكترونيكي، پيام كوتاه و .... علاوه بر شيوه مكاتبات، صورت پذيرد.

ماده8 _ كليه واحدهاي قضايي موظفند شكواييه ها و دادخواست هايي كه از طريق سيستم پايانه ي قضايي وارد و چاپ گرفته شده است را قبول و جهت رسيدگي ارجاع نمايند.

ماده9_ با توجه به لزوم استانداردسازي زيرساختهاي حوزه فناوري اطلاعات

و ارتباطات در قوه قضاييه، تمامي بخش هاي ستادي، سازمانهاي تابعه و دادگستري هاي كشور موظفند به هنگام احداث ساختمانهاي اداري و قضايي جديد، نسبت به ايجاد شبكه داده محلي (LAN) براساس استانداردهاي شوراي فناوري اطلاعات و ارتباطات قوه قضاييه اقدام و از مرجع مذكور تأييديه مكتوب اخذ نمايند. حوزه معاونت اداري و مالي قوه قضاييه بر اجراي صحيح اين بند، نظارت و تمهيدات لازم را فراهم خواهد نمود.

رييس قوه قضاييه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

بخشهاي قوه قضائيه

بخشنامه به مراجع قضائي سراسر كشور – 10 1 1384

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

با احترام، تصوير بخشنام_ه شماره138/84/1 _ 10/1/1384 رياست محترم قوه قضائيه به منظور رعايت مفاد آن جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

مستشار ديوانعالي كشور و مديركل دبيرخانه قوه قضائيه _ خسرو حكيمي

بخشنامه به مراجع قضائي سراسر كشور

پيرو اعلام نظر مبارك مقام معظم رهبري (مدظلهالعالي) بر عدم موضوعيت موارد مذكور در بندهاي 4 و 5 و 6 ماده 297 قانون مجازات اسلامي مصوب 1370 با اصلاحات بعدي و اختيار جاني در انتخاب يكي از اعيان سه گانه مندرج در بندهاي 1 و 2 و 3 ماده مرقوم و در اجراي تبصره ذيل آن، قيمت احشام سه گانه تعيين شده براي اجراي ديات سال 1384 به شرح زير ابلاغ مي گردد.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

بخشنامه به رؤساي كل دادگستريها و دادستانهاي عمومي و انقلاب سراسر كشور – 11 2 1384

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

ب_ا احترام؛ تصوير بخشن__ام_ه شم_اره 1614/84/1 _ 11/2/1384 ري__است م_حترم قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

مديركل دبيرخانه قوه قضائيه و مستشار ديوانعالي كشور _ خسرو حكيمي

بخشنامه به رؤساي كل دادگستريها و دادستانهاي عمومي و انقلاب سراسر كشور

نظر به اينكه در ارتباط با قاچاق كالاهاي دارويي، بهداشتي، خوردني و آشاميدني در صورت عدم احراز وقوع جرم، استرداد كالا مستلزم تحصيل پروانه ورود از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي در جهت رعايت مقررات ماده 16 قانون مواد خوردني و آش_اميدني و آرايشي و بهداشتي م__صوب 1364 مي باشد تا ب_ه منظور ح_فظ سلامت و بهداشت جامعه از ورود و توزيع كالاهاي غيربهداشتي و نيز تاريخ مصرف گذشته، جلوگيري شود، لذا به موجب اين بخشنامه به كليه قضات محترم ابلاغ مي گردد تا پس از كسب نظر مقامات بهداشتي كشور نسبت به

تعيين تكليف اين كالاها اقدام نمايند.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

اصلاحيه بخشنامه به رؤساي كل دادگستري ها و دادستان هاي عمومي و انقلاب سراسر كشور – 11 2 1384

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

با احترام تصويب اصلاحيه بخشنامه شماره 1614/84/1_ 11/2/1384 رياست محترم قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

مستشار ديوانعالي كشور و مديركل دبيرخانه قوه قضائيه _ خسرو حكيمي

اصلاحيه بخشنامه به رؤساي كل دادگستري ها و دادستان هاي عمومي و انقلاب سراسر كشور

بدينوسيله سال 1364 مندرج در متن بخشنامه شماره 1614/84/1_ 11/2/1384 در ارتباط با قاچاق كالاهاي دارويي، بهداشتي، خوردني و آشاميدني به سال 1346 و عبارت «مقامات بهداشتي كشور» به عبارت «وزارت مرقوم» اصلاح مي گردد.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

بخشنامه به رؤساي كل دادگستريها و دادستانهاي عمومي و انقلاب سراسر كشور – 22 1 1384

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

با احترام؛ تص_وير بخشن_ام__ه شم__اره 525/84/1 _ 22/1/1384 ري_است م__حترم قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

مدير كل دبيرخانه قوه قضائيه و مستشار ديوانعالي كشور _ خسرو حكيمي

بخشنامه به رؤساي كل دادگستريها و دادستانهاي عمومي و انقلاب سراسر كشور

به منظور جلوگيري از اشاعه منكرات و جرائم منافي عفت عمومي (فحشاء)، حفظ حيثيت مرتكبان احتمالي اين جرائم و پيشگيري از تبادل بي مورد اين قبيل پرونده ه__ا بين مراجع مختلف قضائي و با توجه به اختيارات حاصل از تبصره 3 الحاقي به ماده 20 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب ناظر به تبصره 3 ماده 3 اصلاحي 28/7/1381، لازم است براي مدت 3 سال دادگاه كيفري استان در شهرستان محل وقوع جرم، تشكيل شود.

بدين جهت رؤساي محترم دادگستري استان با بررسيهاي كافي سه نفر از قضات ارشد هر شهرستان (غير از مركز استان) را كه از حيث سن، تجربه و تأهل براي عضويت دادگاه كيفري استان، مناسب باشند به عنوان رئيس و مستشاران موقت، انتخاب و معرفي نمايند تا با حفظ سمت، ابلاغ قضائي آنان صادر گردد و هر بار

كه لازم باشد با حضور دادستان محل يا نماينده وي، براساس موازين به موارد مطروح رسيدگي نموده و راي مقتضي را صادر نمايند.

همچنين دادستان شهرستانهائي كه دادگاه كيفري استان ندارند به صرف درج عنوان اتهامي اين قبيل منكرات در گزارش مأمورين يا شكايت شاكي و مادام كه با بررسيهاي لازم معلوم نشده است كه رسيدگي به اتهام در صلاحيت محاكم كيفري استان مي باشد نبايد نسبت به ارسال پرونده و بدرقه متهم به مركز استان اقدام نمايند. و در موارد وجود مفسده در بدرقه متهم به مركز استان، طبق قسمت اخير تبصره (3) ماده 3 اصلاحي قانون مذكور از جهت ضرورت، تحقيقات لازم در دادسرا انجام داده و پس از احراز اتهام و تنظيم كيفر خواست پرونده تكميلاً به دادگاه كيفري استان ارسال شود.

رئيس قوه قضائيه _ سيد محمود هاشمي شاهرودي

بخشنامه به واحدهاي قضائي سراسر كشور – 15 2 1384

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

با احترام، تصوير بخشنامه شماره 1828/84/1 مورخ 15/2/1384 رياست محترم قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال ميگردد.

مديركل دبيرخانه قوه قضائيه و مستشار ديوانعالي كشور _ خسرو حكيمي

بخشنامه به واحدهاي قضائي سراسر كشور

يكي از اهداف اصلي احياي دادسراها در سراسر كشور سپردن امر تعقيب و تحقيق از متهمين به مقامات قضائي ميباشد تا قضات دادسرا با مباشرت در اين امر موجب حفظ حقوق جامعه و متهمين گردند به همين منظور توجه قضات و ضابطين دادگستري را به موارد ذيل معطوف مينمايد.

1_ به موجب قسمت دوم بند ه_ ماده 3 قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب انجام تحقيقات مقدماتي كليه جرائم به عهده بازپرس است و در جرائمي كه در صلاحيت دادگاههاي كيفري استان نيست دادستان

و به تبع او دادياران داراي كليه وظائف و اختيارات بازپرس ميباشند، بنابراين مستفاد از اين امر اين است كه مقامات دادسرا بايد از بدو ارجاع و تشكيل پرونده مباشرتاً تحقيق امر كيفري را به عهده گرفته و بدون نظارت و حضور مقامات دادسرا هيچگونه تحقيقي توسط ضابطين صورت نگيرد بنابراين اولاً: تشكيل هرگونه پرونده قضائي در غير از جرائم مشهود لازم است از ابتداء در دادسرا تشكيل شود. ثانياً: استفاده از مهرهاي متحدالشكل و ارجاع كلي به ضابطين و دستور به انجام تحقيقات كلي توسط مقامات ارجاع ممنوع است. ثالثاً: امر بازجوئي و استنطاق را شخصاً به عهده گرفته و در مواردي كه ممكن نباشد با حضور و نظارت قاضي پرونده، بازجوئي با رعايت ضوابط و مقررات قانوني به عمل آمده و مراتب توسط مقام قضائي گواهي گردد. خامساً: در صورت وجود دلائل كافي و توجه اتهام با رعايت مواد 132 و 134 قانون آئين دادرسي، قرار تأمين مناسب و متناسب با نوع جرم صادر گردد و از تف_ويض اين امر به ضابطين اكيداً جلوگيري شود يادآور ميگردد برابر ماده 19 قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب تحت هيچ شرايطي آزادي متهم منوط به سپردن تأمين به ضابطين دادگستري نخواهد بود. سادساً: به منظور سرعت بخشيدن به امر تحقيقات مقدماتي و نظارت مستقيم مقامات قضائي، دادستانهاي سراسر كشور موظف هستند هرچه سريعتر در مراكز مهم مانند ادارات آگاهي و ساير پاسگاههائي كه مقدور باشد يكي از شعب بازپرسي يا دادياري را با حفظ شئون آنان مستقر نمايد.

2_ به موجب ماده 124 قانون آئين دادرسي كيفري قاضي نبايد كسي را احضار يا جلب

كند مگر اينكه دلايل كافي براي احضار يا جلب موجود باشد بنابراين مقامات دادسرا موظف هستند قبل از هرچيز تحقيقات مقدماتي را تكميل نموده و از وجود دلايل كافي و توجه اتهام به متهم مطمئن شوند و ضابطين دادگستري نيز نبايد در خارج از حدود جرائم مشهود راساً و بدون دستور مقام قضائي كسي را احضار يا جلب نمايند.

3_ همانگونه كه در قسمت دوم ماده 129 قانون آئين دادرسي تأكيد شده است در زمان بازجوئي سئوالات بايد مفيد و روشن باشد و سئوالات تلقيني يا اغفال يا اكراه و اجبار متهم ممنوع است و برابر ماده 131 همان قانون پاسخ سئوالات همانطوري كه بيان ميشود بايد بدون تغيير و تبديل يا تحريف نوشته شود.

لذا از طرح سئوالات خارج از موضوع اتهام و يا مربوط به مسائل اخلاقي و خانوادگي و سوابق متهم و بيان مطلبي در راستاي مرعوب نمودن و منكوب شدن شخصيت وي جداً خودداري شود و از هرگونه عامل فشار فيزيكي و رواني اجتناب گردد بديهي است اقرار و شهادت ناشي از شرائط مذكور نافذ نميباشد و كرامت انساني ايجاب ميكند در جريان تحقيقات از بكارگيري الفاظ و كلمات توهينآميز و تحقيركننده جلوگيري شود.

4_ ع_لاوه بر م_اده 10 ق_ان_ون مج_ازات اسلامي رعايت مواد 107 و 108 قانون آئين دادرسي كيفري درخصوص نحوه ضبط اشيائي كه وسيله ارتكاب جرم هستند مورد تأكيد است همچنين تفتيش منازل اشخاص بايد با رعايت كليه موازين شرعي و قانوني و توجه به حقوق مجاورين و در غير موارد اضطراري بايد در روز و با دستور و زير نظر مقام قضائي به عمل آيد و ضبط

اموالي كه ارتباطي با موضوع جرم ندارند ممنوع است.

5 _ با عنايت به موارد فوقالذكر مسئوليت قانوني هرگونه تخلفي كه در جريان تحقيقات مقدماتي توسط ضابطين دادگستري به عمل آيد علاوه بر مباشر به عهده قاضي پرونده نيز خواهدبود و دادسراي انتظامي قضات و ساير مقامات و مديران قضائي كه حسب وظائف قانوني موظف به نظارت بر جريان دادرسي ميباشند مسئول اجراي دقيق اين بخشنامه ميباشند.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

بخشنامه به رؤساي حوزههاي قضائي و سازمان زندانها و اقدامات تأميني و تربيتي كشور – 17 2 1384

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

با احترام، تصوير بخشنامه شماره 1854/84/1 مورخ17/2/1384 رياست محترم قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال ميگردد.

مستشار ديوانعالي كشور و مديركل دبيرخانه قوه قضائيه _ خسرو حكيمي

بخشنامه به رؤساي حوزههاي قضائي و سازمان زندانها و اقدامات تأميني و تربيتي كشور

به منظور مساعدت در حل مشكلات آن گروه از متهمان و محكومان زنداني كه اتهام يا جرائم انتسابي به آنان از اهميت ويژهاي برخوردار نبوده و بدون پيشينه مؤثر كيفري باشند و نيز كساني كه محكوميت مالي دارند و در صورت اعطاي مرخصي به آنان، ميتوانند رضايت شاكي يا مدعي خصوصي را كسب نمايند يا صرفاً به خاطر جزاي نقدي تا مبلغ ده ميليون ريال در زندان به سر ميبرند و همچنين مبتلايان به بيماريهاي خاص و امراض صعبالعلاجي كه بنابرتشخيص پزشكي نيازمند مداوا در خارج از زندان ميباشند و همينطور كساني كه تا پايان محكوميت و آزادي آنان بيشتر از 3 ماه باقي نمانده است و محبوس بودن اين عده تا خاتمه اجراي حكم، جز تراكم تعداد زندانيان و تحميل بار مالي بر زندان، ثمري ندارد، با نظارت رئيس حوزه قضائي (استان، شهرستان و بخش) و

مراعات مقررات، حداكثر سه ماه مرخصي به آنان داده شود تا با استفاده از اين فرصت مشكلات خود را مرتفع سازند.

رئيس قوة قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

بخشنامه به واحدهاي قضائي سراسر كشور – 16 3 1384

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

با احترام، تصوير بخشنامه شماره 3136/84/1 مورخ 16/3/1384 رياست محترم قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

مستشار ديوانعالي كشور و مديركل دبيرخانه قوة قضائيه _ خسرو حكيمي

بخشنامه به واحدهاي قضائي سراسر كشور

نظر به اينكه مشاهده مي شود بعضي از قضات، نسبت به مرتكبان جرائم مربوط به مواد مخدر، همچنان به استناد ماده 17 لايحه قانوني تشديد مجازات مرتكبين جرائم مواد مخدر و اقدامات تأميني و درماني به منظور مداوا و اشتغال به كار معتادين مصوب 19/3/1359 قرار بازداشت موقت تا شروع دادرسي يا صدور حكم برائت صادر مي نمايند، در حالي كه مواد32، 33 و 35 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري مصوب 1378 با تمديد بعدي، براي صدور قرار بازداشت قايل به تفصيل و ترتيب خاصي گرديده اند كه در اغلب دادسراها و محاكم مراعات مي گردد.

به منظور ايجاد روش واحد و كاهش ميزان صدور اين نوع قرار، اقتضاء دارد از اين به بعد در جرائم مربوط به موادمخدر نيز مانند ساير جرايم، با رعايت قيود و شرايط مندرج در مواد 32، 33 و 35 قانون آيين دادرسي كيفري اقدام و از صدور قرار بازداشت خلاف موازين مذكور، اجتناب گردد.

سيدمحمود هاشمي شاهرودي _ رئيس قوه قضائيه

طرح جامع رفع اطاله دادرسي

رئيس محترم هيئت مديره و مديرعامل روزنامه رسمي

به پيوست يك نسخه طرح جامع رفع اطاله دادرسي درخصوص ارشاد و معاضدت قضائي و امور رابطان و استعلامات كه در تاريخ 30/7/1384 به تأييد و تصويب رياست محترم قوه قضائيه رسيده، جهت درج در روزنامه رسمي ارسال مي گردد.

رئيس حوزه رياست قوه قضائيه _ عبدالرضا ايزدپناه

طرح جامع رفع اطاله دادرسي

دستورالعمل شماره 1

« ارشاد و معاضدت قضايي و امور

رابطان و استعلامات»

مقدمه

با عنايت به بند هفدهم سياستهاي كلي نظام در بخش قضايي، مصوب مقام معظم رهبري كه حاكي از ضرورت « گسترش دادن نظام معاضدت و مشاورت قضايي» مي باشد و با توجه به بند نوزدهم از برنامه تفصيلي پنجساله دوم قوه قضاييه كه مبتني بر « طرح ايجاد و گسترش مؤسسات مدني ارشاد و معاضدت و..... براي آموزش و آگاه سازي قضايي» است؛

و با توجه به بند پنجم و ششم سياستهاي كلي نظام در بخش قضايي، مصوب مقام معظ_م رهبري كه حاكي از ضرورت « تمركز دادن كليه امور داراي ماهيت قضايي، در قوه قضاييه.....» و « كاستن مراحل دادرسي به منظور دستيابي به قطعيت احكام در زمان مناسب» و « بالابردن ..... توان عملي ضابطان دادگستري و فراهم ساختن زمينه براي استفاده بهينه از قواي انتظامي» بوده است؛

و همچنين نظر به بند 5 قسمت الف و قسمت ج اهداف كلان پنج ساله دوم توسعه قضايي كه مبتني بر « توانمندسازي مردم در امور قضايي از طريق آموزشهاي مردمي.....» و « بهبود كارايي و اثربخشي نظام قضايي كشور» مي باشد؛

از آنجا كه از مهمترين عوامل اطاله دادرسي و بروز نارضايتي در آحاد مراجعه كنندگان به دستگاه قضايي، « ناآشنايي با روند آغاز و پيگيري دعوا و چگونگي استفاده از وكلا و كارشناسان و مشاوران حقوقي» يا « عدم استطاعت مالي دراستفاده از وكلا و كارشناسان و مشاوران حقوقي» و يا « پراكندگي و بُعد مسافت ميان واحدهاي قضايي و ادارات مرتبط با آنها و صعوبت اخذ استعلامات از اين ادارات و اطاله روند پيگيري پرونده مي باشد»؛

بدين وسيله « طرح جامع رفع

اطاله دادرسي» كه در راستاي اجراي مصوبات مذكور و رفع معضلات اخيرالذكر، در قالب دستورالعمل شماره يك، به تفصيل ارائه گرديده است، ابلاغ مي گردد.

مقتضي است رؤساي كل محترم دادگستري استانها، سازمان ثبت اسناد و املاك كشور، سازمان پزشكي قانوني كشور، سازمان زندانها و اقدامات تأميني و تربيتي كشور، نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران (در مقام ضابط)، شوراي عالي كارشناسان كشور، كانون وكلا، مركز امور مشاوران حقوقي، وكلا و كارشناسان قوه قضاييه، و ديگر مقامات ذيربط شاغل در واحدهاي قضايي سراسر كشور، نسبت به ايجاد « اداره ارشاد و معاضدت قضايي، وكالت اتفاقي و معاضدتي، كارشناسان، و امور رابطان و استعلامات» كه منبعد در اين دستورالعمل، اختصارا « اداره ارشاد و معاضدت قضايي» خوانده مي شود، اقدام نموده و اهتمام تام و تمام در اجراي دقيق كليه بندهاي اين طرح كه انشاءا.... تأثير به سزايي در رفع اطاله دادرسي خواهد داشت، مصروف نمايند.

« اداره ارشاد و معاضدت قضايي»

كليات (اهداف و وظايف و تشكيلات):

« اهداف»

در اجراي ماده 10 اصلاحي قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب 1381 و ماده 42 آيين نامه اجرايي آن در دادگستريها و مجتمعهاي قضايي، اداره مذكور (ارشاد و معاضدت قضايي) زير نظر رؤساي حوزه هاي قضايي با هدف توانمند ساختن مراجعه كنندگان به دادگستري و جلب رضايت آنان و رعايت حقوق همه جانبه آنها تشكيل مي گردد. اين اهداف از طريق راهنمايي و ارشاد مراجعين در راستاي اقامه دعوا و پيگيري آن و همچنين بهره گيري از وكلاي معاضدتي براي مراجعين بي بضاعت و امكان وكالت اتفاقي و استفاده از كارشناسان و تجميع نمايندگان واحدهاي مرتبط با محاكم و دادسراها در اين اداره،

در جهت تسهيل امور استعلامات و تعاملات، عينيت خواهديافت.

« وظايف»

الف _ افزايش آگاهيهاي مراجعان درخصوص اهداف، وظايف و تشكيلات قوه قضائيه، نحوه طرح شكايات و دعاوي و چگونگي تنظيم قراردادها و تعهدات و اعمال حقوقي، راهنمايي و ارائه راههاي سهل و كوتاه در احقاق حق به مراجعان واحدهاي قضائي، همكاري در ايجاد و گسترش دفاتر خدمات و راهنمايي حقوقي در ادارات، سازمانها و مؤسسات دولتي و شهرداريها و نهادهاي انقلاب اسلامي و اتحاديه هاي صنفي.

ب _ راهنمايي و ارشاد نسبت به چگونگي اخذ مشاوره و وكالت اتفاقي و كارشناسي.

ج _ تعيين وكيل معاضدتي براي اشخاص بي بضاعت.

د _ دلالت مراجعين به رابطان سازمانها و نهادهاي مرتبط با محاكم، در جهت تسريع در اخذ استعلامات و انجام مكاتبات.

« تشكيلات»

اين واحد در حوزه هاي قضايي اعم از دادگاه و دادسرا با اعضاي زير تشكيل مي گردد:

اداره ارشاد و معاضدت قضائي، كارشناسان، رابطان و استعلامات (مركز استان درجه1)

* رئيس

واحد امور ارشاد و معاضدت قضائي

_ كارشناس مسئول قضائي (مسئول واحد).

_ كارشناس امور قضائي.

_ كارشناس امور قضائي.

_ مددكار.

_ مددكار.

_ متصدي امور دفتري و پيگيري.

_ متصدي امور دفتري (اپراتور).

واحد امور وكالت اتفاقي و معاضدتي و كارشناسان

_ كارشناس مسئول امور قضائي (مسئول واحد).

_ كارشناس پيگيري و هماهنگي.

_ متصدي امور دفتري و پيگيري.

_ متصدي امور دفتري (اپراتور).

واحد امور رابطان و استعلامات

_ كارشناس مسئول امور رابطان و استعلامات (مسئول واحد).

_ كارشناس امور رابطان.

_ كارشناس امور استعلامات.

_ متصدي امور دفتري و هماهنگي.

_ متصدي امور دفتري (اپراتور).

اداره ارشاد و معاضدت قضائي،

كارشناسان، رابطان و استعلامات (مركز استان درجه2)

* رئيس

واحد امور ارشاد و معاضدت قضائي

_ كارشناس مسئول قضائي (مسئول واحد).

_ كارشناس امور قضائي.

_ مددكار.

_ متصدي امور دفتري و پيگيري.

_ متصدي امور دفتري (اپراتور).

واحد امور وكالت اتفاقي و معاضدتي و كارشناسان

_ كارشناس مسئول امور قضائي (مسئول واحد).

_ كارشناس پيگيري و هماهنگي.

_ متصدي امور دفتري (اپراتور).

واحد امور رابطان و استعلامات

_ كارشناس مسئول امور رابطان و استعلامات (مسئول واحد).

_ كارشناس امور رابطان و استعلامات.

_ متصدي امور دفتري و هماهنگي.

_ متصدي امور دفتري (اپراتور).

اداره ارشاد و معاضدت قضائي، كارشناسان، رابطان و استعلامات (مركز استان درجه3)

* رئيس

واحد امور ارشاد و معاضدت قضائي

_ كارشناس مسئول امور قضائي (مسئول واحد).

_ كارشناس امور قضائي.

_ مددكار.

_ متصدي امور دفتري (اپراتور).

واحد امور وكالت اتفاقي و معاضدتي و كارشناسان

_ كارشناس مسئول امور قضائي (مسئول واحد).

_ كارشناس پيگيري و هماهنگي.

_ متصدي امور دفتري (اپراتور).

واحد امور رابطان و استعلامات

_ كارشناس مسئول امور رابطان و استعلامات (مسئول واحد).

_ كارشناس امور رابطان و استعلامات.

_ متصدي امور دفتري (اپراتور).

واحد ارشاد و معاضدت قضائي، كارشناسان، رابطان و استعلامات مجتمع قضائي

* رئيس

_ كارشناس امور قضائي( ارشاد و معاضدت قضائي).

_ كارشناس امور قضائي ( امور وكالت اتفاقي و معاضدتي و كارشناسان).

_ كارشناس پيگيري و هماهنگي ( امور رابطان و استعلامات).

_ مددكار.

_ متصدي امور دفتري و هماهنگي (اپراتور).

واحد ارشاد و معاضدت قضائي، كارشناسان، رابطان و استعلامات شهرستانهاي غير از مركز استان

* رئيس

_ كارشناس امور قضائي (ارشاد

و معاضدت).

_ كارشناس امور قضائي (امور وكالت اتفاقي و معاضدتي و كارشناسان).

_ كارشناس پيگيري و هماهنگي (امور رابطان و استعلامات).

_ مددكار.

_ متصدي امور دفتري و پيگيري (اپراتور).

* در دادگاههاي عمومي بخش، زير نظر دفتر دادگاه، يك يا دو پست به صورت مركب (تحت عنوان كارشناس امور قضايي) پيش بيني مي گردد.

* در شهرستانهايي كه تعداد شعب آن اعم از محاكم و دادسراي عمومي و انقلاب به 20 شعبه و بالاتر مي رسد، تشكيلات فوق قابل اجرا مي باشد و براي شهرستانهاي كوچك (كمتر از 20 شعبه) به تعداد لازم، پست كارشناس امور قضائي و پيگيري پيش بيني مي گردد.

فصل اول _ ارشاد و معاضدت قضايي

1_ واحدهاي مذكور در هر حوزه قضائي به تعداد لازم «كارشناس» آشنا به مسائل حقوقي، كيفري و اداري را، جهت ارشاد و معاضدت ارباب رجوع در اختيار خواهند داشت.

2_ انتخاب كارشناسان مذكور از ميان كارشناسان قضائي و حقوقي شاغل و بازنشسته دادگستري، وكلاي دادگستري و مشاوران حقوقي موضوع ماده 187 قانون برنامه سوم توسعه، از سوي قاضي مسؤول ارشاد و معاضدت، با هماهنگي رؤساي واحدهاي قضايي و دادستانها، به معاونت آموزش هر استان معرفي و پس از تأييد معاونت مذكور، ابلاغ ايشان، توسط رئيس كل دادگستري استان صادر خواهدشد.

تبصره _ ارشاد و معاضدت توسط وكلاي دادگستري و مشاوران موضوع ماده187 و بازنشستگان افتخاري خواهدبود؛ لكن دادگستري متناسب با فعاليت و آمار كاركرد آنها پاداش مناسبي به آنان پرداخت خواهدكرد.

3_ كارشناسان مذكور مكلفند افراد نيازمند را ارشاد و راهنمايي و راههاي سهل و ساده را براي انجام امور آنها ارائه كنند و عنداللزوم نسبت به تنظيم لوايح

و عرايض موردنياز اقدام كنند.

4_ واحدهاي مذكور، دفاتري را براي ثبت مشخصات مراجعان و علت مراجعه و نتيجه راهنمايي آنان و مشخصات كارشناس ارشاد كننده، در اختيار كارشناسان مستقر در حوزه هاي قضائي قرار خواهند داد. همچنين سوابق مربوط به صدور جواز وكالت و مشاوره اتفاقي و تعيين وكيل معاضدتي در دفاتر مخصوص ثبت خواهد شد.

دفاتر مذكور توسط دفتر تشكيلات و برنامه ريزي تهيه و در اختيار هر واحد قرار خواهد گرفت.

5 _ معاونت آموزش دادگستريها، عهده دار آموزش اعضاي اين واحدها خواهندبود.

6 _ كلي_ه كارشناسان، بجز وكلا و مشاورين حقوقي و قضات بازنشسته، مكلف به گذراندن دوره هاي آموزشي مخصوص مي باشند كه سرفصلها و عناوين آن توسط معاونت آموزش قوه قضائيه تعيين خواهد شد.

7_ عريضه نويسان در هر حوزه قضائي، زير نظر واحد مزبور، ساماندهي و توسط معاونتهاي آموزش دادگستريها، آموزشهاي لازم را خواهند ديد.

8 _ واحد ارشاد در هر حوزه قضائي كه لازم بداند، مركز مشاوره قضائي تلفني داير مي نمايد. چگونگي خدمت رساني و شماره تلفن از طريق رسانه هاي جمعي به اطلاع شهروندان خواهد رسيد.

9_ با توجه به ماده واحده قانون حمايت قضائي از كاركنان دولت مصوب 1376 (1)، واحدهاي مذكور، كليه شاغلان، مستمري و وظيفه بگيران اعم از كارمند و كارگر در وزارتخانه ها، سازمانها، مؤسسات و شركتهاي دولتي و شهرداريها و نهادهاي انقلاب اسلامي و نيروهاي مسلح و مؤسساتي را كه از بودجه عمومي كشور استفاده مي كنند، را در حدود صلاحيت جهت طرح و يا دفاع از دعاوي مربوط به خود يا قائم مقام قانوني او پس از فوت در دعاوي كه از انجام وظيفه آنان ناشي مي شود، براي استفاده

از خدمات و راهنمايي حقوقي به واحد حقوقي دستگاه ذي ربط معرفي مي كنند.

10_ مجامع امور صنفي(2) نيز تسهيلات لازم را براي آموزشهاي موردنياز افراد صنف پيش بيني و با كمك واحد ارشاد، واح_دهاي ح_قوقي را براي مشاوره در امور مربوط به شكايات و حل و فصل اختلافات، در اتحاديه هاي اصناف داير مي نمايند.

11_ مشاوران املاك و خودرو موظفند براي تنظيم قراردادها از نظرهاي حقوقي واحدهاي حقوقي اتحاديه صنف خود با هماهنگي سازمان ثبت اسناد و مطابق دستورالعمل اجرايي نحوه صدور پروانه تخصصي اشتغال براي مشاوران املاك و خودرو (مصوب 16/4/1384 _ رئيس قوه قضائيه)، استفاده نمايند.

12_ واحد ارشاد، نمونه قراردادها و اوراق قضائي تهيه شده توسط مراجع ذي صلاح را در اختيار واحدهاي حقوقي دولتي و صنفي قرار خواهدداد.

فصل دوم _ امور وكالت اتفاقي و معاضدتي

الف _ وكالت اتفاقي

1_ با توجه به ماده 2 قانون وكالت مصوب 1317 (3) و آيين نامه صدور جواز وكالت اتفاقي مصوب 3/3/1378، اشخاص واجد شرايط مقرر در اين دستورالعمل، مي توانند براي اقرباي سببي يا نسبي خود تا درجه دوم از طبقه سوم با رعايت مقررات مربوط، وكالت نمايند.

2_ درخواست اخذ جواز وكالت اتفاقي، توسط شخص متقاضي به عمل مي آيد و به امضاي طرفين (متقاضي و وكيل معاضدتي) رسيده و به كارشناسان مسؤول واحد در حوزه هاي قضائي سراسر كشور تسليم مي گردد.

تبصره _ فرم درخواست ياد شده، توسط دفتر تشكيلات و برنامه ريزي تهيه و در اختيار واحدهاي استاني قرار مي گيرد.

3_ درخواست بايد متضمن معرفي كامل متقاضي و اعلام ميزان تحصيلات و تجربيات و ساير جهات مؤثر در قضيه و نيز متضمن مشخصات كامل موكل

يا موكلان موردنظر و درجه قرابت آنان و مشخصات موضوع دعوايي باشد كه متقاضي قرار است عهده دار طرح يا دفاع از آن شود.

4_ متقاضي مكلف است مدارك مثبته قرابت و ديگر موارد استناد يا فتوكپي مصدق آنها را پيوست تقاضاي خود بنمايد.

5 _ براي هر مورد وكالت اتفاقي، بايد جداگانه، درخواست با ضمايم كامل تهيه و تسليم شود.

6 _ پس از احراز شرايط توسط كارشناس مسؤول واحد يا دفاتر ارشاد و معاضدت قضائي، درخواست به همراه ساير مستندات به كانون وكلاي دادگستري و مركز امور مشاوران و كارشناسان مستقر در استانها يا نمايندگان آنها در شهرستانها و حوزه هاي تابعه كه به همين منظور تعيين مي شوند، تسليم خواهدشد.

7_ كانون وكلا و مركز امور مشاوران يا نمايندگان آنها در حوزه هاي قضائي، پس از بررسي اسناد و مدارك پيشنهادي واحد ارشاد و معاضدت، مجوز لازم را صادر مي نمايد.

ب _ وكالت معاضدتي

1_ اشخاص بي بضاعت مي توانند از واحد ارشاد و معاضدت، تقاضاي تعيين وكيل معاضدتي نمايند.

2_ تقاضاي مذكور همراه كليه مستندات دعوا و تصديق معتمدان يا شوراي اسلامي محل مبني بر بي بضاعت بودن متقاضي، به واحد ارشاد و معاضدت حوزه قضائي محل اقامت متقاضي تسليم مي شود.

تبصره _ تقاضاي ياد شده بايد حاوي مشخصات طرفين، نوع دعوا، شغل و درامد ماهانه متقاضي و استشهاديه محلي باشد.

3_ در صورتي كه كارشناس واحد ارشاد، توضيحاتي را از متقاضي لازم بداند از مشاراليه به هر وسيله ممكن دعوت خواهد كرد.

4_ واحد ارشاد و معاضدت، پس از دريافت درخواست، هرگاه آن را ناقص ببيند، مكلف است مراتب را به متقاضي اعلام تا ظرف مدت ده

روز نسبت به رفع نقص آن اقدام نمايد، در صورت عدم رفع نقص پس از انقضاي مدت مذكور، تقاضا بايگاني مي شود و در صورت مراجعه ذي نفع، طبق مقررات اقدام خواهدشد.

5 _ واحد ارشاد و معاضدت با توجه به مستندات و مدارك ارائه شده و عندالاقتضاء، اخذ توضيح حضوري از متقاضي، چنانچه تشخيص دهد كه هدف متقاضي، سوء استفاده و اذيت و آزار طرف مقابل است يا دعوا اصولاً بي اساس است يا موضوع قبلاً مسبوق به سابقه بوده و مردود اعلام شده است، درخواست متقاضي را رد مي نمايد. بديهي است رد تقاضا نافي صلاحيت دادگاه در اجراي مقررات مواد 505 و 506 قانون آيين دادرسي مدني و ساير مقررات جاري نخواهدبود.

6 _ قاضي ارشاد و معاضدت قضايي، در صورتي كه درخواست متقاضي را موجه بداند، با رعايت مواد قبل و با عنايت به آيين نامه اجرايي مواد 31و32 قانون اصلاح پاره اي از قوانين دادگستري مصوب 5/3/1384 و پس از هماهنگي با كانون وكلاء و مركز امور مشاوران قوه قضائيه، وكيلي را براي متقاضي تعيين مي نمايد.

تبصره _ هرگاه در حوزه قضائي استان به تعداد موردنياز وكيل وجود نداشته باشد، انتخاب وكيل خارج از استان با هماهنگي و معرفي كانون وكلاء و مركز امور وكلاء و مشاوران قوه قضائيه صورت خواهد گرفت.

7_ هر وكيل يا مشاوره قوه قضاييه مكلف است در صورت ارجاع، هر ماه حداقل يك پرونده معاضدتي قبول نمايد.

8 _ از تصميم قاضي ارشاد و معاضدت در مورد تعيين وكيل چهار نسخه تهيه، نسخه اول به تقاضا كننده، نسخه دوم به وكيل منتخب، نسخه سوم در پرونده مربوط بايگاني و نسخه چهارم

به كانون وكلاء و مركز امور مشاوران جهت درج در پرونده وكيل، ارسال خواهدشد.

9_ وكيل منتخب، ملزم است نسبت به تنظيم قرارداد حق الوكاله اقدام و نسخه دوم آن را به واحد ارشاد و معاضدت ارسال واحد مذكور را از جريان كار ارجاع داده شده مطلع سازد.

تبصره _ وكيل انتخابي مي تواند در صورت لزوم با كارشناس واحد ارشاد و معاضدت قضائي مشورت نمايد.

10_ در مواردي كه رعايت تشريفات ذكر شده موجب انقضاي مواعد قانوني شود، رئيس حوزه قضائي يا دادستان محل اقامه دعوا، مي توانند به شرط كامل بودن تقاضا نامه، مستقيماً وكيل معاضدتي انتخاب نمايند و نتيجه آن را جهت تشكيل پرونده به واحد ارشاد و معاضدت ارسال نمايند.

11_ كليه اوراق مورد لزوم جهت انتخاب وكيل و مشاور معاضدتي، توسط كانون وكلاء و مركز امور مشاوران قوه قضائيه تهيه و در اختيار واحدهاي مشاوره و معاضدت استانها قرار مي گيرد.

12_ اگر متقاضي در دعوا، محكوم له واقع شود، حق الوكاله جزء خسارات دادرسي از محكوم عليه، به حكم دادگاه دريافت خواهدشد.

13_ در صورتي كه در هر مرحله از دادرسي، واهي بودن ادعاي عدم بضاعت متقاضي ثابت شود به درخواست وكيل، حق الوكاله از وي گرفته مي شود.

ج _ ارشاد و معاضدت توسط كارشناسان رسمي

نظر به اينكه برخي از مراجعات به دادگستري صرفاً جنبه فني داشته و فاقد جنبه حقوقي مي باشد، و اين گونه موارد عمدتاً در مبحث «كارشناسي» (اعم از كارشناس خط، ساختمان، تصادفات، ثبت علايم و اختراعات، بيمه و ساير رشته هاي مورد نياز) عينيت مي يابد و با توجه به تأثير بسزاي نقش كارشناسان رسمي در رفع اختلافات و حل دعاوي و

همچنين قانون كارشناسان رسمي دادگستري كه تصريح نموده است: «كارشناس نمي تواند از قبول كاري كه به او رجوع شده، خودداري نمايد»، «كانون كارشناسان رسمي دادگستري» و «مركز امور مشاوران حقوقي و كارشناسان رسمي» قوه قضائيه موظفند، حسب مورد نسبت به موارد ذيل اقدام نمايند:

1_ اجراي قرارهاي كارشناسي معاضدتي و رايگان

با عنايت به اينكه اجراي قرارهاي كارشناسي، حسب تصريح قوانين بر عهده كارشناس مربوطه (به موجب تعيين دادگاه) خواهد بود و با توجه به قانون كارشناسان رسمي دادگستري بويژه تبصره 2و3 ماده 3 تعرفه حق الزحمه كارشناسان رسمي دادگستري مصوب 1384 رئيس قوه قضائيه، كه همه كارشناسان را موظف به انجام كارشناسي رايگان براي حداكثر 3 مورد پرونده در سال (ويژه افراد بي بضاعت) نموده است، مقتضي است كانون و مركز امور كارشناسان رسمي دادگستري با تعيين اين گونه افراد، به موجب قرعه يا اولويت يا نوبت و يا هر روش منطقي ديگر و برنامه ريزي دقيق، براي حضور ايشان در واحد كارشناسي مجتمع قضايي يا دادگستري موردنظر، اين امر را به نحوي ساماندهي نمايند كه همواره به تعداد مورد نياز از كارشناسان رسمي _ خاصه در اموري كه بيشتر مبتلي به مي باشد اعم از ساختمان، تصادفات بيمه، خط و ..... _ در اين واحد مستقر گرديده و حسب ضرورت تحت نظر واحد ارشاد و معاضدت، انجام وظيفه نمايند.

2_ راهنمايي و ارشاد

حسب وظايف مشخص شده براي واحد ارشاد، در صورت لزوم، مراجعه كنندگان از سوي اين واحد به كارشناس دلالت خواهند شد. لذا مقتضي است كانون و مركز كارشناسان رسمي دادگستري با استقرار دائمي نماينده بصير خود در مجتمع قضايي يا دادگستري مربوطه به همراه كارشن_اسان ذي صلاحي_ت،

در خص_وص اين گونه موارد ارش_اد لازم را به عمل آورند و چه بسا با اتخاذ تدابير مناسب توسط كارشناس مستقر، موضوع پيش از اقامه رسمي دعوا توسط مراجعه كننده، حل و فصل شده و منتهي به انصراف وي از تقديم دادخواست گردد.

3_ حل اختلاف از طريق كارشناسان

در بسياري از اختلافات كه موضوع اختلاف، در بردارنده جنبه تخصّصي است و مستلزم كارشناسي مي باشد و آن موضوع، علت اصلي اختلاف و مانع از حصول توافق ميان طرفين مي باش_د، طرفين مم_كن است تواف_ق كنند كه يك كارش_ناس بي طرف راج_ع به موضوع اتخاذ تصميم نمايد. اين امر كه در ماده 268 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور مدني (مصوب سال 1379) با اين عبارت تصريح شده است كه: «... در اين صورت، كارشناس مرضي الطرفين به جاي كارشناس منتخب دادگاه براي اجراي قرار كارشناسي اقدام خواهد كرد. كارشناسي كه به تراضي انتخاب مي شود، ممكن است غير از كارشناس رسمي باشد» مي تواند با توافق طرفين، الزام آور نيز باشد. نكته قابل توجه در اين بخش آن است كه واحدهاي ارشاد و معاضدت قضايي، موظفند حسب تشخيص خود، افراد را نسبت به اين روش حل اختلاف، آگاه نموده و مزاياي آن را از قبيل رايگان بودن و عدم ضرورت رعايت تشريفات بيان و نسب_ت به ترغي_ب و دلال_ت ايش_ان به استفاده از اين روش و نيز تهيه صورت جلسات، جهت مراجعه به كارشناس مرضي الطرفين اقدام نمايند. كارشن_اسان مستقر نيز فارغ از اينكه طرفين مراجعه كنن_ده به ايشان داراي دستور قضايي مبني بر قرار كارشناسي باشند يا خير، در صورت توافق طرفين، نسبت به ورود

به موضوع اقدام و نهايت تلاش را در جهت رفع اختلاف مبذول خواهند داشت.

فصل سوم _ امور رابطان و استعلامات

1_ پزشكي قانوني _ با عنايت به ضرورت مراجعه بسياري از اصحاب دعاوي جزايي و حقوقي به ادارات پزشكي قانوني، پيش بيني راهكارهايي در جهت تسهيل تعامل ايشان در خصوص امور مرتبط با پزشكي قانوني، ضروري به نظر مي رسد. لذا مقتضي است رئيس كل دادگستري و مديركل پزشكي قانوني هر استان، توأمان نسبت به اجراي موارد ذيل اقدام نمايند:

الف: استقرار دائم يك پزشك قان_وني در هر ي_ك از مجتمعهاي قض_ايي (كيف_ري) به منظور پاسخگويي به ضروريات اوليه اعم از پاسخ به استعلامات (با بهره گيري از رايانه حاوي اطلاعات پزشكي قانوني استان) و معاينات مقدماتي و ...

ب: استقرار پزشك قانوني كشيك در كنار مقامات قضايي كشيك دادسرا

ج: عدم ضرورت اخذ معرفي ن_امه مجدد از مقام قض_ايي براي مصدوم_اني كه ني_از به معاينه مجدد دارند.

د: برقراري ارتباط مناسب بين پزشكي قانوني استان با شوراهاي حل اختلاف و واحدهاي خسارت بيمه بدني در جهت تسريع در پرداخت خسارت. (اين بند از طريق راه اندازي شوراهاي حل اختلاف در پزشكي قانوني و با واحدهاي خسارت بيمه بدني، عينيت خواهد يافت).

« رئيس سازمان پزشكي قانوني مكلف است اين قسمت از دستورالعمل را به كليه واحدهاي پزشكي قانوني كشور جهت اجراء ابلاغ نمايد.»

2_ استقرار باجه بانكي _ يكي از معضلات موجود براي مراجعان به نظام قضايي كشور، پرداخت مبالغ قانوني به حسابهاي دولتي، از طريق سيستم بانكي است كه دشواري اين امر و مشكلات تردد و صرف وقت، عمده نارضايتي افراد را موجب مي گردد. در

جهت رفع اين مشكل، اقداماتي از سوي قوه قضائيه انجام گرديده است تا نسبت به استقرار باجه بانك در دادگستريها و مجتمع هاي قضايي اقدام شود. به همين منظور با مديران بانك ملي مذاكراتي صورت پذيرفته و بانك مذكور پس از هماهنگي با مديران استاني خود، نسبت به ابلاغ موضوع به استانها اقدام كرده است و از سوي ديگر موضوع به اطلاع دادگستري هاي استان نيز رسيده است. لذا مقتضي است رؤساي كل محترم دادگستري استانها، در جهت اجراي طرح، هماهنگي لازم را با سرپرستي بانك ملي در استان مربوط برقرار و حسب ضرورت نسبت به استقرار باجه يا گيشه بانك در واحدهاي قضايي اقدام نمايند.

3_ كانون كارشناسان رسمي دادگستري، مركز امور مشاوران حقوقي، وكلا و كارشناسان قوه قضائيه _ «نظر به نقش كرامند «كارشناسي» در پرونده هاي دادسراها و محاكم و مطابق بند 13 سياستهاي كلي نظام در امور قضائي، (مصوب مقام معظم رهبري) و قانون كانون كارشناسان رسمي دادگستري مصوب 1382 و آيين نامه اجرايي ماده 187 قانون برنامه سوم توسعه، نظارت بر كارشناسان رسمي دادگستري و مركز امور مشاوران قوه قضائيه بر عهده اين قوه مي باشد و با توجه به اينكه متأسفانه نحوه اجراي قرارهاي كارشناسي به يكي از معضلات رسيدگي قضايي و يكي از عوامل اصلي اطاله دادرسي تبديل گرديده است، لذا مقتضي است:

الف: به منظور دسترسي مراجع قضايي و شوراهاي حل اختلاف به كارشناس در خارج از وقت اداري و جلوگيري از بازداشت متهمان و نيز فراهم آوردن امكان تأمين دليل بويژه در اموري كه جنبه فوريت دارد، در خارج از اوقات اداري، كانون كارشناسان رسمي دادگستري و مركز اجرايي ماده 187

مكلفند نسبت به تعيين كارشناس كشيك و استقرار و نظارت بر حضور آنان در خارج از وقت اداري در رشته هاي مورد نياز از قبيل كارشناس املاك، تصادفات و غيره اقدام نمايند و ليست كارشناسان كشيك را همه ماهه از طريق رؤساي واحدهاي قضايي به اطلاع قضات و اعضاي شوراهاي حل اختلاف برسانند.

ب: كانون كارشناسان رسمي دادگستري و مركز امور مشاوران، وكلاء و كارشناسان قوه قضائيه موظفند يك نفر از كارشناسان بصير و مطلع را به عنوان نماينده خود به كليه واحدهاي قضايي معرفي نمايند.

ج: كانون كارشناسان رسمي دادگستري و مركز امور مشاوران، وكلاء و كارشناسان قوه قضائيه موظفند با تهيه سيستم رايانه اي و نرم افزار مناسب، به طور مرتب اسامي كارشناساني كه به دلايلي از قبيل محروميت _ بيماري _ مرخصي _ كهولت سن و غيره امكان انجام كارشناسي را ندارند و همچنين موارد تلاقي و همزماني وقت ابلاغ شده را قبل از حلول وقت دادرسي، به دادگستري ها اعلام و نيز هر سال، جديدترين اطلاعات مربوط به كارشناسان ذي صلاحيت را به صورت مجموعه اي از كارشناسان، با ذكر مشخصات كامل آنها چاپ و در اختيار دادگستريها قرار دهند.

د: كانون كارشناسان رسمي دادگستري و مركز امور مشاوران، وكلاء و كارشناسان قوه قضائيه، موظفند براي دسترسي آسان مراجعان به كارشناسان و سرعت در انجام امور محوله بر حسب تخصص تعدادي از كارشناسان را به هر واحد قضايي در تهران و شهرهاي بزرگ براي انجام كارشناسي معرفي كنند.

ه_ : كانون كارشناسان رسمي دادگستري و مركز امور مشاوران، وكلاء و كارشناسان قوه قضائيه وظيفه دارند، چنانچه اخطاريه هاي كارشناسان به نحوي از انحاء امكان ابلاغ نداشته

باشد و مورد از موارد قرار رد كارشناسي نباشد، فورا به طرق مقتضي به وسيله نماينده كانون و مركز امور مشاوران به كارشناسان مربوطه اطلاع داده شود و نتيجه آن را از طريق نماينده مزبور به مرجع قضايي مربوطه اعلام دارند.

و: در صورتي كه مطابق گزارشهاي مقامات قضايي، هر يك از كارشناسان از انجام وظيفه خود طفره يا تعلل ورزد يا تخلفات ديگري مرتكب شود، كانون و مركز امور مشاوران قوه قضائيه موظفند فورا كارشناس مورد نظر را از طريق مراجع مربوط تحت تعقيب قرارداده و پس از رسيدگي قانوني، نتيجه آن را به مرجع قضايي ذي ربط ابلاغ نمايند.

ز: چنانچه امور محوله به كارشناس از نظر كثرت ارجاعات خارج از حد متعارف باشد، و همچنين موارد تلاقي و همزماني وقت ابلاغ شده، به نحوي كه امكان انجام كارشناسي بموقع و سريع را از وي سلب نمايد، كانون و مركز امور مشاوران و شخص كارشناس، حسب مورد موظفند فورا مراتب را به دادگستريهاي ذي ربط اعلام تا مقام قضايي صالح مطابق مورد، اتخاذ تصميم و عنداللزوم كارشناس ديگري انتخاب نمايند و نيز براي انتخاب بعدي وي نيز اين امر مورد توجه مقامات قضايي قرار گيرد.

ح: جهت هماهنگي بيشتر كارشناسان با مقامات قضايي، رؤساي واحدهاي قضايي (مجتمعها و دادگستريها) موظفند جلسات مستمري جهت رفع اشكالات جاري با حضور نماينده كانون كارشناسان رسمي دادگستري و مركز امور مشاوران تشكيل دهند.

4_ ادارات كل ثبت اسناد

نظر به اينكه در جهت خدمت رساني بيشتر و بهتر به مردم و تكريم ارباب رجوع و جلب رضايت آنان و جلوگيري از رفت و آمدهاي مكرر به مراجع قضايي و

واحدهاي ثبتي و در راستاي جلوگيري از اطاله دادرسي، پاسخ فوري به استعلامات ثبتي مراجع قضايي راجع به وضعيت مالكيت پلاكهاي ثبتي سهم بسزايي دارد، علي هذا ضرورت دارد واحدهاي ثبتي، رابطي با تجهيزات لازم در دادگستريها و مجتمعهاي قضائي مستقر و نسبت به پيگيري استعلامات و مكاتبات قضايي اقدام مقتضي و فوري به عمل آورند و به ويژه به استعلامات مراجع قضايي راجع به مالكيت پلاك ثبتي حداكثر ظرف سه روز پاسخ دهند. بديهي است رؤساي واحدهاي قضايي همكاري لازم را خواهند داشت»

5 _ نيروي انتظامي (در مقام ضابط)

با عنايت به بند 11 سياستهاي كلي قضايي نظام مصوب مقام معظم رهبري مبني بر «ضرورت ارتباط ضابطان دستگاه قضايي با محاكم و دادسراها» و نقش كارساز ايشان در انجام دستورهاي قضايي اعم از نظارت بر مأموران و ابلاغها و جلب افراد ... و نيز با توجه به تبعات منفي هر نوع تمرد يا تخطي يا سهل انگاري و افراط و تفريط ضابطان در اجراي دستور و به منظور امكان كنترل و نظارت بيشتر، لازم است در هر يك از دادسراها و مجتمعهاي قضايي سراسر كشور يك يا چند نفر از عوامل بازرسي ناجا تحت نظارت و رياست دادستان يا سرپرست دادسراي هر حوزه قضايي، مستقر شوند و نظارت دقيق بر عملكرد عوامل ناجا (در مقام ضابط قضايي) را عهده دار باشند. بديهي است اين افراد با حكم فرمانده نيروي انتظامي هر استان خطاب به رئيس كل دادگستري استان منصوب و علاوه بر انجام مأموريتهاي محوله، حسب ضرورت موظف به ارائه گزارشهاي دوره اي و موردي به دادستان نيز مي باشند.

6 _ امور زندانيها

نظر به

اينكه عدم هماهنگي منظم اداره زندان با واحدهاي قضايي موجب بسياري از تجديد اوقات دادرسي، و نتيجتاً موجب اتلاف وقت قضات و طولاني شدن فرايند دادرسي مي شود، از اين حيث لازم است در واحدهاي قضايي كه حجم پرونده هاي كيفري، اقتضاي استقرار نماينده اي از اداره زندانها را ضروري مي نمايد، فردي به عنوان رابط اداره زندان مجهز به سيستم رايانه اي در دادسراها و مجتمع هاي قضايي كيفري مستقر گردد تا اولاً _ آمار دقيقي از زندانيان و علت زنداني بودن آنها توسط رابط تهيه شود. ثانياً _ اين رابط نسبت به انتقال مشكلات زندانيان به مقامات ذي ربط قضايي به طرق مقتضي اقدام نمايد. ثالثاً _ مديران دفاتر دادگاهها و منشيهاي دادسراها موظف شوند در تعيين وقت رسيدگي راجع به زندانيها _ از حيث اينكه آيا با توجه به طول مدت حبس، زنداني در زمان رسيدگي در زندان مي باشد يا خير؟ _ دقت نظر لازم را معمول دارند كه در اين صورت، از نشاني ديگري در احضاريه استفاده شود. رابعاً _ در صورتي كه از حيث نظم و انضباط در رفت و آمد زندانيان، اقتضاء داشته باشد، صرفاً در روزهاي خاصي، مانند روزهاي فرد يا زوج نسبت به احضار آنها اقدام شود. خامساً _ در جهت جلوگيري از جعل و تحريف نامه ها و مكاتبات، ارسال احضاريه ها و اوراق قضايي مربوط به زندانيان، بدواً به نظر رابط مزبور رسيده و از آن طريق به اداره زندان ابلاغ شود.

7_ ساير استعلامات

همان طوري كه در بخشهاي گذشته به تعدادي از مهمترين نهادهاي مرتبط از جمله پزشكي قانوني و سازمان ثبت اسناد و سازمان زندانها اشاره شد، سازمانها و

نهادهاي مرتبط، صرفاً به اين موارد محدود نبوده و دستگاههاي ديگر از جمله: بيمه، شهرداريها، دواير راهنمايي و رانندگي، وزارتخانه هاي مختلف و واحدهاي زيرمجموعه آنها از جمله: وزارت ارشاد، جهاد كشاورزي (سازمان جنگلها و مراتع و منابع طبيعي)، سازمان حفاظت محيط زيست، سازمان ثبت احوال، گمرك و ... را شامل مي گردد. لذا با عنايت به آنكه ساماندهي نوع تعامل با اين دستگاهها تأثير به سزايي در رفع اطاله دادرسي و پيشبرد امور خواهد داشت، مقتضي است رؤساي واحدهاي قضايي بدواً نسبت به شناسايي مهمترين دستگاههاي مرتبط و اولويت بندي آنها اقدام نموده و حسب مورد با هماهنگي متوليان آنها، عنداللزوم نماينده اي از هر يك از دستگاههاي مزبور تعيين و در واحد امور رابطين و استعلامات مستقر نمايند. بديهي است رؤساي محترم واحدهاي قضايي بنا به عرف و شرايط جغرافيايي و فرهنگي و اجتماعي منطقه محل خدمت خود، ارتباطات لازم سازماني را برقرار و در جهت اجراي كامل اين بند اقدام مي نمايند.

آن قسمت از دستورالعملها و بخشنامه ها و آيين نامه هايي كه مغاير اين دستورالعمل مي باشند، كان لم يكن تلقي مي گردند و اعتبار لازم براي اجراي صحيح اين دستورالعمل، سالانه توسط معاونت اداري و مالي پيشنهاد و در بودجه قوه قضائيه ملحوظ مي گردد.

رؤساي كل دادگستريها و سازمانهاي وابسته قوه قضائيه موظفند به فوريت، نسبت به اجراي تمامي قسمتهاي اين دستورالعمل با همكاري و تعامل يكديگر، از طريق تشكيل جلسه در شوراي قضايي استان، ظرف يك ماه اقدام و گزارش هر قسمت را به صورت مستقل، هرماه به معاونت اول قوه قضائيه اعلام دارند.»

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

1_ تمام وزارتخانه ها، شركتها، مؤسسات و سازمانهاي دولتي و

دستگاههايي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است؛ همچنين نيروهاي مسلح (نظامي و انتظامي) مكلفند بنا به درخواست كاركنان خود در زمان حيات يا وراث درجه اول آنان پس از فوت در دعواهايي كه از انجام وظيفه آنان ناشي مي شود يا به نحوي با وظايف ايشان مرتبط است با استفاده از كارشناسان حقوقي شاغل، به آنان خدمات حقوقي ارائه كنند.

2_ ماده 30 قانون نظام صنفي مصوب 24/12/1382 وظايف و اختيارات اتحاديه.... ح _ ايجاد تسهيلات لازم براي آموزشهاي موردنياز افراد صنف به طور مستقل يا با كمك سازمانهاي دولتي يا غيردولتي تشكيل كميسيونهاي رسيدگي به شكايات، حل اختلاف، بازرسي واحدهاي صنفي، فني و آموزش و كميسيونهاي ديگر مصوب هيأت عالي نظارت.

3_ ماده 2 قانون وكالت مصوب 25 بهمن 1315: اشخاصي كه واجد معلومات كافي براي وكالت باشند ولي شغل آنها وكالت در عدليه نباشد، اگر بخواهند براي اقرباي سببي و نسبي خود تا درجه دوم از طبقه سوم وكالت بنمايند ممكن است به آنها در سال، سه نوبت جواز وكالت اتفاقي داده شود.

دستورالعمل ساماندهي نظارت بر تردد مراجعين و ارتقاء رفتار سازماني در قوه قضائيه – مصوب 1384

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

احتراما

به پيوست دو نسخه دستورالعمل 1_ ساماندهي نظارت بر تردد مراجعين و ارتقاء رفتار سازماني در قوه قضائيه 2_ ساماندهي نظام ارجاع و دفاتر شعب دادگاهها و دادسراها و واحد ابلاغ و استفاده از فرمهاي استاندارد كه در تاريخ 15/11/1384 به تأييد و تصويب رياست محترم قوه قضائيه رسيده، جهت درج در روزنامه رسمي ارسال مي گردد.

رئيس حوزه رياست قوه قضائيه _ عبدالرضا ايزدپناه

دستورالعمل ساماندهي نظارت بر تردد مراجعين و ارتقاء رفتار سازماني در قوه قضائيه

در راستاي اجرايي نمودن بند هشتم از سياستهاي كلي

قضائي ابلاغي از سوي مقام معظ_م رهبري درخص_وص « اص_لاح و تق_ويت نظ_ام نظ_ارت_ي و ب_ازرسي ق_وه قض_ائي_ه بر دستگاههاي اجرايي و قضايي و نهادها » و همچنين با عنايت به قسمت پنجم از بند ب اهداف كلان پنج ساله دوم توسعه قضايي مبني بر « حفظ سلامت كادر قضايي و اداري از طريق بهبود وضع معيشتي آنان و تقويت نظارت و كنترل بر عملكرد و جلوگيري از هرگونه اعمال نفوذ و كار چاق كني» و در جهت رفع بسترهاي فساد و پيشگيري از وقوع جرم در فضاهاي داخلي مجموعه نظام قضايي كشور، ذيلا دستورالعمل « ساماندهي نظارت بر ترددّ مراجعين و ارتقاء رفتار سازماني در قوه قضائيه» ابلاغ مي گردد. لذا مقتضي است معاونتهاي محترم قوه قضائيه، رئيس محترم مركز حفاظت و اطلاعات كل، رؤساي محترم ديوانعالي و ديوان عدالت اداري، دادستان محترم كل، دادستان انتظامي قضات و خاصه ، رؤساي كل محترم دادگستري استانها، دقت نظر لازم را حسب مورد درخصوص اجرا يا نظارت بر اجراي مفاد اين دستورالعمل اعمال نمايند:

(1) به منظور امكان اعمال نظارت بر افرادي كه در واحد قضايي مربوطه تردد مي نمايند، مقتضي است تمامي دفاتر كل به صورت مكانيزه و مجهز به رايانه بوده و تمامي اطلاعات مربوط به اصحاب دعوا و مرتبطين به فوريت در رايانه ثبت گرديده و بر اين اساس، صحت و سقم اظه_ارات افراد حاضر در شعب يا دفاتر يا راهروهاي واحد قض_ايي با مراجع_ه به رايانه دفتر كل، مشخص گردد و در همين راستا، نگهبانان ورودي و مسئولين اطلاعات از ورود كليه افراد فاقد مستندات اعم از احضاريه و .... ممانعت به عمل خواهند آورد

(مگر در مواردي كه ذينفع بودن ارباب رجوع توسط دفتر كل يا شعبات ذيربط تأييد شود)

(2) به موجب ماده 49 قانون آيين دادرسي مدني، « مدير دفتر دادگاه، پس از وصول دادخواست بايد فوري آنرا ثبت كرده، رسيدي مشتمل بر نام خواهان، خوانده، تاريخ تسليم (روز و ماه و سال) با ذكر شماره ثبت به تقديم كننده دادخواست بدهد و در برگ دادخواست، تاريخ تسليم را قيد نمايد». لذا نظر به اينكه عمده دفاتر شعب در حال حاضر، صرفا در صدور رسيد، به ثبت شماره و تاريخ اكتفاء مي نمايند، توجه متصديان مربوطه را به اجراي دقيق و كامل ماده قانوني مذكور جلب نموده و بر برخورد قانوني با متخلفين تأكيد مي نمايد. بديهي است دقت در اين امر، خاصه در مواردي كه به فرد، ابلاغ حضوري شده و اخطاريه اي در دست ندارد، امكان كنترل ترددكنندگان در واحد قضائي را _ با مطالبه رسيد دادخواست از وي و كنترل مشخصات _ ميسر خواهد نمود. (فرم رسيد دادخواست توسط دفتر تشكيلات و برنامه ريزي قوه قضائيه استاندارد و جهت تكثير ابلاغ مي شود)

(3) از هرگونه جابجايي بي مورد مديران دفاتر پرهيز گرديده و در قبال آن با برنامه زمانبندي شده، نسبت به جابجايي دوره اي مديران دفاتر و كاركنان شعب در جهت پيشگيري از وقوع جرم اقدام گردد. همچنين هرگونه جابجايي مديران دفاتر به اطلاع حفاظت اطلاعات رسيده، پس از كنترل دقيق اسناد و پرونده هاي شعبه مربوط و صورتجلسه تحويل و تحول پرونده و اسناد مربوطه، به صورت دقيق تنظيم و به امضاي هردو مدير دفتر برسد. همچنين درخصوص تعيين تكليف پرونده هايي كه احيانا مفقود يا ناقص گرديده است، اقدام لازم

صورت پذيرفته و به مقامات ذيصلاح گزارش گردد.

(4) خارج كردن پرونده ها از شعب دادسراها و دادگاهها، حتي توسط قضات ممنوع بوده و در صورت ضرورت، با برگ شماري و تهيه بدل و تسليم رسيد به مسئول مربوط امكان پذير خواهد بود ليكن خروج پرونده هاي مهًمه ملي و بين المللي _ كه براي دادرسان آنها ابلاغ ويژه صادر مي گردد _ ، از شعبه رسيدگي كننده مطلقا ممنوع بوده و لازم است مكان مناسب مورد تأييد حفاظت و اطلاعات، جهت استقرار دادرس و همكاران وي پيش بيني شود.

(5) به طوركلي ملاقا ت هاي شخصي قضات و كاركنان محاكم دادگستري در ساعات اداري با هماهنگي قبلي نگهباني و اخذ كارت شناسايي معتبر از مراجعه كننده، به شعبه مربوط ميسر خواهد شد. همچنين در صورت وجود فرم تردد (كه از سوي دفتر تشكيلات و برنامه ريزي تهيه خواهد گرديد) صرفا با رؤيت كارت شناسايي و انتقال اطلاعات آن بر روي فرم و تحويل فرم اكتفا خواهد گرديد. بديهي است اينگونه مراجعه كنندگان، تنها با تحويل فرم تاييد شده توسط فرد مراجعه شونده، امكان خروج از واحد قضايي را خواهند داشت.

(6) رؤساي كل دادگستريها و رؤساي واحدهاي قضايي موظفند در بازديدهاي بدون اطلاع قبلي از مجموعه تحت مديريت خود، اعم از دفاتر شعب و معابر داخلي و محوطه و تعامل مستقيم با مراجعه كنندگان به واحد قضايي، حسب مورد اطلاعاتي از قبيل: دليل مراجعه ايشان، تعداد دفعات مراجعه، علت اطاله دادرسي احتمالي، ديدگاه ايشان نسبت به نحوه رسيدگي، نوع رفتار دادرس و متصديان دفتر شعب و ... را كسب نمايند و تصميمات فوري در جهت رفع مشكل، حسب مورد اتخاذ نمايند.

(7) به موجب نظامنامه

تخلفات انتظامي قضات و ماده8 قانون رسيدگي به تخلفات اداري كه « ترك خدمت در خلال ساعات اداري» را جزو تخلفات كاركنان، احصاء نموده است، ضروري است هرگونه خروج از واحد قضايي در ساعات اداري صرفا با هماهنگي مقام بالاتر و اخذ مجوز (مرخصي ساعتي) صورت پذيرد.

(8) نظارت و ساماندهي امور نگهباني در تمامي واحدهاي قضايي برعهده حفاظت و اطلاعات مي باشد. مسئولين واحدهاي حفاظت و اطلاعات موظفند ضمن نظارت بر نگهبانان و ترّدد افراد به واحد قضايي مربوط، از ورود افراد متفرقه و فاقد مستندات لازم جهت مراجعه به واحد قضايي در موارد مشكوك، ممانعت نمايند.

(9) مسئولين واحدهاي حفاظت و اطلاعات موظفند، حسب مورد با ايجاد راهكارهاي مقتضي، اعم از: استقرار دفتر، صندوق پستي، پست الكترونيك و ... امكان ارتباط سهم الوصول مراجعين با آن واحد را فراهم نمايند.

(10) در جهت جلوگيري از آمد و شد افراد مرتبط با پرونده ها به ديوانعالي كش_ور (به ويژه پرونده هاي مربوط به شعبات تشخيص)، مقتضي است با اعلام شماره نمابر و تلفن از سوي اداره دفتر آن ديوان، امكان پاسخگوئي تلفني به افراد ذينفع ميسر گردد. رعايت توصيه هاي حفاظتي در اين خصوص الزامي است.

(11) مقتضي است در ورودي تمامي ساختمانهاي قوه قضائيه خاصه ديوانعالي كشور و ديوان عدالت اداري، با رعايت اولويت و در جهت تأمين امنيت با حفظ كرامت اشخاص، دستگاه «گيت» نصب گرديده و افراد ملزم به عبور از آن شوند. همچنين با نصب تابلوهايي درخصوص معرفي ملزوماتي كه به همراه داشتن آنها در ورود به واحدهاي قضايي ممنوع مي باشد و همچنين تابلوي « ممنوعيت ورود اشخاص فاقد سمت در پرونده» از بروز حوادث پيشگيري گردد.

(12) ضروري است در ورودي واحدهاي قضايي و محلهاي تردد مراجعين، سيستم دوربين مداربسته برقرار و نمايشگرهاي مربوطه نيز در دفتر رئيس حوزه قضايي مستقر گردد.

(13) ضروري است از ورود دستگاههاي مربوط به ضبط تصوير ( اعم از: تلفنهاي همراه) و صوت ( اعم از: دستگاههاي خبرنگاري و غيره)، به واحدهاي قضايي جلوگيري نموده و اين امر در موارد ضروري صرفا با هماهنگي رئيس حوزه قضايي امكان پذير خواهدبود.

(14) مقتضي است قضات و كارمندان محترم، حتي الامكان در ساعات اداري از مكالمه با تلفن همراه خودداري نموده و دستگاههاي مربوط را در حين دادرسي و تحقيقات قضايي خاموش نمايند.

(15) به مديران و قضات و كارمندان قوه قضائيه تأكيد مي شود از پذيرش اشخاصي كه خود را منتسب به نهاد هاي امنيتي و يا مقامات كشوري و قضايي مي كنند، امتناع و پس از احراز هويت آنان چنانچه سوء استفاده و يا جعل عنوان و كذب ادعاي آنها محرز شود، جهت بررسي و عند اللزوم تعقيب قانوني به واحدهاي حفاظت و اطلاعات قوه قضائيه و دادسرا معرفي شوند.

(16) اجراي دقيق دستورالعمل هاي حفاظتي تدوين شده از سوي مركز حفاظت و اطلاعات كل قوه قضاييه به شرح ذيل ضروري مي باشد:

الف: رفع نواقص و مختصات فيزيكي محاكم اعم از: امكان نفوذ غيرمجاز به بخشهاي مختلف ساختمانهاي واحدهاي قضايي در ساعات اداري و غيراداري از سوي افراد فاقد صلاحيت و همچنين امكان استنساخ از اسناد و مدارك و سرقت آنها يا معدوم نمودن يا امكان آتش سوزي عمدي و امثالهم.

ب: استقرار دفاتر، اسناد، مدارك، پرونده ها، رايانه ها و ملزومات مربوطه در محل مناسب، دور از دسترسي افراد فاقد صلاحيت.

ج: تحويل فوري

« ملزومات و مكشوفات مرتبط با پرونده» به انبار واحد قضايي و ساماندهي امر تحويل و تحول و ورود و خروج آنها از انبار و همچنين دقت در درج مشخصات پرونده مربوط بر روي هريك از لوازم انتقالي به انبار.

د: رعايت دقيق آيين نامه طرز نگهداري اسناد سري و محرمانه دولتي و نحوه تعيين طبقه بندي اسناد طبقه بندي شده (مصوب سال 1354) با عنايت به تعامل انواع مرتبطين با محاكم اعم از « سربازان، ضابطين، نيروهاي شركتي، محققين، وكلا، كاراموزان و ارباب دعوا» و دقت در صلاحيت هريك از ايشان در دسترسي به اسناد و پرونده ها با رعايت شأن مشاراليهم و طبقه بندي حفاظتي هر پرونده و سند.

تبصره: شوراي حفاظت و اطلاعات استان كه به رياست رئيس كل دادگستري استان و عضويت اعضاي شوراي قضائي استان تشكيل مي گردد، نظارت لازم را بر اجراي مفاد اين ماده به عمل خواهد آورد. دبير اين شورا، رئيس حفاظت و اطلاعات دادگستري كل استان مي باشد.

(17) با عنايت به ماده 188 قانون آئين دادرسي كيفري و بند 11 از ماده 8 قانون رسيدگي به تخلفات اداري، افشاي اسرار و تصميم هاي پرونده هاي قضايي در روند قبل و بعد از رسيدگي (و قبل از ابلاغ دادنامه)، از سوي قضات و كارمندان مرتبط، ممنوع مي باشد.

(18) ضروري است كليه كاركنان دستگاه قضايي از هرگونه مصاحبه با رسانه ها درخصوص پرونده هاي قضايي و يا اظهارنظري كه شائبه اعلام موضع از سوي دستگاه قضايي را ايجاد نمايد، پرهيز نمايند و در مواقع ضروري طبق آئين نامه مربوطه صرفا با هماهنگي معاونين رئيس قوه قضائيه و يا رؤساي كل دادگستري ها حسب مورد مبادرت ورزند.

(19) با توجه به

آثار سو ء و غيرقابل جبران تخلفات احتمالي كاركنان، هيأتهاي بدوي و تجديدنظر رسيدگي به تخلفات كارمندان (مستقر در دستگاه قضايي)، مجاز به اعمال تخفيف يا اغماض نسبت به متخلفين از مفاد اين دستورالعمل نمي باشند.

(20) به موجب بند 15 از ماده 8 قانون تخلفات اداري و مواد 2و3و4 نظامنامه تقصيرات انتظامي قضات، سهل انگاري رؤساي محاكم و دادستانها و مديران در عدم ارائه گزارش تخلفات كارمندان تحت امر، تخلف محسوب مي شود. لذا توجه رؤساي محترم واحدهاي قضايي و اداري را به اين امر و همچنين ضرورت توجيه كارمندان تحت امر و گوشزد نمودن تكليف قانوني به ايشان، مبني بر ضرورت ارائه گزارش تخلفات، جلب مي نمايد.

(21) ضروري است با ممانعت از حضور عريضه نويسان در اطراف واحدهاي قضايي و ساماندهي و كنترل آنها، نسبت به صدور مجوز فعاليت براي ايشان از سوي رؤساي واحدهاي قضايي (مديريت واحد ارشاد و معاضدت قضايي) اقدام گردد.

(22) مقتضي است روابط عمومي دادگستري هاي كل استانها و سازمانهاي وابسته با برقراري تعامل مستمر با رؤساي واحدهاي قضايي و رسانه ها (خاصه صدا و سيما) به نحوي اقدام نمايند كه « محوريت پاسخ گويي و تكريم ارباب رجوع و عدالت محوري در دستگاه قضايي» مورد تأكيد قرار گرفته و از طريق برگزاري همايشها و مصاحبه با صاحبنظران داخل و خارج از دستگاه قضايي، پيشرفتهاي صورت گرفته و خدمات انجام شده در سالهاي اخير در نظام قضايي كشور معرفي گردد. همچنين زمينه تشويق و تشهير كاركناني كه حسن خلق و تكريم و پاسخگويي مناسب به ارباب رجوع را سرلوحه رفتار خود قرار داده و به هر نحو در جهت پيشرفت قوه قضائيه تلاش مي كنند را،

فراهم نمايند.

(23) معاونت آموزش قوه قضائيه موظف است با هماهنگي مركز حفاظت و اطلاعات كل قوه قضائيه و اداره كل روابط عمومي قوه قضاييه، كميسيوني را تشكيل و اقدام به تهيه، تدوين و نشر اقلام تبليغاتي اعم از تابلو، بروشور، پلاكارد و ... در جهت توجيه كاركنان و مراجعين نسبت به سوء جريانات و پيشگيري از وقوع جرم نمايد.

مسئوليت اجراي اين دستورالعمل بر عهده مسئولين كليه واحدهاي قضائي و اداري اعم از ستاد و استانها و همچنين رؤساي سازمانهاي وابسته قوه قضائيه مي باشد.

« مركز حفاظت و اطلاعات قوه قضائيه» و « دفتر پيگيري طرحها و برنامه ها و هماهنگي امور استانها و سازمانهاي وابسته» موظفند از تاريخ لازم الاجراء شدن اين دستورالعمل، ماهانه گزارش كاملي از روند اجرايي آن در تمامي حوزه هاي قضاي و ستادي قوه قضائيه اعلام نمايند.

اين دست_ورالعم_ل مشتمل بر 23 م_اده و يك تبص_ره در ت_اري_خ 15/11/1384 به تصويب رئيس قوه قضاييه رسيد.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

طرح جامع رفع اطاله دادرسي

دستورالعمل شماره 2

ساماندهي نظام ارجاع و دفاتر شعب دادگاهها و دادسراها و واحد ابلاغ و استفاده از فرمهاي استاندارد

مقدمه

در اجراي بندهاي چهارم (تخصصي كردن رسيدگي به دعاوي در سطوح مورد نياز) و ششم (كاستن مراحل دادرسي به منظور دستيابي و قطعيت احكام در زمان مناسب) و نهم (استفاده از روش داوري و حكميت در حل و فصل دعاوي) سياستهاي قضايي ابلاغي از سوي مقام معظم رهبري و همچنين با توجه به بند اول از قسمت الف اهداف كلان برنامه پنج ساله دوم توسعه قضائي مبني بر « ايجاد و توسعه نهادهاي شبه قضائي (شوراهاي حل اختلاف، داوري هاي الزامي،

هيأت هاي اداري و صنفي رسيدگي به تخلفات، مؤسسات ميانجيگري و پيشگيري از اختلاف) » و بند سوم از قسمت ج آن برنامه مبني بر « تخصصي نمودن محاكم و استفاده از كارشناسان و مشاوران و متخصصان در هر بخش ، لازم است پس از تصويب و ابلاغ دستورالعمل شماره1 رفع اطاله دادرسي كه مشتمل بر ساماندهي امر « ارشاد و معاضدت قضائي و امور كارشناسان و وكالت اتفاقي و امور رابطين و استعلامات» بوده است، مرحله بعدي كه موضوع « ارجاع » پرونده ها و ساماندهي و تشخيص صلاحيت مرج_ع رسيدگي كننده مي باشد و علي الق_اع_ده هرگونه سوء تدبير يا اشتباه در ارجاع، تراكم كار دادگستري و نتيجتا اطاله دادرسي را به دنبال خواهد داشت، مدنظر قرار مي گيرد. از سوي ديگر، آنگاه كه در پي دقت در فحواي دعواي وارده، ضرورت رسيدگي به آن در محكمه احساس گرديده و لزوم آغاز مراحل دادرسي در شعبه احراز مي شود، بايد توجه داشت كه « نا آشنايي بعضي از مديران دفاتر، منشيان و متصديان خدمات اداري (ثبات و بايگان ) با شرح وظايف خود » و « عدم رعايت مقررات آيين دادرسي » نيز مي تواند به شدت در تطويل روند دادرسي مؤثر باشد كه در راستاي پيشگيري از مشكلات مذكور، ضروري است رؤساي واحدهاي قضايي و قضات محترم، اهتمام بيش از پيش به مقوله ارجاع مبذول داشته و ضمن توجه به صلاحيت محكمه و صلاحيتهاي نهادهاي شبه قضائي (شصت نهاد شبه قضايي)، صرفا در صورت احراز صلاحيت دادگستري، دادخواستها و شكايات را قبول و ارجاع نموده و در صورت قبول دعاوي وارده، نظارت لازم را بر « توجه اعضاء دفتري به

شرح وظايف خود »، « استفاده از فرمهاي استاندارد براي طرح شكايات و دعاوي» و «كنترل مستندات و مدارك قانوني » اعمال نمايند. اين دستورالعمل بنا بر تفكيك مشكلات و راهكارها در دو فصل جداگانه با عنوان « ساماندهي نظام ارجاع » و « ساماندهي دفاتر شعب دادگاهها و دادسراها و واحد ابلاغ و استفاده از فرمهاي استاندارد » ارائه مي گردد.

ضمن تأكيد مجدد بر مسئوليت قضات ذيربط در اجراي تمامي بخشهاي دستورالعمل، ضرورت توجه دقيق كاركنان اداري محاكم بر اجراي فصل دوم را نيز متذكر مي گردد:

فصل اول

ساماندهي نظام ارجاع

در راستاي اعمال سياست « قضازدايي » و كاهش ورودي پرونده ها به محاكم، يكي از مهمترين ابزارهاي موجود، توجه به ساير مراجع و تقويت نهادهاي شبه قضائي است. در همين زمينه، دقت نظر در ماده 10 آيي_ن دادرس_ي دادگاههاي عم_ومي و ان_قلاب در ام_ور م_دني (مصوب1379) و ضرورت تفسير موسّ_ع از اين ق_انون و همچني_ن ت_وج_ه ب_ه « صلاحيت هاي واحد اجراء ادارات ثبت »، « تشكيل دفتر نهادهاي شبه قضايي در دادگستريها و دادسراها »، «تشكيل مجتمع قضايي ويژه دعاوي بانكها در مراكز استان »، «تقويت نهاد داوري » و « توجه به ارجاع تخصصي پرونده ها »، راهكارهايي است كه ذيلا به تفصيل بيان گرديده و توجه دقيق در اجراي مفاد هر بخش ضروري مي باشد:

الف _ توجه به صلاحيت دادگستري در زمان ارجاع

1_ نظر به اينكه مطابق ماده 10 قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور مدني مصوب 1379 كه مقرر داشته « رسيدگي نخستين به دعاوي، حسب مورد در صلاحيت دادگاههاي عمومي و انقلاب است مگر در مواردي

كه قانون مرجع ديگري را تعيين كرده باشد » رسيدگي به اموري كه به حكم قانون به مرجع ديگري اعم از دادگاههاي نظامي، ويژه روحانيت، ديوان عدالت اداري و مراجع شبه قضايي (از قبيل: كميسيونهاي مالياتي، هيأتهاي حل اختلاف كار، شوراهاي حل اختلاف و يا نهادهاي داوري) واگذار شده از دايره شمول رسيدگي دادگاهها خارج است، لذا چنانچه موضوعي در صلاحيت مراجع مذكور و يا كميسيونهايي مانند كميسيون موضوع مواد 100 و 77 قانون شهرداري، ماده 72 قانون نظام صنفي مصوب 1382(1) و ماده 14 قانون تشكيلات و اختي_ارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه(2) باشد، قضات محترم قبل از هرگونه اقدام و رسيدگي به موضوع، به صلاحيت ذاتي دادگستري توجه و در صورت مواجه_ه با يكي از م_وارد ف_وق از ارج_اع به شعب دادگاهها امتناع و در ص_ورت ارجاع به شعب، با صدور قرار عدم صلاحيت، از رسيدگي امتناع نمايند. همچنين مقتضي است رؤساي واحدها و مجتمع هاي قضايي با نصب تابلويي در محل واحد ارشاد و معاضدت قضايي، ليست نهادهاي شبه قضايي و وظايف و صلاحيت هر يك از آنها را به همراه توضيحات لازم و مزاياي مادي و معن_وي پيگيري از طري_ق اين نهادها، در مع_رض ديد مراجعين قرار دهند.

جهت سهولت و سرعت در كار، فهرست عناوين نهادهاي شبه قضايي كه رسيدگي به عناوين اشعاري از وظايف آنها مي باشد، به پيوست ارسال مي گردد. (ضميمه شماره1)

ب _ تشكيل دفتر نهادهاي شبه قضائي زير نظر واحد ارشاد و معاضدت قضايي

از آن_جايي كه اش_خاص جه_ت ط_رح دع_وي و شكاي_ات خود در ساع_تهاي اداري به دادگستريها مراجعه مي كنند و عليرغم اينكه بسياري از اينگونه

دعاوي قابليت حل و فص_ل و رسي_دگي در شوراهاي حل اختلاف و ديگر نه_اده_اي شبه قض_ايي را دارند، ليكن بعلت فعاليت اين شوراها و كميسيونها در بعد از ساعات اداري يا خارج از محل دادگستري، استفاده از آنها غير ممكن و يا مشكل مي گردد. عليهذا لازم است رؤساي محترم حوزه هاي قضائي در جهت تسريع و تسهيل در رسيدگي به دعاوي و اختلافات و به منظور تكميل ظرفيت نهادهاي شبه قضايي، به ويژه نهاد شوراهاي حل اختلاف، دفتري زير نظر واحد ارشاد و معاضدت قضايي دادگستريها و دادسراها، به همين نام تشكيل و اعضاء دفتر را مكلف نمايند شكايات و دادخواستهايي كه به دلالت « معاونت ارجاع» مربوط به نهادهاي شبه قضايي باشد، اخذ و ثبت و نسبت به ارسال آن به نهادهاي شبه قضايي مربوط اقدام و همچنين راهنمائي لازمه را در جهت مراجعه به شوراهاي تخصصي ويژه (مانند شوراهاي حل اختلاف صنفي)، انجام دهند(1779;)

ج _ احاله پرونده هاي موضوع مواد 92و 93 قانون ثبت به واحد اجراء ثبت اسناد (اسناد لازم الاجراء)

مطابق ماده92 قانون ثبت اسناد « مدلول كليه اسناد رسمي راجع به ديون و ساير اموال منقول، بدون احتياج حكمي از محاكم عدليه، لازم الاجراء است ....» و همچنين مطابق ماده93 «كليه اسناد رسمي راجع به معاملات املاك ثبت شده مستقلا و بدون مراجعه به محاكم لازم الاجرا است.» و نيز برابر ماده132 قانون مذكور، پرداخت هزينه اجرايي پس از وصول طلب موضوع اجرائيه و آنهم توسط مديون تجويز گرديده است و رياست محترم سازمان ثبت اسناد و املاك كشور در ارتباط با توسعه واحدهاي اجراء ثبت، اقداماتي به عمل آورده است و

با توجه به اينكه ماده 4 قانون نحوه اجراي محكوميتهاي مالي در خصوص مجازات اشخاصي كه به قصد فرار از دين اموالشان را به نحوي به ديگران منتقل مي نمايند، شامل بدهكاران اجرائيه ثبتي هم مي شود، معاونتهاي ذيربط دردادگستريها و مجتمع هاي قضايي (ارجاع) قبل از ارجاع پرونده هاي مشمول مواد 92و 93 قانون ثبت اسناد (اسناد رسمي لازم الاجراء يا اسناد در حكم آن، مانند چك و قراردادهاي بانكي) به نحوي با اط_لاع رساني شف_اف، سعي در متق_اع_د كردن دادخ_واه به مراجعه به واحدهاي اجراء ثبت بنمايد تا در صورت تمايل، به واحدهاي موصوف مراجعه والا به تكليف قانوني خود عمل كنند. بديهي است قضات محترم دادگستري به آثار بسيار مثبت مراجعه به واحدهاي اجراء ثبت وقوف كامل دارند كه از جمله آن فوريت در صدور اجرائيه _ جلوگيري از معامله به قصد فرار از دين به لحاظ طولاني نبودن رسيدگي _ عدم پرداخت هزينه دادرسي و اجراء و طبعا كم كردن ورودي پرونده ها به محاكم و فرصت بيشتر براي رسيدگي به پرونده هاي مهم ديگر مي باشد. شايسته است رؤساي محترم واحدهاي ارشاد و معاضدت قضائي ترتيبي اتخاذ نمايند كه مزاياي اخيرالذكر بصورت تاب_لويي در مع_رض ديد مراجع_ين قرار داشت_ه و بدين نح_و مراجع_ين را ارش_اد نماي_ند. به پيوست فهرست مواردي كه در صلاحيت واحد اجراء ثبت مي باشد جهت ملاحظه ارسال مي گردد. (ضميمه دو)

همچنين رؤساي محترم واحدهاي قضايي لازم است شعبه يا شعبي را جهت رسيدگي فوق العاده به اعتراضات ثبتي و واحدهاي اجرايي آن مشخص نمايند.

د _ شرط داوري مندرج در قرارداد

با توجه به بند6 ماده 130 قانون برنامه چهارم توسعه (1780;) (در قسمت

امور قضايي)، مبني بر « فراهم نمودن زمينه تشكيل نهادهاي داوري غير دولتي » و نظر به محسنات عديده داوري در حل و فصل اختلافات، كه از مهمترين آنها: « سرعت در رسيدگي »، «حل و فصل نهايي خصومت »، «پيشگيري از اختلافات بعدي »، «كم كردن ورودي پرونده ها » و « ارزان بودن رسيدگي براي اصحاب دعوي » است و نظر به اينكه شرط داوري در قراردادها مطابق باب هفتم قانون آئين دادرسي مدني و ماده 10 قانون مدني(1781;)، براي طرفين لازم الاجراء است، بر اين اساس چنانچه يكي از طرفين برخلاف شرط موصوف، راسا به دادگستري مراجعه نمايد، ادعاي وي قانونا قابل استعمال نيست. عليهذا به واحدهاي ارجاع و قضات محترم محاكم تاكيد مي شود در آن دسته از دعاوي كه موضوع آنها عقود و قرارداد است و « شرط داوري » (براي موارد حدوث اختلاف) در آن گنجانده شده باشد، نسبت به اين موضوع توجه و اتخاذ تصميم نمايند.

رؤساي دادگستريها موظفند تعدادي از كارشناسان در امور مختلف را به عنوان داوران پيشنهادي دادگستري در هر حوزه قضايي گزينش و به تناسب كميت و كيفيت كار، شعبي از شوراهاي حل اختلاف را جهت داوري در دعاوي كه طرفين داور مشخصي ندارند يا داور به نحوي از انحاء از انجام داوري امتناع مي نمايد اختصاص دهند، همچنين شعب ويژه اي از دادگاهها را جهت رسيدگي به اعتراض آراء داوري و اجراي احكام آنها تعيين كنند.

ه_ _ تشكيل مجتمع ثبتي _ قضايي ويژه دعاوي بانكها در تهران و مراكز استانهاي پرجمعيت

نظر به اينكه مطابق ماده 15 قانون عمليات بانكي بدون ربا و ماده2 اصلاحي

قانون چك، اسناد و قراردادهاي بانكي و چكهاي صادره بر عهده بانكهاي ايران، همگي در حكم اسناد لازم الاجراء بوده و بدون صدور حكم، قابل اجراء در واحدهاي اجراء ثبت اسناد مي باشد و با توجه به اينكه بسياري از پرونده هاي حقوقي محاكم دادگستري در خصوص مطالبات بانكها مي باشد (كه همگي داراي قراردادهاي رسمي يا عادي در حكم اسناد رسمي لازم الاجرا هستند) و يا مطالبات اشخاص راجع به چك است كه قابل اجراء در واحدهاي اجراء ثبت است، عليهذا براي سرعت در احقاق حق اينگونه مطالبات و كم كردن ورودي پرونده ها به محاكم، رؤساي كل دادگستريها مكلفند با تشكيل شوراي قضايي استان به همراهي مدير كل ثبت هر استان و با دعوت از مديران بانكهاي مربوطه و فرماندهان نيروي انتظامي استان، زمينه تشكيل « مجتمع ويژه بانك » را با همراهي واح_دهاي اج_راء ثبت و استق_رار شعبه يا شعبي از دادگاهها _ كه صرفا در جهت رسيدگي به اعتراض به نحوه صدور اجرائيه هاي ثبتي اقدام مي نمايند _ را فراهم كنند. مضافا آنكه، چنانچه در هر يك از مراكز استانها، امكان تأسيس مجتمع قضائي ويژه بانك ميسر نباشد، رؤساي كل محترم با تخصيص شعب كافي در يكي از مجتمع هاي قضايي موجود، اجراي اين بخش از دستورالعمل را محقق خواهند نمود.

و: ارجاع تخصصي پرونده ها

به منظور جلوگيري از اطاله دادرسي و در جهت تخصصي شدن رسيدگي هاي قضايي و رعايت دقيق ماده4 قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب (مصوب1381) و ماده4 آيين نامه اصلاحي قانون مزبور، لازم است در دادسراها و دادگاههاي عمومي و انقلاب و دادگاههاي كيفري استان و تجديد نظر استان مطابق

اين دستورالعمل (در مواردي كه شعب مربوطه در واحد قضايي، بالغ بر 3 شعبه يا بيشتر باشد) نسبت به ارجاع پرونده ها به شعب تخصصي اقدام شود. بنابراين رؤساي كل دادگستري موظفند ظرف يك ماه قضات مسئول شعب (دادسرا و دادگاه) مربوط را، با در نظر گرفتن تخصصهاي مشروحه ذيل جهت صدور ابلاغ تخصصي به كميسيون نقل و انتقالات قضات اعلام كنند:

بخش اول: امور كيفري از قبيل

1_ قتل و ايراد صدمات بدني (عمد و شبه عمد و خطاي محض)

2_ سرقت، كلاهبرداري، خيانت در امانت و جرايم در حكم آنان و صدور چك بلامحل

3_ تخريب و احراق و نهب و غارت و اتلاف اموال

4_ جعل و استفاده از سند مجعول

5_ رشاء، ارتشاء، اختلاس، تصرف غير قانوني اموال دولتي و عمومي و جرايم در حكم آنان

6_ منافي عفت (داير كردن اماكن فساد و ....)

7_ جرايم مربوط به امور پزشكي، دارويي و مواد خوردني و آشاميدني

8 _ جرايم زيست محيطي و منابع طبيعي

9_ جرايم در صلاحيت دادگاه انقلاب

بخش دوم _ امور حقوقي از قبيل

1_ دعاوي بازرگاني و امور تجاري داخلي و بين المللي و داوريها

2_ دع_اوي مرب_وط به اموال غير منقول و روابط موجر و مستأجر دع_اوي م_رب_وط به تقاضاي ابطال آراء كميسيونها مانند كميسيون ماد 12 قانون زمين شهري

3_ اعتراض به تصميمات مراجع غير دادگستري، امور ثبتي و مالكيت معنوي

4_ مطالبه وجه، ضمان قهري و قراردادها و اموال منقول

5 _ امور خانوادگي و امور حسبي

فصل دوم

ساماندهي دفاتر شعب دادگاهها و دادسراها و واحد ابلاغ و استفاده از فرمهاي استاندارد

در راستاي سياست «

رفع اطاله دادرسي » و اعمال توأمان سرعت و دقت در دادرسيها، ضروري است شاغلين محترم اداري محاكم ضمن توجه دقيق به شرح وظايف سازماني خود، نكات ذيل الذكر را نيز دقيقا مد نظر قرار داده و با بهره برداري از فرمهاي استاندارد شده براي كليه مراحل دادرسي، امكان تحقق سياستهاي جاري دستگاه قضايي را فراهم نمايند:

الف: ضرورت توجه دقيق شاغلين اداري محاكم به انجام وظايف خود

نظر به تصريح ماده 14 قانون اصول تشكيلات عدليه كه « مديران دفاتر »، « اجزاي تحرير و ضبط و ثبت» (منشي، بايگان و متصدي امور دفتري) و « مأمورين احضار و اعلام و اجراء » را در معيت محاكم مي داند، ضروري است متصديان اينگونه مشاغل كه نحوه انجام وظيفه ايشان تأثير بسيار قابل توجه در تسهيل يا تأخير در روند رسيدگي و دادرسي خواهدداشت، توجه دقيق نسبت به شرح وظايف قانوني خود اعمال داشته و با اجراي دقيق وظيفه هاي احصاء شده، زمينه تسريع در روند دادرسي را فراهم نمايند. ذيلا دستورالعملهاي مربوط به اين مشاغل بيان مي گردد. لذا ضروريست متصديان آنها ضمن توجه به شرح وظايف مصوب، نكات زير را نيز مورد اهتمام جدي قرار دهند و مقامات قضايي نيز مكلف به نظارت مي باشند:

(الف _1) _ مدير دفتر مكلف است علاوه بر وظايف مصرح قانوني نسبت به انجام موارد ذيل كه در جهت كوتاه كردن فرايند رسيدگي است اقدام كند:

_ هزينه دادرسي و الصاق تمبر را محاسبه و طبق قانون (مواد48 الي 66 ق.آ.د.م) اقدام نمايند.

_ اوراق قضايي مانند احضاريه و اجراييه را صادر و براي ابلاغ ارسال كند و پس از ابلاغ، نحوه ابلاغ

را بررسي و در خصوص نتيجه ابلاغ، دقت نمايد.

_ كليه مكاتبات وارده و صادر شده را پيگيري و از حصول نتيجه و احيانا علت عدم حصول نتيجه اطمينان حاصل نمايد.

_ در پايان هر هفته، دفتر اوقات را كنترل نمايد، بطوري كه مشخص شود براي هر پرونده اقدام لازم انجام شده يا خير؟ مواردي از جمله « صدور راي » و يا « تجديد وقت » لحاظ گرديده باشد و آخر هر هفته به نظر رياست دادگاه برسد.

_ ضمن ضميمه نمودن قبض سپرده (فيشهاي بانكي) بابت دستمزد كارشناس يا تأمين خواسته و غيره، شماره فيش بر روي دادخواست قيد شود كه اگر فيش صادر شده و ليكن در پرونده ديده نشد، آنرا بيابند.

_ مراقبت نمايند به هنگام ارسال هر پرونده به مرجع ديگر، پس از شمارش اوراق، آنها را منگنه نموده، ضمن ممهور نمودن به مهر دفتر در ظهر اوراق و همچنين در آخرين برگ، با قيد تعداد كل اوراق به مرجعي كه بايد فرستاده شود، ارسال شود.

_ هنگام لاك و مهر نمودن پرونده ها دقت شود نوشته ها يا شماره نامه ها مخدوش، محو و يا پنهان نگردد.

(الف _2) _ منشي مكلف است علاوه بر وظايف قانوني خود موارد ذيل را انجام دهد:

نهايت دقت را در تعيين اوقات دادرسي به عمل آورده و آنها را در دفتر اوقات ثبت و نتيجه رسيدگي را نيز منعكس نمايد.

_ پس از امضاء راي توسط رئيس دادگاه، به فوريت مراتب را در دفتر احكام ثبت و در كوتاهترين زمان ممكن جهت تايپ و سپس ابلاغ به واحد مربوط ارسال نمايد.

_ پرونده هاي زنداني دار

را با نصب اتيكت مشخص نموده و اقدامات مربوط به آنها را به صورت ويژه و با اولويت نسبت به ساير پرونده ها به انجام رساند.

_ حسب مورد، نامه ها و مكاتبات مربوط به بازپرسي يا دادياري و دادگاه را دريافت و براي ثبت در دفاتر ثبت عرايض كيفري، نيابت قضايي و تعيين اوقات اقدام نمايد.

_ در آماده نمودن پرونده هاي تعيين وقت شده، نظارت داشته و پرونده هاي مربوط به هر روز را يك روز قبل به شعبه رسيدگي كننده (مقام قضايي) تحويل نمايد.

(الف _3)_ متصدي امور دفتري و بايگاني مكلف است علاوه بر وظايف معينه، نسبت به موارد ذيل اقدام نمايد:

پرونده ها را به محض انجام دستورات قضايي، بلافاصله در كارتن مخصوص خود ضبط و اكيدا از آشفتگي و ماندن آنها بر روي ميز و احيانا بر روي كف اطاق خودداري نمايند.

_ رعايت نظم در اوراق پرونده ها (اعم از كيفري يا حقوقي) و تنظيم و ترتيب آنها را معمول دارد (اوراق جابجا نشود و برگ شماري گردد و هر يك از اوراق در جاي خود قرار داشته باشد)

(الف _4) _ مأمور ابلاغ مكلف است ضمن انجام وظايف مصرح قان_وني، نك_ات ذيل را نيز به طور جدي مدنظر قرار داده و اجرا نمايند:

_ در اسرع وقت نسبت به ابلاغ اوراق قضايي و اعاده نسخ ثاني به اداره يا واحد ابلاغ مربوط اقدام نمايند.

_ چنانچه دستور قضايي صادره مبني بر « ابلاغ واقعي » باشد، لازمست حتما نسبت به ابلاغ اوراق مربوط صرفا به شخص مخاطب اقدام گردد.

_ مقتضي است در اجراي دقيق مفاد ماده 68 و دو

تبصره ذيل آن و همچنين ماده69 قانون آيين دادرسي مدني (مصوب 1379) نهايت اهتمام را به عمل آورند.

_ مقتضي است نسبت به اجراي دقيق مفاد بندهاي سه گانه ماده 82 قانون آيين دادرسي مدني (مصوب 1379) كه در خصوص ضرورت ذكر « نام و مشخصات خود به ط_ور روشن و خوان_ا، نام كسي كه دادخ_واست ب_ه او ابلاغ ش_ده ب_ا تعيين اينكه چه سم_تي نسب_ت به مخاطب اخطاريه دارد و محل و تاريخ ابلاغ با تعيين روز، ماه و سال با تمام حروف » مي باشد، اقدام نمايند.

كه دادخواست به او ابلاغ شده با تعيين اينكه چه سمتي نسبت به مخاطب اخطاريه دارد و محل و تاريخ ابلاغ با تعيين روز، ماه و سال با تمام حروف مي باشد، اقدام نمايند.

ب _ استفاده از فرمهاي جديد و اصلاح فرمهاي سابق (استاندارد شده) در جريان دادرسي

اصلاح فرمهاي موجود و همچنين تهيه فرمهاي جديد كه در واقع در راستاي اجرايي تر شدن مقررات قانون آيين دادرسي، انجام يافته است، تأثير به سزايي در سهولت طرح دعوي قانوني توسط خواهان و پيگيري موضوع و كنترل مرحله به مرحله دعاوي خواهد داشت، به نحوي كه با اعمال اين موارد نواقص موجود در پرونده به مرحله بعد منتقل شده و در همان مرحله اصلاح مي گردد و از اين طريق كاهش جدي در فرايند دادرسي حاصل خواهد شد. لذا لازمست رؤساي واحدهاي قضايي منبعد با بهره برداري از فرمهاي اصلاح شده و فرمهاي جديد، نسبت به اجراي دقيق اين دستورالعمل در حوزه قضايي مربوط به خود نظارت داشته باشند:

(ب _ 1) _ فرم دادخواست به دادگاه نخستين

اين فرم پيش از

اين نيز وجود داشته، لكن با برگزاري جلسات متعدد و بهره برداري از ديدگاههاي صاحبن_ظران، خاص_ه مديران كل دفات_ر دادگاهها و مقامات قض_ايي نسبت به اصلاحات كلّي در فرم، اقدام شده است كه مهمترين آنها بدين شرح مي باشد (نمونه فرم، پيوست است):

_ جابجايي « محل آرم و نقش تمبر » و عبارات و تغيير در اندازه كادرها به منظور سهولت استفاده مراجعين.

_ تذكرات لازم به خواهان در ظهر فرم، جهت پيش بيني گواه و ارائه اطلاعات از ساير دعاوي به دادگاه و ...

_ پيش بيني « محل دستور دادگاه » و « جدول ثبت اوقات رسيدگي » با كادر مشخص و تعيين زمان دقيق اوقات.

_ پيش بيني يك « برگ مخصوص » جهت « ادامه شرح دادخواست » به جاي ظهر فرمهاي قبلي.

(ب _2) _ فرم رسيد دادخواست:

با عنايت به اينكه روال جاري در دفاتر دادگاهها به اين نحو است كه مديران دفاتر شعب در قبال وصول دادخواست، صرفا به ارائه شماره ثبت و تاريخ به تقديم كننده، بسنده مي نمايند و اين امر بر خلاف ماده 49 قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور مدني كه تصريح نموده است: « مدير دفتر دادگاه پس از وصول دادخواست بايد فوري آنرا ثبت كرده، رسيدي مشتمل بر نام خواهان، خوانده، تاريخ تسليم (روز و ماه و سال) با ذكر شماره ثبت به تقديم كننده دادخواست بدهد و در برگ دادخواست تاريخ تسليم را قيد نمايد ...» مي باشد لذا به منظور رفع اين روال ناصحيح و ايجاد وحدت رويه، فرم رسيد دادخواست (كه پيوست مي باشد) جهت بهره برداري كليه دفاتر شعب قضايي

معرفي مي گردد. بديهي است منبعد اين فرم جايگزين كليه رسيدهاي متفرقه كنوني خواهدبود.

(ب _3) _ فرم هاي كنترل صحت شرايط دادخواست به دادگاه «نخستين » و «تجديد نظر » (چك ليست)

با عنايت به مفاد مواد 49 تا 60 قانون آيين دادرسي مدني دادگاههاي عمومي و انقلاب، به ويژه ماده54، اين قانون، اعمال صحيح و دقيق اين مواد توسط مدير دفتر دادگاه و نظارت بر آن توسط رئيس شعبه، يكي از مؤثرترين طرق رفع اطاله دادرسي است. در بعضي از مواقع، بدون رفع نقايص موجود در دادخواست، دادگاه دستور تعيين وقت رسيدگي را مي دهد، كه پس از حلول جلسه دادرسي، قاضي دادگاه متوجه نقايص دادخواست مي شود و پس از مدت بعضا طولاني، مجددا بايد پرونده به دفتر دادگاه عودت داده شود تا كاري كه فرضا چند ماه پيش بايد انجام مي شد، انجام مي گردد. در همين راستا، فرم هاي كنترل صحت شرايط دادخواست به دادگاه نخستين و تجديد نظر (چك ليست) ارائه گرديده است كه مديران دفاتر به سهولت و در كوتاهترين زمان ممكن، نواقص موجود در دادخواست را كنترل نموده و جهت رفع نقص به خواهان اطلاع دهند. تاثير اعمال اين فرم ها (پيوست) در كوتاه كردن فرايند دادرسي و جلب رضايت مراجعين قابل توجه است. فرم چك ليست تجديدنظر به نحوي تنظيم گرديده است كه امكان كشف نواقص پرونده اعم از مستندات و سوابق قبل از ارسال پرونده به دادگاه تجديد نظر نيز ميسر خواهد شد.

(ب _4) _ فرم خلاصه وضعيت پرونده حقوقي

بسياري از دعاوي حقوقي، در جلسه اول منجر به تصميم نهايي نگرديده و به لحاظ ضرورت رسيدگي جامع تر، منتهي به جلسات دوم و

سوم و ... مي گردد و مقام قضايي رسيدگي كننده، بالاجبار در شروع هر بار رسيدگي، ملزم به مطالعه كامل پرونده و محتويات آن، جهت اشراف بر موضوع خواهد بود. فرم خلاصه وضعيت پرونده حقوقي، كه پيوست مي باشد فرمي است كه با الصاق آن بر روي پرونده، اجمالي از روند رسيدگي، نظريات كارشناسان، مراجع، مستندات و تصميمات جلسات قبلي را شامل خواهدبود.

بهره گيري از چنين فرمي، تأثير به سزايي در افزايش سرعت رسيدگي و بهبود عملكرد قضات خواهد داشت.

(ب _ 5) _ فرم دادخواست تجديد نظر

اين فرم نيز از فرمهاي اصلاح شده است كه با اصلاح برخي عبارات و كلمات، نسبت به پيش بيني جدول لازم جهت تسليم دادخواست به شعب يا دفاتر زندان اقدام گرديده و همچنين عين مفاد قوانين مرتبط با امر تجديد نظرخواهي (از قانون آيين دادرسي كيفري و از قانون آيين دادرسي مدني) كه جهت خواهان قطعا كارگشا خواهد بود، در ظهر همين فرم پيش بيني شده است. اين فرم نيز پيوست مي باشد.

(ب _6) _ فرم دادخواست فرجام خواهي

فرم مذكور نيز كه پيوست مي باشد، جهت فرجام خواهي از شعب ديوانعالي كشور، تهيه گرديده و ضمن اصلاحات لازم در ابعاد و كادرها و رفع نقايص، مستندات قانوني لازم و مرتبط با فرجام خواهي (بالغ بر 12 ماده قانوني) جهت راهنمايي فرجام خواه در ظهر فرم پيش بيني و همچنين محلي براي درج مشخصات ابلاغ فرم نيز در نظر گرفته شده است.

(ب _ 7) _ فرم شكواييه

ماده 69 قانون آيين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري، تصريحا نكاتي را كه مي بايستي در شكواييه افراد به دادسراها

رعايت شود، احصاء نموده است. لذا با عنايت به اين ماده، فرمي با عنوان فرم شكواييه تهيه گرديده است كه كليه مستندات و اطلاعات لازم جهت ارائه يك شكايت قانوني به مرجع قضايي در آن پيش بيني گرديده است. فرم مذكور پيوست مي باشد.

ب _ 8 _ فرم خلاصه وضعيت پرونده دادسرا

پس از وصول شكايت فرد و مستندات ضميمه آن، مقام قضايي مستقر در دادسرا، نسبت به بررسي و تحقيق و جمع آوري دلايل و گزارش ضابطين و پزشكي قانوني و ساير مراجع اقدام نموده و حسب وضعيت، قرار مقتضي يا كيفرخواست را ص_ادر مي نمايد. نظر به ويژگي خاص پرونده هاي دادسرا، عمدتا پرونده، آمده و شد مكرر داشته و لذا لازمست خلاصه اي از اين اقدامات متعدد به صورت يكجا، جهت اشراف مقام قضايي رسيدگي كننده و نظارت مقام قضايي بر محتواي كلّي موضوع، ارائه شود فرم مذكور كه پيوست مي باشد، چنين نقشي را ايفا خواهد كرد.

ب _ 9_ فرم خلاصه پرونده كيفري دادگاه

اين فرم نيز چنانكه در موارد پيشين ذكر شد، به منظور سهولت و سرعت اطلاع قضات بر ماوقع پرونده ها و تصميمات قبلي و وضعيت شاكي و مشتكي عنه تدوين گرديده است و نسخه اي از آن پيوست مي باشد.

مسئوليت اجراي اين دستورالعمل به عهده رؤساي كل دادگستريها و سازمان ثبت اسناد و املاك و معاونتهاي ارجاع و ديگر مقامات قضايي ذيربط مي باشد.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمودهاشمي شاهرودي

(ضميمه يك)

فهرست نهادهاي شبه قضائي

صلاحيت رسيدگي نهادهاي خاص

1_ اتحاديه هاي صنفي و كميسيونهاي مربوط به قانون نظام صنفي مصوب 1382.

2_ سازمان تعزيرات حكومتي.

3_ شعبه حقوقي تحقيق اداره اوقاف موضوع ماده 14

قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه.

4_ شوراي حل اختلاف موضوع ماده 189 قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي.

5 _ كميسيون رسيدگي به شكايات جانبازان موضوع ماده 16 قانون تسهيلات جانبازان مصوب1374.

6 _ كميسيون كفالت نظام وظيفه موضوع ماده 28 قانون نظام وظيفه.

7_ مراجع حل اختلاف مالياتي موضوع قانون مالياتهاي مستقيم.

8 _ مرجع رسيدگي به شكايت كارفرمايان درخصوص مطالبات حق بيمه موضوع قانون سازمان تأمين اجتماعي.

9_ هيأت تشخيص و حل اختلاف قانون كار.

10_ هيأت حل اختلاف امور گمركي موضوع ماده 50 قانون گمرك.

11_ هيأت حل اختلاف ثبت احوال موضوع ماده 3 قانون ثبت احوال.

12_ هيأت نظارت بر مطبوعات موضوع قانون مطبوعات.

داوري در قوانين موضوعه

1_ داوري قانون آئين دادرسي مدني.

2_ داوري موضوع قانون بيمه و آئين نامه هاي آن.

3_ داوري اتحاديه و اتاق تعاونيها.

4_ داوري قانون صنايع و معادن.

5 _ داوري قانون بورس اوراق بهادار.

6 _ داوري واگذاري سهام شركتهاي دولتي (موضوع ماده20 قانون برنامه سوم توسعه)

امور اراضي و آب

1_ شوراي اصلاحات ارضي.

2_ كميسيون تغيير كاربري اراضي كشاورزي و باغها.

3_ كميسيون قانون توزيع عادلانه آب.

4_ كميسيون قانون ابطال اسناد و فروش رقبات، آب و اراضي موقوفه.

5 _ كميسيون ماده 34 قانون جنگلها و مراتع با اصلاحات بعدي.

6 _ كميسيون ماده 56 قانون جنگلها و مراتع با اصلاحات بعدي.

7_ كميسيون ماده 12 قانون زمين شهري.

8 _ مرجع تشخيص اراضي موات خارج از محدوده شهرها.

9_ هيأت نحوه خريد و تملك اراضي مورد نياز دولت و شهرداريها.

ثبت اسناد و املاك

1_

اداره ثبت (صلاحيت واحد اجراي ثبت در صدور اجرائيه ثبتي و رئيس ثبت در مقام رسيدگي به اعتراض افراد نسبت به عمليات مأمورين اجراء ثبت)

2_ هيأت نظارت و شوراي عالي ثبت.

3_ هيأت حل اختلاف ثبتي موضوع مواد 147 و 148 قانون ثبت.

4_ هيأت حل اختلاف ثبتي موضوع ماده 133 قانون برنامه چهارم توسعه.

5 _ افراز و فروش املاك مشاع.

كميسيونهاي شهرداري

_ كميسيون ماده 5 قانون تأسيس شورايعالي شهرسازي و معماري ايران مصوب1351.

_ كميسيون ماده 55 و 77 قانون شهرداريها.

_ كميسيونهاي ماده 100 و 101 قانون شهرداريها.

اقدامات سازمانها و نهادها در برخي مسائل حقوقي

1_ اقدامات اوليه وزارت بهداشت قبل از مراجعه به دادگاه (موضوع ماده 13 قانون بهداشت)

2_ حل اختلاف بين دستگاههاي اجرايي راجع به املاك و مستغلات (كميسيون مستقر در سازمان مديريت و برنامه ريزي)

3_ رفع تجاوز به اراضي مستحدث و ساحلي.

4_ سازمان حفاظت محيط زيست در مقام جلوگيري از آلودگي هوا.

5 _ شهرداري در مقام رفع سد معبر.

6 _ وزارت راه در مقام رفع مستحدثات غيرمجاز.

7_ وزارت كار در جريمه كارفرمايان (به كارگيري اتباع بيگانه)

8 _ وزارت نيرو در رفع مزاحمت و ممانعت از مستحدثات غير مجاز آب و برق.

9_ هيأت حل اختلاف و رسيدگي به انحراف شوراهاي اسلامي از وظايف قانوني.

(ضميمه دو)

موارد صلاحيت واحد اجراء ثبت

1_ صدور اجرائيه راجع به مطالبه مهريه هاي موضوع سند ازدواج.

2_ صدور اجرائيه جهت چكهاي بلامحل مربوط به بانكهايي كه در حوزه مناطق ثبتي مربوطه واقع شده اند.

3_ رسيدگي و اظهارنظر نسبت به كليه اعتراضات واصله از ادارات تابعه اجراء، نسبت به عمليات

اجرائي با رعايت مواد 229 و 230 و 260 و ساير مواد آئيننامه اجرائي مفاد اسناد رسمي:

4_ بررسي و صدور اجرائيه جهت وصول مطالبات سازمان آب موضوع مادتين 257 و 258 آئيننامه اجرائي مفاد اسناد رسمي و وصول هزينه خدمات مشترك آپارتمان موضوع ماده 10 مكرر قانون تملك آپارتمانها با رعايت ماده 242 آئيننامه اجراي مفاد اسناد رسمي.

5 _ بررسي و صدور اجرائيه قبوض اقساطي كه مدت آنها منقضي شده و ادامه عمليات اجرائي تا ختم پرونده.

6 _ بررسي و صدور اجرائيه اسناد ثبت نشده كه قانون گذار آنان را در رديف اسناد رسمي لازم الاجرا تلقي نموده و سازمان ثبت مكلف به اجراي آن مي باشد مانند وصول عوارض شهرداري موضوع تبصره ماده 13 قانون نوسازي و عمراني شهري و ماده 77 قانون شهرداري ها براساس مادتين 243 و 244 مفاد آئين نامه اجراي اسناد رسمي.

7_ صدور اجرائيه جهت وصول مطالبات ارتش جمهوري اسلامي ايران در مورد محكوميت هاي نقدي موضوع ماده 259 آئيننامه اجراي اسناد رسمي و با رعايت ماده 425 قانون دادرسي و كيفري ارتش.

8 _ صدور اجرائيه در مورد اسناد عادي شركتهاي تعاوني روستائي و اتحاديه هاي تعاوني روستائي و شركتهاي تعاوني كشاورزي صيادي و عشايري موضوع ماده 256 آئيننامه اجراي مفاد اسناد رسمي و ماده واحده مصوب 2/2/1365 مجلس شوراي اسلامي.

9_ صدور اجرائيه آراء صادره از طرف هيأت داوران ماده 18 قانون تأسيس بورس اوراق بهادار مصوب سال 1345.

10_ بررسي و صدور دستور تخليه اماكن مورد اجاره كه به علت انقضاء مدت و يا بدليل عدم پرداخت مال الاجاره صادر شده و يا تخليه مورد معامله پرونده هاي اجرائي.

11_ بررسي و

رسيدگي و صدور اجرائيه قبوض وثيقه انبارهاي عمومي موضوع ماده 241 آئين نامه.

12_ اجراي مفاد اسناد رسمي مستند به ماده 10 تصويبنامه انبارهاي عمومي مصوب 2/10/1340 و ماده 14 آئين نامه انبارهاي عمومي.

13_ بررسي و صدور اجرائيه نسبت به قراردادهاي تنظيمي بين بانكها و مشتريان در اجراي ماده 15 قانون عمليات بانكي بدون ربا و تعقيب عمليات اجرائي تا ختم پرونده.

14_ بررسي و اقدام در مورد كليه عمليات اجرائي مربوط به اجرائيه هاي صادره اسناد رهني، شرطي ضمانتي وذمه.

15_ صدور دستور كسر حقوق بدهكاران پرونده ها به حسابداري ادارات يا كارخانجات يا سازمانهائي كه بدهكار در آنجا مشغول به خدمت است.

16_ انجام مزايده و حراج اموال منقول و غيرمنقول مورد وثيقه كه طبق قانون بايستي از طريق حراج يا مزايده بفروش برسد.

(ضميمه سه)

ليست اسامي اتحاديههاي صنفي

(جدول)

(ضميمه چهار)

برگ دادخواست به دادگاه نخستين

(فرمها)

بخشنامه به رؤساي كل محترم دادگستري استان هاي سراسر كشور – 4 9 1384

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

تصوير بخشنامه شماره 18663/85/1_1/11/1385 رياست محترم قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

مستشار ديوانعالي كشور _ مديركل دبيرخانه قوه قضائيه _ خسرو حكيمي

بخشنامه به رؤساي كل محترم دادگستري استان هاي سراسر كشور

پيرو بخشنامه شماره 11777/84/1 مورخ 14/9/1384 و به منظور سهولت و تسريع در جريان امور و جلوگيري از هر گونه وقفه در انجام مأموريت هاي قانوني محوله، به رؤساي كل دادگستري استان هاي سراسر كشور تفويض اختيار مي شود تا در خصوص:

1_ تعيين عضو قضائي، موضوع مواد 26 و 28 قانون تأسيس سازمان نظام مهندسي كشاورزي و منابع طبيعي جمهوري اسلامي ايران مصوب 3/4/1380 مجلس شوراي اسلامي.

2_ تعيين عضو قضائي، موضوع ماده44 قانون تأمين اجتماعي (اصلاحي 27/7/1376 مصوب مجلس شوراي اسلامي) اقدام نمايند.

مدت ابلاغ احكام صادره براي اعضاي منتخب يك سال

مي باشد و مقتضي است رؤساي كل محترم رونوشت احكام صادره را جهت اطلاع و ضبط در سابقه، به دبيرخانه كميسيون نقل و انتقالات قضات ارسال نمايند.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

بخشنامه به رؤساي دادگستري استانهاي سراسر كشور 21 12 1384

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

با احترام تص_وير بخشنامه شماره 17083/84/1 _ 21/12/1384 رياست محترم قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

مستشار ديوانعالي كشور و مديركل دبيرخانه قوه قضائيه _ خسرو حكيمي

بخشنامه به رؤساي دادگستري استانهاي سراسر كشور

موضوع: تفويض اختيار

با توجه به اجراي قانون نظام صنفي مصوب 24/12/1382 مجلس شوراي اسلامي در سراسر كشور و به منظور سهولت در كار و جلوگيري از بروز وقفه در انجام مأموريت هاي محوله مطابق با قانون، به رؤساي كل دادگستري استانهاي سراسر كشور تفويض اختيار مي شود تا نسبت به صدور ابلاغ مأموريت براي قضات استان مربوطه در هيأت هاي بدوي و تجديدنظر موضوع ماده 72 قانون نظام صنفي اقدام نمايند.

بديهي است مدت ابلاغ صادره براي اعضاء منتخب يكسال بوده و لازم است رونوشت احكام مزبور جهت اطلاع و ضبط در سابقه به دبيرخانه كميسيون نقل و انتقالات قضات ارسال گردد.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

بخشنامه به واحدهاي قضايي سراسر كشور – مصوب 1385

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

تصوير بخشنامه شماره17988/85/1_ 16/10/1385 رياست محترم قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

مستشار ديوانعالي كشور و مديركل دبيرخانه قوه قضائيه _ خسرو حكيمي

بخشنامه به واحدهاي قضايي سراسر كشور

پيرو بخشنامه شماره م/6763/1_ 22/4/1374 در مورد اسكناس هاي مجعول:

به منظور تمركز آمار و اطلاعات و بررسي هاي فني و تخصصي و نيز تكميل آرشيو جعل اسناد بانكي اقتضاء دارد در مواردي كه مراجع قضايي به موضوع اسكناس ها و چك هاي مسافرتي مجعول رسيدگي مي نمايند، پس از طي مراحل قضايي به جاي صدور دستور امحاي آنها اسناد مجعول را به همراه نتيجه رسيدگي، مستقيم به بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران ارسال و تحويل نمايند.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

بخشنامه به رؤساي تمامي واحدهاي قضايي سراسر كشور – 17 10 1385

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

تصوير بخشنامه شماره 18105/85/1 _ 17/10/1385 رياست محترم قوه قضائيه جهت درج در روزنامه رسمي ارسال مي گردد.

مديركل دبيرخانه قوه قضائيه _ خسرو حكيمي

بخشنامه به رؤساي تمامي واحدهاي قضايي سراسر كشور

نظر به اين كه مطابق ماده 38 قانون تأسيس سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي و اساسنامه آن كليه دستگاههاي اجرايي و مراجع ذيصلاح مكلفند پس از ضبط مواد مخدر و نيز اسلحه و مهمات و انواع مواد منفجره آنها را بلافاصله به ترتيب و حسب مورد به وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح (واحد نظامي محلي) تحويل داده تا تحت نظارت نماينده دادستان محل و نماينده تام الاختيار سازمان نگهداري و پس از ضبط قطعي به فروش رسانده شود و درصورت لزوم نيز بنا به تشخيص مراجع ذيربط معدوم گردد.

با توجه به اين كه نگهداري مواد مخدر ضبط شده، علاوه بر اين كه موجب مشكلات عديده براي

دادگستري ها از حيث اشغال فضا و نكات امنيتي گرديده، از نظر مسايل بهداشتي نيز باعث انتشار انواع بيماري ها مي شود، به رؤساي تمامي واحدهاي قضايي تأكيد مي گردد بلافاصله پس از اتخاذ تصميم مبني بر ضبط مواد اشعاري وفق ماده مرقوم و بند الف آن اقدام نمايند. بديهي است درصورت عدم اقدام به موقع مسؤولين ذيربط، مطابق مقررات با متخلف رفتار خواهد شد.

رؤساي دادگستري ها مسؤول نظارت بر حسن اجراي اين بخشنامه مي باشند.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

بخشنامه به معاونين، رؤساي سازمانهاي تابعه، رؤساي دادگستري ها و دادستان هاي سراسر كشور، مديران حوزه

رئيس محترم هيئت مديره و مديرعامل روزنامه رسمي كشور

تصوير بخشنامه شماره18662/85/1_1/11/1385 رياست محترم قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

مستشار ديوانعالي كشور _ مديركل دبيرخانه قوه قضائيه _ خسرو حكيمي

بخشنامه به معاونين، رؤساي سازمانهاي تابعه، رؤساي دادگستري ها و دادستان هاي سراسر كشور، مديران حوزه هاي ستادي

نظر به تصريح اصول 157 و 158 و 160 قانون اساسي و قانون وظايف و اختيارات رئيس قوه قضائيه مصوب سال 1378 كه تصويب تشكيلات قضايي و اداري قوه قضائيه و همچنين استخدام كاركنان قضايي و اداري موردنياز و پيشنهاد بودجه ساليانه قوه قضائيه و سازمانهاي وابسته آن به هيئت وزيران را از وظايف و اختيارات رئيس قوه قضائيه دانسته است و در جهت حفظ استقلال دستگاه قضايي در تمامي شئوون و جلوگيري از تجزيه و تضعيف آن و نيز به منظور جلوگيري از بروز برخي از مسائل و مشكلات اجرايي و امكان برقراري تعامل منطقي و شايسته با مبادي خارج از قوة قضائيه، اينگونه امور ضرورتاً مي بايستي به صورت متمركز در ستاد قوه قضائيه از طريق « معاونت اول» و « معاونت اداري و مالي» صورت پذيرد و اقدام مستقيم هر يك از بخشهاي

قوه قضائيه در طرح، مذاكره و تأمين نيازمنديهاي مذكور از مبادي خارج از دستگاه قضايي نه تنها موجبات سلب استقلال قوه قضائيه و تضعيف آن را فراهم مي نمايد، بلكه ناهماهنگي و عدم تمركز در مديريت دستگاه را نيز به دنبال خواهدداشت و از ايجاد ارتباط درخور و شايسته با متوليان امور اجرايي كشور ممانعت خواهدنمود. لذا ضروري است تمامي اركان و بخشهاي قوه قضائيه اعم از صف و ستاد و سازمانهاي وابسته، هرگونه نيازمندي خود اعم از بودجه و اعتبارات و نيروي انساني و تشكيلات مورد نياز را صرفاً از طريق مبادي مسئول در ستاد قوه قضائيه _ ضمن معرفي نمايندگان مطلع و با تجربه به واحدهاي ذي ربط _ تأمين نمايند. بديهي است اجراي مفاد اين بخشنامه، مانع از برقراري فضاي مفاهمه و همكاري با سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و بهره مندي از ظرفيتها، امكانات و مقدورات آن سازمان نخواهدبود.

مسئوليت نظارت بر حُسن اجراي اين بخشنامه بر عهده « معاون اول قوه قضائيه» و « معاون اداري و مالي قوه قضائيه» مي باشد.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

بخشنامه به رؤساي محترم كل دادگستري هاي سراسر كشور - 29 6 1386

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

با احترام تصوير بخشنامه شماره 6931/86/1_ 29/6/1386 رياست محترم قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

بخشنامه به رؤساي محترم كل دادگستري هاي سراسر كشور

موضوع: ابلاغ نمونه مكاتبات شماره 1و2 پيوست دستورالعمل تسريع در پرداخت خسارت جاني بيمه شخص ثالث

پيرو نامه شماره 6256/86/1_ 5/6/1386 به منظور يكسان سازي و اجتناب از مكاتبات متفاوت بين دادگستري ها و شركت هاي بيمه، دو نمونه مكاتبات تهيه شده شامل نمونه شماره1؛ مختص استعلام و ارسال مدارك مستندات لازم از سوي دادگستري به شركت بيمه و نمونه شماره2؛ مختص پاسخ

شركت هاي بيمه به دادگستري ها براي تأييد اصالت بيمه نامه و ميزان تعهد شركت بيمه در پرداخت خسارت به حادثه ديدگان ابلاغ مي گردد.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

پيوست نمونه شماره2 دستورالعمل تسريع در پرداخت خسارت جاني بيمه شخص ثالث (پاسخ شركت هاي بيمه به استعلام مرجع قضائي)

بسمه تعالي

(آرم شركت مربوطه)

داديار محترم شعبه ........................... دادسراي عمومي و انقلاب ...........................

موضوع: پرونده كلاسه: ...........................

با احترام، بازگشت به نامه شماره ................. مورخ ................. به استحضار مي رساند بيمه نامه شخص ثالث به شماره ................. خريداري شده از اين شركت داراي اعتبار از تاريخ .................. تا تاريخ .................. با حداكثر تعهد خسارت بدني به مبلغ ، فوت و نقص عضو هر سرنشين خودرو مقصر و هزينه درمان هر سرنشين خودرو و مقصر مي باشد. غرامت خسارت وارده با عنايت به شرايط و ضوابط حاكم بر بيمه نامه صادره، به جز استثنائات قانوني مندرج در بندهاي ذيل، قابل رسيدگي و پرداخت خواهدبود.

استثنائات: 1_ بيمه گذار، مالك يا راننده وسيله نقليه مسئول حادثه، (بند الف، ماده2 قانون بيمه اجباري مسئوليت مدني دارندگان وسيله نقليه موتوري زميني در مقابل شخص ثالث مصوب 1347)،

2_ همسر و پدر و مادر و اولاد و اولاد اولاد و اجداد تحت تكفل بيمه گذار در صورتي كه سرنشين وسيله نقليه اي باشند كه راننده يا بيمه گذار مسئول حادثه باشد. (بند ج، ماده2 قانون بيمه اجباري شخص ثالث)، مگر اينكه به صورت اختياري خريداري شده باشد كه تعهد شركت بيمه برابر با شرايط مندرج در بيمه نامه خواهدبود.

همچنين رعايت كاربري وسيله نقليه (موضوع ماده 11 آيين نامه اجرايي قانون بيمه اجباري مسووليت مدني دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني در مقابل

شخص ثالث مصوب 1347 و مواد 12 و 13 قانون بيمه مصوب 1316)، رعايت ظرفيت مجاز براساس بيمه نامه يا كارت خودرو (موضوع ماده 10 آيين نامه اجرايي قانون بيمه اجباري مسووليت مدني دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني در مقابل شخص ثالث مصوب 1347)، اثبات عمد راننده در ايجاد حادثه (موضوع ماده 5 قانون بيمه اجباري مسئوليت مدني دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني در مقابل شخص ثالث مصوب 1347) و شرايط گواهينامه مقصر حادثه (موضوع ماده 5 قانون بيمه اجباري مسئوليت مدني دارندگان وسيله نقليه موتوري زميني در مقابل شخص ثالث مصوب 1347 و ماده 8 آيين نامه اجرايي قانون بيمه اجباري مسووليت مدني دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني در مقابل شخص ثالث مصوب 1347) در نوع تعهد بيمه، مبلغ قابل پرداخت و حق استرداد خسارت هاي پرداخت شده از راننده مقصر حادثه تعيين كننده خواهدبود.

بديهي است برابر استثنائات قانوني اشاره شده، پرداخت قسمتي يا كل خسارت منوط به اخذ تعهد وثيقه بازپرداخت از مقصر حادثه خواهدبود.

شركت سهامي بيمه ...............

پيوست نمونه شماره 1 دستورالعمل تسريع در پرداخت خسارت جاني بيمه شخص ثالث (استعلام مرجع قضائي از شركت هاي بيمه)

شركت بيمه ....................؛ شعبه/ نماينده مستقر در استان ................... /شهر ....................

حسب گزارش پاسگاه/ حوزه انتظامي .................. در تاريخ .................. ساعت ................... حادثه رانندگي منجر به جرح ? فوت ? در محل .......................................................................... اتفاق افتاده است.

مقصر حادثه آقاي/ خانم .................................................به شماره شناسنامه ........................ محل تولد .................... محل صدور ........................ متولد......................كد ملي ................................

داراي گواهينامه پايه .................. به شماره .................. محل صدور .................. تاريخ صدور ..................، راننده خودرو ..................، به شماره شهرباني .................. بيمه نامه شماره .................. آن شركت

را كه تا تاريخ .................. اعتبار دارد ارائه نموده است. مقتضي است ضمن بررسي مدارك پيوست، نسبت به تأييد اصالت بيمه نامه و سقف تعهدات آن حداكثر ظرف مدت 2روز كاري پس از دريافت اين استعلام اعلام نظر گردد. 1_ اسامي حادثه ديدگان خودروي طرف مقصر: (نام، نام خانوادگي، مجروح يا متوفي، نسبت با راننده مقصر) 2_ اسامي حادثه ديدگان طرف مقابل: (نام، نام خانوادگي، مجروح يا متوفي)

فهرست مدارك پيوست:

1_ اصل كارت، سند خودرو و گواهينامه مقصر حادثه و زيانديده (درصورتيكه زيانديده، راننده وسيله نقليه آسيب ديده باشد). 2_ اصل شناسنامه مصدوم حادثه. 3_ كروكي افسر كاردان فني و نظريه نهايي كارشناس رسمي دادگستري مبني بر مقصر بودن راننده اتومبيل مورد بيمه. 4_ گزارش اوليه و نهايي حوزه انتظامي محل وقوع حادثه. 5 _ اوراق بازجويي طرفين پرونده. 6 _ گواهي پزشك قانوني راجع به علت فوت (در مورد متوفي). 7_ برگ معاينه جسد و جواز دفن و خلاصه رونوشت وفات (در مورد متوفي). 8 _ اعلام نظر پزشكي قانوني در خصوص صدمه و جرح مصدوم حادثه (در صورت تعدد گواهي، تمام گواهي ها). 9_ گواهي انحصار وراثت (در مورد متوفي).

داديار شعبه ............................

بخشنامه به دادستان هاي عمومي و انقلاب دادگاه هاي انقلاب اسلامي كشور - 31 6 1386

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

با احترام تصوير بخشنامه شماره 6973/86/1_ 31/6/1386 رياست محترم قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

بخشنامه به دادستان هاي عمومي و انقلاب دادگاه هاي انقلاب اسلامي كشور

براساس بررسي هاي به عمل آمده عدم رعايت بعضي از مقررات قانوني و نكات لازم الرعايه در رسيدگي ها موجبات نقض تعداد قابل توجه آراي صادره توسط دادستاني كل و ديوان

عالي كشور و اطاله رسيدگي ها و تضييع حقوق متهمين را فراهم آورده است لذا براي اجتناب از ادامه روند مزبور ضروري است: 1_ در اجراي ماده هشت آيين نامه اجرايي قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب سال1377 كليه مواد مخدر مكش_وفه مورد آزمايش قرار گرفت_ه و نوع آن تعيين شود. 2_ با توجه به اينكه تعيين درصد خلوص مواد مخدر مكشوفه و صدور حكم براساس آن، مستنبط از ماده هشت آيين نامه اجرايي مزبور، تبصره ماده يك قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب سال 1376 ناظر بر مواد 2 تا 6 تصويبنامه راجع به فهرست مواد مخدر مصوب سال 1338 هيئت وزيران با اصلاحات بعدي آن، تبصره ماده سه قانون مربوط به مواد روان گردان (پسيكوتروپ) فاقد وجاهت قانوني مي باشد و لازم است با توجه به صدق عرفي مواد، صرفاً براساس ميزان دقيق آن (بدون لفاف و پوشش) تعيين مجازات شود مگر آن كه متهم مدعي مخلوط بودن آن با مواد خارجي شده يا دلايل و قرائن كافي بر اختلاط مواد با مواد خارجي وجود داشته باشد كه در اين صورت به لحاظ ضرورت حفظ دماء، ميزان مواد خارجي مخلوط تعيين و با كسر آن از وزن مواد مخدر مكشوفه نسبت به باقيمانده رسيدگي و تعيين مجازات شود. 3_ براساس تكليف مقرر در بند ج ماده 14 قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاه هاي عمومي و انقلاب مصوب سال 1381 جلسات دادرسي با حضور دادستان يا نماينده وي تشكيل شده، پس از استماع و انعكاس نظريات و مدافعات دادستان يا نماينده او، صورتجلسات دادگاه با ذكر نام به امضاي نماينده حاضر در جلسه برسد.

در

اجراي اصل 35 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و رأي وحدت رويه شماره 28/6/63 _ 15 هيأت عمومي ديوان عالي كشور و ماده واحده مصوب 11/7/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام و ماده 186 قانون آيين دادرسي كيفري دادگاه هاي عمومي و انقلاب مصوب سال 1378 و تبصره آن و نيز ماده 22 آيين نامه اجرايي قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب سال 1377 در كليه مواردي كه مجازات قانوني مقرر حبس ابد يا اعدام مي باشد.

الف _ بدواً به متهم ابلاغ تا نسبت به تعيين وكيل براي دفاع از خود اقدام نمايد.

ب _ در صورت عجز متهم از تعيين وكيل نسبت به تعيين وكيل تسخيري اقدام گردد.

ج _ در ساير موارد، در صورت درخواست متهم، وكيل تسخيري تعيين و قبل از محاكمه، فرصت لازم جهت مطالعه پرونده و تهيه لايحه دفاعيه در اختيار وكيل مدافع قرار گيرد.

د _ تعيين يك وكيل تسخيري، براي دو يا چند متهم در يك پرونده به لحاظ تعارض دفاع از موكلين ممنوع است. 5_ در راستاي اجراي دقيق مواد 28 و 36 قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب سال 1376 و مواد 13 و 14 آيين نامه اجرايي قانون مزبور، از طريق كميته شناسايي اموال، نسبت به شناسايي كليه اموال متهمين و تعيين مشخصات دقيق اموال مصادره شده و نيز مستثنيات آن در حكم يا حكم اصلاحي اقدام شود.

دادستاني كل كشور و دادسراي انتظامي قضات مسئول نظارت بر اجراي صحيح اين بخشنامه مي باشند.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

بخشنامه به مراجع قضايي سراسر كشور - 3 7 1386

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

با احترام تصوير بخشنامه شماره 6973/86/1_ 31/6/1386 رياست محترم

قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

بخشنامه به دادستان هاي عمومي و انقلاب دادگاه هاي انقلاب اسلامي كشور

براساس بررسي هاي به عمل آمده عدم رعايت بعضي از مقررات قانوني و نكات لازم الرعايه در رسيدگي ها موجبات نقض تعداد قابل توجه آراي صادره توسط دادستاني كل و ديوان عالي كشور و اطاله رسيدگي ها و تضييع حقوق متهمين را فراهم آورده است لذا براي اجتناب از ادامه روند مزبور ضروري است: 1_ در اجراي ماده هشت آيين نامه اجرايي قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب سال1377 كليه مواد مخدر مكش_وفه مورد آزمايش قرار گرفت_ه و نوع آن تعيين شود. 2_ با توجه به اينكه تعيين درصد خلوص مواد مخدر مكشوفه و صدور حكم براساس آن، مستنبط از ماده هشت آيين نامه اجرايي مزبور، تبصره ماده يك قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب سال 1376 ناظر بر مواد 2 تا 6 تصويبنامه راجع به فهرست مواد مخدر مصوب سال 1338 هيئت وزيران با اصلاحات بعدي آن، تبصره ماده سه قانون مربوط به مواد روان گردان (پسيكوتروپ) فاقد وجاهت قانوني مي باشد و لازم است با توجه به صدق عرفي مواد، صرفاً براساس ميزان دقيق آن (بدون لفاف و پوشش) تعيين مجازات شود مگر آن كه متهم مدعي مخلوط بودن آن با مواد خارجي شده يا دلايل و قرائن كافي بر اختلاط مواد با مواد خارجي وجود داشته باشد كه در اين صورت به لحاظ ضرورت حفظ دماء، ميزان مواد خارجي مخلوط تعيين و با كسر آن از وزن مواد مخدر مكشوفه نسبت به باقيمانده رسيدگي و تعيين مجازات شود. 3_ براساس تكليف مقرر در بند ج ماده 14 قانون

اصلاح قانون تشكيل دادگاه هاي عمومي و انقلاب مصوب سال 1381 جلسات دادرسي با حضور دادستان يا نماينده وي تشكيل شده، پس از استماع و انعكاس نظريات و مدافعات دادستان يا نماينده او، صورتجلسات دادگاه با ذكر نام به امضاي نماينده حاضر در جلسه برسد.

در اجراي اصل 35 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و رأي وحدت رويه شماره 28/6/63 _ 15 هيأت عمومي ديوان عالي كشور و ماده واحده مصوب 11/7/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام و ماده 186 قانون آيين دادرسي كيفري دادگاه هاي عمومي و انقلاب مصوب سال 1378 و تبصره آن و نيز ماده 22 آيين نامه اجرايي قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب سال 1377 در كليه مواردي كه مجازات قانوني مقرر حبس ابد يا اعدام مي باشد.

الف _ بدواً به متهم ابلاغ تا نسبت به تعيين وكيل براي دفاع از خود اقدام نمايد.

ب _ در صورت عجز متهم از تعيين وكيل نسبت به تعيين وكيل تسخيري اقدام گردد.

ج _ در ساير موارد، در صورت درخواست متهم، وكيل تسخيري تعيين و قبل از محاكمه، فرصت لازم جهت مطالعه پرونده و تهيه لايحه دفاعيه در اختيار وكيل مدافع قرار گيرد.

د _ تعيين يك وكيل تسخيري، براي دو يا چند متهم در يك پرونده به لحاظ تعارض دفاع از موكلين ممنوع است. 5_ در راستاي اجراي دقيق مواد 28 و 36 قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب سال 1376 و مواد 13 و 14 آيين نامه اجرايي قانون مزبور، از طريق كميته شناسايي اموال، نسبت به شناسايي كليه اموال متهمين و تعيين مشخصات دقيق اموال مصادره شده و نيز

مستثنيات آن در حكم يا حكم اصلاحي اقدام شود.

دادستاني كل كشور و دادسراي انتظامي قضات مسئول نظارت بر اجراي صحيح اين بخشنامه مي باشند.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

بخشنامه به دادستان كل كشور _ رؤساي كل دادگستري ها، دادستان ها و رؤساي واحدهاي قضايي سراسر كشور - 15

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

با احترام تصوير بخشنامه شماره 7137/86/1_ 3/7/1386 رياست محترم قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

بخشنامه به مراجع قضايي سراسر كشور

با آن كه به موجب ماده 40 قانون وكالت مصوب 1315 با اصلاحات و الحاقات بعدي «وكلاء نمي توانند نسبت به موضوعي كه قبلاً به واسطه سمت قضايي يا حكميت در آن اظهار عقيده كتبي نموده اند قبول وكالت نمايند.»

اطلاع حاصل شد كه احد از وكلاي دادگستري با اعلام اشتباه نسبت به رأيي كه به مناسبت شغل قضايي سابق خود در يكي از پرونده هاي موضوع اصل 49 قانون اساسي صادر كرده بود، زمينه طرح مجدد آن را در مراجع قضايي فراهم كرده است!

از آنجا كه توسل به چنين اقداماتي، تخلف از قانون و سبب بي اعتباري احكام ساب_ق الصدور مي گردد، لزوماً خاطرنش_ان مي گردد كه در نظاير مورد چنانچه وكيلي به مناسبت مشاغل قضايي سابق خود در پرونده اي اظهارنظر يا حكمي صادر كرده باشد براي هميشه از قبول وكالت در آن موضوع ممنوع است. بنابراين در صورت مشاه_ده هرنوع تخلفي از وكلاي دادگستري يا وكلاء و مشاوران حقوقي موضوع ماده 187 قانون برنامه س_وم توسع_ه اقتصادي جمهوري اسلامي ايران مراتب اعلام گردد تا اقدام مقتضي به عمل آيد.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

بخشنامه به واحدهاي قضائي سراسر كشور - 23 8 1386

بخشنامه به دادستان كل كشور _ رؤساي كل دادگستري ها، دادستان ها و رؤساي واحدهاي قضايي سراسر كشور - 15

بخشنامه به دادستان كل كشور _ رؤساي كل دادگستري ها، دادستان ها و رؤساي واحدهاي قضايي سراسر كشور 15 7 1386

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

با احترام؛ تص_وير بخشن_امه شم_اره 7424/86/1 _ 15/7/1386 ري_است محترم قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

بخشنامه به

دادستان كل كشور _ رؤساي كل دادگستري ها، دادستان ها و رؤساي واحدهاي قضايي سراسر كشور

نظ_ر به ض_رورت توسع__ه حم_ايت هاي حق_وقي و قض_ايي ايراني_ان خارج از كش_ور و تحقي_ق در امور مربوط به وكالتن_امه هاي تنظيم_ي در نماين_دگي ها و جلوگيري از بروز مشكلات در زمين__ه اح_راز صحت و سقم اسن_اد، مق_رر است ظرف س_ه ماه از تاري_خ ص_دور اي_ن بخشن__امه دادست_ان كل كش__ور ب_ا استع_لام از م_راج__ع ذيرب_ط، مشخص_ات دقي_ق افراد ممن_وع المع_امل_ه را بص__ورت رسم_ي اع_لام و در خص_وص رف_ع اث_ر از بخشن__ام_ه ه_اي 11582/150، 91/11794/68/140 _ 28/11/1368 _ 92/17276/73/140 _ 13/9/1373 ص_ادره از سوي دادست_ان وقت كل انقلاب اسلامي اقدام نمايد.

بديه_ي است كليه واحدهاي ذيربط به ويژه وزارت اطلاعات همكاري لازم را خواهند داشت.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

مستشار ديوانعالي كشور و مديركل دبيرخانه قوه قضائيه _ خسرو حكيمي

بخشنامه به كليه مراجع قضايي 29 8 1386

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

با احترام تصوير بخشنامه شماره9057/86/1 _ 29/8/1386 رياست محترم قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

بخشنامه به كليه مراجع قضايي

به منظور ساماندهي نحوه اخذ محكوميت هاي مالي تقسيط شده، مقتضي است، در مواردي كه مطابق حكم صادره تأديه دين اعم از بدهي، مهريه، ديه و...... به نحو اقساط صورت مي پذيرد، در موارد تمايل ذينفع و معرفي شماره حساب توسط وي ضمن هماهنگي با واحد اجراي احكام، اقساط بدهي در تاريخ مقرر به حساب مزبور واريز و رسيد آن جهت نظارت به واحد اجرا ارائه گردد. واحدهاي اجراي احكام موظفند يكي از كاركنان خود را جهت تنظيم امور اداري و پرداخت به موقع اقساط موضوع اين بخشنامه معين نمايند.

مسووليت حُسن اجراي اين بخشنامه به عهده رؤساي واحدهاي قضايي مي باشد.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

بخشنامه به رؤساي كل دادگستري استان ها - مصوب 1386/9/10

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

با احترام تصوير بخشنامه شماره 9428/86/1 _ 10/9/1386 رياست محترم قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

بخشنامه به رؤساي كل دادگستري استان ها

بنا بر پيشنهاد سازمان زندانها و اقدامات تأميني و تربيتي كشور، به رؤساي كل دادگستري استانها تفويض اختيار مي گردد تا در موارد لازم بتوانند به محكومان زنداني كه كمتر از 6 ماه به پايان محكوميت آن باقي مانده است و يا كمتر از دو ميليون تومان جريمه دارند هر دو هفته يكبار به اعطاي مرخصي به زندانيان مذكور اقدام نمايند.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

بخشنامه به رؤساي كل دادگستري هاي استان هاي سراسر كشور - 26 9 1386

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

با احترام تصوير بخشنامه شماره 9924/86/1_ 26/9/1386 رياست محترم قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

رؤساي كل دادگستري هاي استان هاي سراسر كشور

به منظور تسهيل و تسريع در جريان امور و جلوگيري از هرگونه وقفه در انجام مأموريت هاي محوله، به رؤساي كل دادگسترهاي استان هاي كشور تفويض اختيار مي شود كه در اجراي مقررات بند يك ماده 23 و بند الف ماده 24 قانون كانون كارشناسان رسمي دادگستري مصوب 18/1/1381 نسبت به انتخاب عضو حقوقدان مرجع رسيدگي به تخلفات انتظامي كارشناسان و صدور ابلاغ مأموريت براي قضات واجد شرايط استان مربوطه اقدام نمايند.

لازم است رونوشت احكام مزبور جهت اطلاع و ضبط در سابقه به دبيرخانه كميسيون نقل و انتقالات قضات ارسال گردد.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

مديركل دبيرخانه قوه قضائيه _ محسن محدث

بخشنامه به مراجع قضايي سراسر كشور - 13 11 1386

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

تصوير بخشنامه شماره 11459/86/1 مورخ 13/11/1386 رياست قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

بخشنامه به مراجع قضايي سراسر كشور

نظر به اهميت و لزوم رعايت مقررات و قوانين آيين دادرسي، بالاخص در زمينه هاي تعقيب، احضار و جلب اشخاص و نيز قواعد مربوط به صلاحيت هاي ذاتي، نسبي و محلي مراجع قضايي، چگونگي اعطاء و اجراي نيابت هاي قضايي كه از متفرعات بحث صلاحيت مراجع قضايي است و با توجه به اين كه برخي گزارشهاي رسيده حكايت از تشتت و تنوع رويه ها در مورد « نيابت هاي قضايي» دارد و از طرفي، اعطاي نيابت هاي مبهم، مجمل و كلي و مشتمل بر نواقص، علاوه بر صرف هزينه هاي زياد و اتلاف وقت، موجبات سرگرداني صاحبان دعاوي و ارباب رجوع و در نتيجه اطاله دادرسي را فراهم مي آورد، بنابراين ضمن تذكر لزوم رعايت قوانين

و مقررات مربوط از سوي كليه مراجع و مقامات قضايي معطي و مجري، بر اعمال دقيق موارد و نكات ذيل تأكيد مي شود:

1_ در تنظيم برگ اعطاي نيابت قضايي، ضمن درج مشخصات و نشاني دقيق و كامل طرفين پرونده و شهود، مي بايست نام و سمت قاضي معطي نيابت بطور دقيق ذكر شود و سپس توسط وي، برگه مزبور امضا و مهر گردد.

2_ مراجع معطي نيابت، در ارسال برگ نيابت به حوزه قضايي موردنظر، دقت لازم را معمول دارند تا از ارسال آن به مركز استان كه باعث طولاني شدن زمان اجراي نيابت مي شود، جلوگيري گردد.

لازم است حوزه هاي قضايي كه برگ اعطاي نيابت اشتباهاً به آن واحد واصل گرديده است، اوراق مربوطه را بدون عودت به مرجع معطي نيابت، رأساً به حوزه قضايي مجري نيابت ارسال نمايند و رونوشت آن نيز به مرجع معطي نيابت جهت اطلاع و پي گيري داده شود تا موجب اطاله رسيدگي نگردد.

3_ ضروري است ضمن پرهيز از اعطاي نيابت هاي مبهم، مجمل، كلي و ناقص، هر يك از اقداماتي كه مي بايست توسط مرجع مجري نيابت معمول گردد، بطور روشن و خوانا و دقيق با ذكر جزئيات كامل در برگ اعطاي نيابت قيد گردد و همچنين دلايل مجرميت متهم به صورت دقيق و مشخص احصاء و در مواردي كه اوراقي از پرونده نياز به ملاحظه قاضي مجري نيابت باشد، رونوشت آنها پيوست گردد.

4_ در تنظيم برگ اعطاي نيابت قضايي، مي بايست اختيارات قانوني تفويض شده با توجه به موارد خواسته به صورت كامل واگذار گردد تا از مكاتبه مجدد بين مرجع مجري با مرجع معطي نيابت جلوگيري شود.

5 _ از تقاضاي جلب و اعزام تحت الحفظ متهم بدون

تفهيم اتهام و صدور قرار تأمين خودداري گردد و از جلب و احضار افراد، بدون توجه اتهام و دلايل كافي پرهيز به عمل مي آيد. همچنين در مورد محكومين آراء غيابي، دادنامه غيابي ضميمه گردد.

6 _ درخصوص تقاضاي مربوط به ممنوع الخروج و استرداد مجرمين، با توجه به وظايف دادستاني كل كشور و اداره حقوقي قوه قضائيه، حسب مورد اقدام گردد.

7_ در مواردي كه متهمين موضوع نيابت بيش از يك نفر باشند و راجع به يكي از متهمين اقدامات نيابتي كامل گردد و يا پس از تحقيق و اخذ تأمين از متهم، وجود اوراق نيابت جهت ادامه تحقيقات ديگر ضروري باشد، قاضي مجري نيابت موظف است، اوراق نيابت را تفكيك و در مورد متهمي كه نسبت به وي تحقيقات انجام و تأمين اخذ گرديده است، فوراً اوراق مربوط را به همراه متهم موصوف به مرجع معطي نيابت اعاده و اعزام نمايد و در هيچ شرايطي مدت بازداشت وي بيش از 48 ساعت نشود.

8 _ نيابت هاي صادره مي بايست با استفاده از نمابر (فاكس) ارسال شود و در جهت تضمين صحت و اصالت آن، مدير دفتر حوزه قضايي يا جانشين طرف گيرنده بايد با درج مشخصات خود و امضاء ذيل اوراق نيابت، مراتب را تأييد نمايد و در غيراينصورت مانند ضرورت اعزام مأمور ضابط به همراه پرونده و غيره، حداكثر ظرف 3 روز پرونده موضوع نيابت به مرجع مجري نيابت ارسال گردد.

9_ با توجه به اينكه در حوزه قضايي تهران، امور نيابت در مجتمع ويژه نيابت متمركز گرديده است، لازم است تمامي مكاتبات با موضوع نيابت از طريق نشاني كامل به همراه شماره نمابر (فاكس) كه متعاقباً از طريق

دادگستري استان تهران اعلام خواهدشد، به عمل آيد:

رؤساي حوزه هاي قضايي و دادستان ها مسئول نظارت بر حُسن اجراي اين بخشنامه هستند.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

دستورالعمل ارزيابي عملكرد دادگستري ها، حوزه هاي ستادي و سازمان هاي وابسته قوه قضائيه - 9 11 1386

بخشنامه به رؤساي كل دادگستري هاي استان هاي سراسر كشور – 26 9 1386

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

به پيوست « دس_تورالعمل ارزيابي عملكرد دادگس_تري ها، ح_وزه هاي س_تادي و سازمان هاي وابسته قوه قضاييه» به منظور درج در روزنامه رسمي و اعلام نتيجه به حضور ارسال مي گردد.

دستورالعمل ارزيابي عملكرد دادگستري ها، حوزه هاي ستادي و سازمان هاي وابسته قوه قضائيه

در راستاي بررسي و ارزيابي برنامه ها و اقدامات انجام شده در قوه قضائيه و شناخت چالش ها و تنظيم سياست هاي نوين و جهت گيري فعاليت ها به منظور نيل به اهداف برنامه ها، دستورالعمل ارزيابي عملكرد دادگستري ها، حوزه هاي ستادي و سازمان هاي وابسته قوه قضائيه به شرح زير تصويب مي گردد:

ماده1_ اصطلاحات به كار برده شده در اين دستورالعمل به شرح ذيل تعريف مي گردد:

الف _ عملكرد: نتايج حاصل از انجام وظايف و فعاليت ها.

ب _ ارزيابي: فرآيند سنجش، ارزش گذاري و قضاوت.

ج _ شاخص: مشخصه اي كه در اندازه گيري ورودي ها، فرآيندها، ستاده ها و يا پيامدها مورداستفاده قرار مي گيرد.

د _ استاندارد: حد مطلوب تعيين شده براي سنجش شاخص هاي ارزيابي عملكرد.

ه_ _ اقتصادي بودن: استفاده بهينه از امكانات و منابع.

ماده2_ هدف از ارزيابي عملكرد عبارتست از سنجش، ارزش گذاري و قضاوت درخصوص عملكرد دادگستري ها، حوزه هاي ستادي و سازمان هاي وابسته قوه قضائيه براساس قوانين و مقررات و شرح وظايف و برنامه هاي مصوب با رويكرد معيارهاي اثربخشي، كارآئي، اقتصادي و اخلاقي بمنظور ارتقاي كيفيت خدمات و نيل به اهداف قوه قضائيه.

ماده3_ عملكرد دادگستري ها، حوزه هاي ستادي و سازمان هاي وابسته قوه قضائيه به شرح زير مورد ارزيابي قرار مي گيرد:

الف _ كليات

1_ مجري دستورالعمل: اداره كل

پيگيري امور استان ها و سازمان هاي وابسته قوه قضائيه.

2_ اهداف: تهيه گزارش وضعيت موجود نظام قضائي كشور و ارزيابي دادگستري ها، حوزه هاي ستادي و سازمان هاي وابسته براساس ميزان اجراي سياست هاي قضائي.

3_ دوره مورد بررسي: از ابتداي فروردين تا پايان اسفند.

4_ زمان اجرا: به صورت فصلي (سه ماهه) و جمع بندي سالانه.

5 _ نحوه اجرا: گزارش گيري، بررسي و بازرسي براساس شاخص هاي استاندارد.

6 _ نحوه كنترل : بازرسي ميداني در طول سال دوره مورد بررسي و سه ماهه اول سال بعد از دوره.

7_ بهره بردار: حوزه رياست، معاونين قوه قضائيه، رؤساي سازمان هاي وابسته و حوزه هاي ذيربط.

ب _ ابعاد عمومي

ب1_ نظام مديريتي

1_ مديريت راهبردي.

2_ مديريت منابع انساني.

3_ ساختار (تشكيلات، قوانين و مقررات).

4_ بهبود سيستم ها و روش هاي انجام كار.

5_ بهره گيري از فن آوري هاي اداري.

6 _ قانونگرائي.

ب2_ شهروند مداري.

1_ شناخت نيازها.

2_ تطابق كيفيت خدمات با نيازها.

3_ انتظارات ارباب رجوع.

ج _ ابعاد اختصاصي

1_ ميزان تحقق سياست هاي محوري قوه قضائيه

_ فعاليت هاي پيشگيرانه از جرم.

_ نحوه اجرا يا ميزان پيشرفت برنامه هاي جامع و عملياتي قوه قضائيه.

_ نحوه اجرا يا ميزان پيشرفت برنامه هاي پنج ساله توسعه كشور.

_ اقدامات منتهي به كاهش وارده پرونده به محاكم.

_ اقدامات منتهي به افزايش مختومه پرونده در محاكم.

_ اقدامات منتهي به كاهش ورودي زنداني و زندانيان موجود.

_ اقدامات منتهي به كاهش زمان رسيدگي به پرونده ها از زمان تشكيل پرونده تا مختومه شدن آن در مرجع قضائي.

_ توسعه كيفي شوراهاي حل اختلاف.

_ كاهش موارد نقض پرونده ها در مراجع قضائي، تجديدنظر و ديوانعالي كشور.

_ كاهش زمان اجراي احكام صادره.

2_ عملكرد دادگستري ها با توجه به ميزان تحقق سياست هاي محوري، بخشنامه ها و دستورالعمل ها

_ وضعيت ستاد مبارزه با جرايم خاص.

_ وضعيت شوراي قضائي استان.

_ وضعيت دفتر امور زندانيان.

_ وضعيت برگزاري

ملاقات هاي مردمي رئيس كل دادگستري.

_ وضعيت دفتر حمايت از حقوق زنان و كودكان.

_ وضعيت ضابطين استان.

_ اقدام در راستاي حفظ حقوق شهروندي.

_ وضعيت واحدهاي ارشاد و معاضدت.

_ تخصصي نمودن و مكانيزاسيون رسيدگي.

_ وضعيت حفاظت از بيت المال و منابع طبيعي.

_ اقدامات انجام شده در رابطه با دستورالعمل هاي رفع اطاله دادرسي.

_ بررسي كيفيت آراء محاكم.

3_ عملكرد حوزه هاي ستادي

_ ارزيابي عملكرد براساس شرح وظايف قانوني.

_ ارزيابي عملكرد براساس قوانين و برنامه هاي توسعه كشور.

_ ارزيابي عملكرد براساس برنامه هاي توسعه قضائي.

4_ عملكرد سازمان هاي وابسته قوه قضائيه

_ ارزيابي عملكرد براساس شرح وظايف قانوني.

_ ارزيابي عملكرد براساس قوانين و برنامه هاي توسعه كشور.

_ ارزيابي عملكرد براساس برنامه هاي توسعه قضائي.

5 _ ميزان موفقيت دادگستري ها در اجراي سياست هاي محوري، بخشنامه ها و دستورالعمل ها.

6 _ ميزان موفقيت حوزه هاي ستادي براساس شرح وظايف قانوني.

7_ ميزان موفقيت سازمان هاي وابسته براساس شرح وظايف قانوني.

ماده4_ فرآيند تدوين شاخص هاي ارزيابي عملكرد به شرح زير است:

الف _ تدوين شاخص هاي ارزيابي عملكرد در ابعاد عمومي:

شاخص هاي ارزي_ابي عملكرد ع_مومي براساس اب_عاد و م_حورهاي قوه قضائيه و شهروندمداري با همكاري مراجع و حوزه هاي ذيربط توسط اداره كل پيگيري امور استان ها و سازمان هاي وابسته تهيه و پس از تصويب رئيس قوه قضائيه به دادگستري ها، حوزه هاي ستادي و سازمان هاي وابسته به ابلاغ و ملاك ارزيابي قرار خواهدگرفت.

ب _ تدوين شاخص هاي ارزيابي عملكرد در ابعاد اختصاصي:

شاخص هاي ارزيابي عملكرد اختصاصي براساس ابعاد و محورهاي مذكور در بند ج ماده3 اين دستورالعمل، با همكاري حوزه هاي ذيربط توسط اداره كل پيگيري امور استان ها و سازمان هاي وابسته و با نگرش به قوانين و برنامه هاي توسعه كشور و برنامه هاي عملياتي توسعه قضائي، احكام خاص مندرج در قوانين بودجه، قوانين و مصوبات خاص قوه قضائيه

و دستورالعمل ها و بخشنامه هاي صادره دولتي و قوه قضائيه با هماهنگي و همكاري دستگاهها و حوزه هاي ذيربط تهيه و پس از تصويب رئيس قوه قضائيه به دادگستري ها، حوزه هاي ستادي و سازمان هاي وابسته ابلاغ و ملاك ارزيابي قرار خواهدگرفت.

ماده5 _ معاونت ها، حوزه هاي ستادي مستقل، سازمان هاي وابسته و دادگستري كل استان ها براساس اعلام اداره كل پيگيري امور استان ها و سازمان هاي وابسته قوه قضائيه همكاري لازم را معمول خواهند داشت.

ماده6 _ اين دستورالعمل در 6 ماده در تاريخ12/8/1386 به تصويب رئيس قوه قضائيه رسيده و از تاريخ تصويب لازم الاجرا مي باشد.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

آئين نامه نظام جامع اطلاع رساني قوه قضائيه

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

با احترام به پيوست آئين نامه نظام جامع اطلاع رساني قوه قضائيه كه به تصويب رياست محترم قوه قضائيه رسيده است جهت اطلاع ارسال مي گردد.

آئين نامه نظام جامع اطلاع رساني قوه قضائيه

الف _ كليات

ماده1_ به منظور هماهنگي و تمركز در سياست ها، ايجاد هماهنگي در برنامه هاي كلان و تلفيقي اطلاع رساني قوه قضائيه و در راستاي برنامه دوم توسعه قضايي، « آئين نامه نظام جامع اطلاع رساني قوه قضائيه» به شرح مواد آتي تصويب مي شود.

ماده2_ تعاريف:

2_1_ قوه قضائيه: شامل بخش هاي ستادي و استاني، تشكيلات قضايي و سازمان هاي تابعه قوه قضائيه

2_2_ نظام اطلاع رساني قوه قضائيه: مجموعه اي از فرآيندهاي برنامه ريزي، فراهم آوري، پردازش و نشر اطلاعات، پشتيباني، نظارت، ارزيابي و كنترل آن و ارتباطات في مابين.

2_3_ روش هاي اطلاع رساني: اطلاع رساني به يكي از روش هاي شفاهي، مكتوب، مجازي (الكترونيكي)، ساير روش ها و يا تركيبي از آن ها انجام خواهدشد.

الف _ اطلاع رساني شفاهي (گفتاري): از طريق اعلام نظر، موضع و خبررساني از طريق انجام مصاحبه با رسانه ها و يا به صورت مستقيم براي جمعي از افراد انجام مي شود.

ب _ اطلاع رساني مكتوب: شامل اعلام نظر، موضع و خبررساني به صورت نوشتاري و از طريق

انتشار نشريات ادواري و غير ادواري، بولتن هاي خبري و گزارش هاي عملكرد مي باشد.

ج _ اطلاع رساني مجازي: اعلام نظر، موضع و خبررساني از طريق فضاي سايبر و يا استفاده از برخي نوآوري هاي تكنولوژيك نظير sms را در برگيرد.

د _ ساير روش هاي اطلاع رساني: شامل همايش ها، كارگاه هاي آموزشي و امثالهم است.

2_4_ اطلاع رساني ويژه (اطلاعات و اخبار ويژه): ارائه و نشر اطلاعات و اخبار ويژه شامل هرگونه طرح موضوع قبل از اقدام پيشگيرانه يا تعقيب قضايي اشخاص، از جمله پرونده هاي موضوع تبصره ذيل ماده4 (الحاقي 28/7/1381) و ماده5 قانون تشكيل دادگاه هاي عمومي و انقلاب و مواد 498 تا 513 قانون مجازات اسلامي، پرونده هاي ملي، حساس و مهم و پرونده هايي كه ممكن است بازتاب داخلي يا بين المللي داشته باشد و نيز در ارتباط با اتباع خارجي. البته با رعايت قوانين و مقررات مربوط به محرمانه بودن مطالب.

2_ 5 _ موضوعات اطلاع رساني: سياست ها و برنامه هاي قوه قضائيه، عملكرد قوه قضائيه، اخبار قضايي، پاسخ ها و مواضع رسمي قوه قضائيه در قبال موضوعات داخلي و بين المللي، اطلاعات پايه و عمومي حقوقي و قضايي.

2_6 _ دوره اطلاع رساني:

الف _ فوري (بدون فوت وقت): در موارد اطلاع رساني ويژه و يا برحسب نياز مسؤولين ذيربط.

ب _ دوره اي (روزانه، هفتگي، ماهانه، ...): اهم رخدادها، اخبار، گزارش عملكرد در چارچوب وظايف تشكيلاتي، قضايي و تخصصي هر بخش.

ج _ موردي: هرگونه گزارش برحسب نياز مخاطبين در چارچوب آئين نامه اطلاع رساني قوه قضائيه.

2_7_ مخاطبين نظام اطلاع رساني قوه قضائيه:

الف _ مخاطبين درون قوه قضائيه (1_ رئيس قوه قضائيه، 2_ مسؤولان و مديران عالي قوه قضائيه، 3_ قضات 4_ نخبگان حقوقي و خبرگان قضايي قوه قضائيه 5 _ كاركنان قوه قضائيه، 6 _ عوامل خبري قوه قضائيه)

ب _ مخاطبين محيطي _ كشوري (بيرون قوه قضائيه) (1_ رهبر

معظم انقلاب اسلامي 2_ سران قواي مجريه و مقننه و رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام 3_ مديران عالي كشور (وزرا، نمايندگان مجلس، سفرا، ...) 4_ آيات عظام و فقها، نخبگان حقوقي و فقهي 5 _ مسؤولين و كارشناسان موضوعي، اشخاص مرتبط مانند وكلا، كارشناسان، خبرگان محلي 6 _ صنوف، احزاب، نهادهاي مدني 7_ شهروندان 8 _ عوامل خبري و ساير).

ج _ مخاطبين محيطي _ بين المللي (1_ سران و مقامات ساير كشورها، 2_ مسؤولان و مقام_ات سازمان هاي جهاني و منطقه اي 3_ كارشناسان و متخصصان بين المللي 4_ سازمان ها و نهادهاي مدني مرتبط، 5_ عوامل خبري و ساير).

2_ 8 _ حوزه جغرافيايي نظام اطلاع رساني قوه قضائيه: محدوده اطلاع رساني شامل موارد زير است:

الف _ استان تهران (به عنوان مركز اصلي فعاليت مديران و مسؤولان عالي كشور و محل رسيدگي به پرونده هاي مهم قضايي).

ب _ ساير استان هاي كشور.

ج _ كشورهاي اسلامي، كشورهاي آسيايي، ساير كشورهاي جهان.

2_9_ اطلاعات ط_بقه بن_دي شده: اسن_اد و مط_البي است ك_ه به موج_ب قان_ون و « آئين نامه طرز نگهداري اسناد سري و محرمانه دولتي و طبقه بندي و نحوه مشخص نمودن نوع اسناد و اطلاعات مصوب 1/10/1354» به چهاردسته محرمانه، خيلي محرمانه، سرّي و به كلي سرّي تقسيم شده است.»

2_10_ عوامل خبري: افرادي هستند كه به صورت مجاز از موضوعات خبري گزارش، فيلم، عكس و نوار تهيه و در اختيار رسانه ها قرار مي دهند.

2_11_ مسؤول اطلاع رساني ويژه: فردي است كه از سوي رئيس قوه قضائيه براي اخذ اطلاعات ويژه و انعكاس فوري آن به ايشان، تعيين مي گردد.

2_12_ مسؤول اطلاع رساني داخلي: فردي است كه از سوي بالاترين مقام تمامي بخش هاي ستادي، تشكيلات قضايي و سازمان هاي تابعه در سط_وح سازماني ق_وه قضائيه، به عنوان مسؤول

اطلاع رساني حوزه ذيربط به دبيرخانه شوراي عالي اطلاع رساني قوه قضائيه، معرفي مي شود.

ب _ اركان نظام جامع اطلاع رساني قوه قضائيه

ماده3_ اركان نظام جامع اطلاع رساني قوه قضائيه به شرح زير است:

1_ شوراي اطلاع رساني قوه قضائيه.

2_ دبيرخانه شورا.

3_ كميته مركزي هماهنگي شورا.

4_ كميته هاي تخصصي شورا شامل:

4_1_ كميته ارتقاي مديريت و نظارت (مأموريت اصلي: توسعه مديريت و منابع نظام اطلاع رساني و توسعه علمي، پژوهشي و فناوري هاي نو و روزآمد.

4_2_ كميته ارتقاي اطلاع رساني (مأموريت اصلي: ارزيابي فرايند اطلاع رساني و ارتقاي كمي و كيفي اطلاع رساني).

4_3_ كميته فرهنگ سازي و توسعه مشاركت ها (مأموريت اصلي: ارتقاي سطح دانش حقوقي و قضايي جامعه، و توسعه تعامل و مشاركت مردم، مسؤولان، خبرگان، رسانه ها و نهادهاي ذيربط).

5 _ كميته هاي اطلاع رساني استاني.

6 _ واحدهاي روابط عمومي و اطلاع رساني تابعه.

تبصره _ تمامي فرآيندها و اقدامات اجرايي توسط واحدهاي سازماني ذيربط در قوه قضائيه انجام مي شود و واحدهاي مذكور موظف به اجراي سياست ها و برنامه هاي مصوب شوراي اطلاع رساني مي باشند.

ماده4_ اعضاي « شوراي اطلاع رساني قوه قضائيه» به شرح زير است:

1_ رئيس شورا.

2_ سخنگوي قوه قضائيه (دبير شورا).

3_ رئيس حوزه رياست قوه قضائيه.

4_ رئيس سازمان بازرسي كل كشور.

5_ معاون حقوقي و توسعه قضايي.

6_ معاون آموزش.

7_ رئيس سازمان زندان ها و اقدامات تأميني و تربيتي.

8_ دبير ستاد حقوق بشر.

9_ رئيس مركز حفاظت و اطلاعات قوه قضائيه.

10_ رئيس كل دادگستري استان تهران.

11_ دادستان عمومي و انقلاب تهران.

تبصره1_ رئيس شوراي اطلاع رساني توسط رئيس قوه قضائيه تعيين مي شود.

تبصره2_ جلسات شوراي اطلاع رساني حداقل هر 3ماه يكبار تشكيل مي شود.

تبصره3_ دبير شورا مي تواند بر حسب مورد از مسوولان قضايي و نمايندگان ساير نهادهاي كشور دعوت به عمل آورد.

ماده5 _ وظايف و اختيارات شوراي اطلاع رساني قوه قضائيه به شرح زير است:

1_ تدوين و بازنگري برنامه راهبردي اطلاع رساني قوه قضائيه.

2_ بررسي و تصويب

مفاهيم، تعاريف، مقررات، آيين نامه هاي اطلاع رساني مورد نياز.

3_ ايجاد تمهيدات لازم براي اجراي طرح جامع اطلاع رساني و تسهيل، تسريع و توسعه فرآيند برنامه ريزي، فراهم آوري، پردازش و ساماندهي و نشر اطلاعات.

4_ بررسي و تصويب طرح ها، برنامه ها و بودجه هاي اطلاع رساني.

5 _ ايجاد زمينه هاي لازم براي اطلاع رساني و آموزش عمومي، حقوقي و قضايي جامعه و مردم.

6 _ ايجاد زمينه هاي لازم براي توسعه تعامل و مشاركت مردم، مسؤولان، خبرگان، رسانه ها، نهادهاي ذيربط.

7_ ايجاد تمهيدات لازم براي توسعه علمي و پژوهشي اطلاع رساني.

8 _ ايجاد تمهيدات لازم براي بهره گيري از فناوري اطلاعات و ارتباطات و ساير فناوري هاي نو در نظام اطلاع رساني قوه قضائيه.

9_ ايجاد تمهيدات لازم براي هماهنگي، ساماندهي و توسعه روابط عمومي ها و نهادهاي اطلاع رساني قوه قضائيه.

10_ ايجاد تمهيدات لازم براي توسعه منابع انساني، منابع مالي، مديريت و برنامه ريزي، استانداردها، امكانات و تجهيزات اطلاع رساني.

11_ نظارت، ارزيابي و كنترل عالي نظام اطلاع رساني و روابط عمومي ها و نهادهاي اطلاع رساني قوه قضائيه از طريق دبيرخانه شورا و كميته هاي آن.

ماده6 _ وظايف و اختيارات دبيرخانه شورا:

ايجاد ساختار و تشكيلات لازم دبيرخانه.

تنظيم پيش نويس طرح ها و برنامه هاي شورا.

تنظيم دستور جلسات شورا.

تنظيم صورت جلسات شورا.

پيگيري مصوبات شورا.

مستندسازي فعاليت شورا و كميته ها.

انجام امور اداري و عمومي شورا و كميته ها.

تنظيم گزارش هاي دوره اي و موردي از عملكرد شورا و كميته ها و ارائه به شورا.

تبصره1_ دبير شورا، مسؤوليت پيگيري مصوبات شورا و اداره دبيرخانه را بر عهده دارد. دبير شورا مي تواند با هماهنگي رئيس شورا، يك نفر را به عنوان مدير هماهنگي اجرايي (يا رئيس دبيرخانه شورا) تعيين و انجام امور اجرايي و اداره دبيرخانه را به وي تفويض نمايد.

تبصره2_ دبير شورا موظف است تا حداكثر ظرف يك ماه، ساختار و تشكيلات دبيرخانه شورا را تهيه

براي تصويب به رئيس شورا ارائه نمايد.

تبصره3_ دبير شورا موظف است تا حداكثر در هر 3ماه، گزارش جامعي از اقدامات دبيرخانه و كميته هاي شورا، تهيه و به رياست شورا ارائه نمايد.

ماده7_ اعضاي كميته مركزي هماهنگي شوراي اطلاع رساني قوه قضائيه عبارتند از:

1_ دبير شوراي اطلاع رساني به عنوان رئيس كميته.

2_ دبير كميته به انتخاب دبير شوراي اطلاع رساني.

3_ مديركل روابط عمومي و اطلاع رساني قوه قضائيه.

4_ مديركل امور فرهنگي و اجتماعي قوه قضائيه.

5 _ مديران كل روابط عمومي و اطلاع رساني سازمان هاي تابعه و دانشكده علوم قضايي و خدمات اداري.

6 _ نمايندگان اطلاع رساني حوزه هاي ستادي و معاونت هاي قوه قضائيه، ديوان عالي كشور، ديوان عدالت اداري، دادستان كل كشور، وزارت دادگستري، دادسرا و دادگاه انتطامي قضات، دادگستري كل استان تهران، حفاظت و اطلاعات قوه قضائيه.

7_ يكي از معاونين دادستان به عنوان نماينده اطلاع رساني دادسراي تهران.

8 _ دو نفر از مديران مسؤول يا سردبيران نشريات قوه قضائيه به انتخاب رئيس شورا.

تبصره _ بر حسب ضرورت و با موافقت رئيس كميته، از نمايندگان ساير بخش هاي خارج از قوه قضائيه يا كارشناسان ذيربط دعوت خواهدشد.

ماده 8 _ وظايف و اختيارات كميته مركزي هماهنگي شوراي اطلاع رساني قوه قضائيه بدين شرح است:

1_ انجام كليه وظايف شوراي اطلاع رساني برحسب تفويض شورا.

2_ بررسي و تصويب شكلي و محتوايي انواع اطلاع رساني ها.

3_ نظارت بر فرآيندها و شيوه هاي اطلاع رساني از قبيل پايگاه هاي اطلاع رساني، نشريات و اخبار منتشره.

4_ تصميم گيري در خصوص اطلاع رساني هاي ويژه.

5 _ ايجاد هماهنگي مابين كميته هاي تخصصي و بخش هاي مختلف نظام اطلاع رساني قوه قضائيه.

6 _ ايجاد هماهنگي مابين روابط عمومي ها و نهادهاي اطلاع رساني قوه قضائيه.

7_ نظارت، ارزيابي و كنترل فعاليت هاي كميته هاي تخصصي.

8_ تهيه مواد لازم براي بررسي و تصويب شوراي اطلاع رساني.

ماده9_ وظايف و اختيارات كميته هاي تخصصي بدين شرح است:

1_ كارشناسي موضوعات

تخصصي مرتبط مبتني بر راهبردها و مأموريت نظام اطلاع رساني.

2_ هماهنگي بين بخش هاي اجرايي مرتبط در ساختار قوه قضائيه (اعم از ستادي، تشكيلات قضايي و سازمان هاي تابعه).

3_ نظارت، ارزيابي و كنترل بر صحت فعاليت بخش هاي اجرايي مرتبط در ساختار قوه قضائيه (اعم از ستادي، تشكيلات قضايي و سازمان هاي تابعه) در چارچوب نظام اطلاع رساني.

4_ ارائه مصوبات كميته ها به كميته مركزي هماهنگي شورا براي بررسي و تصويب.

تبصره1_ رياست كميته هاي تخصصي به پيشنهاد دبير شورا و با حكم رئيس شورا و بر عهده يكي از مديران كل قوه قضائيه يا نمايندگان نهادهاي عضو خواهدبود، كه فعاليت حوزه متبوعش مرتبط با موضوع تخصصي آن كميته باشد.

تبصره2_ جلسات كميته ها بر حسب موضوع و نياز به صورت هفتگي و يا حداكثر ماهانه تشكيل خواهدشد.

ماده10_ در هر استان كميته اطلاع رساني با هدف ايجاد هماهنگي و انسجام و تسريع و تسهيل در اطلاع رساني، به خصوص اطلاع رساني هاي ويژه، به رياست يكي از معاونين دادگستري استان يا دادستان مركز استان به انتخاب رئيس كل دادگستري استان، و دبيري مسؤول روابط عمومي و اطلاع رساني دادگستري و عضويت دادستان مركز استان و نمايندگان اطلاع رساني واحدهاي استاني سازمان هاي تابعه قوه قضائيه، تشكيل مي شود.

تبصره _ دبيرخانه شوراي اطلاع رساني وظيفه برقراري ارتباط مستمر، ايجاد هماهنگي مابين كميته هاي اطلاع رساني استان ها را بر عهده خواهد داشت.

ج _ شرايط اطلاع رساني

ماده11_ مسؤولين اطلاع رساني در بخش هاي ستادي و استاني، تشكيلات قضايي و سازمان هاي تابعه قوه قضائيه موظفند:

الف _ اهم اطلاعات و اخبار حوزه تحت پوشش خود را به صورت روزانه و به طريق مناسب به دبيرخانه شوراي اطلاع رساني اعلام و ارسال نمايند.

ب _ اطلاعات و اخبار ويژه را پس از اطلاع، بدون فوت وقت در تمامي اوقات شبانه روز به دبيرخانه

شوراي اطلاع رساني و « مسؤول اطلاع رساني ويژه»، از طريق مقتضي منعكس نمايند.

تبصره _ دبيرخانه شوراي اطلاع رساني موظف است به صورت مستمر، دوره اي و سطح مند نسبت به اطلاع رساني به مخاطبين مختلف به ويژه مقامات عالي كشور اقدام نمايد. جزئيات اين اطلاع رساني براساس دستورالعملي خواهدبود كه توسط كميته مركزي هماهنگي شورا تهيه مي شود.

ماده12_ مقامات مجاز به اطلاع رساني و محدوده اطلاع رساني هر يك:

1_ رئيس شوراي اطلاع رساني، سخنگوي قوه قضائيه، معاون اول قوه قضائيه، دادستان كل كشور، رئيس حوزه رياست: اطلاع رساني در ارتباط با سياست ها و برنامه هاي كلان و مربوط به كليت قوه قضائيه اعم از تشكيلات اداري، قضايي و سازمان هاي تابعه، اطلاع رساني ويژه، مواضع رسمي و پاسخگويي هاي قوه قضائيه و به طور اخص در ارتباط با پرونده هاي ملي و حساس و مهم و پرونده هايي كه ممكن است بازتاب داخلي يا بين المللي داشته باشد، اخبار مربوط به احضار يا بازداشت اتباع خارجي.

2_ رئيس ديوان عالي كشور، رئيس ديوان عدالت اداري، ساير معاونين قوه قضائيه، رؤساي سازمان هاي تابعه، رئيس مركز حفاظت و اطلاعات قوه قضائيه، رئيس دانشكده علوم قضائي و خدمات اداري: اطلاع رساني برنامه و عملكرد اجرايي و اخبار حوزه مرتبط.

3_ رؤساي كل دادگستري استان، دادستان مركز استان، مديران كل سازمان هاي تابعه استاني، (معاونان رؤساي كل دادگستري استان، دادستان هاي استان و معاونان آنان، رؤساي دادگستري هاي شهرستان ها، رؤساي مجتمع هاي قضايي همگي با هماهنگي رئيس كل دادگستري استان): اطلاع رساني برنامه و عملكرد اجرايي و اخبار حوزه مرتبط و يا برحسب تفويض شورا.

4_ مديران روابط عمومي و اطلاع رساني يا مسئوولين اطلاع رساني در هر بخش ستادي و استاني يا قضايي: اطلاع رساني برنامه و عملكرد اجرايي و اطلاع رساني ويژه حوزه مرتبط با هماهنگي بالاترين مقام مرتبط و در چارچوب آئين نامه نظام جامع اطلاع رساني

قوه قضائيه.

تبصره _ كميته مركزي هماهنگي شورا مي تواند بر حسب لزوم، اطلاع رساني در برخي موارد را با تعيين حدود و ثغور و شكل آن، به يك يا چند نفر از افراد مندرج در ماده 12 اين آئين نامه تفويض نمايد.

ماده13_ هرگونه اطلاع رساني اعم از مصاحبه، افشاء، انتشار اخبار و صدور اطلاعيه در موارد زير ممنوع مي باشد:

_ اسناد و اطلاعات داراي طبقه بندي حفاظتي (اسناد سري و محرمانه دولتي).

_ مذاكرات غيرعلني محاكم و تحقيقات مراجع قضائي و انتظامي در مرحله مقدماتي و انتشار جريان دادگاه علني قبل از قطعي شدن حكم.

_ دعاوي خصوصي اشخاصي كه حداقل يكي از طرفين دعوي تقاضاي غيرعلني بودن آن را نموده باشد و همچنين انتشار اسامي، عناوين اتهام كه مغاير با حيثيت و آبروي اشخاص باشد.

_ جريان رسيدگي به جرائم خانوادگي، اطفال و يا فيلمبرداري و تهيه عكس و افشاي هويت طفل متهم.

_ اخباري كه افشاء و انتشار آن موجب اختلال و مانع انجام صحيح و سالم در روند دادرسي عادلانه قضايي گردد.

_ اخباري كه موجب تفرقه و دوگانگي و تشديد درگيري ميان اقشار جامعه، گروه ها احزاب و مسئولين شود.

_ اخباري كه موجب آشفتگي، اذهان عمومي و يا هراس بين آنان و يا موجب بي اعتمادي عمومي به نظام و دستگاه قضائي شود.

_ مصاحبه، صدور اطلاعيه يا خبري كه مغاير شأن قضات و يا موجب خدشه دار شدن اقتدار و استقلال قضايي شود.

_ هرگونه اظهار عقيده مقامات قضايي در خصوص برائت و مجرميت متهم قبل از اتمام رسيدگي و اعلام رأي.

_ گزارش هاي بازرسان بازرسي كل كشور به تشخيص رئيس قوه قضائيه.

تبصره _ در صورت ضرورت انتشار اطلاعيه، خبر و يا مصاحبه به منظور اطلاع رساني همگاني،

هشدار يا استمداد از كليه اقشار جامعه درخصوص پرونده هاي قضايي كه انتشار و افشاء اطلاعات آن مطابق مفاد اين آئين نامه ممنوع مي باشد، بنابه تشخيص شوراي اطلاع رساني قوه قضائيه و با كسب اجازه از رئيس قوه قضائيه، اطلاعات لازم و كافي از قاضي رسيدگي كننده پرونده اخذ و متن خبر و نحوه و ميزان انتشار آن در حد ضرورت كه متضمن افشاء اسرار و اطلاعات طبقه بندي شده نباشد، توسط شورا تهيه و در اختيار سخنگوي قوه قضائيه و يا روابط عمومي و اطلاع رساني قوه قضائيه و يا فردي بنا به تعيين شورا، قرار مي گيرد. در صورت نياز، روابط عمومي و اطلاع رساني قوه قضائيه رأساً يا با هدايت عوامل خبري، فيلم و گزارش به ميزان تعيين شده، تهيه و اطلاع رساني مي نمايد.

د _ الزامات و شرايط همكاري واحدهاي روابط عمومي و اطلاع رساني با عوامل خبري

ماده14_ رعايت موارد زير براي حضور عوامل خبري در هريك از اماكن قضايي و اداري قوه قضائيه الزامي است:

1_ هماهنگي با روابط عمومي مربوط

2_ رعايت اخلاق و شئونات حرفه اي

3_ ارائه معرفي نامه از رسانه متبوع

4_ تردد و فعاليت صرفاً در محل هاي تعيين شده توسط روابط عمومي

5 _ انجام فعاليت خبري در چارچوب موازين قانوني

ماده15_ تهيه هرگونه خبر، فيلم و عكس در محيط دادسراها، دادگاه هاي علني و نيز سازمان هاي وابسته به قوه قضائيه بايد با هماهنگي و تحت نظر واحدهاي روابط عمومي و اطلاع رساني انجام پذيرد. نظارت بر موضوعات فيلمبرداري و عكس و خبر و كنت_رل ممنوعي_ت هاي قانوني بر ع_هده واح_د رواب_ط عم_ومي و اطلاع رس_اني مي باشد.

ماده16_ روابط عمومي ها موظفند در ارتباط با عوامل خبري، اقدامات زير را انجام دهند:

1_ اخذ و تكميل اسم، مشخصات و امضاء عوامل

خبري مطابق فرم هاي مصوب

2_ هدايت و معرفي عوامل خبري به مراجع مربوط در چهارچوب محور تعيين شده از سوي رسانه اعزام كننده

3_ نظارت و كنترل عوامل خبري براي تهيه فيلم، عكس، صدا و گزارش در چارچوب موازين قانوني

4_ نگهداري كليه معرفي نامه ها و نيز فرم هاي تكميل و امضاء شده توسط خبرنگاران و ساير گروه هاي خبري و تهيه كنندگان فيلم و سريال و داستان در روابط عمومي و اطلاع رساني.

ه_ _ ساير مواد

ماده17_ كليه بخش هاي ستادي، تشكيلات قضايي و سازمان هاي تابعه در تمامي سطوح سازمان، در صورتي كه داراي واحد روابط عمومي و اطلاع رساني نيستند موظفند حداقل يك نفر را به عنوان مسئوول و رابط اطلاع رساني به دبيرخانه شوراي اطلاع رساني قوه قضائيه، معرفي نمايند.

ماده18_ كليه بخش هاي ستادي، تشكيلات قضايي و سازمان هاي تابعه قوه قضائيه مكلفند ضمن همكاري با شوراي اطلاع رساني، دبيرخانه شورا و كميته هاي آن، برنامه هاي خود در حوزه اطلاع رساني را منطبق با سياست ها، برنامه ها و استانداردهاي مصوب شوراي اطلاع رساني قوه قضائيه و كميته هاي آن، تنظيم و اجرا نمايند.

تبصره _ برنامه و بودجه حوزه روابط عمومي و اطلاع رساني بايد به صورت سالانه پس از بررسي در كميته هاي تخصصي، به تصويب شوراي اطلاع رساني و رياست قوه قضائيه برسد.

ماده19_ كليه مصوبات و بخش نامه هاي شوراي اطلاع رساني براي ابلاغ به بخش هاي مختلف قوه قضائيه، پس از تائيد رياست قوه قضائيه از طريق رئيس شورا ابلاغ مي شود.

ماده20_ مسئووليت اجراي مفاد اين آئين نامه به عهده بالاترين مقام مسئوول بخش هاي مختلف قوه قضائيه مي باشد.

ماده21_ نظارت بر حُسن اجراي مفاد اين آئين نامه بر عهده شوراي اطلاع رساني قوه قضائيه مي باشد. در صورت مشاهده تخلف موارد توسط رئيس شورا به مراجع ذيصلاح جهت اقدام، گزارش خواهد شد.

ماده22_ اين آئين نامه در 22ماده و 15تبصره

تنظيم و در تاريخ19/7/1386 به تصويب رئيس قوه قضائيه رسيد. از اين تاريخ « آئين نامه اجرايي شوراي عالي اطلاع رساني و پاسخ_گويي قوه ق_ضائيه»، من_سوخ و آئي_ن نامه حاض_ر جاي_گزين آن و لازم الاجرا است.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

بخشنامه جلوگيري از دسترسي افراد غيرمجاز به پرونده هاي قضايي

جلوگيري از دسترسي افراد غيرمجاز به پرونده هاي قضايي

مديرعامل محترم روزنامه رسمي كشور

با احترام تصوير بخشنامه شماره8861/86/1 _ 23/8/1386 رياست محترم قوه قضائيه جهت اطلاع به پيوست ارسال مي گردد.

بخشنامه به واحدهاي قضائي سراسر كشور

پيرو بخشنامه شماره 22096/79/1 مورخ 25/12/1379 و تاكيد بر نظارت موثر و مستمر بر اجراي مدلول آن در دادگاه ها و دادسراها و نظر به اهميت حفاظت از پرونده هاي مدني و كيفري و مراقبت دائمي از محتويات آنها، لازم است اصول حفاظتي و نگهداري از آنها پيوسته مدنظر متصديان مربوط قرار داشته و از دسترسي افراد غيرمجاز به پرونده هاي قضايي جلوگيري گردد و در صورت احراز خارج شدن مدارك و صورتجلسات و ادله استنادي طرفين از داخل آنها و گم شدن يا ربوده شدن پرونده و اسناد ضميمه آن، ضمن اقدام فوري به منظور شناسايي و تعقيب مرتكب و دستيابي به پرونده يا برگ هاي مفقود يا مسروق، روساي واحدهاي قضايي و دادستان ها موظف اند مراتب را به حفاظت و اطلاعات اعلام كنند تا اقدام مناسب به عمل آورند.

رئيس قوه قضائيه _ سيدمحمود هاشمي شاهرودي

دانستنيها

احاديث

قضاوت

حديث1

امام صادق عليه السلام :

إذا قامَ قائمُ آلِ محمّدٍ علَيهِ وعلَيهِمُ السلامُ حَكَمَ بينَ الناسِ بحُكمِ داودَ ، لا يَحتاجُ إلى بَيِّنةٍ ، يُلهِمُهُ اللّه ُ تعالى فَيَحكُمُ بعِلمِهِ .

زم_ان_ى ك_ه ق_ائم آل محمّد عليه السلام ، ق_يام كند ، به حكم داود ميان مردم داورى مى كند و نيازى به بيّنه (شهود و مدرك) ندارد . خداوند متعال اين حكم را به او الهام مى كند و او به علمش قضاوت مى كند .

بحار الأنوار : 14 / 14 / 23 منتخب ميزان الحكمة : 472

حديث2

امام على عليه السلام :

خَمسَةُ أشياءَ يَجِبُ علَى القاضي الأخْذُ فيها بظاهِرِ الحُكمِ : الوِلايَةُ والمَناكِحُ والمَواريثُ والذَّبايحُ والشَّهاداتُ ، إذا كانَ ظاهرُ الشُّهودِ مَأمونا جازَت شَهادَتُهُم ولا يَسألُ عن باطِنِهم .

پنج چيز است كه بايد قاضى (درباره آنها)به ظاهِر حُكم عمل كند : ولايت (حقّ ولايت و سرپرستى كه خداوند ، يا امام براى هر كس ، يا ولىّ طفل قرار داده است) ، همسران (يعنى مسأله زناشويى كه بين مسلمانان مشهوراست) ، ميراثها ، ذبايح(حلال بودن كشتار مسلمانان) و شهادات . هر گاه شهود ، در ظاهر امين و در خور اعتماد باشند ، شهادتشان پذيرفته است و لازم نيست از باطن آنها جست وجو كرد .

الخصال : 311 / 88 منتخب ميزان الحكمة : 472

حديث3

امام باقر عليه السلام :

إنّ المرأةَ لا تُولَّى القَضاءَ ولا تُولَّى الإمارَةَ .

زن ، نه عهده دار م_سند ق_ضاوت مى شود و نه عهده دار منصب امارت .

بحار الأنوار : 104 / 275 / 1

حديث4

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم :

لا تكونُ المَرأةُ حَكَما تَقضي بينَ العامَّةِ .

زن ، نبايد قاضى باشد و ميان مردم داورى كند .

كنز العمّال : 14921 منتخب ميزان الحكمة : 472

حديث5

امام صادق عليه السلام :

القُضاةُ أربَعةٌ : ثلاثةٌ في النارِ وواحِدٌ في الجَنّةِ : رجُلٌ قَضى بجَورٍ وهُو يَعلَمُ فهُو في النارِ ، ورَجُلٌ قَضى بجَورٍ وهو لا يَعلَمُ فهُو في النارِ ، ورجلٌ قَضى بالحَقِّ وهُو لا يَعلَمُ فهُو في النارِ ، ورجُلٌ قَضى بالحَقِّ وهو يَعلَمُ فهُو في الجَنّةِ .

قاضيان چهار گروهند : سه گروه در آتشند و يك گروه در بهشت . مردى كه دانسته حكم ناحقّ صادر كند ، اين قاضى در آتش است . مردى كه ندانسته (و بى اطلاع از احكام و قوانين) حكم ناحقّ دهد ، اين نيز در آتش است . مردى كه ندانسته حكم درست و حقّ صادر كند ، اين هم در آتش است و مردى كه دانسته حكم حقّ و درست را صادر كند ، اين قاضى در بهشت است .

الكافي : 7 / 407 / 1 منتخب ميزان الحكمة : 472

حديث6

امام على عليه السلام :

يَدُ اللّه فوقَ رَأسِ الحاكِمِ تُرَفرِفُ بالرَّحمَةِ، فإذا حافَ وَكَلَهُ اللّه ُ إلى نفسِهِ .

دست رحمت خدا ، بر فراز سر قاضى در حركت است . پس هر گاه ستم و حقّ كشى كند ، خداوند او را به خودش وا مى گذارد .

الكافي : 7 / 410 / 1

حديث7

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم :

ما مِن قاضٍ مِن قُضاةِ المُسلمينَ إلاّ ومَعهُ مَلَكانِ يُسَدِّدانِهِ إلَى الحَقِّ مالَم يُرِدْ غيرَهُ ، فإذا أرادَ غيرَهُ وجارَ مُتَعمِّدا تَبَرَّأَ مِنهُ المَلَكانِ ووَكَلاهُ إلى نفسِهِ .

هيچ قاضى اى از قاضيان مسلمانان نيست ، مگر اين كه دو فرشته با اويند و تا زمانى كه خواهان حقيقت باشد ، او را به سوى آن راهنمايى مى كنند . امّا هر گاه در پى حقيقت نبود و عمدا ستم و حقّ كشى كرد ، آن دو فرشته از او بيزارى مى جويند و وى را به خودش وامى گذارند .

كنزالعمّال : 14993

حديث8

امير المؤمنين عليٌّ عليه السلام

لِشُرَيحٍ: لا تُسارَّ أحَدا في مَجلِسِكَ ، وإن غَضِبتَ فَقُمْ ، فلا تَقضِيَنَّ فأنتَ غَضبانُ .

امام على عليه السلام - خطاب به شريح- فرمودند: در مجلس قضاوت با كسى در گوشى صحبت مكن و اگر عصبانى شدى ، برخيز و در حال خشم هرگز داورى مكن .

الكافي : 7 / 413 / 5

حديث9

امير المؤمنين عليٌّ عليه السلام

لِشُرَيحٍ: ولا تَقعُدَنَّ في مَجلِسِ القَضاءِ حتّى تَطعَم .

امام على عليه السلام

- خطاب به شريح- فرمودند: در مجلس قضاوت منشين ، مگر اين كه قبلاً چيزى بخورى .

الكافي : 7 / 413 / 1 منتخب ميزان الحكمة : 472

حديث10

امير المؤمنين عليٌّ عليه السلام

لِشُرَيحٍ: إيّاكَ والتَّضَجُّرَ والتَّأذِّيَ في مَجلِسِ القَضاءِ ، الذي أوجَبَ اللّه ُ فيهِ الأجرَ ، ويُحسِنُ فيهِ الذُّخرَ لِمَن قَضى بالحَقِّ .

امام على عليه السلام - خطاب به شريح- فرم.دند: مبادا در مجلس قضاوت اظهار خستگى و ناراحتى كنى ؛ مجلسى كه خداوند در آن پاداش قرار داده و براى كسى كه به حقّ داورى كند ذخيره خوبى در نظر گرفته است .

الكافي : 7 / 413 / 1

حديث11

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم :

مَنِ ابتُلِيَ بالقَضاءِ بينَ المُسلمينَ فَلْيَعدِلْ بَينَهُم في لَحظِةِ وإشارَتِهِ ومَقعدِهِ ومَجلِسِهِ .

هر كه به داورى كردن ميان مسلمانان مبتلا شود ، بايد در نگاهها و اشاره كردنها و جاى نشستن و نحوه نشستن خود نسبت به آنها به يكسان رفتار كند .

كنزالعمّال : 15032 منتخب ميزان الحكمة : 470

حديث12

امير المؤمنين عليٌّ عليه السلام

لِشُرَيحٍ: ثُمّ واسِ بينَ المسلمينَ بوَجهِكَ ومَنطِقِكَ ومَجلِسِكَ ، حتّى لا يَطمَعَ قَريبُكَ في حَيفِكَ ، ولا يَيأسَ عَدُوُّكَ مِن عَدلِكَ .

امام على عليه السلام - خطاب به شريح- فرمودند: ميان مسلمانان در نگاه كردن و سخن گفتن و نشستنت برابرى را رعايت كن ، تا نزديكانت به جانبدارى (و ستم) تو اميد نبندند و دشمنانت از دادگرى تو ، نوميد نشوند .

وسائل الشيعه : 18 / 155 / 1

حديث13

امام صادق عليه السلام :

لا يَطمَعَنَّ قَليلُ الفِقهِ في القَضاءِ .

كسى كه اندكى فقه (مسائل حقوقى و احكام قضايى) مى داند ، هرگز نبايد به كار قضاوت چشم طمع داشته باشد .

بحار الأنوار : 104 / 264 / 5

حديث14

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم:

مَنِ ابتَغى القَضاءَ وسَألَ فيهِ الشُّفَعاءَ وُكِلَ إلى نفسِهِ ، ومَن اُكرِهَ علَيهِ أنزَلَ اللّه ُ علَيهِ مَلَكا يُسَدِّدُهُ .

هركه جوياى منصب قضاوت باشدو براى رسيدن به آن متوسّل به اين و آن شود، خداوند او را به خودش واگذارد و هركه مجبور به پذيرفتن آن شود، خداوند فرشته اى بر او فرو فرستد كه استوارش بدارد .

كنزالعمّال : 14994 منتخب ميزان الحكمة : 470

حديث15

امام صادق عليه السلام :

إنَّ النَّواويسَ شَكَت إلَى اللّه عز و جل شِدَّةَ حَرِّها ، فقالَ لَها عز و جل : اسكُتي ؛ فإنَّ مَواضِعَ القُضاةِ أشَدُّ حَرّا مِنكِ !

نواويس (كه جايگاهى است در دوزخ) از گرماى سخت خود به درگاه خداوند عز و جل شكايت كرد . پس خداوند عز و جل خطاب بدان فرمود : ساكت باش ؛ همانا جايگاه قاضيان(ناعادل)، گرمايَش سخت تر از توست!.

الفقيه : 3 / 6 / 3226 منتخب ميزان الحكمة : 470

حديث16

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم :

إنَّ القاضيَ العَدلَ لَيُجاءُبهِ يَومَ القِيامَةِ فَيَلقَى مِن شِدَّةِ الحِسابِ ما يَتَمَنّى أن لا يكونَ قَضى بينَ اثنَينِ في تَمرَةٍ قَطُّ .

در روز قيامت قاضى دادگ_ر را مى آورند و چنان حساب سختى از او كشيده مى شود ، كه آرزو مى كند كاش هرگز حتّى درباره يك خرما ميان دو نفر داورى نكرده بود .

كنزالعمّال : 14988 منتخب ميزان الحكمة : 470

حديث17

امام صادق عليه السلام :

اتَّقُوا الحُكومَةَ ؛ فإنَّ الحُكومَةَ إنّما هي لِلإمامِ العالِمِ بالقَضاءِ ،العادِلِ في المُسلمينَ ، لِنَبيٍّ أو وَصيِّ نبيٍّ .

از داورى كردن بپرهيزيد ؛ زيرا (منصب) داورى در حقيقت از آنِ امامى است كه در قضاوت دانا باشد و در ميان مسلمانان به عدالت حكم كند ؛ از آنِ پيغمبر يا وصىّ پيغمبر .

الكافي : 7 / 406 / 1 منتخب ميزان الحكمة : 470

حديث18

امام على(سلام الله عليه):

أفضَلُ الْخَلقِ أقضاهُم بِالْحَقِّ؛

برترين مردم، داورترين آنها به حق است.

غررالحكم ودررالكلم، ح 3323

حديث19

پيامبراكرم(صلّي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:

من حكم بين اثنين تحاكما إليه فلم يقض بينهما بالحقّ فعليه لعنه اللَّه؛

هر كه ميان دو كس كه داورى بدو برند، داورى كند و به حق ميانشان قضاوت نكند لعنت خدا بر او باد.

نهج الفصاحه

حديث20

پيامبراكرم(صلّي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:

قاضيان في النار و قاض في الجنّه: قاض عرف الحقّ فقضى به فهو في الجنّه، و قاض عرف الحقّ فجار متعمّدا أو قضى بغير علم فهما في النّار؛

دو قاضى در جهنمد و قاضى اى در بهشت است: قاضى اى كه حق را بشناسد و بدان حكم كند در بهشت است، و قاضى اى كه حق را بشناسد و دانسته منحرف شود، يا ندانسته قضاوت كند هر دو در جهنم اند.

نهج الفصاحه

حديث21

پيامبراكرم(صلّي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:

إنّ اللَّه تعالى مع القاضي ما لم يحف عمدا؛

خداوند تا هنگامى كه قاضى از روى عمد ستم نكند، يار اوست.

نهج الفصاحه

حديث22

پيامبراكرم(صلّي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:

اللَّه مع القاضي ما لم يجر فإذا جار تخلّى اللَّه عنه و لزمه الشّيطان؛

خداوند يار قاضى است تا موقعى كه ستم نكند، وقتى ستم كرد خدا او را رها مي كند و شيطان قرين او مى شود.

نهج الفصاحه

حديث23

پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:

إذا أراد اللَّه بقوم خيرا ولّى عليهم حلماءهم و قضى بينهم علمائهم و جعل المال في سمحائهم و إذا أراد بقوم شرّا ولّى عليهم سفهائهم و قضى بينهم جهّالهم و جعل المال في بخلائهم؛

وقتى خداوند براى قومى نيكى خواهد خردمندانشان را بر آنها فرمانروا سازد و دانشمندانشان ميان آنها قضاوت كند و مال را به دست بخشندگان دهد و وقتى براى قومى بدى خواهد سفيهانشان را بر آنها فرمانروا سازد و نادانان ميان آنها قضاوت كنند و مال را به دست بخيلانشان دهد.

نهج الفصاحه

حديث24

پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:

إذا ابتلي أحدكم بالقضاء بين المسلمين فلا يقض و هو غضبان و ليسوّ بينهم في النّظر و المجلس و الإشاره؛

اگر يكى از شما بكار قضاوت ميان مسلمانان دچار شود بايد به هنگام غضب از قضاوت خوددارى كند و ميان ارباب دعوى در نگاه و نشيمن گاه و اشاره تفاوتى نگذارد.

نهج الفصاحه

حديث25

پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:

أخذ الأمير الهديّه سحت و قبول القاضي الرّشوه كفر؛

هديه گرفتن امير نارواست و رشوه گرفتن قاضى كفر است.

نهج الفصاحه

حديث26

امام صادق عليه السلام مي فرمايند:

خَيْرُ النّاسِ قُضاةُ الْحَقِّ؛

بهترين مردم كسانى هستند كه به حق قضاوت كنند.

بحارالانوار، ج 104، ص 266، ح 20.

حديث27

پيامبراكرم صلى الله عليه و آله وسلم مي فرمايند :

اِذا حَكَمْتُمْ فَاعْدِلوا وَ اِذا قُلْتُمْ فَاَحْسِنوا فَاِنَّ اللّه َ مُحْسِنٌ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ؛

هرگاه قضاوت مى كنيد، عادلانه قضاوت كنيد و هرگاه سخن مى گوييد، نيكو بگوييد، زيرا خداوند نيكوكار است و نيكوكاران را دوست دارد.

نهج الفصاحه، ح 200.

حديث28

پيامبراكرم صلى الله عليه و آله وسلم :

اِنَّ اللّه َ يُحِبُّ الْعَبدَ اَنْ يَكُونَ سَهْلَ الْبَيْعِ وَ سَهْلَ الشِّراءِ وَ سَهْلَ القَضاءِ وَ سَهْلَ الاِقْتِضاءِ؛

خداوند بنده اى را كه در خريد و فروش و قضاوت و پذيرش قضاوت آسان گير باشد دوست دارد.

دعائم الاسلام، ج 1، ص 17 .

حديث29

قال الامام علي - عليه السلام - : لَيسَ مِنَ العَدلِ القَضَاءُ عَلَي الثَّقَةِ بِالظَّنِّ.

امام علي - عليه السلام - فرمودند: قضاوتي كه با تكيه به ظن و گمان باشد، عادلانه نيست.

«نهج البلاغة، حكمت 220»

گواهي دادن

حديث1

رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم

وقد سُئلَ عن الشهادَةِ:هل تَرَى الشمسَ ؟ على مِثلِها فَاشهَدْ أو دَعْ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم - در پاسخ به پرسش از شهادت دادن- فرمودند: آفتاب را مى بينى ؟ هرگاه موضوع به همين روشنى بود شهادت بده و گرنه خوددارى كن .

وسائل الشيعه : 18 / 250 / 3

حديث2

امير المؤمنين عليٌّ عليه السلام

لِشُرَيحٍ: اِعلَمْ أنّ المسلمينَ عُدولٌ بعضُهُم عَلى بَعضٍ ، إلاّ مَجلودا في حَدٍّ لَم يَتُب مِنهُ ، أو مَعروفاً بشهادَةِ الزُّورِ ، أو ظَنِيناً .

امام على عليه السلام - خطاب به شريح- فرمودند: بدان كه مسلمانان نسبت به يكديگر عادل به شمار مى آيند ، مگر كسى كه به كيفر گناهى حدّ خورده و توبه نكرده باشد يا به شهادت دروغ دادن شهرت داشته باشد يا گمانِ بد درباره او برده شود (و مظنون باشد) .

الفقيه : 13 / 15 / 3243 منتخب ميزان الحكمة : 304

حديث3

امام صادق عليه السلام :

لا أقبَلُ شهادَةَ الفاسِقِ إلاّعلى نَفسِهِ .

شهادت فاسق را جز بر ضدّ خودش نمى پذيرم .

الكافي : 7 / 395 / 5

حديث4

امام صادق عليه السلام :

إنّ أميرَ المؤمنينَ عليه السلام كانَ لا يَقبَلُ شهادَةَ فَحّاشٍ ، ولا ذِي مُخْزِيَةٍ في الدِّينِ .

امير المؤمنين عليه السلام نَ_ه ش_هادت آدم ف_حّاش و بد زبان را مى پذيرفت و نه شهادت كسى را كه سوء پيشينه دينى داشت.

الكافي : 7 / 396 / 7 منتخب ميزان الحكمة : 304

حديث5

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم :

مَن رَجَعَ عن شهادَتِهِ وكَتَمَها ، أطعَمَهُ اللّه لَحمَهُ على رُؤوسِ الخَلائقِ ، ويَدخُلُ النارَ وهو يَلُوكُ لِسانَهُ .

هركه از شهادت خود برگردد و آن را كتمان كند ، خداوند در حضور خلايق گوشتش را به وى بخوراند و در حالى كه زبان خود را مى جود به دوزخ رود.

ثواب الأعمال : 333 منتخب ميزان الحكمة : 304

حديث6

امام صادق عليه السلام :

إذا دُعِيتَ إلى الشهادَةِ فَأجِبْ .

هرگاه براى شهادت دادن فرا خوانده شدى ، اجابت كن .

التهذيب : 6 / 275 / 752 منتخب ميزان الحكمة : 304

حديث7

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم :

مَن كَتَمَ شَهادَةً إذا دُعِيَ إلَيها كانَ كَمَن شَهِدَ بِالزُّورِ .

هر كسى هنگامى ك_ه ب_راى ش_ه_ادت دادن فرا خوانده شود آن را كتمان كند، همانند كسى است كه شهادتِ دروغ دهد.

كنز العمّال : 17743

حديث8

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم :

مَن شَهِدَ شهادَةَ حَقٍّ لِيُحيِيَ بها حَقَّ امرِئٍ مُسلمٍ أتى يَومَ القِيامَةِ ولِوَجهِهِ نُورٌ مَدَّ البَصَرِ ، يَعرِفُهُ الخلايِقُ بِاسمِهِ ونَسَبهِ .

كسى كه براى زنده كردن حقّ يك نفر مسلمان شهادت حقّ بدهد ، روز قيامت در حالى آورده مى شود كه پرتوِ نور چهره اش تا چشم كار مى كند ديده مى شود و خلايق او را به نام و نسب مى شناسد .

بحار الأنوار : 104 / 311 / 9 منتخب ميزان الحكمة : 304

حديث9

امام على عليه السلام :

القِسْطُ رُوحُ الشهادَةِ .

عدالت ، روح شهادت دادن است .

غرر الحكم : 356 منتخب ميزان الحكمة : 304

حديث10

پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله وسلم) فرمودند :

وَ مَن شَهِدَ شَهادَةَ حَقٍّ لِيُحيِىَ بِها حَقَّ امرِى ءٍ مُسلِمٍ اَتى يَومَ القيامَةِ وَ لِوَجهِهِ نورٌ مَدَّ البَصَرِ تَعرِفُهُ الخَلايِقُ بِاسمِهِ وَ نَسَبِهِ ؛

كسى كه براى زنده كردن حق يك مسلمان، شهادت حقّ بدهد، روز قيامت در حالى آورده مى شود كه پرتو نور چهره اش، تا چشم كار مى كند ديده مى شود و خلايق او را به نام و نسب مى شناسند.

(كافى، ج 7، ص 381، ح 1)

حديث11

پيامبراكرم(صلّي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:

من شهد شهاده يستباح بها مال امرئ مسلم أو يسفك بها دم فقد أوجب النّار؛

هر كه شهادتى دهد كه به سبب آن مال مرد مسلمانى را بخورند يا خونى بريزند مستحق جهنم است.

نهج الفصاحه

حديث12

پيامبراكرم(صلّي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:

من كتم شهاده إذا دعى إليها كان كمن شهد بالزّور؛

هر كه شهادتى را كه از او خواسته اند نهان دارد چنان است كه شهادت دروغ داده باشد.

نهج الفصاحه

حديث13

پيامبراكرم(صلّي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:

لن تزول قدم شاهد الزّور حتّى يوجب اللَّه له النّار؛

شاهد دروغ از جا نرود تا خداوند جهنم را بر او واجب كند.

نهج الفصاحه

حديث14

پيامبراكرم(صلّي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:

شاهد الزّور لا تزول قدماه حتّى يوجب اللَّه له النّار؛

شاهد دروغ قدم برندارد تا جهنم بر او واجب شود.

نهج الفصاحه

حديث15

أكرموا الشّهود فإنّ اللَّه يستخرج بهم الحقوق و يدفع بهم الظّلم؛

شاهدان را گرامى شماريد زيرا خدا حقوق كسان را به وسيله آنان احقاق مي كند و ستم را به وسيله آنها دفع مى نمايد.

نهج الفصاحه

حديث16

پيامبراكرم(صلّي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايند:

أكبر الكبائر الإشراك باللَّه و قتل النّفس و عقوق الوالدين و شهاده الزور؛

بزرگترين گناهان بزرگ شرك به خدا و قتل نفس و بد رفتارى با پدر و مادر و شهادت دروغ است.

نهج الفصاحه

حديث17

پيامبراكرم صلى الله عليه و آله وسلم مي فرمايند :

وَ مَنْ شَهِدَ شَهادَةَ حَقٍّ لِيُحْيِىَ بِها حَقَّ امْرِى ءٍ مُسْلِمٍ اَتى يَوْمَ الْقيامَةِ وَ لِوَجْهِهِ نورٌ مَدَّ الْبَصَرِ تَعْرِفُهُ الْخَلايِقُ بِاسْمِهِ وَ نَسَبِهِ ؛

كسى كه براى زنده كردن حق يك مسلمان، شهادت حقّ بدهد، روز قيامت در حالى آورده مى شود كه پرتو نور چهره اش، تا چشم كار مى كند ديده مى شود و خلايق او را به نام و نسب مى شناسند.

كافى، ج 7، ص 381، ح 1 .

حديث18

امام صادق عليه السلام :

لا تَشهَدَنَّ بشهادَةٍ حتّى تَعرِفَها كما تَعرِفُ كَفَّكَ .

نبايد شهادتى بدهى، مگر هنگامى كه آن را مانند كف دستت بشناسى .

الكافي : 7 / 383 / 3

قوانين قضايي

حديث1

امام صادق عليه السلام :

إنّ عليّا عليه السلام كان يُطعِمُ مَن خلّدَ في السِّجْنِ مِن بيتِ مالِ المسلمينَ .

على عليه السلام كسى را كه زندانى مى شد ، از بيت المال مسلمانان غذا مى داد .

وسائل الشيعه : 11 / 69 / 2 منتخب ميزان الحكمة : 20

حديث2

امام صادق عليه السلام :

إنَّ أميرَ المؤمنينَ عليه السلام ألقَى صِبيانُ الكُتّابِ ألواحَهُم بينَ يدَيهِ لِيُخَيِّرَ بينَهُم ، فقالَ : أما إنّها حُكومَةٌ ! والجَورُ فيها كالجَورِ في الحُكمِ ! أبلِغُوا مُعَلِّمَكُم إن ضَرَبَكُم فَوقَ ثلاثِ ضَرَباتٍ في الأدَبِ اقتُصَّ مِنهُ .

كودكان مكتبى دستخطهاى خود را در مقابل اميرالمؤمنين نهادند ، تا بهترين آنها را انتخاب كند ؛ حضرت فرمود : هان ! اين يك داورى است ! و ظلم در اين باره ، مانند ظلم در قضاوت است ! به معلّم خود بگوييد كه اگر براى تنبيه بيش از سه ضربه بزند ، قصاص مى شود .

وسائل الشيعه : 18 / 582 / 2 منتخب ميزان الحكمة : 472

حديث3

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم :

مَن عَفا عَن دَمٍ لم يَكُن لَهُ ثَوابٌ إلاّ الجَنّةُ .

هركه از (قصاص) خونى گذشت كند ، او را پاداشى جز بهشت نباشد .

كنزالعمّال : 39854

حديث4

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم :

ما مِن رَجُلٍ مُسلمٍ يُصابُ بشَيءٍ في جَسَدِهِ فَيَتَصَدَّقُ بهِ إلاّ رَفَعَهُ اللّه بهِ دَرجَةً وحَطَّ عَنهُ بهِ خَطيئةً .

هيچ مرد مسلمانى نيست كه به قسمتى از بدنش آسيبى وارد شود و از (قصاص) آن درگذرد ، مگر اين كه خداوند به سببِ آن يك درجه بالايش بَرد و يك گناه از او بزدايد .

كنز العمّال : 39850 منتخب ميزان الحكمة : 466

حديث5

امام على عليه السلام :

الحَبسُ بَعدَ معرِفَةِ الحقِّ ظُلْم .

زندانى كردن ، پس از پى بردن به حقيقت، ظلم است .

مستدرك الوسائل : 17 / 403 / 21672 منتخب ميزان الحكمة : 130

حديث6

امام على عليه السلام :

إذا ارْتَدَّتِ المَرأةُ عنِ الإسلامِ لَم تُقْتَلْ ، ولكنْ تُحْبَسُ أبدا .

هرگاه زن مرتد شود ، كشته نمى شود بلكه به زندان ابد محكوم مى گردد .

تهذيب الأحكام : 10 / 142 / 569 منتخب ميزان الحكمة : 128

حديث7

امام صادق عليه السلام :

لا يُقطَعُ السّارِقُ فيعامِ سَنَةٍ يَعنِي في عامِ مَجاعَةٍ .

در سالهاى قحطى و گرسنگى ، دست سارق قطع نمى شود .

الكافي : 7 / 231 / 2 منتخب ميزان الحكمة : 272

حديث8

امام صادق عليه السلام :

السّارقُ إذا جاءَ مِن قِبَلِ نَفسِهِ تائبا إلى اللّه ، ورَدَّ سَرِقَتَهُ عَلى صاحِبِها ، فلا قَطعَ علَيهِ .

دزد اگ_ر ب_ا پ_اى خ_ود بيايد و خ_ودش را معرفى كند و به درگاه خدا توبه برد و مال دزدى را به صاحبش برگرداند ، دستش قطع نمى شود .

تهذيب الأحكام : 10 / 122 / 489 منتخب ميزان الحكمة : 272

حديث9

امام صادق عليه السلام :

لا يُقطَعُ الأجيرُ والضَّيفُ إذا سَرَقَ ؛ لأنّهُما مُؤتَمَنانِ .

كارگر و ميهمان اگر دزدى كنند دستشان قطع نمى شود ؛ چون آنها مورد اعتمادند .

علل الشرائع : 535 / 1 منتخب ميزان الحكمة : 272

حديث10

الإمامُ الصّادقُ عليه السلام

لمّا سُئلَ : المؤمنُ يَقتُلُ المؤمنَ مُتَعمِّدا هَل لَهُ تَوبَةٌ ؟: إن كانَ قَتَلَهُ لاِءيمانِهِ فلا تَوبةَ لَهُ ، وإن كانَ قَتَلَهُ لِغَضَبٍ أو لِسَبَبِ شيءٍ مِن أمرِ الدنيا فإنَّ توبَتَهُ أن يُقادَ مِنهُ .

امام صادق عليه السلام

- در پاسخ به اين پرسش كه : اگر مؤمن عمدا مؤمنى را بكشد آيا توبه دارد؟- فرمودند: اگر به خاطر ايمانش او را كشته باشد ، توبه ندارد . ولى اگر از روى خشم يا به انگيزه امرى از امور دنيا بكشد ، توبه اش اين است كه قصاص شود .

الكافي : 7 / 276 / 2 منتخب ميزان الحكمة : 458

حديث11

الإمام عليّ عليه السلام :

يَجِبُ عَلَى الإِمامِ أن يَحبِسَ الفُسّاقَ مِنَ العُلَماءِ ، وَالجُهّالَ مِنَ الأَطِبّاءِ .

امام على عليه السلام :

بر امام ، لازم است عالمان تبهكار و پزشكان ناآگاه را به زندان درافكند .

تهذيب الأحكام ، جلد 6 ، صفحه 319 ، حديث 878 ، كتاب من لا يحضره الفقيه ، جلد 3 ، صفحه 31 ، حديث 3266 دانش نامه احاديث پزشكي : 1 / 68

كتابخانه

1- نظام حقوق زن دراسلام

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور : نظام حقوق زن دراسلام/مرتضي مطهري

مشخصات نشر : قم: حكمت، 1357

مشخصات ظاهري : بيست ونه،437ص.

وضعيت فهرست نويسي : در انتظار فهرستنويسي (اطلاعات ثبت)

يادداشت : چاپ هشتم

شماره كتابشناسي ملي : 1836565

مقدمه
قسمت اول

صفحه11

باسمه تعالي

مقتضيات عصر ما ايجاب مي كند كه بسياري از مسائل مجددا مورد ارزيابي

قرار گيرد و به ارزيابيهاي گذشته بسنده نشود . " نظام حقوق و تكاليف

خانوادگي " از جمله اين سلسله مسائل است .

در اين عصر ، به عللي كه بعدا به آنها اشاره خواهم كرد ، چنين فرض شده

كه مسأله اساسي در اين زمينه " آزادي " زن و " تساوي حقوق " او با

مرد است ، همه مسائل ديگر فرع اين دو مسأله است .

ولي از نظر ما ، اساسي ترين مسأله در مورد " نظام حقوق خانوادگي " - و

لا اقل در رديف مسائل اساسي - اينست كه آيا نظام خانوادگي نظامي است

مستقل از ساير نظامات اجتماعي و منطق و معيار ويژه اي دارد جدا از منطقها

و معيارهائي كه در ساير تأسيسات اجتماعي به كار مي رود ؟ يا هيچگونه

تفاوتي ميان اين واحد اجتماعي با ساير واحدها نيست ؟ بر اين واحد همان

منطق و همان فلسفه و همان معيارها حاكم است كه بر ساير واحدها و مؤسسات

اجتماعي ؟ .

ريشه اين ترديد " دو جنسي " بودن دو ركن اصلي

صفحه13

اين واحد از يك طرف و توالي نسلي والدين و فرزندان از جانب ديگر است

. دستگاه آفرينش اعضاء اين واحد را در وضعهاي " نامشابه " و "

ناهمساني " و با كيفيات و چگونگيهاي مختلفي قرار داده است . اجتماع

خانوادگي ، اجتماعي است "

طبيعي قراردادي " يعني حد متوسطي است ميان

يك اجتماع غريزي مانند اجتماع زنبور عسل و موريانه كه همه حدود و حقوق و

مقررات از جانب طبيعت معين شده و امكان سرپيچي نيست و يك اجتماع

قراردادي مانند اجتماع مدني انسانها كه كمتر جنبه طبيعي و غريزي دارد .

چنانكه مي دانيم ، قدماي فلاسفه ، فلسفه زندگي خانوادگي را بخش مستقلي

از " حكمت عملي " مي شمردند و معتقد به منطق و معيار جداگانه اي براي

اين بخش از حيات انساني بودند . افلاطون در رساله جمهوريت ، و ارسطو در

كتاب سياست ، و بوعلي در كتاب الشفا با چنين ديدي و از اين زاويه به

موضوع نگريسته اند .

در مورد حقوق زن در اجتماع نيز طبعا چنين ترديد و پرسشي هست كه آيا

حقوق طبيعي و انساني زن و مرد همانند و متشابه است يا ناهمانند و

نامتشابه . يعني آيا خلقت و طبيعت كه يك سلسله حقوق به انسانها ارزاني

داشته است ، آن حقوق را دو جنسي آفريده است يا يك جنسي ؟ آيا "

ذكوريت " و " انوثيت " در حقوق و تكاليف اجتماعي راه يافته است يا

از نظر طبيعت و در منطق تكوين و آفرينش ، حقوق يك جنسي است ؟ .

در دنياي غرب ، از قرن هفدهم به بعد ، پا به پاي نهضتهاي علمي و فلسفي

، نهضتي در زمينه مسائل اجتماعي و به نام " حقوق بشر " صورت گرفت .

نويسندگان و متفكران قرن هفدهم و هجدهم افكار خويش را درباره حقوق طبيعي

و فطري و غير قابل سلب بشر با پشتكار قابل تحسيني در ميان مردم پخش

كردند . ژان ژاك روسو

و ولتر و منتسكيو از اين گروه نويسندگان و

متفكرانند . اين گروه حق عظيمي بر جامعه بشريت

صفحه14

دارند ، شايد بتوان ادعا كرد كه حق اينها بر جامعه بشريت از حق مكتشفان

و مخترعان بزرگ كمتر نيست .

اصل اساسي مورد توجه اين گروه اين نكته بود كه انسان بالفطره و به

فرمان خلقت و طبيعت ، واجد يك سلسله حقوق و آزاديها است . اين حقوق و

آزاديها را هيچ فرد يا گروه به هيچ عنوان و با هيچ نام نمي توانند از فرد

يا قومي سلب كنند ، حتي خود صاحب حق و نيز نمي تواند به ميل و اراده خود

، آنها را به غير منتقل نمايد و خود را از اينها عريان و منسلخ سازد . و

همه مردم : اعم از حاكم و محكوم ، سفيد و سياه ، ثروتمند و مستمند در اين

حقوق و آزاديها با يكديگر " متساوي " و برابرند .

اين نهضت فكري و اجتماعي ثمرات خود را ظاهر ساخت ، اولين بار در

انگلستان و سپس در امريكا و بعد در فرانسه به صورت انقلابها و تغيير

نظامها و امضاء اعلاميه ها بروز و ظهور نمود و به تدريج به نقاط ديگر

سرايت كرد .

در قرن نوزدهم افكار تازه اي در زمينه حقوق انسانها در مسائل اقتصادي و

اجتماعي و سياسي پيدا شد و تحولات ديگري رخ داد كه منتهي به ظهور

سوسياليزم و لزوم تخصيص منافع به طبقات زحمتكش و انتقال حكومت از

طبقه سرمايه دار به مدافعان طبقه كارگر گرديد .

تا اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم ، آنچه درباره حقوق انسانها

گفتگو شده و يا عملا اقدامي صورت گرفته مربوط است به حقوق ملتها در

برابر دولتها و يا حقوق

طبقه كارگر و زحمتكش در برابر طبقه كارفرما و

ارباب . در قرن بيستم مسأله " حقوق زن " در برابر " حقوق مرد " مطرح

شد و براي اولين بار در اعلاميه جهاني حقوق بشر كه پس از جنگ جهاني دوم

در سال 1948 ميلادي از طرف سازمان ملل متحد منتشر گشت تساوي حقوق زن و

مرد صريحا اعلام شد .

در همه نهضتهاي اجتماعي غرب ، از قرن هفدهم تا قرن حاضر ، محور اصلي

دو چيز بود : " آزادي " و " تساوي " .

صفحه15

و نظر به اينكه نهضت حقوق زن در غرب ، دنباله ساير نهضتها بود ، و

بعلاوه تاريخ حقوق زن در اروپا از نظر آزاديها و برابريها فوق العاده

مرارتبار بود ، در اين مورد نيز ، جز درباره " آزادي " و " تساوي "

سخن نرفت .

پيشگامان اين نهضت ، آزادي زن و تساوي حقوق او را با مرد مكمل و متمم

نهضت حقوق بشر كه از قرن هفدهم عنوان شده بود دانستند و مدعي شدند كه

بدون تأمين آزادي زن و تساوي حقوق او با مرد سخن از آزادي و حقوق بشر بي

معني است ، و بعلاوه ، همه مشكلات خانوادگي ناشي از عدم آزادي زن و عدم

تساوي حقوق او با مرد است و با تأمين اين جهت ، مشكلات خانوادگي يك جا

حل مي شود .

در اين نهضت ، آنچه ما آنرا " مسأله اساسي در نظام حقوق خانوادگي "

خوانديم ، يعني اينكه آيا اين نظام بالطبع نظام مستقلي است و منطق و

معياري دارد جدا از منطق و معيار ساير مؤسسات اجتماعي يا نه ؟ به

فراموشي سپرده

شد . آنچه اذهان را به خود معطوف ساخته بود همان تعميم

اصل آزادي و اصل تساوي در مورد زنان نسبت به مردان بود . به عبارت ديگر

: در مورد حقوق زن نيز تنها موضوع بحث . " حقوق طبيعي و فطري و غير

قابل سلب بشر " بود و بس . همه سخنها در اطراف اين يك مطلب دور زد

كه زن با مرد در انسانيت شريك است و يك انسان تمام عيار است ، پس

بايد از حقوق فطري و غير قابل سلب بشر ، مانند مرد ، و برابر با او ،

برخوردار باشد .

در برخي از فصول اين كتاب درباره " منابع حقوق طبيعي " بحث نسبه

كافي شده است . در آنجا ثابت كرده ايم كه اساس و مبناي حقوق طبيعي و

فطري خود طبيعت است . يعني اگر انسان از حقوق خاصي برخوردار است كه

اسب و گوسفند و مرغ و ماهي از آنها بي بهره اند ريشه اش طبيعت و خلقت و

آفرينش است ، و اگر انسانها همه در حقوق طبيعي مساوي هستند و همه بايد

" آزاد " زيست كنند فرماني است كه در متن خلقت صادر شده است ،

دليلي غير از آن ندارد ، دانشمندان

صفحه16

طرفدار تساوي و آزادي به عنوان حقوق فطري انسانها نيز دليلي جز اين

نداشتند . طبعا در مسأله اساسي نظام خانوادگي نيز مرجع و مأخذي جز طبيعت

نيست .

اكنون بايد ببينيم چرا مسأله اي كه ما آنرا مسأله اساسي در نظام حقوق

خانوادگي ناميديم مورد توجه واقع نشد ؟ آيا در پرتو علوم امروز معلوم شد

كه تفاوت و اختلاف زن و مرد يك تفاوت ساده عضوي است و در اساس

ساختمان جسمي

و روحي آنها و حقوقي كه به آنها تعلق مي گيرد و مسؤوليتهائي

كه بايد بر عهده بگيرند تأثيري ندارد ؟ و بدين جهت در فلسفه هاي اجتماعي

امروز حسابي جداگانه براي آن باز نشد ؟ .

اتفاقا قضيه بر عكس است ، در پرتو اكتشافات و پيشرفتهاي علمي زيستي

و رواني تفاوتهاي دو جنس روشنتر و مستدلتر گشت و ما در برخي از فصول

اين كتاب با استناد به تحقيقات زيست شناسان و فيزيولوژيستها و

روانشناسان در اين باره بحث كرده ايم . با همه اينها مسأله اساسي به

فراموشي سپرده شد و اين مايه شگفتي است .

منشأ اين بي توجهي شايد اينست كه اين نهضت خيلي عجولانه صورت گرفت .

لذا اين نهضت در عين اينكه يك سلسله بدبختيها را از زن گرفت ،

بدبختيها و بيچارگيهاي ديگري براي او و براي جامعه بشريت به ارمغان آورد

. بعدا در فصول اين كتاب خواهيم ديد كه زن غربي تا اوايل قرن بيستم از

ساده ترين و پيش پا افتاده ترين حقوق محروم بوده است . و تنها در اوايل

قرن بيستم بود كه مردم مغرب زمين به فكر جبران مافات افتادند و چون اين

نهضت دنباله نهضتهاي ديگر در زمينه " تساوي " و " آزادي " بود همه

معجزه ها را از معني اين دو كلمه خواستند . غافل از اينكه تساوي و آزادي

مربوط است به رابطه بشرها با يكديگر از آن جهت كه بشرند ، و به قول

طلاب " تساوي و آزادي حق انسان بماهو انسان است " زن از آن جهت كه

انسان است مانند هر انسان ديگر آزاد آفريده شده است و از حقوق مساوي

بهره مند است ، ولي

زن انساني است با چگونگيهاي خاص و مرد انساني است

با چگونگيهاي ديگر ،

صفحه17

زن و مرد در انسانيت " برابرند " ولي دو گونه انسانند ، با دو گونه

خصلتها و دو گونه روانشناسي . و اين اختلاف ناشي از عوامل جغرافيائي و يا

تاريخي و اجتماعي نيست ، بلكه طرح آن در متن آفرينش ريخته شده . طبيعت

از اين دو گونگيها هدف داشته است و هر گونه عملي بر ضد طبيعت و فطرت

عوارض نامطلوبي به بار مي آورد . ما همانطور كه آزادي و برابري انسانها و

از آن جمله زن و مرد را از طبيعت الهام گرفته ايم ، درس ، " يك گونگي

" يا " دو گونگي " حقوق زن و مرد را و همچنين اينكه اجتماع خانوادگي ،

يك اجتماع لا اقل نيمه طبيعي است يا نه بايد از طبيعت الهام بگيريم .

قسمت دوم

اين مسأله لا اقل قابل طرح هست كه آيا دو جنسي شدن حيوانات و از آن جمله

انسان يك امر تصادفي و اتفاقي است يا جزء طرح خلقت است ؟ و آيا

تفاوت دو جنس صرفا يك تفاوت سطحي ساده عضوي است و يا به قول آلكسيس

كارل در هر سلول از سلولهاي انسان شناسي از جنسيت او هست ؟ آيا در منطق

و زبان فطرت هر يك از زن و مرد رسالتي مخصوص به خود دارند ، يا نه ؟

آيا حقوق يك جنسي است يا دو جنسي ؟ آيا اخلاق و تربيت دو جنسي است يا

يك جنسي ؟ مجازاتها چه طور ؟ و همچنين مسؤوليتها و رسالتها .

در اين نهضت به اين نكته توجه نشد كه مسائل ديگري هم غير

از تساوي و

آزادي هست . تساوي و آزادي شرط لازم اند نه شرط كافي . تساوي حقوق يك

مطلب است و تشابه حقوق مطلب ديگر ، برابري حقوق زن و مرد از نظر

ارزشهاي مادي و معنوي يك چيز است و همانندي و همشكلي و همساني چيز ديگر

. در اين نهضت عمدا يا سهوا " تساوي " به جاي " تشابه " به كار رفت

و " برابري " با " همانندي " يكي شمرده شد ، " كيفيت " تحت

الشعاع " كميت " قرار گرفت . " انسان " بودن زن موجب فراموشي "

زن " بودن وي گرديد .

حقيقت اينست كه اين بي توجهي را نمي توان تنها به حساب يك غفلت

فلسفي ناشي از شتابزدگي گذاشت . عوامل ديگري نيز در كار بود كه مي خواست

از عنوان " آزادي " و

صفحه18

" تساوي " زن استفاده كند .

يكي از آن عوامل اين بود كه مطامع سرمايه داران در اين جريان بي دخالت

نبود . كارخانه داران براي اينكه زن را از خانه به كارخانه بكشند و از

نيروي اقتصادي او بهره كشي كنند ، حقوق زن ، استقلال اقتصادي زن ، آزادي زن

، تساوي حقوق زن با مرد را عنوان كردند و آنها بودند كه توانستند به اين

خواسته ها رسميت قانوني بدهند .

ويل دورانت در فصل نهم از كتاب لذات فلسفه ، پس از نقل برخي

نظريات تحقيرآ ميز نسبت به زن از ارسطو و نيچه و شوپنهاور و برخي كتب

مقدس يهود ، و اشاره به اينكه در انقلاب فرانسه با آنكه سخن از آزادي زن

هم بود اما عملا هيچ تغييري رخ نداد مي گويد : تا حدود

سال 1900 زن به سختي

داراي حقي بود كه مرد ناگزير باشد از روي قانون آن را محترم بدارد " .

آنگاه درباره علل تغيير وضع زن در قرن بيستم بحث مي كند ، و مي گويد : "

آزادي زن از عوارض انقلاب صنعتي است " . سپس به سخن خود چنين ادامه

مي دهد :

" . . . زنان كارگران ارزانتري بودند و كارفرمايان آنانرا بر مردان

سركش سنگين قيمت ترجيح مي دادند . يك قرن پيش در انگلستان كار پيدا

كردن بر مردان دشوار گشت اما اعلانها از آنان مي خواست كه زنان و كودكان

خود را به كارخانه ها بفرستند . . . نخستين قدم براي آزادي مادران بزرگ

ما قانون 1882 بود . به موجب اين قانون زنان بريتانياي كبير از امتياز

بي سابقه اي برخوردار مي شدند و آن اينكه پولي را كه به دست مي آوردند حق

داشتند كه براي خود نگهدارند ( 1 )

پاورقي

1 - در شرح قانون مدني ايران ، تأليف دكتر علي شايگان صفحه 366

مي نويسد : " استقلالي كه زن در دارائي خود دارد و فقه شيعه از ابتدا آنرا

شناخته است در يونان و روم و ژرمن و تا چندي پيش هم در حقوق غالب

كشورها وجود نداشته ، يعني مثل صغير و مجنون ، محجور و از تصرف در اموال

خود ممنوع بوده . در انگلستان كه سابقا شخصيت زن در شخصيت شوهر محو بود

، دو قانون : يكي در >

صفحه19

اين قانون اخلاقي عالي مسيحي را كارخانه داران مجلس عوام وضع كردند تا

بتوانند زنان انگلستان را به كارخانه ها بكشانند . از آن سال تا به امسال

سودجوئي مقاومت ناپذيري آنانرا از بندگي و جان كندي در خانه

رهانيده ،

گرفتار جان كندي در مغازه و كارخانه كرده است . . . " ( 2 )

تكامل ماشينيسم ، و رشد روز افزون توليد به ميزان بيش از حد نياز

واقعي انسانها ، و ضرورت تحميل بر مصرف كننده با هزاران افسون و نيرنگ

، و فوريت استخدام همه وسائل سمعي و بصري و فكري و احساسي و ذوقي و هنري

و شهواني براي تبديل انسانها به صورت عامل بي اراده مصرف ، بار ديگر

ايجاب كرد كه سرمايه داري از وجود زن بهره كشي كند ، اما نه از نيروي بدني

و قدرت كار زن به صورت يك كارگر ساده و شريك با مرد در توليد ، بلكه

از نيروي جاذبه و زيبائي او و از گرو گذاشتن شرافت و حيثيتش و از قدرت

افسونگري او در تسخير انديشه ها و اراده ها و مسخ آنها و در تحميل مصرف بر

مصرف كننده و بديهي است كه همه اينها به حساب آزادي او و تساويش با

مرد گذاشته شد .

سياست نيز از استخدام اين عامل غافل نماند . ماجراهايش را مرتب در

جرائد و مجلات مي خوانيد ، در همه اينها از وجود زن بهره كشي شد و زن

وسيله اي براي اجراي مقاصد مرد قرار گرفت اما در زير سرپوش آزادي و

تساوي .

بديهي است كه جوان قرن بيستم هم از اين فرصت گرانبها غفلت نكرد ،

براي اينكه از زير بار تعهدات سنتي نسبت به زن شانه خالي كند و ارزان و

رايگان او را شكار كند و به چنگ آورد ، از همه بيشتر بر بيچارگي زن و

تبعيضهاي ناروا نسبت به او اشك تمساح ريخت ، تا آنجا كه به خاطر اينكه

در اين جهاد مقدس

! بهتر شركت كند ازدواج خود را تا حدود

پاورقي

> 1870 و ديگري 1882 ميلادي به اسم قانون مالكيت زن شوهردار ، از زن رفع

حجر نمود " .

2 - لذات فلسفه ، صفحات 155 - . 159

صفحه20

چهل سالگي به تأخير انداخت و احيانا براي هميشه " مجرد " ! . ماند !

شك نيست كه قرن ما يك سلسله بدبختيها از زن گرفت ، ولي سخن در

اينست كه يك سلسله بدبختيهاي ديگر براي او ارمغان آورد . چرا ؟ آيا زن

محكوم است به يكي از اين دو سختي و جبرا بايد يكي را انتخاب كند ؟ يا

هيچ مانعي ندارد كه هم بدبختيهاي قديم خود را طرد كند و هم بدبختيهاي

جديد را ؟ .

حقيقت اينست كه هيچ جبري وجود ندارد ، بدبختيهاي قديم غالبا معلول

اين جهت بود كه انسان بودن زن به فراموشي سپرده شده بود و بدبختيهاي

جديد از آن است كه عمدا يا سهوا زن بودن زن و موقع طبيعي و فطريش ،

رسالتش ، مدارش ، تقاضاهاي غريزيش ، استعدادهاي ويژه اش ، به فراموشي

سپرده شده است .

عجب اينست كه هنگامي كه از اختلافات فطري و طبيعي زن و مرد سخن مي رود

، گروهي آنرا به عنوان نقص زن و كمال مرد و بالاخره چيزي كه موجب يك

سلسله برخورداريها براي مرد و بالاخره چيزي كه موجب يك سلسله

برخورداريها براي مرد و يك سلسله محروميتها براي زن است تلقي مي كنند ،

غافل از اينكه نقص و كمال مطرح نيست ، دستگاه آفرينش نخواسته يكي را

كامل و ديگري را ناقص ، يكي را برخوردار و ديگري را محروم و مغبون

بيافريند .

اين گروه ، پس

از اين تلقي منطقي و حكيمانه ! مي گويند بسيار خوب ،

حالا كه در طبيعت چنين ظلمي بر زن شده و ضعيف و ناقص آفريده شده آيا ما

هم بايد مزيد بر علت شويم و ظلمي بر ظلم بيفزائيم ؟ آيا اگر وضع طبيعي

زن را به فراموشي بسپاريم انساني تر عمل نكرده ايم ؟ .

اتفاقا قضيه برعكس است ، عدم توجه به وضع طبيعي و فطري زن بيشتر

موجب پايمال شدن حقوق او مي گردد . اگر مرد در برابر زن جبهه ببندد و

بگويد تو يكي و من يكي ، كارها ، مسؤوليتها ، بهره ها ، پاداشها ، كيفرها

همه بايد متشابه و همشكل باشد ، در كارهاي سخت و سنگين بايد با من

صفحه21

شريك باشي ، به فراخور نيروي كارت مزد بگيري ، توقع احترام و حمايت از

من نداشته باشي ، تمام هزينه زندگيت را خودت بر عهده بگيري ، در هزينه

فرزندان با من شركت كني ، در مقابل خطرها خودت را از خودت دفاع كني ،

به همان اندازه كه من براي تو خرج مي كنم تو بايد براي من خرج كني و . . .

در اين وقت است كه كلاه زن ، سخت پس معركه است . زيرا زن بالطبع

نيروي كار و توليدش از مرد كمتر است و استهلاك ثروتش بيشتر ، به علاوه

بيماري ماهانه ، ناراحتي ايام بارداري ، سختيهاي وضع حمل و حضانت كودك

شيرخوار ، زن را در وضعي قرار مي دهد كه به حمايت مرد و تعهداتي كمتر و

حقوقي بيشتر نيازمند است . اختصاص به انسان ندارد همه جانداراني كه به

صورت " زوج " زندگي مي كنند چنينند ، در همه اين نوع جانداران

، جنس

نر به حكم غريزه به حمايت جنس ماده برمي خيزد .

در نظر گرفتن وضع طبيعي و فطري هر يك از زن و مرد ، با توجه به تساوي

آنها در انسان بودن و حقوق مشترك انسانها ، زن را در وضع بسيار مناسبي

قرار مي دهد كه نه شخصش كوبيده شود و نه شخصيتش .

براي اينكه اندكي آگاهي بيابيم كه به فراموشي سپردن موقعيت فطري و

طبيعي هر يك از زن و مرد ، و تنها تكيه بر آزادي و تساوي كردن به كجا

منتهي مي شود ، بهتر است ببينيم آنانكه پيش از ما در اين راه افتاده اند

و به پايان راه رسيده اند چه مي گويند و چه مي نويسند ؟

در مجله خواندنيها شماره 79 از سال 34 مورخه 4 تيرماه / 53 مقاله اي از

مهنامه شهرباني تحت عنوان " سرگذشتهائي از زنان كارگر در جامعه امريكا

" نقل كرده است . اين مقاله ترجمه اي است از مجله كورونت .

قسمت سوم

اين مقاله مفصل و خواندني است . ابتدا درد دل خانمي را نقل مي كند كه

چگونگي به عنوان تساوي زن و مرد ، رعايتهائي كه سابقا از زنان كارگر مي شد

كه مثلا " وزنه هاي بيش از 25 پوندي را بلند نكنند ، در حالي كه براي

مردان

صفحه22

چنين محدوديتي وجود نداشت " ديگر امروز وجود ندارد ، او مي گويد : "

حالا شرائط كار در كارخانه جنرال موتور ايالت اهايو يا به عبارت بهتر

همان جائي كه قريب 2500 زن در حال زجر كشيدن هستند تغيير يافته است . .

. خانم مذكور همچنين خود را در حال نگهداشتن يك ماشين بخار بسيار قوي ،

يا پاك كردن يك تنور فلزي 25 پوندي كه چند لحظه قبل مرد

قوي هيكلي آن

را بر جاي گذاشته مي بيند . و با خود مي گويد سر تا پا كوفته و مجروح شدم

" . او مي گويد " در هر دقيقه بايد يك دسته 25 تا 50 اينچي را كه بالغ

بر 35 پوند وزن دارد به قلابها آويزان كنم ، هميشه دستهايم متورم و درد

آلود است " .

اين مقاله سپس درد دلها و تشويش و اضطرابهاي خانم ديگري را بازگو

مي كند كه شوهرش يك ملوان نيروي دريائي است و اخيرا دريا سالار تصميم

گرفته است تعدادي زن را در كشتي مردان به كار بگمارد . مي نويسد : " در

اين ميان نيروي دريائي يك كشتي را با 40 زن و 480 ملوان مرد به مأموريت

فرستاد . اما وقتي اين كشتي پس از اولين سفر دريائي " مختلط " خود به

بندر بازگشت ترس و وحشت همسران ملوان ها مورد تأييد قرار گرفت . زيرا

به زودي معلوم شد كه نه تنها داستانهاي عشقي زيادي در كشتي اتفاق افتاده

، بلكه اغلب زنان به جاي يك نفر با چند نفر آميزش جنسي داشته اند " .

مي نويسد : " در ايالت فلوريدا ، نگراني بعد از آزادي ، گريبانگير

زنان " بيوه " گرديده است . زيرا يكي از قضاه اين ايالت به نام "

توماس تستا " اخيرا قانوني را كه براي زنان بيوه تا 500 دلار بخشودگي

مالياتي در نظر گرفته بود غير قانوني اعلام كرده است و اظهار مي دارد كه

اين قانون تبعيضي عليه مردان به شمار مي رود " .

آنگاه اضافه مي كند : " خانم مك دانيل در دستهايش احساس سوزش مي كند

، خانم استون ( آنكه شوهرش ملوان بود ) دچار تشويش

و اضطراب گرديده

است . زنان بيوه ايالت فلوريدا جريمه نقدي شده اند و سايرين هم هر يك

به سهم خود طعم

صفحه23

آزادي را خواهند چشيد . براي خيلي ها اين سؤال پيش آمده است كه آيا

خانمها بيش از اين چيزي كه كسب كرده اند ، از دست نداده اند . حالا ديگر

بحث بي فايده است ، زيرا اين بازي شروع شده و تماشاچيان تازه موفق به

پيدا كردن صندليهاي خود شده اند ، امسال قرار است بيست و هفتمين ماده

اصلاحي قانون اساسي كشور امريكا تصويب شود و به موجب آن كليه برتريهاي

ناشي از جنسيت غير قانوني اعلام گردد . . . و بدين ترتيب اظهارات "

رسكوباوند " استاد دانشكده حقوق هاروارد كه آزادي زنان را مبدأ نتايج تأسف

آور مقام قانوني زن در كشور امريكا مي خواند ، تحقق خواهد پذيرفت . . .

. . . يكي از سناتورهاي ايالت كاروليناي شمالي به نام " جي اروين "

بعد از مطالعه جامعه امريكائي زنان و مردان متساوي الحقوق پيشنهاد مي كند

. . . قوانين خانوادگي همه بايد تغيير كند ، ديگر مردان نبايد مسؤول

قانون تأمين مخارج خانواده باشند . . . "

اين مجله مي نويسد " خانم مك دانيل مي گويد : يكي از زنان به علت

برداشتن وزنه هاي سنگين دچار خونريزي داخلي شده است ما مي خواهيم به وضع

سابق برگرديم ، دلمان مي خواهد مردان با ما مثل زن رفتار كنند نه مثل يك

كارگر . براي طرفداران آزادي زنان اين موضوع خيلي ساده است كه در

اتاقهاي مجلل خود بنشينند و بگويند زنان و مردان با هم برابرند ، زيرا تا

كنون گذارشان به كارخانه ها نيافتاده است . آنها خبر ندارند كه بيشتر

زنان مزدبگير

اين كشور بايد مثل من در كارخانه ها كار كنند و جان بكنند .

من اين برابري را نمي خواهم ، زيرا انجام كارهاي مخصوص مردان از عهده ام

برنمي آيد . مردان از نظر جسمي از ما قويترند و اگر قرار باشد كه ما با

آنها رقابت شغلي داشته باشيم و كارمان نسبت به كار آنها سنجيده شود من

به سهم خودم ترجيح مي دهم كه از كار بركنار شوم . امتيازاتي را كه زنان

كارگر ايالت اهايو از دست داده اند به مراتب بيش از آن مزايائي است

كه توسط قانون حمايت كارگران كسب كرده اند . ما شخصيت زن بودن

صفحه24

را از دست داده ايم ، من نمي توانم بفهمم از آن وقتي كه آزاد شده ايم چه

چيزي عايدمان شده است ، البته امكان دارد عده معدودي از زنان وضعشان

بهتر شده باشد ولي مسلما ما جزء آنها نيستيم " .

اين بود خلاصه اي از آن مقاله از محتواي مقاله پيدا است كه اين بانوان

از ناراحتيهائي كه به نام آزادي و برابري بر آنها تحميل شده است آن چنان

به ستوه آمده اند كه دشمن اين دو كلمه شده اند . غافل از اينكه اين دو كلمه

گناهي ندارند . زن و مرد دو ستاره اند در دو مدار مختلف ، هر كدام بايد

در مدار خود و فلك خود حركت نمايد . « لا الشمس ينبغي لها ان تدرك

القمر و لا الليل سابق النهار و كل في فلك يسبحون »شرط اصلي سعادت هر

يك از زن و مرد و در حقيقت ، جامعه بشري ، اينست كه دو جنس هر يك در

مدار خويش به حركت خود ادامه دهند . آزادي و برابري آنگاه سود مي بخشد

كه هيچ

كدام از مدار و مسير طبيعي و فطري خويش خارج نگردند . آنچه در آن

جامعه ناراحتي آفريده است قيام بر ضد فرمان فطرت و طبيعت است نه چيز

ديگر .

اينكه ما مدعي هستيم مسأله " نظام حقوقي زن در خانه و اجتماع " از

مسائلي است كه مجددا بايد مورد ارزيابي قرار گيرد و به ارزيابيهاي گذشته

بسنده نشود به معني اينست كه اولا طبيعت را راهنماي خود قرار دهيم ،

ثانيا از مجموع تجربيات تلخ و شيرين ، چه در گذشته و چه در قرن حاضر ،

حداكثر بهره برداري نمائيم و تنها در اين وقت است كه نهضت حقوق زن به

معني واقعي تحقق مي يابد .

قرآن كريم ، به اتفاق دوست و دشمن ، احيا كننده حقوق زن است .

مخالفان ، لااقل اين اندازه اعتراف دارند كه قرآن در عصر نزولش گامهاي

بلندي به سود زن و حقوق انساني او برداشت . ولي قرآن هرگز به نام احياي

زن به عنوان " انسان " و شريك مرد در انسانيت و حقوق انساني ، زن

بودن زن و مرد بودن مرد را به فراموشي نسپرد . به عبارت ديگر ،

صفحه25

قرآن زن را همانگونه ديد كه در طبيعت هست . از اينرو هماهنگي كامل ميان

فرمانهاي قرآن و فرمانهاي طبيعت برقرار است . زن در قرآن همان زن در

طبيعت است . اين دو كتاب بزرگ الهي يكي تكويني و ديگري تدويني با

يكديگر منطبقند . در اين سلسله مقالات اگر كار مفيد و تازه اي صورت گرفته

باشد . توضيح اين انطباق و هماهنگي است .

آنچه اكنون از نظر خواننده محترم مي گذرد مجموع مقالاتي است كه به

مناسبت خاصي ، اين

بنده در سالهاي 45 - 46 در مجله زن روز تحت عنوان "

زن در حقوق اسلامي " نشر داد و توجه فراواني جلب كرد . براي افرادي كه

سابقه كار را نمي دانند و در آن اوقات در جريان نبودند و اكنون مي شنوند

كه اين مقالات در آن مجله اولين بار نشر يافته است قطعا موجب شگفتي

خواهد بود كه چگونه اين بنده آن مجله را براي اين سلسله مقالات انتخاب

كردم ؟ و چگونه آن مجله را براي اين سلسله مقالات انتخاب كردم ؟ و چگونه

آن مجله حاضر شد بدون هيچ دخل و تصرفي اين مقالات را چاپ كند . از اينرو

لازم مي دانم " شأن نزول " اين مقالات را بيان نمايم :

در سال 45 تب تعويض قوانين مدني در مورد حقوق خانوادگي ، در سطح

مجلات ، خصوصا مجلات زنانه ، سخت بالا گرفت . و نظر به اينكه بسياري از

پيشنهادهائي كه مي شد بر ضد نصوص مسلم قرآن بود ، طبعا ناراحتيهائي در

ميان مسلمانان ايران به وجود آورد . در اين ميان ، قاضي فقيد ابراهيم

مهدوي زنجاني ، عفي الله عنه ، بيش از همه گرد و خاك مي كرد و حرارت به

خرج مي داد . مشاراليه لايحه اي در چهل ماده به همين منظور تنظيم كرد و در

مجله فوق الذكر چاپ نمود . مجله مزبور نيز با چاپ صفحاتي جدول دار و به

اصطلاح آن روز " كوپن " ، از خوانندگان خود درباره چهل ماده پيشنهادي

نظر خواست . مشاراليه ضمنا وعده داد طي يك سلسله مقالات در مجله فوق

الذكر ، به طور مستدل از چهل ماده پيشنهادي خود دفاع نمايد .

مقارن اين

ايام يكي از مقامات محترم و مشهور

صفحه26

روحاني تهران به اين بنده تلفن كردند و اظهار داشتند در مجلسي با مديران

مؤسسه كيهان و مؤسسه اطلاعات ملاقاتي داشتم و درباره برخي مطالب كه در

مجلات زنانه اين دو مؤسسه درج مي شود تذكراتي دادم . مشاراليهما اظهار

داشتند اگر شما مطالبي داريد بدهيد ، ما قول مي دهيم كه در همان مجلات

عينا چاپ شود .

معظم له پس از نقل اين جريان ، به من پيشنهاد كردند كه اگر وقت و

فرصت اجازه مي دهد ، اين مجلات را بخوانم و برخي تذكرات لازم در هر شماره

بدهم . بنده گفتم من به اين صورت كه در هر شماره حاشيه اي بر گفته اي

بنويسم حاضر نيستم ، ولي نظر به اينكه آقاي مهدوي قرار است يك سلسله

مقالات ديگر در دفاع از چهل ماده پيشنهادي خود در مجله زن روز بنويسد ،

من حاضرم طي سلسله مقالاتي درباره همان چهل ماده در همان مجله در صفحه

مقابل بحث كنم . تا هر دو منطق در معرض افكار عمومي قرار گيرد . معظم

له از من فرصت خواستند تا بار ديگر با متصديان تماس بگيرند . مجددا به

من تلفن كردند و موافقت آن مجله را با اين شكل اعلام داشتند . پس از اين

جريان اين بنده نامه اي به آن مجله نوشت و آمادگي خود را براي دفاع از

قوانين مدني تا آن حد كه با فقه اسلام منطبق است اعلام كرد و درخواست

نمود كه مقالات اينجانب و مقالات آقاي مهدوي دوش به دوش يكديگر و در

برابر يكديگر در آن مجله چاپ شود . ضمنا يادآوري كرد كه اگر آن مجله با

پيشنهاد من موافق

است عين نامه مرا به علامت موافقت چاپ كند . مجله

موافقت كرد و عين نامه در شماره 87 مورخه 45 / 8 / 7 آن مجله چاپ شد و

اولين مقاله در شماره 88 درج گرديد .

من قبلا ضمن مطالعات خود درباره حقوق زن ، كتابي از مهدوي فقيد در اين

موضوعات خوانده بودم و مدتها بود كه به منطق او و امثال او آشنا بودم .

به علاوه ، سالها بود كه حقوق زن در اسلام مورد علاقه شديد من بود و

يادداشتهاي زيادي در اين زمينه تهيه كرده و آماده بودم . مقالات مهدوي

فقيد چاپ شد و اين مقالات نيز رو در روي آنها قرار گرفت .

صفحه27

طبعا من از موضوعي شروع كردم كه مشاراليه بحث خود را شروع كرده بود .

درج اين سلسله مقالات مشاراليه را در مشكل سختي قرار داد ، ولي شش هفته

بيشتر طول نكشيد كه با سكته قلبي در گذشت و براي هميشه از پاسخگوئي

راحت شد . در آن شش هفته اين سلسله مقالات جاي خود را باز كرد .

علاقه مندان ، هم از من ، و هم از مجله تقاضا كردند كه اين سلسله مقالات

مستقلا ادامه يابد ، با اين تقاضاها موافقت شد و تا 33 مقاله ادامه يافت

. اين بود " شأن نزول " اين مقالات .

اگر چه در اين 33 مقاله فقط قسمتي از آنچه در نظر بود نگارش يافت و

مطالب زيادي باقي ماند ، ولي اين بنده به علت خستگي و مشاغل ديگر از

تنظيم و نگارش آنها خودداري كردم . علاقه مندان به اين مقالات از آن وقت

تا كنون مكرر تقاضاي تجديد چاپ آنها

را به صورت كتابي مستقل كرده اند و

اين بنده به انتظار اينكه آنها را تكميل و يك دوره كامل از " نظام حقوق

زن در اسلام " يك جا چاپ كنم ، از تجديد چاپ خودداري مي كردم ، اخيرا

چون احساس كردم كه اين انتظار از خودم چندان به جا نيست به آنچه موجود

است قناعت شد .

مسائلي كه در اين سلسله مقالات طرح شد عبارت است از : خواستگاري ،

ازدواج موقت ( متعه ) ، زن و استقلال اجتماعي ، اسلام و تجدد زندگي ، مقام

زن در قرآن ، حيثيت و حقوق انساني ، مباني طبيعي حقوق خانوادگي ،

تفاوت هاي زن و مرد ، مهر و نفقه ، ارث ، طلاق ، تعدد زوجات .

مسائلي كه باقي ماند و يادداشتهايش آماده است عبارت است از : حق

حكومت مرد در خانواده ، حق حضانت كودك ، عده و فلسفه آن ، زن و اجتهاد

و افتاء ، زن و سياست ، زن در مقررات قضائي ، زن در مقررات جزائي ،

اخلاق و تربيت زن ، پوشش زن ، اخلاق جنسي : غيرت ، عفاف ، حيا و غيره ،

مقام مادري ، زن و كار خارج و يك عده مسائل ديگر . اگر

صفحه28

خداوند توفيق عنايت فرمود اين قسمت نيز بعدا جمع و تدوين و به صورت

جلد دوم چاپ و منتشر خواهد شد .

از خداوند توفيق و هدايت مسألت مي نمايد .

قلهك - 28 شهريور ماه / 53 شمسي

مطابق دوم رمضان المبارك / 94 قمري

مرتضي مطهري

صفحه29

نظام حقوق زن در اسلام

صفحه31

صفحه33

پيشگفتار
توضيحات

خوشوقتم كه مجله زن روز درخواست مرا راجع به بحث درباره پيشنهادهاي

چهل گانه آن مجله براي تغيير مواد قانون

مدني ايران در مسائل مربوط به

امور خانوادگي ، پذيرفت ، و در شماره پيش آمادگي خود را براي درج اين

سلسله مقالات ضمن نشر نامه اينجانب اعلام كرد .

من اين فرصت را مغتنم ميشمارم كه به اينوسيله گوشه اي از فلسفه اجتماعي

اسلام را با جوانان در ميان ميگذارم اميدوارم بتوانم ذهن آنها را درباره

مسائل مربوط بروابط خانوادگي از نظر اسلام روشن كنم .

همانطوريكه در نامه خودم متذكر شدم من نميخواهم از قانون مدني دفاع كنم

و آنرا كامل و جامع و صد در صد منطبق با قوانين اسلامي و موازين صحيح

اجتماعي معرفي كنم . شايد خود من هم ايرادهائي به آن داشته باشم . و هم

نميخواهم روشي را كه در ميان اكثريت مردم ما معمول بوده صحيح و منطبق با

عدالت بدانم . برعكس ، من هم بوضوح بي نظميها و نابساماني هائي در روابط

خانوادگي مشاهده ميكنم و معتقدم بايد اصلاحات اساسي

صفحه35

در اين زمينه بعمل آيد .

اما بر خلاف كساني نظير نويسندگان كتاب انتقاد بر قوانين اساسي و مدني

ايران و كتاب پيمان مقدس يا ميثاق ازدواج ، مردان ايراني را صد در صد

تبرئه نميكنم و آنها را بي تقصير معرفي نمي نمايم و تمام گناهان را بگردن

قانون مدني نمي اندازم و گناه قانون مدني را تبعيت از فقه اسلام نميدانم و

يگانه راه اصلاح را تغيير مواد قانون مدني نميشناسم . من آن عده از قوانين

اسلامي را كه مربوط به حقوق زوجين و روابط آنها با يكديگر يا فرزندان يا

افراد خارج است و روي آنها انگشت گذاشته شده و پيشنهاد براي تغيير آنها

داده شده است يك يك در اين سلسله مقالات مطرح

ميكنم و ثابت ميكنم كه

اين قوانين با ملاحظات دقيق رواني و طبيعي و اجتماعي همراه است و حيثيت

و شرافت انساني زن و مرد متساويا در آنها ملحوظ شده است و در صورت عمل

و حسن اجرا بهترين ضامن حسن روابط خانوادگي است .

از خوانندگان محترم اجازه ميخواهم پيش از ورود در مسائل مورد نظر چند

نكته را با آنها در ميان بگذارم .

مشكل جهاني روابط خانوادگي

1 - مشكل روابط خانوادگي در عصر ما نه آنچنان سهل و ساده است كه بتوان

با پر كردن كوپن از طرف پسران و دختران يا تشكيل سمينارهائي از نوع

سمينارهائي كه ديديم و شنيديم كه در چه سطح فكري است آنرا حل كرد و نه

مخصوص كشور و مملكت ماست و نه ديگران آنرا حل كرده اند و يا مدعي حل

واقعي آن هستند .

" ويل دورانت " فيلسوف و نويسنده معروف تاريخ تمدن ميگويد :

" اگر فرض كنيم در سال 2000 مسيحي هستيم و بخواهيم

صفحه36

بدانيم كه بزرگترين حادثه ربع اول قرن بيستم چه بوده است ، متوجه خواهيم

شد ، كه اين حادثه ، جنگ و يا انقلاب روسيه نبوده است ، بلكه همانا

دگرگوني وضع زنان بوده است ، تاريخ چنين تغيير تكان دهنده اي در مدتي به

اين كوتاهي كمتر ديده است و خانه مقدس كه پايه نظم اجتماعي ما بود ،

شيوه زناشوئي كه مانع شهوتراني و ناپايداري وضع انسان بود ، قانون اخلاقي

پيچيده اي كه ما را از توحش به تمدن و آداب معاشرت رسانده بود همه

آشكارا در اين انتقال پرآشوبي كه همه رسوم و اشكال زندگي و تفكر ما را

فرا گرفته است گرفتار گشته اند " .

اكنون نيز

كه ما در ربع سوم قرن بيستم بسر ميبريم ناله متفكران غربي از

بهم خوردن نظم خانوادگي و سست شدن پايه ازدواج ، از شانه خالي كردن

جوانان از قبول مسئوليت ازدواج ، از منفور شدن مادري ، از كاهش علاقه

پدر و مادر و بالاخص علاقه مادر نسبت بفرزندان ، از ابتذال زن دنياي

امروز و جانشين شدن هوسهاي سطحي بجاي عشق ، از افزايش دائم التزايد طلاق

، از زيادي سرسام آور فرزندان نامشروع ، از نادر الوجود شدن وحدت و

صميميت ميان زوجين ، بيش از پيش بگوش ميرسد .

مستقل باشيم يا از غرب تقليد كنيم ؟

موجب تأسف است كه گروهي از بي خبران مي پندارند مسائل مربوط به روابط

خانوادگي ، نظير مسائل مربوط به راهنمائي ، تاكسيراني ، اتوبوسراني ،

لوله كشي و برق سالهاست كه در ميان اروپائيان بنحو احسن حل شده و اين ما

هستيم كه عرضه و لياقت نداشته ايم و بايد هر چه زودتر از آنها تقليد و

پيروي كنيم .

اين ، پندار محض است ، آنها از ما در اين مسائل بيچاره تر و گرفتارتر

و فرياد فرزانگان شان بلندتر است . از مسائل مربوط بدرس و تحصيل زن كه

بگذريم در ساير مسائل خيلي از ما گرفتارترند

صفحه37

و از سعادت خانوادگي كمتري برخوردار ميباشند .

جبر تاريخ

بعضي ديگر تصور ديگري دارند ، تصور ميكنند كه سستي نظم خانوادگي و راه

يافتن فساد در آن ، معلول آزادي زن است و آزادي زن نتيجه قهري زندگي

صنعتي و پيشرفت علم و تمدن است ، جبر تاريخ است و چاره اي نيست از

اينكه به اين فساد و بي نظمي تن دهيم و از آن سعادت خانوادگي كه در قديم

بود براي هميشه چشم بپوشيم .

اگر اينچنين فكر كنيم بسيار سطحي و ناشيانه فكر كرده ايم . قبول دارم كه

زندگي صنعتي خواه ناخواه بر روي روابط خانوادگي اثر گذاشته و ميگذارد .

ولي عامل عمده از هم گسيختگي نظم خانوادگي در اروپا دو چيز ديگر است .

يكي رسوم و عادات و قوانين ظالمانه و جاهلانه اي كه قبل از اين قرن در

ميان آنها درباره زن جاري و حاكم بوده است تا آنجا كه زن براي اولين بار

در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم در اروپا ، داراي حق مالكيت شد .

ديگر اينكه كسانيكه به فكر اصلاح اوضاع و احوال زنان

افتادند از همان

راهي رفتند كه بعضي از مدعيان روشنفكري امروز ما ميروند و مواد پيشنهادي

چهل گانه يكي از مظاهر آن است ، خواستند ابروي زن بيچاره را اصلاح كنند

چشمش را كور كردند .

بيش از آنكه زندگي صنعتي مسئول اين آشفتگي و بي نظمي باشد ، آن قوانين

قديم متقدمان اروپا و اصلاحات جديد متجددانشان مسئول است . لهذا براي ما

مردم مسلمان مشرق زمين هيچ ضرورت اجتناب ناپذيري نيست كه از هر راهي

كه آنها رفته اند برويم و در هر منجلابي كه آنها فرو رفته اند فرو رويم .

صفحه38

ما بايد بزندگي غربي ، هوشيارانه بنگريم . ضمن استفاده و اقتباس علوم و

صنايع و تكنيك و پاره اي مقررات اجتماعي قابل تحسين و تقليد آنها بايد

از اخذ و تقليد رسوم و عادات و قوانيني كه براي خود آنها هزاران بدبختي

بوجود آورده است كه تغيير قوانين مدني ايران و روابط خانوادگي و تطبيق

آن با قوانين اروپائي يكي از آنهاست پرهيز نمائيم .

ما و قانون اساسي

2 - صرفنظر از اينكه اين پيشنهادها خانمان برانداز و مخالف مقتضيات

رواني ، طبيعي و اجتماعي است ، چنانكه بعدا توضيح داده خواهد شد ، از

نظر انطباق با قانون اساسي چه فكري شده است ؟ از طرفي قانون اساسي تصريح

ميكند هر قانوني كه مخالف قوانين اسلامي باشد " قانونيت " ندارد و

قابل طرح در مجلسين نيست . از طرف ديگر بيشتر مواد اين پيشنهادها

مخالف صريح قانون اسلام است . آيا خود مغرب زميني ها كه غرب زدگان ما

اينچنين كوركورانه از آنها پيروي ميكنند قانون اساسي كشورشان را اينطور

بازيچه قرار ميدهند .

صرفنظر از مذهب ، خود قانون اساسي هر كشوري براي افراد آن كشور

مقدس

است . قانون اساسي ايران نيز مورد احترام قاطبه ملت ايران است . آيا

با سمينارهاي كذائي و چاپ كوپن و قيام و قعود نمايندگان ميتوان قانون

اساسي را زير پا گذاشت ؟

عواطف مذهبي جامعه ايراني

3 - از معايب پيشنهادها و از مخالفت صريح آنها با قانون اساسي چشم

ميپوشيم . هر چيز را اگر انكار كنيم اين قابل انكار نيست كه الان هم

نيرومندترين عاطفه اي كه بر روحيه ملت ايران حكومت ميكند عاطفه مذهبي

اسلامي است . بگذريم از عده بسيار

صفحه39

معدودي كه قيد همه چيز را زده اند و از هر بي بند و باري و هرج و مرج

طرفداري ميكنند ، اكثريت قريب باتفاق اين مردم پابند مقررات مذهبي

ميباشند .

تحصيل و درس خواندگي بر خلاف پيش بيني هائيكه از طرف عده اي ميشد ،

نتوانست ميان اين ملت و اسلام جدائي بيندازد . بر عكس با اينكه

تبليغات مذهبي صحيح كم است و بعلاوه تبليغات استعماري ضد مذهب زياد

است ، درس خواندگان و تحصيلكردگان بنحو روز افزوني بسوي اسلام گرايش

پيدا كرده اند .

اكنون ميپرسم اين قوانين با اين زمينه رواني كه خواه ناخواه وجود دارد

چگونه سازگار ميشود ؟ يعني وقتي قانون عرف مطابقه با حكم صريح شرع اسلام

نداشته باشد چگونه نتيجه اي گرفته ميشود ؟ فرض كنيد زني در اثر اختلافها و

عصبانيتها بمحكمه رجوع كرد و علي رغم رضاي شوهر حكم طلاقش صادر شد و سپس

بعقد ازدواج مرد ديگري درآمد .

اين زن و شوهر جديد در عين اينكه خود را بحكم قانون عرف ، زن و شوهري

ميدانند ، در عمق وجدان مذهبي خود ، خود را اجنبي و بيگانه و آميزش خود

را نامشروع و فرزندان خود

را زنازاده و خود را از نظر مذهبي مستحق اعدام

ميدانند .

در اينحال فكر كنيد چه وضع ناراحت كننده اي از نظر رواني براي آنها

پيش خواهد آمد ، دوستان و خويشاوندان مذهبي آنها با چه چشمي به آنها و

فرزندان آنها نگاه خواهند كرد . ما كه نمي توانيم با تغيير و وضع قانون ،

وجدان مذهبي مردم را تغيير بدهيم ، متأسفانه يا خوشبختانه وجدان اكثريت

قريب باتفاق اين مردم ، از عاطفه مذهبي فارغ نيست .

شما اگر متخصص حقوق و رواني از خارج بياوريد و مشاوره كنيد و بگوئيد

ما چنين قوانيني ميخواهيم وضع كنيم اما زمينه رواني اكثريت مردم ما

اينست و اين . ببينيد آيا در همچو

صفحه40

زمينه اي نظر موافق خواهد داد ؟ آيا نخواهد گفت اينكار هزاران ناراحتي هاي

روحي و اجتماعي توليد ميكند .

مقايسه اينگونه قوانين با قوانين جزائي از لحاظ ميزان آثار سوئي كه

ببار مي آورد بسيار غلط است . تفاوت ميان آنها از زمين تا آسمان است ،

ضربه اي كه از ناحيه تغيير و تعطيل قوانين جزائي وارد ميشود متوجه اجتماع

است و فقط افراد منحرف را جري ميكند . اما قوانين مربوط بروابط زوجين و

اولاد ، بزندگي خصوصي و فردي افراد مربوط است و مستقيما با عاطفه مذهبي

شخصي هر فرد در جنگ است . اينگونه قوانين يا در اثر نفوذ مذهب و غلبه

وجدان بي اثر و بلاعمل ميماند و خواه ناخواه ناراحتي هائيكه اينگونه قوانين

ايجاد ميكند موجب خواهد شد كه اين قوانين رسما لغو گردد و يا پس از

كشمكش رواني جانكاهي نيروي مذهبي را تضعيف ميكند .

صفحه41

بخش اول خواستگاري و نامزدي
توضيحات

آيا خواستگاري مرد از زن اهانت به زن است ؟

غريزه مرد،طلب و نيازاست وغريزه زن جلوه

و ناز.

مرد خريدار وصال زن است نه رقبه او

رسم خواستگاري مرد از زن يك تدبير بسيار عاقلانه و ظريفانه است كه

براي حفظ احترام و حيثيت زن به كار رفته است .

اشتباه نويسنده چهل ماده در قانون مدني

صفحه43

نميشويم . با اينكه پيشنهاد كننده مرتكب اشتباهات عظيمي شده است و حتي

از درك مفهوم صحيح آن چند ماده ساده عاجز بوده است .

اما از دو مطلب در اينجا نميتوانيم صرفنظر كنيم .

صفحه45

آيا خواستگاري مرد از زن اهانت به زن است ؟

1 - پيشنهاد كننده ميگويد :

" قانون گذار ما حتي در اين چند ماده كذائي ( مربوط بخواستگاري و

نامزدي ) هم اين نكته ارتجاعي و غير انساني را فراموش نكرده است كه مرد

اصل است و زن فرع ، در تعقيب فكر مزبور ماده 1034 را كه اولين ماده

قانون در كتاب نكاح و طلاق است بنحو زير تنظيم نموده است : ( ماده 1034

- از هر زنيكه خالي از موانع نكاح باشد ميتوان خواستگاري نمود . )

بطوريكه ملاحظه ميشود بموجب ماده مزبور با اينكه هيچگونه حكم و الزامي

بيان نشده است ، ازدواج بمعني " زن گرفتن " براي مرد مطرح شده و او

بعنوان مشتري و خريدار تلقي گرديده و در مقابل زن نوعي كالا وانمود شده

است . اين قبيل تعبيرات در قوانين اجتماعي اثر رواني بسيار بد و ناگوار

ايجاد ميكند و مخصوصا تعبيرات مزبور در قانون ازدواج بر روي رابطه زن و

مرد اثر ميگذارد و بمرد ژست آقائي و مالكيت و بزن وضع مملوكي و بندگي

ميبخشد " .

بدنبال اين ملاحظه دقيق رواني ! موادي كه خود پيشنهاد كننده تحت عنوان

خواستگاري ذكر مي كند براي اينكه خواستگاري جنبه يكطرفه و حالت "

زن

گرفتن " بخود نگيرد خواستگاري را هم وظيفه زنان دانسته و هم وظيفه مردان

، تا در ازدواج تنها " زن گرفتن " صدق نكند ، " مرد گرفتن " هم صدق

كند ، يا لااقل نه زن گرفتن صدق كند و نه مرد گرفتن . اگر بگوئيم زن گرفتن

، يا اگر هميشه مردان را موظف كنيم كه بخواستگاري زنان بروند حيثيت

زنرا پائين آورده و آنرا بصورت كالاي خريدني در آورده ايم .

صفحه46

غريزه مرد طلب و نياز است و غريزه زن جلوه و ناز

اتفاقا يكي از اشتباهات بزرگ همين است . همين اشتباه سبب پيشنهاد

الغاء مهر و نفقه شده است و ما در جاي خود مشروحا درباره مهر و نفقه

بحث خواهيم كرد .

اينكه از قديم الايام ، مردان به عنوان خواستگاري نزد زنان ميرفته اند و

از آنها تقاضاي همسري ميكرده اند از بزرگترين عوامل حفظ حيثيت و احترام

زن بوده است . طبيعت ، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفريده است و

زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن . طبيعت زن را گل ، و مرد را بلبل

، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است . اين يكي از تدابير حيكمانه

و شاهكارهاي خلقت است كه در غريزه مرد نياز و طلب و در غريزه زن ناز و

جلوه قرار داده است . ضعف جسماني زنرا در مقابل نيرومندي جسماني مرد ،

با اين وسيله جبران كرده است .

خلاف حيثيت و احترام زن است كه بدنبال مرد بدود . براي مرد قابل تحمل

است كه از زني خواستگاري كند و جواب رد بشنود و آنگاه از زن ديگري

خواستگاري كند و جواب رد بشنود تا بالاخره زني رضايت

خود را بهمسري با

او اعلام كند ، اما براي زن كه ميخواهد محبوب و معشوق و مورد پرستش باشد

و از قلب مرد سر در آورد تا بر سراسر وجود او حكومت كند ، قابل تحمل و

موافق غريزه نيست كه مردي را بهمسري خود دعوت كند و احيانا جواب رد

بشنود و سراغ مرد ديگري برود .

بعقيده " ويليام جيمز " فيلسوف معروف امريكائي : حيا و خودداري

ظريفانه زن غريزه نيست ، بلكه دختران حوا در طول تاريخ دريافتند كه عزت

و احترامشان باين است كه بدنبال مردان نروند ، خود را مبتذل نكنند و از

دسترس مرد خود را دور نگهدارند ، زنان اين درسها را در طول تاريخ

دريافتند و بدختران

صفحه47

خود ياد ندادند .

اختصاص بجنس بشر ندارد ، حيوانات ديگر نيز همينطورند ، همواره اين

مأموريت به جنس نر داده شده است كه خود را دلباخته و نيازمند بجنس

ماده نشان بدهد . مأموريتي كه بجنس ماده داده شده اين است كه با

پرداختن بزيبائي و لطف و با خودداري و استغناء ظريفانه ، دل جنس خشن را

هر چه بيشتر شكار كند و او را از مجراي حساس قلب خودش و به اراده و

اختيار خودش در خدمت خود بگمارد .

مرد خريدار وصال زن است نه رقبه او

عجبا ، مي گويند چرا قانون مدني لحني بخود گرفته است كه مرد را خريدار

زن نشان ميدهد . اولا اين مربوط بقانون مدني نيست ، مربوط بقانون آفرينش

است ، ثانيا مگر هر خريداري از نوع مالكيت و مملوكيت اشياء است .

طلبه و دانشجو خريدار علم است . متعلم خريدار معلم است . هنرجو خريدار

هنرمند است . آيا بايد نام اينها را مالكيت بگذاريم و منافي حيثيت

علم

و عالم و هنر و هنرمند بشمار آوريم ؟ مرد خريدار وصال زن است نه خريدار

رقبه او . آيا واقعا شما از اين شعر شاعر شيرين سخن ما حافظ ، اهانت

بجنس زن ميفهميد كه ميگويد :

شيراز معدن لب لعل است و كان حسن

من جوهري مفلس از آنروز مشوشم

شهريست پر كرشمه و خوبان ز شش جهت چيزيم نيست ورنه " خريدار "

هر ششم

حافظ افسوس ميخورد كه چيزي ندارد نثار خوبان كند و التفات آنها را

بخود جلب كند . آيا اين اهانت بمقام زن است يا مظهر عاليترين احترام و

مقام زن در دلهاي زنده و حساس است كه با همه مردي و مردانگي در پيشگاه

زيبائي و جمال زن خضوع

صفحه48

و خشوع ميكند و خود را نيازمند بعشق او و او را بي نياز از خود معرفي

ميكند .

منتهاي هنر زن اين بوده است كه توانسته مرد را در هر مقامي و هر وضعي

بوده است به آستان خود بكشاند .

اكنون ببينيد بنام دفاع از حقوق زن چگونه بزرگترين امتياز و شرف و

حيثيت زن را لكه دار ميكنند ؟

اينست كه گفتيم اين آقايان به نام اينكه ابروي زن بيچاره را ميخواهند

اصلاح كنند چشم وي را كور ميكنند .

رسم خواستگاري يك تدبير ظريفانه و عاقلانه براي حفظ حيثيت و احترام زن

است

گفتيم ، اينكه در قانون خلقت ، مرد مظهر نياز و طلب و خواستاري ، و

زن مظهر مطلوبيت و پاسخگوئي آفريده شده است ، بهترين ضامن حيثيت و

احترام زن و جبران كننده ضعف جسماني او در مقابل نيرومندي جسماني مرد

است و هم بهترين عامل حفظ تعادل و توازن زندگي مشترك آنهاست . اين ،

نوعي امتياز طبيعي است كه به زن داده شده و نوعي تكليف طبيعي است كه

بدوش

مرد گذاشته شده است .

قوانيني كه بشر وضع ميكند ، و بعبارت ديگر تدابير قانوني كه بكار

ميبرد بايد اين امتياز را براي زن و اين تكليف را براي مرد حفظ كند .

قوانين مبني بر يكسان بودن زن و مرد از لحاظ وظيفه و ادب خواستاري بر

زيان زن و منافع و حيثيت و احترام اوست ، و تعادل را بظاهر بنفع مرد ،

و در واقع بزيان هر دو بهم ميزند .

از اينرو موادي كه از طرف نويسنده چهل پيشنهاد مبني بر شركت دادن زن

بوظيفه خواستگاري پيشنهاد شده ، هيچگونه ارزشي ندارد و بر زيان جامعه

بشري است .

صفحه49

اشتباه نويسنده چهل ماده در قانون مدني

مطلب دومي كه بمناسبت اين فصل لازم است تذكر دهم اينست كه آقاي

مهدوي نويسنده چهل پيشنهاد در شماره 86 مجله زن روز صفحه 72 مينويسند :

" بموجب ماده 1037 هر يك از نامزدها كه بدون علت موجه وصلت مزبور را

بهم زند بايد هدايائي را كه طرف مقابل و يا والدين او و يا اشخاص ثالث

بمنظور وصلت مذكور داده اند مسترد دارد و در صورتيكه عين آنها باقي نباشد

، قيمت آنها را بايد رد كند ، مگر اين كه هدايا بدون تقصير طرف ، تلف

شده باشد .

طبق مقررات ماده مذكور ، نامزدي هم از نظر قانون گذار ما مانند وعده

ازدواج هيچ اثر قانوني و ضمانت اجرائي نداشته و نسبت بطرفين هيچ نوع

تعهدي ايجاد نميكند و تنها اثر آن اينست كه طرف متخلف كه بقول نويسنده

قانون مزبور " بدون علت موجه " وصلت مزبور را بهم زند ، عين يا قيمت

هدايائي را كه بمنظور وصلت از طرف دريافت داشته بايد مسترد دارد ،

و

حال اينكه غالبا در دوران نامزدي ، طرفين بمنظور وصلت چيزي بيكديگر

نميدهند ، ولي براي خاطر خود نامزدي متحمل مخارج فوق العاده سنگين ميشوند

. . . . "

چنانكه ملاحظه ميفرمائيد ايراد آقاي مهدوي بر اين ماده قانوني اينست كه

براي نامزدي اثر قانوني و ضمانت اجرائي قائل نشده است . تنها اثري كه

قائل شده اينست كه طرف متخلف بايد عين هدايائي كه دريافت داشته يا

قيمت آنها را بطرف بپردازد ، و حال آنكه عمده خسارتيكه شخص بواسطه

نامزدي متحمل ميشود خسارتهاي ديگر است ، مثل خسارتيكه بواسطه جشن نامزدي

يا مهماني كردن نامزد و گردش با او متحمل ميشود .

من ميگويم ايراد ديگري نيز بر اين ماده قانوني وارد است .

صفحه50

و آن اينكه مي گويد اگر طرف متخلف " بدون علت موجه " وصلت را بهم

زند بايد عين يا قيمت هدايائي كه دريافت داشته مسترد دارد ، و حال آن

كه طبق قاعده اگر با علت موجه نيز وصلت را بهم زند بايد لااقل عين

هدايائي كه دريافت داشته در صورت مطالبه طرف متقابل مسترد دارد .

اما حقيقت اينست كه هيچكدام از اين ايرادها وارد نيست . قانون مدني

در ماده 1036 چنين ميگويد :

" اگر يكي از نامزدها وصلت منظور را بدون علت موجهي بهم زند در حالي

كه طرف مقابل يا ابوين او يا اشخاص ديگر باعتماد وقوع ازدواج مغرور شده

و مخارجي كرده باشند ، طرفي كه وصلت را بهم زده است بايد از عهده

خسارت وارده برآيد . ولي خسارت مزبور فقط مربوط بمخارج متعارفه خواهد

بود " .

اين ماده قانون همان چيزي را كه آقاي مهدوي خيال ميكنند قانون پيش

بيني نكرده است بيان ميكند در اين ماده است كه قيد " بدون علت موجه

" ذكر شده است . طبق اين ماده نه تنها طرف متخلف ضامن مخارجي كه شخص

نامزد متحمل شده است ميباشد ، ضامن مخارج ابوين يا اشخاص ديگر نيز

ميباشد .

در اين ماده با تكيه روي كلمه " مغرور شده " بريشه اين ماده قانوني

كه بنام قاعده " غرور " معروف است اشاره ميكند .

بعلاوه در قانون مدني ، تسبيب يكي از موجبات ضمان قهري شناخته شده و

از ماده 332 كه مربوط به تسبيب است نيز ميتوان ضمان طرف متخلف را در

اينگونه موارد استفاده كرد .

عليهذا قانون مدني نه تنها درباره خسارتهاي نامزدي ( كه بقول نويسنده

پيشنهادها بخاطر خود نامزدي صورت ميگيرد ) سكوت نكرده است ، در دو

ماده آنرا گنجانيده است .

اما ماده 1037 قانون مدني اينست : " هر يك از نامزدها ميتوانند در

صورت بهم خوردن وصلت منظور ، هدايائي را كه

صفحه51

بطرف ديگر يا ابوين او براي وصلت منظور داده است مطالبه كند . اگر عين

هدايا موجود نباشد ، مستحق قيمت هدايائي خواهد بود كه عادتا نگاه داشته

ميشود . مگر اينكه آن هدايا بدون تقصير طرف ديگر تلف شده باشد " .

اين ماده مربوط به اشيائيست كه طرفين بيكديگر اهدا ميكنند و چنانكه

ملاحظه ميفرمائيد در اين ماده هيچگونه قيد نشده است كه يكطرف بدون علت

موجه وصلت را بهمزده باشد ، قيد " بدون علت موجه " استنباط بي جائي

است كه آقاي مهدوي كرده اند .

عجبا كساني كه از درك مفهوم چند ماده ساده قانون مدني ناتوانند ( با

اينكه يك عمر كارشان بررسي آنها

بوده است و سالها بودجه مملكت را بنام

تخصص فني در درك اين قوانين مصرف كرده اند ) چگونه داعيه تغيير قوانين

آسماني را كه هزاران ملاحظات و ريزه كاريها در آنها بكار رفته است در سر

مي پرورانند . اين نكته نيز ناگفته نماند كه آقاي مهدوي تا پنج سال قبل كه

مشغول تأليف كتاب " پيمان مقدس يا ميثاق ازدواج " بوده اند ، جمله

بالا را بصورت " بدون علت و موجبي " قرائت ميكرده اند . در كتاب

خودشان فصل مشبعي داد و فرياد راه انداخته اند كه مگر در دنيا كاري بدون

علت و موجب ممكن است ، اما اخيرا متوجه شده اند كه سالها اين جمله را

غلط قرائت ميكرده و ميفهميده اند و جمله مزبور " بدون علت موجهي "

بوده است .

از ايرادات ديگري كه در فصل خواستگاري به نويسنده پيشنهادها وارد است

، فعلا صرفنظر ميكنم .

صفحه52

بخش دوم ازدواج موقت
توضيحات

زندگي امروز و ازدواج موقت .

آيا رهبانيت موقت عملي است ؟

كداميك ؟ رهبانيت موقت ، يا كمونيسم جنسي ، يا ازدواج موقت ؟

جوانان امروز در سنين كم نمي توانند ازدواج كنند ، پس با بلوغ و بحران

جنسي چه كنند ؟

اگر طرح ازدواج موقت از غرب رسيده بود يكي از مترقي ترين طرحها در

ميان تجدد ما بها تلقي مي شد .

زندگي امروز بيش از زندگي ديروز طرح ازدواج موقت را ضروري كرده است .

ازدواج آزمايشي .

نظريه راسل درباره ازدواج موقت .

دامهاي مرد قرن بيستم بر سر راه زن .

شرافت زن قرن بيستم در خدمت سرمايه داري اروپا و امريكا

كدام زن ، زن كرايه اي است ، اين يا آن ؟

قرآن ، حامي جدي و راستگوي زن .

اشكالات ازدواج موقت و پاسخ آنها .

ازدواج موقت و

مسأله تشكيل حرمسرا .

مرد قرن بيستم مسابقه كامجوئي از زنرا از هارون الرشيد و فضل برمكي

برده است .

مرد قرن بيستم جز هزينه گزاف چيزي از دست نداده است .

مرد " ذواق " در اسلام ، ملعون شناخته شده است .

صفحه53

ازدواج موقت

من بر خلاف بسياري از افراد ، از تشكيكات و ايجاد شبهه هائي كه در

مسائل اسلامي ميشود با همه علاقه و اعتقادي كه باين دين دارم بهيچوجه

ناراحت نميشوم . بلكه در ته دلم خوشحال ميشوم . زيرا معتقدم و در عمر

خود بتجربه مشاهده كرده ام كه اين آئين مقدس آسماني در هر جبهه از جبهه ها

كه بيشتر مورد حمله و تعرض واقع شده ، با نيرومندي و سرفرازي و جلوه و

رونق بيشتري آشكار شده است .

خاصيت حقيقت همين است كه شك و تشكيك بروشن شدن آن كمك ميكند ،

شك ، مقدمه يقين ، و ترديد ، پلكان تحقيق است . در رساله زنده بيدار از

رساله ميزان العمل غزالي نقل ميكند كه : " . . گفتار ما را فائده اين

بس باشد كه ترا در عقايد كهنه و موروثي بشك ميافكند . زيرا شك پايه

تحقيق است و كسي كه شك نميكند درست تأمل نميكند . و هر كه درست ننگرد

خوب نمي بيند و چنين كسي در كوري و حيراني بسر ميبرد " .

بگذاريد بگويند و بنويسند و سمينار بدهند و ايراد بگيرند ، تا آنكه

بدون آنكه خود بخواهند وسيله روشن شدن

صفحه55

حقايق اسلامي گردند .

يكي از قوانين درخشان اسلام از ديدگاه مذهب جعفري كه مذهب رسمي كشور

ماست اينست كه ازدواج به دو نحو ميتواند صورت بگيرد : دائم و موقت :

ازدواج موقت و دائم در پاره اي

از آثار با هم يكي هستند و در قسمتي

اختلاف دارند . آنچه در درجه اول ، اين دو را از هم متمايز ميكند يكي

اينست كه زن و مرد تصميم ميگيرند بطور موقت با هم ازدواج كنند و پس از

پايان مدت ، اگر مايل بودند تمديد كنند تمديد ميكنند و اگر مايل نبودند

از هم جدا ميشوند .

ديگر اينكه از لحاظ شرايط ، آزادي بيشتري دارند كه بطور دلخواه بهر نحو

كه بخواهند پيمان مي بندند . مثلا در ازدواج دائم خواه ناخواه مرد بايد

عهده دار مخارج روزانه و لباس و مسكن و احتياجات ديگر زن از قبيل دارو و

طبيب بشود ، ولي در ازدواج موقت بستگي دارد بقرارداد آزادي كه ميان

طرفين منعقد ميگردد . ممكن است مرد نخواهد يا نتواند متحمل اين مخارج

بشود ، يا زن نخواهد از پول مرد استفاده كند .

در ازدواج دائم ، زن خواه ناخواه بايد مرد را بعنوان رئيس خانواده

بپذيرد و امر او را در حدود مصالح خانواده اطاعت كند . اما در ازدواج

موقت بسته بقراردادي است كه ميان آنها منعقد ميگردد .

در ازدواج دائم ، زن و شوهر خواه ناخواه از يكديگر ارث ميبرند . اما

در ازدواج موقت چنين نيست .

پس تفاوت اصلي و جوهري ازدواج موقت با ازدواج دائم در اينست كه

ازدواج موقت از لحاظ حدود و قيود " آزاد " است ، يعني وابسته باراده

و قرارداد طرفين است . حتي موقت

صفحه56

بودن آن نيز در حقيقت نوعي آزادي بطرفين ميبخشد و زمان را در اختيار

آنها قرار ميدهد .

در ازدواج دائم ، هيچكدام از زوجين بدون جلب رضايت ديگري حق ندارند

از بچه دار شدن و توليد

نسل جلوگيري كنند ، ولي در ازدواج موقت جلب

رضايت طرف ديگر ضرورت ندارد . در حقيقت اين نيز نوعي آزادي ديگر است

كه بزوجين داده شده است .

اثري كه از اين ازدواج توليد مي شود يعني فرزندي كه بوجود مي آيد با

فرزند ناشي از ازدواج دائم هيچگونه تفاوتي ندارد .

مهر ، هم در ازدواج دائم لازم است و هم در ازدواج موقت . با اين

تفاوت كه در ازدواج موقت ، عدم ذكر مهر موجب بطلان عقد است و در

ازدواج دائم ، عقد باطل نيست . مهرالمثل تعيين ميشود .

همانطوريكه در عقد دائم ، مادر و دختر زوجه بر زوج ، و پدر و پسر زوج

بر زوجه حرام و محرم ميگردند در عقد منقطع نيز چنين است و همانطوريكه

خواستگاري كردن زوجه دائم بر ديگران حرام است ، خواستگاري زوجه موقت

نيز بر ديگران نيز حرام است ، همانطوريكه زناي با زوجه دائم غير ، موجب

حرمت ابدي ميشود ، خواستگاري زوجه موقت نيز بر ديگران ابدي ميشود ،

زناي با زوجه موقت نيز موجب حرمت ابدي ميشود . همانطور كه زوجه دائم

بعد از طلاق بايد مدتي عده نگهدارد ، زوجه موقت نيز بعد از تمام شدن مدت

يا بخشيدن آن بايد عده نگهدارد . با اين تفاوت كه عده زن دائم سه نوبت

عادت ماهانه است و عده زن غير دائم دو نوبت يا چهل و پنج روز . در

ازدواج دائم جمع ميان دو خواهر جايز نيست ، در ازدواج موقت نيز روا

نيست .

اينست آنچيزي كه بنام ازدواج موقت يا نكاح منقطع

صفحه57

در فقه شيعه آمده است و قانون مدني ما نيز عين آنرا بيان

كرده است .

بديهي است كه ما طرفدار اين قانون با اين خصوصيات هستيم ، و اما

اينكه مردم ما بنام اين قانون سوء استفاده هائي كرده و ميكنند ، ربطي

بقانون ندارد . لغو اين قانون ، جلوي آن سوء استفاده ها را نميگيرد بلكه

شكل آنها را عوض ميكند . بعلاوه صدها مفاسدي كه از خود لغو قانون

برميخيزد .

ما نبايد آنجا كه انسانها را بايد اصلاح و آگاه كنيم بدليل عدم عرضه و

لياقت در اصلاح انسانها مرتبا بجان مواد قانوني بيفتيم ، انسانها را

تبرئه كنيم و قوانين را مسئول بدانيم .

اكنون ببينيم با بودن ازدواج دائم ، چه ضرورتي هست كه قانوني بنام

قانون ازدواج موقت بوده باشد ، آيا ازدواج موقت بقول نويسندگان زن روز

با حيثيت انساني زن و با روح اعلاميه حقوق بشر منافات دارد ؟ آيا ازدواج

موقت اگر هم لازم بوده است در دوران كهن لازم بوده است . اما زندگي و

شرايط و اقتضاي زمان حاضر با آن موافقت ندارد ؟

ما اين مطلب را تحت دو عنوان بررسي ميكنيم :

الف - زندگي امروز و ازدواج موقت .

ب - مفاسد و معايب ازدواج موقت .

زندگي امروز و ازدواج موقت

چنانكه قبلا دانستيم ، ازدواج دائم مسئوليت و تكليف بيشتري براي زوجين

توليد ميكند ، بهمين دليل پسر يا دختري نميتوان يافت كه از اول بلوغ

طبيعي كه تحت فشار غريزه قرار ميگيرد آماده ازدواج دائم باشد . خاصيت

عصر جديد اين است كه فاصله بلوغ طبيعي را با بلوغ اجتماع و قدرت تشكيل

عائله زيادتر كرده است . اگر در دوران ساده قديم يك پسر بچه در

صفحه58

سنين اوايل بلوغ طبيعي از عهده شغلي كه تا آخر عمر

بعهده او گذاشته ميشد

برميايد ، در دوران جديد ابدا امكان پذير نيست . يك پسر موفق در دوران

تحصيل كه دبستان و دبيرستان و دانشگاه را بدون تأخير و رد شدن در امتحان

آخر سال و يا در كنكور دانشگاه گذرانده باشد در 25 سالگي فارغ التحصيل

ميگردد و از اين ببعد ميتواند درآمدي داشته باشد . قطعا سه چهار سال هم

طول ميكشد تا بتواند سر و سامان مختصري براي خود تهيه كند و آماده ازدواج

دائم گردد . همچنين است يك دختر موفق كه دوران تحصيل را ميخواهند طي

كند .

جوان امروز و دوره بلوغ و بحران جنسي

شما اگر امروز يك پسر محصل هجده ساله را كه شور جنسي او باوج خود

رسيده است ، تكليف بازدواج بكنيد بشما ميخندند . همچنين است يك دختر

محصل شانزده ساله . عملا ممكن نيست اين طبقه در اين سن زير بار ازدواج

دائم بروند و مسئوليت يك زندگي را كه وظايف زيادي براي آنها نسبت

بيكديگر و نسبت بفرزندان آينده شان ايجاد ميكند بپذيرند .

كداميك ؟ رهبانيت موقت يا كمونيسم جنسي يا ازدواج موقت ؟

از شما ميپرسم ، آيا با اين حال ، با طبيعت و غريزه چه رفتاري بكنيم ؟

آيا طبيعت حاضر است بخاطر اينكه وضع زندگي ما در دنياي امروز اجازه

نميدهد كه در سنين شانزده سالگي و هجده سالگي ازدواج كنيم ، دوران بلوغ

را بتأخير بيندازد و تا ما فارغ التحصيل نشده ايم ، غريزه جنسي از سر ما

دست بردارد ؟

آيا جوانان حاضرند يكدوره " رهبانيت موقت " را طي كنند و خود را

سخت تحت فشار و رياضت قرار دهند تا زمانيكه

صفحه59

امكانات ازدواج دائم پيدا شود ؟ فرضا جواني حاضر گردد رهبانيت موقت را

بپذيرد آيا طبيعت حاضر است از ايجاد عوارض رواني سهمگين و خطرناكي كه

در اثر ممانعت از اعمال غريزه جنسي پيدا ميشود و روانكاوي امروز از روي

آنها پرده برداشته است صرفنظر كند ؟

دو راه بيشتر باقي نميماند ، يا اينكه جوانان را بحال خود رها كنيم و

بروي خود نياوريم . بيك پسر بچه اجازه دهيم از صدها دختر كام برگيرد ، و

بيكدختر اجازه دهيم با دهها پسر رابطه نامشروع داشته باشد و چندين بار

سقط جنين كند . يعني عملا كمونيسم جنسي را بپذيريم . و چون به پسر و دختر

" متساويا " اجازه داده ايم ، روح اعلاميه حقوق بشر

را از خود شاد

كرده ايم ، زيرا روح اعلاميه حقوق بشر از نظر بسياري از كوته فكران اينست

كه زن و مرد اگر بناست بجهنم دره هم سقوط كنند دوش بدوش يكديگر و بازو

ببازوي هم و بالاخره " متساويا " سقوط كنند .

آيا اين چنين پسران و دختراني با چنين روابط فراوان و بيحدي در دوران

تحصيل پس از ازدواج دائم ، مرد زندگي و زن خانواده خواهند بود ؟

راه دوم ، ازدواج موقت و آزاد است . ازدواج موقت در درجه اول زن را

محدود ميكند كه در آن واحد زوجه دو نفر نباشد ، بديهي است كه محدود شدن

زن مستلزم محدود شدن مرد نيز خواه ناخواه هست . وقتي كه هر زني بمرد

معيني اختصاص پيدا كند قهرا هر مردي هم بزن معين اختصاص پيدا ميكند .

مگر آنكه از يكطرف عدد بيشتري باشند . بدين ترتيب پسر و دختر دوران

تحصيل خود را ميگذرانند بدون آنكه رهبانيت موقت و عوارض آنرا تحمل

كرده باشند و بدون آنكه در ورطه كمونيسم جنسي افتاده باشند .

صفحه60

ازدواج آزمايشي

اين ضرورت ، اختصاص بايام تحصيل ندارد ، در شرايط ديگر نيز پيش

ميايد . اصولا ممكن است زن و مردي كه خيال دارند با هم بطور دائم ازدواج

كنند و نتوانسته اند نسبت بيكديگر اطمينان كامل پيدا كنند بعنوان ازدواج

آزمايشي براي مدت موقتي با هم ازدواج كنند . اگر اطمينان كامل بيكديگر

پيدا كردند ادامه ميدهند و اگر نه از هم جدا ميشوند .

من از شما ميپرسم : اينكه اروپائيان وجود يك عده از زنان بدكار را در

محل معين از هر شهري تحت نظر و مراقبت دولت لازم و ضروري ميدانند

براي

چيست ؟ آيا جز اينست كه وجود مردان مجردي را كه قادر بازدواج دائم

نيستند خطر بزرگي براي خانواده ها بحساب مي آورند .

راسل و نظريه ازدواج موقت

" برتراند راسل " فيلسوف معروف انگليسي در كتاب زناشوئي و اخلاق

ميگويد " . . . در واقع اگر درست بينديشيم ، پي ميبريم كه فواحش ،

معصوميت كانون خانوادگي و پاكي زنان و دختران ما را حفظ ميكنند . هنگامي

كه اين عقيده را " لكي " در بحبوحه عصر " ويكتوريا " ابراز كرد

اخلاقيون سخت آزرده شدند ، بي آنكه خود علت آنرا بدانند . اما هرگز

نتوانستند خطاي عقيده " لكي " را به ثبوت رسانند . زبان حال اخلاقيون

مزبور با تمام منطقشان اين است كه " اگر مردم از تعليمات ما پيروي

ميكردند ديگر فحشاء وجود نميداشت " اما ايشان بخوبي ميدانند كه كسي

توجه به حرفشان نميكند " .

اينست فورمول فرنگي چاره جوئي خطر مردان و زناني كه قادر بازدواج دائم

نيستند و آن بود فورمولي كه اسلام پيشنهاد

صفحه61

كرده است . آيا اگر اين فرمول فرنگي بكار بسته شود و گروهي زن بدبخت

بايفاي اين وظيفه اجتماعي . اختصاص داده شوند آنوقت زن بمقام واقعي و

حيثيت انساني خود رسيده است و روح اعلاميه حقوق بشر شاد شده است ؟

برتراند راسل رسما در كتاب خود فصلي تحت عنوان ازدواج تجربي باز كرده

است . وي ميگويد : " قاضي ليندزي ، كه ساليان متمادي مأمور دادگاه دنور

بوده و در اين مقام فرصت مشاهده حقايق زيادي داشته پيشنهاد ميكند كه

ترتيبي بنام " ازدواج رفاقتي " داده شود . متأسفانه پست رسمي خود را (

در امريكا ) از دست داد

. زيرا مشاهده شد كه او بيش از ايجاد حس

گناهكاري در فكر سعادت جوانان است . براي عزل او كاتوليكها و فرقه ضد

سياه پوستان از بذل مساعي خودداري نكردند .

پيشنهاد ازدواج رفاقتي را يك محافظه كار خردمند كرده است و منظور از

آن ايجاد ثباتي در روابط جنسي است . ليندزي متوجه شده كه اشكال اساسي در

ازدواج ، فقدان پول است . ضرورت پول فقط از لحاظ اطفال احتمالي نيست ،

بلكه از اين لحاظ است كه تأمين معيشت از جانب زن برازنده نيست . و به

اين ترتيب نتيجه ميگيرد كه جوانان بايد مبادرت بازدواج رفاقتي كنند كه

از سه لحاظ با ازدواج عادي متفاوت است : اولا منظور از ازدواج توليد نسل

نخواهد بود . ثانيا مادام كه زن جوان فرزندي نياورده و حامله نشده طلاق با

رضايت طرفين ميسر خواهد بود . ثالثا زن در صورت طلاق مستحق كمك خرجي

براي خوراك خواهد بود . . . من هيچ ترديدي در مؤثر بودن پيشنهادات

ليندزي ندارم و اگر قانون آنرا ميپذيرفت تأثير زيادي در بهبود اخلاق

ميكرد " .

آنچه ليندزي و راسل آنرا ازدواج رفاقتي مينامند گرچه با ازدواج موقت

اسلامي اندك فرقي دارد ، اما حكايت ميكند كه متفكراني مانند ليندزي و

راسل باين نكته پي برده اند كه تنها

صفحه62

ازدواج دائم و عادي وافي بهمه احتياجات اجتماع نيست .

مشخصات قانون ازدواج موقت و ضرورت وجود آن را عدم كفايت ازدواج

دائم بتنهائي براي رفع احتياجات بشري بالاخص در عصر حاضر مورد بررسي

قرار گرفت . اكنون ميخواهيم باصطلاح آنطرف سكه را مطالعه كنيم . ببينيم

ازدواج موقت چه زيانهائي ممكن است در برداشته باشد .

مقدمه ميخواهم

مطلبي را تذكر دهم :

در ميان تمام موضوعات و مسائل و زمينه هاي اظهار نظر كه براي بشر وجود

داشته و دارد هيچ موضوع و زمينه اي باندازه بحث در تاريخ علوم و عقائد و

سنن و رسوم و آداب بشري گنگ و پيچيده نيست .

و بهمين جهت در هيچ موضوعي بشر باندازه اين موضوعات ، ياوه نبافته

است و اتفاقا در هيچ موضوعي هم باندازه اين موضوعات شهوت اظهار نظر

نداشته است .

از باب مثال اگر كسي اطلاعاتي در فلسفه و عرفان و تصوف و كلام اسلامي

داشته باشد و آنگاه پاره اي از نوشته هاي امروز را كه غالبا اقتباس از

خارجيها و يا عين گفته هاي آنها است خوانده باشد ميفهمد كه من چه ميگويم

. مثل اينست كه مستشرقين و اتباع و اذنابشان ، براي اظهار نظر در

اينگونه مسائل همه چيز را لازم ميدانند مگر اينكه خود آنمسائل را عميقا

بفهمند و بشناسند .

مثلا در اطراف مسئله اي كه در عرفان اسلامي بنام " وحدت وجود " معروف

است ، چه حرفها كه زده نشده است ، فقط جاي يك چيز خالي است و آن

اينكه وحدت وجود چيست و قهرمانان آن در عرفان اسلامي از قبيل محي الدين

عربي و صدرالمتالهين شيرازي چه تصوري از وحدت وجود داشته اند ؟

من وقتي كه برخي اظهار نظرهاي مندرج در چند شماره

صفحه63

مجله زن روز را درباره نكاح منقطع خواندم بي اختيار بياد مسئله وحدت

وجود افتادم . ديدم همه حرفها بميان آمده است جز همان چيزي كه روح اين

قانون را تشكيل ميدهد و منظور قانون گذار بوده است .

البته اين قانون چون يك " ميراث شرقي " است ، اين اندازه مورد بي

مهري است و اگر يك " تحفه غربي " بود اينطور نبود .

قطعا اگر اين قانون از مغرب زمين آمده بود ، امروز كنفرانسها و

سمينارها داده ميشد كه منحصر كردن ازدواج به ازدواج دائم با شرائط نيمه

دوم قرن بيستم تطبيق نميكند ، نسل امروز زير بار اينهمه قيود ازدواج دائم

نميرود ، نسل امروز ميخواهد آزاد باشد و آزاد زندگي كند و جز زير بار

ازدواج آزاد كه همه قيود و حدودش را شخصا انتخاب و اختيار كرده باشد

نميرود . . .

و بهمين دليل اكنون كه اين زمزمه از غرب بلند شده و كساني امثال "

برتراند راسل " مسئله اي تحت عنوان " ازدواج رفاقتي " پيشنهاد ميكنند

پيش بيني مي شود كه بيش از آن اندازه كه اسلام خواسته استقبال شود و

ازدواج دائم را پشت سر بگذارد و ما در آينده مجبور بشويم از ازدواج دائم

دفاع و تبليغ كنيم .

معايب و مفاسدي كه براي نكاح منقطع ذكر شده از اين قرار است :

1 - پايه ازدواج بايد بر دوام باشد ، و زوجين از اول كه پيمان زناشوئي

مي بندند بايد خود را براي هميشه متعلق بيكديگر بدانند و تصور جدائي در

مخيله آنها خطور نكند ، عليهذا ازدواج موقت نمي تواند پيمان استواري ميان

زوجين باشد .

اينكه پايه ازدواج بايد بر دوام باشد بسيار مطلب درستي است ، ولي اين

ايراد وقتي وارد است كه بخواهيم ازدواج موقت را جانشين ازدواج دائم

كنيم و ازدواج دائم را منسوخ نمائيم .

صفحه64

بدون شك هنگاميكه طرفين قادر به ازدواج دائم هستند و اطمينان كامل

نسبت بيكديگر پيدا كرده اند و تصميم دارند براي هميشه متعلق بيكديگر

باشند پيمان ازدواج دائم مي بندند .

ازدواج موقت

از آنجهت تشريع شده است كه ازدواج دائم به تنهائي قادر

نبوده است كه در همه شرائط و احوال رفع احتياجات بشر را بكند و انحصار

به ازدواج دائم مستلزم اين بوده است كه افراد يا به رهبانيت موقت

مكلف گردند و يا در ورطه كمونيسم جنسي غرق شوند . بديهي است كه هيچ پسر

يا دختري آنجا كه برايش زمينه يك زناشوئي دائم و هميشگي فراهم است خود

را با يك امر موقتي سرگرم نميكند .

2 - ازدواج موقت از طرف زنان و دختران ايراني كه شيعه مذهب ميباشند

استقبال نشده است و آنرا نوعي تحقير براي خود دانسته اند ، پس افكار

عمومي خود مردم شيعه نيز آنرا طرد ميكند .

جواب اينست كه اولا منفوريت متعه در ميان زنان ، مولود سوء

استفاده هائي است كه مردان هوسران در اين زمينه كرده اند و قانون بايد جلو

آنها را بگيرد و ما درباره اين سوء استفاده ها بحث خواهيم كرد . ثانيا

انتظار اينكه ازدواج موقت باندازه ازدواج دائم استقبال شود در صورتيكه

فلسفه ازدواج موقت ، عدم آمادگي يا عدم امكان طرفين با يكطرف براي

ازدواج دائم است انتظار بيجا و غلطي است .

3 - نكاح منقطع . بر خلاف حيثيت و احترام زن است ، زيرا نوعي كرايه

دادن آدم و جواز شرعي آدم فروشي است . خلاف حيثيت انساني زن است كه در

مقابل وجهي كه از مردي ميگيرد وجود خود را در اختيار او قرار دهد .

اين ايراد از همه عجيب تر است . اولا ازدواج موقت با مشخصاتيكه در

مقاله پيش گفتيم چه ربطي باجاره و كرايه دارد و

صفحه65

آيا محدوديت مدت ازدواج موجب ميشود كه از صورت ازدواج خارج و شكل

اجاره و كرايه

بخود بگيرد ؟ . آيا چون حتما بايد مهر معين و قطعي داشته

باشد كرايه و اجاره است ؟ كه اگر بدون مهر بود و مرد چيزي نثار زن نكرد

، زن حيثيت انسان خود را باز يافته است ؟ ما درباره مسئله مهر جداگانه

بحث خواهيم كرد .

از قضا فقها تصريح كرده اند و قانون مدني نيز بر همان اساس مواد خود را

تنظيم كرده است كه ازدواج موقت و ازدواج دائم از لحاظ ماهيت قرارداد

هيچگونه تفاوتي با هم ندارند و نبايد داشته باشند . هر دو ازدواجند و هر

دو بايد با الفاظ مخصوص ازدواج صورت بگيرند و اگر نكاح منقطع را با

صيغه هاي مخصوص اجاره و كرايه بخوانند باطل است .

ثانيا از كي و چه تاريخي كرايه آدم منسوخ شده است ؟ تمام خياطها و

باربرها تمام پزشكها و كارشناسها ، تمام كارمندان دولت از نخست وزير

گرفته تا كارمند دون رتبه ، تمام كارگران كارخانه ها آدمهاي كرايه اي هستند .

ثالثا زني كه به اختيار و اراده خود با مرد بخصوصي عقد ازدواج موقت

مي بندد آدم كرايه اي نيست و كاري بر خلاف حيثيت و شرافت انساني نكرده

است ، اگر ميخواهيد زن كرايه اي را بشناسيد ، اگر ميخواهيد بردگي زنرا

ببينيد باروپا و امريكا سفر كنيد و سري بكمپانيهاي فيلمبرداري بزنيد تا

ببينيد زن كرايه اي يعني چه ؟ ببينيد چگونه كمپانيهاي مزبور حركات زن ،

ژستهاي زن ، اطوار زنانه زن ، هنرهاي جنسي زن را بمعرض فروش ميگذارند .

بليطهائي كه شما براي سينماها و تاترهاي ميخريد در حقيقت اجاره بهاي

زنهاي كرايه اي را ميپردازيد . ببينيد در آنجا زن بدبخت براي اينكه پولي

بگيرد تن به چه كارهائي ميدهد ؟ مدتها تحت

نظر متخصصان كار آزموده و

شريف بايد رموز تحريكات جنسي را بياموزد ، بدن و روح و شخصيت خود را

در اختيار

صفحه66

يك مؤسسه پول درآوري قرار دهد براي اينكه مشتريان بيشتري براي آن مؤسسه

پيدا كند .

سري به كاباره ها و هتلها بزنيد ببينيد زن چه شرافتي بدست آورده است و

براي اينكه مزد ناچيزي بگيرد و جيب فلان پولدار را پرتر كند چگونه بايد

همه حيثيت و شرافت خود را در اختيار مهمانان قرار دهد .

زن كرايه اي آن مانكن ها هستند كه اجير و مزدور فروشندگيهاي بزرگ مي شوند

و شرف و عزت خود را وسيله پيشرفت و توسعه حرص و آز آنها قرار ميدهند .

زن كرايه اي آن زني است كه براي جلب مشتري براي يك مؤسسه اقتصادي با

هزاران اطوار كه اغلب آنها تصنعي و بخاطر انجام وظيفه مزدوري است روي

صفحه تلويزيون ظاهر ميشود و بنفع يك كالاي تجارتي تبليغ ميكند .

كيست كه نداند امروز در مغرب زمين زيبائي زن ، جاذبه جنسي زن ، آواز

زن ، هنر و ابتكار زن ، روح و بدن زن و بالاخره شخصيت زن ، وسيله تحقير و

ناچيزي در خدمت سرمايه داري اروپا و امريكا است ؟ و متأسفانه شما دانسته

يا ندانسته زن شريف و نجيب ايراني را بسوي اينچنين اسارتي ميكشانيد .

من نميدانم چرا اگر زني با شرائط آزاد با يك مرد بطور موقت ازدواج كند

زن كرايه اي محسوب ميشود . اما اگر زني در يك عروسي يا شب نشيني در

مقابل چشمان حريص هزار مرد و براي ارضاء تمايلات جنسي آنها حنجره خود را

پاره كند و هزار و يك نوع معلق بزند تا مزد معيني دريافت دارد زن

كرايه اي محسوب نميشود ؟

آيا اسلام كه جلو مردان

را از اينگونه بهره برداري ها از زن گرفته است و

خود زن را باين اسارت آگاه و او را از تن دادن به آن و ارتزاق از آن منع

كرده است مقام زن را پائين آورده است يا اروپاي نيمه دوم قرن بيستم ؟

صفحه67

اگر روزي زن بدرستي آگاه و بيدار شود و دامهائي كه مرد قرن بيستم در سر

راه او گذاشته و مخفي كرده بشناسد ، عليه تمام اين فريب ها قيام خواهد

كرد و آنوقت تصديق خواهد كرد يگانه پناهگاه و حامي جدي و راستگوي او

قرآن است و البته چنين روزي دور نيست .

مجله زن روز در شماره 87 صفحه 8 رپورتاژي از زني بنام مرضيه و مردي

بنام رضا تحت عنوان " زن كرايه اي " تهيه كرده است و بدبختي زن

بيچاره اي را شرح داده است .

اين داستان طبق اظهارات رضا از خواستگاري زن آغاز شده . يعني براي

اولين بار از فورمول 40 پيشنهاد پيروي شده است و زن بخواستگاري مرد رفته

است . بديهي است داستاني كه از خواستگاري زن از مرد آغاز گردد پاياني

بهتر از آن نميتواند داشته باشد .

اما طبق اظهارات مرضيه مردي هوسران و قسي القلب ، زني را بعنوان

اينكه ميخواهد او را زوجه دائم خود قرار دهد و از او و فرزندان او حمايت

و سرپرستي كند اغفال كرده و بدون آنكه زن بدبخت خواسته باشد او را بنام

اينكه صيغه كرده است مورد كامجوئي و سپس بي اعتنائي قرار داده است .

اگر اين اظهارات صحيح باشد ، عقدي است باطل . مردي قسي ، زني بي خبر

و بي اطلاع از قانون شرعي و عرفي را مورد تجاوز قرار

داده و بايد مجازات

شود .

قبل از اينكه امثال رضاها مجازات شوند ، بايد تربيت شوند و قبل از

آنكه رضاها مجازات يا تربيت شوند بايد مرضيه ها آگاهانيده شوند .

جنايتي كه از قساوت مردي و بيخبري و غفلت زني سرچشمه گرفته است چه

ربطي به قانون دارد كه مجله زن روز قيافه حق بجانب به رضا ميدهد و بعد

نيز تيغ خود را متوجه قانون ميكند .

صفحه68

آيا اگر قانون ازدواج موقت نميبود ، رضاي قسي القلب مرضيه غافل و بي

خبر را آرام ميگذاشت ؟

چرا از زير بار تربيت و آگاهانيدن زن و مرد شانه خالي ميكنيد ، حقوق و

وظايف شرعي زن و مرد را كتمان ميكنيد و زنان بيچاره را اغفال كرده يگانه

قانون حامي و راستگوي زن را دشمن او معرفي ميكنيد و با دست خود او

ميخواهيد يگانه پناهگاه او را بكوبيد ؟

نكاح منقطع و تعدد زوجات

4 - نكاح منقطع ، چون بهرحال نوعي اجازه تعدد زوجات است و تعدد

زوجات محكوم است پس نكاح منقطع محكوم است .

راجع باينكه نكاح منقطع براي چه گونه افرادي تشريع شده در دنباله همين

مبحث و راجع به خود تعدد زوجات بياري خدا جداگانه و مفصل بحث خواهيم

كرد .

سرنوشت فرزندان در ازدواج موقت

5 - نكاح منقطع ، از نظر اينكه دوام ندارد ، آشيانه نامناسبي براي

كودكاني است كه بعدا بوجود مي آيند . لازمه نكاح منقطع اين است كه

فرزندان آينده ، بي سرپرست و از حمايت پدري مهربان و مادري دلگرم بخانه

و آشيانه محروم بمانند .

اين ايراد ، ايرادي است كه مجله زن روز بسيار روي آن تكيه كرده است .

ولي با توضيحاتي كه داديم گمان نميكنم جاي بحث و ايرادي باشد . در مقاله

پيش گفتيم كه يكي از تفاوتهاي ازدواج موقت و ازدواج دائم مربوط به

توليد نسل است .

در ازدواج دائم هيچيك از زوجين بدون جلب رضايت ديگري نمي تواند از

زير بار تناسل شانه خالي كند . بر خلاف ازدواج موقت كه هر دو طرف

آزادند . در ازدواج موقت ، زن

صفحه69

نبايد مانع استمتاع مرد بشود ولي مي تواند بدون آنكه لطمه اي به استمتاع

مرد وارد آيد مانع حاملگي خود بشود و اين موضوع با وسائل ضد آبستني امروز

كاملا حل شده است .

عليهذا اگر زوجين در ازدواج موقت مايل باشند توليد فرزند كنند و

مسئوليت نگهداري و تربيت فرزند آتيه را بپذيرند توليد فرزند مي كنند .

بديهي است كه از نظر عاطفه طبيعي فرقي ميان فرزند زوجه دائم با زوجه

موقت نيست و اگر فرضا پدر يا مادر از وظيفه خود امتناع كند قانون آنها

را

مكلف و مجبور مي كند همانگونه كه در صورت وقوع طلاق قانون بايد دخالت

كند و مانع ضايع شدن حقوق فرزندان گردد و اگر مايل نباشند كه توليد فرزند

نمايند و هدفشان از ازدواج موقت فقط تسكين غريزه است از بوجود آمدن

فرزند جلوگيري ميكنند .

همچنانكه ميدانيم كليسا جلوگيري از آبستني را امر نامشروع ميداند ولي

از نظر اسلام اگر زوجين از اول مانع پيدايش فرزند بشوند مانعي ندارد اما

اگر نطفه منعقد شد و هسته اولي تكوين فرزند بوجود آمد اسلام بهيچوجه اجازه

معدوم كردن آن را نمي دهد .

اينكه فقهاي شيعه مي گويند هدف ازدواج دائم توليد نسل است و هدف

ازدواج موقت ، استمتاع و تسكين غريزه است همين منظور را بيان مي كنند .

انتقادات

نويسنده چهل پيشنهاد ، در شماره 87 مجله زن روز نكاح منقطع را مورد نقد

قرار داده است .

اولا ميگويد : " موضوع قانون نكاح يا ازدواج منقطع طوري ناراحت كننده

است كه حتي نويسندگان قانون ازدواج نتوانسته اند در خصوص آن شرح و تفصيل

بدهند . مثل اينكه از

صفحه70

كار خودشان ناراضي بوده اند كه فقط براي حفظ ظاهر ، بموجب مواد 1075 -

1076 - 1077 الفاظ و عباراتي سر هم بندي كرده گذشته اند .

تنظيم كنندگان مواد قانوني مربوط به نكاح منقطع ( متعه ) طوري از كار

خودشان ناراضي بوده اند كه اساسا عقد مزبور را تعريف نكرده اند و تشريفات

و شرايط آنرا توضيح نداده اند . . . "

سپس آقاي نويسنده خودشان اين نقص قانون مدني را جبران ميكنند و نكاح

منقطع را تعريف ميكنند و ميگويند " نكاح مزبور عبارت است از اينكه زن

مجرد در برابر اخذ اجرت و دستمزد معين و مشخص در مدت

و زماني معلوم و

معين ولو چند ساعت و يا چند دقيقه خودش را براي قضاي شهوت و تمتع و

اجراي اعمال جنسي در اختيار مرد ميگذارد " .

آنگاه ميگويند : " براي ايجاب و قبول عقد نكاح مزبور در كتب فقه

شيعه الفاظ عربي مخصوص ذكر شده است كه قانون مدني به آنها اشاره و توجه

نكرده و مثل اينكه از نظر قانون گذار بهر لفظي كه دلالت بر مقصود بالا (

يعني مفهوم اجاره و دستمزد گرفتن ) نمايد ولو غير عربي هم باشد واقع

ميشود " .

از نظر آقاي نويسنده :

الف - قانون مدني ، نكاح منقطع را تعريف نكرده و شرايط آنرا توضيح

نداده است .

ب - ماهيت نكاح منقطع اينست كه زن خود را در مقابل دستمزد معيني

بمردي اجاره ميدهد .

ج - از نظر قانون مدني ، هر لفظي كه دلالت بر مفهوم مورد اجاره واقع

شدن زن بكند براي ايجاب و قبول نكاح منقطع كافي است .

من از آقاي نويسنده دعوت ميكنم يك بار ديگر قانون مدني را مطالعه

كنند و با دقت مطالعه كنند و همچنين از خوانندگان

صفحه71

مجله زن روز خواهش ميكنم هر طور هست يك نسخه از قانون مدني تهيه و در

قسمتهاي ذيل دقت كنند .

در قانون مدني ، فصل ششم از كتاب نكاح ، مخصوص نكاح منقطع است و سه

جمله ساده هم بيش نيست . اول اينكه نكاح وقتي منقطع است كه براي مدت

معيني واقع شده باشد .

دوم اينكه مدت نكاح منقطع بايد كاملا معين شود ، سوم اينكه احكام مربوط

به مهر و ارث در نكاح منقطع همان است كه در فصلهاي مربوط به مهر و

ارث

گفته شده است .

نويسنده محترم چهل پيشنهاد خيال كرده است كه آنچه از اول كتاب نكاح

در پنج فصل گفته شده است همه مربوط به نكاح دائم است و تنها اين سه

ماده به نكاح منقطع مربوط است . غافل از اينكه تمام مواد آن پنج فصل جز

آنجا كه تصريح شده است مانند ماده 1069 و يا آنچه مربوط بطلاق است ،

مشترك است ميان نكاح دائم و منقطع مثلا ماده 1062 كه ميگويد : " نكاح

واقع ميشود بايجاب و قبول بالفاظيكه صريحا دلالت بر قصد ازدواج نمايد "

مخصوص نكاح دائم نيست ، بهر دو نكاح مربوط است . شرائطي كه براي عاقد

يا عقد يا زوجين ذكر كرده است نيز مربوط بهر دو نكاح است . اگر قانون

مدني نكاح منقطع را تعريف نكرده است براي اينست كه نيازي به تعريف

نداشته است . همچنانكه نكاح دائم را نيز تعريف نكرده است و مستغني از

تعريف دانسته است . قانون مدني هر لفظ صريحي كه دلالت بر ازدواج و وقوع

زوجيت بكند براي عقد كافي دانسته است خواه در نكاح دائم ، خواه در نكاح

منقطع . ولي اگر لفظي مفهوم ديگري غير از زوجيت داشته باشد از قبيل

معاوضه و داد و ستد و اجاره و كرايه براي صحت عقد نكاح چه دائم و چه

منقطع كافي نيست .

صفحه72

من بموجب اين نوشته متعهد ميشوم كه اگر عده اي از قضات فاضل و

كارشناسان واقعي قانون كه خوشبختانه در دادگستري زيادند تشخيص دادند كه

ايراد وارده بر قانون مدني كه در بالا شرح داده شده وارد است ، من از هم

اكنون از انتقاد ساير نوشته هاي زن

روز خودداري ميكنم .

صفحه73

ازدواج موقت و مسأله حرمسرا

يكي از سوژه هائيكه مغرب زمين عليه مشرق زمين در دست دارد و برخ او

ميكشد و برايش فيلمها و نمايشنامه ها تهيه كرده و ميكند ، مسئله تشكيل

حرمسراست كه متأسفانه در تاريخ مشرق زمين نمونه هاي زيادي ميتوان از آن

يافت .

زندگي برخي از خلفا و سلاطين مشرق زمين ، نمونه كاملي از اين ماجرا

بشمار ميرود و حرمسراسازي مظهر اتم و اكمل هوسراني و هواپرستي يك مرد

شرقي قلمداد ميگردد .

ميگويند - مجاز شمردن ازدواج موقت مساوي است با مجاز دانستن تشكيل

حرمسرا كه نقطه ضعف و مايه سرافكندگي مشرق زمين در برابر مغرب زمين

است . بلكه مساوي است با مجاز شمردن هوسراني و هوي پرستي كه بهر شكل و

هر صورت باشد منافي اخلاق و پيشرفت و عامل سقوط و تباهي است .

عين اين مطلب درباره تعدد زوجات گفته شده است . جواز تعدد زوجات را

به عنوان جواز تشكيل حرمسرا تفسير كرده اند .

ما درباره تعدد زوجات جداگانه بحث خواهيم كرد و اكنون بحث خود را

اختصاص ميدهيم به ازدواج موقت .

صفحه74

اين مسئله را از دو جهت بايد بررسي كرد : يكي از اين نظر كه عامل

تشكيل حرمسرا از جنبه اجتماعي چه بوده است ؟ آيا قانون ازدواج موقت در

تشكيل حرمسراهاي مشرق زمين تأثيري داشته است يا نه ؟

دوم اينكه آيا منظور از تشريع قانون ازدواج موقت اين بوده است كه

ضمنا وسيله هوسراني و حرمسرا سازي براي عده اي از مردان فراهم گردد ، يا

نه ؟

علل اجتماعي حرمسراسازي

اما بخش اول - پيدايش حرمسرا معلول دست بدست دادن دو عامل است .

اولين عامل حرمسرا سازي تقوا و عفاف زن است ، يعني شرائط اخلاقي و

اجتماعي محيط بايد طوري باشد كه

بزنان اجازه ندهد در حالي كه با مرد

بخصوصي رابطه جنسي دارند با مردان ديگر نيز ارتباط داشته باشند . در اين

شرائط مرد هوسران عياش متمكن چاره خود را منحصر مي بيند كه گروهي از زنان

را نزد خود گرد آورده حرمسرائي تشكيل دهد .

بديهي است كه اگر شرائط اخلاقي و اجتماعي ، عفاف و تقوا را بر زن لازم

نشمارد و زن رايگان و آسان خود را در اختيار هر مردي قرار دهد و مردان

بتوانند هر لحظه با هر زني هوسراني كنند و وسيله هوسراني همه جا و هر

وقت و در هر شرايطي فراهم باشد ، هرگز اينگونه مردان زحمت تشكيل

حرمسراهائي عريض و طويل با هزينه هنگفت و تشكيلات وسيع بخود نميدهند .

عامل ديگر ، نبودن عدالت اجتماعي است . هنگاميكه عدالت اجتماعي

برقرار نباشد ، يكي غرق دريا دريا نعمت و ديگري گرفتار كشتي كشتي فقر و

افلاس و بيچارگي باشد ، گروه

صفحه75

زيادي از مردان از تشكيل عائله و داشتن همسر محروم ميمانند و عدد زنان

مجرد افزايش مييابد و زمينه براي حرمسرا سازي فراهم ميگردد .

اگر عدالت اجتماعي برقرار و وسيله تشكيل عائله و انتخاب همسر براي

همه فراهم باشد قهرا هر زني به مرد معيني اختصاص پيدا ميكند و زمينه

عياشي و هوسراني و حرمسراسازي منتفي ميگردد .

مگر عده زنان چه قدر از مردان زيادتر است كه با وجود اينكه همه مردان

بالغ از داشتن همسر برخوردار باشند باز هم براي هر مردي و لااقل براي هر

مرد متمكن و پولداري امكان تشكيل حرمسرا باقي بماند ؟

عادت تاريخ اينست كه سرگذشت حرمسراهاي دربارهاي خلفا و سلاطين را

نشان دهد ، عيشها و عشرتهاي

آنها را مو بمو شرح دهد اما از توضيح و تشريح

محروميتها و ناكاميها و حسرتها و آرزو و بگور رفتنهاي آنانكه در پاي قصر

آنها جان داده اند و شرائط اجتماعي به آنها اجازه انتخاب همسر نميداده

است سكوت نمايند . ده ها و صدها زنانيكه در حرمسراها بسر ميبرده اند در

واقع حق طبيعي يك عده محروم و بيچاره بوده اند كه تا آخر عمر مجرد

زيسته اند .

مسلما اگر اين دو عامل معدوم گردد ، يعني عفاف و تقوا براي زن امر لازم

شمرده شود و كاميابي جنسي جز در كادر ازدواج ( اعم از دائم يا موقت )

ناممكن گردد و از طرف ديگر ناهمواريهاي اقتصادي ، اجتماعي از ميان برود

و براي همه افراد بالغ امكان استفاده از طبيعي ترين حق بشري يعني حق تاهل

فراهم گردد تشكيل حرمسرا امري محال و ممتنع خواهد بود .

يك نگاه مختصر به تاريخ نشان ميدهد كه قانون ازدواج موقت كوچكترين

تأثيري در تشكيل حرمسرا نداشته است . خلفاء

صفحه76

عباسي و سلاطين عثماني كه بيش از همه به اين عنوان شهرت دارند هيچكدام

پيرو مذهب شيعه نبوده اند كه از قانون ازدواج موقت استفاده كرده باشند .

سلاطين شيعه مذهب با آنكه ميتوانسته اند اين قانون را بهانه كار قرار

دهند هرگز بپايه خلفاء عباسي و سلاطين عثماني نرسيده اند . اين خود ميرساند

كه اين ماجرا معلول اوضاع خاص اجتماعي ديگر است .

آيا تشريع ازدواج موقت براي تأمين هوسراني است ؟

اما بخش دوم - در هر چيزي اگر بشود ترديد كرد در اين جهت نميتوان

ترديد كرد كه اديان آسماني عموما بر ضد هوسراني و هواپرستي قيام كرده اند

، تا آنجا كه در ميان پيروان غالب اديان ترك هوس راني و هواپرستي

بصورت تحمل رياضتهاي شاقه درآمده است .

يكي

از اصول واضح و مسلم اسلام مبارزه با هواپرستي است . قرآن كريم

هواپرستي را در رديف بت پرستي قرار داده است . در اسلام آدم " ذواق "

يعني كسي كه هدفش اينست كه زنان گوناگون را مورد كامجوئي و " چشش "

قرار دهد ملعون و مبغوض خداوند معرفي شده است . ما آنجا كه راجع به طلاق

بحث ميكنيم مدارك اسلامي اين مطلب را نقل خواهيم كرد .

امتياز اسلام از برخي شرايع ديگر به اينست كه رياضت و رهبانيت را

مردود ميشمارد ، نه اينكه هواپرستي را جايز Ƞمباح ميداند . از نظر اسلام

تمام غرائز اعم از جنسي و غيره بايد در حدود اقتضاء و احتياج طبيعت

اشباع و ارضاء گردد . اما اسلام اجازه نميدهد كه انسان آتش غرائز را دامن

بزند و آنها را بشكل

صفحه77

يك عطش پايان ناپذير روحي درآورد . از اينرو اگر چيزي رنگ هواپرستي يا

ظلم و بي عدالتي بخود بگيرد كافي است كه بدانيم مطابق منظور اسلام نيست .

جاي ترديد نيست كه هدف مقنن قانون ازدواج موقت اين نبوده است كه

وسيله عياشي و حرمسرا سازي براي مردم هواپرست و وسيله بدبختي و دربدري

براي يك زن و يك عده كودك فراهم سازد .

تشويق و ترغيب فراواني كه از طرف ائمه دين به امر ازدواج موقت شده

است ، فلسفه خاصي دارد كه عن قريب توضيح خواهم داد .

حرمسرا در دنياي امروز

اكنون ببينيم دنياي امروز با تشكيل حرمسرا چه كرده است ؟ دنياي امروز

رسم حرمسرا را منسوخ كرده است . دنياي امروز حرمسرا داري را كاري ناپسند

ميداند و عامل وجود آنرا از ميان برده است . اما كدام عامل ؟ آيا

عامل

ناهمواريهاي اجتماعي را از ميان برده است . و در نتيجه همه جوانان رو به

ازدواج آورده اند و از اين راه زمينه حرمسراسازي را از ميان برده است ؟

خير ، كار ديگري كرده است ، با عامل اول يعني عفاف و تقواي زن مبارزه

كرده ، و بزرگترين خدمت را از اينراه بجنس مرد انجام داده است . تقوا

و عفاف زن بهمان نسبت كه به زن ارزش ميدهد و او را عزيز و گرانبها

ميكند براي مرد مانع شمرده ميشود .

دنياي امروز كاري كرده است كه مرد عياش اين قرن نيازي به تشكيل

حرمسرا با آنهمه خرج و زحمت ندارد . براي مرد اين قرن از بركت تمدن

غرب همه جا حرمسراست . مرد اين قرن براي خود لازم نميداند كه باندازه

هارون الرشيد و فضل بن يحيي برمكي پول و قدرت داشته باشد تا باندازه

آنها جنس زن را

صفحه78

در نوعهاي مختلف و رنگهاي مختلف مورد بهره برداري قرار دهد .

براي مرد اين قرن داشتن يك اتومبيل سواري و ماهي دو سه هزار تومان

درآمد كافي است تا آنچنان وسيله عياشي و بهره برداري از جنس زن را فراهم

كند كه هارون الرشيد هم در خواب نديده است . هتلها و رستورانها و كافه ها

از پيشتر آمادگي خود را بجاي حرمسرا براي مرد اين قرن اعلام كرده اند .

جواني مانند عادل كوتوالي در اين قرن با كمال صراحت ادعا ميكند كه در

آن واحد بيست و دو معشوقه در شكلها و قيافه هاي مختلف داشته است ، چه

از اين بهتر براي مرد اين قرن . مرد اين قرن از بركت تمدن غربي چيزي از

حرمسراداري جز مخارج هنگفت و زحمت و دردسر

از دست نداده است .

اگر قهرمان هزار و يكشب سر از خاك بردارد و امكانات وسيع عيش و

عشرت و ارزاني و رايگاني زن امروز را ببيند ، بهيچ وجه حاضر به تشكيل

حرمسرا با آنهمه خرج و زحمت نخواهد شد . و از مردم مغرب زمين كه او را

از زحمت حرمسراداري معاف كرده اند تشكر خواهد كرد و بيدرنگ اعلام خواهد

كرد تعدد زوجات و ازدواج موقت ملغي ، زيرا اينها براي مردان در برابر

زنان تكليف و مسئوليت ايجاد ميكند .

اگر بپرسيد برنده اين بازي ديروز و امروز معلوم شد ، پس بازنده كيست

؟ متأسفانه بايد بگويم آنكه هم ديروز و هم امروز بازي را باخته است ، آن

موجود خوش باور و ساده دلي است كه بنام جنس زن معروف است .

منع خليفه از ازدواج موقت

ازدواج موقت از مختصات فقه جعفري است ، ساير رشته هاي فقهي اسلامي

آنرا مجاز نميشمارند . من بهيچوجه

صفحه79

مايل نيستم وارد نزاع اسلام برانداز شيعه و سني بشوم . در اينجا فقط اشاره

مختصري به تاريخچه اين مسئله ميكنم .

مسلمانان اتفاق و اجماع دارند كه در صدر اسلام ازدواج موقت مجاز بوده

است و رسول اكرم در برخي از سفرها كه بانها اجازه ازدواج موقت ميداده

است . و همچنين مورد اتفاق مسلمانان از همسران خود دور ميافتادند و در

ناراحتي بسر ميبردند به آنها اجازه ازدواج موقت ميداده است . و همچنين

مورد اتفاق مسلمانان است كه خليفه دوم در زمان خلافت خود نكاح منقطع را

تحريم كرد . خليفه دوم در عبارت معروف و مشهور خود چنين گفت : " دو

چيز در زمان پيغمبر روا بود من امروز آنها را ممنوع اعلام ميكنم و مرتكب

آنها را مجازات مينمايم : متعه زنها و متعه حج " .

گروهي از اهل تسنن عقيده دارند كه نكاح منقطع را پيغمبر اكرم خودش در

اواخر عمر ممنوع كرده بود و منع خليفه در واقع اعلام ممنوعيت آن از طرف

پيغمبر اكرم بوده است . ولي چنانكه ميدانيم عبارتي كه از خود خليفه

رسيده است خلاف اين مطلب را بيان ميكند .

توجيه صحيح اين مطلب همان است كه علامه كاشف الغطاء بيان كرده اند .

خليفه از آنجهت بخود حق داد اين موضوع را قدغن كند كه تصور ميكرد اين

مسئله داخل در حوزه اختيارات ولي امر مسلمين است هر حاكم و ولي امري

ميتواند از اختيارات خود بحسب مقتضاي عصر و زمان در اين گونه امور

استفاده كند .

بعبارت ديگر نهي خليفه نهي سياسي بود نه نهي شرعي و قانوني ، طبق آنچه

از تاريخ استفاده ميشود ، خليفه در دوره زعامت ، نگراني خود را از

پراكنده شدن صحابه در اقطار كشور تازه وسعت يافته اسلامي و اختلاط با ملل

تازه مسلمان پنهان نميكرد ، تا زنده بود مانع پراكنده شدن آنها از مدينه

بود ، بطريق اولي از امتزاج خوني آنها با تازه مسلمانان قبل از آنكه

تربيت

صفحه80

اسلامي عميقا در آنها اثر كند ناراضي بود و آنرا خطري براي نسل آينده

بشمار مي آورد ، و بديهي است كه اين علت امر موقتي بيش نبود . و علت

اين كه مسلمين آنوقت زير بار اين تحريم خليفه رفتند اين بود كه فرمان

خليفه را بعنوان يك مصلحت سياسي و موقتي تلقي كردند نه بعنوان يك

قانون دائم . والا ممكن نبود خليفه وقت بگويد پيغمبر چنان دستور داده

است و من چنين دستور ميدهم و مردم هم سخن او را بپذيرند .

ولي بعدها در اثر جريانات بخصوصي " سيره " خلفاي پيشين ، بالاخص دو

خليفه اول يك برنامه ثابت تلقي شد و كار تعصب ، به آنجا كشيد كه شكل

يك قانون اصلي بخود گرفت . لهذا ايرادي كه در اينجا بر برادران اهل

سنت ما وارد است بيش از آن است كه بر خود خليفه وارد است . خليفه

بعنوان يك نهي سياسي و موقت ( نظير تحريم تنباكو در قرن ما ) نكاح

منقطع را تحريم كرد . ديگران نميبايست به آن شكل ابديت بدهند .

بديهي است كه نظريه علامه كاشف الغطاء ناظر بدين نيست كه آيا دخالت

خليفه از اصل صحيح بود يا نبود ؟ و هم ناظر بدين نيست كه آيا مسأله

ازدواج موقت جزء مسائلي است كه ولي شرعي مسلمين مي تواند ولو براي مدت

موقت قدغن كند يا نه ؟ بلكه صرفا ناظر بدين جهت است كه آنچه در آغاز

صورت گرفت با اين نام و اين عنوان بود و به همين جهت مواجه با عكس

العمل مخالف از طرف عموم مسلمين نگرديد .

بهر حال نفوذ و شخصيت خليفه و تعصب مردم در پيروي از سيرت و روش

كشور داري او سبب شد كه اين قانون در محاق نسيان و فراموشي قرار گيرد و

اين سنت كه مكمل ازدواج دائم است و تعطيل آن ناراحتيها بوجود مي آورد

براي هميشه متروك بماند .

اينجا بود كه ائمه اطهار كه پاسداران دين مبين هستند

صفحه81

بخاطر اينكه اين سنت اسلامي ، متروك و فراموش نشود آنرا ترغيب و تشويق

فراوان كردند . امام جعفر صادق (

ع ) ميفرمود يكي از موضوعاتي كه من هرگز

در بيان آن تقيه نخواهم كرد موضوع متعه است .

و اينجا بود كه يك مصلحت و حكمت ثانوي با حكمت اولي تشريع نكاح

منقطع توأم شد و آن كوشش در احياء يك " سنت متروكه " است . بنظر

اين بنده آنجا كه ائمه اطهار مردان زن دار را از اين كار منع كرده اند به

اعتبار حكمت اولي اين قانون است خواسته اند بگويند اين قانون براي

مرداني كه احتياجي ندارند وضع نشده است . همچنان كه امام كاظم عليه

السلام به علي بن يقطين فرمود :

" تو را با نكاح متعه چه كار و حال آنكه خداوند تو را از آن بي نياز

كرده است " .

و به ديگري فرمود :

" اين كار براي كسي روا است كه خداوند او را با داشتن همسري از

اينكار بي نياز نكرده است . و اما كسي كه داراي همسر است ، فقط هنگامي

ميتواند دست باين كار بزند كه دسترسي بهمسر خود نداشته باشد " .

و اما آنجا كه عموم افراد را ترغيب و تشويق كرده اند بخاطر حكمت ثانوي

آن يعني " احياء سنت متروكه " بوده است . زيرا تنها ترغيب و تشويق

نيازمندان براي احياء اين سنت متروكه كافي نبوده است .

اين مطلب را بطور وضوح از اخبار و روايات شيعه ميتوان استفاده كرد .

بهر حال آنچه مسلم است اين است كه هرگز منظور و مقصود قانون گذار اول

از وضع و تشريع اين قانون و منظور ائمه اطهار از ترغيب و تشويق به آن

اين نبوده است كه وسيله هوسراني و

صفحه82

هواپرستي و حرمسرا سازي براي حيوان صفتان و يا

وسيله بيچارگي براي عده اي

زنان اغفال شده و فرزندان بي سرپرست فراهم كنند .

حديثي از علي عليه السلام

آقاي مهدوي نويسنده چهل پيشنهاد در شماره 87 مجله زن روز مينويسد :

در كتاب الاحوال الشخصيه تأليف شيخ محمد ابو زهره از اميرالمؤمنين نقل

شده است :

" « لا اعلم احدا تمتع و هو محصن الا رجمته بالحجاره » " .

آقاي مهدوي اين عبارت را اينچنين ترجمه كرده اند :

" هر گاه بدانم شخص نا اهلي متعه كرده است حد زناي محصن را بر او

جاري ساخته و سنگسارش خواهم كرد " .

اولا اگر بناست ما در مقابل گفتار اميرالمؤمنين عليه السلام تسليم باشيم

چرا اينهمه رواياتي كه از آنحضرت در كتب شيعه و غير شيعه در باب متعه

روايت شده كنار بگذاريم و به اين يك روايت كه ناقل آن يكي از علماء

اهل تسنن است و سند معلومي ندارد بچسبيم .

از سخنان بسيار پر ارزش اميرالمؤمنين اينست كه :

- " اگر عمر سبقت نمي جست و متعه را تحريم نميكرد ، احدي جز افراديكه

سرشت شان منحرف است زنا نميكرد " .

يعني اگر متعه تحريم نشده بود هيچكس از نظر غريزه اجبار بزنا پيدا

نميكرد . تنها كساني مرتكب اين عمل ميشدند كه همواره عمل خلاف قانون را

بر عمل قانوني ترجيح ميدهند .

ثانيا معني عبارت بالا اين است :

" هرگاه بدانم شخص زن داري متعه كرده است او را سنگسار مي كنم " .

صفحه83

من نميدانم چرا آقاي مهدوي كلمه " محصن " را كه بمعني مرد زن دار است

" نا اهل " ترجمه كرده اند .

عليهذا مقصود روايت اينست كه افراد زن دار حق ندارند نكاح منقطع كنند

! و اگر مقصود اين بود كه هيچكس حق ندارد متعه بگيرد

قيد " و هو محصن

" لغو بود . پس اين روايت اگر اصلي داشته باشد آن نظر را تأكيد ميكند

كه ميگويد :

" قانون متعه براي مردمان نيازمند به زن يعني افراد مجرد يا افرادي كه

همسرانشان نزدشان نيستند تشريع شده است " پس اين روايت دليل بر جواز

ازدواج موقت است نه دليل بر حرمت آن .

صفحه84

بخش سوم زن و استقلال اجتماعي
توضيحات

شوهر دادن قبل از تولد .

معاوضه دختران .

پيغمبر اكرم در پاسخ علي ( ع ) كه به خواستگاري حضرت زهرا ( ع ) آمده

بود فرمود : با زهرا در ميان مي گذارم .

نهضت اسلامي زن ، سفيد بود .

از نظر اسلام ، در اينكه پدر اختياردار مطلق نيست حرفي نيست .

مرد بنده شهوت است و زن اسير محبت .

اسلام ، زنرا بي اراده تلقي نكرده است ، بلكه او را در مقابل حس

شكارچيگري مرد حمايت كرده است .

بحثي درباره ولايت پدر بر دختر .

صفحه85

استقلال در انتخاب سرنوشت

دخترك نگران و هراسان آمد نزد رسول اكرم :

- يا رسول الله از دست اين پدر . . .

- . . . مگر پدرت با تو چه كرده است ؟

- برادر زاده اي دارد و بدون آن كه قبلا نظر مرا بخواهد مرا بعقد او

درآورده است .

- حالا كه او كرده است ، تو هم مخالفت نكن ، صحه بگذار و زن پسر

عمويت باش .

- يا رسول الله من پسر عمويم را دوست ندارم . چگونه زن كسي بشوم كه

دوستش ندارم ؟

- اگر او را دوست نداري ، هيچ . اختيار با خودت ، برو هر كس را

خودت دوست داري بشوهري انتخاب كن .

- اتفاقا او را خيلي دوست دارم و جز او كسي ديگر را دوست ندارم و زن

كسي غير از او نخواهم شد . اما چون پدرم بدون آنكه نظر مرا بخواهد اين

كار را كرده است ، عمدا آمدم با شما سئوال و جواب كنم تا از شما اين

جمله را بشنوم و به همه زنان اعلام كنم از اين پس پدران حق ندارند سر خود

هر

تصميمي

صفحه87

كه ميخواهند بگيرند و دختران را بهر كس كه دل خودشان ميخواهد شوهر دهند .

اين روايت را فقها مانند شهيد ثاني در مسالك و صاحب جواهر در جواهر

الكلام از طرق عامه نقل كرده اند . در جاهليت عرب ، مانند جاهليت غير

عرب ، پدران خود را اختياردار مطلق دختران و خواهران و احيانا مادران

خود ميدانستند و براي آنها در انتخاب شوهر ، اراده و اختياري قائل

نبودند . تصميم گرفتن حق مطلق پدر يا برادر و در نبودن آنها حق مطلق عمو

بود .

كار اين اختيارداري به آنجا كشيده بود كه پدران بخود حق ميدادند

دختراني را كه هنوز از مادر متولد نشده اند پيش پيش بعقد مرد ديگري در

آورند كه هر وقت متولد شد و بزرگ شد آن مرد حق داشته باشد آن دختر را

براي خود ببرد .

شوهر دادن قبل از تولد

در آخرين حجي كه پيغمبر اكرم انجام داد ، يكروز در حالي كه سواره بود و

تازيانه اي در دست داشت ، مردي سر راه بر آنحضرت گرفت و گفت :

- شكايتي دارم .

- بگو .

- در سالها پيش در دوران جاهليت ، من و طارق بن مرقع در يكي از

جنگلها شركت كرده بوديم . طارق وسط كار احتياج به نيزه اي پيدا كرد .

فرياد برآورد كيست كه نيزه اي بمن برساند و پاداش آنرا از من بگيرد ؟ من

جلو رفتم و گفتم چه پاداش ميدهي ؟ گفت قول ميدهم اولين دختري كه پيدا

كنم براي تو بزرگ كنم . من قبول كردم و نيزه خود را به او دادم . قضيه

گذشت . سالها سپري شد . اخيرا بفكر افتادم و اطلاع پيدا كردم او دختردار

شده و دختر رسيده اي در خانه دارد

. رفتم و قصه را بياد او آوردم

صفحه88

و دين خود را مطالبه كردم . اما او دبه درآورده و زير قولش زده ميخواهد

مجددا از من مهر بگيرد . اكنون آمده ام پيش تو ببينم آيا حق با من است

يا با او ؟

- دختر در چه سني است ؟

- دختر بزرگ شده . موي سپيد هم در سرش پيدا شده .

- اگر از من ميپرسي حق نه با تو است ، نه با طارق . برو دنبال كارت و

دختر بيچاره را بحال خود بگذار .

مردك غرق حيرت شد . مدتي پيغمبر خيره شد و نگاه كرد . در انديشه فرو

رفته بود كه اين چه جور قضاوتي است . مگر پدر اختياردار دختر خود نيست

؟ ! چرا اگر مهر جديدي هم بپدر دختر بپردازم و او بميل و رضاي خود دخترش

را تسليم من كند اين كار نارواست ؟

پيغمبر از نگاههاي متحيرانه او به انديشه مشوش او پي برد و فرمود :

- " مطمئن باش با اين ترتيب كه من گفتم نه تو گنهكار ميشوي و نه

رفيقت طارق " .

معاوضه دختران با خواهران

نكاح " شغار " يكي ديگر از مظاهر اختيارداري مطلق پدران نسبت به

دختران بود .

نكاح شغار يعني معاوضه كردن دختران . دو نفر كه دو دختر رسيده در خانه

داشتند با يكديگر معاوضه ميكردند به اين ترتيب كه هر يك از دو دختر مهر

آن ديگر بشمار ميرفت و به پدر او تعلق ميگرفت . اسلام اين رسم را نيز

منسوخ كرد .

صفحه89

پيغمبر اكرم دخترش زهرا را در انتخاب شوهر آزاد مي گذارد

پيغمبر اكرم خود چند دختر شوهر داد . هرگز اراده و اختيار آنها را از

آنها سلب نكرد . هنگامي كه علي بن ابي طالب ( ع ) براي خواستگاري زهراء

مرضيه ( ع ) نزد پيغمبر اكرم رفت ، پيغمبر اكرم فرمود تا كنون چند نفر

ديگر نيز به خواستگاري زهرا آمده اند و من شخصا با زهرا در ميان گذاشته ام

. اما او بعلامت نارضائي چهره خود را برگردانده است . اكنون خواستگاري

تو را به اطلاع او ميرسانم .

پيغمبر رفت نزد زهرا و مطلب را با دختر عزيزش در ميان گذاشت . ولي

زهرا بر خلاف نوبتهاي ديگر چهره خود را برنگرداند ، با سكوت خود رضايت

خود را فهماند . پيغمبر اكرم تكبير گويان از نزد زهرا بيرون آمد .

نهضت اسلامي زن ، سفيد بود

اسلام بزرگترين خدمتها را نسبت بجنس زن انجام داد . خدمت اسلام بزن

تنها در ناحيه سلب اختيار داري مطلق پدران نبود . بطور كلي به او حريت

داد ، شخصيت داد ، استقلال فكر و نظر داد ، حقوق طبيعي او را برسميت

شناخت . اما گامي كه اسلام در طريق حقوق زن برداشت با آنچه در مغرب

زمين ميگذرد و ديگران از آنها تقليد ميكنند دو تفاوت اساسي دارد .

اول در ناحيه روانشناسي زن و مرد : اسلام در اين زمينه اعجاز كرده است

. ما در ضمن مقالات آينده در اين باره بحث خواهيم كرد و نمونه هايي از آن

بدست خواهيم داد .

تفاوت دوم اينكه در اينست كه اسلام در عين آنكه زنانرا بحقوق

صفحه90

انسانيشان آشنا كرد و به آنها شخصيت و حريت و استقلال داد هرگز آنها را

به تمرد و عصيان

و طغيان و بدبيني نسبت بجنس مرد وادار نكرد .

نهضت اسلامي زن ، سفيد بود ، نه سياه و نه قرمز و نه كبود و نه بنفش .

احترام پدران را نزد دختران ، و احترام شوهران را نزد زنان از ميان نبرد

، اساس خانواده ها را متزلزل نكرد . زنان را بشوهرداري و مادري و تربيت

فرزندان بدبين نكرد . براي مردان مجرد و شكارچي اجتماع كه دنبال شكار

مفت ميگردند وسيله درست نكرد . زنان را از آغوش پاك شوهران و دختران

را از دامن پر مهر پدران و مادران تحويل صاحبان پست اداري و پولداران

نداد . كاري نكرد كه از آن سوي اقيانوسها ناله ها به آسمان بلند شود كه اي

واي كانون مقدس خانواده متلاشي شد ، اطمينان پدري از ميان رفت ، با

اينهمه فساد چه كنيم ؟ با اين همه بچه كشي و سقط جنين چه كنيم ؟ با چهل

درصد نوزاد زنا چه كنيم ؟ نوزاداني كه پدران آنها معلوم نيست و مادران

آنها چون آنها را در خانه پدري مهربان بدنيا نياورده اند علاقه اي به آنها

ندارند و همينكه آنها را به يك مؤسسه اجتماعي تحويل ميدهند هيچوقت

بسراغ آنها نمي آيند .

در كشور ما نيازمندي به نهضت زن هست . اما نهضت سفيد اسلامي نه نهضت

سياه و تيره اروپائي .

نهضتي كه دست جوانان شهوت پرست از شركت و دخالت در آن كوتاه باشد

، نهضتي كه براستي از تعليمات عاليه اسلامي سرچشمه بگيرد ، نه اينكه بنام

تغيير قانون مدني ، قوانين مسلم اسلامي دستخوش هوا و هوس قرار گيرد ،

نهضتي كه در درجه اول به يك بررسي عميق و منطقي بپردازد تا روشن

كند در

اجتماعاتي كه نام اسلام بر خود نهاده اند چه اندازه تعليمات اسلامي اجرا

ميگردد .

صفحه91

اگر بياري خدا توفيق ادامه اين مقالات همراه باشد پس از آنكه در همه

مسائل لازم بحث خود را بپايان رسانديم كارنامه نهضت اسلامي زن را منتشر

خواهيم كرد . آنوقت زن ايراني خواهد ديد مي تواند نهضتي بپا كند كه هم نو

و دنيا پسند و منطقي باشد و هم از فلسفه مستقل چهارده قرني خودش سرچشمه

گرفته باشد ، بدون اينكه دست در يوزگي بطرف دنياي غرب دراز كرده باشد.

مسأله اجازه پدر

مسئله اي كه از نظر ولايت پدران بر دختران مطرح است اينست كه آيا در

عقد دوشيزگان كه براي اولين بار شوهر ميكنند اجازه پدر نيز شرط است يا

نه ؟

از نظر اسلام چند چيز مسلم است :

پسر و دختر هر دو از نظر اقتصادي استقلال دارند . هر يك از دختر و پسر

اگر بالغ و عاقل باشند و بعلاوه رشيد باشند يعني از نظر اجتماعي آن اندازه

رشد فكري داشته باشند كه بتوانند شخصا مال خود را حفظ و نگهداري كنند

ثروت آنها را بايد در اختيار خودشان قرار داد . پدر يا مادر يا شوهر يا

برادر و يا كس ديگر حق نظارت و دخالت ندارد .

مطلب مسلم ديگر مربوط به امر ازدواج است . پسران اگر بسن بلوغ برسند

و واجد عقل و رشد باشند خود اختياردار خود هستند و كسي حق دخالت ندارد .

اما دختران : دختر اگر يكبار شوهر كرده است و اكنون بيوه است ، قطعا از

لحاظ اينكه كسي حق دخالت در كار او ندارد مانند پسر است . و اگر دوشيزه

است و اولين بار است كه ميخواهد با مردي پيمان زناشوئي

ببندد چطور ؟

در اينكه پدر اختياردار مطلق او نيست و نميتواند بدون ميل و رضاي او ،

او را به هر كس كه دلش مي خواهد شوهر

صفحه92

بدهد حرفي نيست . چنانكه ديديم پيغمبر اكرم صريحا در جواب دختري كه

پدرش بدون اطلاع و نظر او ، او را شوهر داده بود فرمود اگر مايل نيستي

ميتواني با ديگري ازدواج كني . اختلافي كه ميان فقها هست در اين جهت

است كه آيا دوشيزگان حق ندارند بدون آنكه موافقت پدران را جلب كنند

ازدواج كنند و يا موافقت پدران بهيچ وجه شرط صحت ازدواج آنها نيست ؟

البته يك مطلب ديگر نيز مسلم و قطعي است كه اگر پدران بدون جهت از

موافقت با ازدواج دختران خود امتناع كنند حق آنها ساقط ميشود و دختران

در اينصورت به اتفاق همه فقهاي اسلام در انتخاب شوهر آزادي مطلق دارند .

راجع باينكه آيا موافقت پدر شرط است يا نه ؟ چنانكه گفتيم ميان فقهاء

اختلاف است و شايد اكثريت فقها خصوصا فقهاي متأخر موافقت پدر را شرط

نميدانند ولي عده اي هم آنرا شرط ميدانند . قانون مدني ما از دسته دوم كه

فتواي آنها مطابق احتياط است پيروي كرده است .

چون مطلب يك مسئله مسلم اسلامي نيست از نظر اسلامي درباره آن بحث

نميكنيم ولي از نظر اجتماعي لازم ميدانم در اين باره بحث كنم . بعلاوه نظر

شخصي خودم اينست كه قانون مدني از اينجهت راه صوابي رفته است .

مرد بنده شهوت است و زن اسير محبت

فلسفه اينكه دوشيزگان لازم است - يا لااقل خوب است - بدون موافقت

پدران با مردي ازدواج نكنند ناشي از اين نيست كه دختر قاصر شناخته شده و

از لحاظ رشد اجتماعي كمتر از مرد بحساب آمده

است . اگر به اين جهت بود

چه فرقي است ميان بيوه و دوشيزه كه بيوه شانزده ساله نيازي به موافقت

پدر ندارد و دوشيزه هجده ساله طبق اين قول نياز دارد . بعلاوه اگر دختر

صفحه93

از نظر اسلام در اداره كار خودش قاصر است چرا اسلام بدختر بالغ رشيد

استقلال اقتصادي داده است و معاملات چند صد ميليوني او را صحيح و مستغني

از موافقت پدر يا برادر يا شوهر ميداند ؟ اين مطالب فلسفه ديگري دارد

كه گذشته از جنبه ادله فقهي ، از اين فلسفه نميتوان چشم پوشيد و به

نويسندگان قانون مدني بايد آفرين گفت :

اين مطلب به قصور و عدم رشد عقلي و فكري زن مربوط نيست . به گوشه اي

از روانشناسي زن و مرد مربوط است . مربوط است بحس شكارچي گري مرد از

يك طرف و به خوش باوري زن نسبت به وفا و صداقت مرد از طرف ديگر .

مرد بنده شهوت است و زن اسير محبت . آنچه مرد را ميلغزاند و از پا

در مي آورد شهوت است ، و زن باعتراف روانشناسان صبر و استقامتش در

مقابل شهوت از مرد بيشتر است . اما آن چيزي كه زن را از پا در مي آورد و

اسير مي كند اينست كه نغمه محبت و صفا و وفا و عشق از دهان مردي بشنود .

خوش باوري زن در همينجاست .

زن مادامي كه دوشيزه است و هنوز صابون مردان به جامه اش نخورده است ،

زمزمه هاي محبت مردان را بسهولت باور ميكند .

نميدانم نظريات پروفسور ريك ، روانشناس امريكائي را تحت عنوان : "

دنيا براي مرد و زن يك جور نيست " در شماره 90 مجله زن روز خوانديد يا

نخوانديد ؟ او

ميگويد : بهترين جمله اي كه يكمرد ميتواند بزني بگويد ،

اصطلاح " عزيزم ، تو را دوست دارم " است . هم او ميگويد : " خوشبختي

براي يك زن يعني بدست آوردن قلب يكمرد و نگهداري او براي تمام عمر ".

رسول اكرم ، آن روانشناس خدائي ، اين حقيقت را

صفحه94

چهارده قرن پيش به وضوح بيان كرده است . مي فرمايد : " سخن مرد به زن

" تو را دوست دارم ، هرگز از دل زن بيرون نمي رود "

مردان شكارچي از اين احساس زن همواره استفاده ميكنند . دام " عزيزم ،

از عشق تو ميميرم " براي شكار دختراني كه درباره مردان تجربه اي ندارند

بهترين دامها است .

در اين روزها داستان زني بنام افسر كه ميخواست خودكشي كند و مردي بنام

جواد كه او را اغفال كرده بود سر زبانها بود و كارشان بدادسرا كشيد . آن

مرد براي اغفال افسر از فورمول فوق استفاده ميكند و افسر طبق نقل مجله زن

روز چنين مي گويد :

" اگر چه با او حرف نميزدم اما دلم مي خواست هر روز و هر ساعت او را

ببينم " .

" عاشقش نشده بودم . اما بعشقي كه ابراز ميداشت نياز روحي داشتم .

همه زنها همينطورند قبل از آنكه عشق را دوست داشته باشند عاشق را دوست

دارند و هميشه براي دختران و زنان پس از پيدا شدن عاشق عشق بوجود مي آيد

. من نيز از اين قاعده مستثني نبودم " .

تازه اين يك زن بيوه و تجربه ديده است . واي بحال دختران نا آزموده .

اينجاست كه لازم است دختر مرد ناآزموده ، با پدرش كه از احساسات

مردان بهتر آگاه است و پدران

جز در شرايط استثنائي براي دختران خير و

سعادت ميخواهند مشورت كند و لزوما موافقت او را جلب كند .

در اينجا قانون بهيچوجه زن را تحقير نكرده است ، بلكه دست حمايت خود

را روي شانه او گذاشته است . اگر پسران ادعا كنند كه چرا قانون ما را

ملزوم به جلب موافقت پدران يا مادران نكرده است ، آنقدر دور از منطق

نيست كه كسي بنام

صفحه95

دختران بلزوم جلب موافقت پدران اعتراض كند .

من تعجب ميكنم از كسانيكه هر روز با داستانهائي از قبيل داستان بيوك

و زهره و عادل و نسرين مواجه هستند و مي بينند و ميشنوند و باز هم دختران

را به تمرد و بي اعتنائي نسبت به اولياءشان توصيه ميكنند .

اين كارها از نظر من نوعي تباني است ميان افرادي كه مدعي دلسوزي نسبت

به زن هستند و ميان صيادان و شكارچيان زن در عصر امروز ، اينها براي آنها

طعمه درست ميكنند ، تير آوري مينمايند و شكارها را بسوي آنها رم ميدهند .

نويسنده 40 پيشنهاد در شماره 88 مجله زن روز ميگويد : " ماده 1043

مخالف و ناقض همه مواد قانوني مربوط به بلوغ و رشد است . و نيز مخالف

اصل آزادي انسانها و منشور ملل متحد است . . . "

مثل اينكه نويسنده چنين تصور كرده است كه مفاد ماده مزبور اينست كه

پدران حق دارند از پيش خود دختران را بهر كس كه بخواهند شوهر دهند . يا

حق دارند بي جهت مانع ازدواج دختران خود بشوند .

اگر اختيار ازدواج بدست خود دختران باشد و موافقت پدر را شرط صحت

ازدواج بدانيم آنهم بشرط اينكه پدر سوء نيت يا كج سليقگي خاصي

كه مانع

ازدواج دختر بشود نداشته باشد چه عيبي دارد و چه منافاتي با اصل آزادي

انسانها دارد ؟ اين يك احتياط و مراقبتي است كه قانون براي حفظ زن

تجربه نكرده كرده است و ناشي از نوعي سوء ظن بطبيعت مرد است .

نويسنده مزبور ميگويد :

- " قانونگذار ما دختر را در سن سيزده سالگي ، پيش از آنكه رشد فكري

پيدا كند و اصولا معني ازدواج و همسر

صفحه96

بودن و همسر داشتن را بدرستي درك كند صالح براي ازدواج ميداند و اجازه

ميدهد يك چنين موجودي كه هنوز براي خريد و فروش چند كيلو سبزي صلاحيت

ندارد ازدواج كند و براي خودش شريك زندگي مادام العمر انتخاب نمايد .

اما بدختري كه بيست و پنج يا چهل سال دارد و درس خوانده و دانشگاه ديده

است و بمقام عالي از دانش رسيده است اجازه نميدهد بدون اجازه و تصويب

پدر يا جد پدري عوام و بيسواد خود ازدواج كند . . . "

اولا از كجاي قانون استفاده ميشود كه دختر سيزده ساله ميتواند بدون

اجازه پدر ازدواج كند و دختر بيست و پنج يا چهل ساله دانشگاه ديده نمي

تواند ؟ ثانيا شرطيت اجازه پدر در حدودي است كه از عاطفه پدري و درك

احساسات مرد نسبت به زنان سرچشمه ميگيرد و اگر شكل مانع تراشي بخود

بگيرد اعتبار ندارد .

ثالثا گمان نميكنم يك نفر قاضي تا كنون پيدا شده باشد و مدعي شده باشد

كه از نظر قانون مدني رشد عقلي و فكري در ازدواج شرط نيست و يك دختر

سيزده ساله كه بقول نويسنده معني ازدواج و انتخاب همسر را نميفهميد

ميتواند ازدواج كند . قانون مدني

در ماده 211 چنين مي گويد : " براي

اينكه متعاملين اهل محسوب شوند بايد بالغ و عاقل و رشيد باشند " . هر

چند در اين جمله كلمه متعاملين بكار رفته و باب نكاح باب معامله نيست

، اما چون دنباله يك عنوان كلي است ، ( عقود ، معاملات و الزامات ) كه

از ماده 181 آغاز مي شود ، كارشناسان قانون مدني ماده 211 را بعنوان "

اهليت عام " تلقي كرده اند كه در همه عقود لازم است .

در تمام قباله هاي قديم نام مرد را پس از " البالغ العاقل -

صفحه97

الرشيد " و نام زن را پس از " البالغه العاقله الرشيده " ذكر ميكردند .

چگونه ممكن است نويسندگان قانون مدني از اين نكته غافل مانده باشند ؟!

نويسندگان قانون مدني باور نميكرده اند كه كار انحطاط فكري به اينجا

بكشد كه با آنكه اهليت عام را ذكر كرده اند لازم باشد كه مجددا ماده اي در

باب نكاح به بلوغ و عقل و رشد اختصاص دهند .

يكي از شارحين قانون مدني ( آقاي دكتر سيدعلي شايگان ) ماده 1064 را كه

ميگويد : " عاقد بايد بالغ و عاقل و قاصد باشد " بخيال اينكه مربوط

بزوجين است و اهليت آنها را براي نكاح بيان ميكند و شرط رشد را ذكر

نكرده است ، با ماده 211 كه اهليت عام را ذكر كرده است منافي دانسته و

سپس در مقام توجيه برآمده است . در صورتيكه ماده 1064 مربوط به عاقد

است و لازم نيست عاقد رشيد باشد .

آنچه در اينمورد قابل اعتراض است عمل مردم ايراني است نه قانون مدني

و نه قانون اسلام . در ميان مردم ما غالب پدران هنوز مانند دوران

جاهليت

، خود را اختياردار مطلق ميدانند و اظهار نظر دختر را در امر انتخاب

همسر و شريك زندگي و پدر فرزندان آينده اش ، بي حيائي و خارج از نزاكت

ميدانند و به رشد فكري دختر كه لزوم آن از مسلمات اسلام است توجهي

نميكنند . چه بسيار است عقدهائي كه قبل از رشد دختران صورت ميگيرد و

شرعا باطل و بلا اثر است .

عاقدها از رشد دختر تحقيق و جستجو نميكنند . بلوغ دختر را كافي مي دانند

. در صورتيكه ميدانيم چه داستانها از علماء بزرگ

صفحه98

در زمينه آزمايش رشد عقلي و فكري دختران در دست است . بعضي از علماء

رشد ديني دختر را شرط ميدانسته اند . تنها به عقد بستن دختري تن ميدادند

كه در اصول دين بتواند استدلال كند و متأسفانه غالب اولياء اطفال و

عاقدها اين مراعاتها را نميكنند .

اما مثل اينكه بنا نيست عمل اين مردم انتقاد شود ، بايد همه كاسه ها و

كوزه ها ر ا سر قانون مدني شكست و افكار مردم را متوجه معايب قانون مدني

كه زائيده قوانين اسلامي است كرد .

ايرادي كه بنظر من بر قانون مدني وارد است مربوط بماده 1042 است .

اين ماده ميگويد :

" بعد از رسيدن به سن پانزده سال تمام نيز اناث نميتوانند مادام كه

بسن هيجده سال تمام نرسيده اند بدون اجازه ولي خود شوهر كنند " .

طبق اين ماده دختر ميان پانزده و هجده هر چند بيوه باشد بدون اجازه ولي

نمي تواند شوهر كند . در صورتيكه نه از نظر فقه شيعه و نه از نظر اعتبار

عقلي اگر زني واجد شرايط بلوغ و رشد باشد و يك بار هم شوهر كرده است

لزومي ندارد كه موافقت

پدر را جلب كند .

صفحه99

بخش چهارم اسلام و تجدد زندگي
توضيحات

مقتضيات زمان .

دين و مقتضيات زمان از نظر نهرو .

خاصيت انطباق اسلام با پيشرفتهاي زندگي اعجاب خارجيان را برانگيخته

است .

اسلام براي احتياجات ثابت ، قوانين ثابت و براي احتياجات متغير ،

وضع ناثابت و متغيري در نظر گرفته است .

اگر همه چيز را با زمان منطبق كنيم پس خود زمان را با چه چيز منطبق

سازيم ؟

فكر عدم انطباق اسلام با زمان ناشي از جمود گروهي و جهالت گروهي ديگر

است .

قرآن جامعه اسلامي را به گياهي كه در حال رشد است تشبيه مي كند .

كلمه " پديده قرن " خانواده هاي بي شماري را متلاشي كرده است .

جامد جز با كهنه خو نمي گيرد ، و جاهل هر فسادي را به نام مقتضيات زمان

موجه مي شمارد .

پيچ و لولاهائي كه در ساختمان قوانين اسلامي به كار رفته و به آنها

خاصيت تحرك و انعطاف داده است .

كلاه لگني حرام نيست ، طفيليگري حرام است .

اسلام براي قاعده ضرر و قاعده حرج حق " وتو " قائل شده است .

صفحه101

اسلام و تجدد زندگي ( 1 )
مقتضيات زمان

اينجانب در مقدمه كتاب " انسان و سرنوشت " كه مسئله عظمت و

انحطاط مسلمين را بررسي كرده ام تحقيق در علل انحطاط مسلمين را در سه بخش

قابل بررسي دانسته ام : بخش اسلام ، بخش مسلمين ، بخش عوامل بيگانه .

در آن مقدمه ، يكي از موضوعات بيست و هفتگانه اي كه بررسي و تحقيق در

آنها را لازم شمرده ام همين موضوع است و وعده داده ام كه رساله اي تحت

عنوان " اسلام و مقتضيات زمان " در اين زمينه منتشر كنم و البته

يادداشتهاي زيادي قبلا براي آن تهيه كرده ام .

در اين سلسله مقالات نميتوان تمام مطالبي كه بايد بصورت يك رساله

درآيد

، گنجانيد ، ولي تا آنجا كه اجمالا ذهن خوانندگان محترم اين مقالات

را درباره اين موضوع روشن كنم توضيح خواهم داد .

صفحه103

موضوع مذهب و پيشرفت از موضوعاتي است كه بيشتر و پيشتر از آنكه براي

ما مسلمانان مطرح باشد براي پيروان ساير مذاهب مطرح بوده است . بسياري

از روشنفكران جهان فقط از آن جهت مذهب را ترك كرده اند كه فكر

ميكرده اند ميان مذهب و تجدد زندگي ناسازگاري است . فكر ميكرده اند لازمه

دينداري توقف و سكون و مبارزه با تحرك و تحول است ، و به عبارت ديگر

خاصيت مذهب را ثبات و يك نواختي و حفظ شكلها و صورتهاي موجود

ميدانسته اند .

نهرو نخست وزير فقيد هند عقايد ضد مذهبي داشته است و بهيچ دين و

مذهبي معتقد نبوده است . از گفته هاي وي چنين بر مي آيد كه چيزي كه وي را

از مذهب متنفر كرده است ، جنبه " دگم " و يكنواختي مذهب است .

نهرو در اواخر عمر در وجود خودش و در جهان يك ( خلاء ) احساس ميكند و

معتقد ميشود اين خلاء را جز نيروي معنوي نميتواند پر كند . در عين حال از

نزديك شدن به مذهب بخاطر همان حالت جمود و يكنواختي كه فكر ميكند در

هر مذهبي هست وحشت ميكند .

يك روزنامه نگار هندي بنام كارانجيا در اواخر عمر نهرو با وي مصاحبه اي

بعمل آورده است ( بفارسي چاپ شده است ) و ظاهرا آخرين اظهار نظري است

كه نهرو درباره مسائل كلي جهاني كرده است .

كارانجيا آنجا كه راجع به گاندي با وي مذاكره ميكند مي گويد : بعضي از

روشنفكران و عناصر مترقي عقيده دارند كه گاندي جي با راه حلهاي احساساتي

و روشهاي

معنوي و روحاني

صفحه104

خود اعتقادات ابتدائي شما را به سوسياليسم علمي متزلزل و ضعيف ساخت .

نهرو ضمن جوابي كه ميدهد ميگويد : استفاده از روشهاي معنوي و روحاني

نيز لازم و خوب است . من هميشه در اين مورد با گاندي جي هم عقيده بودم و

چه بسا كه امروز استفاده از اين وسائل را لازمتر ميشمارم زيرا امروز در

برابر خلاء معنوي تمدن جديدي كه رواج ميپذيرد بيش از ديروز بايد پاسخهاي

معنوي و روحاني بيابيم .

كارانجيا سپس راجع به ماركسيسم از وي سؤالاتي ميكند و نهرو برخي

نارسائي هاي ماركسيسم را گوشزد ميكند و دوباره همان راه حلهاي روحي را طرح

ميكند . در اين وقت كارانجيا بوي ميگويد :

آقاي نهرو ، آيا اظهارات شما كه اكنون از مفاهيم راه حلهاي اخلاقي و

روحي سخن ميگوئيد ميان جنابعالي با جواهر لعل ديروز ( يعني خود نهرو در

زمان جواني ) تفاوتي بوجود نمي آورد ؟

آنچه شما ميگوئيد اين تصور را ايجاد ميكند كه آقاي نهرو در شامگاه

عمرش در جستجوي خداوند برآمده است .

نهرو ميگويد آري ، من تغيير يافته ام ، تأكيد من بر روي موازين و راه

حلهاي اخلاقي و روحي بدون توجه و نادانسته نيست . . . سپس خود وي ميگويد

: " اكنون اين مسئله پيش مي آيد كه چگونه ميتوان اخلاق و روحيات را به

سطح عاليتري بالا برد " و اينطور جواب ميدهد : بديهي است براي اين

منظور مذهب وجود دارد ، اما متأسفانه مذهب به شكلي كوته نظرانه و به

صورت پيروي از دستورهاي خشك و قالبي و انجام بعضي تشريفاتي معين پائين

آمده

صفحه105

است . شكل ظاهري و صدف خارجي آن باقيمانده است در حالي

كه روح و مفهوم

واقعي آن از ميان رفته است .

اسلام و مقتضيات زمان

در ميان اديان و مذاهب هيچ دين و مذهبي مانند اسلام در شئون زندگي مردم

مداخله نكرده است . اسلام در مقررات خود به يك سلسله عبادات و اذكار و

اوراد و يك رشته اندرزهاي اخلاقي اكتفا نكرده است ، همانطوريكه روابط

بندگان با خدا را بيان كرده است خطوط اصلي روابط انسانها و حقوق و

وظايف افراد را نسبت بيكديگر نيز در شكلهاي گوناگون بيان كرده است .

قهرا پرسش انطباق با زمان درباره اسلام كه چنين ديني است بيشتر مورد

پيدا ميكند .

خصلت انطباق اسلام با زمان از نظر خارجيان

اتفاقا بسياري از دانشمندان و نويسندگان خارجي ، اسلام را از نظر قوانين

اجتماعي و مدني مورد مطالعه قرار داده اند و قوانين اسلامي را بعنوان يك

سلسله قوانين مترقي ستايش كرده و خاصيت زنده و جاويد بودن اين دين و

قابليت انطباق قوانين آن را با پيشرفتهاي زمان مورد توجه و تمجيد قرار

داده اند .

برنارد شاو نويسنده معروف و آزاد فكر انگليسي گفته است : " من هميشه

نسبت بدين محمد بواسطه خاصيت زنده بودن عجيبش نهايت احترام را

داشته ام . بنظر من اسلام تنها مذهبي است كه استعداد توافق و تسلط بر

حالات گوناگون و صور متغير زندگي و مواجهه با قرون مختلف را دارد .

صفحه106

" چنين پيش بيني ميكنم و از همين اكنون آثار آن پديدار شده است كه

ايمان محمد مورد قبول اروپاي فردا خواهد بود .

" روحانيون قرون وسطي در نتيجه جهالت يا تعصب ، شمايل تاريكي از

آئين محمد رسم ميكردند ، او بچشم آنها از روي كينه و عصبيت ضد مسيح جلوه

كرده بود ، من درباره اين مرد اين مرد فوق العاده مطالعه كردم و به اين

نتيجه رسيدم كه نه تنها ضد

مسيح نبوده بلكه بايد نجات دهنده بشريت

ناميده شود . بعقيده من اگر مردي چون او صاحب اختيار دنياي جديد بشود

طوري در حل مسائل و مشكلات دنيا توفيق خواهد يافت كه صلح و سعادت آرزوي

بشر تأمين خواهد شد " .

دكتر شبلي شميل يك عرب لبناني مادي مسلك است . او براي اولين بار

بنياد انواع دارون را بضميمه شرح بوخنر آلماني ، بعنوان حربه اي عليه

عقائد مذهبي ، بزبان عربي ترجمه كرد و در اختيار عربي زبانان قرار داد .

وي با آنكه ماترياليست است از اعجاب و تحسين نسبت باسلام و عظمت

آورنده آن خودداري نميكند و همواره اسلام را بعنوان يك آئين زنده و قابل

انطباق با زمان ستايش ميكند .

اين مرد در جلد دوم كتابي كه بنام فلسفه النشوء والارتقاء بعربي منتشر

كرده است مقاله اي دارد تحت عنوان " القرآن والعمران " اين مقاله را

در رد يكي از خارجيان كه به كشورهاي اسلامي مسافرت كرده و اسلام را مسئول

انحطاط مسلمين دانسته نوشته است .

شبلي شميل سعي دارد در اين مقاله ثابت كند كه علت انحطاط مسلمين

انحراف از تعاليم اجتماعي اسلامي است نه اسلام و آن عده از غربي ها كه به

اسلام حمله ميكنند يا اسلام را نمي شناسند و

صفحه107

يا سوء نيت دارند و ميخواهند با بد بين كردن شرقي ها بقوانين و مقرراتي

كه بهرحال از ميان خودشان برخاسته ، طوق بندگي خود را بگردن آنها بگذارند .

در عصر ما اين پرسش كه آيا اسلام با مقتضيات زمان هماهنگي دارد يا نه

عموميت پيدا كرده است . اينجانب كه با طبقات مختلف و مخصوصا طبقه

تحصيل كرده و دنيا ديده برخورد و معاشرت دارم

، هيچ مطلبي را نديده ام به

اندازه اين مطلب مورد سؤال و پرسش واقع شود .

اشكالات

گاهي به پرسش خود رنگ فلسفي ميدهند و ميگويند در اين جهان همه چيز در

تغيير است ، هيچ چيزي ثابت و يكنواخت باقي نميماند . اجتماع بشر نيز

از اين قاعده مستثني نيست و چگونه ممكن است يك سلسله قوانين اجتماعي

براي هميشه بتواند ثابت و باقي بماند ؟

اگر صرفا از نظر فلسفي اين مسئله را مورد توجه قرار دهيم جوابش واضح

است . آنچيزي كه همواره در تغيير است ، نو و كهنه ميشود ، رشد و انحطاط

دارد ، ترقي و تكامل دارد همانا مواد و تركيبات مادي اينجهان است . و

اما قوانين جهان ثابت است ، مثلا موجودات زنده طبق قوانين خاصي تكامل

پيدا كرده و ميكنند و دانشمندان قوانين تكامل را بيان كرده اند . خود

موجودات زنده دائما در تغيير و تكاملند . اما قوانين تغيير و تكامل چطور

؟ البته قوانين تغيير و تكامل متغيير و متكامل نيستند و سخن ما درباره

قوانين است . در اينجهت فرق نميكند كه قانون مورد نظر يك قانون طبيعي

باشد يا

صفحه108

يك قانون وضعي و قراردادي ، زيرا ممكن است يك قانون وضعي و قراردادي

از طبيعت و فطرت سرچشمه گرفته باشد . و تعيين كننده خط سير تكاملي

افراد و اجتماعات بشري باشد .

ولي پرسشهائيكه در زمينه انطباق و عدم انطباق اسلام با مقتضيات زمان

وجود دارد تنها جنبه كلي و فلسفي ندارد .

آن پرسشي كه بيش از هر پرسش ديگر تكرار ميشود اينست كه قوانين در

زمينه احتياجات وضع ميشود و احتياجات اجتماعي بشر ثابت و يك نواخت

نيست ، پس

قوانين اجتماعي نيز نمي تواند ثابت و يكنواخت باشد .

اين پرسش چه پرسش خوب و ارزنده اي است . اتفاقا يكي از جنبه هاي

اعجازآميز دين مبين اسلام كه هر مسلمان فهميده و دانشمندي از آن احساس

غرور و افتخار ميكند اينست كه اسلام در مورد احتياجات ثابت فردي يا

اجتماعي قوانين ثابت و در مورد احتياجات موقت و متغير وضع متغيري در

نظر گرفته است و ما بياري خداوند تا اندازه اي كه با اين سلسله مقالات

متناسب باشد شرح خواهيم داد .

خود زمان با چه چيز منطبق شود ؟

اما قبل از آنكه وارد اين مبحث بشويم ذكر دو مطلب را لازم ميدانم :

يكي اينكه اكثر افرادي كه از پيشرفت و تكامل و تغيير اوضاع زمان دم

ميزنند خيال ميكنند هر تغييري كه در اوضاع اجتماعي پيدا ميشود خصوصا اگر

از مغرب زمين سرچشمه گرفته باشد بايد بحساب تكامل و پيشرفت گذاشت ، و

اين از گمراه

صفحه109

كننده ترين افكاري است كه دامنگير مردم امروز شده است .

به خيال اين گروه چون وسائل و ابزارهاي زندگي روز بروز عوض مي شود و

كاملتر جاي ناقص تر را ميگيرد و چون علم و صنعت در حال پيشرفت است پس

تمام تغييراتي كه در زندگي انسان ها پيدا ميشود نوعي پيشرفت و رقاء است

و بايد استقبال كرد ، بلكه جبر زمان است و خواه ناخواه جاي خود را باز

ميكند .

در صورتيكه نه همه تغييرات نتيجه مستقيم علم و صنعت است و نه ضرورت

و جبري در كار است . در همان حالي كه علم در حال پيشروي است طبيعت

هوسباز و درنده خوي بشر هم بيكار نيست . علم و عقل ، بشر را بسوي كمال

جلو ميبرد و طبيعت هوسباز و درنده خوي بشر

سعي دارد بشر را بسوي فساد و

انحراف بكشاند . طبيعت هوسباز و درنده خو همواره سعي دارد علم را بصورت

ابزاري براي خود درآورد و در خدمت هوسهاي شهواني و حيواني خود بگمارد .

زمان همانطوريكه پيشروي و تكامل دارد فساد و انحراف زمان هم دارد . بايد

با پيشرفت زمان پيشروي كرد و با فساد و انحراف زمان هم بايد مبارزه كرد

. مصلح و مرتجع هر دو عليه زمان قيام ميكنند ، با اين تفاوت كه مصلح

عليه انحراف زمان و مرتجع عليه پيشرفت زمان قيام ميكند . اگر زمان و

تغييرات زمان را مقياس كلي خوبي ها و بدي ها بدانيم پس خود زمان و

تغييرات آنرا با چه مقياسي اندازه گيري كنيم ؟ اگر همه چيز را با زمان

بايد تطبيق كنيم خود زمان را با چه چيزي تطبيق دهيم ؟ اگر بشر بايد دست

بسته در همه چيز تابع زمان و تغييرات زمان باشد پس نقش فعال و خلاق و

سازنده اراده بشر كجا رفت ؟

انسان كه بر مركب زمان سوار است و در حال حركت است

صفحه110

نبايد از هدايت و رهبري اين مركب ، آني غفلت كند . آنانكه همه از

تغييرات زمان دم مي زنند و از هدايت و رهبري زمان غافلند نقش فعال

انسان را فراموش كرده اند و مانند اسب سواري هستند كه خود را در اختيار

اسب قرار داده است .

انطباق يا نسخ ؟

مطلب دومي كه لازم است در اينجا يادآوري كنم اينست كه بعضي از افراد

، مشكل " اسلام و مقتضيات زمان " را با فورمول بسيار ساده و آساني حل

كرده اند . ميگويند دين اسلام يك دين جاوداني است و با هر عصر و زماني

قابل انطباق است . همينكه

ميپرسيم كيفيت اين انطباق چگونه است ؟ و

فرمول آن چيست ؟ ميگويند : اگر ديديم اوضاع زمان عوض شد فورا آن قوانين

را نسخ ميكنيم و قانون ديگر بجاي آنها وضع ميكنيم !

نويسنده 40 پيشنهاد اين مشكل را بهمين صورت حل كرده است . ميگويد

قوانين دنيوي اديان بايد حالت نرمش و انعطاف داشته و با پيشرفت علم و

دانش و توسعه تمدن هماهنگ و سازگار باشد و اين قبيل نرمشها و انعطاف و

قابل تطبيق باقتضاي زمان بودن نه تنها بر خلاف تعاليم عاليه اسلام نيست

بلكه مطابق روح آن ميباشد ( مجله زن روز شماره 90 صفحه 75 ) .

نويسنده مزبور در قبل و بعد اين جمله ها ميگويد چون مقتضيات زمان در

تغيير است و هر زماني قانون نويني ايجاب ميكند و قوانين مدني و اجتماعي

اسلام متناسب است با زندگي ساده عرب جاهليت و غالبا عين رسوم و عادات

عرب جاهلي است و با زمان حاضر تطبيق نميكند ، پس بايد قوانين ديگري

امروز بجاي آنها

صفحه111

وضع شود .

از اينگونه اشخاص بايد بپرسيد اگر معني قابليت انطباق با زمان ،

قابليت آن براي منسوخ شدن است كدام قانون است كه اين نرمش و انعطاف

را ندارد ؟ كدام قانون است كه به اين معني قابل انطباق با زمان نيست ؟ !

اين توجيه براي نرمش و قابليت انطباق اسلام با زمان ، درست مثل

اينست كه كسي بگويد : كتاب و كتابخانه بهترين وسيله لذت بردن از عمر

است . اما همينكه از او توضيح بخواهيد ، بگويد براي اينكه انسان هر وقت

هوس كيف و لذت بكند فورا كتابها را حراج ميكند و پول آنها را صرف

بساط عيش و

نوش ميكند .

نويسنده مزبور ميگويد - تعليمات اسلام بر سه قسم است . قسم اول اصول

عقائد است از قبيل توحيد و نبوت و معاد و غيره . قسم دوم عبادات است

از قبيل مقدمات و مقارنات نماز و روزه و وضو و طهارت و حج و غيره .

قسم سوم قوانيني است كه بزندگي مردم مربوط است .

قسم اول و دوم جزء دين است و آنچيزي كه مردم بايد براي هميشه براي خود

حفظ كنند همانها هستند . اما قسم سوم جزء دين نيست ، زيرا دين با زندگي

مردم سر و كار ندارد و پيغمبر هم اين قوانين را بعنوان اينكه جزء دين

است و مربوط بوظيفه رسالت است نياورده ، بلكه چون اتفاقا آنحضرت

زمامدار بود باين مسائل هم پرداخت و گرنه شأن دين فقط اينست كه مردم را

بعبادت و نماز و روزه وادار كند . دين را با زندگي دنياي مردم چه كار ؟

من نميتوانم باور كنم يك نفر در يك كشور اسلامي زندگي كند و اين

اندازه از منطق اسلام بي خبر باشد .

صفحه112

مگر قرآن هدف انبياء و مرسلين را بيان نكرده است ؟ مگر قرآن در كمال

صراحت نميگويد : « لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و

الميزان ليقوم الناس بالقسط »ما همه پيغمبران را با دلائل روشن فرستاديم

و با آنها كتاب و مقياس فرود آورديم تا مردم بعدالت قيام كنند . قرآن

عدالت اجتماعي را بعنوان يك هدف اصلي براي همه انبياء ذكر ميكند .

اگر ميخواهيد بقرآن عمل نكنيد چرا گناه بزرگتري مرتكب ميشويد و به

اسلام و قرآن تهمت ميزنيد . اكثر بدبختيهائيكه امروز گريبانگير بشر

شده

از همين جا است كه اخلاق و قانون يگانه پشتوانه خود را كه دين است از

دست داده اند .

ما با اين نغمه كه اسلام خوب است اما بشرط اينكه محدود به مساجد و

معابد باشد و به اجتماع كاري نداشته باشد . در حدود نيم قرن است كه

آشنائيم . اين نغمه از ماوراء مرزهاي كشورهاي اسلامي بلند شده و در همه

كشورهاي اسلامي تبليغ شده است . بگذاريد من اين جمله را بزبان ساده تر و

فارسي تر تفسير كنم تا مقصود گويندگان اصلي آنرا بهتر توضيح دهم .

خلاصه معني آن اينست " اسلام تا آنجا كه در برابر كمونيسم بايستد و جلو

آنرا بگيرد بايد بماند . اما آنجا كه با منافع غرب تماس دارد بايد برود

" . مقررات عبادي اسلام از نظر مردم مغرب زمين بايد باقي باشد تا در

مواقع لزوم بتوان مردم را عليه كمونيسم بعنوان يك سيستم الحادي و ضد خدا

بحركت آورد . اما مقررات اجتماعي اسلامي كه فلسفه زندگي مردم مسلمان

بشمار ميرود و مسلمانان با داشتن آنها در مقابل مردم مغرب زمين احساس

استقلال و شخصيت ميكنند و مانع هضم شدن آنها در هاضمه

صفحه113

حريص مغرب زمين است بايد از ميان برود .

متأسفانه ابداع كنندگان اين تز كور خوانده اند .

اولا چهارده قرن است كه قرآن اصل " « نؤمن ببعض و نكفر ببعض »" را

از اعتبار انداخته است و اعلام داشته است كه مقررات اسلام تفكيك ناپذير

است .

ثانيا گمان ميكنم وقت آن رسيده است كه مردم مسلمان ديگر فريب اين

نيرنگها را نخورند ، قوه نقادي مردم كم و بيش بيدار شده است و تدريجا

ميان مظاهر پيشرفت و ترقي كه محصول شكفتن نيروي علمي

و فكري بشر است و

ميان مظاهر فساد و انحراف هر چند از مغرب سرچشمه گرفته باشد فرق

ميگذارند .

مردم سرزمين هاي اسلامي بيش از پيش بارزش تعليمات اسلامي پي برده اند و

تشخيص داده اند يگانه فلسفه مستقل زندگي آنها اسلام و مقررات اسلامي است

و با هيچ قيمتي آنرا از دست نخواهند داد .

مردم مسلمان پي برده اند كه تبليغ عليه قوانين اسلامي جز يك نيرنگ

استعماري نيست .

ثالثا ابداع كنندگان اين تز بايد بدانند اسلام هنگامي قادر است در

مقابل يك سيستم الحادي يا غير الحادي مقاومت كند كه بصورت يك فلسفه

زندگي بر اجتماعي حكومت كند و بگوشه مساجد و معابد محدود نباشد ، اسلامي

كه او را بگوشه معابد و مساجد محصور كرده باشند همانطوريكه ميدانرا براي

افكار غربي خالي ميكند براي افكار ضد غربي نيز خالي خواهد كرد .

غرامتي كه امروز غرب در برخي كشورهاي اسلامي ميپردازد ثمره همين اشتباه

است .

صفحه114

اسلام و تجدد زندگي ( 2 )
توضيحات

انسان تنها جانداري نيست كه اجتماعي زندگي ميكند ، بسياري از حيوانات

، بالاخص حشرات ، زندگي اجتماعي دارند و از يك سلسله مقررات و نظامات

حكيمانه پيروي ميكنند ، اصول تعاون ، تقسيم كار ، توليد و توزيع ،

فرماندهي و فرمانبري ، امر و اطاعت بر اجتماع آنها حكمفرماست .

زنبور عسل و بعضي از مورچه ها و موريانه ها از تمدن و نظامات و تشكيلاتي

برخوردارند كه سالها بلكه قرنها بايد بگذرد تا انسان كه خود را از اشرف

مخلوقات ميشمارد بپايه آنها برسد .

تمدن آنها ، بر خلاف تمدن بشر ، ادواري از قبيل عهد جنگل ، عهد حجر ،

عهد آهن ، عهد اتم طي نكرده است . آنها از اولي كه پا به

اين دنيا

گذاشته اند داراي همين تمدن و تشكيلات بوده اند كه امروز هستند و تغييري در

اوضاع آنها رخ نداده است . اين انسان است كه بمصداق " « و خلق الانسان

ضعيفا »" زندگيش از صفر شروع شده و بسوي بي نهايت پيش ميرود .

صفحه115

براي حيوانات ، مقتضيات زمان هميشه يك جور است ، اقتضاهاي زمان

زندگي آنها را دگرگون نميكند . براي آنها تجدد خواهي و نوپرستي معني

ندارد ، جهان نو و كهنه وجود ندارد . علم براي آنها هر روز كشف تازه اي

نميكند و اوضاع آنها را دگرگون نميسازد ، صنايع سبك و سنگين هر روز بشكل

جديدتر و كاملتري به بازار آنها نمي آيد . چرا ؟ چون با غريزه زندگي

ميكنند ، نه با عقل .

اما انسان : زندگي اجتماعي انسان دائما دستخوش تغيير و تحول است . هر

قرني براي انسان دنيا عوض ميشود . راز اشرف مخلوقات بودن انسان هم در

همين جاست ، انسان فرزند بالغ و رشيد طبيعت است . به مرحله اي رسيده

است كه ديگر نيازي به قيمومت و سرپرستي مستقيم طبيعت ، به اينكه نيروي

مرموزي بنام غريزه او را هدايت كند ندارد . او با عقل زندگي ميكند نه با

غريزه .

طبيعت ، انسان را بالغ شناخته و آزاد گذاشته و سرپرستي خود را از او

برداشته است . آنچه را حيوان با غريزه و با قانون طبيعي غير قابل سرپيچي

انجام ميدهد . انسان با نيروي عقل و علم و با قوانين وضعي و تشريعي كه

قابل سرپيچي است بايد انجام دهد .

راز فسادها و انحرافهائيكه انسانها از مسير پيشرفت و تكامل پيدا

ميكنند ، راز توقفها و انحطاطها ،

راز سقوطها و هلاكتها نيز در همين جاست .

براي انسان همانطور كه راه پيشرفت و ترقي باز است ، راه فساد و

انحراف و سقوط هم بسته نيست .

صفحه116

انسان رسيده به آنمرحله كه به تعبير قرآن كريم ، بار امانتي كه آسمانها

و زمين و كوهها نتوانستند كشيد بدوش بگيرد . يعني زندگي آزاد را بپذيرد

و مسئوليت تكليف و وظيفه و قانون را قبول كند ، و بهمين دليل از ظلم و

جهل ، از خودپرستي و اشتباه كاري نيز مصون نيست .

قرآن كريم آنجا كه اين استعداد عجيب انسان را در تحمل امانت تكليف و

وظيفه بيان ميكند بلافاصله او را با صفتهاي " ظلوم " و " جهول " نيز

توصيف مينمايد .

اين دو استعداد در انسان ، استعداد تكامل و استعداد انحراف ، از

يكديگر تفكيك ناپذيرند . انسان مانند حيوان نيست كه در زندگي اجتماعي

نه بجلو برود و نه به عقب ، نه به چپ برود و نه براست ، در زندگي

انسانها گاهي پيشروي است و گاهي عقب گرد ، در زندگي انسانها اگر حركت

و سرعت هست توقف و انحطاط هم هست . اگر پيشرفت و تكامل هست فساد و

انحراف هم هست ، اگر عدالت و نيكي هست ظلم و تجاوز هم هست . اگر

مظاهر علم و عقل هست مظاهر جهل و هواپرستي هم هست .

تغييرات و پديده هاي نوي كه در زمان پيدا ميشود ممكن است از قسم دوم

باشد .

جامدها و جاهلها

از جمله خاصيتهاي بشر افراط و تفريط است ، انسان اگر در حد اعتدال

بايستد كوشش ميكند ميان تغييرات نوع اول و نوع دوم تفكيك كند . كوشش

ميكند زمان را با نيروي

علم و ابتكار و سعي و عمل جلو ببرد ، كوشش ميكند

خود را با مظاهر ترقي و پيشرفت

صفحه117

زمان تطبيق دهد و هم كوشش ميكند جلو انحرافات زمان را بگيرد و از

همرنگ شدن با آنها خود را بركنار دارد .

اما متأسفانه هميشه اينطور نيست ، دو بيماري خطرناك همواره آدمي را

در اين زمينه تهديد ميكند : بيماري جمود و بيماري جهالت ، نتيجه بيماري

اول توقف و سكون و باز ماندن از پيشروي و توسعه است و نتيجه بيماري دوم

سقوط و انحراف است .

جامد از هر چه نو است متنفر است و جز با كهنه خو نميگيرد و جاهل هر

پديده نوظهوري را بنام مقتضيات زمان ، بنام تجدد و ترقي موجه ميشمارد .

جامد هر تازه اي را فساد و انحراف مي خواند و جاهل همه را يك جا بحساب

تمدن و توسعه علم و دانش ميگذارد .

جامد ميان هسته و پوسته ، وسيله و هدف فرق نميگذارد ، از نظر او دين

مأمور حفظ آثار باستاني است ، از نظر او قرآن نازل شده است براي اينكه

جريان زمان را متوقف كند و اوضاع جهان را بهمان حالي كه هست ميخكوب

نمايد .

از نظر او عمه جزو خواندن ، با قلم ني نوشتن ، از قلمدان مقوائي

استفاده كردن ، در خزانه حمام شستشو كردن ، با دست غذا خوردن ، چراغ

نفتي سوختن ، جاهل و بيسواد زيستن را بعنوان شعائر ديني بايد حفظ كرد .

جاهل برعكس ، چشم دوخته به بيند در دنياي مغرب چه مد تازه و چه عادت

نوي پيدا شده است كه فورا تقليد كند و نام تجدد و جبر زمان روي

آن

بگذارد .

جامد و جاهل متفقا فرض ميكنند كه هر وضعي كه در قديم بوده است ، جزء

مسائل و شعائر ديني است ، با اين تفاوت كه جامد

صفحه118

نتيجه ميگيرد اين شعائر را بايد نگهداري كرد و جاهل نتيجه ميگيرد اساسا

دين ملازم است با كهنه پرستي و علاقه به سكون و ثبات .

در قرون اخير مسئله تناقض علم و دين در ميان مردم مغرب زمين زياد

مورد بحث و گفت و گو واقع شده است . فكر تناقض دين و علم دو ريشه

دارد ، يكي اين كه كليسا پاره اي از مسائل علمي و فلسفي قديم را بعنوان

مسائل ديني كه از جنبه ديني نيز بايد به آنها معتقد بود پذيرفته بود و

ترقيات علوم خلاف آنها را ثابت كرد . ديگر از اينراه كه علوم وضع زندگي

را دگرگون كرد ، و شكل زندگي را تغيير داد .

جامدهاي متدين نما همانطوريكه به پاره اي مسائل فلسفي بي جهت رنگ

مذهبي دادند شكل ظاهري مادي زندگي را هم ميخواستند جزء قلمرو دين بشمار

آورند ، افراد جاهل و بي خبر نيز تصور كردند كه واقعا همين طور است و

دين براي زندگي مادي مردم شكل و صورت خاصي در نظر گرفته است . و چون به

فتوي علم بايد شكل مادي زندگي را عوض كرد پس علم فتواي منسوخيت دين را

صادر كرده است .

جمود دسته اول و بي خبري دسته دوم فكر موهوم تناقض علم و دين را بوجود

آورد .

تمثيل قرآن

اسلام ديني است پيشرو و پيش برنده ، قرآن كريم براي اينكه مسلمانانرا

متوجه كند كه همواره بايد در پرتو اسلام در حال رشد و نمو و تكامل باشند ،

مثلي مي آورد ،

ميگويد : مثل

صفحه119

فرنگي بشوند ، تمام عادات و آداب و سنن آنها را بپذيرند ، قوانين مدني

و اجتماعي خود را كوركورانه با قوانين آنها تطبيق دهند ، بهانه اي بدست

جامدها داده كه بهر وضع جديدي با چشم بدبيني بنگرند و آنرا خطري براي دين

و استقلال و شخصيت اجتماعي ملتشان بشمار آورند .

در اين ميان آنكه بايد غرامت اشتباه هر دو دسته را بپردازد

صفحه120

اسلام است .

جمود جامدها به جاهلها ميدان تاخت و تاز ميدهد و جهالت جاهلها جامدها

را در عقايد خشكشان متصلب تر ميكند .

عجبا اين جاهلان متمدن نما گمان ميكنند زمان " معصوم " است . مگر

تغييرات زمان جز بدست بشر بدست كس ديگر ساخته ميشود ؟ از كي و از چه

تاريخي بشر عصمت از خطا پيدا كرده است تا تغييرات زمان از خطا و

اشتباه معصوم بماند ؟

بشر همانطوريكه تحت تأثير تمايلات علمي ، اخلاقي ، ذوقي ، مذهبي ، قرار

دارد و هر زمان ابتكار تازه اي در طريق صلاح بشريت ميكند ، تحت تأثير

تمايلات خودپرستي ، جاه طلبي ، هوسراني ، پولدوستي ، استثمارگري هم هست

. بشر همانطوري كه موفق به كشفهاي تازه و پيدا كردن راههاي بهتر و وسائل

بهتر ميشود احيانا دچار خطا و اشتباه هم ميشود . اما جاهل خود باخته اين

حرفها را نميفهمد ، تكيه كلامش اينست كه دنيا امروز چنين است ، دنيا

امروز چنان است .

عجيب تر اينكه اينها اصول زندگي را از روي كفش ، كلاه و لباسشان قياس

مي گيرند . چون كفش و كلاه نو و كهنه دارد و در زمانيكه نو است و تازه از

قالب در آمده قيمت دارد و بايد خريد و پوشيد

و همينكه كهنه شد بايد

آنرا دور انداخت پس همه حقايق عالم از اين قبيل است . از نظر اين

جاهلان ، خوب و بد مفهومي جز نو و كهنه ندارد ، از نظر اين جاهلان ، خوب

و بد مفهومي جز نو و كهنه ندارد ، از نظر اينها فئوداليسم يعني اينكه يك

زورمند بناحق نام مالك روي خود بگذارد و سر جاي خود بنشيند و صدها دست

و بازو كار كنند كه دهان آن يكي بجنبد به ايندليل بد است كه ديگر كهنه

شده است ، دنياي امروز

صفحه121

نمي پسندد ، دوره اش گذشته و از " مد " افتاده است . اما روز اولي كه

پيدا شد و تازه از قالب در آمده و به بازار جهان عرضه شده بود خوب بود.

از نظر اينها استثمار زن بد است ، چون دنياي امروز ديگر نمي پسندد و

زير بار آن نميرود . اما ديروز كه بزن ارث نمي دادند ، حق مالكيت برايش

قائل نبودند ، اراده و عقيده اش را محترم نميشمردند خوب بود چون نو بود

و تازه ببازار آمده بود .

از نظر اينگونه افراد ، چون عصر عصر فضاست و ديگر نميتوان هواپيما را

گذاشت و الاغ سواري كرد . برق را گذاشت و چراغ نفتي روشن كرد ،

كارخانه هاي عظيم ريسندگي را گذاشت و با چرخ دستي نخريسي كرد ، ماشينهاي

غول پيكر چاپ را گذاشت و دستنويسي كرد ، همينطور نميشود در مجالس رقص

شركت نكرد ، به " مايو " پارتي و " آشپز خونه " پارتي نرفت ، عربده

مستانه نكشيد ، پوكر نزد ، مد بالاي زانو نپوشيد زيرا همه اينها پديده قرن

ميباشند و اگر

نكنند به عصر الاغ سواري برگشته اند .

كلمه " پديده قرن " چه افراد بسياري را بدبخت و چه خانواده هاي بي

شماري را متلاشي نموده است .

ميگويند عصر علم است ، قرن اتم است ، زمان قمر مصنوعي است ، دوره

موشك فضا پيماست . بسيار خوب ، ما هم خدا را شكر ميكنيم كه در اين عصر

و زمان و در اين قرن و عهد زندگي ميكنيم و آرزو مي كنيم كه هر چه بيشتر و

بهتر از مزاياي علوم و صنايع استفاده كنيم . اما آيا در اين عصر ، همه

سرچشمه ها جز سرچشمه علم خشك شده است ؟ تمام پديده هاي اين قرن محصول

پيشرفتهاي علمي است ؟ آيا علم چنين ادعائي دارد كه طبيعت شخص

صفحه122

عالم را صد در صد رام و مطيع و انساني بكند ؟

علم درباره شخص عالم چنين ادعائي ندارد تا چه رسد به آنجا كه گروهي

عالم و دانشمند با كمال صفا و خلوص نيت به كشف و جستجو ميپردازند و

گروههائي جاه طلب ، هوسران ، پولپرست حاصل زحمات علمي آنها را در راه

مقاصد پليد خودشان استخدام ميكنند . ناله علم همواره از اينكه مورد سوء

استفاده طبيعت سركش بشر قرار ميگيرد بلند است . گرفتاري و بدبختي قرن

ما همين است .

علم در ناحيه فيزيك پيش ميرود و قوانين نور را كشف ميكند ، گروهي

سودجو همين را وسيله تهيه فيلمهاي خانمان برانداز قرار ميدهند . علم شيمي

جلو ميرود و خواص تركيبات اشياء را بدست مي آورد آنگاه افرادي به فكر

استفاده ميافتند و بلائي براي جان بشر بنام " هروئين " ميسازند . علم تا

درون اتم راه مي يابد و نيروي شگفت انگيز

اتم را مهار ميكند . اما پيش از

آنكه كوچكترين استفاده اي در راه مصالح بشر بشود . جاه طلبان دنيا از آن

بمب اتمي مي سازند و بر سر مردم بي گناه ميريزند .

وقتي به افتخار " اينشتاين " دانشمند بزرگ قرن بيستم جشني بپا كردند

، خود وي پشت تريبون رفت و گفت شما براي كسي جشن ميگيريد كه دانش او

سبب ساختن بمب اتم شده است ؟ ! .

اينشتاين نيروي دانش خود را بخاطر بمب بكار نينداخت ، جاه طلبي

گروهي ديگر از دانش او اينچنين استفاده كرد .

هروئين و بمب اتمي و فيلمهاي چنين و چنان را فقط بدليل

صفحه123

اينكه " پديده قرن " مي باشند نمي توان موجه دانست . اگر كاملترين بمبها

را با آخرين نوع بمب افكنها بوسيله زبده ترين تحصيلكرده ها بر سر مردم

بيگناه بريزند از وحشيانه بودن اين كار ذره اي نمي كاهد .

صفحه124

اسلام و تجدد زندگي ( 3 )
توضيحات

دليل عمده كسانيكه مي گويند در حقوق خانوادگي بايد از سيستمهاي غربي

پيروي كنيم اينست كه وضع زمان تغيير كرده و مقتضيات قرن بيستم اينچنين

اقتضا ميكند ، از اينرو اگر ما نظر خود را درباره اين مسئله روشن نكنيم

بحثهاي ديگر ما ناقص خواهد بود .

اگر بنا بشود تحقيق كافي و مشبعي در اين مسئله صورت گيرد اين سلسله

مقالات گنجايش آنرا ندارد . زيرا مسائل زيادي بايد طرح و بحث شود كه

بعضي فلسفي و بعضي فقهي و بعضي ديگر اخلاقي و اجتماعي است . اميدوارم در

رساله اي كه در نظر دارم در موضوع " اسلام و مقتضيات زمان " بنگارم و

يادداشتهايش آماده است همه آنها را بررسي و در اختيار علاقمندان بگذارم .

فعلا كافي است كه دو مطلب روشن شود :

يكي اينكه هماهنگي با

تغييرات زمان به اين سادگي نيست كه مدعيان بي

خبر پنداشته و ورد زبان ساخته اند . در زمان هم

صفحه125

پيشروي وجود دارد و هم انحراف ، بايد با پيشرفت زمان پيش رفت و با

انحراف زمان مبارزه كرد . براي تشخيص اين دو از يكديگر بايد ديد

پديده ها و جريان هاي نوي كه در زمان رخ ميدهد از چه منابعي سرچشمه ميگيرد

و بسوي چه جهتي جريان دارد ، بايد ديد از كدام تمايل از تمايلات وجود

آدميان و از كدام قشر از قشرهاي اجتماع سرچشمه گرفته است ؟ از تمايلات

عالي و انساني انسانها يا از تمايلات پست و حيواني آنها ؟ آيا علماء و

دانشمندان و تحقيقات بي غرضانه آنها منشاء بوجود آمدن اين جريان است يا

هوسراني و جاه طلبي و پول پرستي قشرهاي فاسد اجتماع ؟ اين مطلب در دو

مقاله پيش روشن شد .

راز و رمز تحرك و انعطاف در قوانين اسلامي

مطلب ديگري كه بايد روشن شود اين است كه متفكران اسلامي عقيده دارند

كه در دين اسلام راز و رمزي وجود دارد كه به اين دين خاصيت انطباق با

ترقيات زمان بخشيده است . عقيده دارند كه اين دين با پيشرفتهاي زمان و

توسعه فرهنگ و تغييرات حاصله از توسعه هماهنگ است . اكنون بايد

ببينيم آن راز و رمز چيست ؟ و بعبارت ديگر آن " پيچ و لولائي " كه در

ساختمان اين دين بكار رفته و به آن خاصيت تحرك بخشيده كه بدون آنكه

نيازي به كنار گذاشتن يكي از دستورها باشد ميتواند با اوضاع متغيير ناشي

از توسعه علم و فرهنگ هماهنگي كند و هيچگونه تصادمي ميان آنها رخ ندهد ،

چيست ؟ اين مطلبي است كه در اين مقاله بايد روشن شود .

بعضي از خوانندگان توجه

دارند و خودم بيش از همه متوجه هستم كه اين

مطلب جنبه فني و تخصصي دارد و تنها در محيط اهل

صفحه126

تخصص بايد طرح شود .

اما نظر به اينكه در ميان پرسش كنندگان و علاقمندان فراوان اين مسئله

كه همواره با آنها مواجه هستيم افراد بدبين زيادند و باور نميكنند كه

چنين خاصيتي در اسلام وجود داشته باشد ما تا حدودي كه بد بينان را از

بدبيني خارج كنيم و براي ديگران نمونه اي بدست دهيم وارد مطلب ميشويم .

خوانندگان محترم براي اينكه بدانند اينگونه بحثها از نظر دور انديش

علماء اسلام دور نمانده مي توانند به كتاب بسيار نفيس " تنبيه الامه "

تأليف مرحوم آيه الله نائيني اعلي الله مقامه و به مقاله گرانبهاي "

ولايت و زعامت " به قلم استاد و علامه بزرگ معاصر آقاي طباطبائي مدظله

كه در كتاب " مرجعيت و روحانيت " چاپ شده است و هر دو كتاب به

زبان فارسي است مراجعه نمايند .

راز اينكه دين مقدس اسلام با قوانين ثابت و لا يتغيري كه دارد با توسعه

تمدن و فرهنگ سازگار است و با صور متغير زندگي قابل انطباق است چند

چيز است و ما قسمتي از آنها را شرح ميدهيم .

توجه به روح و معني و بي تفاوتي نسبت به قالب و شكل

1 - اسلام به شكل ظاهر و صورت زندگي كه وابستگي تام و تمامي بميزان

دانش بشر دارد نپرداخته است . دستورهاي اسلامي مربوط است به روح و معني

و هدف زندگي و بهترين راهي كه بشر بايد براي وصول به آن هدفها پيش

بگيرد ، علم نه هدف و روح زندگي را عوض ميكند و نه راه بهتر و نزديكتر

صفحه127

و بي خطرتري بسوي هدفهاي زندگي نشان داده است ،

علم همواره وسائل بهتر و

كاملتري براي تحصيل هدفهاي زندگي و پيمودن راه وصول به آن هدفها در

اختيار قرار مي دهد .

اسلام با قرار دادن هدفها در قلمرو خود و وا گذاشتن شكلها و صورتها و

ابزارها و در قلمرو علم و فن از هرگونه تصادمي با توسعه فرهنگ و تمدن

پرهيز كرده است ، بلكه با تشويق بعوامل توسعه تمدن يعني علم و كار و

تقوا و اراده و همت و استقامت ، خود نقش عامل اصلي پيشرفت تمدن را

بعهده گرفته است .

اسلام شاخصهائي در خط سير بشر نصب كرده است . آن شاخصها از طرفي مسير

و مقصد را نشان ميدهد و از طرف ديگر با علامت خطر انحرافها و سقوطها و

تباهيها را ارائه مي دهد . تمام مقررات اسلامي يا از نوع شاخصهاي قسم اول

است و يا از نوع شاخصهاي قسم دوم .

وسائل و ابزارهاي زندگي در هر عصري بستگي دارد بميزان معلومات و

اطلاعات علمي بشر ، هر اندازه معلومات و اطلاعات توسعه يابد ابزارها

كاملتر مي گردند و جاي ناقصترها را بحكم جبر زمان ميگيرند .

در اسلام يك وسيله و يا يك شكل ظاهري و مادي نمي توان يافت كه جنبه "

تقدس " داشته باشد تا يك نفر مسلمان خود را موظف بداند آن وسيله و

شكل را براي هميشه حفظ كند .

اسلام نگفته كه خياطي ، بافندگي ، كشاورزي ، حمل و نقل ، جنگ و يا هر

كاري ديگر از اين قبيل بايد با فلان ابزار مخصوص باشد تا با پيشرفت علم

كه آن ابزار منسوخ ميگردد ميان علم و دستور اسلام تضاد و تناقضي پيدا شود

. اسلام نه براي كفش و لباس

صفحه128

مد خاصي آورده و نه براي ساختمانها

سبك و استيل معيني در نظر گرفته و نه

براي توليد و توزيع ابزارهاي مخصوصي معين كرده است .

اين يكي از جهاتي است كه كار انطباق اين دين را با ترقيات زمان آسان

كرده است .

قانون ثابت براي احتياج ثابت و قانون متغير براي احتياج متغير

2 - يكي ديگر از خصوصيات دين اسلام كه اهميت فراواني دارد اينست كه

براي احتياجات ثابت بشر ، قوانين ثابت و براي احتياجات متغير وي وضع

متغيري در نظر گرفته است . پاره اي از احتياجات چه در زمينه فردي و شخصي

و چه در زمينه هاي عمومي و اجتماعي وضع ثابتي دارد ، در همه زمانها يكسان

است ، آن نظامي كه بشر بايد به غرائز خود بدهد و آن نظامي كه بايد به

اجتماع خود بدهد از نظر اصول ، كليات در همه زمانها يكسان است .

من بمسئله " نسبيت اخلاق " و مسئله " نسبيت عدالت " كه طرفداراني

دارند واقفم و با توجه بنظريات طرفداران آنها عقيده خود را اظهار ميكنم .

قسمتي ديگر از احتياجات بشر احتياجات متغيري است و قوانين متغير و

ناثابتي را ايجاب مي كند ، اسلام درباره اين احتياجات متغير وضع متغيري

در نظر گرفته است از اينراه كه اوضاع متغير را با اصول ثابتي مربوط كرده

است و آن اصول ثابت در هر وضع متغيري قانون فرعي خاصي را بوجود مي آورد .

صفحه129

من اين مطلب را بيش از اين در اين مقاله نمي توانم توضيح بدهم . اما

ذهن خوانندگان محترم را با ذكر چند مثال ميتوانم روشن كنم :

در اسلام يك اصل اجتماعي هست به اينصورت : " « و اعدوا لهم ما

استطعتم من قوه »" يعني اي مسلمانان تا آخرين حد امكان ، در

برابر دشمن

نيرو تهيه كنيد . از طرف ديگر در سنت پيغمبر يك سلسله دستورها رسيده

است كه در فقه بنام " سبق و رمايه " معروف است . دستور رسيده است

كه خود و فرزندان تان تا حد مهارت كامل ، فنون اسب سواري و تيراندازي را

ياد بگيريد ، اسب دواني و تيراندازي جزء فنون نظام آن عصر بوده است .

بسيار واضح است كه ريشه و اصل قانون " سبق و رمايه " اصل " « و اعدوا

لهم ما استطعتم من قوه »" است . يعني تير و شمشير و نيزه و كمان و

قاطر و اسب از نظر اسلام اصالت ندارد ، آنچه اصالت دارد نيرومند بودن

است . آنچه اصالت دارد اينستكه مسلمانان در هر عصر و زماني بايد تا

آخرين حد امكان از لحاظ قواي نظامي و دفاعي در برابر دشمن نيرومند باشند

. لزوم مهارت در تيراندازي و اسب دواني جامه اي است كه به تن لزوم

نيرومندي پوشانيده شده است و بعبارت ديگر شكل اجرائي آن است . لزوم

نيرومندي در مقابل دشمن قانون ثابتي است كه از احتياج ثابت و دائمي

سرچشمه گرفته است .

اما لزوم مهارت در تيراندازي و اسب دواني مظهر يك احتياج موقت و

متغير است و به تناسب عصر و زمان تغيير ميكند و با تغيير شرائط تمدن

چيزهاي ديگر از قبيل تهيه سلاحهاي گرم امروزي و مهارت و تخصص در بكار

بردن آنها جاي آنها را ميگيرد .

صفحه130

مثال ديگر : اصل اجتماعي ديگر در قرآن بيان شده كه به مبادله ثروت

مربوط است . اسلام اصل مالكيت فردي را پذيرفته است ، و البته ميان آنچه

اسلام بنام مالكيت ميپذيرد

با آنچه در دنياي سرمايه داري ميگذرد تفاوتهائي

وجود دارد كه اكنون جاي گفتگو در آنها نيست . لازمه مالكيت فردي "

مبادله " است .

اسلام براي " مبادله " اصولي مقرر كرده است كه از آنجمله اين اصل

است : " « و لا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل »" يعني ثروت را بيهوده

در ميان خود بجريان نيندازيد . يعني مال و ثروت كه دست بدست ميگردد و

از دست توليد كننده و صاحب اختيار اول خارج شده بدست ديگري مي افتد ، و

از دست آن ديگري بدست سومي مي افتد ، بايد در مقابل ، فائده مشروعي باشد

كه بصاحب ثروت عايد ميشود . دست بدست شدن ثروت بدون آنكه يك

فايده اي كه ارزش انساني داشته باشد عايد صاحب ثروت بشود ممنوع است .

اسلام مالكيت را مساوي با اختيار مطلق نمي داند .

از طرف ديگر در مقررات اسلامي تصريح شده كه خريد و فروش بعضي چيزها

از آنجمله خون و مدفوع انسان ممنوع است . چرا ؟ چون خون انسان يا گوسفند

مصرف مفيدي كه آنها را با ارزش كند و جزء ثروت انسان قرار دهد نداشته

است . ريشه ممنوعيت خريد و فروش خون و مدفوع ، اصل " « و لا تأكلوا

اموالكم بينكم بالباطل » " است . ممنوعيت خون و مدفوع از نظر اسلام

اصالت ندارد ، آنچه اصالت دارد اينست كه مبادله بايد ميان دو شي ء مفيد

بحال بشر صورت بگيرد . ممنوعيت امثال خون و مدفوع انسان ، جامه اي است

كه به تن ممنوعيت گردش بيهوده ثروت پوشانيده شده است ، بعبارت ديگر

شكل اجرائي اصل " « لا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل »"

صفحه131

است، بلكه اگر پاي مبادله هم

در ميان نباشد هيچ ثروتي را نمي توان بيهوده

از ديگري تملك كرد و بمصرف رسانيد .

اين اصل يك اصل ثابت و همه زماني است و از احتياج اجتماعي ثابتي

سرچشمه گرفته است ، اما اينكه خون و مدفوع ثروت شمرده نشود و قابل

مبادله نباشد مربوط است بعصر و زمان و درجه تمدن ، و با تغيير شرائط و

پيشرفت علوم و صنايع و امكان استفاده هاي صحيح و مفيدي از آنها تغيير حكم

ميدهند .

مثال ديگر - اميرالمؤمنين علي عليه السلام در اواخر عمر با اينكه مويش

سپيد شده بود رنگ نمي بست ، محاسنش همچنان سپيد بود . شخصي به آن حضرت

گفت مگر پيغمبر اكرم دستور نداد كه : " موي سپيد را با رنگ بپوشانيد

" فرمود : چرا . گفت : پس چرا تو رنگ نمي بندي ؟ فرمود : در آنوقت كه

پيغمبر اكرم اين دستور را داد مسلمانان از لحاظ عدد اندك بودند ، در

ميان آنها عده اي پيرمرد وجود داشت كه در جنگها شركت ميكردند ، دشمن كه

به صف سربازان مسلمان نظر مي افكند و آن پير مردان سپيد مو را ميديد

اطمينان روحي پيدا مي كرد كه با عده اي پيرمرد طرف است و روحيه اش قوي

مي شد پيغمبر اكرم دستور داد كه رنگ ببندند تا دشمن به پيري آنها پي نبرد

. آنگاه علي فرمود اين دستور را پيغمبر اكرم در وقتي صادر كرد كه عدد

مسلمانان كم بود و لازم بود از اينگونه وسائل نيز استفاده شود . اما امروز

كه اسلام سراسر جهان را فرا گرفته است نيازي به اينكار نيست . هر كسي

آزاد است كه رنگ ببندد يا رنگ نبندد .

از نظر علي عليه السلام دستور

پيغمبر اكرم به اينكه " رنگ

صفحه132

ببنديد " اصالت نداشته است . شكل اجرائي دستور ديگري بوده است .

جامه اي بوده است كه بتن يك قانون اصلي يعني كمك نكردن به تقويت روحيه

دشمن پوشانيده شده بوده است .

اسلام هم به شكل و ظاهر و پوسته اهميت ميدهد و هم بروح و باطن و مغز ،

اما همواره شكل و ظاهر را براي روح و باطن ، پوسته را براي هسته ، قشر را

براي مغز و جامه را براي تن ميخواهد .

مسأله تغيير خط

امروز در كشور ما مسئله اي مطرح است بنام " تغيير خط " اين مسئله

همچنان كه از نظر زبان و ادب فارسي قابل بررسي است از نظر اصول اسلامي

نيز قابل بررسي است . اين مسئله را از نظر اسلامي به دو شكل ميتوان طرح

كرد . يكي به اين شكل كه آيا اسلام الفباي مخصوصي دارد و ميان الفباها فرق

ميگذارد ؟ آيا اسلام الفباي امروز ما را كه بنام الفباء عربي معروف است

از آن خود ميداند و الفباهاي ديگر را مانند الفباي لاتين بيگانه مي شمارد ؟

البته نه . از نظر اسلام كه يك دين جهاني است همه الفباها علي السويه

است .

شكل ديگر اين مسئله اينست كه تغيير خط و الفبا چه تأثيري در جذب شدن

و هضم شدن ملت مسلمان در بيگانگان دارد ؟ چه تأثيري در قطع روابط اين

ملت با فرهنگ خودش دارد كه به هر حال معارف اسلامي و علمي خود را در

طول چهارده قرن با اين الفباء نوشته است ؟ و آيا نقشه تغيير خط بدست چه

كساني طرح

صفحه133

شده و چه كساني مجري آن مي باشند ؟ اينهاست كه

بايد بررسي شود .

طفيليگري حرام است نه كلاه لگني

امثال من گاهي با سئوالاتي مواجه ميشويم كه با لحن تحقير و مسخره آميزي

ميپرسند : آقا سواره ( ايستاده ) غذا خوردن شرعا چه صورتي دارد ؟ ! با

قاشق و چنگال خوردن چطور ؟ ! آيا كلاه لگني بسر گذاشتن حرام است ؟ ! آيا

استعمال لغت بيگانه حرام است ؟ ! . . .

در جواب اينها ميگوئيم : اسلام دستور خاصي در اين موارد نياورده است ،

اسلام نه گفته با دست غذا بخور و نه گفته با قاشق بخور ، گفته بهر حال

نظافت را رعايت كن . از نظر كفش و كلاه و لباس نيز اسلام مد مخصوصي

نياورده است . از نظر اسلام زبان انگليسي و ژاپني و فارسي يكي است .

اما . . .

اما اسلام يك چيز ديگر گفته است . گفته شخصيت باختن حرام است .

مرعوب ديگران شدن حرام است . تقليد كوركورانه كردن حرام است ، هضم شدن

و محو شدن در ديگران حرام است . طفيلي گري حرام است . افسون شدن در

مقابل بيگانه مانند خرگوشي كه در مقابل مار افسون مي شود حرام است ، الاغ

مرده بيگانه را قاطر پنداشتن حرام است . انحرافات و بدبختيهاي آنها را

بنام " پديده قرن " جذب كردن حرام است اعتقاد به اينكه ايراني بايد

جسما و روحا و ظاهرا و باطنا فرنگي بشود حرام است ، چهار صباح به پاريس

رفتن و مخرج " را " را

صفحه134

به مخرج " غين " تبديل كردن و بجاي " رفتم " ، " غفتم " گفتن حرام

است .

مسأله اهم و مهم

3 - يكي ديگر از جهاتي كه به اسلام امكان انطباق با مقتضيات زمان مي دهد

جنبه

عقلاني دستورهاي اين دين است ، اسلام به پيروان خود اعلام كرده است

كه همه دستورهاي او ناشي از يك سلسله مصالح عاليه است ، و از طرف ديگر

در خود اسلام درجه اهميت مصلحت ها بيان شده است ، اين جهت كار

كارشناسان واقعي اسلام را در زمينه هائي كه مصالح گوناگوني در خلاف جهت

يكديگر پديد مي آيند آسان مي كند . اسلام اجازه داده است كه در اينگونه

موارد كارشناسان اسلامي درجه اهميت مصلحتها را بسنجند و با توجه به

راهنمائي هائي كه خود اسلام كرده است مصلحتهاي مهمتر را انتخاب كنند .

فقهاء اين قاعده را بنام " اهم و مهم " مي نامند . در اينجا نيز مثالهاي

زيادي دارم اما از ذكر آنها صرفنظر مي كنم .

قوانيني كه حق " وتو " دارند

4 - يكي ديگر از جهاتي كه به اين دين خاصيت تحرك و انطباق بخشيده و

آنرا زنده و جاويد نگه ميدارد اينست كه يك سلسله قواعد و قوانين در خود

اين دين وضع شده كه كار آنها كنترل و تعديل قوانين ديگر است . فقها اين

قواعد را قواعد " حاكمه " مينامند . مانند قاعده " لا حرج " و قاعده

" لا ضرر " كه بر سراسر فقه حكومت مي كنند كار اين سلسله قواعد ، كنترل

و تعديل قوانين ديگر است . در حقيقت اسلام براي اين قاعده ها نسبت به

ساير

صفحه135

قوانين و مقررات حق " وتو " قائل شده است . اينها نيز داستان درازي

دارد كه نمي توانم وارد آن بشوم .

اختيارات حاكم

علاوه بر آنچه گفته شد يك سلسله " پيچ ولولا " هاي ديگر نيز در

ساختمان دين مقدس اسلام بكار رفته است كه به اين دين خاصيت ابديت و

خاتميت بخشيده است . مرحوم آيه الله نائيني و حضرت علامه طباطبائي در

اين جهت بيشتر بر روي اختياراتي كه اسلام به حكومت صالحه اسلامي تفويض

كرده است تكيه كرده اند .

اصل اجتهاد

اقبال پاكستاني ميگويد : " اجتهاد قوه محركه اسلام است " اين سخن ،

سخن درستي است اما عمده خاصيت " اجتهاد پذيري " اسلام است ، اگر چيز

ديگري بجاي اسلام بگذاريم مي بينيم كار اجتهاد چه قدر دشوار است بلكه راه

آن بسته است . عمده اينست كه در ساختمان اين دين عجيب آسماني چه

رمزهائي بكار رفته است كه اينگونه به آن خاصيت هماهنگي با پيشرفت تمدن

داده است .

بوعلي در شفا نيز ضرورت " اجتهاد " را روي همين اصل بيان ميكند و

ميگويد : چون اوضاع زمان متغير است و پيوسته مسائل جديدي پيش مي آيد :

از طرف ديگر اصول كلي اسلامي ثابت ولا يتغير است ، ضرورت دارد در همه

عصرها و زمانها افرادي باشند كه با معرفت و خبرويت كامل در مسائل اسلامي

و با توجه بمسائل نوي كه در هر عصر پديد مي آيند پاسخگوي احتياجات مسلمين

بوده باشند .

در متمم قانون اساسي ايران نيز چنين پيش بيني شده است

صفحه136

كه در هر عصري هيئتي از مجتهدين كه كمتر از پنج نفر نباشند و " مطلع از

مقتضيات زمان " هم باشند بر قوانين مصوبه نظارت نمايند . منظور

نويسندگان اين ماده اين بوده است كه همواره افرادي كه نه " جامد "

باشند و نه " جاهل " نه

مخالف با پيشرفتهاي زمان باشند و نه تابع و

مقلد ديگران بر قوانين مملكتي نظارت نمايند .

نكته اي كه لازم است تذكر دهم اين است كه " اجتهاد " به مفهوم واقعي

كلمه ، يعني تخصص و كارشناسي فني در مسائل اسلامي ، چيزي نيست كه هر "

از مكتب گريخته اي " به بهانه اينكه چند صباحي در يكي از حوزه هاي علميه

بسر برده است بتواند ادعا كند .

قطعا براي تخصص در مسائل اسلامي و صلاحيت اظهار نظر يك عمر اگر كم

نباشد زياد نيست . آنهم بشرط اينكه شخص از ذوق و استعداد نيرومندي

برخوردار و توفيقات الهي شامل حالش بوده باشد .

گذشته از تخصص و اجتهاد ، افرادي مي توانند مرجع رأي و نظر شناخته شوند

كه از حداكثر تقوا و خداشناسي و خداترسي بهره مند بوده باشند ، تاريخ اسلام

افرادي را نشان مي دهد كه با همه صلاحيت علمي و اخلاقي ، هنگامي كه

مي خواسته اند اظهار نظري بكنند مانند بيد بر خود ميلرزيده اند .

بار ديگر از خوانندگان محترم معذرت مي خواهم كه دامنه سخن در اين بحث

به اين مطالب كشيد .

صفحه137

بخش پنجم مقام انساني زن از نظر قرآن
توضيحات

اسلام اصل مساوات انسانها را درباره زن و مرد نيز رعايت كرده است .

اسلام با تساوي حقوق زن و مرد مخالف نيست ، با تشابه حقوق آنها مخالف

است .

اسلام نظريات تحقير آميزي كه نسبت به زن وجود داشته منسوخ كرده است .

قرآن در داستانهاي خود توازن را حفظ كرده ، قهرمانان داستانها را منحصر

به مردان نكرده است .

زن اگر بخواهد از حقوقي مساوي با مرد بهره مند شود بايد مشابهت حقوقي

با مرد را از ميان بردارد .

علماي اسلام با تبيين اصل ( عدل ) پايه فلسفه

حقوق را بنا نهادند .

شرقي ، انسانيت را در گذشت و نيكي مي بيند و غربي در به دست آوردن

حقوق .

اعلاميه حقوق بشر ، فلسفه است نه قانون ، بايد به تصديق فيلسوفان برسد

نه به تصويب نمايندگان .

احترام به انسان كه اساس اعلاميه حقوق بشر است ، از دير زمان مورد

تأييد شرق و اسلام است .

دنياي غرب از طرفي تا آخرين حد ممكن مقام انساني را پائين مي آورد و از

طرف ديگر به نام حقوق بشر اعلاميه بالا بلند صادر مي كند .

بيچارگي هاي بشر امروز از آنست كه " خود " را از ياد برده است .

احترام انسان با فلسفه شرق سازگار است نه با فلسفه غرب .

صفحه139

مقام انساني زن از نظر قرآن

اسلام زن را چگونه موجودي ميداند ؟ آيا از نظر شرافت و حيثيت انساني

او را برابر با مرد ميداند و يا او را جنس پست تر ميشمارد ؟ اين پرسشي

است كه اكنون ميخواهم بپاسخ آن بپردازم .

فلسفه خاص اسلام درباره حقوق خانوادگي

اسلام در مورد حقوق خانوادگي زن و مرد فلسفه خاصي دارد كه با آنچه در

چهارده قرن پيش ميگذشته و با آنچه در جهان امروز ميگذرد مغايرت دارد .

اسلام براي زن و مرد در همه موارد يك نوع حقوق و يك نوع وظيفه و يك نوع

مجازات قائل نشده است . پاره اي از حقوق و تكاليف و مجازاتها را براي

مرد مناسبتر دانسته و پاره اي از آنها را براي زن . و در نتيجه در مواردي

براي زن و مرد وضع مشابه و در موارد ديگر وضع نامشابهي در نظر گرفته است .

چرا ؟ روي چه حسابي ؟ آيا بدانجهت است كه اسلام نيز

صفحه141

مانند بسياري از مكتبهاي ديگر نظريات تحقير آميزي نسبت بزن داشته و زن

را جنس پست تر ميشمرده است و يا علت و فلسفه ديگري دارد ؟

مكرر در نطقها و سخنرانيها و نوشته هاي پيروان سيستمهاي غربي شنيده و

خوانده ايد كه مقررات اسلامي را در مورد مهر و نفقه و طلاق و تعدد زوجات و

امثال اينها بعنوان تحقير و توهيني نسبت بجنس زن ياد كرده اند . چنين

وانمود ميكنند كه اين امور هيچ دليلي ندارد جز اينكه فقط جانب مرد

رعايت شده است .

ميگويند تمام مقررات و قوانين جهان قبل از قرن بيستم بر اين پايه است

كه مرد جنسا شريف تر از زن است و زن براي استفاده و استمتاع مرد آفريده

شده است ، حقوق اسلامي نيز بر

محور مصالح و منافع مرد دور ميزند .

ميگويند اسلام دين مردان است و زنرا انسان تمام عيار نشناخته و براي او

حقوقي كه براي يك انسان لازم است وضع نكرده است ، اگر اسلام زن را انسان

تمام عيار ميدانست تعدد زوجات را تجويز نميكرد ، حق طلاق را بمرد نميداد

، شهادت دو زن را با يك مرد برابر نميكرد ، رياست خانواده را به شوهر

نميداد ، ارث زن را مساوي با نصف ارث مرد نميكرد ، براي زن قيمت بنام

مهر قائل نميشد ، بزن استقلال اقتصادي و اجتماعي ميداد و او را جيره خوار

و واجب النفقه مرد قرار نميداد . اينها ميرساند كه اسلام نسبت به زن

نظريات تحقير آميزي داشته است و او را وسيله و مقدمه براي مرد مي دانسته

است . مي گويند : اسلام با اينكه دين مساوات است و اصل مساوات را در

جاهاي ديگر رعايت كرده است در مورد زن و مرد رعايت نكرده است .

صفحه142

ميگويند اسلام براي مردان امتياز حقوقي و ترجيح حقوقي قائل شده است ، و

اگر امتياز و ترجيح حقوقي براي مردان قائل نبود مقررات بالا را وضع

نميكرد .

اگر بخواهيم به استدلال اين آقايان شكل منطقي ارسطوئي بدهيم به اينصورت

در ميايد : اگر اسلام زن را انسان تمام عيار ميدانست حقوق مشابه و مساوي

با مرد براي او وضع ميكرد ، لكن حقوق مشابه و مساوي براي او قائل نيست .

پس زن را يك انسان واقعي نميشمارد .

تساوي يا تشابه ؟

اصلي كه در اين استدلال بكار رفته اينست كه لازمه اشتراك زن و مرد در

حيثيت و شرافت انساني ، يكساني و تشابه آنها در حقوق است ، مطلبي

هم

كه از نظر فلسفي بايد انگشت روي آن گذاشت اين است كه لازمه اشتراك زن

و مرد در حيثيت انساني چيست ؟ آيا لازمه اش اينست كه حقوقي مساوي

يكديگر داشته باشند . بطوريكه ترجيح و امتياز حقوقي در كار نباشد ، يا

لازمه اش اين است كه حقوق زن و مرد علاوه بر تساوي و برابري ، متشابه و

يكنواخت هم بوده باشند و هيچگونه تقسيم كار و تقسيم وظيفه اي در كار

نباشد ، شك نيست كه لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت انساني و برابري

آنها از لحاظ انسانيت ، برابري آنها در حقوق انساني است ، اما تشابه

آنها در حقوق چطور ؟

اگر بنا بشود تقليد و تبعيت كوركورانه از فلسفه غرب را كنار بگذاريم

و در افكار و آراء فلسفي كه از ناحيه آنها ميرسد

صفحه143

بخود اجازه فكر و انديشه بدهيم اول بايد به بينيم آيا لازمه تساوي حقوق ،

تشابه حقوق هم هست يا نه ؟ تساوي غير از تشابه است ، تساوي برابري است

و تشابه يك نواختي . ممكن است پدري ثروت خود را بطور متساوي ميان

فرزندان خود تقسيم كند اما بطور متشابه تقسيم نكند . مثلا ممكن است اين

پدر چند قلم ثروت داشته باشد ، هم تجارتخانه داشته باشد و هم ملك

مزروعي و هم مستغلات اجاري ، ولي نظر باينكه قبلا فرزندان خود را

استعداديابي كرده است ، در يكي ذوق و سليقه تجارت ديده است و در ديگري

علاقه بكشاورزي و در سومي مستغل داري ، هنگامي كه ميخواهد ثروت خود را در

حيات خود ميان فرزندان تقسيم كند با در نظر گرفتن اينكه آنچه بهمه

فرزندان ميدهد از لحاظ

ارزش مساوي با يكديگر باشد و ترجيح و امتيازي از

اين جهت در كار نباشد ، بهر كدام از فرزندان خود همان سرمايه را ميدهد

كه قبلا در آزمايش استعداديابي آنرا مناسب يافته است .

كميت غير از كيفيت است ، برابري غير از يكنواختي است . آنچه مسلم

است اين است كه اسلام حقوق يك جور و يك نواختي براي زن و مرد قائل

نشده است . ولي اسلام هرگز امتياز و ترجيح حقوقي براي مردان نسبت بزنان

قائل نيست ، اسلام اصل مساوات انسانها را درباره زن و مرد نيز رعايت

كرده است . اسلام با تساوي حقوق زن و مرد مخالف نيست ، با تشابه حقوق

آنها مخالف است .

كلمه تساوي و مساوات چون مفهوم برابري و عدم امتياز در آنها گنجانيده

شده است جنبه " تقدس " پيدا كرده اند ، جاذبه دارند ، احترام شنونده

را جلب ميكنند ، خصوصا اگر با كلمه

صفحه144

" حقوق " توأم گردند .

تساوي حقوق ! چه تركيب قشنگ و مقدسي ! چه كسي است كه وجداني و فطرت

پاكي داشته باشد و در مقابل اين دو كلمه خاضع نشود ؟ !

اما نميدانم چرا كار ما كه روزي پرچمدار علم و فلسفه و منطق در جهان

بوده ايم بايد به آنجا بكشد كه ديگران بخواهند نظريات خود را در باب "

تشابه حقوق زن و مرد " با نام مقدس " تساوي حقوق " بما تحميل كنند !

اين درست مثل اينست كه يك نفر لبو فروش بخواهد لبو بفروشد اما بنام

گلابي تبليغ كند .

آنچه مسلم است اينست كه اسلام در همه جا براي زن و مرد حقوق مشابهي

وضع نكرده است

، همچنانكه در همه موارد براي آنها تكاليف و مجازاتهاي

مشابهي نيز وضع نكرده است ، اما آيا مجموع حقوقي كه براي زن قرار داده

ارزش كمتري دارد از آنچه براي مردان قرار داده ؟ البته خير چنانكه ثابت

خواهيم كرد .

در اينجا سئوال دومي پيدا ميشود ، و آن اينكه علت اينكه اسلام حقوق زن

و مرد را در بعضي مو ارد نامشابه قرار داده چيست ؟ چرا آنها را مشابه

يكديگر قرار نداده است ؟ آيا اگر حقوق زن و مرد هم مساوي باشد و هم

مشابه بهتر است يا اين كه فقط مساوي باشد و مشابه نباشد . براي بررسي

كامل اين مطلب لازم است كه در سه قسمت بحث كنيم :

1 - نظر اسلام درباره مقام انساني زن از نظر خلقت و آفرينش .

2 - تفاوتهائيكه در خلقت زن و مرد هست براي چه هدفهائي است ؟ آيا

اين تفاوتها سبب ميشود كه زن و مرد از لحاظ حقوق

صفحه145

طبيعي و فطري وضع نامشابهي داشته باشند يا نه ؟

3 - تفاوتهائيكه در مقررات اسلامي ميان زن و مرد هست كه آنها را در

بعضي قسمتها در وضع نامشابهي قرار ميدهد بر اساس چه فلسفه اي است ؟ آيا

آن فلسفه ها هنوز هم به استحكام خود باقي است يا نه ؟

مقام زن در جهان بيني اسلامي

اما قسمت اول : قرآن تنها مجموعه قوانين نيست ، محتويات قرآن صرفا

يك سلسله مقررات و قوانين خشك بدون تفسير نيست ، در قرآن هم قانون

است و هم تاريخ و هم موعظه و هم تفسير خلقت و هم هزاران مطلب ديگر ،

قرآن همانطوريكه در مواردي بشكل بيان قانون دستورالعمل معين ميكند در جاي

ديگر وجود

و هستي را تفسير ميكند . راز خلقت زمين و آسمان و گياه و

حيوان و انسان راز موتها و حياتها ، عزتها و ذلتها ، ترقي ها و انحطاط ها

، ثروتها و فقرها را بيان ميكند .

قرآن كتاب فلسفه نيست ، اما نظر خود را درباره جهان و انسان و اجتماع

كه سه موضوع اساسي فلسفه است بطور قاطع بيان كرده است ، قرآن ، به

پيروان خود تنها قانون تعليم نميدهد و صرفا بموعظه و پند و اندرز

نميپردازد ، بلكه با تفسير خلقت به پيرامون خود طرز تفكر و جهان بيني

مخصوص ميدهد ، زير بناء مقررات اسلامي درباره امور اجتماعي از قبيل

مالكيت ، حكومت ، حقوق خانوادϙʠو غيره همانا تفسيري است كه از خلقت

و اشياء ميكند .

از جمله مسائلي كه در قرآن كريم تفسير شده موضوع خلقت زن و مرد است ،

قرآن در اين زمينه سكوت نكرده ، و به ياوه گويان

صفحه146

مجال نداده است كه از پيش خود براي مقررات مربوط به زن و مرد فلسفه

بتراشند و مبناي اين مقررات را نظر تحقير آميز اسلام نسبت به زن معرفي

كنند . اسلام پيشاپيش . نظر خود را درباره زن بيان كرده است .

اگر بخواهيم به بينيم نظر قرآن درباره خلقت زن و مرد چيست لازم است به

مسئله سرشت زن و مرد كه در ساير كتب مذهبي نيز مطرح است توجه كنيم .

قرآن نيز در اينموضوع سكوت نكرده است . بايد به بينيم قرآن زن و مرد را

يك سرشتي ميداند يا دو سرشتي ؟ يعني آيا زن و مرد داراي يك طينت و

سرشت ميباشند و يا داراي دو طينت و سرشت . قرآن

با كمال صراحت در

آيات متعددي ميفرمايد كه زنان را از جنس مردان و از سرشتي نظير سرشت

مردان آفريده ايم . قرآن درباره آدم اول ميگويد : همه شما را از يك پدر

آفريديم و جفت آن پدر را از جنس خود او قرار داديم ، ( سوره نساء آيه 1

) درباره همه آدميان ميگويد خداوند از جنس خود شما براي شما همسر آفريد

. ( سوره نساء و سوره آل عمران و سوره روم ) .

در قرآن از آنچه در بعضي از كتب مذهبي هست كه زن از مايه اي پست تر از

مايه مرد آفريده شده و يا اينكه به زن جنبه طفيلي و چپي داده اند و

گفته اند كه همسر آدم اول از عضوي از اعضاء طرف چپ او آفريده شد ، اثر و

خبري نيست . عليهذا در اسلام نظريه تحقير آميزي نسبت به زن از لحاظ

سرشت و طينت وجود ندارد .

يكي ديگر از نظريات تحقيرآميزي كه در گذشته وجود داشته است و در

ادبيات جهان آثار نامطلوبي بجا گذاشته است

صفحه147

اينست كه زن عنصر گناه است ، از وجود زن شر و وسوسه برميخيزد ، زن

شيطان كوچك است ، ميگويند در هر گناه و جنايتي كه مردان مرتكب شده اند

زني در آن دخالت داشته است ، ميگويند مرد در ذات خود از گناه مبرا

است و اين زن است كه مرد را بگناه ميكشاند ، ميگويند شيطان مستقيما در

وجود مرد راه نمييابد و فقط از طريق زن است كه مردان را ميفريبد ، شيطان

زن را وسوسه ميكند و زن مرد را ، ميگويند آدم اول كه فريب شيطان را خورد

و از بهشت سعادت بيرون رانده شد از طريق زن بود ،

شيطان حوا را فريفت

و حوا آدم را .

قرآن داستان بهشت آدم را مطرح كرده ولي هرگز نگفته كه شيطان يا مار

حوا را فريفت و حوا آدم را ، قرآن نه حوا را بعنوان مسئول اصلي معرفي

ميكند و نه او را از حساب خارج ميكند ، قرآن ميگويد به آدم گفتيم خودت

و همسرت در بهشت سكني گزينيد و از ميوه هاي آن بخوريد ، قرآن آنجا كه

پاي وسوسه شيطاني را بميان ميكشد ضميرها را به شكل " تثنيه " مياورد ،

ميگويد « فوسوس لهما الشيطان ». شيطان آن دو را وسوسه كرد . « فدلاهما

بغرور »شيطان آن دو را بفريب راهنمائي كرد ، « و قاسمهما اني لكما من

الناصحين »يعني شيطان در برابر هر دو سوگند ياد كرد كه جز خير آنها را

نميخواهد .

به اين ترتيب قرآن با يك فكر رائج آن عصر و زمان كه هنوز هم در گوشه

و كنار جهان بقايائي دارد سخت بمبارزه پرداخت و جنس زن را از اين

اتهام كه عنصر وسوسه و گناه ، و شيطان كوچك است مبرا كرد .

يكي ديگر از نظريات تحقيرآميزي كه نسبت به زن وجود

صفحه148

داشته است در ناحيه استعدادهاي روحاني و معنوي زن است ، ميگفتند زن به

بهشت نميرود ، زن مقامات معنوي و الهي را نميتواند طي كند ، زن

نميتواند بمقام قرب الهي آنطور كه مردان ميرسند ، برسد . قرآن در آيات

فراواني تصريح كرده است كه پاداش اخروي و قرب الهي به جنسيت مربوط

نيست ، به ايمان و عمل مربوط است ، خواه از طرف زن باشد يا از طرف

مرد ، قرآن در كنار

هر مرد بزرگ و قديسي از يك زن بزرگ و قديسه ياد

ميكند ، از همسران آدم و ابراهيم و از مادران موسي و عيسي در نهايت

تجليل ياد كرده است ، اگر همسران نوح و لوط را بعنوان زناني ناشايسته

براي شوهران شان ذكر ميكند ، از زن فرعون نيز بعنوان زن بزرگي كه گرفتار

مرد پليدي بوده است غفلت نكرده است ، گوئي قرآن خواسته است در

داستانهاي خود توازن را حفظ كند و قهرمانان داستانها را منحصر بمردان

ننمايد .

قرآن درباره مادر موسي ميگويد ما بمادر موسي وحي فرستاديم كه كودك را

شير بده و هنگامي كه بر جان او بيمناك شدي او را بدريا بيافكن و نگران

نباش كه ما او را بسوي تو باز پس خواهيم گردانيد .

قرآن درباره مريم مادر عيسي ميگويد كار او به آنجا كشيده شده بود كه در

محراب عبادت همواره ملائكه با او سخن ميگفتند و گفت و شنود ميكردند ،

از غيب براي او روزي ميرسيد ، كارش از لحاظ مقامات معنوي آنقدر بالا

گرفته بود كه پيغمبر زمانش را در حيرت فرو برده او را پشت سر گذاشته

بود ، زكريا در مقابل مريم مات و مبهوت مانده بود .

در تاريخ خود اسلام زنان قديسه و عاليقدر فراوانند . كمتر

صفحه149

مردي است بپايه خديجه برسد ، و هيچ مردي جز پيغمبر و علي بپايه حضرت

زهرا نميرسد ، حضرت زهرا بر فرزندان خود كه امامند و بر پيغمبران غير از

خاتم الانبيا برتري دارد . اسلام در سير من الخلق الي الحق يعني در حركت و

مسافرت بسوي خدا هيچ تفاوتي ميان زن و مرد قائل نيست ، تفاوتي كه اسلام

قائل است در

سير من الحق الي الخلق است ، در بازگشت از حق بسوي مردم و

تحمل مسئوليت پيغامبري است كه مرد را براي اينكار مناسبتر دانسته است .

يكي ديگر از نظريات تحقير آميزي كه نسبت به زن وجود داشته است ،

مربوط است به رياضت جنسي و تقدس تجرد و عزوبت ، چنانكه ميدانيم در

برخي آيين ها رابطه جنسي ذاتا پليد است ، بعقيده پيروان آن آئين ها تنها

كساني بمقامات معنوي نائل ميگردند كه همه عمر مجرد زيست كرده باشند ،

يكي از پيشوايان معروف مذهبي جهان ميگويد : " با تيشه بكارت درخت

ازدواج را از بن بر كنيد " همان پيشوايان ازدواج را فقط از جنبه دفع

افسد به فاسد اجازه ميدهند يعني مدعي هستند كه چون غالب افراد قادر

نيستند با تجرد صبر كنند و اختيار از كف شان ربوده ميشود و گرفتار فحشا

ميشوند و با زنان متعددي تماس پيدا ميكنند ، پس بهتر است ازدواج كنند

تا با بيش از يك زن در تماس نباشند ، ريشه افكار رياضت طلبي و

طرفداري از تجرد و عزوبت بدبيني به جنس زن است ، محبت زن را جزء

مفاسد بزرگ اخلاقي بحساب مياورند .

اسلام با اين خرافه سخت نبرد كرد ، ازدواج را مقدس ، و تجرد را پليد

شمرد ، اسلام دوست داشتن زن را جزء اخلاق انبيا معرفي كرد و گفت :

« من اخلاق الانبياء حب النساء » . پيغمبر اكرم

صفحه150

ميفرمود من به سه چيز علاقه دارم ، بوي خوش ، زن ، نماز .

برتراندراسل ميگويد : در همه آئينها نوعي بدبيني به علاقه جنسي يافت

ميشود مگر در اسلام ، اسلام از نظر مصالح اجتماعي حدود و مقرراتي براي اين

علاقه وضع

كرده اما هرگز آنرا پليد نشمرده است .

يكي ديگر از نظريات تحقير آميزي كه درباره زن وجود داشته اينست كه

ميگفته اند زن مقدمه وجود مرد است و براي مرد آفريده شده است .

اسلام هرگز چنين سخني ندارد ، اسلام اصل علت غائي را در كمال صراحت

بيان مي كند ، اسلام با صراحت كامل مي گويد ، زمين و آسمان ، ابر و باد ،

گياه و حيوان ، همه براي انسان آفريده شده اند ، اما هرگز نميگويد زن براي

مرد آفريده شده است ، اسلام ميگويد هر يك از زن و مرد براي يكديگر

آفريده شده اند ، « هن لباس لكم و انتم لباس لهن ». زنان زينت و پوشش

شما هستند و شما زينت و پوشش آنها . اگر قرآن زن را مقدمه مرد و آفريده

براي مرد ميدانست قهرا در قوانين خود اينجهت را در نظر ميگرفت ، ولي

چون اسلام از نظر تفسير خلقت چنين نظري ندارد و زن را طفيلي وجود مرد

نميداند در مقررات خاص خود درباره زن و مرد به اينمطلب نظر نداشته

است .

يكي ديگر از نظريات تحقير آميزي كه در گذشته درباره زن وجود داشته اين

است كه زن را از نظر مرد يك شر و بلاي اجتناب ناپذير ميدانسته اند ،

بسياري از مردان با همه بهره هائي كه از وجود زن ميبرده اند ، او را تحقير

و مايه بدبختي و گرفتاري

صفحه151

خود ميدانسته اند ، قرآن كريم مخصوصا اينمطلب را تذكر ميدهد كه وجود زن

براي مرد خير است ، مايه سكونت و آرامش دل او است .

يكي ديگر از آن نظريات تحقيرآميز اينست كه سهم زن را در توليد فرزند

بسيار ناچيز ميدانسته اند ، اعراب

جاهليت و بعضي از ملل ديگر مادر را

فقط بمنزله ظرفي ميدانسته اند كه نطفه مرد را كه بذر اصلي فرزند است در

داخل خود نگهميدارد و رشد ميدهد . در قرآن ضمن آياتي كه ميگويد شما را از

مرد و زني آفريديم و برخي آيات ديگر كه در تفاسير توضيح داده شده است

به اين طرز تفكر خاتمه داده شده است .

از آنچه گفته شد معلوم شد اسلام از نظر فكر فلسفي و از نظر تفسير خلقت

نظر تحقيرآميزي نسبت به زن نداشته است بلكه آن نظريات را مردود شناخته

است اكنون نوبت اينست كه بدانيم فلسفه عدم تشابه حقوقي زن و مرد چيست ؟ .

صفحه152

تشابه ، نه و تساوي ، آري

گفتيم اسلام در روابط و حقوق خانوادگي زن و مرد فلسفه خاصي دارد كه با

آنچه در چهارده قرن پيش ميگذشته مغايرت دارد و با آنچه در جهان امروز

ميگذرد نيز مطابقت ندارد .

گفتيم از نظر اسلام اين مسئله هرگز مطرح نيست كه آيا زن و مرد دو انسان

متساوي در انسانيت هستند يا نه ؟ و آيا حقوق خانوادگي آنها بايد ارزش

مساوي با يكديگر داشته باشند يا نه ؟ از نظر اسلام زن و مرد هر دو انسانند

و از حقوق انساني متساوي بهره مندند .

آنچه از نظر اسلام مطرح است اينست كه زن و مرد بدليل اينكه يكي زن

است و ديگري مرد ، در جهات زيادي مشابه يكديگر نيستند ، جهان براي آنها

يكجور نيست ، خلقت و طبيعت آنها را يكنواخت نخواسته است . و همين

جهت ايجاب ميكند كه از لحاظ بسياري از حقوق و تكاليف و مجازاتها وضع

مشابهي نداشته باشند . در دنياي غرب اكنون سعي ميشود ميان زن

و مرد از

صفحه153

قوانين و مقررات و حقوق و وظايف وضع واحد و مشابهي بوجود آورند و

تفاوت هاي غريزي و طبيعي زن و مرد را ناديده بگيرند . تفاوتي كه ميان نظر

اسلام و سيستمهاي غربي وجود دارد در اينجاست . عليهذا آنچه اكنون در

كشورما ميان طرفداران حقوق اسلامي از يكطرف و طرفداران پيروي از سيستمهاي

غربي از طرف ديگر ، مطرح است مسئله وحدت و تشابه حقوق زن و مرد است

نه تساوي حقوق آنها . كلمه " تساوي حقوق " يك مارك تقلبي است كه

مقلدان غرب بر روي اين ره آورد غربي چسبانيده اند .

اين بنده هميشه در نوشته ها و كنفرانسها و سخنرانيهاي خود از اينكه اين

مارك تقلبي را استعمال كنم و اين فرضيه را كه جز ادعاي تشابه و تماثل

حقوق زن و مرد نيست بنام تساوي حقوق ياد كنم ، اجتناب داشته ام .

من نميگويم در هيچ جاي دنيا ادعاي تساوي حقوق زن و مرد معني نداشته و

ندارد و همه قوانين گذشته و حاضر جهان حقوق زن و مرد را بر مبناي ارزش

مساوي وضع كرده اند و فقط مشابهت را از ميان برده اند .

خير . چنين ادعائي ندارم . اروپاي قبل از قرن بيستم بهترين شاهد است .

در اروپاي قبل از قرن بيستم زن قانونا و عملا فاقد حقوق انساني بود . نه

حقوقي مساوي با مرد داشت و نه مشابه با او . . . در نهضت عجولانه اي كه

در كمتر از يك قرن اخير بنام زن و براي زن در اروپا صورت گرفت ، زن كم

و بيش حقوقي مشابه با مرد پيدا كرد . اما با توجه بوضع طبيعي و

احتياجات جسمي

و روحي زن ، هرگز حقوق مساوي با مرد پيدا نكرد ، زيرا زن

اگر بخواهد حقوقي مساوي حقوق مرد و سعادتي مساوي سعادت مرد

صفحه154

پيدا كند راه منحصرش اينست كه مشابهت حقوقي را از ميان بردارد ، براي

مرد حقوقي متناسب با مرد و براي خودش حقوقي متناسب با خودش قائل شود

. تنها از اين راه است كه وحدت و صميميت واقعي ميان مرد و زن برقرار

مي شود ، و زن از سعادتي مساوي با مرد بلكه بالاتر از آن برخوردار خواهد شد

، و مردان از روي خلوص و بدون شائبه اغفال و فريب كاري براي زنان حقوق

مساوي و احيانا بيشتر از خود قائل خواهند شد .

و همچنين من هرگز ادعا نميكنم حقوقي كه عملا در اجتماع بظاهر اسلامي ما

نصيب زن مي شد ارزش مساوي با حقوق مردان داشته است . بارها گفته ام كه

لازم و ضروري است بوضع زن امروز رسيدگي كامل بشود و حقوق فراواني كه اسلام

به زن اعطا كرده و در طول تاريخ عملا متروك شده به او باز پس داده شود ،

نه اينكه با تقليد و تبعيت كوركورانه از روش مردم غرب كه هزاران

بدبختي براي خود آنها بوجود آورده نام قشنگي روي يك فرضيه غلط بگذاريم و

بدبختيهاي نوع غربي را بر بدبختي هاي نوع شرقي زن بيفزائيم . ادعاي ما

اينست كه عدم تشابه حقوق زن و مرد در حدودي كه طبيعت زن و مرد را در

وضع نامشابهي قرار داده است هم با عدالت و حقوق فطري بهتر تطبيق مي كند

. و هم سعادت خانوادگي را بهتر تأمين مي نمايد ، و هم اجتماع را بهتر به

جلو مي برد .

كاملا توجه داشته باشيد ،

ما مدعي هستيم كه لازمه عدالت و حقوق فطري و

انساني زن و مرد عدم تشابه آنها در پاره اي از حقوق است . پس بحث ما

صددرصد جنبه فلسفي دارد ، بفلسفه حقوق مربوط است ، به اصلي مربوط است

بنام " اصل عدل " كه يكي از اركان كلام و فقه اسلامي است . اصل عدل همان

اصلي است

صفحه155

كه قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام بوجود آورده است . يعني از نظر فقه

اسلامي و لا اقل فقه شيعه اگر ثابت بشود كه عدل ايجاب مي كند فلان قانون

بايد چنين باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است ،

ناچار بايد بگوئيم حكم شرع هم همين است . زيرا شرع اسلام طبق اصلي كه خود

تعليم داده ، هرگز از محور عدالت و حقوق فطري و طبيعي خارج نمي شود .

علماء اسلام با تبيين و توضيح اصل " عدل " پايه فلسفه حقوق را بنا

نهادند ، گو اينكه در اثر پيشامدهاي ناگوار تاريخي نتوانستند راهي را كه

باز كرده بودند ادامه دهند . توجه به حقوق بشر و به اصل عدالت بعنوان

اموري ذاتي و تكويني و خارج از قوانين قراردادي اولين بار بوسيله مسلمين

عنوان شد ، پايه حقوق طبيعي و عقلي را آنها بنا نهاده اند .

اما مقدر چنين بود كه آنها كار خود را ادامه ندهند و پس از تقريبا

هشت قرن دانشمندان و فيلسوفان اروپائي از آن را دنبال كنند و اين افتخار

را بخود اختصاص دهند ، از يكسو فلسفه هاي اجتماعي و سياسي و اقتصادي

بوجود آورند و از سوي ديگر افراد و اجتماعات و ملتها را با ارزش حيات

و زندگي و حقوق انساني آنها آشنا سازند ، نهضتها و حركتها و انقلابها

بوجود آورند و چهره جهانرا عوض كنند .

بنظر من گذشته از علل تاريخي ، يك علت رواني و منطقه اي نيز دخالت

داشت در اينكه مشرق اسلامي مسئله حقوق عقلي را كه خود پايه نهاده بود

دنبال نكند . يكي از تفاوتهاي روحيه شرقي و غربي در اينست كه شرق تمايل

به اخلاق دارد و غرب به حقوق ، شرق شيفته اخلاق است و غرب شيفته حقوق ،

شرقي بحكم

صفحه156

انسانيت خود را در اين مي بيند كه حقوق خود را بشناسد و از آن دفاع كند و

نگذارد ديگري به حريم حقوق او پا بگذارد .

بشريت هم به اخلاق نياز دارد و هم بحقوق ، انسانيت هم بحقوق وابسته

است و هم به اخلاق ، هيچكدام از حقوق و اخلاق به تنهائي معيار انسانيت

نيست .

دين مقدس اسلام اين امتياز بزرگ را دارا بوده و هست كه حقوق و اخلاق

را توأما مورد عنايت قرار داده است . در اسلام همچنانكه گذشت و صميميت

و نيكي بعنوان اموري اخلاقي " مقدس " شمرده مي شوند . آشنائي با حقوق و

دفاع از حقوق نيز " مقدس " و انساني محسوب مي شود و اين داستان مفصلي

دارد كه اكنون وقت توضيح آن نيست .

اما روحيه خاص شرقي كار خود را كرد . با آنكه در آغاز كار ، حقوق و

اخلاق را با هم از اسلام گرفت ، تدريجا حقوق را رها كرده و توجهش را به

اخلاق محصور كرد .

غرض اينست ، مسئله اي كه اكنون با آن روبرو هستيم يك مسئله حقوقي

است . يك مسئله فلسفي و عقلي است

، يك مسئله استدلالي و برهاني است .

مربوط است به حقيقت عدالت و طبيعت حقوق . عدالت و حقوق قبل از آنكه

قانوني در دنيا وضع شود وجود داشته است . با وضع قانون نمي توان ماهيت

عدالت و حقوق انساني بشر را عوض كرد .

منتسكيو مي گويد " پيش از آنكه انسان قوانيني وضع كند .

صفحه157

روابط عادلانه اي بر اساس قوانين بين موجودات امكان پذير بوده ، وجود اين

روابط موجب وضع قوانين شده است . حال اگر بگوئيم جز قوانين واقعي و

اوليه كه امروز نهي مي كنند هيچ امر عادلانه يا ظالمانه ديگر وجود ندارد

مثل اين است كه بگوئيم قبل از ترسيم دائره تمام شعاعهاي آن دائره مساوي

نيستند " .

هربارت سپنسر مي گويد " عدالت غير از احساسات با چيزي ديگر آميخته

است كه عبارت از حقوق طبيعي افراد بشر است و براي آنكه عدالت وجود

خارجي داشته باشد بايد حقوق و امتيازات طبيعي را رعايت و احترام كنند " .

حكماء اروپائي كه اين عقيده را داشتند و دارند و فراوانند ، حقوق بشر

كه اعلانها و اعلاميه ها براي آن تنظيم شد و موادي بعنوان حقوق بشر تعيين شد

از همين فرضيه حقوق طبيعي سرچشمه گرفت . يعني فرضيه حقوق طبيعي و فطري

بود كه بصورت اعلاميه هاي حقوق بشر ظاهر شد .

و باز چنانكه مي دانيم آنچه منتسكيو ، سپنسر و غير آنها درباره عدالت

گفته اند عين آن چيزي است كه متكلمين اسلام درباره حسن و قبح عقلي و اصل

عدل گفته اند . در ميان علماء اسلامي افرادي بودند كه منكر حقوق ذاتي بوده

و عدالت را قراردادي مي دانسته اند .

همچنانكه در ميان اروپائيان نيز اين عقيده وجود داشته است . هوبز

انگليسي

منكر عدالت بصورت يك امر واقعي است .

اعلاميه حقوق بشر فلسفه است نه قانون

مضحك اينست كه مي گويند متن اعلاميه حقوق بشر را مجلسين

صفحه158

تصويب كرده اند و چون تساوي حقوق زن و مرد جزء مواد اعلاميه حقوق بشر است

پس بحكم قانون مصوب مجلس زن و مرد بايد داراي حقوقي مساوي يكديگر

باشند .

مگر متن اعلاميه حقوق بشر چيزي است كه در صلاحيت مجلسين باشد كه آنرا

تصويب يا رد كنند .

محتويات اعلاميه حقوق بشر از نوع امور قراردادي نيست كه قواي مقننه

كشورها بتوانند آنرا تصويب بكنند يا نكنند .

اعلاميه حقوق بشر ، حقوق ذاتي و غير قابل سلب و غير قابل اسقاط انسانها

را مورد بحث قرار داده است ، حقوقي را مطرح كرده است كه به ادعاي اين

اعلاميه لازمه حيثيت انساني انسانهاست و دست تواناي خلقت و آفرينش

آنها را براي انسانها قرار داده است ، يعني مبداء و قدرتي كه به انسانها

عقل و اراده و شرافت انساني داده است اين حقوق را هم طبق ادعاي اعلاميه

حقوق بشر به انسانها داده است .

انسانها نمي توانند محتويات اعلاميه حقوق بشر را براي خود وضع كنند و نه

مي توانند از خود سلب و اسقاط نمايند . از تصويب مجلسين و قواي مقننه

گذشته يعني چه ؟

اعلاميه حقوق بشر فلسفه است نه قانون ، بايد بتصديق فيلسوفان برسد نه

بتصويب نمايندگان . مجلسين نمي توانند با اخذ رأي و قيام و قعود ، فلسفه

و منطق براي مردم وضع كنند . اگر اين چنين است پس فلسفه نسبيت

اينشتاين را هم ببرند بمجلس و از تصويب نمايندگان بگذرانند ، فرضيه

وجود حيات در كرات آسماني را نيز به تصويب برسانند . قانون طبيعت را

كه نمي شود

از طريق تصويب قوانين قراردادي تأييد يا رد كرد .

صفحه159

مثل اينست كه بگوئيم مجلسين تصويب كرده اند كه اگر گلابي را با سيب

پيوند بزنند پيوندش ميگيرد و اگر با توت پيوند بزنند نمي گيرد .

وقتي كه چنين اعلاميه اي از طرف گروهي كه خود از متفكرين و فلاسفه

بوده اند صادر مي شود ملتها بايد آنرا در اختيار فلاسفه و مجتهدين حقوق

خويش قرار دهند . اگر از نظر فلاسفه و متفكرين آن ملت مورد تأييد قرار

گرفت همه افراد ملت موظفند آنها را بعنوان حقايقي فوق قانون رعايت

كنند . قوه مقننه نيز موظف است قانوني بر خلاف آنها تصويب نكند .

ملت هاي ديگر تا وقتي كه از نظر خودشان ثابت و محقق نشده كه چنين

حقوقي در طبيعت بهمين كيفيت وجود دارد ملزم نيستند آنها را رعايت كنند

و از طرف ديگر اين مسائل جزء مسائل تجربي و آزمايشي نيست كه احتياج

بوسائل و لابراتوار و غيره دارد و اين وسائل براي اروپائيان فراهم است و

براي ديگران نيست . شكافتن اتم نيست كه رموز و وسائلش در اختيار افراد

محدودي باشد ، فلسفه و منطق است ، ابزارش مغز و عقل و قوه استدلال است .

اگر فرضا ملتهاي ديگر مجبور باشند در فلسفه و منطق مقلد ديگران باشند و

در خود شايستگي تفكر فلسفي احساس نكنند ، ما ايرانيان نبايد اين چنين

فكر كنيم . ما در گذشته شايستگي خود را بحد اعلي در بررسي هاي منطقي و

فلسفي نشان داده ايم . ما چرا در مسائل فلسفي مقلد ديگران باشيم ؟

عجبا ، دانشمندان اسلامي آنجا كه پاي اصل عدالت و حقوق ذاتي بشر بميان

مي آيد آنقدر برايش اهميت قائل ميشوند كه بدون

صفحه160

چون و

چرا بموجب قاعده تطابق عقل و شرع مي گويند حكم شرع هم همين است .

يعني احتياجي به تأييد شرعي نمي بينند . اما امروز كار ما به آنجا كشيده

كه ميخواهيم با تصويب نمايندگان صحت اين مسائل را تأييد نمائيم .

فلسفه را با كوپن نمي توان اثبات كرد

از اين مضحكتر اينستكه آنجا كه مي خواهيم حقوقي انساني زن را بررسي كنيم

به آراء پسران و دختران جوان مراجعه كنيم . كوپن چاپ كنيم و بخواهيم با

پر كردن كوپن كشف كنيم كه حقوق انساني چيست ؟ و آيا حقوق انساني زن و

مرد يك جور است و يا دو جور ؟

بهر حال ما مسئله حقوق انساني زنرا بشكل علمي و فلسفي و بر اساس حقوق

ذاتي بشري بررسي ميكنيم مي خواهيم ببينيم همان اصولي كه اقتضا مي كند

انسانها بطور كلي داراي يك سلسله حقوق طبيعي و خدادادي باشند ، آيا

ايجاب مي كند كه زن و مرد از لحاظ حقوق داراي وضع مشابهي بوده باشند يا

نه ؟ لذا از دانشمندان و متفكران و حقوقدانان واقعي كشور كه يگانه مرجع

صلاحيتدار اظهار نظر در اين گونه مسائل ميباشند درخواست مي كنيم بدلائل ما

با ديده تحقيق و انتقاد بنگرند . موجب كمال امتنان اينجانب خواهد بود

اگر مستدلا نظر خود را در تأييد يا رد اين گفته ها ابراز نمايند .

براي بررسي اين مطلب لازم است اولا بحثي درباره اساس و ريشه حقوق

انساني انجام دهيم و سپس حقوق زن و مرد را مورد مطالعه قرار دهيم .

صفحه161

بد نيست قبلا اشاره مختصري به نهضتهاي حقوقي قرون جديدي كه بنظريه

تساوي حقوق زن و مرد منتهي شد بنمائيم .

نگاهي به تاريخ حقوق زن در اروپا

در اروپا از قرن 17 به بعد بنام حقوق بشر زمزمه هائي آغاز شد .

نويسندگان و متفكران قرن 17 و 18 افكار خود را درباره حقوق طبيعي و فطري

و غير قابل سلب بشر با پشتكار عجيبي در ميان مردم پخش كردند . ژان ژاك

روسو و ولتر و منتسكيو از ايندسته از متفكران و نويسندگانند .

اولين

نتيجه عملي كه از نشر افكار طرفداران حقوق طبيعي بشر حاصل شد اين بود كه

در انگلستان يك كشمكش طولاني ميان هيئت حاكمه و ملت بوجود آمد . ملت

موفق شد در سال 1688 ميلادي پاره اي از حقوق اجتماعي و سياسي خود را طبق

يك اعلام نامه حقوق پيشنهاد كنند و مسترد دارند ( ترجمه تاريخ البرماله

جلد 4 صفحه 366 ) .

نتيجه علمي بارز ديگر شيوع اين افكار در جنگهاي استقلال امريكا عليه

انگلستان ظاهر شد . سيزده مستعمره انگلستان در امريكاي شمالي در اثر فشار

و تحميلات زيادي كه بر آنها وارد مي شد سر به طغيان و عصيان بلند كردند و

بالاخره استدلال خويش را بدست آوردند .

در سال 1776 ميلادي كنگره اي در فيلادلفيا تشكيل شد كه استقلال عمومي را

اعلان و اعلاميه اي در اين زمينه منتشر كرد و در مقدمه آن چنين نوشت : "

جميع افراد بشر در خلقت يكسانند و خالق بهر فردي حقوق ثابت و لا يتغيري

تفويض فرموده است . مثل حق حيات و حق آزادي ، و علت غائي تشكيل

حكومتها حفظ

صفحه162

حقوق مزبور است و قوه حكومت و نفوذ كلمه او منوط برضايت ملت خواهد

بود . . . " ( ترجمه تاريخ البرماله جلد 5 صفحه 234 ) .

اما آنكه بنام اعلاميه حقوق بشر در جهان معروف شد آن چيزي است كه پس

از انقلاب كبير فرانسه بنام اعلان حقوق منتشر شد . اين اعلاميه عبارت است

از يك سلسله اصول كلي كه در آغاز قانون اساسي فرانسه قيد شده و جزء لا

ينفك قانون اساسي فرانسه محسوب ميشود . اين اعلاميه مشتمل است بر يك

مقدمه و هفده ماده .

ماده

اول آن اينست : " افراد بشر آزاد متولد شده و مادام العمر آزاد

مانده و در حقوق با يكديگر مساويند . . . "

در قرن 19 تحولات و افكار تازه اي در زمينه حقوق بشري در مسائل اقتصادي

و اجتماعي و سياسي رخ داد كه منتهي بظهور سوسياليسم و لزوم تخصيص منافع

بطبقات زحمتكش و انتقال حكومت از دست سرمايه دار بدست كارگر گرديد .

تا اوايل قرن بيستم هر چه در اطراف حقوق بشر بحث شده است مربوط است

بحقوق ملتها در برابر دولتها و يا حقوق طبقات رنجبر و زحمتكش در برابر

كارفرمايان و اربابان .

در قرن بيستم براي اولين بار مسئله " حقوق زن " در برابر حقوق مرد

عنوان شد ، انگلستان كه قديمترين كشور دمكراسي بشمار ميرود فقط در اوايل

قرن بيستم براي زن و مرد حقوق مساوي قائل شد . دول متحده آمريكا با آنكه

در قرن هجده ضمن اعلان استقلال ، بحقوق عمومي بشر اعتراف كرده بودند در

سال 1920 ميلادي قانون تساوي زن و مرد را در حقوق سياسي تصويب كردند و

همچنين فرانسه در قرن بيستم تسليم اين امر شد .

صفحه163

بهر حال در قرن بيستم گروههاي زيادي در همه جهان طرفدار تحول عميقي در

روابط مرد و زن از نظر حقوق و وظايف گرديدند . بعقيده اينها تحول و

دگرگوني در روابط ملتها با دولتها و روابط زحمتكشان و رنجبران با

كارفرمايان و سرمايه داران ، مادامي كه در روابط حقوقي مرد و زن اصلاحاتي

صورت نگيرد وافي به تأمين عدالت اجتماعي نيست .

از اينرو براي اولين بار در اعلاميه جهاني حقوق بشر كه پس از جنگ

جهاني دوم در سال 1948 ميلادي ( 1327 هجري شمسي

) از طرف سازمان ملل متحد

منتشر شد در مقدمه آن چنين قيد شد :

" از آنجا كه مردم ملل متحد ايمان خود را بحقوق بشر و مقام و ارزش

فرد انساني و تساوي حقوق مرد و زن مجدا در منشور اعلام كرده اند . . . "

تحول و بحران ماشيني قرن نوزدهم و بيستم و بفلاكت افتادن كارگران و

بخصوص زنان بيش از پيش سبب شد كه بموضوع حقوق زن رسيدگي شود . در

تاريخ البرماله جلد 6 صفحه 328 مينويسد :

" تا زماني كه دولتها به احوال كارگران و طرز رفتار كارفرمايان با آن

طبقه توجه نداشتند سرمايه داران هر چه مي خواستند ميكردند . . . صاحبان

كارخانه ها زنان و كودكان خردسال را با مزد بسيار كم بكار ميگماشتند ، و

چون ساعات كار ايشان زياد بود غالبا گرفتار امراض گوناگون مي شدند و در

جواني مي مردند " .

اين بود تاريخچه مختصري از نهضت حقوق بشر در اروپا . چنانكه ميدانيم

همه مواد اعلاميه هاي حقوق بشر كه براي اروپائيان

صفحه164

تازگي دارد در 14 قرن پيش در اسلام پيش بيني شده و بعضي از دانشمندان

عرب و ايراني آنها را با مقايسه به اين اعلاميه ها در كتابهاي خود

آورده اند . البته اختلافاتي در بعضي قسمتها ميان آنچه در اين اعلاميه ها

آمده با آنچه اسلام آورده وجود دارد و اين خود بحث دلكش و شيريني است .

از آنجمله است مسئله حقوق زن و مرد كه اسلام تساوي را مي پذيرد اما تشابه

و وحدت و يك نواختي را در زمينه حقوق زن و مرد نمي پذيرد .

صفحه165

حيثيت و حقوق انساني

" از آنجا كه شناسائي حيثيت ذاتي كليه اعضاي خانواده بشري و حقوق

يكسان و انتقال ناپذير آنان ، اساس

آزادي و عدالت و صلح را تشكيل ميدهد " .

از آنجا كه عدم شناسائي و تحقير حقوق بشر منتهي به اعمال وحشيانه اي

گرديده است كه روح بشريت را بعصيان واداشته ، و ظهور دنيائي كه در آن

افراد بشر در بيان عقيده ، آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند بعنوان

بالاترين آمال بشر اعلام شده است .

" از آنجا كه اساسا حقوق انساني را بايد با اجراي قانون حمايت كرد تا

بشر بعنوان آخرين علاج به قيام بر ضد ظلم و فشار مجبور نگردد . از آنجا كه

اساسا لازم است توسعه روابط دوستانه بين ملل را مورد تشويق قرار داد " .

" از آنجا كه مردم ملل متحد ، ايمان خود را بحقوق اساسي بشر و مقام و

ارزش فرد انساني و تساوي حقوق مرد و زن مجددا

صفحه166

در منشور اعلام كرده اند و تصميم راسخ گرفته اند كه به پيشرفت اجتماعي كمك

كنند و در محيطي آزادتر وضع زندگي بهتري بوجود آورند .

از آنجا كه . . .

" مجمع عمومي ، اين اعلاميه جهاني حقوق بشر را آرمان مشتركي براي تمام

مردم و كليه ملل اعلام ميكند تا جميع افراد و همه اركان اجتماع اين اعلاميه

را دائما در مد نظر داشته باشند و مجاهدت كنند كه بوسيله تعليم و تربيت

، احترام اين حقوق و آزاديها توسعه يابد و با تدابير تدريجي ملي و بين

المللي ، شناسائي و اجراي واقعي و حياتي آنها ، چه در ميان خود ملل عضو و

چه در بين مردم كشورهائي كه در قلمرو آنها مي باشد تأمين گردد . . . "

جمله هاي طلائي بالا مقدمه اعلاميه جهاني حقوق بشر است

، مقدمه همان

اعلاميه ايست ك ه درباره اش مي گويند : " بزرگترين توفيقي است كه تا اين

تاريخ در طريق تأييد حقوق انساني ، نصيب عالم بشريت شده است " .

روي هر كلمه و هر جمله آن حساب شده است ، و چنانكه در مقاله پيش

گفتيم مظهر افكار چندين قرن فلاسفه آزاديخواه و حقوقشناس جهان است .

نكات مهم مقدمه اعلاميه حقوق بشر

اين اعلاميه در 30 ماده تنظيم شده است . بگذريم از اينكه بعضي مسائل در

برخي مواد مكرر شده و يا لا اقل ذكر يك مطلب در يك ماده از ذكر

مندرجات بعضي مواد ديگر بي نياز كننده است و يا بعضي مواد اعلاميه بمواد

مختلفي قابل تجزيه است .

صفحه167

نكات مهم مقدمه اين اعلاميه كه شايسته است مورد توجه قرار گيرد چند تا

است :

1 - بشر از يكنوع حيثيت و احترام و حقوق ذاتي غير قابل انتقال

برخوردار است .

2 - حيثيت و احترام و حقوق ذاتي بشر ، كلي و عمومي است ، تمام افراد

انساني را در بر مي گيرد ، تبعيض بردار نيست ، سفيد و سياه ، بلند و

كوتاه ، زن و مرد يكسان از آن برخوردارند . همانطوريكه در ميان اعضاء يك

خانواده احدي نمي تواند گوهر خود را از ساير اعضاء شريف تر و اصيل تر بداند

، همه افراد بشر نيز كه عضو يك خانواده بزرگتر و اعضاء يك پيكر مي باشند

از لحاظ شرافت متساويند ، هيچكس نمي تواند خود را از فرد ديگر شريفتر

بداند .

3 - اساس آزادي و صلح و عدالت اينست كه همه افراد در عمق وجدان خود

به اين حقيقت حيثيت و احترام ذاتي همه انسانها ايمان و اعتراف داشته

باشند .

اين اعلاميه مي خواهد بگويد : منشاء كليه ناراحتيهائي

كه افراد بشر براي

يكديگر بوجود مي آورند كشف كرده است ، منشاء بروز جنگها و ظلمها و

تجاوزها و اعمال وحشيانه افراد و اقوام نسبت بيكديگر ، عدم شناسائي

حيثيت و احترام ذاتي انسان است . اين عدم شناسائي از طرف عده اي ، طرف

مقابل را وادار به عصيان و طغيان مي كند و از همين راه صلح و امنيت بخطر

مي افتد .

4 - بالاترين آرزوئي كه همه در راه تحقق بخشيدن به آن بايد بكوشند ،

ظهور دنيائي است كه در آن آزادي عقيده و امنيت و رفاه مادي بطور كامل

وجود داشته باشد ، اختناق ، ترس ، فقر

صفحه168

ريشه كن شده باشد . مواد سي گانه اعلاميه براي تحقق بخشيدن باين آرزو

تنظيم شده است .

5 - ايمان به حيثيت ذاتي انسانها و احترام بحقوق غير قابل سلب و

انتقال آنها تدريجا بوسيله تعليم و تربيت بايد در همه افراد بوجود آيد .

مقام و احترام انسان

اعلاميه حقوق بشر چون بر اساس احترام به انسانيت و آزادي و مساوات

تنظيم شده و براي احياء حقوق بشر بوجود آمده مورد احترام و تكريم هر

انسان با وجداني است ، ما مردم مشرق زمين از دير زمان از ارزش و مقام و

احترام انسان دم زده ايم . در دين مقدس اسلام چنانكه در مقاله پيش گفتيم

، انسان ، حقوق انسان ، آزادي و مساوات آنها نهايت ارزش و احترام را

دارد . نويسندگان و تنظيم كنندگان اين اعلاميه و همچنين فيلسوفانيكه در

حقيقت الهام دهنده نويسندگان اين اعلاميه هستند مورد ستايش و تعظيم ما

ميباشند . ولي چون اين اعلاميه يك متن فلسفي است ، بدست بشر نوشته شده

نه بدست فرشتگان ، استنباط گروهي از افراد بشر

است ، هر فيلسوفي حق

دارد آن را تجزيه و تحليل كند و احيانا نقاط ضعفي كه در آن مي بيند تذكر

دهد .

اين اعلاميه خالي از نقاط ضعف نيست ، ولي ما در اين مقاله روي نقاط

ضعف آن انگشت نمي گذاريم . روي نقطه قوت آن انگشت مي گذاريم .

تكيه گاه اين اعلاميه " مقام ذاتي انسان " است ، شرافت و حيثيت

ذاتي انسان است ، از نظر اين اعلاميه انسان بواسطه يكنوع

صفحه169

كرامت و شرافت مخصوص بخود داراي يك سلسله حقوق و آزاديها شده است كه

ساير جانداران بواسطه فاقد بودن آن حيثيت و شرافت و كرامت ذاتي از آن

حقوق و آزاديها بي بهره اند . نقطه قوت اين اعلاميه همين است .

تنزل و سقوط انسان در فلسفه هاي غربي

اينجاست كه بار ديگر با يك مسئله فلسفي كهن مواجه مي شويم : ارزيابي

انسان ، مقام و شرافت انسان نسبت به ساير مخلوقات ، شخصيت قابل

احترام انسان . بايد بپرسيم آن حيثيت ذاتي انساني كه منشاء حقوقي براي

انسان گشته و او را از اسب و گاو و گوسفند و كبوتر متمايز ساخته چيست ؟

و همين جاست كه يك تناقض واضح ميان اساس اعلاميه حقوق بشر از يك

طرف و ارزيابي انسان در فلسفه غرب از طرف ديگر نمايان مي گردد .

در فلسفه غرب سالهاست كه انسان از ارزش و اعتبار افتاده است .

سخنانيكه در گذشته درباره انسان و مقام ممتاز وي گفته مي شد و ريشه همه

آنها در مشرق زمين بود ، امروز در اغلب سيستم هاي فلسفه غربي مورد تمسخر

و تحقير قرار ميگيرد .

انسان از نظر غربي تا حدود يك ماشين تنزل كرده است ، روح و اصالت آن

مورد انكار واقع شده

است . اعتقاد به علت غائي و هدف داشتن طبيعت يك

عقيده ارتجاعي تلقي مي گردد .

در غرب از اشرف مخلوقات بودن انسان نمي توان دم زد ، زيرا بعقيده

غرب عقيده به اشرف مخلوقات بودن انسان و اينكه ساير مخلوقات طفيلي

انسان و مسخر انسان مي باشند ناشي از يك

صفحه170

عقيده بطلميوسي كهن درباره هيئت زمين و آسمان و مركزيت زمين و گردش

كرات آسماني بدور زمين بود ، با رفتن اين عقيده جائي براي اشرف

مخلوقات بودن انسان باقي نمي ماند . از نظر غرب اينها همه خود خواهيهائي

بوده است كه در گذشته دامنگير بشر شده است ، بشر امروز متواضع و فروتن

است ، خود را مانند موجودات ديگر بيش از مشتي خاك نمي داند ، از خاك

پديد آمده و به خاك باز مي گردد و بهمين جا خاتمه مي يابد .

غربي ، متواضعانه ، روح را بعنوان جنبه اي مستقل از وجود انسان و بعنوان

حقيقتي قابل بقاء نمي شناسد و ميان خود و گياه و حيوان از اينجهت فرقي

قائل نمي شود ، غربي ، ميان فكر و اعمال روحي و ميان گرماي زغال سنگ از

لحاظ ماهيت و جوهر تفاوتي قائل نيست ، همه را مظاهر ماده و انرژي

مي شناسد ، از نظر غرب صحنه حيات براي همه جانداران و از آن جمله انسان

ميدان خونيني است كه نبرد لا ينقطع زندگي آن را بوجود آورده است ، اصل

اساسي حاكم بر وجود جانداران و از آنجمله انسان اصل تنازع بقا است ،

انسان همواره مي كوشد خود را در اين نبرد نجات دهد ، عدالت و نيكي و

تعاون و خيرخواهي و ساير مفاهيم اخلاقي و انساني همه مولود اصل اساسي

تنازع بقاء مي باشد و بشر اين مفاهيم را بخاطر حفظ موقعيت خود ساخته و

پرداخته است .

از نظر برخي فلسفه هاي نيرومند غربي ، انسان ماشيني است كه محرك او جز

منافع اقتصادي نيست ، دين و اخلاق و فلسفه و علم و ادبيات و هنر همه رو

بناهائي هستند كه زير بناء آنها طرز توليد و پخش و تقسيم ثروت است ،

همه اينها جلوه ها و مظاهر جنبه هاي اقتصادي زندگي انسان است .

صفحه171

خير ، اينهم براي انسان زياد است . محرك و انگيزه اصلي همه حركت ها و

فعاليت هاي انسان عوامل جنسي است ، اخلاق و فلسفه و علم و دين و هنر همه

تجليات و تظاهرات رقيق شده و تغيير شكل داده عامل جنسي وجود انسان است .

من نمي دانم اگر بناست منكر هدف داشتن خلقت باشيم و بايد معتقد باشيم

كه طبيعت جريانات خود را كوركورانه طي مي كند ، اگر يگانه قانون ضامن

حيات انواع جاندارها تنازع بقا و انتخاب اصلح و تغييرات كاملا تصادفي

است و بقاء و موجوديت انسان مولود تغييرات تصادفي و بي هدف و يك

سلسله جنايات چند ميليون سالي است كه اجداد وي نسبت به انواع ديگر روا

داشته تا امروز به اين شكل باقي مانده است ، اگر بناست معتقد باشيم كه

انسان خود نمونه اي است از ماشينهائي كه اكنون خود بدست خود مي سازد ،

اگر بنا است اعتقاد به روح و اصالت و بقاء آن خود خواهي و اغراق و

مبالغه درباره خود باشد ، اگر بنا است انگيزه و محرك اصلي بشر در همه

كارها امور اقتصادي يا جنسي يا برتري طلبي باشد ، اگر بنا است نيك و بد

بطور كلي مفاهيم نسبي باشند و

الهامات فطري و وجداني سخن ياوه شمرده شود

، اگر انسان جنسا بنده شهوات و ميلهاي نفساني خود باشد و جز در برابر

زور سر تسليم خم نكند ، و اگر . . .

چگونه مي توانيم از حيثيت و شرافت انساني و حقوق غير قابل سلب و

شخصيت قابل احترام انسان دم بزنيم و آن را اساس و پايه همه فعاليتهاي

خود قرار دهيم ؟ !

صفحه172

غرب ، درباره انسان دچار تناقض شده است

در فلسفه غرب تا آنجا كه ممكن بوده به حيثيت ذاتي انسان لطمه وارد

شده و مقام انسان پائين آمده است . دنياي غرب از طرفي انسان را از لحاظ

پيدايش و عللي كه او را بوجود آورده است ، از لحاظ هدف دستگاه آفرينش

درباره او ، از لحاظ ساختمان و تار و پود وجود و هستيش ، از لحاظ انگيزه

و محرك اعمالش ، از لحاظ وجدان و ضميرش ، تا اين اندازه او را پائين

آورده كه گفتيم .

آنگاه اعلاميه بالا بلند درباره ارزش و مقام انسان و حيثيت و كرامت و

شرافت ذاتي و حقوق مقدس و غير قابل انتقالش صادر مي كند و همه افراد

بشر را دعوت مي كند كه به اين اعلاميه بالا بلند ايمان بياورند .

براي غرب لازم بود اول در تفسيري كه از انسان مي كند تجديد نظري بعمل

آورد . آنگاه اعلاميه هاي بالا بلند در زمينه حقوق مقدس و فطري بشر صادر

كند .

من قبول دارم كه همه فلاسفه غرب انسان را آنچنان كه شرح داده شد تفسير

نكرده اند . عده زيادي از آنها انسان را كم و بيش آنچنان تفسير كرده اند

كه شرق تفسير مي كند . نظر من طرز تفكري است كه در اكثريت مردم غرب

بوجود آمده و مردم جهان را

تحت تأثير قرار داده است .

اعلاميه حقوق بشر را بايد كسي صادر كند كه انسان را در درجه اي عالي تر از

يك تركيب مادي ماشيني مي بيند ، انگيزه ها و محركهاي انسان را منحصر به

امور حيواني و شخصي نمي داند .

صفحه173

براي انسان وجدان انساني قائل است . اعلاميه بشر را بايد شرق صادر كند كه

به اصل " « اني جاعل في الارض خليفه » " ايمان دارد . و در انسان

نمونه اي از مظاهر الوهيت سراغ دارد ، كسي بايد دم از حقوق بشر بزند كه

در انسان آهنگ سير و سفري تا سر منزل " « يا ايها الانسان انك كادح الي

ربك كدحا فملاقيه »" قائل است .

اعلاميه حقوق بشر شايسته آن سيستمهاي فلسفي است كه بحكم " « و نفس و

ما سويها فالهمها فجورها و تقواها » " در سرشت انسان تمايل به نيكي

قائلند .

اعلاميه بشر را بايد كسي صادر كند كه به سرشت بشر خوشبين است و بحكم

" « و لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم »" آنرا معتدلترين و كاملترين

سرشت ها مي داند .

آنچه شايسته طرز تفكر غربي در تفسير انسان است ، اعلاميه حقوق بشر

نيست . بلكه همان طرز رفتاري است كه غرب عملا درباره انسان روا مي دارد

، يعني كشتن همه عواطف انساني ، ببازي گرفتن مميزات بشري ، تقدم سرمايه

بر انسان ، اولويت پول بر بشر ، معبود بودن ماشين ، خدائي ثروت ،

استثمار انسانها ، قدرت بي نهايت سرمايه داري . كه اگر احيانا يك نفر

ميليونر ثروت خود را براي بعد از خودش به سگ محبوبش منتقل كند آن سگ

احترامي مافوق احترام انسانها پيدا مي كند ، انسانها

در خدمت يك سگ

ثروتمند بعنوان پيشكار ، منشي ، دفتردار استخدام مي شوند و در مقابل او

دست بسينه مي ايستند و تعظيم مي كنند .

غرب هم خود را فراموش كرده و هم خداي خود را

مسئله مهم اجتماع بشر در امروز اينست كه بشر به تعبير قرآن

صفحه174

" خود " را فراموش كرده است ، هم خود را فراموش كرده و هم خداي خود

را ، مسئله مهم اينست كه " خود " را تحقير كرده است ، از درون بيني و

توجه به باطن و ضمير غافل شده و توجه خويش را يكسره به دنياي حسي و مادي

محدود كرده است ، هدفي براي خود جز چشيدن ماديات نمي بيند و نمي داند ،

خلقت را عبث مي انگارد ، خود را انكار مي كند ، روح خود را از دست داده

است . بيشتر بدبختيهاي امروز بشر ناشي از اين طرز تفكر است و متأسفانه

نزديك است جهانگير شود و يكباره بشريت را نيست و نابود كند . اين طرز

تفكر درباره انسان سبب شده كه هر چه تمدن توسعه پيدا مي كند و عظيم تر

مي گردد ، متمدن بسوي حقارت مي گرايد ، اين طرز تفكر درباره انسان موجب

گشته كه انسانهاي واقعي را همواره در گذشته بايد جستجو كرد و دستگاه عظيم

تمدن امروز بساختن هر چيز عالي و دست اول قادر است جز به ساختن انسان .

گاندي ميگويد : " غربي براي آن مستحق دريافت لقب خدائي زمين است كه

همه امكانات و موهبتهاي زميني را مالك است ، او بكارهاي زميني قادر

است كه ملل ديگر آنها را در قدرت خدا مي دانند . لكن غربي از يك چيز

عاجز است و آن تأمل در باطن خويش است ، تنها اين موضوع براي اثبات

پوچي درخشندگي كاذب

تمدن جديد كافي است .

تمدن غربي اگر غربيان را مبتلا بخوردن مشروب و توجه باعمال جنسي نموده

است ، بخاطر اينست كه غربي بجاي " خويشتن جوئي "

در پي نسيان و هدر ساختن خويشتن است .

. . . قوه عملي او بر اكتشاف و اختراع و تهيه وسائل جنگي ،

صفحه175

ناشي از فرار غربي از " خويشتن " است نه قدرت و تسلط استثنائي وي بر

خود . . . ترس از تنهائي و سكوت ، و توسل به پول ، غربي را از شنيدن

نداي باطن خود عاجز ساخته و انگيزه فعاليتهاي مداوم او همين ها است .

محرك او در فتح جهان ، ناتواني او در " حكومت بخويشتن " است ، بهمين

علت غربي پديد آورنده آشوب و فساد در سراسر دنياست . . . وقتي انسان

روح خود را از دست بدهد فتح دنيا بچه درد او ميخورد . . . كسانيكه انجيل

به آنان تعليم داده است كه در جهان مبشر حقيقت و محبت و صلح باشند

خودشان در جستجوي طلا و برده بهر طرف روانند ، بجاي اينكه مطابق تعاليم

انجيل در مملكت خداوند در جستجوي بخشش و عدالت باشند ، براي تبرئه

سيئات خود از حربه مذهب استفاده مي كنند ، و به جاي نشر كلام الهي ، بر

سر ملتها بمب مي ريزند " .

و به همين علت ، اعلاميه حقوق بشر بيش از همه و پيش از همه از طرف

خود غرب نقض شده است ، فلسفه اي كه غرب عملا در زندگي طي مي كند راهي جز

شكست اعلاميه حقوق بشر باقي نمي گذارد .

صفحه176

بخش ششم مباني طبيعي حقوق خانوادگي
توضيحات

يگانه مرجع صلاحيتدار براي شناسائي حقوق واقعي انسانها ، كتاب آفرينش

است

.

در اجتماع " مدني " جنبه هاي قراردادي و در اجتماع " خانوادگي "

جنبه هاي طبيعي غلبه دارد .

فرضيه چهار دوره در حقوق خانوادگي ، تقليد ناشيانه اي است از فرضيه

سوسياليستها درباره مالكيت .

آيا زن و مرد داراي دو طبيعت حقوقي مي باشند ؟

صفحه177

مباني طبيعي حقوق خانوادگي ( 1 )
اشاره

گفتيم كه روح و اساس اعلاميه حقوق بشر اينست كه انسان از يكنوع حيثيت

و شخصيت ذاتي قابل احترام برخوردار است و در متن خلقت و آفرينش ، يك

سلسله حقوق و آزاديها به او داده شده است كه بهيچ نحو قابل سلب و

انتقال نمي باشند .

و گفتيم اين روح و اساس مورد تأييد اسلام و فلسفه هاي شرقي است و آنچه

با روح و اساس اين اعلاميه ناسازگار است و آنرا بي پايه جلوه مي دهد

همانا تفسيرهائي است كه در بسياري از سيستمهاي فلسفي غرب درباره انسان

و تار و پود هستيش مي شود .

بديهي است كه يگانه مرجع صلاحيتدار براي شناسائي حقوق واقعي انسانها

كتاب پر ارزش آفرينش است ، با رجوع به صفحات و سطور اين كتاب عظيم

، حقوق واقعي مشترك انسانها و وضع حقوقي زن و مرد در مقابل يكديگر مشخص

مي گردد .

عجيب اينست كه بعضي از ساده دلان بهيچوجه حاضر نيستند اين مرجع عظيم

را به رسميت بشناسند . از نظر اينها يگانه مرجع

صفحه179

صلاحيتدار گروهي از افراد بشر هستند كه دست در كار تنظيم اين اعلاميه

بوده اند و امروز بر همه جهان سيادت و حكمراني دارند . هر چند خودشان عملا

چندان پابند مواد اين اعلاميه نيستند ، ديگران را نرسد در آنچه آنها

مي گويند چون و چرا كنند . ولي ما بنام همان حقوق بشر براي خود حق چون و

چرا قائل هستيم ، دستگاه

با عظمت آفرينش را كه كتاب گوياي الهي است

يگانه مرجع صلاحيت دار مي دانيم .

من بار ديگر از خوانندگان محترم معذرت مي خواهم از اينكه برخي مسائل را

در اين سلسله مقالات مطرح مي كنم كه اندكي رنگ فلسفي دارد و خشك بنظر

مي رسد و براي بعضي از خوانندگان محترم خستگي آور است ، خودم تا حد امكان

از طرح اينگونه مسائل اجتناب دارم ، ولي گاهي ارتباط مسائل حقوق زن با

اين مسائل خشك فلسفي بقدري است كه بحث درباره آنها اجتناب ناپذير

است .

رابطه حقوق طبيعي و هدفداري طبيعت

از نظر ما حقوق طبيعي و فطري از آنجا پيدا شده كه دستگاه خلقت با روشن

بيني و توجه بهدف موجودات را بسوي كمالاتي كه استعداد آنها را در وجود

آنها نهفته است سوق مي دهد .

هر استعداد طبيعي مبناي يك " حق طبيعي " است و يك " سند طبيعي "

براي آن بشمار مي آيد . مثلا فرزند انسان حق درس خواندن و مدرسه رفتن دارد

، اما بچه گوسفند چنين حقي ندارد . چرا ؟

براي اينكه استعداد درس خواندن و دانا شدن ، در فرزند

صفحه180

انسان هست ، اما در گوسفند نيست .

دستگاه خلقت اين سند طلبكاري را در وجود انسان قرار داده و در وجود

گوسفند قرار نداده است .

همچنين است حق فكر كردن و رأي دادن و اراده آزاد داشتن .

بعضي خيال مي كنند فرضيه " حقوق طبيعي " و اينكه خلقت و آفرينش

انسان را به نوعي از حقوق ممتاز ساخته است يك ادعاي پوچ و خود خواهانه

است و بايد آنرا دور افكند ، هيچ فرقي ميان انسان و غير انسان از لحاظ

حقوق نيست .

خير ، اينطور نيست . استعدادهاي طبيعي مختلف است ، دستگاه خلقت هر

نوعي

از انواع موجودات را در مداري مخصوص بخود او قرار داده است و

سعادت او را هم در اين قرار داده كه در مدار طبيعي خودش حركت كند .

دستگاه آفرينش در اين كار خود هدف دارد و اين سندها را بصورت تصادف و

از روي بي خبري و ناآگاهي بدست مخلوقات نداده است . در اين سلسله

مقالات توضيح بيشتر درباره اين مطلب ميسر نيست .

ريشه و اساس حقوق خانوادگي را كه مسئله مورد بحث ماست ، مانند ساير

حقوق طبيعي در طبيعت بايد جستجو كرد . از استعدادهاي طبيعي زن و مرد و

انواع سندهائيكه خلقت بدست آنها سپرده است مي توانيم بفهميم آيا زن و

مرد داراي حقوق و تكاليف مشابهي هستند يا نه ؟ فراموش نكنيد ، همچنانكه

در مقاله هاي پيش گفتيم مسئله مورد بحث حقوق خانوادگي زن و مرد است نه

تساوي حقوق آنها .

صفحه181

حقوق اجتماعي

افراد بشر از لحاظ حقوق اجتماعي غير خانوادگي يعني از لحاظ حقوقي كه در

اجتماع بزرگ ، خارج از محيط خانواده ، نسبت بيكديگر پيدا ميكنند هم وضع

مساوي دارند و هم وضع مشابه . يعني حقوق اولي طبيعي آنها برابر يكديگر و

مانند يكديگر است . همه مثل هم حق دارند از مواهب خلقت استفاده كنند ،

مثل هم حق دارند كار كنند ، مثل هم حق دارند در مسابقه زندگي شركت كنند

، همه مثل هم حق دارند خود را نامزد هر پست از پستهاي اجتماعي بكنند و

براي تحصيل و بدست آوردن آن از طريق مشروع كوشش كنند . همه مثل هم حق

دارند استعدادهاي علمي و عملي وجود خود را ظاهر كنند .

و البته همين تساوي در حقوق اوليه طبيعي ، تدريجا آنها

را از لحاظ حقوق

اكتسابي در وضع نامساوي قرار ميدهد ، يعني همه بطور مساوي حق دارند كار

كنند و در مسابقه زندگي شركت نمايند ، اما چون پاي انجام وظيفه و شركت

در مسابقه ميان مي آيد ، همه در اين مسابقه يكجور از آب در مي آيند ، بعضي

پر استعدادترند و بعضي كم استعدادتر ، بعضي پر كارترند و بعضي كم كارتر ،

بالاخره بعضي عالمتر ، با كمال تر ، باهنرتر ، كارآمدتر ، لايقتر از بعضي

ديگر از كار در مي آيند قهرا حقوق اكتسابي آنها صورت نامتساوي بخود

ميگيرد ، و اگر بخواهيم حقوق اكتسابي آنها را نيز مانند حقوق اولي و

طبيعي آنها مساوي قرار دهيم ، عمل ما جز ظلم و تجاوز نامي نخواهد داشت .

چرا از لحاظ حقوق طبيعي اولي اجتماعي همه افراد وضع

صفحه182

مساوي و مشابهي دارند ؟

براي اينكه مطالعه در احوال بشر ثابت مي كند كه افراد بشر طبيعتا

هيچكدام رئيس يا مرئوس آفريده نشده اند هيچكس كارگر يا صنعتگر يا استاد

يا معلم يا افسر يا سرباز يا وزير بدنيا نيامده است ، اينها مزايا و

خصوصياتي است كه جزء حقوق اكتسابي بشر است ، يعني افراد در پرتو لياقت

و استعداد و كار و فعاليت بايد آنها را از اجتماع بگيرند و اجتماع با

يك قانون قراردادي آنها را به افراد خود واگذار مي كند .

تفاوت زندگي اجتماعي انسان با زندگي اجتماعي حيوانات اجتماعي از قبيل

زنبور عسل در همين جهت است ، تشكيلات زندگي آن حيوانات صد در صد طبيعي

است ، پستها و كارها بدست طبيعت در ميان آنها تقسيم شده نه بدست

خودشان ، طبيعتا بعضي رئيس و بعضي مرئوس ، بعضي كارگر و بعضي

مهندس و

بعضي مأمور انتظامي آفريده شده اند . اما زندگي اجتماعي انسان اينطور

نيست .

بهمين جهت بعضي از دانشمندان يك باره اين نظريه قديم فلسفي را كه

مي گويد " انسان طبيعتا اجتماعي است " انكار كرده و اجتماع انساني را

صددرصد " قراردادي " فرض كرده اند .

حقوق خانوادگي

اين ، در اجتماع غير خانوادگي ، اما در اجتماع خانوادگي چطور ؟ آيا

افراد بشر در اجتماع خانوادگي نيز از لحاظ حقوق اوليه طبيعي وضع مشابه و

همانندي دارند و تفاوت آنها در حقوق اكتسابي است ؟ يا ميان اجتماع

خانوادگي يعني اجتماعي كه از

صفحه183

زن و شوهر ، پدر و مادر و فرزندان ، و برادران و خواهران تشكيل مي شود ،

با اجتماع غير خانوادگي از لحاظ حقوق اوليه نيز تفاوت است و قانون

طبيعي حقوق خانوادگي را بشكلي مخصوص وضع كرده است ؟

در اينجا دو فرض وجود دارد : يكي اينكه زن و شوهري و پدر و فرزندي يا

مادر و فرزندي مانند ساير روابط اجتماعي و همكاريهاي افراد با يكديگر در

مؤسسات ملي يا در مؤسسات دولتي ، سبب نمي شود كه بعضي افراد طبعا وضع

مخصوص بخود داشته باشند ، فقط مزاياي اكتسابي سبب مي شود كه يكي مثلا

رئيس و ديگري مرئوس ، يكي مطيع و ديگري مطاع ، يكي داراي ماهانه بيشتر

و يكي كمتر باشد ، زن بودن يا شوهر بودن ، پدر يا مادر بودن و فرزند بودن

نيز سبب نمي شود كه هر كدام وضع مخصوص بخود داشته باشند ، فقط مزاياي

اكتسابي مي تواند وضع آنها را نسبت بيكديگر معين كند .

فرضيه " تشابه حقوق زن و مرد در حقوق خانوادگي " كه بغلط نام تساوي

حقوق به آن داده اند مبتني بر

همين فرض است . طبق اين فرضيه زن و مرد با

استعدادها و احتياجات مشابه و با سندهاي حقوقي مشابهي كه از طبيعت در

دست دارند در زندگي خانوادگي شركت مي كنند ، پس بايد حقوق خانوادگي بر

اساس يكساني و همانندي و تشابه تنظيم شود .

فرض ديگر اينست كه خير ، حقوق طبيعي اوليه آنها نيز متفاوت است ،

شوهر بودن از آنجهت كه شوهر بودن است وظائف و حقوق خاصي را ايجاب

مي كند و زن بودن از آنجهت كه زن بودن است وظائف و حقوق ديگري ايجاب

ميكند ، همچنين

صفحه184

است پدر يا مادر بودن و فرزند بودن و بهرحال اجتماع خانوادگي با ساير

شركتها و همكاريهاي اجتماعي متفاوت است . فرضيه " عدم تشابه به حقوق

خانوادگي زن و مرد " كه اسلام آنرا پذيرفته مبتني بر اين اصل است .

حالا كداميك از دو فرض بالا درست است ، و از چه راه ميتوانيم درستي

يكي ازين دو فرض را بفهميم ؟

صفحه185

مباني طبيعي حقوق خانوادگي ( 2 )
توضيحات

براي اينكه خوانندگان محترم بتوانند خوب نتيجه گيري كنند بايد مطالبي

كه در فصل گذشته گفته شد در نظر داشته باشند . گفتيم :

1 - حقوق طبيعي از آنجا پيدا شده كه طبيعت هدف دارد و با توجه بهدف

، استعدادهائي در وجود موجودات نهاده و استحقاق هائي به آنها داده است .

2 - انسان از آن جهت كه انسان است ، از يك سلسله حقوق خاص كه حقوق

انساني ناميده مي شود برخوردار است و حيوانات از اين نوع حقوق برخوردار

نمي باشند .

3 - راه تشخيص حقوق طبيعي و كيفيت آنها مراجعه بخلقت و آفرينش است

، هر استعداد طبيعي يك سند طبيعي است براي يك حق طبيعي .

4

- افراد انسان از لحاظ اجتماع مدني همه داراي حقوق طبيعي مساوي و

مشابهي ميباشند و تفاوت آنها در حقوق اكتسابي

صفحه186

است ، كه بستگي دارد به كار و انجام وظيفه و شركت در مسابقه انجام

تكاليف .

5 - علت اينكه افراد بشر در اجتماع مدني داراي حقوق طبيعي مساوي و

متشابهي هستند اينستكه مطالعه در احوال طبيعت انسانها روشن مي كند كه

افراد انسان ( بر خلاف حيوانات اجتماعي از قبيل زنبور عسل ) هيچكدام

طبيعتا ، رئيس يا مرئوس ، مطيع يا مطاع ، فرمانده يا فرمانبر ، كارگر

يا كارفرما ، افسر يا سرباز بدنيا نيامده اند . تشكيلات زندگي انسانها

طبيعي نيست ، كارها و پستها و وظيفه ها بدست طبيعت تقسيم نشده است .

6 - فرضيه تشابه حقوق خانوادگي زن و مرد ، مبتني بر اينستكه اجتماع

خانوادگي مانند اجتماع مدني است . افراد خانواده داراي حقوق همانند و

متشابهي هستند . زن و مرد با استعدادها و احتياجهاي مشابه در زندگي

خانوادگي شركت مي كنند و سندهاي مشابهي از طبيعت در دست دارند . قانون

خلقت بطور طبيعي براي آنها تشكيلاتي در نظر نگرفته و كارها و پستها را

ميان آنها تقسيم نكرده است .

و اما فرضيه عدم تشابه حقوق خانوادگي مبتني بر اينست كه حساب اجتماع

خانوادگي از اجتماع مدني جداست ، زن و مرد با استعدادها و احتياج هاي

مشابهي در زندگي خانوادگي شركت نمي كنند و سندهاي مشابهي از طبيعت در

دست ندارند . قانون خلقت آنها را در وضع نامشابهي قرار داده و براي هر

يك از آنها مدار و وضع معيني در نظر گرفته است .

اكنون ببينيم كداميك از دو فرضيه بالا درست است و از چه راه بايد

درستي

يكي از اين دو فرض را بفهميم ؟

صفحه187

با مقياسي كه قبلا در دست داديم تعيين اينكه كداميك از دو فرض بالا

صحيح است كار چندان دشواري نيست . به استعدادها و احتياجهاي طبيعي زن و

مرد ، بعبارت ديگر به سندهاي طبيعي كه قانون خلقت بدست هر يك از زن و

مرد داده است مراجعه مي كنيم تكليف روشن مي شود .

آيا زندگي خانوادگي طبيعي است يا قراردادي ؟

در مقاله پيش گفتيم كه درباره " زندگي اجتماعي انسان " دو نظر است .

بعضي زندگي اجتماعي انسان را طبيعي مي دانند ، به اصطلاح انسان را "

مدني بالطبع " مي دانند .

بعضي ديگر برعكس ، زندگي اجتماعي را يك امر قراردادي مي دانند كه

انسان به اختيار خود و تحت تأثير عوامل اجبار كننده خارجي ( نه عوامل

دروني ) آنرا انتخاب كرده است .

در باب زندگي خانوادگي چطور ؟ آيا در اينجا هم دو نظر است ؟ خير . در

اينجا يك نظر بيشتر وجود ندارد . زندگي خانوادگي بشر صددرصد طبيعي است

، يعني انسان طبيعتا " منزلي " آفريده شده است . فرضا در طبيعي بودن

زندگي " مدني " انسان ترديد كنيم ، در طبيعي بودن زندگي " منزلي "

يعني زندگي خانوادگي او نمي توانيم ترديد كنيم . همچنانكه بسياري از

حيوانات با آنكه زندگي اجتماعي طبيعي ندارند بلكه بكلي از زندگي اجتماعي

بي بهره اند . داراي نوعي زندگاني زناشوئي طبيعي ميباشند ، مانند كبوتران

و بعضي حشرات كه بطور " جفت " زندگي مي كنند .

حساب زندگي خانوادگي از زندگي اجتماعي جداست . در

صفحه188

طبيعت تدابيري بكار برده شده كه طبيعتا انسان و بعضي حيوانات بسوي

زندگاني خانوادگي و تشكيل كانون خانوادگي و داشتن فرزند گرايش دارند .

قرائن تاريخي دوره اي

را نشان نمي دهد كه در آن دوره انسان فاقد زندگي

خانوادگي باشد ، يعني زن و مرد منفرد از يكديگر زيست كنند و يا رابطه

جنسي ميان افراد صورت اشتراكي و عمومي داشته باشد . زندگي قبائل وحشي

عصر حاضر كه نمونه اي از زندگاني بشر قديم بشمار ميرود نيز چنين نيست .

زندگي بشر قديم خواه بصورت " مادر شاهي " و خواه بصورت " پدر شاهي

" شكل خانوادگي داشته است .

فرضيه چهار دوره

در مسأله مالكيت اين حقيقت مورد قبول همگان واقع شده كه در ابتدا

صورت اشتراكي داشته است و اختصاص بعدا پيدا شده است . ولي در مسئله

جنسيت هرگز چنين مطلبي نيست . علت اينكه مالكيت در آغاز زندگي بشري

جنبه اشتراكي داشته اينست كه در آنوقت اجتماع بشر قبيله اي بوده و صورت

خانوادگي داشته است ، يعني افراد قبيله كه با هم ميزيسته اند از عواطف

خانوادگي بهره مند بوده اند و بهمين جهت از لحاظ مالكيت وضع اشتراكي

داشته اند . در ادوار اوليه فرضا قانون و رسوم و عاداتي نبوده كه زن و مرد

را در مقابل يكديگر مسئول قرار دهد . خود طبيعت و احساسات طبيعي آنها ،

آنها را بوظائف و حقوقي مقيد ميكرده است و هرگز زندگي و آميزش جنسي

بدون قيد و شرط نداشته اند . همچنانكه حيواناتي كه بصورت " جفت "

زندگي

صفحه189

ميكنند ، قانون اجتماعي و قراردادي ندارند ولي به حكم قانون طبيعي حقوق و

وظائفي را رعايت مي كنند و زندگي و آميزش آنها بدون قيد و شرط نيست .

خانم مهرانگيز منوچهريان در مقدمه كتاب انتقاد بر قوانين اساسي و مدني

ايران مي گويند : " از نظر جامعه شناسي زندگي زن و مرد در

نقاط مختلف

زمين يكي از اين چهار مرحله را مي پيمايد :

1 - مرحله طبيعي ، 2 - مرحله تسلط مرد ، 3 - مرحله اعتراض زن ، 4 -

مرحله تساوي حقوق زن و مرد .

در مرحله اول زن و مرد بدون هيچگونه قيد و شرطي با هم خلطه و آميزش

دارند . . . "

جامعه شناسي اين گفته را نمي پذيرد ، آنچه جامعه شناسي ميپذيرد حداكثر

اينست كه احيانا در ميان بعضي قبايل وحشي چند برادر مشتركا با چند خواهر

ازدواج مي كرده اند ، همه آن برادرها با همه اين خواهرها آميزش داشته اند و

فرزندان هم بهمه تعلق داشته است ، و يا اينست كه پسران و دختران قبل از

ازدواج هيچ محدوديتي نداشته اند و تنها ازدواج آنها را محدود ميكرده است

، و اگر احيانا در ميان بعضي قبائل وحشي وضع جنسي از اين هم عمومي تر بوده

و باصطلاح ، زن " ملي " بوده است جنبه استثنائي داشته و انحراف از وضع

طبيعي و عمومي بشمار ميرود .

ويل دورانت در جلد اول تاريخ تمدن صفحه 57 ميگويد : " ازدواج از

اختراعات نياكان حيواني ما بوده است ، در بعضي از پرندگان چنين بنظر

ميرسد كه حقيقه هر پرنده فقط بهمسر خود اكتفا ميكند . در گوريلها و

اورانگوتانها رابطه ميان نر و ماده تا پايان دوره پرورش نوزاد ادامه

دارد ، و اين ارتباط از بسياري از

صفحه190

نظرها شبيه به روابط زن و مرد است و هرگاه ماده بخواهد با نر ديگري

نزديكي كند به سختي مورد تنبيه نر خود قرار ميگيرد . دوكرسپيني در خصوص

او را نگوتانهاي برنئو مي گويد كه " آنها در خانواده هائي بسر ميبرند كه

از نر

و ماده و كودكان آنها تشكيل مي شود " . و دكتر ساواژ در مورد

گوريلها مي نويسد كه " عادت آنها چنين است كه پدر و مادر زير درختي

مي نشينند و بخوردن ميوه و پرچانگي مي پردازند ، و كودكان دور و بر پدر و

مادر بر درختها جستن مي كنند ، زناشوئي در صفحات تاريخ پيش از ظهور

انسان آغاز شده است . اجتماعاتي كه در آنها زناشوئي موجود نباشد بسيار

كم است ، ولي كسي كه در جستجو باشد مي تواند عده اي از چنين جامعه ها را

پيدا كند " .

غرض اينست كه احساسات خانوادگي براي بشر يك امر طبيعي و غريزي است

، مولود عادت و نتيجه تمدن نيست ، همچنانكه بسياري از حيوانات بطور

طبيعي و غريزي داراي احساسات خانوادگي ميباشند .

عليهذا هيچ دوره اي بر بشر نگذشته كه جنس نر و جنس ماده بطور كلي بدون

هيچگونه قيد و شرط و تعهد ولو تعهد طبيعي با هم زيست كرده باشند . چنان

دوره فرضي مساوي است با اشتراكيت جنسي كه حتي طرفداران اشتراكيت مالي

در ادوار اوليه چنان دوره اي را ادعا نمي كنند .

فرضيه چهار دوره در روابط زن و مرد يك تقليد ناشيانه اي است از فرضيه

چهار دوره اي كه سوسياليست ها درباره مالكيت قائلند . آنها ميگويند بشر

از لحاظ مالكيت چهار دوره را طي كرده است : مرحله اشتراك اوليه ،

مرحله فئوداليسم ،

صفحه191

مرحله كاپيتاليسم و مرحله سوسياليسم و كمونيسم كه بازگشت به اشتراك

اوليه ولي در سطح عاليتر است .

جاي خوشوقتي است كه خانم منوچهريان نام دوره چهارم روابط زن و مرد را

تساوي حقوق زن و مرد گذاشته اند و در اين جهت از سوسياليست ها تقليد

نكرده و آخرين مرحله را بازگشت بحالت اشتراك اولين

نام ننهاده اند .

اگر چه مشاراليها ميان دوره چهارم آنطور كه خودشان تصور كرده اند و دوره

اول شباهت زيادي قائلند زيرا تصريح مي كنند كه : " در مرحله چهارم كه

شباهت زيادي بمرحله اول دارد ، زن و مرد بدون هيچگونه سلطه و تفوقي

نسبت بيكديگر با هم زندگاني ميكنند " .

من هنوز نتوانسته ام مقصود ايشان را از اين " شباهت زياد " بفهمم .

اگر مقصود تنها عدم سلطه و تفوق مرد و تساوي تعهدات و شرائط آنها نسبت

بيكديگر باشد ، دليل نمي شود ميان اين دوره و دوره اي كه بعقيده مشاراليها

هيچگونه تعهد و شرط و قيدي وجود نداشته و زندگي زن و مرد شكل خانوادگي

نداشته است شباهت وجود داشته باشد . و اگر مقصود اينست كه در دوره

چهارم تدريجا همه قيود و تعهدات از ميان ميرود و زندگي خانوادگي منسوخ

مي گردد و نوعي اشتراك جنسي ميان افراد بشر حكمفرما ميگردد ، معلوم مي شود

مفهوم ايشان از " تساوي حقوق " كه طرفدار جدي آن هستند چيزي است غير

آنچيزي كه ساير طرفداران تساوي حقوق طالب آن هستند و احيانا براي آنها

وحشتناك است .

صفحه192

اكنون ما بايد توجه خود را بسوي طبيعت حقوقي خانوادگي زن و مرد معطوف

كنيم ، و در اين زمينه دو چيز را بايد در نظر بگيريم يكي اينكه آيا زن و

مرد از لحاظ طبيعت اختلافاتي دارند يا نه ؟ بعبارت ديگر آيا اختلافات زن

و مرد فقط از لحاظ جهاز تناسلي است ؟ يا اختلافات آنها عميقتر از اينها

است .

ديگر اينكه اگر اختلافات و تفاوتهاي ديگري در كار است ، آيا آن

اختلافات از نوع اختلافات و تفاوتهائي است كه در تعيين

حقوق و تكاليف

آنها مؤثر است ، يا از نوع اختلاف رنگ و نژاد است كه با طبيعت حقوقي

بشر بستگي ندارد .

زن در طبيعت

در قسمت اول گمان نميكنم جاي بحث باشد ، هر كس في الجمله مطالعه اي

در اين زمينه داشته باشد مي داند كه اختلافات و تفاوتهاي زن و مرد منحصر

به جهاز تناسلي نيست ، اگر سخني هست در اين جهت است كه آيا آن

تفاوتها در تعيين حقوق و تكاليف زن و مرد تأثير دارد يا ندارد .

دانشمندان و محققان اروپا قسمت اول را بطور شايسته اي بيان كرده اند ،

دقت در مطالعات زيستي و رواني و اجتماعي اين دانشمندان كوچكترين ترديدي

در اين قسمت باقي نمي گذارد . آنچه كمتر مورد توجه اين دانشمندان واقع

شده اينست كه اين تفاوتها در تعيين حقوق و تكاليف خانوادگي مؤثر است و

زن و مرد را از اين جهت در وضع نامشابهي قرار ميدهد .

الكسيس كارل فيزيولوژيست و جراح و زيست شناس معروف فرانسوي كه

شهرت جهاني دارد در كتاب بسيار نفيس خود " انسان

صفحه193

موجود ناشناخته " به هر دو قسمت اعتراف ميكند . يعني هم ميگويد زن و

مرد بحكم قانون خلقت متفاوت آفريده شده اند و هم مي گويد اين اختلافات و

تفاوتها وظائف و حقوق آنها را متفاوت ميكند .

وي در فصلي كه تحت عنوان " اعمال جنسي و توليد مثل " در كتاب خود

باز كرده است ( چاپ سوم صفحه 100 ) مي گويد " بيضه ها و تخمدانها اعمال

پردامنه اي دارند ، نخست اينكه سلول هاي نر يا ماده ميسازند كه پيوستگي

اين دو موجود تازه انساني را پديد مي آورد ، در عين حال موادي ترشح مي كنند

و در خون مي ريزند كه در

نسوج و اندامها و شعور ما خصايص جنس مرد يا زن

را آشكار ميسازد . همچنين بتمام اعمال بدني ما شدت ميدهند . ترشح بيضه ها

موجد تهور و جوش و خروش و خشونت ميگردد و اين همان خصايصي است كه گاو

نر جنگي را از گاوي كه در مزارع براي شخم بكار ميرود متمايز مي سازد .

تخمدان نيز بهمين طريق بر روي وجود زن اثر مي كند .

" . . . اختلافي كه ميان زن و مرد موجود است تنها مربوط به شكل

اندامهاي جنسي آنها و وجود زهدان و انجام زايمان نزد زن و طرز تعليم خاص

آنها نيست بلكه نتيجه علتي عميقتر است كه از تأثير مواد شيميائي مترشحه

غدد تناسلي در خون ناشي مي شود .

" بعلت عدم توجه به اين نكته اصلي و مهم است كه طرفداران نهضت زن

فكر مي كنند كه هر دو جنس مي توانند يك قسم تعليم و تربيت يابند و مشاغل

و اختيارات و مسئوليت هاي يكساني بعهده گيرند . زن در حقيقت از جهات

زيادي با مرد متفاوت است . يكايك

صفحه194

سلولهاي بدني ، همچنين دستگاههاي عضوي مخصوصا سلسله عصبي نشانه جنس او

را بر روي خود دارد . قوانين فيزيولوژي نيز همانند قوانين جهان ستارگان

سخت و غير قابل تغيير است . ممكن نيست تمايلات انساني در آنها راه

يابد ، ما مجبوريم آنها را آنطوري كه هستند بپذيريم ، زنان بايد به بسط

مواهب طبيعي خود در جهت و مسير سرشت خاص خويش بدون تقليد كوركورانه

از مردان بكوشند . وظيفه ايشان در راه تكامل بشريت خيلي بزرگتر از مردها

است و نبايستي آن را سرسري گيرند و رها كنند " .

كارل پس از توضيحاتي

درباره كيفيت پيدايش سلول نطفه مرد و تخمك زن

و پيوستن آنها بيكديگر و اشاره به اينكه وجود ماده براي توليد نسل ضروري

است ، بر خلاف وجود نر ، و اينكه بارداري ، جسم و روح زن را تكميل مي كند

، در آخر فصل مي گويد " نبايستي براي دختران جوان نيز همان طرز فكر و

همان نوع زندگي و تشكيلات فكري و همان هدف و ايده آلي را كه براي پسران

جوان در نظر ميگيريم معمول داريم ، متخصصين تعليم و تربيت بايد اختلافات

عضوي و رواني جنس مرد و زن و وظائف طبيعي ايشان را در نظر داشته باشند

و توجه به اين نكته اساسي در بناي آينده تمدن ما حائز كمال اهميت است " .

چنانكه ملاحظه مي فرمائيد اين دانشمند بزرگ ، هم تفاوتهاي طبيعي زياد زن

و مرد را بيان مي كند و هم معتقد است اين تفاوتها زن و مرد را از لحاظ

وظيفه و حقوق در وضع نامشابهي قرار ميدهد .

در فصل آينده نيز نظريات دانشمندان را درباره تفاوتهاي زن و مرد نقل

خواهيم كرد و سپس نتيجه گيري خواهيم كرد كه زن و مرد در چه قسمتهائي

داراي استعدادها و احتياجهاي مشابهي

صفحه195

هستند و بايد حقوق مشابهي داشته باشند و در چه قسمتها وضع مشابهي ندارند

و بايد حقوق و تكاليف نامشابهي داشته باشند .

براي بررسي و تعيين حقوق و تكاليف خانوادگي زن و مرد اين قسمت

حساسترين قسمتهاست .

196صفحه

بخش هفتم تفاوتهاي زن و مرد
اشاره

آيا فكر تفاوت زن و مرد يك فكر قرون وسطائي است ؟

حقوق زن ، افلاطون و ارسطو را رو در روي يكديگر قرار داده است .

قانون خلقت با ايجاد تفاوت در آفرينش زن و مرد پيوند آنها

را محكمتر

كرده است .

مرد جهانگير و زن مردگير آفريده شده است .

چيزهائي كه تازه مقلدان غرب را در زمينه روابط زن و مرد به نشئه فرو

برده است ، خود غربيان دوره خمار آنها را طي مي كنند .

صفحه197

تفاوتهاي زن و مرد ( 1 )
توضيحات

تفاوتهاي زن و مرد ! عجب حرف مزخرفي ، معلوم مي شود هنوز هم با اين كه

نيمه دوم قرن بيستم را طي مي كنيم ، در گوشه و كنار افرادي پيدا مي شوند كه

طرز تفكر قرون وسطائي دارند و فكر كهنه و پوسيده تفاوت زن و مرد را

دنبال مي كنند و خيال مي كنند زن و مرد با يكديگر تفاوت دارند ، و لابد

مي خواهند مانند مردم قرون وسطي نتيجه بگيرند كه زن جنس پست تر است ، زن

انسان كامل نيست ، زن برزخ ميان حيوان و انسان است ، زن لياقت و

شايستگي اينكه در زندگي مستقل و آزاد باشد ندارد ، و بايد تحت قيمومت و

سرپرستي مرد زندگي كند ، در صورتيكه امروز ديگر اين حرفها كهنه و پوسيده

شده است ، امروز معلوم شده همه اين حرفها جعلياتي بوده كه مردان بحكم

زورگوئي در دوره تسلط بر زن ساخته بودند . معلوم شده برعكس است ، زن

جنس برتر و مرد جنس پست تر و ناقص تر است .

خير آقا ، در قرن بيستم و در پرتو پيشرفتهاي حيرت انگيز علوم ،

تفاوتهاي زن و مرد بيشتر روشن و مشخص شده است . جعل

صفحه199

و افترا نيست ، حقايق علمي و تجربي است . اما اين تفاوتها بهيچوجه به

اينكه مرد يا زن جنس برتر است ، و ديگري جنس پائين تر و پست تر و

ناقص تر مربوط نيست . قانون خلقت از اين تفاوت ها منظوري ديگري

داشته

است ، قانون خلقت اين تفاوتها را براي اين بوجود آورده است كه پيوند

خانوادگي زن و مرد را محكمتر كند و شالوده وحدت آنها را بهتر بريزد .

قانون خلقت اين تفاوتها را به اين منظور ايجاد كرده است كه بدست خود

حقوق و وظائف خانوادگي را ميان زن و مرد تقسيم كند . قانون خلقت

تفاوتهاي زن و مرد را به منظوري شبيه منظور اختلافات ميان اعضاء يك بدن

ايجاد كرده است ، اگر قانون خلقت هر يك از چشم و گوش و پا و دست و

ستون فقرات را در وضع مخصوصي قرار داده است نه از آنجهت است كه با دو

چشم به آنها نگاه ميكرده و نظر تبعيض داشته و به نيكي نسبت به ديگري

جفا روا داشته است .

تناسب است يا نقص و كمال ؟

يكي از موضوعاتي كه براي من موجب تعجب است اينست كه بعضي اصرار

دارند كه تفاوت زن و مرد را در استعدادهاي جسمي و رواني بحساب ناقص

بودن زن و كاملتر بودن مرد بگذارند ، چنين وانمود ميكنند كه قانون خلقت

بنا بمصلحتي زن را ناقص آفريده است .

ناقص الخلقه بودن زن پيش از آنكه در ميان ما مردم مشرق زمين مطرح

باشد در ميان مردم غرب مطرح بوده است . غربيان در طعن به زن و ناقص

خواندن وي بيداد كرده اند . گاهي از زبان مذهب و كليسا گفته اند : " زن

بايد از اينكه زن است شرمسار باشد " گاهي گفته اند : " زن همان موجودي

است كه

صفحه200

گيسوان بلند دارد و عقل كوتاه " ، " زن آخرين موجود وحشي است كه مرد

او را اهلي كرده است " ، " زن برزخ ميان

حيوان و انسان است " و

امثال اينها .

از اين عجيب تر اينكه برخي از غربيان اخيرا با يك گردش صد و هشتاد

درجه اي اكنون مي خواهند با هزار و يك دليل ثابت كنند كه مرد موجود ناقص

الخلقه و پست و زبون ، و زن موجود كامل و برتر است .

اگر كتاب " زن جنس برتر " اشلي مونتاگو را كه در مجله زن روز منتشر

مي شد خوانده باشيد مي دانيد كه اين مرد با چه زور زدنها و مهمل بافي ها

مي خواهد ثابت كند كه زن از مرد كاملتر است . اين كتاب تا آنجا كه

مستقيما مطالعات پزشكي يا رواني يا آمار اجتماعي را عرضه ميدارد بسيار

گرانبها است ، ولي آنجا كه خود نويسنده شخصا به " استنتاج " ميپردازد

و ميخواهد براي هدف خود كه همان عنوان كتاب است نتيجه گيري كند مهمل

بافي را به نهايت ميرساند . چرا بايد يك روز زن را اينقدر پست و زبون

و حقير بخوانند كه روز ديگر مجبور شوند براي جبران مافات ، همه آن

نواقص و نقائص را از روي زن بردارند و روي مرد بگذارند . چه لزومي دارد

كه تفاوت هاي زن و مرد را به حساب ناقص بودن يكي و كاملتر بودن ديگري

بگذاريم كه مجبور شويم گاهي طرف مرد را بگيريم و گاهي طرف زن را ؟

اشلي مونتاگو از طرفي اصرار دارد زن را جنسا برتر از مرد معرفي كند و

از طرف ديگر امتيازات مرد را مولود عوامل تاريخي و اجتماعي بشمارد نه

مولود عوامل طبيعي .

به هر حال تفاوتهاي زن و مرد " تناسب " است نه نقص و

صفحه201

كمال . قانون خلقت خواسته است با اين تفاوتها تناسب بيشتري

ميان زن و

مرد كه قطعا براي زندگي مشترك ساخته شده اند و مجرد زيستن انحراف از

قانون خلقت است بوجود آورد . اين مطلب از بيانات بعدي ضمن توضيح

تفاوتها روشن تر مي شود .

نظريه افلاطون

اين مسئله ، يك مسئله تازه كه در قرن ما مطرح شده باشد نيست ، حداقل

دو هزار و چهارصد سال سابقه دارد . زيرا اين مسئله بهمين صورت در كتاب

جمهوريت افلاطون مطرح است .

افلاطون با كمال صراحت مدعي است كه زنان و مردان داراي استعدادهاي

مشابهي هستند و زنان مي توانند همان وظائفي را عهده دار شوند كه مردان

عهده دار ميشوند و از همان حقوقي بهره مند گردند كه مردان بهره مند ميگردند .

هسته تمام افكار جديدي كه در قرن بيستم در مورد زن پيدا شده و حتي آن

قسمت از افكار كه از نظر مردم قرن بيستم نيز افراطي و غيرقابل قبول به

نظر ميرسد ، در افكار افلاطون پيدا ميشود . و بهمين جهت موجب اعجاب

ناظران نسبت به اين مرد كه پدر فلسفه ناميده ميشود گرديده است . افلاطون

در رساله جمهوريت كتاب پنجم حتي درباره اصلاح نژاد و بهبود نسل و محروم

كردن بعضي از زنان و مردان از تناسل و اختصاص دادن تناسل به افرادي كه

از خصائص عاليتري برخوردارند ، درباره تربيت فرزندان در خارج از محيط

خانواده ، درباره اختصاص دادن تناسل به سنين معيني از عمر زن و مرد كه

سنين قوت و جوشش نيروي حياتي آنها بشمار ميرود بحث كرده است .

صفحه202

افلاطون معتقد است همانطوري كه به مردان تعليمات جنگي داده ميشود به

زنان نيز بايد داده شود ، همانطوري كه مردان در مسابقات ورزشي شركت

مي كنند ،

زنان نيز بايد شركت كنند .

اما دو نكته در گفته افلاطون هست : يكي اينكه اعتراف ميكند كه زنان از

مردان چه در نيروهاي جسمي ، چه در نيروهاي روحي و دماغي ناتوان ترند ،

يعني تفاوت زن و مرد را از نظر " كمي " اعتراف دارد هر چند مخالف

تفاوت كيفي آنها از لحاظ استعدادها است . افلاطون معتقد است

استعدادهائيكه در مردان و زنان وجود دارد مثل يكديگر است . چيزي كه هست

زنان در هر رشته اي از رشته ها از مردان ناتوان ترند و اين جهت سبب نمي شود

كه هر يك از زن و مرد بكاري غير از كار ديگري اختصاص داشته باشند .

افلاطون روي همين جهت كه زن را از مرد ضعيف تر مي داند ، خدا را شكر

مي كند كه مرد آفريده شده نه زن . ميگويد : " خدا را شكر ميكنم كه يوناني

زائيده شدم نه غير يوناني ، آزاد بدنيا آمدم نه برده ، مرد آفريده شدم نه

زن " .

ديگر اينكه افلاطون آنچه در موضوع بهبود نسل ، پرورش متساوي استعدادهاي

زن و مرد ، اشتراكيت زن و فرزند و غيره گفته همه مربوط است بطبقه حاكمه

، يعني فيلسوفان حاكم و حاكمان فيلسوف كه وي آنها را منحصرا شايسته

حكومت مي داند . چنانكه ميدانيم افلاطون در روش سياسي مخالف دموكراسي و

طرفدار ارستو كراسي است . آنچه افلاطون در زمينه هاي بالا گفته مربوط است

به طبقه آريستو كرات ، و در غير طبقه اريستوكرات طور ديگري نظر مي دهد .

صفحه203

افلاطون و ارسطو ، رو در روي يكديگر

بعد از افلاطون ، كسي كه آراء و عقائدش در دنياي قديم در دست است ،

شاگرد وي ارسطو است . ارسطو در كتاب " سياست "

عقايد خويش را

درباره تفاوت زن و مرد اظهار داشته و با عقايد استاد خود افلاطون سخت

مخالفت كرده است . ارسطو معتقد است كه تفاوت زن و مرد تنها از جنبه

" كمي " نيست ، از جنبه كيفي نيز متفاوتند ، او ميگويد : نوع

استعدادهاي زن و مرد متفاوت است و وظائفي كه قانون خلقت بعهده هر يك

از آنها گذاشته و حقوقي كه براي آنها خواسته در قسمتهاي زيادي با هم

تفاوت دارد . بعقيده ارسطو فضائل اخلاقي زن و مرد نيز در بسياري از

قسمتها متفاوت است ، يك خلق و خوي مي تواند براي مرد فضيلت شمرده شود

و براي زن فضيلت نباشد ، برعكس يك خلق و خوي ديگر ممكن است براي زن

فضيلت باشد و براي مرد فضيلت شمرده نشود .

نظريات ارسطو نظريات افلاطون را در دنياي قديم نسخ كرد ، دانشمنداني

كه بعدها آمدند نظريات ارسطو را بر نظريات افلاطون ترجيح دادند .

نظر دنياي امروز

اينها كه گفته شد مربوط به دنياي قديم بود ، اكنون بايد ببينيم دنياي

جديد چه ميگويد ؟ دنياي جديد تنها به حدس و تخمين متوسل نمي شود ،

سر وكارش با مشاهده و آزمايش است ، با آمار و ارقام است ، با مطالعات

عيني است . در دنياي جديد در پرتو مطالعات عميق پزشكي ، رواني و

اجتماعي تفاوتهاي بيشتر و فراوانتري ميان زن و مرد كشف شده است كه در

دنياي قديم

صفحه204

بهيچوجه به آنها پي نبرده بودند .

مردم دنياي قديم زن و مرد را كه ارزيابي مي كردند تنها از اين جهت بود

كه يكي درشت اندام تر است و ديگري كوچكتر ، يكي خشن تر است و ديگري

ظريف تر ، يكي

بلندتر است و ديگري كوتاه تر ، يكي كلفت آوازتر است و

ديگري نازك آوازتر ، يكي پر پشم و موتر است و ديگري صاف تر ، حداكثر كه

از اين حد تجاوز ميكردند اين بود كه تفاوت آنها را از لحاظ دوره بلوغ در

نظر ميگرفتند و يا تفاوت آنها را از لحاظ عقل و احساسات بحساب

مي آوردند ، مرد را مظهر عقل و زن را مظهر مهر و عاطفه مي خواندند .

اما امروزه علاوه بر اينها قسمتهاي زياد ديگري كشف شده است ، معلوم

شده است دنياي زن و مرد در بسياري از قسمتها با هم متفاوت است .

ما مجموع تفاوتهاي زن و مرد را تا آنجا كه از نوشته هاي اهل تحقيق بدست

آورده ايم ، ذكر مي كنيم و سپس به فلسفه اين تفاوتها و اينكه چه قدر از

اين تفاوتها از طبيعت ناشي ميشود و چه قدر از آنها مولود عوامل تاريخي و

فرهنگي و اجتماعي است مي پردازيم : و البته قسمتي از اين تفاوتها را هر

كس مي تواند با مختصر تجربه و مطالعه بدست آورد و قسمتي هم آنچنان واضح

و بديهي است كه قابل انكار نيست .

دو گونگي ها
از لحاظ جسمي

مرد بطور متوسط درشت اندام تر است و زن كوچك اندام تر

، مرد بلند قدتر است و زن كوتاه قدتر ، مرد خشن تر است و زن ظريفتر ،

صداي مرد كلفت تر و خشن تر است و صداي زن نازكتر و لطيف تر ، رشد بدني زن

سريعتر است و رشد

صفحه205

بدني مرد بطي ءتر ، حتي گفته ميشود جنين دختر از جنين پسر سريعتر رشد

مي كند ، رشد عضلاني مرد و نيروي بدني او از زن بيشتر است ، مقاومت زن در

مقابل بسياري از بيماريها از مقاومت مرد بيشتر است

. زن زودتر از مرد

به مرحله بلوغ ميرسد و زودتر از مرد هم از نظر توليد مثل از كار مي افتد ،

دختر زودتر از پسر به سخن مي آيد ، مغز متوسط مرد از مغز متوسط زن بزرگتر

است ، ولي با در نظر گرفتن نسبت مغز بمجموع بدن ، مغز زن از مغز مرد

بزرگتر است . ريه مرد قادر به تنفس هواي بيشتري از ريه زن است ، ضربان

قلب زن از ضربان قلب مرد سريعتر است .

از لحاظ رواني

ميل مرد به ورزش و شكار و كارهاي پر حركت و جنبش

بيش از زن است . احساسات مرد مبارزانه و جنگي و احساسات زن صلحجويانه

و بزمي است . مرد متجاوزتر و غوغاگرتر است و از زن آرامتر و ساكت تر .

زن از توسل به خشونت درباره ديگران و درباره خود پرهيز ميكند و بهمين

دليل خودكشي زنان كمتر از مردان است . مردان در كيفيت خودكشي نيز از

زنان خشن ترند . مردان به تفنگ ، دار ، پرتاب كردن خود از روي

ساختمان هاي مرتفع متوسل مي شوند ، و زنان بقرص خواب آور و ترياك و امثال

اينها .

احساسات زن از مرد جوشانتر است ، زن از مرد سريع الهيجان تر است يعني

زن در مورد اموري كه مورد علاقه يا ترسش هست زودتر و سريعتر تحت تأثير

احساسات خويش قرار ميگيرد و مرد سرد مزاجتر از زن است ، زن طبعا به

زينت و زيور و جمال و آرايش و مدهاي مختلف علاقه زياد دارد بر خلاف مرد

، احساسات زن بي ثبات تر از مرد است ، زن از مرد محتاط تر ،

صفحه206

مذهبي تر پرحرف تر و ترسوتر و تشريفاتي تر است ، احساسات زن مادرانه است

،

و اين احساسات از دوران كودكي در او نمودار است ، علاقه زن به خانواده

و توجه ناآگاهانه او به اهميت كانون خانوادگي بيش از مرد است . زن در

علوم استدلالي و مسائل خشك عقلاني بپاي مرد نمي رسد ولي در ادبيات ، نقاشي

و ساير مسائل كه با ذوق و احساسات مربوط است دست كمي از مرد ندارد .

مرد از زن بيشتر قدرت كتمان راز دارد و اسرار ناراحت كننده را در درون

خود حفظ مي كند و بهمين دليل ابتلاي مردان به بيماري ناشي از كتمان راز

بيش از زنان است . زن از مرد رقيق القلب تر است و فورا به گريه و

احيانا به غش متوسل مي شود .

از نظر احساسات بيكديگر

مرد بنده شهوت خويشتن است و زن در بند محبت مرد است ، مرد زني را

دوست مي دارد كه او را پسنديده و انتخاب كرده باشد و زن مردي را دوست

مي دارد كه ارزش او را درك كرده باشد و دوستي خود را قبلا اعلام كرده باشد

، مرد ميخواهد شخص زن را تصاحب كند و در اختيار بگيرد و زن ميخواهد دل

مرد را مسخر كند و از راه دل او بر او مسلط شود ، مرد مي خواهد از بالاي سر

زن بر او مسلط شود و زن مي خواهد از درون قلب مرد بر مرد نفوذ كند ، مرد

مي خواهد زن را بگيرد ، زن مي خواهد او را بگيرند ، زن از مرد شجاعت و

دليري مي خواهد و مرد از زن زيبائي و دلبري ، زن حمايت مرد را

گرانبهاترين چيزها براي خود ميشمارد ، زن بيش از مرد قادر است بر شهوت

خود مسلط شود شهوت مرد ابتدائي و تهاجمي است و

شهوت زن انفعالي و

تحريكي .

صفحه207

تفاوتهاي زن و مرد ( 2 )
توضيحات

در شماره 90 مجله زن روز نظريه يك پروفسور روانشناس مشهور آمريكائي

بنام " پروفسور ريك " كه ساليان دراز به تفحص و جستجو در احوال زن و

مرد پرداخته و نتايجي بدست آورده و در كتاب بزرگي تفاوتهاي بي شمار زن

و مرد را نوشته است ، منعكس شد .

اين پروفسور ميگويد : دنياي مرد با دنياي زن بكلي فرق مي كند ، اگر زن

نمي تواند مانند مردم فكر كند يا عمل نمايد از اينروست كه دنياي آنها با

هم فرق مي كند .

ميگويد : در تورات آمده است " زن و مرد از يك گوشت بوجود آمده اند

" . بلي با وجودي كه هر دو از يك گوشت به وجود آمده اند جسمهاي متفاوت

دارند و از نظر تركيب بكلي با هم فرق مي كنند ، علاوه بر اين ، احساس اين

دو موجود هيچوقت مثل هم نخواهند بود ، و هيچگاه يك جور در مقابل حوادث

و اتفاقات عكس العمل نشان نمي دهند ، زن و مرد بنا بمقتضيات جنسي رسمي

خود بطور متفاوت عمل مي كنند و درست مثل دو ستاره روي دو مدار مختلف

حركت مي كنند ، آنها ميتوانند همديگر

صفحه208

را بفهمند و مكمل يكديگر باشند ولي هيچگاه يكي نمي شوند و بهمين دليل است

كه زن و مرد ميتوانند با هم زندگي كنند ، عاشق يكديگر بشوند و از صفات و

اخلاق يكديگر خسته و ناراحت نشوند .

پروفسور ريك مقايسه هائي ميان روحيه زن و مرد بعمل آورده و تفاوتهائي

بدست آورده است . از آنجمله ميگويد :

" براي مرد خسته كننده است كه دائم نزد زني كه دوستش دارد بسر برد .

اما هيچ لذتي براي زن

بالاتر از اين نيست كه هميشه در كنار مرد مورد

علاقه اش بسر برد .

" مرد دلش مي خواهد هر روز به همان حالت هميشگي باقي بماند . اما يك

زن هميشه مي خواهد موجود تازه اي باشد و هر صبح با قيافه تازه تري از بستر

برخيزد .

" بهترين جمله ايكه يك مرد مي تواند بزني بگويد : اصطلاح " عزيزم ترا

دوستت دارم " است . زيباترين جمله اي كه يك زن بمرد مورد علاقه اش

مي گويد ، جمله " من بتو افتخار مي كنم " ميباشد .

" اگر مردي در دوران زندگيش با چندين معشوقه بسر برده باشد بنظر زنان

ديگر مردي جالب توجه مي آيد . مردها از زني كه بيش از يك مرد در

زندگيش وجود داشته باشد بدشان مي آيد .

" مردها وقتي كه پير ميشوند احساس بدبختي مي كنند ، چون تكيه گاه خود

يعني كارشان را از دست مي دهند . زنهاي مسن احساس رضايت مي كنند . چون

بهترين چيزها را از نظر خودشان دارا هستند : يك خانه و چندين نوه .

" خوشبختي از نظر مردها بدست آوردن مقام و شخصيتي

صفحه209

قابل احترام در ميان اجتماع است .

" خوشبختي براي يك زن يعني بدست آوردن قلب يكمرد و نگاهداري او

براي تمام عمر .

" يكمرد هميشه مي خواهد كه زن مورد علاقه اش را بدين و مليت خود درآورد .

" براي يك زن همانقدر كه تغيير دادن نام خانوادگيش بعد از ازدواج

آسان است ، عوض كردن دين و مليت نيز بخاطر مردي كه دوستش دارد آسان

است " .

شاهكار خلقت

صرفنظر از اينكه تفاوت هاي زن و مرد موجب تفاوتهائي در حقوق و

مسئووليت هاي خانوادگي زن و مرد مي شود يا نمي شود ، اساسا اين مسئله يكي

از عجيب ترين شاهكارهاي خلقت است ،

درس توحيد و خداشناسي است ، آيت

و نشانه اي است از نظام حكيمانه و مدبرانه جهان ، نمونه بارزي است از

اينكه جريان حكيمانه و مدبرانه جهان ، نمونه بارزي است از اينكه جريان

خلقت تصادفي نيست ، طبيعت جريانات خود را كورمال كورمال طي نمي كند ،

دليل روشني است از اينكه بدون دخالت دادن اصل " علت غائي " نمي توان

پديده هاي جهان را تفسير كرد .

دستگاه عظيم خلقت براي اينكه بهدف خود برسد و نوع را حفظ كند ، جهاز

عظيم توليد نسل را بوجود آورده است ، دائما از كارخانه خود هم جنس نر

بوجود مي آورد و هم جنس ماده ، و در آنجا كه بقاء و دوام نسل احتياج دارد

بهمكاري و تعاون دو جنس ، مخصوصا در نوع انسان ، براي اينكه اين دو را

به كمك يكديگر در اين كار وادارد طرح وحدت و اتحاد آنها را ريخته است

، كاري

صفحه210

كرده است كه خود خواهي و منفعت طلبي كه لازمه هر ذيحياتي است تبديل

بخدمت و تعاون و گذشت و ايثار گردد ، آنها را طالب همزيستي با يكديگر

قرار داده است ، و براي اينكه طرح كاملا عملي شود و جسم و جان آنها را

بهتر بهم بپيوندد تفاوتهاي عجيب جسمي و روحي در ميان آنها قرار داده

است و همين تفاوتها است كه آنها را بيشتر بيكديگر جذب مي كند ، عاشق و

خواهان يكديگر قرار ميدهد . اگر زن داراي جسم و جان و خلق و خوي مردانه

بود محال بود كه بتواند مرد را بخدمت خود وادارد و مرد را شيفته وصال

خود نمايد ، و اگر مرد همان صفات جسمي و رواني زن را مي داشت

ممكن نبود

زن او را قهرمان زندگي خود حساب كند و عالي ترين هنر خود را صيد و شكار و

تسخير قلب او بحساب آورد . مرد جهانگير و زن مردگير آفريده شده است .

قانون خلقت زن و مرد را طالب و علاقه مند به يكديگر قرار داده است ،

اما نه از نوع علاقه ايكه باشياء دارند . علاقه اي كه انسان باشياء دارد از

خودخواهي او ناشي مي شود ، يعني انسان اشياء را براي خود مي خواهد ، بچشم

ابزار به آنها نگاه مي كند ، مي خواهد آنها را فداي خود و آسايش خود كند ،

اما علاقه زوجيت باين شكل است كه هر يك از آنها سعادت و آسايش ديگري

را مي خواهد ، از گذشت و فداكاري درباره ديگري لذت ميبرد .

پيوندي بالاتر از شهوت

عجيب است كه بعضي از افراد نمي توانند ميان شهوت و رأفت فرق بگذارند

، خيال كرده اند كه آنچيزي كه زوجين را بيكديگر پيوند ميدهد منحصرا طمع و

شهوت است ، حس استخدام

صفحه211

و بهره برداري است ، همان چيزي است كه انسان را با ماكولات و مشروبات

و ملبوسات و مركوبات پيوند ميدهد ، اينها نمي دانند كه در خلقت و

طبيعت علاوه بر خودخواهي و منفعت طلبي علائق ديگري هم هست ، آن علائق

ناشي از خودخواهي نيست ، از علاقه مستقيم به غير ناشي ميشود ، آن علائق

است كه منشاء فداكاريها و گذشتها و رنج خود را راحت غير خواستنها واقع

ميشوند . آن علائق است كه نمايش دهنده انسانيت انسان است ، بلكه قسمتي

از آنها يعني در حدوديكه بجفت و فرزند مربوط است در حيوانات نيز ديده

ميشود .

اين افراد گمان كرده اند كه مرد به زن هميشه به آن چشم نگاه

ميكرده و

مي كند كه احيانا يك جوان عزب به يك زن هر جائي نگاه مي كند ، يعني فقط

شهوت است كه آن دو را بيكديگر پيوند ميدهد ، در صورتيكه پيوندي بالاتر

از شهوت هست كه پايه وحدت زوجين را تشكيل ميدهد آن همان چيزي است كه

قرآن كريم از آن بنامهاي " مودت و رحمت " ياد كرده است ، مي فرمايد :

" « و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم

موده و رحمه »" .

چقدر اشتباه است كه تاريخ روابط زن و مرد را فقط از نظر حس استخدام و

استثمار و بر پايه اصل تنازع بقاء تفسير كنيم و چقدر مهملات در اين زمينه

بافته شده است ، راستي من وقتي كه برخي نوشته ها را مي خوانم و مي بينم در

تفسير تاريخ روابط زن و مرد ، يگانه اصلي را كه بكار ميبرند ، اصل تضاد

است ، زن و مرد را مانند دو طبقه ديگر اجتماعي كه دائما در جنگ و

كشمكش بوده است فرض مي كنند ، دچار تعجب مي شوم و بر جهالت

صفحه212

و ناداني آنها تأسف مي خورم ، اگر تاريخ روابط پدران و فرزندان را بتوان

از نظر حس استخدام و استثمار تفسير كرد روابط تاريخي زنان و شوهران را

نيز مي توان از اين نظر تفسير كرد . درست است كه مرد از زن هميشه

زورمندتر بوده است اما قانون خلقت مرد را از نظر غريزي بشكلي قرار داده

است كه نميتوانسته است نوع ستمهائي كه به غلامان و بردگان و زيردستان و

همسايگان خود روا ميداشته درباره زن روا دارد ، همانطوري كه نمي توانسته

است آن نوع ستمها را بر فرزندان خود روا دارد

.

من منكر ستمهاي مردان بر زنان نيستم ، منكر تفسيري هستم كه از اين

ستمها مي شود ، مردان بر زنان در طول تاريخ ستمهاي فراواني كرده اند اما

ريشه اين ستمها همان چيزهائي است كه سبب شده بفرزندان خود نيز با كمال

علاقه اي كه به آنها و سرنوشت آنها و سعادت آنها داشته اند ستم كنند ،

همان چيزهائي است كه سبب شده به نفس خود نيز ستم كنند ، يعني ريشه

جهالت و تعصب و عادت دارد نه ريشه منفعت طلبي ، شايد فرصتي پيش آمد

و در موقع مناسبي بحث مفصلي درباره تفسير تاريخ روابط زن و مرد بنمائيم .

دو گونگي احساسات مرد و زن نسبت به هم

نه تنها علاقه خانوادگي زن و مرد بيكديگر با علاقه باشياء فرق مي كند ،

علاقه خود آنها بيكديگر نيز متشابه نيست ، يعني نوع علاقه مرد به زن با

نوع علاقه زن به مرد متفاوت است ، با اينكه تجاذب طرفيني است اما

بالعكس اجسام بيجان ، جسم كوچكتر جسم بزرگتر را به سوي خود مي كشاند ،

آفرينش مرد را مظهر

صفحه213

طلب و عشق و تقاضا و زن را مظهر محبوبيت و معشوقيت قرار داده است ،

احساسات مرد نياز آميز و احساسات زن ناز خيز است . احساسات مرد

طالبانه و احساسات زن مطلوبانه است .

چندي پيش يكي از روزنامه هاي خبري عكس يك دختر جوان روسي را كه

خودكشي كرده بود چاپ كرده بود . اين دختر در نوشته اي كه از او باقي

مانده نوشته است : هنوز مردي مرا نبوسيده است ، بنابراين زندگي براي من

قابل تحمل نيست .

براي يك دختر اين جهت شكست بزرگي است كه محبوب مردي واقع نشده

است ، مردي او را نبوسيده است . اما پسر جوان

كي از زندگي نوميد ميشود

؟ وقتي كه دختري او را نبوسيده است ؟ خير ، وقتي كه دختري را نبوسيده

باشد .

ويل دورانت در بحثهاي مفصل و جامع خود پس از آنكه ميگويد اگر مزيت

دختري فقط در دانش و انديشه باشد نه در دل انگيزي طبيعي و زرنگي نيمه

آگاهش ، در پيدا كردن شوهر چندان كامياب نخواهد شد ، شصت درصد زنان

دانشگاه بي شوهر ميمانند ميگويد : " خانم مونيا كوالوسكي كه دانشمند

برجسته اي بود شكايت مي كرد كه كسي با او ازدواج نمي كند و مي گفت : چرا

كسي مرا دوست ندارد ؟ من مي توانم از بيشتر زنان بهتر باشم ، با اينهمه

بيشتر زنان كم اهميت مورد عشق و علاقه هستند و من نيستم " .

ملاحظه ميفرمائيد كه نوع احساس شكست اين خانم با نوع احساس شكست يك

مرد متفاوت است . ميگويد چرا كسي مرا دوست ندارد ؟ " .

صفحه214

مرد آنگاه در امر زناشوئي احساس شكست مي كند كه زن محبوب خود را پيدا

نكرده باشد ، يا اگر پيدا كرده است نتوانسته باشد او را در اختيار خود

بگيرد .

همه اينها يك فلسفه دارد . پيوند و اتحاد محكمتر و عميقتر . براي چه

اين پيوند ؟ براي اينكه زن و مرد از زندگي لذت بيشتري ببرند ؟ نه ، تنها

اين نيست ، شالوده اجتماع انساني و بنيان تربيت نسل آينده بر اين اساس

نهاده شده است .

نظريه يك خانم روانشناس

در مجله زن روز شماره صد و يك يك بحث روانشناسي از يك خانم

روانشناس بنام كليودالسون نقل كرده است .

اين خانم ميگويد : " بعنوان يك زن روانشناس ، بزرگترين علاقه ام

مطالعه روحيه مردهاست . چندي

پيش بمن مأموريت داده شد كه تحقيقاتي

درباره عوامل رواني زن و مرد بعمل آورم و باين نتيجه رسيده ام :

1 - تمام زنها علاقمندند كه تحت نظر شخص ديگري كار كنند و بطور خلاصه

از مرئوس بودن و تحت نظر رئيس كار كردن بيشتر خوششان مي آيد .

2 - تمام زنها مي خواهند احساس كنند كه وجودشان مؤثر و مورد نياز است " .

سپس اين خانم اينطور اظهار عقيده مي كند :

" بعقيده من اين دو نياز روحي زن از اين واقعيت سرچشمه ميگيرد كه

خانمها تابع احساسات و آقايان تابع عقل هستند . بسيار ديده شده كه

خانمها از لحاظ هوش نه فقط با مردان برابري

صفحه215

مي كنند ، بلكه گاهي در اين زمينه از آنها برتر هستند . نقطه ضعف خانمها

فقط احساسات شديد آنهاست . مردان هميشه عملي تر فكر مي كنند ، بهتر

قضاوت مي كنند ، سازمان دهنده بهتري هستند و بهتر هدايت مي كنند . پس

برتري روحي مردان بر زنان چيزي است كه طراح آن طبيعت ميباشد . هر قدر

هم خانمها بخواهند با اين واقعيت مبارزه كنند بي فائده خواهد بود .

خانمها بعلت اينكه حساستر از آقايان هستند بايد اين حقيقت را قبول كنند

كه به نظارت آقايان در زندگيشان احتياج دارند . . . بزرگترين هدف

خانمها در زندگي " تأمين " است . و وقتي بهدف خود نائل شدند دست از

فعاليت مي كشند ، زن براي رسيدن باين هدف از روبرو شدن با خطرات بيم

دارد . ترس تنها احساسي است كه زن در برطرف كردن آن به كمك احتياج

دارد . . . كارهائي كه به تفكر مداوم احتياج دارد زن را كسل و خسته مي كند " .

نهضت عجولانه

نهضتي كه در اروپا براي احقاق حقوق پايمال شده زن صورت گرفت ، به

دليل اينكه دير باين فكر افتاده بودند با دستپاچگي و عجله زيادي انجام

گرفت . احساسات مهلت نداد كه علم نظر خود را بگويد و راهنما قرار گيرد

. از اينرو تر و خشك با يكديگر سوخت ، اين نهضت يك سلسله بدبختي ها را

از زن گرفت و حقوق زيادي به او داد و درهاي بسته اي به روي او باز كرد .

اما در عوض بدبختيها و بيچارگي هاي ديگري براي خود زن و براي جامعه

بشريت بوجود آورد . مسلما اگر آنچنان شتابزدگي بخرج داده نميشد احقاق

حقوق زن بشكل بسيار بهتري صورت ميگرفت و

صفحه216

فرياد فرزانگان از وضع ناهنجار حاضر و از آينده بسيار وحشتناك تر بفلك

نميرسيد ، ولي اين اميد باقي است كه علم و دانش جاي خود را باز كند و

نهضت زن بجاي آنكه مانند گذشته از احساسات سرچشمه گيرد ، از علم و

دانش الهام گيرد . اظهار نظرهاي دانشمندان اروپائي در اين زمينه خود

نشانه اميدبخشي از اين جريان است .

بنظر ميرسد - آن چيزهائي كه مقلدان غرب را در زمينه روابط زن و مرد

تازه به نشئه فرو برده است خود غربيان دوره خمار آنها را طي مي كنند .

نظريه ويل دورانت

ويل دورانت در كتاب لذات فلسفه قسمت چهارم ، بحثهاي بسيار مفصل و

جامعي در زمينه مسائل جنسي و خانوادگي بعمل آورده است ، ما قسمتهاي

مختصري از آن كتاب را براي خوانندگان انتخاب مي كنيم تا بهتر و بيشتر به

جريانات فكري كه در ميان دانشمندان غربي وجود دارد آشنا بشوند . و از

قضاوتهاي عجولانه خودداري كنند .

ويل دورانت در فصل هفتم از قسمت

چهارم كتاب خود تحت عنوان عشق

ميگويد : " نخستين نغمه صريح عشق با فرا رسيدن بلوغ آغاز ميگردد ، كلمه

" پوبرتي " كه در زبان انگليسي معني بلوغ ميدهد با توجه باصل لاتيني آن

معني " سن موي " است يعني سني كه در آن موي بر بدن پسران مي رويد و

مخصوصا موي سينه كه پسران اينهمه به آن مي نازند و موي صورت كه با صبر سي

سي فوس آنرا ميتراشند . كيفيت و كميت مو ( در صورت تساوي امور ديگر )

ظاهرا با قدرت توالد و تناسل

صفحه217

بستگي دارد و بهترين وضع آن هنگام اوج گرفتن نشاط زندگي است . اين نمو

ناگهاني موي توأم با خشونت صدا جزء صفات ثانوي جنسي است كه بهنگام

بلوغ عارض پسر ميشود . اما طبيعت در اين سن بدختران ، نرمش اطراف و

حركات ميبخشد كه ديدگانرا خيره مي سازد و كفل آنانرا پهن تر مي كند تا امر

مادري آسانتر شود و سينه شانرا براي شير دادن به كودك پر و برجسته ميسازد .

علت ظهور اين صفات ثانوي چيست ؟ كسي نميداند ولي نظريه پروفسور

ستارلينگ در اين ميان طرفداراني پيدا كرده است . بموجب اين نظريه

سلولهاي تناسلي بهنگام بلوغ نه تنها تخم و نطفه توليد مي كنند بلكه همچنين

نوعي هرمون نيز ميسازند كه داخل خون ميشود و مايه تغييرات جسمي و روحي

ميگردد ، در اين سن نه تنها جسم از نيروهاي تازه بهره مند ميگردد ، روح و

خوي نيز به هزاران نوع متأثر مي گردد ، رومن رولاند مي گويد : " در طي

سالهاي زندگي زماني فرا ميرسد كه تغييرات جسماني آهسته اي در وجود يك

مرد صورت ميگيرد و در وجود زن آنچه

گفتيم مهمترين همه اين تغييرات است

. . . دليري و توانائي دلهاي نرم را به تپش مي آورد و نرمي و لطافت ميل

و هوس زورمندان را بر مي انگيزد . . . " . دموسه مي گويد : " تمام مردان

دروغزن و مكار و گزافه گو و دو رو و ستيزه جو هستند و همه زنان خود پسند

و ظاهرساز و خيانتكار . ولي در جهان فقط يك چيز مقدس و عالي وجود دارد

و آن آميزش اين دو موجود ناقص است . . . . "

" آداب جفتجوئي در بزرگسالان عبارت است از حمله براي تصرف در مردان

، و عقب نشيني براي دلبري و فريبندگي در زنان ( البته در بعضي جاها

استثناهائي ديده ميشود ) . چون مرد

صفحه218

طبعا جنگي و حيوان شكاري است عملش مثبت و تهاجمي است ، زن براي او

همچون جايزه اي است كه بايد آنرا بربايد و مالك شود جفتجوئي جنگ و

پيكار است و ازدواج تصاحب و اقتدار .

" عفت فراوان زن خادم مقاصد توالد است ، زيرا امتناع محجوبانه او

كمكي به انتخاب جنس است . عفت زنان را توانا ميسازد كه با جستجوي

بيشتر عاشق خود را يعني كسي را كه افتخار پدري فرزندان او را خواهد داشت

برگزيند . منافع گروه و نوع از زبان زن سخن ميگويد . همچنانكه منافع فرد

از گلوي مرد بيرون مي آيد . . . در عشقبازي زن از مرد ماهرتر است زيرا

ميل او چندان شديد نيست كه ديده عقل او را ببندند .

" داروين ملاحظه كرده است كه در بيشتر انواع ، ماده بعالم عشق بي علاقه

است . لمبرزو ، و كيش و كرافت ابينگ

مي گويند : زنان بيشتر بدنبال

ستايشها و تحسين هاي مطلق و مبهم مردانند و بيشتر مي خواهند مردان بخواست

آنها توجه كنند و اين امر از ميل آنها بلذات جنسي بيشتر است . لمبرزو

مي گويد : پايه طبيعي عشق زن فقط يك صفت ثانوي از مادري اوست و همه

احساسات و عواطفي كه زني را بمردي مي پيوندد از دواعي جسمي بر نمي خيزد

بلكه از غرائز براي انطباق با اوضاع بوجود آمده است .

ويل دورانت در فصلي كه تحت عنوان مردان و زنان منعقد كرده مي گويد :

" كار خاص زن خدمت به بقاء نوع است و كار خاص مرد خدمت به زن و

كودك ، ممكن است كارهاي ديگري هم داشته باشند ولي همه از روي حكمت و

تدبير تابع اين دو كار اساسي گشته است ،

صفحه219

اين مقاصد اساسي است اما نيمه ناآگاه است و طبيعت معني انسان و سعادت

را در آن نهفته است . . . طبيعت زن بيشتر پناه جوئي است نه جنگجوئي ،

بنظر ميرسد كه در بعضي انواع ماده اصلا غريزه جنگي وجود ندارد ، اگر ماده

خود بجنگ آيد براي كودكان خويش است .

" . . . زن از مرد شكيباتر است ، گرچه شجاعت مرد در كارهاي خطير و

بحراني زندگي بيشتر است اما تحمل دائمي و روزانه زن در مقابل ناراحتي هاي

جزئي بيشمار بيشتر است . . . جنگجوئي زن در وجود ديگري است ، زن

سربازانرا دوست دارد و از مرد توانا خوشش مي آيد ، در مشاهده قدرت نوعي

عامل عجيب خوشي فرودستانه " مازوشيستيك " او را تحريك مي كند ، اگر

چه خودش قرباني اينقدرت باشد " .

" . . . اين خوشي ديرين در لذت

از قدرت و مردانگي گاهي بر احساسات

اقتصادي زن نوين غالب مي آيد چنانكه گاهي ترجيح ميدهد با ديوانه شجاعي

ازدواج كند ، زن به مردي كه فرماندهي بلد است با خوشحالي تسليم مي شود ،

اگر اينروزها فرمان برداري زن كمتر شده است براي آن است كه مردان در

قدرت و اخلاق ضعيف تر از پيش شده اند . . . توجه زن به امور خانوادگي

است و محيط او معمولا خانه خويش است . او مانند طبيعت عميق است . اما

مانند خانه محدود خود محصور هم هست ، غريزه او را به سنن ديرين مي پيوندد

، زن نه در ذهن اهل آزمايش است نه در عادت ، ( بايد بعضي از زنان

شهرهاي بزرگ را استثنا كرد ) اگر هم به عشق آزاد رو مي آورد نه براي آن

است كه در آن آزادي

صفحه220

ميجويد ، بلكه براي آن است كه در زندگي خود از ازدواج معمولي با يك مرد

مسئول مأيوس شده است ، اگر گاهي در سالهاي جواني مفتون عبارات و

اصطلاحات سياسي ميگردد و احساس خود را بهمه جنبه هاي انساني بسط مي دهد ،

پس از يافتن شوهر وفاداري از تمام آن فعاليتها چشم مي پوشد و بسرعت خود

و شوهرش را از اين فعاليت عمومي بيرون مي كشد و به شوهرش ياد ميدهد كه

حس وفاداري شديد خود را بخانه محدود كند . زن بي اينكه نياز به تفكر

داشته باشد ميداند كه تنها اصلاحات سالم از خانه برمي خيزد . زن آنجا كه

مرد خيالي سرگردان را به مرد فداكار و پاي بست بخانه و كودكان خود تبديل

ميسازد عامل حفظ و بقاء نوع است ، طبيعت به قوانين و دولتها اعتناء

ندارد ، عشق او بخانه

و كودك است اگر در حفظ اينها موفق شود به دولتها

بي قيد و بي علاقه است و به كساني كه سرگرم تغيير اين قوانين اساسي هستند

مي خندد ، اگر امروز طبيعت در حفظ خانواده و كودك ناتوان بنظر ميرسد

براي آنست كه زن مدتي است كه طبيعت را از ياد برده است ، ولي شكست

طبيعت هميشگي نيست ، هر وقت كه بخواهد ميتواند بصدها مصالحي كه در

ذخيره دارد برگردد ، هستند اقوام و نژادهاي ديگري كه در وسعت و عده از

ما بيشترند و طبيعت دوام قطعي و نامشخص خود را ميتواند از ميان آنها

تأمين كند " .

اين بود بيان كوتاهي از تفاوتهاي زن و مرد و نظريات دانشمندان در اين

زمينه .

صفحه221

در نظر داشتم تحت عنوان " راز تفاوتها " در اطراف اينكه عوامل

تاريخي و اجتماعي چه اندازه ميتوانسته است در اين تفاوتها مؤثر باشد

بحثي بكنم ، براي پرهيز از دراز شدن دامنه مطلب از بحث مستقل در آن

صرفنظر مي كنم ، در ضمن مباحث آينده كاملا مطلب روشن خواهد شد .

صفحه222

بخش هشتم مهر و نفقه
اشاره

آيا مهر و نفقه يادگار عهد مملوك بودن زن است ؟

قرآن كريم مهر را به عنوان هديه اي از جانب مرد و نشانه اي از صداقت او

ياد كرده است .

مهر از آنجا پيدا شده كه طبيعت در مسأله عشق براي هر يك از مرد و زن

نقش جداگانه اي قائل شده است .

اسلام رسوم جاهليت را درباره مهر منسوخ كرد .

عشق زن اگر از خودش آغاز شود ، هم عشق شكست مي خورد ، هم شخصيت زن .

بايد مردمي را كه به قانون اسلام عمل نمي كنند اصلاح كنيم ، چرا قانون را

خراب كنيم ؟

سيستم مهري اسلام مخصوص به

خود آن است و بايد جدا از ساير سيستمهاي

مهري مطالعه شود .

اروپا در صد سال پيش و اسلام در چهارده قرن پيش به زن استقلال اقتصادي

داد .

سه نوع نفقه از نظر فقه اسلامي .

زن اروپائي بايد ممنون ماشين باشد نه ممنون قانونگذاران .

اسلام استقلال اقتصادي داد ، اما خانه براندازي نكرد .

توانائي زن در تحصيل ثروت ، از مرد كمتر و استهلاك ثروتش بيشتر است .

مرد امروز مي خواهد با الغاء حق نفقه از اسرافكاري زن انتقام بگيرد .

الغاء حق نفقه زن بر شوهر ، راه را براي مردان شكارچي هموار مي كند .

آيا اعلاميه حقوق بشر به زن توهين كرده است ؟

صفحه223

مهر و نفقه ( 1 )
اشاره

يكي از سنن بسيار كهن در روابط خانوادگي بشري اينست كه مرد هنگام

ازدواج ، براي زن " مهر " قائل مي شده است . چيزي از مال خود به زن يا

پدر زن خويش ميپرداخته است ، و بعلاوه در تمام مدت ازدواج عهده دار

مخارج زن و فرزندان خويش بوده است .

ريشه اين سنت چيست ؟ چرا و چگونه بوجود آمده است ؟ مهر ديگر چه

صيغه ايست ؟ نفقه دادن به زن براي چه ؟ آيا اگر بنا باشد هر يك از زن و

مرد بحقوق طبيعي و انساني خويش نائل گردند و روابط عادلانه و انساني ميان

آنها حكمفرما باشد و با زن مانند يك انسان رفتار شود مهر و نفقه مورد

پيدا مي كند ؟ يا اينكه مهر و نفقه يادگار عهدهائي است كه زن مملوك مرده

بوده است ، مقتضاي عدالت و تساوي حقوق انسانها ، خصوصا در قرن بيستم ،

اينست كه مهر و نفقه ملغي گردد ، ازدواجها بدون مهر صورت گيرد و

زن خود

مسؤوليت مالي زندگي خويش را بعهده بگيرد .

صفحه225

و در تكفل مخارج فرزندان نيز با مرد متساويا شركت كند .

سخن خود را از مهر آغاز مي كنيم . ببينيم مهر چگونه پيدا شده و چه

فلسفه اي داشته و جامعه شناسان پيدايش مهر را چگونه توجيه كرده اند ؟

تاريخچه مهر

ميگويند در ادوار ما قبل تاريخ كه بشر بحال توحش ميزيسته و زندگي شكل

قبيله اي داشته ، به علل نامعلومي ، ازدواج با همخون جائز شمرده نمي شده

است ، جوانان قبيله كه خواستار ازدواج بوده اند ناچار بوده اند از قبيله

ديگر براي خود همسر و معشوقه انتخاب كنند ، از اينرو براي انتخاب همسر

بميان قبايل ديگر ميرفته اند . در آن دوره ها مرد بنقش خويش در توليد

فرزند واقف نبوده است ، يعني نمي دانسته كه آميزش او با زن در توليد

فرزند مؤثر است ، فرزندان را به عنوان فرزند همسر خود مي شناخته نه

بعنوان فرزندان خود ، با اينكه شباهت فرزندان را با خود احساس مي كرده

نمي توانسته علت اين شباهت را بفهمد . قهرا فرزندان نيز خود را فرزندان

زن ميدانسته اند نه فرزند مرد ، و نسب از طريق مادران شناخته مي شد نه از

طريق پدران . مردان موجودات عقيم و نازا بحساب مي آمده اند و پس از

ازدواج بعنوان يك طفيلي كه زن فقط به رفاقت با او و به نيروي بدني او

نيازمند است در ميان قبيله زن بسر ميبرده است ، اين دوره را دوره "

مادر شاهي " ناميده اند .

ديري نپائيد كه مرد بنقش خويش در توليد فرزند واقف شد و خود را

صاحب اصلي فرزند شناخت ، از اين وقت زن را تابع

صفحه226

خود ساخت و رياست خانواده را بعهده گرفت و باصطلاح دوره

" پدرشاهي "

آغاز شد .

در اين دوره نيز ازدواج با همخون جائز شمرده نمي شد و مرد ناچار بود از

ميان قبيله ديگر براي خود همسر انتخاب كند و بميان قبيله خود بياورد . و

چون همواره حالت جنگ و تصادم ميان قبائل حكمفرما بود انتخاب همسر از

راه ربودن دختر صورت ميگرفت . يعني جوان دختر مورد نظر خويش را از

ميان قبيله ديگر مي ربود .

تدريجا صلح جاي جنگ را گرفت و قبائل مختلف مي توانستند همزيستي

مسالمت آميز داشته باشند ، در اين دوره رسم ربودن زن منسوخ شد و مرد

براي اينكه دختر مورد نظر خويش را به چنگ آورد ميرفت بميان قبيله دختر

اجير پدر زن مي شد و مدتي براي او كار مي كرد و پدر زن در ازاء خدمت داماد

دختر خويش را به او مي داد و او آن دختر را به ميان قبيله خويش مي برد .

تا اينكه ثروت زياد شد ، در اين وقت مرد دريافت كه بجاي اينكه سالها

براي پدر عروس كار كند بهتر اينست كه يكجا هديه لايقي تقديم او كند و

دختر را از او بگيرد ، اين كار را كرد و از اين جا " مهر " پيدا شد .

روي اين حساب ، در مراحل اوليه ، مرد بعنوان طفيلي زن زندگي مي كرده و

خدمتكار زن بوده است ، در اين دوره زن بر مرد حكومت ميكرده است . در

مرحله بعد كه حكومت بدست مرد افتاد ، مرد زن را از قبيله ديگر ميربوده

است . در مرحله سوم مرد براي اينكه زن را به چنگ آورد بخانه پدر زن

ميرفته و سالها براي او كار مي كرده است ، در مرحله چهارم مرد مبلغي

بعنوان

صفحه227

" پيشكش "

تقديم پدر زن ميكرده است و رسم مهر از اينجا ناشي شده است

.ميگويند - مرد از آنوقتي كه سيستم " مادر شاهي " را ساقط كرد و سيستم

" پدر شاهي " را تأسيس نمود زن را در حكم برده و لااقل در حكم اجير و

مزدور خويش قرار داد و به او بچشم يك ابزار اقتصادي كه احيانا شهوت او

را نيز تسكين مي داد نگاه ميكرد . به زن استقلال اجتماعي و اقتصادي نمي داد

. محصول كارها و زحمات زن متعلق بديگري يعني پدر يا شوهر بود . زن حق

نداشت به اراده خود شوهر انتخاب كند و به اراده خود و براي خود فعاليت

اقتصادي و مالي داشته باشد و در حقيقت پولي كه مرد بعنوان مهر مي داده و

مخارجي كه بعنوان نفقه مي كرده است در مقابل بهره اقتصادي بوده كه از زن

در ايام زناشوئي ميبرده است .

مهر در نظام حقوقي اسلام

مرحله پنجمي هم هست كه جامعه شناسان و اظهار نظر كنندگان درباره آن

سكوت مي كنند ، در اين مرحله مرد هنگام ازدواج يك " پيشكشي " تقديم

خود زن مي كند و هيچيك از والدين حقي به آن پيشكشي ندارند ، زن در عين

اينكه از مرد پيشكشي دريافت ميدارد استقلال اجتماعي و اقتصادي خود را حفظ

مي كند ، اولا به اراده خود شوهر انتخاب مي كند نه به اراده پدر يا برادر ،

ثانيا در مدتي كه در خانه پدر است ، همچنين در مدتي كه بخانه شوهر ميرود

كسي حق ندارد او را بخدمت خود بگمارد و استثمار كند ، محصول كار و

زحمتش بخودش تعلق دارد نه بديگري و در معاملات

صفحه228

حقوقي خود احتياجي بقيمومت مرد ندارد .

مرد از لحاظ بهره برداري

از زن ، فقط حق دارد در ايام زناشوئي از وصال

او بهره مند شود و مكلف است مادامي كه زناشوئي ادامه دارد و از وصال زن

بهره مند مي شود زندگي او را در حدود امكانات خود تأمين نمايد .

اين مرحله همان است كه اسلام آنرا پذيرفته و زناشوئي را بر اين اساس

بنيان نهاده است . در قرآن كريم آيات زيادي هست درباره اينكه مهر زن

بخود زن تعلق دارد نه بديگري . مرد بايد در تمام مدت زناشوئي عهده دار

تأمين مخارج زندگي زن بشود و در عين حال درآمدي كه زن تحصيل مي كند و

نتيجه كار او به شخص خودش تعلق دارد نه بديگري پدر يا شوهر .

اينجاست كه مسئله مهر و نفقه شكل معماوشي پيدا مي كند ، زيرا در وقتي

كه مهر به پدر دختر تعلق ميگرفت و زن مانند يك برده بخانه شوهر مي رفت

و شوهر او را استثمار ميكرد ، فلسفه مهر باز خريد دختر از پدر بود و

فلسفه نفقه مخارج ضروري است كه هر مالكي براي مملوك خود ميكند ، اگر

بناست چيزي به پدر زن داده نشود و شوهر هم حق ندارد زن را استثمار و از

او بهره برداري اقتصادي بكند ، و زن از لحاظ اقتصادي استقلال كامل دارد و

حتي از جنبه حقوقي نيازي به قيمومت و اجازه و سرپرستي ندارد ، مهر دادن

و نفقه پرداختن براي چه ؟

نگاهي به تاريخ

اگر بخواهيم بفلسفه مهر و نفقه در مرحله پنجم پي ببريم بايد اندكي توجه

خود را بدوره هاي چهارگانه اي كه قبل از اين

صفحه229

مرحله گفته شده معطوف كنيم . حقيقت اينست آنچه در اين باره گفته شده

جز يك سلسله فرضها و تخمينها چيزي نيست

. نه حقايق تاريخي است و نه

حقايق علمي و تجربي . پاره اي قرائن از يكطرف و بعضي فرضيه هاي فلسفي

درباره انسان و جهان از طرف ديگر منشاء پديد آمدن اين فرضها و تخمينها

درباره زندگي بشر ما قبل تاريخ شده است . آنچه درباره دوره باصطلاح

مادرشاهي گفته شده چيزي نيست كه باين زوديها بتوان باور كرد ، و همچنين

چيزهائي كه درباره فروختن دختران از طرف پدران و استثمار زنان از طرف

شوهران گفته اند .

در اين فرضها و تخمينها دو چيز به چشم مي خورد يكي اينكه سعي شده تاريخ

بشر اوليه فوق العاده قساوت آميز و خشونت بار و عاري از عواطف انساني

تفسير شود ، ديگر اينكه نقش طبيعت از لحاظ تدابير حيرت انگيزي كه براي

رسيدن بهدفهاي كلي خود بكار ميبرد ناديده گرفته شده است .

اينگونه تفسير و اظهار نظر درباره انسان و طبيعت براي غربي ميسر است

اما براي شرقي - اگر افسون شده تقليد غرب نباشد - ميسر نيست ، غربي

بعلل خاصي با عواطف انساني بيگانه است ، قهرا نمي تواند براي عاطفه و

جرقه هاي انساني نقش اساسي در تاريخ قائل شود ، غربي اگر از دنده اقتصاد

برخيزد نان مي بيند و بس ، تاريخ از نظر او ماشيني است كه تا نان به

خوردش ندهي حركت نمي كند و اگر از دنده مسائل جنسي برخيزد انسانيت و

تاريخ انسانيت با همه مظاهر فرهنگي و هنري و اخلاقي و مذهبي و با همه

تجليات عالي و با شكوه معنوي ، جز بازيهاي تغيير شكل يافته جنسي نيست .

صفحه230

و اگر از دنده سيادت و برتري طلبي برخيزد سرگذشت بشريت از نظر او يك

سره خونريزي

و بيرحمي است .

غربي در قرون وسطي از مذهب و بنام مذهب شكنجه ها ديده و آزارها كشيده

و زنده زنده در آتش انداختن ها مشاهده كرده است ، بهمين جهت از نام خدا

و مذهب و هر چيزي كه اين بو را بدهد وحشت مي كند و از اينرو با همه آثار

و علائم فراوان علمي كه از هدف داشتن طبيعت واگذار نبودن جهان بخود

مي بيند كمتر جرئت ميكند به اصل " علت غائي " اعتراف كند .

ما از اين مفسران نمي خواهيم كه به وجود پيامبران كه در طول تاريخ ظهور

كرده اند و منادي عدالت و انسانيت بوده اند و با انحرافات مبارزه

ميكرده اند و نتايج ثمر بخشي از مبارزات خود ميگرفته اند اقرار و اعتراف

كنند ، از آنها مي خواهيم كه لا اقل نقش آگاهانه طبيعت را فراموش نكنند .

در تاريخ روابط زن و مرد قطعا مظالم فراوان و قساوتهاي بي شماري رخ

داده است . قرآن قساوت آميزترين آنها را حكايت كرده است ، اما

نمي توان گفت سراسر اين تاريخ ، قساوت و خشونت بوده است .

فلسفه حقيقي مهر

به عقيده ما پديد آمدن مهر نتيجه تدبير ماهرانه اي است كه در متن خلقت

و آفرينش براي تعديل روابط زن و مرد و پيوند آنها بيكديگر بكار رفته

است .

مهر از آنجا پيدا شده كه در متن خلقت نقش هر يك از زن و مرد در

مسئله عشق مغاير نقش ديگري است . عرفا اين قانون

صفحه231

را بسراسر هستي سرايت مي دهند ، ميگويند قانون عشق و جذب و انجذاب بر

سراسر موجودات و مخلوقات حكومت مي كند ، با اين خصوصيت كه موجودات و

مخلوقات از لحاظ اينكه هر موجودي وظيفه خاصي را بايد ايفا كند متفاوتند

، سوز در يك

جا و ساز در جاي ديگر قرار داده شده است .

فخرالدين عراقي شاعر معروف ميگويد :

ساز طرب عشق كه داند كه چه ساز است كز زخمه آن نه فلك اندر تك و

تاز است

رازي است در اين پرده گر آنرا بشناسي داني كه حقيقت ز چه در بند

مجاز است

عشق است كه هر دم بدگر رنگ درآيد ناز است بجائي و بيك جاي نياز

است

در صورت عاشق چه درآيد همه سوز است در كسوت معشوق چه آيد همه ساز

است

ما در مقاله چهارده از اين سلسله مقالات آنجا كه تفاوتهاي زن و مرد را

بيان ميكرديم گفتيم كه نوع احساسات زن و مرد نسبت بيكديگر يك جور

نيست . قانون خلقت ، جمال و غرور و بي نيازي را در جانب زن ، و

نيازمندي و طلب و عشق و تغزل را در جانب مرد قرار داده است . ضعف زن

در مقابل نيرومندي بدني به همين وسيله تعديل شده است و همين جهت موجب

شده كه همواره مرد از زن خواستگاري ميكرده است ، قبلا ديديم كه طبق گفته

جامعه شناسان ، هم در دوره مادرشاهي و هم در دوره پدرشاهي مرد بوده است

كه بسراغ زن ميرفته است .

صفحه232

دانشمندان ميگويند : مرد از زن شهواني تر است ، در روايات اسلامي وارد

شده كه مرد از زن شهواني تر نيست بلكه بر عكس است ، لكن زن از مرد در

مقابل شهوت تواناتر و خوددارتر آفريده شده است ، نتيجه هر دو سخن يكي

است ، بهرحال مرد در مقابل غريزه از زن ناتوان تر است ، اين خصوصيت

همواره به زن فرصت داده است كه دنبال مرد نرود و زود تسليم او نشود و

بر عكس

مرد را وادار كرده است كه به زن اظهار نياز كند و براي جلب

رضاي او اقدام كند ، يكي از آن اقدامات اين بوده كه براي جلب رضاي او و

باحترام موافقت او هديه اي نثار او مي كرده است .

چرا افراد جنس نر هميشه براي تصاحب جنس ماده با يكديگر رقابت

مي كرده اند و بجنگ و ستيز با يكديگر مي پرداخته اند اما هرگز افراد جنس

ماده براي تصاحب جنس نر حرص و ولع نشان نداده اند ؟ براي اينكه نقش

جنس نر و جنس ماده يكي نبوده است . جنس نر همواره حالت و نقش

متقاضي را داشته نه جنس ماده ، و جنس ماده هرگز با حرص و ولع جنس نر

بدنبال او نميرفته است ، همواره از خود نوعي بي نيازي و استغنا نشان

مي داده است .

مهر ، باحيا و عفاف زن يك ريشه دارد ، زن به الهام فطري دريافته است

كه عزت و احترام او به اين است كه خود را رايگان در اختيار مرد قرار

ندهد و به اصطلاح شيرين بفروشد .

همين ها سبب شده كه زن توانسته با همه ناتواني جسمي ، مرد را بعنوان

خواستگار به آستانه خود بكشاند ، مردها را برقابت با يكديگر وادار كند ،

با خارج كردن خود از دسترسي مرد عشق رمانتيك بوجود آورد ، مجنونها را

بدنبال ليلي ها بدواند و آنگاه كه تن بازدواج با مرد ميدهد عطيه و پيشكشي

از او بعنوان

صفحه233

نشانه اي از صداقت او دريافت دارد .

ميگويند در بعضي قبائل وحشي دختراني كه با چند خواستگار و عاشق بي قرار

مواجه مي شده اند آنها را وادار به " دوئل " ميكرده اند ، هر كدام كه

ديگري را مغلوب ميكرده يا ميكشته شايستگي

همسري با آن دختر را احراز

ميكرده است .

چندي پيش روزنامه هاي تهران نوشتند كه يك دختر ، دو پسر خواستگار خود

را در همين تهران به " دوئل " وادار كرد . آنها را در حضور خود با

اسلحه سرد به جان يكديگر انداخت .

از نظر كساني كه قدرت را فقط در زور بازو مي شناسند و تاريخ روابط زن و

مرد را يكسره ظلم و استثمار مرد مي بيند . باوري نيست كه زن ، اين موجود

ضعيف و ظريف ، بتواند اين چنين افراد جنس خشن و نيرومند را بجان

يكديگر بيندازد ، اما اگر كسي اندكي با تدابير ماهرانه خلقت و قدرت

عجيب و مرموز زنانه اي كه در وجود زن تعبيه شده آشنا باشد مي داند كه اين

چيزها عجيب نيست .

زن در مرد تأثير فراوان داشته است ، تأثير زن در مرد از تأثير مرد در

زن بيشتر بوده است ، مرد بسياري از هنرنمائي ها و شجاعتها و دلاوريها و

نبوغها و شخصيتهاي خود را مديون زن و خودداريهاي ظريفانه زن است ، مديون

حيا و عفاف زن است ، مديون " شيرين فروشي " زن است . زن هميشه مرد

را ميساخته و مرد اجتماع را ، آنگاه كه حيا و عفاف و خودداري زن از ميان

برود و زن بخواهد در نقش مرد ظاهر شود اول به زن مهر باطله مي خورد و بعد

مرد مردانگي خود را فراموش ميكند و سپس اجتماع منهدم ميگردد .

صفحه234

همان قدرت زنانه كه توانسته در طول تاريخ شخصيت خود را حفظ كند و

بدنبال مرد نرود و مرد را بعنوان خواستگار به آستان خود بكشاند ، مردان

را به رقابت و جنگ با يكديگر درباره خود وادارد

و آنها را تا سر حد

كشته شدن ببرد ، حيا و عفاف را شعار خود قرار دهد ، بدن خود را از چشم

مرد مستور نگهدارد و خود را اسرار آميز جلوه دهد ، الهام بخش مرد و خالق

عشق او باشد ، هنرآموز و شجاعت بخش و نبوغ آفرين او واقع شود . در او

حس " تغزل " و ستايشگري بوجود آورد و او به فروتني و خاكساري و ناچيزي

خود در مقابل زن بخود ببالد ، همان قدرت ميتوانسته مرد را وادار كند كه

هنگام ازدواج عطيه اي بنام مهر تقديم او كند .

مهر ، ماده اي است از يك آئين نامه كلي كه طرح آن در متن خلقت ريخته

شده و با دست فطرت تهيه شده است .

مهر در قرآن

قرآن كريم مهر را بصورتي كه در مرحله پنجم گفتيم ابداع و اختراع نكرد ،

زيرا مهر باينصورت ابداع خلقت است ، كاري كه قرآن كرد اين بود مهر را

به حالت فطري آن برگردانيد .

قرآن كريم با لطافت و ظرافت بي نظيري ميگويد : " « و آتوا النساء

صدقاتهن نحله »" يعني كابين زنان را كه بخود آنها تعلق دارد ( نه به

پدران يا برادران آنها ) و عطيه و پيشكشي است از جانب شما به آنها

بخودشان بدهيد .

قرآن كريم در اين جمله كوتاه به سه نكته اساسي اشاره كرده است .

اولا با نام " صدقه " ( بضم دال ) ياد كرده است نه با نام مهر ،

صفحه235

صدقه از ماده صدق است و بدانجهت بمهر صداق يا صدقه گفته ميشود كه نشانه

راستين بودن علاقه مرد است ، بعضي مفسرين مانند صاحب كشاف به اين نكته

تصريح كرده اند . همچنانكه بنا بگفته راغب اصفهاني در مفردات غريب

القرآن علت اينكه صدقه ( بفتح دال ) را صدقه گفته اند اينست كه نشانه

صدق ايمان است . ديگر اينكه با ملحق كردن ضمير ( هن ) به اين كلمه

مي خواهد بفرمايد كه مهريه به خود زن تعلق دارد نه پدر و مادر ، مهر مزد

بزرگ كردن و شير دادن و نان دادن به او نيست .

سوم اينكه با كلمه " نحله " كاملا تصريح ميكند كه مهر هيچ عنواني جز

عنوان تقديمي و پيشكشي و عطيه و هديه ندارد .

دو گونگي احساسات در حيوانات اختصاص بانسان ندارد ، در همه جاندارها

آنجا كه قانون دو جنسي حكمفرماست با اينكه دو جنس بيكديگر نيازمندند ،

جنس نر نيازمندتر آفريده شده ، يعني احساسات او نيازمندانه تر است و

همين جهت بنوبه خود سبب شده كه جنس نر گامهائي در طريق جلب رضايت

جنس ماده بردارد و هم سبب شده كه روابط دو جنس تعديل شود و جنس نر از

زور و قدرت خود سوء استفاده نكند ، حالت فروتني و خضوع بخود بگيرد .

هديه و كادو در روابط نامشروع منحصر بازدواج و پيمان مشروع زناشوئي

نيست ، آنجا هم كه زن و مرد به صورت نامشروع مي خواهند از وجود يكديگر

لذت ببرند و باصطلاح مي خواهند از عشق آزاد بهره ببرند باز

صفحه236

مرد است كه به زن هديه ميدهد . اگر احيانا قهوه يا چائي يا غذائي صرف

كنند مرد وظيفه خود ميداند كه پول آنها را بپردازد . زن براي خود نوعي

اهانت تلقي مي كند كه بخاطر مرد مايه بگذارد و پول خرج كند . عياشي براي

پسر مستلزم داشتن پول و

امكانات مالي است و عياشي براي يك دختر

وسيله اي است براي دريافت كادوها . اين عادات كه حتي در روابط نامشروع

و غير قانوني هم جاري است ناشي از نوع احساسات نامتشابه زن و مرد نسبت

بيكديگر است .

معاشقه فرنگي از ازدواجش طبيعي تر است

در دنياي غرب هم كه بنام تساوي حقوق انسانها حقوق خانوادگي را از

صورت طبيعي خارج كرده اند و سعي مي كنند علي رغم قانون طبيعت زن و مرد را

در وضع مشابهي قرار دهند و رل هاي مشابهي در زندگي خانوادگي بعهده آنها

بگذارند ، آنجا كه باصطلاح پاي عشق آزاد بميان مي آيد و قوانين قراردادي

آنها را از مسير طبيعت خارج نكرده است مرد همان وظيفه طبيعي خود يعني

نياز و طلب و مايه گذاشتن و پول خرج كردن را انجام ميدهد ، مرد به زن

هديه مي دهد و متحمل مخارج او ميشود .

در صورتيكه در ازدواج فرنگي مهر وجود ندارد و از لحاظ نفقه نيز

مسئوليت سنگيني بعهده زن ميگذارند . يعني معاشقه فرنگي از ازدواج فرنگي

با طبيعت هماهنگ تر است .

مهر يكي از نمونه هائي است كه ميرساند زن و مرد با استعدادهاي

نامتشابهي آفريده شده اند و قانون خلقت از لحاظ حقوق فطري و طبيعي سندهاي

نامتشابهي بدست آنها داده است .

صفحه237

مهر و نفقه ( 2 )
توضيحات

در فصل پيش فلسفه و علت اصلي پيدايش مهر را ذكر كرديم . معلوم شد

مهر از آنجا پيدا شده كه قانون خلقت در روابط دو جنس ، بعهده هر يك از

آنها نقش جداگانه اي گذاشته است . معلوم شد مهر از احساسات رقيق و

عطوفت آميز مرد ناشي شده نه از احساسات خشن و مالكانه او ، آنچه از

ناحيه زن در اين امر دخالت داشته ، حس خودداري مخصوص او بوده نه ضعف

و بي اراده بودن او ، مهر تدبيري است از ناحيه قانون خلقت براي بالا

بردن ارزش زن و قرار دادن او در سطح عاليتري . مهر به زن شخصيت ميدهد .

ارزش معنوي مهر براي زن بيش از

ارزش مادي آن است .

رسوم جاهليت كه در اسلام منسوخ شد

قرآن كريم رسوم جاهليت را درباره مهر منسوخ كرد و آنرا بحالت اولي و

طبيعي آن برگردانيد .

صفحه238

در جاهليت پدران و مادران ، مهر را بعنوان حق الزحمه و " شيربها "

حق خود مي دانستند .

در تفسير كشاف و غيره مينويسند ، هنگامي كه دختري براي يكي از آنها

متولد ميشد و ديگري مي خواست به او تبريك بگويد مي گفت : " هنيئا لك

النافجه " يعني اين مايه افزايش ثروت ، ترا گوارا باد . كنايه از اين

كه بعدا اين دختر را شوهر ميدهي و مهر دريافت ميداري .

در جاهليت ، پدران و در نبودن آنها برادران ، چون از طرفي براي خود حق

ولايت و قيمومت قائل بودند و دختر را به اراده خودشان شوهر ميدادند و نه

به اراده او ، و از طرف ديگر مهر دختر را متعلق به خود ميدانستند نه به

دختر ، دختران را معاوضه ميكردند . باين نحو كه مردي به مرد ديگر ميگفت

كه من دختر يا خواهرم را بعقد تو درمي آورم كه در عوض دختر يا خواهر تو

زن من باشد و او هم قبول ميكرد ، به اين ترتيب هر يك از دو دختر مهر

ديگري بشمار ميرفت و به پدر يا برادر ديگري تعلق مي گرفت ، اين نوع نكاح

را نكاح " شغار " ميناميدند . اسلام اين رسم را منسوخ كرد ، پيغمبر اكرم

فرمود " « لا شغار في الاسلام » " يعني در اسلام معاوضه دختر يا خواهر

ممنوع است .

در روايات اسلامي آمده است كه پدر نه تنها حقي به مهر ندارد ، بلكه

اگر در عقد ازدواج براي پدر

به عنوان امري جداگانه از مهر چيزي شرط شود و

مهر به خود دختر داده شود باز هم صحيح نيست . يعني پدر حق ندارد براي

خود در ازدواج دختر بهره اي قائل شود ، هر چند بصورت امر جداگانه از مهر

باشد .

صفحه239

اسلام ، آئين كار كردن داماد براي پدر زن را كه طبق گفته جامعه شناسان

در دوره ها ئي وجود داشته كه هنوز ثروت قابل مبادله اي در كار نبوده منسوخ

كرد .

كار كردن داماد براي پدر زن تنها از اين جهت نبوده است كه پدران

مي خواسته اند از ناحيه دختران خود بهره اي برده باشند ، علل و ريشه هاي ديگر

نيز داشته است كه احيانا لازمه آن مرحله از تمدن بوده است و در حد خود

ظالمانه هم نبوده است . به هر حال چنين رسمي قطعا در دنياي قديم وجود

داشته است .

داستان موسي و شعيب كه در قرآن كريم آمده است از وجود چنين رسمي

حكايت ميكند . موسي در حال فرار از مصر وقتي كه به سر چاه " مدين "

رسيد به حالت دختران شعيب كه در كناري با گوسفندان خويش ايستاده بودند

و كسي رعايت حال آنها را نمي كرد رحمت آورد و براي گوسفندان آنها آب

كشي كرد ، دختران پس از مراجعت نزد پدر ، جريان روز را براي پدر نقل

كردند و او يكي از آنها را پي موسي فرستاد و او را بخانه خويش دعوت كرد

. پس از آشنا شدن با يكديگر ، يك روز شعيب به موسي گفت من دلم

مي خواهد يكي از دو دختر خود را به تو به زني بدهم باين شرط كه تو هشت

سال براي من كار كني ، و

اگر دل خودت خواست دو سال ديگر هم اضافه كن ،

ده سال براي من كار كن . موسي قبول كرد و به اين ترتيب موسي داماد شعيب

شد . اين چنين رسمي در آن زمان بوده و ريشه اين رسم دو چيز است : اول

نبودن ثروت . خدمتي كه داماد به زن يا پدر زن ميتوانسته بكند غالبا

منحصر باين بوده كه براي آنها كار كند ، ديگر رسم جهاز دادن . جامعه

شناسان معتقدند كه رسم جهاز دادن

240صفحه

به دختر از طرف پدر يكي از رسوم و سنن كهن است ، پدر براي اينكه بتواند

جهاز براي دختر خود فراهم كند داماد را اجير خود ميكرد و يا از او پولي

دريافت ميكرد ، عملا آنچه پدر از داماد ميگرفت به نفع دختر و براي دختر

بوده است .

بهرحال در اسلام اين آئين منسوخ شد و پدر زن حق ندارد مهر را مال خود

بداند ، هر چند هدف و منظورش اين باشد كه آنرا صرف و خرج دختر كند .

اين خود دختر است كه اختيار آن مال را دارد كه بهر نحو بخواهد مصرف كند

. در روايات اسلامي تصريح شده كه اينگونه مهر قرار دادن در دوره اسلاميه

روا نيست .

در زمان جاهليت ، رسوم ديگري نيز بود كه عملا موجب محروم بودن زن از

مهر ميشد ، يكي از آنها رسم ارث زوجيت بود ، اگر كسي ميمرد وارثان او

از قبيل فرزندان و برادران همانطوريكه ثروت او را بارث ميبردند همسري

زن او را نيز بارث مي بردند پس از مردن شخص ، پسر يا برادر ميت حق

همسري ميت را باقي مي پنداشت و خود را مختار مي دانست

كه زن او را به

ديگري تزويج كند و مهر را خودش بگيرد و يا او را بدون مهر جديدي و

بموجب همان مهري كه ميت قبلا پرداخته زن خود قرار دهد .

قرآن كريم رسم ارث زوجيت را منسوخ كرد فرمود : " « يا ايها الذين

آمنوا لا يحل لكم ان ترثوا النساء كرها »" اي مردمي كه به پيغمبر و قرآن

ايمان داريد بايد بدانيد كه براي شما روا نيست كه زنان مورثان خود را

بارث ببريد ، در حاليكه خود آن زنان ميل ندارند كه همسر شما باشند .

قرآن كريم در آيه ديگر بطور كلي ازدواج با زن پدر را

صفحه241

قدغن كرد هر چند بصورت ارث نباشد و بخواهند آزادانه با هم ازدواج كنند

. فرمود " « و لا تنكحوا ما نكح آبائكم »" . با زنان پدران خود ازدواج

نكنيد .

قرآن كريم هر رسمي كه موجب تضييع مهر زنان ميشد منسوخ كرد ، از آنجمله

اينكه وقتي كه مردي نسبت به زنش دلسرد و بي ميل ميشد او را در مضيقه و

شكنجه قرار ميداد ، هدفش اين بود كه با تحت شكنجه قرار دادن او ، او را

به طلاق راضي كند و تمام يا قسمتي از آنچه بعنوان مهر به او داده از او

پس بگيرد . قرآن كريم فرمود : " « و لا تعضلوهن لتذهبوا ببعض ما

آتيتموهن »" يعني زنان را بخاطر اينكه چيزي از آنها بگيريد و قسمتي از

مهري كه به آنها داده ايد جبران كنيد تحت مضيقه و شكنجه قرار ندهيد !

يكي ديگر از آن رسوم اين بود كه مردي با زني ازدواج ميكرد و براي او

احيانا مهر سنگيني قرار ميداد ،

اما همينكه از او سير ميشد و هواي تجديد

عروسي بسرش ميزد زن بيچاره را متهم ميكرد به فحشا و حيثيت او را لكه دار

ميكرد و چنين وانمود ميكرد كه اين زن از اول شايستگي همسري مرا نداشته و

ازدواج بايد فسخ شود و من مهري كه داده ام بايد پس بگيرم . قرآن كريم اين

رسم را نيز منسوخ كرد و جلو آنرا گرفت .

سيستم مهري اسلام خاص خودش است

يكي از مسلمات دين اسلام اينست كه مرد حقي به مال زن و كار زن ندارد ،

نه ميتواند باو فرمان دهد كه براي من فلان كار را بكن ، و نه اگر زن كاري

كرد كه بموجب آن كار ثروتي باو تعلق

صفحه242

ميگيرد مرد حق دارد كه بدون رضاي زن در آن ثروت تصرف كند ، و از اين

جهت زن و مرد وضع مساوي دارند . و بر خلاف رسم معمول در اروپاي مسيحي كه

تا اوايل قرن بيستم رواج داشت ، زن شوهردار از نظر اسلام در معاملات و

روابط حقوقي خود تحت قيمومت شوهر نيست ، در انجام معاملات خود استقلال

و آزادي كامل دارد . اسلام در عين اينكه به زن چنين استقلال اقتصادي در

مقابل شوهر داد و براي شوهر هيچ حقي در مال زن و كار زن و معاملات زن

قرار نداد ، آئين مهر را منسوخ نكرد ، اين خود ميرساند كه مهر از نظر

اسلام بخاطر اين نيست كه مرد بعدا از وجود زن بهره اقتصادي ميبرد و نيروي

بدني او را استثمار ميكند ، پس معلوم ميشود اسلام سيستم مهري مخصوص بخود

دارد ، اين سيستم مهري و فلسفه اش را نبايد با ساير سيستمهاي مهري اشتباه

كرد و ايراداتي

كه بر آن سيستمها وارد است بر اين سيستم وارد دانست .

آيين فطرت

همچنانكه در مقاله پيش گفتيم قرآن كريم تصريح ميكند كه مهر " نحله "

و عطيه است . قرآن اين عطيه و پيشكشي را لازم ميداند ، قرآن رموز فطرت

بشر را با كمال دقت رعايت كرده است و براي اينكه هر يك از زن و مرد

نقش مخصوصي كه در طبيعت از لحاظ علائق دوستانه به عهده آنها گذاشته شده

، فراموش نكند لزوم مهر را تأكيد كرده است . نقش زن اينست كه پاسخگوي

محبت مرد باشد ، محبت زن خوب است بصورت عكس العمل محبت مرد باشد

نه بصورت ابتدائي . عشق ابتدائي زن ، يعني عشقي كه از

صفحه243

ناحيه زن شروع بشود و زن بدون آنكه مرد قبلا او را خواسته باشد عاشق مردي

بشود ، همواره مواجه با شكست عشق و شكست شخصيت خود زن است ، بر خلاف

عشقي كه بصورت پاسخ به عشق ديگري در زن پيدا ميشود ، اينچنين عشق نه

خودش شكست مي خورد و نه به شخصيت زن لطمه و شكست وارد مي آورد .

آيا راست است كه زن وفا ندارد ؟ پيمان محبت زن سست است ؟ به عشق

زن نبايد اعتماد كرد ؟

اين ، هم راست است و هم دروغ ، راست است اگر عشق از زن شروع شود ،

اگر زني ابتدا عاشق مردي بشود و به او دل ببندد آتشش زود سرد ميشود ،

بچنين عشقي نبايد اعتماد كرد . اما دروغ است در صورتيكه عشق آتشين زن

صفحه244

يك اساسنامه كلي است و بدست طراح طبيعت تدوين شده ، بنام تساوي حقوق

زن و مرد ملغي گردد

.

چنانكه ملاحظه فرموديد قرآن در باب مهر ، رسوم و قوانين جاهليت را

عليرغم ميل مردان آنروز عوض كرد . آنچه خود قرآن در باب مهر گفت رسم

معمول جاهليت نبود كه بگوئيم قرآن اهميتي به بود و نبود مهر نميدهد ،

قرآن ميتوانست مهر را بكلي منسوخ كند و مردان را از اين نظر راحت كند ،

ولي اين كار را نكرد .

انتقادها

اكنون كه نظر اسلام را درباره مهر دانستيد و معلوم شد مهر از نظر اسلام

چه فلسفه ا ي دارد ، خوب است سخن كساني را كه باين قانون اسلامي انتقاد

دارند . نيز بشنويد .

خانم منوچهريان در كتاب انتقاد بر قوانين اساسي و مدني ايران در فصلي

كه تحت عنوان مهر باز كرده اند چنين نوشته اند : " همچنانكه براي داشتن

باغ يا خانه يا اسب يا استر ، مرد بايد مبلغي بپردازد ، براي خريدن زن

هم بايد پولي از كيسه خرج كند ، و همچنانكه بهاي خانه و باغ و استر بر

حسب بزرگي و كوچكي و زشتي و زيبائي و بهره و فائده متفاوت است بهاي زن

هم بر حسب زشتي و زيبائي و پولداري و بي پولي او تفاوت ميكند .

قانونگذاران مهربان و جوانمرد ما قريب 12 ماده درباره قيمت زن نوشته اند

و فلسفه آنان آنست كه اگر پول در ميان نباشد رشته استوار زناشوئي سخت

سست و زود گسل ميشود " .

اگر قانون مهر از طرف اجنبي آمده بود ، آيا باز هم اين قدر

صفحه245

مورد بي مهري و تهمت و افترا بود ؟ مگر هر پولي كه كسي بكسي ميدهد

مي خواهد او را بخرد ، پس بايد رسم هديه و بخشش و پيشكش را

منسوخ كنند

. ريشه قانون مهر كه در قانون مدني آمده قرآن است . قرآن تصريح ميكند كه

مهر عنواني جز عطيه و پيشكشي ندارد . بعلاوه اسلام قوانين اقتصادي خود را

آنچنان تنظيم كرده كه مرد حق هيچگونه بهره برداري اقتصادي از زن ندارد .

در اين صورت چگونه ميتوان مهر را بعنوان قيمت زن ياد كرد .

ممكن است بگوئيد عملا مردان ايراني از زنان خود بهره برداري اقتصادي

ميكنند . من هم قبول دارم كه بسياري از مردان ايراني اينطورند ، ولي اين

چه ربطي بمهر دارد ، مردان كه نمي گويند ما بموجب اينكه مهر پرداخته ايم

به زنان خود تحكم ميكنيم ، تحكم مرد ايراني به زن ايراني ريشه هاي ديگري

دارد . چرا بجاي اينكه مردم را اصلاح كنيد قانون فطرت را خراب ميكنيد و

بر مفاسد ميافزائيد ؟ در تمام اين گفته ها يك منظور بيشتر نهفته نيست و

آن اينكه ايراني و مشرق زميني بايد خود را و فلسفه زندگي خود را و

معيارهاي انساني خود را فراموش كند و رنگ و شكل اجنبي بخود بگيرد تا

بهتر آماده بلعيده شدن باشد .

خانم منوچهريان ميگويند " اگر زن از نظر اقتصادي مانند مرد باشد ،

ديگر چه حاجت است كه ما براي او نفقه و كسوه و مهر قائل شويم .

همچنانكه هيچيك از اين پيش بينيها و محكم كاريها در مورد مرد بميان

نمي آيد ، در مورد زن هم آنوقت نبايد وجود داشته باشد " .

اگر اين سخن را خوب بشكافيم معنيش اينست : در دوره هائي

صفحه246

محتاج خلق كرد و در اين احتياج هر دوي آنها وضع مساوي دارند ، و لذا

الزام يكي به دادن وجه بديگري بلا دليل خواهد بود .

و لكن از نظر اينكه

طلاق در اختيار مرد بوده و زن براي زندگي مشترك با مرد تأمين نداشته ،

لذا به زن حق داده شده علاوه بر اعتماد به شخصيت زوج نوعي وثيقه و اعتبار

مالي نيز از مرد مطالبه نمايد . " .

در صفحه 72 ميگويد : اگر ماده 1133 قانون مدني كه مقرر ميدارد : " مرد

ميتواند هر وقت كه بخواهد زن خود را طلاق دهد " ، اصلاح گردد و طلاق بسته

بميل و هوس مرد نباشد ، اساسا

صفحه247

صداق و مهر فلسفه وجودي خود را از دست خواهد داد .

از آنچه تا كنون گفته ايم بي پايگي اين سخنان روشن گشت ، معلوم شد كه

مهر ، بها يا اجرت نيست و منطق عقلاني هم دارد ، هم معلوم شد زن و مرد

در احتياج بيكديگر وضع مساوي ندارند و خلقت ، آنها را در دو وضع مختلف

قرار داده است .

از همه بي پايه تر اينكه فلسفه مهر را وثيقه مالي در مقابل حق طلاق براي

مرد ذكر كرده است و مدعي است علت اينكه اسلام مهر را مقرر كرده است ،

همين جهت است .

از اينگونه اشخاص بايد پرسيد : چرا اسلام حق طلاق را بمرد داد تا زن

بوثيقه مالي احتياج پيدا كند ؟ بعلاوه معني اين سخن اينست : علت اينكه

پيغمبر اكرم براي زنان خود مهر قرار ميداد اين بود كه مي خواست به آنها

در مقابل خودش وثيقه مالي بدهد و علت اينكه در ازدواج علي و فاطمه براي

فاطمه مهر قرار داد اين بود كه مي خواست براي فاطمه در مقابل علي يك

وثيقه مالي و وسيله اطمينان فكري بگيرد .

اگر اين چنين

است پس چرا پيغمبر اكرم زنان را توصيه كرد كه متقابلا

مهر خود را بشوهر ببخشند و براي اين بخشش پاداشها ذكر كرد ؟ بعلاوه چرا

توصيه كرد كه حتي الامكان مهر زنان زياد نباشد ؟ آيا جز اينست كه از نظر

پيغمبر اسلام هديه زناشوئي مرد بنام مهر ، و بخشش مهر يا معادل آن از

طرف زن به مرد موجب استحكام الفت و علقه زناشوئي ميشود ؟

اگر نظر اسلام باين بود كه مهر يك وثيقه مالي باشد ، چرا در كتاب

آسماني خود گفت : " « و آتوا النساء صدقاتهن نحله »" . چرا نگفت "

و آتوا النساء صدقاتهن وثيقه " .

صفحه248

گذشته از همه اينها ، نويسنده مزبور پنداشته كه رسم مهر در صدر اسلام

همين بوده كه امروز هست ، معمول امروز اينست كه مهر بيشتر جنبه ذمه و

عهده دارد ، يعني مرد مبلغي را طبق عقد و سند بعنوان مهر بعهده ميگيرد و

زن معمولا آنرا مطالبه نميكند مگر وقتي كه اختلاف و مشاجره اي بميان آيد ،

اينگونه مهرها ميتواند جنبه وثيقه بخود بگيرد . در صدر اسلام معمول اين

بود كه مرد هر چه بعنوان مهر متعهد ميشد ، نقد ميپرداخت . عليهذا بهيچ

وجه نمي توان گفت كه نظر اسلام از مهر اين بوده كه وثيقه اي در اختيار زن

قرار دهد .

تاريخ نشان ميدهد كه پيغمبر اكرم بهيچوجه حاضر نبود زني را بدون مهر در

اختيار مردي قرار دهد . داستاني با اندك اختلاف در كتب شيعه و سني آمده

است ، از اينقرار :

زني آمد بخدمت پيغمبر اكرم و در حضور جمع ايستاد و گفت :

- يا رسول الله مرا بهمسري خود بپذير .

رسول اكرم

در مقابل تقاضاي زن سكوت كرد ، چيزي نگفت ، زن سر جاي خود

نشست .

مردي از اصحاب بپاخاست و گفت :

يا رسول الله ، اگر شما مايل نيستيد ، من حاضرم .

پيغمبر اكرم سؤال كرد :

- مهر چي ميدهي ؟

- هيچي ندارم .

- اينطور كه نميشود ، برو بخانه ات شايد چيزي پيدا كني و بعنوان مهر

باين زن بدهي .

صفحه249

مرد بخانه اش رفت و برگشت و گفت :

- در خانه ام چيزي پيدا نكردم .

- باز هم برو بگرد ، يك انگشتر آهني هم كه بياوري كافي است .

دو مرتبه رفت و برگشت و گفت انگشتر آهني هم در خانه ما پيدا نميشود

، من حاضرم همين جامه كه بتن دارم مهر اين زن كنم .

يكي از اصحاب كه او را ميشناخت گفت : يا رسول الله ، بخدا اين مرد

جامه اي غير از اين جامه ندارد . پس نصف اين جامه را مهر زن قرار دهيد .

پيغمبر اكرم فرمود : اگر نصف اين جامه مهر زن باشد كداميك بپوشند ؟

هر كدام بپوشند ديگري برهنه ميماند ، خير اينطور نميشود .

مرد خواستگار سر جاي خود نشست . زن هم بانتظار ، جاي ديگري نشسته بود

، مجلس وارد بحث ديگري شد و طول كشيد . مرد خواستگار حركت كرد برود ،

رسول اكرم او را صدا كرد :

- آهاي بيا .

- آمد .

- بگو ببينم قرآن بلدي ؟

- بلي يا رسول الله ، فلان سوره و فلان سوره را بلدم .

- ميتواني از حفظ قرائت كني ؟

- بلي ميتوانم .

- بسيار خوب ، درست شد ، پس اين زن را بعقد تو در

صفحه250

آوردم و مهر او اين باشد كه تو باو قرآن

تعليم بدهي .

مرد دست زن خود را گرفت و رفت .

در باب مهر مطالب ديگري هست ولي ما سخن را همينجا كوتاه ميكنيم .

صفحه251

مهر و نفقه ( 3 )
اشاره

نظر اسلام را درباره مهر و فلسفه مهر بيان كرديم . اكنون نوبت آن است

كه مسئله نفقه را مورد بحث قرار دهيم .

قبلا بايد بدانيم كه در قوانين اسلامي ، نفقه نيز مانند مهر وضع مخصوصي

بخود دارد و نبايد با آنچه در دنياي غير اسلامي ميگذشته يا ميگذرد يكي

دانست .

اگر اسلام به مرد حق ميداد كه زن را در خدمت خود بگمارد و محصول كار و

زحمت و بالاخره ثروتي كه زن توليد ميكند مال خود بداند ، علت و فلسفه

نفقه دادن مرد به زن روشن بود ، زيرا واضح است اگر انسان ، حيوان يا

انسان ديگري را مورد بهره برداري اقتصادي قرار دهد ناچار است مخارج زندگي

او را نيز تأمين كند . اگر گاريچي به اسب خود كاه و جو ندهد آن اسب

براي او باركشي نمي كند .

اما اسلام چنين حقي براي مرد قائل نيست . به زن حق داد مالك شود .

تحصيل ثروت كند و بمرد حق نداده در ثروتي كه به

صفحه252

او تعلق دارد تصرف كند و در عين حال بر مرد لازم دانسته كه بودجه خانواده

را تأمين كند ، مخارج زن و فرزندان و نوكر و كلفت و مسكن و غيره را

بپردازد . چرا و بچه علتي ؟

متأسفانه غرب مابهاي ما بهيچوجه حاضر نيستند درباره اين امور ذره اي

فكر كنند ، چشمها را بروي هم ميگذارند و عين انتقاداتي را كه غربيان بر

سيستمهاي حقوقي خودشان ميكنند ، و البته آن انتقادات صحيح هم هست

،

اينها در مورد سيستم حقوقي اسلام ذكر ميكنند .

واقعا اگر كسي بگويد نفقه زن در غرب تا قرن نوزدهم چيزي جز جيره خواري

و نشانه بردگي زن نبوده است راست گفته است ، زيرا وقتي كه زن موظف

باشد مجانا داخله زندگي مرد را اداره كند و حق مالكيت نداشته باشد

نفقه اي كه باو داده ميشود از نوع جيره اي است كه به اسير يا علوفه اي است

كه بحيوانات باركش داده ميشود .

اما اگر قانون بخصوصي در جهان پيدا شود كه اداره داخله زندگي مرد را

بعنوان يك وظيفه لازم از دوش زن بردارد و به او حق تحصيل ثروت و استقلال

كامل اقتصادي بدهد ، در عين حال او را از شركت در بودجه خانوادگي معاف

كند ، ناچار فلسفه ديگري در نظر گرفته و بايد در اطراف آن فلسفه تأمل

كرد .

محجوريت زن فرنگي تا نيمه دوم قرن نوزدهم

در شرح قانون مدني ايران تأليف دكتر شايگان صفحه 362 چنين نوشته شده :

" استقلالي كه زن در دارائي خود دارد و فقه شيعه از ابتدا

صفحه253

آنرا شناخته است در حقوق يونان و رم و ژاپن و تا چندي پيش هم در حقوق

غالب كشورها وجود نداشته ، يعني زن مثل صغير و مجنون ، محجور و از تصرف

در اموال خود ممنوع بوده است . در انگلستان كه سابقا شخصيت زن كاملا در

شخصيت شوهر محو بود دو قانون يكي در سال 1870 و ديگري در سال 1882 ميلادي

باسم قانون مالكيت زن شوهردار از زن رفع حجر نمود . در ايتاليا قانون

1919 ميلادي زن را از شمار محجورترين خارج كرد . در قانون مدني آلمان (

1900 ميلادي ) و در قانون مدني سويس

( 1907 ميلادي ) زن مثل شوهر خود

اهليت دارد .

ولي زن شوهردار در حقوق پرتغال و فرانسه هنوز در عداد محجورين است .

گو كه قانون 18 فوريه 1938 در فرانسه در حدودي حجر زن شوهردار را تعديل

كرده است " .

چنانكه ملاحظه مي فرمائيد هنوز يك قرن نميگذرد از وقتي كه اولين قانون

استقلال مالي زن در مقابل شوهر ( 1882 در انگلستان ) در اروپا تصويب شد و

به اصطلاح از زن شوهردار رفع محجوريت شد .

چرا اروپا ناگهان استقلال مالي داد ؟

حالا چطور شد كه در يك قرن چنين حادثه مهمي رخ داد ؟ آيا احساسات

انساني مردان اروپائي به غليان آمد و به ظالمانه بودن كار خود پي بردند ؟

پاسخ اين پرسش را از " ويل دورانت " بشنويد . وي در لذات فلسفه

صفحه 158 بحثي تحت عنوان " علل " باز كرده است و در آنجا به اصطلاح

علل آزادي زن را در اروپا شرح ميدهد .

صفحه254

متأسفانه در آنجا به حقيقت وحشتناكي بر ميخوريم . معلوم ميشود ، زن

اروپائي براي آزادي و حق مالكيت خود از ماشين بايد تشكر كند نه از آدم ،

و در مقابل چرخهاي عظيم ماشين بايد سر تعظيم فرود آورد نه در مقابل مردان

اروپائي . آزمندي و حرص صاحبان كارخانه بود كه براي اينكه سود بيشتري

ببرند و مزد كمتري بدهند ، قانون استقلال اقتصادي را در مجلس انگلستان

گذارند .

" ويل دورانت " ميگويد - اين واژگوني سريع عادات و رسوم محترم و

قديمتر از تاريخ مسيحيت را چگونه تعليل كنيم ؟ علت عمومي اين تغيير ،

فراواني و تعدد ماشين آلات است ، " آزادي " زن از عوارض انقلاب صنعتي

است . . .

" يك قرن پيش در انگلستان كار پيدا كردن بر مردان دشوار گشت . اما

اعلانها از آنان ميخواست كه زنان و كودكان خود را به كارخانه ها بفرستند ،

كار فرمايان بايد در انديشه سود و سهام خود باشند و نبايد خاطر خود را با

اخلاق و رسوم حكومتها آشفته سازند ، كساني كه ناآگاه بر " خانه براندازي

" توطئه كردند كارخانه داران وطن دوست قرن نوزدهم انگلستان بودند .

" نخستين قدم براي آزادي مادران بزرگ ما قانون 1882 بود . بموجب اين

قانون زنان بريتانياي كبير از آن پس از امتياز بي سابقه اي برخوردار

ميشدند و آن اينكه پولي را كه بدست مي آوردند حق داشتند براي خود نگه

دارند . اين قانون اخلاقي عالي و مسيحي را كارخانه داران مجلس عوام وضع

كردند تا بتوانند زنان انگلستان را به كارخانه ها بكشانند ، از آن سال تا

به امسال سود جوئي مقاومت ناپذيري ، آنان را از بندگي و جان كندن در

خانه رهانيده ، گرفتار بندگي و جان كندن در مغازه و

صفحه255

كارخانه كرده است " .

" چنانكه ملاحظه ميفرمائيد سرمايه داران و كارخانه داران انگلستان بودند

كه به خاطر منافع مادي اين قدم را بنفع زن برداشتند .

قرآن و استقلال اقتصادي زن

اسلام در هزار و چهارصد سال پيش اين قانون را گذراند و گفت "« للرجال

نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن »" مردان را از آنچه كسب

ميكنند و بدست مي آورند بهره اي است و زنان را از آنچه كسب مي كنند و

بدست مي آورند بهره اي است .

قرآن مجيد در آيه كريمه همانطوري كه مردان را در نتايج كار و فعاليتشان

ذي حق دانست زنان را نيز در نتيجه كار و فعاليتشان ذي حق

شمرد .

در آيه ديگر فرمود " « للرجال نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون و

للنساء نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون »" . يعني مردان را از مالي

كه پدر و مادر و يا خويشاوندان بعد از مردن خود باقي ميگذارند بهره اي

است و زنانرا هم از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان از خود باقي ميگذارند

بهره اي است .

اين آيه حق ارث بردن زن را تثبيت كرد . ارث بردن يا نبردن زن

تاريخچه مفصلي دارد كه بخواست خدا بعدا ذكر خواهيم كرد . عرب جاهليت

حاضر نبود به زن ارث بدهد ، اما قرآن كريم اين حق را براي زن تثبيت كرد .

صفحه256

يك مقايسه

پس قرآن كريم سيزده قرن قبل در اروپا به زن استقلال اقتصادي داد . با

اين تفاوت :

اولا - انگيزه اي كه سبب شد اسلام به زن استقلال اقتصادي بدهد جز جنبه هاي

انساني و عدالت دوستي و الهي اسلام نبوده . در آنجا مطالبي از قبيل مطامع

كارخانه داران ا نگلستان وجود نداشت كه بخاطر پر كردن شكم خود اين قانون

را گذراندند . بعد با بوق و كرنا دنيا را پر كردند كه ما حق زن را

برسميت شناختيم و حقوق زن و مرد را مساوي دانستيم .

ثانيا - اسلام به زن استقلال اقتصادي داد ، اما به قول " ويل دورانت "

خانه براندازي نكرد ، اساس خانواده ها را متزلزل نكرد ، زنان را عليه

شوهران و دختران را عليه پدران به تمرد و عصيان وادار نكرد . اسلام با اين

دو آيه انقلاب عظيم اجتماع بوجود آورد ، اما آرام و بي ضرر و بي خطر .

ثالثا - آنچه دنياي غرب كرد اين

بود كه به قول " ويل دورانت " زن

را از بندگي و جان كندن در خانه رهانيد و گرفتار بندگي و جان كندن در

مغازه و كارخانه كرد . يعني اروپا غل و زنجيري از دست و پاي زن باز كرد

و غل و زنجير ديگري كه كمتر از اولي نبود به دست و پاي او بست . اما

اسلام زن را از بندگي و بردگي مرد در خانه و مزارع و غيره رهانيد و با

الزام مرد به تامين بودجه اجتماع خانوادگي ، هر نوع اجبار و الزامي را از

دوش زن براي تأمين مخارج خود و خانواده برداشت ، زن از نظر اسلام در عين

اينكه حق دارد طبق غريزه انساني به تحصيل ثروت و حفظ و افزايش

صفحه257

آن بپردازد ، طوري نيست كه جبر زندگي ، او را تحت فشار قرار دهد و غرور

و جمال و زيبائي را كه هميشه با اطمينان خاطر بايد همراه باشد از او

بگيرد .

اما چه بايد كرد ، چشمها و گوشهاي برخي نويسندگان ما بسته تر از آنست

كه درباره اين حقايق مسلم تاريخي و فلسفي بينديشند .

انتقاد و پاسخ

خانم منوچهريان در كتاب انتقاد بر قوانين اساسي و مدني ايران صفحه 37

مينويسند : " قانون مدني ما از يك سو مرد را وا مي دارد كه به زن خود

نفقه بدهد ، يعني جامه ، خوراك و مسكن وي را آماده كند . همچنانكه مالك

اسب و استر بايد براي آنان خوراك و مسكن فراهم آورد مالك زن نيز بايد

صفحه258

و قانون هم اين موضوع را رعايت ميكرد " .

ما از اين نويسنده مي پرسيم كه از كجاي قانون مدني و از كجاي قانون اسلام

( يا

بقول شما فلسفه بردگي زن ) شما استنباط كرديد كه مرد مالك زن است

و علت نفقه دادن مرد مملوك بودن زن است . اين چطور مالكي است كه حق

ندارد به مملوك خود بگويد اين كاسه آب را بمن بده . اين چطور مالكي

است كه مملوكش هر كاري بكند بخودش تعلق دارد نه بمالك ، اين چطور

مالكي است كه مملوكش در كوچكترين قدمي كه براي او بردارد اگر دل خودش

بخواهد حق دارد مطالبه مزد بكند ، اين چطور مالكي است كه حق ندارد به

مملوك خودش تحميل كند كه بچه اي را كه در خانه مالك خود زائيده است

مجانا شير دهد .

ثانيا - مگر هر كس نفقه خور كسي بود مملوك اوست ؟ از نظر اسلام و هر

قانون ديگري فرزندان ، واجب النفقه پدر يا پدر و مادرند . آيا اين دليل

است كه همه قوانين جهان فرزندان را مملوك پدران ميدانند ؟ در اسلام پدر

و مادر اگر فقير باشند واجب النفقه فرزند ميباشند بدون اينكه فرزند حق

تحميلي به آنها داشته باشد ، پس آيا بايد بگوئيم اسلام پدران و مادران را

مملوك فرزندان خود شناخته است ؟

ثالثا - از همه عجيبتر اينست كه ميگويند : چرا نفقه زن در عده وفات

واجب نيست . در صورتي كه زن در اين وقت كه شوهر خود را از دست ميدهد

بيشتر بپول شوهر احتياج دارد .

مثل اينست كه اين نويسنده گرامي در اروپاي صد سال پيش زندگي مي كند .

ملاك نفقه دادن مرد به زن احتياج زن نيست . اگر

صفحه259

از نظر اسلام ، زن در مدتي كه با شوهر خود زندگي ميكند حق مالكيت

نمي داشت

، اين مطلب درست بود كه بعد از مردن شوهر بلافاصله وضع زن مختل

ميشود . ولي قانوني كه به زن حق مالكيت داده است و زنان بواسطه تأمين

شدن از جانب شوهران هميشه ثروت خود را حفظ ميكنند چه لزومي دارد كه پس

از بهم خوردن آشيانه زندگي باز هم تا مدتي نفقه بگيرند ؟ نفقه حق زينت

بخشيدن به آشيانه مرد است . پس از خرابي آشيانه لزومي ندارد كه اين حق

براي زن ادامه پيدا كند .

سه نوع نفقه

در اسلام سه نوع نفقه وجود دارد .

نوع اول نفقه اي كه مالك بايد صرف مملوك خود بكند ، مخارجي كه مالك

حيوانات براي آنها ميكند از اين قبيل است . ملاك اين نوع نفقه مالكيت

و مملوكيت است .

نوع دوم - نفقه اي است كه انسان بايد صرف فرزندان خود ، در حالي كه

صغير يا فقيرند و يا صرف پدر و مادر خود كه فقيرند ، بنمايد . ملاك اين

نوع نفقه ، مالكيت و مملوكيت نيست ، بلكه حقوقي است كه طبيعتا

فرزندان بر بوجود آورندگان خود پيدا ميكنند و حقوقي است كه پدر و مادر

بحكم شركت در ايجاد فرزند و بحكم زحماتي كه در دوره كودكي فرزند خود

متحمل شده اند بر فرزندان پيدا مي كنند . شرط اين نوع از نفقه ، ناتوان

بودن شخص واجب النفقه است .

نوع سوم نفقه اي است كه مرد در مورد زن صرف ميكند ، ملاك اين نوع از

نفقه نه مالكيت و مملوكيت است و نه حق

صفحه260

طبيعي بمفهومي كه در نوع دوم گفته شد و نه عاجز بودن و ناتوان بودن و

فقير بودن زن .

زن فرضا ميليونر و داراي درآمد سرشاري

باشد و مرد ثروت و درآمد كمي

داشته باشد باز هم مرد بايد بودجه خانوادگي و از آنجمله بودجه شخصي زن را

تأمين كند . فرق ديگري كه اين نوع از نفقه با نوع اول و دوم دارد ،

اينست كه در نوع اول و دوم اگر شخص از زير بار وظيفه شانه خالي كند و

نفقه ندهد گناهكار است ، اما تخلف وظيفه ، بصورت يك دين قابل مطالبه

و استيفا در نمي آيد ، يعني جنبه حقوقي ندارد . ولي در نوع سوم اگر از زير

بار وظيفه شانه خالي كند زن حق دارد بصورت يك امر حقوقي اقامه دعوا كند

و در صورت اثبات از مرد بگيرد . ملاك اين نوع از نفقه چيست ؟

انشاءالله در مقاله آينده درباره آن بحث خواهيم كرد .

صفحه261

داراي ثروت هنگفتي بوده و چندين برابر شوهر دارائي داشته باشد ، ملزم

نيست در اين بودجه شركت كند . شركت زن در اين بودجه ، چه از لحاظ پولي

كه بخواهد خرج كند و چه از لحاظ كاري كه بخواهد صرف كند ، اختياري و

وابسته به ميل و اراده خود اوست .

از نظر اسلام با اينكه بودجه زندگي زن جزء بودجه خانوادگي و بر عهده مرد

است ، مرد هيچگونه تسلط اقتصادي و حق بهره برداري از نيرو و كار زن

ندارد ، نمي تواند او را استثمار كند ، نفقه زن از اين جهت مانند نفقه

پدر و مادر است كه در موارد خاصي بر عهده فرزند است ، اما فرزند در

مقابل اين وظيفه كه انجام ميدهد هيچگونه حقي از نظر استخدام پدر و مادر

پيدا نميكند .

صفحه262

رعايت جانب زن در مسائل مالي

اسلام به شكل بي سابقه اي جانب زن را

در مسائل مالي و اقتصادي رعايت

كرده است ، از طرفي به زن استقلال و آزادي كامل اقتصادي داده و دست مرد

را از مال و كار او كوتاه كرده و حق قيمومت در معاملات زن را كه در

دنياي قديم سابقه ممتد دارد و در اروپا تا اوايل قرن بيستم رايج بود از

مرد گرفته است . و از طرف ديگر با برداشتن مسؤوليت تأمين بودجه

خانوادگي از دوش زن ، او را از هر نوع اجبار و الزام براي دويدن به

دنبال پول معاف كرده است .

غرب پرستان ، آنگاه كه ميخواهند بنام حمايت از زن از اين قانون

انتقاد كنند چاره اي ندارند از اينكه به يك دروغ شاخدار متوسل شوند .

اينها ميگويند : فلسفه نفقه اينست كه مرد خود را مالك زن ميداند و او

را به خدمت خود ميگمارد . همانطوري كه مالك حيوان ناچار است مخارج

ضروري حيوانات مملوك خود را بپردازد تا آن حيوانات بتوانند باو سواري

بدهند و برايش باركشي كنند ، قانون نفقه هم براي همين منظور حداقل بخور

و نمير را براي زن واجب كرده است .

اگر كسي قانون اسلام را در اين مسائل از آن جهت مورد حمله قرار دهد كه

اسلام بيش از حد لازم زن را نوازش كرده و مرد را زير بار كشيده و او را

بصورت خدمتكار بي مزد و اجري براي زن درآورده است بهتر ميتواند به

ايراد خود آب و رنگ و سر و صورتي بدهد ، تا اين كه به نام زن و به نام

حمايت زن بر اين قانون ايراد بگيرد .

صفحه263

حقيقت اينست كه اسلام نخواسته بنفع زن و عليه مرد ، يا

بنفع مرد و

عليه زن قانوني وضع كند . اسلام نه جانبدار زن است و نه جانبدار مرد .

اسلام در قوانين خود سعادت مرد و زن و فرزندانيكه بايد در دامن آنها

پرورش يابند و بالاخره سعادت جامعه بشريت را در نظر گرفته است . اسلام

راه وصول زن و مرد و فرزندان آنها و جامعه بشريت را به سعادت ، در اين

مي بيند كه قواعد و قوانين طبيعت و اوضاع و احوالي كه بدست توانا و مدبر

خلقت بوجود آمده ناديده گرفته نشود .

همچنانكه مكرر گفته ايم ، اسلام در قوانين خود اين قاعده را همواره

رعايت كرده است كه مرد مظهر نياز و احتياج و زن مظهر بي نيازي باشد ،

اسلام مرد را بصورت خريدار و زن را به صورت صاحب كالا ميشناسد ، از نظر

اسلام در وصال و زندگي مشترك زن و مرد ، اين مرد است كه بايد خود را

بعنوان بهره گير بشناسد و هزينه اين كار را تحمل كند . زن و مرد نبايد

فراموش كنند كه در مسئله عشق از نظر طبيعت دو نقش جداگانه بعهده آنها

واگذار شده است . ازدواج هنگامي پايدار و مستحكم و لذت بخش است كه زن

و مرد در نقش طبيعي خود ظاهر شوند .

علت ديگر كه براي لزوم نفقه زن بر مرد در كار است اينست كه مسؤوليت

و رنج و زحمات طاقت فرساي توليد نسل از لحاظ طبيعت بعهده زن گذاشته

شده است ، آنچه در اين كار از نظر طبيعي بعهده زن گذاشته شده است ،

آنچه در اين كار از نظر طبيعي بعهده مرد است يك عمل لذت بخش آني بيش

نيست ، اين زن است كه

بايد اين بيماري ماهانه را ( در غير ايام كودكي و

پيري ) تحمل كند ، سنگيني دوره بارداري و بيماري مخصوص اين دوره را

بعهده بگيرد ، سختي زايمان و عوارض آن را تحمل نمايد ،

صفحه264

كودك را شير بدهد و پرستاري كند .

اينها همه از نيروي بدني و عضلاني زن ميكاهد ، توانائي او را در كار و

كسب كاهش مي دهد . اينهاست كه اگر بنا بشود قانون ، زن و مرد را از

لحاظ تأمين بودجه زندگي در وضع مشابهي قرار دهد و به حمايت زن بر نخيزد

، زن وضع رقت باري پيدا خواهد كرد . و همين ها سبب شده كه در جانداراني

كه بصورت جفت زندگي ميكنند جنس نر همواره به حمايت جنس ماده برخيزد

او را در مدت گرفتاري توليد نسل در خوراك و آذوقه كمك كند .

بعلاوه زن و مرد از لحاظ نيروي كار و فعاليتهاي خشن توليدي و اقتصادي

مشابه و مساوي آفريده نشده اند . اگر بناي بيگانگي باشد و مرد در مقابل زن

قد علم كند و به او بگويد ذره اي از درآمد خودم را خرج تو نمي كنم هرگز زن

قادر نيست خود را به پاي مرد برساند .

گذشته از اينها و از همه بالاتر اينكه احتياج زن به پول و ثروت از

احتياج مرد افزونتر است ، تجمل و زينت جزؤ زندگي زن و از احتياجات

اصلي زن است آنچه يك زن در زندگي معمولي خود خرج تجمل و زينت و

خودآرائي مي كند برابر است با مخارج چندين مرد . ميل به تجمل به نوبت

صفحه265

ثروت زن بمراتب از مرد افزونتر است .

بعلاوه ، زن باقي ماندن زن ، يعني باقي ماندن جمال و

نشاط و غرور در زن

مستلزم آسايش بيشتر و تلاش كمتر و فراغ خاطر زيادتري است . اگر زن

مجبور باشد مانند مرد دائما در تلاش و كوشش و در حال دويدن و پول

درآوردن باشد ، غرورش در هم ميشكند ، چين ها و گره هائي كه گرفتاريهاي

مالي به چهره و ابروي مرد انداخته است در چهره و ابروي او پيدا خواهد شد

. مكرر شنيده شده است زنان غربي كه بيچاره ها در كارگاهها و كارخانه ها و

اداره ها اجبارا در تلاش معاشند ، آرزوي زندگي زن شرقي را دارند . بديهي

است زني كه آسايش خاطر ندارد فرصتي نخواهد يافت كه بخود برسد و مايه

سرور و بهجت مرد نيز واقع شود .

لذا نه تنها مصلحت زن ، بلكه مصلحت مرد و كانون خانوادگي نيز در

اينست كه زن از تلاشهاي اجباري خرد كننده معاش معاف باشد . مرد هم

ميخواهد كانون خانوادگي براي او كانون آسايش و رفع خستگي و فراموشخانه

گرفتاريهاي بيروني باشد . زني قادر است كانون خانوادگي را محل آسايش و

فراموشخانه گرفتاريها قرار دهد كه خود باندازه مرد خسته و كوفته كار

بيرون نباشد . واي بحال مردي كه خسته و كوفته پا به خانه بگذارد و با

همسري خسته تر و كوفته تر از خود روبرو شود .

لهذا آسايش و سلامت و نشاط و فراغ خاطر زن براي مرد نيز ارزش فراوان

دارد .

سر اينكه مردان حاضرند با جان كندن پول در آورند و دو دستي تقديم زن

خود كنند تا او با گشاده دستي خرج سر و بر خود كند اينست كه مرد نياز

روحي خود را به زن دريافته است ، دريافته

صفحه266

است كه خداوند زن را

مايه آسايش و آرامش روح او قرار داده است (

« و جعل منها زوجها ليسكن اليها ») دريافته است كه هر اندازه موجبات

آسايش و فراغ خاطر همسر خود را فراهم كند غير مستقيم بسعادت خود خدمت

كرده است و كانون خانوادگي خود را رونق بخشيده است . دريافته است كه

از دو همسر لازم است لااقل يكي مغلوب تلاشها و خستگيها نباشد تا بتواند

آرامش دهنده روح ديگري باشد و در اين تقسيم كار آنكه بهتر است در معركه

زندگي وارد نبرد شود مرد است و آنكه بهتر ميتواند آرامش دهنده روح

ديگري باشد زن است .

زن از جنبه مالي و مادي نيازمند بمرد آفريده شده است و مرد از جنبه

روحي ، زن بدون اتكاء بمرد نميتواند نيازهاي فراوان مادي خود را كه چندين

برابر مرد است رفع كند ، از اينرو اسلام همسر قانوني زن ( فقط همسر

قانوني او را ) نقطه اتكاء او معين كرده است .

زن اگر بخواهد آنطور كه دلش ميخواهد با تجمل زندگي كند ، اگر به همسر

قانوني خود متكي نباشد بمردان ديگر متكي خواهد شد ، اين همان وضعي است

كه مع الاسف نمونه هاي زيادي پيدا كرده و رو به افزايش است .

فلسفه تبليغ عليه نفقه

مردان شكارچي اين نكته را دريافته اند و يكي از علل تبليغ عليه نفقه زن

بر شوهر همين است كه احتياج فراوان زن بپول اگر از شوهر بريده شود زن به

آساني بدام شكارچي خواهد افتاد .

اگر در فلسفه حقوقهاي گزافي كه در مؤسسات به خانمها

صفحه267

. زن بايد در كارخانه با شوهر خود كار كند ، زن بجاي آنكه در اتاق خلوتي

بنشيند و مرد را

ناگزير

صفحه268

سازد كه براي جبران بيحاصلي او دو برابر كار كند ، بايد در كار و پاداش

و حقوق و تكاليف با او برابر باشد " .

آنگاه بصورت طنز ميگويد : " معني آزادي زن اينست " .

دولت به جاي شوهر

اين جهت كه وظايف طبيعي زن در توليد نسل ايجاب ميكند كه زن از نقطه

نظر مالي و اقتصادي نقطه اتكائي داشته باشد مطلبي نيست كه قابل انكار

باشد .

در اروپاي امروز افرادي هستند كه طرفداري از آزادي زن را به آنجا

رسانده اند كه از بازگشت دوره " مادرشاهي " و طرد پدر بطور كلي از

خانواده دم ميزنند ، بعقيده اينها با استقلال كامل اقتصادي زن و تساوي او

در همه شؤون با مرد ، در آينده پدر عضو زائد شناخته خواهد شد و براي

هميشه از خانواده حذف خواهد شد .

در عين حال همين افراد دولت را دعوت ميكنند كه جانشين پدر شود و به

مادران كه قطعا حاضر نخواهند بود به تنهائي تشكيل عائله بدهند و همه

مسؤوليتها را بعهده بگيرند پول و مساعده بدهد تا از بارداري جلوگيري

نكنند و نسل اجتماع منقطع نگردد . يعني زن خانواده كه در گذشته نفقه خور

و بقول اعتراض كنندگان مملوك مرد بوده است از اين ببعد نفقه خور و

مملوك دولت باشد . وظائف و حقوق پدر بدولت منتقل گردد .

اي كاش افرادي كه تيشه برداشته كوركورانه بنيان استوار كانون مقدس

خانوادگي ما را كه بر اساس قوانين مقدس آسماني بنيان شده است خراب

ميكنند ، ميتوانستند به عواقب كار

صفحه269

بينديشند و شعاع دورتري را ببينند .

" برتراند راسل " در كتاب زناشوئي و اخلاق فصلي تحت عنوان خانواده و

دولت باز كرده است

، در آنجا پس از آنكه درباره بعضي دخالتهاي فرهنگي

و بهداشتي دولت درباره كودكان بحثي ميكند ، ميگويد : " ظاهرا چيزي

نمانده كه پدر علت وجودي بيولوژيك خود را از دست بدهد . . . يك عامل

نيرومند ديگر در طرد پدر مؤثر است و آن تمايل زنان به استقلال مادي است

، زناني كه در رأي دادن شركت ميكنند ، غالبا متأهل نيستند و اشكالات

زنان متأهل امروز بيش از زنان مجرد است و با وجود امتيازات قانوني در

رقابت براي مشاغل عقب ميمانند . . . براي زنان متأهل دو راه است كه

استقلال اقتصادي خود را حفظ كنند : يكي آن است كه در مشاغل خود باقي

بمانند و لازمه اين فرض اينست كه پرستاري اطفال خود را به پرستاران مزد

بگير واگذار كنند و بالنتيجه كودكستانها و پرورشگاهها توسعه زيادي خواهد

يافت و نتيجه منطقي اين وضع اينست كه از لحاظ روانشناسي براي كودك نه

پدري وجود خواهد داشت نه مادري ، راه ديگر آن است كه به زنان جوان

مساعده اي بپردازند كه خودشان از اطفال نگهداري كنند . طريقه اخير به

تنهائي مفيد نبوده و بايد با مقررات قانوني مبتني بر استخدام مجدد مادر

پس از آنكه طفلش بسن معيني رسيد تكميل شود ، اما اين طريقه اين امتياز

را دارد كه مادر ميتواند خود طفلش را بزرگ كند بدون اينكه براي اين امر

تحت تعلق حقارت آور مردي قرار گيرد . . . . با فرض تصويب چنين قانوني

بايد انتظار عكس العمل آنرا بر روي اخلاق فاميل داشت . قانون ممكن است

مقرر دارد كه مادر طفل نامشروع حق مساعده

صفحه270

ندارد و يا

اينكه در صورت وجود دلائلي حاكي از زناي مادر ، مساعده بپدر

خواهد رسيد . در اينصورت پليس محلي موظف خواهد بود كه رفتار زنان

متأهل را تحت نظر بگيرد ، اثرات اين قانون چندان درخشان نخواهد بود ،

ولي اين خطر را دارد كه در ذائقه كسانيكه موجد اين تكامل اخلاقي بوده اند

چندان خوشايند واقع نشود . بالنتيجه ميتوان احتمال داد كه دخالتهاي پليس

در اين باره قطع شده و حتي مادرهاي نامشروع از مساعده برخوردار شوند . در

اينصورت وظيفه اقتصادي پدر در طبقات كارگر بكلي از ميان رفته و اهميتش

بيش از سگها و گربه ها براي اولادشان نخواهد بود . . . . تمدن يا لا اقل

تمدني كه تا كنون توسعه يافته متمايل به تضعيف احساسات مادري است .

" محتملا براي حفظ تمدني كه تحول و تكامل زيادي يافته لازم خواهد شد به

زنان براي بارداري آنقدر پول بدهند كه آنان در اين كار نفع مسلمي بيابند

. در اينصورت لازم نيست كه تمام زنان يا اكثريت شان شغل مادري را

برگزينند . اين هم شغلي چون مشاغل ديگر كه زنان آنانرا با جديت و وقوف

كامل استقبال خواهند كرد . اما تمام اينها فرضياتي بيش نيست و منظورم

اينست كه نهضت زنان باعث زوال خانواده پدرشاهي است كه از ماقبل تاريخ

نماينده پيروزي مرد بر زن بوده است . جانشين شدن دولت بجاي پدر در

مغرب زمين كه با آن مواجه هستيم پيشرفتي شمرده ميشود . . . "

الغاء نفقه زن ، بقول اين آقايان استقلال مادي زنان ، طبق گفته هاي

بالانتايج و آثار ذيل را خواهد داشت :

- سقوط و طرد پدر از خانواده و لا اقل

از اهميت افتادن پدر و بازگشت

بدوره مادرشاهي ، جانشين شدن دولت بجاي پدر و

صفحه271

مساعده و نفقه گرفتن مادران از دولت بجاي پدر ، تضعيف احساسات مادري ،

در آمدن مادري از صورت عاطفي بصورت شغل و كار و كسب .

بديهي است كه نتيجه همه اينها سقوط كامل خانواده است كه قطعا مستلزم

سقوط انسانيت است . همه چيز درست خواهد شد و فقط يك چيز جاي خالي

خواهد داشت و آن سعادت و مسرت و برخورداري از لذات معنوي مخصوص

كانون خانوادگي است .

بهر حال منظورم اينست كه حتي طرفداران استقلال و آزادي كامل زن و طرد

پدر از محيط خانواده ، وظيفه طبيعي زن را در توليد نسل مستلزم حقي و

مساعده اي و احيانا مزد و كرايه اي ميدانند كه بعقيده آنها دولت بايد اين

حق را بپردازد . بر خلاف مرد كه وظيفه طبيعي او هيچ حقي را ايجاب نميكند .

در قوانين كارگري جهان حداقل مزدي كه براي يك مرد قائل ميشوند شامل

زندگي زن و فرزندانش نيز ميشود ، يعني قوانين كارگري جهان حق نفقه زن و

فرزند را به رسميت مي شناسد .

آيا اعلاميه جهاني حقوق بشر به زن توهين كرده است ؟

در اعلاميه حقوق بشر ماده 23 بند 3 چنين آمده است : " هر كس كه كار

ميكند بمزد منصفانه و رضايت بخشي ذيحق ميشود كه زندگي او و خانواده اش

را موافق شؤون انساني تأمين كند " .

در ماده 25 بند 1 ميگويد : " هر كس حق دارد كه سطح زندگاني او ،

سلامت و رفاه خود و خانواده اش را از حيث خوراك

صفحه272

و مسكن و مراقبتهاي طبي و خدمات لازم اجتماعي تأمين كند " .

در اين دو ماده ضمنا تأئيد شده است كه هر

مردي كه عائله اي تشكيل ميدهد

بايد متحمل مخارج و نفقه زن و فرزندان خود بشود ، مخارج آنها جزو مخارج

لازم و ضروري آن مرد محسوب ميشود .

اعلاميه حقوق بشر با اينكه تصريح ميكند كه زن و مرد داراي حقوق مساوي

ميباشند نفقه دادن مرد به زن را با تساوي حقوق زن و مرد منافي ندانسته

است . عليهذا كسانيكه همواره با اعلاميه حقوق بشر و تصويب آن در مجلسين

استناد مي كنند ، بايد مسئله نفقه را يك مسئله خاتمه يافته تلقي كنند و

آيا غرب پرستانيكه بهر چيزي كه رنگ اسلامي دارد نام ارتجاع و تأخر

ميدهند بخود اجازه خواهند داد كه بساحت قدس اعلاميه حقوق بشر هم توهين

كنند و آنرا از آثار مالكيت مرد و مملوكيت زن معرفي كنند .

از اين بالاتر اينكه اعلاميه حقوق بشر در ماده بيست و پنجم چنين ميگويد :

" هر كس حق دارد كه در موقع بيكاري ، بيماري ، نقص اعضاء ، بيوگي ،

پيري ، يا در تمام مواردي كه بعلل خارج از اراده انسان وسائل امرار معاش

از دست رفته باشد ، از شرائط آبرومندانه زندگي برخوردار شود " در اينجا

اعلاميه حقوق بشر گذشته از اينكه از دست دادن شوهر را بعنوان از دست

دادن وسيله معاش براي زن معرفي كرده است ، بيوگي را در رديف بيكاري ،

بيماري ، نقص اعضاء ذكر كرده است ، يعني زنان را در رديف بيكاران و

بيماران و پيران و افراد ناقص الاعضاء ذكر كرده است . آيا اين يك توهين

بزرگ نسبت به زن نيست ؟ مسلما اگر در يكي از كتابها يا

صفحه273

دفترچه هاي قانوني مشرق زمين چنين تعبيري يافت ميشد فرياد

اعتراض به

آسمان بلند بود ، همچنانكه نظير آنرا در مورد بعضي قوانين ايران خودمان

ديديم .

اما يك انسان واقع بين كه تحت تأثير هو و جنجال نباشد و تمام جوانب

را ببيند ميداند كه نه قانون خلقت كه مرد را يكي از وسائل معاش زن قرار

داده و نه اعلاميه حقوق بشر كه " بيوگي " را به عنوان از دست دادن

وسيله معيشت ياد كرده است و نه قانون اسلام كه زن را واجب النفقه مرد

شمرده است ، هيچكدام به زن توهين نكرده اند ، چون اين يك جانب قضيه

است كه زن نيازمند بمرد آفريده شده است و مرد نقطه اتكاء زن شمرده

ميشود .

قانون خلقت براي اينكه زن و مرد را بهتر و بيشتر بيكديگر بپيوندد و

كانون خانوادگي را كه پايه اصلي سعادت بشر است استوارتر سازد زن و مرد

را نيازمند بيكديگر آفريده است . اگر از جنبه مالي مرد را نقطه اتكاء زن

قرار داده است ، از جنبه آسايش روحي زن را نقطه اتكاء مرد قرار داده

است . اين دو نياز مختلف بيشتر آنها را بيكديگر نزديك و متحد ميكند .

صفحه274

بخش نهم مسأله ارث
توضيحات

اسلام ناهمواريهاي ارث زن را اصلاح كرد .

وضع ارثي زن معلول مهر و نفقه است نه علت آن .

اگر تنها جنبه اقتصادي مطرح بود ، اسلام تفاوتي ميان ارث زن و مرد قائل

نمي شد .

دو برابر شدن ارث مرد به خاطر تحميلي است كه از جهات ديگر بر بودجه

مرد وارد شده است .

صفحه275

مسأله ارث

دنياي قديم يا به زن اصلا ارث نميداد و يا ارث ميداد ، اما با او

مانند صغير رفتار ميكرد ، يعني به او استقلال و شخصيت حقوقي نميداد .

احيانا در بعضي از قوانين قديم جهان اگر به دختر ارث ميدادند و به

فرزندان او ارث نمي دادند ، بر خلاف پسر كه هم خودش ميتوانست ارث ببرد

و هم فرزندان او ميتوانستند و ارث مال پدر بزرگ بشوند ، و در بعضي از

قوانين ديگر جهان كه به زن مانند مرد ارث ميدادند نه به صورت سهم قطعي

و به تعبير قرآن " نصيبا مفروضا " بود ، بلكه به اين صورت بود كه به

مورث حق ميدادند كه درباره دختر خود نيز اگر بخواهد وصيت كند .

تاريخچه ارث زن طولاني است ، محققين و مطلعين بحث هاي فراواني كرده و

نوشته هاي زيادي در اختيار گذاشته اند لزومي نمي بينم به نقل گفته ها و

نوشته هاي آنها بپردازم ، خلاصه اش همين بود كه ذكر شد .

صفحه277

علل محروميت زن از ارث

علت اصلي محروميت زنان از ارث ، جلوگيري از انتقال ثروت خانواده اي

به خانواده ديگر بوده است . طبق عقايد قديمي نقش مادر در توليد فرزند

ضعيف است ، مادران فقط ظروفي هستند كه در آن ظرفها نطفه مردان پرورش

مي يابد و فرزند به وجود مي آيد ، از اينرو معتقد بودند كه فرزند زادگان

پسري يك مرد ، فرزندان او و جزء خانواده او هستند ، و اما فرزند زادگان

دختري او فرزندان او و جزء خانواده او نيستند بلكه جزء خانواده پدر شوهر

دختر محسوب ميشوند . روي اين حساب اگر دختر ارث ببرد و بعد ارث او به

فرزندان او منتقل شود سبب ميشود كه ثروت يك خانواده

بيك خانواده

بيگانه منتقل گردد .

در كتاب " ارث در حقوق مدني ايران " تأليف مرحوم دكتر موسي عميد

صفحه هشت پس از آنكه ميگويد : در دوره هاي قديم مذهب اساس خانواده ها

را تشكيل ميداده نه علقه طبيعي ، ميگويد : " رياست مذهبي در اين

خانواده ( پدر شاهي ) با پدر بزرگ خانواده بود و پس از او اجراي مراسم

و تشريفات مذهب خانوادگي فقط بواسطه اولاد ذكور از نسلي به نسل بعد

منتقل ميشد و پيشينيان مردان را فقط وسيله ابقاي نسل ميدانستند و پدر

خانواده چنانكه حيات بخش پسر خويش بود همچنين عقايد و رسوم ديني خود و

حق نگهداشتن آتش و خواندن ادعيه مخصوصه مذهبي را نيز بدو انتقال ميداد ،

چنانكه در وداهاي هند و قوانين يونان و رم مسطور است كه قوه توليد منحصر

، بمردان است و نتيجه اين عقيده كهن اين شد كه اديان خانوادگي بمردان

اختصاص

صفحه278

يابد و زنان را بي واسطه پدر يا شوهر هيچگونه دخالتي در امر مذهب نبوده

. . . و چون در اجراي مراسم مذهبي سهيم نبودند از ساير مزاياي خانوادگي

نيز قهرا بي بهره بودند ، چنانكه بعدها كه وراثت ايجاد شد زنان از اين

حق محروم شدند " .

محروميت زن از ارث علل ديگر نيز داشته است ، از آن جمله ضعف قدرت

سربازي زن است ، آنجا كه ارزشها بر اساس قهرمانيها و پهلوانيها بود و

يكي مرد جنگي را به از صد هزار آدم ناتوان ميدانستند زن را بخاطر عدم

توانائي بر انجام عمليات دفاعي و سربازي از ارث محروم ميكردند .

عرب جاهليت از همين نظر مخالف ارث بردن زن بود و تا پاي مردي

ولو

در طبقات بعدي در ميان بود به زن ارث نميداد ، لهذا وقتي كه آيه ارث

نازل شد و تصريح كرد به اينكه :

" « للرجال نصيب مما ترك الوالدان و الاقربون و للنساء نصيب مما

ترك الوالدان و الاقربون مما قل منه او كثر نصيبا مفروضا »" باعث

تعجب اعراب شد . اتفاقا در آن اوقات برادر حسان بن ثابت شاعر معروف

عرب مرد و از او زني با چند دختر باقي ماند . پسر عموهاي او همه دارائي

او را تصرف كردند و چيزي به زن و فرزندان او ندادند ، زن او شكايت نزد

رسول اكرم برد . رسول اكرم آنها را احضار كرد . آنها گفتند زن كه قادر

نيست سلاح بپوشد و در مقابل دشمن بايستند اين ما هستيم كه بايد شمشير

دست بگيريم و از خودمان و از اين زنها دفاع كنيم . پس ثروت هم بايد

متعلق بمردان باشد ، ولي رسول اكرم حكم خدا را به آنها ابلاغ كرد .

لصفحه79

ارث پسر خوانده

اعراب جاهليت گاهي كسي را پسر خوانده قرار ميدادند و در نتيجه ، آن

پسر خوانده مانند يك پسر حقيقي و ارث ميت شمرده ميشد . رسم پسر

خواندگي در ميان ملتهاي ديگر و از آن جمله ايران و رم قديم موجود بوده

است . طبق اين رسم ، يك پسر خوانده به دليل اينكه پسر است از مزايائي

برخوردار بود كه دختران نسلي برخوردار نبودند . از جمله مزاياي پسر

خوانده ارث بردن بود ، همچنان ممنوعيت ازدواج شخص با زن پسر خوانده

يكي ديگر از اين مزايا و آثار بود . قرآن كريم اين رسم را نيز منسوخ كرد .

ارث هم پيمان

اعراب رسم ديگري نيز در ارث داشتند كه آنرا نيز قرآن كريم منسوخ كرد

و آن رسم " هم پيماني " بود ، دو نفر بيگانه با يكديگر پيمان مي بستند

كه " خون من خون تو و تعرض بمن تعرض به تو ، و من از تو ارث ببرم و

تو از من ارث ببري " به موجب اين پيمان اين دو نفر بيگانه در زمان

حيات از يكديگر دفاع ميكردند و هر كدام زودتر ميميرد ديگري مال او را به

ارث ميبرد .

زن ، جزء سهم الارث

اعراب گاهي زن ميت را جزء اموال و دارائي او بحساب مي آوردند و به

صورت سهم الارث او را تصاحب مي كردند ، اگر ميت پسري از زن ديگر

ميداشت آن پسر ميتوانست بعلامت

صفحه280

تصاحب جامه اي بر روي آن زن بيندازد و او را از آن خويش بشمارد . بسته

به ميل او بود كه آن زن را به عقد نكاح خود درآورد و يا او را به زني به

شخص ديگري بدهد و از مهر او استفاده كند . اين رسم نيز منحصر باعراب

نبوده است و قرآن آن را منسوخ كرد .

در قوانين قديم هندي و ژاپني و رمي و يوناني و ايراني تبعيضهاي ناروا

در مسئله ارث زياد وجود داشته است و اگر بخواهيم به نقل آنچه مطلعين

گفته اند بپردازيم چندين مقاله خواهد شد .

ارث زن در ايران ساساني

مرحوم سعيد نفيسي در تاريخ اجتماعي ايران از زمان ساسانيان تا انقراض

امويان صفحه 42 مينويسد : " در زمينه تشكيل خانواده نكته جالب ديگري كه

در تمدن ساساني ديده ميشود ، اينست كه چون پسري بسن رشد و بلوغ ميرسيد

پدر يكي از زنان متعدد خود را بعقد زناشوئي وي در مي آورده است . نكته

ديگر اينست كه زن در تمدن ساساني شخصيت حقوقي نداشته است و پدر و شوهر

اختيارات بسيار وسيعي در دارائي وي داشته اند . هنگامي كه دختري بپانزده

سالگي ميرسيد و رشد كامل كرده بود پدر يا رئيس خانواده مكلف بود او را

بشوي بدهد ، اما سن زناشوئي پسر را بيست سالگي دانسته اند و در زناشوئي

رضايت پدر شرط بود ، دختري كه به شوي ميرفت ديگر از پدر يا كفيل خود

ارث نميبرد و در انتخاب شوهر هيچگونه

حقي براي او قائل نبودند ، اما

اگر در سن بلوغ ، پدر در زناشوئي

صفحه281

وي كوتاهي ميكرد حق داشت بازدواج نامشروع اقدام بكند و در اينصورت از

پدر ارث نميبرد .

شماره زناني كه مردي مي توانست بگيرد نامحدود بود و گاهي در اسناد

يوناني ديده شده است كه مردي چند صد زن در خانه داشته است . اصول

زناشوئي در دوره ساساني چنانكه در كتابهاي ديني زردشتي آمده بسيار پيچيده

و در هم بوده و پنج قسم زناشوئي رواج داشته است .

1 - زني كه به رضاي پدر و مادر شوهر ميرفت فرزنداني ميزاد كه در اين

جهان و آن جهان از او بودند و او را " پادشاه زن " ميگفتند .

2 - زني كه يگانه فرزند پدر و مادرش بود ، او را " اوگ زن " يعني

زن يگانه ميگفتند و نخستين فرزندي كه مي زاد بپدر و مادرش داده مي شد تا

جانشين فرزندي بشود كه از خانه آنها رفته است و شوهر كرده و پس از آن

اين زن را هم پادشاه زن ميگفتند .

3 - اگر مردي در سن بلوغ بي زن مي مرد ، خانواده اش زن بيگانه اي را جهيز

مي داد و او را بكابين مرد بيگانه اي در مي آورد و آن زن را " سذر زن "

يعني زن خوانده مي گفتند و هر چه فرزند او مي شد و نيمي به آن مرد مرده

تعلق ميگرفت و در آنجهان فرزند او مي شد و نيمي ديگر از آن شوهر زنده بود .

4 - زن بيوه اي كه دوبار شوهر كرده بود " چغر زن " مي گفتند كه بمعني

چاكر زن يعني زن خادمه باشد و اگر از شوي اول خود فرزند نداشت

او را "

سذر زن " ميدانستند . . .

5 - زني كه بي رضاي پدر و مادرش به شوهر مي رفت در ميان

صفحه282

زنان پست ترين پايه را داشت و او را " خودسراي زن " يعني زن خود سر

مي گفتند و از پدر و مادر خود ارث نمي برد . مگر پس از آنكه پسرش بسن

بلوغ برسد و او را به عنوان " اوگ زن " به عقد درآورد " .

در قوانين اسلام هيچيك از ناهمواريهاي گذشته در مورد ارث وجود ندارد .

چيزي كه در قوانين اسلامي مورد اعتراض مدعيان تساوي حقوق است ، اينستكه

سهم الارث زن در اسلام معادل نصف سهم الارث مرد است . از نظر اسلام پسر

دو برابر دختر ، و برادر دو برادر خواهر ، و شوهر دو برابر زن ارث ميبرد

، تنها در مورد پدر و مادر است كه اگر ميت فرزنداني داشته باشد و پدر و

مادرش نيز زنده باشد ، هر يك از پدر و مادر يك ششم از مال ميت را به

ارث ميبرند .

علت اينكه اسلام سهم الارث زن را نصف سهم الارث مرد قرارداد وضع خاصي

است كه زن از لحاظ مهر و نفقه و سربازي و برخي قوانين جزائي دارد . يعني

وضع خاص ارثي زن معلول وضع خاصي است كه زن از لحاظ مهر و نفقه و غيره

دارد .

اسلام بموجب دلائلي كه در مقالات پيش گفتيم مهر و نفقه را اموري لازم و

مؤثر در استحكام زناشوئʠو تأمين آسايش خانوادگي و ايجاد وحدت ميان زن

و شوهر مي شناسد . از نظر اسلام الغاء مهر و نفقه و خصوصا نفقه موجب تزلزل

اساس خانوادگي و كشيده شدن

زن بسوي فحشاء است ، و چون مهر و نفقه را

لازم ميداند و باين سبب قهرا از بودجه زندگي زن كاسته شده است و تحميلي

از اين نظر بر مرد شده است ، اسلام ميخواهد اين تحميل از طريق ارث جبران

بشود ، لهذا براي مرد دو برابر زن سهم الارث

صفحه283

قرار داده است . پس مهر و نفقه است كه سهم الارث زن را تنزل داده است .

ايراد غرب پرستان

برخي از غرب پرستان وقتي كه در اين مسئله داد سخن ميدهند و نقص سهم

الارث زن را يك وسيله تبليغ و هياهو عليه اسلام قرار ميدهند ، موضوع مهر

و نفقه را پيش ميكشند ، ميگويند چه لزومي دارد كه ما سهم زن را در ارث

از سهم مرد كمتر قرار دهيم و آنگاه اين كمبود را بوسيله مهر و نفقه جبران

كنيم ؟ چرا چپ اندر قيچي كار كنيم و لقمه را از پشت گردن بدهان ببريم ؟

از اول سهم الارث زن را معادل سهم الارث مرد قرار ميدهيم تا مجبور نشويم

با مهر و نفقه آن را جبران كنيم .

اولا اين دايگان مهربانتر از مادر ، علت را بجاي معلول ، و معلول را

بجاي علت گرفته اند . اينها خيال كرده اند مهر و نفقه معلول وضع خاص ارثي

زن است ، غافل از اينكه وضع خاص ارثي زن معلول مهر و نفقه است . ثانيا

گمان كرده اند آنچه در اينجا وجود دارد صرفا جنبه مالي و اقتصادي است .

بديهي است اگر تنها جنبه مالي و اقتصادي مطرح بود دليلي نداشت كه مهر و

نفقه اي در كار باشد و يا سهم الارث زن و مرد تفاوت داشته باشد .

چنانكه

در مقاله پيش گفتيم ، اسلام جهات زيادي را كه بعضي طبيعي و بعضي رواني

است در نظر گرفته است . از يكطرف احتياجات و گرفتاري هاي زياد زن از

لحاظ توليد نسل در صورتيكه مرد طبعا از همه آنها آزاد است . از طرف

ديگر قدرت كمتر او از مرد در توليد و تحصيل ثروت ، و از جانب سوم

استهلاك ثروت

صفحه284

بيشتر او از مرد ، بعلاوه ملاحظات رواني و روحي خاص زن و مرد و بعبارت

ديگر روانشناسي زن و مرد و اينكه مرد همواره بايد بصورت خرج كننده براي

زن باشد و بالاخره ملاحظات دقيق رواني و اجتماعي كه سبب استحكام علقه

خانوادگي ميشود ، اسلام همه اينها را در نظر گرفته و مهر و نفقه را از اين

جهات لازم دانسته است . اين امور ضروري و لازم بطور غيرمستقيم سبب شده

كه بر بودجه مرد تحميل وارد شود ، از اينرو اسلام دستور داده كه بخاطر

جبران تحميلي كه بر مرد شده است مرد دو برابر زن سهم الارث ببرد . پس

تنها جنبه مالي و اقتصادي در ميان نيست كه گفته شود چه لزومي دارد در

يك جا سهم زن كسر شود و در جاي ديگر جبران گردد .

ايراد زنادقه صدر اسلام بر مسأله ارث

گفتيم از نظر اسلام مهر و نفقه علت است و وضع ارثي زن معلول ، اين

مطلبي نيست كه تازه ابراز شده باشد ، از صدر اسلام مطرح بوده است .

ابن ابي العوجا مردي است كه در قرن دوم ميزيسته و بخدا و مذهب اعتقاد

نداشته است ، اين مرد از آزادي آن عصر استفاده ميكرد و عقائد الحادي خود

را همه جا ابراز ميداشت

، حتي گاهي در مسجدالحرام يا مسجد النبي مي آمد و

با علماء عصر راجع به توحيد و معاد و اصول اسلام به بحث ميپرداخت . يكي

از اعتراضات او به اسلام همين بود . ميگفت ما بال المرئه المسكينه

الضعيفه تأخذ سهما ويأخذ الرجل سهمين ؟ يعني چرا زن بيچاره كه از مرد

ناتوانتر است بايد يك سهم ببرد و مرد كه تواناتر است دو سهم

صفحه285

ببرد ؟ اين خلاف عدالت و انصاف است . امام صادق فرمود : اين براي

اينست كه اسلام سربازي را از عهده زن برداشته و بعلاوه مهر و نفقه را بنفع

او بر مرد لازم شمرده است و در بعضي جنايات اشتباهي كه خويشاوندان جاني

بايد ديه بپردازند زن از پرداخت ديه و شركت با ديگران معاف است ، از

اينرو سهم زن در ارث از مرد كمتر شده است . امام صادق صريحا وضع خاص

ارثي زن را معلول مهر و نفقه و معافيت از سربازي و ديه شمرد .

نظير اين پرسشها از ساير ائمه دين شده است و همه آنها بهمين نحو پاسخ

گفته اند .

صفحه286

بخش دهم حق طلاق
اشاره

افزايش روز افزون طلاق ، يا بيماري قرن بيستم .

دنياي امروز از طرفي بر عوامل اجتماعي طلاق مي افزايد و از طرفي مي خواهد

با زور قانون جلو طلاق را بگيرد .

پنج فرضيه درباره طلاق .

آيا لازمه تقدس ازدواج اينست كه راه طلاق به كلي بسته باشد ؟

مشكلات اجتماعي با قانون تنها حل نمي شود .

طلاق از نظر اسلام مبغوضترين چيزها است .

آيا راست است كه امام حسن " مطلاق " بوده است ؟

آنجا كه ركن اساسي ، عاطفه است از اجبار قانوني كاري ساخته نيست .

خاموشي شعله محبت مرد

به حيات خانوادگي پايان مي دهد و خاموشي شعله

محبت زن ، آنرا نيمه جان مي سازد .

اسلام با چسباندن زن به مرد با زور موافق نيست .

دنياي غرب در افزودن بر فساد و انحراف به زن و مرد سهم " مساوي "

داده است .

مرد ، كوهسار است و زن ، چشمه ، فرزندان به منزله گلها و شكوفه ها .

صلح و سازش ميان زن و مرد از نوع " صلح مسلح " نمي تواند باشد .

موانعي كه اسلام براي طلاق ايجاد كرده است .

دادگاه خانوادگي از نظر قرآن .

همان قانوني كه ماهيت ازدواج را " تصاحب " قرار داده ، ماهيت طلاق

را " رهائي " قرار داده است .

حق طلاق ، غير از حق فسخ است .

طلاق به صورت يك حق طبيعي ، مخصوص مرد است ، اما

صفحه287

به صورت يك حق قراردادي ، زن نيز مي تواند از آن بهره مند باشد .

طلاق قضائي .

آنجا كه طلاق ، مانند يك زايمان غير طبيعي به كمك جراح و عمل جراحي

صورت مي گيرد .

اسلام ، قانوني كه بتوان آنرا سرطان ناميد ندارد .

نمونه اي از راه حلهاي اسلامي در زمينه بن بستهائي كه حق مالكيت به وجود

مي آورد .

اصل اسلامي : " يا نگهداري به شايستگي و يا رها كردن به نيكي " .

صفحه288

حق طلاق ( 1 )
توضيحات

هيچ عصري مانند عصر ما خطر انحلال كانون خانوادگي و عوارض سوء ناشي از

آنرا مورد توجه قرار نداده است ، و در هيچ عصري مانند اين عصر عملا بشر

دچار اين خطر و آثار سوء ناشي از آن نبوده است .

قانونگزاران ، حقوقدانان ، روانشناسان هر كدام با وسائلي كه در اختيار

دارند سعي ميكنند بنيان ازدواجها را استوارتر و پايدارتر و

خلل ناپذيرتر

سازند . اما " از قضا سركنگبين صفرافزود " . آمارها نشان مي دهد كه سال

بسال بر عدد طلاقها افزوده ميشود و خطر از هم پاشيدن بر بسياري از

كانون هاي خانوادگي سايه افكنده است .

معمولا هر وقت يك بيماري مورد توجه قرار ميگيرد و مساعي مادي و معنوي

براي مبارزه و جلوگيري از آن بكار ميرود از ميزان تلفات آن كاسته ميشود

و احيانا ريشه كن ميگردد ، اما بيماري طلاق بر عكس است .

صفحه289

افزايش طلاق در زندگي جديد

در گذشته كمتر درباره طلاق و عوارض سوء آن و علل پيدايش و افزايش آن

و راه جلوگيري از وقوع آن فكر ميكردند ، در عين حال كمتر طلاق صورت

ميگرفت و كمتر آشيانه ها بهم ميخورد . مسلما تفاوت ديروز و امروز در

اينستكه امروز علل طلاق فزوني يافته است . زندگي اجتماعي شكلي پيدا كرده

است كه موجبات جدائي و تفرقه و از هم گسستن پيوندهاي خانوادگي بيشتر

شده است و از همين جهت مساعي دانشمندان و خيرخواهان تا كنون بجائي

نرسيده است و متأسفانه آينده خطرناكتري در پيش است .

در شماره 105 مجله زن روز مقاله جالبي از مجله نيوزويك تحت عنوان "

طلاق در امريكا " درج شد . اين مجله مينويسد : " طلاق گرفتن در امريكا به

آساني تا كسي گرفتن است " . .

و هم مينويسد : در ميان مردم امريكا دو ضرب المثل از همه ضرب

المثلهاي ديگر درباره طلاق معروفتر است . يكي اينكه " حتي دشوارترين

سازشها هم ميان زن و شوهر از طلاق بهتر است " . اين ضرب المثل دوم كه از

شخصي است بنام " سروانتس " در حدود چهار قرن پيش گفته است ،

ضرب

المثل دوم كه از شخصي است بنام " سامي كاهن " ، در نيمه دوم قرن بيستم

گفته شده است و درست نقطه مقابل ضرب المثل اول است و شعاري است بر ضد

او و آن اينست : " عشق دوم دلپذيرتر است " .

از متن مقاله نامبرده برمي آيد كه ضرب المثل دوم كار خود را در آمريكا

كرده است ، زيرا مينويسد : " سراب طلاق نه تنها " تازه پيوندها " ،

بلكه مادران آنها و زن و شوهران " ديرينه پيوند " را هم بخود ميكشد ،

بطوري كه از جنگ دوم باينطرف سطح

صفحه290

طلاق در امريكا بطور متوسط از سالي 400000 طلاق پائين تر نرفته است و 40

درصد ازدواجهاي بهم خورده دهسال يا بيشتر و 13 درصد آن ازدواجها بيش از

20 سال دوام داشته است ، سن متوسط دو ميليون زن مطلقه امريكائي 45 سال

است ، 62 درصد زنان مطلقه بهنگام جدائي ، كودكان كمتر از 18 سال

داشته اند ، زنان مزبور در واقع نسل خاصي را تشكيل مي دهند " .

سپس مينويسد : " با وجودي كه پس از طلاق ، زن امريكائي خويشتن را "

آزادتر از آزاد " حس ميكند ، ولي مطلقه هاي امريكائي چه جوان و چه ميان

سال ، شادكام نيستند و اين ناشادي را ميتوان از ميزان روزافزون مراجعات

زنان به روانكاو و روانشناس ، يا از پناه بردن آنها بالكل و يا از

افزايش سطح خودكشي در ميان آنان دريافت . از هر 4 زن مطلقه يكي الكلي

ميشود و ميزان خودكشي ميان آنها سه برابر زنان شوهردار است . خلاصه اينكه

زن امريكائي همينكه از دادگاه طلاق با پيروزي بيرون مي آيد

ميفهمد كه زندگي

بعد از طلاق آنچنان كه ميپنداشته بهشت نيست . . دنيائي كه ازدواج را بعد

از قوانين طبيعي ، محكم ترين رابطه انساني دانسته ، بسيار دشوار است كه

عقيده خوبي درباره زني كه اين پيوند را گسسته نشان دهد . ممكن است جامعه

چنين زني را گرامي بدارد ، پرستش كند و حتي بر او غبطه خورد ، ولي هرگز

بچشم كسي كه در زندگي خصوصي ديگران وارد شود و ايجاد خوشبختي كند بدو

نمي نگرد " .

اين مقاله ضمنا اين پرسش را طرح ميكند كه آيا علت طلاق هاي فراوان ،

ناسازگاري و عدم توافق اخلاقي ميان زن و شوهر است يا چيز ديگر است ؟

ميگويد " ا گر ناسازگاري را عامل جدائي

صفحه291

" جوانان نوپيوند " بدانيم پس جدائي زوجهاي " ديرينه پيوند " را

چگونه بايد توجيه كرد ؟ با توجه بامتيازي كه قوانين امريكا به زن مطلقه

ميدهد جواب اينستكه : علت طلاق در ازدواجهاي ده يا بيست ساله ناسازگاري

نيست ، بلكه بي ميلي به تحمل ناسازگاريهاي ديرين و هوس براي درك لذات

بيشتر و كامجوئي هاي ديگر است . در عصر قرص هاي ضدحاملگي در دوران انقلاب

جنسي و اعتلاي مقام زن ، اين عقيده در ميان بسياري از زنان قوت گرفته كه

خوشي و لذت ، مقدم بر استواري و نگهداري كانون خانوادگي است . زن و

شوهري را مي بينيد كه سالها با هم زندگي ميكنند ، بچه دار ميشوند و در غم و

شادي هم شركت داشته اند ، ولي ناگهان زن براي طلاق تلاش ميكند بدون آنكه

هيچ تغييري در وضع مادي و معنوي شوهرش پديد آمده باشد . علت اينست كه

تا ديروز حاضر بود يكنواختي

كسل كننده زندگي را تحمل كند ولي اكنون بتحمل

يكنواختي تمايلي ندارد . . زن امريكائي امروز كامجوتر از زن ديروزي بوده

و در برابر نارسائي آن ، كم تحملتر از مادر بزرگ خويش است " .

طلاق در ايران

افزايش طلاق منحصر بامريكا نيست ، بيماري عمومي قرن است . در هر جا

كه آداب و رسوم جديد غربي بيشتر نفوذ كرده است ، آمار طلاق هم افزايش

يافته است . مثلا اگر ايران خودمان را در نظر بگيريم ، طلاق در شهرها بيش

از ولايات است ، و در تهران كه آداب و عادات غربي رواج بيشتري دارد

بيش از شهرهاي

صفحه292

ديگر است .

در روزنامه اطلاعات شماره 11512 آمار مختصري از ازدواجها و طلاقهاي

ايران ذكر كرده بود ، نوشته بود : " بيش از يك چهارم طلاقهاي ثبت شده

سراسر كشور مربوط به تهران است ، يعني 27 درصد طلاقهاي ثبت شده را تهران

تشكيل ميدهد ، با اينكه نسبت جمعيت تهران به جمعيت سراسر كشور 10 درصد

مي باشد . بطور كلي درصد طلاق در شهر تهران بيش از درصد ازدواج است .

وقايع ازدواج تهران 15 درصد كل ازدواج كشور است " .

محيط طلاقزاي آمريكا

بگذاريد حالا كه سخن از افزايش طلاق در امريكا بميان آمد و از مجله

نيوزويك نقل شد كه زن امريكائي كامجوئي و لذت را بر استواري و نگهداري

كانون خانوادگي مقدم ميدارد ، گامي جلوتر برويم و ببينيم چرا زن امريكائي

چنين شده است ؟ مسلما مربوط به سرشت زن امريكائي نيست ، علت اجتماعي

دارد ، اين محيط امريكاست كه اين روحيه را به زن امريكائي داده است ،

غرب پرستان ما سعي دارند بانوان ايراني را در مسيري بيندازند كه زنان

امريكائي رفته اند . اگر اين آرزو جامه عمل بپوشد مسلما زن ايراني و كانون

خانوادگي ايراني نيز سرنوشتي نظير سرنوشت زن امريكائي و خانواده

امريكائي خواهد داشت .

هفته نامه بامشاد در

شماره 66 ( 44 / 5 / 4 ) چنين نوشته بود ببينيد

كار بكجا كشيده كه صداي فرانسويان هم بلند شده كه " آمريكائي ها ديگر

شورش را در آورده اند " . عنوان برجسته مقاله روزنامه فرانس سوار

اينستكه در بيش از 200 رستوران

صفحه293

و كاباره ايالت كاليفرنيا پيشخدمتهاي زن با سينه باز كار مي كنند . در

اين مقاله نوشته شده كه " مونوكيني " ، مايوئي كه سينه هاي زنان را

نمي پوشاند ، در سانفرانسيسكو ولوس آنجلس بعنوان لباس كار شناخته شده

است . در شهر نيويورك دهها سينما فيلمهائي را نشان ميدهند كه فقط در

زمينه مسائل جنسي است و تصاوير برهنه زنان بر بالاي در آنها بچشم ميخورد

. اسامي بعضي از آنها از اين قرار است : " مرداني كه زنان خود را با هم

عوض مي كنند " " دختراني كه مخالف اخلاقند " ، " تنكه اي كه هيچ چيز

را نمي پوشاند " . در ويترين كتابخانه ها كمتر كتابي است كه عكس زن لخت

در پشت آن نباشد ، حتي كتابهاي كلاسيك هم از اين قاعده مستثني نيست و

در ميان آنها كتابهائي از اين قبيل بحد وفور ديده ميشود : " وضع جنسي

شوهران امريكائي " . " وضع جنسي مردان غرب " . . " وضع جنسي جوانهاي

كمتر از بيست سال " . . " شيوه هاي جديد در امور جنسي بر اساس

تازه ترين اطلاعات " .

" نويسنده روزنامه فرانس سوار آنگاه با تعجب و نگراني از خودش

ميپرسد كه امريكا دارد بكجا ميرود ؟ "

با مشاد آنگاه مينويسد : " راستش اينكه هر كجا كه مي خواهد برود . .

من فقط دلم براي آن عده از مردم مملكتم ميسوزد كه

خيال ميكنند در پهنه

جهان سرمشق مناسبي پيدا كرده اند و در اين راه سر از پا نمي شناسند " .

پس معلوم ميشود اگر زن امريكائي سر بهوا شده است و كامجوئي را بر

وفاداري بشوهر و خانواده ترجيح ميدهد زياد مقصر نيست ، اين محيط اجتماعي

است كه چنين تيشه بريشه كانون مقدس خانوادگي زده است .

صفحه294

عجبا پيشقراولان قرن ما روز بروز عوامل اجتماعي طلاق و انحلال كانون

خانوادگي را افزايش ميدهند و با يكديگر در اينراه مسابقه ميدهند و آنگاه

فرياد ميكشند كه چرا طلاق اينقدر زياد است ؟ اينها از طرفي عوامل طلاق را

افزايش مي دهند و از طرف ديگر ميخواهند با قيد و بند قانون جلو آنرا

بگيرند ، " اين حكم چنين بود كه كج دارو مريز " .

فرضيه ها

اكنون مطلب را از ريشه مورد بحث قرار دهيم ، اول از جنبه نظري ببينيم

آيا طلاق خوب است يا بد ؟ آيا خوب است راه طلاق بطور كلي باز باشد ؟

آيا خوب است كه كانونهاي خانوادگي پشت سر هم از هم بپاشند ؟ اگر اين

خوب است پس هر جرياني كه بر افزايش طلاقها بيفزايد عيب ندارد . و يا

بايد راه طلاق بكلي بسته باشد و پيوند ازدواج اجبارا شكل ابديت داشته

باشد و جلو هر جرياني كه موجب سستي پيوند مقدس ازدواج ميشود گرفته شود

. يا راه سومي در كار است . قانون نبايد راه طلاق را بطور كلي بر زن و

مرد ببندد ، بلكه بايد راه را باز بگذارد ، طلاق احيانا ضروري و لازم

تشخيص داده ميشود ، در عين حال كه قانون راه را بكلي نمي بندد ، اجتماع

بايد مساعي كافي

بكار برد كه موجبات تفرقه و جدائي ميان زنان و شوهران

بوجود نيايد ، اجتماع بايد با عللي كه سبب تفرقه و جدائي زنان و شوهران

و بي آشيانه شدن كودكان ميگردد مبارزه كند . و اگر اجتماع موجبات طلاق را

فراهم كند منع و بست قانون نميتواند كاري صورت بدهد .

اگر بنا بشود قانون راه طلاق را باز بگذارد ، آيا بهتر است

صفحه295

به چه شكلي باز بگذارد ؟ آيا بايد اين راه تنها براي مرد يا براي زن باز

باشد يا بايد براي هر دو باز باشد ؟ و بنا بر شق دوم آيا بهتر است راهي

كه باز ميگذارد براي زن و مرد بيك شكل باشد ؟ راه خروجي زن و مرد را از

حصار ازدواج بيك نحو قرار دهد ؟ يا بهتر اينستكه براي هر يك از زن و

مرد يك در خروجي جداگانه قرار دهد ؟

مجموعا پنج فرضيه در مورد طلاق ميتوان اظهار داشت :

1 - بي اهميتي طلاق و برداشتن همه قيد و بندهاي قانوني و اخلاقي جلوگيري

از طلاق .

كسانيكه به ازدواج تنها از نظر كامجوئي فكر ميكنند ، جنبه تقدس و

ارزش خانواده را براي اجتماع در نظر نميگيرند و از طرفي فكر ميكنند

پيوندهاي زناشوئي هر چه زودتر تجديد و تبديل شود لذت بيشتري به كام زن و

مرد ميريزد ، اين فرضيه را تأييد ميكنند . آنكس كه ميگويد " عشق دوم

هميشه دلپذيرتر است " طرفدار همين فرضيه است . در اين فرضيه هم ارزش

اجتماعي كانون خانوادگي فراموش شده است و هم مسرت و صفا و صميميت و

سعادتي كه تنها در اثر ادامه پيوند زناشوئي و يكي شدن و يكي دانستن

دو

روح پيدا ميشود ناديده گرفته شده است . اين فرضيه ناپخته ترين و

ناشيانه ترين فرضيه ها در اين زمينه است .

2 - اينكه ازدواج يك پيمان مقدس است ، وحدت دلها و روحهاست و بايد

براي هميشه اين پيمان ثابت و محفوظ بماند و طلاق از قاموس اجتماع بشري

بايد حذف شود ، زن و شوهري كه با يكديگر ازدواج ميكنند ، بايد بدانند كه

جز مرگ چيزي آنها را از يكديگر جدا نميكند .

صفحه296

اين فرضيه همانست كه كليساي كاتوليك قرنهاست طرفدار آنست و بهيچ

قيمتي حاضر نيست از آن دست بردارد .

طرفداران اين فرضيه در جهان رو به كاهشند ، امروز جز در ايتاليا و در

اسپانياي كاتوليك باين قانون عمل نميشود . مكرر در روزنامه ها ميخوانيم

كه فرياد زن و مرد ايتاليائي از اين قانون بلند است و كوششها ميشود كه

قانون طلاق به رسميت شناخته شود و بيش از اين ازدواجهاي ناموفق بوضع

ملالت بار خود ادامه ندهند .

چندي پيش در يكي از روزنامه هاي عصر مقاله اي از روزنامه ديلي اكسپرس

تحت عنوان " ازدواج در ايتاليا يعني بندگي زن " ترجمه شده بود و من

خواندم . در آن مقاله نوشته بود : در حال حاضر بواسطه عدم وجود طلاق در

ايتاليا عملا افراد بسياري از مردم بصورت نامشروع روابط جنسي برقرار

ميكنند . طبق نوشته آن مقاله " در حال حاضر بيش از پنج ميليون نفر

ايتاليائي معتقدند كه زندگي آنها چيزي نيست جز گناه محض و روابط

نامشروع " .

در همان روزنامه ، از روزنامه فيگارو نقل كرده بود كه ممنوعيت طلاق

مشكل بزرگي براي مردم ايتاليا بوجود آورده است ، بسياري تابعيت ايتاليا

را به همين خاطر ترك كرده اند

، يك مؤسسه ايتاليائي اخيرا از زنان آن

كشور نظر خواسته است كه آيا اجراي مقررات طلاق بر خلاف اصول مذهبي است

يا نه ؟ 97 درصد از زنان باين پرسش پاسخ منفي داده اند " .

كليسا در نظر خود پافشاري ميكند و به تقدس ازدواج و لزوم استحكام هر

چه بيشتر آن استدلال ميكند .

صفحه297

تقدس ازدواج و لزوم استحكام و خلل ناپذير بودن آن مورد قبول است .

اما بشرطي كه عملا اين پيوند ميان زوجين محفوظ باقي مانده باشد . مواردي

پيش مي آيد كه سازش ميان زن و شوهر امكان پذير نيست ، در اينگونه موارد

نميتوان بزور قانون آنها را به هم چسباند و نام آن را پيوند زناشوئي

گذاشت ، شكست نظريه كليسا قطعي است ، بعيد نيست كليسا اجبارا در

عقيده خود تجديد نظر كند ، لهذا لزومي ندارد ما بيش از اين درباره نظر

كليسا و انتقاد از آن بحث كنيم .

3 - اينكه ازدواج از طرف مرد قابل فسخ و انحلال است و از طرف زن بهيچ

نحو قابل انحلال نيست . در دنياي قديم چنين نظري وجود داشته است ، ولي

امروز گمان نميكنم طرفداراني داشته باشد و بهر حال اين نظر نيز احتياجي

ببحث و انتقاد ندارد .

4 - اينكه ازدواج مقدس و كانون خانوادگي محترم است ، اما راه طلاق در

شرايط مخصوص براي هر يك از زوجين بايد باز باشد و راه خروجي زوج و زوجه

از اين بن بست بايد بيك شكل و يكجور باشد .

مدعيان تشابه حقوق زن و مرد در حقوق خانوادگي كه بغلط از آن به تساوي

حقوق تعبير ميكنند طرفدار اين فرضيه اند ، از نظر اين

گروه همان شرايط و

قيود و حدودي كه براي زن وجود دارد بايد براي مرد وجود داشته باشد و همان

راهها كه براي خروج مرد از اين بن بست باز ميشود عينا بايد براي زن باز

باشد و اگر غير از اين باشد ظلم و تبعيض و نارواست .

5 - اينكه ازدواج مقدس و كانون خانوادگي محترم و طلاق امر منفور و

مبغوضي است ، اجتماع موظف است كه علل وقوع

صفحه298

طلاق را از بين ببرد . در عين حال قانون نبايد راه طلاق را براي ازدواجهاي

ناموفق ببندد . راه خروج از قيد و بند ازدواج هم براي مرد بايد باز باشد

و هم براي زن ، اما راهي كه براي خروج مرد از اين بن بست تعيين مي شود با

راهي كه براي خروج زن تعيين ميشود دو تاست و از جمله مواردي كه زن و مرد

حقوق نامشابهي دارند طلاق است .

اين نظريه همان است كه اسلام ابداع كرده و كشورهاي اسلامي بطور ناقص (

نه بطور كامل ) از آن پيروي مي كنند .

صفحه299

طلاق ( 2 )
توضيحات

طلاق در عصر ما يك مشكله بزرگ جهاني است ، همه مينالند و شكايت

دارند ، آنانكه طلاق در قوانين شان بطور كلي ممنوع است از نبودن طلاق و

بسته بودن راه خلاص از ازدواجهاي ناموفق و نامناسب كه قهرا پيش مي آيد

مينالند . آنانكه بر عكس ، راه طلاق را بروي زن و مرد متساويا باز

كرده اند فريادشان از زيادي طلاقها و نا استواري بنيان خانواده ها با همه

عوارض و آثار نامطلوبي كه دارد به آسمان رسيده است ، و آنانكه حق طلاق

را تنها به مرد داده اند از دو ناحيه شكايت دارند :

1 - از ناحيه طلاقهاي ناجوانمردانه بعضي

از مردان كه پس از سالها پيوند

زناشوئي ناگهان هوس زن نو در دلشان پيدا ميشود و زن پيشين را كه عمر و

جواني و نيرو و سلامت خود را در خانه آنها صرف كرده و هرگز باور نمي كرده

كه روزي آشيانه گرم او را از او بگيرند با يك رفتن به محضر طلاق او را

دست خالي از آشيانه خود ميرانند .

صفحه300

2 - از ناحيه امتناعهاي ناجوانمردانه بعضي مردان ، از طلاق زنيكه اميد

سازش و زندگي مشترك ميان آنها وجود ندارد .

بسيار اتفاق ميافتد كه اختلافات زناشوئي به علل خاصي بجائي ميكشد كه

اميد رفع آنها از ميان ميرود ، تمام اقدامات براي اصلاح بي نتيجه ميماند

، تنفر شديد ميان زن و شوهر حكمفرما ميشود و آن دو عملا يكديگر را ترك

ميكنند و جدا از هم بسر ميبرند . در همچو وضعي هر عاقلي ميفهمد راه منحصر

بفرد اينستكه اين پيوند كه عملا بريده شده قانونا نيز بريده شود و هر كدام

از اينها همسر ديگري براي خود اختيار كند . اما بعضي از مردان براي اينكه

طرف را زجر بدهند و او را در همه عمر از برخورداري از زندگي زناشوئي

محروم كنند از طلاق خودداري ميكنند و زن بدبخت را در حال بلاتكليفي ( و به

تعبير قرآن : كالمعلقه ) نگهميدارند .

چون اينگونه افراد كه قطعا از اسلام و مسلماني جز نامي ندارند بنام اسلام

و به اتكاء قوانين اسلامي اين كارها را ميكنند ، اين شبهه براي بعضي كه با

عمق و روح تعليمات اسلامي آشنا نيستند پيدا شده كه آيا اسلام خواسته است

كار طلاق بهمين نحو باشد ! ؟

اينها با لحن اعتراض

ميگويند : آيا واقعا اسلام به مردان اجازه داده كه

گاهي بوسيله طلاق دادن و گاهي بوسيله طلاق ندادن هر نوع زجري كه دلشان

ميخواهد به زن بدهند و خيالشان هم راحت باشد كه از حق مشروع و قانوني

خود استفاده كرده و ميكنند .

ميگويند : مگر اين كار ظلم نيست ؟ اگر اين كار ظلم نيست ؟

صفحه301

پس ظلم چيست ؟ مگر شما نميگوئيد اسلام با ظلم بهر شكل و بهر صورت

مخالف است و قوانين اسلامي بر اساس عدل و حق تنظيم شده است ؟ اگر اين

كار ظلم است و قوانين اسلامي نيز بر اساس حق و عدالت تنظيم شده است

پس بگوئيد ببينيم اسلام براي جلوگيري از اينگونه ظلمها چه تدبيري

انديشيده است ؟

در ظلم بودن اينگونه كارها بحثي نيست و بعدا خواهيم گفت اسلام براي

اين جريانها تدابيري انديشيده و بحال خود نگذاشته است ، اما يك مطلب

ديگر هست كه نميتوان و از آن غافل بود و آن اينستكه راه جلوگيري از اين

ظلم و ستمها چيست ؟ آيا آن چيزي كه سبب شده اينگونه ظلمها صورت بگيرد

تنها قانون طلاق است و تنها با تغيير دادن قانون ميتوان جلو آنرا گرفت ؟

يا ريشه اين ظلمها را در جاي ديگر بايد جست و جو كرد و تغيير قانون نيز

نميتواند جلو آنها را بگيرد ؟

فرقي كه ميان نظر اسلام و برخي نظريات ديگر در حل مشكلات اجتماعي هست

اينست كه بعضي تصور ميكنند همه مشكلات را با وضع و تغيير قانون مي توان

حل كرد . اسلام باين نكته توجه دارد كه قانون فقط در دائره روابط خشك و

قراردادي افراد بشر ميتواند مؤثر

باشد . اما آنجا كه پاي روابط عاطفي و

قلبي در ميان است تنها از قانون كار ساخته نيست ، از علل و عوامل ديگر

و از تدبير ديگر نيز بايد استفاده كرد .

ما ثابت خواهيم كرد كه اسلام در اين مسائل در حدودي كه قانون ميتوانسته

مؤثر باشد از قانون استفاده كرده است و از اينجهت كوتاهي نكرده است .

صفحه302

طلاقهاي ناجوانمردانه

نخست درباره مشكله اول امروز ما ، يعني طلاقهاي ناجوانمردانه بحث

ميكنيم :

اسلام با طلاق سخت مخالف است ، اسلام ميخواهد تا حدود امكان طلاق صورت

نگيرد ، اسلام طلاق را بعنوان يك چاره جوئي در مواردي كه چاره منحصر به

جدائي است تجويز كرده است . اسلام مرداني را كه مرتب زن ميگيرند و طلاق

ميدهند و به اصطلاح " مطلاق " ميباشند دشمن خدا ميداند در كافي مينويسد

" رسول خدا بمردي رسيد و از او پرسيد : با زنت چه كردي ؟

گفت - او را طلاق دادم .

فرمود - آيا كار بدي از او ديدي ؟

گفت - نه ، كار بدي هم از او نديدم .

قضيه گذشت و آن مرد بار ديگر ازدواج كرد . پيغمبر از او پرسيد - زن

ديگر گرفتي ؟

گفت - بلي .

پس از چندي كه باز به او رسيد پرسيد :

- با اين زن چه كردي ؟

گفت - طلاقش دادم .

فرمود - كار بدي از او ديدي ؟

گفت - نه كار بدي هم از او نديدم .

اين قضيه نيز گذشت و آن مرد نوبت سوم ازدواج كرد . پيغمبر اكرم از او

پرسيد باز زن گرفتي ؟

گفت - بلي يا رسول الله .

صفحه303

مدتي گذشت و پيغمبر اكرم باو رسيد و

پرسيد :

- با اين زن چه كردي ؟

- اين را هم طلاق دادم .

- بدي از او ديدي ؟

- نه بدي از او نديدم .

رسول اكرم فرمود : خداوند دشمن ميدارد و لعنت ميكند مردي را كه دلش

مي خواهد مرتب زن عوض كند و زني را كه دلش ميخواهد مرتب شوهر عوض كند .

به پيغمبر اكرم خبر دادند كه ابوايوب انصاري تصميم گرفته زن خود ام

ايوب را طلاق دهد ، پيغمبر كه ام ايوب را ميشناخت و ميدانست طلاق ابو

ايوب بر اساس يك دليل صحيحي نيست فرمود: "« ان طلاق ام ايوب لحوب »

" يعني طلاق ام ايوب گناه بزرگ است .

ايضا پيغمبر اكرم فرمود جبرئيل آن قدر بمن درباره زن سفارش و توصيه

كرد كه گمان كردم طلاق زن جز در وقتي كه مرتكب فحشاء قطعي شده باشد

سزاوار نيست .

امام صادق از پيغمبر اكرم نقل كرده كه فرمود : " چيزي در نزد خدا

محبوبتر از خانه اي كه در آن پيوند ازدواجي صورت گيرد وجود ندارد و چيزي

در نزد خدا مبغوضتر از خانه اي كه در آن خانه پيوندي با طلاق بگسلد وجود

ندارد " امام صادق آنگاه فرمود اينكه در قرآن نام طلاق مكرر آمده و

جزئيات كار طلاق مورد عنايت و توجه قرآن واقع شده ، از آن است كه

خداوند جدائي را دشمن ميدارد .

طبرسي در مكارم الاخلاق از رسول خدا نقل كرده است كه

صفحه304

فرمود " ازدواج كنيد ولي طلاق ندهيد ، زيرا عرش الهي از طلاق بلرزه در

مي آيد " .

امام صادق فرمود هيچ چيز حلالي مانند طلاق مبغوض و منفور پيشگاه الهي

نيست . خداوند مردمان بسيار طلاق دهنده را دشمن ميدارد

.

اختصاص به روايات شيعه ندارد . اهل تسنن نيز نظير اينها را روايت

كرده اند . در سنن ابو داود از پيغمبر اكرم نقل ميكند " « ما احل الله

شيئا ابغض اليه من الطلاق » " يعني خداوند چيزي را حلال نكرده كه در عين

حال آنرا دشمن داشته باشد مانند طلاق .

مولوي در داستان معروف موسي و شبان ، اشاره به همين حديث نبوي ميكند

آنجا كه ميگويد :

تا تواني پا منه اندر فراق

ابغض الاشياء عندي الطلاق

آنچه در سيرت پيشوايان دين مشاهده ميشود اينست كه تا حدود امكان از

طلاق پرهيز داشته اند و لهذا طلاق از طرف آنها بسيار بندرت صورت گرفته

است و هر وقت صورت گرفته دليل معقول و منطقي داشته است . مثلا امام

باقر زني اختيار ميكند و آن زن خيلي مورد علاقه ايشان واقع ميشود . در

جرياني امام متوجه ميشود كه اين زن " ناصبيه " است . يعني با علي بن

ابيطالب عليه السلام دشمني ميورزد و بغض آنحضرت را در دل ميپروراند .

امام او را طلاق داد .

از امام پرسيدند تو كه او را دوست داشتي چرا طلاقش دادي ؟ فرمود :

نخواستم قطعه آتشي از آتشهاي جهنم در كنارم باشد .

صفحه305

شايعه بي اساس

در اينجا لازم است بيك شايعه بي اساس كه دست جنايتكار خلفاء عباسي

آنرا بوجود آورده و در ميان عموم مردم شهرت يافته ، اشاره مختصر بكنم :

در ميان عموم مردم شهرت يافته و در بسياري از كتابها نوشته شده كه امام

مجتبي فرزند برومند اميرالمؤمنين عليه السلام از كساني بوده كه زياد زن

ميگرفته و طلاق ميداده است . و چون ريشه اين شايعه تقريبا از يك قرن بعد

از

وفات امام بوده است بهمه جا پخش شده است و دوستان آن حضرت نيز

بدون تحقيق در اصل مطلب و بدون توجه باينكه اين كار از نظر اسلام يك كار

مبغوض و منفوري است و شايسته مردم عياش و غافل است نه شايسته مردي كه

يكي از كارهايش اين بود كه پياده به حج ميرفت ، متجاوز از بيست بار

تمام ثروت و دارائي خود را با فقرا تقسيم كرد و نيمي را خود برداشت و

نيم ديگر را به فقرا و بيچارگان بخشيد ، تا چه رسد بمقام اقدس امامت و

طهارت آنحضرت .

چنانكه ميدانيم در گردش خلافت از امويان به عباسيان ، عباسيان ، بني

الحسن يعني فرزند زادگان امام حسن با بني العباس همكاري داشتند . اما

بني الحسين يعني فرزند زادگان امام حسين كه در رأس آنها در آنوقت امام

صادق بود از همكاري با بني العباس خودداري كردند . بني العباس با اينكه

در ابتدا خود را تسليم و خاضع نسبت به بني الحسن نشان مي دادند و آنها را

از خود شايسته تر مي خواندند ، در پايان كار به آنها خيانت كردند و اكثر

آنها را با قتل و حبس از ميان بردند .

بني العباس براي پيشبرد سياست خود شروع كردند بتبليغ

صفحه306

عليه بني الحسن . از جمله تبليغات نارواي آنها اين بود كه گفتند

ابوطالب كه جد اعلاي بني الحسن و عموي پيغمبر است مسلمان نبود و كافر از

دنيا رفت و اما عباس كه عموي ديگر پيغمبر است وجد اعلاي ماست مسلمان

شد و مسلمان از دنيا رفت . پس ما كه اولاد عموي مسلمان پيغمبريم از بني

الحسن كه اولاد عموي كافر پيغمبرند براي خلافت شايسته تريم . در اينراه

پولها خرج كردند و قصه ها جعل كردند . هنوز هم كه هست گروهي از اهل تسنن

تحت تأثير همان تبليغات و اقدامات ، فتوا به كفر ابوطالب ميدهند . هر

چند اخيرا تحقيقاتي در ميان محققان اهل تسنن در اين زمينه بعمل آمده و

افق تاريخ ازين نظر روشنتر ميشود .

موضوع دومي كه بني العباس عليه بني الحسن عنوان كردند اين بود كه

گفتند نياي بني الحسن بعد از پدرش علي بخلافت رسيد . و اما چون مرد

عياشي بود و به زنان سرگرم بود و كارش زن گرفتن و زن طلاق دادن بود از

عهده برنيامد ، از معاويه كه رقيب سر سختش بود پول گرفت و سرگرم عياشي

و زن گرفتن و طلاق دادن شد و خلافت را بمعاويه واگذار كرد .

خوشبختانه محققان با ارزش عصر اخير در اين زمينه تحقيقاتي كرده و ريشه

ايندروغ را پيدا كرده اند . ظاهرا اول كسي كه اين سخن از او شنيده شده

است قاضي انتصابي منصور دوانيقي بوده كه به امر منصور مأمور بوده اين

شايعه را بپراكند . بقول يكي از مورخان : اگر امام حسن اينهمه زن گرفته

است پس فرزندانش كجا هستند ؟ ! چرا عدد فرزندان امام اينقدر كم بوده

است . امام كه عقيم نبوده و از طرفي رسم جلوگيري با سقط جنين هم كه

معمول نبوده است .

صفحه307

من از ساده دلي بعضي از ناقلان حديث شيعي مذهب تعجب ميكنم كه از طرفي

از پيغمبر اكرم و ائمه اطهار اخبار و احاديث بسيار زيادي روايت ميكنند

كه خداوند دشمن ميدارد يا لعنت ميكند ، مردمان بسيار طلاق را ، پشت سرش

مينويسند : امام حسن مرد

بسيار طلاقي بوده . اين اشخاص فكر نكرده اند كه

يكي از سه راه را بايد انتخاب كنند . يا بگويند طلاق عيب ندارد و خداوند

مرد بسيار طلاق را دشمن نميدارد ، يا بگويند امام حسن مرد بسيار طلاق نبوده

است ، يا بگويند العياذ بالله امام حسن پا بند دستورهاي اسلام نبوده است

، اما اين آقايان محترم از يكطرف احاديث مبغوضيت طلاق را صحيح و معتبر

ميدانند و از طرف ديگر نسبت بمقام قدس امام حسن خضوع و تواضع ميكنند و

از طرف ديگر نسبت بسيار طلاقي را براي امام حسن نقل ميكنند و بدون اينكه

انتقاد كنند از آن ميگذارند .

بعضي كار را به آنجا كشانيده اند كه گفته اند اميرالمؤمنين علي عليه السلام

از اين كار فرزندش ناراحت بود . در منبر بمردم اعلام كرد كه بپسرم حسن

زن ندهيد زيرا دختران شما را طلاق ميدهد . اما مردم جواب دادند ما افتخار

داريم كه دختران مان همسر فرزند عزيز پيغمبر بشود . او دلش خواست

نگهميدارد و اگر دلش نخواست طلاق ميدهد .

شايد بعضي ها موافقت دختران و فاميل دختران را بطلاق براي اينكه

مبغوضيت و منفوريت طلاق از ميان برود كافي بشمارند خيال كنند طلاق آنوقت

منفور است كه طرف راضي نباشد ، اما در مورد زنيكه مايل است بافتخاري

نائل گردد و چند صباحي با مرد مايه افتخارش زندگي كند طلاق مانعي ندارد .

صفحه308

اما چنين نيست ، رضايت پدران دختران بطلاق و همچنين رضايت خود دختران

بطلاق از مبغوضيت طلاق نميكاهد ، زيرا آنچه اسلام ميخواهد اينستكه ازدواج

پايدار و كانون خانوادگي استوار بماند ، تصميم زوجين بجدائي تأثير زيادي

در اين جهت ندارد .

اسلام كه طلاق

را مبغوض و منفور شناخته تنها بخاطر زن و براي تحصيل

رضايت زن نبوده است كه با رضايت زن و فاميل زن مبغوضيتش از ميان برود .

علت اينكه موضوع امام حسن را طرح كردم ، گذشته از اينكه يك تهمت

تاريخي را از يك شخصيت تاريخي در هر فرصتي بايد رفع كرد ، اينست كه

بعضي از خدا بي خبران ممكن است اين كار را بكنند و بعد هم امام حسن را

به عنوان دليل و سند براي خود ذكر كنند .

بهرحال آنچه ترديد در آن نيست اينست كه طلاق و جدائي زوجين في حد ذاته

از نظر اسلام مبغوض و منفور است .

چرا اسلام طلاق را تحريم نكرد ؟

در اينجا يك سؤال مهم پيش مي آيد و آن اينكه اگر طلاق تا اين اندازه

مبغوض است كه خداوند مرد اين كاره را دشمن ميدارد ، پس چرا اسلام طلاق

را تحريم نكرده است ؟ چه مانعي داشت كه اسلام طلاق را تحريم كند و فقط در

موارد خاص و معيني آنرا مجاز بشمارد ؟ بعبارت ديگر آيا بهتر نبود كه

اسلام براي طلاق شرائط قرار ميداد و تنها در صورت وجود آن شرائط بمرد

اجازه طلاق ميداد ؟ و چون طلاق مشروط بود قهرا جنبه قضائي

صفحه309

پيدا ميكرد . هر وقت مردي ميخواست زن خود را طلاق دهد مجبور بود اول

دليل خود را از نظر تحقق شرائط بمحكمه عرضه بدارد ، محكمه اگر دلائل او را

كافي ميدانست به او اجازه طلاق ميداد و الا نه .

اساسا معني اين جمله : " مبغوض ترين حلالها در نزد خدا طلاق است "

چيست ؟ طلاق اگر حلال است مبغوض نيست و اگر مبغوض است حلال نيست ،

مبغوض

بودن با حلال بودن ناسازگار است .

بعد از همه اينها آيا اجتماع ، يعني آن هيئتي كه بنام محكمه و غيره

نماينده اجتماع است ، حق دارد در امر طلاق كه ميگوئيد از نظر اسلام منفور

و مبغوض است اينقدر مداخله كند كه از تسريع در تصميم بطلاق جلوگيري كند

و آنقدر طلاق را بتأخير بيندازد كه مرد از تصميم خود پشيمان شود ، و يا بر

اجتماع ، يعني همان هيئت ، روشن شود كه ازدواج مورد نظر سازش پذير

نيست و بهتر اينست كه زناشوئي فسخ شود . . .

صفحه310

طلاق ( 3 )
اشاره

مطلب به اينجا رسيد كه طلاق از نظر اسلام سخت منفور و مبغوض است ،

اسلام مايل است پيمان ازدواج محكم و استوار بماند . آنگاه اين پرسش را

طرح كرديم : اگر طلاق تا اين اندازه مبغوض و منفور است چرا اسلام آنرا

تحريم نكرده است ؟ مگر نه اينستكه اسلام هر عملي را كه منفور ميداند ،

مانند شرابخواري و قمار بازي و ستمگري ، آنرا تحريم كرده است ؟ پس چرا

طلاق را يكباره تحريم نكرده و براي آن مانع قانوني قرار نداده است ؟ و

اساسا اين چه منطقي است كه طلاق ، حلال مبغوض است . اگر حلال است مبغوض

بودن چه معني دارد ؟ و اگر مبغوض است چرا حلال شده است ؟ اسلام از طرفي

مرد طلاق دهنده را زير نگاههاي خشم آلود خود قرار ميدهد ، از او تنفر و

بيزاري دارد ، از طرف ديگر وقتي كه مرد ميخواهد زن خود را طلاق دهد مانع

قانوني در جلو او قرار نمي دهد . چرا ؟

اين پرسش بسيار بجاست . همه رازها در همين نكته نهفته

صفحه311

است .

راز اصلي مطلب اينست كه زوجيت و زندگاني زناشوئي يك علقه

طبيعي است نه قراردادي ، و قوانين خاصي در طبيعت براي او وضع شده است

. اين پيمان با همه پيمانهاي ديگر اجتماعي از قبيل بيع و اجاره و صلح و

رهن و وكالت و غيره اين تفاوت را دارد كه آنها همه صرفا يك سلسله

قراردادهاي اجتماعي هستند ، طبيعت و غريزه در آنها دخالت ندارد و

قانوني هم از نظر طبيعت و غريزه براي آنها وضع نشده است . بر خلاف

پيمان ازدواج كه بر اساس يك خواهش طبيعي از طرفين كه باصطلاح مكانيسم

خاصي دارد بايد تنظيم شود .

از اينرو اگر پيمان ازدواج مقررات خاصي دارد كه با ساير عقود و

پيمانها متفاوت است نبايد مورد تعجب واقع شود .

قوانين فطرت در مورد ازدواج و طلاق

يگانه قانون طبيعي در اجتماع مدني قانون آزادي ، مساوات است . تمام

مقررات اجتماعي بايد بر اساس دو اصل آزادي و مساوات تنظيم شود ، نه

چيز ديگر . بر خلاف پيمان ازدواج كه در طبيعت جز اصل هاي آزادي و مساوات

قوانين ديگري نيز براي آن وضع شده است و چاره اي از رعايت و پيروي آن

قوانين نيست . طلاق مانند ازدواج قبل از هر قانون قراردادي در متن طبيعت

داراي قانون است . همانطوريكه در آغاز كار و وسط كار يعني در ازدواج

بايد رعايت قانون طبيعت بشود ( ما قسمتهائي تحت عنوان خواستگاري و مهر

و نفقه و مخصوصا تحت عنوان تفاوتهاي زن و مرد گفتيم ) در طلاق نيز كه

پايان كار است بايد آن قوانين رعايت شود سر بسر گذاشتن با طبيعت فائده

ندارد ، بقول " الكسيس كارل "

صفحه312

قوانين

حياتي و زيستي ، مانند قوانين ستارگان سخت و بيرحم و غير قابل

مقاومت است .

ازدواج ، وحدت و اتصال است ، و طلاق ، جدائي و انفصال . وقتي كه

طبيعت قانون جفتجوئي و اتصال زن و مرد را باينصورت وضع كرده است كه از

طرف يك نفر اقدام براي تصاحب است و از طرف نفر ديگر عقب نشيني براي

دلبري و فريبندگي ، احساسات يكطرف را بر اساس در اختيار گرفتن شخص

طرف ديگر و احساسات آن طرف ديگر را بر اساس در اختيار گرفتن قلب او

قرار داده است ، وقتي كه طبيعت ، پايه ازدواج را بر محبت و وحدت و

همدلي قرار داده نه بر همكاري و رفاقت ، وقتي كه طبيعت منظور خانوادگي

را بر اساس مركزيت جنس ظريفتر و گردش جنس خشن تر بگرد او قرار داده

است ، خواه ناخواه جدائي و انفصال و از هم پاشيدگي اين كانون و متلاشي

شدن اين منظومه را نيز تابع مقررات خاصي قرار ميدهد .

در مقاله 15 از يكي از دانشمندان نقل كرديم كه : " جفتجوئي عبارت

است از حمله براي تصرف در مردان و عقب نشيني براي دلبري و فريبندگي در

زنان . چون مرد طبعا حيوان شكاري است عملش تهاجمي و مثبت است و زن

براي مرد همچون جايزه اي است كه بايد آنرا بربايد ، جفتجوئي جنگ است و

پيكار و ازدواج تصاحب و اقتدار " .

پيماني كه اساسش بر محبت و يگانگي است نه بر همكاري و رفاقت ، قابل

اجبار و الزام نيست ، با زور و اجبار قانوني مي توان دو نفر را ملزم

ساخت كه با يكديگر همكاري كنند و

پيمان همكاري خود را بر اساس عدالت

محترم بشمارند و ساليان دراز

صفحه313

بهمكاري خود ادامه دهند . اما ممكن نيست با زور و اجبار قانوني دو نفر

را وادار كرد كه يكديگر را دوست داشته باشند نسبت به هم صميميت داشته

باشند . براي يكديگر فداكاري كنند ، هر كدام از آنها سعادت ديگري را

سعادت خود بداند .

اگر بخواهيم ميان دو نفر باين شكل رابطه محفوظ بماند بايد جز اجبار

قانوني ، تدابير عملي و اجتماعي ديگري بكار بريم .

مكانيسم طبيعي ازدواج كه اسلام قوانين خود را بر آن اساس وضع كرده اين

است كه زن در منظومه خانوادگي محبوب و محترم باشد . بنابراين اگر به

عللي زن از اين مقام خود سقوط كرد و شعله محبت مرد نسبت باو خاموش ، و

مرد نسبت باو بي علاقه شد ، پايه و ركن اساس خانوادگي خراب شده . يعني

يك اجتماع طبيعي بحكم طبيعت از هم پاشيده است . اسلام بچنين وضعي با

نظر تأسف مي نگرد ، ولي پس از آنكه مي بيند اساس طبيعي اين ازدواج متلاشي

شده است نمي تواند از لحاظ قانوني آنرا يك امر باقي و زنده فرض كند .

اسلام كوششها و تدابير خاصي بكار ميبرد كه زندگي خانوادگي از لحاظ طبيعي

باقي بماند ، يعني زن در مقام محبوبيت و مطلوبيت و مرد در مقام طلب و

علاقه و حضور بخدمت باقي بماند .

توصيه هاي اسلام بر اينكه زن حتما بايد خود را براي شوهر خود بيارايد ،

هنرهاي خود را در جلوه هاي تازه براي شوهر به ظهور برساند ، رغبتهاي جنسي

او را اشباع كند و با پاسخ منفي دادن بتقاضاهاي او در او ايجاد عقده و

ناراحتي روحي

نكند ، و از آن طرف بمرد توصيه كرده به زن خود محبت و

مهرباني كند ، باو اظهار عشق و علاقه نمايد . محبت خود را كتمان نكند . و

صفحه314

همچنين تدابير اسلام مبني بر اينكه التذاذات جنسي محدود به محيط خانوادگي

باشد ، اجتماع بزرگ محيط كار و فعاليت باشد نه كانون التذاذات جنسي ،

توصيه هاي اسلام مبني بر اينكه برخوردهاي زنان و مردان در خارج از كادر

زناشوئي لزوما و حتما بايد پاك و بي آلايش باشد ، همه و همه براي

اينستكه اجتماعات خانوادگي از خطرات از هم پاشيدگي مصون و محفوظ بمانند .

مقام طبيعي مرد ، در حيات خانوادگي

از نظر اسلام منتهاي اهانت و تحقير براي يك زن اينست كه مرد بگويد من

ترا دوست ندارم ، از تو تنفر دارم ، و آنگاه قانون بخواهد بزور و اجبار

آن زن را در خانه آنمرد نگهدارد . قانون ميتواند اجبارا زن را در خانه

مرد نگهدارد ، ولي قادر نيست زن را در مقام طبيعي خود در محيط زناشوئي ،

يعني مقام محبوبيت و مركزيت نگهداري كند . قانون قادر است مرد را

مجبور به نگهداري از زن و پرداخت نفقه و غيره بكند ، اما قادر نيست مرد

را در مقام و مرتبه يك فداكار و بصورت يك نقطه " گردان " در گرد يك

نقطه مركزي نگهدارد .

از اين رو هر زمان كه شعله محبت و علاقه مرد خاموش شود ازدواج از نظر

طبيعي مرده است .

اينجا پرسش ديگري پيش مي آيد و آن اينكه اگر اين شعله از ناحيه زن

خاموش بشود چطور ؟ آيا حيات خانوادگي با از ميان رفتن علاقه زن بمرد

باقي است يا از ميان ميرود ؟ اگر باقي

است چه فرقي ميان زن و مرد است

كه سلب علاقه مرد موجب پايان حيات خانوادگي ميشود و سلب علاقه زن موجب

پايان اين حيات

صفحه315

نميشود ؟ و اگر با سلب علاقه زن نيز حيات خانوادگي پايان مي يابد پس در

صورتيكه زن از مرد سلب علاقه كند بايد ازدواج را پايان يافته تلقي كنيم و

به زن هم مثل مرد حق طلاق بدهيم .

جواب اينست كه حيات خانوادگي وابسته است به علاقه طرفين نه يك طرف

. تنها چيزي كه هست روانشناسي زن و مرد در اين جهت متفاوت است و ما

در مقالات گذشته با استناد به تحقيقات دانشمندان آنرا بيان كرديم .

طبيعت علائق زوجين را به اين صورت قرار داده است كه زن را پاسخ دهنده

بمرد قرار داده است . علاقه و محبت اصيل و پايدار زن همانست كه بصورت

عكس العمل به علاقه و احترام يك مرد نسبت باو بوجود مي آيد . از اينرو

علاقه زن به مرد معلول علاقه مرد به زن و وابسته باوست .

طبيعت ، كليد محبت طرفين را در اختيار مرد قرار داده است ، مرد است

كه اگر زن را دوست بدارد و نسبت باو وفادار بماند زن نيز او را دوست

ميدارد و نسبت باو وفادار ميماند . بطور قطع زن طبعا از مرد وفادارتر

است ، و بي وفائي زن عكس العمل بي وفائي مرد است .

طبيعت كليد فسخ طبيعي ازدواج را بدست مرد داده است ، يعني اين مرد

است كه با بي علاقگي و بي وفائي خود نسبت به زن او را نيز سرد و بي علاقه

ميكند . بر خلاف زن كه بي علاقگي اگر از او شروع

شود تأثيري در علاقه مرد

ندارد بلكه احيانا آنرا تيزتر ميكند . از اينرو بيعلاقگي مرد منجر به بي

علاقگي طرفين ميشود ، ولي بي علاقگي زن منجر به بي علاقگي طرفين نميشود .

سردي و خاموشي علاقه مرد ، مرگ ازدواج و پايان حيات خانوادگي است ، اما

سردي و خاموشي علاقه زن به مرد آنرا بصورت مريضي نيمه جان در مي آورد كه

اميد بهبود و شفا دارد . در صورتي كه

صفحه316

بي علاقگي از زن شروع شود مرد اگر عاقل و وفادار باشد ميتواند با ابراز

محبت و مهرباني علاقه زن را باز گرداند و از اين كار براي مرد اهانت

نيست كه محبوب رميده خود را بزور قانون نگهدارد تا تدريجا او را رام

كند ، ولي براي زن اهانت و غير قابل تحمل است كه براي حفظ حامي و

دلباخته خود بزور و اجبار قانون متوسل شود .

البته اين در صورتي است كه علت بي علاقگي زن فساد اخلاق و ستمگري مرد

نباشد . اگر مرد ستمگري آغاز كند و زن بخاطر ستمگري و اضرار مرد باو بي

علاقه گردد مطلب ديگري است و ما جداگانه آنجا كه درباره مسئله دوم اين

بحث يعني خودداريهاي ناجوانمردانه از طلاق بحث ميكنيم درباره آن بحث

خواهيم كرد و خواهيم گفت كه بمرد اجازه داده نخواهد شد كه سوء استفاده

كند و زوجه را براي اضرار و ستمگري نگهدارد .

بهرحال تفاوت زن و مرد در اينست كه مرد به شخص زن نيازمند است و زن

به قلب مرد . حمايت و مهرباني قلبي مرد آنقدر براي زن ارزش دارد كه

ازدواج بدون آن براي زن قابل تحمل نيست .

نظر يك بانوي روانشناس

در شماره

113 زن روز مقاله اي از يك كتاب بنام " روانشناسي مادران "

بقلم يك بانوي فرانسوي بنام " بئاتريس ماريو " درج شده بود . اين

خانم طبق مندرجات آن مقاله دكتر در روانشناسي است ، روانشناس و

روانكاو مخصوص بيمارستانهاي پاريس است و خودش نيز مادر است و سه

فرزند دارد .

صفحه317

در قسمتهائي از اينمقاله ، نيازمنديهاي يك زن در حاليكه باردار يا

بچه دار است به محبت و مهرباني شوهر بخوبي تشريح شده است . ميگويد "

از وقتيكه يك زن حس ميكند كه بزودي بچه دار خواهد شد شروع ميكند

بنگريستن ، جستجو كردن و بو كشيدن بدن و اندام خود ، مخصوصا اگر بچه

اولش باشد . اين حالت كنجكاوي بسيار شديد است ، درست مثل اين كه زن

با خود بيگانه است ، ميخواهد وجود خويشتن را كشف كند ، وقتي كه زن

نخستين ضربه هاي كوچولوي بچه اش را در شكم خويش احساس كرد شروع ميكند

بگوش دادن بهمه صداهاي اندام خود ، حضور موجود ديگري در بدن زن چنان

سعادت و خوشحالي باو ميدهد كه كم كم ميل به انزوا و تنهائي پيدا ميكند و

از دنياي خارج قطع ارتباط ميكند ، زيرا ميخواهد با كوچولوئي كه هنوز

بدنيا نيامده است خلوت كند . . . .

مردها در روزهاي آبستني همسرانشان وظايف بسيار مهمي بعهده دارند و

متأسفانه هميشه از انجام اين وظايف شانه خالي مي كنند . ما در آينده نياز

دارد كه حس كند شوهرش او را ميفهمد دوست دارد و پشتيبان او است وگرنه

وقتي ديد كه شكمش بالا آمده است ، زيبائيش لطمه خورده ، حالت استفراغ

دارد و از زايمان ميترسد ، همه اين ناراحتي ها را بحساب شوهرش

خواهد

گذاشت كه او را آبستن ساخته است . . . مرد وظيفه دارد كه در ماههاي

آبستني بيشتر از پيش در كنار زنش باشد ، خانواده به پدري مهربان نياز

دارد تا زن و بچه ها بتوانند از همه مشكلات و شاديها و اندوه هاي خود با او

حرف بزنند . حتي اگر حرفهايشان بي معني يا خسته كننده باشد ، زن آبستن

خيلي نيازمند آن است كه

صفحه318

از بچه اش با او حرف بزنند . تمام غرور و افتخار يك زن مادر شدن اوست

، و وقتي احساس كند كه شوهرش نسبت بكودكي كه او بزودي بدنيا خواهد

آورد بي اعتنا است ، اين احساس غرور و افتخار جايش را به احساس

حقارت و بيهودگي ميدهد ، از مادر بودن بيزار ميشود و آبستني برايش معني

يك " احتضار " پيدا ميكند . ثابت شده است كه چنين زناني دردهاي

آبستني را خيلي بدشواري تحمل ميكنند . . . رابطه مادر و فرزند يك رابطه

دو نفري نيست ، بلكه يك رابطه سه نفري است : مادر كودك پدر ، و پدر

حتي اگر غايب باشد ( زن را طلاق داده باشد ) در زندگي دروني مادر ، در

تخيلات و تصورات او ، و نيز در احساس مادري نقش اساسي دارد . . . "

اينها بود سخنان يك بانوي دانشمند كه هم روانشناس است و هم مادر .

بنياني كه بر اساس عواطف بنا شده است

اكنون درست فكر كنيد موجودي كه تا اين اندازه به عواطف و علائق قلبي و

حمايت و مهرباني موجود ديگر نيازمند است ، همه چيز را با عواطف و

مهرباني او ميتواند تحمل كند ، بدون عواطف و مهربانيهاي او حتي فرزند

براي او مفهوم درستي ندارد

، موجودي كه به قلب و احساسات موجود ديگر

نيازمند است نه تنها بوجود او ، چگونه ممكن است با زور قانون او را به

آن موجود ديگر كه نامش مرد است چسبانيد ؟

آيا اين اشتباه نيست كه ما از طرفي موجبات بلهوسي و بي علاقگي مردان

را نسبت بهمسرانشان فراهم كنيم و زمينه هاي

صفحه319

هوسراني را هر روز فراهم تر سازيم و آنگاه بخواهيم با زور قانون آنها را

بمردان متصل كنيم و به اصطلاح به ريش مردان بچسبانيم ؟ اسلام كاري كرده كه

مرد عملا زن را بخواهد و دوستدار او باشد ، اسلام هرگز نخواسته كه بزور زن

را بمرد بچسباند .

بطور كلي هر جا كه پاي علاقه و ارادت و اخلاص در ميان باشد و اين امور

پايه و ركن كار محسوب شوند جاي اجبار قانوني نيست . ممكن است جاي

تأسف باشد ولي جاي اجبار و الزام و اكراه نيست .

مثالي ذكر كنم - ميدانم كه در نماز جماعت عدالت امام و اعتقاد

مأمومين بعدالت او شرط است . ارتباط و اجتماع امام و مأمومين ارتباط و

اجتماعي است كه بر اساس عدالت امام و ارادت و علاقه و اخلاص مأمومين

استوار شده است . قلب و احساسات ركن اساسي اين ارتباط و اجتماع است .

بهمين دليل اين اجتماع و ارتباط اجبار بردار و الزام بردار نيست . قانون

نميتواند ضامن بقاء و ادامه آن باشد . اگر مأمومين نسبت بامام جماعت

خود بي علاقه گردند و اراده و اخلاصشان سلب گردد اين ارتباط و اجتماع طبعا

از هم پاشيده است خواه سلب اراده و علاقه و اخلاص مأمومين از امام بجا

باشد يا بيجا . فرضا امام جماعت داراي

عاليترين درجه عدالت و تقوا و

صلاحيت باشد نميتوان مأمومين را مجبور به اقتدا كرد . مضحك است اگر

امام جماعتي به دادگستري عرض حال بدهد چرا مردم بمن ارادت ندارند ؟ چرا

مردم بمن اعتقاد ندارند ؟ و بالاخره چرا مردم بمن اقتدا نميكنند ؟ بلكه

منتهاي اهانت بمقام يك امام جماعت اينست كه مردم را با قوه جبريه

باقتداء به او وادار كنند .

صفحه320

همچنين است رابطه انتخاب كنندگان و نمايندگان . اين ارتباط نيز يك

ارتباطي است كه بر اساس علاقه و عقيده و ايمان بايد استوار باشد . قلب

و احساسات ركن اين ارتباط و اجتماع است . مردم بايد معتقد و علاقمند و

مؤمن باشند به نماينده اي كه انتخاب ميكنند . حالا اگر مردمي شخصي را

انتخاب نكنند نميتوان و نبايد مردم را به انتخاب او مجبور كرد هر چند

آن مردم در اشتباه باشند و شخص مورد نظر در منتهاي صلاحيت ، و واجد

شرائط باشد . زيرا طبيعت انتخاب كردن و رأي دادن با اجبار ناسازگار

است و چنين شخصي نميتواند به استناد صلاحيت خود به دادگاه شكايت كند كه

چرا مردم مرا كه چنين و چنانم انتخاب نميكنند .

كاري كه در اين قبيل موارد بايد انجام داد اينست كه سطح فكر مردم بالا

برده شود . تربيت آنها بشكل صحيح در آيد تا اينكه در وقتي كه مي خواهند

فريضه ديني خود را ادا كنند عادلهاي واقعي را پيدا كنند و به آنها ارادت

بورزند و اقتدا كنند ، و وقتي كه ميخواهند فريضه اجتماعي خود را ادا كنند

افراد صلاحيت دار را پيدا كنند و از روي ميل و علاقه به آنها رأي بدهند و

اگر احيانا مردم پس از مدتي

ارادت ، تغيير عقيده دادند و بسوي كس ديگر

رفتند و بي جهت هم اينكار را كردند ، جاي تأسف و تأثر هست ، اما جاي

اجبار و اكراه و دخالت زور نيست .

فريضه خانوادگي نيز درست مانند همان فريضه ديني و فريضه اجتماعي است

. پس عمده اينست كه بدانيم اسلام زندگي خانوادگي را يك اجتماع طبيعي

ميداند و براي اين اجتماع طبيعي يك مكانيسم مخصوص تشخيص داده است ، و

رعايت آن مكانيسم را لازم و غير قابل تخلف دانسته است .

صفحه321

بزرگترين اعجاز اسلام در تشخيص اين مكانيسم است . علت اينكه دنياي

غرب نتوانسته است بر مشكلات خانوادگي فائق آيد و هر روز مشكلي بر

مشكلات آن افزوده است عدم توجه بهمين جهت است . اما خوشبختانه

تحقيقات علمي تدريجا آنرا روشن ميكند . من مانند اين آفتاب عالمتاب

روشن مي بينم كه دنياي غرب در پرتو علم تدريجا اصول اسلامي را در مقررات

خانوادگي خواهد پذيرفت . و البته من هرگز تعليمات متين و نوراني اسلام

را با آنچه باين نام در دست مردم است يكي نمي دانم .

آنچه بنيان خانوادگي را استوار مي سازد بيش از تساوي است

آنچه دنياي غرب در حال حاضر خود را فريفته آن نشان ميدهد " تساوي "

است . غافل از آنكه مسئله تساوي را در چهارده قرن پيش اسلام حل كرده

است . در مسائل خانوادگي كه نظام خاصي دارد چيزي بالاتر از " تساوي "

وجود دارد . طبيعت در اجتماع مدني فقط قانون تساوي را وضع كرده و گذشته

ولي در اجتماع خانوادگي جز تساوي قوانين ديگري نيز وضع كرده است . تساوي

به تنهائي كافي نيست كه روابط خانوادگي را تنظيم كند . ساير قوانين

طبيعت را

در اجتماع خانوادگي بايد شناخت .

تساوي در فساد

متأسفانه كلمه تساوي بواسطه تكرار و تلقين زياد خاصيت اصلي خودشرا از

دست داده است . كمتر فكر ميكنند كه مقصود از تساوي ، تساوي در حقوق

است . خيال ميكنند همين قدر كه مفهوم " تساوي " در يك موردي صدق كرد

كار تمام است . بعقيده

صفحه322

اين بي خبران ، در گذشته مردها به زنها زور ميگفتند ، اما امروز چون آنها

نيز بمردها زور مي گويند ، پس همه چيز درست شد ، زيرا تساوي در زورگوئي

برقرار شده است . در گذشته در حدود ده درصد ازدواجها از ناحيه مردها

منجر بطلاق و جدائي ميشد ، اما حالا در بعضي نقاط جهان چهل درصد ازدواجها

منجر بطلاق ميشود و نيمي از اين طلاق ها را زنها بوجود مي آورند ، پس جشن

بگيريم ، و شادي كنيم زيرا " تساوي " كامل حكم فرما است . در گذشته

فقط مردها بودند كه به زنها خيانت ميكردند ، مردها بودند كه پابند عفت

و تقوي نبودند ، اما امروز بحمدالله زنها نيز خيانت ميكنند ، پابند عفت

و تقوا نيستند ، چه از اين بهتر ؟ زنده باد تساوي ، مرگ بر تفاوت . در

گذشته مردها مظهر بي رحمي و قساوت بودند ، مردها بودند كه با داشتن چند

كودك دلبند ، زن و فرزند را رها كرده بدنبال معشوقه نو ميرفتند ، امروز

زنان ديرينه پيوند نيز پس از سالها زناشوئي و داشتن چند كودك در اثر

يك آشنائي در مجلس رقص با يك مرد ديگر ، با كمال قساوت و بيرحمي

خانه و آشيانه را رها ميكنند و بدنبال هوس دل خود ميروند ، به به

، چه

از اين بالاتر ؟ زن و مرد در يكپايه قرار گرفتند و " تساوي " برقرار شد .

اينست كه بجاي درمان دردهاي بي پايان اجتماع و بجاي اصلاح نقاط ضعف

مردان و زنان ، و استوار ساختن كانون خانوادگي ، روز بروز پايه كانون

خانوادگي را سست تر و متزلزل تر ميكنيم ، در عوض رقص و پايكوبي ميكنيم

كه بحمداله هر چه هست بسوي تساوي مي رويم . بلكه تدريجا زنها در فساد و

انحراف و قساوت و بيرحمي از مردان گوي سبقت ميربايند .

صفحه323

از آنچه گفته شد معلوم شد كه چرا اسلام با اينكه طلاق را مبغوض و منفور

ميداند مانع قانوني در جلو آن قرار نميدهد . معلوم شد معني حلال مبغوض

چيست ؟ چطور مي شود يك چيز هم حلال باشد و هم بي نهايت منفور و مبغوض .

صفحه324

طلاق ( 4 )
توضيحات

از بحثهاي پيش معلوم شد اسلام با طلاق و انحلال كانون خانوادگي نظر

مخالف دارد ، آنرا دشمن ميدارد ، انواع تدابير اخلاقي و اجتماعي براي حفظ

اين كانون از خطر انحلال بكار برده است ، براي جلوگيري از وقوع طلاق بهر

وسيله اي متوسل شده و از هر سلاحي استفاده كرده است ، جز وسيله زور و سلاح

قانون .

اسلام با اينجهت كه از زور و سلاح قانون براي جلوگيري مرد از طلاق

استفاده شود و زن با زور قانون در خانه مرد بماند مخالف است ، آنرا با

مقام و موقعي كه زن بايد در محيط خانواده داشته باشد مغاير مي داند ، زيرا

ركن اساسي زندگي خانوادگي احساسات و عواطف است و آنكس كه بايد

احساسات و عواطف زناشوئي را دريافت و جذب كند تا بتواند بنوبه خود

بفرزندان خود مهر و

محبت بپاشد زن است . بي مهري شوهر و خاموش شدن

شعله احساسات شوهري او نسبت به زن محيط خانوادگي را سرد و تاريك ميكند

. زيرا حتي احساسات

صفحه325

مادرانه يك زن نسبت بفرزندان بستگي زيادي دارد به احساسات شوهر درباره

او . بقول خانم بئاتريس ماربو كه قسمتي از گفتار او را در مقاله پيش

نقل كرديم احساسات مادري غريزه نيست ، باين معني كه چنين نيست كه

بهرحال مادر مقاديري احساسات ثابت و غير قابل كاهش و افزايش نسبت

بفرزندان خود داشته باشد ، و برخورداري او از عواطف شوهر تأثير فراواني

در احساسات مادري او دارد .

نتيجه اينكه وجود زن بايد از وجود مرد عواطف و احساسات بگيرد تا

بتواند فرزندان را از سرچشمه فياض عواطف خود سيراب كند .

مرد مانند كوهسار است و زن بمنزله چشمه و فرزندان بمنزله گلها و

گياهها . چشمه بايد باران كوهساران را دريافت و جذب كند تا بتواند آنرا

بصورت آب صاف و زلال بيرون دهد و گلها و گياهها و سبزه ها را شاداب و

خرم نمايد . اگر باران به كوهساران نبارد يا وضع كوهسار طوري باشد كه

چيزي جذب زمين نشود ، چشمه خشك و گلها و گياهها ميميرند .

پس همانطوريكه ركن حيات دشت و صحرا ، باران و بالاخص باران كوهستاني

است ، ركن حيات خانوادگي احساسات و عواطف مرد نسبت به زن است . از

اين عواطف است كه هم زندگي زن و هم زندگي فرزندان صفا و جلا و خرمي

ميگيرد .

وقتي كه احساسات و عواطف مرد نسبت به زن اينچنين وضع و موقعي در روح

زندگي خانوادگي دارد ، چگونه ممكنست از قانون بعنوان يك سلاح

و يك

تازيانه عليه مرد استفاده كرد ؟

اسلام با طلاقهاي ناجوانمردانه ، يعني با اينكه مردي پس از

صفحه326

امضاء پيمان زناشوئي ، و احيانا مدتي زندگي مشترك ، به خاطر هوس زن نو

يا يك هوس ديگر زن پيشين را از خود براند ، سخت مخالف است ، اما راه

چاره از نظر اسلام اين نيست كه " ناجوانمرد " را مجبور به نگهداري زن

كند ، اينچنين نگهداري با قانون طبيعي زندگي خانوادگي مغايرت دارد .

اگر زن با زور قانون و قوه مجريه بخواهد بخانه شوهر برگردد ، ميتواند

آن خانه را اشغال نظامي كند ، اما نميتواند بانوي آن خانواده و رابطه

جذب احساسات از شوهر و دفع احساسات بفرزندان بوده باشد ، و هم

نميتواند وجدان نيازمند به مهر خود را اشباع و اقناع نمايد .

اسلام كوششها كرده كه ناجوانمردي و طلاقهاي ناجوانمردانه از ميان برود و

مردان جوانمردانه از زنان نگهداري و پذيرائي كنند . ولي اسلام بر خود

بعنوان يك قانونگذار ، و بر زن بعنوان مركز منظومه خانوادگي و رابط جذب

و دفع احساسات ، نمي پسندد كه زن را به زور و اجبار در نزد مرد ناجوانمرد

نگهداري كند .

آنچه اسلام كرده است درست نقطه مقابل كاري است كه غرب و غرب پرستان

كرده و ميكنند . اسلام با عوامل ناجوانمردي و بي وفائي و هوسبازي سخت

نبرد ميكند اما حاضر نيست زن را بزور به ناجوانمرد و بي وفا بچسباند .

اما غربيان و غرب پرستان روزبروز بر عوامل ناجوانمردي و بي وفائي و

هوسبازي مرد ميافزايند آنگاه ميخواهند زن را بزور بمرد هوسباز و بي وفا و

ناجوانمرد بچسبانند . . .

تصديق ميفرمائيد كه اسلام با

اينكه ناجوانمردان را بهيچوجه

صفحه327

در نگهداري زن مجبور نكرده و آنها را آزاد گذاشته است و همه مساعي خود

را در راه زنده نگهداشتن روح انسانيت و جوانمردي بكار برده است ، عملا

توانسته است بميزان بسيار قابل توجهي از طلاقهاي ناجوانمردانه بكاهد . در

صورتيكه ديگران كه توجهي به اينمسائل ندارند و همه سعادتها را از زور و

سر نيزه طلب مي كنند موفقيتهاي بسيار كمتري در اين زمينه داشته اند ،

گذشته از طلاق هائيكه به تقاضاي زنان در اثر ناسازگاري و بقول مجله

نيوزويك بخاطر " كامجوئي " زنان صورت ميگيرد ، طلاقهائيكه بوسيله

بوالهوسي مردان در آنجاها صورت گرفته و ميگيرد از آنچه در ميان ما صورت

ميگيرد بسي افزونتر است .

طبيعت صلح خانوادگي با ساير صلحها جدا است

بطور قطع در ميان زن و مرد بايد صلح و سازش برقرار باشد . اما صلح و

سازشي كه در زندگي زناشوئي بايد حكمفرما باشد با صلح و سازشي كه ميان دو

همكار ، دو شريك ، دو همسايه ، دو دولت مجاور و هم مرز بايد برقرار

باشد تفاوت بسيار دارد .

صلح و سازش در زندگي زناشوئي نظير صلح و سازشي است كه ميان پدران و

مادران با فرزندان بايد برقرار باشد كه مساوي است با گذشت و فداكاري و

علاقمندي بسرنوشت يكديگر و شكستن حصار دو گانگي ، و سعادت او را سعادت

خود دانستن و بدبختي او را بدبختي خود دانستن . بر خلاف صلح و سازش ميان

دو همكار يا دو شريك يا دو همسايه يا دو دولت مجاور .

اينگونه صلحها عبارت است از عدم تعرض و عدم تجاوز به حقوق يكديگر .

در ميان دو دولت متخاصم " صلح مسلح " هم كافي

صفحه328

است . اگر نيروي سومي دخالت كند

و نوار مرزي دو كشور را اشغال كند و

مانع تصادم نيروهاي دو كشور شود صلح برقرار شده است زيرا صلح سياسي جز

عدم تعرض و عدم تصادم مفهومي ندارد .

اما صلح خانوادگي غير از صلح سياسي است . در صلح خانوادگي عدم تجاوز

بحقوق يكديگر كافي نيست ، از صلح مسلح كاري ساخته نيست . چيزي بالاتر و

اساسي تر ضرورت دارد ، اتحاد و يگانگي و آميخته شدن روحها بايد تحقق

پذيرد ، همچنانكه در صلح و سازش ميان پدران و فرزندان نيز چيزي بالاتر از

عدم تعرض ضروري است . متأسفانه مغرب زمين به علل تاريخي و احيانا

منطقه اي ، با عواطف ( حتي در محيط خانوادگي ) بيگانه است ، صلح

خانوادگي از نظر غربي با صلح سياسي يا اجتماعي تفاوتي ندارد . غربي

همانطوريكه با تمركز نيرو در مرز دو كشور صلح برقرار مي كند ، مي خواهد با

تمركز قوه دادگستري در مرز حيات زن و مرد صلح برقرار كند ، غافل از

اينكه اساس زندگي خانوادگي برچيده شدن مرز است ، وحدت است ، بيگانه

شمردن هر نيروي ديگر است .

غرب پرستان بجاي اينكه مغرب زمين را به اشتباهاتش در مسائل خانوادگي

واقف كنند و به افتخارات خود بنازند ، چنان در همرنگ شدن با آنها سر

از پا نميشناسند كه خودشانرا هم فراموش كرده اند . اما اين خود گم كردن

ديري نخواهد پائيد و با زمانيكه مشرق زمين شخصيت خود را باز يابد و قلاده

بندگي غرب را پاره نمايد و به فكر مستقل و فلسفه مستقل زندگي خويش تكيه

كند فاصله زيادي نداريم .

در اينجا ذكر دو مطلب لازم است :

صفحه329

اسلام ، از هر عامل انصراف از طلاق استقبال مي كند

1 - ممكنست بعضي افراد از گفته هاي

پيش چنين نتيجه گيري كنند كه ما

مدعي هستيم براي طلاق مرد هيچگونه مانعي نبايد به وجود آورد ، همينكه مردي

تصميم به طلاق گرفت بايد راهرا از هر جهت بروي او باز گذاشت . خير ،

چنين نيست آنچه ما درباره نظر اسلام گفتيم فقط اين بود كه از زور و جبر

قانون نبايد به عنوان مانع در جلو مرد استفاده كرد .

اسلام از هر چيزي كه مرد را از طلاق منصرف كند استقبال مي كند ، اسلام

عمدا براي طلاق شرائط و مقرراتي قرار داده كه طبعا موجب تأخير افتادن طلاق

و غالبا موجب انصراف از طلاق مي گردد .

اسلام علاوه بر اينكه مجريان صيغه و شهود و ديگرانرا توصيه كرده كه با

كوششهاي خود مرد را از طلاق منصرف كنند ، طلاق را جز در حضور دو شاهد عادل

صحيح نميداند ، يعني همان دو نفري كه اگر بنا باشد طلاق در حضور آنها

صورت بگيرد بواسطه خاصيت عدالت و تقوي خود منتهاي سعي و كوشش را براي

ايجاد صلح و صفا ميان زن و مرد بكار ميبرند .

اما اينكه امروز معمول شده است كه مجري طلاق صيغه طلاق را در حضور دو

نفر عادل جاري ميكند كه زوجين را هرگز نديده و نمي شناسند و فقط اسمي از

زوجين در حضور آنها برده ميشود ، مطلب ديگري است و ربطي بنظر و هدف

اسلام ندارد ، معمول ميان ما اينست كه مجريان طلاق دو نفر عادل را پيدا

مي كنند و نام زوجين را در حضور آنها ميبرند . مثلا ميگويند : زوج ، احمد و

زوجه فاطمه ، من بوكالت از زوج زوجه را طلاق دادم . اما اين احمد و فاطمه

كيست ؟

آيا عدلين كه بعنوان شهود

صفحه330

صيغه طلاق را گوش مي كنند آنها را ديده اند ؟ آيا اگر روزي بناي شهادت شد

ميتوانند شهادت بدهند كه در حضور ما طلاق اين دو نفر بالخصوص جاري شده

است ؟ البته نه . پس اين چه جور شهادتي است ؟ من نمي دانم .

بهر حال يكي از اموري كه موجب انصراف مردان از طلاق ميگردد لزوم حضور

عدلين است ، اگر به صورت صحيحي عمل بشود . اسلام براي ازدواج كه آغاز

پيمان است حضور عدلين را شرط ندانسته است ، زيرا نميخواسته است عملا

موجبات تأخير افتادن كار خيري را فراهم كند . ولي براي طلاق با اينكه

پايان كار است حضور عدلين را شرط دانسته است .

همچنين اسلام در مورد ازدواج ، عادت ماهانه زن را مانع وقوع عقد قرار

نداده است ، اما آنرا مانع وقوع طلاق قرار داده است ، با اينكه چنانكه

ميدانيم عادت ماهانه زن چون مانع آميزش زناشوئي زن و مرد است با

ازدواج مربوط ميشود نه با طلاق كه فصل جدائي است و زن و مرد از آن به بعد

با هم كاري ندارند . قاعدتا ميبايست اسلام اجراء صيغه ازدواج را در حال

عادت ماهانه زن جايز نشمارد . زيرا ممكنست زن و مردي كه تازه بهم

ميرسند رعايت لزوم پرهيز در وقت عادت را نكنند ، بر خلاف طلاق كه فصل

جدائي است و عادت ماهانه در آن تأثير ندارد . ولي اسلام از آنجا كه

طرفدار " وصل " و مخالف " فصل " است ، زمان عادت را مانع صحت طلاق

قرار داده ، ولي مانع صحت عقد ازدواج قرار نداده است . در بعضي از

مواقع

سه ماه " تربص " لازم است تا اجازه صيغه طلاق داده شود .

بديهي است اين همه عائق و مانع ايجاد كردن به منظور اينست

صفحه331

كه در اينمدت ناراحتيها و عصبانيتهائي كه موجب تصميم به طلاق شده است

از ميان برود و زن و مرد بزندگي عادي خود برگردند .

بعلاوه ، آنجا كه كراهت از طرف مرد باشد و طلاق بصورت رجعي صورت گيرد

، مدتي را بنام " عده " براي مرد مهلت قرار داده كه مي تواند در آن

مدت رجوع كند .

اسلام به ملاحظه اينكه هزينه ازدواج و هزينه عده و نگهداري فرزندان را به

عهده مرد گذاشته است يك مانع عملي براي مرد تراشيده است . مردي كه

بخواهد زن خود را طلاق دهد و زن ديگر بگيرد ، بايد نفقه عده زن اول را

بدهد ، هزينه فرزنداني كه از او دارد بر عهده بگيرد ، براي زن نو مهر

قرار دهد ، و از نو زير بار هزينه زندگي او و فرزنداني كه بعدا از او

متولد مي شود برود .

اين امور به علاوه مسؤوليت سرپرستي كودكان بي مادر ، دورنماي وحشتناكي

از طلاق براي مرد مي سازد و خود به خود جلو تصميم او را به طلاق مي گيرد .

گذشته از همه اينها ، اسلام آنجا كه بيم انحلال و از هم پاشيدگي كانون

خانوادگي در ميان باشد لازم دانسته است كه دادگاه خانوادگي تشكيل و

حكميت برقرار گردد . باين ترتيب كه يكنفر داور به نمايندگي از طرف مرد

و يكنفر داور ديگر به نمايندگي از طرف زن براي رسيدگي و اصلاح معين

مي شوند .

داوران منتهاي كوشش خود را درباره اصلاح آنها بعمل مي آورند و اختلافات

آنها را

حل ميكنند و احيانا با مشورت قبلي با خود زن و مرد اگر جدائي

ميان آنها را اصلح تشخيص دادند آنها را از يكديگر جدا ميكنند . البته

اگر در ميان خاندان زوجين افرادي باشند كه صلاحيت حكميت داشته باشند

آنها نسبت به

صفحه332

ديگران اولويت دارند . اين نص قرآن كريم است كه در آيه 35 از سوره

النساء ميفرمايد :

« و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اهله و حكما من اهلها ، ان

يريدا اصلاحا يوفق الله بينهما ان الله كان عليما خبيرا ».

يعني اگر بيم آن داشته باشيد كه ميان زن و شوهر شكاف و جدائي بيفتد ،

يك نفر داور از خاندان مرد و يك نفر داور از خاندان زن برانگيزيد ، اگر

داوران نيت اصلاح داشته باشند خداوند ميان آنها توافق ايجاد ميكند ،

خداوند دانا و مطلع است .

صاحب تفسير كشاف در تفسير كلمه " حكم " مي گويد :

" اي رجلا مقنعا رضيا يصلح لحكومه العدل والاصلاح بينهما " .

يعني كسي كه بعنوان داور انتخاب ميشود ، بايد مورد اعتماد و داراي

نفوذ كلام و منطق نافذ بوده باشد ، پسنديده و شايسته براي داوري عادلانه و

براي اصلاح باشد . سپس ميگويد علت اينكه در درجه اول بايد داورها از

ميان خاندان زوج و زوجه انتخاب شوند اينست كه نزديكان زوجين از

واقعيات جاري ميان آنها با خبرترند ، و هم علاقه آنها به اصلاح ، بواسطه

خويشاوندي ، از بيگانه بيشتر است . بعلاوه زوجين اسرار دل خود را در حضور

خويشاوند بهتر از بيگانه آشكار مي كنند . اسراري را كه حاضر نيستند به

بيگانه بگويند به خويشاوندان مي گويند .

راجع باينكه آيا تشكيل حكميت واجب

است يا مستحب ، ميان علما اختلاف

است ، محققين عقيده دارند اين كار وظيفه حكومت است و واجب است .

شهيد ثاني در مسالك صريحا فتوا ميدهد كه مسئله داوري بترتيبي كه گفته شد

واجب و ضروري است و وظيفه حكام است كه همواره اينكار را بكنند .

صفحه333

سيد محمد رشيد رضا صاحب تفسير المنار پس از آنكه رأي ميدهد كه تشكيل

حكميت واجب است ، به اختلاف علماء اسلامي راجع به وجوب و استحباب اين

كار اشاره مي كند و سپس مي گويد : آنچه عملا در ميان مسلمين وجود ندارد خود

اين كار و استفاده از مزاياي بي پايان آن است ، طلاقها مرتب صورت

ميگيرد و شقاقها و خلافها در خانه ها راه مي يابد بدون آنكه از اصل حكميت

كه نص قرآن كريم است كوچكترين استفاده اي بشود ، تمام نيروي علماء

مسلمين صرف بحث و جذل در اطراف وجوب و استحباب اين كار شده است .

كسي پيدا نشد كه بگويد بالاخره چه واجب و چه مستحب ، چرا قدمي براي عملي

شدن آن بر نميداريد ؟ چرا همه نيروها صرف بحث و جدل ميشود ؟ اگر بنا

است عمل نشود و مردم از مزاياي آن استفاده نكنند چه فرق ميكند كه واجب

باشد يا مستحب ؟

شهيد ثاني راجع به شروطي كه داورها بخاطر اصلاح ميان زوجين مي توانند

بزوج تحميل كنند اينطور ميگويد : " مثلا داوران زوج را ملزم ميكنند كه

زوجه را در فلان شهر يا فلان خانه سكني دهد ، يا اينكه في المثل مادر خود

را يا زن ديگر خود را در خانه او ولو در اتاق جداگانه سكني ندهد . يا مثلا

مهر زن را كه بذمه گرفته است

نقد بپردازد . يا اگر پولي از زن بقرض

گرفته است فورا بپردازد " .

غرض اينست كه هر اقدامي كه سبب تأخير اقدام زوج در تصميم بطلاق بشود

، از نظر اسلام عمل صحيح و مطلوبي است .

از اينجا پاسخ پرسشي كه در مقاله 22 باينصورت مطرح شد : " آيا اجتماع

يعني آن هيئتي كه بنام محكمه و غيره نماينده

صفحه334

اجتماع است ، حق دارد در امر طلاق كه از نظر اسلام مبغوض و منفور است

مداخله كند باينصورت كه از تسريع در تصميم مرد بطلاق جلوگيري كند ؟ " .

جواب اينست : البته ميتواند چنين كاري بكند . زيرا همه تصميمهائي كه

بطلاق گرفته ميشود نشانه مرگ واقعي ازدواج نيست ، بعبارت ديگر همه

تصميم هائيكه درباره طلاق گرفته ميشود دليل خاموش شدن كامل شعله محبت مرد

و سقوط زن از مقام و موقع طبيعي خود و عدم قابليت مرد براي نگهداري از

زن نيست . غالب تصميمها در اثر يك عصبانيت و يا غفلت و اشتباه پيدا

ميشود . جامعه هر اندازه و بهر وسيله اقداماتي بعمل آورد كه تصميمات

ناشي از عصبانيت و غفلت عملي نشود بجاست و مورد استقبال اسلام است .

محاكم بعنوان نمايندگي از اجتماع ، ميتوانند متصديان دفاتر طلاق را از

اقدام بطلاق ، تا وقتي محكمه عدم موفقيت خود را در ايجاد صلح و سازش

ميان زوجين باطلاع آنها نرسانده است منع كنند ، محاكم كوشش خود را در

ايجاد صلح و سازش ميان زوجين به عمل مي آورند و فقط هنگامي كه بر محكمه

ثابت شد كه امكان صلح و سازش ميان زوجين نيست گواهي عدم امكان سازش

صادر و به اطلاع صاحبان دفاتر ميرساند

.

سوابق خدمت زن در خانواده

2 - مطلب ديگر اينكه طلاق هاي ناجوانمردانه علاوه بر انحلال كانون مقدس

خانوادگي اشكالات خاصي براي شخص زن بوجود مي آورد كه نبايد آنها را

ناديده گرفت . زني سالها با صميميت در

صفحه335

خانه مردي زندگي ميكند و چون ميان او و خودش دوگانگي قائل نيست و آن

خانه را خانه خود و لانه خود ميداند منتهاي خدمت و مجاهدت را براي سر و

سامان دادن به آن خانه بكار ميبرد . غالبا زنها ( به استثناي زنان باصطلاح

طبقات متجدد شهري " كار خدمت و زحمت و صرفه جوئي در خوراك و لباس و

هزينه خانه را بجائي ميرسانند كه خود مردان را ناراضي ميكنند ، از آوردن

خدمتكار بخاطر اينكه در هزينه زندگي صرفه جوئي شود مضايقه مينمايند . نيرو

و جواني و سلامت خود را فداي خانه ولانه و آشيانه و در واقع فداي شوهر

ميكنند . اكنون فرض كنيد شوهر چنين زني پس از سالها زندگي مشترك ،

هوس زن نو و طلاق همسر كهنه بسرش ميزند و ميخواهد زن نو را به لانه و

آشيانه زن اول كه به قيمت عمر و جواني و سلامت و آرزوهاي بر باد رفته او

تمام شده بياورد . ميخواهد با محصول دسترنج زن اول با زن ديگر عياشي و

هوسراني كند ، تكليف اين كار چيست ؟

اينجا ديگر تنها مسئله بهم خوردن كانون خانوادگي و گسيخته شدن رابطه

زوجيت مطرح نيست كه گفته شود ناجوانمردي شوهر مرگ ازدواج است و تحميل

زن بمرد ناجوانمرد دون شأن و مقام طبيعي زن است .

مسئله ديگري مطرح است : مسئله آواره و بي آشيانه شدن ، مسئله تحويل

دادن آشيانه خود ساخته را برقيب ، مسئله هدر رفتن

رنجها و كارها و

زحمتها و خدمتها مطرح است .

شوهر و كانون خانوادگي و خاموش شدن شعله حيات خانوادگي به جهنم ، هر

انساني لانه و آشيانه اي مي خواهد و به لانه و آشيانه اي كه به دست خود براي

صفحه336

خود ساخته است علاقه مند است . اگر مرغي را از خانه و لانه اي كه براي خود

ساخته است بيرون كنند از خود دفاع ميكند ، آيا زن حق ندارد از لانه و

آشيانه خود دفاع كند ؟ آيا اين كار از طرف مرد ظلم واضح نيست ؟ اسلام از

اين نظر چه فكري كرده است ؟

بعقيده ما اين مشكله كاملا قابل توجه است . غالب ناراحتي هائي كه

بواسطه طلاق هاي ناجوانمردانه صورت ميگيرد از اين ناحيه است . در اينگونه

موارد است كه طلاق تنها فسخ زوجيت نيست ، ورشكستگي و نابودي زن است .

اما همانطوري كه در متن پرسش اشاره شد ، مسئله خانه و آشيانه با مسئله

طلاق دو تاست ، اين دو را از يكديگر بايد تفكيك كرد . از نظر اسلام و

مقررات اسلامي اين مشكل حل شده است . اين مشكل از جهل بمقررات اسلامي و

از سوء استفاده مردان از حسن نيت و وفاداري زنان بوجود آمده است .

اين مشكل از آنجا پيدا شده كه غالبا مردان و زنان گمان ميكنند كار و

خدمتي كه زن در خانه مرد ميكند و محصولي كه از آن كارها پديد مي آيد به

مرد تعلق دارد ، بلكه گمان مي كنند مرد حق دارد كه به زن مانند يك برده

يا مزدور فرمان دهد و بر زن واجب است كه فرمان او را در اين مسائل

بپذيرد . در صورتي كه مكرر گفته ايم كه زن

از نظر كار و فعاليت آزادي

كامل دارد و هر كاري كه مي كند بشخص خود او تعلق دارد و مرد حق ندارد

بصورت يك كارفرما در مقابل زن ظاهر شود . اسلام با استقلال اقتصادي كه به

زن داده و به علاوه هزينه زندگي او و فرزندانش را بعهده مرد گذاشته است

به او فرصت كافي و كامل داده كه خود را از

صفحه337

نظر مال و ثروت و امكانات يك زندگي آبرومندانه از مرد مستغني نمايد

بطوري كه طلاق و جدائي از اين نظر براي او نگراني به وجود نياورد ، زن

تمام چيزهائي كه خود براي لانه و آشيانه خود فراهم آورده بايد متعلق بخود

بداند و مرد حق ندارد آنها را از او بگيرد . اينگونه نگرانيها در

رژيمهائي وجود دارد كه زن را مجبور به كار كردن در خانه شوهر ميدانند و

محصول كار او را هم متعلق به شوهر ميدانند نه بخود او . نگرانيهائي هم كه

در ميان مردم ما وجود دارد غالبا ناشي از جهالت و بي خبري از قانون

اسلامي است .

علت ديگر اين ناراحتي ها سوء استفاده مرد از وفاداري زن است ، برخي از

زنان نه بخاطر بي خبري از قانون اسلام بلكه بخاطر اعتماد بشوهران در خانه

آنها فداكاري مي كنند . دلشان مي خواهد حساب من و تو در كار نباشد . سخن

مال من و تو در ميان نباشد . از اينرو در فكر خود و در فكر استفاده از

فرصتي كه اسلام به آنها داده است نمي افتند . يك وقت چشم باز مي كنند كه

مي بينند عمر خود را در فداكاري براي يك عنصر بي وفا صرف كرده اند و

فرصتهاي كافي كه اسلام به آنها

داده است از كف داده اند .

اينگونه زنان از اول بايد توجه داشته باشند كه " چه خوش بي مهرباني

از دو سر بي " اگر بناست زن از حق شرعي خود در اندوختن مال و ثروت و

تشكيل لانه و آشيانه بنام خود صرف نظر كند و نيروي كار خود را هديه مرد

نمايد . مرد هم در عوض به حكم " « و اذا حييتم بتحيه فحيوا باحسن منها

او ردوها »" بايد به همان اندازه يا بيشتر بعنوان هديه و بخشش نثار زن

نمايد ، در ميان

صفحه338

مردان با وفا هميشه معمول بوده و هست كه در عوض فداكاريها و خدمات

صادقانه زن ، اشياء گرانبها و خانه و يا مستغل ديگري به زن خود هديه

كرده اند .

بهر حال مقصود اينست كه مشكله بي آشيانه شدن زن بقانون طلاق مربوط

نيست . تغيير قانون طلاق آنرا اصلاح نمي كند . اين مشكله بمسئله استقلال و

عدم استقلال اقتصادي زن مربوط است و اسلام آنرا حل كرده است . اين مشكله

در ميان ما از بي خبري گروهي از زنان از تعاليم اسلامي ، و غفلت و ساده

دلي گروهي ديگر ناشي ميشود . زنان اگر به فرصتي كه اسلام در اين زمينه به

آنها داده است آگاه شوند و در فداكاري و گذشت در راه شوهر ساده دلي

نشان ندهند اين مشكل خود بخود حل شده است .

صفحه339

طلاق ( 5 )
اشاره

خواننده محترم در ياد دارد كه در فصل 22 گفتيم ناراحتيهاي طلاق در ميان

ما از دو ناحيه است : يكي از ناحيه طلاقهاي ناجوانمردانه و ناشي از بي

وفائي و نامردمي برخي از مردان ، ديگر از ناحيه خودداريهاي ناجوانمردانه

برخي

مردان از طلاق زني كه اميد سازش ميان آنها نيست و فقط بخاطر زجر

دادن زن ، نه بخاطر زندگي با او ، از طلاق خودداري ميكنند .

در دو فصل پيش راجع به قسمت اول بحث كرديم ، گفتيم اسلام از هر

وسيله اي كه مانع طلاقهاي ناجوانمردانه بشود استقبال ميكند و خود با تدابير

خاصي سعي كرده كه اينگونه طلاقها صورت نگيرد ، اسلام فقط با استعمال زور و

استفاده از قوه قهريه براي برقراري روابط خانوادگي مخالف است .

از آنچه گفته شد معلوم شد كه خانواده از نظر اسلام يك واحد زنده است و

اسلام كوشش ميكند اين موجود زنده بحيات خود ادامه دهد . اما وقتي كه اين

موجود زنده مرد ، اسلام با نظر

صفحه340

تأسف به آن مينگرد و اجازه دفن آنرا صادر ميكند ولي حاضر نيست پيكره او

را با مومياي قانون موميائي كند و با جسد موميائي شده او خود را سر گرم

نمايد .

معلوم شد علت اينكه مرد حق طلاق دارد اينست كه رابطه زوجيت بر پايه

علقه طبيعي است و مكانيسم خاصي دارد ، كليد استحكام بخشيدن و هم كليد

سست كردن و متلاشي كردن آنرا خلقت بدست مرد داده است . هر يك از زن و

مرد بحكم خلقت نسبت بهم وضع و موقع خاصي دارند كه قابل عوض شدن يا

همانند شدن نيست . اينوضع و موقع خاص بنوبه خود علت اموري است و از

آنجمله حق طلاق است . و به عبارت ديگر علت اين امر نقش خاص و

جداگانه اي است كه هر يك از زن و مرد در مسئله عشق و جفتجوئي دارند نه

چيز ديگر .

حق طلاق ، ناشي از نقش خاص مرد در مسأله عشق است نه از مالكيت او

از اينجا شما مي توانيد به ارزش تبليغات عناصر ضد

اسلامي پي ببريد .

اين عناصر گاهي ميگويند علت اينكه اسلام بمرد حق طلاق داده است اينست كه

زن را صاحب اراده و ميل و آرزو نميشناسد ، او را در رديف اشياء ميداند

نه اشخاص ، اسلام مرد را مالك زن ميداند و طبعا بحكم " « الناس مسلطون

علي اموالهم » " به او حق مي دهد هر وقت بخواهد مملوك خود را رها كند .

معلوم شد منطق اسلام مبتني بر مالكيت مرد و مملوكيت زن نيست ، معلوم

شد منطق اسلام خيلي دقيق تر و عاليتر از سطح افكار اين نويسندگان است .

اسلام باشعاع وحي به نكات و رموزي

صفحه341

در اساس و سازمان بنيان خانوادگي پي برده است كه علم پس از چهارده قرن

خود را به آنها نزديك مي كند .

طلاق ، از آن جهت رهائي است كه ماهيت طبيعي ازدواج ، تصاحب است

و گاهي ميگويند : طلاق چرا صورت رهائي دارد ؟ حتما بايد صورت قضائي

داشته باشد . به اينها بايد گفت طلاق از آن جهت رهائي است كه ازدواج

تصاحب است ، شما اگر توانستيد قانون جفتجوئي را در مطلق جنس نر و ماده

عوض كنيد و حالت طبيعي ازدواج را از صورت تصاحب خارج كنيد ، اگر

توانستيد در روابط جنس نر و جنس ماده اعم از انسان و حيوان ، براي هر

يك از آنها نقش مشابه يكديگر بوجود آوريد و قانون طبيعت را تغيير دهيد

، ميتوانيد طلاق را از صورت رهائي خارج كنيد .

يكي از اين عناصر مينويسد : " عقد ازدواج را عموما فقهاي شيعه از عقود

لازمه شمرده اند و قانون مدني ايران را هم بظاهر آنرا عقد لازم ميداند ، و

ليكن من مي خواهم بگويم عقد نكاح مطابق فقه اسلام و قانون مدني ايران فقط

نسبت

به زن لازم است ، نسبت بمرد عقدي است جايز ، زيرا او هر وقت

مي تواند اثر عقد مذكور را از بين برده ازدواج را بهم بزند " .

سپس ميگويد : " عقد ازدواج نسبت بمرد جايز است و نسبت به زن لازم

ميباشد و اين يك بي عدالتي قانوني است كه زن را اسير مرد قرار داده

است . من هر وقت عبارت ماده 1133 قانون مدني كشور شاهنشاهي ايرانرا (

قانون حق مرد بطلاق ) ميخوانم ، از بانوان ايراني و از اين مدارس و

دانشگاهها و از اين قرن اتم

صفحه342

و اقمار و دموكراسي خجالت مي كشم " .

اين آقايان اولا نتوانسته اند يك امر واضحي را درك كنند و آن اينكه طلاق

غير از فسخ ازدواج است ، اينكه ميگويند عقد ازدواج طبيعتا لازم است ،

يعني هيچيك از زوجين ( به استثناء موارد خاصي ) حق فسخ ندارند ، اگر عقد

فسخ شود تمام آثار آن از ميان ميرود و كان لم يكن ميشود ، در مواردي كه

عقد ازدواج فسخ ميگردد تمام آثار ، و از آنجمله مهر از ميان ميرود ، زن

حق مطالبه آن را ندارد . همچنين نفقه ايام عده ندارد ، بر خلاف طلاق كه

علقه زوجيت را از ميان ميبرد ولي آثار عقد را بكلي از ميان نمي برد ، اگر

مردي زني را عقد كند و براي او فرضا پانصدهزار تومان مهر قرار دهد و بعد

از يك روز زندگي زناشوئي بخواهد زن را طلاق دهد بايد تمام مهر را بعلاوه

نفقه ايام عده بپردازد ، و اگر مرد بعد از عقد و قبل از ارتباط زناشوئي

زن را طلاق دهد بايد نصف

مهر را بپردازد و چون چنين زني عده ندارد نفقه

ايام عده طبعا موضوع ندارد . پس معلوم ميشود طلاق نمي تواند همه آثار عقد

را از ميان ببرد ، در صورتيكه اگر ازدواج نامبرده فسخ بشود ، زن حق مهر

ندارد ، از همين جا معلوم ميشود طلاق غير فسخ است . حق طلاق با لازم بودن

عقد ازدواج منافات ندارد . اسلام دو حساب قائل شده است : حساب فسخ و

حساب طلاق . حق فسخ را در مواردي قرار داده است كه پاره اي از عيوب در

مرد يا زن باشد . اين حق را هم به مرد داده و هم به زن بر خلاف حق طلاق كه

در صورت مردن و بي جان شدن حيات خانوادگي صورت ميگيرد و منحصر به مرد

است .

اينكه اسلام حساب طلاق را از حساب فسخ جدا كرده و براي

صفحه343

طلاق مقررات جداگانه اي وضع كرده است ميرساند كه در منطق اسلام ، اختيار

صفحه344

كه هم در فقه اسلام مورد قبول است ، و هم قانون مدني ايران به آن تصريح

كرده است . ضمنا براي اينكه مرد از توكيل خود صرفنظر نكند و اين حق

تفويضي را از زن سلب ننمايد يعني به صورت وكالت بلا عزل در آيد معمولا

اين توكيل را به عنوان شرط ضمني در يك عقد لازم قرار ميدهند . بموجب اين

شرط ، زن مطلقا يا در موارد خاصي كه قبلا معين شده است مي تواند خود را

مطلقه نمايد .

لهذا از قديم الايام زناني كه از بعضي جهات نسبت بشوهران آينده شان

نگراني داشتند ، بصورت شرط ضمن العقد براي خود حق طلاق را محفوظ ميداشتند

و عنداللزوم از آن استفاده ميكردند .

عليهذا از

نظر فقه اسلامي ، زن حق طلاق بصورت طبيعي ندارد . اما بصورت

قراردادي ، يعني بصورت شرط ضمن العقد مي تواند داشته باشد .

ماده 1119 قانون مدني چنين مي گويد " طرفين عقد ازدواج ميتوانند هر

شرطي كه مخالف با مقتضاي عقد مزبور نباشد در ضمن عقد ازدواج يا عقد لازم

ديگر بنمايند ، مثل اينكه شرط شود هر گاه شوهر ، زن ديگر بگيرد ، يا در

مدت معيني غايب شود ، يا ترك انفاق نمايد ، يا بر عليه حيات زن سوء

قصد كند ، يا سوء رفتاري نمايد كه زندگاني آنها با يكديگر غير قابل تحمل

شود ، زن وكيل و وكيل در توكيل باشد كه پس از اثبات تحقق شرط در محكمه

و صدور حكم نهائي خود را مطلقه نمايد " .

چنانكه ملاحظه ميفرمائيد ، اينكه ميگويند از نظر فقه اسلامي و قانون مدني

ايران ، طلاق حق يكجانبه است كه به مرد داده شده

صفحه345

و از زن بكلي سلب شده سخن صحيحي نيست .

از نظر فقه اسلامي و هم از نظر قانون مدني ايران حق طلاق بصورت يك حق

طبيعي براي زن وجود ندارد ولي بصورت يك حق قراردادي و تفويضي ميتواند

وجود داشته باشد .

اكنون نوبت آن است كه بقسمت دوم بحث خود يعني موضوع امتناع هاي

ناجوانمردانه و ستمگرانه بعضي از مردان از طلاق بپردازيم . ببينيم آيا

اسلام راه حلي براي اين مشكل كه حقيقتا هم مشكل بزرگي است پيش بيني كرده

يا نه ؟ در فصل آينده در اطراف اين مطلب تحت عنوان " طلاق قضائي "

بحث خواهيم كرد ، ضمنا از اينكه سخن ما در قسمت اول طولاني شد معذرت

ميخواهم .

صفحه346

طلاق قضائي
توضيحات

طلاق

قضائي ، يعني طلاقي كه بوسيله قاضي نه بوسيله زوج صورت بگيرد .

در بسياري از قوانين جهان ، اختيار طلاق مطلقا در دست قاضي است و تنها

محكمه است كه مي تواند به طلاق و انحلال زوجيت رأي بدهد ، از نظر اين

قوانين تمام طلاقها طلاق قضائي است . ما در مقالات گذشته با توجه بروح

ازدواج و هدف از تشكيل كانون خانوادگي و مقام و موقعي كه زن بايد در

محيط خانوادگي داشته باشد بطلان اين نظريه را روشن كرديم و ثابت كرديم

طلاقهائي كه جريان عادي خود را طي ميكند نميتواند بسته بنظر قاضي باشد .

بحث فعلي ما در اينست كه آيا از نظر اسلام ، قاضي با همه شرائط سخت و

سنگيني كه اسلام براي قاضي قائل است در هيچ شرائط و اوضاع و احوالي حق

طلاق ندارد ، يا اينكه در شرايط خاصي چنين حقي براي قاضي پيدا ميشود ؟ هر

چند آن

صفحه347

را طلاق دهد ، يعني از طلاق او امتناع نكند ، حقوق واجبه او را بعلاوه مبلغي

ديگر به عنوان سپاسگزاري به او بپردازد ( « و متعوهن علي الموسع قدره و

علي المقتر قدره ») و علقه زناشوئي را پايان يافته اعلام كند .

اما اگر جريان طبيعي خود را طي نكند چطور ؟ يعني اگر مردي پيدا شود كه

نه سر زندگي و حسن معاشرت و تشكيل كانون خانوادگي سعادتمندانه و اسلام

پسندانه دارد ، و نه زن را آزاد ميگذارد كه دنبال كار خود برود ، بعبارت

ديگر نه بوظايف زوجيت و جلب نظر و رضايت زن تن مي دهد ، و نه به طلاق

رضايت مي دهد ، در اينجا چه بايد كرد

؟ .

طلاق طبيعي نظير زايمان طبيعي است كه خود بخود جريان طبيعي خود را طي

مي كند . اما طلاق از طرف مردي كه نه بوظائف خود عمل مي كند و نه به طلاق

تن مي دهد ، نظير زايمان غير طبيعي است كه با كمك پزشك و جراح نوزاد را

بايد بيرون آورد .

آيا بعضي ازدواجها سرطان است و زن بايد بسوزد و بسازد ؟

اكنون ببينيم اسلام درباره اينگونه طلاقها و اينگونه مردان چه ميگويد ؟

آيا باز هم ميگويد كار طلاق صددرصد بسته بنظر مرد است و اگر چنين مردي

بطلاق رضايت نداد ، زن بايد بسوزد

صفحه348

و بسازد و اسلام دستها را روي يكديگر ميگذارد و از دور اين وضع ظالمانه را

تماشا مي كند ؟

عقيده بسياري همينست . ميگويند : از نظر اسلام اين كار چاره پذير نيست

، اين يك نوع سرطان است كه احيانا افرادي گرفتار آن ميشوند و چاره

ندارد ، زن بايد بسوزد و بسازد تا تدريجا شمع حياتش خاموش شود .

بعقيده اينجانب ، اين طرز تفكر با اصول مسلم اسلام تضاد قطعي دارد .

ديني كه همواره دم از عدل ميزند ، " قيام بقسط " يعني برقراري عدالت

را بعنوان يك هدف اصلي و اساسي همه انبيا ميشمارد ( « لقد ارسلنا رسلنا

بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط » )

چگونه ممكن است براي چنين ظلم فاحش و واضحي چاره انديشي نكرده باشد ؟ !

مگر ممكن است اسلام قوانين خود را بصورتي وضع كند كه نتيجه اش اين باشد

كه بيچاره اي مانند يك بيمار سرطاني رنج بكشد تا بميرد ؟ !

موجب تأسف است كه برخي افراد با اينكه اقرار و اعتراف دارند كه

اسلام

دين " عدل " است و خود را از " عدليه " ميشمارند ، اينچنين نظر

ميدهند . اگر بنا بشود قانون ظالمانه اي را تحت عنوان " سرطان " به

اسلام ببنديم مانعي نخواهد بود كه قانون ستمگرانه ديگريرا بعنوان " كزاز

" و قانون ديگريرا به بهانه " سل " و قانون ديگريرا بعنوان " فلج

اعصاب " و قوانين ستمگرانه ديگريرا به بهانه هاي ديگر بپذيريم .

اگر اينچنين است پس اصل " عدل " كه ركن اساسي تقنين اسلامي است كجا

رفت ؟

" قيام بقسط " كه هدف انبيا است كجا رفت ؟

صفحه349

ميگويند - سرطان . عرض ميكنم بسيار خوب ، سرطان ، آيا اگر بيماري

دچار سرطان شد ، و با يك عمل ساده بشود سرطان را عمل كرد ، نبايد فوري

اقدام كرد و جان بيماران را نجات داد ؟

زني كه بهمسري مردي براي زندگي با او تن مي دهد و بعد اوضاع و احوال

بصورتي در مي آيد كه آن مرد از اختيارات خود سوء استفاده مي كند و از طلاق

زن نه بخاطر زندگي و همسري ، بلكه براي اينكه از ازدواج آينده او با يك

شوهر واقعي و مناسب جلوگيري كند و به تعبير قرآن او را " كالمعلقه "

نگهدارد ، خودداري ميكند ، حقا چنين زني مانند يك بيمار سرطاني گرفتار

است . اما اين سرطان ، سرطاني است كه بسهولت قابل عمل است ، بيمار

پس از يك عمل ساده شفاي قطعي و كامل خود را باز مييابد . اين گونه عمل

و جراحي بدست حاكمان و قاضيان شرعي واجد شرائط امكان پذير است .

همچنانكه در مقالات پيش اشاره كرديم يكي از دو مشكل بزرگ

در جامعه ما

امتناعهائي است كه برخي مردان ستمگر از طلاق مي كنند . و از اين راه به

نام دين و به بهانه دين ستم بزرگي مرتكب ميشوند . اين ستمگريها بضميمه

آن طرز تفكر غلط بنام اسلام و دين كه ميگويد : زن بايد اينگونه ستمها را

بعنوان يك سرطان غير قابل علاج تحمل كند ، بيش از هر تبليغ سوء ديگر

عليه اسلام اثر گذاشته است .

با اينكه بحث در اينمطلب جنبه فني و تخصصي دارد ، و از حدود اين

سلسله مقالات خارج است ، لازم ميدانم اندكي در اطراف اين مطلب بحث كنم

، تا بر بد بينان روشن كنم كه آنچه اسلام مي گويد غير از اين حرفها است .

صفحه350

بن بستها

اينگونه بن بستها منحصر بمسائل ازدواج و طلاق نيست ، در موارد ديگر از

قبيل مسائل مالي نيز پيش مي آيد ، نخست ببينيم آيا اسلام در غير مورد

ازدواج و طلاق با اين بن بستها چه كرده است ؟ آيا اينها را بصورت بن

بست و بصورت يك پديده چاره ناپذير پذيرفته است يا بن بست را از ميان

برده و چاره كرده است .

فرض كنيد دو نفر از راه ارث يا از راه ديگر ، مالك يك كالاي غير

قابل تقسيم از قبيل يك گوهر يا يك انگشتر يا اتومبيل يا تابلو نقاشي

مي شوند و حاضر نيستند مشتركا از آن استفاده كنند : به اينكه گاهي در

اختيار يكي از آنها باشد و گاهي در اختيار ديگري ، هيچكدام از آنها هم

حاضر نيست سهم خود را بديگري بفروشد و هيچگونه توافق ديگري نيز در زمينه

استفاده از آن مال در ميان آنها صورت نميگيرد . از

طرفي ميدانيم تصرف

هر يك از آنها در آن مال موقوف به اذن و رضايت طرف ديگر است . در

اين گونه موارد چه بايد كرد ؟ آيا بايد آن مال را معطل و بلا استفاده

گذاشت و موضوع را بصورت يك مشكله لا ينحل و يك حادثه بغرنج غير قابل

علاج رها كرد ؟ يا اينكه اسلام براي اينگونه امور راه چاره معين كرده است .

حقيقت اينست كه فقه اسلامي اين مسائل را بصورت يك مشكله لا ينحل

نمي پذيرد . حق مالكيت و اصل تسلط بر مال را آنجا كه منجر به بي استفاده

ماندن مال باشد محترم نميشمارد . در اينگونه موارد بخاطر جلوگيري از بلا

استفاده ماندن ثروت ، به حاكم شرعي بعنوان يك امر اجتماعي و يا به قاضي

به عنوان يك مسأله اختلافي اجازه مي دهد كه عليرغم

صفحه351

لجاجت و امتناع صاحبان حقوق ، ترتيب صحيحي بدهند . مثلا مال مورد نظر

اجاره داده شود و مال الاجاره ميان آنها تقسيم شود و يا آن مال فروخته شود

و قيمت آن در ميان آنها قسمت بشود . به هر حال وظيفه حاكم يا قاضي است

كه بعنوان " ولي ممتنع " ترتيب صحيحي باين كار بدهد ، هيچ ضرورتي

ندارد كه صاحبان اصلي مال رضايت بدهند يا ندهند .

چرا در اينگونه موارد رعايت حق مالكيت كه يك حق قانوني است نميشود

؟ براي اينكه اصل ديگري در كار است : اصل جلوگيري از ضايع شدن و بلا

استفاده ماندن مال . رعايت مالكيت و تسلط صاحبان مال تا آنجا لازم است

كه منجر بركود و تعطيل و بلا استفاده ماندن مال و ثروت نشود .

فرض كنيد مال مورد

اختلاف گوهر يا شمشير يا چيز ديگري از اين قبيل

است ، و هيچيك از آنها حاضر نيست سهم خود را به ديگري بفروشد ، اما هر

دو نفر حاضرند آن را دو نيم كنند و هر كدام نيمي از آن را ببرد ، يعني

كار لجاجت را به آنجا كشانده اند كه توافق كرده اند آن مال را از ارزش

بيندازند . بديهي است گوهر يا شمشير يا اتومبيلي كه دو نيم بشود از

ارزش ميافتد . آيا اسلام اجازه ميدهد ؟ خير . چرا ؟ چون تضييع مال است .

علامه حلي از بزرگان درجه اول فقهاء اسلام ميگويد اگر آنها بخواهند چنين

كاري بكنند حاكم بايد جلو آنها را بگيرد ، توافق صاحبان ثروت كافي نيست

كه به آنها اجازه چنين كاري داده شود .

صفحه352

بن بست طلاق

اكنون ببينيم در مسأله طلاق چه بايد كرد . اگر مردي سر ناسازگاري دارد ،

حقوق و وظائفي را كه اسلام بر عهده او گذاشته است كه بعضي مالي است (

نفقات ) و بعضي اخلاقي است ( حسن معاشرت ) و بعضي مربوط بامر جنسي است

( حق همخوابگي و آميزش ) انجام نمي دهد ، خواه هيچ يك از اين حقوق و

وظائف را ادا نكند يا بعضي از آنها را ، در عين حال حاضر هم نيست زن را

طلاق دهد ، در اينجا چه بايد كرد ؟ آيا اصل لازم و مورد اهميتي از نظر اسلام

وجود دارد كه اسلام بحاكم يا قاضي شرعي اجازه مداخله بدهد همانطوريكه در

مورد اموال چنين اجازه اي ميدهد يا چنين اصلي وجود ندارد ؟

نظر آيت الله حلي

من در اينجا رشته سخن را بدست يكي از فقهاء طراز اول عصر حاضر ، آيت

الله حلي مقيم نجف اشرف ميدهم . معظم له در رساله اي بنام " حقوق

الزوجيه " درباره اين مطلب نظر داده اند .

خلاصه نظريه ايشان در آنچه مربوط بحقوق زن و امتناع مرد است اين است :

ازدواج پيمان مقدسي است ، در عين حال نوعي شركت ميان دو انسان است و

يك سلسله تعهدات براي طرفين بوجود مي آورد ، تنها با انجام آن تعهدات

است كه سعادت طرفين تأمين ميگردد . بعلاوه سعادت اجتماع نيز بستگي دارد

به سعادت آنها و انجام يافتن تعهدات آنها در برابر يكديگر .

حقوق عمده زوجه عبارت است از نفقه و كسوه ، حق هم -

صفحه353

خوابگي و زناشوئي ، حسن معاشرت اخلاقي .

اگر مرد از انجام تعهدات خود نسبت به زن شانه خالي كند ، و از طلاق

نيز

خودداري كند تكليف زن چيست ؟ و چگونه بايد با مرد مقابله شود ؟

در اينجا دو راه فرض ميشود ، يكي اينكه حاكم شرعي حق دخالت داشته

باشد و با اجراي طلاق كار را يكسره كند ، ديگر اينكه زن نيز بنوبه خود از

انجام تعهدات خود در برابر مرد خودداري نمايد .

اما از نقطه نظر اول يعني دخالت حاكم شرعي ، ببينيم روي چه اصل و چه

مجوزي حاكم شرعي در اينگونه موارد حق دخالت دارد ؟

قرآن كريم در سوره بقره چنين مي فرمايد : " « الطلاق مرتان فامساك

بمعروف او تسريح باحسان » . . . " يعني حق طلاق ( و رجوع ) دو نوبت

بيش نيست . از آن پس يا نگهداري به شايستگي و يا رها كردن به نيكي . و

باز در سوره بقره مي فرمايد :

" « و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او سرحوهن

بمعروف و لا تمسكوهن ضرارا لتعتدوا و من يفعل ذلك فقد ظلم نفسه » "

يعني هر گاه زنان را طلاق داديد و موقع عده آنها رسيد ، يا از آنها بخوبي

نگهداري كنيد و يا بخوبي جلوشانرا باز بگذاريد . مبادا براي اينكه به

آنها ستم كنيد آنها را بشكل زيان آوري نگهداري كنيد . هر كه چنين كند

بايد بداند كه به خويشتن ستم كرده است .

از اين آيات يك اصل كلي استفاده ميشود و آن اينكه هر مردي در زندگي

خانوادگي يكي از دو راه را بايد انتخاب كند ،

صفحه354

يا تمام حقوق و وظائف را بخوبي و شايستگي انجام دهد ( امساك بمعروف -

نگهداري به شايستگي ) و يا علقه زوجيت را قطع

و زن را رها نمايد ( تسريح

باحسان - رها كردن به نيكي ) . شق سوم يعني اينكه زن را طلاق ندهد و بخوبي

و شايستگي هم از او نگهداري نكند ، از نظر اسلام وجود ندارد . جمله "

« و لا تمسكوهن ضرارا لتعتدوا غ" همان شق سوم را نفي ميكند. و بعيد نيست

كه جمله فوق مفهوم اعمي داشته باشد ، هم شامل مواردي بشود كه زوج عمدا و

تقصيرا زندگي را بر زن سخت و زيان آور مي كند ، و هم شامل مواردي بشود كه

هر چند زوج تقصير و عمدي ندارد ولي بهر حال نگهداري زن جز زيان و ضرر

براي زن چيزي نيست .

اين آيات هر چند در مورد عده و رجوع و عدم رجوع مرد وارد شده و تكليف

مرد را روشن مي كند كه رجوع او بايد بر پايه اساسي باشد ، به خاطر اين

باشد كه بخواهد از زن بشايستگي نگهداري كند ، نه بخاطر اينكه بخواهد زن

بيچاره را اذيت كند ، اما اختصاص باين مورد ندارد ، يك اصل كلي است و

حقوق زوجيت را در همه وقت و همه حال بيان ميكند . يعني زوج بطور كلي در

زندگي بايد يكي از دو راه گذشته را انتخاب كند و راه سومي برايش وجود

ندارد .

بعضي از فقها از همين جا دچار لغزش شده خيال كرده اند اين آيات مخصوص

مرداني است كه مي خواهند در عده رجوع كنند . خير ، اين آيات تكليف همه

مردان را در هر حال در برابر همسرشان روشن ميكند . دليل ما بر اين مطلب

، گذشته از سياق آيات اينست كه ائمه اطهار باين

آيات در غير مورد عده

نيز استدلال و استشهاد كرده اند . مثل اينكه امام باقر ( ع ) فرمود : ايلا

كننده

صفحه355

( يعني كسي كه قسم ميخورد كه با زن خود نزديكي نكند ) پس از چهار ماه

اجبارا بايد قسم خود را بشكند و كفاره بدهد و يا زن خود را طلاق دهد .

زيرا خداوند ميفرمايد : « امساك بمعروف او تسريح باحسان ».

امام صادق در مورد مردي كه بمرد ديگر وكالت داده بود كه زني براي او

عقد كند و از جانب او مهر معين كند و وكيل اينكار را كرد ، اما موكل

وكالت خود را انكار كرد . امام فرمود بر آن زن حرجي نيست كه براي خود

شوهر ديگري انتخاب كند . اما اگر آن مرد واقعا وكالت داده و عقدي كه

صورت گرفته است از روي وكالت بوده است ، بر او واجب است في ما بينه

و بين الله اين زن را طلاق بدهد ، نبايد اين زن را بلاطلاق بگذارد . زيرا

خداوند در قرآن ميفرمايد - " « فامساك بمعروف او تسريح باحسان »" .

پس معلوم ميشود ائمه اطهار اين آيه را يك اصل كلي ميدانند ، اختصاص

بمورد خاص ندارد .

حاكم شرعي آنجا كه مرد نه بوظايف زوجيت عمل مي كند و نه طلاق ميدهد

بايد زوج را احضار كند . اول به او تكليف طلاق كند . اگر طلاق نداد خود

حاكم طلاق ميدهد . امام صادق در روايتي كه ابوبصير از آن حضرت نقل كرده

است فرمود " هر كس زني دارد و او را نميپوشاند و نفقه او را نميپردازد

، بر پيشواي مسلمين لازم است كه آنها را (

بوسيله طلاق ) از يكديگر جدا

كند " .

اين بود خلاصه بسيار مختصري از نظريه يك فقيه طراز اول عصر حاضر ، هر

كس كه تفصيل بيشتري بخواهد بايد برساله حقوق الزوجيه از تقريرات درس

معظم له مراجعه كند .

چنانكه ملاحظه فرموديد جمله " « امساك بمعروف او تسريح باحسان

صفحه356

" يك اصل و قاعده كلي است كه قرآن كريم در چهار چوب آن ، حقوق زوجيت

را مقرر داشته است. عليهذا اسلام بحكم اين اصل و بخصوص بموجب تأكيدي كه

با جمله " « و لا تمسكوهن ضرارا لتعتدوا »" فرموده است بهيچوجه اجازه

نمي دهد كه مرد از خدا بي خبري از اختيارات خود سوء استفاده كند و زني را

نه بخاطر زندگي با او بلكه بخاطر در مضيقه قراردادن او و جلوگيري او از

ازدواج با مرد ديگر در قيد ازدواج نگهدارد .

شواهد و دلائل ديگر

علاوه بر شواهد و دلائلي كه در رساله حقوق الزوجيه ذكر شده است ، شواهد

و دلائل زيادتر ديگري هست كه ميرساند جمله " « امساك بمعروف او تسريح

باحسان »" از نظر اسلام يك اصل كلي است و حقوق زوجيت بايد در چهار

چوب آن رعايت شود . هر چه انسان بيشتر در اطراف و جوانب اين مطلب

مطالعه مي كند ، آنرا روشنتر مييابد و بيشتر به استحكام مقررات دين مبين

اسلام پي ميبرد .

در كافي جلد 5 صفحه 502 از امام صادق روايت ميكند كه فرمود : « اذا

اراد الرجل ان يتزوج المرأه فليقل : " اقررت بالميثاق الذي اخذ الله :

امساك بمعروف او تسريح باحسان » " . يعني وقتي كه مردي مي خواهد

ازدواج كند بگويد اعتراف ميكنم به پيماني كه خداوند از من گرفته

است و

آن اينكه زن را به شايستگي نگهداري كنم و يا به نيكي طلاق دهم .

در آيه 21 از سوره النساء ميفرمايد :

" « و كيف تأخذونه و قد افضي بعضكم الي بعض و اخذن منكم »

صفحه357

« ميثاقا غليظا غ" يعني چگونه مهري كه به زنان داده ايد ( با زور و با در

مضيقه قرار دادن ) از آنها ميگيريد ؟ و حال آنكه بيكديگر رسيده و از

يكديگر كام گرفته ايد و زنان از شما پيمان استوار و شديدي گرفته اند .

مفسرين شيعه و سني اعتراف دارند كه مقصود از پيمان استوار و شديد همان

پيمان خداست ، كه خداوند با جمله « امساك بمعروف او تسريح باحسان »از

مردان گرفته است . يعني همان پيماني كه امام صادق عليه السلام فرمود : مرد

هنگام ازدواج بايد بدان اعتراف و اقرار كند ، كه زن را بشايستگي نگهداري

كند و يا به نيكي رها نمايد .

پيغمبر اكرم جمله معروفي دارد كه در حجه الوداع فرمود و شيعه و سني

آنرا نقل كرده اند . پيغمبر اكرم فرمود : " " « اتقوا الله في النساء

فانكم اخذتموهن بامانه الله و استحللتم فروجهن بكلمه الله » . . . "

يعني ايها الناس در مورد زنان خدا را در نظر بگيريد و از او بترسيد ،

شما آنها را بعنوان امانت خدا نزد خود برده ايد و عصمت آنها را با "

كلمه خدا " بر خود حلال كرده ايد .

ابن اثير در كتاب النهايه مينويسد : " مقصود از كلمه خدا كه پيغمبر

اكرم فرمود بموجب آن عصمت زنان بر مردان حلال ميشود همان است كه با اين

جمله در قرآن ادا شده : « امساك بمعروف او تسريح

باحسان »

نظر شيخ الطائفه

شيخ طوسي در كتاب خلاف جلد 2 صفحه 185 پس از آنكه درباره " عنه "

يعني ناتواني جنسي نظر ميدهد و ميگويد پس از

صفحه358

آنكه ثابت شد كه مرد " عنين " است ، زن خيار فسخ دارد . ميگويد اجماع

فقها بر اينمطلب است ، آنگاه مي گويد و نيز به اين آيه استدلال شده است

" « امساك بمعروف او تسريح باحسان » " عنين چون قادر نيست از زن

بخوبي و شايستگي نگهداري كند پس بايد او را رها نمايد .

از مجموع اينها بخوبي و بصورت قاطع ميتوان فهميد كه اسلام هرگز بمرد

زورگو اجازه نميدهد كه از حق طلاق سوء استفاده كند و زن را بعنوان يك

محبوس نگهداري كند .

ولي از آنچه گفته شد نبايد چنين استفاده شود كه هر كسي كه نام قاضي روي

خود گذاشته حق مداخله در اينگونه مسائل دارد . قاضي از نظر اسلام شرايط

سخت و سنگيني دارد كه اكنون جاي بحث در آن نيست .

مطلب ديگري كه بايد به آن توجه داشته باشيم اينست كه طلاق قضائي از

نظر اسلام با آن همه عنايتي كه اسلام در ابقاء كانون خانوادگي دارد خيلي

استثنائا و نادرالوجود صورت ميگيرد . اسلام بهيچوجه اجازه نمي دهد كه طلاق

به آنصورتي در آيد كه در امريكا و اروپا وجود دارد و نمونه اش را مرتب

در روزنامه ها ميخوانيم . مثلا زني از شوهر خودش شكايت و تقاضاي طلاق

مي كند بخاطر اينكه فيلمي كه من دوست دارم او دوست ندارد ، يا في في سگ

عزيزم را نميبوسد و از اين قبيل مسائل مسخره كه مظهر سقوط بشريت است .

خواننده محترم از آنچه در

اين چند مقاله گفتيم ، ضمنا بمفهوم مطلبي كه

در مقاله 21 گفتيم پي برد ، ما در آن مقاله پنج

صفحه359

نظريه درباره طلاق ذكر كرديم به اين ترتيب :

1 - بي اهميتي طلاق و برداشتن همه قيود اخلاقي و اجتماعي از جلو آن .

2 - ابديت همه ازدواجها و جلوگيري از طلاق بطور كلي ( نظريه كليساي

كاتوليك ) .

3 - ازدواج از طرف مرد قابل انحلال و از طرف زن بهيچوجه قابل انحلال

نباشد .

4 - ازدواج هم از طرف مرد و هم از طرف زن در شرائط خاصي قابل انحلال

باشد ، و راهي كه براي هر يك از زن و مرد قرار داده ميشود يك جور و

همانند باشد . ( نظريه مدعيان تساوي حقوق )

5 - راه طلاق همانطوريكه براي مرد باز است ، براي زن نيز بسته نيست .

اما در خروجي مرد با در خروجي زن دو تا است .

در آن مقاله گفتيم كه اسلام نظر پنجم را تأييد ميكند . از آنچه در مورد

شرط ضمن العقد و هم در مورد طلاق قضائي گفتيم معلوم شد كه اسلام هر چند طلاق

را بصورت يك حق طبيعي براي زن نمي شناسد ، اما راه را بكلي بر او نبسته

است و درهاي خروجي مخصوصي براي زن باز گذاشته است .

درباره طلاق قضائي بيش از اينها ميتوان بحث كرد . خصوصا با توجه به

عقائدي كه ائمه و فقهاء ساير مذاهب اسلامي دارند و عملي كه در ساير

كشورهاي اسلامي بر طبق آنها ميشود . اما ما همينقدر را براي اين مقالات

كافي ميدانيم .

صفحه360

بخش يازدهم تعدد زوجات
اشاره

انواع چند همسري در تاريخ زندگي انسان .

اسلام ، سه

نوع از چهار نوع زناشوئي جاهليت را لغو كرد .

كمونيسم جنسي و چند شوهري .

چرا چند شوهري شكست خورد و چند زني رواج يافت .

براي زن ، بر خلاف مرد ، عنصر معنوي زناشوئي بيش از عنصر مادي اهميت

دارد .

تعدد زوجات جزء حقوق زن است نه حقوق مرد .

علل تاريخي تعدد زوجات .

آيا تعدد زوجات ، زائيده آب و هواي مشرق زمين است ؟

چند همسري فورم غربي و چند همسري فورم شرقي .

علت مرسوم نشدن تعدد زوجات در مغرب زمين رواج فحشا بوده نه مقررات

دين مسيح .

مرد از نظر تعدد زوجات ، گاهي زورگوئي كرده ، گاهي مجوز حقوقي داشته ،

گاهي ادا كننده حق زن بوده است .

حق زن در چند همسري .

آمار و ارقام سخن مي گويند .

هميشه رقم زن آماده براي ازدواج از رقم مرد آماده براي ازدواج فزوني

دارد . چرا ؟

اعلاميه حقوق بشر درباره يكي از بزرگترين حقوق انساني سكوت كرده است .

به فتواي مردم انگلستان اگر " هووي زن " ريش و سبيل داشته باشد چند

همسري مانعي ندارد .

آيا طبيعت مرد چند همسري است ؟

مي گويند مرد ، قانونا تك همسر باشد و عملا چند همسر .

صفحه361

عوامل خيانت مرد را محيط فاسد به وجود مي آورد نه طبيعت ذاتي او .

مرد قرن بيستم موفق شده از تعهدات خود نسبت به زن بكاهد و بر

كامگيريهاي خود بيفزايد .

بحراني كه زنان از شوهر مانده ايجاد مي كنند از هر بحراني خطرناكتر است .

اشكالات و معايب چند همسري .

به عقيده اكثر مردان : خدا يكي ، زن يكي .

عشق و احساسات قابل تقسيم و جيره بندي نيست .

چند همسري ، محيط خانوادگي را كه بايد

الهام بخش مهر و نيكي باشد به

ميدان جنگ تبديل مي كند .

مرد ، چگونه منافع زناشوئي خود را كه يك بار فروخته ، بار ديگر

مي فروشد ؟

نقش اسلام در مسأله چند همسري .

اسلام ، چند همسري را هم محدود كرد و هم مشروط .

شرط مالي و جسمي در تعدد زوجات .

علل تنفر مرد امروز از چند همسري .

آنچه جاي چند همسري را در اين قرن پر كرده " گناه " است نه " وفا " .

صفحه362

تعدد زوجات
تعدد زوجات

" تك همسري " طبيعي ترين فرم زناشوئي است . در تك همسري روح

اختصاص ، يعني مالكيت فردي و خصوصي كه البته با مالكيت خصوصي ثروت

متفاوت است ، حكمفرما است . در تك همسري هر يك از زن و شوهر

احساسات و عواطف و منافع جنسي ديگري را " از آن " خود و مخصوص شخص

خود ميداند .

نقطه مقابل تك همسري ، " چند همسري " يا زوجيت اشتراكي است . چند

همسري يا زوجيت اشتراكي بچند شكل ممكن است فرض شود .

كمونيسم جنسي

يكي اينكه اختصاص در هيچ طرف وجود نداشته باشد ، نه مرد به زن معين

اختصاص داشته باشد ، و نه زن مخصوص مرد معين باشد ، اين فرض همان است

كه از آن به كمونيسم جنسي تعبير ميشود . كمونيسم جنسي مساوي است با نفي

زندگي

صفحه363

خانوادگي . تاريخ و حتي فرضيات مربوط به ما قبل تاريخ ، دوره اي را نشان

نميدهد كه در آن دوره بشر بكلي فاقد زندگي خانوادگي بوده و كمونيسم جنسي

بر آن حاكم بوده است . آنچه را به اين نام خوانده اند و مدعي هستند كه در

ميان بعضي از مردمان وحشي وجود داشته ، حالت متوسطي بوده ميان زندگي

اختصاصي خانوادگي و كمونيسم جنسي . ميگويند در بعضي قبائل چند برادر

مشتركا با چند خواهر ازدواج ميكرده اند ، يا گروهي از مردان يك طائفه

بالاشتراك با گروهي از زنان طائفه ديگر ازدواج مي كرده اند .

ويل دورانت ، در جلد اول تاريخ تمدن صفحه 60 ميگويد : " در بعضي نقاط

، ازدواج بصورت دسته جمعي صورت ميپذيرفته ، به اين معني ، كه گروهي از

مردان يك طائفه ، گروهي از

زنان طائفه ديگر را به زني مي گرفته اند . در

تبت مثلا عادت بر آن بوده است كه چند برادر ، چند خواهر را بتعداد خود

بهمسري اختيار ميكرده اند ، بطوريكه هيچ معلوم نبود كدام خواهر ، زن كدام

برادر است ، و يك نوع كمونيسم در زناشوئي وجود داشته و هر مرد با هر زن

كه مي خواسته همخوابه مي شده است . سزار بعادت مشابهي در ميان مردم قديم

انگلستان اشاره كرده است . از بقاياي اين حوادث ، عادت همسري با زن

برادر پس از مرگ برادر را بايد شمرد كه در ميان قوم يهود و اقوام ديگر

قديم شايع بوده است " .

نظريه افلاطون

آنچنانكه از كتاب جمهوريت افلاطون بر مي آيد و عموم

صفحه364

مورخين آنرا تأييد مي كنند ، افلاطون در نظريه " حاكمان فيلسوف و

صفحه365

به كناره گيري خودش ادامه ميداد ، همينكه روشن ميشد آبستن شده با او

نزديكي ميكرد . اين كار را در مورد كساني مي كردند كه آنها را براي توليد

فرزند از خود شايسته تر ميدانستند . و در حقيقت اينكار را براي بهبود نسل

و اصلاح نژاد انجام مي دادند ، اين نوع زناشوئي را كه در واقع زناشوئي در

خلال ايام زناشوئي ديگر بود نكاح استبضاع مي ناميدند .

نوع ديگر زناشوئي اين بود : گروهي كه عده شان كمتر از ده نفر ميبود با

يك زن معين رابطه برقرار مي كردند ، آن زن آبستن ميشد و فرزندي بدنيا

مي آورد ، در اينوقت آن زن همه آن گروه را نزد خود دعوت ميكرد و طبق

عادت و رسم آنزمان آن مردان نمي توانستند از آمدن سرپيچي كنند ، همه

مي آمدند ، در اين هنگام آنزن هر كدام از آن مردان را كه خود مايل بود

بعنوان پدر

براي فرزند خود انتخاب مي كرد و آن مرد حق نداشت از قبول آن

فرزند امتناع كند . باين ترتيب ، آن فرزند ، فرزند رسمي و قانوني آن مرد

محسوب ميشد .

نوع چهارم اين بود كه زني رسما عنوان " روسپي گري " داشت ، هر مردي

بدون استثناء مي توانست با او رابطه داشته باشد ، اينگونه زنان معمولا

پرچمي بالاي خانه خود ميزدند ، و با آن علامت شناخته ميشدند ، اينچنين

زنان پس از آن كه فرزنداني بدنيا مي آوردند همه مرداني را كه با آنها

ارتباط داشتند جمع مي كردند و آنگاه كاهن و قيافه شناس مي آوردند ، قيافه

شناس از روي مشخصات قيافه رأي مي داد كه اين فرزند از آن كيست ، و آن

مرد هم مجبور بود نظر قيافه شناس را بپذيرد و آن فرزند را فرزند رسمي و

قانوني خود بداند .

همه اين زناشوئي ها در جاهليت وجود داشت ، تا خداوند

صفحه366

محمد ( ص ) را به پيغمبري برگزيدند و او همه آنها را جز آنچه اكنون

معمول است ، از ميان برد " .

از اينجا معلوم ميشود كه رسم چند شوهري در جاهليت عرب وجود داشته

است .

منتسكيو در روح القوانين ميگويد :

" ابوالظهير الحسن ، جهانگرد عرب ، در قرن نهم ميلادي كه بهندوستان و

چين رفت اين رسم را ( چند شوهري ) مشاهده كرد و آنرا دليل بر فحشا شمرد

" و هم او مينويسد : " در سواحل مالابار قبيله اي بنام قبيله نائير زندگي

مي كنند ، مردان اين قبيله نمي توانند بيش از يك زن بگيرند ، در صورتيكه

زنهاي آنها مي توانند شوهرهاي متعددي انتخاب كنند . بعقيده من علت وضع

اين قانون اينست

كه مردان قبيله نائير سلحشورترين قبائل ميباشند و

بواسطه اصالتي كه دارند حرفه جنگ با آنهاست ، و همانطوري كه ما در

اروپا سربازان را از ازدواج منع مي كنيم تا علائق زناشوئي مانع از انجام

حرفه سربازي آنها نشود ، قبائل مالابار هم سعي كرده اند حتي المقدور مردان

قبيله نائير را از علائق خانوادگي معاف دارند ، و چون بواسطه گرمي آب و

هوا ممكن نمي شد مطلقا آنانرا از ازدواج ممانعت كنند ، لذا مقرر داشته اند

چند مرد داراي يك زن باشند تا علاقه خانوادگي آنها سست باشد و مانع

انجام حرفه جنگي آنها نشود " .

اشكال چند شوهري

اشكال عمده و اساسي كه چند شوهري بوجود مي آورد و همان بيشتر سبب شده

كه اين رسم عملا موفقيتي نداشته باشد

صفحه367

طبيعت بشري است . اين كه احيانا و استثنائا در ميان بعضي طوائف بشري

چند شوهري وجود پيدا كرده است ، دليل نمي شود كه تشكيل عائله اختصاصي

خواسته طبيعت مرد نيست ، همانطوريكه انتخاب تجرد و پرهيز از زندگي

زناشوئي از طرف عده اي از مردان يا زنان صرفا دليل بر نوعي انحراف است

، و دليل نمي شود كه بشر طبعا خواهان زندگي زناشوئي نميباشد . چند شوهري

نه تنها با طبيعت انحصار طلبي و فرزند دوستي مرد ناموافق است ، با

طبيعت زن نيز مخالفت دارد . تحقيقات روانشناسي ثابت كرده است كه زن

بيش از مرد خواهان تك همسري است .

تعدد زوجات

شكل ديگر و نوع ديگر چند همسري ، چند زني يا تعدد زوجات است . چند

زني يا تعدد زوجات ، بر خلاف چند شوهري و كمونيسم جنسي ، رواج و موفقيت

بيشتري داشته است . نه تنها در ميان قبائل وحشي وجود داشته است ،

بسياري از ملل متمدن نيز آنرا پذيرفته اند . گذشته از عرب جاهليت ، در

ميان مردم قوم يهود و ملت ايران در زمان ساسانيان و بعضي ملل ديگر اين

رسم و قانون وجود

صفحه368

داشته است . منتسكيو ميگويد : " در قانون مالايو گرفتن سه زن مجاز بود

" و هم او ميگويد : " والاتنينين امپراطور روم بعلل و جهات مخصوص

اجازه داد مردها چندين زن بگيرند ، ولي چون اين قانون با آب و هواي

اروپا مناسب نبود از طرف ساير امپراطوران روم مثل " تئودور " و "

آكارديوس " و

" مونوريوس " لغو گرديد " .

اسلام و تعدد زوجات

اسلام چند زني را ، بر خلاف چند شوهري ، بكلي نسخ و لغو نكرد ، بلكه

آنرا تحديد و تقييد كرد ، يعني از طرفي نا محدودي را از ميان برد و براي

آن حداكثر قائل شد كه چهارتاست ، و از طرف ديگر براي آن قيود و شرائطي

قرار داد و بهر كس اجازه نداد كه همسران متعدد انتخاب كند . در آينده

درباره آن قيود و شرائط و همچنين درباره اينكه چرا اسلام چند زني را بكلي

لغو نكرد بحث خواهيم كرد .

عجيب اينست كه در قرون وسطي از جمله تبليغاتي كه به ضد اسلام ميكردند

اين بود كه ميگفتند پيغمبر اسلام براي اولين بار رسم تعدد زوجات را در

جهان اختراع كرد ! . و مدعي بودند شالوده اسلام تعدد زوجات است و علت

پيشرفت سريع اسلام در ميان اقوام و ملل گوناگون اجازه تعدد زوجات است ،

و هم ادعا ميكردند كه علت انحطاط مشرق زمين نيز تعدد زوجات است .

ويل دورانت در جلد اول تاريخ تمدن صفحه 61 ميگويد : " علماي ديني در

قرون وسطي چنين تصور مي كردند كه تعدد زوجات از ابتكارات پيغمبر اسلام

است ، در صورتيكه چنين

صفحه369

نيست ، و چنانكه ديديم در اجتماعات ابتدائي جريان چند همسري بيشتر

مطابق آن بوده است . عللي كه سبب پيدايش عادت تعدد زوجات در

اجتماعات ابتدائي گشته ، فراوان است . بواسطه اشتغال مردان بجنگ و

شكار ، زندگي مرد بيشتر در معرض خطر بود و بهمين جهت مردان بيشتر از

زنان تلف ميشدند و فزوني عده زنان بر مردان سبب ميشد كه يا تعدد زوجات

رواج پيدا كند

و يا عده اي از زنان در بي شوهري بسر برند ، ولي در ميان آن

ملل كه مرگ و مير فراوان بود هيچ شايستگي نداشت كه عده اي زن مجرد

بمانند و توليد مثل نكنند . . . بي شك تعدد زوجات در اجتماعات ابتدائي

امر متناسبي بوده ، زيرا عده زنان برمردان فزوني داشته است ، از لحاظ

بهبود نسل هم بايد گفت كه سازمان تعدد زوجات بر تك همسري فعلي ترجيح

داشته است ، چه همانگونه كه ميدانيم تواناترين ، و محتاط ترين مردان عصر

جديد غالبا طوري است كه دير موفق به اختيار همسر ميشوند و بهمين جهت كم

فرزند مي آورند ، در صورتي كه در آن ايام گذشته تواناترين مردان ظاهرا به

بهترين زنان دست مي يافته و فرزندان بيشتر توليد مي كرده اند ، به همين

جهت است كه تعدد زوجات مدت مديدي در ميان ملتهاي ابتدائي بلكه ملتهاي

متمدن توانسته است دوام كند ، و فقط در همين اواخر و در زمان ما است كه

رفته رفته دارد از كشورهاي خاوري رخت بر مي بندد . در زوال اين عادت ،

عواملي چند دخالت كرده است : زندگاني كشاورزي كه حالت ثباتي دارد ،

سختي و ناراحتي زندگي مردان را تقليل داد و مخاطرات كمتر شد ، و بهمين

جهت عدد مرد و زن تقريبا مساوي يكديگر شد ، و در اين هنگام چند زني ،

حتي در اجتماعات ابتدائي از امتيازات اقليت

صفحه370

مزبور از جمله تصوراتي است كه هيچ مدرك و اساسي براي آن نيست . اگر

خوانندگان اين كتاب از اهل اروپا براي مدت كمي تعصبات اروپائي را از

خود دور سازند ، تصديق خواهند كرد كه رسم تعدد زوجات براي

نظام اجتماعي

شرق يك رسم عمده اي است كه بوسيله آن ، اقوامي كه اين رسم ميان آنها

جاري است روح اخلاقي ايشان در ترقي ، و تعلقات و روابط خانوادگي آنها

قوي و پايدار مانده و بالاخره در نتيجه همين رسم است كه در مشرق اعزاز و

اكرام زن بيش از اروپاست . ما قبل از شروع به اقامه دليل و اثبات

مدعاي خود از ذكر اين مطلب ناچاريم كه رسم تعدد زوجات ابدا مربوط باسلام

نيست ، چه قبل از اسلام هر رسم مذكور در ميان تمام اقوام شرقي از يهود ،

ايراني ، عرب و غيره شايع بوده است . اقوامي كه در مشرق قبول اسلام

كردند

صفحه371

از اين حيث فائده اي از اسلام حاصل نكردند و تا كنون هم در دنيا يك چنين

مذهب مقتدري نيامده كه اينگونه رسوم مانند تعدد زوجات را بتواند ايجاد

كند و يا آنرا منسوخ سازد . رسم مذكور فقط بر اثر آب و هواي مشرق و در

نتيجه خصائص نژادي و علل و اسباب ديگري كه بطرز زندگاني مشرق مربوط

بوده پيدا شده است ، نه اينكه مذهب آنرا آورده باشد . . در مغرب هم با

وجود اينكه آب و هوا و طبيعت هيچيك مقتضي براي وجود چنين رسمي نيست ،

معذلك رسم وحدت زوجه ، رسمي است كه ما آنرا فقط در كتابهاي قانون

مي بينيم درج است ، و الا خيال نميكنم بشود اين را انكار كرد كه در

معاشرت واقعي ما اثري از اين رسم ( رسم وحدت زوجه ) نيست . راستي من

متحيرم و نمي دانم كه تعدد زوجات مشروع مشرق از تعدد زوجات سالوسانه اهل

مغرب چه كمي دارد و چرا كمتر است

؟ بلكه من ميگويم كه اولي از هر حيث

بهتر و شايسته تر از دومي است . اهل مشرق وقتي بلاد معظمه ما را سياحت

مي كنند ، از اين اعتراضات و حملات ما دچار بهت و حيرت گرديده ، متغير

ميشوند . . . "

آري ، اسلام تعدد زوجات را ابتكار نكرد ، بلكه آنرا از طرفي محدود

ساخت و براي آن حداكثر قائل شد ، و از طرف ديگر قيود و شرائط سنگيني

براي آن مقرر كرد . اقوام و مللي كه بدين اسلام گرويدند غالبا در ميان

خودشان اين رسم وجود داشت و بواسطه اسلام مجبور بودند حدود و قيودي را

گردن نهند .

تعدد زوجات در ايران

كريستن سن در كتاب " ايران در زمان ساسانيان " صفحه 346

صفحه372

ميگويد : " اصل تعدد زوجات اساس تشكيل خانواده ، ( در ايران زمان

ساسانيان ) بشمار ميرفت . در عمل ، تعداد زنانيكه مرد ميتوانست داشته

باشد بنسبت استطاعت او بود . ظاهرا مردمان كم بضاعت بطور كلي بيش از

يك زن نداشتند . رئيس خانواده از حق رياست دودمان بهره مند بود . يكي

از زنان سوگلي و صاحب حقوق كامله محسوب شده و او را " زن پادشاييها "

( پادشاه زن ) يا زن ممتاز مي خواندند . از او پست تر زني بود كه عنوان

خدمتكاري داشت و او را زن خدمتكار ( زني چگاريها ) مي گفتند . حقوق

قانوني اين دو نوع زوجه مختلف بود . ظاهرا كنيزان زر خريد و زنان اسير

جزو طبقه چاكر زن بوده اند . معلوم نيست كه عده زنان ممتاز يكمرد محدود

بوده است يا خير ، اما در بسي از مباحثات حقوقي از مردي كه دو زن

ممتاز

دارد سخن بميان آمده است . هر زني از اين طبقه عنوان بانوي خانه داشته

است ، و گويا هر يك از آنها داراي خانه جداگانه بوده اند . شوهر مكلف

بود كه مادام العمر زن ممتاز خود را نان دهد و نگهداري كند . هر پسري تا

سن بلوغ و هر دختري تا سن ازدواج داراي همين حقوق بوده اند ، اما زوجه هائي

كه عنوان چاكر زن داشته اند فقط اولاد ذكور آنان در خانواده پدري پذيرفته

ميشده است " .

در تاريخ اجتماعي ايران از انقراض ساسانيان تا انقراض امويان (

تأليف مرحوم سعيد نفيسي ) مينويسد : " شماره زناني كه مردي مي توانست

بگيرد نامحدود بود ، و گاهي در اسناد يوناني ديده شده است كه مردي چند

صد زن در خانه داشته است . "

منتسكيو در روح القوانين از آكاتياس مورخ رومي نقل

صفحه373

ميكند كه : " در زمان ژوستي نين چند نفر از فلاسفه رومي كه مورد آزار و

اذيت مسيحيان قرار گرفته و نمي خواستند مذهب مسيح را قبول كنند روم را

ترك گفته و بدربار خسرو پرويز پادشاه ايران پناه آوردند و در آنجا چيزي

كه بيشتر موجب حيرت آنها شد ، اين بود كه نه تنها تعدد زوجات مرسوم

بود ، بلكه مردها با زنهاي ديگران آميزش ميكردند " .

ناگفته نماند كه فلاسفه رومي به دربار انوشيروان پادشاه ايران پناه

آوردند نه خسروپرويز . ذكر خسرو پرويز در كلام منتسكيو اشتباه است .

در ميان اعراب ، تعدد زوجات حد و حصري نداشت . محدود كردن اسلام تعدد

زوجات را و حداكثر معين كردن براي آن ، براي آن عده از اعراب كه بيش

از چهار زن داشتند اشكال بوجود

مي آورد ، افرادي بودند كه احيانا ده زن

داشتند و مجبور بودند كه شش تاي آنها را رها كنند .

پس معلوم شد ، اسلام تعدد زوجات را ابتكار و اختراع نكرده ، بلكه

برعكس براي آن حدود و قيودي مقرر كرده است ، ولي آنرا بكلي لغو و نسخ

هم نكرده است . در فصلهاي آينده ببينيم علت پيدايش تعدد زوجات در

ميان بشر چيست ؟ آيا علت آن زورگوئي مرد و تحكم او بر زن بوده است ،

يا ضرورتهاي خاصي در كار بوده كه آنرا ايجاب ميكرده است ؟ آن ضرورتها

چيست ؟ آيا از نوع عوامل منطقه اي و جغرافيائي است ، يا از نوع ديگر

است ؟ و بالاخره چرا اسلام اين رسم را الغا نكرد ؟ حدود و قيودي كه اسلام

براي تعدد زوجات مقرر كرده چيست ؟ و بالاخره

صفحه374

علت اينكه بشر امروز اعم از مرد و زن عليه تعدد زوجات قيام كرده چيست

؟ آيا يك ريشه انساني و اخلاقي دارد ، يا علل ديگري در كار است ؟ اينها

مطالبي است كه در آينده درباره آن بحث خواهيم كرد .

صفحه375

علل تاريخي تعدد زوجات ( 2)
اشاره

علل تاريخي و اجتماعي تعدد زوجات چيست ؟ چرا بسياري از ملل جهان و

مخصوصا ملل شرقي اين رسم و سنت را پذيرفتند و بعضي از ملل مانند ملل

غربي هيچوقت آنرا نپذيرفتند ؟ چرا در ميان شكلهاي سه گانه چند همسري ،

چند زني رواج و مقبوليت بسزائي يافت ، بر خلاف چند شوهري و اشتراكيت

جنسي ، كه يا هرگز صورت عمل بخود نگرفته است و يا بسيار بندرت واقع

شده و جنبه استثنائي داشته است ؟

تا درباره اين علل تحقيق نكنيم نمي توانيم درباره

تعدد زوجات از نظر

اسلام بحث كنيم و هم نمي توانيم اين مسئله را از نظر احتياجات امروز بشر

مورد بررسي قرار دهيم .

اگر ملاحظات رواني و اجتماعي زيادي كه وجود دارد از نظر دور بداريم ، و

مانند بسياري از نويسندگان سطحي فكر كنيم ، كافي است كه براي توضيح و

توجيه علل تاريخي و اجتماعي تعدد زوجات همان " ترجيع بند " معروفي كه

در اينگونه زمينه ها همواره بازگو

صفحه376

ميشود تكرار كنيم و بگوئيم : " خيلي واضح است كه علت تعدد زوجات

چيست و چه بوده است ؟ علتش زورگوئي و تسلط مرد و بردگي زن است ،

علتش پدرشاهي است ، مرد چون بر زن تسلط و حكمروائي داشته است ، رسوم و

قوانين را بنفع خود ميچرخانده است ، و لهذا رسم چند زني را بنفع خود و

عليه زن ، قرنها معمول داشته است . و زن چون محكوم مردم بوده است

نتوانسته است چند شوهري را بنفع خود مجري دارد . امروز كه دوره پايان

زورگوئي مرد است امتياز چند زني نيز مانند بسياري از امتيازات غلط ديگر

جاي خود را بحقوق متساوي و متقابل زن و مرد ميدهد " .

اگر اينچنين فكر كنيم ، بسيار سطحي و ناشيانه فكر كرده ايم نه علت رواج

يافتن چند زني ، زورگوئي مرد بوده است ، و نه علت شكست چند شوهري ضعف

و محكوميت زن بوده است ، و نه علت اينكه امروز تعدد زوجات عملا منسوخ

ميشود اينست كه دوران زورگوئي مرد بپايان رسيده است ، و نه مرد امروز

بواسطه ترك تعدد زوجات واقعا امتيازي را از دست ميدهد . بلكه برعكس

امتيازي بنفع خود عليه زن كسب مي كند

.

من منكر عامل " زور و قدرت " بعنوان يكي از عوامل گرداننده تاريخ

بشري نيستم ، و هم منكر اينكه مرد در طول تاريخ از قدرت خود عليه زن سوء

استفاده كرده نمي باشم . اما معتقدم كه منحصر كردن عاملها بعامل زور و

قدرت مخصوصا در توجيه و توضيح روابط خانوادگي زن و مرد ناشي از كوته

فكري است .

اگر نظريه بالا درست باشد ، الزاما بايد قبول كنيم كه مواقع نادر و

استثنائي كه چند شوهري معمول شده ، مانند دوره جاهليت عرب ، و يا زماني

كه بقول منتسكيو در ميان قبيله نائير در سواحل

صفحه377

مالايا چند شوهري معمول شده است ، زماني بوده كه زن فرصتي يافته و قدرتي

عليه مرد بدست آورده تا توانسته است چند شوهري را بمرد تحميل كند ، و

بايد قبول كنيم كه اين دوره ها دوره طلائي زن بوده است . و حال آنكه

مي دانيم دوره جاهليت عرب يكي از دوره هاي سياه و تاريك زندگي زن است .

در مقاله پيش ، از منتسكيو نقل كرديم كه رواج چند شوهري در ميان قبيله

نائير مربوط بقدرت و احترام زن نبوده است . علت اين امر تصميم اجتماع

بدور نگهداشتن سربازان از علائق خانوادگي و حفظ روحيه سربازي بوده است .

بعلاوه اگر علت تعدد زوجات ناشي از پدرشاهي و پدر سالاري است چرا در

ميان ملل غربي رائج نشده است ؟ آيا پدرشاهي منحصر بمشرق زمين است .

مغرب زميني ها آنچنان عيسي رشته و مريم بافته بوده اند كه از ابتدا براي

زن حقوق متساوي و متقابل نسبت بمرد قائل بوده اند ؟ آيا فقط در مشرق زمين

عامل قدرت بنفع مرد كار كرده است و در

مغرب زمين اين عامل در جهت

عدالت سير ميكرده است ؟

زن غربي تا نيم قرن پيش از بدبخت ترين زنان دنيا بود . حتي در اموال

خود نيازمند قيمومت شوهر بود . به اقرار خود غربي ها در قرون وسطي زن

شرقي از زن غربي وضع بسيار بهتري داشته است . گوستاولوبون ميگويد " در

دوره تمدن اسلام به زنان عينا همان درجه و مقام داده شد كه زنان اروپا بعد

از مدت طولاني آنرا دارا شدند . يعني بعد از آنكه رفتار بهادرانه اعراب

اندلس در اروپا بناي اشاعت را گذاشت . . . در اهالي اروپا اخلاق

بهادرانه كه يك جزء عمده آن رفتار با زنان است از مسلمين آمده

صفحه378

و از آنها تقليد شده است ، و مذهبي كه توانست زن را از درجه پست و

ذلت نجات بخشيده و باوج عزت و رفعت نائل سازد ، مذهب اسلام بوده است

، نه مذهب مسيح چنانكه عامه خيال مي كنند . زيرا مي بينيم كه در قرون وسطي

رؤساء و سردارهاي ما با آنكه مسيحي بودند معهذا پاس احترام زن را نگه

نمي داشتند و از بررسي تواريخ قديمه در اين مطلب شبهه اي باقي نمي ماند كه

قبل از اينكه مسلمين رعايت و احترام زن را به اسلاف ما بياموزند ، امرا

و سرداران ما نسبت به زن با كمال وحشيگري سلوك مينمودند . " .

ديگران نيز كم و بيش اوضاع زن غربي را در قرون وسطي همينطور وصف

كرده اند . با همه اين احوال ، با اينكه پدرشاهي و زور و تحكم مرد بحد اعلا

در اروپاي قرون وسطي حكومت ميكرده است چرا تعدد زوجات معمول نبوده

است ؟

حقيقت اينستكه نه آنجا

كه چند شوهري معمول شده است بواسطه فرصت و

قدرت زن بوده است ، و نه علت شكست چند شوهري ضعف و ناتواني زن بوده

است و نه موجب رواج تعدد زوجات در مشرق زمين زور و تحكم مرد بوده است

، و نه منشأ عدم رواج تعدد زوجات در مغرب زمين قدرت و برابري زن با

مرد بوده است .

علت شكست چند همسري

علت شكست چند شوهري ، اينست كه نه با طبيعت مرد موافق است و نه با

طبيعت زن . اما از نظر مرد براي اينكه اولا با روحيه انحصار طلبي مرد

ناسازگار است و ثانيا با اصل اطمينان پدري مخالف است . علاقه بفرزند ،

طبيعي و غريزي بشر است . بشر

صفحه379

طبعا مي خواهد توالد و تناسل كند و مي خواهد رابطه اش با نسل آينده و نسل

گذشته مشخص و اطمينان بخش باشد . مي خواهد بداند پدر كدام فرزند است و

فرزند كدام پدر است . چند شوهري زن با اين غريزه و طبيعت آدمي ناسازگار

بوده است ، بر خلاف چند زني مرد كه از اين نظر نه بمرد لطمه ميزند و نه

به زن . . .

ميگويند گروهي از زنان ، در حدود چهل نفر ، گرد آمدند و بحضور علي بن

ابيطالب عليه السلام رسيدند ، گفتند چرا اسلام بمردان اجازه چند زني داده ،

اما به زنان اجازه چند شوهري نداده است . آيا اين امر يك تبعيض ناروا

نيست ؟

علي ( ع ) دستور داد ظرفهاي كوچكي از آب آوردند و هر يك از آنها را

بدست يكي از آن زنان داد . سپس دستور داد همه آن ظرفها را در ظرف

بزرگي كه وسط مجلس گذاشته بود خالي كنند . دستور

اطاعت شد ، آنگاه

فرمود اكنون هر يك از شما دو مرتبه ظرف خود را از آب پر كنيد اما بايد

هر كدام از شما عين همان آبي كه در ظرف خود داشته بردارد . گفتند اين

چگونه ممكن است ؟ آبها با يكديگر ممزوج شده اند ، و تشخيص آنها ممكن

نيست . علي ( ع ) فرمود اگر يك زن چند شوهر داشته باشد ، خواه ناخواه ،

با همه آنها هم بستر مي شود ، و بعد آبستن ميگردد . چگونه ميتوان تشخيص

داد كه فرزندي كه بدنيا آمده است از نسل كدام شوهر است ؟ اين از نظر

مرد .

اما از نظر زن ، چند شوهري هم با طبيعت زن منافي است و هم با منافع

وي . زن از مرد فقط عاملي براي ارضاء غريزه جنسي خود نمي خواهد كه گفته

شود هر چه بيشتر براي زن بهتر . زن از

صفحه380

مرد موجودي مي خواهد كه قلب آن موجود را در اختيار داشته باشد ، حامي و

مدافع او باشد . براي او فداكاري نمايد ، زحمت بكشد و پول درآورد و

محصول كار و زحمت خود را نثار او نمايد ، غمخوار او باشد . پولي كه مرد

به زن بعنوان يك " روسپي " مي داده و ميدهد ، همچنين پولي كه زن از راه

كار و فعاليت بدست آورده و مي آورد ، نه به احتياجات مالي وسيع زن كه

چندين برابر احتياجات مرد است وافي بوده ، و نه ارزش آن پولي را داشته

كه مرد به خاطر علاقه و محبت و در راه عشق به زن مي پرداخته است .

احتياجات مالي وسيع زن را همواره مرد بعنوان يك فداكار

تأمين كرده است

. بهترين و نيرومندترين مشوق مرد بكار و فعاليت نيز كانون خانوادگي او

يعني همسر و فرزندان او بوده است .

زن در چند شوهري هرگز نمي توانسته است حمايت و محبت و عواطف خالصانه

و فداكاري يك مرد را نسبت بخود جلب كند . از اينرو چند شوهري نظير

روسپي گري همواره مورد تنفر زن بوده است . عليهذا چند شوهري نه با

تمايلات و خواسته هاي مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و تمايلات

زن .

شكست اشتراكيت جنسي

همچنانكه علت شكست اشتراكيت جنسي نيز همين است . اشتراكيت جنسي و

از ميان رفتن اختصاص از دو طرف ، كه نه زن بمرد معيني اختصاص داشته

باشد و نه مرد به زن معيني ، همچنانكه اشاره كرديم ، از طرف افلاطون

پيشنهاد شد ، منتها در شعاع طبقه حاكمه ، يعني طبقه حاكمان فيلسوف و

فيلسوفان حاكم بعقيده افلاطون . اين پيشنهاد نه تنها مورد پذيرش ديگران

واقع نشده بلكه خود

صفحه381

افلاطون نيز از عقيده خود عدول كرد .

در يك قرن اخير فردريك انگلس پدر دوم كمونيسم نيز اين فرضيه را

پيشنهاد و از آن دفاع كرد . اما دنياي كمونيسم آنرا نپذيرفت . ميگويند

دولت شوروي در اثر تجربيات تلخ فراوان در اجراي تئوري اشتراكي خانوادگي

انگلس در سال 1938 قوانيني بنفع خانواده گذرانيد و تك همسري را بعنوان

زناشوئي رسمي كمونيستي پذيرفت .

چند زني براي يك مرد ميتوانسته امتيازي شمرده شود ، اما چند شوهري

هيچوقت براي زن امتيازي نبوده و نخواهد بود . علت اين تفاوت اينست كه

مرد طالب شخص زن است ، و زن طالب قلب مرد و فداكاريهاي او . براي

مرد ماداميكه شخص زن را در

اختيار دارد اهميتي ندارد كه قلب زن را از

دست بدهد ، از اينرو مرد اهميتي نميداده كه در چند زني قلب و عواطف زن

را از دست ميدهد . ولي براي زن ، قلب و عواطف مرد اصالت دارد . اگر

آن را از دست بدهد همه چيز را از دست داده است .

بعبارت ديگر در امر زناشوئي دو عنصر دخالت دارد : يكي مادي و ديگري

معنوي . عنصر مادي زناشوئي جنبه هاي جنسي آن است كه در جواني در منتهاي

اوج و غليان است و تدريجا رو به كاهش و آرامش ميرود . جنبه معنوي آن

عواطف رقيق و صميمانه ايست كه ميان آنها حكمفرما ميشود و احيانا هر چه

زمان ميگذرد نيرومندتر ميگردد . يكي از تفاوتهاي زن و مرد اينست كه براي

زن عنصر دوم بيش از عنصر اول اهميت دارد بر خلاف مرد ، زناشوئي براي زن

بيشتر جنبه معنوي دارد و براي مرد بيشتر جنبه مادي و لا اقل جنبه مادي و

معنوي زناشوئي براي مرد مساوي است .

صفحه382

گذشته از اينها در مقاله 24 گفتيم و سخنان يك بانوي روانشناس اروپائي

را نيز شاهد آورديم كه زن از آن نظر كه پرورش دهنده فرزند در رحم و دامن

است ، حالات رواني مخصوصي دارد ، كه سخت او را به محبت و عواطف

مهرآميز شوهر بعنوان پدر فرزندش نيازمند ميسازد . حتي ميزان محبت زن

بفرزندان ، بستگي زيادي دارد بميزان محبت و علاقه مرد باو بعنوان پدر

فرزندش و بعنوان عاملي كه موجب بوجود آمدن فرزند شده است . اين نياز

زن منحصرا در تك شوهري برآورده ميشود .

عليهذا مقايسه چند شوهري به چند

زني ، و تصور اينكه فرقي ميان چند زني

و چند شوهري نيست و علت اينكه چند زني در قسمتي از جهان معمول و مجري

شده است ، اينستكه مرد زورمندتر بوده است ، و علت اينكه زن نتوانسته

است چند شوهري را بعنوان يك امتياز براي خود حفظ كند ضعف و ناتواني زن

بوده است ، اشتباه فاحش است .

خانم منوچهريان در كتاب انتقاد بر قوانين اساسي و مدني ايران صفحه 34

ميگويد " قانون مدني ماده 1049 ميگويد : هيچكس نمي تواند دختر برادر يا

دختر خواهر زن را بگيرد مگر با اجازه زن خود . . . زن اگر اجازه دهد شوهر

وي ميتواند دختر برادر يا خواهر او را بگيرد . حالا بايد ديد كه اگر اجازه

ندهد چه ميشود ؟ هيچ . باصطلاح آنكه عوض دارد گله ندارد ، مرد با ديگري

ازدواج ميكند . خوب حالا اگر قضيه را بعكس كنيم آنوقت چه خواهد شد ؟

مثلا اگر بگوئيم زن نمي تواند با پسر برادر يا پسر خواهر شوهر خود ازدواج

كند ( در همان حالي كه زن اين شوهر است ) مگر با اجازه شوهر ، از شنيدن

اين سخن

صفحه383

خون رگهاي متعصب بجوش مي آيد و فرياد ميزنند اين پيشنهاد بر خلاف اصول

انسانيت است و اصلا طبع و نهاد زن هم با آن مباينت دارد . در پاسخ بايد

گفت تنها اين پيشنهاد مخالف با اصل بردگي زن است . همچنانكه يك مال

بيش از يك مالك ندارد و يا اگر هم داشته باشد محصول آن پس از افراز

باز بيك مالك بر مي گردد . زن هم چون بنا بقوانين صريح و ضمني كشور ما

در حكم

اموال است از اين رو نبايد بيشتر از يك مالك داشته باشد . . . "

در صفحه 73 آن كتاب ميگويد :

" ما ميتوانيم بگوئيم همچنانكه مرد تا چهار زن مي تواند داشته باشد ،

زن هم چون بشر است و با مرد برابر ، بايد بتواند حقوقي را كه او دارد

دارا شود . نتيجه اين صغري ، كبري منطقي براي مردان بسيار وحشت آور

ميشود . اينجاست كه خون در رگهاي آنان بجوش مي آيد و با چهره اي

برافروخته و چشماني آتشبار فرياد ميزنند چگونه زن مي تواند بيش از يك

شوهر داشته باشد ؟ ما در پاسخ با سردي و آرامي ميگوئيم چرا مرد مي تواند

بيش از يك زن داشته باشد . ؟

" ما در اينجا نميخواهيم ترويج فساد اخلاق كنيم ، و نمي خواهيم عفت و

پاكدامني زنان را ناچيز و بيهوده بگيريم ، ولي مي خواهيم به مردان

بفهمانيم كه درباره زن عقيده آنان چنانكه ميپندارند بر پايه اي محكم و

تزلزل ناپذير جاي ندارد . زن يكي است و مرد يكي . هر دو با هم برابرند .

اگر بمردان از لحاظ اينكه مردند حق داده شده است كه تا چهار زن بگيرند ،

بايد زنان هم همين حق را داشته باشند . اگر فرضا از لحاظ عقل تواناتر از

مرد نباشد ، بايد اذعان كرد كه تجلي روح و كيفيات نفساني در زن ضعيف تراز

صفحه384

مرد نيست " .

چنانكه ملاحظه ميفرمائيد در بيانات فوق هيچ فرقي ميان چند زني و چند

شوهري گذاشته نشده است جز اينكه مرد چون زور داشته است بنفع خود چند

زني را معمول داشته است ، بر خلاف زن كه آزادي نداشته از چند شوهري كه

تنها اصل مخالف بردگي اوست ،

دفاع كند . و نيز در بيانات فوق چنين

بيان شده كه علت رواج چند زني و شكست چند شوهري ، مالكيت مرد و

مملوكيت زن بوده است . مرد چون مالك زن بوده است ميتوانسته است زنان

متعدد يعني اموال فراوان داشته باشد . اما زن چون مملوك بوده است و

مملوك نمي توانسته است بيش از يك مالك داشته باشد از موهبت چند

شوهري محروم مانده است .

اتفاقا بر خلاف نظر خانم نويسنده ، پذيرش نيافتن چند شوهري خود دليل

است كه مرد به زن بچشم يك مال نگاه نميكرده است . زيرا شركت در مال و

مالك شدن چند نفر يك مال را و استفاده مشترك از آن يكي از قوانين جاري

و ساري بشري در اموال است . اگر مرد به زن بچشم يك مال نگاه ميكرد

شركت در آنرا جايز ميشمرد ، همچنانكه شركت در مال و استفاده مشترك از

آنرا جايز شمرده است . در كجاي دنيا معمول است كه مال بيشتر از يك

مالك نمي تواند داشته باشد تا قانون تك شوهري را ناشي از آن بدانيم .

ميگويند چون مرد يكي است و زن يكي ، بايد حقوق برابر داشته باشند .

چرا مرد بتواند از حقوق چند زني بهره مند شود و زن نتواند از حق چند شوهري

استفاده كند ؟

ميگويم اشتباه شما همين جاست كه خيال كرده ايد تعدد

صفحه385

زوجات جزء حقوق مرد است و تعدد شوهر جزء حقوق زن . در صورتيكه تعدد

زوجات جزء حقوق زن است ، و تعدد شوهر نه جزء حقوق مرد است و نه جزء

حقوق زن . هم بر خلاف مصالح و منافع مرد است و هم بر خلاف مصالح و منافع

زن

. ما بعدا ثابت خواهيم كرد كه قانون تعدد زوجات در اسلام بمنظور

احياء و احقاق حقوق زن وضع شده است و اگر بنا بود جانب مرد رعايت شود

، اسلام همانكاري را ميكرد كه دنياي غرب كرده است ، بمرد حق استفاده و

بهره برداري از زنان ديگر جز زن اول ميداد ولي هيچ تعهدي براي مرد بنفع زن

و فرزندان او بعنوان همسر قانوني و فرزندان قانوني قائل نميشد .

چند شوهري بنفع زن نبوده كه حقي از او سلب شده باشد .

ميگويند ميخواهيم بمردان بفهمانيم كه عقايد آنها درباره زن آنچنانكه

خود مي پندارند محكم و تزلزل ناپذير نيست .

از قضا آنچه ما مي خواهيم همين است . ما در مقالات آينده مبناي نظر

اسلام را درباره تعدد زوجات خواهيم گفت . از اين نويسنده و هر صاحب نظر

ديگر ملتمسانه طلب ميكنيم ببينند و نظر بدهند كه آيا نظر اسلام مبتني بر

يك اصل تزلزل ناپذير است يا نه ؟ من قول شرف ميدهم اگر كسي توانست

خللي در مبناي نظر اسلامي راجع باين مسئله پيدا كند ، من از تمام گفته هاي

خود در زمينه حقوق زن صرفنظر ميكنم .

صفحه386

علل تاريخي تعدد زوجات ( 3)
توضيحات

هوسراني و تسلط بيچون و چراي مرد ، بتنهائي براي پيدايش رسم " چند

زني " كافي نيست ، حتما علل و عوامل ديگر نيز دخالت داشته است . زيرا

براي مرد هوسران راه سهل تر و بي دردسرتر از چند زني اينست كه حس تنوع

طلبي خود را از راه زن بازي آزاد و رفيقه و معشوقه گيري ارضاء كند ، بدون

آنكه زن مورد نظر خود را بعنوان " همسري " بپذيرد و نسبت بفرزندان

احتمالي او تعهد و مسؤوليتي بعهده بگيرد

.

از اينرو در اجتماعاتي كه چند زني معمول بوده است يا موانع اخلاقي و

اجتماعي راه معشوقه گيري و زن بازي آزاد را براي مرد هوسباز بسته بوده

است و مرد هوسباز مجبور بوده غرامت تنوع طلبي خود را با بهاي قبول

همسري قانوني زن مورد استفاده خود و پدري فرزندانش بپردازد ، و يا بايد

فرض كنيم علل ديگري : جغرافيائي يا اقتصادي يا اجتماعي ، غير از هوسبازي

و تنوع طلبي مرد در كار بوده است .

صفحه387

عوامل جغرافيائي

" منتسكيو " و " گوستاولوبون " اصرار زيادي دارند كه علل جغرافيائي

را دخالت دهند . بعقيده اين مفكران ، آب و هواي مشرق زمين مقتضي رسم

تعدد زوجات بوده است . در آب و هواي مشرق زمين ، زن زودتر بالغ ميشود

و هم زودتر پير ميشود و از اين جهت ، مرد به زن دوم و سوم احتياج پيدا

ميكند . بعلاوه مرد پرورده آب و هواي مشرق زمين ، از لحاظ نيروي جنسي

طوري است كه يك زن نمي تواند او را اقناع كند .

" گوستاولوبون " در تاريخ تمدن اسلام و عرب صفحه 509 ميگويد : " رسم

مذكور ( رسم تعدد زوجات ) فقط بر اثر آب و هواي مشرق و در نتيجه خصائص

نژادي و علل و اسباب ديگري كه بطرز زندگاني مشرق مربوط بوده پيدا شده

است ، نه اينكه مذهب آنرا آورده باشد ، و معلوم است آب و هوا و

خصائص قومي از جمله عواملي است كه فوق العاده قوي و مؤثر بوده و حتي ما

لازم هم نمي دانيم كه راجع به آن زياد قلمفرسائي كنيم . بعلاوه اصل طبيعت و

ساختمان مخصوص زنان مشرق

و لزوم حضانت طفل و امراض و عوارض و غيره ،

آنها را اغلب مجبور ساخته كه از شوهر كناره گيري اختيار كنند ، و چون آب

و هواي مشرق و جبلت قومي طوري است كه براي مرد تحمل اين كناره جوئي

موقت غالبا غير ممكن بوده لهذا تعدد زوجات لزوم پيدا نموده است " .

" منتسكيو " در روح القوانين صفحه 430 ميگويد : " در كشورهائي كه

داراي آب و هواي گرم ميباشند زنها در سنين هشت و نه و ده سالگي بالغ

هستند و بعد از اينكه شوهر كردند بارور ميشوند ، بطوري كه مي توان گفت در

كشورهاي گرمسير ،

صفحه388

ازدواج و باروري زنها بلافاصله پشت هم صورت ميگيرد .

" پريدو " در شرح حال پيغمبر اسلام ميگويد كه آنحضرت در پنجسالگي

خديجه را بحباله نكاح درآورد و در هشت سالگي با وي همخواب شد . اينست

كه زنهاي كشورهاي گرمسير در بيست سالگي پير هستند و هنگامي كه تازه

مي خواهند عقلشان به طرف كمال برود پير شده اند . . . در كشورهائيكه هوا

معتدل است نظر باينكه زيبائي زنها مدتي باقي مي ماند و ديرتر بحد بلوغ

مي رسند و وقتيكه ازدواج ميكنند ، بواسطه زيادي سن تجربياتي دارند ، و در

موقع بچه دار شدن مقداري از سن آنها گذشته و زن و شوهر تقريبا در يك سن و

در يك موقع پير ميشوند ، اينست كه مساواتي بين زن و مرد برقرار شده و

مردها بيش از يك زن نميگيرند . . . . . .

بنابراين ، قانون منع تعدد ازدواج در اروپا و مجاز كردن اين عمل در

آسيا مربوط بمقتضيات آب و هواست . . . "

اين توجيه بهيچوجه صحيح

نيست ، زيرا اولا رسم تعدد زوجات در مشرق زمين

منحصر بمناطق گرمسير نبوده است . در ايران با اينكه از لحاظ آب و هوا

معتدل است از قبل از اسلام تعدد زوجات معمول بوده است . اينكه منتسكيو

ميگويد در مناطق گرمسير زنان در بيست سالگي پير ميشوند گزافه اي بيش

نيست . از آن گزافه تر اينكه بنقل از پريد و ميگويد : پيغمبر اسلام در

پنجاه سالگي خديجه را بعقد خويش درآورد و در هشت سالگي با وي زفاف كرد

. در صورتيكه همه ميدانند پيغمبر اسلام در بيست و پنجسالگي با خديجه كه

در آنوقت چهل سال از سنش ميگذشت ازدواج كرد .

صفحه389

ثانيا اگر زود پير شدن زن و غليان نيروي جنسي مرد موجب اصلي اينكار

بوده است چرا مردم مشرق زمين همان راه مردم مغرب زمين را در قرون وسطي

و قرون جديد پيش نگرفتند و بجاي تعدد زوجات ، طبيعت خود را با فحشاء و

زن بازي آزاد اقناع نكردند ؟ زيرا در مغرب زمين بقول " گوستاولوبون "

رسم وحدت زوجه رسمي است كه فقط در كتابهاي قانون درج است و در

معاشرتهاي مغرب زمين اثري از آن نيست .

و باز بقول او - در مشرق زمين تعدد زوجات بشكل قانوني يعني قبول تعهد

همسري نسبت به زن و مسؤوليت پدري نسبت بفرزندان او وجود داشته است و

در مغرب زمين بشكل سالوسانه و غير قانوني : يعني بشكل معشوقه بازي و

رفيقه بازي بدون قبول تعهد همسري نسبت به زن و تعهد پدري نسبت به

فرزندان او .

وضع چند همسري در مغرب زمين

من در اينجا لازم ميدانم شرح مختصري از وضع چند همسري بشكل مغرب زميني

در قرون وسطي از زبان يكي از مورخان محقق مغرب

زمين نقل كنم تا

خوانندگان محترم و همه كسانيكه مشرق زمين را بنام تعدد زوجات و احيانا

بنام حرمسراداري مورد انتقاد قرار ميدهند و آنرا مايه سرافكندگي مشرق

زمين در مقابل مغرب زمين ميشمارند بدانند كه آنچه در مشرق زمين وجود

داشته با همه معايب و جنبه هاي ننگين آن ، نسبت به جرياناتي كه از اين

نظر در مغرب زمين ميگذشته ، هزار درجه فضيلت دارد .

" ويل دورانت " در جلد 17 تاريخ تمدن فصلي دارد تحت عنوان " سستي

اخلاق " . در اين فصل وضع اخلاق عمومي را در ايتاليا

صفحه390

در دوره رنسانس شرح ميدهد . تمام اين فصل كه در يازده قسمت ذكر شده ،

خواندني است . من خلاصه اي از آنچه تحت عنوان " اخلاق در روابط جنسي "

ضمن اين فصل آمده است نقل ميكنم .

ويل دورانت اول مقدمه كوتاهي ذكر مي كند و مثل اينكه با اين مقدمه قبلا

مي خواهد معذرت خواهي كرده باشد .

مقدمه چنين ميگويد :

" حال با پرداختن باخلاقيات مردم غير روحاني و با آغاز از روابط جنسي

بايد نخست متذكر شويم كه مرد ذاتا طبيعت چند همسري دارد ، و فقط

نيرومندترين قيود اخلاقي ، ميزان مناسبي از فقر و كار سخت ، و نظارت

دائمي زوجه ميتواند يك همسري را باو تحميل كند " . آنگاه باصل مطلب

پرداخته ميگويد :

" معلوم نيست زناي محصنه در قرون وسطي كمتر بوده است تا رنسانس ، و

همانگونه كه در قرون وسطي زنا با بهادري تلطيف ميشد بهمان طريق در دوره

رنسانس در ميان طبقات تحصيل كرده با آرماني ساختن ظرافت و سحرآميزي

روحي زن تربيت شده نرمش مييافت . . . دختران خانواده هاي اصيل

تا حدي

از مرداني كه با خاندان خودشان تعلق نداشتند نسبتا مجزا نگهداشته ميشدند

. مزاياي عفت پيش از زناشوئي جدا به آنان تعليم داده ميشد . گاه اين

تعليم چنان مؤثر ميافتاد كه بنا به روايت ، زن جواني پس از تجاوزي كه

بناموسش شد خود را در آب غرق كرد . آن زن بي شك منحصر بفرد بوده است

. زيرا پس از مرگ او اسقفي در صدد بر آمد تا مجسمه اي از او بر پا كند .

ماجراهاي قبل از ازدواج ميبايست قابل ملاحظه باشد . و الا مشكل بتوان

براي اطفال نامشروع بيشماري كه در هر يك از

صفحه391

شهرهاي ايتالياي رنسانس يافت ميشد دليلي جست . فرزند حرامزاده نداشتن

امتيازي بشمار ميرفت . اما داشتن آن ننگ فاحشي نبود . مرد معمولا بهنگام

ازدواج زن خود را ترغيب ميكرد كه طفل حرامزاده خويش را بخانه بياورد تا

با ساير فرزندان آن مرد پرورش يابد . حرامزاده بودن از قدر كسي نميكاست

. داغي كه جامعه بر آن ميزد چندان مهم نبود . وانگهي مشروعيت را ميشد با

رشوه دادن به يكي از اعضاي كليسا بدست آورد . در نبودن وارثان مشروع يا

ذيصلاحيت پسران حرامزاده ممكن بود بملك يا حتي به تاج و تخت برسند .

همانگونه كه " فرنته " اول وارث سلطنت " الفونسو " ي اول پادشاه

ناپل و " لئونللودسته " جانشين نيكولوي سوم امير فرارا شد . وقتي كه "

پيوس " دوم در سال 1459 به فرارا آمد ، مورد پذيرائي هفت شاهزاده قرار

گرفت ، كه همه نامشروع بودند . رقابت حرامزادگان با حلال زادگان منشاء

مهمي از كشمكشهاي دوره رنسانس بود . .

. اما در مورد همجنس گرائي بايد

بگوئيم كه تقريبا يك قسمت اجباري از احياي رسوم يونان باستان بود . . .

" سان برناردينو " موارد اين عمل شنيع را در ناپل چندان زياد ديد كه

شهر را بسرنوشت سدوم و عموره تهديد كرد . " آرتينو " اين انحراف را

در رم نيز بهمان اندازه شايع يافت . . . در مورد فحشاء نيز ميتوانيم

همينگونه سخن بگوئيم . بنابر روايت اينفسورا " كه دوست ميداشت آمار

خود را در رم پاپ نشين سنگين تر سازد . بسال 1490 در ميان نفوس نود هزار

نفري رم 6800 روسپي ثبت شده وجود داشت ، و اين رقم البته شامل روسپيان

مخفي و غير رسمي نميشد . درونيز طبق آمار سال هزار و پانصد

صفحه392

و نه ، 11654 فاحشه در ميان نفوس سيصد هزار نفري آن شهر وجود داشت . .

در قرون پانزدهم دختري كه در 15 سالگي هنوز بشوهر نرفته بود ننگ خانواده

بشمار مي رفت . در سده شانزدهم " سن ننگين " بهفده سالگي رسانده شد ،

تا تحصيلات عالي تر را براي دختر ممكن سازد . مردان كه از تمام مزايا و

تسهيلات فحشاء برخوردار بودند فقط در صورتي مجذوب ازدواج مي شدند كه زن

برايشان جهاز معتنابهي بياورد . . . . بنابر آئين ازدواج قرون وسطائي ،

چنين انتظار ميرفت كه در مراحل مختلف دوران زناشوئي ، عشق ميان زن و

مرد نضج گيرد ، چنانكه در شادي و اندوه ، خوشبختي و بدبختي شريك يكديگر

باشند و ظاهرا در بسياري از موارد چنين انتظاري برآورده ميشد . . . با

اينحال زناي محصنه رايج بود . چون بيشتر ازدواجهاي طبقات عالي ، اتحادي

ديپلماتيك

بخاطر منافع سياسي و اقتصادي بود . بسياري از شوهران خود را

بداشتن معشوقه اي ذيحق ميدانستند و زن گرچه ممكن بود از اين امر اندوهگين

شود ، معمولا ديده بر آن ميبست يا لب نميگشود .

در ميان طبقات متوسط ، برخي از مردان گمان داشتند كه زنا تفريح مشروعي

است . " ماكياولي " و دوستانش ظاهرا از داستان هائي كه درباره

بيوفائيهاي خود با يكديگر رد و بدل ميكردند ناراحت نميشدند . وقتي كه در

اين موارد زن با تقليد از شوي خود انتقام ميگرفت شوهر غالبا بر عمل او

چشم ميپوشيد و كلاه غيرت را بالاتر ميكشيد " .

آري اين بود نمونه اي از زندگي مردمي كه همواره تعدد زوجات را بر مشرق

يك گناه نابخشودني ميشمارند و احيانا آب و

صفحه393

هواي مشرق زمين را مسئول اينعمل باصطلاح غير انساني ! ميدانند و اما آب و

هواي سرزمين آنها بهيچوجه به آنها اجازه بيوفائي به زن و تخطي از تك

همسري نمي دهد

ضمنا اين نكته نيز ناگفته نماند كه نبودن تعدد زوجات بصورت مشروع در

ميان غربيها ، چه خوب و چه بد ، مربوط به مذهب مسيح نيست . در اصل دين

مسيح ، نصي بر منع تعدد زوجات نيست ، بلكه چون حضرت مسيح مقررات

تورات را تأييد كرده است و در توراه تعدد زوجات برسميت شناخته شده

است بايد بگوئيم در اصل دين مسيح تعدد زوجات تجويز شده است . حتي گفته

ميشود كه قدماي مسيحيون داراي زوجات متعدد بوده اند . پس خودداري غرب

از تعدد زوجات بصورت شرعي و قانوني علت يا علل ديگري داشته است .

عادت ماهانه

بعضي ديگر بيماري ماهانه زن و عدم آمادگي او را براي

تمتع مرد در مدت

بيماري ، همچنين خستگي زن از فرزند زائيدن و ميل او بكناره گيري از زندگي

زناشوئي و رسيدگي به غذا و پرورش فرزندان را منشاء تعدد زوجات

دانسته اند .

ويل دورانت ميگويد : در اجتماعات ابتدائي زنان بسرعت پير ميشوند و

بهمين جهت خود غالبا مردان را به زناشوئي جديد تشويق مي كردند تا بتوانند

مدت درازتري غذاي كودكان خود را تأمين كنند و در عين حال فاصله ميان

دوره هاي حمل خود را طولاني تر سازند بي آنكه از ميل مردان در توليد نسل و

دفع شهوت خود چيزي بكاهند ، غالبا ديده شده كه زن اول ، شوهر

صفحه394

خود را ترغيب ميكرده است تا زن تازه بگيرد كه كار او سبكتر شود ، و زن

تازه براي خانواده اطفال ديگري بياورد و بهره برداري و ثروت زيادتر شود " .

بدون شك بيماري ماهانه زن ، و همچنين خستگي او از فرزند زادن ، زن و

مرد را از لحاظ امر جنسي در وضع نامشابهي قرار ميدهد و سبب ميگردد كه

مرد كم و بيش رو بسوي زن ديگر بياورد . اما هيچيك از دو علت بالا

بتنهائي موجب رسم تعدد زوجات نميشود ، مگر آنكه يك مانع اخلاقي يا

اجتماعي براي مرد وجود داشته باشد كه نتواند هوس خود را با معشوقه گيري ،

و زن بازي آزاد تسكين دهد . پس هر يك از دو عامل فوق هر زمان دخالت

داشته اند در زمينه اي بوده كه مرد آزادي كامل در هوسبازي نداشته است .

محدود بودن دوره فرزند زائي زن

بعقيده بعضي ، محدود بودن سن زن از نظر توليد فرزند ، بر خلاف مرد ، و

رسيدن او بسن " يائسگي " يكي از علل پيدايش رسم تعدد زوجات بوده

است

. احيانا زني باين سن ميرسيده است ، در حالي كه بقدر كافي براي مرد

فرزند نياورده بوده است ، يا فرزندان قبلي تلف شده بودند .

ميل مرد بداشتن فرزند بعلاوه عدم ميل او بطلاق زن اول سبب شده كه مرد

بدنبال زن دوم يا سوم برود ، همچنانكه نازا بودن زن اول عامل ديگري براي

رو آوردن مرد بازدواج ثانوي بوده است .

صفحه395

عوامل اقتصادي

براي تعدد زوجات ، ريشه هاي اقتصادي نيز ذكر كرده اند و گفته اند در

دوران قديم ، بر خلاف امروز ، زن و فرزند زياد از لحاظ اقتصادي بنفع مرد

بوده است . مرد از زنان و فرزندان خود مانند بردگان كار ميكشيده است و

احيانا فرزندان خود را ميفروخته است . منشاء بردگي بسياري از افراد ،

اسارت در جنگ نبوده است ، بلكه پدران آنها ، آنها را ببازار آورده و

فروخته اند .

اين جهت مي تواند علت تعدد زوجات واقع شود ، زيرا مرد تنها با قبول

همسري رسمي زن مي تواند از مزيت كثرت اولاد بهره مند شود . معشوقه گيري و

زن بازي آزاد نمي تواند اين مزيت را براي مرد تأمين كند ، ولي چنانكه

ميدانيم اين علت را بهمه مواردي كه تعدد زوجات وجود داشته است نمي توان

تعميم داد .

فرضا ملل ابتدائي باين منظور زنان متعدد ميگرفته اند ، همه ملل اينطور

نبوده اند در دنياي قديم رسم تعدد زوجات در ميان طبقاتي معمول بود كه با

تجمل و تعين و تشخص زندگي ميكردند و معمولا پادشاهان ، اميران ، سرداران

، روحانيون و بازرگانان متعين زنان متعدد داشته اند .

و چنانكه ميدانيم اين طبقات ، از وجود زنان و فرزندان زياد خود ، بهره

اقتصادي نمي برده اند .

عامل عدد و عشيره

علاقه بكثرت فرزند و توسعه نفوس فاميل نيز بنوبه خود عامل ديگري بوده

براي تعدد زوجات . يكي از جهاتي كه زن و مرد را در وضع متفاوتي قرار

ميدهد ، اينست كه عدد فرزنداني كه يك

صفحه396

زن ميتواند توليد كند بسيار معدود و محدود است ، خواه تك شوهر باشد يا

چند شوهر ، اما عدد فرزنداني كه مرد مي تواند توليد كند بستگي دارد بتعداد

زنانيكه در اختيار دارد ، ممكن است

يك مرد بتنهائي از صدها زن ، هزارها

فرزند از نسل خود توليد كند .

در دنياي قديم ، بر خلاف دنياي امروز ، عدد و عشيره ، عامل اجتماعي

مهمي بشمار ميرفته است . قبائل و طوائف از هر وسيله اي براي تكثير عدد و

جلوگيري از كاهش آن استفاده ميكرده اند . يكي از افتخارات آن مردم

افتخار به كثرت عدد افراد قبيله بوده است . بديهي است كه تعدد زوجات

يگانه وسيله تكثير عدد بوده است .

فزوني عدد زنان بر مردان

آخرين عامل تعدد زوجات كه ضمنا مهمترين عوامل است ، فزوني عدد زنان

بر عدد مردان بوده است . مواليد دختران از مواليد پسران زيادتر نبوده و

نيست . احيانا اگر در برخي سرزمينها مواليد دختر از مواليد پسر بيشتر

است ، در بعضي سرزمين هاي ديگر بر عكس است ، مواليد پسر از مواليد دختر

افزونتر است . چيزي كه همواره سبب ميشود كه عدد زنان آماده ازدواج از

عدد مردان آماده ازدواج بيشتر باشد ، اينست كه تلفات مرد هميشه از

تلفات زن بيشتر بوده و هست . كثرت تلفات مرد همواره سبب شده و ميشود

كه در صورت تك همسري گروه فراواني از زنان از داشتن شوهر قانوني و خانه

و زندگي و فرزند مشروع محروم بمانند .

در اينكه در اجتماعات ابتدائي اينطور بوده بحثي نيست .

صفحه397

قبلا از ويل دورانت نقل كرديم كه " در اجتماعات ابتدائي بواسطه اشتغال

مردان بجنگ و شكار ، زندگي مرد در معرض خطر بود و بهمين جهت مردان

بيشتر از زنان تلف ميشدند . فزوني عده زنان بر مردان سبب ميشد كه يا

تعدد زوجات رواج پيدا كند و يا عده اي از زنان بحال عزوبت بسر برند " .

بررسي علل و عوامل

عللي را كه از لحاظ تاريخي مي توان مبداء و منشاء چند زني فرض كرد

همينهاست كه گفته شد . اما چنانكه ملاحظه شد بعضي از اين علل در واقع

علت نبوده و بيجهت در رديف علل تعدد زوجات ذكر شده است ، مانند آب

و هوا . از اين يك كه بگذريم به سه نوع علت برميخوريم . نوع اول آن كه

در رو آوردن مرد بتعدد زوجات تأثير داشته ، بدون آنكه مجوزي براي مرد

شمرده

شود ، فقط جنبه زور و ظلم و استبداد داشته است . علت اقتصادي كه

قبلا ذكر شد از اين قبيل است .

بديهي است كه فروختن فرزند يكي از وحشيانه ترين و ظالمانه ترين كارهاي

بشري است و تعدد زوجاتي كه بخاطر اين هدف وحشيانه و ظالمانه باشد مانند

خود آن عمل نامشروع است .

نوع دوم آن علل از جنبه حقوقي قابل مطالعه است و ميتواند " مجوزي "

براي مرد يا براي اجتماع شمرده شود ، از قبيل نازا بودن زن يا يائسه شدن

او و احتياج مرد بفرزند يا نيازمندي قبيله يا كشور به كثرت نفوس . بطور

كلي علل طبيعي كه زن و مرد را از لحاظ ارضاء جنسي و يا از لحاظ توليد

فرزند در وضع نامساوي قرار مي دهد مي تواند از جنبه حقوقي " مجوز " تعدد

زوجات

صفحه398

محسوب شود .

اما در ميان علل گذشته نوع سومي هست كه اگر فرض كنيم در دنياي گذشته

وجود داشته و يا در دنياي امروز وجود دارد ، بيش از آن است كه فقط "

مجوز " تعدد زوجات براي مرد يا اجتماع محسوب گردد ، بلكه موجب " حقي

" است از جانب زن و موجب تكليفي است بعهده مرد و اجتماع ، آن علت

فزوني عدد زن بر مرد است . اگر فرض كنيم در گذشته يا زمان حاضر عدد

زنان آماده بازدواج بر عدد مردان آماده بازدواج فزوني دارد بطوريكه اگر

تك همسري تنها صورت قانوني ازدواج باشد ، گروهي از زنان بي شوهر ، از

تشكيل زندگي خانوادگي محروم مي مانند ، از چند زني بعنوان " حقي " از

زنان محروم و " تكليفي " بعهده مردان و زنان متأهل محسوب ميشود .

حق

تأهل از طبيعي ترين حقوق بشري است . هيچ بشري را از اين حق بهيچ

نامي و تحت هيچ عنواني نمي توان محروم كرد . حق تأهل حقي است كه هر فرد

بر اجتماع خود پيدا مي كند . اجتماع نمي تواند كاري بكند كه نتيجتا گروهي

از اين حق محروم بمانند .

همانطوري كه مثلا حق كار ، حق خوراك ، حق مسكن ، حق تعليم و تربيت ،

حق آزادي جزء حقوق اصلي و اولي بشر شمرده ميشود و بهيچوجه و هيچ عنوان

نمي توان از او سلب كرد ، حق تأهل نيز يك حق طبيعي است و نظر باينكه در

صورت فزوني عدد زنان آماده بازدواج از مردان آماده بازدواج قانون انحصار

ازدواج به تك همسري با اين حق طبيعي منافي است پس اين قانون بر خلاف

حقوق طبيعي بشر است .

صفحه399

اينها مربوط بگذشته است . در زمان حاضر چه بايد گفت ؟ آيا علل "

مجوز " تعدد زوجات و همچنين علتي كه تعدد زوجات را بعنوان " حق " زن

رسميت ميدهد در اين زمان وجود دارد يا خير ؟ بفرض اينكه اين علل وجود

داشته باشد از جنبه حق زن سابق چه بايد گفت ؟

صفحه400

حق زن در چند همسري
توضيحات

علل شكست چند شوهري و رواج چند زني را شرح داديم . روشن كرديم كه در

پيدايش چند زني علل گوناگوني تأثير داشته است . بعضي از آن علل از

روحيه تحكم و استبداد جنس مرد سرچشمه گرفته است و بعضي ديگر ناشي از

تفاوت وضع طبيعي زن و مرد از لحاظ سنين استعداد توليد فرزند و قابليت

تعداد توليد فرزند بوده است و ميتوانسته " مجوزي " براي چند زني مرد

بشمار رود . اما علت خاصي همواره در

طول تاريخ در كار بوده كه چند زني

را بعنوان " حقي " براي زن و " وظيفه اي " براي مرد ايجاب ميكرده

است . آن ، فزوني نسبي عدد زنان آماده به ازدواج از عدد مردان آماده به

ازدواج است .

ما براي اينكه از درازي سخن خودداري كنيم از بحث درباره علتهائيكه

ممكن است " مجوز " تعدد زوجات براي مرد محسوب شود خودداري مي كنيم ،

سخن را محدود ميكنيم به علتي كه اگر وجود داشته باشد تعدد زوجات بصورت

" حقي " براي

صفحه401

طبقه نسوان در مي آيد .

براي اثبات اين مدعا دو مقدمه بايد روشن شود : يكي اينكه ثابت شود

طبق آمار قطعي و مسلم ، عده زنان آماده ازدواج بر عدد مردان آماده ازدواج

فزوني دارد . ديگر اينكه اگر چنين چيزي وجود پيدا كند ، از جنبه حقوق

بشري و انساني موجب حقي ميشود براي زنان محروم بر عهده مردان و زنان

متأهل .

اما از نظر اول : خوشبختانه در دنياي امروز آمار نسبتا صحيحي در اين

زمينه وجود دارد . همه كشورهاي جهان در هر چند سال يك بار سرشماري

مي كنند . در اين سرشماري ها كه در كشورهاي پيشرفته بصورت دقيقي صورت

ميگيرد نه تنها عدد مجموع جنس ذكور و مجموع جنس اثاث بدست مي آيد ،

بلكه نسبت عدد دو جنس در سنين مختلف بدست مي آيد . مثلا روشن ميگردد كه

عدد پسران از بيست ساله تا بيست و چهار ساله چقدر است ؟ و عدد دختران

از عدد بيست ساله تا بيست و چهار ساله چقدر است ؟ همچنين در ساير سنين

عمر . سازمان ملل متحد در سالنامه هاي جمعيت شناسي خود

همواره اين آمار

را منتشر ميكند و ظاهرا تا كنون شانزده نشريه در اين زمينه منتشر كرده

است .

آخرين نشريه مربوط است به سال 1964 كه در سال 1965 منتشر شده است .

البته قبلا بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه براي مدعاي ما كافي

نيست كه بدانيم مجموع عدد جنس ذكور مردم يك كشور چقدر است ؟ و مجموع

عدد اناث آنها چقدر ؟ آنچه مفيد و لازم است اينستكه بدانيم نسبت مردان

و زنان آماده به ازدواج چه نسبت است ؟ غالبا نسبت مردان و زنان آماده

به ازدواج با نسبت

صفحه402

مجموع جنس ذكور و جنس اناث متفاوت است ، و اين دو علت دارد . يكي

اينكه دوره بلوغ دختران قبل از دوره بلوغ پسران است . بهمين جهت معمولا

در قوانين جهان سن قانوني دختران از سن قانوني پسران پائين تر است و عملا

در همه جهان اكثريت قريب باتفاق ازدواجها ميان مردان و زناني صورت

ميگيرد كه مردان بطور متوسط پنجسال از زنان بزرگترند .

علت ديگر كه علت اساسي است و مهمتر است ، اينستكه با اينكه مواليد

دختر از مواليد پسر بيشتر نيست و احيانا در بعضي كشورها مواليد پسر

بيشتر است ، همواره بواسطه اينكه تلفات جنس ذكور از تلفات جنس اناث

بيشتر است ، در سنين ازدواج توازن بهم مي خورد . گاهي بصورت فاحشي

تفاوت پيدا ميشود و عدد زنان آماده ازدواج بر عدد مردان آماده ازدواج

بمقياس وسيعي فزوني ميگيرد . و لهذا ممكن است مجموع عدد جنس ذكور يك

كشور با عدد جنس اناث آن مساوي ، يا از آن بيشتر باشد ، اما در طبقه

آماده به ازدواج يعني طبقه اي

كه به سن قانوني ازدواج رسيده اند كار بر

عكس بوده باشد .

اين مطلب از آماري كه در آخرين نشريه جمعيت شناسي سازمان ملل متحد

مربوط بسال 1964 درج شده كاملا روشن است .

مثلا در جمهوري كره ، طبق آمار اين نشريه مجموع جمعيت 26 / 277 / 635

نفر است از اين مجموع 13 / 145 / 289 نفر از جنس ذكورند و 132 / 346أ

13 نفر از اناث ، يعني در مجموع جمعيت عدد ذكور 12943 نفر بيش از

اثاث است . اين نسبت در اطفال كمتر از يكساله و اطفال از يكساله تا

چهار ساله و از پنج ساله تا 9 ساله و از دوازده ساله تا چهارده ساله و از

15 ساله

صفحه403

تا 19 ساله همچنان محفوظ است .

آمار نشان ميدهد كه در همه اين سنين ، تعداد ذكور بيش از اناث است .

اما از بيست ساله تا بيست و چهار ساله اين نسبت عوض ميشود . مجموع

عدد ذكور در اين سنين 1 / 083 / 364 نفر است و مجموع اناث 1110051 نفر

است . از اين سنين ببالا كه سنين ازدواج قانوني زنان و مردان است هر چه

بالا برويم عدد جنس اناث بيش از عدد جنس ذكور است .

تازه جمهوري كره وضع استثنائي دارد كه در مجموع جمعيت عدد ذكور بيش

از اناث است ، اكثريت قريب به اتفاق كشورها نه تنها در سنين ازدواج ،

عدد جنس اناث بيش از جنس ذكور است در مجموع جمعيت نيز عدد اناث

بيش از ذكور است . مثلا در كشور جمهوري شوروي مجموع جمعيت 101 / 000أ

216 است و از اين مجموع 97 / 840 / 000 از جنس

ذكور و 118 / 261 / 000

از جنس اناث است و اين تفاوت در سنين قبل از ازدواج و همچنين سنين

ازدواج ، يعني از بيست ساله تا 24 ساله و از 25 ساله تا 29 ساله و از 30

ساله تا 34 ساله و همچنين تا 80 ساله و 84 ساله همچنان محفوظ است .

و همچنين است كشورهاي انگلستان - فرانسه - آلمان غربي - آلمان شرقي -

چكسلواكي لهستان - روماني - مجارستان - امريكا - ژاپن و غيره و البته در

بعضي نقاط مانند برلن غربي و شرقي تفاوت عدد زن و مرد تفاوت فاحشي است .

در هندوستان حتي در سنين ازدواج عدد مرد بر عدد زن مي چربد . فقط از

سنين پنجاه به بالا است كه عدد زن بر عدد مرد فزوني مي گيرد . ظاهرا علت

نقصان زن در هند

صفحه404

عادت قديمي مردم خرافاتي آن سرزمين است كه زن شوهر مرده را از ميان

ميبرند .

سرشماري كه سال گذشته در ايران بعمل آمد ، نشان داد كه ايران از

كشورهاي استثنائي است كه در مجموع جمعيت ، عدد ذكور بيش از عدد اناث

است . مجموع جمعيت ايران طبق اين سرشماري 25 / 781 / 090 نفر است و از

اين مجموع 13 / 337 / 334 نفر از جنس ذكورند و 12 / 443 / 576 نفر از

جنس اناث ميباشند و مجموعا عدد ذكور 893 / 578 بيش از عدد اناث است .

يادم هست كه در همان اوقات بعضي نويسندگان كه درباره تعدد زوجات

بحث كرده بودند نوشته بودند ببينيد بر خلاف ادعاي طرفداران تعدد زوجات

، عدد مرد در كشور ما بيش از عدد زن است

. پس قانون تعدد زوجات بايد

لغو شود .

من همانوقت تعجب ميكردم از اين نويسندگان . اينها فكر نميكنند كه اولا

قانون تعدد زوجات مخصوص ايران نيست و ثانيا آنچه براي اين موضوع مفيد

است اينست كه بدانيم عدد مردان آماده بازدواج با عدد زنان آماده

بازدواج برابر است يا از آن بيشتر است . اينكه در مجموع عدد ، عده جنس

ذكور بيش از جنس اناث باشد براي موضوع مورد نظر كافي نيست . ديديم كه

در جمهوري كره و بعضي كشورهاي ديگر نيز در مجموع نفوس ، عدد جنس ذكور

بيشتر است ، ولي در افراد آماده بازدواج عدد جنس اناث بيشتر است .

بگذريم از اينكه در كشورهائي مانند ايران چندان اعتمادي باين آمارها

نيست . اگر تنها " ژست پسرزائي " زنان ايران را در نظر بگيريم كه

حاضر نيستند حتي در جواب مأموران سرشماري خود را دخترزا معرفي كنند و به

جاي

صفحه405

دختر پسر قلمداد ميكنند ، كافي است كه اعتماد ما را سلب كند . جريان

عملي عرضه و تقاضا در كشور ما دليل قاطعي است بر اينكه عدد زنان آماده

به ازدواج در اين كشور از عدد مردان بيشتر است . زيرا با اينكه تعدد

زوجات در همه جاي اين كشور از شهرها و دهات و حتي ميان ايلات معمول

بوده و هست ، هرگز كسي در اين كشور تا كنون احساس كمبود زن نكرده و زن

بازار سياه پيدا نكرده است . بر عكس همواره عرضه بر تقاضا ميچربيده

است . دختران يا زنان بيوه و جواني كه اجبارا بدون شوهر مي مانده اند از

مردان مجرد بسي افزونتر بوده اند . هيچوقت يك مرد هر اندازه فقير و

بدقيافه

بوده ، اگر زن ميخواسته بدون زن نميمانده است ، در صورتي كه

زنانيكه اجبارا بدون شوهر مانده اند زياد بوده اند . اين جريان مشهود و

محسوس بيش از هر آماري قاطعيت دارد .

" اشلي مونتاگو " در كتاب " زن جنس برتر " ضمن اينكه بيهوده

ميكوشد ميل زن را به تجمل و زينت ناشي از عوامل اجتماعي بداند ، باين

حقيقت اعتراف ميكند و ميگويد " در سراسر عالم پيوسته ميزان زنان آماده

ازدواج بر مردان فزوني دارد .

آمارگيري سال 1950 نشان داد كه زنان آماده ازدواج امريكا باندازه يك

ميليون و چهارصد و سي هزار تن بر مردان افزايش دارد " . ( مجله زن روز

، شماره 69 صفحه 71 ) .

" برتراندراسل " در كتاب زناشوئي و اخلاق ، فصل مربوط به نفوس ،

صفحه 115 ميگويد :

" در انگلستان كنوني بيش از دو ميليون زن زائد بر مردان وجود دارد كه

بنابر عرف بايد همواره عقيم بمانند و اين براي ايشان محروميت بزرگي

است " .

صفحه406

در چند سال پيش در روزنامه هاي ايران خوانديم كه در اثر فشار زياد زنان

مجرد آلمان كه پس از تلفات عظيم آلمان در جنگ دوم جهاني از داشتن شوهر

قانوني و كانون خانوادگي محروم مانده اند ، رسما از دولت آلمان تقاضا

كرده اند كه قانون تك همسري را لغو كند و اجازه تعدد زوجات بدهد . دولت

آلمان ضمن يك درخواست رسمي از دانشگاه اسلامي الازهر فورمول اين كار را

خواسته و البته بعد هم اطلاع حاصل كرديم كه كليسا سخت با اين تقاضا

مخالفت كرد . كليسا محروم ماندن زنان را ، و در واقع شيوع فحشا را بر

تعدد زوجات صرفا بخاطر

اينكه يك فورمول شرقي و اسلامي است ترجيح داد .

علل فزوني عدد زنان آماده به ازدواج از مردان

علت اين امر چيست ؟ چرا با اينكه مواليد دختر از مواليد پسر بيشتر

نيست ، عدد زنان آماده ازدواج از مردان بيشتر است ؟

علت اين امر واضح است . تلفات جنس مرد از تلفات جنس زن بيشتر

است . اين تلفات معمولا در سنيني واقع ميشود كه مرد بايد سرپرست

خانواده اي باشد . اگر اندكي به مرگهائي كه در اثر حوادث پيش مي آيد توجه

كنيم از جنگها غرق شدنها سقوطها زير آوار ماندنها تصادفها و غير اينها

خواهيم ديد همه اين حوادث و تلفات متوجه جنس مرد است .

ندره زني در ميان اينها ديده ميشود . چه در مبارزه انسان با انسان ، چه

در مبارزه انسان با طبيعت ، تلفات متوجه مرد مي شود . اگر تنها جنگها را

در نظر بگيريم كه از اول تاريخ بشريت روزي نبوده كه در چند نقطه جهان

صفحه407

جنگ نباشد و تلفاتي بر مردان وارد نياورد ، كافي است كه بدانيم چرا

توازن زن و مرد در سنين ازدواج بهم ميخورد .

ميزان تلفات جنگ در عصر صنعت صدها برابر عصرهاي شكار و كشاورزي است

. تلفاتي كه در دو جنگ اخير جهاني بر جنس مرد وارد شد كه ظاهرا در حدود

هفتاد ميليون نفر بوده است مساوي است با تلفاتي كه سابقا در چند قرن از

راه جنگ بر بشر وارد ميشد . شما اگر تنها تلفاتي را كه در چند سال اخير

در جنگ هاي منطقه اي خاور دور و خاورميانه و افريقا وارد آمده و هنوز هم

در جريان است در نظر بگيريد مدعاي ما را تصديق خواهيد كرد .

" ويل دورانت " ميگويد : "

در زوال اين عادت ( تعدد زوجات )

عواملي چند دخالت كرده است . زندگاني كشاورزي كه حالت ثباتي دارد ،

سختي و ناراحتي زندگي مردان را تقليل داد و مخاطرات كمتر شد و بهمين

جهت عده مرد و زن تقريبا مساوي يكديگر شد " .

اين سخن از " ويل دورانت " خيلي عجيب است . اگر تلفات مرد منحصر

بود به تلفاتي كه در مبارزه با طبيعت متحمل ميشود البته ميان دوره شكار

و دوره كشاورزي از اين جهت تفاوت است ، در صورتي كه عمده تلفات جنس

مرد از راه جنگ است كه در دوره كشاورزي از دوره شكار كمتر نبوده است ،

و ديگر از اينراه است كه مرد همواره زن را تحت حمايت خود گرفته و

كارهاي سخت و خطرناك را كه خطر مرگ داشته خود بعهده ميگرفته است ، و

لهذا اين عدم توازن در دوره كشاورزي نيز مانند دوره شكار وجود داشته است .

صفحه408

" ويل دورانت " از دوره ماشيني و صنعتي نام نميبرد ، و حال آنكه در

اين دوره است كه تلفات مرد بيداد ميكند و توازن را به صورت فاحشي بر

هم ميزند .

مقاومت بيشتر زن در برابر بيماريها

چيز ديگري كه سبب ميشود تلفات جنس مرد از تلفات جنس زن بيشتر باشد

، موضوعي است كه اخيرا در پرتو پيشرفت علوم كشف شده است ، و آن اينكه

مقاومت مرد در برابر بيماريها از مقاومت زن كمتر است و در نتيجه

تلفات مرد بواسطه بيماريها از تلفات زن بيشتر است .

در ديماه 1335 روزنامه اطلاعات نوشت " اداره آمار فرانسه اطلاع ميدهد

كه با اينكه در فرانسه عدد مولود پسر از دختر بيشتر است و به ازاء هر صد

دختر ، صد

و پنج پسر متولد ميشود معذلك عدد زنان ، يك ميليون و هفتصد و

شصت و پنجهزار نفر از مردان بيشتر است و آنها علت اين تفاوت را

مقاومت جنس زن در مقابل بيماري ذكر كرده اند " .

در مجله سخن سال ششم شماره يازدهم مقاله اي تحت عنوان " زن در سياست

و اجتماع " از مجله ماهانه و مصور يونسكو بوسيله دكتر زهرا خانلري ترجمه

شد . در آن مقاله از " اشلي مونتاك " نقل شد كه : " طبيعت زن از نظر

علمي بر طبيعت مرد تفوق دارد . كروموزوم X مربوط به جنس ماده از

كروموزوم Y مربوط به جنس نر قويتر است . لهذا عمر زن از عمر مرد درازتر

است ، حد متوسط عمر زن از مرد بيشتر است ، زن عموما از مرد سالمتر است

، مقاومتش در برابر بسياري از امراض از مرد بيشتر است ، اغلب

صفحه409

زودتر معالجه مي شود ، در برابر يك زن الكن پنج مرد الكن يافت مي شود ،

در برابر يك زن كوررنگ 16 مرد كوررنگ يافت مي شود ، استعداد نزف الدم

تقريبا منحصر بجنس مرد است ، زن در برابر حوادث بيش از مرد قوه

مقاومت دارد . همه جا در جريان جنگ اخير محقق شده است كه در اوضاع

مشابه ، زن بسيار بهتر از مرد توانسته مشقت محاصره زندان اردوگاه

زندانيان را تحمل كند . . تقريبا در همه كشورها تعداد انتحار در مردها سه

برابر زنها است " .

نظريه اشلي مونتاگ راجع بمقاومت بيشتر جنس زن در برابر بيماري ،

بعدها ضمن كتاب " زن جنس برتر " بوسيله آقاي حسام الدين امامي ترجمه

شد و در

شماره 70 مجله زن روز چاپ شد .

قدرت بيشتر مقاومت زن در برابر بيماري سبب مي شود كه فرضا روزي مرد

قدرت پيدا كند و انتقام خود را از جنس زن بگيرد و پاي او را بكارهاي

سخت و خطرناك كه منجر بمرگ و مير ميشود بكشد ، مخصوصا او را بميدان

جنگ برده تن ظريف او را هدف توپ و مسلسل و بمب قرار داده مزه اين

كارها را باو بچشاند ، باز هم بواسطه مقاومت بيشتر زن در مقابل بيماري ،

توازن عدد جنس زن و جنس مرد محفوظ نخواهد ماند . اينها همه راجع به

مقدمه اول يعني فزوني نسبي عدد زنان آماده ازدواج بر عدد مردان آماده

ازدواج . پس معلوم شد واقعا چنين حقيقتي وجود دارد و معلوم شد علت آن

چيست ؟ و آن علت يا علتها از اول تاريخ بشر تا اين ساعت وجود داشته و

دارد .

صفحه410

حق زن در چند همسري

اما مقدمه دوم - يعني اينكه فزوني عدد زن آماده ازدواج بر عدد مرد

آماده ازدواج براي طبقه زن توليد " حق " ميكند و براي مردان و زنان

متاهل ايجاد وظيفه :

در اينكه حق تأهل از طبيعي ترين و اصيل ترين حقوق بشري است جاي سخن

نيست . هر كسي اعم از زن يا مرد حق دارد زندگي خانوادگي داشته باشد ، از

داشتن زن يا شوهر و فرزند بهره مند باشد . همانطوري كه حق دارد كار كند

مسكن داشته باشد از تعليم و تربيت بهره مند شود ، از بهداشت استفاده كند

، امنيت و آزادي داشته باشد .

اجتماع نه تنها نبايد مانعي در راه استيفاي اين حقوق ايجاد كند ، بلكه

بايد وسيله تأمين اين حقوق را فراهم

سازد .

از نظر ما يك نقيصه بزرگ در اعلاميه جهاني حقوق بشر اين است كه به حق

" تأهل " توجهي نكرده است . اين اعلاميه از حقوقي مانند حق آزادي و

امنيت ، حق رجوع مؤثر بمحاكم ملي ، حق تابعيت و ترك تابعيت ، حق

آزادي ازدواج با اهل هر نژاد و مذهب ، حق مالكيت ، حق تشكيل اتحاديه ،

حق استراحت و فراغت ، حق آموزش و پرورش ياد مي كند . اما از حق تأهل ،

يعني حق داشتن يك كانون خانوادگي قانوني نامي بميان نمي آورد . اين حق

مخصوصا از ناحيه زن بيشتر اهميت دارد ، زيرا زن بيش از مرد بداشتن

كانون خانوادگي نيازمند است . در مقاله 27 گفتيم ازدواج براي مرد از

جنبه مادي اهميت دارد و براي زن از جنبه هاي معنوي و عاطفي . مرد اگر

خانواده را از دست بدهد با فحشاء و رفيقه بازي لا اقل نيمي از احتياجات

خود را بر مي آورد ، اما اهميت

صفحه411

خانواده براي زن بيش از اينهاست . زن اگر محيط خانوادگي را از دست

بدهد با فحشاء و رفيق بازي نمي تواند بهيچوجه احتياجات مادي و معنوي خود

را ، ولو به حداقل تأمين كند .

حق تأهل براي يك مرد ، يعني حق اشباع غريزه ، حق همسر و شريك و همدل

داشتن ، حق فرزند قانوني داشتن . اما حق تأهل براي يك زن ، علاوه بر همه

اينها يعني حق حامي و سرپرست داشتن ، حق پشتوانه عواطف داشتن .

اكنون پس از اثبات دو مقدمه بالا :

1 - فزوني نسبي عدد زنان بر عدد مردان .

2 - حق تأهل يك حق طبيعي بشري است .

نتيجه

اينست - اگر تك همسري تنها صورت قانوني ازدواج باشد عملا گروه

زيادي از زنان از حق طبيعي انساني خود ( حق تأهل ) محروم ميمانند . تنها

با قانون تجويز تعدد زوجات است ( البته با شرائط خاصي كه دارد ) كه اين

حق طبيعي احياء ميگردد .

بر عهده زنان روشن بين مسلمان است كه شخصيت واقعي خود را باز يابند و

بنام حمايت از حقوق حقه زن ، بنام حمايت از اخلاق بنام حمايت از نسل

بشر بنام يكي از طبيعي ترين حقوق بشر به كميسيون حقوق بشر در سازمان ملل

پيشنهاد كنند كه تعدد زوجات را در همان شرايط منطقي كه اسلام گفته ،

بعنوان حقي از حقوق بشر ، برسميت بشناسد ، و از اينراه بزرگترين خدمت

را به جنس زن و به اخلاق بنمايند . صرف اينكه يك فورمول از جانب شرق

آمده و غرب بايد از شرق پيروي كند ، گناه محسوب نمي شود .

صفحه412

نظريه راسل

" برتراند راسل " چنانكه قبلا اشاره كرديم ، باين نكته توجه دارد كه

اگر تك همسري تنها صورت قانوني ازدواج باشد مستلزم محروميت گروه زيادي

از زنان ميشود . لهذا راه حلي پيشنهاد ميكند . اما چه راه حلي ؟ ! خيلي

ساده ، پيشنهاد ميكند كه باين زنان اجازه داده شود براي اينكه از داشتن

فرزند محروم نمانند با شكار كردن مردان ، فرزندان بي پدر بوجود آورند . و

نظر باينكه زن در حاليكه فرزند در رحم يا دامن دارد احتياج به كمك مادي

دارد و معمولا پدر بنام نفقه باو كمك مي كند ، دولت از اين جهت جانشين

پدر شود و باينگونه زنان كمك اقتصادي كند

.

" راسل " پس از اينكه ميگويد : " در انگلستان كنوني بيش از دو

ميليون زن زائϠبر مردان وجود دارد و بنا بر عرف ( عرف تك همسري )

بايد همواره عقيم بمانند و اين براي آنها محروميت بزرگي است " مي گويد

: " وحدت ازدواج كامل ( تك همسري ) مبتني بر فرض تساوي تقريبي زنان و

مردان است . جائيكه تساوي وجود ندارد قساوت زيادي درباره كساني ميشود

كه بحكم قانون رياضي بايد مجرد بمانند . حال اگر مايل به ازدياد نفوس

باشيم اين قساوت گذشته از نظر خصوصي از لحاظ عمومي نيز مجاز نخواهد بود" .

اين است راه حلي كه يك فيلسوف قرن بيستم براي اين مسئله اجتماعي

پيشنهاد ميكند ، و آن بود راه حلي كه اسلام پيشنهاد كرده است . اسلام

ميگويد : اين مشكل را باين صورت حل كنيد كه يك نفر مرد واجد شرايط مالي

و اخلاقي و جسمي بيش از يك زن را تكفل كند ، زن دوم را همسر قانوني و

شرعي

صفحه413

خود قرار دهد ، ميان او و همسر اولش و همچنين ميان فرزندان اين زن و

فرزندان همسر اولش هيچگونه تبعيض و تفاوتي قائل نشود . زن اول تحت

عنوان يك وظيفه اجتماعي نسبت به خواهر خودش از حق خود بگذرد و فداكاري

كند و اين نوع اشتراك و سوسياليزم را كه ضروري ترين انواع سوسياليزم است

بپذيرد . اما اين فيلسوف قرن بيستم ميگويد : زنان محروم ، شوهران زنان

ديگر را بدزدند ، بچه هاي بي پدري كه از اينراه بوجود مي آيند دولت تكفل

كند . از نظر اين فيلسوف قرن بيستم ، احتياج زن به تأهل فقط از سه ناحيه

است : يكي از ناحيه جنسي كه با زرنگي و دلربائي زن بخوبي تأمين ميشود ،

ديگر از ناحيه فرزند كه آنهم با دزدي تأمين ميگردد . سوم از ناحيه

اقتصادي كه بوسيله دولت بايد تأمين شود . از نظر اين فيلسوف چيزي كه

اهميت ندارد يكي اينست كه زن احتياج دارد به عواطف صميمانه شوهر ،

احتياج دارد به اينكه مردي او را زير بال حمايت خود بگيرد و تماس با او

تنها از ناحيه احتياج جنسي نباشد . موضوع ديگري كه از نظر اين فيلسوف

اهميت ندارد وضع پريشان و ناراحت كننده كودكي است كه از اينراه بدنيا

مي آيد . هر كودكي ، بلكه هر انساني نياز دارد به پدر شناخته شده و مادر

شناخته شده . هر كودكي نياز دارد به عواطف صميمانه پدر و مادر . تجربه

نشان داده است مادري كه فرزندش پدر مشخصي ندارد ، و قلبش از منبع

عواطف پدر آن فرزند سيراب نميشود ، كمتر نسبت به فرزندش مهر ميورزد .

اين كسر محبتها را از كجا بايد تأمين كرد ؟ آيا دولت مي تواند تأمين كند ؟

آقاي راسل متأسف است كه اگر پيشنهاد او قانوني نشود ،

صفحه414

گروه زيادي از زنان مجرد عقيم ميمانند ، اما خود آقاي راسل بهتر ميداند

كه زنان مجرد انگلستان شكيبائي انتظار چنين قانوني را ندارند . عملا از

پيش خود مشكل تجرد و فرزند بي پدر را حل كرده اند .

از هر ده انگليسي . . .

در اطلاعات 38 / 9 / 25 تحت عنوان " از هر ده انگليسي يكي حرامزاده

است " چنين نوشته بود " لندن - رويتر - 16 دسامبر - خبرگزاري فرانسه ،

در گزارشي كه دكتر ژ اسكات مأمور پزشكي شهرداري

لندن تهيه كرده است ،

خاطر نشان شده سال گذشته در لندن از هر ده كودكي كه بدنيا آمدند يكي غير

مشروع بوده است . دكتر اسكات تأكيد كرده است كه تولدهاي غير قانوني در

حال افزايش دائمي است و از 33838 نفر در سال 1957 ، به 53433 نفر در

سال بعدي افزايش يافته است " .

ملت انگلستان بدون اينكه انتظار قانوني شدن پيشنهاد آقاي راسل را بكشد

خودش مشكل را حل كرد .

تعدد زوجات ممنوع و همجنس بازي روا است ! ؟

اما دولت انگلستان درست بر خلاف نظر آقاي راسل عمل كرد ، بجاي اينكه

تكليف زنان مجرد را روشن كند و حقي براي آنها در وجود مردان قرار دهد ،

كاري كرد كه زنان بيش از پيش از وجود مردان محروم گردند . در هفته

گذشته قانون " همجنس بازي " را بتصويب نهائي رسانيد . در تاريخ 14أ

46 / 4 روزنامه اطلاعات خبر داد : " لندن - مجلس عوام بريتانيا پس از

يك بحث هشت ساعته قانون همجنس بازي را تصويب كرد و متن لايحه

صفحه415

را براي تصويب نهائي بمجلس اعيان فرستاد " .

در ده روز بعد يعني در 46 / 4 / 24 نوشت : " مجلس لردهاي انگليس

قانون " همجنس بازي " را در شور دوم تصويب كرد . اين قانون كه قبلا

بتصويب مجلس عوام انگليس رسيده بزودي از طرف اليزابت دوم ملكه

بريتانيا توشيح خواهد شد " .

در حال حاضر در انگلستان تعدد زوجات ممنوع است . اما همجنس بازي روا

است .

از نظر اين مردم اگر يك مرد براي زن خود " هووئي " از جنس زن

بياورد جايز نيست ، يك عمل غير انساني كرده است . اما اگر "

هووئي "

از جنس مرد بياورد ، عمل شرافتمندانه و انساني و متناسب با مقتضيات

قرن بيستم انجام داده است . بعبارت ديگر بفتواي اهل حل و عقد انگلستان

، اگر " هووي " زن ريش و سبيل داشته باشد چند همسري اشكالي ندارد !

اينكه ميگويند دنياي غرب ، مسائل جنسي و خانوادگي را حل كرده و ما بايد

از راه حلهاي آنها استفاده كنيم ، باين نحو حل كرده كه دانستيد .

اينها براي من چندان مايه تعجب نيست .

راهي كه غرب در مسائل مربوط بامور جنسي و امور خانوادگي پيش گرفته ،

به نتايجي جز اين نتايج نميرسد ، اگر به نتايجي غير اينها برسد تعجب

دارد .

آنچه مايه تعجب و تأسف من است اينست كه مردم ما چرا منطق خود را از

دست داده اند ؟ ! چرا جوانان و تحصيلكرده هاي امروز ما كمتر قدرت تجزيه و

تحليل قضايا را دارند ؟ ! چرا شخصيت

صفحه416

خود را باخته اند ؟ ! چرا اگر گوهري در دست داشته باشند و مردم آنسوي

جهان بگويند اين گردو است باور مي كنند و دور مي اندازند و اما اگر گردوئي

در دست اجنبي ببينند و به آنها گفته شود اين گوهر است باور كرده

شيفته اش مي گردند ؟ ! .

صفحه417

آيا طبيعت مرد چند همسري است ؟
اشاره

حتما تعجب خواهيد كرد اگر بشنويد عقيده رايج روانشناسان و فيلسوفان

اجتماعي غرب بر اينست كه مرد ، چند همسري آفريده شده ، تك همسري بر

خلاف طبيعت اوست .

ويل دورانت در " لذات فلسفه " صفحه 91 پس از آنكه شرحي درباره

آشفتگيهاي اخلاقي امروز از نظر امور جنسي ميدهد ، ميگويد : " بي شك

بسياري از آن ، نتيجه علاقه " اصلاح ناپذيري " است

كه به تنوع داريم و

طبيعت بيك زن بسنده نميكند " .

هم او ميگويد : " مرد ذاتا طبيعت چند همسري دارد ، و فقط نيرومندترين

قيود اخلاقي ، ميزان مناسبي از فقر و كار سخت ، و نظارت دائمي زوجه

مي تواند تك همسري را باو تحميل كند " .

در شماره 112 مجله زن روز تحت عنوان " آيا مرد طبيعتا خيانتكار است

؟ " نوشته است : " پروفسور اشميد آلماني گفته است :

. . . در طول تاريخ ، مرد هميشه خيانتكار بوده و زن دنباله -

صفحه418

رو خيانت ، حتي در قرون وسطي نيز برابر شواهد موجود 90 درصد از جوانان

بدفعات رفيقه عوض مي كردند و 50 درصد از مردان زن دار بهمسرانشان خيانت

ميورزيدند . رابرت كينزي محقق معروف امريكائي در گزارشش ( كه به كينزي

راپورت مشهور شده ) نوشته است : مردان و زنان امريكائي در بيوفائي و

خيانت دست ساير ملل دنيا را از پشت بسته اند . . كينزي در قسمت ديگر

گزارشش آورده است زن بر خلاف مرد از تنوع جوئي در عشق و لذت بيزار

است . بهمين دليل بعضي اوقات از رفتار مرد سر در نمي آورد . ولي مرد

تنوع جوئي را نوعي ماجراجوئي تلقي مي كند ، آسان از راه به در ميرود و

بنظر او آنچه مهم است لذت جسمي است نه لذت عاطفي و روحي . تظاهر به

تماس عاطفي و روحي در مرد فقط تا وقتي است كه فرصتي براي درك لذت

جسمي پيش نيامده است . روزي پزشك مشهوري بمن گفت : " پوليگام "

بودن مرد ( تنوع دوستي و تعدد خواهي ) و " منوگام " بودن

زن ( انحصار

خواهي و يكه شناسي ) يك امر بديهي است ، زيرا در مرد ميليونها سلول "

اسپرم " توليد ميشود ، در حالي كه زن در دوران آمادگي جز يك تخم از

تخمدان توليد نميكند . صرفنظر از فرضيه كينزي ، بد نيست از خودمان

بپرسيم آيا وفادار بودن براي مرد مشكل است ؟

" هانري دومنترلان " فرانسوي در پاسخ اين سؤال نوشته است " وفادار

بودن براي مرد مشكل نيست ، بلكه غير ممكن است ، يك زن براي يك مرد

آفريده شده است و يك مرد براي زندگي و همه زنها . مرد اگر بتاريكي

ميپرد و بزنش خيانت مي كند تقصير خودش نيست ، تقصير خلقت و طبيعت

است كه همه عوامل

صفحه419

خيانت را در او بوجود آورده است " .

در شماره 120 همين مجله تحت عنوان " عشق و ازدواج به سبك فرانسوي "

چنين مينويسد : " زن و شوهر فرانسوي مسئله بي وفائي را بين خودشان حل

كرده و براي آن قاعده و قانون و حد و حدودي قائل شده اند ، اگر مرد از مرز

اين قاعده و قانون تجاوز نكند پرش به تاريكيش بي اهميت است . آيا

اصولا يك مرد بعد از دو سال زندگي زناشوئي ميتواند وفادار بماند ؟ بطور

يقين ، نه . زيرا اين خلاف طبيعتش است . اما در مورد زنان تا اندازه اي

تفاوت مي كند و خوشبختانه آنها به اين تفاوت واقفند . در فرانسه اگر

شوهري مرتكب خيانت شود ، زنش احساس نارضائي نميكند يا عصباني نميشود

، زيرا بخودش دلداري ميدهد : او فقط جسمش را با خودش نزد ديگري برده

نه روح و احساساتش را ، روح و احساساتش مال من

است " .

در چند سال پيش نظريه يك پروفسور زيست شناس بنام دكتر " راسل لي

" در همين زمينه در روزنامه كيهان منتشر شد و مدتي مورد بحث و گفت و

گوي نويسندگان ايراني بود . بعقيده دكتر راسل لي ، قناعت مرد بيك زن

خيانت بنسل است ، نه از نظر كميت بلكه از نظر كيفيت ، زيرا بسنده

كردن مرد به يك زن ، نسل او را ضعيف ميكند . نسل در چند همسري قوي و

نيرومند ميگردد .

بعقيده ما اين توصيف از طبيعت مرد بهيچوجه صحيح نيست ، الهام بخش

اين مفكران در اين عقيده ، اوضاع خاص محيط اجتماعي آنها بوده نه طبيعت

واقعي مرد .

صفحه420

البته ما مدعي نيستيم كه زن و مرد از لحاظ زيست شناسي و روانشناسي وضع

مشابهي دارند ، برعكس معتقديم زيست شناسي و روانشناسي مرد و زن متفاوت

است و خلقت از اين تفاوت هدف داشته است و بهمين جهت نبايد تساوي

حقوق انساني زن و مرد را بهانه براي تشابه و يكنواختي حقوق آنها قرار داد

. از نظر روحيه تك همسري نيز قطعا زن و مرد روحيه هاي متفاوتي دارند ، زن

طبعا تك شوهر است . چند شوهري بر ضد روحيه اوست . نوع تمنيات زن از

شوهر با چند شوهري سازگار نيست . اما مرد طبعا تك همسر نيست . باين

معني كه چند زني بر ضد روحيه او نيست . چند زني با نوع تمنياتي كه مرد

از وجود زن دارد ناسازگار نيست .

اما ما با آن عقيده كه روحيه مرد با تك همسري ناسازگار است مخالفيم .

ما منكر اين نظر هستيم كه ميگويد : علاقه

مرد به تنوع " اصلاح ناپذير "

است . ما با اين عقيده مخالفيم كه وفاداري براي مرد غير ممكن است و يك

زن براي يك مرد آفريده شده و يك مرد براي همه زنها .

بعقيده ما عوامل خيانت را محيط هاي اجتماعي در مرد بوجود مي آورد نه

خلقت و طبيعت . مسؤول خيانت مرد خلقت نيست ، محيط اجتماعي است .

عوامل خيانت را محيطي بوجود مي آورد كه از يك طرف زن را تشويق ميكند

تمام فنون اغوا و انحراف را براي مرد بيگانه بكار ببرد . هزار و يك

نيرنگ براي از راه بيرون رفتن او بسازد ، و از طرف ديگر ، ببهانه اينكه

يگانه صورت قانون ازدواج تك همسري است صدها هزار ، بلكه ميليونها زن

آماده و نيازمند بازدواج را از حق زناشوئي محروم مي كند و آنها

صفحه421

را براي اغواء مرد روانه اجتماع ميسازد .

در مشرق اسلامي ، پيش از آنكه آداب و رسوم غربي رائج گردد ، نود درصد

مردان تك همسر واقعي بودند ، نه بيش از يك زن شرعي داشتند و نه با

رفيقه و معشوقه سرگرم بودند . زوجيت اختصاصي بمفهوم واقعي كلمه بر

اكثريت قريب باتفاق خانواده هاي اسلامي حكمفرما بود .

چند همسري ، عامل نجات تك همسري

تعجب مي كنيد اگر بگويم تعدد زوجات در مشرق اسلامي مهمترين عامل نجات

تك همسري بود . بلي مجاز بودن تعدد زوجات بزرگترين عامل نجات تك

همسري است . باين معني كه در شرايطي كه موجبات تعدد زوجات پيدا ميشود

و عدد زنان نيازمند به ازدواج از مردان نيازمند بازدواج فزوني ميگيرد ،

اگر حق تأهل اين عده زنان برسميت شناخته نشود و بمرداني كه واجد شرايط

اخلاقي و مالي و جسمي هستند اجازه چند

همسري داده نشود رفيقه بازي و

معشوقه گيري ريشه تك همسري واقعي را ميخشكاند .

در مشرق اسلامي از طرفي تعدد زوجات مجاز بود ، و از طرف ديگر اينهمه

مهيجات و محركات اغوا كننده نبود ، لهذا تك همسري واقعي بر اكثريت

خانواده ها حكمفرما بود و كار معشوقه بازي مردان به آنجا نكشيد كه كم كم

برايش فلسفه بسازند و بگويند آفرينش مرد چند همسري است و تك همسري

براي مرد جزو ممتنعات و محالات جهان است .

ممكن است بپرسيد ، بنا بعقيده اين دانشمندان كه از نظر قانون طبيعت ،

مرد را چند همسري ميدانند و از نظر قانون

صفحه422

اجتماع ، تعدد زوجات را محكوم مي كنند ، تكليف مرد در ميان اين دو قانون

چه ميشود ؟

تكليف مرد در مكتب اين آقايان واضح است . مرد بايد قانونا تك همسر

باشد و عملا چند همسر ، يك زن شرعي و قانوني بيشتر نداشته باشد ، اما

معشوقه و رفيقه هر چه دلش ميخواهد مانعي ندارد . بعقيده اين آقايان

رفيقه گيري و معشوقه بازي حق طبيعي و مسلم و مشروع مرد است ! و بسنده

كردن مرد در همه عمر بيك زن نوعي " نامردي " است .

چهره واقعي بحث

گمان ميكنم وقت آن رسيده است كه خواننده محترم درك كند كه مسئله اي

كه از لحاظ چند همسري براي بشر مطرح بوده و هست چيست ؟ مسئله اين نيست

كه آيا تك همسري بهتر است يا چند همسري ؟ در اينكه تك همسري بهتر است

ترديدي نيست . تك همسري يعني اختصاص خانوادگي ، يعني اينكه جسم و روح

هر يك از زوجين از آن يكديگر باشد . بديهي است كه روح زندگي زناشوئي

كه

وحدت و يگانگي است در زوجيت اختصاصي بهتر و كاملتر پيدا ميشود . آن دو

راهي كه بشر بر سر آن قرار گرفته اين نيست كه از ميان تك همسري و چند

همسري كداميك را انتخاب كند . مسئله ايكه از اين لحاظ براي بشر مطرح

است اينستكه بواسطه ضرورتهاي اجتماعي ، مخصوصا فزوني نسبي عده زنان

نيازمند بازدواج بر مردان نيازمند تك همسري مطلق عملا در خطر افتاده است

. تك همسري مطلق كه شامل تمام خانواده ها بشود افسانه اي بيش نيست . يكي

از دو راه در پيش است : يا

صفحه423

رسميت يافتن تعدد زوجات و يا رواج معشوقه بازي . بعبارت ديگر يا چند

همسر شدن معدودي از مردان متأهل كه حتما از ده درصد تجاوز نخواهد كرد و

سر و سامان يافتن و خانه و زندگي پيدا كردن زنان بي شوهر ، و يا باز

گذاشتن راه معشوقه بازي و چون در صورت دوم هر معشوقه اي ميتواند با چندين

مرد ارتباط داشته باشد ، اكثريت قريب باتفاق مردان متأهل عملا چند همسر

خواهند بود .

آري اينست صورت صحيح طرح مسئله چند همسري . اما مبلغان شيوه هاي غربي

حاضر نيستند صورت صحيح مسئله را طرح كنند ، حاضر نيستند حقيقت را

آشكارا بگويند . آنها واقعا مدافع مترس بازي و معشوقه گيري هستند ، زن

شرعي و قانوني را سر بار و مزاحم مي دانند و يكيش را هم زياد مي دانند چه

رسد به دو زن و سه زن و چهار زن . لذت را در آزادي از قيود ازدواج

ميشناسند ، اما در گفته هاي خود براي ساده دلان چنين وانمود ميكنند كه ما

مدافع تك همسري هستيم ، با لحني معصومانه ميگويند ما طرفدار

آنيم كه مرد

، تك همسر و با وفا باشد نه چند همسر و بي وفا !

نيرنگ مرد قرن بيستم

مرد قرن بيستم در بسياري از مسائل مربوط بحقوق خانوادگي توانسته است

نعل وارونه بزند و با نامهاي قشنگ تساوي و آزادي ، زن را اغفال كرده از

تعهدات خود نسبت به او بكاهد و بر كامگيري هاي بيحساب خود بيفزايد .

اما در كمتر مسئله اي باندازه تعدد زوجات از اين جهت موفقيت داشته است

صفحه424

راستي من گاهي در آثار بعضي از نويسندگان ايراني چيزهائي مي بينم كه

دچار ترديد ميشوم . نميدانم ساده دلي است يا اغفال ؟

يكي از اين نويسندگان نظر خود را درباره تعدد زوجات اين چنين نوشته

است :

" در حال حاضر در ممالك پيشرفته ، روابط زوجين متكي بر تكاليف حقوقي

متقابل است و بنابراين شناخت تعدد زوجات بهر شكل و عنوان ( دائم يا

منقطع ) از جانب زن همان اندازه دشوار است كه از مرد بخواهند وجود

رقباي خود را در عرصه زناشوئي تحمل كند " .

من نمي دانم اينگونه اشخاص تصور واقعي شان از اين مسأله همين است يا

نعل وارونه ميزنند ؟ ! آيا اينها واقعا نمي دانند كه تعدد زوجات ناشي از

يك مشكل اجتماعي است كه بر دوش تمام مردان و زنان متأهل سنگيني ميكند

و راه حل بهتري از تعدد زوجات تا كنون براي اين مشكل پيدا نشده است ؟

آيا اينها نمي دانند كه چشمها را رويهم گذاشتن و شعار دادن و فرياد زنده

باد تك همسري ، و مرگ بر چند همسري دردي دوا نمي كند ؟

آيا اينها نمي دانند كه تعدد زوجات جزو حقوق زن است نه حقوق مرد و

ربطي بحقوق متقابل زن و مرد ندارد ؟

مضحك اينست كه ميگويند

: " تعدد زوجات از جانب زن همان اندازه

دشوار است كه از مرد بخواهند وجود رقباي خود را در عرصه زناشوئي تحمل

كند " . گذشته از اينكه مقايسه غلطي است ، شايد نمي دانند كه دنياي

امروز كه اين آقايان هر پديده اي را باين نام جذب مي كنند و هيچ ترديدي را

در صحت

صفحه425

رويدادهاي آن روا نمي دارند ، مرتبا از مرد مي خواهند كه عشق زن خويش را

محترم بشمارد و وجود رقباي خود را در عرصه زناشوئي تحمل كند . دنياي

امروز ، اين " نابردباري ها " را بنام حسادت ، تعصب ، فناتيسم و غيره

محكوم ميكند . اي كاش جوانان ما لااقل از عمق جرياناتيكه از اين لحاظ در

مغرب ميگذرد اندكي آگاهي داشتند .

روشن شد كه تعدد زوجات ناشي از يك مشكل اجتماعي است نه طبيعت ذاتي

مرد ، بديهي است كه اگر در اجتماعي مشكله فزوني نسبي عدد زنان نيازمند

بر مردان نيازمند وجود نداشته باشد ، تعدد زوجات از ميان خواهد رفت و

يا بسيار كم خواهد شد . و اگر بخواهيم در چنين شرايطي ( فرضا چنين شرايطي

وجود پيدا كند ) تعدد زوجات نه كافي است و نه صحيح . براي اين منظور

چند چيز ديگر لازم است . اولا عدالت اجتماعي و كار و درآمد كافي براي هر

مرد نيازمند بازدواج تا بتواند به تشكيل كانون خانوادگي اقدام نمايد دوم

آزادي اراده و اختيار همسر براي زن كه از طرف پدر يا برادر يا شخص ديگر

اجبارا بعقد يك مرد زن دار پولدار در آورده نشود . بديهي است كه اگر زن

آزاد و مختار باشد و امكان همسري با يك مرد مجرد برايش فراهم

باشد هرگز

زن مرد زن دار نخواهد شد و سر " هوو " نخواهد رفت . اين اولياء زن

هستند كه بطمع پول ، دختر يا خواهر خود را بمردان زن دار پولدار ميفروشند .

سوم اينكه عوامل تحريك و تهييج و اغوا و خانه خراب كن اينقدر زياد

نباشد . عوامل اغوا ، زنان شوهردار را از خانه شوهر

صفحه426

بخانه بيگانه ميكشد ، چه رسد به زنان بي شوهر . اجتماع اگر سر اصلاح دارد

و طرفدار نجات تك همسري واقعي است ، بايد در راه برقراري اين سه عامل

بكوشد ، والا منع قانوني تعدد زوجات جز اينكه راه فحشا را باز كند اثر

ديگري ندارد .

بحران ناشي از محروميت زنان بي شوهر

اما اگر عدد زنان نيازمند بر مردان نيازمند فزوني داشته باشد ، منع

تعدد زوجات خيانت به بشريت است ، زيرا تنها پامال كردن حقوق زن در

ميان نيست . اگر مطلب به پامال شدن حقوق عده اي از زنان ختم ميشد باز

قابل تحمل بود . بحراني كه از اين راه عارض اجتماع ميشود از هر بحران

ديگر خطرناكتر است . همچنانكه خانواده از هر كانون ديگر مقدس تر است .

زيرا آنكه از حق طبيعي خود محروم مي ماند يك موجود زنده است با همه

عكس العملهائي كه يك موجود زنده در محروميت ها نشان ميدهد . يك انسان

است با همه عوارض رواني و عقده هاي روحي در زمينه ناكاميها ، زن است با

همه نيرنگهاي زنانه ، دختر حواست با قدرت كامل " آدم فريبي " .

او گندم و جو نيست كه زائد بر مصرف را بدريا بريزند يا در انباري

براي " روز مبادا " ذخيره كنند . خانه و اتاق نيست كه اگر مورد احتياج

نبود

قفلي بان بزنند . بلي ، او يك موجود زنده است ، يك انسان است ،

يك زن است . نيروي شگرف خود را ظاهر خواهد كرد و دمار از روزگار

اجتماع برخواهد آورد . او خواهد گفت :

صفحه427

سخن درست بگويم نمي توانم ديد

كه مي خورند حريفان و من نظاره كنم

همين " نمي توانم ديد " كارها خواهد كرد . خانه ها و خانواده ها ويران

خواهد ساخت ، عقده ها و كينه ها بوجود خواهد آورد . واي بحال بشر آنگاه كه

غريزه و عقده دست بدست هم بدهند .

زنان محروم از خانواده نهايت كوشش را براي اغواي مرد كه قدمش در هيچ

جا اين اندازه لرزان و لغزان نيست بكار خواهند برد . و بديهي است كه "

چو گل بسيار شد پيلان بلغزند " و متأسفانه از اين " گل " مقدار كمي هم

براي لغزيدن اين پيل كافي است .

آيا مطلب بهمين جا خاتمه پيدا ميكند ؟ خير . نوبت به زنان خانه دار

ميرسد . زناني كه شوهران خود را در حال خيانت مي بينند . آنها هم بفكر

انتقام و خيانت مي افتند . آنها هم در خيانت دنباله رو مرد ميشوند .

نتيجه نهائي چه خواهد بود ؟

نتيجه نهائي در گزارشي كه به " كينزي راپورت " مشهور شده ضمن يك

جمله خلاصه شده است :

" مردان و زنان امريكائي در بيوفائي و خيانت دست ساير ملل دنيا را

از پشت بسته اند " .

ملاحظه ميفرمائيد كه تنها با فساد و انحراف مرد خاتمه نمي يابد . شعله

اين آتش در نهايت امر دامن زنان خانه دار را هم مي گيرد .

عكس العملهاي مختلف در زمينه پديده فزوني زن

پديده فزوني نسبي زن هميشه در زندگي بشر وجود داشته . چيزيكه هست عكس

العملها در برابر اين

پديده كه مشكله اي براي

صفحه428

اجتماع بوجود مي آورد يكسان نبوده است . ملتهائيكه روحشان با تقوا و

عفاف ، پيوند بيشتري داشته به رهبري اديان بزرگ آسماني اين مشكله را با

تعدد زوجات حل كرده اند ، و ملتهائيكه تقوا و عفاف چندان با روحيه شان

سازگار نبوده اين پديده را وسيله اي براي فحشا قرار داده اند .

نه تعدد زوجات در مشرق ناشي از دين اسلام است ، و نه ترك آن در مغرب

مربوط بدين مسيح است ، زيرا قبل از اسلام در مشرق زمين تعدد زوجات وجود

داشته و اديان شرقي آنرا مجاز كرده بودند ، و در اصل دين مسيح هم نصي بر

منع تعدد زوجات وجود ندارد . هر چه هست مربوط به خود ملل غرب است نه

دين مسيح .

ملتهائيكه در مسير فحشا قرار گرفته اند بيش از ملتهائيكه تعدد زوجات

را تجويز كرده اند به تك همسري ضربه زده اند .

دكتر محمدحسين هيكل نويسنده كتاب " زندگاني محمد " پس از ذكر آيات

قرآن درباره تعدد زوجات ميگويد : " اين آيات اكتفا بيك زن را بهتر

ميشمارد و ميگويد اگر ميترسيد مطابق عدالت رفتار نكنيد فقط يك زن

بگيريد ، ضمنا تأكيد مي كند كه نمي توانيد بعدالت رفتار كنيد . اما در عين

حال چون ممكنست در زندگي اجتماعي حوادثي پيش آيد كه تعدد زنان را

ايجاب مي كند بدين جهت آنرا بشرط عدالت روا شمرده است . محمد ( ص )

در اثناي جنگهاي مسلمانان كه گروهي از آنان كشته ميشدند و طبعا زنانشان

بيوه ماندند بدينطريق رفتار كرد . واقعا آيا مي توانيد بگوئيد كه پس از

جنگها و امراض عمومي و شورشها كه هزارها و ميليونها اشخاص تلف ميشوند

و عده زيادي زنان بي شوهر

مي مانند اكتفا بيك زن بهتر از چند زن است كه

صفحه429

بطور استثناء و بقيد عدالت روا شمرده شده است ؟ آيا مردم مغرب زمين

مي توانند ادعا كنند كه پس از جنگ جهانگير ، قانون اكتفا بيك زن

همانطور كه اسما وجود دارد عملا نيز اجرا شده است ؟ " .

صفحه430

اشكالات و معايب چند همسري
توضيحات

سعادت و خوشبختي زناشوئي در گرو صفا - صميميت - گذشت - فداكاري -

وحدت و يگانگي است . و همه اينها در چند همسري بخطر ميافتد .

گذشته از وضع ناهنجار زنان و فرزندان دو مادره ، از نظر خود مرد آنقدر

مسؤوليتهاي تعدد زوجات سنگين و خرد كننده است كه رو آوردن به آن پشت

كردن بمسرت و آسايش است .

اكثر مرداني كه از تعدد زوجات راضي و خشنودند آنها هستند كه عملا از

زير بار مسؤوليتهاي شرعي و اخلاقي آن شانه خالي مي كنند ، زني را مورد توجه

قرار داده زن ديگر را از حساب خارج مي كنند و به تعبير قرآن كريم ، او را

" كالمعلقه " رها مي كنند . آنچه اينگونه افراد نام تعدد زوجات به آن

مي دهند در واقع نوعي تك همسري است توأم با ستمكاري و جنايت و بيدادگري .

مثل عاميانه اي در ميان مردم رايج است ، ميگويند : " خدا يكي ، زن يكي " .

عقيده اكثر مردان بر اين بوده و هست و حقا اگر خوشي و مسرت را مقياس

قرار دهيم و مسئله را از زاويه فردي و شخصي

صفحه431

بسنجيم عقيده درستي است .

اگر درباره همه مردان صادق نباشد درباره اكثريت مردان صادق است .

اگر مردي خيال كند كه تعدد زوجات با قبول همه مسؤوليتهاي شرعي و اخلاقي

بنفع اوست و

او از نظر تن آسائي از اين كار صرفه ميبرد سخت در اشتباه

است . مسلما تك همسري از نظر تأمين خوشي و آسايش بر چند همسري ترجيح

دارد ، اما . . .

بررسي صحيح

بررسي درستي و نادرستي مسائلي مانند تعدد زوجات كه ناشي از ضرورت هاي

شخصي يا اجتماعي است باين نحو صحيح نيست كه آنرا با تك همسري مقايسه

كنيم .

بررسي صحيح اينگونه مسائل منوط باينست كه از طرفي علل و موجبات

ايجاب كننده آنها را در نظر بگيريم و ببينيم عواقب وخيم بي اعتنائي به

آنها چيست . از طرف ديگر نظري به مفاسد و معايبي كه از خود اين مسائل

ناشي ميشود بيفكنيم ، آنگاه يك محاسبه كلي روي مجموع آثار و نتايجي كه

از دو طرف مسئله پيدا ميشود بعمل آوريم . تنها در اينصورت است كه

اينگونه مسائل بصورت واقعي خود طرح و مورد بررسي قرار گرفته اند . توضيحا

مثالي ذكر مي كنم : فرض كنيد مي خواهيم درباره " سربازي اجباري " نظر

بدهيم . اگر تنها از زاويه منافع و تمايلات خانواده اي كه سرباز به آنها

تعلق دارد بنگريم شك ندارد كه قانون سرباز وظيفه قانون خوبي نيست ، چه

از اين بهتر كه قانوني بنام قانون سربازي وظيفه وجود نداشته باشد و عزيز

دل خانواده از كنارشان دور نرود و احيانا بميدان جنگ و خاك و خون كشيده

نشود ؟

صفحه432

اما بررسي اين مسئله به اين نحو صحيح نيست . بررسي صحيح آن به اين نحو

است كه ضمن توجه بجدا شدن فرزندي از خانواده اي و احتمالا داغدار شدن آن

خانواده ، عواقب وخيم سرباز مدافع نداشتن را براي كشور در نظر بگيريم .

آن وقت

است كه كاملا معقول و منطقي بنظر ميرسد كه گروهي از فرزندان وطن

بنام " سرباز " آماده دفاع و جانبازي براي كشور باشند و خانواده هاي

آنها رنجهاي ناشي از سربازي را تحمل كنند .

ما در مقالات گذشته بضرورت هاي شخصي و اجتماعي كه احيانا مجوز تعدد

زوجات مي شود اشاره كرديم . اكنون مي خواهيم معايب و مفاسد ناشي از تعدد

زوجات را بررسي كنيم تا زمينه براي يك محاسبه كلي فراهم گردد و ضمنا

روشن شود كه ما بيك سلسله معايب براي تعدد زوجات اعتراف داريم ، هر

چند بعضي از ايرادات و اشكالات را وارد نمي دانيم ، چنانكه عنقريب روشن

خواهد شد . معايبي كه مي شود براي تعدد زوجات ذكر كرد زياد است و ما از

جنبه هاي مختلف وارد بحث مي شويم . اينك بيان آن اشكالات و معايب :

از نظر روحي

روابط زناشوئي منحصر به امور مادي و جسماني ، يعني تماسهاي بدني و

حمايتهاي مالي نيست . اگر منحصر باين امور بود تعدد زوجات قابل توجيه

بود ، زيرا امور مادي و جسماني را ميتوان ميان افراد متعدد قسمت كرد و

بهر كدام سهمي داد .

در روابط زناشوئي آنچه عمده و اساس است ، امور روحي و معنوي است ،

عشق و عاطفه و احساسات است ، كانون ازدواج

صفحه433

و نقطه پيوند دو طرف بيكديگر دل است ، عشق و احساسات مانند هر امر

روحي ديگر قابل تجزيه و تقسيم نيست ، نمي توان آنها را ميان افراد متعدد

سرشكن و جيره بندي ك رد . مگر ممكن است دل را دو نيم كرد يا در دو جا به

گرو گذاشت ؟ مگر ميشود قلب را به دو نفر تسليم كرد ؟ عشق و پرستش يكه

شناس است ،

شريك و رقيب نمي پذيرد . جو و گندم نيست كه بشود پيمانه

كرد و بهر نفر سهمي داد . بعلاوه احساسات قابل كنترل نيست ، آدمي در

اختيار دل است ، نه دل در اختيار آدمي . پس آن چيزي كه روح ازدواج است

و جنبه انساني آنست و روابط دو انسان را از روابط دو حيوان كه صرفا

شهواني و غريزي است متمايز مي كند نه قابل قسمت است و نه قابل كنترل .

پس تعدد زوجات محكوم است .

بعقيده ما ، در اين بيان قدري اغراق وجود دارد ، زيرا راست است كه

روح ازدواج ، عاطفه و احساسات است ، هم راست است كه احساسات قلبي

تحت اختيار آدمي نيست ، اما اينكه گفته ميشود احساسات قابل تقسيم

نيست ، يك تخيل شاعرانه ، بلكه يك مغالطه است ، زيرا سخن در اين

نيست كه احساسات بخصوصي را مانند يك قطعه جسم دو قسمت كنند و بهر

كدام سهمي بدهند ، تا گفته شود كه امور روحي قابل تقسيم نيست . سخن در

ظرفيت روحي بشر است ، مسلما ظرفيت روحي آدمي آنقدر محدود نيست كه

نتواند دو علاقه را در خود جاي دهد . پدري صاحب ده فرزند ميشود و هر ده

نفر را تا حد پرستش دوست مي دارد ، براي همه آنها فداكاري مي كند .

بلي ، يك چيز مسلم است و آن اينكه عشق و احساسات هرگز در صورت تعدد

آنقدر اوج نميگيرد كه در وحدت ميگيرد . اوج

صفحه434

اعلاي عشق و احساسات با تعدد سازگار نيست ، همچنانكه با عقل و منطق نيز

سازگار نيست .

" راسل " در زناشوئي و اخلاق ميگويد : " بسياري از مردم

امروز عشق را

يك مبادله منصفانه احساسات ميدانند و همين دليل به تنهائي صرف نظر از

دلائل ديگر براي محكوم كردن تعدد زوجات كافي است " .

من نمي دانم چرا اگر بناست مبادله احساسات منصفانه باشد بايد انحصاري

باشد ؟ مگر پدر كه فرزندان متعدد خود را دوست ميدارد و متقابلا آنها پدر

را دوست مي دارند مبادله احساسات آنها بطور منصفانه نيست ؟ اتفاقا با

اينكه فرزندان متعدند علاقه پدر به هر يك از فرزندان بر علاقه هر يك از

فرزندان نسبت بپدر ميچربد .

عجيب اينست كه اين سخن را كسي مي گويد كه دائما به شوهران توصيه مي كند

كه عشق زن خود را به بيگانه محترم بشمارند و مانع روابط عاشقانه آنها

نشوند . متقابلا چنين توصيه هائي بزنان ميكند . آيا بعقيده راسل باز هم

مبادله احساسات زن و شوهر منصفانه است ؟

از نظر تربيتي

هووگري ضرب المثل ناسازگاري است . براي زن دشمني بالاتر از " هوو "

وجود ندارد . چند همسري زنان را بقيام و اقدام عليه يكديگر و احيانا شوهر

وا مي دارد و محيط زناشوئي را كه بايد محيط صفا و صميميت باشد بميدان

جنگ و جدال و كانون كينه و انتقام تبديل مي كند . دشمني و رقابت و

عداوت ميان

صفحه435

مادران ، بفرزندان آنها نيز سرايت مي كند ، دو دستگيها و چند دستگيها

بوجود مي آيد ، محيط خانوادگي كه اولين مدرسه و پرورشگاه روحي كودكان است

و بايد الهام بخش نيكي و مهرباني باشد درس آموز نفاق و نامردي ميگردد .

در اينكه تعدد زوجات زمينه همه اين آثار ناگوار تربيتي است شكي نيست

. اما يك نكته را نبايد فراموش كرد و آن اينكه بايد ديد چقدر از اين

آثار ناشي از طبيعت تعدد زوجات

است ، و چه قدر از آنها ناشي از ژستي

است كه مرد و زن دوم ميگيرند . بعقيده ما همه اين ناراحتيها معلول

طبيعت تعدد زوجات نيست ، بيشتر معلول طرز اجراء آن است .

مردي و زني با هم زندگي ميكنند و زندگي آنها جريان عادي خود را طي

مي كند . در اين بين آن مرد در يك برخورد فريفته زني ميگردد و فورا هوس

چند همسري بسرش ميزند . پس از يك قول و قرار محرمانه ، ناگهان زن دوم

مثل اجل معلق پابخانه و لانه زن اول مي گذارد و شوهر و زندگي او را تصاحب

مي كند و در حقيقت بزندگي او شبيخون مي زند . واضح است كه عكس العمل

روحي زن اول جز كينه و انتقام چيز ديگر نيست . براي زن هيچ چيزي ناراحت

كننده تر از اين نيست كه مورد تحقير شوهر قرار بگيرد ، بزرگترين شكست

براي يك زن اينستكه احساس كند نتوانسته قلب شوهر خود را نگهداري كند ،

و ببيند كه ديگري او را تصاحب كرده است . وقتي كه مرد ژست خودسري و

هوسراني ميگيرد و زن دوم ژست شبيخون زني ، انتظار تحمل و بردباري از زن

اول انتظار بي جائي است .

اما اگر زن اول بداند كه شوهرش " مجوز " دارد ، از او

صفحه436

سير نشده است و رو آوردن بچند همسري بمعني پشت كردن به او نيست ، و

مرد ژست استبداد و خودسري و هوسراني را از خود دور كند و بر احترامات و

عواطف خود نسبت بزن اول بيفزايد ، و همچنين اگر زن دوم توجه داشته باشد

كه زن اول حقوقي دارد و حقوق او محترم

است و تجاوز به آنها جايز نيست ،

خصوصا اگر همه توجه داشته باشند كه در راه حل يك مشكل اجتماعي قدم

برميدارند ، مسلما از ناراحتيهاي داخلي كاسته ميشود .

قانون تعدد زوجات يك راه حل مترقيانه ناشي از يك ديد اجتماعي وسيعي

است . حتما اجرا كنندگان آن نيز بايد در سطح عاليتري فكر كنند و از يك

تربيت عالي اسلامي برخوردار باشند .

تجربه نشان داده است كه در مواردي كه مرد ژست خودسري و هوسراني

نداشته و زن احساس كرده كه شوهرش نيازمند بزن دوم است ، خود داوطلب

شده و زن دوم را بخانه شوهرش آورده است و هيچيك از ناراحتيهاي مزبور

وجود نداشته است . اكثر ناراحتيها ناشي از طرز رفتار وحشيانه اي است كه

مردان در اجراء اين قانون بكار ميبرند .

از نظر اخلاقي

ميگويند - اجازه تعدد زوجات اجازه " شره " و شهوت است . بمرد

اجازه ميدهد هواپرستي كند . اخلاق ايجاب مي كند كه انسان شهوات خود را به

حداقل ممكن تقليل دهد . زيرا مقتضاي طبيعت آدمي اين است كه هر اندازه

جلو شهوت را باز گذارد رغبت و تمايلش فزوني ميگيرد و آتش شهوتش

مشتعلتر ميگردد .

صفحه437

منتسكيو در روح القوانين صفحه 434 درباره تعدد زوجات ميگويد : "

پادشاه مراكش در حرمسراي خود از تمام نژادها اعم از سفيد و زرد و

سياهپوست زن دارد . اما اگر اين شخص دو برابر زنهاي كنوني خود نيز زن

داشته باشد باز هم خواهان زن تازه خواهد بود . زيرا شهوتراني مثل خست و

لئامت است و هر چه شدت كرد زيادتر ميشود ، چنانكه تحصيل سيم و زر زياد

باعث ازدياد حرص و آز ميگردد .

تعدد زوجات رسم عشقبازي مستهجن و

مخالف طبيعت ( همجنس بازي ) را نيز مي آموزد و رائج ميكند . زيرا در

عرصه شهوتراني هر عملي كه از حدود معين خارج گرديد ، باعث اعمال بي

قاعده ميگردد . در اسلامبول وقتي كه شورشي در گرفت ، در حرمسراي يك

حكمران ، حتي يك زن وجود نداشت ، چه آن حكمران با عشقبازيهاي مخالف

طبيعت روزگار خود را ميگذرانيد " .

اين ايراد را از دو نظر بايد مورد بررسي قرار داد . يكي از اين نظر كه

ميگويند اخلاق پاك با اعمال شهوت منافات دارد و براي پاكي نفوس بايد

شهوترا بحداقل ممكن تقليل داد . ديگر از نظر آن اصل رواني كه ميگويد

مقتضاي طبيعت آدمي اينست كه هر چه بيشتر با آن موافقت شود بيشتر طغيان

مي كند و هر چه بيشتر با آن مخالفت شود آرام ميگيرد .

اما از نظر اول بايد بگوئيم متأسفانه اين يك تلقين غلطي است كه اخلاق

مسيحي كه بر پايه رياضت است و از اخلاق هندي و بودائي و كلبي متأثر است

، القاء كرده است . اخلاق اسلامي بر اين پايه نيست . از نظر اسلام چنين

نيست كه هر چه از شهوات

صفحه438

تقليل شود با اخلاق سازگارتر است ( و اگر به حد صفر برسد صد درصد اخلاقي

است ) . از نظر اسلام ، اخلاق با افراط در شهوتراني ناسازگار است .

براي اينكه بدانيم تعدد زوجات يك عمل افراطي است يا نه ، بايد

ببينيم آيا مرد بالطبع تك همسري است يا نه ؟ از مقاله 31 معلوم شد كه

شايد امروز يك نفر هم پيدا نشود كه طبيعت مرد را محدود

به تك همسري

بداند و چند همسري را يك عمل انحرافي و افراطي بشناسد . بر عكس عقيده

بسياري اينست كه طبيعت مرد چند همسري است و تك همسري چيزي است نظير

تجرد كه بر خلاف طبيعت مرد است .

اگر چه ما با آن نظر كه طبيعت مرد چند همسري است مخالفيم ، اما با

اين نظر هم موافق نيستيم كه طبيعت مرد تك همسري است و چند همسري بر ضد

طبيعت مرد است و نوعي انحراف و مخالف طبيعت است ، نظير همجنس بازي .

كساني مانند " منتسكيو " كه تعدد زوجات را مساوي با شهوت پرستي

ميدانند نظرشان به حرمسرا بازي است . خيال كرده اند كه اسلام با قانون

تعدد زوجات خواسته است جواز حرمسرا براي خلفاي عباسي و عثماني و امثال

آنها صادر كند . اسلام بيش از همه با آن كارها مخالف است . حدود و

قيودي كه اسلام براي تعدد زوجات قائل است ، آزادي مرد هوسران را بكلي از

او سلب ميكند .

اما از نظر دوم - اين عقيده كه ميگويد " طبيعت آدمي هر اندازه ارضا

شود بيشتر طغيان ميكند و هر اندازه مخالفت شود

صفحه439

بهتر آرام ميگيرد " درست نقطه مقابل عقيده اي است كه امروز در ميان

پيروان " ف رويد " پيدا شده و مرتبا بنفع آن تبليغ ميشود .

فرويديست ها ميگويند : " طبيعت بر اثر ارضاء و اقناع آرام ميگيرد و

در اثر امساك فزوني ميگيرد و طغيان ميكند " . لهذا اين عده صددرصد

طرفدار آزادي و شكستن آداب و سنن ، خصوصا در مسائل جنسي ميباشند . اي

كاش " منتسكيو " زنده ميبود و ميديد كه امروز چگونه فرضيه او مورد

تمسخر

فرويديست ها قرار گرفته است .

از نظر اخلاق اسلامي هر دو عقيده خطاست . طبيعت ، حقوق و حدودي دارد و

آن حقوق و حدود را بايد شناخت . طبيعت ، در اثر دو چيز طغيان ميكند و

آرامش را بهم ميزند . يكي در اثر محروميت ، و ديگر در اثر آزادي كامل

دادن و برداشتن همه قيود و حدود از مقابل او .

بهرحال نه تعدد زوجات ضد اخلاق و بهم زننده آرامش روحي و مخالف پاكي

نفوس است ، آنچنانكه امثال " منتسكيو " ميگويند ، و نه قناعت ورزيدن

به زن يا زنان مشروع خود ضد اخلاق است آنچنانكه فرويديستها عملا تبليغ

ميكنند .

از نظر حقوقي

صفحه440

مرد و زن ديگري صورت ميگيرد در حقيقت معامله " فضولي " است . زيرا

كالاي مورد معامله ، يعني منافع زناشوئي مرد قبلا بزن اول فروخته شده و جزء

ما يملك او محسوب ميشود . پس آنكس كه در درجه اول بايد نظرش رعايت

شود و اجازه او تحصيل گردد زن اول است . پس اگر بناست اجازه تعدد

زوجات داده شود بايد موكول به اجازه و اذن زن اول باشد و در حقيقت اين

زن اول است كه حق دارد درباره شوهر خود تصميم بگيرد كه زن ديگر اختيار

بكند يا نكند .

بنابراين زن دوم و سوم و چهارم گرفتن درست مثل اينست كه شخصي يك بار

مال خود را بشخص ديگر بفروشد و همان مال فروخته شده را براي نوبت دوم و

سوم و چهارم بافراد ديگر بفروشد . صحت چنين معامله اي بستگي دارد برضايت

مالك اول و دوم و سوم و اگر عملا شخص فروشنده ، مال مورد نظر را در

اختيار افراد بعدي

قرار دهد قطعا مستحق مجازات است .

اين ايراد مبتني بر اينست كه طبيعت حقوقي ازدواج را مبادله منافع

بدانيم و هر يك از زوجين را مالك منافع زناشوئي طرف ديگر فرض كنيم .

من فعلا راجع به اين مطلب كه البته قابل خدشه و ايراد است بحثي نميكنم .

فرض ميكنيم طبيعت حقوقي ازدواج همين باشد . اين ايراد وقتي وارد است

كه تعدد زوجات از جانب مرد فقط جنبه تفنن و تنوع داشته باشد . بديهي

است كه اگر طبيعت حقوقي ازدواج مبادله منافع زناشوئي باشد و زن از هر

لحاظ قادر باشد كه منافع زناشوئي مرد را تأمين كند مرد هيچگونه مجوزي

براي تعدد زوجات نخواهد داشت . اما اگر جنبه تفنن و تنوع نداشته باشد ،

بلكه مرد يكي از مجوزهائي كه در مقالات پيش

صفحه441

اشاره كرديم داشته باشد اين ايراد مورد ندارد . مثلا اگر زن عقيم باشد ،

يا بسن يائسگي رسيده باشد و مرد نيازمند بفرزند باشد ، يا زن مريض و غير

قابل استمتاع باشد ، در اينگونه موارد حق زن مانع تعدد زوجات نخواهد بود.

تازه اين در صورتي است كه مجوز تعدد زوجات ، امر شخصي مربوط به مرد

باشد . اما اگر پاي يك علت اجتماعي در كار باشد و تعدد زوجات بواسطه

فزوني عدد زنان بر مردان و يا بواسطه احتياج اجتماع به كثرت نفوس تجويز

شود اين ايراد صورت ديگري پيدا مي كند . در اينگونه موارد تعدد زوجات

يك نوع تكليف و واجب كفائي است ، وظيفه اي است كه براي نجات اجتماع

از فساد و فحشا و يا براي خدمت به تكثير نفوس اجتماع بايد انجام شود .

بديهي است آنجا كه پاي تكليف

و وظيفه اجتماعي بميان مي آيد رضايت و

اجازه و اذن مفهوم ندارد . اگر فرض كنيم اجتماع واقعا مبتلا بفزوني زن بر

مرد است يا نيازمند بتكثير نفوس است ، يك وظيفه ، يك واجب كفائي

متوجه همه مردان و زنان متأهل ميشود ، پاي يك فداكاري و از خود گذشتگي

بخاطر اجتماع براي زنان متأهل بميان مي آيد . درست مثل وظيفه سربازي است

كه متوجه خانواده ها ميشود و بايد بخاطر اجتماع از عزيزشان دل بكنند و او

را روانه ميدان كارزار كنند . در اينگونه موارد ، غلط است كه موكول به

رضايت و اجازه شخص يا اشخاص ذي نفع بشود .

كسانيكه مدعي هستند حق و عدالت ايجاب مي كند كه تعدد زوجات با اجازه

همسر پيشين باشد فقط از زاويه تفنن و تنوع طلبي مرد مطلب را نگريسته اند

و ضرورتهاي فردي و اجتماعي را از ياد برده اند . اساسا اگر ضرورت فردي يا

اجتماعي در كار نباشد

صفحه442

در اينجا همينقدر ميگوئيم اگر مبناي فلسفه اسلام در تعدد زوجات وارث و

شهادت تحقير و بي اعتنائي بحقوق زن بود و اسلام

صفحه443

ميان زن و مرد از لحاظ انسانيت و حقوق ناشي از انسانيت تفاوت قائل بود

همه جا يك جور نظر ميداد ، زيرا اين فلسفه همه جا يك جور حكم مي كند .

يك جا نمي گفت يك زن نصف يك مرد ارث ببرد و در جاي ديگر نميگفت يك

زن با يك مرد برابر ارث ببرد ، و در جاي ديگر نميگفت يك مرد تا چهار

زن بگيرد و همچنين در باب شهادت در هر موردي بنحوي حكم نميكرد . از

اينها بخوبي ميتوان فهميد كه اسلام فلسفه هاي ديگري در نظر گرفته است . ما

در يكي از

مقالات گذشته راجع به ارث توضيح داديم و در مقاله ديگري گفتيم

مسئله تساوي زن و مرد در انسانيت و حقوق ناشي از انسانيت از نظر اسلام

جزء الفباء حقوق بشري است . از نظر اسلام در حقوق زن و مرد مسائلي بالاتر

از تساوي وجود دارد كه لازم است آنها دقيقا منظور گردد و اجرا شود .

صفحه444

نقش اسلام در چند همسري

اسلام نه چند همسري را اختراع كرد ، زيرا قرنها پيش از اسلام در جهان

وجود داشت ، و نه آنرا نسخ كرد ، زيرا از نظر اسلام براي اجتماع مشكلاتي

پيش مي آيد كه راه چاره آنها منحصرا بتعدد زوجات است .

ولي اسلام رسم تعدد زوجات را اصلاح كرد .

محدوديت

اول اصلاحي كه بعمل آورد اين بود كه آن را محدود كرد ، قبل از اسلام تعدد

زوجات نامحدود بود ، يك نفر به تنهائي ميتوانست صدها زن داشته باشد و

از آنها حرمسرائي بوجود آورد ، ولي اسلام حداكثر براي آن معين كرد ،

بيكنفر اجازه نداد بيش از چهار زن داشته باشد . در حكايات و روايات

نام افرادي در صدر اسلام ديده ميشود كه در حاليكه اسلام آوردند بيش از

چهار زن داشتند و اسلام آنها را مجبور كرد مقدار زائد را رها كنند .

صفحه445

از آن جمله نام مردي بنام غيلان بن اسلمه برده ميشود كه ده زن داشت و

پيغمبر اكرم او را مجبور كرد كه شش تاي آنها را رها كند و همچنين مردي

بنام نوفل بن معاويه پنج زن داشت . پس از آنكه اسلام اختيار كرد رسول

اكرم امر كرد كه يكي از آنها را حتما رها كند .

در روايات شيعه وارد شده كه يكنفر ايراني مجوسي در زمان امام صادق

اسلام اختيار كرد در حاليكه هفت زن داشت ، از امام صادق سؤال شد تكليف

اين مرد كه اكنون مسلمان شده با هفت زن چيست ؟

امام فرمود حتما بايد سه تاي از آنها را رها كند .

عدالت

اصلاح ديگري كه اسلام بعمل آورد اين بود كه عدالت را شرط كرد و اجازه

نداد بهيچوجه تبعيضي ميان زنان يا ميان فرزندان آنها صورت بگيرد . قرآن

كريم در كمال صراحت فرمود " « فان خفتم ان لا تعدلوا فواحده »" اگر

بيم داريد كه عدالت نكنيد ، يعني اگر بخود اطمينان نداريد كه با عدالت

رفتار كنيد ، پس بيكي اكتفا كنيد .

در دنياي

قبل از اسلام اصل عدالت بهيچوجه رعايت نمي شد ، نه ميان خود

زنان و نه ميان فرزندان آنها . در مقاله 27 از كريستينسن و ديگران نقل

كرديم كه در ايران ساساني رسم تعدد زوجات شايع بود و ميان زنان و همچنين

ميان فرزندان آنها تبعيض قائل مي شدند يكي يا چند زن ، زنان ممتاز (

پادشاه زن ) خوانده ميشدند و از حقوق كامل برخوردار بودند ، ساير زنان

بعنوان چاكر زن و غيره

صفحه446

خوانده ميشدند و مزاياي قانوني كمتري داشتند . فرزندان چاكر زن اگر از

جنس ذكور بودند در خانه پدر بفرزندي پذيرفته مي شدند و اگر دختر بودند به

فرزندي پذيرفته نميشدند .

اسلام همه اين رسوم و عادات را منسوخ كرد ، اجازه نداد كه براي يك زن

يا فرزندان او امتيازات قانوني كمتري قائل گردند .

ويل دورانت در جلد اول تاريخ تمدن ضمن بحث از تعدد زوجات مي گويد "

بتدريج كه ثروت نزديك فرد بمقدار زياد جمع ميشد و از آن نگراني پيدا

ميكرد كه چون ثروتش بقسمتهاي زيادي منقسم شود سهم هر يك از فرزندان كم

خواهد شد ، اين فرد بفكر ميافتاد كه ميان زن اصلي و سوگلي ، و همخوابه هاي

خود فرق بگذارد تا ميراث تنها نصيب فرزندان زن اصلي شود " .

اين جمله ميرساند كه تبعيض ميان زنان و فرزندان آنها در دنياي قديم

امر رائجي بوده است . ولي عجيب اينست كه ويل دورانت بعد بسخنان خود

چنين ادامه ميدهد :

" تانسل معاصر ، تقريبا زناشوئي در قاره آسيا بدين ترتيب بوده است .

كم كم زن اصلي مقام زن منحصر بفرد را پيدا كرد و زنان ديگر يا محبوبه هاي

سري مرد شدند و

يا اصلا از ميان رفتند " .

ويل دورانت توجه نكرده يا نخواسته توجه كند كه چهارده قرن است كه در

آسيا در پرتو دين مقدس اسلام رسم تبعيض ميان فرزندان منسوخ شده است .

يك زن اصلي و چند محبوبه سري داشتن جزء رسوم اروپائي است نه آسيائي .

اين رسم اخيرا از اروپا به آسيا سرايت كرده است .

صفحه447

بهر حال اصلاح دومي كه اسلام در تعدد زوجات انجام داد اين بود كه تبعيض

را چه در ميان زنان و چه در ميان فرزندان ملغي ساخت .

از نظر اسلام " سوگلي " بازي بهر صورت و بهر شكلي جايز نيست . علماء

اسلام تقريبا وحدت نظر دارند كه تبعيض ميان زنان تحت هيچ عنواني جايز

نيست . فقط بعضي از نحله هاي فقهي اسلامي حق زن را طوري توجيه كرده اند كه

با تبعيض سازگار است . بنظر من نبايد ترديد كرد كه اين نظر درست نيست

و بر خلاف مفهوم آيه كريمه قرآن است . رسول اكرم صلي الله عليه وآله

وسلم جمله اي در اين باره فرموده است كه شيعه و سني بالاتفاق آن را نقل و

روايت كرده اند . فرمود " هر كس دو زن داشته باشد و در ميان آنها

بعدالت رفتار نكند ، بيكي از آنها بيشتر از ديگري اظهار تمايل كند ، در

روز قيامت محشور خواهد شد در حاليكه يكطرف بدن خود را بزمين ميكشد تا

سرانجام داخل آتش شود " .

عدالت عاليترين فضيلت انساني است ، شرط عدالت يعني شرط واجد بودن

عاليترين نيروي اخلاقي . با توجه باينكه معمولا احساسات مرد نسبت بهمه

زنها يكسان و در يك درجه نيست ، رعايت عدالت و پرهيز از تبعيض ميان

زنان ، يكي از مشكلترين وظايف بشمار ميرود .

همه ميدانيم كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم در ده سال آخر عمر

خود يعني در دوره مدينه كه دوره جنگهاي اسلامي بود و زنان بي سرپرست در

ميان مسلمين زياد بودند زنان متعدد اختيار كرد . اكثريت زنان پيغمبر

بيوه و بزرگسال بودند و غالبا از شوهران سابق خود فرزنداني داشتند . تنها

دوشيزه اي كه پيغمبر

صفحه448

اكرم با او ازدواج كرد عايشه بود . عايشه بهمين جهت هميشه تفاخر ميكرد و

ميگفت من تنها زني هستم كه جز پيغمبر شوهر ديگري او را لمس نكرده است .

رسول اكرم منتهاي عدالت را درباره همه آنها رعايت ميكرد و هيچگونه

تبعيضي ميان آنها قائل نميشد . عروه بن زبير خواهرزاده عايشه است ،

درباره طرز رفتار پيغمبر اكرم با زنان خود از خاله خويش عايشه سؤالاتي

كرده است . عايشه گفت : رسم پيغمبر اين بود كه هيچيك از ما را بر

ديگري ترجيح نميداد . با همه بعدالت و تساوي كامل رفتار ميكرد . كمتر

روزي اتفاق ميافتاد كه بهمه زنان خود سر نزند و احوالپرسي و تفقد نكند ،

ولي نوبت هر كس بود نسبت به ديگران به احوالپرسي قناعت ميكرد و شب

را در خانه آنكس بسر ميبرد كه نوبت او بود . اگر احيانا در وقتي كه

نوبت زني بود مي خواست نزد زن ديگر برود رسما مي آمد و اجازه ميگرفت ،

اگر اجازه داده ميشد ميرفت و اگر اجازه داده نميشد نميرفت . من شخصا

اينطور بودم كه هر وقت از من اجازه ميخواست نميدادم .

رسول اكرم حتي در بيماريي كه منجر به فوت ايشان شد كه توانائي حركت

نداشت عدالت را در كمال

دقت اجرا كرد . براي اينكه عدالت و نوبت را

رعايت كرده باشد هر روز بسترش را از اتاقي باتاق ديگر منتقل ميكردند ،

تا آنكه يك روز همه را جمع كرد و اجازه خواست در يك اتاق بماند و همه

اجازه دادند در خانه عايشه بماند .

علي ابن ابيطالب عليه السلام در اوقاتي كه دو زن داشت حتي اگر

مي خواست وضو بسازد ، در خانه زني كه نوبتش نبود

صفحه449

وضو نميساخت .

اسلام براي شرط عدالت آن اندازه اهميت قائل است كه حتي اجازه نمي دهد

مرد و زن دوم در حين عقد توافق كنند كه زن دوم در شرائطي نامساوي با زن

اول زندگي كند . يعني از نظر اسلام رعايت عدالت تكليفي است كه مرد

نمي تواند با قرار قبلي با زن ، خود را از زير بار مسؤوليت آن خارج كند .

مرد و زن هيچكدام حق ندارند چنين شرطي در متن عقد بنمايند . زن دوم كاري

كه مي تواند بكند فقط اينست كه عملا از حقوق خود صرفنظر كند . اما

نمي تواند شرط كند كه حقوقي مساوي با زن اول نداشته باشد ، همچنانكه زن

اول نيز ميتواند كاري كند كه قانونا حقي نداشته باشد . از امام باقر

عليه السلام سؤال شد آيا مرد ميتواند با زن خود شرط كند كه فقط روزها هر

وقت بخواهد باو سر بزند ، يا ماهي يكبار يا هفته اي يكبار نزد او برود .

يا شرط كند كه نفقه بطور كامل و مساوي با زن ديگر باو ندهد و خود آن زن

هم از اول اين شرطها را بپذيرد ؟ امام فرمود : " خير ، چنين شرطهائي

صحيح نيست ، هر زني به موجب عقد ازدواج خواه

ناخواه حقوق كامل يك زن

را پيدا مي كند . چيزي كه هست پس از وقوع ازدواج هر زني ميتواند عملا

براي جلب رضايت شوهر كه او را رها نكند يا بعلت ديگري همه يا قسمتي از

حقوق خود را ببخشد " .

تعدد زوجات با اين شرط اخلاقي اكيد و شديد بجاي آنكه وسيله اي براي

هوسراني مرد واقع گردد ، شكل و قيافه انجام وظيفه بخود ميگيرد . هوسراني

و شهوت پرستي جز با آزادي كامل و دنبال هواي دل رفتن سازگار نيست ،

هوسراني آنگاه صورت

صفحه450

عمل بخود ميگيرد كه آدمي خود را در اختيار دل قرار دهد و دل را در اختيار

خواهشها و ميلها . دل و خواهش هاي دل منطق و حساب بر نميدارد . آنجا كه

پاي انضباط و عدالت و انجام وظيفه بميان مي آيد ، هوسراني و هواپرستي

بايد رخت بربندد . ازينرو بهيچوجه تعدد زوجات را در شرائط اسلامي

نمي توان وسيله اي براي هوسراني شناخت .

كسانيكه تعدد زوجات را وسيله هوسراني قرار داده اند ، قانون اسلامي را

بهانه براي يك عمل ناروا قرار داده اند ، اجتماع حق دارد آنها را مؤاخذه

و مجازات و اين بهانه را از دست آنها بگيرد .

مسأله بيم از عدم عدالت

انصاف بايد داد كه افرادي كه شرايط اسلامي را در تعدد زوجات كاملا

رعايت ميكنند بسيار كم اند . در فقه اسلامي مي گويند " اگر بيم داري كه

استعمال آب براي بدنت زيان دارد وضو نگير " " اگر بيم داري كه روزه

برايت زيان دارد روزه نگير " . اين دو دستور در فقه اسلامي رسيده است .

شما افراد بسياري را مي بينيد كه ميپرسند مي ترسم آب برايم زيان داشته

باشد ، وضو بگيرم يا نگيرم

؟ . مي ترسم روزه برايم ضرر داشته باشد ، روزه

بگيرم يا نگيرم ؟ البته اين پرسشها پرسشهاي درستي است . چنين اشخاصي

نبايد وضو بسازند و نبايد روزه بگيرند .

ولي نص قرآن كريم است كه " اگر بيم داريد كه نتوانيد ميان زنان خود

به عدالت رفتار كنيد يك زن بيشتر نگيريد " . با اين حال آيا شما در

عمر از يكنفر شنيده ايد كه بگويد مي خواهم

صفحه451

زن دوم بگيرم اما بيم دارم كه رعايت عدالت و مساوات ميان آنها نكنم ،

بگيرم يا نگيرم ؟ من كه نشنيده ام . حتما شما هم نشنيده ايد . سهل است ،

مردم ما با علم و تصميم اينكه بعدالت رفتار نكنند . زنان متعدد ميگيرند

و اين كار را بنام اسلام و زير سرپوش اسلامي انجام ميدهند . اينها هستند

كه با عمل ناهنجار خود اسلام را بدنام ميكنند .

اگر تنها كساني اقدام به تعدد زوجات نمايند كه لااقل اين يك شرط را

واجد باشند جاي هيچگونه بهانه و ايرادي نبود .

حرمسراها

موضوع ديگري كه سبب شده تعدد زوجات را بر قانون اسلام عيب بگيرند ،

دستگاههاي حرمسراداري خلفا و سلاطين پيشين است ، برخي از نويسندگان و

مبلغين مسيحي تعدد زوجات اسلامي را مساوي با حرامسراداري با همه مظاهر

ننگين و مظالم بي پايان آن معرفي كرده اند و چنين وانمود ميكنند كه تعدد

زوجات در اسلام يعني همان حرمسراداريها كه تاريخ در دستگاههاي خلفا و

سلاطين پيشين نشان ميدهد .

متأسفانه بعضي از نويسندگان خودمان نيز كه حرف بحرف باز گو كننده

افكار و عقايد و منويات غربي ها هستند ، هر جا كه نام تعدد زوجات ميبرند

آنرا با حرمسرا رديف ميكنند . اين قدر شخصيت و استقلال فكري ندارند

كه

ميان آنها تفكيك كنند .

شرائط و امكانات ديگر

گذشته از شرط عدالت ، شرائط و تكاليف ديگري نيز متوجه مرد است . همه

ميدانيم كه زن مطلقا يك سلسله حقوق مالي

صفحه452

و استمتاعي بعهده مرد دارد ، مردي حق دارد آهنگ چند همسري كند كه

امكانات مالي او باو اجازه اين كار را بدهد . شرط امكان مالي در تك

همسري نيز هست ، اكنون فرصتي نيست كه وارد اين بحث بشويم .

امكانات جسمي و غريزي نيز بنوبه خود شرط و واجب ديگري است .

در كافي و وسائل از امام صادق روايت شده است كه فرمود " هر كس

گروهي از زنان نزد خود گردآورد كه نتواند آنها را از لحاظ جنسي اشباع

نمايد و آنگاه آنها به زنا و فحشا بيفتند گناه اين فحشا بگردن اوست "

تاريخچه هاي حرمسراها داستانها ذكر مي كنند از زنان جواني كه از لحاظ غريزه

تحت فشار قرار ميگرفتند و مرتكب فحشاء ميشدند و احيانا پشت سر آن

فحشاها كشتارها و جنايتها واقع ميشد .

خواننده محترم از مجموع هفت مقاله اي كه درباره چند همسري نوشتيم كاملا

به ريشه و علل و موجبات تعدد زوجات ، و اينكه چرا اسلام آنرا نسخ نكرد ؟

و چه شرائط و حدود و قيودي براي آن قائل شد كاملا آگاه گشت ، برايش روشن

شد كه اسلام با تجويز تعدد زوجات نخواسته است زن را تحقير كند ، بلكه از

اينراه بزرگترين خدمت را بجنس زن كرده است . اگر تعدد زوجات ، مخصوصا

در شرائط فزوني نسبي عدد زنان آماده ازدواج بر مردان آماده ازدواج كه

هميشه در دنيا بوده و هست ، اجازه داده نشود زن به بدترين شكلي ملعبه

مرد خواهد شد . رفتار مرد با او از يك كنيز بدتر خواهد بود . زيرا انسان

در مقابل يك كنيز لااقل اين

صفحه453

اندازه تعهد ميپذيرد كه فرزند او را فرزند خود بداند اما در مقابل معشوقه

و رفيقه اين اندازه تعهد هم ندارد .

مرد امروز و تعدد زوجات

مرد امروز از تعدد زوجات رو گردان است . چرا ؟ آيا بخاطر اينكه

مي خواهد به همسر خود وفادار باشد و به يك زن قناعت كند يا بخاطر اينكه

مي خواهد حس تنوع طلبي خود را از طريق گناه كه به حد اشباع وسيله برايش

فراهم است ارضاء نمايد ؟ امروز گناه جاي تعدد زوجات را گرفته است نه

وفا . و بهمين دليل مرد امروز سخت از تعدد زوجات كه براي او تعهد و

تكليف ايجاد ميكند متنفر است . مرد ديروز اگر مي خواست هوسراني كند راه

گناه چندان براي او باز نبود ناچار بود تعدد زوجات را بهانه قرار داده

هوسراني كند . در عين اينكه شانه از زير بار بسياري از وظائف خالي ميكرد

از انجام بعضي تعهدات مالي و انساني درباره زنان و فرزندان چاره اي

نداشت . اما مرد امروز هيچ الزام و اجباري نمي بيند كه كوچكترين تعهدي در

زمينه هوسرانيهاي بي پايان خود بپذيرد . ناچار عليه تعدد زوجات قيام

ميكند .

مرد امروز تحت عنوان سكرتر ، ماشين نويس و صدها عنوان ديگر كام خود

را از زن ميگيرد و بودجه آنرا بصندوق دولت يا شركت يا مؤسسه اي كه در آن

كار مي كند تحميل مي كند بدون آنكه ديناري از جيب خود بپردازد .

مرد امروز هر چند صباح يكبار معشوقه خود را عوض ميكند بدون اينكه

احتياجي به تشريفات مهر و نفقه

و طلاق داشته باشد . مسلما موسي چومبه با

تعدد زوجات مخالف است زيرا او

صفحه454

هميشه يك سكرتر مو بور جوان زيبا در كنار خود دارد و هر چند سال يكبار

آن را عوض مي كند . با چنين امكاناتي چه حاجت بتعدد زوجات ؟

در شرح حال برتراند راسل كه يكي از مخالفين سرسخت تعدد زوجات است

چنين مي خوانيم " در نخستين دوران زندگي او علاوه بر مادر بزرگش ، دو زن

ديگر نقش بزرگي داشته اند كه يكي از آنها " آليس " نخستين همسرش و

ديگري رفيقه اش بنام " اتولين مورل " ميباشند . " مورل " از زنان

سرشناس آن دوره بود و با بسياري از نويسندگان اوايل قرن بيستم دوستي

داشت " . مسلما چنين شخصي با تعدد زوجات روي موافق نشان نمي دهد .

گويا همين رفيقه بازي او بود كه به ازدواج او با همسرش " آليس "

پايان داد . زيرا از زبان خود راسل چنين نوشته اند : " در بعد از ظهر يكي

از روزها هنگاميكه با دوچرخه عازم يكي از ييلاقات نزديك شهر بودم ناگهان

احساس كردم كه ديگر " آليس " را دوست ندارم " .

صفحه455

2- پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله و رعايت حقوق اقليت ها و ارتداد

مشخصات كتاب

نام كتاب: پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله و رعايت حقوق اقليت ها و ارتداد

(سلسله مباحث دفاع از پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله)

مؤلف: علي اصغر رضواني

صفحه آرا: اميرسعيد سعيدي

ناشر: انتشارات مسجد مقدّس جمكران

تاريخ نشر: تابستان 1385

نوبت چاپ: اوّل

چاپ: اسوه

تيراژ: 5000 جلد

قيمت: 300 تومان

شابك: x - 97 - 8484 - 964

مركز پخش: انتشارات مسجد مقدّس جمكران

فروشگاه بزرگ كتاب واقع در صحن مسجد مقدّس جمكران

تلفن و نمابر: 7253700 ، 7253340 - 0251

قم - صندوق پستي: 617

«حق چاپ مخصوص ناشر است»

سلسله مباحث دفاع از

پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله

پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله و رعايت حقوق اقليت هاو ارتداد

تأليف:علي اصغر رضواني

مقدمه ناشر

در عصر كنوني كه پيروان اديان و فِرَق، در راستاي اهداف خود دست به تبليغ گسترده اي زده و با تمام امكانات دنبال اهداف باطل خود مي باشند، بر پيروان راستين و حقيقي دين اسلام و مذهب حقه جعفري است كه در اين شلوغ بازار جهاني، اسلام ناب محمّدي صلي الله عليه وآله را بر مردم جهان عرضه نمايند.

لذا برآن شديم تا سلسله مباحث دفاع از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله را به صورت مختصر خدمت مشتاقان حقّ و حقيقت عرضه نماييم، باشد كه مورد رضاي حضرت حقّ جلّ و علا قرار گيرد.

مدير مسؤول انتشارات

مسجد مقدّس جمكران

حسين احمدي

پيشگفتار

اسلام گرچه تمام مردم از جمله پيروان اديان ديگر را به پذيرش از دين خود دعوت مي كند، ولي از آنجا كه اكراه در دين را نمي پذيرد با كساني كه اين دين را نمي پذيرند با مسالمت رفتار كرده و براي آنان حقوقي تحت عنوان «حقوق اقليت ها» قرار داده است. ما در اين بحث به اين موضوع مي پردازيم.

انواع اقليت ها

با مطالعه كتب تاريخي مي توان به اين موضوع پي برد كه اقليت ها به دو شكل در جوامع مسلمين ظهور پيدا كرده اند:

1 - اقليت هاي نژادي

در اين مورد مسلمانان هيچ گونه مشكل عمده و اساسي نداشتند؛ زيرا اسلام با اجراي طرح مساوات و اخوت اسلامي، هر گونه تبعيض و برتري نژادي را از بين برده است.

خداوند متعال در اين باره مي فرمايد: « يا أَيهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثي وَجَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»؛(1) «اي مردم! ما شما را از يك زن و مرد آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد، به طور حتم

گرامي ترين شما نزد خداوند باتقواترين شما است.»

لذا در عصر ظهور اسلام مشاهده مي كنيم كه افرادي؛ از قبيل «سلمان» از ايران، «صهيب» از روم و «بلال» از حبشه، به عنوان نمونه عضو فعّال و اصلي جامعه اسلامي بودند.

2 - اقليت هاي مذهبي

دين مبين اسلام به دليل آن كه احترام ويژه اي نسبت به پيامبران بزرگ الهي مي گذارد، براي فرد يا گروه هايي كه ادعاي پيروي از اين پيامبران عظيم الشأن را دارند نيز به ديده احترام مي نگرد.

انواع حقوق اقليت هاي ديني

حقوق اقليت هاي ديني را مي توان در چند بخش خلاصه كرد:

بخش اول: حقوق عقيدتي

اين قسمت از حقوق را مي توان به چند مورد تقسيم كرد:

1 - حق اعتقاد و تدين

اسلام گرچه مردم خصوصاً اهل كتاب را به دين حقيقي و اصيل دعوت مي كند ولي در انتخاب آن، مردم را آزاد مي گذارد و هرگز پذيرفتن به اكراه دين را تجويز نمي كند. قرآن مي فرمايد: « لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي ّ...»؛(2) «در قبول دين اكراهي نيست [زيرا] راه درست از راه انحرافي، روشن شده است.»

علامه طبرسي در تفسير اين آيه مي فرمايد: «مقصود از آيه اين است كه در دين اكراهي از جانب خدا نيست، و بنده در انتخاب آن مخير است؛ زيرا دين در حقيقت از افعال قلبي است... و كسي كه با اكراه اظهار شهادتين كرده در حقيقت دين ندارد».(3)

علامه طباطبايي رحمه الله مي فرمايد: «اين آيه يكي از آياتي است كه دلالت دارد بر اين كه اسلام بر اساس شمشير و خون بنا نشده و به اكراه و زور فتوا نداده است، بر خلاف آنچه برخي از افراد محقّق تازه وارد، چنين مي پندارند كه اسلام دين شمشير است... .

جنگي را كه اسلام

به آن دعوت كرده به جهت احراز پيشي گرفتن و گسترش دين به زور و اكراه نيست، بلكه به جهت زنده كردن حق و دفاع از توحيد فطري است... و لذا مي توان گفت كه آيه « لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» به آيه قتال با شمشير نسخ نشده است».(4)

اين مطلب از روش و سيره عملي رسول خداصلي الله عليه وآله به خوبي به دست مي آيد؛ زيرا حضرت هيچ كس را بر عقيده و شريعت اسلامي مجبور نكرد. و اين مطلبي است كه غير مسلمانان از اهل كتاب به آن اعتراف كرده اند.

يكي از شخصيت هاي مسيحي به نام «سيمون» مي گويد: «عربي كه خداوند سلطنت و حكومت بر زمين را به او داد، هرگز بر دين مسيحي هجوم نياورد... بلكه آنان ما را مساعدت كرده و خداي ما و قدّيس ما را محترم مي شماردند...».(5)

«گوستاو لوبون» مي گويد: «قوّت و قدرت، عامل انتشار و گسترش اسلام نبود... و حقّ آن است كه امت ها فاتحاني را رحيم تر و با گذشت تر از عرب (مسلمانان) نديدند».(6)

«سير توماس» مي گويد: «ما مي توانيم از ارتباطات دوستانه اي كه بين مسيحيان و مسلمانان عرب برقرار شد به اين نتيجه برسيم كه قوت و قدرت، عامل اساسي در گرايش مردم به اسلام نبوده است».(7)

«توماس كاريل» مي گويد: «اتّهام زدن به محمّد - صلي الله عليه وآله - كه بر وادار كردن مردم به اجابت دعوتش به شمشير تكيه كرد، سخني سخيف و بي معنا است».(8)

«روبرتسون» مي گويد: «تنها مسلمانان بودند كه بين جهاد و روحيه گذشت نسبت به اديان ديگر كه بر آن ها غلبه پيدا مي كردند، جمع نموده و آنان را در برپايي شعارهاي ديني شان آزاد گذاشتند».(9)

«ميشون» نيز مي گويد: «از امور ناگوار بر

امت هاي مسيحي اين بود كه روحيه گذشت ديني كه بزرگ ترين ناموس براي محبت بين جماعت ها است را بايد از مسلمانان فرا بگيرند».(10)

2 - آزادي انديشه و حق اظهار نظر

اسلام آزادي انديشه و حق اظهار رأي و نظر را حتّي به پيروان ادياني كه در سايه حكومت و مجتمع اسلامي زندگي مي كنند داده است؛ زيرا مبناي اسلام بر آزادي عقل و تفكر با اقامه حجت و برهان است و لذا انسان را دعوت مي كند كه رأي خود را بدون تقليد و متابعت از ديگري و بر اساس فكر و تعقل و گفت و گو اظهار دارد، گرچه با واقع مخالف باشد.

قرآن كريم درباره عقايد اهل كتاب مي فرمايد: « وَقالُوا لَنْ يدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصاري تِلْكَ أَمانِيهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»؛(11) «و آن ها گفتند: هيچ كس جز يهود و نصارا، هرگز داخل بهشت نخواهد شد. اين آرزوي آن هاست. بگو: اگر راست مي گوييد، دليل خود را [بر اين موضوع بياوريد.»

قرآن دستور مي دهد كه هنگام جدال با صاحبان اديان با بهترين اسلوب برخورد كنند و اين خود دلالت بر اجازه آزادي به آن ها براي اظهار نظر در مسائل مختلف را دارد. قرآن در اين باره مي فرمايد: « وَلا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنّا بِالَّذِي أُنْزِلَ إِلَينا وَأُنْزِلَ إِلَيكُمْ وَإِلهُنا وَإِلهُكُمْ واحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»؛(12) «با اهل كتاب جز با روشي كه از همه نيكوتر است مجادله نكنيد، مگر كساني از آنان كه ستم كردند و[ به آن ها] بگوييد: ما به تمام آنچه از سوي خدا بر ما و بر شما نازل شده ايمان آورده ايم و

معبود ما و شما يكي است، و ما در برابر او تسليم هستيم.»

و لذا مشاهده مي كنيم كه يهود و نصارا در مدينه به محضر پيامبرصلي الله عليه وآله رسيده و با او در عقايدشان مباحثه مي كردند، و اين روش بعد از رسول خداصلي الله عليه وآله نيز ادامه پيدا كرد، گرچه در عهد خلافت شيخين - ابوبكر و عمر - به جهت قدرت نداشتن پاسخگويي به آنان از اين حرّيت ممانعت مي كردند.

بخش دوم: حمايت در پناه قانون

از مصاديق رأفت و رحمت اسلام به پيروان اديان ديگر، حمايت در پناه قانون از هر گونه ظلم و تعدّي است. آنان در صورتي كه به شرايط ذمّه عمل كنند جان و مال و آبرويشان در امان است. بررسي موقعيت اهل ذمّه در مدينه منوّره در صدر اسلام گوياي اين مدعا است. و نيز حكومت حضرت علي عليه السلام نيز گواه اين واقعيت است. حضرت در جايي مي فرمايد: «... و قد بلغني انّ الرجل منهم - اي من جند معاوية - كان يدخل علي المرأة المسلمة و الأخري المعاهدة فينتزع حجلها و قلبها و قلائدها... فلو انّ امرءاً مسلماً مات من بعد هذا أسفاً ماكان به ملوماً»؛(13) «... به من خبر رسيده كه فردي از لشكر معاويه بر زن مسلمان و زني ديگر از اهل كتاب كه هم پيمان با مسلمانان است وارد شده و خلخال و دستبند و گردنبند آن ها را به زور گرفته است... لذا اگر انسان مسلماني بعد از اين واقعه به جهت تأسّف بر آن بميرد نبايد سرزنش شود.»

بخش سوم: حقوق مالي و اقتصادي

اسلام براي غير مسلمانان نيز ضمانت حقوق اقتصادي و مالي كرده است و تعدّي بر اموال آن ها به سرقت و غصب و غش و حيله را حرام نموده و تنها جزيه را بر آنان فرض كرده است.

و اين ممكن است به اين جهت باشد كه مملكت خرج دارد و از آنجا كه اهل كتاب، خمس و زكات و ساير حقوق مالي نمي دهند لذا ازاين طريق امورمالي برآنان مقرّر شده است.

شيخ مفيدرحمه الله مي فرمايد: «خداوند متعال جزيه را به جهت حفظ خون اهل كتاب و منع از بردگي كشاندن آنان و حفظ اموالشان قرار داده است».(14)

اسلام حتي در

گرفتن جزيه از اهل كتاب مراعات تفاوت اقتصادي را كرده است. از باب نمونه اين كه از كساني كه عاجز از پرداختن جزيه اند و نيز كودكان و زنان و بردگان و پيرمردان مسن و كساني كه بيماري جسمي و عقلي دارند، جزيه را عفو كرده است.(15)

و حتي از آن كساني كه جزيه گرفته مي شود مراعات حال آن ها را نموده است. زراره مي گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: حدّ جزيه بر اهل كتاب چه مقدار است؟ و آيا حدّ و اندازه اي در جزيه بر آنان است كه نمي توان از آن تجاوز كرد؟ حضرت فرمود: «امر آن به دست امام است كه از هر انساني از اهل كتاب آنچه را خواسته، اخذ كند، لكن به مقدار مالش، به قدري كه در توان او است».(16)

اسلام در حفظ اموال اهل ذمّه چنان مقيد است كه حتي براي شرابي را كه كافر آن را مخفي داشته حرمت قائل شده و اجازه نداده است تا كسي آن را سرقت نمايد.

شهيد اول مي فرمايد: «شراب كافري كه استتار كرده محترم است و كسي كه آن را غصب نمايد قيمت موجود نزد حلال شمرده را ضامن است. و همچنين است خوك».(17)

بخش چهارم: حقوق اجتماعي

اهل كتاب حقّ هر گونه شغلي را در كشورهاي اسلامي دارند مگر شغلي را كه اسلام اجازه نداده است و نمي توانند علناً به آن تظاهر كنند. و نيز نمي توان آنان را بر كار خاصي مجبور كرد.

اسلام حقوق اجتماعي اهل كتاب را نيز مراعات كرده و در صورتي كه به درجه فقر و استضعاف رسيدند براي آنان حقوقي مقرّر نموده است.

روايت شده كه اميرالمؤمنين عليه السلام گذرش به پيرمردي افتاد كه از مردم گدايي مي كرد.

حضرت فرمود: او كيست؟ عرض كردند: اي اميرالمؤمنين! او مردي نصراني است. حضرت فرمود: «استعملتموه حتي اذا كبر و عجز منعتموه، انفقوا عليه من بيت المال»؛(18) «از او كار كشيديد و هنگامي كه مسن و پير شد و از كار عاجز گشت او را رها كرده و از او منع نموديد؟! از بيت المال به او انفاق نماييد.»

سيد عاملي در كتاب «مفتاح الكرامة» مي فرمايد: «قول قريب تر به واقع آن است كه صدقه دادن به ذمّي جايز مي باشد آن گونه كه در لمعه آمده است. و ظاهر اطلاق كلام شهيد اول و دوم آن است كه در اين امر بين رَحِم و اجنبي فرقي نيست. و بر جواز آن به ذمي گرچه اجنبي باشد در شرايع و تذكره و تحرير و ارشاد و تبصره و دروس و روض و مسالك و روضه و مفاتيح و جامع المقاصد تصريح شده است».(19)

حتي قانون اسلامي ضمانت كرده در صورتي كه كافر ذمّي مسلماني را از روي خطا بكشد و استطاعت مالي براي پرداخت ديه او نداشته باشد و نتواند كوشش كند تا ديه او را بپردازد، از بيت المال مسلمين ديه او پرداخت شود.(20)

ما مشاهده مي كنيم كه اسلام بالاتر از اين حدّ، حتّي به مسلماناني كه در كشورهاي مسيحي در اقليت هستند اجازه تعدّي به حقوق آنان را نداده و التزام به مقررات و قوانين آنان را لازم دانسته است.

اينك به برخي از اين قوانين اشاره مي كنيم:

1 - بر هر مسلماني حرام است به كسي كه او را بر مال يا كاري امين قرار داده گرچه كافر باشد، خيانت كند.

2 - سرقت اموال غير مسلمانان؛ چه اموال خصوصي و

چه عمومي و نيز تلف كردن آن جايز نيست.

3 - اگر مسلماني از شركت اجنبي در يكي از كشورهاي اسلامي چيزي بخرد و فروشنده از روي اشتباه بيش از آنچه خريده به او بدهد، خريدار مسلمان نمي تواند آن زيادتي را اخذ كند و اگر گرفت بايد آن را ارجاع دهد.

4 - متوقف كردن شمارش كنتور برق يا آب و يا گاز يا بازي با آن در كشورهاي غير اسلامي جايز نيست.

5 - غشّ و حيله در شركت هاي بيمه در كشورهاي غير اسلامي جايز نيست؛ گرچه مطمئن شود كه عمل او به شوكت اسلام و مسلمين ضرر نمي رساند.

6 - جايز نيست بر مسلمانان كه به دواير حكومتي در اروپا اطلاعات غير صحيح به جهت دسترسي به مزايا و تسهيلات مالي يا معنوي، بدهند.(21)

بخش پنجم: حقوق مدني

اسلام حقوق مدني اهل ذمّه را نيز محترم شمرده و بر عقود و ايقاعاتي كه نزد آنان منعقد مي شود تا مادامي كه اعتقاد به صحت آن ها دارند، ترتيب اثر داده است، گرچه با احكام اسلام مخالفت داشته باشد، به استثناي عقود و ايقاعاتي كه سبب تضعيف مسلمانان باشد؛ همچون پيمان هاي جنگي با دشمنان اسلام.

اينك به برخي از اين نوع حقوق ها اشاره مي كنيم:

1 - عقد ازدواج و طلاق

اسلام عقد و طلاق آنان را ترتيب اثر داده است. و لذا از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: «انّ لكلّ امّة نكاحاً»؛(22) «همانا براي هر امتي نكاحي است.»

2 - حقّ ارث

اسلام حق ارث را بين غير مسلمين امضا كرده است، و لذا اگر يكي از اهل كتاب از بين برود اموال او به ورثه اش منتقل مي شود و كسي حق تصاحب آن را ندارد،

و اين متفرّع بر امضا كردن اسلام انتساب و اسباب بين اهل كتاب است.

حلبي در «الكافي» مي گويد: «كافران از يكديگر ارث مي برند؛ گرچه جهات كفرشان مختلف باشد».(23)

3 - وصيت

اسلام بر وصاياي غير مسلمين ترتيب اثر گذاشته و آن ها را محترم شده است.

محمد بن مسلم مي گويد: از امام صادق عليه السلام درباره مردي سؤال كردم كه وصيت كرده بود تا مالش را در راه خدا صدقه دهند. حضرت فرمود: «اعطه لمن اوصي به له و ان كان يهودياً او نصرانياً...»؛(24) «آن مال را به كساني كه بر آن ها وصيت كرده بپرداز؛ گرچه يهودي يا نصراني باشند.»

اسلام اجازه نمي دهد تا محتواي وصيت بر غير مسلمين تغيير كرده يا الغا شود.

ريان بن شبيب مي گويد: خواهرم دو فرش براي قومي از نصارا وصيت كرد. اصحاب ما گفتند: ما آن را در بين فقراي مؤمنين از اصحاب تو تقسيم مي كنيم. من مسأله را از امام رضاعليه السلام سؤال كردم و عرض كردم: خواهرم براي قومي از نصارا وصيت كرده و من مي خواهم آن را در بين قومي از اصحاب مسلمان خودمان مصرف كنم؟ حضرت فرمود: «امض الوصية علي ما اوصت بها»؛(25) «به وصيت در آنچه به آن وصيت كرده عمل كن.»

4 - صدقه و وقف

اسلام بر صدقات و وقوف ترتيب اثر داده و هرگز اجازه نداده تا كسي آن را ابطال كرده يا تغيير و تحول دهد و يا آن را در غير موردش مصرف نمايد.

حلبي مي گويد: «بر غير مسلمان جايز است كه بر يكديگر صدقه داده و اموالشان را در آنچه مصالحشان در آن است و نيز در معبدهاي خود مصرف نمايند».(26)

او نيز مي گويد: «اگر ذمّي چيزي را

ببخشد يا صدقه دهد يا چيزي را از زمين صلح بر كسي وقف كند، آن زمين به او منتقل مي شود».(27)

شيخ طوسي رحمه الله مي فرمايد: «و اگر وقف بر يكي از مواضعي باشد كه اهل كتاب در آن به خداي متعال تقرّب پيدا مي كنند، وقف او صحيح است. و هر گاه چيزي را بر فقرا وقف كند وقف او نافذ در فقراي اهل ملتش مي باشد، نه فقراي از ديگر ملت ها».(28)

بخش ششم: حفظ كرامت مخالفان

انسان در نظر اسلام، مخلوقي متمايز از ساير مخلوقات است. انسان مخلوقي است داراي كرامت، هر چند عقيده اي خاص براي خود داشته باشد. و لذا مشاهده مي كنيم كه آيات تكريم و كرامت انسان كه در قرآن وارد شده اختصاص به انسان مسلمان ندارد، بلكه شامل تمام اصناف مردم با ديدگاه ها و عقايد مختلف مي شود.

از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل شده كه فرمود: «اذا اتاكم كريم قوم فاكرموه و ان خالفكم»؛(29) «هر گاه نزد شما شخصي كريم از قومي آمد او را اكرام كنيد گرچه با شما مخالف است.»

سيره حضرت رسول خداصلي الله عليه وآله نيز بر تكريم غير مسلمين استوار بود. و لذا هنگامي كه دختر حاتم طايي اسير شد حضرت او را اكرام كرده و پوشانيد و نفقه اش داده و او را آزاد كرد. و نيز هنگامي كه عدي بن حاتم به نزد رسول خداصلي الله عليه وآله آمد حضرت براي او زيراندازي را پهن كرد و او را بر آن نشاند.

بدين جهت است كه اسلام خدعه و نيرنگ را حرام كرده؛ زيرا با كرامت انساني سازگاري ندارد.

امام علي عليه السلام طبق سفارشي به يكي از واليانش درباره اهل ذمّه مي فرمايد: «... و جعل اللَّه عهده و

ذمّته أمناً افضاه بين العباد برحمته، و حريماً يسكنون الي منعته، و يستفيضون الي جواره، فلا خداع و لامدالسة و لا ادغال فيه»؛(30) «... به تحقيق خداوند عهد و ذمه اهل كتاب را مايه امنيت او قرار داده و آن را به جهت رحمتش بين تمام بندگان كشيده است. و نيز حريمي قرار داده كه در حصار آن سكني مي گزينند، و از جوار آن فيض مي برند. پس هرگز خدعه و نيرنگ و دغلكاري نيست.»

و بدين جهت است كه اسلام محرمات مربوط به كرامت انسان را به تمام انسان ها تعميم داده است؛ از قبيل:

1 - حرمت قذف غير مسلمان

اسلام نسبت ناشايست را حرام كرده و در اين جهت بين مسلمان و غير مسلمان فرقي نگذاشته است.

ابي الحسن حذّاء مي گويد: من نزد امام صادق عليه السلام بودم، كسي از من سؤال كرد: بدهكار تو چه كرد؟ من به او گفتم: او فرزند زن زناكار است. در اين هنگام امام صادق عليه السلام نگاه تندي به من كردند. عرض كردم: فدايت گردم، او مجوسي است و مادرش خواهرش مي باشد. حضرت فرمود: «او ليس ذلك في دينهم نكاحاً»؛(31) «آيا اين ازدواج در دينشان نكاح به حساب نمي آيد؟»

عمر بن عجلان مي گويد:امام صادق عليه السلام رفيقي داشتند كه هرگز از حضرت جدا نمي شد. آن مرد روزي به غلامش گفت: اي فرزند زن بدكار، كجا بودي؟ در اين هنگام حضرت دست مبارك خود را بلند كرد و بر پيشاني خود زد، سپس فرمود: «سبحان اللَّه! تقذف امّه، قد كنت اري انّ لك ورعاً، فاذا ليس لك ورع»؛ «منزه است خدا، تو مادرش را نسبت ناروا مي دهي؟! من نظرم نسبت به تو آن بود كه

داراي ورع هستي، ولي الآن مشخص شد كه ورع نداري.» آن مرد گفت: فدايت گردم! مادرش از اهالي سند و مشرك است. حضرت فرمود: «أما علمت انّ لكلّ امّه نكاحاً، تنحّ عني...»؛(32) «آيا ندانستي كه براي هر امتي نكاح است. از من دور شو...».

2 - حمايت قانوني

دستورات اسلام متكفّل حمايت از آبروي هر انساني است؛ گرچه مسلمان نباشد.

در عصر حكومت حضرت علي عليه السلام والي آن حضرت بر مصر درباره عقوبت مسلماني كه با زن نصراني زنا كرده بود، از حضرت سؤال كرد؟ او فرمود: «ان اقم الحدّ علي المسلم... و ادفع النصرانية الي النصاري يقضون فيها ماشاؤوا»؛(33) «اين كه حد را بر مسلمان جاري كن... و زن مسيحي را به مسيحيان بسپار تا درباره او خودشان آن گونه كه مي خواهند حكم نمايند.»

3 - حسن رفتار

اسلام به جهت تكميل مكارم اخلاق و پياده كردن آن در سطح جامعه آمده است، و گستردگي آن به حدّي است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله ارزش هاي اخلاقي را در معاشرت و رفتار با غير مسلمانان نيز تعميم داده است. لذا در اين روايت آمده كه پيامبرصلي الله عليه وآله همسايه اي يهودي داشت و در وقتي به عيادت او رفت.(34)

در وقتي يكي از همسران حضرت بر جماعتي از يهود كه به جاي «سلام عليك» «سام عليك» گفته بودند كه دلالت بر نفرين دارد، غضب كرد. حضرت به او فرمود: «... انّ الفحش لو كان ممثّلاً لكان مثال سوء. انّ الرفق لم يوضع علي شيي ء قطّ الاّ زانه، و لم يرفع عنه قطّ الاّ شانه»؛(35) «... همانا فحش اگر به صورت تمثالي درآمده بود بد تمثالي بود. و همانا مدارات بر

چيزي قرار نگرفت جز آن كه او را زينت داد. و هرگز از چيزي رفع نشد جز آن كه او را خوار كرد.»

امام علي عليه السلام در عهد خود به والي اش بر مصر مي فرمايد: «و اشعر قلبك الرحمة للرعية و المحبة لهم و اللطف بهم، و لاتكوننّ عليهم سبعاً ضارياً تغتنم اكلهم، فانّهم صنفان: امّا اخ لك في الدين، او نظير لك في الخلق»؛(36) «و مهرباني بر رعيت را براي دل خود پوششي گردان و دوستي ورزيدن با آن ها را و مهرباني كردن با همگان. و مباش همچون جانوري شكاري كه خوردنشان را غنيمت شماري؛ چه رعيت دو دسته اند: دسته اي برادر ديني تواند و دسته ديگر در آفرينش با تو همانند مي باشند.»

عبدالرحمن بن حجاج مي گويد: به امام كاظم عليه السلام عرض كردم: بفرماييد اگر من احتياج به طبيب نصراني پيدا كردم آيا بر او سلام كرده و برايش دعا كنم؟ حضرت فرمود: آري.(37)

از جمله وصاياي امام باقرعليه السلام اين است كه فرمود: «... و ان جالسك يهودي فاحسن مجالسته»؛(38) «و اگر شخصي يهودي با تو مجالست كرد، همنشيني او را نيكو بدار.»

از امام صادق عليه السلام نقل شده كه روزي امام علي عليه السلام با مردي ذمّي در راه مصاحبت پيدا كرد. و چون خواست كه از او جدا شود چند قدمي او را مشايعت نمود. شخص ذمي به او عرض كرد: چرا با من به عدالت رفتار كردي؟ حضرت فرمود: «هذا من تمام حسن الصحبة ان يشيع الرجل صاحبه هنيئة اذا فارقه، و كذلك امرنا نبيناصلي الله عليه وآله»؛ «اين از تمام حسن مصاحبت است كه انسان رفيقش را هنگامي كه مي خواهد از او جدا شود چند لحظه اي مشايعت نمايد.»

شخص

ذمي گفت: آري، كساني كه او را پيروي كردند به جهت همين رفتار كريمانه او بوده است.(39)

اسلام و ارتداد
اشاره

يكي از احكام مسلّم اسلامي، حكم قتل مرتدّ ملّي و فطري در صورت تحقق شرايط آن است. از آنجا كه برخي افراد روشن فكر نماي غرب زده پي به جوانب اين حكم نبرده و از فلسفه آن آگاهي ندارند لذا درصدد تخريب آن برآمده و اين حكم را به باد مسخره و استهزا گرفته اند و آن را مخالف با حقوق مسلّم بشر و آزادي مي دانند. لذا جا دارد جوانب مختلف اين حكم را مورد بررسي قرار دهيم.

مفهوم ارتداد

در «معجم مقاييس اللغة» آمده است: «راء و دالّ اصل واحدي كه دلالت بر رجوع كردن چيزي دارد... مرتدّ را مرتد مي گويند؛ زيرا خودش را به كفر برگردانده است».(40)

راغب اصفهاني مي نويسد: «ردّ به معناي بازگرداندن چيزي است به ذاتش، يا به حالتي از احوالش... از موارد ردّ به ذات اين قول خداوند است: « وَلَوْ رُدّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ»(41) و از موارد ردّ به حالت ديگر، اين قول خداوند است: « يرُدُّوكُمْ عَلي أَعْقابِكُمْ»(42) و ارتداد و ردّه به معناي بازگشت به آن راهي است كه از آن آمده است، ولي ردّه اختصاص به رجوع به كفر دارد و ارتداد در كفر و غير كفر هر دو به كار مي رود».(43)

حدود ارتداد

معروف آن است كه حدود ارتداد، همان حدود كفر است به اضافه انكار خدا و رسول.

فقهاي اماميه مي گويند: انكار يكي از ضروريات دين نيز موجب ارتداد است. و مقصود از ضروري دين چيزي است كه جزئيتش در دين به مرحله اي رسيده كه هيچ مسلماني كه در مجتمع اسلامي زندگي مي كند آن را انكار نمي كند.

ولي برخي مي گويند: انكار ضروري دين به طور مستقل موجب كفر نمي شود مگر در صورتي كه ملازم با انكار توحيد و نبوت گردد. اين ملازمه بايد نزد منكر تحقق يابد نه حاكم، به اين معنا كه بر حاكم شرع است كه يقين پيدا كند شخص منكر ضروري، علم به ملازمه بين انكار ضروري دين و انكار اصل توحيد يا نبوت داشته است.

ارتداد از منظر قرآن

قرآن كريم در آيات فراواني اشاره به مسأله ارتداد كرده و بر مرتدّ وعده عذاب دردناك و خواري در دنيا و آخرت را داده است، ولي اشاره به حكم مرتدّ با تفصيلاتش؛ از كشتن و جدايي زن او، و سقوط مالكيت از املاكش، و تقسيم ارث و مسأله توبه او نكرده است. اينك به برخي از اين آيات اشاره مي كنيم:

1 - خداوند مي فرمايد: « وَمَنْ يرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيمُتْ وَهُوَ كافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ وَأُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ»؛(44) «ولي كسي كه از آيينش برگردد، و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك [گذشته او در دنيا و آخرت، بر باد مي رود، و آنان اهل دوزخند و هميشه در آن خواهند بود.»

2 - و نيز مي فرمايد: « وَلَقَدْ أُوحِي إِلَيكَ وَإِلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ»؛(45) «به تو و همه

پيامبران پيشين وحي شده كه اگر مشرك شوي، تمام اعمالت تباه مي شود و البته از زيان كاران خواهي بود.»

3 - « وَمَنْ يكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ»؛(46) «و كسي كه انكار كند آنچه را كه بايد به آن ايمان بياورد، اعمال او تباه مي گردد، و در سراي ديگر، از زيانكاران خواهد بود.»

4 - « إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولئِكَ هُمُ الضّالُّونَ»؛(47) «كساني كه بعد از ايمان كافر شدند، و سپس بر كفر[خود] افزودند، [و در اين راه اصرار ورزيدند] هيچ گاه توبه آنان [كه از روي ناچاري يا در آستانه مرگ صورت مي گيرد] قبول نمي شود، و آن ها گمراهان [واقعي اند [چرا كه هم راه خدا را گم كرده اند و هم راه توبه را].»

5 - « كَيفَ يهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجاءَهُمُ الْبَيناتُ وَاللَّهُ لا يهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمِينَ * أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أَجْمَعِينَ * خالِدِينَ فِيها لا يخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَلا هُمْ ينْظَرُونَ...»؛(48) «چگونه خداوند جمعيتي را هدايت مي كند كه بعد از ايمان و گواهي به حقانيت رسول و آمدن نشانه هاي روشن براي آن ها، كافر شدند؟! و خدا، جمعيت ستمكاران را هدايت نخواهد كرد. كيفر آن ها، اين است كه لعن [و طرد] خداوند و فرشتگان و مردم همگي بر آن هاست، همواره در اين لعن [و طرد و نفرين مي مانند، مجازاتشان تخفيف نمي يابد، و به آن ها مهلت داده نمي شود.»

ارتداد در روايات اهل بيت عليهم السلام

در روايات اهل بيت عليهم السلام نيز به طور گسترده به حكم مرتدّ اشاره شده است:

1 - علي بن جعفر مي گويد: به برادرم موسي بن جعفرصلي الله عليه

وآله عرض كردم: شخصي نصراني اسلام آورده و سپس مرتدّ مي شود، حكمش چيست؟ حضرت فرمود: «يستتاب فان رجع و الاّ قتل»؛(49) «او را توبه مي دهند، اگر به اسلام بازگشت [به او كاري ندارند وگرنه كشته خواهد شد.»

2 - محمد بن مسلم در حديثي از امام باقرعليه السلام نقل كرده كه فرمود: «و من جحد نبياً مرسلاً نبوّته و كذّبه فدمه مباح...»؛(50) «و هر كس منكر نبوّت نبي مرسلي شود و او را تكذيب كند خونش مباح است.»

ارتداد در روايات عامه

در روايات اهل سنت نيز اشاره اي به مسأله ارتداد به طرق مختلف شده است:

الف) برخي روايات اشاره به عملكرد پيامبرصلي الله عليه وآله با مرتدّين دارد، از حيث اين كه توبه برخي را پذيرفته و آن ها را عفو كرده و برخي ديگر را به قتل رسانده است.

ب) رواياتي كه دلالت بر مذمّت ارتداد از ناحيه رسول خداصلي الله عليه وآله دارد.

ج) رواياتي كه به طور مطلق اشاره به حكم مرتدّ دارد.

د) رواياتي كه حكم مرتدّ را بين زن و مرد تفصيل داده است.

ه) رواياتي نيز اشاره به سيره و اقوال صحابه دارد.

اينك به برخي از اين روايات اشاره مي كنيم:

1 - رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: «انّ من ابغض الخلق الي اللَّه تعالي لمن آمن ثمّ كفر»؛(51) «از مبغوض ترين خلق نزد خداوند متعال كسي است كه ايمان آورده و سپس كافر شده است.»

2 - و نيز فرمود: «لايحلّ دم امري ء مسلم الاّ في احدي ثلاث: رجل زني و هو محصن، فرجم. او رجل قتل نفساً بغير نفس. او رجل ارتدّ بعد اسلامه»؛(52) «ريختن خون مسلمان مگر در سه مورد جايز نيست: مردي كه زنا كرده در حالي كه محصن

است كه بايد رجم شود. يا مردي كه كسي را بدون جهت كشته است. يا مردي كه بعد از اسلامش به كفر باز گشته است.»

3 - و نيز فرمود: «من ارتدّ عن دينه فاقتلوه»؛(53) «هر كس از دين خود خارج شود او را بكشيد.»

4 - و نيز فرمود: «من بدّل دينه فاقتلوه، لايقبل اللَّه توبة عبد كَفَر بعد اسلامه»؛(54) «هر كس دين خود را تبديل كرد او را بكشيد. خداوند توبه بنده اي را كه بعد از اسلامش كافر شود نمي پذيرد.»

5 - و نيز فرمود: «ايما رجل ارتدّ عن الاسلام فادعُه فان تاب فاقبل منه و ان لم يتب فاضرب عنقه. و ايما امرأة ارتدّت عن الاسلام فادعُها فان تابت فاقبل منها و ان ابت فاستتبها»؛(55) «هر مردي كه از اسلام برگشته است او را به اسلام دعوت كن، اگر توبه كرد از او قبول نما وگرنه گردن او را بزن. و هر زني كه از اسلام خارج شد او را به اسلام دعوت كن، اگر توبه كرد از او بپذير و اگر ابا كرد باز از او طلب توبه نما.»

6 - سعيد بن عبدالعزيز تنوخي مي گويد: «زني به نام ام قرنه بعد از اسلام اختيار كردنش به كفر بازگشت، ابوبكر او را به توبه دستور داد، ولي او قبول نكرد تا او را به قتل رسانيد».(56)

7 - سليمان بن موسي مي گويد: «عثمان بن عفان، سه بار مرتدّ را به اسلام دعوت مي كرد و در صورت نپذيرفتن، او را مي كشت».(57)

اقسام مرتدّ

در روايات، مطابق تقسيمي كه براي مرتدّ آورده به دو قسم از آن اشاره كرده است: يكي فطري و ديگري ملّي.

علي بن جعفر از برادرش امام

كاظم عليه السلام سؤال كرد از مسلماني كه مسيحي شده حكمش چيست؟ حضرت فرمود: «يقتل و لايستتاب»؛ «كشته مي شود و او را توبه نمي دهند.» باز سؤال كرد: درباره شخصي مسيحي كه اسلام آورده و سپس از آن برگشته است؟ حضرت فرمود: «يستتاب فان رجع و الاّ قتل»؛ «توبه داده مي شود، اگر برگشت [او را رها كنيد] و در غير اين صورت بايد كشته شود.»(58)

از اين روايت نيز استفاده مي شود كه حكم مرتدّ فطري كه از ابتدا مسلمان بوده و در خانواده اسلامي بزرگ شده، شديدتر است.

شهيد ثاني مي گويد: «مشهور بين اصحاب آن است كه مرتدّ بر دو قسم است: فطري و ملّي، مرتدّ فطري كسي است كه بر اسلام متولد شده و از آن خارج شده است، به اين كه نطفه او در حال اسلام يكي از پدر و مادرش منعقد شده باشد».(59)

سه تعريف از مرتدّ فطري

در مورد مرتدّ فطري و اين كه اين عنوان بر چه كسي اطلاق مي شود سه ديدگاه مختلف وجود دارد:

1 - اسلام يكي از والدين هنگام انعقاد نطفه

برخي از فقها معتقدند مقصود از مرتدّ فطري اين است كه هنگام انعقاد نطفه فرد، والدين يا يكي از آن دو مسلمان باشند. چنين فرزندي اگر مرتدّ شود مرتدّ فطري بوده و بي هيچ شرطي محكوم به قتل مي شود. طرفداران اين مبنا، مانند شهيد ثاني،(60) و صاحب جواهر،(61) به ظواهر رواياتي استناد كرده اند كه در آن ها تعابيري چون «ولد علي الاسلام» و «ولد علي الفطرة» آمده است.

2 - اسلام يكي از والدين هنگام تولّد

ديدگاه دوم، روايات را حمل بر ظاهر خود كرده و معتقدند كه مقصود از فطري در مرتدّ فطري اين است كه هنگام تولد فرد، والدين يا

يكي از آن ها مسلمان باشند، هر چند بعد از تولد از اسلام خارج شوند. علامه حلّي(62) و محقق جزايري(63) موافق با اين قول هستند.

3 - درك اسلام در دوران بلوغ

ديدگاه ديگري بر اين باور است كه مقصود از اسلام والدين در هنگام تولد - كه در روايات آمده - اسلام آنان حدوثاً و استمراراً است؛ به اين معنا كه والدين فرزند به اسلام خود باقي مانده و او را در محيطي اسلامي تربيت كرده و فرزند نيز با مشاهده اسلام والدين يا يكي از آنان و همچنين جامعه اسلامي كه ملازم با تبليغات و بستر مناسب براي پذيرفتن اسلام است، در دوران رشد و بلوغ خود آيين مقدس اسلام را برگزيند. حال اگر بعد از آن راه ارتداد را پيش گيرد وصف ارتداد فطري تحقق مي يابد. يحيي بن سعيد(64)، فاضل هندي(65) و محقق اردبيلي(66) از موافقان اين ديدگاه به شمار مي آيند. ديدگاه فوق چندان مورد توجه فقها قرار نگرفته است.

تعريف سوم از ظاهر برخي از روايات استفاده مي شود. در حديث معتبر عمار ساباطي از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود: «كلّ مسلم بين مسلمين ارتد عن الاسلام و حجد محمّداً نبوته و كذّبه فانّ دمه مباح...»؛(67) «هر مسلماني بين مسلمانان كه از اسلام بازگشته و نبوت محمّد را انكار و او را تكذيب كند، همانا خون او مباح است.»

در اين روايت اشاره اي به تولّد نشده و موضوع ارتداد مسلماني ذكر گرديده كه در ميان مسلمانان و جامعه اسلامي باشند؛ يعني متأثّر از تبليغات اسلامي بوده و دوره اي از عمر خود را به آن آيين گذرانده باشد و سپس مرتدّ شود.

استاد جوادي آملي در

اين باره مي فرمايد: «ارتداد آن است كه كسي محقّقانه دين را بپذيرد، سپس دين را كنار بگذارد. در ارتداد يك نكته مهم اين است كه پيش از اين، دين را با برهان منطقي پذيرفته باشد. اگر كسي واقعاً شاكّ متفحّص است؛ يعني هر چند در خانواده مسلمان تربيت شده ولي اسلامي را قبول كرده، كه اسلام روان شناختي است نه اسلام معرفت شناختي و يقين منطقي؛ ديد پدر و مادرش مسلمان هستند، او هم مسلمان شد، نه از معصوم شنيد و نه از حكيم متألّه دريافت كرد. اسلام موروثي دارد كه اگر هم يقين داشته باشد يقين رواني است نه يقين منطقي. چنين شخصي اگر به ايمان خود باقي بماند ممكن است خداوند متعال منّت گذاشته و دين او را بپذيرد. امّا اگر شك كرد، معلوم نيست كه خداوند احكام ارتداد بر آن بار كند، معلوم نيست كه تعريف ارتداد شامل آن بشود. بنابراين، ارتداد يعني كسي كه يقين معرفت شناختي دارد، با اين حال دين را بازي بگيرد و از آن اعلام بيزاري نمايد».(68)

احكام ارتداد

فقيهان براي مرتدّ احكام مختلفي از متون ديني (كتاب و سنت) استنتاج كرده اند كه در ذيل به آن ها اشاره مي كنيم:

1 - قتل

حسّاس ترين و مهم ترين حكم مرتدّ، حكم قتل است كه با تحقق شرايط آن، فقهاي شيعه و سني بر آن اتفاق نظر دارند. نكته شايان ذكر اين است كه اين حكم اختصاص به مرتدّ مرد دارد و زن مرتدّ به هيچ وجه كشته نمي شود، بلكه به حبس دائم محكوم مي گردد، و در صورت توبه، توبه اش پذيرفته مي شود. همچنين اجراي حكم قتل در مرتدّ ملّي منوط به عدم توبه اوست.

2 -

انفساخ عقد نكاح

با ارتداد مسلمان، مشروعيت عقد زناشويي از بين مي رود و ادامه آن حرام مي شود.

3 - تقسيم اموال

يكي ديگر از احكام مرتدّ، تقسيم اموال وي در بين ورثه شرعي اوست. لكن نكته قابل توجه، اختصاص اين حكم به مرتدّ فطري و عدم تقسيم اموال مرتدّ ملّي است.

در مرتدّ ملّي اموال وي توقيف شده و در صورت بازگشت به اسلام به او برگردانده مي شود.

ديدگاه ها در مورد حكم مرتدّ

در اينجا به تحليل و ارزيابي فقها در مورد حكم قتل مرتدّ مي پردازيم.

1 - قتل مطلق مرتدّ (با توبه يا بدون توبه)

اين رهيافت متعلّق به اكثر فقها است كه بر اين باورند كه حكم مرتدّ فطري؛ يعني قتل به صورت عموم بوده و شامل صورت توبه و عدم توبه مي شود، به اين معنا كه توبه مرتدّ هيچ اثري در حكم قتل وي ندارد.

2 - تفصيل بين مرتدّ تائب و غيرتائب

اين ديدگاه مدعي است كه حكم قتل مرتدّ فطري، منوط به عدم توبه است و در صورت توبه، نه تنها توبه اش در آخرت پذيرفته مي شود، بلكه در اين دنيا نيز پذيرفته شده و حكم قتل از او برداشته مي شود.

همان طور كه اشاره شد مرتدّ به دو قسم مرتدّ از دين و مرتدّ منكر ضروري تقسيم مي شود. حال سؤال اينجاست كه آيا در هر دو مورد توبه پذيرفته مي شود؟

برخي از فقهاي متقدم و متأخّر قائل به رفع حكم قتل با توبه مرتدّ فطري هستند. اسكافي (متوفاي 382 ه.ق) از متقدمان معروفي است كه از اين ديدگاه جانبداري كرده و معتقد است كه ارتداد يك قسم دارد، اگر توبه كرد به او كاري ندارند وگرنه كشته مي شود.(69)

صاحب جواهر معتقد است كه

شهيد ثاني تمايل به نظريه اسكافي دارد.(70)

ديدگاه پذيرفتن توبه منكر ضروري دين، از موافقان بيشتري نسبت به توبه منكر دين برخوردار است.

3 - تفصيل بين مرتدّ عالم و جاهل به ضروري دين

برخي انكار ضروري دين را موضوع و سبب مستقل براي تحقق كفر و ارتداد تفسير مي كنند؛ چه منكر ضروري، عالم و آگاه به ضروري بودن باشد يا بدان جاهل باشد. برخي ديگر، اصل انكار ضروري را در طول انكار دين و شارع تفسير مي كنند و بر موضوعيت آن معتقد نيستند بلكه تأكيد دارند كه حصول كفر و ارتداد با انكار ضروري به دليل برگشت آن به انكار اصل دين و شارع است. بر اين اساس، اگر انكار توأم با علم به ضروري بودن باشد، ره آورد آن تكذيب و انكار اصل دين است، امّا اگر بدون علم و آگاهي باشد چون به انكار دين منتهي نمي شود، نمي توان از آن كفر و ارتداد را استنتاج كرد.

هر دو قرائت طرفداراني دارد. شهيد اول در باب نجاسات، ارتداد را به جحد ضروريات دين بدون قيد علم تفسير مي كند.(71) علامه حلّي بعد از تعريف ارتداد به تحليل حرام الهي و بالعكس، براي آن ادعاي اجماع كرده است، لكن شخص جاهل و شبهه دار را از آن استثنا مي كند و حكم نخستين در حق وي را استتابه مي داند.(72)

محقق حلّي(73)، مقدس اردبيلي،(74) فاضل هندي(75) و صاحب جواهر(76) ارتداد منكر ضروري دين را توجه و التفات به قيد ضروري شرط كرده اند.

4 - تفصيل بين ارتداد علني و غيرعلني

اين ديدگاه قائل به توقف حكم ارتداد بر ابزار عقيده باطني فرد منكر است، مادامي كه او شخصاً به انكار اسلام نپرداخته، نمي توان

حكم ارتداد را بر او جاري ساخت. حتي اگر ما از راه هاي ديگر به عقيده باطني او علم پيدا كنيم.

ابوالصلاح حلبي از فقهايي است كه مي توان ديدگاه فوق را از تعريف ايشان از ارتداد استظهار كرد.(77)

«صهر دشتي» از شاگردان سيد مرتضي مي گويد: «الارتداد هو ان يظهر الكفر باللَّه تعالي و برسوله و الجحد بما نعم به»؛(78) «ارتداد آن است كه شخصي اظهار كفر به خدا و رسولش كرده و نعمت هايي را كه به او داده انكار نمايد.»

5 - تفصيل بين ارتداد عنادي و اعتقادي

اين ديدگاه مرتدّ را با توجه به انگيزه او به دو قسم تقسيم مي كند:

الف) مرتدّ معاند، كه غرض از ارتدادش عناد و لجاجت با اسلام يا پيامبر است. چنين مرتدّي مستحق قتل است.

ب) مرتدّ اعتقادي، كه هدف وي عناد نيست، بلكه ارتدادش محصول شك، شبهه، جهل و يا تحقيق ناقص و به اصطلاح علم ظاهري و ناصواب است. حكم چنين مرتدّي قتل نيست.

گفته مي شود تمام يا اكثر ارتدادهايي كه در صدر اسلام اتفاق مي افتاد از قسم اول بوده كه منشأ و خاستگاه نه اعتقادي و شبهه فكري بلكه عناد و لجاجت و حفظ منافع مادي و جاه طلبي داشته است، و برخي ديگر از اين ارتدادها گروهي و صرفاً به دليل تبعيت از رئيس قبيله خود بوده است؛ مانند ارتداد قبيله بنوحنيفه در پذيرش دعوت مسيلمه.(79)

از اين رو مي توان گفت كه اكثر نصوص ارتداد در صدر اسلام، از مرتدّ اعتقادي و شبهه دار منصرف است. برخي از فقها را مي توان از موافقان ديدگاه فوق برشمرد؛ چرا كه ملاك آنان در عدم تكفير منكر ضروري دين در صورت شك و جهل، قبح تكليف و

انصراف روايات از آن است. از اين رو اكثر آنان در صورت وجود شبهه قائل به رفع حكم مرتدّ هستند، كه آراي علامه حلّي، شهيد اول، و فاضل هندي پيش تر گذشت.

6 - تفصيل بين مرتدّ محارب و غيرمحارب

با تأمّل در معناي «عناد» مي توان مرتدّ را به دو قسم تقسيم كرد:

الف) مرتدّي كه به صرف عناد از اسلام برگشته و در حال شك به سر مي برد يا آيين خاصّي را برگزيده است، امّا با وجود اين دست به هيچ گونه اقدام مسلّحانه يا فرهنگي؛ مانند نشر و ترويج افكار باطل خود و تضعيف اسلام نمي زند و به زندگي شخصي خود با حفظ موضع عنادش مشغول است.

ب) مرتدّي كه علاوه بر عناد، دست به انواع توطئه بر عليه اسلام مي زند و درصدد تضعيف باورهاي ديني مسلمانان برمي آيد و افكار انحرافي خود را در جامعه اسلامي تبليغ مي كند يا دست به اقدام مسلّحانه بر عليه اسلام مي زند.

در تحليل اين ديدگاه بايد به اين نكته اشاره كرد كه با فحص در روايات، ما شاهد چنين تفصيلي نيستيم و روايات به صورت مطلق شامل مرتدّ معاند مي شود.

7 - تقييد ارتداد به استخفاف دين

احتمال ديگر اين كه مقصود از مرتدّي كه مشمول حكم قتل مي شود، اقسام پيشين مرتدّ نيست، بلكه مقصود مرتدّي است كه علاوه بر ارتداد و كفر، در مقام استخفاف دين و آموزه هاي آن به توسط ارتداد خود باشد. ادعاي انصراف روايات مرتدّ به معاند مقيد به قيد استخفاف بعيد به نظر نمي رسد، اگر ظواهر روايات با اين تقييد مساعدت داشته باشد.

شروط مرتدّ

از خلال كلمات فقها به دست مي آيد كه براي مرتدّ چهار شرط لازم است تا حكم

به ارتداد او شود:

1 - بلوغ: لذا اعتباري به انكار صبي غيربالغ نيست، لذا امام فرمود: «و انّ الصبي لايجري عليه القلم حتّي يبلغ»؛(80) «و صبي قلم تكليف و مؤاخذه بر او نيست تا بالغ شود.»

2 - عقل: لذا اعتباري به انكار مجنون در حال جنونش و نيز انسان مست در حال مستي اش نيست.

از امام باقرعليه السلام نقل شده كه فرمود: «انّما يداقّ اللَّه العباد في الحساب يوم القيمة علي قدر ماآتاهم من العقول في الدنيا»؛(81) «همانا خداوند با بندگانش در روز قيامت در امر حساب به مقدار آنچه در دنيا به آن ها عقل داده حساب خواهد كرد.»

3 - اختيار: لذا اگر كسي در حال اكراه به كفر نطق كند مرتدّ نيست. و حتي اگر ادعاي چنين امري را نمايد حد از او برطرف مي گردد.(82)

خداوند متعال مي فرمايد: « مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ»؛(83) «كساني كه بعد از ايمان كافر شوند، به جز آن ها كه تحت فشار واقع شده اند در حالي كه قلبشان آرام و باايمان است.»

4 - قصد: به معناي اين كه قاضي بداند كه منكر ضروري در كلامش قصد داشته است، لذا اعتباري به كلام انسان خواب يا غافل يا اهل سهو يا فرد بيهوش نيست.

5 - نبود شبهه: لذا اگر شبهه اي در كار باشد؛ مثل اين كه احتمال داده شود كه در حال جنون سخني گفته يا در حال اكراه و بدون قصد بوده، حكم مرتدّ را ندارد؛ زيرا در روايات آمده است: «تدرء الحدود بالشبهات»؛ «حدود با شبهات دفع خواهد شد.»

چرا مرتدّ كشته مي شود؟

قبل از ذكر حكمت كشته شدن مرتدّ به اين نكته اشاره مي كنيم كه ما به دنبال

علت تامه اين حكم نيستيم؛ زيرا آن را جز خالق مطلق كسي ديگر نمي داند و عقل بشر از رسيدن به علت واقعي احكام با تمام ابعادش قاصر است، مگر شارع مقدس به آن اشاره كرده باشد.

و امّا اين كه چرا خداوند تصريح به علت تامه و واقعي همه احكام نكرده است حكمت ها و مصالحي دارد كه يكي از آن ها تسليم بودن انسان در برابر دستورات مولي است؛ امري كه انسان به توسط آن امتحان مي شود. همان گونه كه نماز موضوع مستقلي است، تسليم در برابر امر نماز نيز موضوع مستقلّ ديگري است.

خداوند متعال مي فرمايد: « فَلا وَرَبِّكَ لا يؤْمِنُونَ حَتّي يحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَينَهُمْ ثُمَّ لا يجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَيتَ وَيسَلِّمُوا تَسْلِيماً»؛(84) «به پروردگارت سوگند كه آن ها مؤمن نخواهند بود، مگر اين كه در اختلافات خود، تو را به داوري طلبند، و سپس از داوري تو، در دل خود احساس ناراحتي نكنند، و كاملاً تسليم باشند.»

جهت ديگري كه هست اين كه عقل انسان از ادراك جزئيات عاجز است و تنها كليات امور را درك مي كند، و لذا نمي توان به علل واقعي احكام رسيد.

نكته سومي كه در اينجا مطرح است اين كه تكاليف الهي براي تكامل روحي و ارتباط انسان با عالم طبيعت و مسائل اجتماعي است كه انسان به علت عدم اطّلاع از اين امور به علّت تامه آن ها نيز نمي رسد.

آزادي در اسلام

آزادي به مفهوم و معناي صحيح آن در روايات اهل بيت عليهم السلام بسيار به آن اشاره شده است، ولي مفهوم آن اختلاف اساسي با آنچه دموكراسي غربي از آن اراده كرده دارد. از امام علي عليه السلام نقل است كه فرمود: «اي مردم! انسان عبد يا كنيز آفريده

نشده است و همانا تمام مردم آزادند...».(85)

و نيز فرمود: «بنده غير مباش؛ زيرا كه خداوند تو را آزاد آفريده است».(86) اسلام تأكيد مي كند كه انسان بدان دليل كه آزاد است نبايد بنده ديگري باشد و زير يوق اسارت سلطه گران برود. همچنين نبايد بنده و اسير شهوت و غضب و ساير قوا و صفات رذيله خود باشد. آزادي در اسلام بدين معنا نيست كه انسان به دليل آزاد بودنش، خود را از سلطه و حكومت خداوند و رسولان خارج كرده و بي نياز ببيند و قانون گريزي و قانون شكني كند.

اسلام در مورد آزادي خود به حقايقي فكر مي كند كه فرهنگ غربي هرگز بدان توجهي نداشته يا در تضادّ با آن عمل كرده است. اسلام حقيقت انسان را در روح او مي داند و درصدد حفظ كرامت و حرّيت و آزادي روح اوست. اگر مي گويد: به خاطر اموال كسي، او را تعظيم نكن، به جهت حفظ كرامت و شخصيت انسان است. آزادي در غرب بر اصل مسئوليت نداشتن پايه گذاري شده است، ولي در اسلام بر اساس احساس مسئوليت و عبوديت در برابر خداوند متعال بنا نهاده شده است.

ارزش هاي اخلاقي فرع عقيده

عقيده كه از ماده «عقد» به معناي احكام و بستن و ارتباط دو چيز به يكديگر است، در اصطلاح بر ارتباط و استقرار نظريه اي خاص در ذهن انسان اطلاق مي شود. عقايد و تصديقات انسان اموري هستند كه مي توانند شخصيت انسان و شاكله او را ترسيم كرده و هيئت باطني و حقيقت واقعي او را بسازند. عقيده است كه انسان را به عمل وامي دارد و موقعيت زندگاني او را ترسيم مي كند. اگر عقيده انسان صحيح و مطابق با واقع باشد روش و راه

حيات و زندگي انسان نيز صحيح خواهد بود و در غير اين صورت روش زندگاني او بر باطل بوده و عقيده فاسد، انسان را به خسران خواهد كشيد.

به همين جهت است كه اسلام اهميت فوق العاده اي را نسبت به عقيده از خود نشان داده است. و به طور كلّي عقيده در منطق اسلام معيار اساسي سنجش اعمال است. لذا خداوند متعال مي فرمايد: « إِلَيهِ يصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيبُ وَالْعَمَلُ الصّالِحُ يرْفَعُهُ»؛(87) «سخنان پاكيزه، به سوي او صعود مي كند، و عمل صالح را بالا مي برد.»

علامه طباطبايي رحمه الله مي فرمايد: «مقصود از (كلم الطيب) اعتقادات بر حق است كه انسان را با اذعان به آن ها بالا مي برد و عملكرد خود را بر اساس آن اعتقادات بنا مي كند... . اگر اعتقاد و ايمان بر حق باشد عمل آن را تصديق مي كند يعني عمل بر طبق آن صادر مي شود؛ زيرا عمل، از فروع و آثار علم است و از آن جدا نمي شود. و هر مقدار عمل تكرار شود اعتقاد راسخ تر و از جلاي بيشتري برخوردار مي شود...».(88)

امام باقرعليه السلام فرمود: «لاينفع مع الشك و الجحود عمل»؛(89) «هرگز با وجود شك و انكار، عملي انسان را نفع نمي رساند.»

اين به معناي آن است كه صحت عمل و فايده و موقعيت آن در تكامل انسان، منوط به صحت عقيده عمل كننده است.

امام علي عليه السلام مي فرمايد: «لاخير في عمل الاّ مع اليقين و الورع»؛(90) «هرگز در عملي كه بدون يقين و ورع است خيري نيست.»

آزادي اختيار عقيده

عقل حكم مي كند كه انسان در اختيار عقيده آزاد باشد؛ زيرا عقايد انسان در تملك اراده او يا ديگران نيست، و لذا نمي توان انسان را بر عقيده اي اجبار كرد.

علامه طباطبايي رحمه الله مي فرمايد:

«عقيده به معناي حصول ادراك تصديقي كه در ذهن انسان منعقد مي شود عملي اختياري براي او نيست تا متعلّق منع يا جواز يا... قرار گيرد؛ آري، آنچه قبول منع يا اباحه مي كند التزام به لوازم عقيده از اعمال انسان است همانند دعوت به عقيده و قانع كردن مردم به آن و نوشتن آن، و فاسد كردن عقيده رايج بين مردم و عمل بر خلاف آن ها، اين ها اموري است كه قبول منع و جواز مي كند... .»(91) انسان مي تواند در يك صورت عقيده شخصي را تغيير دهد و آن تغيير در منشأ عقيده است، به اين صورت كه در صدق مقدمات عقيده، مناقشه نمايد.

اسلام اين موضوع را به صراحت تصديق مي كند. خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد: « لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي ّ...»؛(92) «در قبول دين اكراهي نيست، [زيرا] راه درست از راه انحرافي، روشن شده است...».

علامه طباطبايي رحمه الله در تفسير آيه فوق مي فرمايد: «آيه دين اجباري را نفي مي كند؛ زيرا دين يك سلسله معارف علمي است كه عمل را به دنبال دارد و جامع آن ها اعتقادات است. و اعتقاد و ايمان از امور قلبي است كه اكراه و اجبارپذير نيست. اكراه تنها در اعمال ظاهري و افعال و حركات بدني مادي تأثيرگذار است، و امّا اعتقاد قلبي داراي علل و اسباب ديگر قلبي است كه از سنخ اعتقاد و ادراك است. و محال است كه جهل منتج علم باشد، يا مقدمات غير علمي تصديق علمي ايجاد كند».(93)

جمله « لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» جمله اي است خبري كه خداوند بعد از آن جمله « قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ» را آورده است. جمله اي كه در مقام

تعليل بر جمله اول است، به اين معنا كه بعد از روشن شدن راه و انكشاف حقّ، حاجتي به اكراه در عقيده نيست. لذا خداوند متعال در آيه اي ديگر مي فرمايد: « وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيؤْمِنْ وَمَنْ شاءَ فَلْيكْفُرْ»؛(94) «بگو: اين حق است از سوي پروردگارتان! هر كس مي خواهد ايمان بياورد [و اين حقيقت را پذيرا شود] و هر كس مي خواهد كافر گردد.»

آزادي اظهار عقيده

آزادي اظهار عقيده از منظر عقل از اوّليات حقوق انسان به حساب مي آيد. و اين شبيه آزادي انسان در انتخاب شكل حيات شخصي و اداره شؤون خاصه اوست، لكن به شرط اين كه معارض با حقوق ديگران نباشد؛ زيرا اين گونه آزادي منجرّ به تبادل افكار و نمو آن مي شود و در نتيجه انسان به فكر صحيح مي رسد.

در عين اين كه عقل دعوت به حرّيت تظاهر به عقيده مي كند، از طرفي هم تصحيح عقايد باطل را واجب مي شمارد؛ زيرا عقيده اساس هر عمل است، و عقيده اشتباه و باطل است كه مجتمع اسلامي را به فساد و فروپاشي مي كشاند. مقابله با عقايد فاسد در حقيقت گامي در راه آزادي فكر است.

عقل، اقدام بر تصحيح عقايد ديگران را امري ضروري و واجب مي داند و از آنجا كه تصحيح عقايد با زور و اجبار ممكن نيست لذا راه براي رسيدن به اين هدف را تنوير افكار و هدايت آن ها به عقايد صحيح مي داند. ولي اگر فرد يا افرادي از اين عمل جلوگيري كردند راهي جز آن نيست كه با قوّت و قهر و غلبه مانع سعادت مردم را بر كنار زنند تا راه براي ثمر دادن عقايد صحيح و زوال عقايد فاسد هموار شود.

از طرفي

ديگر مشاهده مي كنيم كه اسلام در تمام ابعاد در اظهار عقيده، به انسان آزادي مي دهد، و لذا درهاي مناظره و بحث را بر اساس منطق استدلال بر روي صاحبان مذاهب و اديان باز مي گذارد. و در عين حال از تزوير و خدعه و مكر جلوگيري مي كند.

خداوند متعال مي فرمايد: « ادْعُ إِلي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجادِلْهُمْ بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ...»؛(95) «با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما، و با آن ها به روشي كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن...».

و نيز مي فرمايد: « فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذِينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»؛(96) «پس بندگان مرا بشارت ده، همان كساني كه سخنان را مي شنوند و از نيكوترين آن ها پيروي مي كنند.»

از ناحيه عملي نيز به صاحب ديني كه داراي كتاب است در بلاد اسلامي اجازه اظهار دين و مذهب و عقيده خود را داده و سفارشات لازم را نيز در حقّ آنان نموده است، آنجا كه مي فرمايد: « لا ينْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيهِمْ إِنَّ اللَّهَ يحِبُّ الْمُقْسِطِينَ»؛(97) «خدا شما را از نيكي كردن و مراعات عدالت نسبت به كساني كه در امر دين، با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهي نمي كند، چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد.»

چگونگي آزادي تفكر با وحدت حق

سؤالي كه در اينجا مطرح است اين كه در صورتي كه حق يكي است و آن در اسلام متجلّي شده است، ديگر چه جاي فكر و بحث و نقد است؟ و فايده آن چيست؟

در پاسخ به اين سؤال مي گوييم: از جمله مفاهيمي كه اسلام مطرح مي كند وحدت حقّ و حقيقت است.

خداوند

متعال مي فرمايد: « فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَماذا بَعْدَ الْحَقِ ّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنّي تُصْرَفُونَ»؛(98) «آن است خداوند، پروردگار حق شما [داراي همه اين صفات ! با اين حال، بعد از حق، چه چيزي جز گمراهي وجود دارد؟! پس چرا [از پرستش او] رويگردان مي شويد؟!»

اصل حق به معناي مطابقت و موافقت چيزي با واقع است؛ خواه عقيده باشد يا عمل. حال چگونه ممكن است كه دو شي ء متخالف، هر دو مطابق با واقع باشند.

خداوند مي فرمايد: « وَأَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»؛(99) «اين راه مستقيم من است، از آن پيروي كنيد، و از راه هاي پراكنده [و انحرافي] پيروي نكنيد، كه شما را از طريق حق دور مي سازد. اين چيزي است كه خداوند شما را به آن سفارش مي كند، شايد پرهيزگاري پيشه كنيد.»

قرآن در جايي ديگر اين مسأله را از مسلّمات برشمرده و مي فرمايد: « وَإِنّا أَوْ إِياكُمْ لَعَلي هُدي أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ»؛(100) «و ما يا شما بر [طريق] هدايت يا در ضلالت آشكاري هستيم.»

قرآن كريم انسان را به متابعت از دين حق كه مطابق با فطرت است دعوت مي كند؛ زيرا فطرت انسان بر قبول حق و خضوع در برابر آن بنا شده است، و عقل او نيز چنين حكمي را دارد.

آزادي فكر به اين معنا نيست كه انسان با حكم عقل و فطرت كه امر به متابعت حق مي كند مخالفت كند، بعد از آن كه حقّ و حقيقت به وضوح براي او روشن شده است. اسلام به رغم اين كه دعوت به حرّيت و آزادي و اظهار عقيده مي كند به اعتبار اين كه منجرّ به تكامل انسان

مي شود، از طرفي ديگر دعوت به مقابله با افكار و عقايد انحرافي به شكل ريشه اي مي نمايد. اسلام از انسان مي خواهد كه جهت تبيين حق براي ديگران سعي كند و مردم را به سوي آن ارشاد نمايد. اين امر باعث مي شود كه فكر و عقيده انسان كه بر حق است رشد پيدا كرده و تكامل يابد.

جلوگيري از دعوت به عقيده فاسد

عقل همان گونه كه انسان را دعوت به مقابله با افكار و عقايد فاسد مي كند همچنين به انسان منحرف اجازه نمي دهد تا افكار باطل و خرافي خود را در جامعه اي كه قدرت تحليل و نقد ندارد، منتشر سازد. عقايد انحرافي امراض بسيار خطرناك مسري هستند كه جوامعي را كه واكسن آمادگي در برابر آن ها را نداشته باشند، مسموم خواهد كرد. و لذا بايد از نشر آن ها جلوگيري كرد، مگر آن كه به دست افرادي برسد كه قدرت تجزيه و تحليل آن را داشته باشند.

نتيجه اين كه: آزادي در عقيده و فكر به آن نحو كه ذكر شد غير از دعوت به عقيده است.

كشتن مرتدّ، دفاع از حقوق انسان

اسلام به حيات و حق زندگي براي هر موجود اهميت فراوان داده است، و لذا:

1 - به حيات گياهان و درختان اهتمام ورزيده و آن را رحمت الهي دانسته است: « فَانْظُرْ إِلي آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيفَ يحْي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»؛(101) «به آثار رحمت الهي بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده مي كند.»

و نيز براي گياهان حق زندگي قائل بوده و آب دادن به آن ها را لازم مي داند.

2 - اسلام بر حقوق حيوانات نيز تأكيد كرده است.

3 - فقها بر حرمت سقط جنين اتفاق دارند.

4 - كشتن فرد بي گناه به منزله كشتن تمام مردم شمرده شده است: « مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِيعاً»؛(102) «هر كس انساني را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روي زمين بكشد، چنان است كه همه انسان ها را كشته باشد.»

5 - هر كس كه استطاعت بر حفظ كسي از ضرر يا مرگ دارد، وظيفه دارد تا در اين امر اهمال نكند.

6

- انتحار و خودكشي حرام شمرده شده است: « وَلا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً * وَمَنْ يفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِيهِ ناراً وَكانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يسِيراً»؛(103) «و خودكشي نكنيد. خداوند نسبت به شما مهربان است. و هر كس اين عمل را از روي تجاوز و ستم انجام دهد، به زودي او را در آتشي وارد خواهيم ساخت و اين كار براي خدا آسان است.»

لذا امام صادق عليه السلام فرمود: «من قتل نفسه متعمّداً فهو في نار خالداً فيها»؛(104) «هر كس خود را عمداً به قتل برساند او در آتش جهنم هميشه خواهد بود.»

7 - انسان در مرحله نطفه حق استمرار حيات دارد و لذا مي تواند ارث ببرد.

8 - كسي حق پناه دادن قاتل يا مخفي كردن او را ندارد.

اين امور و موارد ديگر شاهد بر اين مطلب است كه شارع مقدس اهتمام فراواني براي حفظ جان موجودات؛ خصوصاً انسان قائل شده است.

حال سؤالي كه مطرح است اين كه اسلام با اين همه اهتمام به حفظ جان انسان چرا حيات و زندگاني مرتدّ را بي ارزش جلوه داده و حكم به قتل او نموده است؟

در جواب مي گوييم: حقيقت ارتداد آن است كه انسان مي گويد: من داخل در اسلام شدم و به آن معرفت پيدا كردم و همه جوانب آن را جست و جو كردم ولي آن را رد مي كنم و از آن خارج مي شوم.

دشمنان اسلام از اين راه براي ضربه زدن به اسلام و جلوگيري از اسلام آوردن مردم استفاده مي كردند.

خداوند متعال مي فرمايد:« وَقالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يرْجِعُونَ»؛(105) «و جمعي از اهل كتاب [از

يهود] گفتند: [برويد درظاهر] به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ايمان بياوريد، و در پايان روز، كافر شويد [و باز گرديد] شايد آن ها [از آيين خود] بازگردند؛ [زيرا شما را، اهل كتاب و آگاه از بشارات آسماني پيشين مي دانند، و اين توطئه كافي است كه آن ها را متزلزل كند].»

اين كار، اثر عجيبي در قلوب عوام مردم داشت؛ زيرا با خود مي گفتند: اگر اسلام بر حق بود آنان خارج نمي شدند. لذا دستور به كشتن مرتدّ در حقيقت دفاع از حقوق انسان و عملكردي منطقي است كه با نظر اسلام مطابقت دارد؛ زيرا:

الف) اين كار دفاع از ديني است كه اساس انسانيت انسان و شخصيت او را تشكيل مي دهد و حقي از حقوق او به حساب مي آيد؛ زيرا كه صلاح دين و دنياي او در آن است.

ب) اين عمل در حقيقت دفاع از حقّ آزادي عمومي است؛ زيرا اين گونه افراد، مانع تحرّك انسان به سوي تكامل اند.

ج) اين كار در حقيقت دفاع از آزادي عقيده است، عقيده اي كه اساس هر عملي است.

د) كشتن مرتدّ در حقيقت دفاع از مجتمع اسلامي صالح است، گرچه يك نفر كشته مي شود ولي با نابودي او جامعه احيا مي گردد، همانند آن كه يك عضو سرطاني كه قطع مي شود سبب حيات بقيه اعضاي بدن انسان مي گردد. و لذا قرآن درباره قصاص مي فرمايد: « وَلَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُوْلِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»؛(106) «و براي شما در قصاص، حيات و زندگي است، اي صاحبان خرد! شايد شما تقوا پيشه كنيد.»

ه) اين عمل، دفاع از حق كرامت انسان است كه خداوند او را چنين آفريده است: « وَلَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ...»؛(107) «ما آدميزادگان را

گرامي داشتيم.»

و) ارتداد از آن جهت كه در آن انكار و عناد و تمرّد و سركشي نسبت به خداوند متعال و خروج و تجاوز از دايره حق است، انسان را مستحقّ نابودي مي كند.

ز) از آن جهت كه كافر هر چه در روي زمين بماند عذاب او بيشتر خواهد شد، لذا كشتن او در حقيقت رحمت و تحفيف عذاب وي خواهد بود.

ح) كسي كه تحت سلطه نظام اسلامي وارد شده همه قوانين آن را بر ذمّه خود گرفته و قبول كرده است كه يكي از آن ها قتل مرتدّ است، لذا حتي مطابق نظام دمكراسي نيز طبق التزامي كه انسان نسبت به قوانين نظام داده است، بايد احكام و قوانين بر او نيز جاري شود.

تفصيل در حكم

البته اين مطلب قابل توجه است كه ظاهراً بين شخص معاندي كه براي ضربه زدن به اسلام و تضعيف روحيه مسلمانان به آن وارد شده و از آن خارج شده است، و بين كسي كه بدون تحقيق وارد اسلام شده و در لفظ اسلام را پذيرفته و قصد دارد كه از آن خارج شود را بايد فرق گذاشت. معلوم نيست كه در صورت دوم نيز شارع مقدس اصرار بر قتل و كشته شدن مرتدّ داشته باشد.

فهرست منشورات مسجد مقدّس جمكران

1 قرآن كريم / چهار رنگ - گلاسه رحلي خط نيريزي / الهي قمشه اي

2 قرآن كريم / (وزيري، جيبي، نيم جيبي) خط نيريزي / الهي قمشه اي

3 قرآن كريم / نيم جيبي (كيفي) خط عثمان طه / الهي قمشه اي

4 قرآن كريم / وزيري (ترجمه زير، ترجمه مقابل) خط عثمان طه / الهي قمشه اي

5 قرآن كريم / وزيري (بدون ترجمه) خط عثمان طه

6 صحيفه سجاديه ويرايش حسين وزيري/الهي قمشه اي

7 كليات مفاتيح الجنان / عربي انتشارات مسجد مقدّس جمكران

8 كليات مفاتيح الجنان / (وزيري، جيبي، نيم جيبي) خط افشاري / الهي قمشه اي

9 منتخب مفاتيح الجنان / (جيبي، نيم جيبي) خط افشاري / الهي قمشه اي

10 منتخب مفاتيح الجنان / جيبي، نيم جيبي) خط خاتمي / الهي قمشه اي

11 ارتباط با خدا واحد تحقيقات

12 آشنايي با چهارده معصوم (1و2)/شعر و رنگ آميزي سيد حميد رضا موسوي

13 آئينه اسرار حسين كريمي قمي

14 آخرين پناه محمود ترحمي

15 آخرين خورشيد پيدا واحد تحقيقات

16 آقا شيخ مرتضي زاهد محمد حسن سيف اللهي

17 آيين انتظار (مختصر مكيال المكارم) واحد پژوهش

18 از زلال ولايت واحد تحقيقات

19 اسلام شناسي و پاسخ

به شبهات علي اصغر رضواني

20 امامت، غيبت، ظهور واحد پژوهش

21 امامت و غيبت از ديدگاه علم كلام علم الهدي / واحد تحقيقات

22 امام رضاعليه السلام در رزمگاه اديان سهراب علوي

23 امام شناسي و پاسخ به شبهات علي اصغر رضواني

24 انتظار بهار و باران واحد تحقيقات

25 انتظار و انسان معاصر عزيز اللَّه حيدري

26 اهّميت اذان و اقامه محمد محمدي اشتهاردي

27 با اولين امام در آخرين پيام حسين ايراني

28 بامداد بشريت محمد جواد مروّجي طبسي

29 بهتر از بهار / كودك شمسي (فاطمه) وفائي

30 پرچمدار نينوا محمد محمدي اشتهاردي

31 پرچم هدايت محمد رضا اكبري

32 تاريخ امير المؤمنين عليه السلام / دو جلد شيخ عباس صفايي حائري

33 تاريخ پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله / دو جلد شيخ عباس صفايي حائري

34 تاريخچه مسجد مقدس جمكران / (فارسي، عربي، اردو، انگليسي) واحد تحقيقات

35 تاريخ سيد الشهداءعليه السلام شيخ عباس صفايي حائري

36 تجليگاه صاحب الزمان عليه السلام سيد جعفر ميرعظيمي

37 جلوه هاي پنهاني امام عصرعليه السلام حسين علي پور

38 چهارده گفتار ارتباط معنوي با حضرت مهدي عليه السلام حسين گنجي

39 چهل حديث /امام مهدي عليه السلام در كلام امام علي عليه السلام سيد صادق سيدنژاد

40 حضرت مهدي عليه السلام فروغ تابان ولايت محمد محمدي اشتهاردي

41 حكمت هاي جاويد محمد حسين فهيم نيا

42 ختم سوره هاي يس و واقعه واحد پژوهش

43 خزائن الاشعار (مجموعه اشعار) عباس حسيني جوهري

44 خورشيد غايب (مختصر نجم الثاقب) رضا استادي

45 خوشه هاي طلايي (مجموعه اشعار) محمد علي مجاهدي (پروانه)

46 دار السلام شيخ محمود عراقي ميثمي

47 داستان هايي از امام زمان عليه السلام حسن ارشاد

48 داغ شقايق (مجموعه اشعار) علي

مهدوي

49 در جستجوي نور صافي، سبحاني، كوراني

50 در كربلا چه گذشت؟ (ترجمه نفس المهموم) شيخ عباس قمي / كمره اي

51 دلشده در حسرت ديدار دوست زهرا قزلقاشي

52 دين و آزادي محمّد حسين فهيم نيا

53 رجعت احمد علي طاهري ورسي

54 رسول ترك محمد حسن سيف اللهي

55 روزنه هايي از عالم غيب سيد محسن خرّازي

56 زيارت ناحيه مقدّسه واحد تحقيقات

57 سحاب رحمت عباس اسماعيلي يزدي

58 سرود سرخ انار الهه بهشتي

59 سقّا خود تشنه ديدار طهورا حيدري

60 سلفي گري (وهابيت) و پاسخ به شبهات علي اصغر رضواني

61 سياحت غرب آقا نجفي قوچاني

62 سيماي امام مهدي عليه السلام در شعر عربي دكتر عبد اللهي

63 سيماي مهدي موعودعليه السلام در آئينه شعر فارسي محمد علي مجاهدي (پروانه)

64 شرح زيارت جامعه كبيره (ترجمه الشموس الطالعه) محمّد حسين نائيجي

65 شمس وراء السحاب/ عربي السيد جمال محمّد صالح

66 ظهور حضرت مهدي عليه السلام سيد اسد اللَّه هاشمي شهيدي

67 عاشورا تجلّي دوستي و دشمني سيد خليل حسيني

68 عريضه نويسي سيد صادق سيدنژاد

69 عطر سيب حامد حجّتي

70 عقد الدرر في أخبار المنتظرعليه السلام / عربي المقدس الشافعي

71 علي عليه السلام مرواريد ولايت واحد تحقيقات

72 علي عليه السلام و پايان تاريخ سيد مجيد فلسفيان

73 غديرشناسي و پاسخ به شبهات علي اصغر رضواني

74 غديرخم (روسي، آذري لاتين) علي اصغر رضواني

75 فتنه وهابيت علي اصغر رضواني

76 فدك ذوالفقار فاطمه عليها السلام سيد محمد واحدي

77 فروغ تابان ولايت علي اصغر رضواني

78 فرهنگ اخلاق عباس اسماعيلي يزدي

79 فرهنگ تربيت عباس اسماعيلي يزدي

80 فرهنگ درمان طبيعي بيماري ها(پخش) حسن صدري

81 فوز اكبر

محمد باقر فقيه ايماني

82 كرامات المهدي عليه السلام واحد تحقيقات

83 كرامت هاي حضرت مهدي عليه السلام واحد تحقيقات

84 كمال الدين وتمام النعمة (دو جلد) شيخ صدوق رحمه الله / منصور پهلوان

85 كهكشان راه نيلي (مجموعه اشعار) حسن بياتاني

86 گردي از رهگذر دوست (مجموعه اشعار) علي اصغر يونسيان (ملتجي)

87 گفتمان مهدويت آيت اللَّه صافي گلپايگاني

88 گنجينه نور و بركت، ختم صلوات مرحوم حسيني اردكاني

89 مشكاة الانوار علّامه مجلسي رحمه الله

90 مفرد مذكر غائب علي مؤذني

91 مكيال المكارم (دو جلد) موسوي اصفهاني/ حائري قزويني

92 منازل الآخرة، زندگي پس از مرگ شيخ عباس قمي رحمه الله

93 منجي موعود از منظر نهج البلاغه حسين ايراني

94 منشور نينوا مجيد حيدري فر

95 موعودشناسي و پاسخ به شبهات علي اصغر رضواني

96 مهدي عليه السلام تجسّم اميد و نجات عزيز اللَّه حيدري

97 مهدي منتظرعليه السلام در انديشه اسلامي العميدي / محبوب القلوب

98 مهدي موعودعليه السلام، ترجمه جلد 13 بحار - دو جلد علّامه مجلسي رحمه الله / اروميه اي

99 مهر بيكران محمد حسن شاه آبادي

100 مهربان تر از مادر / نوجوان حسن محمودي

101 ميثاق منتظران (شرح زيارت آل يس) سيد مهدي حائري قزويني

102 ناپيدا ولي با ما / (فارسي ،تركي استانبولي، انگليسي، بنگالا) واحد تحقيقات

103 نجم الثاقب ميرزا حسين نوري رحمه الله

104 نجم الثاقب(دوجلدي) ميرزا حسين نوري رحمه الله

105 نشانه هاي ظهور او محمد خادمي شيرازي

106 نشانه هاي يار و چكامه انتظار مهدي عليزاده

107 نداي ولايت بنياد غدير

108 نماز شب واحد پژوهش مسجد مقدّس جمكران

109 نهج البلاغه/(وزيري، جيبي) سيد رضي رحمه الله / محمد دشتي

110 نهج الكرامه گفته ها و نوشته هاي امام حسين عليه السلام محمّد

رضا اكبري

111 و آن كه ديرتر آمد الهه بهشتي

112 واقعه عاشورا و پاسخ به شبهات علي اصغر رضواني

113 وظايف منتظران واحد تحقيقات

114 ويژگي هاي حضرت زينب عليها السلام سيد نور الدين جزائري

115 هديه احمديه / (جيبي، نيم جيبي) ميرزا احمد آشتياني رحمه الله

116 همراه با مهدي منتظر مهدي فتلاوي/بيژن كرمي

117 ياد مهدي عليه السلام محمد خادمي شيرازي

118 يار غائب از نظر (مجموعه اشعار) محمد حجّتي

119 ينابيع الحكمة / عربي - پنج جلد عباس اسماعيلي يزدي

جهت تهيه و خريد كتاب هاي فوق، مي توانيد با نشاني:

قم - صندوق پستي 617 ، انتشارات مسجد مقدّس جمكران مكاتبه و يا با شماره تلفن هاي 7253700 ، 7253340 - 0251 تماس حاصل نماييد.

كتاب هاي درخواستي بدون هزينه پستي براي شما ارسال مي گردد.

ساير نمايندگي هاي فروش:

تهران: 66939083 ، 66928687 - 021

يزد: 6246489، 2-6280671 - 0351

فريدونكار: 14 - 5664212 - 0122

پي نوشتها

1) سوره حجرات، آيه 13.

2) سوره بقره، آيه 256.

3) مجمع البيان، ج 1، ص 364.

4) الميزان، ج 2، ص 343.

5) روح الاسلام، سيد امير علي، ص 265، به نقل از او.

6) حضارة العرب، گوستاو لوبون، ص 145و146.

7) الدعوة الي الاسلام، سير تومانس، ص 65.

8) حقايق الاسلام و اباطيل خصومه، عباس محمود عقاد به نقل از او، ص 227.

9) الاسلام في قفص الاتهام، شوقي ابوخليل به نقل از او.

10) حاضر العالم الاسلامي، ج 3، ص 211 به نقل از او.

11) سوره بقره، آيه 111.

12) سوره عنكبوت، آيه 46.

13) كافي، ج 5، ح 6، باب فضل الجهاد، كتاب الجهاد.

14) المقنعه، شيخ مفيد، ص 269.

15) الكافي في الفقه، ص 249.

16) كافي، ج 3، ص 566، ح 1.

17) اللمعة الدمشقية، شهيد اول، ص

234.

18) تهذيب الاحكام، ج 6، ص 293.

19) مفتاح الكرامة، ج 9، ص 153.

20) الكافي في الفقه، ص 395.

21) الفقه للمغتربين، آيت اللَّه العظمي سيستاني، ص 179.

22) وسائل الشيعه، ج 16، ص 37، ح 2.

23) الكافي في الفقه، ص 375.

24) كافي، ج 7، ص 14، ح 1، باب انفاذ الوصية علي جهتها، كتاب الوصايا.

25) كافي، ج 7، ص 16، ح 2، كتاب الوصايا، باب آخر من انفاذ الوصية.

26) الكافي في الفقه، ص 326.

27) همان، ص 260.

28) النهاية، ص 597.

29) دلائل الامامة، محمد بن جرير طبري، ص 81.

30) تحف العقول، ص 97.

31) كافي، ج 7، ص 240، ح 3، كتاب الحدود، باب كراهية قذف من ليس علي الاسلام.

32) وسائل الشيعه، ج 16، ص 37، حديث 1، كتاب جهاد النفس، باب تحريم القذف حتّي للمشرك.

33) همان، ج 28، ص 152، ح 1، كتاب الحدود و التعزيرات، باب حكم المسلم اذا فجر بالنصرانية.

34) مكارم الاخلاق، ص 359.

35) كافي، ج 2، ص 648، ح 1، كتاب العشرة، باب التسليم علي اهل الملل.

36) نهج البلاغه، ص 427.

37) كافي، ج 2، ص 650، باب التسليم علي اهل الملل، كتاب العشرة.

38) الامالي، شيخ مفيد، مجلس 23.

39) كافي، ج 2، ص 670، ح 5، كتاب العشرة، باب حسن الصحبة.

40) معجم مقاييس اللغة، ج 2، ص 386.

41) سوره انعام، آيه 28.

42) سوره آل عمران، آيه 149.

43) مفردات الفاظ القرآن، ص 348.

44) سوره بقره، آيه 217.

45) سوره زمر، آيه 65.

46) سوره مائده، آيه 5.

47) سوره آل عمران، آيه 90.

48) سوره آل عمران، آيه 86-88.

49)] . وسائل الشيعه، ج 28، ابواب حدّ مرتدّ، باب 3، ح 1.

50) همان، باب 1، ح 1.

51) كنز العمال، ج 1، ص

90.

52) سنن ترمذي، ج 4، ص 400.

53) كنز العمال، ج 1، ص 90.

54) همان.

55) كنز العمال، ج 1، ص 91.

56) كنز العمال، ج 1، ص 315.

57) همان، ص 313.

58) وسائل الشيعه، ج 28، باب 1 ؛ ح 5 ؛ كافي، ج 7، ص 257، ح 10.

59) مسالك الافهام، ج 2، ص 358.

60) مسالك الافهام، ج 15، ص 22و23.

61) جواهر الكلام، ج 41، ص 604و605.

62) ارشاد الاذهان، ج 40، ص 191.

63) جواهر الكلام، ج 41، ص 604، به نقل از او.

64) الينابيع الفقهيه، ج 23، ص 391.

65) كشف اللثام، ج 2، ص 435.

66) مجمع الفائدة و البرهان، ج 13، ص 318.

67) وسائل الشيعه، ج 18، ابواب حدّ المرتد، باب 1، ج 3.

68) روزنامه جمهوري اسلامي، ويژه نامه صحيفه حوزه، شماره 48، ص 14.

69) مسالك الافهام، ج 2، ص 451، به نقل از او.

70) جواهر الكلام، ج 41، ص 608.

71) الدروس الشرعيه، ج 1، ص 229.

72) تحرير الاحكام، ج 2، ص 236.

73) المعتبر، كتاب الصوم.

74) مجمع الفائدة و البرهان، ج 13، ص 360.

75) كشف اللثام، ج 2، كتاب الحدود، المقصد الثالث.

76) جواهر الكلام، ج 6، ص 46و49.

77) الكافي في الفقه، ص 311.

78) ينابيع الفقهيه، ج 9، ص 171.

79) كتاب الردّه، واقدي، ص 83و144.

80) جامع الاحاديث الشيعه، ج 1، باب 12، ح 1.

81) وسائل الشيعه، ج 1، باب 3، ح 3.

82) شرايع الاسلام، ج 4، ص 962.

83) سوره نحل، آيه 106.

84) سوره نساء، آيه 65.

85) بحارالأنوار، ج 32، ص 133.

86) بحار الانوار، ج 74، ص 228.

87) سوره فاطر، آيه 10.

88) الميزان، ج 17، ص 23.

89) كافي، ج 2، ص 288، ح 3.

90) غرر الحكم و درر الكلم، ص 445،

ح 10914.

91) الميزان، ج 4، ص 120.

92) سوره بقره، آيه 256.

93) الميزان، ج 2، ص 347.

94) سوره كهف، آيه 29.

95) سوره نحل، آيه 125.

96) سوره زمر، آيات 17و18.

97) سوره ممتحنه، آيه 8.

98) سوره يونس، آيه 32.

99) سوره انعام، آيه 153.

100) سوره سبأ، آيه 24.

101) سوره روم، آيه 50.

102) سوره مائده، آيه 32.

103) سوره نساء، آيات 29و30.

104) وسائل الشيعه، ج 29، ص 24، ح 2.

105) سوره آل عمران، آيه 72.

106) سوره بقره، آيه 179.

107) سوره اسراء، آيه 70.

3- پيامبر اعظم صلى الله عليه وآله و حقوق زن

مشخصات كتاب

نام كتاب: پيامبر اعظم صلى الله عليه وآله و حقوق زن

(سلسله مباحث دفاع از پيامبر اعظم صلى الله عليه وآله)

مؤلف: على اصغر رضوانى

صفحه آرا: اميرسعيد سعيدى

ناشر: انتشارات مسجد مقدّس جمكران

تاريخ نشر: تابستان 1385

نوبت چاپ: اوّل

چاپ: اسوه

تيراژ: 5000 جلد

قيمت: 450 تومان

شابك: 6 - 99 - 8484 - 964

مركز پخش: انتشارات مسجد مقدّس جمكران

فروشگاه بزرگ كتاب واقع در صحن مسجد مقدّس جمكران

تلفن و نمابر: 7253700 ، 7253340 - 0251

قم - صندوق پستى: 617

«حق چاپ مخصوص ناشر است»

مقدمه ناشر

در عصر كنونى كه پيروان اديان و فِرَق، در راستاى اهداف خود دست به تبليغ گسترده اى زده و با تمام امكانات دنبال اهداف باطل خود مى باشند، بر پيروان راستين و حقيقى دين اسلام و مذهب حقه جعفرى است كه در اين شلوغ بازار جهانى، اسلام ناب محمّدى صلى الله عليه وآله را بر مردم جهان عرضه نمايند.

لذا برآن شديم تا سلسله مباحث دفاع از پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله را به صورت مختصر خدمت مشتاقان حقّ و حقيقت عرضه نماييم، باشد كه مورد رضاى حضرت حقّ جلّ و علا قرار گيرد.

مدير مسؤول انتشارات مسجد مقدّس جمكران حسين احمدى

پيشگفتار

نظرياتى كه درباره زن از سوى مكاتب گوناگون ارائه شده است؛ چون ديگر ره آوردهاى فكرى بشرى، از افراط و تفريط بيرون نيست. مجموع تلاش هاى علمى انديشمندان در اين زمينه ها، در عين حال كه به حقايقى راه يافته، از زياده روى يا كم انگارى دور نبوده است. از اين رو اين موضوع درخور ژرف نگرى گسترده و حقيقت جويانه است.

موضوع زن به عنوان بدنه اى از جامعه انسانى بدان پايه قابل بررسى و ژرف نگرى است كه انسان شايسته شناخت و بررسى است. هر گونه تحليل و بررسى ابعاد حيات زن منهاى ويژگى هاى صنفى و جنسى، تحليل حيات انسان به شمار مى آيد. شناخت زن و منزلت و مقام او در حقيقت شناخت انسان و كرامت اوست. لذا جا دارد به مسأله حقوق زن از ديدگاه اسلام بدون افراط و تفريط بپردازيم.

قبل از ورود به بحث به چند نكته اشاره مى كنيم:

1 - نظام عالم با آنچه در آن از كثرت و مجردات و ماديات و ملكوتيات و بسائط و مركبات است، همگى نظامى واحد و بر

اساس توحيد الهى و مبنى بر قاعده اى متين و طرزى بديع و بنايى عظيم است، كه هر جزئى از آن با كمال اتقان به ديگرى مرتبط است.

خداوند متعال مى فرمايد: « صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ»؛(1) «اين صُنع و آفرينش خداوندى است كه همه چيز را متقن آفريده.»

2 - خداوند متعال بعد از آن كه انسان را آفريد، او را به حال خود رها نكرد، بلكه از ابتداى خلقت و شروع قابليّت و استعداد تا نهايت خلقتش او را همراهى كرده و با دستورات و برنامه هايش انسان را دعوت به كمال و سعادت فعلى او نموده است.

خداوند متعال مى فرمايد: « الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدى ؛(2) «همان خدايى كه آفريد و منظّم كرد و همان كه اندازه گيرى كرد و هدايت نمود.»

3 - خداوند متعال حقّ هيچ صاحب حقى را سلب ننموده، بلكه آن را به طور كامل عطا كرده است؛ زيرا مردم را به عدل دعوت نموده است و مى فرمايد: « إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ»؛(3) «خداوند به عدل فرمان مى دهد.»

خداوند متعال مى فرمايد: « وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ»؛(4) «و به خاطر آن است كه خداوند به بندگان [خود] ستم نمى كند.»

عدل آن است كه به هر صاحب حقّى حقّش بدون افراط و تفريط داده شود.

خداوند متعال مى فرمايد: « لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»؛(5) «خداوند هيچ كس را، جز به اندازه توانايى اش، تكليف نمى كند.»

لذا اگر مشاهده مى كنيم كه برخى از امور؛ همچون قضاوت، حكومت دارى، جهاد، بروز در ميان مردان، كشف حجاب و... از زنان ممنوع شده، اين امور، سلب حقوق آنان به شمار نمى آيد، بلكه در حقيقت اعطاى حق آنان به نحو اتمّ و اكمل

است؛ زيرا خداوند متعال زنان را با شاكله و غريزه اى آفريده كه با اين امور تناسب و سنخيّت ندارند.

4 - بديهى به نظر مى رسد كه زن و مرد در جهات مختلفى؛ از قبيل ظاهرى و باطنى، جسمى و روحى، خَلقى و خُلقى، فكرى و عاطفى با هم فرق داشته باشند تا نظام جامعه بر اساس آن پيش برود.

خداوند متعال مى فرمايد: « وَإِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»؛(6) «و خزاين همه چيز، تنها نزد ماست، ولى ما جز به اندازه معيّن آن را نازل نمى كنيم.»

5 - هر گاه زن و مرد را از آن جهت ملاحظه كنيم كه عضوى مفيد در جامعه بوده و با وجود آن ها جامعه به پيش مى رود، پى مى بريم كه هر دو وجودشان ضرورى به نظر مى رسد. ولى هر گاه به لحاظ مواهب طبيعى خدادادى به آن ها بنگريم مشاهده مى كنيم كه مرد از جهت بنيه و عقلانيّت و سعه تفكّر و تدبير از زن قوى تر است.

خداوند متعال مى فرمايد: « الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ»؛(7) «مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برترى هايى كه خداوند [از نظر نظام اجتماع براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است.»

و نيز مى فرمايد: « وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ»؛(8) «و براى زنان، همانند وظايفى كه بر دوش آن هاست، حقوق شايسته اى قرار داده شده، و مردان بر آنان برترى دارند.»

ولى اگر هر كدام از آن دو را به لحاظ سلوك به سوى خداوند و لقا و سير الى اللَّه ملاحظه كنيم، راه براى هر دو باز بوده و هر دو مى توانند به لقاى الهى

نايل شوند. به همين جهت است كه قرآن در امور معنوى مرد و زن را همپاى هم آورده و در رسيدن به معرفت و لقاى پروردگار يكسان مى داند.

6 - اصالت و حقيقت و انسانيّت انسان به روح او است. انسان آن هنگامى به سعادت دنيا و آخرت مى رسد كه از بدن عنصرى خود بهره جسته و در راه تكامل روحى و معنوى خود از آن بهره گيرد. لذا اگر اسلام زن را از برخى مشاغل مادى و اجتماعى برحذر داشته، اين به معناى نرسيدن او به تكامل نيست، بلكه كمال او را در دخالت نكردن در اين امور مى داند.

قانون زوجيّت جهان طبيعت

عالم امكان در تمامى مراحل و ابعاد و زواياى خلقتش از عليّت و قانون مندى و اصول مندى برخوردار است كه يكى از اين اصول، اصل زوجيّت است.

خداوند متعال به عنوان يك قاعده عام مى فرمايد: « وَمِنْ كُلِ ّ شَيْ ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ»؛(9) «و از هر چيز يك جفت آفريديم، شايد متذكّر شويد.»

زوجيّت در خلقت انسان

خداوند متعال مى فرمايد: « يا أَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَبَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَنِساءً...»؛(10) «اى مردم! از [مخالفت] پروردگارتان بپرهيزيد. همان كسى كه همه شما را از يك انسان آفريد، و همسر او را [نيز از جنس او خلق كرد...».

زراره مى گويد: از امام صادق عليه السلام درباره آفرينش حوّا سؤال شد كه برخى مى گويند: خداوند حوّا را از دنده پايين و چپ آدم آفريد. امام عليه السلام فرمود: خداوند منزه و برتر است از اين نسبت. آن كس كه چنين مى گويد مى پندارد كه خداوند قدرت نداشت براى آدم همسرى از غير دنده اش بيافريند. اينان راه را بر خرده گيران باز مى كنند... چه مى گويند؟ خداوند ميان ما و آنان داورى كند. خداوند بزرگ آن گاه كه آدم را از خاك آفريد و به ملائكه دستور داد تا او را سجده كنند، خوابى عميق او را چيره ساخت. سپس مخلوقى جديد بيافريد... وقتى به حركت آمد، آدم از حركت او به خود آمد. چون بدان نگريست ديد زيباست و همانند خود اوست، جز آن كه زن است... آدم در اين هنگام گفت: خداوندا! اين مخلوق زيبا كيست كه من به او چنين احساس انس مى كنم؟ خداوند فرمود: اين بنده من حوّا است...».(11)

علامه مجلسى رحمه الله بعد از نقل اين روايت مى گويد: «مشهور مورّخان

و مفسّران اهل سنت برآنند كه حوّا از دنده آدم آفريده شده و به اين معنا برخى از احاديث نيز دلالت دارد، ولى اين حديث و احاديث ديگر، اين موضوع را رد مى كند».(12)

آن گاه از ابوالفتوح رازى در تفسير آيه فوق نقل مى كند كه در جمله « وَخَلَقَ مِنْها زَوْجَها» دو احتمال است: يكى اين كه مقصود آن است كه حوّا از دنده چپ آدم آفريده شده است. ديگر اين كه مراد آن است كه حوّا از جنس و گوهر آدم آفريده شده است؛همان گونه كه در آيه اى ديگر مى فرمايد: « وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً»؛ «خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى را قرار داده است.» و همان طور كه فرموده است: « لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ»؛ «به سوى شما پيامبرى از خودتان آمد.»

عدم تأثير جنسيت در فعليت انسان

در كتب عقلى به اثبات رسيده كه ذكورت و انوثت، به ماده برمى گردد نه به صورت، و چون شيئيّت هر چيز را صورت آن شكل تشكيل مى دهد پس مذكّر و مؤنّث بودن اشيا، در فعليّت و شيئيت آن ها دخيل نيست.

بزرگان اهل حكمت مى گويند: مذكر و مؤنث بودن از شؤون ماده شى ء است، نه از شؤون صورت آن. يعنى اين دو در بخش صورت و فعليّت بى تأثير است و تنها در بخش ماده نقش دارد. لذا آنجا كه فرق بين جنس و ماده را ذكر مى كنند مى گويند: ماده اصنافى دارد كه بعضى از آن اصناف مذكر و بعضى مؤنث است. و دليل اين مطلب اين است كه اين دو صفت اختصاص به انسان نداشته بلكه در حيوان و حتى در گياهان نيز وجود دارد.

توزيع توانمندى

از آن زمان كه خداوند سبحان، مبدأ زوجيّت را در خلقت انسان قرار داد، مسؤوليت هاى زندگى را ميان دو زوج به گونه اى عادلانه تقسيم كرد، و به تبع آن به هر يك توانايى ها و گرايش هاى متناسب با وظيفه خواسته شده از او بخشيد. بنابراين، هر يك از زن و مرد به واسطه مواهب و گرايش هايى كه خداوند به او داده است نسبت به انجام وظايفش از ديگرى تواناتر است. عدالت الهى بار ديگر در اينجا ظاهر مى شود كه خداوند سبحان از انسان چيزى جز آنچه كه شايستگى و صلاحيت انجام آن را داشته طلب نمى كند.

خداوند متعال مى فرمايد: « لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»؛(13) «خداوند هيچ نفسى را جز به اندازه وسع و توانايى اش مكلّف نساخته است.»

بر اين اساس هر گاه زن و مرد هر دو به وظايف خاص خود عمل

كنند به نيروى عظيمى كه حاصل از عملكرد آن دو است دست مى يابيم، كه مى تواند به نظام جامعه كمك كرده و در راه سعادت آن عمل كند.

تقسيم وظايف

خداوند به زن امر زادن فرزند و تربيت او را عطا كرده است، و لذا به همين منظور به او رحم عنايت كرده است. و نيز تحمّل دردهاى باردارى و وضع حمل، و پس از آن شكيبايى بر تربيت، تغذيه و نظافت كودك را به او داده است. و در عين حال به او عاطفه بسيارى براى مهربانى و مدارا و سازگارى با كودك را عطا كرده است. و به همين جهت است كه در انجام اين وظايف، به زودى احساس خستگى نمى كند.

در مورد مرد، خداوند او را مكلّف به حمايت از خانواده اى كرده كه در آن كودكان در سايه مادرشان زندگى مى كنند. به همين دليل، خداوند عقل و توانايى هاى بيشترى را به مرد عطا نموده است، چرا كه مرد با دورانديشى خود مى تواند مصلحت خانواده را بسنجد و با قدرت عضلانى و غيرتش، كيان خانواده را حمايت كند.

حقيقت عقل

علما عقل را چنين تعريف كرده اند: «عقل، معرفت و شناختِ به كار گرفته شده در جهت دست يابى به منفعت و پرهيز از ضرر است.

بنابراين، عقل، صاحبش را بر آن مى دارد تا بر طبق حكمت و مصلحتى كه او را از اطاعت خداوند خارج نسازد، رفتار كند. چنان كه عقل نيز انسان را از پيروى هواى نفس و انجام اعمال زشت باز مى دارد».

موارد اشتراك بين زن و مرد

با مراجعه به قرآن كريم پى مى بريم كه زن و مرد در امور مختلفى با يكديگر مشترك بوده و در يك خط مساوى قرار دارند، امورى كه جوهره آن دو را تشكيل مى دهد. اينك به برخى از اين امور اشاره مى كنيم:

1 - اكتساب مرد و زن

در اكتساب خيرات زن و مرد يكسانند.

خداوند متعال مى فرمايد: « لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ»؛(14) «مردان نصيبى از آنچه به دست مى آورند دارند، و زنان نيز نصيبى [و نبايد حقوق هيچ يك پايمال گردد].»

2 - كرامت و برترى انسان بر بسيارى از مخلوقات

انسان چه زن باشد يا مرد، بر ساير مخلوقات برترى دارد.

خداوند متعال مى فرمايد: « وَلَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَفَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلاً»؛(15) «ما آدميزادگان را گرامى داشتيم، و آن ها را در خشكى و دريا، [بر مركب هاى راهوار] حمل كرديم، و از انواع روزى هاى پاكيزه به آنان روزى داديم، و آن ها را بر بسيارى از موجوداتى كه خلق كرده ايم، برترى بخشيديم.»

3 - دميدن روح

روح مرد و زن هر دو از جانب خداوند دميده شده است.

خداوند متعال مى فرمايد: « ... ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ * ثُمَّ سَوّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ

مِنْ رُوحِهِ...»؛(16) «... سپس نسل او را از عصاره اى از آب ناچيز و بى قدر آفريد. سپس [اندام او را موزون ساخت و از روح خويش در وى دميد...».

4 - تبريك بر خلقت انسان

خداوند بر خلقت زن و مرد هر دو تبريك گفته است. آنجا كه مى فرمايد:

« ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ»؛(17) «سپس نطفه را به صورت علقه [خون بسته و علقه را به صورت مضغه [چيزى شبيه گوشت جويده شده و مضغه را به صورت استخوان هايى در آورديم. و بر استخوان ها گوشت پوشانديم. سپس آن را آفرينش تازه اى داديم، پس آفرين بر خدايى كه بهترين آفرينندگان است.»

5 - تقوا و پرهيزكارى

در تقوا و پرهيزكارى زن و مرد به طور يكسان مى توانند طى طريق كنند.

خداوند متعال مى فرمايد: « يا أَيُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثى وَجَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»؛(18) «اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد [اين ها ملاك امتياز نيست] گرامى ترين شما نزد خدا باتقواترين شماست. خداوند دانا و آگاه است.»

6 - ضايع نشدن عمل انسان

خداوند عمل هيچ كدام از زن و مرد را ضايع نخواهد كرد.

« ... أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى ..»؛(19) «... من [خداوند] عمل هيچ عمل كننده اى را از شما، زن باشد يا مرد، ضايع نخواهم كرد...».

7 - رسيدن به مغفرت و پاداش الهى

در رسيدن به مغفرت و پاداش الهى زن

و مرد يكسانند.

خداوند متعال مى فرمايد: « إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِماتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْقانِتِينَ وَالْقانِتاتِ وَالصّادِقِينَ وَالصّادِقاتِ وَالصّابِرِينَ وَالصّابِراتِ وَالْخاشِعِينَ وَالْخاشِعاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقاتِ وَالصّائِمِينَ وَالصّائِماتِ وَالْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحافِظاتِ وَالذّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَالذّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً»؛(20) «به يقين، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان باايمان، مردان مطيع فرمان خدا و زنان مطيع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شكيبا و زنان صابر و شكيبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق كننده و زنان انفاق كننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاكدامن و زنان پاكدامن، و مردانى كه بسيار به ياد خدا هستند و زنانى كه بسيار به ياد خدا هستند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداشى عظيم فراهم ساخته است.»

و نيز مى فرمايد: « وَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلا يُظْلَمُونَ نَقِيراً»؛(21) «و كسى كه چيزى از اعمال صالح را انجام مى دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه ايمان داشته باشد، پس چنان كسانى داخل بهشت مى شوند و كمترين ستمى به آن ها نخواهد شد.»

و نيز مى فرمايد: « مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»؛(22) «هر دو مرد و زن كه كار نيكو انجام دهند، اگر ايمان آورده باشند زندگى خوش و پاكيزه اى به آن ها داده و پاداشى بهتر از كردارشان به آنان جزا خواهيم داد.»

8 - ملكه هدايت

از آيات قرآن استفاده مى شود كه ملكه هدايت كه در سرشت انسان به وديعت گذارده شده، اختصاص به مرد ندارد بلكه زن را نيز

در بر مى گيرد:

خداوند متعال مى فرمايد: « إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَإِمّا كَفُوراً»؛(23) «ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد [و پذيرا گردد] يا ناسپاس.»

و نيز مى فرمايد: « وَنَفْسٍ وَما سَوّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها»؛(24) «و قسم به جان آدمى و آن كس كه آن را [آفريده و منظم ساخته. سپس فجور و تقوا [شرّ و خير] را به او الهام كرده است.»

9 - اهليّت براى تعلّم

زن و مرد هر دو براى فراگيرى علم اهليت دارند.

خداوند متعال مى فرمايد: « الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسانَ * عَلَّمَهُ الْبَيانَ»؛(25) «خداوند رحمان، قرآن را تعليم فرمود. انسان را آفريد. به او بيان را آموخت.»

و نيز مى فرمايد: « اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسانَ مالَمْ يَعْلَمْ»؛(26) «بخوان كه پروردگارت [از همه بزرگوارتر است. همان كسى كه به وسيله قلم تعليم نمود. و به انسان آنچه را نمى دانست ياد داد.»

10 - پذيرش امانت الهى

زن و مرد در اين جهت با يكديگر شريكند كه اهليت براى تحمّل امانت الهى را دارند.

خداوند متعال مى فرمايد: « إِنّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَأَشْفَقْنَ مِنْها وَحَمَلَهَا الْإِنْسانُ...»؛(27) «ما امانت [تعهد، تكليف، ولايت الهى را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه داشتيم، آن ها از حمل آن سربرتافتند، و از آن هراسيدند، امّا انسان آن را بر دوش كشيد...».

موارد اختلاف بين زن و مرد

بين زن و مرد در يك سرى سطوح و عرصه ها اختلاف و تفاوت وجود دارد:

1 - تشخيص خير و شر و نفع و ضرر

قدرت تشخيص از جمله امور اساسى است كه در ميان انسان ها به طور مساوى وجود دارد، ولى در

امور فرعى و دقيق، سطح تشخيص و تمييز هر انسانى با ديگرى متفاوت است.

عنصر و شخصيت نوع مردان به جهت وظايفى كه بر دوش دارند اندكى بر عنصر و شخصيت نوع زنان برترى دارد، لذا اين مسأله مانع از آن نمى شود كه برخى از زنان بر برخى از مردان برترى يابند.

2 - استفاده بهتر از قدرت عقل

زن از آنجا كه فطرتاً عاطفى است در پى تمايلات و هواهاى خود به سرعت پيش مى رود، بى آن كه از طريق عقلش محكم كارى كرده و آن را بر محك شرع عرضه كرده و با ترازوى حكمت بسنجد. به همين سبب قلب او به طرف شهوات بيش از تسليم در برابر نداى عقل گرايش دارد.

در مقابل، مردان به واسطه دورانديشى و صلابت در مورد بنيادى كه آن را مى سازند با زنان متفاوتند. زنان با كوچك ترين امر ناگهانى به سرعت متأثّر شده و با كم ترين محنت و سختى، عزم و اراده شان از بين مى رود، و به جاى اين كه عقل خود را به كار گيرند تا از تنگنايى كه در آن گرفتار شده اند رهايى يابند، شروع به گريه و آه و ناله مى كنند. بدين جهت است كه شارع حكيم شهادت دو زن را معادل شهادت يك مرد قرار داده است.(28)

3 - نوع عقل و ذكاوت

بر اساس تحقيقات علم روان شناسى جديد در حالى كه جنس مرد و زن از لحاظ ذكاوت عمومى با يكديگر برابرند ولى از اين بُعد، تفاوتى اساسى بين مرد و زن است.

برخى مى گويند: عقل بر دو قسم است: قسمى حفظ كننده و قسمى نيز نوآور است. بخش نوآور از بخش حفظ كننده مطالبى را مى گيرد تا

نوآورى و ابداع كند. در طبيعت عقل زن تمايل بيشترى به قواى حفظ كننده است در حالى كه طبيعت عقل مردان به قواى نوآورى و ابداع نزديك تر است.از بعد ذكاوت و هوش، زنان قدرت بيشترى براى حفظ دانسته ها دارند در حالى كه مردان به واسطه قدرت تفكّر، در زمينه ابداع و اختراع بر زنان برترى دارند.

طبيعت نوآور مرد در مزيّن شدن او به عقايد و اخلاق و بهره گيرى از حكمت هاى جديد در زندگى و حركت او در راه كشف دانش هاى نظرى و تطبيقى متجلّى مى شود، بدون آن كه اهميتى به شهرت و ديدگاه مردم نسبت به خود دهد؛ بر خلاف زنان. به همين جهت است كه گفته شده: «تمدّن، ساخته مردان است نه زنان».

4 - تحول و پختگى عقل

مرد اگر ديرتر به حدّ رشد و بلوغ مى رسد بدين جهت است كه موجب شود تا فعاليّت او تا سطح وسيعى ادامه يابد.

5 - ترجيح عقل بر عاطفه

انسان به جهت ساختار روحى اش، از عقل و عاطفه تركيب يافته است، ولى خداوند سبحان در مرد عقل را نسبت به عاطفه اش بيشتر قرار داده و عاطفه زن را نسبت به عقلش فزونى بخشيده است، و اين به جهت سازگارى با نقشى است كه هر كدام در زندگى دارند. و اين اختلاف براى انس و الفت و گرايش آنان به يكديگر ضرورى است.

روان شناسان مى گويند: «دختران به حكم احساس رقيق و عواطف پاكى كه دارند زودتر از پسران تحت تأثير برنامه هاى اصلاحى قرار مى گيرند و خيلى زودتر از پسران به راه مى آيند. به گفته «موريس دبس» مخصوصاً به سبب مادرى و خانوادگى آينده خود تربيتى دارند، كه اندكى با تربيت

پسران جوان متفاوت است».(29)

بُعد مادرى در رشد عواطف زن نقش ويژه اى دارد. از اين رو روان شناسان، اين بُعد در زنان را كانون بسيارى از حالات روانى و عاطفى مى دانند كه از كيان و هستى زن جدايى ناپذير است.

6 - مسائل روحى

علم روان شناسى ميان روحيات مرد و زن تفاوت آشكارى بيان مى كند. تحقيقات نشان داده كه روحيه مرد «عمل گرا» و جنبه فعّال دارد، در حالى كه روحيه زن جنبه «انفعالى» داشته و تأثيرپذير است.

اين مطلب، گرايش مرد به تجاوز و برترى طلبى نسبت به ديگران را توجيه مى كند، چنان كه تمايل زن را به زندگى در سايه مردى كه تأمين كننده حمايت و سعادتش باشد، تبيين مى نمايد.

7 - دلسوزى و مهربانى

زن به جهت عطوفت و مهربانى و حسّاس بودن و شدت تأثير پذيرى از مرد متمايز است. همچنان كه زن به واسطه صبر و بردبارى و قدرت تحمّل با مرد متفاوت است. اين ويژگى با وظيفه زن در زندگى متناسب است؛ زيرا تربيت كودك نياز به دلسوزى، مهربانى، عطوفت و رحمت دارد؛ همچنان كه به صبر و بردبارى و تحمّل نياز دارد.

مرد نيز به واسطه دورانديشى، عزم و اراده، شجاعت و خويشتن دارى و مقاومتش برجسته مى شود. اين ها ويژگى هايى است كه طبيعت وظيفه اى كه به او موكول شده برايش ايجاب مى كند، و اين وظيفه همان تأمين نيازهاى خانواده و حمايت از آن است. و وظيفه زن نيز پاكيزگى، زيبايى و دوستدار تربيت بودن است.

8 - توجه به ظاهر و شهرت طلبى

زن بيشتر از مرد به حفظ ظواهر توجّه دارد، گرچه به مقامات علمى بالا هم برسد. در حالى كه مرد به جوهر و اصل وجودى خويش توجه و اهتمام مى ورزد.

خداوند سبحان اين ويژگى را در زن قرار داده تا زن بتواند توجه مرد را به خود جلب كند.

9 - افشاى راز

بيشتر زنان زبانشان را حفظ نمى كنند، و پيوسته سخن مى گويند، و از سخن گفتن در مورد ديگران ابايى ندارند و اين منشأ در عاطفى بودن آنان دارد، و در اين زمينه به عاقبت اين حرف ها نمى انديشد. و لذا زن قادر به حفظ سر نيست به خلاف مرد كه رازدار است.

10 - تحمّل مصايب

زن از آنجا كه عاطفى است لذا مصايب و مشكلات و جنايات را نمى تواند تحمّل كند و از مرد زودتر متأثر مى شود.

11 - التزام به عرفيات

زن تديّن و التزامش به عرف رايج در محل و خانواده اش بيشتر است، و ديرتر از مرد دست از آن برمى دارد.

12 - دست به خشونت زدن

مرد سريع تر از زن دست به مبارزه و معارضه و انتقام و خشونت مى زند، برخلاف زن، كه او غالباً درصدد صلح است و از به كارگيرى زور حتى با شديدترين دشمنانش خوف دارد. و بدين جهت است كه خودكشى در زنان از مردان كمتر است.

13 - حيله گريه

زن بيشتر مواقع به جهت مواجهه با مشكلاتش هنگامى كه خود را ضعيف مى بيند به گريه متوسل مى شود در حالى كه مردان اين چنين نيستند.

سفارش اكيد نسبت به زنان

با نگرشى به مجموعه تعاليم اسلامى درمى يابيم كه سفارشات گسترده اى نسبت به زنان شده است، كه بالاتر از حدّ قانون است.

1 - ابتدا از دختران

رسول خداصلى الله عليه وآله مى فرمايد: «من دخل السوق فاشترى تحفة فحملها الى عياله... و لبيدأ بالإناث...»؛(30) «آن كه بازار برود و ارمغانى بخرد و به خانه ببرد در تقسيم از دختران

آغاز كند.»

و نيز مى فرمايد: «ساووا بين اولادكم فى العطيّة، فلو كنت مفضّلاً لفضّلت النساء»؛ «با فرزندان به مساوات رفتار كنيد و اگر مى خواهى به كسى افزون ببخشى به زنان بيشتر ببخش.»

2 - مهربانى بيشتر بر دختران

امام رضاعليه السلام از رسول خداصلى الله عليه وآله نقل كرده كه فرمود: «انّ اللَّه تبارك و تعالى على الاناث ارقّ منه على الذكور»؛(31) «خداوند متعال به دختران مهربان تر از پسران است.»

3 - تقديم حق مادر بر پدر

پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «إذا كنت فى صلوة التطوّع، فان دعاك و الدك فلاتقطعهما، و ان دعتك و الدتك فاقطعهما»؛(32) «هرگاه در نماز مستحبى هستى، اگر پدرت تو را خواند نمازت را قطع مكن، ولى اگر مادرت تو را صدا زد نمازت را قطع كن.»

امام باقرعليه السلام از حضرت موسى بن عمران نقل كرده كه عرض كرد: «يا ربّ اوصنى... قال: اوصيك بأمّك. قال: ربّ اوصنى. قال: اوصيك بامّك. قال: ربّ اوصنى. قال: اوصيك بأمّك. قال: ربّ اوصنى، قال: اوصيك بابيك. قال: لأجل ذلك انّ للأمّ ثلثى البرّ و للأب الثلث»؛(33) «اى پروردگار من! مرا نصيحت نما... خداوند فرمود: تو را به مادرت وصيت مى كنم. باز عرض كرد: مرا وصيت كن. خداوند فرمود: تو را به مادرت وصيت مى كنم. باز عرض كرد: مرا وصيت كن. خداوند فرمود: تو را به پدرت وصيت مى كنم. حضرت فرمود: به همين جهت است كه براى مادر دو سوّم نيكى است و براى پدر يك سوّم.»

4 - سفارش جبرئيل بر زنان

پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «مازال جبرئيل يوصينى بالمرئة حتّى ظننت انّه لاينبغى طلاقها الاّ من فاحشة مبيّنة»؛(34) «آن قدر جبرئيل مرا به زن وصيت

كرد كه گمان كردم طلاق او به جز از كار زشت آشكار سزاوار نيست.»

5 - نيكى به اهل، معيار برترى ايمان

پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «اقربكم منّى مجلساً يوم القيامة خيركم لأهله»؛(35) «نزديك ترين شما به من از حيث جايگاه در روز قيامت، نيكوترين شما به اهل بيت خود است.»

و نيز فرمود: «احسن الناس ايماناً الطفهم بأهله و انا الطفكم بأهلى»؛(36) «نيكوترين مردم از حيث ايمان مهربان ترين آنان به اهل بيت خود است. و من از تمام شما به اهل بيت خود بيشتر مهربانم.»

6 - مدارا با همسران خود

پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «و من صبر على خلق امرأة سيئة الخلق و احتسب فى ذلك الأجر، اعطاه اللَّه ثواب الشاكرين»؛(37) «هركس بر اخلاق بد زنى صبر كند و اجر آن را [نزد خدا] به حساب آورد، خداوند او را ثواب شاكران خواهد داد.»

7 - ملاحظه ذوق همسران

پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «المؤمن يأكل بشهوة اهله، و المنافق يأكل اهله بشهوته»؛(38) «مؤمن به خواست و ميل اهل بيتش غذا مى خورد، ولى اهل بيت منافق به خواست و ميل او غذا مى خورند.»

8 - واگذارى منزل به همسران

امام باقرعليه السلام نقل مى كند: «دخل قوم على الحسين بن علىّ فقالوا: يابن رسول اللَّه! نرى فى منزلك اشياء نكرهها، و اذا فى منزله بسط و نمارق. فقال: انّنا نتزوّج النساء فنعطيهنّ مهورهنّ فيشترين ماشئن ليس لنا منه شى ء»؛(39) «گروهى بر حسين بن على عليه السلام وارد شدند و عرض كردند: اى فرزند رسول خدا! در منزل شما چيزهايى را مشاهده مى كنيم كه ناپسند ما است. و اين در حالى بود كه در خانه حضرت فرش ها و پرده ها بود. حضرت

فرمود: همانا ما با زن ها ازدواج مى كنيم و به آن ها مهرهايشان را مى پردازيم. آن ها آنچه را مى خواهند [از آن پول ها] تهيه مى كنند، و براى ما از آن چيزى نيست.»

9 - دوست داشتن زنان

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «العبد كلّما ازداد للنساء حبّاً ازداد فى الايمان فضلاً»؛(40) «بنده هر قدر كه محبتش نسبت به زنانش بيشتر باشد فضيلتش در ايمان بيشتر است.»

10 - تكامل دين به زن

پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «من تزوّج احرز نصف دينه فليتّق اللَّه فى النصف الأخر»؛(41) «هر كس ازدواج كند نصف دين خود را احراز كرده است، پس بايد براى كسب نصف ديگرش تقواى الهى را رعايت نمايد.»

11 - نيمى از پاداش شهيدان

«جاء رجل الى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله فقال: انّ لى زوجة اذا دخلت تلقّتنى و اذا خرجت شيّعتنى، و اذا رأتنى مهموماً قالت لى: مايهمّك؟ ان كنت تهتمّ لرزقك فقد تكفّل لك غيرك، و ان كنت تهتمّ لأمر آخرتك فزادك اللَّه همّاً. فقال رسول اللَّه صلى الله عليه وآله: انّ للَّه عمّالاً و هذه من عمّاله، لها نصف اجر الشهيد»؛(42) «شخصى به نزد رسول خداصلى الله عليه وآله آمد و عرض كرد: همسرى دارم كه چون بر او وارد مى شوم به استقبالم مى آيد و چون از خانه خارج مى شوم مرا مشايعت مى نمايد. و چون مرا مهموم مى بيند به من مى گويد: چه چيز تو را مهموم كرده است؟ اگر به جهت روزى ات غصه مى خورى كه غير تو [خداوند] آن را تكفل نموده است. و اگر همّ تو به جهت امر آخرت مى باشد، خداوند اين همّ و غم را زياد كند. رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: همانا براى

خداوند عاملانى است و اين زن از عاملان خداوند مى باشد. براى او نصف اجر شهيد است.»

12 - حمايت از زن مظلوم

خداوند متعال مى فرمايد: « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً وَلا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً»؛(43) «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! براى شما حلال نيست كه از زنان از روى اكراه [و ايجاد ناراحتى براى آن ها] ارث ببريد. و آنان را تحت فشار قرار ندهيد كه قسمتى از آنچه را كه به آن ها داده ايد [از قهر] تملك كنيد مگر اين كه آن ها عمل زشت آشكارى انجام دهند. و با آنان، به طرز شايسته رفتار كنيد. و اگر از آن ها [به جهتى] كراهت داشتيد [فوراً تصميم به جدايى نگيريد] چه بسا چيزى خوشايند شما نباشد و خداوند خير فراوانى در آن قرار مى دهد.»

و نيز مى فرمايد: « وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ»؛(44) «شما هرگز نمى توانيد [از نظر محبت قلبى در ميان زنان، عدالت ايجاد كنيد، هر چند كوشش نماييد ولى تمايل خود را به كلّى متوجه يك طرف نسازيد كه ديگرى را به صورت زنى كه شوهرش را از دست داده درآوريد.»

و نيز مى فرمايد: « أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ وَلا تُضارُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَإِنْ كُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ...»؛(45) «آن ها [زنان مطلّقه] را هر جا كه خودتان سكونت داريد و در توانايى شماست سكونت دهيد. و به آن ها زيان نرسانيد تا كار را بر آن ها تنگ كنيد [و مجبور به

ترك منزل شوند] و اگر باردار باشند، نفقه آنان را بدهيد تا وضع حمل كنند...».

و نيز مى فرمايد: « وَإِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلا تُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلا تَتَّخِذُوا آياتِ اللَّهِ هُزُواً»؛(46) «و هنگامى كه زنان را طلاق داديد، و به آخرين روزهاى عدّه رسيدند، يا به طرز صحيحى آن ها را نگه داريد [و آشتى كنيد] و يا به طرز پسنديده اى آن ها را رها سازيد، و هيچ گاه به خاطر زيان رساندن و تعدّى كردن، آن ها را نگاه نداريد. و كسى كه چنين كند، به خويشتن ستم كرده است. و با [اين اعمال و سوء استفاده از قوانين الهى] آيات خدا را به استهزا نگيريد...».

بررسى مسائل شبهه انگيز درباره زن
اشاره

برخى از احكام اسلامى درباره زنان مورد شبهه و اشكال مغرضان يا جاهلان قرار گرفته است. جا دارد اين موارد را مورد بحث و بررسى قرار دهيم.

1 - زن و سنّ بلوغ

برخى كم بودن حدّ بلوغ در زن و تقدّم او در رسيدن به تكليف را زحمتى زودرس براى او دانسته و لذا از اين جهت مرد را خوش شانس تر و برتر از زن دانسته اند. در حالى كه مى توان گفت: توفيق زن بيش از مرد است و اگر انسان تنزّل كند حدّاقل بايد بگويد زن همانند مرد است؛ زيرا تقريباً شش سال قبل از اين كه مرد مكلّف شود زن را ذات اقدس خداوند به حضور پذيرفته است. زن همين كه از نه سالگى گذشت و وارد دهمين سال زندگى شد خداوند او را به حضور مى پذيرد و با او سخن مى گويد. آن وقتى كه هنوز مرد به عنوان يك نوجوان مشغول بازى است زن مشغول راز و نياز با خداوند و نماز است، و همچنين تكاليف ديگر. همه نشانه آن است كه زن براى دريافت فضايل، از مرد شايسته تر است. بنابر اين اساس، بلوغ يك شرافت است. آن ها كه اهل سلوكند مى گويند: ما مشرّف شديم نه مكلّف؛ زيرا زحمت و مشقّتى در كار نيست، بلكه شرف در كار است.

از طرفى متخصّصان مى گويند: «رشد دختران سريع تر از پسران است. به اين معنا كه رشد استخوان بندى، رويش دندان ها و رشد غدد تناسلى در آن ها سريع تر از پسرها است. سبقت متوسط دخترها از پسرها كه در حدود يك يا دو سال مى باشد، در تمام مدّت كودكى و بلوغ پايدار است».(47)

2 - زن و ديه متفاوت

مطابق آنچه كه در بحث ديات آمده، ديه زن نصف ديه مرد است ولى اين نكته قابل توجه است كه ديه در اسلام بر معيار ارزش معنوى انسان مقتول استوار نيست، بلكه يك دستور خاصى است كه ناظر به مرتبه

بدن انسان كشته شده مى باشد. نشانه آن اين است كه اسلام بسيارى از افراد اعم از مرد و زن را كه داراى اختلاف علمى يا عملى اند و آنان را از اين جهت متفاوت مى بيند، ولى در عين حال ديه آن ها را مساوى مى داند.

مثلاً خداوند متعال با وجود آن كه مى فرمايد: « هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ»؛(48) «آيا كسانى كه مى دانند، با كسانى كه نمى دانند يكسانند؟»

و نيز مى فرمايد: « لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»؛(49) «[هرگز] افراد باايمان كه بدون بيمارى و ناراحتى، از جهاد بازنشستند، با مجاهدانى كه در راه خدا جهاد كردند، يكسان نيستند.»

و نيز مى فرمايد: « لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقاتَلُوا...»؛(50) «كسانى كه قبل از پيروزى انفاق كردند و جنگيدند [با كسانى كه پس از پيروزى انفاق كردند] يكسان نيستند، آن ها بلند مقام تر از كسانى هستند كه بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد كردند...».

ولى در عين حال با تصريح بر تفاوت معنوى آنان، تصريح به تساوى آنان در مورد قصاص و ديه دارد و در اين باره مى فرمايد: « وَكَتَبْنا عَلَيْهِمْ فِيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِ ّ وَالْجُرُوحَ قِصاصٌ...»؛(51) «و مقرّر كرديم بر ايشان كه جان در مقابل جان و چشم در مقابل چشم و بينى در برابر بينى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان مى باشد و زخم ها به همان ترتيب قصاص دارند...».

لكن همين عموم يا اطلاق در آيه ديگر تقييد و تخصيص مى خورد؛ زيرا خداوند در آيه ديگر مى فرمايد: « يا

أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثى بِالْأُنْثى ؛(52) «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! درباره كشتگان بر شما قصاص مقرّر شده، آزاد عوض آزاد و بنده در مقابل بنده و زن در برابر زن.»

با اين آيه، عموم يا اطلاق آيه قبلى تخصيص يا تقييد مى پذيرد؛ يعنى زن در قبال زن قصاص مى شود نه مرد، و حكم ديه هم در اسلام با تفاوت بين زن و مرد تدوين شده است، و اين ممكن است كه بدين جهت باشد كه از مرد كار بيشترى نسبت به زن با وجود عقل اقتصادى و معيشتى بيشتر كه در او است برمى آيد. ولى از جهت ارزش هاى معنوى ممكن است زنى بيش از مرد مقرّب نزد خدا باشد. بنابراين، تساوى ديه عالم و جاهل نه از ارج و منزلت عالِم مى كاهد و نه بر مقام جاهل مى افزايد. و نيز تفاوت ديه مرد و زن نه بر منزلت مرد مى افزايد و نه از مقام زن مى كاهد؛ زيرا برخى از تفاوت هاى مادى و مالى هيچ گونه ارتباطى به مقام هاى معنوى ندارد، و هيچ تلازم عقلى يا نقلى بين ديه و كمال معنوى وجود ندارد تا هر اندازه ديه بيشتر شود قداست روح مقتول و تقرّب وى نزد خداوند افزون تر باشد.

آرى حكم كلامى قتل، ناظر بر ارزش معنوى انسان مقتول است. لذا قتل عمدى مرد يا زن مؤمن از اين جهت يكسان است يعنى اگر قتل عمدى مؤمن، عذاب ابد يا دراز مدت را به دنبال دارد هرگز فرقى بين آن كه مؤمن مقتول عمدى زن باشد يا مرد، وجود ندارد، همان گونه كه از جهت لزوم كفاره هيچ فرقى

بين قتل زن و مرد نيست.

3 - زن و نقصان ايمان

امام على عليه السلام بعد از فارغ شدن از جنگ جمل در مذمّت زنان مى فرمايد: «معاشر الناس! انّ النساء نواقص الايمان... فامّا نقصان ايمانهنّ فقعودهنّ عن الصلاة و الصيام فى ايّام حيضهنّ...»؛(53) «اى جماعت مردم! همانا زنان داراى نقصان ايمان، نقصان بهره ها [ارث و نقصان عقل مى باشند... و امّا [از آثار] نقصان ايمان زنان كناره گيرى آنان از نماز و روزه در ايّام حيضشان است...».

توجه به يك نكته ضرورى است و آن اين كه مسأله حيض زن در حالات طبيعى زن است. و از طرفى خداوند متعال زن را در ايّام حيض از نماز و روزه بازداشته است. حال چگونه مى توان با اين وضع مسأله نقص ايمان زن را توجيه نمود؟

پاسخ: اولاً: حضرت اميرمؤمنان عليه السلام، اين خطبه را بعد از جنگ جمل ايراد فرموده اند، جنگى كه محرّك اصلى آن زنى به نام عايشه دختر ابوبكر بود و در آن جنگ خون عده بى شمارى بى گناه بر زمين ريخت. اين جنگ به سبب موضع انفعالى و احساساتى عايشه نسبت به اميرالمؤمنين عليه السلام درگرفت و تعدادى از اصحاب نيز كه با حضرت دشمنى داشتند و خيال قدرت را در سر مى پروراندند او را كمك و تشويق كردند. موقعيّت و منزلت عايشه به سبب آن كه همسر رسول خداصلى الله عليه وآله بود در نزد عموم مردم بسيار بزرگ شمرده مى شد. و اين منزلت سرچشمه تأثير بر عامه مردم بود.

ثانياً: عارف كامل، علامه تهرانى رحمه الله مى نويسد: «زن بايد همانند مرد پيوسته راه تقرّب را بپيمايد و آن وقتى است كه دوش با دوش مرد نماز بخواند و روزه بگيرد و طواف كند. و اين فقط در وقتى

است كه حامله باشد و يا طفل خود را شير بدهد. اين زن قرين رحمت خداست كه حائض نيست و اجازه ركوع، سجود و قيام و طهارت به وى داده شده است. و اجازه صيام به وى داده شده است. بنابراين، بايد پيوسته يا حامله باشند و يا شير دهند تا در كاروان انسانيّت و حركت به سوى معبود و محبوب و قبله مشتاقان و كعبه عاشقان و پويندگان به سوى حرم و حريم امن و امان او با مردان هم آهنگ باشند. حائض شدن زنان موقعى است كه در اين كاروان نشسته اند و از حركت افتاده و متوقّف گشته اند. بنابراين اصل در زنان عبادت است يعنى اصل در زنان حمل و رضاع است. حيض زنان خلاف اصل است؛ يعنى عدم حمل و عدم رضاع خلاف است.

اين حقير روزى با يكى از پزشكان حاذق و بصير و متعهّد كه سخن از اين موضوع به ميان آمده بود گفتم: سلامت و سعادت زن در اين است كه يا حامله باشد و يا بچه در زير پستان خود داشته باشد.

قدرى تأمل كرد و گفت: آقا، اين گفتار مطابق آخرين نتيجه كنگره هاى پزشكى است كه امسال در آمريكا در همين موضوع قرار داده ام. آن گاه گفت: طبق آخرين مدارك و آمار اخير، دخترانى كه قبل از هجده سال بچه بزايند سرطان پستان نمى گيرند، و هر چه ديرتر بچه بزايند درصد خطر تهديد سرطان پستان در آنان زياد مى شود، تا چون از بچه زاييدنشان سى سال بگذرد خطر سرطان پستان به نحو مضاعف بالا مى رود».(54)

4 - زن و نقصان سهم ارث

اميرمؤمنان عليه السلام درباره زنان مى فرمايد: «انّ النساء نواقص الايمان، نواقص الحظوظ... و امّا نقصان حظوظهنّ

فمواريثهنّ على الأنصاف من مواريث الرجال...»؛(55) «اى جماعت مردم! همانا زنان داراى نقصان ايمان، نقصان بهره ها [ارث و نقصان عقل مى باشند... و امّا نقصان بهره آن ها، به همين جهت است كه ارث آنان نصف ارث مردان است...».

اشكال شده كه اين حديث با كرامت زن سازگارى ندارد.

پاسخ: در اين باره به نكاتى چند تذكّر مى دهيم تا كسى گمان نبرد كه در اين موضوع به زن ظلم شده است:

1 - عمده مخارج زندگى مشترك بر عهده مرد است؛ از قبيل: نفقه عيال، اعم از مسكن و لباس و خورد و خوراك. مهريه به عهده شوهر است. ديه خطايى بر عهده اقوام مرد قاتل است و بر زنان توزيع نمى گردد. و نمونه هايى ديگر از مخارج سنگين كه بر دوش مرد سنگينى مى كند و اقتضاى منبع مالى عظيمى را مى نمايد. مخارجى كه غالب زنان به آن مبتلا نيستند.

2 - بايد توجه داشت كه زن همانند مرد همراه با تمام طبقات ارث، حضور حقوقى دارد و در تمامى مراتب طبقه بندى شده سهم خود را اخذ مى كند.

3 - اين طور نيست كه سهم زن از ارث دائماً كمتر از مرد باشد بلكه گاهى با مرد مساوى است و گاهى كمتر از آن و زمانى نيز بيشتر از سهم مرد مى باشد.

مواردى را كه زن همتاى مرد ارث مى برد عبارتند از اين كه ميّت فرزند داشته باشد با پدر و مادر، كه در اين صورت سهم هر كدام از پدر و مادر 16 است. و مورد ديگر: برادر و خواهر مادرى ميّت است كه به اندازه مساوى ارث مى برند.

و اما موردى كه زن كمتر از مرد ارث مى برد مانند دختر كه كمتر از پسر

ارث مى برد.

امّا موردى كه سهم زن بيش از سهم مرد مى باشد مانند موردى كه ميّت غير از پدر و دختر وارث ديگرى نداشته باشد كه در اين مورد 16 براى پدر است و بقيه براى دختر مى باشد.

5 - زن و نقصان عقل

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در مذمت زنان مى فرمايند: «معاشر الناس! انّ النساء نواقص الايمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول،... و امّا نقصان عقولهنّ فشهادة امرأتين كشهادة الرجل الواحد...»؛(56) «اى جماعت مردم! همانا زنان داراى نقصان ايمان، نقصان بهره ها [ارث] و نقصان عقل مى باشند... و امّا نقصان عقول آن ها، به همين جهت كه گواهى دو زن همانند گواهى يك مرد است...».

اشكال شده كه اين حديث با كرامت زن سازگارى ندارد.

پاسخ: اولاً: عقلى كه مرد بيش از زن دارد يك فضيلت است نه معيار فضل.

توضيح مطلب اين كه: عقلى كه در زن و مرد متفاوت است عقل اجتماعى؛ يعنى در نحوه مديريت، در مسائل سياسى، علمى و تجربى و رياضى است، ولى آيا مى توان گفت: هركس در اين مسائل برتر بوده و عقلش بيشتر باشد به خدا نزديك تر است؟ آيا اين عقل مايه تقرّب به خداست؟ يا آن عقلى كه به توسط آن خداوند عبادت شده و كسب بهشت مى شود مايه تقرّب است؟ عقلى كه موجب تقرّب مى باشد همان است كه از رسول خداصلى الله عليه وآله درباره نام گذارى آن به اين اسم چنين آمده است كه: عقل چيزى است كه انسان به وسيله آن نيرو، غرايز و اميال را عقال كرده و مى بندد. اگر كسى در مسائل سياسى يا اجرايى عاقل تر و خردمندتر بود، نشانه آن نيست كه به خدا نزديك تر است، چه بسا همين هوش سياسى يا علمى او را به

جهنّم بكشاند. چه بسا مردى در علوم اجرايى بهتر از زن بفهمد امّا توان عقال كردن غرايز خويش را نداشته باشد. هركس بتواند بهتر از ديگرى غرايز را در هم بكوبد و اميال نفسانى را تعديل كند و بهشت را كسب نمايد او به معناى حقيقى عاقل تر است. پس اگر تفاوتى هست در مسائلى است كه سود و زيان ندارد.

ثانياً: روايات درصدد تعريف جايگاه واقعى و تكوينى زن است؛ زيرا همان گونه كه گفتيم زن به جهت شاكله وجودى كه دارد برخى شغل ها و كارها از او برداشته شده است. پس نقص عقل زن نتيجه غلبه ملكاتى است كه در سرشت او به وديعت گذارده شده است و با موقعيت او در به حركت درآوردن جامعه تأثير دارد. و اين منجرّ به نقص ذاتى عقل زن نيست، بلكه به جهت ضرورت اجتماعى، زن احتياج به تعقّل اين گونه امور ندارد. زن به لحاظ موقعيت اجتماعى كه دارد عقلش در اداره امور كشور و جنگ و قضاوت و... ناقص است، گرچه در مورد ديگر وظايف الهى كه بر عهده او گذارده شده عقلش در حدّ خود كامل مى باشد.

ثالثاً: اين روايت به قرينه ذيل آن كه شهادت و گواهى دو زن را برابر با يك مرد مى داند اشاره به اين نكته دارد كه زن به جهت غلبه عاطفه و احساساتى كه دارد ممكن است كه نتواند درست مطلب را تشخيص دهد لذا شاهد ديگرى لازم است بر خلاف مرد.

رابعاً: اين كلام از حضرت در ضمن خطبه اى است كه بعد از جنگ جمل ايراد شده است و معلوم است كه حضرت دسته خاصّى از زنان را مورد سرزنش قرار داده

است؛ زيرا ما در بين زنان افرادى همانند حضرت زهراعليها السلام و خديجه كبرى و امّ سلمه و ديگران را داريم كه از زنان صالحه اسلامند.

خامساً: مضافاً به اين كه در سند اين روايت نيز مناقشه شده و تنها از مصادر اهل سنت نقل شده است.

سادساً: عقل بر دو قسم است:

الف) عقل معاد؛ كه در روايات درباره آن گفته شده كه «ما عبد به الرحمان و اكتسب به الجنان» و در اين جهت مرد بر زن برترى ندارد.

ب) عقل معاش؛ كه مرد به جهت وظيفه اجتماعى كه دارد بايد اضافه اى در عقل داشته باشد.

سابعاً: در مقايسه اين حديث با احاديث ديگر نيز به احاديث مخالفى دست مى يابيم. از امام على عليه السلام حديث ديگرى نقل شده است كه كلام نهج البلاغه را تقييد مى كند: حضرت فرمود: «ايّاك و مشاورة النساء الاّ من جُرِّبت بكمال عقل»؛(57) «از مشورت با زنان بپرهيزيد مگر زنانى كه كمال عقل آنان آزمايش شده باشد.»

بنابراين، احاديث نقص عقل زنان با اين گونه احاديث نسبت اطلاق و تقييد را پيدا مى كند و كليّت احاديث نقص عقل از ميان مى رود و نتيجه اين مى شود كه كلام حضرت عليه السلام در نهج البلاغه درباره همه زنان نيست و مواردى استثنا دارد.

6 - عقل زن در جمال او است

در برخى از روايات چنين آمده كه حضرت على عليه السلام فرمود: «عقول النساء فى جمالهنّ و جمال الرجال فى عقولهن»؛(58) «عقول زنان در جمالشان و جمال مردان در عقولشان است.»

اشكال شده كه اين حديث نيز با كرامت زن سازگارى ندارد.

پاسخ: اولاً: اين روايت يك امر دستورى نيست بلكه امر تعريفى است.

ثانياً: مقصود از عقل در اين روايت، عقل نظرى است نه عقلى كه توسط آن خداوند رحمان عبادت

مى شود. در چنين عقلى جمال زن و مرد هر دو در آن است كه به توسط آن عقل، خداوند رحمان عبادت مى شود و بهشت را كسب مى نمايند.

خداوند متعال مى فرمايد: « أَ تَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»؛(59) «آيا مردم را به نيكى دعوت مى كنيد، امّا خودتان را فراموش مى نماييد.»

از اين آيه استفاده مى شود كه عقلى در انسان وجود دارد كه انسان را به كار خير دعوت مى كند و در اين زمينه مرد و زن را از هم جدا نكرده و بين اين دو فرقى نمى گذارد.

7 - گواهى زنان

از جمله احكام اسلام كه مورد هجوم افراطيون قرار گرفته، مسأله شهادت و گواهى زنان در دعاوى كيفرى است.

يكى از افراطيون در اين زمينه مى گويد: «در مسائل كيفرى، زن گاهى اصلاً به حساب نمى آيد و آن جرمى است كه تنها با شهادت مردان ثابت مى شود. ماده 74 قانون مجازات اسلامى در اين باره مى گويد: زنا چه موجب حدّ جلد (شلاق) و چه موجب حدّ رجم (سنگسار) باشد با شهادت چهار مرد عادل يا سه مرد عادل و دو زن عادل ثابت مى شود، در چنين موردى شهادت زنان به تنهايى جرم را ثابت نمى كند. ماده 76 قانون مجازات اسلامى اين طور مى گويد: شهادت زنان به تنهايى يا به انضمام شهادت يك مرد عادل زنا را ثابت نمى كند بلكه در مورد شهود مذكور حدّ قذف جارى مى شود».(60)

پاسخ: در چند مورد شهادت زنان مورد قبول نيست:

1 - مورد اجماعى؛

اين مورد در جرايم غير مربوط به حقّ الناس به جز زنا است؛ زيرا حكم خداوند در باب حدود بر اين است كه به كمترين بهانه اى حد اجرا نگردد، و

تضييق دايره شهود در مورد زنان يكى از طرق دست يابى به اين هدف است.

2 - موارد اختلافى؛

در برخى موارد فقها بحث دارند كه شهادت زن پذيرفته است يا نه؟ نظر مشهور فقها در مواردى چون دعواى وكالت، وصيّت، نسب، ثبوت هلال، و دعواى طلاق، بر عدم پذيرش شهادت زن است.

و نيز فقها در مورد دعاوى مربوط به قصاص به جهت اختلاف روايات اختلاف نظر دارند. و مورد ديگر از موارد اختلاف دعاوى مربوط به نكاح است، كه اغلب فقها به پذيرش شهادت زنان در نكاح فتوا داده اند.(61)

3 - موارد ضميمه شهادت مردان به زنان؛

در برخى از موارد است كه گواهى زنان همراه با ضميمه شدن گواهى مردان مورد قبول است، كه عبارت است از:

الف) زنا؛

مشهور فقها گواهى زنان را براى اثبات آن به صورت مستقل كافى نمى دانند، بلكه با شهادت سه مرد و دو زن، مجازات سنگسار و با شهادت دو مرد و چهار زن فقط مجازات شلاق در زنا ثابت مى گردد. در اين مورد صاحب جواهر ادعاى نفى خلاف كرده است.(62) و اين به جهت خصوصيتى است كه در مورد حفظ حيثيّت افراد در زنا مورد نظر شارع است.

ب) شهادت در امور مالى؛

در امور مالى يا در امورى كه مقصود آن مال باشد، شهادت زن به تنهايى كافى نيست. و برخى على رغم اين كه در مورد اثبات دعاوى مالى با يك شاهد مرد و قسم مدّعى محدوديّت هايى قائل شده اند ولى در مورد اثبات دعاوى مالى با دو شاهد زن و يك مرد ترديد نكرده و پذيرفته اند،(63) زيرا دو شاهد زن و يك مرد را بيّنه شرعيه گويند.

مستند اين حكم علاوه بر روايات متعدد، آيه

شريفه قرآن است.

خداوند متعال مى فرمايد: « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلا يَأْبَ كاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَما عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئاً فَإِنْ كانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَوْ لا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَكِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى ..»؛(64) «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه بدهى مدت دارى [به خاطر وام يا داد و ستد] با يكديگر پيدا مى كنيد، آن را بنويسيد. و بايد نويسنده اى از روى عدالت، [سند را] در ميان شما بنويسد. و كسى كه قدرت بر نويسندگى دارد، نبايد از نوشتن - همان طور كه خدا به او تعليم داده - خوددارى كند. پس بايد بنويسد. و آن كس كه حق بر عهده اوست، بايد املا كند و از خدا كه پروردگار اوست بپرهيزد، و چيزى را فروگذار ننمايد. و اگر كسى كه حقّ بر ذمه اوست، سفيه [يا از نظر عقل ضعيف [و مجنون است، يا [به خاطر لال بودن توانايى بر املا كردن را ندارد، بايد ولىّ او [به جاى او] با رعايت عدالت، املا كند. و دو نفر از مردان [عادل خود را [بر اين حق شاهد بگيريد، و اگر دو مرد نبودند، يك مرد و دو زن، از كسانى كه مورد اطمينان و رضايت شما هستند را انتخاب كنيد [و اين دو زن، بايد با هم شاهد قرار گيرند] تا اگر يكى انحراف يافت، ديگرى به او يادآورى

كند...».

در پاسخ به اين پرسش كه چرا در دعاوى مالى، دو شاهد زن مورد نياز است برخى از مفسّرين به ذيل آيه تمسّك كرده اند آنجا كه مى فرمايد: « أَنْ تَضِلَّ إِحْدهُما فَتُذَكِّرَ إِحْدهُمَا الأُخْرى تا اگر يكى از آن دو زن موضوع شهادت را فراموش نمود ديگرى او را يادآورى كند.

كلمه «فتذكّر» به اعتقاد اكثر مفسّرين در مقابل «نسيان» است.(65) فيض كاشانى مى گويد: «و هذه علّة لاعتبار العدد»(66) يعنى جمله مذكور در آيه شريفه علت لزوم تعدّد شهود زن را كه همان نسيان باشد بيان نموده است.

طبرسى در تحليل آيه مذكور مى گويد: «لانّ النسيان يغلب على النساء اكثر ممّا على الرجال»،(67) زيرا فراموشى بر زنان بيش از مردان عارض مى شود.

حافظه زنان از ديدگاه روان شناسان؛

مسأله فراموشى در حافظه زنان در هنگام اداى شهادت از نظر روان شناسان قابل توجيه است؛ زيرا از ديدگاه روان شناسى، فراموشى حافظه با ميزان احساسات و هيجانات فرد، رابطه مستقيم دارد. هر قدر شخص بيشتر تحت تأثير احساسات و هيجانات روحى واقع گردد به همان نسبت حوادث و وقايعى را كه به خاطر سپرده زودتر فراموش نموده و دقت كمترى در نقل آن دارد.

يك روان شناس قضايى مى گويد: «يك شى ء يا موضوع كه در ذهن ما انعكاس شديد هيجانى با صبغه كراهت ايجاد مى كند مخصوصاً مى تواند موجب تسهيل يا تسريع در انصراف توجه ما شود».(68)

يكى ديگر از روان شناسان مى گويد: «... نتايج تحقيقات حاكى از آن است كه هيجان مى تواند بر بازيابى از حافظه درازمدت حدّاقل از چهار راه مشخص اثر بگذارد... در برخى از موارد هيجان هاى منفى مخلّ با زيابى مى شوند».(69)

برخى روان شناسان موضوع ارتباط فراموشى حافظه و هيجانات روحى را بر روى مجموعه اى از

دانش آموزان آزمايش نموده اند، بدين ترتيب كه آن ها را وا داشتند تا هيجان هاى بى معنى را به خاطر بسپارند، سپس آنان را آزمودند. پس از آن ناگهان در اطاقى كه دانش آموزان نشسته بودند وضع وحشتناكى ايجاد كردند. بدين صورت كه تخته اى از سقف افتاد و صداى تيرى شنيده شد و چراغ ها خاموش شد. وقتى چراغ ها روشن شد دوباره دانش آموزان را امتحان كردند تا مشاهده نمايند چه مقدار از كلماتى كه ياد گرفته بودند، به يادشان مانده است. ديده شد كه در اثر هيجانات شديدى كه در آن ها ايجاد شده بود يادآورى آن ها در مورد آنچه كه به خاطر سپرده بودند آشكارا كاهش يافته است.(70)

به اعتقاد برخى از روان شناسان، يكى ديگر از علل فراموشى حافظه اشخاص «شرم و حيا و عفت» است كه اين عامل همانند عامل احساسات و عواطف ناشى از حوادث در زنان به مراتب بيشتر از مردان يافت مى شود.(71)

گرچه اين دو عامل در وجود زن از نعمت هاى الهى است كه خداوند به وديعت نهاده است و مى تواند در رشد و ترقّى او تأثيرگذار باشد، و در قوام جامعه و تحكيم نظام خانواده نيز تأثير بسزايى دارد.

4 - قبول شهادت دو زن با قسم مدّعى؛

لازم به ذكر است كه در امور مالى با دو شاهد زن بدون گواهى مردان و فقط با ضميمه قسم مدّعى پذيرفته است.(72) و در اين مورد صاحب جواهر ادعاى شهرت قوى كرده است.(73)

و كلام شيخ طوسى رحمه الله در مبسوط نيز اشعار بر اتفاق اماميه بر اين مسأله دارد، و قول به عدم قبول را به اكثر اهل سنت نسبت داده است.(74)

صاحب جواهر معتقد است كه مستفاد از نصوص آن است كه

اساساً در كليه دعاوى مربوط به حقّ الناس (اعم از حقوق مالى و غير مالى مانند حق قصاص، وصايت، وكالت و امثال آن) شهادت دو مرد با قسم مدعى و به تبع آن گواهى دو زن و يك مرد يا گواهى دو زن و قسم مدعى پذيرفته است، مگر در موارد استثنايى كه با دليل خاص مثل اجماع خارج است.(75)

8 - زن و جهاد

از مجموعه روايات اسلامى استفاده مى شود كه جهاد و جنگ از زن برداشته شده است، برخى اين حكم را منشأ نقص در زن مى دانند در حالى كه اين چنين نيست؛ زيرا:

اولاً: جهاد با مقتضى و شاكله وجودى و جسمانى زن سازگارى ندارد، و لذا از او خواسته نشده است.

ثانياً: ظاهر عبارات علما عدم وجوب و سقوط است نه اين كه شركت زنان در جهاد حرام باشد.

ثالثاً: براى زن حرب و جنگى قرار داده شده كه در آن با مرد شريك است و آن رفتن در محراب عبادت و مبارزه با نفس اماره است. محراب يعنى محلّ جنگ، و محراب عبادت محل جنگ و نماز، جنگ بين جنود عقل و جهل است. خداوند متعال درباره حضرت مريم مى فرمايد: « فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَهُوَ قائِمٌ يُصَلِّى فِى الْمِحْرابِ»؛(76) «پس ملائكه او را ندا دادند در حالى كه او در محراب نماز ايستاده بود.»

رابعاً: اگر اشتغال به نبرد و جنگ در جبهه از زنان برداشته شده، ولى شركت آنان در جنگ به جهت كمك رسانى و مداوا برداشته نشده است همان گونه كه در برخى از جنگ هاى رسول خداصلى الله عليه وآله زنان در اين زمينه حضور فعال داشته و برخى از ياران امام زمان عليه السلام نيز از زنانند كه در اين

زمينه از آنان استفاده مى شود.

علامه طباطبايى رحمه الله مى فرمايد: «اجازه ندادن به زن براى شركت در جهاد تنها در مورد جنگ و قتال است نه اين كه او از مطلق حضور و كمك كردن در امور منع شده باشد».(77)

علامه حلّى رحمه الله مى فرمايد: «يجوز اخراج النساء للانتفاع بهنّ»؛(78) «جايز است كه زنان را براى نفع بردن در جبهه با خود همراه برند.»

او نيز در جاى ديگر آورده است: «و لو اخرج الامام معه العبيد باذن ساداتهم و النساء و الصبيان جاز الانتفاع بهم فى سقى الماء و الطبخ و مداواة الجرحى. و كان النبىّ يخرج معه امّ سليم و غيرها من نساء الانصار»؛(79) «و اگر امام با خود بردگان را به اذن صاحبانشان و زنان و كودكان را همراه ببرد جايز است كه از آنان در آب دادن و پخت و پز و مداواى مجروحان بهره گيرد. و پيامبرصلى الله عليه وآله هميشه با خود ام سليم و ديگر زنان را به جنگ مى برد.»

شيخ طوسى رحمه الله مى فرمايد: «و كان النبىّ صلى الله عليه وآله يحمل معه النساء فى الغزوات»؛(80) «هميشه پيامبرصلى الله عليه وآله با خود زن ها را در غزوات مى آورد.»

خامساً: اگر از زن، جهاد و جنگ با مشركان برداشته شده است اين در جنگ هاى ابتدايى است نه جنگ هايى كه حكم دفاع را دارد؛ زيرا در اين نوع جنگ ها شركت زن و مرد به مقدار كفايت واجب است. البته در صورتى كه تعداد مردها در آن جنگ ها كفايت نكند.

سادساً: در مقابل جهاد و جنگ متداول كه از زنان برداشته شده جهاد ديگرى براى آن ها قرار داده شده كه مى توان خلأ فضيلتى را از اين بخش براى زنان جبران كرد.

شيخ

كلينى رحمه الله در روايتى نقل كرده كه جهاد زن خوب شوهردارى كردن است.(81)

و نيز از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده كه فرمود: «... و جهاد المرئة ان تصبر على ماترى من أذى زوجها و غيرته»؛(82) «و جهاد زن آن است كه بر آنچه از اذيت و آزار و غيرت مرد خود مى بيند صبر كند.»

از پيامبرصلى الله عليه وآله سؤال شد: آيا براى زنان نيز جهاد است؟ حضرت فرمود: آرى، جهادى كه در آن قتال نيست: و آن حج و عمره است.(83)

9 - زن و اجتماع
توضيح

اميرمؤمنان عليه السلام در سفارشاتشان به امام حسن عليه السلام مى فرمايد: «... اگر مى توانى كارى كنى كه همسرت غير از تو كسى را نشناسد پس چنين كن».(84)

ابن شهر آشوب در كتاب «مناقب» روايت كرده است كه پيامبرصلى الله عليه وآله از فاطمه عليها السلام پرسيد: «بهترين چيز براى زن چيست؟» حضرت عرض كرد: «اين كه مردى را نبيند و مردى نيز او را نبيند». پيامبرصلى الله عليه وآله ايشان را در بر گرفت و فرمود: «فرزندى كه پاره تن من است».(85)

علامه حسينى تهرانى رحمه الله مى فرمايد: «به طور استثنايى و به عنوان ثانوى زن حق دارد صداى خود را بلند كند و در برابر مردان پرخاش خود را از ظالم در ظلمى كه به وى رسيده است جهراً و علناً اعلام نمايد، نه آن كه هر وقت و همه جا و به هر شرطى مى تواند در ميتينگ ها شركت كند و خطبه بخواند و دوش به دوش مردان قدم بردارد. اين عمل خلاف اسلام است و خلاف بنيه و سازمان فطرى و خلقى زن و خلاف مصالح و عوائد او است. بلند نمودن زن صداى خود را در شرايط عادى در ميان

مردان، در سخنرانى ها و شركت در مجالس و محافل مردان و يا مجالس و محافلى كه در آن زن و مرد وجود دارد خلاف نصوص صريحه وارده در اسلام است... اگر خطبه خواندن و سخنرانى نمودن زن در شرايط عادى هم جايز بود، پس چرا همين دخت پيامبرصلى الله عليه وآله صديقه كبرى فاطمه زهراعليها السلام در زمان حيات پدرش رسول خداصلى الله عليه وآله يك سخنرانى هم در مسجد نكرد؟! چرا در مسجد و غير مسجد مجلس درس تشكيل نداد؟ و براى همه اصحاب اعمّ از مرد و زن تفسير قرآن و سيره پدرش را بيان نكرد؟ چرا او و نه غير او از زنان مدينه در ميان آن ها و نه از زنان مكه و نه از زنان كوفه و بصره ديده نشد؟!...».(86)

اين گونه شبهات در زمان رسول خداصلى الله عليه وآله نيز مطرح بوده و حضرت با جمله اى كوتاه به اين نقدها و اشكالات پاسخ داده است:

سيوطى در «درّ المنثور» از بيهقى به اين مضمون نقل مى كند كه روزى رسول خداصلى الله عليه وآله در جمع ياران و اصحابش نشسته بود. اسماء دختر يزيد انصاريه يكى از زنان انصار به حضور پيامبر رسيده و عرض كرد: من نماينده تمام زنان هستم به سوى شما. اين سؤال تنها سؤال زنان انصار و زنان مدينه نيست بلكه سؤال همه زن ها است و هيچ زنى در مشرق و يا مغرب نيست مگر اين كه وقتى سخن مرا بشنود آن را مى پذيرد، پس من در حقيقت نماينده همه زنان عالم هستم؛ زيرا شما پيامبر همه جوامع بشرى اعم از زن و مرد هستيد...

او گفت: پدر و مادر و جان

خودم به فداى تو! خداوند عزّوجلّ تو را به سوى مردان و زنان هر دو دسته مبعوث كرده است ما نيز به تو و خدايت ايمان آورده ايم... چرا بايد ما زن ها محصور و خانه نشين و مايه دفع شهوات شما و حامل فرزندان شما مردان باشيم، و حال آن كه شما مردان بر ما به شركت در نماز جمعه و جماعات و عيادت مريضان و حضور در تشييع جنازه ها و حجّ مكرّر و بهتر از همه جهاد در راه خدا فضيلت داده شده ايد؟ هر گاه يكى از شما براى به جا آوردن حج يا عمره يا جهاد از خانه خارج مى شود ما هستيم كه براى شما اموالتان را حفظ مى كنيم ولى ما زن ها با شما مردان در هيچ يك از اين فضيلت ها شريك نيستيم؟

پيامبرصلى الله عليه وآله تمام رخ رو به اصحاب خود كرد و فرمود: «آيا سؤال زنى را تا كنون بهتر از اين زن در امرش شنيده ايد؟ اصحاب عرض كردند: ما گمان نمى كرديم كه زن از اين گونه مطالب مطلع باشد. آن گاه پيامبرصلى الله عليه وآله رو به آن زن كرد و فرمود: خوب درك كن اى زن و به زن هاى ديگر نيز اعلان كن كه خوب شوهردارى زن براى همسرش و طلب خوشنودى او و دنبال كردن موافقت و رضايت او معادل تمام آن فضايلى است كه براى مردها ذكر كردى. آن زن در حالى كه «لا اله الاّ اللَّه» مى گفت به ميان زنان قوم خود بازگشت».(87)

زن و پرورش فرزند

علم اثبات كرده است: مادرى در زنان ضرورتى حياتى براى جسم و بدن زن است و احساس مادرى از نظر روانى لذت بخش ترين بخش زندگى زنانه است، كه

زندگى آنان را با معنا و مفهوم مى سازد، و عشق مادرى كانون همه عشق ها است، و تهى ساختن زن از اين احساس، انكار برخى از كيان و هستى اوست.

اين نيز ثابت شده است كه فرزندانى كه در دامن مادر تربيت نشوند ناقص اند، اعتماد به نفس ندارند، و از كارآيى لازم نيز براى جامعه بشرى برخوردار نيستند. نيز ثابت شده است كه بازده اقتصادى اين افراد كاهش مى يابد. همچنين ضرورت تشكيل خانواده و آثار و نقش سازنده آن در مرد و زن و فرزندان از نتايج يافته هاى علمى است. از اين رو، گرچه مدرنيسم براى فروپاشى خانواده گسترده و سنّتى كوشيد، ليكن موفقيّتى چندان به دست نياورد، بلكه دچار پيامدهاى ويرانگر اجتماعى نيز گرديد، و پست مدرنيسم شتابزده به خانواده سنتى روى آورد و آن را معيار سامان بخشى به وضع نابسامان جامعه هاى انسانى دانست. بنابراين، نظريه مردنمايى زنان و همانندسازى رفتارى با مردان به معناى سلب شخصيّت واقعى زن و ارزش والاى اوست.

زن، محور خانواده

اهميّت خانواده بر كسى پوشيده نيست، محوريت و نقش حياتى و زيربنايى آن در تربيت نسل، سامان بخشى به فكر و اعصاب افراد خانواده و از آن جمله مرد، و تشكيل هسته اصلى جامعه، روشن است. حتّى برخى از نويسندگان كه به زندگى انسان، ماشينى مى نگرند و از مادرهاى سفارشى و پدر و مادرهاى بيولوژيك و والدين حرفه اى و فرزندان ساخته دستگاه و ماشين، سخن مى گويند،(88) نتوانسته اند نگرانى خود را از تلاشى خانواده، به عنوان هسته اصلى جامعه و تمدن بشرى، پنهان دارند: «از هم پاشيدگى خانواده، امروزه در واقع بخشى است از بحران عمومى نظام صنعتى كه در آن همه ما شاهد

از هم گسيختگى تمامى نهاده هاى عصر موج دوم هستيم. امروز كراراً شنيده مى شود كه در آينده خانواده از هم مى پاشد، يا اين كه «خانواده» مهم ترين مسئله روز است... در سال هاى اخير به قدرى طلاق و متاركه در خانواده هاى هسته اى اتفاق افتاده كه امروز از هر هفت كودك آمريكايى يك نفر تحت سرپرستى يكى از والدين قرار دارد، و در نواحى شهرى اين رقم بالاتر است؛ يعنى به يك نفر از چهار نفر مى رسد...».(89)

«اكثر دانشمندان... خانواده را مهم ترين نهادى دانسته اند كه جامعه و كودك را تغذيه و پرورش مى دهد، و خانواده در سلامت و عدم سلامت، در شرافت و انحراف، در سازگارى و انحراف كودك نقش اساسى... دارد... كودك نخستين و اساسى ترين درس هاى زندگى را در اين نهاد كسب مى كند... فداكارى، محبّت، عشق، آداب و رسوم، مراسم فرهنگى و دينى، وظايف و مسئوليت پذيرى را در خانواده مى آموزد... محيط خانواده در تشكيل شخصيت كودك و نوجوان مؤثر مى باشد... تأمين سلامت فردى و اجتماعى بدون در نظر گرفتن نقش خانواده... امكان پذير نمى باشد... خانواده مى تواند عامل سازنده كودك در زمينه جسمى، روانى، عاطفى، ذهنى و... باشد يا عامل نابودى و ويرانى او».(90)

برخى از كارشناسان و جامعه شناسان نظام هاى صنعتى، متلاشى شدن خانواده را در نظام هاى صنعتى امروز از علل اصلى نشيب گرايى تمدن كنونى مى دانند. از اين رو، مدرنيسم كه به «خانواده هسته اى» مى انديشيد و مروّج آن بود، مورد انتقادهاى كوبنده و اصولى پست مدرنيسم واقع شد، و ديگر بار گرايش ها به سوى خانواده گسترده و سنّتى قرار گرفت، و سامان يابى جامعه هاى صنعتى را در اين گرايش دانست.

«دكتر ايروين گرين برگ، پروفسور روان پزشك در دانشكده پزشكى آلبرت انيشتين، معتقد است: "مردم

در پى ساختارى با ثبات ازدواج خواهند كرد." طبق اين نظريه، خانواده همچون ريشه اى است كه فرد هر جا مى رود، آن را با خود مى برد، و به مثابه لنگرگاهى است كه انسان را در برابر طوفان تغييرات محفوظ نگاه مى دارد. خلاصه كلام آن كه محيط پيرامون هر چقدر ناپايدارتر و تازه تر بشود، اهميّت خانواده بيشتر خواهد شد».(91)

«... به هر حال آنچه از خلال همه اين تغييرات رخ مى نمايد و اهميّت همه آن ها را ناچيز مى كند، و در محاقى فرو مى برد، چيز بسيار ظريف و لطيفى است؛ در كارها و اعمال انسان آهنگى پنهان وجود دارد كه در آن باره بحث چندانى نكرده اند، و از گذشته ها تا كنون همچون يكى از نيروهاى متعادل كننده در جامعه به انسان خدمت كرده است و آن دورِ خانواده است... اين دور، آن چنان قدمتى دارد، به قدرى خود به خود و خودكار عمل مى كند و چنان نظم پر صلابتى دارد كه مردم آن را همچون امرى مسلم و بديهى دانسته و در آن باره پرسشى نكرده اند... اين سلسله وقايع خانوادگى پى درپى و قابل پيش بينى به تمام انسان ها از هر قبيله و جامعه اى احساس تداوم و داشتن پايگاه و جايگاهى در طرح ناپايدار امور اعطا مى كند. دور خانواده در هستى انسان، همواره يكى از پايه هاى حفظ سلامت روانى به شمار مى رود».(92)

در مقدمه كتاب «به سوى تمدن جديد» نيز آمده است: «از سوى ديگر تافلر معتقد است كه يكى از مهم ترين پديده هاى موج سوم، بازگشت دوران اقتدار و احترام و اهميّت خانواده است؛ زيرا در موج دوم (تمدن صنعتى) نهاد قدرتمند «خانواده» رو به زوال گذاشت و تمام آنچه طى دوران موج

اول از ويژگى هاى خانواده محسوب مى شد از دستش رفت. به اين ترتيب كه: بيماران را به جاى پرستارى در منزل، روانه بيمارستان ها كردند؛ كودكان به مدرسه و مهد كودك رفتند؛ سالخوردگان را به خانه سالمندان فرستادند؛ و زوج ها وقت خود را بيشتر در ميهمانى و رستوران و تفريحگاه هاى گوناگون گذراندند. و لذا آنچه از خانواده باقى ماند فقط پيوندهاى عاطفى بود كه البتّه مى توانست به آسانى قابل گسستن باشد. امّا موج سوّم مجدداً خانواده را احيا مى كند و اختيارات و قدرت هاى گذشته را به خانه و خانواده بازمى گرداند. به اين ترتيب كه: بسيارى با استفاده از كامپيوتر و فاكس و تلفن هاى چندكاره و ساير وسايل ارتباطى مدرن به آموزش فرزندان خود در خانه خواهند پرداخت؛ اغلب نيازهاى پزشكى - حتّى جراحى هاى معمولى - را مى توان با بهره گيرى از كامپيوترهاى رابوتيكِ متصل به مراكز پزشكى در منزل انجام داد و... نتيجه اين كه وقتى بيشتر وقت اعضاى خانواده در منزل گذشت، روابط عاطفى نيز استحكام خواهد يافت و اهميّت و اقتدار خانواده به مراتب بيش از آن خواهد شد كه در موج دوم وجود داشت يا دارد».(93)

«براى من، به دلايلى كه قبلاً گفتم، هيچ كدام از آن ها كانون اصلى جامعه فردا نخواهد بود، بلكه در واقع اين خانه است كه مركز تمدن آينده مى شود.

به اعتقاد من، خانه در تمدن موج سوم از اهميّت شگفت انگيز و تازه اى برخوردار خواهد شد. رواج شيوه توليد براى مصرف، گسترش كلبه الكترونيك، ابداع ساختارهاى جديد تشكيلاتى در اقتصاد، صنايع خودكار و توليد انبوه زدايى شده، همه اين ها به بازگشت خانه به عنوان واحد مركزى جامعه فردا اشارت دارند. واحدى كه وظايف اقتصادى، بهداشتى،

تربيتى و اجتماعى آن در آينده افزايش خواهد يافت، نه كاهش».(94)

زن در خانواده، همراه با بسيارى نقش هاى پيدا و ناپيداى ديگر دو نقش اصلى دارد، كه در اين ارزيابى، به دو نقش محورى اشاره مى شود:

1 - زن در خانه، سازنده مجدد شخصيت، توانايى و كارآيى مفيد مرد است. آرامش و سكونى را كه زن به مرد مى بخشد با هيچ شيوه و ابزارى نمى توان پديد آورد. به گفته ويل دورانت: «زن از آنجا كه مرد خيالى سرگردان را به مرد فداكار و پاى بست به خانه و كودكان خود تبديل مى سازد، عامل حفظ و بقاى نوع است...».(95)

از اين حقيقت والا در نقش آفرينى زنان، قرآن كريم پرده برمى دارد: « وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدّةً وَ رَحْمَةً إِنَ ّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون»؛(96) «و از نشانه هاى قدرت اوست كه برايتان از جنس خودتان همسرانى آفريد، تا با ايشان آرامش يابيد، و ميان شما دوستى و مهربانى نهاد. در اين پندها نشانه هايى [براى حكمت الهى است براى مردمى كه تفكّر مى كنند.»

سكون، آرامش عميقى است كه مردان در كنار زنان و در آغوش خانواده مى يابند، كه در پرتو آن زندگى چون قايقى به ساحل مى رسد، و اضطراب ها و نگرانى ها و سرگردانى ها از محيط انديشه و زندگى مردان رخت برمى بندد.

ديگر اين كه، مردان را با مسئوليت و تكليف و ضابطه گرايى آشنا مى سازد، حسّ مسئوليّت و تعهّد را به تدريج پديد مى آورد و به باور مرد مى دهد، و سرپرستى و مديريت در مدار كوچكى را به او مى آموزد. و اين موضوع بسيار ارزشمندى است كه در هيچ آموزشگاهى نمى توان بدينسان عينى و ملموس و در

عين حال انسانى و عاطفى، مديريت و تعهدشناسى را به انسان ها آموخت.

بنابراين كارآيى مردان و ايفاى نقش درست در جامعه و ديگر انتظارها كه از مردان هست، در پرتو خانواده و در كنار همسران به فعليت مى رسد و شكوفا مى گردد، و اين نقش همسرى زنان است.

2 - ديگر نقش حياتى زن، رسالت مادرى است. اين نقش نيز، از مهم ترين نقش هاى اصولى و زيربنايى و انسان ساز است. رسالت مادرى، دورانى طولانى دارد و زن از آغاز تشكيل نطفه در رحم، به راستى پرورش دهنده فرزند است تا دوران مدرسه؛ و در دوران بعد گرچه فرزندان استقلالى مى يابند، ليكن همواره و تا واپسين لحظات حيات، مادران تأثيرهاى اصولى بر راه و كارهاى فرزندان دارند. البته نقش بسيار آشكار مادر در دوران شيرخوارگى و كودكى است. در اين دوران نسبتاً طولانى، همه ابعاد شخصيت كودك به دست مادر و در آغوش گرم او شكل مى گيرد و كودك به آنجا كه بايد برسد در همين دوران مى رسد، و سرمايه هاى اصلى را در اين دوره از مادر دريافت مى كند. محيطهاى آموزشى نيز بر پايه اى كه مادر ريخته است كار خويش را استوار مى سازند. از اين رو مى بينيم، در آيين اسلام توصيه هاى بسيارى در دوران باردارى و پس از زايمان و شير دادن و... به مادران شده است. دستورها و راه كارهاى فيزيكى، چون شير دادن و تغذيه مناسب و... و راه كارهاى روحى و تربيتى و آرامشى را كه براى فرزندان بايد فراهم آورند. كه اين ها همه در ايفاى نقش اصلى زن و رسالت مادرى، در تربيت فرزندان بسيار مؤثر است، و زيباترين هنرنمايى زن است؛ هنر و نقشى كه جز زن

كسى نمى تواند اين نقش را با اين زيبايى بازى كند.

«بايد زنِ تندرستى را كه به كودكش شير مى دهد نقطه اعلاى زيبايى عالم بدانيم».(97)

بدين جهت آموزش هاى خيرخواهانه و جانبدارى هاى اصولى و انسانى از حقوق زن، بايد به عظمت اين بُعد از حيات زنان توجهى ژرف داشته باشد، و هيچ گاه آن را فداى برخى نقش هاى زودگذرِ اجتماعى نكند.

«نبوغ در مادرى همان اندازه امكان دارد كه نبوغ در سياست و ادب و جنگ. درباره برابرى در نبوغ نبايد از روى برابرى در قدرت يا توانايى در اجراى امور با مهارت مساوى حكم كرد... بلكه برابرى در نبوغ را بايد از روى توانايى در اجراى مشاغل و وظايفى دانست كه طبيعت بر هر يك از زن و مرد گذاشته است...».(98)

در اسلام بر نقش مادرى تأكيدهاى فراوان شده، و در عظمت آن سخن ها گفته شده است، تا پيوند فرزندان با محور خانواده استوارتر گردد و نظام خانواده پاينده تر شود. نيز مى نگريم كه انديشمندان دلسوز، كه در انديشه سامان يابى اجتماعات و تمدن بشرى هستند، زنان را به اصالت نقش مادرى بسيار توجه مى دهند، و همواره تأكيد مى كنند كه جنجال تبليغاتى تساوى زن و مرد، مبادا زنان را از ايفاى كامل نقش مادرى باز دارد كه اين فاجعه اى جبران ناپذير است، كه در فرزندانى كه مادران را در كنار خود نمى بينند و يا در خانواده هايى كه با طلاق متلاشى شده است، نمونه هاى آن را بسيار مى بينيم.

«... دختران جوان براى آن كه مادران لايقى براى پرورش فرزندان شريفى گردند، بايد تعليمات عالى بگيرند، نه به خاطر آن كه دكتر يا قاضى يا استاد شوند...».(99)

نيز به زنان بايد آموخت كه نقش مادرى اصولى ترين نقش آنان

در زندگى است، و تكامل و رشد مادى و معنوى، حتّى سلامت بدنى آنان نيز در پرتو ايفاى اين نقش است: «... به نظر مى آيد كه جنس ماده لااقل نزد پستانداران مگر بعد از يك يا چند آبستنى به كمال خود نمى رسد. زن هايى كه بچه ندارند، خيلى عصبانى ترند و تعادل روحى و جسمى ايشان زودتر از ديگران به هم مى خورد، زن ها عموماً به اهميتى كه اعمال توليد مثل براى آن ها دارد، واقف نيستند. در حالى كه اين عمل براى كمال رشد ايشان ضرورى است. در اين صورت منطقى نيست كه توجّه زنان را از وظايف مادرى منحرف سازند. نبايستى براى دختران جوان نيز همان طرز فكر و همان نوع زندگى و تشكيلات فكرى و همان هدف و ايده آلى را كه براى پسران جوان در نظر مى گيريم معمول داريم».(100)

شعارهاى آزادى و همسانى، نبايد اين رسالت مهم را لرزان و سست كند و آرمان والاى مادرى را در تيرگى فرو برد.

همه نگرانى ها از آينده تمدن بشرى در نظر انديشمندان واقع گرا، بيشتر متوجه مسائل خانواده، و نقش اصولى زنان است كه بايد بر عهده داشته باشند، تا خانواده گسيخته نگردد و زنان با تمام وجود، به سكّان دارى آن بپردازند. و مباد كه زنان در ميدان مردان و كارهاى مردانه گام بگذارند و رسالت اصلى خويش و نقش زندگى ساز خود را فراموش كنند؛ رسالت و نقشى كه بسيار بالاتر از انجام كارهاى مردانه و تقليد از جنس مذكر است.

«... هنگامى كه از آزادى تبليغ مى كنند، بدانند كه مرد ناقص شدن اهميتى ندارد؛ بلكه مهم زن كامل بودن است... اگر امروز طبيعت در حفظ خانواده و كودك ناتوان به

نظر مى رسد، براى آن است كه زن مدتى طبيعت را از ياد برده است و شكست طبيعت هميشگى نيست».(101)

10 - زن و قضاوت

صاحب وسايل به سندش از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه پيامبرصلى الله عليه وآله در وصيّتى به حضرت على عليه السلام فرمود: «اى على! بر زن نماز جمعه و... و تولّى و قضاوت نيست».(102)

درباره عدم قضاوت زن گرچه برخى؛ امثال شيخ مفيد در «مقنعه»، شيخ طوسى در «نهاية»، ابن ادريس در «سرائر»، ابى حمزه در «غنية النزوع» و ابن سعيد در «جامع الشرايع» سخنى به ميان نياورده و شرط قضاوت قاضى را ذكورت معين نكرده اند، ولى غالب و اكثر علماى اماميه اين شرط را قبول كرده و به ادلّه اى از اين قبيل استدلال كرده اند:

1 - اجماع در مسأله

2 - سيره عمليه مستمرّه

3 - روايات.

گرچه در برخى روايات، خدشه وارد شده و از حيث سند يا دلالت، قابل نقد و بررسى است. ولى از مجموع ادله مى توان استفاده كرد كه زن به جهاتى ديگر نيز غير از تعبّد به نصوصات، از قضاوت كردن ممنوع شده است.

اولاً: حكم قضاوت از تكاليف شاقّى است كه با شاكله زن تناسب ندارد.

ثانياً: از آنجا كه زن موجودى عاطفى است لذا با قرار گرفتن در مسند قضاوت سازگارى ندارد.

ثالثاً: داورى بين متخاصمان نيازمند بروز در جامعه و حضور در بين مردم بوده تا تشخيص متخاصمان و تشخيص شاهدان آن ها ممكن باشد و اين با شرايط خصوصى زن سازگارى ندارد.

11 - زن و مرجعيّت

گاهى مى پرسند كه چرا زن نمى تواند به مقام مرجعيّت برسد؟ و آنان چه چيز از مردان كمتر دارند؟

در جواب بايد بگوييم:

اولاً: مرجعيّت عامه مسلمين احتياج به رفت و آمد و ديد و بازديدهايى دارد كه من حيث المجموع با شاكله و شئونات زن سازگارى ندارد.

ثانياً: مرجعيت امانت است ولى فقاهت

ملك است. زن مى تواند به مقام فقاهت برسد و داراى اين ملك شود، هر چند به جهت مصالحى مرجعيت عموم به او واگذار نمى شود. مرجعيّتى كه امانتى سخت و خطير است.

12 - زن و مهريه

يكى از سنن بسيار كهن در روابط خانوادگى بشرى اين است كه مرد هنگام ازدواج براى زن «مهر» قائل مى شده است؛ يعنى چيزى از مال خود را به زن يا پدر زن خويش مى داده است. اين سنت چيست؟ آيا اين عمل يادگار عهدهايى است كه زن مملوك مرد بوده است؟ آيا مقتضاى عدالت و تساوى حقوق انسان ها و كرامت زن در اين زمان آن است كه مهريه ملغى گردد و ازدواج ها بدون مهر صورت گيرد؟

پاسخ: حقيقت اين است كه «مهر» نتيجه تدبير ماهرانه اى است كه در متن خلقت و آفرينش براى تعديل روابط زن و مرد و پيوند آن ها به يكديگر به كار رفته و اسلام آن را امضا كرده است.

«مهر» از آنجا پديد آمده كه در متن خلقت، نقش هر زن و مرد در مسأله عشق، مغاير نقش ديگرى است. نوع احساسات زن و مرد نسبت به يكديگر يك جور نيست. قانون خلقت، جمال و غرور و بى نيازى را در جانب زن، و نيازمندى و طلب و عشق را در جانب مرد قرار داده است، و ضعف زن در مقابل نيرومندى بدنى مرد به همين وسيله تعديل شده است و همين جهت موجب شده كه همواره مرد از زن خواستگارى مى كرده است.

13 - خواستگارى از زن

برخى مى گويند: ازدواج در اسلام به معناى زن گرفتن براى مرد مطرح شده و او به عنوان مشترى و خريدار تلقى گرديده، و در مقابل زن، نوعى كالا وانمود شده است. اين قبيل تعبيرها در قوانين اجتماعى اثر روانى بسيار بد و ناگوارى ايجاد مى كند و مخصوصاً تعبيرات مزبور در قانون ازدواج بر روى روابط زن و مرد اثر مى گذارد و به

مرد، ژست آقايى و مالكيّت و به زن، وضع مملوكى و بندگى مى بخشد.

پاسخ: اين كه از قديم الايام مردان به عنوان خواستگارى نزد زن مى رفته اند و از آن ها تقاضاى همسرى مى كرده اند از بزرگ ترين عوامل حفظ حيثيت و احترام زن بوده است. خداوند، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفريده و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن.

زن را مانند گل و مرد را به مانند بلبل، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است. يكى از تدابير حكيمانه و شاهكار خلقت است كه در غريزه مرد، نياز و طلب و در غريزه زن، ناز و جلوه قرار داده است. و بدين وسيله ضعف جسمانى زن را در مقابل نيروى جسمانى مرد جبران كرده است.

خلاف حيثيت و احترام زن است كه به دنبال مرد بدود؛ زيرا براى مرد قابل تحمّل است كه از زن خواستگارى كند و جواب رد بشنود و آن گاه از زن ديگرى خواستگارى كند تا بالأخره زنى رضايت خود را به همسرى با او اعلام دارد، امّا براى زن كه مى خواهد محبوب و معشوق بوده و از قلب مرد سر درآورد تا بر سراسر وجود او حكومت كند، قابل تحمل و موافق غريزه او نيست كه مردى را به همسرى خود دعوت كند و احياناً جواب رد بشنود و سراغ مرد ديگرى برود.

اين موضوع به جنس بشر اختصاص ندارد، بلكه حيوانات ديگر نيز همين طور هستند و همواره اين مأموريت به جنس نر داده شده است كه خود را دلباخته و نيازمند جنس ماده ابراز كند. مأموريتى كه به جنس ماده داده شده اين است كه با پرداختن به

زيبايى و لطف و با خوددارى و استغناى ظريفانه، دل جنس مقابل را هر چه بيشتر شكار كند و او را از مجراى حساس خودش و به اراده و اختيار او در خدمت خود گمارد. پس اين موضوع مربوط به قانون آفرينش است، و هيچ توهينى به زن به حساب نمى آيد. مگر هر خريدارى از نوع مالكيت و مملوكيّت اشيا است؟ طلبه و دانشجو خريدار علم است، متعلّم خريدار معلّم است. هنرجو خريدار هنرمند است، آيا بايد نام اين ها را مالكيت بگذاريم و منافى حيثيت علم و عالم و هنر و هنرمند تلقّى كنيم؟ در مورد بحث نيز مى گوييم: مرد خريدار وصال زن است نه خريدار مالكيّت او.

14 - ازدواج زن و اذن پدر

برخى لزوم اذن پدر در ازدواج دختر را مانع استقلال و آزادى زن پنداشته اند، در حالى كه:

اولاً: ميان فقها اختلاف است، عده اى خصوصاً فقهاى متأخّر موافقت و اذن پدر را در نكاح زن لازم نمى دانند.

ثانياً: اذن پدر را كسانى هم كه شرط دانسته اند در نكاح زن باكره شرط مى دانند. و برخى از كسانى هم كه شرط مى دانند در صورتى كه بدون اذن باشد نكاح زن را باطل نمى دانند.

ثالثاً: فلسفه اين كه دوشيزگان لازم است - يا لااقل خوب است - بدون موافقت پدران با مردى ازدواج نكنند ناشى از اين نيست كه دختر قاصر شناخته شده و از لحاظ رشد اجتماعى كمتر از مرد به حساب آمده است. اگر به اين جهت بود چه فرقى است ميان بيوه و دوشيزه، كه بيوه نيازى به موافقت پدر ندارد ولى دوشيزه و دختر باكره نياز به اذن دارد؟

رابعاً: اگر دختر از نظر اسلام در اداره كار خودش قاصر است، چرا

اسلام به دختر بالغ رشيد، استقلال اقتصادى داده است و معاملات مهم او را نيز صحيح و مستغنى از موافقت پدر مى داند؟

خامساً: مسأله اذن پدر به موضوعى روان شناسانه بين زن و مرد باز مى گردد. اين موضوع به حسّ شكارچى گرى مرد از يك طرف و به خوش باورى زن نسبت به وفا و صداقت مرد از طرف ديگر باز مى گردد. مرد بنده شهوت است و زن اسير محبّت. چيزى كه زن را از پاى در مى آورد و اسير مى كند اين است كه نغمه محبت و صفا و وفا و عشق را از دهان مرد بشنود. زن تا مادامى كه دوشيزه است و هنوز با مردان برخورد نزديك با زندگى مشترك نداشته است، زمزمه هاى محبّت مردان را به سهولت باور مى كند. اينجا است كه لازم است دخترِ ناآزموده با پدرش - كه از احساسات مردان بهتر آگاه است و پدران جز در شرايط استثنايى براى دختران خير و سعادت مى خواهند - مشورت كند و لزوماً موافقت او را جلب كند كه به نفع خود او است. در اينجا قانون به هيچ وجه زن را تحقير نكرده است، بلكه دست حمايت خود را بر روى شانه او گذارده است.

سادساً: فقها مى گويند: گرچه ازدواج زن باكره بدون اجازه و اذن ولىّ اش صحيح نيست ولى تزويج زن باكره يا ثيّبه نيز بدون اذن و رضايت او صحيح نبوده و احراز قبول كامل او به اين ازدواج لازم است. و لذا زن مى تواند از خواستگارى كه براى او شده سرباز زند، و هيچ كس حق ندارد كه زن را در قبول همسر اجبار نمايد. و اين حكمى اجماعى است كه با سنت

نيز موافق است.

سابعاً: و نيز فقها گفته اند كه اگر ولى، زن را از ازدواج با كفو و همتاى واقعى اش منع كند ولايت او ساقط مى گردد، و لذا مى تواند با كفوى كه تشخيص داده شده ازدواج كند؛ گرچه ولىّ اش اذن و اجازه نمى دهد؛ زيرا در نفوذ ولايت ولى شرط است كه او حريص بر مصلحت دخترش باشد.

15 - تنبيه زن

خداوند متعال مى فرمايد: « وَاللاَّتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ»؛(103) «و آن دسته از زنان را كه از سركشى و مخالفتشان بيم داريد پند و اندرز دهيد و [اگر مؤثّر واقع نشد] در بستر از آنان دورى نماييد و [اگر هيچ راهى جز شدت عمل و وادار كردن آن ها به انجام وظايفشان نبود] آن ها را تنبيه كنيد.»

گفته شده كه اين نوع معامله با زن با شأن او سازگارى ندارد و با عصر جاهليت كه زن در حقارت و خوارى به سر مى برد تناسب دارد!

پاسخ: اولاً: كسى كه به كتب تفسير و تاريخ و كلمات فقها در اين مسأله رجوع كند پى مى برد كه اين حكم اسلامى هرگز تناسبى با موقعيت و حكم زن در جاهليت ندارد. زن در عصر جاهلى بسيار در موقعيت پايينى قرار داشت و اين اسلام است كه دست او را گرفته و به مقام و شأنى عظيم سوق داد.

اسلام با برخى از عادات و رسوم جاهليت سخت مخالف بود ولى با آن ها به طور كلى و يك مرتبه مقابله نكرد، بلكه تا حدودى آن ها را پذيرفته و آثارى را هم بر آن ها مترتّب كرد؛ همانند برده دارى، طلاق ظهار و مسأله مورد بحث كه مقابله مرد با نافرمانى و نشوز زن باشد.

ثانياً: در تفسير

جمله « وَاضْرِبُوهُنَّ» آمده است كه زدن نبايد شديد و دردآور باشد.

شيخ طوسى رحمه الله مى فرمايد: «و امّا ضرب، به اتفاق نبايد شديد باشد». و از امام باقرعليه السلام نقل شده كه با مسواك باشد».(104)

قاضى ابن برّاج طرابلسى (481 ه.ق) مى نويسد: «و امّا ضرب و زدن، بايد به قصد و حدّ تأديب باشد، آن گونه كه بچه ها بر نافرمانى كتك مى خورند. و نبايد زن را شديد و به نحوى كه او را زمين گير كند و خون آلود نمايد، بزنند و آن را بايد بر كلّ بدنش تقسيم كنند به جز صورتش. و برخى از علماى اهل سنت گفته اند كه بايد با حوله اى پيچيده باشد نه چوب و تازيانه».(105)

ثالثاً: مسأله زدن زن در موردى است كه زن ناشزه شده و حقوق مرد را رعايت نمى كند. امرى كه ممكن است مرد را وادار به تصميم به طلاق نمايد. و از آنجا كه طلاق افسد است و ممكن است با زدن او از اين امر جلوگيرى كرد لذا با زدن او دفع افسد به فاسد مى شود.

رابعاً: گاهى زدن زن به جهت دفع افسد به فاسد است؛ زيرا در صورت كنترل نكردن اين گونه زنان با زدن، ممكن است وضع بدتر شده و كار به طلاق يا قتل كشيده شود.

16 - قرار دادن طلاق به دست مرد

در فقه به اثبات رسيده كه طلاق به دست مرد است جز در مواردى خاص. برخى از روشنفكرنمايان، اين حكم شرع را منافى با حقوق زن دانسته اند و مى گويند: اسلام شأن زن را پايين تر از مرد قرار داده و به همين جهت است كه زمام او را به دست مرد سپرده است.

براى پاسخ به اين اعتراض و توجيه مسأله به چند مقدمه

اشاره مى كنيم:

1 - اسلام به طلاق به عنوان علاج يك مشكلى نگاه مى كند كه راهى براى علاج آن به جز طلاق نيست، و در غير اين صورت طلاق امرى مبغوض به حساب آمده و شارع مقدس شديداً از آن نهى كرده است.

2 - شكى نيست كه طلاق همانند نكاح يك ضرورت اجتماعى به حساب مى آيد؛ زيرا گاهى كانون خانواده به صورت جهنمى مى شود كه طاقت ادامه آن براى زن و مرد يا يكى از آن دو مقدور نيست، لذا طلاق تنها راه خلاصى زن و مرد به حساب مى آيد.

3 - حقيقت طلاق عبارت است از باز كردن ميثاق و عهدى كه با ازدواج براى مرد و زن حاصل شده بود.

4 - در شرع مقدس حقوقى براى زن مطلّقه قرار داده شده است كه بايد مرد به او بپردازد؛ از قبيل:

الف) پرداخت تمام مهريه در صورت دخول و نصف آن در صورت عدم دخول.

ب) استحقاق نفقه تا مادامى كه در عدّه است، در صورتى كه طلاق او رجعى باشد.

ج) حق مسكن داشتن تا مادامى كه در عدّه است، و طلاق او رجعى باشد.

د) احقّيت مادر به شير دادن فرزندش از ديگران.

ه) استحقاق مادر بر حضانت فرزند تا مدتى.

و) عدم جواز محروميت زن از اولادش، حتى بعد از انقضاى مدت حضانت.

ز) در صورتى كه ԙșǘјԠدر زمان عدّه زن بميرد، زن از او ارث مى برد.

5 - مرد اگر از زنش كراهت دارد و او را دوست ندارد بسيار دشوار به نظر مى رسد كه بتوان او را مجبور به محبت و رغبت به زنش نمود.

با ذكر اين مقدمات به پاسخ از اصل سؤال مى پردازيم:

اولاً: مرد از آنجا كه عاطفه

كمترى نسبت به زن در او وجود دارد، لذا در صورتى كه محبت زن را در دل نداشته باشد با كوچك ترين مشكلى درصدد انتقام برمى آيد كه اگر راه را بر او ببنديم دست به خشونت و جنايت مى زند، لذا شرع مقدس در اين مورد امر طلاق را به دست او داده تا با امرى فاسد از افسد جلوگيرى شود. و اين در حالى است كه زن به جهات مختلف، قدرت و تحمّلش در اين مسأله بيشتر است. او گاهى آينده خود را مى بيند كه بى سرپرست خواهد شد، و گاهى فرزندان خود را مشاهده مى كند و لذا سپردن طلاق به دستش ضرورتى وجود ندارد.

ثانياً: زن از آنجا كه موجودى عاطفى است و لذا سريع تصميم گيرى مى كند، و در برخى موارد نيز زود از تصميم خود پشيمان مى گردد و لذا اگر شارع طلاق را به دست او قرار دهد، سريع با آينده و موقعيت خود بازى مى كند و اين درست بر خلاف ويژگى مرد است كه آينده نگر بوده و عقلش بر عاطفه اش غلبه دارد.

17 - اطاعت زن از مرد

برخى سؤال مى كنند كه چرا زن بايد مطيع شوهر خود باشد مگر كنيز اوست يا او را اجاره كرده است؟

پاسخ: اولاً: لزوم اطاعت از شوهر در مواردى است كه تقاضاى مرد مشروع باشد؛ زيرا مطابق روايات كسى حق ندارد از مخلوق در چيزى اطاعت كند كه در آن معصيت خالق باشد.

ثانياً: اطاعتى كه بر زن واجب شده تنها در حدود شؤون و وظايف حيات زوجيّت و همسردارى است؛ زيرا همان گونه كه اشاره كرديم وظايف هر يك از زن و مرد تقسيم شده است.

نتيجه اين كه: حق اطاعت براى مرد منحصر به حدود شؤون

زوجيّت و نظام خانواده مى شود.

18 - زن شرّ است

مطابق برخى از روايات زن موجودى شر معرفى شده است.(106) حال با وجود اين مطلب گاهى سؤال مى شود كه چرا در اسلام حق زن زير پا نهاده شده است.

پاسخ: اولاً: سياق روايات بر اين دلالت دارد كه زن از آنجا كه مورد عشق و حاجت جنسى مرد است لذا منجرّ به بسيارى از شرور در روى زمين خواهد شد.

ثانياً: برخى با زن گرفتن و قرار تشكيل خانواده و به جهت رسيدن به زن حاضرند دست به هر كسب و كارى زده و از هر راهى پول درآورند تا به وصال زن خود برسند و زن گرفتنشان مايه وقوع در انواع گناهان مى شود. بدين جهت زن نسبت به برخى شر به حساب مى آيد.

اسلام و تعدّد همسران پيامبرصلى الله عليه وآله

يكى از موضوعاتى كه مخالفان بر آن بسيار پافشارى كرده و آن را نقطه ضعفى در زندگى پيامبرصلى الله عليه وآله دانسته اند، اين است كه چرا پيامبرصلى الله عليه وآله همسران متعددى را انتخاب كرد؟ و گاه آن را با تعدّد زوجات در زمان ما - كه معمولاً ناشى از شهوت رانى و رسيدن به مال پدر زن و استعمار زنان براى كارهاى شخصى است - مقايسه مى كنند، و بدين جهت نسبت هاى ناروايى به آن حضرت مى دهند. ما در اين بحث اين موضوع را مورد بررسى قرار مى دهيم.

علل تعدّد همسران پيامبر

تعدّد انتخاب همسر از جانب پيامبرصلى الله عليه وآله عوامل گوناگونى داشته است:

1 - بزرگوارى پيامبرصلى الله عليه وآله در انتخاب همسران

پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله هرگز براى رسيدن به خواسته هاى شخصى يا رسيدن به مال و يا استعمار زنان و بهره برى از آنان در كارهاى تجارى و يا كشاورزى ازدواج نكرده است. اساساً اين ديدگاه كه اكنون مطرح است در آن زمان هرگز مطرح نبوده است. و لذا هرگز پيامبرصلى الله عليه وآله بر اين كار خود از ناحيه مخالفان مورد اعتراض واقع نشد.

2 - اشتياق مردم به وصلت با پيامبرصلى الله عليه وآله

از آنجا كه حضرت محمدصلى الله عليه وآله رسول خدا و پيامبر از جانب خدا بود و به مقام و منزلت بسيار عالى دست يافته بود لذا عموم مردم اشتياق داشتند با وصلت و انتساب به حضرت، خود را عزيز كرده و به خاندان وحى - گرچه از راه سبب - مرتبط سازند. و اين مطلبى بود كه حتى زنان نيز به آن ميل و رغبت نشان مى دادند. در مورد ازدواج هاى پيامبرصلى

الله عليه وآله مى توان مواردى را از اين قبيل نام برد.

3 - مشكلات زندگى و تعدّد همسر

جا دارد بين اين دوران و دوران گذشته مقايسه اى داشته باشيم. در زندگى ما زندگى شهرى پيشرفته و داراى امكانات وسيع است و لذا مى توان گفت در چنين جامعه اى هر يك از زن و مرد بدون وجود ديگرى مى توانند بسيارى از كارهاى خود را انجام دهند، و ازدواج فقط براى فرزنددار شدن و ارضاى قواى شهوانى است و لذا تعدّد زوجات در ظاهر دليل بر شهوت زياد و خروج از حدّ اعتدال است.

امّا در عصر جاهليت و ظهور اسلام وضع زندگى بسيار سخت بود. لذا تعدّد همسر غالباً مى توانست در بهبود زندگى خانواده تأثير بسزايى داشته باشد.

4 - اقتصاد ضعيف و نبود امكانات

قرآن در چند آيه مردم آن عصر را از كشتن فرزند نهى مى كند. پس معلوم مى شود در برخى موارد به علت كمبود امكانات، دختران و پسران را به مسلخ مى بردند و يا زنده به گور مى كردند.

خداوند در آيه اى مى فرمايد: « وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيّاهُمْ»؛(107) «و به خاطر فقر فرزندان خود را نكشيد، ما شما و آنان را روزى مى دهيم.»

در آيه ديگر چنين آمده است: « وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبِيراً»؛(108) «فرزندان خود را به خاطر ترس از فقر نكشيد، ما آنان و شما را روزى مى دهيم. مسلّماً كشتن آن ها خطاى بزرگى است.»

از اينجاست كه تعدّد همسر و تحت تكفل قرار دادن دختران متعدّد، كمكى به نظام خانواده عيال بار و فقير به حساب مى آمد.

امام على عليه السلام وضعيت اقتصادى جامعه عصر جاهليّت را

اين چنين توصيف مى كند: «انّ اللَّه بعث محمّداً... و انتم معشر العرب على شرّ دين و شرّ دار، منيخون بين حجارة خشن و حيات صمٍّ، تشربون الكَدِر و تأكلون الجَشِب...»؛(109) «همانا خداوند در حالى محمدصلى الله عليه وآله را به پيامبرى برگزيد كه شما گروه عرب بر بدترين دين و در بدترين سرزمين بوديد، در بين سنگ هاى سخت و مارهاى كر رحل اقامت مى گشوديد. آب هاى لجن دار سياه را مى نوشيديد و غذاهاى خشن مى خورديد...».

5 - مبارزه با سنت هاى باطل

يكى ديگر از عوامل و جهات ازدواج هاى پيامبرصلى الله عليه وآله مبارزه عملى با سنت هاى غلط در بين مردم بود. از آنجا كه سنت هاى عملى كه در بين مردم رسوخ كرده و رواج نموده، تنها با گفتار برداشته نمى شد لذا در برخى موارد احتياج بود كه عملاً با آن مخالفت شود. كه از باب نمونه مى توان به موضوع ازدواج پيامبرصلى الله عليه وآله با زينب همسر زيد بن حارثه اشاره كرد.

خداوند متعال مى فرمايد: « وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ...»؛(110) «[به خاطر بياور] زمانى را كه به آن كس كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نيز به او نعمت داده بودى [به فرزند خوانده ات زيد] مى گفتى: همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهيز. [و پيوسته اين امر را تكرار مى كردى و در دل چيزى را پنهان مى داشتى كه خداوند آن را آشكار مى كند، و از مردم مى ترسيدى در حالى كه خدا سزاوارتر است كه از او بترسى...».

اهل سنت گرچه در تفسير آيه شريفه شأن

نزولى را نقل كرده اند كه هرگز با قداست و عصمت پيامبرصلى الله عليه وآله سازگارى ندارد، ولى مطابق با رأى و نظر اهل بيت عليهم السلام آيه و دستور آن به جهت محو يك عادت معروف در جاهليت بوده است؛ زيرا اعراب در آن زمان ازدواج با همسران پسرخوانده را بعد از طلاق، همانند ازدواج با همسر فرزندان حقيقى جايز نمى دانستند. مقابله با اين سنت جاهلى و باطل احتياج به يك عملكرد قاطع از طرف رهبر دينى بود تا بتواند اين سنت را بشكند، لذا اين كار را شخص پيامبر بر عهده گرفت. خداوند به رسولش وحى فرستاد كه زيد بن حارثه پسر خوانده اش در آينده اى نه چندان دور همسرش را طلاق خواهد داد، و تو به جهت شكستن عادت جاهليت بايد با او ازدواج كنى.

بعد از مدتى بين زيد و همسرش مشاجره اى درگرفت. او خواست تا همسرش را طلاق دهد. ابتدا پيامبرصلى الله عليه وآله او را نصيحت كرد و به او فرمود: « أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ». آن گاه خداوند به حضرت فرمود: « وَتُخْفِى فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ»؛ يعنى تو مى دانى كه در پشت اين قضيه امرى تدبير شده كه در شرف وقوع است و اين كه زيد به زودى همسرش را طلاق خواهد داد و تو با او ازدواج مى كنى. تو از مردم مى ترسى كه سرزنشت كنند: « وَتَخْشَى النّاسَ» در حالى كه خداوند سزاوارتر به ترسيدن است: « وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ...».(111)

6 - ازدواج، راهى براى پيوند قبايل

يكى از آداب بسيار مهم زندگى در عصر جاهليت، انتساب به قبايل بود و در صورت پيوند يك نفر از يك قبيله با فردى از

قبيله ديگر رابطه جديدى بين آن دو قبيله برقرار مى شد. ازدواج با دختر رئيس قبيله اى مى توانست پيمان عملى بين دو قبيله باشد يا لااقل مى توانست بين دو قبيله پيوند دوستى برقرار كند و طايفه اى كه هر لحظه ممكن بود به جان يكديگر بيفتند به اين طريق در صلح و امنيت به سر برند.

با اين حكمت در تعدّد زوجات در عصر جاهليت، نكته برخى از ازدواج هاى پيامبرصلى الله عليه وآله روشن مى شود.

ازدواج پيامبرصلى الله عليه وآله با جويريه دختر رئيس قبيله بنى مصطلق باعث شد تا مسلمانان، آن قبيله را از خويشاوندان پيامبرصلى الله عليه وآله بدانند و تمامى اسيران آنان را آزاد سازند و لذا از خوشحالى ازدواج پيامبرصلى الله عليه وآله با دختر رئيس قبيله، تمامى افراد قبيله به اسلام مى گرويدند.

تفصيل قصه از اين قرار است كه در غزوه بنى مصطلق، جويريه دختر حارث - رئيس قبيله بنى مصطلق - همراه با عده اى از زنان و مردان اسير شد. جويريه در تقسيم غنايم سهم ثابت بن قيس شد. او با مولاى خود عقد كتابت بست تا در پرداخت مقدار معيّنى از پول آزاد شود.

جويريه براى تهيه پول نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و عرض كرد: «من جويريه دختر رئيس قبيله بنى مصطلق هستم بلاها و مصايبى كه بر من رسيده بر شما مخفى نيست. من عقد مكاتبه براى آزادى خود نوشته ام». اين را گفت و سر خود را از خجالت پايين انداخت و بغض گلويش را گرفت و با صداى حزين عرض كرد: «مرا براى تهيه پول يارى كنيد».

پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «يا بهتر از تهيه كمك براى تهيه پول»؟ سپس حضرت

چنين ادامه داد: «آيا حاضرى آن مقدار پولى را كه با ارباب خود مكاتبه كرده اى بپردازم و تو را به ازدواج خود درآورم؟» جويريه گفت: آرى، حاضرم. و رسول خداصلى الله عليه وآله چنين كرد.

وقتى خبر به مسلمانان رسيد، گفتند: پيامبرصلى الله عليه وآله داماد اين قبيله شد، و ما خويشان رسول خداصلى الله عليه وآله را به اسارت در پيش خود گرفته ايم؟! عجب كار بدى است. لذا فوراً هر چه اسير از قبيله بنى المصطلق نزد آنان بود آزاد كردند و به اين ترتيب حدود صد اسير آزاد شد.(112)

بعد از انتشار اين خبر در بين قبيله بنى المصطلق، همگى اسلام را اختيار نمودند.(113)

همان گونه كه ازدواج با عايشه به جهت پيوند حضرت با قبيله بنى تميم بوده است. و نيز ازدواج با صفيه اين فايده و اثر را در بر داشت.

7 - عيب بودن نداشتن شوهر

از تاريخ استفاده مى شود كه در آن زمان، نداشتن همسر براى زن و بيوه به سربردن او گرچه يك بار هم ازدواج كرده باشد عيب محسوب مى شد، و لذا بعد از فوت شوهر يا طلاق گرفتن از او به فكر شوهر ديگرى بودند، و اين كار بر عهده پدران بود.

حفصه دختر عمر بن خطّاب از زنانى بود كه از مدينه هجرت كرد، در حالى كه همسر خنيس بن حدافه سهمى از مجاهدان بدر بود. بعد از وفات شوهرش، عمر به ابوبكر پيشنهاد كرد تا او را به همسرى بپذيرد، ولى او قبول نكرد و لذا عمر غضبناك شد و... بعد از آن اين پيشنهاد را به عثمان داد، او نيز قبول نكرد. عمر زبان شكايت نزد رسول خداصلى الله عليه

وآله گشود. حضرت فرمود: «حفصه با كسى كه بهتر از عثمان است ازدواج مى كند...». سپس پيامبرصلى الله عليه وآله او را از پدرش خواستگارى كرده و با او ازدواج نمود. اين ازدواج در سال سوم هجرت رخ داد.(114)

8 - تجديد روحيه

گاهى پيامبرصلى الله عليه وآله از زنى براى تجديد روحيه و تثبيت ايمان او به اسلام دعوت به خواستگارى مى نمود. كه ازدواج با امّ حبيبه از اين قبيل است.

يكى از همسران رسول خداصلى الله عليه وآله امّ حبيبه دختر ابوسفيان بود. او همسر عبيداللَّه بن جحش بود. هر دو در مكه مسلمان شدند و در اثر فشار مشركان و اذيت و آزار آنان با گروهى از مسلمانان به حبشه هجرت نمودند. در آنجا داراى فرزندى به نام حبيبه شدند، و لذا كنيه او از همين فرزند گرفته شده است. در حبشه همسر او عبيداللَّه مسيحيت را برگزيد و نصرانى شد و همان جا از دنيا رفت.

امّ حبيبه بدون همسر در كشورى غريب باقى ماند و روحيه وى در اثر اين دو حادثه، ضعيف شد. پيامبرصلى الله عليه وآله مصلحت ديد او را به ازدواج خود درآورد تا به گونه اى روحيه او را تقويت كند. از اين رو نامه اى به نجاشى نوشت و از او خواست تا امّ حبيبه را براى او خواستگارى كند. و او چنين كرد. امّ حبيبه چنان از شنيدن اين خبر خوشحال شد كه تمام النگوهاى خود را به غلامى كه اين خبر مسرّت بخش را به وى داده بود، بخشيد.

پيامبرصلى الله عليه وآله با زنى ازدواج كرد كه او را نديده بود، ولى در عين حال در آن شرايط حسّاس از او خواستگارى نمود.

مورد خواستگارى پيامبرصلى

الله عليه وآله از صفيه نيز به همين جهت بود كه بعداً به آن اشاره مى كنيم.

9 - تكريم بزرگ زادگان قوم

گاهى پيامبرصلى الله عليه وآله به جهت تكريم برخى از بزرگ زادگان قوم و قبيله اى، طرح ازدواج با آنان را پيشنهاد مى كرد، و اين امر تأثير بسزايى در آن عصر و زمان داشت.

يكى از همسران پيامبرصلى الله عليه وآله صفيّه دختر حىّ بن اخطب است، كه در غزوه خيبر به اسارت مسلمانان درآمد. بلال پس از فتح خيبر، صفيه و دختر عمويش را به اسارت گرفت و آنان را نزد پيامبرصلى الله عليه وآله آورد... در اين هنگام چشم حضرت به صورت كبود صفيه افتاد و پرسيد: «چرا صورتت كبود شده است؟» صفيه عرض كرد: شبى در خواب ديدم كه ماه در دامان من واقع شده است. صبحگاهان كه خواب خود را براى شوهرم - كنانة بن ابى حقيق - بيان كردم، او سيلى محكمى به صورتم زد و گفت: مثل اين كه آرزوى محمّد را در دل مى پرورانى؟»

پيامبرصلى الله عليه وآله به پاس ضربه اى كه او خورده بود، فرمود: «اگر اسلام را قبول كنى تو را به همسرى خود برمى گزينم و اگر بر يهوديت باقى باشى تو را آزاد مى كنم تا به قبيله ات برگردى.» صفيه جواب داد: قبل از اين كه مرا به اسلام دعوت كنى ايمان آورده ام و ماندن نزد رسول خداصلى الله عليه وآله برايم ارزشمندتر است».(115)

علّت ازدواج پيامبرصلى الله عليه وآله با صفيّه علاوه بر تمامى ثمرات عمومى كه ازدواج هاى پيامبرصلى الله عليه وآله داشت، نظير ايجاد دوستى بين يهوديان و مسلمانان، تشويق و ترغيب يهوديان به پذيرش اسلام و... نكته ديگرى

نيز در آن بود. صفيّه دختر رئيس قبيله بود. او نبايد همراه زنان به اسارت رود، و در هر جا و خانه هر كسى وارد شود، بلكه بايد شخصيت اجتماعى او حفظ شود. بانويى همچون صفيه كه از رؤيايش روشن مى شود كه عشق اسلام را در سر داشته و در همان خيبر - در كنار كشته هاى پدر و اقوامش - مسلمان شده(116) و حتى با عبور از كنار كشته هاى آنان اگرچه قلبش غمگين شده ولى فرياد و فغان به راه نينداخته است،(117) و وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله او را بين ماندن در خيبر و اسلام آوردن و همسر پيامبر شدن مخيّر مى كند، دومى را انتخاب مى كند، اين چنين زنى سزاوار است كه همسر پيامبرصلى الله عليه وآله باشد.

ازدواج پيامبرصلى الله عليه وآله با عايشه

پيامبرصلى الله عليه وآله تنها با يك دختر ازدواج كرد و آن عايشه بود. حضرت در آن هنگام بيش از پنجاه سال سن داشت و اين در حالى است كه عايشه حدوداً شش ساله بود. بخارى در كتاب «النكاح» به سندش از عروه نقل كرده كه گفت: «پيامبرصلى الله عليه وآله با عايشه كه در سنّ شش سالگى بود، ازدواج كرد، و با او در سن نه سالگى مواقعه نمود و نه سال نيز نزد پيامبرصلى الله عليه وآله بود».(118)

او نيز به سند خود از عايشه نقل كرده كه گفت: «در حالى كه شش ساله بودم، پيامبرصلى الله عليه وآله با من ازدواج نمود...».(119)

اين موضوع منشأ اعتراض برخى از افراد واقع شده است، لذا در توجيه آن مى گوييم:

اولاً: از تاريخ استفاده مى شود كه شوهر دادن در سنين كم، در آن عصر و زمان امرى متداول بوده

است.

ثانياً: زنان و مردان در آن محيط گرمسير رشد سريع داشتند و لذا زنان در سن نه سالگى قابليت ازدواج را داشتند.

ثالثاً: مطابق برخى از نقل ها ازدواج پيامبرصلى الله عليه وآله با عايشه به پيشنهاد و درخواست ابوبكر - پدر عايشه - بوده است.

كثرت همسر داشتن از ويژگى هاى پيامبرصلى الله عليه وآله

قرآن كريم تعدّد همسران دائمى را براى مردان تا چهار تا اجازه داده است و بيش از آن را مشروع نمى داند. همان گونه كه روايات نيز به طور وضوح و تفصيل به آن اشاره كرده اند.

ولى از اين حكم پيامبرصلى الله عليه وآله مستثنى شده؛ زيرا ايشان به عنوان مشرّع و مؤسس دين مطرح است و با اعلان عمومى براى دعوت به اسلام، تحوّلى عظيم را در جامعه ايجاد نموده است، و لذا مسأله تعدّد و كثرت زوجات و همسران براى پيامبرصلى الله عليه وآله بيش از چهار زن دائمى ضرورى و طبيعى به نظر مى رسد.

از اخلاق انبيا

در برخى از روايات وارد شده كه كثرت جماع از اخلاق انبيا است. در حديثى در اين باره مى خوانيم: «من اخلاق الانبياء كثرة الطروقة».(120)

در توجيه اين حديث مى گوييم:

از آنجا كه پيامبران جنبه ارتباطشان با عالم ملكوت قوى است و شدت ارتباط و اتصال با آن عوالم ممكن است كه آنان را از اين عالم بريده و به آن عالم بكشاند و يا لااقل ميل آنان را به اين عالم كم كند، لذا خداوند متعال اين مشكل را با قوى كردن بنيه جنسى آنان و ميلشان به زنان حل كرده است.

لذا معروف است كه وقتى پيامبرصلى الله عليه وآله ارتباطش با عالم بالا و ملكوت قوى مى شد براى كنترل و تعديل آن و انس دادن خود با عالم دنيا به عايشه مى فرمود: «كلّمينى يا حميراء»؛ «اى حميراء با من سخن بگو.» و از طرف ديگر هر گاه ارتباطشان با عالم دنيا زياد مى شد به بلال دستور مى داد كه «ارحنى يا بلال»؛«اى بلال! مرا [بااذان خود] راحت كن.»

مقايسه اى بين پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله و حضرت عيسى عليه السلام

برخى از مسيحيان در طعن بر پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله مقايسه اى بين آن حضرت و حضرت عيسى عليه السلام مى كنند، به اين نحو كه حضرت عيسى مجرد زيست و ازدواج نكرد، بر خلاف پيامبر شما كه در مسائل جنسى و شهوانى افراط كرده است!!

پاسخ: اولاً: عزوبت و ازدواج نكردن، با نظام خلقت سازگارى ندارد؛ لذا در اسلام از آن نهى شده است.

ثانياً: حضرت مسيح عليه السلام در سه سالى كه مبعوث به رسالت بود، تنها براى اعلان خبر از ملكوت سماوات و رفع برخى از تحريفات يهوديان بر بنى اسرائيل فرستاده شد.

ثالثاً: از آنجا كه پيامبرصلى الله عليه وآله مأمور به

تشكيل حكومت در سطح گسترده بود لذا ازدواج هاى متعدد ايشان بر طبق اقتضائات و مصالحى بوده است، بر خلاف حضرت عيسى عليه السلام... .

رابعاً: پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله دينى جهانى داشته و لذا تعليماتش جهانى بوده است و اين گونه تعليمات با عزوبت سازگارى ندارد.

تعدد همسران حضرت داوودعليه السلام

موضوع تعدد همسران پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مسأله اى جديد در ميان انبياى الهى نبوده است بلكه حضرت داوودعليه السلام كه يكى از انبياى بنى اسرائيل است نيز داراى همسران متعددى بوده است. حال چگونه يهوديان در اين جهت به پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله خرده مى گيرند.

در «شموئيل» آمده است: «ميشل، دختر دوم شائول، اولين عيال داوود بود. در دورانى كه داوود مغضوب بود اين زن از او گرفته شد. از آن به بعد با چندين زن يكى پس از ديگرى ازدواج كرد، ولى با اين حال هميشه خواستار پس گرفتن زن اوّل خود بود.

قبل از اين كه اين زن نزد داوود، بازگشت كند، بايستى از شوهرش كه او را به شدت دوست مى داشت با اجبار گرفته شود، و در هنگامى كه اين زن را از شوهرش پس مى گرفتند، شوهر تا جايى كه مى توانست پشت سر او مى دويد و مانند كودكى گريه مى كرد».(121)

اتهامى در اين راستا

يكى از تهمت هايى كه به پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله زده شده اين كه: آن حضرت از آن جهت كه به دنبال مسايل جنسى بوده است - نعوذ باللَّه تعالى - لذا بهشتى را كه در قرآنش توصيف مى كند جنبه شهوانى دارد؛ زيرا در آن، سخن از زنان و حوريه هاى بهشتى آمده است...

پاسخ: در پاسخ به اين اتهام تنها به نقل كلمات يكى از منصفين غرب به نام «جان ديون پورت» اكتفا مى كنيم. او در پاسخ از اتهام فوق مى گويد: «... پس از تفكّر آشكار مى شود كه آنچه مسيحيان در اين باره عموماً تصور كرده اند بسيار بيهوده و بى معناست. و به طورى كه به ما گفته اند، با توجّه به اين كه اجسام ما در قيامت

به شكل كاملى در خواهند آمد كه به طور نامحدود بر هر چه مى توانيم مشاهده كنيم برترى خواهد داشت. و حواس ما چنان فعاليت فوق العاده اى از لحاظ كار قوت به خود خواهد گرفت كه براى درك بزرگ ترين لذت ها مهيّا و مستعدّ خواهد شد، هر يك به اختلاف موضوعات و زمينه ها؛ زيرا در حقيقت اگر از هر يك از آن عوامل عمليات مخصوص به آن ها را سلب كنيم، و اگر آن ها را از وصول به چيزهايى كه براى خوشى و تسكين آن ها مناسب است محروم نماييم، معناى آن غير از اين نخواهد بود كه فرض شود نه فقط آن عوامل براى هيچ مقصودى به ما داده نشده است، بلكه حتى به اين منظور داده شده كه براى ما ايجاد يأس و زحمت كند؛ زيرا در حقيقت با تصور به اين كه روح و بدن به وضع كاملى به ما برگشت مى كند، معلوم نيست به چه دليل مى توان تصور كرد كه حواس، آن چيزهايى را كه بايد روى آن عمل كنند، نداشته باشند تا اين كه قادر شوند از لذايذ برخوردار گردند. آيا استفاده و برخوردارى از آن لذايذ، گناه يا جرم يا انفعال يا انحطاطى خواهد بود؟

اين كه محمّدصلى الله عليه وآله در قرآن به مؤمنين استفاده از زن ها را وعده داده است و از باغ هاى لذت بخش و ساير لذايذ و بهره ها بحث مى كند، صحيح است ولى تصور اين كه مهم ترين لذت را در اين قبيل چيزها قرار مى دهد اشتباه است؛ زيرا چون روح شريف تر از جسم است بنابراين او (محمّدصلى الله عليه وآله) براى روح و جسم هركدام سهمى جداگانه قائل بود. و به همين جهت است كه

با كمال سهولت توانست عرب هايى را كه جز لذت هاى جنسى به فكر چيز ديگرى نبودند به اين خيال بيندازد تا در عبادت خداى يگانه و حقيقتى كه در تعليماتش مى كرد مستغرق شوند، ولى محمّدصلى الله عليه وآله هميشه براى روح، سهم مخصوص به خود را از لذت ها قائل بود به اين بيان كه مشاهده جمال خدا را بزرگ ترين لذت ها دانست؛ چون كمال مسرت و لذتى است كه تمام لذت هاى حيوانيت را از ياد مى برد، و ساير لذت ها جنبه حيوانى دارد و مشترك با حيوانات است كه در مراتع مى چرند. كسى كه به مشاهده باغ ها و زن ها (حوريه ها) و نعمت ها و خدمت گذاران (غلمان) در فضايى كه طول مسافت آن هزار سال است مشغول باشد ميان مردم بهشت فقط در نازل ترين درجه اى قرار دارد، ولى در ميان اين جمعيت آن كسى در عالى ترين درجه افتخار و شرف از لحاظ قرب خدا خواهد بود كه هر روز با او مواجه باشد، يعنى شاهد و ناظر جمال و جلال او باشد.

وانگهى اين كه لذايذ بهشت محمّدصلى الله عليه وآله كلاً جنبه لذايذ جسمى داشته باشد نيز دروغ است؛ زيرا برخلاف اين نظريه برخى معتقدند كه اين بيانات جنبه تمثيل و تشبيه دارد، و مقصود از آن ها لذايذ روحانى است، همان طور كه علماى مكتب مسيحيت معتقدند كه (سرود سليمان) براى عروسى و داماد نيست بلكه بايد معنايى روحانى از آن اراده كرد و نمونه اى از عشق به مسيح و كليسايش دانست. هايد معروف در صفحه 12 كتاب خودش مى نويسد: آن لذت هاى جنسى مربوط به بهشت به نظر مسلمانان آگاه تر جنبه مجازى دارند... ».(122)

قرآن كريم گرچه به انواع نعمت هاى مادى و

جسمى انسان در بهشت اشاره مى كند ولى به نعمت هاى معنوى نيز پرداخته و آن ها را برتر از مادى مى داند.

خداوند متعال مى فرمايد «وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ جَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِها الأَْنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَمَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذَ لِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»؛(123) «خداوند به مردان و زنان با ايمان باغ هايى از بهشت وعده داده كه نهرها از زير درختانش جارى است، جاودانه در آن خواهند ماند، و مسكن هاى پاكيزه اى در بهشت هاى جاودان [نصيب آن ها ساخته] و [خشنودى و] رضاى خدا، [از همه اين ها] برتر است، و پيروزى بزرگ، همين است».

فهرست منشورات مسجد مقدّس جمكران

1 قرآن كريم / چهار رنگ - گلاسه رحلى خط نيريزى / الهى قمشه اى

2 قرآن كريم / (وزيرى، جيبى، نيم جيبى) خط نيريزى / الهى قمشه اى

3 قرآن كريم / نيم جيبى (كيفى) خط عثمان طه / الهى قمشه اى

4 قرآن كريم / وزيرى (ترجمه زير، ترجمه مقابل) خط عثمان طه / الهى قمشه اى

5 قرآن كريم / وزيرى (بدون ترجمه) خط عثمان طه

6 صحيفه سجاديه ويرايش حسين وزيرى/الهى قمشه اى

7 كليات مفاتيح الجنان / عربى انتشارات مسجد مقدّس جمكران

8 كليات مفاتيح الجنان / (وزيرى، جيبى، نيم جيبى) خط افشارى / الهى قمشه اى

9 منتخب مفاتيح الجنان / (جيبى، نيم جيبى) خط افشارى / الهى قمشه اى

10 منتخب مفاتيح الجنان / جيبى، نيم جيبى) خط خاتمى / الهى قمشه اى

11 ارتباط با خدا واحد تحقيقات

12 آشنايى با چهارده معصوم (1و2)/شعر و رنگ آميزى سيّد حميد رضا موسوى

13 آئينه اسرار حسين كريمى قمى

14 آخرين پناه محمود ترحمى

15 آخرين خورشيد پيدا واحد تحقيقات

16 آقا شيخ مرتضى زاهد محمد حسن سيف اللهى

17 آيين انتظار (مختصر مكيال المكارم) واحد پژوهش

18 از زلال ولايت واحد تحقيقات

19 اسلام شناسى و پاسخ به شبهات على اصغر رضوانى

20 امامت، غيبت، ظهور واحد پژوهش

21 امامت و غيبت از ديدگاه علم كلام علم الهدى / واحد تحقيقات

22 امام رضاعليه السلام در رزمگاه اديان سهراب علوى

23 امام شناسى و پاسخ به شبهات على اصغر رضوانى

24 انتظار بهار و باران واحد تحقيقات

25 انتظار و انسان معاصر عزيز اللَّه حيدرى

26 اهّميت اذان و اقامه محمد محمدى اشتهاردى

27 با اولين امام در آخرين پيام حسين ايرانى

28 بامداد بشريت محمد جواد مروّجى طبسى

29 بهتر از بهار / كودك شمسى (فاطمه) وفائى

30 پرچمدار نينوا محمد محمدى اشتهاردى

31 پرچم هدايت محمد رضا اكبرى

32 تاريخ امير المؤمنين عليه السلام / دو جلد شيخ عباس صفايى حائرى

33 تاريخ پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله / دو جلد شيخ عباس صفايى حائرى

34 تاريخچه مسجد مقدس جمكران / (فارسى، عربى، اردو، انگليسى) واحد تحقيقات

35 تاريخ سيد الشهداءعليه السلام شيخ عباس صفايى حائرى

36 تجليگاه صاحب الزمان عليه السلام سيد جعفر ميرعظيمى

37 جلوه هاى پنهانى امام عصرعليه السلام حسين على پور

38 چهارده گفتار ارتباط معنوى با حضرت مهدى عليه السلام حسين گنجى

39 چهل حديث /امام مهدى عليه السلام در كلام امام على عليه السلام سيد صادق سيدنژاد

40 حضرت مهدى عليه السلام فروغ تابان ولايت محمد محمدى اشتهاردى

41 حكمت هاى جاويد محمد حسين فهيم نيا

42 ختم سوره هاى يس و واقعه واحد پژوهش

43 خزائن الاشعار (مجموعه اشعار) عباس حسينى جوهرى

44 خورشيد غايب (مختصر نجم الثاقب) رضا استادى

45 خوشه هاى طلايى (مجموعه اشعار) محمد على مجاهدى (پروانه)

46 دار

السلام شيخ محمود عراقى ميثمى

47 داستان هايى از امام زمان عليه السلام حسن ارشاد

48 داغ شقايق (مجموعه اشعار) على مهدوى

49 در جستجوى نور صافى، سبحانى، كورانى

50 در كربلا چه گذشت؟ (ترجمه نفس المهموم) شيخ عباس قمى / كمره اى

51 دلشده در حسرت ديدار دوست زهرا قزلقاشى

52 دين و آزادى محمّد حسين فهيم نيا

53 رجعت احمد على طاهرى ورسى

54 رسول ترك محمد حسن سيف اللهى

55 روزنه هايى از عالم غيب سيد محسن خرّازى

56 زيارت ناحيه مقدّسه واحد تحقيقات

57 سحاب رحمت عباس اسماعيلى يزدى

58 سرود سرخ انار الهه بهشتى

59 سقّا خود تشنه ديدار طهورا حيدرى

60 سلفى گرى (وهابيت) و پاسخ به شبهات على اصغر رضوانى

61 سياحت غرب آقا نجفى قوچانى

62 سيماى امام مهدى عليه السلام در شعر عربى دكتر عبد اللهى

63 سيماى مهدى موعودعليه السلام در آئينه شعر فارسى محمد على مجاهدى (پروانه)

64 شرح زيارت جامعه كبيره (ترجمه الشموس الطالعه) محمّد حسين نائيجى

65 شمس وراء السحاب/ عربى السيّد جمال محمّد صالح

66 ظهور حضرت مهدى عليه السلام سيد اسد اللَّه هاشمى شهيدى

67 عاشورا تجلّى دوستى و دشمنى سيد خليل حسينى

68 عريضه نويسى سيد صادق سيدنژاد

69 عطر سيب حامد حجّتى

70 عقد الدرر فى أخبار المنتظرعليه السلام / عربى المقدس الشافعى

71 على عليه السلام مرواريد ولايت واحد تحقيقات

72 على عليه السلام و پايان تاريخ سيد مجيد فلسفيان

73 غديرشناسى و پاسخ به شبهات على اصغر رضوانى

74 غديرخم (روسى، آذرى لاتين) على اصغر رضوانى

75 فتنه وهابيت على اصغر رضوانى

76 فدك ذوالفقار فاطمه عليها السلام سيد محمد واحدى

77 فروغ تابان ولايت على اصغر رضوانى

78 فرهنگ اخلاق عباس

اسماعيلى يزدى

79 فرهنگ تربيت عباس اسماعيلى يزدى

80 فرهنگ درمان طبيعى بيمارى ها(پخش) حسن صدرى

81 فوز اكبر محمد باقر فقيه ايمانى

82 كرامات المهدى عليه السلام واحد تحقيقات

83 كرامت هاى حضرت مهدى عليه السلام واحد تحقيقات

84 كمال الدين وتمام النعمة (دو جلد) شيخ صدوق رحمه الله / منصور پهلوان

85 كهكشان راه نيلى (مجموعه اشعار) حسن بياتانى

86 گردى از رهگذر دوست (مجموعه اشعار) على اصغر يونسيان (ملتجى)

87 گفتمان مهدويت آيت اللَّه صافى گلپايگانى

88 گنجينه نور و بركت، ختم صلوات مرحوم حسينى اردكانى

89 مشكاة الانوار علّامه مجلسى رحمه الله

90 مفرد مذكر غائب على مؤذنى

91 مكيال المكارم (دو جلد) موسوى اصفهانى/ حائرى قزوينى

92 منازل الآخرة، زندگى پس از مرگ شيخ عباس قمى رحمه الله

93 منجى موعود از منظر نهج البلاغه حسين ايرانى

94 منشور نينوا مجيد حيدرى فر

95 موعودشناسى و پاسخ به شبهات على اصغر رضوانى

96 مهدى عليه السلام تجسّم اميد و نجات عزيز اللَّه حيدرى

97 مهدى منتظرعليه السلام در انديشه اسلامى العميدى / محبوب القلوب

98 مهدى موعودعليه السلام، ترجمه جلد 13 بحار - دو جلد علّامه مجلسى رحمه الله / اروميه اى

99 مهر بيكران محمد حسن شاه آبادى

100 مهربان تر از مادر / نوجوان حسن محمودى

101 ميثاق منتظران (شرح زيارت آل يس) سيد مهدى حائرى قزوينى

102 ناپيدا ولى با ما / (فارسى ،تركى استانبولى، انگليسى، بنگالا) واحد تحقيقات

103 نجم الثاقب ميرزا حسين نورى رحمه الله

104 نجم الثاقب(دوجلدى) ميرزا حسين نورى رحمه الله

105 نشانه هاى ظهور او محمد خادمى شيرازى

106 نشانه هاى يار و چكامه انتظار مهدى عليزاده

107 نداى ولايت بنياد غدير

108 نماز شب واحد پژوهش مسجد مقدّس جمكران

109 نهج

البلاغه/(وزيرى، جيبى) سيد رضى رحمه الله / محمد دشتى

110 نهج الكرامه گفته ها و نوشته هاى امام حسين عليه السلام محمّد رضا اكبرى

111 و آن كه ديرتر آمد الهه بهشتى

112 واقعه عاشورا و پاسخ به شبهات على اصغر رضوانى

113 وظايف منتظران واحد تحقيقات

114 ويژگى هاى حضرت زينب عليها السلام سيد نور الدين جزائرى

115 هديه احمديه / (جيبى، نيم جيبى) ميرزا احمد آشتيانى رحمه الله

116 همراه با مهدى منتظر مهدى فتلاوى/بيژن كرمى

117 ياد مهدى عليه السلام محمد خادمى شيرازى

118 يار غائب از نظر (مجموعه اشعار) محمد حجّتى

119 ينابيع الحكمة / عربى - پنج جلد عباس اسماعيلى يزدى

جهت تهيه و خريد كتاب هاى فوق، مى توانيد با نشانى:

قم - صندوق پستى 617 ، انتشارات مسجد مقدّس جمكران مكاتبه و يا با شماره تلفن هاى 7253700 ، 7253340 - 0251 تماس حاصل نماييد.

كتاب هاى درخواستى بدون هزينه پستى براى شما ارسال مى گردد.

ساير نمايندگى هاى فروش:

تهران: 66939083 ، 66928687 - 021

يزد: 6246489، 2-6280671 - 0351

فريدونكار: 14 - 5664212 - 0122

پي نوشتها

1) سوره نمل، آيه 88.

2) سوره اعلى، آيات 2و3.

3) سوره نحل، آيه 90.

4) سوره آل عمران، آيه 182.

5) سوره بقره، آيه 286.

6) سوره حجر، آيه 21.

7) سوره نساء، آيه 34.

8) سوره بقره، آيه 228.

9) سوره ذاريات، آيه 49.

10)] . سوره نساء، آيه 1.

11) بحارالأنوار، ج 11، ص 221.

12) همان، ص 222.

13) سوره بقره، آيه 286.

14) سوره نساء، آيه 32.

15) سوره اسراء، آيه 70.

16) سوره سجده، آيات 8و9.

17) سوره مؤمنون، آيه 14.

18) سوره حجرات، آيه 13.

19) سوره آل عمران، آيه 195.

20) سوره احزاب، آيه 35.

21) سوره نساء، آيه 124.

22) سوره نحل، آيه 97.

23) سوره انسان، آيه 2.

24) سوره شمس، آيات 7و8.

25) سوره

رحمن، آيات 1-4.

26)] . سوره علق، آيات 3-5.

27) سوره احزاب، آيه 72.

28) سوره بقره، آيه 282.

29) دنياى نوجوانى دختران، دكتر على قائمى، ص 386.

30) وسائل الشيعه، ج 21، ص 514، باب استحباب شراء التحف للعيال.

31) وسائل الشيعه، ج 21، ص 367.

32) مستدرك الوسائل، ج 15، ص 181.

33) همان، ج 21، ص 492، باب استحباب زيادة فى برّ الام.

34) بحارالأنوار، ج 103، ص 253.

35) وسائل الشيعه، ج 8، ص 507.

36) همان، ج 12، ص 153، باب استحباب حسن الخلق مع الناس.

37) وسائل الشيعه، ج 7، ص 124.

38) بحارالأنوار، ج 69، ص 291.

39) كافى، ج 6، ص 476.

40) وسائل الشيعه، ج 14، ص 11.

41) كافى، ج 5، ص 329.

42) الفقيه، ج 3، ص 389، باب مايستحب و يحمد من اخلاق النساء.

43) سوره نساء، آيه 19.

44) سوره نساء، آيه 129.

45) سوره طلاق، آيه 6.

46) سوره بقره، آيه 231.

47) روان شناسى اختلافى، ص 202و203.

48) سوره زمر، آيه 9.

49) سوره نساء، آيه 95.

50) سوره حديد، آيه 10.

51) سوره مائده، آيه 45.

52) سوره بقره، آيه 178.

53) نهج البلاغه، خطبه 80.

54) نور ملكوت قرآن، ج 1، ص 178و179.

55) نهج البلاغه، خطبه 80.

56) نهج البلاغه، خطبه 80.

57) الحياة، حكيمى، ج 1، ص 193.

58) بحارالأنوار، ج 103، ص 224.

59) سوره بقره، آيه 44.

60) عبادى، شيرين، نشريه ايران، شماره 3، ص 18.

61) جواهر الكلام، ج 41، ص 163.

62) جواهر الكلام، ج 41، ص 304.

63) همان، ج 40، ص 275 و ج 41، ص 165-167.

64) سوره بقره، آيه 282.

65) التبيان، طوسى رحمه الله، ج 2، ص 373.

66) تفسير صافى، ج 1، ص 235.

67) مجمع البيان، ج 1، ص 398.

68) روان شناسى قضايى، ج 1، ص 275.

69) درآمدى بر روان شناسى،

ج 1، ص 285و286.

70) اصول روان شناسى، ص 261.

71) الميزان، ج 2، ص 278.

72) مجمع الفائدة و البرهان، ج 12، ص 433.

73) جواهر الكلام، ج 41، ص 169.

74) المبسوط، ج 8، ص 174.

75) جواهر الكلام، ج 40، ص 274 و ج 41، ص 165و167.

76) سوره آل عمران، آيه 39.

77) الميزان، ج 2، ص 284.

78) تحرير الاحكام، كتاب الجهاد، ص 134.

79) تذكرة الفقهاء، كتاب الجهاد، ص 1.

80) المبسوط، كتاب الجهاد، ص 5.

81) فروع كافى، ج 5، ص 9.

82) همان.

83) المبسوط، شيخ طوسى رحمه الله، ج 2، ص 5.

84) نهج البلاغه.

85) مناقب ابن شهر آشوب.

86) نور ملكوت قرآن، ج 1، ص 59-61.

87) الميزان، ج 4، ص 37، چاپ اول به نقل از درّ المنثور.

88) شوك آينده، الوين تافلر، 239-249.

89) موج سوم، الوين تافلر، 289و396.

90) روان شناسى ارشد (از كودكى تا نوجوانى)، حسين نجاتى، ص 67، چاپ اوّل، مؤسسه مهشاد، پاييز 1371.

91) شوك آينده، ص 240.

92) شوك آينده، ص 258و259.

93) به سوى تمدن جديد، الوين تافلر، ص 12و13.

94) موج سوم، ص 490.

95) لذات فلسفه، ص 149.

96) سوره روم، آيه 21.

97) لذات فلسفه، ص 247.

98) همان، ص 149.

99) انسان موجود ناشناخته، ص 314.

100) انسان موجود ناشناخته، ص 103.

101) لذات فلسفه، ص 154و149.

102) وسائل الشيعه، كتاب القضاء، باب 2 از ابواب صفات قاضى.

103) سوره نساء، آيه 34.

104) تفسير تبيان، ج 3، ص 191.

105) المهذّب، ج 2، ص 264.

106) نهج البلاغه، حكمت 538.

107) سوره انعام، آيه 151.

108) سوره اسراء، آيه 31.

109) نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 26.

110) سوره احزاب، آيه 37.

111) سوره احزاب، آيه 37.

112) اسد الغابة، ج 7، ص 126 ؛ كامل ابن اثير، ج 1، ص 578.

113) كامل ابن اثير، ج 1،

ص 578و579.

114) كنز العمال، ج 13، ص 697.

115) طبقات ابن سعد، ج 8، ص 120.

116) طبقات ابن سعد، ج 8، ص 120.

117) همان.

118) فتح البارى، ج 9، ص 224 ؛ صحيح مسلم، كتاب النكاح، باب تزويج الاب البكر الصغيرة.

119) فتح البارى، ج 7، ص 223 ؛ صحيح مسلم، ح 69.

120) كافى، ج 5، ص 567، باب نوادر.

121) شموئيل، فصل 25، ص 46.

122) عذر به تقصير به پيشگاه محمّد و قرآن، ص 223 - 227.

123) سوره توبه، آيه 72.

4- امام علي(ع) و مسائل حقوقي

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور: امام علي ع و مسائل حقوقي مولف محمد دشتي، 1330 - 1380. با همكاري ستاد اميرالمومنين علي عليه السلام .. [و ديگران .

مشخصات نشر: قم نشر موسسه فرهنگي تحقيقاتي اميرالمومنين عليه السلام 1379.

مشخصات ظاهري: 266ص.

فروست: الگوهاي رفتاري امام علي عليه السلام ج 10.

شابك: 964-6422-30-6: 10000ريال ؛ 10000 ريال(چاپ دوم) ؛ 22000 ريال چاپ سوم 978-964-6422-30-8

يادداشت: چاپ دوم 1381.

يادداشت: چاپ سوم: زمستان1386.

يادداشت: كتابنامه ص [235] - 266؛ همچنين به صورت زيرنويس

موضوع: علي بن ابي طالب ع) ، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- فضايل

موضوع: علي بن ابي طالب ع) ، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- نظريه درباره حقوق

شناسه افزوده: موسسه فرهنگي تحقيقاتي اميرالمومنين (ع) ستاد اميرالمومنين علي (ع)

رده بندي كنگره: BP37/4 /د5‮الف 7،10.ج

رده بندي ديويي: 297/951

شماره كتابشناسي ملي: م 79-7886

سرآغاز

نوشتار نوراني و مبارك و ارزشمندي كه در پيش روي داريد، تنها برخي از «الگوهاي رفتاري» آن يگانه بشريّت،

باب علم نبيّ،

پدر بزرگوار امامان معصوم عليهم السلام،

تنها مدافع پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم به هنگام بعثت و دوران طاقت فرساي هجرت، و جنگ ها و يورش هاي پياپي قريش،

و نابود كننده خط كفر و شرك و نفاق پنهان،

اوّل حافظ و جامع قرآن، و قرآن مجسّم،

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام است. كه همواره با قرآن بود،

و با قرآن زيست

و از قرآن گفت، و تا بهشت جاويدان، در كنار چشمه كوثر و پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم، وحدتشان جاودانه است.

مباحث ارزشمند آن در حال تكامل و گسترش است،

نوراني است،

نورِ نور است،

عطر آگين از جذبه هاي عرفاني وشناخت و حضور است،

كه با نام هاي مبارك زير، در آسمان پُر ستاره انديشه ها خواهد درخشيد مانند:

1- امام علي

عليه السلام و اخلاق اسلامي

الف- اخلاق فردي

ب- اخلاق اجتماعي

ج- آئين همسر داري

2- امام علي عليه السلام و مسائل سياسي

3- امام علي عليه السلام و اقتصاد

الف- كار و توليد

ب- انفاق و ايثار گري

ج- عمران و آبادي

د- كشاورزي و باغداري

4- امام علي عليه السلام و امور نظامي

الف- اخلاق نظامي

ب- امور دفاعي و مبارزاتي

5- امام علي عليه السلام و مباحث اطّلاعاتي و امنيتّي

6- امام علي عليه السلام و علم و هنر

الف- مسائل آموزشي و هنري

ب- مسائل علمي و فرهنگي

7- امام علي عليه السلام و مديريّت

8- امام علي عليه السلام و امور قضائي

الف- امور قضائي

ب- مسائل جزائي و كيفري

9- امام علي عليه السلام و مباحث اعتقادي

10- امام علي عليه السلام و مسائل حقوقي

11- امام علي عليه السلام و نظارت مردمي (امر به معروف ونهي از منكر)

12- امام علي عليه السلام و مباحث معنوي و عبادي

13- امام علي عليه السلام و مباحث تربيتي

14- امام علي عليه السلام و مسائل بهداشت و درمان

15- امام علي عليه السلام و تفريحات سالم

الف- تفريحات سالم

ب- تجمّل و زيبائي

مطالب و مباحث هميشه نوراني مباحث ياد شده، از نظر كاربردي مهّم و سرنوشت سازند، زيرا تنها جنبه نظري ندارند، بلكه از رفتار و سيره و روشهاي الگوئي امام علي عليه السلام نيز خبر مي دهند،

تنها داراي جذبه «قال» نيست كه دربردارنده جلوه هاي «حال» نيز مي باشد.

دانه هاي انگشت شماري از صدف ها و مرواريد هاي هميشه درخشنده درياي علوم نَبَوي است

از رهنمودها و راهنمائي هاي جاودانه عَلَوي است

از محضر حقّ و حقيقت است

و از زلال و جوشش هميشه جاري واقعيّت هاست

كه تنها نمونه هائي اندك از آن مجموعه فراوان و مبارك را در اين جزوات

مي يابيد و با مطالعه مطالب نوراني آن،

از چشمه زلال ولايت مي نوشيد

كه هر روز با شناسائي منابع جديد در حال گسترش و ازدياد و كمال و قوام يافتن است.(1).

و در آينده به عنوان يك كتاب مرجع و تحقيقاتي مطرح خواهد بود تا:

چراغ روشنگر راه قصّه پردازان

و سناريو نويسان فيلم نامه ها و طرّاحان نمايشنامه ها

و حجّت و برهان جدال احسن گويندگان و نويسندگان متعهّد اسلامي باشد،

تا مجالس و محافل خود را با ياد و نام آن اوّل مظلوم اسلام نوراني كنيم.

كه رسول گرامي اسلام فرمود:

نَوِّروُا مَجالِسَكُمْ بِذِكرِ عَلِيّ بْنِ اَبي طالِب

(جلسات خود را با نام و ياد علي عليه السلام نوراني كنيد)

با كشف و شناسائي «الگوهاي رفتاري امام علي عليه السلام» حقيقتِ «چگونه بودن؟!» براي ما روشن مي شود

و آنگاه چگونه زندگي كردن؟! نيز مشخص خواهد شد.

پيروي از امام علي عليه السلام و الگو قرار دادن راه و رسم زندگي آن بزرگ معصوم الهي،بر اين حقيقت تكيه دارد كه با مطالعه همه كتب و منابع و مآخذ روائي و تاريخي و سياسي موجود كشف كنيم كه:

«امام عليه السلام چگونه بود؟»

آنگاه بدانيم كه:

«چگونه بايد باشيم»

زيرا خود فرمود:

اَيُّهَا النّاسُ اِنّي وَاللّهِ ما أَحُثُّكُم عَلي طاعَةٍ اِلاَّ وَ أَسْبِقُكُم الَيْهَا، وَ لا أَنْهاكُم عَنْ مَعْصِيَةٍ اِلاّ وَ أَتَناهي قبلَكُمْ عَنها(2).

(اي مردم! همانا سوگند به خدا من شما را به عمل پسنديده اي تشويق نمي كنم جز آنكه در عمل كردن به آن از شما پيشي مي گيرم، و شما را از گناهي باز نمي دارم جز آنكه پيش از نهي كردن، خود آن را ترك كرده ام)

پس توجه به الگوهاي رفتاري امام علي عليه السلام براي مبارزان

و دلاوراني كه با نام او جنگيدند، و با نام او خروشيدند، و هم اكنون در جاي جاي زندگي، در صلح و سازندگي، در جنگ و ستيز با دشمن، در خودسازي و جامعه سازي و در همه جا بدنبال الگوهاي كامل روانند، بسيار مهمّ و سرنوشت ساز است تا در تداوم راه امام رحمه الله بجوشند، و در همسوئي با امير بيان بكوشند، كه بارها پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم فرمود:

«آنانكه از علي پيروي كنند اهل نجات و بهشتند»

و به علي عليه السلام اشاره كرد و فرمود:

«اين علي و پيروان او در بهشت جاي دارند»(3).

و اميدواريم كه كشف و شناسائي «الگوهاي رفتاري امام علي عليه السلام» آغاز مباركي باشد تا اين راه تداوم يابد، وبه كشف و شناسائي «الگوهاي رفتاري» ديگر معصومين عليهم السلام بيانجامد.

در اينجا توجّه به چند تذكّر أساسي لازم است.

الگوهاي رفتاري و عنصر زمان و مكان

اقسام الگوهاي رفتاري

*****

تاكنون هزاران فيش تحقيقاتي از حدود 700 عنوان در يك هزار جلد، كتاب پيرامون حضرت امام علي عليه السلام فراهم آمده است.

خطبه 6 /175، نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف.

ينابيع المودّة ص 40، قالت فاطمه (س): نَظَرَ رَسُولَ اللَّه(ص) اِلي عَلِيٍّ(ع) و قال:هذا وَ شِيعَتُهُ فِي الْجَنَّة.

الگوهاي رفتاري و عنصر زمان و مكان

رفتارهاي امام علي عليه السلام برخي اختصاصي و بعضي عمومي است، كه بايد در ارزيابي الگوهاي رفتاري دقّت شود.

گاهي عملي يا رفتاري را امام علي عليه السلام در شرائط زماني و مكاني خاصّي انجام داده است كه متناسب با همان دوران و شرائط خاصّ قابل ارزيابي است، و الزامي ندارد كه ديگران همواره آن را الگو قرار داده و به آن عمل كنند، كه در اخلاق فردي

امام علي عليه السلام نمونه هاي روشني را جمع آوري كرده ايم، و ديگر امامان معصوم عليه السلام نيز توضيح داده اند كه:

شكل و جنس لباس امام علي عليه السلام تنها در روزگار خودش قابل پياده شدن بود، امّا هم اكنون اگر آن لباس ها را بپوشيم، مورد اعتراض مردم قرار خواهيم گرفت.

يعني عُنصر زمان و مكان، در كيفيّت ها تأثير بسزائي دارد.

پس اگر الگوهاي رفتاري، درست تبيين نگردد، ضمانت اجرائي ندارد و از نظر كار بُردي قابل الگو گيري يا الگو پذيري نيست، مانند:

- غذاهاي ساده اي كه امام علي عليه السلام ميل مي فرمود، در صورتي كه فرزندان و همسران او از غذاهاي بهتري استفاده مي كردند.

- لباس هاي پشمي و ساده اي كه امام علي عليه السلام مي پوشيد، امّا ضرورتي نداشت كه ديگر امامان معصوم عليهم السلام بپوشند.

- در برخي از مواقع، امام علي عليه السلام با پاي برهنه راه مي رفت، كه در زمان هاي ديگر قابل پياده شدن نبود.

امام علي عليه السلام خود نيز تذكّر داد كه:

لَنْ تَقْدِروُنَ عَلي ذلِك وَلكِن اَعينوُني بِوَرَعٍ وَاجْتَهاد

(شما نمي توانيد همانند من زندگي كنيد، لكن در پرهيزكاري و تلاش براي خوبي ها مرا ياري دهيد(1).

وقتي عاصم بن زياد، لباس پشمي پوشيد و به كوه ها مي رفت و دست از زندگي شُست و تنها عبادت مي كرد، امام علي عليه السلام او را مورد نكوهش قرار داد، كه چرا اينگونه زندگي مي كني؟

عاصم بن زياد در جواب گفت:

قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، هذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِكَ وَجُشُوبَةِ مَأْكَلِكَ!

(عاصم گفت، اي اميرمؤمنان، پس چرا تو با اين لباس خشن، و آن غذاي ناگوار بسر

مي بري؟)

امام علي عليه السلام فرمود:

قَالَ: وَيْحَكَ، إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ، إِنَّ اللَّهَ تَعَالَي فَرَضَ عَلَي أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ!(2).

واي بر تو، من همانند تو نيستم، خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه خود را با مردم ناتوان همسو كنند، تا فقر و نداري، تنگدست را به هيجان نياورد، و به طغيان نكشاند.

*****

نامه 5/45 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف.

خطبه 3/209 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف.

اقسام الگوهاي رفتاري

بعضي از رفتارهاي امام علي عليه السلام زمان و مكان نمي شناسد، و همواره براي الگو پذيري ارزشمند است مانند:

1- ترويج فرهنگ نماز

2- اهميّت دادن به نماز اوّل وقت

3- ترويج فرهنگ اذان

4- توجّه فراوان به باز سازي، عمران و آبادي و كشاورزي و كار و توليد

5- شهادت طلبي و توجّه به جهاد و پيكار در راه خدا

6- حمايت از مظلوم و...

زيرا طبيعي است كه كيفيّت ها متناسب با زمان و مكان و شرائط خاصّ فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعي در حال دگرگوني است.

گرچه اصول منطقي همان كيفيّت ها، جاودانه اند، يعني همواره ساده زيستي، خودكفائي، ساده پوشي ارزشمند است، امّا در هر جامعه اي چهار چوب خاصّ خودش را دارد، پس كميّت ها و اصول منطقي الگوهاي رفتاري ثابت، و كيفيّت ها، و چگونگي الگوهاي رفتاري متغيّر و در حال دگرگوني است.

ضرورت ها
فلسفه حقوق متقابل

در زندگي اجتماعي، حقوق و مقرّرات و شرائطي بر روابط انساني حاكم است كه بايد دقيقاً مورد شناسائي قرار گرفته و رعايت گردد.

يكي از حقوق اجتماعي «حقوق متقابل» است كه:

فرد بر فرد «در روابط فردي»

و فرد بر جمع «در روابط اجتماعي»

و جمع بر جمع «در روابط اجتماعي»

و جمع بر فرد «در روابط اجتماعي»

حق و حقوقي دارند، كه با رعايت حقوق متقابل، عدالت اجتماعي استقرار يافته و جامعه انساني مراحل كمال را خواهد پيمود،

و نظم اجتماعي بر روابط انسان ها حاكم شده و هرگونه بي نظمي و بي بندوباري رخت بر مي بندد.

ارزش هاي اخلاقي رشد كرده و روابط اجتماعي سازمان شايسته اي مي يابد

پس زندگي كردن در جامعه، و با مردم بودن، حقوق متقابل را به همراه خواهد داشت.

اگر ما از مردم

انتظارات و توقّعاتي داريم

مردم نيز از ما انتظاراتي خواهند داشت،

اگر مردم در بسياري از زمينه ها، تخصّص ها، نيازمنديها به ما احتياج دارند،

ما نيز در بسياري از رشته ها، و نيازها به ديگران محتاجيم.

اگر همه اقشار جامعه نسبت به دولت، و دولت نسبت به مردم، حقوق متقابل را محترم بشمارند، و از حد و مرز عدالت تجاوز نكنند،

زمينه هاي رشد و كمال تحقّق خواهد يافت كه:

امام علي عليه السلام فرمود:

وَأَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ - سُبْحَانَهُ - مِنْ تِلكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَي الرَّعِيَّةِ، وَحَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَي الْوَالِي، فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ - سُبْحَانَهُ - لِكُلٍّ عَلَي كُلٍّ، فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ، وَعِزّاً لِدِينِهِمْ.

فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلاَةِ، وَلَا تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ،

فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَي الْوَالِي حَقَّهُ، وَأَدَّي الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَقَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَجَرَتْ عَلَي أَذْلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ، وَطُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَيَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ.

وَإِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ والِيَها، أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ الْكَلِمَةُ، وَظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ، وَكَثُرَ الْإِدْغَالُ فِي الدِّينِ، وَتُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَي، وَعُطِّلَتِ الْأَحْكَامُ، وَكَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلَا يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَلَا لِعَظِيمِ بَاطِلٍ فُعِلَ! فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الْأَبْرَارُ، وَتَعِزُّ الْأَشْرَارُ، وَتَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَادِ. فَعَلَيْكُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذلِكَ، وَحُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَيْهِ.

فَلَيْسَ أَحَدٌ - وَإِنِ اشْتَدَّ عَلَي رِضي اللَّهِ حِرْصُهُ، وَطَالَ فِي الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ - بِبَالِغٍ حَقِيقَةَ مَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ.

وَلكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ عَلَي عِبَادِهِ النَّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ، وَالتَّعَاوُنُ عَلَي إِقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ. وَلَيْسَ امْرُؤٌ - وَإِنْ عَظُمَتْ فِي الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ، وَتَقَدَّمَتْ فِي الدِّينِ فَضِيلَتُهُ - بِفَوْقِ أَنْ يُعَانَ عَلَي مَا حَمَّلَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ.

وَلَا امْرُؤٌ - وَإِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ، وَاقْتَحَمَتْهُ الْعُيُونُ - بِدُونِ أَنْ يُعِينَ عَلَي ذلِكَ أَوْ يُعَانَ عَلَيْهِ.

«و در ميان حقوق الهي بزرگ ترين حق، حق رهبر بر مردم، و حق مردم بر رهبر است، حق واجبي كه خداي سبحان، بر هر دو گروه لازم شمرد، و آن را عامل پايداري پيوند ملّت و رهبر، و عزّت دين قرار داد.

پس رعيّت اصلاح نمي شود جز آن كه زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمي شوند جز با درستكاري رعيّت.

و آنگاه كه مردم حق رهبري را اداء كنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت يابد، و راه هاي دين پديدار، و نشانه هاي عدالت برقرار، و سنّت پيامبرصلي الله عليه وآله پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود، و مردم در تداوم حكومت اميدوار، و دشمن در آرزوهايش مأيوس مي شود.

امّا اگر مردم بر حكومت چيره شوند، يا زمامدار بر رعيّت ستم كند، وحدت كلمه از بين مي رود، نشانه هاي ستم آشكار، و نيرنگ بازي در دين فراوان مي گردد، و راه گسترده سنّت پيامبرصلي الله عليه وآله متروك، هواپرستي فراوان، احكام دين تعطيل، و بيماري هاي دل فراوان گردد، مردم از اينكه حقّ بزرگي فراموش مي شود، يا باطل خطرناكي در جامعه رواج مي يابد، احساس نگراني نمي كنند، پس در آن زمان نيكان خوار، و بدان قدرتمند مي شوند، و كيفر الهي بر بندگان بزرگ و دردناك خواهد بود

پس بر شماست كه يكديگر را نصيحت كنيد، و نيكو همكاري نماييد.

درست است كه هيچ كس نمي تواند حق اطاعت خداوندي را چنانكه بايد بگذارد، هرچند در به دست آوردن رضاي خدا

حريص باشد، و در كار بندگي تلاش فراوان نمايد، لكن بايد بمقدار توان، حقوق الهي را رعايت كند كه يكي از واجبات الهي، يكديگر را به اندازه توان نصيحت كردن، و بر پا داشتن حق، و ياري دادن به يكديگر است.

هيچ كس هر چند قدر او در حق بزرگ، و ارزش او در دين بيشتر باشد، بي نياز نيست كه او را در انجام حق ياري رسانند، و هيچ كس گرچه مردم او را خوار شمارند، و در ديده ها بي ارزش باشد، كوچك تر از آن نيست كه كسي را در انجام حق ياري كند يا ديگري به ياري او برخيزد.»(1).

عناوين مربوط به حقوق متقابل (در خطبه 216)

حقوق متقابل مردم و دولت

حقوق الهي

حقوق اجتماعي مردم

*****

خطبه 216 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه مدارك آن به شرح زير است:

1- روضه كافي ج 8 ص 352: مرحوم كليني (متوفاي 328 هجري)

2- منهاج البراعة ج 2 ص 348: ابن راوندي (متوفاي 573 هجري)

3- نسخه خطي نهج البلاغه ص 184: نوشته سال 421 هجري

4- دعائم الاسلام ج 2 ص 539: قاضي نعمان (متوفاي 363 هجري)

5- بحار الانوار ج 8 ص 707 و ج 27 ص251: مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 هجري).

عناوين مربوط به حقوق متقابل (در خطبه 216)
حقوق متقابل مردم و دولت

1 - حق رهبر بر مردم جعل اللَّه سبحانه لي عليكم حقّا خطبه 1/216

2 - حقوق مردم بر رهبر ولكم عليّ من الحقّ خطبه 1/216

3 - مباني حقوق اجتماعي

الف - حكم الهي جعل اللَّه... مثل الّذي لي عليكم خطبه 1/216

ب - حق و حق گرائي

حقوق الهي

1 - گستردگي جوانب حق فالحقّ أوسع الأشياء خطبه 1/216

2 - مشكلات اجرائي حق وأضيقها في التّناصف خطبه 2/216

3 - مسئوليّت در اجراي حق لايجري لاحد الاّ جري عليه خطبه 2/216

4 - برتري خدا از مسئوليّت ها ولو كان لاحد ان يجري خطبه 2/216

5 - حق خدا بر بندگان جعل حقّه علي العباد خطبه 3 - 4/216

6 - حق مردم بر خداوند جزاءهم عليه مضاعفة خطبه 4/216

7 - حق اللَّه بودن حقوق اجتماعي من حقوقه حقوقاً خطبه 5/216

8 - انسان و اداي حقوق من حقّ من عظم جلال اللَّه خطبه 16 - 18/216

حقوق اجتماعي مردم

1 - نصيحت كردن يكديگر فعليكم بالتّناصح في ذلك خطبه 12/216

2 - كمك كردن به همديگر وحسن التّعاون عليه خطبه 12-13/216

3 - تلاش در خيرخواهي بمبلغ جهدهم خطبه 14/216

4 - كمك در اداي حق التّعاون علي اقامة الحقّ خطبه 14/216

حقوق متقابل در روابط اجتماعي
اشاره

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام پس از آنكه فلسفه حقوق اجتماعي را مطرح فرمود و اين حقيقت را بيان مي دارد كه «زندگي اجتماعي» با «حقوق متقابل» به هم آميخته است

و رشد و كمال بدون رعايت حقوق متقابل ممكن نيست،

كه در سخنراني هاي خود به برخي از موارد و انواع آن اشاره مي فرمايد، مانند:

حقوق متقابل پدر و فرزند

عناوين حقوق متقابل پدر و فرزند(در حكمت 399)

حقوق متقابل مردم و حكومت

حقوق مردم بر حكومت

حقوق مردم بر رهبر

اخلاق فرماندهي كل

وظايف فرماندهان نظامي

حقوق متقابل مردم و حكومت

حقوق اجتماعي

حقوق متقابل رهبري و مردم

عناوين كلّي خطبه 216 به شرح زير است

حقوق اجتماعي

شناخت حق

ره آورد اجراي حقوق

خطرات رعايت نكردن حقوق

حقوق اجتماعي مردم

فلسفه حقوق اجتماعي

وظايف انسان با خدا

اوصاف زمامداران

صفات نكوهيده

صفات پسنديده

خطبه 34 نهج البلاغه

حقوق متقابل زمامداران و مردم

حقوق مردم بر زمامداران

حقوق زمامداران بر مردم

ويژگي هاي امام علي

رعايت حقوق حيوانات

عناوين حقوق حيوانات (در نامه 25)

حقوق متقابل پدر و فرزند

يكي از جوانب حقوق متقابل، «حقوق متقابل پدر و فرزند» است،

اگر پدر نسبت به كودك و فرزند خويش حقوقي دارد، فرزند نيز حقوقي خواهد داشت

كه با رعايت آن، محيط خانواده، گرم مي شود

كه فرمود:

إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَي الْوَالِدِ حَقّاً، وَإِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَي الْوَلَدِ حَقّاً.

فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَي الْوَلَدِ أَنْ يُطِيعَهُ فِي كُلِّ شَيْ ءٍ، إِلَّا فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ؛ وَحَقُّ الْوَلَدِ عَلَي الْوَالِدِ أَنْ يُحَسِّنَ اسْمَهُ، وَيُحَسِّنَ أَدَبَهُ، وَيُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ.

(همانا فرزند را به پدر، و پدر را به فرزند حقّي است، پس حق پدر بر فرزند اين است كه فرزند در همه چيز جز نافرماني خدا، از پدر اطاعت كند، و حق فرزند بر پدر آن كه نام نيكو بر فرزند نهد، خوب تربيتش كند، و او را قرآن بياموزد.)(1).

عناوين حقوق

متقابل پدر و فرزند(در حكمت 399)

*****

حكمت 399 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه مدارك آن به شرح زير است:

1- محاضرات الادباء ج1 ص157: راغب اصفهاني (متوفاي 513 هجري)

2- تيسير المطالب ص 307: حسيني (متوفاي 424 هجري)

3- كتاب أمالي: سيد ابوطالب (متوفاي 424 هجري).

عناوين حقوق متقابل پدر و فرزند(در حكمت 399)

1 - اطاعت پدر فحقّ الوالد علي الولد ان يطيعه

2 - اطاعت نكردن در گناه الاَّ في معصية اللَّه سبحانه

3 - انتخاب نام نيكو وَ حقّ الولد علي الوالد ان يحسّن اسمه

4 - تربيت صحيح وَ يحسّن ادبه

5 - آموزش قرآن وَ يعلّمه القرآن

حقوق متقابل مردم و حكومت
اشاره

يكي ديگر از اقسام حقوق متقابل، «حقوق متقابل مردم و حكومت» است،

اگر حكومت ها و حاكمان حقوق مردم را رعايت كنند،

و به مردم ظلم و ستم روا ندارند،

و مردم نيز حقوق حكومت و دولت و حاكمان را محترم بشمارند. مي توانند جامعه متكامل و صالحي داشته باشند

كه اين بحث را در چند بخش بايد به نقد و ارزيابي گذاشت:

حقوق مردم بر حكومت

حقوق مردم بر رهبر

اخلاق فرماندهي كل

وظايف فرماندهان نظامي

حقوق متقابل مردم و حكومت

حقوق اجتماعي

حقوق متقابل رهبري و مردم

عناوين كلّي خطبه 216 به شرح زير است

حقوق اجتماعي

شناخت حق

ره آورد اجراي حقوق

خطرات رعايت نكردن حقوق

حقوق اجتماعي مردم

فلسفه حقوق اجتماعي

وظايف انسان با خدا

اوصاف زمامداران

صفات نكوهيده

صفات پسنديده

خطبه 34 نهج البلاغه

حقوق متقابل زمامداران و مردم

حقوق مردم بر زمامداران

حقوق زمامداران بر مردم

ويژگي هاي امام علي

حقوق مردم بر حكومت
اشاره

امام علي عليه السلام در نامه 50 توضيح داد كه:

فَإِنَّ حَقّاً عَلَي الْوَالِي أَلَّا يُغَيِّرَهُ عَلَي رَعِيَّتِهِ فَضْلٌ نَالَهُ، وَلَا طَوْلٌ خُصَّ بِهِ، وَأَنْ يَزِيدَهُ مَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ مِنْ نِعَمِهِ دُنُوّاً مِنْ عِبَادِهِ؛ وَعَطْفاً عَلَي إِخْوَانِهِ.

أَلَا وَإِنَّ لَكُمْ عِنْدِي أَلَّا أَحْتَجِزَ دُونَكُمْ سِرّاً إِلَّا فِي حَرْبٍ، وَلَا أَطْوِيَ دُونَكُمْ أَمْراً إِلَّا فِي حُكْمٍ، وَلَا أُؤَخِّرَ لَكُمْ حَقّاً عَنْ مَحَلِّهِ، وَلَا أَقِفُ بِهِ دُونَ مَقْطَعِهِ، وَأَنْ تَكُونُوا عِنْدِي فِي الْحَقِّ سَوَاءً.

فَإِذَا فَعَلْتُ ذلِكَ وَجَبَتْ لِلَّهِ عَلَيْكُمُ النِّعْمَةُ، وَلِي عَلَيْكُمُ الطَّاعَةُ؛ وَأَلَّا تَنْكُصُوا عَنْ دَعْوَةٍ، وَلَا تُفَرِّطُوا فِي صَلَاحٍ، وَأَنْ تَخُوضُوا الْغَمَرَاتِ إِلَي الْحَقِّ، فَإِنْ أَنْتُمْ لَمْ تَسْتَقِيمُوا لِي عَلَي ذلِكَ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ أَهْوَنَ عَلَيَّ مِمَّنْ اعْوَجَّ مِنْكُمْ، ثُمَّ أُعْظِمُ لَهُ الْعُقُوبَةَ، وَلَا يَجِدُ عِنْدِي فِيهَا رُخْصَةً.

فَخُذُوا هذَا مِنْ أُمَرَائِكُمْ، وَأَعْطُوهُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ مَا يُصْلِحُ اللَّهُ بِهِ أَمْرَكُمْ،

«همانا بر زمامدار واجب است كه اگر اموالي به

دست آورد، يا نعمتي مخصوص او شد، دچار دگرگوني نشود، و با آن اموال و نعمتها، بيشتر به بندگان خدا نزديك، و به برادرانش مهرباني روا دارد.

آگاه باشيد! حق شما بر من آن است كه جز اسرار جنگي هيچ رازي را از شما پنهان ندارم، و كاري را جز حكم شرع، بدون مشورت با شما انجام ندهم، و در پرداخت حق شما كوتاهي نكرده، و در وقت تعيين شده آن بپردازم، و با همه شما بگونه اي مساوي رفتار كنم.

پس وقتي من مسؤوليّت هاي ياد شده را انجام دهم، بر خداست كه نعمتهاي خود را بر شما ارزاني دارد، و اطاعت من بر شما لازم است، و نبايد از فرمان من سرپيچي كنيد، و در انجام آن چه صلاح است سُستي ورزيد، و در سختيها براي رسيدن به حق تلاش كنيد، حال اگر شما پايداري نكنيد، خوارترين افراد نزد من انسان كج رفتار است، كه او را به سختي كيفر خواهم داد، و هيچ راه فراري نخواهد داشت، پس دستورالعملهاي ضروري را از فرماندهانتان دريافت داشته، و از فرماندهان خود در آن چه كه خدا امور شما را اصلاح مي كند، اطاعت كنيد.»(1).

حقوق مردم بر رهبر

اخلاق فرماندهي كل

وظايف فرماندهان نظامي

*****

نامه 50 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه مدارك آن به شرح زير است:

1- كتاب صفّين ص 107: نصر بن مزاحم (متوفاي 202 هجري)

2- كتاب أمالي ج 1 ص 221: شيخ طوسي (متوفاي 460 هجري)

3- بحار الانوار ج 8 ص 628 كمپاني: مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 هجري).

حقوق مردم بر رهبر

1 - رعايت عدالت اجتماعي الاّ يغيّره علي رعيّته فضل ناله نامه 2/50

2 - پرهيز از غرور زدگي ولا

طول خصّ به نامه 2/50

3 - ارتباط تنگاتنگ با مردم من نعمه دنوّا من عباده نامه 2/50

4 - رأفت و مهرباني نسبت بمردم و عطفا علي اخوانه نامه 2/50

اخلاق فرماندهي كل

1 - همدلي با فرماندهان نظامي ألاّ احتجز دونكم سرّا نامه 3/50

2 - پرهيز از افشاي اسرار نظامي الاّ في حرب نامه 3/50

3 - رعايت اصل مشورت با فرماندهان و لا اطوي دونكم امرا نامه 3/50

4 - قاطعيّت در اجراي فرمان الهي الاّ في حكم نامه 3/50

5 - پرهيز از تأخير در پرداخت حقوق و لااؤ خّرلكم حقّا عن محلّه نامه 3/50

6 - رعايت عدالت رفتاري با فرماندهان و ان تكونوا عندي في الحقّ سواء نامه 4/50

7 - برخورد قاطع با متخلفان فان انتم لم تستقيمو الي.. ممّن اعوجّ منكم نامه 5/50

8 - كيفر دادن مجرمان فان انتم لم تستقيمو الي.. ممّن اعوجّ منكم نامه 5/50

9 - شدّت عمل نسبت به منحرفان ثمّ اعظم له العقوبة نامه 6/50

وظايف فرماندهان نظامي

1 - اطاعت از فرمان رهبر ولي عليكم الّطاعة نامه 4/50

2 - پرهيز از سرپيچي نسبت به فرمان رهبر وألاّ تنكصوا عن دعوة نامه 5/50

3 - پرهيز از سستي در راه اصلاح امور نظاميان ولا تفرّطوا في صلاح نامه 5/50

4 - تحمّل مشكلات حق گرائي و ان تخوضوا الغمرات الي الحقّ نامه 5/50

5 - اطاعت از فرماندهان فخذوا هذا من امرائكم نامه 6/50

6 - اصلاح و بازسازي امور نظاميان و اعطوهم من انفسكم ما يصلح اللَّه به امركم نامه 6/50

حقوق متقابل مردم و حكومت
اشاره

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه 216 به «حقوق متقابل مردم و حكومت» پرداخته و جوانب گسترده آن را مشروحاً بيان فرمود

و آن را يكي از بزرگترين حقوق واجب الهي شمرد،

زيرا فرد به تكامل نمي رسد جز آنكه جامعه به كمال برسد، و جامعه به كمال نخواهد رسيد جز آنكه حقوق متقابل رعايت گردد.

فلسفة الحقوق الاجتماعيّة

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلاَيَةِ أَمْرِكُمْ، وَلَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ، فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ، وَأَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ،

لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَي عَلَيْهِ، وَلَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَي لَهُ.

وَلَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَلَا يَجْرِيَ عَلَيْهِ، لَكَانَ ذلِكَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَي عِبَادِهِ، وَلِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَلكِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَي الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ، وَجَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلاً مِنْهُ، وَتَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُهُ.

الحقوق المتبادلة بين القائد و الامّة

ثُمَّ جَعَلَ - سُبْحَانَهُ - مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَي بَعْضٍ، فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُ فِي وُجُوهِهَا، وَيُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً، وَلَا يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ.

حقوق اجتماعي

پس از ستايش پروردگار! خداوند سبحان، براي من، بر شما به جهت سرپرستي حكومت، حقّي قرار داده، و براي شما همانند حق من، حقّي تعيين فرموده است، پس حق گسترده تر از آن است كه توصيفش كنند، ولي به هنگام عمل تنگنايي بي مانند دارد.

حق اگر به سود كسي اجرا شود، ناگزير به زيان او نيز روزي به كار رود، و چون به زيان كسي اجراء شود روزي به سود او نيز جريان خواهد داشت.

اگر بنا باشد حق به سود كسي اجراء شود و زياني نداشته

باشد، اين مخصوص خداي سبحان است نه ديگر آفريده ها، به خاطر قدرت الهي بر بندگان، و عدالت او بر تمام موجوداتي كه فرمانش بر آنها جاري است، لكن خداوند حق خود را بر بندگان، اطاعت خويش قرار داده، و پاداش آن را دو چندان كرده است، از روي بخشندگي، و گشايشي كه خواسته به بندگان عطا فرمايد.

حقوق متقابل رهبري و مردم
اشاره

پس خداي سبحان! برخي از حقوق خود را براي بعضي از مردم واجب كرد، و آن حقوق را در برابر هم گذاشت، كه برخي از حقوق برخي ديگر را واجب گرداند، و حقّي بر كسي واجب نمي شود مگر همانند آن را انجام دهد.(1).

*****

برخي از اسناد و مدارك اين خطبه به اين شرح است:

1- روضه كافي ج 8 ص 352: مرحوم كليني (متوفاي 328 هجري)

3- دعائم الاسلام ج 2 ص 539: قاضي نعمان (متوفاي 363 هجري)

4- بحار الانوار ج 8 ص 707 و ج 27 ص 251: مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 هجري)

5- بحار الانوار ج 17 ص 93: مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 هجري).

عناوين كلّي خطبه 216 به شرح زير است
حقوق اجتماعي

1 - حق رهبر بر مردم جعل اللَّه سبحانه لي عليكم حقّا خطبه 1/216

2 - حقوق مردم بر رهبر ولكم عليّ من الحقّ خطبه 1/216

3 - مباني حقوق اجتماعي

الف - حكم الهي جعل اللَّه مثل الّذي لي عليكم خطبه 1/216

ب - حق و حق گرائي

شناخت حق

1- گستردگي جوانب حق فالحقّ أوسع الأشياء خطبه 1/216

2- مشكلات اجرائي حق وأضيقها في التّناصف خطبه 2/216

3- مسئوليّت همگاني اجراي حق لايجري لاحد الاّ جري عليه خطبه 2/216

4- برتر بودن خدا از مسئوليّت ها ولو كان لاحد خطبه 2/216

5- حق خدا بر بندگان جعل حقّه علي العباد خطبه 3 - 4/216

6- حق مردم بر خداوند وجعل جزاءهم عليه مضاعفة خطبه 4/216

7- حق اللَّه بودن حقوق اجتماعي من حقوقه حقوقا خطبه 5/216

8- ناتواني از اداي حقوق حقّ من عظم جلال اللَّه خطبه 16 - 18/216

ره آورد اجراي حقوق

1- ايجاد نظم و آرامش فجعلها نظاما لألفتهم خطبه 7/216

2- عزيز و نيرومند شدن دين وعزّا لدينهم خطبه 7/216

3- اصلاح اجتماعي تصلح الرّعيّة الاّ بصلاح الولاة خطبه 7/216

4- اصلاح زمامداران ولاتصلح الولاة الاّ باستقامة الرّعيّة خطبه 7 - 8/216

5- عزيز شدن حق عزّ الحقّ بينهم خطبه 8/216

6- پايدار شدن جاده هاي دين وقامت مناهج الدّين خطبه 8/216

7- استوار شدن نشانه هاي عدالتواعتدلت معالم العدل خطبه 8 - 9/216

8- برقرار شدن عدالت اجتماعي واعتدلت معالم العدل خطبه 8 - 9/216

9- حاكم شدن سنّت هاي نيكو وجرت علي اذلالها السّنن خطبه 9/216

10- اصلاح شدن روزگار فصلح بذالك الزّمان خطبه 9/216

11- اميدواري در بقاء دولت وطمع في بقاء الدّولة خطبه 9/216

12- نااميد شدن دشمنان ويئست مطامع الاعداء خطبه 9/216

خطرات رعايت نكردن حقوق

1- نابودي وحدت اجتماعي اختلفت هنالك الكلمة خطبه 10/216

2- آشكار شدن ظلم وظهرت معالم الجور خطبه 10/216

3- زياد شدن نيرنگ بازي وكثر الادغال في الدّين خطبه 10/216

4- متروك شدن آداب اسلامي وتركت محاجّ السّنن خطبه 11/216

5- هواپرستي فعمل بالهوي خطبه 11/216

6- تعطيل شدن احكام الهي وعطّلت الاحكام خطبه 11/216

7- زياد شدن بيماري هاي اخلاقي وكثرت علل النّفوس خطبه 11/216

8- تعطيل شدن حقوق فلايستوحش لعظيم حقّ عطّل خطبه 11/216

9- بي تفاوتي در رواج باطل ولا لعظيم باطل فعل خطبه 12/216

10- خوار و ذليل شدن نيكان فهنالك تذلّ الابرار خطبه 12/216

11- عزت يافتن اشرار وتعزّ الاشرار خطبه 12/216

12- بزرگ شدن مجازاتها وتعظم تبعات اللَّه خطبه 12/216

حقوق اجتماعي مردم

1- نصيحت كردن يكديگر فعليكم بالتّناصح خطبه 12/216

2- كمك كردن به همديگر وحسن التّعاون خطبه 12 - 13/216

3- تلاش در خيرخواهي بمبلغ جهدهم خطبه 14/216

4- همكاري در برقراري حق والتّعاون علي اقامة الحقّ خطبه 14/216

فلسفه حقوق اجتماعي

1- نيازمندي به تعاون و همكاري والتّعاون علي اقامة الحقّ بينهم خطبه 14/216

2- نياز بزرگان در اجراي حق وليس امرؤ وان عظمت خطبه 14 - 15/216

3- نيازمندي به عموم مردم ولا امرؤ وان صغّرته النّفوس خطبه 15 - 16/216

وظايف انسان با خدا

1- كوچك شمردن غير خدا ان يصغر عنده خطبه 16/216

2- بزرگ شمردن خدا وجلّ موضعه من قلبه.. كلّ ما سواه خطبه 16 - 17/216

3- بزرگ شمردن نعمتها وان احقّ من كان كذلك خطبه 17/216

4- بزرگ شمردن حقوق نعمتها فانّه لم تعظم نعمة اللَّه خطبه 18/216

اوصاف زمامداران
صفات نكوهيده

1- فخرفروشي اسخف حالاة الولاة.. حبّ الفخر خطبه 18/216

2- خود بزرگ بيني ويوضع امرهم علي الكبر خطبه 19/216

3- برتري جوئي ويوضع امرهم علي الكبر خطبه 19/216

4- لذّت از ثنا گوئي فلاتشنو عليّ بجميل ثناء خطبه 19 - 21/216

5- دوست داشتن چاپلوسي احبّ الاطراء خطبه 19/216

6- ظاهرسازي ولاتتحّفظوا منّي خطبه 22/216

7- تظاهر به دوستي ولاتخالطوني بالمصانعة خطبه 22/216

8- گريز از حق ولاتظنّوا بي استثقالا في حقّ خطبه 23/216

9- عدل گريزي ولاتظنّوا بي استثقالا.. او العدل خطبه 23/216

10- نفي آراء عمومي فلاتكفّوا عن مقالة بحقّ خطبه 24/216

11- خود برتر بيني فانّي لست في نفسي بفوق ان اخطئ خطبه 24/216

12- فراموش كردن خداوند الاّ ان يكفي اللَّه من نفسي خطبه 25/216

صفات پسنديده

1- پرهيز از فخرفروشي اسخف حالات الولاة.. حبّ الفخر خطبه 18/216

2 - پرهيز از خود بزرگ بيني اعظام لنفسي خطبه 23/216 و 19

3 - كراهت از ثنا گوئي فلاتثنوا عليّ بجميل ثناء خطبه 19 - 21/216

4 - كراهت از چاپلوسي كرهت... احبّ الاطراء خطبه 19/216

5 - ادا كردن حقوق الهي في حقوق لم افرغ من ادائها خطبه 21/216

6 - ادا كردن حقوق مردم في حقوق لم افرغ من ادائها خطبه 21/216

7 - پايبندي به واجبات وفرائض لابدّ من امضائها خطبه 22/216

8 - پرهيز از خودكامگي بما تكلّم به الجبابرة خطبه 22/216

9 - گوش كردن به حرفهاي مردم بما يتحفّظ به عند اهل البادرة خطبه 22/216

10 - كراهت از كارهاي تصنّعي ولاتخالطوني بالمصانعة خطبه 22/216

11 - شجاعت در بيان حق ولاتظنّوا بي استثقالا في حقّ خطبه 23/216

12 - تسليم حق بودن فانّه من استثقل الحقّ خطبه 23/216

13 - تسليم عدل بودن فانّه من استثقل الحقّ خطبه 23/216

14 -

آزاد گذاشتن مردم در بيان حق فلاتكفّوا عن مقالة بحقّ خطبه 24/216

15 - مصون ندانستن خود لست في نفسي بفوق ان اخطئ خطبه 24/216

16 - بنده خدا بودن انا وانتم عبيد مملوكون لربّ خطبه 25/216

17 - توجّه دادن مردم به قدرت خدا يملك منّا مالا نملك من انفسنا خطبه 25 - 26/216

18 - توجّه دادن مردم به هدايتگري خداوند واعطانا البصيرة بعد العمي خطبه 26/216

خطبه 34 نهج البلاغه
اشاره

أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقَّاً، وَلَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ: فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيْحَةُ لَكُمْ، وَتَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ، وَتَعْلِيمُكُمْ كَيْلا تَجْهَلُوا، وَتَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا.

وَأَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ، والنَّصِيْحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَالْمَغِيبِ، وَالْإِجَابَةُ حِيْنَ أَدْعُوكُمْ، وَالطَّاعَةُ حِيْنَ آمُرُكُمْ.

«اي مردم، مرا بر شما و شما را بر من حقّي واجب شده است، حق شما بر من، آن كه از خيرخواهي شما دريغ نورزم و بيت المال را ميان شما عادلانه تقسيم كنم، و شما را آموزش دهم تا بي سواد و نادان نباشيد، و شما را تربيت كنم تا راه و رسم زندگي را بدانيد.

و اما حق من بر شما اين است كه با من وفادار باشيد، و در آشكار و نهان خيرخواهي كنيد، هرگاه شما را فرا خواندم اجابت نماييد و فرمان دادم اطاعت كنيد.»(1).

*****

خطبه 34 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- تاريخ طبري ج 6 ص 51 و 3386: طبري (متوفاي 310 هجري)

2- الامامة السياسة ج 1 ص 150: ابن قتيبة (متوفاي 276 هجري)

3- أنساب الاشراف ج 3 ص 380: بلاذري (متوفاي 279 هجري)

4- كتاب المجالس ص 79: شيخ مفيد استادِ سيِّدِ رضيّ (متوفاي 413 ه)

5- كتاب تذكرة ص 106: ابن الجوزي

(متوفاي 567 هجري)

6- اختصاص ص 153: شيخ مفيد استاد سيد رضي (متوفاي 413 ه)7 - كتاب سليم بن قيس ص 110: از اصحاب امام سجاد عليه السلام

8- الغارات ج 1 ص 35 تا 38: ابن هلال ثقفي (متوفاي 283 هجري)

9- بحارالانوار ج 8 ص 672 (قديم): مرحوم مجلسي (متوفاي 1110 هجري).

حقوق متقابل زمامداران و مردم
حقوق مردم بر زمامداران

1 - خيرخواهي زمامداران فا النصيحة لكم خطبه 9 / 34

2 - تأمين حقوق اجتماعي مردم و توفير فيئكم خطبه 9 / 34

3 - فراهم نمودن آموزش و پرورش عمومي تعليمكم.. تأدبكم كيما تعلموا خطبه 9 / 34

*****

حقوق زمامداران بر مردم

1 - وفاداري به رهبري فالوفاء بالبيعة خطبه 10 / 34

2 - خيرخواهي و النصيحة في المشهد و المغيب خطبه 10 / 34

3 - پاسخ به دعوت رهبري والاجابة حين ادعوكم خطبه 10 / 34

4 - اطاعت از رهبر والطاعة حين آمركم خطبه 10 / 34

ويژگي هاي امام علي(ع)

1 - گوشزد كردن خطرات اجتماعي اني لا ظن بكم خطبه 5 / 34

2 - فرصت ندادن به دشمن فو الله دون ان اعطي خطبه 8 / 34

3 - قاطعيت در مبارزه ذلك ضرب با المشرفيه خطبه 8 / 34

4 - نهر اسيدن در ميدان جنگ و تطيح السواعد و الاقدام خطبه 8 / 34

رعايت حقوق حيوانات
اشاره

در جامعه صالح توحيدي نه تنها انسان ها در روابط اجتماعي داراي حقوق متقابل مي باشند بلكه حيوانات نيز از اين اصل ارزشمند جدا نيستند،

اين موجودات بي آزاري كه در خدمت انسان قرار دارند، و بار سنگين اجتماعي را بر دوش خود گرفته اند.

امام علي عليه السلام در خطبه 5/167 به مسئوليّت انسان ها نسبت به حيوانات اشاره مي فرمايد:

بَادِرُوا أَمْرَ الْعَامَّةِ وَخَاصَّةَ أَحَدِكُمْ وَهُوَ الْمَوْتُ، فَإِنَّ النَّاسَ أَمَامَكُمْ، وَإِنَّ السَّاعَةَ تَحْدُوكُمْ مِنْ خَلْفِكُمْ.

تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا، فَإِنَّمَا يُنْتَظَرُ بِأَوَّلِكُمْ آخِرُكُمْ.

اتَّقُوا اللَّهَ فِي عِبَادِهِ وَبِلَادِهِ، فَإِنَّكُمْ مَسْؤُولُونَ حَتَّي عَنِ الْبِقَاعِ وَالْبَهَائِمِ. أَطِيعُوا اللَّهَ وَلَا تَعْصُوهُ، وَإِذَا رَأَيْتُمُ الْخَيْرَ فَخُذُوا بِهِ، وَإِذَا رَأَيْتُمُ الشَّرَّ فَأَعْرِضُوا عَنْهُ.

«به سوي مرگ كه همگاني است، و فرد فرد شما را از آن گريزي نيست بشتابيد، همانا مردم در پيش روي شما مي روند، و قيامت از پشت سر، شما را مي خواند. سبكبار شويد تا به قافله برسيد، كه پيش رفتگان در انتظار بازماندگانند، از خدا بترسيد، و تقوا پيشه كنيد زيرا شما در پيشگاه خداوند، مسئول بندگان خدا، و شهرها، و خانه ها و حيوانات هستيد(1) خدا را اطاعت كنيد و از فرمان خدا سرباز مداريد، اگر خيري ديديد بر گزينيد، و اگر شر و بدي ديديد از آن دوري كنيد.»(2).

و آنگاه در نامه 25 حقوق

حيوانات را مشروحاً به كارگزاران امور مالياتي تذكّر مي دهد.

وَلَا تُوَكِّلْ بِهَا إِلَّا نَاصِحاً شَفِيقاً وَأَمِيناً حَفِيظاً، غَيْرَ مُعْنِفٍ وَلَا مُجْحِفٍ، وَلَا مُلْغِبٍ وَلَا مُتْعِبٍ. ثُمَّ احْدُرْ إِلَيْنَا مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ نُصَيِّرْهُ حَيْثُ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ، فَإِذَا أَخَذَهَا أَمِينُكَ فَأَوْعِزْ إِلَيْهِ.

أَلَّا يَحُولَ بَيْنَ نَاقَةٍ وَبَيْنَ فَصِيلِهَا، وَلَا يَمْصُرَ لَبَنَهَا فَيَضُرَّ ذلِكَ بِوَلَدِهَا؛ وَلَا يَجْهَدَنَّهَا رُكُوباً، وَلْيَعْدِلْ بَيْنَ صَوَاحِبَاتِهَا فِي ذلِكَ وَبَيْنَهَا، وَلْيُرَفِّهْ عَلَي اللَّاغِبِ، وَلْيَسْتَأْنِ بِالنَّقِبِ وَالظَّالِعِ، وَلْيُورِدْهَا مَا تَمُرُّ بِهِ مِنَ الْغُدُرِ، وَلَا يَعْدِلْ بِهَا عَنْ نَبْتِ الْأَرْضِ إِلَي جَوَادِّ الطُّرُقِ، وَلْيُرَوِّحْهَا فِي السَّاعَاتِ، وَلُْيمْهِلْهَا عِنْدَ النِّطَافِ وَالْأَعْشَابِ.

حَتَّي تَأْتِيَنَا بِإِذْنِ اللَّهِ بُدَّناً مُنْقِيَاتٍ، غَيْرَ مُتْعَبَاتٍ وَلَا مَجْهُودَاتٍ، لِنَقْسِمَهَا عَلَي كِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ صلي الله عليه وآله فَإِنَّ ذلِكَ أَعْظَمُ لِأَجْرِكَ، وَأَقْرَبُ لِرُشْدِكَ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

در رساندن حيوانات آن را به دست چوپاني كه خيرخواه و مهربان، امين و حافظ، كه نه سختگير باشد و نه ستمكار، نه تند براند و نه حيوانات را خسته كند، بسپار، سپس آن چه از بيت المال جمع آوري شد براي ما بفرست، تا در نيازهايي كه خدا اجازه فرمود مصرف كنيم، هرگاه حيوانات را به دست فردي امين سپردي، به او سفارش كن تا:

«بين شتر و نوزادش جدايي نيفكند، و شير آن را ندوشد تا به بچّه اش زياني وارد نشود، در سوار شدن بر شتران عدالت را رعايت كند، و مراعات حال شتر خسته يا زخمي را كه سواري دادن براي او سخت است بنمايد، آنها را در سر راه به درون آب ببرد، و از جاده هايي كه دو طرف آن علف زار است به جادّه بي علف نكشاند، و هرچند گاه شتران را مهلت

دهد تا استراحت كنند، و هرگاه به آب و علفزار رسيد، فرصت دهد تا علف بخورند و آب بنوشند»

تا آنگاه كه به اذن خدا بر ما وارد شوند، فربه و سرحال، نه خسته و كوفته، كه آنها را بر أساس رهنمود قرآن، و سنّت پيامبرصلي الله عليه وآله تقسيم نماييم، عمل به دستورات ياد شده مايه بزرگي پاداش و هدايت تو خواهد شد. اگر خداوند بخواهد.

*****

مي بينيم كه «حمايت از حيوانات» قرن ها قبل از مدعيّان دروغين غرب كه شعار حمايت از حيوانات مي دهند امّا ميليون ها انسان را آواره مي سازند و بخاك و خون مي كشند، از طرف حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مطرح و به آن عمل شده است.

اسناد و مدارك خطبه 167 به شرح زير است:

1- عقدالفريد ج 2 ص 414: ابن عبدربه (متوفاي 328 هجري)

2- عقدالفريد ج 1 ص 44 و 98: ابن عبدربه (متوفاي 328 هجري)

3- عيون الاخبار ج 2 ص 123: ابن قتيبة (متوفاي 276 هجري)

4- أغاني ج 12 ص 6: ابوالفرج اصفهاني (متوفاي 356 هجري)

5- كتاب أمالي ج 2 ص 91: ابوعلي قالي (متوفاي 356 هجري)

6- جامع العلم ص 77: ابن عبدالبر (متوفاي 338 هجري)

7- تحف العقول ص 138: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 هجري)

8- كتاب أمالي ج 2 ص 238: شيخ طوسي (متوفاي 460 هجري).

عناوين حقوق حيوانات (در نامه 25)

1- دور نكردن حيواناتألاّ يحول بين ناقة و بين فصيلها نامه 12/25

2- كم دوشيدن شير و لا يمصر لبنها نامه 12/25

3- خسته نكردن شتران و لايجهدنّها ركوباً نامه 12/25

4- عدالت در سوار شدن وليعدل بين صواحباتها نامه 12/25

5- مراعات حال شتران خسته وليرفّه علي اللاّغب نامه 13/25

6- آهسته راندن شتروليستأن بالنّقب

والظّالع نامه 13/25

7- عرضه كردن به آب تمرّ به من الغدر نامه 13/25

8- راه رفتن كنار علفزارها لايعدل بها عن نبت الأرض نامه 14/25

9- مهلت دادن به حيوانات و ليروّحها في السّاعات نامه 14/25

10- استراحت دادن و ليروّحها في السّاعات نامه 14/25

رعايت حقوق انسان ها
اشاره

يكي از مسائل ارزشمند و سرنوشت ساز، مسائل «حقوقي» است،

اگر در يك جامعه انساني حقوق همه افراد رعايت شود،

و هر كسي به حق طبيعي و خدادادي خود برسد،

و حق فردي پايمال نگردد

و انواع اختلافات نژادي، و امتيازات سياسي و اجتماعي مانع استيفاي حقوق انسان ها نشود،

عدالت اجتماعي تحقّق مي يابد و نعمت آزادي همگان را به كمال نهائي خواهد رساند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت به مسائل حقوقي «انسان ها» و حتّي «حيوانات» بسيار حسّاس و دقيق است تا حقوق كسي ضايع نگردد

و تا ظلمي به مورچه اي روا ندارد، به بعضي از نمونه ها توجّه كنيد.

كمك مساوي به دو زن فقير

دو زن فقير كه يكي عرب و ديگري از عجم بود خدمت امام علي عليه السلام آمدند و تقاضاي كمك كردند.

امام به هر كدام «بيست و پنج درهم» و ظرفي از غذا داد.

زن عرب خطاب به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام گفت:

يا اميرالمؤمنين، من زني از زنان عرب و او از عجم مي باشد

چرا به هر دو نفر ما مساوي انفاق مي كني؟

امام علي عليه السلام فرمود:

به خدا قسم من هيچ فرقي براي فرزندان اسماعيل بر فرزندان اسحاق در انفاق اين مال نمي بينم.(1).

و برخي نقل كردند كه:

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مشت خاكي بر داشت و به زن عرب فرمود:

بيا تا براي عرب بودن بيشتر برداري.

*****

الغارات، ج1، ص69؛ ابي اسحاق همداني - و وسائل الشيعه، ج2، ص431 - و بحارالانوار، ج41، ص137 - و اصول كافي، ج1، ص406 - و كشف البيان، ص263.

حقوق انساني زندانيان

امام علي عليه السلام در دستور العمل به حاكم اهواز «رُفاعة» نسبت به حقوق انساني زندانيان متذكر شد كه:

- اگر براي زنداني، خوردني و نوشيدني يا لباسي آوردند، مانع نشو تا آنها را به زنداني برسانند.

- به هنگام نماز، دست و پاي زنداني را از زنجيرها آزاد كن.

- زندانيان را هر روز به صحن حياط بياور، تا تفريح و هواخوري داشته باشند.(1).

*****

مستدرك الوسائل، ج3، ص207.

رعايت حقوق مجرم حدّ خورده

شخصي راپس از محاكمه و اثبات جرم به دست قنبر دادند تا حدّ شرعي را بر او جاري كند.

قنبر شلاّق را گرفت و سرگرم اجراي حد شرعي شد، پس از اتمام حد شرعي، عصباني شده كنترل خود را از دست داد و سه ضربه شلاق، اضافه بر حدّ شرعي بر بدن مجرم نواخت،

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام كه نظارت داشت؛

فَأ عادهُ عَلَي قَنْبَر ثَلاثَةِ أَسْواط

شلاّق را گرفت و سه ضربه بر بدن قنبر زد تا قصاص شود

كه چرا اضافه بر حد شرعي، انساني را آزرده است.(1).

*****

اصول كافي، ج7، ص206 - و وسائل الشّيعه، ج29، ص182.

عزل فرماندار براي چند كيلو گندم

زني به نام «سوده همداني» از شيعيان امام بود، در جنگ صفين براي تشجيع سربازان و فرزندان دلاورش، اشعار حماسي مي خواند،

كه سخت بر معاويه گران آمد و نام اورا ثبت كرد،

روزگار گذشت و امام علي عليه السلام به شهادت رسيد، و فرماندار معاويه بُسر بن ارطاة، بر شهر همدان مسلّط گشت،

و هرچه مي خواست انجام مي داد،

و كسي جرئت اعتراض يا مخالفت را نداشت سرانجام سوده، سوار بر شتر به دربار معاويه در شام رفت، واز قتل و غارت و فساد فرماندار به معاويه شكايت كرد.

معاويه او را شناخت و سرزنش كرد، و گفت:

ياد داري كه در جنگ صفّين چه مي كردي؟

حال دستور مي دهم تو را سوار بر شتري برهنه تحويل فرماندارم بدهند تا هرگونه دوست دارد، با تو رفتار كند؟

سوده، در حالي كه اشك مي ريخت اين اشعار را خواند:

صلّي اِلاله علي جسم تضمّنه

قبر فاصبح فيه العدلُ مدفوناً

قد حالف الحق لايبغي به بدلاً

فصار بالحق والايمان مقروناً

«خدايا درود برپيكر پاكي فرست كه چون دفن شد عدالت هم دفن شد،

و

خدا سوگند خورده كه همتائي براي او نياورد، و تنها او با حق و ايمان همراه بود»

معاويه با شگفتي پرسيد:

چه كسي را مي گوئي؟

و اين اشعار را پيرامون چه شخصي خواندي؟

سوده گفت:

علي عليه السلام را مي گويم كه چون رفت، عدالت هم رفت.

معاويه! فرماندار علي عليه السلام در همدان چند كيلو گندم از من اضافه گرفت، به كوفه رفتم وقتي رسيدم كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام براي نماز مغرب بپاخاسته بود تا مرا ديد نشست و فرمود:

حاجتي داري؟

ماجرا را شرح دادم، و گفتم

چند كيلو گندم مهم نيست، مي ترسم فرماندار تو به سوي تجاوز و رشوه خواري پيش رفته آبروي حكومت اسلامي خدشه دار شود.

امام علي عليه السلام با شنيدن سخنان من گريست و گفت:

خدايا تو گواهي كه من آنها را براي ستم به مردم دعوت نكردم.

سپس قطعه پوستي گرفت و بر روي آن نوشت:

بِسْم اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم، قَد جائَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ، وَلا تَبخَسُوا النَّاسَ أَشْيائَهُم، وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها،(1) ذالِكُم خَيرٌ لَكُمْ مَنْ يَقْبِضُهُ. وَالسَّلام

دليل روشني از طرف پروردگارتان براي شما آمده است؛ بنابراين، حقّ پيمانه و وزن را ادا كنيد! و از اموال مردم چيزي نكاهيد! و در روي زمين، بعد از آنكه (در پرتو ايمان و دعوت انبياء) اصلاح شده است، فساد نكنيد!

سپس دستور داد كه:

كارهاي فرمانداري خود را برّرسي و جمع آوري كن، تو را عزل كردم و به زودي فرماندار جديد خواهد آمد، و همه چيز را از تو تحويل خواهد گرفت.

نامه را به من داد، نه آن را بست، و نه لاك و مهر كرد، بلافاصله پس از بازگشت من به

«شهر همدان» فرماندار عزل و ديگري به جاي او آمد.

معاويه آن روز شكايت من از چند كيلو گندم اضافي بود، امّا امروز به تو شكايت كردم كه فرماندار تو «بُسر بن ازطاة» شراب مي خورد،

تجاوز مي كند،

مال مردم را به يغما مي برد

خون بي گناهان را مي ريزد

و تو به جاي اجراي عدالت و عزل فرماندار فساد گر، مرا تهديد به مرگ مي كني؟

و ادّعا داري كه خليفه مسلمين مي باشي؟

معاويه در حالي كه از عدالت حضرت علي عليه السلام و عشق و وفاداري پيروان او به شگفت آمده بود گفت:

هر چه سوده مي خواهد به او بدهيد، و او را با احترام به شهرش باز گردانيد.(2).

*****

سوره اعراف، آيه 85.

فصول المهمّة، ابن صباغ مالكي، ص 129 - و سفينة البحار، ج1، ص671 - و عقدالفريد، ج2، ص102 - و اعلام النساء ج 2 ص 207، و فصول المائة ج 5 ص 565.

اداي حق همسفر مسيحي

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در يكي از سفرها به سوي شهر كوفه مي رفت كه در راه با مردي مسيحي همسفر شد و مقداري از راه را باهم رفتند

از مقصد يكديگر پرسيدند.

امام علي عليه السلام فرمود:

به كوفه مي روم

و مسيحي گفت:

به شهري غير كوفه مي روم

راه مشترك را با دوستي و شادابي طي كرده تا سر دو راهي رسيدند.

مرد مسيحي با شگفتي ديد كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بدنبال او مي آيد پرسيد:

مگر بكوفه نمي روي؟

امام علي عليه السلام پاسخ داد:

چرا، مي روم.

مسيحي گفت:

پس چرا بدنبال من رواني؟ راه كوفه آن طرف است.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

مي دانم، امّا پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم ما فرمود: با شخصي كه همسفر شديد به هنگام

جدائي رفيق خود را مقداري بدرقه كنيد.

مرد مسيحي با مشاهده اين اخلاق كريمانه و شنيدن دستورالعمل اخلاقي رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم نسبت به همسفر خود در فكر فرو رفت و گفت:

من هم به دين شما، و پيامبر شما ايمان مي آورم، واز هم جدا شدند.

امّا شگفتي مرد مسيحي آنگاه به اوج خود رسيد كه وقتي وارد كوفه شد تازه همسفر خود را شناخت كه آن بزرگ بزرگان، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام است،

جذب محفل امام شده و از ياران امام علي عليه السلام قرار گرفت.(1).

*****

اصول كافي، ج2، ص670 (باب حسن الصحابة وحق الصاحب في السفر) - و بحارالانوار، ج41، ص513.

آزادي مردم در بيعت (حقّ انتخاب داشتن)
بيعت گليب

پس از شورش طلحه و زبير كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام براي سركوبي اصحاب جمل تشريف مي بردند، ودر منطقه ذي قار اردو زدند، كليب مي گويد: خدمت امام رسيدم، امام علي عليه السلام را عاقل ترين، و هوشيار ترين انسان ها يافتم، از من سئوالاتي راجع به بزرگان قبائل كرد ومن پاسخ دادم. فرمود:

نامه اي براي رئيس قبيله «بني راسب» و «بني قدامة» مي نويسم آيا براي آنان مي بري؟

گفتم: آري

سپس كساني كه همراه بودند با حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت كردند، وهمه اطرافيان و ياران امام كه از كثرت سجده پينه بر پيشاني داشتند به من مي گفتند:

بيعت كن.

امام علي عليه السلام فرمود: رهايش كنيد تا خود تصميم بگيرد.

سپس بگونه اي حساب شده با من صحبت كرد كه هدايت شدم و بيعت كردم.(1).

اين واقعه در خطبه 170 به شرخ زير آمده است:

أَرَأَيْتَ لَوْ أَنَّ الَّذِينَ وَرَاءَكَ بَعَثُوكَ رَائِداً تَبْتَغِي لَهُمْ مَسَاقِطَ الْغَيْثِ، فَرَجَعْتَ إِلَيْهِمْ وَأَخْبَرْتَهُمْ عَنِ الْكَلَاءِ وَالْمَاءِ، فَخَالَفُوا إِلَي الْمَعَاطِشِ وَالَْمجَادِبِ،

مَا كُنْتَ صَانِعاً؟ قَالَ: كُنْتُ تَارِكَهُمْ وَمُخَالِفَهُمْ إِلَي الْكَلَاءِ وَالْمَاءِ. فَقَالَ - عَلَيْهِ السَّلَامُ -: فَامْدُدْ إِذاً يَدَكَ. فَقَالَ الرَّجُلُ: فَوَاللَّهِ مَا اسْتَطَعْتُ أَنْ أَمْتَنِعَ عِنْدَ قِيَامِ الْحُجَّةِ عَلَيَّ، فَبَايَعْتُهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ. وَالرَّجُلُ يُعْرَفُ بِكُلَيْبٍ الجَرْمِيّ.

اگر آنها تو را مي فرستادند كه محل ريزش باران را بيابي، سپس به سوي آنان باز مي گشتي واز گياه و سبزه و آب خبر مي دادي، اگر مخالفت مي كردند و به سرزمينهاي خشك و بي آب روي مي آوردند تو چه مي كردي؟ (گفت: آنها را رها مي كردم و به سوي آب و گياه مي رفتم، امام فرمود)

پس دستت را براي بيعت كردن بگشاي.

(مرد گفت: سوگند بخدا به هنگام روشن شدن حق توانايي مخالفت نداشتم و با امام عليه السلام بيعت كردم)(2).

*****

كتاب جمل شيخ مفيد، ص156 - و تاريخ طبري، ج5، ص192.

اسناد و مدارك خطبه 170 به شرح زير است:

1- عقدالفريد ج4 ص138 خطب اميرالمؤمنين:ابن عبدربه مالكي(متوفاي328ه)

2- النهاية ج 2 ص 128(مادّه دكك): ابن أثير شافعي (متوفاي 606 ه)

3- كتاب الجمل: ابي مخنف (متوفاي 157 ه).

آزادي و شادي مردم در انتخاب رهبري

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آزادي مردم در انتخابات رهبري خويش را در خطبه 229 اينگونه زيبا مطرح مي فرمايد:

وَبَسَطْتُمْ يَدِي فَكَفَفْتُهَا، وَمَدَدْتُمُوهَا فَقَبَضْتُهَا، ثُمَّ تَدَاكَكْتُمْ عَلَيَّ تَدَاكَّ الْإِبِلِ الْهِيمِ عَلَي حِيَاضِهَا يَوْمَ وِرْدِهَا، حَتَّي انْقَطَعَتِ النَّعْلُ، وَسَقَطَ الرِّدَاءُ، وَوُطِئَ الضَّعِيفُ، وَبَلَغَ مِنْ سُرُورِ النَّاسِ بِبَيْعَتِهِمْ إِيَّايَ أَنِ ابْتَهَجَ بِهَا الصَّغِيرُ، وَهَدَجَ إِلَيْهَا الْكَبِيرُ، وَتَحَامَلَ نَحْوَهَا الْعَلِيلُ، وَحَسَرَتْ إِلَيْهَا الْكِعَابُ.

(وصف روز بيعت مردم با امام علي عليه السلام)

ويژگي هاي بيعت مردم با امام علي عليه السلام

«دست مرا براي بيعت مي گشوديد و من مي بستم، شما آن را به سوي خود

مي كشيديد و من آن را مي گرفتم، سپس چونان شتران تشنه كه به طرف آبشخور هجوم مي آورند بر من هجوم آورديد، تا آن كه بند كفشم پاره شد، و عبا از دوشم افتاد، و افراد ناتوان پايمال گرديدند، آنچنان مردم در بيعت با من خشنود بودند كه خردسالان شادمان، و پيران براي بيعت كردن لرزان به راه افتادند، بيماران بر دوش خويشان سوار، و دختران جوان بي نقاب به صحنه آمدند.»(1).

*****

خطبه 229 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به شرح زير است:

1- استيعاب ج2 ص78 ش777 وص318 ش1289: ابن عبدالبر مالكي (متوفاي 338 ه)

2- اسد الغابة ج 2 ص 61 (ترجمه طلحه): ابن أثير شافعي (متوفاي 606 ه)

3- كتاب الجمل ص267 خطبه علي عليه السلام بذي قار: شيخ مفيد (متوفاي 413 ه)

4- كتاب النهاية ج3 ص318/ج 1 ص 171: ابن أثير شافعي (متوفاي 606 ه)

5- الامامة والسياسة ج 1 ص 154: ابن قتيبة (متوفاي 276 ه)

6- كشف المحجة: سيدبن طاووس (متوفاي 664 ه)

7- تاريخ طبري ج 6 ص 3143: طبري شافعي (متوفاي 310 ه).

مطرح كردن حقّ انتخاب مردم

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام براي پاسخ دندان شكن به معاويه و رفع شبهات فكري نسبت به امامت و رهبري، در نامه 6 نهج البلاغه به معاويه نوشت:

إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثَْمانَ عَلَي مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ، وَلَا لِلغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ. وَإِنَّمَا الشُّورَي لِلْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَي رَجُلٍ وَسَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذلِكَ لِلَّهِ

رِضيً، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَي مَا خَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ أَبَي قَاتَلُوهُ عَلَي اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ، وَوَلَّاهُ اللَّهُ مَا

تَوَلَّي.

وَلَعَمْرِي، يَا مُعَاوِيَةُ، لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دُونَ هَوَاكَ لَتَجِدَنِّي أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثَْمانَ، وَلَتَعْلَمَنَّ أَنِّي كُنْتُ فِي عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلَّا أَنْ تَتَجَنَّي؛ فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَكَ! وَالسَّلَامُ.

علل مشروعيّت حكومت امام علي عليه السلام

«همانا كساني با من بيعت كرده اند كه با ابابكر و عمر و عثمان، با همان شرايط بيعت نمودند، پس آن كه در بيعت حضور داشت نمي تواند خليفه اي ديگر برگزيند،

و آن كه غايب است نمي تواند بيعت مردم را نپذيرد،

و همانا شوراي مسلمين از آنِ مهاجرين و انصار است، پس اگر بر امامت كسي گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودي خدا هم در آن است.

حال اگر كسي كار آنان را نكوهش كند يا بدعتي پديد آورد، او را به جايگاه بيعت قانوني باز مي گردانند،

اگر سرباز زد با او پيكار مي كنند، زيرا كه به راه مسلمانان در نيامده، خدا هم او را در گمراهيش وا مي گذارد.

بجانم سوگند! اي معاويه

اگر دور از هواي نفس، به ديده عقل بنگري، خواهي ديد كه من نسبت به خون عثمان پاك ترين افرادم،

و مي داني كه من از آن دور بوده ام، جز اينكه از راه خيانت مرا متّهم كني، و حق آشكاري را بپوشاني. با درود.»(1).

*****

نامه 6 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به شرح زير است:

1- كتاب صفين ص29 و91: نصر بن مزاحم (متوفاي 202 ه)

2- الامامة والسياسة ج 1 ص 93: ابن قتيبة (متوفاي 276 ه)

3- عقد الفريد ج5 ص375 و79: ابن عبد ربه مالكي (متوفاي 328 ه)

4- تاريخ طبري ج 5 ص 235: طبري شافعي (متوفاي 310 ه)

5- اخبار الطوال ص 166:

دينوري حنفي (متوفاي 290 ه)

6- عقد الفريد ج 2 ص 284: ابن عبد ربه مالكي (متوفاي 328 ه)

7- بحار الانوار ج33 ص76 ح400: مجلسي (متوفاي 1110 ه).

حقّ مهمان

حضرت امام عسگري عليه السلام مي فرمايد:

پدر و پسري در منزل حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مهمان شدند،

امام آنها را احترام كرد و مقابل آنها نشست، و هنگام غذا سفره انداختند و با هم غذا خوردند.

پس از صرف غذا، امام علي عليه السلام از جا بلند شد چون ديد قنبر حوله و آفتابه اي آورده تا دست مهمان را بشويد.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام از دست قنبر گرفت كه خود دست مهمان را بشويد،

آن شخص خود رابه پاي حضرت افكند، و اصرار فراوان كرد كه نمي گذارم بر دست من آب بريزي.

امام علي عليه السلام او را سوگند داد و فرمود:

همانگونه كه اگر قنبر بر دست تو آب مي ريخت آرام بودي، آرام باش.

وبر دست مهمان آب ريخت تا شسته شد.

سپس حوله و آفتابه را به دست پسرش محمدبن حنفيّه داد و فرمود:

تو هم بر دست پسرش آب بريز تا دستش را بشويد.

امام عسگري عليه السلام فرمود:

هركس در اينگونه رفتارها از علي عليه السلام پيروي نمايد شيعه واقعي او مي باشد.(1).

يعني حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام تا آنجا حق مهمان را متناسب با سن و سال آنها رعايت مي كرد كه خود بر دست پدر، و فرزندش محمّد حنفيّه بر دست پسر مهمان آب ريختند.

*****

بحارالانوار، ج16، ص148.

حمايت از حقوق كارگران و مردم

از منطقه فرمانداري «قرظة بن كعب» گروهي خدمت امام علي عليه السلام رسيدند و گفتند:

در سرزمين ما رودخانه بزرگي بود كه در طول زمان نابود شد، وهم اكنون پر از شن و لايه هاست، اگر بازسازي و لايروبي شود كشاورزي ما رونق مي گيرد.

و از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام خواستند، دستور دهد كه فرماندار شهر، مردم آن سامان رابه كار اجباري

وادار كند تا همه مردم آن سرزمين، رودخانه را بحال اول برگردانند.

امام علي عليه السلام با پيشنهاد لايروبي رودخانه موافقت فرمود،

امّا بيگاري مردم را نپذيرفت

و طيّ نامه اي از فرماندارش خواست تا رودخانه را احياء كند، امّا:

- كسي رابه كار اجباري وادار نسازد.

- از مردم بيگاري نكشد، بلكه هركس علاقه دارد با اختيار خود كمك كند.

- هركس دوست دارد كار كند، و مزد مناسب بگيرد.

و البتّه پس از احياء رودخانه كساني در آن سهم بيشتري دارند كه در احياء آن كار وتلاش بيشتري كردند.(1).

كه در اين دستورالعمل دو اصل أساسي نهفته است:

اوّل - حق آزادي كار

دوّم - اختصاص منافع به آنانكه كار كردند وتلاش نمودند

كه از نظر روانشناسي كار، با اين شيوه انساني مردم بيشتري رامي توان آگاهانه به كار گماشت.

*****

عدالت و قضاء در اسلام، ص77.

دفاع از شخصيّت اجتماعي مردم

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در آستانه جنگ صفّين، ارتش خود را به سوي مرزهاي شام حركت داد و به شهر مرزي «انبار» رسيد.

مردم وقتي اطّلاع از حضور امام عليه السلام يافتند براي استقبال به بيرون شهر آمده در صف هاي گوناگون اجتماع كردند

و آنگاه كه امام و ديگر فرماندهان نظامي را مي ديدند، جهت احترام (به رسم منطقه خودشان)، پيشاپيش آنحضرت مي دويدند و هلهله مي كردند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام از آنها پرسيد:

وقال عليه السلام وقد لقيه عند مسيره إلي الشام دهاقين الأنبار، فترجلوا له و اشتدوا بين يديه، فقال:

مَا هذَا الَّذِي صَنَعْتُمُوهُ؟

فَقَالُوا: خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا،

فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا يَنْتَفِعُ بِهذَا أُمَرَاؤُكُمْ! وَإِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَي أَنْفُسِكُمْ فِي دُنْيَاكُمْ، وَتَشْقَوْنَ بِهِ فِي آخِرَتِكُمْ. وَمَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ، وَأَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الْأَمَانُ مِنَ النَّارِ!

چرا چنين مي كنيد؟

گفتند: عادتي است

كه پادشاهان خود را احترام مي كرديم.

امام فرمود:)

«به خدا سوگند! كه اميران شما از اين كار سودي نبردند، و شما در دنيا با آن خود را به زحمت مي افكنيد، و در آخرت دچار رنج و زحمت مي گرديد، و چه زيانبار است رنجي كه عذاب در پي آن باشد، و چه سودمند است آسايشي كه با آن امان از آتش جهنّم باشد.»(1).

يعني انسان ها در ديدگاه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام داراي شخصيّت والائي بوده، نبايد تحقير گردند، و در برابر امامِ خود با پاي پياده بدوند.

اينگونه آداب و رسوم به حكومت هاي سلطه گر باز مي گردد كه مردم را برده خود دانسته و آنها را تحقير مي كردند.

روزي ديگر آنگاه كه اميرالمؤمنين عليه السلام در شهر كوفه سوار بر اسب به سوي منزل خويش در حركت بود و جمعي از بزرگان قبائل با آن حضرت ملاقات كردند.

امام علي عليه السلام متوجّه شد كه در پي او آهسته آهسته مي آيند.

خطاب به رئيس قبيله شباميّين فرمود:

ارْجَعْ، فَإِنَّ مَشْيَ مِثْلِكَ مَعَ مِثْلِي فِتْنَةٌ لِلْوَالِي، وَمَذَلَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ.

ضرورت تقويت روحيّه مردم پس از جنگ

باز گرد، كه پياده رفتن رييس قبيله اي چون تو پشت سر من، موجب انحراف زمامدار و زبوني مؤمن است.»(2).

*****

حكمت 37 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- كتاب صفين ص 144: نصربن مزاحم (متوفاي 212 ه)

2- منهاج البراعة ج 3 ص 275: ابن راوندي (متوفاي 573 ه)

3- بحار الانوار ج 32 ص 397: مجلسي (متوفاي 1110 ه).

حكمت 322 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- كتاب صفين ص 351

/ 528: نصر بن مزاحم (متوفاي 212 ه)

2- تفسير عياشي ج2 ص104: عياشي (متوفاي 300 ه)

3- كتاب أمالي ج2 ص602 م27 ح2/1245: شيخ طوسي (متوفاي 460 ه)

4- مجمع الزوائد ج 9 ص 299: طبراني

5- تاريخ كامل ج3 ص198 سنه37: ابن اثير شافعي (متوفاي 606 ه)

6- تاريخ طبري ج4 ص44 سنه37: طبري شافعي (متوفاي 310 ه)

7- تاريخ الكامل ج 3 ص 164: مبرد (متوفاي 258 ه).

سفارش به استيفاي حقّ مردم

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام كارگزاران حكومتي، فرمانداران و استانداران خود را همواره به حق گرائي و گزارش واقعيّت ها سفارش مي كرد تا حقوق اجتماعي مردم استيفا شود و كاستي ها از جامعه اسلامي رخت بربندد، كه خطاب به جمع مسئولان نظام فرمود:

فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ، وَلَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ، وَلَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ، وَلَا تَظُنُّوا بِيَ اسْتِثْقَالاً فِي حَقٍّ قِيلَ لِي، وَلَا الِْتمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ. فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ، أَوْ مَشْوِرَةٍ بِعَدْلٍ، فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ، وَلَا آمَنُ ذلِكَ مِنْ فِعْلِي، إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي، فَإِنَّمَا أَنَا وَأَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لَا رَبَّ غَيْرُهُ؛ يَمْلِكُ مِنَّا مَا لَا نَمْلِكُ مِنْ أَنْفُسِنَا، وَأَخْرَجَنَا مِمَّا كُنَّا فِيهِ إِلَي مَا صَلَحْنَا عَلَيْهِ، فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلَالَةِ بِالْهُدَي، وَأَعْطَانَا الْبَصِيرَةَ بَعْدَ الْعَمَي.

پس با من چنانكه با پادشاهان سركش سخن مي گويند، حرف نزنيد، و چنانكه از آدم هاي خشمگين كناره مي گيرند دوري نجوييد، و با ظاهر سازي با من رفتار نكنيد، و گمان مبريد اگر حقّي به من پيشنهاد

دهيد بر من گران آيد، يا در پي بزرگ نشان دادن خويشم. زيرا كسي كه شنيدن حق، يا عرضه شدن عدالت بر او مشكل باشد، عمل كردن به آن دشوارتر خواهد بود. پس، از گفتن حق، يا مشورت در عدالت خودداري نكنيد، زيرا خود را برتر از آن كه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نمي دانم، مگر آن كه خداوند مرا حفظ فرمايد، پس همانا من و شما بندگان و مملوك پروردگاريم كه جز او پروردگاري نيست، او مالك ما، و ما را بر نفس خود اختياري نيست، ما را در آن چه بوديم خارج و بدانچه صلاح ما بود درآورد، به جاي گمراهي هدايت، و به جاي كوري بينايي به ما عطا فرمود.»(1).

*****

خطبه 22/216 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- روضه كافي ج 8 ص 352 ح550: كليني (متوفاي 328 ه)

2- منهاج البراعة ج 2 ص 348: ابن راوندي (متوفاي 573 ه)

3- دعائم الاسلام ج2 ص541 ح1926: قاضي نعمان (متوفاي 363 ه)

4- بحارالانوار ج34 ص184 وج27 ص251: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

5- ربيع الابرار ج5 ص191 ح186: زمخشري معتزلي (متوفاي 538ه).

سفارش به مردم داري
اشاره

امام علي عليه السلام در تمام نامه ها، فرمانداران و استانداران خود را نسبت به حقوق اجتماعي مردم، و باز پس گرفتن حقّ محرومان از ستمكاري سفارش مي كرد.

و از نظر اخلاق اجتماعي، مسئولان نظام را به مردم داري، ابراز محبّت و لطف نسبت به رعيّت و مردم دستور مي داد.

به مالك اشتر نوشت:

اخلاق رهبري (روش برخورد با مردم)

وَأَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ، وَالَْمحَبَّةَ لَهُمْ، وَاللُّطْفَ بِهِمْ، وَلَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ، أَوْ نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ، يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ، وَتَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ، وَيُؤْتَي عَلَي أَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَالْخَطَأِ، فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَصَفْحِكَ مِثْلَ الَّذِي تُحِبُّ وَتَرْضَي أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَصَفْحِهِ.

فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ، وَوَآلِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ، وَاللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاكَ! وَقَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ، وَابْتَلَاكَ بِهِمْ.

«مهرباني با مردم را پوشش دل خويش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش.

مبادا هرگز، چونان حيوان شكاري باشي كه خوردن آنان را غنيمت داني، زيرا مردم دو دسته اند، دسته اي برادر ديني تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مي باشند، اگر گناهي از آنان سر مي زند، يا علّت هايي بر آنان عارض مي شود، يا خواسته و ناخواسته، اشتباهي مرتكب مي گردند، آنان را ببخشاي و بر آنان آسان گير، آن گونه كه دوست داري خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد.

همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن كس كه تو را فرمانداري مصر داد والاتر است، كه انجام امور مردم مصر را به تو واگذار ده، و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است.»(1).

حضرت اميرالمؤمنين عليه

السلام در نامه 27 به محمّد بن ابي بكر، شيوه هاي مردم داري و رعايت حقوق اجتماعي انسان ها را اينگونه تذكّر مي دهد؛

*****

نامه 8/53 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- تحف العقول ص 126: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

2- دعائم الاسلام ج 1 ص 350: قاضي نعمان (متوفاي 363 ه)

3- نهاية الارب ج 6 ص 19: نويري شافعي (متوفاي 732 ه)

4- فهرست نجاشي ص 7: نجاشي (متوفاي 450 ه)

5- فهرست ص37: شيخ طوسي (متوفاي 460 ه)

6- تاريخ دمشق ج3 ص289 ح1311و1314: ابن عساكر شافعي (متوفاي 573 ه)

7- بحارالانوار ج17 ص68 و ج72 ص96: مجلسي (متوفاي 1110 ه).

اخلاق اجتماعي

فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ، وَأَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ، وَآسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ، حَتَّي لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ، وَلَا يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ، فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَي يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِكُمْ وَالْكَبِيرَةِ، وَالظَّاهِرَةِ وَالْمَسْتُورَةِ، فَإِنْ يُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ، وَإِنْ يَعْفُ فَهُوَ أَكْرَمُ.

«با مردم فروتن باش، نرمخو و مهربان باش، گشاده رو و خندان باش، در نگاه هايت، و در نيم نگاه و خيره شدن به مردم به تساوي رفتار كن، تا بزرگان در ستمكاري تو طمع نكنند، و ناتوانها در عدالت تو مأيوس نگردند،

زيرا خداوند از شما بندگان درباره اعمال كوچك و بزرگ، آشكار و پنهان پرسش مي كند، اگر كيفر دهد شما استحقاق بيش از آن را داريد، و اگر ببخشد از بزرگواري اوست.»(1).

*****

نامه 27 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- كتاب الغارات ج1 و230 و223 و235 و 249: ابن هلال ثقفي (متوفاي

283 ه)

2- تحف العقول ص 176 و 177: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

3- كتاب مجالس ص260 م31 ح3: شيخ مفيد (متوفاي 413 ه)

4- كتاب أمالي ص25-24 م اول ح31/31: شيخ طوسي (متوفاي 460 ه)

5- بشارة المصطفي ص44: طبري شافعي (متوفاي 553 ه)

6- مجموعه ورام ص19 و497: شيخ ورام (متوفاي 605 ه)

7- تاريخ طبري ج3 ص556 سنه36: طبري شافعي (متوفاي 310 ه).

حقوق اقليّت هاي مذهبي
صدور حكم به نفع يهودي

در طول تاريخ كمتر حاكمي، پادشاهي، قدرتمندي پيدا شد كه به قوانين و مقررات كشور خود، و مقرّرات بين المللي و ديگر كشورهاي جهان احترام بگذارد،

و اصول گرا باشد،

و محاكم قضائي او، بر ضد او رأي صادر كنند

بلكه هر چه خواستند كردند،

و محاكم قضائي و اجرائي را فداي منافع خود نمودند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام تنها الگوي اصول گرائي است كه از نظر حقوقي به قوانين اسلام و ديگر مقرّرات اديان و ملل، احترام مي گذاشت، و عدالت در قضاوت را تحقق بخشيد.

امام علي عليه السلام زره گُمشده خود را در دست يكي از يهوديان كوفه ديد و فرمود:

اين زره مال من است.

و يهودي انكار كرد و گفت:

زره در دست من است، شما كه ادعا مي كنيد بايد دليل بياوريد.

چون حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام دليل و بيّنه اي نداشت، تا زره خود را تصاحب كند، شريح، قاضيِ محكمه، به نفع يهودي حكم صادر كرد.

وقتي يهودي، اصول گرائي امام علي عليه السلام را ديد، مسلمان شد و گفت:

اين زره مال امام علي عليه السلام است كه از اسبي خاكستري رنگ پس از جنگ صفين افتاد و من برداشتم.

آنگاه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

حال كه مسلمان شدي، زره را نيز به شما بخشيدم.(1).

*****

مناقب ابن شهر آشوب،

ج2، ص 105 - و بحارالانوار، ج41، ص56 - و كامل ابن اثير، ج3، ص401 - و الغارات، ج1، ص114 - و اخبارالقضاة، ج2، ص200 - و عبقرية الامام، ص49؛ عباس عقاد مصري - و حلية الاولياء.

رعايت حقوق اقلّيت هاي مذهبي (اهل ذمّه)

معاويه افسري به نام «سفيان بن عوف غامدي» را دستور داد تا به مرزهاي كشور امام يورش آورد،

و با قتل و غارت ايجاد وحشت كند.

و مرد (غامدي) به شهر (انبار) حمله كرد و با غارت اموال رُعب و وحشت ايجاد كرد.

در اين ميان زنان و مردان غير مسلمان كه در حمايت حكومت اسلامي بودند نيز آسيب ديدند

اين خبر امام علي عليه السلام را بسيار نگران كرد، در حاليكه خشمناك بود و يك طرف عباي آنحضرت بر روي زمين كشيده مي شد.

به «نُخيله» كوفه رفت،

ابتداء اين خبر دردناك را بگوش همگان رساند كه:

وَهذَا أَخُو غَامِدٍ وَقَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ الْأَنْبَارَ، وَقَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَكْرِيَّ، وَأَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا. وَلَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَي الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ، وَالْأُخْرَي الْمُعَاهَدَةِ، فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَقُلْبَهَا وَقَلَائِدَهَا وَرُعُثَهَا، مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالْاِسْتِرْجَاعِ وَالْاِسْتِرْحَامِ. ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلاً مِنْهُمْ كَلْمٌ، وَلَا أُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ؛ فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً، بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً.(1).

(و اينك، فرمانده معاويه، (مرد غامدي) با لشگرش وارد شهر انبار شده و فرماندار من، «حسّان بن حسّان بكري» را كشته و سربازان شما را از مواضع مرزي بيرون رانده است.

به من خبر رسيد كه مردي از لشگر شام به خانه زن مسلمان و زني غير مسلمان كه در پناه حكومت اسلام بود وارد شد، و خلخال و

دستبند و گردن بند و گوشواره هاي آنها را بغارت برد، در حالي كه هيچ وسيله اي براي دفاع، جز گريه و التماس كردن، نداشتند

لشگريان شام با غنيمت فراوان رفتند بدون اينكه حتّي يك نفر آنان، زخمي بردارد، و يا قطره خوني از او ريخته شود،

اگر براي اين حادثه تلخ، مسلماني از روي تأسّف بميرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است.)

*****

خطبه 27 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به شرح زير است:

1- المصنّف ج10 ص154: عبدالرّزاق بن هشام (متوفاي 211ه)

2- حيلة الأبرار ج2 ص390: بحراني (متوفاي 1107ه)

3- تاريخ دمشق ج3 ص322 و359 وج1 ص305: ابن عساكر شافعي (متوفاي 571 ه)

4- تاريخ بغداد ج12 ص305: خطيب بغدادي شافعي (متوفاي 463 ه)

5- تذكرة الخواص ص160: ابن جوزي حنفي (متوفاي 654ه)

6- بحارالانوار ج34 ص19 و 159: مجلسي (متوفاي 1110ه).

نكوهش استاندار فارس به جهت بد رفتاري با زرتشتيان

استاندار امام علي عليه السلام در فارس ايران مردي به نام «عمر بن ابي سلمه ارحبي» بود، و چون در آنجا زرتشتيان زياد بودند، فرماندار نسبت به كسبه و تجّار و مالكين زرتشتي خوشرفتاري نمي كرد.

و با آنان درشت خو بود.

اين خبر به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد كه فوراً به او نوشت:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَقَسْوَةً، وَاحْتِقَاراً وَجَفْوَةً.

وَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلاً لِأَنْ يُدْنَوْا لِشِرْكِهِمْ، وَلَا أَنْ يُقْصَوْا وَيُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ، فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اللِّينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّةِ، وَدَاوِلْ لَهُمْ بَيْنَ الْقَسْوَةِ والرَّأْفَةِ، وَامْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ التَّقْرِيبِ وَالْإِدْنَاءِ، وَالْإِبْعَادِ وَالْإِقْصَاءِ. إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

(پس از نام خدا و درود. همانا دهقانان مركز فرمانداريت، از خشونت و قساوت و تحقير كردن مردم و سنگدلي تو شكايت كردند، من

درباره آنها انديشيدم، نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم،

زيرا كه مشركند، و نه سزاوار قساوت و سنگدلي و بدرفتاري هستند،

زيرا كه با ما هم پيمانند، پس در رفتار با آنان، نرمي و درشتي را به هم آميز، رفتاري توأم با شدّت و نرمش داشته باش، اعتدال و ميانه روي را در نزديك كردن يا دور نمودن، رعايت كن.)(1).

*****

نامه 19 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- أنساب الاشراف ج 2 ص 161: بلاذري (متوفاي 279 ه)

2- تاريخ يعقوبي (ابن واضح) ج2 ص203: يعقوبي (متوفاي 292 ه)

3- بحارالانوار ج33 ص489: مجلسي (متوفاي 1110 ه).

حق باز نشستگي براي پير مرد نصراني

مردي نصراني كه جواني خود رابه كار و تلاش گذرانده بود، و كور و فقير شده با كمال درماندگي در كنار خيابان گدائي مي كرد، ومردم از روي ترحّم چيزي به او مي دادند.

روزي اميرالمؤمنين عليه السلام از آنجا عبور مي كرد و او را ديد و از حال او پرسيد.

گفتند:

پيرمرد نصراني است كه از روي پيري و كوري، گدائي مي كند.

امام علي عليه السلام فرمود:

إِسْتَعْمَلْتُمُوهُ حَتَّي إِذا كَبُرَ و عَجَزَ مَنَعْتُمُوهُ؟

(در روزگار جواني و سلامت، او را به كار گرفتيد، و اكنون كه پير و كور شده او را از حق خويش محروم ساخته بحال خود رها كرده ايد؟)(1).

بر حكومت است كه تا او زنده است مخارج زندگي او را تأمين كند.

سپس به مسئول بيت المال دستور داد:

أنْفِقُوا عَلَيْهِ مِنْ بَيْتِ الْمالِ

(از بيت المال مسلمين او را اداره كنيد)(2).

*****

نقش ائمّه در احياء دين، ص169 (علاّمه عسگري) - و وسائل الشّيعة، ج11، ص49.

در صورتي كه در سال 1648 قانوني از پارلمان انگلستان گذشت كه

بر اساس آن، هر كسي كه عقيده اي مخالف با اصل «تثليث» ابراز كند، محكوم به اعدام مي گردد.

و نيز در سال 1688 همين پارلمان، مذهب رسمي كشور را «پروتستان» معرّفي كرد و مقرّر داشت كه هيچ مسيحي «كاتوليك» حق ندارد در قلمرو حكومت انگلستان به مراسم مذهبي خود عمل كند.

در فرانسه تا اواخر قرن هفدهم مسيحي، طبق مقرّرات خاصّي كه از طرف حكومت هاي كاتوليك وضع شده بود، «پروتستان ها» دچار مشكلاتي بودند، آنها حتّي براي دفن مردگان خود آزادي نداشتند و تنها در مواقع مخصوصي، چنين اجازه اي به آنها داده مي شد و هنگام تشييع جنازه شان تنها سي نفر اجازه اين كار را داشتند و در مواقع عروسي و غُسل تعميد، نمي بايست افراد از دوازده نفر، تجاوز كنند! حوادث و صحنه هاي رقّت باري كه در اين زمينه در كشورهاي مختلف مسيحي تا قرن هفدهم روي داد، سرانجام موجب گرديد كه در بيشتر عهدنامه هاي قرون 17 و 18 و 19 مانند عهدنامه معروف «وستفالي» و «وين» به مسأله آزادي مذهب توجّه شود. و در عهدنامه پاريس به سال 1856 مقرّر گرديد كه نه فقط از نظر مذهبي بلكه از لحاظ نژادي نيز تبعيض الغاء گردد و در عهدنامه «برلن» به سال 1878 دولت هاي بزرگ آن زمان، دولت هاي متعصّب را مجبور به شناسائي آزادي مذهبي نمودند، ولي نسبت به مسائل نژادي و زباني و مليّت، ابهام فراواني به جاي ماند. (حقوق بين الملل: دكتر صفدري ج 3 ص 234).

حقوق حيوانات
پرسش از حقوق حيوانات

امروزه بسياري از جنگ افروزان بين المللي كه دنيا رابه آتش و خون كشيدند، دَم از حقوق بشر، و

حقوق حيوانات مي زنند،

و فكر مي كنند، دفاع از حقوق حيوانات از ابتكارات آنهاست

در حالي كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در 14 قرن قبل فرمود.(1).

اتَّقُوا اللَّهَ فِي عِبَادِهِ وَبِلَادِهِ، فَإِنَّكُمْ مَسْؤُولُونَ حَتَّي عَنِ الْبِقَاعِ وَالْبَهَائِمِ. أَطِيعُوا اللَّهَ وَلَا تَعْصُوهُ، وَإِذَا رَأَيْتُمُ الْخَيْرَ فَخُذُوا بِهِ، وَإِذَا رَأَيْتُمُ الشَّرَّ فَأَعْرِضُوا عَنْهُ.

خدا را اطاعت كنيد و از فرمان خدا سرباز مداريد، اگر خيري ديديد بر گزينيد، و اگر شر و بدي ديديد از آن دوري كنيد.(2).

يعني «حقوق حيوانات» و عدالت رفتاري نسبت به حيوانات، و مسئوليت الهي در قيامت نسبت به حيوانات را امام علي عليه السلام قبل از اروپائي ها تذكر دادند، و به آن عمل كردند.

*****

خطبه 167 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف.

خطبه 167 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف.

رعايت حقوق حيوانات
اشاره

در روزگاران ما كه اروپائي ها خواستند تظاهر به طرفداري از حقوق بشر و حقوق حيوانات نمايند و با طرفند هاي تبليغاتي، از حيوانات گوناگوني حمايت و براي بقاء نسل آنها مقرّراتي گذراندند.

گرچه همه متفكّران سياسي جهان مي دانند كه آنان دنيا را به آتش و خون كشيده وبراي پرده پوشي برخي از واقعيت ها، اينگونه از مسائل را مطرح مي كنند،

امّا حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در چهارده قرن قبل نسبت به حقوق حيوانات به مأموران مالياتي خود نوشت:

وَلَا تَأْمَنَنَّ عَلَيْهَا إِلَّا مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ، رَافِقاً بِمَالِ الْمُسْلِمِينَ حَتَّي يُوَصِّلَهُ إِلَي وَلِيِّهِمْ فَيَقْسِمَهُ بَيْنَهُمْ.

وَلَا تُوَكِّلْ بِهَا إِلَّا نَاصِحاً شَفِيقاً وَأَمِيناً حَفِيظاً، غَيْرَ مُعْنِفٍ وَلَا مُجْحِفٍ، وَلَا مُلْغِبٍ وَلَا مُتْعِبٍ. ثُمَّ احْدُرْ إِلَيْنَا مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ نُصَيِّرْهُ حَيْثُ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ، فَإِذَا أَخَذَهَا أَمِينُكَ فَأَوْعِزْ إِلَيْهِ.

أَلَّا يَحُولَ بَيْنَ نَاقَةٍ وَبَيْنَ فَصِيلِهَا، وَلَا يَمْصُرَ لَبَنَهَا فَيَضُرَّ ذلِكَ بِوَلَدِهَا؛ وَلَا يَجْهَدَنَّهَا

رُكُوباً، وَلْيَعْدِلْ بَيْنَ صَوَاحِبَاتِهَا فِي ذلِكَ وَبَيْنَهَا، وَلْيُرَفِّهْ عَلَي اللَّاغِبِ، وَلْيَسْتَأْنِ بِالنَّقِبِ وَالظَّالِعِ، وَلْيُورِدْهَا مَا تَمُرُّ بِهِ مِنَ الْغُدُرِ، وَلَا يَعْدِلْ بِهَا عَنْ نَبْتِ الْأَرْضِ إِلَي جَوَادِّ الطُّرُقِ، وَلْيُرَوِّحْهَا فِي السَّاعَاتِ، وَلُْيمْهِلْهَا عِنْدَ النِّطَافِ وَالْأَعْشَابِ.

حَتَّي تَأْتِيَنَا بِإِذْنِ اللَّهِ بُدَّناً مُنْقِيَاتٍ، غَيْرَ مُتْعَبَاتٍ وَلَا مَجْهُودَاتٍ، لِنَقْسِمَهَا عَلَي كِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ صلي الله عليه وآله فَإِنَّ ذلِكَ أَعْظَمُ لِأَجْرِكَ، وَأَقْرَبُ لِرُشْدِكَ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

و به فردي كه اطمينان نداري، و نسبت به اموال مسلمين دلسوز نيست، مسپار، تا آن را به پيشواي مسلمين رسانده، در ميان آنها تقسيم گردد.

در رساندن حيوانات آن را به دست چوپاني كه خيرخواه و مهربان، امين و حافظ، كه نه سختگير باشد و نه ستمكار، نه تند براند و نه حيوانات را خسته كند، بسپار،

سپس آن چه از بيت المال جمع آوري شد براي ما بفرست، تا در نيازهايي كه خدا اجازه فرمود مصرف كنيم، هرگاه حيوانات را به دست فردي امين سپردي، به او سفارش كن تا:

«بين شتر و نوزادش جدايي نيفكند، و شير آن را ندوشد تا به بچّه اش زياني وارد نشود،

در سوار شدن بر شتران عدالت را رعايت كند،

و مراعات حال شتر خسته يا زخمي را كه سواري دادن براي او سخت است بنمايد،

آنها را در سر راه به درون آب ببرد، و از جاده هايي كه دو طرف آن علف زار است به جادّه بي علف نكشاند،

و هرچند گاه شتران را مهلت دهد تا استراحت كنند، و هرگاه به آب و علفزار رسيد، فرصت دهد تا علف بخورند و آب بنوشند»

تا آنگاه كه به اذن خدا بر ما وارد شوند، فربه و سرحال، نه خسته و

كوفته، كه آنها را بر أساس رهنمود قرآن، و سنّت پيامبرصلي الله عليه وآله تقسيم نماييم، عمل به دستورات ياد شده مايه بزرگي پاداش و هدايت تو خواهد شد. انشاءاللَّه(1).

در اين نامه توجّه به نكات زير ضروري است:

رعايت حال فرزندان حيوانات

عدم جدائي بين مادر و نوزاد

رعايت شير و غذاي نوزاد

رعايت عدالت در سوار شدن بر شتران

رعايت حال شتر خسته

رعايت حال شتر زخمي

رفع تشنگي حيوانات و عبور دادن از رودخانه ها

رفع گرسنگي حيوانات و عبور از جادّه هاي پُر علف

رعايت استراحت حيوانات

عناوين كلّي اين نامه به شرح زير است:

*****

نامه 25 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف.

امام و حقوق حيوانات

1- فاصله نينداختن بين حيوانات ألاّ يحول بين ناقة وبين فصيلها نامه 12/25

2- كم دوشيدن شير و لا يمصر لبنها فيضرّ ذالك بولدها نامه 12/25

3- خسته نكردن شتران و لايجهدنّها ركوباً نامه 12/25

4- عدالت در سوار شدن و ليعدل بين صواحباتها نامه 12/25

5- مراعات شتران خسته وليرفّه علي اللاّغب نامه 13/25

6- آهسته راندن شتر ناتوان وليستأن بالنّقب والظّالع نامه 13/25

7- عرضه شتران بر آب و ليوردها تمرّ به من الغدر نامه 13/25

8- حركت حيوانات در علفزارها و لايعدل بها عن نبت الأرض نامه 14/25

9- مهلت دادن به حيوانات و ليروّحها في السّاعات نامه 14/25

10- استراحت دادن حيوانات و ليروّحها في السّاعات نامه 14/25

پرهيز از ستمكاري به حيوانات

امام علي عليه السلام هم چنانكه به حقوق انسان ها احترام مي گذاشت و از ظلم و تجاوز پرهيز داشت، نسبت به حيوانات نيز با همان عواطف والاي انساني برخورد مي كرد كه فرمود:

وَاللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا، عَلَي أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ، وَإِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا. مَا لِعَلِيٍّ وَلِنَعِيمٍ يَفْنَي، وَلَذَّةٍ لَا تَبْقَي! نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ، وَقُبْحِ الزَّلَلِ. وَبِهِ نَسْتَعِينُ.

(به خدا سوگند! اگر هفت اقليم را با آن چه در زير آسمان هاست به من دهند تا خدا را نافرماني كنم كه پوست جو اي را از مورچه اي ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد،

و همانا اين دنياي آلوده شما نزد من از برگ جويده شده دهان ملخ پَست تر است.

علي را با نعمت هاي فنا پذير، و لذّتهاي ناپايدار چه كار؟!!

به خدا پناه مي بريم از خفتن عقل، و زشتي لغزشها، و از او

ياري مي جوييم.)(1).

*****

خطبه 224 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف.

دفاع از حقوق زن
اشاره

يكي از ويژگي هاي تفكّر واقع بينانه امام آن است كه با شناخت ماهيّت افراد، هر كسي را در جايگاه ارزشي خويش بحساب مي آورد

و از نظر كاربردي عدالت را متناسب با روح و روان و شرائط حاكم بر هر موجودي رعايت مي كرد،

به زن و مرد، يكسان نمي نگريست،

بلكه جايگاه ارزشي هر كدام را به روشني مي شناخت و به آن عمل مي فرمود،

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در نامه اي به فرزندش امام مجتبي عليه السلام نوشت:

وَلَا تُمَلِّكَ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا، فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ، وَلَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ وَلَا تَعْدُ بِكَرَامَتِهَا نَفْسَهَا، وَلَا تُطْمِعْهَا فِي أَنْ تَشْفَعَ لِغَيْرِهَا.

وَإِيَّاكَ وَالتَّغَايُرَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِ غَيْرَةٍ، فَإِنَّ ذلِكَ يَدْعُو الصَّحِيحَةَ إِلَي السَّقَمِ، وَالْبَرِيئَةَ إِلَي الرَّيْبِ.

وَاجْعَلْ لِكُلِّ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِكَ عَمَلاً تَأْخُذُهُ بِهِ، فَإِنَّهُ أَحْرَي أَلَّا يَتَوَاكَلُوا فِي خِدْمَتِكَ.

(كاري كه برتر از توانايي زن است به او وا مگذار، كه زن گل بهاري است، نه پهلواني سخت كوش، مبادا در گرامي داشتن زن زياده روي كني كه او را به طمع ورزي كشانده براي ديگران شفاعت نمايد

بپرهيز از غيرت نشان دادن بيجا كه درستكار را به بيمار دلي، و پاكدامن را به بدگماني رساند.

كار هر كدام از خدمتكارانت را معيّن كن كه او را در برابر آن كار مسئول بداني، كه تقسيم درست كار سبب مي شود كارها را به يكديگر وا نگذارند، و در خدمت سُستي نكنند.

خويشاوندانت را گرامي دار، زيرا آنها پر و بال تو مي باشند، كه با آن پرواز مي كني، و ريشه تواند كه به آنها باز مي گردي، و دست نيرومند تواند

كه با آن حمله مي كني.

دين و دنياي تو را به خدا مي سپارم، و بهترين خواسته الهي را در آينده و هم اكنون، در دنيا و آخرت، براي تو مي خواهم، با درود.)(1).

در اينجا توجّه به چند نمونه جالب است.

*****

نامه 31 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف. كه اسناد آن به شرح زير است:

1- كتاب رسائل: كليني (متوفاي 328 ه)

2- كتاب زواجر و مواعظ: حسن بن عبدالله بن سعيد(متوفاي قرن3 ه)

3- عقد الفريد ج3 ص90 و91 و143 وج3 جديد114: ابن عبد ربه مالكي (متوفاي 328 ه)

4- من لايحضره الفقيه ج3 ص556: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

5- من لايحضره الفقيه ج4 ص392 و386: شيخ صدوق (متوفاي 381ه).

دفاع از زن مظلوم

روزي امام علي عليه السلام در خيابانهاي كوفه قدم مي زد كه زني با شتاب آمد و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را شناخت و با اضطراب گفت:

يا علي شوهرم به من ظلم كرده و سوگند خورده كه مرا كتك بزند.

امام علي عليه السلام اندكي درنگ كرد و فرمود:

به خدا سوگند بايد حقّ مظلوم را گرفت.

نشاني منزل زن را گرفت و با شتاب راه را طي كرده جلوي درب ورودي خانه آن زن رسيد.

جواني با پيراهن رنگين بيرون آمد، كه شوهر همان زن بود.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام خطاب به آن مرد فرمود:

از خدا بترس، چرا زن خود را ترسانده اي؟

جوان مغرور امام را نشناخت و گفت:

تو با زن من چكار داري؟ حال سوگند مي خورم كه او را بسوزانم.

امام علي عليه السلام فرمود:

تو را امر به معروف مي كنم، بايد توبه كني، و الاّ بشدّت تنبيه مي گردي.

در آن حال جمعي از مردم از راه رسيده، خدمت امام ايستادند، و

احترام مي گذاشتند كه تازه جوان فهميد با حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام روبروست

عرض كرد:

مرا ببخش، به خدا سوگند مانند زمين آرام مي شوم تا زنم بر روي من قدم بگذارد.

امام علي عليه السلام با خشنودي در حالي كه اين آيه را مي خواند بازگشت.(1).

لا خَيْر في كثيرٍ مِنْ نجواهُم الاّ مَن اَمَر بصَدَقةٍ اَوْ مَعْرُوفٍ اَو إِصْلاحٍ بَيْنَ النّاسِ(2).

*****

سفينة البحار، ج2، ص321.

سوره نساء، آيه 114.

تحمّل مشكلات دفاع از مظلوم

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در كوچه هاي كوفه قدم مي زد كنيزي را ديد كه گريه مي كند.

فرمود: چرا گريه مي كني؟

كنيز گفت:

ارباب من پولي داد تا گوشت خريداري كنم، حال كه گوشت را خريده به منزل بردم ارباب مي گويد:

گوشت مرغوب نيست پس بده،

و قصّاب نيز قبول نمي كند،

نه قصّاب مي پذيرد، ونه صاحب من، مرا به منزل راه مي دهد.

امام علي عليه السلام همراه آن زن به قصّابي آمد، واز قصّاب خواست كه گوشت را عوض كند، يا پول آن را بدهد.

قصّاب عصباني شد، و چون حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را نمي شناخت، مُشتي بر سينه امام كوبيد و گفت:

از مغازه خارج شو، اين معامله به شما ربطي ندارد.

امام علي عليه السلام مُشت آن قصّاب را تحمّل كرد و بيرون آمد و كنيز را به خانه اربابش برد.

آنها حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را شناختند و احترام گذاشتند، و آن كنيز را با محبّت پذيرفتند.

امّا همسايگان قصّاب اطراف او جمع شده، گفتند:

مي داني مُشت بر سينه چه كسي نواختي؟

آن شخص حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بود.

مرد قصّاب امام علي عليه السلام را بسيار دوست مي داشت، امّا نمي شناخت، از جسارت و گناه خود در نزد امام فراوان عذر خواهي

كرد.

و برخي نوشتند كه:

با ساطور قصّابي آن دست كه بر سينه امام كوبيد را قطع كرد، كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام ضمن دلداري او را شفا داد.(1).

*****

بحارالانوار، ج41، ص48، حديث 1.

رعايت احترامِ زنان دشمن

در روزگاران امام، بسياري از سربازان، و فرماندهان نظامي، زنان خود را در جنگها همراه مي بُردند، كه پس از شكست از اسيران جنگي بشمار مي آمدند،

امام علي عليه السلام نسبت به زنان دشمن شكست خورده، كمال احترام را مي گذاشت و حقوق آنها را رعايت مي كرد.

كه در آغاز جنگ صفّين به لشكريان خود فرمود:

وَلَا تَهِيجُوا النِّسَاءَ بِأَذًي، وَإِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ، وَسَبَبْنَ أُمَرَاءَكُمْ، فَإِنَّهُنَّ ضَعِيفَاتُ الْقُوَي وَالْأَنْفُسِ وَالْعُقُولِ؛ إِنْ كُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْكَفِّ عَنْهُنَّ وَإِنَّهُنَّ لَمُشْرِكَاتٌ؛ وَإِنْ كَانَ الرَّجُلُ لَيَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَيُعَيَّرُ بِهَا وَعَقِبُهُ مِنْ بَعْدِهِ.

(زنان را با آزار دادن تحريك نكنيد هرچند آبروي شما را بريزند، يا اميران شما را دشنام دهند، كه آنان در نيروي بدني و رواني و انديشه كم توانند،

در روزگاري كه زنان مشرك بودند مأمور بوديم دست از آزارشان برداريم، و در جاهليّت اگر مردي با سنگ يا چوب دستي به زني حمله مي كرد، او و فرزندانش را سرزنش مي كردند.)(1).

*****

نامه 14 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف. كه اسناد و مدارك آن به شرح زير است:

1- تاريخ ج3 ص82 ج6: طبري شافعي (متوفاي 310 ه)

2- كتاب صفين ص203: نصر بن مزاحم (متوفاي 212 ه)

3- فروع كافي ج5 ص38و12 و33 و38 و41: كليني (متوفاي 328 ه)

4- مروج الذهب ج2 ص361 و362 و410: مسعودي (متوفاي346ه)

5- كتاب الفتوح ج 3 ص 44: ابن أعثم كوفي (متوفاي 314 ه).

رعايت حقوق دشمن
پرداخت ديه به دشمن شكست خورده

در جنگ جمل، وقتي مردم بصره، شكست خوردند و پا به فرار گذاشتند، سربازان اسلام آنها را تعقيب مي كردند،

در اين جنگ و گريز، زني حامله از اهالي بصره، وحشت زده مي دويد، كه به سختي بر زمين خورد

واو و بچه سقط شده اش مردند.

اين منظره رقّت بار را وقتي به امام علي عليه السلام اطّلاع دادند، بسيار ناراحت شد، دستور داد كه شوهر آن خانم را بياورند.

وقتي مرد حاضر شد، امام عليه السلام از شاهدان واقعه پرسيد:

كداميك زودتر جان سپردند، مادر يا فرزند؟

جواب دادند: فرزند زودتر مرد.

امام اين دستور را صادر فرمود:

دو ثلث ديه فرزند، و نصف ديه زن را به شوهر بدهند و يك ثلث ديه فرزند و نصف ديه زن را به خويشاوندان او بپردازند.(1).

با اينكه مردم بصره شورش كردند،

و 500 تن از ياران امام را قبل از آغاز جنگ كشتند،

و با امام علي عليه السلام جنگيدند،

و هم اكنون شكست خوردند،

در صورتي كه براي ملّت شكست خورده در تمام جنگها حق و حقوق و اختياري قائل نيستند

امّا حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام كه الگوي كامل بشريت است، حقوق دشمن خود را نيز مي پردازد، واز حادثه ياد شده، اندوهناك مي شود.

*****

تهذيب ج8، و فروع كافي، ص354.

رعايت حقوق دشمن در جنگ

امام علي عليه السلام در آغاز جنگ به سربازان خود رهنمود مي داد كه:

إِذا كانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللَّه

آنگاه كه ما با ياري خدا پيروز شديم و دشمن شكست خورد.

لَا تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّي يَبْدَؤُوكُمْ، فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلَي حُجَّةٍ، وَتَرْكُكُمْ إِيَّاهُمْ حَتَّي يَبْدَؤُوكُمْ حُجَّةٌ أُخْرَي لَكُمْ عَلَيْهِمْ. فَإِذَا كَانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللَّهِ فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً، وَلَا تُصِيبُوا مُعْوِراً، وَلَا تُجْهِزُوا عَلَي جَرِيحٍ.

با دشمن جنگ را آغاز نكنيد تا آنها شروع كنند، زيرا سپاس خداوندي را كه حجّت با شماست، و آغازگر جنگ نبودن، تا آن كه دشمن بجنگ روي آورد، حجّت ديگر بر حقّانيت شما خواهد بود، اگر به اذن خدا شكست خوردند و گريختند، آن كس

را كه پُشت كرده مكشيد، و آن را كه دفاع نمي تواند آسيب نرسانيد، و مجروحان را نكشيد.(1).

كه عناوين نامه 14 به شرح زير است:

آموزش اخلاقي در جنگ

1- آغازگر جنگ نبودن لا تقاتلوهم حتّي يبدؤوكم نامه 1/14

2- پرهيز از كشتن فراريان فلاتقتلوا مدبرا نامه 2/14

3- پرهيز از آزار ناتوان ها ولاتصيبوا معورا نامه 2/14

4- پرهيز از كشتن مجروحان ولاتجهزوا علي جريح نامه 2/14

5- پرهيز از آزار رساندن به زنان و لاتهيجو النسّاء بأذيً نامه 2/14

*****

نامه 14 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف.

عفو دشمن شكست خورده

پس از جنگ جمل و فرار مردم بصره، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام عفو عمومي اعلام كرد

در صورتي كه در تمام جنگ ها، سرداران فاتح، جان و مال و ناموس شكست خوردگان را بر خود حلال مي دانستند،

و هر چه مي خواستند با مردم شكست خورده انجام مي دادند،

امّا امام علي عليه السلام مردم بصره را عفو كرد، و زشتي ها و خشونت هاي آنان را ناديده انگاشت. البتّه در نامه اي هشدار دهنده انان را از هرگونه قانون شكني دوباره پرهيز داد.

وَقَدْ كَانَ مِنِ انْتِشَارِ حَبْلِكُمْ وَشِقَاقِكُمْ مَا لَمْ تَغْبَوْا عَنْهُ، فَعَفَوْتُ عَنْ مُجْرِمِكُمْ، وَرَفَعْتُ السَّيْفَ عَنْ مُدْبِرِكُمْ، وَقَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِكُمْ.

فَإِنْ خَطَتْ بِكُمُ الْأُمُورُ الْمُرْدِيَةُ، وَسَفَهُ الْآرَاءِ الْجَائِرَةِ، إِلَي مُنَابَذَتِي وَخِلَافِي، فَها أَنَذَا قَدْ قَرَّبْتُ جِيَادِي، وَرَحَلْتُ رِكَابِي،

وَلَئِنْ أَلْجَأْتُمُونِي إِلَي الْمَسِيرِ إِلَيْكُمْ لَأُوقِعَنَّ بِكُمْ وَقْعَةً لَا يَكُونُ يَوْمُ الْجَمَلِ إِلَيْهَا إِلَّا كَلَعْقَةِ لَاعِقٍ؛ مَعَ أَنِّي عَارِفٌ لِذِي الطَّاعَةِ مِنْكُمْ فَضْلَهُ، وَلِذِي النَّصِيحَةِ حَقَّهُ، غَيْرُ مُتَجَاوِزٍ مُتَّهَماً إِلَي بَرِيٍّ، وَلَا نَاكِثاً إِلَي وَفِيٍّ.

(شما از پيمان شكستن، و دشمني آشكارا با من آگاهيد، با اين همه جرم شما را عفو كردم، و شمشير از فراريان برداشتم،

و استقبال كنندگان را پذيرفتم، و از گناه شما چشم پوشيدم، اگر هم اكنون كارهاي ناروا، و انديشه هاي نابخردانه، شما را به مخالفت و دشمني با من بكشاند، سپاه من آماده، و پا در ركابند

و اگر مرا به حركت دوباره مجبور كنيد، حمله اي بر شما روا دارم كه جنگ جمل در برابر آن بسيار كوچك باشد، با اينكه به ارزشهاي فرمانبردارانتان آگاهم، و حق نصيحت كنندگان شما را مي شناسم، و هرگز براي شخص متّهمي، به انسان نيكوكاري تجاوز روا نمي دارم، و هرگز پيمان وفاداران را نخواهم شكست.)(1).

پس از بازگشت آرامش به شهر بصره، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام عبداللَّه بن عبّاس را فرماندار آن سامان قرار داد و خود به كوفه بازگشت.

امام علي عليه السلام به آن حضرت گزارش دادند كه ابن عبّاس با مردم شكست خورده بصره به خوبي رفتار نمي كند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فوراً نامه 18 نهج البلاغه را اينگونه به ابن عبّاس نوشت:

(إلي عبد اللَّه بن عباس وهو عامله علي البصرة)

الاخلاق الاجتماعيّة

وَاعْلَمْ أَنَّ الْبَصْرَةَ مَهْبِطُ إِبْلِيسَ، وَمَغْرِسُ الْفِتَنِ، فَحَادِثْ أَهْلَهَا بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِمْ، وَاحْلُلْ عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِمْ.

وَقَدْ بَلَغَنِي تَنَمُّرُكَ لِبَنِي تَمِيمٍ، وَغِلْظَتُكَ عَلَيْهِمْ، وَإِنَّ بَنِي تَمِيمٍ لَمْ يَغِبْ لَهُمْ نَجْمٌ إِلَّا طَلَعَ لَهُمْ آخَرُ، وَإِنَّهُمْ لَمْ يُسْبَقُوا بِوَغْمٍ فِي جَاهِلِيَّةٍ وَلَا إِسْلَامٍ، وَإِنَّ لَهُمْ بِنَا رَحِماً مَاسَّةً، وَقَرَابَةً خَاصَّةً، نَحْنُ مَأْجُورُونَ عَلَي صِلَتِهَا، وَمَأْزُورُونَ عَلَي قَطِيعَتِهَا.

فَارْبَعْ أَبَا الْعَبَّاسِ، رَحِمَكَ اللَّهُ، فِيَما جَرَي عَلَي لِسَانِكَ وَيَدِكَ مِنْ خَيْرٍ وَشَرٍّ! فَإِنَّا شَرِيكَانِ فِي ذلِكَ،

وَكُنْ عِنْدَ صَالِحِ ظَنِّي بِكَ، وَلَا يَفِيلَنَّ رَأَيِي فِيكَ، وَالسَّلَامُ.

(نامه به فرماندار بصره عبداللّه بن عباس)

روش برخورد با مردم (اخلاق اجتماعي)

«بدان، كه بصره امروز جايگاه شيطان، و

كشتزار فتنه هاست، با مردم آن به نيكي رفتار كن، و گره وحشت را از دلهاي آنان بگشاي، بد رفتاري تو را با قبيله «بني تميم» و خشونت با آنها را به من گزارش دادند،

همانا «بني تميم» مرداني نيرومندند كه هرگاه دلاوري از آنها غروب كرد، سلحشور ديگري جاي آن درخشيد، و در نبرد، در جاهليّت و اسلام، كسي از آنها پيشي نگرفت،

و همانا آنها با ما پيوند خويشاوندي، و قرابت و نزديكي دارند، كه صله رحم و پيوند با آنان پاداش، و گسستن پيوند با آنان كيفر الهي دارد، پس مدارا كن اي ابوالعباس! اميد است آن چه از دست و زبان تو از خوب يا بد، جاري مي شود، خدا تو را بيامرزد، چرا كه من و تو در اينگونه از رفتارها شريكيم.

سعي كن تا خوش بيني من نسبت به شما استوار باشد، و نظرم دگرگون نشود، با درود.»(2).

*****

نامه 29 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف كه اسناد و مدارك آن بشرح زير است:

1- كتاب الغارات ج 2 ص 373 و412: ابن هلال ثقفي (متوفاي 283 ه)

2- منهاج البراعة ج 3 ص 69: ابن راوندي (متوفاي 573 ه)

3- بحار الانوار ج33 ص496 ح701: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

4- انساب الاشراف ج2 ص430 و429: احمد بلاذري (من اعلام القرن 3ه)

5- ربيع الابرار ج3 ص385 ح108 ب51: زمخشري معتزلي (متوفاي 538ه).

نامه 18 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- كتاب صناعتين ص 277: ابو هلال عسكري(متوفاي 395 ه)

2- اعجاز القرآن ج 1 ص 103: باقلاني (متوفاي 403 ه)

3- كتاب طراز ج 1 ص 219 و 412: سيد يماني

4- أنساب الاشراف

ج2 ص158 ح171: بلاذري (متوفاي 279 ه)

5- كتاب صفين ص105: نصر بن مزاحم (متوفاي 202 ه)

6- بحار الانوار ج33 ص492 ح699: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

7- نثرالدّر ج1 ص323: وزير ابي سعد آبي (متوفاي 421ه).

عفو عائشه

وقتي جنگ جمل با پيروزي حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام پايان يافت،

عائشه دستگير و توسّط برادرش در بصره منزل عبداللَّه بن خزاعي، اسكان داده شد

بسياري از مردم و شخص عائشه نگران بودند كه امام علي عليه السلام با او چه خواهد كرد؟

امام دستور داد تا زناني لباس رزمي مردان به تن پوشيده و عائشه را با احترام به مدينه برسانند، و از پول بيت المال مقدار قابل توجّهي به عنوان هزينه سفر در اختيار او گذاشت.(1).

*****

مروّج الذهب، ج2، ص371 «براي اطّلاع بيشتر به جلد دوّم، امام و مسائل سياسي مراجعه كنيد».

حقوق متقابل
اشاره

يكي از مسائل مهم حقوقي، حقوق متقابل اجتماعي، سياسي است كه اگر بدرستي شناسائي گردد و در جامعه تحقّق پذيرد، آن جامعه به مدينه فاضله تبديل خواهد شد،

امام علي عليه السلام در يك سخنراني جالب و ارزشمند، ابتدا به حقوق متقابل مي پردازد.

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلاَيَةِ أَمْرِكُمْ، وَلَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ، فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ، وَأَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ،

لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَي عَلَيْهِ، وَلَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَي لَهُ.

وَلَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَلَا يَجْرِيَ عَلَيْهِ، لَكَانَ ذلِكَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَي عِبَادِهِ، وَلِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَلكِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَي الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ، وَجَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلاً مِنْهُ، وَتَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُهُ.

ثُمَّ جَعَلَ - سُبْحَانَهُ - مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَي بَعْضٍ، فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُ فِي وُجُوهِهَا، وَيُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً، وَلَا يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ.

(پس از ستايش پروردگار! خداوند سبحان، براي من، بر شما به جهت سرپرستي حكومت، حقّي

قرار داده، و براي شما همانند حق من، حقّي تعيين فرموده است، پس حق گسترده تر از آن است كه توصيفش كنند، ولي به هنگام عمل تنگنايي بي مانند دارد.

حق اگر به سود كسي اجرا شود، ناگزير به زيان او نيز روزي به كار رود، و چون به زيان كسي اجراء شود روزي به سود او نيز جريان خواهد داشت.

اگر بنا باشد حق به سود كسي اجراء شود و زياني نداشته باشد، اين مخصوص خداي سبحان است نه ديگر آفريده ها، به خاطر قدرت الهي بر بندگان، و عدالت او بر تمام موجوداتي كه فرمانش بر آنها جاري است، لكن خداوند حق خود را بر بندگان، اطاعت خويش قرار داده، و پاداش آن را دو چندان كرده است، از روي بخشندگي، و گشايشي كه خواسته به بندگان عطا فرمايد.

پس خداي سبحان! برخي از حقوق خود را براي بعضي از مردم واجب كرد، و آن حقوق را در برابر هم گذاشت، كه برخي از حقوق برخي ديگر را واجب گرداند، و حقّي بر كسي واجب نمي شود مگر همانند آن را انجام دهد.)(1).

و آنگاه به جوانب گسترده آن دقيق مي شود، مانند:

حقوق رهبر و ملّت

رعايت حقوق مردم

رعايت حقوق فرهنگي، سياسي

گرفتن حقّ مردم از ستمكاران

ره آورد حقوق متقابل

آفات عدم رعايت حقوق متقابل

حقوق متقابل اجتماعي

ياري رساندن به يكديگر

رعايت حقوق محرومان

رعايت عدالت و تساوي نسبت به مردم

ترحم به گناهكاران

حقوق پدر و فرزند

حقوق دوستان

حقوق نظاميان

امور مالي

همدلي و رازداري

حقوق پاكان

حقوق قضات و داوران

حقوق كارمندان دولتي

حقوق تجّار و صاحبان صنايع

حقوق محرومان

حقوق مراجعه كنندگان

حقوق زنان در فصل چهارم (دفاع از حقوق زن)

حقوق مردان و همسران

حفظ اموال شوهر

اجازه گرفتن براي بيرون رفتن

خوب شوهرداري كردن

حقوق

اجتماعي مردم

حقوق حاجيان

حقوق خويشاوندان

حقوق يتيمان

حقوق همسايگان

حقوق اجتماعي دشمن

حقوق حيوانات

حقوق اقلّيّت هاي مذهبي

*****

خطبه 216 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف كه اسناد و مدارك آن به شرح زير است:

1- دعائم الاسلام ج2 ص541 ح1926: قاضي نعمان (متوفاي 363 ه)

2- بحارالانوار ج34 ص184 وج27 ص251: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

3- بحار الانوار ج74 ص354 ح32 ب14: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

4- بحار الانوارج41 ص152: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

5- ربيع الابرار ج5 ص191 ح186: زمخشري معتزلي (متوفاي 538ه).

حقوق رهبر و ملّت
رعايت حقوق مردم

از نظر سياسي، اجتماعي، هم ملّت بر رهبري حقوقي دارد، و هم رهبر جامعه حقوقي بر عهده ملّت دارد كه فرمود:

وَأَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ - سُبْحَانَهُ - مِنْ تِلكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَي الرَّعِيَّةِ، وَحَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَي الْوَالِي، فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ - سُبْحَانَهُ - لِكُلٍّ عَلَي كُلٍّ، فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ، وَعِزّاً لِدِينِهِمْ.

فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلاَةِ، وَلَا تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ.

(و در ميان حقوق الهي بزرگ ترين حق، حق رهبر بر مردم، و حق مردم بر رهبر است، حق واجبي كه خداي سبحان، بر هر دو گروه لازم شمرد، و آن را عامل پايداري پيوند ملّت و رهبر، و عزّت دين قرار داد.

پس رعيّت اصلاح نمي شود جز آن كه زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمي شوند جز با درستكاري رعيّت.)(1).

*****

خطبه 216 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف.

رعايت حقوق فرهنگي، سياسي

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه 34 به ابعاد فرهنگي، سياسي و اجتماعي «حقوق متقابل رهبر و ملّت» اشاره مي فرمايد كه:

أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقَّاً، وَلَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ: فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيْحَةُ لَكُمْ، وَتَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ، وَتَعْلِيمُكُمْ كَيْلا تَجْهَلُوا، وَتَأْدِيبُكُمْ كَيَْما تَعْلَمُوا.

وَأَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ، والنَّصِيْحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَالْمَغِيبِ، وَالْإِجَابَةُ حِيْنَ أَدْعُوكُمْ، وَالطَّاعَةُ حِيْنَ آمُرُكُمْ.

حقوق متقابل مردم و رهبري

«اي مردم، مرا بر شما و شما را بر من حقّي واجب شده است، حق شما بر من، آن كه از خيرخواهي شما دريغ نورزم و بيت المال را ميان شما عادلانه تقسيم كنم، و شما را آموزش دهم تا بي سواد و نادان نباشيد، و شما را تربيت كنم تا راه و رسم زندگي را بدانيد.

و امّا حقّ من بر شما اين است كه

با من وفادار باشيد، و در آشكار و نهان خيرخواهي كنيد، هرگاه شما را فرا خواندم اجابت نماييد و فرمان دادم اطاعت كنيد.»(1).

*****

خطبه 9/34 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به شرح زير است:

1- تاريخ طبري ج6 ص51 وج3 ص124: طبري شافعي (متوفاي 310 ه)

2- الامامة السياسة ج 1 ص 150: ابن قتيبة (متوفاي 276 ه)

3- أنساب الاشراف ج2 ص380 وص379: بلاذري (متوفاي 279 ه)

4- أنساب الاشراف ج 1 ص 199: بلاذري (متوفاي 279 ه)

5- كتاب مجالس ص146 م18 ح6: شيخ مفيد استاد سيد رضي (متوفاي 413 ه)

6- كتاب تذكرة ص101: ابن جوزي حنفي (متوفاي 654 ه)

7- اختصاص ص 153: شيخ مفيد استاد سيد رضي (متوفاي 413 ه).

گرفتن حقّ مردم از ستمكاران

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به يكي ديگر از حقوق اجتماعي، سياسي مردم بر رهبر جامعه در خطبه 37 نهج البلاغه اشاره فرمود

و آن گرفتن حق مردم از ستمكاران است كه فرمود:

الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّي آخُذَ الْحَقَّ لَهُ، وَالْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّي آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ.

«خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را باز گردانم، و نيرومند ها در نظر من پست و ناتوانند تا حق را از آنها باز ستانم.»(1).

و آنگاه هشدار داد كه:

«لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ».

ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَالْعِيَّ، وَنَحِّ عَنْهُمُ الضِّيقَ وَالْأَنْفَ يَبْسُطِ اللَّهُ عَلَيْكَ بِذلِكَ أَكْنَافَ رَحْمَتِهِ، وَيُوجِبُ لَكَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ. وَأَعْطِ مَا أَعْطَيْتَ هَنِيئاً، وَامْنَعْ فِي إِجْمَالٍ وَإِعْذَارٍ!

(«ملّتي كه حق ناتوانان را از زورمندان، بي اضطراب و بهانه اي باز نستاند، رستگار نخواهد شد»

پس درشتي و سخنان ناهموار آنان را بر خود هموار كن، و تنگ خويي و خود

بزرگ بيني را از خود دور ساز تا خدا درهاي رحمت خود را به روي تو بگشايد، و تو را پاداش اطاعت ببخشايد، آن چه به مردم مي بخشي بر تو گوارا باشد، و اگر چيزي را از كسي باز مي داري با مهرباني و پوزش خواهي همراه باشد.)(2).

*****

خطبه 3/37 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به شرح زير است:

1- كتاب أمالي ص200 مجلس 42 ح11: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

2- المحاسن والمساوي ج 1 ص 85: بيهقي شافعي (متوفاي 458 ه)

3- اعجازالقرآن ص 189: باقلاني (متوفاي 372 ه)

4- عقدالفريد ج 1 ص 207: ابن عبد ربه مالكي (متوفاي 328 ه)

5- منهاج البراعة ج 1 ص 244: ابن راوندي (متوفاي 573 ه)

6- بحارالانوار ج 39 ص 351 ح25 ب90: مجلسي (متوفاي 1110ه)

7- اصول كافي ج1 ص454 حديث 4: كليني (متوفاي 328ه).

نامه 111/53 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به شرح زير است:

1- تحف العقول ص 126: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

2- دعائم الاسلام ج 1 ص 350: قاضي نعمان (متوفاي 363 ه)

3- نهاية الارب ج 6 ص 19: نويري شافعي (متوفاي 732 ه)

4- فهرست نجاشي ص 7: نجاشي (متوفاي 450 ه)

5- فهرست ص37: شيخ طوسي (متوفاي 460 ه)

6- تاريخ دمشق ج3 ص289 ح1311و1314: ابن عساكر شافعي (متوفاي 573 ه)

7- بحارالانوارج17ص68وج72ص96وج85ص92: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

8- من لايحضره الفقيه ج4 ص409: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه).

ره آورد حقوق متقابل

در ادامه سخن، امام علي عليه السلام به ره آورد رعايت حقوق متقابل اشاره مي كند كه:

فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَي الْوَالِي حَقَّهُ، وَأَدَّي الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَقَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ،

وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَجَرَتْ عَلَي أَذْلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ، وَطُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَيَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ.

(و آنگاه كه مردم حق رهبري را اداء كنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت يابد، و راههاي دين پديدار، و نشانه هاي عدالت برقرار، و سنّت پيامبرصلي الله عليه وآله پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود، و مردم در تداوم حكومت اميدوار، و دشمن در آرزوهايش مأيوس مي شود.)(1).

*****

خطبه 216 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف.

آفات عدم رعايت حقوق متقابل

آنگاه هشدارگونه به ره آورد شوم و «آفات» عدم رعايت حقوق متقابل دقيق مي شود و خطرات آن را مورد ارزيابي قرار مي دهد كه:

وَإِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ والِيَها، أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ الْكَلِمَةُ، وَظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ، وَكَثُرَ الْإِدْغَالُ فِي الدِّينِ، وَتُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَي، وَعُطِّلَتِ الْأَحْكَامُ، وَكَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلَا يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَلَا لِعَظِيمِ بَاطِلٍ فُعِلَ! فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الْأَبْرَارُ، وَتَعِزُّ الْأَشْرَارُ، وَتَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَادِ. فَعَلَيْكُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذلِكَ، وَحُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَيْهِ.

فَلَيْسَ أَحَدٌ - وَإِنِ اشْتَدَّ عَلَي رِضي اللَّهِ حِرْصُهُ، وَطَالَ فِي الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ - بِبَالِغٍ حَقِيقَةَ مَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ.

(امّا اگر مردم بر حكومت چيره شوند، يا زمامدار بر رعيّت ستم كند، وحدت كلمه از بين مي رود، نشانه هاي ستم آشكار، و نيرنگ بازي در دين فراوان مي گردد، و راه گسترده سنّت پيامبرصلي الله عليه وآله متروك، هواپرستي فراوان، احكام دين تعطيل، و بيماري هاي دل فراوان گردد، مردم از اينكه حقّ بزرگي فراموش مي شود، يا باطل خطرناكي در جامعه رواج مي يابد، احساس نگراني نمي كنند، پس در آن زمان نيكان خوار، و

بدان قدرتمند مي شوند، و كيفر الهي بر بندگان بزرگ و دردناك خواهد بود

پس بر شماست كه يكديگر را نصيحت كنيد، و نيكو همكاري نماييد.

درست است كه هيچ كس نمي تواند حق اطاعت خداوندي را چنانكه بايد بگذارد، هرچند در به دست آوردن رضاي خدا حريص باشد، و در كار بندگي تلاش فراوان نمايد.)(1).

*****

خطبه 216 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف.

حقوق متقابل اجتماعي
ياري رساندن به يكديگر

پس از طرح «حقوق متقابل رهبر و ملّت» حال به حقوق متقابل اجتماعي اشاره مي كند كه مردم در زندگي اجتماعي نسبت به يكديگر چه حقوقي را بايد رعايت كنند؟ كه فرمود:

وَلكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ عَلَي عِبَادِهِ النَّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ، وَالتَّعَاوُنُ عَلَي إِقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ.

وَلَيْسَ امْرُؤٌ - وَإِنْ عَظُمَتْ فِي الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ، وَتَقَدَّمَتْ فِي الدِّينِ فَضِيلَتُهُ - بِفَوْقِ أَنْ يُعَانَ عَلَي مَا حَمَّلَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ.

وَلَا امْرُؤٌ - وَإِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ، وَاقْتَحَمَتْهُ الْعُيُونُ - بِدُونِ أَنْ يُعِينَ عَلَي ذلِكَ أَوْ يُعَانَ عَلَيْهِ.

(لكن بايد به مقدار توان، حقوق الهي را رعايت كند كه يكي از واجبات الهي، يكديگر را به اندازه توان نصيحت كردن، و بر پا داشتن حق، و ياري دادن به يكديگر است.

هيچ كس هر چند قدر او در حق بزرگ، و ارزش او در دين بيشتر باشد، بي نياز نيست كه او را در انجام حق ياري رسانند، و هيچ كس گرچه مردم او را خوار شمارند، و در ديده ها بي ارزش باشد، كوچك تر از آن نيست كه كسي را در انجام حق ياري كند يا ديگري به ياري او برخيزد.)(1).

*****

خطبه 216 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف.

رعايت حقوق محرومان

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در ميان انواع «حقوق متقابل اجتماعي» در نامه 53 به رعايت حقوق محرومان مي پردازد كه:

ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفْلَي مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ وَالْمَسْكَنَةِ الَّذِينَ يَحِقُّ رِفْدُهُمْ وَمَعُونَتُهُمْ.

وَفِي اللَّهِ لِكُلٍّ سَعَةٌ، وَلِكُلٍّ عَلَي الْوَالِي حَقٌّ بِقَدْرِ مَا يُصْلِحُهُ، وَلَيْسَ يَخْرُجُ الْوَالِي مِنْ حَقِيقَةِ مَا أَلْزَمَهُ اللَّهُ مِنْ ذلِكَ إِلَّا بِالْإِهْتَِمامِ وَالْإِسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ، وَتَوْطِينِ نَفْسِهِ عَلَي لُزُومِ الْحَقِّ، وَالصَّبْرِ عَلَيْهِ فِيَما خَفَّ عَلَيْهِ أَوْ ثَقُلَ.

«قشر ديگر، طبقه پايين از نيازمندان و مستمندانند

كه بايد به آنها بخشش و ياري كرد.

براي تمام اقشار گوناگون ياد شده، در پيشگاه خدا گشايشي است، و همه آنان به مقداري كه امورشان اصلاح شود بر زمامدار حقّي مشخصّ دارند، و زمامدار از انجام آن چه خدا بر او واجب كرده است نمي تواند موّفق باشد جز آن كه تلاش فراوان نمايد، و از خدا ياري بطلبد، و خود را براي انجام حق آماده سازد، و در همه كارها، آسان باشد يا دشوار، شكيبايي ورزد.»(1).

*****

نامه 53 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- تاريخ دمشق ج3 ص289 ح1311و1314: ابن عساكر شافعي (متوفاي 573 ه)

2- بحارالانوار ج17 ص68 و ج72 ص96: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

3- من لايحضره الفقيه ج4 ص409: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

4- كتاب خصال ج1 ص102 باب ثلاثه ح57: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

5- علل الشرائع ص 178: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

6- غرر الحكم ج 1 ص 185 و 199 و360: آمدي (متوفاي 588 ه).

رعايت عدالت و تساوي نسبت به مردم

امام علي عليه السلام در رهنمودي به فرماندار خود «اسود بن قطبه» در نامه 59 نوشت:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْوَالِيَ إِذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذلِكَ كَثِيراً مِنَ الْعَدْلِ، فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً؛ فَإِنَّهُ لَيْسَ فِي الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ، فَاجْتَنِبْ مَا تُنْكِرُ أَمْثَالَهُ، وَابْتَذِلْ نَفْسَكَ فِيَما افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكَ، رَاجِياً ثَوَابَهُ، وَمُتَخَوِّفاً عِقَابَهُ.

وَاعْلَمْ أَنَّ الدُّنْيَا دَارُ بَلِيَّةٍ لَمْ يَفْرُغْ صَاحِبُهَا فِيهَا قَطُّ سَاعَةً إِلَّا كَانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَيْهِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَأَنَّهُ لَنْ يُغْنِيَكَ عَنِ الْحَقِّ شَيْ ءٌ أَبَداً.

وَمِنَ الْحَقِّ عَلَيْكَ حِفْظُ نَفْسِكَ، وَالْإِحْتِسَابُ عَلَي الرَّعِيَّةِ بِجُهْدِكَ، فَإِنَّ الَّذِي يَصِلُ إِلَيْكَ مِنْ ذلِكَ أَفْضَلُ مِنَ الَّذِي يَصِلُ

بِكَ، وَالسَّلَامُ.

(نامه به أسود بن قطبه فرمانده لشكر حُلوان در جنوب شهر سر پل ذهاب)

مسؤوليّت هاي فرماندهي

«پس از ياد خدا و درود. اگر رأي و انديشه زمامدار دچار دگرگوني شود، او را از اجراي عدالت بسيار باز مي دارد، پس كار مردم در آن چه حق است نزد تو يكسان باشد. زيرا در ستمكاري بهايي براي عدالت يافت نمي شود، از آن چه كه همانند آن را بر ديگران نمي پسندي پرهيز كن، و نفس خود را در آن چه خداوند بر تو واجب كرده است، وادار، در حالي كه اميدوار به پاداش الهي بوده و از كيفر او هراسناك باشي

و بدان كه دنيا سراي آزمايش است، و دنياپرست ساعتي در آن نمي آسايد جز آن كه در روز قيامت از آن افسوس مي خورد، و هرگز چيزي تو را از حق بي نياز نمي گرداند.

و از جمله حقّي كه بر توست آن كه، نفس خويش را نگهبان باشي، و به اندازه توان در امور رعيّت تلاش كني، زيرا آن چه در اين راه نصيب تو مي شود، برتر از آن است كه از نيروي بدني خود از دست مي دهي. با درود.»(1).

*****

نامه 59 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- كتاب طراز ج 1 ص 170: سيد يماني

2- كتاب صفين ص 57: نصر بن مزاحم (متوفاي 212 ه)

3- منهاج البراعة ج 3 ص 208: ابن راوندي (متوفاي 573 ه)

4- غرر الحكم ج 1 ص 265: آمدي (متوفاي 588 ه)

5- بحار الانوار ج33 ص511 ح708: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

6- اعلام الدين ص107 و108: ديلمي (متوفاي قرن8ه).

ترحم به گناهكاران

ارزش هاي

والاي اخلاقي، انساني حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام تا آنجا جلوه گر است كه نه تنها به دشمنان خود لطف و مدارا دارد، بلكه نسبت به گناهكاران امّت اسلامي نيز با واقع نگري برخورد مي كند و با دلسوزي و محبّت پدرانه به فكر مدارا و بازپروري فكري و رواني آنهاست

كه به پاكان و خوبان جامعه سفارش مي كند تا آنها را تربيت كنند،

به راه پاكي ها دعوت كنند،

از اينكه مشكلات و گناه، دامنگير شان شد، آنها را از خود و جامعه خود نرانند

كه در خطبه 140 فرمود:

وَإِنَّمَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَالْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي السَّلَامَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ الذُّنُوبِ وَالْمَعْصِيَةِ، وَيَكُونَ الشُّكْرُ هُوَ الْغَالِبَ عَلَيْهِمْ، وَالْحَاجِزَ لَهُمْ عَنْهُمْ، فَكَيْفَ بِالْعَائِبِ الَّذِي عَابَ أَخَاهُ وَعَيَّرَهُ بِبَلْوَاهُ! أَمَا ذَكَرَ مَوْضِعَ سَتْرِ اللَّهِ عَلَيْهِ مِنْ ذُنُوبِهِ مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنَ الذَّنْبِ الَّذِي عَابَهُ بِهِ! وَكَيْفَ يَذُمُّهُ بِذَنْبٍ قَدْ رَكِبَ مِثْلَهُ! فَإِنْ لَمْ يَكُنْ رَكِبَ ذلِكَ الذَّنْبَ بِعَيْنِهِ فَقَدْ عَصَي اللَّهَ فِيَما سِوَاهُ، مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنْهُ.

وَايْمُ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ يَكُنْ عَصَاهُ فِي الْكَبِيرِ، وَعَصَاهُ فِي الصَّغِيرِ، لَجَرَاءَتُهُ عَلَي عَيْبِ النَّاسِ أَكْبَرُ!

يَا عَبْدَ اللَّهِ، لَا تَعْجَلْ فِي عَيْبِ أَحَدٍ بِذَنْبِهِ، فَلَعَلَّهُ مَغْفُورٌ لَهُ، وَلَا تَأْمَنْ عَلَي نَفْسِكَ صَغِيرَ مَعْصِيَةٍ، فَلَعَلَّكَ مُعَذَّبٌ عَلَيْهِ. فَلْيَكْفُفْ مَنْ عَلِمَ مِنْكُمْ عَيْبَ غَيْرِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ عَيْبِ نَفْسِهِ، وَلْيَكُنِ الشُّكْرُ شَاغِلاً لَهُ عَلَي مُعَافَاتِهِ مِمَّا ابْتُلِيَ بِهِ غَيْرُهُ.

پرهيز دادن از غيبت و بدگويي

«به كساني كه گناه ندارند، و از سلامت دين برخوردارند، رواست كه به گناهكاران ترحّم كنند، و شكر اين نعمت گذارند، كه شكر گذاري آنان را از عيب جويي ديگران بازدارد، چرا و چگونه آن عيب جو، عيب برادر خويش گويد؟ و او

را به بلايي كه گرفتار است سرزنش مي كند؟ آيا به خاطر ندارد كه خدا چگونه او را بخشيد و گناهان او را پرده پوشي فرمود؟ چگونه ديگري را بر گناهي سرزنش مي كند كه همانند آن را مرتكب شده! يا گناه ديگري انجام داده كه از آن بزرگتر است؟

به خدا سوگند! اگر خدا را در گناهان بزرگ عصيان نكرده و تنها گناه كوچك انجام داد، اما جرأت او بر عيبجويي از مردم، خود گناه بزرگتري است.

اي بنده خدا، در گفتن عيب كسي شتاب مكن، شايد خدايش بخشيده باشد، و بر گناهان كوچك خود ايمن مباش، شايد براي آنها كيفر داده شوي، پس هر كدام از شما كه به عيب كسي آگاه است، به خاطر آن چه كه از عيب خود مي داند بايد از عيب جويي ديگران خودداري كند، و شكر گذاري از عيوبي كه پاك است او را مشغول دارد از اينكه ديگران را بيازارد.»(1).

*****

خطبه 140 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- غرر الحكم ص 135 و 359 / ج 3 ص 89: آمدي (متوفاي 588 ه)

2- منهاج البراعة ج 2 ص 58: ابن راوندي (متوفاي 573 ه)

3- شرح ابن ميثم ج 3 ص 175: بحراني (متوفاي 679 ه)

4- غرر الحكم ج6 ص459وج5ص42و48: مرحوم آمدي (متوفاي 588 ه)

5- بحارالانوار ج72 ص260 ح63: مجلسي (متوفاي 1110ه)

6- غرر الحكم ج 4 ص 475 و 486: آمدي (متوفاي 588 ه).

حقوق پدر و فرزند

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در تداوم شناساندن حقوق اجتماعي به «حقوق پدر و فرزند» توجّه دارد،

و اينگونه جوانب ارزشمند آن را مورد بررسي قرار مي دهد كه:

إِنَّ لِلْوَلَدِ

عَلَي الْوَالِدِ حَقّاً، وَإِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَي الْوَلَدِ حَقّاً. فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَي الْوَلَدِ أَنْ يُطِيعَهُ فِي كُلِّ شَيْ ءٍ، إِلَّا فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ؛ وَحَقُّ الْوَلَدِ عَلَي الْوَالِدِ أَنْ يُحَسِّنَ اسْمَهُ، وَيُحَسِّنَ أَدَبَهُ، وَيُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ.

(همانا فرزند را به پدر، و پدر را به فرزند حقّي است، پس حق پدر بر فرزند اين است كه فرزند در همه چيز جز نافرماني خدا، از پدر اطاعت كند، و حق فرزند بر پدر آن كه نام نيكو بر فرزند نهد، خوب تربيتش كند، و او را قرآن بياموزد.)(1).

*****

حكمت 399 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤّلف.

حقوق دوستان

يكي از جوانب حقوق متقابل، «حقوق دوستان» است، كه در آئين دوست يابي و دوستي بايد به حقوق يكديگر احترام بگذارند تا دوستي ها تداوم يابد و آفات دوستي ريشه كن شود.

امام علي عليه السلام در نامه 103/31 خطاب به فرزندش امام مجتبي عليه السلام مي نويسد:

وَإِنْ أَرَدْتَ قَطِيعَةَ أَخِيكَ فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسِكَ بَقِيَّةً يَرْجِعُ إِلَيْهَا إِنْ بَدَا لَهُ ذلِكَ يَوْماً مَّا، وَمَنْ ظَنَّ بِكَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ، وَلَا تُضِيعَنَّ حَقَّ أَخِيكَ اتِّكَالاً عَلَي مَا بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ، فَإِنَّهُ لَيْسَ لَكَ بِأَخٍ مَنْ أَضَعْتَ حَقَّهُ.

وَلَا يَكُنْ أَهْلُكَ أَشْقَي الْخَلْقِ بِكَ، وَلَا تَرْغَبَنَّ فِيمَنْ زَهِدَ عَنْكَ، وَلَا يَكُونَنَّ أَخُوكَ أَقْوَي عَلَي قَطِيعَتِكَ مِنْكَ عَلَي صِلَتِهِ، وَلَا تَكُونَنَّ عَلَي الْإِسَاءَةِ أَقْوَي مِنْكَ عَلَي الْإِحْسَانِ.

وَلَا يَكْبُرَنَّ عَلَيْكَ ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَكَ، فَإِنِّهُ يَسْعَي فِي مَضَرَّتِهِ وَنَفْعِكَ، وَلَيْسَ جَزَاءُ مَنْ سَرَّكَ أَنْ تَسُوءَهُ.

«و هرگز حق برادرت را به اعتماد دوستي كه با او داري ضايع نكن، زيرا آن كس كه حقّش را ضايع مي كني با تو برادر نخواهد بود، و افراد خانواده ات بدبخت ترين مردم نسبت به تو

نباشند، و به كسي كه به تو علاقه اي ندارد دل مبند، مبادا برادرت براي قطع پيوند دوستي، دليلي محكم تر از برقراري پيوند با تو داشته باشد، و يا در بدي كردن، بهانه اي قوي تر از نيكي كردن تو بياورد، ستمكاري كسي كه بر تو ستم مي كند در ديده ات بزرگ جلوه نكند، چه او به زيان خود، و سود تو كوشش دارد، و سزاي آن كس كه تو را شاد مي كند بدي كردن نيست.»(1).

و آنگاه آئين دوستي را اينگونه مطرح فرمود:

يَا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيَما بَيْنَكَ وَبَيْنَ غَيْرِكَ، فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ، وَاكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا، وَلَا تَظْلِمْ كَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ، وَأَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ، وَاسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَيْرِكَ، وَارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ، وَلَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ وَإِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ، وَلَا تَقُلْ مَا لَا تُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَكَ.

وَاعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ، وَآفَةُ الْأَلْبَابِ. فَاسْعَ فِي كَدْحِكَ، وَلَا تَكُنْ خَازِناً لِغَيْرِكَ، وَإِذَا أَنْتَ هُدِيتَ لِقَصْدِكَ فَكُنْ أَخْشَعَ مَا تَكُونُ لِرَبِّكَ.

معيارهاي روابط اجتماعي

«اي پسرم! نفس خود را ميزان ميان خود و ديگران قرار ده، پس آن چه را كه براي خود دوست داري براي ديگران نيز دوست بدار، و آن چه را كه براي خود نمي پسندي، براي ديگران مپسند، ستم روا مدار، آنگونه كه دوست نداري به تو ستم شود، نيكوكار باش، آنگونه كه دوست داري به تو نيكي كنند، و آن چه را كه براي ديگران زشت مي داري براي خود نيز زشت بشمار، و چيزي را براي مردم رضايت بده كه براي

خود مي پسندي، آن چه نمي داني نگو، گرچه آن چه را مي داني اندك است، آن چه را دوست نداري به تو نسبت دهند، درباره ديگران مگو،

بدان كه خود بزرگ بيني و غرور، مخالف راستي، و آفت عقل است، نهايت كوشش را در زندگي داشته باش، و در فكر ذخيره سازي براي ديگران مباش، آنگاه كه به راه راست هدايت شدي، در برابر پروردگارت از هر فروتني خاضع تر باش.»(2).

يكي ديگر از حقوق متقابل بين دوستان، «واقع نگري» و «دورانديشي» است.

ممكن است عيب جويان بخواهند رشته هاي دوستي ما را قطع كنند

و يا در شعله هاي حسادت و جهالت، پيوند دوستي ما را با دوستان بسوزانند.

اگر به سخنان عيب جويان بي اعتنا باشيم، و هر سخني را كه مطرح مي كنند بدون مطالعه نپذيريم،

دوستي ها دچار تزلزل نخواهد شد، و دشمني ها جايگزين دوستي ها نخواهد گرديد.

حضرت اميرالمومنين عليه السلام نسبت به اين نكته نوراني در خطبه 141 فرمود:

أَيُّهَا النَّاسُ، مَنْ عَرَفَ مِنْ أَخِيهِ وَثِيقَةَ دِينٍ وَسَدَادَ طَرِيقٍ، فَلَا يَسْمَعَنَّ فِيهِ أَقَاوِيلَ الرِّجَالِ.

أَمَا إِنَّهُ قَدْ يَرْمِي الرَّامِي، وَتُخْطِئُ السِّهَامُ، وَيُحِيلُ الْكَلَامُ، وَبَاطِلُ ذلِكَ يَبُورُ، وَاللَّهُ سَمِيعٌ وَشَهِيدٌ. أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ إِلَّا أَرْبَعُ أَصَابِعَ.

فسئل،عليه السلام، عن معني قوله هذا، فجمع أصابعه ووضعها بين أذنه وعينه ثم قال:

الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ، وَالْحَقُّ أَنْ تَقُولَ رَأَيْتُ!

پرهيز از شنيدن غيبت

«اي مردم! آن كس كه از برادرش اطمينان و استقامت در دين، و درستي راه و رسم را سراغ دارد، بايد به گفته مردم درباره او گوش ندهد.

آگاه باشيد! گاهي تيرانداز، تير افكند و تيرها به خطا مي رود، سخن نيز چنين است، درباره كسي چيزي

مي گويند كه واقعيّت ندارد و گفتار باطل تباه شدني است، و خدا شنوا و گواه است.

بدانيد كه ميان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نيست.

شناخت حق و باطل

(پرسيدند، معناي آن چيست؟ امام علي عليه السلام انگشتان خود را ميان چشم و گوش گذاشت و فرمود:)

باطل آن است كه بگويي شنيدم، و حق آن است كه بگويي ديدم.»(3).

آنگاه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به معرّفي الگوهاي صحيح رفتاري بين دوستان و دوستي ها مي پردازد و معيارهاي دوستي را اينگونه بيان مي دارد كه:

يَا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيَما بَيْنَكَ وَبَيْنَ غَيْرِكَ، فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ، وَاكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا، وَلَا تَظْلِمْ كَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ، وَأَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ، وَاسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَيْرِكَ، وَارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ، وَلَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ وَإِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ، وَلَا تَقُلْ مَا لَا تُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَكَ.

وَاعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ، وَآفَةُ الْأَلْبَابِ. فَاسْعَ فِي كَدْحِكَ، وَلَا تَكُنْ خَازِناً لِغَيْرِكَ، وَإِذَا أَنْتَ هُدِيتَ لِقَصْدِكَ فَكُنْ أَخْشَعَ مَا تَكُونُ لِرَبِّكَ.

معيارهاي روابط اجتماعي

«اي پسرم! نفس خود را ميزان ميان خود و ديگران قرار ده، پس آن چه را كه براي خود دوست داري براي ديگران نيز دوست بدار، و آن چه را كه براي خود نمي پسندي، براي ديگران مپسند، ستم روا مدار، آنگونه كه دوست نداري به تو ستم شود، نيكوكار باش، آنگونه كه دوست داري به تو نيكي كنند، و آن چه را كه براي ديگران زشت مي داري براي خود نيز زشت بشمار، و چيزي را براي مردم رضايت بده كه براي خود مي

پسندي، آن چه نمي داني نگو، گرچه آن چه را مي داني اندك است، آن چه را دوست نداري به تو نسبت دهند، درباره ديگران مگو، بدان كه خود بزرگ بيني و غرور، مخالف راستي، و آفت عقل است، نهايت كوشش را در زندگي داشته باش، و در فكر ذخيره سازي براي ديگران مباش، آنگاه كه به راه راست هدايت شدي، در برابر پروردگارت از هر فروتني خاضع تر باش.»(4).

و در ادامه معرّفي «ملاك ها» و «معيارهاي ارزشي» در دوستي ها مي فرمايد:

احْمِلْ نَفْسَكَ مِنْ أَخِيكَ عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَي الصِّلَةِ، وَعِنْدَ صُدُودِهِ عَلَي اللَّطَفِ وَالْمُقَارَبَةِ، وَعِنْدَ جُمُودِهِ عَلَي الْبَذْلِ، وَعِنْدَ تَبَاعُدِهِ عَلَي الدُّنُوِّ، وَعِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَي اللِّينِ، وَعِنْدَ جُرْمِهِ عَلَي الْعُذْرِ، حَتَّي كَأَنَّكَ لَهُ عَبْدٌ، وَكَأَنَّهُ ذُو نِعْمَةٍ عَلَيْكَ.

وَإِيَّاكَ أَنْ تَضَعَ ذلِكَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ، أَوْ أَنْ تَفْعَلَهُ بِغَيْرِ أَهْلِهِ. لَا تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدِيقِكَ صَدِيقاً فَتُعَادِيَ صَدِيقَكَ، وَامْحَضْ أَخَاكَ النَّصِيحَةَ، حَسَنَةً كَانَتْ أَوْ قَبِيحَةً، وَتَجَرَّعِ الْغَيْظَ فَإِنِّي لَمْ أَرَ جُرْعَةً أَحْلَي مِنْهَا عَاقِبَةً، وَلَا أَلَذَّ مَغَبَّةً.

وَلِنْ لِمَنْ غَالَظَكَ، فَإِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ يَلِينَ لَكَ، وَخُذْ عَلَي عَدُوِّكَ بِالْفَضْلِ فَإِنَّهُ أَحْلَي الظَّفَرَيْنِ. وَإِنْ أَرَدْتَ قَطِيعَةَ أَخِيكَ فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسِكَ بَقِيَّةً يَرْجِعُ إِلَيْهَا إِنْ بَدَا لَهُ ذلِكَ يَوْماً مَّا، وَمَنْ ظَنَّ بِكَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ، وَلَا تُضِيعَنَّ حَقَّ أَخِيكَ اتِّكَالاً عَلَي مَا بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ، فَإِنَّهُ لَيْسَ لَكَ بِأَخٍ مَنْ أَضَعْتَ حَقَّهُ.

وَلَا يَكُنْ أَهْلُكَ أَشْقَي الْخَلْقِ بِكَ، وَلَا تَرْغَبَنَّ فِيمَنْ زَهِدَ عَنْكَ، وَلَا يَكُونَنَّ أَخُوكَ أَقْوَي عَلَي قَطِيعَتِكَ مِنْكَ عَلَي صِلَتِهِ، وَلَا تَكُونَنَّ عَلَي الْإِسَاءَةِ أَقْوَي مِنْكَ عَلَي الْإِحْسَانِ. وَلَا يَكْبُرَنَّ عَلَيْكَ ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَكَ، فَإِنِّهُ يَسْعَي فِي مَضَرَّتِهِ وَنَفْعِكَ، وَلَيْسَ جَزَاءُ مَنْ سَرَّكَ أَنْ تَسُوءَهُ.

حقوق دوستان

چون برادرت

از تو جدا گردد، تو پيوند دوستي را بر قرار كن، اگر روي برگرداند تو مهرباني كن، و چون بُخل ورزد تو بخشنده باش، هنگامي كه دوري مي گزيند تو نزديك شو، و چون سخت مي گيرد تو آسان گير، و به هنگام گناهش عذر او بپذير، چنانكه گويا بنده او مي باشي، و او صاحب نعمت تو مي باشد. مبادا دستورات ياد شده را با غير دوستانت انجام دهي، يا با انسان هايي كه سزاوار آن نيستند بجا آوري، دشمن دوست خود را دوست مگير تا با دوست دشمني نكني، در پند دادن دوست بكوش، خوب باشد يا بد، و خشم را فرو خور كه من جرعه اي شيرين تر از آن ننوشيدم، و پاياني گواراتر از آن نديدم

با آن كس كه با تو درشتي كرد، نرم باش كه اميد است به زودي در برابر تو نرم شود، با دشمن خود با بخشش رفتار كن، زيرا سرانجامِ شيرينِ دو پيروزي است (انتقام گرفتن يا بخشيدن) اگر خواستي از برادرت جدا شوي، جايي براي دوستي باقي گذار، تا اگر روزي خواست به سوي تو باز گردد بتواند، كسي به تو گمان نيك برد او را تصديق كن، و هرگز حق برادرت را به اعتماد دوستي كه با او داري ضايع نكن، زيرا آن كس كه حقّش را ضايع مي كني با تو برادر نخواهد بود، و افراد خانواده ات بدبخت ترين مردم نسبت به تو نباشند، و به كسي كه به تو علاقه اي ندارد دل مبند، مبادا برادرت براي قطع پيوند دوستي، دليلي محكم تر از برقراري پيوند با تو داشته باشد، و يا

در بدي كردن، بهانه اي قوي تر از نيكي كردن تو بياورد، ستمكار ي كسي كه بر تو ستم مي كند در ديده ات بزرگ جلوه نكند، چه او به زيان خود، و سود تو كوشش دارد، و سزاي آن كس كه تو را شاد مي كند بدي كردن نيست.(5).

*****

نامه 103/31 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- كتاب رسائل: كليني (متوفاي 328 ه)

2- كتاب زواجر و مواعظ: حسن بن عبدالله بن سعيد(متوفاي قرن3 ه)

3- عقد الفريد ج3 ص90 و91 و143: ابن عبد ربه مالكي (متوفاي 328 ه)

4- من لايحضره الفقيه ج4 ص392 و386: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

5- تحف العقول ص97/52 و99/68 و76: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

6- كتاب وصايا: سيد بن طاووس (متوفاي 664 ه)

7- كتاب كشف المحجة (فصل 154(ص220: سيد بن طاووس (متوفاي 664 ه)

8- فروع كافي ج 5 ص338 و510 ح3: كليني (متوفاي 328 ه).

نامه 31 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، (اسناد و مدارك گذشته).

خطبه 141 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- دستور معالم الحكم ص 139: قاضي قضاعي (متوفاي 454 ه)

2- عين الادب والسياسة ص 215: ابن هذيل (متوفاي 389 ه)

3- كتاب خصال ج1 ص236 ح78 باب الاربعة: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

4- عقدالفريد ج 6 ص 268: ابن عبد ربه مالكي (متوفاي 328 ه)

5- كتاب النهاية (در ماده صبع): اين أثير شافعي (متوفاي 606 ه)

6- بحارالانوار ج72 ص196 و197: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

7- شرح نهج البلاغه ج9 ص72: ابن ابي الحديد معتزلي (متوفاي 655ه)

8- غرر الحكم ج 4 ص 475 و 486: آمدي

(متوفاي 588 ه).

نامه 31 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- كتاب رسائل: كليني (متوفاي 328 ه)

2- كتاب زواجر و مواعظ: حسن بن عبدالله بن سعيد(متوفاي قرن3 ه)

3- عقد الفريد ج3 ص90 و91 و143: ابن عبد ربه مالكي (متوفاي 328 ه)

4- من لايحضره الفقيه ج4 ص392 و386: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

5- تحف العقول ص97/52 و99/68 و76: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

6- كتاب وصايا: سيد بن طاووس (متوفاي 664 ه)

7- كتاب كشف المحجة (فصل 154(ص220: سيد بن طاووس (متوفاي 664 ه)

8- فروع كافي ج 5 ص338 و510 ح3: كليني (متوفاي 328 ه).

نامه 98/31 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف (مدارك گذشته).

حقوق نظاميان
امور مالي

يكي ديگر از «حقوق متقابل» حقوق نظاميان و سربازان بر جامعه و دولت اسلامي است،

اگر حقوق نظاميان بدرستي تحقّق پذيرد، و كاستي هاي زندگي فردي و اجتماعي آنان برطرف گردد،

بهتر مي توانند در دفاع از كشور اسلامي بكوشند كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

فَالْجُنُودُ، بِإِذْنِ اللَّهِ، حُصُونُ الرَّعِيَّةِ، وَزَيْنُ الْوُلَاةِ، وَعِزُّ الدِّينِ، وَسُبُلُ الْأَمْنِ، وَلَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِهِمْ. ثُمَّ لَا قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلَّا بِمَا يُخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِي يَقْوَوْنَ بِهِ عَلَي جِهَادِ عَدُوِّهِمْ، وَيَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ فِيَما يُصْلِحُهُمْ، وَيَكُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ.

«پس سپاهيان به فرمان خدا، پناهگاه استوار رعيّت، و زينت و وقار زمامداران، شكوه دين، و راه هاي تحقّق امنيّت كشورند، امور مردم جز با سپاهيان استوار نگردد، و پايداري سپاهيان جز به خراج و ماليات رعيّت انجام نمي شود كه با آن براي جهاد با دشمن تقويت گردند، و براي اصلاح امور خويش به آن تكيّه كنند، و نيازمندي هاي خود را برطرف سازند.»(1).

و

نسبت به امور مادّي در زندگي اجتماعي نظاميان به فرماندهي كلّ قواي ارتش خود، «مالك اشتر» دستور مي دهد كه:

وَلْيَكُنْ آثَرُ رُؤُوسِ جُنْدِكَ عِنْدَكَ مَنْ وَاسَاهُمْ فِي مَعُونَتِهِ، وَأَفْضَلَ عَلَيْهِمْ مِنْ جِدَتِهِ، بِمَا يَسَعُهُمْ وَيَسَعُ مَنْ وَرَاءَهُمْ مِنْ خُلُوفِ أَهْلِيهِمْ، حَتَّي يَكُونَ هَمَّهُمْ هَمّاً وَاحِداً فِي جِهَادِ الْعَدُوِّ.

فَإِنَّ عَطْفَكَ عَلَيْهِمْ يَعْطِفُ قُلُوبَهُمْ عَلَيْكَ.

«برگزيده ترين فرماندهان سپاه تو، كسي باشد كه از همه بيشتر به سربازان كمك رساند، و از امكانات مالي خود بيشتر در اختيارشان گذارد، به اندازه اي كه خانواده هايشان در پُشت جبهه، و خودشان در آسايش كامل باشند، تا در نبرد با دشمن، سربازان اسلام تنها به يك چيز بينديشند.

همانا مهرباني تو نسبت به سربازان، دلهايشان را به تو مي كشاند.»(2).

*****

نامه 44/53 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- تحف العقول ص 126: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

2- دعائم الاسلام ج 1 ص 350: قاضي نعمان (متوفاي 363 ه)

3- نهاية الارب ج 6 ص 19: نويري شافعي (متوفاي 732 ه)

4- فهرست نجاشي ص 7: نجاشي (متوفاي 450 ه)

5- فهرست ص37: شيخ طوسي (متوفاي 460 ه)

6- تاريخ دمشق ج3 ص289 ح1311و1314: ابن عساكر شافعي (متوفاي 573 ه)

7- بحارالانوار ج17 ص68 و ج72 ص96: مجلسي (متوفاي 1110 ه).

نامه 56/53 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف (مدارك گذشته).

همدلي و رازداري

يكي از حقوق اخلاقي و معنوي ميان سربازان و فرماندهي كلّ، همدلي و رازداري است،

يعني فرماندهان كلّ بايد نسبت به فرماندهان رده هاي پائين و سربازان جهادگر، مهربان و با محبّت بوده و همدلي را رعايت كنند و در رعايت همدلي و يك رنگي نيز بايد اسرار نظام اسلامي را

حفظ كنند.

كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در نامه 50 نهج البلاغه فرمود:

التحذير من الاغترار بالنّعم

مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَي أَصْحَابَ الْمَسَالِحِ:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ حَقّاً عَلَي الْوَالِي أَلَّا يُغَيِّرَهُ عَلَي رَعِيَّتِهِ فَضْلٌ نَالَهُ، وَلَا طَوْلٌ خُصَّ بِهِ، وَأَنْ يَزِيدَهُ مَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ مِنْ نِعَمِهِ دُنُوّاً مِنْ عِبَادِهِ؛ وَعَطْفاً عَلَي إِخْوَانِهِ.

مسؤوليّات القيادة و القوات

أَلَا وَإِنَّ لَكُمْ عِنْدِي أَلَّا أَحْتَجِزَ دُونَكُمْ سِرّاً إِلَّا فِي حَرْبٍ، وَلَا أَطْوِيَ دُونَكُمْ أَمْراً إِلَّا فِي حُكْمٍ، وَلَا أُؤَخِّرَ لَكُمْ حَقّاً عَنْ مَحَلِّهِ، وَلَا أَقِفُ بِهِ دُونَ مَقْطَعِهِ، وَأَنْ تَكُونُوا عِنْدِي فِي الْحَقِّ سَوَاءً.

فَإِذَا فَعَلْتُ ذلِكَ وَجَبَتْ لِلَّهِ عَلَيْكُمُ النِّعْمَةُ، وَلِي عَلَيْكُمُ الطَّاعَةُ؛ وَأَلَّا تَنْكُصُوا عَنْ دَعْوَةٍ، وَلَا تُفَرِّطُوا فِي صَلَاحٍ، وَأَنْ تَخُوضُوا الْغَمَرَاتِ إِلَي الْحَقِّ، فَإِنْ أَنْتُمْ لَمْ تَسْتَقِيمُوا لِي عَلَي ذلِكَ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ أَهْوَنَ عَلَيَّ مِمَّنْ اعْوَجَّ مِنْكُمْ، ثُمَّ أُعْظِمُ لَهُ الْعُقُوبَةَ، وَلَا يَجِدُ عِنْدِي فِيهَا رُخْصَةً.

فَخُذُوا هذَا مِنْ أُمَرَائِكُمْ، وَأَعْطُوهُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ مَا يُصْلِحُ اللَّهُ بِهِ أَمْرَكُمْ، وَالسَّلَامُ.

(نامه به فرماندهان سپاه)

پرهيز از غرور زدگي در نعمت ها

«از بنده خدا، علي بن ابيطالب، اميرمؤمنان به نيروهاي مسلّح و مرز داران كشور

پس از ياد خدا و درود! همانا بر زمامدار واجب است كه اگر اموالي به دست آورد، يا نعمتي مخصوص او شد، دچار دگرگوني نشود، و با آن اموال و نعمتها، بيشتر به بندگان خدا نزديك، و به برادرانش مهرباني روا دارد.

مسؤوليّت هاي رهبري و نظاميان

آگاه باشيد! حق شما بر من آن است كه جز اسرار جنگي هيچ رازي را از شما پنهان ندارم، و كاري را جز حكم شرع، بدون مشورت با شما انجام ندهم، و در پرداخت حق شما كوتاهي نكرده، و

در وقت تعيين شده آن بپردازم، و با همه شما بگونه اي مساوي رفتار كنم.

پس وقتي من مسؤوليّت هاي ياد شده را انجام دهم، بر خداست كه نعمت هاي خود را بر شما ارزاني دارد، و اطاعت من بر شما لازم است، و نبايد از فرمان من سرپيچي كنيد، و در انجام آن چه صلاح است سُستي ورزيد، و در سختي ها براي رسيدن به حق تلاش كنيد، حال اگر شما پايداري نكنيد، خوارترين افراد نزد من انسان كج رفتار است، كه او را به سختي كيفر خواهم داد، و هيچ راه فراري نخواهد داشت، پس دستورالعمل هاي ضروري را از فرماندهانتان دريافت داشته، و از فرماندهان خود در آن چه كه خدا امور شما را اصلاح مي كند، اطاعت كنيد، با درود.»(1).

*****

نامه 50 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- كتاب صفين ص 107: نصر بن مزاحم متوفاي 202 ه)

2- كتاب أمالي ج1 ص217 م8: شيخ طوسي (متوفاي 460 ه)

3- كتاب أمالي: شيخ مفيد (متوفاي 413 ه)

4- منهاج البراعة ج 3 ص 158: ابن راوندي (متوفاي 573 ه)

5- بحار الانوارج 72 ص 354: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

6- بحارالانوار ج33 ص469 و75 و589: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

7- تحف العقول ص180: ابن شعبه حراني (متوفاي 380ه).

حقوق پاكان

رهبر و دولت اسلامي و ديگر دست اندركاران امور سياسي، فرهنگي كشور بايد به اين مسئله مهمّ اجتماعي توجّه داشته باشند كه پاكان در جامعه اسلامي بايد جايگاه ارزشي خود را بيابند و مورد تشويق قرار گيرند كه بين پاكان و فاسدان تفاوت باشد.

نظام اسلامي بايد زمينه هاي رشد و گسترش ارزش ها

را فراهم سازد و ارزش گراها را تأييد كند و عوامل رشد و كمال آنها را تقويت كند، تا پاكان و ارزش گراها تشويق شوند

و الگوهاي كامل انسانيّت به همه ارزش گراها معرّفي شود و فاسدان و بدكاران سرافكنده شده، نتوانند در جامعه اسلامي نفوذ كنند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت به حقّ پاكان به مالك اشتر دستور مي دهد كه:

وَلَا يَكُونَنَّ الُْمحْسِنُ وَالْمُسِي ءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ، فَإِنَّ فِي ذلِكَ تَزْهِيداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِي الْإِحْسَانِ، وَتَدْرِيباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ عَلَي الْإِسَاءَةِ! وَأَلْزِمْ كُلاًّ مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَهُ.

وَاعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْ ءٌ بِأَدْعَي إِلَي حُسْنِ ظَنِّ رَاعٍ بِرَعِيَّتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَيْهِمْ، وَتَخْفِيفِهِ الْمَؤُونَاتِ عَلَيْهِمْ، وَتَرْكِ اسْتِكْرَاهِهِ إِيَّاهُمْ عَلَي مَا لَيْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ. فَلْيَكُنْ مِنْكَ فِي ذلِكَ أَمْرٌ يَجْتَمِعُ لَكَ بِهِ حُسْنُ الظَّنِّ بِرَعِيَّتِكَ، فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ يَقْطَعُ عَنْكَ نَصَباً طَوِيلاً. وَإِنَّ أَحَقَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّكَ بِهِ لَمَنْ حَسُنَ بَلَاؤُكَ عِنْدَهُ، وَإِنَّ أَحَقَّ مَنْ سَاءَ ظَنُّكَ بِهِ لَمَنْ سَاءَ بَلَاؤُكَ عِنْدَهُ.

«هرگز نيكوكار و بد كار در نظرت يكسان نباشند، زيرا نيكوكاران در نيكوكاري بي رغبت، و بدكاران در بدكاري تشويق مي گردند، پس هر كدام از آنان را بر أساس كردار شان پاداش ده.

بدان اي مالك! هيچ وسيله اي براي جلب اعتماد والي به رعيّت بهتر از نيكوكاري به مردم، و تخفيف ماليات، و عدم اجبار مردم به كاري كه دوست ندارند، نمي باشد، پس در اين راه آنقدر بكوش تا به وفاداري رعيّت، خوشبين شوي، كه اين خوش بيني بار سنگين رنج آور مشكلات را از تو بر مي دارد، پس به آنان كه بيشتر احسان كردي بيشتر خوش بين باش، و به آنان كه بدرفتاري نمودي

بدگمان تر باش.»(1).

*****

نامه 34/53 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف (مدارك گذشته).

حقوق قضات و داوران

يكي ديگر از حقوق اجتماعي، «حقّ قضات» و «داوران» است كه اگر حقوق مادّي و معنوي آنان تأمين شود، سيستم قضائي كشور با سلامت و صلابت لازم تداوم يافته، مشكلات قضائي كشور به درستي برطرف خواهد شد.

امام علي عليه السلام نسبت به حقوق قضات و داوران فرمود:

ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُكْمِ بَيْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِكَ فِي نَفْسِكَ، مِمَّنْ لَا تَضِيقُ بِهِ الْأُمُورُ، وَلَا تُمَحِّكُهُ الْخُصُومُ، وَلَا يَتََمادَي فِي الزَّلَّةِ، وَلَا يَحْصَرُ مِنَ الْفَيْ ءِ إِلَي الْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ، وَلَا تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَي طَمَعٍ، وَلَا يَكْتَفِي بِأَدْنَي فَهْمٍ دُونَ أَقْصَاهُ؛ وَأَوْقَفَهُمْ فِي الشُّبُهَاتِ، وَآخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ، وَأَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَةِ الْخَصْمِ، وَأَصْبَرَهُمْ عَلَي تَكَشُّفِ الْأُمُورِ، وَأَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُكْمِ، مِمَّنْ لَا يَزْدَهِيهِ إِطْرَاءٌ، وَلَا يَسْتَمِيلُهُ إِغْرَاءٌ، وَأُولئِكَ قَلِيلٌ.

ثُمَّ أَكْثِرْ تَعَاهُدَ قَضَائِهِ، وَافْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ مَا يُزِيلُ عِلَّتَهُ، وَتَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إِلَي النَّاسِ. وَأَعْطِهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ لَدَيْكَ مَا لَا يَطْمَعُ فِيهِ غَيْرُهُ مِنْ خَاصَّتِكَ، لِيَأْمَنَ بِذلِكَ اغْتِيَالَ الرِّجَالِ لَهُ عِنْدَكَ. فَانْظُرْ فِي ذلِكَ نَظَراً بَلِيغاً.

«سپس از ميان مردم! برترين فرد نزد خود را براي قضاوت انتخاب كن، كساني كه مراجعه فراوان، آنها را به ستوه نياورد، و برخورد مخالفان با يكديگر او را خشمناك نسازد، در اشتباهاتش پافشاري نكند، و بازگشت به حق پس از آگاهي براي او دشوار نباشد، طمع را از دل ريشه كن كند، و در شناخت مطالب با تحقيقي اندك رضايت ندهد، و در شُبهات از همه با احتياط تر عمل كند، و در يافتن دليل اصرار او از همه بيشتر باشد، و در مراجعه پياپي شاكيان خسته نشود، در كشف امور از همه شكيبا

تر، و پس از آشكار شدن حقيقت در فصل خصومت از همه برنده تر باشد، كسي كه ستايش فراوان او را فريب ندهد، و چرب زباني او را منحرف نسازد و چنين كساني بسيار اندكند!!

پس از انتخاب قاضي، هرچه بيشتر در قضاوتهاي او بينديش، و آنقدر به او ببخش كه نيازهاي او برطرف گردد، و به مردم نيازمند نباشد، و از نظر مقام و منزلت آنقدر او را گرامي دار كه نزديكان توبه نفوذ در او طمع نكنند، تا از توطئه آنان در نزد تو در أمان باشد.

در دستوراتي كه دادم نيك بنگر.»(1).

*****

نامه 65/53 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف (مدارك گذشته).

حقوق كارمندان دولتي

يكي ديگر از حقوق اجتماعي، حقّ «كارمندان دولتي» است،

اگر حقوق مادّي و معنوي كارمندان دولت به خوبي استيفا شود، و كارمندان دولتي به خوبي اداره گردند،

دل گرم مي شوند،

اميدوار مي گردند،

به خوبي كار مي كنند، و امور سياسي، اجتماعي كشور را به گونه مطلوبي اداره كرده مشكلات جامعه اسلامي را از سَرِ راه ملّت برمي دارند

كه امام علي عليه السلام فرمود:

ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِكَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً، وَلَا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَأَثَرَةً، فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَالْخِيَانَةِ. وَتَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَالْحَيَاءِ، مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ، وَالْقَدَمِ فِي الْإِسْلَامِ الْمُتَقَدِّمَةِ، فَإِنَّهُمْ أَكْرَمُ أَخْلَاقاً، وَأَصَحُّ أَعْرَاضاً، وَأَقَلُّ فِي الْمَطَامِعِ إِشْرَاقاً، وَأَبْلَغُ فِي عَوَاقِبِ الْأُمُورِ نَظَراً. ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَيْهِمُ الْأَرْزَاقَ، فَإِنَّ ذلِكَ قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَي اسْتِصْلَاحِ أَنْفُسِهِمْ، وَغِنًي لَهُمْ عَنْ تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ أَيْدِيهِمْ، وَحُجَّةٌ عَلَيْهِمْ إِنْ خَالَفُوا أَمْرَكَ أَوْ ثَلَمُوا أَمَانَتَكَ. ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ، وَابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَالْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ، فَإِنَّ تَعَاهُدَكَ فِي السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَي اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ، وَالرِّفْقِ بِالرَّعِيَّةِ. وَتَحَفَّظْ مِنَ

الْأَعْوَانِ؛ فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَي خِيَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَيْهِ عِنْدَكَ أَخْبَارُ عُيُونِكَ، اكْتَفَيْتَ بِذلِكَ شَاهِداً، فَبَسَطْتَ عَلَيْهِ الْعُقُوبَةَ فِي بَدَنِهِ، وَأَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ، ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ، وَوَسَمْتَهُ بِالْخِيَانَةِ، وَقَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ.

«سپس در امور كارمندانت بينديش، و پس از آزمايش به كارشان بگمار، و با ميل شخصي، و بدون مشورت با ديگران آنان را به كارهاي مختلف وادار نكن، زيرا نوعي ستمگري و خيانت است. كارگزاران دولتي را از ميان مردمي با تجربه و با حيا، از خاندانهاي پاكيزه و با تقوي، كه در مسلماني سابقه درخشاني دارند انتخاب كن، زيرا اخلاق آنان گرامي تر، و آبرويشان محفوظتر، و طمع ورزيشان كمتر، و آينده نگري آنان بيشتر است. سپس روزي فراوان برآنان ارزاني دار، كه با گرفتن حقوق كافي در اصلاح خود بيشتر مي كوشند، و با بي نيازي، دست به اموال بيت المال نمي زنند، واتمام حجّتي است بر آنان اگر فرمانت را نپذيرند يا در امانت تو خيانت كنند سپس رفتار كارگزاران را بررسي كن، و جاسوساني راستگو، و وفا پيشه برآنان بگمار، كه مراقبت و بازرسي پنهاني تو از كار آنان، سبب امانت داري، و مهرباني با رعيّت خواهد بود. و از همكاران نزديكت سخت مراقبت كن، و اگر يكي از آنان دست به خيانت زد، و گزارش جاسوسان تو هم آن خيانت را تأييد كرد، به همين مقدار گواهي قناعت كرده او را با تازيانه كيفر كن، و آن چه از اموال كه در اختيار دارد از او باز پس گير، سپس او را خوار دار، و خيانتكار بشمار، و طوق بدنامي به گردنش بيافكن.»(1).

*****

نامه 7/53 نهج

البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف (مدارك گذشته).

حقوق تجّار و صاحبان صنايع

يكي ديگر از طبقات اجتماعي، صنف «تجّار» و «صاحبان صنايع» مي باشند كه حقوقي بر دولت و امّت اسلامي دارند و بايد حقوق ديگر اقشار اجتماعي را نيز بپردازند.

اگر حقوق تجّار و صاحبان صنايع رعايت گردد

و زمينه هاي رشد و رونق تجارت آنان به خوبي فراهم شود،

هم آنان به منافع دلخواه خود مي رسند و هم ديگر طبقات اجتماعي را بهره مند مي سازند

كه امام علي عليه السلام فرمود:

ثُمَّ اسْتَوْصِ بِالتُّجَّارِ وَذَوِي الصِّنَاعَاتِ، وَأَوْصِ بِهِمْ خَيْراً: الْمُقِيمِ مِنْهُمْ وَالْمُضْطَرِبِ بِمَالِهِ، وَالْمُتَرَفِّقِ بِبَدَنِهِ، فَإِنَّهُمْ مَوَادُّ الْمَنَافِعِ، وَأَسْبَابُ الْمَرَافِقِ، وَجُلَّابُهَا مِنَ الْمَبَاعِدِ وَالْمَطَارِحِ، فِي بَرِّكَ وَبَحْرِكَ، وَسَهْلِكَ وَجَبَلِكَ، وَحَيْثُ لَا يَلْتَئِمُ النَّاسُ لِمَوَاضِعِهَا، وَلَا يَجْتَرِؤُونَ عَلَيْهَا، فَإِنَّهُمْ سِلْمٌ لَا تُخَافُ بَائِقَتُهُ، وَصُلْحٌ لَا تُخْشَي غَائِلَتُهُ. وَتَفَقَّدْ أُمُورَهُمْ بِحَضْرَتِكَ وَفِي حَوَاشِي بِلَادِكَ.

وَاعْلَمْ - مَعَ ذلِكَ - أَنَّ فِي كَثِيرٍ مِنْهُمْ ضِيقاً فَاحِشاً، وَشُحّاً قَبِيحاً، وَاحْتِكَاراً لِلْمَنَافِعِ، وَتَحَكُّماً فِي الْبِيَاعَاتِ، وَذلِكَ بَابُ مَضَرَّةٍ لِلْعَامَّةِ، وَعَيْبٌ عَلَي الْوُلَاةِ.

فَامْنَعْ مِنَ الْإِحْتِكَارِ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله مَنَعَ مِنْهُ. وَلْيَكُنِ الْبَيْعُ بَيْعاً سَمْحاً: بِمَوَازِينِ عَدْلٍ، وَأَسْعَارٍ لَا تُجْحِفُ بِالْفَرِيقَيْنِ مِنَ الْبَائِعِ وَالْمُبْتَاعِ.

فَمَنْ قَارَفَ حُكْرَةً بَعْدَ نَهْيِكَ إِيَّاهُ فَنَكِّلْ بِهِ، وَعَاقِبْهُ فِي غَيْرِ إِسْرَافٍ.

سيماي بازرگانان و صاحبان صنايع

«سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنايع بپذير، و آنها را به نيكوكاري سفارش كن، بازرگاناني كه در شهر ساكنند، يا آنان كه همواره در سير و كوچ كردن مي باشند، و بازرگاناني كه با نيروي جسماني كار مي كنند، چرا كه آنان منابع اصلي منفعت، و پديد آورندگان وسايل زندگي و آسايش، و آورند گان وسايل زندگي از نقاط دور دست و دشوار مي باشند، از

بيابانها و درياها، و دشتها و كوهستانها، جاهاي سختي كه مردم در آن اجتماع نمي كنند، يا براي رفتن به آنجاها شجاعت ندارند.

بازرگانان مردمي آرامند، و از ستيزه جويي آنان ترسي وجود نخواهد داشت، مردمي آشتي طلبند كه فتنه انگيزي ندارند، در كار آنها بينديش چه در شهري باشند كه تو به سر مي بري، يا در شهرهاي ديگر، با توجه به آن چه كه تذكر دادم

اين را هم بدان كه در ميان بازرگانان، هستند كساني كه تنگ نظر و بد معامله و بخيل و احتكار كننده اند، كه تنها با زورگويي به سود خود مي انديشند.

و كالا را به هر قيمتي كه مي خواهند مي فروشند، كه اين سودجويي و گران فروشي براي همه افراد جامعه زيانبار، و عيب بزرگي بر زمامدار است.

پس از احتكار كالا جلوگيري كن، كه رسول خداصلي الله عليه وآله از آن جلوگيري مي كرد، بايد خريد و فروش در جامعه اسلامي، به سادگي و با موازين عدالت انجام گيرد، با نرخهايي كه بر فروشنده و خريدار زياني نرساند، كسي كه پس از منع تو احتكار كند، او را كيفر ده تا عبرت ديگران شود امّا در كيفر او اسراف نكن.»(1).

*****

نامه 95/53 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف (مدارك گذشته).

حقوق محرومان

يكي ديگر از جنبه هاي حقوق اجتماعي، «حقوق مستضعفان» و «محرومان» است كه بايد بيشتر مورد توجه دولت اسلامي و سرمايه داران و همه طبقات اجتماعي كشور اسلامي قرار گيرد

و محروميّت ز دائي جزو اهداف اصلي دولت و ملت باشد كه فرمود:

ثُمَّ اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَي مِنَ الَّذِينَ لَا حِيلَةَ لَهُمْ، مِنَ الْمَسَاكِينِ وَالُْمحْتَاجِينَ وَأَهْلِ الْبُؤْسَي وَالزَّمْنَي، فَإِنَّ فِي هذِهِ

الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَمُعْتَرّاً، وَاحْفَظْ لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَكَ مِنْ حَقِّهِ فِيهِمْ، وَاجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَيْتِ مَالِكَ، وَقِسْماً مِنْ غَلَّاتِ صَوَافِي الْإِسْلَامِ فِي كُلِّ بَلَدٍ، فَإِنَّ لِلْأَقْصَي مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِي لِلْأَدْنَي، وَكُلٌّ قَدِ اسْتُرْعِيتَ حَقَّهُ.

فَلَا يَشْغَلَنَّكَ عَنْهُمْ بَطَرٌ، فَإِنَّكَ لَا تُعْذَرُ بِتَضْيِيعِكَ التَّافِهَ لِأَحْكَامِكَ الْكَثِيرَ الْمُهِمَّ.

فَلَا تُشْخِصْ هَمَّكَ عَنْهُمْ، وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لَهُمْ، وَتَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لَا يَصِلُ إِلَيْكَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُيُونُ، وَتَحْقِرُهُ الرِّجَالُ.

فَفَرِّغْ لِأُلئِكَ ثِقَتَكَ مِنْ أَهْلِ الْخَشْيَةِ وَالتَّوَاضُعِ، فَلْيَرْفَعْ إِلَيْكَ أُمُورَهُمْ، ثُمَّ اعْمَلْ فِيهِمْ بِالْإِعْذَارِ إِلَي اللَّهِ يَوْمَ تَلْقَاهُ، فَإِنَّ هؤُلَاءِ مِنْ بَيْنِ الرَّعِيَّةِ أَحْوَجُ إِلَي الْإِنْصَافِ مِنْ غَيْرِهِمْ، وَكُلٌّ فَأَعْذِرْ إِلَي اللَّهِ فِي تَأْدِيَةِ حَقِّهِ إِلَيْهِ.

وَتَعَهَّدْ أَهْلَ الْيُتْمِ وَذَوِي الرِّقَّةِ فِي السِّنِّ مِمَّنْ لَا حِيلَةَ لَهُ، وَلَا يَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ، وَذلِكَ عَلَي الْوُلَاةِ ثَقِيلٌ، وَالْحَقٌّ كُلُّهُ ثَقِيلٌ؛ وَقَدْ يُخَفِّفُهُ اللَّهُ عَلَي أَقْوَامٍ طَلَبُوا الْعَاقِبَةَ فَصَبَّرُوا أَنْفُسَهُمْ، وَوَثِقُوا بِصِدْقِ مَوْعُودِ اللَّهِ لَهُمْ.

«سپس خدا را! خدا را! در خصوص طبقات پايين و محروم جامعه كه هيچ چاره اي ندارند، از زمين گيران، نيازمندان، گرفتاران، دردمندان، همانا در اين طبقه محروم گروهي خويشتن داري نموده، و گروهي به گدايي دست نياز بر مي دارند، پس براي خدا پاسدار حقّي باش كه خداوند براي اين طبقه معّين فرموده است، بخشي از بيت المال، و بخشي از غلّه هاي زمينهاي غنيمتي اسلام را در هر شهري به طبقات پايين اختصاص ده، زيرا براي دورترين مسلمانان همانند نزديكترينشان سهمي مساوي وجود دارد و تو مسئوول رعايت آن مي باشي.

مبادا سرمستي حكومت تو را از رسيدگي به آنان باز دارد، كه هرگز انجام كارهاي فراوان و مهم عذري براي ترك مسؤوليّت هاي كوچك تر نخواهد بود، همواره در فكر

مشكلات آنان باش، و از آنان روي بر نگردان، به ويژه امور كساني را از آنان بيشتر رسيدگي كن كه از كوچكي به چشم نمي آيند و ديگران آنان را كوچك مي شمارند و كمتر به تو دسترسي دارند.

براي اين گروه از افراد مورد اطمينان خود كه خدا ترس و فروتنند انتخاب كن، تا پيرامونشان تحقيق و مسائل آنان را به تو گزارش كنند.

سپس در رفع مشكلاتشان بگونه اي عمل كن كه در پيشگاه خدا عذري داشته باشي، زيرا اين گروه در ميان رعيّت بيشتر از ديگران به عدالت نيازمندند، و حق آنان را بگونه اي بپرداز كه در نزد خدا معذور باشي، از يتيمان خردسال، و پيران سالخورده كه راه چاره اي ندارند.

و دست نياز بر نمي دارند، پيوسته دلجويي كن كه مسؤوليّتي سنگين بر دوش زمامداران است.

اگر چه حق، تمامش سنگين است امّا خدا آن را بر مردمي آسان مي كند كه آخرت مي طلبند، نفس را به شكيبايي وا مي دارند، و به وعده هاي پروردگار اطمينان دارند.»(1).

*****

نامه 101/53 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف (مدارك گذشته).

حقوق مراجعه كنندگان

بسياري از مردم داراي مشكلات فراواني هستند كه با مراجعه به دولت مردان و ادارات مربوط به آن گرفتاري هاي آنان برطرف خواهد شد.

مراكز اداري و دولتي پناهگاه امت اسلامي براي رفع نيازها و نيازمندي هاست كه به همين علّت، «حقوق مراجعه كنندگان» مطرح مي شود

كه امام فرمود:

وَاجْعَلْ لِذَوِي الْحَاجَاتِ مِنْكَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِيهِ شَخْصَكَ، وَتَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً فَتَتَوَاضَعُ فِيهِ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَكَ، وَتُقْعِدَ عَنْهُمْ جُنْدَكَ وَأَعْوَانَكَ مِنْ أَحْرَاسِكَ وَشُرَطِكَ، حَتَّي يُكَلِّمَكَ مُتَكَلِّمُهُمْ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يَقُولُ

فِي غَيْرِ مَوْطِنٍ:

«لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ».

ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَالْعِيَّ، وَنَحِّ عَنْهُمُ الضِّيقَ وَالْأَنْفَ يَبْسُطِ اللَّهُ عَلَيْكَ بِذلِكَ أَكْنَافَ رَحْمَتِهِ، وَيُوجِبُ لَكَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ.

وَأَعْطِ مَا أَعْطَيْتَ هَنِيئاً، وَامْنَعْ فِي إِجْمَالٍ وَإِعْذَارٍ!

«پس بخشي از وقت خود را به كساني اختصاص ده كه به تو نياز دارند، تا شخصاً به امور آنان رسيدگي نمايي، و در مجلس عمومي با آنان بنشين و در برابر خدايي كه تو را آفريده فروتن باش، و سربازان و ياران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور كن تا سخنگوي آنان بدون اضطراب در سخن گفتن با تو گفتگو كند، من از رسول خداصلي الله عليه وآله بارها شنيدم كه مي فرمود:

«ملّتي كه حق ناتوانان را از زورمندان، بي اضطراب و بهانه اي باز نستاند، رستگار نخواهد شد»

پس درشتي و سخنان ناهموار آنان را بر خود هموار كن، و تنگ خويي و خود بزرگ بيني را از خود دور ساز تا خدا درهاي رحمت خود را به روي تو بگشايد، و تو را پاداش اطاعت ببخشايد، آن چه به مردم مي بخشي بر تو گوارا باشد، و اگر چيزي را از كسي باز مي داري با مهرباني و پوزش خواهي همراه باشد.»(1).

*****

نامه 109/53 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف (مدارك گذشته).

حقوق زنان در فصل چهارم (دفاع از حقوق زن)

يكي ديگر از جنبه هاي حقوق متقابل اجتماعي، «حقوق زنان» و «بانوان» است كه با ظرافت خاصّي در نهج البلاغه مطرح شده است، مانند:

1 - فراهم آوردن زمينه هاي حفظ عفاف

2 - فراهم آوردن زمينه هاي حفظ فرهنگ پرهيز و حجاب

3 - واگذاري كارهاي متناسب با روان بانوان

4 - پرهيز از واگذاري كارهاي

سنگين به بانوان

5 - پرداخت مخارج خانواده

(كه نامه 24 نهج البلاغه را فقط براي باغات يَنبُع مي نويسد كه با درآمد آن زنان و فرزندان امام اداره شوند.)

كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

وَاكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِكَ إِيَّاهُنَّ، فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ أَبْقَي عَلَيْهِنَّ، وَلَيْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِكَ مَنْ لَا يُوثَقُ بِهِ عَلَيْهِنَّ، وَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا يَعْرِفْنَ غَيْرَكَ فَافْعَلْ.

وَلَا تُمَلِّكَ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا، فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ، وَلَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ وَلَا تَعْدُ بِكَرَامَتِهَا نَفْسَهَا، وَلَا تُطْمِعْهَا فِي أَنْ تَشْفَعَ لِغَيْرِهَا.

وَإِيَّاكَ وَالتَّغَايُرَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِ غَيْرَةٍ، فَإِنَّ ذلِكَ يَدْعُو الصَّحِيحَةَ إِلَي السَّقَمِ، وَالْبَرِيئَةَ إِلَي الرَّيْبِ.

وَاجْعَلْ لِكُلِّ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِكَ عَمَلاً تَأْخُذُهُ بِهِ، فَإِنَّهُ أَحْرَي أَلَّا يَتَوَاكَلُوا فِي خِدْمَتِكَ.

وَأَكْرِمْ عَشِرَتَكَ، فَإِنَّهُمْ جَنَاحُكَ الَّذِي بِهِ تَطِيرُ، وَأَصْلُكَ الَّذِي إِلَيْهِ تَصِيرُ، وَيَدُكَ الَّتِي بِهَا تَصُولُ.

اسْتَوْدِعِ اللَّهَ دِينَكَ وَدُنْيَاكَ، وَاسْأَلْهُ خَيْرَ الْقَضَاءِ لَكَ فِي الْعَاجِلَةِ وَالْآجِلَةِ، وَالدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ، وَالسَّلَامُ.

«در پرده حجاب نگاهشان دار، تا نامحرمان را ننگرند، زيرا كه سخت گيري در پوشش، عامل سلامت و استواري آنان است، بيرون رفتن زنان بدتر از آن نيست كه افراد غيرصالح را در ميانشان آوري، و اگر بتواني بگونه اي زندگي كني كه غير تو را نشناسند چنين كُن.

كاري كه برتر از توانايي زن است به او وا مگذار، كه زن گل بهاري است، نه پهلواني سخت كوش، مبادا در گرامي داشتن زن زياده روي كني كه او را به طمع ورزي كشانده براي ديگران شفاعت نمايد.

بپرهيز از غيرت نشان دادن بيجا كه درستكار را به بيمار دلي، و پاكدامن را به بدگماني رساند.

كار هر كدام از خدمتكارانت را معيّن كن كه او را در برابر آن كار مسئول بداني، كه

تقسيم درست كار سبب مي شود كارها را به يكديگر وا نگذارند، و در خدمت سُستي نكنند.

خويشاوندانت را گرامي دار، زيرا آنها پر و بال تو مي باشند، كه با آن پرواز مي كني، و ريشه تواند كه به آنها باز مي گردي، و دست نيرومند تواند كه با آن حمله مي كني.

دين و دنياي تو را به خدا مي سپارم، و بهترين خواسته الهي را در آينده و هم اكنون، در دنيا و آخرت، براي تو مي خواهم، با درود.»(1).

*****

نامه 31 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- كتاب رسائل: كليني (متوفاي 328 ه)

2- كتاب زواجر و مواعظ: حسن بن عبدالله بن سعيد(متوفاي قرن3 ه)

3- عقد الفريد ج3 ص90 و91 و143: ابن عبد ربه مالكي (متوفاي 328 ه)

4- من لايحضره الفقيه ج4 ص392 و386: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

5- تحف العقول ص97/52 و99/68 و 76: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

6- كتاب وصايا: سيد بن طاووس (متوفاي 664 ه)

7- كتاب كشف المحجة (فصل 154(ص220: سيد بن طاووس (متوفاي 664ه)

8- فروع كافي ج 5 ص338 و510 ح3: كليني (متوفاي 328 ه).

حقوق مردان و همسران
اشاره

از ديدگاه امام علي عليه السلام «حقوق همسران» جزو حقوق متقابل اجتماعي است.

هم زنان بر شوهران خود حقوقي دارند

و هم مردان بر همسران خود حقوق فردي اجتماعي خواهند داشت.

حفظ اموال شوهر

كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در حكمت فرمود:

خِيَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ: الزَّهْوُ، وَالْجُبْنُ، وَالْبُخْلُ؛ فَإِذَا كَانَتِ الْمَرْأَةُ مَزْهُوَّةً لَمْ تُمَكِّنْ مِنْ نَفْسِهَا، وَإِذَا كَانَتْ بَخِيلَةً حَفِظَتْ مَالَهَا وَمَالَ بَعْلِهَا، وَإِذَا كَانَتْ جَبَانَةً فَرِقَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ يَعْرِضُ لَهَا.

تفاوت اخلاقي مردان و زنان

«برخي از نيكوترين خلق و خوي زنان، زشت ترين اخلاق مردان است، مانند، تكبّر و به خود باليدن، ترس، بخل، هرگاه زني متكبّر باشد، بيگانه را بحريم خود راه ندهد، و اگر بخيل باشد اموال خود و شوهرش را نگهبان است، و چون ترسان باشد از هر چيزي كه به آبروي او زيان رساند فاصله مي گيرد.»(1).

*****

حكمت 234 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- قوت القلوب ج2 ص425 فصل45: ابو طالب مكي (متوفاي 382 ه)

2- ربيع الابرار ج5 ص252 ح114: زمخشري معتزلي (متوفاي 538 ه)

3- غرر الحكم ص172 / ج 3 ص 430: آمدي (متوفاي 588 ه)

4- روضة الواعظين ص 272: ابن فتّال نيشابوري متوفاي 508ه)

5- بحارالانوار ج100 ص238: مجلسي (متوفاي 1110ه).

اجازه گرفتن براي بيرون رفتن

كه حضرت فرمود:

وَلَا تُطِيعُوهُنَّ فِي الْمَعْرُوفِ حَتَّي لَا يَطْمَعْنَ فِي الْمُنْكَرِ.

«در خواسته هاي نيكو، همواره فرمانبردارشان نباشيد تا در انجام منكرات طمع ورزند.»(1).

چون مرد مدير خانه است بايد خود تصميم بگيرد، و در خواست ها و پيشنهادات زن و فرزند را مطالعه كند كه فرمود:

«هرچه زن مي خواهد مرد نبايد اطاعت كند»

بنابراين چون مرد مدير خانواده است زن بايد براي بيرون رفتن از خانه و ديگر كارهاي فردي اجتماعي با شوهر هماهنگي لازم را پديد آورد و از او اجازه بگيرد.

*****

خطبه 80 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد

آن به اين شرح است:

1- تذكرة الخواص ص79: ابن جوزي حنفي (متوفاي 654 ه)

2- قوت القلوب ج 1 ص 282: ابوطالب مكي (متوفاي 382 ه)

3- فروع كافي ج5 ص517 ح5 وج2 ص63: كليني (متوفاي 328 ه)

4- كتاب مسترشد ص418 ط جديد: طبري شافعي (متوفاي 310 ه)

5- شرح قطب رواندي ج 1 ص 310: ابن راوندي (متوفاي 573 ه)

6- كتاب امالي (مجلس 50(ص250 ح8: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

7- تاريخ طبري ج 6 ص 48: طبري شافعي (متوفاي 310 ه).

خوب شوهرداري كردن

كه امام علي عليه السلام فرمود:

الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ، وَالْحَجُّ جِهَادُ كُلِّ ضَعِيفٍ. وَلِكُلِّ شَيْ ءٍ زَكَاةٌ، وَزَكَاةُ الْبَدَنِ الصِّيَامُ، وَجِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ.

فلسفه احكام الهي

«نماز موجب نزديكي هر پارسايي به خداست، و حج جهاد هر ناتوان است، هر چيزي زكاتي دارد، و زكات تن روزه است، و جهاد زن، نيكو شوهرداري است.»(1).

*****

حكمت 136 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- تحف العقول ص221 و110: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

2- كتاب خصال ج2 ص620: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

3- فروع كافي ج5 ص9 ح1: كليني (متوفاي 328 ه)

4- غرر الحكم ج 5 ص 19: آمدي (متوفاي 588 ه)

5- فروع كافي ج3 ص264 ح6: كليني (متوفاي 328 ه).

حقوق اجتماعي مردم

يكي از حقوق ارزشمند متقابل، «حقوق اجتماعي مردم» است كه رهبران و كارگزاران بايد نسبت به آن احساس مسئوليّت كنند

و آن را محترم بشمارند

و همواره در خدمت مردم باشند

و به رفاه و سلامت و كمال فرد و جامعه بيانديشند.

امام علي عليه السلام در نامه 27 به استاندار مصر، «محمد بن ابي بكر» نوشت:

فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ، وَأَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ، وَآسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ، حَتَّي لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ، وَلَا يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ، فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَي يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِكُمْ وَالْكَبِيرَةِ، وَالظَّاهِرَةِ وَالْمَسْتُورَةِ، فَإِنْ يُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ، وَإِنْ يَعْفُ فَهُوَ أَكْرَمُ.

«با مردم فروتن باش، نرمخو و مهربان باش، گشاده رو و خندان باش، در نگاه هايت، و در نيم نگاه و خيره شدن به مردم به تساوي رفتار كن، تا بزرگان در ستمكاري تو طمع نكنند، و ناتوانها در عدالت تو

مأيوس نگردند، زيرا خداوند از شما بندگان درباره اعمال كوچك و بزرگ، آشكار و پنهان پرسش مي كند، اگر كيفر دهد شما استحقاق بيش از آن را داريد، و اگر ببخشد از بزرگواري اوست.»(1).

آنگاه به مسئوليّت هاي ديگر رهبري مي پردازد و احساس تعهّد و هم دردي و هماهنگي رهبر با مردم را مطرح كرده مي فرمايد:

أَأَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ:

هذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟!

وَلَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ، أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ!

فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ الطَّيِّبَاتِ، كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ، هَمُّهَا عَلَفُهَا، أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا، تَكْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا، وَتَلْهُو عَمَّا يُرَادُ بِهَا، أَوْ أُتْرَكَ سُدًي، أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً، أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ، أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِيقَ الْمَتَاهَةِ!

«آيا به همين رضايت دهم كه مرا اميرالمؤمنين عليه السلام خوانند؟ و در تلخي هاي روزگار با مردم شريك نباشم؟ و در سختي هاي زندگي الگوي آنان نگردم؟

آفريده نشده ام كه غذاهاي لذيذ و پاكيزه مرا سرگرم سازد، چونان حيوان پرواري كه تمام همّت او علف، و يا چون حيوان رها شده كه شغلش چريدن و پُر كردن شكم بوده، و از آينده خود بي خبر است.

آيا مرا بيهوده آفريدند؟ آيا مرا به بازي گرفته اند؟ آيا ريسمان گمراهي در دست گيرم؟ و يا در راه سرگرداني قدم بگذارم؟.»(2).

امام در نامه 47 نهج البلاغه به حقوق برخي از اقشار جامعه اشاره مي فرمايد، مانند:

الف - حقوق خويشاوندان

ب - حقوق يتيمان

ج - حقوق همسايگان

كه فرمود:

أُوصِيكُمَا بِتَقْوَي اللَّهِ، وَأَلَّا تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَإِنْ بَغَتْكُمَا، وَلَا تَأْسَفَا عَلَي شَيْ ءٍ مِنْهَا زُوِيَ عَنْكُمَا، وَقُولَا بِالْحَقِّ، وَاعْمَلَا لِلْأَجْرِ، وَكُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً، وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً.

أُوصِيكُمَا، وَجَمِيعَ وَلَدِي وَأَهْلِي وَمَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي، بِتَقْوَي اللَّهِ، وَنَظْمِ أَمْرِكُمْ، وَصَلَاحِ

ذَاتِ بَيْنِكُمْ، فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَاصلي الله عليه وآله يَقُولُ:

«صَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَالصِّيَامِ».

اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ، فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ، وَلَا يَضِيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ وَاللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ، فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ. مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّي ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ.

«شما را به ترس از خدا سفارش مي كنم، به دنيا پرستي روي نياوريد، گرچه به سراغ شما آيد، و بر آن چه از دنيا از دست مي دهيد اندوهناك مباشيد، حق را بگوييد، و براي پاداش الهي عمل كنيد.

دشمن ستمگر و ياور ستمديده باشيد.

شما را، و تمام فرزندان و خاندانم را، و كساني را كه اين وصيّت به آنها مي رسد، به ترس از خدا، و نظم در امور زندگي، و ايجاد صلح و آشتي در ميانتان سفارش مي كنم، زيرا من از جدّ شما پيامبرصلي الله عليه وآله شنيدم كه مي گفت:

«اصلاح دادن بين مردم از نماز و روزه يكسال برتر است».

خدا را! خدا را! درباره يتيمان، نكند آنان گاهي سير و گاه گرسنه بمانند، و حقوقشان ضايع گردد

خدا را! خدا را! درباره همسايگان، حقوقشان را رعايّت كنيد كه وصيّت پيامبرصلي الله عليه وآله شماست، همواره به خوشرفتاري با همسايگان سفارش مي كرد تا آنجا كه گمان برديم براي آنان ارثي معّين خواهد كرد.»(3).

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در نامه 51 به:

الف - شيوه هاي مردم داري

ب - حقوق اجتماعي، سياسي

ج - وظائف رهبران و مديران نسبت به مردم

د - وظائف كارگزاران مالياتي

ه- مسئوليّت اداري كارمندان

پرداخته و حقوق اجتماعي مردم را آشكارا و در جوانب گشترده بيان مي فرمايد و هشدار مي دهد كه تصدّي امور در جامعه اسلامي يك وظيفه الهي، و عبادت به

شمار مي ايد كه فرمود:

مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَي أَصْحَابِ الْخَرَاجِ:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مَنْ لَمْ يَحْذَرْ مَا هُوَ صَائِرٌ إِلَيْهِ لَمْ يُقَدِّمْ لِنَفْسِهِ مَا يُحْرِزُهَا.

وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا كُلِّفْتُمْ بِهِ يَسِيرٌ، وَأَنَّ ثَوَابَهُ كَثِيرٌ، وَلَوْ لَمْ يَكُنْ فِيَما نَهَي اللَّهُ عَنْهُ مِنَ الْبَغْيِ وَالْعُدْوَانِ عِقَابٌ يُخَافُ لَكَانَ فِي ثَوَابِ اجْتِنَابِهِ مَا لَا عُذْرَ فِي تَرْكِ طَلَبِهِ.

فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ، وَاصْبِرُوا لِحَوَائِجِهِمْ.

فَإِنَّكُمْ خُزَّانُ الرَّعِيَّةِ، وَوُكَلَاءُ الْأُمَّةِ، وَسُفَرَاءُ الْأَئِمَّةِ.

وَلَا تُحْشِمُوا أَحَداً عَنْ حَاجَتِهِ وَلَا تَحْبِسُوهُ عَنْ طَلِبَتِهِ، وَلَا تَبِيعُنَّ لِلنَّاسِ فِي الْخَرَاجِ كِسْوَةَ شِتَاءٍ وَلَا صَيْفٍ، وَلَا دَابَّةً يَعْتَمِلُونَ عَلَيْهَا، وَ لا عَبْداً، و لا تَضْرِبُنَّ أَحَداً سَوْطاً لِمَكانِ دِرْهَمٍ وَلَا تَمَسُّنَّ مَالَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ، مُصَلٍّ وَلَا مُعَاهَدٍ، إِلَّا أَنْ تَجِدُوا فَرَساً أَوْ سِلَاحاً يُعْدَي بِهِ عَلَي أَهْلِ الْإِسْلَامِ، فإِنَّهُ لا يَنْبَغي لِلْمُسْلِمِ أنْ يَدَعَ ذلِكَ في أَيْدِي أَعْدَاءِ الإِسْلامِ فَيَكُونَ شَوْكَةً عَلَيْهِ.

وَلَا تَدَّخِرُوا أَنْفُسَكُمْ نَصِيحَةً، وَلَا الْجُنْدَ حُسْنَ سِيرَةٍ، وَلَا الرَّعِيَّةَ مَعُونَةً، وَلَا دِينَ اللَّهِ قُوَّةً، وَأَبْلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ مَا اسْتَوْجَبَ عَلَيْكُمْ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ اصْطَنَعَ عِنْدَنَا وَعِنْدَكُمْ أَنْ نَشْكُرَهُ بِجُهْدِنَا، وَأَنْ نَنْصُرَهُ بِمَا بَلَغَتْ قُوَّتُنَا، وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ.

(نامه به كارگزاران بيت المال)

اخلاق اجتماعي كارگزاران اقتصادي

(از بنده خدا علي اميرمؤمنان به كارگزاران جمع آوري ماليات.

پس از ياد خدا و درود. همانا كسي از روز قيامت نترسد، زاد و توشه اي از پيش نخواهد فرستاد. بدانيد، مسؤوليّت ي را كه به عهده گرفته ايد اندك امّا پاداش آن فراوان است، اگر براي آن چه كه خدا نهي كرد «مانند ستمكاري و دشمني» كيفري نبود، براي رسيدن به پاداش در ترك آن نيز عذري وجود نداشت، در روابط خود با مردم

انصاف داشته باشيد، و در بر آوردن نيازهايشان شكيبا باشيد.

همانا شما خزانه داران مردم، و نمايندگان ملّت، و سفيران پيشوايان هستيد، هرگز كسي را از نيازمندي او باز نداريد، و از خواسته هاي مشروعش محروم نسازيد، و براي گرفتن ماليات از مردم، لباس هاي تابستاني يا زمستاني، و مركب سواري، و برده كاري او را نفروشيد، و براي گرفتن درهمي، كسي را با تازيانه نزنيد، و دست اندازي به مال كسي «نمازگزار باشد، يا غير مسلماني كه در پناه اسلام است» نكنيد، جز اسب يا اسلحه اي كه براي تجاوز به مسلمانها بكار گرفته مي شود، زيرا براي مسلمان جايز نيست آنها را در اختيار دشمنان اسلام بگذارد، تا نيرومندتر از سپاه اسلام گردند.

از پند دادن به نفس خويش هيچ گونه كوتاهي نداشته، و از خوشرفتاري با سپاهيان، و كمك به رعايا، و تقويت دين خدا، غفلت نكنيد، و آن چه در راه خدا بر شما واجب است انجام دهيد، همانا خداي سبحان از ما و شما خواسته است كه در شكر گذاري كوشا بوده، و با تمام قدرت او را ياري كنيم، «و نيرويي جز از جانب خدا نيست».(4).

و در نامه 53 نسبت به «حقوق اجتماعي مردم» به مالك اشتر رهنمود مي دهد كه

بايد در خدمت مردم باشد، و مردم را دوست بدارد و نسبت به آنها كمال مهر و محبّت را داشته و در رفع مشكلات مردم بكوشد كه نوشت:

وَأَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ، وَالَْمحَبَّةَ لَهُمْ، وَاللُّطْفَ بِهِمْ، وَلَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ، أَوْ نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ، يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ، وَتَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ، وَيُؤْتَي

عَلَي أَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَالْخَطَأِ، فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَصَفْحِكَ مِثْلَ الَّذِي تُحِبُّ وَتَرْضَي أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَصَفْحِهِ.

فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ، وَوَآلِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ، وَاللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاكَ! وَقَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ، وَابْتَلَاكَ بِهِمْ.

«مهرباني با مردم را پوشش دل خويش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش.

مبادا هرگز، چونان حيوان شكاري باشي كه خوردن آنان را غنيمت داني، زيرا مردم دو دسته اند، دسته اي برادر ديني تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مي باشند، اگر گناهي از آنان سر مي زند، يا علّت هايي بر آنان عارض مي شود، يا خواسته و ناخواسته، اشتباهي مرتكب مي گردند، آنان را ببخشاي و بر آنان آسان گير، آنگونه كه دوست داري خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد.

همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن كس كه تو را فرمانداري مصر داد والاتر است، كه انجام امور مردم مصر را به تو وا گذارده، و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است.»(5).

و در ادامه رهنمودهاي اخلاقي خود در مبحث حقوق اجتماعي مردم مي فرمايد:

أَنْصِفِ اللَّهَ وَأَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ، وَمِنْ خَاصَّةِ أَهْلِكَ، وَمَنْ لَكَ فِيهِ هَوًي مِنْ رَعِيَّتِكَ، فَإِنَّكَ إِلَّا تَفْعَلْ تَظْلِمْ! وَمَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ، وَمَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ، وَكَانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّي يَنْزِعَ أَوْ يَتُوبَ.

وَلَيْسَ شَيْ ءٌ أَدْعَي إِلَي تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَتَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَي ظُلْمٍ، فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ، وَهُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَادِ.

«با خدا و با مردم، و با خويشاوندان نزديك، و با افرادي از رعيّت خود كه آنان را دوست داري،

انصاف را رعايت كن، كه اگر چنين نكني ستم روا داشتي، و كسي كه به بندگان خدا ستم روا دارد خدا به جاي بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را كه خدا دشمن شود، دليل او را نپذيرد، كه با خدا سر جنگ دارد، تا آنگاه كه باز گردد، يا توبه كند، و چيزي چون ستمكاري نعمت خدا را دگرگون نمي كند، و كيفر او را نزديك نمي سازد، كه خدا دعاي ستمديدگان را مي شنود و در كمين ستمكاران است.»(6).

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام براي آنكه در مانور هاي نظامي به جان و مال مردم ضرر و زياني وارد نشود به فرمانداران مناطق جنگي و مانور نظامي، نامه هايي مي نوشت كه از مال مردم مراقبت كنند

و اگر صدمه اي وارد شد آن را به امام گزارش دهند.

امام در نامه 60 نوشت:

(إلي العمال الذين يطأ الجيش عملهم)

التعويض عن الخسائر في المناورات العسكرّية

مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَي مَنْ مَرَّ بِهِ الْجَيْشُ مِنْ جُبَاةِ الْخَرَاجِ وَعُمَّالِ الْبِلَادِ.

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ سَيَّرْتُ جُنُوداً هِيَ مَارَّةٌ بِكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، وَقَدْ أَوْصَيْتُهُمْ بِمَا يَجِبُ لِلَّهِ عَلَيْهِمْ مِنْ كَفِّ الْأَذَي، وَصَرْفِ الشَّذَي، وَأَنَا أَبْرَأُ إِلَيْكُمْ وَإِلَي ذِمَّتِكُمْ مِنْ مَعَرَّةِ الْجَيْشِ، إِلَّا مِنْ جَوْعَةِ الْمُضْطَرِّ، لَا يَجِدُ عَنْهَا مَذْهَباً إِلَي شِبَعِهِ. فَنَكِّلُوا مَنْ تَنَاوَلَ مِنْهُمْ شَيْئاً ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ، وَكُفُّوا أَيْدِيَ سُفَهَائِكُمْ عَنْ مُضَارَّتِهِمْ، وَالتَّعَرُّضِ لَهُمْ فِيَما اسْتَثْنَيْنَاهُ مِنْهُمْ.

وَأَنَا بَيْنَ أَظْهُرِ الْجَيْشِ، فَارْفَعُوا إِلَيَّ مَظَالِمَكُمْ، وَمَا عَرَاكُمْ مِمَّا يَغْلِبُكُمْ مِنْ أَمْرِهِمْ، وَمَا لَا تُطِيقُونَ دَفْعَهُ إِلَّا بِاللَّهِ وَبِي، فَأَنَا أُغَيِّرُهُ بِمَعُونَةِ اللَّهِ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

(نامه به فرمانداراني كه لشكر از شهرهاي آنان عبور مي كند)

جبران خسارت ها در

مانور هاي نظامي

«از بنده خدا! علي اميرمؤمنان به گرد آوران ماليات و فرمانداران شهرهايي كه لشكريان از سرزمين آنان مي گذرند.

پس از ياد خدا و درود! همانا من سپاهياني فرستادم كه به خواست خدا بر شما خواهند گذشت، و آن چه خدا بر آنان واجب كرده به ايشان سفارش كردم، و بر آزار نرساندن به ديگران، و پرهيز از هرگونه شرارتي تأكيد كرده ام، و من نزد شما و پيماني كه با شما دارم از آزار رساندن سپاهيان به مردم بيزارم، مگر آن كه گرسنگي سربازي را ناچار گرداند، و براي رفع گرسنگي چاره اي جز آن نداشته باشد، پس كسي را كه دست به ستمكاري زند كيفر كنيد، و دست افراد سبك مغز خود را از زيان رساندن به لشكريان، و زحمت دادن آنها جز در آن چه استثناء كردم باز داريد.

من پشت سر سپاه در حركتم، شكايت هاي خود را به من رسانيد، و در اموري كه لشكريان بر شما چيره شده اند كه قدرت دفع آن را جز با كمك خدا و من نداريد، به من مراجعه كنيد، كه با كمك خداوند آن را برطرف خواهم كرد. انشاءاللَّه.»(7).

اميرالمؤمنين عليه السلام در نامه 76 نهج البلاغه خطاب به «ابن عباس» فرماندار شهر بصره، اصول مردم داري و اخلاق صحيح اجتماعي را به او تذكّر مي دهد،

در صورتي كه مردم بصره بر ضد آن حضرت شورش كردند

و او را ناخواسته به يك جنگ تحميلي كشاندند.

امّا پس از شكست و فرار و آرامش دوباره در شهر، از نگاه امام علي عليه السلام با ديگر مردم شهرها تفاوتي ندارند

و همه از عدل و محبّت آن حضرت

برخوردار مي گردند.

امام علي عليه السلام به ابن عبّاس رهنمود داد كه:

اخلاق القائد

سَعِ النَّاسَ بِوَجْهِكَ وَمَجْلِسِكَ وَحُكْمِكَ، وَإِيَّاكَ وَالْغَضَبَ فَإِنَّهُ طَيْرَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ. وَاعْلَمْ أَنَّ مَا قَرَّبَكَ مِنَ اللَّهِ يُبَاعِدُكَ مِنَ النَّارِ، وَمَا بَاعَدَكَ مِنَ اللَّهِ يُقَرِّبُكَ مِنَ النَّارِ.

(نامه به عبداللَّه بن عباس، هنگامي كه او را به فرمانداري بصره نصب فرمود:)

اخلاق فرماندهي

«با مردم، به هنگام ديدار، و در مجالس رسمي، و در مقام داوري، گشاده رو باش، و از خشم بپرهيز، كه سبك مغزي، به تحريك شيطان است، و بدان! آن چه تو را به خدا نزديك مي سازد، از آتش جهنّم دور مي كند، و آن چه تو را از خدا دور مي سازد، به آتش جهنّم نزديك مي كند.»(8).

*****

نامه 27 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- كتاب الغارات ج1 و230 و223 و235 و 249: ابن هلال ثقفي (متوفاي 283 ه)

2- تحف العقول ص 176 و 177: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

3- كتاب مجالس ص260 م31 ح3: شيخ مفيد (متوفاي 413 ه)

4- كتاب أمالي ص25-24 م اول ح31/31: شيخ طوسي (متوفاي 460 ه)

5- بشارة المصطفي ص44: طبري شافعي (متوفاي 553 ه)

6- مجموعه ورام ص19 و497: شيخ ورام (متوفاي 605 ه)

7- تاريخ طبري ج3 ص556 سنه36: طبري شافعي (متوفاي 310 ه).

نامه 45 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- الخرائج و جرائح ج2 ص542 ح2 فصل2: قطب الدين راوندي (متوفاي 573 ه)

2- كتاب مناقب ج 2 ص 101: ابن شهر آشوب (متوفاي 588 ه)

3- ربيع الابرار ج3 ص241 ح215 ب44: زمخشري معتزلي (متوفاي 538 ه)

4- روضة الواعظين ص

127: ابن فتّال نيشابوري (متوفاي 508 ه)

5- استيعاب ج 2 ص 21: عبدالبر مالكي(متوفاي 338 ه)

6- أمالي (مجلس 91(ص500 ح4: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

7- كشف الغمة ج 1 ص 133: اربلي (متوفاي 687 ه)

8- ارشاد القلوب ص 214 و 215: ديلمي (متوفاي 771 ه).

نامه 2/47 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- مقاتل الطالبين ص52 ذح3: ابوالفرج اصفهاني زيدي (متوفاي 356 ه)

2- معمّرون و وصايا ص149 و150: ابوحاتم سجستاني (متوفاي 248 ه)

3- تاريخ ج4 ص110 و113: طبري شافعي (متوفاي 310ه)

4- كتاب أمالي ص 112: زجاجي (متوفاي 329 ه)

5- فروع كافي ج 7 ص 52-51: كليني (متوفاي 328 ه)

6- مروج الذهب ج 2 ص 413-425: مسعودي (متوفاي 346 ه)

7- تحف العقول ص198: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

8- من لايحضره الفقيه ج4 ص189 ح9433: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه).

نامه 51 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- كتاب صفين ص 108 و 132: نصر بن مزاحم (متوفاي 202 ه)

2- بحار الانوار ج33 ص471 ح684: مجلسي (متوفاي 1110 ه)

3- فروع كافي ج1/3 ص540 ح8: كليني (متوفاي 328 ه)

4- امالي سيد ابوطالب ص35 ح21 ب3 به نقل نهج السعادة

5- تاريخ دمشق ج3 ص248 ح1264: ابن عساكر شافعي (متوفاي 571ه).

نامه 53 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- تحف العقول ص 126: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

2- دعائم الاسلام ج 1 ص 350: قاضي نعمان (متوفاي 363 ه)

3- نهاية الارب ج 6 ص 19: نويري شافعي (متوفاي 732 ه)

4- فهرست نجاشي ص 7: نجاشي (متوفاي 450

ه)

5- فهرست ص37: شيخ طوسي (متوفاي 460 ه)

6- تاريخ دمشق ج3 ص289 ح1311و1314: ابن عساكر شافعي (متوفاي 573 ه)

7- بحارالانوار ج17 ص68 و ج72 ص96: مجلسي (متوفاي 1110 ه).

نامه 53 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف (اسناد گذشته).

نامه 60 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- كتاب صفين ص 125: نصر بن مزاحم (متوفاي 212 ه)

2- شرح ابن ميثم ج 5 ص 198: بحراني(متوفاي 679 ه)

3- بحار الانوار ج33 ص486 ح691: مجلسي (متوفاي 1110 ه).

نامه 76 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- الامامة والسياسة ج 1 ص 85: ابن قتيبة (متوفاي 276 ه)

2- كتاب جمل ص420: شيخ مفيد (متوفاي 413 ه)

3- كتاب طراز ج 2 ص 293: سيد يماني

4- كتاب جمل: واقدي (متوفاي 207 ه)

5- بحارالانوار ج101 ص268: مجلسي (متوفاي 1110ه)

6- تاريخ طبري ج3 ص127/126 سنه 38: طبري شافعي (متوفاي 310ه).

حقوق حاجيان

با توجّه به ارزش و اهميّت سفر حج، و ضرورت اكرام و احترام حجّاج بيت اللَّه الحرام، امام علي عليه السلام حقوقي را براي حاجيان و مسافران خانه خدا، ضروري و لازم مي داند كه توجّه به آنها نيز آثار چشم گيري در رشد ارزش ها دارد كه در نامه 67 به فرماندار خود در مكّه نوشت:

(إلي قثم بن العباس، وهو عامله علي مكة)

خدمة الحجّاج في ايّام الحج

أَمَّا بَعْدُ، فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ، وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ، وَاجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ، فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ، وَعَلِّمِ الْجَاهِلَ، وَذَاكِرِ الْعَالِمَ. وَلَا يَكُنْ لَكَ إِلَي النَّاسِ سَفِيرٌ إِلَّا لِسَانُكَ، وَلَا حَاجِبٌ إِلَّا وَجْهُكَ.

وَلَا تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ بِهَا، فَإِنَّهَا إِنْ ذِيدَتْ عَنْ أَبْوَابِكَ فِي أَوَّلِ وِرْدِهَا

لَمْ تُحْمَدْ فِيَما بَعْدُ عَلَي قَضَائِهَا.

وَانْظُرْ إِلَي مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ مَالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ إِلَي مَنْ قِبَلَكَ مِنْ ذَوِي الْعِيَالِ، وَالَْمجَاعَةِ، مُصِيباً بِهِ مَوَاضِعَ الْفَاقَةِ وَالْخَلَّاتِ، وَمَا فَضَلَ عَنْ ذلِكَ فَاحْمِلْهُ إِلَيْنَا لِنَقْسِمَهُ فِيمَنْ قِبَلَنَا.

لوصيّة بقضاء حوائج الحجّاج

وَمُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَلَّا يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً،

فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: «سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ»

فَالْعَاكِفُ: الْمُقِيمُ بِهِ، وَالْبَادِي: الَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ. وَفَّقَنَا اللَّهُ وَإِيَّاكُمْ لَِمحَابِّهِ، وَالسَّلَامُ.

(نامه به قُثم بن عباس، فرماندار شهر مكّه)

رسيدگي به امور حاجيان در مراسم حج

«پس از ياد خدا و درود! براي مردم حج را به پاي دار، و روزهاي خدا را به يادشان آور، در بامداد و شامگاه در يك مجلس عمومي با مردم بنشين، آنان كه پرسش هاي ديني دارند با فتوا ها آشنايشان بگردان، و ناآگاه را آموزش ده، و با دانشمندان به گفتگو بپرداز، جز زبانت چيز ديگري پيام رسانت با مردم، و جز چهره ات درباني وجود نداشته باشد، و هيچ نيازمندي را از ديدار خود محروم مگردان، زيرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود، ديگر تو را نستايد گرچه در پايان حاجت او برآورده شود.

در مصرف بيت المالي كه در دست تو جمع شده است انديشه كن، و آن را به عيالمندان و گرسنگان پيرامونت ببخش، و به مستمندان و نيازمنداني كه سخت به كمك مالي تو احتياج دارند برسان، و مازاد را نزد ما بفرست، تا در ميان مردم نيازمندي كه در اين سامان هستند تقسيم گردد.

سفارش به رفع نيازهاي حجّاج

به مردم مكّه فرمان ده تا از هيچ زائري در ايّام حج در مكّه اجرت مسكن نگيرند، كه خداي سبحان فرمود:

«عاكف و بادي

در مكّه يكسانند»(1).

عاكف، يعني اهل مكّه، و بادي، يعني زائراني كه از ديگر شهرها به حج مي آيند، خدا ما و شما را به آن چه دوست دارد توفيق عنايت فرمايد. با درود.»(2).

*****

سوره حج، آيه 25.

نامه 67 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- فقه القرآن ج1 ص327: قطب راوندي (متوفاي 573 ه)

2- مستدرك الوسائل ج9 ص358 ح2/11072: محدث نوري (متوفاي 1320ه)

3- قرب الاسناد ص 52 و 65: ابوالفرج قزويني

4- بحارالانوار ج101 ص268: مجلسي (متوفاي 1110ه)

5- تاريخ دمشق ج3 ص289: ابن عساكر شافعي (متوفاي 571ه).

حقوق خويشاوندان

يكي ديگر از حقوق متقابل اجتماعي، «حقوق خويشاوندان» است كه در روايات فراواني با عنوان «صله رحم» مطرح است.

رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم و ديگر رهبران معصوم عليهم السلام رهنمود داده اند كه رسيدگي به مشكلات خويشاوندان به خصوص فاميلان دور، عمر انسان را طولاني مي كند.

سبب ازدياد رزق و روزي مي شود.

و عامل تقويت پيوند دوستي ها و سلامت جامعه مي گردد.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه 23 فرمود كه:

أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّهُ لَا يَسْتَغْنِي الرَّجُلُ - وَإِنْ كَانَ ذَا مَالٍ - عَنْ عِتْرَتِهِ، وَدِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَيْدِيهِمْ وَأَلْسِنَتِهِمْ، وَهُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَيْطَةً مِنْ وَرَائِهِ، وَأَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ، وَأَعْطَفُهُمْ عَلَيْهِ عِنْدَ نَازِلَةٍ إِذَا نَزَلَتْ بِهِ. وَلِسَانُ الصِّدْقِ يَجْعَلُهُ اللَّهُ لِلْمَرْءِ فِي النَّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ يَرِثُهُ غَيْرُهُ.

و منها: أَلَا لَا يَعْدِلَنَّ أَحَدُكُمْ عَنِ الْقَرَابَةِ يَرَي بِهَا الْخَصَاصَةَ أَنْ يَسُدَّهَا بِالَّذِي لا يَزِيدُهُ إِنْ أَمْسَكَهُ وَلَا يَنْقُصُهُ إِنْ أَهْلَكَهُ؛ وَمَنْ يَقْبِضْ يَدَهُ عَنْ عَشِيرَتِهِ، فَإِنَّمَا تُقْبَضُ مِنْهُ عَنْهُمْ يَدٌ وَاحِدَةٌ، وَتُقْبَضُ مِنْهُمْ عَنْهُ أَيْدٍ كَثِيرَةٌ؛ وَمَنْ تَلِنْ حَاشِيَتُهُ يَسْتَدِمْ مِنْ قَوْمِهِ الْمَوَدَّةَ.

ضرورت

تعاون با خويشاوندان

«اي مردم، انسان هر مقدار كه ثروتمند باشد، باز از خويشاوندان خود بي نياز نيست كه از او با زبان و دست دفاع كنند، خويشاوندان انسان، بزرگ ترين گروهي هستند كه از او حمايت مي كنند، و اضطراب و ناراحتي او را مي زدايند، و در هنگام مصيبت ها نسبت به او، پر عاطفه ترين مردم مي باشند، نامِ نيكي كه خدا از شخصي در ميان مردم رواج دهد بهتر از ميراثي است كه ديگري بردارد.

آگاه باشيد، مبادا از بستگان تهيدست خود رو برگردانيد، و از آنان چيزي را دريغ داريد، كه نگاه داشتن مال دنيا زيادي نياورد و از بين رفتنش كمبودي ايجاد نكند، آن كس كه دست دهنده خود را از بستگانش باز دارد، تنها يك دست را از آنها گرفته امّا دست هاي فراواني را از خويش دور كرده است، و كسي كه پر و بال محبّت را بگستراند، دوستي خويشاوندانش تداوم خواهد داشت.»(1).

و در نامه 31 در رهنمودي ارزشمند به فرزند خود امام مجتبي عليه السلام تذكّر داد:

وَأَكْرِمْ عَشِرَتَكَ، فَإِنَّهُمْ جَنَاحُكَ الَّذِي بِهِ تَطِيرُ، وَأَصْلُكَ الَّذِي إِلَيْهِ تَصِيرُ، وَيَدُكَ الَّتِي بِهَا تَصُولُ.

«خويشاوندانت را گرامي دار، زيرا آنها پر و بال تو مي باشند، كه با آن پرواز مي كني، و ريشه تواند كه به آنها باز مي گردي، و دست نيرومند تواند كه با آن حمله مي كني.»(2).

*****

خطبه 23 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- اصول كافي ج2 ص294ح5و154 ح19: كليني (متوفاي 328 ه)

2- عقدالفريد ج2 ص183 فضل العشيره: ابن عبد ربه مالكي متوفاي 328 ه)

3- كتاب صفين ص10: نصربن مزاحم

(متوفاي 202 ه)

4- تاريخ ج2 ص207: ابن واضح (متوفاي 292 ه)

5- ربيع الابرار ج3 ص146 وج5 ص89: زمخشري معتزلي (متوفاي 538 ه)

6- كنز العمال ج16 ص192 وص207 وص226: متقي هندي حنفي (متوفاي 975ه)

7- تاريخ دمشق ج3 ص271: ابن عساكر شافعي (متوفاي 573 ه)

8- غريب الحديث ج 2 ص 183: ابوعبيد ابن سلام (متوفاي 223 ه)

9- النهاية ج 3 ص 468: ابن اثير شافعي (متوفاي 606 ه).

نامه 31 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف، كه برخي از اسناد آن به اين شرح است:

1- كتاب رسائل: كليني (متوفاي 328 ه)

2- كتاب زواجر و مواعظ: حسن بن عبدالله بن سعيد(متوفاي قرن3 ه)

3- عقد الفريدج3ص90 و91 و143 وج3 جديد114: ابن عبد ربه مالكي (متوفاي 328 ه)

4- من لايحضره الفقيه ج4 ص392 و386: شيخ صدوق (متوفاي 381 ه)

5- تحف العقول ص97/52 و99/68 و76: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

6- كتاب وصايا: سيد بن طاووس (متوفاي 664 ه)

7- كتاب كشف المحجة (فصل 154(ص220: سيد بن طاووس (متوفاي 664 ه)

8- فروع كافي ج 5 ص338 و510 ح3: كليني (متوفاي 328 ه).

حقوق يتيمان

رجوع شود به 16 - حقوق اجتماعي مردم

حقوق همسايگان

رجوع شود به 16 - حقوق اجتماعي مردم

حقوق اجتماعي دشمن

رجوع شود به فصل پنجم

حقوق حيوانات

رجوع شود به فصل سوم

حقوق اقلّيّت هاي مذهبي

رجوع شود به فصل دوم

در چشمه سار نهج البلاغه
حقوق متقابل مردم و دولت
خطبه 216 نهج البلاغه
اشاره

(خَطَبَهَا بِصِفّين)

ترجمه: خطبه 216

(از سخنراني هاي امام علي عليه السلام در صفّين)

الحقوق الاجتماعيّة

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلاَيَةِ أَمْرِكُمْ، وَلَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ، فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ، وَأَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ،

لَايَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَي عَلَيْهِ، وَلَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَي لَهُ.

وَلَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَلَا يَجْرِيَ عَلَيْهِ، لَكَانَ ذلِكَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَي عِبَادِهِ، وَلِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَلكِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَي الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ، وَجَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلاً مِنْهُ، وَتَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُهُ.

ترجمه: حقوق اجتماعي

پس از ستايش پروردگار! خداوند سبحان، براي من، بر شما به جهت سرپرستي حكومت، حقّي قرار داده، و براي شما همانند حق من، حقّي تعيين فرموده است، پس حق گسترده تر از آن است كه توصيفش كنند، ولي به هنگام عمل تنگنايي بي مانند دارد. حق اگر به سود كسي اجرا شود، ناگزير به زيان او نيز روزي به كار رود، و چون به زيان كسي اجراء شود روزي به سود او نيز جريان خواهد داشت.

اگر بنا باشد حق به سود كسي اجراء شود و زياني نداشته باشد، اين مخصوص خداي سبحان است نه ديگر آفريده ها، به خاطر قدرت الهي بر بندگان، و عدالت او بر تمام موجوداتي كه فرمانش بر آنها جاري است، لكن خداوند حق خود را بر بندگان، اطاعت خويش قرار داده، و پاداش آن را دو چندان كرده است، از روي بخشندگي، و گشايشي كه خواسته به بندگان عطا فرمايد.

الحقوق المتبادلة بين القائد و الامّة

ثُمَّ جَعَلَ - سُبْحَانَهُ - مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَي بَعْضٍ، فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُ فِي وُجُوهِهَا، وَيُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً، وَلَا يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ.

وَأَعْظَمُ

مَا افْتَرَضَ - سُبْحَانَهُ - مِنْ تِلكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَي الرَّعِيَّةِ، وَحَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَي الْوَالِي، فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ - سُبْحَانَهُ - لِكُلٍّ عَلَي كُلٍّ، فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ، وَعِزّاً لِدِينِهِمْ.

فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلاَةِ، وَلَا تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ،

فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَي الْوَالِي حَقَّهُ، وَأَدَّي الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَقَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَجَرَتْ عَلَي أَذْلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ، وَطُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَيَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ.

وَإِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ والِيَها، أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ الْكَلِمَةُ، وَظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ، وَكَثُرَ الْإِدْغَالُ فِي الدِّينِ، وَتُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَي، وَعُطِّلَتِ الْأَحْكَامُ، وَكَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلَا يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَلَا لِعَظِيمِ بَاطِلٍ فُعِلَ! فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الْأَبْرَارُ، وَتَعِزُّ الْأَشْرَارُ، وَتَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَادِ.

فَعَلَيْكُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذلِكَ، وَحُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَيْهِ.

فَلَيْسَ أَحَدٌ - وَإِنِ اشْتَدَّ عَلَي رِضي اللَّهِ حِرْصُهُ، وَطَالَ فِي الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ - بِبَالِغٍ حَقِيقَةَ مَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ.

وَلكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ عَلَي عِبَادِهِ النَّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ، وَالتَّعَاوُنُ عَلَي إِقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ.

وَلَيْسَ امْرُؤٌ - وَإِنْ عَظُمَتْ فِي الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ، وَتَقَدَّمَتْ فِي الدِّينِ فَضِيلَتُهُ - بِفَوْقِ أَنْ يُعَانَ عَلَي مَا حَمَّلَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ.

وَلَا امْرُؤٌ - وَإِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ، وَاقْتَحَمَتْهُ الْعُيُونُ - بِدُونِ أَنْ يُعِينَ عَلَي ذلِكَ أَوْ يُعَانَ عَلَيْهِ.

فأجابه عليه السلام رجل من أصحابه بكلام طويل، يكثر فيه الثناء عليه، ويذكر سمعه و طاعته له؛ فقال صلي الله عليه وآله: إِنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلَالُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فِي نَفْسِهِ، وَجَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ، أَنْ يَصْغُرَ عِنْدَهُ - لِعِظَمِ ذلِكَ - كُلُّ مَا سِوَاهُ، وَإِنَّ أَحَقَّ مَنْ كَانَ كَذلِكَ لَمَنْ عَظُمَتْ نِعْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ، وَلَطُفَ

إِحْسَانُهُ إِلَيْهِ، فَإِنَّهُ لَمْ تَعْظُمْ نِعْمَةُ اللَّهِ عَلَي أَحَدٍ إِلَّا ازْدَادَ حَقُّ اللَّهِ عَلَيْهِ عِظَماً.

ترجمه: حقوق متقابل رهبري و مردم

پس خداي سبحان! برخي از حقوق خود را براي بعضي از مردم واجب كرد، و آن حقوق را در برابر هم گذاشت، كه برخي از حقوق برخي ديگر را واجب گرداند، و حقّي بر كسي واجب نمي شود مگر همانند آن را انجام دهد.

و در ميان حقوق الهي بزرگ ترين حق، حق رهبر بر مردم، و حق مردم بر رهبر است، حق واجبي كه خداي سبحان، بر هر دو گروه لازم شمرد، و آن را عامل پايداري پيوند ملّت و رهبر، و عزّت دين قرار داد. پس رعيّت اصلاح نمي شود جز آن كه زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمي شوند جز با درستكاري رعيّت. و آنگاه كه مردم حق رهبري را اداء كنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت يابد، و راه هاي دين پديدار، و نشانه هاي عدالت برقرار، و سنّت پيامبرصلي الله عليه وآله پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود، و مردم در تداوم حكومت اميدوار، و دشمن در آرزوهايش مأيوس مي شود. امّا اگر مردم بر حكومت چيره شوند، يا زمامدار بر رعيّت ستم كند، وحدت كلمه از بين مي رود، نشانه هاي ستم آشكار، و نيرنگ بازي در دين فراوان مي گردد، و راه گسترده سنّت پيامبرصلي الله عليه وآله متروك، هواپرستي فراوان، احكام دين تعطيل، و بيماريهاي دل فراوان گردد، مردم از اينكه حقّ بزرگي فراموش مي شود، يا باطل خطرناكي در جامعه رواج مي يابد، احساس نگراني نمي كنند، پس در آن زمان

نيكان خوار، و بدان قدرتمند مي شوند، و كيفر الهي بر بندگان بزرگ و دردناك خواهد بود، پس بر شماست كه يكديگر را نصيحت كنيد، و نيكو همكاري نماييد. درست است كه هيچ كس نمي تواند حق اطاعت خداوندي را چنانكه بايد بگذارد، هرچند در به دست آوردن رضاي خدا حريص باشد، و در كار بندگي تلاش فراوان نمايد،

لكن بايد بمقدار توان، حقوق الهي را رعايت كند كه يكي از واجبات الهي، يكديگر را به اندازه توان نصيحت كردن، و بر پا داشتن حق، و ياري دادن به يكديگر است. هيچ كس هر چند قدر او در حق بزرگ، و ارزش او در دين بيشتر باشد، بي نياز نيست كه او را در انجام حق ياري رسانند، و هيچ كس گرچه مردم او را خوار شمارند، و در ديده ها بي ارزش باشد، كوچك تر از آن نيست كه كسي را در انجام حق ياري كند يا ديگري به ياري او برخيزد.

(پس يكي از ياران بپا خاست و با سخني طولاني امام را ستود، حرف شنوايي و اطاعت از امام را اعلام داشت آنگاه امام فرمود:) كسي كه عظمت خدا در جانش بزرگ، و منزلت او در قلبش والاست، سزاوار است كه هرچه جز خدا را كوچك شمارد، و از او سزاوارتر كسي كه نعمت هاي خدا را فراوان در اختيار دارد، و بر خان احسان خدا نشسته است، زيرا نعمت خدا بر كسي بسيار نگردد جز آن كه حقوق الهي بر او فراوان باشد.

العلاقات السليمة بين القائد و الأمّة

العلاقات السليمة بين القائد و الأمّة

وَإِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالاَتِ الْوُلاَةِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ، أَنْ يُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ، وَيُوضَعَ أَمْرُهُمْ

عَلَي الْكِبْرِ، وَقَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ أَنِّي أُحِبُّ الْإِطْرَاءَ، وَاسْتَِماعَ الثَّنَاءِ؛ وَلَسْتُ - بِحَمْدِ اللَّهِ - كَذلِكَ، وَلَوْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُقَالَ ذلِكَ لَتَرَكْتُهُ انْحِطَاطاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَةِ وَالْكِبْرِيَاءِ.

وَرُبَّمَا اسْتَحْلَي النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ الْبَلَاءِ، فَلَا تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاءٍ، لِإِخْرَاجِي نَفْسِي إِلَي اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَإِلَيْكُمْ مِنَ التَّقِيَّةِ فِي حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا، وَفَرَائِضَ لاَبُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا.

فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ، وَلَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ، وَلَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ، وَلَا تَظُنُّوا بِيَ اسْتِثْقَالاً فِي حَقٍّ قِيلَ لِي، وَلَا الِْتمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ.

فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ، أَوْ مَشْوِرَةٍ بِعَدْلٍ، فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ، وَلَا آمَنُ ذلِكَ مِنْ فِعْلِي، إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي، فَإِنَّمَا أَنَا وَأَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لَا رَبَّ غَيْرُهُ؛ يَمْلِكُ مِنَّا مَا لَا نَمْلِكُ مِنْ أَنْفُسِنَا، وَأَخْرَجَنَا مِمَّا كُنَّا فِيهِ إِلَي مَا صَلَحْنَا عَلَيْهِ، فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلَالَةِ بِالْهُدَي، وَأَعْطَانَا الْبَصِيرَةَ بَعْدَ الْعَمَي.

ترجمه: روابط سالم و متقابل رهبر و مردم

مردم! از پست ترين حالات زمامداران در نزد صالحان اين است كه گمان برند آنها دوستدار ستايش باشند، و كشورداري آنان بر كبر و خودپسندي استوار باشد، و خوش ندارم، در خاطر شما بگذرد كه من ستايش را دوست دارم، و خواهان شنيدن آن مي باشم، سپاس خدا را كه چنين نبودم، و اگر ستايش را دوست مي داشتم، آن را رها مي كردم به خاطر فروتني در پيشگاه خداي سبحان، و بزرگي و

بزرگواري كه تنها خدا سزاوار آن است.

گاهي مردم، ستودن افرادي را براي كار و تلاش روا مي دانند.

امّا من از شما مي خواهم كه مرا با سخنان زيباي خود مستاييد، تا نفس خود را به وظائفي كه نسبت به خدا و شما دارم خارج سازم، و حقوقي كه مانده است بپردازم، و واجباتي كه برعهده من است و بايد انجام گيرد اداء كنم، پس با من چنانكه با پادشاهان سركش سخن مي گويند، حرف نزنيد، و چنانكه از آدم هاي خشمگين كناره مي گيرند دوري نجوييد، و با ظاهر سازي با من رفتار نكنيد، و گمان مبريد اگر حقّي به من پيشنهاد دهيد بر من گران آيد، يا در پي بزرگ نشان دادن خويشم. زيرا كسي كه شنيدن حق، يا عرضه شدن عدالت بر او مشكل باشد، عمل كردن به آن دشوارتر خواهد بود. پس، از گفتن حق، يا مشورت در عدالت خودداري نكنيد، زيرا خود را برتر از آن كه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نمي دانم، مگر آن كه خداوند مرا حفظ فرمايد، پس همانا من و شما بندگان و مملوك پروردگاريم كه جز او پروردگاري نيست، او مالك ما، و ما را بر نفس خود اختياري نيست، ما را در آن چه بوديم خارج و بدانچه صلاح ما بود درآورد، به جاي گمراهي هدايت، و به جاي كوري بينايي به ما عطا فرمود.

قسمتي از خطبه 034

الحقوق المتبادلة بين الامام و الامّة

أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقَّاً، وَلَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ: فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيْحَةُ لَكُمْ، وَتَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ، وَتَعْلِيمُكُمْ كَيْلا تَجْهَلُوا، وَتَأْدِيبُكُمْ كَيَْما تَعْلَمُوا.

وَأَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ، والنَّصِيْحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَالْمَغِيبِ، وَالْإِجَابَةُ

حِيْنَ أَدْعُوكُمْ، وَالطَّاعَةُ حِيْنَ آمُرُكُمْ.

ترجمه: حقوق متقابل مردم و رهبري

اي مردم، مرا بر شما و شما را بر من حقّي واجب شده است، حق شما بر من، آن كه از خيرخواهي شما دريغ نورزم و بيت المال را ميان شما عادلانه تقسيم كنم، و شما را آموزش دهم تا بي سواد و نادان نباشيد، و شما را تربيت كنم تا راه و رسم زندگي را بدانيد. و امّا حق من بر شما اين است كه با من وفادار باشيد، و در آشكار و نهان خيرخواهي كنيد، هرگاه شما را فرا خواندم اجابت نماييد و فرمان دادم اطاعت كنيد.

حقوق متقابل پدر و فرزند

حكمت 399 نهج البلاغه

الحقوق المتبادلة بين الوالد و الولد

وَقَالَ عليه السلام:

إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَي الْوَالِدِ حَقّاً، وَإِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَي الْوَلَدِ حَقّاً. فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَي الْوَلَدِ أَنْ يُطِيعَهُ فِي كُلِّ شَيْ ءٍ، إِلَّا فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ؛ وَحَقُّ الْوَلَدِ عَلَي الْوَالِدِ أَنْ يُحَسِّنَ اسْمَهُ، وَيُحَسِّنَ أَدَبَهُ، وَيُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ.

ترجمه: حكمت 399

حقوق متقابل پدر و فرزند

و درود خدا بر او فرمود:

همانا فرزند را به پدر، و پدر را به فرزند حقّي است، پس حق پدر بر فرزند اين است كه فرزند در همه چيز جز نافرماني خدا، از پدر اطاعت كند، و حق فرزند بر پدر آن كه نام نيكو بر فرزند نهد، خوب تربيتش كند، و او را قرآن بياموزد.

حقوق حيوانات
اشاره

نامه 25 نهج البلاغه

كان يكتبها لمن يستعمله علي الصدقات

و إنَّما ذكرنا هنا جملاً ليعلم بها أنه عليه السلام كان يقيم عماد الحق، و يشرع أمثلة العدل، في صغير الأمور و كبيرها و دقيقها و جليلها.

ترجمه: نامه 25

(دستورالعمل امام به مأموران جمع آوري ماليات)

(ما بخشي از اين وصيت را آورديم تا معلوم شود كه امام اركان حق را به پا مي داشت و فرمان به عدل صادر مي كرد، در كارهاي كوچك يا بزرگ، با ارزش يا بي مقدار)

الجباة و الاخلاق الاجتماعية

انْطَلِقْ عَلَي تَقْوَي اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، وَلَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَلَا تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً، وَلَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ، فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَي الْحَيِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ، ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَةِ وَالْوَقَارِ؛ حَتَّي تَقُومَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِمْ، وَلَا تُخْدِجْ بِالتَّحِيَّةِ لَهُمْ،

ثُمَّ تَقُولَ: عِبَادَ اللَّهِ، أَرْسَلَنِي إِلَيْكُمْ وَلِيُّ اللَّهِ وَخَلِيفَتُهُ، لِآخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ، فَهَلْ لِلَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَي وَلِيِّهِ.

فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ: لَا، فَلَا تُرَاجِعْهُ، وَإِنْ أَنْعَمَ لَكَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخِيفَهُ أَوْ تُوعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ فَخُذْ مَا أَعْطَاكَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ، فَإِنْ كَانَ لَهُ مَاشِيَةٌ أَوْ إِبِلٌ فَلَا تَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ، فَإِنَّ أَكْثَرَهَا لَهُ. فَإِذَا أَتَيْتَهَا فَلَا تَدْخُلْ عَلَيْهَا دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَيْهِ وَلَا عَنِيفٍ بِهِ.

وَلَا تُنَفِّرَنَّ بَهِيمَةً وَلَا تُفْزِعَنَّهَا، وَلَا تَسُوءَنَّ صَاحِبَهَا فِيهَا، وَاصْدَعِ الْمَالَ صَدْعَيْنِ ثُمَّ خَيِّرْهُ، فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ.

ثُمَّ اصْدَعِ الْباقيَ صَدْعَيْنِ، ثُمَّ خَيِّرْهُ، فَاذا اخْتارَ فلا تَعْرِضَنَّ لِما اخْتارَهُ فَلَا تَزَالُ كَذلِكَ حَتَّي يَبْقَي مَا فِيهِ وَفَاءٌ لِحَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ؛ فَاقْبِضْ حَقَّ اللَّهِ مِنْهُ.

فَإِنِ اسْتَقَالَكَ فَأَقِلْهُ، ثُمَّ اخْلِطْهُمَا ثُمَّ اصْنَعْ مِثْلَ

الَّذِي صَنَعْتَ أَوَّلاً حَتَّي تَأْخُذَ حَقَّ اللَّهِ فِي مَالِهِ. وَلَا تَأْخُذَنَّ عَوْداً وَلَا هَرِمَةً وَلَا مَكْسُورَةً وَلَا مَهْلُوسَةً، وَلَا ذَاتَ عَوَارٍ، وَلَا تَأْمَنَنَّ عَلَيْهَا إِلَّا مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ، رَافِقاً بِمَالِ الْمُسْلِمِينَ حَتَّي يُوَصِّلَهُ إِلَي وَلِيِّهِمْ فَيَقْسِمَهُ بَيْنَهُمْ.

ترجمه: اخلاق اجتماعي كارگزاران اقتصادي

با ترس از خدايي كه يكتاست و همتايي ندارد، حركت كن، در سر راه هيچ مسلماني را نترسان، يا با زور از زمين او نگذر، و افزون تر از حقوق الهي از او مگير، هرگاه به آبادي رسيدي، در كنار آب فرود آي، و وارد خانه كسي مشو، سپس با آرامش و وقار به سوي آنان حركت كن، تا در ميانشان قرار گيري، به آنها سلام كن، و در سلام و تعارف و مهرباني كوتاهي نكن.

سپس مي گويي:

«اي بندگان خدا، مرا وليّ خدا و جانشين او به سوي شما فرستاده، تا حق خدا را كه در اموال شماست تحويل گيرم، آيا در اموال شما حقّي است كه به نماينده او بپردازيد؟)

اگر كسي گفت: نه، ديگر به او مراجعه نكن، و اگر كسي پاسخ داد: آري، همراهش برو، بدون آن كه او را بترساني، يا تهديد كني، يا به كار مشكلي وادار سازي، هرچه از طلا و نقره به تو رساند بردار، و اگر داراي گوسفند يا شتر بود، بدون اجازه اش داخل مشو، كه اكثر اموال از آن اوست.

آنگاه كه داخل شدي مانند اشخاص سلطه گر، و سخت گير رفتار نكن، حيواني را رَم مده، و هراسان مكن، و دامدار را مرنجان، حيوانات را به دو دسته تقسيم كن و صاحبش را اجازه ده كه خود انتخاب كند، پس از انتخاب اعتراض نكن، سپس باقيمانده

را به دو دسته تقسيم كن و صاحبش را اجازه ده كه خود انتخاب كند و بر انتخاب او خرده مگير، به همين گونه رفتار كن تا باقيمانده، حقّ خداوند باشد. اگر دامدار ازاين تقسيم و انتخاب پشيمان است، و از تو درخواست گزينش دوباره دارد همراهي كن، پس حيوانات را درهم كن، و به دو دسته تقسيم نما همانند آغاز كار، تا حق خدا را از آن برگيري و در تحويل گرفتن حيوانات، حيوان پير و دست و پا شكسته، بيمار و معيوب را به عنوان زكات نپذير، و به فردي كه اطمينان نداري، و نسبت به اموال مسلمين دلسوز نيست، مسپار، تا آن را به پيشواي مسلمين رسانده، در ميان آنها تقسيم گردد.

حماية حقوق الحيوانات

وَلَا تُوَكِّلْ بِهَا إِلَّا نَاصِحاً شَفِيقاً وَأَمِيناً حَفِيظاً، غَيْرَ مُعْنِفٍ وَلَا مُجْحِفٍ، وَلَا مُلْغِبٍ وَلَا مُتْعِبٍ. ثُمَّ احْدُرْ إِلَيْنَا مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ نُصَيِّرْهُ حَيْثُ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ، فَإِذَا أَخَذَهَا أَمِينُكَ فَأَوْعِزْ إِلَيْهِ.

أَلَّا يَحُولَ بَيْنَ نَاقَةٍ وَبَيْنَ فَصِيلِهَا، وَلَا يَمْصُرَ لَبَنَهَا فَيَضُرَّ ذلِكَ بِوَلَدِهَا؛ وَلَا يَجْهَدَنَّهَا رُكُوباً، وَلْيَعْدِلْ بَيْنَ صَوَاحِبَاتِهَا فِي ذلِكَ وَبَيْنَهَا، وَلْيُرَفِّهْ عَلَي اللَّاغِبِ،

وَلْيَسْتَأْنِ بِالنَّقِبِ وَالظَّالِعِ، وَلْيُورِدْهَا مَا تَمُرُّ بِهِ مِنَ الْغُدُرِ، وَلَا يَعْدِلْ بِهَا عَنْ نَبْتِ الْأَرْضِ إِلَي جَوَادِّ الطُّرُقِ، وَلْيُرَوِّحْهَا فِي السَّاعَاتِ، وَلُْيمْهِلْهَا عِنْدَ النِّطَافِ وَالْأَعْشَابِ.

حَتَّي تَأْتِيَنَا بِإِذْنِ اللَّهِ بُدَّناً مُنْقِيَاتٍ، غَيْرَ مُتْعَبَاتٍ وَلَا مَجْهُودَاتٍ، لِنَقْسِمَهَا عَلَي كِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ صلي الله عليه وآله فَإِنَّ ذلِكَ أَعْظَمُ لِأَجْرِكَ، وَأَقْرَبُ لِرُشْدِكَ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

ترجمه: حمايت از حقوق حيوانات

در رساندن حيوانات آن را به دست چوپاني كه خيرخواه و مهربان، امين و حافظ، كه نه سختگير باشد و نه ستمكار، نه تند براند و نه حيوانات را خسته

كند، بسپار، سپس آن چه از بيت المال جمع آوري شد براي ما بفرست، تا در نيازهايي كه خدا اجازه فرمود مصرف كنيم، هرگاه حيوانات را به دست فردي امين سپردي،به او سفارش كن تا: «بين شتر و نوزادش جدايي نيفكند، و شير آن را ندوشد تا به بچّه اش زياني وارد نشود، در سوار شدن بر شتران عدالت را رعايت كند،

و مراعات حال شتر خسته يا زخمي را كه سواري دادن براي او سخت است بنمايد، آنها را در سر راه به درون آب ببرد، و از جاده هايي كه دو طرف آن علف زار است به جادّه بي علف نكشاند، و هرچند گاه شتران را مهلت دهد تا استراحت كنند، و هرگاه به آب و علفزار رسيد، فرصت دهد تا علف بخورند و آب بنوشند»

تا آنگاه كه به اذن خدا بر ما وارد شوند، فربه و سرحال، نه خسته و كوفته، كه آنها را بر أساس رهنمود قرآن، و سنّت پيامبرصلي الله عليه وآله تقسيم نماييم، عمل به دستورات ياد شده مايه بزرگي پاداش و هدايت تو خواهد شد. انشاءاللَّه

حقوق متقابل اجتماعي
اشاره

خطبه 224 نهج البلاغه

ترجمه: خطبه 224

الامام علي(ع) و اجتناب الظّلم

وَاللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَي حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً، أَوْ أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَي اللَّهَ وَرَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ، وَغَاصِباً لِشَيْ ءٍ مِنَ الْحُطَامِ، وَكَيْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَي الْبِلَي قُفُولُهَا، وَيَطُولُ فِي الثَّرَي حُلُولُهَا؟!

ترجمه: پرهيز از ستمكاري

سوگند به خدا! اگر بر روي خارهاي سعدان بسر ببرم، و يا با غل و زنجير به اين سو يا آن سو كشيده شوم، خوش تر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت، در حالي ملاقات كنم كه به بعضي از بندگان ستم، و چيزي از اموال را غصب كرده باشم، چگونه بر كسي ستم كنم براي نفس خويش، كه به سوي كهنگي و پوسيده شدن پيش مي رود، و در خاك، زمان طولاني اقامت مي كند.

عدالة الامام علي(ع)

وَاللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلاً وَقَدْ أَمْلَقَ حَتَّي اسْتََماحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً، وَرَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ، غُبْرَ الْأَلْوَانِ، مِنْ فَقْرِهِمْ، كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ، وَعَاوَدَنِي مُؤَكِّداً.

وَكَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً، فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي، فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي، وَأَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقاً طَرِيقَتِي، فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً، ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا، فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا، وَكَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا،

فَقُلْتُ لَهُ: ثَكِلَتْكَ الثَّوَاكِلُ، يَا عَقِيلُ! أَتَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ، وَتَجُرُّنِي إِلَي نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ! أَتَئِنُّ مِنَ الْأَذَي وَلَا أَئِنُّ مِنْ لَظًي؟!

وَأَعْجَبُ مِنْ ذلِكَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِي وِعَائِهَا، وَمَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا، كَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِيقِ حَيَّةٍ أَوْ قَيْئِهَا، فَقُلْتُ: أَصِلَةٌ، أَمْ زَكَاةٌ، أَمْ صَدَقَةٌ؟ فَذلِكَ مُحَرَّمٌ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ!

فَقَالَ: لَا ذَا وَلَا ذَاكَ، وَلكِنَّهَا هَدِيَّةٌ.

فَقُلْتُ:

هَبِلَتْكَ الْهَبُولُ! أَعَنْ دِينِ اللَّهِ أَتَيْتَنِي لَتَخْدَعَنِي؟ أَمُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُو جِنَّةٍ، أَمْ تَهْجُرُ؟

وَاللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا

تَحْتَ أَفْلَاكِهَا، عَلَي أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ، وَإِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا.

مَا لِعَلِيٍّ وَلِنَعِيمٍ يَفْنَي، وَلَذَّةٍ لَا تَبْقَي! نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ، وَقُبْحِ الزَّلَلِ. وَبِهِ نَسْتَعِينُ.

ترجمه: پرهيز از امتياز خواهي

به خدا سوگند، برادرم عقيل را ديدم كه به شدّت تهيدست شده و از من درخواست داشت تا يك من از گندمهاي بيت المال را به او به خشم، كودكانش را ديدم كه از گرسنگي داراي موهاي ژوليده، و رنگشان تيره شده بود گويا با نيل رنگ شده بودند. پي در پي مرا ديدار و درخواست خود را تكرار مي كرد، چون گفته هاي او را گوش فرا دادم پنداشت كه دين خود را به او واگذار مي كنم، و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست برمي دارم، روزي آهني را در آتش گداخته به جسمش نزديك كردم تا او را بيازمايم، پس چونان بيمار از درد فرياد زد و نزديك بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم، اي عقيل: گريه كنندگان بر تو بگريند، از حرارت آهني مي نالي كه انساني به بازيچه آن را گرم ساخته است؟ امّا مرا به آتش دوزخي مي خواني كه خداي جبّارش با خشم خود آن را گداخته است، تو از حرارت ناچيز مي نالي و من از حرارت آتش الهي ننالم؟

و از اين حادثه شگفت آورتر اينكه شب هنگام كسي به ديدار ما آمد(1) و ظرفي سر پوشيده پر از حلوا داشت، معجوني در آن ظرف بود كه از آن تنفّر داشتم، گويا آن را با آب دهان مار

سمّي، يا قي كرده آن مخلوط كردند، به او گفتم: هديه است؟ يا زكات يا صدقه؟ كه اين دو بر ما اهل بيت پيامبرصلي الله عليه وآله حرام است.

گفت: نه، نه زكات است نه صدقه، بلكه هديه است.

گفتم: زنان بچّه مرده بر تو بگريند، آيا از راه دين وارد شدي كه مرا بفريبي؟ يا عقلت آشفته شده يا جن زده شدي؟ يا هذيان مي گويي؟

به خدا سوگند! اگر هفت اقليم را با آن چه در زير آسمانهاست به من دهند تا خدا را نافرماني كنم كه پوست جو اي را از مورچه اي ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد، و همانا اين دنياي آلوده شما نزد من از برگ جويده شده دهان ملخ پَست تر است.

علي را با نعمت هاي فنا پذير، و لذّتهاي ناپايدار چه كار؟!!

به خدا پناه مي بريم از خفتن عقل، و زشتي لغزشها، و از او ياري مي جوييم.

*****

نوشتند كه اشعث بن قيس بود.

5- امام علي(ع) و مسائل قضائي

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور: امام علي ع و مسائل قضايي مولف محمد دشتي 1330 - 1380، با همكاري ستاد اميرالمومنين علي عليه السلام .. [و ديگران .

مشخصات نشر: قم نشر موسسه فرهنگي تحقيقاتي اميرالمومنين ع 1379.

مشخصات ظاهري: 304ص.

فروست: الگوهاي رفتاري امام علي عليه السلام ج.8.

شابك: 10000ريال : 964-6422-28-6؛ 10000 ريال(چاپ دوم) ؛ چاپ سوم 978-964-6422-28-5:

يادداشت: چاپ دوم 1381.

يادداشت: عنوان روي جلد: امام علي ع و امور قضايي

يادداشت: كتابنامه ص [271] - 304؛ همچنين به صورت زيرنويس

عنوان روي جلد: امام علي ع و امور قضايي

موضوع: علي بن ابي طالب ع) ، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- قضاوت ها

موضوع: علي بن ابي طالب ع) ، امام اول، 23 قبل از هجرت -

40ق. -- فضايل

شناسه افزوده: موسسه فرهنگي تحقيقاتي اميرالمومنين (ع) ستاد اميرالمومنين علي (ع)

شناسه افزوده: الگوهاي رفتاري امام علي عليه السلام؛ ج.8.

رده بندي كنگره: BP37/4 /د5‮الف 7 8.ج 1379

رده بندي ديويي: 297/951

شماره كتابشناسي ملي: م 79-5414

سرآغاز

نوشتار نوراني و مبارك و ارزشمندي كه در پيش روي داريد، تنها برخي از «الگوهاي رفتاري» آن يگانه بشريّت،

باب علم نبيّ،

پدر بزرگوار امامان معصوم عليهم السلام،

تنها مدافع پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم به هنگام بعثت و دوران طاقت فرساي هجرت، و جنگ ها و يورش هاي پياپي قريش،

و نابود كننده خط كفر و شرك و نفاق پنهان،

اوّل حافظ و جامع قرآن، و قرآن مجسّم،

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام است. كه همواره با قرآن بود،

و با قرآن زيست

و از قرآن گفت، و تا بهشت جاويدان، در كنار چشمه كوثر و پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم، وحدتشان جاودانه است.

مباحث ارزشمند آن در حال تكامل و گسترش است،

نوراني است،

نورِ نور است،

عطر آگين از جذبه هاي عرفاني وشناخت و حضور است،

كه با نام هاي مبارك زير، در آسمان پُر ستاره انديشه ها خواهد درخشيد مانند:

1- امام علي عليه السلام و اخلاق اسلامي

الف- اخلاق فردي

ب- اخلاق اجتماعي

ج- آئين همسر داري

2- امام علي عليه السلام و مسائل سياسي

3- امام علي عليه السلام و اقتصاد

الف- كار و توليد

ب- انفاق و ايثار گري

ج- عمران و آبادي

د- كشاورزي و باغداري

4- امام علي عليه السلام و امور نظامي

الف- اخلاق نظامي

ب- امور دفاعي و مبارزاتي

5- امام علي عليه السلام و مباحث اطّلاعاتي و امنيتّي

6- امام علي عليه السلام و علم و هنر

الف- مسائل آموزشي و هنري

ب- مسائل علمي و فرهنگي

7- امام علي عليه السلام و مديريّت

8- امام علي عليه السلام و امور قضائي

الف- امور

قضائي

ب- مسائل جزائي و كيفري

9- امام علي عليه السلام و مباحث اعتقادي

10- امام علي عليه السلام و مسائل حقوقي

11- امام علي عليه السلام و نظارت مردمي (امر به معروف ونهي از منكر)

12- امام علي عليه السلام و مباحث معنوي و عبادي

13- امام علي عليه السلام و مباحث تربيتي

14- امام علي عليه السلام و مسائل بهداشت و درمان

15- امام علي عليه السلام و تفريحات سالم

الف- تفريحات سالم

ب- تجمّل و زيبائي

مطالب و مباحث هميشه نوراني مباحث ياد شده، از نظر كاربردي مهّم و سرنوشت سازند، زيرا تنها جنبه نظري ندارند، بلكه از رفتار و سيره و روشهاي الگوئي امام علي عليه السلام نيز خبر مي دهند،

تنها داراي جذبه «قال» نيست كه دربردارنده جلوه هاي «حال» نيز مي باشد.

دانه هاي انگشت شماري از صدف ها و مرواريد هاي هميشه درخشنده درياي علوم نَبَوي است

از رهنمودها و راهنمائي هاي جاودانه عَلَوي است

از محضر حقّ و حقيقت است

و از زلال و جوشش هميشه جاري واقعيّت هاست

كه تنها نمونه هائي اندك از آن مجموعه فراوان و مبارك را در اين جزوات مي يابيد و با مطالعه مطالب نوراني آن،

از چشمه زلال ولايت مي نوشيد

كه هر روز با شناسائي منابع جديد در حال گسترش و ازدياد و كمال و قوام يافتن است.(1).

و در آينده به عنوان يك كتاب مرجع و تحقيقاتي مطرح خواهد بود تا:

چراغ روشنگر راه قصّه پردازان

و سناريو نويسان فيلم نامه ها و طرّاحان نمايشنامه ها

و حجّت و برهان جدال احسن گويندگان و نويسندگان متعهّد اسلامي باشد،

تا مجالس و محافل خود را با ياد و نام آن اوّل مظلوم اسلام نوراني كنيم.

كه رسول گرامي اسلام فرمود:

نَوِّروُا مَجالِسَكُمْ بِذِكرِ عَلِيّ بْنِ

اَبي طالِب

(جلسات خود را با نام و ياد علي عليه السلام نوراني كنيد)

با كشف و شناسائي «الگوهاي رفتاري امام علي عليه السلام» حقيقتِ «چگونه بودن؟!» براي ما روشن مي شود

و آنگاه چگونه زندگي كردن؟! نيز مشخص خواهد شد.

پيروي از امام علي عليه السلام و الگو قرار دادن راه و رسم زندگي آن بزرگ معصوم الهي،بر اين حقيقت تكيه دارد كه با مطالعه همه كتب و منابع و مآخذ روائي و تاريخي و سياسي موجود كشف كنيم كه:

«امام عليه السلام چگونه بود؟»

آنگاه بدانيم كه:

«چگونه بايد باشيم»

زيرا خود فرمود:

اَيُّهَا النّاسُ اِنّي وَاللّهِ ما أَحُثُّكُم عَلي طاعَةٍ اِلاَّ وَ أَسْبِقُكُم الَيْهَا، وَ لا أَنْهاكُم عَنْ مَعْصِيَةٍ اِلاّ وَ أَتَناهي قبلَكُمْ عَنها(2).

(اي مردم! همانا سوگند به خدا من شما را به عمل پسنديده اي تشويق نمي كنم جز آنكه در عمل كردن به آن از شما پيشي مي گيرم، و شما را از گناهي باز نمي دارم جز آنكه پيش از نهي كردن، خود آن را ترك كرده ام)

پس توجه به الگوهاي رفتاري امام علي عليه السلام براي مبارزان و دلاوراني كه با نام او جنگيدند، و با نام او خروشيدند، و هم اكنون در جاي جاي زندگي، در صلح و سازندگي، در جنگ و ستيز با دشمن، در خودسازي و جامعه سازي و در همه جا بدنبال الگوهاي كامل روانند، بسيار مهمّ و سرنوشت ساز است تا در تداوم راه امام رحمه الله بجوشند، و در همسوئي با امير بيان بكوشند، كه بارها پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم فرمود:

«آنانكه از علي پيروي كنند اهل نجات و بهشتند»

و به علي عليه السلام اشاره كرد و فرمود:

«اين علي

و پيروان او در بهشت جاي دارند»(3).

و اميدواريم كه كشف و شناسائي «الگوهاي رفتاري امام علي عليه السلام» آغاز مباركي باشد تا اين راه تداوم يابد، وبه كشف و شناسائي «الگوهاي رفتاري» ديگر معصومين عليهم السلام بيانجامد.

در اينجا توجّه به چند تذكّر أساسي لازم است.

الگوهاي رفتاري و عنصر زمان و مكان

اقسام الگوهاي رفتاري

*****

تاكنون هزاران فيش تحقيقاتي از حدود 700 عنوان در يك هزار جلد، كتاب پيرامون حضرت امام علي عليه السلام فراهم آمده است.

خطبه 6 /175، نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف.

ينابيع المودّة ص 40، قالت فاطمه (س): نَظَرَ رَسُولَ اللَّه(ص) اِلي عَلِيٍّ(ع) و قال:هذا وَ شِيعَتُهُ فِي الْجَنَّة.

الگوهاي رفتاري و عنصر زمان و مكان

رفتارهاي امام علي عليه السلام برخي اختصاصي و بعضي عمومي است، كه بايد در ارزيابي الگوهاي رفتاري دقّت شود.

گاهي عملي يا رفتاري را امام علي عليه السلام در شرائط زماني و مكاني خاصّي انجام داده است كه متناسب با همان دوران و شرائط خاصّ قابل ارزيابي است، و الزامي ندارد كه ديگران همواره آن را الگو قرار داده و به آن عمل كنند، كه در اخلاق فردي امام علي عليه السلام نمونه هاي روشني را جمع آوري كرده ايم، و ديگر امامان معصوم عليه السلام نيز توضيح داده اند كه:

شكل و جنس لباس امام علي عليه السلام تنها در روزگار خودش قابل پياده شدن بود، امّا هم اكنون اگر آن لباس ها را بپوشيم، مورد اعتراض مردم قرار خواهيم گرفت.

يعني عُنصر زمان و مكان، در كيفيّت ها تأثير بسزائي دارد.

پس اگر الگوهاي رفتاري، درست تبيين نگردد، ضمانت اجرائي ندارد و از نظر كار بُردي قابل الگو گيري يا الگو پذيري نيست، مانند:

- غذاهاي ساده اي كه امام

علي عليه السلام ميل مي فرمود، در صورتي كه فرزندان و همسران او از غذاهاي بهتري استفاده مي كردند.

- لباس هاي پشمي و ساده اي كه امام علي عليه السلام مي پوشيد، امّا ضرورتي نداشت كه ديگر امامان معصوم عليهم السلام بپوشند.

- در برخي از مواقع، امام علي عليه السلام با پاي برهنه راه مي رفت، كه در زمان هاي ديگر قابل پياده شدن نبود.

امام علي عليه السلام خود نيز تذكّر داد كه:

لَنْ تَقْدِروُنَ عَلي ذلِك وَلكِن اَعينوُني بِوَرَعٍ وَاجْتَهاد

(شما نمي توانيد همانند من زندگي كنيد، لكن در پرهيزكاري و تلاش براي خوبي ها مرا ياري دهيد(1).

وقتي عاصم بن زياد، لباس پشمي پوشيد و به كوه ها مي رفت و دست از زندگي شُست و تنها عبادت مي كرد، امام علي عليه السلام او را مورد نكوهش قرار داد، كه چرا اينگونه زندگي مي كني؟

عاصم بن زياد در جواب گفت:

قَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، هذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِكَ وَجُشُوبَةِ مَأْكَلِكَ!

(عاصم گفت، اي اميرمؤمنان، پس چرا تو با اين لباس خشن، و آن غذاي ناگوار بسر مي بري؟)

امام علي عليه السلام فرمود:

قَالَ: وَيْحَكَ، إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ، إِنَّ اللَّهَ تَعَالَي فَرَضَ عَلَي أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ!(2).

واي بر تو، من همانند تو نيستم، خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه خود را با مردم ناتوان همسو كنند، تا فقر و نداري، تنگدست را به هيجان نياورد، و به طغيان نكشاند.

*****

نامه 5/45 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف.

خطبه 3/209 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف.

اقسام الگوهاي رفتاري

بعضي از رفتارهاي امام علي عليه السلام زمان و مكان نمي شناسد، و همواره براي الگو پذيري ارزشمند است

مانند:

1- ترويج فرهنگ نماز

2- اهميّت دادن به نماز اوّل وقت

3- ترويج فرهنگ اذان

4- توجّه فراوان به باز سازي، عمران و آبادي و كشاورزي و كار و توليد

5- شهادت طلبي و توجّه به جهاد و پيكار در راه خدا

6- حمايت از مظلوم و...

زيرا طبيعي است كه كيفيّت ها متناسب با زمان و مكان و شرائط خاصّ فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعي در حال دگرگوني است.

گرچه اصول منطقي همان كيفيّت ها، جاودانه اند، يعني همواره ساده زيستي، خودكفائي، ساده پوشي ارزشمند است، امّا در هر جامعه اي چهار چوب خاصّ خودش را دارد، پس كميّت ها و اصول منطقي الگوهاي رفتاري ثابت، و كيفيّت ها، و چگونگي الگوهاي رفتاري متغيّر و در حال دگرگوني است.

ضرورت ها
اگر هاي داوري

اگر همه انسان ها بر أساس فطرت خداجوي خويش، راه كمال و تكامل را تداوم مي دادند.

اگر همه انسان ها با روح حق گرائي و خويش به حقيقت مي پيوستند و همه جا با حق، و براي حق، و در راه حق تلاش مي كردند، و به حق خويش قانع مي شدند.

اگر همه انسان ها با جان عدالت خواه خود براي اجراي عدالت مي كوشيدند، عدالت را در همه جوانب آن مي شناختند.

و عدالت جو، و عدالت خو، بودند.

اگر همه انسان ها به يكديگر احترام مي گذاشتند و در احترام متقابل، براي حقوق فردي و اجتماعي يكديگر ارزش قائل شده و به حريم حقوقي ديگران تجاوز نمي كردند.

اگر انسان ها با ارزش هاي اخلاقي تربيت مي شدند و با ارزش ها زندگي مي كردند، و براي انسان ها و انسانيّت ارزش قائل مي شدند.

اگر روح تجاوز طلبي، برتري جوئي، امتياز خواهي،

در بشريّت ريشه كن مي شد.

اگر غرائز حيواني انسان ها چونان شهوت و خشم و غضب و قدرت طلبي تعديل مي گرديد.

اگر همه انسان ها به وظائف خود آشنا بودند.

اگر همه انسان ها تنها خدا را مي پرستند، خداشناس و خدا ترس بودند و همه جا خدا را مي ديدند و از سرانجام زشتي ها و اعمال نادرست مي ترسيدند.

روح تجاوز طلبي، ستيزه جوئي، برتري طلبي، غارتگري، جنگ طلبي، كينه توزي و انتقام از ميان برداشته مي شد و همه فرشته خو مي شدند.

ديگر نيازي به مبحث قضا و داوري نبود.

ديگر نيازي به محاكم قضائي نداشتيم كه نيكو سرودند:

بهشت آنجاست آزاري نباشد

كسي را با كسي كاري نباشد

امّا هزاران افسوس كه بسياري در پرتو تعاليم پيامبران آسماني تربيت نشدند خودسازي نكردند.

و نتوانستند غرائز حيواني سركش خود را كنترل و تعديل كنند.

و با انواع روش ها و شيوه هاي دروغين و شيطاني در فكر فريب دادن انسان ها هستند، به ديگران ستم مي كنند، و با انواع حيله ها و نيرنگ ها به حريم اجتماعي و اقتصادي ديگران تجاوز مي كنند.

همه چيز را براي خود مي خواهند، و براي رسيدن به مقاصد شوم خود در حق همه كس جَفا مي كنند، ارزش ها را ناديده مي انگارند. اينجاست كه مسئله قضا و داوري مطرح مي شود و يك ضرورت اجتماعي است.

ضرورت شناخت انسان ها
اشاره

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت به اين مشكل انساني، اجتماعي در خطبه 32 فرمود:

أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ، وَزَمَنٍ كَنُودٍ، يُعَدُّ فِيهِ الُْمحْسِنُ مُسِيئاً، وَيَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً، لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا، وَلَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا، وَلَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّي تَحُلَّ بِنَا. وَالنَّاسُ

عَلَي أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ: مِنْهُمْ مَنْ لَا يَمْنَعُهُ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَهَانَةُ نَفْسِهِ، وَكَلَالَةُ حَدِّهِ، وَنَضِيضُ وَفْرِهِ.

وَمِنْهُمْ الْمُصْلِتُ لِسَيْفِهِ، وَالْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ، وَالُْمجْلِبُ بِخَيْلِهِ وَرَجِلِهِ، قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ، وَأَوْبَقَ دِينَهُ لِحُطَامٍ يَنْتَهِزُهُ، أَوْ مِقْنَبٍ يَقُودُهُ، أَوْ مِنْبَرٍ يَفْرَعُهُ. وَلَبِئْسَ الْمَتْجَرُ أَنْ تَرَي الدُّنْيَا لِنَفْسِكَ ثَمَناً، وَمِمَّا لَكَ عِنْدَ اللَّهِ عِوَضاً! وَمِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيَا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ، وَلَا يَطْلُبُ الْآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا، قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ، وَقَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ، وَشَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ، وَزَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلْأَمَانَةِ، وَاتَّخَذَ سِتْرَ اللَّهِ ذَرِيعَةً إِلَي الْمَعْصِيَةِ.

وَمِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْكِ ضُؤُولَةُ نَفْسِهِ، وَانْقِطَاعُ سَبَبِهِ، فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَي حَالِهِ، فَتَحَلَّي بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ، وَتَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ، وَلَيْسَ مِنْ ذلِكَ فِي مَرَاحٍ وَلَا مَغْدًي.

وَبَقِيَ رِجَالٌ غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِكْرُ الْمَرْجِعِ، وَأَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الَْمحْشَرِ، فَهُمْ بَيْنَ شَرِيدٍ نَادٍّ، وَخَائِفٍ مَقْمُوعٍ، وَسَاكِتٍ مَكْعُومٍ، وَدَاعٍ مُخْلِصٍ، وَثَكْلَانَ مُوجَعٍ، قَدْ أَخْمَلَتْهُمُ التَّقِيَّةُ، وَشَمِلَتْهُمُ الذِّلَّةُ، فَهُمْ فِي بَحْرٍ أُجَاجٍ، أَفْوَاهُهُمْ ضَامِزَةٌ، وَقُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ، قَدْ وَعَظُوا حَتَّي مَلُّوا، وَقُهِرُوا حَتَّي ذَلُّوا، وَقُتِلُوا حَتَّي قَلُّوا.

فَلْتَكُنِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِكُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ، وَقُرَاضَةِ الْجَلَمِ، وَاتَّعِظُوا بِمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، قَبْلَ أَنْ يَتَّعِظَ بِكُمْ مَنْ بَعْدَكُمْ؛ وَارْفُضُوهَا ذَمِيمَةً، فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ مَنْ كَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْكُمْ.

سير ارتجاعي امّت اسلامي

«اي مردم، در روزگاري كينه توز، و پر از ناسپاسي و كفران نعمت ها، صبح كرده ايم، كه نيكوكار، بد كار به شمار مي آيد، و ستمگر بر تجاوز و سركشي خود مي افزايد، نه از آن چه مي دانيم بهره مي گيريم، و نه از آن چه نميدانيم، مي پرسيم، و نه از هيچ حادثه مهّمي تا به ما فرود نيايد، مي ترسيم.

اقسام مردم

(روانشناسي اجتماعي مسلمين، پس از پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم)

در اين روزگاران، مردم چهار گروه اند گروهي اگر دست به فساد نمي زنند، براي اين است كه، روحشان ناتوان، و شمشير شان كُند، و امكانات مالي، در اختيار ندارند.

گروه ديگر، آنان كه شمشير كشيده، و شر و فساد شان را آشكار كرده اند، لشگر هاي پياده و سواره خود را گرد آورده، و خود آماده كشتار ديگرانند، دين را براي به دست آوردن مال دنيا تباه كردند كه يا رييس و فرمانده گروهي شوند، يا به منبري فرا رفته، خطبه بخوانند، چه بد تجارتي، كه دنيا را بهاي جان خود بداني، و با آن چه كه در نزد خداست معاوضه نمايي.

گروهي ديگر، با اعمال آخرت، دنيا مي طلبند، و با اعمال دنيا در پي كسب مقام هاي معنوي آخرت نيستند، خود را كوچك و متواضع جلوه مي دهند، گام ها را رياكارانه كوتاه بر مي دارند، دامن خود را جمع كرده، خود را همانند مؤمنان واقعي مي آرايند، و پوشش الهي را وسيله نفاق و دورويي و دنيا طلبي خود قرار مي دهند.

و برخي ديگر، با پستي و ذّلت و فقدان امكانات، از به دست آوردن قدرت محروم مانده اند، كه

خود را به زيور قناعت آراسته، و لباس زاهدان را پوشيده اند.

اينان هرگز، در هيچ زماني از شب و روز، از زاهدان راستين نبوده اند.

وصف پاكان در جامعه مسخ شده

در اين ميان گروه اندكي باقي مانده اند كه ياد قيامت، چشمهايشان را بر همه چيز فرو بسته، و ترس رستاخيز، اشكهايشان را جاري ساخته است، برخي از آنها از جامعه رانده شده، و تنها زندگي مي كنند، و برخي ديگر ترسان و سركوب شده يا لب فرو بسته و سكوت اختيار كرده اند، بعضي مخلصانه همچنان مردم را به سوي خدا دعوت مي كنند، و بعضي ديگر گريان و دردناكند كه تقيّه و خويشتن داري، آنان را از چشم مردم انداخته است، و ناتواني وجودشان را فرا گرفته گويا در درياي نمك فرو رفته اند، دهن هايشان بسته، و قلب هايشان مجروح است، آنقدر نصيحت كردند كه خسته شدند، از بس سركوب شدند، ناتوانند و چندان كه كْشته دادند، انگشت شمارند.

روش برخورد با دنيا

اي مردم بايد دنياي حرام در چشمانتان از پَرِ كاهِ خشكيده، و تُفاله هاي قيچي شده دام داران، بي ارزش تر باشد، از پيشينيان خود پند گيريد، پيش از آن كه آيندگان از شما پند گيرند، اين دنيايِ فاسدِ نكوهش شده را رها كنيد، زيرا مشتاقان شيفته تر از شما را رها كرد.»(1).

*****

1- مطالب السؤول ج 1 ص 90: ابن طلحه شافعي (متوفاي 652 ه)

2- البيان والتبيين ج 1 ص 175 و 71: جاحظ (متوفاي 255 ه)

3- ميزان الاعتدال ج 2 ص 276: علامه ذهبي شافعي (متوفاي 748 ه)

4- عيون الاخبار ج 2 ص 237: ابن قتيبة (متوفاي 276 ه)

5- عقدالفريد ج 2 ص 173: ابن عبد ربه مالكي (متوفاي 328 ه).

ضرورت قضا و داوري

وقتي در جامعه انسان ها انواع فريب ها، حق كُشي ها، بي عدالتي ها، تجاوزها، و امتياز خواهي ها وجود دارد.

يكي از وظائف مهم حكومت اسلامي ايجاد امنيّت اجتماعي است، و امنيّت اجتماعي بدون يك سيستم قضائي مقتدر و كارآمد به وجود نخواهد آمد زيرا:

تشخيص ظلم و ظالم؛

شناخت خط تجاوز و متجاوز؛

شناسائي انواع جرم و بزهكاري و مجرمين؛

و آنگاه اجراي احكام الهي در احقاق حق فرد و جامعه، و تنبيه متجاوزان، و قصاص كردن قاتلان؛

و اجراي حَد شرعي بر اندام كثيف مجرمان؛

و باز پس گرفتن حقوق از دست رفته محرومان و مظلومان

همه و همه به سيستم قضائي و داوري قضات مؤمن و متعهّد وابسته است.

اگر سيستم قضائي مقتدر و كارآمدي موجود نباشد.

يا قضات و داوران كارشناس و عالم و متخصّص و متعهّدي وجود نداشته باشند.

و يا نگذارند كه عدالت و قسط به وسيله سيستم قضائي به اجرا در آيد.

جامعه انساني رنگ سلامت نخواهد

ديد و انواع ضد ارزش ها رواج پيدا خواهد كرد.

اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه 18 نهج البلاغه با اندوه و تأسّف فراوان از قضات و داوران دروغين مي نالد كه بدون ايمان و تخصّص و تعهّد بر منصب قضاوت تكيه زدند و با ظنّ و گمان و رأي ناصواب خود احكام دروغين را صادر مي كنند كه فرمود:

تَرِدُ عَلَي أَحَدِهِمُ الْقَضِيَّةُ فِي حُكْمٍ مِنَ الْأَحْكَامِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِرَأْيِهِ، ثُمَّ تَرِدُ تِلْكَ الْقَضِيَّةُ بِعَيْنِهَا عَلَي غَيْرِهِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِخِلافِ قَوْلِهِ، ثُمَّ يَجْتَمِعُ الْقُضَاةُ بِذلِكَ عِنْدَ الْإِمَامِ الَّذِي اسْتَقْضَاهُمْ، فَيُصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمِيعاً. وَإِلهُهُمْ وَاحِدٌ! وَنَبِيُّهُمْ وَاحِدٌ، وَكِتَابُهُمْ، وَاحِدٌ! أَفَأَمَرَهُمُ اللَّهُ - سُبْحَانَهُ - بِالْاِخْتِلَافِ فَأَطَاعُوهُ! أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ!

«دعوايي نسبت به يكي از احكام اجتماعي نزد عالمي مي برند كه با رأي خود حكمي صادر مي كند، پس همان دعوي را نزد ديگري مي برند كه او درست بر خلاف رأي اوّلي، حكم مي دهد، سپس همه قضُات نزد رييس خود كه آنان را به قضاوت منصوب كرد، جمع مي گردند، او رأي همه را بر حق مي شمارد!»(1).

آنگاه در نامه 42/53 و 46 خطاب به مالك اشتر به ضرورت سيستم قضائي و ضرورت وجود قضات و داوران اشاره مي فرمايد كه:

وَاعْلَمْ أَنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقَاتٌ لَا يَصْلُحُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ، وَلَا غِنَي بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْضٍ: فَمِنْهَا جُنُودُ اللَّهِ، وَمِنْهَا كُتَّابُ الْعَامَّةِ وَالْخَاصَّةِ، وَمِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ، وَمِنْهَا عُمَّالُ الْأِنْصَافِ وَالرِّفْقِ، وَمِنْهَا أَهْلُ الْجِزْيَةِ وَالْخَرَاجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُسْلِمَةِ النَّاسِ، وَمِنْهَا التُّجَّارُ وَأَهْلُ الصِّنَاعَاتِ وَمِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَي مِنْ ذَوِي الْحَاجَةِ وَالْمَسْكَنَةِ، وَكُلٌّ قَدْ سَمَّي اللَّهُ لَهُ سَهْمَهُ، وَوَضَعَ عَلَي حَدِّهِ فَرِيضَةً فِي كِتَابِهِ أَوْ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صلي الله عليه

وآله وسلم عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً.

«اي مالك بدان! مردم از گروههاي گوناگوني مي باشند كه اصلاح هر يك جز با ديگري امكان ندارد، و هيچ يك از گروهها از گروه ديگر بي نياز نيست از آن قشرها، لشگريان خدا، و نويسندگان عمومي و خصوصي، قضات دادگستر، كارگزاران عدل و نظم اجتماعي، جزيه دهندگان، پرداخت كنندگان ماليات، تجّار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پيشه وران، و طبقه پايين جامعه از نيازمندان و مستمندان مي باشند، كه براي هريك خداوند سهمي مقررّ داشته، و مقدار واجب آن را در قرآن يا سنّت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم تعيين كرده كه پيماني از طرف خداست و نگهداري آن بر ما لازم است.»

و در ادامه رهنمود خود به اهميّت و ضرورت كار ارزشمند قضات مي پردازد و مي فرمايد:

فَالْجُنُودُ، بِإِذْنِ اللَّهِ، حُصُونُ الرَّعِيَّةِ، وَزَيْنُ الْوُلَاةِ، وَعِزُّ الدِّينِ، وَسُبُلُ الْأَمْنِ، وَلَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِهِمْ. ثُمَّ لَا قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلَّا بِمَا يُخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِي يَقْوَوْنَ بِهِ عَلَي جِهَادِ عَدُوِّهِمْ، وَيَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ فِيَما يُصْلِحُهُمْ، وَيَكُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ.

ثُمَّ لَا قِوَامَ لِهذَيْنِ الصِّنْفَيْنِ إِلَّا بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ مِنَ الْقُضَاةِ وَالْعُمَّالِ وَالْكُتَّابِ، لِمَا يُحْكِمُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ، وَيَجْمَعُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ، وَيَجْمَعُونَ مِنَ الْمَنَافِعِ، وَيُؤْتَمَنُونَ عَلَيْهِ مِنْ خَوَاصِّ الْأُمُورِ وَعَوامِّهَا. وَلَا قِوَامَ لَهُمْ جَمِيعاً إِلَّا بِالتُّجَّارِ وَذَوِي الصِّنَاعَاتِ، فِيَما يَجْتَمِعُونَ عَلَيْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ، وَيُقِيمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ، وَيَكْفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ بِأَيْدِيهِمْ مَا لَا يَبْلُغُهُ رِفْقُ غَيْرِهِمْ.

«پس سپاهيان به فرمان خدا، پناهگاه استوار رعيّت، و زينت و وقار زمامداران، شكوه دين، و راههاي تحقّق امنيّت كشورند، امور مردم جز با سپاهيان استوار نگردد، و پايداري سپاهيان جز به خراج و ماليات رعيّت انجام نمي شود

كه با آن براي جهاد با دشمن تقويت گردند، و براي اصلاح امور خويش به آن تكيّه كنند، و نيازمنديهاي خود را برطرف سازند.

سپس سپاهيان و مردم، جز با گروه سوّم نمي توانند پايدار باشند، و آن قضات، و كارگزاران دولت، و نويسندگان حكومتند، كه قراردادها و معاملات را استوار مي كنند، و آن چه به سود مسلمانان است فراهم مي آورند، و در كارهاي عمومي و خصوصي مورد اعتمادند.

و گروه هاي ياد شده بدون بازرگانان، و صاحبان صنايع نمي توانند دوام بياورند، زيرا آنان وسائل زندگي را فراهم مي آورند، و در بازارها عرضه مي كنند، و بسياري از وسايل زندگي را با دست مي سازند كه از توان ديگران خارج است»(2).

*****

1- مطالب السؤول ج 1 ص 141: ابن طلحة شافعي (متوفاي 652 ه)

2- احتجاج 139 / ج1 ص620 و 621: طبرسي (متوفاي 558 ه)

3- دعائم الاسلام ج 1 ص 93: قاضي نعمان (متوفاي 363 ه)

4- بصائر الدرجات: صفار (متوفاي 290 ه)

5- البصائر والذخائر ج 1 ص 7: ابوحيان توحيدي (متوفاي 380 ه).

1- تحف العقول ص 126: ابن شعبه حراني (متوفاي 380 ه)

2- دعائم الاسلام ج 1 ص 350: قاضي نعمان (متوفاي 363 ه)

3- نهاية الارب ج 6 ص 19: نويري شافعي متوفاي 732 ه)

4- فهرست نجاشي ص 7: نجاشي (متوفاي 450 ه)

5- فهرست ص 37: شيخ طوسي (متوفاي 460 ه).

ويژگي هاي قضائي امام علي(ع)
اشاره

با توجّه به «اگر هاي داوري» و «ضرورت و اهميّت قضا و داوري» همه ملّت ها و دولت ها به سازماندهي سيستم قضائي پرداختند تا مقتدرترين و كارآمد ترين سيستم قضائي را داشته باشند كه بتوانند عدالت اجتماعي را تحقّق بخشند. يعني سيستم

قضائي از سيستم حكومت ها جدا نيست و بايد به مسائل آن به گونه اي جدّي نگريست.

در حكومت پيامبران الهي، و رسول گرامي اسلام نيز سيستم قضائي سالم و كارآمدي وجود داشت و مسئوليّت در اختيار پاكترين و بهترين و كارآمد ترين انسان ها بود.

در حكومت 5 ساله اميرالمؤمنين علي عليه السلام نيز سيستم قضائي كارآمدي وجود داشت. و آن حضرت در انتخاب قضات، در نظارت دقيق بر امور قضائي دقّت فراوان داشت كه پس از قرن ها هنوز هم چراغ راه آيندگان است كه در اين قسمت به برخي از آنها اشاره مي شود.

نوآوري ها و خلاّقيّت و ابتكار امام علي(ع) در قضاوت

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در مسئوليّت سنگين قضاوت در شناسائي علل و عوامل جُرم، در شناخت مجرم و بزهكار، در گرفتن اعترافات روشن و آشكار از مجرمان، همواره الگو نمونه بود.

هرگاه خليفه اوّل در مشكلات قضائي به بن بست مي رسيد از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام الگو مي گرفت. و خليفه دوم در ده ها مورد قضائي از نوآوري و خلاّقيّت امام علي عليه السلام استفاده كرد.

و بارها اعتراف كرد:

اگر شيوه هاي قضائي آن حضرت نبود، خليفه رسوا مي شد.(1).

و خليفه سوم نيز نتوانست از علوم و ابتكارات اميرالمؤمنين عليه السلام استفاده نكند.

*****

نمونه هاي فراوان آن را در همين كتاب مي خوانيد.

استفاده از قرآن در مسائل قضائي

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام با رهنمودهاي پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم اوّلين و آخرين قاضي موفّق بود كه در قضاوت و داوري حداكثر استفاده را از قرآن كريم مي برد.

از قرآن كمك مي گرفت و با رهنمودهاي قرآن مشكلات قضائي را برطرف مي كرد. از قرآن مي پرسيد و با قرآن به داوري مي نشست.(1).

گاهي برداشت هاي قرآني حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام همه اصحاب و ياران رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم را به شگفتي وا مي داشت.

و خلفاي پيش از امام علي عليه السلام همواره با شگفتي مي گفتند:

حكم اين مشكل در كجاي قرآن آمده است؟

كدام آيه قرآن در اين مسئله داوري مي كند؟

كه پس از توضيحات حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام قانع شده با شگفتي به عظمت علمي و قضائي آن حضرت اعتراف مي كردند.

*****

نمونه هاي فراوان آن را در همين كتاب مي خوانيد.

استفاده از رهنمودهاي پيامبر)ص)

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بارها در قضاوت ها و حل بن بست هاي قضائي اظهار مي داشت كه:

پيامبر گرامي اسلام، روش حل اين مشكل را به من آموخته است.

من اين شيوه قضاوت را از رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم آموختم.

سوگند به خدا نه من دروغ مي گويم و نه آن كس كه به من خبر داد دروغ گفته است.

استفاده از علم غيب[1]

.علم غيب و آگاهي از اسرار نهان يكي ديگر از نعمت هايي بود كه در اختيار اميرالمؤمنين علي عليه السلام قرار داشت كه به اذن خدا، با برخورداري از اين نعمت بزرگ در امور قضائي و صدور حُكم، و شناسائي مجرمان موفّق بود و توانست عدالت اجتماعي را تحقّق بخشد، و دست متجاوزان به حقوق اجتماعي را قطع كند و خائنان منكر خيانت را افشا كند، و ماسك هاي دروغين را از چهره ظالمان بدارند.

*****

براي عنوان هاي ياد شده در اين كتاب نمونه هاي فراواني آمده است.

به كارگيري علوم در قضاوت

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام اوّلين و آخرين عالم آگاهي بود كه از انواع علوم در حل بن بست هاي و مشكلات قضائي استفاده فرمود.

بگونه اي كه معاصران آن حضرت در شگفت ماندند و آيندگان با شگفتي از روش ها و شيوه هاي حكيمانه آن بزرگ يگانه بهره مند شدند و خواهند شد.

جالب و شنيدني آنكه دشمن سرسخت و در حال جنگ آن حضرت نيز از رهنمودهاي قضائي و علوم سرشار امام استفاده مي كرد، يا به صورت نامه، مشكلات قضائي را نوشته و از امام علي عليه السلام راه حل مي طلبيد.(1).

*****

براي عنوان هاي ياد شده در اين كتاب نمونه هاي فراواني آمده است.

قاطعيّت در اجراي احكام قضائي

يكي ديگر از ويژگي هاي قضائي حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام قاطعيّت در اجراي احكام قضائي بود، آنگاه كه جلسه قضاوت برقرار مي شد و جرم و مجرم شناسائي مي شد.

احكام قضائي را در حدود و ديات و قصاص اجرا مي فرمود و هيچگونه تماس و سفارش و موقعيّت اجتماعي مانع اجراي حُكم نمي گرديد.

تا يار و همكار وفادارش «قنبر» در اجراي حَد بر تن آلوده يك مجرم، دچار تندروي شده و يك ضربه شلاّق اضافه بر او نواخت، امام علي عليه السلام او را قصاص كرد، و به شلاّق خورده دستور داد تا يك ضربه بر بدن «قنبر» بنوازد.

امروزه در جهان احكام قضائي فراواني صادر مي شود كه در مرحله اجرائي معطّل مي ماند و عدالت اجرا نمي گردد.

توجّه به ارزش و صفات قاضي

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام همانگونه كه به اهميّت سيستم قضائي مي انديشيد، به بازپروري و تربيت قضات هم توجّه داشت.

يكي از ويژگي هاي مهم قضائي آن حضرت، اصل نظارت در امور قضات بود كه به وسيله نيروهاي اطلاعاتي خود، مسائل آنان را زير نظر داشت.

يكي از قضات خود را كه تنها يك روز مسئوليّت قضائي داشت عزل فرمود، كه وجود «قاضي يك روزه» اصل نظارت در سيستم قضائي آن حضرت را به اثبات مي رساند.

استقلال قاضي
اشاره

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به استقلال فكري قاضي مي انديشيد و اجازه نمي داد.

پرونده اي كه در دست يكي از قضات در حال بررسي است به قاضي ديگري سپرده شود كه در حكومت بني اميّه اين روش غلط با نفوذ قدرتمندان رواج پيدا كرد و سيستم قضائي را به انواع وابستگي ها آلوده كرد.(1) و ديگر ويژگي هايي كه از حوصله يك فصل خارج است.

در اينجا توجّه به فهارس مربوط به قضا و قضاوت در نهج البلاغه ضروري است، مانند:

قضا، قضاوت

*****

تهذيب، ج6، ص300، حديث 68.

قضا، قضاوت[1]

.آفات قضاوت و داوري حكمت 220

اصول داوري و قضاوت در اسلام خطبه 3 - 2/125

افشاي قضاوت دروغين خطبه 5/17

اوصاف قضات نالايق خطبه 3/17

تعهّد و احساس مسئوليّت نسبت به قضات نامه 53

جايگاه قضات و كارمندان در حكومت نامه 53

خطر خود محوري در امور قضائي خطبه 1/18

روانشناسي مدّعيان دروغين قضاوت خطبه 17

روش صحيح قضاوت حكمت 271

روش قضاوت حكمت 220

روش قضاوت نسبت به انسان ها حكمت 220

ره آورد تأمين نيازهاي قضات نامه 69/53

ره آورد قضاوت هاي ناآگاهانه خطبه 17

سيماي قضات و داوران نامه 53

شرائط گزينش قضاوت نامه 53

ضرورت رسيدگي به امور قضات دادگاه ها نامه 46/53

قضاوت عادلانه حكمت 3/289

قضاوت و كارگزاران دولتينامه 53

قضاوت هاي نا آگاهانه خطبه 10/17

مباني قضا و حكومت در اسلام خطبه 18

نظارت بر قضات نامه 53

نكوهش از اختلاف ميان قضات خطبه 1/18

نكوهش اهل رأي (خود محوري در قضاوت) خطبه 18

*****

شماره هاي فهرست ها بر اساس نهج البلاغه نسخه معجم المفهرس مؤلّف مي باشد.

امام و مسائل قضائي
عدالت رفتاري قاضي
اشاره

قضاوت مسئوليّت بسيار ارزشمند و حسّاسي است، طرفين دعوا در تمام محاكمات مي خواهند حاكم شوند و از قاضي انتظار مساوات و عدالت دارند،

اگر قاضي عدالت در رفتار و گفتار و حتّي نگاه كردن را رعايت نكند، زود مي رنجند، و نسبت به نظام اسلامي دلسرد مي شوند.

از اين رو حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت به عدالت رفتاري قاضي دقّت لازم را داشت.

عزل قاضي بد اخلاق

ابوالاسود دوئلي، مردي شاعر، سياستمدار و اديب بود كه علم نحو را با راهنمائي امام علي عليه السلام تدوين كرد، و قرآن را اِعراب گذاري و نقطه گذاري نمود، و در دوران حكومت خليفه دوم به بصره هجرت كرد.(1).

او تنها قاضي حكومت علي عليه السلام بود كه در همان روز اوّل قضاوت عزل شد،

چون فرمان عزل را دريافت كرد خدمت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و گفت:

به خدا قسم نه خيانت كرده ام ونه به خيانت متّهم شدم، چرا مرا عزل كردي؟

امام علي عليه السلام پاسخ داد:

درست مي گوئي و تو مردي امين و با ايماني،

امّا بازرسان من اطلاع داده اند كه چون طرفين دعوي به محكمه مي آيند، تو بلند تر از ايشان سخن مي گوئي، و دُرشتي در گفتار داري.(2).

يعني تنها ايمان و سياست كافي نيست، بلكه قاضي بايد اخلاق اجتماعي رادر برخورد با مردم رعايت كند.

و ديگر آنكه چقدر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به امور قضاوت حسّاس بود كه بازرسان آن حضرت دقيقاً همه جا حضور داشته و رفتار قضات را كنترل و گزارش مي دادند.

ممكن است فردي لياقت ديگر مديريّت هاي كشور را داشته باشد اما براي قضاوت مناسب نباشد.

*****

و در عصر حكومت عمر بن عبدالعزيز در سن

85 سالگي در گذشت. (اعيان الشيعه ج 7 ص 403).

معالم القربه، ص 203.

رعايت عدالت نسبت به طرفين ادّعا

شيخ طوسي نقل مي كند كه:

مردي به عنوان مهمان بر امام علي عليه السلام وارد شد و چند روزي پذيرائي شد، و نگفت كه با شخصي دعوي كرده ودر فلان روز بايد محاكمه شوند

وقتي اميرالمؤمنين عليه السلام آگاه شد چون بايد قضاوت مي كرد و عدالت را نسبت به طرفين دعوي رعايت مي فرمود به مهمان خود فرمود:

اَخَصْمٌ أَنْتَ؟

آيا براي محاكمه و خصومت آمدي؟

پاسخ داد: آري

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

تَحَوَّلْ عَنَّا، إِنَّ رَسُولَ اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نَهي أنْ يُضافَ خَصْمٌ إِلاَّ وَ مَعَهُ خَصْمُهُ

(اكنون از مهماني ما خارج شو كه پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم از پذيرائي يكي از طرفين دعوي نهي فرموده است).(1).

با اينكه امام علي عليه السلام در بزرگواري واكرام به مهمان شهرت داشت، امّا عدالت در قضاوت اصلي است كه بايد رعايت شود، و بر ديگر ارزش هاي رفتاري، برتري دارد.

*****

تهذيب، ج6، ص226، باب آداب الاحكام، حديث 544: شيخ طوسي.

كاربرد علم روانشناسي در قضاوت
اشاره

كشف واقعيّت ها آرزوي هر قاضي متعهّدي است،

تا بر أساس «عدالت» و «واقعيّت» قضاوت و حكم صادر كند، يكي از راه هاي كشف واقعيّت ها، استفاده از علوم به خصوص «علم روانشناسي» در قضاوت است كه مي تواند ماهيّت افراد را به خوبي آشكار سازد.

استفاده از رفتار شناسي در قضاوت

دو زن بر سر يك پسر بچه دعوي داشتند و هر يك ادعا مي كرد كه پسر بچّه از آن اوست.

هرچه آنها را سوگند دادند، تهديد و نصيحت كردند، از خدا و قيامت ترساندند فايده اي نداشت.

وقتي خليفه دوم در حلّ مشكل آنان درمانده شد آنها را نزد حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرستاد.

امام به جاي سوگند و تهديد و فشار، از روانشناسي و رفتار شناسي در قضاوت استفاده كرد و فرمود:

حال كه هردو ادّعا داريد و شاهد و بيّنه مي آوريد و حاضر نيستيد دست از دعوا بر داريد، من اين كودك را با شمشير دو نصف كرده، بين شما تقسيم مي كنم.

آن زن كه مادر واقعي بود فوراً گفت:

يا علي من از حقّ خود گذشتم كودك سالم باشد، گرچه در دست ديگران قرار بگيرد.

امام علي عليه السلام خطاب به آن زن فرمود:

كودك را بردار و برو كه مادر واقعي آن تو مي باشي.

«هذا إِبْنُكِ دُونَها، وَ لَوْ كانَ ابْنُها لَرَقَّتْ عَلَيْهِ وَ اَشْفَقَتْ»

(اين كودك از آن توست بردار و برو، زيرا اگر فرزند آن زن بود، دلش مي سوخت و حاضر نمي شد تا به بچّه صدمه اي وارد شود.)

وقتي خليفه دوم اين شيوه قضاوت را شنيد گفت:

«لَوْلا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَر»(1).

(اگر علي نبود عمر هلاك شده بود.)

*****

مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص367 - و ثمرات الانوار، ص99 - و

وسائل الشيعه، ج3، ص443 - و وقايع الايّام، ص214 - و ارشاد مفيد، ص89.

دعواي عبد و مولا

برده اي بر مولا شوريد و او را گرفت و ادعا مي كرد كه او مولا، و مولا برده اوست.

هرچه كردند تا با نصيحت و سوگند و تهديد دست از ادعا بردارد فايده اي نداشت

هردو ادعا داشتند مولا هستند و برده نمي باشند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام با استفاده از علم روانشناسي اين مشكل را حلّ كرد،

آنها را روبه ديوار نگهداشت كه سر بر ديوار گذارند،

و ناگهان (با يك صحنه سازي) به قنبر فرمود:

شمشير از نيام بركش.

قنبر گفت: آماده ام.

حضرت فرمود:

گردن غلام را بزن.

در اين هنگام آن كس كه غلام بود بي اختيار خود را كنار كشيد و دعوا برطرف شد.(1).

*****

خصائص الائمة، شريف رضيّ، ص86 - و مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص380 - و وسائل الشيعه، ج3، ص442 - و ثمرات الانوار، ص108 - و فروع كافي.

جدا كردن شاهدان

شخصي با گروهي به مسافرت رفت، همراهان اموال فراوان او را گرفتند و به صورت دسته جمعي آن بيچاره را كشتند،

وقتي به كوفه باز گشتند، گفتند: آن مرد ناپديد شد.

شريح قاضي آنها را سوگند داد،

همه سوگند خوردند و آزاد شدند.

امّا خانواده تاجر مقتول راضي نشدند و به امام علي عليه السلام شكايت كردند.

اميرالمؤمنين عليه السلام به شريح قاضي فرمود:

چرا اينگونه قضاوت كردي؟

سپس فرمود:

من به روش داود پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم حُكم مي كنم.

سپس آن گروه تاجر پيشه را در مسجد حاضر كرد، وهر كدام را در كنار ستوني با سر پوشيده نگهداشت كه ديگري را نتواند بنگرد،

سپس به افراد پيرامون خود فرمود:

هرگاه من تكبير گفتم، شما هم بگوئيد.

متّهم اوّل را آوردند، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام سئوالاتي از او كردند كه همه را به دروغ جواب داد،

و تلاش كرد تا كتمان كند، امام و همراهان تكبير گفتند، سپس او را به ستون خود باز گرداندند،

دوّمي را كه آوردند، امام علي عليه السلام به گونه اي با او برخورد كرد كه باورش شد كه نفر اوّل همه چيز را افشاء كرده است.

ناگهان دومي واقعيّت را گفت، و اعتراف كرد كه ما دسته جمعي پدر اين جوان را كشتيم و اموال او را تقسيم كرديم.

صداي تكبير حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و همراهان بار ديگر بلند شد.

سومي نيز همين اعتراف را كرد.

آنگاه امام علي عليه السلام اموال مقتول را باز پس گرفت، و آنان را مجازات كرد.(1).

يعني با يك صحنه سازي و نمايش هدفدار،

و جدائي انداختن بين شهود،

و استفاده از حالات رواني حساب شده،

راز قتل يك بي گناه آشكار گرديد،

و خيانتكاران مجازات شدند.

*****

حيوة القلوب، ج1، ص334 - و ارشاد شيخ مفيد.

جايگاه عفو در قضاوت
اشاره

از ديدگاه امام علي عليه السلام بايد تلاش كرد تا انسان هاي بزهكار بازسازي شوند، توبه كنند، و به سلامت بازگردند كه اجراي حدود الهي نيز براي سالم سازي محيط زندگي است، از اين رو حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام تلاش دارد تا افراد مجرم را هدايت كند و به فطرت سالم خويش بازگرداند.

عفو دزدي كه قرآن مي دانست

روزي از روزهاي حكومت امام علي عليه السلام شخصي خدمت امام آمد و اعتراف به دزدي كرد،

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

حد دزد قطع دست است،

آيا چيزي از آيات قرآن را حفظ داري و قرائت مي كني؟

گفت: آري، سوره بقره را حفظ و مدام قرائت مي كنم

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

برو، دست تو رابه بركت سوره بقره به تو بخشيدم؛

(قَدْ وَهَبْتُ يَدَكَ لِسُورَةِ البَقَرَة)

اشعث بن قيس كه مردي منافق و ضعيف الايمان بود اعتراض كرد و گفت:

آيا حدود الهي را تعطيل مي كني؟

امام علي عليه السلام فرمود:

وَما يُدرِيكَ ماهذَا؟ إِذَا قامَتِ الْبَيِّنَة، فَلَيْسَ لِلإِْمامِ أَنْ يَعْفُوَ، وَ إِذا اَقَرَّ الرَّجُلَ عَلي نَفْسِهِ فَذالِكَ إِلَي الإِْمامِ اِنْ شاءَ عَفَي وَ إِنْ شاءَ قَطَعَ

«تو چه مي داني حكم اين مسئله را؟ هرگاه براي جرمي شاهد و دليل اقامه شد، امام بايد حد الهي را اجراء كند، امّا اگر مجرمي خود اعتراف كرد، كار او با امام است مي تواند عفو كند، و مي تواند حدّ الهي را جاري سازد.»(1).

*****

استبصار، ج4، ص252 - و وسائل الشيعه، ج18، ص488، - و اصول كافي ج7، ص260 - و تهذيب، ج10، ص127.

عفو زن زناكار

زني در زمان خليفه دوم اعتراف به زنا كرد و اصرار داشت تا حدّ زنا بر او جاري گردد و از عذاب الهي در أمان باشد.

خليفه دوم نيز براي مجازات زن فرمان داد.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

از او بپرسيد چرا و در چه شرائطي مرتكب شد؟

زن گفت:

در بيابان تشنه در راه ماندم، از دور چادري ديدم، وارد شدم تقاضاي آب كردم و آن مرد نداد و قصد تجاوز داشت كه از خيمه بيرون آمدم، امّا بار ديگر تشنگي مرا بي تاب

كرد كه چشمانم سياهي مي رفت، در اين حالت به گناه تن دادم.

امام علي عليه السلام فرمود:

(اين همان مورد اضطرار است كه در قرآن كريم حدّ آن برداشته شد، او را رها كنيد.)(1).

*****

مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص369، - و ارشاد مفيد، ص99.

جوان آلوده اي عفو گرديد

جواني خدمت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد و به عمل زشت لواط اعتراف كرد.

امام علي عليه السلام اقرار او را ناديده گرفت و فرمود:

شايد ناراحت، يا عصباني شده اي.

تا سه بار جوان اعتراف كرد.

و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به گونه اي او را روانه منزل ساخت.

تا آنكه جوان مصمّم به پاك شدن شد.

امام علي عليه السلام فرمود:

سه نوع مجازات وجود دارد:

1- گردن زدن با شمشير

2- پرت كردن از جاي بلند

3- سوخته شدن در آتش

كداميك را انتخاب مي كني؟

جوان گفت:

آتش را تا از آتش قيامت در أمان بمانم.

آنگاه هيزم آورده و آتش افروختند.

وقتي شعله ها بالا رفت و جوان آماده شد، تا با ديدگان گريان وارد آتش شود.

امام علي عليه السلام به گريه افتاد و اصحاب نيز گريه كردند.

اميرالمؤمنين عليه السلام خطاب به آن جوان فرمود:

برخيز كه فرشتگان آسمان را به گريه انداختي.(1).

امام هادي عليه السلام فرمود:

چون اين جوان خود اعتراف كرد، اجراي حد يا عفو در اختيار امام بود.

*****

فروع كافي، ج7ص201، - و عين الحياة، ص298، - و ثمرات الانوار، ص421 - و منهاج الدموع، ص175.

شرابخواري كه عفو شد

جواني در زمان خلافت خليفه اوّل شراب خورد،

خليفه اوّل او را محاكمه و به 80 ضربه شلاّق محكوم كرد.

قبل از اجراي حكم، شرابخوار گفت:

من اطّلاع نداشتم كه شراب در اسلام حرام است.

(چون تازه مسلمان شده بود.)

خليفه اوّل نتوانست مشكل قضائي نسبت به آن جوان را حلّ كند، كه به اميرالمؤمنين عليه السلام متوسّل شدند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

آن جوان اگر بي اطّلاع بود حدّي بر او جاري نمي گردد.

و آنگاه براي روشن شدن مطلب، دستور داد كه جوان را در ميان مهاجر و انصار ببرند و اعلام كنند:

آيا كسي

آيات تحريم شراب را بر او خوانده است؟

اگر دو نفر گواهي دادند كه او را آگاه كردند، حدّ شرعي را بر او جاري كنيد و گرنه آزاد است.

و چون كسي شهادت نداد، آن جوان آزاد شد.(1).

*****

نگاهي به زندگي دوازده امام عليهم السلام: علاّمه حلّي، ترجمه محمّدي اشتهاردي ص151.

متوقّف كردن حد زناكار

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در محاكمه ديگري زني را از حدّ خوردن نجات داد.

در زمان حكومت خليفه دوم، زن حامله اي را آوردند كه مرتكب زنا شده بود، پس از اعتراف زن، خليفه دوم قصد اجراي حدّ شرعي بر او را داشت كه امام علي عليه السلام مانع اجراي حدّ شرعي شد،

و به خليفه دوم فرمود:

اين زن فاسد است و گناه كرده، امّا كودكي كه در رحم دارد بي گناه است.

گفت: چه بايد كرد؟

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

بايد مهلت دهيد تا فرزند متولّد شود و داراي سرپرستي گردد، آنگاه حدّ الهي را بر اين زن جاري كنيد.(1).

خليفه دوم ناچار شد آشكارا اعتراف كند كه:

«عَجَزَتِ النِّساءُ اَنْ تَلِدْنَ مِثْلَ عَلِيِّ بْنِ اَبِيطالِب».

«زن ها عاجزند از اينكه فرزندي مثل علي بن ابي طالب متولّد كنند.»

*****

نگاهي به زندگي دوازده امام عليهم السلام: علاّمه حلّي، ترجمه محمّدي اشتهاردي ص153 و154 - و كشف الغمّه، ج1، ص112.

عفو و نرمش

مردي نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و گفت:

يا اميرالمؤمنين من زنا كرده ام، پس مرا تطهير كن.

امام علي عليه السلام صورت از او گرداند، و آنگاه فرمود:

بنشين و چون آن مرد نشست فرمود:

آيا هرگاه يكي از شما مرتكب چنين گناهي شود، آيا نمي تواند آن گناه را پوشيده نگه دارد؟ همانطور كه خدا آن را براي او مخفي نگه داشته است؟

در اين موقع آن مرد از جاي برخاست و گفت:

يا اميرالمؤمنين من زنا كرده ام، مرا تطهير كن.

اما علي عليه السلام فرمود:

كدام علت تو را به اعتراف واداشته است؟

مرد گفت: براي پاك شدن.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

كدام پاكي بهتر از توبه است.

آنگاه رو به ياران كرد و با ايشان به گفتگو پرداخت تا

بار ديگر آن مرد از جاي برخاست و حرف پيشين خود را تكرار كرد.

امام علي عليه السلام فرمود:

آيا چيزي از قرآن مي خواني؟

مرد گفت: آري.

آنگاه قسمتي از قرآن را درست خواند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

آيا حقوقي را كه از جهت نماز و زكات از خدا بر ذمّه داري مي شناسي؟

مرد گفت: آري.

آنگاه اميرالمؤمنين عليه السلام درباره اين مسائل از او سئوالاتي كرد و آن مرد جواب صحيح داد.

سپس به او فرمود:

آيا بيماري؟ يا در سر و بدن خود دردي احساس مي كني؟

مرد گفت: نه.

امام علي عليه السلام فرمود:

اكنون برو تا درباره تو تحقيق كنم، هرگاه به سوي ما باز نگردي، تو را طلب نخواهيم كرد.(1).

در كتاب «داوري هاي حيرت انگيز علي عليه السلام» تأليف «امين عاملي»، ص155 از علي بن ابراهيم روايت كرده است كه آن مرد رفت و سه دفعه ديگر آمد و به گناه خود اقرار كرد، آنگاه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام ناچار شد تا حدّ را بر او جاري كند.

پس از آن اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

«اي مردم هركس كه از او اين عمل پليد سرزند، بين خود و خداي خود توبه كند،

به خدا سوگند كه توبه در پنهاني افضل و برتر است از اينكه كسي خود را رسوا كند و پرده خويش را بِدَرَد.»(2).

*****

عبارات عدالت و قضاء در اسلام، ص192.

نقل از وافي، ج2، جرء9، ص4 - و پند تاريخ، ج4، ص239، جزء 7و فروع كافي، ص188 به تفضيل.

آفات قضاء
اشاره

آفات قضاوت فراوان است.

بد اخلاقي

يكي از آفات قضاوت، بد اخلاقي و برخورد خشونت آميز با مردم است كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام قاضي يك روزه خود «ابوالاسود دوئلي» را جهت بد اخلاقي با مردم عزل كرد.

رشوه خواري

اشعث بن قيس، پدر زن امام مجتبي عليه السلام و از ياران امام بود كه بعدها فريب معاويه را خورده و در تمام توطئه ها دخالت داشت،

دختر او «اسماء» امام مجتبي عليه السلام را به شهادت رساند،

و پسر او محمد اشعث در قتل مسلم و سپس در كربلا دخالت داشت.

در دوران زندگي امام علي عليه السلام، اشعث با مردي دعوا داشت و فردا مي بايست در محكمه علي عليه السلام حاضر شده محاكمه گردد.

شب، حلوائي آماده كرده براي حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام برد تا از اين راه امتيازي براي محاكمه فردا به دست آورد.

امام علي عليه السلام در را گشود ونگاهي به حلوا كرد و فرمود:

وَأَعْجَبُ مِنْ ذلِكَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِي وِعَائِهَا، وَمَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا، كَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِيقِ حَيَّةٍ أَوْ قَيْئِهَا، فَقُلْتُ:

أَصِلَةٌ، أَمْ زَكَاةٌ، أَمْ صَدَقَةٌ؟ فَذلِكَ مُحَرَّمٌ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ!

فَقَالَ: لَا ذَا وَلَا ذَاكَ، وَلكِنَّهَا هَدِيَّةٌ.

فَقُلْتُ: هَبِلَتْكَ الْهَبُولُ! أَعَنْ دِينِ اللَّهِ أَتَيْتَنِي لَتَخْدَعَنِي؟ أَمُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُو جِنَّةٍ، أَمْ تَهْجُرُ؟ وَاللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا، عَلَي أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ، وَإِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا.

مَا لِعَلِيٍّ وَلِنَعِيمٍ يَفْنَي، وَلَذَّةٍ لَا تَبْقَي! نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ، وَقُبْحِ الزَّلَلِ. وَبِهِ نَسْتَعِينُ.

(و از اين حادثه شگفت آورتر اينكه شب هنگام كسي به ديدار ما آمد(1) و ظرفي سر پوشيده پر از حلوا داشت، معجوني در آن ظرف بود كه از

آن تنفّر داشتم، گويا آن را با آب دهان مار سمّي، يا قي كرده آن مخلوط كردند، به او گفتم: هديه است؟ يا زكات يا صدقه؟ كه اين دو بر ما اهل بيت پيامبرصلي الله عليه وآله حرام است.

گفت: نه، نه زكات است نه صدقه، بلكه هديه است.

گفتم: زنان بچّه مرده بر تو بگريند، آيا از راه دين وارد شدي كه مرا بفريبي؟ يا عقلت آشفته شده يا جن زده شدي؟ يا هذيان مي گويي؟ به خدا سوگند! اگر هفت اقليم را با آن چه در زير آسمانهاست به من دهند تا خدا را نافرماني كنم كه پوست جواي را از مورچه اي ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد، و همانا اين دنياي آلوده شما نزد من از برگ جويده شده دهان ملخ پَست تر است علي را با نعمت هاي فنا پذير، و لذّتهاي ناپايدار چه كار؟!! به خدا پناه مي بريم از خفتن عقل، و زشتي لغزشها، و از او ياري مي جوييم.)(2).

*****

نوشتند كه اشعث بن قيس بود.

خطبه 224 نهج البلاغه، معجم المفهرس مولّف.

امتياز ندادن به يكي از طرفين دعوا

يكي ديگر از آفات قضاء، امتياز دادن به يكي از طرفين دعواست، كه مخالف عدالت است، و قاضي را مي لغزاند، و به صدور حكم ظالمانه مي كشاند،

همه افراد با هرگونه شغل و مقام و امتيازات سياسي، اجتماعي بايد در برابر محكمه اسلامي و نگاه قاضي مساوي باشند.

در دوران حكومت خليفه دوم، شخصي ادّعائي نسبت به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام داشت و كار به دادگاه قضائي كشيد.

وقتي طرفين دعوا حاضر شدند،

خليفه دوم خطاب به امام علي عليه السلام گفت:

يا اباالحسن در كنار مدّعي قرارگير تا قضاوت كنم.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام

ناراحت شد.

خليفه دوم پرسيد:

از اينكه شما را در كنار مدّعي قرار دادم ناراحت شديد؟

امام علي عليه السلام پاسخ داد:

از آن جهت ناراحت شدم كه عدالت را بين ما رعايت نكردي، او را با نام خواندي و مرا با احترام و با كُنيه «ابوالحسن» صدا كردي شايد مدّعي من ناراحت شده باشد.(1).

*****

شرح ابن ابي الحديد، ج17، ص65.

قاطعيّت در اجراي قانون
اشاره

بسياري از حاكمان و پادشاهان و حتّي مردم معمولي آنگاه كه به قدرت و ثروت رسيدند، «روابط» را بر هر چيزي حاكم كردند،

و هر چه خواستند به دوستان و فاميلان خود امتياز دادند، و ديگران را فدا نمودند.

امّا حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در اجراي قانون و حدود الهي و تقسيم بيت المال، تنها الگوي كاملي است كه قاطعيّت بي نظير دارد، و روابط و ديگر تعلّقات خويشاوندي را در اجراي حدود الهي دخالت نمي داد.

اجراي حدّ نسبت به دوست

نجاشيِ شاعر (قيس بن عمرو) يكي از دوستان امام علي عليه السلام بود كه در جنگ صفّين حضور فعال داشته و براي تقويت روحيّه سربازان امام اشعار حماسي مي خواند.

امّا در روز اوّل ماه رمضان از كنار خانه «ابي سمّال» مي گذشت.

آن شخص نجاشي را در روز ماه رمضان دعوت به كباب و شراب نمود،

و چون مرد ضعيف الايماني بود، پذيرفت،

و در آن روز با هم كباب و شراب خوردند كه در اواخر روز شراب أثر خود را گذاشت و صدايشان به عربده بلند شد كه همسايه ها به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام گزارش دادند.

مأموران امنيّتي فوراً خانه ابي سمال را محاصره كردند.

او چون راه هاي فرار را مي دانست، فرار كرد، ولي نجاشي دستگير شد.

امام علي عليه السلام دستور داد كه 80 ضربه حدّ شراب بر او زدند،

و سپس 20 ضربه ديگر نيز اضافه شد.

نجاشي گفت:

يا اميرالمؤمنين حدّ شراب را مي دانستم، ولي بيست ضربه اضافي براي چيست؟

حضرت فرمود:

براي آنكه جرأت كردي تا حرمت ماه رمضان را بشكني.(1).

مي بينم كه دوستي ها و روابط دوستانه در اجراي حدود الهي أثري نداشت.

يعني دوستي هاي نجاشي با امام و شركت او

در جنگ صفّين تأثيري در اجراي حدّ الهي نداشت.

*****

الغارات، ج2، ص533 - و بحارالانوار، ج41، ص9 - و شرح ابن ابي الحديد، ج1، ص478.

برخورد با دخترِ خود

وقتي يكي از دختران امام علي عليه السلام، گلوبند بيت المال را آنهم با اجازه كليددار آن، تنها براي روز عيد فطر، به عاريت گرفت،

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بر سر كليددار بيت المال فرياد كشيد، و گلوبند را به بيت المال بازگرداند و خطاب به دخترش فرمود:

اگر اجازه نمي گرفتي، دست تو اوّلين دستي بود كه در بني هاشم قطع مي گرديد.(1).

*****

تهذيب، ج10، ص151 - و وسائل الشّيعه، ج18، ص521.

برخورد با برادر

برادر اميرالمؤمنين عليه السلام، عقيل بن ابيطالب چون مقداري اضافه از حقوق ماهيانه از آن حضرت درخواست داشت، و مكرّر خواسته خود را بيان كرد،

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آهني را در آتش گرم و به دست برادر نزديك كرد كه از حرارت آن فرياد كشيد.(1).

*****

خطبه 224 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلف.

برخورد با پسر عمو
اشاره

وقتي يكي از فرزندان عبّاس، عموي امام علي عليه السلام به بيت المال خيانت كرد.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نامه تندي به او نوشت و تهديد كرد:

اگر اموال را به بيت المال باز نگرداند با شمشير أدب خواهد شد.

اسباب ذمّ احد الولاة الخونة

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي كُنْتُ أَشْرَكْتُكَ فِي أَمَانَتِي، وَجَعَلْتُكَ شِعَارِي وَبِطَانَتِي، وَلَمْ يَكُنْ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِي أَوْثَقَ مِنْكَ فِي نَفْسِي لِمُوَاسَاتِي وَمُوَازَرَتِي وَأَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَيَّ؛

فَلَمَّا رَأَيْتَ الزَّمَانَ عَلَي ابْنِ عَمِّكَ قَدْ كَلِبَ، وَالْعَدُوَّ قَدْ حَرِبَ، وَأَمَانَةَ النَّاسِ قَدْ خَزِيَتْ، وَهذِهِ الْأُمَّةَ قَدْ فَنَكَتْ وَشَغَرَتْ، قَلَبْتَ لِابْنِ عَمِّكَ ظَهْرَ الِْمجَنِّ فَفَارَقْتَهُ مَعَ الْمُفَارِقِينَ، وَخَذَلْتَهُ مَعَ الْخَاذِلِينَ، وَخُنْتَهُ مَعَ الْخَائِنِينَ، فَلَا ابْنَ عَمِّكَ آسَيْتَ، وَلَا الْأَمَانَةَ أَدَّيْتَ.

وَكَأَنَّكَ لَمْ تَكُنِ اللَّهَ تُرِيدُ بِجِهَادِكَ، وَكَأَنَّكَ لَمْ تَكُنْ عَلَي بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكَ، وَكَأَنَّكَ إِنَّمَا كُنْتَ تَكِيدُ هذِهِ الْأُمَّةَ عَنْ دُنْيَاهُمْ، وَتَنْوِي غِرَّتَهُمْ عَنْ فَيْئِهِمْ،

فَلَمَّا أَمْكَنَتْكَ الشِّدَّةُ فِي خِيَانَةِ الْأُمَّةِ أَسْرَعْتَ الْكَرَّةَ، وَعَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ، وَاخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لِأَرَامِلِهِمْ وَأَيْتَامِهِمُ اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الْأَزَلِّ دَامِيَةَ الْمِعْزَي الْكَسِيرَةَ، فَحَمَلَتْهُ إِلَي الحِجَازِ رَحِيبَ الصَّدْرِ بِحَمْلِهِ، غَيْرَ مُتَأَثِّمٍ مِنْ أَخْذِهِ،

ترجمه: علل نكوهش يك كارگزار خيانتكار

(پس از ياد خدا و درود! همانا من تو را در امانت خود شركت دادم، و همراز خود گرفتم، و هيچ يك از افراد خاندانم براي ياري و مددكاري، و امانت داري، چون تو مورد اعتمادم نبود، آن هنگام كه ديدي روزگار بر پسر عمويت سخت گرفته، و دشمن به او هجوم آورده، و امانت مسلمانان تباه گرديده، و امّت اختيار از دست داده، و پراكنده شدند، پيمان خود را با پسر عمويت دگرگون ساختي، و همراه با ديگراني كه از او جدا شدند فاصله گرفتي، تو هماهنگ با ديگران دست

از ياريش كشيدي، و با ديگر خيانت كنندگان خيانت كردي، نه پسر عمويت را ياري كردي، و نه امانت ها را رساندي.

گويا تو در راه خدا جهاد نكردي! و برهان روشني از پروردگارت نداري، و گويا براي تجاوز به دنياي اين مردم نيرنگ مي زدي، و هدف تو آن بود كه آنها را بفريبي! و غنائم و ثروتهاي آنان را در اختيار گيري، پس آنگاه كه فرصت خيانت يافتي شتابان حمله ور شدي، و با تمام توان، اموال بيت المال را كه سهم بيوه زنان و يتيمان بود، چونان گرگ گرسنه اي كه گوسفند زخمي يا استخوان شكسته اي را مي ربايد، به يغما بردي، و آنها را به سوي حجاز با خاطري آسوده، روانه كردي، بي آن كه در اين كار احساس گناهي داشته باشي

ذمّ الخيانة في بيت المال

كَأَنَّكَ لَا أَبَا لِغَيْرِكَ! حَدَرْتَ إِلَي أَهْلِكَ تُرَاثَكَ مِنْ أَبِيكَ وَأُمِّكَ.

فَسُبْحَانَ اللَّهِ! أَمَا تُؤْمِنُ بِالْمَعَادِ؟ أَوَ مَا تَخَافُ نِقَاشَ الْحِسَابِ؟!

أَيُّهَا الْمَعْدُودُ - كَانَ - عِنْدَنَا مِنْ أُولِي الْأَلْبَابِ، كَيْفَ تُسِيغُ شَرَاباً وَطَعَاماً، وَأَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّكَ تَأْكُلُ حَرَاماً، وَتَشْرَبُ حَرَاماً، وَتَبْتَاعُ الْإِمَاءَ وَتَنْكِحُ النِّسَاءَ مِنْ أَمْوَالِ الْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالُْمجَاهِدِينَ، الَّذِينَ أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ هذِهِ الْأَمْوَالَ، وَأَحْرَزَ بِهِمْ هذِهِ الْبِلَادَ!

ترجمه: نكوهش از سوء استفاده در بيت المال

دشمنت بي پدر باد، گويا ميراث پدر و مادرت را به خانه مي بري! سبحان اللّه!! آيا به معاد ايمان نداري؟ و از حسابرسي دقيق قيامت نمي ترسي؟ اي كسي كه در نزد ما از خردمندان بشمار مي آمدي، چگونه نوشيدن و خوردن را بر خود گوارا نمودي در حالي كه مي داني حرام مي خوري! و حرام مي نوشي! چگونه با اموال يتيمان

و مستمندان و مؤمنان و مجاهدان راه خدا، كنيزان مي خري و با زنان ازدواج مي كني؟ كه خدا اين اموال را به آنان وا گذاشته، و اين شهرها را به دست ايشان امن فرموده است!

المواجهة الصّارمة للخونة

فَاتَّقِ اللَّهَ وَارْدُدْ إِلَي هؤُلَاءِ الْقَوْمِ أَمْوَالَهُمْ، فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ أَمْكَنَنِي اللَّهُ مِنْكَ لَأُعْذِرَنَّ إِلَي اللَّهِ فِيكَ، وَلَأَضْرِبَنَّكَ بِسَيْفِي الَّذِي مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَداً إِلَّا دَخَلَ النَّارَ!

وَوَاللَّهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ فَعَلَا مِثْلَ الَّذِي فَعَلْتَ، مَا كَانَتْ لَهُمَا عِنْدِي هَوَادَةٌ، وَلَا ظَفِرَا مِنِّي بِإِرَادَةٍ، حَتَّي آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا، وَأُزِيحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا، وَأُقْسِمُ بِاللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ مَا يَسُرُّنِي أَنَّ مَا أَخَذْتَهُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ حَلَالٌ لِي، أَتْرُكُهُ مِيرَاثاً لِمَنْ بَعْدِي؛ فَضَحِّ رُوَيْداً، فَكَأَنَّكَ قَدْ بَلَغْتَ الْمَدَي، وَدُفِنْتَ تَحْتَ الثَّرَي، وَعُرِضَتْ عَلَيْكَ أَعْمَالُكَ بِالَْمحَلِّ الَّذِي يُنَادِي الظَّالِمُ فِيهِ بِالْحَسْرَةِ، وَيَتَمَنَّي الْمُضَيِّعُ فِيهِ الرَّجْعَةَ، «وَلاتَ حينَ مَناصٍ»

ترجمه: برخورد قاطع با خيانتكار

پس از خدا بترس، و اموال آنان را بازگردان، و اگر چنين نكني و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست يابم، تو را كيفر خواهم نمود، كه نزد خدا عذر خواه من باشد، و با شمشيري تو را مي زنم كه به هر كس زدم وارد دوزخ گرديد.

سوگند به خدا! اگر حسن و حسين چنان مي كردند كه تو انجام دادي، از من روي خوش نمي ديدند و به آرزو نمي رسيدند تا آن كه حق را از آنان باز پس ستانم، و باطلي را كه به ستم پديد آمده نابود سازم، به پروردگار جهانيان سوگند، آن چه كه تو از اموال مسلمانان به ناحق بردي، بر من حلال بود، خشنود نبودم كه آن را ميراث بازماندگانم قرار

دهم، پس دست نگهدار و انديشه نما، فكر كن كه به پايان زندگي رسيده اي، و در زير خاك ها پنهان شده، و اعمال تو را بر تو عرضه داشتند، آنجا كه ستمكار با حسرت فرياد مي زند، و تباه كننده عمر و فرصت ها، آرزوي بازگشت دارد امّا راه فرار و چاره مسدود است.)(1).

*****

نامه 41 نهج البلاغه، معجم المفهرس مؤلّف.

تازيانه زدن بر استاندار خليفه سوم

وليد بن عُقبه، با قبيله «بني المصطلق» در جاهليّت بر سر ريخته شدن خون نزاع داشتند.

پس از اسلام در سال نهم او با همراهانش براي گرفتن زكات به سوي قبيله ياد شده رفتند:

وقتي استقبال مردم را ديد فكر كرد براي انتقام گرفتن مي آيند، ناچار فرار كرد و به دروغ نزد رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم اظهار داشت:

قبيله بني المصطلق مي خواستند مرا بكشند.

كه ناگاه جبرئيل با آوردن آيه:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا(1).

«اي كساني كه ايمان آورديد اگر فاسقي خبري براي شما آورد، پيرامون آن تحقيق كنيد.»

پدر وليد «عقبه» در مكّه همسايه پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم بود كه پس از بعثت انواع آزارها را به آن حضرت روا مي داشت.

او بود كه با گستاخي تمام آب دهان به صورت پيامبر انداخت رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم از آينده شوم او خبر داد و از شدّت آزار و اذيّت او مي فرمود:

(من در ميان دو همسايه شرور «ابولهب و عقبة بن ابي معيط» قرار گرفته ام.)

كه در جنگ بدر، عقبه اسير و كشته شد.

ولي پسر او «وليد» برادر مادري خليفه سوم بود كه به ظاهر مسلمان شد، امّا در دربار خليفه سوم نفوذ كرد و استاندار كوفه شد

و در كوفه به عيش و نوش و ميگساري و غارت بيت المال پرداخت،

از عبداللَّه بن مسعود با اصرار فراوان مبلغ زيادي از بيت المال قرض كرد كه آن را نپرداخت، وقتي عبداللَّه به خليفه سوم شكايت كرد به او نوشت:

«تو خزانه دار ما هستي، كاري به وليد نداشته باش.»

اي مسلمانان، صد هزار درهم وليد از بيت المال مسلمين گرفت و تاراج كرد ولي خليفه مسلمين آن را بازخواست نكرد.

سرانجام خليفه سوم عبداللَّه را عزل و به مدينه بُرد تا وليد در كوفه آزاد باشد.

استاندار كوفه شراب مي خورد و با مستي وارد مسجد كوفه مي شد، و نماز صبح را چهار ركعت مي خواند،

در يكي از صبح ها كه مست و بيهوش در محراب افتاده بود، مالك اشتر و جُندب بن زهير و جمعي از بزرگان، انگشتر خليفه را از دست او گرفتند و به مدينه رفتند و با شواهد و قرائن به خليفه سوم شكايت كردند،

خليفه سوم به جاي دادرسي، چند ضربه شلاّق بر بدن «جندب» نواخت.

وقتي اعتراضات بالا گرفت، خليفه سوم ناچار شد سعيد بن عاص را به استانداري كوفه نصب و وليد را عزل كند.

وليد به مدينه آمد، و شهادت شاهدان تكميل شد كه مي بايست حدّ شراب خواري 80 ضربه شلاّق) بر او جاري گردد،

امّا چون برادر مادري خليفه سوم بود، كسي به خود اين اجازه را نمي داد كه حَد شرعي را اجرا كند و خليفه سوم نيز مي گفت چه كسي بر بدن برادر من شلاّق مي زند؟

در اين هنگام حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام شلاّق را گرفت و برخاست و فرمود:

«بني اسرائيل چون اجراي حدود الهي را تعطيل

كردند نابود شدند.»

و سپس ضربات پياپي شلاّق«80 ضربه» را بر بدن استاندار خليفه سوم در كوفه نواخت.

خليفه سوم ناراحت شده گفت:

اي علي تو حق نداري با وليد اينگونه رفتار كني.

امام علي عليه السلام پاسخ داد:

«وليد شراب خورده و حكم خدا بايد در حقّ او اجرا شود.»(2).

*****

سوره حجرات، آيه 6.

حديقة الشيعه، ص288 - و حق اليقين، ص268 - و نقش عايشه در اسلام، ص165 - و مروج الذهب، ج2، ص334 - و منهاج البراعة، ج16، ص219 و در تاريخ ابن أثير - و يعقوبي - و صحيح مسلم - و عقدالفريد - و مسند احمد - و اسدالغابه نيز آمده است.

محكوم كردن خليفه

شيخ مفيد در ارشاد و مجلسي در بحارالانوار نقل كردند كه خليفه دوم زني را احضار كرد.

چون مأموران خليفه دوم نزد آن زن آمدند، زن چنان ترسيد كه در بين راه بچه او سقط شد.

خبر به خليفه دوم دادند، اصحاب خود را جمع كرد و از آنها نظر خواست.

همه گفتند:

بر تو چيزي نيست تو ادب كننده اي و قصدي جز خير نداشتي.

اميرالمؤمنين عليه السلام در ميان آن جمع بود و چيزي نمي گفت،

خليفه دوّم متوجّه آن حضرت شده گفت:

يا اباالحسن شما چه مي گوئي؟.

حضرت فرمود:

جماعت گفتند و شما هم شنيدي.

خليفه دوم گفت:

حكم شما چيست؟

آن حضرت فرمود:

ديه بر عهده تو است، زيرا كه قتل كودك به صورت خطائي است و جُرم آن به تو باز مي گردد.

خليفه دوم گفت:

يا ابالحسن به خداوند سوگند كه تو مرا بين اين قوم نصيحت كردي، به خدا قَسَم از اينجا نرو تا اينكه ديه را به اين خانواده برساني.(1).

*****

قضاوت هاي محيّرالعقول يد محسن عاملي، ص35 - و قضاوت هاي اميرالمؤمنين

عليه السلام، ص67.

روش برخورد با قاضي
تنبيه قاضي با عزل چند روزه

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام زره خود را كه در جنگ جَمَل گمشده بود، در دست يك يهودي ديد،

شكايت به محكمه خود برد.

يهودي گفت:

زره در دست من است شما بايد دليل بياوريد.

در آن مجلس چون «شريح قاضي» به اميرالمؤمنين عليه السلام احترام كرد، و با يهودي برخورد مناسبي نداشت.

آن حضرت ناراحت شد و عدالت رفتاري قاضي را به او تذكّر داد.

طبق درخواست قاضي بايد افرادي شهادت مي دادند كه امام مجتبي عليه السلام و قنبر شهادت دادند.

اشتباه ديگر قاضي اين بود كه:

وقتي امام حسن عليه السلام و قنبر شهادت دادند كه زره مال امام علي عليه السلام است، شريح خطاب به امام گفت:

امّا شهادت حسن پذيرفته نيست، زيرا پسر شماست و بايد شاهد ديگري بياوري.

اين جسارت و ضعف ايمانِ شريح، قابل عفو نبود، زيرا امام حسن مجتبي عليه السلام كه رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم او را سيّد و بزرگ جوانان بهشتي نام نهاد و معصوم بود.

كه شريح نيز اين حديث را از رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم شنيده بود، پس شهادت آن حضرت هرگز نمي بايست زير سئوال برود.

در آن محكمه، يهودي با مشاهده اخلاق و عدالت و رفتار انساني حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مسلمان شد و زره را به اميرالمؤمنين عليه السلام بازگرداند، و در شگفت ماند كه:

رهبر يك امّت چونان افراد معمولي مملكت به دادگاه مي آيد و در كنار مدّعي مي نشيند كه مسلمان هم نيست، و قاضي دادگاه خود را توبيخ مي كند كه چرا به او احترام گذاشته است.

امّا شريح را به مدّت 20 روز از قضاوت عزل و به روستاي خودش فرستاد، و پس

از آن مدّت، دوباره به او اجازه داد تا قضاوت را از سَر گيرد.(1).

*****

كشف الغمه، ج1، ص181 و182.

شرايط و صفات قاضي
قضاوت در نوجواني

امام علي عليه السلام با اينكه دوران جواني را مي گذراند، پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم او را براي قضاوت و تبليغ به يمن اعزام فرمود.

حضرت علي عليه السلام فرمود:

يا رسول اللَّه، مرا براي قضاوت مي فرستي، در حالي كه جوان هستم؟

رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم فرمود:

نزديك بيا.

سپس دست بر سينه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام گذاشت و اين دعا را خواند:

اَللَّهُمَّ اهْدِ قَلْبَهُ وَ ثَبِّتْ لِسانَهُ

(خدايا قلب علي را هدايت كن، و زبان او را در حقگوئي استوار فرما.)

امام علي عليه السلام فرمود:

پس از دعاي رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم هرگز در قضاوت ميان دو نفر دچار شكّ و ترديد نشدم.(1).

*****

ارشاد شيخ صدوق، ص93 - و شرح ابن ابي الحديد، ج1، ص18.

حلّ مشكلات قضائي جامعه

خليفه دوم مي خواست زن ديوانه اي را كه شوهر نداشت و بچّه شش ماهه اي به دنيا آورده بود، سنگسار كند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به او فرمود:

حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً

(مدّت حمل و شيرخواري اش سي ماه تمام است.)(1).

و ادامه داد كه:

«اِنَّ اللَّهَ رَفَعَ الْقَلَمَ عَنِ الَْمجْنُونِ»

(پروردگار خودداري از شهوت را از مجنون برداشته است).

خليفه دوم مي گفت:

«لَوْلا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَر»

(اگر علي نبود عُمر هلاك شده بود.)

سعد بن جُبَير از ابن عبّاس روايت كرده است كه گفت:

هرگاه خبري از علي عليه السلام به ما مي رسيد، آن را با چيزي برابر نمي كرديم.

و جوَيْبِر از ضحّاك بن مزاحم و او از عبداللّه بن عبّاس روايت كرده است كه گفت:

«وَ اللَّهِ لَقَدْ أُعْطِيَ عليُّ بن ابيطالِب تِسْعَةَ أعْشارِ الْعِلْمِ وَ أيْمُ اللَّهِ لَقَدْ شارَكَهُمْ فِي الْعُشرِ العاشِرِ»

(سوگند به پروردگار نُه دَهُم علم به علي عليه السلام داده شده است

و به بقيه انسان ها يك دهم، و علي عليه السلام در آن يك دهم نيز با آنها شريك است).(2).

*****

سوره احقاف، آيه 15.

جوهره، ص72: محمد بن ابي بكر انصاري.

لياقت هاي قضائي

پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم نسبت به ويژگي ها و لياقت هاي قضائي امام علي عليه السلام فرمود:

اَقْضَاكُمْ عَلِيٌّ

(بهترين شما در قضاوت علي عليه السلام است.)(1).

و «علقمه از عبداللَّه» روايت كرده است كه ما اصحاب رسول خدا هرگاه با هم سخن مي گفتيم همه اعتراف مي كردند كه بهترين قاضي اهل مدينه، علي بن ابيطالب عليه السلام است.

و سعيد عبداللَّه روايت كرده است كه:

اَعْلَمُ اَهْلِ الْمَدينَةِ بِالْفَرائِض اِبْنُ اَبيطالِبْ

(داناترين اهل مدينه به واجبات الهي علي بن ابيطالب است.)

و «احمد بن زُهَير» از عُبيداللَّه بن عمر قواريري و او از مُؤَمِّلِ بن اسماعيل، و او از سُفيانِ بن ثوري و او از يحيي بن سعيد و او از سعيد بن مسيّب نقل كرد كه او گفت:

«كانَ عُمَر يَتَعَوَّذُ بِاللَّهِ مِنْ مُعْضَلَةٍ لَيْسَ لَها اَبُوحَسَنٍ»

(عُمَر به خدا پناه مي بُرد از مشكلي كه ابوالحَسَن در آن نباشد.)

*****

فرائد السمطين، ج1، ص97 - و الغدير، ج3، ص96 - و كامل بهائي، ج1، ص68 - و مناقب خوارزمي، ص49 - و ارشاد مفيد، ص32.

والاترين قاضي

يكي از ابعاد وجودي ارزشمند اميرالمؤمنين علي عليه السلام، علم قضا و قضاوت هاي شگفتي آور آن بزرگ رهبر راستين امّت اسلامي است كه رسول گرامي اسلامي صلي الله عليه وآله وسلم به والائي و برتري آن حضرت در قضاوت اشاراتي فرمودند كه قابل دقّت و ارزيابي است، مانند:

پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم فرمود:

اَقْضاكُمْ عَلِيٌّ(1).

(بهترين شما در قضاوت علي عليه السلام است)

و در حديث ديگر فرمود:

«اَقْضاءُ اُمَّتي عَلِيُّ بنِ ابيطالبٍ»(2).

(بهترين امّت من در قضاوت علي بن ابيطالب است).

و فرمود:

«وَاَعْلَمُ اُمَّتي بِالسُّنَّةِ وَ الْقَضاءِ بَعْدي عَلِيُّ بن ابيطالب»(3).

(دانشمندترين امّت من نسبت به احكام الهي، و

بهترين امّت من در قضاوت علي بن ابيطالب است).

در اينجا به اعترافات جمعي از اصحاب رسول خدا توجّه مي كنيم؛

ابن عبّاس گويد:

روزي خليفه دوم براي ما سخنراني كرد و در ضمن خطابه گفت:

علي در امر قضاوت از همه ما داناتر است.(4).

و در جاي ديگر گفته است:

پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم علي عليه السلام را پُر و لبريز از علم و دانش ساخت.(5).

به همين دليل دستور داد تا حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در مسجد حاضر است، هيچ كس حقّ رأي دادن و فتوا دادن ندارد.(6).

*****

فرائد السّمطين، ج1، ص97 - و نورالابصار، ص88 - و الغدير، ج3، ص 96 - و كامل بهائي، ج1، ص68 - و مناقب خوارزمي، ص49 - و مناقب مرتضوي ص79 - و كنز الحقايق به نقل احقاق الحقّ، ج4، ص320 - و ارشاد مفيد، ص32، - و انوار نعمانيّه، ص11 - و شرح حديدي، ج1، ص18.

ينابيع المودة، ج1، ص65 باب 14 - و اسعاف الراغبين، ص171 - و ذخائر العقبي، ص83، ترجمه مناقب مغازلي.

كفاية الطالب، به نقل احقاق الحق، ج4، ص324.

مناقب خوارزمي، ص55 - و انساب الاشراف، ص97.

علي و قرآن، ص55.

امام علي، ج1، ص384 - و شرح حديدي، ج1، ص18 (لايفتين احدُكم في المسجد و علي حاضرٌ).

قضاوت در مجلس پيامبر

ابن صباغ مالكي در فصول المهمّه، و علاّمه شيخ محمّد الصّبان مصري در اسعاف الرّاغبين مي گويد:

پيامبر خداصلي الله عليه وآله وسلم با جمعي از اصحاب خود نشسته بود.

دو نفر وارد شدند، يكي از آنها به حضور پيامبر خداصلي الله عليه وآله وسلم چنين عرض كرد:

يا رسول اللَّه؛ من الاغي داشتم كه گاو اين مرد آن را كشت.

مردي از حاضرين جلسه فوراً نظر داد و

گفت:

چار پايان را ضمانتي نمي باشد.

پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم رو به علي عليه السلام كرد، فرمود:

يا علي ميان آنها داوري كن.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام از آنها پرسيد:

آيا اين حيوان ها هر دو بسته بودند و يا باز؟

يا يكي باز و ديگري بسته؟

آن مرد گفت:

آري الاغ بسته بود، ولي گاو باز و صاحبش نيز با او بود.

امام علي عليه السلام فرمود:

صاحب گاو ضامن الاغ است.

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم قضاوت آن حضرت را تائيد فرمود.(1).

*****

اسعاف الرّاغبين در حاشيه نور الابصار، ص171 - و فصول المهمه، ص43 - و ينابيع المودّة، ج1، ص66.

قضاوت در يمن
قضاوت در يك قتل دسته جمعي

احمد بن حنبل با دو سند از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كرد كه آن حضرت فرمود:

پيامبر خدا مرا به يمن فرستاد. در آنجا روزي بقبائلي چند مي گذشتم كه با هم ديگر نزاع داشتند.

وقتي از جريان پرسيدم معلوم شد كه چاهي جهت صيد شير، كنده بودند،كه شيري در آن چاه افتاده بود،

شخصي در حال سقوط كردن به درون چاه، دوّمي را گرفت و دوّمي با دست سوّمي و سوّمي هم به چهارمي چنگ زد و او را كشيد و همه به درون چاه سقوط كردند.

شير همه را به سختي مجروح كرد، تا اينكه يكي از آنها پيش قدم شد و شير را كشت.

مردم، مجروحين را از چاه بيرون كشيدند.

چهار نفر پس از مدّتي همگي جان سپردند و ميان چهار قبيله نزاع در گرفت كه خون بهاي هر كدام (اوّلي، دوّمي، سوّمي، چهارمي) با كيست؟

در اين لحظات حسّاس امام علي عليه السلام جلو رفت و فرمود:

با اينكه پيامبر خداصلي الله عليه وآله وسلم در روي زمين است مي خواهيد با هم

بجنگيد؟

من ميان شما داوري مي كنم.

اگر به قضاوت من رضايت داديد كه اختلافات برطرف مي شود، يا شما را نزد پيامبر خداصلي الله عليه وآله وسلم برده تا آن حضرت در ميان شما داوري كند.

اهل يمن به قضاوت آن حضرت رضايت دادند و اميرالمؤمنين عليه السلام در مقام قضاوت فرمود:

اكنون برويد و از قبائلي كه اين چاه را كنده اند، ربع ديه، ثلث ديه و نصف ديه و تمام ديه را جمع كنيد.(1).

(يعني دو هزار و هشتاد و سه دينار طلا جمع آوري كنيد.)

پس از آماده شدن پول ها، فرمود:

250 دينار به ورثه اوّلي بدهيد، براي اينكه او باعث كشته شدن دوّمي شد، در نتيجه از خون بهاي خودش كم مي شود.

و ثلث ديه 333 دينار) را بايد به ورثه دوّمي بدهيد

و نصف ديه 500 دينار) را بايد به ورثه سوّمي

و يك ديه كامل 1000 دينار) را بايد به ورثه چهارمي بدهيد.

امّا مردم قبائل راضي نشدند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام ايشان را با مأموراني خدمت رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم فرستاد، مردم يمن وقتي از راه رسيدند كه آن جناب كنار مقام ابراهيم در مسجد الحرام بود.

داستان خود را باز گفتند.

پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم فرمود:

ميان شما داوري مي كنم.

يكي از ايشان گفت:

علي بن ابيطالب عليه السلام در ميان ما قضاوت كرده است.

آنگاه داوري او را شرح دادند.

پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم همان را امضاء كرد و فرمود:

داوري علي صحيح بود.(2).

*****

مسند احمد حنبل، ج1، ص77.

ذخائر العقبي، ص84 - و علي در كتب اهل سنّت، ص251.

دعاي پيامبر(ص) براي قضاوت امام علي (ع)

گاهي حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم داوري مي كرد.

چون خبر آن به پيامبرصلي الله

عليه وآله وسلم مي رسيد، مي فرمود:

خدا را شكر مي كنم كه حكمت را در خاندان ما اهل بيت عليهم السلام قرار داده است.(1).

*****

قضاوتهاي اميرالمؤمنين عليه السلام، تأليف علاّمه جبل عاملي، ص61 - و قضاياي علي عليه السلام، تأليف شيخ محمّد علي شوشتري، ص69.

حلّ مشكلات قضائي
آزمايش كَر بودن

مردي استخواني را به گوش ديگري زد، مضروب ادّعا كرد كه در اثر آن ضربه شنوايي او از بين رفته است.

حضرت امير عليه السلام فرمود:

تا يك سال از او مراقبت نموده و او را غافلگير كنند، پس اگر شنوايي او بر آنان ثابت گرديد و يا دو مرد عادل بر آن گواهي دادند ديه اي طلب ندارد وگرنه او را بر عدم شنوايي سوگند داده ديه گوشش را به او بپردازند.

كساني گفتند:

يا اميرالمؤمنين! اگر پس از گذشت يك سال شنوايي او ثابت گرديد، حكمش چيست؟

حضرت علي عليه السلام فرمود:

اثري ندارد چه بسا خداوند شنواييش را بعد از يك سال مجدداً به او مرحمت نموده باشد.(1).

در ادامه اين خبر حضرت رضا عليه السلام از اميرالمؤمنين عليه السلام چنين نقل فرمود كه:

اگر مورد ادّعا، از دست دادن تمام شنوايي باشد... صبر مي كنند تا به خواب سنگيني فرو رفته بر او فرياد مي كشند.(2).

*****

فروع كافي، ج7، ص322، حديث 3.

فروع كافي، ج7، ص324، حديث 9.

آزمايش كردن بويايي و گويايي

از اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت به مردي كه ديگري بر سرش ضربه اي وارد كرد و مضروب ادّعا مي كرد بويايي و گويايي خود را از دست داده پرسش نمودند.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

اگر راست مي گويد سه ديه طلب دارد.

پرسيدند: چگونه معلوم مي شود؟

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

بوياييش بدين وسيله آزمايش مي شود كه پارچه نيم سوزي زير بيني او بگيرند، اگر در جاي خود ايستاده و حركت نكرد راست گفته، و اگر بدون اختيار چشمان را بر هم زد دروغ گفته است.

و امّا نسبت به قدرت تكلّم، سوزني در زبان او فرو مي بريد، پس اگر خون سرخ بيرون آمد دروغ گفته، و

اگر خون سياه خارج شد راست گفته است.(1).

*****

فروع كافي، ج7، ص323، حديث 7.

ضعف بينايي

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت به مردي كه ضربه اي بر چشمش خورده و بيناييش كم شده، ولي به ساختمان چشم او آسيبي نرسيده بود، چنين آزمايش كرد:

پارچه اي بر چشم سالمش بست و آنگاه مردي به دستور آن حضرت تخم مرغي در برابر چشم معيوبش گرفته و اندك اندك از او دور شد تا جايي كه مضروب ادّعا كرد كه آن را نمي بيند، سپس آن نقطه را نشانه كرد و چشم سالمش را نيز بدانگونه آزمايش نموده و آنگاه تفاوت دو مسافت را مشخص كرده، به همان نسبت به او ارش جنايت داد.(1).

*****

فروع كافي، ج7، ص323، حديث 6.

ضعف بينايي هر دو چشم

مردي كه ضربه اي به سرش كوبيدند خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام آمده و ادّعا كرد كه در اثر آن ضربه بيناييش ضعيف شده است.

آن حضرت وي را در محلّي نشانيد و با نشان دادن تخم مرغي، ديدِ چشمش را از چهار جانب آزمايش كرد و چون بينايي از چهار طرف مساوي بود به وي فرمود:

ادّعايت راست و پذيرفته است.

و آنگاه مردي را در همان سنّ و سال پيش خواند و در كنار او نشانيد و ابتداء ديد چشمش را از چهار جانب آزمايش كرد و سپس تفاوت دو مسافت را تعيين نموده، به همان نسبت به مضروب ديه داد. (مثلاً اگر نصف بيناييش كم شده بود نصف ديه چشم و اگر ثلث ثلث و...)(1).

*****

عجايب القضايا، قمي، ص93، حديث 148.

مورد اين خبر آزمايش هر دو چشم و مورد خبر او يك چشم بوده كه با مقايسه با چشم ديگر آزمايش و تعيين ارش جنايت شده است.

نقص زبان

مردي ضربه اي بر زبان ديگري زد.

به طوري كه قدري از زبان شد و نتوانست بعضي از حروف را ادا كند.

نزاع نزد خليفه دوّم بردند.

خليفه دوّم حكمش را ندانست.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

حروف الفباء بيست و هشت تاست(1) و بايد ديد كه مضروب چند حرف را اداء نمي كند، پس به همان نسبت از جاني ديه مي گيرد.(2).

*****

در الفباي عرب.

وسائل الشيعه، ج19، ص275، حديث 6 (با اندك تفاوتي).

سوگند دادن ظالم

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

اگر خواهيد شخص ستمگري را سوگند دهيد به او بگويد از حول و قوه خدا بيزاري جويد كه اگر سوگندش دروغ باشد زود به عقوبت خواهد رسيد، ولي اگر بگويد سوگند به خداي يگانه در عقوبتش تعجيل نخواهد شد، زيرا به يكانگي خداوند اعتراف كرده است.(1).

*****

نهج البلاغه حكمت 253 معجم المفهرس مؤلّف.

قصاص چشم (كور كردن با آيينه)

غلامي از قبيله قيس با مولاي خود به نزد خليفه سوم رفتند.

غلام اظهار داشت كه مولايش با زدن ضربه شديدي چشم او را كور كرده، ولي ساختمان چشم سالم است، مولا به غلام مي گفت:

ديه چشمت را به تو مي دهم از قصاص صرف نظر كن.

غلام از گرفتن ديه خودداري كرده و تنها خواسته اش، قصاص بود.

خليفه سوم در حكم قضيّه درماند.

آنان را نزد حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بُرد و از آن حضرت تقاضاي داوري كرد.

مولا يك ديه كامل به غلام تسليم نمود تا از قصاص درگذرد.

غلام نپذيرفت.

مولا حاضر شد دو ديه بپردازد، ولي باز هم غلام امتناع داشت و جز به قصاص راضي نبود.

در اين موقع اميرالمؤمنين عليه السلام به منظور قصاص كردن مولا، آيينه اي طلبيد، آن را داغ كرد و آنگاه مقداري پنبه خواست و آن را خيس كرد و بر اطراف چشم او، روي پلك ها گذاشت و چشم را در مقابل آفتاب نگهداشت و به وي فرمود:

در آيينه نگاه كن.

و چون قدري نگاه كرد كور شد، بدون آن كه آسيبي به ساختمان چشمش وارد شود.(1).

*****

فروع كافي، ج7، ص319 حديث 1.

وزن زنجير

غلامي زنجير به پا از كنار دو مرد عبور مي كرد، آن دو نفر در مقدار وزن زنجير با هم شرط بندي كردند.

يكي از آنان گفت:

اگر وزن زنجير فلان مقدار نباشد همسر من سه طلاقه است.

ديگري گفت:

اگر حدس تو درست باشد زن من سه طلاقه است.

پس هر دو برخاسته و به همراه غلام نزد مولايش رفته به مولاي غلام گفتند:

زنجير را باز كن تا آن را وزن نمائيم.

مولاي غلام هم گفت:

زنم طلاق است اگر بخواهم زنجير را باز كنم.

همگي نزد

خليفه دوّم رفتند و مشكل را نزد او مطرح كرده از او چاره جويي كردند.

خليفه دوّم گفت:

سوگند مولايش بر دو سوگند ديگر مقدّم است.

و آنگاه گفت:

بيائيد با هم به نزد علي بن ابيطالب برويم شايد او براي حلّ اين مشكل تدبيري بينديشد.

پس به نزد آن حضرت رفته جريان را عرضه داشتند.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

چقدر پاسخش آسان است.

و سپس دستور داد ظرف بزرگي آوردند و زنجير را با نخي به پاي غلام بستند و سپس پاي غلام را با زنجير در ميان ظرف گذاشته بر آن آب ريختند تا اين كه ظرف پر از آب شد.

پس از آن فرمود:

زنجير را بالا ببريد.

زنجير را بالا بردند تا حدي كه از آب بيرون شد، در اين هنگام، آب قدري پائين رفت و آنگاه فرمود:

پاره آهن در آب بريزند تا اندازه آب به جاي سابقش برگردد.

چون دستور انجام گرفت فرمود:

حالا پاره هاي آهن را وزن كنيد، هرچه شد همان وزن زنجير است.(1).

*****

من لا يحضر، كتاب القضاء، باب الحيل في الاحكام، حديث 2.

تدبير

مردي نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و گفت:

مقداري خرما جلويم بود، ناگهان زنم پيشدستي كرده دانه اي از آنها برداشته در دهانش انداخت،

پس من سوگند ياد كردم كه خرما را چه بخورد و چه بيرون بيندازد، او را طلاق دهم، مرا درياب چه بايد بكنم؟

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به وي فرمود:

نصفش را بخورد و نصفش را بيندازد، در اين صورت تو از سوگندت خلاصي يافته اي.(1).

*****

ارشاد، مفيد، ص118.

سوگند مشكل

مردي سوگند ياد كرده بود، اگر در روز ماه رمضان با همسرش آميزش نكند، او را سه طلاقه كند.

نزد اميرالمؤمنين آمدند.

حضرت علي عليه السلام فرمود:

«او را به سفر ببر، و به سوگندت عمل كن.»(1).

*****

اذكيا، ابن جوزي، ص25. الباب الثامن.

مشكل وزن كردن دَرب خانه

گروهي آهنگر يك دَرب آهني را به وزني كه صاحبان آن براي آن تعيين كرده بودند، معامله كردند و دَر را به طرف مقصد مي بردند.

در بين راه كساني وزن دَرب را از آنان پرسيده و خريداران جريان را گفتند.

آنان اظهار داشتند:

وزن دَرب هرگز به اين مقدار نمي باشد.

خريداران برگشتند و از فروشندگان تقاضاي كَم نمودن قيمتِ دَرب را كردند، كه آنان امتناع كردند و نزاع بينشان دَر گرفت.

سرانجام نزد اميرالمؤمنين عليه السلام رفتند، آن حضرت به آنان فرمود:

دَرب را به طرف رودخانه برده، آن را در ميان قايقي گذارده و اندازه فرو رفتگي قايق را در آب نشانه گذاري كنيد.

سپس دَرب را بيرون كشيده و به جاي آن خرماي وزن شده قرار دهيد تا به همان اندازه در آب فرو رود و بدانيد كه وَزن دَرب به مقدار وزن خرماها است.

تشخيص نقص در تنفّس

مردي كه ضربه اي بر سينه اش وارد شده و مدّعي بود كه بر اثر آن ضربه، عيبي در تنفّس او پديد آمده است.

شكايت نزد اميرالمؤمنين عليه السلام برده از آن حضرت داوري خواست.

امام علي عليه السلام در صدد آزمايش او بر آمد و فرمود:

نفس زماني از سوراخ راست بيني و زماني از سوراخ چپ خارج مي شود و بامداد از موقع طلوع سپيده تا طلوع آفتاب غالباً از سوراخ راست بيني خارج مي گردد.

پس شماره نفس هاي مدّعي را در همان زمان تعيين نمود.

و روز ديگر مردي را در همان سنّ و سال و در همان زمان مورد آزمايش قرار داد و آنگاه به نسبتي كه نقص وارد شده بود از جاني اَرش جنايت گرفت.(1).

*****

مناقب، سروي، ج1، ص509.

حيوان تُخم گذار و بچّه زا

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

هر حيواني كه گوش هايش پنهان باشد تخم گذار است، و هر حيواني كه گوش هايش ظاهر باشد بچه زاست.(1).

*****

عيون ابن قتيبه، ج4، ص88.

نقش پيري پدر در فرزند

زني را نزد خليفه دوّم آوردند، شوهر زن، مرد سالمندي بود كه پس از ازدواج با آن زن از دنيا رفته بود و زن باردار شده و پسر زاييده بود.

پسران پيرمرد (از زنِ ديگر پيرمرد) بر زن به زن تهمت زده، و بر آن گواهي دادند

(و به اين وسيله مي خواستند پسرِ آن زن را از ارث پدر محروم كنند).

خليفه دوم دستور داد:

زن را سنگسار كنند.

اتّفاقاً اميرالمؤمنين عليه السلام از كنار زن عبور مي كرد.

چون نگاه زن به آن حضرت افتاد، گفت:

اي پسر عم رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم كاغذي دارم.

چون حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آن را مطالعه كرد، به همراهان زن فرمود:

اين زن تاريخ ازدواج با شوهر و تاريخ همبستر شدن با او و كيفيّت آن را در اين ورقه يادداشت كرده است، هرچه زودتر او را رها كنيد.

در روز ديگر آن حضرت عليه السلام كودكان هم سنّ و سال آن كودك را جمع كرد و كودكان را با پسرِ آن زن به بازي مشغول ساخت.

و چون سرگرم بازي شدند به آنان فرمود: بنشينيد!.

همه نشستند.

سپس آنان را صدا زد كه برخيزند.

كودكان همه برخاستند،

در اين هنگام كودك آن زن خواست برخيزد، نتوانست، به ناچار بر دو دست خود تكيه زد و برخاست.

اميرالمؤمنين عليه السلام از مشاهده اين حالت فرمود:

او فرزند همان پيرمرد است.

سپس او را پيش خود خوانده، و از ارث پدر سهم او را پرداخت.

آنگاه بر تمام برادرانش حدِّ افتراء جاري كرد!

خليفه دوم حيرت زده

گفت:

يا علي چه كردي؟

حضرت فرمود:

از تكيه پسر بر دست ها، ضعف پيرمرد را دريافتم.(1).

پس از قرن ها تلاش، امروزه، دانشمندان جهان با تجربيات گوناگون با اين حقيقت آشنا شدند و اعلام كردند كه مادران و پدران در سنين بالا سعي كنند كه بچه دار نشوند.

*****

فروع كافي، ج7، ص426.

مبارزه عقل و جنون

امام علي عليه السلام نسبت به عقل و جنون در دوران جواني اظهار داشت كه:

تا دوران هجده سالگي عقل و جنون در مبارزه هستند.

وقتي هجده سال تمام شد، هر كدام كه بيشتر باشد بر ديگري غالب مي آيد.(1).

*****

بحارالانوار ج 1 ص 96 ابواب العقل و الجهل حديث 39.

تاثير آفتاب در بدن

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت به تأثير تابش خورشيد بر بدن انسان فرمود:

اگر در آفتاب مي نشينيد به خورشيد پشت كنيد؛ زيرا كه آن بيماري پنهان را آشكار مي كند.(1).

*****

خصال، ج1، ص110.

انتخاب زن شيرده

در انتخاب زني كه فرزند شما را شير مي دهد خوب دقّت كنيد؛

زيرا آن شير سبب پرورش و نشو و نمو فرزندتان مي شود و اخلاق و روحيات زن شيرده در فرزند اثر مي گذارد.(1).

*****

فروع كافي، ج6، ص144، حديث 10.

معيار زيبايي

با زناني ازدواج كنيد كه چشمي درشت، كف دستي بزرگ، رنگي گندمي و ميانه اي بلند داشته باشند.

آنگاه اگر رضايت نداشتيد مهر شما به عهده من.(1).

*****

فروع كافي، ج5، ص335، حديث 2.

نقش چهل روز

حسين بن خالد مي گويد:

از اميرالمؤمنين عليه السلام پرسيدم روايتي از رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم به ما رسيده كه:

«هركس شراب نوشد تا چهل روز نمازش قبول نمي شود».

امام علي عليه السلام فرمود: صحيح است.

عرض كردم:

به چه علت چهل روز، نه كم و نه زياد؟

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

خداوند آفرينش انسان را اندازه گيري كرده است، چهل روز به حالت نطفه، و آنگاه علقه نيز چهل روز، و پس از آن مُضغه نيز چهل روز... پس كسي كه شراب نوشد تا چهل روز آن در «مشاش» او (نرمه سر استخوان كه مي توان آن را جويد) باقي مي ماند به مقدار انتقال حالت هاي جنيني او.

و آنگاه فرمود:

و اين چنين است تمام غذاها و نوشيدنيهايي كه تناول مي كنيد.(1).

*****

تهذيب، ج9، ص108، حديث 203.

راه حلّ مشكلات فرزند دو سر

در زمان خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام كودكي كه داراي دو سر و دو سينه بر يك كمر بود، به دنيا آمد.

خانواده آن كودك ميزان ارث او را از آن حضرت پرسيدند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

هنگامي كه خواب است بر او فرياد زنند، اگر هر دو سَر با هم بيدار شدند يك نفر است و يك ارث مي بَرَد و اگر يكي بيدار و ديگري همچنان خواب ماند دو ارث مي برد.(1).

*****

فروع كافي ج 7 ص 159 حديث 1، در كافي از بزنطي از ابوجميله نقل كرده كه مي گويد:

در فارس زني شوهردار را ديدم داراي دو سر و دو سينه بر يك كمر، كه هر كدام نسبت به ديگري رَشك مي برد. و نيز از ديگري نقل كرده كه مي گويد: مردي به اين كيفيّت ديدم كه هر دو به بافندگي

مشغول بودند. (فروع كافي ج 7 ص 159 حديث 2 و 3.

نقش قرآن در قضاوت
قرآن و دوران شيرخوارگي

در زمان خلافت خليفه سوم، زني در دوران شش ماهگي فرزندي به دنيا آورد كه شوهر آن زن او را متهم كرد.

دعوا نزد خليفه سوم بردند و او نتوانست مشكل را حل كند،

و دستور رجم زن را صادر كرد،

مردم به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مراجعه كردند،

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

در يك جاي قرآن آمده است كه:

يُرضِعنَ أَولادَهُنَّ حَولَين كامِلَين...(1).

«زنان فرزندان خود را دو سال كامل شير دهند»

و در جاي ديگر فرموده است:

وَ حَمْلُهُ و فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهراً(2).

«دوران بارداري و باز گرفته شدن از شيرخوارگي 30 ماه است»

وقتي ايام شيرخوارگي بيست و چهار ماه از آن كسر گردد، مدّت حمل شش ماه مي شود.

بنابر اين خانمي كه كودك شش ماهه آورده است، گناه نكرده و كودك از آن شوهرش مي باشد.

پس از قضاوت امام علي عليه السلام خليفه سوم اقرار كرد كه از اين حكم بي خبر بوده است، بلافاصله دستور داد زن را برگردانند و رجم نكنند.(3).

امّا وقتي مأمورين براي برگرداندن زن به محل اجراي حُكم رفتند كار از كار گذشته و زن رجم شده بود.

زن بي گناه قبل از شروع حكم به خواهرش گفته بود:

خواهرم! ناراحت مباش به خدا قسم! هيچ كس غير از شوهرم به من نزديك نشده است و كودك از آن شوهرم مي باشد.

وقتي كودك بزرگ شد و به مرحله جواني رسيد، پدر اعتراف كرد كه جوان از آن اوست زيرا شبيه پدر بود.

راوي مي گويد:

آن مرد را ديدم كه بدنش روي رختخواب قطعه قطعه شده بود و به مكافات عمل خود رسيد.(4).

مرحوم علامه اميني مي فرمايد:

آيا اين براي مسلمانان

عار نيست كه جاي پيغمبر را كسي بگيرد كه مسئله ساده قضائي را نداند؟

آيا اين عدالت است كسي بر جان و مال مردم مسلط شود كه اين مقدار آگاهي به مسائل ندارد.(5).

*****

سوره احقاف، آيه 15.

سوره بقره، آيه 233.

نظير همين ماجرا در قضاوتهاي حضرت، در حكومت خليفه دوم نيز گذشت.

الموطأ، ج2، ص176؛ البيهقي في السنن الكبري، ج7، ص442؛ الدرالمنثور، سيوطي، ج6، ص40.

الغدير، ج6، ص94 - و سفينة البحار، ج2، ص435.

حكم ازدواج مادرزن

منصور بن حازم مي گويد:

در محضر امام صادق عليه السلام بودم كه مردي نزد آن حضرت عليه السلام آمده پرسيد:

مردي با زني ازدواج كرده و قبل از آن كه با او همبستر شود، زن مرده است، آيا مي تواند با مادرش ازدواج نمايد؟

امام علي عليه السلام فرمود:

شخصي از ما چنين كرده و مانعي در آن نيافته است؟

من عرضه داشتم:

فدايت شوم! تنها افتخار شيعه به حكمي از امام علي عليه السلام است.

در اين مسئله ابن مسعود اظهار نظر كرده و آن را اجازه داد است، پس نزد حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آمده و حكم مسئله را از آن حضرت جويا شد.

امام علي عليه السلام به او فرمود:

اين حكم را از كجا گرفته اي؟

گفت از آيه قرآن:

وَ رَبائبُكُمُ اللاتي في حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُم اللاتي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ(1).

«و حرام شد براي شما دختران زن كه در دامن شما تربيت شده اند اگر با زن مباشرت كرده باشيد.»

آنگاه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به او فرمود:

حرمت ازدواج با دختران يك زن در آيه مقيّد به دخول است، و ليكن آيه حرمت ازدواج با مادر زن:

«وَ اُمَّهَاتِ نِسَائِكُمْ»

«و حرام شد بر شما مادر زن»

مطلق است و مقيّد به دخول به دختران آنان نمي

باشد.(2).

*****

سوره نساء، آيه 22.

فروع كافي، كتاب النكاح، (باب الرجل يتزوج...) ج4.

مقصود امام علي عليه السلام در پاسخ اول از «يكي از بني هاشم» از طالبيين يا عباسيين بوده نه يكي از آياء گرامش كه گفتار و كردار آنان گفتار و كردار اميرالمؤمنين عليه السلام است، و آن هم به علت تقيه بيان شده، و در آخر خبر هم حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به طور صريح حق را آشكار نموده است.

رد گواهي يهود و پذيرش گواهي نصاري

هنگامي كه اميرالمؤمنين عليه السلام خطبه «شقشقيه» را مي خواند مردي نزد آن حضرت آمده و مسائلي سؤال كرد،

از جمله پرسيد؛

دو نفر يهودي بر اسلام يهودي ديگر گواهي داده اند، آيا گواهي آنان پذيرفته مي شود؟

آن حضرت عليه السلام فرمود:

نه؛ زيرا يهوديان كلام خدا را تغيير داده و گواهي دروغ مي دهند.(1).

و نيز پرسيدند:

آيا گواهي دو نفر نصراني بر اسلام يك نفر مجوسي پذيرفته مي شود؟

آن حضرت فرمود:

آري؛ زيرا خداوند در قرآن مجيد مي فرمايد:

«وَلَتَجَدَنَّ اَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلدَّينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا اِنَّا نَصاري»

«و مي يابي نزديكترين مردم را از نظر دوستي با اهل ايمان كساني كه گفته اند مائيم ترسايان، براي اين كه بعضي از آنان كشيشان و صومعه نشينانند و آنها از عبادت خدا تكبر نمي كنند»(2).

و كسي كه از عبادت خدا تكبّر نمي ورزد گواهي دروغ نخواهد داد.(3).

*****

شرح نهج البلاغه، اين ميثم، ج1، ص2698.

سوره مائده آيه 82.

شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، ج1، ص269.

قضاوت در مورد حجرالأسود

جلال الدين سيوطي در باب «شهادت الامكنة» از ابوسعيد خدري روايت مي كند كه:

من با خليفه دوم به حج رفتم چون طواف كرد آمد حجرالاسود را استلام كند، گفت:

من مي دانم كه تو سنگي هستي نه مي تواني ضرر برساني و نه منفعتي داري و اگر رسولخدا را نمي ديدم كه تو را مي بوسيد و استلام مي كرد نه ترا مي بوسيدم و نه استلام مي كردم.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در پاسخ او فرمود:

اي عمر اين چنين قضاوت نكن، اين سنگ هم نفع مي رساند و هم ضرر.

خليفه دوم گفت:

يا ابالحسن آيا دليلي بر اين هست.

حضرت فرمود:

اينك كتاب خداست كه مي فرمايد:

وَ اِذا أخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ

ظُهُورِهِمْ وَ ذُرّيَّاتِهِمْ وَ اشْهَدَهُمْ عَلي اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي

«چون خداوند تعالي آدم ابوالبشر را خلق كرد پشت او را مسح نمود و از ذريّه بني آدم عهد و پيمان گرفت به ربوبيّت خود و عبوديّت آنها

و آن عهد و ميثاق را در كتابي نوشت و به اين سنگ خورانيد، سپس به آن سنگ فرمود شهادت بده در روز قيامت به ايمان و وفاء هركس كه در دنيا به زيارت تو آمده است و شهادت بده بر كفر و شرك هركس كه متمكن بوده است كه ترا زيارت كند و نكرده است.»

سپس فرمود:

من شنيدم از رسول خدا كه فرمود:

حجرالاسود در روز قيامت مي آيد و با زبان فصيح و بليغ، شهادت دهد براي هر كس كه او را بوسيد و مسح نموده است،

(اقراراً بوحدانية اللَّه و اعترافاً بما فرضه اللَّه)

و شهادت دهد بر ضرر كساني كه او را زيارت نكردند.

پس بدان اي عمر كه اين سنگ هم نفع مي رساند و هم ضرر.

پس خليفه دوم گفت:

اَعُوذُ بِاللَّهِ اِنْ اَعيشُ في قَوْمٍ لَسْت فيهِمْ يا اَبَاالْحَسَن.(1).

«به خدا پناه مي برم از اينكه در ميان قومي زندگي كنم كه علي بن ابيطالب در آن نباشد.»

*****

و نيز اين روايت را «محمد بن يوسف شافعي» در كتاب «سبيل الهدي» و الرشاد در باب ششم در فضل حجرالاسود آورده و «خجندي» در كتاب «فضائل مكه» و بيهقي در شعب اليمان و «حاكم نيشابوري» در «مستدرك» و «غزالي در احياء العلوم و ابن ابي الحديد» در شرح «نهج البلاغه» بنابر نقل «سيد هاشم» از غاية المرام - و - علاّمه محمد قلي در كتاب تشييد المطاعن ص 556.

معناي «حين» در قرآن

مردي براي

حاجتي نذر كرد كه من يك حين روزه بگيرم،

و وقتي را معيّن نكرده بود، سپس دچار ترديد شد كه اين «حين» چند مدّت است؟

داوري به نزد امام علي عليه السلام بردند،

حضرت فرمود:

بايد شش ماه روزه بگيرد،

و آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود:

تُؤْتي اُكُلَها كُلَّ حينٍ بِاِذْنِ رَبِّهَا

«و اشجار از روزي كه شكوفه مي نمايد تا به ثمر برسد شش ماه طول مي كشد.»(1).

كه در اين آيه «حين» براي مدّت 6 ماه به كار رفته است.

*****

سوره ابراهيم آيه 25.

حكم ديه علقه

شيخ مفيد در ارشاد مي فرمايد:

مردي زني را كتك زد، آن زن بر اثر آن بچه خود را كه عَلَقه بود سِقط كرد.

حُكم آن را از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام پرسيدند.

آن حضرت فرمود:

ديه آن چهل دينار است.

و اين آيه را تلاوت فرمود:

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طين ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً في قَرَارٍ مَكينٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ اَنْشَأْنَاهُ خَلْقَاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ اَحْسَنُ الْخَالِقين(1).

«به تحقيق كه ما خلق كرديم انسان را از صفوت صافي از كل پس قرار داديم او را نطفه در قرارگاهي استوار پس گردانيديم آنرا خون بسته شده،

پس پارچه گوشتي پس گردانيديم آن پارچه گوشت را استخوان پس آن پارچه استخوان را به گوشت پوشانيديم پس آفريديم او را آفريدن ديگر پس برتر آمد خداوند كه بهترين آفرينندگان است.»

سپس آن حضرت فرمود:

«ديه سِقط نطفه بيست دينار و عَلَقه چهل دينار و مضغه شصت دينار و در استخوان، پيش از اينكه خلقي كامل گردد هشتاد دينار است و جنين كه صورت گري شده باشد پيش از آنكه روح در او دميده شود و بعد

از تمامي خلقت بدن صد دينار است

و هرگاه روح بر او دميده شد هزار دينار است.»(2).

*****

سوره مؤمنون آيه 12.

ارشاد شيخ مفيد.

نوآوري ها در قضاوت امام علي (ع)
جدائي افكندن ميان متّهمان، در يكي از قضاوت هاي امام علي

نمونه اي شگفت انگيز از ابتكار و خلاّقيّت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در امور قضايي نسبت به مجرماني است كه در بيابان هاي دور دست، مرتكب جنايت و قتل شده و هيچ گونه دليل و شاهدي بر جُرم خود به جاي نگذاشته بودند.

حضرت علي عليه السلام آن جنايت را از پرده ابهام بيرون آورد و مجرمين را شناسايي و به كيفر رساند.

از امام باقر عليه السلام آمده است كه:

«ابوعامر خزرجي» (يكي از بازرگانان مدينه) آهنگ سفر شام داشت تا كالايي از مدينه به شام ببرد و كالايي در خور بازار مدينه از شام فراهم سازد تا از اين طريق، سودي ببرد،

در اين سفر با تني چند از بازرگانان مدينه همسفر شد.

مدّتي زياد به طول انجاميد تا يك روز خاندان ابوعامر و پسرش متوجّه شدند كه كاروان برگشته، امّا ابوعامر در ميان آنها نيست،

هرچه جستجو كردند اثري از وي نيافتند، فرزندش عامر با اضطراب و دلهره به خانه همسفران پدر رفت و از علت تأخير پدرش جويا شد، آنها با لحني حزين گفتند كه:

ابوعامر در بين راه درگذشت،

و چون كالاي او در بازار شام مرغوب نبود مالي هم از خود باقي نگذاشت.

عامر نسبت به همسفران پدر سوء ظن پيدا كرده به شريح قاضي شكايت كرد.

شريح قاضي، بازرگانان را به محكمه دعوت كرد، ولي آنها در كتمان حقيقت اصرار ورزيدند و چون عامر گواه و شاهدي بر مدعاي خود نداشت، شريح ايشان را به اداي قسم تكليف كرد،

آن افراد قَسَم دروغ ياد كردند و از چنگال

قضاوت نجات يافتند.

عامر خدمت حضرت اميرالمؤمنين شكايت كرد.

اميرالمؤمنين همين كه وارد مسجد شد ديد جواني گريه مي كند، و جمعي هم او را ساكت مي كنند،

امام علي عليه السلام پرسيد:

«جوان چرا گريه مي كني؟»

عامر گفت:

يا اميرالمؤمنين! شريح درباره ام قضاوتي نابجا كرده است.

آنگاه داستان پدر و ياران همسفر را به تفصيل بازگو كرد،

و مبلغ و مقدار كالا و نقدينه پدر را تشريح كرد و با اشاره به جمعي كه در آنجا بودند گفت: اينها همسفران پدرم هستند.

اميرالمؤمنين عليه السلام جوان را با آن جمع، نزد شريح برد و به او فرمود:

اي شريح! چگونه ميان آنان داوري كردي؟

شريح گفت:

يا اميرالمؤمنين! اين جوان مي گويد:

پدرم وقتي با آنها به سَفَر رفت مال زيادي همراه خود داشت نه خود بازگشت و نه اموالش را آورده اند.

آنها را سوگند دادم و بدين گونه پرونده مختومه اعلام شد.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام خطاب به شريح فرمود:

در چنين موارد مهمّي اينگونه حكم مي كني؟

شريح گفت: پس چگونه حكم كنم؟

حضرت فرمود:

قطعاً حكمي ميان آنان خواهم كرد كه غير از داوود پيغمبر هيچ كس چنين حكمي نكرده است.

در اين هنگام اميرالمؤمنين عليه السلام قنبر را فراخواند و فرمود:

مأموران را خبر كن تا براي هر كدام از متهمان يك مأمور شود.

سپس به صورت آنها نگاه كرد و فرمود:

چه مي گوييد؟ فكر مي كنيد من نمي دانم كه شما چه بر سر پدر اين جوان آورده ايد؟

خيال مي كنيد من به ماجرا آگاهي ندارم؟

آنگاه دستور داد؛ بين آنها جدايي بيندازند تا يكديگر را نبينند،

و هر كدام را كنار ستوني از مسجد نگهدارند و در حالي كه صورت هايشان را با لباس خودشان پوشانده بودند، اميرالمؤمنين عليه

السلام دستور داد تا كاتب مخصوص آن حضرت عبيداللَّه بن ابي رافع حاضر شود.

امام علي عليه السلام به او فرمود:

كاغذ و قلم حاضر كن.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

«هر وقت من تكبير گفتم شما هم تكبير بگوييد! بعد به مردم فرمود:

اِفْرِجُوا

از هم فاصله بگيريد.»)

آنگاه يكي از متهمان را احضار كرد و مقابل خود نشانيد و صورتش را باز كرد و به كاتب فرمود:

هرچه گفت و اقرار كرد ثبت كن.

آنگاه رو كرد به متهم اول و به او فرمود:

كي به شام مسافرت كرديد؟

از كدام خانه خارج شديد كه ابوعامر با شما بود؟

آن مرد جواب داد.

امام علي عليه السلام فرمود:

در كدام ماه، سفر را آغاز كرديد؟

متّهم گفت: ماه فلان،

حضرت فرمود: در كدام سال؟

گفت: سال فلان و فلان.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

در كجاي سفر بوديد كه پدر اين جوان از دنيا رفت؟

گفت: فلان جا،

حضرت فرمود: در خانه چه كسي از دنيا رفت؟

گفت: خانه فلاني.

امام علي عليه السلام پرسيد:

مرض مرد چه بود و بيماري او چند روز طول كشيد،

و آن مرد جوابي داد.

و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به پرسيدن ها ادامه داد؛

از ساعت مرگ آن مرد،

و كسي كه او را غسل داد و كجا غسل داد؟

و چه كسي او را كفن كرد؟

و با چه چيز كفن كرد؟

و چه كسي بر او نماز خواند؟

و كداميك در قبرش وارد شد؟

و او را در قبر گذشتند؟

و آن مرد هم پاسخ مي داد و عبيداللَّه بن ابي رافع مرتب مي نوشت.

وقتي همه سؤالاتي كه اميرالمؤمنين عليه السلام در نظر داشت تمام شد، آن حضرت تكبير گفت و همه تماشاچيان نيز تكبير گفتند.

ساير متهمان كه مرتكب جنايت شده بودند و به طور انفرادي نگهداري مي

شدند از شنيدن بانگ تكبير بر خود لرزيدند و گمان بردند كه همكارشان راز آنها را فاش و به ارتكاب قتل و غارت مال «ابوعامر» بر خود و دوستانش اقرار و اعتراف كرده است.

آنگاه حضرت دستور داد:

صورت اين متهم را بپوشانند و به زندان ببرند.

و مجرم دوم را احضار نمود و مقابل خود نشانيد و صورتش را باز كرد و با او به سختي و درشتي سخن گفت و فرمود:

خير اين طور نيست، تو گمان كردي نمي دانم شما چه جنايتي مرتكب شده ايد؟

آن مجرم روحيّه خود را از دست داد و از روي ناچاري گفت:

يا اميرالمؤمنين! به خدا قسم من تنها نبودم بلكه رفقايم هم بودند، حتي من از رفتار ياران خود تنفّر و كراهت داشتم و نمي خواستم او كشته شود و اموالش به غارت برود.

به اين نحو اقرار به گناه كرد پرده از راز آن جنايت وحشتناك برداشت.

سپس اميرالمؤمنين علي عليه السلام بقيّه مجرمين را فراخواند و اعتراف رفيقشان را در ميان نهاد و ايشان چون حال را بر اين منوال ديدند ناگزير به جرم خود معترف شدند كه ابوعامر را كشته و اموالش را برده اند،

حضرت مجرم اوّلي را نيز احضار كرد و سخن يارانش را براي او نقل كرد، او هم به جرم خود اعتراف كرد و سرانجام همگي آنها به قتل، اقرار كردند و مجازات شدند.(1).

*****

تهذيب شيخ طوسي، ج6 ص316 - و من لا يحضره الفقيه، ج3 ص24، اين حديث در كافي ج7، ص317 از اصبغ بن نباته است و حديث را به طور اختصار در مطالب السؤول محمد بن طلحة شافعي، ص29، طبع تهران نقل كرده است. عبارات

عدالت و قضاء در اسلام ص277 قضاوتهاي محيرالعقول ص121 با تفاوت عبارات مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص378، ج1 - و سرمايه سخن، ص448 باختصار - و كيفر كردار، ج2، ص256 باختصار - و ثمرات الانوار، ج1، ص111 نقل از ج3 - و وسائل الشيعه، ص441، ج14 - و منهاج البراعة، ج7، ص161، - و فروع كافي، ص371 - و حديقةالشيعه، ص471 باختصار - و ارشاد مفيد، ص103 - و وسائل الشيعه، ج18، صحيفه 204، حديث 1.

قضاوت در نزاع دسته جمعي

در عصر حكومت اميرمؤمنان علي عليه السلام چهار نفر شراب خوردند و در نتيجه مستي به روي يكديگر چاقو كشيدند و به هر كدام جراحتي وارد شد.

عمل زشت آنان به محضر علي عليه السلام گزارش داده شد.

حضرت دستور داد:

همه آنها را حبس كردند تا پس از به هوش آمدن به اعمالشان رسيدگي شود.

اتفاقاً دو نفر از آنان در زندان مردند، كسان آنها به نزد حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آمده، عرضه داشتند كه خون بهاي كشتگان ما را از آن دو نفري كه زنده اند بگيريد، زيرا اين دو نفر اسباب قتل ايشان را فراهم آورده اند.

امام علي عليه السلام به آنها فرمود:

از كجا دانستيد، دو نفري كه زنده اند قاتل آن دو نفرند كه مرده اند.

ممكن است آن دو نفر كه مرده اند هر كدام قاتل يكديگر بوده باشند.

در پاسخ عرض كردند:

ما از اين ماجرا بي خبريم آنگونه كه خدا به تو آموخته است درباره آنان داوري كن؟

حضرت فرمود:

ديه مقتولين به عهده هر چهار قبيله است كه بايد بپردازند، و ديه زخم آن دو نفر كه مجروح اند از ديه كشته ها برداشته مي شود.(1).

*****

ارشاد مفيد، ص209 از

فصل 62، باب2 - و تهذيب شيخ طوسي، ج10، ص24 - و من لا يحضره الفقيه، ج4، ص118 - و - صاحب جواهر در ج3، ص92.

دو نوزاد به هم چسبيده

جمعي از علماي عامّه و خاصه روايت كرده اند كه در زمان حكومت اميرالمؤمنين عليه السلام زني در خانه شوهرش نوزادي عجيب به دنيا آورد كه از كمر به بالا داراي دو بدن و دو سر بود.

اين خلقت خارق العاده كار را براي مادر و پدر كودك مشكل كرده بود كه آيا اين كودك يك انسان است يا دو انسان؟ (زيرا حكم ارث و عبادات و معاملات در يكي بودن يا دو تا بودن تأثير دارد و آثار مهمي بر آن بار مي شود)، پدر و مادر آن كودك ناچار شدند كه علي بن ابي طالب عليه السلام بپرسند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

آنگاه كه كودك در خواب است يكي از آن بدن و سر را بيدار كنيد، اگر هر دو با هم در يك لحظه بيدار شدند، آنها هر دو يك انسان هستند و اگر يكي بيدار شد و ديگري در خواب باقي ماند، آنها دو نفرند و دو ارث مي برند.(1).

*****

ارشاد شيخ مفيد، ص201، فصل62، باب 2.

نجات يك دوشيزه

در زمان حكومت حضرت علي عليه السلام در يكي از روزها كه مردم در محكمه عدالت حضرتش اجتماع كرده بودند ناگهان ده نفر جوان مسلح، زن جواني را احاطه كرده بودند و به محضر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آوردند،

جوانان كه بر صورت نقابي داشتند، نقاب ها را برداشتند و شرط تحيت و احترام را به جا آوردند و جالب توجّه اين كه اين جوانان همه شبيه يكديگر و دختري كه همراهشان بود شباهت كامل به آنان داشت،

در اين ميان كه همه در شگفتي ماندند.

جواني كه از همه بزرگتر بود به سخن آمد و گفت:

يا اميرالمؤمنين! ما همگي

فرزندان يك پدر و مادريم.

و به سوي دختر جوان اشاره كرد و گفت:

(واين زن) تنها خواهر ماست كه او را چون جان عزيز مي داشتيم و از بيم آن كه مبادا شوهرش دهيم و قدرش را نشناسد او را به همسري نداديم، و اين راز را با او در ميان نهاديم كه ما همگي در راه تأمين رفاه تو كوشش خواهيم كرد و هرچه خدا به ما دهد در پاي تو مي ريزيم به شرط آن كه ازدواج نكني،

خواهر ما به خواهش ما تن داد و شوهر نكرد، اما پس از مدّتي پيمان خود را از ياد برد و راه خيانت را پيشه كرد و امروز كه مي بينيد از راه نامشروع آبستن شده است و آبروي ما را در ميان قوم و قبيله مان برده است، كه چند تن از برادران قصد قتل او را داشتند تا لكه ننگي كه به دامنشان آمده با خون گلويش شستشو كنند، ولي من و چند تن از برادران ديگر آنها را از اجراي اين تصميم باز داشتيم و صلاح ديديم ماجراي خود را به محضر شما عرضه داريم و علاج اين مشكل را از رأي حكيم و فكر قوي شما بخواهيم.

امّا آن دختر كه به ظاهر حامله بود هر گناهي را انكار مي كرد و از اين اتّفاقي كه برايش پيش آمده بود، اظهار بي اطّلاعي مي كرد.

امام علي عليه السلام فرمان داد تا قابله محل را خبر كنند.

قابله آمد، حضرت به او فرمود تا زن جوان را به خلوت ببرد و مقداري لَجَن و خزه تازه در طشتي بزرگ بريزد وآن دختر را بر روي طشت

بنشاند، و نتيجه آزمايش خود را به آن حضرت اطّلاع دهد.

قابله، فرمان اميرالمؤمنين عليه السلام را به كار بست و پس از انجام آن آزمايش، عرض كرد:

من اين كار را كردم، پس از چند لحظه خون و خونابه اي در ميان طشت جاري شد و بعد از آن ديدم زالوي بزرگي از رَحِم دختر به درون طشت آمد و به دنبال آن نيز مقداري خون و خونابه فرو ريخت و برآمدگي شكم دختر به حال طبيعي برگشت.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

راز كار اين دوشيزه پاكدامن آن است كه نوبتي پس از دوران حيض براي غسل به چشمه اي رفته و براي شستشوي خود در ميان چشمه نشسته بود كه در آنجا زالويي در رَحِم او وارد شده و از خون درونش تعذيه مي كرد تا شكم او را به صورت زن حامله در آورده است، و اكنون كه بوي «لَجَن» و «خَزه» تازه به آن زالو رسيد از رَحِم سرازير شده و به درون طشت آمد، و بدانيد كه اين راز از اسرار و علومي است كه پيغمبر خداصلي الله عليه وآله وسلم به من آموخته است.(1).

*****

عدالت و قضا در اسلام، ص263 - و حديقة الشيعه، ص396 - و خلاصة الاخبار، ص287.

اعدام عروس

«عنيزه» از قبيله «اسلم» با جواني به نام «عقيل اسلمي» طرح دوستي و آشنايي ريخت.

و چون كار عاشق هم شدند، بدون آن كه مرتكب گناهي شوند عقيل به خواستگاري معشوقه اش «عنيزه» آمد، ليكن خانواده عنيزه او را به بهانه هايي به دامادي نپذيرفتند و علاقه و محبت او را ناديده گرفتند و سرانجام بر خلاف ميل دختر شان عنيزه او را به

عقد عموزاده اش (رماح بن سهم) در آوردند.

اين ازدواج چون سدّي در برابر آروزهاي عقيل و عنيزه قرار گرفت، امّا دل از هم نكندند و گاه و بيگاه در فرصت هاي كوتاه بين راه، محبّت خود را به يكديگر خاطر نشان مي ساختند، تا شب زفاف «عنيزه و رماح» فرا رسيد، عقيل از شنيدن اين خبر سخت برآشفت و سوگند ياد كرد كه هر چند به قيمت جانش باشد معشوقه اش را به رقيب تسليم نكند.

عقيل به حجله رماح رفت، امّا با توطئه اي كه قبلاً توسّط عقيل و عروس حجله (عنيزه) ريخته شده بود آن شب را عقيل پشت پرده مخفي شده بود تا در فرصتي مناسب وارد حجله شود و رقيب خود را كه رماح باشد بكشد، اتفاقاً اين طرح شيطاني به مرحله عمل در آمد و عقيل از پشت پرده وارد حجله شد و داماد را به مبارزه خواند، امّا رماح با چشم بر هم زدني شمشير خود را كشيد و در قلب عاشق ناكام (عقيل) فرو بُرد و در همان حال خون از قلبش سرازير شد و جان از لبش پرواز كرد.

او در لحظه آخر گفت:

اي عنيزه! خود را تسليم رماح نكن و حرمت عشق و پاس عهد و وفا را منظور بدار.

اين را گفت و مرد.

عقيل مُرد، امّا عنيزه خائن كه عاشق فداكار را در آن حال ديد تاب نياورد و شمشير را از نيام كشيد و چون شير خشمگيني بر شوهرش «رماح» حمله كرد و با ضربتي به حياتش خاتمه داد و او هم روي زمين افتاد.

بستگان عروس و داماد كه منتظر پايان شب عروسي بودند، براي سركشي و

اطلاع از اوضاع حجله، زنان سر در حجله كشيدند تا خبر بگيرند.

ناگهان خود را در برابر چنان منظره اي سهمگين و در كنار دو بدن بي جان و مرده يافتند،

و چون از ماجرا آگاه شدند عروس را از حجله زفاف دستگير و به محضر دادگاه بردند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در مسجد كوفه در ميان مردم نشسته بودند كه ناگهان صداي هياهو بلند شد همه ديدند دوشيزه اي را كه لباس عروسي بر تن داشت و انگشتانش به خون داماد آلوده بود، به مسجد كشاندند و تقاضاي قصاص كردند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام از ماجرا پرسيد و هركس چيزي گفت،

امّا «عنيزه» پرده از راز برداشت و با صراحت تمام به جنايت خود اعتراف كرد كه از آمدن عقيل به پشت پرده حجله آگاه و با اطلاع بوده است كه در نتيجه اگر عقيل در آن ماجرا پيروز مي شد، با او پيوند زوجيّت برقرار مي كرد و اگر كشته مي شد به خونخواهي او برخيزد،

بستگان عقيل كه در محضر دادگاه حاضر شدند فرياد مي زدند كه خون بهاي او را از قاتلش رماح بگيرد،

و از طَرَفي خونخواهان «رماح» بانگ بر آوردند كه «عنيزه» را قصاص كنند،

هياهو و فرياد خونخواهان وضع دادگاه را آشفته ساخته بود.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام همه را فرمان به سكوت داد، و تمام حاضران به لبان امام دوختند.

امام علي عليه السلام چنين قضاوت كرد:

الف- «عنيزه» محكوم است و بايد ديه عقيل را كه به شمشير شوهرش از پا در آمده بپردازد، زيرا او عقيل را در معرض قتل قرار داده و جانش را به خطر انداخته است، و علّت اين كه او به پرداخت

غرامت و ديه سزاوارتر از مباشر قتل است اين است كه دست زدن به قتل عقيل براي رماح مجاز و روا بوده است، زيرا در مقام دفاع از جان و نيز دفاع از ناموس خود، عقيل را كشته است، پس اولياي عقيل هيچگونه حقّي بر گردن ورثه رماح ندارند و نيز ورثه رماح هيچ گونه غرامتي بابت قتل عقيل نخواهد پرداخت.

ب- «عنيزه» از نظر ارتكاب جرم قتل شوهر خود، محكوم به قتل است.

همين كه حكم حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام صادر شد، صداي اللَّه اكبر مردم بلند شد.(1).

*****

عدالت و قضا در اسلام، ص247.

حكم سه نفر مُجرم

سه نفر دست بسته كه توسّط قبيله «مزينه» گرفتار شده بودند به محضر دادگاه وارد كردند تا كيفر اعمال خويش را ببينند.

مردان قبيله «مزينه» در مقام طرح دعوا به جانب يكي از آن سه نفر كه دست بسته بودند اشاره كردند و گفتند:

يا اميرالمؤمنين! مُورِّث ما به نام «ابو يزيد» با اين مرد كه «قُصّي» نام دارد مشاجره اي داشتند،

و اين مرد مدعي است كه «ابويزيد» به او اهانت كرده است،

پس براي جبران اين هتك حرمت شبِ گذشته بين «عسفان» و «ابواء» آهنگ قتل او را كرد،

امّا ابويزيد از چنگال او فرار كرد و چيزي نمانده بود كه جان سالم بدر برد امّا قصّي مرد دومي را كه «ابوحنظله» نام دارد به ياري طلبيد تا راه فرار را بر او بست و او را دستگير كرد و تحويل قصّي داد و او با شمشير برهنه حمله كرد و كار ابويزيد را ساخت،

و نفر سوم نزديك صحنه جنايت ايستاده و شاهد وقوع قتل بود و قاتل را از ارتكاب جرم باز نداشت و تضرّع

مقتول را ناديده انگاشت، او را هم دستگير كرديم.

پس از تحقيقات و ثبوت جرم متهمان، اميرمؤمنان عليه السلام با اولياء مقتول درباره صرف نظر از حقوق شخصي خود و قبول خون بها صحبت كرد.

ولي ورثه مقتول امتناع كردند و اصرار مي ورزيدند كه حكم خدا و قصاص بايد درباره اين سه نفر اجرا شود،

حضرت چون از گذشت اولياء مقتول نااميد شد و جرم هم ثابت شده بود حكم را چنين صادر فرمود:

الف- متّهم اوّل «قصّي» قاتل است بايد به وسيله شمشير قصاص شود.

ب- متّهم دوم «ابوحنظله» كه مقتول را دستگير كرده است به جرم شركت در قتل به حبس ابد محكوم است.(1).

*****

عدالت و قضا در اسلام، ص243 - و مستدرك نوري، ج2، ص254 - و مستدرك الوسائل، ج3، ص254.

تا چوبه دار

در روزگار حكومت امام علي عليه السلام در حالي كه مردم در مسجد جمع بودند ناگهان پاسبانان كوفه متهمي كه دستش آلوده به خون بود و خنجري خون آلود در دست داشت دست بسته وارد مسجد كردند و به دنبال آن جمعيتي انبوه با جنازه اي كه آغشته به خون بود و روي دوش مردم قرار داشت وارد شدند و هر لحظه بر جمعيت افزوده مي شد،

و همه تقاضاي قصاص داشتند.

متّهم بيچاره كه خود را دست بسته در چنگال عدالت مي ديد، چون برگ بيد مي لرزيد، وقتي مجلس آرامش يافت و اميرالمؤمنين عليه السلام در مقام قضا قرار گرفت.

يكي از مأموران پليس چنين گزارش كرد:

ما اين مرد را در نزديكي اين جسد خون آلود در حالتي دستگير كرديم كه همين خنجر خون آلود را در دست داشت و اين پيكر بي جان هنوز در ميان

خاك و خون دست و پا مي زد، و جز اين مجرم كسي در نزديكي آن صحنه نبود. از اين رو ما به خود ترديدي راه نداديم كه اين مجرمِ دست بسته قاتل است.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به بازپرسي پرداخت و از متّهم پرسيد: آيا تو اين مرد را كشته اي؟

مرد گفت: آري.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

اگر تو او را كشته باشي، بايد قصاص شوي؟

امّا اجراي حكم را به بعد از نماز عصر موكول كرد و فرمود: متهم را به زندان ببريد.

در اين ميان كه پاسبانان متهم را به طرف زندان مي بردند، مردي از ميان جمعيّت به طرف آنها شتافت و بانگ برآورد كه لحظه اي در بردن زنداني توقّف كنيد، آنگاه به محضر امام علي عليه السلام آمد و فرياد زد:

«يا اميرالمؤمنين عليه السلام من مرتكب جرم شدم، من قاتل هستم، اين مردِ قصاب بي گناه است، او مُجرم نيست او را آزاد كنيد.»

مردم كه از اين پيش آمد ناگهاني در شگفت ماندند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بار ديگر از آن مرد پرسيد.

مرد با كمال صراحت با لحني آرام مجدداً اقرار كرد و گفت: آري من او را كشتم.

حضرت متّهم اوّل را خواست و از سبب اعتراف كذب او سؤال كرد.

مرد گفت:

من مردي قصّابم، و در منزل خود گوسفندي را ذبح كردم و كارد آلوده به خون گوسفندم در دستم بود كه ناگهان آواز حزين و جانگاهي از خرابه شنيدم، و با همين كارد كه در دست داشتم با عجله وارد خرابه شدم، كه اين قاتل را ديدم و او تا صداي مرا شنيد، فرار كرد،

ناگاه من خود را در كنار اين كشته كه

روي شانه مردم است يافتم تا اين منظره را ديدم سخت ترسيدم بيرون دويدم كه ناگهان در همين حال پاسبانان سر رسيده، مرا گرفتند و فرياد زدند و با هياهو مرا قاتل خواندند، و چون مرا به محضر شما آوردند قرائن و شواهد بر اثبات جرم من چنان مهيّا بود كه فرصت انكار نداشتم، به ناچار اقرار كردم و كار خود را به خداي چاره ساز سپردم.

امام علي عليه السلام فرمود:

به عقيده شما در اين قضيّه چه بايد كرد؟

همه گفتند:

مرد اوّلي كه قصاب است، بايد رها شود و اين دومي را به كيفر برسانيد.

حضرت علي عليه السلام فرمود:

اين حكم خلاف حق است.

آنگاه به حسن بن علي عليهما السلام نگاه كرد و فرمود:

رأي تو در اين قضيه چيست؟

امام حسن مجتبي عليهما السلام فرمود:

به عقيده من هر دو را بايد آزاد كرد،

زيرا متّهم اوّل كه هيچگونه گناهي ندارد، و آن مرد ديگر اگر چه انساني را كشته است، ولي با اعتراف صريح خود انسان ديگري را از مرگ نجات داده است و خداوند متعال مي فرمايد:

«وَمَنْ أحْياها فَكَأَنَّما أحيا الناسَ جَميعاً»(1).

«كسي كه يك نفر را زنده كند (زندگي يك نفر را نجات دهد) گويا همه مردم را زنده كرده است.»

بنابر اين رأي من آن است كه هر دو آزاد گردند و خون بهاي مقتول را از بيت المال پرداخت.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام قضاوت فرزندش شادمان شد و بر ديدگان او را بوسه زد و خداي را در برابر اين نعمت سپاس گفت و حكم حسن بن علي عليهما السلام را اجرا كرد.(2).

*****

سوره مائده، آيه 32.

عدالت و قضا در اسلام، ص263.

كشف يك توطئه

قهرمان اين داستان صفيّه هوزان است.

صفيّه دوشيزه

اي در كمالِ جمال و زيبائي بود.

و عاشق جواني از انصار شد كه آن جوان به او اعتنائي نداشت.

يك روز صفيّه با گريبان چاك زده و گريان و فرياد كنان به مسجد آمد و ضمن اشاره به جانب جوان انصاري از او شكايت كرد و گفت:

«در آن ميان كه من از خانه عمويم به خانه خود باز مي گشتم اين جوان بر سَرِ راه من قرار گرفت و پيش از آنكه فرصت دفاع به من دهد، آبروي مرا بُرد.»

آنگاه صفيّه دامن جامه را به دست گرفت و مادّه اي شبيه به «مَني» را كه به دامنش ريخته بود، نشان داد و گفت:

«و اينك اثر آن تجاوز و پرده دري است كه بر دامن جامه من آشكار است»

سپس صفيّه تقاضاي حكم از خليفه دوّم كرد.

در اين هنگام خليفه دوم رو به او كرد و بر صحّت ادّعايش گواه خواست.

صفيّه گفت:

بهترين گواه بر صحت اين ادّعا، دامن آلوده من است،

و هرگاه كسي در آن رهگذر مي بود كه ناظر اين ماجرا باشد پيش از آنكه بخواهم او را به عنوان شاهد جرم بگيرم، به عنوان فريادرس از او استفاده مي كردم.

چون سخن صفيّه به اينجا رسيد، خليفه دوّم جوان انصاري را به محضر قضاء فرا خواند و شكايت صفيه را بر او عرضه كرد، ولي جوان با لحني حاكي از عفّت و پاكي ادّعاي صفيّه را انكار كرد.

خليفه دوّم تصميم گرفت تا جوان را در معرض كيفر قرار دهد، و جوان با سوگندهاي پياپي از خود دفاع مي كرد.

ناگاه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام وارد شد و خليفه از آن حضرت ياري طلبيد.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمان داد

تا:

جامه صفيّه را دَرآوردند و آنگاه ظرف آبِ جوشي حاضر كردند و جامه را در آن فرو بردند، ديدند مايعي كه بر جامه بود به شكل ماده سفيد رنگي جمع شد.

آنگاه امام علي عليه السلام فرمود:

اگر اين مايع مَني بود بي گمان در آب جوش گداخته مي شد، امّا اين مادّه، سفيده تخم مرغ است كه در اثر حرارت تغيير شكل داد و جمع شد.

سپس قسمتي از آنرا بوئيد و بوي تخم مرغ از آن استشمام كرد.

و پرده از نيرنگ آن زن مكّار برداشته شد.

در اين هنگام جوان انصاري كه از بند اتّهام رها شد، در برابر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام ايستاد و گفت:

من بدي رفتار صفيّه را به عفو اغماض پاداش مي دهم و از مطالبه حدّ قذف و كيفر افترائي كه به من وارد آورده صرف نظر مي كنم.(1).

*****

عبارات عدالت و قشاء در اسلام، ص254؛ قضاوتهاي محير العقول، ص47 و 132؛ آملي در ارشاد مفيد، ص105 به اختصار قضاوتهاي اميرالمؤمنين عليه السلام؛ محلاتي، ص88، به اختصار.

راز جنازه اي در محراب

يك روز خليفه دوم براي نماز صبح وارد مسجد شد و چون گام در محراب نهاد شخصي را در برابر خود خفته يافت.

به غلام خود گفت تا او را براي شركت در نماز بيدار كند.

چون غلام نزديك شد او را در جامه زنانه مشاهده كرد و گمان كرد زني از زنان انصار است كه شب را به تهجّد گذرانده و سپس به خواب رفته است، امّا هرچه او را حركت داد از جاي برنخاست و چون پرده از روي او گرفت او را مردي جوان و خوش سيما يافت كه جامه زنانه بر تن و زخمي جانكاه

بر گلو داشت كه هنوز خون از رگ هاي او روان بود.

خليفه دوّم چون از اين ماجرا با خبر شد دستور داد تا پيكر خون آلود را در يكي از گوشه هاي مسجد جاي دادند.

بعد از نماز هرچه پيرامون آن جنازه مانده در محراب فكر كردند به جائي نرسيدند، از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام كمك خواستند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام دستور داد تا بدن مقتول را دفن كنند و منتظر بمانند تا آنكه كودكي را در همين محراب به زودي خواهي ديد كه با يافتن آن كودك به راز قتل و هويّت قاتل آشنا مي شوي.

چون نُه ماه از آن ماجرا گذشت، يك روز به هنگام اداء نماز صبح، گريه كودكي از كنار محراب توجّه خليفه را جلب كرد.

به غلام خود دستور داد:

تا كودك را بردارد و چون نماز صبح پايان يافت او را نزد اميرالمؤمنين عليه السلام برد.

امام علي عليه السلام فرمود:

تا طفل را به زني شيردِه از انصار سپردند و چون نُه ماه بر اين ماجرا گذشت و عيد فطر فرا رسيد.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به دايه فرمود:

كودك را درون مسجد ببر، هرگاه زني به درون مسجد مي آيد و كودك را مي بوسد و مي گويد: «اي ستم زده، اي فرزندِ مادرِ ستم زده، اي فرزند پدر ستمكار،

او را دستگير كن و به نزد من بياور.»

دايه فرمان حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را به كار بست و چون كودك را به نمازگاه برد زني جوان كه جمالي خيره كننده داشت او را آواز داد و گفت تو را به محمد بن عبداللَّه صلي الله عليه وآله وسلم قسم مي دهم كه لحظه اي صبر

كن.

چون دايه توقّف كرد، آن زن فرا رسيد و كودك را گرفت و با شوق و شَعَف فراوان او را بوسيد و گفت:

«اي ستم زده، اي فرزند مادر ستم زده، اي فرزند پدر ستمكار، چقدر به كودك من كه مرگ او را از كنارم در ربود شباهت داري».

پس كودك را به دايه داد و خواست تا بازگردد.

دايه آستينش را گرفت و او خدمت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بُرد.

آن زن داستان خود را اينگونه براي آن حضرت تعريف كرد؛

«من دوشيزه اي از انصارم،

پدرم عامر بن سعد خزرجي در ميدان جنگ در ركاب پيغمبرصلي الله عليه وآله وسلم كشته شد،

و مادرم در دوران خلافت خليفه اوّل بدرود زندگي گفت و مرا تنها به جاي گذاشت تا از شدت غربت و رنج تنهائي با زنان همسايه مأنوس شدم،

يك روز در آن ميان كه با جماعتي از زنان مهاجرين و انصار بودم پيرزني كه تسبيح در دست و تكيه بر عصا داشت آمد و سلام كرد و نام يكايك از بانوان را پرسيد، تا اينكه نوبت به من رسيد.

گفت: نام تو چيست؟

گفتم: نام من جميله است.

گفت: دختر كيستي؟

گفتم: دختر عامر انصاريم.

گفت: پدر نداري؟

گفتم: نه

گفت: شوهر كرده اي؟

گفتم: نه.

در اين موقع نسبت به من اظهار رحم و محبّت كرد و بر حال زارم گريست و گفت:

آيا زني را مي خواهي كه با او مأنوس شوي و او تو را خدمت و كمك كند؟

گفتم: آري.

گفت: اينك من حاضرم تا براي تو مادري مهربان باشم.

من از شنيدن سخنان او خوشحال شدم و گفتم:

به خانه من بيا خانه خانه تو و فرمان از آن تو است،

پير زن به خانه آمد و آب طلبيد

و وضوء گرفت،

در اين هنگام مقداري نان و خرما و شير پيش او حاضر كردم و او را به صرف طعام فرا خواندم، چون آن غذاها را ديد، سخت گريه كرد،

از علّت گريه اش پرسيدم،

گفت:

دخترم، طعام من مقداري نان جو و اندكي نمك است.

آنگاه بار ديگر گريه آغاز كرد و گفت:

اكنون زمان صرف طعام من نيست، بگذار تا نماز عشاء را بگذارم، سپس به نماز برخاست.

چون نماز عشاء را خواند، مقداري نان جو و اندكي نمك حاضر كردم و چون طبق را در برابر او نهادم مقداري خاكستر طلبيد و با نمك بياميخت و سه لقمه از آن برگرفت و بار ديگر به نماز برخاست و تا طلوع فجر همچنان به نماز و دعا پرداخت.

چون سپيده دميد، نزد او رفتم و سرش را بوسه زدم و گفتم:

از خدا مسئلت كن تا مرا بيامرزد، زيرا دعاي تو رد نخواهد شد.

گفت:

تو دوشيزه اي زيبائي و من چون از خانه بيرون شوم بر تنهائي تو بيم دارم، از اينرو تو به همدمي نيازمندي.

من دختري خردمند و دانا و عابد و پارسا دارم كه از تو بزرگ تر است، هرگاه بخواهي او را نزد تو مي آورم تا يار و غمگسار تو باشد؟

گفتم: اين كه سئوال ندارد، اختيار م دست شماست.

زن از خانه بيرون رفت و ساعتي بعد تنها بازگشت.

گفتم: چرا خواهر مرا به همراه نياوردي؟

گفت: دختر من با كسي دمساز نمي شود و آمد و رفت زنان مهاجرين و انصار به خانه تو او را از عبادت باز مي دارد.

گفتم: من عهد مي كنم كه تا او در خانه من باشد هيچكس را به خود راه ندهم.

پير زن

بار ديگر از خانه بيرون رفت و چون ساعتي گذشت با زني كه روي خود را سخت پوشيده بود و جز چشمانش چيزي پيدا نبود، بازگشت، ليكن آن زن بر در حجره من ايستاد.

گفتم: چرا وارد نمي شوي؟

پير زن گفت: شدّت شادي ديدن تو گام هاي او را از حركت بازداشته است.

گفتم: هم اكنون من مي روم و قفل بر در خانه مي نهم تا بيگانه اي به درون نيايد.

آنگاه چون دَرِ خانه را بستم، دست به دامن زن جوان زدم و گفتم:

نقاب از رخ بردار.

امّا او جوابي نداد،

وقتي مقنعه را از سَرَش گرفتم، در برابر خود مردي جوان يافتم كه ريشي سياه و دست و پائي خضاب شده و لباسي زنانه بر تن داشت از تماشاي اين منظره سخت ترسيدم و بر سرش فرياد زدم؛ كه از خانه من بيرون برو.

آيا از خشم خليفه دوم نمي ترسي.

آنگاه قدمي به عقب گذاردم تا از كنار او دور شوم، ليكن مرا مهلت نداد و آبروي مرا بُرد.

از شدّت مستي بيهوش بر زمين افتاد،

در اين حال كاردي كه در كمر بسته بود، درخشيد و من آنرا برگرفته و بي درنگ گلوگاهش را قطع كردم و گفتم:

«خدايا تو ميداني كه او به من ستم كرد و مرا رسوا ساخت و پرده عفّتم را دريد و من كار خود را به تو واگذار كردم،

اي كسي كه چون بنده اي كارش را به او باز گذارد، بي نيازش خواهي ساخت،

اي خداي پرده پوش و اي خالق رازدار.

و چون شب شد، پيكرش را برداشتم و در محراب مسجد افكندم.»

چون زن جوان داستان خود را تعريف كرد، خليفه دوم زبان به مدح

و ثناي اميرالمؤمنين عليه السلام گشود و گفت:

من خود گواهم كه پيغمبرصلي الله عليه وآله وسلم فرمود:

«من شهر علم هستم و علي دروازه آن شهر است»

و نيز فرمود:

«برادر من علي به زبان حق سخن مي گويد»

سپس رو به اميرالمؤمنين عليه السلام كرد و گفت:

حكم اين قضيّه چيست.

امام علي عليه السلام فرمود:

«امّا مقتول در اين قضيه خون بهائي ندارد، زيرا مرتكب گناهي بزرگ شده است،

و اين زن هم مستوجب كيفري نيست، زيرا در انجام اين عمل زشت مجبور بوده است.»

سپس رو به زن جوان كرد و فرمود:

«وظيفه تو است كه پير زن جنايتكار را به دادگاه عدالت حاضر كن تا به سزاي اعمال خود برسد.»

زن انجام آن وظيفه را برعهده گرفت.

چند روز بعد پيرزن دستگير شد و امام فرمان داد تا آن پيرزن حيله گر و نيرنگ باز را سنگسار كردند.(1).

*****

عدالت و قضاء در اسلام، ص296 - و در قضاوتهاي محير العقول، ص79 مي نويسد پسر آن زن بزرگ شد و در ركاب اميرالمؤمنين عليه السلام در صفين شهيد شد. كيفر كردار، ج1، ص241.

فردي كردن مجازات

ابن شهر آشوب در كتاب «مناقب» از «اصبغ بن نباته» روايت كرده كه:

پنج نفر را نزد خليفه دوم آوردند كه زنا كرده بودند خليفه دوم امر كرد كه:

بر آنها حدّ شرعي زنا را بزنند.

اميرالمؤمنين عليه السلام حاضر بود و فرمود:

اي عمر، حكم خداوند درباره اينها يكسان نيست.

خليفه دوم گفت:

شما درباره اينها حكم كن و حدّ آنان را خود جاري ساز.

پس حضرت؛

يكي را پيش آورد و گردن زد،

و يكي را رَجم كرد،

و به يكي حدّ تمام زد، (صد تازيانه)

و به يكي نصف حدّ جاري كرد، (پنجاه تازيانه)

و يكي را تعزير و تأديب نمود.

خليفه

دوم و مردم در شگفت ماندند.

خليفه دوم پرسيد:

يا اباالحسن پنج نفر يك جنايت را انجام دادند، چرا شما پنج حكم مخالف با يكديگر بر آنها اجرا كردي.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

آري، امّا اوّلي مردي بود ذمّي و از ذمّه خود بيرون آمد (و به زن مسلماني تجاوز كرد) او را حدي جز شمشير نبود،

و دومي مردي زن دار بود كه زنا كرد، او را رجم كرديم،

سومي زن نداشت و زنا كرد، او را حدّ تمام زديم، (يكصد تازيانه است)

و امّا چهارمي برده بود و زنا كرد، او را نصف حدِّ تمام زديم،

و امّا پنجمي مردي ديوانه بود كه ناچار او را تعزير كرديم. (يعني چند تازيانه براي ادب زديم).(1).

*****

فروع كافي، ج7، ص265 - و ثمرات الانوار، ج1، ص98 - و داوريهاي حيرت انگيز، ص45 - و قضاوتهاي اميرالمؤمنين عليه السلام، ص64 - و مناقب ابن شهر آشوب، ج2، ص361 - و شبهاي پيشاور، ج2، ص696 - و كيفر كردار، ص255.

قضاوت نسبت به فرزندي سفيد پوست

مردي همسرش را نزد خليفه دوم برده و گفت:

خودم و اين زنم سياه هستيم، امّا او پسري سفيد زاييده است.

خليفه دوم به اطرافيان خود گفت:

نظر شما در اين قضيه چيست؟

همه گفتند:

زن بايد سنگسار شود؛ زيرا او و شوهرش سياهند و فرزندشان سفيد.

خليفه دوّم دستور داد:

زن را سنگسار كنند.

مأموران زن را براي اجراي حكم مي بردند، در بين راه اميرالمؤمنين عليه السلام به آنان برخورد نموده و به زن و شوهر او فرمود:

ماجراي شما چيست؟

آنان قصّه خود را بيان داشتند.

آن حضرت فرمود:

آيا زنت را متّهم مي سازي؟

گفت: نه.

فرمود: آيا در حال قاعدگي با او همبستر شده اي؟

گفت:

آري، يك شب ادّعا مي كرد كه قاعده است و

من گمان مي كردم به جهت سرما عذر مي آورد پس با او همبستر شدم.

آن حضرت فرمود:

آيا شوهرت در آن حال با تو نزديكي كرده است؟

گفت: آري.

پس حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به آنان فرمود:

برگرديد كه اين فرزندِ پسر شماست و علت سفيد شدنش اين است كه خون حيض بر نطفه غلبه كرده است، آنگاه كه اين كودك بزرگ شود رنگ پوست او سياه مي گردد.(1).

*****

فروع كافي، كتاب النكاح، باب انوادر، حديث 46.

جلوگيري از دو دفعه قصاص

مردي، مرد ديگر را كشت،

برادر مقتول قاتل را نزد خليفه دوم برد،

خليفه دوم به وي دستور داد تا قاتلِ برادرِ خود را بكشد،

برادر مقتول قاتل را به قدري زد كه يقين كرد او را كشته است.

اولياي قاتل او را برداشته به خانه بردند و چون رمقي در بدن داشت به معالجه اش پرداختند و پس از مدّتي سلامت خود را به دست آورد.

برادرِ مقتول چون قاتل را ديد دوباره او را گرفت و گفت، تو قاتل برادر من هستي بايد تو را بكشم،

مرد فرياد برآورد تو يك بار مرا كشته اي و حقّي بر من نداري.

مجدّداً نزاع را نزد خليفه دوم بردند،

خليفه دوم دستور داد قاتل را بكشند،

ولي نزاع ادامه يافت تا اين كه نزد حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام رفته و از او داوري خواستند.

امام علي عليه السلام به قاتل فرمود: شتاب مكن.

به خليفه دوم فرمود:

حكمي كه درباره آنان كرده اي صحيح نيست.

خليفه دوم گفت:

پس حكمشان چيست؟

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

ابتدا قاتل شكنجه هايي را كه برادرِ مقتول بر او وارد ساخته، بر او قصاص كند، آنگاه برادرِ مقتول مي تواند او را بكشد.

برادر مقتول با خود فكري كرد كه در اين صورت

جانش در معرض خطر است پس از كشتن او صرف نظر كرد.(1).

خليفه دوم دست به دعا برداشت و گفت:

«سپاس خداي را، يا اباالحسن! شما خاندان رحمت هستيد»

و آنگاه گفت:

«اگر علي نبود، عمر هلاك مي شد.»

*****

فروع كافي، ج7، ص360 - و مناقب سروي، ج1، ص497 - و تهذيب، ج10، ص278 حديث 1 - و من لايحضر، ج4، ص128، حديث 14.

نوآوري ها

جمعي از زنان مدينه از خليفه دوم پرسيدند:

چرا مردان مي توانند همسران متعدّدي داشته باشند، ولي زنان از اين كار منع شده اند؟

خليفه دوم در جواب مبهوت و عاجز گرديد،

و از امام علي عليه السلام كمك خواست.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به زن ها فرمان داد تا هر كدام يك جام آب بياورند.

چون آوردند فرمود:

همه را در يك ظرف بريزيد.

چون ريختند، فرمود:

اكنون هر كدام آب خود را برداريد.

گفتند: اين محال است.

حضرت فرمود:

به اين علّت زن ها يك شوهر بيشتر نبايد داشته باشند وگرنه ميراث و نسب باطل و خانواده نابود مي شود.

خليفه دوّم گفت:

(لا ابقاني اللَّه بعدك يا علي)(1).

«اي علي، خدا من را پس از تو زنده نگه ندارد.»

*****

تفسير ابوالفتوح رازي.

كاربرد علوم در قضاوت
رفع تهمت از دختري يتيم

امام صادق عليه السلام نقل فرمود كه:

در زمان خليفه دوم دختر تيمي را تهمت زدند كه وي زنا كرده است.

جريان او چنين بود كه تاجري در مدينه براي كسب و كارش بيشتر به مسافرت مي رفت، و براي اينكه همسرش تنها نماند دختر يتيمي را به خانه اش آورده و در كنار همسرش قرار مي داد.

چون آن دختر بزرگ شده و به كمال و جمال رسيد، همسر آن تاجر از عاقبت كار ترسيد، و نگران شد كه شوهرش سرانجام با آن دختر ازدواج خواهد كرد.

براي جلوگيري از اين كار، روزي در غياب شوهرش به آن دختر شراب خورانيد،

و آنگاه كه مست شد و بكارت او را از بين بُرد، وقتي تاجر از سفر بازگشت به او گفت:

دختر زنا داده است!

سرانجام شكايت به خليفه دوم تسليم شد، و زنان همسايه نيز شهادت دادند كه با چشم خود ديده اند كه آن دختر بي چاره زنا داده

است!

و او نيز از خودش دفاع كرد و گفت:

من با كسي خلاف نكرده ام.

سرانجام خليفه دوم از قضاوت عاجز ماند و براي حل اين موضوع به علي بن ابيطالب مراجعه كرد.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام از آن زن پرسيد:

آيا شما بيّنه و حجّت داريد كه اين دختر زنا داده است؟

آن زن همسايه هاي خود را معرفي كرد و گفت:

اينها ديده اند كه اين دختر كار خلاف كرده است.

امام علي عليه السلام شمشيرش را از غلاف در آورد و بر روي زانواهايش قرار داد، و سپس فرمود:

زنان همسايه را جداگانه در جاهائي نگهدارند.

و خطاب به زن فرمود:

حقيقت را بگو.

امّا زن بر دروغ خود اصرار مي ورزيد.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام سپس يكي از زنان شهود را حاضر كرد و به او گفت:

مرا مي شناسي؟ من علي بن ابيطالب هستم و اين هم شمشير من است.

زن قبلي ماجرا را گفته است، و من به او امان داده ام، و تو اگر راست نگوئي، با شمشيرم تو را أدب خواهم كرد.

زن گفت:

يا اميرالمؤمنين! اين دختر زنا نكرده است، بلكه چون زنِ تاجر نگرانِ جمال و كمال آن دختر بود، و مي ترسيد كه شوهرش با وي ازدواج كند، از اين جهت او را مَست كرد و بكارت وي را پاره كرد.

حضرت تكبير گفته و فرمود:

من اوّلين كسي هستم كه در ميان شهود فاصله انداخته و ازاين راه حقيقت را فاش كردم و كسي جز «دانيال» پيامبر چنين كاري نكرده است.

آنگاه زنِ تاجر به سزاي عمل خود رسيد.(1).

*****

فروع كافي ج 7 ص 425.

زني كه بچّه اي شش ماهه به دنيا آورد

روايت كرده اند:

زني در شش ماهگي بچه اي زائيد، و چون به نظر آنها زودتر از وقت معمولي

بچّه به دنيا آورد، به او شكّ كردند كه قبل از ازدواج با آن مرد زنا داده باشد.

او را براي اجراي حدّ پيش خليفه دوم آوردند.

شوهرش گفت:

همسر من شش ماه پس از عروسي با من، بچّه آورده است.

زن نيز اين مطالب را پذيرفت.

خليفه دستور داد او را سنگسار كنند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام كه حضور داشت فرمود:

اگر اين زن با كتاب خدا با تو به خصومت برخيزد، تو را محكوم مي كند، زيرا خداوند مي فرمايد:

وَحَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً(1).

«مدّتِ بودنِ طِفل در رَحِم و از شير باز گرفتن او سي ماه است».

و هم مي فرمايد:

وَالْوالِداتُ يُرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ حَوْلَينِ كامِلَيْن لِمَنْ اَرادَ اَنْ يُتِمَّ الرّضاعَةَ(2).

«مادران فرزندان خود را در صورتي كه بخواهند شير كامل دهند بايد مدّت دو سال خصانت كنند.»

و ادامه داد:

از انضمام اين دو آيه چنين استفاده مي شود،

چون مادر شير دادن فرزندان خود را در عرض دو سال تكميل مي كند، از آنجائي كه به حكم قرآن، مدّت شير دادن و در رحم ماندن كودك سي ماه است، پس مدّت حملش شش ماه خواهد بود.

خليفه دوم با شنيدن سخنان امام علي عليه السلام به اشتباه خود پِي برد و آن زن را از سنگسار شدن نجات داد و به داوري حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام گردن نهاد.(3).

*****

سوره احقاف، آيه 14.

سوره بقره، آيه 233.

ارشاد شيخ مفيد، ج1، ص193 - و پژوهش عميق، ص420 - و امام علي، ج1، ص185.

امانت دو مرد

دو مرد صد دينار در كيسه اي گذاشته و در نزد زني به امانت سپردند و به او گفتند:

هرگاه ما هر دو با هم نزد تو آمديم امانت ما را بازگردان و اگر يكي از ما

بدون ديگري بيايد، حق نداري امانت را باز پس دهي.

چون مدّتي از اين ماجرا گذشت، يكي از آن دو مرد براي دريافت كيسه پيش آن زن آمد و گفت:

رفيق من وفات كرده است، صد دينار ما را پرداخت كن.

زن از دادن امانت خودداري كرد آن مرد نزد اقوام زن رفت و مطلب را به آنان بازگو كرد و در اثر تحميل و توصيه آنان زن امانت را رد كرد،

پس از يك سال رفيق ديگرش آمد و گفت:

صد ديناري را كه در نزد تو به امانت گذاشته ايم، پَس بده.

زن گفت:

مدّتي پيش رفيق تو آمد و اظهار نمود كه تو وفات كرده اي و من به ناچار امانت را به او پس دادم.

آن مرد در گرفتن امانت اصرار ورزيد و كار به نزاع كشيد و هر دو پيش خليفه دوم رفتند و جريان امر را به او گفتند.

خليفه دوم به آن زن گفت:

تو ضامن امانتي و بايد پول را به اين مرد بپردازي.

زن گفت:

تو در ميان ما قضاوت نكن، و ما را خدمت امام علي عليه السلام بفرست، تا او ميان ما حكم فرمايد.

خليفه دوم قبول كرد،

و چون آنها پيش حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام حاضر شدند، حضرت دانست كه آن دو مرد با هم تباني كرده و حيله اي به كار برده اند.

از اين جهت به آن مرد فرمود:

در موقع سپردن امانت مگر شرط نكرده بوديد كه براي گرفتن آن بايد هر دو با هم بيائيد و اگر يكي از شما بيايد پول را پس نده.

گفت: بله.

امام علي عليه السلام كه متوجّه حيله آنان شد، فرمود:

پول تو نزد ما حاضر است، اگر مي خواهي برو رفيق

خود را هم بياور، تا پولتان را بدهم.

آن مرد حيله گر سرافكنده بازگشت.(1).

*****

ذخائرالعقبي، ص79 - و علي كيست؟، ص150.

دو رفيق و هشت قرص نان

دو رفيق با يكديگر به سفر رفتند.

در يكي از منازل، هنگام ظهر، براي صرف غذا سفره اي گستردند،

يكي از آنان پنج قرص نان و ديگري سه قرص نان بر سفره نهادند.

در آن هنگام كه دو رفيق خواستند دست به طعام برند شخصي عبور مي كرد، بر آنها سلام كرد.

صاحبان نان پس از جواب سلام، تازه وارد را به سَرِ سفره دعوت كردند، و مهمان بدون تعارف دعوت آنان را پذيرفت و بر سر سفره نشست.

و هر سه نفر به طور مساوي از نان ها استفاده كردند وقتي غذا تمام شد، مردِ مهمان از جا برخاست و مبلغ «هشت درهم» در كنار سفره نهاد و گفت:

اين مبلغ مختصر قيمت سهم من از آن سهام شما.

ميهمان رفت، امّا ميان ميزبانان بر سر تقسيم آن مبلغ اختلاف و نزاع در گرفت،

مردي كه صاحب سه قرص نان بود گفت:

نيمي از آن هشت درهم براي من و نيم ديگر براي تو باشد.

امّا آن مرد كه صاحب پنج قرص نان بود گفت:

عدالت چنين اقتضا مي كند كه هر درهم را بهاي يك قرص نان به حساب آوريم، در نتيجه پنج درهم براي من و سه درهم باقي را براي تو بگذاريم.

نزاع بالا گرفت و هيچ يك به نظر ديگري تسليم نشد، خصومت به دادگاه بردند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام چون مورد اختلاف را خيلي جزيي و بي ارزش دانست آنها را به سازش و صلح توصيه كرد، و به صاحب سه گرده نان فرمود:

قَدْ عَرَضَ عَلَيْكَ صاحِبُكَ ما عَرَضَ، وَ خُبُزُهُ اَكْثَر مِنْ

خُبُزِكَ فَاَرضِ بِثَلاثَة

«رفيق تو شرط انصاف را درباره تو رعايت كرده و به نظر من بهتر آن است كه پيشنهاد او را بپذيري و به گرفتن سه درهم قانع شوي.»

مرد طمّاع از درِ لجاج و عناد در آمد و گفت:

نه، به خدا سوگند، من جز به امر حق تسليم نخواهم شد و فقط عدالت را مي پذيرم.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام چون سرسختي آن مرد را ديد كه حاضر نمي شود حق را بپذيرد، فرمود:

لَيسَ لَكَ في مُرِّ الْحَقِّ إِلاَّ دِرهَمٌ واحِدٌ وَ لَهُ سَبعة

«آگاه باش كه بر أساس حق، نصيب تو بيش از يك درهم از مجموع هشت درهم نيست و هفت درهم ديگر حق آن ديگري است.»

مرد طمّاع كه به سه درهم راضي نبود وقتي كه ديد حق براي او يك درهم است، سخت برآشفت و گفت:

سبحان اللَّه يا اميرالمؤمنين او سه درهم به من مي داد من ابا داشتم اكنون چگونه به يك درهم راضي شوم؟

حضرت فرمود:

آن پيشنهاد صلح بود، لكن تو قسم ياد كردي كه جز به حق تسليم نشوي و مقتضاي حق اين است كه تو بيش از يك درهم حق نداري.

مرد گفت:

اكنون كه مقتضاي مرّ حق اين است پس مرا از آن راز آگاه كن و گِرِه اين مشكل را بگشاي تا بپذيرم.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

آيا نه چنين است كه هشت قرص نان تو و رفيقت به 24 سهم تقسيم مي شود،

كه سه گرده نان تو به 9 سهم و پنج گرده نان رفيقت به 15 سهم تقسيم مي گردد:

15 و 9 مي شود 24

تو هشت ثلث آن را خورده اي و ميهمان و رفيق تو نيز هر يك

هشت ثلث از آن را خورده اند و نتيجه چنان است كه از نُه ثلث تو يك ثلث، و از پانزده ثلث رفيقت هفت ثلث بهره ميهمان شده است، از اين رو هفت درهم در برابر هفت ثلث رفيق تو و يك درهم در برابر يك ثلث نصيب تو است.

مرد گفت: الآن راضي شدم.(1).

اينگونه قضاوت كردن و به كار بردن علم رياضي در حلّ اختلافات از شگفتي هاي قضاوت اميرالمؤمنين عليه السلام است.

*****

استيعاب در حاشيه اصابه، ج3، ص41 - و ذخائر العين، ص84 - و نزهة المجالس صفوري، ج2، ص211 - و تاريخ خلفا سيوطي، ص142 - و كنز العمال هندي، ج5، ص835، حديث 14512 - و ثمرات الانوار، ص107 - و وسائل الشيعه، ج3، ص442 - و لطائف الاخبار، ص76 - و ارشاد مفيد، ص105.

سه شريك و هفده شتر

نراقي در كتاب «مشكلات العلوم» نقل كرده است:

در زمان خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام سه نفر با هم شريك شدند و هفده شتر مشتركاً خريدند،

12 بهاي آن را يكي از شركاء پرداخت

و 13 آن را دومي

و 19 بهاي آن را سومي پرداخت كرد،

خواستند شتران را بين خود تقسيم كنند، نتوانستند.

نزد حضرت علي عليه السلام آمدند و گفتند:

يا اميرالمؤمنين شركت ما سه نفر به اين صورت است كه نصف شترها (12) از آن اولي است،

ثلث آن (13) از دومي،

و تُسع (19) آن از سومي است،

به گونه اي براي ما شتران تقسيم كنيد كه چيزي باقي نيايد.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام دستور داد يك شتر از بيت المال آوردند و بر هفده شتر اضافه كرد و هيچده شتر شد.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نصفِ هيجده شتر را كه نُه شتر بود به اوّلي،

و ثلثِ

هيجده شتر را كه شش شتر بود به دومي،

و تُسع هيجده شتر را كه دو شتر مي شود به سومي داد،

كه جمع آن مي شود هفده شتر:(9 و 6 و 2 مي شود 17)

سپس يك شتر خود را برداشت و به بيت المال برگرداند.(1).

حاضران در شگفت ماندند و عظمت علمي امام علي عليه السلام را باور كردند.

*****

تكامل در اسلام احمد امين، ج4، ص159 (عربي) - و ثمرات الانوار، ج1، ص102.

رهنمودهاي كيفري
زندان و شلاّق
مجازات نيروهاي اطّلاعاتي متخلّف

وقتي يكي از مأموران اطّلاعاتي اميرالمؤمنين علي عليه السلام به نام «ابن هرمه» خيانت كرد و رشوه گرفت.

امام علي عليه السلام براي مجازات او به حاكم اهواز «رُفاعه» نوشت:

(وقتي كه نامه ام به دستت رسيد و آنرا خواندي بلافاصله «ابن هرمه» را از مسئوليت بازار عزل كرده و به خاطر حقوق مردم او را زنداني كن و همه را باخبر كن تا اگر شكايتي دارند بگويند.

و اين مسأله را به همه كارمندان زير دستت گزارش كن تا نظر مرا بدانند.

در اين كار نسبت به «ابن هرمه» غفلت و كوتاهي نداشته باش كه هم نزد خدا هلاك خواهي شد و هم به بدترين وجه تو را از كار بركنار مي كنم.

به خدا پناهت مي دهم كه در اين كار كوتاهي نشود).

سپس حضرت دستور داد كه:

«روزهاي جمعه اورا از زندان خارج كن و سي تازيانه بر او بزن و او را در بازار بگردان.

پس اگر كسي از او شكايتي با شاهد آورد، او و شاهدش را قسم بده، آن وقت حق او را از مال ابن هرمه بپرداز، سپس دست بسته و با خواري به زندان باز گردان.

و بر پايش زنجير بگذار و فقط موقع نماز زنجير

را از پايش در آور و اگر براي او خوردني و نوشيدني يا لباس آوردند مانع نشو و به كسي هم اجازه نده كه بر او وارد شود تا راه مخاصمه و طريق نجات رابه او بياموزد.

و اگر به تو گزارش رسيد كه كسي در زندان چيزي به او ياد داده كه مسلماني از آن ضرر مي بيند آن شخص را مجازات كرده به زندان بيافكن تا توبه كند و از كرده خود پشيمان شود.

اي رفاعه! همه زندانيان را براي تفريح به حياط زندان بياور غير از «ابن هرمه» مگر آن كه براي جانش بترسي كه در اين صورت اورا با زندانيان ديگر به صحن زندان بياور.

اگر قدرت بدني دارد هر سي روز، سي وپنج ضربه شلاق بر بدنش بزن و قضيّه رابه من بنويس و نام جانشين او را هم گزارش كن و حقوق ابن هرمه را هم قطع كن».

مسائل مهمّي از نظر كيفري در دستورالعمل حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام وجود دارد كه برخي از آنها را مي توان در موارد زير بيان داشت:

1- عزل و بركناري از مسئوليّت، و نصب جانشين

2- زندان با اعمال شاقّه

3- جبران خسارتهاي مالي كه بر مردم روا داشته است

4- شلاق، هر ماه 35 ضربه

5- گرداندن در بازار، و بردن آبروي ابن هرمه

6- دست و پا در زنجير كردن

7- ممنوع الملاقات شدن

8- منع از تفريحات و هواخوري در داخل زندان

9- شدّت عمل در شلاق خوردن در صورت قدرت بدني «هفته اي 35 ضربه»(1).

*****

مستدرك الوسائل، ج3، ص207.

زنداني كردن استاندار خائن

يزيد بن حجبه تيمي، استاندار امام علي عليه السلام در شهر ري بود كه با خيانت به اموال مردم، براي خودش اموال و

غنائم فراواني ذخيره كرد

وقتي گزارش خيانت او به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد، او را عزل و در شهر ري زنداني كرد.

زنداني شدن يك استاندار، تأثير زيادي در مردم داشت، و زندان بان او شخصي به نام «سعد» بود.

گرچه توانست زندانبان را اغفال كرده بطرف شام و معاويه فرار كند، و پس از فرار به سوي معاويه، اشعاري در مذمّت امام علي عليه السلام سرود، و مورد احترام معاويه قرار گرفت و معاويه جوايزي به او بخشيد.(1).

*****

امام علي(ع)، ج5، ص278.

زنداني كردن فرماندار

يكي ديگر از فرمانداران امام «منذر بن جارود» بود.

پس از آنكه در بيت المال سوء استفاده نمود، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نامه تندي به او نوشت و فرمود:

«إلي المنذر بن الجارود العبدي، وقد خان في بعض ما ولّاه من أعماله»

ذمّ الخيانة الاقتصادّية

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ، وَظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ، وَتَسْلُكَ سَبِيلَهُ، فَإِذَا أَنْتَ فِيَما رُقِّيَ إِلَيَّ عَنْكَ لَا تَدَعُ لِهَوَاكَ انْقِيَاداً، وَلَا تُبْقِي لِآخِرَتِكَ عَتَاداً.

تَعْمُرُ دُنْيَاكَ بِخَرَابِ آخِرَتِكَ، وَتَصِلُ عَشِيرَتَكَ بِقَطِيعَةِ دِينِكَ.

وَلَئِنْ كَانَ مَا بَلَغَنِي عَنْكَ حَقّاً، لَجَمَلُ أَهْلِكَ وَشِسْعُ نَعْلِكَ خَيْرٌ مِنْكَ، وَمَنْ كَانَ بِصِفَتِكَ فَلَيْسَ بِأَهْلٍ أَنْ يُسَدَّ بِهِ ثَغْرٌ، أَوْ يُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ، أَوْ يُعْلَي لَهُ قَدْرٌ، أَوْ يُشْرَكَ فِي أَمَانَةٍ، أَوْ يُؤْمَنَ عَلَي جِبَايَةٍ.

فَأَقْبِلْ إِلَيَّ حِينَ يَصِلُ إِلَيْكَ كِتَابِي هذَا، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

و المنذر بن الجارود هذا هو الذي قال فيه أميرالمؤمنين عليه السلام: إنه لنظّارٌ في عِطفيه مختال في بُرْدَيْه، نَفّالٌ في شِرَاكَيْهِ.

(نامه به منذر بن جارود عبدي، كه در فرمانداري خود خيانتي مرتكب شد)

سرزنش از خيانت اقتصادي

پس از ياد خدا و درود! همانا، شايستگي پدرت مرا نسبت به تو خوشبين، و گمان كردم همانند پدرت مي

باشي،(1) و راه او را مي روي، ناگهان به من خبر دادند، كه در هواپرستي چيزي فروگذار نكرده، و توشه اي براي آخرت خود باقي نگذاشته اي، دنياي خود را با تباه كردن آخرت آبادان مي كني، و براي پيوستن با خويشاوندانت از دين خدا بريدي، اگر آن چه به من گزارش رسيده، درست باشد، شتر خانه ات، و بند كفش تو از تو باارزش تر است، و كسي كه همانند تو باشد، نه لياقت پاسداري از مرزهاي كشور را دارد، و نه مي تواند كاري را به انجام رساند، يا ارزش او بالا رود، يا شريك در امانت باشد يا از خيانتي دور ماند پس چون اين نامه به دست تو رسد، نزد من بيا. ان شاءالله.

(مُنذر كسي است كه اميرمؤمنان درباره او فرمود: آدم متكبّري است، به دو جانب خود مي نگرد، و در دو جامه كه بر تن دارد مي خرامد، و پيوسته بر بند كفش خود مي دمد كه گرد ننشيند).(2).

و آنگاه او را براي مدّتي زنداني كرد.

*****

جارود پدر منذر در سال نهم هجرت خدمت پيامبر آمد و مسلمان شد، و فردي صالح و شايسته بود كه در سال 21 در جنگ هاي فارس شهيد شد.

نامه 71 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلّف.

شلاق زدن وليد

آنگاه كه ظلم و ستم خليفه سوم و بني اميّه فراگير شد، و كارگزاران خليفه سوم هر چه مي خواستند انجام مي دادند

وليد فرماندار كوفه آشكارا شراب مي خورد، ودر حال مستي نماز صبح را چهار ركعت خواند، كه مالك اشتر، انگشتر از دست او در آورد وبه مدينه رساند، وبا شهودي كه به همراه داشت، اثبات كردند كه

وليد شراب خورده است.

وليد با اصرار امام علي عليه السلام و ياران او به مدينه آورده شد، و در حضور خليفه سوم جنايات او ثابت شد.

امّا خليفه سوم به جاي مجازات وليد، با مالك و همراهان او درگير شد و گفت:

اگر هم جرم وليد اثبات شود چه كسي مي تواند برادرم را شلّاق بزند؟

در اينجا حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بلند شد و پيراهن وليد را كشيد و او را به رو افكند و 80 تازيانه بر بدن او نواخت.

خليفه سوم خطاب به امام گفت:

تو حق نداري كه با وليد چنين معامله اي بكني.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

وليد شراب خورده و مرتكب فسق شده است، او شايسته كيفري بيش از اينهاست.(1).

*****

اسد الغابة، تاريخ يعقوبي، صحيح مسلم، عقدالفريد، مسند احمدبن حنبل، حديقة الشيعه ص 288 - و حق اليقين ص 268 - و مروج الذهب ج2، ص 334 - و منهاج البراعة، ج16، ص219.

انواع مجازات
اشاره

اجراي انواع كيفرهاي اسلامي

اميرالمؤمنين علي عليه السلام در اجراي حكم الهي و در كيفر مجرمان هركس كه بود ترديدي به خود را نمي داد، به برخي از نمونه ها توجّه كنيد.

مجازات نجاشي شاعر

بر نجاشي شاعر، كه دوست حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بود و در صفّين اشعار حماسي مي خواند، هشتاد ضربه حد شراب (چون در روز ماه رمضان شراب خورد)، و 20 ضربه شلاّق (براي شكستن حرمت ماه رمضان) زد.(1).

*****

الغارات، ج2، ص533 - و بحارالانوار، ج41، ص9.

مجازات جوان دزد

جواني را كه دزدي كرده بود و انگشتان دست او را قطع كرد، چند روزي نگهداشت، و فرمود كه از بيت المال به او لباس و غذا و دوا بدهند.

مجازات زن شوهر دار زنا كار

زني شوهر دار، كه سه بار اعتراف به زنا كرد را، رجم نمود.

مجازات مرد مجرد

زراره نقل مي كند:

مردي كه با آلت خود بازي مي كرد، بر دستهاي او آنقدر شلاّق زد تا قرمز شد و فرمود تا هزينه ازدواج او را از بيت المال بدهند.(1).

*****

فروع كافي، ج7، ص265.

مجازات خوردن گوشت خوك

مرد نصرانيِ تازه مسلمان، كه گوشت خوك تهيّه كرده بود تا بخورد را شديداً مورد نكوهش قرار داد و فرمود:

اگر مي خوردي حدّ شرعي برتو جاري مي كردم.

سپس چند ضربه شلاق بر او زد.(1).

*****

اصول كافي، ج7، ص265.

مجازات خلافكار

امام در حالي كه شلاقي در دست داشت به بازار رفت و آمد مي كرد تا اگر تخلّفي انجام گيرد فوراً مجازات كند.(1).

*****

دعائم الاسلام.

مجازات معركه گير

شخصي معركه گير و قصّه پرداز در مسجد كوفه گروهي را گرد آورده بود و فريب مي داد، كه امام علي عليه السلام او را احضار و چند ضربه شلاق بر او زده و از مسجد بيرون كرد.(1).

*****

اصول كافي، ج7، ص268 - و وسائل الشيعه، ج8، ص582.

مجازات عبداللَّه سبا

عبداللَّه سبا و 70 نفر از قوم «زطّ» كه در عقيده منحرف شدند و گفتند:

علي خداست

پس از نصيحت ها و توبه دادن، چون از انحراف دست بر نداشتند همه را گردن زد.(1).

*****

وسائل الشيعه، ج18، ص553 - و ذخائر العقبي، طبري ص93.

قطع دست متولي بازار

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام براي كنترل بازار بصره، شخصي به نام «علي بن اصمع» را مأموريّت داد كه بر بازار آن شهر نظارت كند، امّا پس از چندي دست به خيانت گشود وپس از اثبات، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام انگشتان دست او را قطع كرد.(1).

*****

السوق في ظل الدولة الاسلاميّه، ص52: جعفر مرتضي.

مجازات مرد زناكار

در زمان خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام مردي در كوفه به محضر امام علي عليه السلام شرفياب شد و عرض كرد، يا اميرالمؤمنين! من زنا كرده ام، مرا تطهير كن.

حضرت به او فرمود:

از كدام طايفه و قبيله اي؟

عرض كرد: از طايفه مزينه هستم.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

آيا از قرآن چيزي خوانده اي؟

گفت: آري.

حضرت فرمود: پس بخوان.

مرد مقداري از آيات قرآن را خواند و خوب هم خواند، امام علي عليه السلام به او فرمود:

آيا ديوانه اي؟

گفت: خير، عاقلم.

حضرت فرمود:

برو تا درباره تو محرمانه سؤال كنم.

مرد رفت.

زماني نگذشت كه مجدداً برگشت و عرض كرد:

يا اميرالمؤمنين! من زنا كرده ام، مرا پاك كن.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام اين مرتبه از راه ديگر او را سؤال پيچ كرد.

به او فرمود:

آيا همسر هم داري؟

گفت: آري.

حضرت فرمود:

همسرت با تو در محل زندگيت بسر مي برد؟

گفت: آري.

حضرت مجدداً فرمود:

برو تا درباره تو مخفيانه تحقيق كنم.

اميرالمؤمنين عليه السلام فردي نزد قوم او فرستاد و از حال آن مرد خبر گرفت.

آنان گفتند:

يا اميرالمؤمنين! او مردي عاقل و داناست.

سپس آن مرد، براي سومين بار حرف خود را تكرار و گناه را بر زبان جاري كرد.

امام علي عليه السلام براي سومين نوبت به او فرمود:

برو تا درباره ات تحقيق كنم.

آن مرد رفت.

براي مرتبه چهارم آمد و اعتراف و اقرار به گناه كرد.(1).

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام دستور

داد كه قنبر او را حبس كند، تا مجازات شود.

آنگاه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

«ما أَقْبَحَ بِالرَّجُلِ مِنْكُم أَنْ يَأْتِي بَعضَ هذِهِ الفَواحِشَ فَيفْضَحُ نَفسَهُ عَلي رؤوسِ المَلأَ أفَلا تابَ فِي بَيتِهِ،

فَوَاللَّهِ لَتُوبَتُهُ فِيما بَينَهُ وَبَينَ اللَّهِ أفضَلُ مِن إِقامَتيِ عَليهِ الحَدَّ؛»

(چه قبيح و نا زيباست كه كسي از شما از اين گناهان مرتكب شود، آنگاه خود را در برابر چشم همه مردم مفتضح و رسوا نمايد، مگر نمي شد در خانه اش توبه كند!

سوگند به خدا! هر آينه توبه او بين خود و خدايش بهتر است از اين كه من بر او اقامه حد نمايم.)

آنگاه مرد زناكار را براي اجراي حدّ الهي بيرون آورد و ميان مردم ندا داد:

اي گروه مردم! از خانه خارج شويد تا حد خدا بر اين مرد جاري شود،

امّا همه شما صورت هاي خود را بپوشانيد تا هيچ كس ديگري را نشناسد.

آن مرد را براي اقامه حدّ الهي به صحرا بردند،

مرد عرض كرد:

يا اميرالمؤمنين! به من مهلت دهيد، دو ركعت نماز بخوانم.

وقتي نمازش را خواند، حضرت او را در چاله اي كه براي اين كار مهيا شده بود گذاشت، آنگاه رو به مردم كرد و فرمود:

«يا مَعاشِرَ المُسلِمينَ، إِنَّ هذا حَقٌّ مِنْ حُقوقِ اللَّهِ عَزَّوجل، فَمَنْ كانَ لِلَّهِ فِي عُنُقِهِ حقٌّ فَلِيَنصَرِف، وَلا يُقيمُ حُدودَاللَّه مَن فِي عُنُقِهِ لِلَّهِ حَدٌّ»

(اي گروه مسلمانان! اين حق از حقوق خداست و هركس حقي از خدا به گردنش هست در اجراي حدّ شركت نكند، زيرا كسي كه حدّي از حقوق خدا به گردنش باشد، اقامه حدّ نبايد بكند.)(2).

*****

زناكار اگر چهار بار اقرار به زنا كند حد زنا بر او جاري مي شود كه اين مرد

چون متأهل بوده و چهار نوبت اعتراف به زنا كرد حد او رجم است. البته قاضي محكمه بايد براي حفظ عفت عمومي و جلوگيري از اشاعه فحشا در حدّ توان كاري كند كه جرم ثابت نشود و تا مي شود شبهات القا كند و انكار گناه را به متهم تلقين نمايد كه اين كار را اميرالمؤمنين عليه السلام در سه نوبت انجام داد.

فروع كافي، ج7، ص188 و شبيه همين حديث را من لايحضره الفقيه در ج4، ص31 و وسائل الشيعه ج18، ص328 آورده است البته مخفي نماند كه مشهور بين فقهاست كه شخصي كه رجم مي شود قبلاً غسل مي كند، و اگر نكرده باشد بعداً غسل داده مي شود لذا معلوم مي شود اين مرد قبلاً غسل كرده بود است.

مجازات زن زناكار

در عصر حكومت امام علي عليه السلام زني كه حامله بود و نزديك زايمانش مرتكب عمل زنا شد، به محضر اميرالمؤمنين عليه السلام آمد عرض كرد:

من زنا كرده ام، پس مرا پاكيزه كن كه عذاب دنيا آسانتر از عذاب هميشگي آخرت است.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: از چه تو را طاهر كنم؟

زن گفت: از زنايي كه كرده ام.

امام علي عليه السلام فرمود: آيا شوهر داري؟

عرض كرد: بله صاحب شوهر هستم.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

آيا آن زماني كه مرتكب زنا شدي شوهرت حاضر بود يا از تو دور بود؟

زن گفت: بله او در دسترس بود.

امام علي عليه السلام فرمود:

برو هر وقت بچّه ات را به دنيا آوردي، بيا تا تو را طاهر كنم.

وقتي زن مي رفت، حضرت خيلي آرام بدون آن كه كلام حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را بشنود، فرمود:

«خدايا! اين يك شهادت و اقرار

بود»

طولي نكشيد كه زن مجدّداً به محضر امام علي عليه السلام آمد و عرض كرد:

بچه ام به دنيا آمد مرا پاك كن.

حضرت تجاهل كرد. (مثل اين كه هيچ نمي داند)

فرمود: از چه چيز تو را پاك كنم؟

گفت: من زنا كرده ام پاكم كن.

باز حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام سؤالات گذشته را تكرار كرد.

زن هم قبل، جواب داد.

امام علي عليه السلام فرمود:

«برو و بچه ات را تا دو سال شير بده همان گونه كه خدا دستور داده(1) تا تو را پاك كنم.»

وقتي زن مي رفت، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به آرامي به طوري كه زن نفهمد فرمود:

«خدايا! اين شهادت و دوبار اعتراف»

راوي مي گويد، دوسال تمام شد، زن مجدّداً آمد و گفت:

من دو سال بچه ام را شير دادم، پس مرا طاهر كن يا اميرالمؤمنين!

اين نوبت هم امام علي عليه السلام تجاهل كرد و زن مانند گذشته پاسخ داد.

اين بار حضرت به او فرمود:

اي زن! برو بچه ات را كفالت كن تا به حدي كه عقلِ خوردن و آشاميدن را پيدا كند و بتواند خود را حفظ كند.

از بلندي پرت نشود و در چاهي نيفتد، هر وقت فرزندت به اين حد رسيد بيا تا تو را طاهر كنم.

راوي مي گويد:

زن مي رفت و گريه مي كرد.

در همين حال حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آرام مي گفت:

«خدايا! اين سه بار شهادت و اقرار.»

بين راه «عمرو بن حريث مخزومي» از اصحاب امام علي عليه السلام ديد كه زني از كنار محكمه قضاي حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مي رود و گريه مي كند.

جلو آمد و سؤال كرد:

اي زن! چرا گريه مي كني؟ من مكرّر ديدم كه خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام رفتي

و باز آمدي.

زن در پاسخ گفت:

آري! نزد اميرالمؤمنين رفتم تا مرا پاك كند، ولي به من فرمود:

برو بچه ات را بزرگ كن وقتي عقل خوردن پيدا كرد بيا تا تو را پاك كنم،

اي عمرو! مي ترسم مرگ من فرا رسد و پاكم نكرده باشد.

عمرو بن حريث به خيال خود خواست به زن خدمتي كرده باشد گفت:

ناراحت نباش من بچه تو را بزرگ مي كنم، برگرد تا امام حكم خدا را درباره ات جاري سازد.

زن برگشت، و پيشنهاد نگهداري فرزندش، توسّط عمروبن حريث را به اميرالمؤمنين عليه السلام عرض كرد.

باز امام علي عليه السلام درباره زن تجاهل كرد و فرمود:

براي چه عمرو كفالت فرزندت را عهده دار شده است؟

زن گفت: زنا كرده ام مرا پاكيزه كن.

حضرت مجدّداً سؤالات را تكرار كرد كه:

آيا شوهر داشتي؟ آيا او در زمان گناه در دسترس تو بود؟

زن هم جواب گذشته را داد.

در اين جا چهار بار، در چهار مجلس، زن اعتراف به گناه زنا كرد.

آنگاه اميرالمؤمنين عليه السلام سر مبارك را به طرف آسمان بلند كرد و فرمود:

«اِنَّهُ قَدْ ثَبتَ لَكَ عَلَيها أَربَعَ شَهادات...»

(خدايا، براي تو چهار بار شهادت و اقرار او ثابت شد، با ر خدايا تو خود به پيامبرت خبر دادي كه:

اي محمد! هركس حدّي از حدود مرا تعطيل كند با من جنگ و معانده كرده است و با اين ترك با من طلب ضدّيت نموده است،

اي خدا! من حدود تو را تعطيل نمي كنم و با تو طلب ضدّيت نخواهم كرد، احكام تو را ضايع نمي كنم، بلكه من مطيع تو هستم و سنّت پيامبرت را پيروي مي كنم.)

عمروبن حريث كه به نظر خود كار خوبي كرده

بود مي گويد:

نگاه كردم در صورت حضرت علي عليه السلام مثل آن كه اناري به صورتش ريخته شده، فهميدم كه حضرت از كار من ناراحت است، لذا پيشدستي كرده و گفتم:

يا اميرالمؤمنين! من خواستم كفالت فرزندش كنم، زيرا گمان مي كردم اين كارم را دوست داريد، اگر مي دانستم از اين كار ناراحت مي شويد، اين كار را نمي كردم.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

«أبَعْدَ أربَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ؟ لَتُكَفِّلَنَّهُ وَ أَنتَ صاغِرٌ»

(آيا بعد از چهار بار شهادت كه كار تمام شده، تو كفالت كردي در حالي كه سر بزير هستي؟)

سپس حضرت دستور داد تا حدّ شرعي اجرا شود.(2).

*****

وَالْوالِداتُ يُرضِعنَ اَولادَهُنَّ حَولَينِ كاملَينِ» سوره بقره آيه 233، مرحوم شهيد در لمعه دارد: اگر شير دهنده اي داشته باشد بنابر مشهور حد جاري مي شود اگر چه آن حد رجم باشد ولي اگر شير دهنده نباشد صبر مي كنند تا بچه از شير بي نياز شود بعد حد جاري مي شود.

فروع كافي، ج7، ص185 - و كتاب تهذيب شيخ طوسي، ج10، ص9.

قطع دست غلام سياه

«اصبغ بن نباته» نقل مي كند كه:

روزي در خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام بودم كه بين مردم حكومت مي كرد.

ناگهان جماعتي بر آن حضرت وارد شدند و غلام سياهي را دست بسته آوردند

گفتند:

يا اميرالمؤمنين اين غلام دزدي كرده است، مجازاتش كن.

حضرت فرمود:

اي غلام آيا تو دزدي كردي؟

عرض كرد: آري، يا اميرالمؤمنين.

حضرت علي عليه السلام فرمود:

مادرت به عزاي تو بنشيند، اگر براي مرتبه دوم اقرار كني، دست تو را قطع مي كنم.

غلام گفت:

دزدي كردم.

حضرت علي عليه السلام فرمود:

حكم خدا را درباره او جاري كنيد.

و آنگاه انگشتان او را قطع كردند.

غلام انگشتان قطع شده خود را به دست چپ

گرفت كه خون از او جاري بود.

ابن كوّاي يشكري او را ديد و گفت:

چه كسي دست تو را قطع كرد؟

غلام گفت:

(قَطَعَ يَميني سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ قَائِدُ الْغُرّ الُْمحَجَّلين وَ اَوْلَي النَّاسِ بِا الْمُؤْمِنين، عَلِيِّ بْنِ اِبي طالِب اِمَامُ الْمَهْدِي وَ زَوْجُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ بِنْتَ مُحِمَّدِ الْمُصْطَفي اَبُوالْحَسَنِ الُْمجْتَبي وَ اَبُوالْحَسَنِ الْمُرْتَضي...)

«دست مرا رهبر مردان و زنان و سزاوارتر از مؤمنان به خودشان، علي بن ابيطالب پيشواي هدايت كننده و شوهر فاطمه زهراعليها السلام دختر محمد مصطفي صلي الله عليه وآله وسلم و پدر حسن و حسين قطع كرد.»

ابن كوّا گفت:

بسيار عجب است او دست ترا قطع كرده و تو او را ستايش مي گوئي؟

غلام گفت:

دست مرا به حق قطع كرده چرا او را ثنا نگويم و حال آنكه محبت او در پوست و گوشت و خون من آميخته شده است.

به خدا قسم دست مرا قطع نكرد مگر بحق كه خداوند متعال آنرا بر من روا داشته است.

ابن كوّا بر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام وارد شد و آنچه بين او و غلام گذشته بود را شرح داد.

حضرت فرمود:

ما را دوستاني است كه اگر آنها را با شمشير پاره پاره كنيم محبت ما در دل هاي آنها زيادتر مي شود،

و ما را دشمناني است كه هرچه بر آنها خدمت كنيم دشمني آنها زيادتر مي شود.

سپس به امام حسن عليه السلام فرمود:

برو، اين غلام سياه را بياور.

وقتي حاضر شد، حضرت فرمود:

اي غلام من دست تو را قطع كردم و تو مرا مدح و ثنا مي گويي.

غلام عرض كرد:

چرا شما را ثنا نكنم و حال آن كه پوست و گوشت و خون من به محبّت شما آميخته است و

شما دست مرا به حق قطع نمودي و مرا از عذاب آخرت نجات دادي.

آن حضرت فرمود:

دست خود را نزديك من آر.

آن حضرت دست بريده را به جاي خود گذارد و رداي خود را به روي او كشيد، پس برخاست و دو ركعت نماز به جاي آورد و دعائي قرائت فرمود.

چون عبا را عقب زد، ديديم دست آن غلام مثل اوّل صحيح و سالم شده است.

غلام از جا برخاست و گفت:

(آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ بِمُحَمَّدٍ رَسُولُهُ وَ لِعَلِيٍّ اَلَّذي رَدَّ الْيَدَ الْمَقْطُوعَةَ بَعْدَ تَخْلِيَتِهَا مِنَ الزّنَدِ)

«ايمان آوردم به خداوند و به رسالت محمدصلي الله عليه وآله وسلم و ايمان آوردم به امامت علي عليه السلام كه انگشتان قطع شده را به جاي خود بازگرداند.»

پس روي قدم هاي آن حضرت افتاد و گفت:

بِاَبي اَنْتَ وَ اُمِّي

«پدر و مادرم فداي تو، يا علي»(1).

*****

بحارالانور مرحوم مجلسي.

حكم جَعل مُهر

در زمان خلافت خليفه دوم مردي به نام «معن بن زائده» مُهري شبيه مُهر خليفه جعل كرده و با آن اموالي از ماليات كوفه را تصرّف كرد.

پس از آن كه او را دستگير كردند.

روزي خليفه دوم بعد از نماز صبح خطاب به مردم گفت:

همگي بر جاي خود بنشينيد.

و آنگاه قضيّه «معن» را نقل كرد و در كيفيّت مجازات او با آنان به مشورت پرداخت، از آن ميان مردي گفت:

اي خليفه! دستش را قطع كن!

و ديگري گفت: او را دار بزن!

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آنجا نشسته و سخني نمي فرمود.

خليفه دوم به آن حضرت رو كرده و گفت:

يا اباالحسن! نظر شما چيست؟

آن حضرت عليه السلام فرمود:

اين مرد مرتكب دروغي شده كه بايد تأديب گردد.

پس خليفه دوم آن شخص را به شدّت زد و آنگاه وي

را به زندان انداخت.(1).

*****

فتوح البلدان، بلاذري، ص647.

مجازات كَفَن دزد

كَفَن دزدي را نزد معاويه آوردند.

معاويه به ياران خود گفت:

به نظر شما كيفر اين مرد چيست؟

گفتند: او را عقوبت ده و آزادش كن.

از آن ميان مردي گفت:

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام چنين حكم نكرده است.

معاويه پرسيد: پس چگونه حكم كرد؟

گفت:

آن حضرت فرمود، دست كفن دزد بايد قطع شود؛ زيرا او هم دزد است و هم نسبت به مردگان هتّاك.(1).

*****

فروع كافي، ج7، ص229، حديث5.

حبس با شكنجه

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام براي مردي كه سوگند ياد مي كرد با زن خود همبستر نشود و او را هم طلاق ندهد، اتاقي از نِي ساخت و او را در آنجا زنداني كرد و تنها 14 خوراكش را به او داد، تا زنش را طلاق دهد.(1).

*****

فروع كافي، ج6، ص132.

دو رويّه مختلف

هنگامي كه اميرالمؤمنين عليه السلام در جنگ جمل بر دشمن پيروز گرديد به ياران خود فرمود:

«دشمني را كه از جنگ گريخته تعقيب نكنيد، مجروحان را نكشيد و كساني كه در خانه ها پناهنده شده اند در امان هستند»

ولي در جنگ صفّين، دشمنان را بدون استثناء مي كشت.

ابان بن تغلب به ابن شريك گفت:

چرا اميرالمؤمنين در دو جنگ جَمَل و صفّين، دو رويّه مختلف به كار گرفت؟

ابن شريك گفت:

زيرا در جنگ جَمَل فرماندهان لشگر كه طلحه و زبير بودند، در همان ابتداي جنگ كشته شدند، ولي در جنگ صفّين، فرمانده لشگرِ معاويه، زنده بود و لشگريان را جمع نموده به جنگ وا مي داشت.(1).

*****

وسائل الشيعه، ج11، ص55.

برخورد با اسيران شامي

در جنگ جمل هرگاه دشمني از شاميها به دست امام علي عليه السلام اسير مي شد، اگر كسي از ياران آن حضرت را نكشته بود او را آزاد مي كرد وگرنه او را مي كشت،

و اگر پس از آزادي دوباره به جنگ مي آمد و اسير مي شد، او را به قتل مي رساند.(1).

*****

صفين، نصر، ص519.

شيوه هاي صحيح كيفر دادن
روش صحيح كيفر دادن

امام علي عليه السلام در كيفر دادن افراد مجرم، شيوه هاي اخلاقي، رواني را بگونه اي بكار مي گرفت، كه مجرم پس از مجازات نيز از ارادتمندان حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام قرار مي گرفت زيرا:

- در مجازات شتاب نمي كرد

- در چند مرحله اعتراف مي گرفت

و زشتي گناه انجام شده را تذكّر مي داد.

- در مجازات عقده زدائي نداشت و تنها حدّ شرعي را رعايت مي كرد.

تا قنبر در شلاّق زدن مُجرمي 3 عدد اضافه زد، امام علي عليه السلام او را قصاص كرد.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام چونان پدري دلسوز با مجازات شده رفتار مي نمود،

و مانند طبيبي شفا دهنده بود،

كه پس از اجراي حدّ يا قطع انگشتان دست دزد، از ستايش گران حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مي شدند.

به يك نمونه توجّه كنيد:

شخصي به نام «اَفْلح» در مشكلات سخت زندگي سرانجام به دزدي آلوده شد.

پس از دزدي ناراحت و پشيمان شد،

خدمت امام علي عليه السلام رفت و چند بار اعتراف كرد،

و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام حدّ شرعي را با قطع چهار انگشت او، جاري كرد.

يكي از فرصت طلبان به نام «ابن كوّا» كه از خوارج نهروان بود، تلاش كرد تا او را وسوسه كند و عليه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بشوراند، گفت:

آه چه كسي انگشتان تو را قطع كرد؟

چقدر بي رحم بود؟

ناگهان «افلح» در ميان مردم بازار بپاخاست و شروع به مدح و ستايش امام علي عليه السلام كرد و گفت:

(قَطَعَ يَميني اِمامٌ حَنَفِيٌّ، بَدْرِيٌّ، اُحُدِيٌّ، مَكِيٌّ، مَدَنِيٌّ، اَبْطَحِيٌّ، هاشِمِيٌّ، قُرَشِيٌّ

قَطَعَ يَميني اِمامُ التُّقي،وَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفي، شَقيقُ النَّبِيِّ الُْمجْتَبي، لَيْثُ الثُّري، غَيْثُ الْوَري، حَتْفُ الْعِدي وَ مِصْباحُ الْهُدَي)

(دست مرا امامي قطع كرد كه يكتا پرست و مبارز بدر و اُحُد است ودر مكه و مدينه و سرزمين ابطح معروف است، از قبيله بني هاشم و قريش است.

دست مرا امام پرهيزكاران، پسر عموي پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم ميوه دل رسول خدا، شير بيشه شجاعت، عامل رحمت امّت، و كوبنده دشمن، و چراغ هدايت، قطع كرد.)

همه مردم با شگفتي او را تحسين كردند.

وقتي اين خبر به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد او را طلبيد و مورد محبّت قرار داد.

آنگاه خطاب به ابن كوّا فرمود:

اي فرزند كوّا، ما را دوستاني است كه اگر آنان را قطعه، قطعه كنيم، جز بر دوستي آنان نيفزايد، و ما را دشمناني است كه اگر عسل در گلوي آنان بريزيم، جز بر دشمني و كينه توزي آنها نمي افزايد.(1).

*****

بحارالانوار، ج41، ص 204 - و ناسخ اميرالمؤمنين عليه السلام، ج4، ص173.

كيفر و هدايت
رعايت اصول انساني در اجراي حدّ شرعي

شخصي را خدمت اميرالمؤمنين علي عليه السلام آوردند تا حدّ شرعي بر او جاري كند.

امام علي عليه السلام مشاهده فرمود كه بدن آن فرد جاني زخم است، پس از اجراي حدّ خودداري كرد و فرمود:

أخِّرُوهُ حَتّي تَبْرَأَ

(او را ببريد تا زخمهاي بدنش بهبود يابد.)(1).

*****

النّهاية، ج2، ص134 - و وسائل الشّيعه، ج28، ص30.

مهلت توبه دادن به گناهكار

شخصي در ميان اصحاب حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بپاخاست و گفت:

اي اميرالمؤمنين، مرتكب زنا شدم، مرا پاك كن.

امام علي عليه السلام از او روي برگرداند و فرمود: بنشين.

سپس روي به اصحاب كرد و فرمود:

چه مانعي دارد كه خطاكار بين خود و خداي خود پشيمان شود و توبه كند؟ و پرده پوشي كند، چنان كه خدا پرده پوشي فرمود.

آن شخص دوباره برخاست و گفت: مرا پاك كن.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

چرا اين درخواست را داري؟

آن مرد گفت: براي پاك شدن.

امام علي عليه السلام فرمود:

كدام پاك شدن از توبه بالاتر است؟

و سخنان خود با مردم را ادامه داد.

بار سوّم آن شخص بپاخاست و گفت:

مرا پاك كن!!

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مقداري با او گفتگو فرمود و رهنمود داد كه در خلوت بيا تا از تو به صورت خصوصي سئوالاتي داشته باشم.(1).

*****

مَن لايحضره الفقيه، ج4، ص51/21 - و وسائل الشيعه، ج28، ص38.

نماز خواندن و دفن كردن حدّ خورده[1]

.اميرالمؤمنين علي عليه السلام مسلماني را كه مرتكب قتل عمد شد قصاص كرد و سپس بر جنازه او نماز گذارد و در قبرستان مسلمانان او را دفن كرد،

يعني همه ارزش ها را حتّي نسبت به يك مجرم حد خورده رعايت مي كرد

ضرورت تحقيقات كامل براي اثبات جرم(2).

اجراي حدّ بر يهود و نصاري اگر حرمت اسلامي را رعايت نمي كردند(3).

*****

اصول كافي، ج7، ص188 - و وسائل الشيعه، ج28، ص100.

اصول كافي، ج7، ص188 - و وسائل الشيعه، ج28، ص100.

اصول كافي، ج7، ص239 - و وسائل الشيعه، ج28، ص228 و 141.

دست جيب بُري كه قطع نشد

شخصي را خدمت امام علي عليه السلام آوردند كه جيب بري كرد. (طرّار بود.)

و منتظر مجازات او بودند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

اگر از روي لباس ها (كت و شلوار يا پيراهني كه جيب آن پيدا است) دزديده باشد، دست او را قطع نمي كنم، (و تنها اداي دين و تعزير دارد)،

امّا اگر از لباس زير چيزي دزديده باشد، دست او را قطع مي كنم.(1).

(چون لباس روي لباس ها و جيب هاي آن حالت حرز و حفظ و حراست شده ندارد و اگر كسي چيزي را خارج از حرز بدزدد، قطع دست نخواهد داشت، امّا جيب هاي لباس زيرين حالت حرز دارد.)

*****

اصول كافي، ج7، ص226 - و وسائل الشيعه، ج28، ص270.

معالجه و درمان حد خورده ها

وقتي جرم دزدي يا زنا كاري يا شراب خواري ثابت مي شد، و حدّ شرعي بر او جاري مي گشت، اگر انگشتان دست قطع مي گشت، يا بدن زخم مي گرديد، امام علي عليه السلام دستور مي دادند كه او را درمان كنند.

در حكومت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام چند نفر دزدي كردند،

پس از اثبات و اعتراف به جرم، امام علي عليه السلام دستور داد كه انگشتان دست آنها را قطع كردند، سپس امر فرمود تا آنها را درمان كنند،

و زخم آنها را جرّاح و طبيب مداوا كند،

و آنها را به عنوان مريض بستري كرده تحت نظر بگيرند،

و از غذاهاي مقوّي مانند روغن حيواني و عسل و كباب به آنها بخورانند، تا دست آنها خوب شود و زخم التيام يابد،

سپس با سخنان حكيمانه آنها را نصيحت مي كرد و مي فرمود:

يا هؤُلاءِ اِنَّ أيْدِيَكُمْ سَبَقْتُكُمْ اِلَي النَّارِ فَاِنْ تُبْتُمْ وَ عَلِمَ اللَّهُ مِنْكُمْ صِدْقَ النِّيَّةِ تابَ

عَلَيْكُمْ وَ جَرَرْتُمْ أَيْديكُمْ اِلَي الْجَنَّةِ، فَاِنْ لَمْ تَتُوبُوا عَمَّا اَنْتُمْ عَلَيْهِ جَرَّتْكُمْ أَيْدِيكُمْ اِلَي النَّارِ

(هان اي شما! همانا دست هاي شما پيش از شما وارد جهنّم شدند، اگر توبه كنيد و خداوند بنگرد كه با صداقت توبه كرديد، مي پذيرد و دست هاي شما را وارد بهشت مي كند، امّا اگر از كردار زشت خود پشيمان نشويد و توبه نكنيد شما و دست هاي بريده شما را وارد جهنّم خواهد كرد.)(1).

*****

اصول كافي، ج7، ص266 - و وسائل الشيعه، ج28، ص301.

فردي كردن مجازات (يك عمل و پنج حكم)

وقتي پنج نفر با زني رابطه نامشروع داشتند و آنها را نزد خليفه دوم آوردند، دستور داد كه:

بر همه حدّ زنا جاري شود،

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام او را باز داشت و به شرح زير احكام الهي را اجراء كرد:

- اوّلي را گردن زد، چون كافر ذمّي بود كه با زن مسلمان زنا كرد.

- دوّمي را رجم و سنگسار كرد چون زن داشت و زنا كرد.

- سومي را صد ضربه شلاق زد چون زن نداشت و زنا كرد.

- چهارمي چون بنده بود 50 ضربه شلاق بر او نواخت.

- و پنجمي را 25 ضربه شلاق زد (تعزير كرد) چون اختلالات رواني داشت.

خليفه دوم با صداي بلند گفت:

زنده نباشم در ميان قومي كه علي در آن نباشد.(1).

*****

تهذيب و مناقب ابن شهر آشوب و غاية المرام.

در چشمه سار نهج البلاغه
افشاي قضاوت دروغين
خطبه 018 نهج البلاغه
اشاره

في ذمّ اختلاف العلماء في الفتيا ذم أهل الرأي

ترجمه: خطبه 18

(نكوهش از اختلاف رأي عالمان در احكام قطعي اسلام)

نقد مسلك اهل الرّأي

تَرِدُ عَلَي أَحَدِهِمُ الْقَضِيَّةُ فِي حُكْمٍ مِنَ الْأَحْكَامِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِرَأْيِهِ، ثُمَّ تَرِدُ تِلْكَ الْقَضِيَّةُ بِعَيْنِهَا عَلَي غَيْرِهِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِخِلافِ قَوْلِهِ، ثُمَّ يَجْتَمِعُ الْقُضَاةُ بِذلِكَ عِنْدَ الْإِمَامِ الَّذِي اسْتَقْضَاهُمْ، فَيُصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمِيعاً. وَإِلهُهُمْ وَاحِدٌ! وَنَبِيُّهُمْ وَاحِدٌ، وَكِتَابُهُمْ، وَاحِدٌ! أَفَأَمَرَهُمُ اللَّهُ - سُبْحَانَهُ - بِالْاِخْتِلَافِ فَأَطَاعُوهُ! أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ!

ترجمه: نكوهش اهل رأي (خود محوري در قضاوت)

دعوايي نسبت به يكي از احكام اجتماعي نزد عالمي مي برند كه با رأي خود حكمي صادر مي كند، پس همان دعوي را نزد ديگري مي برند كه او درُست بر خلاف رأي اوّلي، حكم مي دهد، سپس همه قضُات نزد رييس خود كه آنان را به قضاوت منصوب كرد، جمع مي گردند، او رأي همه را بر حق مي شمارد!!

كمال الدّين

أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَي إِتْمَامِهِ! أَمْ كَانُوا شُرَكَاءَ لَهُ، فَلَهُمْ أَنْ يَقُولُوا، وَعَلَيْهِ أَنْ يَرْضَي؟ أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُ صلي الله عليه وآله عَنْ تَبْلِيغِهِ وَأَدَائِهِ. وَاللَّهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: «مَا فَرَّطْنَا في الْكِتَابِ مِنْ شَيْ ءٍ» وَفِيهِ تِبْيَانٌ لِكُلِّ شَي ءٍ. وَذَكَرَ أَنَّ الْكِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً، وَأَنَّهُ لَا اخْتِلَافَ فِيهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ: «وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافاً كَثِيراً». وَإِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَبَاطِنُهُ عَمِيقٌ، لَا تَفْنَي عَجَائِبُهُ، وَلَا تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ، وَلَا تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إلاَّ بِهِ.

ترجمه: مباني وحدت امّت اسلامي

در صورتي كه خدايشان يكي، پيغمبرشان يكي، و كتابشان يكي است، آيا خداي سبحان، آنها را به اختلاف امر فرمود؟ كه اطاعت كردند؟ يا آنها را از اختلاف پرهيز داد و معصيت خدا نمودند؟ آيا خداي سبحان، دينِ ناقصي فرستاد و در تكميل آن از آنها

استمداد كرده است؟ آيا آنها شركاءِ خدايند كه هر چه مي خواهند در احكام دين بگويند، و خدا رضايت دهد؟ آيا خداي سبحان، دين كاملي فرستاد پس پيامبرصلي الله عليه وآله در ابلاغ آن كوتاهي ورزيد؟ در حالي كه خداي سبحان مي فرمايد: «ما در قرآن چيزي را فرو گذار نكرد»(1).

و فرمود: «در قرآن بيان هر چيزي است»(2) و يادآور شديم كه:

بعضِ قرآن گواهِ بعضِ ديگر است و اختلافي در آن نيست. پس خداي سبحان فرمود: «اگر قرآن از طرف غير خدا نازل مي شد اختلافات زيادي در آن مي يافتند.»(3) همانا قرآن داراي ظاهري زيبا، و باطني ژرف و ناپيداست، مطالب شگفت آور آن تمام نمي شود، و اسرار نهفته آن پايان نمي پذيرد، و تاريكي ها بدون قرآن بر طرف نخواهد شد.

*****

انعام آيه 38.

سوره نحل آيه 89.

سوره نساء آيه 82.

شناسائي قاضي جاهل
خطبه 017 نهج البلاغه
اشاره

في صفة من يتصدي للحكم بين الأُمة وليس لذلك بأَهل

ترجمه: خطبه 17

(در اين خطبه مُدّعيان قضاوت را مي شناساند)

معرفة أشقي النّاس

إِنَّ أَبْغَضَ الْخَلَائِقِ إِلَي اللَّهِ رَجُلَانِ: رَجُلٌ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَي نَفْسِهِ؛ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ، مَشْغُوفٌ بِكَلامِ بِدْعَةٍ، وَدُعَاءِ ضَلَالَةٍ، فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ، ضَالٌّ عَنْ هَدْيِ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ، مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَي بِهِ في حَيَاتِهِ وَبَعْدَ وَفَاتِهِ، حَمَّالٌ خَطَايَا غَيْرِهِ، رَهْنٌ بِخَطِيئَتِهِ.

وَرَجُلٌ قَمَشَ جَهْلاً، مُوضِعٌ فِي جُهَّالِ الْأُمَّةِ، عَادٍ فِي أَغْبَاشِ الْفِتْنَةِ، عَمٍ بِمَا فِي عَقْدِ الْهُدْنَةِ؛ قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ النَّاسِ عَالِماً وَلَيْسَ بِهِ، بَكَّرَ فَاسْتَكْثَرَ مِنْ جَمْعٍ؛ مَا قَلَّ مِنْهُ خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ، حَتَّي إِذَا ارْتَوَي مِنْ مَاءٍ آجِنٍ، وَاكْتَثَرَ مِن غَيْرِ طَائِلٍ.

ترجمه: شناخت بَدترين انسان ها

دشمن ترين آفريده ها، نزد خدا دو نَفرند، مردي كه خدا او را بحال خود گذاشته، و از راه راست دور افتاده است، دل او شيفته بدعت، و مردم را گمراه كرده، به فتنه انگيزي مي كشاند، و راه رستگاري گذشتگان را گُم كرده، و طرفداران خود و آيندگان را گمراه ساخته است، بار گناه ديگران را بر دوش كشيده، و گرفتار زشتي هاي خود نيز مي باشد. و مردي كه مجهولاتي به هم بافته، و در ميان انسان هاي نادانِ امّت، جايگاهي پيدا كرده است، در تاريكيهاي فتنه فرو رفته، و از مشاهده صلح و صفا كور است، آدم نماها او را عالم ناميدند كه نيست، چيزي را بسيار جمع آوري مي كند كه اندك آن به از بسيار است، تا آن كه از آب گنديده سيراب شود، و دانش و اطّلاعات بيهوده فراهم آورد.

نفسيّة ادعياء القضاء

جَلَسَ بَيْنَ النَّاسِ قَاضِياً ضَامِناً لِتَخْلِيصِ مَا الْتَبَسَ عَلَي غَيْرِهِ، فَإِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَي الْمُبْهَمَاتِ هَيَّأَ لَهَا حَشْواً رَثّاً مِنْ رَأْيِهِ، ثُمَّ قَطَعَ بِهِ،فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُّبُهَاتِ فِي مِثْلِ

نَسْجِ الْعَنْكَبُوتِ.

لَا يَدْرِي أَصَابَ أَمْ أَخْطَأَ؛ فَإِنْ أَصَابَ خَافَ أَنْ يَكُونَ قَدْ أَخْطَأَ، وَإِنْ أَخْطَأَ رَجَا أَنْ يَكُونَ قَدْ أَصَابَ.

جَاهِلٌ خَبَّاطُ جَهَالَاتٍ، عَاشَ رَكَّابُ عَشَوَاتٍ، لَمْ يَعَضَّ عَلَي الْعِلْمِ بِضِرْسٍ قَاطِعٍ.

يَذْرُو الرِّوَايَاتِ ذَرْوَ الرِّيحِ الْهَشِيمَ. لَا مَلِيٌّ - وَاللَّهِ - بِإِصْدَارِ مَا وَرَدَ عَلَيْهِ، وَلَا أَهْلٌ لِمَا قُرِّظَ بِهِ، لَا يَحْسَبُ الْعِلْمَ فِي شَيْ ءٍ مِمَّا أَنْكَرَهُ، وَلَا يَرَي أَنَّ مِنْ وَرَاءِ مَا بَلَغَ مَذْهَباً لِغَيْرِهِ، وَإنْ أَظْلَمَ عَلَيْهِ أَمْرٌ اكْتَتَمَ بِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ جَهْلِ نَفْسِهِ، تَصْرُخُ مِنْ جَوْرِ قَضَائِهِ الدِّمَاءُ، وَتَعَجُّ مِنْهُ الْمَوَارِيثُ.

إِلَي اللَّهِ أَشْكُو مِنْ مَعْشَرٍ يَعِيشُونَ جُهَّالاً، وَيَمُوتُونَ ضُلَّالاً، لَيْسَ فِيهِمْ سِلْعَةٌ أَبْوَرُ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلاوَتِهِ، وَلاسِلْعَةٌ اَنْفَقُ، بَيْعاً وَلا اَغْلَي ثَمَناً مِنَ الْكِتابِ اِذا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ، وَلَا عِنْدَهُمْ أَنْكَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ، وَلَا أَعْرَفُ مِنَ المُنْكَرِ!

ترجمه: روانشناسي مدّعيان دروغين قضاوت

در ميان مردم با نام قاضي به داوري مي نشيند، و حل مشكلات ديگري را به عهده مي گيرد، پس اگر مشكلي پيش آيد، با حرف هاي پوچ و تو خالي، و رأي و نظر دروغين، آماده رفع آن مي شود.

سپس اظهارات پوچ خود را باور مي كند، عنكبوتي را مي ماند كه در شبهات و بافته هاي تار خود چسبيده، نمي داند كه درست حكم كرده يا بر خطاست؟ اگر بر صواب باشد مي ترسد كه خطا كرده، و اگر بر خطاست، اميد دارد كه رأي او دُرست باشد.

ناداني است كه راه جهالت مي پويد، كوري است كه در تاريكي گمشده خود را مي جويد، از روي علم و يقين سخن نمي گويد، روايات را بدون آگاهي نقل مي كند، چون تند بادي كه گياهان خشك را

بر باد دهد، روايات را زير و رو مي كند، كه بي حاصل است.

به خدا سوگند نه راه صُدور حكم مشكلات را مي داند، و نه براي منصب قضاوت أهليّت دارد، آن چه را كه نپذيرد علم به حساب نمي آورد، و جز راه و رسم خويش، مذهبي را حق نمي داند، اگر حكمي را نداند آن را مي پوشاند تا ناداني او آشكار نشود، خون بي گناهان از حكم ظالمانه او در جوشش، و فرياد ميراث بر باد رفتگان بلند است.

به خدا شكايت مي كنم از مردمي كه در جهالت زندگي مي كنند، و با گمراهي مي ميرند، در ميان آنها، كالايي خوار تر از قرآن نيست، اگر آن را آنگونه كه بايد بخوانند، و متاعي سود آورتر، گرانبهاتر از قرآن نيست اگر آن را تحريف كنند، و در نزد آنان، چيزي زشت تر از معروف، و نيكو تر از مُنكَر نيست.

قسمتي از خطبه 087 نهج البلاغه

وَآخَرُ قَدْ تَسَمَّي عَالِماً وَلَيْسَ بِهِ، فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ، وَأَضَالِيلَ مِنْ ضُلَّالٍ، وَنَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ، وَقَوْلِ زُورٍ؛ قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَي آرَائِهِ؛ وَعَطَفَ الْحَقَّ عَلَي أَهْوَائِهِ، يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ، وَيُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ.

يَقُولُ: أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ، وَفِيهَا وَقَعَ؛ وَيَقُولُ: أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ، وَبَيْنَهَا اضْطَجَعَ؛ فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ، وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ، لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَي فَيَتَّبِعَهُ، وَلَا بَابَ الْعَمَي فَيَصُدَّ عَنْهُ. وَذلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ!

«فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ»؟ «وَأَنّي تُؤْفَكُونَ»! وَالْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ، وَالْآيَاتُ وَاضِحَةٌ، وَالْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ، فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ! وَكَيْفَ تَعْمَهُونَ وَبَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيُّكُمْ! وَهُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ، وَأَعْلَامُ الدِّينِ، وَأَلْسِنَةُ الصِّدْقِ! فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ، وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ.

ترجمه: قسمتي از خطبه 87

و ديگري كه او را دانشمند نامند امّا از دانش بي

بهره است، يك دسته از نادانيها را از جمعي نادان فراگرفته، و مطالب گمراه كننده از گمراهان آموخته، و به هم بافته، و دام هايي از طناب هاي غرور و گفته هاي دروغين بر سر راه مردم افكنده، قرآن را بر اميال و خواسته هاي خود تطبيق مي دهد، و حق را به هوسهاي خود تفسير مي كند، مردم را از گناهان بزرگ ايمن مي سازد، و جرائم بزرگ را سبك جلوه مي دهد، ادّعا مي كند از ارتكاب شبهات پرهيز دارد اما در آنها غوطه مي خورد. مي گويد: از بدعت ها دورم، ولي در آنها غرق شده است، چهره ظاهر او چهره انسان، و قلبش قلب حيوان درنده است، راه هدايت را نمي شناسد كه از آن سو برود، و راه خطا و باطل را نمي داند كه از آن بپرهيزد، پس مرده اي است در ميان زندگان. مردم! كجا مي رويد؟ چرا از حق منحرف مي شويد؟ پرچم هاي حق برپاست و نشانه هاي آن آشكار است، با اينكه چراغهاي هدايت روشنگر راهند، چون گمراهان به كجا مي رويد؟ چرا سر گردانيد؟ در حالي كه عترت پيامبر شما در ميان شماست،آنها زمامداران حق و يقينند؛ پيشوايان دين، و زبانهاي راستي و راستگويانند، پس بايد در بهترين منازل قرآن جايشان دهيد و همانند تشنگان كه به سوي آب شتابانند، به سويشان هجوم آوريد.

ضرورت وجود سيستم قضائي

قسمتي از نامه 53 نهج البلاغه

وَمِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْلِ، وَمِنْهَا عُمَّالُ الْأِنْصَافِ وَالرِّفْقِ، وَمِنْهَا أَهْلُ الْجِزْيَةِ وَالْخَرَاجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُسْلِمَةِ النَّاسِ، وَمِنْهَا التُّجَّارُ وَأَهْلُ الصِّنَاعَاتِ وَمِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَي مِنْ ذَوِي الْحَاجَةِ وَالْمَسْكَنَةِ، وَكُلٌّ قَدْ سَمَّي اللَّهُ لَهُ سَهْمَهُ، وَوَضَعَ عَلَي

حَدِّهِ فَرِيضَةً فِي كِتَابِهِ أَوْ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صلي الله عليه وآله عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً.

فَالْجُنُودُ، بِإِذْنِ اللَّهِ، حُصُونُ الرَّعِيَّةِ، وَزَيْنُ الْوُلَاةِ، وَعِزُّ الدِّينِ، وَسُبُلُ الْأَمْنِ، وَلَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِهِمْ. ثُمَّ لَا قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلَّا بِمَا يُخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِي يَقْوَوْنَ بِهِ عَلَي جِهَادِ عَدُوِّهِمْ، وَيَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ فِيَما يُصْلِحُهُمْ، وَيَكُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ.

ثُمَّ لَا قِوَامَ لِهذَيْنِ الصِّنْفَيْنِ إِلَّا بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ مِنَ الْقُضَاةِ وَالْعُمَّالِ وَالْكُتَّابِ، لِمَا يُحْكِمُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ، وَيَجْمَعُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ، وَيَجْمَعُونَ مِنَ الْمَنَافِعِ، وَيُؤْتَمَنُونَ عَلَيْهِ مِنْ خَوَاصِّ الْأُمُورِ وَعَوامِّهَا.

ترجمه: قسمتي از نامه 53

از آن قشرها، لشگريان خدا، و نويسندگان عمومي و خصوصي، قضات دادگستر، كارگزاران عدل و نظم اجتماعي، جزيه دهندگان، پرداخت كنندگان ماليات، تجّار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پيشه وران، و طبقه پايين جامعه از نيازمندان و مستمندان مي باشند، كه براي هريك خداوند سهمي مقررّ داشته، و مقدار واجب آن را در قرآن يا سنّت پيامبرصلي الله عليه وآله تعيين كرده كه پيماني از طرف خداست و نگهداري آن بر ما لازم است.

پس سپاهيان به فرمان خدا، پناهگاه استوار رعيّت، و زينت و وقار زمامداران، شكوه دين، و راههاي تحقّق امنيّت كشورند، امور مردم جز با سپاهيان استوار نگردد، و پايداري سپاهيان جز به خراج و ماليات رعيّت انجام نمي شود كه با آن براي جهاد با دشمن تقويت گردند، و براي اصلاح امور خويش به آن تكيّه كنند، و نيازمنديهاي خود را برطرف سازند. سپس سپاهيان و مردم، جز با گروه سوّم نمي توانند پايدار باشند، و آن قضات، و كارگزاران دولت، و نويسندگان حكومتند، كه قراردادها و معاملات را استوار مي كنند، و آن چه به سود

مسلمانان است فراهم مي آورند، و در كارهاي عمومي و خصوصي مورد اعتمادند.

6- حقوق متقابل رهبري و مردم از ديدگاه امام علي عليه السلام

مشخصات كتاب

نام كتاب:حقوق متقابل رهبري و مردم از ديدگاه امام علي

نويسنده:سيد محسن شيخ الاسلامي

زبان اصلي:فارسي

مقدمه

در اين بحث تلاش بر اين است تا از يك سو مفهوم حق و حقوق، ماهيت و ويژگي هاي آن و اهداف ايجاد حقوق ميان زمامدار اسلامي و مردم، ريشه يابي شود و از سوي ديگر راهها و اسلوب حفظ و تداوم دولت اسلامي بررسي گردد.

در اين رابطه، ديدگاه امام علي (ع) پيرامون وظايف مسلمين و رهبر اسلامي و حقوق متقابل زمامدار اسلامي و مردم بررسي مي گردد. همچنين به موضوع ديدگاه امام خميني (س) و ساير متفكرين اسلامي پيرامون حقوق و مسؤليت رهبر در برابر مردم و نيز حقوق و وظايف جامعه ي اسلامي در برابر رهبري پرداخته مي شود و تلاش خواهد شد تا روش ها، اسلوب و راهكارهاي حفظ، بقا و تداوم دولت اسلامي مطرح و ارائه گردد.

(صفحه 2)

مفهوم حق

حق در لغت به معناي ثبوت و ثابت و موافقت و مطابقت است.(1) در كتب اسلامي در تعريف آن گفته اند: حق عبارت است از قدرت يك فرد انساني مطابق قانون بر انسان ديگر يا بر مال و يا بر هر دو.(2) در اصطلاح حقوقي نيز حق عبارت است از توانايي كه نظام حقوقي بر شخص در مقابل شخص ديگر قايل است.(3).

در تعريفي ديگر از مفهوم حق، مي توان چنين بيان داشت كه براي تنظيم روابط مردم و حفظ نظم در اجتماع، حقوق براي هر كس امتيازهايي در برابر ديگران مي شناسد و توان خاصي به او مي بخشد، اين امتياز و توانايي را «حق» مي نامند.(4).

از ديدگاه امام علي (ع) حق داراي مفهومي گسترده در توصيف و تعريف است. اما به هنگام رعايت و اجراي آن داراي زمينه و ابعادي محدود است. از طرفي ديگر «حق» در روابط ميان انسانها هميشه متقابل

و دو جانبه است. هيچ حق و امتيازي انسان بر انسان ديگر ندارد، مگر آنكه متقابلا حق و قدرتي متقابل بر او وضع و جعل مي گردد.

و فالحق اوسع الاشياء في التواصف، و اضيقها في التناصف، لا يجري لاحد الا جري عليه، و لا يجري عليه الا جري له.(5).

(پس مفهوم حق وسيع است و محدوده ي آن در صورت رعايت انصاف تنگ. هيچ كس را حقي نيست مگر آنكه بر او نيز حقي استوار گردد، و بر او نيز رعايت حقي تحميل نگردد مگر آنكه وي نيز داراي حقي بر ديگران گردد).

ابن ميثم بحراني در شرح نهج البلاغه خود پيرامون توصيف امام (ع) از مفهوم حق،

(صفحه 3)

نظر خود را بدين صورت ارائه كرده است كه «كلام امام (ع) پيرامون ساده بودن توصيف حق و مشكل بودن اجراي آن بدين مفهوم است كه هنگامي كه مردم بخواهند حق را تعريف كنند آن را به راحتي تعريف كرده و بر زبان مي آورند. چرا كه «حق» داراي ابعاد بسياري است. ولي موقعي كه اجراي حق مطرح مي گردد به خاطر سخت بودن عمل بدان و مشكل بودن احقاق حق، مجال، فرصت و عرصه بر مردم تنگ مي شود. اين بدان خاطر است كه اجراي حق، هميشه توام با وجوب ترك نمودن بعضي از مقاصد مطلوب و محبوب براي مردم است. اطلاق گستردگي و تنگي بر واژه ي حق، آن هم به صورت استعاره، بدين خاطر است كه بر مخاطب چنين متصور مي شود كه دامنه ي سخن وسيع است ولي دايره ي عمل به گفته ها تنگ و محدود است، آن هم دقيقا در جايي كه انجام كاري نه چندان مهم- به سهولت انجام شود يا آنچه كه

از اهميت بيش تري برخوردار است به سادگي انجام نشود.»(6).

صفحه 3.

*****

(1) سيد علي يثربي قمي، مقدمه ي علم حقوق و نظام حقوقي جمهوري اسلامي ايران، تهران، دفتر نشر نويد اسلام، 1374، ص 115.

(2) دكتر محمد جعفر جعفري لنگرودي، مقدمه ي عمومي علم حقوق، تهران، گنج دانش، 1371، ص 15.

(3) سيد علي يثربي قمي، همان، ص 2.

(4) دكتر ناصر كاتوزيان، مقدمه ي علم حقوق و مطالعه در نظام حقوقي ايران، تهران، شركت انتشار، 1375، ص 2.

(5) نهج البلاغه، خطبه ي 216.

(6) شرح نهج البلاغه، ابن ميثم البحراني، بيروت، دارحياء لتراث اسلامي، چاپ اول، 1412 ه ق، ص 120، خطبه ي 207.

حقوق متقابل رهبري و امام

از منظر امام علي (ع) حقوق ميان رهبري و مردم متقابل است. هر حقي از مردم كه به عهده ي رهبري باشد و مسئوليت رعايت و انجام آن حق بر دوش زمامدار مسلمين باشد، متقابلا وظيفه اي را بر مردم وضع و ايجاد مي نمايد و رعايت حق رهبري بر آنان را واجب مي نمايد. بنابراين رابطه ي ميان حقوق رهبري و حقوق مردم، رابطه اي يك سويه نيست بلكه متقابل و دو جانبه است.

در اين زمينه امام (ع) در خطبه ي 216 نهج البلاغه مي فرمايد:

اما بعد! فقد جعل الله سبحانه لي عليكم حقا بولايه امركم، و لكم علي من الحق مثل الذي لي عليكم.

(صفحه 4)

(اما بعد، به درستي كه خداوند با افاضه ي ولايت و حكومت، براي من بر شما حقوقي را قرار داد و شما را نيز بر من از جانب خدا حقوقي است همانند حقوق- رهبري- كه بر شما وضع شده است.)

اما منشا اين حقوق متقابل و الزام در رعايت و اعمال اين حقوق كه ميان زمامدار اسلامي و مردم حاكم است، همانا جعل شارع مقدس است. به اين

عنوان كه خداوند حكيم، براي استقرار عدل و داد و حاكميت قانون الهي بر انسان ها، اين حقوق متقابل را وضع و جعل نموده است و اين برقراري حقوق متقابل ميان رهبري و مردم بدين منظور بوده است كه قشري از اقشار جامعه از حقوق خويش محروم نگرديده و عدالت و معناي واقعي آن اجرا گردد.

به اعتقاد استاد مرتضي مطهري «در اين بيان، همه ي سخن از خدا است و حق و عدالت و تكليف و وظيفه نيز از او است، اما نه به اين شكل كه خداوند به بعضي از افراد مردم فقط حق و اعطا فرموده است و آنها را در برابر خود مسئول قرار داده است، و برخي ديگر را از حقوق محروم كرده آنان را در مقابل خودش و صاحبان حقوق، بي حد و نهايت مسئول قرار داده است و در نتيجه عدالت و ظلم عدالت و ظلم ميان حاكم و محكوم مفهوم ندارد.»(1).

امام (ع) پيرامون اين موضوع مهم مي فرمايند:

و اذا غلبت الرعيه و اليها، او اجحف الوالي برعيته، اختلفت هنا لك الكلمه، و ظهرت معالم الجور، و كثر الادغال في الدين، و تركت محاج السنن، فعمل بالهوي، و عطلت الاحكام، و كثرت علل النفوس، فلا يستوحش لعظيم حق عطل، و لا لعظيم باطل فعل! فهنالك تذل الابرار، و تعز الاشرار، و تعظم تبعات الله سبحانه عند العباد.

(و هنگام چيرگي مردم بر زمامدار و ستم زمامدار بر مردم، وحدت پايمال و تفرقه حاكم شده و نشانه هاي ستمكاري پديدار و خيانت در دين زياد گردد.

(صفحه 5)

سنت شكني مرسوم و هوسراني معمول شود. احكام الهي تعطيل و بيماري ها افزون گردد. پس، از فروگذاري حق اگر چه

بزرگ باشد باكي نداشته و از عقوبت تبهكاري پروا نباشد. در اين هنگام نيكان خوار گردند و بدكاران عزيز، و بر دوش بندگان خدا عقوبتي سخت نهاده شود.)

صفحه 4، 5.

*****

(1) سيري در نهج البلاغه، مرتضي مطهري، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، ص 125، خطبه ي 216.

ويژگي هاي حقوق رهبري و مردم

از ديدگاه امام (ع)، يكي از ويژگيهاي مهم رعايت حقوق ميان زمامدار اسلامي و امت مسلمان در اين نكته است كه خداوند متعال آن را پس از حق خود بر مخلوقات و وجوب اطاعت بندگان از ذات باري تعالي، از مهم ترين و بزرگ ترين فرايض و واجبات قرار داده است. امام (ع) در ادامه ي خطبه ي 216 خود مي فرمايد:

و اعظم ما افترض- سبحانه- من تلك الحقوق حق الواعي علي الرعيه، و حق الرعيه علي الوالي.

(و بزرگ ترين حقي را كه خداوند واجب كرده است حق زمامدار بر مردم و حق مردم بر رهبري است.)

از جانبي ديگر، رعايت و احترام كردن به اين حقوق از سوي خداوند سبحان واجب و فريضه اي قلمداد شده است كه تكليف شرعي امام و ماموم، ولي و مولي و رهبري و مردم را مشخص و معين مي كند.

فريضه فرضها الله- سبحانه- لكل علي كل.(1).

(خداوند اين حقوق را واجب و حق هر يك را بر ديگري واگذار فرمود.)

از ديگر ويژگي هاي حقوق رهبري و مردم، وابستگي متقابل سرنوشت مردم و رهبري است. به طوري كه رعايت حقوق زمامدار اسلامي، اصلاح جامعه و سرافرازي دولت اسلامي را

(صفحه 6)

به دنبال دارد. اما رابطه اي يك سويه از جانب هر يك از اين دو مجموعه، دولت اسلامي را به نصرت و پيروزي رهنمون نخواهد ساخت. به اعتقاد امام علي (ع)، وارستگي و نيك رفتاري رهبر، بدون اطاعت

مردم و يا با ناسازگاري، نا هم آهنگي و گمراهي جامعه ي اسلامي علاوه بر شكست دولت اسلامي، موجب مي شود تا تحقق نظام عادلانه و استمرار آن و وارستگي و صلاح رهبر را نيز تحت الشعاع خود قرار دهد و نا ميسر سازد. از جانب ديگر، اصلاح جامعه ي اسلامي امكان پذير نيست مگر اينكه زمامدار و رهبر، مصلح و فرهمند باشد. بنابراين اصلاح جامعه اسلامي و رهبري به هم وارستگي دارند.

فليست تصلح الرعيه لا بصلاح الولاه، و لا تصلح الولاه الا باستقامه الرعيه.(2).

(پس حال مردم نيك نمي گردد مگر آنكه واليان رفتاري نيكو داشته باشند و واليان نيكوكار نمي شوند مگر آنكه مردم درستكار و پايدار باشند.)

صفحه 6.

*****

(1) نهج البلاغه، خطبه ي 216.

(2) نهج البلاغه، خطبه ي 216.

حقوق رهبري بر مردم
اشاره

حقوق زمامدار اسلامي بر مردم را مي توان از ديدگاه امام علي (ع) با عنايت و توجه به خطبه ي 34 نهج البلاغه به شرح ذيل ارائه كرد و تشريح نمود:

وفاداري مردم نسبت به رهبر برگزيده ي خويش

در اين رابطه يكي از عوامل تقويت اقتدار زمامدار اسلامي، پشتيباني مسلمين و مقبوليت عامه مي باشد. بديهي است وفاداري نسبت به رهبري موجب انسجام اركان دولت اسلامي و نااميد شدن دشمنان اسلام و از هم گسيختن ترفندهاي دشمنان داخلي و خارجي مي گردد.

در اين رابطه امام (ع) مي فرمايد:

و اما حقي عليكم فالوفاء بالبيعه.(1).

(صفحه 7)

اما حق من بر شما اين است كه به بيعت خود وفا كرده و بر پذيرش رهبري ام بر شما وفادار باشيد.

صفحه 7.

*****

(1) نهج البلاغه، خطبه ي 34.

خيرخواهي و اندرز دهي مسلمين

همان طوري كه قبلا ارائه شد، اصلاح امور و هم آهنگي در رفتار اصلاح طلبانه، ميان جامعه ي اسلامي و زمامدار آن، موجب پيروزي و نصرت دولت اسلامي مي گردد. يكي ديگر از عوامل سعادت دولت اسلامي، خيرخواهي و ارائه ي پيشنهادات اصلاحي مردم به زمامدار اسلامي است. به طوري كه اين مهم توسط دين اسلام، تكليف و فريضه اي شرعي برشمرده شده است. اين تكليف بر مردم وضع شده و جامعه اسلامي مكلف است كه در خلوت و جلوت و پنهان و آشكار نسبت به امورات جامعه خيرانديشي نمايد.

و النصيحه في المشهد و المغيب(1).

(و در نهان و آشكار اندرز گو و خيرخواه باشيد.)

*****

(1) نهج البلاغه خطبه ي 34.

پذيرش و اجابت دعوت رهبري

جامعه اسلامي مكلف است كه به هنگام فراخواني آنها از سوي رهبري، دعوت وي را پذيرفته و آن را اجابت نمايد. در مقاطعي خاص دولت اسلامي منوط بر فراخواني مسلمين و حضور مردم در صحنه است. بسيج مردم و همايش و مشاركت سياسي- اجتماعي مسلمين هنگامي اثر گذار و رهگشا است كه توام با دعوت رهبري و پذيرش به موقع فراخواني وي از سوي مردم باشد.

و الاجابه حين ادعوكم.(1).

(و هنگامي كه شما را فرا بخوانم دعوتم را بپذيريد.)

*****

(1) نهج البلاغه خطبه ي 34.

اطاعت فرمان رهبري و انجام اوامر وي

بسيج و فراخواني مردم و پذيرش دعوت از سوي مسلمين مي بايست همراه با اجرا و انجام فرامين حكومتي زمامدار اسلامي باشد. پذيرش راهنمايي و ارائه ي طريق رهبري،

(صفحه 8)

هنگامي مثمر ثمر خواهد بود كه اطاعت فرامين و اجراي احكام حكومتي نيز به همراه آن باشد. اين اطاعت از فرامين زمامدار اسلامي، وظيفه اي است كه در شريعت اسلامي بر عهده مردم نهاده شده است و از جمله حقوقي است كه براي زمامدار و رهبري اسلامي در نظر گرفته شده است.

در اين رابطه امام علي (ع) مي فرمايد:

و الطاعه حين آمركم!(1).

(و هنگامي كه بر شما فرمان مي رانم آن را پذيرفته و انجام دهيد.)

صفحه 8.

*****

(1) نهج البلاغه خطبه ي 34.

حقوق مردم بر رهبري
اشاره

پيرامون حقوق مردم در دولت اسلامي و وظيفه ي زمامدار مسلمان در رعايت و احترام بدان، مي توان به حقوق و امتيازاتي به شرح ذيل اشاره نمود:

اندرز و خيرخواهي مسلمين

يكي از وظايف و مسئوليت هاي مهم رهبر و زمامدار اسلامي در قبال مردم، هدايت راهنمايي آنهاست. مشغوليت هاي روزمره براي مردم فرصتي براي شناخت صحيح ناهنجاريهاي اجتماعي- سياسي باقي نمي گذارد و از آنجايي كه معمولا سره از ناسره چندان متمايز نيست و بعضا ناسره و باطل با پوششي حق گونه خود را به صورت حق جلوه گر مي نمايد، اگر رهبري، راه صحيح و خط مشي درست را براي مردم تعيين و تفهيم ننمايد مردم به وادي تباهي و انحراف رفته و دولت اسلامي متزلزل مي گردد. بنابراين وظيفه ي رهبر، خيرخواهي و نصيحت مردم است.

در اين رابطه امام علي (ع) در خطبه 34 نهج البلاغه مي فرمايد: فاما حقكم علي فالنصيحه لكم

(همانا حق شما بر اين است كه برايتان خيرخواه و اندرزگو باشم.)

(صفحه 9)

پيرامون مفهوم خيرخواهي، استاد محمدتقي جعفري اعتقاد دارد كه «اين خيرخواهي يك مفهوم اخلاقي محض نيست كه معمولا به لطف و محبت خويشاوند و غير الزامي اطلاق مي شود، بلكه با نگاهي به تعريف حكومت و سياست در اسلام كه عبارت است از اداره ي جامعه رو به بهترين هدف، زندگي در قلمرو فردي و اجتماعي، ضرورتي است كه بدون آن، مفهومي براي حاكم و سياستمدار و زمامدار وجود ندارد. خيرخواهي زمامدار موقعي تحقق پيدا مي كند كه مردم جامعه مانند اجزا و عناصر شخصيت زمامدار تلقي شوند و در نتيجه خوشي ها و ناخوشي ها مردم و تضادهاي مختل كننده ي زندگي در ميان آنان را در درون خود احساس نمايند.(1).

صفحه 9.

*****

(1) ترجمه و تفسير نهج البلاغه، تهران،

دفتر نشر فرهنگ اسلامي، جلد نهم، چاپ پنجم، 1372، ص 26.

تامين مالي- اقتصادي مسلمين

مديريت اقتصاد جامعه ي اسلامي و رسيدگي به امور رفاهي- مالي- اقتصادي مردم، بكي ديگر از وظايف رهبري در قبال مردم است. به عبارت ديگر يكي از حقوق حقه ي مردم تامين اقتصادي و مالي آنهاست. بديهي است مشاركت مردم در تامين بودجه ي دولت اسلامي آن هم با پرداخت هاي ماليات و عوارض و غيره، متقابلا وظيفه و مسئوليت مديريت و توزيع صحيح اين پرداخت هاي مردمي را از بودجه ي عمومي مملكت اسلامي بر زمامدار اسلامي متعين مي سازد. بنابراين توزيع عادلانه ي بودجه و عايدات ناشي از مشاركت مالي مردم و همچنين درآمدهاي منابع و ثروت دولت اسلامي از مسئوليت هاي مهم رهبر و زمامدار اسلامي به شمار مي رود.

و توفير فيئكم عليكم.

(و حقي را كه از خزانه ي دولت اسلامي داريد ادا نمايم.)

رسيدگي به امور آموزش و پرورش

جامعه ي اسلامي، جامعه اي است آگاه و دوستدار علم و دانش. علت عمده ي آن نيز

(صفحه 10)

تشويق و ترغيبت دين اسلام به علم و دانش و آموختن مي باشد. بيهوده نيست كه كتاب هاي معتبر اسلامي همچون اصول كافي، مبحث ابتدايي خود را به باب علم اختصاص داده اند. در اين راستا سواد آموزي، اندوختن علم و دانش، تحصيلات عاليه و رسيدن به درجات عالي علمي- پژوهشي از جمله حقوق و امتيازات مردم در دولت اسلامي را معلوم مي نمايد. دولت مدار اسلامي مي بايست تمهيدات لازم را براي تحصيل يكسان و برابر كليه ي آحاد مردم فراهم سازد. مي بايست هر گونه مانع در برابر رشد و ترقي علمي، آموزشي و پژوهشي مردم ساكن در قلمرو دولت اسلامي، با بذل تلاش و جهد رهبري و زمامدار اسلامي برداشته شود. پيرامون اين موضوع فرمايش امام علي (ع) چنين است:

و تعليكم كيلا تجهلوا.

(و حق ديگر شما مردم اين است

كه شما را تعليم دهم تا در جهل نمايند.)

صفحه 10.

تهذيب و پالايش روحي- اخلاقي مردم

جامعه ي مهذب، با فرهنگ و مجهز به اخلاق اسلامي، جامعه اي است كه علاوه بر ارج نهادن به علم و دانش، اخلاق و ايمان نيز در آن رواج داشته و حكمفرما باشد. تهذيت مردم و زدودن رفتار و اخلاق ناشايست و رواج فرهنگ و اخلاق اسلامي، يكي زا حقوق حقه ي مردم است. زمامدار اسلامي مي بايست تمهيدات لازم را براي تقويت اركان اخلاقي و بنيادهاي روحي- رواني امت مسلمان فراهم سازد. چه اينكه علم و ايمان دو بال نصرت و پيروزي جامعه ي اسلامي است. بنابراين آموزش فرهنگ اجتماعي صحيح، رفتار مناسب و آداب اسلامي يكي از عمده وظايف زمامدار اسلامي است.

امام علي (ع) در اين رابطه مي فرمايد:

و تاديبكم كيما تعلموا

(و از جمله ي حقوق شما مردم اين است كه شما را آداب آموزدم تا آگاه و فهميده

(صفحه 11)

باشيد.)

همچنين در خطبه اي ديگر، امام (ع) وظيفه ي پيشواي مسلمين را در امر اجراي احكام الهي مشخص مي فرمايند. امام (ع)، مجموعه ي وظايف رهبري مسلمين را در اندرز دادن به مسلمين و تلاش بر خيرخواهي براي امت اسلامي و زنده نگاه داشتن سنت (پيامبر اسلام) و اجراي حدود الهي بر مجرمان و تقسيم بيت المال اعم از سهم امام و سهم سادات (خمس) ما بين افراد مستحق مي دانند.

انه ليس علي الامام الا ما حمل من امر ربه: الا بلاغ في الموعظه، و الاجتهاد في النصيحه، و الاحياء للسنه، و اقامه الحدود علي مستحقيها و اصدار السهمان علي اهلها.(1).

(همانا، به جز آنچه كه از اوامر الهي بر دوش امام قرار گرفته، تكليف ديگري نيست و آن عبارت از: رسانيدن احكام الهي به مسلمين، تلاش براي

خيرخواهي و اندرز گويي مسلمين، بر پا كردن سنت، اعم از آيين اسلام و سيره پيامبر (ص)، اجراي حدود الهي بر مستحقان و تقسيم سهمين (خمس) ميان افراد مستحق.)

صفحه 11.

*****

(1) نهج البلاغه، خطبه ي 105.

راهكارهاي اجراي حقوق مردم و اداره ي دولت اسلامي
اشاره

پس از تبيين حقوق رهبري بر مردم و حقوق مردم بر زمامدار اسلامي و شناخت هر يك از آن دو و بررسي وظايف و مسئوليت هاي متقابل آنها، شايسته است به چگونگي اعمال و اجراي حقوق مردم توسط زمامدار اسلامي پرداخته شود. رعايت، احترام و اعمال حقوق جامعه ي اسلامي، در گرو شناخت و به كارگيري راهكارهايي است كه با تمسك به آن، دولت اسلامي مي تواند در بقا و استمرار خود موفق و مطمئن باشد.

بخش عمده اي از اين راهكارها را مي توان در عهدنامه ي امام علي (ع) با مالك اشتر

(صفحه 12)

نخعي- كه به ولايت و حكومت مصر برگزيده شده بود- جستجو نمود. در اين عهدنامه و منشور، امام علي (ع) وظايف، راهكارها و مسئوليت هاي زمامدار اسلامي را در هدايت دولت اسلامي مشخص مي نمايد. با دقت در راهنمايي هاي سياسي- حكومتي امام (ع)، مي توان چگونگي رعايت، احترام و اعمال حقوق مسلمين توسط زمامدار اسلامي را دريافت. بديهي است به كارگيري صحيح اين راهنمايي ها و راهكارهاي اجرايي، دولت اسلامي و رهبري آن را به سوي موفقيت سوق خواهد داد. امام علي (ع) در عهدنامه ي خود، آيين حكومت داري را تبيين فرموده است و با دعوت زمامدار اسلامي به رعايت و احترام به حقوق مردم، الگوي صحيح مديريت دولت اسلامي را ارائه نموده است. در اين مبحث، با تشريح نامه ي 53 امام (ع) در نهج البلاغه، به بررسي راهكارهاي اجرايي اداره ي دولت اسلامي و اعمال حقوق مردم مي پردازيم.

لزوم مردم داري و خوش رفتاري با مردم

امام علي (ع) در آيين حكومت داري خود، به ولاه و حكمرانان خويش در سرزمين هاي اسلامي، پس از توصيه به خويشتن داري و رعايت تقوا و پرهيز از دنباله روي از هواهاي نفساني و شهوات،

لزوم مردم داري و برخورد خوش را با عموم مسلمين توصيه مي نمايد.

و اشعر قلبك الرحمه للرعيه، و المحبه لهم، و اللطف بهم، و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم.(1).

(و با مردم مهربان باش و دوستي و صميميت با آنها را در قلب خود جاي ده و همچون جانوري درنده مباش كه خوردنشان را غنيمت شماري.)

در ضرورت توجه به خواسته هاي مردم از سوي زمامدار و جلب رضايت عموم مردم توسط حاكميت اسلامي، استاد مرتضي مطهري با تمسك به فرمايشات امام (ع) چنين مطرح مي نمايد كه 3 يكي از چيزهايي كه رضايت عموم بدان بستگي دارد اين است

(صفحه 13)

كه حكومت با چه ديده اي به توده ي مردم و خودش نگاه مي كند؟ با اين چشم كه آنها برده و مملوك، و خود صاحب اختيارند؟ و يا با اين چشم كه آنها صاحب حقند و او خود تنها وكيل و امين و نماينده است؟ در صورت، اول هر خدمتي انجام دهد از نوع تيماري است كه مالك حيوان براي حيوان خويش انجام مي دهد و در صورت دوم، از نوع خدمتي است كه يك امين صالح انجام مي دهد. اعتراف حكومت به حقوق واقعي مردم و احتراز از هر نوع عملي كه مشعر بر نفي حق حاكميت آنها باشد، از شرايط اوليه ي جلب رضا و اطمينان آنان است.»(2).

صفحه 13.

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

(2) سيري در نهج البلاغه، مرتضي مطهري، ص 119 -118.

عفو و گذشت از لغزش هاي مردم

تا زماني كه انسان ها با هم مراوده و ارتباط دارند، تضاد منافع و اختلاف و درگيري امري است اجتناب ناپذير. در اين ميان حاصل اين اختلافات، عدم رعايت حقوق يكديگر و تجاوز به حقوق ديگران مي باشد. امام علي (ع) به زمامدار

اسلامي توصيه نموده اند كه از لغزش ها و خطاهاي مردم تا حد ميسور و ممكن درگذرد. اين عفو و گذشت رهبري، روحيه ي نااميدي و ياس مجرمين و گناهكاران را مبدل به اميد و نويد سرنوشت و آينده اي بهتر مي نمايد و فرصتي را به خطا كاران مي دهد تا با اصلاح خود، دولت اسلامي و رهبري را ياري و حمايت نمايند.

در اين رابطه امام علي (ع) مي فرمايد:

يفرط منهم الزلل، و تعرض لهم العلل، و يوتي علي ايديهم في العمد و الخطا، فاعطهم من عفوك و صفحك مثل الذي تحب و ترضي ان يعطيك الله من عفوه و صفحه(1).

(گاهي اوقات از مردم گناه و لغزشي- خواسته و يا ناخواسته- سر مي زند. پس گذشت و عفو خود را شامل حال آنها نما، همچنان كه دوست مي داري كه

(صفحه 14)

خداوند گذشت و عفو خود را شامل حال تو نمايد.)

صفحه 14.

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

عدالت گستري و ايجاد نظام و عدل اسلامي

از مهم ترين اهداف تشكيل و ايجاد دولت اسلامي، اقامه ي قسط و عدل است. ثمره ي اجراي قوانين الهي و شريعت مقدس اسلام، ايجاد عدل و داد در ميان جامعه ي اسلامي است. بنابراين از عمده وظايف و مسئوليت هاي زمامدار اسلامي، عدالت گستري و جلوگيري از ظلم و ستم و اجحاف است.

امام علي (ع) پيرامون اقامه عدل و قسط مي فرمايد:

انصف الله و انصف الناس من نفسك، و من خاصه اهلك، و من لك فيه هوي من رعيتك فانك الا تفعل تظلم!(1).

(داد خداوند و مردم را از خود و خويشاوندان نزديكت بده و نسبت به آن وعده از مردمان كه آنان را دوست مي داري دادرسي نما، كه اگر حق آنها را ندهي و دادرسي ننمايي ستمكار خواهي بود.)

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

ضرورت اهتمام به جماعت مسلمين

امام (ع) در امر حكومت داري و آيين مديريت دولت اسلامي، رعايت و اهتمام به اكثريت مسلمين و رضايت آنان را بر ناخشنودي عده اي معدود از خواص و نزديكان توصيه مي نمايد. چه اينكه رضايت عموم مسلمين، نارضايتي و ناخشنودي اقليت خواص را جبران مي كند و اساس دولت اسلامي را استوارتر مي سازد. همچنين در انجام حق، رعايت اعتدال و ميانه روي را براي زمامدار اسلامي توصيه و راهنمايي مي فرمايد:

وليكن احب الامور اليك اوسطها في الحق، و اعمها في العدل، و اجمعها لرضي الرعيه، فان سخط العامه يجحف برضي الخاصه، و ان سخط الخاصه

(صفحه 15)

يغتفر مع رضي العامه.(1).

(بهترين كارها برايت معتدل ترين آنها باشد، به طوري كه نه حق را پايمال نمايد و نه آن را فرو گذارد. همچنين كارهايي باشد كه عدالت را گسترش دهد و رضايت مردم را تامين نمايد. همانا، رضايت خواص با نارضايتي عموم مردم بي

اثر ماند و ناخشنودي خواص هيچ لطمه اي به رضايت عموم مردم نمي رساند.)

در اين رابطه ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه خود چنين برداشت كرده است كه «مثلا اگر در شهري ده يا بيست نفر از ثروتمندان آن شهر ملازم با زمامدار باشند و در خدمت به او سر برند و زمامدار با آنها دوست باشد، همانا اين عده ي معدود از ثروتمندان كه از نزديكان حاكم و شفاعت كنندگان نزد وي محسوب مي شوند نمي توانند به هنگام نارضايتي و خشم عموم او را ياري كرده و به وي مدد رسانند. همچنين خشم و نارضايتي اين ثروتمندان و خواص به هنگام رضايت و خشنودي عموم مردم از زمامدار، نمي تواند هيچ ضرري به حاكم و اركان حكومتي برساند و دليل آن اين است كه جماعت ثروتمند در صورت ياري نشدن و حمايت نشدن توسط حاكم، مي توانند با ثروت خويش به سر برند، حال آنكه، براي فقيران و تهيدستان به دليل اينكه دارايي و ثروتي وجود ندارد تا بدان قانع و خشنود باشند به حمايت زمامدار نيازمندند. بنابراين در صورت عدم اهتمام حاكم به تهيدستان، اگر آنها بر عليه حاكم شورش نمايند همانند درياي پر تلاطم و پرخروش مي گردند كه هيچ كس نمي تواند با آن مقاومت نمايد، در صورتي كه خشم و نارضايتي خواص هرگز چنين پيامدي نخواهد داشت.»(2).

همچنين در ضرورت اهتمام و توجه زمامدار اسلامي به عموم مردم و رعايت حقوق اكثريت آنها امام علي (ع) مي فرمايد:

(صفحه 16)

وانما عماد الدين، و جماع المسلمين، و العده للاعداء، العامه من الامه، فليكن صغوك لهم، و ميلك معهم!(3).

(و بدرستي كه ستون دين و عامل تجمع مسلمين و پيكار گر دايمي با دشمنان عموم

مردمند. پس بايد تمايل و گرايش و علاقه ات نسبت به عموم مردم باشد.)

پيرامون اين موضوع، فاضل مشهدي در نظام نامه ي حكومت چنين مرقوم داشته است: «اين عوام امت اند كه عمود دين، و جمعيت بخش مسلمين و قوام اسلام به ايشان و تهيه ي جهاد با دشمنان از ايشان است چنان كه خيمه بدون ستون نايستد، ملت اسلام بي وجود عوام قوام نپذيرد.»(4).

صفحه 15، 16.

*****

(1) نهج البلاغه نامه ي 53.

(2) شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، بيروت، دار الهدي الوطنيه، جلد چهارم، ص 121.

(3) نهج البلاغه، نامه ي 53.

(4) نظام نامه ي حكومت، محمد كاظم فاضل مشهدي، قم، انتشارات انصاريان، چاپ اول، 1373، ص 97.

احتياط در برابر خواسته هاي نا به جاي نزديكان

امام علي (ع) نزديكان و اقرباي واليان را از جمله پرتوقع ترين و كم صبرترين اقشار جامعه را بر مي شمرند و لزوم رعايت احتياط و عدم اجابت تقاضاهاي ناحق آنان را به رهبري اسلامي توصيه مي فرمايند و به نوعي طبيعت منفي و سرشت سلبي خواص و نزديكان زمامداران را- اعم از رهبران اسلامي و يا غير مسلمان- يادآوري مي نمايند.

و ليس احد من الرعيه اثقل علي الوالي موونه في الرخاء، و اقل معونه له في البلاء، و اكره للانصاف، و اسال بالالحاف، و اقل شكرا عند الاعطاء و ابطا عذرا عند المنع، و اضعف صبرا عند ملمات الدهر من اهل الخاصه.(1).

(و به هنگام رفاه، توقع نزديكان و خواص زمامدار از همه ي مردم بيش تر است و هنگام سختي و گرفتاري خدمت آنان از همه كم تر مي باشد. آنها دوستدار انصاف نيستند و بر درخواست خود از همه بيش تر اصرار مي كنند. در برابر پاداش، كم شكر گذارند و به هنگام منع پاداش، ديرتر از همه عذر مي پذيرند و

(صفحه 17)

به هنگام پريشاني دهر، آنها از

همه كم تر صبورند.)

صفحه 17.

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

راندن افراد سخن چين و تفرقه جو

امام علي (ع) به زمامداران اسلامي توصيه مي فرمايد كه افراد عيب جو و سخن چين را كه هدفي جز ايجاد تفرقه در ميان مسلمين و جدايي افكندن ميان مردم و رهبري ندارند از خود برانند. در حقيقت كساني كه عيب جو مي باشند دائما بدنبال بزرگ كردن نكات منفي مردم، رهبري و دولت اسلامي مي باشند. آنها با كار خود، رهبر اسلامي را نسبت به مردم بدبين نموده و بذر كينه ي مسلمين را در دل زمامدار مي كارند و بدين ترتيب، چهره اي تاريك و مبهم از جامعه ي اسلامي براي رهبري ترسيم و به وي معرفي مي كنند.

و ليكن ابعد رعيتك منك، و اشنوهم عندك اطلبهم لمعا ئب الناس.(1).

(و مي بايست مردود ترين و منفور ترين افراد براي زمامدار كساني باشند كه مردم را بيشتر عيبجويي مي كنند.)

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

ضرورت پوشاندن بدي ها توسط زمامدار اسلامي

امام علي (ع) از رهبران مي خواهند تا عيوب پنهان جامعه ي اسلامي و مردم را آشكار ننمايند. و به جاي آن، محسنات و اخلاق نيكوي مردم را آشكار و به صورت علني ابراز نمايند تا، بدين ترتيب اعمال نيك و سنت حسنه در ميان مسلمين مشهور و مرسوم و متداول گرديده و اعمال زشت و ناهنجاري هاي جامعه متروك گردد.

فان في الناس عيوبا، الوالي احق من سترها، فلا تكشفن عما غاب عنك منها، فانما عليك تطهير ما ظهر لك، و الله يحكم علي ما غاب عنك، فاستر العوره ما استطعت يستر الله منك ما تحب ستره من رعيتك. اطلق عن الناس عقده كل حقد، و اقطع عنك سبب كل وتر، و تغاب عن كل ما لا يصح لك، و لا تعجلن الي تصديق ساع، فان الساعي غاش، و ان تشبه بالناصحين!(1).

(همانا همه مردم داراي عيب

و نقصانند ولي زمامدار مي بايست عيوب مردم را

(صفحه 18)

بپوشاند. پس مبادا آنچه بر تو پنهان است را آشكار سازي. بلكه بر تو است تا عيوب پيدا را نيز بپوشاني، چه اينكه خداوند بر آنچه بر تو پنهان است حكم خواهد داد. پس تا آنجا كه مي تواني عيب پوش باش، همان طوري كه خداوند هر آنچه را تو دوست نمي داري آشكار شود پنهان نموده است. گره ي هر كينه اي را ميان مردم بگشا، و رشته ي هر خصومت و دشمني را پاره كن و آنچه را كه بر تو پنهان است پي جو مباش و سخنان سخن چينان و عيب جويان را فوري مپذير، چه اينكه سخن چين، خيانت كار است، اگر چه خود را خيره خواه وانمود كند.)

صفحه 18.

*****

(1) همان، نامه ي 53.

مشورت نكردن با زر اندوزان، طمع كاران و بزدلان

به اعتقاد امام علي (ع) زمامدار اسلامي نمي بايست در امور حكومتي با زر اندوزان مشورت نمايد براي اينكه اينگونه افراد، والي را از پرداختن به امور نيك و نيكوكاري باز مي دارند و والي را از شكست اقتصادي و كمبود بيت المال مي ترسانند. همچنين مشورت با بزدلان و جماعت ترسو نيز شايسته نيست، چرا كه اين گونه افراد عزم راسخ والي را در حكومت داري سست مي نمايند. جماعت طمع كار و حريص نيز با مشورت با والي، ستم بر مردم را به خاطر ارضاي اطماع خود توصيه مي كنند.

و لا تدخلن في مشورتك بخيلا يعدل بك عن الفضل و يعدك الفقر، و لا جبانا يضعفك عن الامور، و لا حريصا يزين لك الشره بالجور.(1).

(و با زر اندوز بخيل مشورت مكن چه اينكه او تو را از نيكوكاري باز مي دارد و تو را از فقر و تنگدستي مي ترساند. با

ترسو نيز مشورت مكن كه او عزم تو را در كارها سست مي نمايد. و با طمع كار و حريص نيز مشورت و رايزني مكن كه او ستمكار و جفا بر مردم را در برابرت مي آرايد.)

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

دقت در انتخاب و گزينش وزيران و كارگزاران نظام اسلامي

امام (ع) زمامدار اسلامي را توصيه مي نمايد تا در گزينش وزيران و كارگزاران خود كمال

(صفحه 19)

دقت و احتياط را رعايت نمايد. در انجام اين مهم، توصيه ي آن حضرت به رهبران نظام اسلامي اين است كه وزرا و كارگزاراني را انتخاب نمايند كه هيچ سوء سابقه اي در ياري حمايت و همكاري با نظام جور و ستم پيشين نداشته باشند. بدين خاطر به اعتقاد امام علي (ع) بدترين كارگزاران كساني اند كه با حكومت ظالمانه و ستمكار گذشته همكاري داشته اند.

ان شر وزرائك من كان للاشرار قبلك وزيرا، و من شركهم في الاثام فلا يكونن لك بطانه، فانهم اعوان الاثمه، و اخوان الظلمه، و انت واجد منهم خير الخلف ممن له مثل آرائهم ونفاذهم، و ليس عليه مثل آصارهم و اوازارهم و آثامهم، ممن لم يعاون ظالما علي ظلمه، و لا اثما علي اثمه: اولئك اخف عليك موونه، و احسن لك معونه، و احني عليك عطفا، و اقل لغيرك الفا.(1).

(بدترين وزيران تو كساني هستند كه وزير ستمكاران بوده اند و آناني كه در ظلم و جور حكومت هاي جائر گذشته شريك بوده اند. همانا، آنها دوستان گنهكاران و برادران ستمگران مي باشند. بنابراين تو نيز هرگز با آنان پيمان دوستي مبند. با دوري از آنها جانشيناني را خواهي يافت كه در رايزني و مشورت و اجراي امور همانند آنها باشند و گناهان و زشتكاري هاي آنان را نداشته باشند، كساني كه ظالمي را در ستمكاريش ياري

نداده باشند و گناهكاري را در گناهش حامي نباشند. اينان بر دوش زمامدار سنگيني نمي كنند و حمايت، مهرباني و دوستي شان با تو از همه بيش تر است.)

پيرامون رعايت توصيه ي امام (ع) در انتخاب نكردن وزرا و كارگزاراني كه با نظام جور و ستم همكاري داشته اند، ابن ابي الحديد چنين مطرح مي كند كه «امام (ع) زمامدار را برحذر مي دارد از اينكه جماعت حامي ستمگران را دوست داشته و آنان را برگزيند، براي

(صفحه 20)

اينكه ستمكاري و تشويق به جور و ستم به صورت عادتي ثابت در آنها باقي مانده است.

پس بعيد است كه آنها بتوانند خود را از اين عادت زشت پاك نمايند، براي اينكه حمايت از ستمكاران در آنان به صورت سرشتي غريزي درآمده است. همانا آيات و احاديثي را در قرآن و سنت مي يابيم كه در آن مسلمانان را از حمايت از ستمكاران برحذر داشته است و ياري رساندن به ظالمان را تحريم نموده است. چه اينكه هر كس ياور ستمكار باشد از جمله ي آنان محسوب خواهد شد. خداوند فرموده است كه تو اي پيامبر نمي بايست جماعت گمراه و تبهكار را ياري رساني، همچنين فرموده است جماعتي را نمي يابي كه به خدا و روز قيامت مومن باشند و ياري رساننده ي دشمنان خدا و رسولش باشند». و در حديث- مرفوع- آمده است كه در روز قيامت ندا مي دهند كه كجايند حاميان ستمكاران».(2).

سپس در چگونگي رفتار با وزيران امام (ع) چنين توصيه مي فرمايد كه وزراي شايسته مي بايست كساني باشند كه سخن تلخ را به اطلاع زمامدار اسلامي برسانند. زمامدار نيز مي بايست آنان را به گرمي پذيرفته و آنان را دوستان خاص خود قرار دهد.

فاتخد اولئك خاصه لخلواتك و حفلاتك،

ثم ليكن آثرهم عندك اقولهم بمر الحق لك، و اقلهم مساعده فيما يكون منك مما كره الله لاوليائه، واقعا ذلك من هواك حيث وقع.(3).

(پس وزيران خود را در خلوت و خصوصي بپذير و در مجلس هايت آنان را پذيرا باش. و شايسته ترين وزيران در نزدت مي بايست كسي باشد كه حق را هر چند تلخ باشد بيش تر به تو گويد و در اعمالي كه از روي هواهاي نفساني از تو سر زند و در آنچه خداوند براي دوستانش ناشايست مي داند كم تر تو را ياريگر و حامي باشد.)

*****

(1) نهج البلاغه نامه ي 53.

(2) نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ص 124.

(3) نهج البلاغه، نامه ي 53.

تشويق نيكان و مجازات بدكاران

(صفحه 21)

امام علي (ع) زمامداري اسلامي را به تميز دادن و فرق نهادن ميان نيكوكاران و بدكاران جامعه راهنمايي كرده است. چرا كه عدم تميز ميان نيكوكاران و بدكاران و يكسان بودن ارج و قرب و منزلت آنان نزد والي، نيكوكاران را به بدكاران تشويق نموده و بدكاران را به كارهاي ناپسند، مشتاق.

و لا يكونن المحسن و المسي ء عندك بمنزله سواء، فان في ذلك تزهيدا لاهل الاحسان في الاحسان، و تدريبا لاهل الاساءه علي الاساءه! و الزم كلا منهم ما الزم نفسه.(1).

(نيكوكار و گناهكار در نزدت يكسان نباشند. همانا كه مساوات ميان آن دو موجب مي شود كه نيكوكار در اعمال خود سست شود و گناهكار و بدكار در رفتارهاي زشت خود استوار گردد، و بر اساس آنچه كه آنها برعهده دارند و به آن عمل مي نمايند با آنان رفتار نما.)

صفحه 21.

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

حفظ آداب و رسوم نيك گذشتگان

به اعتقاد امام (ع)، زمامدار اسلامي مي بايست جامعه شناس نيز باشد. بدين صورت كه وي عادات، رسوم وسنت هاي مرسوم ميان مردم را ابتدا به درستي بشناسد و سپس آنها را به درستي ارزيابي نموده و در صورت وجود نوعي احترام در ميان آنها نسبت به عادات مرسومه ي خويش و منافات نداشتن با شعاير اسلامي، بدانها ارج نهاده و با آنها مخالفت ننمايد. ملاك نيك بودن آداب و رسوم گذشتگان، همانا ايجاد وحدت و همبستگي ميان مردم مي باشد. بنابراين، زمامدار اسلامي علاوه بر پاس نهادن به ارزش هاي ديرين گذشتگان كه همبستگي مردمي را افزون مي نمايد، مكلف است تا از ايجاد سنت ها و بدعت هايي كه موجب درهم شكستن وحدت و وفاق ملي مي شود اجتناب ورزد.

و لا تنقض سنه صالحه عمل بها صدور هذه الامه،

و اجتمعت بها الا لفه، و صلحت عليها الرعيه. و لا تحدثن سنه تضر بشي ء من ماضي تلك السنن،

(صفحه 22)

فيكون الاجر لمن سنها، و الوزر عليك بما نقضت منها!(1).

(و آيين شايسته اي كه فرهيختگان اين امت رهرو آن بوده اند را نقض مكن. چه اين رسوم و عادات موجب پيوستگي ميان مردم و انس و همبستگي ميان آنها بوده است. همچنين سنتي را پايه ريزي مكن كه به آيين هاي نيك گذشتگان آسيبي رساند، چه اينكه گناه شكستن آن آيين ها بر تو خواهد بود و پاداش سنت هاي نيك از آن پايه ريزان آن خواهد شد.)

صفحه 22.

*****

(1) نهج البلاغه نامه ي 53.

رايزني و مجالست بسيار با دانشمندان و فرزانگان

يكي ديگر از توصيه هاي امام علي (ع) به زمامدار اسلامي ضرورت هم نشيني، مذاكره، مشورت و مجالست بسيار با انديشمندان و فرهيختگان است. تا بدين صورت امور حكومتي با رايزني با آنان، صحيح تر انجام گردد. همچنين استمرار نظمي كه در ميان مردم حاكم بوده است با هم فكري و هم سخني با حكيمان و تبادل آرا با دانشمندان، ممكن خواهد بود.

و اكثر مدارسه العلماء و منافثه الحكماء، في تثبيت ما صلح عليه امر بلادك، و اقامه ما استقام به الناس قبلك!(1).

(و با دانشمندان، بسيار هم سخن باش و با فرزانگان و خردمندان بسيار سخن گو و مشورت نما، و گفتارت با آنها پيرامون استواري شهرها و بي نظمي باشد كه مردمان پيش پيرو آن بودند.)

*****

(1) نهج البلاغه نامه ي 53.

اداره ي سپاه اسلام و تعيين فرمانده اي شايسته

ترديدي نيست كه حفظ نظام اسلامي و تداوم بقاي دولت اسلامي در گرو ايجاد سپاه و ارتشي مستحكم، مجرب، ورزيده و هميشه هوشيار و آماده است، تا از مرزهاي دولت اسلامي محافظت و در برابر هجوم بيگانان چون سدي مقاوم و استوار جلوگيري نمايد. وجود سپاهي نيرومند دشمنان اسلام را مايوس، امنيت داخلي را تضمين و قلوب مسلمين

(صفحه 23)

را به سرافرازي دولت اسلامي اميدوار مي نمايد. استحكام چنين سپاه و ارتشي، منوط به گزينش فرماندهي است كه علاوه بر تقوا و پاكي نفس، داراي شرايطي به شرح ذيل باشد.

الف) خيرخواه نظام اسلامي ورهبري آن باشد،

ب) پاكدامن و خوشنام باشد،

ج) صبور و بردبار باشد،

د) عذر پذير و دير خشم باشد،

ه) دوستدار محرومين و ناتوانان باشد،

و) دشمن مستكبران و زورگويان باشد،

ز) در برابر سختي ها مصايب دلير و استوار باشد،

ح) در اداره ي سپاه اسلام ناتوان نباشد،

ط) داراي حسن سابقه و شرافت

و نجابت خانوادگي باشد،

ي) دلير و رزم آور و بخشنده و جوانمرد باشد.

فول من جنودك انصحهم في نفسك لله و لرسوله و لامامك، و انقاهم جيبا، و افضلهم حلما، ممن يبطي عن الغضب و يستريح الي العذر، و يراف بالضعفاء، و ينبو علي الاقوياء، و ممن لا يثيره العنف، و لا يقعد به الضعف! ثم الصق بذوي المروءات الاحساب، و اهل البيوتات الصالحه، و السوابق الحسنه. ثم اهل النجده و الشجاعه و السخاء و السماحه، فانهم جماع من الكرم و شعب من العرف(1).

(پس از ميان سپاهيان خود فردي را- به عنوان فرمانده- برگزين كه براي خدا و رسول او و امام تو از همه خيرخواه تر بوده و ازهمه پاك دامن تر و صبورتر باشد. دير به خشم آيد و در پذيرش عذر، پيش قدم باشد. بر ناتوانان رئوف و با قدرتمندان ستيزه جو باشد. كسي كه شدت مصايب او را به هيجان نياورده و

(صفحه 24)

ناتواني او را از پاي در نياورد. پس پي جوي آناني كه در زمره ي دلاورانند و دليري و بخشندگي و فتوت از صفات آنان است، كه اينها بزرگواري و حسنات را در خود فراهم كرده اند.)

صفحه 23، 24.

*****

(1) نهج البلاغه نامه ي 53.

اهتمام بسيار رهبري به امور سپاهيان اسلام

امام علي (ع) به زمامدار اسلامي توصيه مي نمايد كه در رسيدگي به سپاهيان خود همچون پدر و مادري كه در كار فرزندانشان مي انديشند اهتمام ورزد. كاستي هاي آنان را در حد ميسور رفع و خواسته هاي آنان را در حد امكان برآورده نمايد. و در اين كار محاسن يكي از سپاهيان را به حساب ديگري نگذارد و كوشش و تلاش سپاهيان را به زبان آورد. چه اينكه سخن از شجاعت و رشادت به ميان

آوردن، شجاعان را در انجام وظيفه ي خود راسخ تر و ضعيفان و ترديد دارندگان را به انجام كوشش ترغيب مي نمايد.

تفقد من امورهم ما يتفقد الولدان من ولدهما، و لا يتفاقمن في نفسك شي ء قويتهم به... فافسح في آمالهم، و واصل في حسن الثناء عليهم، و تعديد ما ابلي ذوو البلاء منهم، فان كثره الذكر لحسن افعالهم تهز الشجاع، و تحرض الناكل ان شاء الله!(1).

(پس در رسيدگي به امور سپاهيان خود همچون اهتمام پدر و مادر درباره ي فرزندانشان بينديش و هرگز از آنچه كه براي تقويت بنيه ي ارتشيان خود انجام داده اي غره مشو و آن را بزرگ مشمار... پس خواسته ها و آرزوهاي سپاهيان خود را برآورده كن و مداوم از آنان به نيكي ياد كن و كوشش و تلاش سخت لشكريان خود را كه متحمل رنج و مشقت شده اند يادآوري نما. چه اينكه بسيار يادكردن كارهاي نيك آنان، اگر مشيت الهي به آن تعلق گيرد، دلاوران را مصمم تر كند و سست عناصران مردد را به تلاش وادارد.)

(صفحه 25)

و پيرامون بذل توجه رهبري به تشويق به جا و مناسب سپاهيان شايسته ي خويش و دقت در فروگذاري نكردن از ترغيب و تشويق آنها و يادآوري رشادت هاي لشكريان اسلام، امام (ع) مي فرمايد:

ثم اعرف لكل امري منهم ما ابلي، و لا تضيفن بلاء امري ء الي ان تعظم من بلائه ما كان صغيرا، و لا صنعه امري الي ان تستصغر من بلائه ما كان عظيما!(2).

(سپس ميزان تلاش هر يك از سپاهيان خود را به حساب آور و دشواري تلاش يكي را به حساب ديگري مگذار و در تشويق و پاداش وي به قدر معقول تلاش نما و كوتاهي مكن. مبادا ارج

و قرب يكي از لشكريانت سبب گردد كه رنج او را بزرگ شماري و يا دون رتبگي يكي از سپاهيانت سبب شود كه زحمات بسيار او را كوچك و خرد شماري.)

صفحه 25.

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

(2) نهج البلاغه، نامه ي 53.

رسيدگي به امر قضاوت و دادگستري

يكي از مهم ترين اهداف استقرار دولت اسلامي، اقامه ي قسط و عدل در جامعه بشري است. وحي الهي نيز يكي از اهداف عمده ي دين اسلام را در گسترش عدالت و ايجاد نظام عادلانه ي الهي ميان انسان ها مي داند.

مي توان ثمره ي نزول وحي و ايجاد اديان آسماني و وضع مقررات و قوانين الهي را در ايجاد عدالت در ميان انسان ها دانست. اين مهم، تدبير و درايت هر چه بيش تر رهبر دولت اسلامي را مي طلبد تا در راس نظام قضايي و دادگستري دولت خود، فردي را قرار دهد كه داراي صفاتي به شرح ذيل باشد:

الف) از ميان مردم- در علم و فضل- برترين باشد،

ب) دشواري كارها بر او سهل و آسان باشد،

ج) در برابر عناد دشمنان، لجوج و سركش نگردد،

(صفحه 26)

د) بر خطا و لغزش استوار نباشد،

ه) پس از شناختن طريق صواب، در انجام آن درنگ نكند،

و) براي رسيدن به حق، غور و تفحص عميق نمايد و به اندك اماره اي يقين نكند،

ز) در شبهات تا رسيدن به حق و راي صائب، از همه بيش تر درنگ و توقف نمايد،

ح) در ارائه ي براهين و ادله ي، از همه بيش تر باشد،

ط) از مراجعه ي اصحاب دعوي، به ستوه نيايد،

ي) در حق يابي، از همه صبورتر باشد،

ك) در صدور راي و اجراي حكم، از همه قاطع تر باشد،

ل) ثناي ثناگويان او را مغرور نكند،

م) ستايش و تملق چاپلوسان، او را مفتون نسازد،

ن) طمع كار، آزمند و حريص به حقوق

ديگران نباشد.

ثم اختر للحكم بين الناس افضل رعيتك في نفسك، ممن لا تضيق به الامور، و لا تمحكه الخصوم، و لا يتمادي في الزله، و لا يحصر من الفي ء الي الحق اذا عرفه، و لا تشرف نفسه علي طمع، و لا يكتفي بادني فهم دون اقصاه، و اوقفهم في الشبهات، و آخذهم بالحجج، و اقلهم تبرما بمراجعه الخصم، و اصبرهم علي تكشف الامور، و اصرمهم عند اتضاح الحكم، ممن لا يزدهيه اطراء، و لا يستميله اغراء، و اولئك قليل(1).

(براي قضاوت و داوري ميان مردم، برترين فرد را برگزين. فردي كه انجام وظيفه قضاوت بر او دشوار نباشد و دشمني اصحاب دعوا او را به لجاجت نيندازد. به خطا نيفتد و بر لغزش پافشاري نكند و چون طريق صواب را يافت در رجوع بدان در نماند، حريص و آزمند نباشد و به اندك اماره اي حكم نراند. در موارد مبهم و در شبهات، از همه بيش تر درنگ نموده و در ارائه ي

(صفحه 27)

براهين و ادله، از همه پيش قدم تر باشد. مراجعه ي اصحاب دعوا او را كم تر از همه خسته نمايد و در داوري خود تا روشن شدن امور، از همه صبورتر و هنگام صدور راي، از همه قاطع تر باشد. و مي بايست فردي باشد كه ستايش متملقين و ثناگويان، او را فريفته و مغرور نسازد. و اين افراد اندكند.)

همچنين پيرامون اهتمام و رسيدگي به امر قضاوت، امام (ع) به زمامدار دولت اسلامي توصيه مي نمايد كه از جمله امور مهم قضات، تامين امور مالي و تمشيت امور رفاهي آنها است. چه اينكه داوري و قضاوت، آرامش فكري قضات را مي طلبد و تامين نيازهاي مالي و رفاهي آنان، آرامش و آسايش

فكري را برايشان فراهم مي سازد. همچنين به زمامدار اسلامي توصيه شده است كه مقام ارشد نظام قضايي دولت خويش را بسيار تكريم و ستايش نمايد تا از گزند دشمنان ايمن و به انجام وظيفه ي خويش شاغل باشد.

ثم اكثر تعاهاد قضائه،و افسح له في البذل ما يزيل علته، و تقل معه حاجته الي الناس. و اعطه من المنزله لديك ما لا يطمع فيه غيره من خاصتك، ليامن بذلك اغتيال الرجال له عندك. فانظر في ذلك نظرا بليغا(2).

(پس قضاوت وي را بسيار پشتيبان باش و در تامين معيشت وي گشاده دست باش تا نيازمند به مردم نباشد، و منزلت او را آنچنان ارج نه كه نزديكانت درباره ي او طمع نورزند و از مكر و حيله ي مردمان آسوده خاطر و ايمن باشد، و در رسيدگي و اهتمام به اين امر ژرف، انديشه نما و شايسته بنگر.)

صفحه 26، 27.

*****

(1) نهج البلاغه نامه ي 53.

(2) نهج البلاغه نامه ي 53.

گزينش كارگزاران و عوامل اجرايي نظام

رهبري، هنگامي در اداره ي دولت اسلامي موفق است كه عوامل اجرايي تحت فرمان وي، علاوه بر شايسته بودن، فرامين رهبري را به نحو صحيح و به موقع به اجرا درآورند. نظام اجرايي دولت اسلامي، بازوي توانمند رهبري است و نياز به گزينش شايستگاني دارد كه

(صفحه 28)

بتوانند در امور اجرايي مهارت داشته و كاردان و متعهد باشند. وجود مهارت و تجربه و نجابت و پاك دامني از شروط اصلي براي گزينش كارگزاران و عوامل اجرايي نظام اسلامي است.

ثم انظر في امور عمالك فاستعملهم اختبارا، و لا تولهم محاباه و اثره، فانهما جماع من شعب الجور و الخيانه. وتوخ منهم اهل التجربه و الحياء، من اهل البيوتات الصالحه و القدم في الاسلام المتقدمه، فانهم اكرم اخلاقا، و

اصح اعراضا، و اقل في المطامع اشرافا، و ابلغ في عواقب الامور نظرا.(1).

(پس در امور كارگزاران خود بينديش و پس از گزينش و آزمون، آنها را به كار گير. و بدون مشورت و با تمايل شخصي، آنها را انتخاب مكن كه اين گونه عمل كردن خيانت و ستمكاري است، و كساني را برگزين كه در كار خود خبره و همچنين پاكدامن باشند. از خاندان پارسا بوده و در راه نصرت اسلام پيش گام باشند. چه اينكه آنها اخلاقشان نيكوتر و آبروشان محفوظ تر و حرص و آزشان به مراتب كم تر و ژرف انديشي و عاقبت نگري آنها از همه افزون تر است.)

صفحه 28.

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

اهتمام به امور عوامل اجرائي نظام

امور اجرايي دولت اسلامي، به عهده ي كارگزاران و عوامل دولتي است. اين گونه افراد مستقيما با مردم در تماس اند و مردم در امور روزمره ي خويش، خواه و ناخواه با آنان در ارتباطند. از سوي ديگر اموال مردم، دارايي هاي مملكت و عوارض پرداخت شده ي مردم در دست عوامل اجرايي است. بنابراين براي حسن انجام كار عوامل اجرايي، امام علي (ع) توصيه هايي را به زمامدار و رهبر دولت اسلامي ارائه فرموده است.

از جمله راهنمايي هاي امام (ع)، رسيدگي به امور رفاهي- مالي- كارگزاران و عوامل اجرايي دولت اسلامي است و عدم تامين مالي آنها، عوارضي همچون دست اندازي به

(صفحه 29)

اموال مردم، تخطي از انجام وظايف و خيانت در امانت و ارتشا و رشوه خواري را به دنبال دارد. بنابراين براي حسن انجام كار عوامل اجرايي، امام علي (ع) توصيه هايي را به زمامدار و رهبر دولت اسلامي ارائه فرموده است.

ثم اسبع عليهم الارزاق، فان ذلك قوه لهم علي استصلاح انفسهم، و غني لهم عن تناول

ما تحت ايديهم، و حجه عليهم ان خالفوا امرك اتو ثلموا امانتك.(1).

(پس به امور عوامل و كارگزاران خود بسيار اهتمام ورز. چه اينكه افزايش مقرري آنها موجب مي شود تا در اصلاح امور خود نيرو يابند و از حيف و ميل و چنگ اندازي بر اموال- دولتي- خودداري ورزند تا در صورت سرپيچي از فرامين و دستوراتت و خيانت در امانت حجتي بر آنان باشد.)

صفحه 29.

*****

(1) نهج البلاغه نامه ي 53.

مراقبت و نظارت بر عوامل و كارگزاران حكومتي

امام (ع) به حاكم دولت اسلامي توصيه مي نمايد تا بر مسؤولان نهادهاي حكومتي و عوامل اجرايي خود، نظارت مستمر و دائم داشته باشد. اين نظارت و مراقبت بدين خاطر است كه كاركنان و مجريان نظام در اجراي مسئوليت ها و وظايف خود احساس مسئوليت نمايند و وجدان كاري داشته باشند. حسن اجراي وظايف، تسريع در روند جوابگويي به مردم و ارباب رجوع، تامين رضايت مراجعين به دواير دولتي از جمله اهدافي است كه اين مراقبت و نظارت آن را مي طلبد. در اين راستا، تشكيل نهاد بازرسي بر دواير دولتي و نهادهاي حكومتي الزامي است. همچنين اين نهاد بازرسي مي بايست استقلال لازم را در نظارت و مراقبت بر دواير و كاركنان دولت داشته باشد. مضافاً، اين نهاد مي بايست تخلفات اداري و تخطي از انجام وظايف كليه ي كارگزاران و عوامل حكومتي را در اسرع وقت به اطلاع زمامدار اسلامي برساند تا اينكه رهبر دولت اسلامي بتواند اتخاذ تصميم نموده و مجازات لازم را نسبت به متخلفين اعمال نمايد.

ثم تفقد اعمالهم، و ابعث العيون من اهل الصدق و الوفاء عليهم، فان

(صفحه 30)

تعاهدك في السر لامورهم حدوه لهم علي استعمال الامانه، و الرفق بالرعيه. و تحفظ من الاعوان، فان احد منهم بسط

يده الي خيانه اجتمعت بها عليه عندك اخبار عيونك اكتفيت بذلك شاهدا، فبسطت عليه العقوبه في بدنه و اخذته بما اصاب من عمله، ثم نصبته بمقام المذله، و وسمته بالخيانه و قلدته عار التهمه!(1).

(پس بر اجراي وظايف كراگزارانت نظارت كن و افراد راستگو و با وفا را به عنوان جاسوس بر آنها بگمار. همانا نظارت و مراقبت پنهاني تو بر آنها، موجب مي شود تا آنها به امانت داري و برخورد خوش با مردم وادار شوند. همچنين مراقب عوامل اجرايي خود باش و اگر يكي از آنها خيانت ورزيد و جاسوسانت خيانت وي را تاييد كردند گواه آنها برايت كافي باشد، و مجازات بدني را بر او جاري ساز و آنچه كه بر اثر خيانت به دست آورده است. پس گير. سپس او را خوار و دون پايه قرار بده و او را خائن برشمار و ننگ تهمت را بر گردنش بياويز.)

صفحه 30.

*****

(1) نهج البلاغه نامه ي 53.

اداره ي امور اقتصادي و دارايي

از جمله ي وظايف مهم رهبر دولت اسلامي، رسيدگي به اقتصاد مملكت اسلامي است. زمامدار اسلامي مي بايست همچنان كه مردم را به پذيرش فرهنگ اسلامي و رعايت تقوا و رذايل نفساني دعوت و نصيحت كند، جامعه ي اسلامي را به سوي رفاه اقتصادي، تامين هر چه بيش تر نيازمندي هاي مادي و از بين بردن بي عدالتي هاي اقتصادي سوق دهد. در اين راستا برنامه ريزي هاي صحيح و مدون اقتصادي ضروري است. امام (ع) يكي از عوامل رشد اقتصادي و اصلاح امور مردم را در سامان دهي به امر ماليات و وصول خراج از مردم مي دانند. به اعتقاد امام (ع)، اقتصاد جامعه ي اسلامي بر اساس وصول ماليات هاي مردم پي ريزي مي شود و اصلاح اقتصاد دولت اسلامي

امكان پذير نيست مگر اينكه بر

(صفحه 31)

ساختار امور مالياتي، نظمي سامان يافته حاكم گردد. پرهيز از اخذ بيش از حد ماليات از صاحبان كسب و پيشه، يكي از اساسي ترين خط مشي اجرايي براي اصلاح امور مالياتي حكومت اسلامي است و اين مهم تنها با برنامه ريزي زمامدار اسلامي و توصيه به كارگزاران حكومتي در اجتناب از زياده روي و افراط در اخذ ماليات امكان پذير است.

و تفقد امر الخراج بما يصلح اهله فان في صلاحه و صلاحهم صلا حا لمن سواهم، الا بهم، لان الناس كلهم عيال علي الخراج و اهله.(1).

(و در امر اخذ ماليات و عوارض چنان نظارت داشته باش كه سامان دهي و اصلاح ماليات دهندگان در آن باشد. چه سامان دهي به ماليات و ماليات دهندگان، سامان دهي به ساير امور دولتي و افراد جامعه را به دنبال دارد، و امور ديگر آحاد جامعه سامان نيابد مگر بعد از نظم دهي به امور ماليات دهندگان، چه اينكه مردمان همگي- در امور اقتصادي- به ماليات و ماليات دهندگان وابسته اند و هزينه خوار آنانند.)

صفحه 31.

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

صرف كردن ماليات و عوارض به آباداني شهرها

هدف اصلي اخذ ماليات از صاحبان مشاغل پر در آمد و ماليات دهندگان، سامان دهي به امر اقتصاد جامعه و عمران و آباداني شهرها مي باشد. يكي از عمده ترين آثار ظاهري و چشمگير خدمات يك حكومت، رسيدگي به امور شهروندان و افزايش خدمات رفاهي و تامين نيازمندي هاي عمومي مردم است. ايجاد مراكز مسكوني، راه سازي و ايجاد شبكه هاي ارتباطي، توسعه ي فضاي سبز در شهرها و ايجاد تمهيداتي در زمينه ي تسهيل حمل و نقل شهروندان مي تواند از مصاديق بارز آباداني شهرها باشد. امام علي (ع)، تداوم و بقاي حكومت را در

گرو صرف كردن ماليات به امور يادشده مي دانند و به زمامدار اسلامي توصيه مي كنند كه بيش از اهتمام داشتن به امر اخذ ماليات از مردم، به فكر

(صفحه 32)

برنامه ريزي و اجراي اصلاحات عمراني و تسهيل زندگي جامعه ي اسلامي باشد. چه اينكه يكي از عواقب سوء ناشي از ناديده گرفتن اين مهم همانا كاهش توسعه، فقر و ويراني و نهايتا سرنگوني حكومت اسلامي خواهد بود. مضافاً اينكه افزايش نارضايي عمومي زمينه ساز از بين رفتن پايگاه مردمي حاكم اسلامي خواهد شد.

وليكن نظرك في عماره الارض ابلغ من نظرك في استجلاب الخراج، لان ذلك لا يدرك الا بالعماره، و من طلب الخراج بغير عماره اخرب البلاد و اهلك العباد، و لم يستقم امره الا قليلا.(1).

(در امر اخذ ماليات مي بايست رسيدگي به آباداني قلمرو حكومت اسلامي در اولويت باشد. براي اينكه ماليات مردمي تنها از طريق صرف نمودن آن در امر خدمات عمراني و تسهيل امور عامه تامين مي گردد. هر زمامداري كه بدون سامان دهي به آباداني قلمرو خود، خواهان ماليات از مردم گردد همانا ويراني شهرها و نابودي بندگان خدا را زمينه سازي كرده است و حكومتش جز اندك زماني تداوم نيابد.)

صفحه 32.

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

سهل گيري در اخذ ماليات از مردم

حكومت اسلامي در اخذ ماليات و عوارض از شهروندان خود مي بايست برنامه ريزي خود را به سمتي سوق دهد كه موجب فشار مالي بر صاحبان پيشه و ماليات دهندگان نگردد. تا زماني كه رسيدگي به اخذ مستقيم زكات از دامداران و كشاورزان به صورت مدون و برنامه ريزي شده توسط دولت اسلامي انجام نشده است، تنها صاحبان حرف و بازرگانان و صاحبان كسب و پيشه مي باشند كه به همراه عوامل اجرايي،

كارمندان و كارگزاران دولت ناگزيرند قسمتي از درآمدهاي حكومتي را تامين كنند. طبعا در اين زمينه نيز مي بايست زمامدار اسلامي با توصيه و راهنماي خود به دستگاه هاي اجرايي، تمهيداتي به وجود آورد تا بر ماليات دهندگان سخت گيري نگردد. بديهي است

(صفحه 33)

سهل گيري در امر اخذ ماليات و مراعات خال ماليات دهندگان علاوه بر افزايش محبوبيت حكومت اسلامي و رهبري آن، موجب تامين درآمدها دولتي توسط مشاركت مردمي خواهد شد. تخفيف و يا عفو ماليات از بعضي از صاحبان حرف و عوامل اجرايي و كارمندان دولت مي تواند رفاه عمومي را افزايش داده و در عوض در هنگام تورم و بحران اقتصادي، مشاركت مالي مردم را براي رفع مشكلات اقتصادي به دنبال داشته باشد.

امام علي (ع) با عنايت به اين نكته كه در زمان حكومت ايشان اكثريت مسلمين به دو پيشه ي كشاورزي و دامداري شاغل بودند و با عنايت به اين كه قاطبه ي جامعه ي اسلامي درآمد خود و معيشت خويش را از طريق اين دو حرفه تامين مي نمودند به زمامدار اسلامي توصيه مي كنند كه در اخذ زكات مراعات حال زكات دهندگان گردد و عذرهاي آنان را زمامدار اسلامي بپذيرد و بر آنان آسان گيرد.

فان شكوا ثقلا او عله، او انقطاع شرب او باله، او احاله ارض اغتمرها غرق او اجحف بها عطش، خففت عنهم بما ترجو ان يصلح به امرهم، و لا يثقلن عليك شي ء خففت به الموونه عنهم فانه ذخر يعودون به عليك في عماره بلادك، و تزيين ولايتك، مع استجلابك حسن ثنائهم، و تبجحك باستفاضه العدل فيهم، معتمدا فضل قوتهم، بما ذخرت عندهم من اجمامك لهم، و الثقه منهم بما عودتهم من عدلك عليهم

و رفقك بهم، فربما حدث من الامور ما اذا عولت فيه عليهم من بعد احتملوه طيبه انفسهم به.(1).

(اگر از سنگيني ماليات و يا بروز آفات و يا خشكسالي و كمبود باران و يا بروز سيل و يا بي آبي شكايت نمودند و به تو عرض حال كردند، پس بر آنان آسان گير تا آنكه سهل گيريت كار آنان را سامان دهد و مبادا تخفيف و سهل گيري تو در امر اخذ ماليات بر تو سخت باشد. چه اينكه آنچه را تخفيف داده اي،

(صفحه 34)

ماليات دهندگان در همياري و مشاركت خود در امر آباداني شهرها و زيبا سازي قلمرو دولت اسلامي، جبران نمايند. مضافاً، محبوبيت خود را نزد ايشان افزوده اي و از عدالت و انصاف خود آنان را مسرور ساخته اي و آسايش را براي آنان فراهم و اعتماد خود را نزدشان با عدالت و مهرباني خويش بيش تر ساخته اي و چه بسا اگر رخدادي در امر حكومت روي دهد و رسيدگي به آن را به اين مردم واگذار نمايي، با طيب خاطر و رضايت كامل آن را بپذيرند و به انجام رسانند.)

صفحه 33، 34.

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

رسيدگي به امور بازرگانان، كسبه و تجار

بخش تجاري، يكي از عمده ترين اركان اقتصادي يك نظام سياسي محسوب مي شود. تدبير و مديريت اين بخش، اهتمام و توجهي خاص را مي طلبد. چون از رهگذر معيشتي مردم، تسهيل امور رفاهي جامعه و رونق دادن به اقتصاد دولت اسلامي اميد داشت. بازرگانان، صنعتگران و صاحبان كسب و حرف، از جمله اقشار تشكيل دهنده ي بخش تجاري يك جامعه محسوب مي شود. امام علي (ع) در خصوص با چگونگي خط مشي و عمل كرد حكومت با اين اقشار، به زمامدار اسلامي در مرحله ي نخست

توصيه مي كنند كه رفتار ملايم، خوشرفتاري و اكرام را نسبت به آن دسته از بازرگاناني كه با تلاش خود، رفاه اقتصادي جامعه را تامين مي نمايند اعمال نمايند. اين امر موجب تامين آسودگي خاطر و آرامش آنها براي پي گيري واستمرار تلاش و كوشش شان مي شود و در شكوفايي اقتصاد جامعه ي اسلامي موثر خواهد بود.

ثم استوض بالتجار و ذوي الصناعات، و اوص بهم خيرا: المقيم منهم، و المضطرب بماله، و المترفق ببدنه، فانهم مواد المنافع، و اسباب المرافق و جلابها من المباعد و المطارح، في برك و بحرك، و سهلك و جبلك، وحيث لا يلتئم الناس لمواضعها، و لا يجترون عليها، فانهم سلم لا تخاف بائقته، و صلح

(صفحه 35)

لا تخشي غائلته. و تفقد امورهم بحضرتك و في حواشي بلادك.(1).

(پس بازرگانان و صاحبان صنايع را اكرام نما و به آنان نيكي كن، اعم از اينكه شهرنشين و كسبه باشند و يا اينكه بازرگان و مسافر بوده و با مال و يا دسترنج خود به كسب و پيشه مشغول باشند، كه آنان منافع- اقتصادي- را فراهم آورند و آسايش مردم را تامين كنند. آنان اسباب معيشت را از راه هاي دور و دشوار و از خشكي و دريا و صحرا كوهستان و مناطق صعب العبور تهيه مي نمايند. آنان مردماني اند آرام كه از دشمني شان بيمي نيست و صلح جوياني اند كه از فتنه و آشوب آنان باكي نمي باشد. پس بر آنان اهتمام ورز و اكرام كن، چه آناني كه در كنار تو به سر مي برند و يا آناني كه در شهرهاي ديگر ساكنند.)

صفحه 35.

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

مبارزه با احتكار و گرانفروشي

نمي توان صلح جويي و آرامش طلبي بازرگانان، تجار و صاحبان حرف را دليل بر آن

دانست كه از آنان خلافي سر نمي زند. بلكه به اعتقاد امام علي (ع)، بسياري از آنان در معامله مراعات عدل و انصاف را نمي كنند و دست به احتكار مي زنند و با گرانفروشي و افزون خواهي به اقتصاد جامعه و منافع مردم لطمه وارد مي كنند. چه اينكه سودجويي و گرانفروشي، متوجه ي قاطبه ي مسلمين مي گردد و به حقوق و منافع آنان آسيب مي رساند. از طرفي ديگر احتكار و گرانفروشي، بيانگر ضعف زمامداران است كه نمي توانند اقتصاد جامعه ي خود را سالم نگه دارند. زمامدار اسلامي موظف است براي جلوگيري از گرانفروشي و كمبود كالا و مايحتاج شهروندان خود، قاطعانه با احتكار مبارزه نمايد. محتكران را مجازات نموده و چنان با آنان برخورد نمايد تا ديگران جرات احتكار نيابند واقتصاد سامان يابد.

و اعلم- مع ذلك- ان في كثير منهم ضيقا فاحشا، و شحا قبيحا، و احتكارا

(صفحه 36)

للمنافع، و تحكما في البياعات، و ذلك باب مضره للعامه، و عيب علي الولاه. فامنع من الاحتكار، فان رسول الله- صلي الله عليه و آله و سلم- منع منه. و ليكن البيع بيعا سمحا: بموازين عدل، و اسعار لا تجحف بالفريقين من البائع و المبتاع. فمن قارف حكره بعد نهيك اياه فنكل به، و عاقبه في غير اسراف!(1).

(و بدان كه- با وجود طبيعت نيك آنان- بسياري از بازرگانان دست تنگ و بخيلند و حرص و آزي زشت دارند. كالاها را احتكار مي كنند و در خريد و فروش، منافع خود را مصرانه دنبال مي كنند. اين احتكار و سودجويي براي قاطبه ي مردم زيان آور است و براي زمامداران، ضعف حكومت داري است. پس، از احتكار جلوگيري كن كه همانا فرستاده ي خدا (ص) از آن جلوگيري مي فرمود.

مي بايست معاملات به آساني انجام پذيرد و عدل و انصاف در آن رعايت گردد و به نرخ هايي انجام پذيرد كه در آن نه به فروشنده زيان رسد و نه به خريدار. پس بعد از اعلان ممنوعيت احتكار، اگر فردي به احتكار دست يازيد بر او سخت گير و مجازات كن ولي در كيفر او زياده روي مكن.)

صفحه 36.

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

رسيدگي و اهتمام بسيار به امور محرومان جامعه

يكي از توصيه هاي موكد امام (ع) به زمامدار اسلامي، رعايت حال مستمندان و رسيدگي به وضع محرومان جامعه است. طبقه ي فرودست در جامعه ي عدالتخواه مي بايست مورد اكرام، توجه و احترام حاكمان اسلامي باشد. تحقق «عدالت» و گسترش آن كه يكي از اهداف عمده ي ايجاد دولت اسلامي و اجراي قوانين و مقررات اسلامي است، در گرو رفع فقر و تهي دستي، ايجاد و تعادل اقتصادي ميان كلمه ي اقشار جامعه و دادن امكانات بالسويه به كليه اقشار جامعه در جهت رشد و تعالي معنوي و مادي است. از اين رو، زمامدار اسلامي، مسئوليتي بسيار مهم در برابر طبقه ي محروم و در حمايت از مستضعفان و

(صفحه 37)

تهي دستان دارد.

صم الله الله في الطبقه السفلي من الذين لا حيله لهم، من المساكين و المحتاجين و اهل البوسي و الزمني، فان في هذه الطبقه قانعا و معترا.(1).

(سپس به عزت الهي و عظمت ربوبيت، طبقه ي فرودست و تهي دست را درياب. آنان كساني اند كه راه چاره- براي تامين معاش خود- ندارند و از فقيران و نيازمندان و دردمندان مي باشند و زمين گيرند. همانا در اين طبقه ي فرودست، نيازمنداني يافت مي شوند كه دست نياز به سوي- مردم- دراز مي كنند، و محتاجاني هستند كه از شرم و عفاف نياز خود را با مردم در

ميان نمي گذارند.)

صفحه 37.

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

اداي حقوق محرومان و مستضعفان

يكي ديگر از وظايف مهم زمامدار اسلامي، در راستاي ايجاد عدالت اجتماعي در نظام اسلامي، همانا اداي حقوق طبقه ي محروم و تهي دست جامعه است. آن وظيفه به مجموع امتيازات اجتماعي و مجموعه ي حقوق اقتصادي مستضعفان جامعه ي اسلامي تقسيم مي شود. از جمله حقوق اقتصادي كه شرع مقدس اسلام براي اين طبقه ي فرودست تعيين نموده است انحصار نمودن سهمي از خزانه ي عمومي و در آمد سرانه ي نظام بر آنان است. در اين راستا، امام (ع) به رهبر دولت اسلامي توصيه مي فرمايد تا بخشي از بيت المال را به آنان اختصاص دهد، مضافاً بخشي از فرآورده هاي غذايي توليدي نظام را بين آنان توزيع نمايد. بديهي است اعمال چنين سياست هايي، جامعه را به سوي عدالت اجتماعي سوق مي دهد و اختلاف اقتصادي ميان طبقات مختلف جامعه را به حداقل مي رساند. در تحقق اين هدف، نقش زمامدار اسلامي و سياست هاي اقتصادي وي از اولويت خاص و اهميت بسياري برخوردار است.

و احفظ لله ما استحفظك من حقه فيهم، و اجعل لهم قسما من بيت مالك، و قسما من غلات صوافي الاسلام في كل بلد.(1).

(صفحه 38)

(پس حافظ و نگهبان حقوق محرومين كه از جانب خداوند وضع شده، براي تقرب به خداوند باش و بخشي از در آمد خزانه ي عمومي دولت را به آنان اختصاص ده و بخشي از غله هاي توليد شده از مزارع هر شهر را براي آنان قرار ده.)

همچنين در جهت حمايت از محرومان، به زمامدار اسلامي توصيه شده است تا در امر احترام به حقوق آنها و اداي حقوقشان تفاوتي ميان مستضعفان قائل نگردد و همه را به يك چشم بنگرد تا مستضعفان احساس تبعيض

ننمايند و حقوق آنها را به درستي از جانب دولتمرد اسلامي اداگردد.

فان للاقصي منهم مثل الذي للادني، و كل قد استرعيت حقه.(2).

(همانا حقوق محرومان از نزديكان و اقربا با فرودستان غريب يكسان است و به درستي كه وظيفه ي تو اداي حق همه ي آنهاست.)

صفحه 38.

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

(2) نهج البلاغه، نامه ي 53.

عدم غفلت و سهل انگاري در اداي حقوق محرومان

حرمت نهادن و اداي حقوق مستضعفان، همت عالي و طبع بلند زمامدار اسلامي را مي طلبد و بدين منظور، امام (ع) زمامدار اسلامي را توصيه مي كنند كه سياست هاي حكومتي و پرداختن به حكومت داري او را از رسيدگي به حال محرومان و تهي دستان جامعه باز ندارد. همچنين كمك رساندن و ياري رساندن به آنها مي بايست توام با آميزه اي از اخلاق خوش و مهرباني باشد. ياري رساندن به آنها، وظيفه ي دولت اسلامي است و زمامدار در راس نظام سياسي اسلام موظف به پرداختن به امور محرومان است.

فلا يشغلنك عنهم بطر، فانك لا تعذر بتضييعك التافه لاحكامك الكثير المهم، فلا تشخص همك عنهم، و لا تصعر خدك لهم، و تفقد امور من لا يصل اليك منهم ممن تقتحمه العيون، و تحقره الرجال.(1).

(صفحه 39)

(پس مبادا پرداختن به امري ديگر تو را از رسيدگي به حال محرومان باز دارد. همانا ضايع كردن امري كوچك براي پرداختن به امور بزرگ تو را معذور و معفو نمي دارد. پس بر تهي دستان تندي مكن و به امور محروماني بپرداز كه دسترسي به تو ندارند، از كساني كه در ديدگان كوچكند و مردم آنها را تحقير مي كنند.)

همچنين در جهت حسن مديريت و اداره ي صحيح امور محرومان و رسيدگي به مشكلات تهي دستان، امام (ع) توصيه مي فرمايد كه زمامدار اسلامي، فردي مطمئن و مورد

اعتماد را براي رسيدگي به آنها منصوب نمايد. از صفات اين مسئول مي بايست علاوه بر مطمئن بودن، تواضع و فروتني و ترس و تقواي الهي باشد.

ففرغ لاولئك ثقتك من اهل الخشيه و التواضع، فليرفع اليك امورهم.(2).

(پس براي جماعت محروم، فردي مورد اعتماد قرار ده كه فروتن و خداترس باشد، تا اينكه نيازها و تقاضاهاي آنان را به تو برساند.)

و نهايتا پيرامون رفتار با محرومان، توصيه ي امام (ع) اين است كه زمامدار اسلامي مي بايست چنان به امور آنها رسيدگي كند كه هيچ كوتاهي و تساهل روي ندهد و نزد خداوند متعال جاي مواخذه و سوال باقي نماند. علت چنين تاكيدي در اهتمام به محرومان آن است كه از ميان تمامي اقشار و طبقات جامعه، نيازمندترين آنها به اجراي عدالت و انصاف محرومين و فرودستان مي باشند.

ثم اعمل فيهم بالاعذار الي الله يوم تلقاه، فان هولاء من بين الرعيه احوج الي الانصاف من غيرهم.(3).

(سپس با آنان چنان رفتار نما تا روزي كه خداوند را ملاقات نمودي جاي عذرت باقي ماند و عذرت پذيرفته شود، كه همانا اين طبقه ي محروم در ميان مردم به انصاف نيازمندتر و محتاج ترند.)

(صفحه 40)

صفحه 39، 40.

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

(2) نهج البلاغه، نامه ي 53.

(3) نهج البلاغه، نامه ي 53.

سرپرستي يتيمان و كهنسالان

از جمله وظايف رهبر نظام اسلامي، همانا ولايت و سرپرستي يتيمان، بي سرپرستان و كهنسالان مي باشد. اهميت رسيدگي به امور ايتام و سرپرستي آنان چندان مورد تاكيد امام (ع) است كه در وصيت نامه ي خود به فرزندانش امام حسن (ع) و امام حسين (ع) يعني در نامه ي 47 نهج البلاغه به آن تاكيد مي نمايد:

الله الله في الايتام، فلا تغبوا افواههم، و لا يضيعوا بحضرتكم!(1).

(به حرمت خداوند و عظمت الهي. يتيمان

را در يابيد و حرمت نهيد. پس آنان را وامگذاريد تا گرسنه بمانند و نزد خود ضايع و تباهشان مسازيد.)

در ادامه ي نامه ي 53 نهج البلاغه امام (ع) ولايت ايتام و سرپرستي را از جمله ي وظايف زمامدار اسلامي برشمرده اند و ايجاد مركزي براي نگه داري، حضانت و رشد و تربيت يتيمان را به عهده ي والي و سرپرست نظام اسلامي نهاده اند. به عبارت ديگر دو گروه از طبقه ي فرودست مورد عنايت و توجه بيش تر امام (ع) قرار گرفته اند و امام (ع) به زمامدار و عوامل حكومتي توجه بدانها را توصيه كرده اند. آنها «دو گروه يتيمان و از كار افتاده هايي- هستند- كه توانايي تامين هزينه هاي زندگي خود را ندارند و حاضر نيستند جهت امرار معاش خود تقاضاي كمك از ديگران بنمايند و دست نياز را به سوي آنان دراز كنند».(2).

و تعهد اهل اليتم و ذوي الرقه في السن ممن لا حيله له، و لا ينصب للمساله نفسه(3).

(سرپرستي يتيمان را بر عهده گير و از كار افتادگان كهنسال را كه وسيله اي براي امرار معاش نداشته و دست سوال به ديگران دراز نمي كنند را درياب.)

رسيدگي به محرومان، تهي دستان، طبقه ي فرودست و بالاخره يتيمان و بي سرپرستان،

(صفحه 41)

يكي از دشوارترين وظايف رهبري است به طوري كه امام (ع) نيز اداي حقوق اين محرومان را از جمله ي دشوارترين مسئوليت هاي زمامدار اسلامي قلمداد مي كنند.

و ذلك علي الولاه ثقيل، و الحق كله ثقيل(4).

(و رسيدگي به امور آنها بر رهبران سنگين و دشوار است و اداي حق در همه امور دشوار است.)

صفحه 41.

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 47.

(2) فرمان حكومتي پيرامون مديريت، محمد قوچاني، مركز آموزش مديريت دولتي، چاپ دوم، 1374ي، ص 220.

(3) نهج البلاغه، نامه ي 53.

(4) نهج البلاغه،

نامه ي 53.

استماع درخواست هاي مردم و حضور نزد آنها

اگر چه در شرع مقدس اسلام، مشروعيت ولايت و رهبري دولت اسلامي منشا الهي دارد و اگر چه رهبري نظام اسلامي در زمان غيبت امام معصوم (ع) با اذن امام و با احراز شرايط رهبري اسلامي تحقق مي يابد، اما، بي گمان مقبوليت مردمي جايگاهي مهم در استوار كردن اركان حاكميت اسلامي داشته و دارد. پذيرش حكومت اسلامي و رهبري آن در ميان مسلمين و اطاعت از فرامين رهبري، در گرو رضايت مردم و محبوبيت زمامدار اسلامي نزد عموم و قاطبه ي مسلمين است. در اين راستا امام علي (ع) به زمامدار دولت اسلامي توصيه مي نمايند كه براي رسيدگي به امور روزمره ي مردم و استماع شكايات آنها وقتي را براي حضور در ميان مردم اختصاص دهد تا با مجالست و هم نشيني با آنان بتواند تقاضاها، درخواست و نيازهاي مردم را مستقيما استماع نمايد و امورشان را رسيدگي و مشكلاتشان را حل كند. خوش رفتاري با مردم و مهرباني با آنها موجب افزايش مقبوليت و محبوبيت رهبر و حكومت اسلامي نزد عموم مردم خواهد شد و دولت اسلامي را استوارتر و مستحكم تر خواهد ساخت.

و اجعل لذوي الحاجات منك قسما تفرغ لهم فيه شخصك، و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه لله الذي خلقك، و تقعد عنهم جندك و اعوانك من احراسك و شرطك حتي يكلمك متكلمهم غير متتعتع، فاني سمعت رسول الله- صلي الله عليه و آله و سلم- يقول في غير موطن: «لن تقدس امه لا

(صفحه 42)

يوخذ للضعيف فيها حقه من القوي غير متتعتع.(1).

(براي نيازمندان، وقتي خاص را مشخص كن و براي ملاقات با آنان ساير امور را رها كن و در مجلس عمومي

در حضورشان باش و در برابر پروردگارت متواضع و فروتن باش و سپاهيان خود را و پاسدارانت را از آنان دور ساز تا اينكه سخنگوي آنان با تو بدون هيچ مشكلي سخن گويد. چه اينكه از فرستاده ي خدا (ع) چنين شنيدم كه بارها مي فرمود «هرگز امتي كه در آن بدون هيچ واهمه اي، مردم نتوانند حق ناتوان را از توانا بگيرند منزه و پاك نمي گردد.»)

سپس درباره ي رفتار با مردم، امام (ع) زمامدار اسلامي را سفارش مي كنند كه با آنها با خوش رويي رفتار كرده و به شكل صحيح معاشرت كند. چه اينكه نيازمندان و عدالت طلبان، معمولا با توجه به رفتار و منش رهبران خود با آنان برخورد مي نمايند و اگر درشتي و تندي زمامدار را ملاحظه نمايند جرات مطرح كردن عريضه ها و درخواست هاي خود را نخواهند داشت. ملاحظه ي حال مردم، رسيدگي به مشكلات آنها و مجالست با عموم مسلمين تنها به منظور اجابت تقاضاهاي آنان نيست بلكه موجب درك و آگاهي مشكلات مردم از سوي رهبري مي شود. بديهي است در صورت امكان پذير نبودن اجابت درخواست هاي نيازمندان، عذر خواهي و مطرح كردن مشكلات دولت اسلامي مي تواند تسكيني بر آلام مردم، باشد و مردم رهبر خود را از آن خود قلمداد نموده و دلسوز جامعه ي اسلامي بدانند.

ثم احتمل الخرق منهم و العي، و نح الضيق و الانف يبسط الله عليك بذلك اكناف رحمته، و يوجب لك ثواب طاعته. و اعط ما اعطيت هنيئا، و امنع في اجمال و اعذارا!(2).

(پس تندي و دشت سخن گفتن آنان را تحمل كن، و بر آنان تكبر مكن و غضبناك و تندخو مباش تا خداوند با رافت خود بر مردمان رحمتش

را بر تو

(صفحه 43)

بگشايد و پاداش اطاعت از خود را به تو بدهد. با طيب خاطر بدانان بخشش نما و با خوش رويي و عذر خواهي آنچه را برايت مقدر نيست از آنان باز دار.)

همچنين در خصوص حضور زمامدار در ميان مردم و اطلاع از امور اجتماعي نظام و اثرات منفي ناشي از عدم حضور رهبر در ميان مسلمين و غيبت دراز مدت وي در محافل و مجالس عمومي، امام علي (ع) به زمامدار دولت اسلامي هشدار مي دهد كه خود را از مردم پنهان ننمايد. چه اينكه عدم حضور رهبر در محافل عمومي اجتناب از خيرخواهي و اندرز گويي مسلمين، موجب آن خواهد شد كه مردم صلاح فساد امور را نتوانند از هم تشخيص دهند. همچنين اولويت دادن به امور سياسي- اجتماعي در گرو جهت دهي و راهنمايي رهبري است و الا چه بسا امور روزمره ي بي اهميت كه به خاطر اهمال و سستي زمامدار در راهنمايي مردم، به صورت مهمي جلوه خواهد نمود و بالعكس، امور مهمي سياسي نظام، به شكلي بي بها و كم اهميت براي آنان جلوه گر مي گردد. مضافاً، امور بر رهبر اسلامي نيز مشتبه مي گردد.

و اما بعد، فلا تطولن احتجابك عن رعيتك، فان احتجاب الولاه عن الرعيه شعبه من الضيق، و قله علم بالامور، و الاحتجاب منهم يقطع عنهم علم ما احتجبوا دونه، فيصغر عندهم الكبير، و يعظم الصغير، يقبح الحسن، و يحسن القبيح، و يشاب الحق بالباطل(3).

(و اما ديگر آنكه خود را از مردم به مدت طولاني پنهان ننمايي. چرا كه دور شدن زمامداران از مردم، نشانه اي از كج خلقي و كم اطلاعي حاكم از امور- حكومت- است و دور

شدن از مردم موجب بي اطلاعي رهبران از اموري است كه بر آنان پوشيده است. پس كار مهم نزد آنان كم اهميت مي گردد و امور جزئي نزدشان مهم مي گردد و كار نيك زشت شود و بدي و كژي خوب جلوه گر مي شود و حق و باطل درهم آميخته گردد.)

(صفحه 44)

مضافاً، زمامدار اسلامي مي بايست در زماني كه برنامه ريزي هاي سياسي و تدبيرهاي حكومتي به اهداف خود دست نمي يابد و در هنگامي كه لغزش و يا خطايي از سوي دستگاه حاكم و يا كاگزاران و عوامل حكومتي سر مي زند از مردم عذر خواهي، و آن لغزش ها را با پوزش خواهي جبران نمايد. چه اينكه مردم بااطلاع از كاستي هاي موجود در نظام سياسي و عذر زمامدار اسلامي در بروز اين كاستي ها تلاش خواهند كرد تا كمبودها را تحمل نمايند و همچنين حكومت را از آن خود بدانند و با جان و دل زمامدار اسلامي را ياري كنند.

و ان ظنت الرعيه بك حيفا فاصحر لهم بعذرك، و اعدل عنك ظنونهم باصحارك، فان في ذلك رياضه منك لنفسك، و رفقا برعيتك و اعذار تبلغ به حاجتك من تقويمهم علي الحق!(4).

(و اگر مردم بر تو گمان ستمكاري و ظلم بردند با آن پوزش و عذر خود را در ميان نه، و با پوزش خواهي خود گمان آنان را به خود نيك دار، پس همانا با اين كار خود نفس خود را رام مي نمايي و مهرباني خود را به مردم نشان مي دهي و با عذرخواهي خود مردم را به راه راست راهنمايي كرده و مقصود خود را به انجام مي رساني.)

صفحه 42، 43، 44.

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

(2) نهج البلاغه، نامه ي 53.

(3) نهج البلاغه، نامه ي 53.

(4) نهج البلاغه، نامه ي

53.

پرهيز از ظلم و ستم و اجحاف بر مردم

يكي از عوامل اصلي در ضعيف شدن اركان يك حاكميت سياسي ستمگري رهبران و اجحاف بر مردم و ناديده گرفتن خواست هاي عادلانه ي عموم مردم مي باشد. تاريخ بيانگر اين واقعيت است كه سرنگوني تمام تمدن ها، نظام هاي سياسي و ملل و اقوام ريشه در ظلم و ستم و خونريزي رهبران و سردمداران حكومتي داشته است. امام (ع) بر اين نكته ي مهم تاكيد فرموده و اهميت پرهيز و اجتناب از ستمگري بر مردم و قتل بندگان خدا را يادآوري مي نمايد. در نظام مورد قبول مردم، دستگاه حاكم، حاكميت بر قلوب دارد.

(صفحه 45)

رهبريت و تمامي كارگزاران و عوامل حكومتي محبوبند. سركوب بي معني است. نظام مقبوليت عمومي دارد و نيازي به فشار و سركوب براي مطيع كردن مردم و به اطاعت در آوردن آنها نيست و اين دقيقا همان مطلب مهمي است كه امام علي (ع) بر آن تكيه دارند و رعايت آن را به زمامدار دولت اسلامي توصيه و سفارش مي نمايند. البته مي بايست خاطر نشان ساخت كه سركوب معاندين نظام اسلامي و دشمنان قسم خورده ي مسلمين و ياغيان و اشرار و صيانت از كانون اجتماعي مسلمين با توصيه ي ياد شده، متفاوت است. از اين رو امام (ع) اجتناب از ستمگري بر عامه ي مردم را توصيه فرموده اند.

اياك و الدماء و سفكها بغير حلها، فانه ليس شي ء ادعي لنقمه، و لا اعظم لتبعه و لا احري بزوال نعمه و انقطاع مده من سفك الدماء بغير حقها. و الله سبحانه مبتدي بالحكم بين العباد فيما تسافكوا من الدماء يوم القيامه، فلا تقوين سلطانك بسفك دم حرام، فان ذلك مما يضعفه و يوهنه، بل يزيله و ينقله. و لا عذر لك

عند الله و لا عندي في قتل العمد، لان فيه قود البدن. و ان ابتليت بخطا و افرط عليك سوطك او سيفك او يدك بالعقوبه، فان هي الوكزه فما فوقها مقتله، فلا تطمحن بك نهوه سلطانك عن ان تودي الي اولياء المقتول حقهم.(1).

(از خونريزي ناروا بپرهيز كه همانا هيچ چيزي همانند خونريزي بي دليل و ناحق انسان را به مكافات نرساند و عواقب، آن را هر چيز بزرگ تر است. با آن نعمت هاي الهي از بين مي رود و ايام عمر حكومت كوتاه مي گردد، و خداوند سبحان در روز قيامت داوري خود را در ميان بندگان خود با سوال از خونريزي هايي كه انجام داده اند آغاز مي كند. پس با خونريزي ناحق، حكومت خود را استحكام مبخش، چرا كه كشتار ناروا حكومت را ضعيف و موهن مي كند، بلكه را سرنگون و حكومتي ديگر را جايگزين آن مي كند.

(صفحه 46)

پس در قتل عمد هيچ عذري نزد خداوند و همچنين نزد من برايت باقي نمي ماند. چرا كه كيفر ارتكاب آن قصاص است. پس اگر اشتباه كردي و تازيانه ات و يا شمشيرت و يا دستت در مجازات مجرمين بيش از- قانون الهي- در مجازات افراط نمود- چه همانا در ضربه وارد كردن با مشت و يا بالاتر به ديگران، احتمال قتل وجود دارد- و كسي را كشتي، پس مبادا قدرت حكومتت تو را مغرور كند و حقوق صاحبان كشته شدگان و اولياي دم را ادا نكني.)

صفحه 45، 46.

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

عدم استفاده خصوصي از بيت المال مسلمين

يكي ديگر از عوامل مهمي كه موجب ايجاد و افزايش نارضايي عمومي ميان مردم مي گردد استفاده ي خصوصي سردمداران و دولتمردان از سرمايه هاي ملي مردم است. تاريخ بيانگر اين نكته است كه اكثر

شورش ها و انقلاب هاي مردمي، ريشه در فقر و فشارهاي اقتصادي و عدم اجراي عدالت اقتصادي- اجتماعي توسط زمامداران دارد، به گونه اي كه حكام بي توجه به وضعيت اقتصادي مردم از سرمايه هاي آنان استفاده و بهره ي شخصي برده اند و بدون اهتمام به نيازهاي مردم سعي در غارت و چپاول اموال عمومي داشتند. عدم توجه به عدالت اقتصادي، فاصله ي ميان طبقات فقير و غني را روز به روز بيش تر نموده و زمينه را براي ايجاد آشوب و شورش از سوي مردمان تهيدست فراهم كرده است.

بدين خاطر توصيه ي امام علي (ع) به زمامدار اسلامي در اجتناب از استفاده ي خصوصي از بيت المال مسلمين و اموال عمومي مردم است. چرا كه رهبر مسلمين مي بايست علاوه بر رعايت حقوق مردم، از بعد اقتصادي در وضعيتي باشد كه با فرو دست ترين و فقيرترين بندگان خدا كه در قلمرو حكومت وي به سر مي برند برابر و مساوي باشد تا مردم، خصوصا طبقه ي فرودست جامعه، رهبر را از آن خود قلمداد كنند و احساس تبعيض و نابرابري ننمايند و اين روش دقيقا خط مشي انبيا و اوصيا و امامان و پيشوايان صالح بوده است.

(صفحه 47)

و اياك و الاستئثار بما الناس فيه اسوه، و التغابي عما تعني به مما قد وضح للعيون، فانه ماخوذ منك لغيرك. و عما قليل تنكشف عنك اغطيه الامور، و ينتصف منك للمظلوم(1).

(و بپرهيز از بهره بدن از چيزي كه متعلق به عموم مردم است. همچنين از غفلت و سهل انگاري در اموري كه در برابر انظار عمومي مشهود است پرهيز نما. چه حقي را كه از ديگران گرفته باشي از تو خواهند گرفت و به زودي پرده ي امور از برابر ديدگانت

برمي دارند و حق ستمديده را از تو گرفته و به وي خواهند داد.)

صفحه 47.

*****

(1) نهج البلاغه، نامه ي 53.

7- زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين عليهم السلام

مشخصات كتاب

عنوان و نام پديدآور: زندگاني امام زين العابدين علي بن الحسين عليهماالسلام به ضميمه رساله حقوقي و كلمات قصار آن حضرت ‮ اثر محسن امين حسيني عاملي ‮ 1865 - 1952م، ترجمه و تاليف حسين وجداني ‮

مشخصات نشر: تهران ‮ ‮: امير كبير 1353.‮

مشخصات ظاهري: 119ص.

شابك: 964-00-0134-1 ‮ ؛ 1400 ريال (چاپ سوم)‮

يادداشت: كتاب حاضر بخش چهارم از جلد چهارم كتاب "اعيان الشيعه" است.

يادداشت: چاپ سوم: 1374.

يادداشت: كتاب نامه به صورت زيرنويس ‮

عنوان ديگر: رساله الحقوق ‮

موضوع: علي بن حسين (ع) ، امام چهارم 38 - 94ق. -- سرگذشت نامه

موضوع: احاديث اخلاقي

شناسه افزوده: وجداني حسين مترجم

شناسه افزوده: امين محسن 1952 - 1865. اعيان الشيعه برگزيده

شناسه افزوده: علي بن حسين (ع)، امام چهارم 38 - 94ق. . رساله حقوق

رده بندي كنگره: BP43 /‮الف 8ز91353

رده بندي ديويي: 297/954

شماره كتابشناسي ملي: م 54-61

مقدمه مترجم

بسم الله الرحمن الرحيم

بررسي و دقت در زندگاني بزرگان اسلامي از نظر تاريخي و مذهبي و اجتماعي داراي فوايد بسياري است كه در تقويت نيروي ايمان، كه خود باعث اطمينان و آرامش قلبي است اثر بسزايي خواهد داشت.

از مطالعه در اطراف رجال ديني بخصوص پيشوايان، از اهل بيت پيامبر بزرگ اسلام (ص) - كه هر يك خود از قهرمانان تاريخ و نمونه ي بارزي از فضيلت و اخلاق بوده اند - درسي عظيم گرفته مي شود. ما مي بينيم كه وقتي افراد معمولي در زندگي حقيقي خود دستخوش هوي و هوس مي شوند و در راه اجراي مقاصد شوم خود به هر گونه ظلم و بيدادگري دست مي زنند، چگونه به فساد و سقوط و بدبختي هايي كه فاقد جنبه ي عظمت و جلال است سوق داده مي شوند. از طرفي مردان خدا كه در راه حق و حقيقت و عشق به انسانيت در سايه ي ايمان به خداوند گام برمي دارند

به شكوه و عظمت واقعي دست يافته و نام آنان همچنان جاويد خواهد ماند، چنان كه در واقعه ي كربلا - از يك طرف تيرگي و ننگ حقارت دغل بازان و وظيفه خواران و لقمه ربايان لشكر يزيد را مجسم مي بينيم، و از طرفي شكوه ايمان مردان خدا و عظمت انسانيت را مشاهده مي كنيم...

يكي از اين قهرمانان انسانيت و شجاعت و فضيلت و اخلاق كه نامش همچنان پايدار خواهد بود، سرور آزادگان حسين بن علي عليه السلام است. حسين بن علي (ع) و اصحابش حتي در مرگ خود زنده بودند، و يزيد و اتباعش حتي در زندگي خود مرده بودند.) امام علي بن الحسين (ع) امام چهارم شيعيان جهان يكي از ستارگان درخشان آسمان امامت به شمار مي رود، كه پدر بزرگوارش امام حسين (ع)

[صفحه 6]

و جد گراميش رسول الله (ص) پيامبر بزرگ اسلام است.

چنان كه تاريخ نشان مي دهد آيين پاك محمد (ص) كه بر پايه ي عدل و داد و آزادي استوار گرديده از همان آغاز انتشار خود با استقبال ايرانيان كه خود آماده ي پذيرفتن حكومت عدل و داد و انسانيت بودند، مواجه گرديد، از طرفي به مناسبت همسر گرانقدر امام حسين (ع) شهربانو دختر يزدگرد، پادشاه ايران، ايرانيان بيشتر به پيامبر گرامي اسلام نزديك گرديده و به دين محمد (ص) گرايش پيدا كردند و به صف مسلمانان پيوستند، و اين خود ريشه ي پيوند خاندان علي (ع) را با ايرانيان نشان مي دهد.

امام سجاد زين العابدين عليه السلام پيشواي چهارم شيعه يكي از شخصيت هاي درخشان عالم اسلامي است كه در علم و دانش و تقوي و فضيلت سرآمد اقران بود، و در سايه ي ايمان و تقرب به خداوند به تعالي روحي

نايل آمد و تاريخ نام وي را جاويد و سرمدي در صفحات خود ثبت كرده است، چنان كه در صفحات اين كتاب آورده شده است:

- شخصيت معنوي و عظمت روحاني امام سجاد (ع) به اندازه اي بود كه حتي دشمنان آن حضرت نيز به هنگامي كه با او روبرو مي شدند تحت تأثير جذبه و روحانيت وي قرار مي گرفتند. عبدالملك بن مروان مي گويد: «به خدا سوگند، آنگاه كه علي بن الحسين بر من وارد شد، ترس و وحشت بدنم را به لرزه درآورد» [1].

در جاي ديگر مسرف بن عقبه نيز گويد: «همين كه علي بن الحسين را در مقابل خود ديدم ترس و بيم عجيبي مرا احاطه كرد» [2].

و يا به هنگام زيارت خانه ي خدا هيچ كس به هشام بن عبدالملك با تمام قدرت و نفوذي كه داشت، و با وجود آن عده از رجال اهل شام كه به گردش حلقه زده بودند - و به ملك و سلطنت او كمترين اعتنايي نكرده و چنان به تحقيرش پرداختند كه سخت برنجيد و با تمام كوشش و تلاشي كه خود و يارانش به عمل آورد، نتوانست خود را به حجرالاسود برساند. امام علي بن الحسين (ع) كه جز نيروي دين و تقوي و پرهيزكاري و علم و دانش، قواي ديگري در اختيار نداشت و هيچگونه خدم و حشمي با وي نبود، همين كه به قصد استلام حجرالاسود به راه افتاد، همگي به تجليل و تكريمش پرداختند. [3].

اما كتاب حاضر: پس از آن كه به توفيق الهي كتاب زين العابدين علي بن الحسين عليهماالسلام [4] اثر استاد عبدالعزيز سيد الاهل را به فارسي ترجمه كردم، در نظر داشتم كه به

تهيه ي كتابي جامع - كه زواياي زندگاني و سيره ي امام سجاد (ع) را نشان دهد. بپردازم، اما خوشبختانه در ضمن مطالعه ي يكي از مجلدات كتاب اعيان

[صفحه 7]

الشيعه - اثر علامه ي كبير سيد محسن امين حسيني عاملي - دريافتم كه قسمت اعظم مطالبي را كه در شرح زندگاني امام سجاد (ع) در نظر آورده بودم به احسن وجه پرورده و در دسترس من قرار دارد. و چون كتاب مزبور كه جلد چهارم اعيان الشيعه محسوب مي شود به طور خلاصه به ذكر مطالب پرداخته بود، نگارنده جهت تكميل آن با مطالعه ي اسناد و مدارك تاريخي و اسلامي، قسمت هاي ديگري نيز بدان افزودم. و دعاهاي صحيفه ي سجاديه چون مكرر به فارسي ترجمه شده و انتشار يافته است، از اين رو از آوردن آن ها در اين كتاب، خودداري گرديد.

علامه سيد محسن امين كه با افكار متين و نوشته هاي مستدل خود در معرفي شيعه ي اماميه نقش عمده اي را ايفاء كرده است و آثار جالب و بي نظيري از خود بر جاي گذاشته كه از ميان آن ها كتاب اعيان الشيعة است. جلد اول، مشتمل بر مطالبي است كه به طور كلي از حقيقت شيعه و تشيع بحث مي كند. جلد دوم، حاوي سيره و سرگذشت پيامبر اسلام (ص)، جلد سوم، سرگذشت امير المؤمنين علي بن ابي طالب (ع)، جلد چهارم در شرح زندگاني ساير ائمه ي اطهار عليهم السلام و از جلد پنجم كه به ترتيب حروف الفباء تنظيم يافته به ترجمه و شرح حال رجال شيعه پرداخته و تعداد آن ها به 56 جلد مي رسد. وي، درس هاي مختلف و متنوعي را در پيرامون مكتب شيعه و حقيقت تشيع بيان مي دارد.

هر چند بسياري از محققان كوشيده اند

كتب و آثار پر ارزشي در احوال رجال مذهبي و تاريخي از خود برجاي گذارند و چهره ي واقعي اين مردان و حوادث زندگي آنها را نشان بدهند، اما كتاب حاضر كه از ميان اسناد و مدارك مستند تهيه گرديده جزئيات زندگي امام سجاد (ع) و مناقب و فضايل آن حضرت را به خوبي نشان مي دهد، و از اين جهت كه امام زين العابدين (ع) وسيله ي ارتباط بين عرب و عجم گرديده است، اميد است خداي تعالي توفيق عنايت فرمايد كه فرزندان اين سرزمين از نتايج تربيتي و اخلاقي و اجتماعي و سخنان حكيمانه ي آن حضرت برخوردار گردند، و الله ولي التوفيق

تهران - حسين وجداني

مرداد ماه 1352

[صفحه 9]

مقدمه مؤلف

بسم الله الرحمن الرحيم

سپاس خداي را كه پروردگار جهانيان است، و درود و رحمت بر سيدنا محمد و عترت طاهرين و اصحاب برگزيده اش باد، خداوند تابعين [5] و تابعين تابعين [6] و علما و صلحا را تا روز رستاخيز مشمول عنايت و خوشنودي خود قرار دهد.

اما بعد، بنده ي نيازمند به عفو و بخشايش پروردگار بي نياز محسن فرزند مرحوم سيد عبدالكريم امين حسيني عاملي كه اميد است مورد لطف و تفضل الهي قرار گيرد چنين گويد:

كتاب حاضر كه بخش چهارم از كتاب (اعيان الشيعه) محسوب مي شود در سيره و حالات ائمه ي اطهار (صلوات الله عليهم) تدوين گرديده و از درگاه خداي تعالي مي خواهيم كه در اين امر ما را ياري و توفيق عنايت فرمايد.

[صفحه 12]

زين العابدين علي بن الحسين ابن علي بن ابيطالب چهارمين امام، از اهل بيت طاهرين عليهم السلام
تولد و وفات و مدت عمر و مدفن آن حضرت

امام زين العابدين علي بن الحسين عليهماالسلام كه بي شك يكي از ستارگان درخشان آسمان امامت به شمار مي رود مانند بيشتر آباء و اجدادش در مدينه مي زيسته است و در روز جمعه نهم يا پنجشنبه پنجم و يا يكشنبه هفتم شعبان و يا پانزدهم جمادي الثانيه و يا جمادي الاولي سال 38 يا 37 يا 36 هجري در شهر مدينه قدم به عرصه ي وجود نهاد، و پنجاه و هفت سال بعد به اختلاف روايات يعني در روز شنبه 12، 18، 19، 22 و يا 25 محرم سال 95 و يا 94 هجري در همان شهر چشم از جهان فرو بست. همان طور كه در تاريخ تولد آن حضرت روايات مختلفي ذكر گرديده در تاريخ وفات آن حضرت نيز روايات متعددي آمده است. [7].

سن آن حضرت را برخي 55، 56، 57، 58 و يا پنجاه و نه سال و چند ماه و چند

روز بنا به اقوال و روايات مختلف ذكر كرده اند، با جد بزرگوارش اميرالمؤمنين (ع) دو سال يا بيشتر و با عموي ارجمندش امام حسن (ع) دوازده و يا ده سال معاصر بوده و با پدر عزيزش امام حسين (ع) بيست و سه و يا بيست و چهار

[صفحه 13]

سال زندگي كرده و پس از وفات عمش امام حسن مدت ده سال با پدرش مي زيسته است، و زندگاني او را پس از شهادت پدرش كه مدت امامتش نيز محسوب مي شود 34 يا 33 و يا 35 سال ذكر كرده اند، و اين مدت نيز بقيه ي مدتي است كه سلطنت يزيد بن معاويه و معاوية بن يزيد و مروان بن حكم و عبدالملك بن مروان ادامه داشته است.

وفات آن حضرت در عصر سلطنت وليد بن عبدالملك روي داده و در آرامگاه بقيع با عم بزرگوارش امام حسن بن علي (ع) در بقعه اي كه قبر عباس بن عبدالمطلب عليهم السلام نيز در آن مدفون است به خاك سپرده شده است.

شيخ مفيد در ارشاد ج 2 ص 138 مي نويسد:

والامام بعد الحسين بن علي عليه السلام ابنه ابومحمد علي بن الحسين زين العابدين عليهماالسلام و كان يكني ايضا أباالحسن،...

و كانت امامته أربعا و ثلاثين سنة، و دفن بالبقيع مع عمه الحسن بن علي (ع) و ثبت له الامامة بوجوه:

1- احدها: انه كان أفضل خلق الله تعالي بعد ابيه علما و عملا، و الامامة لافضل دون المفضول بدلايل العقول.

2- و منها: انه كان أولي بابيه الحسين عليه السلام وأحق بمقامه من بعده للفضل و النسب، و الا ولي بالامام الماضي أحق بمقامه من غيره بدلالة آية ذوي الارحام، و قصة زكريا عليه السلام.

3- و منها: وجوب الامامة عقلا

في كل زمان، و فساد دعوي كل مدع للامامة في ايام علي بن الحسين عليهماالسلام أو مدعا له، سواه، فثبتت فيه لاستحالة خلو الزمان من الامام.

4- و منها: ثبوت الامامة ايضا في العترة خاصة، بالنظر و الخبر عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم و فساد قول من ادعاها لمحمد بن الحنفية رضي الله عنه بتعريه من النص عليه بها، فثبت انها في علي بن الحسين عليهماالسلام لا مدعا له الامامة من العترة سوي محمد، و خروجه عنها بما ذكرناه.

5- و منها: نص رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بالامامة عليه، فيما روي من حديث اللوح الذي رواه جابر عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم، و رواه محمد بن علي الباقر عليهماالسلام عن ابيه عن جده عن فاطمة بنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و نص جده اميرالمؤمنين عليه السلام في حياة ابيه الحسين عليه السلام بما ضمن ذالك من الاخبار، و وصية ابيه الحسين عليه السلام اليه و ايداعه ام السلمة ما قبضه علي من بعده، و قد كان جعل التماسه من ام سلمة علامة علي امامة الطالب له من الانام، و هذا باب يعرفه من تصفح الاخبار...

[صفحه 14]

ترجمه: امام پس از حسين بن علي عليهماالسلام، فرزندش ابومحمد علي بن الحسين زين العابدين عليهماالسلام، و كنيه ي ديگرش اباالحسن بوده است...

امامت آن حضرت سي و چهار سال بود، و در بقيع كنار قبر عمويش حسن بن علي (ع) دفن گرديد، و امامت براي آن حضرت به راه هايي ثابت شد:

1- اول اين كه آن حضرت پس از پدر بزرگوارش در علم و عمل برترين مردمان بود. و امامت

براي چنين كسي است كه از همه افضل و برتر باشد. گواه بر اين سخن خردهاي مردم خردمند است.

2- دوم اين كه آن حضرت به پدرش حسين (ع) از لحاظ مقام از همه نزديك تر بود و از جهت فضيلت و نژاد به جانشيني او از ديگران سزاوارتر. و كسي كه به امام پيشين نزديكتر باشد به جانشيني او نيز از ديگران سزاوارتر است؛ و گواه آن آيه ي ذوي الارحام است به اين معني كه خداي تعالي فرمود: «و الوالارحام بعضهم اولي ببعض في كتاب الله... (و خويشاوندان برخي از ايشان سزاوارترند به برخي در كتاب خدا...) سوره ي انفال، آيه ي 75» و ديگر داستان حضرت زكريا (ع) است كه گفت: «و اني خفت الموالي من ورائي و كانت امرأتي عاقرا فهب لي من لدنك وليا يرثني و يرث من آل يعقوب... (و البته من مي ترسم از اولياي ارث خود كه بعد از من هستند از عموها و پسر عموها كه مال مرا در غير رضاي تو خرج كنند از پس من و زن من نازا است پس ببخش و عطا فرما براي من از جانب خود فرزندي... كه ميراث گيرد مرا و آل يعقوب را...) سوره ي مريم، آيه ي 5»

3- سوم در هر زمان به دليل عقل واجب است امام و پيشوايي وجود داشته باشد. و چون ادعاي هر كس كه در زمان علي بن الحسين (ع) مدعي امامت بود يا هر كس كه ديگران ادعاي امامت او را مي كردند جز آن حضرت، فاسد است، در نتيجه امامت او ثابت گردد. زيرا كه محال است هر زماني از امام و راهنماي ديني خالي باشد.

4- چهارم اين كه

به دليل عقل، امامت تنها اختصاص به عترت پيغمبر (ص) داشته، و به دليل خبري است كه از پيغمبر صلي الله عليه و آله رسيده است، و گفتار آن كس كه امامت را درباره ي محمد بن حنفيه ادعا كند فاسد است. زيرا نصي درباره ي امامت او نرسيده. پس ثابت گردد كه علي بن الحسين (ع) امام بوده. زيرا كسي جز درباره ي محمد بن حنفيه ادعاي امامت براي ديگري نكرده، و او نيز به آنچه بيان كرديم از اين منصب بيرون است.

5- پنجم تصريحي است كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله نسبت به امامت آن حضرت رسيده در حديثي كه معروف به حديث لوح است. حديث مزبور را جابر از پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم روايت كرده. و نيز امام باقر (ع) از پدرش و او از جدش از حضرت فاطمه دختر رسول خدا (ص) آن را حديث كرده. در اينجا مترجم كتاب ارشاد اضافه كرده مي نويسد:

«حديث لوح را ثقة الاسلام كليني (ره) در كافي، و صدوق در عيون اخبار

[صفحه 15]

الرضا و شيخ در كتاب غيبت، و طبرسي در احتجاج، و نيز طبرسي در اعلام الوري و ابن شهرآشوب در مناقب و ديگر محدثين رضوان الله عليهم روايت كرده اند، و هر كه از متن و ترجمه ي آن بخواهد استفاده كند به جلد دوم اثبات الهداة صفحه ي 285 - 289 مراجعه كند» و ديگر تصريحي است كه جدش اميرالمؤمنين عليه السلام در زمان زنده بودن پدرش حسين (ع) درباره ي امامت او فرمود و اخباري در اين باره رسيده، و هم چنين (نشانه ي ديگر بر امامت آن حضرت) وصيت پدرش حسين (ع) به

آن حضرت و آنچه حسين (ع) نزد ام سلمه به امانت گذارد و طلبيدن آن را از ام سلمة براي آن كس كه پس از او بيايد نشانه ي امامت او قرار داد...

چنان كه شيخ در كتاب غيبت روايت كرده جريان آن به اين ترتيب بود كه چون امام حسين (ع) به سوي عراق متوجه شد وصيت و كتاب ها و چيزهاي ديگري كه نزد آن جناب بود به ام سلمه سپرد و به وي فرمود: «هرگاه بزرگترين فرزندم نزد تو آمد و اين امانات را بخواست به وي بسپار، و بدان كه او امام پس از من است.» و نقل كند كه چون امام حسين (ع) شهيد شد علي بن الحسين عليهماالسلام به نزد ام سلمه آمد و آنها را از او خواست و ام سلمه هر چه امام حسين (ع) به او سپرده بود تسليم آن جناب كرد. و در روايات ديگر نيز آمده است كه امام حسين (ع) اين كار را نسبت به دخترش فاطمه انجام داد و امانت ها را به او سپرد و اين خود بابي است كه هر كه اخبار را زير و رو كرده باشد آن را به خوبي مي داند، (چون براي اثبات مقصود همين مقدار كافي بود از ذكر همه ي روايات در اين كتاب خودداري نموديم.)

احتجاج امام زين العابدين با محمد بن حنفيه

يتحدث اصحاب ابي جعفر الباقر (ع) ان محمد بن الحنفيه اجتمع بمكه مع علي بن الحسين و قال له انك قد علمت ان رسول الله (ص) اوصي بالامامة من بعده الي اميرالمؤمنين ثم الي الحسن ثم الي الحسين (ع) و قد قتل ابوك و لم يوص و انا عمك و صنوابيك و لولادتي من علي (ع) و تقدمي

في السن اكون احق بالامامة فلا تنازعني في الوصية و الامامة فقال له زين العابدين: اتق الله يا عم لا تدع ما ليس لك بحق اني اعظك ان تكون من الجاهلين ان ابي (ع) اوصي الي قبل ان يوجه الي العراق و عهد الي قبل ان يستشهد بساعة و هذا سلاح رسول الله (ص) عندي فلا تتعرض لهذالامر فاني اخاف عليك نقص العمر و تشتيت الحال ان الله تعالي جعل الامامة في عقب الحسين (ع) فاذا اردت ان تعلم صحة ذالك فانطلق بنا الي الحجرالاسود نتحا حكم اليه و نسأله ان يقر بالامام بعد الحسين (ع)، فقبل محمد بن الحنفية و انتهيا الي الحجرالاسود فقال زين العابدين لمحمد: ابدء انت و ابتهل الي الله تعالي في ان ينطق الحجر فيشهد لك بالامامة فتقدم محمد بن الحنفية و ابتهل الي الله سبحانه في ان ينطق له الحجر فلم يجبه بشي ء ابدا، و تقدم علي بن الحسين (ع) و قال:

اللهم اني اسألك باسمك المكتوب في سرادق المجد و اسألك باسمك

[صفحه 16]

المكتوب في سرادق البهاء و اسألك باسمك المكتوب في سرادق الجلال و اسألك باسمك المكتوب في سرادق العزة و اسألك باسمك المكتوب في سرادق القدرة و اسألك باسمك المكتوب في سرادق السرالسابق الفائق الحسن الجميل رب الملائكة الثمانيه و رب العرش العظيم و العين التي لاتنام و بالاسم الاكبر الاكبر الاكبر و بالاسم الاعظم الاعظم الاعظم المحيط المحيط المحيط بملكوت السموات و الارض و بالاسم الذي اشرقت به الشمس و اضاء به القمر و سجرت به البحار و نصبت به الجبال و بالاسم الذي قام به العرش و الكرسي و باسمائك المكرمات المقدسات المكنونات المخزونات في علم الغيب عندك

أسألك بذالك كله ان تصلي علي محمد و آل محمد [8] لما انطقت هذا الحجر بلسان عربي فصيح يخبر بالامامة بعد الحسين بن علي (ع) [9].

فتحرك الحجر حتي كادان يزول عن مكانه و نطق بصوت فصيح عربي سمعه كل من حضر اللهم ان الوصية و الامامة بعد الحسين بن علي و ابن فاطمة بنت رسول الله (ص) لك يا علي بن الحسين علي محمد بن الحنفيه و علي جميع من في الارض و السماء و انك مفترض الطاعة فاسمع له يا محمد واطع.

فقال محمد بن الحنفيه سمعا و طاعة يا حجة الله في ارضه و سمائه و انصرف ابن الحنفيه مذعنا بامامة زين العابدين عليه و علي الناس اجمعين [10].

ترجمه: از امام محمد باقر عليه السلام روايت شده است كه: محمد بن حنفيه در مكه به حضور علي بن الحسين (ع) رسيده به آن حضرت گفت: «برادرزاده ي من، مي داني كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بعد از خود وصيت و امامت را با علي بن ابي طالب عليه السلام گذاشت و از آن پس به امام حسن عليه السلام و پس از او با حسين عليه السلام واگذاشت. اكنون كه پدرت به درجه ي شهادت نايل گرديده وصيت نگذاشت. اينك من عم تو و برادر پدر تو و فرزند علي عليه السلام هستم و به سن از تو بزرگترم، از اين رو سزاوار اين است كه وصيت و امامت را به من واگذاري و در اين امر با من نزاع نكني.» امام زين العابدين (ع) به وي فرمود: «اي عم از خدا بپرهيز و در پي آنچه سزاوار آن نيستي خاطر مينگيز. من تو را موعظه مي كنم كه مبادا

در شمار جاهلان باشي. اي عمو، پدرم صلوات الله عليه از آن پيش كه به عراق توجه فرمايد با من وصيت نهاد و يك ساعت پيش از شهادتش در امر امامت و وصيت عهد

[صفحه 17]

و پيمان با من استوار فرمود و اينك مي بيني كه سلاح رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز نزد من است، پس گرد اين امر مگرد، چه من بيم دارم عمرت كوتاه شود و در احوال تو آشوب و اختلال روي نمايد. خداوند تبارك و تعالي ابا و امتناع دارد كه امامت و وصيت را جز در نسل حسين عليه السلام مقرر فرمايد. و چنانچه بخواهي بر اين جمله نيك دانا شوي نزد من آي تا نزديك حجرالاسود شويم و داوري از وي جوييم و از حقيقت اين امر از او پرسش كنيم.» محمد بن حنفيه قبول كرد و به جانب حجرالاسود روان شدند. حضرت علي بن الحسين عليه السلام روي به محمد كرد و فرمود: «تو ابتدا كن و در پيشگاه خداي تعالي به زاري و ضراعت خواستار شو تا حجرالاسود را از بهر تو به سخن درآورد؛ آنگاه از او پرسش كن.» پس محمد روي مسألت و ابتهال به درگاه خالق متعال آورد و خداي را همي بخواند آنگاه حجرالاسود را خواند. حجر او را جواب نداد. حضرت فرمود: «اي عم اگر تو وصي و امام بودي حجر تو را جواب مي داد.» محمد گفت: «اي برادرزاده، اكنون تو حجر را بخوان و پرسش كن.» آنگاه علي بن الحسين (ع) - همان طور كه قبلا اشاره شد - به دعا و ثنا پرداخت و گفت: «سوال مي كنم از تو

به حق خداوندي كه عهد و ميثاق پيغمبران و اوصياء و تمامي مردمان را در تو قرار داد، خبر دهي ما را كه بعد از حسين بن علي عليه السلام وصي و امام كيست.» پس حجر چنان به جنبش درآمد كه گويي نزديك است از جاي خود بركنده شود. آنگاه خدايش به زبان عربي فصيح او را به نطق آورد؛ چنانكه همه ي آن ها كه حضور داشتند بشنيدند، و به علي بن الحسين عليه السلام گفت: «وصيت و امامت بعد از حسين بن علي، پسر فاطمه، بنت رسول الله عليهم السلام مخصوص توست. و بر محمد بن حنفيه، و همه ي كساني كه در زمين و آسمان هستند، امام بوده و اطاعت وي واجب است، پس اي محمد بشنو و او را اطاعت كن.» آنگاه محمد بن حنفيه در حالي كه مي گفت: «سمعا و طاعة» خطاب به آن حضرت گفت: «اي كسي كه حجت خدا در زمين و آسمان هستي.» به امامت امام زين العابدين (ع) برخود و بر جميع مردمان اعتراف نموده وي را ترك كرد.

مادر آن حضرت

نام مادر آن حضرت را بعضي شهربانو يا شهربانويه دختر يزدگرد فرزند شهريار پسر شيرويه پسر پرويز پسر انوشيروان ثبت كرده اند و آخرين پادشاه ايران را يزدگرد ناميده اند.

اما چنان كه مورخ نامي «مبرد» در كامل مي نويسد: نامش سلافه است كه از اولاد يزدگرد باقي مانده و نسبش مشهور و از بهترين زنان جهان محسوب مي شود، و برخي نام وي را خوله نوشته اند، اما در طبقات ابن سعد نام وي غزاله ذكر گرديده

[صفحه 18]

و شيخ مفيد [11] مادر آن حضرت را شاه زنان دختر يزدگرد بن شهريار بن كسري ثبت كرده و برخي گويند نامش

شهربانويه است. اما همان طور كه شيخ مفيد نقل كرده و از ظاهر روايات نيز برمي آيد نام اصلي وي شاه زنان بوده و سپس بنا به گفته ي مبرد به سلافه تغيير يافته است.

گويند وي را در زمان خلافت عمر به مدينه آوردند. قطب راوندي به سند خود از امام باقر (ع) روايت كرده است [12] كه آنگاه كه عمر خليفه ي وقت تصميم گرفت وي را به فروش برساند علي (ع) [13] وي را از اين امر بازداشت و به عمر فرمود: به وي پيشنهاد كند كه يكي از مسلمين را انتخاب و با وي ازدواج كند و مهريه ي او را از سهم بيت المال بپردازد. در همين موقع بود كه وي حسين بن علي عليه السلام را انتخاب كرد. اميرالمؤمنين علي عليه السلام كه از اين امر خرسند گرديد، در نگاهداري و احسان وي به فرزند خود امام حسين (ع) توصيه ي فراوان نمود.

به اين ترتيب شاه زنان فرزندي به دنيا آورد كه از بهترين مردم روي زمين محسوب مي شد. گويند مادر امام زين العابدين (ع) به هنگام وضع حمل چشم از [14] جهان فروبست، و وي در كفالت يكي از كنيزان پدر بزرگوار خود درآمد كه پرستاري وي را بر عهده گرفت و چون مادري مهربان در نگاهداري و سرپرستي وي بكوشيد.

هر چند علي بن الحسين (ع) در ظاهر مادري غير از اين بانو نديده بود، اما به تدريج كه رشد مي يافت به اين امر واقف گرديد كه بانويي كه وي را سرپرستي مي كند يكي از كنيزان است و اطرافيان، وي را به نام مادر او مي خوانند.

آن حضرت پس از چندي وي را آزاد ساخت و به ازدواج

خود درآورد. همين امر باعث گرديد كه عده اي او را به باد انتقاد گيرند تا آنجا كه بعضي از سلاطين بني اميه اين موضوع را به دهان گرفتند و به غلط وي را مورد عتاب و سرزنش قرار دادند. اما در حقيقت اين زن مادر وي نبود و تنها كفالت و سرپرستيش را بر عهده داشت.

در آن مواقع چنان بود كه اهالي مدينه بر خود عار مي دانستند كه از كنيز

[صفحه 19]

و اسير زاده فرزند بياورند، و تا آن گاه كه علي بن الحسين (ع) تولد نيافته بود حاضر به ازدواج با كنيزان نبودند.

علي اكبر يا علي اصغر؟

معروف است كه برادر آن حضرت كه در فاجعه ي كربلا به شهادت رسيد بزرگتر از امام سجاد (ع) بوده، اما در عين حال برخي نيز وي را علي اصغر خوانده اند. [15].

كنيه ي آن حضرت

كنيه ي آن حضرت را ابومحمد، ابوالحسن و بعضي ابوبكر نوشته اند. اما ابن سعد در كتاب طبقات به روايت ابي جعفر «ابا الحسين» آورده است. در روايات ديگر اغلب وي را ابامحمد ناميده اند.

[صفحه 20]

محمد بن يعقوب كليني در اصول كافي مي نويسد: آن حضرت را ابن الخيرتين مي خواندند، زيرا كه در ميان عرب بهترين آنها هاشم است و در عجم اهل فارس، و نسب شريف آن حضرت به اين دو منتهي مي شود، چنانچه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: لله تعالي من عباده خيرتان فخيرته من العرب قريش و من العجم فارس. (خداي را از بندگانش دو گروه مختار و برتر باشند، از عرب قريش و از غير عرب فارس).

چنانكه ابو الاسود دوئلي در مدح علي بن الحسين (ع) به اين مطلب اشاره كرده مي گويد:

و ان غلاما بين كسري و هاشم

لاكرم من نيطت عليه التمائم

(جواني كه از پيوند دو نژاد خسرو و هاشم به وجود آمده باشد، براستي كه برترين و شايسته ترين كودكي است كه به گردنش حرز آويخته شده است.)

لقب آن حضرت

ابن شهرآشوب در مناقب ج 3 ص 304، مي نويسد:

ابن عباس مي گويد كه پيامبر اسلام (ص) فرمود: «به روز رستاخيز فرياد كننده اي آواز كند: كجاست زينت عبادت كنندگان؟ گويا مي بينم كه فرزندم علي بن الحسين در آن هنگام در ميان صفوف اهل محشر با تمام وقار و سكون گام همي سازد.»

و نيز در همان صفحه ي 304 مناقب چنين آمده است:

«هر وقت زهري از علي بن الحسين (ع) حديث مي كرد با چشماني اشكبار مي گفت: زين العابدين.»

در كشف الغمه آمده است كه: «سبب ملقب شدن آن حضرت به امام زين العابدين اين است كه شبي در

نمازگاه خويش به نماز ايستاده بود، پس شيطان به صورت اژدهايي به آن حضرت نمودار گشت، تا خاطر مباركش را از عبادت بازدارد و آن حضرت همچنان به عبادت خود مشغول بود، و به شيطان التفاتي نمي فرمود. شيطان نزديك شده انگشت ابهام امام عليه السلام را در دهان بگزيد، امام عليه السلام كه از اين ماجرا آگاه بود، براي اتمام دعاي خويش قيام فرمود، در اين هنگام

[صفحه 21]

صدايي بشنيد و در حالي كه گوينده را نمي ديد سه بار گفت: زين العابدين، و اين كلمه را ديگران بشنيدند.» [16].

هر چند براي آن حضرت القاب بسياري ذكر كرده اند، اما معروفترين لقب وي را زين العابدين، سيد العابدين، سجاد و ذوالثفنات مي دانند.

دربان آن حضرت

دربان آن حضرت را ابوخالد كابلي و ابو جبلة نوشته اند و بعضي يحيي بن [17] ام الطويل مطعمي را كه به دست حجاج به قتل رسيد و در «واسط» به خاك سپرده شده نيز نام برده اند.

شاعر آن حضرت

معروفترين شعراي آن حضرت را فرزدق و كثير عزه نوشته اند.

سلاطين عصر آن حضرت

در زمان آن حضرت يزيد بن معاويه، معاوية بن يزيد، مروان بن حكم، عبدالملك بن مروان و وليد بن عبدالملك سلطنت داشته اند.

اولاد امام

در ميان فرزندان امام حسين (ع) توالد و تناسل تنها به امام زين العابدين (ع) اختصاص داشته و نسل ابوعبدالله الحسين (ع) به شخص علي بن الحسين (ع) انحصار يافت. شيخ مفيد [18] در ارشاد و ابن صباغ در فصول مهمة آورده اند كه تعداد اولاد آن حضرت پانزده نفر بوده كه يازده نفر از آنها پسر و چهار دختر بوده اند، به اين ترتيب:

1- امام محمد باقر (ع) كه مادرش فاطمه، دختر عم آن حضرت، امام حسن مجتبي (ع) بوده و ام عبدالله كنيه داشته است.

[صفحه 22]

2 - عبدالله. 3 - حسن. 4 - حسين اكبر: مادر دو پسر اخير از كنيزان بود و غير از اين دو، فرزند ديگري نياورد.

5 - زيد. 6 - عمر: مادر اين دو نفر نيز از كنيزان بود.

7 - حسين اصغر. 8 - عبيدالله.

9 - سليمان: مادر وي نيز بلا عقب بوده و فرزند ديگري نداشت.

10 - علي كه از همه ي فرزندان امام كوچكتر بوده است.

11 - خديجه: مادر اين دو (علي و خديجه) نيز كنيز بوده است.

12 - محمد اصغر كه مادرش از كنيزان بود.

13 - فاطمه. 14 - علية. 15 - ام كلثوم. كه مادر ايشان نيز كنيز بود.

اما محمد بن سعد در كتاب خود الطبقات الكبير تعداد اولاد آن حضرت را ده پسر و هفت دختر ثبت كرده و مي نويسد: اولاد علي اصغر ابن حسين بن علي به اين شرح است:

حسن بن علي درج، حسين اكبر درج، محمد اباجعفر الفقيه، و عبدالله كه مادر آنها ام عبدالله دخت

حسن بن علي بن ابي طالب بوده است، يكي ديگر از اولاد آن حضرت عمر، و ديگري زيد بود كه در كوفه به شهادت رسيد، و علي بن علي و خديجه كه مادرشان از كنيزان بود، حسين اصغر ابن علي و عليه كه كنيه اش ام علي بود و مادر اين دو نيز كنيز بود و كلثوم و ديگر سليمان كه مادرش غير از او فرزند ديگري نياورد، و مليكة كه مادرشان نيز كنيز بوده است، و قاسم، و ام الحسين، و فاعمة كه اينها نيز مادرشان از كنيزان بود، و يكي ديگر از فرزندان آن حضرت كنيه اش ام الحسن بود [19] اما در كشف الغمه آمده است كه: برخي گويند علي بن الحسين (ع) داراي نه پسر بوده و اصولا فرزند دختر نداشته است. و چنانكه ابن خشاب نحوي در مواليد اهل بيت آورده، آن حضرت داراي هشت پسر بوده و اولاد دختر براي آن حضرت ذكر نكرده و مي نويسد: محمد الباقر، و زيد كه در كوفه به شهادت رسيده، عبدالله، عبيدالله، حسن، حسين، علي و عمر.

اما آنچه را كه ابن شهرآشوب [20] در مناقب آورده چنين است: فرزندان آن حضرت كه تعداد آنها به سيزده نفر مي رسيد غير از امام محمد باقر (ع) و عبدالله باهر كه مادر آنها ام عبدالله دختر حسن بن علي (ع) بوده بقيه ي آنها مادرشان جزء كنيزان

[صفحه 23]

بوده است، و ابوالحسين زيد كه در كوفه شهيد گرديده و عمر با يكديگر دو قلو بوده اند، محمد اصغر عبدالرحمن و سليمان نيز سه قلو بوده، حسن و حسين و عبيدالله نيز با يكديگر سه قلو بوده اند و محمد اصغر، و كوچكترين اولاد آن حضرت را

علي ذكر كرده، و خديجه؛ و هر چند كه برخي گويند اصولا آن حضرت فرزند دختر نداشته، اما بعضي ديگر فاطمه، عليه و ام كلثوم را نيز از دختران آن حضرت دانسته اند.

و در كتاب عمدة الطالب چنين آمده است كه: از امام زين العابدين (ع) شش فرزند به نام هاي امام محمد باقر، عبدالله باهر زيد الشهيد و عمر الاشرف و حسين الاصغر و علي الاصغر باقي مانده است.

لباس آن حضرت

در كتاب طبقات ابن سعد به نقل از فضل بن دكن مي نويسد: حديث كرد ما را نضر بن اوس طائي كه روزي بر علي بن الحسين (ع) وارد شدم جامه اي بر تن داشت كه روي آن را با پارچه اي به رنگ تيره و گرم پوشانيده بود و اغلب از آن استفاده مي كرد و نيز به سند خود از موسي بن ابي حبيب الطائفي روايت كرده كه: علي بن الحسين (ع) اغلب با حناء، همراه با گياه ديگري به نام «كتم» خضاب مي نمود كه به رنگ مشگي در مي آمد، و نيز مي نويسد: علي بن الحسين (ع) داراي جامه اي از خز بود كه در روز جمعه مي پوشيد، و به سند خود روايت كرده كه آن حضرت دو نوع جامه از خز بر تن مي كرد، يكي كوتاهتر بود و جبه اي ديگر از همان نوع خز كه بر روي لباس هاي خود از آن استفاده مي كرد. و باز به سند خود از ابي جعفر روايت كرده كه گويد: پوستيني كه داراي آستين بلندي بود و در عراق تهيه گرديده به عنوان هديه به علي بن الحسين (ع) اهداء كردم، آن حضرت اغلب از آن استفاده مي كرد اما به هنگام اداي نماز از تن خود

خارج مي ساخت، و در جاي ديگر به سند خود از ابي جعفر آورده است كه در زمستان جامه ي خز به پنجاه دينار مي خريد و چون تابستان فرا مي رسيد آن را به فروش مي رسانيد و پول آن را به فقرا صدقه مي داد، در تابستان از دو نوع جامه از لباس هاي مصري استفاده مي نمود كه به بهاي يك دينار خريداري كرده و در هر موقع يكي از آنها را بر تن كرده و مي فرمود: قل من حرم زينة الله التي

[صفحه 24]

اخرج لعباده [21].

در حديث ديگر مي گويد: خبر داد ما را محمد بن اسماعيل بن ابي فديك و عبدالله بن مسلمة و اسماعيل بن عبدالله ابي اويس كه گويند حديث كرد ما را از محمد ابن هلال كه گويد: روزي به ديدار علي بن الحسين (ع) نايل آمدم در حالي كه وي عمامه اي بر سر نهاده و قسمتي از آن را در پشت سر خود فرو آويخته بود.

اخلاق آن حضرت

امام سجاد (ع) يكي از ستارگان درخشان آسمان امامت است كه در كليه ي صفات بارز انسانيت و اخلاق و فضيلت به حد كمال بود، و نسبت به اهل زمان افضل و اعلم و افقه و اورع و اعبد و اكرم و احلم و اصبر و افصح و در مكارم اخلاق و در راه صدقه و انفاق و مهرباني و عطوفت نسبت به فقراء و مساكين و خيرخواهي، از نيكوترين افراد بوده و هيچ كس به پايه ي وي نمي رسيد، و شخصيت و عظمت آن حضرت به اندازه اي بود كه دور و نزديك و دوست و دشمن را تحت تأثير جذبه و روحانيت خود قرار مي داد تا آنجا كه گويند: يزيد

بن معاويه پس از واقعه ي حره كه دستور داد كليه ي اهالي مدينه با وي بيعت كنند تنها علي بن الحسين (ع) بود كه از اين فرمان استثناء گرديده بود، و اگر از او نيز بيعت خواست بدان جهت بود كه وي را برادر و ابن عم خود محسوب مي داشت.

در پوشيدن لباس و علم و فقه و عبادت به جد بزرگوار خود اميرالمؤمنين عليهماالسلام شباهت بسيار داشت، از صفات بارز آن حضرت اين بود كه هر كس نسبت به وي رفتار سوئي نشان مي داد برعكس با وي به نيكي و احسان رفتار مي كرد.

في المثل هشام بن اسماعيل به هنگامي كه والي مدينه بود آن حضرت را به شدت مورد رنج و آزار قرار داد؛ اما به وقتي كه از امارت معزول گرديد، وليد دستور داد وي را بر در خانه ي مروان قرار دهند و چنانچه حق كسي را پايمال نموده از وي بازخواست نمايند و بدين ترتيب مردم وي را مورد سرزنش و دشنام قرار دادند، اما همين كه امام وي را بدين حال مشاهده كرد بر او سلام كرده و به نزديكان خود دستور

[صفحه 25]

داد هرگز متعرض او نگرديده، و به آزارش نپردازند. عجيب اين كه پسر عم آن حضرت كه اغلب به آزار وي مي پرداخت، شب ها به خانه ي وي مراجعه مي كرد و بي آنكه خود را معرفي نمايد مبالغ بسياري پول به وي اعطا مي فرمود، و وي بي آنكه از اين امر اطلاعي داشته باشد و در حالي كه به امام بدگويي مي كرد، مي گفت: اما علي بن الحسين هرگز يادي از من نمي نمايد. آن حضرت همچنان اين كلمات را استماع مي نمود، و با صبر و شكيبايي

تحمل مي كرد و هرگز سخني بر زبان نمي آورد، تا آنگاه كه چشم از جهان فروبست و ديگر كسي به كمك وي نمي شتافت، دانست كسي كه هر شب به خانه ي وي رفته و ياريش مي نمود همان علي بن الحسين (ع) بوده است.

و آنگاه كه اهالي مدينه در واقعه ي حره بر بني اميه شوريدند، مروان بن حكم به علي بن الحسين (ع) متوسل شده، از وي استمداد كرد. از طرفي خانواده ي او نيز كه هيچ كس حاضر نشد آنها را بپذيرد به علي التجاء كرده و از او ياري خواستند. راستي عظمت و بزرگي امام زين العابدين (ع) تا چه اندازه بود كه وقتي دشمن به او روي آورد، دست از عطوفت و مهرباني خويش برنداشت. زنان شهر مدينه نيز در موقع بروز جنگ به خانه ي علي بن الحسين (ع) روي آورده، به وي پناه بردند. آنها كه غالبا از زنان عبدمناف بودند و تعدادشان به چهارصد نفر مي رسيد تا آنگاه كه اين واقعه پايان يافت و سپاه مسرف بن عقبه متفرق شدند همچنان غذا و لباسشان را تأمين مي كرد.

امام سجاد معاش تعداد كثيري از خانواده ها را تأمين مي كرد و هر شب به خانه ي آنها مراجعه مي كرد و طعام و پول به آنان اعطاء مي فرمود، و تا موقعي كه چشم از جهان فروبست هيچ كس به اين امر واقف نبود كه چه كسي است كه معيشت آنان را تأمين مي نمايد. و آنگاه كه در برابر شخصي قرار گرفت كه وي را به باد ناسزا و دشنام قرار داده بود فرمود: «اگر آنچه را كه درباره ي من بر زبان آوردي درست بوده خداوند مرا ببخشد و اگر نسبت هايي

كه به من دادي نادرست بوده خداوند تو را عفو فرمايد.»

گويند بيست بار كه با شتر خود به حج سفر كرد حتي يك تازيانه بر وي نزد. غلامان را مي خريد و آزاد مي كرد، در ميان اين غلامان عده اي سياه بودند كه آن

[صفحه 26]

حضرت آنان را به عرفات مي برد و به كارشان وامي داشت، آنگاه حوايج آنها را برآورده مي ساخت و آزادشان مي كرد و سپس جوايزي به آنها اعطاء مي فرمود. زهري كه از اصحاب آن حضرت محسوب مي شد روزي تازيانه اي به غلام خود زد و وي جان را به جان آفرين تسليم كرد. وي از اين ماجرا سخت مضطرب شده، انگشت ندامت بر دهان گرفت، و سرانجام به خدمت علي بن الحسين (ع) آمده حادثه را تعريف كرد. امام سجاد به وي فرمود: به نظر من گناهي مرتكب شده اي و مي تواني توبه كني و عمل خود را جبران نمايي، به اين ترتيب كه كنيز مؤمنه اي را آزاد و يا دو ماه متوالي روزه بگيري تا گناه تو بخشوده شود.

زهري آنچه كه زين العابدين (ع) براي او داوري فرمود به موقع اجرا گذاشت، و هم به وسيله ي امام سجاد (ع) بود كه از اضطراب و غم و اندوه بيرون آمده از حالت تشويش و نگراني رهايي يافت.

امام سجاد اغلب با كساني به سفر مي رفت كه وي را نشناسند و با آنها نيز شرط مي كرد در اموري كه در راه بدانها احتياج دارند خود كمك كرده و شخصا انجام دهد. و آنگاه كه از اين موضوع از وي پرسيدند، فرمود: بيم دارم از اين كه به نام رسول الله (ص) بيش از آنچه استحقاق دارم با من رفتار نمايند [22].

در

كشف الغمه آمده است كه: امام سجاد (ع) غالبا پيش از خواب وضو مي گرفت. و روي ظرف آب را مي پوشانيد، و در شستشو و وضو گرفتن خود از هيچ كس كمك نمي گرفت، همين كه پاسي از شب مي گذشت از خواب برمي خاست، پيش از گرفتن وضو ابتدا مسواك مي نمود و سپس به نماز مي پرداخت. در سفر و حضر هرگز نماز شب را ترك نكرد، و از نمازهاي نافله آنچه را كه در روز نتوانسته بود انجام دهد به هنگام شب آنها را جبران مي نمود، در اين مورد به فرزندان خود توصيه كرده مي فرمود: هر چند كه نمازهاي نافله مانند فرايض بر شما واجب نگرديده، اما چون از عباداتي است كه فضيلت بسيار دارد دوست دارم كه خود را بدان عادت دهيد و چنانچه در فرايض و واجبات خود قصور كرده ايد به وسيله ي نوافل جبران نماييد.

هر وقت سائلي به نزدش مي آمد مي فرمود: مرحبا بمن يحمل زادي الي -

[صفحه 27]

الاخرة (مرحبا بر آنكس كه توشه ي آخرت مرا فراهم مي سازد، به هنگام راه رفتن هرگز دست هاي مباركش از ران هاي مباركش تجاوز نمي كرد، و بي آنكه كبر و غروري از خود نشان دهد به آرامي و وقار قدم برمي داشت. امام صادق (ع) در اين مورد فرمود: آن حضرت به هنگام راه رفتن هرگز به چپ و راست توجه نمي كرد و چنان با سكون و آرام راه مي رفت كه گويي برفراز سرش مرغي ايستاده باشد [23] به هنگام شب در عرفه و بامدادان كه به مشعر مي رفت به آرامي گام برمي داشت و در سفر بين نمازهاي ظهر و عصر و مغرب و عشاء را جمع مي كرد و بي آنكه بين آنها

فاصله قرار دهد ادا مي كرد، و پياده به رمي جمره مي پرداخت.

چنانكه ابن حجر در كتاب خود صواعق مي نويسد: زين العابدين (ع) تنها كسي است كه در علم و زهد و عبادت جاي پدر بزرگوار خود را گرفته و در اين امر سرآمد اقران بود و آن حضرت چنان بود كه در وقت گرفتن وضو تغيير مي يافت و رنگش به زردي مي گراييد، وقتي از اين موضوع از وي پرسيدند فرمود: شما نمي دانيد در خدمت چه شخص با عظمتي حاضر مي شوم!

ابن بابويه از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه پدرم علي بن الحسين عليه السلام هرگز نعمتي را از خدا ياد نكرد مگر آنكه سجده كرد براي شكر آن نعمت، و آيه اي از كتاب خدا را قرائت نكرد كه در آن سجده باشد مگر آنكه سجده اي بجا مي آورد و چنانچه حق تعالي از او زياني را كه از آن در بيم بود دفع مي كرد يا مكر مكركننده اي را از او مي گردانيد سجده مي كرد، و هرگاه از نماز واجب فارغ مي شد سجده بجا مي آورد، و هرگاه به اين امر توفيق مي يافت كه ميان دو كس را اصلاح كند براي شكر آن سجده مي كرد، و اثر سجده در جميع مواضع سجود آن حضرت نمايان بود، از اين رو آن حضرت را سجاد مي گفتند.

در عظمت و بزرگواري و عفو و اغماض، هيچكس به پايه ي وي نمي رسيد، چنان كه گويند مردي وي را به شدت ناسزا و دشنام داد اما آن حضرت سخني نگفت و وي را به حال خود گذاشت، بار ديگر كه به ملاقات امام نايل آمد، پيش خود چنين احساس كرد كه وي را مجازات خواهد

كرد، اما آن حضرت در حالي كه اين آيه را

[صفحه 28]

قرائت مي كرد: «خذالعفو و امر بالعرف و أعرض عن الجاهلين» [24] به وي فرمود: تو را عفو كردم.

شيخ صدوق در خصال به سند خود از امام باقر (ع) چنين آورده است كه: علي بن الحسين (ع) در شب هاي تاريك جهت ياري و مساعدت به فقراء و مساكين به راه مي افتاد، و در حالي كه به يك دست مقداري پول و بر پشت مباركش انباني از غذا داشت به خانه ي فقرا مي رفت، در را مي كوبيد و به آنها غذا و نان و پول مرحمت كرده و صورت خود را مي پوشانيد تا كسي او را نشناسد، و تا آنگاه كه چشم از جهان فروبست اين امر همچنان ادامه داشت. از آن پس اهالي مدينه كسي را نيافتند كه معاش آنها را تأمين نمايد، و در چنين موقع بود كه به اين امر واقف شدند كه شخصي كه همه شب به خانه هاي آنها رفته و به آنها غذا و پول مي رساند علي بن الحسين (ع) بوده است.

گويند روزي كه جامه اي از خز بر تن كرده و از خانه به راه افتاد، سائلي به عنوان سؤال وي را مورد اعتراض قرار داد و به آن رداء درآويخت، آن حضرت بي آنكه به اعتراض وي پاسخ گويد، وي را ترك كرد و جامه بدو بگذاشت.

در روز عرفه بود كه جمعي توجه آن حضرت را جلب كرده كه از مردم سؤال مي كردند، رو كرد به آنها و فرمود: واي بر شما در چنين روزي كه درهاي رحمت الهي بر روي مردم تا آنجا گشوده است كه اميد مي رود كودكان در شكم

مادران خود خوشبخت گردند! چگونه از غير خدا به سؤال پرداخته ايد؟

با اين كه علي بن الحسين (ع) از هر كس، نسبت به مادر خود بيشتر به احسان و نيكي رفتار مي نمود با اين وصف اغلب از خوردن غذا با وي امتناع مي ورزيد، و آنگاه كه ياران و نزديكان آن حضرت درباره ي اين موضوع از وي جويا شده و گفتند: شما از نيكوترين و اصيل ترين مردم هستيد و از هر كس نسبت به مادر خود بيشتر به احسان رفتار مي نماييد، پس چگونه است كه از غذا خوردن با وي اباء داريد؟ فرمود: «من شرط ادب و احترام به جا مي آورم، و بيم دارم كه به لقمه اي دست برم كه او زودتر متوجه آن شده باشد.»

[صفحه 29]

و آنگاه كه شخصي خطاب به آن حضرت گفت: يابن رسول الله، من شما را به جهت خدا دوست دارم، آن حضرت فرمود: خداوندا من به تو پناه مي برم از اينكه مردم مرا به خاطر تو دوست بدارند و تو مرا دشمن بداري.

از يكي از كنيزان [25] امام از اخلاق آن حضرت جويا شدند، وي گفت: به اختصار يا به تفصيل شرح دهم؟ وقتي از وي خواستند كه مختصر بيان كند، گفت: روزها هرگز براي او غذايي نياوردم و شبها نيز هيچ گاه رختخواب پهن نكردم، و اين بدان جهت بود كه اغلب در روز روزه داشت و در شب به عبادت مشغول بود.

روزي با عده اي مواجه گرديد كه وي را به باد ناسزا و بدگويي گرفته اما آن حضرت رو كرد به آنها و فرمود: چنانچه سخن شما درباره ي من درست است خداوند مرا عفو كند، و اگر نسبت هايي

كه به من داده ايد نادرست بوده از خدا مي خواهم گناه شما را عفو فرمايد، و آنگاه كه طالب علمي در خدمت آن حضرت حاضر مي شد مي فرمود: «مرحبأ بوصية رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم» سپس مي فرمود: طالب علم و دانش از همان وقت كه از خانه ي خود خارج مي شود، به هيچ تر و خشكي از زمين نيست كه قدم مي نهد مگر آن كه همه براي او به تسبيح مي پردازند.

علي بن الحسين (ع) هر شب به تنهايي در يكصد خانه را مي كوبيد و به دست مبارك خود به درماندگان و بيچارگاني كه از فرط آبرو و نجابت، فقر و تنگدستي خود را ابراز نمي كردند انفاق مي كرد، در حالي كه انبان غذا بر پشتش سنگيني مي نمود و بي آنكه از غلامان و خدمتگزاران خود كمك بگيرد غذا را تقسيم مي كرد، زيرا نمي خواست كسي از اين امر آگاه شود، و از طرفي عده اي از فقرا و مساكين نيز مانند او ميل نداشتند كسي آنها را بشناسد آن حضرت نيز مي كوشيد رازشان فاش نگردد. هيچ طعامي ميل نمي فرمود مگر آنكه همانند آن را به عنوان صدقه به فقرا اعطا مي نمود. مدت بيست سال بر پدر بزرگوار خود مي گريست، و هر موقع غذا به نزد آن حضرت مي آوردند بي درنگ آثار غم و اندوه در سيمايش آشكار مي گرديد و گريان مي شد، تا آنجا كه روزي يكي از غلامان به وي گفت: يابن رسول الله آيا لحظه اي مي رسد كه شما محزون و اندوهناك نباشيد؟ زين العابدين (ع) فرمود: واي بر تو، من چه بگويم، يعقوب عليه السلام دوازده پسر داشت همين كه به فراغ يكي از

[صفحه 30]

آنها مبتلا شد آن قدر گريست

كه چشمانش از غم و اندوه نابينا گرديد، در حالي كه فرزند عزيزش يوسف حيات داشت، حال من چگونه غمگين نباشم، كه چون به هر طرف مي نگرم از يك سو پدرم و از سوي ديگر برادر و عمويم و هفده نفر از خاندانم و عده اي از اصحاب پدرم در جلو چشم من به شهادت رسيدند؟ با اين حال آيا مي توانم لحظه اي آسوده باشم و از غم و اندوه بيرون آيم؟

چنانكه شيخ در امالي از امام صادق (ع) آورده است: علي بن الحسين (ع) مي فرمود: هيچ جرعه اي نزد من محبوب تر از جرعه ي غضب نيست كه با صبر و شكيبايي آن را فرو نشانم، و در جاي ديگر فرمود: صدقه غضب پروردگار را فرو مي نشاند و نيز فرمود كه: من دوست ندارم كه نعمت هاي بزرگ دريابم و اندك ذلتي بر خويش باز پذيرم با همه ي اينكه چون از كسي در خشم و غضب شوم و مكافات او لازم باشد ذلت فرو خوردن خشم را بر خود هموار كنم، و از مكافات او خودداري نمايم.

آن حضرت چنان بود كه پيش از آن كه به دادن صدقه بپردازد آن را مي بوسيد، و آنگاه كه از اين امر از وي پرسيدند، فرمود: اين دست سائل نيست كه من مي بوسم، بلكه در حقيقت دست پروردگار است كه من مي بوسم، زيرا كه صدقه قبل از آنكه به دست فقير برسد در دست پروردگارم قرار گرفته است.

به هنگام مسافرت چنانچه در بين راه سنگي مي يافت از شتر خود پياده مي شد و به دست خود آن را به كناري برده و سپس به راه خود ادامه مي داد.

روزي به عده اي از افرادي كه به بيماري

[26] جذام مبتلا بودند برخورد كه بر سفره ي غذا نشسته، همين كه علي بن الحسين (ع) را مشاهده كردند وي را به خوردن غذا دعوت نمودند، آن حضرت ابتدا بر آنها سلام كرده و از آنجا عبور فرمود، اما ديري نپاييد، در حالي كه مي فرمود: «ان الله لا يحب المتكبرين» به طرف آن ها مراجعت كرد. پس فرمود من روزه دار هستم، و به اين وسيله از شركت با آنها امتناع ورزيد و در عوض از آنان به خانه ي خود دعوت كرد، پس از چندي دعوت وي را پذيرفته آن حضرت نيز به آنان اطعام كرده و عطايايي به آنان اهداء فرمود.

جامه اي داشت كه همين كه زمستان پايان مي يافت به عنوان صدقه به فقراء

[صفحه 31]

اعطا مي كرد و چون تابستان سپري مي گرديد لباسي كه براي تابستان تهيه كرده بود به فقراء مي بخشيد، و در روايت ديگري آمده است كه: آن حضرت همان لباس خود را صدقه مي داد و آنگاه كه از وي پرسيدند: «لباس خود را به كسي مي بخشيد كه از بهاي آن اطلاع نداشته و شايد لايق پوشيدن اين لباس نباشد، بهتر نيست آن را به فروش برسانيد و پول آن را اعطا نماييد؟» در پاسخ فرمود: من خوش ندارم لباسي را كه با آن نماز گزارده ام به فروش رسانم.

مناقب و فضايل امام
اشاره

در طبقات ابن سعد چنين آمده است كه: علي بن الحسين (ع) در گفتار و كردار شخصيتي موثق و امين بود و در بزرگي و علو همت و پارسايي و حلم و بردباري مقامي بس عالي داشت و در كليه ي فضايل به حد كمال بود، «كان علي بن الحسين ثقة مأمونا كثير الحديث عليا رفيعا ورعا «اه»

» .

و در كتاب مرآة الجنان مي نويسد: مناقب و فضايل اخلاقي امام سجاد (ع) به اندازه اي است كه شرح آنها در اين مختصر نمي گنجد.

چنانكه مبرد در كامل مي نويسد: روزي يكي از مردمان قريش كه مادرش از كنيزان بود در مجلس سعيد بن مسيب حضور يافت، سعيد براي اين كه به خوبي وي را بشناسد و از پدر و مادرش آگاه شود وي را مخاطب ساخته پرسيد: خاله هاي شما چه كساني بودند؟ مرد قريشي جواب داد: مادرم بانويي كنيز بود، همين كه سخنش پايان يافت پيش خود احساس كرد كه در نظر سعيد چيزي كسر داشته و يا شايد نقصي در او مشاهده كرده زيرا به زودي از او رو گردانيد و آن طور كه انتظار داشت سعيد به وي اعتنا نكرد، ديري نپاييد كه علي بن الحسين بن علي ابن ابي طالب عليهم السلام وارد شد، سعيد از جاي خود برخاسته و پس از سلام نسبت به وي تعظيم و تكريم فراوان نمود، در اينجا مرد قريشي رو كرد به سعيد و گفت: آقا، پس اين شخص كيست؟

سعيد گفت: اين آقايي است كه ممكن نيست كسي مسلمان باشد و او را نشناسد، وي علي بن الحسين ابن علي بن ابي طالب است.

مرد قرشي اضافه كرد و پرسيد: مادر او كيست؟

سعيد پاسخ داد: مادرش از كنيزان بود.

[صفحه 32]

آنگاه قرشي به سعيد گفت: پس من فكر كردم از موقعي كه شما دانستيد كه مادرم كنيز بوده با نظر تحقير به من نگريستيد!

و چنان كه در محاضرات راغب آمده و ابن جوزي نيز در مناقب عمر بن عبدالعزيز آورده، روزي عده اي به مجلس عمر بن عبدالعزيز حاضر شده و

با وي به مذاكره پرداختند. در همين اثنا بود كه علي بن الحسين عليه السلام از جا برخاسته و آنان را ترك كرد. آنگاه عمر بن عبدالعزيز رو كرد به حضار و پرسيد: آيا شريف ترين مردم كيست؟ همه يك صدا گفتند: شريف تر از همه كس شما هستيد، وي بي درنگ به آنها گفت: خير، هرگز چنين نيست، آنكه در فضيلت و شرافت هيچ كس به پايه ي او نمي رسد، علي بن الحسين (ع) و همان كسي است كه چند لحظه قبل مجلس را ترك كرد، و او كسي است كه همه كس دوست دارد به جاي وي بوده و همانند وي به فضايل اخلاقي پيراسته گردد، اما او هرگز مايل نيست كه خود را همانند ديگر مردمان قرار دهد.

شيخ صدوق در كتاب العلل به سند خود از سفيان بن عينية آورده كه گفت: از زهري پرسيدم آيا علي بن الحسين را ملاقات كرده اي؟ وي گفت: بلي به ديدارش نايل شده ام و اين را هم بايد بگويم كه به راستي احدي را افضل از او نديده ام. به خدا سوگند كه كمتر كسي را مي شناسم كه قادر باشد محبت او را مخفي داشته و يا چنانچه از دشمنان او است دشمني خود را آشكار نمايد، و آنگاه كه از زهري در اين مورد جويا شدند وي توضيح داده گفت: من هرگز كسي را نديده ام كه وي را دوست داشته مگر آن كه به فضل و بزرگواري آن حضرت واقف گرديده، و اين آگاهي به حدي است كه گاه نسبت به وي به حسادت منتهي خواهد شد، و آنكس كه با وي به دشمني و عداوت پردازد چنان با وي به

رأفت و ملايمت و مهرباني رفتار مي نمايد كه وي از دشمني با او شرم مي نمايد.

هر چند مناقب و فضايل امام زين العابدين (ع) به اندازه اي است كه شرح همه ي آنها امكان پذير نيست، ولي ما در اينجا به ذكر مختصري از آنها كه با گنجايش اين كتاب مناسب است مي پردازيم:

علم آن حضرت

همان طور كه قبلا نيز بيان داشتيم، گفتار شيخ مفيد به اين ترتيب بود كه،

[صفحه 33]

آنچه را كه فقها و دانشمندان در علوم مختلفه از آن حضرت نقل كرده اند به اندازه اي است كه از شمار عدد بيرون است، و آنچه را كه از مواعظ و ادعيه و فضايل قرآن كريم و حلال و حرام و درباره ي حوادث و ايام و ديگر علوم مختلفه كه بين علماء و دانشمندان مشهور است اغلب از كساني به دست آورده اند. كه در مكتب امام زين العابدين (ع) آموخته و از چشمه ي علوم آن حضرت سيراب گرديده است، و به دنبال آن اضافه كرده، مي نويسد: چنانچه بخواهيم به شرح آنها بپردازيم موجب اطاله ي كلام گرديده و از حوصله ي زمان نيز خارج است.

و چنان كه ابن شهرآشوب در مناقب مي نويسد: كمتر كتابي مي توان يافت كه در موعظه و زهد و تقوي تنظيم يافته و عبارت «قال علي بن الحسين» يا «قال زين العابدين» در آن نيامده باشد.

شيخ مفيد در ارشاد ج 2 ص 141 به سند خود از عبدالله بن حسن بن حسن روايت كرده مي گويد:

- مادرم فاطمه بنت الحسين (ع) هميشه به من مي فرمود با دائي بزرگوارت بنشين، سخنانش را بشنو و من هر وقت فرمان مادرم را اطاعت كرده، به حضور علي بن الحسين (ع) دائي نازنينم شرفياب مي شدم محال بود كه

بي خير و فيض از حضورش برخيزم، و اين نيز در اثر خوف و خشيت او بود كه از پروردگار خود داشته و جذبه و روحانيت و كثرت علم و دانش وي بود كه مرا نيز به شدت تحت تأثير قرار مي داد.

چنان كه ابونعيم در كتاب حلية الاولياء ص 141 به سند خود از زهري روايت كرده مي نويسد: روزي به خدمت علي بن الحسين عليه السلام شرفياب شده، گفتم: من با جماعتي درباره ي روزه مذاكره نموده و به اين نتيجه رسيديم كه روزه ي واجب تنها به ماه رمضان اختصاص دارد. نظر آن حضرت در اين مورد چيست؟

امام سجاد (ع) فرمود: روزه به چهل نوع تقسيم مي شود، ده قسم از آن جزء روزه هاي واجب محسوب مي شود مانند روزه ي ماه رمضان و ده نوع آن جزء روزه ي حرام است و نوع ديگر كه اقسام آن به چهارده نوع مي رسد روزه ي مستحب است كه شخص مختار است چنانچه بخواهد روزه مي گيرد اگر مايل نباشد افطار مي نمايد. و روزه ي نذر و روزه ي اعتكاف نيز واجب محسوب مي شود.

[صفحه 34]

زهري بار ديگر رو كرد به آن حضرت و گفت: يابن رسول الله، اقسام آنها را براي من بيان فرماييد.

آن حضرت نيز ادامه داده، فرمود: اما روزه ي واجب روزه ي ماه رمضان و روزه ي دو ماه متوالي براي كسي كه مرتكب قتل خطا و غير عمد گرديده و از عهده ي كفاره ي آن كه آزاد كردن بنده اي است برنيامده باشد، كه در چنين موقع دو ماه پي درپي روزه مي گيرد، چنان كه خداوند تعالي مي فرمايد: و من قتل مؤمنا خطا [27] «الايه» و سه روز نيز واجب است در كفاره ي قسم براي كسي كه قادر به اطعام

به فقراء نگردد، خداي عزوجل مي فرمايد: ذلك كفارة ايمانكم اذا حلفتم: (اينست كفاره ي قسم هاي شما وقتي قسم خورديد) سوره ي مائده آيه 89.

اما روزه ي كسي كه در حال احرام سر خود را بتراشد: كه در اين صورت چنانچه از يكي از سه طريق كفاره ي آن يعني روزه گرفتن و اطعام فقير و يا قرباني كردن، روزه را انتخاب نمايد، گرفتن سه روز روزه بر وي واجب مي گردد. چنانكه خداوند تعالي فرمود: فمن كان منكم مريضا او به اذي من رأسه ففدية من صيام او صدقة اونسك (پس هر كه از شما ناخوش باشد يا در سر او ناخوشي باشد كه مجبور به تراشيدن سر شود پس فدا بدهد از روزه گرفتن، يا تصدق دادن يا قرباني كردن.) سوره ي بقره آيه 196.

اما روزه اي كه به نام «دم متعه» خوانده مي شود روزه اي است كه در حج تمتع انجام مي گيرد براي كسي كه نتواند قرباني نمايد. خداي تعالي مي فرمايد: فاذا امنتم فمن تمتع بالعمرة الي الحج فما استيسر من الهدي... (پس چون آسوده و ايمن باشيد پس آن كه حج تمتع كند و مشغول شود به افعال عمره پيش از اعمال حج پس هر چه ممكن است از گاو و شتر و گوسفند قرباني كند...) سوره ي بقره ي آيه 196.

اما روزه اي كه در برابر جزاي صيد انجام مي گيرد به نص آيه ي شريفه ي قرآن كريم كه مي فرمايد: و من قتله منكم متعمدا فجزاء مثل ما قتل من النعم... (و هر كس از شما بكشد شكاري را عمدا پس جزاي اوست مثل آنچه كشته است از شكار كه آن مثل از گاو و گوسفند و شتر باشد...) سوره ي مائده آيه 95. به

اين ترتيب است كه بهاي صيد را تعيين كرده و مطابق قيمت آن گندم مي پردازد، اما روزه هاي مباح كه شخص در

[صفحه 35]

انجام آنها مختار است، روزه ي روز دوشنبه و روز پنج شنبه و روزه ي شش روز اول ماه شوال پس از ماه رمضان و روز عرفه و روز عاشورا [28] كه در تمام اين موارد شخص در گرفتن آن مختار است.

و اما روزه اي كه به نام اذن يا تطوع خوانده مي شود به اين ترتيب است كه في المثل زن در روزه هاي مستحبي و در غير ماه رمضان جز با اجازه ي شوهر روزه، نمي گيرد، و به همين ترتيب است روزه ي غلام و كنيز كه مي بايست با اذن مولاي خود روزه بگيرند.

اما روزه هاي حرام عبارتند از روزه ي عيد فطر و قربان و سه روز ايام تشريق، و يوم الشك نيز چنانچه به عنوان ماه رمضان محسوب دارد جزء روزه هايي است كه گرفتن آن براي ما نهي شده است.

ديگر از روزه هاي حرام روزه ي وصال و روزه ي صمت (سكوت) است و روزه ي نذري كه توأم با معصيت و گناه باشد و ديگر صوم الدهر (يعني يك سال روزه گرفتن كه عيدين نيز جزء آنست) از روزه هاي حرام محسوب مي شود، و در روزه هاي غير واجب ميهمان جز با اجازه ي ميزبان روزه نمي گيرد، چنانكه پيامبر اسلام (ص) فرمود:

من نزل علي قوم فلا يصومن تطوعا الا باذنهم (كسي كه بر قومي وارد شد جز به اذن صاحب خانه نبايستي روزه بگيرد.)

نوعي ديگر از انواع روزه، روزه ي تأديبي است كه پدر كودك خود را تا آنگاه كه هنوز به سن بلوغ نرسيده و بر وي واجب نشده امر به گرفتن روزه مي نمايد،

و اين جزء روزه هاي واجب محسوب نمي شود، و به همين ترتيب است موقعي كه شخص به علل بيماري يا ضعف از اول روز افطار كرده اما چنانچه در وسط روز ضعف وي برطرف گرديد، امر به امساك گرديده و اين خود نوعي تأديب از جانب خداي عزوجل به شمار مي رود و البته واجب نيست، و حكم شخص مسافر نيز به همين ترتيب است، كه وقتي شخص از اول روز به خوردن غذا پرداخته سپس به

[صفحه 36]

مقصد برسد امر به امساك گرديده است.

اما روزه ي اباحه كه شخص مخير است روزه بگيرد يا افطار كند روزه ي كسي است كه از روي فراموشي و غير عمد غذا خورده يا آب نوشيده، اين امر براي او مباح گرديده و خداوند جزاي روزه ي تمام براي او محسوب خواهد داشت.

اما درباره ي روزه ي مريض و مسافر در ميان عامه آراي مختلفي ذكر گرديده است. به اين ترتيب كه برخي گويند بايستي روزه بگيرد و بعضي بر اين عقيده اند كه نبايستي روزه بگيرد، و عده اي نيز معتقدند در گرفتن روزه يا افطار كردن آن مخير است، اما به عقيده ي ما (اماميه) در هر دو مورد (مريض يا مسافر) لازم است كه از گرفتن روزه خودداري نمايد، و چنانچه شخص به هنگام بيماري و سفر روزه بدارد بر وي لازم مي شود كه در غير ماه رمضان قضاي آن را بجا آورد، چنانكه خداي عزوجل مي فرمايد: فعدة من ايام اخر [29].

و ابن سعد در كتاب طبقات به سند خود آورده است كه: چنين افتاد كه روزي زهري كه مرتكب قتل خطا و غير عمد گرديده و بشدت دستخوش اضطراب و تشويش گرديده بود و چنان

در غم و اندوه فرو رفته كه پيش خود مي گفت هرگز مايل نيستم كه سقف خانه بر من سايه افكند پس به ترك يار و ديار پرداخته و به غاري پنهان گرديد. اين امر همچنان ادامه داشت تا آنگاه كه علي بن الحسين (ع) كه عازم حج گرديده بود، وي را بدين حال مشاهده كرد و خطاب به وي فرمود: يابن شهاب، بدان كه گناه نوميدي و يأس تو به مراتب شديدتر از گناهي است كه مرتكب شده اي. از خدا بپرهيز و به درگاهش توبه و استغفار كن و ديه ي آن را براي وارث مقتول بفرست و به خانه ي خود برگرد. و به اين ترتيب نگراني و غم و اندوه زهري بر طرف گرديد، «فكان الزهري يقول علي بن الحسين اعظم الناس علي منة» «به راستي كه علي بن الحسين (ع) عظيم تر شخصيتي است كه بر من منت نهاده و حق بزرگي بر من خواهد داشت» [30].

حلم امام

امام سجاد عليه السلام در حلم و بردباري و عفو و گذشت چنان بود كه در برابر هر

[صفحه 37]

خطا و اشتباهي به عفو و اغماض پرداخته و در برابر هر بدي و رفتار سوئي به احسان و نيكي رفتار مي نمود. كليني در كافي به سند خود از علي بن الحسين عليهماالسلام در حديثي آورده است كه فرمود: «ما تجرعت من جرعة احب الي من جرعة غيظ لا اكافي ء بها صاحبها» «جرعه اي بهتر از جرعه اي نيست كه انسان بي آنكه در مقام تلافي برآيد با حلم و بردباري غيظ و غضب را فرو نشاند.»

چنانكه شيخ مفيد [31] مي نويسد: خبر داد مرا ابومحمد حسن بن محمد كه حديث كرد مرا جدم

و او نيز براي من از محمد بن جعفر و ديگران حديث كرده اند كه: مردي از خاندان هاشم نسبت به علي بن الحسين (ع) جسارت كرده و ناسزا مي گفت، و در پيش روي آن حضرت به ناشايست دهان گشود، اما امام سجاد (ع) هرگز لب به سخن نگشوده وي را به حال خود گذاشت. پس از چندي علي بن الحسين (ع) از جا برخاست و به آنها كه در حضورش بودند فرمود: كلمات اين مرد را شنيديد، دوست دارم همراه من به ملاقاتش برويم و پاسخ مرا ببينيد، آنها كه مايل بودند آن مرد بدگو را به سزايش برسانند، همراه امام به راه افتادند، امام نيز در حالي كه مي گفت: «و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين» [32] به راه افتاد. همراهان آن حضرت با شنيدن اين كلمات پيش خود احساس كردند كه امام هرگز به تلافي و جبران نخواهد پرداخت. آن شخص نيز به محض مشاهده ي امام جاي ترديد برايش باقي نماند كه وي براي تنبيه و جبران دشنام وي به ملاقاتش آمده است، اما بزودي دانست كه اشتباه كرده و تصورش بيهوده بوده است.

علي بن الحسين (ع) پيش آمد و رو كرد به وي و فرمود:

- برادر من، تو با من خيلي حرف زدي، من نمي دانم چه مي گفتي، اگر اين نسبت ها كه به من داده اي در من وجود دارد از درگاه خدا پوزش مي خواهم و استغفار مي كنم، اما اگر نسبت هاي تو دروغ بوده باز هم از درگاه خداوند مسئلت مي دارم گناه تو را ببخشد. آن شخص كه يك چنين عفو و گذشت و بزرگواري از امام سجاد مشاهده كرد

جلو آمد و پيشاني مبارك آن حضرت را بوسيد و با چشماني

[صفحه 38]

لبريز از اشك گفت:

- يابن رسول الله آنچه به تو گفته ام صحيح نبوده، خود من به اين دشنام ها و تهمت ها از تو هزاران بار سزاوارترم.

و در جاي ديگر مي نويسد: خبر داد مرا حسن بن محمد از جد خود كه گفت: روزي يكي از اهالي يمن كه پا به سن گذاشته و سنش از نود سال گذشته بود براي من تعريف كرد، وي نيز گفت: خبر داد مرا مردي كه به نام عبدالله بن محمد خوانده مي شد و او نيز گفت، شنيدم از عبدالرزاق كه از زبان يكي از كنيزان آن حضرت تعريف كرده مي گفت: هنگامي كه افتخار خدمت علي بن الحسين (ع) را داشت، روزي براي گرفتن وضو آب بر دست هاي او مي ريخت. ناگاه ظرف آب از دستش رها شد و پيشاني مباركش مجروح گرديد. سر را بلند كرده بر وي نظري افكند ليكن سخني نگفت. ترس و وحشت وي را فراگرفت، اما به زودي عفو و بخشش و بزرگواري آن حضرت را به ياد آورد و در مقابل عظمت و كرامتش به خود اطمينان داد، آنگاه به وي گفت:

- خداوند مي فرمايد: و الكاظمين الغيظ.

آن حضرت پاسخ داد: آري خشم و غضب خود را فروبردم.

بازگفت: و العافين عن الناس.

امام (ع) گفت: خداوند از گناه تو درگذرد.

كنيز گفت: والله يحب المحسنين.

زين العابدين (ع) فرمود: اذهبي فانت حرة لوجه الله عزوجل (تو را به خاطر خداوند عزوجل آزاد كردم).

و بيهقي نيز مانند اين روايت را در كتاب خود آورده است.

و در مناقب ابن شهرآشوب آمده است كه: روزي يكي از كنيزان كه كاسه ي بزرگي از طعام

در دست داشت ناگهان از دستش رها شد و شكست. وي سخت بلرزيد و رنگش به زردي گراييد، اما بي درنگ آن حضرت رو كرد به وي و فرمود: به خاطر خدا تو را آزاد كردم.

در كشف الغمه آمده است كه يكي از غلامان كه نزد آن حضرت خدمت مي كرد تعريف كرده مي گويد: بيشتر اوقات تهيه ي غذا بر عهده ي من بود، يك روز كه

[صفحه 39]

عده اي ميهمان بر او وارد شده بود و من به بريان كردن كباب مشغول بودم با عجله و شتاب سيخ هاي كباب را در حالي كه از شدت حرارت يك پارچه آتش شده بود برداشته به طرف ايشان روانه شدم ناگهان سيخ هاي آتشين بر روي سر طفل كوچك علي بن الحسين (ع) كه در كنار حياط ايستاده بود بيفتاد و به سختي مجروح شد و جان سپرد.

ميهمانان غذا را تناول كرده و رفتند. آنگاه زين العابدين (ع) مرا صدا كرد، رنگ از رويم پريد و اضطراب و وحشت عجيبي بر من دست داد. به طرف او روانه شدم و سر را به زير افكندم، او همين كه مرا به اين حال مشاهده كرد پيش از آن كه پوزش بخواهم مرا عفو كرد و در حالي كه مرا مخاطب ساخته بود گفت: چون از روي عمد و اختيار مرتكب اين عمل نشدي تو را آزاد كردم و افزود: طفل را بپوشانيد و كفن كنيد و سپس خود نيز در كفن و دفن وي كمك كرده او را دفن كردند.

يكي ديگر از غلامان آن حضرت سرگذشت خود را تعريف كرده مي گويد:

- من به غلامي در خدمت او بودم [33] وي قسمتي از املاك خود را به

من محول كرد كه آن را آباد كنم و با استخراج آب از چاه زمين را مشروب سازم اما روزي كه علي بن الحسين (ع) براي سركشي و بازديد مزرعه تشريف آوردند مقداري از زمين ويران شده و آسيب زيادي به درختان رسيده بود و اين بر اثر بي مبالاتي و اهمال من بود كه در نگهداري و مواظبت آن قصور ورزيده بودم و وظيفه ي خود را به خوبي انجام نمي دادم. همين كه زين العابدين (ع) آگاه گرديد خشمناك و عصباني شد و با تازيانه اي كه در دست داشت ضربتي بر بدنم زد، سپس از من رو برگرداند و از آنجا مراجعت فرمود. هنگامي كه به منزل رسيد، مرا احضار كرد من نيز اطاعت كرده به حضورش رفتم. وقتي كه به وي نزديك شدم دريافتم كه آثار خشم و غضب در چهره اش نمايان است. تازيانه در جلويش قرار داشت. سراپايم لرزيد و ترس شديدي بر من مستولي شد زيرا هنوز مرا عقوبت نكرده و در مقام تنبيه و جبران خطا و اشتباه من برنيامده بود. اما به زودي فهميدم كه زين العابدين (ع) در انديشه ي ديگري است. او رو كرد به من و گفت: هنوز در

[صفحه 40]

باره ي كسي اين چنين رفتار نكرده بودم و به اين سرعت خشم و غضب مرا فرا نمي گرفت و افزود:

بگير اين تازيانه را و از من قصاص بگير و تلافي كن. گفتم عجبا!! اي مولاي من، گمان كردم كه شما براي تنبيه مرا احضار فرموده ايد، و مي دانم كه مستحق عقوبتم، حال چگونه جرأت كنم كه چنين جسارتي درباره ي شما روا دارم، در صورتي كه هنوز خود را گناهكار مي دانم. علي بن الحسين (ع)

دوباره در حالي كه تازيانه را به دست من مي داد فرمود:

واي بر تو چرا از من انتقام نمي گيري؟

من از بزرگي و عظمت امام (ع) سر به زير افكنده گفتم جانم فداي شما باد، پناه مي برم به خدا كه چنين روزي را براي من بياورد. شما بالاتر از آنيد كه من چنين جسارتي را بنمايم. وي همچنان اصرار مي كرد و من نيز در برابرش تعظيم كرده و هر آن بر تواضع و فروتني خويش مي افزودم، چون مشاهده كرد كه اين چنين امتناع مي ورزم با لطف و ملايمت خاصي رو كرد به من و فرمود: حال كه از قصاص من ابا داري ملك و زمين را به عنوان صدقه و خيرات به تو بخشيدم، از آن پس خوشبختي و سعادت مرا در آغوش گرفت و از ثروت و مال فراواني نيز برخوردار شدم.

چنان كه واقدي روايت كرده مي گويد: حديث كرد مرا عبدالله بن محمد بن عمر بن علي (ع) موقعي كه هشام بن اسماعيل [34] بر مسند حكومت نشست، دست به -

[صفحه 41]

كارهاي زشت و ناپسند زده و با مردم شهر به خشونت و درشتي رفتار مي كرد، و در اين ميان بيش از همه به آزار علي بن الحسين (ع) پرداخت. و آنگاه كه وليد بن عبدالملك دستور داد وي را از فرمانداري معزول كنند و از مردم خواست در برابر خانه ي مروان بايستد تا چنانچه حقي از مردم پايمال نموده وي را بازخواست نمايند؛ اما هشام كه از رفتار خود بيش از همه واقف بود خود مي گفت: جز از علي بن الحسين (ع) از هيچ كس بيم ندارم.

و بدين ترتيب هر كس از برابر

او مي گذشت وي را دشنام مي داد و لعن و نفرين مي كرد. در همين موقع بود كه زين العابدين (ع) در حالي كه عده اي از اهل بيت و غلامان گرد او حلقه زده بودند ديده شد كه به سوي هشام پيش مي آيد. پس هشام دست و پاي خود را گم كرد، گويي مرگ را به چشم خود مي ديد. اما برخلاف تصور وي امام (ع) بر وي سلام كرده و به ياران خود نيز توصيه فرمود كه هرگز به وي آزار و آسيبي نرسانند. هشام با مشاهده ي اين همه بزرگواري امام كه هرگز چنين انتظاري را نداشت با لحن خاصي گفت: الله اعلم حيث يجعل رسالته (خداوند از هر كس داناتر است كه چه كسي را به رسالت برگزيند.)

ابن فياض در كتاب خود به دنبال اين روايت اضافه كرده مي گويد: عظمت و بزرگواري امام (ع) به اندازه اي بود كه در برابر آن همه گستاخي و جسارت هاي هشام از ملاطفت و ملايمت روي نگرداند و دست عطوفت به سوي او دراز كرد و وي را استمالت نمود. هشام شرم كرده سر را به زير انداخت، آنگاه امام (ع) وي را مخاطب ساخته فرمود: اگر حاجتي داري و يا در موقع حكومت مديون كسي شده اي بگو تا در اداي آن بكوشم. وي در حالي كه اشك از چشمانش جاري بود گفت: خداوند از هر كس داناتر است كه چه كسي را به رسالت برگزيند.

و ابن سعد در كتاب طبقات به سند خود از عبدالله بن علي بن الحسين روايت كرده مي نويسد كه: وي گفت: آنگاه كه هشام بن اسماعيل از سمت خود معزول گرديد پدرم علي بن الحسين (ع) ما

را از آزار وي به شدت بر حذر داشت و آنگاه كه همگي به حضورش بوديم فرمود كه: هشام از حكومت معزول و اكنون نيرويي در اختيارش نيست و به امر وليد وي را در برابر خانه ي مروان بن حكم آورده و به مردم

[صفحه 42]

گفته اند: هشام را به اينجا آورده ايم تا هر كس از وي شكايتي دارد و ناسزا و دشنامي از وي شنيده در مقام تلافي برآيد. مردم نيز اغلب وي را به باد لعن و ناسزا گرفته اند. اما من به شما توصيه مي كنم كه از ايذاء و آزار وي خودداري كنيد.

در اينجا عبدالله رو كرد به پدر خود و گفت: پدر جان هنوز آثار ظلم و بيدادگري هشام بر ما باقي است و رنجمان مي دهد. ما در پي چنين موقعيتي، روز شماري مي كرديم.

آنگاه علي بن الحسين (ع) فرمود:

- اي فرزند، بهتر اين است كه وي را به خدا واگذاريم.

به خدا سوگند تا آنگاه كه اين امر خاتمه پذيرفت از خاندان حسين بن علي (ع) نسبت به وي كمترين آزاري مشاهده نگرديد.

و در مرآة الجنان آمده است كه: گويند زين العابدين (ع) به مردي كه وي را به باد انتقاد و تهمت و افتراء گرفته بود گفت: چنانچه گفتار تو درباره ي من درست باشد خداوند مرا ببخشد و اگر سخن تو نادرست است از خدا مي خواهم تو را عفو فرمايد، سپس آن مرد جلو آمده پيشاني آن حضرت را بوسيد و در حالي كه از خجلت سر را به زير افكنده بود گفت: جانم فداي شما باد، آنچه درباره ي شما بر زبانم جاري شد نادرست بود و مرا عفو فرماييد.

امام (ع) فرمود: خداوند تو را

ببخشد.

سپس آن مرد گفت: خداوند بهتر مي داند چه كسي را به رسالت برگزيند.

و چنان كه در بحار آمده است: آنگاه كه يكي از اهالي مدينه زين العابدين صلوات الله عليه را به باد ناسزا گرفته و كلمات ناروا به وي مي گفت ناگاه عده اي از غلامان آن حضرت تحت تأثير قرار گرفته و به طرف وي دويدند اما علي بن الحسين (ع) آنان را از اين امر بازداشت و گفت: او را به حال خود گذاريد. سپس رو كرد به وي و فرمود: خداي آنچه از كارهاي ما را از تو پوشيده داشته بيشتر از آنست كه تو بداني و بگويي. پس از آن فرمود: آيا حاجت و درخواستي داري كه در انجام آن تو را ياري كنم؟

وي مي گويد: من شرم كرده، از خجلت سر را به زير افكندم. چون آن حضرت مرا به اين حال مشاهده كرد براي اين كه مرا از اضطراب و تشويش و شرم و

[صفحه 43]

حيا برهاند جامه اي را كه مخصوص خود او بود بر دوش من انداخت و دستور داد هزار درهم براي من بياورند. از آن پس هر موقع آن مرد به ديدار آن حضرت نايل مي شد مي گفت: اشهد انك ابن رسول الله (گواهي مي دهم كه تو فرزند رسول خدايي...)

و در مناقب ابن شهرآشوب ج 3 ص 296 آمده است: روزي علي بن الحسين (ع) غلام خود را دو بار صدا كرد و او جواب نداد، بار سوم كه پاسخ داد امام (ع) رو كرد به او و گفت:

- صداي مرا نشنيدي؟

- بلي شنيدم.

- پس چه باعث شد كه از جواب خودداري كردي؟

- چون مي دانستم كه در خدمت شما در امان

هستم.

آنگاه علي بن الحسين (ع) فرمود: الحمدلله الذي جعل مملوكي يأمنني (شكر و سپاس به درگاه خداوندي كه غلام مرا در پناه من در امان قرار داد.)

و در كتاب حياة الحيوان آمده است كه: هر وقت كه علي بن الحسين (ع) از خانه خارج مي شد مي گفت: بار خدايا از تو مي خواهم توفيق عنايت فرمايي كه امروز به دادن صدقه و خيرات پرداخته و چنانچه كسي با من به بدي رفتار كرد، مورد عفو و بخشش قرار دهم و كار خود را به تو وا مي گذارم.

و در حلم و بردباري علي بن الحسين (ع) همان بس كه وقتي مرد سالخورده اي از اهالي شام - كه اهل بيت را اسيران خارجي مي پنداشت - وي را مخاطب ساخته و در كمال جسارت گفت: «خدا را شكر كه شما را به هلاكت رسانيد و اين بلاد را از رجال شما آسوده ساخت.» زين العابدين (ع) پاسخ وي را نداد و هرگز دشنام و ناسزا به وي نگفت، بلكه با نرمي و خونسردي خطاب به وي گفت:

- آيا قرآن خوانده اي؟ پس آنگاه به ذكر آياتي از قرآن كريم كه در فضل اهل بيت نازل گرديده پرداخت و در همين موقع بود كه آن مرد از كرده ي خود سخت پشيمان شد و انگشت ندامت بر دهان گرفت و توبه و استغفار كرد و همانطور كه در شرح زندگاني امام حسين (ع) بدان اشاره شده وي به شدت تحت تأثير جذبه ي فضيلت و حكمت و حلم و بردباري امام زين العابدين (ع) قرار گرفت.

[صفحه 44]

شجاعت امام

امام سجاد (ع) كه در كليه ي صفات حميده و فضايل اخلاقي زبانزد خاص و عام بود، در شجاعت و

قواي روحي و ثبات دل و جرأت و شهامت نيز به حد كمال بود. سخنان آن حضرت كه در پاسخ عبيدالله بن زياد ظالم و ستمگر - به وقتي كه امر به قتل وي داده بود در برابرش بيان داشت، خود بالاترين دليل بر شجاعت و شهامت آن حضرت است. به اين ترتيب كه خطاب به عبيدالله فرمود: يابن زياد، ابالقتل تهددني؟ (مرا به مرگ تهديد مي كني؟) تو نمي داني كه قتل براي ما امري عادي و شهادت مايه ي كرمت و مباهات ماست.

و آنگاه كه از كوفه وي را به اسارت مي بردند تا موقعي كه به شام رسيدند با هيچ يك از آنها كه با وي بودند لب به سخن نگشود، چنان كه محفربن ثعلبة كه به اين امر فجيع دست زده بود چون به دربار يزيد رسيد در اين مورد مي گفت: او هرگز سخني نگفت، اما يزيد نيز در جواب محفر گفت:

- مادر محفر آنچه زاييد فاجرتر و لئيم تر است.

و سخنان آن حضرت در برابر يزيد خود دليل بارزي بر شهامت و شجاعت او است، و آن به هنگامي بود كه يزيد بر مسند حكومت و قدرت تكيه داشت. زين العابدين (ع) خطاب به پسر معاويه چنين فرمود:

- يابن معاويه و هند و صخر، تو خود مي داني كه پرچم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در جنگ بدر و احد و احزاب بر دست جدم علي بن ابي طالب (ع) قرار داشت، اما پدر تو و جد تو پرچم كفار را به دست داشتند.

و در جاي ديگر نيز به همين ترتيب يزيد را مخاطب ساخت و گفت: واي بر تو، اگر به اين

فاجعه اي كه دامن خود را آلوده ساخته اي كمي انديشه مي كردي، آن وقت به كوه و بيابان گريخته و فرش خود را جز خاكستر قرار نمي دادي، اكنون بر تو بشارت باد كه سرانجام انگشت ندامت بر دهان گرفته و به ذلت و خواري و زيان بزرگي گرفتار خواهي شد.

سخاوت و كرم امام

اربلي در كشف الغمه از كتاب نثر الدرر از ابن اعرابي روايت كرده مي نويسد:

[صفحه 45]

آنگاه كه يزيد بن معاويه لشكريان خود را جهت قتل و غارت به مدينه گسيل داشت، علي بن الحسين عليهماالسلام چهارصد زن همراه با شوهران خود از قبيله ي بني عبد مناف را پناه داده و تا آنگاه كه سپاه مسرف بن عقبه متفرق شدند و مدينه را ترك كردند همچنان در خانه ي علي بن الحسين (ع) به سر مي بردند.

علامه اربلي اضافه كرده مي گويد: موقعي كه ابن زبير نيز به طرد و اخراج بني اميه از حجاز پرداخت علي بن الحسين (ع) باز هم به همان ترتيب رفتار كرد و بسياري از خانواده هاي مختلف را در كنف حمايت خود درآورد.

و از زمخشري در ربيع الابرار چنين آمده است كه: وقتي يزيد بن معاويه مسلم بن عقبه را به قتل و غارت مدينه فرستاد، زين العابدين (ع) چهارصد نفر از زنان مدينه همراه با اولاد و حشم آنان را در كفالت خود درآورد و در خانه ي خود جاي داد و تا وقتي كه لشكر مسلم مدينه را ترك نكرده بود همچنان آذوقه و غذا و خوراك آنان را اداره مي كرد، و آنگاه كه در اين مورد از يكي از زنان جويا شدند، وي در پاسخ گفت: نعمت و آسايش و زندگي شيريني كه در خانه ي علي

بن الحسين (ع) بر من مي گذشت هرگز در خانه ي پدر و مادر خود مشاهده نكردم.

و در تذكرة الخواص از ابن ابي الدنيا آمده است كه گفت حديث كرد ما را محمد بن حسين از حميدي و او نيز از سفيان ثوري كه گفت: آنگاه كه علي بن الحسين عليهماالسلام عازم حج و عمره گرديد سكينة دختر حسين بن علي (ع) براي وي توشه و سفره اي كه هزار درهم خرج آن شده بود فرستاد، آن حضرت همين كه به منطقه ي حره نزديك شد دستور داد بين فقرا و مساكين تقسيم كنند.

كثرت صدقات آن حضرت

روايات بسياري وارد شده كه علي بن الحسين (ع) در شبهاي مدينه از سكوت و ظلمت شهر استفاده مي كرد و انباني كه پر از نان و خرما و غذا بود برمي داشت و در كوچه ها به راه مي افتاد و ميان خانواده هاي مستحق تقسيم مي كرد، بخصوص در صدقه ي سري زبانزد خاص و عام بود.

روايت است كه هرگز غذايي را ميل نمي كرد مگر آنكه مشابه آن را به عنوان

[صفحه 46]

صدقه به فقرا اعطا مي نمود. و چنان كه ابونعيم [35] در حلية الاولياء به سند خود از ابي حمزه ي ثمالي آورده است: علي بن الحسين (ع) شبها زنبيلي پر از نان بر دوش مي گرفت و در تاريكي شب بين فقرا تقسيم مي كرد، در حالي كه مي گفت: ان صدقة السر تطفي غضب الرب عزوجل (صدقه ي سري غضب پروردگار عزوجل را فرو مي نشاند.) و در جاي ديگر ابونعيم به سند خود از شيبة بن نعامة نقل كرده مي نويسد: موقعي كه علي بن الحسين (ع) از دنيا رحلت فرمود اهالي مدينه به اين امر واقف شدند كه آن حضرت معاش صد خانواده

از مردم مدينه را اداره مي كرده است و از احمد بن حنبل و شيخ صدوق در خصال از امام باقر (ع) روايت است كه علي بن الحسين (ع) چنان بود كه غذا و نان صد خانه از فقراي مدينه را كه در هر خانه جماعتي زندگي مي كردند، بر عهده داشت و ابونعيم در كتاب حليه به سند خود از محمد بن اسحاق آورده است كه: بسياري از مردم مدينه كه زندگي آن ها اداره مي گرديد هرگز نمي دانستند كه به دست چه كسي معاش آنها تأمين مي شود. همين كه علي بن الحسين (ع) دنيا را ترك كرد و اين امر متوقف گرديد احساس كردند ديگر كسي وجود ندارد كه غذا و معاش آنها را برساند. و نيز در كتاب حلية به سند خود از ابن عايشه و او از پدر خود روايت كرده است كه از اهالي مدينه شنيدم كه مي گفتند صدقه ي سري تا آنگاه كه علي بن الحسين (ع) در قيد حيات بود ترك نگرديده بود.

شيخ صدوق در كتاب علل به سند خود از سفيان بن عينية آورده است كه: چنين افتاد كه زهري در يك شب سرد باراني علي بن الحسين (ع) را در حالي كه مقداري آرد با خود داشت ملاقات كرد و از وي جويا شد و گفت: يابن رسول الله، اين چيست كه با خود داريد؟

فرمود: قصد سفر كرده ام و اين زاد و توشه ي من است كه براي خود ذخيره مي كنم.

زهري گفت: بهتر است غلام من شما را كمك كند، يا اجازه دهيد من بار را حمل كنم.

امام در حالي كه از اين امر خودداري مي كرد و مي گفت من خود مسئول اين

كار هستم؛ فرمود: خير، اين سفري است كه كليه ي امور آن بايستي به دست خود من انجام شود، هر چند ممكن است حمل آن براي من كمي باعث زحمت باشد، اما به

[صفحه 47]

هنگام ورود به مقصد موجبات آسايش و نجات مرا فراهم خواهد ساخت.

آن حضرت در حالي كه به زهري مي گفت از خداوند مسئلت دارم كه حوائج تو را برآورده سازد، وي را ترك كرد.

پس از چندي بار ديگر زهري وي را ملاقات كرد و گفت: يابن رسول الله، گويا قصد مسافرت داشتيد؟

امام (ع) براي زهري بيان فرمود و گفت:

- بله، سفر من آن طور كه تو گمان كردي نبود، و اضافه كرد: سفر من از سفرهاي دنيايي نيست، بلكه سفر مرگ است كه من خود را برايش آماده مي كنم، و آن زاد و توشه اي است كه براي آخرت بايستي ذخيره كرد. اين سفري است كه هركس بايستي خود را برايش آماده سازد و چيزي كه انسان را براي اين سفر مهيا مي كند، اجتناب از حرام و توشه و ذخيره ي آن خير و احسان به ديگران است.

به اين ترتيب علي بن الحسين (ع) انباني كه بر دوش خود حمل مي كرد جهت صدقه و انفاق بود و توشه اي بود كه براي سفر به آخرت مي اندوخت.

و چنان كه در بحار آمده است: امام (ع) همين كه تاريكي شب فضاي مدينه را در خود فرو مي برد از سكوت و آرامش شب استفاده مي كرد و به منزل مي رفت و آنچه از غذا و خوراك در خانه داشت در انباني قرار داده و بر گردن خود مي آويخت. آنگاه از خانه خارج مي شد و در حالي كه روي خود را

مي پوشانيد در كوچه ها به راه مي افتاد. بسيار اتفاق مي افتاد كه عده اي از فقرا جلو خانه هاي خود به انتظارش مي ايستادند و همين كه وي را مشاهده مي كردند در حالي كه مي گفتند صاحب انبان آمد به جانب وي مي شتافتند.

از كتاب سوق العروس از ابي عبدالله دامغاني روايت است كه علي بن الحسين (ع) آجيلي را كه مركب از مغز بادام و شكر بود دوست مي داشت و اين آجيل را بيش از همه به تصدق مي داد و مي فرمود: چون من اين خوراكي را دوست مي دارم سزاوار مي دانم از همين متاع محبوب خود در راه خدا به صدقه بگذارم. آنجا كه در قرآن كريم مي فرمايد:

لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون [36].

[صفحه 48]

و چنان كه ابونعيم در حليه روايت كرده و ابن سعد در طبقات به سند خود از ابي جعفر آورده كه وي گفت: پدرم علي بن الحسين (ع) دوبار اموال خود را در راه خداي عزوجل تقسيم كرد و مي گفت: ان الله تعالي يحب المؤمن المذنب التائب (خداوند تعالي بنده ي مؤمن گناهكاري را كه توبه مي كند، دوست مي دارد.)

آزاد كردن بندگان در راه خدا

ابونعيم [37] در حلية به سند خود از سعيد بن مرجانه آورده است كه: علي بن الحسين (ع) كه در آزاد ساختن بندگان شهرت بسزايي داشت، روزي يكي از غلامان را از عبدالله بن جعفر به ده هزار درهم و يا هزار دينار خريداري كرد و وي را آزاد ساخت.

ابن طاووس در كتاب شهر رمضان معروف به كتاب اقبال به سند خود از امام صادق (ع) روايت كرده است كه: علي بن الحسين عليه السلام هرگز به زدن غلامان و كنيزان نمي پرداخت و همين كه ماه رمضان فرا مي رسيد

بيش از مواقع ديگر اين امر را رعايت مي فرمود. روش او چنان بود كه هر گناه و خطايي را كه غلام يا كنيزي مرتكب مي شد به نام وي در دفتري ثبت مي نمود و ساعت و روز وقوع آن را نيز يادداشت مي كرد و از عقوبت آنان خودداري مي فرمود و در اين باره چيزي به آنان اظهار نمي كرد، تا آن كه آخرين شب ماه مبارك رمضان فرا مي رسيد. در شب عيد فطر همه ي آنها را به حضور مي طلبيد، دفتر را مي گشود و خطاها و اشتباهات هر يك را به نام مي خواند و به وي مي گفت: در فلان روز چنين خطايي را مرتكب شده اي و من تو را عقوبت نكرده ام، آيا به خاطر داري؟ وي در پاسخ آن حضرت مي گفت: بلي يابن رسول الله.

بدين ترتيب يك يك آنها به گناه خود اعتراف مي كردند. آنگاه در ميان آنها مي ايستاد و از آنان مي خواست كه بگويند: يا علي بن الحسين، همچنان كه اعمال ما را ثبت كرده اي پروردگارت نيز اعمال تو را به ثبت رسانده و نزد او كتابي است كه ناطق به حق است و هرگز عمل كوچك يا بزرگي از نظر او مخفي و پوشيده نخواهد بود. پس از گناه ما درگذر، تا خداوند كريم تو را نيز عفو فرمايد. او نيز مي گفت:

[صفحه 49]

و ليعفوا و ليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم.

سپس در حالي كه در ميان آنها ايستاده بود دست به دعا بلند مي كرد و به آنان نيز اشاره مي فرمود كه با وي بخوانند و خود با چشماني گريان چنين مي گفت:

ربنا انك امرتنا ان تعفو عمن ظلمنا و قد عفونا عمن ظلمنا كما امرت فاعف

عنا فانك اولي بذلك منا و من المأمورين، الهي كرمت فاكرمني اذ كنت من سؤالك و جدت بالمعروف فاخلطني باهل نوالك يا كريم.

(پروردگارا، تو خود امر كردي، از آنكس كه بر ما ستم كرده درگذريم، اكنون به فرمان تو آنان را بخشيدم، پس تو نيز ما را ببخش؛ زيرا كه تو به بخشش از ما سزاوارتري. بارالها تو كريمي، پس درهاي رحمت و كرمت را بر روي من نيز بگشا. همان طور كه هر كس از درگاه تو مسئلت نموده از درياي احسان و بخشش تو بهره مند گرديده، مرا نيز در زمره ي نيكان قرار بده و توفيق نيكي و احسان عنايت فرما، اي خداي كريم.)

آنگاه علي بن الحسين (ع) با عطوفت و مهرباني خاصي خطاب به آنان مي گفت:

شما را عفو كردم! آيا شما هم مرا كه نسبت به شما مالكي ستمكار بوده ام مورد عفو قرار داديد؟ زيرا كه من نيز خود بنده ي ناچيز و ستمكاري هستم در برابر پادشاهي كريم و بخشنده، و عادل و نيكوكاري كه از درياي فضل و رحمتش همه كس بهره مند خواهد شد.

آنگاه غلامان يكصدا مي گفتند: شما را عفو كرديم، و ما هرگز رفتار سوئي از شما مشاهده نكرده ايم. سپس از آنها مي خواست دست به دعا و تضرع بلند كرده بگويند: خداوندا علي بن الحسين (ع) را ببخش همچنان كه او نيز ما را بخشيد، پروردگارا همچنان كه وي ما را از قيد بندگي آزاد ساخت او را از آتش دوزخ آزاد فرما!

به اين ترتيب آنان به دعا پرداخته و آن حضرت نيز مي گفت: اللهم آمين رب العالمين. سپس غلامان را آزاد مي ساخت، به اين اميد كه خداوند نيز وي را

مورد عفو و بخشش قرار دهد. و اضافه كرده چنين مي فرمود: اذهبوا فقد عفوت عنكم و اعتقت رقابكم رجاء للعفو عني و عتق رقبتي.

و همين كه عيد فطر فرا مي رسيد جوايز بسياري به آنان عطا مي فرمود و زندگي آنان را مطابق ديگر مردم تأمين مي ساخت تا به ديگران احتياج نداشته باشند.

[صفحه 50]

اين امر در تمام سنوات همچنان ادامه داشت و كمتر اتفاق مي افتاد كه در سالي كه در آخرين شب ماه رمضان در حدود بيست نفر و گاه كمتر يا بيشتر از غلامان به دست امام زين العابدين (ع) آزاد نگردند.

وي مي گفت: خداوند تعالي در هر شب از ماه رمضان به هنگام افطار هفتاد هزار نفر از بندگان خود را كه بدون شك مستوجب دوزخ هستند آزاد مي سازد، و در يك شب آخر ماه رمضان به اندازه ي همه ي شب هاي ماه رمضان آزاد خواهد ساخت. و من دوست دارم آنگاه كه به ملاقات پروردگار خود نايل مي آيم غلاماني كه در اين دنيا در اختيارم بوده اند آزاد ساخته باشم به اين اميد كه خداوند نيز مرا از آتش دوزخ آزاد فرمايد.

علي بن الحسين (ع) غلاماني را كه در خدمتش كار مي كردند بيش از يك سال نگهداري نمي كرد و هنوز سال به پايان نرسيده آزادشان مي كرد. روش آن حضرت چنان بود كه اگر غلامي را در اول سال و يا در نيمه ي سال ابتياع كرده بود همين كه شب عيد فطر فرا مي رسيد وي را آزاد مي ساخت و در سال جديد يكي ديگر را به جاي او خريداري مي كرد. و سپس وي را نيز آزاد مي ساخت. و چنان بود كه اين امر را تا پايان عمر و تا آنگاه

كه به لقاي پروردگار خود نايل آمد همچنان ادامه مي داد. چنانچه در ماه رمضان در مكه به سر مي برد، به خريدن سياهان مي پرداخت، و آنان را به عرفات برده و اگر جاده و راه عبور احتياج به مرمت و تعمير داشت آنان را به كار وا مي داشت و همين كه كار آنها پايان مي يافت آنان را آزاد ساخته و جوايز و اموال بسياري به آنان انفاق مي فرمود.

فصاحت و بلاغت امام

خطبه ها و بيانات امام سجاد كه در كوفه و شام و مدينه و در موارد ديگر در واقعه ي كربلا ايراد فرمود و نفوذ و اثراتش در دلها، خود بالاترين دليل بر حسن بلاغت و كمال فصاحت آن حضرت است. تنها نگاهي به صحيفه ي كامله ي سجاديه، و بدايع معاني و فصاحت الفاظ و بلاغت عبارات و تركيب كلمات و سخنان زيبا و لطايف و حقايق الهي و زيبايي و شكوه و قدرت روحي كه در تعبيرات روح پرور حضرت سجاد عليه السلام ديده مي شود خود اين حقيقت را آشكار مي سازد، كه در فصاحت و

[صفحه 51]

بلاغت هيچ كس به پايه ي آن حضرت نرسيده چنان كه صحيفه ي كامله به انجيل آل محمد (ص) شهرت يافته، و كلمات معجزه آسا از صحيفه ي سجاديه و ادعيه و غيره كه از آن حضرت باقي مانده است خود اعجازيست كه تا حال كسي از فصحاي عرب نتوانسته است بمانند آنها بياورد و در برابر عظمت آن خاضع و خاشع گرديده اند، و ما در صفحات آينده در بخش كتب و آثار آن حضرت صحيفه ي كامله را به تفصيل مورد بحث قرار خواهيم داد.

ورع و پارسايي امام

امام سجاد (ع) كه به كليه ي فضايل اخلاق آراسته بود، در پارسايي و تقوي نيز در عصر خود سرآمد اقران بود. چنان كه ابونعيم در كتاب الحلية به سند خود از صالح بن حسان روايت كرده كه مردي به سعيد بن مسيب گفت: ما رأيت احدا اورع من فلان. (من از فلان شخص پارساتر نديده ام.)

سعيد گفت: هل رأيت علي بن الحسين؟ (آيا علي بن الحسين را ديده اي؟) وي گفت: خير.

سعيد گفت: ما رأيت اورع منه. (در ورع و پارسايي هرگز مانند

علي بن الحسين (ع) نديده ام.)

و در مرآة الجنان از قول جماعتي از پيشينيان كه در ميان آنها سعيد بن مسيب را نيز مي توان نام برد روايت است كه گويند: ما هرگز در تقوي و پارسايي مانند علي بن الحسين (ع) نديده ايم.

حسن بن محمد بن يحيي [38] به سند خود از سعيد بن كلثوم روايت كرده است كه گفت: در محضر امام صادق جعفر بن محمد عليه السلام شرفياب بودم، سخن از اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام به ميان آمد، امام صادق (ع) او را بسيار ستود، و آنچه شايسته ي آن حضرت بود در مدح آن بزرگوار سخن گفت، آنگاه فرمود: به خدا علي عليه السلام در طول عمر خود ذره اي حرام نخورد، هرگز در راه خدا از هيچ گونه كار و كوشش فروگذار نكرد، و چنانچه پيشنهاد انجام دو كار كه مورد خوشنودي خدا بود به وي مي شد، آن كه از همه سخت تر

[صفحه 52]

و دشوارتر بود بر عهده مي گرفت، و هرگز حادثه اي براي رسول الله (ص) پيش نيامد جز آن كه علي (ع) را به ياري خواست و هرگز علي (ع) را به ياري نخواست جز آن كه فرمانش را هر چه بود اطاعت كرد و دستورش را انجام داد، و اين به خاطر اعتمادي بود كه رسول خدا (ص) به وي داشت، و كسي از اين امت تاب انجام عمل رسول خدا (ص) را جز آن حضرت نداشت، و در آن هنگام كه به اعمال خير و عبادت مي پرداخت چنان واهمه و هراس داشت كه گويي هم اكنون ميان بهشت و دوزخ ايستاده و سعي مي كند بهشت را دريابد.

علي (ع) از مال خود - مالي

كه با زور بازوي خويش به دست آورده بود - هزار بنده خريد و بخاطر خدا آزادشان كرد. اين غلامان را در شرايطي مي خريد كه خوراك خانواده و زن و بچه ي خود را از زيتون و سركه و خرما ترتيب داده بود (به اين معني كه با خوراكي بسيار ساده آنان را اداره مي كرد و زيادي آن را در اين راه مصرف مي نمود) و جامه اش جز از كرباس نبود و آنقدر به تجملات بي اعتنا بود كه اگر آستين جامه اش زيادي مي كرد خود آن را مي بريد و يك چنين علي اي (ع) در ميان فرزندانش تنها يك نظير داشت و او هم علي بن الحسين (ع) بود. تنها علي بن الحسين بود كه مي توانست دومين علي در علم و فقه و زهد و عبادت و مرحمت ميان خاندان هاشم باشد، و كسي در ميان فرزندان و خانواده ي او از علي بن الحسين به او در جامه و دانش شبيه تر نبود. فرزند بزرگوارش ابوجعفر محمد باقر عليه السلام مي گويد: روزي به حضور پدرم علي بن الحسين (ع) رسيدم، از فرط عبادت بدانجا رسيده بود كه احدي بدان حال در نيامده، به واسطه ي بيداري شب رنگش به زردي گراييده، و از بسياري گريه چشمانش مجروح گشته، پيشاني وي از بسياري سجده پينه بسته، و به قدري براي نماز روي پا ايستاده كه پاها و ساق هايش ورم كرده بود. امام باقر مي گويد: چون او را بدين حال مشاهده كردم نتوانستم خودداري كنم، به گريه افتادم، اما او بي آنكه از گريه ي من بپرسد در انديشه هاي خود غرق بود. پس از چند لحظه نگاهش به من افتاد. فرمود:

- برخيز پسرم، آن صحيفه

را كه برنامه ي عبادت علي بن ابيطالب عليه السلام در آن ثبت شده براي من بياور.

من آن صحيفه را كه خواسته بود به دستش دادم، اندكي از آن را بخواند.

[صفحه 53]

آنگاه با اندوه فراوان آن را بر زمين نهاد و فرمود:

كيست كه تاب نيروي عبادت علي بن ابي طالب عليه السلام را داشته باشد؟

و محمد بن حسين از عبدالله بن محمد قرشي روايت كرده است [39]: آنگاه كه علي بن الحسين عليهماالسلام براي نماز به وضو برمي خاست رنگ از چهره ي مقدسش مي پريد.

گفته مي شد:

- يابن رسول الله اين چه تشويش و اضطراب است كه به شما دست مي دهد؟

در جواب مي فرمود:

- چطور اضطراب و تشويش نكنم، مي دانيد در برابر چه كسي مي خواهم بايستم و با چه كسي سخن بگويم.

ابوجعفر محمد باقر صلوات الله عليه مي گويد: پدرم علي بن الحسين (ع) شب و روزي هزار ركعت نماز مي گذاشت و هنگام نماز چنان از خود بيخود مي شد كه باد او را همانند خوشه ي گندم به اين سو و آن سو مي برد.

علي بن الحسين (ع) [40] با خلوص نيت به عبادت مي پرداخت و حمد و سپاس او را بجاي مي آورد و به اندازه اي محو عبادت و پرستش بود كه به احوال ظاهري دنيا و مردم و حتي به خود توجهي نداشت و اگر هنگام خواندن نماز حادثه اي از قبيل زلزله و امثال آن روي مي داد احساس نمي كرد، چنانچه يك روز هنگامي كه به نماز مشغول بود در خانه اش آتش زيادي شعله ور گرديد تا آنجا كه شعله هاي آن اطراف او را احاطه كرد. مردم فرياد كردند و او را بر حذر داشتند و ترسيدند كه آتش او را فراگيرد، اما زين العابدين (ع) چنان

غرق عبادت و بندگي شده بود كه تا خاتمه ي نماز سر را بلند نكرد. آنان آتش را خاموش كردند و چون نماز امام (ع) پايان يافت مردم از او پرسيدند:

- چه چيز موجب شد كه شما به شعله هاي آتش اعتنا و توجهي نكرديد؟

فرمود: ترس از آتش عظيم تر و سوزان تري [41] باعث شد كه من توجه

[صفحه 54]

نداشته باشم.

احسان به مادر

يكي از صفات خاص آن حضرت اين بود كه نسبت به مادر بي اندازه نيكي و احسان مي نمود، در مرآة الجنان آمده است كه زين العابدين (ع) به طرز بي سابقه اي به مادر خود به نيكي رفتار مي نمود، اما در عين حال از غذا خوردن با وي امتناع مي ورزيد، ياران و نزديكان آن حضرت كه پي درپي از اين موضوع جويا شده و به وي مي گفتند: «شما از نيكوترين و اصيل ترين مردم هستيد و نسبت به مادر بيش از همه به نيكي رفتار مي نماييد، پس چگونه است كه از غذا خوردن با وي ابا داريد؟» ، وي پاسخ مي داد: بيم دارم به لقمه اي دست برم كه او زودتر متوجه آن شده باشد و به همين جهت از من برنجد و عاقم كند. [42].

رفق و مدارا با حيوان

ابونعيم [43] در حلية به سند خود از عمرو بن ثابت آورده است كه علي بن الحسين (ع) كه نسبت به هر كس به نيكي و احسان رفتار مي نمود، به شتري كه از مدينه به مكه سفر مي كرد نيز هرگز كوچكترين صدمه اي وارد نمي ساخت.

شيخ مفيد در ارشاد به سند خود روايت كرده است كه: شتر علي بن الحسين (ع) در يكي از سفرهاي حج به كندي راه مي پيمود. با تازيانه اي كه بر دست داشت به آن اشاره كرد و سپس در حالي كه گفت «آه، لولا القصاص» ، ناگهان تازيانه را به كناري انداخت و شتر را به حال خود گذاشت.

در روايت ديگري است كه با تازيانه اي كه بر دست داشت به وي اشاره كرد و گفت: اگر نمي ترسيدم به كيفر اين يك تازيانه قصاص شوم حتما بر شترم تازيانه مي زدم.

روايت است كه آن

حضرت طي بيست بار كه به حج سفر كرد حتي از زدن يك تازيانه بر حيوان، خودداري كرد.

[صفحه 55]

هيبت و عظمت امام

شخصيت معنوي و عظمت روحاني امام سجاد (ع) به اندازه اي بود كه حتي دشمنان آن حضرت نيز به هنگامي كه با او روبرو مي شدند تحت تأثير جذبه و روحانيت وي قرار مي گرفتند، چنانكه عبدالملك بن مروان مي گويد: به خدا سوگند، آنگاه كه علي بن الحسين بر من وارد شد، ترس و وحشت بدنم را به لرزه درآورد. و مسرف بن عقبه نيز گويد: همين كه علي بن الحسين را در مقابل خود ديدم ترس و بيم عجيبي مرا احاطه كرد.

ابونعيم اصفهاني در حلية الاولياء [44] به سند خود از ابن عايشه و او نيز از پدر خود روايت كرده است كه: هشام بن عبدالملك قبل از آنكه به خلافت برسد به مكه رفت، پس از انجام مناسك حج نوبت به روز استلام حجرالاسود رسيد اما ازدحام و اجتماع مردم مانع رسيدن او به حجرالاسود گرديد. در اين اثنا ناگهان احساس كرد كه مردم از حركت وامانده اند و چشمها به يك سو دوخته شده است و همه براي شخصي راه باز مي كنند تا استلام كند. او علي بن الحسين (ع) بود كه به آرامي به طرف حجرالاسود در حركت بود.

در اين هنگام هشام با تعجب به كناري رفت و بر مسندي كه اطرافيانش تهيه كرده بودند بنشست و به آن منظره و ازدحام چشم تماشا دوخت.

اهالي شام كه همراه وي بودند از وي پرسيدند: يا امير اين شخص كيست؟

هشام كه بيم داشت از شخصيت خود كاسته شود در پاسخ آنها گفت: من او را نمي شناسم، در ميان

اين جمع همام بن غالب معروفترين شعراي قرن اول اسلام معروف به فرزدق كه از دور ناظر بود، با شنيدن پاسخ هشام سخت برآشفت، و گفت: من مي دانم اين كيست. اين شخص علي بن الحسين است. و به اين ترتيب به سرودن اشعار خود پرداخت و گفت:

هذا ابن خير عبادالله كلهم

هذا التقي النقي الطاهر العلم [45].

هذا الذي تعرف البطحاء وطأته

و البيت يعرفه و الحل و الحرم [46].

[صفحه 56]

يكاد يمسكه عرفان راحته

ركن الحطيم اذا ما جاء يستلم [47].

اذا راته قريش قال قائلها

الي مكارم هذا ينتهي الكرم [48].

ان عد اهل التقي كانوا ائمتهم

او قيل من خير اهل الارض قيل هم [49].

هذا ابن فاطمة ان كنت جاهله

بجده انبياء الله قد ختموا [50].

و ليس قولك من هذا بضائره

العرب تعرف ما انكرت و العجم [51].

يغضي حياء و يغضي من مهابته

فلا يكلم الا حين يبتسم [52].

شيخ مفيد در ارشاد ج 2 ص 150 به سند خود از ابي جعفر محمد بن اسماعيل روايت كرده مي نويسد:

موقعي كه علي بن الحسين عليه السلام به خانه ي كعبه رفته بود و مناسك حج را بجا مي آورد مردم اكثرا محو تماشاي عظمت و جلال او شده و همه كس مي خواست خود را به وي نزديك سازد و در حالي كه وي را به يكديگر نشان مي دادند پي در پي مي گفتند اين آقا كيست؟

در اين اثنا فرزدق كه در ميان آنها حضور داشت اشعاري انشاء كرده و چنين مي گفت:

هذا الذي تعرف البطحاء وطائه

و البيت يعرفه و الحل و الحرم

هذا ابن خير عباد الله كلهم

هذا التقي النقي الطاهر العلم

يكاد يمسكه عرفان راحته

ركن الحطيم اذا ما جاء يستلم

يغضي حياء و يغضي من مهابته

فما يكلم الا حين يبتسم

اين الخلايق ليست في رقابهم

لا ولية هذا اوله نعم

من يعرف الله يعرف اولية ذا

فالدين من بيت هذا ناله الامم

اذا راته قريش قال قائلها

الي مكارم هذا ينتهي الكرم

[صفحه 57]

و سبط ابن جوزي نيز در تذكرة الخواص همان روايت حلية الاولياء را آورده اما ابياتي كه ذكر كرده بيش از آن است كه در حليه آورده شده و سپس در توضيح اين مطلب اضافه كرده مي نويسد: چنانكه اشاره كردم ابونعيم بيش از چند بيت در حليه ذكر نكرده و بقيه ي ابيات را از ديوان فرزدق انتخاب كرده و بدان اضافه نموده ام.

و اين روايت را سبكي نيز در طبقات شافعيه به سند خود كه سلسله ي روات آن به ابن عايشه عبدالله بن محمد مي پيوندد و او نيز از پدر خود آورده است كه: به سالي كه هشام بن عبدالملك و يا وليد روانه ي حج گرديده بود، پس از طواف، نوبت به استلام حجرالاسود رسيد؛ اما هشام در اثر ازدحام و اجتماع مردم هر اندازه سعي كرد خود را به حجرالاسود برساند نتوانست؛ آنگاه بر مسندي كه به خاطرش گذاشته بودند نشسته و عده اي از اهالي شام با او بودند به مردم مي نگريست.

در اين اثنا چشمشان به مردي افتاد كه چهره اي نوراني داشت و آثار بزرگي و ابهت و زيبايي و جمال ملكوتي از ظاهرش نمايان بود، و در عظمت و وقار هرگز كسي مانند او ديده نشده بود. او علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب بود، كه با وقار و آهستگي طواف كعبه را انجام مي داد، همين كه به قصد استلام

حجر حركت كرد مردم همگي متوجه او شده از حركت باز ايستادند و به كناري رفته به تماشايش پرداختند تا به حجرالاسود نزديك شده و آن را استلام كرد. در اين هنگام يكي از اهالي شام رو كرد به هشام و گفت: اين كيست، كه اين همه مردم به تعظيم و تكريمش پرداخته اند؟

هشام كه بيم داشت مبادا شاميان نيز به او روي آورده و به وي تعظيم كنند پاسخ داد:

- من او را نمي شناسم.

فرزدق كه در ميان اين جمع حاضر بود پيش آمده سخن آنها را قطع كرد و گفت:

- من مي دانم اين كيست، از من بپرسيد اين شخص كيست.

مرد شامي گفت:

- ابوفراس، پس تو مي شناسي اين مرد كيست؟

در اين موقع بود كه فرزدق به سرودن اشعار خود پرداخت.

روايت سبط ابن جوزي و سبكي جز در چند بيت چندان تفاوتي نداشته و با

[صفحه 58]

يكديگر مطابق است:

و اشعار فرزدق را به اين ترتيب ذكر كرده اند:

هذا الذي تعرف البطحاء وطأته

و البيت يعرفه و الحل و الحرم

هذا ابن خير عباد الله كلهم

هذا التقي النقي الطاهر العلم

يكاد يمسكه عرفان راحته

ركن الحطيم اذا ما جاء يستلم

اذا رأته قريش قال قائلها

الي مكارم هذا ينتهي الكرم

ان عد اهل التقي كانوا ائمتهم

او قيل من خير اهل الارض قيل هم

هذا ابن فاطمة ان كنت جاهله

بجده انبياء الله قد ختموا

و ليس قولك من هذا بضائره

العرب تعرف من انكرت و العجم

يغضي حياء و يغضي من مهابته

فما يكلم الا حين يبتسم

ينمي الي ذروة العز التي قصرت

عنها الاكف و عن ادراكها القدم

من جده دان فضل الانبياء له

و فضل امته دانت له

الامم

ينشق نور الهدي عن صبح غرته

كالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم

مشتقة من رسول الله نبعته

طابت عناصره و الخيم و الشيم

الله شرفه قدما و فضله

جري بذاك له في لوحة القلم

كلتا يديه غياث عم نفعهما

يستوكفان و لا يعروهما العدم

سهل الخليفة لا تخشي بوادره

يزنيه اثنان حسن الخلق و الكرم

حمال اثقال اقوام اذا فدحوا

رحب الفناء اريب حين يعتزم

ما قال لا قط الا في تشهده

لولا التشهد كانت لاؤه نعم

عم البرية بالاحسان فانقشعت

عنه الغيابة لا هلق و لا كهم

من معشر حبهم دين و بغضهم

كفر و قربهم ملجا و معتصم

لا يستطيع جواد بعد غايتهم

و لا يدانيهم قوم و ان كرموا

هم الغيوث اذا ما ازمة ازمت

و الاسد اسد الشري و الرأي محتدم

لا ينقص العسر بسطا من اكفهم

سيان ذلك ان اثر و اوان عدموا

يستدفع السوء و البلوي بحبهم

و يسترب به الا حسان و النعم

مقدم بعد ذكر الله ذكرهم

في كل بدء و مختوم به الكلم

يأبي لهم ان يحل الذم ساحتهم

خيم كريم و ايد بالندي هضم

[صفحه 59]

اي الخلايق ليست في رقابهم

لاولية هذا اوله نعم

من يعرف الله يعرف اولية ذا

الدين من بيت هذا ناله الامم

و به اين ترتيب فرزدق شاعر معروف علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب (ع) را معرفي نمود. هشام از اين منظره سخت در خشم و غضب فرو رفت، و يارانش نيز به امر او فرزدق را در عسفان كه محلي بين مكه و مدينه بود، به زندان افكندند. هنگامي كه مراسم حج پايان يافت، علي بن الحسين (ع) هزار دينار براي فرزدق

فرستاد، اما وي نپذيرفت و به فرستاده ي امام (ع) گفت:

- به علي بن الحسين (ع) عرض كن كه من به خاطر خدا اشعار خود را سروده ام و براي پاداش و جايزه نبوده است.

فرستاده ي علي (ع) دوباره به سوي فرزدق بازگشت و گفت: زين العابدين (ع) فرمود: آنچه از دست ما اهل بيت عطا شده پس نخواهيم گرفت. فرزدق اين بار عطاي امام (ع) را بپذيرفت.

آنگاه فرزدق كه در زندان به سر مي برد ابيات زير را در هجو هشام سرود و گفت:

أيحبسني بين المدينة و التي

اليها قلوب الناس يهوي منيبها [53].

يقلب رأسا لم يكن رأس سيد

وعينا له حولاء باد عيوبها [54].

پس از چندي كه هشام از هجويه ي فرزدق كه در زندان او به سر مي برد آگاه شد فرمان آزاديش را صادر كرد [55].

از مطالب گذشته درسي عظيم گرفته مي شود و آن پي بردن به اين حقيقت است كه عزت و محبوبيت حقيقي و شخصيت و مقام واقعي، تنها در سايه ي دين و تقوي و علم و دانش به وجود آمده و به ملك و سلطنت متكي نيست و هرگز با توسل به زور و قهر و غلبه به دست نخواهد آمد، چنان كه ملاحظه مي كنيم هنگام زيارت خانه ي خدا هيچكس به هشام و به ملك و سلطنتش كمترين اعتنايي نكرده و چنان به تحقيرش پرداختند كه سخت برنجيد.

اما علي بن الحسين (ع) كه جز نيروي دين و تقوي و پرهيزگاري و علم و

[صفحه 60]

دانش قواي ديگري در اختيار نداشت و همين كه به قصد استلام حجرالاسود به راه افتاد همگي به تجليل و تكريمش پرداختند. و اين خود حقيقتي است كه با اندكي بررسي و دقت

براي هر كس به خوبي آشكار خواهد شد. (اينك براي روشن شدن قصيده ي فرزدق اشعاري را كه جامي 817 - 898 هجري) در ترجمه ي آن قصيده سروده نقل مي كنيم:

پور عبدالملك به نام هشام

در حرم بود با اهالي شام

مي زد اندر طواف كعبه قدم

ليكن از ازدحام اهل حرم

استلام حجر ندادش دست

بهر نظاره گوشه اي بنشست

ناگهان نخبه ي نبي و ولي

زين عباد بن حسين علي

در كساي بها و حله ي نور

در حريم حرم فكند عبور

هر طرف مي گذشت بهر طواف

در صف خلق مي فتاد شكاف

زد قدم بهر استلام حجر

گشت خالي ز خلق راه و گذر

شامي يي كرد از هشام سؤال

كيست اين با چنين جمال و جلال؟

از جهالت در آن تعلل كرد

وز شناساييش تجاهل كرد

گفت: نشناسمش ندانم كيست،

مدني، يا يماني، يا مكي است!

بو فراس آن سخنور نادر

بود در جمع شاميان حاضر

گفت: من شناسمش نيكو،

وز چه پرسي؟ به سوي من كن رو!

آن كس است اين كه مكه و بطحا

زمزم و بوقبيس و خيف و منا

حرم و حل و بيت و ركن و حطيم

ناودان و مقام ابراهيم

مروه، سعي، صفا و حجر عرفات

طيبه ي كوفه كربلا و فرات

هر يك آمد به قدر او عارف

بر علو مقام او واقف

قرة العين سيد الشهدا است

غنچه ي شاخ دوحه ي زهراست

ميوه ي باغ احمد مختار

لاله ي راغ حيدر كرار

چون كند جاي در ميان قريش

رود از فخر بر زبان قريش

كه بدين سرور ستوده شيم

به نهايت رسيد فضل و كرم

ذروه ي عزت است منزل او

حامل دولت است محمل او

از چنين عز و دولت ظاهر

هم عرب هم عجم بود قاصر

جد او را به مسند تمكين

خاتم الانبيا است

نقش نگين

[صفحه 61]

لايح از روي او فروغ هدا

فايح از خوي او شميم وفا

طلعتش آفتاب روز افروز

روشنايي فزاي و ظلمت سوز

جد او مصدر هدايت حق

از چنان مصدري شده مشتق

از حيا نايدش پسنديده

كه گشايد بر وي كس ديده

خلق ازو نيز ديده خوابانند

كز مهابت نگاه نتوانند

نيست بي سبقت تبسم او

خلق را طاقت تكلم او

در عرب در عجم بود مشهور

گو مدانش مغفلي مغرور

همه عالم گرفت پرتو خور

گر ضريري نديد از او چه ضرر

شد بلند آفتاب بر افلاك

بوم اگر زان نيافت بهره چه باك

بر نكو سيرتان و بدكاران

دست او ابر موهبت باران

فيض آن ابر بر همه عالم

گر بريزد نمي نگردد كم

هست از آن معشر بلند آيين

كه گذشته ز اوج عليين

حب ايشان دليل صدق و وفاق

بغض ايشان نشان كفر و نفاق

گر شمارند اهل تقوي را

طالبان رضاي مولا را

اندر آن قوم مقتدا باشند

و اندر آن خيل پيشوا باشند

گر بپرسند ز آسمان بالفرض

سايلي: من خيار اهل الارض؟

به زبان كواكب و انجم

هيچ لفظي نيايد الا «هم»

هم غيوث الندي اذا وهبوا

هم ليوث الثري اذا نهيوا

ذكرشان سابق است در افواه

بر همه خلق بعد ذكر الله

سر هر نامه را رواج افزاي

نام آنهاست بعد نام خداي

ختم هر نظم و نثر را الحق

باشد از يمن نامشان رونق

هر چند اكثر مورخين اسلامي و بسياري از بزرگان علما و دانشمندان و روات حديث قصيده ي مزبور را كه در مدح امام زين العابدين (ع) سروده شده به نام فرزدق ثبت كرده اند؛ اما در نقل تعداد ابيات آن اختلاف است. بعضي از آنها تنها به چند بيت اول آن اكتفا كرده و

برخي همه ي ابيات آن را ذكر كرده اند چنانكه سيد مرتضي در امالي ج 1 ص 48 چند بيت از آن را بيشتر ذكر نكرده و به اين عنوان كه قصيده ي مزبور نزد همه كس مشهور است از آوردن همه ي ابيات آن خودداري كرده است.

[صفحه 62]

علامه ي اربلي در كشف الغمه ص 200 دوازده بيت و در ص 203 از كتاب خود 19 بيت آن را نقل كرده است.

شيخ مفيد متوفاي 413، هفت بيت آن را آورده است. [56] ابونعيم اصفهاني (متوفاي سال 430 ه) در حدود بيست بيت آن را نقل كرده است. [57] سيد مرتضي (متوفاي 436 ه) هفت بيت شيخ مفيد را نقل كرده است [58] ابن شهرآشوب (متوفاي 588 ه) در حدود بيست و دو بيت آن را آورده [59] ابوالفرج بن جوزي (متوفاي 597 ه) بيست و پنج بيت نقل كرده است. [60] محمد بن طلحه شافعي دوازده بيت آورده. [61] ابن خلكان (661 - 608 ه) تمام ابيات قصيده را آورده و مي نويسد: براي فرزدق با سرودن اين اشعار اميد بهشت مي رود. عبدالرحمن جامي (817 - 898 ه) نيز بر آنها دست يافته و آن را به فارسي درآورده است.

قصيده ي مزبور در كتب مختلف به اين شرح آورده شده است:

(تاريخ يعقوبي ج 3 ص 47 - مناقب ابن شهرآشوب ص 259 ج 2 - ديوان فرزدق چاپ مصر - الشعر و الشعراء ص 9 چاپ 1305 - امالي ج 1 ص 48 - ارشاد مفيد ص 277 چاپ تهران - اربلي در كشف الغمه ص 200 تا 202 - طبقات الشافعيه سبكي ج 1 ص 153 - ابوالفرج اصفهاني در اغاني

ج 19 ص 40 - شرح شواهد مغني از سيوطي ص 249 چاپ مصر سال 1332 - حلية الاولياء ابونعيم اصفهاني ج 3 ص 139 - مرآت الجنان يافعي ج 1 ص 239 چاپ حيدرآباد دكن ابن خلكان در شرح حال فرزدق - شرح شواهد الكبري محمود عيني در حاشيه ي خزانة الادب بغدادي ص 513 ج 2 – زهر الاداب قيرواني حاشيه ي عقد الفريد ج 1 ص 66 - شذرات الذهب ابن عماد ج 1 ص 143 - ابن جوزي در تذكرة الخواص ص 185 - كفاية الطالب صدر الحافظ شافعي ص 303 - فصول المهمه ابن صباغ مالكي ص 189 نورالابصار شبلنجي ص 128 - صواعق المحرقة ابن حجر ص 119 - ثمرات الاوراق ابن حجة حموي حاشيه مستطرف ج 2 ص 20 - حياة الحيوان دميري در ماده ي اسد

[صفحه 63]

مطالب السئول محمد بن طلحه شافعي ص 79 - شرح رساله ي ابن زيدون محمد بن نباته مصري حاشيه ي شرح لامية العجم صفدي ج 2 ص 163 - شرح ديوان حماسة خطيب تبريزي ج 2 ص 82 - ابن عساكر در حوادث شام در سيره ي امام زين العابدين (ع) و بسياري ديگر از دانشمندان در كتابهاي خود به ذكر قصيده ي فرزدق پرداخته اند.)

اخبار و احوال امام

چنانكه برقي [62] در كتاب محاسن آورده است: وقتي عبدالملك اطلاع يافت كه شمشير رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نزد علي بن الحسين (ع) بوده، به حضور امام كس فرستاد و به اين عذر كه بدان احتياج دارد براي وي ارسال دارد، اما علي بن الحسين (ع) از اين امر خودداري كرد؛ آنگاه عبدالملك نامه اي براي وي فرستاد و آن

حضرت را تهديد كرده و اطلاع داد كه مقرري او را از بيت المال قطع خواهد كرد.

علي بن الحسين عليه السلام در نامه اي وي را پاسخ گفته و چنين فرمود:

- اما بعد: فان الله ضمن للمتقين المخرج من حيث يكرهون و الرزق من حيث لا يحتسبون و قال جل ذكره (ان الله لا يحب كل خوان كفور.) [63] فانظر اينا اولي بهذه الايه.

(بدان كه نجات پرهيزگاران به دست خداوند بوده و او ضامن است روزي هر كس را از جايي كه هرگز گمان نبرند ارسال فرمايد. و خداي عزوجل در قرآن كريم مي فرمايد: خداوند دوست ندارد كسي را كه خيانت ورزد و خودستايي كند. اكنون بنگر كه كدام يك از ما مشمول اين آيه خواهيم بود؟)

راوندي در كتاب دعوات خود از امام باقر (ع) آورده است كه: پدرم علي بن الحسين (ع) تعريف كرده و گويد: آنگاه كه به بيماري شديدي مبتلا گرديدم و به شدت رنج مي بردم، حسين بن علي (ع) بر بالين من حضور يافته و گفت: فرزند چه مي خواهي بگو، چنانچه حاجتي داري بيان كن. من نيز در پاسخ گفتم: پدر جان ميل دارم در زمره ي كساني باشم كه پيشنهاد و درخواستي از درگاه خداوندي نداشته و در كار او دخالت نمي نمايند. پدرم از اين پاسخ شاد و خرسند گرديده،

[صفحه 64]

رو كرد به من و فرمود: احسنت، پسر جان، از ابراهيم خليل (ع) نيز جبرائيل پرسيد: آيا حاجتي داري كه من به انجام رسانم؟ ابراهيم (ع) در جواب او گفت: هيچگونه حاجت و پيشنهادي ندارم؛ زيرا خداوند بهتر از من آگاهي دارد، و او بهترين وكيل بوده و خود مي داند چگونه مرا كفايت

كند. آنگاه پدرم حسين بن علي (ع) گفت: جواب تو نيز خيلي شبيه به سخن ابراهيم خليل (ع) بود.

شيخ صدوق در كتاب عيون به سند خود از امام صادق (ع) آورده است كه: علي بن الحسين عليهماالسلام اغلب با كساني به سفر مي رفت كه وي را نشناسند، و با آنها نيز شرط مي كرد كه در تمام امور مسافرت با آنها كمك كند، و آنگاه كه از اين موضوع از وي جويا شدند، فرمود: بيم دارم از اين كه به نام رسول الله (ص) بيش از آنچه استحقاق دارم مرا رعايت كرده و مورد احترام قرار دهند.

پس چنين افتاد كه يك بار به هنگام مسافرت كه عده اي با وي همراه بودند، يكي از آنها وي را شناخت و در حالي كه او را نشان مي داد گفت: اين شخص علي بن الحسين است.

در اين هنگام بود كه وي را در آغوش گرفته و همگي دست و پاي آن حضرت را غرق در بوسه ساختند و گفتند: يابن رسول الله، آيا اراده فرمودي كه ما گرفتار آتش دوزخ گرديم؟ چنانچه از دست و زبان ما نسبت به شما جسارتي مي رفت آيا اين امر باعث هلاكت ما نمي گرديد؟ و آنگاه كه در اين مورد از وي پرسيدند، فرمود: يك بار كه من با جماعتي كه مرا مي شناختند سفر كرده؛ آنان به خاطر خوشنودي رسول الله (ص) بيش از استحقاق با من به عطوفت و مهرباني رفتار كردند، و اين بار نيز چنين پنداشتم كه شما نيز ممكن است همانگونه رفتار كنيد. پس دوست داشتم كه امر خود را پوشيده دارم.

روايت ابن شهرآشوب در مناقب از روايت صدوق در عيون

در اين مورد صحيح تر به نظر مي رسد.

در مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 298 و احتجاج طبرسي آمده است كه: روزي علي بن الحسين (ع) عازم حج بود. در راه مكه عباد بصري وي را ملاقات كرده و گفت: يا علي بن الحسين چگونه است كه شما جهاد و مشكلات آن را رها كرده و حج كه امري آسان است اختيار كرده اي؟ خداي عزوجل مي فرمايد: ان الله

[صفحه 65]

اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون، [64] تا آنجا كه مي فرمايد، و بشر المؤمنين)

علي بن الحسين (ع) در پاسخ وي گفت: اذا رأينا هؤلاء الذين هذه صفتهم فالجهاد افضل من الحج (چنانچه كساني با اين صفات وجود داشته و در چنين موقعيت باشند بدون شك جهاد به مراتب از حج بهتر است.)

عبدالملك بن مروان تا آنگاه كه به حكومت نرسيده بود به ظاهر چنان وانمود مي كرد كه هر وقت بر مسند فرمانروايي بنشيند به عدل و داد با مردم رفتار خواهد كرد و اين طور نشان مي داد كه منظورش از حكومت انجام تمايلات دوستان و خيرخواهي ياران مي باشد. روزي كه در سايه ي كعبه نشسته بود شخصي به نام عمارة الفقيه نزدش آمد، عبدالملك گفت: عمارة چنانچه تا چند روز ديگر زنده باشي خواهي ديد كه مردم چگونه به طرف من [65] رو مي آورند و در برابر شخصيت و نفوذم تعظيم خواهند كرد! اما به زودي معلوم شد آنچه را كه گفته ادعايي بيش نبوده است. همين كه آرزوي ديرينه اش تحقق يافت و به حكومت رسيد، اعمال و رفتارش به صورت ديگري درآمده، زندگي را بر مردم تنگ گرفت،

و با خشم و تندي با ايشان رفتار مي كرد.

لشكر خويش را به منظور جنگ و تسليم كردن اهالي به حجاز فرستاد. كسي كه بيش از همه در ميان سپاه او جلب توجه مي كرد يحيي غساني بود كه به امر عبدالملك به حجاز رفت كه با ايشان به جنگ پرداخته و مردم را تسليم كند. اعمال عبدالملك بقدري شديد و دور از رحم و شفقت انجام مي گرفت كه يحيي نيز به شگفت آمد [66] و مبهوت و متحير شد.

در سال 57 هجري عبدالملك به عزم سفر حج به مكه ي معظمه رهسپار گرديد. پيش از آن كه مدينه را ترك گويد، به مسجد رسول خدا (ص) رفت. بر منبر قرار گرفت و با خشم و تندي عجيبي با مردم به سخن پرداخت و آتش فتنه و آشوب را

[صفحه 66]

در ميان ايشان برافروخت و ايشان را به كينه و حسد و دشمني تحريص كرد. سپس از شهر خارج شد و به طرف كعبه روانه گرديد. هنگام طواف امام زين العابدين (ع) را ديد كه به طواف اشتغال دارد. ايستاد و وي را با صداي بلند بخواند. ليكن از طرف امام (ع) جوابي نشنيد زيرا امام در آن هنگام جز خداوند به هيچ كس توجه نمي كرد و با خضوع و خشوع خاصي در پيشگاه پروردگار بزرگ به طواف و گفتن لبيك پرداخته بود. بي اعتنايي زين العابدين (ع) عبدالملك را به خشم آورد و برايش گران تمام شد. او تصور كرد پس از پايان طواف زين العابدين (ع) نزدش خواهد آمد؛ اما برخلاف تصور او بعد از اتمام طواف نيز امام (ع) به او توجهي نكرد. پس به اطرافيان خود گفت علي را

نزد من آوريد. همين كه امام (ع) به وي نزديك شد عبدالملك گفت: من قاتل پدر شما نبوده ام، سبب چيست كه از آمدن به نزد من خودداري كرديد؟ زين العابدين (ع) او را مخاطب ساخته گفت: اي عبدالملك بدان كه قاتل پدر بزرگوار من از طرفي زندگي خود را به سبب اين جنايت بزرگ تاريك كرد و به بدبختي و مذلت گرفتار شد؛ از طرفي ديگر پدرم نيز او را از خير و رستگاري آخرت محروم ساخت؛ حال چنانچه تو هم بخواهي به همين وضع دچار گردي و مانند او به خشم و غضب الهي گرفتار شوي هر چه مي خواهي به انجام رسان.

عبدالملك با لحن خاصي گفت: خير!! چنين نخواهم كرد. شما نزد من بياييد و اگر حاجتي داريد بفرماييد تا انجام دهم. آنگاه زين العابدين (ع) گفت: ما اكنون در خانه ي خدا هستيم لذا از كسي جز او نبايد حاجتي خواست.

عبدالملك از سخن امام (ع) برآشفت و خشمناك گرديد و سخن خود را تكرار كرد. امام علي بن الحسين (ع) به سخن او وقعي نگذاشت و در حالي كه پرده هاي كعبه را به دست گرفته بود با خداي خود به راز و نياز پرداخته چنين مي گفت:

پروردگارا! پادشاهان در كاخ هاي خود را بر روي مردم بسته و براي حفاظت آن پاسبانان گمارده اند، اما درهاي رحمت تو به روي همه كس باز است و هرگز حاجتمندي را محروم نخواهي كرد. خداوندا! من به درگاه تو روي آورده ام به اين اميد كه توجهي [67] فرمايي و درهاي رحمت و كرامتت را به رويم بگشايي.

عبدالملك، ابان بن عثمان بن عفان را كه مردي بذله گو و شوخ طبع بود از

فرمانداري

[صفحه 67]

شهر مدينه معزول كرد و هشام بن اسماعيل مخزومي را به جاي [68] او منصوب كرد. هشام كه مردي جسور و خشن و بد زبان بود چون بر مسند حكومت نشست و نفوذي يافت، دست به كارهاي زشت و ناپسند زد و با مردم شهر به خشونت و درشتي رفتار كرد و با شدت بي سابقه اي به آزار فقها و زهاد بالاخص امام زين العابدين (ع) و اهل بيتش پرداخت و جسارت را به جايي رساند كه آشكارا در مسجد پيغمبر (ص) و در ميان مردم به آل محمد (ص) ناسزا و دشنام مي داد. علي بن الحسين (ع) هرگز در مقام تلافي برنيامد. حتي موقعي كه يكي از اهل بيت بر آن شد كه از اعمال هشام جلوگيري و رفتار خشونت آميز او را پاسخ گويد، امام (ع) به اين امر راضي نشد و وي را از اين فكر منصرف كرد.

بايد دانست كه بي شك اعمال و كردار مخزومي بسيار زشت و زننده بود و خوي شيطاني وي براي مردم قابل تحمل نبود و همه كس را رنج مي داد و بيدادگري او ضرب المثل بود. ولي مثل اين كه عبدالملك هم با او نظر مساعدي نداشت. بدين جهت انتظار مي رفت كه به زودي دوران عزل [69] او فرا رسيده و مردم از شرش آسوده شوند.

امام زين العابدين (ع) همواره از روزگار و مردم بد سرشت رنج مي برد و بار مشقت را تحمل مي كرد. تنها موقعي كه به نماز و دعا مي پرداخت و به خصوص هنگامي كه به حج و زيارت خانه ي خدا مشرف مي شد از اين ناملايمات و مصائب اندكي آسوده خاطر مي گرديد و چون غرق عبادت و

محو عظمت خداوند مي شد مردم را فراموش مي كرد. آن حضرت همه ساله به حج مي رفت، و هرگز انجام اين فريضه ي بزرگ را ترك نكرد.

هنگامي كه امام سجاد (ع) لباس احرام بر تن مي كرد و به شهر مكه وارد مي شد بدنش مي لرزيد و رنگ چهره اش به زردي مي گراييد و با ناله و تضرع دستها را به سوي آسمان بلند مي كرد و لبيك مي گفت و چون به مسجدالحرام داخل مي شد در زير ناودان خانه ي كعبه مي ايستاد و نام خدا را بر زبان مي آورد و در حالي كه مي گريست به دعا مي پرداخت و آنقدر ندبه و ناله مي كرد كه همه كس متوجه او شده بي اختيار اشك از چشمانش سرازير مي گرديد. روزي طاوس كه شخصي

[صفحه 68]

زاهد [70] و محدث بود علي بن الحسين (ع) را در آن حال مشاهده كرد. همين كه دعا و ناله و زاريش تمام شد به خدمت او آمد و در حالي كه امام (ع) را مخاطب ساخته بود گفت: يابن رسول الله، عجيب است! با اين كه سه مزيت و فضيلت است كه بر ديگران داريد كه شما را از ترس و خوف ايمن مي دارد، پس علت اين همه اضطراب چيست؟

امام زين العابدين (ع) از طاوس پرسيد: اين سه مزيت چيست؟

طاوس پاسخ داد: اول اين كه شما فرزند رسول خدا (ص) هستيد. دوم شفاعت جد بزرگوارتان كه شافع روز جزاست. سوم اميد به رحمت الهي.

امام زين العابدين (ع) گفت: بدان اي طاوس، اينكه مي گويي فرزند رسول خدا (ص) هستم مرا ايمن نمي كند؛ زيرا كه خداوند تعالي فرموده است: فاذا نفخ في الصور فلا انساب بينهم. سوره ي مؤمنون آيه ي 101 (در روز جزا حسب و نسب به

كار نيايد.) و اما شفاعت جد بزرگوارم نيز بدون رضايت خداوند متعال ميسر نخواهد بود؛ كه فرموده است: و لا يشفعون الا لمن ارتضي. سوره ي انبياء، آيه ي 28 (كساني مورد عفو و شفاعت قرار مي گيرند كه رضايت و خوشنودي خدا را فراهم كنند.) و اما اميد به رحمت الهي را درست مي گويي؛ اما نشنيده اي كه خداوند فرموده است: «ان رحمة الله قريب من المحسنين» ؟ سوره ي اعراف، آيه ي 56 (تنها نيكو كارانند كه از عطايا و كرامت خداوندي برخوردار خواهند شد.)

سپس طاوس از خدمت امام (ع) مرخص شد در حالي كه آنچه را كه تا آن وقت نمي دانست بياموخت.

عده اي از اهالي بصره [71] براي انجام مراسم حج به سوي مكه ي معظمه عزيمت كردند. همين كه به كعبه رسيدند دريافتند كه در شهر آب كمياب شده و تشنگي مردم را به ستوه آورده است. زيرا در آن سال به كلي باران نباريده بود و مردم براي تهيه ي آب از خانه ها بيرون آمده به تكاپو افتاده بودند. اضطرابي عجيب در بين مردم مكه به وجود آمده بود، تا آنجا كه به اهالي بصره رو آورده و از ايشان استمداد كردند. حجاج بصره در خانه ي خدا اجتماع كرده به طواف پرداختند و نماز گزاردند و از خدا درخواست كردند برايشان باران ببارد تا سيراب گردند و از حالت پريشاني

[صفحه 69]

بيرون آيند. اما دعايشان مستجاب نشد و باراني نباريد. زندگي بر مردم تنگ شد و سخت در عطش و تشنگي باقي ماندند. آنگاه لب به شكايت گشوده به استغاثه پرداختند. نگران به هر سو نگاه مي كردند. در اين ميان جواني كه چهره اي ملكوتي داشت توجه آنها را جلب كرد.

وي كه آرام آرام نزديك مي شد، با كسي تكلم نمي كرد. اما بدنش چون خوشه اي كه در اثر وزش باد مي لرزد مرتعش بود. آثار غم و اندوه نيز در چهره اش نمايان بود. گويي خوف و ترس از خدا سراسر اعضايش را فرا گرفته است. با اين حال به طواف مشغول شد. همين كه مردم او را مشاهده كردند به شگفت آمدند. مثل اينكه فرشته ي رحمت را يافته اند. چون طوافش پايان يافت به حضورش شتافتند و ازدحام عجيبي برپا شد. همه يك صدا مي گفتند: اي جوان، تشنگي، ما را تهديد مي كند؛ عطش نزديك است ما را هلاك كند. فرياد مردم زين العابدين (ع) را متوجه نمود. به محض اين كه رو به طرف ايشان نمود، پرسيد چرا تشنه ايد؟ گفتند شما سيرابمان گردانيد، ما نيز دعا مي كنيم انشاءالله خداوند اجابت خواهد كرد. حضرت عده اي از مردم بصره را شناخت و آنگاه آنها را به اسم خواند و گفت: مالك، ثابت، ايوب، دور شويد از خانه ي كعبه، چنانچه در ميان شما يك نفر خداپرست بود، بي شك دعايش مستجاب مي شد. مردم امر او را اطاعت كرده از خانه ي خدا دور شدند. آن حضرت برخاست و دوباره به طواف پرداخت و در حاليكه بدنش مي لرزيد و رنگ چهره اش از خوف خدا به زردي گراييده بود، مجددا به نماز و سجده و دعا مشغول شد. هنوز از دعا دست نكشيده بود كه ابري متراكم آسمان را پوشانيد و باراني شديد باريدن گرفت و در اندك زماني آب گودالها را پر كرد.

امام زين العابدين (ع) قطره هاي باران را مي نگريست و زير لب اين اشعار را زمزمه مي كرد:

من عرف الرب فلم تغنه

معرفة الرب فذاك الشقي

ماساء ذاالطاعة ماناله

في طاعةالله و ماذا لقي

ما يصنع العبد بغير التقي

و العز كل العز للمتقي

(هر كس خدا را بشناسد و شناسايي خدا وي را از غير او بي نياز نكند بدبخت است. مطيع خداوند را هر چه در راه اطاعت خدا برسد براي او بد نيست. بنده ي خدا

[صفحه 70]

با غير تقوي چه كار دارد، و عزت كامل براي پرهيزگاراني است كه جز تقوي و پرهيزگاري راه ديگر نپويند.)

مردمي كه او را مي ديدند از اهالي مكه مي پرسيدند: اين جوان كيست؟

اهالي مكه پاسخ مي دادند: عجيب است كه شما اين جوان را نمي شناسيد! اين آقا زين العابدين علي بن الحسين (ع) است. [72].

اخبار مربوط به امام در واقعه ي كربلا

اخبار مربوط به امام سجاد (ع) در بخش زندگاني امام حسين (ع) به تفصيل بيان گرديده و در اينجا احتياج به تكرار آنها نخواهد بود. در اين بخش تنها به ذكر وقايعي مي پردازيم كه در سيره ي امام حسين (ع) بدانها اشاره نشده است:

بيشتر مورخين بر اين عقيده اند كه علي بن الحسين (ع) در واقعه ي كربلا 24 ساله بوده و بعضي معتقدند كه 22 سال از سن شريفش مي گذشته است.

محمد بن سعد در طبقات مي نويسد: علي بن الحسين (ع) در واقعه ي طف همراه پدر خود بود و در آن هنگام از عمر شريفش 23 سال مي گذشت. اما بيماري و مرض، سخت بر او هجوم كرده به شدت رنجش مي داد.

وي داراي همسر بوده و فرزندي داشت كه نامش باقر بود و در واقعه ي كربلا چهار و يا سه سال از سنش مي گذشت.

بعضي از دانشمندان كه در ميان آنها مي توان شيخ مفيد را نام برد گويند كه آن حضرت از برادرش علي كه در كربلا

به شهادت رسيد بزرگتر بوده؛ اما قول اكثر، اين است كه امام سجاد كوچكتر بوده و از اين رو وي را به نام علي اوسط خوانده و برخي نيز او را نسبت به برادرش علي اصغر كه از هر دو كوچكتر بوده علي اكبر دانسته اند. و ما اين موضوع را در شرح زندگاني علي كه در كربلا شهيد گرديده به تفصيل شرح داده ايم.

و چون زين العابدين (ع) در آن هنگام بيمار و بستري بود و به شدت رنج مي برد در جهاد شركت نكرد و از اين معركه جان سالم به در برد و نسل رسول الله (ص)

[صفحه 71]

از فاطمه عليهاالسلام در ذريه ي امام حسين (ع) به امام سجاد و اولاد او منحصر گرديد. و از ظاهر روايات چنين برمي آيد يكي از فرزندان امام حسين (ع) كه در راه كربلا به پدر خود گفت: «آيا ما بر حق نيستيم؟» همان برادرش علي بود كه در كربلا به شهادت رسيد.

و از اخبار ديگر مربوط به آن حضرت از وقايع كربلا كه در شرح زندگاني امام حسين (ع) بدان اشاره شده سخن او است كه مي گويد: همين كه شب عاشورا فرا رسيد پدرم اصحاب خود را فرا خواند، و با آنان به مذاكره پرداخت. من كه در آن مجلس حضور داشتم به شدت از بيماري رنج مي بردم و همان شبي است كه صبح شوم آن پدرم به شهادت رسيد. همين كه اصحاب به گردش حلقه زدند خطاب به آنان فرمود: اثني علي الله احسن الثناء (تا آخر خطبه) و به اين ترتيب به آنان فرمود: بهترين نيايش و ستايش را به درگاه الهي مي برم و در همه ي احوال حمد

و ثناي او مي گويم... پس از آن لازم مي دانم كه بگويم من اصحاب و ياراني باوفاتر و بهتر از اهل بيت خود نديده ام. خدا به شما پاداش و اجر اين همه خوبيهاي تان را بدهد. من گمان مي كنم روز ما در مقابل اين دشمنان، فردا پايان مي يابد. من در كار شما انديشه كردم و مصالح شما را در نظر آوردم. همه ي شما آزاد هستيد تا از همان راهي كه آمديد بازگرديد... زيرا كه اين قوم به دنبال من و در صدد كشتن من هستند و اگر بر من دست يافتند از غير من صرف نظر مي كنند...

به هر حال اين روايت از طريق امام سجاد (ع) نقل گرديده و به وسيله ي او است كه اين خاطره ي شوم تعريف شده. و پاسخي كه ياران امام حسين (ع) به آن حضرت داده اند و استقبالي كه آنان از بيانات امام خود نموده اند به تفصيل بيان گرديده است.

همين كه امام حسين (ع) شربت شهادت نوشيد شمر به قصد كشتن امام زين العابدين نيز حمله برد. اما علي بن الحسين (ع) در بستر بيماري به سر مي برد و حميد بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله ي شمر به آن حضرت را مانع گرديد. و همان طور كه در بخش زندگاني امام حسين (ع) بدان اشاره شده عمر بن سعد آن حضرت را در حالي كه از بيماري و مرض به شدت رنج مي برد با اهل بيت به كوفه انتقال داد.

گريه ي آن حضرت در شهادت پدر بزرگوار خود امام حسين و اهل بيت

ابونعيم در حلية الاولياء به سند خود از ابي حمزه ي ثمالي از جعفر بن محمد (ع)

[صفحه 72]

روايت كرده مي نويسد:

- آنگاه كه از كثرت گريه ي امام زين العابدين (ع) پرسيدند، وي در حالي كه

سيل اشك از چشمانش سرازير بود در جواب گفت: «من چگونه اندوهناك نباشم؟ يعقوب به فراغ يكي از پسران خود مبتلا شد و آن قدر گريست كه چشمانش از غم و اندوه نابينا شد؛ در حالي كه مي دانست كه فرزندش يوسف زنده است. من چگونه محزون نباشم؟ از يك سو پدرم و از سوي ديگر چهارده نفر از خاندانم در يك نبرد و در برابر ديدگانم به شهادت رسيدند. در چنين حال آيا مي توانم غم و اندوه را فراموش كنم؟»

و در مناقب ابن شهرآشوب ج 3 ص 303 از امام صادق (ع) آمده است كه: علي بن الحسين (ع) مدت بيست سال بر پدر بزرگوارش مي گريست، و همين كه برايش سفره ي غذا آورده و چشمش به آب و نان مي افتاد بي اختيار اشك از چشمانش مانند سيل سرازير مي گرديد. تا آنجا كه روزي يكي از غلامان رو كرد به آن حضرت و گفت: جعلت فداك يا ابن رسول الله اني اخاف ان تكون من الهالكين! (يابن رسول الله جانم فداي شما باد، من مي ترسم از شدت اندوه هلاك شوي!)

امام در جوابش فرمود: انما اشكو بثي و حزني الي الله و اعلم من الله مالا تعلمون، اني لم اذكر مصرع بني فاطمة الا خنقتني العبرة. (من اندوه خود را به درگاه خدا مي برم و آنچه من مي دانم شما نمي دانيد.) سپس اضافه كرده، مي گويد:

- دست خودم نيست. من هر وقت قتلگاه فرزندان فاطمه را به ياد مي آورم نمي توانم خودداري كنم. شيخ صدوق در خصال مي نويسد: امام سجاد (ع) به مدت بيست سال بر پدرش حسين بن علي (ع) گريست، و كمتر اتفاق مي افتاد كه غذايي براي وي حاضر

كنند و اشك از چشمانش جاري نگردد تا روزي كه غلامش به وي گفت:

- يا ابن رسول الله، اما آن لحزنك ان ينقضي؟ (يا ابن رسول الله، آيا لحظه اي مي رسد كه شما محزون و اندوهناك نباشيد؟)

ابن قولويه در كامل الزيارة به سند خود روايت كرده است كه: يكي از غلامان علي بن الحسين (ع) تعريف كرده و گويد: يك روز آقا و مولاي خود علي (ع) را ديدم كه سر به صحرا گذاشته. من نيز به دنبال وي به راه افتادم. او همچنان

[صفحه 73]

مي رفت و من نيز او را تعقيب مي كردم. تا آن كه مسافت زيادي را طي كرد. پس در گوشه ي سايباني توقف فرمود و در حالي كه اشك از چشمانش سرازير بود به نماز ايستاد و سر به سجده گذاشت. من با حالي آشفته به وي گفتم:

يا علي بن الحسين، ما آن لحزنك ان ينقضي؟ (هنوز وقت آن نرسيده كه گريان نباشيد، و از غم و اندوه شما كاسته شود؟) آن حضرت سر از سجده برداشته، از پشت موج اشك نگاهي بر من افكند و گفت:

«واي بر تو! يعقوب با اين كه غم و اندوه وي به مراتب كمتر از گرفتاري و غم و اندوه من بود، گفت: «يا اسفا علي يوسف» و نزد پروردگار خود لب به شكوه و شكايت گشود، در حالي كه تنها به فراغ يكي از پسرهايش مبتلا گرديده بود. من كه خود ناظر بودم پدرم و عده اي از خاندانم در كنارم آغشته به خون گرديدند، چگونه محزون و غمناك نباشم؟»

مختار سر ابن زياد را نزد امام زين العابدين مي فرستد

هنگامي كه ابراهيم بن اشتر، در نزديكي رودخانه ي «خازر» با عبيدالله بن زياد به نبرد پرداخت و وي

را به قتل رسانيد، سر او و عده اي از رجالي را كه با وي بودند به نزد مختار فرستاد. مختار نيز بي درنگ سر ابن زياد را براي محمد بن حنفيه و علي بن الحسين روانه ساخت. فرستاده ي مختار در حالي كه سر عبيدالله بن زياد را بالاي نيزه به دست داشت به حضور زين العابدين (ع) رسيد و سر را جلو او گذاشت. امام در حالي كه به خوردن غذا مشغول بود، به سخن پرداخت و گفت:

- ياد دارم هنگامي را كه به مجلس ابن زياد وارد شدم. او به خوردن غذا مشغول بود، در حالي كه سر پدرم حسين بن علي (ع) را در جلويش گذاشته بودند. پس من دست به دعا برداشتم و گفتم: اللهم لا تمتني حتي تريني رأس ابن زياد و انا اتغدي فالحمدلله الذي اجاب دعوتي (بار خدايا مرا از دنيا مبر تا اين كه سر ابن زياد را به هنگام صرف غذا در جلو خود ببينم، شكر و سپاس به درگاه خداوندي كه دعايم را استجابت فرمود.)

سپس در حالي كه آن حضرت از آن رو مي گرداند، گفت: دور كنيد آن را.

و به روايت ابن نما علي بن الحسين عليهماالسلام در اين موقع سر به سجده ي

[صفحه 74]

شكر نهاد و گفت:

- الحمدلله الذي ادرك لي ثاري من عدوي و جزي الله المختار خيرا (شكر و سپاس به درگاه خداوندي كه مرا به درك خونخواهي دشمنم نايل ساخت. خداوند مختار را جزاي خير دهاد.)

چنان كه ابن قولويه در كامل الزيارة مي نويسد: علي بن الحسين (ع) به بني عقيل در ميان بني هاشم التفات برجسته اي داشت. وقتي از اين امر از وي جويا شده

و گفتند: «چگونه است كه شما در ميان بني اعمام خود به بني عقيل بيش از آل جعفر توجه داريد؟» در پاسخ آن ها فرمود: «من بني عقيل را از ديگران بيشتر دوست مي دارم زيرا جانبازي آنها را با پدرم ابي عبدالله الحسين (ع) از ياد نبرده ام. اين خانواده در واقعه ي طف بيش از ديگران كوشيدند و به شهادت رسيدند.»

اخبار مربوط به آن حضرت در واقعه ي حره

واقعه ي حره [73] كه آغاز آن به روز چهارشنبه بيست و هشتم ذي حجه سال شصت و سوم هجري بود، در منطقه اي اتفاق افتاد منسوب به واقم كه نام شخصي بود و به حره ي واقم معروف گرديد. جريان به اين قرار بود كه گروهي از رجال مدينه جهت ملاقات يزيد به شام اعزام گرديدند. اما همين كه مشاهده كردند كه اعمال يزيد جز اهانت به دين و آيين اسلام نيست و جز اعمال زور، ستمگري و خشونت منظور ديگري ندارد بر اين امر اتفاق كردند كه با وي به مبارزه برخاسته و از حكومت بر كنارش سازند. و نيز از مدت ها قبل اخباري به مدينه مي رسيد كه اغلب حاكي از سرگرم شدن يزيد بن معاويه به عيش و نوش بود و اين خود باعث تنفر و انزجار اهالي مدينه گرديده بود. پس مردم با آنان همداستان شده، همگي اعمال يزيد را تقبيح كردند و اكثرا بر يزيد شوريدند. از اطراف سيل اعتراض و حمله آغاز شد. وي را از خلافت و امارت خلع و عامل او عثمان بن محمد بن ابي سفيان را طرد كردند و هر كس كه از بني اميه با او بود در خانه ي مروان زنداني ساختند و سرانجام از مدينه اخراجشان كردند.

طبري

مي نويسد: در اين فاجعه يزيد مسلم بن عقبه را كه مردي خونخوار و

[صفحه 75]

جسور و بي باك بود در رأس سپاهي بالغ بر دوازده هزار نفر براي اين جنگ انتخاب كرد و بنا به فرمان وي چنانچه او به هلاكت مي رسيد حصين بن نمير سكوني به جاي وي فرماندهي سپاه را بر عهده مي گرفت. به اين ترتيب مسلم بن عقبه براي نبرد با مردم مدينه حركت كرد.

هر چند يزيد به هنگام گفتگو با مسلم توصيه كرده بود كه به امام سجاد صدمه و آزاري نرساند و گفته بود كه او در اينگونه امور دخالت نخواهد كرد؛

اما علي بن الحسين (ع) خود در اين بلوا كه برخلاف رضايتش صورت مي گرفت به عنوان كناره گيري و بي طرفي از چندي پيش مدينه را ترك كرده بود.

باري، همين كه اهالي مدينه بر بني اميه شوريدند و ايشان را به طرف شام روانه ساختند، علي بن الحسين (ع) مروان بن حكم و همسرش عايشه دختر عثمان بن عفان را كه به وي متوسل شده بودند در خانه اش پناه داد. بايد دانست كه هيچ كس در بزرگي و فضيلت به پايه ي امام زين العابدين (ع) نمي رسيد. مروان بن حكم ابتدا از بيم جان خود به عبدالله بن عمر روي آورده بود و از وي خواسته بود كه خانواده اش را پناه دهد؛ اما فرزند عمر از اين امر شانه خالي كرده بود. پس مروان خانواده اش را به علي بن الحسين (ع) سپرد و حضرت سجاد (ع) آنان را همراه با خانواده ي خود از مدينه خارج ساخت و در محلي به نام ينبع جاي داد.

چنان كه قبلا نيز اشاره شد، علي بن الحسين (ع) كه

از اين ماجرا ناراضي بود و مي خواست از هياهوي جنگ بر كنار باشد، در دهكده اي نزديك مدينه اقامت كرده بود.

عايشه دختر عثمان و همسر مروان نيز كه به طايف رفته بود، جهت ملاقات با علي بن الحسين (ع) به دهكده ي مزبور مراجعه كرد. آن حضرت جهت محافظت وي فرزند خود عبدالله را همراهش به طايف فرستاد كه تا پايان اين ماجرا همچنان با او بود. مروان نيز از بزرگواري و احسان امام در اين مورد تشكر نمود. و اين بالاترين درجه ي فضيلت و بزرگواري و از مكارم اخلاق امام بود كه در برابر آن همه آزاري كه مروان نسبت به آن حضرت روا داشته بود اينك رفتار سوء وي را با نيكي و احسان جبران مي كرد و اين بزرگواري و عفو و گذشت از خاندان رسالت كه خود منبع فضيلت و اخلاق بوده اند سرچشمه گرفته است و هرگز جاي شگفتي و تعجب

[صفحه 76]

نيست چنان كه گويند:

ملكنا فكان العفو منا سجية

فلما ملكتم سال بالدم أبطح

و حسبكم هذا التفاوت بيننا

و كل اناء بالذي فيه ينضح

اما برخلاف گفته ي طبري كه در ذيل بعضي از روايات خود اشاره كرده، سپاسگزاري مروان از علي بن الحسين مبتني بر روابط دوستانه ي قديمي نبوده است؛ زيرا دشمني و عداوتي كه مروان نسبت به علي بن الحسين و اهل بيت طاهرين عليهم السلام روا مي داشت، احتياج به توضيح ندارد و همه كس بدان آگاه است.

آيا مي توان تعيين كرد كه اين دوستي كه به ادعاي طبري از قديم بين آن دو بر قرار بوده از چه زمان آغاز گرديده؟ آيا از آن روز بوده است كه مروان در جنگ جمل با جد آن

حضرت علي بن ابي طالب (ع) به مبارزه و كارزار پرداخت!؟ و يا آن روز كه همراه با معاويه در جنگ صفين با وي جنگيد؟ و يا از آن موقع بوده است كه مروان درباره ي امام حسين (ع) به وليد گفت: «حسين بن علي هرگز بيعت نخواهد كرد، همين كه با وي مواجه شدي بيدرنگ او را به قتل برسان» ! و در جاي ديگر نيز به وي گفت: «چنانچه حتي براي يك ساعت هم در اين امر تأخير نموده و امام حسين را به حال خود گذاري و از وي بيعت نگيري هرگز به پيروزي بر او دست نخواهي يافت؛ پس بهتر اين است كه هر چه زودتر او را به زندان افكني و در اولين فرصت از وي بيعت بگيري و در غير اين صورت در كشتن وي تسريع نمايي.»

و يا سخن امام حسين (ع) كه خطاب به وي گفت:

- ويلي عليك يابن الزرقاء انت تأمر بضرب عنقي كذبت و الله و لؤمت (واي بر تو، اي پسر زرقاء، مرا به قتل تهديد مي كني! به خدا سوگند رفتار تو جز دروغ و تزوير نيست و بدون ترديد سرانجام به پشيماني و بدبختي شديدي گرفتار خواهي شد) و گفته ي مروان به هنگامي كه سر امام حسين (ع) را نزد وي آوردند چنان كه گويي شهادت نور ديده ي پيامبر اسلام (ص) قلب وي را شاد كرده مي گفت:

يا حبذا بردك في اليدين

و لونك الاحمر في الخدين

كانما حف بوردتين

شفيت نفسي من دم الحسين

و سپس دوران عثمان را به خاطر آورده، گويي به انتقام خون او دست يافته، چنين مي گفت:

[صفحه 77]

«والله لكأني انظر الي

ايام عثمان»

آيا با توجه به مطالبي كه فوقا اشاره شد باز هم مي توان قبول كرد كه بين مروان و علي بن الحسين (ع) رشته ي دوستي برقرار بوده؟ و آيا مي توان مطالب فوق را علل و اسباب دوستي آنها دانست؟ و آيا باز هم مي توان قبول كرد كه مروان نسبت به علي بن الحسين (ع) دشمني و عداوت نورزيده است؟ در جواب بايد گفت: حاشا و كلا، هرگز چنين نبوده و توجه به مطالب فوق اين حقيقت را آشكار مي سازد كه وجود اهل بيت عليهم السلام بر پايه ي فضايل و مكارم اخلاق پي ريزي گرديده و هر يك از آنها خورشيد تابناكي بودند كه همه كس و حتي دشمنان آنها نيز از انوار درخشان آن بهره مند مي گرديدند، و شخصيت و فضيلت، چنان در وجود آنان جاي داشت كه هر كس به آزارشان مي پرداخت با نيكي و احسان با وي رفتار مي كردند. به اين ترتيب كه جوانمردي و عدل و انصاف و عفو و گذشت و بزرگواري در برابر دشمن از صفاتي بود كه خداوند به ايشان اختصاص داده و به اين صفات آنان را زينت بخشيده است، تا آنجا كه در شخصيت و فضيلت و احسان و نيكي هيچكس به پايه ي آنها نمي رسيد و هيچكس را ياراي برابري با آنان نبوده است.

امام زين العابدين (ع) همان كسي است كه فرمود: لو ان قاتل الحسين (ع) استودعني السيف الذي قتل به الحسين لرددته اليه. (چنانكه قاتل امام حسين (ع) همان شمشيري را كه با آن پدرم حسين بن علي (ع) را به قتل رسانده نزد من سپارد، بر خود لازم مي دانم كه اين امانت را به وي باز گردانم.)

چنان كه

قبلا نيز اشاره شد سرانجام سپاه مسلم بن عقبه بر مدينه پيروز شد و چون قهرا اين شهر را به تصرف درآورد به سپاهيان دستور داد تا سه روز به دلخواه خود بدون رحم و شفقت در مدينه به قتل و غارت بپردازند. آنگاه مسرف [74] به تصور اينكه همه بنده و غلام يزيد بن معاويه هستند از مردم خواست كه با او بيعت كنند و گفت يزيد هر طور بخواهد با جان و مال و اهل و خانواده ي آنها فرمان خواهد كرد. در اين اثنا مروان به حضور علي بن الحسين (ع) شتافت، آن حضرت نيز با مروان و پسرش عبدالملك كه براي درخواست امان از مسرف با وي همراه شده بودند، نزد مسرف آمد. آنها ملتمسانه از مسلم خواستند كه به زين العابدين (ع) آزاري نرساند،

[صفحه 78]

همين كه نزد مسرف رسيدند، زين العابدين (ع) را مخاطب ساخته و گفت: «به خدا سوگند اگر به خاطر اين دو نفر بود هرگز از شما دست بر نمي داشتم، اما يزيد سفارش كرده كه شما را آزاري نرسانم» و سپس او را در كنار خود جاي داد.

در روايت ديگري است كه وقتي علي بن الحسين (ع) را نزد مسرف آوردند پرسيد اين شخص كيست؟ گفتند او علي بن الحسين است.

آنگاه مسلم بن عقبه با تجليل و احترام بر وي سلام كرد و آن حضرت را در كنار تخت خود جاي داد. پس رو كرد به آن حضرت و گفت: يزيد قبلا درباره ي شما سفارش بسيار كرده، اما رفتار عده اي مرا به خود مشغول ساخت و مانع گرديد كه من بتوانم به ديدار شما نايل شوم.

در اين جا مسلم

اضافه كرده و گفت: گويا خانواده ي شما نيز از اين واقعه بيمناك گرديده اند؟ علي بن الحسين (ع) فرمود: آري، و من از آنچه بر مدينه گذشته است بي نهايت افسوس دارم و اين اقدام را هرگز نپسنديده ام.

همين كه امام (ع) خواست به خانه ي خود برگردد مسلم شخصا ركاب او را گرفت و احترامات را تجديد كرد.

و همان طور كه در بخش كرم و سخاوت علي بن الحسين (ع) اشاره شد، آن حضرت در واقعه ي حره تا آنگاه كه سپاه مسلم بن عقبه متفرق شدند چهار صد زن همراه با شوهران آنها را در كنف حمايت خود نگهداري كرد.

و در روايت ديگري آمده است كه: تعداد چهار صد زن همراه با فرزندانشان را در پناه خود جاي داد.

آنچه در علوم مختلفه از آن حضرت روايت شده است

ابونعيم در حلية الاولياء به سند خود از علي بن الحسين (ع) آورده است: هر كس بي مورد بخندد از علم و ادب و وقار وي كاسته گردد. من ضحك ضحكة مج مجة من العلم

در امر به معروف و نهي از منكر

در حلية الاولياء [75] به سند خود از علي بن الحسين (ع) روايت است كه فرمود:

[صفحه 79]

- التارك للامر بالمعروف و النهي عن المنكر كنابذ كتاب الله وراء ظهره الا ان يتقي تقاة، قيل و ما تقاته؟ قال: يخاف جبارا عنيدا ان يفرط عليه او ان يطغي. (كسي كه امر به معروف و نهي از منكر را ترك كند مانند كسي است كه قرآن را پشت سر گذاشته و بدان عمل نكند. فرمود: اين طايفه به خوف و ترس و ظلم و ستم و عناد و طغيان گرفتار خواهند شد.

شبيه به اين روايت را محمد بن سعد نيز در طبقات به سند خود از علي بن الحسين (ع) نقل كرده است.

در كتمان علم

در حلية الاولياء آمده است: قال علي بن الحسين من كتم علما احدا او اخذ عليه اجرا رفدا، فلا ينفعه ابدا. (كسي كه علم خود را از ديگران مخفي بدارد و يا در برابر آن اجر و مزد بخواهد هرگز براي او مفيد فايده اي نخواهد بود.)

درباره ي صبر

ابونعيم در حلية الاولياء [76] به سند خود از ابي حمزه ي ثمالي از علي بن الحسين، عليهماالسلام آورده است كه فرمود: همين كه قيامت برپا شود، منادي اعلام مي كند اهل فضل بپا خيزند. پس عده اي از مردم برخاسته و آنان را به طرف بهشت فرا مي خوانند. آنان نيز بي درنگ به سوي بهشت به راه مي افتند. در اين اثنا گروهي از ملائكه آنان را ملاقات كرده گويند به كجا مي رويد؟ گويند به طرف بهشت. از آنها مي پرسند آيا قبل از حساب به بهشت مي رويد؟ گويند: بلي. باز مي پرسند شما مگر چه كساني هستيد؟ گويند اهل فضل هستيم. باز به آنها گويند فضل شما در چيست؟ در پاسخ گويند: در هر مسأله اي كه ما جاهل بوديم بردباري مي نموديم و هر وقت با ظلم و ستم مواجه مي شديم به صبر و شكيبايي رفتار مي كرديم، و چنانچه كسي رفتار سوئي بر ما مي نمود وي را مورد عفو و بخشش قرار مي داديم. آنگاه فرشتگان گويند: داخل بهشت گرديد، چه خوب است پاداش نيكوكاران:

سپس به اهل صبر خطاب مي شود كه به پا خيزند. و نيز به آنان گفته مي شود،

[صفحه 80]

به طرف بهشت برويد. گروهي ملائكه آنان را ملاقات كرده، همچنان از اين امر جويا مي شوند. آنها نيز در پاسخ خود را اهل صبر معرفي مي نمايند. باز از آنان مي پرسند: صبر شما در چه بوده است؟

گويند بر اطاعت خداوند صبر كرده، از معصيت خداي عزوجل دوري جسته ايم. پس به آنان گويند داخل بهشت گرديد كه بهشت نعيم اجر نيكوكاران است.

آنگاه منادي اعلام مي كند كه همسايگان خدا برخيزند. پس عده ي معدودي برخاسته، به همان ترتيب گروهي از فرشتگان با آنان ملاقات كرده به گفتگو مي پردازند و به آنها گويند: شما چگونه در رديف همسايگان خدا قرار گرفتيد؟ در پاسخ گويند: به خاطر رضاي خدا به مساجد رفته به عبادت خدا مي پرداختيم، و در راه خوشنودي خداي عزوجل همنشين بندگان خالص بوديم و براي رضاي خدا بذل و بخشش مي نموديم. به آنان نيز گويند وارد بهشت شويد، چه خوب پاداشي است اجر عاملين.

ابونعيم در حلية الاولياء به سند خود از عتبي و او نيز از پدر خود آورده است كه: علي بن الحسين (ع) كه افضل بني هاشم بود به فرزند خود فرمود: اي فرزند، در برابر مشكلات و مصايب شكيبا باش و متعرض حقوق ديگران مشو، و برادرت را به كاري كه زيانش براي او بيشتر از نفع تو است وادار مكن.

و نيز به سند خود از ابي حمزه ي ثمالي و او از علي بن الحسين (ع) آورده است كه فرمود: آنگاه كه قيامت برپا شود منادي اعلام مي كند: كجا هستند اهل صبر؟ پس عده اي برخيزند. به آنها گفته مي شود: صبر شما در چه بوده است؟ در پاسخ گويند: صبر ما در اطاعت از خدا و دوري از معصيت خداي عزوجل بوده است. پس به آنها گويند: راست گفتيد. به بهشت داخل شويد.

در عبادت

در حلية الاولياء آمده است كه: علي بن الحسين (ع) مي فرمود مردم به طرق مختلف به عبادت و

پرستش خداوند مي پردازند. عده اي از روي ترس و بيم، كه اين عبادت مخصوص بندگان و غلامان است كه به واسطه ي ترس از مولاي خود انجام مي دهند؛ و عبادت گروهي ديگر مبتني بر حرص و طمع است كه اين، عبادت

[صفحه 81]

بازرگانان است. و دسته اي نيز با خلوص نيت و شكر و سپاس پرستش خداوند را به جا مي آورند، كه اين نوع عبادت و پرستش مخصوص مردان بزرگ و آزاده است.

درباره ي قناعت

ابونعيم در حلية به سند خود از ابي حمزه ي ثمالي مي نويسد: شنيدم كه علي بن الحسين (ع) مي گفت: من قنع بما قسم الله له فهو من اغني الناس (هر كس به آنچه كه خداوند روزي فرموده قانع و راضي باشد، خود از غني ترين مردم است.)

درباره ي صدقه

ابونعيم در حلية به سند خود روايت كرده است كه علي بن الحسين (ع) در موقع دادن صدقه به فقير، ابتدا آن را مي بوسيد، و سپس اهدا مي كرد.

محمد بن سعد در كتاب طبقات آورده است كه علي بن الحسين (ع) كه در احسان و ياري فقرا و مساكين و دادن صدقه شهرت بسزايي داشت، چنان بود كه غذا و نان برداشته و به خانه ي فقرا و مستمندان مي رفت و جلو خانه ي ايشان مي ايستاد و به دست خود به آنان اعطا كرده و مي فرمود: ان الصدقة تقع في يدالله قبل ان تقع في يد السائل. (قبل از آنكه صدقه به دست سائل برسد در دست خداوند قرار مي گيرد.)

علما و دانشمنداني كه از علي بن الحسين نقل روايت كرده اند

شيخ طوسي در كتاب رجال خود نام كليه ي كساني را كه از علي بن الحسين عليه السلام به نقل روايت پرداخته اند جمع آوري كرده و در اين كتاب نيز در فصل مخصوص به خود، آنها را ملاحظه خواهيد كرد.

در مناقب ابن شهرآشوب [77] چنين آمده است: در ميان دانشمنداني كه از آن حضرت روايت كرده اند مي توان طبري و ابن البيع و احمد و ابن بطة و ابوداود و صاحب كتاب حلية، اغاني، قوت القلوب، شرف المصطفي، اسباب نزول القرآن، فايق، ترغيب و ترهيب را نام برد كه از زهري و سفيان بن عينية و نافع و اوزاعي و مقاتل و واقدي و محمد بن اسحاق و غير اينها نقل روايت كرده و روايات آنها اغلب با

[صفحه 82]

واسطه از آن حضرت بوده است.

ابن شهرآشوب در مناقب ج 3 ص 311 مي نويسد: دربان آن حضرت يحيي ابن ام الطويل المطعمي بوده، و رجالي كه با امام زين العابدين (ع) معاصر بوده اند، از ميان

صحابه جابر بن عبدالله انصاري، عامر بن واثلة كناني، سعيد بن مسيب بن حزن و سعيد بن جهان كناني را مي توان نام برد، و از ميان تابعين نيز كه با آن حضرت همزمان بوده اند نامشان به اين شرح است:

ابومحمد سعيد بن جبير، محمد بن جبير بن معطم، ابوخالد كابلي، قاسم بن عوف، اسماعيل بن عبدالله بن جعفر، ابراهيم و حسن كه اين دو از فرزندان محمد بن حنفية بوده اند، حبيب بن ابي ثابت، ابويحيي اسدي، ابوحازم اعرج و سلمة بن دينار المدني الاقرص القاص.

و اما بعضي از اصحاب آن حضرت كه بيش از ديگران شهرت داشته اند عبارت بودند از ابوحمزه ي ثمالي كه تا ايام موسي بن جعفر (ع) در قيد حيات بود، فرات بن احنف كه تا زمان امام صادق (ع) باقي بود، جابر بن محمد بن ابي بكر، ايوب بن حسن، علي بن رافع، ابومحمد القرشي السدي الكوفي، ضحاك بن مزاحم خراساني كه اصل وي از كوفه بوده، طاوس بن كيسان، ابوعبدالرحمن، حميد بن موسي كوفي، ابان بن تغلب بن رباح، ابوالفضل سدير بن حكيم بن صهيب الصيرفي، قيس بن رمانة، عبدالله برقي و فرزدق شاعر.

و از ميان موالي و غلامان آن حضرت شعيب را نام برده است.

و چنان كه شيخ مفيد در اختصاص مي نويسد: اصحاب علي بن الحسين (ع) عبارت بودند از ابوخالد كابلي كنكر كه برخي نام وي را وردان ياد كرده اند، يحيي بن ام الطويل، سعيد بن مسيب مخزومي و حكيم بن جبير.

كتب و آثار آن حضرت
صحيفة الكاملة

كتاب شريف صحيفه ي كامله ي سجاديه كه دريايي از لطايف روحي و حقايق الهي در آن نهفته شده و ابواب آن را كه به صورت دعا آمده شصت و يك

باب ذكر كرده اند، و درس بزرگي از مكارم و فضايل اخلاقي و انواع خير و نيكي و طرق مختلف عبادت است و مشحون از حقايقي است كه به ما مي آموزد تا

[صفحه 83]

چگونه درهاي سعادت را به روي خويش بگشاييم و در شدايد و مهمات و مشكلات چگونه به درگاه باريتعالي پناه ببريم و حوائج خود را از او بخواهيم. زيرا كه اين كتاب درباره ي موضوع مهم دعاست، و انسان را به اين حقيقت واقف مي سازد كه از اين آيه كه خداي تعالي فرمود: (مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم)، چگونه بهره برگيرد. و دعاهاي آن را به اين ترتيب نام مي برند:

در ستايش و حمد و ثناي خداي عزوجل، در مقام فروتني و تذلل به پيشگاه الهي و پناه جستن به درگاه او، دعا در تضرع و زاري، در اصرار بر طلب رحمت، در عذر خواهي، در اظهار ترس از خدا، درود بر محمد و آل او (ص)، درود بر حاملان عرش، طلب رحمت بر آنان كه به پيامبران الهي ايمان آورده اند و بر صحابه و تابعين، دعا درباره ي پدر و مادر، دعا براي اولاد، دعا درباره ي همسايگان و دوستان، درباره ي نگهبانان مرزها، دعاي آن حضرت درباره ي خود و خاصان خود، در دفع شر شيطان، دعاي آن حضرت در پناه جستن به خدا، در طلب حوائج، در طلب عفو از گناهان و رحمت، در طلب پوشيدن عيب ها و محفوظ ماندن از آنها، دعا در طلب آمرزش، در طلب توبه، در طلب فرجام نيك، دعا به خاطر عافيت، در طلب روزي و ياري از خدا بر اداي دين، دعا در مكارم اخلاق، دعاي آن حضرت در

طلب خير و رفع غم ها و شدايد، در دفع مكر دشمنان و دفع بليات، دعاي آن حضرت هنگام صبح و شام، در هنگام بيماري، دعا به وقت شنيدن بانگ رعد، دعاي آن حضرت هنگام ياد كردن از مرگ و به هنگام ختم قرآن و نگاه كردن به ماه نو و هنگام فرا رسيدن ماه مبارك رمضان، در وداع ماه رمضان، در عيدين (فطر و اضحي) و جمعه، در روز عرفه، و دعا در تمام ايام هفته و غير اينها، و اين گوشه اي از حقايق و لطايفي است كه به صورت دعا در صحيفه ي سجاديه آورده شده است.

دعاهاي صحيفه علاوه بر حسن بلاغت و كمال فصاحت بر عاليترين مضامين و عبارات و علوم الهي مشتمل است. زيبايي، شكوه و قدرت روحي اي كه در تعبيرات روح پرور آن به كار رفته؛ و طرق مختلفي كه در اوقات گوناگون در مقام فروتني و توسل در پيشگاه الهي و درود و ثنا بر خداوند انتخاب شده، و اسلوب آن در طلب عفو و كرم خداوندي، خود بالاترين شاهد و دليل است بر اينكه صدور آن از مقام امام معصوم قطعي است و احدي دست رد و انكار بر آن ننهاده، نام آن شهره ي آفاق

[صفحه 84]

است و فروغش بر اكناف جهان گسترده؛ تا آنجا كه هرگز شك و ترديد در آن راه ندارد. و گوهري است از معدن علوم امام سجاد، و ثمره اي است كه بر درخت معارف آن حضرت پرورده شده است.

از طرفي رجال مشهوري كه به ذكر اسانيد آن پرداخته و كثرت اسانيد آن كه همه ي آن ها به امام سجاد صلوات الله عليه و علي آبائه و ابنائه

الطاهرين متصل مي گردد خود دليل گويايي است كه از مبدع و موجد آن ريشه گرفته است.

بزرگان مصنفين اين فن و روات ثقه به اسانيد متعدد خود كه همگي به امام زين العابدين (ع) مي پيوندد از آن كتاب روايت كرده اند. به طوري كه هيچ يك از كتب ادعيه معتبره از آن خالي نيست.

علاوه بر نسخه اي كه نزد امام باقر (ع) موجود بوده نسخه اي نيز نزد زيد شهيد بوده است و همانطور كه در ابتداي آن ذكر گرديده پس از وي به اولاد او و سپس به اولاد عبدالله بن حسن مثني منتقل شده است.

كتاب صحيفه ي سجاديه پس از قرآن كريم دومين كتابي است كه در صدر اسلام پديد آمده و مانند نسيم صبا در اطراف و اكناف عالم منتشر شده و از اين رو مردم به طور بي سابقه اي آن را مورد اهتمام و توجه قرار داده اند و چون سراسر صحيفه ي شريفه مشحون از حقايقي است كه خداي تعالي هنگام خلوت و حال آن را بر زبان آن حضرت روان ساخته است و هر كتاب ديگري كه در اين فن تنظيم يافته از آن كتاب بهره و نصيبي گرفته، دانشمندان ديگر نيز كتب ادعيه ي خود را بر مبناي دعاهاي آن به رشته ي تحرير درآوردند. چنانكه ملاحظه مي كنيم دعاهاي آن در كليه ي ايام و ساعاتي كه انسان در مقام راز و نياز با پروردگار خود و ياد آفريننده ي خود باشد به آن نيازمند بوده و در شب و روز و صبح و شام و ساعات غروب آفتاب و نيمه هاي شب و به مقتضاي زمان هاي مختلف و در تضرع و زاري به درگاه خداي تعالي، طلب حوائج، مغفرت و رحمت،

كاميابي، رستگاري، طلب فرجام نيك و رسيدن به بهشت، رهايي از دوزخ و در تمام موارد و حالات بدانها اشاره شده است.

همين كه علماء و دانشمندان در ميان ساير كتب حديث به مزايا و مضامين درخشان كتاب صحيفه پي بردند به طور بي سابقه اي بر آن اقبال كرده و مورد توجهش قرار دادند. و صاحبدلان بر استنساخ و مقابله و گرفتن اجازه در روايت آن همت

[صفحه 85]

گماشتند. آنگاه به تعداد كثيري كه از شماره بيرون است به تهيه ي نسخ آن پرداختند تا آنجا كه ابواب آن را با خطوط طلايي و نسخه هاي نفيسي بر اوراق ترمه و انواع ديگر بنوشتند و به صورت چاپ سنگي در حفظ و نگهداريش سخت بكوشيدند. سپس علما و دانشمندان شروح متعددي بر آن تهيه و تنظيم كردند، كه بعضي از آن ها بدين شرح است:

شرح شيخ بهايي كه به نام حدائق المقربين خوانده مي شود؛ و از ميان همه ي آنها عاليترين و نفيس ترين شرحي كه از صحيفه ي شريفه تهيه گرديده شرح سيد علي خان مدني شيرازي صاحب كتاب سلافة العصر في ادباء العصر و الدرجات الرفيعة في طبقات الشيعة و غير اينها را مي توان نام برد و شروح ديگري كه تعداد آنها از شمار عدد بيرون است. شرح سيد علي خان به زيباترين شكل با چاپ سنگي در يك مجلد به قطع بزرگ تنظيم يافته است.

شروح و استدراكاتي كه دانشمندان بر صحيفه ي شريفه نگاشته اند، و اغلب با چاپ سنگي مزين گرديده به اين شرح است:

صحيفه ي ثانيه ي سجاديه

گرد آورده ي شيخ محمد بن حسن بن حر عاملي نزيل اصفهان. در اين شرح كه تنها به قسمتي از ادعيه اي كه در صحيفه ي كامله از قلم

افتاده اكتفا شده، بسياري از دعاها ديده نمي شود. اين شرح دوبار، يكبار با چاپ سنگي و يكبار با حروف به چاپ رسيده است.

صحيفه ي ثالثه ي سجاديه

كه به وسيله ي ميرزا عبدالله اصفهاني معروف به افندي صاحب كتاب رياض العلماء جمع آوري شده است. وي نيز آنچه را كه ابن حر عاملي در استدراكات خود در صحيفه ي ثانيه از قلم انداخته ذكر كرده است، و آن نيز با چاپ سنگي به طبع رسيده است.

صحيفه ي رابعه ي سجاديه

گرد آورده ي ميرزا حسين نوري. هر چند كه وي نيز در اين شرح قسمت هايي از ادعيه ي صحيفه ي ميرزا عبدالله افندي جامع صحيفه ي ثالثه كه از قلم انداخته در استدراك خود آورده است؛ اما همانطور كه نسخه ي صحيفه ي ثالثه ناقص بوده شرح و استدراك از روي آن نيز ناقص و نامعلوم انجام گرفته است. اين صحيفه نيز با چاپ سنگي انتشار يافته است.

صحيفه ي خامسه ي سجاديه

كه به وسيله ي اين فقير (محسن امين) نويسنده ي اين سطور

[صفحه 86]

جمع آوري گرديده و در استدراك آن آنچه را كه در صحيفه ي كامله ذكر نشده و آن قسمت از ادعيه كه در صحيفه ي ثانيه و ثالثه و رابعه از قلم افتاده، آورده شده. و همان طور كه اشاره شد استدراك از روي صحيفه ي ثالثه كاملا محقق و مشخص نيست. اما شرح و استدراك از روي صحيفه ي رابعه جامع تر و با فحص و تحقيق بيشتري تهيه و تنظيم گرديده است.

رسالة الحقوق
اشاره

كه بر مبناي حقوق و وظايف اخلاقي و انساني تدوين گرديده. يكي از درخشانترين كتب و آثار علي بن الحسين عليه السلام است كه رعايت آنها موجبات رفاه و آسايش و سعادت فرد و اجتماع را فراهم خواهد كرد. اين رساله را كه شيخ صدوق به سند معتبر در خصال آورده، حسن بن علي بن شعبه حلبي نيز در تحف العقول آن را روايت كرده است. هر چند اصول مطالب آن با يكديگر مطابق است، اما در نقل روايت بين آن دو اندكي تفاوت از نظر زياده و نقصان و غير اينها ديده مي شود.

و در اين كتاب روايت تحف العقول بيشتر مورد توجه بوده است.

شيخ صدوق در خصال از علي بن احمد بن موسي از محمد اسدي از جعفر ابن محمد بن مالك فزاري از خيران بن داهر از احمد بن سليمان جبلي و او از پدر خود از محمد بن علي از محمد بن فضيل و او از ابي حمزه ي ثمالي چنين روايت كرده است كه گفت:

- هذه رسالة علي بن الحسين عليهماالسلام الي بعض اصحابه: اعلم ان لله عزوجل عليك حقوقا الخ...

اما در تحف العقول

بدين ترتيب روايت شده است: رسالة علي بن الحسين عليهماالسلام المعروفة برسالة الحقوق: اعلم رحمك الله ان لله عليك حقوقا...

از ابي حمزه ي ثمالي روايت است كه گفت: اين ساله اي است كه علي بن الحسين عليهماالسلام خطاب به بعضي از اصحاب خود چنين مي فرمايد:

- بدان - خداي تو را رحمت كند - كه بر تو حقوق و وظايفي است كه تو را در هر جنبش و آرامش و در هر جا و مكان احاطه كرده است، و در كليه ي اعضا و جوارح و در هر اندامي از بدنت كه به جنبش درآوري و در هر ابزار و آلاتي كه آن را به كار بندي، بعضي از حقوق بر بعضي بزرگترند؛ بزرگترين حقوق رباني بر

[صفحه 87]

تو، حقي است كه خداي تبارك و تعالي براي خود بر تو واجب دانسته است. و آن در حقيقت اصل و ريشه ي حقوق است، و وظايف و حقوق ديگر از آن منشعب مي شود. آنگاه خداوند بر تو حقوقي لازم داشته است كه كليه ي اعضاء و جوارح تو را از سر تا به قدم شامل مي گردد. و براي چشم، گوش، زبان، دست، پا، شكم و عضو تناسلي تو هر يك جداگانه حقي مقرر است. و اينها اعضاي هفت گانه ايست كه افعال ظاهري از آنها پديد مي آيد. سپس خداوند بزرگ براي كارها و افعال تو حقوقي واجب دانسته و براي نماز، روزه، صدقه، زكات و قرباني و رفتار و كردارت حق و تكليفي مقرر داشته است.

آنگاه حقوق و تكاليفي است كه در ميانه ي تو و ديگران است، و انجام آن شديدا لازم است و واجب ترين حقوق اين دسته، حق پيشوايان توست. پس از آن

حق رعايا و حقوق زيردستان و خويشاوندان. از اين دسته از حقوق، حقوق ديگري نيز منشعب مي گردد، و حق پيشوايان كه بر تو است سه گونه است: واجب تر آنها حق سلطان است كه تدبير كار تو به دست او است. سپس حق آموزگار و سپس حق آقايي كه مالك تو است. هر تدبير كننده و سرپرستي پيشوا است. حقوق زير دست هم بر سه گونه است: حق زير دست حكومت تو و سپس حق شاگرد و آن كه نزد تو كسب دانش كند. (زيرا نادان به منزله ي زير دست و رعيت دانا محسوب مي شود.) و حق آنان كه در ملك تو هستند مانند زنان و كنيزان و حقوق ارحام و خويشاوندان و آن بسيار است. براي هر يك كه در قرابت و خويشاوندي به تو نزديكتر است حقوق واجب تري تعيين گرديده. واجب تر از همه حق مادر تو است. و سپس حق پدر تو و فرزندانت و برادرت، و بعد به ترتيب هر يك از خويشان كه به تو نزديك تر است، آزاد كننده و ولي نعمت تو، آزاد شده ات كه ولي نعمت اويي، سپس حق هر كه به تو احسان كرده، اذان گوي نمازت، پيش نمازت، سپس حق همنشين تو، همسايه ات، شريكت، سپس حق مال تو، بدهكارت، بستانكارت، سپس حق رفيق معاشرت، سپس حق مدعي بر تو، و يا كسي كه به او ادعا داري، كسي كه با تو مشورت كند، آنكه با او مشورت كني، و سپس حق كسي است كه به نصيحت و اندرز وي اقدام كرده و يا او به راهنمايي و اندرز تو پرداخته است، سپس حق بزرگتر از تو، خردسال تر از

تو، سائل از تو، كسي كه از او سؤال كني، سپس حق كسي است كه گفتار و يا رفتار سوئي

[صفحه 88]

نسبت به تو روا داشته و يا موجبات مسرت و شادي و خرسندي تو را به عمد يا غير عمد فراهم ساخته است، سپس حق همه ي همكيشانت و كفار ذمي و سپس حقوقي كه در تغيير احوال و به اسباب پديد آيند. خوشا بر كسي كه خداوند در اداي اين حقوق ياريش كند و توفيق بخشد.

آنگاه امام زين العابدين (ع) هر يك از حقوق نامبرده را بدين شرح مورد تفسير و تشريح قرار داده، مي فرمايد:

بزرگترين حق خدا

حق بزرگ خداي تعالي بر تو اين است كه در برابر آفريدگار خود سر تواضع و فروتني و پرستش فرود آوري و براي او شريك قرار ندهي، و چنانچه با خلوص نيت به عمل خود روح و روان بخشي، در چنين صورت به اداي بزرگترين حق كه همان حق خداي بزرگ است موفق گرديده و متقابلا به اخذ پاداش و حق بزرگي كه شامل روبراه ساختن زندگي دنيا و آخرت است نائل آمده اي، و علاوه بر اين خداوند آنچه را كه دوست داري و از او بخواهي بخشنده است.

حق نفس

حق نفس بر تو اين است كه تمام نيرو و قدرت آن را تحت رهبري و اطاعت و فرمان خدا درآوري. به اين ترتيب كه وظايف و حقوق اعضاي هفتگانه: گوش، چشم، دست، پا، شكم، زبان و عضو تناسلي را مراعات نموده و در اين امر از خداوند ياري و استعانت جويي.

حق زبان

حق زبان اين است كه از بيان سخن ناهنجار خودداري نموده و آن را به نيكي عادت دهي و آن را وادار بر ادب نموده و جز به هنگام ضرورت و احتياج و براي سود دين و دنيا آن را از پرگويي باز داري و از گفتار بيهوده و سخنان ناروا و از آنچه كه ممكن است انسان را با خطر مواجه سازد به شدت بر حذر داري. زبان شاهد و دليل عقل است، جمال معنوي و روحي شخص عاقل به عقل آراسته گردد؛ همچنان كه سيرت و آرايش ظاهر و جمال محسوس نيز به زبان آراسته است؛ و هرگز نيرويي جز به حول و قوه ي خداوند علي عظيم نيست.

[صفحه 89]

حق گوش

حق گوش يا عضو سمعي اين است كه از طريق آن سخناني را به قلب خود راه دهي كه آن را به خير و نيكي وا دارد و يا اخلاق و سجاياي پاك در آن به وجود آورد. زيرا كه قلب به مثابه شهري است كه معاني متنوع و گوناگون از اعمال نيك يا بد از دروازه ي آن كه همان عضو شنوايي است بدان راه مي يابد. و لا قوة الا بالله.

حق چشم

حق چشم اين است كه از هر چه روا نيست آن را بپوشاني و از نگاههاي مبتذل و بيهوده بازداري. به اين معني كه جز مواضعي را كه براي آدمي درس عبرتي بوده و يا بر علم و فضل وي بيفزايد تحت نظر و رؤيت نگيري.

حق پا

حق پا اين است كه هرگز در راه حرام گام ننهي، و در هر طريق كه براي خود انتخاب نمودي بنگر كه تو را به خواري و ذلت و به پرتگاه نيستي و مرگ نكشاند. زيرا كه پا عضوي است كه مي تواني به وسيله ي آن يا در راه خير و يا در طريق شر گام برداري. و لا قوة الا بالله.

حق دست

اما حق دست اين است كه با آن در آنچه را كه حلال گرديده بگشايي، و به انفاق و بذل و بخشش بپردازي و به وسيله ي آن اعمالي را كه خداوند فرض و واجب گردانيده به اجرا درآوري تا بدين وسيله از عقوبت و آفات و بليات مصون مانده و از ملامت و سرزنش مردمان بركنار باشي و چنانچه رضا و خوشنودي خدا را در نظر گرفته و بسط مال با عقل و فضيلت توأم گردد، به اجر و ثواب نيك آخرت نايل خواهي شد.

حق شكم

حق شكم بر تو اين است كه آن را ظرف كم يا زياد از حرام قرار ندهي، و از حلال هم به اندازه اش بدهي، زيرا چنانچه از حد تقويت جسم به مقداري كه باعث ضعف و سستي است تقليل يابد انسان را به خواري و كسالت مي كشاند و سيري زياد و تن پروري فزون از حد نيز باعث جهل و ناداني گرديده و از كار و كوشش و كسب علم باز مي دارد. افراط در غذا به مستي و بيخبري و سفاهت و ناداني منجر مي گردد، و اين امر انسان را از نيكي و كرامت باز داشته و از حد انصاف و مروت

[صفحه 90]

خارج خواهد ساخت، و شخص در چنين موارد نه نيكي تواند نه كرامت.

حق عضو تناسلي

حق عضو تناسلي اين است كه آن را از محرمات جنسي و تماسهاي آلوده باز داري: با فرو بستن چشم از قيافه ها و مناظري كه بر تو حرام گرديده به عفت و پاكدامني آن ياري و كمك نمايي. زيرا كه چشم در احتراز از گناه اثر بسزايي خواهد داشت و نيز با ياد مرگ و با تهديد نفس به كيفرهاي سنگين و سخت و ترس و خوف از خدا در پاك داشتن و حفظ و نگهداري آن عضو بكوشي، و به هر حال عصمت و نگهداري و تأييد به دست خدا و نيرو و گردش كليه ي امور به اختيار او است.

آنگاه امام زين العابدين عليه السلام هر يك از حقوقي را كه مي بايست انسان در اعمال و افعال خود رعايت نمايد مورد تفسير و تشريح قرار داده و مي فرمايد:

حق نماز

اما حق نماز اين است كه بداني نماز يكي از اعمالي است كه باعث مي گردد به درگاه خداوند بار يافته و به او تقرب جويي، و بداني كه در پيشگاه او ايستاده اي، و چون به اين امر واقف شدي به نماز قيام كرده و چون بنده اي ذليل در برابر مولايي عظيم ايستاده و با خضوع و خشوع و خوف و ترس و در عين حال با يك دنيا اميد به عفو و كرامت خداوندي و با تضرع و زاري به تعظيم و تكريم او پرداخته و با آرامش و وقار به نيايش و راز و نياز با خداي توانا بپردازي، و نيز به منظور استخلاص و نجات جسم و جان خود كه غبار گناهان آن را تيره و تار ساخته و ممكن است آن را به هلاكت سوق

دهد، طلب آمرزش نمايي و در هر حال تمامي قدرت ها به اختيار خداست.

اما حق حج هر چند كه در تحف العقول ذكر نگرديده اما در خصال چنين آمده است:

- اما حق حج كه خود از عبادات بزرگ محسوب مي شود اين است كه بداني كه آن وسيله اي است كه به پروردگار راه يافته و به سوي او رو آورده اي. و تسليم در پيشگاه الهي خود فرار از گناهان به شمار مي رود. و بداني كه اين ايام خود از شريف ترين اوقاتي است كه به درگاه خداوندي به توبه و انابه پرداخته و بهترين موقعيتي است كه مي توان به آمرزش گناهان و قبول توبه و برآوردن حوايج اميدوار بود، و كليه ي مناسك

[صفحه 91]

و اعمالي كه خداوند بر تو فرض و واجب گردانيده مي تواني در موقع حج به جا آورده و به اين وسيله به كمال روحاني و معنوي نايل گردي.

حق روزه

اما حق روزه اين است كه بداني روزه حجابي است كه خداوند بر زبان و گوش و چشم و عضو تناسلي و شكم تو مي كشاند، تا به اين وسيله تو را از آتش دوزخ بپوشاند؛ چنان كه در حديث آمده: «روزه سپري است در برابر آتش.» اگر اين عبادت، سراسر وجود تو را در بر گرفت؛ به اين معني كه در ظاهر و باطن در انجام آن بكوشيدي، در پناه اين حجاب از آتش دوزخ مصون ماني و اگر روزه را ترك كردي به دست خود اين پرده و مانع را نابود ساخته و شعله هاي آتش تو را در ميان خواهد گرفت. به هر حال روزه انسان را به تقوي و پرهيزگاري نزديك ساخته و حجابي است

كه انسان را از خطاها و لغزش ها در امان مي دارد. و نيست قوه و نيرويي جز به خداوند.

حق صدقه

حق صدقه اين است كه بداني كه آن ذخيره اي است كه نزد پروردگار خود به وديعه نهاده اي و امانتي است كه احتياج به شاهد و ناظر ندارد و چون به اين امر واقف گرديدي و صدقه را پنهاني و بدون حضور شاهد به وديعه گذاشتي اطمينان تو بيش از سپرده و امانتي است كه آشكارا به دست كسي بسپاري و چه بهتر كه اين وديعه و امر خير را كه به طور پنهاني و سري انجام داده اي همچنان بين خود و خداي خود محفوظ نگاه داشته و هرگز آن را آشكار نسازي و به استشهاد و استظهار گوشها و چشمها نپردازي، و هرگز چنين وانمود نكني كه اطمينان توبه گوشها و چشمها بيش از وثوق تو نسبت به خدا است.

و سزاوار نيست كه با اين عمل خود بر ديگران منت نهي؛ زيرا كه خيريه و صدقه عملي است كه نتيجه ي آن منحصرا عايد تو خواهد شد. پس چون بر كسي منت نهي چنان باشد كه كار خود را تقبيح كرده، و عمل خود را ضايع گردانيده اي و اين، دليل بر اين است كه خود را مراعات نكرده و مانند كسي است كه نيك و بد نزد او يكسان است. و بدين ترتيب چگونه مي توان گفت كه چنين شخصي به اصول اخلاقي پايبند باشد؟ و لا قوة الا بالله.

[صفحه 92]

حق قرباني

حق قرباني اين است كه تنها به خاطر خدا و طلب رحمت از خدا به اين امر بپردازي و با خلوص نيت از خداوند بخواهي كه آن را مورد قبول قرار داده و از جلب نظر تحسين آميز نظاره كنندگان خودداري نمايي. در اين صورت بدون

شك از ناراحتي ها و ظاهر سازي هاي ناشي از تكلف و تصنع كه از خصايص مردم كوته بين و عاري از حقيقت است رهايي خواهي يافت. زيرا آنكس كه در كارها صرفا قصد خدا را بنمايد حتما از تكلف و رفتار ساختگي خلاص و آسوده خواهد شد. و اين بدان علت است كه خداوند در اوامر و نواهي انسان را به تكلف و مشقت وا نداشته و به سادگي و آساني راضي و خوشنود گردد.

خداوند از بندگان خود بيش از امور مشكل و سخت، كارهاي آسان را خواسته است. علاوه بر اين، سادگي و درويش منشي به مراتب براي شما بهتر از زندگاني پر زرق و برق و لرد منشي است. از طرفي لردان و كساني كه با زندگي اشرافي خود گرفته اند اغلب بيش از كساني كه به درويشي و سادگي مي گذرانند با مشقت و سختي مواجه خواهند شد. زيرا كه سادگي و بي پيرايه زيستن، خود از صفاتي است كه با خلقت انسان آفريده شده و هر يك براي آدمي امري طبيعي محسوب مي شود، و طبيعت هرگز همراه با مشقت و تكلف نخواهد بود. و لا قوة الا بالله.

حق سلطان

حق سلطان اين است كه خود را نسبت به او چون فرزندي بداني كه احتياج به مراقبت و مواظبت دارد، و تو براي او وسيله ي آزمايش و امتحان بوده و او به تو گرفتار است، و بداني كه در برابر مقام و امتيازي كه بر تو دارد مي بايست جهت اداره ي امور مملكت ناراحتيهاي فراواني را تحمل كند و گرفتاريها و مشقات بيشماري را بر عهده گرفته است. و مي بايست خيرخواه او باشي و در حالي كه وي

در اوج اقتدار و سلطه تكيه زده و تو فردي ضعيف و كوچك به شمار مي روي هرگز موجبات خشم و غضب وي را فراهم نياورده و رفتاري توأم با لجاجت و عناد با وي نداشته باشي - كه به اين وسيله موجبات هلاكت خود و او را فراهم ساخته اي.

رفتارت با وي چنان باشد كه از حدود تواضع و انعطاف خارج نشوي و از تو خوشنود باشد، بدان اندازه كه وي را از تو باز دارد و به دين و آيين تو صدمه اي

[صفحه 93]

وارد نسازد. و جز با استمداد از خداوند به اين امر اقدام ننمايي. و لا حول و لا قوة الا بالله.

حق معلم

حق معلم و آموزگار تو اين است كه در تعظيم و تكريم وي بكوشي و محضر او را بس موقر و محترم شماري و در فراگيري علم و دانش به كلمات و بيانات او به نيكي گوش فرا داري و با رويي گشاده و خويي آزاده و كامل و در كمال ادب و احترام به مجلس و محفل او روي آوري و هرگز صداي خويش را بر صداي او برتر و بلندتر نياوري و آنگاه كه در مسأله اي از وي پرسش نمايند تو خود اظهار دانش و شخصيت ننمايي و خويشتن را شايسته ي پاسخ گفتن نشان ندهي و جواب را با خود او باز گذاري و شرط ادب نگاه داري تا چنان نمايد كه جز او گوينده اي و بيرون از او داننده اي در آن مجلس وجود ندارد.

و نيز هيچ وقت در مجلس او با ديگران سخن نگويي و خاطر او را از اين كردار آزار نرساني و هرگز در حضور او از

هيچ كس لب به غيبت نگشايي؛ زيرا كه اين رفتار نيز نشانه ي خودخواهي و از طريق ادب بيرون شدن است. اين امر باعث مي شود كه خاطرش از تو برنجد و بر تو بدگمان گردد و از رفتار تو به خويشتن بپردازد و در انديشه فرو رود. و نيز بر تو است كه چون كسي را بنگري كه از معلم تو به غيبت و بدگويي پرداخته از وي دفاع كني و سخن نادرست او را پاسخ گويي و در برابر به تمجيد و تحسين وي بپردازي.

و نيز مي بايست كه معايب آموزگار خويش را پوشيده داري و صفات حميده ي او را آشكار بگرداني و با آنان كه به دشمني و عداوت وي پرداخته اند مجالست ننمايي، و با دوستان و نيك انديشان وي دشمني و عداوت نشان ندهي. همين كه در كسب علم و رعايت معلم بر اين منوال رفتار نمودي فرشتگان خداوند بر تو شاهد و گواه گردند كه قصد و نيت تو در اين كار حضرت باريتعالي بوده است، و در راه خدا و خوشنودي او به كسب علم پرداخته اي و در علم و دانش و ادب و فرهنگ به آهنگ مردمان و اراده ي مخلوق رنج نبرده اي.

حق مالك

اما حق آن كس كه بر تو مالكيت و حكومت يا رهبري دارد، آنست كه او را

[صفحه 94]

در هر چه فرمان كند اطاعت كني، و جز در موقعي كه اطاعت از او خشم خدا را برانگيزد هرگز با وي عصيان و نافرماني نكني؛ زيرا كه كاري كه معصيت خداي عزوجل را در بر داشته و موجبات خشم و غضب او را فراهم مي سازد، هيچ طاعتي براي هيچ مخلوقي نسزد،

و چون حق خداي را ادا كردي آنگاه در مقام اداي حق مالك برآيي. و لا قوة الا بالله.

حق رعيت

اما حق رعيت كه به واسطه ي سلطنت و اقتدار تو نزد تو به كار مشغول است آن است كه بداني به واسطه ي ضعف و ناتواني خويش و قدرت و توانايي تو به رعيتي تو درآمده است. پس بر تو واجب گرديده كه در ميان ايشان كار به عدالت كني و آنان را چون پدري مهربان در سايه ي مهر و عطوفت فرو گيري، و بر جهالت و ناداني نادانان از در عفو و بخشايش درآمده و با عجله و شتاب به عقوبت و كيفرشان نپردازي و خداي عزوجل را بر اين سرافرازي و برتري تو كه برايشان عنايت فرموده شكر و سپاس به جاي آوري، و هر كه شكر نعمت خدا كند نعمت بيشتري به او عطا فرمايد، و نيست قوه و نيرويي جز به خداوند.

حق شاگرد

اما حق آنان كه به سبب فزوني دانش و بينايي تو در محضر تو به آموختن و فراگيري از تو مشغول هستند، آنست كه درست بداني، خداي عزوجل به واسطه ي علم و دانشي كه بر تو عنايت فرموده و خزانه ي حكمتي كه به تو سپرده تو را بر ايشان سرپرست و قيم گردانيده است، و از گنجينه ي حكمت، ابواب دانش را بر روي تو گشوده است. پس چنانچه در آموزش و پرورش مردمان به نيكي روي و از ورود واردات و سؤالات ايشان دلتنگ و رنجور نگردي خداي تو را از فضيلت خود بيفزايد، و ابواب دانش بر روي تو بگشايد، و اگر مردمان را از آموختن دانش خويشتن ابا داري و بهره نرساني، و يا آنگاه كه جهت كسب علم و دانش به خدمت تو درآيند، آنان را از

خوي و خصلت خود به دهشت و ملال درآوري، آن وقت است كه خداي عزوجل لباس علم از تو برگيرد و فروغ دانش از تو دور كند و مقام و منزلت تو را از دلهاي كسان برافكند.

[صفحه 95]

حق زن

اما حق زن و همسر تو آنست كه بداني خداي تعالي او را از بهر آسايش و آرامش و مؤانست و مصاحبت تو مقرر فرموده، و بداني كه اين نعمت بزرگي است كه خداي عزوجل بر تو ارزاني داشته. پس وي را گرامي بداري و با او از در تكريم و رفق و ملايمت باشي و با او به نرمي و ملاطفت رفتار نمايي اگر چه حق تو بر وي افزون و رعايت اين كار بر وي واجبتر است. اما چون وي اسير تو و در اختيار تو است، بر تو لازم است كه بر وي به رحمت و رأفت رفتار كني، و در خوراك و پوشاك او به نيكي اقدام نمايي و اگر در كاري به ناداني رود بر وي بخشايش آوري. و نيرو و قوه اي جز به خداوند نيست.

حق مملوك و غلام

اما حق آن كس كه مملوك و غلام تو است آنست كه بداني وي آفريده ي پروردگار تو است. به اين معني كه او هم مانند تو از فرزندان آدم به وجود آمده، و فرزند پدر و مادر و از گوشت و خون تو است. پس تو در حقيقت بر وي مالك نيستي زيرا كه او مصنوع و مخلوق خداوند است و هيچ يك از اعضاء و جوارح وي به دست تو آفريده نشده و از بهر وي روزي و معيشت پديدار نكرده ايد و در حقيقت خداي تعالي او را بيافريد و روزي داد و تو را در كار او كفايت كرد و از آن پس او را به اطاعت و فرمان تو درآورد و تو را بر وي امين گردانيد و او را نزد

تو به وديعت نهاد تا به هرگونه نيكي و خوش رفتاري كه با وي به پاي گذاري در پيشگاه عدل خداي محفوظ بماند. پس تو با وي به نيكي باش چنانكه خداي با تو نيكي فرمود و اگر خدمت وي در نظر تو ناپسند آيد و با روحيه و مزاج تو توافق نجويد او را با مملوكي ديگر تبديل كن، و با هواي نفس، بندگان خداي را دستخوش رنج و شكنجه قرار مده كه همه ي نيروها و توانايي ها از آن ذات مقدس متعال ايزد ذو الجلال است.

حق مادر

حق مادر اين است كه موقعيت او را بداني. بداني كه وي قريب يك سال تو را در شكم خود و جايي كه احدي، احدي را در آنجا مسكن نمي دهد جاي داد و تحمل بار سنگين تو را پذيرفت. از محصول قلب خود تو را غذا داد و با گوش، چشم، دست، پا، مو، پوست، و جميع اعضاي خود از تو نگهداري كرد، و با شادي و

[صفحه 96]

خرسندي و اميد، توأم با سختي ها، و غم و اندوه فراوان، از تو مراقبت كرد؛ تا ساعت وضع حمل فرا رسيد.

اين عمل براي او چنان سخت و طاقت فرسا بود كه چنانچه امداد خداوندي شامل حالش نمي شد قطعا جان خود را از كف داده بود. تو را بر زمين گذاشت، و به دنبال آن بر اثر محبت و علاقه اي كه خداوند در دلش جاي داد چنان به تو دل بست كه حاضر شد تو را سير گرداند، و خود گرسنه بماند؛ به تو لباس بپوشاند و خود عريان بماند؛ تو را سيراب كند و خود با تشنگي بسازد؛ در زير سايه بانها

جايت دهد و خود در آفتاب سوزان، چهره ي تابناك خويش تيره سازد. اين همان مادر پر عاطفه است كه روزي شكمش جاي تو، آغوش گرم و پر مهرش، خانه و منزل كوچك تو، پستان نرم و لطيف و پر شيرش سيراب كننده ي تو، و خودش پاسبان تو، و در سردي و گرمي روزگار مباشر و متصدي كارهاي تو بود. پس تو نيز بايد در برابرش سپاسگزاري و قدرداني كني و اين قدرداني و تشكر جز به ياري و توفيق خداوند ميسر نخواهد بود.

حق پدر

حق پدر اين است كه وي را اصل و اساس، و خود را فرع و شاخه ي آن بداني؛ و بداني كه وي علت و به وجود آورنده ي تو است. چنانچه اگر او نبود، تو هم به وجود نمي آمدي. چنانچه در وجود خود فضل و معلوماتي و يا آنچه مايه ي شگفتي و اعجاب است، مشاهده نمودي، بدان كه سرچشمه اش همان پدر تو است.

پس خداي را ستايش كن، و در برابر اصل و اساس وجود، و مقام خود كه همان پدر است از تواضع، سپاسگزاري و قدرداني، خودداري مكن. و به هر حال همه ي نيرو از آن خدا است.

حق فرزند

اما حق فرزند تو آنست كه بداني كه از تو است، و همه ي اعمال، از خير و شر و خوشبختي و بدبختي و كردار پسنديده و رفتار نكوهيده كه در اين جهان ناپايدار از وي بروز كند بر تو خوانند، و رحمت و نفرينش بر تو منسوب دارند، و بايد بداني كه توليت اعمال و رفتارش و ادب كردنش به نيكي، و دلالت و راهنمايي او به سوي پروردگار عزوجل و آماده داشتنش بر اطاعت خدا، تو را واجب است،

[صفحه 97]

و مسئول وي تو خواهي بود. اگر در تربيت او احسان كني به اجر و ثواب رسي، وگرنه عقاب خواهي شد.

به هر حال مقصود آنست كه فرزند، نهال وجود تو است و وي را بر تو خوانند و هرگونه كه با وي رفتار كني، به خود كرده باشي و عقاب و ثواب بيني. خويشتن را در كليه ي امور او مكلف بدان، و حتي المقدور كار او را به ديگران وامگذار، كه اين امر را حاصلي نيست. و به

هر حال مسئول و مؤاخذ تو باشي. و لا قوة الا بالله.

حق برادر

اما حق برادرت، بدان كه او دست تو است كه با آن كار مي كني و پشت تو است كه به او پناه مي بري و عزت تو است كه به او اعتماد داري و نيروي تو است كه با آن به حمله و يورش مي پردازي. مبادا او را ساز و برگ نافرماني خدا و يا وسيله ي ظلم و ستم به خلق خدا بداني. او را درباره ي خودش يار باش و در برابر دشمن، كمك كار؛ و ميان او و شياطين او حايل شو و حق اندرز او را به جاي آور، و براي رضا و خوشنودي خدا چنانچه به اطاعت خدا درآمد و به خوبي از او پذيرا گرديد به او رو كن و گرنه خدا نزد تو مقدم باشد، و خدا گرامي تر از اوست.

حق مولايي كه تو را آزاد ساخته

اما حق آقايي كه تو را آزاد ساخته اين است كه بداني مالش را در راه تو خرج كرده و تو را از خواري و ذلت بندگي و وحشت آن به عزت آزادي و آرامش آن رسانده و از بند ملكيت رهايت ساخته و حلقه هاي بندگي را از تو گشوده و نسيم عزت را برايت پديد آورده است.

حق بنده اي كه او را آزاد ساخته اي

اما حق آزاد كرده ي تو اينست كه بداني خداوند تو را حامي، ياور و پناهگاهش ساخته و او را وسيله و واسطه اي ميان خودش و تو نموده و سزا است كه تو را از دوزخ نجات دهد و اين اجر و ثواب در آخرت از او براي تو باشد و در صورتي كه خويشاوندي ندارد، و تو مالت را خرج او كردي و به حق او قيام كردي، در دنيا هم ميراث او را ببري. و چنانچه مراعات او را نكني بيم آن مي رود كه ميراثش بر تو گوارا نباشد، و لا قوة الا بالله.

[صفحه 98]

حق كسي كه به تو احسان كرده

اما حق كسي كه با تو به احسان و نيكي رفتار كرده اين است كه او را سپاس داري و احسانش را ياد كني و گفتار خير درباره ي او منتشر كني و ميان خود و خداي سبحان با اخلاص به دعايش پردازي؛ زيرا كه به اين وسيله در نهان و عيان از وي قدرداني كرده اي. علاوه بر اين چنانچه به روزگاري ميسرت گرديد در جبران احسان وي بكوش.

حق مؤذن

اما حق مؤذن اين است كه بداني تو را به ياد پروردگارت مي آورد و به مقصد و مطلوبت دعوت مي نمايد. و بر انجام فريضه اي كه خدا بر تو واجب گردانيده ياري مي كند، پس همانند كسي كه به تو احسان نموده از وي سپاس دار. و اگر در يك منزل با تو مي زيد هرگز بدبين مباش و بدان كه بيشك رحمتي است كه از جانب خداوند به تو رو آورده و با نعمت خدا خوش رفتاري كن، و در هر حال خداي را برآن سپاس دار. و لا قوة الا بالله.

حق امام و پيشواي نماز

اما حق امام و پيشواي نماز تو اينست كه بداني او ميانجي و واسطه بين تو و خداوند است و نماينده ي تو است كه به درگاه پروردگارت روآورده، اوست كه به جاي تو در پيشگاه خدا لب به سخن مي گشايد و برايت دعا مي كند و رحمت مي خواهد، و در اين امر مهم كه ايستادن در برابر خداوند و خواهش كردن از او را برايت كفايت كرده، چنانچه در اين اعمال تقصيري باشد متوجه او است، نه تو؛ و اگر گناهي مرتكب شود تو شريك او نيستي و او را بر تو برتري نيست. او خود را سپر تو قرار داده و نمازش را سپر نماز تو گردانيده، و بر تو است كه بر اين امر قدرش را بداني. و لا حول و لا قوة الا بالله.

حق مصاحب و همنشين

اما حق همنشين اين است كه او را به خوبي بپذيري و با او خوشامد بگويي و در گفتگو با وي به انصاف رفتار كني و يكباره ديده از او بر نگيري و به منظور آگاهي و اطلاعش به سخن بپردازي. به اين موضوع توجه داشته باش كه اگر خود به مجلس او شتافته اي و با وي همنشين گرديده اي، به اختيار تو است؛ اگر خواستي مي تواني

[صفحه 99]

از مجلس برخيزي و وي را ترك كني و چنانچه او به نزد تو آمده، اختيار با او است، و از جا برنخيز جز با اجازه ي او. و لا قوة الا بالله.

حق همسايه

اما حق همسايه حفظ او است به وقتي كه در خانه نباشد، و آنگاه كه حضور دارد از وي اكرام و احترام نمايي و در هر حال به كمك و ياري او پردازي و از عيب جويي و كاوش در پي بردن به اعمال وي خودداري نمايي. چنانچه به رفتار سوئي از وي برخوردي مستور دار و هرگز به ناموس او چشم بر مدوز. اگر بي قصد و رنج، كردار ناپسندي از وي مشاهده كردي، چون قلعه اي محكم و پرده اي ضخيم همچون رازي در سينه مدفونش ساز و حراست بنماي تا هرگز نيزه ي بدخواهان قادر به شكافتنش نگردد.

به طور پنهاني به سخنش گوش مگير، به وقت دشواري به خويشش وا مگذار و در نعمت بر او حسد مبر. از لغزش او درگذر و از گناهش صرف نظر كن و اگر بر تو ناداني كرد بردباري بنماي و به مسالمت با وي رفتار كن و هرگز زبان به دشنامش مگشاي. چنانچه كسي در نصيحت و اندرز وي راه خطا

رفت و با وي به حيله و تزوير پرداخت جلوگيري كن، و به نيكي و خير با وي معاشرت كن. و لا حول و لا قوة الا بالله.

حق دوست

اما حق دوست و مصاحب تو آن است كه حتي المقدور با فضل و احسان بدو پردازي و اگر نتواني لااقل در رفتار با وي جانب انصاف را رعايت كني. او را بدان اندازه كه احترامت مي كند محترم بداري، و چنانت كه نگه مي دارد نگاهش داري. مترصد باش تا در هيچ كرم و احساني بر تو پيشي نگيرد و اگر پيشدستي كرد جبران كن. تا آنجا كه شايسته است در دوستي او كوتاهي مكن. بر خود لازم بدان كه در طاعت پروردگار، وي را خيرخواه و نگهدار و پشت و پناه باشي و ياريش كني تا هرگز قصد نافرماني و سرپيچي از پروردگارش را نكند و بالاخره، بر او موجب رحمت باش و نه عذاب. و لا قوة الا بالله.

حق شريك

اما حق شريك آن است كه اگر غايب باشد در انجام كار او بكوشي و چنانچه

[صفحه 100]

حاضر است با او برابر كار كني و با نظر و رأي خود بي آنكه با وي به مشورت پردازي تصميم نگيري، و مالش را نگه داري و در آن كم يا بيش خيانت نورزي؛ زيرا به ما رسيده است كه: دو نفر كه با يكديگر شركت كرده اند تا آنگاه كه به يكديگر خيانت نورزند دست خداوند با آنهاست. و لا حول و لا قوة الا بالله.

حق مال

اما حق مال و دارايي اينست كه جز از راه حلال آن را بر نگيري، و جز در راه حلال و به جا، آن را صرف نكني. چون خداوند آن را عطا فرموده جز به راه خدا و آنچه وسيله ي رضاي خدا است به كار نبري. و به وقتي كه خود بدان نياز داري، به كسي كه بسا ممكن است از تو قدرداني هم نكند نپردازي. سزا است كه ترك طاعت خدا نكني تا به جاي تو ميراث ديگران گردد، و سزاوار نيست كه به وارث كمك كني تا شايد بهتر از تو منظور دارد، و در طاعت خدا به مصرف رساند و غنيمت را او ببرد. در چنين موقع است كه بار گناه و افسوس و پشيماني و عقوبت بر دوش تو بماند. و لا قوة الا بالله.

حق طلبكار

اما حق بستانكار كه مال خود را از تو مطالبه مي كند: چنانچه برايت ميسر است در پرداخت آن بكوش و كارش را رو به راه ساز و غني و بي نيازش كن و به رفت و آمد و دويدن وادارش مساز؛ زيرا كه رسول خدا (ص) فرمود: «توانگري كه وامش را نپردازد نوعي ستم كرده است.» و چنانچه در پرداخت آن قادر نباشي، با خوش زباني او را خوشنود ساز و از او به آرامي مهلت بخواه و با اين كه مالش را در اختيار گرفته اي با او بد رفتاري مكن كه اين از پستي آيد و عملي ناپسند است و لا قوة الا بالله.

حق معاشر

اما حق معاشر با تو اينست كه وي را فريب ندهي و از خدعه و نيرنگ و نادرستي و دروغ و گول زدن او بپرهيزي. چون دشمني كه براي طرف خود به هيچ چيز پايبند نيست براي او كارشكني مكن. چنانچه تو را مورد اعتماد قرار داد تا آنجا كه مي تواني براي او بكوش و بدان كه مغبون كردن آن كه به تو اعتماد نموده، خود نوعي ربا است.

[صفحه 101]

حق كسي كه بر تو ادعايي دارد

اما حق كسي كه بر تو ادعايي دارد و به دشمني با تو پرداخته: چنانچه درست مي گويد دليل او را نقض مكن و دعوتش را باطل مساز. با خودت طرف شو و برايش حكم كن و خود به جاي شهود گواه او باش زيرا كه اين حق خدا است بر تو، و اگر ادعاي او باطل است، به رفق و مدارا با وي رفتار كن و او را بترسان و به دينش سوگند بده، و با يادآوري خداوند از خشونت و تنديش بكاه. از پرگويي و سخن ناروا بپرهيز كه تجاوز دشمن را از تو بر نگرداند؛ بلكه به گناه او گرفتار شوي و به اين وسيله شمشير عداوت او بر تو تيزتر گردد. زيرا كه از سخن بد و ناروا دشمني و عداوت خيزد و سخن نيك به خير و فضيلت انجامد، و شر و فساد را خاموش سازد و لا حول و لا قوة الا بالله.

حق دشمني كه بر او دعوي داري

اما حق طرفي كه تو بر او ادعايي داري اينست كه اگر در ادعاي خود ذيحق باشي براي اثبات آن آرام و ملايم با وي به سخن پردازي؛ زيرا كه ادعا به زودي طرف را به درشتي و خشم وادار سازد. بكوش كه با لطف و با مهلت و بيان روشن، دليل خود را به او بفهماني و با تندي و ستيز و قيل و قال ادعاي خود را پامال نسازي كه در اين صورت دليلت از دست برود و جبران آن را نتواني كرد. و لا قوة الا بالله.

حق كسي كه با تو مشورت كند

اما حق كسي كه با تو به مشورت پرداخته اينست كه چنانچه در بيان خود نظري صريح و روشن داري در نصيحت او بكوشي. در گفتار و آموختن وي چنان باش كه اگر به جاي او بودي خود آن را به كار مي بستي. بكوش تا از طرف تو مورد مهر و نرمش قرار گيرد؛ زيرا كه نرمش و آرامي، وحشت را از بين ببرد و سختگيري و تندي، انس و الفت را به وحشت و اضطراب بكشاند و چنانچه نتوانستي به او نظري بدهي، اما كسي را مي شناختي كه رأي و نظرش مورد اعتمادت بود و وي را شايسته ي مشورت خودت مي دانستي، به وي معرفي و ارشادش كن. درباره ي او كوتاهي مكن و نسبت به وي بخل مورز و از نصيحتش كم مگذار و لا قوة الا بالله.

[صفحه 102]

حق كسي كه تو را مشورت كند

اما حق كسي كه بر تو مشورتي دهد اين است كه او را در رأي ناموافقي كه به تو دهد متهم نسازي و نسبت به وي بدبين مباشي؛ زيرا كه عقايد مردم، مختلف است و هركس نظريه ي بخصوصي دارد. چنانچه برخلاف نظر تو رأي داد در قبول يا رد آن مختاري، اما بدبيني و سوءظن نسبت به وي روا نيست. چون نظر خود را نسبت به تو اظهار داشته بايستي وي را سپاس داري، و اگر به دلخواه تو رأي داد خداي را حمد و سپاس به جاي آر و از برادر خود قدرداني و تشكر كن، و چنان باش كه اگر روزي با تو به مشورت پرداخت آن را جبران كني و وي را پاداش دهي. و لا قوة الا بالله.

حق كسي كه از تو نصيحت جويد

اما حق كسي كه از تو نصيحت خواهد اين است كه به اندازه ي استحقاق و تحمل به وي پند و اندرز دهي و از راهي وارد سخن شوي كه به گوش وي خوش آيد، و به اندازه ي عقلش با او سخن گويي، زيرا كه نيروي درك و فهم همه ي افراد يكسان نيست. به هر حال در اين امر طريق رحمت پوي و در روش خود با وي مهربان باش. و لا قوة الا بالله.

حق ناصح

اما حق آن كس كه تو را نصيحت كند اين است كه نسبت به او تواضع كني و جهت درك اندرز وي به او دل بدهي و گوش فرا داري و سپس در آن تأمل كني و اگر سخنش درست بود حمد و سپاس خداي را به جا آوري و از وي بپذيري و نصيحت او را قدر بداني؛ و چنانچه گفته ي او نادرست باشد وي را مورد عفو و بخشش قرار داده، با او مهربان باشي و او را متهم نسازي و بداني كه ممكن است وي به خطا رفته، اما در خيرخواهي تو كوتاهي نكرده است. و اما چنانچه در نظر تو مستحق تهمت بوده، نصايحش قابل اعتماد نباشد، در اين صورت به هيچ سخن او اعتنا مكن. و لا قوة الا بالله.

حق بزرگتر

اما حق آنكس كه به سال از تو بزرگتر باشد اينست كه به واسطه ي فزوني سال در تجليل و احترام وي بكوشي؛ زيرا كه وي قبل از تو به دين اسلام سرافراز گرديده و در

[صفحه 103]

اين فضيلت بر تو مقدم است، و هرگز به عداوت و خصومت با وي مواجه نگردي و در راه بروي سبقت نگيري و به ناداني با وي رفتار نكني. اگر به وقتي از وي ناداني و جهل مشاهده كردي تحمل كني و به خاطر حق و حرمت اسلام و سن و سال، وي را گرامي داري و احترامش نمايي؛ زيرا كه رعايت حق سن به اندازه ي حق مسلماني است. و لا قوة الا بالله.

حق كوچكتر

اما حق خردسال آن است كه وي را مورد مهر و محبت قرار دهي و در تعليم و تربيتش بكوشي و نسبت به او عفو و گذشت و پرده پوشي و نرمش نمايي و وي را ياري كرده و خطاها و لغزشهاي كودكانه اش را مستور داري. زيرا كه اين امر خود يكي از موجبات توبه است و به هر حال با وي به رفق و مدارا بوده و از ستيز و لجبازي خودداري كني؛ زيرا كه اين امر به رشد و تكامل وي نزديك تر است.

حق سائل

و حق سائل و فقير اين است كه اگر به مقدار صدقه براي تو آماده باشد به وي ببخشي و نياز او را برطرف سازي و براي رفع فقر او دعا كني و به خواست وي كمك كني. و چنانچه به صدق گفتارش شك و ترديد داشته اما بدان يقين نداري (چه بسا كه شيطان براي تو دامي نهاده و وسوسه كرده است تا از آنچه به تو روي آورده باز داردت و ميان تو و تقرب به پروردگارت حايل شود)، او را به حال خود واگذار و به خوشي جواب كن. با اين وصف باز هم چنانچه به وي چيزي عطا كردي كار شايسته و به جايي بوده و اجرش با خداوند است.

حق كسي كه از وي چيزي بخواهند

اما حق كسي كه از وي خواستار مي شوند آنست كه اگر چيزي بخشيد، با تشكر از او پذيرفته شود و قدرداني گردد. و اگر چيزي عطا نكرد وي را به خوشي معذور دار و به او خوشبين باش و بدان كه اگر در عطا و بخشش خود دريغ كرد، مال خود را دريغ كرده و نسبت به مال خود ملامتي نخواهد داشت، هر چند كه ظالم باشد. و چنانچه توانا بوده و از انعام و بخشش خودداري نمود به خود ستم كرده؛ زيرا كه انسان ظلوم كفار است.

[صفحه 104]

حق كسي كه وسيله ي شادي گردد

اما حق آن كس كه تو را شاد كرده اينست كه چنانچه مقصود او شادي تو بوده نخست خداي را حمد و سپاس گويي و به اندازه اي كه سزد وي را نيز شكر و سپاس داري و او را پاداش دهي و اگر وي بدين منظر نبوده است، باز هم حمد و شكر خداي را به جا آوري و بداني كه اوست كه مايه ي شادي تو شده، و او را به اين عنوان كه وي نيز يكي از اسباب نعمت خدا براي تو گرديده و تو را به پروردگارت نزديك ساخته دوست بداري و بدين جهت كه وسيله ي نعم الهي، خود نوعي رحمت و بركت است، خير او را بخواهي - هر چند كه در اين امر قصد نداشته باشد. و لا قوة الا بالله.

حق كسي كه بدي كرده

اما حق كسي كه از قضا در گفتار يا كردار خود نسبت به تو رفتار سوئي داشته اينست كه اگر عمدا به ارتكاب آن دست زده بهتر است وي را مورد عفو قرار دهي و از او درگذري تا كدورت ريشه كن شود، و با اين گونه مردم با ادب و اخلاق رفتار كرده باشي؛ زيرا كه خداوند مي فرمايد: و لمن انتصر بعد ظلمه فأولئك ما عليهم من سبيل الي قوله: من عزم الامور (و آنكس كه به وي ستم شده و انتقام جويد مسئوليتي ندارد تا آنجا كه مي فرمايد: اين از كارهاي پا برجا و درست است) (سوره ي شوري، آيه 41 - 43) و آنجا كه خداي عزوجل مي فرمايد: و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به و لئن صبرتم لهو خير للصابرين (چنانچه كيفر داديد، به همان اندازه

باشد كه زخم خورديد و اگر صبر كنيد و بگذريد براي صابران بهتر است. (سوره ي نحل آيه ي 126)

و اين در صورتي است كه عمدا مرتكب امري شده باشد و چنانچه رفتار سوء وي از روي عمد نبود، تو خطاي او را به بدي عوض مده و با تعمد در انتقام، به او ستم مكن، و تا آنجا كه مقدور است با نرمي و ملاطفت با وي رفتار كن. و لا قوة الا بالله.

حق همكيشان

اما حق همكيشان و همدينان آنست كه به طور كلي نسبت به همه با حسن نيت و مهرباني و نرمش رفتار كني. چنانچه رفتار سوئي از آنان مشاهده كردي با آنان به مدارا رفتار كني و محبت آنان را جلب كني و به اصلاح كار آنها بپردازي و از نيكي و احساني كه نسبت به خود و تو نموده شكر و سپاس به جاي آري زيرا كه نيكي و

[صفحه 105]

احساني كه او به خود نموده به مثابه نيكي به تو است؛ بدان جهت كه از آزار و مزاحمت تو خودداري نموده و خودش را حفظ كرده و چيزي را بر تو تحميل نكرده است. پس درباره ي همه ي آن ها دعا كن و به ياري آنها بپرداز و براي هر يك از آنها نسبت به خود مقامي منظور دار، بزرگتر را به منزله ي پدر خود و خردسال را فرزند و ميانه حال را همانند برادر خود محسوب دار، و آن كه نزد تو آمد با لطف و رحمت از وي دلجويي كن و با برادرت به حقوق برادري رفتار كن.

حق اهل ذمه

اما حق اهل ذمه: حكم درباره ي آنها اينست كه آنچه را كه خداوند از آنان پذيرفته تو نيز بپذيري، و آن ذمه و عهدي كه خدا براي آنها مقرر داشته به آن وفادار باشي و آنها را بدانچه خواهند و خود به ناچار آن را پذيرفته اند حواله كني، و در معامله با آنها به حكم خدا عمل كني، و به مراعات اينكه در پناه اسلامند و به خاطر وفاي به عهد خدا و رسول خدا (ص)، از ظلم و ستم نسبت به آنها خودداري نمايي. زيرا به

ما رسيده كه فرمود: هر كه به معاهدي ستم كند، من مقابل او و دشمن او خواهم بود. پس از خدا بپرهيز. و لا حول و لا قوة الا بالله.

اين بود وظايف و حقوقي كه امام زين العابدين (ع) بيان فرموده، و هر چند كه در خصال به پنجاه و يك حق اشاره كرده اما در تحف العقول تعداد حقوق بيش از پنجاه حق ذكر نگرديده و در پايان آن چنين آمده است: آنچه بدانها اشاره شد، پنجاه حق است كه سراسر وجود تو را احاطه كرده و در هيچ حال از آنها جدا نتواني بود و بر تو باد كه در رعايت و كار بستن آنها بكوشي و در اين امر از خداي جل ثناؤه ياري و استعانت جويي. و لا حول و لا قوة الا بالله. و شكر و سپاس به درگاه خداوندي كه پروردگار جهانيان است.

كلمات مأثور امام زين العابدين در حكمت و موعظه و سخنان حكيمانه ي آن حضرت از كتاب نثر الدرر

در كشف الغمه و فصول المهمه چنين آمده است كه وزير ابوسعيد منصور بن حسن آبي در كتاب نثر الدرر مي نويسد: علي بن الحسين زين العابدين عليهماالسلام

[صفحه 106]

به مرد فقيري برخورد كه ياري مي جست و اشك از چشمانش سرازير بود. در حالي كه با تعجب به وي مي نگريست، فرمود: «اگر تمام دنيا در يد اختيار او بوده، سپس همه را از دست مي داد، باز هم سزاوار نبود اين چنين محزون و گريان گردد!»

و آنگاه كه از آن حضرت پرسيدند: چگونه بود كه نبي اكرم (ص) از پدر و مادر يتيم گرديد؟ در پاسخ آنها فرمود: بدان جهت كه از مخلوق خدا حقي بر گردن وي واجب نشود.

به فرزند خود فرمود: اي فرزند من از دشمني با مردمان بپرهيز،

زيرا چنانچه وي مردي حليم و بردبار است از مكر وي در امان نباشي و اگر مردي فرومايه است دچار گرفتاري و مصيبت وي گردي.

و آنگاه كه سخن نافع بن جبير را شنيد كه درباره ي معاويه گفته بود: كان يسكته الحلم و ينطقه العلم، به اين معني كه حلم وي باعث مي گردد كه در برابر عده اي سكوت كرده و بيانش به هنگام لزوم در اثر علم او است، فقال عليه السلام: كذب بل كان يسكته الحصر و ينطقه البطر. آن حضرت فرمود: سخن نافع درست نبوده بلكه رفتار معاويه چنان بود كه هرگاه از اقدام به امري خودداري مي كرد بدان جهت بود كه جز سكوت راه ديگري نمي يافت و مجبور به سكوت مي گرديد! منظور آن حضرت اين است كه چنان چه موانعي در سر راه او قرار مي گرفت مجبور به سكوت مي گرديد؛ اما همين كه زر و زيور دنيا وي را مغرور و بيخبر مي ساخت از هر نوع رفتار سوئي فروگذار نمي كرد.

وقتي از آن حضرت پرسيدند: پر ارزش ترين مردم كيست؟ در جواب فرمود: «آن كه دنيا را مايه ي ارزش خود نداند.»

و از جعفر بن محمد عليهماالسلام روايت است كه گفت: مردي از علي بن الحسين (ع) در مورد كينه و عداوت قريش نسبت به پدرش حسين بن علي (ع) پرسيد، آن حضرت در جواب فرمود: اول آنها آتش و عاقبت و سرانجام آنها ننگ و بدبختي است. مردي به آن حضرت عرض كرد: كيف اصبحت؟ حال شما چگونه است؟

فرمود: «اصبحنا خائفين برسول الله و اصبح جميع اهل الاسلام آمنين به.»

حال ما چنين است كه بيم داريم از اين كه نسبت به اوامر و نواهي رسول الله

[صفحه

107]

(ص) قصور كنيم، در حالي كه همه ي اهل اسلام به اتكاي وي خود را در امان مي دانند.

و آنگاه كه از وي پرسيدند: چگونه است كه شما به هنگام مسافرت از شناسايي خود به دوستان ابا داريد؟

در جواب فرمود: بيم دارم از اينكه به نام رسول الله (ص) بيش از آنچه استحقاق دارم مرا مورد عطوفت و مهرباني قرار دهند.

سخنان حكيمانه ي آن حضرت نقل از تحف العقول

در تحف العقول [78] آمده است كه آنچه از كلمات قصار امام زين العابدين صلوات الله عليه در حكمت و موعظه روايت شده چنين است:

- الرضا بمكروه القضاء ارفع درجات اليقين. بالاترين درجه ي يقين، رضا و خوشنودي به قضاي الهي است، هر چند كه به دلخواه آدمي نباشد.

- من كرمت عليه نفسه هانت عليه الدنيا. هر كه خود را ارجمند شمارد دنيا را ناچيز انگارد.

و قال بحضرته رجل اللهم اغنني عن خلقك فقال ليس هكذا انما الناس بالناس و لكن قل اللهم اغنني عن شرار خلقك. مردي در حضورش گفت: «بار خدايا مرا از خلق خود بي نياز دار.» علي بن الحسين (ع) فرمود: «چنين نيست، همه ي مردم به يكديگر بستگي دارند. بگو بار خدايا از مخلوق شرور خود، مرا بي نياز گردان.»

- من قنع بما قسم الله فهو من اغني الناس. غني ترين مردم كسي است كه به قسمت خدا راضي باشد.

- لا يقل عمل مع تقوي و كيف يقل ما يتقبل. ارزش هر عمل كه با تقوي و پرهيزگاري توأم است كم نباشد. پس چگونه ممكن است ارزش عملي كه مورد قبول خداوند قرار گرفته كم باشد. و اين بدان معني است كه شرط قبولي هر عمل تقوي است، و از اين رو بالاترين درجه ي آن به وقتي

است كه خداي تعالي آن را پذيرفته باشد.

- اتقوا الكذب، الصغير منه و الكبير في كل جد و هزل فان الرجل اذا كذب في الصغير اجترأ علي الكبير. از گفتن دروغ، كوچك يا بزرگ در هر جدي و شوخي بپرهيزيد؛ زيرا كه دروغ كوچك باعث مي گردد كه شخص بر دروغ بزرگ بي پروا

[صفحه 108]

گردد.

- كفي بنصرالله لك ان تري عدوك يعمل بمعاصي الله فيك. در ياريت از خداوند همين بس كه دشمن خود را بيني كه درباره ات به ارتكاب معصيت و نافرماني خدا پرداخته است.

- الخير كله صيانة الانسان نفسه. همه ي خير اين است كه انسان خود نگهدار باشد.

- و قال (ع) لبعض بنيه يا بني ان الله رضيني لك و لم يرضك لي فاوصاك بي و لم يوصني بك، عليك بالبر فانه تحفة كبيرة. به يكي از پسران خود فرمود: فرزند من، خداي تعالي بر تو فرض كرده است كه رضاي خاطر مرا به دست آوري و بر من اين فرمان نرانده و تو را در نيكي و احسان با والدين امر فرموده و بر من در تو اين حكم نفرموده، بر توست كه به نيكي رفتار كني كه اين خود هديه ي بزرگي است.

- و قال له رجل ما الزهد؟ [79] فقال الزهد عشرة اجزاء: فأعلي درجات الزهد أدني درجات الورع و اعلي درجات اليقين ادني درجات الرضا، و ان الزهد في آية من كتاب الله: لكي لا تأسوا علي ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم. مردي از وي پرسيد: «زهد چيست؟» آن حضرت در پاسخ فرمود: «زهد داراي ده جزء است. بالاترين درجات زهد كمترين درجه ي ورع، و برترين درجات ورع پايين ترين درجات

يقين است، و بالاترين درجات يقين كمترين درجه ي رضا است، و به راستي كه بهترين معني زهد در اين آيه از كتاب خدا آمده است كه: «تا بدانچه از دست داده ايد افسوس نخوريد و بدانچه به شما رسيد شاد نشويد.» (سوره ي حديد: آيه ي 23)

- و قال (ع): طلب الحوائج الي الناس مذلة للحياة و مذهبة للحياء و استخفاف بالوقار و هو الفقر الحاضر. طلب حوائج از مردم به خواري و مذلت كشد و حيا را ببرد و وقار را بكاهد و خود نوعي فقر حاضر است و آن كه از مردم حاجتي نخواهد خود بي نيازي موجود است.

- و قال (ع): ان احبكم الي الله أحسنكم عملا و ان اعظمكم عندالله عملا اعظمكم فيما عندالله رغبة و ان انجاكم من عذاب الله اشدكم خشية لله و ان اقربكم

[صفحه 109]

من الله اوسعكم خلقا و ان ارضاكم عندالله اسعاكم علي عياله و ان اكرمكم علي الله اتقاكم لله. هر كس عملش نيكوتر، نزد خدا محبوبتر؛ و به راستي كه بزرگوارترين شما نزد خدا كسي است كه بدانچه نزد خداست راغبتر است؛ و آن كه از همه به نجات از عذاب خدا نزديك تر است، كسي است كه ترس وي از خداوند بيشتر است؛ و آن كه خلقش وسيعتر، به خدا نزديك تر؛ و پسنديده ترين شما نزد خداوند كسي است كه سعي و تلاش وي در جهت بهبود زندگي اهل و عيال خود بيشتر است.

و به راستي كه گرامي ترين شما نزد خدا پرهيزگار ترين شما است.

- و قال «ع» لبعض بنيه: يا بني انظر خمسة فلا تصاحبهم و لا تحادثهم و لا ترافقهم في طريق، فقال يا أبه من

هم؟ قال: اياك و مصاحبة الكذاب فانه بمنزلة السراب يقرب لك البعيد و يبعد لك القريب و اياك و مصاحبة الفاسق فانه بائعك بأكلة او اقل من ذلك، و اياك و مصاحبة البخيل فانه يخذلك في ماله احوج ما تكون اليه و اياك و مصاحبة الاحمق فانه يريد ان ينفعك فيضرك و اياك و مصاحبة القاطع لرحمه فاني وجدته ملعونا في كتاب الله. به يكي از فرزندان خود گفت: «پسر جانم بنگر كه با پنج كس همنشيني و مصاحبت نكني و در سفر و حضر از رفاقت و دوستي با ايشان بر حذر باشي.» وي گفت: «پدر عزيز، آنها چه كساني هستند؟» فرمود: «مبادا با دروغگو همنشين شوي كه چون سراب است؛ دور را نزديك و نزديك را به تو دور نمايد. مبادا با فاسق و بدكار همنشين شوي كه تو را به يك لقمه و يا كمتر بفروشد. مبادا هم صحبت بخيل شوي كه او در نهايت احتياج، تو را واگذارد. مبادا با فرومايه و نادان طرح دوستي بريزي كه مي خواهد سودت رساند، زيانت مي زند. هرگز با قاطع رحم مصاحبت مكن كه من او را در قرآن كريم ملعون يافتم.

- و قال (ع): ان المعرفة و كمال دين المسلم تركه الكلام فيما لا يعنيه و قلة مرائه و حلمه و صبره و حسن خلقه. شخص مسلمان وقتي معرفت و دينش كامل است كه سخني را كه برايش مفيد نيست ترك گويد، و كمتر به بحث و جدل بپردازد و بردبار و شكيبا و خوشخو باشد.

- و قال (ع) [80]: ابن آدم انك لا تزال بخير ما كان لك واعظ من نفسك و ما كانت

المحاسبة من همك، و ما كان الخوف لك شعارا و الحذر لك دثارا، يا ابن

[صفحه 110]

آدم انك ميت و مبعوث و موقوف بين يدي الله جل و عز فاعد له جوابا. اي فرزند آدم، پيوسته خير و نيكبختي با تو همراه است اما به اين شرط كه خود را پند دهي و به حساب خود رسيدگي كرده و ترس از خدا را شعار خود سازي و به لباس پرهيزگاري و حذر خود را آراسته داري. اي فرزند آدم، تو از اين سرا به آن سرا خواهي رفت، و روزي برانگيخته شوي و برابر خداي عزوجل باز داشته شوي، پس بكوش تا براي سئوالات او جوابي آماده سازي.

- و قال (ع): لا حسب لقرشي و لا لعربي الا بتواضع، و لا كرم الا بتقوي، و لا عمل الا بنية، و لا عبادة الا بالتفقه. براي قريشي و عربي حسب و نسب نيست جز به تواضع، و بزرگواري و كرامت نيست جز به تقوي و كرداري نيست جز به نيت و عبادت نيز جز به دانستن مسائل ديني نيست.

- و قال (ع): المؤمن من دعائه علي ثلاث: اما ان يدخر له، و اما ان يعجل له و اما ان يدفع عنه بلاء يريد ان يصيبه. مؤمن كسي است كه دعاي او از يكي از سه اثر خارج نيست، يا برايش ذخيره گردد يا در دنيا برآورده شود يا بلايي را كه امكان داشت بر وي هجوم كند از او بگرداند.

- و قال (ع): ان المنافق ينهي و لا ينتهي و يأمر و لا يأتي اذا قام الي الصلوة اعترض و اذا ركع ربض و اذا سجد نقر،

يمسي و همه العشاء و لم يصم، و همه النوم و لم يسهر، و المؤمن خلط علمه بحلمه يجلس ليعلم و ينصت ليسلم، لا يحدث بالامانة الا صدقاء و لا يكتم الشهادة للبعداء و لا يعمل شيئا من الحق رياء و لا يتركه حياء، ان زكي خاف مما يقولون و يستغفرالله لا يعلمون و لا يضره جهل من جهله. به راستي كه شخص منافق ديگران را نهي كند و خود از عصيان و گناه باز نايستد، امر كند و خود به كار نبندد، و چون به نماز ايستد رو به هر سو كند، و چون به ركوع رود زانو زند و آن گاه كه سجده كند همانند مرغي است كه منقار به زمين زند. بي آنكه روزه بگيرد شام كند و جز خوردن شام فكر و هم ديگري ندارد. بي آنكه بيداري كشيده صبح كند و در فكر خوابيدن است. مؤمن كردارش آميخته با حلم و بردباري است. بنشيند تا بر علم و اطلاع خود بيفزايد و خموشي گزيند تا سالم ماند. امانت را به دوستان هم نگويد، و شهادت بيگانه را نهان نسازد. كار حق را به خودنمايي نكند و از شرمش ترك نكند. اگرش از وي ستايش كنند و پاكش دانند از آنچه گويند

[صفحه 111]

بيم كند و از آنچه ندانند آمرزش خواهد، و جهل و ناداني هر كه او را نشناسد زيانش نرساند.

- و رأي عليه السلام عليلا قد بري ء فقال له يهنئوك الطهور من الذنوب ان الله قد ذكرك فاذكره، و أقالك فاشكره. شخص بيماري را بديد كه بهبود يافته، فرمود: گوارا باد بر تو كه گناهانت پاك گرديد، به راستي كه خدا تو را

ياد كرد، او را ياد كن. و از تو گذشت، شكر و سپاس او را به جاي آور.

- و قال (ع) خمس لو رحلتم فيهن لا نفيتموهن و ما قدرتم علي مثلهن: لا يخاف عبد الا ذنبه، و لا يرجو الا ربه، و لا يستحيي الجاهل اذ سئل عمالا يعلم ان يتعلم، و الصبر من الايمان بمنزلة الرأس من الجسد. و لا ايمان لمن لا صبر له. پنج جمله است كه اگر به دنبالش كوچ كرده و مركب را لاغر سازيد، مانند آنها را به دست نياوريد: هيچ بنده اي نترسد مگر از گناه خود. و اميدوار نباشد جز به پروردگار خود. نادان را به وقتي كه بگويد نمي دانم شرم نيايد و ياد گيرد آنگاه كه از او سؤالي شود كه نداند. صبر نسبت به ايمان چون سر است نسبت به بدن. آن كه صبر ندارد ايمان ندارد.

- و قال عليه السلام: يَقُولُ اللَّهُ يَا ابْنَ آدَمَ ارْضَ بِمَا آتَيْتُكَ تَكُنْ مِنْ أَزْهَدِ النَّاس ابْنَ آدَمَ اعْمَلْ بِمَا افْتَرَضْتُ عَلَيْكَ تَكُنْ مِنْ أَعْبَدِ النَّاس ابْنَ آدَمَ اجْتَنِبْ مِمَّا حَرَّمْتُ عَلَيْكَ تَكُنْ مِنْ أَوْرَعِ النَّاس.

خدا مي فرمايد: اي فرزند آدم، بدانچه تو را داده ام راضي باش تا از همه زاهدتر باشي. فرزند آدم به آنچه بر تو فرض كرده ام عمل كن تا از همه عابدتر باشي. فرزند آدم از آنچه بر تو حرام كرده ام دوري كن تا از همه پارساتر باشي.

- و قال (ع): كم من مفتون بحسن القول فيه و كم من مغرور بحسن الستر عليه و كم من مستدرج بالاحسان اليه و قال يا سوأتاه لمن غلبت احداته عشراته يريد ان السيئة بواحدة و الحسنة بعشرة.

بسا كسا

كه وي را گفتند خوب است و فريفته شد، و چه بسيار كس كه از پرده پوشي به خود مغرور گرديد و چه بسيار كسي كه از احسان به او غافلگير شد. و فرمود: واي بر آنكس كه يكي هايش بر ده هايش غالب آيد، مقصود از يكي بد كرداري و منظور از كلمه ي ده، حسنه و عمل نيك است.

[صفحه 112]

- و قال (ع): ان الدنيا قد ارتحلت مدبرة، و ان الاخره قد ترحلت مقبلة، و لكل واحدة منها بنون فكونوا من ابناء الاخرة و لا تكونوا من ابناء الدنيا، فكونو من الزاهدين في الدنيا الراغبين في الاخرة، لان الزاهدين اتخذوا ارض الله بساطا و التراب فراشا و المدروسادا و الماء طيبا و قرضوا المعاش من الدنيا تقريضا، اعلموا انه من اشتاق الي الجنة سارع الي الحسنات و سلا عن الشهوات، و من اشفق من النار بادر بالتوبة الي الله من ذنوبه و راجع عن المحارم، و من زهد في الدنيا هانت عليه مصائبها و لم يكرهها و ان الله عزوجل لعبادا قلوبهم معلقة بالاخرة و ثوابها و هم كمن رأي اهل الجنة في الجنة مخلدين منعمين، و كمن رأي اهل النار في النار معذبين فأولئك شرورهم و بوائقهم عن الناس مأمونة و ذالك ان قلوبهم عن الناس مشغولة بخوف الله فطرفهم عن الحرام مغموض و حوائجهم الي الناس خفيفة قبلوا اليسير من الله في المعاش و هو القوت فصبروا اياما قصارا لطول الحسرة يوم القيامة.

دنيا كوچ كرده و پشت داده و آخرت نيز به راه افتاده و مي آيد و هر كدام فرزنداني دارند. پس شما فرزند آخرت باشيد و از فرزندان دنيا نباشيد. از دنيا زهد

ورزيد و از آن كناره بگيريد و به آخرت رو كنيد. زيرا زاهدان زمين را بساط زندگي دانند، و خاك را بستر سازند و كلوخ را بالش كنند و آب را عطر و تنها معاش را از دنيا قيچي زنند. بدانيد هر كس شيفته ي بهشت است به حسنات شتابد و از شهوات باز گيرد. هر كه از دوزخ ترسد براي توبه از گناهان خود به درگاه خدا بشتابد و از محارم باز پس رود. هر كه در دنيا زاهد است هر مصيبت بر او سهل است و آن را بد ندارد. براي خداي عزوجل بندگاني هستند كه دلهاي آنها به آخرت و ثوابش آويخته و آنان به كساني مانند كه اهل بهشت را در بهشت، جاويدان؛ و اهل دوزخ را در دوزخ معذب ديده اند. آنانند كه شرور و ناگواري شان از مردم دور است زيرا دلشان از خوف خدا متوجه مردم نيست. ديده ها از حرام بر گرفته اند و حوائج آنها به مردم اندك است. اندك معاش را از خداوند پذيرفتند، كه همان قوت است. به خاطر افسوس طولاني روز رستاخيز چند روز كوتاه را صبر كردند.

- و قال له رجل: اني لاحبك في الله حبا شديدا فنكس رأسه ثم قال: اللهم اني اعوذبك ان احب فيك و انت لي مبغض ثم قال له احبك الذي تحبني فيه.

مردي به او گفت: من براي خدا تو را سخت دوست دارم. آن حضرت

[صفحه 113]

سر به زير انداخت و سپس فرمود: بار خدايا به تو پناه برم كه براي تو مرا دوست دارند، و توام دشمن باشي. سپس به او فرمود: من هم تو را دوست دارم براي آنچه

مرا درباره ي آن دوست داري.

- و قال (ع): ان الله ليبغض البخيل و السائل الملحف، و قال: رب مغرور مفتون يصبح لاهياضا حكا يأكل و يشرب و هو لا يدري لعله قد سبقت له من الله سخطة يصلي بها نار جهنم.

خدا شخص بخيل و سائلي را كه اصرار مي ورزد دشمن دارد. و فرمود: بسا فريب خورده و گول خورده كه بازيگر و خندان است. مي خورد و مي نوشد و نمي داند كه شايد از خدا خشمي بر سرش آيد كه آتش دوزخش درگيرد.

- و قال (ع): ان من اخلاق المؤمن الانفاق علي قدر الاقتار، و التوسع علي قدر التوسع، و انصاف الناس من نفسه و ابتداؤه اياهم بالسلام.

از نشانه هاي اخلاق مؤمن اينست كه در هر يك از حالات شدت و وسعت اندازه نگه دارد. به اين معني كه به اندازه ي درآمد خود انفاق و بخشش كند، و هر اندازه درآمدش بيشتر، انفاق و خرجش بيشتر؛ و نسبت به مردم به حق و انصاف رفتار كند، و به هنگام سلام بر آنان پيشي گيرد.

- و قال (ع): ثلاث منجيات للمؤمن: كف لسانه عن الناس و اغتيابهم و اشغاله نفسه بما ينفعه لاخرته و دنياه، و طول البكاء علي خطيئته.

سه چيز مايه ي نجات مؤمن است: دم فرو بستن از مردم و خودداري از بدگويي و غيبت آنها، واداشتن خود بدانچه به آخرت و دنيايش سود دهد، و پر گريستن بر گناهش.

- و قال (ع): نظر المؤمن في وجه اخيه المؤمن للمودة و المجد له عبادة. نگاه مهرآميز مؤمن به چهره ي برادر مؤمنش و دوستي و محبت كردنش با وي عبادت است.

- و قال (ع):

ثلاث من كن فيه من المؤمنين

كان في كنف الله و أظله الله يوم القيامة في ظل عرشه، و آمنه من فزع اليوم الاكبر: من اعطي الناس من نفسه ما هو سائلهم لنفسه و رجل لم يقدم يدا و لا رجلا حتي يعلم انه في طاعة الله قدمها او في معصيته، و رجل لم يعب اخاه بعيب حتي يترك ذالك العيب من نفسه و كفي بالمرء شغلا بعيبه لنفسه عن عيوب الناس.

[صفحه 114]

سه چيز است كه در هر مؤمني باشد، در پناه خدا، و به روز رستاخيز در سايه ي عرش خدا است و خدايش از هراس آن روز بزرگ آسوده دارد: هر كه به مردم همان دهد كه از آنها توقع دارد؛ مردي كه گامي پيش و پس ننهد تا بداند كه در طاعت خدا پيش داشته يا در معصيتش؛ و مردي كه برادرش را به چيزي عيب نكند تا آن عيب را از خود دور كند، و براي مرد همين بس كه عيب خود گيرد و از عيب مردم چشم پوشد.

- و قال (ع): ما من شيئي احب الي الله بعد معرفته عن عفة بطن و فرج، و ما من شيئي احب الي الله من أن يسأل.

هيچ چيز نزد خداوند پس از معرفت او محبوبتر از پارسايي در شكم و عورت نيست. و چيزي نزد خدا محبوبتر از اين نيست كه حوائج خود را از او مسألت نمايي.

- و قال لا بنه محمد عليهماالسلام: افعل الخير الي كل من طلبه منك فان كان اهله فقد اصبت موضعه و ان لم يكن بأهل كنت انت اهله و ان شتمك رجل عن يمينك ثم تحول الي يسارك و اعتذر اليك فاقبل عذره.

به

فرزند خود محمد (ع) فرمود: هر كه از تو طلب خير كرد با وي به نيكي رفتار كن؛ چنانچه سزاوار بوده، به جا عمل كرده اي و اگر او اهل آن نيست تو خود شايسته ي آني و اگر مردي از طرف راستت تو را دشنام داد و سپس به سوي چپت گرديد و از تو عذر خواست، عذرش را بپذير.

- و قال (ع): مجالسة الصالحين داعية الي الصلاح و أدب العلماء زيادة في العقل، و طاعة ولاة الامر تمام العز.

همنشيني با صالحان به نيكي دعوت كند، و به آداب دانشمندان زيستن عقل را فزوني دهد؛ و طاعت واليان امر كمال عزت است؛ و استفاده از مال كمال مردانگي؛ و راهنمايي و ارشاد آن كه از تو مشورت جويد، قضاي حق نعمت؛ و خودداري از آزار ديگران كمال خرد است، و مايه ي راحت تن در دنيا و آخرت.

و قال (ع): سبحان من جعل الاعتراف بالنعمة له حمدا، سبحان من جعل الاعتراف بالعجز عن الشكر شكرا.

منزه است خدايي كه اعتراف به نعمت خود را ستايش خود شناخته؛ منزه است آن كه اعتراف به درماندگي از شكرش را شكر دانسته.

[صفحه 115]

كلمات قصار آن حضرت نقل از تذكره ي ابن حمدون

در كشف الغمه آمده است كه: آنچه را كه محمد بن حسن بن حمدون از سخنان حكيمانه ي امام زين العابدين (ع) در كتاب تذكره آورده چنين است كه فرمود:

- مؤمن در ميان سه خصلت هرگز هلاك نگردد، شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شريك له، و شفاعة رسول الله (ص)، وسعة رحمة الله عزوجل.

- از خداي عزوجل بترس به خاطر قدرتش بر تو، و از او شرم كن بدان جهت كه به تو نزديك است، و هر

وقت به نماز بايستي چنان باش كه گويي آخرين نمازي است كه به پا داشته اي. به اين معني كه به هنگام نماز چنان با خوف و خشيت باش كه گويي كه ديگر عمر تو كفاف ندهد كه به اين افتخار نايل آيي.

- از خداي بترس، بي آنكه خود به كاري بپردازي كه عذر آن بايد خواست.

- از شادي برگناه بپرهيز، زيرا خوشنودي و شادي بر معصيت خدا گناهش از ارتكاب به آن به مراتب شديدتر است.

كلمات آن حضرت نقل از تذكرة الخواص

از كلمات آن حضرت است كه فرمود: عجب دارم از كسي كه خود را به نخوت و كبر و غرور آلوده ساخته در حالي كه ديروز نطفه ي ناچيزي بود، و فردا نيز مرداري بيش نيست.

و عجب دارم از آن كه در وجود خدا با شك و ترديد مي نگرد، در حالي كه اين همه عجايب مخلوقات او را به چشم مي بيند. و عجب دارم از آن كس كه در نشئه و حيات آخرت شك دارد در حالي كه نشئه ي اولي را مي بيند، و عجب دارم از آن كه براي دنياي فاني بكوشد و از كوشش براي سراي باقي خودداري كند.

سخنان حكيمانه ي آن حضرت نقل از فصول المهمة

آنچه از كلمات قصار امام سجاد (ع) در فصول المهمة آورده شده چنين است: كه فرمود: آنكس كه حكيم دانشمندي وي را ارشاد نكند به گمراهي سقوط كند، و آنكه جاهلي وي را هم بازو نشود به خواري و ذلت در افتد، (به اين معني كه چه بسا ممكن است از نادان كاري ساخته شود كه از دانايان ديده نشود...)

[صفحه 116]

- و در جاي ديگر فرمود: چهار چيز مايه ي ذلت است. اول دختر است هر چند كه مريم باشد، دوم قرض هر چند كه يك درهم بيشتر نباشد، سوم غربت اگر چه بيش از يك شب نباشد، و چهارم سؤال كردن هر چند كه تنها يك جمله باشد مثل «راه از كجاست؟»

- و فرمود: عجب دارم از كسي كه از خوردن غذا در اثر ضرر و زيان آن ابا دارد اما از ارتكاب گناه با آن همه زشتي و زياني كه به دنبال دارد پرهيز نمي نمايد.

و قال عليه السلام: من ضحك ضحكة مج من عقله مجة علم.

-

هر كس به نوعي بخندد از خردش كاسته گردد (به اين معني كه در هر حال خنديدن، از خويشتن كاستن است.) چنانچه به موقع باشد تبسمي بايد، و گرنه ناچار از وقار آدمي بكاهد و عقل و دانش وي را در نظر مردمان ضعيف سازد.

- هر كس به آنچه خداوند بر وي روزي فرموده قانع و راضي باشد خود از غنيترين مردم است.

- و قال عليه السلام: ان الجسد اذا لم يمرض اشر و لا خير في جسد يأشر.

آنكه جسمش بيمار نشود به غفلت و كبر و غرور مبتلا گردد، و شخص متكبر و مغرور و آن كه به غفلت و ناسپاسي خو گرفت هرگز منشاء خير نخواهد بود.

- و در حديثي ديگر به اسناد از نبي اكرم (ص) مي فرمايد: انتظار الفرج عبادة. انتظار فرج خود عبادت است.

- و آنكه به روزي كم راضي باشد خداي نيز به عمل كم وي خوشنود گردد.

حكم و مواعظ آن حضرت از كتب مختلف

در كتاب حلية الاولياء به اسناد از جعفر بن محمد و او از پدر خود از علي بن الحسين عليهماالسلام آمده است كه فرمود:

فَقْدُ الْأَحِبَّةِ غُرْبَة.

از دست دادن دوستان، خود نوعي غربت است.

چنانكه شيخ مفيد در امالي به سند خود روايت كرده مردي به علي بن الحسين (ع) گفت:

- كيف اصبحت يابن رسول الله؟ قال: اصبحت مطلوبا بثمان: الله تعالي يطلبني بالفرائض و النبي (ص) بالسنة و العيال بالقوت و النفس بالشهوة و الشيطان

[صفحه 117]

باتباعه و الحافظان بصدق العمل و ملك الموت بالروح و القبر بالجسد فأنا بين هذه الخصال مطلوب.

- حال شما چگونه است؟

فرمود: حال من چنين است كه هشت خصلت مرا در ميان گرفته و هر يك چيزي را از من مي خواهند

و در برابر هر يك وظيفه اي بر عهده دارم. نخست اينكه خداي تعالي از من مي خواهد كه در انجام فرايض بكوشد. دوم عمل به سنت نبي اكرم (ص). سوم خانواده ي خود، كه در تهيه ي روزي و نفقه ي آنها بكوشم. چهارم، هواي نفس كه مرا به شهوت مي خواند. پنجم شيطان كه به پيروي خود مرا دعوت مي نمايد. ششم، دو فرشته ي نگهبان كه مرا به كردار نيك مي خوانند. هفتم، ملك الموت كه قبض روح مرا طالب است. هشتم قبر است، كه همچنان در انتظار است كه جسمم را در خود جاي دهد. و اين خصالي است كه مرا احاطه كرده و در برابر هر يك از آنها وظيفه اي بر عهده دارم كه بايستي خود را آماده سازم.

- در كشف الغمه آمده است: علي بن الحسين (ع) مردي را مشاهده كرد كه شخصي را به شدت مورد بدگويي و دشنام قرار داده و وي را به اعمال سوء نسبت مي داد. پس آنحضرت در حالي كه وي را سخت بر حذر مي داشت فرمود: اياك و الغيبة فانها ادام كلاب النار. از غيبت بپرهيز، زيرا كه آن خوراك سگهاي دوزخ است.

- ابوالبقاء دميري در كتاب حياة الحيوان مي نويسد: علي بن الحسين عليهماالسلام به مردي برخورد كه پسرش از دنيا رفته و چون در معاصي خداي به اسراف رفته بود، به شدت بر وي ناله و جزع همي كرد. آن حضرت در حالي كه وي را از اين امر به شدت منع مي كرد فرمود:

ان من وراء ولدك خِلَالًا ثَلَاثاً، شهادة ان لا اله الا الله و شفاعة رسول الله و رحمة الله.

فرزند تو را سه حالت همراه است. اول توحيد او

و كلمه ي طيبه ي لا اله الا الله، دوم شفاعت رسول الله (ص)، و سوم رحمت خداي تعالي.

در حلية الاولياء آمده است كه امام زين العابدين عليه السلام چنين مي گفت:

اللهم اني اعوذبك ان تحسن في لوائع العيون علانيتي، و تقبح في خفيات العيون سريرتي، اللهم كما اسأت و احسنت الي فاذا عدت فعد علي:

بار الها، به تو پناه مي برم كه در انظار مرا نيكو جلوه دهي، اما در خفا و باطن

[صفحه 118]

بنده ي نافرمان تو باشم. بار خدايا، همچنان كه من بد كردم و تو جزاي نيكويم بخشيدي، پس به هنگامي كه باز هم من به بدي رفتار كردم، باز هم جزاي مرا به احسان عنايت فرما.

شيخ مفيد [81] به سند خود از عبدالله بن محمد تميمي آورده است كه مرد سال خورده اي از عبد قيس و او از طاوس نقل كرده كه مي گفت:

سالي در مكه به هنگام شب داخل در «حجر» گرديدم. ناگاه علي بن الحسين عليهماالسلام را مشاهده كردم كه وارد بر حجر گرديد و به نماز ايستاد. من هم به تماشايش ايستادم. او همچنان ركوع و سجود مي كرد. و من نگاهش مي كردم. محو تماشايش شده بودم تا آنگاه كه از نماز فراغت يافت و سر بر خاك گذاشت تا با خداي خود مناجات كند. پيش خود گفتم: مرد صالح و تهذيب شده اي از اهل بيت محمد صلي الله عليه و آله است، بهتر است بروم جلوتر، خم شوم و مناجاتش را بشنوم. جلوتر رفتم و خم شدم و گوش دادم. او در سجود خود چنين مي گفت:

عبيدك بفنائك، مسكينك بفنائك، فقيرك بفنائك، سائلك بفنائك.

- بنده ي كوچك تو بر در خانه ي توست، بيچاره ي تو بر در خانه ي توست،

محتاج تو بر در خانه ي توست، گداي تو بر در خانه ي توست.

طاوس مي گويد:

اين كيفيت چنان قلبم را فشرد كه اشكم سرازير شد. از آن روز به هر بلايي كه مبتلا شدم مناجات علي بن الحسين (ع) را به لب آوردم و از آن بلا خلاصي يافتم.

اشعار منسوب به امام زين العابدين

نحن بنو المصطفي ذو و غصص

يجرعها في الانام كاظمنا

عظيمة في الانام محنتنا

اولنا مبتلي و آخرنا

يفرح هذا الوري بعيدهم

و نحن أعيادنا مآتمنا

و الناس في الامن و السرور و ما

يأمن طول الزمان خائفنا

و ما خصصنا به من الشرف الطائل

بين الا نام آفتنا

يحكم فينا و الحكم فيه لنا

جاحدنا حقنا و غاصبنا

- ما فرزندان مصطفي همواره با غم و اندوه و ناگواري مواجه هستيم،

[صفحه 119]

آن كه از ما فرو برنده ي خشم است، در ميان مردم جام بلايا را سر مي كشد.

- رنج و مصيبت در ميان مردم سخت بزرگ و سنگين است، و اول و آخر دودمان ما بدين بلايا گرفتار و مبتلا است.

- اين مردم در عيدشان مسرور و خوشحالند، در حالي كه عيدهاي ما مبدل به مصائب و بلايا شده است.

- مردم در آرامش و سرور غوطه ورند، در حالي كه ترسان از خاندان ما در طول زمان آرامش ندارد.

- آفت و مايه ي رنج ما آن شرف و بزرگواري فوق العاده اي است كه در بين مردم به آن ممتاز گشته ايم.

- پايمال كننده و منكر حق ما بر ما فرمانروايي مي كند، با اين كه حكومت بر آنان به ما اختصاص دارد.

ابن شهرآشوب نيز در مناقب ج 3 ص 310، اشعار زير را به امام زين العابدين عليه السلام نسبت داده است:

لكم ما تدعون بغير حق

اذا ميز الصحاح من المراض

عرفتم حقنا فجحدتمونا

كما

عرف السواد من البياض

كتاب الله شاهدنا عليكم

و قاضينا الا له فنعم قاض

- آيا زماني كه درستي ها از نادرستي ها تميز داده شود، آنچه را كه به غير حق بر خود مي بستيد به چنگ خواهيد آورد؟

- همچنان كه سفيدي از سياهي شناخته شده است، شما نيز حق ما را شناختيد، سپس در مقام انكار برآمديد.

- گواه ما بر شما كتاب خدا است و او را هم ذات اقدس اوست، پس او نيكو داوري است.

پاورقي

[1] حلية الاولياء ابونعيم ج 3 ص 135.

[2] مروج الذهب ج 2 ص 96.

[3] طبقات الشافعيه از ابونصر عبدالوهاب بن تقي الدين سبكي. ج 1 ص 153.

[4] چاپ پنجم كتاب نام برده به زودي انتشار خواهد يافت.

[5] تابعين به كساني گويند كه به دين اسلام درآمده و به ديدار يكي از صحابه نايل آمده اند و با دين اسلام دنيا را ترك كرده اند.

[6] تابعين تابعين به كساني اطلاق مي شود كه دين اسلام را پذيرفته و يكي از تابعين را ديده و به دين اسلام از دنيا رفته اند.

[7] روايات مختلفي كه در ذكر ميلاد با سعادت آن حضرت نقل گرديده در كتب مختلف به اين شرح آورده شده است:

مصباح كفعمي، كشف الغمه اربلي، مزار دروس شهيد، ابن صباغ مالكي در فصول المهمه ص 212 شيخ يوسف بحراني در مزار حدايق، ابن طلحه در مطالب السئول، بحارالانوار مجلسي نقل از ذخيره روضة الواعظين ص 172، جنات الخلود، شيخ طوسي در مصباح المتهجد. علامه حلي در تذكره در باب روزه ي ايام ذي قعده، سيد بن طاووس در اقبال، طبرسي در اعلام الوري، ابن شهرآشوب در مناقب ج 3 ص 310.

[8] الصحيفة الثانية ص 216 از

حر عاملي چاپ مصر.

[9] كشف الغمة اربلي ص 208.

[10] موضوع احتجاج امام زين العابدين (ع) با محمد بن حنفيه در مقابل حجرالاسود و شهادت دادن آن بر امامت امام سجاد (ع) در كتب اسلامي مكرر ذكر گرديده در كافي در بخش فرق بين حق و باطل در امر امامت و بصائر الدرجات ص 147 و دلائل الامامة ص 153 و مناقب ابن شهرآشوب ج 2 ص 249 چاپ ايران و اعلام الوري ص 153 و روضة الواعظين ص 169 و كتاب خرايج ص 47 و مختصر البصائر ص 14 و 170 به نقل از كتاب امام زين العابدين (ع) به قلم عبدالرزاق مقرم ص 315 - 316.

[11] ارشاد مفيد ج 2 ص 138 - روضة الواعظين، ص 172 و اعلام الوري ص 151.

[12] بصائر الدرجات، ص 96 و اثبات الوصية مسعودي، چاپ تهران و ص 143 چاپ نجف.

[13] ارشاد مفيد ج 2 ص 138.

[14] عيون الاخبار شيخ صدوق ص 270.

[15] اما كساني كه امام سجاد (ع) را كه نسبت به برادرش كوچكتر بوده علي اصغر خوانده و علي شهيد را به اكبر نام برده اند به اين شرح است:

تاريخ طبري ص 260 ج 6، معارف ابن قتيبة ص 93، البداية و النهاية ابن كثير شامي ص 188 ج 8 و ج 9 ص 103، اخبار الطوال دينوري ص 254، تاريخ يعقوبي ج 2 ص 94 چاپ نجف، تاريخ قرماني ص 108، لواقح الانوار شعراني ج 1 ص 23، تاريخ خميس ابي الحسن ديار بكري ج 2 ص 319، روض الانف سهيلي ج 2 ص 326، تذكرة الخواص سبط ابن جوزي ص 156، اسعاف الراغبين صبان در حاشيه ي نورالابصار

شبلنجي ص 194، وفيات الاعيان ابن خلكان در ترجمه ي سجاد، فرق نوبختي ص 107، امالي شيخ صدوق ص 30 مجلس 93.

و گروهي تصريح كرده اند كه امام سجاد علي اصغر و علي شهيد اكبر بوده است. مانند كامل ابن اثير ج 4 ص 30، مروج الذهب ج 2 ص 91، التنبيه و الاشراف مسعودي ص 263، شذرات الذهب ابن عماد ج 12 ص 66 - فصول المهمة ابن صباغ ص 209 ذخاير العقبي محب الدين طبري ص 151، غرر الخصايص و طواط ص 229 باب 11، حياة الحيوان دميري ص 169 ج 1 در ماده ي بغل، الاتحاف بحب الاشراف شبراوي ص 47، مقالات الاسلاميين ابي الحسن اشعري ج 1 ص 142 مزار الدروس شهيد اول و مزار السرائر ابن ادريس حلي، انيس الشيعة خطي، الذريعه الي تصانيف الشيعه شيخ آغا بزرگ تهراني ج 2 ص 458، حدايق الوردية خطي به نقل عبدالرزاق مقرم در كتاب امام زين العابدين ص 30.

[16] بحارالانوار مجلسي ج 11 ص 2.

[17] مناقب ابن شهرآشوب ج 3 ص 311.

[18] ارشاد مفيد ج 2 ص 154.

[19] تذكره ابن جوزي، ص 187.

[20] مناقب ابن شهرآشوب، ص 311، ج 3.

[21] (كيست كه حرام نمايد آن زينت و زيوري كه خداي از بهر بندگان خود از معادن و مقامات خود بيرون آورده) سوره ي اعراف آيه ي 32.

[22] عيون اخبار الرضا، ص 283.

[23] در معني اين جمله چنين آمده كه پرنده اغلب در محلي مي نشيند كه حركت نكرده و ساكن باشد.

[24] بگير اي محمد عفو و گذشت از بدي بدكاران را و چشم پوشي از بدي ايشان را اختيار كن و حكم كن به نيكويي و دوري كن و

رو بگردان از نادانان. (سوره ي اعراف آيه ي 199).

[25] مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 294.

[26] اصول كافي در حاشيه ي مرآة العقول، ج 2، ص 130، باب تواضع.

[27] و هر كس بكشد مؤمني را از روي خطا بايد كه كفاره دهد... (سوره ي نساء آيه 92).

[28] در كتب اسلامي فتاوي علماء داير بر اين است كه عاشورا نصف روز روزه بگيرد و بقيه را افطار كند، زيرا دشمنان آل محمد (ص) در اين روز به شكرانه ي آن جنايت بزرگ روزه گرفتند و براي آنكه دوستان با دشمنان امتياز داشته باشند علماي اماميه روزه ي عاشورا را حرام دانسته اند و از نظر ثواب و امساك نصف روز آن را مباح و جايز شناخته اند. مترجم.

[29] فمن كان منكم مريضا او علي سفر فعدة من ايام اخر (پس هر كس از شما مريض باشد يا در سفر باشد پس روزه بگيرد به شماره ي آن از روزهاي ديگر غير ماه رمضان... (سوره ي بقره، آيه ي 184).

[30] شذرات الذهب ابن عماد ج 1 ص 105.

[31] ارشاد مفيد، ج 2، ص 145.

[32] و آنان كه خشم خود فرو خورند، و از مردم گذشت كنند، و خدا دوست دارد نيكوكاران را (سوره ي آل عمران آيه 134).

[33] مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 293.

[34] در كتاب طبقات ابن سعد، چنين آمده است كه هشام بن اسماعيل بن هشام بن وليد بن مغيرة بن عبدالله بن مخزوم ابتدا به علم و روايت مشهور بود و به امر عبدالملك بن مروان، والي مدينه گرديد. ديري نپائيد كه عبدالملك از دنيا برفت، وي همان كسي است كه سعيد بن مسيب نيز به امر وي مورد ضرب و شتم قرار گرفت

و آن به هنگامي بود كه هشام از وي خواسته بود كه با وليد بن عبدالملك بيعت نمايد، زيرا كه وي متعهد شده و قراردادي با پدر خود منعقد ساخته بود كه امر خلافت را به وي واگذارد، اما سعيد از بيعت با وي خودداري كرده و به وي گوشزد كرد كه بايستي منتظر باشد تا مردم خود درباره ي وي چه قضاوت خواهند كرد. در همين موقع بود كه به خشم و آزار سعيد پرداخت و وي را روانه ي زندان ساخت، در اينجا مؤلف كتاب درباره ي هشام و اعمال وي اضافه كرده و مي نويسد: به نظر من علم و دانش با آن همه اثراتي كه بر هر فرد باقي مي گذارد و شخص را به كمال معنوي و اخلاق سوق مي دهد آيا براي هشام با آن همه ظلم و ستم و آزاري كه بر اهل بيت رسالت وارد ساخته نيز مثمر ثمر بوده است؟

بدون شك اين جمله كه مي گويد:

من اعان ظالما بلي به

كسي كه به ياري ستمگر بپردازد خود به ظلم و ستم وي گرفتار خواهد شد،

درباره ي هشام كاملا صدق كرده و وي نيز ديري نپائيد كه به دست وليد معزول گرديد و مورد خشم و ستم قرار گرفت و خود به همان اعمال سوئي كه درباره ي ديگران اعمال كرده بود گرفتار آمد.

[35] مناقب ابن شهرآشوب،ج 3، ص 292.

[36] نمي رسيد به نيكويي تا اينكه انفاق بكنيد از آن چيزهايي كه دوست داريد. (سوره ي آل عمران آيه 92).

[37] مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 302.

[38] ارشاد مفيد، ج 2، ص 142 - 143.

[39] مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 289.

[40] نقل از كتاب زين العابدين علي بن الحسين

(ع)، اثر استاد عبدالعزيز سيد الاهل كه به وسيله ي اين بنده به فارسي ترجمه شده است، ص 101.

[41] صفوة الصفوة ابن جوزي، ج 2، ص 52.

[42] كامل مبرد، ج 1، ص 161 و عيون الاخبار ابن قتيبة ج 3، ص 97 و مناقب ابن شهرآشوب ج 3، ص 300.

[43] مناقب ابن شهرآشوب ج 3 ص 294.

[44] مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 306.

[45] او پسر سيد البشر است، او پرهيزكار و پاكيزه و منزه و سرشناس است.

[46] اين مرد كسي است كه خاك بطحاء جاي پايش را مي شناسد، كعبه ي مقدس و حرم محترم مي شناسدش.

[47] او دست به اين سنگ مي زند و اين سنگ، همي خواهد كه كف مقدسش را همچون جان به آغوش گيرد.

[48] وقتي قريش او را ديد فرياد كشيد كه: مكارم نفساني، اين مرد كمال مكارم است.

[49] اين قوم پيشواي پرهيز كارانند، اين قوم بهترين مردم روي زمين و از بهترين بندگان خدايند.

[50] اگر او را نمي شناسيد او فرزند فاطمه است، و جدش محمد (ص) خاتم پيغمبران است.

[51] مي گويند اين كيست؟ و اين كلمه زيانش برساند، زيرا اين ناشناس شما را عرب و عجم مي شناسند.

[52] از فرط حيا ديده فرو مي خواباند و ديگران از هيبتش پلك به هم مي گذارند، تا لبخند نزند كس را ياراي سخن گفتن نيست.

[53] آيا مرا بين مدينه و آنجا كه دلهاي مردم به سوي او متوجه است (مكه) به زندان مي افكني؟.

[54] حركات هشام و طرز رفتارش هرگز مانند يك شخص معمولي و بزرگ نبود، زيرا چشمانش احول، و معايب بسياري در وجودش آشكار بود.

[55] مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 308.

[56] ارشاد مفيد، ص 277، چاپ تهران.

[57] حلية

الاولياء، ج 3، ص 139.

[58] امالي سيد مرتضي، ج 1، ص 48.

[59] مناقب ابن شهرآشوب، ج 2، ص 265.

[60] تذكرة الخواص، ص 186.

[61] مطالب السئول ص، 79.

[62] مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 302.

[63] سوره ي حج، آيه ي 38.

[64] البته خدا خريد از مؤمنين جان ها و مالهاي ايشان را به اينكه از براي ايشان باشد بهشت، جنگ مي كنند و جهاد مي كنند مؤمنين با كفار و مشركين در راه خدا پس مي كشند و كشته مي شوند، اين خريدن خدا جان و مال مؤمنين و بهاء دادن بهشت را برايشان وعده اي است بر خدا كه خلف ندارد. سوره ي توبه، آيه ي 111 و 112.

[65] قصص العرب، ج 1، ص 222.

[66] تاريخ الخلفا، ص 145.

[67] الصحيفة الخامسه، ص 492 - 330.

[68] قصص العرب، ج 3، ص 232.

[69] تاريخ طبري، ج 5، ص 217.

[70] كشف الغمه اربلي، ص 205 - 208.

[71] مناقب ابن شهرآشوب،ج 3، ص 282.

[72] نقل از كتاب زين العابدين علي بن الحسين (ع) اثر عبدالعزيز سيد الاهل كه به وسيله ي نگارنده به فارسي ترجمه شده است. ص 69 - 73.

[73] حره به فتح اول به قسمتي از سرزمين خشك و سوزان حجاز گفته مي شود.

[74] مسلم بن عقبه كه در ظلم و بيدادگري به اسراف رفته بود به مسرف معروف گرديد.

[75] جلد 3 صفحه ي 140.

[76] ج 3 ص 159 و تاريخ يعقوبي ج 3 ص 46 و اصول كافي ج 2 ص 121.

[77] ج 3 ص 299.

[78] از ابي محمد حسن بن علي بن حسين بن شعبه، ص 285.

[79] اصول كافي، در باب مذمت دنيا، حاشيه ي مرآة العقول، ج 2، ص 134.

[80] امالي مفيد، ص 64 و مشكاة الانوار، ص 66.

[81]

ارشاد مفيد، ج 2، ص 144 و مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 289.

8- شناخت حقوق و مراحم حضرت مهدي عليه السلام

مشخصات كتاب

نام كتاب: شناخت حقوق و مراحم حضرت مهدي عليه السلام

مؤلف: مرحوم آيت اللَّه حاج سيد محمّد تقي موسوي اصفهاني

مترجم: حجة الاسلام والمسلمين حاج سيد مهدي حائري قزويني

صفحه آرا: اميرسعيد سعيدي

ناشر: انتشارات مسجد مقدّس جمكران

تاريخ نشر: تابستان 1385

نوبت چاپ: اول

چاپ: اسوه

تيراژ: 5000 جلد

شابك: 2 - 005 - 973 - 964

قيمت: 400 تومان

مركز پخش: انتشارات مسجد مقدّس جمكران

فروشگاه بزرگ كتاب واقع در صحن مسجد مقدّس جمكران

تلفن و نمابر: 7253700 ، 7253340 - 0251

آدرس: قم - صندوق پستي 617

«حق چاپ مخصوص ناشر است»

مقدمه ناشر

بسمه تعالي

السلام علي القآئم المنتظر والعدل المشتهر

در جهان امروز كه با تبليغ بي ديني و افكار انحرافي توسط مدّعيان جهان تك قطبي و حقوق بشر دروغين، جوانان مسلمان و ديگر اديان را به بيراهه مي كشانند، اميد به منجي موعود ومهدي منتظَر، چراغ هدايت پويندگان راه حق و حقيقت خواهد بود. لذا برآن شديم كتاب گران سنگ مكيال المكارم در فوائد دعا براي حضرت قائم - عجّل اللَّه فرجه الشريف - تأليف عالم فاضل مرحوم حضرت آيت اللَّه سيد محمّد تقي موسوي اصفهاني - رضوان اللَّه عليه - كه توسط حضرت حجة الاسلام والمسلمين حاج سيد مهدي حائري قزويني - زيد عزّه - ترجمه گرديده است، را در پنج جلد و موضوعات مختصر به زيور طبع بياراييم. اميد است در عصر كنوني كه انقلاب اسلامي نداي رساي مناديان دين حق و اسلام ناب محمدي - صلّي اللَّه عليه وآله - را به گوش جهانيان رسانده و مي رساند، انجام وظيفه اي كرده باشيم.

مديريت انتشارات مسجد مقدس جمكران

وجوب شناخت امام زمان«عليه السلام)
اشاره

ايمان بدون شناخت امام زمان عليه السلام تحقق نمي پذيرد؛ در اين مطلب هم دليل عقلي هست و هم دليل نقلي.

1 - دليل عقلي

علّت ها و فلسفه هايي كه براي ضرورت و لزوم وجود پيامبر گفته اند، همان علّت ها براي ضرورت وجود جانشين و وصي پيغمبر نيز صادق است كه پس از وفات آن حضرت لازم است بوده باشد تا مردم به جانشين پيغمبر در شؤون مختلف زندگي خود مراجعه كنند، همان گونه كه به پيغمبر مراجعه مي كردند، پس بر خداوند متعال واجب است كه او را نصب فرمايد و بر مردم نيز واجب است آن امام را بشناسند؛ زيرا كه پيروي كردن بدون معرفت و شناخت امكان ندارد.

اگر كسي اشكال كند كه: علّت برانگيختن پيغمبر با اين مورد فرق مي كند؛ زيرا كه مردم در امور معاش و شؤون زندگي مادّي و جنبه هاي اخروي و امور مربوط به معاد، به پيغمبر نيازمندند تا از جانب خداوند قانوني براي آنان بياورد و مطابق آن عمل نمايند و چون پيغمبر آنچه مورد نياز مردم است را براي آنان آورد و قواعد و احكامي برايشان بيان فرمود و مردم آن ها را شناختند و عمل كردند، ديگر نياز برطرف مي شود و براي بيان و آموزش قواعد و احكام دين وجود علما و كتاب هاي مربوطه بسنده است، پس وجود وصي و جانشين پيغمبر لازم نيست!

در جواب مي گويم: اين اشكال به چند جهت نادرست است:

اوّل: پيغمبرصلي الله عليه وآله قواعد را به طور كلّي بيان فرموده و دستورات دين را به مقدار مورد نياز عموم در آن زمان تشريح كرده است، و اين مطلب براي كساني كه به احاديث پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله مراجعه كنند واضح است. بنابراين

احتياج مردم با آن مقدار از بيان برطرف نشده، بلكه پاره اي از مسائل حتي بر علما و دانشمندان بزرگ پوشيده مي ماند - تا چه رسد به ديگران - پس افراد بشر از وجود امام و پيشواي معصوم ناگزير هستند تا به او مراجعه كنند و مطالب مورد نياز خويش را از او بياموزند.

البته ترديدي نيست كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله تمام احكام و علوم را به وصي خود سپرده كه پس از آن حضرت عليه السلام، رهبري مردم را - از طرف خداوند - به عهده داشته است، و هر امامي به امام بعد از خودش سپرده تا اين كه نوبت به امام زمان ما - عجّل اللَّه فرجه الشريف - رسيده است. باري، امامان عليهم السلام احكام الهي را كه از پيغمبر گرفته اند براي مردم بيان مي كنند و آنان را با مباني و مفاهيم دين مقدس آشنا مي سازند.

همچنين ترديدي نيست كه آن بيانگرِ احكام دين اگر معصوم نباشد، مردم به گفته هاي او اطمينان و اعتماد نخواهند كرد و هدف از برگزيدن او تحقّق نخواهد يافت.

دوم: افراد انسان به خاطر وضع طبيعي كه دارند و با توجّه به هواها و خواسته هاي نفساني شان، در نزاع و كشمكش و اختلاف واقع مي شوند، اين معني را با وجدان احساس نموده و با چشم مي بينيم، لذا مقتضاي لطف خداوند است كه براي از ميان رفتن هر گونه نزاع و اختلاف، شخصي را تعيين نمايد كه حقايق و واقعيت ها را كاملاً بداند، تا در هر زمان مردم به چنين شخصي رجوع كنند و در نزاع ها و مرافعه ها از او كمك بگيرند، و در نتيجه حقّ به حقدار برسد و عدالت الهي در

ميان مردم گسترش يابد. و آن شخص كه خداوند او را براي رفع اختلاف و نزاع برگزيده، همان امام علي است كه مردم وظيفه دارند از او پيروي كنند و در شؤون مختلف خود به او مراجعه و بر او اعتماد نمايند.

اگر اشكال كنيد كه امامان ماعليهم السلام در زمان حضورشان جز بر مبناي قواعد ظاهري حكم نمي كردند، و به عبارت ديگر: آنان روي قواعدي كه علما در زمان غيبتشان حكم مي كنند حكم مي كردند. پس چگونه ادعا مي شود كه مقتضاي لطف الهي تعيين و نصب امام است تا بر مبناي حقّ و واقعيت ها حكم كند؟

مي گويم: اين روش به خاطر مانعي بود كه از ناحيه مردم وجود داشت، چنان كه مانع ظهور امام نيز از طرف مردم است. پس در اين صورت هيچ گونه اعتراضي بر آنان وارد نيست و به هيچ وجه نبايد خيال كرد كه اين امر با لطف الهي متناقض است. دليل بر اين مدعي رواياتي است كه از خود ايشان وارد شده و تصريح مي كند كه چنانچه رياست و خلافت به طور كامل به آنان واگذار مي شد و در تصرّفات، دستشان باز مي بود، به حكم آل داوود حكم مي كردند و احكام واقعي را براي مردم آشكار مي ساختند. از جمله روايتي است كه در اصول كافي از ابوعبيده حذّاء آمده است كه حضرت ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام فرمود: اي ابوعبيده! هر گاه قائم آل محمدعليهم السلام بپاخيزد، به حكم داوود و سليمان عليهما السلام حكم مي كند و از بينه و شاهد نخواهد پرسيد.(1)

و در همان كتاب در خبر صحيح از ابان منقول است كه گفت: از حضرت ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: دنيا تمام

نخواهد شد تا اين كه مردي از تبار من ظهور نمايد كه به حكم آل داوود حكومت كند و از بينه و شاهد نپرسد، به هر موجودي حقّش را مي دهد.(2)

و نيز در همان كتاب به سند صحيح از عمّار ساباطي آمده است كه گفت: به حضرت امام صادق عليه السلام عرضه داشتم: اگر حكومت به دست شما رسد چگونه حكم خواهيد كرد؟ فرمود: به حكم الهي و به حكم داوود؛ پس هر گاه بر ما قضيه اي پيش بيايد كه حكم آن نزد ما حاضر نباشد، روح القدس آن را به ما القا خواهد كرد.(3)

و نيز به سند خود از جُعَيد همداني از حضرت علي بن الحسين عليهما السلام روايت كرده است كه گفت: از آن حضرت پرسيدم: روي چه مبنايي حكم مي فرماييد؟ فرمود: به حكم آل داوود؛ و اگر كاري بر ما دشوار گردد، روح القدس برايمان خواهد آورد.(4)

مي گويم: در بخش چهارم همين كتاب حرف «ح» مطالبي در اين زمينه خواهد آمد؛ ان شاء اللَّه تعالي.

سوم: اگر فرض كنيم تمام علما و دانشمندان به تمام احكام عمل كنند، باز هم وجود ايشان ما را از وجود امام بي نياز نمي سازد، زيرا كه آنان از سهو و اشتباه معصوم نيستند. پس در هر زمان از وجود شخص معصومي كه از خطا و اشتباه محفوظ باشد ناگزير هستيم. تا مرجع و پناه مردم بوده، حقايق احكام را برايشان بيان فرمايد. و آن شخص معصوم هيچ كس جز امام نيست.

در اينجا اگر كسي بگويد: نبودن امام با بودنش در حالي كه از ديدگان مردم پنهان و غايب باشد چه فرق مي كند؟ مي گويم اوّلاً: نظر به اين كه مانع ظهور و آشكار بودن آن

حضرت، ناشي از خود مردم است، اين مطلب منافاتي با لطف خداوند ندارد. و دليل نمي شود بر اين كه احتياجي به وجود آن حضرت عليه السلام نيست، بلكه بر مردم واجب است كه موانع ظهور را برطرف سازند تا از نور مقدّسش بهرمند شوند و از انواع علوم و معارفش استفاده كنند.

ثانياً: غيبت آن حضرت در همه زمان ها و از همه انسان هاي مؤمن نيست، بلكه براي بسياري از بزرگان مؤمنين اتفاق افتاده است كه به خدمت حضرتش شرفياب شده و به محضر مقدّسش راه يافته اند. جريانات آنان در كتاب هاي علماي بزرگوار ما ضبط است، و بيان آن ها فعلاً از بحث ما خارج است. و حكايات به خاطر اين كه به طور متواتر نقل شده براي ما موجب يقين است.

ثالثاً: منافع وجود مبارك آن حضرت منحصر در بيان علوم نيست، بلكه همه آنچه از مبدأ و سرچشمه فيض الهي به مخلوقات مي رسد، از بركات وجود او مي باشد كه در بخش سوم كتاب اين موضوع را بيان خواهيم كرد؛ ان شاء اللَّه تعالي.

2 - دليل نقلي
قسمت اول

روايات بسياري كه در حدّ تواتر است در اين باره وارد شده كه ما به خاطر رعايت اختصار به ذكر قسمتي از آن ها كه ثقة الاسلام محمد بن يعقوب كليني در كتاب كافي آورده است، اكتفا مي كنيم:

1 - خبر صحيح از معاوية بن عمّار است كه: حضرت صادق عليه السلام درباره آيه مباركه «وَللَّهِ ِ الأَسْمآءُ الحُسْني فَادْعُوهُ بِها»(5)؛ و براي خداوند نيكوترين نام ها است، پس او را با آن ها بخوانيد. فرمود: به خدا قسم، ما آن اسماء حسني (نيكوترين نام ها) هستيم كه خداوند هيچ عملي را از بندگان نمي پذيرد، مگر با شناخت و معرفت ما.(6)

مي گويم: شايد تعبير از

امامان به «اسماء» به خاطر اين باشد كه آنان دليل و راهنماي مردم به سوي خداوند هستند و نشانه هاي قدرت و جبروت الهي مي باشند، همانطور كه اسم نشانه اي است براي صاحب آن كه بر او دلالت مي كند؛ خدا داناست.

2 - خبر صحيح از عبد صالح حضرت موسي بن جعفرعليهما السلام آمده است كه فرمود: حجّت خداوند بر خلقش تمام نمي گردد مگر به وسيله امامي كه شناخته شود.(7)

مي گويم: اشاره حضرت به وجوب برپا كردن دليل و حجّت بر خداوند متعال است، و شناخت خداوند ممكن نيست مگر به وجود امام عليه السلام، پس شناخت امام بر مردم واجب است و تعيين او بر خداوند لازم.

3 - خبر صحيح خطبه اي از حضرت ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام روايت شده است كه در آن، حال و صفات ائمه عليهم السلام را ياد مي كند. در آن خطبه چنين آمده است: به راستي كه خداوند - عزّوجلّ - به وسيله امامان بر حقّ از خاندان پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله از دين خويش پرده برداري كرده و به وجود آنان راه و روش خود را آشكار ساخته، و از درون چشمه دانش خويش به وسيله ايشان عطا فرموده است. از امّت محمّدصلي الله عليه وآله هر كه مقام ولايت امامش را درك كند، مزه شيرين ايمان را خواهد چشيد، و برتري و زيبايي هاي اسلام را خواهد دانست؛ «لِأَنَّ اللَّهَ تَبارَكَ وتَعالي نَصَبَ الإِمامَ عَلَماً لِخَلْقِهِ وَجَعَلَهُ حُجَّةً عَلي أَهْلِ مَوادِّهِ وَعالَمِهِ»؛ زيرا خداوند تبارك و تعالي امام را نشانه اي براي ره يابي خلق خود قرار داده؛ او را بر اهل طبيعت و جهان خويش حجّت ساخته و تاج وقار بر سر او نهاده است. چنان كه

نور جبروت او را فرا گرفته، با ارتباطي غيبي تا آسمان پيوسته، و فيوضات الهي از او قطع نگشته است، و آنچه پيش اوست جز به وسائل كامله او درك نشود. خداوند جز به معرفت امام اعمال بندگان را نمي پذيرد. هر چه از امور مشتبه و مشكل و سنن پيچيده و نامعلوم و فتنه هاي غلط انداز بر امام عرضه شود، كاملاً بر آن ها آگاه و داناست. خداوند - تبارك و تعالي - براي هميشه امامان را از فرزندان حسين عليه السلام به خاطر هدايت خلق اختيار مي كند و از نسل هر امام به منظور به عهده گرفتن منصب راهبري و امامت، يكي را برمي گزيند. آنان را پاك و معصوم ساخته و براي خلق خويش تعيين نموده و مورد پسند و رضاي خويش قرار داده است. هرگاه يكي از امامان عليهم السلام وفات يابد، امام ديگري از نسل وي بر جاي بگمارد، تا راهنمايي نشانگر راه راستِ آشكار، و نوربخش و هدايتگري درخشان، و حجّتي آگاه بوده باشد. اين امامان از طرف خداوند به پيشوايي مردم نصب شده اند (آنان مردم را) به حقّ هدايت نموده، بدين سان عدالت را اجرا كنند. حجّت هاي الهي، راعيان و داعيان مردم به سوي اويند، كه با راهنمايي هاي آنان، بندگان خدا دينداري كنند، و سرزمين ها به نورشان آباد گردد و از بركت آنان ثروت ها و ذخائر كهن فزوني گيرد. پروردگار، آنان را مايه حيات و زندگي مردم ساخته و به وسيله ايشان تاريكي ها را روشن نموده، و آنان را كليدهاي سخن و ستون هاي اسلام قرار داده است و بدين ترتيب تقدير حتمي الهي در مورد ايشان جاري شده است.

پس امام همان شخصي است كه

خداوند او را پسنديده و برگزيده و رهبري مردم را به او تفويض نموده و محرم اسرار غيبي و اميد بندگان خويش قرار داده است، كه به فرمان او قيام نمايد. باري پروردگار او را بدين امور برگزيده و در عالم ذرّ او را زير نظر خود ساخته و پرداخته، و براي همين امور پرورش داده است. پيش از آفرينش موجودات، نور امام را همچون سايه اي در سمت راست عرش آفريد، و در علم غيب خويش حكمتش را به او عنايت فرمود. او را به علم خود برگزيد و به خاطر پاكي اش انتخاب كرد.

امام يادگاري از آدم، بهترين فرزند از نوح، برگزيده خاندان ابراهيم، سلاله اسماعيل و زبده از عترت محمدصلي الله عليه وآله است، كه هميشه در رعايت و عنايت مخصوص خداست؛ او را حفظ مي كند و به حمايت خود نگه مي دارد؛ دام هاي شيطان و لشكريانش را از او دور مي سازد، و حوادث شب هنگام و افسون جادوگران فاسق را از او دفع مي نمايد؛ بدي ها را از او برگردانده تا از بلاها دور و از آفت ها محفوظ بماند، از لغزش ها معصوم و از هرگونه زشت كاري و هرزگي مصون باشد.

امام در آغاز كارش به خويشتن داري و نيكوكاري مشهور است و در انتهاي امر به عفاف و علم و فضل موصوف. امر امامت پدرش به او مي رسد ولي در زمان حيات پدر دم نمي زند. هنگامي كه دوران امامت و حيات پدرش سپري گشت و مقدّرات الهي در حقّش تحقّق يافت و اراده خداوند او را به سرمنزل محبّت خود برد، يعني عمر پدر پايان يافت، امر خداوند پس از او به وي مي رسد، و خداوند

دين خود را به او مي سپرد، وي را بر بندگان حجّت؛ در جهان قيم و سرپرست؛ به روح خود تأييد؛ از علم خود برخوردار و به حقّ گويي آگاهش مي نمايد؛ راز خود را به وي مي سپرد و براي امر بزرگش بپا مي دارد و از فضيلت علمش او را مطّلع مي سازد؛ رهبر خلق و حجّت مطلق اهل عالمش مي گرداند و روشنايي اهل دين و ولي بندگانش قرار مي دهد و براي امامت خلق، او را مي پسندد و سرّ خويش بدو مي سپرد، وي را حافظ علم خود مي نمايد و حكمتش را در او نهاده، زمامداري اهل دينش را از او مي خواهد، و براي امر بزرگش او را مخصوص مي گرداند و روش هاي دين و فرائض و حدود خود را به وجود او احيا مي نمايد. امام هم با نور درخشنده و درمان هاي سودمند، هنگام حيرت هاي نادانان كه به دام اهل جدل گرفتار آمده اند، به عدل اقدام و قيام كرده، با بيان روشن و راهنمايي هاي واضح از هر سوي مردم را ارشاد مي فرمايد، و در همان خطّ مشي كه پدران راستگوي درستكارش رفته اند مي رود. پس هر كه حقّ چنين عالمي را ناديده بگيرد، بدبخت و شقاوتمند و هر كه او را انكار نمايد گمراه است، و كسي عليه او كارشكني نكند مگر اين كه بر خداوند - جلّ و علا - جرأت و جسارت كرده باشد.(8)

يكي از شرح كنندگان گويد: عالَم - يعني مخلوق - در عبارت: «وَجَعَلَهُ حُجَّةً عَلي مَوادِّهِ وَعالَمِهِ...» عطف است بر اهل يا بر موادّ، و شايد منظور از اين كلمه عقل ها باشد، زيرا كه موادّ معرفت همان عقل است و اين دو اضافه، يعني موادّ و عالم به

ضمير خداوند، به تقدير لام ملكيت و اختصاص است، يعني خداوند امام را حجّت قرار داد بر اهل عقول و غير اهل عقول، زيرا كه امام عليه السلام بر همه مخلوقات حجّت است و هر چيزي بايد كه در تسبيح و تقديس و عبادت و نحوه خضوعش به امام مراجعه كند.

احتمال ديگري نيز هست كه منظور از موادّ عالم، زمانيات و جسمانيات باشد و منظور از عالَم، عالَمِ مجرّدات و روحانيات. امّا احتمال اين كه مراد از اهل موادّ، اهل محبّت باشد بعيد است. چنان كه عطف را تفسير و بيان مطلب قبل پنداريم.

مي گويم: قول صحيح آن است كه مجرّدي غير از خداوند متعال نيست، و سخن فوق در اين باره - كه مجرّدي غير خداوند فرض شود - دليل محكمي ندارد، بلكه دليل برخلاف آن هست كه در جاي خود ثابت شده است و اينجا جاي گستردن بحث نيست. و امّا عطف را تفسير و بيان مطلب قبل دانستن بعيد نيست، هرچند كه قاعده اين است كه با عطف، معني ديگري ذكر شود.

4 - به سندي همچون صحيح از حضرت باقر يا حضرت صادق عليهما السلام روايت است كه فرمود: بنده خدا مؤمن نخواهد بود مگر اين كه خدا و رسول و همه امامان عليهم السلام را بشناسد و نيز امام زمانش را بشناسد و در تمام امور خود به او مراجعه كند و تسليم امر وي باشد. سپس فرمود: چگونه مي شود كه آخرين امام را بشناسد در صورتي كه اوّلين امام را نشناخته باشد.(9)

5 - به سند صحيح از زراره روايت است كه گفت: به حضرت امام باقرعليه السلام گفتم: مرا از شناخت امام از شما خاندان آگاه ساز،

آيا شناخت او بر همه مردم واجب است؟ فرمود: خداوند - عزّوجلّ - حضرت محمّدصلي الله عليه وآله را بر همه مردم جهان به عنوان رسول و حجّت الهي بر همه خلايق در زمين برانگيخت. پس هر آن كه به خداوند و حضرت محمّدصلي الله عليه وآله رسول خدا ايمان آورد و از او پيروي نمود و رسالتش را تصديق كرد، بر او واجب است كه امام از ما را بازشناسد و هر آن كه به خدا و رسول او ايمان نياورده، از وي تبعيت نكرده، او را تصديق ننموده و حقّ خدا و رسول او را نشناخته، چگونه شناخت امام بر او واجب باشد در حالي كه هنوز ايمان به خدا و رسول او نياورده و حقّ آن ها را نشناخته است؟(10)

مي گويم: منظور اين است كه وجوب معرفت و شناخت خدا و رسول از نظر رتبه مقدّم است بر وجوب شناخت امام، نه اين كه نفي وجوب امام شده باشد از كسي كه خدا و رسول را نمي شناسد. به عبارت ديگر بر هر كس در مرحله اوّل لازم و واجب است خدا و رسول او را بشناسد و در مرحله دوم نسبت به امام و پيشوايي كه خداوند براي او تعيين فرموده شناخت و معرفت پيدا كند.

6 - در خبر صحيح از محمد بن مسلم روايت است كه گفت: شنيدم حضرت باقرعليه السلام مي فرمود: هر كه دينداري خدا كند در حالي كه خود را در آن به رنج اندازد ولي امام منصوب از طرف خدا براي او نباشد، تلاش او پذيرفته نيست و گمراه و سرگردان است، و خداوند كردار او را بد مي شمارد. او به مانند گوسفندي

است كه از چوپان و گله خود گم شده و شب و روز مي جهد و مي دود، مي رود، مي آيد و شب گله غريبي ببيند و بدان دل نهد و فريب آن بخورد و با آن در آغلش شب را بگذراند، هنگامي كه چوپان، گله خود را براند، آن چوپان و گله را نشناسد و سرگردان بجهد و چوپان و گله خود را بطلبد، و گله اي با چوپانش ببيند و بدان دل نهد و فريفته گردد، و چوپان بر آن بانگ زند كه: به چوپان و گله خودت پيوند، زيرا تو گم گشته و سرگرداني و از چوپان و گله ات بركناري، و آن گوسفند گم شده، هراسان و سرگردان و تنها بجهد و چوپاني ندارد كه او را به چراگاه خودش رهبري كند يا برگرداند. در همين اثنا كه حيران است، بناگاه گرگ از گم شدنش فرصت جويي كند و او را بخورد. «وَاللَّهِ يا مُحَمَّدُ مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هذِهِ الأُمَّةِ لا إِمامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ طاهِرٍ [ظاهِرٍ] عادِلٍ أَصْبَحَ ضالاًّ تائِهاً...»؛ به خدا قسم اي محمد! حال كسي كه در اين امّت به دامان امامي كه طاهر [يا ظاهر] منصوب از طرف خداوند بوده باشد دست نزند، گم شده و سرگردان است و اگر بر اين حال بميرد در كفر يا نفاق مرده است. اي محمد! بدان كه رهبران ستم و پيروانشان از دين خدا بركنارند، راستي كه گمراهند و گمراه كننده و همه كارهايشان مانند خاكستري است در برابر گردباد روز طوفاني، به هيچ وجه بر آنچه كسب كرده اند دسترسي ندارند. اين است همان گمراهي دور.(11)

مي گويم: اين كه مي فرمايد: «مَنْ أَصْبَحَ مِنْ هذِهِ الأُمَّةِ لا إِمامَ لَهُ مِنَ

اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ طاهِرٍ [ظاهِرٍ] عادِلٍ...»؛ اگر در متن حديث طاهر باشد، منظور عصمت امام است، يعني هر كه دست به دامن امام معصومي نزند... و اگر ظاهر باشد، يعني وجود امامي كه آشكار است براي مردم با دلايل واضح و نشانه هاي روشن، هر چند كه امام از نظرهاي كوتاه بين غايب باشد.(12)

7 - به سندي كه مانند صحيح يا بنا به بعضي وجوه، صحيح است از حضرت باقرعليه السلام روايت است كه فرمود: البته كسي خداي را مي شناسد و عبادت مي كند كه خداوند را و امام خود را كه از خاندان ما است بشناسد، و هر آن كه خداي - عزّوجلّ - را شناخته و امام از خاندان ما را نشناخته باشد، غير خدا را شناخته و عبادت كرده است. به خدا سوگند گمراهي همين است.

8 - در خبر صحيح از حضرت باقرعليه السلام آمده است كه فرمود: قلّه و بلندي امر و كليد آن و راه اشيا و رضايت پروردگار اطاعت از امام است، بعد از معرفت و شناخت او كه خداوند - عزّوجلّ - مي فرمايد: «مَنْ يطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلّي فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيهِمْ حَفِيظاً...»(13)؛ هر آن كه از فرستاده حقّ پيروي مي كند به راستي كه خداي را اطاعت كرده است و هر كه سرباز زند پس تو مسؤول او نيستي. و اگر شخصي شب ها به عبادت برخيزد و روزهايش را روزه بدارد و تمام مالش را صدقه دهد و همه سال هاي عمرش حجّ خانه كعبه را انجام دهد، امّا ولايت ولي خدا را نشناسد تا از او پيروي كند و تمام اعمالش با راهنمايي او انجام پذيرد، حقّ ثواب نزد خداوند براي او

نيست و او از اهل ايمان نمي باشد.(14)

9 - در خبر صحيح از عيسي بن السري ابواليسع روايت شده است كه گفت: به حضرت ابوعبد اللَّه الصادق عليه السلام گفتم: پايه هاي اسلام را كه هيچ كس نمي تواند در شناختن آن ها تقصير كند كه اگر در آن ها اخلال نمايد دينش فاسد خواهد بود و اعمالش در درگاه الهي پذيرفته نيست و هر كه آن ها را بشناسد و به آن ها عمل كند دينش مورد پسند پروردگار بوده و به خاطر ندانستن امور ديگر در فشار واقع نخواهد شد براي من بيان فرماييد؟

قسمت دوم

فرمود: شهادت لا إله إلاّ اللَّه و ايمان به اين كه محمّدصلي الله عليه وآله فرستاده و رسول خدا است و اقرار به آنچه آن حضرت از جانب خدا آورده، و حقّ زكات كه در اموال هست و ولايتي كه خداوند امر فرمود - ولايت آل محمّدعليهم السلام - مي باشد.

راوي پرسيد: «هَلْ فِي الوِلايةِ شَي ءٌ دُونَ شَي ءٍ فَضْلٌ يعْرَفُ لِمَنْ أَخَذَ بِهِ؟»؛ آيا در ولايت چيزي كم تر از چيز ديگر هست (مرتبه هاي مختلف هست) كه اقلّ مراتب آن فهميده شود؟ فرمود: آري، خداوند متعال مي فرمايد: «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنْكُمْ»(15)؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! خدا و رسول و اولياي امر خودتان را اطاعت كنيد. و پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله فرموده: «مَنْ ماتَ وَلَمْ يعْرِفْ إِمامَ زَمانِهِ ماتَ مَيتَةً جاهِلِيةً»؛ هر كس در حالي بميرد كه امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهليت مرده است.

و اين امام، پيامبرصلي الله عليه وآله و علي عليه السلام بودند، ولي ديگران گفتند معاويه است. سپس حسن عليه السلام بود و بعد از او حسين عليه السلام

و ديگران گفتند يزيد بن معاويه!! نه! نه! اين ها برابر نبودند. آن گاه ساكت شد بعد فرمود: آيا برايت نيفزايم؟ حَكَم الأعور يكي از حضّار عرضه داشت: چرا، فدايت گردم. فرمود: سپس علي بن الحسين عليهما السلام بود، سپس ابوجعفر محمّد بن علي عليهما السلام، و شيعيان پيش از زمان امامت حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام مناسك حجّ خود را نمي دانستند تا اين كه آن حضرت درِ علم را بر آنان گشود و مناسك حجّ و حلال و حرام را بيان فرمود تا اين كه مردم نيازشان به اهل بيت عليهم السلام شد، بعد از آن كه به ديگران نيازمند بودند و بدين ترتيب خواهد گذشت و زمين جز با امام نخواهد بود. و هر كس بميرد در حالي كه امام خود را نشناخته باشد مانند آن است كه در دوران جاهليت مرده باشد، و نيازمندترين وقت براي تو نسبت به آنچه بر آن هستي، هنگامي است كه روحت به اينجا برسد - به گلويش اشاره كرد - و دنيا از تو جدا شود، خواهي گفت: من بر وضع خوبي بودم و مذهب نيكي داشتم.(16)

مي گويم: اين كه راوي پرسيد (آيا در ولايت چيزي كم تر از چيزي هست؟) دو احتمال دارد:

الف) آيا حدّ معيني براي ولايت وجود دارد كه كم تر از آن حدّ جايز نباشد كه سائل آن را اخذ كند؟ كه امام عليه السلام با ذكر دو امر او را پاسخ گفت: اوّل معرفت امام و دوم اطاعت از او، و استدلال نمود به آيه كريمه اطاعت و به روايت پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله درباره معرفت امام عليه السلام. اين وجه را حديث صحيحي كه گذشت تأييد مي كند.

ب) اين كه منظور بيان دليل از قرآن يا

سنّت پيغمبرصلي الله عليه وآله است كه بر وجوب ولايت آل محمدعليهم السلام دلالت كند تا بر مخالفين حجّت باشد، چون كه وقتي حضرت فرمود: «ولايتي كه خداوند به آن امر فرموده، ولايت آل محمّدعليهم السلام است». راوي سؤال كرد: آيا در اين باره چيزي هست يعني دليلي كه نزد مخالفين معتبر باشد كه نتوانند آن را ردّ يا انكار كنند؟ پس آن حضرت دو دليل ذكر كرد، يكي از قرآن مجيد و ديگري از سنّت كه آن ها را مخالفين نمي توانند ردّ كنند.

توضيح: دلالت آيه و حديثي كه امام عليه السلام استدلال فرمود اين كه: هر كس كم ترين بينشي داشته باشد، اگر عقل خود را وادار سازد اعتراف خواهد كرد كه خداوند متعال به بندگان مؤمن خود امر نمي كند از يك نفر فاسق فاجر معصيت كار ستمگر پيروي نمايند، بلكه آن ها را امر مي كند كه از يك انسان عالمِ زاهدِ معصوم پيروي نمايند. همچنين پيغمبرصلي الله عليه وآله حكم نمي كند كه هر كس بميرد در حالي كه يك ا نسان متجاهر به انواع گناه و معصيت مثل معاويه و يزيد و امثال اين ها را نشناخته باشد به مردن جاهليت مرده است، بلكه واجب است به كسي رجوع شود كه جز به وسيله او احكام را نتوان شناخت. و مؤيد اين احتمال آخر حديث است كه فرمود: «وَقالَ الآخَرُونَ يزِيدُ بْنُ مُعاوِيةَ وَحُسَينُ بْنُ عَلِي ّ وَلا سَواءَ وَلا سَواء».

روايت صحيح محمد بن مسلم كه قبلاً گذشت نيز مؤيد اين معناست.

10 - در حديث صحيح از حارث بن المغيرة آمده كه گفت: به حضرت ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام گفتم: آيا پيغمبرصلي الله عليه وآله فرموده است: «مَنْ ماتَ وَلا يعْرِفُ إِمامَهُ

ماتَ مِيتَةً جاهِلِيةً»؟ فرمود: آري. عرضه داشتم: اين كدام جاهليت است آيا جاهليت مطلق يا جاهليت كسي كه امامش را نشناخته؟ فرمود: جاهليت كفر و نفاق و ضلال.(17)

مي گويم: احاديث وارده در اين باب بسيار زياد است.

11 - در كمال الدين آمده كه: امام ابوالحسن موسي بن جعفرعليهما السلام فرمود: هركس در چهار چيز شك كند به همه اموري كه خداوند تبارك و تعالي نازل فرموده كافر است، يكي از آن ها معرفت امام در هر زمان به شخص و صفتش مي باشد.(18)

12 - همچنين در آن كتاب از امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش عليهم السلام آمده كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله فرمود: هر كس قائم از فرزندان مرا در زمان غيبتش منكر شود به مرگ جاهليت مرده است.(19)

13 - و در همان كتاب از حضرت صادق عليه السلام از پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله روايت است كه فرمود: هر كس منكر قائم از فرزندانم شود مرا منكر شده است.(20)

14 - در غيبت نعماني به سند خود از حضرت صادق عليه السلام آورده كه آن حضرت فرمودند: هر كس شبي را به صبح آورد در حالي كه امام زمانش را نشناسد به مردن جاهليت مي ميرد.(21)

و اخبار بسيار ديگر كه از ائمه اطهارعليهم السلام روايت شده است.

امّا منظور از معرفت و شناخت چيست؟ در اوّل باب هشتم خواهد آمد كه آنچه واجب است در معرفت دو امر است: يكي شناختن شخص امام با اسم و نسب او. دوم: شناخت صفات و خصوصيات او كه با آن ها از ديگران امتياز مي يابد. ان شاء اللَّه به تفصيل خواهد آمد.

توجّه: متأخّرين از مجتهدين برآنند كه: خبر صحيح آن است كه راوي آن در

هر طبقه عادل امامي باشد. ولي متقدّمين گفته اند: خبر صحيح خبري است كه اطمينان حاصل شود كه از معصوم صادر شده است. در اين باب منظور من از صحيح همان معني اوّل است و هر گاه تعبير كرده ام كه اين خبر همچون صحيح است يا بنابر بعضي وجوه صحيح، به معني دوم است.

اثبات امامت حضرت حجة بن الحسن العسكري«عليه السلام»
قسمت اول

خواننده عزيز! خداوند من و شما را بر انديشه محكم و استوار و ايمان به حقّ در دنيا و آخرت پايدار نمايد، و بين ما و خلف منتظر از خاندان عصمت و طهارت جمع فرمايد. بدان كه هيچ راهي براي اثبات امامت نيست مگر نصّ و معجزه. زيرا همان طور كه در جاي خود ثابت شده از جمله شرايط امام، عصمت است كه اگر امام معصوم نباشد، هدف از نصب او تحقّق نمي يابد، و به اصطلاح نقض غرض لازم مي آيد.

عصمت حالتي است نفساني و مرتبه اي است كه از نظر مردم پوشيده است و كسي آن را نمي داند مگر خداوند و كساني كه خداوند علم آن را به آن ها الهام فرموده باشد. در اين رابطه بر خداوند است كه امام معصوم را با يكي از دو راه به مردم معرفي كند:

1 - به وسيله پيغمبرصلي الله عليه وآله و يا امام قبلي.

2 - به وسيله معجزه اي كه به دست او انجام شود، و چون امام براي مردم معين شده بر آن ها واجب است كه به او مراجعه كنند و اعتماد نمايند كه: «وَما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَي اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يكُونَ لَهُمُ الخِيرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً»(22)؛ و براي هيچ مرد و زن مؤمني اين

حقّ نيست كه هرگاه خدا و رسول او كاري را لازم كنند، ايشان در كارشان اختيار [و گزينشي داشته باشند. و هر آن كه خدا و رسول او را نافرماني نمايد، حقّا كه در گمراهي آشكاري افتاده است.

و شاهد بر آنچه گذشت احاديثي است كه از نظر معني متواتر است:

1 - حديثي است كه شيخ ثقه جليل احمد بن ابي طالب طبرسي(23) در كتاب الاحتجاج آورده است. اين حديث هر چند كه طولاني است ولي فوايد بسيار و امور مهم دارد. در اين حديث امامت مولاي ما - عجّل اللَّه فرجه الشريف - با نصّ و معجزه اثبات شده و اين كه امّت را نشايد براي خود امامي اختيار كند، پس تعجّبي ندارد كه تمام اين حديث را بياوريم و از خداوند مي خواهيم كه ما را اهل پذيرش اين حديث قرار دهد. شيخ طبرسي - كه خدايش رحمت كند - چنين گفته است: «احتجاج حضرت حجّت قائم منتظر صاحب الزمان - درود خداوند بر او و پدرانش باد - سعد بن عبد اللَّه قمي اشعري گفته است: به يك نفر ناصبي كه از همه ناصبي ها در مجادله قوي تر بود دچار شدم. روزي هنگام مناظره به من گفت: مرگ بر تو و هم مسلكانت باد. شما رافضي ها، مهاجرين و انصار را مورد طعن قرار مي دهيد، و محبّت پيغمبرصلي الله عليه وآله را نسبت به آنان انكار مي كنيد، و حال آن كه صدّيق، بالاترين افراد اصحاب است كه به اسلام سبقت جسته، مگر نمي دانيد كه رسول خداصلي الله عليه وآله او را شب هجرت از ترس بر جان او، با خود به غار برد چنان كه بر جان خود ترسان بود. براي

اين كه مي دانست كه او خليفه و جانشين آن حضرت خواهد شد، لذا خواست كه جان او را مانند جان خود حفظ كند تا مبادا وضع دين بعد از خودش مختل شود، در همان حال علي را در رختخواب خود قرار داد، چون كه مي دانست اگر او كشته شود وضع اسلام مختل نمي گردد، زيرا كساني از اصحاب بودند كه جاي او را بگيرند، لذا خيلي به كشته شدنش اهمّيت نمي داد.

سعد مي گويد: من جوابش را دادم، ولي جواب ها دندان شكن نبود.

سپس گفت: شما رافضيان مي گوييد: اوّلي و دومي منافق بوده اند و به ماجراي ليلة العقبه استدلال مي كنيد. آن گاه گفت: بگو ببينم آيا مسلمان شدن آن ها از روي خواست و رغبت بود يا اكراه و اجباري در كار بود؟

من در اينجا از جواب خودداري كردم، چون كه با خود انديشيدم اگر بگويم از روي اجبار و اكراه مسلمان شدند كه در آن هنگام اسلام نيرومند نشده بود تا احتمال اين معني داده شود و اگر بگويم از روي خواست و رغبت اسلام آوردند كه ايمان آن ها از روي نفاق نخواهد بود.

از اين مناظره با دلي پردرد بازگشتم، كاغذي برداشتم و چهل و چند مسأله اي كه حلّ آن ها برايم دشوار بود نوشتم و با خود چنين گفتم: اين نامه را به نماينده مولي ابومحمد حسن بن علي عسكري عليه السلام - يعني احمد بن اسحاق كه ساكن قم بود - تسليم كنم، اما وقتي سراغ او رفتم ديدم سفر كرده است، به دنبال او مسافرت كردم تا اين كه او را يافتم و جريان را با او در ميان گذاشتم. احمد بن اسحاق به من گفت: بيا با هم به سرّ من

رأي (سامراء) برويم تا از مولايمان حسن بن علي عليهما السلام در اين باره سؤال كنيم، پس با او به سرّمن رأي رفتيم تا به درب خانه مولايمان رسيديم و اجازه ورود خواستيم، اجازه داده شد داخل خانه شديم. احمد بن اسحاق كوله باري داشت كه با عباي طبري آن را پوشانده بود كه در آن صد و شصت كيسه از پول هاي طلا و نقره بود و بر هر يك از آن ها مهر صاحبش بود و چون چشممان به جمال حضرت ابومحمد الحسن بن علي عليهما السلام افتاد، ديديم كه صورتش مانند ماه شب چهارده مي درخشد و بر روي رانش كودكي نشسته كه در حسن و جمال مانند ستاره مشتري است و دو گيسو بر سر دارد و در پيشگاه آن حضرت انار زريني قرار داشت كه با جواهرات و نگين هاي قيمتي زينت شده بود،انار را يكي از رؤساي بصره اهدا كرده بود، امام عليه السلام قلمي در دست داشت و با آن روي كاغذ چيزي مي نوشت، و هرگاه كودك دستش را مي گرفت آن انار را مي افكند تا آن كودك برود و آن را بياورد و در اين فرصت هر چه مي خواست مي نوشت. پس احمد بن اسحاق عبا و كوله بار را نزد حضرت هادي عليه السلام (يكي از القاب امام حسن عسكري عليه السلام است) گشود، پس از آن، حضرت نظري به كودك افكند و گفت: مهر از هداياي شيعيان و دوستانت برگير. عرضه داشت: اي مولاي من! آيا جايز است دست پاك به سوي هداياي نجس و اموال پليد دراز شود؟

آن حضرت به احمد بن اسحاق فرمود: آنچه در كوله بار هست بيرون آورد تا حرام و حلال از هم جدا

شود. پس او كيسه اي را بيرون آورد، كودك گفت: اين مربوط به فلان بن فلان از فلان محلّه قم است كه شصت و دو دينار دارد، از پول منزلي كه فروخته و ارث از پدرش چهل و پنج دينار است و از پول هفت پيراهن چهارده دينار و اجرت سه دكان سه دينار.

مولاي ما فرمود: راست گفتي فرزندم، حرام از آن را بيان كن. كودك گفت: در اين كيسه ديناري است كه در فلان سال در ري سكه خورده، نيمي از نقشش رفته و سه قطعه مقراض شده كه وزن آن ها يك دانق و نيم است، حرام در اين اموال همين مقدار است كه صاحب اين كيسه در فلان سال، فلان ماه نزد نسّاجي كه همسايه اش بود يك من و ربع پشم ريسيده شده داشت كه مدّت زيادي بر آن گذشته بود، پس آن را سارقي دزديد، نسّاج به او ابلاغ كرد، ولي او سخن نسّاج را نپذيرفت و به جاي آن به مقدار يك من و نيم پشم نرم تر از مال خودش كه به سرقت رفته بود تاوان گرفت، سپس سفارش داد تا برايش پيراهني از آن بافتند، اين دينار و آن مقراض شده ها از پول آن پيراهن است.

احمد بن اسحاق گره از كيسه گشود، دينار و مقراض شده ها را همان طور كه خبر داده بود در آن ديد. سپس كيسه ديگري بيرون آورد. آن كودك فرمود: اين مال فلان بن فلان است از فلان محلّه قم، پنجاه دينار در آن هست، شايسته نيست براي ما كه به آن ها دست بزنيم. احمد بن اسحاق گفت: چرا؟ فرمود: به خاطر اين كه اين دينارها از پول گندمي

است كه صاحب اين پول با كشاورزانش قرارداد داشت ولي قسمت خودش را با پيمانه كامل برداشت و قسمت آن ها را با پيمانه ناقص داد.

حضرت امام حسن عليه السلام فرمود: راست گفتي فرزندم. سپس گفت: اي پسر اسحاق! اين كيسه را بردار و به صاحبانش گوشزد كن و آن ها را سفارش نماي كه به صاحبان اصلي (= كشاورزان) برسانند كه ما به آن نياز نداريم.

آن گاه فرمود: پيراهن آن پيرزن را بياور. احمد بن اسحاق گفت: آن را - كه در ساكي بوده - فراموش كرده ام. آن گاه رفت تا آن را بياورد كه در اين هنگام مولايمان حضرت ابومحمد هادي عليه السلام به من نظر افكند و فرمود: چه عجب اينجا آمدي؟ عرضه داشتم: احمد بن اسحاق مرا تشويق كرد كه به ديدار شما بيايم. فرمود: پس سؤالاتي كه داشتي چه شد؟ عرضه داشتم: به همان حال است اي مولاي من! فرمود: از نور چشمم هر چه مي خواهي بپرس. - و به كودك اشاره كرد - عرضه داشتم: اي سرور و مولي زاده ما! براي ما روايت شده كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله طلاق همسران خود را به امير المؤمنين عليه السلام واگذار كرده بود به طوري كه روز جمل به عايشه پيغام داد: تو بر اسلام و اهل اسلام هلاكت وارد ساختي [و از مقامت سوء استفاده كردي] و فرزندانت را از روي جهل به نابودي كشاندي، اگر از كارهايت دست برنداري تو را طلاق خواهم داد. اي مولاي من بفرماييد كه معني طلاق در اينجا چيست كه رسول خداصلي الله عليه وآله حكم آن را به امير المؤمنين عليه السلام واگذار كرده بود؟

فرمود: خداوند پاك مقام همسران پيغمبر

را بزرگ قرار داد و آنان را به شرافت مادران مؤمنين بودن افتخار بخشيد، آن گاه رسول خداصلي الله عليه وآله به امير مؤمنان عليه السلام فرمود: يا ابالحسن! اين شرافت تا وقتي براي آن ها باقي است كه بر اطاعت خداوند استوار بمانند، پس هر كدامشان بعد از من خداي را معصيت كرد به اين كه عليه تو خروج نمود، او را از همسري من بيرون ساز و افتخار مادر مؤمنين بودن را از او بگير.

پس از آن گفتم: فاحشه مبينه چيست كه اگر زن آن را مرتكب شود براي شوهر جايز است هرچند در ايام عدّه او را از خانه خود بيرون راند؟

فرمود: مساحقه است نه زنا؛ زيرا كه اگر زنا كرد حدّ را بر او جاري مي سازند و اگر كسي خواست با او ازدواج كند اشكال ندارد و حدّي كه بر او جاري شده مانع آن نيست. ولي اگر مساحقه كرد، واجب است كه سنگسار شود و سنگسار خواري اي است كه هر كس را خداوند امر فرموده سنگسار كنند، خوارش كرده، لذا براي كسي روا نيست كه به او نزديك شود.

سپس گفتم: اي زاده پيامبر! از قول خداي - عزّوجلّ - به پيغمبرش موسي عليه السلام خبرم ده كه مي فرمايد: «فَاخْلَعْ نَعْلَيكَ إِنَّكَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُوي»(24)؛ كفش هايت را بيرون ساز كه در جايگاه مقدّس طُوي هستي. فقهاي فريقين چنين پندارند كه نعلين هاي حضرت موسي عليه السلام از پوست مردار بوده؟

فرمود: هر كس اين حرف را بزند بر حضرت موسي عليه السلام افترا بسته، و او را در نبوّتش جاهل پنداشته است؛ زيرا كه از دو حال خارج نبود كه هر دو خطاست، يا اين كه نمازش با آن جايز بوده

يا نه. اگر نماز جايز بوده پس در آن جايگاه نيز جايز بود كه آن را پوشيده باشد هر چند كه پاكيزه است و اگر نمازش جايز نبوده پس حضرت موسي بايد حرام و حلال را نشناخته باشد و ندانسته باشد كه با چه چيز مي توان نماز خواند و با چه چيز نمي شود و اين كفر است.

گفتم: پس اي مولاي من! تأويل اين آيه را برايم بيان فرماي؟ فرمود: حضرت موسي در وادي مقدّس بود كه عرضه داشت: پروردگارا! من محبّتم را نسبت به تو خالص ساختم و دلم را از غير تو شستشو دادم، ولي موسي نسبت به خانواده اش سخت علاقه مند بود. پس خداوند متعال فرمود: «فَاخْلَعْ نَعْلَيكَ»؛ يعني اگر محبّت تو نسبت به من خالص و دلت از ميل به غير من خالي است پس محبّت خانواده ات را از قلبت بيرون كن.

عرضه داشتم: بفرماييد تأويل «كهيعص»(25) چيست؟ فرمود: اين حروف از خبرهاي غيبي است كه خداوند بنده اش زكريا را بر آن مطلع ساخت، سپس بر محمّدصلي الله عليه وآله آن را حكايت فرمود، و آن چنين است كه وقتي زكريا از پروردگار خواست كه نام هاي پنج تن را به او تعليم كند خداوند جبرئيل را بر او نازل فرمود و به او نام آنان را آموخت، پس هر گاه زكريا، نام محمّد و علي و فاطمه و حسن عليهم السلام را ياد مي كرد همّ و غمّ و اندوه از او دور مي شد، ولي هر وقت حسين عليه السلام را ياد مي كرد بغض گلويش را مي فشرد و به نفس زدن مي افتاد. روزي به پيشگاه خداوند عرضه داشت: الها! چگونه است كه وقتي نام چهار تن

از اينان را ياد مي كنم تسلّي خاطر مي يابم و چون حسين را ياد مي كنم ديده ام گريان و ناله ام بلند مي شود؟ خداوند متعال جريان [شهادت آن حضرت را به اطّلاع زكريا رسانيد و فرمود: «كهيعص» پس «كاف» نام كربلا است و «ها» هلاكت عترت پيغمبر، و «يا» يزيد است كه ستم كننده بر حسين عليه السلام مي باشد، و «عين» عطش حسين عليه السلام و «صاد» صبر اوست.

هنگامي كه زكريا اين مطلب را شنيد تا سه روز مسجدش را ترك نكرد و مردم را از ملاقات با خود ممنوع ساخت و به گريه و زاري پرداخت. بر حسين مي گريست و مي گفت: خدايا! آيا بهترين خلايقت را به سوگ فرزندش خواهي نشانيد؟ پروردگارا! آيا اين مصيبت بزرگ را بر او وارد خواهي نمود؟ الهي! آيا جامه عزا بر تن علي و فاطمه خواهي پوشاند؟ آيا غم اين مصيبت را به ساحت آن ها خواهي رساند؟ آن گاه مي گفت: به من فرزندي روزي كن كه چشمم در سنّ پيري به او روشن و محبّتش در دلم فتنه انگيزد، سپس مرا در غم از دست دادنش بنشان چنان كه محمّد حبيب خود را در سوگ فرزندش خواهي نشاند. خداوند يحيي را به وي داد، و پس از آن به شهادت او سوگوارش ساخت و مدّت حمل يحيي شش ماه بود هم چنان كه مدّت حمل حسين عليه السلام.

سپس گفتم: اي مولاي من! بفرماييد علّت چيست كه مردم نمي توانند امام براي خودشان برگزينند؟ فرمود: امام اصلاح گر است يا فسادگر؟ عرضه داشتم: اصلاح گر.

فرمود: آيا امكان دارد كه فاسدي را انتخاب كنند در حالي كه ندانند كه در انديشه او چه مي گذرد، فكر اصلاح دارد يا افساد؟ گفتم: آري. فرمود: همين

است علّت كه با دليل روشني براي تو بيان مي كنم كه عقل تو آن را بپذيرد.

عرضه داشتم: بفرماييد. فرمود: بگو ببينم پيامبراني كه خداوند آنان را برگزيده، و كتاب هاي آسماني بر ايشان نازل كرده، و آنان را با وحي و عصمت تأييد فرموده و پيشوايان امم بودند، از جمله موسي و عيسي با علم و انديشه برجسته اي كه داشتند، امكان دارد منافقي را انتخاب كنند در حالي كه گمان داشته باشند كه مؤمن است؟ گفتم: خير. فرمود: پس حضرت موسي كليم اللَّه چگونه شد كه با آن همه عقل و علم و نزول وحي بر او، هفتاد نفر از بزرگان قوم و وجوه لشكريانش، كساني كه در ايمانشان و اخلاصشان ترديد نداشت، ولي در واقع منافقين را انتخاب كرده بود. خداوند متعال مي فرمايد: «وَاخْتارَ مُوسي قَوْمَهُ

قسمت دوم

سَبْعِينَ رَجُلاً لِمِيقاتِنا»(26)؛ و موسي هفتاد نفر از قوم خود را براي ميقات ما برگزيد. ما كه مي بينيم شخصي كه خداوند او را به نبوّت برگزيده (موسي عليه السلام) به جاي اصلح، افسد را انتخاب مي كند، مي فهميم كه انتخاب كردن جايز نيست جز براي آن كه اسرار نهان و انديشه هاي پنهان همه را مي داند. و نيز مي فهميم كه انتخاب مهاجرين و انصار ارزشي ندارد. بعد از آن كه پيغمبران كه مي خواستند اهل صلاح را برگزينند، انتخاب آنان بر اهل فساد واقع شد.

سپس فرمود: اي سعد! خصم تو ادّعا مي كند پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله برگزيده اين امّت را با خود به غار برد، چون كه بر جان او مي ترسيد همان طوري كه بر جان خودش مي ترسيد؛ زيرا مي دانست خليفه بر امّت بعد از خودش اوست. چون لازمه مخفي شدن جز اين نبود كه

او را با خود ببرد، امّا علي را در جاي خود خوابانيد، چون كه مي دانست خللي كه با كشته شدن ابوبكر وارد مي شود با كشته شدن علي نيست، چون افرادي هستند كه بتوانند جاي او را پر كنند! چنين پاسخ بده: مگر نه شما معتقديد كه پيغمبرصلي الله عليه وآله فرمود: بعد از من خلافت سي سال است و خلافت را بر مدّت اين چهار تن ابوبكر و عمر و عثمان و علي عليه السلام مخصوص گردانيد؟ خصم به ناچار جواب دهد: آري، به او بگو اگر اين مطلب درست است، پس چرا با يك خليفه - فقط ابوبكر - به غار رفت و آن سه نفر ديگر را نبرد؟ با اين حساب معلوم مي شود كه پيغمبر آنان را سبك شمرده؛ چون لازم بود كه با ايشان همان طور رفتار مي كرد كه با ابوبكر. پس چون اين كار را نكرد در حقوق آنان سهل انگاري نموده، و مهرباني از آنان دريغ داشته با اين كه واجب بود به ترتيب خلافتشان با ايشان هم مثل ابوبكر رفتار مي كرد.

و امّا اين كه خصم به تو گفت: آن دو نفر آيا از روي خواست و رغبت مسلمان شدند يا از روي اكراه؟ چرا نگفتي: بلكه از روي طمع اسلام آوردند؛ زيرا كه آنان با يهود معاشرت داشتند و از برآمدن و پيروزي محمدصلي الله عليه وآله بر عرب باخبر بودند، يهود از روي كتاب هاي گذشته و تورات و ملاحم، آنان را از نشانه هاي جريان حضرت محمدصلي الله عليه وآله آگاه مي كردند و به ايشان مي گفتند كه تسلّط او بر عرب نظير تسلّط بخت النصر است بر بني اسرائيل، با اين فرق كه او

ادعاي پيغمبري نيز مي كند ولي پيغمبر نيست. پس هنگامي كه امر رسول خداصلي الله عليه وآله ظاهر گشت با او كمك كردند بر شهادت لا إله إلاّ اللَّه و محمّد رسول اللَّه، به طمع اين كه وقتي اوضاع خوب شد و امور منظّم گرديد، فرمانداري و ولايت جايي هم به آن ها برسد و چون از رسيدن به رياست به دست آن حضرت مأيوس شدند با بعضي از همفكران خود همراه شدند تا در شب عقبه شتر پيغمبرصلي الله عليه وآله را رم بدهند و شتر در آن گردنه هولناك، حضرت صلي الله عليه وآله را بيفكند و كشته شود و صورتشان را پوشاندند مثل ديگران. ولي خداوند پيغمبرش را از نيرنگ آنان ايمن قرار داد و حفظ كرد و نتوانستند آسيبي برسانند. آن دو نفر حالشان نظير طلحه و زبير است كه آمدند و با علي عليه السلام بيعت كردند به طمع اين كه هر كدامشان فرماندار يك استان بشوند، امّا وقتي مأيوس شدند بيعت را شكستند و عليه آن حضرت قيام كردند، تا اين كه عاقبت كارشان بدانجا كشيد كه عاقبت كار افرادي است كه بيعت را بشكنند.

سخن كه به اينجا رسيد، مولايمان امام حسن بن علي عليهما السلام براي نماز برخاست، قائم عليه السلام نيز با او برخاست و من از خدمتشان بازگشتم و به جستجوي احمد بن اسحاق برآمدم كه ديدم گريان به نزدم آمده، گفتم: چرا معطّل شدي؟ و چرا گريه مي كني؟ گفت: پيراهني كه مولايم مطالبه فرمود نيافتم. گفتم: ناراحت مباش، برو به حضرت خبر بده. پس بر حضرت داخل شد و برگشت در حالي كه با تبسّم بر محمّد و آل محمّد درود مي فرستاد. گفتم: چه

خبر است؟ گفت: ديدم پيراهن زير پاي مولايم گسترده است، پس حمد الهي را بجاي آورديم و پس از آن روز، چند روزي هم به خانه مولايمان مي رفتيم ولي آن كودك را نزد حضرت نمي ديديم. چون روز وداع و خداحافظي رسيد، من و احمد بن اسحاق و كهلان، همشهري من بر آن حضرت وارد شديم. احمد بن اسحاق بپاخاست و عرضه داشت: اي فرزند پيغمبر خدا! رفتن نزديك و غصّه مان زياد است، از درگاه خداوند مي خواهيم كه درود خود را بر جدّت محمّد مصطفي و پدرت حضرت مرتضي و مادرت حضرت سيدة النساء و دو سرور جوانان بهشت عمو و پدرت و امامان پاكيزه بعد از ايشان از پدرانت عليهم السلام و نيز درود و صلوات خود را بر تو و فرزندت قرار دهد، و از خدا مي خواهيم كه آستانه ات بلند و دشمنانت پست و زبون گردند، و خدا نكند كه اين آخرين ديدارمان با شما باشد. چون سخن احمد بن اسحاق به اينجا رسيد، حضرت متأثر شد به طوري كه اشك از ديدگانش جاري گشت، سپس فرمود: اي ابن اسحاق! دعاي خود را از حدّ مگذران كه تو در اين سفر خداي را ملاقات خواهي كرد. احمد بن اسحاق تا اين سخن را شنيد بيهوش افتاد، و چون به هوش آمد عرضه داشت: تو را به خدا و حرمت جدّت قسم مي دهم كه به پارچه اي مفتخرم نمايي تا آن را كفن خود قرار دهم؟

مولاي ما دست زير مسند خود برد و سيزده درهم بيرون آورد و فرمود: اين را بگير و غير از اين را براي خودت مصرف مكن و آنچه خواستي محروم نخواهي شد،

البتّه خداوند اجر نيكوكاران را ضايع نخواهد كرد.

سعد ادامه مي دهد: چون برگشتيم در بين راه سه فرسنگ به حلوان مانده، احمد بن اسحاق تب كرد و بيماري سختي گرفت كه از زندگي دست شست و هنگامي كه وارد حلوان شديم، در يكي از كاروانسراهاي آن فرود آمديم. احمد بن اسحاق يكي از همشهريانش را كه مقيم حلوان بود نزد خود خواند و سپس به ما گفت: امشب از نزد من بيرون رويد و مرا تنها بگذاريد. هر كدام از ما به خوابگاه خود رفت، نزديك صبح فكري به سرم زد، چون چشم گشودم، كافور خادم مولايم ابومحمدعليه السلام را ديدم كه مي گفت: خداوند اجر شما را در اين مصيبت زياد كند، و برايتان اين فاجعه را جبران نمايد، ما از غسل و كفن رفيق شما فراغت يافتيم، شما براي دفن او برخيزيد، زيرا كه او مقامش نزد سرور شما از همه تان گرامي تر است. سپس از چشم ما غايب شد و ما با گريه بر جنازه احمد بن اسحاق حاضر شديم و حقّ او را ادا كرديم و مراسم او را به پايان رسانديم، خدا رحمتش كند.(27)

2 - حديثي است كه ثقة الاسلام كليني در كافي آورده كه امام صادق عليه السلام فرمود: آيا گمان مي كنيد كه هر يك از ما به هر كس دلمان بخواهد مي تواند وصيت كند؟ نه به خدا قسم، بلكه امامت عهد و پيماني است از طرف خدا و رسولش براي مردي پس از مردي ديگر تا امر به صاحبش برسد.(28)

چون اين مطلب را دانستي، بايد گفت كه امامت مولي و سيد ما حجّة بن الحسن العسكري صاحب الزمان - عجّل اللَّه فرجه

الشريف - به هر دو راه (نصّ و معجزه) به وسيله روايات متواتره ثابت است كه در دو فصل قسمتي از آن ها را مي آوريم تا اين كتاب از دليل خالي نباشد.

فصل اوّل: قسمتي از احاديث متواتره كه به طور خاصّ

بر امامت آن حضرت عليه السلام دلالت دارد.

1 - روايت صحيحي است كه ثقة الاسلام كليني در كتاب كافي از حضرت امام جوادعليه السلام آورده است كه فرمود: امير المؤمنين عليه السلام همراه حسن بن علي عليهما السلام در حالي كه به دست سلمان تكيه كرده بود، وارد مسجد الحرام شدند و نشستند كه ناگاه مردي خوش قيافه و خوش لباس آمد و بر امير مؤمنان علي عليه السلام سلام كرد و خدمت آن حضرت نشست. آن بزرگوار جواب سلام او را دادند. سپس گفت: يا امير المؤمنين عليه السلام! من سه مسأله از تو مي پرسم، اگر پاسخ آن ها را دادي خواهم دانست كه اين مردم در كار تو خلافي بزرگ مرتكب شده اند كه در دنيا و آخرت مسؤول آنند و گرنه مي فهمم كه تو با آنان مساوي هستي و هيچ امتيازي بر ايشان نداري.

امير مؤمنان عليه السلام فرمود: هر چه مي خواهي سؤال كن. عرضه داشت: بگو ببينم! الف) وقتي انسان مي خوابد روحش به كجا مي رود؟ ب) فراموشي و يادآوري چگونه به انسان دست مي دهد؟ ج) چطور مي شود كه فرزندان انسان به عموها يا دايي هاي خود شباهت مي يابند؟

پس امير مؤمنان عليه السلام روي به امام حسن عليه السلام كرده فرمود: جوابش را بده. امام مجتبي عليه السلام جوابش را داد. آن مرد گفت: من شهادت مي دهم كه جز اللَّه خدايي نيست و هميشه بر آن گواه بوده ام و گواهي مي دهم كه محمدصلي الله عليه وآله رسول خداست و هميشه بر آن شاهد بوده ام. و شهادت

مي دهم كه تو وصي رسول خدا و قائم به حجّت او هستي. - و به امير مؤمنان عليه السلام اشاره كرد - و گواهم كه تو جانشين و قائم به حجّت او هستي - و به امام حسن عليه السلام اشاره كرد - و گواهم كه حسين بن علي عليهما السلام وصي برادر خود و قائم به حجّت اوست بعد از او، و علي بن الحسين عليهما السلام قائم به امامت حسين است بعد از او، و محمّد بن علي عليهما السلام قائم به امامت علي بن الحسين است و جعفر بن محمدعليهما السلام قائم به امامت محمد است، و موسي بن جعفرعليهما السلام كه قائم به امامت جعفر بن محمد است و علي بن موسي عليهما السلام كه قائم به امامت موسي بن جعفر است و محمد بن علي عليهما السلام كه قائم به امامت علي بن موسي است و علي بن محمدعليهما السلام كه قائم به امامت محمد بن علي عليهما السلام است و حسن بن علي عليهما السلام كه قائم به امامت علي بن محمد است و گواهي مي دهم به مردي كه فرزند حسن است و به كنيه و نام تعبير نشود تا اين كه امر او ظاهر گردد و زمين را از عدالت پر كند چنان كه از ظلم و ستم پر شده باشد. درود و رحمت و بركت خدا بر تو باد اي امير مؤمنان!

سپس برخاست و رفت، امير مؤمنان عليه السلام فرمود: اي ابومحمد! در پي اين مرد برو ببين كجا مي رود. حسن بن علي عليهما السلام رفت و برگشت و گفت: جز اين نبود كه پاي خود را از مسجد بيرون گذاشت و من ندانستم به كجاي زمين خدا رفت. امير

مؤمنان عليه السلام فرمود: ابومحمد او را مي شناسي؟ امام حسن عليه السلام گفت: خدا و رسولش و امير مؤمنان داناترند. فرمود: او خضرعليه السلام بود.(29)

2 - روايتي است كه شيخ صدوق فقيه سديد ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي در كتاب اكمال الدين و اتمام النعمة به سندي همچون صحيح بنابر بعضي وجوه به نقل از يونس بن عبد الرحمن آورده است كه گفت: به محضر امام هفتم موسي بن جعفرعليهما السلام مشرّف شدم و عرضه داشتم: يابن رسول اللَّه! آيا تو قائم به حقّ هستي؟ فرمود: من نيز قائم به حقّ هستم، ولي آن قائم كه زمين را از دشمنان خداي - عزّوجلّ - پاك كند و آن را پر از عدالت نمايد همچنان كه از جور و ستم پر شده باشد، پنجمين فرزند من است كه غيبتي طولاني دارد، زيرا كه بر جان خود مي ترسد، در اين مدت [كه او از نظر غايب است] عدّه اي از حقّ برگشته و عدّه اي ديگر ثابت قدم مي مانند، سپس فرمود: خوشا به حال شيعيان ما كه در غيبت قائم ما به رشته ولايت ما چسبيده و به دوستي ما ثابت و استوار مانده و از دشمنان ما بيزار بوده باشند، آنان از مايند و ما از آنان هستيم كه البته ما را به امامت پسنديده اند و ما هم ايشان را به شيعه بودن پسنديده ايم. خوشا به حالشان باز هم خوشا به حالشان، به خدا كه ايشان روز قيامت در درجات ما خواهند بود.(30)

3 - و در كتاب الخرايج آمده: محمد بن مسلم گويد: خدمت امام ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام شرفياب بودم، معلّي بن خنيس گريه كنان

وارد شد، حضرت فرمود: چرا گريه مي كني؟ گفت: بيرون خانه شما كساني هستند كه مي پندارند شما را بر ما فضيلتي نيست و شما و آن ها يكسان هستيد.

حضرت صادق عليه السلام كمي ساكت ماند، سپس دستور داد كه طبقي خرما بياورند، آن گاه يك دانه خرما برگرفت و آن را دو نيم كرد، سپس آن خرما را تناول فرمود و هسته اش را در زمين كاشت، پس آهسته رشد كرد و خرماي نارس داد، حضرت از آن برگرفت و تناول كرد، آن گاه پوست نوشته اي از آن برآورد و به معلّي داد و فرمود: بخوان! در آن نوشته شده بود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِي المُرْتَضي وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وَعَلِي بْنُ الحُسَينِ وَ...» نام يك به يك امامان تا امام حسن عسكري و فرزندش (مهدي)عليهم السلام در آن بود.(31)

4 - شيخ صدوق به روايت صحيح از ريان بن الصلت آورده است كه گفت: به حضرت امام رضاعليه السلام عرضه داشتم: شما صاحب امر هستيد؟ فرمود: من نيز صاحب امر [امامت] هستم، ولي نه آن صاحب امري كه زمين را از عدل پر كند همان طور كه پر شده باشد از جور و ستم، و چگونه او باشم و حال آن كه مي بيني كه بدنم ضعيف است! امّا قائم عليه السلام آن است كه وقتي ظهور نمايد سنّ پيران و سيماي جوانان دارد، به قدري بدنش نيرومند است كه اگر به بزرگ ترين درخت دست اندازد آن را از جاي بركند، و اگر در ميان كوه ها فرياد برآورد سنگ هاي آن ها فرو ريزد، عصاي موسي و انگشتري سليمان عليهما السلام با او است، او چهارمين فرزند من است كه خداوند او

را هر قدر كه مشيتش تعلّق گيرد در پشت پرده غيب مستور مي سازد، سپس او را آشكار مي گرداند تا زمين را از عدل و داد پر كند چنان كه از ستم و بيداد پر شده باشد.(32)

5 - شيخ صدوق نيز در حديث صحيحي از ابوهاشم داوود بن القاسم جعفري آورده است كه گفت: از حضرت ابوالحسن صاحب العسكر (امام هادي)عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: جانشين من بعد از من فرزندم حسن است، ولي شما چه حالي خواهيد داشت در جانشين پس از او؟ عرض كردم: چطور مگر قربانت گردم؟ فرمود: زيرا كه نه او را مي بينيد و نه روا است كه اسمش را ببريد. گفتم: پس چطور او را ياد كنيم؟ فرمود: بگوييد: «اَلحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍعليهم السلام»؛ يعني (حجّت آل محمّد صلّي اللَّه عليهم اجمعين).(33)

6 - همچنين شيخ صدوق در خبر صحيحي از جناب عثمان بن سعيد عمري - كه روانش گرامي باد - روايت آورده كه گفت: در محضر ابومحمد حسن بن علي (امام عسكري)عليه السلام بودم از آن بزرگوار سؤال شد از خبري كه از پدرانش روايت شده كه: «زمين از حجّت الهي بر مخلوق خالي نخواهد ماند تا روز قيامت و هر كه بميرد در حالي كه امام زمانش را نشناخته باشد به مرگ جاهليت مرده است» فرمود: البته درست است و حقّ،

همان طور كه روز حقّ است. عرض شد: يابن رسول اللَّه! امام و حجّت بعد از شما كيست؟ فرمود: فرزند من محمد كه امام و حجّت بعد از من است، هر كه بميرد و او را نشناسد به مردن جاهليت مرده است. و بدانيد كه او را غيبتي طولاني است كه

افراد نادان در آن سرگردان شوند و به هلاكت افتند، و وقت گزاران نسبت به آن دروغ مي گويند. سپس خروج خواهد كرد. گويا مي بينم پرچم هاي سپيدي كه در نجف كوفه بالاي سرش به اهتزاز است.

مي گويم: ثقه جليل شيخ علي بن محمد بن علي الخزاز قمي رحمه الله در كتاب كفاية الاثر في النصّ علي الأئمّة الاثني عشر، يكصد و هفتاد حديث از طريق شيعه و سنّي روايت كرده كه همه آن ها به امامت حضرت قائم منتظرعليه السلام تصريح دارد. ما نيز بعضي از آن ها را در ساير ابواب كتاب خواهيم آورد.

فصل دوم: در بيان مقدار كمي از معجزات و كرامات متواتر

مولا صاحب الزمان عليه السلام

1 - روايتي است كه شيخ صدوق از محمد بن عثمان عمري نقل كرده كه گفت: هنگامي كه حضرت مهدي عليه السلام متولد شد، نوري از بالاي سرش تا بر فراز آسمان درخشيد، سپس روي بر زمين نهاد و براي پروردگارش - تعالي ذكره - به سجده افتاد و بعد سر برداشت در حالي كه مي گفت: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالمَلائِكَةُ وَأُولُوا العِلْمِ»(34)؛ خداوند به يكتايي خود شهادت دهد، و فرشتگان و دانشمندان نيز به يكتايي او گواهند.

2 - روايت شده است كه: وقتي آن حضرت متولد شد، پرندگان سفيدي از آسمان فرود آمدند و بال هاي خود را بر سر و صورت و ساير اعضاي بدنش كشيدند، سپس به آسمان پرواز كردند، آن گاه حضرت امام حسن عسكري عليه السلام فرمود: آن ها فرشتگان بودند كه براي تبرّك به اين نوزاد فرود آمدند و هرگاه اين فرزند ظهور كند آن ها ياران اويند.

اين حديث را شيخ صدوق در كتاب كمال الدين آورده است.(35)

2 - در خبر صحيحي از محمد بن شاذان بن نعيم آمده

كه در نيشابور نقل كرده است كه: مقدار پانصد درهم بيست درهم كم از مال حضرت قائم - عجّل اللَّه فرجه الشريف - نزد من جمع شد كه خوش نداشتم آن را ناقص بفرستم، لذا بيست درهم كسري را از مال خودم تكميل كردم و پانصد درهم را نزد محمد بن جعفر فرستادم، ولي ننوشتم كه بيست درهم از من است. پس محمد بن جعفر قبض آن را از ناحيه مقدّسه حضرت قائم - عجّل اللَّه فرجه الشريف - برايم فرستاد كه در آن نوشته شده بود: پانصد درهم كه بيست درهمش از خودت بود رسيد.

مي گويم: همين روايت را در كافي از علي بن محمد از محمد بن علي بن شاذان نيشابوري با مختصر تفاوت نقل كرده است.(36)

4 - همچنين در خبر صحيحي از محمد بن هارون روايت كرده كه گفت: پانصد دينار از مال حضرت قائم عليه السلام بر عهده من بود، شبي از شب ها كه طوفان و تاريكي شديد بغداد را فرا گرفته بود. در بغداد بودم و به خاطر وامي كه بر عهده داشتم سخت هراسان شدم و با خود گفتم: چند دكان دارم كه آن ها را پانصد و سي دينار خريده ام ولي آن ها را به پانصد دينار به حضرت قائم عليه السلام واگذار مي كنم. وي گفت: پس از آن شخصي به سراغم آمد و آن دكان ها را به حساب آن حضرت از من تحويل گرفت، در صورتي كه به حضرتش ننوشته و به هيچ كس آن راز را نگفته بودم و حتي بر زبانم هم جاري نشده بود.(37)

5 - روايتي است از علي بن محمد سيمري (يا سمري) نقل شده اين كه: به

محضر مقدّس قائم - عجّل اللَّه فرجه الشريف - نامه نوشت و درخواست كفن كرد. جواب آمد كه: در سال هشتاد يا هشتاد و يكم به آن نيازمند خواهي شد. پس در همان وقتي كه آن حضرت برايش تعيين كرده بود وفات يافت و يك ماه پيش از فوتش كفن برايش فرستاده شد.

اين روايت در كمال الدين آمده است.(38)

مي گويم: و از جمله معجزات آشكار آن حضرت عليه السلام، حصول خواسته هاي مردم است كه با افكندن عريضه حاجت در چاه آب يا آب جاري انجام مي پذيرد و اين امر كاملاً ديده مي شود و مجرّب است و ما آن را در خاتمه كتاب خواهيم آورد ان شاء اللَّه تعالي.

خواننده عزيز! اگر بخواهي بر معجزات آن حضرت مطلع شوي، به كتاب هايي كه براي اين منظور فراهم شده مراجعه كن تا بيشتر استفاده كني. از جمله كتاب ها، كمال الدين شيخ صدوق، و كتاب خرايج شيخ سعيد بن هبة اللَّه و بحار الانوار فاضل كامل مولانا محمدباقر مجلسي و النجم الثاقب عالم كامل ميرزا حسين نوري - كه خداوند زحمات همگي آنان را بپذيرد و پاداش هاي بسيار به ايشان عطا فرمايد - را مي توان نام برد.

من اگر بيش از اين مقدار در اين زمينه عنان سخن را رها سازم، از كار اصلي ام باز مي مانم. لذا به همين مختصر بسنده مي كنم كه: در خانه اگر كس است يك حرف بس است.

قسمتي از حقوق و مراحم آن حضرت، نسبت به ما
توضيح

حقوق آن بزرگوار بر ما بسيار و الطاف و مراحمش بيرون از شمار است، بلكه همچون درياي خروشان و موّاجي است كه غوّاصي در آن نتوانم كرد، ولي به مقدار كف دستي از آن برمي گيرم و در پي تقرّب به درگاهش

ره مي پويم، و توفيق از خدا است و بس، بر او توكّل دارم و به سوي او روي آورم.

اوّل: حقّ وجود و هستي

خداوند به بركت وجود آن حضرت عليه السلام تو و هر موجودي را آفريد و اگر او نبود هيچ كس نبود، بلكه اگر او نبود نه زمين وجود مي يافت و نه فلك، بر اين معني رواياتي دلالت دارد از جمله:

1 - از توقيعات شريفه آن حضرت در كتاب الاحتجاج آمده است كه فرمود: «وَنَحْنُ صَنائِعِ رَبِّنا وَالخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعُنا...»(39)

البتّه معني اين سخن بر دو وجه وارد است: يكي همان است كه در توقيع ديگري در همان كتاب آمده: جماعتي از شيعيان اختلاف كردند در اين كه آيا خداوند، آفرينش و روزي دادن مخلوق را به ائمّه عليهم السلام واگذار كرده؟ پس عدّه اي گفتند: اين محال است، زيرا كه اجسام را كسي جز خداي نمي تواند خلق كند. ولي عدّه اي ديگر گفتند: خداوند قدرت خلق را به ائمّه عليهم السلام واگذار نموده است و آنان آفريده و روزي بخشيده اند و در اين مسأله اختلاف شديدي بين آن ها درگرفت، تا اين كه شخصي پيشنهاد كرد كه چرا به سراغ ابوجعفر محمد بن عثمان نمي رويد كه از او سؤال كنيد تا حق را براي شما آشكار سازد؟ چون كه راه به سوي امام زمان عليه السلام اوست، همه به اين معني راضي شدند و نامه اي به ابوجعفر نوشتند. در آن نامه مسأله را توضيح دادند، پس از طرف امام عصر - عجّل اللَّه فرجه الشريف - توقيع آمد كه: خداوند تعالي خود اجسام را آفريده و روزي ها را تقسيم كرد، زيرا كه نه جسم است و نه در جسمي حلول كرده، هيچ چيز مثل او نيست

و اوست شنواي بينا، و امّا امامان؛ از خداوند تعالي درخواست مي كنند و او مي آفريند و او روزي مي دهد به خاطر اجابت درخواست آن ها و تعظيم حقّ ايشان.(40)

حاصل اين وجه اين كه: امام زمان و پدران بزرگوارش عليهم السلام واسطه هستند در رساندن فيض هاي الهي به ساير مخلوقات و به همين معني در دعاي ندبه اشاره شده كه: «أَينَ السَّبَبُ المُتَّصِلُ بَينَ الأَرْضِ وَالسَّماءِ»؛ كجاست آن وسيله اي كه فيوضات آسمان را به ا هل زمين مي رساند؟ البتّه نسبت دادن فعل به سبب و واسطه در لغت و عرف بسيار است.

وجه دوم اين كه: مقصود از آفرينش تمام آنچه خداوند متعال آفريده ،آن حضرت و پدران طاهرينش مي باشند، يعني اين ها علّت غايي آفرينش هستند و آنچه هست به خاطر اين ها آفريده شده است.

مؤيد اين وجه روايتي است كه از امير المؤمنين علي عليه السلام آمده: «نَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا وَالخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعُ لَنا»(41) و احاديث فراواني بر اين معني دلالت دارد، از جمله:

روايت مستندي است كه شيخ صدوق در كتاب كمال الدين از حضرت علي بن موسي الرضاعليه السلام، از پدرش موسي بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علي، از پدرش علي بن الحسين، از پدرش حسين بن علي، از پدرش علي بن ابي طالب عليهم السلام آورده است كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله فرمود: خداوند مخلوقي از من بهتر نيافريده و آفريده اي نيست كه نزد او گرامي تر از من باشد.

علي عليه السلام فرمايد: عرض كردم: يا رسول اللَّه! تو بهتري يا جبرئيل؟ فرمود: يا علي! خداوند تبارك و تعالي پيغمبران مرسل را بر فرشتگان مقرّب خويش برتري داده و مرا بر همه پيغمبران و مرسلين برتري بخشيده.

و اي علي! بعد از من برتري از آنِ تو و امامان بعد از توست، زيرا كه فرشتگان خدمتگزار ما و دوستان ما هستند. اي علي! آنان كه عرش خدا را حمل نموده و يا اطراف آنند، تسبيح به حمد پروردگارشان گويند و براي آنان كه به ولايت ما گرويدند، طلب آمرزش كنند. اي علي! اگر ما نبوديم خداوند آدم و حوّا و بهشت و دوزخ و آسمان و زمين را نمي آفريد، چگونه ما از فرشتگان برتر نباشيم و حال آن كه در توحيد و خداشناسي پيشي گرفتيم، و در معرفت و تسبيح و تقديس و تهليل پروردگارشان - عزّوجلّ - بر آن ها سبقت جستيم، زيرا كه نخستين چيزي كه خداوند آفريد ارواح ما بود، خداوند ما را به توحيد و تمجيد خود گويا ساخت، سپس فرشتگان را آفريد و چون ارواح ما را يك نور مشاهده كردند امور ما را عظيم شمردند، پس ما تسبيح گفتيم تا فرشتگان بدانند كه ما هم مخلوق هستيم و آفريدگار از صفات ما منزّه است، از تسبيح ما ملائكه نيز تسبيح گفتند و خدا را از صفات ما منزّه دانستند، و چون عظمت مقام ما را مشاهده كردند، ما تهليل گفتيم تا ملائكه بدانند كه الهي به جز اللَّه نيست، پس هنگامي كه بزرگي محلّ [و مقام ما را ديدند، خداوند را تكبير گفتيم تا بدانند كه خدا بزرگ تر از آن است كه درك شود و موقعيت او عظيم است، و ما خداياني نيستيم كه واجب باشد در عرض خدا، يا در مرتبه پايين تري عبادت شويم. پس هنگامي كه قدرت و قوّه ما را ديدند، گفتيم: «لا حَوْلَ

وَلا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ العَلِي ّ العَظِيمِ»؛ يعني هيچ توان و نيرويي جز به خداوند بلندمرتبه بزرگ نيست - تا بدانند كه هيچ نيرو و قدرتي نيست جز از ناحيه خداوند، و چون نعمتي را كه خداوند به ما داده و طاعت ما را واجب فرموده، مشاهده كردند، الحمدللَّه گفتيم تا بدانند كه حقوق خداوند متعال بر ما از جهت نعمت هايي كه به ما ارزاني داشته است چه مي باشد - پس فرشتگان نيز الحمدللَّه گفتند. بنابراين فرشتگان به وسيله ما به معرفت و تسبيح و تهليل و تمجيد خداوند متعال راهنمايي شدند. سپس وقتي خداوند متعال آدم را آفريد، ما را در پشت او سپرد و به فرشتگان دستور فرمود تا به خاطر تعظيم و احترام ما كه در پشت آدم بوديم براي او سجده كنند، در واقع سجده آن ها بندگي خداوند و احترام و اطاعت آدم بود كه ما در پشتش بوديم، و چگونه از ملائكه افضل نباشيم و حال آن كه همه آن ها براي آدم سجده كردند، و هنگامي كه مرا به آسمان ها بردند، جبرئيل فصول اذان را دو به دو ادا كرد و دو به دو اقامه گفت. سپس گفت: اي محمد! جلو بايست [براي نماز]. گفتم: اي جبرئيل بر تو پيشي بگيرم؟ گفت: آري زيرا كه خداي تبارك و تعالي پيغمبرانش را بر همه فرشتگان برتري داده و تو را به خصوص برتري بخشيده است. من جلو ايستادم و براي آنان اقامه نماز كردم و به اين كار فخر فروشي ندارم، و چون به حجاب هاي نور رسيديم، جبرئيل به من گفت: پيش برو. امّا خودش همان جا ماند. گفتم: اي جبرئيل! در چنين جايي

از من جدا مي شوي؟ گفت: خداوند به من دستور داده كه از اينجا فراتر نروم كه اگر از آن بگذرم پرهايم بسوزد؛ زيرا كه از حدود پروردگارم تجاوز كرده ام.

پس خداوند مرا به طور ناگفتني در نور فرو برد و تا آنجا كه خدا خواسته بود در ملكوتش منتهي شدم. آن گاه ندا رسيد: يا محمد! گفتم: لَبَّيكَ رَبِّي وَسَعْدَيكَ تَبارَكْتَ وَتَعالَيتَ. باز ندا شدم: يا محمد! تو بنده من هستي و من پروردگار توأم، مرا عبادت كن و بر من توكل نماي؛ زيرا كه تو نور من در بندگانم و رسول من در مخلوقاتم و حجّت من در آفريدگانم مي باشي، بهشتم را براي كسي كه از تو پيروي كند آفريدم و دوزخم را براي آن كس كه نافرمانيت نمايد قرار دادم؛ و كرامت خود را براي اوصياي تو واجب نمودم و ثوابم را براي پيروان تو لازم ساختم.

گفتم: پروردگارا اوصياي من كيانند؟ پس ندا شدم كه: اي محمد! اوصياي تو همان ها هستند كه بر ساق عرش نامشان نوشته شده است. اوّل آنان علي بن ابي طالب و آخرين ايشان مهدي امّت من است.

گفتم: پروردگارا آنان اوصياي پس از منند؟ ندا رسيد: اي محمد! آنان بعد از تو اوليا و احبّا و اصفيا و حجج من هستند و اوصيا و خلفاي تو و بهترين خلق بعد از تو مي باشند. قسم به عزّت و جلالم كه دينم را به وسيله ايشان ظاهر مي كنم و كلمه ام را به وجود آنان بلند مي نمايم و زمين را به آخرين ايشان از دشمنانم پاك مي كنم و مشارق و مغارب زمين را ملك او و بادها را در تصرّف و تسخير او قرار

مي دهم، و گردن هاي سخت را براي او رام مي گردانم و او را بر وسائل پيروزي مسلّط مي گردانم و با لشكريانم كمكش مي كنم و با فرشتگانم مددش مي رسانم تا دعوت مرا بلند و خلق مرا بر توحيد من جمع سازد. سپس ملك او را استمرار دهم و حكومتش را به دست تواناي خود دست به دست تا روز قيامت ادامه دهم.

«وَالحَمْدُ للَّهِ ِ رَبِ ّ العالَمِينَ وَالصَّلاةُ عَلي نَبِينا وَآلِهِ الطَّيبِينَ الطّاهِرِينَ وَسَلَّمَ تَسْلِيماً»(42)

دوم: حقّ بقا در دنيا

بايد توجه داشته باشي كه اگر امام زمان - عجّل اللَّه فرجه الشريف - نبود، يك ساعت هم زنده نمي ماندي و بلكه هيچ چيز در اين دنيا برقرار نمي بود، دليل بر اين معني روايتي است كه ثقة الاسلام كليني در كافي به سند صحيحي از حسن بن علي الوشّاء آورده است كه گفت: از حضرت ابوالحسن امام رضاعليه السلام پرسيدم كه: آيا زمين به غير امام باقي مي ماند؟ فرمود: نه. گفتم: اين طور روايت كرده اند كه در حالي زمين [بدون امام] باقي بماند كه خداوند بر بندگان خشم گرفته باشد؟ فرمود: خير، باقي نماند، در اين صورت درهم فرو ريزد.(43)

2 - در روايت ديگري از حضرت ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام آماده است: اگر زمين بدون امام بماند، از هم مي پاشد.(44)

3 - شيخ صدوق در كتاب كمال الدين به سند قوي مثل صحيح يا صحيح - بنابر قول صحيح - از ابوحمزه ثمالي از حضرت جعفر بن محمد صادق از پدرش از پدرانش عليهم السلام روايت كرده كه: پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله فرمود: جبرئيل از پروردگار عالم جلّ جلاله برايم نقل كرد كه فرمود: هر آن كه بداند كه جز من هيچ خدايي نيست و محمد بنده

و رسول من و علي بن ابي طالب خليفه من و امامان از فرزندان او حجّت هاي من مي باشند. به رحمت خود، او را به بهشت داخل نمايم و به عفو و بخشش از آتش نجاتش مي دهم و او را در پناه خود جاي خواهم داد و كرامت خود را براي او واجب و نعمتم را بر وي تمام نمايم؛ و اگر درخواستي داشته باشد برآورده سازم؛ و اگر سكوت كند [با رحمت و نعمت آغاز كنم و اگر بدي كند او را رحم نمايم و اگر از من فرار كند او را فراخوانم و اگر [پس از اعراض به سوي من بازگردد او را بپذيرم و اگر درِ خانه ام را بكوبد به رويش بگشايم. و هر كس شهادت به لا إله إلاّ اللَّه بدهد، يا آن را شهادت بدهد ولي محمّدصلي الله عليه وآله را به عنوان بنده و فرستاده من گواهي ندهد، يا آن را شهادت بدهد امّا نپذيرد كه علي بن ابي طالب عليهما السلام خليفه من است، يا به آن اعتراف كند ولي نپذيرد كه امامان از فرزندان او حجّت هاي منند، نعمت مرا انكار كرده و عظمت مرا كوچك شمرده و به آيات و كتب كفر ورزيده است. اگر مرا قصد كند او را باز دارم و اگر درخواستي داشته باشد محرومش نمايم، و اگر مرا فرا خواند ترتيب اثر ندهم، و اگر دعا كند اجابت ننمايم، و اگر به من اميد بندد نوميدش كنم، اين جزايي است كه از من به او مي رسد و من به بندگانم ظلم نمي كنم.

در اين هنگام جابر بن عبد اللَّه انصاري برخاست و عرضه داشت: يا رسول

اللَّه! امامان از فرزندان علي بن ابي طالب كيانند؟ فرمود: حسن و حسين دو سيد جوانان اهل بهشت، سپس سيد العابدين زمانش علي بن الحسين، سپس باقر محمد بن علي - كه اي جابر تو البته او را درك خواهي كرد پس هرگاه او را ديدي سلام مرا به او برسان - سپس صادق جعفر بن محمد، سپس كاظم موسي بن جعفر، سپس رضا علي بن موسي، سپس تقي محمد بن علي، سپس نقي علي بن محمد، سپس زكي حسن بن علي، سپس فرزندش قائم به حق، مهدي امّت من كه زمين را از عدل و داد پر كند همان طور كه از ظلم و ستم پر شده باشد. اي جابر! آنان خلفا و اوصيا و اولاد و عترت منند، هر آن كه آنان را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كه ايشان را معصيت كند مرا معصيت نموده، و هر آن كه منكر يكي يا همه ايشان گردد مرا منكر شده، خداوند آسمان را به آن ها نگهداشته تا بر زمين خراب نشود و زمين را حفظ كرده تا اهلش را نلرزاند.(45)

و در غيبت نعماني از امام صادق عليه السلام از امير مؤمنان علي عليه السلام آمده است كه فرمود: و بدانيد كه زمين از حجّت الهي خالي نمي ماند و ليكن خداوند چشم باطن بندگانش را از شناختن امام كور مي كند به خاطر ظلم و ستم و اسراف آنان بر خودشان و اگر زمين يك ساعت از حجّت الهي خالي بماند اهلش را فرو مي برد.(46)

و اخبار در اين باره بسيار زياد است.

سوم: حقّ قرابت و خويشاوندي پيغمبرصلي الله عليه وآله

در سوره حمعسق [شوري آمده: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبي (47)؛ بگو كه

من از شما بر تبليغ رسالت توقع مزدي ندارم جز اين كه در مورد خويشاوندانم مودّت ورزيد.

از حضرت ابوجعفر امام محمد باقرعليه السلام روايت شده كه منظور از (القربي) در اين آيه امامان هستند.(48)

و در حديث نداي حضرت قائم - عجّل اللَّه فرجه الشريف - هنگام ظهورش آمده است: و از شما مي خواهم شما را به خدا و حقّ رسول خدا و حقّ خودم بر شما - كه مرا بر شما حقّ قرابت و خويشاوندي پيغمبر هست - .(49)

چهارم و پنجم: حقّ منعم بر متنعم و حقّ واسطه نعمت

در روايتي از پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله آمده: هر آن كه نسبت به شما كار نيكي انجام داد، به او پاداش دهيد، اگر نمي توانستيد براي او دعا كنيد تا اطمينان يابيد كه كار نيك آن شخص را جبران كرده ايد.

و اين دو حق براي مولايمان حضرت صاحب الزمان - عجّل اللَّه فرجه الشريف - جمع شده است، زيرا كه تمام بهره ها و استفاده هايي كه به مردم مي رسد به بركت وجود امام آن زمان است. در زيارت جامعه درباره امامان عليهم السلام مي خوانيم: «وَأَوْلِيآءَ النِّعَمِ».

و نيز در كتاب كافي از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: خداوند ما را آفريد و خلقت ما را نيكو قرار داد و ما را صورتگري نمود و نيكو صورتگري كرد و ما را ديده خود در ميان بندگانش قرار داد [تا شاهد و ناظر اعمال و رفتار آنان باشيم و زبان گوياي او و دست رحمت و رأفت خود كه بر سر بندگانش گسترده است و وجه خود كه به وسيله ما به سوي خداوند توجه مي شود و دري كه [بندگان را به علم و ايمان و اطاعت او] دلالت كند، و گنج هاي

[علم و معرفت و رحمت او] در آسمان و زمينش. به بركت ما درخت ها بارور گرديده و ميوه ها رسيده و نهرها جاري شده و باران از آسمان باريده و گياه از زمين روييده است و به عبادت ما خداوند عبادت شده است و اگر ما نبوديم خداوند پرستش نمي شد.(50)

و در كتاب خرايج از حضرت صادق عليه السلام آمده كه: اي داوود! اگر ما نمي بوديم نه نهرها جاري مي شد و نه ميوه ها مي رسيد و نه درخت ها سبز مي گشت.(51)

و در كافي در حديث مرفوعي از حضرت ابوجعفر امام باقرعليه السلام آمده كه رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: خداوند آدم را آفريد و زمين را به او واگذار كرد، پس هر چه از آن آدم بود براي رسول خدا است و هر چه براي رسول خدا است از آن ائمه آل محمدعليهم السلام است.(52)

و در حديث ديگري آمده است: دنيا و هر چه در آن هست از خداي تبارك و تعالي و رسول او و ما است، پس هر كه بر چيزي از آن دست يافت، تقوي پيشه كند و حقّ خداوند (خمس و زكات و...) را ادا نمايد و به برادران ايماني خود احسان كند، و اگر چنين نكند خدا و رسول او و ما (خاندان پيغمبر) از او بيزاريم.(53)

و در كتاب دارالسلام به نقل از بصائر الدرجات از ابوحمزه ثمالي روايت كرده است كه: امام چهارم علي بن الحسين عليهما السلام به او فرمود: اي ابوحمزه! پيش از طلوع آفتاب هرگز مخواب كه برايت خوش ندارم، به تحقيق كه خداوند در آن وقت روزي هاي بندگان را تقسيم مي كند و بر دست ما آن ها را جاري مي سازد.(54)

ششم: حقّ پدر بر فرزند

شيعيان

از باقيمانده گل خاندان وحي آفريده شده اند، همان طوري كه فرزند از پدر به وجود مي آيد. در كتاب كافي از حضرت رضاعليه السلام روايت شده كه فرمود: «اَلإِمامُ: الأَنِيسُ الرَّفِيقُ وَالوالِدُ الشَّفِيقُ»(55)؛ امام: همدم همراه و پدر مهربان است.

و از پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله روايت است كه فرمود: من و علي دو پدر اين امّت هستيم.(56) از حضرت ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود: خداوند ما را از علّيين آفريد و ارواح ما را از بلنداي آن خلق كرد، و ارواح شيعيان ما را از علّيين و بدن هايشان را از پايين آن آفريد، از همين روي بين ما و آنان نزديكي برقرار و دل هاي ايشان به سوي ما مشتاق است.(57)

و از حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام روايت شده كه فرمود: به تحقيق كه خداوند ما را از اعلي علّيين خلق فرموده و دل هاي شيعيان ما را از خمير مايه خلقت ما و تنشان را از پايين تر از آن آفريد، پس دل هايشان در هواي ما است؛ زيرا كه از آنچه ما آفريده شديم آن ها نيز آفريده شده اند.(58)

و در كمال الدين از عمر بن صالح السابري روايت شده كه گفت: از حضرت ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام درباره اين آيه «أَصْلُها ثابِتٌ وَفَرْعُها فِي السَّمآءِ»(59)؛ ريشه آن پاي برجا و شاخه اش در آسمان است. پرسيدم. فرمود: اصل و ريشه آن درخت پاكيزه رسول خداصلي الله عليه وآله و شاخه آن امير المؤمنين عليه السلام است و حسن و حسين عليهما السلام ميوه آن هستند، و نُه تن از فرزندان حسين شاخه هاي كوچك تر آنند و شيعه برگ هاي آن درخت مي باشند، به خدا كه وقتي يكي از آن ها (شيعيان) مي ميرد،

يكي از برگ هاي آن درخت مي افتد.(60)

و در بحار به نقل از امالي شيخ طوسي از پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله روايت است كه فرمود: من درختي هستم كه فاطمه شاخه و علي پيوند و حسن و حسين ميوه و دوستانشان از امّت من برگ هاي آن درخت مي باشند.(61)

البته روايات در اين باره زياد است كه در كافي و برهان و غير اين ها آمده، ولي ما از ترس اطاله سخن و ملالت خوانندگان از ذكر همه آن ها خودداري كرديم كه دانا را اشاره بس است. و چه خوش گفت آن كه گفت:

يا حَبَّذا دَوْحَةٌ فِي الخُلْدِ نابِتَةٌ

ما مِثْلُها نَبَتَتْ فِي الخُلْدِ مِنْ شَجَرِ

اَلمُصْطَفي أَصْلُها وَالفَرْعُ فاطِمَةٌ

ثُمَّ اللِّقاحُ عَلِي سَيدُ البَشَرِ

وَالهاشِمِيانِ سِبْطاها لَها ثَمَرٌ

وَالشَّيعَةُ الوَرَقُ المُلْتَفُّ بِالَّثمَرِ

هذا مَقالُ رَسُولِ اللَّهِ جآءَ بِهِ

أَهْلُ الرِّواياتِ فِي العالِي مِنَ الخَبَرِ

إِنِّي بِحُبِّهِمُ أَرْجُو النَّجاةَ غَداً

وَالفَوْزَ مَعَ زُمْرَةٍ مِنْ أَحْسَنِ الزُّمَرِ

وه چه بالنده درختي كه در خلد برين روييده

كه مانندش هيچ درختي در بهشت نروييده است.

محمد مصطفي صلي الله عليه وآله ريشه آن و ساقه اش فاطمه

آن گاه پيوندش سرور مردم علي است.

و آن دو هاشمي دو نواده پيغمبر ميوه آن درختند

و شيعيان برگ هايي كه به دور ميوه ها پيچيده اند.

اين گفتار رسول خدا است كه آن را اهل روايت

با سندهاي عالي در حديث آورده اند.

من با محبّت آنان اميد نجات فرداي [قيامت

و رستگاري همراه با گروهي از بهترين گروه ها دارم.

هفتم: حقّ آقا و ارباب بر بنده

در زيارت جامعه آمده است: «وَالسّادَةِ الوُلاةِ»؛ و سروران سرپرست.

و در حديثي از رسول اكرم صلي الله عليه وآله از طريق مخالفين وارد شده: ما فرزندان عبد المطلب سروران اهل بهشت هستيم؛ من و علي و جعفر و حسن و حسين و مهدي عليهم السلام.

مي گويم: بيان

سيادت و آقايي امامان عليهم السلام نسبت به ما، از آنچه گذشت ظاهر و ثابت مي شود. و معني سيادت آن بزرگواران اين كه: ايشان از خود ما در تمام امور اولي و شايسته تر هستند، چنان كه خداوند متعال فرموده: «اَلنَّبِي أَوْلي بِالمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ...»(62)؛ پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.

و در كفاية الاثر روايت مسندي از حسن بن علي عليهما السلام آورده كه فرمود: رسول خداصلي الله عليه وآله به علي عليه السلام فرمود: من به مؤمنين از خودشان به خودشان اولي و سزاوارترم. سپس تو اي علي از مؤمنين به خودشان سزاوارتري، آن گاه بعد از تو حسن سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان، و پس از او حسين سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان، سپس علي سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان، و بعد از او محمد سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان، و بعد از او جعفر سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان، و بعد از او موسي سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان، و بعد از او علي سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان، و بعد از او محمد سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان، و بعد از او علي سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان، و بعد از او حسن سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان، و بعد از او حجّت بن الحسن سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان، امامان نيكوكار، آن ها با حق و حق با آن ها است.(63)

نزديك به همين مضمون در كافي و كمال الدين نيز روايت شده است(64) و از حضرت ابوالحسن موسي عليه السلام روايت شده كه فرمود: مردم در اطاعت كردن، بردگان ما هستند.(65)

هشتم: حقّ عالم بر متعلّم

امام زمان و پدران طاهرينش راسخين

در علم هستند، چنان كه در چند روايت از امام صادق عليه السلام آمده، و نيز خداوند متعال دستور فرموده تا مردم هر چه مي خواهند از خاندان وحي بپرسند كه ايشان (اهل الذكر)اند: «فَاسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(66)؛ پس از اهل ذكر سؤال كنيد اگر نمي دانيد.

نهم: حقّ امام بر رعيت

در كافي به سند خود از ابوحمزه روايت كرده كه گفت: از حضرت ابوجعفر امام باقرعليه السلام پرسيدم كه حقّ امام بر مردم چيست؟ فرمود: حقّ او بر آن ها اين است كه آنچه مي گويد بشنوند و او را اطاعت كنند.(67)

و در خطبه اي كه در روضه كافي از امير المؤمنين عليه السلام روايت شده، آمده است: اما بعد، به تحقيق خداوند متعال براي من بر شما حقّي قرار داد به اين كه مرا ولي امر و سرپرست شما ساخته، و منزلتي كه خداوند- عزّذكره - مرا در آن منزلت برتر از شما جاي داده...؛ پس مهم ترين چيزي كه خداوند از آن حقوق فرض كرده حقّ والي و زمامدار بر رعيت است.(68)

اين ها گوشه اي از حقوق امام زمان عليه السلام بر مردم است و قسمتي از اين ها در بخش آينده براي شما روشن خواهد شد. ان شاء اللَّه تعالي.

فهرست منشورات مسجد مقدّس جمكران

1 - قرآن كريم/چهار رنگ - گلاسه رحلي خط نيريزي / الهي قمشه اي

2 - قرآن كريم/نيم جيبي (كيفي) خط عثمان طه / الهي قمشه اي

3 - قرآن كريم/وزيري (بدون ترجمه) خط عثمان طه

4 - قرآن كريم/وزيري (ترجمه زير، ترجمه مقابل) خط عثمان طه / الهي قمشه اي

5 - قرآن كريم/(وزيري، جيبي، نيم جيبي - خط نيريزي / الهي قمشه اي

6 - كليات مفاتيح الجنان/عربي انتشارات مسجد مقدّس جمكران

7 - كليات مفاتيح الجنان/(وزيري، جيبي، نيم جيبي) خط افشاري / الهي قمشه اي

8 - منتخب مفاتيح الجنان/ (جيبي، نيم جيبي) خط افشاري / الهي قمشه اي

9 - منتخب مفاتيح الجنان/ جيبي، نيم جيبي) خط خاتمي / الهي قمشه اي

10 - نهج البلاغه/(وزيري، جيبي) سيد رضي رحمه الله/محمد دشتي

11 - صحيفه سجاديه ويرايش حسين وزيري/الهي قمشه اي

12

- ادعيه و زيارات امام زمان عليه السلام واحد پژوهش مسجد مقدّس جمكران

13 - آئينه اسرار حسين كريمي قمي

14 - آثار گناه در زندگي و راه جبران علي اكبر صمدي

15 - آخرين پناه محمود ترحمي

16 - آخرين خورشيد پيدا واحد تحقيقات

17 - آشنايي با چهارده معصوم (1و2)/شعر و رنگ آميزي سيد حميد رضا موسوي

18 - آقا شيخ مرتضي زاهد محمد حسن سيف اللهي

19 - آيين انتظار (مختصر مكيال المكارم) واحد پژوهش

20 - ارتباط با خدا واحد تحقيقات

21 - از زلال ولايت واحد تحقيقات

22 - اسلام شناسي و پاسخ به شبهات علي اصغر رضواني

23 - امامت، غيبت، ظهور واحد پژوهش

24 - امامت و غيبت از ديدگاه علم كلام علم الهدي / واحد تحقيقات

25 - امامت و ولايت در امالي شيخ صدوق سيد محمّد حسين كمالي

26 - امام رضا، امام مهدي و حضرت معصومه عليهم السلام(روسي) آلمات آبساليكوف

27 - امام رضاعليه السلام در رزمگاه اديان سهراب علوي

28 - امام شناسي و پاسخ به شبهات علي اصغر رضواني

29 - انتظار بهار و باران واحد تحقيقات

30 - انتظار و انسان معاصر عزيز اللَّه حيدري

31 - اهّميت اذان و اقامه محمد محمدي اشتهاردي

32 - با اولين امام در آخرين پيام حسين ايراني

33 - بامداد بشريت محمد جواد مروّجي طبسي

34 - بهتر از بهار/كودك شمسي (فاطمه) وفائي

35 - پرچمدار نينوا محمد محمدي اشتهاردي

36 - پرچم هدايت محمد رضا اكبري

37 - پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله و تروريسم و خشنونت طلبي علي اصغر رضواني

38 - پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله و جهاد

و برده داري علي اصغر رضواني

39 - پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله و حقوق اقليت ها و ارتداد علي اصغر رضواني

40 - پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله و حقوق زن علي اصغر رضواني

41 - پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله و صلح طلبي علي اصغر رضواني

42 - تاريخ امير المؤمنين عليه السلام / دو جلد شيخ عباس صفايي حائري

43 - تاريخ پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله/دو جلد شيخ عباس صفايي حائري

44 - تاريخچه مسجد مقدس جمكران/(فارسي، عربي، اردو، انگليسي) واحد تحقيقات

45 - تاريخ سيد الشهداءعليه السلام شيخ عباس صفايي حائري

46 - تجليگاه صاحب الزمان عليه السلام سيد جعفر ميرعظيمي

47 - تشرف يافتگان (چهار دفتر) ميرزا حسين طبرسي نوري

48 - جلوه هاي پنهاني امام عصرعليه السلام حسين علي پور

49 - چهارده گفتار ارتباط معنوي با حضرت مهدي عليه السلام حسين گنجي

50 - چهل حديث /امام مهدي عليه السلام در كلام امام علي عليه السلام سيد صادق سيدنژاد

51 - چهل حديث برگزيده از پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله احمد سعيدي

52 - حضرت مهدي عليه السلام فروغ تابان ولايت محمد محمدي اشتهاردي

53 - حكمت هاي جاويد محمد حسين فهيم نيا

54 - ختم سوره هاي يس و واقعه واحد پژوهش

55 - خزائن الاشعار (مجموعه اشعار) عباس حسيني جوهري

56 - خورشيد غايب (مختصر نجم الثاقب) رضا استادي

57 - خوشه هاي طلايي (مجموعه اشعار) محمد علي مجاهدي (پروانه)

58 - دار السلام شيخ محمود عراقي ميثمي

59 - داستان هايي از امام زمان عليه السلام حسن ارشاد

60 - داغ شقايق (مجموعه اشعار) علي مهدوي

61 - در انتظار منجي (روسي) آلمات آبساليكوف

62 - در جستجوي نور صافي، سبحاني، كوراني

63 - در كربلا چه

گذشت؟ (ترجمه نفس المهموم) شيخ عباس قمي / كمره اي

64 - دفاع از حريم امامت و ولايت(مختصر شب هاي پيشاور) كريم شني

65 - دلشده در حسرت ديدار دوست زهرا قزلقاشي

66 - دين و آزادي محمّد حسين فهيم نيا

67 - رجعت يا حيات دوباره احمد علي طاهري ورسي

68 - رسول ترك محمد حسن سيف اللهي

69 - روزنه هايي از عالم غيب سيد محسن خرّازي

70 - زيارت ناحيه مقدّسه واحد تحقيقات

71 - سحاب رحمت عباس اسماعيلي يزدي

72 - سخنراني مراجع در مسجد جمكران واحد پژوهش مسجد مقدّس جمكران

73 - سرود سرخ انار الهه بهشتي

74 - سقّا خود تشنه ديدار طهورا حيدري

75 - سلفي گري (وهابيت) و پاسخ به شبهات علي اصغر رضواني

76 - سياحت غرب آقا نجفي قوچاني

77 - سيماي امام مهدي عليه السلام در شعر عربي دكتر عبد اللهي

78 - سيماي جهان در عصر امام زمان عليه السلام(دوجلدي) محمّد اميني گلستاني

79 - سيماي مهدي موعودعليه السلام در آئينه شعر فارسي محمد علي مجاهدي (پروانه)

80 - شرح زيارت جامعه كبيره (ترجمه الشموس الطالعه) محمّد حسين نائيجي

81 - شمس وراء السحاب/ عربي السيد جمال محمّد صالح

82 - صبح فرا مي رسد مؤسسه فرهنگي تربيتي توحيد

83 - ظهور حضرت مهدي عليه السلام سيد اسد اللَّه هاشمي شهيدي

84 - عاشورا تجلّي دوستي و دشمني سيد خليل حسيني

85 - عريضه نويسي سيد صادق سيدنژاد

86 - عطر سيب حامد حجّتي

87 - عقد الدرر في أخبار المنتظرعليه السلام/عربي المقدس الشافعي

88 - علي عليه السلام مرواريد ولايت واحد تحقيقات

89 - علي عليه السلام و پايان تاريخ سيد مجيد فلسفيان

90 - غديرخم (روسي، آذري لاتين)

علي اصغر رضواني

91 - غديرشناسي و پاسخ به شبهات علي اصغر رضواني

92 - فتنه وهابيت علي اصغر رضواني

93 - فدك ذوالفقار فاطمه عليها السلام سيد محمد واحدي

94 - فرهنگ اخلاق عباس اسماعيلي يزدي

95 - فرهنگ تربيت عباس اسماعيلي يزدي

96 - فرهنگ درمان طبيعي بيماري ها(پخش) حسن صدري

97 - فوز اكبر محمد باقر فقيه ايماني

98 - فريادرس حسن محمودي

99 - قصه هاي تربيتي محمّد رضا اكبري

100 - كرامات المهدي عليه السلام واحد تحقيقات

101 - كرامت هاي حضرت مهدي عليه السلام واحد تحقيقات

102 - كمال الدين وتمام النعمة (دو جلد) شيخ صدوق رحمه الله/منصور پهلوان

103 - كهكشان راه نيلي (مجموعه اشعار) حسن بياتاني

104 - گردي از رهگذر دوست (مجموعه اشعار) علي اصغر يونسيان (ملتجي)

105 - گفتمان مهدويت آيت اللَّه صافي گلپايگاني

106 - گنجينه نور و بركت، ختم صلوات مرحوم حسيني اردكاني

107 - مام فضيلت ها عباس اسماعيلي يزدي

108 - مشكاة الانوار علّامه مجلسي رحمه الله

109 - مفرد مذكر غائب علي مؤذني

110 - مكيال المكارم (دو جلد) موسوي اصفهاني/ حائري قزويني

111 - منازل الآخرة، زندگي پس از مرگ شيخ عباس قمي رحمه الله

112 - منجي موعود از منظر نهج البلاغه حسين ايراني

113 - منشور نينوا مجيد حيدري فر

114 - موعودشناسي و پاسخ به شبهات علي اصغر رضواني

115 - مهدي عليه السلام تجسّم اميد و نجات عزيز اللَّه حيدري

116 - مهدي منتظرعليه السلام در انديشه اسلامي العميدي / محبوب القلوب

117 - مهدي موعودعليه السلام، ترجمه جلد 13 بحار - دو جلد علّامه مجلسي رحمه الله/اروميه اي

118 - مهربان تر از مادر / نوجوان حسن محمودي

119 - مهر

بيكران محمد حسن شاه آبادي

120 - ميثاق منتظران (شرح زيارت آل يس) سيد مهدي حائري قزويني

121 - ناپيدا ولي با ما / (فارسي ،تركي استانبولي، انگليسي، بنگالا) واحد تحقيقات

122 - نجم الثاقب ميرزا حسين نوري رحمه الله

123 - نجم الثاقب(دوجلدي) ميرزا حسين نوري رحمه الله

124 - نداي ولايت بنياد غدير

125 - نشانه هاي ظهور او محمد خادمي شيرازي

126 - نشانه هاي يار و چكامه انتظار مهدي عليزاده

127 - نگاهي به مسيحيت و پاسخ به شبهات علي اصغر رضواني

128 - نماز شب واحد پژوهش مسجد مقدّس جمكران

129 - نهج الكرامه گفته ها و نوشته هاي امام حسين عليه السلام محمّد رضا اكبري

130 - و آن كه ديرتر آمد الهه بهشتي

131 - واقعه عاشورا و پاسخ به شبهات علي اصغر رضواني

132 - وظايف منتظران واحد تحقيقات

133 - ويژگي هاي حضرت زينب عليها السلام سيد نور الدين جزائري

134 - هديه احمديه/(جيبي، نيم جيبي) ميرزا احمد آشتياني رحمه الله

135 - همراه با مهدي منتظر مهدي فتلاوي/بيژن كرمي

136 - ياد مهدي عليه السلام محمد خادمي شيرازي

137 - يار غائب از نظر(مجموعه اشعار) محمد حجّتي

138 - ينابيع الحكمة/عربي - پنج جلد عباس اسماعيلي يزدي

جهت تهيه و خريد كتاب هاي فوق، مي توانيد با نشاني:

قم - صندوق پستي 617 ، انتشارات مسجد مقدّس جمكران مكاتبه و يا با شماره تلفن هاي 7253700 ، 7253340 - 0251 تماس حاصل نماييد.

كتاب هاي درخواستي بدون هزينه پستي براي شما ارسال مي گردد.

ساير نمايندگي هاي فروش:

تهران: 66939083 ، 66928687 - 021

يزد: 6246489، 2-6280671 - 0351

فريدونكار: 14 - 5664212 - 0122

پي نوشت ها

1) اصول كافي: 2/397.

2) اصول كافي: 2/397.

3) اصول كافي: 2/248.

4) اصول كافي: 2/249.

5) سوره اعراف،

آيه 180.

6) اصول كافي: 2/249.

7) اصول كافي: 1/143.

8) اصول كافي: 1/203.

9) اصول كافي: 1/180.

10) اصول كافي: 1/180.

11) اصول كافي: 1/374.

12) مؤيد اين مطلب روايتي است كه ثقة الاسلام كليني در كافي (2/336 حديث 3) از مفضّل بن عمر نقل مي كند كه گفت: از حضرت ابوعبد اللَّه (امام صادق عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود: مبادا فاش كنيد، به خدا قسم امام شما سالياني از روزگار غايب خواهد شد و شما در امتحان سخت واقع خواهيد شد. تا اينكه درباره او سخنان مختلف گفته مي شود: مرده، كشته شده، در كدام وادي رفته است؟ البته ديدگان مؤمنين بر او گريان خواهد بود و در امواج حوادث واژگون خواهند شد؛ همانطور كه كشتي در امواج دريا واژگون مي شود. پس كسي نجات نمي يابد مگر آنكه خداوند از او پيمان گرفته، و در دلش ايمان ثبت گرديده، و او را به وحي از جانب خود تأييد نموده باشد، و دوازده پرچم اشتباه انداز برپا خواهد شد كه بايد ردّ شود، كه نمي دانند به كدام سو رو كنند. راوي گويد: آنگاه گريه كردم و گفتم: پس چه بايد كرد؟ آن حضرت نگاهي به آفتاب افكند كه به ايوان تابيده بود و فرمود: اي اباعبد اللَّه اين آفتاب را مي بيني؟ گفتم: آري. فرمود: به خدا سوگند امر ما از آفتاب روشن تر است. (مؤلف)

13) سوره نساء، آيه 80.

14) اصول كافي: 1/185.

15) سوره نساء، آيه 59.

16) اصول كافي: 2/19.

17) اصول كافي: 2/377.

18) كمال الدين: 2/413.

19) كمال الدين: 2/412.

20) كمال الدين: 2/412.

21) الغيبة، شيخ نعماني: 63.

22) سوره احزاب، آيه 36.

23) در علماي ما - شيعه اماميه - سه نفر به طبرسي معروف بوده اند: يكي مؤلف همين كتاب الاحتجاج

علي أهل اللجاج، دوم شيخ جليل امين، فضل بن الحسن طبرسي مؤلف تفسير مجمع البيان، و سوم فرزند برومندش شيخ حسن بن فضل مؤلف كتاب مكارم الأخلاق. (مؤلّف)

24) سوره طه، آيه 12.

25) سوره مريم، آيه 1.

26) سوره اعراف، آيه 155.

27) الاحتجاج: 2/268؛ گفتني است كه حُلوان شهري بزرگ در مرز ايران و عراق بوده كه اثري از آن بر جاي نمانده و شهر سرپل ذهاب - كه آرامگاه احمد بن اسحاق در آن زيارتگاه مردم است - در محلّ آن احداث گرديده است. (مراقد المعارف 1/119). (مترجم)

28) اصول كافي: 1/277.

29) در كتاب كمال الدين جواب سؤالات را چنين آورده است:

امّا اينكه پرسيدي وقتي شخصي مي خوابد روحش كجا مي رود؟ جوابش اين است كه روحش وابسته به باد و باد وابسته به هواست تا وقتي كه صاحبش براي بيدار شدن نجنبد. پس اگر خداوند اجازه دهد كه روح به صاحبش برگردد، روح آن باد را مي كشد و باد هوا را، پس روح باز مي گردد و در پيكر صاحبش استقرار مي يابد، ولي اگر خداوند متعال اجازه بازگشت روح را ندهد، هوا باد را و باد روح را خواهد كشيد و خواهد برد تا روز محشر به صاحبش بازنگردد.

و امّا راجع به ياد و فراموشي آن: دل هر كس در محفظه اي است كه بر آن سرپوشي نهاده شده، هرگاه در آن حال بر محمّد و آل محمّد صلوات فرستد آن سرپوش از آن محفظه برداشته خواهد شد و دل پرتو مي يابد و آنچه فراموش كرده بود به ياد مي آورد. ولي اگر بر محمد و آل او صلوات نفرستد يا از آن كم نهد، سرپوش بر آن محفظه محكم شود

دلش تار، و آنچه در نظر داشت فراموش گردد.

و امّا آنچه راجع به نوزاد پرسيدي كه مانند عموها يا دايي هاي خود مي شود، بدان كه: هرگاه مرد در حال آرامش با همسر خود درآميزد نطفه در رحم واقع شده و فرزند مانند پدر و مادر برآيد، ولي اگر در حالي كه آرامش ندارد و رگ ها آسوده نيست آميزش كند، نطفه پريشان گرديده و مي لغزد، پس اگر بر رگي افتد كه از عمو است مانند عمو برآيد، و اگر بر رگي كه از دايي است واقع شود شباهت به دايي خواهد يافت. (مترجم)

30) كمال الدين، 2/361.

31) الخرايج، راوندي: 98.

32) كمال الدين: 2/376.

33) كمال الدين، 2/381.

34) كمال الدين: 2/433؛ و آيه اي كه امام مهدي عليه السلام تلاوت كرد. (سوره آل عمران، آيه 18).

35) كمال الدين: 2/431.

36) كمال الدين: 2/485؛ و اصول كافي: 1/523.

37) كمال الدين: 2/492.

38) كمال الدين: 2/501.

39) الاحتجاج: 2/278.

40) الاحتجاج: 2/284.

41) در نهج البلاغه، نامه 28 چنين آمده: «فَإِنّا صَنائِعُ رَبِّنا وَالنّاسُ بَعْدُ صَنائِعُ لَنا» يعني: پس همانا ما ساخته شده پروردگارمان هستيم و مردم براي ما ساخته شده اند. (مترجم)

42) كمال الدين: 1/254.

43) اصول كافي: 1/179.

44) اصول كافي: 1/179.

45) كمال الدين: 1/258.

46) الغيبة، نعماني: 141.

47) سوره شوري: آيه 23.

48) تفسير برهان، 2/121.

49) الغيبة، نعماني: 149.

50) اصول كافي: 1/144.

51) الخرايج، سعيد بن هبة اللَّه راوندي:

52) اصول كافي: 1/409.

53) اصول كافي: 1/408.

54) دارالسلام: 3/42.

55) اصول كافي: 1/200.

56) بحار الانوار: 36/11.

57) اصول كافي: 1/389.

58) اصول كافي: 1/390.

59) سوره ابراهيم، آيه 24.

60) كمال الدين، شيخ صدوق: 1/258.

61) امالي، شيخ طوسي: 1/18؛ بحار الانوار: 37/39.

62) سوره احزاب، آيه 6.

63) كفاية الاثر: 211.

64) اصول كافي: 1/187؛ و كمال الدين: 1/270.

65) اصول كافي: 1/187.

66) سوره

انبياء، آيه 7.

67) اصول كافي: 1/405.

68) روضه كافي: 35.

9- حقوق متقابل والدين و فرزندان

مشخصات كتاب

سرشناسه : پاك نيا، عبدالكريم - 1341

عنوان و نام پديدآور : حقوق متقابل والدين و فرزندان عبدالكريم پاك نيا

مشخصات نشر : قم كمال الملك 1382.

مشخصات ظاهري : ص 256

شابك : 964-7271-28-x 10000ريال يادداشت : بالاي عنوان آموزه هاي اهل بيت عليه السلام براي زندگي بهتر.

يادداشت : كتابنامه ص [254] - 256؛ همچنين به صورت زيرنويس عنوان ديگر : آموزه هاي اهل بيت عليه السلام براي زندگي بهتر

موضوع : والدين و كودك (اسلام -- احاديث موضوع : والدين -- احاديث موضوع : تربيت خانوادگي (اسلام -- احاديث موضوع : احاديث شيعه -- قرن 14

رده بندي كنگره : BP141/5 /و25 پ2 1382

رده بندي ديويي : 297/218

شماره كتابشناسي ملي : م 82-7150

طليعه سخن

رعايت حقوق متقابل والدين و فرزندان توسط هم ديگر ، علاوه بر اين كه يك فرمان الهى و امرى تشريعى است ، به صورت يك قانون تكوينى در نهاد همه انسان ها وجود دارد . به عبارت ديگر روابط والدين و فرزندان كه يك رابطه آسمانى و تواءم با عشق و علاقه اصيل است از فطرت انسان سرچشمه مى گيرد و به تاريخ پيدايش انسان در روى اين كره خاكى بر مى گردد ، بنابراين فطرت انسانى و دستور يزدانى هر دو انسان را به نيكى متقابل ميان اين دو ركن اساسى جامعه دعوت ء كند .

آنان ، پيوند مستحكم دو نسل را در پى دارد اگر به طور صحيح باشد در حقيقت كل جامعه سالم و صالح خواهد شد ، اما اگر نسل گذشته به حقوق فرزندان و يا بالعكس نسل جديد ، حقوق والدين را ناديده بگيرند ، علاوه بر گسست دو نسل كه ضررهاى جبران ناپذيرى به دنبال خواهد داشت ثبات و افراد

در آن سر در گم خواهند شد . در نتيجه فرهنگ و تمدن و ارزش هاى آن جامعه دچار فروپاشى خواهد شد براى همين ، در فرهنگ متعالى اسلام در مرتبه اول حقوق و وظايفى براى والدين در مقابل نسل جوان و در مرتبه دوم وظايف و مسئوليت هايى نيز براى فرزندان در قبال والدين منظور شده است .

در اين راستا اگر والدين با عمل به وظايف سنگين خود بتوانند فرزندان خود را در سايه عوامل تربيتى به سوى رشد و تربيت صحيح هدايت نمايند فرزندانشان به بالاترين درجه فضائل و كمالات انسانى خواهند رسيد .

رسد آدمى به جائى كه به جز خدا نبيند

بنگر كه تا چه حد است مكان آدميت ( 1 )

پدر و مادر همين موجود ارزشمند را كه همچون امانتى دست آن هاست ، رها كنند و آنان از جاده مستقيم تربيت منحرف شود در واقع از ماهيت حقيقى خود دور شده و به يك موجود پست و بى ارزش تبديل خواهند گرديد . ( 2 ) حضرت امام مجتبى عليه السلام در مورد ضرورت توجه به حقوق معنوى كه بخشى از وظايف والدين است مى فرمايد : عجبت لمن يتفكر فى ماكوله كيف لا يتفكر فى معقوله ، فيجنب بطنه ما يؤ ذيه و يودع صدره ما يرديه ( 3 ) تعجب مى كنم از فردى كه در غذاى جسمانى نخود فكر مى كند ( كه سالم و بهداشتى باشد ) اما در غذاى روح و جان خويش نمى انديشد ، در نتيجه شكم خود را از غذاهاى زيان آور حفظ مى كند ولى سينه اش را در مقابل آنچه كه

آن را پست مى گرداند آزاد مى گذارد .

بخش اول : حقوق فرزندان(مسئوليت والدين)
مقدمه

بيتى اسلام لازم است والدين كه مهم ترين نقش آفرينان در حوزه تربيت نسل جديد محسوب مى شوند و مسئوليت سنگين آن را به عهده گرفته اند با بهره گيرى از روشهاى صحيح و اطمينان بخش و با رعايت حقوقى كه دين مبين اسلام معين فرموده ، فرزندان خويش را در امر تربيت يارى نموده و براى پرورش خلاقيت هاى فرزندان و شكوفائى استعدادهاى خدادادى آنان به حقوق اساسى فرزندانشان توجه كنند .

يره و سخن پيشوايان معصوم عليهم السلام به وضوح مشاهده كرد . و آن را به عنوان بهترين و كامل ترين شيوه زندگى ارائه نمود؛ زيرا آن بزرگواران در خاندان نبوت پرورش يافته و از الگوهاى آسمانى و پيام هاى وحيانى الهام گرفته و در خاندانى پاك و مطهر زيسته اند براى همين در طول تاريخ بشريت به عنوان كامل ترين اسوه هاى زندگى سعادت مندانه شناخته مى شوند .

توجه والدين به حقوق فرزندان و رعايت آن مى تواند فرزندانى شايسته و با ايمان به جامعه تحويل دهد ، و فرزندان صالح و شايسته نيز عادتا در رعايت حقوق پدر و مادرشان و ايفاى صحيح نقش فرزندى ، از هيچ كوششى فروگذارى نمى كنند .

م صلى الله عليه و آله با اشاره به حقوق متقابل فرزندان و والدين فرمود : يلزم الوالدين من العقوق لو لدهما ما يلزم الولد لهما من عقوقهما ( 4 ) هم چنان كه فرزندان به پدر و مادر خود عاق مى شوند . پدر و مادر نيز به فرزندان خود عاق مى شوند . براى همين ما در بخش

نخست حقوق فرزندان را مطرح مى كنيم و در بخش دوم به حقوق والدين كه بر عهده فرزندان است خواهيم پرداخت . با توجه به نكات مطروحه در بخش اول به عمده ترين حقوق فرزندان كه بر عهده والدين محول شده ، مى پردازيم :

رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در ضمن گفتارى راهگشا برخى از حقوق فرزندان را كه بر عهده والدين مى باشد ، بيان فرمود .

تكريم شخصيت مادر ، انتخاب نام نيك ، توجه به نكات بهداشتى ، اهتمام به مسائل تفريحى و ورزش ، آموختن قرآن ، دور كردن از معرض گناه ، اهتمام در امر ازدواج از جمله اين موارد است . ( 5 )

اين زمينه مى فرمايد : و اما حق فرزندت به تو اين است كه بدانى وجود او از توست و اعمال نيك و بد در اين دنيا وابسته به تو است ، تو در برابر خوب تربيت كردن و راهنمائى كردن او به سوى پروردگار و اطاعت وى مسئول هستى . پس عمل تو درباره او همانند عمل كسى بايد باشد كه مى داند در نيكى كردن به او پاداش و در كوتاهى نسبت به او كيفر مى بيند . ( 6 )

1 انتخاب پدر صالح

كن خانواده ، مظهر قدرت ، امنيت ، قانون و رحمت در خانه است . اگر او نقش خويش را به شايستگى انجام دهد و محيط خانه را به محلى امن و همراه با نظم و انضباط تبديل كند و با رعايت حقوق همسر و ابزار محبت نسبت به آنان شايستگى خود را نشان دهد؛ بديهى است كه در چنين محيطى

رزندانى لايق و صالح تربيت خواهند شد . مردى به حضور امام حسن مجتبى عليه السلام آمده و در مورد انتخاب همسر آينده براى دختر خويش راهنمائى خواست ، آن حضرت فرمود : زوجها من رجل تقى ، فانه ان احبها اكرمها و ان ابغضها لم يظلمها ( 7 ) براى همسر آينده دخترت ، جوانى با ايمان و پارسا انتخاب كن ! كه اگر دوستدار او باشد مورد احترام و تكريم قرار مى دهد و اگر از او خوشدل نباشد ، به او ستم نخواهد كرد .

ايسته بودن مسئوليتى سنگين است و وجود پدر به عنوان مدير خانواده نقش مؤ ثرى در ساختار شخصيتى فرزندان دارد . طبق فرموده امام باقر عليه السلام صلاحيت و شايستگى هاى پدر ، از جمله خصلت هايى است كه در پرتو آن فرزندان از انحرافات و كج روى ها محفوظ مى مانند آن حضرت فرمود : يحفظ الاءطفال بصلاح آبائهم ؛ ( 8 )

اطفال در سايه صلاحيت و شايستگى پدرانشان ( از انحرافات ) مصون مى مانند . بنابراين لازم است دختران و زنان مسلمان براى فرزندان خود پدرى شايسته انتخاب نمايند و به هر خواستگارى جواب مثبت ندهند . و اين يكى از حقوق مهم فرزندان بر عهده مادران است .

م فرمود : الكفو اءن يكون عفيفا و عنده يسار؛ ( 9 ) همتاى يك زن مسلمان در ازدواج مردى است كه پاكدامن باشد و توان پرداخت نفقه را داشته باشد . و در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : من زوج كريمته من فاسق نزل عليه كل يوم اءلف لعنة ( 10 )

هر كس دختر زيز خود را به شخص فاسق و لاابالى تزويج كند ، روزى هزار لعنت بر او نازل مى شود . و در حديث ديگرى رهبر بزرگوار اسلام بدترين پدران را چنين معرفى مى كند : ان من شر رجالكم البهات البخيل الفاحش الآكل وحده المانع رفده الضارب اءهله و عبده الملجى عياله الى غيره العاق والديه ( 11 ) بدترين مردان شما كسى هست كه به بى گناهان تهمت مى زند ، بخيل و بدزبان و بد اخلاق است ، سر سفره تنها مى نشيند مهمان نواز نيست خير و بركت او به كسى نمى رسد ، نزديكان و زيردستان خود را مى آزارد ، خانواده اش به ديگران محتاج مى شوند ، پدر و مادرش را نافرمانى مى كند .

ان بايد براى پرورش فرزندان صالح پدرانى شايسته برگزينند ، چرا كه فرزند پرورى يك هنر ارزشمند مى باشد و نوعى آزمايش انسانهاست . پيشواى ششم عليه السلام مى فرمايد : الولد فتنه ؛ ( 12 ) فرزند مايه آزمايش است . البته بعد از يافتن همسر شايسته لازم است كه آنان را تكريم رزندان شما است ، و از سويى ديگر داماد يك خانواده به منزله فرزند آن مى شود . در فرهنگ اسلامى داماد يك خانواده ارزش و جايگاه خاصى دارد . امام صادق عليه السلام فرمود : على بن الحسين عليهماالسلام همواره به دامادهاى خود و دامادهاى پدرش احترام كرده و مقام آنان را گرامى مى داشت ، آن حضرت عبايش را پهن مى كرد و آنان را بر روى آن مى نشانيد ، سپس با تجليل از آنان

مى فرمود : مرحبا بمن كفى المعؤ ونة و ستر العورة درود به كسى كه زحمات و مخارج را پذيرفته و آبرو و حيثيت ما را حفظ كرده است .

2توجه به نقش مادر

رين عامل محيطى و وراثتى در رشد شخصيت فرزندان نقش بسزائى دارد ، بايد فردى شايسته و صالح باشد . تاءثير مادر آن چنان مهم است كه طبق متون دينى ما بخشى از عوامل نيكبختى و تيره بختى افراد مربوط به دوران باردارى مادر است . اعمال و رفتار و حالات مادر در آن دوران حساس تاءثير دارد . ( 13 ) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : از ازدواج با زن احمق و نادان بپرهيزيد ، زيرا همنشينى با او منشاء اندوه و بلا بوده و فرزندش ضايع و تباه خواهد شد . ( 14 ) و همچنين آن بزرگوار در اين مورد به مسلمانان هشدار داده و فرمود : بپرهيزيد از زن زيبائى كه در خاندان بد و پست پرورش يافته باشد . ( 15 )

امام حسين عليه السلام نيز در روز عاشورا براى معرفى خويش و آگاه كردن دلهاى بيدار ، به مادر بزرگوارش فاطمه عليهما السلام و مادر بزرگ شايسته و فداكارش حضرت خديجه اشاره نموده و فرمود :

لله هل تعلمون اءن اءمى فاطمه بنت محمد ؟ قالوا : اللهم نعم . . . اءنشدكم الله هل تعلمون اءن جدتى خديجة بنت خويلد اول نساء هذه الامة اسلاما قالوا : اللهم نعم . شما را به خدا ! آيا مى دانيد كه مادر من فاطمه زهرا دختر محمد مصطفى صلى الله عليه و آله است ؟ گفتند : آرى

.

شما را به خدا ! آيا مى دانيد كه خديجه دختر خويلد نخستين زنى كه اسلام را پذيرفت مادر بزرگ من است ؟ ( 16 )

آن حضرت در گفتار ديگرى به آثار تربيت در دامن مادران پاك و عفيف پرداخته و اثر عميق و ريشه دار آن را در زندگى افراد چنين شرح مى دهد :

ين اثنتين : بين السلة و الذلة . و هيهات منا الذلة . يابى الله لنا ذلك و رسوله و المؤ منون و حجور طابت و طهرت و اءنوف حمية و نفوس اءبية : من اءن نؤ ثر طاعة اللئام على مصارع الكرام ( 17 ) اينك عبيدالله ناپاك ، فرزند ناپاك ، مرا در پذيرش يكى از دو راه مجبور كرده است بين مرگ و ذلت . اما هيهات كه ما ذلت و خوارى را بپذيريم ، خداوند و رسولش و مؤ منين و دامن هاى پاك و غيرتمندان و عزتمندان بر ما نمى پسندد كه اطاعت فرومايگان و پست فطرتان را به مرگ با عزت و شرافتمندانه ترجيح دهيم .

ى ( عجل الله تعالى فرجه الشريف ) نيز با افتخار تمام مادرش حضرت فاطمه زهرا عليهما السلام الگوى خود مى داند و مى فرمايد : فى ابنة رسول الله صلى الله عليه و آله لى اسوة حسنة ( 18 ) دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله براى من الگوى نيكو و شايسته اى است . هم چنان نند در اعتلاى شخصيت فرزندان خود نقش مؤ ثرى داشته باشند مادران خطاكار نيز تاءثير منفى در فرزندان خود دارند . سخن حضرت مجتبى عليه السلام در مورد نقش

فوق العاده مادر در ساختار هويت افراد ، ما را در درك اين نكته ظريف تربيتى بيشتر يارى مى كند . آن حضرت هنگامى كه با معاويه مناظره مى كرد ، در مورد يكى از علل انحراف معاويه از محور حق و انحطاط اخلاقى وى و گرايش به باطل ، به نقش مادرش هند اشاره كرده و فرمود :

معاويه ! چون مادر تو هند است و مادر بزرگت نثيله مى باشد ( و در دامن چنين زنان فرومايه پرورش يافته اى ، اين گونه اعمال زشت از تو سر مى زند ) و سعادت ما در اثر تربيت در دامن مادرانى پاك و پارسا همچون خديجه و فاطمه عليهما السلام مى باشد . ( 19 )

شاعر با اشاره به اين واقعيت مى گويد :

شمشير نيك ز آهن بد چون كند كس

نا كس به تربيت نشود اى حكيم كس

باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست

در باغ لاله رويد و در شوره زار خس

امام صادق عليه السلام فرمود : طوبى لمن كانت امه عفيفة ؛ ( 20 ) خوشا به حال كسى كه مادرى پاكيزه و پاك دامن داشته باشد .

در اين جا به نمونه هايى از نقش مادران شايسته در اعتلاى شخصيت فرزندان اشاره مى كنيم :

مادر يك وزير

ب بن عباد ( 21 ) در دوران كودكى كه به مسجد مى رفت تا درس بخواند ، مادرش هر روز يك دينار و يك درهم به او مى داد و مى گفت : آن را به نخستين فقيرى كه برخورد نمودى بده . اين شيوه مادرش تا دوران جوانى او هم چنان ادامه داشت . وقتى هم

كه به مقام وزارت رسيد ، هر شب دمتكار خود كه رخت خوابش را پهن مى كرد سفارش كرده بود كه يك دينار و يك درهم زير بسترش بگذارد تا هنگام صبح فراموش نكرده و به فقير بدهد . اين چنين بود كه اين مرد بزرگ بر اثر تربيت مادر در سخاوت و احسان و بخشندگى سر آمد عصر خود گرديد . در معجم الادبا آمده است كه : ران ، فقيهان ، زاهدان ، ادبا ، و حتى اديب زادگانى كه در بغداد بودند كمك قابل توجهى مى كرد و براى هر يك از آنان ساليانه مبلغى مى فرستاد ، نام برخى از اين افراد در كتب رجال و تاريخ ثبت است . هر كس در ماه رمضان بعد از عصر وارد خانه او مى شد ، حتما بايد افطار مى كرد و بر مى گشت . هر شب از ماه رمضان در كنار سفره وى بالغ بر هزار نفر مهمان حاضر مى شدند . خيرات و احسان هايى كه او در ماه مبارك رمضان انجام مى داد ، برابر تمام احسان هاى ساليانه او بود . ( 22 )

اديسون و تربيت مادر

ر دوران كودكى ، نه تنها استعدادى از خود نشان نمى داد ، بلكه فوق العاده كودن هم به نظر مى رسيد ، چون سرش بيش از حد بزرگ بود ، اطرافيانش تصور مى كردند به اختلال مشاعر دچار است . سؤ الات عجيب و غريبى كه از اطرافيان خود مى كرد اين گمان را بيش از پيش در آن ها تقويت مى كرد . حتى در مدرسه ( وى بيش از

سه ماه به مدرسه نرفت ) از بس معلم خود را سؤ ال پيچ مى كرد به كودن ملقب گرديد ، براى همين روزى اديسون از مدرسه گريان به خانه بازگشت و موضوع را به مادرش گفت .

ت و به سوى مدرسه روان شد و به معلم اديسون گفت : تو نمى دانى چه مى گويى ، پسرم عقلش از تو بيشتر است . درد و عيب كار هم همين جا است . من او را به خانه مى برم و تعليم و تربيتش را خودم بر عهده مى گيرم و آن گاه به تو نشان مى دهم كه چه استعدادى در او نهفته است . چنين بود پيشگويى عجيب آن مادر . از آن روز به بعد اين مادر فداكار همان طور كه قول داده بود تعليم و تربيت پسرش را بر عهده گرفت .

نواده اديسون در اين باره مى نويسد : هنگامى كه بعضى اوقات از جلوى در خانه اديسون مى گذشتم ، مى ديدم خانم اديسون با پسرش جلوى هشتى نشسته و به او درس مى دهد ، آن هشتى اتاق درس بود و اديسون يگانه شاگرد او حالات و حركات اين پسر مانند مادرش بود . او خيلى مادرش را دوست داشت ، وقتى مادرش سخن مى گفت : او سراپا گوش مى شد؛ تو گوئى مادرش درياى دانش است . . . اديسون بر اثر مساعى مادرش قبل از نه سالگى كتاب هاى سنگين نويسندگان مشهور جهان را مطالعه مى كرد .

وه بر اين ها به او جغرافيا ، تاريخ ، حساب و اخلاق نيز آموخت . اديسون بيش از

سه ماه به مدرسه نرفت و آنه چه در طفوليت آموخته بود ، از مادرش داشت . مادر اديسون يك مربى به تمام معنا بود ، زيرا توجهش نه تنها به تعليم و تربيت بود ، بلكه مراقب بود ، استعدادهاى طبيعى فرزند خود را يافته و آن ها را بپروراند .

اديسون بعدها كه به اوج عظمت رسيد گفت من از طفوليت دريافتم كه مادر چيز خوبى است ، هنگامى كه معلم مرا كودن خواند ، او از من دفاع كرد . من جدا تصميم گرفتم ثابت كنم كه او درباره من خطا نينديشيده است و باز وى گفته است :

ب تعليم و تربيت مادرم را از دست نمى دهم . اگر او مرا تشويق نمى كرد ، شايد مخترع نمى شدم . مادرم عقيده داشت اغلب كسانى كه پس از دوره بلوغ بد شده اند ، اگر در كودكى نسبت به تعليم و تربيت آنان توجه بيشتى مبذول مى شد ، عضو عاطل و باطل جامعه نمى شدند ، تجاربى كه مادرم در دوره معلمى ، اندوخته بود بسيارى از اسرار طبيعت آدمى را به او مى آموخت . اگر توجه مادرم نبود ، به احتمال قوى منحرف مى شدم . ولى ثبات قدم او ، نيكى او ، نيروهاى مؤ ثرى بودند كه مرا از انحراف و گمراهى باز داشتند . ( 24 )

3 تكريم مادر

رامى اسلام از مهمترين حقوق فرزندان تكريم و بزرگداشت مادر آنان است . ( 25 ) احترام به همسر از مواردى است كه در تربيت فرزندان تاءثير فراوان دارد . مادرى كه در خانه عزيز باشد و مورد تكريم

شوهرش قرار گيرد او با روحى سرشار از عاطفه و آرامش و احساس شخصيت فرزندان را ود اما اگر در منزل مورد آزار و اذيت روحى و جسمى قرار گيرد و شخصيت او در خانه و پيش فرزندان ، مورد تحقير و اهانت باشد؛ بديهى است كه از روان سالمى برخوردار نخواهد بود و در نتيجه آرامش خود را از دست داده و اضطراب و نگرانى او به فرزندان سرايت خواهد كرد . در روز عاشورا هنگامى كه هلال بن نافع عازم جنگ شد همسر جوانش از رفتن او ناراحت شده و به شدت گريست ، امام حسين عليه السلام متوجه آن دو زوج جوان گرديده و به هلال فرمود : ان اهلك لا يطيب لها فراقك ، فلوراءيت ان تختار سرورها على البراز؛ ( 26 ) هلال ! همسرت جدائى تو را نمى پسندد ، تو آزادى و مى توانى خشنودى او را بر مبارزه با شمشيرها مقدم بدارى .

ديگرى امام حسين عليه السلام تكريم همسر را به دوستانش متذكر شده و در پاسخ اعتراض آنان كه به فرشها و پرده هاى نو در منزل آن حضرت اعتراض مى كردند ، فرمود : انا نتزوج النساء فنعطيهن مهورهن فيشترين بها ماشئن ، ليس لنا فيه شى . ( 27 ) عادت ما در ازدواج اين است كه پس از ازدواج بلافاصله مهريه آنان را پرداخت مى كنيم و آنان از مهريه خود هر چه دوست داشته باشند مى خرند و اين لوازم منزل كه شما مى بينيد به ما مربوط نمى شود .

حتى امام حسين عليه السلام اشعارى دارد كه حكايت از بالاترين حد

تكريم فرزند و همسر در سيره اهل بيت عليهم السلام دارد . حضرت سيد الشهداء در مورد همسرش رباب و دخترش سكينه مى فرمايد :

لعمرك اننى لا حب دارا

تكون بها سكينة و الرباب

احبهما و ابذل جل مالى

ليس لعاتب عندى عتاب ؛ ( 28 )

به جان تو سوگند ! من خانه اى را دوست دارم كه در آن سكينه و رباب در آن باشند من آنها را دوست دارم و عمده مال خود را براى آنان مى بخشم و كسى را شايسته نيست مرا سرزنش كند .

اما باقر عليه السلام مى فرمايد : هر كس با همسر و فرزندانش خوش رفتارى نمايد ، عمرش زياد خواهد شد . ( 29 )

تنها به همسران خود حرمت قائل نمى شوند و با انواع بهانه ها آن ها را مى آزارند بلكه گاهى بى جهت فرزندان را از مادرانشان جدا مى كنند كه علاوه بر رنجش مادر لطمات جبران ناپذيرى به روح و روان لطيف كودك در زندگى آينده اش به بار مى آيد . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مورد چنين افرادى مى فرمايد : من فرق بين والدة و ولدها فرق الله بينه و بين اءحبائه فى الجنة ( 30 ) هر كس بين يك مادر و فرزندش جدائى بيندازد خداوند متعال در روز قيامت ، بين او و دوستانش جدائى خواهد انداخت .

4 زمينه سازى تربيت

يكى از حقوق فرزندان فراهم نمودن زمينه تربيت صحيح در وجود فرزندان مى باشد و اگر زمينه هاى تربيت صحيح در فرزندان به وجود نيايد ، اعمال روش هاى تربيتى در آنان نتيجه نخواهد داد . چنان كه سعدى با

اشاره به اهميت اين نكات مى گويد :

پرتو نيكان نگيرد هر كه بنيادش بد است

تربيت نااهل را چون گردكان بر گنبد است

امر تربيت فرزندان وجود دارد كه والدين برتر به آن ها توجه كرده و در تربيت فرزندان وجود دارد كه سرنوشت ساز را مد نظر قرار مى دهند . توجه به اين نكته از اساسى ترين حقوق فرزند بر عهده پدر و مادر مى باشد . انتخاب پدر يا مادر صالح ، غذايى كه طفل خورانده مى شود ، شرائط ت و رفتار مادر در دوران باردارى ، نامگذارى كودك ، چگونگى تاءمين نيازهاى جسمى و روحى ، توجه به شخصيت فرزند ، عقيقه ، صدقه ، دعا و نفرين والدين ، نحوه گزينش دوستان ، شيوه تشويق و تنبيه و ده ها عامل ديگر از جمله مسائلى هستند كه در حالات ، ويژگى هاى شخصيتى ، خلق و خوى و خصلت هاى آينده كودك تاءثير دارد و انتخاب هاى وى را در مسير زندگى رقم مى زند .

به همين جهت در سيره اهل بيت عليهم السلام به اين حقوق فرزندان اهميت بيشترى داده شده است و رويات زيادى در اين زمينه در كتاب ها فقهى و جوامع حديثى آمده و برخى از آنان در همين كتاب نقل شده است . ( 31 )

با اشاره به اهميت فراهم كردن زمينه هاى مناسب در تربيت فرزندان ، تاءثير صفات و حالات روحى والدين را در هنگام مباشرت ياد آور دشه و فرمود : اگر لحظه مباشرت و انعقاد نطفه ، دل آرام ، گردش خود در رگها به صورت طبيعى و بدن خالى از اضطراب

باشد ، فرزند به پدر و مادر خود شبيه خواهد بود . ( 32 )

برخى از شاعران اين حقيقت را در اشعار خود گنجانيده و تاءثير عوامل مختلف را در امر تربيت ، با آوردن تمثيلاتى نمايانده اند .

داستان زير يكى از همين موارد را بيان مى كند :

پدرى با پسرش گفت به خشم

كه تو آدم نشوى جان پسر

گر كسان جامع خير و شرند

از سراپاى تو ريزد همه شر

حيف از آن عمر كه اى بى سر و پا

در پى تربيتت كردم سر

دل فرزند از اين حرف شكست

بى خبر روز دگر رفت سفر

رفت از پيش پدر تا كه كند

بهر خود فكر دگر ، كار دگر

چند سالى بگذشت و پس از اين

زندگى گشت به كامش چو شكر

عاقبت شوكت والايى يافت

حاكم شهرد شد و صاحب زر

چند روزى بگذشت و پس از اين

امر فرمود به احضار پدر

پدرش آمد از راه دراز

نزد حاكم شد و بشناخت پسر

پسر از غايت خود خواهى و كبر

به سراپاى وى افكند نظر

گفت : اى پير ! شناسى تو مرا ؟

گفت : كى مى روى از ياد پدر

گفت : گفتى كه من آدم نشوم

حاليا ، حشمت و جاهم بنگر

پير خنديد و سرش داد تكان

گفت : اين حرف و برون شد از در

من نگفتم كه تو حاكم نشوى

گفتم : آدم نشوى ، جان پسر ( 33 )

5 گزينش نام زيبا

نام هر شخصى معرف اعتقادات ، فرهنگ و مليت او و خانواده اش مى باشد از اين گذشته نام هر كس هميشه و تا آخر عمر به همراه اوست . صاحب نام زيبا و ستودنى در آينده به آن افتخار نموده و احساس شخصيت خواهد كرد و در مقابل صاحب

نام نامناسب در آينده احساس شخصيت خواهد كرد و در مقابل صاحب نام نامناسب در آينده احساس حقارت كرده و رنج خواهد برد . سيره عملى ائمه اطهار عليهم السلام ، گواه روشنى بر اين نكته مهم تربيتى است .

به عنوان نمونه در اين جا به نام فرزندان امام حسن و امام حسين عليهما السلام اشاره مى كنيم :

نامهاى فرزندان امام حسن عليه السلام عبارتند از : حسن ، قاسم ، عمرو ، عبدالله ، عبدالرحمن ، حسين ، طلحه ، ام الحسين ، فاطمه ، ام عبدالله ، ام سلمه ، رقيه . ( 34 )

و نامهاى فرزندان امام حسين عليه السلام عبارتند از : على اكبر ، على اوسط ، على اصغر ، جعفر ، عبدالله ، محمد ، سكينه ، فاطمه ، محسن ، رقيه .

نام زيبا موجب مى شود ، ديگران صاحب نام را به خاطر نامش تحسين كرده و در مورد او فال نيكو بزنند . به اين وسيله شخصيت او تقويت مى شود و اين نكته براى صاحب نام فرح انگيز و نشاط بخش است . هنگامى كه جنازه خونين حر را در آخرين لحظات زندگى به محضر امام حسين عليه السلام آوردند ، امام در حالى كه با دستان مبارك صورت او را نوازش مى داد و خونهاى چهره اش را پاك مى نمود ، فرمود : بخ بخ لك يا حر ، انت حر كما سميت فى الدنيا و الاخرة . و الله ما اخطاءت امك اذ سمتك حرا ، فانت و الله حر فى الدنيا و سعيد فى الآخرة ؛ ( 35 ) به به !

احسنت اى حر ! تو آزاد مردى چنانكه در دنيا و آخرت آزاده خوانده مى شوى . سوگند به خدا ! مادرت اشتباه نكرده در اين كه تو را حر ناميده به خدا قسم تو در دنيا آزادمرد و در آخرت از سعادتمندان خواهى بود .

نام انسان گاهى در تصميم گيريهاى سرنوشت ساز مؤ ثر است .

هنگامى كه فرزند ارشد امام مجتبى عليه السلام ، حسن مثنى يكى از دختران امام حسين عليه السلام را خواستگارى نمود امام انتخاب را به او واگذار كرد و زمانى كه حضرت سكوت حياآميز او را ديد ، فرمود : با دخترم فاطمه كه هم نام مادرم و شبيه به اوست ازدواج كن . ( 36 )

امام باقر عليه السلام در مورد انتخاب نام زيبا براى فرزندان چنين رهنمود مى دهد : دوست داشتنى ترين اسم ها آن است كه نشانگر بندگى خدا باشد و بهترين آن ها نام هاى پيامبران است . ( 37 )

گاهى نام نيك زمينه رستگارى و سعادت انسان مى شود . داستان زير را مى توان به عنوان نمونه اى از اين حقيقت ذكر نمود :

خاطره اى از تاءثير نام نيك

بريدة بن خصيب از اهالى مدينه بود . وى كه در ميان قوم خود از موقعيت والائى برخودار بود و به شجاعت و شهامت شهرت داشت ، در اولين برخورد . خود با رسول الله داستانى شنيدنى دارد و اين حادثه يكى ديگر از روش هاى تبليغى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را روشن مى سازد .

بريده هنگامى كه خبردار شد ، مشركان قريش جايزه مهمى ( صد شتر ) براى دستگيرى

حضرت محمد صلى الله عليه و آله تعيين كرده اند ، بعد از اين كه اطلاع يافت آن حضرت از مكه به مدينه در حال هجرت است ، به همراه هفتاد سوار از قبيله بنى سهم براى دستگيرى پيامبر صلى الله عليه و آله و تحويل وى به قريشيان ، به راه افتاد ، و در نزديكى هاى مدينه با آن حضرت روبرو گشت . آن بزرگوار عادت نداشت ، كه فال بد بزند بلكه گاهى تفاءل مى كرد و فال خوب و اميد دهنده مى زد . به همين جهت پرسيد : كيستى و نامت چيست ؟ گفت : بريده . پيامبر صلى الله عليه و آله به ابابكر كه همراهش بود فرمود : ابرد امرنا و صلح ؛ كار ما آسان گرديده و حال ما بهتر شد . دوباره حضرت از او پرسيد : از كدام قبيله اى ؟ او پاسخ داد : از قبيله اسلم . فرمود : سلمنا؛ سالم مانديم .

براى بار سوم پرسيد : از كدام قبيله اسلم هستى ؟ بريده جواب داد : از بنى سهم . رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : خرج سهمك ؛ قرعه به نامت در آمد و موفق و پيروز هستى .

وقتى بريده اين سخنان زيبا و بيان جذاب رسول خدا صلى الله عليه و آله را مشاهد نمود ، از عمق دل و جان ، شيفه رفتار و گفتار آن حضرت گرديد . آن گاه پرسيد تو كيستى ؟ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : من محمد بن عبدالله فرستاده خداوند هستم . بريده و همراهانش در

همان لحظه شهادتين را گفته و مسلمان شدند . ( 38 )

او آن شب همراه پيامبر صلى الله عليه و آله بود و صبحگاهان عرض كرد : يا رسول الله ! بدون پرچم وارد مدينه نشو ! در همان ساعت عمامه خود را از سر باز كرده و به نيزه اش بسته و در پيش روى پيامبر صلى الله عليه و آله حركت مى كرد . در وسط راه از پيامبر صلى الله عليه و آله خواهش كرد كه : يا رسول الله ! به من افتخار ميزبانى بده و در منزل من اقامت كن . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : شتر من بدان جا كه ماءمور است ، خواهد رفت اما براى اين كه بريدة بن خصيب ناراحت نشود ، به او مژده مهمى داد؛ مژده شهادت . فرمود : روزى مى رسد كه به همراه لشكر اسلام به مقام بلند شهادت نائل مى شوى . ( 39 )

بريدة بن خصيب اسلمى در اثر فداكارى و عشق و ايثار به مرتبه اى رسيد كه از خواص ياران پيامبر و على عليه السلام گرديد . او جزو دوازده نفرى بود كه بر عليه خليفه اول شوريده و از مقام ولايت در سخت ترين لحظات تاريخى دفاع نمود . ( 40 )

6دعا براى نيك بختى كودك

افزون بر رعايت حقوق مادى و معنوى فرزندان ، يكى ديگر از مهم ترين وظايف والدين ، دعا براى نيك بختى و سعادت فرزندان است . از آن جايى كه دعاى پدر و مادر درباره فرزند طبق فرمايش رسول گرامى اسلام از جمله دعاهايى است كه حتما به اجابت مى

رسد؛ ( 41 ) شايسته است والدين گرامى بر اين مهم توجه خاصى مبذول دارند ، و در شرائط مساعد روحى و فرصت هاى بويژه به فرزندان خود دعا نمايند . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، در ضمن حديثى فرزندان را سفارش نمود كه دعاى خير پدر و مادر خود را جلب نمايند و فرمود : بر شما باد جلب دعاى پدر ، زيرا آن از ابرهاى آسمان بالاتر مى رود و خداوند بر آن نظر افكنده و به ملائكه مى فرمايد : اى فرشتگان ! مانع بالا آمدن آن نباشيد ، كه مى خواهيم آن را بر آورده سازم . ( 42 )

دعاى امام سجاد عليه السلام براى فرزندان

( 1 ) پروردگارا ! با نگهدارى فرزندانم و اصلاح ( اخلاق و رفتار آنان ) در جهت خواست من ، و بهره منديم از وجود آنان بر من منت بگذار .

( 2 ) خدايا ، با بخشيدن طول عمر به آنان مرا يارى فرما ، و مدت زندگانى آنان را بر من بيفزاى ، اطفال كوچكم را پرورش داده و ضعيفانشان را برايم نيرومند گردان ، دين و اخلاق و بدن آنان را برايم صحيح و سلامت بدار و در نفس و جسمشان و در تمام آن چه كه از امور آنان براى من مهم است عافيت و تندرستى ببخش و روزى هايشان را به دست من برايم افزون ساز ( 3 ) آنان را از نيكو كاران ، پارسايان ، تيزبينان ، شنواى سخن حق و اطاعت كنندگان از خودت قرار ده و براى اولياى خودت عاشقان خير خواه و از

براى تمام دشمنانت آنان را ستيزه جو و كينه ورز گردان ، ( آمين ) خدايا دعايم را بپذير .

الهى ! به وسيله ى آنان بازوانم را تقويت كرده و كارهاى نابسامان مرا سامان ده ، نسل مرا به آنان افزون ساز ، و مجالس مرا به وجود آنان بياراى ، و ياد و نام مرا به آنان زنده نگه دار ، و در نبودن من امورات مرا به وسيله ى ايشان كفايت كن ، در رفع نيازهايم به آنان مرا يارى ده ، آنان را برايم علاقه مند ، مهربان متمايل به من و فرمانبر قرار ده و از گناه و بدى و مخالفت با من ، آنان را دور ساز . ( 5 ) مرا در تربيت و پرورش و نيكى كردن به آنان يارى ام كن و در كنار آنان فرزندان ذكورى نيز به من عطا فرما ، و اين عمل را براى من نيك گردان و آنان را در رسيدن به خواسته هايى كه از درگاه تو مسئلت كرده ام مددكارم قرار ده .

( 6 ) مرا به همراه فرزندانم از ( مكر و حيله ) شيطان رانده شده از درگاهت پناه ده ، همانا كه تو ما را آفريده اى و امر و نهى كرده و به سوى ( به دست آوردن ) ثواب در اطاعت از او امرت تشويق و از عقوبت نافرمانى تهديدمان نموده اى ، براى ما دشمنى قرار داده اى كه پيوسته در ( انديشه ى ) مكر با ماست ، او را به وجود ما مسلط كرده اى ، در حالى كه ما راه داده

اى ، اگر ما فراموشش كنيم او ما را از ياد نمى برد ، ما را از عذاب تو ايمن ساخته و از غير تو مى ترساند .

( 7 ) اگر ما عمل زشتى را اراده كنيم در انجام آن به ما جراءت مى دهد و اگر عمل نيكى را قصد كنيم ، ما را از انجام آن باز مى دارد ، ما را در معرض شهوات قرار داده و در دلهايمان شبهه ايجاد مى كند . اگر به ما وعده دهد دروغ مى گويد ، و اگر ما را به انجام خواسته مان خوش حال سازد خلاف آن مى كند و هرگاه مكر و حيله ى او را از ما بر نگرانى گمراهمان مى كند و اگر از شر او ما را مصون ندارى ما را به لغزش خواهد كشاند .

( 8 ) بار الها ! سلطه ى او را با قدرت ( لايزال ) خود از ما برگردان ، تا او را به وسيله ى دعاهاى بسيارمان به درگاهت از ما دور نمايى ، تا اين كه از گزند طرح هاى شيطانى او در زمره حفظ شدگانت در آييم . ( 9 ) پروردگارا ! همه ى خواسته هايم را برآور ، و حاجت هايم را مرحمت نما ، و از پذيرش دعاهايم خود دارى نكن ، در حالى كه قبولى آن ها را ضمانت كرده اى ، دعايم را در پشت حجاب مگذار كه تو خود به آن امر كرده اى ، و با عطاى آن چه كه در اصلاح امور دنيا و آخرت به آن نيازمندم بر من منت بگذار ،

آن چه را كه بر زبان آورده و يا فراموش كرده ام ، و آن چه را كه اظهار نموده و يا مخفى داشته ام ، علنى خواسته باشم يا پنهانى همه را برآور .

( 10 ) در تمام اين خواسته ها تقاضا دارم كه مرا از مصلحان قرار دهى ، در رديف كسانى كه با نيايش به پيشگاهت رستگار شده اند ، و با توكل به درگاهت از لطف تو محروم نشده اند . ( 11 ) همان انسان هاى وارسته اى كه به پناهندگى ات عادت كرده اند ، در معامله با تو بهره ها برده اند در سايه ى عزتت ماءوا گرفته اند ، در پرتو جود و كرمت به روزى حلال و گسترده دست يافته اند ، با توسل به تو از پستى ذلت به اوج عزت رسيده اند ، از ظلم و ستم به عدل تو پناه آورده اند ، به وسيله ى رحمتت از بلا آسوده گشته اند ، با غناى تو ، از چنگال فقر و محروميت رهيده اند ، با نگهدارى ات از گناهان و لغزش ها و خطاها مصونيت يافته اند ، به خاطر اطاعت از فرامين تو ، در پيمودن راه هاى نيك و خوب و درست موفق گشته اند ، در سايه ى قدرت تو در بين آنان و گناهان آن چنان فاصله افتاده است كه تمام معصيت ها را فراموش كرده و در جوار خودت منزل گزيده اند .

( 12 ) معبودا ! با توفيق و مهربانى خودت همه ى اين صفات زيبا را به ما عنايت فرما ، و ما را از

عذاب دردناك جهنم پناه بده ، و به مردان و زنان مسلمان و تمام اهل ايمان هر آن چه را كه براى خودم و فرزندانم از تو مسئلت كردم در دنيا و آخرت به آنان نيز عطا فرما ، همانا كه تو نزديك ، پذيرا ، شنوا ، دانا ، بخشنده ، آمرزنده ، دلسوز و مهربان هستى . ( 13 ) و به ما در اين دنيا نيكى و در جهان آخرت هم نيكى مرحمت كرده و ما را از عذاب آتش جهنم نگه دار . ( 43 )

از مطالعه شرح حال برخى بزرگان چنين بدست مى آيد كه رمز موفقيت آنان مرهون دعاى پدر و مادرشان بوده است .

علامه مجلسى و دعاى پدر

عالم بزرگوار مرحوم ملا محمد تقى مجلسى ، پدر بزرگوار علامه محمد باقر مجلسى در خاطرات خود مى گويد : در يكى از شب ها پس از اين كه از نماز شب و تهجد سحرى فارغ شدم ، حال خوشى برايم ايجاد شد؛ از آن حالت فهميدم كه در اين هنگام هر حاجت و در خواستى از خداوند نمايم ، اجابت خواهد شد ، فكر كردم چه در خواستى از امور دنيا و آخرت از درگاه خداوند متعال نمايم ؛ كه ناگاه صداى گريه فرزندم محمد باقر در گهواره اش بلند شد ، و من بى درنگ به خداوند متعال عرضه داشتم : پروردگارا ! به حق محمد و آل محمد عليهم السلام اين كودك را مروج دينت و ناشر احكام پيامبر بزرگت قرار ده و او را به توفيقاتى بى پايان موفق گردان . ( 44 )

و اين چنين بود

كه دعاى اين پدر عارف در سحرگاه آن شب مبارك به اجابت رسيد و فرزندش در عرصه علم و دانش و تقوى آن چنان توفيقاتى يافت كه امروزه بعد از چهار قرن ، او را به عنوان طلايه دار ترويج دين و سرآمد علماى شيعه مى شناسيم . علامه مجلسى بر اثر همين دعاى پدر موفق به پديد آوردن آثارى شد كه مخالف و موافق را به تحير وا داشته است و در مدت اين چهار قرن هيچ پژوهشگرى در حوزه دين و علوم اسلامى از تاءليفات اين عالم وارسته و سخت كوش بى نياز نيست .

بركت دعاى پدر

آيت الله العظمى مرعشى نجفى ( قدس سره ) ، بزرگ فرهنگ بان ميراث اهل بيت عليهم السلام ، در بيشتر علوم اسلامى صاحب نظر بود و تاءليفات ارزشمند ايشان كه نزديك به صد و پنجاه اثر در موضوعات مختلف است گواه روشنى بر اين حقيقت است . كرامات معنوى ، در يافت بيش از چهار صد اجازه اجتهادى و روايتى از علماى بزرگ اسلامى ، تدريس متجاوز از شصت و هفت سال در حوزه علميه قم و نجف ، تربيت هزاران شاگرد و تاءسيس صدها مدرسه علمى ، مسجد ، حسينيه ، مراكز فرهنگى ، رفاهى و درمانى و ايجاد بزرگترين و مشهورترين كتابخانه در جهان اسلام و از جمله توفيقات اين فقيه فرزانه مى باشد . او اين همه توفيقات را از بركت محبت به پدر و دعاى والدين مى داند . او در خاطرات خود چنين مى گويد : زمانى كه در نجف بوديم ، يكى روز مادرم فرمودند : پدرت را صدا بزن

، تا براى صرف نهار تشريف بياورد . حقير به طبقه بالا رفتم و ديدم پدرم در حال مطالعه ، خوابش برده است . مانده بودم چه كنم : از طرفى مى خواستم امر مادرم را اطاعت كنم و از طرفى ديگر مى ترسيدم با بيدار كردن پدر باعث رنجش خاطر او گردم . خم شدم و لبهايم را كف پاى پدر گذاشتم و چندين بوسه برداشتم ، تا اين كه در اثر قلقلك پا ، پدرم از خواب بيدار شد و ديد من هستم ، وقتى اين علاقه و ادب و كمال و احترام را از من ديد ، فرمود : شهاب الدين تو هستى ؟

عرض كردم : بلى آقا . دو دستش را به سوى آسمان بلند كرد و فرمود : پسرم خداوند عزتت را بالا ببرد ، و تو را از خادمين اهل بيت عليهم السلام قرار دهد .

حضرت آيت الله العظمى مرعشى نجفى مى فرمود : من هر چه دارم ، از بركت آن دعاى پدرم است . ( 45 )

لازم به ذكر است هم چنان كه دعاى خير والدين در سرنوشت انسان مؤ ثر است ، نفرين آنان تاءثير دارد . چنان كه ، پيامبر صلى الله عليه و آله از مردى كه از فرزندان ناخلف خود شكايت مى كرد ، پرسيد : آيا بر آنان نفرين كرده اى گفت : بلى . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : خودت موجبات بدبختى آنان را فراهم كرده اى . ( 46 )

و در روايت ديگرى حضرت فرمود : اياكم و دعوة الوالد فانها اءحد من السيف ( 47 )

از نفرين پدر بپرهيزيد كه آن از شمشير تيزتر و برنده تر است .

امام سجاد عليه السلام در رساله حقوق خويش وظيفه والدين را چنين مشخص مى كند : و اما حق ولدك فاءن تعلم اءنه منك و مضاف اليك فى عاجل الدنيا بخيره و شره و اءنك مسئول عما و ليته من حسن الادب و الدلالة على ربه عزوجل و المعونة على طاعته فاعمل فى اءمره عمل من يعلم اءنه مثاب على الاحسان اليه معاقب على الاساءة اليه ( 48 ) حق فرزندت به تو آن است كه بدانى وجود او بخشى از وجود تو است ، و نيك و بدى هاى او در اين دنيا وابسته به تو است ، بايد بدانى كه تو در مقام سرپرستى او مسئول هستى كه وى را با ادب و تربيت صحيح پرورش دهى و او را به پروردگارش راهنمائى كنى و در اطاعت فرمانبردارى حضرت حق ، يارى اش دهى . پدرى باشى كه به وظيفه خود آشنا و به مسئوليت خود آگاه است ؛ پدرى كه مى داند اگر نسبت به فرزندش نيكى كند اجر و پاداش خواهد داشت ، و اگر درباره او بدى كند مستحق مجازات و كيفر خواهد بود .

7تقويت عزت نفس

بسيارى از مشكلات نسل جديد و جوانان ما از نداشتن روحيه اعتماد به نفس و خود باورى ريشه مى گيرد . ترس از ورود به اجتماعات و اظهار انديشه ها ، عدم پذيرش مسئوليت ها ، بسيارى از ناكامى ها و عدم موفقيتها ، از جمله عوارض حقارت و نداشتن عزت نفس است . بنابراين تقويت شخصيت نوجوان موجب به وجود آمدن

بسترهاى مناسب براى ايجاد خصلت هاى نيكو و صفات ستوده خواهد شد . براى همين يكى ديگر از وظايف والدين ، تقويت عزت نفس در نوجوانان است كه آن را مى توان با شيوه هاى مختلفى پرورش داد . تكريم شخصيت فرزندان و احترام به آنان يكى از مهم ترين راه هاى تقويت عزت نفس در آنان است .

پيامبر اسلام مى فرمايد : اكرمو اولادكم و احسنوا آدابهم ؛ ( 49 ) فرزندان خود را احترام كنيد و با آداب و شيوه هاى نيك با آنان رفتار نمائيد . مهربانى و محبت به كودكان از عادات هميشگى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بود . و آن يگانه اسوه اخلاق و ادب بر اين شيوه خود پيوسته اصرار مى ورزيد .

آن حضرت بارها امام حسن و امام حسين عليهماالسلام را در دوران كودكى مورد محبت و احترام قرار داده و بدينوسيله روحيه اعتماد به نفس را در شخصيت آنان بالا مى برد . روزى پيامبر اكرم عليه السلام نشسته بود كه آن دو كودك وارد شدند ، پيامبر به احترام آنان از جاى برخاسته و به انتظار ايستاد ، لحظاتى طول كشيد آنان نرسيدند . رسول اكرم صلى الله عليه و آله به طرف كودكان پيش رفت و از آنان استقبال نمود ، بغل باز كرد هر دو را بر دوش خود سوار نمود و به راه افتاد و به آنان فرمود : نعم المطى مطيكما و نعم الراكبان انتما ( 50 ) فرزندان عزيزم ! مركب شما چه خوب مركبى است و شما چه سواران خوبى هستيد .

از منظر على عليه السلام فرزند

، همانند گل ظريف است و روحيه اى لطيف حساس دارد : ولدك ريحنتك ؛ ( 51 ) معاشرت با وى بايد حساب شده و احترام آميز باشد .

ميرزاى شيرازى رحمة الله و احترام فرزند

آقا بزرگ تهرانى مى گويد : من خود شاهد بودم كه ميرزاى شيرازى چگونه با فرزند نوجوان خود با كمال ادب رفتار مى كرد . يك بار كه در خدمت ايشان بودم پيش خدمت ميرزا آمد و براى فرزند آقا اجازه ورود گرفت و ميرزا اجازه داد . در اين هنگام فرزند خردسال ايشان داخل شد و پس از سلام همان جا ايستاد . ميرزا اجازه نشستن داد و فرزند در نهايت ادب روى دو زانو نشست و چشم خويش را به زمين دوخت . ميرزاى شيرازى به پرسش از حال و درس كودك خويش پرداخت و در طى گفت و گو ، فرزندش را جز با كلمه آقا خطاب نمى كرد . پس از مدتى فرزند اجازه رفتن خواست . پدر اجازه داد و به احترام او كمى از جاى خود برخواست . ( 52 )

كودكانى كه در دوران طفوليت از توجه و احترام بزرگترها ، به ويژه والدين خود ، برخوردار گردند ، در زندگى آينده خويش افرادى عزتمند ، موفق و داراى اعتماد به نفس خواهند بود؛ چرا كه تكريم شخصيت كودكان كه روحى لطيف و حساس دارند حس خودباورى و اعتماد به نفس را در وجود آنان تقويت كرده و زمينه رشد اخلاقى و ايجاد صفات نيك را در وجودشان فراهم مى آورد .

چنين فرزندانى در آينده ، شخصيتى مستقل و خود باور خواهند بود . امامان

معصوم عليهم السلام در معاشرت با فرزندانشان به اين نكته توجه خاصى مبذول مى كردند . جعيد همدان يكى از ياران امام حسين عليه السلام مى گويد : روزى نزد حسين بن على - رفتم ، در حالى كه او دخترش سكينه را بر سينه چسبانده بود و نوازش مى كرد . وقتى كه وارد شدم امام به همسرش فرمود : اى خواهر قبيله - ! دخترت را از من بگير ! سپس با من به گفت و گو نشست . ( 53 )

8 - فقر عاطفى
مقدمه

امروزه روشن شده است كه عمده ترين فقر بشريت در جامعه ماشينى و صنعتى در جهان معاصر ، فقر فرهنگى و عاطفى است و مهم ترين مشكل كودكان و نوجوانان امروزى در خانواده ها كمبود عشق و عاطفه و محبت است .

همان طورى كه انسان نياز به آب و غذا دارد نياز به محبت هم دارد بلكه نيازهاى عاطفى و معنوى او به مراتب بيشتر از نيازهاى جسمانى اوست . عمده ترين دليل ناسازگارى فرزندان در خانواده ها ، عامل بسيارى از ناهنجارى ها مانند فرار از خانه و امثال آن ، ريشه در كمبود عاطفه و محبت دارد . فقر عاطفى موجب مى شود شخصيت انسان در نزد خود حقير و پست باشد و كرامت و عزت خود را از دست بدهد و چنين انسانى آبرو و عزت خود را بر باد رفته پنداشته و به هر كارى دست مى زند . امام هادى عليه السلام فرمود : من هانت عليه نفسه فلا تاءمن شره ( 54 ) كسى كه شخصيت خود را خوار و ذليل پندارد ، از شر

او ايمن مباش . فرزندانى كه از عقده حقارت و فقر عاطفى رنج مى برند و براى خود هيچ گونه ارزشى قائل نيستند ، نمى توانند افرادى مورد اعتماد باشند و مسئوليتى را در جامعه عهده دار شوند . ساير افراد جامعه نيز از شر اين افراد در امان نخواهند بود . اما اگر والدين بتوانند با محبت ، احترام ، ارتباط صميمانه ، كرامت نفس را در نوجوانان تقويت كنند ، آنان در آينده انسان هايى سالم و دوست داشتنى خواهند بود و وجود خود را با گناه و معصيت آلوده نخواهند كرد . امير مؤ منان على عليه السلام فرمود : من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصية ( 55 ) آن كسى كه بزرگى و كرامت نفس خود را باور داشته باشد ، آن را با گناه پست و ذليل نخواهد كرد .

سلام كردن به فرزندان و نوجوانان ، بوسه بر چهره فرزندان ، ابراز علاقه و اظهار محبت ، فقر عاطفى را جبران مى كند .

رسول بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله در ضمن گفتارى خردمندانه فرمود : اءحبوا الصبيان و ارحموهم و اذا وعدتموهم شيئا ففوا لهم فانهم لا يرون الا اءنكم ترزقونهم ( 56 ) كودكان را دوست بداريد و با آنان با راءفت و مهربانى رفتار كنيد ، و اگر چيزى به آنان وعده داده ايد به وعده خود عمل نمائيد ، زيرا كودكان چنين مى پندارند كه شما به آنان روزى مى دهيد .

حضرت امام مجتبى عليه السلام در جبران فقر عاطفى كودكان اهتمام خاصى داشت . روزى آن حضرت از محلى عبور مى كرد و

در كوچه كودكان در حال بازى بودند . آنان ضمن بازى ، مشغول خوردن خرده نان هائى شدند و در آن حال از روى شوق و علاقه امام مجتبى عليه السلام را به جمع خود دعوت نمودند . آن بزرگوار دعوت آنان را پذيرفته و به همراهشان مشغول تناول نان گرديد . آن گاه تك تك كودكان را مورد تفقد و مهربانى خويش قرار داد . سپس همه آنان را به منزل خود آورده و بعد از پذيرائى كامل ، هدايائى نيز به آنان اعطا كرد . آن گاه خطاب به اطرافيان خويش فرمود :

در اين تعامل ، برترى از آن كودكان است زيرا آنان هر چه داشتند با ما قسمت كردند ولى ما بيشتر از آن چه به آنان داديم موجودى داريم . ( 57 )

اين رويه در مورد رفتار امام حسين عليه السلام نيز هم قبل از واقعه كربلا و هم در قضيه عاشورا كه كودكان و نوجوانان نياز شديدى به جبران نيازهاى عاطفى و روانى داشتند مشاهده مى شود . به عنوان نمونه مى توان به آخرين لحظات زندگى امام حسين عليه السلام اشاره كرد كه : حضرت در حساس ترين لحظات جنگ به سوى خيمه فرزندش زين العابدين عليه السلام آمد ، فرزندش را عيادت نمود آن گاه آن حضرت با مهربانى تمام فرزندش را مورد تفقد قرار داده و با او به گفتگوى صميمانه نشست . ( 58 )

امام صادق عليه السلام محبت به فرزندان را موجب گسترش رحمت الهى در مورد پدر و مادر مى داند و مى فرمايد : ان الله ليرحم العبد لشدة حبه لولده ( 59

) خداوند متعال بنده را به خاطر محبت بيشتر به فرزندش مورد رحمت قرار مى دهد .

امام كاظم عليه السلام به كليب صيداوى در مورد وفاى به وعده اى كه به كودكان داده مى شود تاءكيد نموده و فرمود : خداوند متعال در هيچ مورد به اندازه آزار به زنان و كودكان خشمگين نمى شود . ( 60 )

امام صادق عليه السلام فرمود : نيكى به فرزندان همانند نيكى به والدين است . ( 61 )

مردى حضور رسول اكرم صلى الله عليه و آله آمده اظهار داشت : من تا به حال به هيچ يك از فرزندانم اظهار علاقه نكرده و يك بار هم آن ها را نبوسيده ام . بعد از رفتن او ، رسول خدا فرمود : هذا رجل عندى اءنه من اءهل النار ( 62 ) به نظر من اين مرد اهل آتش است .

مقام فرزندان دختر

سكونى يكى از ياران امام صادق عليه السلام ، مى گويد : روزى به حضور امام صادق عليه السلام شرفياب شدم . در حالى كه غمگين و ناراحت بودم ، امام از من پرسيد : اى سكونى ! چرا اندوهگين و ناراحتى ؟ گفتم : صاحب دخترى شده ام . امام فرمود : اى سكونى ! سنگينى او بر زمين است و روزى او به عهده خدا است . زندگى او چيزى از عمر تو نخواهد كاست و رزق و روزى او غير از روزى تو خواهد بود . به خدا سوگند ، با شنيدن سخنان آرام بخش امام صادق عليه السلام ، غصه از دلم زدوده شد . سپس امام از من پرسيد : اسمش را

چه گذاشتى ؟ گفتم : فاطمه . فرمود : آه ! آه ! آه ! آن گاه دست مبارك خود را بر پيشانى نهاد . . .

و به من فرمود : اءما اذا سميتها فاطمة فلا تسبها و لا تلعنها و لا تضربها ( 63 ) اگر اسم او را فاطمه گذاشتى به او فحش نده و تندى نكن و او را نزن .

گل خندان پدر

مهربان دختر من ، اى گل خندان پدر

اى كه شد ياد تو آرام دل و جان پدر

هفت ساله شدى و وقت كمال تو رسيد

گوهر معرفت اندوز كنون جان پدر

دارى اميد اگر گنج سعادت ببرى

سر بنه دختركم در خط و فرمان پدر

دختران را ادب و دانش و عفت بايد

تانگردند همى موجب حرمان پدر

بشنو پند من و عهد نما در همه عمر

كه فرامش نكنى هيچ تو فرمان پدر

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ضمن شمارش وظايف والدين در مورد فرزندان چنين فرمود : فرزندان را مورد احترام قرار داده و آنان را احمق و نادان نخوانيد ! ( 64 )

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آن چنان به كودكان مهر مى ورزيد كه حتى در حال نماز تحمل شنيدن گريه آنان را نداشت و آن حضرت در اين گونه موارد ، به خاطر كودكان از طول دادن نماز خوددارى مى كرد . امام صادق عليه السلام فرمود : روزى آن حضرت دو ركعت آخر نماز ظهر را كوتاه خواند ، بعد از نماز عده اى از علت آن پرسيدند؛ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : اء و ما سمعتم صراخ الصبى ؛ ( 65 ) آيا گريه

كودك را نشنيديد ؟

نوازش فرزندان

فتال نيشابورى مى نويسد : روزى حضرت محمد عليه السلام نوه اش حسن مجتبى عليه السلام را مى بوسيد ، شخصى به نام اقرع بن حابس كه آن جا حضور داشت گفت : يا رسول الله ! من ده فرزند دارم و تا كنون هيچ يك را نبوسيده ام . رسول خدا فرمود : من چه كنم كه تو دلى سخت دارى ، هر كس در دل خويش مهر و عطوفت نداشته باشد مورد رحمت قرار نمى گيرد . ( 66 )

از ديدگاه اسلام اين عمل پدر و مادر ارزشى والا دارد و روح آزادگى را در افراد تقويت مى كند ، تا آن جايى كه پيامبر فرمود : بوى فرزند از بوى هاى بهشتى است . و هم چنين به والدين سفارش نمود :

فرزندانتان را زياد ببوسيد ، زيرا خداوند متعال در برابر هر بوسه ، جايگاهى گسترده در بهشت به شما عنايت مى كند . ( 67 )

از منظر بزرگ رهبر مربيان عالم ، حضرت ختمى مرتبت اظهار عشق و علاقه به فرزندان ، عبادت محسوب شده و داراى ثواب و حسنه مى باشد و در اين رابطه فرمود : من قبل ولده كتب الله له حسنة ؛ ( 68 ) هر كس فرزند خود را ببوسد ، خداوند در مقابل اين عمل براى او حسنه مى نويسد .

عشق پدرى

گويند پدر و پسرى را نزد حاكم بردند كه چوب زنند . اول پدر را انداختند و صد چوب زدند . آه نكرد و دم بر نياورد . بعد از آن پسرش را آوردند چون يك چوب زدند ، پدرش

ناله و فرياد آغاز كرد . حاكم گفت : تو صد چوب خوردى و دم نزدى ؛ به يك چوب كه پسرت خورد اين ناله و فرياد چيست . گفت : آن چوب ها كه بر تن من مى آمد تحمل مى كردم ، اكنون كه بر جگرم مى آيد تحمل ندارم . ( 69 )

پسر من

اى روى چو خورشيد تو نور بصر من

بى روى تو تار است جهان در نظر من

هر قطره اشكى كه ، ز چشمان تو ريزد

آبى است كه ، آتش زند اندر جگر من

در اين جا سه نكته مهم و ضرورى را در ارتباط با محبت به فرزندان ياد آور مى شويم :

اول اعتدال در محبت

در ابراز محبت و تكريم شخصيت كودك نبايد راه افراط را پيمود .

زيرا در آن صورت علاوه بر اين كه نمى توان نتيجه صحيح تربيتى گرفت ، بلكه شخصيت كودك در اثر زياده روى والدين در ابزار محبت هاى نا به جا لطمه جبران ناپذيرى خواهد خورد . چرا كه اين كودك از خود راضى ، از جامعه توقعات و انتظارات نابه جايى خواهد داشت و در صورت بى اعتنايى ديگران به اين خواسته هاى بى مورد ، كودك ناز پرورده از زندگى بيزار و ماءيوس شده و دچار عقده حقارت خواهد شد . آرى :

ناز پرورده تنعم نبرد راه به جاى

عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد

امام باقر عليه السلام مى فرمايد : شر الآباء من دعاه البر الى الافراط؛ ( 70 )

بدترين پدران آن هايى هستند كه در نيكى و محبت كردن به فرزندان خود زياده روى نمايند .

استاد شهيد مرتضى مطهرى رحمة الله ، در مورد آثار زيان بار افراط در محبت كودكان مى نويسد :

رو سو كتابى دارد به نام اميل كه

در فن تربيت كودك نوشته است . كتاب جالبى است ، اميل نام كودك فرضى و افسانه اى است كه وى در كتاب خود او را تحت تربيت قرار مى دهد و به پرورش همه جنبه هاى جسمى و روانى او توجه مى كند . در همه موارد ايده روسو اين است كه اميل را در حال ممارست با طبيعت و پنجه در پنجه طبيعت و در دامن سختى ها پرورش دهد .

وى معتقد است كه بدبخت ترين كودكان ، آن هايى هستند كه والدين آن ها ، آنان را در ناز و نعمت پرورش مى دهند؛ نمى گذارند سردى و گرمى دنيا را بچشند و پستى و بلندى جهان را لمس كنند ، اين گونه كودكان در مقابل سختى ها حساس مى شوند و در مقابل لذت ها بى تفاوت ، هم چون ساق نازك يك درخت كوچك در مقابل هر نسيمى مى لرزند و كوچك ترين حادثه سوئى آنان را ناراحت مى كند ، تا جائى كه يك حادثه كوچك اين فرزندان ناز پرورده را به فكر خودكشى مى اندازد . و از آن طرف هر چه موجبات لذت به آن ها داده شود ، به هيجان نمى آيند و نشاط پيدا نمى كنند . اين گونه انسان ها

هرگز طعم نعمت ها را درك نمى كنند ، گرسنگى نچشيده اند تا مزه غذا را فهمند ، بهترين غذاها براى ايشان كم ارج تر و كم لذت تر از نان جوينى است يك بچه دهاتى مى خورد . صادق هدايت چرا خودكشى كرد ؟ يكى از علل خودكشى او اين بود كه اشراف زاده

بود . او پول جيبى بيش از حد كفايت داشت اما فكر صحيح و منظم نداشت . او از موهبت ايمان بى بهره بود . ( 71 )

به همين جهت امام كاظم عليه السلام فرمود : يستحب غرامة الغلام فى صغره ليكون حليما فى كبره ( 72 ) چه خوب است كه فرزندان را در كودكى به كارهاى سخت و تحمل مشكلات وادار كرد تا در بزرگى حليم و بردبار باشند .

سعدى با نقل حكايتى اين واقعيت را به نحو زيبايى ترسيم مى كند .

حكايت

پادشاهى با غلام عجمى در كشتى نشسته بود . غلام هرگز دريا نديده بود و محنت كشتى نيازموده ؛ گريه و زارى آغاز كرده و لرزه بر اندامش افتاد . چندان كه ملاطفت كردند آرام نيافت .

ملك را عيش از او منغض ( 73 ) شد و چاره ندانستند . حكيمى در آن كشتى بود ، گفت اگر فرمائى من او را خاموش كنم ؟ پادشاه گفت : غايت لطف باشد . حكيم فرمود : تا غلام را به دريا انداختند . بارى چند غوطه بخورد . پس ، از مويش گرفتند و سوى كشتى آوردند . غلام به هر دو دست در سكان كشتى آويخت . چون برآمد به گوشه اى نشست و قرار يافت . ملك را تدبير حكيم پسند آمد . گفت : در اين چه حكمت بود ؟ گفت : اى خداوند ! غلام از اول ، محنت غرق شدن نچشيده بود و قدر سلامت كشتى را نمى دانست . هم چنين :

قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد .

اى سير تو را نان جوين

خوش ننمايد

معشوق من است آن كه به نزديك تو زشت است

حوران بهشتى را دوزخ بود اعراف ( 74 )

از دوزخيان پرس كه اعراف بهشت است ( 75 )

دوم مساوات در بذل محبت

از نكات قابل توجهى كه در ميان فرزندان وجود دارد رعايت مساوات و عدالت در رفتار با آنان مى باشد . اين مسئله در مورد نيازهاى معنوى و عاطفى فرزندان بيشتر جلوه گر است ، والدين شايسته است در ابراز محبت در ظاهر مساوات را رعايت كنند ، گر چه در باطن بنا به علت هاى مختلف يكى از فرزندان را بيشتر از ديگرى دوست داشته باشند . امام باقر عليه السلام مى فرمايد :

به خدا قسم ، رفتار من با بعضى از فرزندانم از روى تكلف و بى ميلى است . او را روى زانوى خود مى نشانم ، محبت بسيار مى كنم ، از وى شكر گزارى و قدردانى مى نمايم ، با آن كه اين همه احترام و محبت شايسته فرزند ديگر من است . به اين تكلف تن مى دهم تا آن كه فرزند شايسته ام از خطر آنان مصون باشد ، تا آنان رفتارى را كه برادران يوسف ، با او انجام دادند ، مرتكب نشوند ، خداوند سوره يوسف را نفرستاد مگر به عنوان نمونه و مثال ، كه بعضى از ما نسبت به بعضى ديگر حسد نورزيم ، چنان كه برادران يوسف به او حسد كرده و ستم نمودند . ( 76 )

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : در ميان فرزندان خود عدالت را رعايت كنيد ، چنان كه خودتان دوست داريد در نيكى

و احسان برايتان مساوات و عدالت رعايت شود . ( 77 ) و هم چنين آن حضرت مردى را به همراه دو فرزندش مشاهده كرد ، آن مرد در حضور پيامبر صلى الله عليه و آله يكى از آن ها را بوسيد و ديگرى را نبوسيد ، پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : چرا عدالت را رعايت نكردى ؟ ! ( 78 )

البته گاهى بنا به علل مى توان برخى از فرزندان را از نظر مالى برترى داد . مثلا اگر برخى فرزندان وى صغير و ناتوان بوده و هيچ گونه پشتوانه مالى نداشته باشد ، مى تواند نسبت به آنان بخشش زيادتر و يا سهم الارث بيشترى در نظر بگيرد . در همين زمينه گفتارى حكيمانه از امام رضا عليه السلام نقل شده است : سعد اشعرى قمى مى گويد : از امام هشتم عليه السلام پرسيدم : شخصى مى خواهد بعضى از فرزندانش را از نظر مالى مقدم كرده و امتيازى بدهد ؟ امام عليه السلام فرمود : بلى ، عيبى ندارد . امام صادق عليه السلام همين كار را نسبت به فرزندش محمد كرده و به او تفضل نمود و مقدارى مال بخشيد . و هم چنين حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام به فرزندش احمد ، بخشش بيشترى در نظر گرفت ( و چون او كوچك بود ) من سهم او را برايش حفظ كردم . سعد پرسيد : فدايت شوم ، مردى دختران خود را بيشتر از فرزندان پسر خود دوست دارد ، آيا باز هم مى تواند به دختران برترى دهد ؟ فرمود : دختر

و پسر طبق قانون الهى ارث مى برند . ( 79 )

سوم ابراز و اظهار محبت

در اين كه والدين معمولا فرزندان خود را دوست دارند شكى نيست و آنان تلاش دارند از هر وسيله اى در مهر ورزى به فرزندان بهره گيرند . اما آنچه كه در تربيت نسل جوان تاءثير بيشترى دارد ، ابراز و اعلام اين محبت از طرف والدين به فرزندان است . امام صادق عليه السلام در اين رابطه مى فرمايد : اذا اءحببت رجلا فاءخبره بذلك فانه اءثبت للمودة بينكما ( 80 ) هرگاه شخصى را دوست داشتى ، دوستى خود را به او ابراز كرده و او زا آگاه نما . زيرا اين عمل تو انس و الفت را ميان شما دو تن پايدارتر و مستحكم تر مى كند .

روزى مردى در حضور امام باقر عليه السلام اظهار داشت : من فلانى را دوست دارم ، امام فرمود : دوستى خود را به او اعلام كن ، چرا كه اين عمل در استحكام روابط شما تاثير بسزائى دارد . ( 81 ) بنابراين ابراز محبت به جا و مناسب بسيارى از مشكلات ، ناهنجارى ها افسردگى ها و ناسازگارى هاى فرزندان را حل مى كند چرا كه آنان تشنه محبت اند و با ابراز محبت ، رفتارهاى ناشايست آنان را مى توان اصلاح نمود . پس محبت قلبى به تنهايى كافى نيست ، ابراز آن هم مهم است . اين شيوه پسنديده و مؤ ثر را در سيره اهل بيت عليهم السلام به وضوح مى توان مشاهده كرد .

امام حسين عليه السلام همچنان كه از خانواده خود عشق و

محبت آموخته بود در بذل آن به فرزندان و تقويت شخصيت آنان دريغ نمى ورزيد . عبيد الله بن عتبه مى گويد : روزى در محضر سيد الشهداء عليه السلام بودم كه فرزند كوچك آن حضرت ، ( امام سجاد عليه السلام ) وارد شد ، امام او را پيش خوانده و به سينه اش چسبانيد ، پيشانيش را بوسيده و گفت : بابى انت ما اطيب ريحك و احسن خلقك ؛ ( 82 ) پدرم به فدايت چقدر خوشبو و زيبائى ! به علت همين آثار مهم تربيتى بود كه ائمه اطهار عليهم السلام در ابراز محبت به فرزندانشان اهتمام خاصى داشتند . هم چنين امام هشتم عليه السلام هنگامى كه مى خواست به فرزند نوجوان خودش علاقه قلبى خود را ابراز دارد ، با جملات زيبايى كه اوج محبت آن حضرت را نشان مى داد ، فرزند گرامى اش را مخاطب قرار داده و مى فرمود : بابى انت و امى انت لها ( يعنى الامامة ) ؛ پدر و مادرم به فدايت ، تو براى مقام امامت شايستگى دارى ! ( 83 )

آرى ، ابراز محبت بسيارى از مشكلات و نارسائى هاى روحى و روانى را حل مى كند :

از محبت تلخ ها شيرين شود

از محبت مس ها زرين شود

از محبت دردها صافى شود

از محبت دردها شافى شود

از محبت مرده زنده مى كنند

از محبت شاه بنده مى كنند ( 84 )

9 تهيه رزق حلال

گذشته از اين كه پدر نيازهاى روحى همسر و فرزندان را تاءمين مى نمايد ، بايد با تهيه غذاى حلال و توسعه در زندگى براى رشد سالم و صحيح جسمى آنان

زمينه سازى نمايد . چنان كه مى دانيم اثر غذا در فرزندان ، قبل از اين كه آن ها به اين عالم قدم بگذارند ، امرى مسلم و ترديدناپذير است و در طول تربيت هم بايد كاملا مراعات شود . يكم فرد مسلمان براى تربيت صحيح فرزندان ، بايد سفره اى هر چند ساده ولى با غذاها و خوردنى هاى حلال و پاك در منزل بگستراند . اين كار خواص متعددى دارد كه يكى از آن ها به وجود آمدن زمينه رشد فضائل اخلاقى و خصال پسنديده در كودكان و نوجوانان مى باشد . از ديدگاه فرهنگ اهل بيت عليهم السلام غذايى را كه مصرف مى كنيم و به خانواده خود مى خورانيم ، علاوه بر آثار طبيعى كه بر جسم ها بر جاى مى گذارد ، آثار ديگرى هم در روح و روان و شخصيت معنوى ما ايجاد مى كند . اين نوع از آثار را آزمايش هاى مادى و تجربه هاى عملى و عينى نمى تواند اثبات كند ، اما از منظر قرآن و اهل بيت عليهم السلام امرى كاملا واضح و پذيرفته شده است . روايات فراوانى در مورد فراهم كردن غذاى حلال و تاءثير آن بر روحيات افراد وارد شده است .

رسول اكرم صلى الله عليه و آله بر اين باور بود كه : عبادت خداوند هفتاد جز است و بهترين آن ها طلب روزى حلال است . ( 85 ) آن حضرت اشتغال به كارهاى حلال را مانند ساير عبادات ، در زن و مرد مسلمان ضرورى دانسته و مى فرمايد :

طلب الحلال فريضة على كل مسلم و مسلمة ؛

( 86 ) طلب كردن در آمد حلال ، بر هر مرد و زن مسلمان لازم است .

امام باقر عليه السلام به كسانى كه تلاش مى كنند سفره هاى منازل خود را با روزى حلال بيارايند مژده مى دهد كه : لقى الله عزوجل يوم القيامة و جهه مثل القمر ليلة البدر ( 87 ) آنان در روز قيامت با سيمايى نورانى ، همانند شب چارده با خداوند ملاقات خواهند كرد .

روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله با جمعى از اصحاب در محلى حضور داشتند . در آن ميان ، چشمان آنان به جوانى نيرومند و زيبا اندام افتاد كه در اول صبح به كار و تلاش مشغول بود . ياران پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند : يا رسول الله ! اگر اين جوان نيرومند ، انرژى خود را در راه خدا مصرف مى كرد ، چه قدر شايسته مدح و تمجيد بود ! حضرت فرمود : اين سخن را نگوييد ! اگر اين جوان براى تاءمين معاش مى كوشد ، انگيزه او بى نيازى از ديگران است ، او در راه خدا قدم برداشته ، و اگر هدف او پذيرايى از پدر و مادر ناتوان خود مى باشد ، باز هم در راه خدا كار مى كند و اگر مقصود او سر و سامان دادن به خانواده و فرزندانش باشد ، او به راه خدا رفته و انگيزه مقدسى دارد . ( 88 )

توسعه در امر معاش

بر پدر مسلمان لازم است علاوه بر اين كه از راه حلال ، معاش خانواده اش را تاءمين كند ، در صورت امكان به

فرزندانش سخت نگيرد و در معاش آنان توسعه دهد و تاءثير اين امر را در تربيت صحيح فرزندان منظور نمايد .

امام صادق عليه السلام ضمن شمارش وظايف پدر نسبت به خانواده اش مى فرمايد : هر ميوه اى كه همه مردم از آن مى خورند ، لازم است يك شخص مسلمان به خانواده اش تهيه كند و خوراكى هايى كه مخصوص ايام عيد است و در غير ايام عيد به آن ها نمى رساند در روزهاى شادى و عيد به آنان برساند . ( 89 )

10 ايجاد فضاى پر نشاط

يكى از مهم ترين نيازهاى كودكان در راه رشد و تربيت صحيح ، داشتن فضايى شاد ، پر نشاط و صميمى است و پدر و مادران مسئول بر خود لازم مى دانند كه فرزندان خود را از داشتن چنين حقى محروم نكنند . گشاده روئى ، حسن خلق و شوخى هاى سالم و فرح بخش مى توانند در ايجاد چنين فضائى در محيط خانواده ثمر بخش باشد .

والدين دلسوز هيچ گاه غم و اندوه خود را به فرزندانشان تحميل نمى كنند و فضاى شاد و پر نشاط خانواده را مكدر و ناگوار نمى سازند .

آنان حزن و اندوه خود را در دل نگه داشته و در سيمايشان گشاده روئى و بشاشت را نمايان مى سازند . مؤ من كسى است كه شادى در چهره و اندوهش در دل باشد . ( 90 )

امام صادق عليه السلام خوشرفتارى را يكى از علامات كمال ايمان شمرده است . ( 91 )

فضل ابن ابى قره مى گويد : امام صادق عليه السلام فرمود : ما من مؤ من الا و فيه دعابة

، قلت : و ما الدعابة ؟ قال : المزاح ( 92 ) مؤ منى نيست كه در وجود او خوش طبعى نباشد . پيشواى ششم نيز افرادى را كه در ميان جمع ، ديگران را با شوخى و خوش طبعى شاد مى كنند ، بدون اين كه گناهى مرتكب شوند و عفت كلام را از ميان ببرند ، دوستان خداوند مى داند و مى فرمايد : ان الله يحب المداعب فى الجماعة بلا رفث ؛ ( 93 )

خداوند كسانى را دوست دارد كه در ميان مسلمانان شوخى و خوش طبعى مى كنند بدون اين كه كلمات زشت و ناروا به زبان بياورند .

11 توجه به بازى كودكان

بازى و تفريح يكى از نيازهاى ايام طفوليت است . بازى حس كنجكاوى و قواى باطنى كودك را شكوفا مى كند و باعث خلاقيت و پرورش جسمى و روحى او مى شود . والدين مى توانند با همبازى شدن با كودك ، گذشته از اينكه روحيه خود باورى و عزت نفس را در او تقويت مى كنند به آموزش غير مستقيم وى بپردازند . كودكان از بازى و ورزش لذت برده و براى ابراز احساسات خويش فرصت مى يابند . به اين جهت به بازى كودكان در سيره اهل بيت عليهم السلام توجه ويژه اى مبذول شده است : روزى در سر راه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عده اى كودك با خاك بازى مى كردند ، برخى از اصحاب آن حضرت خواستند كه از بازى آنان جلوگيرى نمايند ، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : دعهم فان التراب ربيع الصبيان ؛ بگذاريد بازى كنند زيرا

خاك مايه شكوفايى بچه هاست .

ابو رافع مى گويد : در مدينه گاهى من با امام حسين عليه السلام كه كودكى بيش نبود بازى مى كردم ، به اين ترتيب كه سنگهاى مخصوصى را انتخاب نموده و به داخل حفره هائى نشانه روى مى كرديم و در صورت برنده شدن مى بايستى فرد برنده بر دوش ديگرى سوار مى شد . هرگاه من برنده مى شدم و مى خواستم بر دوش او سوار شوم امام حسين عليه السلام مى گفت : اتركب ظهرا حمله رسول الله صلى الله عليه و آله ؛آيا مى خواهى بر دوش كسى سوار شوى كه رسول الله او را بر دوش خود حمل مى كرد ؟ من از سوارى منصرف مى شدم و هرگاه او به هدف مى زد ، من از سوارى دادن سرباز مى زدم و مى گفتم : من هم مثل تو سوارى نمى دهم . امام حسين عليه السلام مى فرمود : اما ترضى ان تحمل بدنا حمله رسول الله ( 94 ) آيا راضى نيستى بدنى را به دوش بكشى كه رسول الله آن را بر دوش خود حمل كرده است ؟ ! و من با كمال ميل او را بر دوش خود گذاشته و سوارى مى دادم .

زبان كودكى

نبى اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : بر پدر و مادران لازم است كه دنياى كودكان را درك نمايند و در ارتباط با آنان رفتارى كودك پسند پيشه كنند . ( 95 )

چون كه با كودك سرو كارت فتاد

پس زبان كودكى بايد گشاد

اميرالمؤ منين عليه السلام نيز به والدين مسئول توصيه فرمود : من

كان له ولد صبا؛ ( 96 ) هر كس كودكى دارد بايد با او با زبان كودكى رفتار كند .

بازى تا كى ؟

لازم به ياد آورى است كه بازى تا حدودى و در سال هاى كودكى براى فرزندان لازم است . چنان كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد : دع ابنك يلعب سبع سنين ( 97 ) بگذار فرزندت تا هفت سالگى بازى كند . ولى اگر در اين عمل افراط شود در سنين بالاتر همچنان يك جوان مسلمان بيشترين اوقات خود را به بازى و سرگرمى بگذارند از مسير سعادت و رستگارى فاصله خواهد گرفت . امير مؤ منان على عليه السلام فرمود : لا يفلح من وله باللعب ؛ ( 98 ) كسى كه عاشق بازى كردن باشد ، خوشبخت و رستگار نخواهد شد . معمولا چنين افرادى از جاده عقلانيت و تفكر و انديشه به دور مى مانند .

آن حضرت در گفتار ديگرى به اين نكته تاءكيد فرمود : لا يثوب العقل مع اللعب ؛ ( 99 ) تفكر و تعقل با بازى و سرگرمى جمع نمى شود .

بنابراين كسانى كه بعد از سنين كودكى همچنان به بازى و سرگرمى مشغول باشند و با حرص و ولع آن را دنبال كنند نتيجه اى جز محروميت از نيروى عقل و آثار پربار آن به دست نخواهند آورد .

12 هديه دادن

هديه دادن علاوه بر اين كه عشق و محبت هديه شونده را به انسان زياد مى كند و موجب استحكام ارتباط قلبى مى شود ، نشانه احترام به شخصيت طرف مقابل است و هديه شونده از اينكه مورد توجه و عنايت قرار گرفته احساس

لذت و نشاط مى كند و به اين وسيله عزت نفس و روحيه خود اتكائى در او تقويت مى گردد .

در اين مورد روايات زيادى در متون دينى و فقهى آمده است . والدين براى تقويت ارتباط صميمانه با فرزندان و مخاطبين خويش مى توانند با اهداى هديه مناسبى در وجود آنان نفوذ كرده و خصال ستوده و نيكى ها را در آنان ايجاد كنند ، و به اين وسيله كرامت و بزرگوارى و ايجاد روابط اجتماعى را به آنان بياموزند . پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام فرمود :

اگر مردى وارد بازار شود و تحفه اى براى اعضاى خانواده اش بخرد ، اجر و پاداش او برابر با كسى است كه نيازمندان واقعى احسان نمايد . و بهتر است كه در دادن هديه فرزندان دختر را مقدم بدارد زيرا هر كس دختر خود را خوشحال نمايد همانند اين است كه يك انسان ارزشمندى را از بند رهانيده است و هر كس به پسرش چشم روشنى داده و او را شاد كند در رديف بهشتيان خواهد بود . ( 100 )

هديه دلها را پر از صفا و صميميت كرده و غبار كدورت را از دلها مى زدايد . به ويژه آنكه تقديم هديه در مناسبتهاى خاصى باشد كه خاطرات خوش آن روز با شادمانى تحفه عجين گرديده و تاثير نشاط آور آنرا چندين برابر مى كند و براى فرزندان خاطراتى ماندگار و هميشگى مى شود .

به همين خاطر براى روزهاى شاد و عيدها ، دستورات مخصوصى از طرف پيشوايان دينى رسيده است . هم چنان كه قبلا اشاره شد پيشواى ششم عليه السلام در

مورد وظايف پدر فرمود : هر ميوه اى كه همه از آن مى خورند ، شايسته است كه به اعضاى خانواده اش بخوراند و خوراكى هائى كه مخصوص ايام عيد است و در غير ايام عيد به آنان نمى رساند ، در روزهاى شادى و عيد به آنان برساند . ( 101 ) البته لازم است كه بدانيم كه تاءثير و لذت هديه و بخشش به فرزندان زمانى بيشتر مى شود كه بدون درخواست قبلى انجام گيرد ، تا ضمن حفظ شخصيت و كرامت فرزند ، روحيه خود باورى و اعتماد به نفس آنان تقويت شود . به همين جهت امام مجتبى عليه السلام فرمود : كرامت و بزرگوارى آن است كه قبل از درخواست به كسى هديه دهى . ( 102 )

13 پرهيز از توقعات بى جا

برخى از والدين ناآگاه كودكان خود را همانند يك فرد بزرگ تلقى كرده و انتظارات مهمى از او دارند . اين افراد بى تجربه كودك را در مقابل انجام ندادن كارى كه در حد قدرت او نيست مؤ اخذه كرده و گاهى تنبيه مى كنند . آنان فكر نمى كنند كه يك كودك را بايد از افق ديد او نگاه كرد نه از منظر خودشان . تمايلات ، حالات و دنياى كودكان و نوجوانان ديدگاهى نسبت به خود آنان را مى طلبد ، كه والدين برتر به آنان توجه كرده و آن را در معاشرت با كودكان مد نظر قرار مى دهند . كودك مثل بزرگ ترها هنوز معناى تعهد ، انجام وظيفه و مسئوليت را درك نمى كند . بايد به دنياى آنان وارد شد و كارهاى سخت و مشقت بار

و بازخواست رسمى را از آنان توقع نكرد .

از امام صادق عليه السلام پرسيدند : چه گونه مى شود والدين فرزندان خود را در نيكى و صله رحم به پدر و مادرشان يارى كنند ؟ امام فرمود : به فرزندان كارهاى آسان بدهند و آنان را به كارهاى مشكل وادار نكنند و به رنج و زحمتشان نيندازند و بر آنان ستم ننمايند و به آنان دروغ نگويند و بدانند اگر مرتكب اعمالى شوند كه فرزندشان به مرحله عاق والدين و قطع صله رحم برسند ، آنان را به مرز كفر مى رسانند . ( 103 )

چنين پدر و مادرى با اعمال نسنجيده و انتظارات نا به جا ، نه تنها فرزندان خود را به راه صحيح هدايت نكرده اند ، بلكه آنان را به سوى انحراف و لغزش سوق داده اند .

يونس بن رباط مى گويد : از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود : رسول خدا فرموده است : خدا رحمت كند كسى را كه در نيكى ، به فرزند خود وى را يارى مى رساند . يونس از امام پرسيد : چگونه مى توان به فرزندان يارى كرد ؟ امام ششم عليه السلام فرمود : كارهاى آسان و راحت را از او بپذيرد و از محول كردن كارهاى سخت و سنگين به وى اجتناب كند ، او را با القاب زشت مخاطب قرار ندهد و او را سفيه و نادان و احمق نداند . ( 104 )

چشم پوشى از خطاى فرزندان

داود زربى از دست فرزندش كه به وى ضرر مالى زده بود به امام كاظم عليه السلام شكايت برد . امام عليه

السلام فرمود : با فرزندت مدارا كن و از خطايش چشم بپوش ، مبلغ صدر هزار درهم در مقابل نعمت فرزند ، كه خدا برايت ارزانى داشته چيزى نيست .

والدين مهربان معمولا سعى مى كنند از فرزندان خود توقعات بى جا و بى مورد نداشته باشند و به خاطر لغزش ها و خطاها و نوجوانان از آنان انتقاد نكنند . آنان عادت ندارند از فرزندانشان خرده گيرى نموده و دائم بچه هايشان را سرزنش كنند . در اين مورد خوب است زمزمه هاى عاطفه انگيز پدرى را در كنار بستر كودك معصومش با هم بخوانيم :

زمزمه هاى پدر

پسر جان گوش كن : اين ها را وقتى مى گويم كه تو خوابى . زبر گونه ات چين خورده است و حلقه اى از موهاى طلائيت به پيشانى عرق كرده ات چسبيده است . دزدكى به اتاق خوابت آمده ام . همين چند دقيقه پيش بود كه در كتابخانه نشسته بودم و داشتم روزنامه مى خواندم كه موج سهمگين پشيمانى مرا با خود برد و با احساس گناه ، كنار بسترت آمدم .

پسر جان ! چيزهائى هستند كه من درباره شان فكر كرده ام . من با تو كج خلقى كرده ام . موقعى كه لباس مى پوشيدى كه به مدرسه بروى سرزنشت مى كردم ، چون صورتت را به جاى اين كه بشويى ، با حوله مرطوب پاك مى كردى . از تو كار شلاقى كشيدم ، چون كفش هايت را تميز نكرده بودى . موقعى كه وسايلت را كف اتاق انداختى ، با عصبانيت سرت داد كشيدم . موقع صبحانه خوردن هم ايراد كارهايت را

پيدا كردم . تو چيزها را ريختى . دهانت را پر از غذا كردى . آرنج هايت را به ميز تكيه دادى . زياد كره روى نانت ماليدى ، و موقعى كه سراغ بازيت مى رفتى و من راه افتاده بودم كه به قطار برسم ، برايم دست تكان دادى و فرياد زدى : خداحافظ بابا ! و من اخم كردم و در جوابت گفتم : قوز نكن ! بعد دوباره همه اين ماجراها تا غروب ادامه پيدا كرد . موقعى كه آن طرف جاده بودم ، جاسوسيت را كردم و ديدم زانو زده اى و دارى با سنگ مرمرها بازى مى كنى . جوراب هايت سوراخ شده بودند جلوى روى دوستانت تحقيرت كردم و خودم جلو افتادم و وادارت كردم پشت سرم تا خانه بيايى و جوراب ها گران بودند و اگر خودت مجبور بودى آن ها را بخرى ، حتما بيشتر مراقبت مى كردى ! فكرش را بكن پسر ! پدر باشى و اين جور فكرها به سرت بزند ! يادت مى آيد يك كمى بعد توى كتابخانه نشسته بودم و داشتم روزنامه مى خواندم كه تو با كم رويى و نگاهى كم و بيش رنجيده آمدى ؟ وقتى از بالاى روزنامه نگاهت كردم و معلوم بود كه حوصله ام از بى موقع مزاحم شدنت سر رفته است ، تو ترديد كردى و همان جا كنار در ايستادى . من نق زدم : چى مى خواى اين وقت شب !

تو هيچ نگفتى ، فقط با يورشى طوفانى به طرفم دويدى ، دست هايت را دور گردنم انداختى ، مرا بوسيدى و دست هاى

كوچولويت را با عاطفه اى كه خداوند در قلب تو شكوفا كرده بود و حتى غفلت و جهل هم نمى توانست ناديده اش بگيرد ، مرا محكم در بر گرفتند . و بعد تو رفته بودى و صداى تاپ تاپ پاهايت از پله مى آمد .

خب پسر جان ! خيلى نگذشت كه روزنامه از دستم ليز خورد . ترس هولناك و آزار دهنده اى بر من چيره شد . عادت داشت با من چه مى كرد . عادت خرده گيرى ، عادت سرزنش كردن . اين پاداش من به تو بود كه كه پسر بودى . اين كارها به خاطر اين نبود كه دوستت نداشتم ، به خاطر اين بود كه از يك كودك ، بيش از حد انتظار داشتم . داشتم تو را با متر سن خودم اندازه مى گرفتم .

در شخصيت تو چيزهاى خوب و نازنين و حقيقى ، فراوان بودند . قلب كوچك تو به اندازه سحر بود كه از بالاى كوه ها سر بر مى آورد . اين را با حركت خود انگيخته ات نشان دادى . تو امشب براى خداحافظى به طرفم دويدى و مرا بوسيدى . پسر جان ! امشب ديگر هيچ چيز برايم اهميت ندارد . من در تاريكى به اتاقت آمده ام و شرمسار در كنار تخت زانو زده ام !

جبران عاجزانه اى است . مى دانم كه اگر اين ها را به تو مى گفتم متوجه نمى شدى . ولى از فردا يك باباى واقعى خواهم بود ! با تو صميمى خواهم بود و وقتى رنج مى برى ، رنج خواهم برد و وقتى مى خندى

خواهم خنديد . موقعى كه مى خواهم از سر بى حوصلگى حرف بزنم ، زبانم را گاز مى گيرم و مثل يك عبادت دينى دائما با خودم تكرار خواهم كرد : او كه پسر بچه اى بيش نيست ، يك پسر بچه كوچولو !

متاءسفم كه تو را در ذهنم يك مرد تصور كرده بودم . حالا كه تو را مى بينم كه مچاله و خسته توى تختت خوابيده اى ، مى فهمم كه هنوز يك نوزادى . ديروز در آغوش مادرت بودى و سرت روى شانه او بود .

مى دانم كه خيلى خواسته ام خيلى زياد . ( 105 )

14 بهداشت و سلامتى

در آموزه هاى تربيتى اسلام همان طور كه به مسائل معنوى و روانى فرزندان توجه شده ، به مسائل بهداشت تن و سلامتى او نيز اهميت داده شده است . امام رضا عليه السلام فرمود :

كودكان را تميز و پاكيزه نگه داريد و چرك و چربى را از تن آنان بزدائيد زيرا شيطان بوى چرك را احساس كرده و به سراغ آنان مى آيد و اگر خواب باشند دچار ترس و وحشت مى شوند . ( 106 )

پيشوايان معصوم عليهم السلام در توصيه هاى خود به ختنه كردن فرزندان كه فوائد مهم بهداشتى دارد اشاره كرده اند . امام صادق عليه السلام فرمود : فرزانتان را در هفتمين روز ولايت ختنه كنيد ، زيرا كه اين عمل در پاكيزگى و سلامت جسمانى كودك نقشى به سزا دارد . ( 107 ) امام رضا عليه السلام در گفتار ديگرى اهميت سلامتى را مد نظر قرار داده و فرمود : همسران باردارتان را كند دهيد ، كه

اگر فرزند آن ها پسر باشد ، پاكيزه قلب و دانشمند و شجاع خواهد شد و اگر دختر باشد ، خوش اخلاق و زيبا مى شود توجه شوهر آينده اش قرار خواهد گرفت . ( 108 )

گفتنى است كه اين نوع خوراكى ها علت تامه پديد آمدن اين صفات نيست بلكه عوامل ديگرى نيز در اين مورد دخالت دارند . امام هشتم عليه السلام در سخن ديگرى به نقل از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود :

فرزندانتان را در روز هفتم ختنه كنيد ، زيرا اين عمل باعث پاكى بيشتر و رشد سريع تر آنان مى شود . ( 109 ) امام رضا عليه السلام در مورد سلامتى جسم و تقويت نيروى جسمانى فرزندانش نيز عملا تلاش مى كرد . يحيى صنعانى مى گويد : در منا به محضر امام رضا عليه السلام وارد شدم ، ديدم كه فرزندش حضرت جواد عليه السلام را در دامان خود نشانده و به او موز مى خوراند . ( 110 )

شير مادر

يكى از مهم ترين نكاتى كه در اين جا لازم است به آن اشاره شود و از بينش عميق و آموزه هاى پيشرفته و كار آمد فرهنگ تربيتى اسلام ريشه مى گيرد توجه به مسئله شير مادر است . در قرآن كريم و روايات متعددى اين مسئله مورد تاءكيد قرار گرفته و لزوم شير مادر براى تغذيه كوك و چگونگى آن در آن ها بيان شده است . امروزه بعد از چهارده قرن تجربه هاى علمى و نظريات جديد روى آن تاءكيد مى كنند . خداوند متعال در قرآن كريم با اشاره به اهميت شير

مادر در رشد جسمانى و روانى ، فرزندان را به نيكى و تشكر از والدين سفارش مى كند : و وصينا الانسان بوالديه حملته امه وهنا على وهن و فصله فى عامين ( 111 ) و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم ؛ مادرش او را با ناتوانى حمل كرد ( به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازه اى را متحمل مى شد ) ، و دوران شير خوارگى او در دو سال پايان مى يابد . و در سوره احقاف فرمود : و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصله ثلاثون شهرا ( 112 ) ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند ، مادرش او را با ناراحتى حمل مى كند و با ناراحتى بر زمين مى گذارد؛ و دوران حمل و از شير بازگرفتنش سى ماه است .

على عليه السلام شير مادر را از همه شيرها مفيدترين و مبارك ترين شير براى اطفال مى داند و مى فرمايد : ما من لبن رضع به الصبى اءعظم بركة عليه من لبن اءمه ( 113 ) هيچ شيرى براى كودكان مبارك تر از شير مادر نيست . بلى مادر نه تنها با شير خود فرزندش را تغذيه جسمانى مى كند ، بلكه به همراه آن عواطف ، احساسات ، اعتقادات و حالات روحى و روانى خود را به طفل منتقل مى نمايد . به همين جهت مى گويند : هنگامى كه مادر كودك را بغل مى كند و به او شير مى دهد صداى قلب مادر ، آهنگ

موزونى است كه به كودك آرامش مى دهد .

امام صادق عليه السلام با اشاره به حداقل مدت شير خوارگى كودكان فرمود : بر مادران لازم است كه بيست و يك ماه فرزندان خود را شير دهند ، هر چه اين مدت كم شود از حق كودك كم شده و يكى از مهم ترين حقوق وى رعايت نشده است . ( 114 )

تاءثير شير مادر

حضرت على عليه السلام در مورد تاءثير شير مادر در حالات روحى كودك ، فرمود : در انتخاب دايه براى فرزندان كوشش و دقت كنيد همچنان كه در انتخاب همسر دقت مى كنيد زيرا شير مادر طبيعت كودك را تغيير مى دهد . ( 115 )

در اين زمينه مى نويسند : هنگامى كه در آخرين روزهاى زندگى علامه بزرگوار شهيد ، شيخ فضل الله نورى ، از وى در مورد افكار و تلاش هاى ضد دينى فرزندش سؤ ال كردند . وى علت اين امر را اين گونه بيان داشت : اين پسر وقتى كه در نجف به دنيا آمد ، مادرش شير نداشت ، از اين رو مجبور شديم كه براى شير دادن او دايه اى پيدا كنيم . پس از اين مدت كوتاهى كه اين پسر از شير آن دايه تغذيه نموده ناگهان متوجه شديم كه آن دايه ، زنى به مبالات و بى عفت بوده و كينه ديرينه اى از امير مؤ منان على عليه السلام به دل دارد . از همان وقت دريافتيم كه سعادتمند شدن اين پسر ، آسان نخواهد بود .

در فرهنگ انسان ساز اسلام علاوه بر تاءكيد به عوامل مادى سلامتى ، به عوامل معنوى

سلامتى مانند صدقه و عقيقه نيز توجه خاصى شده است . امام رضا عليه السلام در بخشى از مطالبى كه براى ماءمون مرقوم فرموده ، آمده است : عقيقه براى پسر و دختر ، نام گذارى مناسب ، تراشيدن موهاى سر نوزاد در روز هفتم و معادل وزن موها طلا و يا نقره صدقه دادن لازم است و هم چنين ختنه پسر بچه ها ، امرى واجب است . ( 116 )

15 ضرورت تربيت معنوى

در انديشه اهل بيت عليهم السلام علاوه بر آموزش آداب و رفتارهاى اجتماعى و اخلاقى ، بايد فرزندان را با نكات معنوى و تربيت دينى آشنا نمود . لازم است والدين اين وظيفه خطير خود را از همان روزهاى تولد به انجام برسانند . نواى دلنشين توحيد اولين آموزه هاى دينى است كه روح كودك را طراوت مى بخشد و او را به سوى دين و معنويت سوق مى دهد . زمزمه جملات روح نواز اذان و اقامه به گوش نوزاد از زيباترين و مؤ ثرترين آموزشهاى رهبر عاليقدر اسلام به پيروان خود مى باشد . امام صادق عليه السلام فرمود : هنگامى كه حسين عليه السلام به دنيا آمد ، رسول خدا صلى الله عليه و آله ، آن نوزاد مبارك را در آغوش گرفت و در گوش راستش نواى توحيدى اذان را زمزمه كرد و گوش چپش را با نغمه دلنواز اقامه آشنا نمود . در روز هفتم ولادت ، پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد سر آن نوزاد را تراشيده و هم وزن موى سرش نقره صدقه دادند و گوسفندى براى او عقيقه نموده ، ران آن را

به قابله فرستادند ، و سر نوزاد را با عطر خلوق معطر نمود . ( 117 ) با رشد جسمانى كودك لازم است ، آموزشهاى دينى نسبت به فهم و درك آنان ، گذشته از اين كه فرزندان را با مبداء حقيقى جهان آفرينش مرتبط مى سازد ، در آنان روحيه اعتماد به نفس و نيروى استقامت و پايدارى در مقابل مشكلات كمر شكن زندگى نيز ايجاد خواهد كرد . در اين راستا امام باقر عليه السلام به فرزندش مى فرمايد : فرزندم ! هرگاه خداوند به تو نعمتى ارزانى داشت بگو : الحمدلله و هرگاه امرى و حادثه اى تو را غمگين و ناراحت نمود بگو : لا حول و لا قوة الا بالله و زمانى كه احساس نمودى روزى تو به كندى و سختى مى رسد ، بگو : استغفرالله .

امام صادق عليه السلام زمان شروع تربيت دينى و آموزش احكام شرعى را از 7 سالگى مى داند و مى فرمايد : در هفت سالگى بر والدين لازم است حلال حرام را به كودكان بياموزند . ( 118 )

آرى ، فرزندان در آستانه نوجوانى و دوران بلوغ تمايل به مذهب پيدا كرده و زمينه اى مساعد براى آموزش احكام و اعتقادات دينى دارند .

فرزندان آخر الزمان

روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله نگاهش به بعضى از كودكان افتاد ، آن گاه فرمود : ويل لا طفال آخر الزمان من آبائهم فقيل يا رسول الله من آبائهم المشركين فقال لا من آبائهم المؤ منين لا يعلمونهم شيئا من الفرائض و اذا تعلموا اءولادهم منعوهم و رضوا عنهم بعرض يسير من الدنيا فاءنا منهم

برى ء و هم منى براء ( 119 ) واى به فرزندان آخر الزمان ( بى توجهى ) پدرانشان ! گفتند : يا رسول الله ! از طرف پدران كافر ؟ ! فرمود : نه ، بلكه از طرف والدين مؤ من آنان ؛ كه واجبات احكام دينشان را به آنان ياد نمى دهند و هرگاه فرزندانشان به تعليم دين بپردازند مانع مى شوند و اين گونه والدين به مبلغ اندكى از متاع دنيا راضى مى شوند كه فرزندانشان براى آنان كسب مى كنند . من از آنان بيزارم و آنان از من .

حضرت موسى بن جعفر عليه السلام فرمود : فمروا صبيانكم بالصلاة اذا كانوا بنى سبع سنين ( 120 ) فرزندان خود را در هفت سالگى به خواندن نماز وادار كنيد .

16 توجه به خواسته ها

يكى از شيوه هاى تقويت عزت نفس در كودكان و نوجوانان مشورت كردن با آنهاست . هرگاه شخصى مورد مشورت قرار بگيرد از اينكه مورد توجه قرار گرفته و نوع تفكر و انديشه هايش براى ديگران مفيد است احساس فرح و شادى مى كند ، البته در موارد بسيارى ممكن است مشورت كننده از نظرات او بهره و استفاده نمايد . اصولا از منظر فرهنگ و حيانى اسلام نوجوانانى كه به حد بلوغ مى رسند به عنوان وزير و مشاور پدر و مادر محسوب مى شوند و نه تنها خواسته ها و انديشه هاى آنان را بايد مورد توجه قرار داد بلكه از نظرات مفيد و سازنده آنان بايد بهره گرفت . حضرت محمد صلى الله عليه و آله در گفتارى خردمندانه به اين حقيقت تصريح كرده و فرمود : الولد

سيد سبع سنين و عبد سبع سنين و وزير سبع سنين ( 121 ) فرزند تا هفت سالگى آقا و سرور شما است و در هفت سال دوم بنده و مطيع شما است و در هفت سال سوم وزير و معاون است . آن رهبر آسمانى در سخنى ديگر وظايف والدين در اين زمينه را چنين مشخص فرمود : بگذار فرزندت تا هفت سالگى بازى كند و هفت سال بعد در تاءديب و تربيت او بكوش و در هفت سال ديگر او را مشاور خود قرار ده . ( 122 )

بر اساس اين مطالب توجه به خواسته ها و انديشه هاى فرزندان نوجوان و جوان امرى لازم و ضرورى براى پدر و مادر مى باشد .

امام حسن مجتبى عليه السلام ضمن توصيه به اين كار ستوده ، در موارد مختلف با فرزندانش مشورت و به اين طريق شخصيت آنان را پرورش داده و عزت نفس را در وجود آنان تقويت مى كرد . روزى معاوية بن خديج به عنوان خواستگار به منزل آن حضرت آمد ، حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام به او فرمود : انا قوم لا نزوج نسانا حتى نستاء مرهن ؛ ( 123 ) ما قومى هستيم كه بدون نظر خواهى و مشورت با آنان ، شوهر نمى دهيم .

همچون روزى حسن مثنى فرزند امام مجتبى عليه السلام از يكى از دختران امام حسين عليه السلام خواستگارى كرد و آن حضرت به او فرمود : اختر يا بنى احبهما اليك ؛ هر كدام را بيشتر دوست دارى انتخاب نما .

روزى عبد الله ابن ابى يعفور به امام صادق عليه السلام عرض

كرد : من براى ازداوج خويش دخترى را انتخاب كرده ام ، اما پدر و مادرم فرد ديگرى را به من پيشنهاد مى كنند . امام فرمود : با آن كسى كه خودت مى خواهى ازدواج كن .

البته از برخى روايات بر مى آيد كه جوانان عزيز نيز نبايد از مشورت و صلاحديد بزرگان به ويژه ، والدين خود را مستغنى بدانند و در اين مورد فقهاى بزرگوار فتاوائى نيز دارند .

17 تقويت ارتباط كلامى

عموم مردم به ويژه كودكان و نوجوانان به ارتباط كلامى بسيار حساس هستند . لحن و صورت والدين ، مربيان و مبلغان در ارتباط كلامى بايد داراى بار عاطفى و مثبت باشد ، آنان مى توانند با سخنان نرم ، نيكو ، محبت آميز از مشكلات روحى و ناهنجارى هاى كودكان و نوجوانان بكاهند و رنج هاى درونى آنان را آرامش بخشند . بسيارى از تند خوئى ها ، خشونت ها ، لجبازى ها زورگوئى ها ، بدبينى ها ، افسردگى ها ، گوشه گيرى ها ، نااميدى ها را مى توان با ارتباط كلامى صحيح و نيكو حل نمود .

در اين جا نمونه هائى از ارتباط كلامى سرور و سالار آزادگان حضرت امام حسين عليه السلام با فرزندان و يارانش را در حساس ترين روزهاى زندگى مى خوانيم :

اول در هنگام گفتگو با دخترش سكينه براى تسكين آلام روحى وى ، چنين فرمود : يا نور عينى ! كيف لا يستسلم للموت من لا ناصر له و لا معين ( 124 ) اى نور چشم من ! چگونه تسليم مرگ نباشد كسى كه ياورى ندارد .

دوم آن گاه كه امام حسين عليه

السلام برادرش حضرت عباس عليه السلام را مى فرستاد تا از علت حركت سپاه دشمن خبرى آورد علاقه قلبى خويش را به او چنين ابراز داشت : يا عباس ! اركب بنفسى انت يا اخى حتى تلقاهم فتقول لهم : مالكم ؟ و ما بدالكم ؟ و تساءلهم عماجاء بهم ؟ ( 125 )

برادرم عباس ! جانم به فدايت ! سوار شو و به نزد اينان برو و بگو شما را چه شده ؟ و چه مى خواهيد و از سبب آمدن سپاه و تحرك آنان سؤ ال كن !

سوم هنگامى كه قاسم عليه السلام در شب عاشورا از شهادت خويش سؤ ال كرد ، امام حسين عليه السلام او را چنين خطاب نمود : اى و الله فداك عمك انك لا حد من يقتل من الرجال معى ( 126 ) آرى عموميت فداى تو ! به خدا سوگند تو هم در رديف ياران شهيد من خواهى بود .

چهارم امام حسين عليه السلام در موقع خداحافظى با خواهران و فرزندان امام سجاد عليه السلام را به آغوش كشيده و با اين كلمات دلنشين او را دلدارى داد : يا ولدى انت اطيب ذريتى و افضل عترتى و انت خليفتى على هولاء العيال و الاطفال ( 127 ) پسرم ! تو پاكيزه ترين فرزندان من هستى و بهترين خاندان من مى باشى و تو از طرف من سرپرست اين زنان و كودكان خواهى بود .

سخنان محبت آميز ، دلربا و داراى بار عاطفى مثبت تا عمق جان مخاطب تاءثير مى گذارد و با ايجاد محبت بيشتر در قلب وى او را به سوى گوينده جذب مى

كند . پدر و مادرى كه در به كارگيرى الفاظ و عبارات خود ، كمال ادب و عفت را رعايت مى كنند ، در منظر فرزندان عزيز و مكرم بوده و ديگران نيز به آنان به ديده احترام مى نگرند . در حقيقت رعايت ادب ، عفت و داشتن صميمت در گفتار ناشى از كرامت نفس گوينده است و در تحكيم روابط گوينده و مخاطب تاءثير فراوان دارد و گاهى مشكلات روحى فرزندان ، از قبيل تند خوئى ، زورگويى ، بدبينى ، افسردگى و عقده حقارت را همين كلمات مهرآميز درمان مى كند . براى همين والدين شايسته خود را موظف مى دانند كه در روابط خود با فرزندان از عباراتى روح نواز و دلنشين استفاده كنند و اين كلام گهربار حضرت رسول صلى الله عليه و آله را هميشه در مقابل چشمان خود احساس مى كنند كه : من اءكرم اءخاه المسلم بكمة يلطفه بها و فرج عنه كربته لم يزل فى ظل الله الممدود عليه الرحمة ما كان فى ذلك ( 128 ) كسى كه برادر ( و خواهر ) مسلمان خود را با كلمه اى مهرآميز تكريم نمايد و غم را از دل او بزدايد ، در سايه بلند ( لطف ) خدا مى باشد و تا اين صفت پسنديده در او باشد ، همواره رحمت الهى با او خواهد بود .

سلام دادن به فرزندان

سلام دادن از بهترين آموزه هاى دين مبين اسلام است . سلام يك نوع آغاز ارتباط اجتماعى است . عمل به اين شيوه قرآنى كرامت نفس را در فرزندان تقويت مى كند .

خداوند متعال در قرآن كريم

، به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دستور مى دهد كه به اهل ايمان سلام كند : و اذا جاءك الذين يؤ منون بآياتنا فقل سلام عليكم ( 129 ) هرگاه كسانى كه به آيات ما ايمان دارند به نزد تو آيند به آن ها بگو : سلام بر شما ! به همين خاطر امام مجتبى عليه السلام در مورد اهميت سلام كردن فرمود : من بداء بالكام قبل السلام فلا تجيبوه ؛ ( 130 ) هر كس قبل از سلام كردن به سخن آغاز كند او را جواب ندهيد . و امام حسين عليه السلام فرمود : للسلام سبعون الحسنه ، تسع و ستون للمبتدى ، و واحدة للراد ( 131 ) سلام گفتن هفتاد حسنه دارد ، شصت و نه حسنه آن براى سلام دهنده و يك حسنه براى پاسخ دهنده مى باشد . اين دو گفتار زيبا در تربيت فرزندان و نوجوانان اهميت خاصى دارد . زيرا كودك و نوجوانى كه به او سلام شود شايستگى خود را باور مى كند و در نتيجه با اين روش خلاقيت هاى او را مى توان به فعليت رساند ، و در راه صحيح هدايت نمود . همچنانكه كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين مورد با اهتمام خاصى فرمود : خمس لست بتاركهن حتى الممات . . . و تسليمى على الصبيان لتكون سنة من بعدى ( 132 ) پنج چيز را تا لحظه مرگ ترك نمى كنم . . . يكى از آنها سلام دادن به كودكان است ، تا بعد از من يك رسم رايج بشود .

سلام دادن بايد با بانگى رسا و آهنگى خوش و دلنشين ادا شود . امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود : مروت و جوانمردى آنستكه مرد دين خود را حفظ كرده و نفسش را از پليدى ها دور نگه دارد و حقوقى را كه بر گردن اوست ادا كند و با بانگ رسا و دلپذير سلام گويد . ( 133 ) چرا كه سلام گفتن با بانگ رسا و آهنگى دلنشين از عادات پسنديده بندگان برگزيده الهى است .

مولاى حق جويان على عليه السلام فرمود :

سنة الاخيار لين الكلام و افشاء السلام ( 134 ) شيوه انسان هاى برگزيده الهى آرام سخن گفتن و واضح سلام كردن است .

آن حضرت در سخن ديگرى به نقش سلام در جذب دل ها فرمود :

عود لسانك لين الكلام و بذل السلام يكثر محبوك و يقل مغضوك ( 135 ) زبانت را به گفتار نرم و سلام گفتن عادت بده تا دوستانت زياد و دشمنانت به حداقل برسد .

يكى از آثار تربيتى سلام گفتن ايجاد ارتباط آسان با مخاطب و تسهيل ارتباط اجتماعى است . على عليه السلام اين حقيقت را چنين بيان مى دارد : لكل داخل دهشة فابدؤ ا بالسلام ؛ ( 136 ) براى هر تازه واردى نوعى بهت و حيرت و سرگشتگى وجود دارد ارتباط خود را با سلام كردن بر وى آغاز كنيد ( تا حيرت او از ميان برود )

از منظر على عليه السلام حتى به گناهكار نيز سلام دادن ، پسنديده و تاءثير گذار است . امام حسين عليه السلام مى فرمايد : ابن كوا از پدرم على عليه السلام پرسيد :

اى امير مؤ منان ! آيا بر گنهكاران نيز سلام مى دهى ؟ على عليه السلام فرمود : خدا او را اهل توحيد مى داند آيا تو او را اهل سلام ( 137 )

نمى دانى ؟ !

با توجه به اين نكته پدر و مادر نبايد كودكان خطاكار را از خود برانند و ارتباط خود را با وى قطع كنند . بلكه لازم است ارتباط خودشان را با وى تقويت كنند .

18 پرورش استعدادهاى فرزندان

مهم ترين امتياز انسان از ساير موجودات جهان ، قابليت رشد و استعداد كمال در وجود اوست و هويت انسان در پرتو همين ويژگى معنا پيدا مى كند ، و در حقيقت ارزش حقيقى او در گرو پيمودن مسير كمال و به فعليت رساندن قوه ها و شكوفائى خلاقيتهاى باطنيش مى باشد .

آفريدگار جهان براى همين ويژگى انسان ، تمام موجودات را در مسير رشد و تعالى او قرار داده و همه چيز را در عالم هستى به خاطر پرورش صحيح و رشد انسان آفريده است ، ( 138 ) و او را با دو هدايتگر درونى و بيرونى به سوى حق ندا داده و هدايت كرده است در يك كلام مهم ترين هدف از تربيت انسان ، رسيدن به فلاح و رستگارى و قرب الى الله است . ( 139 )

در اين راستا پدر و مادر موظفند در زمينه شكوفائى استعدادهاى خدادادى فرزندانشان ، بسترهاى مناسب را فراهم آورند . چرا كه آنان در قبال تربيت فرزندان مسئولند . رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : فرزندان خود را تربيت كنيد به راستى كه شما درباره آن ها مورد سؤ ال

قرار خواهيد ( 140 )

گرفت .

يكى از روشهائى كه مى توان در اين مورد از آن استفاده كرد ، شيوه كار آمد تشويق است .

تشويق در پرورش استعدادهاى فرزندان يك راهكار كاملا موفق مى باشد و اگر با شرايط صحيح انجام شود ، محرك قوى در ايجاد و تكرار خصال پسنديده در وجود فرزندان خواهد بود . تشويق مى تواند به صورت هاى مادى و معنوى باشد . تحسين ، تقدير ، اعطاى جايزه و هديه ، بذل عاطفى و محبت ، تكريم و تشكر جلوه هايى از تشويق است . نمونه هايى از بهره گيرى از تشويق را در سيره اهل بيت عليهم السلام را مى خوانيم :

الف روزى حضرت مجتبى عليه السلام ، غلامى را ديد كه كنار باغى نشسته و غذا مى خورد ، او لقمه اى از غذا مى خورد و لقمه ديگر را به سگى كه نزديك او نشسته بود مى داد ، امام عليه السلام از او پرسيد : چرا چنين مى كنى ؟ نوجوان پاسخ داد : شرمم مى آيد كه خودم غذا بخورم و اين سگ گرسنه بماند رفتار ستوده نوجوان مورد توجه حضرت قرار گرفت و آن بزرگوار خواست به اين غلام مهربان پاداشى نيكو عنايت كند . به او فرمود : همين جا باش تا من بازگردم ! بعد از اندكى امام مجتبى عليه السلام غلام را از مولايش خريده و آزاد نمود و سپس باغ را كه غلام در آن كار مى كرد نيز خريد و به او بخشيد . ( 141 )

ب جعفر يكى از فرزندان امام حسين عليه السلام در نزد معلمى

به نام عبد الرحمن سلمى در مدينه آموزش مى ديد . روزى معلم سوره حمد را به جعفر آموخت . هنگامى كه جعفر براى پدر قرائت كرد ، حضرت امام حسين عليه السلام به عنوان قدر دانى ، معلم فرزندش را فرا خواند و هزار دينار به همراه هداياى ديگرى به او پاداش داد . وقتى حضرت امام حسين عليه السلام به خاطر پاداش زياد مورد اعتراض قرار گرفت در جواب فرمود : و انى عطيتى هذه بتعليمه الحمدلله رب العالمين هديه من كجا برابر با تعليم الحمدلله رب العالمين است و آن گاه اين اشعار را قرائت كرد :

اذا جادت الدنيا عليك فجد بها

على الناس طرا قبل ان تتفلت هرگاه دنيا به تو روى آورد ، قبل از آن كه از دستت برود ، آن را به مردم ببخش .

فلا الجود يفنيها اذا هى اقبلت

و لا البخل يبقيها اذا ما تولت

نه بخشش ، آن را هرگاه روى آورد از بين مى برد و نه بخل ، آن را هرگاه پشت كند نگاه مى دارد . ( 142 )

19 پاسخ هاى مشفقانه

در ذهن جوال نوجوان با رسيدن به رشد عقلانى سؤ الاتى مطرح مى شود شايسته است والدين به اين سؤ الات توجه كرده و با پاسخ منطقى و صحيح آنان را راهنمائى نمايند .

قاسم بن الحسن يادگار حضرت مجتبى عليه السلام هنگامى كه در شب عاشورا از عمويش امام حسين عليه السلام شنيد كه به اصحابش بشارت مى دهد كه فردا تمامى آنها شهيد خواهند شد ، در ذهن او سوالاتى مطرح گرديد ، از جاى خود برخاسته و از امام حسين عليه السلام سؤ ال

كرد : عمو جان ! آيا من هم در رديف شهدا خواهم بود ؟ امام حسين عليه السلام فرمود : يا بنى ! كيف الموت عندك ؛ پسرم مرگ را چگونه مى بينى ؟ نوجوان خوش سيما با تمام خلوص و صفا پاسخ داد : احلى من العسل ؛ مرگ در راه تو براى من شيرين تر از عسل مى باشد . قاسم سؤ ال خويش را تكرار نمود : آيا من هم در رديف شهداى كربلا خواهم بود ؟ امام پاسخ داد : عمويت فداى تو ! بلى به خدا قسم تو را هم در رديف يارانم خواهند كشت ، حتى پسر شير خواره ام عبدالله را نيز به شهادت مى رسانند . فرزند غيرتمند امام مجتبى عليه السلام با شنيدن اين سخن يكه اى خورده و سوى عمويش خيز برداشته و پرسيد : عمو جان ! آيا آن ها به خيمه گاه مى رسند و بعد از تسلط به خيمه ها و بانوان ، عبدالله را مى كشند ؟ ! آن گاه امام عليه السلام كيفيت شهادت طفل شير خواره را به قاسم شرح داد . ( 143 )

20آموختن كمالات

ملك الشعراى بهار مى گويد :

والدين ار به روى فرزندان

نگشايند از فضائل در

ضرر اين جنايت آخر كار

باز گردد به مادر و به پدر

سالش از بيست ناگذشته هنوز

كرده دزدى ز شصت افزون تر

زير دندان زبان مادر كند

ريخت خون از دهان هر دو نفر

اگر او عيب كار دزدى را

به من آمخته بود گاه صغر

كى به اين كار مى نهادم پاى

كى به اين دار مى كشيدم سر

والدين برتر در طول زندگى خود تلاش مى كنند كمالات انسانى

و فضائل اخلاقى را با شيوه هاى مؤ ثر ، به فرزندان خويش ياد دهند تا آنان در آينده افرادى مفيد مسئول ، با تربيت و با خصالى پسنديده به مناصب كليدى جامعه قدم گذاشته و در اصلاح و پيشرفت اجتماع خويش تلاش نمايند . اين جا نمونه اى از شيوه آموزش كمالات به فرزندان را مى خوانيم :

علامه كاشف الغطاء و تربيت فرزند

علامه بزرگوار شيخ جعفر كاشف الغطاء در زمينه پرورش صفات والاى انسانى به فرزندش روش هاى آموزنده و مؤ ثرى به كار مى برد . زمانى او مى خواست پسر نوجوانش را به سحر خيزى و عبادت صبح گاهى متمايل كند ، به طورى كه فرزند نوجوان با اشتياق و علاقه و ميل قلبى اين كار را تا آخر عمر ادامه دهد ، و در اعماق وجودش نفوذ نمايد . به همين خاطر در يكى از روزها قيل از اذان صبح كنار بستر پسرش آمد و او را بيدار كرده و گفت : پسرم برخيز ! تا به حرم مطهر مولاى متقيان على عليه السلام مشرف شويم .

نوجوان چشمان خواب آلودش را ماليده و گفت : شما برويد و من هم مى آيم . پدر گفت نه من ايستاده ام تا با هم برويم . جوان برخاست ، وضو گرفت و به اتفاق پدر به سوى حرم مطهر روانه شدند . جلوى در حرم فقيرى نشسته و دستش را به سوى مردم دراز كرده بود . پدر از پسر پرسيد : فرزندم اين مرد براى چه در اين جا نشسته است ؟ گفت : براى گدايى و دريافت كمك از مردم .

پرسيد : فكر مى كنى چه قدر از اين طريق مى تواند به دست بياورد . گفت : شايد درهمى عايدش شود . پرسيد : آيا مطمئنا اين مبلغ را به دست خواهد آورد ؟ گفت : به طور قطع و مسلم نمى توان پيش بينى كرد ، شايد مبلغى عايدش بشود و شايد هم دست خالى برگردد .

پدر كه زمينه را براى گفتن مطلب آماده ديد ، گفت : پسرم ! ببين اين مرد فقير ، براى به دست آوردن يك مقدار منافع دنيائى احتمالى كه يقين به آن هم ندارد ، در اين هنگام شب اين جا آمده و دستش را دراز كرده است . اگر تو واقعا به ثواب هايى كه خداوند براى سحر خيزى و نماز شب خواندن تعيين فرموده ، يقين دارى و گفته ائمه اطهار را باور كرده اى ، چرا در انجام آن سستى به خود راه مى دهى ؟ ( 144 )

اوقات خوش آن بود كه با دوست به سر شد

باقى همه به حاصلى و بى خبرى بود

هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ

از يمن دعاى شب و ورد سحرى بود

پرورش حيا

والدين وظيفه دارند خصلت حيا و عفت را در فرزندانشان پرورش دهند . على عليه السلام فرمود : من قل حياؤ ه قل ورعه ؛ ( 145 ) هر كسى كه صفت حياء در او كم باشد پارسائى او كم خواهد بود . هم چنين آن حضرت فرمود : الحياء يصد عن فعل القبيح ؛ ( 146 ) حياء از كارهاى ناشايست انسان را باز مى دارد . اساسا كسى كه حياء نداشته باشد ،

ايمان ندارد ، هم چنان كه امام صادق عليه السلام فرمود : لا ايمان لمن لا حياء له . ( 147 )

از منظر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله يكى از وظايف والدين در مورد انجام حقوق فرزندان تقويت روحيه پاكدامنى و عفت است . آن حضرت فرمود : حق فرزند دختر بر عهده پدر آن است كه سوره نور را كه حاوى آداب حجاب و عفاف و پاكدامنى است ، به او بياموزد . ( 148 ) امام باقر عليه السلام نيز در اين زمينه مى گويد : دخترى كه به حد بلوغ رسيد جايز نيست بدون حجاب باشد . ( 149 )

با توجه به رهنمودهاى پيشوايان دين ما ، شايسته است ، والدين گرامى فرزندان دختر و پسر را در اين مورد راهنمائى بيشترى نموده به ويژه به آيا ، سوره نور آنان را توجه دهند ، كه حاوى زيباترين پيام هاى عفت و حياء براى مسلمانان است .

آن جا كه مى فرمايد : قل للمؤ منين يغضوا من اءبصار هم و يحفظوا فروجهم ذلك اءزكى لهم ان الله خبير بما يصنعون به مؤ منان بگو چشمهاى خود را ( از نگاه به نامحرمان ) فرو گيرند ، و عفاف خود را حفظ كنند؛ اين براى آنان پاكيزه تر است ؛ خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است !

و قل للمؤ منات يغضضن من اءبصر هن و يحفظن فرو جهن و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها و ليضربن بخمر هن على جيو بهن و لا يبدين زينتهن الا لبعو لتهن اءو آبائهن اءو آباه بعو لتهن اءو اءبنائهن اءو

اءبناء بعو لتهن اءو اخوانهن اءو بنى اخوانهن اءو بنى اءخواتهن اءو نسائهن اءو ما ملكت اءيمانهن اءو التبعين غير اءولى الاربة من الرجال اءو الطفل الذين لم يظهروا على عورات النساء و لا يضربن باءرجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن و توبوا الى الله جميعا اءيها المؤ منون لعلكم تفلحون ( 150 )

و به زنان با ايمان بگو ! چشمهاى خود را ( از نگاه هوس آلود ) فرو گيرند ، و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را جز آن مقدار كه نمايان است آشكار ننمايند و ( اطراف ) روسرى هاى خود را بر سينه خود افكنند ( تا گردن و سينه با آن پوشانده شود ) ، و زينت خود را آشكار نسازند مگر براى شوهرانشان ، يا پدرانشان ، يا پدر شوهرانشان ، يا پسرانشان ، يا پسران همسرانشان ، يا برادرانشان ، يا پسران برادرشان ، يا پسران خواهرانشان ، يا زنان هم كيششان ، يا بردگانشان ، يا افراد سفيه كه تمايلى به زن ندارند ، يا كودكانى كه از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نيستند؛ و هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود ( و صداى خلخال كه بر پا دارند به گوش رسد ) . و همگى بسوى خدا بازگرديد اى مؤ منان ، تا رستگار شويد !

لازم به ذكر است كه پرورش خصلت حياء در فرزندان به معناى رعايت مرزهاى الهى و پاكدامنى است و اين با كم روئى كاملا متفاوت است . كم روئى و خجالتى بودن در فرهنگ حياتبخش اسلام امرى مذموم و

ناپسند است . رسول خدا صلى الله عليه و آله حيا را به بخش پسنديده و ناپسند تقسيم مى كند و مى فرمايد : الحياء حياء ان حياء عقل و حياء حمق فحياء العقل هو العلم و حياء الحمق هو الجهل حياء دو گونه است : حياء عقل و حياء حماقت . حياء عقل ، علم است و حياء حماقت ، نادانى .

امام صادق عليه السلام نيز در مورد حياء ناپسند كه همان كم رويى است فرمود : من رق وجهه رق علمه ؛ ( 151 ) كسى كه كم رو باشد بى مايه و كم دانش خواهد بود . چرا كه چنين آدمى از پرسيدن مشكلات علمى خود ، شرم مى كند و سؤ ال هايش بى پاسخ مى ماند .

آموزش علم و ادب

يكى ديگر از وظايف پدر و مادر آموختن ادب و اخلاق انسانى به فرزندان مى باشد ، زيرا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله يكى از مهم ترين وظائف والدين را پرورش ادب در نهاد كودك مى داند . ( 152 )

امير مؤ منان على عليه السلام مى فرمايد : حق الولد على الولد اءن يحسن اسمه و يحسن اءدبه و يعلمه القرآن ( 153 ) حق فرزند بر پدرش اين است كه نام نيك بر او انتخاب كند ، و ادب به وى بياموزد و قرآن تعليمش دهد . هم چنين آن حضرت در وصيتى كه به فرزندش امام حسن مجتبى عليه السلام نموده است ، مى فرمايد : انما قلب الحدث كالارض الخالية ما اءلقى فيها من شى ء قبلته فبادرتك بالادب قبل اءن يقسو قبلك و يشتغل

لبك ( 154 ) فرزندم ! قلب يك نوجوان مانند زمين خالى است ، هر تخمى كه در آن بيفشانى رشد و نمو مى كند ، من نيز در مورد پرورش ادب در وجود تو مبادرت كردم ، قبل از آن كه قلب تو سخت شده و ذهن تو مشغول شود

به پور خويش دين و دانش آموز

كه تابد چون مه و انجم نگينش

به دست او اگر دادى هنر را

يد بيضاست اندر آستينش

ندارم آن مسلمان زاده را دوست

كه در دانش فزود و در ادب كاست

اقبال لاهورى

امام حسن مجتبى عليه السلام روزى فرزندان خود و فرزندان برادر خود را دعوت كرده و به آنان فرمود : همه شما كودكان جامعه امروز هستيد و اميد مى رود كه بزرگان جامعه فردا باشيد ، دانش بياموزيد و در كسب علم كوشش كنيد ، هر كدام كه نمى توانيد در مجلس درس ، مطالب استاد را حفظ كنيد آن ها را بنويسيد و نوشته ها را در منزل نگهدارى نمائيد تا در موقع لزوم مراجعه كنيد . ( 155 )

على عليه السلام بر اين باور بود : كه بهترين ارث و بالاترين هديه براى فرزندان ادب و تربيت پسنديده است و مى فرمايد : لا ميراث كالادب ؛ ( 156 ) هيچ ارثى بالاتر از ادب نيست . آن حضرت در سخن ديگرى فرمود : ما نحل والد ولدا نحلا اءفصل من اءدب حسن ؛ ( 157 ) بخشش و تفضل هيچ پدرى به فرزندش ، بهتر از عطيه ادب و تربيت پسنديده نيست .

صداقت و امانتدارى

عبد الرحمن بن سابه كوفى جوان نورسى بود كه پدرش را تازه از دست

داده بود وى با تلاش هاى صادقانه خويش موفق شده بود تا شغلى به پا كرده و در مدت كوتاهى به زيارت خانه خدا برود .

او پس از انجام مراسم حج به مدينه آمده و به منزل امام صادق عليه السلام رفت . جمعيت انبوهى در خانه امام صادق عليه السلام گرد آمده بودند .

عبدالرحمن كه خود را از ديگران كم سن سال مى ديد در آخر جمعيت قرار گرفت . او همچنان كه به انتظار ملاقات نشسته بود ، به رفت و آمدها و سؤ ال و جواب هاى مردم از امام عليه السلام نظاره مى كرد .

آن گاه كه مجلس كمى خلوت شده ، امام صادق عليه السلام با اشاره او را به نزديك طلبيده و پرسيد :

شما كارى داشتى ؟

من عبدالرحمن ، پسر سابه كوفى بجلى هستم .

احوال پدرت چه طور است ؟

پدرم به رحمت خدا رفت .

خدا او را رحمت كند . آيا از پدرت ارثى هم براى شما باقى مانده است ؟

خير ، هيچ چيز از او باقى نماند .

پس با چه سرمايه اى توانستى به حج مشرف شوى ؟

بعد از فوت پدرم ما خيلى پريشان بوديم ؛ مرگ پدر از يك سو ، فقر و پريشانى از سوى ديگر بر ما فشار وارد مى آورد و رنج مى داد ، تا آن كه روزى در خانه نشسته بودم يكى از دوستان پدرم آمد . او به ما تسليت گفته و دلدارى داد . سپس پرسيد : آيا از پدرت سرمايه اى باقى مانده است ؟ گفتم : نه . او هزار درهم براى ما آورده و گفت اين را

بگير ، اما بكوش كه اين ها را سرمايه كنى ، و از منافع آن ها خرج نمائى .

اين را گفت و از دم در برگشت و رفت . من با خوشحالى پيش مادرم رفتم و كيسه پول را به او نشان داده و ماجرا را به او گفتم . روز بعد طبق توصيه آن دوست بزرگوار پدرم به فكر كاسبى افتادم و آن پول را تبديل به كالا كرده و مشغول كسب و كار شدم . طولى نكشيد كه وضع كاسبى من بهتر شد و گذشته از اين كه با اين سرمايه زندگى خود را اداره مى كردم مبلغ زيادى به سرمايه ام افزوده شده بود . به فكر انجام مراسم حج افتادم . . . وقتى كه سخن عبدالرحمن به اين جا رسيد ، امام پيش از اين كه سخن خود را به پايان برساند با نگرانى از وى پرسيد : هزار درهم دوست پدرت را چه كردى ؟ عبدالرحمن پاسخ داد : با اشاره مادرم پيش آن مرد رفته و پول امانتى را بى كم و كاست به او تحويل دادم .

امام فرمود : آفرين ! خيلى كار خوبى كردى . حالا دوست دارى برايت نصيحتى بكنم ؟

عبد الرحمن گفت : فدايت شوم البته كه دوست دارم .

امام فرمود : بر تو به راستى و درستى ! آدم راست و درست شريك مال مردم است .

عبد الرحمن مى گويد : بعد از آن سفارش امام را به كار بستم و تا الآن ( آن چنان وضع مالى ام خوب شده است كه ) سيصد و شصت هزار درهم حقوق شرعى خود را

پرداخته ام . ( 158 )

راهنمائى پدرانه

هنوزم ز خردى به خاطر در است

كه در لانه مالكيان برده دست

به منقارم آن سان به سختى گزيد

كه اشگم چو خون از رگ آن دم جهيد

پدر خنده بر گريه ام زد كه هان

وطن دارى آموز از ماكيان ( 159 )

21 تعليم قرآن

قرآن كلام الهى و جلوه اى از قدرت و علم و حكمت پروردگار است و آيات نورانى آن نشانگر عظمت خداوند متعال مى باشد . قرآن برنامه زندگى يك مسلمان و معارف آن گنجينه اى بى پايان است . از هر چيز مهم تر اينكه قرآن عهدنامه اى ميان خداوند و مردم است . از هر چيز مهم تر اينكه قرآن عهدنامه اى ميان خداوند و مردم مى باشد .

امام صادق عليه السلام با اشاره به اهميت اين عهد نامه گرانبهاء ، به مسلمانان سفارش مى كند كه هر روز 50 آيه از اين كتاب را تلاوت كنند : القرآن عهد الله الى خلقه فقد ينبغى للمرء المسلم اءن ينظر فى عهده و اءن يقراء منه فى كل يوم خمسين آية ( 160 ) قرآن عهدنامه خداوند متعال به انسانها مى باشد ، براى فرد مسلمان شايسته است كه به عهدنامه خود بنگرد و در هر روز 50 آيه از آن را تلاوت كند .

بر اين اساس لازم است كه والدين مسلمان فرزندان خود را با معارف حيات بخش و انسان ساز اين عهدنامه و حيانى آشنا سازند و آيات و مفاهيم آن را به صورت انديشه هاى پويا در اذهان فرزندانشان در آورند . رسول خاتم صلى الله عليه و آله مقام معنوى والدينى را كه به فرزندان

خود قرآن تعليم مى دهند ، چنين تبيين مى كند : من قبل ولدة كتب الله عزوجل له حسنة و من فرحه فرحه الله يوم القيامة و من علمه القرآن دعى بالابوين فيكسيان حلتين يضى ء من نور هما وجوه اءهل الجنة ( 161 ) هر كس صورت فرزندش را ببوسد ، خداوند متعال براى او يك حسنه مى نويسد ، و هر كس كودك خود را شاد نمايد ، خداوند روز قيامت او را مسرور خواهد كرد و هر كس به فرزند خود قرآن بياموزد ، روز قيامت پدر و مادر او را دعوت مى كنند و لباسى درخشان و بهشتى بر آنان مى پوشانند كه از نور آن چهره هاى اهل بهشت روشن مى شود .

بنابراين اگر والدين اين حق مسلم فرزندان را رعايت نمايند آنان در آينده نسلى متدين ، پاكيزه ، همدل ، متفكر و آينده نگر خواهند داشت .

جامعه اى كه افراد معمولى و كارگزاران حكومتى آن از چنين نسلى تشكيل يابند ، در تمام زمينه ها موفق خواهند بود . چرا كه ترقى و توسعه و استقلال يك جامعه در گرو داشتن افرادى تربيت يافته در مكتب قرآن است . جوانانى كه با قرآن و آيات آن ماءنوس باشند و در مواقع حساس و سرنوشت ساز زندگى ، پيام هاى دل نواز آن را زمزمه كرده و به آن ها گوش جان بسپارند ، زندگى آرام و همراه با آسايش و موفقيت خواهند داشت ، و از بحران هاى روحى و روانى با سربلندى بيرون خواهند آمد . ابراهيم بن عباس در مورد حالات و رفتار امام رضا عليه

السلام و انس آن حضرت با قرآن مجيد مى گويد : همه سخنان ، پاسخ ها و مثال هاى آن حضرت بر گرفته از قرآن بود . هر سه روز يك بار قرآن را ختم مى كرد و مى فرمود : اگر بخواهم در كمتر از سه روز هم مى توانم آن را ختم نمايم ، اما هرگز آيه اى را تلاوت نمى كنم ، مگر اين كه در معنا ، شاءن نزول و وقت نزول آن مى انديشم . ( 162 )

امير مؤ منان على عليه السلام نيز در مورد مهم ترين حقوق فرزندان بر عهده والدين ، مى فرمايد : حق الولد اءن يحسن اسمه و يحسن اءدبه و يعلمه القرآن ( 163 ) حق فرزند بر پدرش اين است كه نام نيك بر او انتخاب كند ، و ادب به وى بياموزد و قرآن تعليمش دهد .

22 پرورش عشق اهل بيت عليهم السلام

يكى ديگر از مهم ترين وظايف والدين پرورش محبت اهل بيت عليهم السلام در دل هاى فرزندان مى باشد . حضرت خاتم الانبياء فرمود :

فرزندانتان را به سه چيز ماءنوس كنيد : 1 دوستى پيامبرتان 2 عشق اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله . 3 قرائت قرآن . ( 164 )

پيوند دادن نوزادان با خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و عجين كردند وجود آنان با عوامل عشق اهل بيت عليهم السلام و هموار كردن زمينه اين محبت ، تاءثير زيادى در شكل گيرى وجود آنان داشته و آنان را در زندگى آينده خويش با آل محمد صلى الله عليه و آله مرتبط ساخته و از دلدادگان آن خاندان خواهد ساخت .

مولاى عارفان على عليه السلام مى فرمايد : اگر مردم كوفه ، كام نوزادان خويش را با آب فرات برداشته بودند ، آن ها شيعه ما مى شدند . ( 165 )

بديهى است كه آب فرات خصوصيتى براى مردم كوفه ندارد و تمام اهل عالم را شامل مى شود . چنان كه امام صادق عليه السلام فرمود : من گمان نمى كنم كام نوزادى را با آب فرات برداشته باشند ولى او عاشق ما اهل بيت نباشد . ( 166 )

البته راه هاى مختلفى براى زمينه سازى دوستى اهل بيت عليهم السلام در سيره و سخن معصومين عليهم السلام و به ويژه مولاى متقيان وجود دارد كه مجال مفصل ترى مطلبد ، هم چون نام گذارى كودك با نام هاى اهل بيت عليهم السلام ، بردن به زيارت و مجالس آن بزرگواران ، دقت در غذاى كودكان ، ذكر فضائل و آشنائى فرزندان با مقام اهل بيت عليهم السلام ، ارتباط دادن خاطرات خوش زندگى با خاندان رسالت صلى الله عليه و آله و ساير مواردى كه مى توانيم به وسيله آن ها خود و فرزندمان را در مسير ارادتمندان آل پيامبر و شيفتگان حضرات معصومين عليهم السلام قرار دهيم .

ضرورت دوستى اهل بيت عليهم السلام

عشق به اهل بيت عليهم السلام ساز عشق به خداوند است و دوست داشتن اهل پيامبر صلى الله عليه و آله مهر ورزيدن به ارزشهاى والاى الهى است .

رسيدن به قله رفيع كمالات معنوى و انسانى ، بدون دوستى اولياء الهى ممكن نيست ، و پذيرش اعمال و زحمات يك مسلمان در گرو محبت و ولايت اهل بيت عليهم السلام

مى باشد . امير مؤ منان على عليه السلام از خاتم رسولان صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه آن بزرگوار فرمود : در روز قيامت هيچ بنده اى نمى تواند قدم از قدم بر دارد مگر اينكه از چهار چيز سؤ ال مى شود . . . ( كه چهارمين سوال ) از دوستى ما اهل بيت خواهد بود . ( 167 )

بنابراين تقرب به خداوند و رسيدن به سعادت دنيا و آخرت با عشق و محبت آل محمد صلى الله عليه و آله عجين شده است .

هر كه خواهد همنشينى با خدا

او نشيند در كنار اولياء

امام سجاد عليه السلام نيز در مورد فرزندان خويش دعا مى كند و از درگاه حضرت حق مى خواهد كه آنان را از عاشقان اولياء الله قرار دهد : و اجعلهم اءبرارا اءتقياء بصراء سامعين مطيعين لك ، و لاء و ليائك محبين مناصحين و لجميع اءعدائك معاندين و مبغضين ، آمين ( 168 ) پروردگارا ! آنان را از نيكوكاران ، پارسايان ، تيزبينان ، شنواى سخن حق و اطاعت كنندگان از خودت قرار ده و براى اولياى خودت عاشقان خير خواه و از براى تمام دشمنانت آنان را ستيزه جو و كينه ورز گردان .

مهر ورزى به ديگران يك نياز فطرى فرزندان است ، اما چه زيبا است كه انسان در بذل محبت ، خوبان و بهترين ها را برگزيند و اهل بيت عليهم السلام كامل ترين مظهر عشق و علاقه نسبت به معصومين عليهم السلام عامل ثبات قدم در راه دين و دين دارى است ، و عشق و محبت خالصانه به اهل

بيت عليهم السلام فرزندان را در برابر گناه و فساد بيمه مى كند و شناساندن عظمت و مقام ائمه عليهم السلام عشق را در دل آنان به وجود مى آورد و آنان مشتاقانه ارتباطى مستحكم و عميق با ائمه پيدا كرده و با كمال ميل از دستورات آنان پيروى مى كنند . در زيارت امين الله نيز مى خوانيم :

اللهم فاجعل نفسى . . . محبة لصفوة اءوليائك محبوبة فى اءرضك و سمائك ( 169 ) خداوندا ! دل و جان مرا ، شيفته اولياى برگزيده ات قرار ده ، و مرا در زمين و آسمان محبوب گردان .

امام عسكرى عليه السلام مى فرمايد : خداوند در روز قيامت به پدر و مادرى ، پاداشى بزرگ عطا مى كند . آنان با تعجب مى پرسند : پروردگارا ! اين همه پاداش و رحمت در باره ما براى چيست ؟ اعمال ما كه چنين ارزشى نداشت ؟ ! به آنان از سوى خداوند متعال پاسخ داده مى شود : اين عطا يا به جهت اين است كه : شما به فرزند خود ، قرآن آموخته ايد ، و او را به معارف و دستورات دين اسلام آگاه ساختيد و او را با دوستى و محبت محمد رسول خدا صلى الله عليه و آله و جانشين او على عليه السلام پرورش داديد ، و فرزندتان را با تعاليم اين دو بزرگوار آشنا كرديد . ( 170 )

23ورزش و تفريحات سالم

فراهم كردن زمينه شادى هاى سالم و حركات سرور آفرين و ورزش هاى نشاط بخش يكى ديگر از نيازهاى فرزندان مى باشد .

والدين وظيفه دارند براى تقويت روح و جسم

فرزندانشان به مسائل تفريحى و ورزشى آنان توجه نمايند . پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد : به فرزندان خود شنا و تيراندازى بياموزيد . ( 171 )

آن پيامبر رحمت در ضمن سخنى ديگر حقوق فرزندان را بر عهده پدر چنين مى شمارد : آموزش كتاب خدا ، ياد دادن تير اندازى و شنا ، ارث گذاشتن مال پاكيزه و حلال . ( 172 )

جامعه سالم هم جامعه اى است كه افراد پر نشاط ، شاداب و با روحيه هاى قوى داشته باشند . در سيره ائمه اطهار عليهم السلام ورزش يكى از روش هاى تفريح ، سرگرمى ، و تقويت جسم و روح از عوامل رشد و شكوفائى محسوب مى شود . آنان ضمن پرورش روح و روان خويش از ورزش هاى تفريحى و تربيتى نيز غافل نبودند . عاصم بن ضمره مى گويد : من به همراه حسن بن على عليه السلام براى گردش و تفريح به ساحل فرات رفته بوديم ، آن روز عصر در حالى كه روزه بوديم ، آب صاف و زلال فرات ، روى سنگ ها و شن ها موج مى زند و تمام اشياء در عمق آب مقابل چشمان ما خود نمائى مى كردند . حسن بن على عليهما السلام گفت : اگر لباس شنا داشتم داخل آب مى شدم و آب تنى مى كردم . گفتم : من دارم آن را در اختيار شما مى گذارم . گفت : پس خودت چه مى پوشى ؟ گفتم : من همين طورى شنا مى كنم . فرمود : اين كار را من اصلا دوست ندارم و

خوشم نمى آيد؛ از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود : در داخل آب موجودات زنده اى است كه بايد از آن ها شرم كنيد و به احترام آنان بدون پوشش مناسب به داخل آب نرويد . ( 173 )

24 انتخاب شغل مناسب

بيكارى نه تنها موجب از بين رفتن استعدادهاى درونى يك جوان مى شود و او را به فردى تن پرور و بى خاصيت تبديل مى كند ، بلكه به عنوان يك معضل اجتماعى ، فرزندان جوان را دچار انواع مفاسد اخلاقى و اجتماعى مى نمايد ، و شخصى را كه بايد به عنوان سرباز جامعه باشد ، سربار اجتماع مى كند . به همين دليل والدين وظيفه شناس فرزندان جوان خود را در انتخاب شغل مناسب و حلال راهنمائى كرده و يارى مى نمايند .

امام رضا عليه السلام جوانان مسلمان را به انتخاب شغل حلال توصيه نموده و كسانى را كه براى تاءمين معاش خانواده خويش تلاش مى كنند ، برتر از جهادگران در راه خداوند قلمداد نموده ، مى فرمايد : الذى يطلب من فضل الله عزوجل ما يكف به عياله اءعظم اءجرا من المجاهد فى سبيل الله عزوجل ( 174 ) آن كسى كه به فضل و عنايت خداوندى توجه كرده و در راه تاءمين معاش خانواده اش تلاش مى كند از مجاهد در راه خداوند بزرگ پاداش بيشترى دارد .

حضرت موسى بن جعفر عليه السلام مى فرمايد : مردى به حضور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمد و گفت : يا رسول الله ! اين فرزند من بر گردن من چه حقوقى دارد ؟ رسول

گرامى فرمود : اسم زيبا بر او بگذار و ادب برايش بياموز و شغل خوبى برايش انتخاب كن . ( 175 )

25 يارى كردن در ازدواج

ازدواج در اسلام ، يك امر مقدس و عبادت محسوب مى شود . دو زوج جوان با ازدواج خويش اولين گام را از خود دوستى به سوى غير دوستى بر مى دارند ، آنان با امضاى پيمان مقدس زناشويى از دايره خود خواهى بيرون رفته و با وارد شده به مرحله جديدى از زندگى ، بخشى از كمبودهاى خود را جبران مى كنند؛ كه از جمله آن ها مى توان به بقاى نسل ، رسيدن به آرامش و سكون ، تكميل و تكامل ، تاءمين نياز جنسى ، سلامت و امنيت اجتماعى و تاءمين نيازهاى روحى و روانى اشاره كرد . امام رضا عليه السلام در گفتارى حكيمانه به بهره هاى اجتماعى و عقلانى ازدواج پرداخته و مى فرمايد : اگر در مورد ازدواج از طرف خدا آيه اى نازل نشده بود و از پيامبر هم دستورى به ما نرسيده بود؛ همان فوائد و بهره هاى ( اجتماعى و فردى ) كه خداوند در آن نهاده از قبيل نيكى با بستگان نزديك و استحكام ارتباط با آنان و پيوند با بيگانگان كافى بود كه خردمندان و مصلحت انديشان به آن رغبت نمايند . ( 176 )

در فرهنگ متعالى اسلام شايسته است كه والدين در مورد ازدواج فرزندانشان اقدام نمايند . خاتم پيامبران صلى الله عليه و آله رعايت سه حق اساسى را براى پدر و مادر نسبت به فرزندانشان ضرورى مى داند : نام نيك ، تعليم نويسندگى و يارى در ازدواج هنگام

بلوغ . ( 177 )

هم چنين آن حضرت در مورد يكى از مهم ترين حقوق فرزندان دختر مى فرمايد : لازم است پدر و مادر در مورد فرستادن دخترانشان به خانه بخت تعجيل نمايند . ( 178 )

حضرت محمد صلى الله عليه و آله در روايتى ديگر فرمود : هر كس فرزند دخترى را شوهر داده و به خانه بخت بفرستد ، خداوند متعال در روز قيامت تاج سرورى بر سر او خواهد نهاد . ( 179 )

26 موعظه و راهنمائى

از مهمترين حقوق فرزندان راهنمائى آنان توسط والدين است . از آن جائى كه نوجوانان در مراحل اوليه زندگى هستند و راه زندگى پر فراز و نشيب است و راهزنان زيادى در كمين آنان نشسته اند؛ والدينى كه راه زندگى را پيموده و سرد و گرم روزگار را چشيده اند و تجاربى در اين زمينه اندوخته اند ، لازم است در اين زمينه با نصيحت ها و راهنمائى هاى خود فرزندانشان را از پيمودن راه خطا و انحراف جلوگيرى نمايند . به همين جهت خداوند متعال در قرآن كريم نصيحت هاى يك پدر مهربان و فرزانه را به فرزند گرامى اش نقل كرده و آن را به عنوان اسوه و الگو براى والدين و فرزندان معرفى مى كند . در اين جا فرازهائى از اين نصايح مشفقانه را از سوره لقمان با هم مى خوانيم :

يا بنى لا تشرك بالله ان الشرك لظللم عظيم ؛ لقمان به فرزندش در حالى كه او را موعظه مى كرد گفت : پسرم ! چيزى را همتاى خدا قرار مده كه شرك ، ظلم بزرگى است .

يا بنى انها ان تك

مثقال حبة من خردل فتكن فى صخرة اءو فى السماوات اءوفى الاءرض ياءت بها الله ان الله لطيف خبيرپسرم ! اگر به اندازه سنگينى دانه خردلى ( كار نيك يا بد ) باشد ، و در دل سنگى يا در ( گوشه اى از ) آسمانها و زمين قرار گيرد ، خداوند آن را ( در قيامت براى حساب ) مى آورد؛ خداوند دقيق و آگاه است !

يا بنى اءقم الصلوة و امر بالمعروف و انه المنكر و اصبر على ما اءصابك ان ذلك من عزم الاءمورپسرم ! نماز را بر پا دار ، و امر به معروف و نهى از منكر كن ، و در برابر مصايبى كه به تو مى رسد شكيبا باش كه اين از كارهاى مهم است !

و لا تصعر خدك للناس و لا تمش فى الاءرض مرحا ان الله لا يحب كل مختال فخور ( پسرم ) با بى اعتنايى از مردم روى مگردان ، و مغرورانه بر زمين راه مرو كه خداوند هيچ متكبر مغرورى را دوست ندارد .

و اقصد فى مشيك و اغضض من صوتك ؛ ( 180 ) پسرم در راه رفتن ، اعتدال را رعايت كن ؛ از صداى خود بكاه و هرگز فرياد مزن .

امير مؤ منان على عليه السلام نيز در يك سفارشى راه گشا ، فرزند گرامى اش حضرت مجتبى عليه السلام را راهنمائى كرده و او در پيمودن راه صحيح زندگى يارى مى كند و در آغاز آن مى فرمايد : اى فرزند عزيزم ! تو را به رعايت تقوا سفارش مى كنم و اين كه پيوسته در فرمان خدا باشى و

دلت را ، با ياد خدا زنده كنى و به ريسمان او چنگ زنى ، چه وسيله اى مطمئن از رابطه تو با خدا است ؟ اگر سررشته آن را در دست گيرى . دلت را با موعظه و پندهاى نيكو زنده كن ، هواى نفس را با بى اعتنايى به حرام بميران ، جان خود را با يقين به ارزش هاى الهى نيرومند ساز ، و با نور حكمت و دانش روشنائى بخش ، و با ياد مرگ خودت را آرام كن ، با بررسى تحولات ناگوار دنيا به او آگاهى بخش ، و از دگرگونى روزگار ، و زشتى هاى گردش شب و روز او را بترسان ، تاريخ گذشتگان را بر او بنما در ديار و آثار ويران شده رفتگان بگرد و بينديش كه آن ها چه كرده اند ؟ از كجا كوچ كرده و در كجا فرود آمده اند ؟ ( 181 )

بخش دوم : حقوق پدر و مادر
مقدمه

در بخش نخست اين كتاب به خاطر اهميت و تقدم طبيعى حقوق فرزندان بر والدين ، سخن گفتيم و حال به حقوق والدين مى پردازيم با اذعان به اين كه اگر پدران و مادران به وظايف خود آشنا باشند و حقوق فرزندانشان را همان طورى كه در مكتب وحى آموخته اند به انجام برسانند ، مطمئنا فرزندان صالح نيز متقابلا به انجام حقوق والدينشان همت گماشته و به وظايف خود به نحو احسن عمل خواهند نمود .

اما اگر پدران و مادران به تربيت صحيح اولادشان نپردازند و در مورد آن بى توجه شوند ، بديهى است كه نبايد چندان انتظارى از بچه هاى تربيت نيافته خود داشته باشند

.

اگر پدر و مادر رعايت حقوق فرزندان را نكنند و آنان را طبق فرهنگ اسلام و تعاليم عالى اهل بيت عليهم السلام پرورش ندهند ممكن است در آينده با مسائلى روبرو شوند كه هيچ گاه تصور نمى كرده اند . مطالعه داستان غم انگيزى پدرى كه در اثر بى توجهى و سهل انگارى به اين مهم ، فرزندان خود را از دست داده است ، ضرورت طرح موضوع را نمايان تر مى سازد .

پدر فراموش شده

مرد محترمى نقل مى كرد ، با اصرار همسرم ، بچه ها را پس از پايان تحصيلات ابتدايى به لندن فرستادم . با اين كه شخصا تمايل زيادى به اين كار نداشتم در ظرف چند سال با هر زحمتى بود پولى فراهم مى كردم و به خيال خود وسائل آسايش و راحتى آن ها را در ديار فرنگ مهيا مى ساختم .

سال گذشته مصمم شدم براى ديدار بچه ها و سركشى به وضع تحصيلى آن ها سفرى به لندن بكنم ، قبلا مراتب را تلگرافا به بچه ها اطلاع دادم و به يكى دو نفر از دوستان هم كه در لندن بودند ، قصد خود و ساعت ورودم را خبر كردم بارى ساعتى فرا رسيد كه هواپيما در فرودگاه لندن به زمين نشست و من به شوق ديدن نور چشمى ها به اطراف نگاه مى كردم ، متاءسفانه هر چه بيشتر جستجو مى كردم كمتر اثرى از بچه ها بود ، تا بالاخره يكى از آشنايان كه او هم از ساعت ورودم مطلع بود مرا ديد و به طرفم آمد ، با ناراحتى از بچه هايم پرسيدم ، گفت :

امروز ( پيك نيك ) مى روند و به من گفتند به اطلاع شما برسانم كه منتظر آن ها نشويد چون حداقل ده روز در گردش دسته جمعى خواهند بود .

به محض شنيدن اين خبر خون در عروقم منجمد شد كه : اى واى من هزاران كيلومتر راه براى ديدن بچه ها طى كرده ام و آن ها با اين كه مى دانستند من مى آيم به گردش رفته اند ، با اين همه قانع نشده ام و از دوست خود پرسيدم كه ديدن آن ها قبل از حركتشان امكان دارد يا خير ! دوستم گفت بله ، چون فاصله زيادى تا راه آهن نيست ، اگر عجله كنيم ممكن است قبل از حركت به ديدن آن ها موفق شويد . با اتومبيلى كه دوستم داشت به طرف مقصد حركت نموديم اتفاقا محلى كه بچه هايم در آن محل اجتماع كرده بودند ممنوع الورود بود و پليس اجازه نمى داد كسى وارد آن محوطه بشود . با چشم كنجكاو دقت كرديم و بچه ها را درست موقعى كه عازم سوار شدن به قطار بودند ديديم ، شما خيال مى كنيد چه صحنه اى به وجود آمد :

من با اضطراب تمام و بدون توجه به مقررات حتى دستور پليس با سرعت به طرف بچه ها دويدم ، در حالى كه آن ها هم كوشش مى كردند از رفقاى خود پيشى گرفته و زودتر سوار قطار بشوند .

هنگامى كه چشمان ما با هم تلاقى كرد من از فرط شوق گريه مى كردم ولى بچه ها فقط با اشاره دست ( باى ، باى ) با من كردند

. قطار به حركت در آمد و من در جاى خود ميخكوب شدم . پليس هم در انتظارم كه به علت عدم رعايت مقررات جلبم نمايد ، اين بچه ها اصلا فراموش كرده اند كه پدرى دارند كه مدت ها راه پيموده تا به آن ها رسيده و بعد با خود انديشيدم كه من ديگر براى آن ها حكم پدر شرقى را ندارم ، بلكه ماشين پول سازى هستم كه بايستى ماهيانه آن ها را در موقع مقرر بفرستم . با دل افسرده و پشيمان عازم دادگاه خلاف در انگليس شدم .

پس از شروع محاكمه تصميم گرفتم از خودم دفاع كنم : ابتدا از رئيس دادگاه پرسيدم : آيا شما فرزند داريد و بعد همين سؤ ال را از هيئت منصفه كردم . هنگامى كه همگى پاسخ مثبت دادند ، داستان خود را به آنان شرح دادم كه : من پس از سال ها دورى از فرزندانم آن ها را در محلى ديدم كه ورود به آن جا ممنوع بوده ولى اين من نبودم كه به طرف آن ها دويدم بلكه پدرى بود كه سال ها در اشتياق ديدن فرزندان خود خون جگر خورده بود و مطلع نبود كه محيط شما به فرزندانش آداب ديگرى آموخته است و اين پدر در اشتباه بود هنوز گمان مى كرده است بچه هايش همان ما هستند كه او چند سال پيش روانه اروپا نموده است . آنان بالاخره مرا به علت عمل خلاف مقررات مجرم شناخته و جريمه كردند . ( 182 )

به هر حال در اين جا در طى چند فصل حقوق والدين را از منظر آيات

قرآن و اهل بيت عليهم السلام بررسى كرده و به مهم ترين آنان اشاره مى كنيم ، به اميد آن كه بتوانيم نسلى صالح و سالم پرورش داده و آنان را به ايفاى نقش خود در جامعه و وظايفشان در قبال پدر و مادر آشنا نمائيم .

فصل اول : اهميت حقوق پدر و مادر

خداوند متعال از همان روز نخست كه انسان را آفريد و از حضرت آدم و حوا نسل بشر تداوم يافت به توسط تمام پيامبران الهى مقام و منزلت پدر و مادر را بيان كرده و حقوق عظيم آنان را به فرزندان اعلام نمود .

خداوند متعال در برخى از آيات به اين حقيقت تصريح نموده و عالى ترين آموزش اخلاقى را كه در حقيقت بارزترين منشور حقوق بشر مى باشد به نمايش مى گذارد و حقوق پدر و مادر را در كنار توحيد كه بالاترين هدف اديان الهى است بيان كرده و مى فرمايد : و اذ اءخذنا ميثاق بنى اسرائيل لا تعبدون الا الله و بالو الدين احسانا ( 183 ) از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خدا را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى و احسان نمائيد .

و هم چنين يحياى پيامبر را به خاطر رعايت حقوق پدر و مادر ستوده و اعلام مى دارد كه : و برا بوالديه و لم يكن جبارا عصيااو نسبت به پدر و مادرش نيكوكار و خوشرفتار بود و هرگز نافرمان و متمرد نبود . و حضرت عيسى بن مريم عليه السلام با افتخار تمام مى گويد : و برا بوالدتى و لم يجعلنى جبارا شقيا ( 184 ) خداوند مرا نسبت به مادرم نيكو كار قرار داده و

جبار و شقى نگردانيد . و در نهايت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز چون از نعمت پدر و مادر محروم بود آرزو مى كرد كه اگر پدر و مادرش زنده بودند به آنان خدمت كرده و رضايت آنان را جلب مى كرد . ( 185 )

قرآن در آيات متعددى به حقوق مهم والدين اشاره كرده و فرزندان متعهد را به رعايت آنان دعوت مى كند . از جمله در سوره نساء ، نيكى به والدين را بعد از توحيد قرار داده و مى فرمايد :

و اعبدوا الله و لا تشركوا به شيئا و بالو الدين احسنا و بذى القربى و اليتامى و المساكين و الجار ذى القربى و الجار الجنب و الصاحب بالجنب و ابن السبيل و ما ملكت اءيمانكم ان الله يحب من كان مختالا فخورا ( 186 ) و خدا را بپرستيد ! و هيچ چيز را همتاى او قرار ندهيد ! و به پدر و مادر ، نيكى كنيد؛ همچنين به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان ، و همسايه نزديك ، و همسايه دور ، و دوست و همنشين ، و واماندگان در سفر ، و بردگانى كه مالك آنها هستيد؛ زيرا خداوند ، كسى را كه متكبر و فخر فروش است ، ( و از اداى حقوق ديگران سرباز مى زند ) دوست نمى دارد .

خداوند متعال در سوره اسراء به حقوق ديگرى اشاره كرده و فرزندان را به مهر ورزى و دعاى به والدين دعوت مى كند :

و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما كما ربيانى صغيراو بالهاى تواضع خويش را از محبت

و لطف ، در برابر آنان فرود آر ! و بگو : پروردگار ! همان گونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند ، مشمول رحمتشان قرار ده ! در مورد حقوق والدين مطالب فراوانى در متون دينى ديده مى شود كه ما نخست به طور كلى به نقل چند حديث در اينن رابطه مى پردازيم ، آن گاه در فصل بعدى به شمارى از حقوق والدين اشاره خواهيم كرد .

حقوق والدين از منظر اهل بيت عليهم السلام

امام صادق عليه السلام مى فرمايد : نيكى به پدر و مادر از معرفت عميق شخص به پروردگارش سرچشمه مى گيرد ، زيرا هيچ عبادتى در رساندن يك فرزند به رضايت پروردگار متعال ، سريع تر و نزديك تر از نيكى به پدر و مادر مسلمان به خاطر خدا نيست ، چون كه حقوق والدين از حق خدا ناشى مى شود به شرطى كه پدر و مادر در راه دين خدا و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله باشند . چون چنين پدر و مادرى هيچ گاه فرزندشان را از راه خير به سوى شر و از طاعت به سوى عصيان دعوت نمى كنند ، پس در معاشرت با آنان مدارا و ملايمت كن ! اذيت و ناراحتى هاى آنان را تحمل نما ، هم چنان كه آنان آزار و اذيت تو را در دوران كودكى به جان خريدند ، و در خوراك و پوشاك همچنان خداوند متعال به تو وسعت داده تو هم آنان را در مضيقه قرار مده ، چهره ات را از آنان بر مى گردان ، صدايت را از صداى آنان بالاتر مبر

، كه اين در حقيقت تعظيم خداست و با آنان نيكو سخن بگو و نرم و لطيف باش ، همانا كه خداوند پاداش نيكو كاران را ضايع نمى كند . ( 187 )

دعاى امام چهارم عليه السلام براى پدر و مادر

بارالها ! پدر و مادر مرا به كرامت خود و درود از سويت اختصاصى ده ، اى مهربان ترين مهربانان . خداوندا ! بر محمد و آلش درود فرست و دانستن آن چه درباره ايشان بر من لازم است به من الهام كن ، و آموختن همه واجبات را بى كم و كاست برايم فراهم نما ، آن گاه مرا به آن چه در اين زمينه الهام كرده اى به كارگير ، و توفيقم ده ! نسبت به آن چه به من بصيرت مى دهى اقدام كنم ، تا به كار بستن چيزى از آن چه به من تعليم داده اى از دستم نرود و اركان بدنم از خدمتى كه به من الهام فرموده اى احساس سنگينى نكند . خداوندا ! چنان كن كه از هيبت پدر و مادرم بسان هيبت سلطان خود كامه بيمناك باشم ، و به هر دو چون مادرى مهربان نيكى نمايم ، و اطاعت از آنان و خوش رفتارى با آنان را در نظرم از لذت خواب در چشم خواب آلودم شيرين تر و براى سينه ام از شربت گوارا در ذائقه تشنه ام گواراتر گردان ، تا خواسته ايشان را بر خواسته خودم ترجيح دهم ، و خرسندى آنان را بر خرسندى خود مقدم دارم ، و خوبى ايشان را درباره خود هر چند اندك باشد زياد بينم ،

و نيكويى خود را درباره آنان هر چند بسيار باشد كم شمارم .

خداوندا ! صدايم را در محضر آنان ملايم كن ، و گفتارم را بر آنان خوشايند فرما ، و خلق خويم را نسبت به آنان نرم كن ، و قلبم را بر آن ها مهربان ساز ، و مرا نسبت به هر دو خوش رفتار و دلسوز قرار ده .

خداوندا ! به آن ها به پاس تربيت من ، جزاى نيكو عنايت فرما و در مقابل آن كه مرا گرامى داشتند پاداش نيكو عطا فرما ، و هر رنجى را كه در كودكى نسبت به من تحمل كرده اند ، در حق ايشان محفوظ بدار .

خداوندا ! اگر از جانب من آزارى به آنان رسيده ، يا از من ناخوشايندى ديده اند ، يا حقى از آنان به وسيله من از بين رفته همه را موجب پاك شدن آنان از گناهانشان و مايه بلندى مقامشان و افزونى حسناتشان قرار ده ، اى كه بدى ها را با چندين برابر به خوبى تبديل مى كنى .

پروردگارا ! اگر در گفتار من از اندازه بيرون رفته اند ، يا در عملى نسبت به من زياده روى نموده اند ، يا حقى را از من ضايع كرده اند يا از وظيفه پدر و مادرى درباره من كوتاهى نموده اند ، من اين حق خود را به آنان بخشيدم ، و آن را مايه احسان بر آن ها قرار دادم ، و از تو مى خواهم ، كه وزر و وبال آن را ، از دوش آنان بردارى ، زيرا كه من نسبت به خود ، آنان

را متهم نمى كنم ، و آنان را در مهربانى در حق خودم سهل انگار نمى دانم و از آن چه درباره ام انجام داده اند ، ناراضى نيستم .

خداوندا ! رعايت حق آنان بر من واجب تر ، و احسانشان نسبت به من ديرين تر ، و نعمت شان بر من بيشتر از آن است كه آنان را از روى عدل قصاص كنم ، يا نسبت به ايشان مانند آن چه نموده اند رفتار كنم ، اى خداى من ! اگر چنين كنم پس روزگار طولانى كه در تربيت من سپرى كرده اند ، و رنج هاى زيادى كه در نگهدارى من تحمل نموده اند ، و آن همه كه بر خود تنگ گرفتند ، تا به زندگى من گشايش بخشند ، چه مى شود ؟

هيهات ! كه پدر و مادرم بتوانند حق خود را از من بستانند ، و من نمى توانم حقوقى را كه از آن ها بر عهده دارم جبران نمايم ، و وظيفه خدمت آنان را انجام دهم پس بر محمد و آلش درود فرست ، و مرا يارى ده ! اى بهترين كسى كه از تو يارى مى جويند ، و مرا توفيق ده ، اى هدايت كننده اى كه به او روى مى آوردند ، در آن روز كه همه بدون آن كه بر آنان ستم شود ، پاداش مى بينند ، مرا در زمره آنان كه عاق پدر و مادرند ، قرار مده .

خداوندا ! بر محمد و آل او و نسل او درود فرست و پدر و مادرم را به بهترين چيزى كه پدران و مادران

بندگان با ايمانت را به آن امتياز داده اى مخصوص گردان ، اى مهربان ترين مهربانان .

بارالها ! ياد آنان را در تعقيبات نمازهايم و در اوقات شب و ساعات روزم ، از صفحه قلبم دور مدار .

معبودا ! بر محمد و آلش درود فرست و مرا به بركت دعايى كه براى آنان دارم بيامرز و آنان را به خاطر خوبى هايى كه در حق من داشته اند ، مشمول آمرزش حتمى خود قرار ده ، و به شفاعت و ميانجى گرى من از آنان به طور حتمى خوشنود شو ، و آنان را با بزرگوارى و كرامت به سرمنزل مقصودشان در بهشت برين برسان .

خداوندا ! اگر پدر و مادرم را پيش از من آمرزيدى پس ايشان را شفيع من قرار ده و اگر مرا قبل از آنان مورد آمرزش قرار دادى پس مرا شفيع ايشان بنما تا در پرتو مهربانى ات در سراى كرامت ، و جايگاه مغفرت و رحمتت گرد آئيم ، زيرا كه تو صاحب فضل بزرگ و نعمت ديرين هستى و تو مهربان ترين مهربانانى . ( 188 )

فصل دوم : شمارى از حقوق والدين
مقدمه

در اسلام هم چنان كه براى فرزندان حقوقى معين شده متقابلا براى والدين نيز حقوقى منظور شده است و در اين بخش به شمارى از حقوق والدين و موارد آن مى پردازيم به اميد اين كه با اين موارد آشنا شده و با رعايت اين حقوق جامعه خود را به سوى اعتلاى معنوى و فرهنگى سوق دهيم .

1 حقوق مادر
توضيح

مادر در فرهنگ اسلام از جايگاه ويژه اى برخوردار است . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در يك جمله زيبا مقام و منزلت حقيقى مادر را چنين بيان مى كند : الجنة تحت اءقدم الاءمهات ؛ ( 189 ) بهشت زير پاى مادران است و در جمله اى ديگر مى فرمايد : تحت اءقدام الاءمهات روضه من رياض الجنة ( 190 ) زير پاى مادران باغى از باغ هاى بهشت است . اين سخنان بزرگ رهبر جهان اسلام ، نهايت تكريم مقام مادر است ، يعنى هر كس بخواهد به عالى ترين مقامات انسانى دست يابد ، بايد مادر خود را تكريم كند .

آبروى اهل ايمان خاك پاى مادر است

هر چه دارند اين جماعت از دعاى مادر است

آن بهشتى را كه قرآن مى كند توصيف آن

صاحب قرآن بگفتا زير پاى مادر است

مهر بى كران

شايد يكى از عواملى كه مقام مادر را اين همه بالا برده دلسوزى ، فداكارى و مهر بى كران مادر بوده است . يكى از شعراى خوش ذوق ، عواطف عميق و محبت بى پايان را چنين به تصوير كشيده است :

مادرى پير و پريشان احوال

عمر او بود فزون از پنجاه

زن بى شوهر و از حاصل عمر

يك پسر داشت شرور و خود

خواه

روز و شب در پى او باشى خويش

بى خبر از شرف و عزت و جاه

ديده بود او به بر مادر پير

يك گره بسته زر گاه به گاه

شبى آمد كه ستاند آن زر

بكند صرف عمل هاى تباه

مادر از دادن زر كرد ابا

گفت ، رو ، رو كه گناه است ، گناه

اين ذخيره است مرا اى فرزند

بهر داماديت ان شاء الله

حمله آورد پسر تا گيرد

آن گره بسته زر ، خواه نخواه

مادر از جور پسر شيون كرد

بود از چاره چو دستش كوتاه

پسر افشرد گلوى مادر

سخت چندان كه رخش گشت سياه

نيمه جان پيكر مادر بگرفت

بر سر دوش و بيفتاد به راه

برد در چاه عميقى افكند

كز جنايت نشود كس آگاه

شد سرازير پس از واقعه او

تا نمايد به ته چاه نگاه

از ته چاه به گوشش آمد

ناله زار و حزينى ناگاه

آخرين گفته مادر اين بود

آه ! فرزند نيفتى در چاه ! ( 191 )

بلى ، در مورد مهر بى كران ، مادر سخنان فراوان گفته شده است .

يك ضرب المثل فارسى مى گويد :

هر چند فرزند بى مهر باشد ، مادر را مهر نكاهد .

امام سجاد عليه السلام مى فرمايد : حق مادرت آن است كه بدانى ، او ترا چندين ماه در رحم خود نگهدارى و حمل كرد و ترا از ميوه دل و شيره جانش غذا داد . او تمام وجودش را براى حفظ و نگهدارى تو به كار گرفت . باكى نداشت ، كه خودش گرسنه بماند و تو سير باشى ، خود تشنه باشد ، تو آب بياشامى ، خودش برهنه باشد و تو لباس پوشيده باشى ، خودش در مقابل آفتاب باشد و تو سايه نشين باشى

. او از خواب شيرين خود به خاطر تو چشم پوشيد و رنج بى خوابى را بر خود هموار ساخت . او ترا از گرماى تابستان و سرماى زمستان حفظ كرد . او همه اين رنجها را تحمل كرد ، كه ترا داشته باشد و تو از آن او باشى . بايد بدانى كه تو قدرت و توانائى شكر گذارى مادرت را ندارى ، مگر آنكه خداوند ترا يارى كند و بر اداء حق او توفيقت دهد . ( 192 ) امام سجاد عليه السلام خود نيز چنين بود و عملا به حقوق مادر اهتمام مى ورزيد هنگامى كه از آن حضرت پرسيدند : تو كه از نيكوكارترين مردمانى چرا با مادرت سر يك سفره نمى نشينى ؟ فرمود : از آن جهت كه مى ترسم ندانسته دستم به لقمه اى پيشى گيرد كه مادرم آن را مى خواست و به همين مقدار بر خلاف خواهش دل او رفتار كرده باشم ! ( 193 )

برترى مقام مادر

در مورد مقام ارجمند مادر ، مطالب فراوانى در سيره و سخن اهل بيت عليهم السلام مى توان يافت . در اين جا به چند مورد اشاره مى كنيم :

امام صادق عليه السلام فرمود : مردى به حضور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده عرضه داشت : يا رسول الله ! به كدام يك از بستگانم نيكى كنم ؟ فرمود : به مادرت . مرد پرسيد : بعد از آن ؟ فرمود : به مادرت . براى بار سوم پرسيد . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : مادرت . در نوبت چهارم

پيامبر صلى الله عليه

و آله فرمود : به پدرت . ( 194 )

از امام سجاد عليه السلام روايت شده است كه فرمود : مردى به حضور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده و اظهار داشت : اى رسول خدا ! من مردى معصيت كار هستم و از انجام هيچ گناهى فرو گذارى نكرده ام ، آيا اميد آمرزش برايم هست ؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيد : آيا پدر و مادرت زنده هستند ؟ مرد گفت : فقط پدرم زنده است . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : برو با او خوش رفتارى كن . آن مرد رفت و پيامبر صلى الله عليه و آله زير لب زمزمه كرد : اى كاش مادرش زنده بود ! ( 195 )

امام رضا عليه السلام رعايت حقوق مادر را يكى از واجب ترين حقوق بر عهده فرزند شمرده و در اين رابطه فرمود : حق مادر يكى از لازم ترين و واجب ترين حقوق است كه اداى آن بر عهده فرزندان است . زيرا مادر فرزند خود را مدت ها حمل مى كند كه هيچ كس بر ديگرى چنين نمى كند و فرزندش را با گوش و چشم و تمام وجودش و با كمال ميل و رغبت از گزند حفظ مى كند . او در راه كودك خويش متحمل زحمات و ناراحتى هاى سختى مى شود كه هيچ كس نسبت به ديگرى آن زحمات را متحمل نمى شود . او راضى مى شود كه خودش گرسنه باشد اما فرزندش سير بخوابد . تشنه باشد اما فرزندش سيراب شود . خودش بدون لباس بودن

را متحمل مى شود اما فرزندش را لباس مى پوشاند . او حاضر است خودش در آفتاب باشد ولى كودكش در سايه بيارامد . بايد از او در مقابل اين همه فداكارى و از خود گذشتگى سپاسگذارى و خوش رفتارى نمود . گرچه شما توانائى جبران حداقل زحمات وى را نداريد ، مگر اين كه خداوند يارى تان كند . ( 196 )

مردى به حضور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده و گفت : يا رسول الله ! مادرم پير شده و در پيش من زندگى مى كند او را در پشت خود حمل كرده و براى رفع حوائجش اين طرف و آن طرف مى برم و از در آمد خويش نيازهاى وى را تاءمين مى نمايم ، با دست خود او را از آزار و اذيت ها محافظت مى كنم . با كمال ادب و تعظيم و احترام با او رفتار مى نمايم . آيا زحمات وى را تا حدودى جبران كرده ام ؟ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : نه ، زيرا شكم او جايگاه تو ، دست هايش محافظ تو ، و آغوش او گهواره ات بوده است . و او اين همه خدمات را با رضايت خاطر براى تو انجام داد و آرزو مى كرد كه تو زنده بمانى . ولى تو خدماتى را به وى ارائه مى دهى در حالى كه انتظار مرگ او را دارى . ( 197 )

امام باقر عليه السلام فرمود : روزى حضرت موسى عليه السلام در مناجات خود با خداوند متعال اظهار داشت : خدايا به من سفارشى كن .

خداوند فرمود : تو را به خودم سفارش مى كنم . ( مرا از ياد مبر ) و اين گفت و شنود ميان موسى و خداوند متعال سه بار تكرار شد . در نوبت چهارم كه موسى عليه السلام در خواست سفارش نمود ، خداوند متعال او را به مواظبت از مادرش توصيه كرد . ( 198 )

شخصى از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله پرسيد : كدام يك از والدين حق بيشترى دارند ؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله در پاسخ به او فرمود : آن كسى كه فرزند را در شكم خود حمل كرده ، از دو پستانش او را شير داده و در آغوشش او را بزرگ نموده است . ( 199 )

داستان زكرياى مسيحى

زكريا بن ابراهيم يكى از محدثين شيعى و از ياران امام صادق عليه السلام است . ( 200 ) او در شرح حال خود مى گويد :

من مسيحى بودم و سپس به اسلام گرويدم و به خانه خدا مشرف شدم . در سفر حج ، به محضر امام صادق عليه السلام شرفياب گشته و به عرض رسانيدم كه من مسيحى بوده ام و مسلمان شده ام .

امام عليه السلام پرسيد : در اسلام چه امتيازى ديدى كه آن پذيرفتى ؟

گفتم : اين آيه قرآن ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الايمان و لكن جعلناه نورا نهدى به من نشاء ( 201 ) تو كتاب و ايمان نمى دانستى چيست ، ولى ما آن را نورى قرار داديم كه هر كسى را كه خواهيم بدان هدايت كنيم . امام فرمود : خدا تو را

به اسلام هدايت فرموده و قلبت را به نورانيت آن منور ساخته است . سپس به من دعا كرد و هدايت بيشترى را از خدا برايم مسئلت نمود .

به عرض رسانيدم كه : پدر و مادر و بستگان من به آئين مسيحيت باقى هستند و مادرم نابينا است . آيا براى من جايز است كه با آن ها زندگى كنم و روابطى داشته باشم ؟

امام پرسيد : آيا آن ها گوشت خوك مى خورند ؟

گفتم : نه .

فرمود : معاشرت تو با آن ها بى مانع است . سپس اضافه كرد : درباره مادرت مراقب باش . به او نيكى و احسان كن و هرگاه زندگى اش به پايان رسيد و از دنيا رفت خودت عهده دار كفن و دفنش باش .

چون از سفر حج بازگشتم و به كوفه رسيدم . بر طبق فرمان امام ، ملاطفت و مهربانى بسيارى نسبت به مادرم نمودم . خودم به او غذا مى دادم و لباسش را مرتب مى كردم و سرش را شانه مى زدم و عهده دار خدمتش مى شدم . مادرم كه اين تغييرات را در روش من ديد گفت :

تو در آن روزگارى كه به دين من بودى ، با من اين طور رفتار نمى كردى ، چه دليلى دارد كه از وقتى كه به اسلام گرويده اى با من اين قدر محبت مى كنى ؟

گفتم : يكى از فرزندان پيامبر اسلام به من دستور داده كه اين طور رفتار كنم .

گفت : آيا او همان پيغمبر شما است ؟

گفتم : نه . بعد از پيغمبر ما پيامبرى مبعوث نخواهد شد و او پسر

پيغمبر ما است .

گفت : اين دستورات ، از آموزه هاى پيامبران است و دين تو از دين من بهتر است ، مرا راهنمايى كن تا مسلمان شوم . من طريقه اسلام را به آموختم و او مسلمان شد . نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را خواند و در نيمه شب كسالتى پيدا كرد . من در كنار بسترش بودم و به پرستاريش اشتغال داشتم . به من گفت پسر جان ! اعتقادات اسلام را دوباره برايم تكرار كن . من تكرار كردم و او به همه آنان اقرار كرد و در همان شب هم چشم از جهان فروبست . بامداد روز بعد جنازه اش به وسيله گروهى از مسلمين و مطابق مراسم اسلامى تشييع شد و من بر جنازه او نماز خواندم و بدست خود به خاكش سپردم . ( 202 )

مادران بى عاطفه

البته بر خوانندگان گرامى پوشيده نيست كه اين همه سفارش و حقوق والا براى مادرانى است كه وظائف مادرى را در حد توان خود انجام دهند ، و در پرورش فرزندان صالح گامهاى مثبتى بردارند ، وگرنه زنان بى عاطفه اى كه براى راحتى و آسايش چند روزه خود ، از زير بار مسؤ ليت مادرى شانه خالى كرده و فرزندان خود را به ديگران سپرده و يا به مراكز ويژه واگذار كرده و با بهانه هاى واهى فرزندانشان را به امان خدا رها مى كنند ، نمى توان نام مقدس مادر اطلاق كرده و از حقوق مادرى آنان را بهره مند دانست ؛ چرا كه آنان ظلمى نابخشودنى در حق فرزندانشان روا مى دارند .

كودكى كه درس

مهر و محبت را از مادر فرا نگيرد ، و در دامن عشق و عاطفه رشد ننمايد در زندگى آينده خود دچار انواع مشكلات روحى و روانى خواهد شد . او در آينده معناى شخصيت مستقل و فردى و تمايلات بشرى و عشق و عاطفه به ديگران به ويژه به والدين را درك نخواهد كرد . اين گونه مادران نه تنها به سعادت فرزندان خود لطمه مى زنند بلكه ضربه اى جبران ناپذير بر پيكر جامعه وارد مى سازند و خودشان نيز پشتوانه اى قوى را در زندگى آينده خود از دست مى دهند .

با اينكه در طول تاريخ از مهر و محبت مادر خيلى چيزها شنيده ايم ، اما متاءسفانه همه مادران اين چنين نيستند . بعضى از آنها عواطف مادرى ، اين موهبت بزرگ و مقدس الهى را زير پا گذاشته اند و بى رحمانه ستم به فرزندان خود مى كنند . چند نمونه از رفتار غير انسانى برخى از مادران مشاهير جهان را با هم مى خوانيم :

اسحاق نيوتن : دانشمند معروف انگليسى ، يكى از بدترين مادرها را داشت ، پدرش چند هفته قبل از تولد او مرد و مى گويند : در عمر خود يك كار خير هم نكرد . مادر او نيز ، در بد خلقى و شرارت شهره خاص و عام بود و نيوتن بيچاره از دست او بسيار عذاب كشيد .

مادر لرد بايرون شاعر حماسه سرا و مشهور بريتانيايى ، از فرزندش نفرت غريبى داشت و غالبا لنگه كفش و دسته جارو و سنگ به طرف پسرك پرتاب مى كرد و تحقيرش مى نمود . گناه بايرون

كوچك اين بود كه پاى معيوبى داشت و درست نمى توانست راه برود .

مادر لئونارد داوينچى نابغه بى بديل دنياى علم و هنر ، از كودكى او را ترك نمود و اين هنرمند بزرگ ، زير دست چهار نامادرى بد اخلاق ، دوران كودكى را طى نمود . او آن قدر از دست آن كتك خورد كه تمام اعضاى بدنش عيب و ايراد پيدا كرد و تا پايان عمر رنجور و مريض احوال بود . او هميشه از شنيدن نام مادر بر خود مى لرزيد .

خوشبختانه اكثر اين مردان نامدار و موفق در عوض مادران نامهربان ، همسران خوب ، صميمى و فداكارى داشته اند كه نامهريهاى مادرانشان را جبران كرده اند و اين همسران مهربان ، از عمده ترين عوامل ترقى و كاميابى ايشان به شمار مى آيند . ( 203 ) و اين مصداق سخن معرف است كه :

خدا گر ز حكمت ببندد درى

ز رحمت گشايد در ديگرى

2 حقوق پدر

امام زين العابدين عليه السلام فرمود : حق پدرت اين است كه بدانى او ريشه تو است و اگر او نبود تو هم نبودى و آن نعمت هايى كه در خود مى بينى و مى پسندى بدان كه پدرت سرچشمه اين نعمت ها براى توست . پس خدا را ستايش كرده و در مقابل اين نعمت شكر نما و بدان كه هيچ نيروئى نيست مگر از طرف خدا . ( 204 )

امير مؤ منان عليه السلام فرمود : در هر مجلسى باشى به احترام پدر و معلمت به پا خيز ، گرچه در تخت شاهى نشسته باشى ! ( 205 )

آيت الله شهيد مرتضى مطهرى

( قدس سره ) در مورد يكى از عوامل توفيقات خويش چنين مى گويد :

گاهى كه به اسرار وجودى خود و كارهايم مى انديشم ، احساس مى كنم يكى از مسائل كه باعث خير و بركت در زندگى ام شده و همواره عنايت و لطف الهى را شامل حال من كرده است ، احترام نيكى فراوانى بوده است كه به والدين خود به ويژه در دوران پيرى و هنگام بيمارى كرده ام . علاوه بر توجه معنوى و عاطفى ، تا آن جا كه توانائيم اجازه مى داد با وجود فقر مالى و مشكلات مادى در زندگى ام ، از نظر هزينه و مخارج زندگى به آنان كمك و مساعدت كرده ام . يكى از فرزندان شهيد مطهرى رحمة الله نيز در اين مورد مى گويد : هرگاه به فريمان ( زادگاه آقاى مطهرى ) سفر مى كرديم ، پدرم تاءكيد خاص داشتند كه ابتدا به منزل پدر و مادرشان بروم . پس از آن اقوامى را كه براى ديدن ايشان و خانواده به منزل حاج شيخ مى آمدند مپذيرفتند در موقع روبرو شدن با پدر و مادر دست آنان را مى بوسيدند و به ما نيز توصيه مى كردند كه دست ايشان را ببوسيم . ( 206 )

امام خمينى و احترام پدر

آقاى جمعى يكى از ياران امام خمينى ( قدس سره ) مى گويد : يك بار با محضر امام خمينى در جماران رفته بودم ، در همان موقع يكى از مسئولين كشورى براى ارائه گزارش كارهاى تحت مسئوليت خود ، به حضور امام آمد . پدر سالخورده او نيز به همراهش به ديدار

آمده بود ، وقتى كه مى خواست حضور امام برسد خودش جلوتر از پدر حركت مى كرد پس از تشرف به خدمت امام پدرش را معرفى كرد . امام نگاهى به آن مسئول نموده و فرمود : اين آقا پدر شما هستند ؟ گفت : بله . امام فرمود : پس چرا جلوتر از او راه افتادى و وارد شدى ؟ ( 207 )

امام كاظم عليه السلام فرمود : شخصى از رسول خدا صلى الله عليه و آله در مورد حقوق پدر سؤ ال كرد . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در پاسخ وى فرمود : او را با نام صدا نكند ، جلوتر از او راه نرود ، قبل از او ننشيند و براى او لعن و دشنام كسب نكند . ( 208 )

يكى از كسانى كه بدون شك خداوند دعاى او را مى پذيرد دعاى پدر در مورد فرزند است . رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : دعاى سه كس يقينا مستجاب است ؛ 1 دعاى مظلوم 2 دعاى مسافر 3 دعاى پدر براى فرزند . ( 209 )

تعظيم پدر رمز توفيق

شيخ احمد كافى رحمة الله دانشمند و خطيب پر آوازه ايرانى كه در نيم قرن گذشته توفيقات فوق العاده اى در زمينه خطا به و سخنورى داشته است ، يكى از علل موفقيت خويش را قدر دانى از پدر مى داند و مى گويد : پدرم يك كاسب است ، عالم هم نيست ، البته پدر بزرگم عالم بود ، باباى من خيلى آدم متدين و خوبى است ، اى كاش من هم مثل او بودم و

امروزه كه به حول و قوه الهى كم و بيش توفيقاتى بدست آورده ام ، يكى از مهم ترين علل آن را مرهون زحمات پدر و در پرتو تكريم و تعظيم پدر مى دانم . به ولى عصر عليه السلام قسم ! هنوز كه به محضر پدرم مى روم در مقابل تمام فاميل ، برادرها و زن و بچه ام خم مى شوم و در مقابل همه مكرر به دستش بوسه مى زنم ، چون خير از او ديده ام و قرآن فرموده : به پدر و مادرت اخم نكن

و قضى ربك اءلا تعبدوا الا اياه و بالولدين احسانا اما يبلغن عندك الكبر اءحدهما اءو كلاهما فلا تقل لهما اءف و لا تنهرهما و قل لهما قولا كريما ( 210 ) و پروردگارت فرمان داده : جز او را نپرستيد ! و به پدر و مادر نيكى كنيد ! هرگاه يكى از آن دو ، يا هر دوى آنها ، نزد تو به سن پيرى رسند ، كمترين اهانتى به آنها روا مدار ! و بر آنها فرياد مزن ! و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آنها بگو !

در اين ميان كسانى پيدا مى شوند كه بر خلاف گفتار قرآن و عترت به آزار و اذيت والدين خود مى پردازند . اينان از رحمت خدا به دورند . و خود را از بهشت برين محروم كرده و به عواقب و خيم آن در دنيا و آخرت دچار مى شوند .

پدرم را تربيت مى كنم ! !

مى گويند : روزى عده اى براى گردش به باغى رفتند . مشاهده كردند كه پسرى بى ادب

پدرش را به درختى بسته و با چوب او را مى زند . گفتند : چرا پدرت را مى زنى ؟ گفت : مى خواهم تربيتش كنم . گفتند : پدرت را مى خواهى تربيت كنى ! ! گفت : بله . واردين احساس كردند كه پيرمرد بدجورى گرفتار شده و پسر هم او را همين طور مى زند . دست و پاى پسر را گرفته و به كنارى كشيدند . پسر همين طور كه از روى خاك ها بلند شده و لباس هاى خود را پاك مى كرد ، با ناراحتى و غرغر زنان گفت : واقعا كه دوره آخر الزمان رسيده است ! گفتند : چه طور ؟ گفت : خوب ، معلوم است ، آدم در اين دوران اختيار پدر خود را هم ندارد كه او را ادب كرده و كتك بزند !

امام صادق عليه السلام فرمود : از رحمت خدا دور است كسى كه پدر يا مادرش را بزند . ملعون است كسى كه از فرمان پدر و مادرش سرپيچى ( 211 ) كند .

داستانى ديگر

آيت الله سيد احمد زنجانى ( قدس سره ) مى نويسد : مردى در حضور يكى از علماء از برادرش شكايت كرد . كه او با من در مخارج مادرمان شركت نمى كند . ايشان شخصى را ماءمور كرد كه در ميان آنان اصلاح كند ، آن شخص گفت : من برادرش را خواستم و با او در اين مورد صحبت كردم و به او گفتم : چرا در هزينه پرستارى از مادرتان به برادرت مساعدت نمى كنى ؟ گفت : آقا به من مربوط نيست

، زيرا ما با هم ديگر قرار داد بسته ايم و من هم طبق آن قرار داد عمل مى كنم . پرسيدم : چه طور ؟ ! او گفت : ما قرار گذاشته بوديم كه پدر و مادرمان را تقسيم كنيم به اين ترتيب كه خرج پرستارى از پدر با من باشد و مخارج مادر با او . خوشبختانه شانس مرا يارى كرد و پدرم زود مرد ! اكنون طبق قرار ، خرج مادر به من مربوط نمى شود . به همين كه اين سخن را شنيدم ( شانس مرا يارى كرد و پدرم زود مرد ) از بى مهرى آن شخص متعحب شدم و گفتم مگر مال قسمت كرده ايد كه طبق قرار عقد لازم و خيار ساقط گردد ؟ ! ( 212 )

3 نيكى به والدين

ابى ولاد حناط از امام صادق عليه السلام پرسيد : خداوند متعال كه در قرآن مى فرمايد : ( و بالو الدين احسانا ) چه معنى دارد و چگونه مى توان به پدر و مادر نيكى نمود ؟ امام فرمود : احسان اين است كه با آنان نيك رفتار باشى ، آنان را مجبور نكنى كه نيازهاى خود را از تو درخواست كنند گرچه غنى باشند . از حال و روزگار آنان مشكلاتشان را درك كنى ، آيا خداوند نمى فرمايد : به مقام نيكوكاران نمى رسيد مگر از آن چه را كه را كه دوست داريد انفاق بكنيد ؟ سپس امام صادق عليه السلام فرمود : اگر آنان به سن پيرى رسيدند ، كمترين اهانتى را به آنان روا مدار و بر سر آنان فرياد نزن . يعنى اگر

تو را ناراحت كردند تو به آنان اهانت نكن و اگر تو را زدند بر سرشان داد و فرياد نكن و سخنان تند نگو ، قل لهما قولا كريما به آنان سخن نيك و محبت آميز بگو مثلا به آنان بگو : خداوند شما را ببخشد . اين از تو گفتارى نيك است . و اما اين كه خداوند فرمود : بال هاى مهر و محبت خود را بر پدر و مادرت بگستر ، يعنى با نگاه هاى مهرآميز و راءفت انگيز دل آنان را به دست آور و هيچ گاه صداى خود را بالاتر از صداى پدر و مادر نكن و دست خود را بالاى دست آنان قرار نده و از قدم هاى آنان جلوتر مرو . ( 213 )

نيكى براى هميشه

امام صادق عليه السلام فرمود : چه مانعى دارد يك شخص مسلمان به پدر و مادرش نيكى كند ؟ زنده باشند يا مرده ! به اين ترتيب كه از جانب آنان نماز بخواند ، صدقه دهد ، حج گذارد و روزه بگيرد ، تا آنچه كرده ثوابش هم چنانكه براى والدين است همانند آن براى خود او هم باشد . افزون بر اين ، خداوند متعال به سبب اين احساس و نيكى خير بسيارى را برايش عطا مى كند . ( 214 )

خوش رفتارى به والدين

عمار بن حيات مى گويد : روزى به امام صادق عليه السلام گفتم : فرزندم اسماعيل در حق من خيلى احسان و خوبى مى كند . امام صادق عليه السلام فرمود : من فرزند ترا قبلا هم دوست مى داشتم ولى اكنون علاقه ام به او بيشتر شد

. سپس امام صادق عليه السلام افزود : رسول خدا صلى الله عليه و آله يك خواهر و يك برادر رضاعى داشت . روزى خواهر نزد پيامبر آمد ، وقتى نگاه آن حضرت بر او افتاد با شادمانى از جا بلند شد و زير انداز خود را براى بگسترد و وى را روى آن بنشانيد و با خوشحالى و روى گشاده با او به گفتگو نشست . پس از مدتى او بلند شد و رفت ، اتفاقا بعد از رفتن خواهر ، برادرش نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد . اما آن حضرت به اندازه خواهر ، به وى احترام نكرد . از پيامبر علت اين رفتار متفاوت را سؤ ال كردند ، در پاسخ فرمود : خواهرم بيش از برادرم به پدر و مادر خدمت مى كرد . ( 215 )

آيا مى دانيد كه نگاه مهرآميز به چهره والدين عبادت محسوب مى شود ؟ حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد : النظر الى وجه الوالدين عبادة ( 216 ) نگاه به صورت والدين عبادت است . و در حديث ديگرى آن بزرگوار فرمود : هيچ شخصى به سيماى پدر و مادر خود نگاه محبت آميز نمى كند ، مگر اينكه خداوند متعال در مقابل هر نگاه اوثواب يك حج قبول شده به وى عطا مى كند به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض شد : يا رسول الله ! اگر فردى هر روز صد مرتبه به چهره پدر يا مادرش نظاره كند بازهم اين پاداش را دريافت خواهد كرد ؟ فرمود : آرى ، اگر روزى صد

هزار بار هم اين كار را انجام دهد ، ثواب صد حج پذيرفته خواهد داشت . ( 217 )

پرهيز از تند خوئى

ابراهيم بن مهزم مى گويد : روزى از نزد امام صادق عليه السلام بيرون آمدم و در مدينه به خانه ام رفتم ، مادرم با من زندگى مى كرد در خانه به خاطر موضوعى با مادرم مجادله كرده و سخن درشت و ناهنجار به او گفتم . فرداى آن روز بعد از اداى نماز صبح ، دوباره به محضر امام صادق عليه السلام مشرف شدم . هنگام ورود بدون آن كه حرفى زده باشم ، امام به من فرمود : اى پسر مهزم ! شب گذشته با مادرت تند و خشن صحبت كردى . آيا نمى دانى شكم او مدت ها منزل و آغوشش گهواره و سينه اش ظرف غذاى تو بوده است . ( او هستى اش را در اختيار تو نهاده بود . ) چرا با او به تندى سخن گفتى ، ديگر چنين مكن ! ( 218 )

شاد كردن والدين

فرزندان صالح از هر فرصتى براى خير خواهى و شاد كردن پدر و مادر خويش بهره مى گيرند . اين عمل نتائج مثبت و پر بارى را براى آنان به همراه دارد . رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : استراحت در بستر به خاطر نيكى به والدين كه آنان را شاد نمائى و آنان نيز با چهره اى بشاش با تو سخن بگويند بهتر از اين است كه با شمشير در راه خدا جهاد كنى و در مقابل اگر كسى والدين خود را خشمگين كند نماز او پذيرفته نيست

. ( 219 ) امام صادق عليه السلام به فرمود : اگر دوست دارى عمرى طولانى داشته باشى پدر و مادرت را خوشحال كن . ( 220 )

محبت به والدين گمراه

معمر بن خلاد از امام رضا عليه السلام پرسيد : آيا به پدر و مادرم كه در مسير حق نبوده اند دعاى خير بنمايم ؟ امام فرمود : برايشان دعا كن و از طرف آنان صدقه بده و اگر زنده اند و راه حق را نمى شناسند با آنان مدارا كن ! چرا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : خداوند مرا به رحمت و مهربانى مبعوث كرده نه براى سخت گيرى و آزار و نافرمانى . ( 221 )

از ديدگاه امام صادق عليه السلام نيك به والدين نشانه معرفت و آگاهى فرزند از عظمت و شكوه الهى است . زيرا هيچ عبادتى نزديك تر و سريع تر از نيكى به والدين با ايمان كه براى خشنودى خدا انجام گيرد به صاحب عبادت نمى رسد؛ زيرا حق والدين از حق خدا ريشه مى گيرد . البته اگر پدر و مادر در مسير خدا باشند و مرام آنان احياى دين خدا و سنت پيامبر باشد ، آنان فرزندشان را اطاعت خدا به سوى معصيت سوق ندهند ، باورهاى مستحكم فرزند را از يقين به شك تبديل نكنند ، از وادى زهد و تقوا به سوى دنيا گرائى نبرند و خلاصه ، خواسته آنان در جهت مخالف اطاعت الهى نباشد . اگر پدر و مادر از صراط مستقيم منحرف شدند ، نافرمانى آنان عبادت و اطاعت آنان ، معصيت خواهد بود ، همچنان كه

خداوند متعال مى فرمايد : و ان جاهداك على اءن تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما ( 222 ) اگر پدر و مادرت تو را وادار كنند كه آنچه را نميدانى شريك خدا قرار دهى ، امر آنان را اطاعت مكن !

امام صادق عليه السلام مى فرمايد : حتى در چنين صورتى ( كه والدين مخالف باشند ) باز هم بايد با آنان مدارا و ملايمت كرد و اذيت آنان را به خاطر تحمل زحمات دوران كودكى ات تحمل كن و در مورد خوراك و پوشاك بر آنان سخن نگير و چهره ات را بر مگردان ، صدايت را در مقابل آنان بلند نكن زيرا اين كار تعظيم امر خدا است .

در سخن گفتن با آنان زيبا و نرم ، سخن بگو و در برخود لطيف و ملايم باش ، زيرا خداوند متعال پاداش نكيو كاران را ضايع نمى كند . ( 223 ) و حالا همين سفارش را از كلام امام جواد عليه السلام بخوانيم :

بكر بن صالح مى گويد : داماد من به امام جواد عليه السلام نامه اى نوشت و در آن آورده بود كه : پدرم يك فرد ناصبى و فردى منحرف است . او به شدت حقيقت را انكار كرده و امامت را نمى پذيرد ميخواهم در مورد رفتار با او نظر شما را بدانم و آيا با او مقابله كنم و يا مدارا نمايم ؟

امام نهم در جوابش نوشت :

منظور تو را فهميدم و به وضعيت اعتقادى پدرت آگاه شدم ، من تو را از دعاى خير فراموش نمى كنم ؛ مدارا براى تو بهتر از

رو در در روئى و مقابله مى باشد . هر سختى آسانى به دنبال دارد ، صبور باش و پايدارى كن كه عاقبت نيكو از آن پارسايان مى باشد . خداوند تو را در محبت ولايت آنان كه دوستشان دارى ثابت قدم بدارد . تو در سايه رحمت و پناه خدا هستى و او پناهدگان خود را ضايع نسازد . بكر بن صالح در ادامه مى افزايد : خداوند در مدت كوتاهى دل پدر را ( در نتيجه صبر و شكيبائى وى ) به او متمايل كرد طورى كه ديگر با پسرش مخالفت نمى كرد . ( 224 ) از اين روايات بر مى آيد كه احترام پدر و مادر غير از اطاعت از آنان است . طبق اين آموزه هاى وحيانى اطاعت از والدين نامسلمان و يا گمراه ، روا نيست هر چند كه اين كار موجبات ناراحتى آنان را فراهم مى آورد اما خوشرفتارى و حفظ احترام پدر و مادر چه خوب باشند چه ، با ايمان باشند و يا بى ايمان لازم است . سخن امام باقر عليه السلام در اين مورد گواه روشنى بر اين حقيقت است : آن شكافنده علوم فرمود : خداوند متعال در انجام سه چيز از كمالات انسانى به هيچ كس استثناء قائل نشده است :

1 حفظ امانت ، براى همه اعم از اين كه خوب باشد يا بد .

2 وفادارى در برابر پيمان ها ، خواه طرف مقابل آدم خوبى باشد يا بد .

3 نيكى و احسان به پدر و مادر هر چند كه خوب و صالح باشند يا بد و گمراه . ( 225 )

با

مرورى كوتاه به منابع اسلامى در مى يابيم كه يكى از مهم ترين دستاوردهاى فرهنگ متعالى و حيات بخش اسلام ، استحكام روابط و تقويت عواطف در ميان انسان ها است كه به اين وسيله علاوه بر اين كه انسان ها همدل مى شوند و نوعى وحدت و انسجام در جوامع به وجود مى آيد ، اعتماد به همديگر نيز افزايش مى يابد . اما در جوامعى كه از معارف و آموزه هاى الهى خبرى نباشد انسان هايى بى روح بى عاطفه و بى محبت به بار خواهند آمد و همه چيز را فقط از زاويه ارزش هاى مادى و طبيعى خواهند نگريست . در اين گونه جوامع ، كمالات انسانى و فضائل اخلاقى هم چون : نيكى به پدر و مادر ، ايثار ، فداكارى ، حيا و عفت ، رحم و مروت ، جوانمردى و عزت نفس و . . . معنا و مفهوم نخواهد داشت . علامه شهيد مرتضى مطهرى مى نويسد : مرحوم محققى كه از طرف آيت الله العظمى بروجردى به آلمان رفته بودند . ( 226 ) داستانى نقل كرده است كه خيلى عجيب است . او مى گويد : از جمله اشخاصى كه در زمان ما مسلمان شد ، پروفسورى بود عالم و دانشمند . او زياد پيش ما مى آمد و ما هم مى رفتيم ، اما بعد از مدتى دچار سرطان گرديده و در بيمارستان بسترى شد . ما به همراه مسلمانان ديگر به عيادت او مى رفتيم .

روزى زبان به شكايت گشوده ، گفت : من بعد از آن كه مريض شده و در بيمارستان

بسترى گرديدم و دكترها تشخيص داده اند كه سرطان دارم ، پسرم و زنم آمدند و به من گفتند : معلوم شد كه شما سرطان داريد و به اين زودى خواهى مرد . هر دو خداحافظى كردند و رفتند . آنان توجه نكردند كه در اين شرائط سخت اين بيمار لا علاج نياز به محبت و مهربانى و ابراز عواطف دارد . مرحوم محققى در ادامه مى گويد : ما مكرر به ملاقات او مى رفتيم و روزى كه بيمارستان خبر داد اين شخص مرده است ، ما براى كفن و دفن آن مسلمان آلمانى رفتيم . در آن روز پسرش آمده بود ولى كمى كه منتظر مانديم تا مراسم مذهبى را انجام دهيم ، متوجه شديم كه پسرش جنازه را از پيش به بيمارستان فروخته است و حالا آمده جنازه را تحويل داده و پولش را بگيرد و برود . ( 227 )

4 حفظ شخصيت والدين

از حقوق ديگر والدين كه بر عهده فرزند مى باشد اين است كه اسباب نارضايتى آنان را به اشكال مختلف فراهم نياورد و از كارهايى كه سبب مى شود شخصيت اجتماعى والدين مخدوش شود دورى گزيند . چرا كه گاهى بر اثر اعمال ناشايست فرزند ، والدين او مورد اهانت قرار مى گيرد به همين جهت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود :

يكى از گناهان كبيره اين است كه شخص ، به پدر و مادر خود دشنام دهد . پرسيدند : يا رسول الله ! مگر كسى به پدر و مادر خود دشنام مى دهد ؟ فرمود : بلى . او به پدر و مادر ديگران دشنام مى دهد

و ديگران نيز متقابلا به والدين او فحش و ناسزا مى گويند . ( 228 )

امام كاظم عليه السلام فرمود : روزى مردى به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله آمده و گفت : اى رسول خدا ! حقوق پدر بر عهده فرزند چيست ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ وى فرمود : 1 او را با نامش صدا نكند 2 جلوتر از او راه نرود 3 قبل از او ننشيند 4 موجبات دشنام براى پدر را فراهم نياورد . ( 229 ) و در حديث ديگرى فرمود : به جان پدرانتان سوگند ياد نكنيد و به اين ترتيب شخصيت آنان را كوچك نشماريد . ( 230 )

5 بذل اموال

فرزندان صالح و با ايمان بر اين باورند كه هستى آنان از پدر و مادر است و آنان علاوه بر اين كه وجودشان را در اختيار پدر و مادر قرار مى دهند ، در بذل اموال خود نيز به والدين هيچ گونه مضايقه ندارند .

امام رضا عليه السلام در يك توصيه حكيمانه اى مى فرمايد : بر تو باد كه از پدرت اطاعت كنى و به وى نيكى نمايى در مقابل او خضوع و تواضع كن و تكريم و تعظيمش نما سعى كن صداى خود را هميشه از صداى او پائين تر بياورى ، زيرا پدر اصل و ريشه تو است و تو شاخه اى از آن اصل هستى ، اگر پدر نبود تو وجود نمى آمدى ، پس براى پدر و مادرتان جان و مال و مقام خود را بذل كنيد . ( 231 ) در روايتى آمده است : انت و

مالك لا بيك ؛ ( 232 ) تو و اموالت براى پدرت مى باشد .

حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد : فرزندان شما هديه اى از طرف خداوند بر شما هستند ، خداوند متعال به هر كس كه بخواهد دختر هديه مى دهد و به هر كس بخواهد پسر هديه مى كند . هرگاه شما نياز داشته باشيد ، فرزندانتان و اموالشان براى شما است . ( 233 ) از جمع بندى اين روايات چنين بر مى آيد كه فرزندان وظيفه دارند در رفع نيازهاى اقتصادى پدر و مادر خويش تلاش نمايند و مشكلات آنان را حل كنند و اموالشان را در جهت آسايش و رضايت آنان به كارگيرند .

امام صادق عليه السلام در تفسير آيه ( و بالو الدين احسانا ) مى فرمايد :

احسان اين است كه با آن ها نيكو معاشرت كنى و آن ها مجبور نشوند چيزى را كه نياز دارند از تو بخواهند . ( 234 )

از منظر فقهاى اسلامى رفع نيازهاى والدين براى فرزندان متمكن واجب است ، و اگر پدر و مادر نتوانند خود را اداره كنند ، نفقه آنان بر فرزند لازم مى شود . در صورت فوت فرزندان يا عدم تمكن آنان ، اين وظيفه به عهده نوه هاى آنان مى باشد .

در متون فقهى آمده است : اگر پدر و مادر انسان از كار افتاده شوند و دارايى نداشته باشند ، نفقه آنان بر اولاد و نيز فرزندان آنان كه تمكن دارند و به اين ترتيب طبقات هر چه پائين تر روند ، پسرى باشند يا دخترى واجب است . خلاصه اگر

پدر و مادر نتوانند خود را اداره كنند ، نفقه آنها بر فرزند واجب است . ( 235 )

پسر ثروتمند و پدر فقير

از امير مؤ منان على عليه السلام نقل شده كه فرمود : پير مردى گريه كنان دست پسرش را گرفته نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مدينه آورد و به ايشان گفت : اى رسول خدا ! اين پسر من است كه در كوچكى او را غذا داده ام و با عزت و احترام ، بزرگ كرده ام و تمام خواسته هايش را بر آورده ام و با مال و ثروتم به او كمك كرده ام تا اين كه قوى و ثروتمند و غنى گرديد و من در راه پرورش وى جان و مالم را فدا كرده ام و از ضعف و پيرى به جايى رسيده ام كه مشاهده مى فرمايى ! در مقابل اين همه زحمت ، اين پسر هيچ گونه كمك مال به من نمى كند !

رسول خدا صلى الله عليه و آله رو به جوان كرد و فرمود : چه مى گويى ؟

جوان گفت : من مالى بيشتر از خرج و مخارج خود و عيالم ندارم تا به او كمك كنم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به پير مرد گفت : چه مى گويى ؟

گفت : دروغ مى گويد ، انبارهايى پر از گندم ، جو ، خرما ، كشمش و كيسه هاى زيادى پر از طلا و نقره دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به پسر گفت : جوابت چيست ؟

پسر گفت : ذره اى از آن چيزهايى را كه او

ادعا مى كند . من ندارم . در اين جا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود :

از خدا بترس اى جوان ، و نسبت به پدر مهربانت كه اين همه به تو نيكى و احسان كرده ، نيكى و احسان كن ، تا خدا نيز به تو احسان كند !

جوان گفت من چيزى ندارم .

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند : ما خرج اين ماه پدرت را مى دهيم ، اما از ماه بعد خودت خرجش را بده . سپس به اسامه فرمودند : به اين پير مرد صد درهم براى خرج يك ماه خود و خانواده اش عطا كن . اسامه نيز داد . بعد از يك ماه پير مرد همراه پسرش پيش پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و باز پسر گفت : چيزى ندارم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : تو ثروت زيادى دارى و ليكن امروز را به شب مى رسانى در حالى كه فقير و ذليل شده اى به طورى كه از پدرت فقيرتر خواهى شد و چيزى در بساطت نخواهد ماند .

پسر برگشت و رفت . پس ناگهان ديد همسايه هاى انبارش هايش جمع شده اند و مى گويند انبارهايت را هر چه زودتر خالى كن كه از بوى گندش بسيار ناراحتيم . سپس به سراغ انبارهايش رفت و با كمال تعجب ديد كه همه گندم ها ، جوها ، خرماها و كشمش ها گنديده اند و فاسد و تباه گشته اند . همسايه ها او را تحت فشار قرار دادند تا هر چه زودتر آن ها را خالى كند .

جوان

نيز كارگران بسيارى را با مزد زياد اجير كرده و همه كالاهاى فاسد شده را به منطقه اى دور از شهر منتقل كرد . به دنبال آن ، جوان سراغ كيسه هاى طلا و نقره رفت تا مزد كارگران را بدهد ، اما ناگهان ديد همه آنان مسخ شده و به سنگ هايى بى ارزش تبديل شده اند . كارگران وقتى چنين ديدند دامنش را رها نكردند ، تا اين كه مجبور شد تمام خانه و لوازمش را از قبيل فرش و لباس و . . . فروخت ، و مزد كارگران را پرداخت و از آن همه داريى ، چيزى برايش باقى نماند و محتاج و فقير گشت . و پس از اندك زمانى بر اثر ناراحتى هاى روحى و فكرى لاغر و مريض شد .

بهد از اين حادثه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود : اى كسانى كه عاق پدر و مادرانتان هستيد ، از اين پيشامد درس عبرت بگيريد و بدانيد كه همان طور كه در دنيا اموالش تباه گشت ، همان طور هم ، عوض آن چه از درجات ، در بهشت برايش فراهم بود ، دركاتى در دوزخ برايش مقرر گرديد . ( 236 )

نكته مهم !

در اين جا لازم است به نكته اى اشاره شود و اين كه ، اگر در اين روايات سخن از بذل مال به والدين رفته است و لازم است كه براى آرامش و آسايش پدر و مادر با بذل اموال تسهيلاتى ايجاد نمود . اما به اين معنا نيست كه كه فردى به ادعاى خدمت به پدر و مادر از حقوق ساير

افراد مايه بگذارد . مثلا اگر فردى به خانواده خود سخت بگيرد و از نفقه همسر و فرزندانش كم نموده و به والدين خود بذل كند ، اين معصيت خداوند خواهد بود . زيرا پروردگار متعال هم چنان كه به پدر و مادر حقوقى قائل شده به همسر و فرزندان نيز حقوقى را بيان كرده است . يك مسلمان متعهد هيچ گاه به سوى افراط و يا تفريط در احقاق حقوق ديگران گام نمى نهد و حقوق ديگران را به خاطر والدين خود ضايع نمى سازد . براى همين رسول مكرم اسلام به افرادى كه بنا بر عللى حقوق اعضاى خانواده اش را ناديده مى گيرد ، لعنت كرده و فرمود : ملعون ملعون من ضيع من يعول ؛ ( 237 ) از رحمت خدا دور است ، از رحمت خدا دور است ، كسى كه اعضاى خانواده اش را ( در اثر ندادن نفقه ) تباه سازد .

امام صادق عليه السلام نيز همسر و فرزند را در رديف پدر و مادر واجب النفقه شمرده و فرمود : پدر و مادر ، فرزند و هسمر كسانى هستند كه نفقه و تاءمين مخارج آنان بر شخص مسلمان واجب است . ( 238 )

6 حق شناسى از والدين

تشكر از ولى نعمت امرى فطرى است و عقلاى عالم روى آن تاءكيد دارند . اساسا انسان از كسى كه قدردان نعمت هاى داده شده نباشد خوشش نمى آيد و او را فردى جاهل ، بى ادب ، بى فرهنگ ، و دور از انسانيت قلمداد مى كند و در مقابل شكر گزارى و قدرشناسى در ميان عموم مردم امرى پسنديده و مطلوب

تلقى مى شود . به همين جهت خداوند متعال با ياد آورى زحمات والدين ، فرزندان را به حق شناسى و قدر دانى از آنان دعونت مى كند و مى فرمايد :

و وصينا الانسان بوالديه حملته امه وهنا على وهن و فصاله فى عامين اءن اشكر لى و لو الدايك الى المصير ( 239 ) ؛ و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم ؛ مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل كرد ( به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازه اى را متحمل مى شد ) ، و دوران شيرخوارگى او در دو سال پايان مى يابد؛ ( آرى به او توصيه كردم ) كه براى من و براى پدر و مادرت شكر بجا آور كه بازگشت ( همه شما ) به سوى من است !

و در سوره احقاف مى فرمايد : و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته و بلغ امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا حتى اذا بلغ اءشده و بلغ اءربعين سنة قال رب اءورنى اءن اءشكر نعمتك التى اءنعمت على و على والدى و اءن اءعمل صالحا ترضاه و اءصلح لى فى ذريتى انى تبت اليك و انى من المسلمين ( 240 ) ؛ ما به انسان توصيه كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند ، مادرش او را با ناراحتى حمل مى كند و با ناراحتى بر زمين مى گذارد؛ و دوران حمل و از شير بازگرفتنش سى ماه است . تا زمانى كه به كمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگى بالغ گردد مى گويد :

پروردگارا ! مرا توفيق ده تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم دادى بجا آورم و كار شايسته اى انجام دهم كه از آن خشنود باشى ، و فرزندان مرا صالح گردان ؛ من به سوى تو باز مى گردم و توبه مى كنم ، و من از مسلمانانم !

مادر در اين سى و سه ماه ( دوران حمل و دوران شيرخوارگى ) بزرگترين فداكارى را هم از نظر روحى و عاطفى ، و هم از نظر جسمى ، و هم از جهت خدمات در مورد فرزندش انجام مى دهد .

جالب اينكه در آغاز توصيه درباره هر دو مى كند ولى به هنگام بيان زحمات و خدمات تكيه روى زحمات مادر مى نمايد تا انسان را متوجه ايثارگريها و حق عظيم او مى سازد .

سپس مى گويد : توصيه كردم كه هم شكر مرا بجاى آور و هم شكر پدر و مادرت را ( ان اشكر لى و لو الديك ) .

شكر مرا بجا آور كه خالق و منع اصلى توام و چنين پدر و مادر مهربانى به تو داده ام و هم شكر پدر و مادرت را كه واسطه اين فيض و عهده دار انتقال نعمتهاى من به تو مى باشند .

و چقدر جالب و پر معنى است كه شكر پدر و مادر درست در كنار شكر خدا قرار گرفته . در پايان آيه با لحنى كه خالى از تهديد و عتاب نيست مى فرمايد : بازگشت همه شما به سوى من است ( الى المصير ) .

آرى اگر در اينجا كوتاهى كنيد در آنجا تمام اين حقوق و زحمات

و خدمات مورد بررسى قرار مى گيرد و مو به مو حساب مى شود ، بايد از عهده حساب الهى در مورد شكر نعمتهايش ، و همچنين در مورد شرك نعمت وجود پدر و مادر و عواطف پاك و بى آلايش آنها برآئيد .

بعضى از مفسران در اينجا به نكته اى توجه كرده اند كه در قرآن مجيد تاكيد بر رعايت حقوق پدر و مادر كرارا آمده است ، اما سفارش نسبت به فرزندان كمتر ديده مى شود ( جز در مورد نهى از كشتن فرزندان كه يك عادت شوم و زشت استثنائى در عصر جاهليت بوده است ) .

اين به خاطر آن است كه پدر و مادر به حكم عواطف نيرومندشان كمتر ممكن است فرزندان را به دست فراموشى بسپارند ، در حالى كه زياد ديده شده است كه فرزندان ، پدر و مادر را مخصوصا به هنگام پيرى و از كار افتادگى فراموش مى كنند ، و اين دردناكترين حالت براى آنها و بدترين ناشكرى براى فرزندان محسوب مى شود .

امام رضا عليه السلام فرمود : خداوند متعال فرمان داده كه بندگانش از او و از پدر و مادرشان ، سپاس گذارى و تشكر نمايند . پس هر كس پدر و مادرش را شكر گزار نباشد و به زحمات آنان ارج نگذارد ، چنين شخصى در واقع از خداى خويش هم سپاس گذارى نكرده است . ( 241 )

در حديث ديگرى آمده است كه مردى مادر پير و ناتوان خود را بر دوش گرفته بود ، و به طواف مشغول بود ، در همين هنگام خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد

عرض كرد : هل اديت حقها؛ آيا حق مادرم را اينسان ادا كرده ام ؟ ! پيامبر در جواب فرمود : لا و لا بزقره واحدة ؛ نه حتى يك نفس او را جبران نكرده اى ! ( 242 )

در اين روايت به اهميت حقوق مادر بيشتر تاءكيد شده است . و علت اين است كه شرح درد و رنجهاى مادر در راه پرورش فرزند هم به خاطر اين است كه محسوستر و ملموستر است ، و هم بخاطر اين كه زحمات مادر در مقايسه با پدر از اهميت بيشترى برخوردار است ، و به همين دليل در روايات اسلامى تاكيد بيشترى در مورد مادر شده است .

در مورد حق شناسى از والدين سخنان فراوانى در كتاب هاى تاريخى ، ادبى و دينى آمده است ، چند مورد را در اين جا مى خوانيم :

سعدى و مادر پير

سعدى در گلستان مى نويسد : وقتى به جهل جوانى بانگ بر مادر زدم ، دل آزرده به كنجى نشست و گريان همى گفت : مگر خردى فراموش كردى كه درشتى مى كنى ؟ !

چه خوش گفت : زالى ( 243 ) به فرزند خويش

چو ديدش پلنگ افكن و پيلتن

گر از عهد خرديت ياد آمدى

كه بيچاره بودى در آغوش من

نكردى در اين روز بر من جفا

كه تو شير مردى و من پيرزن

و در بوستان ، ضرورت قدرشناسى از مادر را چنين ياد آور مى شود :

جوانى سر از راءى مادر بتافت

دل درمندش در آذر بتافت

چو بيچاره شد پيشش آورد مهد

كه اى سست مهر فراموش عهد

تو آنى كه از يك مگس رنجه اى

كه امروز سالار و سر پنجه اى

( 244 )

فرزند فراموشكار

فرزند يكى از سران ممالك در خاطرات خود مى گويد : سال ها پيش ، شبى دير وقت ، در ساعات بعد از نيمه شب مرا از خواب بيدار كردند و گفتند : مادرت مى خواهد تلفنى با شما صحبت كند . خيلى تعجب كردم اين چه كار مهمى است كه در اين موقع مرا از خواب بيدار كرده اند . خواب آلود پاى تلفن رفتم ؛ مادرم بدون مقدمه گفت : سلام پسرم ! به تو تبريك مى گويم ، امشب ، شب تولد توست . با اوقات تلخى جواب دادم : همين ؟ ! اين موقع مرا از خواب بيدار كردى كه شب تولد من است ؟

مگر ناراحت شدى ؟

البته كه ناراحت شدم مادر جان ! اين كار را مى توانستى فردا صبح انجام دهى .

مادرم با خنده گفت : ناراحت نشو عزيزم ، 29 سال پيش از اين ، درست در همين ساعت مرا از خواب خوش بيدار كردى ، درد شديدى عارضم كردى ، اهل منزل و همسايه را هم از خواب بيدار كردى ، مرا مجبور كردى بيمارستان بروم .

دكتر و پرستار دورم جمع شدند ، چه شده ؟ چه خبر است ؟ هيچ . معلوم شد آقازاده مى خواهند تشريف بياورند ، در حالى كه سركار ، صبر نكرديد صبح روز بعد تشريف بياوريد و بى جهت عده اى را از خواب خوش محروم نسازيد . ( 245 )

پاستور و قدردانى از مادر

گرچه در كشورهاى غربى بر اثر حاكميت تكنولوژى و صنعت روابط عاطفى ضعيف و كمرنگ است و روابط سالم اعضاى خانواده ها متزلزل و

گاهى اصلا وجود ندارد . اما از آن جائى كه عاطفه و محبت امرى خدادادى و فطرى است در نهاد برخى افراد غربى به ويژه فطرت هاى سالم ، عقلاء و نخبگان آنان اين حس درونى و نداى وجدان خاموش نشده و گاهى شعله هايى از آن مشاهده مى شود .

بلى از نظر اقتصادى و نظامى كشورهاى غربى ، پيشرفته و متمدن جلوه مى كنند ولى به شدت در آتش فقر فرهنگى و عاطفى در رنج و عذابند .

لوئى پاستور ، شيميدان معروف فرانسوى و صاحب كشف هاى مهم علمى ، هنگامى كه بر اثر نظريه هاى بديع خود به اوج افتخار جهانى رسيد ، دولت فرانسه در صدد بر آمد خانه اى را كه محل تولد او بود ، به موزه تبديل كند ، پاستور در ضمن يك سخنرانى كه در برابر آن خانه محقر ايراد كرد ، مادر خود را فراموش ننمود و با صدايى كه از فرط تاءثر مى لرزيد ، چنين گفت :

اى مادر عزيز ! اى گمشده دلبند ، كه ساليانى دراز در اين خانه با من به سر بردى ، توئى كه اكنون همه چيز را مديون تو مى بينم .

مادر شجاع و دلدارم ! تمام حس فداكارى و شور و هيجانى كه در راه عظمت علم و بزرگى ميهنم به كار بسته ام ، و از اين پس نيز به كار خواهم بست ، تو به من آموخته اى و در وجودم رسوخ داده اى .

كار مشقت بارى كه تو در خانه و در كارگاه كوچكمان پيش گرفته بودى ، به من درس صبر و حوصله در تحقيقات

علمى آينده ام داد .

از آن گاه كه با وجود فقر و مسكنت مرا به مكتب فرستادى ، عشق به ميهن و خدمت به بشر را شب و روز به من آموختى .

اكنون از تو اجازه مى خواهم ، تمام سرافرازى كه ميهنم در جشن امروز به من اعطاء مى كند ، به پيشگاه عظمتت تقديم كنم .

همين قدر بدان كه فرزندت امروز كه در ميان امواج افتخار و سربلندى غوطه ور است بازه هم خود را بدون تو ، اى مادر عزيز ! در اين جهان بزرگ تنها و بى پناه مى بيند ! ( 246 )

7 اطاعت در مسير حق

طبق دستور قرآن و اهل بيت عليهم السلام ، بايد از والدين اطاعت كرد . هم چنانكه امير مؤ منان على عليه السلام فرمود :

فحق الوالد على الولد اءن يطيعه فى كل شى ء الا فى معصية الله سبحانه ( 247 ) حق پدر بر عهده فرزند اين است كه از او در همه چيز اطاعت كند جز معصيت خدا .

فقهاى بزرگ اسلامى در مورد لزوم اطاعت والدين احكامى را مطرح ( 248 ) كرده اند كه برخى از آنان عبارت اند :

1 در صورتى كه پدر و مادر به مسافرت فرزندشان راضى نباشند و اجازه ندهند ، سفرهاى مباح و مستحبى بر فرزند حرام است . البته اين حكم در دو مورد استثنا شده : 1 براى طلب علم 2 براى تجارت و كسب در آمد .

در اين دو مورد اگر در شهر خود طلب علم و تاءمين معاش و مقدور نباشد مى تواند بدون اجازه والدين نيز مسافرت كند .

2 اطاعت آنان در هر حال

بر فرزندان لازم است و آنان بر هر كار مباح و حتى شبهه ناك ، اگر دستور دهند فرزند بايد اطاعت كند ، زيرا اطاعت آنان واجب و ترك شبهه مستحب است .

3 اگر جهاد عينا بر كسى واجب نباشد ، والدين مى توانند فرزندشان را از آن منع كنند . و در روايت آمده است كه مردى كه مى خواست به جهاد برود . پيامبر صلى الله عليه و آله از او پرسيد : آيا پدر مادرت زنده اند ؟ گفت : آرى . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : اگر دنبال اجر و پاداش معنوى مى گردى به سوى والدينت برگرد و با آنان رفتار نيكو داشته باش . ( 249 ) و اساسا پدر و مادر مى توانند از انجام واجبات كفائى و عبادات مستحبى ، فرزندان خود را منع كنند . امام خمينى رحمة الله در پاسخ جوانى كه از رفتن به جبهه جنگ سؤ ال كرده است ، مى فرمايد : اگر مادر از رفتن شما اذيت مى شود و رفتن به جبهه براى شما لازم و متعين نشده مراعات حال او را بنمائيد و بستگى به نياز جبهه دارد . ( 250 )

4 اگر والدين او را در حال انجام نماز مستحبى صدا كنند لازم است نمازش را قطع كرده و متوجه پدر و مادر باشد . امام كاظم عليه السلام نيز فرمود :

ان الرجل اذا كان فى الصلاة فدعاه الوالد فليسبح و اذا دعته الوالدة فليقل لبيك > ( 251 ) اگر پدر در حال نماز فرزندش را صدا كند فرزند با تسبيح او را پاسخ

بگويد و اگر مادرش صدا زند لبيك گفته و به او توجه نمايد .

6 بايد تا حد امكان از آزار و اذيت پدر و مادر جلوگيرى نمايد .

7 عهد و قسم را با اجازه پدر و مادر انجام دهد .

عالم بزرگوار مرحوم ملا احمد نراقى مى نويسد : اما غير واجبات ، از افعال مباحه و مستحبه ، پس اگر در ترك آنها ضررى معتد به به او نباشد ، ظاهر آن است كه خلافى در ميان علماء ، در وجوب اطاعت والدين نباشد و هرگاه والدين يا يكى از آنها امر به ترك آن كنند ، مخالفت در آن حرام است . و اگر در آن ضررى باشد كه معتد به است ، بعضى از علماء اطاعت در آن را واجب نمى دانند و اطلاق كلام بعضى ديگر دلالت مى كند بر وجوب فرمانبردارى و حرمت مخالفت ايشان در مباحات و مستحبات مطلقا . و از كلام پدرم ( قدس سره ) در جامع السعادات نيز چنين مستفاد مى شود و ترجمه كلام ايشان اين است كه : بالجمله اطاعت والدين و طلب رضاى ايشان واجب است . پس ، از براى فرزند جايز نيست كه مرتكب هيچ يك از افعال مباحات و مستحبات شود بدون اذن ايشان . ( 252 )

و در روايت آمده است كه :

مردى از يمن به محضر حضرت رسول صلى الله عليه و آله آمده بود كه در حضور آن حضرت به جهاد برود . پيامبر صلى الله عليه و آله به آن جوان فرمود : كه برگردد و از پدر و مادر خود كسب اجازه كن ، كه

اگر اذن دادند جهاد كن و الا به ايشان تا مى توانى نيك رفتارى كن ، مطمئنا اين عمل براى تو بهتر است اطاعت تمام دستورات خداوند بعد از توحيد . ( 253 )

محدوده اطاعت

هم چنان كه قبلا هم اشاره شد ، رعايت اين همه حقوق در صورتى است كه خواسته آنان در جهت مخالف و نقض حقوق ديگران نباشد وگرنه اگر كسى به بهانه خدمت به پدر و مادر حقوق مسلم همسر و فرزندان و ساير برادران و خواهران ايمانى را ناديده انگاشته و موجب آزار و اذيت آنان شود؛ نه تنها ثوابى انجام نداده بلكه مرتكب گناهى نابخشودنى شده است .

بنابراين والدين را فقط مى توان در مسير حق اطاعت نمود ولى اگر آنان بخواهند در راه باطل قدم بر دارند براى فرزندان لازم است از هم راهى با آنان خود دارى نمايند .

روزى امام حسين عليه السلام از مقابل عبدالله بن عمرو عاص مى گذشت ، عبدالله با مشاهده امام حسين عليه السلام به حاضرين گفت : هر كس دوست دارد محبوب ترين مردم زمين را ، در نزد اهل آسمان ببيند ، پس به اين شخص عابر بنگرد ، گرچه من از حادثه صفين تا كنون با او سخن نگفته ام . ابو سعيد خدرى او را نزد امام حسين عليه السلام آورده و گفته هايش را مطرح نمود . حضرت از عبدالله پرسيد :

آيا تو مى دانستى كه من محبوبترين مردم زمين ، نزد آسمانيانم و در عين حال با من و پدرم در صفين به جنگ بر خواستى ؟ به خدا سوگند كه پدر من از من بهتر بود

!

عبدلله پوزش خواست و گفت : پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود :

از پدرت اطاعت كن .

حضرت فرمود : آيا فرموده خداوند متعال را نشنيده اى كه مى فرمايد : و ان جاهداك على اءن تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما ( 254 ) اگر پدر و مادرت تو را وادار كنند كه آنچه را نميدانى شريك خدا قرار دهى ، امر آنان را اطاعت مكن ! و آيا فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله را نشنيده بودى كه :

همانا اطاعت از غير خدا ، فقط در كارهاى نيك است ؟ ! و نيز گفتار آن بزرگوار را كه : هيچ مخلوقى را در چيزى كه نافرمانى آفريدگار است ، نبايد اطاعت كرد ؟ ! ( 255 )

از آنجا كه توصيه به نيكى در مورد پدر و مادر ، ممكن است اين توهم را براى بعضى ايجاد كند كه حتى در مساله عقائد و كفر و ايمان ، بايد با آنها مدارا كرد ، در سوره لقمان كه در كلام امام حسين عليه السلام نيز به آن اشاره شد و مى فرمايد :

هرگاه آن دو ، تلاش و كوشش كنند كه چيزى را شريك من قرار دهى كه از آن ( حداقل ) آگاهى ندارى ، از آنها اطاعت مكن و ان جاهداكم على ان تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهمادر اين آيه به دو نكته دقيق اشاره شده :

1 هرگز نبايد رابطه انسان و پدر و مادرش ، مقدم بر رابطه او با خدا باشد ، و هرگز نبايد عواطف خويشاوندى حاكم بر

اعتقاد مكتبى او گردد .

تعبير به جاهداك اشاره به اين است كه پدر و مادر گاهى به گمان اينكه سعادت فرزند را مى خواهند ، تلاش و كوشش مى كنند كه او را به عقيده انحرافى خود بكشانند ، و اين در مورد پدران و مادران زيادى ديده مى شود .

وظيفه فرزندان در اين گونه موارد اين است كه هرگز در برابر اين فشارها تسليم نشوند ، و استقلال فكرى خود را حفظ كرده ، عقيده توحيد را با هيچ چيز معاوضه نكنند .

2 از آنجا كه ممكن است ، اين فرمان ، اين توهم را به وجود آورد كه در برابر پدر و مادر مشرك ، بايد شدت عمل و بى حرمتى به خرج داد ، بلا فاصله اضافه مى كند كه عدم اطاعت آنها در مساله كفر و شرك ، دليل بر قطع رابطه مطلق با آنها نيست بلكه در عين حال با آنها در دنيا به طرز شايسته اى رفتار كن ( و صاحبهما فى الدنيا معروفا ) ؛

از نظر دنيا و زندگى مادى با آنها مهر و محبت و ملاطفت كن و از نظر اعتقاد و برنامه هاى مذهبى ، تسليم افكار و پيشنهادهاى آنها نباش ، اين درست نقطه اصلى اعتدال است كه حقوق خدا و پدر و مادر ، در آن جمع است . ( 256 )

8 در دوران پيرى

يكى از علل نابسامانيهاى اجتماعى جوامع صنعتى عصر ما متلاشى شدن نظام خانوادگى است كه نه احترامى از سوى فرزندان وجود دارد ، نه محبتى از سوى پدران و مادران ، و نه پيوند مهر و عاطفه اى از سوى همسران .

منظره

دردناك آسايشگاههاى بزرگسالان در جوامع صنعتى امروز كه مركز پدران و مادران ناتوانى است كه از كار افتاده اند و از خانواده طرد شده اند شاهد بسيار گويائى براى اين حقيقت تلخ است .

مردان و زنانى كه بعد از يك عمر خدمت ، و تحويل فرزندان متعدد به جامعه در ايامى كه نياز شديدى به عواطف فرزندان ، و كمكهاى آنها دارند ، به كلى رانده مى شوند ، و در آنجا در انتظار مرگ روز شمارى مى كنند ، و چشم به در دوخته اند كه آشنائى از در درآيد ، انتظارى كه شايد در سال يك يا دو بار بيشتر تكرار نمى شود ! به راستى تصور چنين حالتى زندگى را براى انسان از همان آغازش تلخ مى كند و اين است راه و رسم دنياى مادى و تمدن منهاى ايمان و مذهب . ( 257 )

خداوند متعال با اشاره به حساسيت ها و نا ملايمات دوران سخت پيرى مى فرمايد : و قضى ربك اءلا تعبدوا الا اياه و بالولدين احسنا اما يبلغن عندك الكبر اءحدهما اءو كلا هما فلا تقل لهما اءف و لا تنهرهما و قل لهما قولا كريما ( 258 ) ؛ و پروردگارت فرمان داده : جز او را نپرستيد ! و به پدر و مادر نيك كنيد ! هرگاه يكى از آن دو ، يا هر دوى آنها ، نزد تو به سن پيرى رسند ، كمترين اهانتى به آنها روا مدار ! و بر آنها فرياد مزن ! و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آنها بگو !

خانه سالمندان يا آغوش خانواده ؟ !

ابراهيم بن

شعيب به امام صادق عليه السلام گفت : پدرى بسيار پير و ناتوان دارم او را به دوش مى كشم و براى قضاوت حاجت بيرون مى برم . امام فرمود : هر چه مى توانى به پدرت خدمت كن و حتى خودت با دستت لقمه در دهان او بگذار كه اين كار وسيله نجات تو از آتش دوزخ خواهد بود . ( 259 )

مردى به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله آمده ، عرضه داشت : يا رسول الله ! من به جهاد در راه خدا شوق و علاقه شديدى دارم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : پس در راه خدا جهاد كن ، كه اگر در ميدان جنگ حق عليه باطل كشته شوى زندگى جاويد يافته و در نزد خداوند روزى خواهى خورد و اگر در اين راه بميرى پاداش تو بر عهده خداوند خواهد بود و اگر از ميدان جنگ سالم بازگردى از گناهان پاك مى شوى همانند روزى كه از مادر متولد شدى .

جوان با ايمان گفت : يا رسول الله ! من پدر و مادر پيرى دارم كه به من انس گرفته اند و دوست ندارند من به ميدان جهاد بروم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : در اين صورت در نزد پدر و مادرت بمان و ملازم و مواظب آنان باش ، سوگند به آن خدايى كه جانم در دست اوست يك شبانه روز خدمت كردن و انس با پدر و مادرت ، از يك سال جهاد در راه خدا با فضيلت تر است . ( 260 )

پاداش مادرى ناتوان در دوران پيرى

!

پيرزنى كه توسط فرزندانش در يكى از خيابان هاى تهران رها و سرگردان شده بود ، گريان و نالان چنين گفت : بچه ها بى وفا و سنگدل شده اند . اين روزها كه آفتاب عمر لب بام و پايم كنار گور است ، از خانه بيرونم كرده اند ، مى گويند : تو ديگر پير و عاطل شده اى ، ما كه له له تو نيستم ! من حالا چه كار كنم توى اين شهر بزرگ نه جايى دارم ، نه كسى را مى شناسم ، حتى سگ هاى ولگرد كوچه و خيابان هم يك پيرزن هفتاد ساله را به لانه خود راه نمى دهند . . . در حالى كه اشك از چشمان پير سالخورده همچنان سرازير بود ماجرايش را براى افسر نگهبان چنين تعريف كرد :

. . . يك عمر خون جگر خوردم تا بچه هايم را بزرگ كردم ، از خون و استخوانم براى آن ها مايه گذاشتم ، لباس عروسى و دامادى تنشان كردم ، گفتم ديگر نفسى راحت مى كشم ، دوران خوشى و نيكبختى ام فرا رسيده است . ولى افسوس ! مى گويند :

پير شده اى غير از دردسر ، براى ما چيزى ندارى ، ما كه سند نداده ايم تا آخر عمر جور تو را بكشيم . . . !

اين در حالى است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خدمت به پدر و مادر را از جهاد بالاتر و نگاه محبت آميز به صورت آنان را عبادت مى داند و مى فرمايد : روزى اگر صد مرتبه هم به صورت پدر و مادرت نگاه

كنى عبادت محسوب شده و براى هر نگاهى ثواب يك حج مقبول منظور مى شود .

ابوذر غفارى در اين زمينه روايتى ديگر نقل كرده ، او مى گويد : از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود : نگاه به چهار چيز عبادت است . 1 نگاه به چهره على بن ابى طالب عليه السلام 2 نگاه مهرآميز به چهره پدر و مادر 3 نگاه به قرآن 4 نگاه به كعبه . ( 261 )

امام باقر عليه السلام مى فرمايد : مردى به حضور حضرت رسول صلى الله عليه و آله آمده ، عرض كرد يا رسول الله ! پدر و مادرم به سخن پيرى و شكستگى رسيدند تا اين كه پدرم از دنيا رفت و مادرم به حدى پير و ناتوان شده است كه غذا را نرم مى كنم و در دهانش مى گذارم و او را همانند طفل شيرخوار قنداق مى كنم و در ميان گهواره مى گذارم و مى جنبانم تا خوابش ببرد . پس از آن كارش به جايى رسيد كه از من چيزى در خواست مى كرد ، نمى دانستم چه مى گويد و چه مى خواهد ! و خلاصه آن چه از دستم بر مى آيد در مورد وى مضايقه نمى كنم ، يا رسول الله ! آيا حق مادرم را ادا كرده ام ؟ ! رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود : نه ، هرگز ! حتى يك ناله از ناله هاى او را جبران نكرده اى . ( 262 )

بلى هنگامى وضع حمل كه مادر مرگ را آشكارا در برابر

چشمانش مى بيند و از شدت درد و فرياد سر مى دهد و گاهى رنگ مرده به خود مى گيرد ، با رفتار و حركات عادى فرزندان قابل جبران نيست ، چه بسا مادرانى كه قربانى فرزندان خود شده اند ، و از شدت درد و ناراحتى در هنگام تولد فرزندانشان جان باخته اند .

اساسا از منظر آيات و روايات حق مادر را ادا كردن ناممكن است ولى از آن جايى كه گفته اند :

آب دريا را اگر نتوان كشيد

ليك قدر تشنگى بايد چشيد

ولى با همه اين ، فرزندان با ايمان بايد تلاش كنند تا در حد امكان و توانائى خويش حقوق مادر را رعايت نمايند . از رسول اكرم صلى الله عليه و آله سؤ ال شد كه حق پدر چيست ؟ فرمود : تا زنده است از او اطاعت كنى و از دستوراتش سرپيچى ننمائى . سپس سؤ ال شد : حق مادر چيست ؟

فرمود : هيهات ! هيهات ! كه بتوانى حق مادر را اداكنى . هر آينه اگر به اندازه ريگ هاى بيابان عالج ( صحرايى در عربستان ) و دانه هاى باران به مادر خدمت كنى و بنده وار در پيش او بايستى اين همه خدمات تو به اندازه زحمات وى در هنگامى كه در رحم او بودى و سنگينى تو را تحمل مى نمود نخواهد بود . ( 263 )

پس اگر انسان بخواهد حق پدرش را ادا كند بايد تا آخر عمر در خدمت و اطاعت وى باشد و اگر بخواهد حق مادر را ادا كند ، بايد با تمام وجود و با همه امكاناتش و بنده وار در

خدمت مادرش باشد ، و اين در حالى است كه هنوز نتوانسته است ، حداقل زحمات دوران حمل را كه مادرش متحمل شده جبران نمايد .

9 حقوق بعد از مرگ

از ديدگاه فرهنگ وحيانى اسلام ، پدر و مادر همچنان كه در حال حيات خود حقوقى بر عهده فرزندان خود دارند همچنين بعد از مرگشان نيز حقوقى به عهده فرزندان دارند . برخى از آن حقوق به اين شرح است :

الف زيارت مزار والدين

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : هر كس قبر پدر و مادرش يا يكى از اين ها را در هر جمعه زيارت كند و در كنار مزار آنان سوره ياسين بخواند در مقابل هر حرفى كه از اين سوره مى خواند آمرزشى از سوى خداوند دريافت خواهد كرد . ( 264 )

آن حضرت در گفتار ديگرى به فرزندانى كه فقط به خاطر خدا به زيارت قبر والدين خود مى روند ، پاداش حج مقبول مژده داده و فرمود : كسى كه قبر پدر و مادر و يا يكى از آن ها را با قصد قربت زيارت مى كند . معادل يك حج پذيرفته شده ثواب برده است و هر كس پيوسته به زيارت قبر والدين خود برود ملائكه قبر او را زيارت خواهند كرد . ( 265 )

امير مؤ منان عليه السلام به شيعيان خود سفارش مى كند كه : به زيارت مردگانتان برويد آنان از زيارت شما خوشحال مى شوند و شما بعد از دعا در حق آنان ، حاجت هاى خود را نيز در كنار قبر آنان از خداوند متعال ( 266 ) بخواهيد . ( 267 )

رهبر بزرگوار اسلام خودش

به زيارت قبر پدر و مادرش مى رفت ، نخستين بارى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به زيارت قبر پدرش عبدالله رفت در شش سالگى بود كه به همراه مادرش آمنه از مكه به يثرب سفر كرده و آرامگاه پدر گرامى اش را زيارت نمود . ( 268 )

هم چنين آن حضرت به همراه گروهى از مسلمان در عصرهاى پنج شنبه به زيارت قبرستان بقيع مى رفت ، و به اهل قبور سلام و رحمت مى فرستاد . ( 269 )

امام باقر عليه السلام مى فرمايد : هر كس به زيارت قبر مؤ منى برود و در كنار قبر او رو به قبله بنشيند و دست خود را روى قبر بگذارد و هفت بار سوره انا انزلناه فى ليلة القدر را بخواند علاوه بر اين كه از خوف و وحشت روز قيامت در امان خواهد بود ، خداوند متعال او و صاحب قبر را ( 270 ) مى آمرزد .

لازم است بدانيم كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله فرموده است : هر مؤ منى كه آية الكرسى را بخواند و ثواب آن را براى اهل قبور قرار دهد ، خداوند متعال از هر حرف او ملكى مى آفريند كه تا روز قيامت براى اين مؤ من تسبيح مى گويند . ( 271 )

ب قرائت قرآن براى والدين

قرآن كتاب آسمانى مسلمانان و آئين زندگى است و يك مسلمان وظيفه دارد كه از دوران كودكى تا آخرين روز حيات خويش با اين كتاب آسمانى آشنا شده و ارتباط هميشگى داشته باشد . امام صادق عليه السلام فرمود : قرآن عهدنامه خداوند متعال براى

تمام انسان ها مى باشد ، براى هر مسلمان شايسته است به اين عهدنامه بنگرد و هر روز پنجاه آيه از آن را تلاوت ( 272 ) كند . گرچه قرآن آئين زندگى و براى زيستن انسان ها نازل شده است ، اما آيات نورانى آن براى مردگان نيز تاءثير دارد و ثوابى را كه از اين طريق عايد مردگان مى شود در جهان آخرت در سرنوشت آنان دخيل است .

امام صادق عليه السلام فرمود : قراءة القرآن فى المصحف تخفف العذاب عن الوالدين و لو كانا كافرين ؛ ( 273 ) قرائت كردن قرآن از روى مصحف از عذاب پدر و مادر مى كاهد گرچه آنان كافر باشند . آن حضرت در گفتار ديگرى فرمود : هر كه قرآن را از روى آن بخواند از چشمان خود بهره خوبى خواهد برد و سبب كاهش عذاب از والدينش نيز مى گردد ، گرچه آن دو كافر باشند . ( 274 )

در ميان سوره هاى قرآن سوره ( قل هو الله احد ) براى آمرزش والدين اهميت خاصى دارد .

امام صادق عليه السلام در گفتارى روح بخش فرمود : هر كه ايمان به خدا و روز جزاء دارد خواندن ( قل هو الله احد ) را دنبال هر نماز واجب از دست ندهد ، زيرا هر كس آن را بخواند ، خداوند خير دنيا و آخرت را براى او فراهم مى كند و او را به همراه پدر و مادرش و ساير فرزندان آن دو بيامرزد . ( 275 )

ج ) اعمال نيك به نيت پدر و مادر

يكى ديگر از وظايف فرزند بعد از مرگ پدر

و مادرش اين است كه در جلب رضايت آنان و به خاطر شادى روحشان از انجام اعمال نيك دريغ نورزد ، به اين ترتيب كه دوستان آنان را مورد احترام و محبت قرار دهد ، نماز بخواند و ثواب آن را به پدر و مادر هديه كند ، براى آمرزش آنان دعا نمايد ، اگر عهد و پيمان و قول قرارى دارند به آن وفا كند ، در اداى قرض آنان سهل انگارى نكند ، آشنايان و فاميل هاى پدر و مادر را ديدار نموده و از احسان به آنان مضايقه نكند و خلاصه هر كارى را كه احساس مى كند در راستاى جلب رضايت پدر و مادر و شادى روح آنان است به نحو شايسته اى به انجام برساند .

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : سرآمد ابرار و نيكان در روز قيامت كسى است كه پس از مرگ پدر و مادر براى ايشان احسان و نيكى كند . حتى بنا به فرموده آن حضرت برخى از اعمال نيك فرزندان در سرنوشت والدين بعد از مرگ آنان نيز تاءثير مثبت دارد و اين عمل از بار مسئوليت فرزندان كاسته و بخشى از حقوق والدينشان را از عهده آنان ساقط مى كند . به جا آوردن نمازهاى قضا و مستحبى ، دعا براى والدين ، عمل به عهد و پيمان هاى آنان ، معاشرت خوب و نيكى به فاميل و بستگان والدين ، تكريم دوستان آنان از جمله اين اعمال است . ( 276 ) پيامبر در گفتار ديگرى فرمود : پدر يا مادر فردى از دنيا مى رود ، در حالى كه اين

فرزند عاق والدين بوده و حقوق آنان را به جا نياورده است ، اما بعد از مرگ آنان پيوسته به آنان دعا كرده استغفار مى كند . ( براى آنان اعمال نيك انجام مى دهد ) خداوند متعال چنين فرزند تلاشگر را در رديف ابرار قرار مى دهد . ( 277 )

خوشا به حال پدران و مادرانى كه فرزندانى صالح داشته باشند كه بعد از مرگشان نيز از اعمال نيك آنان بهره مند شوند .

د پرداخت بدهى

برخى از فرزندان موقعى كه والدينشان زنده اند به آنان احسان و نيكى نمى كنند ، اما پس از وفاتشان بدهى آنان را مى پردازند و از خداوند متعال برايشان طلب آمرزش مى نمايند . چنين فرزندانى از ديدگاه امام پنجم عليه السلام درباره والدين خود نيكو كار به شمار مى آيند . و برخى ديگر در زمان حيات پدر و مادرشان نيكو كارند ، اما بعد از مرگ آنان بدهى شان را نمى پردازند و براى والدين خود طلب آمرزش نمى كنند ، خداوند متعال چنين فرزندانى را عاق والدين و گنه كار مى نويسد . ( 278 )

در اين جا نقل داستانى در اين زمينه مناسب مى نمايد :

داستانى از علامه امينى

علامه امينى رحمة الله مى گويد : عده اى از تجار خير و اهل ايمان در تهران بودند و گاهى اعمال خير و نيك انجام مى دادند يكى از ايشان قطعه زمينى را در يكى از مناطق مهم و حساس تهران داشت و مى خواست كه در آن جا مسجدى را بنا كرده و در اطرافش مغازه هايى تجارى براى مسجد بسازد . يكى از رفقاى

دنيا دوست وى ، او را وسوسه كرده به وى گفت : تو در اين محل سينمائى بساز و در اطراف آن مغازه هاى تجارى درست كن و در آمد آن را در خيرات مصرف نما .

حب مال از يك طرف و وسوسه شيطانى از طرف ديگر او را به ساختن سينما وادار كرد . سال ها گذشت ، اجل او فرا رسيد ، و از دنيا رفت ، اموال زيادى از او براى ورثه به جاى ماند كه از جمله همان سينما بود .

در يكى از روزها يكى از رفقاى قديمى اين مرد تاجر ، بازماندگان او را به خانه خود دعوت كرد . بعد از صرف غذا ، ميزبان به ورثه آن ميت گفت : آيا مى دانيد به چه خاطر شما را به اين دعوت كرده ام ؟ جواب دادند : تو به خاطر مهربانى هاى پدر ما از ما پذيرائى مى كنى .

ميزبان دوباره پرسيد ؟ آيا پدرتان در حق شما كوتاهى كرده است ؟

گفتند : نه . ما دائما ايشان را به خير و نيكى ياد مى كنيم و رحمت بر او مى فرستيم .

سپس مرد ميزبان شمه اى از حقوق والدين بر گردن فرزند را براى ورثه بازگو كرد . به ويژه آن كه به آنان ياد آور شد . بعد از وفات پدرتان نياز او به شما چندين برابر شده است . در ادامه بعد از بيان اهميت حقوق پدر چنين گفت :

من پدر شما را چند روز قبل در شديدترين عذاب ، خواب ديدم .

اين عذاب وى به خاطر احداث سينما بود . او مى گفت :

هر وقت كه فيلمى فسادانگيز در آن جا نشان مى دهند و عده اى را به سوى گناه و انحراف مى كشانند ، ملائكه مرا به خاطر آن عذاب مى كنند . او از شما عاجزانه مى خواست كه اين ساختمان را ويران كرده و او را از عذاب نجات دهيد . بازماندگان آن تاجر بعد از شنيدن خواسته پدرشان سكوت كرده و با تعجب و ناراحتى به همديگر نگاه كردند و مهلت خواستند تا تصميم بگيرند .

هفته ها گذشت خبرى نشد ! اين مرد دوباره از آنان دعوت كرد و بعد از پذيرائى مفصلى كه از آن ها به عمل آورد ، از نتيجه تصميمشان سؤ ال كرد .

بزرگ ورثه پاسخ داد : آيا پدر ما اين سينما را احداث نكرده ؟

ميزبان پاسخ داد : چرا؛ ولى الآن شديدا پشيمان است و به خاطر آن عذاب مى كشد و از شما مى خواهد او را از عذاب الهى نجات دهيد .

بزرگ ورثه پاسخ داد : او غلط كرده و بايد جزاى خطاى خود را خودش متحمل شود ! ! ما نمى توانيم اين ساختمان را ويران كنيم . ( 279 )

مرد ميزبان از جواب آنان تعجب كرده و در بهت و حيرت فرو رفت . و به بدبختى و بيچارگى رفيق تاجرش تاءسف خورد كه چه طور بعد از اعمال خيرى كه انجام داده با كار ناشايست و خلاف شرع خود ، فرزندان و خود را به هلاكت رچار نموده است .

فصل سوم : آثار نيكى به والدين
اشاره

با مرورى اجمالى به احاديث و روايات ائمه اطهار عليهم السلام مى توان آثار و نتائج فراوانى را در مقابل نيكى به

والدين به دست آورد ، ما در اين بخش به برخى از آنان اشاره مى كنيم :

1 بهشت

مردى به حضور امام جعفر صادق عليه السلام آمده و عرض كرد : اى پسر رسول خدا ! پدر من پير شده است من او را به آغوش گرفته و براى رفع نيازهايش به اين طرف و آن طرف مى برم امام فرمود : تا مى توانى اين كار را خودت انجام بده كه اين عمل تو را به بهشت خواهد برد . ( 280 )

روزى حضرت موسى بن عمران عليه السلام در ضمن مناجات خود از خداوند متعال درخواست كرد كه همنشين او را در بهشت به او نشان دهد . حضرت جبرئيل بر او نازل شده و نشانى جوانى را در يكى از شهرها به حضرت موسى داده و گفت : پيش آن جوان برو كه او همنشين تو در بهشت خواهد بود .

هنگامى كه حضرت موسى به سراغ او رفت ، مشاهده كرد كه جوانى است كه به شغل قصابى اشتغال دارد . از دور مراقب بود تا ببيند چه عمل فوق العاده از وى صادر مى گردد و چه عاملى موجب شايستگى وى در كسب چنين مقامى گرديده است .

اما هر چه بيشتر مراقبت كرد چيز مهمى در زندگى وى نديد . به اين جهت در آخر روز هنگامى كه قصاب ، مغازه خود را تعطيل مى كرد موسى عليه السلام پيش او رفته و از او خواست تا آن شب او را در منزل خود مهمان كند . جوان قصاب پيشنهاد حضرت موسى را با كمال ميل پذيرفته ، و به همراه خود

به خانه اش برد . پس از صرف شام هر كدام به رختخواب خود رفتند . موسى عليه السلام ديد جوان تا صبح خوابيد و هيچ عمل چشم گيرى در نيمه شب انجام نداد . تعجبش بيشتر شد ، وقت خداحافظى ، جوان گفت : اى ميهمان عزيز ، اندكى صبر كن ، من كارى ضرورى دارم آن را انجام دهم تا با هم برويم . جوان رفت و بعد از اندكى برگشت ، موسى عليه السلام پرسيد : كجا رفتى كه اين اندازه دير كردى ؟ جوان قصاب گفت : مادر پيرى دارم كه هر صبح و شام به او خدمت مى كنم . سعى مى كنم بدون اجازه او بيرون نروم . حضرت موسى عليه السلام از او پرسيد : آيا مادرت در حق تو دعا هم مى كند ؟ گفت : آرى ، هرگاه من به او خدمت مى كنم او دست به دعا برداشته و مى گويد : خدايا ! به پاداش اين خدماتى كه اين فرزندم نسبت به من انجام مى دهد ، او را همنشين موسى بن عمران عليه السلام در بهشت قرار بده . در اين هنگام موسى عليه السلام به آن جوان گفت : بر تو مژده باد ! كه دعاى مادرت در حق تو مستجاب شده است . ( 281 )

2 ثواب شهادت

روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله جوانى را مشاهده كرد كه مشغول كسب و كار خود بود؛ به وى فرمود : اين جوان ! آيا از در آمد اين شغل خود كسى را هم سرپرستى مى كنى ؟

گفت : بلى يا رسول الله

.

فرمود : چه كسى را ؟

گفت : مادرم را .

پيامبر فرمود : از خدمت او دست بر ندار كه بهشت در زير پاى اوست . آن گاه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله افزود : اگر ثواب شهادت فقط براى كسانى بود كه در راه خدا كشته مى شوند ، شهداى امت من كم مى شود ، سپس حضرت در توضيح سخن خود هفت گروه از مسلمانان را كه در رديف شهدا محسوب مى شوند ، چنين بر شمرد : 1 آن كه در آتش بسوزد 2 از ازدحام جمعيت بميرد 3 مادرى در هنگام زايمان از دنيا برود . 4 در زير آوار كشته شود 5 كسى كه در آب غرق شود 6 مسلمانى كه درنده اى او را بخورد 7 كسى كه براى عزت نفس خود و خانواده و آسايش والدين تلاش مى كنند همه در رديف شهدا خواهند بود . ( 282 )

3 سرورى نيكان

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : سر آمد نيكان در روز قيامت شخصى است كه به پدر و مادر خود بعد از مرگ آنان نيكى كرده باشد . ( 283 )

4 بالاتر از جهاد

امام صادق عليه السلام فرمود : مردى پيش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده و عرض كرد :

اى رسول خدا ! من با تو براى هجرت و جهاد بيعت مى كنم . پيامبر پرسيد : آيا از پدر و مادرت يكى زنده است ؟

گفت : بلى ، هر دوى آن ها در حال حيات اند .

پيامبر دوباره سؤ ال كرد : آيا از خداوند متعال پاداش اخروى مى خواهى ؟

گفت : بلى .

پيامبر فرمود : پس به سوى پدر و مادرت برگرد و با آنان نيك رفتارى كن . ( 284 )

5 عزت دنيا و آخرت

خداوند متعال در قرآن كريم به داستانى اشاره مى فرمايد : كه يكى از آثار محبت و احترام به پدر و مادر را نشان مى دهد با توجه به اهميت آن در قرآن ، كه نام بزرگترين سوره قرآن برگرفته از اين داستان عبرت آموز مى باشد و هم چنين به علت نتائج مفيد آن در اين جا خلاصه اى از آن را مى خوانيم :

در زمان حضرت موسى عليه السلام ، در ميان بنى اسرائيل مرد جوانى زندگى مى كرد او كه به شغل غله فروشى و خريد و فروش گندم اشتغال داشت جوانى با ادب و آراسته به كمالات ظاهرى و معنوى بود .

در يكى از روزها ، كه طبق معمول در مغازه ى خويش ، مشغول تجارت بود ، شخصى آمده و از او ، گندم زيادى خريدارى كرد ، كه آن معامله ى كلان ، بهره سرشارى براى آن تاجر جوان در پى داشت .

وقتى براى تحويل گندم به انبارى بسته و پدرش پشت در خوابيده است

و اتفاقا كليد انبار هم در جيب اوست . جوان غله فروش چون شخصى چون شخصى با تربيت و فهميده بود ، به احترام پدرش از مشترى عذر خواهى كرده و گفت . متاءسفانه ! تحويل گندم بستگى به بيدارى پدرم دارد و من نمى توانم او را از خواب بيدار كرده و اسباب ناراحتى اش را فراهم كنم ؛ به همين جهت اگر صبر كنى تا پدرم بيدار شود من مقدارى از مبلغ كالا به تو تخفيف خواهم داد و اگر نمى توانى صبر كنى لطفا از جاى ديگرى جنس مورد نياز خود را تهيه كن !

مشترى گندم گفت : من آن جنس را مقدارى هم گران تر مى خرم ، معطل نشو و پدرت را از خواب بيدار كن جنس را تحويل من بده . جوان گفت : من هرگز او را از خواب بيدار نخواهم كرد و استراحت پدر ، در نزد من بيشتر ارزش دارد تا سود اين معامله كلان . بعد از اصرار مشترى و امتناع تاجر جوان ، بالاخره مشترى صبر كرد و رفت .

بعد از ساعتى ، پدر از خواب بيدار شد؛ ديد پسرش در حياط خانه قدم مى زند ، پرسيد : پسرم ! چه طور شده در اين ساعت كارى ، درب مغازه را بسته و به خانه آمده اى ؟ جوان برومند ، داستان را براى او نقل كرد ، پدرش بعد از شنيدن واقعه ، خيلى خوشحال شد و حمد الهى به جا آورد و به خداوند عرضه داشت : پروردگار ! از تو متشكرم ، كه چنين فرزندى با عاطفه و مهربان به

من عطا كرده اى . و به پسرش گفت :

اگر چه من راضى بودم كه مرا از خواب بيدار كنى و اين همه سود را از دست ندهى ، اما حالا كه تو بزرگوارى كردى و احترام پدر پيرت را نگاه داشته اى ، من ، در عوض آن سودى كه از دست داده اى ، گوساله خويش را به تو مى بخشم و اميدوارم كه خداى متعال توسط اين گوساله ، نفع بسيارى به تو برساند و آن درس عبرتى باشد ، براى تمام جوان ها كه احترام به پدر و مادر خويش را حفظ كنند .

سه سال از اين ماجرا گذشت ، آن گوساله روز به روز رشد كرده و يك گاه بزرگ و كامل شده بود . در آن زمان ، در منطقه ديگرى و در يكى از خانواده هاى بنى اسرائيل ، دخترى مؤ دب و عفيفه و جميله بود كه به حد بلوغ رسيده و خواستگاران زيادى برايش مى آمدند؛ كه از جمله ى آنان دو پسر عموى دختر بود . يكى از آن دو متدين و با تربيت بود اما از مال دنيا چندان بهره اى نداشت و در مقابل پسر عموى دوم ، از ثروت دنيا بهره مند بود ، ولى از دين و تقوا و معنويت هيچ بهره اى نداشت ، فقط در ظاهر و با زبان به حضرت موسى گرويد بود .

دختر از بين خواستگاران ، به اين دو نفر متمايل شد و يك هفته مهلت خواست ، تا در مورد زندگى و انتخاب همسر آينده اش تصميم بگيرد . او در اين مدت با خود

فكر كرد كه :

اگر من با پسر عموى متدين ازدواج كنم ، بايد عمرى در فقر بوده و با زندگى ساده بسازم ، اما در عوض با همسرى راستگو و مهربان و خداشناس به سر خواهم برد و يك زندگى آرام بخش و سالم خواهم داشت . اما اگر با همسر ثروتمند ، بى تقوا و آلوده به گناه ازدواج كنم ، ممكن است چند روزى در رفاه و آسايش باشم ، اما از فضائل اخلاقى و معنوى دور خواهم ماند و در اثر بى مبالاتى و بى تقوايى همسر آينده ام ، ممكن است از جاده سعادت منحرف شوم و در سراشيبى لغزش ها و آلودگى ها سقوط كنم .

دختر جوان ، بعد از فكر و مشورت با پدر و مادر خويش به اين نتيجه رسيد كه با پسر عموى متدين و با تقوا ازدواج كند . وقتى پسر عموى ثروتمند ، از تصميم عاقلانه دختر عموى خويش آگاه گرديد ، آتش حسد ، در سينه ى او شعله ور شد . وى در اثر وسوسه شيطان نقشه خطرناك و شومى كشيد .

شبى پسر عموى با ايمان را به منزل خويش دعوت كرده و بعد از پذيرايى كامل ، شب را در خانه نگه داشت و در آخرهاى شب ، در حالى كه مهمان در خواب بود او را ناجوانمردانه به طرز فجيعى كشته و جنازه را به يكى از محلات ثروتمند بنى اسرائيل انداخت . او با خودش چنين انديشيد : با يك تير دو نشان مى زنم ، اولا : دختر عمويم بعد از حذف رقيب ناچار مرا مى پذيرد؛ دوما :

ديه اين پسر عمو را ( طبق شريعت حضرت موسى عليه السلام ) از اهالى محل گرفته و صرف مخارج عروسى مى كنم .

صبح زود وقتى مردم از خانه ها بيرون آمدند با جسد خونين يك مقتول مواجه شدند ، و هر چه دقت كردند ، او را نشناختند؛ تا اين كه به حضور حضرت موسى عليه السلام رفته و حادثه را گزارش دادند . حضرت موسى عليه السلام دستور داد ، تمام طبقات و اصناف حتى كشاورزان ، از رفتن به سر كار خود دارى كنند و همه در صدد شناختن قاتل و مقتول باشند . ( زيرا مسئله ى قتل در بين بنى اسرائيل خيلى مهم بود ) مردم به دنبال دستور پيامبر خدا ، تمام تلاش خود را به كار بردند ، ولى هيچ اثرى از قاتل يا مقتول به دست نيامد .

جوان قاتل نزديكى هاى ظهر ، از منزل خود بيرون آمد و مشاهده كرد كه وضع شهر به هم ريخته ، همه دست از كار كشيده اند . جوان با تجاهل علت را جويا شد و گفتند : شخصى را كشته و شب گذشته ، به يكى از محله ها انداخته اند و حضرت موسى دستور شناسائى و دستگيرى قاتل را داده است كه خانواده مقتول ، او را قصاص كند .

وى به سرعت به كنار جنازه آمد و روپوش را كنار زد و به صورت او نگاه كرد . ناگهان نعره زد ، و داد و فرياد راه انداخته و مانند اشخاص معصيت ديده ، به سر و صورت خود مى زد و گريه كنان مى گفت : آه

! آه ! اين جوان پسر عموى من است و بايد يا قاتل را نشان بدهيد تا قصاص كنم ، با اين كه ديه خون او را بگيرم ! وقتى او را در محضر حضرت موسى عليه السلام حاضر كردند ، حضرت موسى عليه السلام بعد از احراز هويت و كشف خويشاوندى آن جوان با مقتول ، فرمود : اهالى آن محل يا بايد قاتل را بيابند و يا اين كه ، پنجاه نفر قسم بخورند كه خبر از قاتل ندارند و ديه مقتول را بپردازند .

بنى اسرائيل گفتند : يا نبى الله ! ما بدون تقصير چرا ديه بدهيم ، شما از خداى خويش سؤ ال كن ، تا اين كه قاتل را به ما معرفى نمايد و ما از اين اتهام ، رها شويم . حضرت فرمود : دستور خداوند ، فعلا اين است و من هرگز خلاف دستور خداوند عمل نخواهم كرد .

در اين هنگام ، از طرف خداوند به موسى عليه السلام وحى نازل شد : اى موسى ! حالا كه به حكم ظاهرى تو راضى نشدند دستور بده ، گاوى را بكشند و بعضى از اعضاى او را ، به بدن مرده بزنند ، تا من او را زنده نمايم و او قاتل خودش را معرفى كند . خداوند متعال در قرآن با اشاره به اين قصه مى فرمايد : و اذ قال موسى لقومه ان الله ياءمركم اءن تذبحوا بقرة قالوا اءتتخذنا هزوا قال اءعوذ بالله اءن اءكون من الجاهلين ( 285 )

و ( به ياد آوريد ) هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت : خداوند به

شما دستور مى دهد ماده گاوى را ذبح كنيد ( و قطعه اى از بدن آن را به مقتولى كه قاتل او شناخته نشده بزنيد ، تا زنده شود و قاتل خويش را معرفى كند؛ و غوغا خاموش گردد ) گفتند : آيا ما را مسخره مى كنى ؟ ( مگر ممكن است عضو حيوان مرده اى را به انسان مرده اى بزنيم و او زنده شود ) موسى گفت : به خدا پناه مى برم از اينكه از جاهلان باشم !

قالوا ادع لنا ربك يبين لنا ما هى قال انه يقول انها بقرة لا فارض و لا بكر عوان بين ذلك فافعلوا ما تؤ مرون ( 286 ) بنى اسرائيل گفتند : پس از خداى خود بخواه كه براى ما روشن كند اين ماده گاو چگونه ماده گاوى باشد ؟ گفت : خداوند مى فرمايد : ماده گاوى است كه نه پير و از كار افتاده باشد ، و نه بكر و جوان ، بلكه ميان اين دو باشد . آنچه به شما دستور داده شده ، ( هر چه زودتر ) انجام دهيد .

قالوا ادع لنا ربك يبين لنا ما لونها قال انه يقول انها بقرة صفراء فاقع لونها تسر الناظرين ؛ ( 287 ) گفتند : از خدايت بخواه براى ما روشن كند كه رنگ آن چگونه باشد ؟ موسى گفت خداوند مى فرمايد گاوى باشد زرد يكدست ، كه بينندگان را خوش آمده و مسرور سازد .

قالوا ادع لنا ربك يبين لنا ما هى ان البقر تشابه علينا و انا ان شاء الله لمهتدون * قال انه يقول انها بقرة لا

ذلول تثير الارض و لا تسقى الخرت مسلمة لا شية فيها قالوا الآن جئت بالحق فذبحوها و ما كادوا يفعلون ( 288 )

باز گفتند از خدايت بخواه براى ما روشن كند كه چگونه گاوى بايد باشد ؟ زيرا اين گاو براى ما مبهم شده ! و اگر خدا بخواهد ما هدايت خواهيم شد !

گفت : خداوند مى فرمايد : گاوى باشد كه نه براى شخم زدن رام شده ؛ و نه براى زراعت آبكشى كند؛ و از هر عيبى بر كنار باشد ، و حتى هيچ گونه رنگ ديگرى در آن نباشد . گفتند : الان حق مطلب را آوردى ! سپس ( چنان گاوى را پيدا كردند و ) آن را سر بريدند؛ ولى مايل نبودند اين كار را انجام دهند .

بنى اسرائيل ، وقتى اين صفات را ، از حضرت موسى شنيدند به دنبال گاوى با اين اوصاف گشتند و هر چه تفحص كردند پيدا نشد تا اين كه بالاخره ، گاوى را با آن ويژگى ها ، در خانه ى جوانى پيدا كردند .

او همان جوان گندم فروش بود . كه چند سال پيش ، در اثر احترام و مهربانى به پدرش ، صاحب گوساله اى شده بود . بنى اسرائيل به در خانه جوان تاجر آمده و تقاضاى خريد گاو را كردند و او وقتى از ماجرا اطلاع يافت خوشحال شده و گفت : بايد از مادرم اجازه بگيرم . پيش مادرش آمده و مشورت كرد ، مادرش گفت : به دو برابر قيمت معمولى او را بفروش . بنى اسرائيل وقتى از قيمت باخبر شدند گفتند : مگر چه خبر

شده ؟ يك گاو معمولى به دو برابر قيمت بازار ؟ !

و پيش حضرت موسى عليه السلام آمده و گزارش دادند . حضرت فرمود :

حتما بايد بخريد زيرا فرمان خداوند است . آنها برگشته و به صاحب گاو گفتند : چاره اى نيست ، ما آن را به دو برابر قيمت مى خريم ، برو گاو را بياور . او دوباره پيش مادرش آمده و نظر او را خواست و مادرش گفت : پسرم ! برو بگو : به دو برابر قيمت قبلى ما مى فروشيم !

آن ها وقتى اين جمله را شنيدند با تعجب و ناراحتى گفتند : ما يك گاو را به چهار برابر قيمت ، نمى خريم .

بنى اسرائيل دوباره پيش حضرت موسى عليه السلام برگشتند و حضرت فرمود : بايد بخريد ، زيرا فرمان خداوند است . آن ها بازگشتند ، اين بار مادر جوان گفت : پسر جان ! برو به آن ها بگو : چون شما نخريديد و رفتيد ، به دو برابر قيمت قبلى مى فروشيم . بنى اسرائيل باز از خريدن خوددارى كرده و برگشتند و هر بار كه بر مى گشتند ، قيمت دو برابر مى شد ، تا آن كه آن گاه را به دستور حضرت موسى خريدند ، به قيمت اين كه پوستش را پر از سكه هاى طلا بكنند . بعد از خريدن گاو ، آن را ذبح نموده و پوستش را پر از سكه هاى طلا كرده و به صاحبش تحويل دادند .

حضرت موسى عليه السلام دو ركعت نماز خواند و بعد دست ها را به سوى آسمان بلند كرده و فرمود

: پروردگار ! تو را قسم مى دهم به شكوه و جلال محمد و آل محمد عليه السلام ، كه اين مرده را زنده گردانى .

بعد قسمتى از دم گاو را آورده و به بدن مقتول زدند و او زنده شده و قاتل خود را معرفى كرد و چگونگى وقوع جنايت را شرح داد .

بعد از اين معجزه ، بنى اسرائيل به هم ديگر مى گفتند : ما نمى دانيم معجزه زنده شدن اين مقتول مهم است ، يا ثروتمند كردن خداوند ، آن جوان تاجر را !

حضرت موسى امر كرد كه قاتل را قصاص كنند و آن جوان بى گناه ، بعد از زنده شدن ، از حضرت موسى تقاضا كرد كه از خداوند بخواهد ، عمرى دوباره به او عنايت كند . خداوند به حضرت موسى مژده داد كه هفتاد سال ، عمر دوباره به او بخشيدم و بعد موسى عليه السلام آن دختر پاكدامن را به عقد آن جوان پسر عموى متدين و درستكار در آورد . در حديث نقل شده : خداوند در قيامت هم بين آن دو زوج جوان ، جدائى نمى اندازد و آن ها در عالم آخرت در بهشت با يكديگر زن و شوهر خواهند بود . ( 289 )

6 انجام بهترين اعمال

منصور بن حازم به امام صادق عليه السلام عرض كرد : كدام يكم از اعمال نيك از ساير اعمال برتر است . امام فرمود : الصلاة لوقتها و بر الوالدين و الجهاد فى سبيل الله ؛ ( 290 ) نماز در وقت ، نيكى به پدر و مادر و جهاد در راه خدا .

7 طول عمر و فراوانى روزى

خاتم پيامبران صلى الله عليه و آله فرمود : هر كس مى خواهد عمرى طولانى ، گشايش در زندگى ، وسعت رزق و روزى فراوان داشته باشد ، به پدر و مادرش نيكى و احسان نمايد ، چرا كه اين عمل بخشى از اطاعت خدا است . ( 291 )

در روايتى ديگر از آن حضرت آمده است كه : هر كس براى من خوش رفتارى به پدر و مادرش را تعهد نمايد ، من نيز متقابلا فراوانى مال ، زيادى عمر ، و محبت و سربلندى او را در ميان خانواده و بستگانش تضمين مى كنم . ( 292 )

8 داشتن فرزندان صالح

امام صادق عليه السلام فرمود : بروا آباءكم يبركم اءبناؤ كم ؛ ( 293 ) به پدرانتان نيكى كنيد تا فرزندانتان نيز به شما نيكى كنند .

9 راحتى در حال مرگ

امام صادق عليه السلام به فرزندان نيكو كارى كه با والدين خود خوشرفتارى مى كنند مژده داد : هر كس دوست دارد خداوند در لحظه مرگ بر او آسان بگيرد به بستگان خود صله رحم كرده و به پدر و مادرش نيكى كند . در اين صورت علاوه بر اين كه در لحظه جان دادن احسان آرامش و راحتى خواهد كرد ، در دنيا نيز در زندگى خود به فقر و بيچارگى دچار نخواهد شد . ( 294 )

جوانى از اصحاب پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مريض و بسترى شده بود . رسول خدا صلى الله عليه و آله به عيادت او آمد . حال وى بسيار وخيم و رقت انگيز بود و آخرين لحظات عمر خود را سپرى مى كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : به يگانگى خداوند متعال اقرار كن و بگو : لا اله الا الله . زبان جوان به لكنت افتاد و نتوانست آن جمله مقدس را بيان كند . رسول خدا صلى الله عليه و آله از زنى كه در آنجا حضور داشت پرسيد : آيا اين جوان مادر دارد ؟ گفت : آرى من مادر او هستم . فرمود : آيا از او ناراضى هستى ؟ گفت : بلى يا رسول الله ! اكنون مدت شش سال است كه با او سخن نگفته ام .

رسول خدا صلى الله عليه و آله از زن خواست

كه از لغزش هاى پسرش بگذرد و او را عفو كند . يا رسول الله ! به خاطر شما از او گذاشتم و راضى شدم . در اين هنگام پيامبر صلى الله عليه و آله به جوان اين دعا را تعليم داد كه بگو : يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير اقبل منى اليسير و اعف عنى الكثير انك اءنت العفو الغفور؛ ( 295 ) آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله براى دومين بار كلمه شهادت را بر او تقلين نمود در اين موقع زبان جوان گشوده و به آسانى توانست كمله لا اله الا الله را ادا نمايد .

جنت كه رضاى ما ، در آن است

زير كف پاى مادران است

خواهى كه رضاى ما بيابى

آن كن كه رضاى مادران است

10ثواب حج مقبول

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : هيچ فرزند نيكو كارى نيست كه به چهره پدر و مار خود نگاهى مهربانانه و شفقت آميز بيندازد ، مگر اينكه خداوند متعال براى هر نظرى ، ثواب يك حج مقبول منظور مى نمايد . ياران پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند : يا رسول الله ! آيا اگر فردى هر روز صد مرتبه به چهره پدر يا مادرش نظاره كند باز هم اين پاداش را دريافت خواهد كرد ؟

فرمود : آرى ، اگر روزى صد بار اين كار را انجام دهد ، ثواب صد حج پذيرفته خواهد داشت . خداوند متعال قادر است كه پاداش بيشتر و بهترى عنايت كند . ( 296 )

11 آمرزش گناهان

بخشودگى گناهان يكى ديگر از آثار محبت و خوشرفتارى با والدين است . پيشواى ششم فرمود : روزى مردى به حضور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده و گفت : اى رسول خدا ! زمانى من صاحب دخترى شدم . او را پرورش دادم تا به حد بلوغ رسيد ، تا آن كه روزى بر وى لباس نو پوشانده و آراستم و آن گاه بر سر چاهى آورده و در ميان آن انداختم . او ناله مى كرد و استمداد مى طلبيد ، آخرين سخنى كه از او به گوشم رسيد ، اين بود كه با آه و ناله مى گفت : بابا ! !

يا رسول الله ! كفاره اين گناه من چيست ؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : اى مرد ! آيا مادرت زنده است ؟

گفت : نه .

پيامبر فرمود : آيا خانه ات زنده است

؟

مرد گفت : بلى .

رسول خدا صلى الله عليه و آله به او سفارش كرد : اى مرد ! برو و با خاله ات خوش رفتارى كن و به او نيكى نما زيرا كه او به منزله مادر تو است و نيك رفتارى با او كفاره اين گناه تو خواهد بود .

امام صادق عليه السلام در ادمه سخن خود افزود : در زمان جاهليت پدران ، دختران خود را مى كشتند كه مبادا اسير شده و در ميان قبيله هاى ديگر صاحب فرزندانى شوند . ( 297 )

12 عروج به قله كمال

حضرت موسى عليه السلام مردى را ديد كه در پيشگاه حضرت حق به مقام والايى نائل شده است . درجه بلند او در نظرش مهم جلوه كرد و به حال او غبطه خورد . به اين جهت در پيشگاه خداوند متعال عرضه داشت : خدايا ! به چه علت اين بنده ات را به اين مقامات عالى رسانده اى ؟ خداوند فرمود : اى موسى ! او نسبت به پدر و مادرش نيكوكار بود و در راه سخن چينى هيچ گاه قدم برنداشته است . ( 298 )

13 كامرانى در زندگى

يكى از مهم ترين عوامل توفيق و كامرانى در زندگى كه موجب مى شود انسان از ابعاد مختلف زندگى بهره كافى برده و آرامش خود را باز يابد ، خدمت كردن به پدر و مادر است . رسول خاتم صلى الله عليه و آله با اشاره به اين نكته فرمود : خداوند چهار نعمت را در گرو چهار عمل قرار داده است : 1 بهره مندى از دانش را در احترام به استاد 2 تداوم ايمان را در تعظيم خداوند 3 كامرانى و لذت زندگى را در نيكى به پدر و مادر 4 نجات از آتش جهنم را در ترك آزار و اذيت مردم . ( 299 )

14 اطاعت از پيامبر صلى الله عليه و آله

مردى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، از خدمت به پدر و مادر سؤ ال كرد . آن حضرت فرمود : به مادرت نيكى كن ، به مادرت نيكى كن ، به پدرت خوشرفتارى كن ، با پدرت خوشرفتارى كن ، با پدرت خوشرفتارى كن . ( 300 ) از آن جائى كه اطاعت از رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه در راستاى پيروى از او امر خداوند متعال است خود ثوابى ديگر دارد و رستگارى و پيروزى را به دنبال مى آورد و خداوند متعال فرمود : و من يطع الله و رسوله فقد فاز فورا عظيما؛ ( 301 ) هر كس از خدا و رسولش اطاعت كند به رستگارى و پيروزى بزرگى دست يافته است . به اين جهت فرزندان صالحى كه در معاشرت با والدين خود خوشرفتارى پيشه مى كنند ، از دستور رسول گرامى اسلام پيروى نموده و

به درجات با شكوهى كه خداوند متعال وعده داده است نائل مى شوند .

اين فصل را با ذكر قطعه شعرى در مورد مادر به پايان مى بريم :

مادرم روى مهت روح و روان است مرا

مهر تو قوت تن ، قوت جان است مرا

در دل انديشه تو گنج نهان است مرا

يك نگاه تو به از ، هر دو جهان است مرا

فارغم با تو از هر خوب و بد ، اى پاك سرشت

زير پاى تو نهادست خدا باغ بهشت

همه آثار وجودم ز وجود تو بود

به خدا بود من از پرتو بود تو بود

فصل چهارم : در سيره صالحان
سيد رضى و تجيل از مادر

سيد رضى رحمة الله مؤ لف نهج البلاغه و يكى از مفاخر آسمان پر ستاره دنياى تشيع ، هميشه پاسدار مقام ارجمند مادر گرامى اش بود و از زحمات طاقت فرساى او تجليل به عمل مى آورد . او در ضمن شعرى مادرش را چنين مى ستايد :

لو كان مثلك كل ام برة

غنى البنون بها عن الآباء

مادرم ! اگر همه مادران مانند تو نيكو كار و پاك سرشت بودند ، هيچ فرزندى نياز به سرپرستى پدر نداشت .

اين مادر علويه كه با شش واسطه به امير مؤ منان على عليه السلام نسبت مى رساند ، زنى با كمال و دانش ، دوست بود و شيخ مفيد كتاب احكام النساء را به درخواست او نوشت و با اسلوب زيبايى به بانوان مسلمان عرضه نمود .

اين بانوى فرهنگ پرور ، در دامن پر مهر خويش ، دو دانشمند بى بديل تربيت كرد كه در جامعه اسلامى افتخارات مهمى آفريده و به درجات عالى رسيدند . آنان در اثر تربيت چنين مادرى ، در فضائل اخلاقى ،

علم و ادب ، عزت نفس ، شهامت ، علو همت ، علوم قرآنى و مديريت اجتماعى ، سر آمد عصر بوده و موافق و مخالف شيفته مقامات عالى و كمالات معنوى آنان گرديد .

خدمات اين دو دانشمند بزرگ اسلامى ، ، مرهون زحمات مادر خوش فكر و فرهنگ دوست شان مى باشد .

در تاريخ آمده است كه :

شيخ مفيد ، بزرگ دانشمند دنياى اسلام ، شبى حضرت فاطمه زهرا عليهما السلام را در خواب ديد : كه آن بانوى كرامت دست دو كودك خردسال خود ، حسن و حسين عليهما السلام را گرفته و در مسجد كرخ به نزد او آورد و به او فرمود : اى شيخ ! به اين ها دانش فقه بياموز ! او با تعجب فراوان از خواب بيدار شده از شدت هيجان عاطفى به گريه افتاد و بعد به فكر فرو رفت . شيخ تا صبح همچنان با تحير در انديشه اين رؤ ياى صادقانه بود .

فرداى آن شب در مسجد نشسته بود كه بانوى با عظمتى وارد مسجد شد . او در حالى كه دست دو كودك خردسالش را در دست گرفته بود به نزد شيخ آمد . اين بانوى بزرگوار كه فاطمه بنت الحسين عليه السلام مادر سيد رضى و سيد مرتضى بود ، به شيخ مفيد اظهار داشت : اى شيخ ! اين دو كودك را آورده ام تا به آنان علم فقه بياموزى .

شيخ مفيد با مشاهده اين صحنه ، خواب شب گذشته اش را به ياد آورد و بى اختيار اشك چشمانش سرازير گرديد و به دنبال آن قصه شب گذشته اش را براى

آن خانم نقل كرد . و اين چنين بود كه شيخ مفيد ، تعليم و تربيت آين دو كودك را به عهده گرفت و در تربيت آنان نهايت تلاش خود را به عمل آورد . اين دو كودك بر اثر تلاش بى وقفه مادر و تعليم شيخ مفيد در اندك زمانى به مقامات بزرگى از علم و كمال رسيدند و خداوند متعال سرچشمه هاى حكمت و دانش را بر سينه هايشان جارى نمود . ( 302 )

شيخ مفيد در مقدمه كتاب احكام النساء در مورد اين مادر شايسته و علم دوست مى نويسد : سيده جليله و فاضله اى خداوند عزتش را پايدار كند به من اطلاع داد كه علاقه مند به تاءليف كتابى است كه همه احكام واجبه به خصوص احكام را كه مخصوص زنان مسلمان است در برداشته باشد و من در خواست او را كه خداوند توفيقش دهد پذيرفتم و اين كتاب را نوشتم . ( 303 )

محدث قمى و تواضع در مقابل پدر

شيخ عباس قمى رحمة الله ، عارف ، خطيب و محدث پر آوازه عرصه عرفان و حديث و داراى تاءليفات فراوانى از جمله : مفاتيح الجنان ، سفينة البحار و . . . در ضمن خاطرات خود مى گويد : وقتى كتاب منازل الآخرة را تاءليف و چاپ كردم ، يك نسخه آن به دست شيخ عبدالرزاق مسئله گو كه هميشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه عليهما السلام مسئله مى گفت افتاد ، و او هر روز كتاب منازل الآخرة را به دست گرفته و براى حاضرين مى خواند .

مرحوم پدرم كربلايى محمد رضا كه از علاقه مندان شيخ عبدالرزاق بود

، و هر روز در مجلس او حاضر مى شد روزى به خانه آمد و گفت : شيخ عباس ! كاش مثل اين مسئله گو مى شدى و مى توانستى منبر بروى و اين كتاب را كه امروز براى ما خواند ، بخوانى ! چند بار خواستم بگويم آن كتاب از آثار و تاءليفات من است ، اما هر بار خوددارى كردم و به احترام پدر و پرهيز از خودنمائى چيزى نگفتم ، فقط عرض كردم : دعا بفرمائيد خداوند توفيقى مرحمت فرمايند . ( 304 )

اويس قرنى و عشق به مادر

اويس قرنى از معدود ياران پيامبر صلى الله عليه و آله مى باشد كه در زهد و تقوى به درجات بلندى نائل شد و بعد از تلاش هاى فراوان در راه احياى دين و دفاع از ولايت على عليه السلام در جنگ صفين در ركاب على عليه السلام به شهادت رسيد و در منطقه صفين مدفون شد . ( 305 )

هنگامى كه اويس در يمن بود ، شتربانى مى كرد و مادر پيرى داشت كه تحت تكفل اويس بود . او با اين كه علاقه شديدى به وجود گرامى رسول الله صلى الله عليه و آله داشت اما هيچ گاه نتوانست پيامبر را از نزديك زيارت كرده و به نظاره آن سيماى ملكوتى بنشيند . در يكى از روزها كه اشتياق ديدار سرور كانيات در وجودش به شدت شعله ور گرديد ، از مادرش اجازه خواست تا به سرزمين حجاز آمده و حضرت رسول صلى الله عليه و آله را زيارت نمايد ، مادرش به او گفت : پسرم ! به يدار آن حضرت برو و هرگاه پيامبر

صلى الله عليه و آله در مدينه نبود ، بيش از نصف روز در آن جا توقف نكن ! اويس با زحمت فراوان فاصله بين يمن و مدينه را پيموده و به منزل پيامبر رسيد . اما با كمال ناباورى شنيد كه : پيامبر در شهر مدينه حضور ندارد . چون بيش از نصف روز فرصت نداشت و به والاترين هدف خود كه فيض حضور پيامبر صلى الله عليه و آله بود ، نائل نشد ، به مسلمانان اظهار داشت : سلام مرا به حضرتش برسانيد و بگوئيد : مردى به نام اويس از يمن به زيارت شما آمده بود و چون از مادرش اجازه توقف بيشترى نداشت با كمال شرمندگى به وطن خود مراجعت نمود .

بعد از مدتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه بازگشت فرمود : تفوح روائح الجنة من قبل قرن وا شوقاه اليك يا اءويس القرنى اءلا و من لقيه فليقرئه منى السلام ؛ ( 306 ) نسيم بهشتى از سوى قبيله قرن مى وزد ، آه ! چه قدر به ديدار تو مشتاقم ، اى اويس قرنى . اى مسلمانان هر كس او را ملاقات كند ، سلام مرا به او برساند .

عبدى مى گويد : پس از جست و جوى زياد بديدار اويس قرنى رسيدم به او گفتم : دلم مى خواهد سخنى از رسول خدا صلى الله عليه و آله برايم نقل كنى . تا نام رسول خدا را شنيد ، آهى كشيد اشگ در چشمش حلقه زد .

بغض گلويش را گرفت و با گريه گفت : افسوس هزار افسوس ! عمرى براى او سوختم

و عاقبت به ديدارش نرسيدم ، ( زيرا مادرم بيش از نصف روز به من اجازه نداد براى ديدار حضرتش در مدينه بمانم . )

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مورد مقام بلندى و معنوى اويس فرمود :

يدخل فى شفاعته مثل ربيعه و مضر؛ افراد زيادى مانند قبيله ربيعه و مضر با شفاعت اويس وارد بهشت خواهند شد . ( 307 )

و هم چنين دعبل شاعر معروف شيعى با تفاخر تمام به مقام شفاعت اويس اشاره كرد و چنين سرود :

اويس ذوالشفاعة كان منا

فيوم البعث نحن الشافعونا؛

اويسى كه داراى مقام شفاعت است از ماست . پس ما در روز قيامت شفاعت كننده خواهيم بود .

آبروى اهل ايمان خاك پاى مادر است

هر چه دارند اين جماعت از دعاى مادر است

قدر و جاهى را كه در اسلام دارا شد اويس

از كمال طاعت و خدمت براى مادر است

امر او را داد رجحان بر ملاقات نبى

چون رضاى مصطفى هم در رضاى مادر است

جوانمردان نيكو خصال

در تفسير منهج الصادقين آمده است كه : اصحاب رقيم سه نفر بودند كه از شهر خود به علت برخى مشكلات بيرون آمدند . آنان در بيابان گرفتار باران شدند و به ناچار در دامنه كوهى به غارى پناه بردند .

هنگامى كه در داخل غار قرار گرفتند در اثر باران و جريان سيل سنگ بزرگى از بالاى كوه غلتيده و راه خروجى غار را مسدود نمود . و روز روشن بر آنان تاريك گرديد . در اين حال اميد آنان از همه جا قطع شد و به غير از استمداد از خداوند متعال راهى باقى نماند .

يكى از آنان گفت : خوب است

كه هر يك از ما نمونه اى از عمل خالص خود را ، در پيشگاه پروردگار متعال وسيله قرار داده و به اين طريق از خداوند رحمان نجات بخواهيم . دو دوست ديگر سخن او را تصديق كردند .

يكى از آنان گفت : اى خداوند بزرگ و اى داناى آشكار و نهان ! تو خود مى دانى كه من روزى كارگرى را اجير كردم ، در آخر روز وقتى مزد او را مى پرداختم او به مبلغ معين راضى نشد و از من قهر كرد و رفت . من با مزد وى گوسفندى خريدم و آن را جداگانه پرورش دادم و در زمانى كه او از من غايب شده بود ، ( در اثر توليد مثل ) گوسفندان زيادى براى وى را فراهم آوردم . بعد از مدتى آن مرد آمده مزد خود را از من طلب كرد ، من وى را به سوى آن گوسفندان بردم و گفتم اين ها مال تو است . اول باورش نشد اما بعد از اندكى گوسفندان را از من تحويل گرفت و رفت . خداوند ! اگر اين كار من با خلوص نيت و در راه رضاى تو بوده است ما را از اين گرفتارى نجات بده ! در اين هنگام ديدند آن سنگ بزرگ تكانى خورد و مقدارى كنار رفت .

دومى گفت : پروردگار ! تو مى دانى كه من دختر عمويى با كمال و زيبا چهره داشتم در دوران جوانى شيفته او شدم تا اين كه روزى در محل خلوتى او را يافتم ، خواستم كه كام دل برگيرم اما آن دختر گفت : اى پسر

عمو ! از خدا بترس و پرده درى مكن . من با اين سخن به ياد تو افتادم و بر هواى نفس خود غلبه كردم و از گناه صرف نظر نمودم . خدايا ! اگر اين كار را من از روى اخلاص نموده ام و رضاى تو را منظور نظر داشته ام ما را از اين غم رهانيده و از هلاكت نجات بده ! در اين هنگام مقدارى ديگر از سنگ به كنار رفت و روشنائى بيشترى به داخل غار تابيد .

سومى گفت : بارالها ! تو مى دانى كه من پدر و مادر پيرى داشتم كه از شدت پيرى قادر به حركت نبودند و من در همه حال به آنان خدمت مى كردم . شبى مادرم از من آب خواست ، من آب آوردم ديدم خوابش برده ، آب را در دستم بالاى سر او نگاه داشتم تا مادرم بيدار شود . آب به او دهم تا صبح آب را در دستم نگاه داشته و بيدار نشستم كه مبادا مادرم بيدار شده و تشنه بماند و خجالت بكشد كه از من آب بخواهد . ولى مادرم تا صبح بيدار نشد و من هم او را بيدار نكردم كه مبادا آزرده خاطر شود . خداوندا ! اگر اين عمل من براى رضاى تو بوده اين در بسته را به روى ما بگشا و ما را از اين گرفتارى رهائى ده !

در اين هنگام تمام سنگ به كنار رفت ، و هر سه نفر به لطف الهى با سلامتى و خوشحالى از غار خارج شده و به سفر خود ادامه دادند . ( 308 )

امير مؤ منان عليه السلام در فراق مادر

فاطمه

بنت اسد مادر گرامى على عليه السلام از مادران نمونه تاريخ است . على عليه السلام به اين مادر پاك و صالح بى نهايت علاقه داشت . وى در سال چهارم هجرى رحلت نمود . امام صادق عليه السلام مى فرمايد : روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله نشسته بود كه على عليه السلام در حالى كه گريه مى كرد به نزد آن حضرت آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله از او پرسيد : براى چه گريه مى كنى ؟ عرض كرد مادرم فاطمه از دنيا رفت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : به خدا سوگند مادر من هم بود . سپس شتابان از جاى برخاست و به كنار جنازه آمد ، تا چشمش به او افتاد گريست . به زبان دستور داد تا او را غسل دهند ، وقتى از غسل او فارغ شدند ، به حضرت خبر دهند .

زنان وقتى از غسل دادن وى فارغ شدند ، پيامبر صلى الله عليه و آله را خبر كردند ، حضرت يكى از پيراهن هاى خود را كه به تن مى پوشيد ، به آن ها داد و فرمود : فاطمه را در آن پيراهن كفن كنند و به مسلمانان فرمود : هرگاه مرا ديديد كه كارى كردم ، كه تا به حال آن كار نكرده بودم ، علت آن را بپرسيد . چون زنان از غسل و كفن او فارغ شدند ، پيامبر صلى الله عليه و آله تشريف آوردند و جنازه فاطمه را بر دوش خود گرفتند . و هم چنان در زير جنازه او بود تا

به قبر رسيدند ، در آن جا جنازه را بر زمين نهاد و داخل قبر شده در آن خوابيد ، آن گاه برخاست و جنازه را در قبر نهادند و سپس سر خود را به طرف او خم كرده و مدتى طولانى سخنانى با او گفت ، و در آخر سه بار گفت : پسرت ! نه جعفر و نه عقيل ، بلكه پسرت على بن ابى طالب .

آن گاه بيرون آمده و خاك بر روى قبر ريخت و سپس خود را روى قبر او انداخت و در حالى كه مردم مى شنيدند مى گفت : لا اله الا الله اللهم انى اءستودعها اياك ؛ معبودى جز خداى يكتا نيست ، پروردگارا من او را به تو مى سپارم . و بدين ترتيب از جاى برخاسته و بازگشت .

در اين وقت مسلمانان عرض كردند ، ما در اين ماجرا مشاهده كرديم كارهايى انجام دادى كه پيش از اين چنين كارهايى نكرده بودى ؟ فرمود : من امروز ديگر احسان و نيكى هاى ابوطالب را از دست دادم ، فاطمه كسى بود كه اگر چيزى نزد خود مى داشت ، مرا بر خود فرزندانش مقدم مى داشت . من روزى از قيامت سخن به ميان آوردم و از اين كه مردم در آن روز برهنه محشور مى شوند ، فاطمه كه اين سخن را شنيد ، گفت : واى از اين رسوايى ، من ضمانت كردم كه خدا او را با بدن پوشيده محشور گرداند . از فشار قبر پرسيدم او گفت : واى از ناتوانى ، من ضمانت كردم كه خدا او را كفايت فرمايد

.

اين كه خم شدم و با او سخن گفتم ، براى اين بود كه پرسش هايى را كه از او مى شود؛ به او تلقين كنم . چون از او پرسيدند : پرودگار تو كيست ؟ جواب داد . پرسيدند پيغمبرت كيست ؟ پاسخ داد . پرسيدند امام و ولى تو كيست ؟ در پاسخ خجالت كشيده و حرفى نزد ، و من به او گفتم : پسرت ، نه جعفر و نه عقيل ، بلكه پسرت على بن ابى طالب .

پس از مراسم دفن ، رسول خدا صلى الله عليه و آله به عمار فرمود : به خدا سوگند من از قبر فاطمه بيرون نيامدم جز آنكه دو چراغ از نور را ديدم كه نزد سر فاطمه آوردند و دو چراغ ديگر از نور در نزد دست هاى او بود و دو چراغ از نور در كنار پاهايش بود و دو فرشته كه بر قبر او گماشته بودند و تا روز قيامت براى او استغفار مى كنند . ( 309 )

شيخ انصارى و معاشرت با مادر

شيخ مرتضى انصارى بزرگ پرچم دار جهان تشيع و سرآمد فقها مجتهدين اماميه است . او بعد از آن كه مدتى در شهر كربلا ، در حضور استاد بزرگوارش مرحوم شريف العلماء و ساير اساتيد حوزه نجف تحصيل كرد به زادگاهش شوشتر مراجعت نمود . شيخ مدتى تحصيلات خود را در همان جا ادامه داده ، دوباره خواست تا براى تكميل مراتب علمى به عتبات عاليات برگردد . اما مادرش به رجوع دوباره وى راضى نبود . اصرار شيخ انصارى و ديگر افراد براى جلب رضايت مادر بى نتيجه

بود .

تا اين كه شيخ به مادرش عرضه داشت : آيا اجازه مى دهى تا استخاره كنم و جواب هر چه بود در مقابل آن هر دو تسليم باشيم ؟ مادرش پذيرفت . در جواب استخاره شيخ اين آيه آمد : و لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين ؛ ( 310 ) هرگز مترس ، محزون نباش ، كه ما او را به تو باز مى گردانيم و از رسالت مدارن خود قرار مى دهيم . وقتى اين آيه را به مادرش تفسير كرد ، او خيلى خوش حال شد و به شيخ مرتضى اجازه مسافرت داد . شيخ انصارى در اين مسافرت سرنوشت ساز خود به بركت دعاى مادر ، توفيق الهى و تلاش و استقامت خويش به بالاترين درجه اجتهاد و مرجعيت نائل شد و پرچم اسلام بر دوش وى قرار گرفته و بزرگ ترين رهبر مذهبى در عصر خود گرديد . ( 311 )

هنگامى كه به مادر شيخ انصارى گفته شد : آيا از اين همه ترقى و عظمت فرزند خويش بر خود نمى بالد و افتخار نمى كند ؟ ! در جواب گفت : رسيدن فرزندم به شكوه و عظمت ، براى من تعجب آور نيست . چون هر وقت كه مى خواستم به او شير دهم وضو مى گرفتم و با طهارت و پاكيزگى به او شير مى دادم . بلى ، شير پاك ، فكر پاك و شير ناپاك انديشه ناپاك توليد مى كند .

آنگاه كه مادر شيخ انصارى از دنيا رفت او در فراغ مادرش به شدت مى گريست و در كنار

پيكر بى جان مادرش زانوى غم زده و اشك ماتم مى ريخت . يكى از شاگردان نزديكش او را تسليت گفته و به عنوان دل جويى اظهار داشت ؛ جناب استاد ! براى شما با اين مقام علمى ، شايسته نيست كه براى درگذشت پيرزنى كه عمرش را به پايان رسانده اين طور اشك بريزيد و بى تابى كنيد . آن بزرگ مرد تاريخ سر برداشته و گفت : گويا شما هنوز به مقام ارجمند مادر واقف نيستيد ، تربيت صحيح و زحمات فراوان اين مادر مرا به اين مقام رسانيد و پرورش اوليه او ، زمينه ترقى و پيشرفت را در من ايجاد كرد . در حقيقت اين همه توفيقات من مرهون زحمات و تلاش هاى مشفقانه و مخلصانه اين مادر است .

فصل پنجم : عواقب بدى به پدر و مادر
مقدمه

همان طور كه نيكى به والدين آثار مثبت دنيوى و اخروى دارد متقابلا نافرمانى و بد رفتارى با پدر و مادر نيز نتائج منفى و زيانبارى به جاى مى گذارد . در اين جا به برخى از نتائج ناخوشايند عقوق والدين مى پردازيم :

1 مطرود پيامبر صلى الله عليه و آله

پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله گروههائى را مورد لعن قرار داد؛ تا اينكه فرمود : خدا لعنت كند كسانى را كه والدين خود را در معرض لعن و نفرين قرار مى دهند ، مردى از آن جناب پرسيد : يا رسول الله ! آيا كسى يافت مى شود كه پدر و مادر خود را لعنت كند ؟ ! پيامبر پاسخ داد بلى ، اينها كسانى هستند كه پدر و مادر ديگران را لعنت مى كنند و آنان نيز متقابلا والدين آنها را لعن مى كنند . ( 312 )

2 دور شدن از عدالت

شخصى از امام جعفر صادق عليه السلام سؤ ال كرد : پيش نمازى است كه تمام شرائط امامت را داراست ، جز اينكه با پدر و مادرش رفتارى تند دارد ، و با سخنان درشت آنان را مى رنجاند؛ آيا به اين پيش نماز اقتداء بكنم يا نه ؟ پيشواى ششم عليه السلام فرمود : تا زمانى كه او با پدر و مادرش رفتارى ناشايست دارد و والدين خود را ناراحت مى كند ، در پشت سر او نماز نخوان ( 313 )

3 محروميت از الطاف خداوندى

امام صادق عليه السلام فرمود : هنگامى كه يعقوب براى ملاقات فرزندش يوسف عليه السلام ، وارد مصر گرديد ، يوسف به استقبال پدر بزرگوارش آمد . يعقوب عليه السلام با ديدن يوسف فورا از اسب پياده شد ولى جناب يوسف به خاطر رعايت مقام سلطنت ظاهرى ، براى احترام پدر از مركب پياده نشد ، و همان طورى كه سوار اسب بود ، دست بر گردن پدر در آورد . حضرت يوسف عليه السلام هنوز از خوش آمد گويى با يعقوب عليه السلام فارغ نشده بود كه جبرئيل نازل شده و به يوسف فرمود : دست خود را باز كن .

يوسف كف دست خود را گشود ، نور روشنى از دستش به سوى آسمان بالا رفت . يوسف عليه السلام پرسيد : اين چه نورى بود كه از كف دست من خارج شد ؟ ! جبرئيل فرمود :

نزعت النبوة من عقبك عقوبة لما لم تنزل الى الشيخ يعقوب فلا يكون من عقبك نبى ؛ ( 314 ) نور نبوت از صلب تو بيرون رفت و ديگر پيامبرى از نسل تو به

وجود نخواهد آمد . به سبب آن كه كمال احترام را در مورد پدر پيرت رعايت نكردى ، پس كسى از فرزندانت پيامبر نخواهد شد .

الا اى يوسف مصرى كه كردت سلطنت مغرور

پدر را باز پرس آخر ، كجا شد مهر فرزندى

4 گرفتارى در دنيا

در بنى اسرائيل عابدى بود كه او را جريح مى گفتند كه پيوسته در صومعه خود عبادت مى كرد . روزى در حالى كه مشغول عبادت بود ، مادرش به نزد او آمد و او را صدا زد وى جواب نگفت . مادرش رفته و دوباره آمد و او را صدا زد ، باز هم وى به عبادت مستحبى مشغول بود و توجهى به مادر نكرد .

مادرش بار سوم كه آمد و با بى توجهى پسر عابدش مواجه گشت ، قلبش شكست و با حالتى مضطرب رو به آسمان كرده و عرضه داشت : اى خداى بنى اسرائيل ! او را يارى نكن ! روز بعد زن بدكارى كه درد زايمان گرفته بود در كنار صومعه جريح عابد وضع حمل كرد و ادعا نمود كه اين فرزند متعلق به جريح عابد است . فورا اين شايعه در ميان بنى اسرائيل پخش شد و همه ناراحت شده و زبان به اعتراض گشودند : آن كسى كه مردم را از زنا و اعمال ناشايست منع مى كرد ، خود مرتكب اين اعمال مى شود . پادشاه دستور داد كه اين عابد را به اتهام زنا به دار آويزند . هنگامى كه وى را براى دار آويختن آوردند ، مادرش خبر دار شده و با داد و ناله و استغاثه به ميان جمعيت آمده و فرياد

واى فرزندم سر داد . جريح گفت : اى مادر ! آرم باش كه اين گرفتارى من در اثر نفرين تو پيش آمده است .

آنگاه مهلت خواست تا حقيقت را روشن سازد . او بعد از جلب رضايت مادر ، از خداوند متعال خواست كه آن نوزاد را به سخن آورد و او به اذن خداوند متعال پدرش را كه يك شبان بود معرفى نمود و عابد از اتهام تبرئه شد . بعد از اين ماجرا جريح سوگند ياد كرد كه ديگر به مادرش بى احترامى ننموده و لحظه اى از او جدا نشود . ( 315 )

در ادمه روايت آمده است : اگر جريح به احكام دين آگاه بود مى دانست كه اجابت و توجه به مادرش از نماز مستحبى افضل است . ( 316 )

شاهدى ديگر

ابن خلكان در حالات ابوالقاسم محمود زمخشرى ، از دانشمندان معروف اهل سنت و صاحب تفسير معروف كشاف و متخصص در علوم حديث ، لغت ، نحو علم معانى و بيان كه از داشتن يك پا محروم بوده مى نويسد : هنگامى كه در بغداد ، فقيه حنفى دامغانى از علت قطع پايش سؤ ال نمود ، وى چنين گفت : علت اين مصيبت ، نفرين مادرم مى باشد ، زيرا من در دوران كودكى گنجشكى را گرفته و به پايش نخى بسته بودم ، گنجشك از دستم پريد و داخل يك شكافى گرديد . من نخ را آن قدر كشيدم كه يك پاى گنجشك از بدنش جدا شده و به همراه نخ به دستم آمد .

هنگامى كه مادرم متوجه اين قضيه شد ، به شدت ناراحت گرديد

و در مورد من نفرين نموده و گفت : خداوند پاى چپت را قطع كند همان طور كه پاى چپ اين پرنده را قطع كردى . آن گاه كه به دوران بلوغ و رشد رسيدم ، براى تحصيل دانش از زادگاه خود به بخارا سفر كردم ، در سفر از اسب به زمين افتادم و پاى چپم آسيب سختى ديد ، پزشكان هنگام معالجه چاره اى نديدند ، جز اين كه پاى چپم را قطع كنند و اين چنين بود كه از يك پا محروم شده و ناقص العضو گرديدم . ( 317 )

5 عذاب وجدان

امام هادى عليه السلام فرمود : نافرمانى و آزار پدر و مادر موجب فقر و نادارى و ذلت و خوارى مى شود . ( 318 ) در تاءييد اين سخن شنيدن داستانى شگفت انگيز خالى از لطف نيست .

ميرزا مهدى فرزند ارشد شيخ فضل الله نورى ( قدس سره ) در قضيه مشروطه با شيوه پدر بزرگوارش مخالفت كرده و از راه و روش روشن فكران غرب زده را مى پيمود . هنگامى كه مشروطه خواهان ، شيخ فضل الله ( قدس سره ) را براى اعدام به ميدان توپخانه آوردند ، ميرزا مهدى ، هم نوا با دشمنان دين و روحانيت ، در زير پاى دار پدر كف زده و از همه بيشتر اظهار شادى و خرسندى مى نمود .

فرخ دين پارسا يكى از صاحب منصبان ژاندارمرى كه در ميدان توپخانه جهت انتظامات حضور داشته ، در اين مورد مى گويد : طناب دار ، آرام آرام ، شيخ فضل الله را بالا برد و او در بالاى دار قرار

گرفت ، او در همان لحظه آخر از بالاى دار نگاه تند و سرزنش آميزى به پسرش انداخت ، سپس گردش طناب شيخ را به طرف قبله چرخانيده و او با مختصر حركتى جان داد .

پسر ناخلف با همين نگاه منقلب شد و همان دم آثار پشيمانى و پريشانى در چهره ميرزا مهدى ظاهر شد؛ او سرگردان و حيران به اطراف مى نگريست ، از آن ميان ، سيد يعقوب توجهش را جلب كرد به طرف او رفت و خواست به او سخنى بگويد؛ اما سيد يعقوب به او اعتناء نكرد و از نزد او دور شد . ( 319 )

وجدان خفته اين پسر نادان بر اثر فشار روحى و غلبه عواطف و احساسات بيدار شد؛ اما چه فايده كه كار از كار گذشته بود و پدر مهربان و دلسوز با دلى پر از غم از دستش رفته بود . و به قول شهريار تبريزى :

نو شد اروئى و بعد از مرگ سهراب آمدى

سنگدل اين زودتر مى خواستى حالا چرا ؟

6 خشم الهى

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : مجازات سه گروه گنه كار در اين دنيا قبل از جزاى جهان آخرت خواهد بود .

1 نافرمانى به والدين 2 ستم بر مردم 3 بدى در مقابل احسان . ( 320 )

در اين رابطه روايتى پندآموز و شنيدنى از امام حسين عليه السلام نقل شده است ك

آن حضرت عليه السلام فرمود : شبى با پدرم اميرالمؤ منين عليه السلام در دل تاريكى ، مشغول طواف خانه خدا بوديم ، در حالى كه اطراف بيت خالى بود و تمام زائران بيت الله خوابيده بودند . ناگهان

صداى شخصى به گوشم رسيد كه با سوز و گداز با خدايش راز و نياز مى كند و همانند اسيرى كه زير شكنجه گرفتار باشد ، صيحه مى زند ، ناله مى زند و به خداوند متعال التماس مى كند و با كمال تضرع و زارى اشعارى را مى خواند .

امام حسين عليه السلام مى فرمايد : پدرم به من فرمود : اى حسين ! آيا ناله و زارى اين گناهكار را كه به درگاه پروردگار متعال استغاثه مى كند و درخواست كمك و يارى مى نمايد ، مى شنوى ؟ ! عرض كردم : بلى ، پدر جان . فرمود : به جست و جويش برو و نزد من بياور . امام حسين عليه السلام مى فرمايد : من برخاستم و در آن تاريكى شب به هر سور نگاه مى كردم و براى پيدا كردن او از ميان خفتگان مى گذشتم . تا اين كه او را بين ركن و مقام يافتم . ديدم با كمال خضوع و خشوع مشغول نماز است .

گفتم : اى جوان ، اميرالمؤ منين را اجابت كن . جوان نمازش را مختصر كرد و با من سخن نگفت ، فقط اشاره كرد از پيش روى من برو .

لحظه اى بعد به خدمت امير مؤ منان عليه السلام آمد . حضرت به او نگريست ، ديد جوانى است زيبا ، رعنا قامت ، با جامه هاى پاكيزه و فاخر .

على عليه السلام به او فرمود : تو كيستى و از كدام قبيله عرب هستى ؟ جوان خود را معرفى كرد . حضرت فرمود : اين ناله و فرياد تو براى

چيست و اين گريه و استغاثه براى چه مصيبتى است ؟ ! عرض كرد : سرورم ! پشتم را بار گناه در هم شكسته و نفرين پدرم درهاى فرج و گشايش را رويم بسته و نافرمانى پدر ، رشته زندگانى ام را از هم گسسته ، و دچار محنت و مشقت و بلا شده ام .

على عليه السلام فرمود : قصه تو چيست ؟ جوان لب به سخن گشوده عرضه داشت : يا اميرالمؤ منين ! جوانى بودم سرگرم لهو و لعب ، شب و روز خود با گناهان سپرى مى كردم و با عيش و نوش ، عموم را تباه مى ساختم . پدر دلسوز و مهربانم ، مرا با سخنان حكيمانه پند و اندرز مى داد و از عواقب خطرناك كردارهاى نكوهيده ام ، بر حذر مى داشت و از خوابى غفلت و بى هوشى بيدارم مى ساخت . متاءسفانه ، نه تنها گوش به مواعظ و نصايحش ، نمى دادم بلكه او را مورد عتاب قرار داده و دشنام مى دادم و ناسزا مى گفتم ، بعضى اوقات كتكش هم مى زدم .

روزى اطلاع يافتم ، مقدارى پول در ميان صندوق پنهان كرده است . به سراغ آن پول ها رفتم . خواست جلوگيرى كند . اما در اثر غرور جوانى با او گلاويز شده و او را بر زمين زدم و با مشت و لگد از خود دور ساختم . خواست برخيزد ، تا شايد بتواند از كارم جلوگيرى كند ، اما زانوهايش از شدت درد و ناراحتى كه به او رسيده بود ، قوت نداشت . پول ها را برداشتم

و دنبال كار خود رفتم .

پدرم در آن حال اشعار چندى با دلى شكسته و اعضائى درهم كوفته سرود ، و سپس گفت : سوگند به خدا به خانه كعبه مى روم و در حق تو نفرين مى كنم ، چند روز روزه گرفت ، چند ركعت نماز خواند و به سوى كعبه رهسپار شد . مراقب رفتار و اعمالش بودم ، ديدم سوار شترش گرديد و كوه و دشت را در هم نورديد تا خود را به خانه كعبه رسانيد و پرده كعبه را گرفت و با قلب سوزان و چشم گريان ، اشعارى را خواند .

سوگند به خدائى كه آسمان را بر افراشت و آب را روان ساخت ، هنوز نفرين پدرم به آخر نرسيده بود كه گرفتار خشم و غضب الهى شدم ! امام حسين عليه السلام فرمود : در اين هنگام جامه اش را عقب زد ، ديدم يك طرف بدنش خشكيده و از كار افتاده است . آن گاه سخنانش را چنين ادامه داد : از كردار بد خود ، پشيمان شدم و با زحمت زياد به نزد پدرم آمدم . عذر خواستم ، پوزش طلبيدم ولى عذرم را نپذيرفت و به سوى منزل خود برگشت . از آن روز ، روزگارم تيره و تاريك گشته و شادى هايم به حزن اندوه و گريه تبديل شد .

سه سال التماس كردم فايده نبخشيد و پدرم از تقصيرم نگذشت .

چون امسال ايام حج پيش آمد ، باز به نزد او رفتم و درخواست كردم كه به من رحم كند و بيايد در همان جائى كه مرا نفرين كرده بود ، در حقم

دعاى خير كند ، شايد خداوند متعال نعمت از دست رفته را به من باز گردانده و از صحت و سلامتى برخوردارم سازد . اسباب سفر را فراهم كرده و به سوى كعبه حركت نموديم .

هنگامى كه به صحراى اراك رسيديم ، ناگهان در تاريكى شب ، پرنده اى از كنار جاده پرواز كرد و شترى كه پدرم بر آن سوار بود ، رم كرد و او از پشت شتر پرتاب شده و در ميان دو سنگ افتاد و مرد .

ناچار او را در همان جا دفن كردم و تنها به كعبه آمدم تا به درگاه خداى رحمان استغاثه كنم زيرا مى دانم تمام اين گرفتارى از جهت آزار و نافرمانى پدرم بوده است .

امير مومنان عليه السلام به آن جوان ترحم نمود و فرمود : توبه و استغفار كن ! اكنون وقت آن رسيده كه درد تو دوا ، و حاجتت روا گردد . آيا مى خواهى تو را دعائى بياموزم كه پيامبر صلى الله عليه و آله آموخته است ؟ آن وقت حضرت فوائد و نتائج پسنديده دعا را بيان فرمود . امام حسين عليه السلام در ادامه مى افزايد : من از آموختن دعا بيشتر از آن جوان مسرور شدم زيرا هنوز آن را از پدرم نشنيده بودم . پدرم دعا را فرمودند و من آن را نوشتم و به جوان ياد دادم . ( 321 )

پدرم فرمود : اى جوان ! شب دهم ماه ذى حجه ، اين دعا را بخوان .

هنگام صبح خبرش را برايم بياور . جوان دعا را آموخته و رفت . امام حسين عليه السلام فرمود :

جوان توبه كار صبح روز دهم به حضور پدرم شرفياب شد ، در حالى كه شاد و خندان بود . ديديم سالم و تندرست است و پيوسته مى گفت : سوگند به خدا اين اسم اعظم است ، و قسم به خداى كعبه دعايم مستجاب شد .

امير مؤ منان عليه السلام فرمود : اكنون قصه خود را بيان كن . عرض كرد : يا امير مؤ منان عليه السلام ، در شب دهم وقتى كه چشم ها به خواب رفت ، صداها خاموش شد ، تاريكى عالم را فرا گرفت ، مشغول دعا شدم و چندين بار خدا را به اين دعا سوگند دادم . در مرتبه دوم ناگاه صدايى شنيدم كه گفت : كافى است ! دعايت مستجاب شد ! چون خدا را به اسم اسم اعظمش خواندى . سپس خواب مرا ربود . در عالم رؤ يا رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه دست مبارك خود را بر بدن من مى كشيد و مى فرمود : به نام خداى بزرگ توجه كن ، تو در راه خير و نيكى هستى . از خواب بيدار شدم و خود را سالم و تندرست يافتم .

خداوند به شما جزاى خير و پاداش نيكو عطا فرمايد . ( 322 )

7 كوتاه شدن عمر

يكى ديگر از عواقب شوم ناسپاسى در حق والدين كوتاهى عمر انسان است . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : براى خداوند متعال دو فرشته مى باشد كه با هم مناجات و راز و نياز مى كنند . ذكر اولى همواره اين است كه : خداوند ! فرزندان صالح و

وظيفه شناس را به عصمت و پاكى خودت از تمام خطرات مصون دار . دومى نيز پيوسته با خداوند چنين راز و نياز مى كند . پروردگار ! فرزندان ناسپاس و عاق والدين را با خشم و غضب خودت هلاك و نابود ساز . ( 323 )

نقل داستان عبرت آموز منتصر عباسى در اين جا مناسب مى نمايد :

متوكل ، سفاك ترين و خوانخوارترين خليفه عباسى و كينه توزترين آنان نسبت به خاندان رسالت بود . او همواره دوستداران على عليه السلام را به سختى شكنجه مى داد و مقام ولايت امير المؤ منين على عليه السلام و همسرش فاطمه زهرا عليهما السلام جسارت و توهين مى كرد . خيانت و گستاخى وى در اين زمينه به حدى رسيده بود كه فرزندش منتصر بر او خشمناك شد و كينه وى را به دل گرفت و با عالم و دانشمندى درباره قتل پدرش مشورت كرد . وى گفت ، هر چند كشتن چنين شخصى واجب است اما كسى كه پدرش را بكشد ، عمرش كوتاه مى شود .

منتصر در اثر غيرت و تعصب دينى در شب چهارشنبه سوم شوال ، سال 247 ه . ق متوكل عباسى ، پدر فاسق خود را كشت و خود به خلافت رسيد . اما به علت مكافات قتل پدر بيش از شش ماه زندگى نكرد و در روز پنج شنبه 25 ربيع الاول سال 248 ه . ق در گذشت .

منتصر بر خلاف پدرش نسبت به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله رئوف و مهربان بود . احسان به آل ابى طالب آزاد كردن زيارت كربلا ، برگرداندن

فدك و به اولاد حسنين عليهما السلام ، عدم تعرض به شيعيان على عليه السلام و فرستادن اموالى براى علويان در مدينه ، بخشى از خدمات منتصر عباسى به اهل بيت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بود . ( 324 )

از محمد بن سهل حكايت شده كه : در ايام خلافت منتصر ، فرشى را در دربار او ديدم كه صورت هاى سلاصين در آن نقش بسته و جملاتى با زبان فارسى در آن نوشته بودند . من كه خط فارسى را خوب مى خواندم ، ديدم در كنار يكى از آن عكس ها كه تصوير پادشاهى را نشان مى داد ، نوشته است : اين صورت شيرويه قاتل پدرش كسرى است كه فقط شش ماه زنده ماند و سلطنت كرد .

هنگامى كه منتصر از اين ماجرا آگاه شد ، رخسارش دگرگون شده و از مجلس خلافت به اندرون رفت . ( 325 )

8 محروميت از حقوق اجتماعى

با اين كه در دين اسلام به تمام ارزش هاى دينى و اخلاقى اهميت خاصى داده شده است و اظهار عشق و علاقه و محبت به ديگران از اصول مسلم آن است ، اما گاهى براى تاءديب افراد خطا كار و تبهكار ، به اهل ايمان دستور آمده است كه برخى از اين ارزش ها را در مورد خطا كاران رعايت نكنند و به آنان اظهار لطف و محبت ننمايند ، تا آنان متنبه شده و از عمل زشت خود دست بردارند . در حقيقت روح محبت ، عطوفت و مهر ورزى در دين اسلام شامل برخى از افراد تبهكار و اهل معصيت و نفاق نمى شود و در

مورد آنان شدت عمل لازم است و اين يكى ديگر از امتيازهاى فرهنگ متعالى اسلام است ، كه اعتدال و ميانه روى را در سر لوحه برنامه هاى خود دارد .

با توجه به اين نكته در مورد كسانى كه به والدين خود اهانت مى كنند ، دستورات باز دارنده اى آمده است . كه از جمله آن ها محروميت از حقوق اجتماعى است . در حالى كه در مورد سلام گفتن به ديگران سفارش هاى مكررى از حضرات معصومين عليهما السلام به ما رسيده ، اما با اين حال پيشواى ششم مى فرمايد : به چند گروه سلام ندهيد : 1 كافران 2 شراب خوارن 3 قماربازان و شطرنج بازان 4 اهل ساز و آواز و رقص و موسيقى 5 كسانى كه به مادرانشان دشنام مى دهند 6 شاعران و گويندگان بد دهن و هرزه . ( 326 )

امام صادق عليه السلام عملا نيز كسانى را كه به مادر اهانت كرده و دشنام مى دادند تنبيه كرده و از هم سخن شدن با وى پرهيز مى نمود . عمرو بن نعمان جعفى مى گويد : حضرت امام صادق عليه السلام دوستى داشت كه آن حضرت را به هر جا كه مى رفت رها نمى كرد و از او جدا نمى شد .

روزى در بازار كفاش ها همراه حضرت راه مى رفت ، و دنبالش غلام او كه از اهل سند بود مى آمد ، ناگاه آن مرد به پشت سر خود متوجه شده و غلام را خواست و او را نديد و تا سه مرتبه برگشت و او را نديد ، بار چهارم كه او

را ديد گفت : اى مادر فلان ! كجا بودى ؟ حضرت صادق عليه السلام دست خود را بلند كرده و به پيشانى خود زد و فرمود : سبحان الله ! به مادرش نسبت ناروا مى دهى ؟ من خيال مى كردم كه تو شخصى متدين و با تقوا هستى ولى اكنون مى بينم كه ورع و پارسائى ندارى ؟ عرض كرد : قربانت گردم مادرش زنى است از اهل سند و مشرك است ! فرمود : مگر نمى دانى كه هر ملتى براى خود ازدواجى دارند ، از من دور شو . عمرو بن نعمان در ادامه مى گويد : ديگر او را نديدم كه با آن حضرت همراه و هم سخن شود . برود آن گاه كه مرگ ميان آن ها جدائى انداخت . ( 327 )

پي نوشت
1 تا 104

1 ) كليات سعدى ، ص 289 .

2 ) اولئك كالانعام بل هم اضل ( اعراف 179/ )

3 ) الدعوات ، قطب الدين راوندى ، ص 44 .

4 ) وسائل الشيعة ، ج 21 ، ص 480 .

5 ) حق الولد والده اذا كان ذكرا اءن يستفره اءمه و يستحسن اسمه و يعلمه كتاب الله و يطهره و يعلمه السباحة و اذا كانت اءنثى اءن يستفره اءمها و يستحسن اسمها و يعلمها و سورة النور و لا يعلمها سورة يوسف و لا ينزلها العرف و يعجل سراحها الى بيت زوجها ( همان )

6 ) من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 621 .

7 ) مكارم الاخلاق ، ص 223 .

8 ) بحارالاءنوار ، ج 68 ، ص 236 .

9 ) الكافى ، ج 5

، ص 347 .

10 ) مستدرك الوسائل ، ج 14 ، ص 192 .

11 ) وسائل الشيعة ، ج 20 ، ص 34 .

12 ) الكافى ، ج 6 ، ص 49 تا 53 .

13 ) الشقى من شقى فى بطن امه و السعيد من بطن امه . ( تفسير قمى ، ج 1 ، ص 227 )

14 ) الكافى ، ج 5 ، ص 332 .

15 ) همان .

16 ) امالى صدوق ، ص 157 .

17 ) اللهوف ، ص 180 .

18 ) الغيبة للطوسى ، ص 285 . منتخب الانوار ، ص 118 .

19 ) احتجاج طبرسى ، ج 1 ، ص 282 .

20 ) علل الشرائع ج 2 ، ص 564 .

21 ) اسماعيل بن عباد معروف به صاحب از وزراى آل بويه و داراى فضل و علم ، فصاحت و بلاغت و ديگر كمالات نفسانى بود . او كه در خانواده اى بخشنده ، دانش دوست و شريف متولد شده بود ، از دوران كودكى تا آخر عمر با فضائل اخلاقى و كمالات نفسانى زندگى كرد . وى به علوم مختلف و مورد نياز عصر خويش آشنايى كامل داشت و در علوم تفسير قرآن ، حديث كلام ، تاريخ ، پزشكى و ادبيات عربى زبر دست بود و در هر يك از اين موضوعات تاءليفات ارزنده اى داشت كه تعداد آن به 36 كتاب مى رسد . ملا محمد تقى مجلسى ( مجلسى اول ) درباره صاحب بن عباد گفته است : او دانشمندترين فقيهانه شيعه است و هر چه درباره علم و فضيلت او گفته شود او بالاتر از آن

است .

روضات الجنات ، ج 2 ، ص 26 ) .

او در مورد لطف و احترام فقهاى بزرگ شيعه بود . شيخ صدوق بزرگترين محدث و فقيه شيعى كتاب عيون اخبار الرضا عليه السلام را بعد از تاءليف به صاحب بن عباد هديه كرد .

( آل بويه حاميان فرهنگ تشيع ، ص 37 ) .

22 ) وفيات الاعيان ، ج 1 ، ص 207 . ريحانة الادب ، ج 8 ، ص 91 . حقوق والدين ، مهدى علوى ، ص 153 .

23 ) در مورد رمز موفقيت اين دانشمند بزرگ نوشته اند كه علاوه بر نقش مادرش ، استقامت ، كار و تلاش و بهره گيرى از فرصت هاى زندگى عامل مؤ ثرى در پيشرفت وى بوده است . اديسون مى گويد : هيچ يك از اختراعات من محصول تصادف نيست . وقتى كه كارى را به اعتقاد خودم نتيجه بخش مى دانم آن را تا آخر دنبال مى كنم و تجربه را روى تجربه انجام مى دهم تا كامياب شوم .

اديسون براى تكميل اختراعات خود شب و روز در آزمايشگاه مى ماند . دو روز يا سه روز از آزمايشگاه بيرون نمى آمد و چه بسا غذا خوردن را فراموش مى كرد و به چند نان خشكيده اكتفا مى نمود .

24 ) تعاليم آسمانى اسلام ، سيد محمد صحفى ، ص 94 .

25 ) حق الولد على والده اذا كان ذكرا يستفره امه . . . و اذا كانت انثى ان يستفره امها . ( الكافى ، ج 6 ، ص 49 . )

26 ) كلمات الامام الحسين عليه السلام ، ص 447

. فرهنگ سخنان امام حسين عليه السلام حديث 8 .

27 ) الكافى ، ج 6 ، ص 476 .

28 ) بحارالانوار ، ج 45 ، ص 47 .

29 ) تحف العقول ، ص 295 .

30 ) مستدرك الوسائل ، ج 13 ، ص 375 . عوالى اللالى ، ج 2 ، ص 249 .

31 ) به بخش تاءثير دعاى پدر رجوع شود .

32 ) علل الشرايع ، ج 1 ، ص 96 . تربيت در سيره و سخن امام مجتبى عليه السلام ، گفتار دوم .

33 ) پدر ، ص 98 .

34 ) الارشاد ، ج 2 ، ص 16 .

35 ) لواعج الاشجان ، ص 147 . لهوف ابن طاووس ، ص 192 .

36 ) العدد القوبة ، ص 355 .

37 ) وسائل الشيعه ، ج 21 ، ص 391 .

38 ) سنن النبى ، ص 142 .

39 ) بحارالانوار ، ج 19 ، ص 40 . ناسخ التواريخ ، ج 1 ، ص 29 .

40 ) معجم رجال الحديث ، ج 4 ، ص 202 .

41 ) بحارالانوار ، ج 71 ، ص 84 .

42 ) همان ، ص 83 .

43 ) صحيفه سجاديه ، دعاى 25 .

44 ) الفيض القدسى ، ص 11 .

45 ) حقوق والدين ، سيد جعفر مير عظيمى ، ص 12 .

46 ) محجة البيضا ، ج 3 ، ص 436 .

47 ) وسائل الشيعة ، ج 7 ، ص 128 .

48 ) من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 621 . امالى صدوق ، ص 371 .

49 ) عوالى اللالى ، ج 1 ، ص

254 .

50 ) كودك فلسفى ، ج 2 ، ص 115 . بحار الانوار ، ج 43 ، ص 286 .

51 ) شرح نهج البلاغه ، ج 20 ، ص 343 .

52 ) الگوهاى تربيت ، ص 236 .

53 ) ترجمة الامام الحسن عليه السلام ، ص 159 .

54 ) تحف العقول ، ص 483 .

55 ) وسائل الشيعة ، ج 21 ، ص 484 .

56 ) وسائل الشيعة ، ج 21 ، ص 484 .

57 ) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، ج 11 ، ص 198 .

58 ) ذريعة النجاة ، ص 139 .

59 ) وسائل الشيعة ، ج 21 ، ص 483 .

60 ) الكافى ، ج 6 ، ص 50 .

61 ) همان .

62 ) همان .

63 ) وسائل الشيعة ، ج 21 ، ص 482 .

64 ) الكافى ، ج 6 ، ص 50 . جامع الاخبار ، ص 124 .

65 ) مستدرك الوسائل ، ج 6 ، ص 503 عدة الداعى ، ص 89 .

66 ) كان رسول الله يقبل ( الحسن و الحسين ) فقال الاقرع بن حابس ان لى عشرة من الولد ما قبلت احدا منهم فقال رسول الله من لا يرحم لا يرحم ( وسائل الشيعة ، ج 21 ، ص 485 ) .

67 ) ريح الولد من ريح الجنة ؛ و قال صلى الله عليه و آله اءكثروا من قبلة اءولادكم فان لكم بكل قبلة درجة فى الجنة ( روضة الواعظين ، ج 2 ، ص 369 . )

68 ) همان

69 ) پدر دوستت دارم ، ص 184 .

70 ) تاريخ يعقوبى ، ج

2 ، ص 320 .

71 ) عدل الهى ، ص 187 و 188 .

72 ) وسائل الشيعه ، ج 21 ، ص 479 .

73 ) تيره ، ناگوار .

74 ) جايگاهى بين دوزخ و بهشت است .

75 ) گلستان سعدى ، باب اول ، حكايت 7 .

76 ) تفسير نور الثقلين ، ج 2 ، ص 408 . مستدرك الوسائل ، ج 15 ، 172 .

77 ) مكارم الاخلاق ، ص 220 .

78 ) اءنه نظر الى رجل له ابنان فقبل اءحدهما و ترك الآخر فقال النبى صلى الله عليه و آله فهلا ساويت بينهما . ( همان مدرك ) .

79 ) الكافى ، ج 6 ، ص 51 .

80 ) وسائل الشيعه ، ج 12 ، ص 54 .

81 ) اءن ј̙ĘǠقال لاءبى جعفر ع انى لاءحب هذا الرجال فقال له اءبو جعفرع فاءعلمه فانه اءبقى للمودة و خير فى الاءلفة . ( وسائل الشيعه ج 12 ، ص 54 ، ص 54 . المحاسن ج 1 ، ص 266 .

82 ) كفاية الاثر ، ص 235 .

83 ) بحارالانوار ، ج 50 ، ص 59 .

84 ) مثنوى ، دفتر دوم .

85 ) بحار الانوار ، ج 100 ، ص 209 .

86 ) همان .

87 ) الكافى ، ج 5 ، ص 78 .

88 ) الكافى ، ج 5 ، ص 78 .

89 ) وسائل الشيعه ، ج 21 ، ص 513 .

90 ) بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه . ( الكافى ، باب المؤ من و علاماته و صفاته ، حديث 1 . )

91 ) الكافى ، ج 2 ،

باب حسن الخلق ، حديث 3 .

92 ) وسائل الشيعة : ج 12 ، ص 113 .

93 ) همان

94 ) المناقب ، ج 4 ، ص 72 . گفتنى است مشابه اين روايت در مورد حضرت مجتبى عليه السلام نيز نقل شده است ( بشارة المصطفى ، ص 140 رجوع شود ) .

95 ) وسائل الشيعة ، ج 21 ، ص 486 .

96 ) همان .

97 ) مكارم الاءخلاق ، ص 222 .

98 ) غرر الحكم آمدى ، ج 6 ، ص 425 .

99 ) همان ، ص 364 .

100 ) امالى صدوق ، ص 672 . وسائل الشيعه ، ج 21 ص 514 .

101 ) وسائل الشيعه ، ج 21 ، ص 513 و 514 .

102 ) تحف العقول ، ص 225 .

103 ) الكافى ، ج 6 ، ص 50 ، حديث 6 .

104 ) قال رسول الله صلى الله عليه و آله رحم الله من اءعان ولده على بره قال قلت كيف يعينه على بره قال يقبل ميسوره و يتجاوز عن معسوره و لا يرهقه و لا تخرق به . ( الكافى ، ج 6 ، ص 50 )

105 تا 218

105 ) آئين دوست يابى ، ص 37 .

106 ) مكارم الاخلاق ، ص 237 .

107 ) الكافى ، ج 6 ، ص 34 .

108 ) وسائل الشيعه ، ج 15 ، ص 136 .

109 ) بحارالانوار ، ج 101 ، ص 112 .

110 ) الكافى ، ج 6 ، ص 360 .

111 ) لقمان /14 .

112 ) احقاف /15 .

113 ) وسائل الشيعة ، ج 21 ، ص 452 .

114 ) الكافى

ج 6 ، ص 40 .

115 ) وسائل الشيعه ، ج 21 ، ص 468 .

116 ) عيون اخبار الرضا ، ج 2 ، ص 123 .

117 ) بحار الانوار ، ج 43 ، ص 239 .

118 ) الكافى ، ج 6 ، ص 47 .

119 ) مستدرك الوسائل ، ج 15 ، ص 164 .

120 ) الكافى ، ج 3 ، ص 409 .

121 ) مكارم الاءخلاق ، ص 222 .

122 ) وسايل الشيعه ، ج 21 ، ص 473 .

123 ) حياة الامام حسن عليه السلام ، ج 1 ، ص 329 .

124 ) موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام ، ص 490 .

125 ) تاريخ طبرى ، ج 4 ، ص 315 .

126 ) مدينة المعاجز ، ج 4 ، ص 214 .

127 ) موسوعة كلمات الامام حسين عليه السلام ، 486 .

128 ) الكافى ، ج 2 ، ص 206 . وسائل الشيعه ، ج 16 ، ص 376 .

129 ) انعام /54 .

130 ) مسند الامام المجتبى عليه السلام ، ص 688 .

131 ) تحف العقول ، ص 248 .

132 ) الخصال ، ج 1 ، ص 271 .

133 ) بحارالانوار ، ج 44 ، ص 88 .

134 ) غرر الحكم ؛ ص 435 .

135 ) همان .

136 ) همان .

137 ) مستدرك الوسائل ، ج 8 ، ص 359 .

138 ) هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا ( بقره /29 ) .

139 ) قو لو لا اله الا الله تفلحوا .

140 ) فرهنگ تربيت فرزند در اسلام ؛ ص 118 .

141 ) البدايه و النهايه ، ج

8 ، ص 38 .

142 ) مناقب آل ابى طالب ، ج 4 ، ص 66 .

143 ) مدينة المعاجز ، ج 4 ، ص 214 .

144 ) تعاليم آسمانى اسلام ، ص 128 .

145 ) وسائل الشيعة ، ج 12 ، ص 187 .

146 ) غرر الحكم ، ص 257 .

147 ) الكافى ، ج 2 ، ص 106 .

148 ) وسائل الشيعة ، ج 21 ، ص 481 .

149 ) الكافى ، ج 5 ، ص 532 .

150 ) سوره نور ، آيه 30و31 .

151 ) همان ، حديث 3 .

152 ) وسائل الشيعة ، ج 21 ، ص 479 .

153 ) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، ج 19 ، ص 365 .

154 ) مستدرك الوسائل ، ج 4 ، ص 247 .

155 ) منية المريد ، 340 .

156 ) عيون الحكم و المواعظ ، ص 536 .

157 ) مستدرك الوسائل ، ج 15 ، ص 164 .

158 ) بحارالانوار ، ج 47 ، ص 384 .

159 ) على اكبر دهخدا

160 ) الكافى ، ج 2 ، ص 609؛ وسائل الشيعة ، ج 6 ، ص 198 .

161 ) الكافى ، ج 6 ، ص 49 .

162 ) بحارالانوار ، ج 49 ، ص 90 . عيون اخبار الرضا ، ج 2 ، ص 179 .

163 ) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، ج 19 ، ص 365 .

164 ) كنز العمال ، ج 16 ، ص 456 .

165 ) الكافى ، ج 6 ، ص 389 .

166 ) همان ، ص 388 .

167 ) لا تزول ما عبد يوم

القيامة حتى يساءل عن اءربع عن عمره فيما اءفناه و عن شبابه فيما اءبلاه و عن ماله من اءين اكتسبه و فيما اءنفقه و عن حبنا اءهل البيت . ( الخصال ج 1 ، ص 253 )

168 ) صحيفه سجاديه ، دعاى 26 .

169 ) وسائل الشيعة ، ج 14 ، ص 395 .

170 ) تفسير امام عسكرى عليه السلام ، ص 450 . مستدرك الوسائل ، ج 1 ، ص 246 .

171 ) وسائل الشيعه ، ج 21 ، ص 475 .

172 ) كنز العمال ، ج 116 ، ص 444 .

173 ) مسند امام مجتبى ، ص 797 .

174 ) الكافى ، ج 5 ، ص 88 .

175 ) تحسن اسمه و اءدبه و ضعه موضعا حسنا ( وسائل الشيعة ، ج 21 ، ص 479 ) .

176 ) و لم تكن المناكحة و المصاهرة آية منزلة و لا سنة متبعة لكان ما جعل الله فيه من بر القريب و تاءليف البعيد ما رغب فيه العاقل اللبيت و سارع اليه الموفق المصيب . ( بحارالاءنوار ، ج 100 ، ص 264 ) .

177 ) من حق الولد على والده ثلاثة يحسن اسمه و يعلمه الكتابة و يزوجه اذا بلغ ( مستدرك الوسائل ، ج 15 ، ص 166 ) .

178 ) الكافى ، ج 6 ، ص 49 .

179 ) كنز العمال ، ج 16 ، ص 450 .

180 ) سوره لقمان ، آيات 13 تا 19 .

181 ) نهج البلاغه ، نامه 31 .

182 ) پدر دوستت دارم ، ص 188 و 189 .

183 ) بقره /83 .

184 ) مريم /32 .

185

) كنز العمال ، ج 16 ، ص 470 .

186 ) نساء /36 .

187 ) مستدرك الوسائل ، ج 15 ، ص 197 .

188 ) صحيفه سجاديه ، دعاى 24 .

189 ) مستدرك الوسائل ، ج 15 ، ص 181 .

190 ) همان .

191 ) شعر از يحيى دولت آبادى .

192 ) و اءما اءمك فاءن تعلم اءنها حملتك حيث لا يحتمل اءحد اءحدا و اءعطتك من ثمرة قلبها ما لا يعطى اءحد اءحدا و وقتك بجميع جوارحها و لم تبال اءن تجوع و تطعمك و تعطش و تسقيك و تعرى و تسكوك و تضحى و تظلك و تهجر النوم لا جلك و وقتك الحر و البرد لتكون لها فانك لا تطيق شكرها الا بعون الله و توفيقه ( من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 621 ) :

193 ) مكارم الاخلاق ، ص 221 . بديهى است كه مراد از مادر امام چهارم عليه السلام دايه آن بزرگوار مى باشد كه به جهت شير دادن آن حضرت اين همه مراعات احترام آن بانوى بزرگوار را مى كرد؛ چرا كه ( بقول مشهور ) مادر امام چهارم در هنگام تولد وى از دنيا رفت .

194 ) الكافى ، ج 2 ، ص 159 .

195 ) عن على بن الحسن عليه السلام قال جاء رجل الى النبى صلى الله عليه و آله فقال يا رسول الله ما من عمل قبيح الا عملته فهل لى من توبه فقال رسول الله صلى الله عليه و آله فهل من والديكم اءحد حى قال اءبى قال فاذهب فبره قال فلما ولى قال رسول الله صلى الله عليه و

آله لو كانت اءمه . ( مستدرك الوسائل ، ج 15 ، ص 180 ) .

196 ) مستدرك الوسائل ، ج 15 ، ص 180 .

197 ) همان .

198 ) مستدرك الوسائل ، ج 15 ، ص 181 .

199 ) همان ، ص 180 .

200 ) معجم رجال الحديث ، ج 8 ، ص 285 .

201 ) شورى /52 .

202 ) اصول كافى ، باب البر بالوالدين ، حديث 11 . تعاليم آسمانى اسلام ، ص 101 .

203 ) الگوهاى تربيت ، ص 196 .

204 ) اءما حق اءبيك فاءن تعلم اءنه اءصلك فانك لولاه لم تكن فمهما راءيت من نفسك ما يعجبك فاعلم اءن اءباك اءصل النعمة عليك فيه فاحمد الله و اشكره على قدر ذلك و لا قوة الا بالله . ( من لا يحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 621 . امالى صدوق ، ص 371 . )

205 ) قم عن مجلسك لاء بيك و معلمك و لو كنت اءميرا؛ ( مستدرك الوسائل ، ج 15 ، ص 203 . )

206 ) رمز موفقيت بزرگان ، ص 117 .

207 ) داستان دوستان ، ج 1 ، ص 161 .

208 ) لا يسميه باسمه و لا يمشى بين يديه و لا يجلس قبله و لا يستسب له ؛ ( بحارالانوار ج 71 ، ص 46 )

209 ) بحار الانوار ، ج 71 ، ص 84 .

210 ) اسراء /23 .

211 ) بحار الانوار ، ج 71 ، ص 85 .

212 ) حقوق والدين ، ص 161 .

213 ) بحارالانوار ، ج 71 ، ص 40 .

214 ) قال اءبو عبد الله ع

ما يمنع الرجل منكم اءن يبر والديه حيين اءو ميتين يصلى عنهما و يتصدق عنهما و يحج عنهما و يصوم عنهما فيكون الذى صنع لهما و له مثل ذلك فيزيده الله عزوجل ببره و صلاته خيرا كثيرا . ( بحارالانوار ، ج 71 ، ص 47 ) .

215 ) وسائل الشيعة ، ج 21 ، ص 488 و 489 .

216 ) مستدرك الوسائل ، ج 15 ، ص 204 .

217 ) قال رسول الله ص ما من رجل ينظر الى والديه نظر رحمة الا كتب الله له بكل نظرة حجة مبرورة قيل يا رسول الله و ان نظر اليه فى اليوم مائة مرة قال و ان نظر اليه فى اليوم مائة اءلف مرة ( همان ) .

218 ) بحار الانوار ، ج 71 ، ص 76 .

219 تا 327

219 ) كنز العمال ، ج 16 ، ص 476 .

220 ) بحار الانوار ، ج 71 ، ص 81 .

221 ) ادع لهما و تصدق عنهما و ان كانا حيين لا يعرفان الحق فدار هما فان رسول الله صلى الله عليه و آله قال ان الله بعثنى بالرحمة لا بالعقوق . ( بحارالانوار ، ج 71 ، ص 85 )

222 ) لقمان /15 .

223 ) مصباح الشريعه ، ص 70 .

224 ) بحار الانوار ، ج 71 ، 80 .

225 ) الكافى ، ج 2 ، ص 162 .

226 ) حضرت حجة الاسلام و المسلمين دكتر محمد محققى رشتى رحمة الله ، از اساتيد دانشگاه تهران بود كه در سال 1357 قمرى ، از سوى آيت الله العظمى بروجردى رحمة الله براى تبليغ و نشر انديشه هاى

تشيع

به هامبورگ آلمان رفت ، اين اقدام ارزشمند مرجع بزرگ شيعه با توجه به درخواست ايرانيان مقيم آلمان به آن منطقه انجام شده بود . استاد محققى كه در آن زمان با انديشه هاى نو و ابزار پيشرفته آشنائى داشت و به زنان خارجى نيز مسلط بود ، توانست با پشتيبانى آيت الله العظمى بروجردى ، علاوه بر حركت هاى مهم فرهنگى ، مسجد بزرگ هامبورگ را تاءسيس نمايد .

اين مسجد كه در روز نيمه شعبان 1379 ق ( 13 فوريه 1960 ) ساخت آن شروع شد؛ در كنار درياچه آلستر با زمينى به مساحت 3800 متر ساخته شده است .

227 ) انسان كامل ، ص 169 با تغيير اندك .

228 ) كنز العمال ، ج 16 ، ص 476 .

229 ) اصول كافى ، باب البر بالوالدين ، حديث 5 .

230 ) المبسوط ، ج 6 ، ص 191 .

231 ) همان ، ص 201 .

232 ) همان ، ص 201 .

233 ) كنز العمال ، ج 16 ، ص 473 .

234 ) اصول كافى ، باب الو الدين ، حديث 1 .

235 ) مجمع المسائل ، ج 2 ، ص 184 . تحرير الوسيله ، ج 2 ، ص 321 .

236 ) قال رسول الله ص اتق الله يا فتى و اءحسن الى والدك المحسن اليك يحسن الله اولئك . . . فقال رسول الله ص يا اءيها العاقون للاباء و الاءمهات اعتبروا و اعلموا اءنه كما طمس فى الدنيا على اءمواله فكذلك جعل بدل ما كان اءعد له فى الجنة من الدرجات معدا له فى النار من الدركات ( بحارالاءنوار ، ج

17 ، ص 272 ) .

مستدرك 237 ) 238 ) الكافى ، ج 4 ، ص 13 .

239 ) لقمان /14 .

240 ) احقاف /15 .

241 ) عيون اخبار الرضا عليه السلام ، ج 2 ، ص 258 .

242 ) تفسير نمونه ، ج 21 ، ص 334 .

243 ) پير زن .

244 ) بوستان سعدى ، باب هشتم .

245 ) مادر ، ص 405 .

246 ) مادر ، ص 239 .

247 ) نهج البلاغه ، حكمت 399 .

248 ) زبدة البيان ، محقق اردبيلى ، ص 381 . القوائد الفوائد ، شهيد اول ، ج 2 ، ص 47 . نضد القواعد الفقهيه ، فاضل مقداد ، ص 287 .

249 ) الكافى ، ج 2 ، ص 157 .

250 ) استفتاآت ، ص 495 .

251 ) تهذيب الاءحكام ، ج 2 ، ص 350 .

252 ) معراج السعادة ، ص 486 .

253 ) محجة البيضاء ، ج 3 ، ص 437 .

254 ) لقمان /15 .

255 ) المناقب ، ج 4 ، ص 73 . بحار الانوار ، ج 43 ، ص 297 . فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام ، ص 802 .

256 ) تفسير نمونه ، ج 17 ، ص 42 و 43 .

257 ) همان ، ج 21 ، ص 335 .

258 ) اسراء /23 .

259 ) اصول كافى ، باب البر بالو الدين ، حديث 13 .

260 ) همان ، حديث 4 .

261 ) وسائل الشيعه ، ج 6 ، ص 205 .

262 ) مستدرك الوسائل ، ج 15 ، ص .

263 ) مستدرك الوسائل ، ج 15 ،

ص 203 .

264 ) بحار الانوار ، ج 89 ، ص 294 .

265 ) كنز العمال ، ج 16 ، ص 479 .

266 ) وسائل الشيعه ، ج 3 ، ص 223 .

267 ) وسائل الشيعه ، ج 3 ، ص 223 .

268 ) سيره حلبى ، ج 1 ، ص 125 .

269 ) وسائل الشيعه ، ج 3 ، ص 224 .

270 ) همان ، ص 227 و 228 .

271 ) همان ، ص 200 ، بحار الانوار ، ج 79 ، ص 64 .

272 ) الكافى ، ج 2 ، ص 609 .

273 ) وسائل الشيعه ، ج 6 ، ص 204 .

274 ) الكافى ، باب قراءة القرآن فى المصحف ، حديث 1 .

275 ) الكافى ، باب فضل القرآن ، حديث 9 .

276 ) السنن الكبرى ، ج 4 ، ص 61 ، كنز العمال ، ج 16 ، ص 474 .

277 ) كنز العمال ، ج 16 ، ص 478 .

278 ) اصول كافى ، باب بر بالو الدين ، حديث 21 .

279 ) ربع قرن مع العلامه الامينى ، ص 57 .

280 ) عدة الداعى ، ص 86 .

281 ) حقوق والدين ، ص 112 .

282 ) كنز العمال ، ج 4 ، ص 607 .

283 ) سيد الاءبرار يوم القيامة رجل بر والديه بعد مرتهما . ( بحار الانوار ، ج 71 ، ص 84 )

284 ) مستدرك الوسائل ، ج 15 ، ص 177 .

285 ) بقره /67 .

286 ) بقره /68 .

287 ) همان /69 .

288 ) بقره 70 و 71 .

289 ) تفسير صافى ،

ج 2 ، ص 140 . حيوة القلوب ، ج 2 ، ص 270 . داستان پيامبران ، ج 2 ، ص 366 .

290 ) بحار الانوار ، ج 71 ، ص 46 .

291 ) همان ، ص 85 .

292 ) مستدرك الوسائل ، ج 15 ، ص 176 .

293 ) الكافى ، ج 5 ، 554 . بحارالاءنوار ، ج 71 ، ص 65 .

294 ) روضة الواعظين ، ج 2 ، ص 367 .

295 ) من لا يحضره الفقيه ، ج 1 ، ص 132 .

296 ) امالى طوسى ، مجلس 11 . كنز العمال ، ج 16 ، ص 478 .

297 ) الكافى ، كتاب الايمان و الكفر ، باب البر الدين ، حديث 18 .

298 ) روضة الواعظين ، ج 2 ، ص 367 .

299 ) مواعظ العدديه ، ص 208 .

300 ) مستدرك الوسائل ، ج 15 ، ص 180 .

301 ) احزاب /71 .

302 ) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، ج 1 ، ص 41 .

303 ) پيرامون نهج البلاغه ، ص 20 .

304 ) ستارگان حرم ج 4 ، ص 164 .

305 ) اعيان الشيعه ، ج 3 ، ص 512 .

306 ) بحار الاءنوار ، ج 42 ، ص 155 . الفضائل ، ص 107 . پيامبر و ياران ، ج 1 ، ص 349 .

307 ) پيامبر و ياران ، ج 1 ، ص 345 به نقل از بحار .

308 ) رهنماى سعادت ، ص 125 . تفسير منهج الصادقين ، ج 5 ، ص 328 ، بااندكى تفاوت .

309 ) الكافى ، ج

1 ، ص 453 . مستدرك الوسائل ، ج 2 ، ص 343 . فاطمه بنت اسد صلى الله عليه و آله ، ص 76 .

310 ) قصص ، آيه 7 .

311 ) جلوه هايى از نور قرآن ، ص 54 .

312 ) ان رسول الله صن لعن جماعة الى اءن قال و من لعن اءبويه فقال رجل يا رسول الله اءيوجد رجل يلعن اءبويه فقال نعم يلعن آباء الرجال و اءمهاتهم فيلعنون اءبويه . ( بحارالاءنوار ، ج 71 ، ص 47 ) .

313 ) لا يحضره الفقيه ، ج 1 ، ص 379 .

314 ) الكافى ، ج 2 ، ص 309 .

315 ) نضد القواعد الفقهيه ، ص 288 .

316 ) نضد القواعد الفقهيه ، ص 288 . م

317 ) وفيات الاعيان ، ج 5 ، ص 170 . بحار الاءنوار ، ج 71 ، ص 38 .

318 ) مستدرك الوسائل ، ج 15 ، ص 195 .

319 ) داستان دوستان ، ج 2 ، ص 28 .

320 ) بحار الانوار ، ج 71 ، ص 74 .

321 ) اين دعا همان دعاى معروف مشلول است كه در كتاب هاى دعا ، از جمله مفاتيح الجنان و مهج الدعوات ص 188 نقل شده است .

322 ) بحار الانوار ، ج 41 ، ص 224 . حقوق والدين بر فرزندان ، ص 131 .

323 ) مستدرك الوسائل ، ج 2 ، ص 627 .

324 ) تتمة المنتهى ، ص 330 .

325 ) تتمة المنتهى ، ص 329 .

326 ) خصال ، ج 1 ، ص 330 .

327 ) الكافى ، كتاب الايمان و

الكفر ، باب البذاء ، حديث 5 .

10- پاسخ هاي حضرت آيت الله العظمي روحاني (مد ظله العالى)به استفتائات قوه قضائيه و موسسه حقوقي وكلاي بين الملل

مشخصات كتاب

سرشناسه :روحاني محمدصادق 1303 -

عنوان و نام پديدآور :پاسخ هاي حضرت آيت الله العظمي روحاني به استفتائات قوه قضائيه و موسسه حقوقي وكلاي بين الملل

مشخصات نشر : تهران حديث دل 1381.

مشخصات ظاهري 322ص.

فروست :مجموعه استفتائات 1.

شابك 964-93352-1-8: 4000ريال ‮ ؛ 4000ريال(چاپ دوم)

يادداشت :چاپ دوم:تابستان1382.

موضوع :حقوق -- فتواها

موضوع :فتوا هاي شيعه -- قرن 14

موضوع :فقه جعفري -- رساله عمليه

رده بندي كنگره BP183/9 /ر93پ 2 1382

رده بندي ديويي 297/3422

شماره كتابشناسي ملي : م 81-27611

اجتهاد، رمز جاويد ماندن اسلام
اجتهاد، رمز جاويد ماندن اسلام

اجتهاد، يعنى به كار بردن منتهاى كوشش براى درك مقررات اسلام با استفادهاز منابع: كتاب، سنت، عقل واجماع.در اين عصر، اجتهاد يكى از وظايف خطير وپر مسئوليت علما وفقهاى اسلاماست. اجتهاد در دوره خاتميت نقش بسيار حساس واساسى به عهده دارد ودر واقعپلى است كه دنياى گذشته را با دنياى آينده، مربوط ميسازد. واز شرايط امكانجاويد مانده آئين اسلام است وبه حق آن را نيروى محرك اسلام خوانده اند.ابن سينا (370 _ 428 ه_ . ق) فيلسوف نامى اسلامى با روشن بينى خاصى،موضوع اجتهاد را اين چنين مطرح كرده وگفته است: «كليات اسلامى ثابت ولا يتغيرومحدود است، واما حوادث ومسائل نامحدود ومتغير است وهر زمانى مقتضياتمخصوص خود ومسائل مخصوص خود دارد، به همين جهت ضرورت دارد كه در هرزمانى گروهى متخصص وعامل به كليات اسلامى وعارف به مسائل وپيش آمدهاىزمان عهده دار اجتهاد واستنباط حكم مسائل جديد از كليات اسلامى بوده باشند.»(1)آرى زمان به سرعت پيش مى رود، قهرا مقتضيات زمان، مسائل جديدى را درزندگى انسان پديد مى آورد كه در زمان هاى گذشته موضوع آن ها هنوز محقق نشده بود، براى پاسخ به اين نياز بزرگ فقهاى زنده وروشن بينى لازم است كه پا به پاىزمان پيش روند، مفاهيم وكليات اسلامى را

با زندگى نوين جهانى بشر تطبيق كنندتا بر حسب پيشرفت علم وآگاهى مردم، تلقى وبرداشت مذهب را در ذهن وانديشهتحول ببخشند وفقه را بر حسب نياز زمان وبه ميزانى كه در هر زمان امكان كشف وفهم بهتر آن حقايق مى رود، ممكن سازند تا مذهب در چهارچوب شرايط كهنه وگذشته نماند ومنجمد نشود واز زمانش واپس نيفتد.در يكى از اخبار «اجتهاد وتقليد» مى خوانيم: «واما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة حديثنا (احاديثنا) فانهم حجتىعليكم وانا حجة الله»(2) شخصى به نام «اسحاق بن يعقوب» نامه اى براى حضرت ولى عصر (عج)مى نويسد واز مشكلاتى كه برايش رخ داده، سؤال مى كند و «محمد بن عثمانعمرى» (نماينده آن حضرت) نامه را مى رساند.پاسخ نامه به خط مبارك صادر ميشود كه در حوادث ورويدادها به راويان حديث ما رجوع كنيد، زيرا آنان حجت من بر شمايند ومن حجت خدايم.( )

منظور از «حوادث واقعه» كه در اين روايت آمده، همان مسائل جديد استنويسنده نامه سؤال مى كند حالا كه بعد از اين ما دسترسى به امام خود نخواهيم داشت، مسائل تازه اى كه پيش مى آيد چه كنيم؟ امام (عج) فرمود: به فقهاء وحكام شرع مراجعه كنيد.ولى بعضى از فقهاى معاصر مى گويند: منظور از «حوادث واقعه» مسائل واحكامشرعيه نيست زيرا اين موضوع جز وواضحات مذهب شيعه بوده است كه در مسائلبايد به فقهاء رجوع كنند، منظور از «حوادث واقعه» پيش آمدهاى تازه اجتماعى استكه براى مردم ومسلمين روى مى داده است. يعنى حوادث مستحدثه به طور كلى هم روى دادهاى فرهنگى، فكرى، اجتماعى، سياسى، اقتصادى وانسانى است. به هرحال خواه منظور از «حوادث واقعه» خود پيش آمدها

باشد ويا مسائل تازه اى كه بهمرور زمان رخ مى دهد، برگشت به يك معنى است. يعنى در حوادث ومشكلات بهروات احاديث (فقهاء) مراجعه كنيد واز آن ها كسب تكليف نماييد. زيرا آن ها حجتمن بر شما مى باشند ومن حجت خدا بر شمايم واين يكى از پيش بينى هاى مترقىفقه شيعه است كه «حوادث مستحدثه) را كه در هر زمانى روى مى دهد وطبيعتاً درقوانين فقهى پيشين حكم وراه حلش نيامده است بايد فقهاء بررسى كنند وبراساس موازين علمى واجتهادى آن مطرح سازند وپاسخش را بيابند.مطالعه وبررسى كتب فقه در قرون مختلف، مى رساند كه به تدريج به موازاتنيازمندى هاى مردم مسائل جديدى وارد فقه شده وفقهاى هر زمان در مقامپاسخگويى بر آمده اند وبه همين جهت به تدريج بر حجم فقه افزوده شده است اين اصل مى رساند كه چگونه اسلام مسأله زمان وعامل تغيير وتحول ونوآورى را درطى ادوار تاريخى پيش بينى كرده است وفقهاء را در برابر آن مسئول دانسته است.راز ورمز اجتهاد را با مشخصات ذيل مى توان شناخت:

1 _ عقل يكى از منابع ومدارك احكام است

هيچ دينى مانند اسلام با عقل پيوند نزديك نداشته وبراى آن اهميت قائلنشده است. آرى تنها اسلام است كه «عقل» را يكى از منابع احكام واساس ديندانسته است.(1) فقهاء در استنباط احكام به چهار منبع ومدرك تمسك مى كنند: كتاب، سنت،عقل واجماع. وميان عقل وشرع رابطه ناگسستنى قائلند كه آن را در اصطلاحخودشان «قاعده ملازمه» مى نامند ومى گويند: «كلما حكم به العقل حكم به الشرع وكلما حكم به الشرع حكم به العقل: هر چه عقل حكم كند، شرع نيز مطابق آن حكم مى كند، هر چه شرع حكم كند، عقل

بر طبق آن حكم مى كند.آرى عقل در فقه اسلامى علاوه بر اين كه خود مستقلا منبع ومدرك احكاماست در استنباط از ساير منابع ومدارك نيز مددكار خوبى است.پس اصل (هر چه عقل روا دارد، شرع هم روا مى دارد) يك اصل ثابت وديريناست كه هرگز منسوخ نشده ونمى شود. از اين رو پذيرش وارد كردن عقل در حريمدين يكى از جهاتى است كه انطباق اين دين را با مقتضيات زمان آسان كرده ومانعبزرگ جاويد ماندن را از ميان بر مى دارد.

2 _ در اسلام براى هر موضوعى حكمى است

يكى ديگر از جهاتى كه به اسلام امكان جاويد ماندن مى دهد اين است كه: درقوانين اسلام حكم هيچ موضوعى فروگذار نشده است. البته اين يك ادعا نيست بلكه يك واقعيت است وبراى كسانى كه به اصول فقه اسلام آشنا باشند كاملا روشنمى باشد.( )

زيرا اگر در يك مسئله دليل خاص عقلى يا نقلى (كتاب، سنت، عقل و اجماع)وجود داشته باشد حكم آن مسئله طبق مدرك معلوم است، واگر دليل خاصى درمسئله نبود به قواعد كلى به اصطلاح عموماتى كه در قرآن يا سنت وارد است رجوع مى كنند. چند نمونه از «قواعد عامه» را به طور اجمال ياد آور مى شويم:

الف _ قواعد حاكم: در متن مقررات اسلامى يك سلسله قواعد كنترل كننده قرار گرفته است كهفقهاء آن ها را «قواعد حاكم» مى نامند اين ها قواعدى هستند كه بر سراسر احكام ومقررات اسلامى تسلط دارند وبر همه ى آن ها حكومت مى كنند قاعده لا ضرر،لا حرج از اين دسته اند در حقيقت اسلام براى قواعد حاكم «حق وتو» قائل شده( ) است.در اسلام هر كس در اجراى حقوق واستفاده از

امكانات خود آزاد است ولى به موجب قاعده لا ضرر آزادى هر كس تابع محدود يتهائى است كه به وسيله قانونمنحصرا به منظور مراعات حقوق وآزادى هاى ديگران وبراى نظم عمومى وضعگرديده است. فقهاء از اين قاعده كلى حكم صدها موضوع جزئى را استفاده مى كنند.و هم چنين احكام ومقررات اسلامى تا زمانى قابل اجراء است كه به مرتبه «عسر وحرج» برسد ودر صورت حرج حكم برداشته شده وتكليف انسان هم عوضمى شود. ب _ در اسلام دو حكم كلى است به اين صورت: «احلت لكم الطيبات» و «حرمتعليكم الخبائث» در اسلام حكم بعضى از خوردنى ها وآشاميدنى ها به طور صريح و روشن بيان شده است: مانند: شراب، ميته، گوشت خوك وخون و... ولى برخى ازآن ها به صورت كلى مانند: «احلت لكم الطيبات» و «حرمت عليكم الخبائث» آمدهاست واز اين فهميده مى شود. فقها، از اين دو حكم كلى، احكام زيادى استفاده مى كنند وحتى چيزهايى كه به مرور زمان در بين مردم خوردن آن ها رايج مى شودحكم آن ها را نيز از اين قواعد كلى استنباط مى نمايند.

ج _ قاعده تزاحم (اهم ومهم)

در اسلام احكام تابع يك سلسله مصالح ومفاسد واقعى است چون مصالح ومفاسد در يك درجه نيستند لذا احكام طبق آن ها درجه بندى شده است واين جهت سبب شده كه باب مخصوص در فقه اسلامى به نام باب «تزاحم» يا «اهم ومهم» باز شود ودر صورت بر خورد واجتماع مصالح ومفاسد گوناگون، اسلام اجازه داده،فقهاء وكارشناسان اسلامى درجه اهميت مصالح را با توجه به راهنمائى خود اسلام،بسنجند ومصالح مهم تر را بر مصالح كم اهميت تر ترجيح بدهند

وخود را از اينبن بست خارج نمايند.البته، قواعد عامه منحصر به اين ها نيست نظائر زيادى دارد كه اينجا مجالسخن در باره ى آن ها نيست.بنابر اين در اسلام براى هر موضوعى حكمى است واگر به دليل خاصى نباشد باقواعد كلى مسئله روشن خواهد شد واگر موضوعى بود كه مشمول هيچ يك ازعمومات وقواعد كلى نبود آن گاه به اصول عمليه چهارگانه (استصحاب، احتياط،تخيير وبرائت) رجوع مى شود وچون مجارى اصول طبق يك حصر عقلى در همينچهار مورد است حتما مسئله ى مورد بحث داخل تحت يكى از اصول خواهد گرديد،پس ممكن نيست موضوعى پيدا شود كه از نظر فقهى حكم آن معلوم نباشد.آرى اين است راز ورمز اجتهاد كه اسلام را با مقتضيات زمان تطبيق مى كند.بدين ترتيب اسلام شامل همه ى دستورات واحكامى است كه بشر، تا پايان دنيا،براى سعادت وكمال خود احتياج دارد. در كتاب شريف كافى، فصلى است تحت عنوان «تمام احتياجات مردم در كتاب وسنت بيان شده است» وقرآن «تبيان كلشئ» يعنى روشنگر همه چيز، وهمه امور است. امام (ع) سوگند ياد مى كند _ طبقروايات _ كه تمام آن چه ملت در هر زمان احتياج دارد در اسلام هست ودر آن هيچشكى نيست. اين مطلب، مجرد ادعا نيست بلكه حقيقتى است كه حتى شرق شناسان وحقوقدانان غربى نيز به اين حقيقت اقرار واعتراف دارند وتعاليم عاليه ى اسلام رايك مكتب حقوقى ديگرى مستقل وزنده شناخته اند.يكى از دانشمدان بزرگ غرب، «سانتيلانا» گفته است: در فقه اسلامى آن قدر از قوانين موجود است كه براى مسلمانان درقانونگذارى مدنيشان كافى است، اگر نگوييم كه براى تمام انسانيت كفايتمى كند همچنين «هاكنج»

محقق معروف امريكايى واستاد فلسفه دانشگاه «هاروارد» دركتاب «روح سياست جهانى» پس از آن كه بحث مفصلى راجع به اصول ومبادى فقهاسلامى ايراد مى كند، چنين مى گويد: «راه پيشرفت كشورهاى اسلامى اين نيست كه از نظام ها وارزش هاى غربتقليد كنند وآن را در زندگى خودشان به كار ببندند... عده اى مى پرسند آيادر اسلام اين نيرو وجود دارد كه افكار جديدى توليد كند وقوانين ودستورات ممتاز ومستقلى براى بشر عرضه بدارد كه كاملا با احتياجات ومقتضيات زندگى جديد موافق باشد؟ پاسخ اين است كه در نظام اسلامى نهتنها هر نوع استعداد وآمادگى براى پيشرفت وتكامل وجود دارد بلكه قابليت تطور نظام اسلام از بسيارى از نظام هاى ديگر بيشتر است. مشكل كشورهاى اسلامى اين نيست كه در آئين اسلام ابزار پيشرفت نيست، بلكهاين است كه متأسفانه در كشورها تمايل واراده ى لازم براى استفاده از اينابزار پيشرفته وجود ندارد، من با كمال واقع بينى درك مى كنم كه دين اسلامكليه مبادى واصول لازم را براى پيشرفت وتكامل در بر دارد»( )بزرگترين افتخار وامتياز علمى شيعه در طول تاريخ باز نگاهداشتن «باب اجتهاد» است. مجتهدان شيعه حلقه هاى اتصالى مابين سلسله امامان وشيعه هاهستند اين معنى سبب مى شود دين هميشه تازه وزنده بماند. با گذشت زمان وتوسعه روزگار پيش برود. انتظار مى رفت فقه شيعه همه چيز را زير پر گرفته ودربارههر چيز بزرگ وكوچك حكم مشخصى داشته باشد ونسبت به كليه موضوعات تازهاحداث حكمى پيدا كرده، تكليف مردم را روشن كند وفقهاى شيعه جوابگوىمسائل زمان وحلال مشكلات جهانى باشند.وليكن فقهاى شيعه به دليل وجود حكومت هاى جائر وجو تقيه وبركنار بودنآنان از

جريانات سياسى ونظامى واقتصادى وصنعتى جوامع، فرصت نيافتند آنطورى كه بايد فقه را به طور گسترده، بحث وبررسى نمايند. بدين جهت فقه اسلامىدر هر زمينه، متناسب با تطورات وتحولات زمان پيش نرفت واز همسازى وهماهنگى با مسائل روز خصوصا در مسائل سياسى واقتصادى واجتماعى باز ماند ودر كتاب هاى فقهى باب مخصوصى به طرز اداره مردم وسيستم حكومتى اسلام ومباشرت در امور واموال عمومى وكفالت واحتياجات شهرى باز نگرديد ودربسيارى از مسائل مهم سياسى، اجتماعى، اقتصادى وحقوقى به حد كافى بحث نشد

وبراى جويندگان همچنان يك خلاء فكرى باقى مانده است.اكنون كه روحانيت ومرجعيت شيعه توانسته در اثر مبارزات پى گير ودامنه دارخود، استبداد واستعمار را به زانو در آورد ومردم جهان را به تعاليم اسلام جلبنمايد، اكنون كه روحانيت شيعه از انزوا به در آمده ودر جامعه موقعيت خاصى يافتهاست، آن چنان كه در مجامع بين المللى روى آن حساب مى شود وده ها موفقيتديگر كه اخيرا نصيب علماى شيعه شده است، ضرورت وفوريت يك نهضت عميقعلمى بر پايه تحقيق اجتهادى در فقه وساير رشته هاى علوم اسلامى در اين زمانبيش از هر وقت ديگر احساس مى شود وبرترى فقه شيعه هم بر ديگر مذاهب فقهىدر همين است كه راه تحقيق تازه واستنباط در موضوعات جديد باز گذاشته شود.واين ضرورت را كسانى بهتر مى دانند كه خود درگير مسائل قضائى وحقوقى وپزشكى و... هستند به همين جهت «مركز تحقيقات قوه قضائيه» و «مؤسسه حقوقىوكلاى بين الملل _ ايران» از فقيه ومرجع عالى قدر حضرت آيت الله العظمى روحانىمد ظله العالى مسائلى استفتاء كرده اند كه كمتر در فقه مطرح شده است ومعظم له بادقت نظر

وتبحر خاصى كه در فقه دارند به پاسخ گويى پرداخته اند، وچون اينمسائل بسيار حائز اهميت است براى اطلاع عموم اقدام به چاپ آن ها گرديد. بهاميد اين كه در اثر تلاش فقيهان ذيصلاح حكم مسائل مستحدثه ومورد نياز جامعهبر طرف شود.

من الله التوفيق

قم _ حوزه علميه _

داود الهامى25/5/78

استفتائات: قضائيه
«1

سؤال: در مواردى كه اولياء دم، تقاضاى عفو قاتل را داشته باشند يا مطالبه ديه نمايند، ولى با توجه به عوارض سياسى، اجتماعى عفو به صلاح نباشد; بفرماييد:

الف) آيا در صورتى كه حكومت بخواهد قاتل را مجازات نمايد، امكان اين كار وجود دارد؟

ب) آيا در صورت عدم رضايت اولياء دم، مبلغ ديه را مى توان از بيت المال به آنان پرداخت نمود؟

ج) آيا ولى امر مسلمين با ولايتى كه بر «ولى دم» دارد مى تواند بر خلاف نظر وى قاتل را اعدام نمايد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) اختيار عفو يا مجازات به دست ولى مقتول است، حكومت يا رهبر يا يك شخص ديگر نمى تواند بدون موافقت ولى مجازات نمايد.

ب) مراد از عدم رضايت اولياء دماگر عدم رضايت به اخذ ديه باشد نمى توان ديه را از بيت المال پرداخت نمودواگر مراد عدم رضايت به پرداخت از بيت المال است بعد از تراضى به پرداخت ديه،ظاهرا مى توان از بيت المال پرداخت نمود.خصوصا در صورت عدم قدرت مالى جانى كه مورد روايت است

ج) رهبر حكومت اسلامى ولايت به آن معنى كه اشاره شده است بر ولى دم ندارد ونمى تواند بدون نظر او قاتل را اعدام كند.

(هامش: تاريخ جواب استفتاء: 17 جمادى الاولى 1419)

«2»

سؤال: در باره حد سرقت; بفرماييد:الف) پس از اجراى حد سرقت، عوض قطع شده ملك كيست؟ ملك حكومتىكه مجرى حد است، يا شخص محدود؟

ب) دفن عضو مقطوع، پيوند عضو قطع شده به وسيله جراحى به شخصمحدود يا فروش آن براى پيوند به فرد ديگرى چه حكمى دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چند دسته دليل بر احكامى موجود است.

1 _ ادله داله بر اين كه انسان مالك

اعضاء خود است.

2 _ دليل دال بر جواز معامله بر اعضاء جدا شده.

3 _ دليل لزوم دفن عضو جدا شده از انسان

4 _ دليل عدم جو از قطع عضوى از بدن غيرپس از سرقت دليل اخير تخصيص خورده وبايد دست دزد را قطع نمود، وسه دستهادله ديگر اطلاقش باقى است بنابر اين الف) عضو قطع شده ملك شخص محدود است

ب) دفن آن لازم وپيوند به غير جائز است، ومى توان با معامله منتقل به غير نمود.( )

…«3»

سؤال: در صورتى كه مردى زنى را به قتل رسانده باشد; بفرماييد:الف) هنگامى كه اولياء مقتول مى خواهند براى قصاص نصف ديه را به قاتل بدهند، انتخاب نوع ديه با اولياء است يا جانى؟

ب) در صورت عدم تمكن اولياء دم از پرداخت اين مبلغ ودرخواست آنان ازدستگاه قضائى، آيا مى توان فاضل ديه را از بيت المال پرداخت كرد؟

ج) مواردى كه عدم قصاص، عوارض سياسى _ اجتماعى داشته باشد كه به نوعىبايد حكومت حضور يابد، در صورت عدم تمكن اولياء دم، آيا ميتوان فاضل ديه را ازبيت المال پرداخت كرد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

لف) انتخاب نوع ديه در تمام موارد با جانى است، ودر اين مورد به خصوص رواياتى دال بر آن است وفقها هم به آن تصريح نموده اند.

ب) فاضل ديه را بايد جانى بدهد، ولى در صورت عدم تمكن از بيت المال مى توانپرداخت نمود.

ج) در صورتى كه عدم قصاص عوارض سياسى واجتماعى داشته باشد كه لازم استجلوگيرى شود بايد اين مبلغ را از بيت المال بدهند.( )

«4»

(تكراري) سؤال: در باره قصاص اطراف; بفرماييد:الف) پس از اجراى قصاص اطراف، عضو قطع شده ملك كيست؟ ملك حكومت، مجنى عليه يا جانى؟

ب) دفن عضو مقطوع، پيوند عضو قطع شده به جانى يا فروش آن براى پيوند بهديگرى چه حكمى دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) عضو قطع شده ملك جانى است.

ب) دفن آن لازم است، پيوند به ديگرى وفروش آن جائز است.ولى پيوند به جانى خلاف احتياط است.( )

«5»

سؤال:

در باره علم قاضى; بفرماييد:الف) آيا علم قاضى ملحق به اقرار است يا بينه ويا طريق سومى است؟

ب) در صورتى كه طريق سوم باشد حكم عفو چگونه است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) قاضى همان گونه كه مى تواند مستندا به بينه واقرار حكم كند مى تواند حكمكند مستندا به علم خود مطلقا.وفرقى كه فقهاء بين بينه واقرار فرموده اند اين است كه جائز است الزام المقر قبلالحكم ايضا وجائز نيست الزام به آن در صورت ثبوت حق به بينه مگر بعد از حكم.وچون بنظر اينجانب اين فرق تمام نيست ومفصلا در فقه الصادق بحث نموده امبنابر اين جواب سؤال اين است كه علم قاضى مانند هر دو است.

ب) در اجراء حد بين بينه واقرار فرقى هست وآن اين است كهبعد از قيام بينه حاكم نمى تواند عفو كند.وبعد از اقرار مى تواند عفو نمايد واجراء حد نكند، وچنانچه حاكم در باب حدودبتواند اجراء حد بدون بينه واقرار بنمايد، ظاهر اين است كه علم قاضى ملحق به بينه است.چون جو از عفو احتياج به دليل دارد كه موجود نيست ولى من فعلا مرد دم كه درباب حدود قاضى مى تواند بدون بينه واقرار وبه علم خود اجراء حد بنمايد يا

نه بنابر اين حال عفو معلوم است.( )

«6»

سؤال:

چنانچه قاضى در مجازات محارب، صورت صلب را انتخاب كرد _ با توجه به اينكه اگر بعد از 3 روز زنده بماند حق حيات دارد _ بفرماييد:الف) در صورتى كه بخواهد قبل از اجراى حكم، از داروها وغذاهاى مقاومكننده بدن استفاده نمايد، آيا مى توان او را منع نمود يا خير؟

ب) اگر كسى عصيانا به او آب يا غذا برساند، بايد جلوگيرى كرد يا خير؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در صورت صلب محارب بعد از سه روز بايد از دار پايين آورده شود ولى حق حياتندارد.دو قول بين فقهاء هست.دسته فرموده اند ينزل ويجهز عليه ويدفن.ودسته ديگر فرموده اند يبقى على ما هو عليه حتى يموت.واقوى قول دوم است.بنابر اين جواب سؤال دوم واضح است، بايد جلوگيرى نمود.بلكه جواب سؤال اول نيز چنين است.( )

«7»

(تكراري) سؤال: كسى كه قرار است مورد اجراى حد سرقت قرار گيرد، آيا ميتواند با هزينه خوداز طبيب بخواهد كه عضو وى را بى حس نمايد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

آنچه از روايات استفاده مى شود اين است كه غرض از حد سارق جدا شدن دست وبعد پاى سارق است ونظر بايذاء نيست، ولذا در عده از روايات امام عليه السلام مى فرمايد بعد از قطع، معالجه شود از بيت المال تا خوب شود.بنابر اين اظهر جواز بى حس نمودن است. لاصالة الحل _ والبرائة( )

«8»

سؤال: در باره كسى كه قرار است كشته شود (تيرباران، حلق آويز يا...); بفرماييد:الف) آيا ميتواند با هزينه خود از پزشك بخواهد كه وى را قبل از قتل، بى حسيا بيهوش نمايد تا درد كمترى را متحمل شود؟

ب) آيا بين حد يا قصاص نفس واطراف فرقى وجود دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) مقصد اصلى در قصاص زهاق روح است نه ايذاء.بنابر اين جائز است قبل از قتل بى حس ويا بيهوش نمودن.

ب) ودر حد مانند حد سرقت كه غرض جدا شدن دست يا پا مى باشد، نيز جائز است.واما در ضرب وجلد كه غرض ايلام است جائز نيست.( )

«9»

سؤال: در باره مقاومت در مقابل جانى يا سارق براى جلوگيرى از تجاوز، هتك ناموسيا سرقت; بفرماييد:الف) آن جا كه احتمال آبروريزى مجنى عليه در كار باشد، تكليف چيست؟

ب) آن جا كه احتمال قتل يا ضرب وجرح شديد يا متوسط مجنى عليه باشد،تكليف چيست؟

ج) آن جا كه مال زياد، معمولى يا كم مورد تعرض باشد، تكليف چيست؟د) آن جا كه مقاومت منجر به قتل جانى يا سارق شود، تكليف چيست؟ه_) در موارد عدم جواز بر خورد با جانى يا سارق، تكليف قاتل مدافع ودممتجاوز چيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

اگر جانى قصد تعرض ناموسى دارد واجب است دفع او با رعايت دفع از ازدانى كهكتك زدن مثلا تا اعلى، وچنانچه با رعايت موازين شرعيه جانى كشته شود دم او هدراست.الف) در صورتى كه احتمال آبروريزى مجنى عليه در كار باشد بايد رعايت اهم رانمود ودر بعضى موارد شايد دفاع جائز نباشد.ادامه

جواب:

ب) كما اين كه اگر ظن به هلاكت داشته باشد جائز است تسليم شدن لا ولويةحفظ النفس من حفظ العرض، كما

هو المستفاد من الروايات الواردة في المستكرهة علىالزنا.

ج) اگر جانى قصد سرقت اموال را دارد اگر اطمينان به سلامت در صورت دفاع داردجائز است دفاع.د) در صورت كشته شدن جانى يا سارق در صورت جواز دفاع، دم او هدر است.واگر مجنى عليه كشته شود دم او هدر است.ه_) در صورت خوف تلف جائز نيست دفاع از بردن اموال.واگر جانى قصد جان او را بنمايد واجب است دفاع ولو ظن به تلف داشته باشد.( )

«10»

سؤال:

الف) نظر اسلام را پيرامون اعتبار اسنادى كه توسط دستگاه هاى مدرن تهيهمى شود بيان فرماييد. (مانند: فاكس، فيلم، عكس، نوار ضبط، تلفنگرام، زيرا كس،پرينتر، اسكنر كامپيوتر و...)

ب) كدام يك مى تواند مستند حكم قاضى قرار گيرد وبه عنوان مؤيد تا چه حدقابل استناد است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) به اين عنوان دليلى نداريم در تمام اين موارد ميزان، اطمينان قاضى است، وقول اهل خبره موثق

ب) بعيد نيست كه لوث به اين ها ثابت شود.( )

«11»

سؤال:

ملكى به صورت مشاركت خريده مى شود وسپس يكى از شركاء سهم خود را بهشريك ديگر اجاره به شرط تمليك مى دهد. به طورى كه بعد از پرداخت تمامىاقساط (كه طبعا بيش از پولى است كه شريك براى آن سهم داده بود) قسمت مورداجاره به ملكيت مستأجر در مى آيد، بفرماييد: آيا مى توان اين كار را كه در بانكها ياشركتها _ اشخاص حقوقى _ وبعضا توسط اشخاص حقيقى صورت مى گيرد راهى شرعى براى تخلص از رباى قرضى دانست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

با مختص است به بيع وقرض ودر مورد سؤال سه قرارداد است.

1 _ بيع وشراء كه دو نفر به صورت مشاركت خريده اند آن كه صحيح است وربا درشنيست.

2 _ اجاره احد شريكين به شريك ديگر آن هم كه ربا ندارد.

3 _ شرط تمليك _ يا ملكيت _ آن هم تصور ربا درش نمى رود.بنابر اين معامله مذكوره صحيح است، وهيچ اشكالى ندارد.البته در شرط تمليك كه شرط فعل است، و شرط ملكيت كه شرط نتيجه استاشكالاتى شده است كه از نظر ما آن ها درست نيست.( )

«12»

سؤال: مردى زنى را در اشهر حرم به قتل رسانده است، با توجه به اين كه وقوع قتل دراين زمان موجب اضافه شدن ثلث ديه مى شود; بفرماييد:اگر اولياء دم تقاضاى قصاص جانى را داشته باشند، بايد نصف ديه يك مرد درماه حرام را به او بپردازند يا نصف ديه يك مرد در غير ماه حرام؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

زنى كه در اشهر حرم كشته شود چنانچه اولياء دم بخواهند ديه بگيرند بايد نصفديه مرد كه ثلث به آن اضافه مى شود بدهند.واگر تقاضاى قصاص نمايند چنانچه در

اشهر حرم قصاص نمايند بايد نصف ديهمرد در ماه حرام را بپردازند.والا نصف ديه يك مرد در غير ماه حرام.( )

«13»

سؤال:

با توجه به اين كه در زناى محصنه هنگام اثبات جرم با بينه، در صورت فرارمجرم از حفره مى توان وى را برگرداند وحكم را اجراء نمود، ولى در صورت اقرار اينكار را نمى توان انجام داد; بفرماييد:الف) آيا مى توان حكم رجم را به انواع ديگرى از قتل تبديل نمود يا خير؟

ب) در صورت مثبت بودن جواب، آيا بين انواعى كه احتمال زنده ماندنمحكوم در آن وجود ندارد با مواردى كه اين احتمال هست، تفاوتى وجود دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) حكم رجم را نمى شود به انواع ديگرى تبديل نمود.روايتى است متضمن اين كه در زمان پيغمبر صلوات الله عليه وآله چنين اتفاقىشد مردم آن زانى را تعقيب نموده وكشتند رسول خدا (ص) به عنوان اعتراض فرمودند:هلا تركتموه.

ب) همان روايت دال است بر عدم تفاوت بين موارد.( )

«14»

سؤال:

اگر قاضى با علم خود حكم به رجم نمايد; بفرماييد:الف) در صورت فرار مجرم از حفره آيا مى توان او را مجددا به حفره برگرداند وحكم را اجراء نمود يا خير؟

ب) اگر علم قاضى راه سومى باشد _ ملحق به بينه يا اقرار نباشد _ تكليف چيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

من فعلا مرد دم ونمى دانم در باب حدود قاضى مى تواند به علم خود اجراء حدبنمايد يا نه، مقتضاى احتياط عدم اجراء حد است.الف) ولى چنانچه قاضى بتواند با علم خود اجراى حد بنمايد، ظاهرا در صورت فرارمجرم از حفره اگر يك سنگ به او اصابت كرده باشد نمى توان او را به حفره برگرداند بهمقتضاى اطلاق صحيحه ابى بصير.

ب) بنابر اين علم قاضى ملحق به اقرار مى باشد.( )

«15»

سؤال: در صورتى كه بعد از اعدام _ حلق آويز، رجم يا... _ وقبل از دفن در سرد خانه ياپزشكى قانونى در مجرم علائم حياتى ديده شود وبا مداوا سلامت خود را باز يابد;بفرماييد:الف) اجراى مجدد حكم چه صورتى دارد؟

ب) آيا بين حد وقصاص تفاوتى وجود دارد؟

ج) بر فرض لزوم اجراى مجدد حكم، ديه خسارتهاى وارده قبلى بر محكوم دردو حالت فوق به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) در صورت مهدور الدم بودن كه فرض مسأله است بايد اجراء حكم مجددا بشود.

ب) ظاهرا فرقى بين حد وقصاص نيست.

ج) وخسارات وارده در صورتى كه مجرى حد تقصير نكرده باشد به عهده او نيست.( )

«16»

سؤال:

بعد از عقد نكاح در صورت اعسار زوج از پرداخت مهريه; بفرماييد:الف) آيا زن ميتواند به خاطر عدم دريافت مهريه تمكين ننمايد؟

ب) در صورت جواز، آيا تمكين فقط منحصر به بضع است، يا ساير استمتاعاترا هم شامل مى شود؟

ج) آيا در اين موارد نشوز صدق مى كند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) در نظر ما حتى در صورت موسر بودن زوج ومعجل بودن مهر زوجه نمى تواندبه خاطر عدم دريافت مهريه تمكين ننمايد.ولى چون عدم لزوم تمكين اجماعى است حرفى نداريم.اما در صورت اعسار شكى نيست در لزوم تمكين كما هو المشهور بين الفقهاء.

ب) تمكين منحصر به بضع نيست، جواز يا عدم جواز آن شامل استمتاعات ديگر همميشود.

ج) در صورت عدم جواز تمكين نشوز صدق مى كند ودر صورت جواز صدق نمى كند.( )

«17»

سؤال: الف) سرقت اطلاعات سرى كد شده ورمزدار از شبكه هاى كامپيوترى ياكامپيوترهاى شخصى وكشف رمز آن ها چه حكمى دارد؟

ب) سرقت وفروش غير مجاز شماره هاى موبايل توسط آشنايان وتكنيكالكترونيكى مركزى آن چه حكمى دارد؟

ج) آيا با وجود ساير شرائط، امكان اجراى حد سرقت وجود دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) شكى نيست در حرمت عمل مفروض، وضمان هم ثابت است.

ب) حرام است وموجب ضمان.

ج) اجراء حد سرقت متوقف است بر اين كه آن شئ ماليت دار در مكان محرزى باشدبنابر اين اجراء حد سرقت در غير از كامپيوترهاى شخصى مشكل است ونبايد اجراء شود،ولى حاكم شرع مى تواند تعزير كند.( )

«18»

سؤال:

با توجه به اين كه مدارهاى ماهواره اى در سازمانى معين به كشورها اختصاصمى يابد كه بعد از اين اختصاص، آن كشور مى تواند ماهواره هاى خود _ اعم از خودساخته، خريده يا استيجارى _ را در آن مدارهاى محلى قرار دهد، بفرماييد:الف) آيا حق استفاده يك كشور از اين مدارها به نحو مالكيت است يا حقانتفاع؟

ب) آيا اجاره يا وقف آن ها توسط اين كشورها ممكن است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) ملكيت امرى است اعتبارى ولذا قائليم به مالكيت حكومت.وهواى بالاى مملكت مافوق حريم ملك اشخاص حقيقى يا حقوقى ملك حكومتاست به بناى عقلاء.ولذا بدون اجازه حكومت افراد مملكت ديگر حق ندارند هواپيما از بالاى اين مملكت ببرند.بنابر اين استفاده يك كشور از اين مدارها به نحو مالكيت است.

ب) واجاره ووقف آن ها توسط اين كشورها ممكن است.( )

«19»

سؤال: در مورد كسى كه قرار است اعدام شود _ حدا يا قصاصا _ بفرماييد:الف) اگر حدود يا تعزيرات ديگرى اقل از قتل، براى وى ثابت شود، مى توان ازآن صرف نظر نمود؟

ب) آيا بين حق الله وحق الناس تفاوتى وجود دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) صرف نظر نمودن از حدود ديگر اقل از قتل جائز نيست.بلكه بايد همان گونه كه روايات متعدده وارد شده وفقهاء هم فتوى داده اند اولآن حد ديگر اقل را اجراء نمود بعدا كشته شود.نهايت اختلافى است بين فقهاء در اين كه بعد از اجراى حد اقل واجب است تاخيرقتل تا برء حاصل شود _ يا مستحب است تاخير _ يا آن كه تاخير يك روز جائز است، ياتأخير جائز نيست.اقوى در نظر ما عدم جواز تاخير است.ولى اجماع ادعاء شده است بر جواز

تاخير.

ب) فرقى بين حق الله تعالى وحق الناس نيست.( )

«20»

سؤال: با توجه به اين كه از نظر علمى هر گاه مردى فوت نمايد، تا مدت محدودىمى توان نطفه او را به رحم زن منتقل كرد ووى را باردار نمود; بفرماييد:الف) انتقال نطفه زوج پس از مرگ به رحم زوجه چه حكمى دارد؟

ب) احكام مربوط به ولد را از نظر طهارت، ارث و... بيان فرماييد؟

ج) انتقال اين نطفه به رحم اجنبيه چه حكمى دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) انتقال نطفه زوج پس از مرگ به رحم زوجه اشكال ندارد.

ب) بچه هم ملحق است به صاحب نطفه وزوج، واز حيث طهارت هم پاك است،ولى ارث نمى برد از زوج زيرا در وقت مردن پدر نبوده است، وبر حسب ادله اموال منتقلبه ورثه شده است بعدا بچه متكون شده است.

ج) انتقال اين نطفه به رحم اجنبيه جائز است.وبچه هم ملحق به صاحب نطفه است، البته ارث نمى برد از او.( )

«21»

سؤال: آيا دولت اسلامى مى تواند به علت مصالحى مهم، صحت بعض عقود يا ايقاعات(مثل ازدواج يا طلاق) را منوط به گذراندن مراحلى خاص كند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

دولت اسلامى مانند ساير دول حق چنين كارى ندارد، مگر با اذن فقيه جامع الشرائطآن هم در صورتى كه بر ترك آن مفاسد مهمى مترتب شود، كه در فقه از آن تعبيرباختلال نظام مى كنند.( )

«22»

سؤال: در بخش عقود، فروش يك ملك به صورت زمانى به چند نفر چه حكمى دارد؟مثلا ملكى به 4 نفر فروخته شده، اين ملك در هر فصل سال در اختيار مالك همان فصل است كه خودش استفاده كند يا اجاره دهد ويا...

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

لك را به چهار نفر به نحو اشاعه بفروشد، ودر ضمن عقد بيع شرط كند كه تماممنافع در هر فصلى ملك يكى باشد، اشكال ندارد.( )

«23»

سؤال: در باره ماهيت حسابهاى بانكى از نظر اسلام; بفرماييد:الف) آيا در بانك ها اعتبار وارزش قراردادى پول به نام اشخاص ثبت وجابجا مى شود يا به عين اسكناس اجازه در تصرف داده مى شود؟

ب) آيا حكم شكلهاى مختلف حسابهاى بانكى (جارى، سپرده ثابت،مشاركت هاى بانكى و...) يكسان است؟

ج) حكم سودهاى على الحساب كه در مشاركت هاى بانكى به سپرده گذارپرداخت مى شود چيست؟د) حكم جوائز وهدايائى كه بانك به سپرده گذار پرداخت مى كند چيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) ممكن است به عين اسكناس اجازه تصرف داده شود، يا باين كه صاحب پولبه بانك قرض بدهد يا بفروشد، يا آن كه پولش را به بانك اباحه كند ولو اين كه بانكآن را تملك كند وبه ديگرى بدهد واباحه معوض باشد، يا آن كه صاحب پول پول را بهشكل امانت ووديعه در بانك بگذارد واجازه دهد دران تصرف كند نهايت آن كه اجازهتصرف ناقل مجانى نيست بلكه در مقابل عوض است.

ب) حكم شكل هاى مختلف حساب هاى بانكى يكسان است.

ج) وسودهاى بانكى، چنانچه پول قرض باشد حرام است.واگر پول را بفروشد آن هم اشكال دارد.ولى اگر به عنوان اباحه به عوض، يا وديعه وامانت باشد حلال است واشكال

ندارد.د) جوائز وهداياى بانكى چون شرط نشده است وبانك هم ملزم به آن نيست وتنها براى تشويق مردم ميدهد حلال است وهيچ اشكالى ندارد.( )

«24»

سؤال: در باره شغل زن در بيرون از خانه; بفرماييد:الف) اگر شوهر اجازه اتخاذ شغلى را به همسر خود داد آيا بعد از طى مراحلىخاص مى تواند بگويد اجازه ادامه كار را نمى دهم يا اين كه اجازه اول، التزام به تماملوازم آن مى باشد؟

ب) آيا بين كار موقت با كار مستمر وهميشگى تفاوتى وجود دارد؟

ج) آيا بين استخدام توسط اشخاص حقيقى يا حقوقى _ خصوصا دولتى _تفاوتى وجود دارد؟د) آيا بين كارى كه با حق شوهر منافات داشته باشد با شغلى كه چنين منافاتىندارد فرقى هست؟ه_) ايا بين شغلى كه با رها كردن آن به صاحب كار يا ديگران لطمه جدىمى خورد با شغلى كه چنين نيست فرق هست؟ (مثل ممنوعيت زن از ادامه تدريسدر وسط سال تحصيلى كه باعث ضرر زدن به آموزشگاه ومحصلين مى گردد.)

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) چنانچه اجازه اتخاذ شغل را در ضمن عقد لازمى شرط نمايد نمى تواند بگويداجازه ادامه كار را نمى دهم.ادامه

جواب:

چنانچه ابتدائى باشداگر در برابر آن اجازه چيزى گرفته باشد نمى تواند منع كند زيرا در اين صورت ازقبيل اباحه به عوض مى شود كه از عقود لازمه است.واگر چيزى نگرفته باشد در صورتى كه آن اجازه اسقاط حق باشد وآن را از حقوق بدانيم باز نمى تواند منع از ادامه كار نمايد.

ب) در احكام فوق الذكر بين كار موقت با كار مستمر فرقى نيست.

ج) كما اين كه بين اشخاص حقيقى با حقوقى تفاوتى نيست.د) در مواردى كه در بالا ذكر شد

بر عدم جواز منع، بين كارى كه با حق شوهر منافاتداشته باشد وغير آن فرقى نيست، بلى در غير آن موارد اگر ادامه كار با حق شوهر منافاتداشته باشد مى تواند بگويد اجازه كار نمى دهم ودر صورت عدم منافات نمى تواند بگويد اجازه نمى دهم.ه_) كما اين كه در غير آن موارد بين شغل ها تفاوتى نيست.( )

«25»

سؤال: الف) آيا فروش يا اهداى اعضاى بدن براى جراحى وپيوند به ديگران جايزاست؟ (مثل فروش كليه)

ب) آيا اين كار براى پيوند اين اعضاء به ديگران بعد از مرگ خود شخص جايزاست؟ (مانند فروش قلب وچشم)

ج) آيا شخصى كه قرار است اعدام شود مى تواند به نحو الف يا ب اقدام نمايد؟د) با توجه به اين كه فروش وپيوند، موجب تأخير اجراى حكم مى شود آيا بينحد يا قصاص تفاوتى وجود دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) اهداء اعضاى بدن براى پيوند به ديگران، وواگذارى به ديگران در مقابل پولبه غير خريد وفروش جائز است _ خصوص خريد وفروش جائز نيست.

ب) قطع اعضاء مرده براى پيوند به ديگران جائز است مشروط به وصيت خود او ويااجازه ولى.

ج) در حكم بالا فرقى بين كسى كه بايد اعدام شود وغير او نيست.د) اين مقدار تأخير خصوصا براى مصلحت مهم تر مانعى ندارد.( )

«26»

سؤال: درباره سن بلوغ دختر، بفرماييد:الف) سن بلوغ دختر از نظر شرعى چيست؟

ب) آيا براى دختر از حيث بلوغ مى توان بين عباديات، عقود وايقاعات تفاوتىقائل شد؟

ج) براى اجراى حدود وقصاص چطور؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) سن بلوغ دختر از نظر شرع نه سال است.

ب) وبين عبادات ومعاملات فرقى نيست.غاية الامر در معاملات رشد هم معتبر است كه آن هم بايد رعايت شود.كما اين كه در صوم اگر مضر باشد به او وجوب ساقط است.

ج) در اجراء حد بر مريض ومستحاضه رواياتى دال است بر جوار تأخير.وعلتى كه در آن روايات ذكر شده است، مى تواند مدرك باشد بر جواز تأخير حدنسبت به دختر تازه بالغه شده.( )

«27»

سؤال: درباره خسارت زائد بر ديه، بفرماييد:الف) آيا ديه همان خسارت است يا جانى بايد علاوه بر ديه، خسارت هاى واردآمده به مجنى عليه وكليه هزينه هاى درمان را بپردازد؟

ب) جائى كه مقدار ديه از خسارت بيشتر، مساوى يا كمتر باشد چه حكمى دارد؟

ج) اگر در موارد فوق جواب منفى است، آيا حكومت مى تواند براى جبرانخسارت هاى زائد بر ديه، قانونى وضع كند كه جانى را ملزم به پرداخت آن نمايد؟د) آيا بين انواع خسارت ها مثل خسارت هزينه درمان يا از كار افتادگى (مانندفلج شدن دائمى دست خطاط) تفاوتى وجود دارد يا خير؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) در مواردى كه شارع مقدس ديه تعيين فرموده است چيز ديگرى بر جانى لازمنيست.

ب) وفرق بين موارد نيست.

ج) حكومت هم نمى تواند زايد بر ديه قانونى وضع كند كه جانى ملزم باشد بهپرداخت چيزى غير از ديه، وارشكه همان ديه است در مواردى كه مقدار آن تعيين نشده باشد.د) خسارات از قبيل

فلج شدن، خود ديه بر آن تعيين شده كه زائد بر ديه جنايت براعضاء بايد داده شود.وهزينه درمان غير از آن است.( )

«28»

سؤال: در مواردى كه شارع نحوه اجراى اعدام را معين نكرده است، بفرماييد:الف) آيا براى اجراى اعدام _ در مواردى كه شارع نحوه آن را مشخص ننمودهاست _ واجب است حكومت نوعى را انتخاب كند كه حد اقل ممكن درد را براى محكوم در برداشته باشد يا خير؟

ب) آيا بين حد وقصاص تفاوتى وجود دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

شارع مقدس در كيفيت اعدام مطلقا مى فرمايد بايد نحوى باشد كه خيلى دردناكنباشدوبا شمشير تيز آن هم در گردن كه شايد كم اذيت تر است دستور قصاص را دادهاستودر باب حدود نيز سفارش زياد شده استوبا الغاء خصوصيات مى توان نتيجه گرفت كه حكومت بايد نوعى را اختيار كند كهكم اذيت تر است.( )

«29»

سؤال: از آنجا كه در عرف قانون حقوقى كشور ما وبسيارى از كشورهاى جهان سنرشد متعاملين براى ذكور واناث 18 سال شمسى تمام دانسته شده همين طور درقوانين جزائى كشور ما واكثر كشورها، اطفال كسانى هستند كه بيش از 6 سال تماموتا 18 سال تمام سن دارند وبايد طبق قانون در دادگاه اطفال به جرائم آن هارسيدگى شود; بفرماييد:1 _ آيا حاكم شرع در محاكم قضائى مى تواند در احكام كيفرى اين افراد كه ازنظر شرعى بالغند ولى زير سن قانونى 18 سال هستند تخفيفاتى قائل شود؟2 _ اگر جواب منفى است، با توجه به اين كه در اكثر كشورهاى جهان براى بزهكاران زير سن 18 سال رژيم حقوق وكيفرى خاصى اعمال مى شود كه بيشترمبتنى بر اقدامات تأمينى وتربيتى است واين امر به عنوان عرف قانونى در سطحبين المللى شناخته شده است; بفرماييد:الف) آيا حاكم شرع مى تواند با توجه به عناوين ثانويه

(پيشگيرى از وهن اسلامونظام اسلامى ونيز جلوگيرى از بهانه جوئى سازمان هاى بين المللى ومعاندين اسلامونظام اسلامى وبه منظور عمل اجمالى به تعهدات بين المللى) در بعضى ازمجازات هاى اين دسته، تخفيف قائل شود؟

ب) آيا در موارد مذكور بين پسر ودختر تفاوتى وجود دارد؟

ج) آيا در موارد مذكور بين حد وقصاص تفاوتى وجود دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

شارع مقدس سن بلوغ پسر ودختر را تعيين كرده است، حاكم شرع حق ندارد دراحكام كيفرى اين افراد تخفيفاتى قائل شود.الف) عناوين ثانويه كه اشاره شده است به آنها.در صورت تزاحم با عناوين اوليه از حيث ملاكات احكام، در صورتى كه مجتهدتشخيص دهد اهم است از ملاكات احكام اوليه.حاكم شرع مانند ساير موارد تزاحم مى تواند در بعضى از مجازاتها ويا در بعضى ازسنها تخفيف قائل شود.

ب) ودر اين گونه موارد بين دختر وپسر تفاوتى نيست

ج) ودر حد به اين كبرى كليه در روايات اشاره شده استمثلا مريض را در روايات دستور داده شده است اجراء حد نشود تا خوب شودويا مستحاضه اجراء حد تأخير بيافتد تا قطع خون شود.از اين روايات ميتوان استفاده كرد كه نسبت به بعضى از دخترها وپسرها در اوائلبلوغ چون مقاومت شان كم است اجراء حد يا قصاص اعضاء تأخير بيافتد.( )

«30»

سؤال: در باره مجرمى كه بيمار است; بفرماييد:الف) آيا حاكم شرع مى تواند در حال بيمارى حكم وى را اجراء نمايد يا بايد تابهبودى كامل وى، آن را به تأخير اندازد؟

ب) بر فرض لزوم تأخير اجراى حكم تا كسب بهبودى; بفرماييد:1 _ مراد از بيمارى مانع اجراى حكم، از نظر شرعى چيست؟ (آيا همان متفاهمعرفى است يا آن چه پزشكان آن را بيمارى

مى نامند ويا امر ثالثى است؟)2 _ آيا حيض ونفاس واستحاضه در حكم بيمارى است؟3 _ آيا بين عارضه اى كه محكوم عمدا بر خود وارد كرده با آن چه به طور طبيعىعارض شده تفاوتى هست؟4 _ آيا بين عارضه دائمى (مانند سرطان) وموقتى (مانند درد آپانديس) فرقىهست؟5 _ در عوارض موقت وزائل شدنى، آيا بين مواردى كه براى درمان زمان زيادىنياز است (مانند بيمارى سل) با مواردى كه چنين نيست (مانند تب ولرز) تفاوتىوجود دارد؟6 _ آيا بين مواردى كه درمان آن هزينه بسيار بالايى دارد (مانند جراحى قلب) بامواردى كه چنين نيست تفاوتى هست؟7 _ اگر محكوم، مغمى عليه شود، چه حكمى دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) رواياتى دلالت مى كند بر اين كه بر مريض اقامه حد نمى شود تا خوب شود1 _ مراد از مرض مانع به قرينه مناسبت حكم موضوع مرضى است كه اجراء حد موجبعوارض شديدى بشود زايد بر آنچه بر شخص صحيح وارد مى شود.ودر خصوص مريضى كه يخاف عليه الموت روايت خاصى وارد است. ولى به واسطهآن روايت نمى توان از اطلاق روايات دست كشيد.2 _ ودر مستحاضه نيز روايتى وارد است دلالت دارد بر اين كه اجراء حد بايد تأخيربيافتد تا قطع شدن خون.3 _ مقتضاى اطلاق روايات عدم فرق بين مرض عمدى وطبيعى است.4 _ روايات تأخير به قرينه آن كه غايت تأخير را خوب شدن قرار داده مختص استبه عارضه موقت.ودر عارضه دائمى روايتى دال است بر اين كه به وسيله يك بسته صد عددى يكضربه به او زده مى شود.5 _ در عوارض موقت وزائل شدنى بين مواردى كه براى درمان زمان زيادى نيازاست يا

مواردى كه چنين نيست فرقى نيست.6 _ كما اين كه فرقى بين مواردى كه درمان هزينه زيادى دارد وغير آن نيست.7 _ در مغمى عليه روايت خاصى نديدم.ولى از رواياتى كه در مجنون وارد است دلالت دارد بر اين كه اگر در حال سلامت زناكرد وبعد ديوانه شد اجراء حد بر او در حال جنون مى شود حكم مغمى عليه نيز استفاده مى شود وبايد اجراء حد بشود.( )

«31»

سؤال: اگر مجرمى كه قانونا بايد بازداشت شود در مكه ديده شود، بفرماييد:الف) آيا از نظر شرعى امكان بازداشت وى وجود دارد؟

ب) آيا در فرض مذكور بين انواع جرايم (سرقت، قتل بدهكارى، جاسوسى،مواد مخدر، محاربه، افساد في الارض و...) تفاوتى هست؟

ج) آيا بين حرم وبيت الحرام تفاوتى وجود دارد؟د) آيا بين مسلمانان، كافر واهل كتاب تفاوتى هست؟ه_) آيا بين كسى كه اتفاقا به مكه رفته با كسى كه به آنجا پناهند شده، تفاوتىهست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) مجرمى كه در مكه ديده شود، چنانچه جرم در خارج از حرم انجام شده باشدنمى شود در حرم بر او اجراء حد نمود.واگر در حرم مرتكب جرم شده باشد مى شود در حرم اجراء حد نمود.

ب) ودر جرائم بين انواع آن تفاوتى نيست.

ج) موضوع حكم حرم است نه خصوص مسجد الحرام.د) در اين حكم بين مسلمانان وكافر تفاوتى نيست.ه_) كما اين كه تفاوتى نيست بين كسى كه پناهنده شده باشد وغير او.( )

«32»

سؤال: با عنايت به اين كه نظارت حاكم در استيفاى قصاص ضرورى است; بفرماييد:الف) آيا براى قصاص، لازم است ولى دم از ولى امر، يا منصوب از طرف اواستيذان نمايد؟

ب) در صورت لزوم استيذان، بفرماييد:1 _ اگر بدون استيذان، قصاص انجام شد; آيا صرفا گناه كرده يا خود، قاتلمحسوب مى شود؟2 _ اگر استيذان شد لكن ولى امر اذن نداد وقصاص انجام گرفت چطور؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

به نظر اينجانب اذن حاكم شرع در استيفاى قصاص لازم نيستوولى دم بدون اذن حاكم مى تواند قصاص كندبلى مسأله ديگرى هست، وآن اين كه اگر قاتل منكر قتل باشد تا اثبات قاتل بودناو نزد حاكم نشود، ولى مقتول به حسب ظاهر

نمى تواند او را بكشدوچنانچه بكشد ولى مقتول مى تواند طرح دعوى نمايدواگر نتوانست بر ادعاء خود دليلى اقامه نمايد حاكم شرع مى تواند حكم به قصاصبر او بنمايد.( )

«33»

سؤال: در مورد قسامه بفرماييد:الف) آيا قسامه، در جنايت عمدى بر اطراف، مستلزم قصاص مى شود يا خير؟

ب) با فرض اين كه جواب مثبت باشد، نصاب قسامه چه ميزان است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) با قسامه در جنايت عمدى بر اطراف اگر چه ديه ثابت مى شودولى قصاص ثابت نمى شود، ودليل مختص به قصاص در نفس است

ب) نصاب قسامه در جنايت بر اطراف چنانچه جنايت موجب ديه كامله باشد ششقسم است، چنانچه كمتر باشد بان حساب مثلا اگر ثلث ديه باشد دو قسم.( )

«34»

سؤال:

در مورد قصاص اطراف بفرماييد:الف) آيا مجنى عليه مى تواند بخشى از قصاص را اجراء وبخش ديگر را عفو نمايد؟(مثلا: جانى دست مجنى عليه را از كتف قطع كرده است; مجنى عليه خواهانقطع دست جانى از آرنج باشد).

ب) آيا مى تواند براى قسمتى از جنايت طلب قصاص كرده وبراى بخش ديگرديه بگيرد؟

ج) آيا مى تواند براى قسمتى از جنايت طلب قصاص كرده ونسبت به بخشديگر مصالحه كند؟د) آيا رضايت وعدم رضايت جانى در سه حالت فوق، تأثيرى خواهد داشت؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) ظاهرا جائز باشد، در صورتى كه قصاص آن بخش اشد نباشد، واحتمال سرايت ببخش ديگر يا به نفس نباشد، پس در مثال مذكور در سؤال جائز است قطع يد از آرنج.

ب) چنانچه بخش ديگر ديه مقدرى داشته باشد مانند مثال در سؤال جائز نيست.واگر ديه مقدرى نباشد مانند آن كه كف دست وبعض ذراع را قطع كرده باشد جائزاست كه كف را قطع نموده وارش بعض ذراع را بگيرد.

ج) ويا مصالحه نسبت به آن بعض بنمايد.د) در موارد عدم جواز كه اشاره شد اگر جانى راضى باشد. بتبعيض مسأله به اينوضوح

نيست وخالى از اشكال نيست.( )

«35»

سؤال:

در مورد قصاص اطراف بفرماييد:الف) آيا ملاك، رعايت مماثلت نسبيه است يا عرفيه؟ معيار هر كدام چه مى باشد؟

ب) در كدام صورت، قصاص تبديل به ديه ميشود؟

ج) آيا بين طول، عرض وعمق در اجراى قصاص تفاوتى هست؟) مثلا: اگر جانى لاغر ومجنى عليه چاق است ونيمى از بازوى مجنى عليه _ به عمق 3 سانتى متر _ بريده شده است. آيا در قصاص بايد نيمى از بازوى جانى لاغر رابريد كه 2 سانتى متر است يا بايد همان 3 سانتى متر بريده شود، اگر چه بيش ازنصف بازو باشد؟)

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) در قصاص اطراف تساوى در مساحت معتبر نيست چون مقابله در آن مواردبين طبيعى چشم وچشم، وانف وانف وغيرهما ونظر بصغر وكبر نيست.بلى در باب جروح مقابله بين جرح ومماثل آن است لا محالة مساحت معتبر است.

ب) در صورتى كه مساحت جراحت در عضو مجنى عليه _ تمام عضو جانى را مى گيردوزياده هم دارد به واسطه صغر عضو جانى _ قصاص از عضو ديگر جائز نيست، بلكه بهمقدارى كه عضو جانى تحمل دارد قصاص مى شود ودر زايد متعين است ديهودر قصاص اطراف هم چنانچه احتمال سرايت قطع عضو به جان جانى برود قصاصمبدل به ديه مى شود

ج) در مماثلت معتبر در جروح ميزان مساحت است طولا وعرضا ومساحت عمقىمعتبر نيست.( )

«36»

سؤال:

در مورد قصاص نفس بفرماييد:الف) آيا اولياء دم مى توانند به جاى قصاص نفس، عضوى از اعضاى قاتل راقطع كنند؟ (مثلا به جاى كشتن قاتل يكى از پاهاى او را قطع نمايند).

ب) آيا اولياء دم مى توانند عضوى از بدن قاتل را قطع ونسبت به مابقى طلبديه نمايند؟

ج) آيا اولياء دم

مى توانند عضوى از بدن قاتل را قطع ونسبت به مابقىمصالحه نمايند؟د) آيا رضايت وعدم رضايت قاتل در سه حالت فوق، تأثيرى خواهد داشت؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) فقهاء در مسائل مختلفه تصريح نموده اند به اين كه تبعيض در قصاص جائزنيست، ودر خصوص موردى كه مماثلت متعذر است جماعتى قائل به جواز شده اند.بنابر اين در مسأله مورد سؤال به طريق اولى جائز نيست.

ب) تفاوتى نيست بين آن كه بعد از قطع عضو نسبت به مابقى ديه طلب نمايند يانه؟

ج) كما اين كه فرقى نيست بين آن كه نسبت به بقيه مصالحه كنند يا نه د) رضايت جانى هم در اين حكم تأثيرى ندارد( )

«37»

سؤال:

الف) هزينه درمان وبهبود شخصى كه در اثر اجراى حد يا قصاص اطراف، يكىاز اعضاى خود را از دست داده، به عهد بيت المال است يا محكوم عليه؟

ب) در صورتى كه به عهده بيت المال باشد، حكم اختصاص به معالجات اوليه دارد يا معالجات بعدى را نيز در بر مى گيرد؟

ج) آيا بين فقير وغنى در حكم مذكور فرقى هست يا نه؟د) آيا تفاوتى بين حد وقصاص وجود دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) در خصوص حد سرقت رواياتى دلالت مى كند بر اين كه هزينه درمان وبهبودشخص مذكور با امام است، ولى به اتفاق حمل شده است بر استحباب.به هر حال مؤنه وهزينه مذكوره به عهده حاكم يا بيت المال نيست.

ب) وعلى فرض آن كه مراد از روايات قرار دادن هزينه به نحو لزوم بر بيت المالباشد فرقى بين معالجات اوليه وبعدى نيست.

ج) ولى بين فقير وغنى فرق هست، اگر فقير باشد فقهاء فتوى داده اند به اين كه هزينه مذكوره مانند مصارف

ديگر مسلمين به عهده بيت المال است.د) در احكامى كه بيان شد بين حد وقصاص اطراف تفاوتى نيست.( )

«38»

سؤال:

چنانچه بنا به مصالحى دولت جمهورى اسلامى ايران ناچار به انعقاد قراردادىبا يك كشور غير اسلامى مبنى بر مبادله محكومين به زندان باشد (به اين معنى كهجمهورى اسلامى متعهد شود محكومين به زندان تابع آن كشور را براى تحملحبس تحويل كشور متبوع دهد تا ادامه حبس در آنجا صورت گيرد وزندانيان تابعكشور ايران را جهت ادامه حبس در ايران تحويل بگيرد) بفرماييد:1 _ در مورد مجرمين ايرانى; با توجه به صدور احكام حبس توسط دادگاه هاىغير اسلامى آيا از نظر شرعى احكام صادره از سوى آنها براى محاكم قضائى ايرانقابليت اجراء دارد يا خير؟2 _ در صورت عدم قابليت اجراء بفرماييد:آيا اصولا دادگاه هاى ما مكلف به محاكمه مجدد وصدور حكم بر اساس قوانينجمهورى اسلامى ايران مى باشند يا خير؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

مسأله چنانچه مفصلا بيان شود جنبه سياسى پيدا مى كند ومستلزم آن است كه...ولى اجمالا عرض مى كنم حكومت اسلامى موظف به عمل به معاهدات بين المللىادامه

جواب:

است در صورت امضا آن قراردادها پيغمبر اكرم عليه صلوات المصلين به معاهده بامشركين وفا دار ماند تا آن كه آن ها نقض عهد نمودند، بعد از آن آيه برائت از مشركيننازل شد متأسفانه بعضى به اين آيه استدلال نموده اند بر...بنابر اين بايد محبوسين را بر حسب قرارداد تحويل داد.واما حبس ايرانيان چناچه در معاهده چنين است كه بايد حبس در ايران بشوند (كهخيال مى كنم چنين نيست) بايد حكم اجراء شود والا آن حكم قابل اجراء در حكوتاسلامى نيست.وچنانچه كارى كه سبب حبس آن ها در كشور

ديگر شده است جرم محسوب مى شود معامله با آن ها مانند معامله با ساير مجرمين است، در صورتى كه از حقوق الناس باشد با مطالبه من له الحق محاكمه خواهند شد.واگر از قبيل حق الله باشد حاكم شرعى بايد او را محاكمه كند، وبه وظيفه خودعمل كند.( )

«39»

سؤال:

در مورد صغار ومجانين كه مورد ضرب وجرح يا توهين قرار گرفته باشند;بفرماييد:الف) آيا اولياء آنان با رعايت غبطه مولّى عليه حق گذشت دارند يا خير؟

ب) ملاك در رعايت غبطه مولّى عليه چيست؟ (آيا صرف عدم الضرر كافى استيا بايد نفع صغير لحاظ گردد؟)

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) مقتضاى عموم دليل ولاية همان است كه جماعتى از فقهاء مانند علامه وشهيدين فرموده اند.كه با رعايت غبطه مولى عليه ولى حق گذشت دارد

ب) ظاهرا عدم المفسدة كافى است وجود مصلحت لازم نيست( )

«40»

سؤال:

اگر شخصى كشته شده وجنازه او مثلا در بيابان، منزل يا باغى يافت شود وهيچ يك از قاتل ومقتول شناسايى نشوند; بفرماييد:الف) آيا ديه اى وجود دارد؟

ب) بر فرض ثبوت، پرداخت ديه به عهد كيست ومورد مصرف آن كجاست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) در صورتى كه كشته در قريه يا قريب به آن پيدا شود اهل آن قريه ديه او رابايد بپردازند مگر آن كه بينه باشد بر اين كه آن ها قاتل نيستند.واگر بين دو قريه پيدا شود، قريه نزديكتر بايد ديه را بپردازند واگر متساوى باشندهر دو قريه مشتركا بايد بپرازند.وچنانچه كشته در ازدحام يا چاهى يا در جاده عمومى يا بيابان وامثال آن ها پيداشود به نحوى كه نتوان كشته را به شخص خاصى يا جماعت مخصوصى يا قريه معلومهنسبت داد ديه را بايد از بيت المال مسلمين پرداخت نمود.

ب) بنابر اين در بعضى موارد ديه به عهده بيت المال است كما هو مورد السؤال.وچنانچه اولياء مقتول پيدا شوند به آن ها داده ميشود والا مال امام است.( )

«41»

سؤال:

1 _ چنانچه به ادله ذيل حكم قصاص در مورد شخص محكوم اجراء نشده باشدآيا مى توان وى را تا زمان اجراء حكم _ هر چند در مدت زمان طولانى _ در حبسنگه داشت؟الف) اولياء دم به دليل فقر مالى يا دلايل ديگر از پرداخت فاضل ديه خوددارىمى كنند. (لازم به ذكر است در مواردى از اين بند، اجراى حكم از نظر اجتماعى وسياسى ضرورى مى باشد).

ب) عدم تأمين سهم اولياء صغير مقتول از طرف اولياء خواهان قصاص.

ج) عفو برخى از اولياء دم وعدم پرداخت سهم آنان به محكوم عليه از سوىاولياء خواهان قصاص.د) عدم

شناسايى اولياء دم يا عدم دسترسى به آنان ودستور حاكم شرع مبنىبر أخذ ديه از قاتل وناتوانى وى از پرداخت ديه.ه_) مصالحه به ديه وعدم توانايى پرداخت ديه توسط محكوم عليه.و) عدم مراجعه اولياء دم به دادگاه براى تعيين تكليف نهايى.ز) فقدان ابزار لازم براى اجراى دقيق حكم قصاص واستنكاف مجنى عليه واولياء دم يا افراد خبره از اجراى حكم.ح) مورد بند ز در صورتى كه محكوم عليه استطاعت پرداخت يا جلب رضايتشاكى را ندارد.2 _ در صورت منفى بودن جواب، آيا دادگاه ها مى توانند شخص محكوم را بدونقيد وشرط آزاد نمايند يا آزادى وى بايد با أخذ وثيقه يا به قيد ضمانت باشد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

جميع موارد ذكر شده ظاهرا مى توان محكوم را حبس نمود ودر بعضى از آنموارد فقهاء تصريح به آن نموده اند.وعلت را جمع بين حقين، وحبس نمودن را مقدمه حفظ حقوق آن ها دانسته اند، واين وجه در تمام آن موارد جارى استبنابر اين چنانچه با اخذ وثيقه يا با ضمانت حفظ حقوق بشود ميتوان حبس رامبدل به آن نمود.به عبارت ديگر فقيه از طرف امام عليه السلام قاضى تعيين شده استپس هر وظيفه كه قضاة عالم در اين موارد دارند بر حسب نصب فقيه قاضيا _ مى توان انجام داد.بعلاوه در بعضى موارد تجويز حبس نموده اند _ آن هم مؤيد اين مطلب است.( )

«42»

سؤال:

1 _ چنانچه اولياء دم در مقام مصالحه قصاص با مبلغى زائد بر ديه، مقدارى راتقاضا كردند كه پرداخت آن براى قاتل ميسر نيست; آيا دادگاه مى تواند فرصتمحدودى براى اجراى قصاص به اولياء دم بدهد وپس از انقضاى مهلت مذكور وعدم تقاضاى

قصاص، محكوم را لا اقل با اخذ وثيقه آزاد نمايد؟2 _ در صورت مثبت بودن جواب، آيا بايد او را بدون قيد آزاد نمود يا با أخذوثيقه وقيد ضمانت؟3 _ در صورتى كه مقتول داراى ورثه صغير وكبير باشد، اگر ورثه كبير خواهانقصاص بودند ولى براى استيفاى قصاص قدرت تأمين سهم صغير را نداشتند، آيامى توان قاتل را تا زمان بلوغ صغير (اگر چه مدت طولانى) در زندان نگه داشت؟در صورت مثبت بودن جواب، آيا تحمل سال هاى متمادى در زندان (مثلا 14سال براى بلوغ فرزند صغير مقتول) وبعد، اجراى حكم قصاص از مصاديق تحميلدو جريمه به خاطر يك جرم نيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

_ بلى دادگاه ميتواند فرصت دهد.2 _ ولى پس از انقضاء مهلت وعدم تقاضاى قصاص بايد آزاد گردد.نهايت اگر كاشف از عفو باشد بدون وثيقه، والا با وثيقه جمعا بين الحقين.3 _ ودر صورتى كه مقتول داراى ورثه صغير باشد، مى شود تا زمان بلوغ قصاص راتأخير انداخت، ودر اين كار نه تنها جريمه نيست، بلكه حفظ حياة او است در اين مدت واين به نفع او است ومسلما با اين كار راضى است، واين خدمت است نه جريمه.( )

«43»

سؤال:

همانگونه كه مستحضريد بر اساس برخى روايات وارده در باب ديات، خوبشدن بعضى جراحات يا نقص عضوها (نظير شكستگى استخوان در اعضايى كه ديهمقدره دارد يا شكافتن لب) ميزان ديه را تغيير ميدهد. با توجه به اين كه امروزه به خاطر پيشرفت علم پزشكى تعداد قابل ملاحظه اى از جراحات ونقص عضوها قابلدرمان مى باشد; بفرماييد:1 _ آيا تأثير درمان در ميزان ديه را به غير موارد مصرح در فقه نيز مى توانتعميم

داد؟2 _ آيا پيوند عضو مقطوع در ميزان ديه تأثير دارد يا خير؟(در صورتى كه انگشت يا دست شخصى در اثر جنايت قطع شود، اگر به موقعاقدام گردد مى توان عضو مقطوع را پيوند زد).

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

1 _ چون موارد تغيير ميزان ديه زياد است، مى توان از آن ها استفاده كبرى كليه نمود.غاية الامر در مواردى كه تصريح شده است به مقدار تغيير كلامى نيست.ودر مواردى كه تصريح نشده تعيين مقدار با نظر حاكم است.2 _ واما پيوند عضو مقطوع، چون در مواردى فقهاء تصريح كرده اند به عدم تغيير ديهوعدم سقوط آن واستدلال نموده اند به اطلاق ادله.بنابر اين مى توان فتوى داد به اين كه پيوند عضو مقطوع تغييرى در ديه نمى دهدولى به نظر ما برخلاف مشهور بين فقهاء اظهر سقوط قصاص است.( )

«44»

سؤال:

1 _ در مواردى كه بر اساس دستور شارع مقدس، خوب شدن جراحت يا نقصعضو، ميزان ديه را تغيير مى دهد، مخارج وهزينه هاى درمان به عهده جانى است يامجنى عليه؟2 _ چنانچه به عهده مجنى عليه باشد در مواردى كه هزينه هاى درمان بيش ازمقدار ديه مأخوذه است، آيا راهى براى جبران خسارات زائد بر مقدار ديه وجوددارد يا خير؟ (در اين گونه موارد چه بسا هزينه هاى درمان بيش از مقدار ديه مقرره باشد).3 _ در مواردى نظير شكستگى ستون فقرات كه ديه كامله دارد، طبق فتواىفقهاء اگر اين شكستگى به گونه اى معالجه شود كه اثرى از جنايت باقى نماند، جانىبايد يكصد دينار بپردازد.در اين گونه موارد فعليت درمان واصلاح ملاك است يا قابليت آن؟به اين معنى كه اگر فعليت ملاك باشد از ابتداء

ديه كامله به عهده جانى قرارمى گيرد وجانى يا موظف به پرداخت تمام ديه مى باشد _ كه پس از اصلاح وخوبشدن، 900 دينار به او پس داده مى شود _ ويا منتظر مى ماند كه پس از معالجه، ديهمقرره (100 دينار) را بپردازد. (اگر چه ذمه اش به كل ديه مشغول است).ولى اگر قابليت درمان ملاك باشد از همان ابتداء، ذمه جانى به يكصد دينارمشغول مى شود.

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

_ ظاهر از آن روايات اين است كه خود آن جرح يا نقص عضو تا مدت معين خوبشود كه آن كاشف است از مقدار واقعى اثر ان جنايت2 _ بنابر اين موردى كه با هزينه ودرمان خوب شود يا همان ديه ثابت است ويامراجعه به حكومت وارش مى شود در آن موقع حاكم مقدار ضرر ومجنى عليه را حسابنموده همه را از جانى مى گيرد.3 _ ميزان قابليت است ولذا فقهاء مى فرمايند به اهل خبره مراجعه شود اگر گفتند خوب مى شود مقدار كم را بگيرد والا همان ديه را.( )

«45»

سؤال:

بر اساس دستور شارع مقدس، مهلت پرداخت ديه در قتل وجراحات شبه عمد(مانند جراحات يا تلفات ناشى از تصادفات رانندگى) 2 سال مى باشد; آيا تقاضاىاعسار جانى قبل از انقضاى مهلت مقرر، مسموع مى باشد يا خير؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

قاضاى اعسار تنها مسموع نيست، بلكه چهار شرط يا پنج شرط بايد باشد تاحاكم متقاضى را حجر كند.يكى از آن ها حلول دين است پس دين مؤجل براى سماع دعوى كافى نيست.( )

«46»

سؤال:

در مواردى كه سارق مورد عفو مسروق منه قرار ميگيرد، آيا حاكم شرع بنا بهمصالحى مى تواند حد را اجراء نمايد يا خير؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه مسروق منه سارق را قبل از مراجعه به حاكم عفو كند، حد ساقط مى شود، واگر بعد از مراجعه باشد حد ساقط نمى شود. و در مورد سقوط حاكم به هيچ عنوان حق اجراء حد ندارد.بلى تعزير چنانچه سببش محقق باشد كه در صورت ثبوت سرقت موجود استمانعى ندارد. والله العالم.( )

«47»

سؤال:

در مورد سرقت مستوجب حد بفرماييد:آيا پس از شكايت مسروق منه وقبل از ثبوت جرم، امكان عفو سارق توسطمسروق منه نسبت به اجراى حد وجود دارد يا خير؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

س از مراجعه به حاكم شرع عفو مسروق منه نسبت به اجراى حد تأثير ندارد حاكمبايد اجراى حد بنمايد.( )

«48»

سؤال:

چنانچه تعزير علاوه بر تازيانه مصاديق ديگرى داشته باشد; (مانند: حبس،جزاى نقدى، تراشيدن سر، چرخاندن در شهر، لغو جواز كسب، ابطال گواهينامهرانندگى، محروميت از مشاغل دولتى، ثبت سوء سابقه و...) بفرماييد:الف) آيا تعبير (التعزير دون الحد) فقط در خصوص تازيانه رعايت مى شود ياشامل ديگر موارد مذكور نيز مى شود؟

ب) در صورت شمول به موارد ديگر، ملاك دون الحد چه مى باشد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

شكيل حكومت اسلامى از ضروريات است، وشارع مقدس امضا نموده است آن را و اسلام اهتمام به حفظ نظام مادى ومعنوى نموده، واين مهم بدون در نظر گرفتنعقوبات ديگر مانند حبس وغيره قابل تحقق نيست.بنابر اين تمام اين عقوبات مشروعيت دارد در صورتى كه رعايت قانون بشود، وافراد نا اهل متصدى نباشند. (كه با كمال تأسف در اين زمان زيادى از نا اهل ها متصدى مى باشند ووجههحكومت اسلامى را مشوه جلوه داده اند، واگر معاندين وجهان گذاشته بودند همان گونه كه در اول حكومت اسلامى تشكيل شد ادامه پيدا مى كرد تحقيقا دنيا را تحت تأثير قرارمى داد _ وبدون شك مقدمه ظهور حضرت بقية الله ارواح من سواه فداه مى شد) وسيعلمالذين ظلموااى منقلب ينقلبون.( )

«49»

سؤال:

همان طور كه استحضار داريد در باره ديه انگشتان دو قول وجود دارد:الف _ تساوى انگشتان از نظر ديه:بر اساس اين قول كه ميان قدماء ومتأخرين شهرت يافته وروايات چندى برآن دلالت دارند، به هر يك از انگشتان، عشر ديه كامل تعلق مى گيرد.ب _ تفاوت انگشت ابهام از نظر ديه با ساير انگشتان:اصحاب اين قول گر چه به سه دسته تقسيم مى شوند وهر كدام در تعيين ديهابهام وساير انگشتان نظرى را برگزيده

اند; ولى همگى بر متفاوت بودن ديه ابهام باغير آن اتفاق نظر دارند.صاحبان اين قول را برخى از قدماء مثل ابى الصلاح حلبى در كافى وابن زهرهدر غنيه وصاحب اصباح الشيعة تشكيل مى دهند. معتبره ظريف با يكى از نظراتسه گانه فوق هماهنگ مى باشد وشيخ در مبسوط از آن به روايت اكثر اصحاب ياد مى كند ودر خلاف بر مفاد آن ادعاى اجماع مينمايد. مرحوم خوئى همين روايت رابر مى گيزند ووجه ترجيح آن بر ساير روايات را مخالفت آن با عامه معرفى مى كند.با عنايت به اين كه در عصر حاضر كه مشاغل متحول ودگرگون شده است،اشخاصى كه دچار آسيب ديدگى در ناحيه انگشتان شده اند وداراى مشاغلى چونجراحى وخطاطى، و... هستند، اظهار مى دارند صدمه وارده، به شغل آن ها آسيبجدى رسانده است; بفرماييد:الف _ آيا مى توان گفت تفاوت مطرح در معتبره ظريف ميان ابهام وسايرانگشتان، به خاطر تفاوت در ميزان كارائى آنهاست؟ب _ بر اين اساس، آيا مى توان از انگشت ابهام الغاء خصوصيت كرد واين تفاوترا در مورد ساير انگشتان نيز تعميم داد؟ يعنى نسبت به خسارت وارده بر انگشتان باتوجه به اهميت شغل وارزش هر انگشت عمل كنيم وبه تعيين ديه وخساراتوارده بپردازيم؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

اقوال در مسأله چهار است:1 _ ماهو المشهور بين الاصحاب، كه به هر يك از انگشتان عشر ديه كامل تعلق مى گيرد.مدرك چند روايت صحيحه.2 _ آن چه شيخ در خلاف، وابن حمزه در وسيله، واستاد اعظم در مبانى تكملهمنهاج اختيار نموده اند كه در قطع ابهام ثلث ديه يد يا پا در بقيه هر كدام سدس ديه يديا پا.3 _ ما عن الحلبى

وآن آنكه در خصوص ابهام دست ثلث ديه دست در بقيهانگشتان دست سدس ديه _ واما انگشتان پا در هر كدام حتى ابهام عشر ديه.4 _ ابن زهره در غنيه وصاحب اصباح فتوى داده اند وآن آن كه ديه ابهام يد ثلث ديه يد _ ودر ابهام پا ثلث ديه آن _ ودر بقيه عشر ديه بلا فرق بين الرجل واليد.واما روايات دو دسته است:دسته اول دلالت مى كند بر تساوى انگشتان در ديه وفرقى بين پا ودست نيست.ادامه

جواب:

دسته دوم كه خبر معتبران دسته، معتبره ظريف است وآن در ديه دست است فقطدلالت مى كند بر اينكه در انگشتان دست بين ابهام وبقيه تفاوت است در ابهام ثلثديه يد در بقيه سدس ديه.قائلين قول دوم به آن روايت استناد نموده ومختص به يد مى دانند كما هوظاهرها.وقائلين به قول سوم به همان روايت با الغاء خصوصيت دست وتعدى بپانموده اند.واما قول چهارم من مدركى بر آن پيدا نكردم _ واز طرفى آن قول بر بعضىاحتمالات نقص درد يه وبر بعض ديگر زيادى لازم مى آيد. و چون وجهى بر الغاء خصوصيت نمى بينم.پس امر دائر است بين دو قول، اول، ودوم.وچون نسبت دو دسته روايات عموم خصوص مطلق است، زيرا دسته اول دال استبر تساوى انگشتان، ودسته دوم در خصوص ابهام مزيتى را بيان مى كند، حمل عام برخاص مى شود _ در نتيجه قول دوم اقوى است.مگر آن كه دسته دوم با اعراض اصحاب از اعتبار ساقط شود در اين صورت اقوى قولاول است.بنابر اين موردى به دو سؤال بعد نمى ماند.وچون بر الغاء خصوصيات وجهى نيست، بنابر اين حكم روشن است.( )

«50»

سؤال:

در

صورتى كه شخص محكوم به قصاص، عضو مماثل نداشته باشد; بفرماييد:1 _ با توجه به اين كه عضو ناسالم در برابر عضو سالم قصاص مى شود، آيا مثلاچشم كسى كه به حسب ظاهر سالم است ولى بينايى ندارد عضو ناسالم محسوبمى شود يا چنين فردى فاقد عضو به حساب مى آيد؟2 _ اگر جانى، فاقد بينايى چشم راست باشد وچشم راست كسى را كور كرده باشد، آيا چشم چپ او به عنوان قصاص كور مى شود يا خير؟3 _ اگر سلب بينايى با كندن حدقه باشد وخود جانى حدقه چشمش سالم استولى بينايى ندارد، هنگام قصاص تكليف چيست؟ (آيا حدقه در مقابل حدقه قصاصمى شود ونسبت به سلب بينايى ديه اخذ مى گردد يا حكم ديگرى دارد؟)

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

_ چشم كسى كه بينايى ندارد عضو ناسالم است، ولى چنانچه صاحب آن چشمبينايى دار را كور كند _ مجنى عليه مى تواند چشم ديگر او كه بينايى دارد كور كند، واگرچشم ديگر او هم بينايى ندارد مجنى عليه مخير است، بين اخذ ديه كامله چشم، وبينقصاص در حدقه، واخذ دو ثلث يا سه ربع ديه چشم براى سلب بينايى در صورتى كهسلب بينايى با كندن حدقه باشد. والله العالم( )

«51»

سؤال:

در مورد توبه بفرماييد:1 _ در مواردى كه توبه مسقط حد است آيا اظهار لفظ دال بر توبه از طرفمجرم براى سقوط حد كافى است يا بايد عملى دال بر ثبوت توبه از او سر زده باشد؟2 _ در مواردى كه توبه قبل از اقامه بيّنه مسقط حد است آيا ثبوت توبه قبل ازبينه كافى است يا اظهار توبه عند الحاكم نيز بايد قبل از بيّنه

باشد؟3 _ آيا در توبه مسقط حد، احراز توبه لازم است يا در صورت شبهه توبه نيزحاكم شرع ميتواند با تمسك به قاعده، الحدود تدرء بالشبهات، حد را اجراء نكند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

1 _ ظاهر بعضى از روايات اين است كه مجرد توبه موجب سقوط حد نيست.بلكه بايد ظاهر حالش كاشف از توبه باشد.2 _ ولى لازم نيست توبه عند الحاكم باشد.3 _ مقتضى مفهوم خبر جميل اين است كه تا احراز توبه نشود حد ساقط نمى شود وآن خبر اخص از قاعدة الحدود تدرأ بالشبهات است.بنابر اين در صورت شبهه اجراء حد مى شود والله العالم.( )

«52»

سؤال:

چنانچه شخص مقتول از پيروان فرقه ضاله بهائيت باشد; بفرماييد:1 _ آيا ديه دارد يا خير؟2 _ در صورت مثبت بودن پاسخ، ديه او چقدر است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

_ كافر غير ذمى كه، فرقه ضاله بهائيت از مصاديق او مى باشد.نه قصاص در قتل او است نه ديه.( )

«53»

سؤال:

اگر مردى دو زن را كشته باشد واولياء آنان خواهان قصاص باشند; بفرماييد:الف) آيا اولياء خواهان قصاص بايد چيزى به عنوان فاضل ديه بپردازند يا خير؟

ب) در صورت لزوم پرداخت، آيا بايد هر يك از اولياء خواهان قصاص، مستقلا وجداگانه نصف ديه يك مرد را بدهند يا اين كه نصف ديه يك مرد، به نسبت اولياءخواهان قصاص تقسيم مى شود؟ (مثلا اگر مردى دو زن را كشته است واولياء هر دوخواهان قصاص هستند، آيا بايد هر يك از اولياء نصف ديه يك مرد را بدهند يا 41 ديه يك مرد؟)

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

آنچه عاجلا به ذهن مى رسد بعد از مراجعه به روايات وكتب فقهيه.ولو اين مسأله بخصوص را در آن ها نيافتم.اين است كه چيزى بر اولياء نيست اگر مشتركا متصدى قتل شوند.ولى اگر ولى يكى از آن دو نفر متصدى قتل شود، او بايد نصف ديه را باولياء قاتلبدهد.وآن دومى نمى تواند از اولياء جانى نصف ديه را بگيرد، بلكه همان گونه كه فقهاءدر نظائر مسأله فرموده اند، از بيت المال بايد ديه آن زن پرداخت شود، لئلا يذهب دمالمسلم هدرا.ودر مواردى مشابه نيز چند روايت به اين مضمومن وارد شده است والله العالم.( )

«54»

سؤال:

چنانچه مقتول، ورثه صغير داشته باشد; بفرماييد:الف _ آيا همواره اخذ ديه از سوى اولياء صغار، اصلح به حال صغار است يا اينكهحسب مورد مى توان جانى را عفو ويا از وى مطالبه قصاص نمود؟ب _ آيا محدوده اختيارات ولىّ با قيّم در اين خصوص تفاوتى دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

جواز مطالبه قصاص ويا عفو بر ولى ثابت نيست.بلكه اظهر اين است كه ولى وقيّم چنين حقى ندارند.بلى چنانچه مصلحت اقتضاء

كند ولى وقيم مى توانند ديه بگيرند يا آن كه با قاتلمصالحه كنند به گرفتن مبلغى وقاتل رها شود.ودر صورتى كه مصلحت تشخيص داده نشود فقهاء فرموده اند قاتل را مى توانحبس نمود تا موقع بلوغ والله العالم.( )

«55»

سؤال:

با عنايت به اين كه اگر شخصى دست راست ديگرى را قطع نمايد، به هنگامقصاص چنانچه جانى فاقد دست راست باشد دست چپ او ودر صورت فقدان دستچپ، پاى او قطع مى گردد; بفرماييد:آيا اين حكم در مورد پا وديگر اعضاى زوج بدن نيز قابل اجراء مى باشد؟ (مثلااگر جانى پاى راست ندارد وپاى راست ديگرى را قطع كرده باشد، آيا اين جا نيزابتداء پاى چپ وى ودر صورت فقدان آن، دست او قطع مى گردد؟)

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

بلى اين حكم در پا، وديگر اعضاء زوج بدن جارى است، چون خبرى كه متضمنبيان اين حكم است در دست، علتى را بيان مى كند كه مقتضاى عموم آن علت ثبوتآن حكم در پا وديگر اعضاء است. والله العالم.( )

«56»

سؤال:

در صورتى كه مجنى عليه از زنده ماندن خود مأيوس شده باشد; بفرماييد:آيا مى توان در مورد تبديل قصاص نفس به ديه يا مصالحه يا عفو جانى وصيتنمايد؟ آيا چنين وصيتى نافذ خواهد بود؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه وصيت به نتيجه كند وبگويد جانى ديه بدهد يا عفو شود، اين وصيت غيرمشروع است ونافذ نيست.واگر وصيت به فعل بكند، وبگويد ورثه با جانى مصالحه كنند، ويا او را عفو كنند يامصالحه كنند آن وصيت نافذ است.( )

«57»

سؤال:

در باره تغليظ ديه در اشهر حرم يا مكه معظمه; بفرماييد:الف) آيا تغليظ ديه مختص قتل عمد است يا شامل قتل شبه عمد وخطاىمحض نيز مى شود؟

ب) آيا حكم مذكور مختص مسلمين است يا شامل اهل كتاب نيز مى گردد؟

ج) آيا جهل قاتل به حكم يا موضوع، در تغليظ ديه تأثيرى دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) تغليظ ديه مختص به قتل عمد نيست، وبعضى روايات در قتل خطاء وارد شدهاست، وبعضى اطلاق دارد.

ب) وبه مقتضى اطلاق روايات، تغليظ مختص به مسلمين نيست.

ج) كما اين كه فرقى بين جاهل وعالم نيست.( )

«58»

سؤال:

در مورد جراحت متلاحمه اى كه به فلج عضو مى انجامد وبا درمان مى توان ازفلج شدن پيشگيرى كرد، بفرماييد:الف) آيا بر شخص مجروح واجب است خود را درمان نمايد؟

ب) در صورت درمان، آيا مى توان هزينه هاى افزون بر مقدار ديه را از جانىگرفت؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) در كلمات فقهاء نديدم تصريح به وجوب درمان.ولى بعيد نيست در مورد علم به اين كه مداوا موجب پيشگيرى از فلج _ وعدم آنموجب فلج مى شود درمان لازم باشد.نظير اضرار بنفس كه ما به قول مطلق حرام نمى دانيم _ مگر در مورد ضرر موجبهلاكت _ يا فلج عضوى از اعضاء رئيسه كه معلوم است مبغوضية شرعيه آن.ودر مورد سؤال هم مى توان چنين گفت كه درمان لازم باشد.

ب) اما هزينه درمان بعضى روايات ظهور دارد در وجوب آن بر جانى زايدا بر ديه.ولى فقهاء ادعاء اجماع بر عدم وجوب نموده اند.به واسطه اجماع روايت حمل مى شود بر استحباب.( )

«59»

سؤال:

با توجه به اين كه ديه زن در جايى كه بيش از ثلث كل ديه باشد، به نصف تقليلمى يابد; بفرماييد:اگر مقدار ارش، بيش از ثلث كل ديه باشد، آيا به نصف تقليل مى يابد؟(مثلا در جايى كه كل ديه 5 ميليون تومان است، ارش 2 ميليون تومان بر آوردشده است).

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

بلى تقليل به نصف مى يابد _ زيرا ديه اعم است از مقدر _ وغير مقدر كه از آن تعبيربارش مى شود.كما اين كه فقهاء به اين معنى در فروع مختلفه تصريح نموده اند _ بعلاوه در بعضىروايات دارد. (جراحات النساء على النصف من جراحات الرجال في كل شئ)( )

«60»

سؤال:

درباره ماهيت ديه بفرماييد:الف _ آيا جعل ديه از طرف شارع مقدس به عنوان مجازات بوده يا نوعىخسارت تلقى شده است؟ب _ آيا عمد، شبه عمد يا خطاى محض بودن جنايت در پاسخ به سؤال فوق تأثيرى دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

اثر مترتب بر اين سؤال را نفهميدم به هر حال فرقى در احكام آن نيست.ولى ظاهرا مجازات نيست، چون در قتل خطاء كارى كه موجب عقوبت ومجازاتباشد سر نزده است والله العالم.( )

«61»

سؤال:

در مواردى كه شارع مقدس شيوه يا ابزار خاصى را در اجراى مجازات در نظرگرفته است _ مانند رجم يا كشتن با شمشير _ بفرماييد:الف _ آيا شيوه يا ابزار ياد شده موضوعيت دارد؟ (به عبارت ديگر در اين گونه موارد آيا هدف شارع مقدس فقط ازهاق روح است ولو با استفاده از ابزار نوين; ياازهاق روح به شيوه يا ابزار منصوص ضرورت دارد) ب _ در صورت موضوعيت داشتن، چنانچه اجراى رجم يا مجازات هايى نظيرمجازات لواط با شيوه هاى منصوص در شرائطى خاص به مصلحت اسلام ونظام مقدس اسلامى نباشد _ مثلا وهن اسلام ومسلمين باشد يا چهره خشنى از اسلام يانظام اسلامى را نشان دهد _ آيا مى توان ضمن اجراى اصل حكم _ قتل _ شيوهاجراى آن را تغيير داد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) ظاهر ادله اين است كه جميع قيودى كه شارع مقدس در موضوع حكم اخذنمايد موضوعيت دارد وحمل بر طريقيت خلاف اصل است.

ب) ولى چنانچه آن حكم مزاحم با اهم شود، مانند وهن اسلام ومسلمين، قهرامانند جميع موارد تزاحم، اهم مقدم است وآن حكم مهم ساقط مى شود.ولذا به نظر من در اين زمان چنانچه با نظر مراجع

تقليد، با استفاده از ولايت فقيه كهمراد مجتهد جامع الشرائط است، اعم از رهبر وغيره آن شيوه اى كه موجب وهن مى شودتغيير داده شود والله العالم.( )

«62»

سؤال:

در باره محكوم به قصاصى كه به درخواست اولياء دم حلق آويز شده وهنوز جاننسپرده است، بفرماييد:الف _ اگر در اين مرحله برخى از اولياء دم قاتل را عفو كنند، آيا بايد اجراىحكم را متوقف كرد يا متوقف كردن آن نيازمند به رضايت همه آنهاست؟ب _ اگر در اين مرحله، عفو به صورت مشروط ومعلق _ نه منجز _ انجام گيرد،حكم چيست؟ج _ در صورت توقف اجراى حكم وبهبود قاتل; اگر اولياء خواهان قصاص سهمالديه عفو كنندگان را بپردازند; آيا مى توان مجددا وى را اعدام نمود؟د _ اگر اين وضع چندين مرتبه تكرار شود، تكليف چيست؟ه _ ضمنا خسارت ها وآسيب هايى كه در اثر اجراى اول حكم در مرحله قبل برجانى وارد شده، با كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) چون در صورت تعدد هر كدام از آن ها مى توانند قصاص كنند با ضمان حصهديگران از ديه، در صورت عدم رضايت آنان به قصاص.در مورد سؤال بايد به بقيه اولياء ابلاغ شود عفو بعضى را _ چنانچه حصه عفو كنندهادامه

جواب:

را از ديه قبول كنند، مى توان حكم را اجراء نمود وقصاص را انجام داد _ والا اجراى حكممتوقف مى شود.

ب) در اين حكم فرقى بين عفو معلق ومنجز نيست.

ج) ودر فرض توقف اجراء حكم، اگر اولياء خواهان قصاص سهم الديه عفو كنندگان رابپردازند مى توان مجددا او را اعدام كرد.د) ولو چند مرتبه تكرار شود.ه_) وخسارت ها وآسيب هائى كه در اثر اجراء اول حكم در مرحله

قبل بر جانى واردشده چون بر حسب انجام وظيفه بوده است بر هيچ كس ضمان ندارد.( )

«63»

سؤال:

آيا مجازات معاونت د ر قتل عمد، همچون قتل عمد، حق الناس است وقابلگذشت از سوى اولياء دم; يا حق الله است وعفو آن منحصرا در اخيتار ولى امرمى باشد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

ليل به خصوصى كه دلالت كند بر اين كه مجازات معاونت در قتل قابل گذشت است من نديدم،ومقتضاى اصل اولى آن است كه قابل گذشت نيستورهبر هم در اين مقام خصوصيتى ندارد،ولى مى توان استدلال نمود بر اين كه قابل عفو است به اولويت وتنقيح مناط، بهاين طريق كه مجازات چنين شخصى به واسطه كمك به قتل است، واگر اصل قابلگذشت باشد (كه هست) به طريق اولى فرع هم قابل گذشت است.( )

«64»

سؤال:

با توجه به اين كه طبق فتواى مشهور فقهاء ديه اهل كتاب _ كافر ذمى _هشتصد درم است; آيا اقليت زرتشتى نيز مشمول اين حكم خواهند بود؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

روايات كثيره صريح است در اين كه مجوس در ديه مانند يهود ونصارى مى باشند،فقط يك روايت دلالت دارد بر اين كه ديه آن ها كمتر است از ديه اهل كتاب، وآنروايت را كسى عمل نكرده است.به هر حال اقليت زرتشتى كه همان مجوسند مشمول حكم مذكور مى باشند.( )

«65»

سؤال:

چنانچه دليل اثبات جرم، منحصر به نظريه كارشناس _ مانند كارشناسانگشت نگارى يا پزشكى قانونى _ باشد، بفرماييد:الف) آيا از نظر شرعى چنين دليلى حجيت دارد؟

ب) در صورت حجيت، آيا دليل مستقلى محسوب مى شود يا حجيت آن منوطبه داشتن شرايط بيّنه است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) چنانچه دليل مذكور موجب علم شود حجيت دارد، والا در غير باب قصاص وديات از باب رجوع به اهل خبره بناء عقلاء بر حجيت آن است.ودر خصوص باب قصاص، وحدود، وديات شارع مقدس چون منحصر كرده استآن ها را به بينه واقرار پس قهرا ردع از آن نموده است.پس در غير آن ابواب حجيت دارد. ودر آن ابواب ندارد.

ب) در موارد حجيت شرائط بينه معتبر نيست، زيرا حجيت بينه در خبر حسى است نهخبر حدسى وحجيت قول اهل خبره در خبر حدسى است.( )

«66»

سؤال:

در باره لزوم تأخير اجراى حد يا قصاص زن شيرده، بفرماييد:الف) ايا اين حكم، مادر رضاعى را نيز شامل مى شود؟

ب) در فرض شمول، بين امكان وعدم امكان حايگزينى دايه اى ديگر _ يا شيرخشك يا شير حيوان _ تفاوتى وجود دارد؟

ج) در صورت امكان جايگزينى، يافتن دايه وظيفه حاكم شرع است يا ولىطفل؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) روايات داله بر تأخير اجراء حد زن شيرده مختص است به مادر نسبى، دايه رانمى گيرد.ولى به واسطه عموم علت در روايات قصاص ورجم، مى توان استدلال بر تأخير دردايه نمود، همان گونه كه فقهاء در اجراى حد غير رجم در صورت خوف تلف تمسك به عموم علت نموده اند بر تأخير، تا يافتن دايه، ويا جايگزين ديگر.

ب) چون روايات مقيد شده است به آن كه جايگزين نباشد.قهرا در مورد

سؤال نيز همين قيد را مى نماييم.

ج) يافتن دايه يا جايگزين ديگر وظيفه ولى طفل است نه حاكم شرع.( )

«67»

سؤال:

در صورت علم اجمالى به وجود قاتل در بين افراد محدود ومعين، بفرماييد:الف) آيا قاضى مى تواند براى تعيين قاتل واجراى قصاص از قرعه استفادهنمايد؟

ب) در صورت منفى بودن پاسخ ولزوم پرداخت ديه، چه كسى بايد ديه رابپردازد ونحوه پرداخت آن چگونه خواهد بود؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) چنانچه مدعى بينه اقامه نمايد بر قتل يكى از آن ها، عمل به آن مى شود، والااز آن ها مطالبه بينه مى كنند بر عدم كونه قاتلا.اگر همه اقامه بينه نمودند دعوى ساقط مى شود، والا بر مدعى قسامه ثابت مى شود.واگر رد كرد قسامه را بر هر كدام از آن ها قسامه ثابت مى شود.واگر نكول كردند ديه ثابت مى شود وتوزيع مى نمايند بر افراد.ونيز اگر مدعى قسامه آورد كه يكى از آن ها قاتل است قصاص ساقط استولى ديه ثابت مى شود به مقتضاى روايات داله بر ثبوت ديه بر متهمين به قتل

ب) وآن ديه توزيع مى شود بر همه اطراف، به مقتضاى قاعده عدل وانصافبه هر تقدير قرعه مورد ندارد.( )

«68»

سؤال:

با عنايت به اين كه در صورت ثبوت جرم مستوجب رجم با اقرار، اگر هنگاماجراى مجازات رجم، مجرم از حفره فرار كند، نبايد برگردانده شود; بفرماييد:الف _ آيا در اين حكم بين موردى كه پس از آغاز رجم هنوز سنگى به وىاصابت نكرده با موردى كه سنگ به وى اصابت كرده تفاوتى وجود دارد؟ب _ اگر مجرم پس از قرار داده شدن در حفره وقبل از پرتاب سنگ فرار كند;آيا مشمول حكم فوق خواهد بود؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

سه دسته روايات است در مقام ما در فقه الصادق نوشته ايم.مقتضاى جمع بين روايات اين است

كه:اگر جرم با بينه ثابت شود بايد برگردانده شود مطلقا.واگر با اقرار ثابت شود چنانچه قبل از پرتاب سنگ يا پس از آن وقبل از اصابتسنگ فرار كند بايد برگردانده شود.وچنانچه پس از اصابت ولو يك سنگ باشد برگردانده نمى شود.( )

«69»

سؤال:

با توجه به جريان قاعده قرعه در شبهات موضوعيه; بفرماييد:الف) آيا اين قاعده به امور حقوقى اختصاص دارد يا شبهات موضوعيه در امورجزائى را نيز در بر مى گيرد؟ (به عنوان مثال در موردى كه علم اجمالى به وجود قاتلبين دو يا چند نفر باشد، آيا مى توان با تمسك به قرعه حسب مورد، حكم قصاص ياديه را اجراء نمود؟)

ب) در فرض جريان اين قاعده در امور جزائى، آيا در تمام ابواب حدود،قصاص، ديات وتعزيرات جارى است يا به باب خاصى از جزائيات اختصاص دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

قاعده قرعه در 2 مورد مى توان اعمال نمود.يكى مورد تزاحم حقوق كه وظيفه خاصى در آن مورد تعيين نشده باشد، واحتياطهم ممكن نباشد.دومى مورد تعارض بينتين بعد فرض عدم مرجحات منصوصه.اما مورد علم اجمالى به وجود قاتل بين دو نفر.ادامه

جواب:

چنانچه هر دو منكر قتل باشند وبينه هم بر قاتل بودن هيچ كدام نباشد، لوث همنباشد كه مورد قسامه شود، قصاص ساقط است،وديه به نظر من بالمناصفة بين آن ها تقسيم مى شود.واگر بر قاتل بودن هر كدام بينه قائم شده باشد.در صورتى كه يكى از دو بينه ارجح باشد از حيث عدالت يا زيادى شهود آن مقدماست.واگر مساوى باشند قاعده قرعه محكم است وبا قرعه قاتل تعيين مى شود.واگر بر قاتل بودن يكى از آن ها بينه قائم شود، وديگرى اقرار به قتل بنمايد، ولىدم مى

تواند مشهود عليه را بكشد، ومقر نصف ديه را به ورثه او بدهد، ومى تواند مقر رابكشد.واگر هر كدام اقرار كند كه او قاتل است، ولى مخير است در تصديق هر كدام كهبخواهد.( )

«70»

سؤال:

در باره قاعده درء بفرماييد:الف) آيا اين قاعده به باب حدود اختصاص دارد يا شامل ابواب قصاص، ديات وتعزيرات نيز مى شود؟

ب) معيار در عدم اجراى حد چيست؟ (شك در حليت، تو هم جواز عمل، صرفظن به اباحه _ ولو غير معتبر _ يا عدم علم به حرمت؟)

ج) محل عروض شبهه در قاعده درء كيست؟ قاضى، مرتكب عمل يا هر دو؟د) آيا شبهات موضوعيه، حكميه، شبهه عمد وغير عمد، اكراه، اجبار، نسيان و... مشمول اين قاعده مى شود؟ ه_) در فرض شمول شبهات حكميه، آيا بين جاهل قاصر ومقصر تفاوتى وجوددارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) قاعده درأ شامل باب قصاص نيز مى شود، ولى شامل باب ديه وتعزيرنمى شود.

ب) وميزان در شبهه عدم علم به حرمت است.

ج) ومحل عروض مرتكب عمل است.د) وفرقى نيست بين شبهه موضوعيه وشبهه حكميه.ه_) ودر شبهه حكميه بين قاصر ومقصر تفاوتى وجود ندارد.( )

«71»

سؤال:

در صورتى كه پس از اجراى مجازات رجم، به زعم اين كه مجرم به قتل رسيده،جسد وى به سردخانه منتقل شود ولى بر حسب اتفاق علائم حياتى در او مشاهدهشود وپس از معالجه سلامت خود را باز يابد; بفرماييد:الف) آيا صرف صدق عنوان رجم ولو به قتل محكوم نيانجامد كفايت مى كند (تادر نتيجه نيازى به اجراى مجدد حكم نباشد) يا چون قتل از طريق رجم موضوعيت دارد، بايد مجددا حكم رجم را در مورد وى به مرحله اجراء گذاشت؟

ب) در فرض دوم، آيا مجرم مى تواند ديه جراحات وارده در اثر اجراى حكم درمرتبه اول را مطالبه نمايد؟

ج) در صورت مثبت بودن پاسخ، پرداخت ديه به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) در زنا اهل كتاب به مسلمه _

ودر زنا به محارم _ ودر لواط تصريح به قتل شدهاست.ودر زنا محصن ومحصنه تصريح به قتل نشده است، ولى متفاهم عرفى از رجمادامه

جواب:

همان رجم است تا حد موت،بعلاوه روايتى در غسل ميت است صريح در اين كه مرجوم ومرجومه تا حد موت بايدرجم بشوند.به هر حال صدق رجم كافى نيست ولذا با بينه اگر جرم ثابت شود پس از صدق رجماگر فرار كند مجرم، دستور داده شده است كه برگردانده شود براى رجم.بنابر اين در مورد سؤال بايد مجددا حكم رجم در مورد وى به مرحله اجراء گذاشتهشود.

ب) ديه هم لازم نيست چون كسى عملى انجام نداده كه موجب ضمان بشود.در خصوص مورد قصاص كه ولى دم متصدى باشد روايتى هست كه اگر گمان بهمردن كرد واو را رها نمود وكان به رمق _ پس از معالجه سلامت خود را باز يافت.دلالت دارد بر اين كه ولى نمى تواند بكشد او را مگر آن كه قصاص آن عمل قبل بشود.ولى آن به مسأله ما مربوط نيست. قياس هم صحيح نيست.( )

«72»

سؤال:

پسر بچه پانزده ساله اى كه شب هنگام پس از بيدار شدن از خواب فرد اجنبىرا به صورت برهنه با مادرش در اتاق خواب مى بيند، با اين اعتقاد كه فرد خائن ومتجاوز به ناموس بايد كشته شود، فرد مزبور را كه مبادرت به فرار نموده به قتلمى رساند.لازم به ذكر است زن مدعى است كه اولا: با تهديد فرد مقتول مبنى بر آبروريزىاو در صورت تن ندادن به رابطه، مجبور به باز كردن درب منزل به روى او شده است.ثانيا: رابطه نامشروع در حد كمتر از زنا بوده است.با توجه به فرض

فوق بفرماييد:الف) قتل ارتكابى توسط نامبرده با اعتقاد به لزوم كشتن اينگونه افراد، مشمولكدام يك از عناوين قتل عمد يا شبه عمد مى شود؟

ب) با توجه به ادعاى زن مبنى بر اين كه از روى تهديد مجبور به برقرارى رابطهبا اجنبى شده است، آيا عمل ارتكابى از سوى فرزند تازه بالغ وى مى تواند مشمولعنوان دفاع از ناموس ودر نتيجه عدم شمول ادله قتل عمد در مورد وى باشد؟

ج) با توجه به اين كه اطلاعات فقهى نوجوان در احكام شرعى كم بوده، آيا جهلوى به مسأله مى تواند رافع مسؤوليت باشد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه مرد ببيند كه اجنبى با زن او جماع مى كند، مى تواند او را بكشد وچيزى براو نيست.ونيز اگر كسى ببيند اجنبى اراده جماع يا مادون آن را با يكى از بستگان او را دارد،بايد دفاع كند، چنانچه در ضمن دفاع او را بكشد يعنى دفاع متوقف بر قتل باشد قتل اوجائز ودم او هدر است، در غير اين دو مورد قتل جائز نيست.الف) چون عمل اين نوجوان مشمول يكى از اين دو مورد نيست.پس كشتن او جائز نبوده است.

ب) وچون اين نوجوان اعتقاد به جواز قتل داشته است (كه البته بايد اعتقاد خود رااثبات كند والا در ظاهر قتل عمد است) قتل او موجب قصاص نمى شود، بلكه حكم قتلشبه عمد دارد وبايد ديه بپردازد.

ج) وجهل او به مسأله رافع قصاص است نه ديه.( )

«73»

سؤال: در باره قصاص نفس يا طرف، بفرماييد:الف) آيا ولى امر مى تواند بر خلاف درخواست ولى دم يا مجنى عليه بنا بهمصالحى قصاص را به ديه تبديل نمايد؟

ب) چنانچه پاسخ مثبت بشاد، با توجه به

اين كه طبق فتواى مشهور، قصاصتنها در صورت رضايت جانى به ديه تبديل مى شود، آيا مى توان عليرغم درخواستجانى قصاص را به ديه تبديل نمود؟

ج) در صورت مثبت بودن پاسخ، مسؤول پرداخت ديه كيست؟ جانى يابيت المال؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

هيچ مقامى نميتواند قصاص را به ديه تبديل كند، غير از ولى دم.يا مجنى عليه _ وجانى.به عبارت ديگر با تراضى طرفين قصاص مبدل مى شود به ديه،به ولى امر مربوط نيست.( )

«74»

سؤال:

در موارد ذيل كه جرح وقتل به طور عمد يا غير عمد توسط يك نفر صورتمى پذيرد، آيا حسب مورد قصاص طرف در قصاص نفس وديه عضو در ديه نفستداخل مى كند؟الف) جرح وقتل با ضربه واحد انجام شود.

ب) جرح وقتل با دو ضربه يا بيشتر انجام شود. (در اين فرض ممكن استضربات متعدد در زمان هاى متفرق يا متوالى انجام شود).

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) چنانچه دو جنايت جرح وقتل با ضربه واحده باشد، قصاص طرف در قصاصنفس، وديه عضو در ديه نفس تداخل مى كند.

ب) وچنانچه جرح وقتل با دو ضربه يا بيشتر انجام شود.در صورتى كه موت مستند به هر دو باشد تداخل مى كنند.ودر صورتى كه فاصله بين ضربات زمانا زياد باشد تداخل نمى كنند.واما در صورتى كه ضربات متوالى انجام شود وموت مستند به هر دو نباشد _ در ديهتداخل مى شود _ ولى در قصاص تداخل نمى شود.بلكه اول قصاص طرف مى شود بعد قصاص نفس.( )

«75»

سؤال:

در خصوص استيفاى قصاص عضو يا نفس بفرماييد:الف) آيا اجراى اين حق، فوريت دارد يا مى توان بدون عذر آن را به تأخيرانداخت؟

ب) با عنايت به فرض فوق، اگر چند نفر با مشاركت مساوى مرتكب جنايتشوند، آيا ولى دم يا مجنى عليه مى تواند در مورد بعضى فورا تصميم به قصاص، عفويا مصالحه بگيرد اما در مورد بعض ديگر اتخاذ تصميم را به آينده موكول نمايد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) قطع نظر از اين كه فوريت خلاف اصل است،رواياتى دال است بر استحباب عفو ومدارا با جانى واولياء او.از مجموع آن ها به ضميمه آن كه قصاص حقى است كه صاحب آن مى تواند از آنبگذرد،

استفاده مى شود كه بدون عذر هم مى شود تأخير انداخت.

ب) بنابر اين ولى دم يا مجنى عليه ميتواند در مورد بعضى تصميم به قصاص ياعفو بگيرد، ودر مورد بعضى ديگر اتخاذ تصميم را به آينده موكول كند.( )

«76»

سؤال:

اگر دندان طبيعى يا مصنوعى فردى، در اثر ايراد صدمه عمدى يا غير عمدىشكسته شود، چنان چه شكسته شدن دندان در زيبائى چهره مصدوم يا لحن سخنگفتن وى تأثير منفى داشته باشد، بفرماييد:آيا مجنى عليه ميتواند حسب مورد علاوه بر قصاص، ديه يا خسارت; براى ازبين رفتن زيبائى چهره يا تأثير منفى در لحن گفتار، ارش بگيرد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

از چنين امور در كتاب قصاص تعبير به ديات المنافع شده است.در جمله اى از موارد تعيين شده است مقدار ديه.در بقيه منوط به نظر حاكم است با ملاحظه خصوصيات.مسأله مورد سؤال از آن موارد است بنابر اين ارش ثابت است.( )

«77»

سؤال:

در مواردى كه محكوم بايد اعدام شود، بفرماييد:الف) آيا قاضى (حاكم شرع) مى تواند صرف نظر از نوع جرم ارتكابى، در هرموردى بنا به صلاح ديد خود براى عبرت گرفتن مردم وباز داشتن آنان از ارتكابجرم، حكم كند كه جنازه محكوم مدتى در ملا عام قرار داده شود؟

ب) در صورت منفى بودن پاسخ، آيا نوع جرم ارتكابى مى تواند مجوزى براىعمل فوق باشد؟ (به عنوان مثال مرتكب قتل فجيعى شده ويا چند نفر را به قتل رسانده است.)

ج) آيا طبق نظر قاضى (حاكم شرع) مى توان قبل از اجراى حكم اعدام، محكومرا مدتى در معرض ديد عموم قرار داد؟د) آيا در موارد فوق، بين حد، قصاص وتعزير (بنا بر جواز قتل از باب تعزير)تفاوتى وجود دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) كسى كه محكوم به اعدام شده است، جنازه او را در ملا عام قرار دادن هتكحرمت واهانت نيست، بعلاوه موجب عبرت ديگران مى شود ومصالح ديگرى هم دارد.ودر باب حدود رواياتى است دال بر استحباب اعلام الناس

به حضور محل اجراء حد.از مجموع اين ها استفاده مى شود جواز اين عمل.

ج) بنابر اين محكوم را قبل از اعدام در معرض ديد عموم قرار دادن مانعى ندارد.د) ودر اين حكم بين حد وقصاص تفاوتى نيست.( )

«78»

سؤال:

در خصوص حد قتل در لواط بفرماييد:الف) آيا احصان از شرائط لازم براى اين مجازات مى باشد؟

ب) در صورت مثبت بودن پاسخ، آيا در اين حكم بين فاعل ومفعول تفاوتىوجود دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در مفعول احصان شرط نيست قطعا.در فاعل تا حال مطمئن بودم بعدم اشتراط،ولى فعلا مختصر ترديدى پيدا شده است.( )

«79»

سؤال:

در صورتى كه شخصى مالى را به صورت نسيه يا اقساط بفروشد وقبل ازتحويل به خريدار آن را مجددا از او به مبلغ كمترى به صورت نقد خريدارى نمايد،بفرماييد:الف) آيا معامله فوق ربوى است؟

ب) در صورت مثبت بودن پاسخ، آيا محكوم به بطلان است؟

ج) هر گاه مورد معامله به صورت كلى يا كلى در معين باشد، آيا تعيين يا عدمتعيين مصداق كالاى فروخته شده تأثيرى در صحت يا بطلان معامله دارد؟د) قصد اولى فروشنده بر خريد مجدد مبيع به مبلغ كمتر، به صورت نقد چهاثرى در صحت يا بطلان معامله مى تواند داشته باشد؟ه_) آيا فرقى بين تصريح وعدم تصريح قصد وجود دارد؟و) در صورت مثبت بودن پاسخ، هر گاه خريدار بدون تصريح فروشنده از قرائن،علم به قصد مذكور پيدا كند، چه اثرى بر حكم معامله دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) معامله فوق ربوى نيست.

ب) چنانچه شرط نكند در بيع اول بيع ببايع را معامله صحيح است، چه مبيع مكيلويا موزون باشد، چه نباشد.بلى در صورتى كه مكيل يا موزون باشد معامله مكروه است.د) قصد مجرد تأثيرى ندارد.ه_) چنانچه شرط كند بيع ببايع را قبل حلول اجل معامله باطل است.و) چنانچه قرائن موجب علم به قصد از قبيل شرط ضمنى باشد، معامله باطل است،والا صحيح.( )

«80»

سؤال:

با توجه به عدم جواز قصاص مسلمان در برابر كافر، بفرماييد:الف) آيا اسلام آوردن قاتل پس از ارتكاب قتل، مانع از اجراى قصاص ميشود؟

ب) بر فرض مثبت بودن، پاسخ; آيا بين اسلام آوردن ظاهرى (به انگيزه فرار ازقصاص) با اسلام واقعى (قلبى) تفاوتى وجود دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) ظاهر روايات داله بر اين كه مسلم لايقتل بالكافر، اين است كه

ميزان اسلام حالقصاص است نه حال قتل.ودر فرض سؤال چون قاتل در حال قصاص مسلمان است قصاص نمى شود.

ب) ومقتضاى اطلاق رواياتى كه اشاره شد، مانند حديث جبّ اين است، كه بيناسلام ظاهرى _ وقلبى _ تفاوتى نيست.ولى مقتضاى عموم علتى كه در روايتى كه در مسأله ذمى كه زنا به مسلمه نمودهاست موقع اجراء حد مسلمان شد، امام (ع) فرمود اين اسلام فايده ندارد، وتعليل به آن فرمود.اين است كه در مقام بگوييم اسلام ظاهرى براى فرار از قصاص فايده ندارد.( )

«81»

سؤال:

در مواردى نظير قتل خطاى محض كه بنا بر قول مشهور، ديه ظرف 3 سال وهر سال ثلث آن بايد پرداخت شود; با عنايت به اين كه بر اساس فتواى تعداد زيادىاز فقهاى عظام ملاك محاسبه قيمت يوم الاداء مى باشد; بفرماييد:در محاسبه ثلث در صورت تعذّر از اعيان شش گانه، چگونه بايد عمل كرد؟ (آيااز ابتداء قيمت كل ديه بر اساس نرخ روز محاسبه مى شود وجانى در هر سال ملزم به پرداخت ثلث همان قيمت است; يا اين كه در پرداخت هر ثلث، قيمت يوم الاداءهمان ثلث ملاك است، يعنى در هر سال بايد با توجه به قيمت سوقيه همان سال،ثلث ديه را محاسبه وپرداخت نمايد؟)

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چون در باب ضمان وما شابهه نفس عين در عهده مديون است.بنابر اين در هر سال ثلث اعيان شش گانه در عهده است.پس بايد قيمت يوم الاداء محاسبه شود.( )

«82»

سؤال:

با توجه به قاعده «البينة على المدعى واليمين على من انكر» وبا عنايت بهحديث شريف «لا يمين في حد» بفرماييد:الف) در صورت فقدان بينه واقرار در دعاوى كيفرى آيا شاكى مى تواند از متهمتقاضاى قسم نمايد؟

ب) در صورت مثبت بودن پاسخ، در صورت نكول متهم ورد قسم به شاكى آيا باقسم شاكى مى توان نام برده را به مجازات مقرر محكوم نمود؟

ج) چنان چه متهم عمل ارتكابى را انكار نمايد وبگويد اگر شاكى قسم ياد كندمسؤوليت آن را مى پذيرم، آيا به استناد حلف شاكى ميتوان متهم را به مجازاتجرم ارتكابى محكوم نمود؟د) در صورت مثبت بودن پاسخ، آيا در جرائمى مانند سرقت كه داراى جنبهحق اللهى وحق الناسى ميباشد، از جهت اثبات جنبه

مالى وكيفرى تفاوتى وجوددارد؟ه_) در فرض فوق، آيا بين حدود، قصاص، ديات وتعزيرات تفاوتى هست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) در دعاوى كيفرى قسم مورد ندارد چه قسم مدعى عليه _ وچه قسم شاكى ومدعى.

ب) بنابر اين همان گونه كه شاكى نميتواند از متهم تقاضاى قسم كند _ رد قسمهم به شاكى اثر ندارد.

ج) وگفتن متهم كه در صورت قسم شاكى مسؤوليت را ميپذيرم ملزم نيست.د) بلى چنانچه مدعى به دو اثر داشته باشد _ حق الله تعالى _ وحق الناس _ مثلسرقت كه دو اثر دارد رد مال _ كه حق آدمى است وقطع يد كه حق الله است.كه نسبت به اثر اول چنانچه متهم قسم بخورد با نبودن بينه ثابت نميشودواگر نكول نمود وشاكى قسم بخورد ثابت ميشود.ولى قسم نسبت بحق الله تعالى اثر ندارد، وتفكيك بين دو اثر مانعى ندارد.ه_) ودر اين حكم بين قصاص وحدود وديات تفاوتى نيست.( )

«83»

سؤال:

در مورد قسامه بفرماييد:آيا كسانى كه در زمان وقوع قتل، عاقل نبوده يا غير بالغ بوده اند (كودك يامراهق) اما هنگام اجراى قسامه، عاقل وبالغ شده اند ميتوانند جهت اداى سوگنددر اين مراسم شركت كنند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

به مقتضاى قاعده مى تواند، وخبرى يا قولى كه دلالت كند بر اين كه نميتواندنيافتم بلكه از رواياتى كه در شهادت به قتل است ميتوان حكم مقام را استفاده كرد.( )

«84»

سؤال:

هر گاه زوجه از ايفاى وظايف زوجيت خوددارى نمايد ناشزه بوده ومستحقنفقه نخواهد بود، ليكن در صورتى كه شوهر از انجام وظايف زوجيت سر باز زند بهگونه اى كه زوجه اش را معلقه قرار دهد بفرماييد:الف) آيا ميتوان حكم به نشوز زوج كرد؟

ب) در صورت مثبت بودن پاسخ چه آثارى بر آن مترتب است؟

ج) آيا زوجه ميتواند در اين صورت از دادگاه تقاضاى طلاق نموده ودادگاه نيزبر اين اساس حكم به طلاق زوجه دهد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در فرض سؤال مرد ناشز است، وحكم نشوز مرد عبارت از الزام حاكم شرع است او رابه انجام وظائف، ودر خصوص مورد امتناع از انفاق وعدم امكان انفاق حاكم از اموال او،حاكم شرع ميتواند طلاق دهد _ بعد از مراجعه زن ودرخواست طلاق.واما در مورد معلقه قرار دادن زوجه بعدم انجام وظيفه زناشوئى حتى بعد از چهارماه، يا در مورد اشتهاء زن، وعدم تمكن از صبر در صورت مراجعه به حاكم وثبوت نزد او _حاكم او را ميتواند تعزير كند، واو را مجبور كند به طلاق اگر امتناع از انجام عملزناشوئى نمايد.به عبارت ديگر او را مخير مى كند بين انجام وظيفه يا طلاق.واين طلاق اجبارى صحيح است.ودر صورت نبودن حاكم

شرع عدول مؤمنين اين عمل را انجام مى دهند.( )

«85»

سؤال:چنان چه از شخصى فيلم، عكس ومجلات مبتذل كشف وبراى محكمه ثابتشود كه نگهدارى واستفاده از آن ها منحصرا به منظور رفع ضعف قوه جنسى وى درارتباط با همسرش بوده وهيچ گونه اشاعه فحشاء وسوء استفاده ديگران را در برنداشته است، بفرماييد:آيا نگهدارى واستفاده فوق الذكر، جرم موجب تعزير است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

ا خصوصياتى كه مرقوم شده است جرم نيست.( )

«86»

سؤال:

هر گاه در ازدواج موقت يكى از اسباب طلاق حاكم محقق گردد (مثلا زوج مفقود الاثر شده ويا زوجه مواجه با عسر وحرج گردد وشوهر نيز حاضر به بخشيدن مدت نباشد) آيا زن ميتواند از دادگاه تقاضاى فسخ متعه را با بخشيدن مدت باقيمانده بنمايد؟ (خصوصا در صيغه هاى درازا مدت _ مانند 99 ساله _)

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

روايات مربوطه به واسطه تضمن لفظ طلاق مختص است به ازدواج دائم.ولى به ضميمه تنقيح مناط واولويت قطعيه همين حكم در متعه جارى است.( )

«87»

سؤال:

در صورتى كه خريد منزل مسكونى مطابق شأن، از وجوهى باشد كه به انحاءمختلف _ كلاهبردارى، قرض وغيره _ از مردم گرفته شده ويا اين كه آن وجوه بهصورت وديعه نزد او بوده; بفرماييد:الف) آيا منزل مسكونى مطابق با شأن، مطلقا از جمله مستثنيات دينمحسوب مى شود؟

ب) در صورتى كه خريد خانه به قصد فرار از دين يا به قصد عدم ردّ وجوهمتعلق به ديگران باشد; اصل معامله چه حكمى دارد؟

ج) در صورت صحت معامله مذكور، آيا ميتوان آن را به نفع طلب كاران به فروش رساند؟د) آيا بين صورتى كه، شخص از ابتدا به قصد خريد واحد مسكونى اقدام به اخذوجوه تحت عناوين مختلف نموده با صورتى كه بعد از اخذ وجوه وبه قصد فرار ازدين اقدام كرده، تفاوتى وجود دارد؟ه_) هر گاه طلب مزبور مهريه زوجه باشد آيا مشار اليها مى تواند منزل مسكونىرا جهت استيفاى حق خود توقيف كند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) از جمله مستثنيات دين منزل مسكونى مورد احتياج است، كه بدون آنشخص در اعاشه به عسر وحرج ومشقت مبتلا ميشود _ نه خانه مطابق شأن وشرف.

ب) بنابر اين

خريد خانه اگر براى رفع احتياجات نباشد وبراى فرار از دين وغيره باشد جائز نيست.واگر خريد بعد از حجر حاكم باشد _ چنانچه بعين مال خود بخرد صحيح نيست.وچنانچه بذمه بخرد يا قرض كند وخانه بخرد معامله صحيح است.ولى قرض دهنده وفروشنده با بقيه طلب كارها شريك نميشوند در اموالموجوده او.

ج) در فرض صحت معامله نميتوان آن را به نفع طلب كاران به فروش رسانيد.د) وبين موارد تفاوتى وجود ندارد.ه_) منزل مسكونى مورد حاجت را زوجه نميتواند جهت استيفاء مهريه خود توقيفكند.( )

«88»

سؤال:

به نظر حضرت عالى دختران در چه سنى به بلوغ ميرسند؟ وآيا 9 سال تمامموضوعيت دارد يا مثل مرحوم صاحب جواهر (درج 26 ص 4) آن را اماره براى بلوغطبيعى ميدانيد چنانچه از نظر مرحوم شيخ طوسى وقاضى ابن برّاح، محقق حلّى،علامه حلّى، وشهيد اول نيز اين مسألة استفاده ميشود.خلاصه اين كه آيا بلوغ يك مسأله تعبدى وفقهى است يا اين كه يك موضوعخارجى است وعلائم وامارات بيان شده از طرف شارع مقدس از قبيل سن، احتلاموحيض و... موضوعيت ندراند.

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

بر حسب روايات معمول بها بين الاصحاب، دختر با تمام شدن 9 سال قمرى بالغهميشود. وميزان در احكام بلوغ به حسب سن 9 سال است.حال خود سن موضوعيت دارد يا طريق به امر واقعى است اثر عملى ندارد.( )

«89»

سؤال:

با توجه به آيات وروايات باب آيا روايات 9 سال در بلوغ موضوعيت دارد يا خير؟ثانيا آيا 9 سالگى را در بلوغ اماره تعبدى ميدانيد يا خير؟ثالثا با توجه به تعارض روايات 9 سالگى با روايت 10 سالگى و 13 سال خصوصابا موثقه عمار ساباطى (وسائل الشيعه ج 1 ص 33 باب 4 ج 12) وبا توجه به عدمتطابق آن ها با واقعيات خارجى (حيض نشدن دختر در 9 سالگى) نظر مبارك را درصورت مصلحت صريحا در باب بلوغ دختران بيان فرماييد.

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

مستفاد از روايات موضوعيت نه سالگى است وتعبدى است.وروايات 15 مختص به پسران است به واسطه تعبير بصبى وصبيان _ چون دختر راصبيه ميگويند وجمعش صبايا است.واما روايات 13 سال آنچه ممكن است به آن استدلال نمود خصوص موثقه عماراست وآن خبر اولا معارض با روايات كثيره ديگر است كه آن

ها اكثر واشهر است قهرامقدم ميشوند.وثانيا خود خبر معرض عنه اصحاب است واز حجيت ساقط.بعلاوه روايات عمار غالبا از حيث متن مخدوش است، به هر حال در مقابل رواياتمعتبره كثيره معمول بها به اين جمله از خبر عمار نميشود عمل نمود.وبلوغ ملازم با حيض نيست تا روايات 9 سال كه مطابق با آن نباشد، طرح شود.( )

«90»

سؤال:

تعيين سن براى انجام فرايض دينى با احكام امضائى ومعاملاتى با هم فرق دارد؟آيا بين سن انجام فرائض دينى از قبيل نماز وروزه با احكام امضائى ومعاملاتىفرقى قائل هستيد يا هر دو را در 9 سالگى ميدانيد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

بلى فرق دارد، چون در معاملات زائد بر بلوغ، رشد معتبر است.( )

«91»

سؤال:

آيا بين بلوغ عقلى وبلوغ دينى وبلوغ جنسى فرقى قائليد يا نه؟ يا به تعبيرديگر به نظر جناب عالى براى همه تكاليف سن واحدى) 9 سالگى در دختران) جعلوتشريع شده يا اين كه هر تكليفى سنى را اقتضا مى كند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

غير از سن، رشد معتبر است، عسر وحرج هم مانع بعضى تكاليف است، و هم چنينضرر بنابر اين هر تكليفى را بايد تمام اين قيود را ملاحظه نمود سپس حكم كرد.( )

«92»

سؤال:

با توجه به اين كه در قرآن وسنت فقط بر نشانه هاى بلوغ تأكيد شده وتفسيرى از آن ارائه نشده، حيض وقاعدگى وموى زهار از نشانه هاى خارجى بلوغ شمردهشده اند وفقهاء بزرگ (رض) بدان فتوا داده اند، وموى زهار در دختران نشانه بلوغشمرده نشده وادله اختصاص به پسران دارد وبا توجه به اين كه روايات 9 سالگى معارض با روايات 15 و 13 سالگى است نظر مبارك حضرت عالى در سن بلوغدختران چيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

وى زهار در پسرها هم نشانه بلوغ نيست، بلكه موى خشن علامت است.وچون موى خشن در دخترها معمولا خيلى ديرتر از 9 سالگى ميرويد، ولذا ذكرنشده است.ولى چنانچه د ر مورد خاصى تحقق پيدا كرد اجماع علما است بر اين كه علامت بلوغاست.واما حيض چند روايت دال است بر اين كه علامت بلوغ است واشكالى هم در آن هاهست.( )

«93»

سؤال:

چنانچه در اثر ضربه مستوجب ديه چند نقطه از يك استخوان (مانند استخوانساق پا) دچار شكستگى شود; بفرماييد:الف) آيا هر شكستگى ديه جداگانه دارد يا پرداخت يك ديه براى همه آن هاكافى است؟

ب) در اين فرض، آيا ايجاد چند شكستگى در اثر يك يا چند ضربه با هم تفاوت دارد؟

ج) اگر در اثر ضربه مستوجب ديه، علاوه بر شكستگى استخوان تكه اى از هماناستخوان نيز جدا شود، آيا براى جدا شدن استخوان، ديه شكستگى استخوان بايدپرداخته شود يا حكم ديگرى دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) مقتضاى ادله اين است كه هر شكستگى يك ديه دارد وتداخل خلاف اصلاست.

ب) بلى در موردى كه جنايت طولى باشد ويكى از آن ها مسبب از ديگرى باشد ومترتب بر آن، يكى از آن ها

اشد از ديگرى باشد همان اشد ميزان است.وفرقى بين آن كه به يك ضربه باشد يا متعدد نميكند، رواياتى در نظائر مسألههست.

ج) وچنانچه تكه اى از استخوان جدا شود در آن ارش ثابت است زايد بر ديهشكستگى. والله العالم( )

«94»

سؤال:

اگر وقوع قتلى محرز وقاتل نيز معين باشد، لكن اولياى دم مدعى عمدى بودنقتل باشند، ولى قاتل آن را خطايى يا شبه عمد بداند، ودليلى قاطع براى ادعاىهيچ يك وجود نداشته باشد، بفرماييد:الف) آيا مورد از باب لوث است يا تداعى؟

ب) اگر از باب تداعى باشد، چگونه بايد فصل خصومت نمود وتكليف ديهچيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) لفظ لوث در روايات نيست، وآن چه از روايات فهميده ميشود، آن است كه امارات اصل قتل شخص باشد كه موجب ظن به استناد قتل به او بشود، وحجيت نداشتهاست.ولوث در خصوصيات كه مورد قسامه باشد نداريم.

ب) فصل خصومت يا با بينه بايد باشد يا با اقرار، نهايت چنانچه قاتل اقرار به قتلخطايى بنمايد ديه بر خودش ثابت ميشود نه عاقله. والله العالم( )

«95»

سؤال:

با توجه به اصل 167 قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران قاضى مكلف استطبق قانون عمل كند نه بر مبناى اجتهاد شخصى واز طرفى قضات مأذون فعلى درواقع قاضى شرع مذكور در فقه نبوده وتقريبا كار قضايى حالت كارشناسى داشته وازباب تطبيق موضوع بر قوانين مقرره ميباشد وبا پيشرفت روز افزون حضور زنان درمسايل وعلوم مختلف، از جمله حقوق به عنوان ابزار اساسى در مسايل قضايى كنونى، بفرماييد:الف) آيا در نظام قضايى موجود، ذكوريت شرط لازم براى تصدّى امر قضاميباشد؟

ب) آيا زنان ميتوانند به عنوان قاضى تحكيم عهده دار فصل خصومت شوند؟

ج) با توجه به اين كه امروزه غالبا رسيدگى به دعاوى دو مرحله اى است (مرحله بدوى وتجديد نظر) ودر مرحله بدوى، قاضى اصدار حكم مى كند به خلاف مرحله تجديد نظر كه در بسيارى موارد صرفا كار آن ها رسيدگى شكلى است، يعنى

بررسىحكم صادره از لحاظ مطابقت ويا عدم مطابقت با قانون موضوعه، در اين صورت آيازنان ميتوانند به عنوان قاضى تجديد نظر انجام وظيفه نمايند؟د) با توجه به اين كه در احكام قابل تجديد نظر، رأى قاضى در دادگاه بدوىقطعى نيست ودر صورت اعتراض هر يك از طرفين، دادگاه تجديد نظر نيز بايد رأىصادره را از لحاظ شكلى ودر مواردى از لحاظ ماهوى رسيدگى كند، آيا در اين گونهموارد ميتوان از زنان در دادگاه بدوى به عنوان قاضى استفاده كرد؟ه_) اگر ذكوريت در قضا شرط باشد، با توجه به اين كه در مسائل اختصاصىزنان، شهادت آنان معتبر بوده وقاضى نيز بر اين اساس حكم ميدهد، آيا ميتوانگفت زنان در اين موارد حق قضا دارند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

ر قضاوت شرعى معتبر است قاضى مجتهد باشد.واگر مسأله مختلف فيها مورد شكايت باشد، قاضى نميتواند فتواى خودش را موردقضاوت قرار دهد، بلكه ملاك حكم فتواى مرجع طرف هاى دعوى بايد باشد.الف) بنابر اين در نظام قضائى موجود قاضى بايد همان قاضى شرع باشدوذكوريت شرط لازم بر تصدى امر قضا ميباشد. زن نميتواند قاضى باشد.

ب) قاضى تحكيم مختص به زمان حضور است، در زمان غيبت مورد ندارد.

ج) قاضى تجديد نظر بايد بعد از بررسى حكم يا آن را امضا كند يا حكم ديگر بكندبه هر حال بايد واجد شرائط باشد كه يكى از آن ها ذكوريت است.د) در حكم قاضى فرقى نيست بين آن كه قطعى باشد يا نباشد.قاضى بايد واجد شرائط باشد.ه_) در مسائل اختصاصى زنان شهادت بايد زنان بدهند اين ربطى به قضاوت ندارد.خلاصه آن كه خانم ها نميشود در حكومت اسلامى قاضى بشوند. خداوند همه را ازشر تجدد

زده گان حفظ كند كه گويا تمام ترقيات مملكت را در مخالفت با احكام اسلام ميدانند، مگر نميبينيد اين خانم هايى كه بعضى مناصب عاليه مملكت را تصاحبكرده اند چه بر سر اسلام ومملكت ميآورند، وهمه سكوت نموده اند.( )

«96»

سؤال:

در موارد لوث اگر مدعى از اجراى قسامه خوددارى كند، بفرماييد:الف) آيا در اين صورت، اقامه قسامه قهرا به متهم (مدعى عليه) ميرسد، يا اينامر منوط بر مطالبه مدعى است؟

ب) در صورت لزوم مطالبه، اگر مدعى از چنين درخواستى سرباز زند يا بهقسامه متهم راضى نباشد، وظيفه دادگاه براى فصل خصومت چيست؟

ج) در فرض فوق تكليف ديه مقتول چيست؟د) هر گاه متهم بر برائت خود سوگند ياد كند، حكم ديه چه ميشود؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) اقامه قسامه منكر (مدعى عليه) بعد از آن كه مدعى از اقامه قسامه خوددارىنمود، متوقف بر مطالبه مدعى نيست.

ب) بنابر اين مدعى حق ندارد كه به قسامه مدعى عليه راضى نباشد.

ج) چنانچه مدعى عليه اقامه قسامه نمايد دعوى ساقط ميشود، وديه از بيت المالگرفته ميشود.واگر اقامه ننمايد ملزم به دعوى ميشود.قتل عمد اگر باشد قصاص، والا ديه از او گرفته ميشود.د) سوگند متهم ومدعى در اين مورد اثر ندارد. والله العالم( )

«97»

سؤال:

هنگامى كه قصاص قاتل مشروط به ردّ فاضل ديه از سوى اولياى دم باشد،بفرماييد:الف) فاضل ديه حق چه كسى است؟ (قاتل يا ورثه وى)

ب) در صورتى كه حق قاتل باشد آيا ميتواند از حق خويش گذشت كند؟

ج) آيا انگيزه قاتل در حكم فوق تأثيرى دارد؟ (مثل محروم كردن ورثه از ديه ياخروج از بلا تكليفى ونجات از زندان، يا هنگامى كه اولياى دم به دليل اعسار قادر بهپرداخت فاضل ديه نيستند واز طرف ديگر نه حاضر به دريافت ديه هستند ونهقاتل را عفو ميكنند.)

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) در روايات فاضل ديه دستور داده شده است، كه به اهل قاتل داده شود، نهخود او ظاهر اين است كه آن

هم مانند اصل ديه مال وراث است.

ب) بنابر اين گذشت او مانند گذشت از اصل ديه است كه در زمان حيات چون ملكاو نيست نميتواند گذشت كند.بلى ميتواند كه وصيت كند كه گذشت بشود، بعد از موت كه چنانچه كمتر از ثلثمال او باشد نافذ، والا موقوف بر اجازه ورثه است.

ج) در اين حكم انگيزه قاتل هر چه باشد تأثير ندارد. والله العالم( )

«98»

سؤال:

چنان چه مجنى عليه به دليل تخصصى بودن استيفاى قصاص عفو، قادر بهاجراى آن نبوده ومتخصصين فن نيز حاضر به انجام آن نباشند، بفرماييد:الف) آيا در اين صورت _ على رغم درخواست قصاص از سوى مجنى عليه _ميتوان آن را به ديه تبديل نمود؟

ب) در فرض منفى بودن پاسخ وعدم رضايت مجنى عليه براى تبديل به ديه،تكليف چيست؟

ج) با توجه به لزوم اجراى احكام الهى، آيا از باب مقدمه واجب بر حكومتاسلامى لازم است متخصصينى را براى اجراى اين گونه امور تربيت كند؟ (خصوصاجهت جلوگيرى از حبس هاى طويل المدت و بلا تكليفى اين گونه پرونده ها)

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

راد از تخصصى بودن استيفاء قصاص عضو اگر اين است كه ممكن است، قصاصعضو موجب هلاكت نفس شود _ يا زيادتر از مقدار جنايت قطع عضو شود _ يا آن كهسرايت كند به بقيه اعضاء وامثال اين امور. در اين گونه موارد:الف) قصاص مبدل ميشود به ديه

ب) راه ديگر هم اين است كه به مقدار كمتر از جنايت قصاص شود، به نحوى كهمحاذير فوق الذكر لازم نيايد، وبراى زيادى ارش بگيرد.

ج) تربيت متخصصين براى اجراى احكام الهى در اين موارد وغير آن از وظايفحكومت اسلامى است.( )

«99»

سؤال:

در موارد پرداخت فاضل ديه; چنانچه اولياى دم على رغم اصرار بر قصاص،قدرت پرداخت فاضل ديه را نداشته باشند واز طرفى به طور عادى نيز اميدى بهتمكن آنان در آينده نباشد، بفرماييد:الف) آيا در اين گونه موارد قصاص به طور قهرى به ديه تبديل ميشود؟

ب) چنانچه پاسخ منفى است، در شرايطى كه عدم قصاص يا تأخير آن بهمصلحت نباشد وچه بسا عوارض سياسى واجتماعى شديدى در برداشته باشد،

آياميتوان فاضل ديه را از بيت المال پرداخت وحكم قصاص را اجرا نمود؟

ج) در فرض مسأله آيا ميتوان بدون رد فاضل ديه قصاص را اجرا نمود وفاضلديه به عنوان دين، بر ذمه ولى دم باقى بماند؟د) اگر (آن گونه كه برخى از فقها ميفرمايند) در اينگونه موارد، وظيفه، صبركردن تا زمان ايسار ولى دم است، در مواردى كه ممكن است انتظار قصاص سال هابه طول بكشد واين امر براى قاتل وخانواده وى موجب عسر وحرج گردد، تكليفچيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در موارد پرداخت فاضل ديه مانند آن كه مردى زنى را بكشند، اولياء دم مخيرندبين قصاص، وپرداخت فاضل ديه، وبين قبول ديه كامله زن كه نصف ديه مرد است.ادامه

جواب:

چون در مطلق موارد تخيير بين دو امر اگر يكى متعذر شد ديگرى متعين ميشود.الف) در مورد سؤال ميتوان گفت كه قهرا ديه متعين است وبه نظر ما خبر اسحاقابن عمار كه امام باقر (ع) ميفرمايد حضرت امير المؤمنين عليه السلام در يك مورد كهمردى زنى را كشته بود الزام به ديه نمودند ناظر به همين مورد است.

ب) بنابر اين وجهى براى پرداخت ديه از بيت المال نميدانم.

ج) ويا قصاص بدون رد فاضل ديه اجراء شود، در حالى كه بايد او لافاضل ديه راپرداخت نمود بعد اجراء قصاص كرد.( )

«100»

سؤال:

محققان علم پزشكى براى كشف داروها وروش هاى جديد درمان ويا كاهشهزينه درمان بيمارى هاى مختلف، اقدام به انجام آزمايش هايى بر روى بيماران بهدور روش مينمايند: 1 _ دارو درمانى 2 _ روش دارو نما (در اين روش مريض تصور مى كند موارد مصرفى كه پزشك به او ميدهد موجب بهبودى او ميشود وحال آن كهدر واقع

دارويى در كار نبوده وصرفا جهت بررسى تأثير تلقين به كار گرفته ميشود.)اين آزمايش ها كه بيشتر در مورد بيمارى هاى مهلك وصعب العلاج مانندسرطان، ايدز و... انجام ميشود در برخى موارد موجب آسيب ديدن يا تأخير دربهبودى بيماران مورد آزمايش ميگردد.با عنايت به مطلب مذكور بفرماييد:انجام چنين آزمايش هايى كه براى پيشرفت علم پزشكى انجام ميگيرد از نظرشرعى چه حكمى دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

ون مصلحت مهمترى، از مفسده تأخير در بهبودى بيماران مورد آزمايش، مترتببر اين امر است، چنين آزمايش هايى شرعا جائز، ومانعى ندارد.وروى همين جهت فتوى داده ايم به جواز قطع عضو انسان چه زنده وچه مرده (باآن كه آن عمل في نفسه حرام است) به خاطر مصلحت مهمترى مانند، بينا ساختن، ويازنده نگاه داشتن انسانى ديگر.البته به شرط اجازه او اگر زنده است، ويا وصيت او، يا اجازه ولى او اگر مرده است.( )

«101»

سؤال:

دخترى بعد از عقد رسمى وآشنايى با روحيات شوهر، حاضر به عروسى ورفتنبه خانه همسر نشده واز دادگاه تقاضاى طلاق مى كند. در اين خلال وى از خيابانبه عنف ربوده وبه محلى مخفى برده مى شود.بعد از تفحص مشخص مى شود رباينده همسر او بوده وبراى اجبار وى بهتمكين وتشكيل زندگى مشترك دست به چنين اقدامى زده است.با توجه به ماده 621 قانون مجازات اسلامى كه مقرر مى دارد: «هر كس به قصدمطالبه وجه يا مال يا به قصد انتقام يا به هر منظور ديگر به عنف يا تهديد يا حيله يابه هر نحو ديگر شخصا يا توسط ديگرى، شخصى را بربايد يا مخفى كند به حبس ازپنج تا پانزده سال محكوم خواهد شد... بفرماييد:الف) آيا در

ايام عقد بستگى، نشوز زن صدق ميكند؟

ب) آيا اين كار شوهر جرم ومستحق تعزير شرعى است؟

ج) بر فرض لزوم تعزير، آيا گذشت دختر وخانواده اش بعد از مرافعه، مسقطتعزير خواهد بود؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) چنانچه تخلف شرطى از شروط ضمن عقد لازم كه تخلف آن موجب جوازادامه

جواب:

نرفتن زن به خانه شوهر وعروسى كردن او مى باشد نشده باشد ورفتن زن به خانه شوهروعروسى كردن موجب عسر وحرج شديد نباشد.در فرض سؤال زن ناشزه است، والا نشوز صدق نميكند.

ب) در فرض صدق نشوز كار شوهر جرم نيست ومستحق تعزير نميباشد.ودر فرض عدم صدق نشوز جرم است ومستحق تعزير

ج) بر فرض لزوم تعزير، گذشت دختر وخانواده اش بعد از مرافعه مسقط تعزيرنخواهد بود چون تعزير حق الله است نه حق الناس.( )

«102»

سؤال:

پس از ثبوت جرم وصدور حكم توسط قاضى مأذون، در خصوص استيذان ازولى امر يا شخص منصوب از طرف ايشان جهت اجراى حكم صادره، بفرماييد:الف) آيا استيذان به قصاص نفس اختصاص دارد يا قصاص اطراف را نيز شاملميشود؟

ب) آيا در حدود وقتل تعزيرى (بنا بر جواز قتل از باب تعزير) هم استيذانلازم است؟

ج) در صورت لزوم، آيا بين حد قتل وحدود مادون قتل تفاوتى وجود دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) قصاص اطراف، مانند قصاص نفس است در احكام وشرائط، واز حقوق الناساست استيذان از من له الحق لازم است.

ب) حد از حقوق الله است، واستيذان لازم نيست بلكه با منع او اجراء بايد بشود.

ج) وفرقى هم بين حد قتل، وحدود مادون قتل هم نيست؟( )

«103»

سؤال:

هر گاه زوج هنگام عقد شرط بكارت زوجه را كند. در اين صورت بفرماييد:الف) اگر بعد از وقوع عقد معلوم گردد زوجه داراى پرده بكارت بوده وليكن ثابتشود قبلا با او نزديكى صورت گرفته است (به لحاظ اين كه گاه پرده بكارت با نزديكىزايل نميشود) آيا در صورت مذكور، زوج امكان فسخ نكاح را دارد؟

ب) مراد از بكارت داشتن پرده بكارت است يا عدم نزديكى (چه بسا پردهبكارت در مواردى همانند پريدن و.. زايل ميگردد) يا هر دو؟

ج) آيا مراد از ثيب، زنى است كه به صورت مشروع ازاله بكارت شده يا اين كهمراد از آن اعم است ولو اين كه از راه نامشروع يا عنف ويا پريدن و... ازاله بكارتشده باشد؟د) زنى كه بعد از نزديكى باكره ميماند حكم باكره را دارد يا ثيّب؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

به نظر ما اثر شرط بكارت زوجه هنگام عقد، امكان فسخ زوج نكاح را

در صورت ثبوتزائل شدن پرده بكارت قبل از عقد نيست.بلكه اثرش كم شدن مقدار مهر است.الف) ولى بنابر اين كه خيار فسخ داشته باشد، در فرض دارا بودن پرده بكارت ولوثابت شود قبلا با او نزديكى صورت گرفته است خيار فسخ قطعا ندارد.ادامه

جواب:

چون تخلف شرط نشده است.ولو اين كه قصد اصلى از آن شرط عدم نزديكى بوده باشد.زيرا در باب عقود قصد بدون انشاء اثر ندارد.

ب) مراد از بكارت همان است كه لفظ دال بر آن است، وآن داشتن پرده بكارتاست.ولى روايتى كه استدلال شده است به آن بر ثبوت خيار صريح است، در آن كه فرضزوال بكارت بدون نزديكى، موجب خيار فسخ نيست.

ج) بنابر اين مراد از ثيب در مقام زنى است كه زوال بكارت از او شده است بانزديكى.اعم از آن كه به طريق مشروع باشد يا غير مشروع.وشامل زنى كه زوال بكارت از او شده است بدون نزديكى نيست.كما اين كه شاملد) زنى كه بعد از نزديكى باكره مانده است نمى شود.( )

«104»

سؤال:

با توجه به وجوب پرداخت نفقه اولاد توسط پدر بفرماييد:الف) آيا در اين حكم بين فرزند صغير وكبير تفاوتى هست؟ (اعم از متمكن وغير متمكن)

ب) آيا مراد از تمكن، قدرت فعلى است يا توانايى بالقوه تحصيل مال را نيزشامل ميشود؟

ج) در صورت تخلف فرزند واجب النفقه از دستورات شرعى پدر، آيا وجوبپرداخت نفقه وى ساقط مى شود؟) (مثلا نوجوان فقيرى كه پدر را اذيت نموده واز ورود وى به خانه شخصى اشجلوگيرى مى كند، واجب النفقه است؟)

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) در صورت وجود شرط وجوب انفاق (فقر منفق عليه _ وغنى بودن منفق)بين فرزند صغير _ وكبير تفاوتى نيست.ولى

بين متمكن _ وغير متمكن تفاوت است

ب) ومراد از متمكن اعم از قدرت فعلى وتوانائى بالقوه به واسطه اكتساب لايق شاناو است.

ج) ودر اين حكم بين فرزند مطيع پدر، وغير او تفاوتى نيست. لاطلاق الادله.( )

«105»

سؤال:

الف) هر گاه جدايى فرزند از مادر يا خواهر وبرادرش به سلامت روانى طرفينبالاخص كودك لطمه وارد كند (يعنى مشقت غير قابل تحمل براى طرفين ايجادگردد) آيا ميتوان حضانت طفل را تا رسيدن به سن بلوغ يا رشد به يكى از والدينواگذار كرد؟

ب) آيا دادگاه ميتواند با توجه به شرايط خاص والدين وحفظ مصالح طفل،بدون در نظر گرفتن سن طفل) 2 و 7 سال) او را به پدر ويا مادر واگذار كند؟

ج) پس از رسيدن اطفال به سن بلوغ يا رشد، آيا پدر ومادر در رابطه با حضانتاو تكليف دارند؟د) هر گاه بستگان محجور از قبول قيمومت محجور امتناع كنند، آيا ميتوانآنان را ملزم به قبول اين مسئوليت كرد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

حضانت به معنى ولايت سلطنة بر تربيت طفل، وما يتعلق بها من مصلحة حفظه ونحو ذلك، ولو بالاستنابه در برهه از زمان بر پدر يا مادر ثابت است،ودر غير آن زمان از واجبات كفائيه است.الف) بنابر اين در صورتى كه در زمان ولايت پدر جدا شدن از مادر موجب حرج است.ادامه

جواب:

چنانچه پدر حاضر به استنابه هست، او مادر را نائب قرار ميدهد.والا حاكم شرع به واسطه حرج رافع تكليف، سلب ولايت از او مينمايد، وحضانت رابه مادر واگذار ميكند.

ب) ولى مجرد حفظ مصالح طفل موجب تخلف از مقررات شرعيه نميشود.

ج) بعد از رسيدن به سن بلوغ هيچ كدام از پدر ومادر در رابطه با حضانت تكليفخاصى ندارند.د) كما

اين كه هيچ يك از بستگان محجور تكليف خاصى نسبت به قيمومت غير ازحضانت بر او ندارد، وكسى را نميشود ملزم نمود. والله العالم.( )

«106»

سؤال:

با توجه به اين كه «طلاق بايد به صيغه طلاق در حضور لا اقل دو مرد عادل كهطلاق را بشنوند» واقع گردد بفرماييد:الف) آيا استماع صيغه طلاق لازم است ويا سماع ان هم كفايت مى كند؟

ب) در صورت لزوم استماع، آيا لازم است شهود به قصد استماع صيغه طلاقدر مجلس حاضر شده باشند يا قصد حضور براى استماع لازم نيست؟

ج) آيا شنيدن بايد بالمشافهه وبلا واسطه وبا حضور در مجلس اجراى صيغهباشد يا به صورت با واسطه مانند شنيدن از طريق بلندگو يا تلفن ويا ديدن وشنيدن از طريق پخش فيلم به صورت زنده وهم زمان كه يقين به اجراى صيغهطلاق حاصل شود كفايت مى كند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) صريح دسته از روايات كفايت سماع است.

ب) وبر فرض لزوم استماع، قصد حضور براى استماع لازم نيست.

ج) ظاهر آيه كريمه وروايات آمرة باشهاد اين است، كه شاهد بايد حاضر مجلسطلاق باشند.وبا طلاق خبر صفوان ميشود استدلال نمود بر اين كه مجرد سماع كافى است.وآن قرينه شود بر صرف آن آيه وروايات از ظاهرشان.ولى مقتضاى احتياط اعتبار حضور شاهدين است.( )

«107»

سؤال:

چنان چه در معامله اى فضولى _ كه مشترى جاهل به مالكيت غير است _ باگذشت چند سال وافزايش چندين برابر قيمت ها (بدون اين كه مشترى هزينه اىدر مورد معامله كرده باشد) مثمن توسط مالك كشف و ردّ شود، بفرماييد:الف) فضول، در ردّ ثمن ضامن چه مبلغى ميباشد، مبلغ حين المعامله يا حينالرد؟

ب) در اين صورت آيا فرقى بين علم وجهل مشترى وجود دارد؟

ج) در صورتى كه فضول، ضامن ثمن حين المعامله باشد در هنگام كاهشمعتنابه ارزش پول وتفاوت فاحش ثمن حين المعامله وحين

الرد، آيا ميتوانفضول را ضامن ما به التفاوت اين دو مبلغ وساير خسارات دانست؟د) آيا مشترى مى تواند از قبول ثمن معامله خوددارى وبايع را ملزم به تحويلمورد ديگرى با همان كميّت وكيفيّت بنمايد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) با فرض فضولى بدون معامله ورد مالك، وظيفه فضول رد مبلغى است كه ازمشترى گرفته است، وآن همان مبلغ حين المعامله است.

ب) وفرقى بين علم وجهل مشترى نيست.

ج) ودر صورت تفاوت فاحش ثمن حين المعامله وحين الردادامه

جواب:

دو فرض ممكن است.يكى آن كه ارزش پول كه يك امر اعتبارى است، ومعيار در آن پشتوانه آن استمانند طلا وغيره، كم شده باشد، مانند دينار عراقى در زمان فعلى.وديگرى آن كه ثمن به خصوص ترقى قميت پيدا نموده است.در مورد دوم مسلما فضول ضامن ما به التفاوت نيست.ولى در مورد اول بعيد نميدانم كه ضامن باشد.ولى احتياط به مصالحه نبايد ترك شود.د) به هر حال مشترى نميتواند بايع را ملزم به تحويل مورد ديگرى با همان كميتوكيفيت بنمايد.مگر آن كه بيع كلى باشد، ودر مقام اداء تطبيق بر مال غير نموده باشد، كه در اينصورت ميتواند تقاضاى تحويل فرد ديگرى از آن كلى را بنمايد.( )

«108»

سؤال:

در موارد لزوم پرداخت فاضل ديه، چنانچه اولياى دم خواهان قصاص باشند وبا وجود تمكن مالى، از پرداخت فاضل ديه خوددارى كنند وباعث تأخير اجراىحكم قصاص شوند، بفرماييد:الف) آيا حاكم شرع ميتواند ولى دم را به پرداخت فاضل ديه اجبار كند؟

ب) در اين فرض تبديل قصاص به ديه چه حكمى دارد؟

ج) اگر تبديل قصاص به ديه جايز باشد، آيا رضايت يا عدم رضايت جانى در اين امر تأثيرى دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) قصاص حق اولياء دم

است، همان گونه كه ميتوانند عفو كنند، ميتوانندتأخير بيندازند.ولى چنانچه بخواهند قصاص نمايند اول بايد فاضل ديه را بپردازند بعد قصاصنمايند.بنابر اين وجهى بر لزوم پرداخت فاضل ديه نيست مگر در صورت بناء بر قصاص.

ب) كما اين كه وجهى بر الزام اولياء دم به قبول ديه نيست.

ج) وچنانچه اولياء دم بخواهند ديه بگيرند رضايت جانى وعدم رضايت او تأثيرندارد.زيرا در اين موارد اولياء دم مخيرند بين قصاص وپرداخت فاضل ديه، وبين اخذديه. والله العالم.( )

«109»

سؤال:

در مواردى كه قاتل معين است اما مقتول (مستحق ديه) بين دو نفر مرددميباشد، بفرماييد:نحوه پرداخت ديه به اولياى دم چگونه است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه هيچ كس ادعاء ندارد، وبينه مثبت يكى از آن ها نيز نباشد، به مقتضاىقاعده عدل انصاف، ديه تقسيم ميشود بين اولياء دم آن دو نفر. والله العالم.( )

«110»

سؤال:

در خصوص نفى بلد بفرماييد:الف) منظور از نفى بلد چيست؟ (از بين بردن، تبعيد، آواره نمودن دائمى يا...؟)

ب) اگر نفى به معناى تبعيد باشد آيا مراد تحت نظر قرار دادن د رمحل تبعيداست يا زندانى كردن وى در آن محل؟

ج) اگر منظور تحت نظر قرار دادن باشد; در موارد خاصى كه تبعيد به مفاسدديگرى منجر ميشود _ مانند زنان، قاچاقچيان وافراد شرور _ آيا مى توان مدت بعيد را به حبس تبديل نمود؟د) اگر محارب از محل تبعيد فرار كند، آيا حاكم شرع ميتواند پس از دستگيرىوى، تبعيد را به يكى ديگر از مجازات هاى چهارگانه، جزاى نقدى، حبس يا تعزيرتبديل نمايد؟ه_) آيا حكم عدم جواز نفى بلد زن در باب زنا را ميتوان به تبعيد زن در باب محاربه تسرّى داد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) نفى بلدى كه حد محارب است، مراد آواره نمودن دائمى است.ونفى بلد حد زانى، تبعيد است.ادامه

جواب:

ب) مراد از تبعيد تحت نظر قرار دادن است، چنانچه تحت نظر قرار دادن متوقفباشد بر زندانى كردن در آن محل زندانى كنند.

ج) تبعيد بر زنان نيست به واسطه همان مفاسدى كه اشاره شده است.ودر تبعيدى كه در حد زنا ذكر شده است، اجماع علما بر اين است كه زن تبعيدنميشود.واما قاچاقچيان وافراد شرور، چنانچه بدون حبس نميتوان تحت نظر قرا شان

دادحبس نمايند در آن محل نه در محل خودشان.د) محارب حدش تبعيد به جاى معينى نيست، بلكه آواره نمودن واز شهرى به شهرديگر، ومنع از معاشرت مردم با آن است، ولذا در يك شهر نگاه داشته نميشود.ه_) چون در باب زنا ولو يك روايت صريح است در ثبوت تبعيد بر زن، ولى فقهاء بهواسطه مفاسدى كه به آن ها اشاره شده است، عمل به روايت ننموده اند.بنابر اين بلى ميتوان تسرى دارد.( )

«111»

سؤال:

اگر نفى بلد به معناى تبعيد باشد بفرماييد:الف) آيا ميتوان مدت محكوميت به تبعيد را طى چند مرحله وبه طور متناوب اجرا نمود؟

ب) مدت نفى بلد در مورد محارب زانى بكر چقدر است؟ (يك سال، تا زمانتوبه، تا زمان مرگ يا به طور كلى تعيين مدت با حاكم است؟)

ج) در دو فرض معسر يا مؤسر بودن محكوم عليه، هزينه هاى ضرورى وى درتبعيدگاه به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) ظاهر روايات تبعيد يك سال استدامه است، واجراء متناوب خلاف ظاهر روايتاست.

ب) نفى بلد در زانى بكر (مراد از بكر كسى است كه ازدواج نموده ولى دخول نكردهاست) يك سال است.واما در محارب تا زمان مرگ اگر توبه نكند والا تا زمان توبه.

ج) چنانچه مؤسر است ويا قدرت بر كسب دارد هزينه با خودش است، والا ازبيت المال هزينه هاى ضرورى او تأمين مى شود.( )

«112»

سؤال:

چنان چه دخترى پس از وضع حمل مدعى باشد كه فلان شخص با وى زنانموده است; اما متهم، منكر اتهام انتسابى باشد، بفرماييد:الف) اگر پزشكى قانونى در نيتجه آزمايش هاى دقيق علمى طفل را به نامبردهمنتسب كند، آيا شرعا اين نظر حجيت دارد؟

ب) در صورت حجيت، آيا مى توان حدّ زنا را بر متهم جارى نمود؟

ج) در فرض عدم اثبات اتهام انتسابى وتقاضاى حدّ قذف از سوى مقذوف، آياحدّ قذف بر مدعى زنا جارى ميگردد؟د) در صورت عدم تحقق شرائط قذف، آيا مى توان مدعى را تعزير كرد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) ولو آزمايش ها موجب علم به انتساب با نامبرده شود.بچه به او ملحق نميشود، زيرا ولد الزنا ملحق به زانى نيست.

ب) ونمى شود حد زانى را بر متهم اجراء

نمود زيرا حد بدن بينه واقرار چهار مرتبهاجراء نميشود.بلى چنانچه موجب علم قاضى بود، وقاضى بتواند به علم خود حد جارى كند،اجراء حد ميشود.

ج) چنانچه زن ادعاء كند كه فلان شخص، بدون شبهه عالما عامدا با او زنا كردهاست، بلى حد قذف جارى ميشود در صورت تحقق شرائط قذف.د) واما در صورت عدم تحقق شرائط قذف، ولو نميتوان مدعى را حد زد، ولىمى توان تعزير نمود.( )

«113»

سؤال:

آيا حكم تأخير حد جلد، يا اجراى آن به صورت ضغث كه در باب زنا مطرحاست، به تعزيرات وساير حدود نيز قابل تسرى است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

از عموم علت مذكور در بعضى روايات ميشود استفاده عموم نمود.( )

«114»

سؤال:

چناچه به تشخيص پزشكى قانونى اجراى حد، اعم از جلد، قطع يد و... ياقصاص عضو بر فرد بيمار يا شخص سالمى كه دچار ضعف شديد جسمانى استباعث مرگ يا ابتلاى وى به بيمارى يا تشديد آن ميگردد، تكليف چيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در قصاص عضو ظاهرا در فرض سؤال قصاص منتقل ميشود به ديه.واما حد بايد تأخير بيافتد تا حصول برء.ودر صورت يأس از خوب شدن به صورت ضغث اجراى حد بشود.واما در قطع يد سارق چنانچه احتمال عقلائى داده شود كه باعث مرگ يا ابتلاىوى به بيمارى يا تشديد آن بگردد وجوب قطع ساقط است، بعيد نيست قول به حبس.ولى اظهر اين است كه ولو حد ساقط است ولى تعزير به نحوى كه حاكم شرع تعيينكند اجراء شود. والله العالم.( )

«115»

سؤال:

در موارد قتل كه نوبت به ولايت حاكم ميرسد، بفرماييد:آيا ولى امر همانند اولياى دم علاوه بر درخواست قصاص يا اخذ ديه، حق عفونيز دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

اكم حق عفو ندارد، وروايات متعددى بر اين معنى دلالت دارد، واصحاب هم بههمين امر فتوى داده اند.( )

«116»

سؤال:

در صورت وقوع قتل در هر يك از موارد ذيل، تكليف چيست؟الف) هنگامى كه اولياى دم همگى صغير باشند.

ب) مقتول، مسلمان اما ولى دم وى كافر باشد.

ج) به هنگام دستگيرى قاتل، ارتباط با اولياى دم ممكن نيست، ولى در آيندهامكان دسترسى به آنان وجود دارد.

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) صغير تا بالغ نشده نميتواند قصاص كند يا ديه بگيرد ويا عفو كند.ولى چنانچه مصلحت صغير اقتضاء كند ميتواند اخذ ديه كند، يا مصالحه با قاتل درگرفتن چيزى ولو كمتر از مقدار ديه نمايد.

ب) در صورتى كه ولى كافر ذمى باشد اسلام به او پيشنهاد ميشود اگر اسلام آورد،او ولى مقتول است، ومانند بقيه اولياء، حق قصاص، اخذ ديه، عفو قاتل، دار است.واگر اسلام نياورد ولى او حاكم شرع است، ميتواند قصاص كند يا ديه بگيرد، ودربيت المال قرار دهد، ولى حق عفو ندارد.

ج) وچنانچه دست به اولياى دم در وقت دستگيرى قاتل نباشد، چنانچه احتمالفرار قاتل نرود بايد صبر كند تا به اولياء دسترسى پيدا شود.ودر صورت احتمال فرار او را حبس مى كنند تا موقع دسترسى به قاتل.( )

«117»

سؤال:

در خصوص ارش البكارة با دو فرض بلوغ وعدم بلوغ زانيه، بفرماييد:1 _ آيا زانيه در موارد ذيل مستحق ارش البكارة ميباشد؟اف) زنا با رضايت وميل وى انجام شود.

ب) زنا در اثر اكراه يا عنف واقع شود.

ج) زنا با فريب وى مبنى بر وعده قطعى ازدواج و... واقع شود.2 _ اگر ازاله بكارت دختر با انگشت يا شيئى صورت گيرد، حكم ارش البكارةچيست؟ آيا رضايت يا عدم رضايت وى در حكم تأثيرى دارد؟3 _ در موارد ثبوت ارش البكارة، آيا علاوه بر ارش، پرداخت مهر

المثل نيز لازماست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) در صورت رضايت استحقاق هيچ چيز ندارد.

ب) در صورت اكراه استحقاق مهر المثل دارد.

ج) حكم صورت فريب حكم صورت رضايت است.2 _ اگر ازاله بكارت با انگشت يا چيز ديگر با رضايت باشد ارش البكارة بر ازاله كنندهنيست، واگر بدون رضايت باشدارش البكارة به عهده ازاله كننده است.3 _ در مورد ثبوت مهر المثل ارش البكارة معنى ندارد، زيرا مراد از مهر المثل مهرباكره است كه با دخول بكارت زائل شده است، وقهرا زيادتر از مهر المثل ثيبه است، پس ارش البكاره در همان مهر المثل ملاحظه مى شود.( )

«118»

سؤال:

در موارد ارش بفرماييد:الف) آيا پرداخت ارش همانند پرداخت ديه مؤجل است يا فورى؟

ب) در صورت تأجيل مهلت پرداخت، در موارد عمد، شبه عمد وخطاى محضچگونه است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چون بر ارش هم در اصطلاح اطلاق ديه ميشود بنابر اين:الف) ظاهرا پرداخت آن نيز مؤجل است (لاطلاق الروايات).

ب) واجل هم همان است كه در ديه نفس قرار داده شده است.( )

«119»

سؤال:

در صورتى كه سرقت جامع شرايط حد، با اقرار سارق نزد حاكم ثابت شود، آنگاه سارق توبه نمايد، آيا عفو وى توسط ولى جايز است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

اظهر در نظر ما آن است كه در صورت ثبوت سرقت به اقرارچنانچه سارق توبه كند حاكم مخير است بين اقامه حد وعفو.( )

«120»

سؤال:

اگر شخصى نزد حاكم به سرقت اقرار نمايد، بفرماييد:الف) آيا در صورت وجود ساير شرايط اجراى حد، صرف اقرار، براى قطع يدكفايت مى كند، يا نياز مرافعه مال باخته نيز دارد؟

ب) در صورت نياز به شكايت، آيا براى اجراى حد، صرف مرافعه كافى است، يامطالبه قطع يد از سوى مال باخته نيز لازم است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

الف) بدون مرافعه مال باخته حاكم حق اجراى حد ندارد.

ب) بلكه مقتضاى بعضى روايات صحيحه اين است كه بدون مطالبه قطع يد حاكمنميتواند اجراى حد بنمايد.( )

/ صفحة 159 /

استفتائات: مؤسسه حقوقىوكلاي بين الملل _ ايران

/ صفحة 161 /

استفتائات: مؤسسه حقوقى وكلاى بين المللاستفتائات:مؤسسه حقوقى وكلاى بين الملل حضور محترم مرجع عالى قدر حضرتآيت الله العظمى روحانى مد ظله العالى سلام علكيم !با آرزوى موفقيت روز افزون وسلامتى آن مرجع بزگوار معروض ميدارد:از آنجايى كه بعضى از مسائل حقوقى در باب ضمانات منتزع از متون فقهىماست وبرداشت از آن متون وحجية آن نياز به فتواى مرجع اعلم دارد لذامستدعى است مسائل مطروحه را توسط آقاى دكتر اعلاء مينايى تحويلحجت الاسلام والمسلمين آقاى سنجرى خواهد شد. تا بعد از ارائه جواب به آقاىدكتر مينايى عودت داده شود تا مورد استفاده وكلاى مؤسسه حقوقى بين المللى قرارگيرد.لازم به توضيح است كه چون مطالب بايد در مراكز ديگرى هم مورد استفادهقرار

گيرد تا آنجايى كه ممكن است عنايت فرموده جوابها را با ذكر منابع ومأخذ وبهصورت استدلالى بيان شود.خداوند سايه آن وجود ذى جود را مستدام بدارد. والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته دفتر مؤسسه حقوقى وكلاى بين الملل _ ايران _ تهران

«121»

سؤال:

كسى كه به هر دليل اقدام به آدم ربايى نموده وكار او باعث شود پدر، مادر، زنيا يكى از فرزندان او به بيمارى جسمى يا روحى كه موجب ديه يا ارش است دچارشود، آيا رباينده ضامن ديه خسارت است كه پيشامد كرده؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

بلى رباينده ضامن است.چون يكى از اسباب ضمان تسبيب است يعنى استناد فعل به سبب.ودليل آن قطع نظر از عموم ادله ضمان كه شامل آن است.روايات خاصه اى است كه در موارد مخصوصه وارد شده است، واز آن ها استفادهكبرى كليه مينمايند.ومورد يكى از مصاديق آن است.چون سبب وجود موجب ديه يا ارش آدم ربايى است.بنابر اين رباينده ضامن است.( )

«122»

سؤال:

اگر كسى با هر قصد وانگيزه اى ديگرى را با تهديد يا حيله بربايد وهيچخسارت جانى به وى نرساند مگر اين كه در مدت اسارت، او را از درآمدهاى روزانه وكسب حلال جلوگيرى كند، آيا ضامن درآمدهاى روزانه او است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

كسى را كه به ناحق اسير گرفته اند،چنانچه اجير بوده براى عملى مانند بنائى وغيره، وبه واسطه گرفتارى نتوانستهعمل كند، كسى كه او را به اسارت گرفته ضامن است.وچنانچه معامله روى اعمال او نشده است ضامن نيست.زيرا عمل حرّ اگر چه ماليت دارد، ولى در صورت عدم وقوع معامله مملوك كسى نيست.بنابر اين ادله ضمان _ كه قاعده اتلاف وقاعده يد، وقاعده استيفاء است، شامل آننميشود.وقاعده لا ضرر، وقاعده احترام، هم مثبت ضمان نيست.پس ضمان وجهى ندارد، ومقتضاى اصالة البرائة عدم ضمان است. والله العالم.( )

«123»

سؤال:

آموزگارى كه هنگام تصحيح اوراق امتحانى دانش آموزان توجه كافى نكند وبراثر همين سهل انگارى چه بسا دانش آموزى يك سال عقب بماند، آيا آموزگار ضامنخسارت مالى يا معنوى دانش آموز است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

خير ضامن نيست، زيرا ادله ضمان همان گونه كه در سؤال 2 اشاره شد شامل اينمورد نيست.( )

«124»

سؤال:

اگر زائر خانه خدا هنگام مراسم حج بر اثر فشار جمعيت فوت كند، با توجه بهاين كه سرپرستى حجاج به عهده مديران كاروان وزير نظر سازمان حج ميباشد،ضمان آن به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در نظائر مورد سؤال رواياتى دال است بر اين كه ضمان به عهده بيت المال است،لئلا يذهب دم المرء هدرا.در اين مورد نيز ملتزم مى شويم.( )

«125»

سؤال:

كسانى كه در غير كشور خود بر اثر زلزله ميميرند وكشور متبوع آنان ادعاىفرسودگى يا غير استاندارد بودن ساختمان مورد اجاره را نموده واز اين بابت مدعىديه متوفى شوند، آيا ضمانى از اين بابت به عهده صاحب هتل ميباشد يا نه؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چون سبب فوت زلزله بوده است، وجهى بر ضمان صاحب هتل نيست.به عبارت ديگر تلف است نه اتلاف.( )

«126»

سؤال:

اگر فردى در كشور بيگانه مفقود الاثر شود وكسى هم به قتل وى متهم نگردد،اولياى وى هم از آن كشور درخواست غرامت كرده باشند، ايا ضمان آن به عهدهكشور بيگانه است يا بر بيت المال؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

رواياتى در مورد پيدا شدن كسى كه كشته شده است، در قريه دال است بر اين كهديه بر اهالى آن قريه است.وبا الغاء خصوصيت ميتوان تعدى نمود به، مورد سؤال وفتوى داد به اين كه ديهبه عهده آن كشور بيگانه است.بعلاوه بر حسب تعهدات بين المللى كسانى كه رسمى به كشور بيگانه ميروند، نهقاچاق آن دولت موظف به حفظ نفس آنها ميباشد.بنابر اين آن كشور بيگانه ضامن ديه آن ها مى باشد.( )

«127»

سؤال:

اگر در داد وستدى كه به وسيله تلفن، تلكس ومانند آن بين دو تاجر در دوكشور صورت مى گيرد، فروشنده برابر قرارداد شفاهى تلفنى مثمن را ارسال نموده وخريدار از اين فرصت استفاده كرده بهاى جنس را نفرستاده ومتوارى شده، آياضمان پيدا كردن خريدار، با كشور محل سكونت او است يا ضمانى به عهده كسىنيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

وجهى بر ضمان كسى نيست.وادله ضمان هيچ كدام شامل مقام نيست.ودر تعهدات بين المللى نيز چنين تعهدى نشده است.بنابر اين كسى ضامن نيست.( )

«128»

سؤال:

اگر بيمارى به دليل نبودن پزشك متخصص براى معالجه به كشور ديگر برود وبر اثر سهل انگارى پزشك هنگام عمل بميرد واولياى او نتوانند در آن كشور عليهپزشك معالج اقامه دعوا كنند، آيا كشور محل سكونت ومتبوع متوفى ضامن اقامهدليل عليه پزشك معالج واحياى حقوق اولياى دم ميباشد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه با اجازه كشور محل سكونت به كشور ديگر رفته است، به مقتضاى قوانينبين المللى، چنين شرائط ضمنيه، كه در حكم شرائط تصريح شده به آن ميباشد در آنقراردادها هست.بنابر اين بلى، بايد اقامه دعوا كند، يا خودش غرامت بپردازد.( )

«129»

سؤال:

راننده شركت واحد يا هر كس ديگرى كه موظف به جمع آورى بليط هاى مسافرين شده، موظف به معدوم كردن بليط هاست، حال اگر برخى بليط ها را معدومنكند وبه ديگران بفروشد، آيا ضامن وجوهى است كه از اين بابت كسب مى كند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چون دولت، وشركت را حقير، مالك ميدانم.بنابر اين اين خيانت واختلاس است قهرا ضامن است.( )

«130»

سؤال:

اگر در هر يك از كشورهاى اسلامى كسى را به عنوان سرپرست صغير يا مجنونويا محجور تعيين كنند واو براى شرعى بودن تصرفات خود به فقيه جامع الشرايطمراجعه نكند، آيا تصرفات او در اموال آنان ضمان آور است يا نه؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه اداره آن مملكت تحت اشراف فقيه جامع الشرائط، يا با اجازه او باشدضمان آور نيست.والا تصرفات جائز نيست، ودر صورت اتلاف ضمان آور است.مگر آن كه در آن مملكت دسترسى به فقيه جامع الشرائط نباشد، كه در اين مورد بااجازه عادل شخص امين ميتواند سرپرست شرعى باشد، وضمان هم نيست.( )

«131»

سؤال:

اگر كسى منزل يا مغازه اى را اجاره كند وهنگام قرارداد، مالك اجاره واگذارىملك را به شخص ثالث بدهد، آيا اگر اجاره كننده ملك مزبور را طبق نظريهكارشناس رسمى به قيمتى بيش از مال الاجاره، اجاره دهد نسبت به مازاد ضامناست يا نه؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در خصوص، خانه، ومغازه، وكشتى _ مادامى كه در مورد اجاره چيزى اضافه نشدهباشد، حتى مثل رنگ كردن اطاق ها مثلا _ جائز نيست به زيادتر اجاره دهد.ودر غير آن موارد مانند زمين وآسياب جائز است.ولى مكروه است، وضامن نيست.( )

«132»

سؤال:

بسيارى از مستخدمين ادارات دولتى در خارج از وقت ادارى به شغل دوماشتغال دارند، حال اگر شغل دوم موجب وارد آمدن خسارت _ هر چند نامرئى _ بهشغل اول باشد، آيا با وجود اين كه حقوق شغل اول كفاف هزينه وى را ندهد، هنوزهم در قبال كارفرماى اول ضامن هستند يا خير؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه نسبت به شغل اول كوتاهى شود، وبه مقدار معمول كار نكند ضامن است.عدم كفاف هزينه مجوز كم كارى نيست.( )

«133»

سؤال:

كارخانجات، شركت ها ومؤسسات دولتى وغير دولتى كه افراد متخصص را بهخاطر تخصص آنان استخدام مى كنند وحقوق ومزاياى آن ها را بر مبناى تخصصآن ها تعيين مى كنند اگر زمانى به علت نداشتن كار تخصصى حق تخصص آن ها راندهند، آيا كارفرما يا مسئول شركت واداره ضامن خواهد بود؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه در وقت استخدام، تعيين كنند كه فلان مبلغ در مقابل كار تخصصى است،ضامن نيست.ولى چنانچه زيادى پول براى اين است كه هر وقت كار تخصصى لازم باشد او نبايدامتناع كند، ضامن است.خيال مى كنم استخدام معمول از قبيل دوم است.( )

«134»

سؤال:

اگر وسيله نقليه اى را براى حمل وسائل خود اجاره كند وبر اثر حمل بار بيش ازظرفيت، موجب شود خسارتى به وسيله نقليه وارد شد، حالا اگر براى ترميم خسارتاز قطعه يدكى غير اصلى (نامرغو

ب) استفاده كند، آيا اگر قطعه يدكى پيشين اصلىبوده، مستأجر ضامن ما به التفاوت مرغوب ونامرغوب است يا ضامن بهاى قطعهمرغوب است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه حمل بار زيادى، بدون اذن مالك باشد، ضامن خسارت ميباشد.وضمان هم به همان قطعه يدكى پيشين ميباشد.( )

«135»

سؤال:

اگر فردى را مأمور جمع آورى وتصحيح كتاب كنند ومأمور نيز تا اولين مرحلهچاپ آن را دنبال كند ولى آمر هنگام چاپ از ادامه كار پشيمان شده صاحب كار رانيز منصرف كند، آيا آمر ضامن خسارتى است كه به عامل وارد شده يا صاحب كار؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه آمر با امر خود آن فرد را اجير كند، واو هم قبول كند قهرا آمر ضامن است.والا كسى ضامن نيست.به هر تقدير وجهى بر ضمان صاحب كار نيست.( )

«136»

سؤال:

اگر فردى را براى جمع آورى وتنظيم كتاب با اين شرط كه اجرت، پس از چاپبه عنوان حق التأليف پرداخت ميشود، مأمور كنند وهنگام چاپ از سوى مقاماتجلوگيرى شود، ضمان خسارتى كه به عامل رسيده به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در فرض مورد سؤال اجير كار خودش را انجام داده، ومال الاجاره را ظالمى مانعتحويل آن شده است.بنابر اين قيمت آن را چنانچه معلوم باشد به عهده موجر است.والا اجرة المثل را ضامن است.( )

«137»

سؤال:

كارگرى كه به طور شيفتى شب وروز كار مى كند، اگر هنگام رفتن در شب بهوسيله سرويس به كارخانه برود وآخر شيفت كه طبق معمول شخصا مراجعه مى كرده، به منزل مراجعت نكند وبميرد، آيا راننده كه او را در شب سوار كرده ضامنديه او است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه مردن به واسطه اهمال راننده نباشد، يا معلوم نباشد كه به چه نحو بودهراننده ضامن نيست.واگر او سبب بوده ضامن است.( )

«138»

سؤال:

زنى كه براى شير دادن اجير شده اگر هنگام شير دادن درازكش كرده وكودك راشير دهد وخوابش ببرد به طورى كه كودك زير سينه او خفه شود، آيا ضامنخون بهاى كودك است؟ اگر ضامن است ومالى ندارد ضمان به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

بر حسب قاعدة قتل خطائى است، وضامن ديه در قتل خطاى عاقله است يعنىاقوام پدرى، وپدر ومادرى او است.ولى در خصوص زن شيرده، روايتى وارد شده است، تفصيل قائل شده است، بين زنى كه از روى فقر شير ميدهد، در اين صورت ديه بر عاقله است، والا ديه را خودش بايدبدهد.ونظر حقير هم همين است.( )

«139»

سؤال:

در ماده يكم از قانون مجازات اخلال گران در صنايع ملى آمده است: هر كسعمدا وبه قصد سوء، هر يك از واحدهاى عمده شركت ملى ذوب آهن، شركتماشين سازى اراك، تبريز، شركت آلومينيوم ايران، مس سرچشمه و... يا واحدهاىتابع آن را از قبيل كارخانه ها، كوره ها، معادن يا خطوط لوله يا ابنيه ادارات و... راآتش بزند ويا به هر وسيله ديگر منهدم نمايد به حبس از 5 تا 15 سال محكومخواهد شد ولى در اين قانون متعرض جبران خسارت هاى وارده به ملت نشده، آياعامل نسبت به آن نيز ضامن است؟ اگر بلى، آيا حاكم ميتواند ضمن حكم زندان اورا به پرداخت خسارت نيز محكوم نمايد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

ظاهراً اين ماده جنبه نفى ندارد.مقتضاى قاعده اين است كه بايد خسارت پرداخت شود به خود شركت.( )

«140»

سؤال:

در ذيل همان ماده يكم از قانون مجازات اخلال گران در صنايع آمده است: «...در صورتى كه هر يك از جرائم مذكور منتهى به قتل نفس شود، مرتك به اعداممحكوم مى گردد» در اين قسمت از ماده كه از مصوبات سال 53 (قبل از پيروزىانقلاب مى باشد متعرض ديه جانباخته نگرديده، آيا در اين مورد ضمان ديه نيز به عهده جانى است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

حكم اعدام نبايد اجراء شود، چون قتل، يا قتل غير عمدى است، يا قتل خطائى.بنابر اين ديه ثابت است، يا بر خودش چنانچه غير عمدى باشد، يا بر عاقله چنانچهخطائى باشد.( )

«141»

سؤال:

اگر كشور اسلامى از باب «مَنْ سَمع رَجُلا يُنادى يا لَلْمُسلمين...» سربازهاى خودرا با علم به اين كه استكبار جهانى جلوگيرى مى كند، به يارى مسلمانان كشورهاىديگر بفرستد وتعدادى از آن ها كشته شوند، چه كسى ضامن خون بهاى آن ها خواهدبود؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه از مواردى باشد كه كمك كردن، وجهاد نمودن واجب باشد، مانند كمكبه مسلمانان فلسطينى.هيچ كسى ضامن نيست، عمل پيغمبر اكرم عليه صلوات الله بهترين دليل است.( )

«142»

سؤال:

اگر فرمانده، يك يا چند تن از افراد تحت امر خود را مأمور به عمل انتحارىكند واين مأموريت موفقيت آميز باشد ومعلوم شود فرمانده در تشخيص خوداشتباه نكرده، آيا چه كسى خون بهاى كشته شدگان در آن عمليات انتحارى را ضامناست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

موضوع ضمان، اضرار به مسلمين است.وچون عمل فوق الذكر نافع به حال مسلمين است، پس مشمول دليل ضمان نيست.بنابر اين بر اين فرمانده ضامن نيست.بعلاوه اين فرمانده محسن است، وما على المحسنين من سبيل.( )

«143»

سؤال:

در حمله هاى پشتيبانى هوايى كه به عهده نيروى هوايى است، اگر خلبان بهاشتباه نيروهاى اسلام (خودى) را هدف قرار دهد، ضمان خسارت هاى جانى بهعهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه رعايت موازين حرب را نموده باشد، وحمله به حسب موازين لازم بوده است، كسى ضمان ندارد.حتى در صورتى كه فتح وقتال با كفار متوقف باشد به كشتن عمدى مسلمانان.مانند آن كه كفار مسلمانانى را سپر خود قرار دهند، كشتن آن ها جائز وضمانىنيست.( )

«144»

سؤال:سربازى كه در سربازخانه تحت امر مسئول آموزش تعليم ميبيند، اگر بر اثرافراط كارى تعليم دهنده، مانند پريدن از ارتفاع زياد، عبور از آب سرد و...خسارت هاى متوجه او شود، ضمان آن به عهده دولت است يا مسئول آموزش؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

با فرض افراط كارى تعليم دهنده، ضمان به عهده خود او است.( )

«145»

سؤال:اگر بر اثر آزمايش هايى كه ارتش در مورد كاربرد جنگ افزارهاى خود در اراضىموات وغيره انجام ميدهد خسارت هايى از قبيل ريزش ومسدود شدن قنوات وياايجاد ارتعاشاتى كه موجب زلزله وتخريب منازل وتلف شدن اموال ونفوسميشود پييش آيد، ضمان آن به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در صورتى كه ارتش رعايت موازين را نموده، وچنين پيش آمدى بشود،ضمان به عهده بيت المال است.( )

«146»

سؤال:

اگر گزارشى عليه فرد يا افراد به آگاهى يا هر ارگان و اداره ديگر داده شود وآن ها هنگام تحقيق، متهم را تحت فشار بگذارند تا اين كه او متوجه شود آن ها عليهفلان فرد اعتراف ميخواهند وبر اثر ترس اعتراف كند واز اين بابت خسارتى به شخص ثالث وارد شود، آيا ضمان به عهده اعتراف كننده است يا اعتراف گيرنده؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه بين اعتراف، ووارد شدن خسارت، فعل فاعل مختارى فاصله باشد كه بهحسب طبيعى چنين است.ضمان بر اعتراف كننده نيست، اگر چه خلاف گفته است.بلكه ضمان بر اعتراف گيرنده است والله العالم.( )

«147»

سؤال:

بنابر اين كه تجسس در امور داخلى مردم حرام باشد، اگر بر اثر تجسس حرام بهجرمى مانند: زنا، لواط شرب خمر و... بر خورد كنند وهنگام اجراى حد، خسارتجانى به متهم برسد، تجسس كننده ضامن است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

اجراء حد با شهادت فرد فاسقى، مانند كسى كه تجسس حرام مى كند، جائز نيست.وچنانچه اجراء حد بر طبق موازين شرعى نباشد، وخسارت جانى ببيند مجرى حدضامن است به واسطه تفريط.واگر بر طبق موازين شرع باشد بر كسى ضمان نيست.( )

«148»

سؤال:

اگر مأمورين اداره آگاهى در ارتباط با مثلا سرقت هايى كه در شهر ميشود، بهفرد يا افراد ظنين شوند وهنگام بازرسى منازل آنان بر اثر ترس، بعضى از كسانمتهم دچار سكته شوند وخسارت هاى جانى پيش آيد، ضمان آن به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

ضمان ديه بر مأمورين است، نهايت چنانچه شخص آن ها تفريط كرده باشند وخشونت بى مورد اعمال كرده باشند، اقوام شان ضامنند زيرا قتل خطائى است، وديه برعاقله است.والا ضمان بر آن ها به عنوان مأمورين دولت است، كه لازمه آن ضمان ديه بربيت المال است.( )

«149»

سؤال:

صاحبان صنايع وحِرَف كه مواد اوليه را (مانند چاپخانه كه نوشته جات مؤلفينرا براى چاپ، خياط كه پارچه را براى دوختن، زرگر كه طلا را براى ساختن و...) ازصاحبان آنان دريافت مى كنند، اگر به سرقت برود يا در آتش سوزى نابود شود، آياصاحبان صنايع ضامن هستند يا نه؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در چنين موارد چند دسته روايات وارد شده است كه ما در كتاب فقه الصادق چنينجمع بين روايات كرده ايم.كه در صورت اتلاف صاحبان صنايع ضامنند.ودر صورت تلف چنانچه امينند ضامن نيستند.ونيز اگر متهم باشند چنانچه با بينه يا قسم اثبات كنند كه تلف شده است واتلافدر كار نيست ضامن نيستند.واگر اثبات نتوانند بكنند ضامنند بر خلاف ساير موارد امانات.( )

«150»

سؤال:

در موارد متعددى مشاهده شده، منزل با تمام وسائل آن براى مدتى بههمسايه اى كه مورد اعتماد بوده سپرده شده، ودر همان مدت وسايل آن به سرقت رفته، يا به فرد امينى سپرده شده كه شب ها در آن بخوابد واز آن محافظت كند كهبر اثر بى توجهى هنگام كشيدن سيگار به خواب رفته وآتش سوزى شده، آيا ضماناجناس تلف شده بر عهده او است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

امين ضامن نيست. و چنانچه احتمال داده شود كه آن شخص كوتاهى در حفظ اموال نموده وخودشادعاء كند كه هيچ كوتاهى نكرده ام، قول او مسموع است وضامن نيست.( )

«151»

سؤال:

آيا كسانى كه به عنوان نهى از منكر خسارت هاى گوناگون به مردم وارد ميكنند;مثلا به صورت زنان بى حجاب اسيد ميپاشند، كراوات مردان را پاره مى كنند و...ضامن خسارت هاى وارده ميباشند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

تمام اين كارها خلاف شرع است، وحرام.وضامن تمام خسارت ها ميباشند.( )

«152»

سؤال:

امر ونهى كنندگانى كه در غير ايران براى جلوگيرى از منكرات اقدام مى كنند ودر نابود نمودن ريشه فساد (مانند قتل انور السادات) دستگير واعدام ميشوند،ضمان ديه آن ها به عهده كيست، وآيا لازم است اين گونه اعمال با نظر فقيهجامع الشرايط صورت پذيرد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

بلا اشكال اعدام بايد با نظر فقيه باشد.والا نه تنها ديه، بلكه قصاص هم ثابت است.( )

«153»

سؤال:

كاركنان ادارات دولتى ومؤسسات خصوصى كه حق استفاده خصوصى ازاتومبيل، موتور سيكلت ويا هر وسيله ديگر را ندارند، اگر بر خلاف مقررات استفادهكنند، آيا صرفا گناهكارند يا ضامن مواد مصرفى واستهلاك وسايل موتورى نيزهستند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چون دولت ومؤسسه را مالك ميدانيم.بنابر اين تصرف در اموال آن ها، مانند تصرف در اموال خصوصى افراد است.وضمان ثابت است.( )

«154»

سؤال:

نگهدارى وحمل اشيايى از قبيل: مشروبات الكلى، عكس هاى سكسى، انواعمواد مخدر، انواع اسلحه هاى سرد وگرم و... كه از نظر شرع يا قانون ممنوع بوده ودارندگان، علاوه بر ضبط آن به حبس يا پرداخت جزاى نقدى محكوم ميشوند، آياسازندگان اين اشياء ودلال ها وواسطه گرانى كه از اين راه سرمايه كسب مى كنند،ضامن وجوه حاصله خواهند بود؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

خير ضامن نيستند، چون آن ها سبب خسارت نيستند.ووجهى بر ضمان، از قبيل، قاعده اتلاف، قاعده يد، قاعده استيفا، نيست.( )

«155»

سؤال:

صاحبان واحدهاى صنفى كه بدون رعايت مسروقه بودن، مبادرت به خريداجناس مستعمل وطلا وجواهرات مى كنند وصاحبان آن را نميشناسند چهحكمى دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه اطمينان به مسروقه بودن دارند، خريد آن ها جائز نيست.ومالك نميشوند، وبايد اموال را به صاحبانش برگردانند.ولى اگر اطمينان ندارند، واحتمال بدهند مسروقه است، واحتمال بدهند كه مالخودش است به مقتضاى قاعده يد ميتوانند بخرند.ومعامله مال خود آن ها با آن اموال بنمايند والله العالم.( )

«156»

سؤال:

اگر فردى اتومبيلى را سرقت كند وپيش از آن كه مسروقه بودن آن معلوم شود،اتومبيل را به مغازه صافكارى برده آن را به حساب مالك، قبول كند كه اجرتصافكارى ورنگ را از مالك اتومبيل بگيرد، آيا مالك اتومبيل ضامن اجرت صافكارى ورنگ است يا سارق؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه مالك راضى بوده است، يا بعد راضى شود واجازه دهد،ميتواند اجرت را بگيرد، والا نمى تواند.( )

«157»

سؤال:

اگر كسى چند قطعه اسكناس را به نحوى ناقص كند كه از استفاده واعتبارساقط شود ودر عين حال آن را در دسته هاى بزرگ اسكناس قرار دهد وخرج كند واين كار مستلزم ايراد خسارت به ديگران شود، آيا ضمان آن به عهده او است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

بلى ضمان به عهده او است.( )

«158»

سؤال:

اگر كسى سكه مخدوش يا اسكناس تقلبى را به عنوان صدقه به نابينايان فقيردهد، آيا اگر هنگامى كه نابينا آن را مصرف مى كند فروشنده متوجه مخدوش بودنآن نشود، ضمان آن به عهده شخص اول است يا ضمان آور نيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

وجهى بر ضمان نيست.( )

«159»

سؤال:

آيا استفاده از سكه هاى تقلبى در تلفن هاى عمومى واستفاده از كارت هاىبهادار تقلبى كه مخصوص دستگاه هاى مخابراتى همگانى تهيه شده، ضمان آور استيا نه؟ اگر ضمان آور است، آيا به طور كلى در حق بيت المال يا در حق شركتمخابرات؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

ضمان آور است در حق شركت مخابرات، چون خود او مالك است.( )

«160»

سؤال:

نحوه استفاده قانونى چك هاى مسافرتى اين است كه شخص خريدار، چك رادر بانك شهر دلخواه خود امضا نموده واسكناس رايج تحويل ميگيرد، حال اگراين چك به نحوى رايج شود كه مردم با آن معامله اسكناس كنند وصاحب امضاىآن مغفول عنه واقع شود وكسى او را نشناسد، چنانچه مخدوش در آيد، ضمان آن به عهده چه كسى است، وآيا مى توان بانك را ضامن دانست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

ضمان به عهده بانك است.( )

«161»

سؤال:

اگر ولى صغير از اموال صغير هبه كند، با توجه به اين كه نه كسى از صغير توقعبخشش دارد ونه هبه به مصلحت صغير است، آيا هبه كننده ضامن آن مقدار ازاموالى است كه هبه نموده؟ اگر ضامن است، آيا ضامن منافع نيز هست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

هبه ولى در مثل مورد سؤال صحيح نيست.چنانچه عين مال موجود است بايد برگردانده شود.واگر تلف شده است چنانچه هبه شونده ميدانسته است كه هبه صحيح نيست اوضامن است.واگر نميدانسته هبه كننده ضامن است.واين تفصيل در منافع هم جارى است.( )

«162»

سؤال:

اگر اداره بيمه هنگام عقد قرارداد حاضر به پرداخت كليه خسارات طبق نظركارشناسى شود، ولى نظريه كارشناسى با واقعيت ونرخ بازار تفاوت فاحش داشتهباشد، آيا ضمان ما به التفاوت، به عهده اداره بيمه يا كارشناس ويا فردى كه موجبخسارت شده مى باشد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه اداره بيمه هنگام قرارداد، پرداخت خسارت را طبق نظر كارشناس قرارگذاشته.تفاوت بازار به عهده اداره بيمه نيست.كارشناس اگر واقعا نظرش همان باشد كه گفته او هم ضامن نيست.اگر خلاف گفته ما به التفاوت را او ضامن است.( )

«163»

سؤال:

اگر فرض شود وجوهى كه اداره بيمه به اولياى دم داده مطابق معمول شرعىبوده، ولى در تقسيم قانون (سهم مرد دو برابر زن است) رعايت نشده واولياى دمنيز حاضر به ريختن سهام خود روى هم وتقسيم بر مبناى آيه شريفه نباشند كه درنتيجه بعضى ورثه به حق خود نرسند، آيا ضمان كسر سهميه آنان به عهده ادارهبيمه است يا افراد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

اداره بيمه مانند ساير مديونين ميباشد.وظيفه او در اختيار ورثه گذاشتن مقدار معين از مال است.تقسيم بين وراث وظيفه او نيست.بنابر اين ضمان كسر، چنانچه خود اداره بيمه متصدى تقسيم باشد به عهده او است،والا به عهده افراد است.( )

«164»

سؤال:

اگر در پارك بازى، يكى از اولياى اطفال از مسئول قسمت اسب سوارى بخواهدفرزند او را سوار كند، وى نيز با مراقبت كامل اقدام نمايد، ولى اسب رم كرده وراكببر اثر افتادن از اسب فوت نمايد، ضمان آن به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه اسب با تنفير مالك رم كند، فوت قهرا مستند به او است، وقتل غير عمداست، وضمان به عهده او است.و اگر بدون تنفير او باشد، ومستند به او نباشد، ضمان به عهده او نيست.فقهاء در كتاب ديات چنين فرموده اند: (ولو القت الدابة الراكب ضمن المالك ان كان بتنفيره والا فلا)( )

«165»

سؤال:

اگر در پارك هاى بازى متعلق به شهردارى يا بخش خصوصى حادثه اى چون فروريختن سقف، فرو رفتن زمين هاى اطراف، چاه هاى فاضلاب و... رخ دهد وخسارت هاى جانى يا مالى متوجه مردم شود، ضمان خسارت آن به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

ضمان خسارت در اين گونه موارد، به عهده هيچ كس نيست، چون خسارت منتسببه كسى نيست.نظير اين مسأله را فقهاء متعرضند، ورواياتى هم كه دال بر اين مطلب استمتعرضند.وآن مسأله اين كه باد شديدى، وزيدن گرفت از بالا شخصى را به روى كسىانداخت، يكى از اين دو نفر بميرند يا هر دو.فرموده اند ضمان بر عهده هيچ كس نيست، چون موت منتسب به كسى نيست.ورواياتى هم دال بر اين مطلب است.از همين وجه وروايات حكم مقام هم استفاده ميشود به همان گونه كه بيان شد.والله العالم.( )

«166»

سؤال:

اگر در پارك هاى بازى حادثه اى از قبيل پرتاب از چرخ فلك، منجنيق، قطار و...پيش آيد وموجب خسارت جانى يا مالى شود، با توجه به اين كه هر يك از وسايلبازى مسئول مخصوصى دارد، آيا ضمان خسارت به عهده مسئول وسيله يا به عهدهمسئول پارك است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

اگر خسارت منتسب به مسئول است، او ضامن است، والا هيچ كس.وجهى براى ضمان مسئول پارك نيست.( )

«167»

سؤال:

ناخداى قايق هاى كوچكى كه براى تفريح، مردم را سوار كرده ودر دريا يادرياچه هاى پارك ها دور ميزنند واز هر جهت به مسائل قايق رانى آگاهى دارند، آياضمان خسارت وارده به سرنشينان قايق به عهده آن هاست يا نه؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در ضمان بايد خسارت مستند به شخص شود.ودر فرض سؤال مستند به ناخدا نيست.پس وجهى بر ضمان او نيست.( )

«168»

سؤال:

اگر فرزند بر اثر بى مهرى ها، تبعيض ها ونگرانى هايى كه پدر براى او فراهم مى كند دست به خودكشى بزند وفوت كند، آيا ضمانى از اين بابت به عهده پدر ثابتاست يا صرفا گناهگار است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

هيچ وجهى بر ضمان ولى نيست.( )

«169»

سؤال:

پزشكى بر اثر سوابق طولانى كه در طب داشته به خود مغرور شده وبا يك نگاه سطحى چرك لوزه را به ديفترى اشتباه گرفته كه در نتيجه موجب ايجاد روماتيسمقلبى وعمل قلبى وخسارات عمده اى شده است، آيا ضمان همه آن مخارج به عهدهاو است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

پزشك در مقام معالجه، اگر از مريض برائت ذمه بگيرد، كما اين كه الان متدوالاست ضامن نيست.والا اگر مباشرة دوا ميخوراند به مريض، يا عملى انجام ميدهد ضامن است.واگر فقط نسخه مينويسد مباشرة عملى انجام نميدهد، به مقتضاى قواعد بابضمان بايد بگوئيم ضامن نيست.ولى يك روايت (در وسائل باب 24 از ابواب موجبات الضمان كتاب ديات) دلالت برضمان مى كند، ولذا بر خلاف جمعى از فقهاء حقير فتوى به ضمان داده ام والله العالم.( )

«170»

سؤال:

اگر بيمارى به پزشك مورد شناخت خود مراجعه كند واو پس از معاينات لازمبيمار را به پزشك متخصص ديگرى معرفى كند وبيمار بر اثر اعتمادى كه به پزشكاول داشته، بدون تحقيق به گفته پزشك دوم عمل كند، كه بر اثر معالجات وىخسارت هاى مالى يا جانى متوجه بيمار شود، كدام يك از دو پزشك ضامنند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

پزشك اول كه هيچ وجهى بر ضمان او نيست.وپزشك دوم همان تفصيل مسأله صفحه قبل در آن جارى است.( )

«171»

سؤال:

اگر پزشك جراح پس از عمل جراحى بعضى از لوازم خود را در شكم مريض جاگذاشته ودر اثر سهل انگارى ضايعات وخسارتى از قبيل عمل مجدد متوجه بيمارشود، آيا پزشك ضامن آن خواهد بود؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

جنايتى است غير عمدى، خسارات وارده به عهده او است.( )

«172»

سؤال:بيمارى كه براى معالجه درد شكم يك بار به عنوان «آپانديس» وبار ديگر بهعنوان «اثناعشر» وبار سوم به عنوان «سرطان روده» تحت عمل قرار گرفته ومعلومشده بيمارى وى «سرطان روده» بوده، آيا دو پزشك قبلى كه بر اثر اشتباه درتشخيص مخارج مهمى را متوجه بيمار كرده اند، ضامن همه مخارج هستند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در صورت تبرى نجستن آن دو پزشك ضامنند.( )

«173»

سؤال:

پزشكى قانونى كه براى تشخيص بيمارى هاى ناشى از تجاوزات مانند ضرب وجرح وتصادفات ونوع بيمارى ودرصد صدمات وارده، براى دادگاه ها تأسيس شده،اگر در تشخيص خود كوتاهى ويا اشتباه كند واز اين بابت ضرر مالى متوجه مصدوم شود، ضمان آن به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه پزشك كوتاهى كند ضمان به عهده او است.واگر اشتباه كند ضامن نيست.چون طبيب به مقتضاى استخدام از طرف شارع مأمور است به اين كه آن چه ميفهمد بگويد نه آنچه در واقع هست.بنابر اين او به وظيفه خود عمل كرده است، وجهى بر ضمان نيست.( )

«174»

سؤال:اگر مأمورين دامپزشكى حيواناتى را واكسينه كنند ومسائل قابل توجه پس ازواكسينه را به صاحبان دام نگويند وبر اثر عدم رعايت آن، همه حيوانات واكسينهشده بميرند، ضمان آن به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

به عهده دام پزشك است، چون او سبب مردن حيوانات شده است.( )

«175»

سؤال:

در كليه مواردى كه بر اثر خطا، سهل انگارى، بى توجهى ويا عمد مأمورينپست، ضرر وزين قابل توجهى به گيرنده يا فرستنده وارد شود وشخص خطاكارشناخته نشود، آيا اداره پست كه يك شخصيت حقوقى است ضامن است يا دولت؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

هيچ كدام ضامن نيستند.واگر مأمور پيدا شود او ضامن است.( )

«176»

سؤال:

تمبرهاى باطل نشده كه يك بار روى محموله هاى پستى زده شده وباطلنشده به دست گيرنده رسيده، آيا اگر گيرنده يا شخص ديگرى همان تمبر را روىمحموله ديگرى بزند، ضامن بهاى حمل ونقل آن در حق اداره پست ميباشد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

بلى ضامن بهاى حمل ونقل است، چون تمبر بنفسه ماليت ندارد، وعلامت است.وبراى يك دفعه.براى دفعه دوم نميشود از آن استفاده نمود.( )

«177»

سؤال:

اگر فرستنده با علم وآگاهى به خلاف بودن گذاشتن اسكناس در داخل پاكت هاى عادى، مبادرت به چنين كار كند ونامه رسان هم دليل خلاف بودن آن،اسكناس را براى خود بردارد ونامه را نرساند، آيا ضامن است واگر جاهل به آن باشد چه حكمى دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

برداشتن اسكناس خلاف است.ولى نرساندن آن خلاف نيست.بنابر اين ضامن همان مقدار اسكناس است.وفرقى بين عالم وجاهل نيست.( )

«178»

سؤال:اگر سيم جرثقيلى هنگام جابجايى محموله هاى سنگين، پاره شود وبر اثرسقوط محموله آن فرد يا افرادى مصدوم يا معدوم شوند، آيا ضمان آن به عهدهراننده است يا مالك ويا صاحب كار، واگر جرثقيل از نوع استاندارد نباشد، به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه استاندارد نباشد، به عهده صاحب كار است چون او سبب است.واگر استاندارد باشد، وراننده دقت كافى نكرده است او ضامن است، چون تلفمستند به او است.والا به عهده خود مالك است.( )

«179»

سؤال:

اگر در اماكن عمومى غير دولتى مانند: مساجد، تكايا، حرم امامان وامامزادگان،حوادثى مانند آتش سوزى، فرو ريختن سقف ومواردى از اين قبيل پيش آيد وتعدادى مصدوم ومعدوم شوند، ضمان ديه آن ها به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

هيچ كس ضامن نيست.بلى در اجتماعات اگر به واسطه فشار جمعيت،يا آن كه شخصى بكشد ديگرى را، ودر آن ازدحام ناپديد شود.ضمان به عهده بيت المال است.( )

«180»

سؤال:

اگر در اماكن عمومى دولتى مانند 6 كلاس هاى درس، سالن هاى اجتماع،ترمينالها، سينماهاى دولتى وفروشگاه هاى وابسته به دولت، سوانحى از قبيلآتش سوزى، فرو ريختن سقف، فرو ريختن زمين و... رخ دهد وتعدادى تلف شوند،ضمان خسارت آن به عهده دولت است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

خير، به عهده دولت نيست. چون ضمان وجهى بايد داشته باشد.از قواعد باب ضمان، اتلاف، يد، استيفاءوهيچ كدام آن قواعد در اين موارد بر دولت منطبق نيست.پس به عهده دولت نمى باشد.( )

«181»

سؤال:

شاگرد قصّاب هنگام چرخ كردن گوشت، شاگرد نجّار هنگام رنده كردن چوب و..بر اثر سهل انگارى خود موجب قطع انگشت يا عضو ديگر خود ميشود، ضمان آن بهعهده صاحب مغازه است يا كسى ضامن نيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

كسى ضامن نيست.مگر آن كه در وقت استخدام، شرط ضمان صاحب مغازه در اين گونه موارد شدهباشد.كه در چنين صورتى ضمان ثابت است، به همان گونه كه قرارداد شده است.( )

«182»

سؤال:

اگر يكى از ادارات، ارگان ها، ويا شركت هاى وابسته به دولت اسلامى وسيله ياابزار كارى را به كسى بفروشد كه تحت شرايط خاصى از آن استفاده كند، آيا اگرخريدار پس از تحويل، جنس را با قيمت بيشترى در اختيار ديگران قرار دهد، سودحاصله را در حق دولت ضامن است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در فرض سؤال بيعى واقع شده است، مشروط ومشترى تخلف شرط كرده است.بايع خيار فسخ دارد.چنانچه فسخ كند معامله اول را ميتواند، معامله دوم را اجازه دهد.در آن صورت سود حاصله مال دولت است.واگر فسخ نكرد معامله او را سود حاصله مال خريدار است، به دولت مربوط نيست.بلى خريدار خلاف كرده است.( )

«183»

سؤال:

يكى از شعب بانك ها مبلغى به عنوان مضاربه جهت اتمام طبقه دوم شخصىداده، حال اگر بر اثر حادثه غير مترقبه اى مانند زلزله طبقه اول هم خراب شود، اياگيرنده وجه (عامل) ضامن است يا نه؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

وجهى بر ضمان نيست.بلى آن عملى كه مضاربه بر آن بوده، فعلا ممكن نيست، قهرا مضاربه فسخمى شود.( )

«184»

سؤال:

اگر بانك ضمن فروش مقدارى ارز خارجى با مشترى خود شرطى را قرا ردهد وخريدار شرط را پذيرفته وپس از دريافت ارز برخلاف تعهد عمل نموده واز اين راهسودى حاصل كرده باشد، آيا ضامن كليه وجوه به دست آمده ودر حق بانكميباشد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

مورد از موارد تخلف شرط است، در اين موارد بايع خيار فسخ دارد.اگر فسخ نكند مشترى ضامن نيست.اگر فسخ كند كليه وجوه به دست آمده مال بانك است.( )

«185»

سؤال:

اگر دولتمردان جمهورى اسلامى با دولتمردان كشورهاى اسلامى يا غير اسلامىقراردادى امضا كنند كه باعث خسارت به اسلام ومسلمين شود واز طرفى دولتاسلامى قدرت فسخ قرار داد را به طور يك جانبه نداشته باشد، ضمان خسارتوارده به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

دولتمردان حق قراردادى كه موجب خسارت به اسلام ومسلمين بشود ندارند.بنابر اين آن قرارداد باطل است، وخسارات وارده مستند به آن ها وطرف شانميباشد مشتركا ضامنند.( )

«186»

سؤال:

كسى كه هنگام گرفتن پروانه ساختمانى متعهد به انجام امورى مانندعقب نشينى، شناژبندى و... شده، اگر پس از گرفتن پروانه بر خلاف تعهد عمل كندبه نحوى كه عدم توجه به تعهد موجب خسارت به همسايگان شود، آيا عمل اوضمان آور است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

با فرض استناد خسارت به عدم توجه به تعهد.به مقتضاى عمومات ضمان به عهده گيرنده پروانه است.( )

«187»

سؤال:

كسى كه به ناچار براى انجام مأموريت در شب از شهر خارج شده ومورد تهاجمحيوان وحشى قرار گرفته وجان خود را از دست داده، آيا شخص مأموريت دهندهضامن ديه او است يا اداره مربوطه يا بيت المال؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چون مأمور، مجبور به خروج از شهر، به نحوى كه اختيار از او سلب شود نبوده، وبه اختيار خود خارج شده است.چنانچه يك غرض عقلائى داشته مانند آن كه اگر شب خارج نشود از كار بر كنارمى شود.در اين مورد فقهاء فرموده اند مأموريت دهنده، ضامن است، لبناء العقلاء.ولى به نظر من تمام نيست، ووجهى بر ضمان قبول ندارم.واگر غرض عقلائى آن چنانى نبوده بلا اشكال كسى ضامن نيست.( )

«188»

سؤال:

اگر باز شكارى شخصى، كبوتر تعليم ديده شخص ديگرى را شكار كند، آياصاحب باز ضامن كبوتر است يا نه، واگر ضامن است آيا ضامن بهاى نفس كبوتراست يا ضامن بهاى كبوتر تعليم ديده؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چون مالك باز شكارى موظف به حفظ آن باز هست.چنان چه تفريط كرده باشد در حفظ، ضامن بهاى كبوتر تعليم ديده هست.والا ضامن نيست.( )

«189»

سؤال:

در ميدانى كه دو خروس را به جنگ هم انداخته اند فردى از باب دلسوزىخروسى را كه در معرض هلاك بوده گرفته وفرارى داده، آيا ضمانى از اين بابتمتوجه او است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه دسترسى به آن خروس پيدا نشود ضامن است.( )

«190»

سؤال:

گاو يا شترى كه در معابر عمومى براى پيدا كردن علوفه وخوارك پرسه ميزند،به فردى حمله نموده واو را كشته است، اگر اولياى مقتول حيوان را كشته باشند،ضمانى به عهده صاحب حيوان يا اولياى مقتول مستقر شده يا نه؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه به حسب متعارف حيوان نحوى باشد كه رها مى كنند. آن را وبكسى آسيبنميرساند.تصادفا اين پيش امد شده است كسى ضامن نيست.وچنانچه به حسب متعارف بايد حيوان را محافظت نمايند ورها نكنند. در اين صورت مالك حيوان ضامن خسارت وارده است.ورواياتى دال بر اين معنى است، البته روايات السنة مختلفه دارد.ما به اين نحو جمع بين روايات كرده ايم.( )

«191»

سؤال:

در اطراف بندرعباس، زاهدان وايرانشهر رسم بر اين است كه مردم شترهاىخود را بدون ساربان راهى بيابان مى كنند، اگر بر اثر مستى، يكديگر را بكشند، يا براثر توقف در جاده هاى آسفالته عمومى خصوصا در سر پيچ ها ودر شب موجببر خورد با وسايط نقليه شوند واز اين راه خساراتى را متوجه رانندگان كنند وخودنيز بميرند، آيا ضمانى به عهده رانندگان از جهت مردن شتر وبه عهده صاحبان شتراز جهت خسارت به راننده مستقر مى شود يا نه؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

از آن چه در مسأله قبل گفته شد، حكم اين مسأله معلوم ميشود.يعنى ضمان بر مالك شترها نيست.( )

«192»

سؤال:

اجناس مغشوشى كه به بازار عرضه ميشود، آيا غش كننده ضامن ما به التفاوتاست يا عرضه كننده، واگر معامله در كالاى مغشوش باطل باشد، آيا ضمانى به عهدهخريدارى كه خود را صاحب جنس ميداند واز مغشوش بودن آن اطلاعى نداردآمده، ويا ضمان اين مورد نيز به عهده غش كننده است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

غش في نفسه از محرمات است، وروايات زيادى دال بر آن است.واما حكم معامله واقعه بر جنس مغشوش.چنانچه خريدار بداند مغشوش است معامله از جهت غش باطل نيست.واگر نداند وبايع بداند غش را.چنانچه معامله بر كلى واقع شود در مقام اداء جنس مغشوش داده شود. بيع صحيحاست.ولى بايد جنس مغشوش را عوض كند.وچنانچه معامله شخصى باشد ومعامله متعلق به همان جنس خارجى باشد.در صورتى كه وصفى كه مورد معامله است به اصطلاح از صور نوعيه است، مثل اينكه موجود خارجى را بفروشد به عنوان طلا معلوم شود مس مذهب است، معامله باطلاست.ودر صورتى كه از صفات كماليه باشد معامله صحيح است، ولى مشترى

خيار فسخدارد مسأله احتياج به تفصيل بيشتر دارد.( )

«193»

سؤال:

اغذيه فروشان وآبميوه وبستنى وفالوده فروشانى كه اجناس آماده مصرف دراختيار مشتريان خود قرار ميدهند، اگر جنس آنان مسموم شده ومشترى رامسموم نمايد به نحوى كه خسارت هاى مالى يا جانى ببار آورد، ضمان آن به عهدهفروشنده است يا تهيه كننده؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه بايع بداند مسموم است، ضمان دارد، وبه عهده فروشنده است.واگر نميدانسته وتهيه كننده ميدانسته او ضامن است.واگر او هم نميدانسته ديه بر عاقله است چون قتلى كه واقع شده است قتلخطائى است.( )

«194»

سؤال:

اگر شركت مسافربرى از راه فروش بليط، اتوكارى را تا مقصد معينى اجاره دادهودر بين راه، اتوكار شركت به نحوى خراب شده كه قدرت رساندن به مقصد را ندارد،آيا ضمان رساندن مسافرين گرچه با اجاره نمودن تو كار ديگر به عهده شركت وراننده است يا ما به التفاوت بهاى بليط؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

اگر تمكن از رساندن به مقصد را دارد، با اتوكار ديگر كه مانند همين اتوكار است،لازم است اين كار را بكند.والا اجاره فسخ ميشود بقاء واجاره دهنده بايد ما به التفاوت را بپردازد.وچنانچه اجاره متعلق به رساندن به مقصد باشد، ومتعلق بسير نباشد، اجاره از اصلباطل است.( )

«195»

سؤال:

تاكسيرانى كه بيش از قيمت هاى تعيين شده از مسافرين درخواست مى كند،اگر مسافر فقط قيمت تعيين شده را بپردازد، نسبت به مازاد ضامن است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چون دولت تسهيلاتى را براى تاكسيران فراهم مى كند، ودر ضمن آن ها شرط مى كند بيش از قيمت تعيين شده مطالبه نكند.پس نسبت به مازاد ضامن نيست.خصوصا اگر بعد از رسيدن به مقصد مطالبه كند، چون ظاهر حال اين است كه باهمان قيمت تعيين شده معامله مى شود. بنابر اين حق مطالبه زيادى را ندارد.( )

«196»

سؤال:

اگر ديوانه اى به كسى حمله كند واو از ترس جان خود براى دفع حمله ديوانه،وى را مضروب كند كه احيانا به مرگ ديوانه منجر شود، آيا ضارب ضامن ديه او است،يا عاقله وى ويا بيت المال؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در اين مسأله چند روايت وارد است، وبه نظر ما جمع بين آن ها به اين است كه(همان گونه كه در روايت معتبر امام باقر (ع) ميفرمايد).چنانچه ديوانه حمله كند به شخصى وآن شخص از خود دفاع كند، ديوانه كشتهشود ديه را از بيت المال ميدهند.وچنانچه ابتداء ديوانه را بكشد قصاص ندارد.ولى ديه بر او در مال خودش واجب وثابت است.( )

«197»

سؤال:

راننده اى كه اجير شده بارى را حمل كند ووسيله نقليه وى بيمه است، آياهنگام بروز خسارت، راننده ضامن است يا اداره بيمه، واگر اداره بيمه ضامن باشد ووجوه پرداختى وى جبران خسارت نكند، ضمان بقيه خسارت به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه خسارت مستند به راننده نباشد راننده ضامن نيست.وچنانچه مستند به او بشود او ضامن است.اداره بيمه بر حسب قرارداد چيزى ميدهد.واگر در قرارداد ذكر شده است تمام خسارت را بدهد.در فرض سؤال تمام خسارت به عهده اداره بيمه است.واگر قيد شده است مقدارى از آن مثلا 80 در 100، 20 درصد را بدهد باقى به عهدهراننده است.( )

«198»

سؤال:

اگر راننده اى پس از تصادف مدعى شود صاحب اتومبيل او را از نواقص اتومبيلمطلع نكرده، حال با توجه به اين كه هر راننده اى بايد هنگام استفاده از هر اتومبيلىبه نواقص اوليه آن كه موجب تصادف ميشود پى ببرد، آيا ادعاى او مسموع است ياضامن خسارات وارده مى باشد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چون راننده موظف است هنگام استفاده، به نواقص اوليه پى ببرد،ودر فرض سؤال چنين نكرده.پس تفريط كرده است وضامن است.( )

«199»

سؤال:

در مواردى كه مسافر زياد است واتوبوس هاى مسافربرى كفاف نقل وانتقال همه مسافرين را نميكند ورسانه هاى جمعى نيز به رانندگان اتومبيل هاى شخصىتوصيه جابجايى مسافرين را بكند، اگر راننده اى بدون اسقاط ضمان مسافرين راسوار كند ودچار پيشامد شود آيا ضامن است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در صورت استناد پيشامد به راننده ضامن است.( )

«200»

سؤال:

در موارد بسيارى ديده شده شاگردى يا كمك راننده كاميون در حال حركتوسيله نقليه، روى صندلى سمت شاگرد درازكش كرده وپاهاى خود را از شيشهسمت راست خارج مى كند، با توجه به اين كه راننده شاهد اين امر خلاف بوده ووىرا نهى نكرده، ضامن خسارت وارده به وى ميباشد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در صورتى كه شاگرد مذكور متوجه بوده كه ممكن است تصادف كند،راننده ضامن نيست.چون ضمان بايد به واسطه يكى از قواعد ضمان از قبيل، يد، اتلاف، واستيفاء باشد.وهيچ كدام در فرض مورد ندارد.پس وجهى بر ضمان او نيست.( )

«201»

سؤال:

اتومبيل هاى شخصى كه از جهت كلاج وترمز دوبله نيستند واز نظر مقرراتنبايد در جهت تعليم رانندگى قرار گيرد، اگر بر خلاف مقررات مورد تعليم قرار گرفتهوخسارتى پيشامد كند، ضمان آن به عهده معلم است يا نوآموز؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چون سبب در فرض سؤال اقوى از مباشر است، قهرا ضمان به عهده او است، يعنىضمان بر معلم است.بلى چنانچه خسارت مستند به نواقص اتومبيل نباشد، ومعلم كوتاهى نكرده استضمان به عهده نوآموز است.( )

«202»

سؤال:

اتوبوس هاى خط واحدى كه اختيار باز وبسته نمودن درب هاى آن به دست راننده است ومى داند نبايد قبل از توقف كامل، درب را باز كند يا هنگام حركت دربرا باز بگذارد، اگر راننده برخلاف مقررات درب را باز بگذارد ومسافرى سقوط كند وخسارت جانى يا ملى وارد شود، آيا ضمان آن به عهده راننده است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

بلى به عهده راننده است.( )

«203»

سؤال:

اگر رانندگان اتومبيل ها آژيردار، مانند آمبولانس وآتش نشانى در حالمأموريت هاى اضطرارى وفورى كه مجاز به استفاده از سرعت بيشتر وهمزمانمجاز به استفاده از آژير بوده وآژير نيز معناى اعلام عمومى وزنگ خطرى براىهمه افراد اعم از راننده وعابر پياده است، تصادفى كند وخسارتى پيش آيد، ضمانآن در اين فرض به عهده راننده است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چون چنين قوانينى براى مصلحة عامة مسلمين است، وراننده هم به وظيفه عمل مى كند، در چنين موارد ضمان بر او نيست.وچنانچه كسى تلف شود، وخود او مقصر نباشد، ديه او بر عهده بيت المال استوالله العالم.( )

«204»

سؤال:

اگر سران دولت اسلامى كه با بسيارى از دول دنيا در امورى از قبيل حقوقهوايى، دريايى، فرهنگى، بازرگانى و... هم عهد شده اند، از باب بى توجهى ياندانم كارى ويا قلدرى به يكى از كنوانسيون هاى امضا شده در كنفرانس هاىبين المللى (قبل از نسخ) بى ǘ٘ʙƘǙʙɠكنند واز اين رهگذر به بعضى اشخاص حقيقىيا حقوقى خساراتى وارد كنند، ضمان آن به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

عهدهايى كه حكومت اسلامى، با دول ديگر ميبندد، بايد به همه آن ها عمل كند،همان گونه كه خود پيغمبر صلى الله عليه وآله، چنين مى كردند.پس كسى كه توجه به آن ها نكند مقصر است، قهرا ضامن خسارات هم مى باشد.( )

«205»

سؤال:

خساراتى كه بر اثر تيرگى روابط بين المللى در كشورهاى دو طرف پيش ميآيد،مثلا بر اثر حمله عراق ساكنين غير نظامى ايران وبر اثر حمله ايران، ساكنينغير نظامى عراق متحمل خسارت ميشوند، ضمان آن به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در صورتى كه حمله ايران به عراق، مثلا بر طبق موازين اسلامى باشد، ضمانخسارت به عهده آنان نيست.ولذا در روايات است كه اگر كفار مسلمانان محل را سپر قرار دهند، لشكر اسلامميتواند با آن ها بجنگد، ولو مسلمانان كشته شوند، وديه هم ندارد.در يك روايت از امام صادق عليه اسلام سؤال مى كنند كه اگر در شهرى از شهرهاىكفار حربى مسلمانان واسارى وبچه ها و... باشند آيا ميشود با وسائل حرب حمله به آنشهر نمود.ميفرمايد بلى ديه هم ندارند.( )

«206»

سؤال:

اگر بر اثر تيرگى روابط بين دو كشور به افرادى كه اعراض ودماء واموال شانمحترم است، خسارتى وارد شود، مثلا هر كشور تبعه كشور ديگر را از كشور خودخارج كند واز اين رهگذر همه يا بسيارى از اموال آنان تلف شود، ضمان آن بهعهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه ماندن آن افراد، در آن مملكت صلاح نباشد، وخروج آن ها هم بدون تلف اموال ممكن نيست.ضمان به عهده هيچ كس نيست.( )

«207»

سؤال:

افرادى كه در كشورهاى بيگانه بدون در نظر گرفتن ضوابط ومقررات آن كشور،اقدام به برگزارى ميتينگ نمايند ومورد تهاجم پليس آن كشور واقع شوند، ضمانخسارت هاى وارده به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در فرض سؤال ضمان خسارت ها به عهده هيچ كس نيست.اداره هر مملكتى به عهده سران آن مملكت است.وتهاجم پليس هم چنانچه روى ميزان باشد، وزياده روى نكنند كار خلافى نيست،وراهى بر ثبوت ضمان به عهده كسى نيست.( )

«208»

سؤال:شخصى گفت در جمعه خونين مكه وقتى مشاهده كردم بر اثر تشنگى، جانمردم در معرض تلف است دستور دادم كيوسك نوشابه فروشى كه بسته بود را بازكرده ونوشابه هاى آن را بين مردم تقسيم كردم، آيا اين كار با توجه به اين كه حالصاحب كيوسك معلوم نيست، ضمان آور بوده، اگر بلى، ضمان آن به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

كارى كه كرده است جائز بوده.ولى به هر حال مال مردم را تلف كرده است.قهرا به حكم قاعده اتلاف ضامن است.( )

«209»

سؤال:

اگر بر خلاف قوانين ومقررات جارى كشور در روزنامه اى عليه فرد يا افراد،مقاله توهين آميز درج كنند وبه او اجازه جوابگويى ندهند واز اين طريق مردم را بهفحاشى وناسزاگويى عليه وى برانگيزند، ضمانى به عهده آن روزنامه نگار خواهد آمديا صرفا گناهكار است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

گرچه اين گونه اعمال از بدترين اعمال حكومت است.ولى نفهميدم ضمان چه چيزى احتمال داده شود به عهده كسى باشد.

«210»

سؤال:

در مواردى كه روزنامه نگاران بر اثر درج مقالات توهين آميز عليه اشخاصموجب تحريك مردم شوند، واز اين راه خسارات جانى يا مالى متوجه آن شخصشود، آيا ضمان آن به عهده روزنامه نگاران است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

ضمان خسارت به عهده همان اشخاص حمله كننده است، نه روزنامه نگاران.ولو آن روزنامه نگاران بسيار كار كثيفى نموده اند.( )

«211»

سؤال:اگر بر اثر جوسازى، فردى را دستگير وباز داشت كنند وروزنامه نگاران پيش ازثبوت جرم، دست به نشر اتهامات واهى بزنند واز اين طريق وى را مفتضح كنند، آياضمان خسارات مادى ومعنوى به عهده آن هاست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

روزنامه نگاران خلاف شرع نموده اند.ولى ضمان ندارند.( )

«212»

سؤال:

مردى كه زن دوم اختيار كرده وبه علت بى عدالتى نسبت به همسر اول خود درامور همخوابگى بى اعتنا بوده وموجب شده همسر وى با ديگران ارتباط نامشروع برقرار كند، آيا اگر از اين بابت خسارت مالى يا جانى متوجه زن شود شوهر ضامناست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

نخير شوهر ضامن نيست.( )

«213»

سؤال:

زنى كه براى رسيدن به طلاق از شوهر خود متوسل به هر حيله ونيرنگ شده،اگر با راهنمايى ديگرى دارويى به شوهر خورانيده ووى را به حالت عنين در آورده تادر دادگاه موفق به گرفتن مجوز طلاق شود، آيا اولا طلاق وى صحيح است مهريه،نفقه ايام عده، مخارج ازدواج مجددى كه شوهرش كرده، به عهده او است يا به عهدهراهنما؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

زنى كه با خوراندن دارو شوهرش را به حالت عنين در آورده است.اولا ديه عنين نمودن بر او ثابت است، وآن يك ديه كامل است كه ظاهر بعضىروايات است، يا دو ثلث ديه كه فقهاء فرموده اند.وثانيا آنچه از روايات استفاده ميشود، اين است كه عنين شدن، اگر مستند بهزوجه باشد، موجب خيار فسخ نميشود.وثالثا عنين شدن اگر دائمى نباشد، وبراى مدت خاصى باشد موجب خيار فسخنميشود.وبر فرض صحت طلاق در فرض عدم دخول نصف مهر.ودر فرض دخول (كه خلف فرض صحه طلاق وفسخ است) تمام مهر.واما مخارج ازدواج مجددى كه شوهرش كرده است، بر عهده او نيست.( )

«214»

سؤال:

زن متعه اى كه در صورت تضييع حق شوهر، حق بيرون رفتن از منزل را ندارد،با حق نفقه نداشتن او منافات دارد. حال اگر مردى در ضمن عقد متعه با زن شرطخارج نشدن از منزل كند، واز پرداخت نفقه نيز امتناع نمايد، اگر زن به قدر نفقه ازمال شوهر بردارد ضامن است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

اگر شرط كنند كه نفقه بدهد وبه شرط عمل نكند، ميتواند از مال شوهر بردارد، وضامن نيست.ولى اگر شرط نكنند حق بر داشتن، از مال شوهر ندارد.واگر بردارد ضامن است.( )

«215»

سؤال:

زنى كه ميدانسته باكره نيست وبه عنوان باكره شوهر كرده وشوهر نيز هنگامعقد شرط بكارت كرده وپس از عقد ومزاوجت، شوهر ادعاى خسارت نموده، آيا زنضامن خسارات وارده به شوهر است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

زنى كه شرط شده است، باكره باشد معلوم شود، باكره نبوده، شوهرش فقط مى تواند از مهر به مقدار نسبت بين مهر، باكره، وغير باكره، نصف يا ثلث يا... از مهر مسمى پسبگيرد.خسارات ديگر را زن ضامن نيست.( )

«216»

سؤال:

اگر زن شوهردارى بر اثر ارتباط نامشروع با ديگران باعث دلسردى شوهر خودشود وشوهر به طلاق وى اقدام كند واز اين راه متحمل خسارت مالى شود، ضمان خسارات وارده به عهده كدام يك از زن يا مرد اجنبى است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در اين مورد به خصوص روايتى يا فتواى فقيهى نيست.اگر ضمان باشد، بايد در تحت يكى از ادله عامه ضمان باشد قاعده يد _ قاعده اتلاف_ استيفاء.ويا شرطى در ضمن عقد باشد به پرداخت خسارت مذكور.وچون هيچ كدام از اين قواعد منطبق بر مقام نيست.ضمان خسارت وارده به عهده هيچ كدام، از زن، يا مرد اجنبى نيست.ولو معصيت كبيره مرتكب شده اند.بلى حاكم شرع ميتواند آن ها را تعزير كند.( )

«217»

سؤال:

شوهرى كه مبتلا به بيمارى آميزشى واگير دارد بوده واگر قبل از عقد آن را ابزار مى كرد، كسى حاضر به ازدواج با وى نمى شد، اگر كسالت خود را كتمان كند وپس ازمجامعت همسر خود را دچار بيمارى غير قابل علاج كند، ضامن خسارات مالىميباشد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چون سبب بيمارى همسر، شوهرش بوده است.ضامن خسارات مى باشد.( )

«218»

سؤال:

كسانى كه اجناس مغازه خود را براى جلب توجه مشتريان بيرون مغازه گذاشتهوسد معبر مى كند، اگر عابر هنگام عبور، ناخود آگاه به آن ها بر خورد كند وبر اثرريختن يا شكستن، خسارتى وارد شود، عابر ضامن است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

يك دسته روايات دلالت دارد، بر اين كه هر چيزى كه مضر به راه وعبور مسلمينباشد، صاحب او ضامن است.بنابر اين عابر ضامن نيست.بلكه ضمان به عهده خود مغازه دار است.( )

«219»

سؤال:

اگر عوامل شهردارى، سازمان آب، گاز، مخابرات ويا هر اداره وارگان ديگر، درمعبر عمومى اقدام به حفارى كنند وهنگام تعطيلى (موقع ظهر يا شب) اطراف آنرا مانع گذارى نكنند كه از اين بابت به عابرين سواره يا پياده خسارات مالى يا جانىوارد شود، آيا عاملين ضامن خواهند بود؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه حفارى وسيعى باشد، وبه حسب متعارف، به واسطه وسعت، وروشنى آن،مرسوم نباشد مانع گذارى.عاملين ضامن نيستند چون حفارى كه براى مصلحت مسلمين باشد، وكار خلافمتعارف هم نكنند، صاحب آن ضامن نيست.ولى اگر كم باشد وبه حسب متعارف، در اين گونه موارد هنگام تعطيلىمانع گذارى مى كنند، ودر اين مورد نكردند ضامنند.اين تفصيل را حقير از روايات خاصه وارده از حضرات ائمه اطهار عليهم السلاماستفاده كرده ام.( )

«220»

سؤال:

درخت هايى كه دو طرف خيابان هاست ومتعلق به شهردارى است، اگر هرس نكردن شاخه هاى آن ها موجب ضررهاى مالى يا جانى به عابرين شود، ضمان آن بهعهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه ضررها به واسطه يك پيش آمد غير مترقبه مانند طوفان شديد باشد، بهعهده شهردارى نيست.وچنانچه به واسطه امور عادى جارى باشد.اگر شهردارى تعهد ولو عملى ندارد، كه هرس كند شاخه ها را باز ضامن نيست.ولى اگر تعهد دارد ضامن است.( )

«221»

سؤال:

اگر كسى در خيابان ها وجاده هاى اصلى يا فرعى كه محل عبور ومرور عامهمردم است، مصالح ساختمان يا چيزهاى ديگر بريزد وموجب سد معبر وتصادفاتشود واز اين بابت موجب خسارت هاى جانى ومالى شده باشد، آيا ضمان آن بهعهده سد كننده معبر است، يا صاحبان وسائل نقليه كه تصادف كرده اند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه صاحبان وسائل نقليه جاهل به بودن مصالح در آن محل باشند، ضمان بهعهده سد كننده معبر است.واگر عالم باشند به عهده صاحبان وسائل نقليه است.( )

«222»

سؤال:

اگر داخل زمينى كه داراى ديواركشى است وجزو معابر عمومى نيست، چاهىحفر كنند وشب يا روز كسى در آن بيفتد وبميرد، ضمان ديه او به عهده كيست وآيازمين بدون ديوارى كه معبر نيست نيز همين حكم را دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه زمين ملك خودش است ضامن نيست.واگر ملك غير است يا راه عبور مسلمانان است ضامن ديه وخسارات ميباشد اگرعابر جاهل به حال باشد.واگر عالم باشد كسى ضامن نيست.اين فتوى مضون چند روايت است كه در (وسائل باب 3 من ابواب موجبات الضمانكتاب ديات) ذكر شده است فقهاء هم بر طبق آن ها فتوى داده اند.( )

«223»

سؤال:

اگر بدون پرداخت سرقفلى مغازه اى را اجاره كنند وپس از مدتى كه محلمعمور شده از مستأجر بخواهد مغازه را تخليه كند واو به دليل عمران منطقهدرخواست مبلغى كند، مالك نيز به اين دليل كه اگر امتناع كند مستأجر تخليه نميكند يا از راه شكايت مبلغ بيشترى مى گيرد، مبلغى به مستأجر ميدهد، آيامستأجر ضامن وجه دريافتى است يا نه؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در صورتى كه مستأجر سرقفلى به مالك نداده باشد.اگر در اثناء مدتى كه در اجاره او است مطالبه مبلغى بكند براى تخليه، وبه هر طريقآن مبلغ را بگيرد حلال است وضامن نيست.واگر بعد از تمام شدن مدت اجاره باشد.چنانچه شخص ثالثى از او تقاضا كند كه محل را تخليه كند، تا او اجاره كند _مستأجر، از او مبلغى بگيرد حلال وضامن نيست.وچنانچه مالك از او بخواهد كه تخليه كند _ مستأجر حق مطالبه مبلغى را ندارد.واگر با شكايت آن مبلغ را بگيرد، بدون رضايت مالك ضامن است.( )

«224»

سؤال:

اگر توسط يكى از شركاء به شركتى كه بيمه شده خسارتى وارد شود ومبلغى كهاداره بيمه در جهت جبران خسارت پرداخت مى كند همه خسارت را جبران نكند،آيا ضمان بقيه خسارت به عهده شريك مقصر است يا نه؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

بلى ضمان بقيه به عهده خسارت وارد كننده است.( )

«225»

سؤال:اگر شريكى به مسئوليت خود بر خلاف مقررات شركت معاملات سودآورىانجام دهد وشركاى ديگر به همين جهت خلاف وى را امضا كنند، آن شريك پس ازآن معامله ديگرى انجام دهد وزيان كند، آيا ضامن زيان وارده بوده يا امضاىگذشته حاكى از رضايت آينده نيز هست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

امضا گذشته در صورتى كه، فقط امضا آن معامله باشد، چطور ممكن است حاكى ازرضايت آينده بشود.خير ضمان زيان وارده به عهده خود او است.( )

«226»

سؤال:

اگر دولت اسلامى استفاده وشكار حيوانات وپرندگان وحشى از قبيل آهو، بزكوهى، كبك وغيره را پس از دريافت وپروانه شكار در فصول مخصوصى از سالمجاز كرده باشد، وافرادى بدون توجه به ضوابط با پروانه يا بدون پروانه اقدام بهشكار كنند، ضامن بهاى چيزى كه شكار كرده اند در حق بيت المال هستند يا نه؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه حكومت به خصوص حكومت اسلامى، مقرراتى را براى اين گونه موارد بهرعايت مصالح امت قرار دهد، بلا اشكال نبايد مخالفت كرد.ولى ضمان در مورد سؤال وجهى ندارد، مگر آن كه دولت مقرر كند كه چنانچه شكارحيوانات مخصوصى نمود، بايد فلان مبلغ به دولت بپردازد.در آن صورت هم هر گونه قرار داد شده است بايد عمل شود.( )

«227»

سؤال:

اگر كسى از پرندگان حلال گوشت وحشى كه همه ساله مهاجرت مى كنند وتحت مراقبت سازمان حمايت از حيوانات وحشى قرار دارند وصيد آن ها خلافمقررات بين المللى است صيد كند، آيا به اين لحاظ كه جمهورى اسلامى نيز از آن هاحمايت كرده، ضمان آور است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

با خصوصياتى كه در سؤال ذكر شده است معلوم ميشود:عقلاء بنا دارند در تمام ممالك به اين كه حيوانات مذكور با تحت حمايت دولت هاقرار گرفتن ملك دولت ها ميشود.وچون شارع مقدس ردع نفرموده، ميتوان فتوى داد كه آن حيوانات در ايران ملك جمهورى اسلامى است.بنابر اين صيد آن ها بر خلاف مقررات، وضمان آور است.( )

«228»

سؤال:

طبق قوانين جارى كشور جمهورى اسلامى كه از مصوبات زمان طاغوت است وفعلا به تأييد شوراى محترم نگهبان رسيده ومشابه آن نيز در سال 1358 به تصويبجمهورى اسلامى رسيده، وجوه حاصله از طريق صيد وشكارهاى غير قانونى را جزودرآمدهاى دولت محسوب دانسته وبايد به خزانه دارى كل (بيت المال مسلمين)واريز نمايند، آيا اگر برخى از مأمورين سازمان نسبت به موارد كوتاهى يا گذشت هاىبى مورد كنند، نسبت به آن ضامن خواهند بود؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

با خصوصياتى كه ذكر شده است در سؤال ضمان ثابت است.به عبارت ديگر چون فرض اين است كه بناء عقلاء در تمام ممالك بر اين است كهاموال بلامالك با حيازت دولت هاى ملك آن ها ميشود.ودر جمهورى اسلامى نيز چنين است، وشارع هم امضا نموده.بنابر اين گذشت بى مورد مأمورين جلوى ضمان را نميگيرد.ولى خود افرادى كه صيد يا شكار مى كنند ضامنند.( )

«229»

سؤال:

اگر كسى ضامن بدهى ديگرى شده وطلبكار طلب خود را از او نگرفته، چنانچهضامن به خيال اين كه طلبكار طلب خود را به وى بخشيده، مبلغ مورد ضمانت را ازبدهكار گرفته وبراى خود برداشته باشد، آيا ضمانت كننده در صورت بخشيدنطلبكار ضامن مبلغ دريافتى است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه طلبكار ابراء كند ذمه ضامن را ضامن، مبلغ دريافتى را بايد پس بدهد.ولى اگر ابراء نكرده است بلكه بخشيده وهبه نموده است، كه ظاهر سؤال اين استضامن مبلغ دريافتى نيست والله العالم.( )

«230»

سؤال:

اگر مسئولين بانك در مورد توان وعدم توان باز پرداخت ضامن تحقيق لازم رانكنند وصرفا به داشتن پروانه كسب يا دسته چك بانكى اكتفا كنند وپس از انقضاىمدت، ضامن قدرت پرداخت نداشته باشد، مسئولين بانك ضامن وجوهى هستند كهقرض داده اند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چون مسئولين بانك اختيار تام در دادن قرض به افراد را ندارند.حتى به كسانى كه تمكن از اداء آن را ندارند.بنابر اين در فرض سؤال تقصير نموده.قهرا مسئولين بانك ضامن وجوهى كه قرض داده اند مى باشند.( )

«231»

سؤال:

اگر ظرف طلا ونقره اى را براى استفاده كارى كه استفاده آن در ظرف طلا ونقره حرام است با شرط اسقاط ضمان عاريه كنند وظرف در دست عاريه كننده تلفشود، آيا ضامن است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در فرض سؤال عاريه باطل است، وبه تبع آن شرط هم كان لم يكن است.ولى چون قاعده (مالايضمن بصحيحه لايضمن بفاسده)، قاعده اى است تمام ومستدل.وعاريه مفروضه اگر صحيح بود ضمان نداشت، حال كه فاسد است، نيز ضمان ندارد.( )

«232»

سؤال:

اگر در عاريه مضمونه چيزى كه قطعات يدكى آن اصلى ومشابه دارد،عاريه كننده براى تعمير چيزى كه عاريه كرده در عين اين كه قطعات آن اصلى بوده،از قطعات مشابه استفاده كند، آيا نسبت به آن ضامن است يا نه؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه استفاده از قطعات مشابه خلاف شرط باشد، وخسارتى را موجب شود _ضامن آن خسارت ميباشد _ .والا با فرض عدم خسارت وعدم تلف وجهى بر ضمان نيست.( )

«233»

سؤال:

اگر عاريه گيرنده از غصبى بودن مال مطلع نبود وعاريه نيز غير مضمونه بوده ودر دست عاريه گيرنده تلف شده باشد، آيا ضمان آن به عهده عاريه دهنده (غاصب)است يا عاريه گيرنده؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

همان گونه كه در مسأله قبل گفته شد عاريه گيرنده ضامن نيست.براى اين كه، مالايضمن بصحيحه لايضمن بفاسده.وعاريه دهنده چون غاصب است، ودادن عاريه هم مورد نداشته، ومال غير را به غيررضاى او در معرض تلف، بدون ضمان قرار داده است ضامن است.( )

«234»

سؤال:

اگر كسى در دوران طاغوت كه امر ونهى او مطاع نبوده، از طريق حفارىغير مجاز عتيقه اى به دست آورده باشد واز راه فروش آن مالى كسب كند، آيا مالكآن شده يا بايد آن را تحويل سازمان ميراث فرهنگى دهد يا داده باشد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه عتيقه را در زمين مباح _ يا مملوك امام (ع)، يا مملوك همه مسلمانان مانند (اراضى مفتوحه عنوه) يا (اراضى خراجيه). يا مملوك خودش كه با احياء مالك شده باشد _ يا با خريدن وعلم به آن كه آنعتيقه مال مالك سابق نيست، به دست آورده باشد.مال خودش ميباشد.ووجوه حاصله را نبايد تحويل سازمان ميراث فرهنگى بدهد والله العالم.( )

«235»

سؤال:

اگر از نظر قوانين جارى كشور جمهورى اسلامى حفارى جهت به دست آوردناشياى عتيقه، گنج و... خلاف قانون باشد، آيا كسانى كه در خلاف مقررات اقدام بهحفارى نموده واشياى عتيقه اى به دست ميآورند واز اين راه صاحب سرمايهشوند، آيا نسبت به كل مبلغ حاصله ضامن هستند يا نسبت به بعض؟ ونسبت بهحكومت هاى غاصب چه حكمى دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

نمى دانم اين قانون موافق شرع است يا نه.ويا اين كه قانونا اگر كسى بدون رعايت مقرارت استخراج كرد، مالك ميشود يا نه،ضمان فرع عدم مالكيت است.وفرقى بين حكومت غاصب وغير غاصب نيست.( )

«236»

سؤال:

اگر قاضى به مجرد اين كه نگهدارى اشياء عتيقه خلاف قانون است، بدون توجهبه اين كه دارنده آن چيز، از راه مشروع; مثل ارث وخريد مالك شده يا از راهغير مشروع، قصد خارج كردن از كشور را داشته يا نه، بدون آن كه دستور پرداختبهاى آن را به مالك بدهد، حكم به مصادره آن دهد، آيا قاضى ضامن است يا نه؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

با فرضى كه شده است قاضى ضامن است.( )

«237»

سؤال:

كسانى كه خود را براى عبور دادن افراد از مرزهاى بين المللى آماده كرده وبهطور قاچاق افراد را عبور مى دهند آيا ضامن وجوهى هستند كه از اين بابتميگيرند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

مخالفت حكومت خصوصا حكومت اسلامى، در صورتى كه منع از چيزى به عنوان،رعايت مصالح مملكتى، وعامه مردم بنمايد جائز نيست.بنابر اين اگر منع از عبور قاچاق از اين حيث باشد قهرا حرام است.وپول گرفتن در مقابل عمل محرم غير جائز است، وموجب مالكيت گيرندهنميشود.پس قهرا افراد عبور دهنده ضامن آن وجوه ميباشند.مگر آن كه پول دهنده ها راضى به تصرف آن ها باشند كه خيال مى كنم غالبا چنيناست.در آن صورت ضامن نيستند.وچنانچه منع حكوت به رعايت حال خود افراد باشد، كه به اصطلاح علمى نهىارشادى باشد عمل حرام نيست، وپول گرفتن در مقابل آن جائز است.در اين صورت هيچ وجهى بر ضمان عبور دهنده ها نيست.( )

«238»

سؤال:

اگر بر اثر به نمايش گذاشتن برخى فيلم هاى ژاپنى وغيره، حال وهواى ديگرىدر جوانان كشور پيدا شود واقدام به خروج غير قانونى از كشور نمايند وخساراتى رااز اين بابت متحمل شوند، آيا ضمانى به عهده دست اندركاران صدا وسيما خواهدبود؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

وجهى بر ضمان آنان نيست چون صدا وسيما سلب اختيار نميكند.پس عمل مستند به مباشر است نه سبب.بنابر اين ضامن نيست.( )

«239»

سؤال:

چون دولت اسلامى در مقابل هر خروج قانونى از كشور، مبلغى به عنوان مالياتدريافت مى كند، آيا عبور دهندگان غير مجاز در برابر عبور هر نفر همان ماليات راضامن هستند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

عبور دهندگان غير مجاز ضامن نيستند.چون دولت اسلامى مانند ساير دول ماليات را به ازاء كارهايى كه به نفع عبور كننده ها انجام ميدهد دريافت مى كند.بنابر اين وجهى بر ضمان عبور دهنده غير مجاز نيست والله العالم.( )

«240»

سؤال:اگر كتاب يا نوشتجات كسى را غصب كنند ومدتى نزد خود نگه دارند تا ارزشخود را از دست بدهد ويا مطالبى را از نوشتجات او منتشر كنند كه موجب خسارتمالى به مؤلف شود، آيا ضمان هر گونه خسارت به عهده غاصب است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

كسى كه چيزى تأليف مى كند آن چيز، محصول زحمت ونتيجه كار او است، وتنهااو مالك آن كار است.بنابر اين كسى كه آن را نزد خود نگه دارد تا ارزش خود را از دست بدهد، اتلاف مالغير نموده، وضامن است.ونيز كسى كه منتشر كند آن را بدون رضايت او تصرف غير مجاز است، واگر موجب خسارت شود قهرا ضامن است.( )

«241»

سؤال:

اگر بدهكارى را كه قادر به پرداخت بدهى خود نيست مجبور كنند تا از راهفروش مستثنات دين، بدهى خود را بپردازد واز اين بابت خسارت مادى به او برسد،ضمان آن به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

حكم به ضمان محتاج به دليل است، والا اصل اولى برائت است.وادله ضمان 2 قسم است دليل عام وروايت وارد مورد خاص.قسم اول _ عبارت است از قاعده اتلاف _ قاعده يد _ قاعده استيفاءو بعضى گفته اند قاعدة لا ضرر وقاعده احترام _ كه اين دو اخير را قبول ندارم.و هيچ كدام از قواعد باب ضمان شامل مورد نيست.و دليل خاصى هم نداريم.بنابر اين حكم به ضمان نمى كنم.( )

«242»

سؤال:

طلبكارى كه براى وصول طلب خود ناچار به قبول مقدارى زمين در محدودهشهرى شده، اگر پس از آن كه قرارداد غير رسمى زمين در حضور معتمدين محلىتنظيم شد، شهردارى شهر زمين مذكور را از اراضى شهرى اعلام كرده واز تصرفخريدار جلوگيرى كند، واز اين راه خسارت عمده اى به وى وارد آورد، ضمان خسارت وارده به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در موقع قرارداد زمين ماليت داشته، ومانعى هم نداشته، بعدا كه شهردارىتصاحب ميكند در حكم تلف است.چنانچه زمين را طلبكار تحويل گرفته بوده است ضرر متوجه او است.اگر تحويل نگرفته بوده است به مقتضاى (كل مبيع تلف قبل قبضه فهو من مالبايعه) ضرر متوجه بايع است.( )

«243»

سؤال:

اگر قاضى تحت تأثير يكى از رؤساى قوه قضائيه يا رؤساى مافوق خود قرارگرفته وحكم غير عادلانه اى عليه متهم صادر كند ومتهم را متضرر نمايد، آيا ضمان آن به عهده قاضى است يا كسى كه وى را مقهور نموده؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در صورتى كه قاضى، مكره، ومقهور، ويا معتقد به حكمى كه نموده نباشد.ضامن است چون ضرر منتسب به او است.واگر مكره باشد _ ضامن نيست _ لحديث الرفع.كما اين كه اگر معتقد به آن حكم باشد ضامن نيست _ براى آن كه ضمان خطاىقاضى به عهده بيت المال است والله العالم.( )

«244»

سؤال:

چون مسدود كردن حساب بانكى اشخاص، موقوف به تشكيل پرونده وبررسىمقدمات وتشخيص جرم است واين كار توسط كسانى صورت ميگيرد كه حكمقضايى دارند وديگران هر چند از رؤساى عالى رتبه قوه قضائيه باشند قانونا حقچنين امرى را ندارند، حال اگر يكى از رؤساى عالى رتبه قوه قضائيه، بدون تشكيلپرونده وثبوت جرم، دستور مسدود شدن حسابى را صادر كند واز اين طريق ضررمالى را متوجه صاحب حساب كند، آيا ضمان آن به عهده او است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در صورت توجه ضرر مالى به مسدود شدن حساب، ضمان به عهده آن كسى استكه حساب را مسدود نموده.ولى معلوم باشد كه عدم النفع، غير از ضرر است، مجرد عدم فائده موجب ضماننيست.( )

«245»

سؤال:

كسانى كه مغازه مجاز كبوتر فروشى داير مى كنند واز راه خريد وفروش كبوترارتزاق مى كنند، اگر همه مشتريان يا فروشندگان به آن ها، جوانان به ظاهركبوتر پرانى هستند كه اكثرا كبوترهاى صيد شده خود را به آن ها ميفروشند، آيا كارآن ها ضمان آور وداراى اشكال است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در صورتى كه بداند كه كبوتر خاصى كه صيد شده ملك غير است.يا آن كه علم اجمالى داشته باشد، كه يكى از چند كبوتر چنين است.معامله اشكال دارد، وضمان آور است.واگر نداند حمل فعل مسلم بر صحت نموده اشكال ندارد وضمان آور هم نيست.( )

«246»

سؤال:

اگر با پاشيدن گندم مسموم موجب هلاكت كبوترهاى كبوتر پرانى كه براىهمسايگان ايجاد مزاحمت مى كند واز نصيحت ديگران نيز پند نميگيرد شوند، آياضمان بهاى كبوترهاى او خواهد بود؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

بلى چون كبوترها ماليت دارند، وبه واسطه سم تلف شده اند، به مقتضاى قاعدهاتلاف ضمان ثابت است.( )

«247»

سؤال:

چون ممكن است وجود يك كبوتر در محدوده فرودگاه فاجعه جبران ناپذيرى به بار آورد، از اين رو قانونا كبوتر پرانى در شعاع چهل كيلومترى فرودگاه ممنوع اعلام شده، حال اگر يكى از مأمورين حفاظت فرودگاه با ديدن كبوترى اقدام به نابودى آنكند، آيا نسبت به قيمت آن ضامن خواهد بود؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

عمل مأمور حفاظت تكليفا جائز است.ولى ضامن قيمت آن ميباشد.بلى ممكن است گفته شود، چون نابود كردن آن ها به صلاح مسلمين است،ميتواند از بيت المال آن وجه را بگيرد.بهر حال به صاحب كبوتر بايد عوض نابود شده پرداخت شود.مگر آن كه دولت اسلامى قانونى بگذراند بر خلاف آن چه گفته شد در صورتى كهصلاح امت اسلامى بداند.( )

«248»

سؤال:

اطفالى كه از مقررات عبور از خيابان آگاهى ندارند اگر بدون توجه اولياى خوداز منزل خارج شده وموجب تصادف وگاهى فوت خود شوند، ضمان ديه آن ها بهعهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در صورتى كه فعل فاعل مختارى، موجب تصاف نباشد، ضمان بر كسى نيست.به عبارت ديگر چنانچه قتل منتسب باشد به خود صبى، نه به راننده اتومبيل، مثلاضمان بر كسى نيست.واگر عرفا قتل منتسب شود به راننده، چون قتل خطائى است ضمان بر عاقله (اقوامپدرى) است.( )

«249»

سؤال:

نوجوان غير بالغى هنگام هوا كردن بادبادك موجب شده دو سيم از شبكهبرق رسانى به هم گرفته وبر اثر اتصال پاره شده وديگرى را دچار برق گرفتگى نمودهوفوت كرده است، ضمان خسارت وديه متوفى به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

عمل نوجوان باعث فوت شده است، ولى اين قتل خطائى است.به علاوه اگر عمدى هم فوت منتسب به او بشود، به مقتضاى روايت شريفه (عمدالصبى خطاء تحمله العاقلة) حكم قتل خطائى را داشت.بنابر اين ديه متوفى به عهده اقوام پدرى آن نوجوان، غير بالغ است.( )

«250»

سؤال:

كسانى كه استحقاق مالى ندارند، ولى از راه نشاندن افراد وابسته به خود درگذرگاه ها وجوهى را كسب كنند، مالك ميشوند يا ضامن هستند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

كارى است خلاف، بعضى از فقهاء حرام ميدانند، ومالك نميشوند.چون مردم به عنوان فقير به آن ها پول ميدهند، ودر صورت عدم فقر نميتوانندپول را بگيرند، ومالك نميشوند، قهرا ضامنند.بلى چنانچه كسى كه پول ميدهد، بداند، يا احتمال دهد كه گيرنده فقير نيست مع ذلك به او پول بدهد مالك ميشود وگرفتن او هم حرام نيست.( )

«251»

سؤال:

كسانى كه استحقاق مالى ندارند ولى از طريق استخدام افرادى چون پير زنان وپير مردان وافراد بى سرپرست ومعلول واز راه تكدى آنان وجوهى حاصل نموده مخارج مستخدمين خود را تأمين وبقيه را براى خود بر ميدارند، آيا از بابت بهره اىكه خود ميبرد ضامن است يا نه؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه كارى براى آن افراد مى كنند،مثلا محلى كه ملك آنهاست در اختيار آن افراد قرار ميدهند.ومستخدمين راضى به آن گونه تأمين مخارج، وبرداشت بقيه باشند.ضامن نيستند. والله العالم( )

«252»

سؤال:

اگر مسئولين ادارات كه به علل هوا پرستى وتمايلات نفسانى، بر برخىكارمندان زير دست حساسيت پيدا كرده ودر مورد آنان كارشكنى مى كنند كه يا ناچاربه استعفا شده ويا پس از عدم پذيرفتن استعفا از طريق غيبت كردن اخراجميشوند واز اين بابت متحمل خسارات مالى زيادى شوند، آيا ضمان اين گونه خسارت به عهده مسئولين ذى ربط است يا نه؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه كارمند استخدام رسمى شده باشد. ومسئول اداره كارشكنى بنمايد واو راعزل كند، بر خلاف قوانين اداره مربوطه،خسارت وارده (قطع مقررى اداره) به عهده مسئول است.ولى اگر مسئول سبب شود كه خود او استعفاء دهد.يا از طريق غيبت اختيارى اخراج شود.ضمان ندارد، ولو اين كه كار خلافى انجام داده است.( )

«253»

سؤال:

اگر بر اثر باند بازى، فرد كاردانى را از سمت اصلى خود بر كنار كنند وپستپايين ترى را به وى دهند كه در نتيجه ماهانه مبلغى نازل تر از حقوق استحقاقىدريافت كند، آيا ضمانى از اين بابت به عهده مسببين آمده يا نه؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

ضمان يا بايد به واسطه انطباق يكى از قواعد كليهيد _ اتلاف _ استيفاء _ بر موردىويا دليل مخصوصى دلالت كند بر ضمان.وچون هيچ كدام در مورد سؤال نيست.بنابر اين وجهى بر ضمان نيست، واصل مقتضى عدم ضمان است.( )

«254»

سؤال:اگر مثلا رئيس اداره راهنمايى ورانندگى با مأمورين خود قرار بگذارد در قبالهر برگ قبض جريمه كه از مردم ميگيرند فلان درصد، ورئيس دارائى شهر بهمأمورين خود گويد در قبال اخذ فلان مبلغ ماليان فلان درصد به خود شما دادهميشود، ومأمورين براى كسب در آمد بيشتر به جان مردم افتاده ودرآمدهاى زيادى را براى ادراه مربوطه بدون حق كسب كنند، آيا ضمان تعديات آنان به عهدهآمرين است يا مأمورين؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

ضمان تعديات به عهده مأمورين است.آنان به اختيار خود آن تعديات را مينمايند.( )

«255»

سؤال:

استفاده از منابع ملى به صورت چرانيدن دام بدون پروانه از نظر قانون دوران طاغوت ممنوع بوده ومجازات ان طبق همان قانون، ضبط كليه دام ها به نفع وزارتمنابع طبيعى بوده است، اين قانون پس از پيروزى انقلاب مورد تأييد مقاماتقانونگذارى قرار گرفته ودر حال حاضر نيز معمول است، حال اگر دامدارى با علم بهاين قانون، مبادرت به چراى غير قانونى كند وجنگلدارى گوسفندهاى او را بگيرد،آيا دامدار ضامن بهاى گوسفندهايى است كه به عنوان امانت از ديگران ميچرانيدهاست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در صورتى كه قانون گذاران حكومت اسلامى، رعايت قانون شرع را نموده، وبه نفعامت اسلامى چنين قانونى را امضا كرده اند، جنگلدار ضامن نيست.ودامدار بهاى گوسفندهايى كه به عنوان، امانت گرفته از ديگران و ميچرانيدهاست، ضامن است.بلكه اگر قانون شرع هم رعايت نشده باشد، دامدار ضامن است.ولى در اين صورت به نحو تعاقب ايادى است.( )

«256»

سؤال:

اگر فروش پروانه استفاده از منابع طبيعى ممنوع باشد ودارندگان پروانه، بدونتوجه به قانون اقدام به فروش پروانه خود كنند، ايا از بابت وجوهى كه از خريدارگرفته اند ضامن هستند يا نه وخريدار از نظر استفاده غير مجاز چه حكمى دارد؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه خريدار بداند فروش پروانه ممنوع است، مع ذلك اقدام به خريد مى كند،معامله اشكال ندارد، وفروشنده ضامن نيست.واگر نداند معامله صحيح نيست چون با ممنوع كردن حكومت اسلامى، بلكه حتىغير اسلامى، آن پروانه از ماليت ميافتد، پولى كه فروشنده گرفته مالك نميشود قهراضامن آن ميباشد، وخريدار هم مجاز به استفاده از آن نيست.( )

«257»

سؤال:

كسى كه از روى مزاح وشوخى كارت دعوت به صرف شام به نام ديگرى چاپنموده وبه آدرس اشخاص فرستاده وافراد زيادرى را به منزل وى دعوت كرده وازاين راه موجب خسارتى به صاحب خانه شده، ايا ضمان مخارجى كه صاحب خانهكرده به عهده او است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

نه خير ضامن نيست، مگر آن كه مهمان ها بدون اطلاع صاحب خانه، از اموال اواستفاده كنند، واو هم پس از اطلاع راضى نشود، در اين صورت ضامن است.( )

«258»

سؤال:فردى كه فرزند خوانده ديگرى شده وپدر ومادر واقارب اصلى خود رانميشناسد، آيا اگر ديگران پس از مرگ پدر ومادر او، او را مطلع نسازند به گونه اىكه از ارث مرحوم شود، ضامن ارث وى خواهند بود؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

نه خير ضامن نيستند.( )

«259»

سؤال:

كسانى كه بر اثر نداشتن فرزند، بچه ديگرى را به عنوان فرنزد قبول كرده، اگر بهگونه اى باشد كه ورثه طبقات بعدى را از ارث محروم كند، ضمان ان به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

هيچ كس ضامن نيست. چون لابد در زمان حيات اموال خود را به او، ميبخشد، يامصالحه مى كند. والا راه ديگرى بر محروم كردن نيست.در اين صورت هيچ وجهى بر ضمان نيست.( )

«260»

سؤال:

اگر دو كشتى گير كه در ابتداى كشتى، احتمال كشته شدن يا خسارت ديدننميداده اند ودر عين حال پاى يكى به ديگرى بپيچد وبه همين علت به زمينافتاده خسارتى را متحمل شود، ضمان آن به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

اين مسأله را فقهاء، به عنوان اين كه دو اسب سوار اگر با هم تصادم كنند، هر دوبميرند، يا يكى، هر دو خسارت ببينند، يا يكى متعرضند.خلاصه مطلب اين كه اگر دو كشتى گير چنانچه بر خورد كنند.اگر هر دو تلف شوند يا خسارتى ببينند، مثلا دست هر دو بشكند، هر كدام نصف ديهديگرى را، بايد بدهد زيرا خسارت هر كدام مستند به هر دو است.واگر يك كدام خسارت ببيند، آن كه خسارت نديده، نصف ديه ديگرى را بايدبدهد، وخودش چيزى نگيرد.البته مسأله شقوق ديگرى دارد كه خيال مى كنم حكم آن ها معلوم ميشود از آنچهنوشته شد.( )

«261»

سؤال:

اگر در اثر بكس يكى از دو بكس باز، ديگرى تلف شود، آيا ضمان ديه او به عهدهبكس زننده است يا چون متوفى خود احتمال تلف ميداده ضمانى به عهده كسىنيست، واگر هست قتل عمد است يا خطا؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

اگر بكس زن به قصد كشتن طرف، بكس بزند، ويا آن كه بكس به نحوى باشد كهبه حسب عادت موجب قتل ميشود، ولو اين بكس زن قصد كشتن نداشته باشد.اين قتل عمد است، ورثه ميتوانند، قصاص نمايند، ومى توانند ديه بگيرند.واگر به حسب عادت كشنده نيست، واو هم قصد كشتن ندارد قتل غير عمد استبايد بكس زن ديه بدهد.واحتمال تلف مانع از ضمان نيست.( )

«262»

سؤال:

اگر در حالى كه دوچرخه سواران مشغول مسابقه هستند، يكى از آنان به طورناخود آگاه جلوى ديگرى برود واو بر اثر عدم توان بر كنترل به گونه اى به زمين بيفتدكه يا ناقص العضو شود ويا بميرد، ضمان ديه او به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

ظاهر اين است كه در اين گونه موارد پيش آمد، منتسب به هر دو است، البته به غيراختيار. پس ديه بر عاقله است يعنى اقوام پدرى.وچون فعل منتسب به هر دو است، به هر كدام نصف ديه تعلق ميگيرد.بنابر اين در فرض سؤال آن كه جلوى ديگرى رفته، نصف ديه را بايد به مصدومبدهد.( )

«263»

سؤال:

در كليه مسابقاتى كه از طرف دولت تدارك ميشود، آيا ضمان خسارت هاى وارده به عهده يكى از طرفين است يا به عهده دولت؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

وجهى بر آن كه به عهده دولت باشد نميدانم.( )

«264»

سؤال:

اگر در ميادين فوتبال كه توجه فوتباليست ها متوجه توپ است وهنگام دويدنبه جوانب توجه ندارند، بر اثر بهم خوردن دو نفر يكى خسارت ببيند وتشخيصمقصر ممكن نباشد ضمان خسارت وارده به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چون در اين گونه موارد خسارت منتسب به هر دو است.بنابر اين نصف خسارت به عهده ان است كه خسارت نديده است.( )

«265»

سؤال:اگر وكيل هنگام قرارداد وكالت، موكّل خود را با حرف اميدوار كند، ولى دردادگاه نتواند كارى به نفع موكّل انجام دهد، آيا اگر موكل پس از انجام محاكماتقسمتى از حق الوكالة قرارداد شده را به وى نپردازد ضامن است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

متعارف در قرارداد با وكيل، آن است كه وكيل به نفع موكل صحبت كند، اما مؤثربودن يا نبودن ربطى به قرارداد ندارد.وكيل چنانچه آنچه وظيفه اش بوده انجام داده، وكوتاهى نكرده باشد، وجهى ندارد كه آنچه قرارداد شده يا بعض آن را به او ندهند.بنابراين چنانچه قسمتى از حق الوكالة قرارداد شده را به وى نپردازد ضامن است.( )

«266»

سؤال:

اگر وكيلى به عنوان حق الوكالت مبلغى دريافت كند در قبال آن مطلبى به متهم پرونده ياد دهد، وهنگام اعتراض طرف مقابل در قبال اخذ مبلغى از آنان نيز حاضر شود مطالبى را ضد آنچه به متهم ياد داده به آن ها ياد دهد، آيا با اين حال كه مطلبى كه به طرف مقابل ياد داه است خنثا كننده مطلبى است كه به متهم در قبال اخذ وجه ياد داده، ضامن وجهى است كه از متهم گرفته است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

در صورتى كه در قرارداد وكالت فقط قيد شده باشد كه در قبال حق الوكالت مطالبىبه متهم ياد دهد.ياد دادن مطالبى به طرف مقابل ضد اين مطالب هيچ اشكال ندارد.ووجهى هم بر ضمان وجوهى كه از متهم گرفته نيست.ولى چنانچه در قرارداد وكالت ذكر شود در حد وسع براى به ثمر رسيدن مطالبشكوشا باشد، طبعا ياد دادن ضد آن مطالب به طرف مقابل خلاف قرار داده است.قهرا ضامن آن وجوه ميباشد، مگر به مقدار اجرة المثل

مطالب ياد داده شده.( )

«267»

سؤال:

كسى كه خود را لايق وكالت مجلس نميداند ولى به دليل عنوان وحقوق آن اقدام ميكند، اگر به مجلس راه يابد آيا ضامن حقوقى است كه ميگيرد يا كار او ضمان آور نيست.

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

وكيل مجلس حقوق كه ميگيرد، براى تصدى اين مقام است، عدم لياقت مربوط بهاقدامات وافعال وسخنرانى هاى بعد از تصدّى است.واز آثار لاينفك آن هم نيست.ولذا اگر تا آخر هم نه حرفى نزند، ونه عملى انجام دهد، آن حقوق به او دادهميشود.بنابر اين وجهى، بر ضمان او نيست.( )

«268»

سؤال:

روحانيون وائمه جماعتى كه برخى كانديداهاى مجلس را پس از آن مورد تأييدشوراى نگهبان قرار گرفته، بدون دليل شرعى به خطاهاى چپ، راست، منافقين،ليبرالها، سرمايه دارى، فئوداليسم و... متهم مى كنند واز اين راه حقوق يك فرد لايقرا ضايع مينمايند، آيا صرفا گناهكارند واز عدالت ساقط ميشوند، يا ضامن حقوقاز دست رفته اجتماع نيز مى باشند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

قطع نظر از گناه تهمت زدن، وسقوط از عدالت.اين افراد خيانت به اجتماع وامت اسلامى مى كنند، كه گناهش چند برابر تهمت بهيك فرد است.ولى ضمان حقوق از دست رفته وجهى ندارد.( )

«269»

سؤال:

كسانى كه پوسترهاى تبليغاتى انتخاباتى را به هر دليل پاره مى كنند، خواه قصداهانت داشته باشند يا نه، آيا ضامنند يا نه؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه آن پوسترها، در معابر عمومى نصب شود، ومدت نصب آن ها طولانى باشد،خيال نميكنم ضمانى متوجه شود.زيرا به حسب بناء عقلاء استفاده از اموال عمومى، تا حدى مجاز است، وماندن يك پوستر براى مدت طولانى، به نظر عقلاء، غير مجاز است، البته در صورتى كه مزاحم داشته باشد. والله العالم( )

«270»

سؤال:افرادى كه به عنوان ستاد تبليغاتى كانديداى معينى فعاليت مى كنند، اگر روىپوستر ديگر كانديداها، پوستر كانديداى مورد نظر خود را بچسبانند، ضامن هستنديا گناهكار؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

اَساسا استفاده از اموال عمومى با استفاده از اموال شخصى تفاوت دارد.زيرا در اموال عمومى استفاده تابع قرارداد كسى است كه آن اموال در اختيار اواست.بنابر اين آن چه سيره متشرعه بر آن قائم شده است جواز اعمالى از قبيل چسباندنپوستر روى پوستر ديگر است.وشاهد آن هم عدم جلوگيرى متصديان است.پس عمل مذكور نه خلاف شرع است نه موجب ضمان. والله العالم.( )

«271»

سؤال:افراد باسوادى كه هنگام اخذ آراء براى اشخاص بى سواد رأى مينويسند، اگر ازبى سوادى افراد سوء استفاده كنند وبرخلاف ميل قلبى رأى دهنده، ورقه را به نامكانديداى مورد علاقه خود پر كنند، عملشان ضمان آور است يا صرفا گناهكارند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

كارى است خلاف، ولى وجهى بر ضمان نيست.( )

«272»

سؤال:اگر نماينده اى پس از انتخاب وراه يافتن به مجلس، بدون دليل شرعى مبادرتبه استعفا كند واز اين طريق موجب خسارات مالى زيادى براى دولت وملت شود،آيا ضمان آن به عهده او است؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

نمايندگى مجلس وكالت از طرف مردم است، وبه نظر اكثر فقهاء وكالت ارعقودجائزه است ووكيل بدون جهت ميتواند خودش را عزل كند.بنابر اين استفتاء اشكال ندارد.ولى به نظر اين جانب به تبع جمعى از فقهاء موكل بدون جهت ميتواند وكيل راعزل كند.ولى وكيل نميتواند خودش را معزول كند.بنابر اين نماينده مذكور نميتواند بدون عذر شرعى استعفاء دهد پس از رفتن بهمجلس، وچنانچه خساراتى به استناد همين استعفاء متوجه اشخاص حقوقى يا حقيقىبشود ضامن است.مگر آن كه موكلين استعفاء او را قبول كنند، كه در حقيقت اقالة در وكالت است.( )

«273»

سؤال:

اگر هنگام ساختن فيلم هاى نمايشى وهنرى; مانند سريال ها وفيلم هاىمشهورى كه در سينماها واز تلويزيونها پخش ميشود، يكى از با زيگران از اسب، كوه،ماشين وموارد ديگر پرت شد وخسارت جانى ببيند، ضمان آن به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه كسى آن اسب را تحريك نكند، ويا كسى او را از كوه پرت نكند، هيچ كس ضامن نيست. چون كسى ضامن پرت شدن ويا رم كردن اسب است، كه سبب مستند به او باشد.( )

«274»

سؤال:

ضايعات وخساراتى كه هنگام پياده كردن نمايش به بار ميآيد مثلا يكى از بازى كنان از اسب افتاده وزير دست وپاى اسبها تلف ميشود ضمان آن به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

حكم اين مسأله از جواب مسأله قبل معلوم ميشود.( )

«275»

سؤال:

اگر براى آموزش دادن كارهاى خطرناكى چون عبور از روى سيم و.. خسارتى بهنوآموز وارد شود ضمان آن به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه نوآموز بچه غير بالغ باشد، وولى او هم اذن در اين كار نداده باشد، آموزش دهنده ضامن است.آن هم در صورتى كه اين تعليم وتعلم ها به حسب عادت در معرض اين گونهخطرات باشد.واگر نوآموز بالغ است، يا ولى اذن داده، يا اين گونه اعمال در معرض خطر نباشد،كسى ضامن نيست. والله العالم( )

«276»

سؤال:

اگر هنگام تغزيه خوانى هنگام كشتن ابو الفضل فرضى، شمشير خطاء رود وكسى كشته شود ضمان ديه او به عهده كيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

ديه آن به عهده عاقله (يعنى اقوام پدرى) شمشير زننده است.( )

«277»

سؤال:كسانى كه قبل از پيروزى انقلاب براى بر هم زدن نظم اجتماع ودر نهايتمتزلزل كردن رژيم شاه به صورت ولباس زنان بى حجاب وبد حجاب، اسيد پاشيده وآن ها را متضرر يا ناقص العضو كرده باشند، آيا ضامن خسارات مالى وديه آن هاهستند يا چون كار آنها بر حسب ظاهر جنبه الهى داشته ضامن نيستند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه آن اعمال با اجازه مجتهد جامع الشرائط بودهكه او هم با رعايت قانون اهم ومهم، چنين حكمى كرده است آن افراد كه اسيدپاشيده اند ضامن نيستند.واگر بدون اذن مجتهد بوده، ضامن تمام خسارات وارده مى باشند.( )

«278»

سؤال:

اگر مثلا معلمى به صداى مگس حساسيت داشته ومحصلين در خارج از كلاسمگس هايى را بگيرند وهنگام درس در كلاس رها كنند واز اين راه معلم را آزار داه وقت كلاس درس را تضييع كنند، آيا ضمانى به عهده آن ها خواهد بود يا صرفاگناهكارند؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

وجهى بر ضمان تصور نمى كنم.( )

«279»

سؤال:

در مواردى كه مثلا تعدادى از دانش آموزان يا دانشجويان عليه ديگرى متحدشده ووى را به باد مسخره واستهزاء ميگيرند تا اين كه او از رفتن به كلاس دلسردشده وموجبات ترك تحصيل وى فراهم ميشود، ودر اين ميان خساراتى به او وبهجامعه وارد ميشود، آيا ضمانى به عهده آنان خواهد بود يا نه؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

كارى است بسيار بد ومذموم.ولى ضمان كه بايد يا به واسطه، يكى از قواعد باب ضمان، يا دليل خاصى باشد دراينجا مورد ندارد.( )

«280»

سؤال:

كسانى كه مثلا به عنوان تعمير ويا تجديد بناء، آثار باستانى را تخريب مى كنند و از اين راه به آثار فرهنگى جامعه خسارت وارد مى كنند، ضامنند يا كار آنان ضمان آور نيست؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه آن آثار باستانى ملك خودشان باشد ضامن نيستند.واگر ملك، افراد ديگر، يا مؤسسات، يا دولت باشد ضامنند.( )

«281»

سؤال:

اگر كارفرمايى جهت تكميل ساختمان خود به شركت داربست مراجعه ودرخواست نصب داربست كند وشركت مزبور با اين كه ساختمان مذكور د ر محدودهكابل برق فشار قوى قرار داشته ومى بايست با هماهنگى با اداره برق اقدام ميكرد،رأسا اقدام كند كه در نتيجه كارگرى در اثر برق گرفتگى فوت كند، آيا ضمان ديه انبه عهده كارفرما (صاحب ساختمان) است كه در خواست نصب داربست كرده يا بهعهده مسئول شركت داربست است كه بر خلاف مقررات اقدام كرده ويا به عهدهمهندس ناظر است كه كارشناس ومسئول نظارت بر انجام صحيح عملياتساختمانى بوده؟

جواب:

(باسمه جلت اسمائه)

چنانچه مهندس ناظر مفروض تفريط نموده، ودقت نكرده است در نتيجه گرفتنبرق كارگر را عرفا، مستند به او است، واو جزء اخير علت است، او ضامن است. والله العالم.( )

11- آشنايي با وظايف و حقوق زن

مشخصات كتاب

سرشناسه : اميني ابراهيم 1304-

عنوان و نام پديدآور : آشنايي با وظايف و حقوق زن / ابراهيم اميني.

مشخصات نشر : قم: بوستان كتاب قم(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم) 1384 .

مشخصات ظاهري : [223] ص .

فروست : بوستان كتاب 1364 . زن 25 . سياسي - اجتماعي 142 .

جوان و باورها 5.

شابك : 22000 ريال : 964-371-900-6

يادداشت : ص. ع. لاتيني شده: Ebrahim Amini. Ashnaiyi ba vazayef va hogug-e zan = An introduction to woman's duties and rights.

يادداشت : كتابنامه: ص. [223] ؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع : حقوق زن -- جنبه هاي مذهبي -- اسلام

موضوع : زنان در اسلام

شناسه افزوده : حوزه علميه قم. دفتر تبليغات اسلامي. بوستان كتاب قم

رده بندي كنگره : BP230/172 /‮الف 84آ5 1384

رده بندي ديويي : 297/4831

شماره كتابشناسي ملي : 1164564

بخش اول
مقام زن در اسلام

زن در اسلام، همان مقام شامخ انسان را دارد، زيرا زن و مرد در انسان بودن تفاوتى ندارند. اگر انسان در قرآن «خليفة اللّه» معرفى شده و مورد كرامت قرار گرفته است: «ما آدمى زادگان را گرامى داشتيم و در خشكى و دريا بر مركب سوار كرديم و از طيبات روزى داديم و بر بسيارى مخلوقات برترى عطا كرديم».(1) و چنان چه آدم به مقامى رسيد كه مسجود فرشتگان واقع شد: «وقتى طينت آدم را آراستم و آماده ساختم واز روح (منسوب به) خودم در آن دميدم به سويش سجده كنيد».(2)

1. اسراء (17) آيه 70: «وَلَقَدْ كَرَّمْنا بَنِى آدَمَ وَحَمَلْناهُمْ فِى البَرِّ وَالبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّ_يِّباتِ وَفَ_ضَّلْناهُمْ عَلى كَثِ_يرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِ_يلاً».

2. حجر (15) آيه 29:«فَإِذا سَ_وَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِ_يهِ مِنْ رُوحِى فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ». 12

همه اينها در اثر انسان بودن او است. قرآن

كريم درباره حضرت آدم مى فرمايد: «و خدا اسما را به آدم تعليم كرد. سپس آنها را بر ملائكه عرضه داشت و گفت: اگر راست مى گوييد اسم هاى اينها را بگوييد. ملائكه گفتند: خدايا تو منزهى، جز آن چه را به ما تعليم كرده اى، نمى دانيم و تو دانا و حكيم هستى. آن گاه خدا به آدم گفت: از اسما به آنان خبر بده، وقتى آدم اسم هاى آنان را بيان كرد، خدا به فرشتگان گفت: آيا به شما نگفتم كه من از غيب آسمان ها و زمين آگاه هستم و آن چه را اظهار مى داريد يا كتمان مى كنيد مى دانم».(1) اگر حضرت آدم توانست اسما را بفهمد و پاسخ گوى آنها باشد، در اثر آفرينش ويژه انسانى اش بود و در اين آفرينش زن و مرد يكسانند. به طور كلى، هرگونه تعريف و تمجيدى كه در قرآن و احاديث درباره انسان به عمل آمده، زن و مرد در اين باره يكسانند. در قرآن، آيه اى نيست كه زن را به عنوان زن بودن نكوهش كند. بنابراين، زن و مرد از ديدگاه اسلام و قرآن دو انسانند، در ارزش ها تفاوتى ندارند و مسئوليت هاى مشتركى را در اداره جامعه بر عهده دارند كه به برخى اشاره مى شود:

1. بقره (2) آيات 31 _ 34: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى المَلائِكَةِ فَقالَ أَنبِئُونِ_ى بِأَسْماءِ ه_ؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِ_ينَ * قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أنْتَ الْعَلِ_يمُ الحَ_كِ_يمُ * قالَ ياآدَمُ أَنبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَلَمْ أَقُلْ لَ_كُمْ إِنِّى أَعْلَمُ غَيْبَ السَّم_واتِ وَالاْءَرضِ وَأَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَما كُنتُمْ تَ_كْتُمُونَ». 13

اول: زن و مرد به طور تساوى منشأ پيدايش و تولد و تكثير

و بقاى نسل انسانند. قرآن كريم مى فرمايد: «اى مردم! ما شما را از مرد و زن آفريديم و شما را گروه گروه و قبيله قبيله قرار داديم تا شناخته شويد، ارزش مندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين افراد هستند. خدا دانا و آگاه است».(1) هم چنين مى فرمايد: «اى مردم! از پروردگارتان كه شما را از يك نفس آفريد و همسرش رانيز از جنس خودش خلق كرد و به وسيله آن دونفر، مردان و زنان فراوانى را در زمين پراكنده ساخت، بترسيد. تقواى خدا را پيشه سازيد كه با سوگند به نام او از يك ديگر سؤال مى كنيد و درباره خويشاوندان نيز از خدا بترسيد و خدا مراقب شما است».(2) در آيات فوق زن و مرد دو ركن مهم اجتماع معرفى شده اند و رعايت تقوا ملاك برترى هر يك از زن و مرد معرفى شده است. دوم: قرآن، تنها وسيله سعادت انسان را ايمان به خدا، تزكيه و تهذيب

1. حجرات (49) آيه 13: «يا أَيُّها النّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثى وَجَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَقَبائِ_لَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِ_يمٌ خَبِيرٌ».

2. نساء (4) آيه 1: «يا أَ يُّها النّاسُ اتَّ_قُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَبَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِ_يراً وَنِساءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِى تَساءَلُونَ بِهِ وَالأَرْحامَ إِنَّ اللّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِ_يباً». 14

نفس از بدى ها، رعايت تقوا و انجام دادن عمل صالح مى داند و در اين جهت، ميان زن و مرد فرقى نگذاشته است، بلكه هر دو را لايق ترقى و تكامل معنوى و قرب الى اللّه دانسته است. خداوند متعال در قرآن مى فرمايد: «هر كس عمل صالحى را انجام دهد _ مرد

باشد يا زن _ در حالى كه به خدا ايمان دارد، پس به او زندگى خوش و پاكيزه اى مى دهيم و پاداشى بهتر از كردارشان عطا خواهيم كرد».(1) و نيز مى فرمايد: «پس پروردگار دعايشان را اجابت فرمود كه من عمل هيچ كس را ضايع نمى كنم _ چه زن و چه مرد _ همه از يك ديگر هستيد».(2) قرآن زنان و مردان صالح و شايسته را به طور تساوى مدح كرده است و مى فرمايد: «خدا براى مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان مطيع و مردان و زنان راست گو، و مردان و زنان شكيبا و مردان و زنان خاشع و مردان و زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزه دار، و مردان و زنان پاك دامن و مردان و زنان ذاكر، آمرزش و مزدى بزرگ

1. نحل (16) آيه 97: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُن_ْثى وَهُ_وَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِ_يَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّ_هُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ».

2. آل عمران (3) آيه 195: «فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ اَءن_ِّى لا أُضِ_يعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ». 15

آماده كرده است».(1) قرآن، همانند مردان به بانوان شايسته تاريخ اشاره نموده و از آنان ستايش كرده است. براى نمونه، درباره حضرت مريم مى گويد: «پس پروردگارش آن دختر را به نيكى پذيرفت و به خوبى پرورش داد و زكريا را به سرپرستى او گماشت. هر وقت زكريا در محراب به نزد مريم مى رفت، پيش او خوردنى مى يافت، مى گفت: اى مريم! اينها براى تو از كجا مى رسد؟ جواب مى داد: از جانب خدا، زيرا هر كس را كه بخواهد بى حساب روزى مى دهد».(2) هم چنين مى فرمايد: «و فرشتگان گفتند:

اى مريم! خدا تو را برگزيد و پاكيزه ساخت و بر زنان جهان برترى داد».(3) خداوند متعال درباره آسيه، همسر فرعون، مى فرمايد: «و خدا براى كسانى كه ايمان آورده اند، زن فرعون را مثال مى زند.

1. احزاب (43) آيه 35: «إِنَّ المُسْلِمِ_ينَ وَالمُسْلِماتِ وَالمُ_ؤْمِنِ_ينَ وَالمُ_ؤْمناتِ وَالقانِتِ_ينَ وَالقانِتاتِ وَالصّادِقِ_ينَ وَالصّادِقاتِ وَالصّابِرِينَ وَالصّابِراتِ وَالخاشِعِ_ينَ وَالخاشِعاتِ وَالمُتَصَ_دِّقِ_ينَ وَالمُتَصَ_دِّقاتِ وَالصّائِمِ_ينَ وَالصّائِماتِ وَالحافِظِ_ينَ فُرُوجَهُمْ وَالحافِظاتِ وَالذّاكِرِينَ اللّهَ كَثِ_يراً وَالذّاكِراتِ أَعَ_دَّ اللّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِ_يماً».

2. آل عمران (3) آيه 38: «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَكَفَّلَها زَكَرِيّا كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيّا الِمحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ أَنّى لَكِ ه_ذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ».

3. همان، آيه 42: «وَ إِذْ قالَتِ المَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفاكِ عَلى نِساءِ العالَمِ_ينَ». 16

آن گاه كه گفت: پروردگارا! براى من در بهشت نزد خود خانه اى بنا كن و مرا از فرعون و عملش نجات بده و مرا از مردم ستم كار برهان».(1) فاطمه زهرا، دختر گرامى پيامبر نيز از همين بانوان ممتاز است كه آيه تطهير درباره او و شوهر و پدر و فرزندانش نازل شده است. خداوند متعال مى فرمايد: «خدا خواسته كه رجس و پليدىِ گناه را از شما برطرف سازد و شما را پاك و پاكيزه گرداند».(2) رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره اين زنان فرمود: بانوان بزرگ اهل بهشت چهار نفرند: مريم دختر عمران، فاطمه دختر محمد، خديجه دختر خويلد و آسيه دختر مزاحم و همسر فرعون.(3) چنان كه مى بينيد، قرآن زن بودن را مانع رشد و ترقى و تعالى و كسب فضايل انسانى نمى داند، بلكه آنان را نيز همانند مردان براى كسب

فضايل شايسته مى داند. البته در قرآن، بعضى زنان نكوهش شده اند، مانند همسر نوح پيامبر،

1. تحريم (66) آيه 11: «وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِنْدَك َ بَيْتاً فِى الجَنّ_ةِ وَنَجِّنِى مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِى مِنَ القَوْمِ الظّالِمِ_ينَ».

2. احزاب (33) آيه 33: «إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِ_يُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِ_يراً».

3. كشف الغمه، ج 2، ص 76: قال النبي صلى الله عليه و آله : «سيّدات أهل الجنة أربع: مريم بنت عمران، و فاطمة بنت محمد، و خديجة بنت خويلد، و آسية بنت مزاحم امرأة فرعون». 17

همسر لوط پيامبر و همسر ابولهب كافر.(1) همان طور كه برخى مردان نيز در اثر كردار ناشايست سرزنش شده اند، مانند فرعون، نمرود و ابولهب. سوم: اسلام، زن و مرد را دو ركن اجتماع مى داند كه در پيدايش، تشكيل، اداره و بهره گيرى از جامعه نقشى مشترك دارند. زن و مرد در جامعه زندگى مى كنند و از نتايج خوب اجتماع صالح و آثار بد جامعه فاسد، به طور مساوى بهره منداند. بنابراين، مسئوليت اداره صحيح و اصلاح جامعه نيز بر عهده زن و مرد خواهد بود. خداوند متعال در قرآن مى فرمايد: «مردان و زنان مؤمن اولياى يك ديگرند، امر به معروف و نهى از منكر مى كنند. نماز را برپا مى دارند و زكات مى دهند. از خدا و رسول خدا اطاعت مى نمايند. اينان مورد رحمت خدا واقع مى شوند و خدا پيروز و حكيم است».(2) درست است كه حضور در ميدان جهاد و جنگيدن با دشمن بر زنان واجب نشده، اما ساير مسئوليت هاى اجتماعى از آنان سلب نشده است: امر به معروف و نهى از منكر، دفاع از دين و مقدسات آن، تبليغ

و گسترش اسلام، مبارزه با تجاوز و تعدّى، دفاع از حقوق محرومان و ستم ديدگان، تعاون در كارهاى خير، كمك به تهى دستان و مستمندان، پرستارى از بيماران و معلولان و سال خوردگان، مبارزه با مفاسد اخلاقى و اجتماعى، پرورش صحيح

1. تحريم (66) آيه 10 و سوره مسد.

2. توبه (9) آيه 71: «وَالمُ_ؤْمِنُونَ وَالمُ_ؤْمِناتُ بَعْضُ_هُمْ أَوْلِ_ياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ المُنْكَرِ وَيُقِ_يمُونَ الصَّلاةَ وَيُ_ؤْتُونَ الزَّكاةَ وَيُطِ_يعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُول_ئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِ_يمٌ». 18

كودكان، تعليم و بالا بردن سطح دانش افراد اجتماع، تحكيم و تقويت حكومت عدل اسلامى، دفاع از ارزش هاى اسلامى، كمك به بنيه اقتصادى خانواده و كشور، و ده ها مسئوليت مشترك ديگر كه بر عهده زن و مرد نهاده شده است. چهارم: ازوظايف مشترك ديگر زن و مرد، تحصيل علم و كشف اسرار جهان و بهره گيرى از آن در تهيه و اختراع وسايل آسايش و رفاه در زندگى است. هر دو انسانند و لياقت و مسئوليت دارند. اسلام در كسب دانش، تأكيدهاى فراوانى دارد و آن را فريضه معرفى مى نمايد: امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود: تحصيل علم بر هر مسلمانى واجب است. آگاه باشيد كه خدا طلاب علم را دوست دارد.(1) امام محمد باقر عليه السلام فرمود: دانشمندى كه از دانش خود استفاده كند، از هفتاد هزار عابد بهتر است.(2) و ده ها و صدها حديث ديگر از اين قبيل، كه ميان زن و مرد از اين جهت تفاوتى نيست. زنان به عنوان فردى مسلمان وظيفه دارند در كسب دانش بكوشند، تا به خودكفايى برسند؛ به ويژه درباره تحصيل علومى كه مستقيماً

1. كافى، ج 1، ص

30: عن أبي عبداللّه عليه السلام قال: «قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : طلب العلم فريضة على كلّ مسلم، ألا إنّ اللّه يحبّ بغاة العلم».

2. همان، ص 33: عن أبي جعفر عليه السلام قال: «عالم ينتفع بعلمه أفضل من سبعين ألف عابد». 19

مورد نياز آنان مى باشد، مانند پزشكى، دندان پزشكى، روان پزشكى، داروسازى، پرستارى، مامايى، علوم آزمايشگاهى، تعليم و تربيت، روان شناسى، زيست شناسى، شيمى، مديريت، حسابدارى، اسلام شناسى، تفسير، عقايد، فقه، تاريخ، ادبيات، هنر، زبان، حقوق، اقتصاد و ... . زنان، حدود نصف جامعه را تشكيل مى دهند و در اداره آن سهيم اند. از همين رو، دانشمندان و متخصصان آنان در رشته هاى مربوط و مورد نياز بايد به تعداد مردها باشد تا خودكفا شوند. بايد نصف بيمارستان ها و درمانگاه ها، دانشگاه ها، دبيرستان ها، دبستان ها، دانشسراها، داروسازى ها، آزمايشگاه ها، مدارس علوم دينى و پرورش مبلغ، مراكز تبليغات اسلامى، به بانوان اختصاص داشته باشد. هم چنين همه زايشگاه ها بايد ويژه زنان باشد و به مقدار مردان، دانشمند و كارشناس داشته باشند كه متأسفانه چنين نيست. نقصان و تفاوت مذكور مى تواند دو علت داشته باشد: يكى، خودخواهى ها، خودمحورى ها و بى عدالتى هاى مردها در طول تاريخ كه بانوان را از حقوق مشروعشان در خودكفايى باز داشته و آنان را وابسته نگه داشتند. ديگرى، كوتاهى، خودناشناسى، رفاه طلبى و تجمل گرايى بانوان كه مسير واقعى استيفاى حقوق خود را نشناختند و به بيراهه رفتند. بانوان بايد مسئوليت ها و نقش هاى واقعى خود را بشناسند و در راه رسيدن به استقلال و خودكفايى و استيفاى حقوق مشروع خود بكوشند و مواظب باشند به بيراهه نروند؛ چنان كه بانوان غربى رفتند.

زن و حجاب

حجاب، در لغت به معناى پوشش است. حجاب، يعنى لباسى كه بدن زن را بپوشاند. اسلام به بانوان دستور

داده بدن خود را به طور كامل بپوشانند و از نظر مردان بيگانه محفوظ بدارند. براى وجوب حجاب از آيات قرآن و احاديث استفاده شده است. در اين جا به سه آيه اشاره مى شود: آيه اولخداوند متعال در قرآن مى فرمايد: «اى پيامبر! به مردان مؤمن بگو: چشمان خويش فرو بندند و عورت خود را نگه دارند، اين براى پاك دامنى آنان بهتر است. خدا به كارهاى آنان آگاه است. و به زنان مؤمن بگو: ديدگان خود را فرو بندند و عورت خود را نگه دارند و زينت هاى خود را جز آن مقدار كه پيداست، آشكار نسازند و مقنعه هاى خود را تا گريبان خود گذارند و زينت هاى خويش

30

را جز براى شوهران و پدران و پدر شوهران و برادران و پسر برادران و پسر خواهران و زنان و بردگان خودشان و مردان خدمت گزارشان كه به زن رغبت ندارند و كودكان غير مميزى كه از عورت زنان خبر ندارند، آشكار نسازند. و زنان آن چنان پاى بر زمين نزنند، تا زينت هاى پنهانشان دانسته شود. اى مؤمنان! همگان به درگاه خدا توبه كنيد، باشد كه رستگار شويد».(1) آيه فوق، درباره حجاب بانوان نازل شده و به مسائلى اشاره كرده كه نياز به شرح و تفسير دارد: در آغاز از مردان و زنان مؤمن خواسته شده كه ديدگان خود را فرو بندند و مردان به زنان و زنان به مردان خيره نشوند و چشم چرانى نكنند. غض، در لغت به معناى كاستن و فروبستن است. غض بصر؛ يعنى نگاه را كوتاه كردن و خيره نشدن. گاهى انسان به ديگرى مى نگرد، ولى نگاه كردن هدف نيست، زمانى هم براى لذت مى نگرد كه آن

را چشم چرانى مى گويند. نگاه هاى ثانوى و لذت جويى، انسان را به فساد مى كشد و از آنها نهى شده

1. نور (24) آيات 30_31: «قُ_لْ لِلْمُ_ؤْمِنِ_ينَ يَغُ_ضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَيَحْ_فَظُوا فُ_رُوجَهُمْ ذ لِ_كَ أَزْكى لَ_هُمْ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ * وَقُلْ لِلْمُ_ؤْمِناتِ يَغْ_ضُضْ_نَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَيَ_حْفَظْنَ فُ_رُوجَ_هُنَّ وَ لايُبْدِينَ زِينَ_تَهُنَّ إِلاّ ما ظَ_هَرَ مِنْها وَلْيَ_ضْرِبْنَ بِخُ_مُرِهِنَّ عَلى جُ_يُوبِ_هِنَّ وَلايُبْدِينَ زِينَ_تَهُنَّ إِلاّ لِ_بُ_عُولَتِ_هِنَّ أَوْ آبائِ_هِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِ_هِنَّ أَوْ أَبْنائِ_هِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِ_هِنَّ أَوْ إِخْوانِ_هِنَّ أَوْ بَنِى إِخْوانِ_هِنَّ أَوْ بَنِى أَخَواتِ_هِنَّ أَوْ نِسائِ_هِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُ_هُنَّ أَوِ التّابِعينَ غَيْرِ أُولِى الإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّ_فْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْ_هَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ وَلايَ_ضْرِبْنَ بِأَرْجُلِ_هِنَّ لِ_يُعْلَمَ ما يُ_خْفِ_ينَ مِنْ زِينَتِ_هِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللّهِ جَمِ_يعاً أَيُّهَ المُؤْمِنُونَ لَعَ_لَّكُمْ تُفْلِحُونَ». 31

است، اما نظرهايى كه براى لذت جويى نباشد حرام نيست، زيرا از لوازم معاشرت و زندگى اجتماعى است. بعد از آن، به زنان و مردان توصيه مى كند كه فروج خود را حفظ كنند. فروج، جمع «فرج» به معناى «عورت» است. مقصود از حفظ فرج يا پوشيدن آن، سعى در حفظ عفت و پاك دامنى است با غض بصر؛ يعنى چشم پوشيدن و رعايت حجاب. سپس خطاب به زنان مى گويد: «َلا يُبْدِينَ زِينَ_تَهُنَّ إِلاّ ما ظَ_هَرَ مِنْها». زينت، به معناى زيور و وسيله زيبايى است كه انواعى دارد: يكى، زيورهايى كه از بدن جدا هستند، مانند گوشواره، گلوبند، انگشتر، گل سر، دست بند، لباس هاى زينتى. نوع دوم زينت هايى اند كه به بدن مى چسبند، مانند سرمه، رنگ ناخن، رنگ دست و پا و رنگ مو. زينت مذكور در آيه هر دو مورد را شامل مى شود. به زنان توصيه شده كه انواع زينت هاى خود را براى مردان بيگانه

آشكار نكنند و بدين وسيله از جلب توجه مردان و تحريك غريزه جنسى آنان جلوگيرى كنند. بعد از آن، با جمله: «إِلاّ ما ظَ_هَرَ مِنْها» به زنان اجازه داده، زينت هاى ظاهر خود را _ كه به طور طبيعى آشكار است _ نپوشانند، مانند سرمه، رنگ ابرو، خضاب دست، انگشتر، رنگ چادر، مانتو و كفش. بانوان به دليل اين كه در اجتماع زندگى مى كنند و مسئوليت هايى را بر عهده دارند طبعاً چشم مردان بيگانه به صورت، دست و زينت هاى آشكار آنان مى افتد و پوشش آنها امرى دشوار و حرجى است، لذا به آنان رخصت داده شده كه بدون پوشيدن آنها به اداى مسئوليت هاى خود مشغول باشند.

32

در بعضى احاديث نيز زينت هاى ظاهر مذكور در آيه، به همين معنا تفسير شده است. زراره از حضرت صادق عليه السلام نقل كرده كه در تفسير قول خداى عزوجل: «إِلاّ ما ظَ_هَرَ مِنْها» فرمود: زينت ظاهر، عبارت است از سرمه و انگشتر.(1) ابوبصير مى گويد: از امام صادق عليه السلام از تفسير آيه «َلا يُبْدِينَ زِينَ_تَهُنَّ إِلاّ ما ظَ_هَرَ مِنْها» سؤال كردم، فرمود: زينت ظاهر عبارت است از انگشتر و دست بند.(2) سپس در تعقيب بيان حجاب مى فرمايد: «وَلْيَ_ضْرِبْنَ بِخُ_مُرِهِنَّ عَلى جُ_يُوبِ_هِنَّ» خمر جمع خمار و به معناى مقنعه و روسرى بزرگ است. جيوب نيز جمع جيب و به معناى گريبان و يقه پيراهن است. گفته اند: زنان در عصر رسول خدا صلى الله عليه و آله پيراهنى را مى پوشيدند كه گريبان آن باز بود و مقدارى از سينه شان آشكار مى شد. هم چنين آنان دو طرف روسرى را از بالاى گوش به پشت سر مى انداختند، در نتيجه گوش، گوشواره، گردن و مقدارى از سينه آنان نمايان بود. از همين رو، آيه به بانوان

دستور مى دهد كه روسرى هاى خود را بر چاك پيراهن بيندازيد، تا گوش،

1. وسائل الشيعه، ج 20، ص 201: زرارة، عن أبي عبداللّه عليه السلام في قول اللّه عزّوجلّ: «إِلاّ ما ظَ_هَرَ مِنْها» قال: «الزينة الظاهرة الكحل و الخاتم».

2. همان، ج 20، ص 201: أبوبصير، عن أبي عبداللّه عليه السلام قال: سألته عن قول اللّه عزّوجلّ «َلا يُبْدِينَ زِينَ_تَهُنَّ إِلاّ ما ظَ_هَرَ مِنْها» قال: «الخاتم و المسكة و هى القلب». 33

گوشواره، گردن و سينه آنان را بپوشاند. طبرسى در تفسير آيه مى نويسد: «خمر» جمع خمار به معناى مقنعه و روسرى است كه بر گريبان و اطراف گردن مى افتد. در آيه به زنان دستور رسيده كه مقنعه خود را بر سينه بيندازند تا گردنشان پوشيده شود، زيرا قبلاً مقنعه را بر پشت سر مى انداختند، در نتيجه سينه آنان پيدا بود.(1) در ذيل همين آيه مى فرمايد: « وَلايَ_ضْرِبْنَ بِأَرْجُلِ_هِنَّ لِ_يُعْلَمَ ما يُ_خْفِ_ينَ مِنْ زِينَتِ_هِنَّ» براى رعايت كامل عفاف و جلوگيرى ازمفاسد اجتماعى به بانوان توصيه شده كه موقع راه رفتن، پاى خود را محكم به زمين نزنند، مبادا صداى زيورهاى آنان به گوش مردان بيگانه برسد و موجب تحريك جنسى آنان شود و مشكلاتى به وجود آيد كه طبق مصالح عموم مردم، به ويژه جوانان و مردان مجرّد، نيست. از اين آيه، چند مطلب مهم اخلاقى و اسلامى استفاده مى شود: 1. زنان و مردان بيگانه بايد از چشم چرانى و لذت جويى بصرى بپرهيزند و براى لذت جويى به يك ديگر ننگرند؛ 2. زنان نبايد زيورهاى مخفى خود را براى مردان بيگانه آشكار سازند؛ 3. بانوان وظيفه دارند روسرى و مقنعه خود را به گونه اى بر سر بيفكنند كه گوش، گوشواره، اطراف گردن

و سينه آنان را به طور كامل بپوشاند؛ 4. به زنان توصيه شده كه براى رعايت هر چه بيشتر عفت عمومى و

1. مجمع البيان، ج 7، ص 138. 34

جلوگيرى از مفاسد اخلاقى، حتى پاهاى خود را محكم بر زمين نزنند، مباداصداى پاى آنان موجب انحراف مردان شود؛ 5 . بر زنان واجب نيست زيورها و زينت هاى آشكار خود را بپوشانند. آيه دومخداوند متعال در قرآن مى فرمايد: «اى پيامبر! به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو كه جلباب را به خود نزديك كنند (فروپوشند) اين بهتر است تا شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند و خدا، بخشنده و مهربان است».(1) قاموس، «جلباب» را به معناى پيراهن و لباس گشاد بانوان يا لباسى كه روى ساير لباس ها مى پوشند و همه را فرامى گيرد و به معناى مقنعه آورده است. راغب در مفردات نيز جلباب را به پيراهن و مقنعه معنا كرده است. در المنجد نيز جلباب به معناى پيراهن يا لباس گشاد آمده است. بنابراين، در تفسير آيه مى توان چنين گفت: به زنان بگو: جلباب و لباس روپوش خود را از پارچه هاى ارزان قيمت تهيه كنند، يا آن را به گونه اى رها سازند كه همه بدن، از جمله سينه و اطراف گردن آنان را كاملاً بپوشاند و از چشم نامحرمان محفوظ بدارد. اگر چنين كنند به پاك دامنى شناخته شده، مورد توجه بيگانگان قرار نمى گيرند و از ايجاد مزاحمت مصون مى مانند.

1. احزاب (33) آيه 59: «يا أَيُّها النَّبِيُّ قُلْ لاِءَزْواجِكَ وَبَناتِكَ وَنِساءِ المُ_ؤْمِنِ_ينَ يُدْنِ_ينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ ذ لِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَكانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِيماً». 35

از آيه استفاده مى شود

كه زن مسلمان بايد سنگين و پوشيده و ساده از منزل خارج شود و بدين وسيله از مفاسد اخلاقى و اجتماعى جلوگيرى كند. چنين رفتارى هم به نفع خود بانوان هم به سود جوانان و مردان تمام خواهد شد. آيه سومقرآن مى فرمايد: «اى زنان پيامبر! شما همانند ديگر زنان نيستيد، اگر از خدا بترسيد. پس نازك سخن نگوييد تا كسى كه در قلبش مرض هست به طمع بيفتد، بلكه به طور معروف سخن بگوييد و در خانه هاى خود بمانيد و همانند زنان جاهليت با زينت و آرايش كرده خود را ظاهر نسازيد».(1) در آيه فوق به زنان سه توصيه شده است: 1. هنگام سخن گفتن صداى خود را نازك و رقيق نسازند، زيرا نازك سخن گفتن شايد موجب تحريك نيروى شهوت براى مردان ناپاك باشد؛ 2. خانه دار و خانه نشين باشند؛ 3. همانند زنان جاهليت، بدون پوشش و براى خودنمايى و تظاهر به آرايش و زيبايى خود را در معرض ديد بيگانگان قرار ندهند. گرچه آيه درباره همسران و دختران پيامبر نازل شده، دستورهايش شامل همه زنان مى شود.

1. همان، آيات 32 _ 33: «يا نِساءَ النَّبِ_ىِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنْ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً * وَقَرْنَ فِى بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَ_رُّجَ الجاهِلِ_يَّةِ الأُولى». 36

گفتنى است مقصود از « قَرْنَ فِى بُيُوتِكُنَّ» اين نيست كه زنان پيامبر و ساير بانوان وظيفه دارند خانه نشين باشند و اصلاً از منزل خارج نشوند، زيرا چنان كه گفتم، زن عضو واقعى جامعه است و مسئوليت هايى را بر عهده دارد كه لازمه آنها خروج از منزل است. زنان در زمان رسول خدا نيز

از خانه خارج مى شدند و در مساجد حضور مى يافتند. آنان به سخنان پيامبر گوش مى دادند و مسائل دينى را سؤال مى كردند، حتى بسيارى از زنان، راوى حديث هستند و جمعى از راويان از آنان حديث نقل كرده اند. آنان در جنگ ها شركت مى كردند و به مداواى مجروحان و پرستارى آنان مى پرداختند. همسران رسول خدا نيز در جنگ ها شركت مى نمودند، ولى به جنگيدن مأمور نبودند. سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحاب چنين نبوده كه بانوان را در خانه ها محصور بدارند و مقصود آيه هم چنين نيست، بلكه مقصود اين است كه بانوان به خانه و زندگى دل بسته باشند و آن را جايگاه اصلى خود بدانند. هم چنين به خانه دارى، بچه دارى و شوهردارى عنايت داشته باشند و خود را در اين باره مسئول بدانند و از ولگردى و خيابان گردى و بى قيد و بند بودن بپرهيزند. محارممردان درباره زنان دو دسته اند: محرم و نامحرم. آن چه در مورد وجوب حجاب بر زنان گفته شد در مورد مردان نامحرم است، اما رعايت حجاب درباره مردان محرم واجب نيست. مردان محرم عبارتند از: 1. پدر و جد و هرچه بالا روند؛

37

2. پدر و جد مادرى و هرچه بالا روند؛ 3. برادر و فرزندان برادر تا هرچه پايين روند؛ 4. فرزند خواهر و فرزندان او تا هرچه پايين روند؛ 5 . عمو و عموىِ عمو و هرچه بالا روند؛ 6 . دايى و دايىِ دايى و هرچه بالا روند؛ 7. شوهر و پدر شوهر و هرچه بالا روند؛ 8. پدر و مادر شوهر و پدر او و هرچه بالا روند؛ 9. پسر شوهر و فرزندان او تا هرچه پايين روند؛ 10. پسر و

فرزندان پسرى و دخترى تا هرچه پايين روند؛ 11. دختر و فرزندان دخترى و پسرى تا هرچه پايين روند؛ 12. داماد و دامادِ داماد تا هرچه پايين روند. اين افراد مى توانند به بدن يك ديگر بنگرند و رعايت حجاب بر آنان واجب نيست. البته مشروط به اين كه نگاه آنان از روى ريبه و لذت جويى نباشد و الاّ حتى به محارم و اطفال غيربالغ نيز نمى توان نگريست. هم چنين اگر نگاه از روى لذت جويى باشد، زن به زن و مرد به مرد نيز نمى تواند بنگرد. حدود حجابوجوب حجاب از احكام قطعى اسلام است كه همه فقها بر آن اتفاق دارند. بانوان وظيفه دارند بدن خود را از مردان بيگانه بپوشند، با چادر، عبا، پيراهن بلند، مانتو، پالتو، روپوش، يا مقنعه، روسرى و هر وسيله ديگرى كه مجموع بدن را بپوشاند و دليلى بر وجوب استفاده از نوعى پوشش خاص نداريم.

38

در اصلِ وجوب حجاب اختلافى نيست، اما در پوشيدن صورت و دو دست تا مچ در بين فقها اختلاف است. تعدادى از فقها پوشيدن آنها را نيز واجب دانسته يا حكم به احتياط كرده اند، ولى اكثر فقها پوشيدن آنها را واجب نمى دانند و براى اثبات عدم وجوب به چند دليل استناد نموده اند: دليل اول: احاديثى كه به طور مستقيم و صريح، وجوب ستر وجه و كفين را نفى مى كند: _ مسعدة بن زياد مى گويد: از امام جعفر صادق عليه السلام شنيدم كه در پاسخ سؤال از زينت هاى ظاهر زن فرمود: مقصود صورت و دو دست است.(1) حضرت صادق عليه السلام در پاسخ اين كه مرد در صورتى كه محرم نباشد به چه عضوى از زن مى تواند نگاه كند، فرمود: صورت

و دو دست ودو پا.(2) _ على بن جعفر مى گويد: از برادرم موسى بن جعفر عليه السلام سؤال كردم: مرد به چه عضوى از زن نامحرم مى تواند بنگرد؟ فرمود: صورت و دست و جاى دست بند.(3) _ على بن سويد مى گويد: به حضرت موسى بن جعفر عليه السلام عرض كردم:

1. وسائل الشيعه، ج 20، ص 212: «مسعدة بن زياد قال سمعت جعفراً عليه السلام و سئل عمّا تظهر المرأة من زينتها؟ قال: الوجه والكفين».

2. همان، ج 20، ص 201: مروك بن عبيد، عن بعض أصحابنا، عن أبي عبداللّه عليه السلام قال: ما يحلّ للرجل أن يرى من المرأة إذا لم يكن محرماً؟

قال: «الوجه والكفّان و القدمان».

3. نورالثقلين، ج 3، ص 590 : عليّ بن جعفر، عن أخيه موسى عليه السلام ، قال: سألته عن الرجل ما يصلح أن ينظر إليه من المرأة إذا لم يكن محرماً؟

قال: «الوجه والكفّ و موضع السوار». 39

من به نگريستن زن زيبايى گرفتار شده ام و دوست دارم هميشه به او بنگرم، چه كنم؟ فرمود: در صورتى كه قصد خيانت نداشته باشى مانعى ندارد، ولى مواظب باش به زنا نيفتى كه بركت را از بين مى برد و دين را به هلاكت مى رساند.(1) _ مفضّل مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: فدايت شوم، چه مى فرماييد درباره زنى كه با جمعى از مردان نامحرم به سفر رفته و زنى هم همراه آنان نيست و در آن سفر فوت مى كند؟ آن گاه چه بايد كرد؟ فرمود: مواضع تيمّم راغسل مى دهند، ولى دست نمى مالند و آن چه را كه خدا به پوشيدن آن دستور داده كشف نمى كنند. مفضّل عرض كرد: پس با بدن او چه كنند؟ فرمود: اول، كف دست او،

سپس صورتش را و بعد از آن روى دست ها را غسل مى دهند.(2)

1. همان، عليّ بن سويد، قال: قلتُ لأبي الحسن عليه السلام : إنّي مبتلى بالنظر إلى المرأة الجميلة يعجبنى النظر إليها؟

فقال لي: «يا عليّ! لابأس إذا عرف من نيّتك الصدق: و إيّاك والزنا؛ فإنّه يمحق البركة و يهلك الدين».

2. وسائل الشيعه، ج 2، ص 522: مفضّل بن عمر، قال: قلتُ لأبي عبداللّه عليه السلام : _ جعلتُ فداك _ ما تقول في المرأة تكون في السفر مع الرجال ليس فيهم لها ذو محرم، ولا معهم امرأة، فتموت المرأة، ما يصنع بها؟

قال: «يُغسَل منها ما أوجب اللّه عليه التيمم،ولا تمسّ، ولا يُكشف لها شيء من محاسنها التي أمر اللّه بسترها».

قلت: فكيف يصنع بها؟

قال: «يغسل بطن كفّيها، ثمّ يغسل وجهها، ثمّ يغسل ظهركفّيها». 40

دليل دوم: احاديثى كه به وجه و كفين تصريح ندارد، اما به طور غيرمستقيم دلالت دارند كه پوشيدن صورت و دو دست واجب نيست: _ محمد بن ابى نصر مى گويد: از امام رضا عليه السلام سؤال كردم كه آيا مرد مى تواند به موى خواهر زنش نگاه كند؟ فرمود: نه. مگر اين كه خواهر زنش پير و فرتوت باشد. سپس عرض كردم: خواهرزن و زنان بيگانه مساوى هستند؟ فرمود: بله. عرض كردم: پس به كجاى بدن زنان پير مى توان نگريست؟ فرمود: به مو و ذراع آنان.(1) از اين كه راوى از جواز نظر به موى خواهرزن سؤال مى كند، ولى در مورد صورتش سؤالى ندارد، معلوم مى شود كه جواز نگاه به صورت را امرى مسلّم مى دانسته وگرنه اولويت داشت از آن نيز سؤال كند. هم چنين از اين كه امام در پاسخ به سؤال راوى از مقدار جواز نگاه به

زنان فرتوت فرمود: «شعرها و ذراعها» و صورت آنها را اضافه نكرد، آشكار مى شود كه جواز نظر به صورت را امرى روشن مى دانسته كه نيازى به ذكر ندارد والاّ بايد آن را هم اضافه مى كرد. _ امام رضا عليه السلام فرمود: پسر را در هفت سالگى به نماز خواندن وامى دارند ولى زن وقتى موهايش را از او مى پوشاند كه او محتلم شود.(2)

1. همان، ج 20، ص 199: احمد بن محمد بن أبي نصر، عن الرضا عليه السلام ، قال: سألته عن الرجل يحلّ له أن ينظر إلى شعر أخت امرأته؟ فقال: «لا، إلاّ أن تكون من القواعد». قلت: أخت امرأته والغريبة سواء؟ قال: «نعم». قلت: فما لي من النظر إليه منها؟ فقال: «شعرها و ذراعها».

2. همان، ج 20، ص 229: أحمد بن محمد بن أبي نصر، عن الرضا عليه السلام قال: «يؤخذ الغلام بالصلاة و هو ابن سبع سنين، ولا تغطّي المرأة شعرها منه حتى يحتلم». 41

_ عبدالرحمان مى گويد: از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام درباره دخترى كه به حد بلوغ نرسيده سؤال كردم: چه زمانى بايد سر خود را از نامحرم بپوشد و چه موقعى براى نماز با مقنعه سر خود را بپوشد؟ فرمود: وقتى سرش را بپوشد كه با ديدن خون حيض، نماز بر او حرام مى شود.(1) در اين دو حديث، وجوب پوشيدن مو و سر را بر دختر از آثار بلوغ دانسته، ولى از وجوب پوشيدن صورت سخنى به ميان نيامده است، در صورتى كه اگر واجب بود اولويت داشت آن را نيز بيان كند. از اين جا معلوم مى شود، پوشيدن صورت بر زنان واجب نيست. دليل سوم: چنان كه اشاره شد، از جمله: « َلا يُبْدِينَ

زِينَ_تَهُنَّ إِلاّ ما ظَ_هَرَ مِنْها» مى توان استنباط كرد كه پوشيدن صورت و دست ها واجب نيست، زيرا در احاديث اهل بيت سرمه كشيدن و انگشترى به دست كردن از مصداق هاى « إِلاّ ما ظَ_هَرَ مِنْها» معرفى شده كه وجوب پوشش ندارند. بنابراين، بايد پوشش صورت و دست، كه محل اين دو زينت اند، نيز واجب نباشد. هم چنين جمله: « وَلْيَ_ضْرِبْنَ بِخُ_مُرِهِنَّ عَلى جُ_يُوبِ_هِنَّ» كه در همين آيه ذكر شده، بى دلالت به عدم وجوب پوشش صورت نيست، زيرا به بانوان توصيه شده براى تحصيل حجاب كامل خمار و مقنعه خود را بر گريبان بيندازند تا اطراف گردن و سينه آنان را بپوشاند، اما درباره پوشيدن صورت

1. همان، ج 2، ص 228: عبدالرحمان بن الحجّاج، قال: سألت أبا إبراهيم عليه السلام عن الجارية التى لم تدرك متى ينبغي ألا تغطّي رأسها ممّن ليس بينها و بينه محرم؟ و متى يجب عليها أن تقنّع رأسها للصلاة؟

قال: «لا تغطّي رأسها حتى تحرم عليها الصلاة». 42

دستورى نمى دهد، و اين بيان گر عدم وجوب است. علاوه بر اين كه در حديث مسعدة بن صدقه كه در همين بحث بدان اشاره شد، خود صورت و دو دست از مصاديق « إِلاّ ما ظَ_هَرَ مِنْها» به شمار رفته است. دليل چهارم: از برخى احاديث و شواهد تاريخى استفاده مى شود كه رسم زنان در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله اين نبوده كه صورت خود را بپوشند، بلكه با صورت باز در مجامع و كوچه و بازار ظاهر مى شدند. چشم مردان به صورت آنان مى افتاد و با يك ديگر صحبت مى كردند، معاشرت و معامله داشتند، از پيامبر حديث مى شنيدند و براى مردان نقل مى كردند. در بين راويان حديث صدها زن

وجود دارد، حتى همسران و دختران پيامبر نيز از اين عمل مستثنا نبوده اند. از عايشه، حفصه، ام سلمه و فاطمه صدها حديث نقل شده و لازمه اش ديدن صورت بانوان و شنيدن صداى آنان است، ولى رسول خدا صلى الله عليه و آله نه زنان را به پوشيدن صورت امر كرد، نه مردان را از نگريستن به صورت زنان و شنيدن صداى آنان نهى فرمود، مگر اين كه به قصد لذت جويى و چشم چرانى باشد. جابر بن عبداللّه انصارى مى گويد: روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله به قصد ديدار فاطمه عليهاالسلام حركت كرد، من نيز با آن حضرت بودم. وقتى به درب خانه فاطمه رسيد در زد و فرمود: السلام عليكم. فاطمه از داخل منزل گفت: عليك السلام يا رسول اللّه! پيامبر فرمود: (اجازه هست تا) داخل منزل شوم؟ فاطمه گفت: بفرماييد: رسول خدا فرمود: با همراهم داخل شوم؟ فاطمه گفت: يا رسول اللّه! مقنعه بر سر ندارم. پيامبر فرمود: زيادىِ روپوش را بر سرت بيفكن. فاطمه چنين كرد. بعد از آن رسول خدا گفت: السّلام عليكم. فاطمه

43

جواب داد. سپس فرمود: خودم با مرد همراهم داخل شوم. گفت: بفرماييد. جابر مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله داخل خانه شد، من نيز داخل شدم. چشمم به صورت فاطمه افتاد كه همانند زردچوبه بود. رسول خدا فرمود: دخترم! چرا صورتت اين چنين زرد شده است؟ گفت: يا رسول اللّه! از شدت گرسنگى. پيامبر صلى الله عليه و آله دست به دعا برداشت و گفت: اى خدايى كه گرسنگان را سير مى كنى، فاطمه دختر محمد را سير گردان! جابر مى گويد: به خدا سوگند! بعد از دعاى رسول خدا، به صورت فاطمه نگاه كردم، خون در صورتش به جريان افتاد و رنگ صورتش قرمز شد

و بعد از آن، ديگر گرسنگى نكشيد.(1) از داستان فوق استفاده مى شود كه صورت حضرت فاطمه به طورى باز بوده كه جابر ابتدا زردى آن و بعد از دعاى پيامبر، سرخى آن را ديده است. سعد اسكاف از حضرت باقر عليه السلام نقل كرده كه فرمود: جوانى از انصار، در كوچه هاى مدينه با زنى روبه رو شد. در آن زمان، زنان مقنعه خود را بر پشت گوش ها مى انداختند. جوان انصارى به آن مى نگريست، تا به او رسيد و گذشت، بعد از آن، جوان هم چنان از پشت سر به زن نگاه مى كرد. در اين هنگام، سرش به استخوان يا شيشه اى خورد كه در ديوار بود. صورتش شكافت و خون بر سينه و لباس هايش جارى گشت. جوان گفت: به خدا سوگند! شكايت اين زن را بر رسول خدا صلى الله عليه و آله عرضه خواهم داشت. جوان خدمت رسول خدا رسيد. پيامبر پرسيد: چرا اين چنين خون آلود شده اى؟ جوان جريان را خدمت رسول خدا عرض كرد. در اين هنگام جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد.

1. تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 587. 44

« قُ_لْ لِلْمُ_ؤْمِنِ_ينَ يَغُ_ضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَيَحْ_فَظُوا فُ_رُوجَهُمْ ذ لِ_كَ أَزْكى لَ_هُمْ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ».(1) از اين داستان نيز استفاده مى شود كه زنان در زمان رسول خدا و صدر اسلام نه تنها صورت خود را نمى پوشيدند، بلكه روسرى خود را بر پشت گوش ها مى انداختند. در نتيجه، گوش، گوشواره، اطراف گردن و سينه آنان نمايان بود و در همين مورد بود كه حادثه جوان انصارى رخ داد و شكايت آن را نزد رسول خدا برد و پيرو آن، آيه حجاب نازل شد كه در آن به زنان توصيه شده

دو طرف مقنعه را بر گريبان بيندازند تا گوش، گوشواره، اطراف گردن و سينه آنان را بپوشاند، اما نكته جالب اين كه درباره پوشيدن صورت دستورى نيامده و اين عدم وجوب را مى رساند. آيه حجاب، براى جلوگيرى از مفاسد اخلاقى و اجتماعى و تكرار نشدن حوادثى نظير حادثه جوان انصارى، به مردان و زنان توصيه مى كند كه نظرهاى خود را فرو بندند و چشم چرانى و لذت جويى نكنند. فلسفه حجابچنان كه گفته شد، يكى از احكام قطعى اسلام، وجوب پوشش است، اما سؤال مهم اين كه فلسفه حجاب چيست و چرا اسلام با تشريع حجاب، حق آزادى را از بانوان سلب كرده است و آيا اين، ستم نيست؟ در پاسخ بايد گفت: هدف اسلام از تشريع حجاب، تحكيم بنياد مقدس

1. همان، ص 588. 45

خانواده و جلوگيرى از انحراف هاى جنسى و عوارض سوء ناشى از آن، تأمين سلامت و امنيت اجتماعى، كمك به پاك سازى محيط و كاهش مفاسد اخلاقى است و اين مقدار محدوديت نه تنها به زيان بانوان نيست، بلكه به نفع بانوان و فرزندان و شوهران آنان و ساير افراد اجتماع تمام خواهد شد. براى روشن شدن مطلب به چند نكته مهم به عنوان مقدمه اشاره مى شود: نكته اول: با توجه به اين كه زن و مرد دو ركن مهم اجتماعند و سعادت و آرامش و آسايش فردى آنان تا حد زيادى به سلامت، امنيت و پاكى محيط زندگى شان بستگى دارد، تأمين سلامت، امنيت و پاك سازى محيط از مفاسد، بر عهده خود آنان نهاده شده و بايد در اين باره تشريك مساعى و همكارى كنند. نكته دوم: زن موجودى است ظريف و لطيف و طبعاً به آرايش، زينت،

تجمّل، خودنمايى و دلبرى علاقه دارد و با جاذبيّت خود مى خواهد دل مردان را تسخير كند، اما مرد موجودى است طالب و تنوع طلب و در برابر غريزه جنسى كاملاً ضعيف و ناتوان. غريزه جنسى او فوراً تحريك مى شود و كنترل را از دستش خارج مى سازد و هنگام تحريك اين نيروى سركش و طغيان گر حتى عقل و قانون و دين نيز غالباً از مهار كردن آن ناتوانند. همه چيز زن براى مرد، به ويژه جوان، تحريك كننده است: زينت هاى زن، لباس هاى زيباى او، صداى نازكش، دلبرى ها و عشوه گرى هايش، اندامش، مو و حتى حرارت بدن او مى تواند اين غريزه سركش را تحريك كند. نكته سوم: در جامعه، جوانان و مردان فراوانى وجود دارند كه به علت فقر و تهى دستى، بى كارى، كم درآمدى، ادامه تحصيلات، انجام دادن خدمت

46

سربازى و يا به هر دليل ديگر نمى توانند ازدواج كنند. اين افراد كه در بحران جوانى و زمان طغيان نيروى جنسى اند، كم نيستند. وضع رقّت بار اين افراد را نيز نمى توان ناديده گرفت، زيرا فرزندان همين پدران و مادران و از افراد همين اجتماع هستند. با توجه به مطالب مذكور، اكنون اين سؤال مطرح مى شود كه مصلحت بانوان در چيست؟ در بى بندوبارى و آزادى مطلق در مورد پوشش يا رعايت حجاب و تحمل مقدارى محدوديت؟ براى دركِ پاسخ صحيح، بهتر است دو اجتماع فرضى را بررسى و خوبى ها و بدى هاى هر يك را مقايسه كنيم: 1. در اين اجتماع، بانوان از لحاظ پوشش و معاشرت با مردها آزادى كامل دارند. براى ارضاى تمايل طبيعى به خودنمايى و زيبايى، آرايش كرده، نيمه عريان و با لباس هاى زيبا و رنگارنگ و مدهاى گوناگون،

از منزل خارج مى شوند و در كوچه، بازار، خيابان، اداره، فروشگاه، دانشگاه، دبيرستان، بيمارستان و مجالس و مجامع عمومى، با آزادى كامل با مردان بيگانه معاشرت و گفت وگو مى كنند. با بدن هاى نيمه عريان، زيبا و عشوه گريهاى خود براى مردان بيگانه دلبرى مى كنند و هر جا مى روند يك قافله دل همراه خود مى برند. اگر شوهر ندارند با آزادى مطلق تا پاسى از شب در سينماها، كاباره ها، مجالس دانس و رقص، پارك ها، ولگردى در خيابان ها به سر مى برند و اگر داراى شوهر باشند يا با او يا بدون وى و تنها، به بهانه آزادى همه جا مى روند. در چنين اجتماعى، پسران و دختران در معاشرت و دوست گيرى، حتى

47

روابط جنسى آزادند و مردان نيز در معاشرت با زنان بيگانه آزادىِ عمل دارند. با هر زنى كه او را دوست داشتند و توانستند روابط برقرار مى كنند. با هم به سينما، كاباره، مجالس دانس و رقص، پارك، ولگردى در خيابان ها و مراكز فساد و فحشا مى روند و به عيش و نوش مى پردازند. در چنين اجتماعى، بانوان در بى حجابى، بى بندوبارى، خروج از منزل، معاشرت با مردان بيگانه و روابط جنسى آزادند، اما اين آزادى ها همراه نتايج زير است: تزلزل بنياد مقدس خانواده ها، بى علاقگى زن و مرد به خانه و خانواده، بدگمانى زن و شوهر ومراقبت از يك ديگر همانند پليس، كشمكش و اختلاف هاى خانوادگى، كثرت وجود كودكان غيرمشروع و بى سرپرست و ولگرد، ازدياد بيمارى هاى روانى، كثرت قتل و جنايت و خودكشى، ازدياد دختران بى شوهر و پسران بى زن، تأخير سنين ازدواج، بى علاقگى پسران و دختران به تأسيس خانواده، گرايش جوانان به انواع مفاسد اخلاقى و انحراف هاى جنسى، ازدياد آمار طلاق و

جدايى، كثرت مردان و زنانى كه ناچارند تنها زندگى كنند. نمونه چنين اجتماع از هم گسيخته خانوادگى در كشورهاى غربى مشهود است. آيا چنين اجتماعى به نفع بانوان و مردان و جوانان است؟ اگر احساسات خام را كنار بگذاريد و خوب بينديشيد، به يقين پاسخ شما منفى خواهد بود. 2. در اين اجتماع، زنان در صحنه زندگى حضورى فعال دارند. با رعايت امكانات و تناسب، مشاغلى را پذيرفته و اجراى وظيفه مى كنند. در دبستان،

48

دبيرستان، دانشگاه، مراكز تحقيقات، بيمارستان، درمانگاه، آزمايشگاه، زايشگاه، مجالس قانون گذارى، وزارت خانه ها و در ديگر پست هاى مهم و مناسب، بانوان همانند مردان حضورى چشم گير دارند و حجاب و پوشيدگى را _ جز دست و صورت _ به طور كامل رعايت مى كنند. آنان براى حضور در اجتماع و محل كار زينت و آرايش نمى كنند. پوشيده و ساده و بى آرايش از منزل خارج مى شوند. زينت و آرايش و دلبرى را به خانه و براى شوهر خود اختصاص مى دهند. آنها اين محدوديت را با رضايت خاطر و فداكارى مى پذيرند تا محيط اجتماع از عوامل انحراف و فساد، سالم و پاك باشد و اين عمل را به خاطر رعايت حال جوانان و مردانى كه قدرت ازدواج ندارند انجام مى دهند. آنان حجاب را رعايت مى كنند، تا مبادا چشم مردان بيگانه به آنان بيفتد و به همسرانشان دل سرد شوند و با ايراد و بهانه جويى، كانون گرم خانواده را به صحنه هاى كشمكش و نزاع تبديل سازند. اين محدوديت رامى پذيرند، تا جوانان پسر و دختر _ كه فرزندان خود اين بانوان اند _ از فساد و انحراف هاى جنسى و ضعف اعصاب مصون بمانند و در موقعِ مناسب و با فراهم

شدن امكانات، ازدواج كرده و تشكيل خانواده دهند. اين محدوديت را مى پذيرند، تا به استحكام بنياد خانواده ها _ كه خود نيز از آنها هستند _ كمك كرده باشند و از تعداد آمار طلاق و زندگى تنهايى و كودكان پريشان و بى سرپرست بكاهند. در اين اجتماع، كانون بيشتر خانواده ها گرم و روابط زن و شوهرها نسبتاً خوب و اختلاف ها كمتر است. مفاسد اخلاقى و انحراف هاى جنسى در بين

49

جوانان به طور نسبى كم است. جوانان به ازدواج و تشكيل كانون مقدس خانواده علاقه دارند. آمار طلاق، وجود مردان و زنان مجرد چندان زياد نيست. كودكان بى سرپرست و ولگرد كمتر وجود دارد. در اين اجتماع، پدران و مادران درباره سلامت جوانان شان از آلوده شدن به مفاسد اخلاقى و انحراف هاى جنسى و بيمارى هاى روانى، اطمينان بيشترى دارند. آيا زندگى در چنين اجتماعى به نفع بانوان است يا اجتماع اول؟ هر انسان انديشمندى اجتماع دوم را بهتر و سالم تر از اجتماع اول مى داند. اسلام نيز زندگى در اجتماع دوم را بهتر و سالم تر مى داند و به همين دليل، حجاب را تشريع كرده و از بانوان خواسته كه آن را رعايت كنند و زيورها و زيبايى هاى خود را از مردان بيگانه بپوشند.(1) پيامبر صلى الله عليه و آله زنان را از زينت كردن براى غيرشوهران خود نهى كرد و فرمود: هركس براى غير شوهرش زينت كند، سزاوار است كه خدا او را به آتش دوزخ بسوزاند.(2) امام محمد باقر عليه السلام فرمود: زن وقتى از منزل خارج مى شود نبايد خود را خوش بو سازد.(3)

1. نور (24) آيه 31.

2. وسائل الشيعه، ج 20، ص 212: عن النّبي صلى الله عليه و آله في حديث المناهي، قال: «و نهى أن تتزيّن

لغير زوجها، فإن فعلت كان حقّاً على اللّه أن يحرقها بالنار».

3. همان، ص 220: جابر بن يزيد، قال: سمعت أبا جعفر محمد بن عليّ الباقر عليه السلام يقول: «ولا يجوز لها أن تتطيّب إذا خرجت من بيتها». 50

هم چنين فرمود: براى زن جايز نيست كه با مرد نامحرم مصافحه كند، مگر از پشت لباس.(1) اسلام براى پاك سازى محيط اجتماع به تشريع حجاب براى بانوان اكتفا نكرده، بلكه به مردان نيز توصيه كرده كه چشم چرانى نكنند و ديدگان خود را از تماشاى زنان نامحرم فرو بندند. قرآن مى فرمايد: «به مردان مؤمن بگو: ديدگان خود را فرو بندند و عورت خود را حفظ كنند، زيرا به تزكيه و پاكى آنان كمك مى كند و خدا به آن چه مى كنند آگاه است».(2) امام صادق عليه السلام فرمود: نگاه به نامحرم، تير مسمومى است از جانب شيطان و چه بسا يك نگاه كه حسرت درازى را در پى دارد.(3) حضرت صادق عليه السلام فرمود: نظر به نامحرم، تير مسمومى است از جانب شيطان. هر كسى براى خدا

1. همان، ص 222: جابر بن يزيد الجعفي، قال: سمعت أبا جعفر محمد بن عليّ الباقر عليه السلام يقول: «ولا يجوز للمرأة أن صافح غير ذي محرم إلاّ من وراء ثوبها».

2. نور (24) آيه 30: «قُ_لْ لِلْمُ_ؤْمِنِ_ينَ يَغُ_ضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَيَحْ_فَظُوا فُ_رُوجَهُمْ ذ لِ_كَ أَزْكى لَ_هُمْ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ».

3. وسائل الشيعه، ج 20 ص 191: عليّ بن عقبة، عن أبيه، عن أبي عبداللّه عليه السلام قال: سمعته يقول: «النظرة سهم من سهام إبليس مسمومٌ، و كم من نظرة أورثت حسرة طويلة». 51

آن را ترك كند، لذت امن و ايمان را خواهد چشيد.(1) امام صادق عليه السلام فرمود: نگاه

بعد از نگاه، شهوت را در دل پرورش مى دهد و براى در فتنه افتادن صاحبش كفايت مى كند.(2) حضرت صادق عليه السلام فرمود: هر كس چشمش به زن نامحرمى بيفتد، پس ديدگان خود را به سوى آسمان برگرداند يا آن را فروبندد، خدا به پاداش اين عمل، حورالعينى در بهشت به او عطا خواهد كرد.(3) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر مردى كه با زن نامحرم مصافحه كند، در قيامت با دست هاى بسته او را به آتش دوزخ مى اندازند.(4) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه با زنى كه مالك او نيست، شوخى كند خدا در برابر هر كلمه اى كه

1. همان، ص 192: عقبة، عن أبي عبداللّه عليه السلام ، قال: «النظرة سهم من سهام إبليس مسمومٌ، من تركها للّه لالغيره أعقبه اللّه أمناً و ايماناً يجد طعمه».

2. همان، ص 192: عن الكاهلي، قال: قال أبوعبداللّه عليه السلام : «النظرة بعد النظرة تزرع في القلب الشهوة، و كفى بها لصاحبها فتنة».

3. همان، ص 193: قال الصادق عليه السلام : «من نظر إلى امرأة فرفع بصره إلى السماء، أو غضّ بصره لم يرتدّ إليه بصره حتى يزوّجه اللّه من الحورالعين».

4. همان، ص 198: عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال: «من صافح امرأة حراماً جاء يوم القيامة مغلولاً، ثمّ يؤمر به إلى النّار». 52

با او سخن گفته، در قيامت هزار سال او را محبوس مى كند.(1) اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: هيچ مردى نبايد با زن بيگانه اى خلوت كند كه در اين صورت، شيطان سومين فرد آنان خواهد بود.(2) موسى بن جعفر عليه السلام از پدرانش از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود: هر كه به خدا و قيامت ايمان دارد در جاى خلوتى كه صداى

نفس زن نامحرمى به گوشش مى رسد شب خوابى نمى كند.(3)

1. همان، ص 198: قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : «من فاكه امرأة لايملكها حبسه اللّه بكلّ كلمة كلّمها في الدنيا ألف عام».

2. مستدرك الوسائل، ج 14، ص 265: عن عليّ عليه السلام قال: «لايخلو بامرأة رجل، فما من رجل خلا بامرأة إلاّ كان الشيطان ثالثهما».

3. وسائل الشيعه، ج 20، ص 185: موسى بن جعفر، عن آبائه عليهم السلام ، عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال: «من كان يؤمن باللّه واليوم الآخر، فلا يبيت في موضع يسمع نفس امرأة ليست له بمحرم».

ازدواج و فوايد آن

خانواده، واحد كوچك اجتماعى است كه از پيوند ميان زن و مرد آغاز مى شود و با توليد فرزند توسعه و استحكام مى يابد. ازدواج براى انسان يك نياز طبيعى است كه با اجراى صيغه عقد مشروعيت و رسميت پيدا مى كند. اسلام به تشكيل خانواده بسيار اهميت مى دهد و آن را امرى مقدس مى شمارد و در احاديث، بهترين بنا معرفى شده است: امام محمد باقر عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود: بنايى در اسلام برپا نشده كه نزد خدا محبوب تر از ازدواج باشد.(1) امام صادق عليه السلام از رسول نقل كرده كه فرمود: نزد خدا چيزى محبوب تر از خانه اى نيست كه با ازدواج آباد گردد.

1. وسائل الشيعه، ج 20، ص 15: عن أبي جعفر عليه السلام قال: «رسول اللّه صلى الله عليه و آله : ما بُنِي بناء فى الإسلام أحبّ إلى اللّه من التزويج». 54

هم چنين نزد خدا چيزى مبغوض تر از اين نيست كه با طلاق خانه اى ويران گردد.(1) ازدواج، يكى از سنت هاى ارزش مند اسلام است كه پيامبر اكرم و امامان معصوم عليهم السلام به لزوم پيروى از آن تأكيد نموده اند. اميرالمؤمنين عليه السلام

فرمود: ازدواج كنيد، زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه دوست دارد از سنت من پيروى كند، سنت من، ازدواج است.(2) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: ازدواج سنت من است و هركس از آن روى گرداند، از امت من نيست.(3) اسلام، ازدواج را عمل حيوانى نمى داند و پيروانش را به رهبانيت و ترك ازدواج دعوت نمى كند، بلكه برعكس، آن را وسيله اى براى تزكيه و تهذيب نفس، ترك گناه و تقرب به سوى خدا مى داند. امام صادق عليه السلام فرمود: دو ركعت نماز كه شخص همسردار بخواند، بهتر از هفتاد ركعت نماز

1. همان، ص 16: عن أبي عبداللّه عليه السلام قال: «قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : ما من شي أحبّ إلى اللّه من بيت يعمر في الإسلام بالنكاح، و ما من شي أبغض إلى اللّه من بيت يخرب في الإسلام بالفرقة، يعنى الطلاق».

2. همان، ص 17: قال أميرالمؤمنين عليه السلام : «تزوّجوا فإنّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله قال: من أحبّ أن يتّبع سنّتي فإنّ من سنّتي التزويج».

3. بحارالأنوار، ج 103، ص 220: قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : «النكاح سنّتي فمن رغب عن سنّتي فليس منّي». 55

شخص ازدواج نكرده است.(1) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: دو ركعت نماز شخص ازدواج كرده افضل است از عبادت مرد ازدواج نكرده كه شب ها براى نماز به پا مى خيزد و روزها را روزه بدارد.(2) امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود: بدترين مردگان شما كسانى اند كه بدون ازدواج بميرند.(3) ازدواج و تشكيل خانواده از نظر اسلام، امرى است ارزش مند و منافع فراوانى را دربر دارد كه به برخى اشاره مى شود: 1. وسيله انس و محبت: انسان در اين زندگى پرآشوب، نياز به سكونت

و آرامش و محبت دارد. به شخصى نيازمند است كه محرم اسرار و خيرخواه و دل سوز و حامى اش باشد، تا با او انس بگيرد و از محبت ها، كمك ها و حمايت هاى مخلصانه اش بهره مند گردد. به فردى نيازمند است كه شريك زندگى اش باشد. در سلامت و بيمارى، عزت و ذلت، خوشى و ناخوشى، فقر و غنا، رفاه و تنگ دستى و در همه احوال، به او وفادار و مهربان و دلسوز باشد. در تأمين اين نياز چه كسى بهتر از همسر و چه جايى مناسب تر از كانون خانواده است.

1. وسائل الشيعه، ص 18 : قال أبوعبداللّه عليه السلام : «ركعتان يصلّيهما المتزوّج أفضل من سبعين ركعة يصلّيها عزب».

2. همان، ص 19: قال النّبي صلى الله عليه و آله : «ركعتان يصلّيهما متزوّج أفضل من رجل عزب يقوم ليله و يصوم نهاره».

3. همان، ص 19: عن أبي عبداللّه عليه السلام قال: «قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : رُذّال موتاكم العزّاب». 56

خداوند متعال در قرآن مى فرمايد: «و از نشانه هاى خداست كه براى شما از جنس خودتان همسرانى بيافريد، تا به سويشان آرامش بيابيد و در ميان شما محبت و دل سوزى قرار داد. در اين كارِخدا نشانه هايى است براى كسانى كه اهل تفكر هستند».(1) 2. وسيله اى براى پاك دامنى و مصونيّت از گناه: انسان طبعاً نياز به عمل جنسى و ارضاى غريزه جنسى دارد. اگر از طريق مشروع ارضا نشد، كنترل آن بسيار دشوار است و انسان را به انحراف و گناه مى كشد. بنابراين، ازدواج بهترين و سالم ترين وسيله براى ارضاى غريزه جنسى و مصونيت از انحراف است. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه دوست دارد خدا را پاك و پاكيزه ملاقات نمايد بايد ازدواج كند.(2) حضرت

صادق عليه السلام از رسول خدا نقل كرده كه فرمود: هر كه ازدواج كند، نصف دينش را حفظ كرده است.(3) حضرت موسى بن جعفر عليه السلام از پدرانش از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كره كه فرمود:

1. روم (30) آيه 21: «وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِى ذ لِكَ لاَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ».

2. وسائل الشيعه، ص 18 : قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : «من أحبّ أن يلقى اللّه طاهراً مطهراً فليَلْقَه بزوجةٍ».

3. همان، ص 17 : عن أبي عبداللّه عليه السلام قال: «قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : من تزوّج أحرز نصف دينه». 57

هر كه در آغاز جوانى ازدواج كند، شيطان او فرياد مى زند: واويلا! اين جوان دو ثلث دينش را از من حفظ كرده است. پس بايد در ثلث ديگر تقوا را رعايت كند.(1) 3. وسيله اى براى سلامت جسم و روان: عمل جنسى و ارضاى غريزه، نيازى طبيعى است كه موجب سلامت جسم و اعصاب خواهد بود و كنترل و سركوب كردن آن، اعصاب را فرسوده و از حال اعتدال خارج مى سازد. منشأ بسيارى از بيمارى هاى روانى، از قبيل افسردگى، يأس، اضطراب، ترس، بدبينى، پوچ پندارى، بى اعتمادى و عصبانيت، مى تواند سركوب كردن غريزه جنسى باشد. بنابراين، ازدواج به موقع و ارضاى غريزه جنسى از طريق مشروع را مى توان يكى از عوامل سلامت جسم و اعصاب دانست. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: مردان و زنان بى همسر را به همسرى يك ديگر درآوريد، تا خدا اخلاقشان را نيكو گرداند و در رزق آنان گشايش دهد و بر مروتشان بيفزايد.(2) 4. كمك به سلامت محيط اجتماعى: اگر افراد در آغاز جوانى ازدواج كنند به زندگى خانوادگى وابسته و

دلگرم مى شوند واز ولگردى و بسيارى از

1. بحارالأنوار، ج 103، ص 221: موسى بن جعفر عليه السلام ، عن النبيّ صلى الله عليه و آله ، قال: «ما من شابّ تزوّج في حداثة سنّه إلاّ عجّ شيطانه: يا ويلاه، يا ويلاه، عَصَم منّي ثلثي دينه، فليتّق اللّه العبد في الثلث الباقى».

2. همان، ص 222: قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : «زوّجوا أياماكم؛ فإنّ اللّه يحسن لهم أخلاقهم، و يوسّع لهم في أرزاقهم، و يزيدهم في مروّاتهم». 58

مفاسد اخلاقى مصون مى مانند. در نتيجه، از تعداد تجاوزها با عنف، اغفال دختران و زنان، زنا، لواط، استمنا، حتى اعتياد، قتل و جنايت و سرقت كاسته مى شود. ازدواج به موقع در سلامت و امنيّت محيط تأثير فراوانى دارد. از همين رو، اسلام به اوليا و مربيان توصيه مى كند كه وسيله ازدواج كسانى را كه ازدواج نكرده اند، فراهم سازند. قرآن مى فرمايد: «افراد بى همسر، بندگان و كنيزان صالح خود را به همسرى هم ديگر درآوريد، چنان چه تهى دست باشند، خدا به فضل خود بى نيازشان مى كند و خدا توسعه دهنده و دانا است».(1) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: فرزند سه حق بر پدر دارد: نام نيكويى برايش بگذارد، نوشتن را به او ياد دهد و وقتى به حد بلوغ رسيد وسيله ازدواجش را فراهم سازد.(2) 5 . توليد و تكثير نسل: اسلام به توليد فرزند و تكثير نسل عنايت دارد و آن را يكى از اهداف مهم ازدواج مى شمارد. امام محمد باقر عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود: چه مانع دارد كه مؤمن ازدواج كند، شايد خدا فرزندى به او عطا كند كه

1. نور (24) آيه 32: «وَأَنْكِحُوا الأَيامى مِنْكُمْ وَالصّالِحِ_ينَ مِنْ عِ_بادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَ_كُونُوا

فُقَراءَ يُ_غْنِ_هِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللّهُ واسِ_عٌ عَلِ_يمٌ».

2. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 253: عن النبيّ صلى الله عليه و آله قال: «من حقّ الولد على والده ثلاثة: يُحسِّن اسمه، و يعلّمه الكتابة، و يزوّجه إذا بلغ». 59

زمين را با گوينده كلمه لااله الااللّه سنگين نمايد.(1) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: ازدواج كنيد تا زياد شويد، زيرا من در قيامت به ساير امت ها با شما مباهات مى كنم، حتى با جنين سقط شده.(2) 6. لذت جويى: يكى از فوايد مهم ازدواج، لذت جويى و ارضاى غريزه جنسى از طريق مشروع است. لذت هاى جنسى يكى از بهترين لذت هاى دنيا است و از ديدگاه اسلام، نه تنها مذموم نيست، بلكه عملى است مشروع كه اگر با قصد قربت انجام بگيرد ثواب هم دارد و در بعضى اوقات واجب مى شود. ازدواج پيمانى است مقدس كه با چند چيز تحقق مى يابد: 1. رضايت زن ومرد؛ 2. اجازه پدر يا جد (در صورت باكره بودن دختر)؛ 3. تعيين مهر (مهر مى تواند ملك باشد يا پول نقد يا نسيه، يا هر مال ديگرى، كم باشد يا زياد)؛ 4. خواندن صيغه عقد (توسط زن و مرد يا وكيل آنان، در صورت آشنايى با زبان عربى). بعد از اجراى صيغه عقد، زندگى فردى زن و شوهر، به زندگى خانوادگى تبديل مى شود و مسئوليت هاى تازه اى پيدا مى كنند.

1. وسائل الشيعه، ج 20، ص 14: عن أبي جعفر عليه السلام ، قال: «قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : ما يمنع المؤمن أن يتّخذ أهلاً؛ لعلّ اللّه يرزقه نسمة تثقل الارض بلااله الااللّه».

2. بحارالأنوار، ج 103، ص 220: قال النبيّ صلى الله عليه و آله : «تناكحوا تكثروا؛ فإنّي أباهي بكم الأمم يوم القيامة ولو بالسقط».

حقوق و وظايف متقابل زن و شوهر

خانواده از ديدگاه اسلام، واحد

كوچك اجتماعى است كه اجتماع هاى بزرگ تر از همين واحدها تشكيل مى يابد. اين واحد كوچك، از يك زن و مرد تشكيل شده، با توليد فرزند توسعه مى يابد. در بين اعضاى خانواده ارتباط كامل برقرار است و اهداف و منافع مشتركى دارند. سعادت هر يك از اعضا، به خوش بختى همه اعضا بستگى دارد. زن و مرد بعد از ازدواج بايد به فكر مجموع اعضا باشند و تفكر فردى نداشته باشند. ارتباط بين زن و شوهر، مانند دو شريك يا دو همسايه يا دو دوست نيست، بلكه بسيار بالاتر و در حد وحدت است. قرآن در اين باره تعبير بسيار جالبى دارد: «و از نشانه هاى خداست كه از نفس خود شما برايتان زوج بيافريد تا به آنان آرامش و سكون بيابيد، و بين شما محبت و دلسوزى قرا رداد، و در اين موضوع براى كسانى كه اهل تفكر باشند نشانه هايى است».(1)

1. روم (30) آيه 21: «وَمِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِى ذ لِكَ لاَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ». 61

جمله:« خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً»بر شدت اتصال وارتباط دلالت دارد. در آيه ديگر درباره زن و شوهر مى فرمايد: «زنان براى شما لباس و شما نيز براى آنان لباس هستيد».(1) توصيف زن و مرد به لباس يك ديگر نيز شدت ارتباط و اتصال را افاده مى كند؛ چنان كه لباس نزديك ترين اشيا به بدن انسان است و نياز به آن شديد است، تا از گرما و سرما حفظش كند، عيوبش را بپوشد و به او زيبايى و آرامش دهد. زن و شوهر نيز نسبت به يك ديگر اين چنين هستند و بايد باشند. اسلام به تحكيم

بنياد خانواده و حسن ارتباط بين زوجين عنايت كامل داشته و براى هر يك از آنان وظايف و حقوقى را مقرر داشته است. حقوق و وظايف زن و شوهر را در دو بخش مى توان خلاصه كرد: يكى، وظايف مشترك و ديگرى، وظايف مخصوص. در اين جا به تشريح هر يك از اينها مى پردازيم: حقوق و وظايف مشتركحقوق و وظايفى كه زن و شوهر هر دو بايد آنها را رعايت كنند، عبارتند از: 1. حسن معاشرت: رفتار زن و شوهر نسبت به هم ديگر بايد خوب و كاملاً پسنديده باشد.

1. بقره (2) آيه 187: «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ». 62

قرآن مى فرمايد: «با زنان به شيوه معروف زندگى كنيد».(1) معروف در برابر منكر، به معناى رفتارى است كه از نظر شرعى و عقلى پسنديده باشد. گرچه خطاب در آيه متوجه مردان است، زنان نيز همين وظيفه را دارند. زن و شوهر بايد با يك ديگر مهربان، خوش اخلاق، خوش برخورد، خندان، دلسوز، مددكار، غمخوار، باادب، با انصاف، راست گو، رازدار، امين، وفادار، خيرخواه و خوش رفتار باشند. در احاديث نيز به موضوع حسن معاشرت زن و شوهر تأكيد شده است. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: كامل ترين مردم از جهت ايمان كسانى اند كه اخلاقشان نيكوتر باشد. خوبان شما كسانى هستند كه به زنانشان نيك رفتار باشند.(2) 2. جلب توجه همسر: زن و شوهر وظيفه دارند در نظافت، لباس پوشيدن و اصلاح سر و صورت، خواسته هاى يك ديگر را رعايت كنند. اسلام به زنان توصيه مى كند كه در خانه و براى شوهر خود آرايش و زينت كنند و بهترين لباس هايشان را بپوشند، نظيف و پاكيزه باشند و بوى خوش استعمال كنند. امام صادق عليه السلام فرمود:

1. نساء (4) آيه 19: «وَعاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ».

2. بحارالأنوار، ج 71، ص 389: عن النبيّ صلى الله عليه و آله ، قال: «أكمل المؤمنين إيماناً أحسنهم خلقاً، و خياركم خياركم لنسائه». 63

زنى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و سؤال كرد: حق مرد بر زن چيست؟ فرمود: وظيفه زن اين است كه خود را با بهترين بوها خوش بو سازد، بهترين لباس هايش را بپوشد، با بهترين زيورها زينت كند و بدين صورت صبح گاه و شبان گاه خويش را بر شوهر عرضه بدارد و حقوق مرد بيشتر از اينهاست.(1) مرد نيز همين وظيفه را در مورد همسرش دارد؛ بايد نظيف و پاكيزه، خوش بو و خوش لباس باشد، به اصلاح سر و صورتش برسد و در منزل زيبا زندگى كند. جعفر بن محمد عليه السلام به وسيله پدرانش از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود: هر يك از شما بايد خودش را براى همسرش آماده سازد؛ چنان كه زن، خودش را براى شوهر آماده مى سازد. آن گاه جعفر بن محمد عليه السلام فرمود: يعنى نظافت و پاكيزگى را رعايت كند.(2) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:

1. وسائل الشيعه، ج 20، ص 158: عن أبي عبداللّه عليه السلام قال: «جاءت امرأة إلى رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، و قالت: يا رسول اللّه! ما حقّ الزوج على المرأة؟ _ في حديث إلى أن _ قال: و عليها أن تتطيّب بأطيب طيبها، و تلبس أحسن ثيابها، و تتزيّن بأحسن زينتها، و تعرض نفسها عليه غدوة و عشيّة، و أكثر من ذلك حقوقه عليها».

2. مستدرك الوسائل، ج 14، ص 296 : جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جدّه علي بن الحسين، عن عليّ عليه السلام ، قال: «قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : ليتهيّأ أحدكم لزوجته كما

تتهيّأ زوجته له _ قال جعفر بن محمد عليه السلام : _ يعني يتهيّأ بالنظافة». 64

حق زن بر شوهر اين است كه غذا و لباسش را فراهم سازد و با صورت زشت بر او ظاهر نشود. اگر چنين كرد حق او را ادا كرده است.(1) حسن بن جهم مى گويد: حضرت موسى بن جعفر عليه السلام را ديدم كه خضاب كرده بود. عرض كردم: فدايت شوم، شما هم خضاب كرده ايد؟! فرمود: بله. زيرا آمادگى مرد براى زن به عفت او مى افزايد. زنانى عفت خود را از دست داده اند، به اين دليل كه شوهرانشان، خود را براى آنان آماده نساخته بودند. آن گاه فرمود: آيا تو دوست دارى همسرت را در صورتى ببينى كه تو خود را بدان صورت بر او آشكار مى سازى؟ عرض كردم: نه. فرمود: همسرت نيز چنين است.(2) 3. كام دهى: گرچه لذت جويى و ارضاى غريزه جنسى تمام هدف ازدواج نيست، ليكن يكى از اهداف مهم و محرك اولى در ازدواج است و در تحكيم بنياد خانواده و حسن رابطه زوجين تأثير به سزايى دارد. بنابراين، كام دهى يكى از وظايف زن و شوهر مى باشد. زن و شوهر بايد براى استمتاع و ارضاى

1. بحارالأنوار، ج 103، ص 254: قال النبيّ صلى الله عليه و آله : «حقّ المرأة على زوجها أن يسدّ جوعتها، و أن يستر عورتها، ولا يقبح لها وجهاً، فإذا فعل ذلك فقد واللّه أدّى حقّها».

2. وسائل الشيعه، ج 20، ص 246: حسن بن الجهم، قال: رأيت أبالحسن عليه السلام اختضب، فقلت: _ جعلت فداك _ أختضبت؟

فقال: «نعم، إنّ التهيئة ممّا يزيد في عفّة النساء، و لقد ترك النساء العفّة بترك أزواجهنّ التهيئة، _ ثمّ قال: _ أيسرّك أن تراها على

ما تراك عليه إذا كنت على غير تهيئة؟»

قلت: لا.

قال: «فهو ذلك». 65

غريزه جنسى يك ديگر آماده باشند. هرگاه يكى از آن دو، به استمتاع و عمل جنسى تمايل داشت، ديگرى نيز خود را آماده سازد و مانع تراشى نكند. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به زنان مى فرمود: نمازتان را طولانى نكنيد، تا شوهرانتان را (از تمتع جنسى) بازداريد.(1) زن و شوهر هنگام عمل جنسى نبايد فقط به فكر لذت جويى خود باشد، بلكه به فكر كام دهى و ارضاى همسرش نيز باشد. زيرا ارضاى غريزه جنسى در حسن رابطه زوجين و تحكيم بنياد خانواده تأثير كامل دارد. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: هرگاه يكى از شما به سوى همسر خود رفت، در انجام دادن عمل جنسى عجله نكند.(2) امام رضا عليه السلام (در ضمن حديثى) فرمود: زن همان توقع را از تو دارد كه تو از او دارى.(3) 4. نگه دارى و تربيت فرزندان: نگه دارى از فرزندان و حفظ سلامت و پرورش جسم و جان و تعليم و تربيت آنان وظيفه مشترك پدر و مادر است و به هم فكرى و همكارى و جديت آنان نياز دارد. پدر در اين مورد مسئوليت سنگين ترى را بر عهده دارد، اما نقش مادر حساس تر و سازنده تر است.

1. همان، ج 20، ص 164: أبو بصير عن أبي جعفر عليه السلام قال: «قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله للنساء: لا تطولنّ صلاتكنّ لتمنعنّ ازواجكنّ».

2. مستدرك الوسائل، ج 14، ص 221: عن عليّ عليه السلام قال: «قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : إذا أتى أحدكم امرأته فلا يعجلها».

3. همان، عن الرضا عليه السلام _ في حديث إلى أن _ قال: «و اشتهت منك مثل الذي تشتهيه منها». 66

وظايف مخصوص زن و شوهر الف) وظايف شوهر:

مرد علاوه بر وظايف مشترك، به علت آفرينش ويژه اش وظايف خاصى را نيز بر عهده دارد كه به برخى اشاره مى شود: 1. سرپرستى و قيمومت خانواده: در اسلام، ولايت و سرپرستى و مديريت خانواده بر عهده مردان نهاده شده است. خداوند متعال در قرآن مى فرمايد: «مردان از آن جهت كه خدا برخى را بر بعضى برترى داده است و از آن جهت كه از مال خود نفقه مى دهند، بر زنان سرپرستى و قيمومت دارند. پس زنان شايسته، در غيبت شوهرانشان، با حفظ خود، عفت خود را نگه مى دارند».(1) امور خانواده بايد با تفاهم و مشاوره و همكارى زن و شوهر انجام بگيرد، ولى به هر حال، اين اجتماع كوچك مانند هر جامعه ديگرى بدون يك سرپرست و مدير باتدبير و بانفوذ، به خوبى اداره نخواهد شد. اكثر خانواده هاى بدون مدير وضع مطلوبى ندارند. بنابراين، يا زن بايد مسئوليت سرپرستى و نگه دارى خانواده را بر عهده بگيرد يا مرد. از آنجا كه جنبه تعقل بيشتر مردان بر زنان برترى دارد و براى تدبير و نظارت بر زندگى آمادگى بيشترى دارند و براى تحمل دشوارى ها بيشتر

1. نساء (49) آيه 34: «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَبِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ». 67

آماده اند، مسئوليتِ سرپرستى خانواده بر عهده آنان نهاده شده است. برعكس بانوان كه بيشتر، احساسات و عواطف آنان بر مردان فزونى دارد. بنابراين، صلاح خانواده در اين است كه سرپرستى مرد را بپذيرد و كارهاى مهم زندگى را با مشورت و صلاحديد او انجام دهد و در موارد اختلاف، حاكميت او را بپذيرد. ناگفته

نماند كه منظور از سرپرستى مرد اين نيست كه با اعمال قدرت و خودمحورى خانواده را اداره كند و فعال مايشاء باشد و به ديگر اعضاى خانواده حق اظهارنظر ندهد، زيرا سرپرست و مدير باتدبير به خوبى مى داند كه هيچ مؤسسه كوچك يا بزرگى را با زور و خودمحورى نمى توان اداره كرد، به ويژه كانون خانواده را كه بايد محل آسايش و آرامش و پرورش كودكان و آينده سازان كشور باشد، بلكه منظور، در رأس امور قرار گرفتن برنامه ريزى صحيح براى اداره خانواده، با مشاوره و تبادل نظر ساير اعضاى خانواده و جلب همكارى آنان در اداره امور و تفاهم در حل مشكلات و تصميم گيرى و حرف آخر را زدن در موارد اختلاف است. مسئوليت هاى سرپرستى مرد را در سه بخش مى توان خلاصه كرد: 1. تأمين هزينه هاى خانواده وتنظيم برنامه زندگى بامشاوره وتبادل نظر و رسيدگى به حساب دخل و خرج خانواده؛ 2. حفاظت و حراست و مراقبت و دفاع از افراد خانواده؛ 3. نظارت بر مسائل دينى، اخلاقى و فرهنگى افراد خانواده و هدايت آنان به رشد، تكامل جسمانى، نفسانى و جلوگيرى از وقوع مفاسد اجتماعى و اخلاقى.

68

2. تأمين نفقه: در اسلام تأمين كليه هزينه ها و مخارج زندگى خانواده بر عهده مرد نهاده شده است. اسحاق بن عمار از حضرت صادق عليه السلام سؤال كرد: حق زن بر شوهر چيست؟ فرمود: غذا و لباسش را تأمين كند و لغزش هايش را ببخشد.(1) 3. اكرام و مدارا: مرد وظيفه دارد قدرشناس همسرش باشد و او را نعمتى از جانب خدا بداند. وى را گرامى داشته، با او مدارا كند، لغزش هايش را ببخشد و سخت گيرى و لج بازى نكند. اسلام

چنين برخوردى را از حقوق زن و وظايف شوهر مى داند. امام سجاد عليه السلام فرمود: حق همسرت اين است كه بدانى خداى متعال او را وسيله آرامش و انس تو قرار داده و نعمتى است از جانب خدا بر تو، پس او را گرامى بدارى و با وى مدارا كنى. گرچه تو نيز بر وى حق دارى، تو بايد دل سوز او باشى، زيرا اسير تو است. بايد غذا و لباسش را فراهم سازى و اگر اشتباه كرد، ببخشى.(2)

1. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 248: سأل إسحاق بن عمّار أباعبداللّه عليه السلام عن حقّ المرأة على زوجها؟

قال: «يشبع بطنها، و يكسوها، و إن جهلت غفر لها».

2. بحارالأنوار، ج 74، ص 5 : قال عليّ بن الحسين عليه السلام : «و أمّا حق الزوجة: فأن تعلم أنّ اللّه جعلها سكناً و أُنساً، فتعلم أنّ ذلك نعمة من اللّه عليك فتكرمها و ترفق بها، و إن كان حقّك عليها اُوجب، فإنّ لها عليك أن ترحمها؛ لأنّها أسيرك، و تطعمها و تكسوها، و إذا جهلت عفوت عنها». 69

4. مراقبت هاى دينى و اخلاقى: مرد وظيفه دارد به مسائل اعتقادى، اخلاقى و دينى همسرش عنايت داشته باشد: يا خودش در اين باره به او كمك كند يا وسيله آموختن آنها را برايش فراهم سازد. مواظب اخلاق و رفتارش باشد. به كارهاى خوب و اخلاق پسنديده دعوتش كند و او را از كردار زشت و اخلاق ناپسند نهى كند. در يك كلام، او را از آتش دوزخ برهاند و به بهشت دعوت كند. اين يكى از آثار و لوازم سرپرستى و قيموميت است كه بر عهده مردان نهاده شده است. قرآن مى فرمايد: «اى كسانى

كه ايمان آورده ايد! خودتان و خانواده تان را از آتش دوزخ نگه داريد، آتشى كه هيزم آن، مردم و سنگ ها هستند».(1) ب) وظايف زن: زن نيز درباره شوهر خود وظايف بسيار سنگينى دارد كه در احاديث به برخى اشاره شده است. همه وظايف در جمله اى كوتاه خلاصه شده و آن، خوب شوهردارى كردن است. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: جهاد زن در اين است كه خوب شوهردارى كند.(2) «حسن التبعل» كه در حديث آمده جمله كوتاهى است، ولى معناى گسترده اى دارد و همه خوبى ها را دربر مى گيرد. درباره زنى مى توان گفت:

1. تحريم (66) آيه 6: «يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِ_يكُمْ ناراً وَقُودُها النّاسُ وَالحِ_جارَةُ».

2. بحارالأنوار، ج 103، ص 252: قال عليّ عليه السلام : «جهادُ المرأة حُسن التّبعُّل». 70

خوب شوهردارى مى كند، كه مقام سرپرستى و قيمومت شوهر را مى پذيرد و از آن پاسدارى مى كند. موقعيت او را در خانواده و بين فرزندان نگه مى دارد. در كارهاى مهم با او مشورت مى نمايد. از دستوراتش اطاعت مى كند. اگر در موردى خروج از منزل را صلاح ندانست و اجازه نداد خارج نمى شود. با رفتار خوش واخلاق نيك و محبت هاى خود، شوهر را دلگرم و خانه را به كانون صفا و محبت تبديل مى كند. در دشوارى ها و گرفتارى ها به يارى شوهر مى شتابد و از او دل جويى مى نمايد. در مورد اموال شوهر امانت دار است واز اسراف و تبذير و ولخرجى اجتناب مى كند. در كارهاى خير او را تشويق مى نمايد. بهترين لباس خود را در منزل مى پوشد و براى شوهر آرايش و زينت مى كند و همواره آماده و در اختيار او است. در خانه دارى و پرورش فرزندان مى كوشد. رازدار و امين

و مهربان و دلسوز است... . درباره چنين زنى مى توان گفت: خوب شوهردارى مى كند و عملش در رديف جهاد در راه خدا قرار دارد. در احاديث درباره چند چيز تأكيد بيشترى شده است: 1. اطاعت از شوهر در موارد مجاز؛ 2. تمكين از شوهر در هم خوابگى و تمتعات و عمل جنسى؛ جز در مواردى كه منع شرعى دارد؛ 3. امانت دارى و حفظ اموال شوهر؛ 4. حفظ عفت و پاك دامنى؛ 5. كسب اجازه شوهر در خروج از منزل. امام صادق عليه السلام از پدرانش از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود:

71

سودى نصيب مرد مسلمان نشده كه بعد از اسلام بهتر از زوجه مسلمانى باشد كه وقتى به او مى نگرد، خشنود مى شود و از دستورهايش اطاعت كرده، در غياب او از نفس خود و اموال او نگه دارى مى كند.(1) امام محمد باقر عليه السلام فرمود: زنى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد وگفت: يا رسول اللّه! حق مرد بر زن چيست؟ فرمود: بايد در اطاعت شوهر باشد و نافرمانى نكند، از خانه اش بدون اذن او صدقه ندهد، بدون رضايت او روزه مستحبى نگيرد، از تمتعات جنسى مانع او نشود، گرچه بر شتر سوار باشد. بدون اذن او از منزل خارج نشود.(2)

1. وسائل الشيعه، ج 20 ص 41: عن أبي عبدالّه عليه السلام عن آبائه عليهم السلام قال: «قال النبيّ صلى الله عليه و آله : ما إستفاد امرئ مسلم فائدة بعد الإسلام أفضل من زوجة مسلمة تسرّه إذا نظر إليها، و تطيعه إذا أمرها، و تحفظه إذا غاب عنها في نفسها و ماله».

2. همان، ص 158: عن أبي جعفر عليه السلام قال: «جاءت امرأة إلى النبيّ صلى الله عليه و آله فقالت: يا رسول اللّه! ما حق الزوج

على المرأة؟ فقال لها: أن تطيعه، ولا تعصيه، ولا تصدّق من بيته إلاّ بإذنه، ولا تصوم تطوّعاً إلاّ بإذنه، ولا تمنعه نفسها و إن كانت على ظهر قتب، ولا تخرج من بيتها إلاّ بإذنه».

مهر زن و فلسفه آن

مرد هنگام اجراى صيغه نكاح، چيزى را به همسرش تقديم مى كند كه در اصطلاح «مهر و صداق» ناميده مى شود. كلمه مهر در قرآن نيامده، اما لفظ صداق استعمال شده است. قرآن مى فرمايد: «صداق زنان را بپردازيد كه عطيه اى است و اگر بعداً چيزى از آن را، با رضايت به شما بخشيدند، بخوريد كه گوارايتان باد».(1) براى صداق، مقدار معينى تعيين نشده، بلكه به توافق زن و مرد بستگى دارد. امام محمد باقر عليه السلام فرمود: صداق چيزى است كه زن وشوهر بر آن توافق مى كنند، كم باشد يا زياد.(2)

1. نساء (4) آيه 4: «وَآتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَى ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِ_يئاً مَرِيئاً».

2.وسائل الشيعه، ج 21، ص 240: قال ابوجعفر عليه السلام : «الصداق ما تراضيا عليه من قليل او كثير، فهذا الصداق». 73

براى حداقل مهر نيز مقدارى تعيين نشده، اما در احاديث آمده كه زياد هم ناچيز نباشد. امام جعفر صادق عليه السلام از پدرانش از حضرت على عليه السلام نقل كرده كه فرمود: من دوست ندارم «مهر» از ده درهم كمتر باشد، تا به مقدار پولى كه به زن زناكار پرداخت مى شود شبيه نباشد.(1) براى حداكثر صداق مقدار معينى تعيين نشده، هرچه هم زياد باشد مانع ندارد، ولى اسلام تعيين مهريه هاى سنگين و مسابقه در آن را صلاح نمى داند و از آن نهى كرده است. اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: مهر زنان را سنگين نكنيد و ازدياد آن را به مسابقه

نگذاريد، زيرا موجب دشمنى مى شود.(2) نبايد در تعيين مهر آن قدر سخت گيرى كرد كه جوانان امكان ازدواج نداشته باشند. در اين مورد خوب است از افراط و تفريط خوددارى شود و با رعايت شئون زن و مرد و شخصيت اجتماعى خانواده عروس و داماد، طبق امكانات اقتصادى آنان، به صداق مناسب و معتدلى توافق كنند. در نوع مهر نيز محدوديتى وجود ندارد، بلكه هر نوع مالى مى تواند صداق باشد، مانند طلا، نقره، املاك، انواع پول هاى رايج، اسباب و لوازم زندگى، فرش، ظروف، اتومبيل، لباس و هر چيز ديگرى كه قابل تملك باشد. اما

1. همان، ص 253: جعفر بن محمد، عن آبائه، عن عليّ عليه السلام قال: «إنّي أكره أن يكون المهر أقلّ من عشرة دراهم؛ لئلاّ يشبه مهر البغي».

2. همان، ص 266: عن عليّ عليه السلام قال: «لاتغالوا بمهور النساء فتكون عداوة». 74

صلاح زن در اين است كه در صورت امكان مهر خود را ملك يا طلا، يا نقره، يا اشيايى نظير اينها قرار دهد تا برايش ذخيره باشد و با مرور روزها از ارزش آن كاسته نشود. مهر مى تواند نقد باشد يا نسيه و بر عهده شوهر يا هر شخص ديگرى است و به توافق زن و شوهر بستگى دارد. اگر به صورت نقد باشد، زن مى تواند قبل از عروسى آن را مطالبه كند. در صورتى كه مرد قدرت پرداخت آن را دارد، بايد بپردازد و اگر خوددارى كرد، زن حق دارد از عمل جنسى بپرهيزد و اين عدم تمكين موجب نشوز و سقوط نفقه نمى شود. اگر صداق نسيه باشد،ولى وقت معينى برايش تعيين شده زن قبل از رسيدن وقت، حق مطالبه ندارد و چنان چه وقت معينى

تعيين نشده، هر وقت زن آن را مطالبه كرد؛ چنان كه مرد قدرت پرداخت دارد، بايد بى درنگ آن را بپردازد. مالك حقيقى مهر، چه ملك باشد چه پول نقد، خود زن است. كسى حق ندارد بدون رضايت او در مالش تصرف كند، حتى پدر و مادر و شوهرش و منافع آن نيز به خود زن تعلق دارد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خدا در قيامت هر گناهى را مى بخشد، جز گناه كسى را كه مهر زن را غصب كند، يا مزد اجيرى را ندهد و يا انسان آزادى را به عنوان برده بفروشد.(1)

1.همان، ص 266: قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : «إنّ اللّه ليغفر كلّ ذنب يوم القيامة إلاّ مهر امرأة، و من اغتصب أجيراً أجره، و من باع حراً». 75

از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام سؤال شد: آيا پدر مى تواند صداق دخترش را ميل كند؟ فرمود: نه، چنين حقى را ندارد.(1) چنان كه صداق نسيه و بر عهده شوهر است و بدهى واقعى است كه بايد عندالمطالبه و در اولين زمان امكان پرداخت شود. حضرت صادق عليه السلام درباره مردى كه زنى را به عقد خود درآورده، ولى قصد داشته مهرش را نپردازد، فرمود: اين عمل زنا محسوب مى شود.(2) امام صادق عليه السلام فرمود: هر مردى كه مهرى براى همسرش قرار دهد، ولى قصد اداى آن را نداشته باشد به منزله دزد است.(3) حضرت صادق عليه السلام از پدرانش از رسول خدا نقل كرده كه فرمود: هر كه مهر همسرش را ندهد، نزد خدا زناكار محسوب مى شود. خداى عزّوجلّ در قيامت به او مى گويد: كنيز خود را به تو تزويج كردم، در پيمان خودم، ولى تو به عهد من وفا نكردى

و به كنيزم ستم نمودى. پس به مقدار حق زن، از حسنات مرد مى گيرد و به زن مى دهد و اگر

1. همان، ص 272: احمد بن ابى نصر قال سأل ابوالحسن الاول عليه السلام عن الرجل يزوج ابنته، اله ان يأكل صداقها؟ قال: لا، ليس ذلك له».

2. همان، ص 266: فضيل بن يسار، عن أبي عبداللّه عليه السلام في الرجل يتزوّج المرأة ولا يجعل في نفسه أن يعطيها مهرها: «فهو زنا».

3. همان، عن أبي عبداللّه عليه السلام قال: «من أمهر مهراً ثمّ لاينوي قضاءه كان بمنزلة السارق». 76

حسنه اى باقى نماند، دستور مى دهد او را در آتش دوزخ بيفكنند، زيرا به عهد خود وفا نكرده است و عهد مورد سؤال واقع مى شود.(1) فلسفه مهرممكن است كسى اصل تشريع مهر را زير سؤال برده، بگويد: زن و مرد از لحاظ جنسى به يك ديگر نياز دارند واز اين طريق به هم ديگر جذب شده و ازدواج مى كنند، پس ديگر مهر چه معنايى دارد؟ با تشريع مهر زن تحقير شده و تا سرحد كالاى مورد معامله تنزل يافته است. مرد با مهر زن را همانند برده در تملك خود درمى آورد. در پاسخ بايد گفت: در اسلام نه زن كالا و برده محسوب شده و نه مهر، ثمن معامله، بلكه مهر عطيه و هديه اى است از جانب مرد كه به همسرش تقديم مى كند تا او را گرامى بدارد و مراتب علاقه اش را اظهار دارد. در توضيح مطلب و تشريح فلسفه تشريع صداق به دو نكته مهم اشاره مى شود. نكته اول: با اين كه زن و مرد از لحاظ غريزه جنسى به يك ديگر نياز دارند و طبعاً خواستار هم ديگرند، ولى هر يك از آنان ويژگى هايى

دارد: يكى از ويژگى هاى زن لطافت و زيبايى او است و از همين طريق براى

1. همان، ص 276: عن الصادق، عن آبائه عليهم السلام عن النبيّ صلى الله عليه و آله _ في حديث المناهي _ قال: «من ظلم امرأة مهرها فهو عنداللّه زنا، يقول اللّه يوم القيامة: عبدي! زوّجتك أمتي على عهدي فلم توف بعهدي، و ظلمت أمتي. فيؤخذ من حسناته فيدفع إليها بقدر حقّها، فإذا لم تبق له حسنة أمر به إلى النار بنكثه للعهد، إنّ العهد كان مسؤلاً». 77

مرد جاذبه دارد. مهم ترين عامل نفوذ زن، زيبايى او است و مرد درباره آن عنايت خاصى دارد. زن با الهام از فطرت، اين موضوع را دريافته و به همين جهت به آرايش مى پردازد، تا خويشتن را زيباتر جلوه دهد و بيشتر در دل مرد نفوذ كند. دومين ويژگى زن اين است كه با وجود داشتن غريزه جنسى، در كتمان خواسته غريزى خود از مرد مقاوم تر است. خود را بى نياز نشان مى دهد و به خواستگارى مرد نمى رود. او ترجيح مى دهد كه در دل مرد نفوذ كند و او را شيفته خود سازد و به خواستگارى از او وادار نمايد. آرايش و خودنمايى و ناز و غمزه هاى زن از همين جا نشأت مى گيرد. بنابراين، زن بيش از هر چيز خواستار تسخير دل مرد و عشق و دل باختگى او است. اما مرد در برابر نيروى جنسى ناتوان است و نمى تواند خواسته درونى خود را كتمان كند. از همين رو، به خواستگارى زن مى رود. مرد طالب و خواستار زن است و دنبال او مى رود، چون دريافته كه زن خواستار عشق و علاقه او است، اظهار محبت و دل باختگى مى كند و ناز و

غمزه هايش را خريدار مى شود. او براى اثبات محبت باطنى خود، از هر وسيله اى استفاده مى نمايد: پول خرج مى كند، برايش هديه مى برد و مجلس جشن عقد و عروسى برپا مى سازد. قرارداد مهر نيز يكى از همين وسايل است. مرد براى اثبات علاقه باطنى خود و براى گراميداشت همسرش و به دست آوردن دل او، چيزى را به عنوان مهر به وى تقديم مى دارد. قرآن نيز مهر را به همين صورت بيان مى كند، زيرا با عبارت

78

« صَدُقاتِهِنَّ»بيان شده و آن را با عنوان «نحله» معرفى مى كند كه به معناى هديه و عطيه است. اين، يكى از فوايد و فلسفه هاى تشريع مهر بود. نكته دوم: قرارداد صداق به زن آرامش و اطمينان نسبى مى دهد، تا بتواند وظايفى را كه آفرينش بر عهده اش نهاده، انجام دهد. گرچه زن و مرد هنگام ازدواج با هم پيمان مى بندند كه به يك ديگر وفادار باشند و در پرورش و نگه دارى فرزندان همكارى نمايند، ولى موارد خلافى نيز مشاهده مى شود كه مرد به وظيفه خود عمل نمى كند و از تأمين هزينه زندگى و پرورش فرزندان خود دارى مى نمايد، در صورتى كه طبيعت، مسئوليت هاى ويژه اى را بر عهده زن نهاده كه نمى تواند از انجام دادن آنها شانه خالى كند. زيرا مرد به منزله زارع است و زن به مثابه مزرعه. او نطفه فرزند را در رحم زن غرس مى كند و بعد از آن طبعاً آزاد است. مرد از لحاظ شرع و قانون و اخلاق در برابر همسر و فرزندش مسئوليت دارد، ولى به دليل اين كه طبيعت چيزى را بر عهده اش نگذاشته، مى تواند زن را با جنينى كه در رحم دارد رها سازد و فرار

كند. البته اكثر مردان چنين نيستند، اما به هر حال امكان وجود آن هست و نمونه هايى از اين افراد ديده شده است. زن اين چنين آزاد نيست و ناچار است دوران دشوار باردارى و زايمان و نقاهت ناشى از آن را تحمل كند. پس از زايمان نيز نمى تواند نوزاد ضعيف و بى گناه خود را دور بيندازد يا گرسنه بدارد و ناگزير بايد شيرش بدهد و از او نگه دارى كند. با توجه به عاطفه شديد مادرى و انسى كه به فرزند گرفته بعد از آن هم نمى تواند او را رها سازد، بلكه ناچار است از او نگه دارى كند. وى در اين مدت به هزينه زندگى و مسكن و خوراك و پوشاك نياز دارد.

79

در چنين فرضى زن بى چاره چه كند؟ بانوان طبعاً از چنين احتمالى نگرانند. شايد يكى از علل تشريع مهر، تأمين آرامش و امنيّت نسبى براى بانوان در مورد چنين احتمال هايى است. اگر صداق ملك است يا پول نقد، زن آن را مى گيرد و براى چنين مواقع احتمالى نگه دارى مى كند و چنان چه نسيه است باز هم مى تواند آن را مطالبه كند. كوتاه سخن اين كه، مهر را مى توان وسيله دل گرمى زن و پشتوانه اى براى ازدواج معرفى نمود. امام صادق عليه السلام فرمود: علت اين كه صداق بر عهده مرد نهاده شده، نه زن _ گرچه كار هر دو يكى است _ اين است كه مرد وقتى كام خود را از زن گرفت برمى خيزد و منتظر فراغ زن نيست و به همين علت صداق بر عهده مرد نهاده شده، نه بر زن.(1)

1. وسائل الشيعه، ج 21، ص 268: عن الصادق عليه السلام قال: إنّما صار الصداق على الرَّجُل دونَ

المرأة _ و إن كانَ فعلهما واحداً _ لانّ الرجل إذا قَضَى حاجته منها قام عَنها و لَم يَنْتَظرْ فراغها فَصار الصداق عَلَيه دونُها لذلك.

نفقه و فلسفه آن

از نظر اسلام، تأمين هزينه خانواده، از جمله مخارج همسر بر عهده مرد است. مرد وظيفه دارد كليه مخارج همسرش را تأمين كند، گرچه خود زن ثروت مندتر از شوهر باشد. وجوب نفقه، يكى از احكام قطعى اسلام است. آن حق زوجه است. اگر مرد آن را نپردازد، به صورت دين بر ذمه اش باقى مى ماند و عندالمطالبه بايد آن را بپردازد و چنان چه از پرداخت نفقه امتناع كند، حاكم شرعى اسلام مى تواند زن را طلاق دهد. امام محمد باقر عليه السلام فرمود: هر كه زن دارد، ولى لباس و غذاى او را تأمين نمى كند، امام وظيفه دارد در ميان آنان جدايى افكند.(1) اسحاق بن عمار مى گويد:

1. همان، ص 509: أبوبصير، قال: سمعت أباجعفر عليه السلام يقول: «من كانت عنده امرأة فلم يكسها ما يواري عورتها، و يطعمها ما يقيم صلبها كان حقّاً على الإمام أن يفرّق بينهما». 81

به امام صادق عليه السلام عرض كردم: زن چه حقى بر شوهر دارد؟ فرمود: غذا و لباسش را تأمين كند و لغزش هايش را ببخشد.(1) نفقات عبارت است از كليه نيازهاى خانواده، با رعايت امكانات و عرف زمان، مكان و شئون خانواده كه در اين جا برمى شمريم: 1. غذا، ميوه و ديگر نيازها به مقدار نياز متعارف؛ 2. لباس زمستانى و تابستانى طبق نياز و شئون خانواده؛ 3. فرش و بستر؛ 4. اسباب و لوازم پختن غذا و خوردن و آشاميدن؛ 5. وسايل گرم كننده و سردكننده؛ 6. مسكن ملكى يا استيجارى كه طبق شئون خانواده باشد و آسايش آنان

را تأمين كند؛ 7. هزينه هاى بهداشت و درمان؛ 8. وسايل نظافت و آرايش؛ و ديگر نيازهاى زندگى. اشكالاز موضوع نفقه انتقاد شده و گفته اند: در تشريع اين حكم، زن تحقير و يك مستخدم جيره خوار محسوب شده كه در برابر زحمات شبانه روزى و انجام

1. همان، ص 510: إسحاق بن عمّار، قال: قلت لأبى عبداللّه عليه السلام : ما حق المرأة على زوجها الذي إذا فعله كان محسناً؟

قال: «يشبعها، و يكسوها، و إن جهلت غفر لها». 82

دادن كارهاى دشوار خانه دارى، غذايى را مى خورد و لباسى را مى پوشد. پاسخدر پاسخ بايد گفت: اشكال مذكور از عناد گوينده و بى اطلاعى اش نشأت گرفته است، زيرا از ديدگاه اسلام كارهاى منزل بر عهده زن نيست، حتى درباره نگه دارى، پرستارى و شيردادن بچه ها نيز وظيفه اى بر عهده اش گذاشته نشده است. او مى تواند هيچ كارى را انجام ندهد و مطالبه مستخدم كند و در برابر انجام دادن كارهاى منزل، پرستارى و شيردادن بچه اجرت بطلبد. در عين حال، نفقه اش بر عهده مرد نهاده شده است. با توجه به اين مطلب، چگونه مى توان گفت: زن تحقير شده و به عنوان مستخدمِ جيره خوار محسوب شده است؟ گفتنى است گرچه كار كردن در خانه و اداره امور منزل وظيفه شرعى بانوان نيست ولى براى انس و الفت خانوادگى و از لحاظ اخلاقى يك ضرورت به شمار مى رود، كه در احاديث به عنوان «حسن التبعل» ياد شده است. يك خانم كدبانو كه به بقا و گرمى كانون خانواده علاقه مند است در پرستارى از فرزندان و اداره هر چه بهتر امور منزل در حد توان مى كوشد ولى با ميل و رغبت نه با زور و جبر. چنان كه

همسران پيامبر و دخترش فاطمه زهرا و همسران ائمه اطهار و بزرگان دين چنين بودند. سؤالبا اين كه زن و مرد در ارضاى غريزه جنسى و توليد و پرورش فرزند به

83

يك ديگر نياز دارند، چرا كليه هزينه هاى خانواده حتى مخارج شخصى زن بر عهده مرد نهاده شده است؟ چرا فقط مرد كار كند و زن بخورد، بپوشد و بخوابد و حتى كارهاى خانه را انجام ندهد؟ آيا به مرد ستم نشده است؟ چرا اقتصاد زن وابسته به شوهر باشد تا ناچار باشد از او اطاعت كند و زورگويى ها و تضييقاتش را تحمل نمايد؟ آيا بهتر نيست كه زن و مرد با هم كار كنند و هزينه هاى زندگى را به اتفاق بپردازند؟ پاسخدر پاسخ به اين سؤال به چند نكته مهم اشاره مى شود: 1. طبيعت، مسئوليت هاى سنگينى را بر عهده زن نهاده كه ناچار به انجام دادن آنها است، مانند باردارى، زايمان، شيردادن نوزاد، پرستارى و مراقبت و تربيت فرزند و انجام دادن اين مسئوليت هاى دشوار نياز به فراغت دارد كه با كار كردن در خارج منزل، چندان سازگار نيست. 2. زن هر ماه يك مرتبه، چند روز عادت مى شود و در اين ايام نياز به استراحت دارد. 3. كارهاى خانه دارى و بچه دارى، از نظر شرعى و قانونى بر عهده زن نيست، اما اخلاقاً و طبق آداب و رسوم نمى تواند از انجام دادن آنها شانه خالى كند، زيرا از لوازم زندگى خانوادگى محسوب مى شود و در زيبايى منزل و دل گرمى مرد تأثير به سزايى دارد. 4. زن موجودى ظريف، لطيف و زيبا است و مهم ترين وسيله جاذبيت و محبوبيت او براى شوهر، همين لطافت و زيبايى او

است. در صورتى كه

84

اشتغال به كارهاىِ دشوار و خسته كننده خارجِ منزل، بر لطافت و زيبايى زن لطمه وارد مى سازد و از جاذبيت و محبوبيت او براى شوهر مى كاهد كه نه به سود او است و نه شوهرش. اگر قرار باشد زنان همانند مردان براى تأمين هزينه هاى زندگى كار كنند، در انتخاب شغل با رقابت مردان روبه رو شده و گاهى مجبور مى شوند، شغل هاى دشوار را نيز بپذيرند، از قبيل كارگرى در معادن و كارخانه هاى ذوب آهن، فولاد، ماشين سازى، پتروشيمى، سيمان، صنايع نفت، كارگرى راه و ساختمان، راه آهن، رانندگى وسايل نقليه سنگين و كارهاى خسته كننده شبانه. چنان چه زنان و مردان در لزوم كار كردن و تأمين هزينه زندگى مساوى باشند، طبعاً با چنين مشكلاتى مواجه مى شوند. از آن چه گذشت، استفاده مى شود كه زنان نمى توانند همانند مردان ملزم به كار كردن و تأمين هزينه زندگى باشند. از اين رو، اسلام تأمين هزينه زندگى را به عهده شوهر گذاشته، تا زن با فراغت و آرامش خاطر، مسئوليت هايى را كه طبيعت بر عهده اش نهاده انجام دهد، در نگه دارى و پرورش فرزندان بكوشد، شادابى و زيبايى خود را حفظ كند، جايگاه خود را در دل مرد نگه دارد و خانه را محل انس و آرامش قرار دهد. در چنين صورتى، مرد با آرامش خاطر و علاقه به زن و فرزند و دل گرمى به زندگى، بيشتر تلاش و جديت مى كند و هزينه خانواده را تأمين مى كند و در طبق اخلاص نهاده و با رضايت خاطر تقديم همسرش مى نمايد. بنابراين، اسلام با واقع نگرى و رعايت مصالح واقعى زن و مرد و فرزندان و براى استحكام بنياد زناشويى، تأمين نفقه خانواده را بر عهده مرد نهاده

و

85

بى دليل از يك طرف جانب دارى و بر ديگرى تحميل نكرده است. صلاح زن و مرد در اين است كه نفقه بر عهده مرد باشد و زن، در امور مالى وابسته به مرد باشد. مرد چون خواستار زن و علاقه مند به وى است بايد برايش خرج كند و از اين جهت نه تنها ناراحت نيست، بلكه كاملاً رضايت دارد و احساس شخصيت مى كند. وابستگى مالى زن نيز به زيان او نيست و او را به صورت مستخدم جيره خوار در نمى آورد، بلكه به استحكام بنياد ازدواج كمك مى كند. اصولاً در زندگى خانوادگى درآمد مرد به خانواده تعلق دارد و در تأمين نيازها به مصرف مى رسد و استقلال مالى زن يا وابستگى، مطرح نيست. در خاتمه، اين نكته را يادآور مى شوم كه هدف اسلام از تشريع وجوب نفقه بر مرد اين نبوده كه زن، بى كار، خانه نشين و مصرف كننده باشد و در خارج از منزل كار و مسئوليتى را بر عهده نگيرد. بلكه اسلام خواسته زن مجبور به كار كردن و تأمين هزينه هاى زندگى نباشد، ولى مى تواند با رعايت استعداد و سليقه و امكانات خود و تفاهم با شوهر شغل مناسبى را برگزيند و اداى وظيفه نمايد واز اين راه درآمدى را به دست آورد. البته درآمد او به شخص خودش تعلق دارد و مجبور نيست در زندگى صرف كند. زن خوب، درآمد خود را در طبق اخلاص مى نهد و همانند شوهر آن را تقديم خانواده مى كند، تا در اداره و بهبود زندگى مشترك سهيم باشد و بر صفا و محبت خانوادگى بيفزايد.

ارث زن در اسلام

زن و مرد از نظر اسلام، حقوق مساوى دارند، از جمله در كاركردن و كسب

مال و تملك و اصل توارث مشترك اند و از يك ديگر ارث مى برند. قرآن مى فرمايد: «مردان از هرچه پدر و مادر و خويشاوندان به ارث مى گذارند نصيبى دارند و زنان، از آن چه پدر و مادر وخويشاوندان به ارث مى گذارند، چه اندك باشد چه بسيار، ارث مى برند، نصيبى معين».(1) در اين آيه، تصريح شده كه زنان نيز مانند مردان ارث مى برند و سهم معينى دارند. آيات ارث زمانى نازل شد كه زن در جهان، به ويژه در ميان اعراب جاهليت، ارزش و مقامى نداشت. زمان جاهليت، مردان از خبر دختردار

1. نساء (4) آيه 7: «لِلرِّجالِ نَصِ_يبٌ مِمّا تَرَكَ الوالِدانِ وَالأَقْرَبُونَ وَلِلنِّساءِ نَصِ_يبٌ مِمّا تَرَكَ الوالِدانِ وَالأَقْرَبُونَ مِمّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِ_يباً مَفْرُوضاً». 87

شدن شرمنده مى شدند و چه بسا دختران بى گناه را زنده به گور مى كردند. اموال مرده فقط به پسران يا پسر ارشد مى رسيد و دختران از ارث محروم بودند. مگر اين كه پدر در وصيت خود چيزى براى دختران تعيين كرده باشد، يا برادر در اثر ترحم چيزى به خواهران خود بدهد. از همين رو، وقتى آيه ارث نازل شد و براى زنان نيز سهم ارثى تعيين كرد، بعضى مردم از تشريع چنين حكمى تعجب كردند. امام فخر رازى در شأن نزول آيه مى نويسد: ابن عباس نقل مى كند كه اوس بن ثابت انصارى وفات كرد و سه دختر و يك زن به جاى گذاشت. پس دو نفر از پسرعموهايش به نام هاى سويدو عرفجه كه وصىّ او بودند، آمدند و همه اموال را بردند. زن اوس خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد و قصه را تعريف كرد و گفت: دو نفر وصىّ اوس اصلاً چيزى به

من و دخترانم ندادند. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: به خانه ات برگرد تا ببينيم از جانب خدا چه دستورى مى رسد. بعد از آن، آيه فوق نازل شد، و دلالت دارد كه مردان و زنان هر دو ارث مى برند.(1) آرى، اسلام در چنين زمانى با تشريع توارث زن به وى شخصيت داد و او را در رديف مرد محسوب داشت. ولى در تشريع هاى اسلامى سهم ارث زن، نصف مرد معين شده است. خداوند متعال در قرآن مى فرمايد: «خدا درباره فرزندانتان سفارش مى كند كه سهم ارث پسر به مقدار

1. تفسير كبير، ج 9، ص 194. 88

سهم دو دختر است واگر دختران بيش از دو نفر باشند، دوسوم ميراث از آنان است و چنان چه يك دختر بود، نصف ميراث را مى برد و اگر مرده فرزند دارد، هر يك از پدر و مادر يك ششم ميراث را مى برد و اگر فرزندى نداشت و وارث او پدر و مادر بودند، مادر يك سوم دارايى را مى برد. اما اگر برادران داشته باشد، مادر يك ششم اموال را مى برد، پس از عمل به وصيت و اداى دين. شما نمى دانيد كه پدران و پسرانتان كدام يك براى شما سودمندتر هستند. اين حكم خدا است كه دانا و حكيم است».(1) از نظر اسلام، پسر دو برابر دختر از والدين و برادر دو برابر خواهر از يك ديگر و شوهر دو برابر زن از يك ديگر ارث مى برند، مگر در مورد پدر و مادر مرده كه اگر در وقت فوت فرزندشان زنده باشند، هر يك از آنان يك ششم از مال مرده را به طور مساوى ارث مى برند. پرسشدر قانون ارث اشكال شده و گفته اند: چرا

درباره زن تبعيض شده و سهم ارث او نصف سهم مرد تعيين شده است؟ آيا اين ستم و تبعيض نيست؟

1. نساء (4) آيه 11: «يُوصِ_يكُمُ اللّهُ فِى أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ فَإِن كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَها النِّصْفُ وَلاِءَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُما السُّدُسُ مِمّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَواهُ فَلاِءُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلاِءُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِ_يَّةٍ يُوصِى بِها أَوْ دَيْنٍ آباؤُكُمْ وَأَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَرِيضَةً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ كانَ عَلِ_يماً حَكِ_يماً». 89

پاسخدر جواب بايد گفت: سهم ارث زن و مرد و تفاوت بين آنها را نبايد از ساير قوانين و مقررات مربوط به آنان جدا كرد و به طور مستقل در اين خصوص بحث و قضاوت نمود. درست است كه اسلام در مورد ارث، بين زن و مرد تفاوت گذاشته، ولى اين تفاوت از روى واقع نگرى و مسئوليت هاى مالى است كه بر عهده مرد نهاده شده است. در قانون اسلام مرد بايد چيزى را به عنوان مهر به همسرش تقديم كند. كليه مخارج زن و فرزندان نيز بر عهده مرد است. از اين رو، مرد ناگزير است با جدّيت كار كند و كليه هزينه هاى زندگى را فراهم سازد. اما زن به كاركردن و پرداخت هزينه زندگى ملزم نيست، حتى اگر اموالى داشت مجبور نيست آنها را صرف زندگى كند، بلكه مى تواند براى خود ذخيره نمايد و اموالى را كه از طريق كسب و كار، يا مهر يا هبه، يا ارث يا هر طريق مشروع ديگرى به دست آورد به

خودش تعلق دارد و مى تواند همه را ذخيره كند. برخلاف مرد كه از نظر شرعى و قانونى ناچار است علاوه بر مهر، كليه هزينه هاى زندگى خودش و همسرش و همه اعضاى خانواده را تأمين كند. بنابراين، زن در كليه اموال شوهر، از جمله ارثى كه نصيب او شده شريك است و به طور غيرمستقيم در اختيارش قرار مى گيرد، در صورتى كه سهم ارث زن مى تواند دست نخورده برايش باقى بماند. چون چنين بوده اسلام خواسته از طريق تشريع قانون ارث كمكى به مرد كرده باشد.

90

با توجه به اين مطالب، آيا مى توان گفت: درباره ارث زن تبعيض شده است؟ اگر با ديده انصاف بنگريد تصديق خواهيد كرد كه نه تنها در مورد زن تبعيض نشده، بلكه از وى جانبدارى هم شده است. در احاديث نيز بدين علت اشاره شده است؛ امام رضا عليه السلام فرمود: علت اين كه ارث زن، نصف ارث مرد شده اين است كه زن وقتى شوهر كرد از مرد مى گيرد، ولى مرد وظيفه دارد بدهد و به همين دليل سهم ارث او بيشتر شده است. علت ديگر اين كه زن، عيالِ مرد و نفقه خوار او است. اما بر زن واجب نيست مخارج شوهر را بپردازد و در موقع نياز، به او كمك كند. از همين رو، سهم ارث مرد بيشتر شده است. خداى متعال در اين باره مى فرمايد: « الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَبِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ».(1) هشام بن سالم نقل كرده است: ابن ابى العوجاء به احول گفت: چرا در ارث، زنِ ضعيف يك سهم ببرد،

1. بحارالأنوار، ج 104، ص 326: عن الرضا عليه السلام قال: «علّة

إعطا النساء نصف ما يُعطى الرجالَ من الميراث؛ لأنّ المرأة إذا تزوّجت أخذت و الرجل يُعطي؛ فلذلك وفّر على الرجال.

وعلّة أخرى في إعطاء الذكر مثلي ما تُعطى الأنثى في عيال الذكر إن احتاجت، و عليه أن يعولها، و عليه نفقتها، و ليس على المرأة أن تعول الرجل، و لاتؤخذ بنفقته إن احتاج فوفّر على الرجل لذلك و ذلك قول اللّه: «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَبِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ»». 91

ولى مرد ثروت مند دو سهم؟ هشام مى گويد: من همين سؤال را از امام صادق عليه السلام كردم، در جواب فرمود: بر زن ديه عاقله، پرداخت نفقه و جهاد و مسئوليت هاى ديگر واجب نيست، اما اين قبيل هزينه ها بر مرد واجب مى شود. از اين رو، در ارث، مرد دو سهم مى برد و زن يك سهم.(1)

1. همان، ص 327 : هشام بن سالم، قال: إنّ أبي العوجاء قال للأحول: ما بال المرأة الضعيفة لها سهم واحد و للرجل القويّ المؤسر سهمان؟

قال: فذكرت ذلك لأبي عبداللّه عليه السلام .

فقال: إنّ المرأة ليس عليها عاقلة، ولا نفقه، ولا جهاد _ و عدّد أشياء غيرهذا _ و هذا على الرجال؛ فلذلك جعل له سهمان و لها سهم».

اسلام و چند همسرى

اسلام چندهمسرى را تجويز كرده و به مرد اجازه مى دهد كه در شرايط خاص بيش از يك زن دائم، حداكثر چهار زن بگيرد. قبل از اسلام، چندهمسرى مرسوم بود و اسلام آن را نسخ نكرد، بلكه در صدد اصلاح آن برآمد و شرايطى برايش قرار داد. به حداكثر چهار نفر محدود ساخت، ولى اصل تجويز چندهمسرى را تنفيذ كرد. اسلام در تشريع اين حكم نخواسته تا از مردان جانبدارى كند و

آنان را در تشكيل حرم سراها و افراط در شهوت رانى و عيّاشى تشويق نمايد، يا حقوق بانوان را ناديده بگيرد و به آنان ستم روا دارد. بلكه برعكس، هدف اسلام دفاع از يكى از حقوق طبيعى بانوان، يعنى حق تأهل و تشكيل خانواده و توليد و پرورش فرزندان مشروع است. البته در برخى موارد هم دفاع از حقوق مردان منظور بوده است. بنابراين، تجويز چندهمسرى، با رعايت شرايط مقرّر، ضرورت اجتماعى و به صلاح واقعى بانوان و مردان است. در توضيح مطلب به دو مقدمه اشاره مى شود:

93

مقدمه اول: با اين كه مواليد دختر، بيش از پسر نيست، آمار نشان مى دهد كه اغلب، تعداد زنان آماده و نيازمند ازدواج از مردان بيشتر است. اين تفاوت دو علت دارد: اول اين كه، تلفات مردان، به ويژه پسران جوان، بيشتر از زنان و دختران است. اگر به آمار مرگ هايى كه در اثر حوادث از قبيل جنگ، سقوط و زير آوار ماندن، غرق شدن، تلفات كارگران در معادن و كارخانه ها، تصادفات رانندگى و جز اينها مراجعه كنيد به اين امر پى مى بريد. در اثر اين قبيل حوادث _ كه تلفات آنها هم زياد است _ تعادل بين زنان و مردان به هم مى خورد و تعداد زنان بر مردان فزونى مى يابد. براى تصديق مطلب، آمار تلفات نيروهاى انسانى در جنگ هاى اخير كافى است، مانند عراق و ايران، آمريكا و عراق، افغانستان و شوروى و جنگ هاى داخلى خودشان، صرب ها و بوسنيايى ها و ديگر جنگ ها و تجاوزهايى كه همواره در نقاط مختلف جهان جريان داشته و دارد.تلفات نيروى انسانى اين جنگ ها بسيار زياد و وحشتناك است و اكثر كشته شدگان مردان و جوانانى

هستند كه يا اصلاً ازدواج نكرده يا تازه ازدواج كرده بودند. اكنون حساب كنيد كه در اثر همين جنگ ها چقدر بر تعداد بانوان افزوده و از تعداد مردان كاسته مى شود؟ دوم اين كه، برخى دانشمندان مدعى اند كه مقاومت جنس زن در برابر بيمارى ها بيشتر از جنس مرد است. بررسى آمار مرگ و مير كودكان، نوجوانان و جوانان نيز نظر آنان را تأييد مى كند. حد متوسط عمر زن بيش از مرد است. آمار نشان مى دهد كه زنان بيوه بيش از مردان زن مرده هستند. بنابراين، تعداد زنان بيوه اى كه نياز به ازدواج دارند، بيش از تعداد مردان

94

مجردى است كه نياز به ازدواج دارند و خواستار آن هستند. همه ما شاهد زنان بيوه فراوانى هستيم كه ميل دارند با مرد دلخواهى ازدواج كنند، ولى امكان آن برايشان فراهم نيست. از سوى ديگر، مردان مجرّد چندانى را سراغ نداريم كه به ازدواج مايل باشند، اما زنى را نيابند كه آماده ازدواج باشد. مقدمه دوم: يكى از حقوق طبيعى انسان حق تأهل و تشكيل خانواده است؛ چنان كه بشر حق كاركردن، مسكن، بهداشت، غذا و لباس دارد، حق تأهل نيز دارد. هر انسانى اعم از زن و مرد، حق دارد كه ازدواج كند و از آرامش و انس خانوادگى و توليد و پرورش فرزندان مشروع و قانونى بهره مند گردد. زن نيز چون انسان است، حق چنين چيزى را دارد. بنابراين، قوانين اجتماعى بايد طورى تنظيم شود كه استفاده از حقوق طبيعى براى همه افراد امكان پذير باشد. كوتاه سخن اين كه، در هر اجتماع از يك سو، تعداد فراوانى زن بيوه وجود دارد كه نياز به ازدواج دارند و خواهان آن هستند

و چنان چه ازدواج نكنند امكان دارد به انحراف و فساد كشيده شوند. از طرف ديگر، تعداد مردان مجرد به مقدارى نيست كه حاضر باشند با اين بيوگان ازدواج نمايند، زيرا آنان بيشتر ترجيح مى دهند كه با دختران باكره ازدواج كنند و به مقدار كافى هم وجود دارد. پس تكليف بيوگان نيازمند به ازدواج و راه حل چيست؟ يا بايد بى بندوبارى و فساد و آزادى هاى جنسى و آثار سوء آن را تجويز كنيم؛ چنان كه غرب آن را پذيرفته است و يا چندهمسرى و تعدد زوجات را تجويز نماييم؛ چنان كه اسلام آن را پذيرفته است. اسلام براى حل اين مشكل و به نفع بانوان بيوه اى كه نياز به ازدواج و

95

تشكيل خانواده دارند و براى جلوگيرى از مفاسد اجتماعى و انحرافات جنسى، چندهمسرى را تجويز كرده است. يكى از موارد ديگرى كه سبب تجويز چندهمسرى مى شود، عقيم يا بيمار بودن همسر مرد است. در صورتى كه زن به كلى عقيم باشد، يا در اثر بيمارى غيرقابل علاجى، بچه دار شدن يا حمل مجدّد برايش زيان داشته باشد و مرد احساس نياز به فرزند كند، عقل و وجدان به مرد حق مى دهد كه ازدواج مجدّد كند. هم چنين در صورتى كه زن بيمار است و نمى تواند نياز جنسى شوهرش را برآورده سازد، تجديد ازدواج براى مرد يك نياز محسوب مى شود. براى حل اين مشكل يا بايد همسر اولش را طلاق دهد، يا با وجود او همسر دومى برگزيند و انتخاب فرض دوم، به نفع بانوان است. گفتنى است با توجه به اين كه مهم ترين فايده ازدواج، انس و آرامش و مودت خانوادگى است، تك همسرى بر چندهمسرى ترجيح دارد. اسلام نيز مردان را

تشويق نمى كند كه صرفاً براى شهوت رانى ازدواج مجدّد نمايند و انس و آرامش خانوادگى را فداى چند دقيقه لذت جويى كنند. اگر اسلام ازدواج مجدّد را تجويز كرده، در اثر يك ضرورت اجتماعى و براى حمايت از حقوق بانوان بيوه و نيازمند به شوهر بوده است. اوضاع و شرايط زمان، مكان، جوامع، موقعيت و امكانات افراد در اين جهت تفاوت دارد. چنان چه از جهت فردى و اجتماعى ضرورتى وجود نداشت، تك همسرى بر چندهمسرى ترجيح دارد و در صورتى كه چندهمسرى در اجتماعى ضرورت داشت يا براى شخص يا اشخاصى

96

خاص لازم بود، زن و مرد بايد در تأمين اين نياز همكارى نمايند. مردى كه براى اين منظور قصد ازدواج مجدد دارد بايد امكانات مالى و جسمانى خود را رعايت كند و اگر امكان اداره دو خانواده را ندارد از آن صرف نظر كند. بعد از آن، موضوع را با همسرش در ميان بگذارد و ضرورت ازدواج مجدّد را برايش به اثبات برساند و او را به رعايت عدل و انصاف و تساوى بين زوجين مطمئن سازد و به هر طريق ممكن رضايت او را جلب كند. همسر چنين مردى نيز وظيفه دارد براى تأمين ضرورت فردى يا اجتماعى، گذشت و فداكارى كند؛ احساسات و عواطف تند را كنار بگذارد، مشكلات و نيازهاى شخص شوهر يا بانوان بيوه ديگر را نيز منظور بدارد و بالاتر از همه رضاى خدا را در نظر بگيرد و با خواسته مشروع شوهرش موافقت كند. اگر ازدواج مجدّد با تفاهم زن و شوهر انجام بگيرد چندان مشكلى ندارد. شرايط چندهمسرىاسلام چندهمسرى را تجويز كرده، اما براى آن، شرايطى را مقرر داشته

كه رعايت آنها در عمل بسيار دشوار است: 1. امكانات مالى براى تأمين كليه هزينه هاى دو خانواده؛ 2. قدرت جسمانى براى تأمين نيازهاى جنسى دو همسر؛ 3. اطمينان از رعايت كامل عدل و انصاف در بين دو خانواده از همه جهات، بدون هيچ گونه تبعيض. خداوند متعال در قرآن مى فرمايد:

97

«آن چه مى خواهيد ازدواج كنيد، دو يا سه يا چهار. اما اگر مى ترسيد كه با عدالت رفتار نكنيد، يك زن بيشتر نگيريد».(1) در اين آيه، تجويز ازدواج مجدد را مشروط به عدم خوف از ترك انصاف و عدالت نموده كه در عمل دشوار است. مردى كه بيش از يك همسر دارد موظف است، در مقدار، نوع و كيفيت نفقه، مضاجعت، تمتع هاى جنسى و حتى در برخوردهاى اخلاقى، بين آنان، مساوات و عدل و انصاف را رعايت كند، گرچه ميان آنان از لحاظ سنى، يا زيبايى و زشتى، يا اخلاقى و موقعيت هاى اجتماعى، يا ساير مزايا و كمالات تفاوت هايى وجود داشته باشد، اما مرد وظيفه دارد در همه موارد، رفتارى يكسان داشته باشد. واضح است كه رعايت كامل عدل و انصاف، كارى است بس دشوار و كمتر مردى مى تواند مطمئن باشد كه قدرت اداى چنين وظيفه اى را دارد. در صورتى كه قرآن تصريح مى كند اگر از آن بيم داريد كه نتوانيد ميان چند همسر با عدل و انصاف رفتار كنيد، به يك زن اكتفا نماييد. بنابراين، ازدواج مجدّد كارى است بسيار دشوار و پرمسئوليت كه هر مردى صلاحيت آن را ندارد.

1. نساء (4) آيه 3: «فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَثُلاثَ وَرُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً».

طلاق در اسلام

اسلام، طلاق و جداشدن زن و شوهر

را در شرايطى خاص تجويز نموده، ولى آن را عملى منفور و مبغوض مى داند و در احاديث مذمت شده است: امام صادق عليه السلام فرمود: خدا خانه اى را كه در آن عروسى برپا شود دوست دارد و خانه اى را كه در آن طلاق واقع شود مبغوض دارد. نزد خدا چيزى مبغوض تر از طلاق نيست.(1) حضرت صادق عليه السلام فرمود: ميان كارهاى حلال، كارى بدتر از طلاق نيست. خدا مردانى را كه زياد طلاق مى دهند و زن مى گيرند دشمن دارد.(2)

1. وسائل الشيعه، ج 22، ص 7: عن أبي عبداللّه عليه السلام قال: «إنّ اللّه يحبّ البيت الذي فيه العرس، و يبغض البيت الذي فيه الطلاق، و ما من شى ء أبغض من الطلاق».

2. همان، ص 8 : عن أبي عبداللّه عليه السلام قال: «ما من شيءٍ اُحلّه اللّه أبغض إليه من الطلاق، و إنّ اللّه يبغض المطلاق الذّواق». 99

هم چنين عليه السلام فرمود: وقتى به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر رسيد كه ابوايوب قصد دارد همسر خود را طلاق دهد، فرمود: طلاق دادن ام ايوب گناه است.(1) امام محمد باقر عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود: آن قدر جبرئيل درباره زن به من سفارش كرد كه گمان كردم طلاق دادن او جز در موردى كه مرتكب فحشاى آشكار شود جايز نيست.(2) حضرت صادق عليه السلام فرمود: تزويج كنيد، ولى طلاق ندهيد، زيرا از طلاق عرش خدا مى لرزد.(3) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خدا در ميان مباحات، چيزى را محبوب تر از نكاح ندارد و هيچ مباحى را مبغوض تر از طلاق ندارد.(4) طلاق از نظر اسلام، عملى بسيار زشت و قبيح است كه بايد حتى الامكان از آن دورى شود، زيرا عرش خدا را به لرزه مى آورد، اما

به عللى تحريم نشده و مورد نهى شديد قرار گرفته است. براى پيش گيرى از وقوع طلاق، با عوامل آن به شدت مبارزه شده كه به برخى از آنها اشاره مى شود:

1. همان، ص 8: عن أبي عبداللّه عليه السلام قال: «بلغ النبيّ صلى الله عليه و آله أنّ أبا أيّوب يريد أن يطلّق امرأته فقال رسول اللّه: «إنّ طلاق امّ أيّوب لحوب، أي إثم».

2. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 248: عن أبي جعفر عليه السلام قال: «قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : أوصاني جبرئيل عليه السلام بالمرأة حتى ظننت أنّه لاينبغي طلاقها إلاّ من فاحشة مبيّنة».

3. همان، ص 225: عن الصادق عليه السلام قال: «تزوّجوا ولا تطلّقوا؛ فإنّ الطلاق يهتزّ منه العرش».

4. مستدرك الوسائل، ج 15، ص 280: قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : «ما أحبّ اللّه مباحاً كالنكاح، و ما أبغض اللّه مباحاً كالطلاق». 100

1. يكى از عوامل طلاق، دل سردى مرد به همسر مشروع خود و دل بستگى و چشم داشت به زنان بيگانه است. يكى از عوامل مهم آن، بى حجابى يا بدحجابى بانوان و چشم چرانى مردان است. وقتى مرد در كوچه و خيابان چشمش به زنى افتاد كه از همسر خودش زيباتر و جاذب تر بود، امكان دارد شيفته او گردد و از همسرش دل سرد شود. وقتى به منزل برگشت با ايراد و بهانه جويى زندگى را تلخ مى كند و چه بسا در نهايت به طلاق كشيده شود. اسلام براى پيش گيرى از وقوع اين امر، از يك طرف به بانوان توصيه مى كند حجاب را رعايت كنند و زينت هاى خود را در معرض ديد مردان بيگانه قرار ندهند و براى غيرشوهر خود آرايش و دلبرى نكنند. از سوى ديگر، به مردان توصيه مى كند كه به زنان نامحرم ننگرند

و از شوخى و شيرين زبانى با آنان بپرهيزند. اگر چشمشان به زنى نامحرم افتاد، تعقيب نكنند و بى درنگ ديدگان خود را فروبندند. 2. دومين عامل طلاق، دل سردى زن و مرد به يك ديگر و ارضا نشدن غريزه جنسى آنان است. بسيارى از طلاق ها و انحراف ها در اثر اين است كه زن يا مرد در كام يابى و ارضاى غريزه جنسى خوب اشباع نمى شوند. اسلام براى پيش گيرى از وقوع اين امر به بانوان توصيه مى كند كه بهترين لباس هاى خود را در منزل بپوشند، طبق دلخواه شوهر، خود را آرايش كنند و در معرض ديد او قرار دهند. هم چنين به مردان توصيه مى كند كه نظافت و پاكيزگى را رعايت كنند و به اصلاح سر و صورت خود برسند و در منزل نيز زيبا زندگى كنند.

101

از سوى ديگر، به زن و شوهر تذكر مى دهد كه هنگام عمل جنسى و لذت جويى ها فقط به فكر ارضاى غريزه جنسى و كام يابى خود نباشند، بلكه به فكر كام دهى و ارضاى طرف خود نيز باشند. 3. سومين عامل، بدرفتارى ها و بداخلاقى ها و ايراد و بهانه جويى ها و كشمكش ها و لجبازى هاى زن يا شوهر است. آمار نشان مى دهد كه مهم ترين عامل اكثر طلاق ها ناسازگارى اخلاق زن و شوهر بوده است. اسلام براى پيش گيرى از اين امر و استحكام بنياد خانواده، براى هر يك از زن و شوهر حقوق و وظايفى را مقرر داشته و از آنان خواسته كه به آن عمل كنند. علاوه بر آن، توصيه كرده كه از خودمحورى، استبداد و لج بازى بپرهيزند و سعه صدر و گذشت داشته باشند و اختلاف سليقه ها را با عقل و انصاف حل و فصل كنند. وظايف اخلاقى

زن و شوهر در كتاب هاى اخلاق بررسى شده كه به برخى از آنها اشاره شد. 4. عامل ديگرى كه اسلام براى حل اختلاف هاى زن و شوهر و جلوگيرى از طلاق پيش بينى كرده، موضوع تشكيل هيئت داوران است كه از دو نفر تشكيل شده است: يكى، از خانواده زن و ديگرى، از خانواده مرد. اين دو نفر مى توانند از خويشان زن و شوهر يا بيگانه باشند. قرآن مى فرمايد: «اگر از اختلاف و جدايى زن و شوهر ترسيديد، پس داورى را از بستگان مرد و زن انتخاب كنيد. چنان چه قصد اصلاح داشته باشند خدا

102

توفيقشان مى دهد، زيرا خدا دانا و آگاه است».(1) هيئت داوران براى اصلاح، جلسه اى ترتيب مى دهند و از زن و شوهر جهت شركت در آن دعوت مى نمايند. از موضوع اختلاف جويا مى شوند، با كمال دقت و انصاف به سخنان آنان گوش مى دهند، حق را در هر طرف يافتند دوستانه و مشفقانه به فرد ديگر تذكر مى دهند. هر يكى از آنان را به وظيفه اش آشنا مى سازند. آن گاه آنان را به گذشت و اغماض و رعايت وظايف زناشويى و سعى در استحكام بنياد مقدس ازدواج دعوت مى كنند و از عواقب سوء اختلاف و جدايى برحذر مى دارند، بدين وسيله صلحشان مى دهند. ناگفته نماند كه صلح داوران اسلامى، با سازشى كه به اجبار قانون به وجود مى آيد تفاوت فراوانى دارد. صلح قانونى مانند صلح دو شريك يا دو همسايه يا دو متخاصم است كه ملتزم مى شوند به حقوق يك ديگر تجاوز نكنند، اما صلحى كه اسلام با هيئت داوران فراهم مى سازد، به معناى الزام قانونى نيست، بلكه رفع كدورت هاى قلبى و ريشه كن كردن منشأ اختلاف ها و سعى در

ايجاد تفاهم و تحكيم علاقه خانوادگى و دل گرمى به زندگى و عادى ساختن روابط زن و شوهر است. امتياز اين سازش بر صلح اول، براى كسى پوشيده نيست. اما اگر داوران بعد از بررسى و اقدامات لازم بدين نتيجه رسيدند كه اختلاف هاى ميان زن و شوهر بسيار عميق است و شعله هاى عشق و علاقه زناشويى كاملاً خاموش شده و هيچ اميدى به اصلاح

1. نساء (4) آيه 35: «وَإِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَماً مِنْ أَهْلِهآ إِنْ يُرِيدَآ إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللّهَ كانَ عَلِ_يماً خَبِ_يراً». 103

نيست، حتى با توصيه به گذشت و اغماض، در چنين صورتى زن و شوهر را به حال خود مى گذارند تا از يك ديگر جدا شوند، يا آنان را به طلاق توصيه مى كنند. 5 . پنجمين چيزى كه مى تواند مانع طلاق شود يا آن را به تأخير بيندازد، پرداخت مهر است. مرد اگر مهر زن خود را از قبل داده، حق ندارد آن را پس بگيرد و اگر نداده است، وظيفه دارد هنگام طلاق به طور كامل بپردازد. قرآن مى فرمايد: «اگر خواستيد زنى به جاى زن ديگر بگيريد و او را قنطارى مال داده ايد، نبايد چيزى از او بازستانيد. آيا تهمت مى زنيد و مرتكب گناه مى شويد، تا مهرشان را بگيريد چگونه مهر را پس مى گيريد و حال آن كه از يك ديگر بهره برده ايد و زنان از شما پيمانى استوار گرفته اند».(1) مهر، حقِ شرعى و قانونى زن است و مى تواند از هر طريق ممكن، آن را وصول كند و چنان چه مرد به طور نقدى آن را نداده باشد، بايد هنگام طلاق آن را بپردازد. اگر مهر، ملك يا پول قابل توجهى باشد

مى تواند تا حدى از اقدام به طلاق جلوگيرى كند، به ويژه در افراد تهى دست يا كم ثروت. 6 . يكى از عوامل ديگر، سرپرستى و نگه دارى از فرزندان و تأمين هزينه

1. همان، آيات 20 _ 21: «وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِ_يناً * وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضى بَعْضُكُمْ إِلى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنْكُمْ مِ_يثاقاً غَلِ_يظاً». 104

زندگى آنان است كه مرد بر عهده دارد. در صورتى كه اوضاع خانواده عادى باشد و زن و شوهر با هم زندگى كنند، بيشتر زنان مسئوليت نگه دارى بچه ها را برعهده مى گيرند، در نتيجه، مردان فرصت كاركردن و تأمين هزينه هاى خانواده را دارند. اما اگر با طلاق از يك ديگر جدا شدند، سرپرستى و نگه دارى از بچه ها نيز برعهده مرد مى افتد و جمع ميان اين دو مسئوليت بسيار دشوار است. به علاوه، بچه ها نياز به مادر دارند، كه پدر نمى تواند آن را تأمين كند. از همين رو، اگر پدر خوب بينديشد و عواقب سوء و مشكلات آن را مطالعه كند، غالباً از طلاق دادن منصرف مى شود. بنابراين، وجود فرزند و مسئوليت نگه دارى از او را نيز مى توان يكى از پشتوانه هاى بقا و استحكام بنياد خانواده و از موانع طلاق به شمار آورد. 7. عامل ديگر، حضور دو شاهد عادل است. اسلام در صحت طلاق حضور دو شاهد عادل را هنگام اجراى صيغه طلاق شرط كرده است، زيرا در صحت آن، اجراى صحيح صيغه طلاق شرط شده كه از هر كسى ساخته نيست. از سوى ديگر، بايد زمان اجراىِ صيغه، دو نفر شاهد عادل حضور داشته باشند، تا صيغه طلاق را بشنوند و عنداللزوم

شهادت دهند. با توجه به اين كه دسترسى به مجرى صيغه طلاق و وجود دو نفر شاهد عادل چندان آسان نيست و نياز به گذشت زمان دارد، مرد را از تعجيل در طلاق بازمى دارد. در طول اين مدت امكان دارد مرد سر عقل بيايد و از عصبانيت ها و

105

لج بازى هايش كاسته شود و در عواقب سوء طلاق و مشكلات گوناگون آينده اش خوب بينديشد و از طلاق دادن منصرف گردد. دوستان و مشاوران خيرخواه نيز مى توانند در اين خصوص به او كمك كنند. بعد از وجود همه شرايط، باز عالم مجرى صيغه عقد و دو نفر شاهد عادل فوراً طلاق نمى دهند؛ بلكه مى كوشند اختلاف هايشان را برطرف سازند و صلحشان دهند و در صورت لزوم بازهم طلاق را تأخير مى اندازند، تا فرصت بيشترى براى عاقبت انديشى وانصراف داشته باشند. اسلام، چون مخالف طلاق بوده به هر طريق ممكن مى كوشد از وقوع آن جلوگيرى كند. 8 . بعد از اين كه طلاق با همه شرايط و طى مراحل انجام گرفت، باز هم اسلام ازدواج را خاتمه يافته تلقى نمى كند، بلكه زمانى را به عنوان زمان عده(1) تعيين كرده و در طلاق رجعى به مرد اجازه مى دهد به ازدواج سابق رجوع كند، بدون اين كه نيازى به مهر و صيغه جديد باشد. اسلام آن قدر به حفظ و بقاى ازدواج عنايت داشته كه حتى بعد از وقوع طلاق و در زمان عده به مرد فرصت داده تا خوب بينديشد و در صورت تمايل به ازدواج سابق رجوع كند. فلسفه تشريع طلاقممكن است كسى در اصل تشريع طلاق اشكال كرده، بگويد: اگر طلاق

1. عده طلاق رجعى عبارت است از زمان وقوع طلاق، تا اين كه

زن سه مرتبه عادت ماهانه ببيند. 106

واقعاً مبغوض شارع اسلام بود _ چنان كه قبلاً گفتيد _ چرا آن را تحريم نكرد؟ اصولاً حلال بودن چگونه با مبغوض بودن قابل جمع است؟ چرا اسلام طلاق را تجويز كرد، و فلسفه آن چيست؟ در پاسخ بايد گفت: در عين حال كه طلاق امرى است زشت و مبغوض، ولى در بعضى مواقع ضرورتى است كه نمى توان جلو آن را گرفت؛ مثلاً قطع اعضاى بدن امرى است دردناك و مبغوض، اما در بعضى مواقع قطع عضو ضرورت دارد و به مصلحت انسان است؛ چنان كه درمورد بيمارى سرطان چنين است. اگر ادامه ازدواج براى زن و مرد رنج آور، دردناك و تحمّل نشدنى باشد و جز طلاق چاره ديگرى وجود نداشته باشد، طلاق بهترين راه حل است. براى نمونه، يكى از اين موارد جايى است كه شعله هاى عشق و محبت مرد به كلى خاموش شده و اصلاً همسرش را دوست ندارد. در چنين موردى زن از مقام محبوبيّت و جاذبيّت سقوط كرده و بنياد خانواده ويران شده است. خانه اى كه محبت در آن نباشد، سرد، تاريك و وحشتناك است؛ نه تنها براى زن و شوهر آسايشگاه نيست، بلكه زندانى است تاريك و جهنمى، سوزان. زوجيت پيوندى است طبيعى كه ميان مرد و زن بسته مى شود و با همه پيمان هاى اجتماعى، مانند بيع، اجاره و رهن، صلح و شركت كاملاً تفاوت دارد. آنها قراردادهايى هستند صرفاً اجتماعى و اعتبارى كه طبيعت و غريزه در آن دخالت ندارد، برخلاف ازدواج كه پيوندى است طبيعى و در متن طبيعت و غريزه زوجين ريشه دارد و از خواسته طبيعى نشأت مى گيرد.

107

ازدواج از نوعى جاذبه درونى

مرد و زن و تمايل به وحدت، اتصال و هم دلى به وجود مى آيد. اين جذب، در طبيعت زوجين به دو گونه متفاوت نهاده شده است: از جانب مرد به صورت عشق و دوست داشتن، خواستن و تصاحب شخص زن است و از طرف زن به صورت خودآرايى، جاذبيت، تسخير دل و تصاحب قلب مرد است. مرد مى خواهد محبوبه خود را بگيرد، ولى زن مى خواهد محبوبه شوهر باشد و دلش را به دست آورد. بنيان خانواده بر اين دو اساس پايه ريزى مى شود و اگر زوجين به خواسته درونى خود رسيده باشند، كانون خانواده گرم و باصفا و زيبا است. مرد به خانواده خود دل گرم و اميدوار است و در تأمين آسايش و رفاه آنان جديت و فداكارى مى كند، زن نيز خودش را موفق و خوش بخت مى داند و در شوهردارى، خانه دارى و بچه دارى تا سرحد فداكارى مى كوشد. اما اگر مرد همسر قانونى خود را دوست نداشت و از ديدار و معاشرت با او بيزار بود و زن نيز احساس كرد كه از مقام محبوبيت سقوط كرده و شوهرش او را دوست ندارد در چنين فرضى خانواده دو ركن اساسى خود را از دست داده و ويران شده به شمار مى آيد. زندگى در چنين خانواده سرد و از هم پاشيده اى، براى زن و مرد بسيار دشوار و دردناك است و ادامه آن به صلاح هيچ يك از زوجين نيست. در چنين شرايطى اسلام با اين كه طلاق را مبغوض دارد، آن را بهترين راه حل مى داند و تجويز مى كند. تشريع قانون طلاق براى چنين مواردى است.

108

مورد ديگر، عدم توافق اخلاقى است؛ در صورتى كه زن و مرد توافق اخلاقى ندارند و

تفكر دوگانه اى دارند؛ هر دو خودخواه و كينه توز و لج بازند، شبانه روز كشمكش و نزاع و دعوا دارند و به نصيحت ها و راهنمايى هاى كسى گوش نمى دهند، به هيچ وجه حاضر نمى شوند خودشان را اصلاح و تعديل كنند. زندگى در چنين خانواده اى نيز بسيار سخت و دردناك است و ادامه آن نه به نفع زن است و نه به نفع مرد. در چنين موردى نيز طلاق بهترين راه حل است و اسلام آن را تجويز مى كند. بنابراين، طلاق در بعضى موارد ضرورت اجتماعى و بهترين راه چاره است و نمى تواند ممنوع باشد. ممكن است كسى بگويد: به فرض اين كه تجويز طلاق را در موارد ضرورى بپذيريم، اما قانون طلاق مطلق است و به مردان هوس باز اجازه مى دهد كه به اندك بهانه اى همسر مظلوم خود را كه جوانى، نيرو، سلامت و شادابى خويش را در خانه اين مرد بى وفا صرف نموده، طلاق دهد و از آشيانه مأنوس خود خارج سازد و بعد از چندى همسر ديگرى بگيرد. آيا تجويز چنين طلاق هايى ظلم به زن نيست؟ در پاسخ گفته مى شود: اسلام نيز با هوس بازى و طلاق هاى ناجوان مردانه به طور جدى مخالف است و با عوامل آن به شدت مبارزه كرده است و براى اجراىِ طلاق شرايط و مقرراتى را وضع كرده و موانعى به وجود آورده كه حتى الامكان از وقوع آن جلوگيرى كند. اما اگر به هر دليل زن از مقام محبوبيت سقوط كرد و مورد تنفر مرد قرار گرفت، چه بايد كرد و راه چاره چيست؟ زن احساس مى كند كه محبوبه مرد و

109

كدبانوى خانه نيست و مرد از او نفرت دارد و چنين حادثه دردناكى بزرگ ترين تحقير

و تعذيب زن است. آيا صلاح است كه چنين زنى را به زور قانون در خانه نگه داريم و از جدايى جلوگيرى كنيم؟ با زور قانون مى توان زن را در خانه نگه داشت و مرد را به پرداخت نفقه مجبور ساخت، اما نمى توان برايش محبوبيت ايجاد كرد كه اساسِ زندگى زناشويى است. دراين جا نيز اسلام با اين كه طلاق را مبغوض داشته، آن را بهترين راه حل مى داند و تجويز مى كند. ممكن است كسى بگويد: اگر طلاق در برخى موارد ضرورت و بهترين راه حل مشكلات است، چرا به مرد اختصاص يافته و به زن حق طلاق داده نشده است؟ زيرا عين همين احتمال ها درباره زن نيز وجود دارد. ممكن است زن شوهرش را دوست نداشته باشد از ادامه زندگى زناشويى بيزار باشد. در چنين موردى نيز مى توان گفت: چون محبت نيست حيات خانوادگى عملاً پايان يافته تلقى مى شود و بايد به زن نيز حق داده مى شد كه شوهرش را طلاق بدهد و ختم ازدواج را اعلام بدارد. در پاسخ گفته مى شود: بى علاقگى زن را نمى توان پايان يافتن حيات خانوادگى تلقى كرد، بلكه از علائم قصور يا تقصير مرد و كوتاهى اش در مورد اداى وظايف زناشويى و زن دارى است، زيرا كليد دل بستگى و علاقه زن در اختيار مرد است، اگر مرد واقعاً همسرش را دوست بدارد و به شدت علاقه مند وى باشد و به وظايف زن دارى خوب عمل كند و اخلاق و رفتارش را اصلاح نمايد، زن نيز غالباً دل گرم، اميدوار و علاقه مند مى شود و مى كوشد قلب مرد را هم چنان در اختيار خويش نگه دارد.

110

بنابراين، اگر زن به زندگى و شوهر بى علاقه است، نشانه قصور يا

تقصير مرد است. در چنين صورتى طلاق ضرورت ندارد، بلكه بايد مرد را به وظايف خود و هنر ظريف زن دارى آشنا ساخت، تا در رفتار و گفتار و اخلاق خود تجديدنظر نمايد و به هر طريق ممكن دل همسرش را به دست آورد و او را اميدوار سازد. ممكن است سؤال شود: اگر مردى همسر خود را كتك ميزند يا نفقه او را نمى دهد و به او سخت مى گيرد يا حق مضاجعت و عمل جنسى را انجام نمى دهد، يا او را اذيت و آزار مى كند، يا دشنام و ناسزا مى گويد و حتى از طلاق دادن او نيز امتناع مى ورزد، در چنين صورتى تكليف زن چيست؟ آيا مى گوييد: بايد صبر كند و بسوزد و بسازد تا مرگش فرا رسد؟ چرا در چنين مواردى به زن حق طلاق داده نشده، تا از چنين زندان دردناكى خود را نجات دهد؟ در پاسخ گفته مى شود: اسلام بر پايه عدل و انصاف و رعايت حقوق افراد بنا شده و هيچ گاه رفتار ناشايسته و ظالمانه مرد را به همسرش تجويز وتأييد نمى كند، بلكه با آن به شدت مخالفت كرده و از حقوق زن دفاع مى نمايد. زن در چنين مواردى به هيئت داوران مراجعه مى كند و از آنان تقاضا مى كند كه شوهرش را نصيحت و به رعايت عدل و انصاف و عمل به وظيفه وادار سازند. اگر در اين امر توفيق يافتند به زندگى خويش ادامه مى دهد و چنان چه از پذيرش حق امتناع ورزيد، شكايت خود را بر حاكم شرعى اسلام

111

يا دادگاه خانواده عرضه مى دارد. حاكم شرعى اسلام مرد متجاوز را احضار مى كند و از او مى خواهد كه دست از

ظلم و ستم بردارد و به وظايف خود عمل نمايد و اگر قبول نكرد او را به طلاق ملزم مى سازند و در صورت امتناع، خود حاكم شرع زن را طلاق مى دهد و حقوق او را از مرد مى گيرد.

بخش دوم
حقوق و وظايف زن در آينه پرسش و پاسخ

حيات در گستره همه موجودات و جانداران به مشيت حق بايد ادامه مى يافت؛ اين مهم با «تَك» _ خواه نرينه و خواه مادينه - ميسور نبود بلكه «جفت» لازم بود. در زندگى انسانى نيز اين دو جنس لازم بود؛ يعنى حتماً بايد كسى «مرد» مى شد و جفت ديگر «زن». لذا زن و مرد بر اساسِ هدف عالىِ خلقت و با ويژگى هاى انسانى و فطرىِ يك سان، اما تفاوت هاى مشهود فيزيكى و گاه روحى _ روانى، و بر مبناى آن، حقوق و وظايف معين، آفريده شدند. اسلام به زن و مرد، از زاويه «انسانى» نگريسته و هر دو را موجود شريف و برترى دانسته كه خداوند متعال از خلقت آنها به خود باليده است. به اقتضاى اين آفرينش و به منظور ادامه حيات انسانى بر عهده هر يك، وظايفى گذاشته است، اما گاه اين وظايفِ مختلف و بر اساس آن، حقوقِ متفاوت، ابهام هايى را به وجود آورده است؛ به طورى كه در ذهن بعضى، پاره اى از قوانين را تبعيض آميز و دسته اى از محدوديت ها را ضدآزادى، قلمداد كرده اند.

116

در بخش قبل، در ضمنِ بحث هاى تفصيلى به اين ابهام ها پاسخ گفتيم و از وجوه مختلف آزادى، حجاب، ازدواج و طلاق، ارث، مهريه، نفقه و مسائلى از اين قبيل بحث كرديم، اما در اين بخش، شيوه بحث به گونه ديگرى است؛ يعنى ما از طريق سؤال هايى كه به دستمان رسيده با

مخاطبان خود در يك هم انديشى و گفت وگوىِ مستقيم قرار گرفته ايم و به پرسش هاى آنان درباره مقام و جايگاه زن، فعاليت هاى اجتماعى، سياسى و فرهنگى، مقوله هاى خانه دارى، هنر، آزادى، شيوه زندگى، حقوق طبيعى و اكتسابى و موضوعات ديگرى از اين دست، پاسخ گفته ايم. اميد كه سودمند واقع شود. چرا در نوشته هاى خود به ترسيم شخصيت و منزلت زن اهميت داده ايد؟ پاسخ: اصولاً روش من در انتخاب موضوعِ هر كتابى كه نوشته ام دو چيز بوده است: يكى نياز جامعه كه آن را از متن خود جامعه درك مى كردم، و دوم اين كه كتاب خوبى وجود نداشته باشد كه بتواند اين نياز را تأمين كند. كمتر پيش مى آيد كتاب خوبى را ببينم و هوس كنم كه من هم در اين موضوع كتابى بنويسم. بلكه دنبال چيزهايى مى روم كه مورد نياز است و در آن زمينه كتابى نيست و يا اگر هست ناقص است. همه نوشته هاى من تقريباً اين گونه است. اولين كتابى كه نوشتم دادگستر جهان بود كه در سال 1346 انجام شد. در آن زمان موضوع بهايى ها و مبارزه عليه آنها مطرح بود. مسائل مربوط به امام زمان _ سلام اللّه عليه _ مورد سؤال بود و براى جوان ها مسئله مهمى بود. من در آن زمان متوجه اين نياز شدم، لذا كتاب هايى كه در اين زمينه بود

117

جمع آورى و مطالعه كردم و ديدم گرچه كتاب هاى خوبى در اين زمينه هست ولى اثر كاملى كه جواب گوى نياز جوانان و اهل تحقيق باشد نيست. از اين رو به فكر نوشتن اين كتاب افتادم. كتاب هايى كه در زمينه مسائل زنان نوشتم، عبارتند از: آيين همسردارى، آيين تربيت، اسلام و تعليم و تربيت، انتخاب

همسر و بانوى نمونه اسلام. اين كتاب ها مشخصاً پيرامون موضوع زن و مسائل زنان مى باشد. اما اين كه انگيزه اين كار چه بوده است، در مورد كتاب آيين همسردارى كه حدود سال 54 نوشته شد، انگيزه تأليف آن، اين بود كه من به عنوان يك طلبه كه ارتباط نزديكى با زندگى مردم داشتم، شاهد مشكلات و مسائل زناشويى مردم _ از جمله نزديكان و خويشاوندان _ بودم و در اين زمينه مراجعاتى هم به من مى شد. همه اينها مرا وادار كرد كه دست به تهيه اين كتاب بزنم و در خصوص اين موضوعات مسائلى را مطرح كنم. ابتدا كتاب هايى كه در اين زمينه بود _ كه خيلى هم كم بود _ جمع كردم، در هنگام بررسى و مطالعه متوجه شدم چندان جواب گوى نيازها نيست، لذا تصميم گرفتم آيين همسردارى را بنويسم. اين كتاب را كه نوشتم خوانندگانى داشت و براى آنها مطلوب واقع شد و طبعاً بعد از آن در مورد مشكلات خانواده ها مراجعاتى به من شد كه نه تنها از آنها فرار نمى كردم بلكه استقبال هم مى كردم و از اين كه بتوانم يك مشكل خانوادگى را حل كنم لذت مى بردم. بعد از حدود چهار _ پنج سالى كه از نزديك با اين مسائل روبه رو شدم به اين نتيجه رسيدم كه اكثر اختلافات خانوادگى در اثر فقدان تربيت صحيح خانوادگى دختران و پسران جوان مى باشد، از اين رو به فكر افتادم كه كتابى

118

درباره تربيت كودك بنويسم. در اين زمينه هم كتاب هاى مربوط را جمع آورى و مطالعه كردم و متوجه شدم كه اتفاقاً در اين زمينه هم آن كتابى كه بايد وجود داشته باشد، نيست. البته كتاب هايى

بود كه برخى جنبه هاى اسلامى نداشت و بعضى هم در سطح بالا و خيلى علمى بود كه مشكل توده مردم را حل نمى كرد. از اين جهت با توجه به تجربياتى كه به دست آورده بودم مشغول تهيه اين كتاب (آيين تربيت) شدم. همزمان، از دوستى كه در تهران جلسه اى براى خانم ها داشت و مسائل تربيتى را در آن مطرح مى كرد خواستم كه از خانم هاى شركت كننده در آن جلسه بخواهند كه سؤال ها و مشكلات خود را مطرح كنند كه از اين طريق حدود دويست نامه يا بيشتر به دستم رسيد كه كمك شايانى در شناسايى مشكلات و نيز تهيه اين كتاب نمود. البته در اين خصوص، مجله ها و روزنامه ها را هم مى خواندم. اما كتاب انتخاب همسر: هنگام بررسى مشكلات خانوادگى، پى بردم كه بسيارى از مشكلات در اثر اين بوده است كه پسر و دختر سنجيده و با فكر ازدواج نكرده اند، لذا بعداً به مشكلاتى مبتلا شده اند. به نظرم رسيد كه يكى از نيازهاى مبرم جوانان، انتخاب همسر است كه پس از بررسى، كتاب مورد توجهى را در اين باره نيافتم. البته برخى كتاب ها به طور خيلى فرعى، مطالبى داشتند اما كتابى كه براى پسران و دختران جوان، مفيد باشد نبود. اين سبب شد كه كتاب انتخاب همسر را نوشتم. در اين ضمن چون در بعضى سمينارها شركت مى كردم در همين زمينه ها احساس كردم كه در تعليم و تربيت اسلامى نياز به كتابى علمى تر هست تا بتواند پاسخ گوى نيازهاى طبقه تحصيل كرده باشد. از اين جهت در ضمن

119

اين كه كتاب انتخاب همسر را مى نوشتم، همزمان كتاب جديدى را به نام اسلام و تعليم و تربيت مشغول شدم.

البته قبل از اينها هم كتاب بانوى نمونه اسلام را نوشتم. آن جا هم سعى كردم جنبه هاى اخلاقى را سيره گونه بنويسم. نمى خواستم تاريخ گونه باشد. كل اين كتاب ها در آن زمان مورد نياز بود. الآن هم تقريباً در كنار كارهايى كه در سمينارهاى مختلف و در برنامه هاى صدا و سيما انجام مى شود يكى از كارهايم همين مسئله حل اختلافات خانوادگى است كه به مقدارى كه در توانم باشد انجام مى دهم و از آن لذت مى برم. البته از اين كه فرصت كافى براى پرداختن به اين امور ندارم متأسفم. اما هر وقت كه بتوانم امتناع نمى كنم. چگونه و با چه ابزارهايى مى توان آگاهى هاى مفيد را درباره زندگى مشترك به خانواده ها رساند؟ پاسخ: به نظر من رسانه هاى عمومى مثل صدا و سيما، روزنامه ها و مجلات بايد عنايت بيشترى به مسئله ازدواج و حراست از كيان خانواده داشته باشند. من براى آينده خانواده ها در ايران اسلامى احساس خطر مى كنم. البته صدا و سيما و سازمان هاى ديگر برنامه هايى دارند و نويسندگان كتاب هايى مى نويسند ولى كافى نيست. خيلى بيشتر از اينها نياز است. كتاب، يكى از ابزارهاى مهم آگاهى است، اما چون گران است، بسيارى از خانواده ها و زوج ها نمى خوانند. خيلى مناسب بود اگر افراد خيّرى پيدا مى شدند و كتاب هايى را كه در مورد تربيت خانوادگى است به قيمت هاى ارزان تر در دسترس مردم قرار مى دادند يا بنيادهاى خيريه اى مثل كميته امداد امام خمينى

120

كه گاهى چند هزار نفر را عروس و داماد مى كنند كاش اينها همين طور كه يخچال و فريزر و تلويزيون در اختيار زوج هاى جوان قرار مى دهند يك كتاب اخلاق خانواده هم به اينها مى دادند. اين كارها شدنى است. بهاى

يك كتابِ دوهزار تومانى در مقابل قيمت جهيزيه اى كه به يك دختر داده مى شود چيزى نيست. علاوه بر اين، من احساس مى كنم براى اين كه از اختلافات خانوادگى جلوگيرى شود وازدواج ها موفق باشد بايد كلاس هايى به همين منظور تأسيس شود كه متأسفانه در اين قسمت خيلى كم داريم. اگر كسى را بخواهند براى آموزگارى يا هر كار ديگرى استخدام كنند نوعاً تا يك دوره نبيند اجازه نمى دهند، اما براى ازدواج كه اساسى ترين مسئله زندگى پسر و دختر است بدون داشتن اطلاعاتى در موضوع همسردارى انجام مى گيرد. نه در كتاب هاى درسى به اينها عنايتى شده است و نه كلاس هايى براى اينها وجود دارد. اگر نظامِ اسلامى ما هر پسر و دخترى را مقيد مى كرد كه در صورتى مى توانند عروسى كنند كه مثلاً يك دوره يك ماهه ببينند و در آن دوره، مسائل خانوادگى را درست بررسى مى كردند و به جوانان آموزش مى دادند و بعد اجازه ازدواج مى دادند، به نظر من مشكلات خيلى كم مى شد. مخصوصاً طلبه ها و فضلا بايد به اين مسئله عنايت داشته باشند و جزو برنامه هايشان باشد. بعضى از طلبه ها در شهرستان ها چنين برنامه هايى دارند ولى كافى نيست. به هر حال بايد يك كار گسترده اى به همّت همه افرادى كه در عرصه هاى تبليغ هستند؛ چه روحانيون چه نويسندگان و صدا و سيما و همه و همه انجام بشود.

121

آزادى زن را در ايران چگونه مى بينيد؟ پاسخ: شك نيست كه بانوان در طول تاريخ غالباً مورد ستم بوده اند و حقوقشان تضييع مى شده است. كشورهاى اروپايى كه اكنون اين همه آزادى ظاهرى به زن داده اند تاريخشان گويا است كه به زنانشان ستم فراوانى مى كرده اند. اين مشكل

سبب شد كه تقريباً اوايل قرن بيستم حركتى با نام «دفاع از حقوق زنان» آغاز شود، كه انصافاً نهضت بسيار به جايى هم بود، زيرا همين حركت سبب شد كه افكار عده اى از دانشمندان و افراد خيرخواه متوجه زنان گردد. البته بسيارى از بانوان و نيز عده اى از مردان از اين موضوع استقبال و آن را تبليغ كردند. مسئله اى كه در آن زمان مطرح كردند اين بود كه زن و مرد بايد در همه جهات مساوى باشند و تفاوتى بين زن و مرد نيست. زن انسان است و مرد هم انسان است. دو انسان حق مساوى دارند و همان طور كه مرد در اشتغال، مالكيت و مسائل ديگر آزاد است زن هم بايد آزاد باشد. به هر جهت، حركت گسترده اى، كه به حسب ظاهر حركت خوبى هم بود، شروع شد. تبليغات هم در اين باره خيلى زياد مى كردند، اما مشكلى كه اين حركت داشت اين بود كه: اولاً: در اين حركت، مسئله خانواده، مغفول ماند، بلكه فقط بانگ آزادى و تساوى به گوش مى رسيد، اما اين آزادى و تساوى، با خانواده چه مى كند و نتيجه اش چيست، اصلاً مطرح نبود! ثانياً: وقتى مى خواستند آزادى و تساوى را طرح كنند، توجه به اين كه زن آفرينش ويژه اى دارد، نداشتند. به عنوان اين كه زن يك انسان است مى گفتند

122

عيناً بايد مثل مرد آزاد باشد. غفلت از اين دو جهت سبب شد كه زنان به بازار كار كشيده شوند. چون مدافعان فكر مى كردند كه اگر زن، استقلال اقتصادى داشته باشد ديگر مرد نمى تواند به او ستم كند. از طرف ديگر در آن زمان مسئله صنعتى شدن و توسعه كارخانجات و امثال اينها

شروع شده بود و بالتبع اين مراكز كارگر مى خواستند. صاحبان كارخانه ها از اين موقعيت كاملاً استفاده كردند و پى بردند كه زن ها به تدريج وارد بازار كار مى شوند و طبعاً با حقوق كمترى مى توان از آنها استفاده كرد. پس سرمايه داران كلان هم از اين رويكرد، استقبال كردند. در اين ميان، طبعاً خود زن ها هم احساس مى كردند درآمدى و حقوقى پيدا كرده اند و اين برايشان اسباب خوش حالى شد؛ غافل از آن كه بعضى از اين كارها مناسب بانوان و آفرينش ويژه آنان نبود. خلاصه، صاحبان كارخانجات، يعنى همان مردانى كه اين زنان را قبلاً در خانه ها به استثمار مى كشيدند، در كارخانه ها نيز باز مسلط شدند. علاوه بر اين، مردها از زنان براى جذب مشترى، سود بردند. بدين سان برخى از آنان به اداره ها، وسايل تبليغاتى، سينماها و تئاترها كشيده شدند تا لذت جويى مردها را تأمين كنند. سرانجام، اثر اين تساوىِ زن و مرد همين است كه ما الآن در جهان غرب مى بينيم. در غرب واقعاً خانواده متلاشى شده است؛ اگرچه به طور كلى نيست ولى واقعاً خانواده در آن جا خيلى مشكل دارد. زمانى من به «استراليا» رفته بودم، مى گفتند درصد بالايى از ازدواج ها به طلاق مى كشد، فرزندهاى غيررسمى فراوان، طلاق ها و زندگى هاى مرد و زن مجرد، زياد است و مشكلات بيداد

123

مى كند؛ مثلاً در آن جا فرزند حرام چيزى است كه از زشتى افتاده و اصلاً قبيح نيست. گاهى شوخى مى كنند و به هم مى گويند تو حرام زاده اى و هيچ مسئله اى هم ندارد. غرب، اكنون در اثر همين حركتى كه خود آغازييد وضع خيلى بدى پيدا كرده است. خطر اين جاست كه با وجود ارتباطات سريع وضع زمانه جورى است

كه كشورها به هم نزديك شده اند و حادثه اى كه در يك جايى واقع شود به جاهاى ديگر هم سرايت مى كند. من در اين جا اشاره اى به وضع خودمان در قبل از پيروزى انقلاب اسلامى مى كنم، آن زمان ها بانوان در ايران، مثل هر جاى ديگر تحت ستم بودند، حقوقشان در خيلى جاها تضييع مى شد. بعضى مردها به زن ها ستم مى كردند. محدوديت هاى نادرستى براى اينها به وجود مى آوردند و متأسفانه بعضى، آنها را به حساب دين اسلام مى گذاشتند، در صورتى كه مربوط به اسلام نبود، تا اين كه آن حركتى كه در اروپا آغاز شده بود از طريق كتاب ها و نوشته ها و وسايل ارتباطى كم كم به ايران كشيده شد و حركتى را با حمايت رژيم سابق به عنوان «دفاع از حقوق بانوان» شروع كردند؛ درست نظير همان حركتى كه در اروپا بود در اين جا هم شروع شد. مسئله اى كه در آن زمان مطرح بودتساوى حقوق و آزادى زنان، يعنى همان چيزى كه در آن جا مطرح بود در اين جا هم آوردند. زنان را به بى بندوبارى كشيدند و حجاب را از بين بردند و... . در آن زمان عده اى از مردها سعى مى كردند كه همان حالت سابق را در خانه ها حفظ كنند، لذا رفتارشان با همسرانشان مثل همان سابق بد بود، تعصب زيادى داشتند. عده اى هم كه طرفدار آن وضع بودند همرنگ جماعت شدند و بى بندوبارى رواج پيدا كرد و نهاد خانواده به شدت تهديد شد. تا

124

اين كه خداوند متعال لطفى كرد و انقلاب پيش آمد. اگر انقلاب پيش نمى آمد، ما البته شايد كاملاً مثل غرب نمى شديم ولى به هر حال خيلى وضع بانوانمان و وضع اجتماعمان بد مى شد.

انقلاب كه شد طبعاً بدون تبليغات فراوان و يا محدوديت ها، خود بانوان در مقطعى، حجاب را رعايت مى كردند به هر حال وضع خيلى خوب شده بود. امام خمينى _ رحمة اللّه عليه _ با رهنمودهاى حكيمانه خود بانوان را به صحنه اجتماع آورد. شايد اگر كسى غير از امام، سكان دار بود بانوان به اين زودى در اجتماع فعال نمى شدند. امام در سخن رانى هاى خود آنان را تشويق مى كرد؛ مثلاً در مسائل مربوط به جنگ، خيلى آنان را تشويق مى كرد. تا به تدريج كار از دست سنتى هاى متعصب، كه اصلاً اجازه نمى دادند زنان به اجتماع درآيند، خارج شود. اين فرصت و فضاى خيلى خوبى بود، زيرا در اين فضا آنهايى كه سابقاً آزادى غيرمنطقى داشتند نسبتاً خوش حال بودند از اين جهت كه از آزادى فعاليت و حضور در جامعه برخوردارند. آنهايى هم كه به سبب تعصب مردها محدوديت داشتند و گاهى به حساب اسلام هم گذاشته مى شد، به اجتماع آمدند و تقريباً زمينه خوبى براى بانوان به وجود آمد كه به حقوق واقعى خود برسند و از آن مشكلات نجات پيدا كنند. ولى شايد از اين موقعيت خوب استفاده نشد، چون شايسته اين بود كه بانوان در مسير واقعى خود مى افتادند؛ يعنى همان مسيرى كه اسلام برايشان تعيين كرده است. آنان بايد آگاهانه وارد اجتماع مى شدند و حقوق خود را دريافت مى كردند، ولى در اكثر مواقع چنين نشد. در گذشته خيلى ها تعصبى بودند، دخترانشان را به مدرسه نمى بردند،

125

راه باز شد براى رفتن به مدرسه و دانشگاه ولى فقط تحصيلات و كسب مدارج علمى هم مشكل بانوان را حل نكرد و نمى كند. البته خود اينها خوب است،

شك نيست كه زن ها بايد ادامه تحصيل مى دادند، آزادانه رأى بدهند، كانديدا شوند، به مجلس و كابينه و كارهاى هنرى وارد شوند، اينها همه خوب است، اما آيا مشكل زن ها فقط همين ها بود؟ يا در اين زمان خيلى تشويق مى شود كه زنان ورزش كنند و در نهايت شايد آرزوى بعضى بانوان اين است كه در يكى از كشورها در مسابقات شركت كنند و در ورزش موردنظر موفق و پيروز شوند. البته ورزش براى زنان جايز است، ولى به نظر مى آيد اينها مسائل اساسى بانوان نيست. بانوان بايد در مسير واقعى خود حركت مى كردند و حق شان را مى گرفتند. ورزش حرفه اى چه مشكلى از مشكلات اساسى بانوان را حل مى كند؟ ما در اثر اين كارهايى كه كرديم _ كه خيلى از آنها ناسنجيده بود _ از دو موضوع غفلت كرديم: يكى مسئله خانواده كه حساب نكرديم حالا اگر بانوان اين كار را بكنند خانواده مستحكم مى شود و يا متزلزل؟ آمار طلاق كم مى شود يا زياد؟ ما در برنامه ريزى ها اصلاً به فكر تزلزل يا تحكيم نهاد خانواده نبوديم؛ در صورتى كه هر برنامه اى را بايد با اين معيار مطرح كنيم. خانواده واقعيتى است كه اگر مستحكم باشد جامعه محكم است. قوام خانواده هم به نفع مرد است هم به نفع زن و اگر متزلزل شد هم به ضرر زن است و هم به زيان مرد. با كمال تأسف، آمار طلاق، از سابق كمتر نشده بلكه گويا زيادتر هم شده است. با اين كه نظام اسلامى است، و از هر جهت بايد الآن طلاق كه مبغوض ترين حلال ها نزد اسلام است به حداقل برسد، اما متأسفانه زيادتر شده است. اين

126

در اثر همين خامى و نپختگى است. من كسانى را مى بينم كه خود بايد اختلاف هاى خانوادگى را حل كنند با خانواده شان رفتار درستى ندارند. نكته دومى كه در طرح حضور زن در اجتماع و كاركردن او از آن غفلت شد، آفرينش ويژه زن است؛ چه كارى از زن مى آيد كه هم بتواند آن وظايفى را كه در طبيعتش هست و خداوند متعال در آفرينش او گذاشته به خوبى انجام بدهد و هم بتواند در اجتماع منشأ اثر باشد و خوب كار بكند. اينها بايد حساب شده باشد. بايد ببينيم چه كارى مناسب است. اگر حساب شده نباشد، من مى ترسم كه ما هم تدريجاً در آينده به چيزى نزديك به سرنوشت غرب مبتلا شويم. من روى اين واقعيت احساس خطر مى كنم.

ناهماهنگى در تبليغ و آموزش

متأسفانه ما در مسائل فرهنگى، كه اختصاص به مسائل بانوان هم ندارد، تشكيلات و ارتباطات هم آهنگى نداريم. در صورتى كه اگر هم آهنگ نباشد نتيجه مطلوب نمى دهد بلكه احياناً نتيجه معكوس دارد. مرادم از هم آهنگى اين است كه براى تصميم سازى يا تصميم گرى فرهنگى همه نهادها بايد هم آهنگ باشند: صدا و سيما، نويسندگان، مجله ها، نويسندگان، ناشران، خطيبان و ... اگر همه به اين سمت بروند خيلى خوب موفق مى شوند؛ براى نمونه: در هنگام جنگ تحميلىِ هشت ساله، فرهنگ جهاد و شهادت را در بين مردم ترويج كرديم و موفق هم شديم. در آن كارزار، از امام گرفته تا همه مسئولان و همه روحانيون و دست اندركاران امور فرهنگى، يك صدا بودند،

127

لذا با وجود همه مشكلات به طرز اعجاب آورى موفق شديم و توانستيم همه قدرت هايى كه در پشت صدام بودند شكست بدهيم، با اين كه هم دستمان خالى

بود و هم تنها بوديم. علت اين پيروزى اين بود كه كار فرهنگى مى كرديم و همه ارزش، جهاد و شهادت بود. اصلاً جوان وقتى كه به جبهه مى رفت از شهادت استقبال مى كرد. در جبهه ها فرهنگ شهادت ديده مى شد. در منبرها، سخنرانى ها، مداحى ها، شعرها و ... از ايثار و جهاد و تقرّب به خدا سخن مى رفت. چندى قبل در نمازجمعه خطاب به مداحان گفتم كه در سال هاى مبارزه با رژيم سابق مدح و شعر در مورد امام حسين عليه السلام رنگ ديگرى داشت و اصلاً اشعار ديگرى مطرح بود. با شروع انقلاب اشعار عوض شد و در مسير شهادت و جبهه و اين قبيل مسائل قرار گرفت، اما جنگ كه تمام شد دوباره همان حالت قبلى برگشت و همه ارزش ها ناديده گرفته شد. اكنون ببينيد كه در روزنامه ها، رسانه هاى هنرى و ادبى ما ارزش چيست و به چه چيزهايى جايزه داده مى شود. در اين بين اگر كسى بخواهد فرهنگى را ترويج كند، موفق نمى شود. عوض كردن يا ترويج فرهنگ نياز به حركت همگانى و متحد دارد؛ يعنى به گونه اى كه دست كم هفتاد درصد مسئولان و نهادهاى ذى ربط همراه باشند و طبعاً آن سى درصد هم تحت الشعاع قرارمى گيرند. متأسفانه ما در فرهنگمان چنين مسئله اى را اصلاً نداريم و اين كار را نكرده ايم. در اوايل پيروزى انقلاب بدون اين كه بانوان را تهديد يا تنبيه كنيم همگى در اثر موج انقلاب، حجاب را با اختيار پذيرفتند. اما ما بايد از اين فرصت استفاده مى كرديم و با هم آهنگى تبليغى و آموزشى مبانى فرهنگ حجاب را

128

در جامعه زنده مى كرديم. زن بايد باور كند كه حجاب به نفع اوست.

ما چون ديديم اين ارزش خودش آمد قدرش را ندانستيم. واقعاً پذيرفتن حجاب از سوى زن ها با وضعيتى كه در زمان گذشته داشتند يك معجزه بود. خوب، در اين زمان ما چقدر مى توانستيم كار فرهنگى بكنيم و نكرديم! بعد موج انقلاب و سپس زمان جنگ هم گذشت و باز كارى نكرديم. كار فرهنگىِ هم آهنگ خيلى مهم است. در اين مسائلى هم كه مى فرماييد واقع مطلب اين است كه مسئولان فرهنگى بايد تصميم واحدى مى گرفتند كه در مورد بانوان چه كنيم؟ اينها بايد به چه سمتى بروند؟ چه چيزهايى براى اينها ارزش است؟ اگر اين كار انجام مى شد آنها خيلى راحت مى پذيرفتند و مسير خود را مى گرفتند. ما به جاى اين كه يك كار هم آهنگ بكنيم كارهاى پراكنده و سليقه اى كرديم و عرصه هاى فرهنگى همانند نمازهاى جمعه، روزنامه ها، كتاب ها، سينما و مكان هاى ديگر، ميدانِ تاخت و تازِ سليقه شد. همين اختلاف سليقه ها و ناهم آهنگى ها، كار فرهنگى را با كندى مواجه ساخت. آيا جايگاه خانواده در نظام تربيتى و نظام حقوقى اسلام، مبنايى و امرى لايتغير است كه آن را به هيچ عنوان نمى توان حذف كرد؟ پاسخ: خانواده از مسائل دشوار جامعه شناسى است و بررسى كامل آن نياز به بحث هاى گسترده دارد. ولى به صورت كوتاه عرض مى كنم: اهميت خانواده بر كسى پوشيده نيست و جامعه شناسان نيز بدان اعتراف دارند. كانون خانواده بهترين و امن ترين جايگاه براى آسايش و آرامش زن و شوهر، و

129

بهترين محل براى پرورش صحيح كودكان شناخته شده و مى شود. اگر خانواده ها سالم باشند اجتماع نيز سالم خواهد شد و اگر خانواده ها متلاشى شوند اجتماع سالمى نيز نخواهيم داشت. اسلام نيز به خانواده

اهميت داده و قوانين و حقوق و احكام خود را به گونه اى تنظيم نموده است كه بنياد خانواده ها حفظ و استوار باشد. بنابراين، حفظ و تحكيم خانواده در اسلام به عنوان يك اصل پذيرفته شده است. ولى احكام و حقوق خانواده با اوضاع و شرايط گوناگون زندگى قابل تطبيق و احياناً تغيير است. شاخصه هاى اصلى تمايز ديدگاه حضرت عالى كه داراى خاستگاه دينى و حوزوى است، از ساير ديدگاه ها چيست؟ پاسخ: موضع دفاعىِ دين داران از حقوق بانوان به صورت يك برنامه منسجم و روشن و حساب شده اسلامى و با توجه به آفرينش ويژه زن، و ضرورت حفظ و تحكيم بنياد خانواده، شروع نشد، و از هم آهنگى كامل برخوردار نبود، طبعاً در بين مدافعان حقوق زن، موضع گيرى هاى متفاوت و احياناً متضادى به وجود آمد. جمعى از روشن فكران كه اوضاع بانوان غربى را مى پسنديدند، موضوع آزادى و تساوى حقوق زن و مرد را مطرح ساخته و مى سازند. و بدون توجه به آفرينش ويژه زن و ضرورت حفظ و تحكيم بنياد خانواده، سعى مى كنند بانوان مسلمان را به همان سويى بكشند كه بانوان غربى كشيده شده و زيانش را ديده اند. و اين، كار خطرناكى است. برعكس، جمعى ديگر سعى مى كنند بانوان را در وضع سنتى سابق نگه دارند، و احياناً آنها را به

130

اسلام هم نسبت مى دهند. و حاضر نيستند بدون تعصب، نظر واقعى اسلام را بپذيرند، و در حد مشروع به بانوان آزادى بدهند و حقوقشان را منظور بدارند. اما من هر دو طرف را افراط و تفريط مى دانم. در موضع گيرى هايم در مورد مسائل بانوان سعى مى كنم، نظر واقعى اسلام را بشناسم و رعايت كنم. هم آفرينش

ويژه زن را منظور مى دارم، هم حفظ مصالح و تحكيم بنياد خانواده را. پس «اعتدال» شاخصه اصلى ديدگاه بنده است. مقام و جايگاه زن از ديدگاه اسلام چگونه است؟ پاسخ: مقام زن در قرآن و اسلام، در واقع همان مقام انسان است. خيلى جالب است كه در هزار و چند صد سال قبل كه زن را معمولاً يك جنس پست و ضعيف مى دانستند و حتى بعضى در انسان بودن او ترديد داشتند، اسلام هيچ اين مسئله را به طور مستقيم مطرح نمى كند، بلكه مسائلى را كه درباره انسان بيان مى كند به طور طبيعى شامل زن و مرد و هر دو مى كند. بنابراين براى تبيين مقام زن بايد بررسى كنيم كه مقام انسان از ديدگاه اسلام چيست. خود اين مسئله احتياج به بحث مفصل دارد، اما به طور اجمال عرض مى كنم كه اسلام انسان را موجودى ممتاز و برتر از موجودات مادى مى داند كه مركب از جسم و روح است. انسان موجودى است باقى كه در آفرينش او هدفى وجود دارد و آن هدف، تكامل نفسانى و سعادت در مجموعه حيات و به ويژه سعادت اخروى است. اسلام انسان را وجود برترى مى داند كه اشرف مخلوقات است و به سبب اين شرافتش مسئوليت هايى هم بر عهده او نهاده شده است. البته اين، اجمال قضيه است و نياز به بحث هاى مفصل ترى دارد. با

131

اين بيان، مقام زن هم روشن مى شود. در قرآن و احاديث به اين موضوع تأكيد شده است. از جمله در اين آيه كريمه: « وَلَقَدْ كَرَّمْنا بَنِى آدَمَ وَحَمَلْناهُمْ فِى البَرِّ وَالبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّ_يِّباتِ وَفَ_ضَّلْناهُمْ عَلى كَثِ_يرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِ_يلاً». در اين

آيه، خداوندمتعال مى فرمايد: ما آدميزادگان را گرامى داشتيم، يعنى مقامشان را بالا برديم از ساير موجودات مادى _ هم زنان آدميزاده اند و هم مردان _ و براى اينها در خشكى و دريا وسيله حمل فراهم كرديم و براى رزق و روزى شان غذاهاى پاكيزه اى تهيه ديديم و آنان را بر بسيارى از موجودات برترى و تفضيل داديم. البته بسيارى از مفسران مى گويند: ممكن است غير از موجودات مادى و حتى غير از فرشتگان موجودات عالى ديگرى هم وجود داشته باشد؛ كه تفضيل انسان بر بسيارى از آنها معلوم است. اما از بعضى آيات و روايات استفاده مى شود كه انسان بر فرشتگان هم برترى دارد. پس معلوم مى شود آن اقليتى كه انسان بر آنها برترى ندارد ممكن است موجودات عالى تر خاصى باشند. به هر حال، منظور ما از ذكر اين آيه بيان برترى بنى آدم بر بسيارى از موجودات است و در صدق عنوان بنى آدم، زن و مرد مساوى هستند. اگر زن برتر نبود گفته مى شد: «ما، مردها را برترى داديم». باز آيه ديگرى هست كه مى فرمايد: « لَقَدْ خَلَقْنا الإِنْسانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» ما انسان را در بهترين بنيه ها و ساختمان ها آفريديم. يعنى بنيه جسمانى و روحانى انسان بهترين بنيه ها و بهترين ساختمان هاست. اين «بهتر بودن» را مفسران مى گويند به گونه اى است كه كارهاى زيادى از انسان برمى آيد كه از ساير موجودات، ساخته نيست؛ حتى كارهايى از انسان برمى آيد كه فرشتگان

132

هم قادر به آن نيستند. در اين جا هم، «انسان» مطرح است نه اين كه مرد. زن هم مثل مرد، در اين قسمت ها مشترك است. در موضوع آفرينش آدم به طور كلى داستانش در قرآن مفصل است كه خداوند

متعال به فرشتگان فرمود كه من مى خواهم خليفه اى در زمين بيافرينم. اما آن خليفه مرد تنها نبود. بلكه انسان بود يعنى بنى آدم و همه انسان ها در طول تاريخ خليفه خدا هستند و در اين جهت زن و مرد تفاوت نمى كنند. ارزشى كه آدم پيدا كرد و توانست اسم هايى را كه خداوند متعال به او تعليم فرمود، بفهمد به اعتبار انسانيت حضرت آدم بود نه به اعتبار مرد بودنش. چون انسان بود، توانست اين مطلب را بفهمد و پاسخ بدهد. زن نيز همين طور است. وقتى فرشته ها ديدند كه آدم جواب داد و خودشان نمى توانند پاسخ بدهند، در برابر آدم سجده و خضوع كردند: « فَسَجَدَ الملائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَ_عُونَ». در واقع سجود ملائكه در برابر اين توانايى و اين ويژگى بود و زن و مرد در اين قسمت تفاوت ندارد. ممكن است كسى بگويد: با توجه به اين كه قرآن در آيات مختلفى عنوان «آدم» را مطرح فرموده است، از قبيل « وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ كُلَّها»(1) و « وَ إِذ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لاِآدَمَ»(2) و عنوان آدم نيز مختص همان شخص و مرد خاصى است كه مدنظر است و به عنوان يك اسم عَلَم در مقابل همسرش مورد استفاده قرار مى گيرد، مانند « يا آدَمُ اسْكُنْ أنْتَ وَزَوْجُكَ الجَنَّةَ»(3) حال تعميم اين

1. بقره (2) آيه 31.

2. همان، آيه 34.

3. همان، آيه 35. 133

معنا يعنى عنوان «آدم» را به «انسان» چگونه مى توان استفاده كرد؟ در پاسخ بايد گفت: درست است كه در اين جا مخاطب آدم است، اما آدم گاه به عنوان مرد بودن مخاطب واقع مى شود و گاه به عنوان انسان بودن. در اين جا به عنوان

انسان بودن است نه اين كه خداوند متعال خواست مردى را و يا يك انسان خاص را خليفه خود قرار بدهد و آن چه هم كه سبب شد آن «اسماء» را بفهمد، همان روح آدمى بود و آن هم كه ملائكه برايش سجده كردند، همين شخصيت آدمى بود، نه شخص و يا جنس. علاوه بر اين كه در بعضى آيات قرآن، هم عنوان بنى آدم آمده است. لذا برداشتى هم كه ملائكه در قالب سؤال از اين مخلوق تازه طرح كردند مبنى بر اين كه: چرا مى خواهى در زمين كسى را بيافرينى كه فساد كند و خون بريزد، در واقع برداشتشان نوع انسان بوده است نه شخص حضرت آدم؛ يعنى برداشت آنها به اين اعتبار بود كه اين موجود، مادى است. موجود مادى ممكن است فساد داشته باشد و آن فسادى كه احتمال مى دادند، نسبت به هر دو جنس بود و آن چه هم توانست شخصيت خود را ظاهر كند به درستى همان انسانيت بود. اين كه اسلام اصلاً زن و مرد را جدا نكرده است خيلى مسئله جالبى است؛ يعنى اين، امر مسلمى است كه اصلاً قابل بحث نيست. خصوصاً در آن زمان ها كه حتى برخى در انسان بودن زن ترديد مى كردند، اسلام احتياجى به دفاع نمى بيند هيچ جايى نداريم كه اسلام گفته باشد زن هم انسان است، چون اين، امر مسلّمى است. جالب اين است كه در تمام قرآن حتى يك آيه پيدا نمى كنيم كه زن را پايين تر از مرد بداند و احتمال نقصان و ضعفى را در عقل و يا در كارهاى

134

اجتماعى اش داده باشد. قرآن در هيچ جا زن را به عنوان زن بودن نكوهش نكرده است.

در بعضى مواقع زن را نكوهش كرده، اما نه به اعتبار زن بودن، بلكه به واسطه عملش، كما اين كه مرد را هم به اعتبار عملش نكوهش كرده است. مسئوليت هاى مشخصى كه اسلام به طور مشترك بر عهده زن و مرد گذاشته چيست؟ پاسخ: انسان در ميان ساير مخلوقات خداوند، موجودى ممتاز است. يكى از مسئوليت هايش اين است كه نوع خود را حفظ كند تا باقى بماند. چون انسان ها موجوداتى نيستند كه اگر منقرض شوند، لطمه مهمى به جايى وارد نشود. موجودات كاملى هستند كه اشرفند و غايتِ آفرينش اند، از اين رو، اولين وظيفه اى كه بر عهده آدميان نهاده شده، توليد نسل و تكثير و بقاى خودشان است. البته وسيله اش را نيز كه همان غريزه جنسى است در ذات زن و مرد قرار داده است. علامه طباطبائى رحمه الله در تفسيرشان فرموده اند: تأمين اين نيروى جنسى در انسان سرپوشى است روى آن واقعيتى كه خداوند مى خواهد انسان ها نسل خود را باقى بگذارند و اين وظيفه بر عهده زن و مرد هر دو نهاده شده است و هر دو منشأ بقاى نسل اند. قرآن نيز همين مسئله را ذكر كرده و مثلاً در آيه شريفه: « يا أَيُّها النّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثى» اولاً: «ناس» را مخاطب قرار داده است كه اعم از زن و مرد است و بعد مى فرمايد: ما شما را از يك مذكر و يك مؤنث آفريديم. اين جا باز هر دو را با هم ذكر كرده و تفاوتى هم در اين جهت ندارند. و بعد در آخر آيه هم مى گويد: « إِنَّ أَكْرَمَكُمْ

135

عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ»(1) در اين جا هم بين زن و مرد هيچ

امتيازى قائل نيست. چنان كه مرد مى تواند باتقوا باشد زن هم مى تواند. چنان كه هر دو مى توانند انحراف پيدا كنند. مسئوليت مشترك دومى كه براى انسان قرار داده شده، اين است كه بايد نفس خود را تكامل بدهد و از اين دنيا براى آخرت استفاده كند و دنيا و آخرت را آباد نمايد. اين تكامل نفسانى و سير و سلوك معنوى و تكامل در زندگى دنيوى و اخروى، مسئوليت مشتركى است كه بر عهده انسان ها نهاده شده است و زن و مرد در اين جهت يكسانند. آيات فراوانى در اين باره داريم كه به چند مورد آن اشاره مى كنيم: « مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُن_ْثى وَهُ_وَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِ_يَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً»(2)؛ هركس عمل صالحى انجام بدهد، چه مرد باشد و چه زن، در حالتى كه ايمان داشته باشد او را حيات طيب و زندگى پاك مى دهيم. زندگى طيب در دنيا و آخرت با هم است. زندگى دنيا و آخرت از هم جدا نيست و در همين دنياست كه وارد زندگى طيب مى شود و در آخرت نيز آن را ادامه مى دهد. در ادامه آيه مى فرمايد: « وَلَنَجْزِيَنَّ_هُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ»؛(3) ما اينان را در برابر عمل هايى كه انجام مى دهند بهترين جزاها را مى دهيم. در اين جا باز ملاحظه مى كنيد كه تصريح مى كند كه هر يك از زن و مرد اگر اين عمل را انجام بدهند، «حيات طيب» به آنها داده خواهد شد.

1. حجرات (49) آيه 13.

2. نحل (16) آيه 97.

3. همان. 136

باز آيه ديگرى هست كه: « اَءن_ِّى لا أُضِ_يعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ»؛(1) ما عمل هيچ كسى را

باطل و ضايع نمى كنيم، چه مرد باشد چه زن. و اين جمله آخر جالب است كه «بعضكم من بعض»، مى توان گفت كه يعنى بعض مردها از بعض مردها هستند يا بعض زن ها از بعض زن ها هستند يا بعض مردها و بعض زن ها از يكديگرند و به هر حال مى خواهد بگويد كه زن و مرد در اين جهت هيچ فرقى ندارند. همه با هم هستيد واين زندگى را بايد با هم ادامه بدهيدو در رسيدن به غايت و كمال انسانى همكارى كنيد. در قرآن همان طور كه به سبب ايمان و عمل صالح از بعضى مردها تعريف كرده از بعضى زنان صالح هم تعريف كرده است؛ مثلاً از حضرت مريم تعريف خيلى جالب و زيبايى دارد: « وَ إِذْ قالَتِ المَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفاكِ عَلى نِساءِ العالَمِ_ينَ»(2)؛ در اين جا ملائكه گفتند: اى مريم! خدا تو را برگزيده است و پاكت گردانده است و تو را بر همه زنان عالم امتياز داده؛ و اين خيلى فضيلت است و يا مثل آسيه زن فرعون كه او هم باز همين طور است. در قرآن از او تجليل شده است: « وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ»؛(3) خداوند مثال زده است، براى مؤمنين زن فرعون را وقتى كه گفت: « إِذ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِنْدَك َ بَيْتاً فِى الجَنّ_ةِ»؛(4) «پروردگارا براى من جايگاهى در

1. آل عمران (3) آيه 195.

2. همان، آيه 43.

3. تحريم (66) آيه 11.

4. همان. 137

بهشت قرار بده» و « وَنَجِّنِى مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ»؛(1) از فرعون با آن وضع طاغوتى اش مرا نجات بده، من نمى خواهم در اين دستگاه باشم و « وَنَجِّنِى

مِنَ القَوْمِ الظّالِمِ_ينَ»؛(2) و مرا از اين قوم ظالم نجات بده. جالب اين است كه خداوند متعال زن فرعون را به عنوان نمونه براى مؤمنين مثال زده «للذين آمنوا» يعنى براى همه مردان و زنان مؤمن. مى خواهد به آنها بگويد كه ببينند اين يك زن است كه به چنين مقامى مى رسد. اين خيلى فضيلت است كه قرآن يك زن نمونه را الگويى خوب براى مردان قرار مى دهد. باز يكى از امتيازها و وظايف مشتركى كه انسان ها دارند، تحصيل علم و دانش است. خداوند متعال انسان را به گونه اى آفريده است كه مى تواند علوم مختلفى را اعم از عقلى و تجربى كسب كند و شرافتش هم به سبب همان علمش است. ارزش انسان به علم است و زن و مرد در اين جهت تفاوت ندارند. همين طور كه خداوند متعال به مردها استعداد تحصيل دانش داده به زن ها نيز همين استعداد را داده است و تفاوتى در اين جهت ندارد. خود اين مسئله كه استعداد به هر دو داده شده دليل آن است كه بايداز آن بهره بردارى كرد. خداوند هر چيزى را كه به انسان ها داده غايتى هم برايش پيش بينى كرده است. اگر قرار بود كه زن ها دنبال تحصيل علم نروند، قطعاً خداوند استعدادش را به آنها نمى داد؛ پس بايد به دنبال آن بروند و با مردها در اين

1. همان.

2. همان. 138

جهت كاملاً مشتركند. علاوه بر اين كه ما مى بينيم در قرآن هر جا كه از علم تعريف شده امتياز مخصوصى به مردها داده نشده است و زن ها نيز همين امتيازها را دارند. در روايات هم دستور به تحصيل علم فراوان است. مانند روايت معروفى

كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: «طلب العلم فريضه على كل مسلم» طلب علم واجب است بر هر مسلم. و همين طور كه عرض كردم با تعبير «مسلم» مذكر و مؤنث يك سان به حساب رفته اند. علاوه بر اين كه در بعضى از نقل ها «فريضة على كل مسلم و مسلمه» وارد شده است، اما اگر كلمه «مسلمه» را هم نداشته باشد باز براى اين منظور كافى است. «الا ان اللّه يحب بغاة العلم» يعنى بدانيد كه خداوند متعال، جويندگان علم را دوست دارد. در اين جا لازم مى دانم به طور سربسته بگويم: اگر زن و مرد هر دو براى تحصيل علم استعداد دارند و اگر اسلام اين وظيفه را از هر دو خواسته و اگر قرآن فرقى بين زن و مرد نگذاشته است، پس يكى از كارهاى مهمى كه بانوان بايد به آن توجه داشته باشند، همين تحصيل علم و تكميل دانش خودشان است. زنان بايد سعى كنند حقى را كه خدا به آنها داده، بگيرند. انسان با همين علم و دانش است كه به تمدن و توسعه و ترقى مى رسد و عالمان و دانشمندان انسان را به اين مقام از ترقى و تكامل رسانده اند. مسئوليت اين كار بر عهده انسان ها است. هم زن و هم مرد، تفاوتى نمى كند. تقريباً نيمى از جمعيت جامعه را زنان تشكيل مى دهند. اينها بايد در خودكفايى تلاش كنند، چون نصف جامعه ما زن است. طبعاً بايد نصف دانشگاه ها، دبيرستان ها، مدارس ابتدايى و راهنمايى بايد زنانه باشد و چه بهتر كه همه اركان آن را خودشان

139

اداره كنند؛ يعنى از راننده گرفته تا مستخدم و دبير و آموزگار و استاد، همه از خود خانم ها

باشد. چون نصف اين جامعه زن است، بايد نصف بيمارستان ها و آزمايشگاه ها و ساير مراكز وابسته به اين رشته متعلق به زنان باشد. چون همان طور كه مردها احتياج دارند زنها هم دارند. بسيار به جاست كه زنان در اين عرصه ها خودكفا باشند؛ يعنى استاد، پزشك، متخصص، پرستار، دربان، راننده و همه عوامل ديگر را از خودشان داشته باشند و از مردها بى نياز باشند. نصف پزشك ها در ايران بايد زن باشند، بلكه نصف هم بيشتر؛ چون زنان معمولاً مراجعه بيشترى به پزشك دارند. در مراحل عالى، در تخصص و فوق تخصص هم بايد نيمى از پزشكان ما زن باشند. در يكى از كشورهاى غربى يكى از دانشجويان ما، همسرش تازه وضع حمل كرده بود. او مى گفت: خانمم راضى نبود كه عمل زايمانش را مرد انجام دهد. وقتى اين موضوع را به رئيس بيمارستان گفتم، پزشك متخصص و ساير خدمات را از خود خانم ها گذاشتند و همه كارها را زنان انجام دادند. چقدر خوب و شرافت مندانه است كه زن خودش را بالاتر از اين بداند كه مرد او را معاينه كند. اينها واقعياتى است كه بايد خود زن ها دنبالش بروند. زنان به يادگرفتن مسائل دينى، فقه، احكام و عقايد هم نياز دارند. نصف مراكز دينى ما بايد دراختيار خانم ها باشد. نصف سخنران ها بايد زن باشند. خودشان براى خودشان، مجالس درس و بحث و سخنرانى داشته باشند. اتفاقاً زبان و نيازهاى يكديگر را بهتر مى فهمند و حرف هايشان در يكديگر بهتر تأثير دارد و چقدر زيباست كه زن ها بگويند ما خودمان كارآمد و مستقل هستيم و مى خواهيم در امور دينى هم مستقل باشيم. مدرس و مجتهد و ساير

140

متخصصين

مورد نياز اين رشته را از خودمان تربيت و تأمين مى كنيم، تحقيق مى كنيم، كتاب مى نويسيم، سخنرانى مى كنيم، همه را خودمان اداره مى كنيم. چرا زنان نتوانند اين كارها را بكنند؟! حتى در خصوص مرجعيت دينى و فتوا بايد گفت همان طور كه زن با داشتنِ شرايط و شايستگى ها مى تواند پزشك ماهر شود و مرجعِ درمان بيمارى گردد در زمينه مرجعيت دينى هم مى تواند چنين شود. مرجعيت مسائل مختلف و شرايط خاصى دارد و معيار آن اين است كه مرجع، فقيهى باتقوا و عدالت و ساير خصوصيات باشد كه بتواند مسائل را خوب استنباط كند. حال، اگر يك زن به اين مرحله رسيد كه بتواند مسائل را استنباط كند، مانعى وجود ندارد. اما اگر به آن معيارها و شرايط نرسند طبيعى است كه اگر يك مرد فقيه ترى وجود داشته باشد، بايد از او تقليد كرد. چرا بايد خانم هاى تحصيل كرده به حد كافى نداشته باشيم كه در بعضى جاها به ناچار مردها بايد در دبيرستان هاى دخترانه ما تدريس كنند؟! چرا زن بايد «منشى» باشد و مرد، «پزشك»؟! بايد پزشك متخصص، زن باشد منشى اش هم زن باشد، تزريقات و ساير خدمات را هم خودشان تأمين كنند. اين، شأنى نيست كه خانمى منشى پزشك مرد شود، يا مثلاً در حال عمل جراحى دستيار او باشد. زن مقامش طورى است كه بايد بالاتر از اين حد سير كند، نه اين كه بيايد به همين قانع باشد كه مثلاً در بيمارستان پرستار شود. درست است كه پرستارى شغل شريفى است و از زن بهتر ساخته است، اما مگر تخصص در پزشكى از زن ساخته نيست؟! زن هاى بسيار پراستعدادى داريم. اينها بايد بروند دنبال اين

كارها، اين است كه به آنها شخصيت مى دهد.

141

خوب است جامعه بانوان كارى كنند كه شخصيت خود را در برابر مردها ظاهر كنند. اگر بخواهند مى توانند. من ديده ام خانم هايى كه در علوم و در كارهاى مختلف بسيار عالى اند و از بعضى مردها هم بهترند. مردها متأسفانه گاهى خودمحورى شان سبب مى شود كه نگذارند زنان به مراحل بالا برسند. من شنيدم كه مثلاً در مورد تخصص، نوعاً پزشكان مرد حاضر نمى شوند كه خانمى بيايد نزد آنها تخصص ببيند. چراكه شايد گمان مى كند با تخصص او فردا خودش كنار زده مى شود! من نظرم اين است كه ما بر اساس آمارهايمان، بايد پذيرفتن دانشجويان پسر را در رشته هاى پزشكى به حداقل برسانيم؛ در عوض دانشجويان دختر را بيشتر براى اين رشته ها بپذيريم تا اين دو در همه سطوح عمومى، تخصص و فوق تخصص متعادل شوند. آن وقت است كه زنان مى توانند بگويند كه ما دنبال استقلال خودمان رفتيم و حالا واقعاً مستقل شده ايم. رشد و استقلال به اين نيست كه حالا بياييم مثلاً ورزش كنيم. ورزش چيز خوبى است، اما اين بازى دادن زن هاست كه به صورت افراطى به ورزش تشويقشان كنند، زيرا زن از اين جهت مثل مرد است و مى تواند خودش ورزش كند. اين كه چيزى نيست كه شما بر سر زن ها منت بگذاريد كه اجازه مى دهيد ورزش كنند. اگر متخصص و متفكر شدند ارزش دارد. من از خانم ها هم تعجب مى كنم اينها گاهى حق و ارزش واقعى خود را نديده مى گيرند و دنبال اين چيزها مى روند. آنها بايد بگويند اجازه دهيد ما اشتغال داشته باشيم، اما اشتغال در كجا؟ فقط در حد كارهاى پايين و مثلاً

منشى گرى يك پزشك مرد؟ ارزش زن كه فقط اين نيست. درباره روحانيت و حوزه ها نيز همين طور. من واقعاً مى گويم كه اگر درست اين كار را انجام

142

بدهيم، اگر درست برنامه ريزى كنيم نصف طلبه ها بايد زن باشند؛ اما بديهى است كه آنها درس هاى معينى را كه برايشان مناسب است بايد بخوانند و بتوانند در اين جهت هم مستقل باشند و تخصص هاى خاص خود را داشته باشند. البته اين مسئله قابل بحث است، كه على رغم اين كه زنان حق دارند به همه رشته هاى علوم بپردازند اما آيا به صلاح خانم ها و كل جامعه هست كه زنان در همه رشته ها مشغول شوند و آيا برخى رشته ها اولويت و تناسب خاصى ندارد؟ به هر حال ما زن بودن زن و اوضاع خاص زن و خانواده و حتى جامعه را نبايد ناديده بگيريم. در اشتغال بانوان چرا حضرت عالى به رشته هاى پزشكى تأكيد داريد؟ پاسخ: اين كه بر رشته هاى پزشكى و توابع آن براى بانوان تأكيد دارم به سبب اين است كه رشته هاى پزشكى هميشه و براى همه مورد نياز است و لازمه تشخيص بيمارى غالباً انجام معاينات پزشكى است كه گاهى مستلزم مشاهده و حتى لمس بدن بيمار است و اسلام مشاهده يا لمس بدن نامحرم را بر زن و مرد، هر دو حرام دانسته است. چراكه اين امر، زمينه ساز انحراف است. پس بايد شرايط لازم براى جلوگيرى از انحراف را به وجود آورد تا احكام الهى و مصالح مورد نظر دين، به آسانى بتواند پياده و تأمين شود. چندى پيش يكى از دانش جويان سال آخر پزشكى، با ناراحتى زياد پيش من آمد و گفت: مى خواهم تغيير رشته بدهم. پرسيدم:

چرا؟ پاسخ داد: چون بعد از فارغ التحصيل شدن اگر بخواهم خانم هاى بيمار را نپذيرم مشكل است و اگر هم بخواهم بپذيرم كه انجام معاينات مستلزم حرام است پس چه بهتر كه

143

من از الان تغيير رشته دهم و از اين مشكل نجات پيدا كنم. خود بانوان هم اين مشكل را دارند. آنهايى كه متدين باشند و بخواهند شئون اسلامى را رعايت كنند در غير مواقع ضرورت نمى توانند به پزشك مرد مراجعه كنند. و مادامى كه خانم پزشك در شهر باشد و بتواند معاينه كند، خانم ها شرعاً نمى توانند به پزشك مرد مراجعه كنند. پزشك مرد هم در اين شرايط حق ندارد خانم ها را معاينه كند. من با توجه به اين مسئله احساس كردم كه در اين زمينه نياز شديدتر است كه خانم ها حضور جدى و فعال داشته باشند و مستقل شوند. قوانين اسلام شرايط را طورى مهيا مى كند كه فرد و جامعه در مسير اهداف بلند انسانى دچار كندى و ركود و انحراف نشود و در راه رشد و تعالى با مانع برخورد نكند. به هر حال طبع زن و مرد طورى است كه براى هم جاذبيّت دارند. وقتى كه در اثر تماس و معاشرت بى ضابطه، تمايل و گرايشى در وجود فرد ايجاد شود يا ممكن است به انحراف كشيده شود كه اين خيلى بد است و اگر هم دست رسى به آن نداشته باشد يا متدين باشد و نخواهد مرتكب خلاف شود ناراحتى روحى برايش به وجود مى آيد. علاوه بر اين، عوارض منفى ديگرى هم مى تواند پيش بياورد؛ مثلاً ممكن است كه شخص نسبت به همسر خود علاقه و احساسى را كه سابقاً داشت از

دست بدهد و زندگى خانوادگى آنها به مشكل برخورد كند. از اين جهت اسلام روى اين موضوع تأكيد كرده است. ثمره ديگر استقلال خانم ها در اين امور آن است كه سبب مى شود آنها در محيط خود بتوانند آزادانه لياقت و شخصيت خود را در همه سطوح به اثبات برسانند. علاوه بر اين، خانم هايى هم كه به مراكز مستقلى كه مال خودشان

144

است مراجعه مى كنند از آرامش روانى بهتر و بيشترى برخوردارند، زيرا آن جا را از خودشان مى دانند و به آن افتخار مى كنند و در آن جا اطمينان و آرامش دارند؛ مثلاً بيمارى كه روى تخت خوابيده آرامش دارد، احتمال نمى دهد كه هر از گاهى مردى به عنوان پرستار يا پزشك به او سر بزند. خود مردها هم از حضور همسران و دخترانشان در اين گونه محيط ها دغدغه و نگرانى نخواهند داشت. اين براى كل جامعه بهتر و زيباتر است. اگر اين كار بشود ما مى توانيم حتى به كشورهاى ديگر نيز الگو بدهيم و لياقت زنان را اثبات كنيم. آيا جداسازى مرد و زن را كه در بعضى مراكز اعمال مى شود مى توان پذيرفت؟ آيا اين جداسازى ها باعث حساسيت بيش از حد زن و مرد نسبت به هم نمى شود؟ برخى مى گويند حساسيتى كه زن و مرد در جوامع اسلامى به هم دارند در فرهنگ غربى به اين شدت وجود ندارد و اين به دليل نوع برخورد و محدوديت هايى است كه از حيث شرعى رعايت مى شود. آيا اصل شديدتر بودن جاذبه ميان زن و مرد در جوامع شرقى و اسلامى را تأييد مى كنيد و عاملش را هم چنين چيزى مى دانيد؟ پاسخ: زن و مرد نسبت به هم جاذبه دارند.

و اين جاذبه هم اگر ضابطه اى نداشته باشد معمولاً منجر به ارتباطات نامشروع و مفاسد اخلاقى و اجتماعى مى شود، ولى در غرب به دليل بى قيدى كاملى كه بر ارتباط ميان زن و مرد حاكم است، ديگر اين مفاسد را مفسده نمى دانند. آنها با اين همه آثار سوء بى بندوبارى ها كه در اخلاق و معنويت و در اجتماعشان پديد آمده است، خو

145

گرفته اند و برايشان عادى شده است. گاهى انسان اگر روى صحت و سلامتى را نبيند به نقص و اعوجاج عادت مى كند. اما واقعيت ديگرى هم كه در اين جا مى توان به آن اشاره كرد اين است كه از نظر تأثير شرايط جغرافيايى و اقليمى، تحريك غرايز در محيط هاى مرطوب كمتر از محيط هاى گرم و خشك است. اين جداسازى، تبعيض نيست بلكه استقلال است و استقلال به معناى تبعيض نيست.در گذشته تبعيض بوده و ما در صدديم كه از آن جلوگيرى كنيم .زنان اگر مستقل شوند به نفع خودشان است و مى توانند لياقت خود را در اين موارد به اثبات برسانند و آزادانه پيشرفت كنند. علاوه بر اين كه من مرادم اين نيست كه بانوان اصلاً به بيمارستان مردها مراجعه نكنند و بالعكس. چه اشكالى دارد اگر بانوان مستقل شوند؛ مثلاً خودشان بيمارستان و دانشگاه پزشكى و غيره داشته باشند، مستقل هم باشند و در عين حال خانمى ميل دارد كه به پزشك مرد مراجعه كند و بيمارى اش هم يك بيمارى است كه نياز به معاينه و لمس و اينها پيدا نمى كند. چه اشكالى دارد كه مراجعه كند؟! هيچ اشكالى ندارد. ما جدايى را اين طور نگفتيم كه اصلاً روى همديگر را نبينند بلكه منظور، پزهيز از

معايناتى است كه محذور شرعى دارد. در خصوص ساير رشته هاى علمى نظرتان چيست؟ پاسخ: خانم ها استعداد هرگونه تحصيلى را دارند و اگر ميل داشته باشند به هر كدام بپردازند هيچ حرمت و منعى ندارد. در اين جهت ترديد نيست و خانم ها مى توانند در هر رشته اى كه دوست دارند تحصيل كنند، اما با توجه به اين كه تحصيل معمولاً براى اشتغال است، تحصيل در بعضى رشته ها را براى

146

خانم ها مناسب نمى دانم؛ البته نمى گويم حرام است اما مناسب نمى دانم، چون بعد كه خواستند اشتغال پيدا كنند، با مشكل مواجه مى شوند. رشته هايى هست كه اشتغال در آنها با وضع خانم ها تناسب ندارد، مانند رشته هاى سنگين فنى، معادن، كشتى رانى و امثال اينها. اولاً: زيبايى و ظرافت و لطافت براى خانم ها ارزش بزرگى است و آنان هر چه بتوانند اين زيبايى را نگه دارند در زندگى بهتر موفق مى شوند. اگر خانمى بخواهد در دل شوهرش نفوذ داشته باشد، بايد سعى كند زيبايى اش را نگه دارد، حالا هر تخصصى هر درآمدى كه مى خواهد داشته باشد، ولى طراوت و شادابى اش نقش مؤثرى در خانواده دارد. لذا در اسلام تأكيد مى شود كه خانم ها آرايش كنند، لباس خوب بپوشند و زيبايى خود را حفظ كنند. حتى در روايات داريم كه «المرأةُ ريحانة و ليست بقهرمانة»، زن همانند يك شاخه ريحان و گل است، قهرمان نيست. و در روايات هست كه كارهايى كه فوق طاقت خانم ها است به آنها واگذار نكنيد. بنابراين خانم ها بايد براى حفظ زيبايى خود عنايت كافى داشته باشند. البته مسئله اى نيست كه در جامعه اشتغال داشته باشند، اما خوب است كه سعى كنند شغل هايى بگيرند كه به زيبايى آنها لطمه

نزند. فرض كنيد خانمى مهندس شود و كار او در بيابان ها بيفتد، در اين صورت بايد آفتاب بخورد و عرق بريزد يا برود در استخراج معادن نفت و امثال آن با همه مشكلاتى كه دارد. در اين صورت ديگر زيبايى اش باقى نمى ماند. هرچند درآمد خوبى دارد اما جاذبه لازم را براى شوهرش ندارد، لذا من اين شغل هايى كه اين حالت را دارد به نفع بانوان و اصلِ نهاد خانواده نمى دانم.

147

ما حفظ خانواده را يك اصل واقعى و نياز اجتماعى مى دانيم. كانون خانواده بهترين جايگاه زن و مرد و براى پرورش فرزند است. فرزنددار شدن يك واقعيت و نيازى است كه هم مرد دارد و هم زن. تحصيلاتى كه خانم ها مى خواهند ادامه دهند، بايد ببينند آيا شغل آينده شان با استحكام خانواده سازگار است يا نه، شغلى نباشد كه خانواده را متلاشى كند و او را در تربيت فرزندان، ناموفق سازد. اين واقعيت قابل انكار نيست كه فرزندان آن مقدارى كه به مادر نياز دارند به پدر نياز ندارند. پدر، بيشتر هزينه زندگى آنان را تأمين مى كند، اما عواطف مادر و صبر و حوصله و روش تربيتى اوست كه براى بچه خيلى مهم است. اين، نقص نيست، بلكه كمالى است كه خانم ها دارند و همان كمال عاطفى است و همين است كه مى توانند بچه ها را نگه دارند. تعبيرى هست كه مى گويند: مادر حتى در خاكستر، بچه هايش را طورى مى تواند اداره كند كه مرد در ناز و نعمت نمى تواند اين كار را انجام دهد! خانم ها بايد رشته اى را انتخاب كنند كه بتوانند به بچه هايشان هم برسند. اگر كارى و رشته اى باشد كه مثلاً بخواهد شش ماه

در كشتى باشد يا فرضاً روزها در مسافرت به سر ببرد، طبيعى است كه بچه ها مشكل پيدا مى كنند. پس بايد شغلى انتخاب كنند كه به زيبايى آنها و به تحكيم خانواده و به تربيت فرزندانشان لطمه اى نرساند. كلاً به نظر من رشته هايى هستند كه براى خانم ها خيلى مناسبند، مثل رشته هاى تربيتى كه معمولاً خانم ها در اين مورد بهتر از مردها هم هستند؛ مثلاً دبيرى، آموزگارى، روان شناسى، جامعه شناسى، رياضى، كامپيوتر و

148

امثال اينها كه با طبيعت و وضع خانم ها هم مى سازد و مشكل هم ايجاد نمى كند. اين را هم بگويم كه بعضى وقت ها هم هست كه اگر خانم ها كار نكنند زندگى اداره نمى شود. در ميان عشاير يا در محيط روستايى و كشاورزى و دام دارى خانم ها پا به پاى مردها و گاهى حتى بيشتر كار مى كنند، به علاوه، در كارهاى داخل خانه مثل قالى بافى و امثال اينها كمك مى كنند. البته اين كمك كردن ها اشكالى ندارد و خوب هم هست و بايد آن را يكى از خوبى هاى زنان دانست. اما من به مردها توصيه مى كنم در صورتى كه ضرورت اقتضا نكند از خانم ها كارهايى كه به شادابى خود و تربيت فرزندانشان لطمه مى زند انتظار نداشته باشند، زيرا زن از نظر اسلام، همانند ريحان و گل است و او را فوق طاقتش نبايد به كارهاى سنگين واداشت. من به مردها توصيه مى كنم كه به نفعشان است كه از خانم ها تقاضا نكنند كه در كارهاى سنگين وارد شوند، ولى اگر بخواهند كار كنند و البته ضوابط شرعى و حجاب را هم رعايت كنند اشكالى ندارد. شايسته است كه از طرف دولت و ساير نهادهاى مربوط، كارهاى فرهنگى و غيره انجام

گيرد كه كارهاى سخت بر عهده خانم ها گذاشته نشود. من خود شاهد بوده و هستم كه گاهى كارهاى خيلى سختى بر عهده خانم ها گذاشته مى شود، بعضى جاها در همين ايران خودمان مثل برخى مناطق شمالى مردها خيلى وقت ها بى كارند و خانم ها كارهاى سخت مثل كشاورزى را انجام مى دهند وقتى هم كه به خانه مى آيند، مرد مى نشيند و باز خانم كار مى كند و حقاً زن ها خيلى دشوارى ها را تحمل مى كنند. بايد طورى شود كه سختى هاى

149

خانم ها كمتر شود، مخصوصاً مردان بايد توجه داشته باشند و رعايت حال خانم ها را بكنند. آيا از جنبه دينى نهى و مذمت و نكوهشى در خصوص تحصيلات بانوان داريم يا نه؟ پاسخ: اصولاً تحصيل علم و دانش چيزى است كه استعدادش در همه انسان ها _ چه زن و چه مرد _ نهاده شده است. در واقع اين استعداد سبب مى شود كه برايشان جايز باشد كه دنبال تحصيل بروند. بنابراين تحصيل كردن براى بانوان حق طبيعى و انسانى است. علاوه بر آن اسلام هم اين حق را تأييد مى كند و آيات و روايات فراوانى داريم كه تأكيد مى كند به تحصيل و در اين جهت زن و مرد تفاوتى با هم ندارند. من به چند آيه اشاره مى كنم: « قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ»؛(1) آيا كسانى كه عالم هستند با كسانى كه عالم نيستند مساويند؟ جوابش را به فطرت انسان ها واگذار كرده است؛ يعنى امر مسلم و ترديدناپذيرى است كه عالم با غيرعالم مساوى نيست. در اين جا معلوم است كه زن و مرد با هم تفاوت ندارند. همان طور كه مرد عالم با مرد جاهل قابل مقايسه نيست، زن نيز

همين طور است. يا مثلاً « يَرْفَعِ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا العِلْمَ دَرَجاتٍ»؛(2) خدا

1. زمر (39) آيه 9.

2. مجادله (58) آيه 11. 150

كسانى را كه ايمان آورده اند بالا برده و كسانى هم كه علم به آنها عطا شده است درجاتى از آنها بالاتر هستند. در اين آيه هم خداوند متعال مؤمنين _ اعم از زن و مرد _ را داراى درجات عالى مى داند و علما از آنها هم بالاترند. باز هم زن و مرد در اين قسمت تفاوتى ندارند. ما مى بينيم كه قرآن در آيات فراوان مردم را توصيه كرده است به تفكر، تعقل، تفقه و امثال اينها. مثلاً: « أَفَلَمْ يَسِ_يرُوا فِى الأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِ_ها»؛(1) چرا مردم سير نمى كنند در زمين تا داراى قلب هايى باشند كه تعقل كنند؟ اين جا باز دستور مى دهد سير كنيد تا قلبى پيدا كنيد كه بتوانيد با آن تعقل نماييد و بفهميد. يا مثلاً آيه: « وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ»؛(2) خداوند متعال رجس و پليدى را بر آن كسانى قرار داده كه تعقل ندارند. همه اين آيات دلالت مى كنند بر اين كه دانش و كسب آن امتياز بزرگى براى انسان است و در اين قسمت زن و مرد مساوى هستند. در جاى ديگرى خداوند متعال مى فرمايد: « وَسَخَّرَ لَكُمْ ما فِى السَّم_واتِ وَما فِى الأَرْضِ جَمِ_يعاً»؛(3) يعنى خداوند متعال همه آن چه را كه در زمين و آسمان هست براى شما مسخّر كرده است؛ يعنى موجودات مسخّر انسانند و نهايتاً انسان بايد آنها را به تسخير خود درآورد. باز در اين جا هم زن و مرد تفاوتى نمى كنند.

1. حج (22) آيه 46.

2. يونس (10)

آيه 100.

3. جاثيه (45) آيه 13. 151

من از مجموع اين آيات، چنين استفاده مى كنم كه اسلام تحصيل علم و دانش را ارزش بزرگ براى انسان به اعتبار اين كه انسان است مى داند، و تأكيدهاى فراوانى دارد كه جاهل نباشيد، عالم باشيد. در اين زمينه روايات زيادى هم داريم. با وجود اين مسئله كه تحصيل علم يك حق طبيعى و انسانى است، اسلام هم اين حق را پذيرفته و تأكيد كرده و خلافش را نهى كرده است، ما از اين مى فهميم كه اسلام خواسته كه زن دنبال تحصيل علم برود. در برابر اينها، تمسّك كردن به چند روايت كه هم سندشان ضعيف است و هم دلالتشان قوى نيست، كار بى جايى است. به نظر من آن روايات نمى توانند در برابر اين ادلّه محكم و قوى بايستند. ما شايد شش يا هفت روايت در اين مورد داريم كه آنها هم البته از تحصيل خانم ها نهى نكرده است بلكه از نوشتن خانم ها نهى كرده است؛ به اين معنا كه گفته خط و نوشتن را تعليمشان نكنيد. در اصل تحصيل، ما هيچ نهى نداريم. به طور مطلق خانم ها مى توانند تحصيل كنند اما در مورد خط چند روايت داريم كه اين روايات اولاً اكثر آنها ضعيف يا مرفوع و مُرسلند ودلالتشان هم خيلى قوى نيست؛ مثلاً روشن ترين آنها اين حديث است كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله فرمود: «لا تنزلوا النساء الغرف و لا تعلموهن الكتابة و علّموهن المغزل و سورة النور»؛(1) زنان را در غرفه ها و در طبقات فوقانى جاى ندهيد. كتابت و نوشتن را به اينها نياموزيد و فقط ريستن و سوره نور را

1. اصول كافى، ج 5، ص 516. 152

يادشان

بدهيد. من سند اين حديث را بررسى كرده ام، با اين كه در بين بقيه احاديث از همه گوياتر است اما سندش ضعيف است. علاوه بر اين كه مى گويد زن ها را در طبقه فوقانى جا ندهيد! اصلاً تا به حال عملى شده يا اصلاً كسى فتوا داده كه زن ها نبايد در طبقات فوقانى بروند؟! آن وقت كتابت را پشت سر اين ذكر كرده است. اگر قرار است كه حرام باشد هر دو بايد مثل هم باشد؛ هم سكونت در طبقات فوقانى و هم تعليم نوشتن. شايد مثلاً اگر تبعاتى داشته باشد به سبب تبعاتش بگويند مكروه است وگرنه آن را مكروه هم نمى توان دانست. همان طور كه در ادامه روايت كه صيغه امر است آيا كسى ياد دادن پشم ريسى و يا تعليم سوره نور را واجب مى داند كه بر سياق آن بتوان نهى هاى قسمت اول روايت را هم حمل بر حرمت كرد؟! به هر حال با اين قبيل روايات كه تعداد محدودى هست و ضعيف هم هستند نمى توان در برابر آن ادلّه نيرومند و قوى ايستاد؛ مخصوصاً با توجه به اين كه در اين زمان ها كتابت و نوشتن يكى از ضروريات و مقدمات حتمى درس خواندن است. به نظر من هيچ مانعى در اين قسمت نيست و برخى بى جهت به ظواهر اين روايات عمل كرده و خواسته اند جلوى تحصيلات خانم ها را بگيرند. علاوه بر اين كه اصلاً سيره بانوان هم از زمان پيامبر صلى الله عليه و آله تا حالا اين طور نبوده است. در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله زنان بسيار دانشمندى بودند كه تحصيل مى كردند؛ مثل حضرت زهرا عليهاالسلام . يا عايشه و حفصه همسران پيامبر صلى الله عليه و آله علم آموزى مى كردند. از بعضى روايات استفاده مى شود كه

حفصه علاوه بر خواندن،

153

نوشتن هم مى دانسته است، حديث هم نقل مى كرده است همان طور كه خيلى ديگر از خانم ها جزو راويان حديث بوده اند. لذا اين احاديث نمى تواند جلوى اين حكم را بگيرد. با وجود اين، ديگر گمان نمى كنم لازم باشد كه در تك تك اين گونه احاديث به طور جزئى وارد شويم و مفاد و معنا و سندشان را بررسى كنيم. روايت هايى كه درباره نقص عقل و ضعف ايمان زن وجود دارد، از نظر شما چگونه است؟ پاسخ: در كتاب هاى حديث، مواردى داريم كه بانوان را از نظر عقلى، ضعيف مى دانند. اولاً: تعداد اين احاديث خيلى زياد نيست، شايد به ده حديث يا كمى زيادتر برسد، ثانياً: هم از لحاظ دلالت و هم از لحاظ سند قابل بحث هستند، چون هر حديثى كه در كتاب ها آمده حجّت نيست. احاديث را در كتب رجال و درايه به اقسام مختلفى تقسيم كرده اند؛ مثلاً حديث «صحيح» حديثى است كه راويانش تا معصوم، همه عادل باشند و حديث «موثق» آن است كه راويانش اگرچه عادل نباشند اما موثق باشند و حديثى را «ضعيف» مى گويند كه حداقل يكى از راويان آن عادل و موثق نباشد و گاه حديثى را اصطلاحاً «مرفوع» مى گويند؛ يعنى مطلبى را به معصوم عليه السلام نسبت داده ولى واسطه نقل آن حديث معلوم نيست و حذف شده است. گاهى ممكن است يك حديث اصلاً سند نداشته باشد؛ يعنى راوى كلاً مجهول است. در بين همه اينها آن حديثى را معتبر مى دانند كه به اصطلاح «صحيح» باشد. بعضى حديث «موثق» را هم معتبر مى دانند. اما بقيه روايات حجت نيستند. اكنون يك مسئله

154

اين است كه ما اين ده

يا دوازده حديث را بايد بررسى كنيم كه آيا در بينشان حديث صحيحى كه آن را بتوان معتبر دانست وجود دارد يا نه. مسئله ديگر اين است كه گاهى در مورد يك حديث ما قطع داريم كه از پيامبر صلى الله عليه و آله يا امام عليه السلام صادر شده است مثل اين كه يا خودمان شاهد بوده ايم يا قرينه قطعى داريم كه اين حديث حتماً از معصوم عليه السلام صادر شده است. ترديد نيست كه اين قبيل احاديث معتبر و حجت هستند. اما گاهى هست كه حديث قطعى الصدور نيست كه باز او را هم تقسيم مى كنند و مى گويند حديث يا متواتر است يا غيرمتواتر. حديث «متواتر» حديثى است كه تعداد راويانى كه آن حديث را از پيامبر يا از يكى از ائمه نقل كرده اند، به قدرى زياد است كه عادتاً محال است كه تبانى بر دروغ و جعل كرده باشند؛ مثلاً مطلبى را عيناً صد نفر يا پنجاه نفر از راويان از قول پيامبر صلى الله عليه و آله يا امام عليه السلام نقل كرده اند. يك حديث وقتى كه راويانش اين قدر زياد باشند هر كسى مى گويد كه احتمال دروغ بودن در آن نيست؛ مخصوصاً اگر راويانى از شهرهاى مختلف و مشاغل گوناگون باشند، كمتر كسى احتمال مى دهد كه اينها همه با هم نشسته و اين حديث را جعل كرده باشند. چنين حديثى را «حديث متواتر» مى گويند و به اعتبار اين كه يقين آور است، حجت مى باشد. گاهى لفظ يك حديث متواتر نيست اما يك معنا را همين راويان اول با عبارت هاى مختلف به شكل تواتر از پيامبر صلى الله عليه و آله يا امام عليه السلام نقل كرده اند. اين هم در صورتى كه به قدرى زياد باشد كه عادتاً تبانى بر جعل آن

محال باشد. اين هم باز «متواتر» شمرده مى شود. از اينها كه بگذريم احاديث ديگرى وجود دارد كه اصطلاحاً آنها را «خبر واحد» مى گويند. لازم نيست كه صرفاً يك خبر

155

باشد بلكه اگر چند مورد هم باشد ولى قطع و يقين نياورد باز هم «خبر واحد» شمرده مى شود. البته قابل توجه است كه اكثر احاديث ما خبر واحدند. راه هاى ديگرى هم براى بررسى احاديث از لحاظ محتوا هست؛ مثلاً از عبارت هايى هم مى توان فهميد كه آيا اين حديث درست است يا نه. مرحوم آية اللّه بروجردى رحمه الله مى فرمودند: گاهى انسان حديثى را مى بيند كه خود متن نشان مى دهد كه اين عبارت، از معصوم عليه السلام است و گاهى عبارتى را مى بيند كه حتى سندش هم درست و معتبر است اما احساس مى شود كه باشأن كسى مثل پيامبر صلى الله عليه و آله يا امام عليه السلام تناسب ندارد. چون آنان فصيح ترين افراد بودند. در دعاها نيز همين طور است؛ مثلاً دعاى كميل يا ابوحمزه، يا مناجات خمسه عشر و... غير از معصوم عليه السلام چه كسى مى تواندچنين عبارت هايى را وضع كند؟! ايشان مى فرمودند: اين هم راهى است براى شناخت احاديث. البته كسى كه ممارست كافى در احاديث داشته باشد و در اين فن خبره باشد بر اساس شمّ و ذوق حديث شناسى و با شناختى كه از ساير اجزاى دين دارد، اين قدرت تشخيص را به دست مى آورد نه بر اساس ذوق و سليقه شخصى. به هر حال اكثر قريب به اتفاق علماى ما «خبر واحد» را حجت و معتبر مى دانند، البته آنهايى را كه صحيح باشند نه ضعيف يا مجهول و امثال اينها. نكته ديگرى كه بايد مورد توجه قرار بگيرد اين كه ما

هر خبر صحيحى را هم نمى توانيم حجت بدانيم. خبرى حجت است كه حكم و وظيفه اى را براى مكلّف معلوم كرده باشد، امر و نهى كرده باشد، يك عملى را واجب، مستحب، حرام يا مكروه كرده و خلاصه، تكليفى براى انسان ذكر كرده باشد. چراكه ما مسلماً تكاليفى داريم كه از طرف پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليهم السلام براى ما بيان شده

156

و بايد به دست ما برسد و وقتى كه راهى براى وصول به قطع و يقين وجود ندارد همين مظنّه اى كه از اين گونه روايات به دست مى آوريم در اين قسمت كافى است و براى تعيين تكليف شرعى ما حجت است. اما اگر حديثى داشته باشيم كه قطعى الصدور نباشد و در مورد عقايد آمده باشد نمى توان گفت كه حجت و معتبر است؛ مگر براى كسى كه قطع پيدا كند، چون در عقايد بايد قطع و يقين داشته باشيم و اين حديث گرچه درست است ولى يقين آور نيست. يا مثلاً اگر حديثى از يك واقعيتى خبر داد. فرض كنيد كه مثلاً در حديثى آمده كه امام معصوم عليه السلام فرمودند كه فلان ميوه را بخوريد چون تأثير مثبتى در جسم شما دارد. مواردى از اين قبيل اگر درست هم باشد، يقين آور و شرعى نيست، بلكه خبرى است كه در مورد چيزى داده شده است. بنابراين احاديثى داريم كه از اين قبيل مى باشند. از جمله اينها همين احاديثى است كه در مورد زنان رسيده كه زنان ناقص العقل يا ناقص الايمانند. اينها چيزى نيست كه براى مردم يك وظيفه و تكليفى بياورد كه ما بگوييم اينها حجت است، خبر قطعى الصدور يا متواتر نيست، قرينه قطعى هم نداريم، تكليف هم

نيست. بنابراين نمى توان گفت اينها حجيّتى دارند بايد به آن ترتيب اثر بدهيم. بله، به طور كلى نمى توان آنها را نفى كرد، اما يك دليل قطعى هم نيست كه ما آن را به شارع نسبت دهيم. احاديثى كه ما در مورد بانوان داريم چون متواتر و قطعى الصدور نيستند نمى توانيم بگوييم كه عقيده اسلام اين است كه زنان ناقص الايمان و ناقص العقلند. كسى نمى تواند در مورد اين موضوع مهم به يك گمان و ظن، ترتيب اثر بدهد. در جايى كه انسان يقين ندارد بايد تحقيق و بررسى كند و زنان را آزمايش

157

نمايد و ببيند كه واقعاً همين طور است و اينها ناقص الايمان و ناقص الدين اند يا نه؟ اين روايات در حدِّ گمان مى توانند مفيد باشند و نمى توان اين تفكر را به اسلام نسبت داد؛ يعنى واقعاً بانوانى مانند فاطمه عليهاالسلام ، خديجه عليهاالسلام ، زينب عليهاالسلام ، سكينه عليهاالسلام ، مريم و آسيه عليهماالسلام كه چنين باعظمت بودند و بعضاً قرآن از آنهاتعريف مى كند اين چنين بوده اند؟! زنانى كه در طول تاريخ خيلى عقلشان بالاتر از مردان بوده و منشأ اثر فراوانى بوده اند آيا اينها را انسان مى تواند بگويد كه ضعيف الايمان و ناقص العقلند؟! اين را نمى توان گفت. پس كليت اين حكم مورد خدشه است. كسى اگر بخواهد درست قضاوت كند بايد بگويد كه مثلاً در بين زن ها ناقص الايمان و ناقص العقل هست، همان طور كه در بين مردها وجود دارد. بحث ديگرى كه در اين جا قابل طرح است اين است كه منظور از عقلى كه در اين احاديث سخن از نقص آن در ميان است چيست؟ چون ما يك «عقل ذاتى» داريم كه همانى است كه در انسان هست

و در حيوانات نيست ومايه امتياز انسان از ساير حيوانات است. اين عقل همان روح مجرد انسان مى باشد و اثرش همان درك كليات و امثال اينهاست. اين عقل ذاتى در همه انسان ها، چه زن و چه مرد، هست. عقل ديگر «عقل اكتسابى» است كه به آن عقل اجتماعى هم مى گويند. عقلى كه انسان، آن را در اجتماع كسب مى كند. هر كسى در ابتدا يك عقلى دارد اما در طول زندگى اين عقل تكميل مى شود. انسان هرچه بيشتر تحصيل علم كند عقلش بيشتر مى شود يا به واسطه تجربه، عقل كامل تر مى شود. عقل اكتسابى عقلى است كه همه افراد انسان، چه زن و چه مرد مى توانند آن را در خودشان رشد بدهند و به كمال برسانند.

158

در عقل ذاتى همه انسان ها با هم مساوى اند و اصلاً زن و مرد در اين جهت فرق نمى كنند، هر دو انسان و هر دو عاقلند. قبلاً به آياتى هم در اين قسمت اشاره كرديم. عقل اكتسابى را نيز هر دو مى توانند داشته باشند. يك مرد را اگر در محيط محدود و كوچكى نگه دارند تكامل پيدا نمى كند، اما وقتى در اجتماع به او مسئوليت بدهند عقلش كامل تر مى شود. اگر مردى تحصيل نكند عقلش ناقص است، اما وقتى تحصيل كرد عقلش كامل مى شود. زنان نيز همين طورند. زنان هم اگر وارد اجتماع نشوند و در يك محيط محدودى زندگى كنند معلوم است كه عقلشان خيلى كامل نخواهد بود. برعكس، اگر در اجتماع باشند كامل تر مى شوند. لذا مى توان اين مسئله را بدين صورت گفت كه بر فرض صحت روايت، اگر فرضاً پيامبر صلى الله عليه و آله بانوان را به عنوان ناقص العقل و ضعيف الدين مورد خطاب

قرار داده و گفته اند كه شما اين گونه هستيد، ايشان وضع موجود زنان آن دوره را حساب كرده اند؛ يعنى شما زنان به سبب اين كه محروم بوده ايد و در اجتماع نگذاشته اند حضور داشته باشيد، الآن در اين حالت هستيد. در همه اين روايات هيچ نگفته اند كه زنان به همين حال بمانند، بلكه برعكس، با تشويق به علم و ايمان از آنها خواسته شده كه در عقل و ايمان كامل بشوند. زن ها گاهى مى توانند بالاتر از مردان باشند و تجربه خارجى هم نشان مى دهد كه زنان هر جا كه در اجتماع آمدند عقلشان كامل تر شده است. البته روشن است كه منظور اين نيست كه با هر نوع حضورى عقلشان كامل مى شود. ما خيلى زنان را در اجتماع داريم _ خصوصاً در غرب _ كه خيلى هم آزادى و رفت و آمد دارند، اما عقلشان كامل نمى شود. عقل به وسيله مسئوليت پذيرى

159

و تحصيل علم و دانش و امثال اينها است كه كامل مى شود، و زن و مرد در اين جهت تفاوتى نمى كنند. بله، در اين جهت ترديد نيست كه بانوان عواطفشان قوى تر است و اين قوى تر بودن عواطف دليل بر ضعفشان نمى باشد. عاطفى اند، اما عاطفه با تعقل منافات ندارد. ممكن است كسى خيلى هم عاطفى باشد اما تعقلش هم قوى باشد. اگر زنى را در محيط خانه نگه داريد و فقط تربيت فرزند را برعهده بگيرد، عاطفه اش قوى تر مى شود امّا ممكن است جنبه عقلى اش رشد چندانى نكند ولى اگر همين زن، يك فرد دانشمند و اهل علمى هم باشد، هم در تعقل قوى مى شود هم در عاطفه، آن وقت مى توان گفت حتى بر مردها هم برترى پيدا مى كند.

درباره اين كه آيا واقعاً در آفرينش زن و مرد از جهت جسمانى تفاوتى وجود دارد يا نه، اجمالاً بايد گفت: زنان در آفرينش، نقصى ندارند، اگر تفاوت هايى هم باشد طورى نيست كه بتوان گفت ناقص العقلند، زيرا ناقص العقل به كسى مى گويند كه اساساً عقل درستى نداشته باشد، لذا نمى توان گفت كه زن از لحاظ تعقل ضعيف تر از مرد است. در تجربه خارجى هم مى بينيم كه هر جا بانوان در كارها وارد شده اند هيچ دست كمى از مردها نداشته اند. به هر حال، خود عقل كه عبارت است از روح مجرّد ملكوتى انسان، در زن و مرد مساوى است و خاصيت عقل كه عبارت است از: درك، استدلال، برهان و امثال اينها را زن و مرد هر دو دارند و نمى توان گفت كه يكى ندارد، اما در اين جهت كه مثلاً در مسائلى بانوان ممكن است قوى تر و مردها ضعيف تر باشند

160

يا برعكس، ترديدى نيست ولى اين تفاوت ها دليل نقص نيست. يكى در يك جهت قوى تر است وديگرى در جهت ديگر. خود مردها نيز همين طورند؛ مثلاً گاهى يك مرد در مسائل حفظى خوب است و ديگرى در مسائل فكرى، يك مرد در هنر و ديگرى در ادبيات و... . زن ها هم متفاوت اند. تنوع استعدادها و توانايى ها را نبايد نقص دانست. در متون و منابع دينى، تعابيرى است كه ابتدائاً از آنها برداشت مى شود كه زن موجودى فرودست، دست دوم و تبعى است، و در خلقت، يا در زندگى خانوادگى و اجتماعى، اصالت با مرد است؛ مثلاً تفاوت هايى كه زن با مرد از نظر ارث، ديه و مسائلى از اين قبيل دارد يا فرضاً زن در بعضى موارد

بايد تابع مرد باشد، مثل شرط بودن اجازه پدر يا جد پدرى در ازدواج دختر باكره يا عدم جواز خروج زن از منزل بدون اجازه شوهر و امثال اينها. آيا چنين برداشتى درست است يا نه؟ پاسخ: در سؤال فوق، مطالب مختلفى هست كه هر كدام به بحث جداگانه نياز دارد و بايد در جاى خود روشن شود. بعضى موارد هست كه اصلاً نمى توان آنها را به اسلام نسبت داد و نبايد با اينها درباره دين قضاوت كرد؛ مثلاً در حديثى آمده است: «المرأةُ شرّ كلّها؛ زن همه وجودش شرّ است». اين گونه احاديث به دلايل مختلف اصلاًاعتبار ندارد يا مثلاً مسائلى در مورد بانوان داريم از جمله اين كه زن بايد با اجازه شوهر از منزل بيرون برود؛ روى اين بايد بحث كنيم كه اصلاً اين چه حرفى است؟ چه شرايطى دارد؟ مقيد است يا مطلق؟ در مسئله ارث و نكاح و امثال اينها كه فرموديد، همه نياز

161

به بحث هاى مستقلى دارد. رواياتى كه در مورد نقص عقل است و يا آيه « الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ» كه قيموميت مردها بر زن ها را مطرح مى كند، اگر بخواهيم اينها را همين طور جمع بندى و نتيجه گيرى كنيم بدون اين كه يك نگاه جامع و عميق به تعاليم و احكام دين داشته باشيم، كار درستى نخواهد بود. چنين نيست كه اسلام زن را موجود تبعى و دست دوم فرض كند، و برداشتى هم كه بعضى مى كنند درست نيست. آنان چيزهايى را به اسلام نسبت داده اند كه هيچ مدركى ندارد يا برداشت غلطى از بعضى مأخذ و مدارك اسلامى كرده اند و بر طبق همان فهمِ نادرست، خواسته اند درباره اسلام قضاوت كنند.

براى رفع اين شبهات بايد مسائل دين را همه جانبه و خالص و كامل بيان كرد تا حقانيت و زيبايى آنها براى همه آشكار شود. اين كه مى گويند اسلام، مردسالار است، حرف درستى نيست. در اسلام، تقسيم كار انجام گرفته و كارهايى را اسلام بيشتر مى پسندد كه بانوان به آنها اشتغال داشته باشند؛ مثلاً پرورش كودك از خصوصيات زن هاست و هيچ گاه مرد نمى تواند به آن پايه برسد. در كارهاى اجتماعى هم بعضى از شغل ها مناسب خانم ها يا مردهاست. اين تناسب را نبايد انكار كرد، اين به واسطه آفرينش خاصى است كه زن و مرد دارند. اما اينها معنايش اين نيست كه زن ها زيردست مى شوند و حرف آخر را مردها مى زنند. خانم ها اگر از استعدادهاى خود و از حقوق و امتيازهايى كه اسلام در اختيارشان قرار داده خوب استفاده كنند، هم در جامعه و هم در خانواده از موقعيت و منزلت خوبى برخوردار خواهند بود.

162

روايت هايى هست كه مردان را از مشورت با زنان، نهى كرده است آيا اين روايت ها صحيح است؟ پاسخ: ما احاديثى داريم كه از مشاوره بابانوان نهى كرده است و بعضى هم گفته اند اگر در كارى شك كردى، با زن مشورت كن و خلافش را انجام بده. حديثى به اين مضمون از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده است كه: اياك و مشاورة النساء الا من جرّبت بكمال عقلٍ فانّ رأيَهن يَجُرُّ الى الأفن و عَزمهن الى وهن؛(1) از مشورت با زنان بپرهيز مگر با آنانى كه كامل بودن عقلشان به تجربه ثابت شده باشد. چراكه رأى آنها انسان را به ضعف مى كشد و عزم آنها به سستى. ما از اين قبيل احاديث

شايد در حدود ده يا دوازده مورد داريم كه درباره اينها، لازم است نكاتى را گوشزد كنيم: اولاً: چنان كه گفته شد هر حديثى معتبر نيست، بلكه فقط احاديث صحيح يا موثق يا حَسَن معتبرند، اما احاديث ضعيف، مرسل، مرفوع، مجهول، مجعول و امثال اينها حجت نيستند. در بين اين احاديث بعضى ضعيف هستند و اعتبار ندارند، البته احاديث درستى هم در آنها هست. بنابراين نمى توان اينها را به خاطر تعددشان قطعى گرفت. دوم اين كه از بين رواياتى كه قطعى الصدور نباشد ما آنهايى را معتبر مى دانيم كه يك حكم تكليفى براى ما بياورد، نه آنهايى كه مثلاً خبر از يك

1. بحارالأنوار، ج 100، ص 250. 163

واقعيتى مى دهند مثل اين كه مى گويد: با زنان مشورت نكيند، چون اگر با اينها مشورت كنيد شما را به ضعف مى كشانند. لحن اين روايات طورى نيست كه بتوان گفت يك حكم شرعى و تعبّدى را بيان مى كند، بلكه از نوع مسائل ارشادى است. مسئله ديگر اين كه، بعضى از اين احاديث مطلق و برخى مقيّد است؛ مثلاً استثنا مى كند كه «الاّ مَنْ جُرّبَت بكمال عقلٍ» يعنى مشورت مكن مگر با كسى كه كمال عقل او تجربه شده باشد. وقتى بخواهيم بين روايات جمع كنيم، قاعدتاً بايد اين گونه بگوييم كه حرف زن ها را _ به اعتبار اين كه نوعاً رأيشان ضعيف است و به سستى مى گرايد _ ابتدائاً قبول نكن مگر آنهايى كه صلاحيتشان تجربه شده باشد. پس معلوم مى شود به رأى عقلاى آنها مى توان عمل كرد و مى شود با آنها مشورت كرد. در مورد مردها نيز همين مطلب را داريم. رواياتى هست كه توصيه مى كند با افرادى كه عاقلند مشورت كنيد و

با افرادى كه عقل درستى ندارند مشورت نكنيد. پس در مورد مردها نيز همين طور گفته شده است. از اين جا مى توان گفت كه انسان با هر كس خواست مشورت كند اگر مرد است يا زن بايد او را بشناسد و انسان خيرخواه و عاقل و درست كردار باشد و تفاوتى بين زن و مرد در اين قسمت وجود ندارد. پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام هم خودشان در مواردى با زنان مشورت مى كرده اند؛ مثلاً در صلح حديبيّه وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله صلح نامه را بين خود و مشركان نوشتند اصحاب و خود آن حضرت احرام بسته بودند كه براى زيارت و طواف به مكه بروند، امّا بر اساس قرارداد صلح قرار شد كه آن سال مسلمين براى حج

164

نروند. پيامبر صلى الله عليه و آله به اصحاب فرمودند كه «مُحِلّ» شويد و از احرام بيرون آييد. اصحاب برايشان خيلى سخت بود، چون كسى كه مُحرم مى شود در صورتى مى تواند مُحل شود كه طواف به جا آورد، خارج شدن از احرام، بدون طواف براى اينها قابل قبول نبود، لذا با اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله صريحاً فرمودند مُحل شويد از ايشان اطاعت نكردند. پيامبر صلى الله عليه و آله به خيمه مخصوص خودشان بازگشتند. ام سلمه _ همسر آن حضرت _ عرض كرد: يا رسول اللّه! چرا ناراحتيد؟ فرمودند: من چنين حكمى را صادر كردم و مردم گوش ندادند. ام سلمه پيشنهاد كرد يا رسول اللّه خودتان گوسفندى ذبح كنيد و تقصير كنيد و مُحل شويد، كارى هم به آنها نداشته باشيد. پيامبر صلى الله عليه و آله نيز در حضور آنها همين عمل را انجام دادند و همه اصحاب مُحل شدند. در خيلى جاها مشاهده مى كنيم على عليه السلام با فاطمه عليهاالسلام مشورت مى كند. به هر حال مشاوره با

زن ها بين ائمه عليهم السلام هم بوده است. منتها با وضع موجود در آن زمان چون زن ها كمتر در اجتماع بودند و تجربه عقلى كمترى داشتند از اين جهت توصيه شده كه با زنان مشورت نكنيد، چون كامل نيستند، اما نگفته اند كه زن ها را در اجتماع نياوريد. حضور زنان در اجتماع باعث مى شود كه در عقل تكامل پيدا كنند و نظر مشورتى شان هم صائب تر باشد. نكته ديگر اين كه ما اگر قائل باشيم كه استثنا مفهوم دارد، در اين صورت وقتى كه روايت، مشورت با زنان را نهى كرده، مگر با آنهايى كه كمال عقلشان تجربه شده است پس مى توان برداشت كرد كه مشورت كردن با زن هايى كه از لحاظ عقلى مورد تأييدند نه تنها منعى ندارد بلكه در روايت به اين كار توصيه هم شده است.

165

به هر جهت، اسلام به مشورت كردن تأكيد و سفارش دارد و انسان با هر كس كه اهلش باشد مشورت كند مفيد است. علاوه بر اين كه در برخى روايات دارد در امورى كه مربوط به خود زن ها يا فرزندان آنها است با خودشان مشورت كنيد، چون با مسائل آشناترند. اساساً درباره اين روايات و هم روايات مربوط به نقص عقل، اگر بخواهيم خوب بحث شود بايد تك تك بررسى شود. در روايات مطالبى درباره نامطلوب بودن حضور زنان در جمعه و جماعت و تشييع جنازه و امثال اينها مشاهده مى شود، آيا از حضور زنان در چنين امورى به طور مطلق نهى شده يا اين گونه روايات ناظر به اوضاع زمانى خاصى بوده است؟ پاسخ: احاديثى كه در اين باره داريم معمولاً از اين قبيل است كه وجوب برخى از كارها را

كه گاهى براى خانم ها مشكل و مشقت آور است نفى مى كند؛ مثلاً در روايتى جابر جُعفى از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه: «ليس على النساء اذانٌ و لا اقامةٌ ولا جمعة ولا جماعة ولا عيادة المريض ولا ابتاع الجنازة ولا اجهارٌ بالتلبية ولا الهرولة بين الصفا و المروة ولا استلام الحجرالاسود ولا دخول الكعبة».(1) مشاهده مى كنيد كه اين روايت مى گويد كارهايى مانند اذان، اقامه، حضور در نماز جمعه و جماعت، عيادت مريض، تشييع جنازه، بلند گفتن تلبيه در

1. بحارالأنوار، ج 103، ص 254. 166

حال احرام، دويدن بين صفا ومروه، لمس و بوسيدن حجرالاسود و داخل شدن در كعبه را برزنان واجب نمى داند. تعبير اكثر روايات اين گونه است. برداشتم از اين گونه احاديث اين است كه با توجه به اين كه خانم ها معمولاً با مشكلات و گرفتارى هايى از قبيل بچه دارى و تربيت فرزند و امثال اينها مواجه بوده اند، اسلام خواسته ارفاقى در حق آنان بكند، از اين رو وجوب برخى كارها را از آنها برداشته است، نه خود آن كارها را. مثلاً وجوب نماز جمعه را برداشته، نه اصل نماز جمعه را. و اين ارفاقى است درباره زن ها. ارفاق غير از محدوديت است. نگفته نرويد، بلكه گفته است كه رفتن برايتان لازم نيست. در مواقعى كه مى توانيد و مناسب است، برويد. البته بعضى از احاديث ممكن است اين تعبير را نداشته باشند بلكه گفته باشند؛ مثلاً نماز زن در خانه فضيلت دارد. از جمع بين اين روايات برمى آيد كه خواسته اند زن ها را راضى كنند كه احساس خسارت نكنند. چون به شركت در نماز جماعت خيلى ترغيب مى شده است. آن وقت اگر مى گفتند كه شما در نماز جماعت

شركت نكنيد مسلماً ناراحت مى شدند، چون تقيّد داشتند به اين كه نماز را به جماعت بخوانند. اين روايت خواسته دل جويى كند كه شما وقتى عذرى يا مشكلى داريد، نمازتان را اگر در خانه هم بخوانيد خدا همان فضيلت را به شما مى دهد. برداشت من كلاً از اين احاديث اين طور است. البته حمل اين روايات بر آن مواقع و شرايطى كه مشكلاتى در جامعه براى حضور زن ها بوده است را من بعيد نمى دانم. روايت هايى هم كه مى گويد: زن ها بهتر است در اتاق اندرونى نماز بخوانند، ابتدا بايد سند اين روايات را بررسى كرد كه آيا صحيح و معتبر است

167

يا نه؟ اگر سندشان صحيح باشد اين كه گفته نماز زن در اندرون خانه و در خانه خويش بهتر است را مى توان بر مواقعى حمل كرد كه زن نمى تواند در جماعت حاضر شود؛ به خاطر اين كه از فوت شدن فضيلت و ثواب جماعت ناراحت نباشد. با توجه به اين مباحث حضور بانوان در مراكز فرهنگى، سياسى مانند مساجد، انجمن ها و... شركت آنان در فعاليت هاى اجتماعى امر مطلوب و قابل توصيه اى است و هيچ اشكالى ندارد؛ بلكه وظيفه هم دارند، چون هر فردى در اجتماع بايد كاى انجام دهد. اين گونه فعاليت ها را كه نمونه اش شركت در تظاهرات اجتماعى و انجام كارهاى پشت جبهه بوده است، خانم ها بايد با رعايت شرايطش انجام دهند. ديدگاه شما درباره فعاليت هاى اجتماعى، سياسى و اقتصادى بانوان و هم چنين اشتغال آنان در شرايط فعلى چيست؟ پاسخ: در مورد فعاليت هاى اجتماعى و سياسى و اقتصادى بانوان، ابتدا اين مطلب را عرض كنم كه خانم ها مانند مردها مى توانند در همه رشته هايى اقتصادى، سياسى و اجتماعى فعاليت

كنند و شرعاً هيچ ممنوعيتى در هيچ رشته اى ندارند. فقط در دو مورد اختلاف نظر است: يكى در رشته «قضا» است كه فقهاى ما دو دسته هستند: بعضى پرداختن به شغل قضا را براى خانم ها جايز مى دانند و برخى هم منع كرده اند. در مورد تصدّىِ حكومت هم اين اختلاف وجود دارد كه آيا زن مى تواند مثلاً رئيس جمهور شود يا نه؟ اما در ساير رشته ها آزادى مطلق دارند و ممنوعيتى براى شان نيست. اما با توجه

168

به ويژگى هايى كه خانم ها دارند بايد شغل متناسب با خودشان را انتخاب كنند. يكى از ويژگى هاى بانوان كه قبلاً به آن اشاره شد ظرافت و زيبايى و لطافت آنهاست و اين امتيازى است كه آنها دارند. اين نه تنها نقص خانم ها نيست بلكه كمالشان است و حفظ اين مزيت، هم به نفع خود بانوان است، هم به نفع خانواده و در مجموع به مصلحت جامعه. روى اين حساب انجام كارهاى سنگين كه با اين ويژگى نمى سازد مورد توصيه نيست؛ مثلاً كارهاى خشنى مثل رانندگى ماشين هاى سنگين، يا كار كردن در بيابان ها و كارهايى مثل راه سازى و ساختمان سازى و كارهايى كه لازمه اش شب بيدارى هاى طولانى و خسته كننده است، و يا كارهايى كه به خاطر آلودگى هايش، به ظرافت و زيبايى آنها ضربه مى زند؛ مانند كارهاى سنگين در ذوب آهن، در معادن، مكانيكى ماشين آلات و امثال اينها. هم چنين كارهاى دشوار كشاورزى كه سلامتشان را به خطر مى اندازد و آفتاب رنگ چهره و قيافه شان را تغيير مى دهد. انتخاب اين گونه شغل ها را نمى توان گفت براى خانم ها حرام است اما به مصلحتشان نيست. ويژگى ديگر خانم ها عاطفى بودن شان است و اين هم نقص نيست بلكه كمال است

و در زمينه هاى بسيارى مى تواند منشأ آثار خوبى باشد. البته بعضى از مردها هم عاطفى هستند اما خانم ها بيشتر هستند. در انتخاب شغل بهتر است كارهايى كه با اين عاطفى بودن نمى سازد انجام ندهند؛ مثلاً فرمانده نظامى بايد فرمان حمله و كشتار و تخريب بدهد و طبعاً عده اى كشته مى شوند، سر و صدا درمى آيد و يك موجود عاطفى ممكن است تحت تأثير

169

اينها قرار بگيرد و وظيفه اش با عواطفش در تضاد واقع شود و آن وقت به مصالح واقعى كشور لطمه وارد شود يا مثلاً كارهاى جزايى، اجراى احكام، تعزيرات و امثال اينها، مانند شلاق زدن با طبع لطيف خانم ها سازگار نيست و ممكن است يا از مصالح و وظايف خود تخطى كنند يا روحيات و عواطف خود را خدشه دار سازند. البته همه اينها استثنا دارد. ممكن است بعضى از خانم ها اين خصوصيت را نداشته باشند، اما اكثريت آنها دارند. رواياتى هم كه در باب قضاوت زن داريم و فقهايى هم كه مى گويند شغل قضا مناسب خانم ها نيست، از همين باب است. طبعاً هم، شغل قضاوت مناسب حال خانم ها نيست، چراكه در اين كار قاعدتاً يك طرف محكوم مى شود. محكوم معمولاً جزع و فزع و ناله و تهديد مى كند، افرادى رامى فرستد، صورت مظلوميت به خودش مى گيرد. خانم ها هم نوعاً در اين گونه موارد به خاطر دل سوزى و مهربانى شان ترحم مى كنند و ممكن است تحت تأثير قرار بگيرند؛ گرچه استثنا هم دارد اما قانون بايد اغلب موارد را دربر گيرد. ويژگى ديگر خانم ها اين است كه آمادگى بيشتر و بهترى براى تربيت فرزند دارند. البته مردها هم آمادگى و وظيفه تربيت را دارند اما وجود عاطفى

خانم ها سبب شايستگى بيشتر آنها مى شود. گرچه تربيت فرزند مسئوليت مشترك پدر و مادر است، اما نقش مهم خانم ها را در اين مورد نمى توان ناديده گرفت. اگر مرد نباشد باز خانم ها مى توانند فرزندانشان را تربيت كنند ولى عكس آن خيلى سخت است. خانم ها بايد اين قدرت ومزيت اساسى را كه آمادگى وتوانايى تربيت فرزند است هيچ گاه فراموش نكنند و سعى كنند

170

اشتغالشان با اين وظيفه انسانى و اين خدمت ارزشمند منافاتى نداشته باشد. شايد هيچ كارى از حيث تأثير بنيادى و ثمره اى كه براى سعادت كل جامعه بشرى دارد با اهميت تر از كار تربيت انسان نباشد. از جمله محورهايى كه خانم هاى بايد روى آن حساب كنند اصل بقاى خانواده است. مسئوليت حفظ خانواده بر عهده مرد و زن، هر دواست. مرد بايد شغلى را بر عهده بگيرد كه به خانواده اش لطمه نزند. خانم ها هم بايد مراقب باشند كه اشتغالشان منافاتى با بقاى خانواده نداشته باشد. نكته ديگر اين كه اشتغال خانم ها به كارهايى كه موجب تماس و ارتباط زياد بين زن و مرد مى شود به مصلحت نيست، زيرا اختلاط و ارتباط بيش از حد علاوه بر ايجاد فشارهاى روحى و اختلال و كندى در كار، ممكن است مفاسدى در پى داشته باشد و به قوام خانواده ها نيز آسيب برساند. به نظر من اين چند جهت اقتضا مى كند كه خانم ها در كارشان محدوديت هايى را مراعات كنند. باز هم تكرار مى كنم كه از اين بحث نتيجه گرفته نشود كه برخى كارها براى خانم ها ممنوع يا حرام است، بلكه توجه به اين مسائل باعث مى شود كه در عين فعاليت و حضور مؤثر در اجتماع، براى خود و

خانواده و جامعه شان مشكلى پيش نيايد. از طرف ديگر برخى كارها براى خانم ها كاملاً مناسب و قابل توصيه است؛ مثلاً كارهاى مربوط به تعليم و تربيت مى تواند مستلزم هيچ يك از محذورهايى كه ذكر شد نباشد. خانم ها مى توانند به تمامى مراحل تعليم و تربيت از ابتدايى ترين و مقدماتى ترين سطوع تا عالى ترين مرحله و حتى الامكان در محيط هايى كاملاً مستقل و تحت اختيار خودشان مشغول

171

شوند و اين بهترين كارى است كه با طبيعت و لطافت آنها هم سازگار است. همين طور كه قبلاً اشاره كرده ام برخى اشتغال ها براى خانم ها ضرورت دارد؛ مثلاً خانم ها بايد بكوشند كه در كليه امور مربوط به بهداشت و درمان اعم از آموزش، مديريت و اجرا خودكفا باشند. مانعى ندارد كه اين خدمات را براى مردها هم ارائه بدهند اما چه خوب است كه در اين زمينه ها نيازى به مردان نداشته باشند. زمينه ديگرى كه براى اشتغال خانم ها مناسب است فعاليت هاى علمى، ادبى، فرهنگى و هنرى است. كارهايى مانند تحقيقات علمى در رشته هاى گوناگون نويسندگى، نقاشى، خياطى، قالى بافى، همه اينها براى خانم ها خوب است. با خانه دارى و بچه دارى هم مى سازد. گاهى ممكن است كسى فكر كند قالى بافى كار خوبى نيست، ولى چه اشكالى دارد؟ كار ظريف و زيبايى است كه انسان با پنجه هاى خود آثار زيبايى را به وجود مى آورد و هم كمكى به زندگى خودش و هم كمكى به كشورش است. امروزه خانم ها با كامپيوتر كارهاى بسيار جالب و ارزشمندى در زمينه هاى علمى و هنرى مى توانند انجام بدهند. به هر حال من توصيه مى كنم كه خانم ها بى كار نمانند. من دوست دارم كه همه خانم ها اشتغال داشته باشند منتها معيارهايى را كه

مراعات آنها لازم است رعايت كنند. ديدگاه شما درباره شغل «خانه دارى» چيست؟ پاسخ: سياست رژيم گذشته اين بود كه شغل خانه دارى را منكوب و آن را نوعى بى كارى و خانه نشينى براى زن وانمود كند و منزلت آن را پايين آورد.

172

البته بعد از انقلاب اين قضيه تا حدودى فرق كرده ولى در عين حال هنوز هم گاهى در آمارهاى رسمى سهم زنان خانه دار در نيروى كار و در رشد و توسعه اقتصادى برآورد نشده و بازده كار آنها جزو توليد ناخالص ملى محسوب نمى شود! در مجموع مى توان گفت كه نقش زن خانه دار در توسعه انسانى و اجتماعى تا حدودى ناديده گرفته مى شود. خانه دارى لازمه بقاى خانواده است. و صرف انجام كارهاى خدماتى منزل نيست بلكه مسئله بالاترى است. نگهدارى و اداره اين تشكيلات كه ابعاد انسانى درون آن مانند شوهردارى و بچه دارى هم جزء آن است، يكى از نيازهاى اوليه و مهم جوامع است. اين امر قطعاً سبك و بى ارزش نيست، بلكه بسيار باارزش است. امور داخل خانه اگر خوب اداره نشود خانواده ضربه مى بيند و مديريت داخلى را معمولاً خانم هاى خانه دار عهده دار هستند. اين كار از نظر اقتصادى هم كار باارزش و قابل ملاحظه اى است؛ يعنى اگر مثلاً در يك خانواده اى هيچ يك از زن و مرد نخواهند در خانه كار كنند اداره اين خانه لنگ مى ماند و بايد مرد يا زنى را پيدا كنند كه بيايد و خانه را اداره كند. شما ببينيد چه حقوق گزافى بايد پرداخت شود تا خانه به صورت تمام وقت اداره شود، تازه مثل خود خانم صاحب خانه هم كار نمى كنند. مسئله نگهدارى بچه ها هم خود، كارى جداگانه

است كه اگر بخواهند بچه ها رابه مهد كودك و كودكستانى بسپرند كه آنها را مانند مادر سرپرستى كنند، هزينه سنگينى برمى دارد كه يك زن و مرد كارمند بايد بخش عمده حقوقشان را صرف اين كارها كنند. پس اين كارها خود ارزش

173

اقتصادى دارد كه هم مرد بايد به اين مطلب توجه داشته باشد هم زن. اين است كه خانه دارى به نظر من امر بسيار مهم و محترمى است و مردها هم بايد قدر خانم هاى خانه دار را بدانند. وقتى كه خانمى در خانه كار مى كند شوهرش بايد متوجه باشد كه به ازاى كار اين خانم هزينه سنگينى از دوشش برداشته مى شود و چه خوب است كه اگر قدرت مالى دارد اين مبلغ را به حساب خانمش بريزد. اين كه تصويب شده است كه اگر زن و مرد خواستند از هم جدا بشوند نصف اموالى كه مرد بعد از ازدواج اندوخته، حق زن است و به او تعلق مى گيرد، واقعاً اگر بخواهيم عادلانه بسنجيم تا حدود زيادى واقع مطلب همين است. زن هم بايد به زندگى دل گرم باشد، بايد بداند كه در زندگى شريك است. برخى از خانم ها كه به فكر كار در بيرون مى افتند براى اين احساس نگرانى است كه مى گويند ممكن است پس از چند سال اگر مرد بخواهد مرا طلاق بدهد بايدبا دست خالى از خانه بيرون بروم. اين است كه بايد به خانم ها احترام كرد و ارزش كارشان را بالا برد. من به خانم ها توصيه مى كنم كه در هر حال، خانه و خانه دارى را در رأس امور قرار دهند و مادامى كه ضرورتى پيش نيامده كارهايى را كه به خانه دارى لطمه مى زند انتخاب

نكنند. خانه دارى به معناى وسيعش به دو صورت ديگر هم مى تواند به اجتماع كمك كند: يكى اين كه كوشش مادر در خانه و تلاشى كه براى تربيت صحيح فرزندانش انجام مى دهد باعث مى شود كه بچه ها در دامن انس و محبت خانواده به خوبى پرورش پيدا كنند. بچه اى كه از محبتِ صحيح سيراب باشد و با تربيت صحيح پرورش يافته باشد غالباً دنبال مفاسد نمى رود و آلوده

174

نمى شود و مى تواند براى جامعه مفيد باشد. در واقع فرداى جامعه را خانم هاى خانه دار اداره مى كنند. مردها نيز هرچه خدمت به جامعه مى كنند، نتيجه تلاش هاى زن است. اما خمينى _ قدس سره _ هم فرمودند: «از دامن زن مرد به معراج مى رود». يعنى اگر مرد هم كارى انجام مى دهد و به جايى مى رسد به سبب تأثير خدمات و تربيت مادر است و اين كم چيزى نيست. مسئله دوم اين است كه كار زن در خانه علاوه بر اين كه فى نفسه كار مفيد و لازمى است در كيفيت كار ديگران نيز مؤثر است. اگر مرد وساير افراد در خانه از يك محيط گرم و بامحبتى برخوردار باشند در اجتماع بهتر مى توانند موفق باشند؛ در كارهاى علمى، در فعاليت هاى سياسى، اقتصادى و در همه چيز. بنابراين خانم هاى خانه دار در فعاليت ها و موفقيت هاى همسرانشان صد در صد سهيم اند؛ يعنى اگر همراهى و هم فكرى و كار خانم نباشد آقاى رئيس جمهور يا وزير يا دانشمند كه در بيرون كار مى كند نمى تواند توفيق چندانى به دست آورد؛ در واقع قطعاً اين خانم به اندازه خود او در كار سهيم است. هم از لحاظ ارزش اجتماعى و هم از لحاظ نتيجه كار. چقدر جالب و زيبا است

كه مثلاً يك وزير بتواند در خانه با خانمش مشورت كند. در كار از او روحيه و كمك بگيرد و بتواند روى او حساب كند. اينها خيلى مؤثر و مفيد است. پس زن خانه دار اگر از خانه بيرون هم نيايد ولى بتواند نقش خوبى در خانه داشته باشد واقعاً در سياست و در اقتصاد اجتماع مؤثر است و نبايد وجود خودش را كوچك بداند و فكر كند كه موفقيت و خدمت فقط در كارهاى بيرون خانه است.

175

علامه طباطبائى _ قدس سره _ وقتى كه همسرش فوت شده بود؛ خيلى اشك مى ريخت. من روزى در خلوت به ايشان عرض كردم ما صبر و بردبارى را بايد از شما ياد بگيريم، چرا اين قدر بى تابى مى كنيد؟ فرمود: واقع مطلب اين است كه بى تابى من براى همسرم فقط به جنبه هاى عاطفى و وفا مربوط است. اين خانم در زندگى به من كمك هايى كرده كه هرگز نمى توانم او را از ياد ببرم. بعد اندكى از مشكلاتشان در سال هاى اقامت در نجف را برايم تعريف كرد تا رسيد به اين جا كه گفت: من براى نوشتن تفسير، گاهى هشت ساعت به طور مستمر فكر و كار مى كردم. گاهى مجبور بودم مثلاً چهار ساعت متوالى درباره يك موضوع فكر كنم واز يك طرف خسته مى شدم و از طرف ديگر اگر كسى مى خواست بيايد آن جا و با من حرف بزند، فكرم پاره مى شد. باز دوباره بايد از نو فكر مى كردم. ايشان مى گفت: خانم من اين مطلب را كه مى دانست، سماور منزل را هميشه روشن مى گذاشت، از صبح كه من مى رفتم توى اتاقم كارى با من نداشت؛ خانه و زندگى را اداره مى كرد،

كارها را انجام مى داد و سر هر ساعت كه مى شد يك استكان چاى مى آورد و بدون اين كه هيچ حرفى بزند مى گذاشت جلوى من و مى رفت. اين كار همين طور تا وقتى كه من در اتاق كارم بودم ادامه داشت. اگر اين خانم اين گونه كمك نمى كرد من نمى توانستم كارهاى علمى ام را به اين صورت انجام بدهم. ايشان شريكِ كارهاى من است و من احساس ناراحتى ام براى اين جهت است. آخر من اين محبت ها را چگونه مى توانم فراموش كنم؟ مرحوم علامه اين حرف ها را مى گفت و به گريه مى افتاد.

176

متفكر بزرگى چون علامه طباطبائى، اثر ارزشمندى مانند تفسير الميزان را مرهونِ فداكارى خانمش مى داند كه خانه را به درستى و هوش مندانه اداره مى كرده است. اگر اين خانم يك فرد ناسازگار بود علامه طباطبائى چگونه مى توانست اين كارها را انجام بدهد؟! بدون شك اين خانم در همه ابعاد كار علامه شريك است؛ هم در جنبه هاى دنيوى و هم در ثواب اخروى. من در يكى از جلساتى كه در فضايل علامه صحبت مى كردم همين را نقل كردم و گفتم كه واقعاً بايد از همسر علامه هم قدردانى كرد. خدا ان شاءاللّه هر دو را رحمت كند. خانه دارى كار ساده اى نيست، بلكه هنر است، و اين هنر از همه خانم ها ساخته نيست. متأسفانه در جامعه ما ارزش شغل خانه دارى جا نيفتاده است. بايد به اين كار مهم به صورت رشته اى مستقل نگريسته شود و تحقيق و آموزش خاص خودش را داشته باشد؛ مثلاً در دبيرستان هاى ما بايد درس خانه دارى باشد و پسران و دختران اين ماده درسى را بخوانند. خيلى خانم ها مى خواهند خوب خانه دارى كنند ولى روش آن را

نمى دانند. من كاملاً موافقم كه هم در تحصيلات دبيرستانى، و حتى شايد در رشته هاى دانشگاهى رشته اى تأسيس بشود، كه جوان ها _ اعم از دختر و پسر _ بتوانند در آن صاحب نظر و متخصص بشوند. قبلاً هم گفتم كه: خوب است هر زن و مرد و پسر و دخترى قبل از ازدواج يك دوره يك ماهه يا دو ماهه اى در زمينه موضوعات خانه دارى، همسردارى و ساير مباحث مورد نياز را طى كنند تا اختلافات كم شود و امكانات و استعدادها نيز به بهترين شكل مورد استفاده قرار بگيرد.

177

خانم ها بايد در انتخاب شغل داخل خانه يا بيرون از خانه، موازين را در نظر داشته باشند و بر شئون خود، واقف باشند؛ مثلاً حتى در درون خانه نيز به مصلحت نيست كه خانم ها كارهاى سنگين و يا كارهاى كثيف و آلوده را انجام بدهند. مقررات استخدامى كشور نيز بايد رعايت اين جهات را بكند كه تسهيلاتى براى خانم ها در نظر گرفته شود كه هر چه بيشتر به مصالح زن و خانواده سازگار باشد. برخى از خانم ها به رشته ها و مشاغل سنگين گرايش دارند و اگر گفته شود اشتغال به اين كارها به مصلحت شما نيست اين را نوعى توهين به خود تلقى مى كنند. شايد اين حالت عكس العمل افراطى برخى محدوديت هايى است كه در سابق براى زن ها بوده كه باعث شده بعضاً پرداختن به مشاغلى را كه بيشتر با آقايان تناسب دارد براى خودشان ارزش بدانند. اما محدوديتى كه ما در نظر داريم نه براى كوچك شمردن يا كوچك كردن زن است و نه براى اين كه زن را يك موجود ناقص و ضعيفى بدانيم. بلكه منظور اين

است كه بعضى كارها باآفرينش خاص زن سازگارتر است. اگر خانمى حاضر است همه سختى ها را تحمل كند و مثلاً مكانيك ماشين هاى سنگين شود اختيارش دست خودش است، البته حرام نيست، ولى كارهاى بهترى هم هست كه مى تواند انجام بدهد و آن كارها بيشتر با مصالح خود و جامعه مى سازد. اما واقعيت اين است كه خانم ها در گذشته از بس محدود بودند و آنها را از كارهايى كه مناسب حالشان هم بوده منعشان كرده اند يك عكس العملى در آنها پيدا شده و بعضاً مى گويند كه حالا كه اين طور است ما بايد اين كارها را انجام بدهيم تامردها ببينند كه اينها هم از ما ساخته

178

است. براى رفع اين مشكل اولاً: ما بايد ارزش آن كارهاى واقعى خانم ها را به حساب آوريم، از جمله مثلاً براى شغل خانه دارى بايد به طور گسترده يك كار فرهنگى انجام داد. بايد خانه دارى را تشويق و تجليل و احترام كرد. مسئله دوم هم همان است كه اشاره كردم كه مردها بايد قدر كار خانم ها را بدانند و آنها را عملاً در درآمدهاى مادى حاصله شريك بدانند و سهم آنان را در اختيارشان قرار دهند تا خانم ها احساس شخصيت و امنيت كرده و ديگر، كارهاى متناسب با خودشان را محروميت يا دون شأن خود تلقى نكنند. در خصوص تأثير كارهاى نامناسب بر روح خانم ها بايد بگويم: براى يك خانم مشكل است كه در شرايط سخت و در كارهاى خشن بتواند ويژگى هاى زنانه و لطافت و ظرافت روحى خود را حفظ كند و به خوبى بتواند بين مناسبات خشك كارى و آن نرمش و آرامشى كه بايد در خانه و در

تربيت فرزند اعمال شود فاصله ايجاد كند. اين است كه كارهايى كه در آنها درگيرى زياد است اگر مردها بر عهده بگيرند بهتر است، زيرا آنها معمولاً تحملشان در اين قسمت ها بيشتر است. وقتى كه هر كدام يك گوشه كار را به تناسب روحيه و ويژگى هاى خود بگيرند در واقع كارهاى بزرگ با مشاركت و كمك هر دو انجام مى شود؛ يعنى در اداره جامعه همه سهيمند منتها زن ها به يك شكل و مردها هم به شكل ديگر. اگر براى خانم ها در همان رشته هايى كه مناسب خودشان است امكانات كاملى فراهم شود و تشويقشان كنيم كه در همان رشته ها مستقل شوند اين

179

براى تثبيت هويت آنها بهتر است تا انجام كارهايى كه در نهايت به نفعشان نيست، هرچند نسبت به آن كارها هم ما نهى نمى كنيم، اما تشويق هم لازم نيست بكنيم. اگر از كارهاى مثبت خانم ها قدردانى و تشكر كنيم و به آنها بها بدهيم، آنها خودشان از اين فكرها مى افتند؛ مثلاً خانم ها در كارهاى سياسى نظير نمايندگى مجلس مى توانند نقش خوبى داشته باشند. در كارهاى فرهنگى مى توانند وارد شوند و منشأ اثر باشند، هرچند در امور فرهنگى مشاغلى هست كه به نظر من مصالح بانوان اقتضا نمى كند كه خيلى به سوى آنها گرايش نشان دهند. زنان چگونه مى توانند در عرصه هاى هنرى فعاليت كنند؟ پاسخ: كارهاى هنرى در مجموع از خانم ها ساخته است و قدرتش را دارند ولى همين كارها هم مختلف است. بعضى از رشته ها مشكلى ندارد مثل نقاشى، خطاطى، نويسندگى و ... اما كارهايى هست كه گاهى براى خانم ها مشكل به وجود مى آورد؛ مثلاً بازيگرى و حضور خانم ها در برخى نقش ها و

صحنه ها و ظاهر شدن آنها به اين صورت در مقابل چشم ميليون ها نفر، گاهى ثبات زندگى خانوادگى آنها را دچار مخاطره مى كند. من خيلى جاها ديده ام كه زندگى اين گونه افراد به طلاق كشيده شده است. گاهى بعضى هنرمندان با من تماس مى گيرند و از اين گونه مشكلات سخن مى گويند. همين جا من به خانم ها توصيه مى كنم كه هر چند شوهرانشان هم با فعاليت هاى هنرى آنها موافقند اما در عين حال بايد كاملاً جهات روحى شوهرشان را رعايت كنند و وقتى كه در صحنه آشكار مى شوند كارهايى را بپذيرند كه موجب ايجاد

180

حساسيت در كسى نشود، زيرا اگر شوهر راضى نباشد لازمه اين كار اين است كه يك زندگى متلاشى شود و بچه ها بى مادر بمانند، به هر حال بايد درمسائل هنرى و فرهنگى دقت بيشترى بشود كه هم خانم ها از وجودشان استفاده شود و هم مشكلات اخلاقى و اجتماعى و خانوادگى به وجود نيايد. در روزگار ما گرايش به فعاليت هاى هنرى و به خصوص بازيگرى در بين جوان ها _ خصوصاً دختران _ زياد شده است؛ يعنى مى توان گفت از جمله مشاغل و رشته هايى است كه خيلى مورد استقبال است و طرف داران زيادى دارد. از طرف ديگر به سبب همين نقاط آسيب پذير اخلاقى كه در اين رشته ها وجود دارد و گاهى محيط كار را تحت تأثير خودش قرار مى دهد طبيعى است كه افراد متعهد و متدين با ديده ترديد به آن نگاه مى كنند و كمتر به سمتش مى روند و اين هم باعث مى شود كه عرصه فعاليت هاى هنرى و فرهنگى از افراد متعهد خالى شود. اين معضلى است كه ما در حال حاضر و با اين وضع نمى توانيم

در صحنه تقابل فرهنگى با بيگانگان توفيق چندانى داشته باشيم. ما به فيلم و سينما و تلويزيون نياز داريم و با قطع نظر از اين كه مسلمانيم بايد از عناصر مثبت فرهنگى خود دفاع كنيم. خيلى چيزها در غرب تضعيف شده است. غيرت، يك ارزش انسانى است. بايد كارى كنيم كه در عين تأمين نيازها و ضرورت ها ارزش هايمان را هم حفظ كنيم. رعايت ضوابط خيلى مؤثر است. فرض بفرماييد اگر جايى لازم شد كه دختر خانمى در يك فيلمى ايفاى نقش كند رعايت ضوابط باعث مى شود كه حساسيت آن كمتر باشد؛ مثلاً اگر مسائل اخلاقى و حجاب رعايت شود خنده بى جا نكند، مسائل محرم و نامحرمى را كاملاً رعايت كند معلوم است كه چنين حضورى آفت خيز

181

نمى شود و تبعات منفى در جامعه و در خانواده به وجود نمى آورد. حريم ها را از جهت اخلاقى اگر رعايت كنند هم به نفع بازيگران است و هم به نفع اجتماع. هنرمندان فكر نكنند آن چه را كه آنها در دلشان هدف قرار دادند بينندگان هم فقط همان ها را مى گيرند. بيننده اعم از آن را مى گيرد؛ يعنى همه چيز اين صحنه را مى گيرد. يك رفتار معقولانه مؤدبانه بدون عيب زن و مرد بازيگر به آن دختر و پسرى كه تماشاگر آن صحنه هستند درس مى دهد كه شما نيز همين كار را بكنيد و يك حركت سبك و جلف كه اين زن و مرد با هم داشته باشند به اجتماع نيز همين الگو را مى دهد و لذا ما كه مى خواهيم فرهنگمان را صادر كنيم و روى ديگران تأثير بگذاريم بايد بدانيم كه فيلم سازى و بازيگرى مسئله بسيار ظريفى است؛ خيلى بيشتر از اين

مقدارى كه ما فكر مى كنيم. گاهى هنرمندان به اين نكات كمتر توجه دارند و بيشتر مى خواهند كارشان براى بينندگان جالب باشد؛ در صورتى كه اگر اينها را رعايت كنند خيلى مى توانند به مسائل اخلاقى جامعه كمك كنند. طبيعى است كه ما، در فيلم ها و به نقش هاى منفى هم احتياج داريم و مراعات معيارهاى اخلاقى و فقهى دست هنرمند را در ارائه مطلوب اين نقش ها مى بندد و بازيگر مجبور است ظواهرى را مراعات كند كه با ويژگى هاى شخصيت مورد نظرش هيچ سنخيتى ندارد؛ مثلاً گاهى كج سليقگى مى كنند و نقش هاى چندش آور و يا سبكى را با چادر انجام مى دهند و نقش هاى وزين و جذاب را برعكس. به هر حال به نظر مى رسد كه اين موضوع دقت خاصى را مى طلبد و راه كارهاى عملى ويژه اى را بايد تدارك ديد. در اين خصوص توصيه ام اين است كه حتى المقدور جنبه هاى مثبت را

182

نشان دهند، زيرا جنبه هاى منفى خواه ناخواه بى تأثير نيست گرچه هدف فيلم ساز اين باشد كه با اين وسيله از نقاط منفى انتقاد كند ولى تعدادى از بينندگان از همين نقاط منفى الگو مى گيرند. برخى اصلاً زمينه تربيتشان به گونه اى است كه وقتى در فيلمى كسى مثلاً فحش مى دهد و الفاظ ركيك مى گويد، آنها همين الفاظ را ياد مى گيرند، تقليد مى كنند و همين را الگو مى كنند هرچند كه شما قصدتان انتقاد از اين كار باشد. اگر شما دو چهره مثبت و منفى را به نمايش بگذاريد، يك سرى افراد هستند كه گرايش به طرف فرد خوب دارند و او را الگوى خود قرار مى دهند و يك افرادى طبعاً مى روند دنبال همان الگوى منفى و همان فردى كه ما

مى خواهيم محكومش كنيم. از اين جهت من توصيه مى كنم كه به جنبه هاى منفى در حد ضرورت پرداخته شود. نظر حضرت عالى درباره فعاليت هاى سياسى بانوان چيست؟ پاسخ: حضور خانم ها در صحنه فعاليت هاى سياسى مى تواند نقش تعيين كننده اى داشته باشد. اگر خانم ها اجتماع كنند خيلى در جهت گيرى ها مؤثرند. در تظاهرات دوران انقلاب و نيز در صحنه هاى ديگر پس از انقلاب از جمله جنگ، انتخابات خانم ها ثابت كردند كه در بعضى از صحنه ها خيلى مؤثر هستند و تأثير كامل مى گذارند. وقتى كه آراء منتخبان را مى بينيم، درمى يابيم كه خانم ها اتحاد و حضور خاصى داشته اند كه اين نتايج حاصل شده است و اين خيلى مهم است. خانم ها در انتخاب رياست جمهورى مى توانند نقش سرنوشت ساز داشته باشند، كاملاً مى توانند رئيس جمهورى غير از آن كسى را كه مردها مى خواهند روى كار بياورند. اين كار را كوچك حساب نكنيد. در

183

نمايندگى مجلس شوراى اسلامى هم اشكالى ندارد كه خانم ها بيشتر حضور داشته باشند. تا به حال حضور خانم ها در كرسى نمايندگى خوب بوده است، اما بايد ديد كه اينها چه اندازه فعال هستند؟ خانم ها اگر نمايندگانى را بياورند كه واقعاً بتوانند در صحنه مجلس ذى نظر و ذى نفوذ و فعال باشند خيلى جالب است، زيرا در صحنه مجلس همه نمايندگان فعال نيستند، بلكه اقليتى فعالند و اگر خانم ها بتوانند اين اقليت را با فرستادن خانم هاى فعّال و خوش فكر، هرچه بيشتر كنند، اين كار در دفاع از حقوقشان خيلى مؤثر است. گرچه الآن بعضى از مردها هم خيلى از حق خانم ها دفاع مى كنند، حتى بيشتر از خود آنها. مسئله ديگر تشكّلِ بانوان است. داشتن تشكل چيز خوبى است چون وقتى متشكل شدند بهتر

كار مى كنند و مخصوصاً اگر تشكيلاتشان را در سراسر كشور گسترده كنند، هم مى توانند نامزدهاى بهترى را گزينش و معرفى كنند و هم خواسته هايشان را از نمايندگان بهتر بخواهند. اين هم خيلى مؤثر است و آقايان هم بيشتر روى آنها حساب مى كنند. من معتقدم تشكيلات بانوان بايد خيلى حساب شده باشد، اولاً: صرفاً حالت صنفى و جنسيتى نداشته باشد كه فقط به فكر خودشان و دفاع از خودشان باشند، زيرا اگر فقط اين باشد محدوديت مى آورد. ثانياً: تشكّلِ خانم ها علاوه بر حمايت از آن چه كه مصلحت واقعى بانوان است، اصلاً بايد در اساس كشور دخالت داشته باشند، خانم ها بايد بدانند كه چه كسى را انتخاب مى كنند و همه مسائل اقتصادى، فرهنگى و دينى كشور را مد نظر داشته باشند. زن ها اگر محدود به خودشان نباشند و براى كل جامعه، براى ايران كار كنند نفوذ بيشترى به دست مى آورند و خود اين تشكلى كه پيدا مى كنند سبب مى شود كه قدرت پيدا كنند

184

و مردها هم بيشتر روى اينها حساب كنند. آيا زنان مى توانند منصب هاى قضاوت و امارت را هم عهده دار شوند؟ پاسخ: دو موضوع قضاوت و حكومت (در رأس حكومت بودن زن) و امثال اينها، مسائلى فقهى هستند كه در كتاب هاى فقهى مورد بحث و بررسى قرار گرفته اند. فقها هم نظرات مختلفى راجع به اين مسئله دارند: بعضى تجويز مى كنند برخى حرام مى دانند و بعضى هم مكروه. اينها موارد مختلفى است. اولاً اين نكته را بايد توجه كنيم كه اين موضوع يك مسئله تقليدى است. فرهنگ ما فرهنگ فقاهت و تقليد است. ما در مسائلى كه تقليدى است بايد به مراجع تقليد مراجعه كنيم و

در نهايت رأى قاطع را آنها خواهند داد. بنابراين، اين كه در يك سخنرانى يا در يك مجله مطرح شود كه اين امر جايز است يا نه اينها حالت تحيّرى براى مردم به وجود مى آورد. بالاخره هر چيزى كارشناسى دارد و كارشناس اين مسائل هم فقها هستند. مسئله دوم اين كه من توصيه ام به فقها اين است كه وضع زمانه با گذشته تفاوت هايى كرده و تغييرات اساسى به وجود آمده است. ايران از ساير كشورها جدا نيست. زن ها از ساير اجتماع جدا نيستند. ما ديگر نمى توانيم زن ها را مثل زمان هاى گذشته اداره كنيم. افراد جامعه ما از طريق رسانه هاى عمومى با اوضاع و افكار جهانيان آشنا مى شوند و توقعاتشان زياد مى گردد. ما از فقهاى عظام انتظار داريم با ديد جهانى و سعه صدر مسائل مربوط به بانوان را بررسى كنند و بر طبق منابع متقن فقهى تكليف اين مسائل را روشن سازند تا نيازى به اظهار نظرهاى افراد غيرمسئول و احياناً افراد ناصالح نباشد. البته

185

دانشمندان ديگر نيز در صورتى كه با مبانى فقهى آشنا باشند و آن را رعايت كنند مى توانند در اين مسائل بحث كنند. شايد اين بحث ها براى فقها و مراجع تقليد نيز مفيد واقع شود و در طرز اجتهاد آنان نيز بى اثر نخواهد بود ولى به هر حال سخن نهايى را مراجع تقليد بايد بزنند، و نبايد حريم فرهنگ مرجعيت تقليد در مسائل فقهى شكسته شود.

186

حقوق مشترك زن و مرد حقوق مشترك ميان زن و مرد چيست؟ پاسخ: اسلام بين زن و مرد از حيث انسان بودن هيچ تفاوتى قائل نيست و اين اصل را به حدى مسلم مى داند كه در آيات

و روايات هيچ جايى لازم نمى بيند بر اين موضوع صراحتاً تأكيد كند. بنابراين هر جا كه در قرآن يا در احاديث، مطالبى خطاب به انسان ديده مى شود شامل زن و مرد هر دو است. در همان زمان ها اين مسئله حتى براى جوامع متمدن هم مطرح بود كه آيا زن اصولاً انسان است يا نه؛ يا نيمه انسان است، اما براى اسلام اصلاً اين مسئله مطرح نيست و اين يك موضوع جانبى است. حدود يك قرن است كه موضوع حقوق بشر در سطح جهان مطرح است. البته اسلام از ابتدا در اين قسمت بحث كرده و حقوقى را تعيين و امضا فرموده است. من مطلبى را كه در اين باره يعنى حقوق زن عرض مى كنم همان حقوقى است كه بعضاً به عنوان حقوق بشر مطرح مى شود، و بين زن و مرد مشترك است و در اين جا به مهم ترين آنها اشاره مى كنم:

187

1. حق حيات و زندگىانسان به عنوان يك موجود زنده اين حق را دارد كه حياتش را ادامه دهد و كسى حق ندارد كه بدون مجوز قانونى و شرعى اين حق را از او سلب كند. 2. حق آزادىهر انسانى، چه زن و چه مرد آزاد آفريده شده است و اين آزادى در نهادش گذاشته شده است. كسى هم حق ندارد اين آزادى را از او سلب كند مگر اين كه مزاحم آزادى ديگران يا مزاحم مصلحت خودش و جامعه شود. 3. حق استفاده از منابع طبيعىانسان در جهانى زندگى مى كند كه نيازهاى خاصى دارد: آب، هوا، غذا، لباس و نيازهاى ديگر. بايد بتواند از غذا و آب و هوا و امثال اينها استفاده كند

منابعى مثل معادن، جنگل ها و درياها متعلق به مردم است و انسان طبعا حق دارد از آنها استفاده كند. كسى هم حق ندارد مانع او بشود. مگر اين كه استفاده از اين حق، مزاحم حقوق ديگران شود. در مورد حق سكونت نيز همين طور است، از آن جا كه انسان نيازمند مسكن است، طبعاً براى تهيه مسكن مجاز است كه در محدوده كشور يا شهرش يا هر جاى ديگر براى خودش موطن و مسكنى انتخاب كند. البته طبيعى است كه همه اين موارد بايد داراى نظام و ضوابط خاصى باشد كه ضرورت زندگى اجتماعى و لازمه تأمين مصالح عمومى است.

188

در همه اين موارد بحث در اين است كه انسان به طبع انسانى خود و به عنوان اصول اوليه، داراى چنين حقوقى است و طبيعتاً اگر بنا باشد كه استفاده از اين حقوق موجب تجاوز و تعدى به حقوق ديگران و جامعه باشد، قطعا محدود مى شود؛ مثلاً اگر كسى متعرض حيات ديگران شده باشد يا امنيت جامعه را در معرض خطر قرار داده باشد، نمى توان گفت كه باز هم حق حياتش محترم و محفوظ است، بلكه در واقع خودش اين حق را از خودش سلب كرده است و قوانين مدنى كه رتبه اش بعد از حقوق انسانى و حقوق اساسى است، تكليف او را روشن خواهد كرد. 4. حق بهداشت و درمانزن و مرد به عنوان انسان حق دارند براى صيانت از حيات و سلامتى خود، از محيط سالم و بهداشتى بهره مند باشند و آن چه را كه براى درمان و رفع بيمارى نيازمندند در اختيار داشته باشند و اين حق طبيعى هر انسانى است كه هيچ كس

نبايد مانع آن بشود. 5 . حق اشتغاللازمه تأمين نيازهاى زندگى، كار كردن است، لذا زن و مرد حق دارند كه براى رفع نيازهاى خود به كار بپردازند و نتيجه كار هر كسى هم متعلق به خودش است. بنابراين هر كسى كه براى ديگرى كار مى كند بايد مزد عادلانه اى دريافت كند. مزد عادلانه يعنى مزدى كه به اندازه كار است، با قطع نظر از اين كه نيروى كار، زن است يا مرد، سياه است يا سفيد. چرا كه

189

هر كسى در قبال كارى كه انجام مى دهد حق دريافت مزد دارد. نمى توان به كسى گفت كه چون تو زن هستى بايد به ازاى كار مساوى، حقوق كمترى دريافت كنى. اسلام كاملاً با اين امر مخالف است. از نظر اسلام اگر زن در خانه يا در هر جاى ديگر كار كند همان حقوقى به او تعلق مى گيرد كه به مرد تعلق مى گيرد. از اين جهت به نظر من در جهان ما، به زن ها ظلم مى شود، زيرا غالباً از نياز زن ها استفاده مى شود، آنها را به كار مى گيرند و به جاى مزد عادلانه حقوقى كمتر از مردها به آنها اختصاص مى دهند. در غرب هم متأسفانه اين مطلب كاملاً رواج دارد و از زن به عنوان كارگر و كارمند ارزان استفاده مى كنند. منظور از حقوق عادلانه حقوق مساوى نيست. هر كس بايد به اندازه ارزش كارش مزد بگيرد. يك كارگر زن ممكن است به اندازه كارگر مرد، يا بيشتر هم كار كند. بايد به همين نسبت هم حقوق بگيرد؛ يعنى زن بودن نبايد يك معيار باشد، خودِ كار و شرايط و بازده آن، ملاك است. يك تذكر مشفقانهدر شرايط كنونى

هر ساله صدها هزار فارغ التحصيل دانشگاهى در رشته هاى مختلف داريم كه اكثر آنها خانم ها هستند، و غالباً تمايل به اشتغال دارند. مسئولان هم به بهانه تساوى حقوق زن و مرد و اين كه خانم ها به حقوق كمترى قانع اند و در برابر كارفرمايان مطيع ترند استخدام آنان را بر جوانان بيكار ترجيح مى دهند. و با توجه به اين كه با مشكل اشتغال مواجه هستيم هر روز بر تعداد جوانان پسر بيكار افزوده مى شود. دختران هم حاضر نيستند با پسران بيكار ازدواج كنند و روز به روز بر تعداد دختران و پسرانى كه قدرت

190

ازدواج ندارند افزوده مى شود، سنين ازدواج بالا رفته و بسيارى از آنها به كلى از ازدواج و تشكيل خانواده و پرورش فرزندان محروم مى شوند و ناچارند تا آخر عمر تنها زندگى كنند. زندگى تنهايى هم بسيار سخت و با ده ها عوارض بد همراه خواهد بود. با وضع موجود بنياد خانواده جداً در معرض خطر مى باشد. بايد مسئولان در حل اين مشكل چاره اى بينديشند. خانم ها هم بايد در تحصيلات دانشگاهى و استخدام در مشاغل از ازدواج به موقع و تشكيل خانواده غافل نمانند و در اين رابطه همكارى كنند و گرنه پشيمان خواهند شد. 6 . حق تملك و تصرف در اموال خودهر انسانى وقتى كاركرد، خودش مالك نتيجه كارش مى شود. اين نتيجه به كس ديگرى تعلق ندارد؛ مثلاً اگر يك زن كار كند و نتيجه كارش را شوهرش يا پدرش بردارد، اين ستم است. البته اگر خودش بخواهد در زندگى مشترك خرج كند مسئله اى نيست، اما چون مال، متعلق به خودش است، از هر مجراىِ مشروعى كه به دست آورده باشد، چه از

طريق كار يا ارث يا بخشش و امثال آن، به هر حال حق تصرف در آن هم در اختيار خودش است و زن بودن هيچ گونه محدوديتى در حق تملك و در حق تصرف در اموال ايجاد نمى كند. اگر زن اموالى را پيدا كرد و خواست آن را به كسى ببخشد يا در تجارت بيندازد يا ذخيره كند و يا در راه خدا بدهد در همه اينها، آزاد است. اما بعضى تصرفات را چه زن و چه مرد حق ندارند حتى در اموال خودشان انجام بدهند؛ مثل اين كه كسى بخواهد اموالش را آتش بزند يا در راه حرامى به كار بيندازد و

191

در مسيرى استفاده كند كه به حال جامعه مضر باشد، اين گونه تصرفات ممنوع است و فرقى بين زن و مرد نيست. 7. حق امنيتانسانى كه مى خواهد در اجتماع زندگى كند _ چه زن و چه مرد _ نياز به امنيت دارد؛ يعنى بايد محيطى باشد كه در آن جان و مال و عِرض و آبرويش در امان باشد و كسى متعرض حقوق و شئون و آزادى هاى مشروع وى نشود. امنيت، مهم ترين و بزرگ ترين خواسته اى است كه هر انسانى دارد. اين نياز براى زن، بايد هم در خانه شوهر و هم در كل جامعه تأمين باشد و اگر امنيتش مورد تجاوز قرار بگيرد حق دارد براى گرفتن حقش به دادگاه هاى صالح مراجعه كند و اگر تزاحم و هرج و مرجى در جامعه پيش نمى آيد مى تواند مستقيماً از خودش دفاع كند و حقش را بگيرد. زن و مرد در اين جهت تفاوتى ندارند. زن هم مى تواند شكايت كند، مى تواند مراحل تعقيب قانونى شكايت را

ادامه دهد، وكيل بگيرد، خودش در دادگاه صحبت كند، از خودش دفاع كند و اگر مسافرت يا هر اقدام ديگرى لازم دارد انجام دهد. علاوه بر اين كه اين حق طبيعى را اسلام نفى نكرده است مشاهده مى كنيم كه سيره زنان صدر اسلام و به خصوص سيره حضرت فاطمه عليهاالسلام هم آن را تأييد مى كند. حضرت فاطمه عليهاالسلام براى گرفتن حق خودشان دفاع، سخن رانى و بحث و استدلال مى كنند، در مسجدپيغمبر در حضور اجتماع عظيم مردم سخن مى گويند و مسئولان را استيضاح مى كنند؛ براى اين كه حق خود را بگيرند. اينها مسائل روشن و واضحى است كه در اسلام ديده مى شود، نه اين كه زن بگويد:

192

خجالت مى كشم. يا ديگران بگويند: قبيح و زشت است كه زن حق خودش را بگيرد! چرا زشت است؟! حتى ديگران بايد در اين قسمت كمك كنند تا زن ها بهتر و راحت تر بتوانند براى احقاق حقشان قيام كنند. 8. حق قانون گذارى و در سايه قانون زيستنوجود قانون از ضروريات زندگى اجتماعى انسان است. زن و مرد هر دو حق دارند كه در قانون گذارى سهيم باشند و طبعاً حق دارند كه در سايه اين قانون زندگى كنند و از مزاياى آن بهره مند شوند، كسى مجاز نيست كه در اين زمينه تبعيضى قائل شود و مثلاً زن را از دخالت در قانون گذارى منع كند يا كسى را به خاطر زن بودن از حمايت قانون محروم نمايد. 9. حق دخالت و مشاركت در حكومتاصل نيازمندى جامعه به حكومت، امرى قطعى و محرز است و لازمه اجراى قانون اين است كه حكومتى عهده دار سامان دهى نظام جامعه باشد. زن و مرد هر دو به عنوان شهروندانى كه

حق دخالت در تعيين سرنوشت خود را دارند مى توانند در حكومت و در تعيين آن سهيم باشند. طبعاً حضور در مقدمات اين كار نيز حق همه است، ايجاد تشكل هاى صنفى و سياسى، شركت در احزاب و گروه ها، حضور در انتخابات و هر نوع فعاليت سياسى، جزء حقوق مردم و از جمله زنان است. خانم ها مى توانند تشكل هايى به وجود بياورند و از حقوق خود، كشورشان و از حقوق مردان و زنان دفاع كنند. آنها نبايد فقط به فكر امور خودشان باشند، بلكه بايد به فكر حقوق

193

مظلومين هم باشند. اگر به اين فكر باشند خيلى موفق تر خواهند بود. نبايد به تقابل و مرزبندى هاى بيهوده ميان زن و مرد دامن زد. خانم ها بايد با حفظ موازين شرعى و ضوابط قانونى، براى كل جامعه و براى همه انسان ها فعاليت كنند. 10. حق اختيار همسرهمان طور كه مرد حق دارد ازدواج كند، زن هم وقتى به سن ازدواج رسيد حق دارد كه شوهرى براى خود انتخاب كند. زن در انتخاب شوهر آزاد است و كسى نمى تواند او را به ازدواج يا ترك آن مجبور كند. هيچ كس نمى تواند دختر يا زنى را مجبور به ازدواج با فرد خاصى نمايد، نه پدر، نه مادر، نه خانواده و نه هيچ كس ديگرى حق ندارد او را به ازدواج تحميلى وادار كند. انسان در انتخاب همسر كاملاً آزاد است و كسى حق جبر و تحميل ندارد. 11. حق داشتن و تربيت فرزندداشتن فرزند، نياز و حق طبيعى است و انسان وجود فرزند را ادامه بقاى خود مى داند. همان طور كه مرد حق دارد فرزند داشته باشد زن هم حق دارد بچه دار شود؛ يعنى اگر مردى

به همسرش بگويد كه من اصلاً نمى خواهم بچه داشته باشم، از جهت خودش مى تواند بگويد اما حق زن در اين جا نبايد ناديده گرفته شود. بنابراين قوانين مدنى بايد به نحوى حقوق هر دو را حفظ كنند، در مورد تربيت نيز هر زن يا مردى حق دارد كه فرزندان خود را بر طبق

194

دل خواهش تربيت كند، اين خواسته طبيعى و احساسى است كه در درون هر زن و مردى هست، كه اين هم باز در محدوده حقوق خانواده بحث واضح ترى را مى طلبد. 12. حق انديشيدن و عقيده داشتنزن عاقل است، مرد هم عاقل است. يعنى عقل داشتن و فكر كردن از خواص هر دو است. وقتى كه خدا اين نعمت را به كسى داده است او هم حق دارد كه آن را به كار بيندازد و فكر كند، طبيعى است كه انسان در پى انديشه هايش به يك عقيده اى مى رسد، حالا اين عقيده يا نسبت به مسائل معنوى و اخروى و امثال اينهاست، يا در مورد مسائل اجتماعى و دنيوى. به هر حال عقيده انسان محترم است، از هر راهى كه كسب كرده باشد. بله ديگران مى توانند به او توصيه كنند، و از او بخواهند كه در عقيده اش تجديدنظر كند. با او بحث كنند و عقيده اش را ابطال كنند اما نمى توانند بگويند كه چرا اين عقيده را دارى؟ مثلاً كسى خدا را قبول دارد، يكى ديگر بگويد چرا تو خدا را قبول دارى؟ يا يك كسى فكر كرده و هنوز نتوانسته به وجود خدا پى ببرد. نمى توان او را تحت فشار قرار داد و محاكمه و زندانى اش كرد كه چرا تو نتوانسته اى عقيده اى پيدا كنى؟! خوب نتوانسته

است پيدا كند. مى توانند برايش استدلال كنند، راهنمايى اش كنند و بگويند اين جور فكر كن تا عقيده ات درست شود. اما اگر در نهايت گفت: من به حرفى كه شما مى گوييد نرسيده ام، نمى توان به صرف اين كه به عقيده اى نرسيده است يا در آن شك دارد او را مجازات كرد.

195

همين جا بگويم كه عده اى به حكم اسلام درباره مرتدّ اعتراض دارند و آن را با آزادى عقيده به عنوان يكى از حقوق طبيعى انسان در تضاد مى دانند و مى گويند: اگر مسلمانى به هر دليل حقانيت دين يا يكى از ضروريات آن برايش زير سؤال رفت و نتوانست آن را بپذيرد، شما چرا حق حيات را از او سلب مى كنيد؟ به اجمال بايد گفت اين موضوع مربوط به حقوق طبيعى نيست بلكه به حقوق اجتماعى و سياسى انسان برمى گردد. همان طورى كه فرد حق دارد، جامعه هم حقوقى دارد كه بايد محفوظ بماند؛ مثلاً گاهى در صدر اسلام بعضى از كفّار به دوستانشان دستور مى دادند كه ابتدا بياييد اسلام را قبول كنيد و پس از اين كه به عنوان مسلمان شناخته شديد از اسلام بيزارى بجوييد و آن را باطل وانمود كنيد. اين توطئه اى بود براى اين كه پايه هاى ايمان مردم را متزلزل كنند و به اجتماع مسلمين ضربه بزنند. يكى از انگيزه هاى اين حكم همين جهت است. كسى كه عقيده اى پيدا كرده برايش محترم است. زن و مرد هم فرقى نمى كند. اما اگر از حد داشتن اعتقاد فراتر رفته و به ابراز عقيده برسد، يعنى اگر بنا باشد كسى با اظهار عقيده شخصى اش به اعتقاد ديگران، كه آنها هم عقيده شان محترم است، لطمه اى وارد كند، اين جا بايد حقوق

و قوانين اجتماعى حد و مرز آزادى ها را تعيين كند و طبعاً محدوديت ها و مقررات خاصى را ايجاب خواهد كرد. همه حقوق انسانى اين خصوصيت را دارند كه وقتى به مرحله عينيت اجتماعى مى رسند، خواه ناخواه با تزاحم هايى روبه رو مى شوند كه اين تزاحم ها اجازه نمى دهند

196

كه آنها به همين صورت بسيط تحقق پيدا كنند، بلكه به قالب ها و مجارى خاصى نيازمندند و روح اين اصول بايد با حفظ مصالح عمومى در قالب قوانين اساسى و حقوق مدنى دميده شود تا در سايه اين قوانين همه بتوانند از حداكثر حقوق و آزادى هاى ممكن بهره مند شوند و آزادى كسى موجب سلب آزادى ديگرى نگردد. از لوازم آزادى عقيده اين است كه اگر كسى به مقتضاى عقيده دينى اش، مراسم و مناسك خاصى را بايد انجام دهد، اين حق او است و كسى نبايد مانع و مزاحمش بشود. 13. حق تحصيل علميكى از حقوق انسانى حق تحصيل علم است كه اين را ما قبلاً به طور مفصل بحث كرديم و عرض كرديم كه زن در تحصيل علم آزاد است و ديگر نيازى به تكرار آن مباحث نيست. 14. حق تكامل روحى و معنوىاز آن جا كه انسان داراى استعداد و ظرفيت تكامل روحانى و پيشرفت عقلى است براى زن و مرد اين حق وجود دارد كه براى نيل به مقامات عالى معنوى تلاش كنند و به تعالى روحى و كمالات نفسانى نايل شوند و كسى حق ممانعت از اين امر را ندارد. اينها اجمالى بود از حقوقى كه زن به عنوان انسان بودن دارد. همه ملزمند اين حقوق را بپذيرند و نه تنها كارشكنى نكنند بلكه بايد براى استيفاى آن

197

همراهى و كمك هم بكنند؛ يعنى حكومت و نيز ديگران ضامن اين حقند و بايد وسيله رسيدن به اين حق را براى بانوان فراهم كنند. حقوق طبيعى و حقوق اكتسابى چيست؟ پاسخ: براى انسان دو نوع حقوق مى توان در نظر گرفت: حقوق طبيعى و حقوق اكتسابى. حقوق طبيعى، حقوقى است كه منشأ و سند آن، آفرينش ويژه انسان است. چنين قوانينى نياز به جعل و قرارداد ندارد. هر «استعداد طبيعى» مبناى يك «حق طبيعى» است و علت اين كه اين گونه حقوق براى همه انسان ها وضع مساوى و مشابهى دارد، اين است كه افراد انسان هيچ كدام طبيعتاً مسلط بر ديگرى و يا فرمانبردار و مطيع ديگرى به دنيا نيامده اند و تشكيلات زندگى انسان ها طبيعى و قهرى نيست. كارها و پست ها و وظيفه ها به دست طبيعت تقسيم نشده است. بنابراين، اين حقوق براى همه است و افراد بشر بر اساس طبيعت خود، همه از آن برخوردارند و همان طور كه احتياج به جعل ندارد كسى هم نمى تواند آنها را بى دليل از كسى سلب كند. در اين حقوق، رنگ و نژاد و زن بودن و مرد بودن و ساير تفاوت ها و امتيازها بى تأثير است و هيچ كس با ديگرى تفاوت ندارد؛ مثلاً حق تحصيل يا حق ازدواج چيزى است كه سندش در خود طبيعت و آفرينش انسان ها است و كسى كه بخواهد اين حق را براى افراد اثبات كند در واقع حرف تازه اى نزده، بلكه يك امر محرز قطعى را تقرير كرده است و كسى هم كه بخواهد اين حق را منكر شود برخلاف قاعده و مخالف طبيعت و آفرينش انسان عمل كرده است.

198

نكته اساسى در

اين جا اين است كه مراعات حقوق طبيعى افراد و احترام آن كاملاً ضرورى است. لذا قوانين اساسى و قوانين مدنى بايد مبتنى بر حقوق طبيعى و فطرى جعل شوند و در هيچ مورد نبايد با آن منافات داشته باشند يا آن را نقض نمايند. اگر قوانين با مبانى و قواعد زيربنايى _ كه بخشى از آنها را برشمرديم _ منافات نداشته باشند، تفاوت آنها در موقعيت هاى مختلف يا تحول آنها در طى زمان را بايد به اعتبار تفاوت شرايط زمان و مكان و تغيير موقعيت ها دانست؛ مثلاً ممكن است در جامعه اى براى حسن جريان امور و براى اين كه بهره مندى همه افراد از حقوق طبيعى شان به طور يكسان ميسر شود لازم باشد كه محدوديت ها و مقرراتى وضع شود. مانند ممنوعيت ازدواج فاميلى يا كنترل مواليد يا مقررات مربوط به شرايط عقد و كيفيت ثبت آن، قوانين كار، مالكيت و ... اينها ممكن است در كشورى طورى باشد و در يك كشور ديگر طورى ديگر. اگرچه همه انسان هايى كه در شرايط مساوى مشمول اين قوانين مى شوند به طور مساوى حق دارند كه از آن برخوردار شوند و استثناهايش را هم باز خود قانون معين مى كند. جنبه ديگرى كه معمولاً در جعل قوانين مدنظر مى باشد، اين است كه بايد تكليف تزاحم حقوق را هم روشن كند؛ مثلاً فرض بفرماييد اگر كسى داراى بيمارى خاص مسرى باشد، قانون او را مادامى كه معالجه نشده است از ازدواج منع مى كند. اين محروميت از يك حق طبيعى، به خاطر اين است كه برخوردارى او از اين حق مساوى است با خطر محروم شدن جمع كثيرى از برخى از حقوق خود. لذا

اين جا ترجيح با اين است كه براى حفظ حقوق

199

مشروع اكثريت و جلوگيرى از زيان آنان، حقوق و آزادى هاى يك فرد محدود شود. تعيين اين محدوديت ها بر عهده قانون است كه در عين احترام به حقوق و آزادى هاى فردى و تأمين هرچه بيشتر آنها، حق جامعه را هم محفوظ نگه دارد. به تعبير ديگر، مى توانيم بگوييم قوانين جزئى و دست دوم، ضريب واقعيت هاى عينى را هم در خودش دارد و در واقع صيانت و تأمين حقوق طبيعى همه شهروندان را با لحاظ شرايط خاص زمان و مكان مدنظر دارد. حال سؤال اين جا است كه جداى از ويژگى هاى طبيعى و نيازهاى انسان از يك طرف و اقتضائاتى كه زندگى اجتماعى از سوى ديگر ايجاد مى كند، آيا عامل ديگرى هم در جعل قوانين تأثير دارد يا نه؟ در اين باره بايد بگويم: خداوند حكيم و متعال انسان را هدفدار آفريده است و بخشى از مقدماتى را كه لازمه اين امر است به صورت غريزى در نهاد و سرشت انسان قرار داده است؛ مثلاً به هدف بقاى نسل، احساس نياز به ازدواج و هم چنين علاقه به فرزند در وجود افراد هست و ما هم در مقام قانون گذارى مجاز نيستيم با اين آرمان و هدف مخالفت كنيم، به طورى كه بقاى نسل بشر با مخاطره روبه رو شود. كارى مثل قانونى كردن تشكيل خانواده توسط دو هم جنس از اين قبيل است. برخى هدف ها را هم خود انسان بر اساس ارزش ها و اصول بايد انتخاب كند و به دنبال آنها باشد، كه رشد و سعادت فرد و جامعه در گروى اينها است. قانون بايد به گونه اى باشد كه نه تنها كندكننده

و سد راه پيشرفت و فلاح آدمى نباشد بلكه اين راه را هموارتر، آسان تر و روشن تر كند. البته ميزان دانش بشر و تفاوت هايى كه در

200

ديدگاه ها وجود دارد قوانينى را كه به دست انسان ها وضع مى شود با هم متفاوت و گاهى متعارض مى كند. بعضى مى پرسند: اين بحث ارتباط تنگاتنگى با بحث «رابطه جهان بينى و ايدئولوژى» و به تعبير ديگر، «رابطه هست ها و بايدها» دارد. يعنى آيا بايدها (مقرراتى كه انشا مى شود) كاملاً برآمده از واقعيات و مبتنى بر آنها است؟ اين موضوعى مبنايى است كه مرحوم علامه طباطبائى رحمه الله و مرحوم شهيد مطهرى رحمه الله و برخى ديگر نيز در اين زمينه بحث هايى دارند. بعضى از صاحب نظران هم اين ابتنا را قبول ندارند. به نظر من بايدها مبتنى بر هست ها است. مثلاً انسان داراى استعداد يا نيازى هست كه در پى آن بايد آن را باور يا برآورده سازد. ما هم در اين جا گفتيم كه حقوق و مسائل تشريعى، پاسخى است به آن نيازها و شرايط تكوينى انسان كه نمى توان با آنها مخالفت كرد. اما توجه به يك مسئله لازم است و آن اين كه نمى توان هر «بايد»ى را از هر «هست» نتيجه گرفت؛ مثلاً اگر فرضاً علم به اين نتيجه برسد كه فلان نژاد از جهت برخى شرايط و توانايى ها بر نژاد ديگر برترى دارد، از اين جا مى توان نتيجه گرفت كه هر كدام بايد در زمينه استعدادهاى خودشان رشد پيدا كنند و حقوق اكتسابى آنها نيز بر اساس ميزان توفيق و كارآيى هر يك بايد تنظيم شود. اما از اين تفاوت نمى توان تبعيض نژادى را نتيجه گرفت، زيرا تبعيض نژادى دستورالعملى است كه بر مبناى

تمايز ذاتى نژادها استوار مى شود. اگر ما نژادهاى مختلف را در جوهر انسانيت با هم متمايز بدانيم آن گاه بايد حقوق و امتيازهاى طبيعى آنها را هم با يكديگر متفاوت بدانيم؛ ولى وقتى همه از نظر انسانيت با هم يكسانند حقوق طبيعى آنها هم كاملاً با يكديگر برابر است. همه

201

از حق آزادى، انتخاب، تحصيل، مشاركت سياسى، بهداشت و ... برخوردارند و از امكانات و حقوق كه حق هر انسانى است بايد كاملاً بهره مند شوند. آن گاه اگر پس از اين بهره مندى مساوى، نتايج متفاوتى به دست آوردند هر كسى در جايگاه شايسته خود بايد قرار بگيرد و به تناسب توانايى هايش در جامعه ايفاى نقش كند. برخى مى پرسند: از منظر حقوق طبيعى بين همه انسان ها تساوى برقرار است و تفاوت هاى فردى يا نژادى و امثال آن هيچ گونه تأثيرى در اين زمينه ندارد، اما حقوق اكتسابى، از آن جا كه وابسته به استعدادها، تلاش ها و شرايط افراد است طبعاً مساوى و مشابه نخواهد بود. حال كه در اين مورد رابطه تساوى برقرار نيست آيا قاعده خاصى وجود دارد كه بتوان آن را مبنا و معيار حقوق اكتسابى قرار داد؟ در پاسخ بايد گفت: يك معيار همان فعليت يافتن استعدادهاست. فرضاً اگر كسى در زمينه علم و دانش يا از نظر قدرت مديريت و رهبرى و يا از نظر توان جسمى به شايستگى هاى خوبى دست پيدا كرده و يا اهل كار و تلاش بسيار است، اين فرد بايد در جايگاه مناسب با خودش قرار بگيرد تا حتى الامكان توانايى هاى افراد، ضايع و معطّل نماند. معيار ديگر، اين است كه بهره گيرى از حقوق فردى، نبايد موجب اضرار به ديگران و

پايمال شدن حق آنها شود. حتى نبايد موجب اضرار به خود شخص شود. و نيز نبايد باعث ايجاد اختلال و آسيب در نظام اجتماعى شود و يا با ساير اصول و موازين انسانى در تضاد و تزاحم قرار بگيرد. جامع اين معيارها را مى توان در اصل عدالت خلاصه كرد؛ يعنى هيچ حقى نبايد با موازين عدل ناسازگار باشد.

202

استفاده از هر حقى اگر به هر دليل مستلزم ظلمى شود، موجب ناحق شدن و در نهايت موجب سقوط آن حق مى شود. و هر مرد يا زنى كه بخواهد تحت عنوان استفاده از حقوق خودش به ديگرى تعدّى كند اين كار مجاز و مشروع نيست و تحت عنوان سوءاستفاده از حق، ممنوع مى باشد.

203

حضرت زهرا عليهاالسلام ؛ الگوى زنان كتاب بانوى نمونه اسلام را به چه انگيزه اى نوشتيد؟ پاسخ: كتاب بانوى نمونه اسلام، دومين اثر بنده است كه در سال 1349 نوشتم. مدت ها اين فكر براى من مطرح بود كه بايد يك خانواده نمونه را به عنوان الگو به جامعه اسلامى ارائه بدهيم كه زنان و مردان ما بتوانند در همه زمينه ها از آن درس زندگى بگيرند. بهترين خانواده اى كه براى اين منظور مى توانست مدنظر باشد خانواده على بن ابى طالب عليه السلام و حضرت زهرا عليهاالسلام بود، چراكه از ميان مردان بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله ، اميرالمؤمنين عليه السلام و از ميان زنان حضرت فاطمه عليهاالسلام برترين انسان ها و دو شخصيت بزرگ اسلامند. اين دو بزرگوار چون معصوم بوده اند به تمام وظايف دينى خود كاملاً عمل نموده و بر اساس ارزش هاى الهى زندگى كرده اند و مى توانند هم در مسئله ازدواج، هم در روابط درونى خانواده، اعم از همسردارى، بچه دارى، خانه دارى

و... و هم در روابط اجتماعى، بهترين الگو براى خانواده ها باشند. از اين رو به فكر افتادم كه اين خانواده را بررسى و به عنوان الگو معرفى كنم.

204

براى بيان زندگى خانوادگى اين دو بزرگوار به دو شيوه مى توانستيم وارد شويم: يك شيوه، بررسى فضايل ذاتى اين دو بود. اميرالمؤمنين عليه السلام و حضرت زهرا عليهاالسلام هر كدام از جنبه عصمت داراى فضايلى ذاتى هستند كه بررسى آنها، خود باب مفصلى است. شيوه دوم، بيان رفتار خانوادگى و بعضاً اجتماعى اين دو بزرگوار بوده است، كه منظور اصلى ما را تشكيل مى داده و اگر هم در آن كتاب، كم و بيش به محور اول پرداخته شده باز برنامه عملى و رفتار اين دو بزرگوار مورد نظر بوده است. ابتدا فكر مى كردم منابع اسلامى ما در مورد زندگى حضرت زهرا عليهاالسلام خيلى غنى و پرمحتوا است ولى در حين كار، متوجه شدم كه متأسفانه منابع كمى داريم، چون مدت زندگانى حضرت زهرا و مخصوصاً مدت زندگى خانوادگى ايشان كوتاه است. علاوه بر اين، بخش عمده اى از زندگى آن حضرت بنا به مسئوليت هاى اصلى اش در داخل خانه مى گذشت و از داخل خانه هم ديگران كمتر اطلاع پيدا مى كنند. از اين جهت ما به جزئيات رفتار حضرت زهرا و به طور گسترده مطلب نداشتيم. از طرف ديگر به هر حال بانوان در آن زمان، محدوديت هايى داشتند كه طبع اين محدوديت ها هم اين بوده كه كسى عنايتى به جزئيات رفتار آنها نداشته است. اصولاً مسائل رفتارى را خيلى مهم نمى دانستند كه درصدد بيان آنها برآيند. ما به اين مشكلات برخورد كرديم، ولى كوشيديم از هرچه كه مى شود _ هرچند جزئى

_ استفاده كنيم و از آن نتيجه اى بگيريم. به تدريج كه در آن پژوهش پيش مى رفتم، براى خود من جاذبيت بيشترى مى يافت و جنبه معنوى پيدا كرده بود. شخصيت كامل حضرت زهرا عليهاالسلام

205

شديداً مرا تحت تأثير قرار داد؛ به گونه اى كه فراوان پيش مى آمد كه در حال نوشتن مطالب، گريه مى كردم، مجذوب شده بودم. انگيزه ام هر لحظه تقويت مى شد كه اين كار را بيشتر تعقيب كنم. شايد ذكر خاطره اى در اين جا مناسب باشد: وقتى كتاب تمام شد پيش خودم با آن حضرت زمزمه مى كردم و مى گفتم: اى دختر پيامبر! اگر اين كار قابل قبول و موردنظر شماست، من جايزه اى از شما مى خواهم. روى جريان طبيعى براى من امكان سفر حج وجود نداشت، چون نمى خواستم به عنوان روحانى كاروان و يا با عناوين ديگر حج بروم، استيجارى هم نمى خواستم بروم و از طرفى هم پولى كه بتوانم با هزينه خودم بروم نداشتم. طبيعتاً تقريباً مأيوس بودم، لذا به محضر حضرت صديقه طاهره عليهاالسلام عرض كردم: صله اى كه از شما مى خواهم سفر «حج» است، من حجى مى خواهم از پول خودم كه در عين حال حج موفقى باشد. يك روز، پياده از خيابان صفائيه قم به طرف منزلمان مى رفتم كه يكى از آقايانى كه آن روز آشنايى مختصرى با هم داشتيم كنار خيابان وسيله اش را نگه داشت و تعارف كرد كه مرا برساند؛ بالاخره سوار شديم. پرسيد منزلتان كجاست و همراه من آمد. در منزل به من گفت: ما مى خواهيم براى برخى مدارس اسلامى تهران، كتاب درسى تعليمات دينى تأليف كنيم. اجازه اين كار را هم از آموزش و پرورش گرفته ايم، به نظرم آمده كه اين

كار را به عهده شما بگذاريم تا با همكارى برخى ديگر، كتاب مناسبى براى اين منظور تهيه نماييد. اين كار براى من كه تا آن زمان در زمينه كتاب هاى كودكان كار نكرده بودم

206

خيلى مشكل آمد لذا گفتم نمى توانم. ولى ايشان اصرارا كردو بعد هم در موقع رفتن، مصرّ بود كه حتماً اين كار را بكنيد، دو اسكناس هزار تومانى هم كه در آن زمان تازه چاپ شده بود روى تاقچه گذاشت و رفت. من مدتى براى تهيه مقدمات اين كار تلاش كردم تا اين كه ايشان دوباره به منزل ما آمد. هرچه سعى كردم كه از انجام اين كار شانه خالى كنم قبول نكرد و گفت: اين كتاب را حتماً شما بايد تهيه كنيد، باز وقتى مى خواست برود دو هزار تومان ديگر هم روى تاقچه گذاشت و رفت. اين شد چهار هزار تومان. به ناچار اين كار بر عهده ما گذاشته شد. همان موقع در خيابان صفايه براى حج ثبت نام مى كردند. اين چهار هزار تومان را بردم و ثبت نام كردم. پانصد تومان ديگر هم هزينه اين سفر بود كه يادم نيست از كجا تهيه شد و به هر حال آن سال به حج مشرف شدم. بعد از آن هم چندين سفر ديگر به مطلوب ترين صورت، موفق به زيارت خانه خدا شدم. در دو سفر هم توانستم داخل كعبه را زيارت كنم و اين را چيزى جز همان لطف حضرت زهرا عليهاالسلام نمى دانم. ظرف 27 سالى كه از انتشار كتاب بانوى نمونه اسلام گذشته است با لطف خداوند متعال، اين كتاب تقريباً هر سال حداقل يك بار چاپ شده است. اين هم كه

روى چاپ اخير آن نوشته اند چاپ چهاردهم يا پانزدهم به اين علت است كه سابقاً نوبت چاپ را روى كتاب نمى نوشتند وگرنه خيلى بيشتر از اين است؛ يعنى حداقل سالى يك بار تجديد چاپ شده است، و بعضى اوقات هم سالى دو بار. به چند زبان خارجى هم ترجمه شده و الآن با وجودى كه 27 سال از تأليف آن مى گذرد، هنوز هم يك كتاب نو محسوب مى شود و اين نيست جز از الطاف و عنايت هاى مخصوص حضرت زهرا عليهاالسلام .

207

هميشه در صدد بودم كه اگر مطلب جديدى در احاديث يا در قرآن مشاهده مى شد يا به ذهن مى آمد آن را در اين كتاب بياورم و به اصطلاح پرونده اش مفتوح بوده و هنوز هم هست. در طول اين مدت چند بار تغييرات زيادى داده و مطالبى اضافه كرده ام، و چه بسا اين امر هم در تازگى كتاب مؤثر بوده است. زن الگو بايد چه ملاك هايى داشته باشد؟ آيا گذشتِ زمان مى تواند در آن ملاك ها تأثير بگذارد؟ پاسخ: تغييرات زمان و تحولاتى كه در شرايط زندگى انسان رخ مى دهد، زمينه هاى كلان و اصول زندگى انسان را دست خوشِ دگرگونى و تحول نمى كند، بلكه تنها روبناها و شيوه هاى زندگى و قالب ارتباطات انسانى است كه عوض مى شود؛ مثلاً فطرت انسان در همه عصرها و براى همه نسل ها يكى است. سنت هاى الهى و قوانين هستى، كه قواعد حاكم بر زندگى انسان، بخشى از آن است، همه ثابت و غيرقابل تغييرند. رابطه انسان با خدا و با جامعه _ و از جمله خانواده _ و طبيعت، رابطه اى است كه در جوهر خود از اصول ثابتى تبعيت مى كند و

قابل تغيير نيست، و حضرت زهرا عليهاالسلام به عنوان زنى كه عالم به اين ارزش ها بوده و بر طبق موازين الهى و انسانى زندگى مى كرده مى تواند الگوى همه انسان ها تا انتهاى تاريخ باشد. به تعبير ديگر، مى توان گفت همان طور كه «دين» امر ثابتى است «الگو» هم مى تواند ثابت و جاودانه باشد، لازم نيست كه ما جزئياتى را كه فى نفسه جنبه ارزشى و مبنايى ندارد و دقيقاً برآمده از ويژگى هاى خاص زمان و مكان است الگوى خود قرار دهيم.

208

بلكه بايد ملاك ها و ارزش هاى برگرفته از سيره معصومين _ عليهم السلام _ را دقيقاً بفهميم و آنها را بر وفق مقتضيات زمان در زندگى خود اعمال كنيم. آيا كسى مى تواند ادعا كند كه اصل اختيار و انتخاب همسر مناسب، سادگى و بى پيرايگى زندگى، احترام و تفاهم متقابل زوجين، ايثار و فداكارى براى زندگى، دفاع از حق و حقوق خانواده، صداقت و يكرنگى، اهميت دادن و تلاش براى تربيت فرزندان، احساس مسئوليت در قبال جامعه و امورى از اين قبيل، چيزهايى هستند كه با گذشت زمان، «ارزش» بودن و حقانيّت آنها دگرگون مى شود؟ همه اينها در زندگى حضرت زهرا عليهاالسلام مشاهده مى شود و امثال اينها مى تواند براى همه و براى هميشه الگو باشد. مهم ترين و راه گشاترين ويژگى كه در زندگى حضرت زهرا عليهاالسلام توجه شما را به خود جلب كرده چه بوده است؟ پاسخ: واقعيت اين است كه زندگى حضرت زهرا و اميرالمؤمنين عليهم السلام از همه جنبه ها جالب و الگو است، اما آن چه بيشتر از همه مرا مجذوب كرد ساده زيستىِ آنها بود. حضرت على عليه السلام دومين شخصيت اسلام و داماد پيامبر صلى الله عليه و آله بود. اگر تلاش و جانبازى

امام على عليه السلام نبود اسلام به سادگى به اين پيروزى ها نمى رسيد. او از هر جهت شخصيت ممتازى بود. فاطمه زهرا عليهاالسلام هم بزرگ ترين زن، دختر پيامبر و مورد احترام ايشان بود. اما با وجود اين، در نهايت سادگى زندگى مى كردند. آنها سعى مى كردند زندگى شان حتى از سطح معمول و متعارف آن زمان هم پايين تر باشد. سختى هاى زندگى را بيش از ديگران تحمل مى كردند و حضرت زهرا نيز براى اين امر كاملاً آماده بود. اين،

209

موضوع بسيار مهمى است، چراكه در آن زمان وجوهات دست پيامبر اسلام بود و مثلاً مى توانست براى دخترش جهيزيه مفصلى تهيه كند يا به عنوان قدردانى از خدمات على عليه السلام در راه اسلام، به او كمك كند تا زندگى اش سر و سامانى بيابد. اما اين كار را نكرد. حضرت زهرا عليهاالسلام اين ارزش را به خوبى مراعات مى كرد، همه سختى ها را با جان و دل تحمل مى كرد و هيچ بهانه و ايرادى نمى گرفت. روزى پيامبر صلى الله عليه و آله در منزل حضرت زهرا عليهاالسلام پرده اى ديد، وقتى براى نماز از منزل بيرون رفت، فاطمه احساس كرد كه پدرش از داشتن پرده ناراحت شده اند، پرده را جمع كرد و توسط فرزندانش به مسجد، نزد پيامبر فرستاد. پيامبر بسيار خوشحال شد و فرمود: دخترم كارى را كه مى خواستم انجام داده. سراسر زندگى آنها نمونه ساده زيستى است و اين به نظر من بسيار بااهميت است. چرا ساده زيستى و پرهيز از مصرف گرايى و تجملات ارزش محسوب مى شود و آيا اين كار براى همه قابل توصيه است يا فقط براى مسئولان و رهبران و خانواده هايشان؟ پاسخ: اين اصل عمومى است كه افرادِ برخوردار و متمكّن، بايد به طبقات

ضعيف و نيازمند كمك كنند و علاوه بر اين، طورى زندگى نكنند كه گرايش به تجملات در ميان اقشار جامعه تشديد و تقويت شده و موجب ناراحتى طبقات پايين شود. اسلام به هيچ وجه با مسابقه در تجملات موافق نيست. آن چه را كه مى خواهد صرف تجملات شود بايد صرف رسيدگى به امور اجتماعى و دست گيرى از نيازمندان كرد. اما مسئولان و كسانى كه از نظر

210

سياسى يا معنوى، داراى موقعيت و شخصيت خاصى هستند بايد توجه خاصى به اين مسئله داشته باشند. اينها اگر حتى از اموال شخصى و حلال خودشان هم بخواهند با تجمل زندگى كنند و مقيّد به رفاه باشند آن وقت ديگران نيز همين شيوه را دنبال مى كنند و زندگى براى كسانى كه توان اقتصادى خوبى ندارند دشوار مى شود. ضرر ديگرى كه از اين ناحيه متوجه جامعه مى شود اين است كه مبانى اعتقادى و ارزشى در ذهن و دل مردم خدشه دار مى شود و با خود مى گويند: وقتى شخصيت هاى ما اين طور رفتار مى كنند معلوم مى شود كه اصل، همان پول و ماديات است و معنويت اعتبارى ندارد. فرضاً اگر فقير و نيازمندى در جامعه نبود و رفاه طلبى و تجمل گرايى مرفهين، تأثير سوئى بر ديگران هم نگذاشت باز هم ساده زيستى، ارزش و وظيفه است، زيرا اسلام با اسراف و تبذير مخالف است و اين كارها را ناپسند مى شمرد، هرچند كه فقيرى در جامعه وجود نداشته باشد. سرمايه ها به جاى اين كه صرف تجملات و تشريفات بشود بايد در مسير رشد و تعالى جامعه به كار بيفتد تا مردم و اجتماع از هر نظر رشد يافته و مقتدر باشند. براى اين كار، بايد تعلقات دنيوى را كم

كرد، زيرا هر چه تعلق آدمى به دنيا بيشتر شود از معنويات بيشتر فاصله مى گيرد. اما دنياخواهى صرفاً به معناى پول دار بودن يا برخوردارى از امكانات خوب و زندگى مرفه نيست بلكه به معناى علاقه مفرط به اين امور است. حتى ممكن است كسى فقير هم باشد ولى نه به سبب بى رغبتى به دنيا، بلكه شايد در عين شدت علاقه به دنيا موفق به كسب آن نشده باشد يا ممكن است كسى چيز اندكى از مال دنيا داشته باشد

211

ولى به همان اندك، به شدت شيفته و وابسته باشد. اين گرايش روحى انسان، در روش ها و مجارى كسب ثروت نيز مؤثر است. اگر كسى شيفته دنيا باشد از هر طريقى دنبال آن مى رود و از ظلم و ستم و گناه و بى انصافى در اين راه پرهيز نمى كند ولى كسى كه شيفته آن نباشد راه هاى نامشروع را پيش پاى خودش باز نمى بيند و از تعدّى به حقوق ديگران خوددارى مى كند. حضرت زهرا عليهاالسلام دختر مقام نبوت و همسر مقام ولايت بود. مطابقت زندگى آن حضرت با ارزش ها و شعارهاى پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام و ساده زيستى و توجه او به معنويات و عنايتى كه به مصالح و منافع اجتماع داشتند چيزى بود كه مى توان آن را يكى از اسرار موفقيت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به شمار آورد. البته ارزش ساده زيستى اختصاص به زمان پيامبر ندارد. مردم از همه كسانى كه داعيه اسلام را دارند و كسانى كه مدافع اسلام هستند و به عنوان شخصيت اسلامى يا كارگزار حكومت اسلامى معروف شده اند انتظار دارند كه زندگى اينها مثل زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله ، اميرالمؤمنين عليه السلام و فاطمه زهرا

عليهاالسلام باشد. اگر مردم سادگى و بى رغبتى به دنيا را مشاهده كنند به علما، نظام اسلامى و مسئولان علاقه مند مى شوند. اما اگر برعكس آن راببينند و ميان گفتار و رفتار فاصله باشد، دل سرد مى شوند. عالمى كه از زندگى فاطمه زهرا عليهاالسلام و على عليه السلام تعريف مى كند، عدالت على عليه السلام را مى ستايد، از مستضعفان و فقرا سخن مى گويد اما خانه و زندگى اش _ هرچند از پول حلال _ تجملى باشد، صداقت او زير سؤال مى رود. مردم مى گويند على عليه السلام و پيامبر صلى الله عليه و آله كار مى كردند و مسلماً هوش

212

سرشار و تدبير فوق العاده آنها بازده بسيار خوبى هم داشته است اما همين كه چيزى به دست مى آوردند به مردم و فقرا مى دادند. مردم از شخصيت هاى حكومتى نيز همين انتظار را دارند. در اين جهت يك مسئوليت بزرگ به عهده شخصيت هاى دينى و مسئولان نظام اسلامى است كه بايد مواظب كار خود و خانواده و اطرافيانشان باشند. اگر اينها درست زندگى كنند خودش ترويج اسلام است. البته گاهى هم خانم ها با چشم و هم چشمى شوهران خود را به زياده خواهى و فزون طلبى و تجملات ترغيب مى كنند، آنها بايد از زندگى زهرا عليهاالسلام الگو بگيرند و بدانند كه اگر تخلّفى كنند و مقام و موقعيت خود را رعايت نكنند به نظام اسلامى ضربه مى زنند و در قيامت مسئولند. در زمينه روابط و مناسبات اجتماعى، كدام يك از ويژگى هاى حضرت زهرا عليهاالسلام بيشتر نظر شما را جلب كرده است؟ پاسخ: حضرت زهرا عليهاالسلام در صحنه فعاليت هاى سياسى و اجتماعى به اشكال گوناگون حضور داشته اند. شركت در مسائل مربوط به جنگ و حتى مشاركت مستقيم در فعاليت هاى پشت جبهه، همراهى روحى و فكرى

و مساعدت با اميرالمؤمنين عليه السلام در امور مربوط به جهاد، برگزارى جلسه هاى تعليم و تربيت و كارهاى بسياى از اين قبيل. اما به نظر من مهم ترين مسئله اى كه فاطمه زهرا عليهاالسلام به آن عنايت داشت دفاع از حق و ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام بود كه به عنوان يك وظيفه اجتماعى در هر قالبى روى آن كار مى كرد؛ مثلاً در مسئله فدك آن چيزى كه جوهر اصلى كارها و پى گيرى هاى حضرت زهرا عليهاالسلام

213

بود همان دفاع از حق و ولايت بود. حتى آخرين كار ايشان كه وصيت كردند كه شبانه ايشان را تشييع كنند و به خاك بسپارند و قبر را هم مخفى كنند، اين در واقع تداوم حضور سياسى و اجتماعى حضرت زهرا عليهاالسلام بود و ميزان هدفدارى و بزرگوارى ايشان را نشان مى دهد، چون هر كسى دوست دارد كه بعد از مردنش ديگران در تشييع و تدفين و امثال آن از او تجليل كنند، سر قبرش بيايند و اثرى از او بماند. اما آن حضرت همه اينها را فداى هدف و پيامى كرد كه بر عهده اش بود. با قطع نظر از مقام عصمت چه عوامل و زمينه هاى فردى، خانوادگى و اجتماعى در شكل گيرى فضايل فاطمه زهرا عليهاالسلام مؤثر بوده است؟ پاسخ: حضرت زهرا عليهاالسلام از نظر خانوادگى موقعيت ممتازى داشت. در خانه پدرى متولد شد كه بهترين مربى و هادى كل بشريت است. مادرش هم زن معمولى نبود. خديجه عليهاالسلام خانمى است كه در دورانى كه زن ها از بيشترين محروميت ها رنج مى بردند توانسته بود تجارت خانه بزرگى را پايه گذارى و مديريت كند و كاروان هاى عظيم تجارى را به ساير كشورها اعزام نمايد. همه اينها نشانه لياقت

ذاتى اين زن است. به نظر من مهم تر از آن چه گفته شد، تشخيص درست و درك عميق و انسان شناسى دقيق اين بانو است كه با آن همه ثروت و با اين موقعيت اجتماعى، به كسى پيشنهاد ازدواج مى دهد كه از بعد مادى موقعيت شاخصى در اجتماع ندارد و از نظر موقعيت شغلى يكى از افراد شاغل در سازمان ادارى اوست. اين نشان مى دهد كه او چه مقدار در درك ارزش هاى متعالى انسانى، ظريف و تيزبين بوده و به علاوه با چه

214

قاطعيت و اعتقادى اينها را بر ملاك هاى مادى ترجيح داده و انتخاب كرده است. بعد هم كه پيامبر به رسالت مبعوث گرديد همه دارايى خديجه در اختيار پيامبر و در مسير ترويج اسلام قرار گرفت. حضرت زهرا عليهاالسلام در دامان تربيت چنين پدر و مادرى بزرگ شده است و در متن خانواده اى رشد يافته است كه محو در دين و سراسر تلاش و تكاپو براى مكتب بوده است. بعد هم كه وارد خانه شوهر شد در كنار كسى قرار گرفت كه او هم فرزند معنوى رسول اللّه صلى الله عليه و آله و تربيت يافته دست او و عصاره فضايل انسانى بود. و همه اينها در شكل گيرى شخصيت ممتاز صديقه طاهره عليهاالسلام نقش داشته است. فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر صلى الله عليه و آله بود، فرزند خديجه، همسر على عليه السلام ، مادر حسنين عليهماالسلام و زينبين عليهماالسلام بود و ... اما من مى خواهم بگويم رساترين حرف اين است كه: «فاطمه، فاطمه بود». گاهى شخصيت و مقام يك فرد به خاطر انتساب او به پدر، مادر يا ديگران است. اما شخصيت حضرت زهرا عليهاالسلام علاوه بر دارا بودن همه اين امتيازها به خاطر فاطمه

بودن وى و به سبب شخصيت ذاتى او است. اما اين كه در زيارت هاى مأثوره، از حضرات معصومين عليهم السلام غالباً حضرت را با انتسابش به ديگران مورد خطاب قرار مى دهيم يكى به سبب اين است كه براى مردم آن دوران لازم بوده است كه بر اين نسبت ها و رابطه ها تأكيد شود تا مردم متوجه اين موضوع باشند كه اينها همان اهل بيت پيامبرند و آن چه را كه از قرآن و از بيانات پيامبر صلى الله عليه و آله در شأن و منزلت اهل بيت عليهم السلام شنيده اند يادآور شوند و ما در تاريخ فراوان مشاهده مى كنيم كه ائمه عليهم السلام روى اين جنبه تأكيد داشته اند، تا مردم اگر قدرت درك ساير فضايل آنها را نداشته اند لااقل اين

215

فضيلت را از ياد نبرند و آنها را از اين مجرا بشناسند. مسئله ديگر اين است كه ما وقتى حضرت زهرا عليهاالسلام را به عنوان «بنت رسول اللّه صلى الله عليه و آله » خطاب مى كنيم، اين يعنى دختر واقعى مقام رسالت. فرق مى كند كه اين تعبير را به كار ببريم يا مثلاً بگوييم «بنت محمد صلى الله عليه و آله ». يعنى در اين جا شخص و رابطه جسمانى چندان مدنظر نيست بلكه بيشتر شخصيت فرد و رابطه معنوى او مطرح است. حضرت فاطمه عليهاالسلام در سخنرانى تاريخى خود در مسجد مدينه چه انتظارى از توده مردم داشت و علت ناراحتى هاى ايشان چه بود؟ پاسخ: سخنرانى بسيار مهم و حساس حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام در مسجد پيغمبر صلى الله عليه و آله و در بين اصحاب، واقعه بسيار جالبى است كه نشان دهنده عمق شخصيت آن حضرت است. چنين خطابه غرّا و پرمغزى از يك زن داغديده و رنج كشيده، آن هم در آن وضع زمان و با آن مشكلات و

محدوديت ها حاكى از احساس تعهد اجتماعى، قدرت تحليل دقيق و توانايى روحى و فكرى زايدالوصف ايشان است. در اين خطبه، حضرت عليهاالسلام به سوابق درخشانى كه اين امت در يارى پيامبر صلى الله عليه و آله داشته اند اشاره كرده و وضعيت موجود آنها را خلاف انتظار قلمداد مى كنند. آن چه به نظر مى آيد اين است كه حضرت زهرا عليهاالسلام از كودكى، خود شاهد همه رنج هاى پدرش بوده، شعب ابى طالب را تجربه كرده، شكنجه هاى مسلمانان را ديده، گرسنگى ها و فشارهايى را كه مسلمين در راه پيشرفت دين تحمل كرده اند با تمام وجود احساس كرده، شاهد همه استقامت ها، مجاهدت ها، هجرت ها و شهادت ها بوده است. همه شرايط را از وقتى كه مسلمانان حتى مراسم دينى شان را نمى توانستند به

216

راحتى انجام دهند به ياد دارد تا وقتى كه مسلمين عظمتى پيدا كردند و ديگر پيشرفت و توسعه اسلام سرعت گرفته بود. حضرت زهرا عليهاالسلام به آينده اسلام اميدوار بود و اين، انتظارى دور از ذهن نبود كه نور اسلام به زودى سراسر دنيا را روشن كند. همه اين پيروزى ها در اثر تلاش و رهبرى پيامبر صلى الله عليه و آله از يك سو و ايثار و فداكارى و وحدت كلمه مسلمانان از سوى ديگر بود. ولى آن روز برخلاف همه انتظارها، روند حركت اسلام را دچار مشكل جدى مى ديد. نه از استمرار آن رهبرى الهى خبرى بود، نه از وحدت كلمه امت. لذا ايشان ناراحت بود كه آن همه توصيه هاى پدرم كه مى فرمود به «حبل اللّه» اعتصام كنيد چه شد؟ او علم، عصمت، تقوا و مديريت على عليه السلام را مى دانست و مى ديد كه مردم همه توصيه ها و حرف هاى خدايى پيامبر صلى الله عليه و آله را درباره على بن ابى طالب عليه السلام ناديده

گرفته اند. همه غصه زهرا از مشاهده فاصله و شكاف عميقى بود ميان آن چه كه بايد مى شد و آن چه كه در حال اتفاق بود. گاهى شخصيت و زندگانى حضرت فاطمه عليهاالسلام و حضرات معصومين عليهم السلام ديگر را سراپا غم و اندوه و توأم با آه و ناله معرفى مى كنند. آيا اين كار صحيح است؟ پاسخ: آن چه كه درباره شخصيت ائمه معصومين عليهم السلام و حضرت زهرا عليهاالسلام به عنوان عمده ترين ويژگى مطرح مى باشد، اين است كه آنها بايد افكار و اخلاق و رفتارشان براى مردم الگو باشد، زيرا به راحتى مى توان گفت كه اسلام به تمام معنا در وجود آنها تجسم يافته بود. علاقه ما به پيشوايان

217

معصوم عليهم السلام علاقه به الگوهاى صددرصد عينيت يافته احكام، عقايد و ارزش هاى اسلامى است. وظيفه ما در قبال اولياى دين آن است كه آنها را به عنوان نمونه هاى كامل الهى دوست بداريم، انديشه هايشان را بفهميم، فرمان هاى شان را عمل كنيم و همه ابعاد زندگى مان را طبق معيارهاى مورد نظر آنان سامان بدهيم. مسئله اسوه بودن پيامبر كه قرآن كريم فرموده: « وَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» يك اصلى است و مى فهماند كه ما بايد بيش از هر چيز، از اين زاويه به معصومين عليهم السلام بنگريم. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، ائمه اطهار عليهم السلام و فاطمه زهرا عليهاالسلام هر كدام به يك سرى مصيبت ها و گرفتارى هاى دنيوى هم مبتلا بوده اند و اين واقعيتى است كه آنها به سبب تأكيد و قاطعيتى كه نسبت به حق داشتند و به دليل سازش ناپذيرى فوق العاده شان در مقابل باطل، مورد عداوت و ستم و كينه توزى دشمنان بودند. ما بايد در غم آنها شريك باشيم، با

آنها همدردى كنيم و در مصيبتشان اشك بريزيم. اين لازمه هم خطى و همراهى با آنهاست. اما آن چه كه بيشتر مهم است و اصلاً بايد بگوييم كه روح عزادارى و گريه نيز همين بايد باشد اين است كه ما بايد از آنها درس بگيريم، از سخنانشان، از كارهايشان و از همه زندگى آنها. مجالس عزادارى ما نيز به همين منظور بايد اقامه بشود. اما با كمال تأسف مى بينيم كه اين وضع تغيير كرده؛ يعنى ما اولياى خود را به جاى اين كه به عنوان الگو بپذيريم و در زندگى از آنها درس بگيريم همه چيزشان را رها كرده ايم و فقط گريه و مصيبتشان را گرفته ايم. مثلاً امام حسين عليه السلام براى اين به كربلا نرفت كه كشته بشود تا ما بر او گريه

218

كنيم و به بهشت برويم. ايشان از رفتن به كربلا هدفى داشت كه وظيفه اصلى ما در ارتباط با آن حضرت تعقيب اهداف اوست. اين بهترين خدمت و بهترين كارى است كه هم امام حسين عليه السلام را شاد مى كند و هم بيشترين اجر و ثواب را دارد. اصلاً معناى حقيقى امامت و ولايت نيز همين است. در مورد ساير معصومين نيز قضيه به همين شكل است. ما بايد بدانيم كه حضرت زهرا عليهاالسلام چرا اين رفتارها و موضع گيرى ها را داشت، چرا آن خطبه را خواند، چرا بر مسئله فدك پافشارى مى كرد و ... بايد بدانيم كه تكليف ما به عنوان شيعه و پيرو و دوست دار زهرا عليهاالسلام چيست. همه اينها را رهاكرده ايم و فقط گريه اش راگرفته ايم. البته در روايات آمده است كه گريه بر حسين عليه السلام خيلى ثواب دارد، درست هم هست. اما يك وقت

ما براى امام حسين عليه السلام گريه مى كنيم كه ايشان در كربلا در محاصره دشمن، خودش و بچه هايش تشنه بودند و كشته شدند. اين گريه آن ارزش واقعى را ندارد. اما اگر براى امام حسين عليه السلام گريه كنيم به خاطر اين كه اين مرد باعظمت، براى دفاع از اسلام قيام كرد و بى هيچ ترديد و تزلزلى با تمام هستى اش براى خدا در مقابل باطل ايستادگى كرد و همه سختى ها را در اين راه به جان خريد و در نهايت به خاطر ساده لوحى، بى فكرى، كج فهمى، تسامح، تساهل، عافيت طلبى و جاه طلبى كسانى كه خود را امت پيامبر صلى الله عليه و آله و پيرو دين او مى دانستند مظلومانه به شهادت رسيد، اين گريه ارزش دارد، اين گريه يعنى همسويى و همراهى با حسين عليه السلام ، يعنى شيعه بودن. اگر ما براى فاطمه زهرا عليهاالسلام گريه كنيم براى اين كه يك دختر هجده ساله اى بود، خير از دنيا نديد، به او ظلم شد و فدكش را غصب كردند امثال اين چيزها،

219

اين كه ارزش ندارد. وقتى گريه كردن براى حضرت زهرا عليهاالسلام ارزش دارد كه ما بدانيم حضرت زهرا عليهاالسلام براى هدف، اين قدر مستقيم بود و پافشارى كرد و همه اين مصيبت ها را تحمل كرد. براى شهيد دوگونه مى توان گريه كرد: گاهى براى ناكامى و عروسى نكردن و خير از دنيا نديدن است كه ارزش ندارد اما زمانى شكوه و زيبايى و بزرگى كار او دل انسان را مى لرزاند و اشك را سرازير مى كند؛ يعنى گريه براى اين كه چرا بايد باطل در دنيا قدرت داشته باشد كه با حق اين گونه برخورد كند. اين گريه سازنده و محرك است، شور و اشتياق حركت براى خدا را

در وجود انسان تقويت مى كند و ارزش دارد. اين واقعاً يك مصيبت است كه ما اين جنبه را از دست داده ايم و به راه هاى ديگرى افتاده ايم. همه ما وظيفه داريم كه اين واقعه را علاج بكنيم. مادامى كه اين را حل نكنيم خيلى از مشكلاتمان باقى مى ماند. به نظر حضرت عالى ريشه اين مشكلات را در كجا بايد جست وجو كرد؟ پاسخ: كسى كه اين مسائل را ترويج مى كند بيش از همه روضه خوان ها و مداحان هستند. روضه خوان ها بايد توجيه شوند كه بتوانند وظيفه شان را درست انجام بدهند. امام حسين عليه السلام و حضرت زهرا عليهاالسلام و زينب عليهاالسلام را بشناسند و درست معرفى كنند. مداحان بايد توجيه شوند كه اهداف را در اشعارشان تبيين كنند. اگر مداحان به اين جنبه ها توجه داشته باشند و در مراسم عزادارى، شخصيت اولياى خدا را خوب و واقعى ترسيم كنند و بيشترين عنايتشان به درس گرفتن از آنها باشد اين مشكل حل مى شود و بايد هم حل شود چراكه وضعيت فعلى واقعاً درست نيست.

220

مردم هم بايد توجيه بشوند كه روضه گرفتن و روضه خواندن و حضور در مجالس امام حسين عليه السلام وقتى مى تواند مفيد باشد كه از اين طريق، اهداف و تعاليم آن حضرت تفهيم شود. گريه كردن وقتى اثر دارد كه براى راه و هدف امام حسين عليه السلام باشد. مردم بايد خيلى مقيّد و مواظب باشند كه هرچه در اين مجالس گفته مى شود نپذيرند.بعضى براى اين كه مردم گريه كنند همه جور حرف هاى ضعيف و دروغ ارائه مى دهند، گاهى حرف هايى مى زنند كه مقام و شخصيت آن بزرگواران را، حتى از افراد عادى هم پايين تر مى برد. به هر حال قانون عرضه

و تقاضا در اين جا هم حاكم است. چون مردم عوام گريه مى خواهند مداح و منبرى هم بيشتر در اين مسير قرار مى گيرند كه از مردم گريه بگيرند ولو با نسبت هاى نادرست به ائمه عليهم السلام دادن! نبايد غفلت كرد كه دروغ گفتن گناه و حرام است و دروغ گفتن درباره ائمه عليهم السلام گناهش بيشتر است. برخى بدون داشتن صلاحيت هاى لازم در اين ميدان وارد و صاحب آوازه شده اند لذا تلويحاً ديدگاه هاى غلطى را درباره منزلت ائمه عليهم السلام و وظيفه مردم در قبال آنها و موضوعاتى مانند شفاعت و ... ارائه مى دهند و هم سبك هايى را در عزادارى ها ترويج مى كنند كه خالى از اشكال نيست. به نظر من مسئوليت اصلى هدايت اين برنامه ها بر عهده علماى دين است. علماى دين بايد حقايق را درست تجزيه و تحليل كنند و براى مردم بگويند. آنها نبايد از مردم تقيه كنند. همين طور كه شهيد مطهرى رحمه الله سى سال قبل در سخنرانى هايى كه در كتاب حماسه حسينى گردآورى شده مطالب بسيار خوبى مطرح كرده است. در آن زمان كه خيلى با حالا تفاوت داشت ايشان آن شجاعت را داشت كه حرف حق را بگويد. در زمان ما خيلى راه بازتر است

221

چون مردم روشن ترند. اين، وظيفه حتمى علماست كه روشنگرى كنند. علما نبايد عوام زده باشند كه هر رسم و شيوه اى را كه در جامعه متداول مى شود دنباله روى يا تأييد كنند. در مقام اظهار حق نبايد از ناراحت شدن بعضى واهمه داشت. همه علما بايد بگويند، نويسنده ها، صدا و سيما، همه بايد به وظيفه خود عمل كنند والاّ آينده روز به روز بدتر مى شود. در اواخر رژيم گذشته و در

زمان اوج گيرى نهضت محافل مذهبى ما صورت بهترى داشت. يادم هست كه در منبرها چون نمى توانستند مسائل مربوط به حكومت و رژيم را صريحاً بگويند، همين مباحث را از طريق تحليل قيام اباعبداللّه عليه السلام و اهداف آن بيان مى كردند، ولى حالا كه جاى پرداختن عميق به اين مسائل است باز رها شده و به جاى اولمان بازگشته ايم. اگر مراسمى يا كارى به نام دين مى خواهد صورت بگيرد بايد طبق شرع باشد. كار ثواب كارى نيست كه آدم به دل خواه خودش ابداع كند. بايد ببيند كه دليل شرعى دارد يا ندارد. با اصول و ارزش ها و اهداف دينى مى سازد يا نه. اما اين كار را هر كسى مى تواند انجام بدهد؟ باز همان علما بايد انجام بدهند. بايد شيوه ها و سبك هاى عزادارى و محتواى رايج آنها را بررسى كنند، ببينند بدعت ها از كجا مى آيد، به چه منظورى است، چه اثرى در جامعه مى گذارد و اگر خداى نخواسته انحرافى دارد آن را اصلاح كنند. مخصوصاً برنامه هايى كه از صدا و سيماى جمهورى اسلامى پخش مى شود بايد خيلى مورد دقت باشد و مجالس و افرادى كه از آنها برنامه تهيه و پخش مى شود كاملاً شناسايى شده و افكار و اعمالشان سالم باشد.

كتاب نامه

1. قرآن كريم. 2. حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، چاپ اول: مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، قم 1410. 3. حويزى، عبداللّه بن جمعه، نورالثقلين، مطبعة الحكمة، قم (بى تا). 4. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان، چاپ پنجم: كتابفروشى اسلاميه، تهران 1395. 5. طبرسى، فضل بن حسن، مكارم الاخلاق، مؤسسة الاعلمى، كربلا (بى تا). 6. كلينى، محمد بن يعقوب، الكافى، چاپ سوم: دارالكتب الاسلاميه، تهران 1388. 7. نورى، ميرزاحسين،

مستدرك الوسائل، چاپ اول: مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، قم 1407.

12- حجاب و حقوق زن در ترازوي انديشه و ايمان

مشخصات كتاب

سرشناسه : طيب مهدي 1331 -

عنوان و نام پديدآور : حجاب و حقوق زن در ترازوي انديشه و ايمان/ مهدي طيب.

مشخصات نشر : تهران: سفينه 1388.

مشخصات ظاهري : 175 ص.

شابك : 20000 ريال 978-600-5001-00-6 :

وضعيت فهرست نويسي : فاپا (چاپ دوم) برون سپاري.

يادداشت : كتاب حاضر چكيده اي از سخنراني هايي است كه مولف در سال 1385 در جمع گروهي از دانشجويان دختر دانشگاه علامه طباطبايي داشته كه قبلا به صورت لوح فشرده تكثير شده است.

يادداشت : چاپ اول: 1387(فيپا).

يادداشت : چاپ دوم.

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس.

موضوع : حجاب

موضوع : زنان در اسلام

موضوع : حجاب -- ايران.

موضوع : حقوق زن -- جنبه هاي مذهبي -- اسلام

رده بندي كنگره : BP230/17 /ط9ح3 1388

رده بندي ديويي : 297/636

شماره كتابشناسي ملي : 1195812

پيشگفتار

اقتضاي زيبايي جلوه گري است و كسي كه خود را زيبا مي داند، فطرتاًدر صدد جلوه گري بر مي آيد. اين امر فطري، اگر با دانايي و بصيرت تلفيق نشود، زن را كه در آفرينش پيكر، بهره ي بيشتري از لطافت و جمال نصيبش گشته است، به سوي خودآرايي و خودنمايي در جامعه سوق مي دهد و در پي آن، خسارات و آسيب هاي مهلكي، ابتدا دامنگير خود زن و سپس گريبانگير مردها و نهايتاً جامعه خواهد شد. اين همان معضلي است كه جامعه ي كنوني ما به شدّت با آن مواجه است.تلاش در جهت تبيين معقول و خردپذير حجاب براي نسل جوان فرهيخته و اهل تفكّر، ضرورتي حياتي براي جامعه ي امروز ماست. كاوش در جهت شناخت علل و عوامل سست شدن حجاب در بين زنان جامعه ي ما و پي بردن به راه هاي حلّ اين معضل

نيز امري حياتي است. تبيين شيوه ي عمل شايسته ي مردان در جامعه اي كه با معضل مزبور روبه روست نيز كاري ضروري است.پاسخگويي به شبهاتي كه از سوي طرفداران و دلباختگان فرهنگ غربي در زمينه ي نگاه اسلام به زن و جايگاه و حقوق زن در اسلام، خصوصاً در بين زنان تحصيل كرده، ترويج مي شود، تا باور و ايمان آنان به اسلام را متزلزل و منهدم سازند، نيز ضرورتي ترديد ناپذير است.

كتابي كه در دست داريد چكيده اي از سخنراني هايى است كه در سال 1385 در جمع گروهي از دانشجويان دختر دانشگاه علاّمه طباطبايي داشتم و با استقبال دانشجويان مزبور مواجه شد و در پي آن، گفتارهاي مذكور به صورت لوح فشرده در شمارگان بالايي تكثير و در سطح وسيعي از جامعه در اختيار علاقمندان قرار گرفت. لكن با توجّه به اينكه در همه ي اوقات، امكان استفاده از لوح فشرده ي حاوي سخنراني هاي مزبور فراهم نيست، به نظر رسيد انتشار نگاشته ي مطالب سخنراني ها نيز سودمند باشد. در مرحله ي نگارش، ضمن حفظ ادبيّات گفتاري مطالب سخنراني ها، نكاتي بر آنها افزوده شد.

در اينجا لازم مي دانم از عزيزاني كه در مراحل آماده سازي كتاب براي انتشار، هر يك به گونه اي مرا ياري كردند، سپاسگزاري كنم.

اميد است اثر حاضر بتواند در حدّ خود، از يك سو به متقاعد و معتقد شدن خانم هاي اهل فضل و فكر، نسبت به ضرورت علمي و ديني مراعات حجاب و از سوي ديگر به تبيين وظايف مديران و مسئولان و آحاد جامعه در حلّ و درمان معضل و بيماري خودآرايي و خودنمايي

برخي نا آگاهان و معدودي مغرضان، و از ديگر سو به شناخته شدن راهي كه مردان در جامعه اي كه با معضل و بيماري مزبور مواجه است بايد در پيش گيرند، كمكي موثّر كند و نيز بتواند بي پايه بودن ايراداتي را كه از منظر حقوق و جايگاهي كه اسلام براي زن قائل است، گرفته مي شود، تا حدود قابل قبولي روشن نموده و بر استحكام باور و ايمان ديني زنان اهل انديشه و دانش در جامعه ي ما بيفزايد. بمنّه و فضله

مهدي طيّب

فصل اول : حكمت و فوايد حجاب و زيان هاى بي حجابي
اشاره

در تمامي جوامع بشري، از عهد باستان تا آغاز عصر مدرنيسم، حتي در جوامع غير ديني، زن همواره حجاب و پوشش كاملي داشت. 1 حيا و عفاف كه عامل پوشيدگي و حجاب است، ريشه در فطرت زن دارد. دلايل عقلي زيادي نيز ضرورت حجاب را تاييد ميكند كه در اين فصل، به بيان برخي از آنها مي پردازيم.

هر يك از حكمت هاي حجاب به تنهايى مي تواند هر انسان فرهيخته و منطقي را قانع كند كه حجاب، ضروري و مفيد، و بي حجابي مضرّ و خطرناك است.

حجاب براي ديده شدن زن

انسان موجودي مركّب از روح و جسم است و حقيقت انساني او روح است نه بدن. بدن مَركَب انسان است. ما انسان ها راه زيادي آمديم تا به عالَم طبيعت و دنيا رسيديم. ابتدا در عالَم انوار2 بوديم. با ورود به عالَم انوار، مركبي از جنس نور در اختيار ما قرار گرفت و بر آن سوار شديم تا

1- چگونگي و علّت ظهور پديده ي بي حجابي در عصر مدرنيسم، در مباحث آتي كتاب بيان شده است.

2- در اثر حجاب هاي عالم طبيعت، ما آن عوالم را به ياد نمي آوريم. با سير و سلوك عرفاني مي توان حجاب ها را شكافت و آن عوالم را به ياد آورد. اينكه آن عالَم طي شد. سپس از آن مركب پياده شديم و مَركب مزبور در آن عالم ماند و ما وارد عالَم اظلّه و اشباح (سايه ها) شديم و در آنجا بر مركبي از جنس شَبَح سوار شديم. پس از طي كردن آن عالَم، از مركب شبحي هم پياده شديم و آن مركب در آن عالم ماند و ما وارد

عالَم ذَر شديم. در عالَم ذر بر مركبي از جنس آن عالَم سوار شديم و پس از طيّ آن عالَم نيز از مركب ذرّه اي پياده شديم و آن مركب در عالم ذر ماند و خود ما وارد عالَم طبيعت شديم. در اين عالم سوار بر مركبي خاكي به نام جسم شديم كه متناسب با عالَم طبيعت است. پس از طي عالَم طبيعت از مركب جسم هم پياده مي شويم، بدن ما مي ميرد و آن را دفن ميكنند و متلاشي مي شود و ما وارد عالَم برزخ شده و سوار بر مركبي به نام قالب مثالي مي شويم. عالَم برزخ هم كه تمام شد، وارد عالَم قيامت شده و سوار بر مركبي از جنس آن عالَم خواهيم شد.

انسان همچون مسافري است كه قسمتي از سفرش را با هواپيما، قسمت ديگر را با اتومبيل و بخش ديگر را با كشتي طي ميكند. خود مسافر غير از هواپيما، اتومبيل و كشتي است. خود انسان نيز غير از پيكرهايى است كه به عنوان مركب در هر عالَم در اختيارش قرار مي گيرد. نكته ي مهم اين است كه گاهي ظهور مركب و وسيله ي نقليّه، مانع توجّه به كسي مي شود كه سوار بر آن است. فرض كنيد يك اتومبيل بسيار شيك و خوش استيل و زيبا از خيابان رد مي شود و همه ي افراد، خيره خيره به آن اتومبيل نگاه ميكنند. وقتي اتومبيل رد شد، اگر از آنها سوال شود: راننده ي اتومبيل زن بود يا مرد؟ عينكي بود يا نه؟ لباس او چگونه بود؟ جواب خواهند داد: به راننده چه كار داريم؟ ماشين را

نديدي چقدر زيبا بود؟!

خداوند متعال در آفرينشِ بدني كه زن بر آن سوار است، زيبايي و ظرافت بيشتري به خرج داده است. اگر اين مركب بي پرده در جامعه عرضه شود، توجّه همگان به سمت بدن، كه مركب زن است معطوف مي شود و هيچ كس توجّه نميكند و اهميّت نمي دهد كه روحي كه بر اين مركب سوار است، كيست؟!

زن يعني شخصيّت انساني زن. زن يعني انديشه و كمالات انساني و دانش و تفكّرات زن و در يك جمله، يعني روح زن. امّا هنگامي كه زن بدن خود را آرايش و تزيين ميكند و در جامعه در معرض ديد قرار مي دهد، همه ي توجه ها به بدن او متمركز مي شود و كسي به ديد يك انسان، با انديشه، دانش، روحيّات و اخلاق انساني به او نمي نگرد. يعني شخصيّت انساني او در پشت زيبايي جسماني او گم مي شود.

اسلام مي گويد: اي زن! بدن تو حجاب و مانع ديده شدن شخصيّت توست، پس آن را بپوشان تا خودت ديده شوي و توجّه ها به شخصيّت انساني ات متمركز شود. حجاب، مانع ديده شدن تو نيست؛ بلكه براي اين است كه خودِ حقيقي ات ديده شود. بدنت را بپوشان تا خودت ديده شوي؛ تا هنگامي كه به تو نگاه مي كنند، به دانش، انديشه، اخلاقيّات، شخصيّت و حقيقت وجودي و جنبه ي انساني ات توجّه كنند. اي زن! آن هنگام كه خدا روح تو را آفريد، فرمود: فَتَباركَ اللّهُ اَحسَنُ الخالِقينَ 1: آفرين بر خدا، نيكوترين آفرينندگان. اين اشتباه بزرگي است كه تمام زيبايي خود را در

1- سوره ي مومنون، آيه ي 14.

پيكر جسماني و مركب خاكي ات بداني. اگر حقيقت خود را بشناسي، مي بيني كه جلوه ي جمال بي نهايت خدايي. خداوند زيبايي هاي زيادي در وجود تو پنهان كرده است. خود را كشف كن.

اگر زني به زيبايي هايى كه خداوند در روحش تعبيه كرده است پي ببرد، هرگز به زيبايي ظاهري اش نمي نازد. اي زن! خود را با مركبت عوضي نگير، كه تو خيلي بالاتر از آن هستي.

چقدر كوته فكري و تنگ نظري است كه زن فكر كند هيچ بخش خواستني تر و جذّاب تر و دوست داشتني تر از بدن، در او وجود ندارد. شخصي را در نظر بگيريد كه قصري بسيار مجلّل با تالارها و سالن هاي فوق العاده زيبا دارد. اين قصر مجلل، انباري و سرويس بهداشتي هم دارد. طبيعتاً در قصر به اين زيبايي، انباري و حمّام و توالت را نيز زيبا درست كرده اند. امّا چقدر كوتاه فكري است كه صاحب اين قصر، به هر مهماني كه بر او وارد مي شود، انباري، دستشويي و توالت آن را نشان دهد. زيبايي شَخصيّت زن كه خدا در روح او قرار داده است كجا و زيبايي پيكر جسماني اش كجا؟!

البتّه اسلام نمي گويد همين مركب را هم به طور مطلق و هميشه بپوشان. بلكه مي گويد آن را آرايش كن و به همسرت تجلّي كن كه خداوند براي اين كار به تو اجر مي دهد. امّا بدنت را در جامعه عرضه نكن كه خودت گم مي شوي.

پس حجاب براي ديده نشدن زن نيست؛ بلكه براي ديده شدن اوست.

حجاب مايه ي مصونيّت و امنيّت زن

حجاب باعث مي شود زن از تعرّضات مردان هوسران مصون بماند و

مايه ي امنيّت زن در جامعه است. زنان و دختراني كه در جامعه خودآرايي، خودنمايي، جلوه فروشي و طنّازي ميكنند، در معرض برخوردهاي زشت مردان هوسران قرار مي گيرند. از متلك گفتن ها و رفتارهاي زشت و مزاحمت هاي خياباني گرفته تا رفتارهاي خيلى خشن، همچون ربوده شدن و تجاوز به عنف. حجاب محدوديّتي براي مردان هوسران و مصونيّتي براي زنان پاكدامن است.

اگر بخواهيم در جامعه، زن در امنيّت و آسايش و آرامش باشد و از تعرّض مردان هوسباز و شهوتران مصون بماند، لازمه اش اين است كه پوشش او به گونه اي باشد كه راه اين طمع را بر مردهاي كذايي ببندد و به ذهن كسي خطور هم نكند كه مي تواند او را بازيچه ي هوس هاي خود قرار دهد . اشخاص همه ي حرف هايشان را با زبان نمي زنند. خيلي از حرف ها را با حركات، حالات، و طرز لباس پوشيدن مي زنند. زني كه خود را آرايش كرده و لباس محرّكي پوشيده است و حركت هاي جلفي از خود نشان مي دهد، با اين طرز لباس پوشيدن و رفتار كردنش حرف مي زند و به مردان هوسران مي گويد من عروسكم، بياييد با من بازي كنيد. بياييد خواسته هاي شهواني خود را با من ارضاء كنيد. من انسان انديشمند و ارزشمندي نيستم، يك ابزار ارضاء شهوتم.

لباس، پوشش و رفتار زن بايد به گونه اي باشد كه به مردان هوسباز بفهماند كه من اهلش نيستم و به شما اجازه نمي دهم مرا بازيچه ي

هوسرانى هاي خود كنيد. حجاب چنين پيامي دارد و زن را در امنيّت قرار مي دهد.

حجاب عامل استحكام خانواده

حجاب، باعث

تحكيم پيوند خانوادگي و استحكام خانواده هاست. مردي كه بيرون از خانه دائماً در معرض جلوه هاي زن هايي جز همسر خود است و با تحريك هاي جنسي گوناگون مواجه مي شود، كم كم از همسر خود دلسرد مي گردد و در نتيجه، محيط خانواده انسجام خود را از دست مي دهد و سست و چه بسا متلاشي مي شود، چرا كه همسر او حدّ معينّي از زيبايي دارد و همه ي جذابيّت ها و زيبايي هاي ظاهري زنان خود آرا و جلوه فروشي را كه در جامعه مي بيند، ندارد. اگر بخواهيم بنياد خانواده مستحكم باشد، بايد مرد از معرض چنين جلوه هايي مصون بماند و براي اين منظور، زنان بايد پوشيده و موقر در جامعه ظاهر شوند. اين به سود خود زن هم هست. چون زني كه در بيرون از خانه خودنمايي ميكند، چه بسا خود نيز شوهري دارد. به زني كه خود را بزك ميكند و در جامعه حاضر مي شود بايد گفت چه بسا زن ديگري نيز اين گونه خود را بيارايد و در برابر شوهرت ظاهر شود و دل شوهر تو را برُبايد و كم كم محيط خانواده ات سرد و متلاشي شود. آيا اين به سود توست؟ همين بلايي كه تو داري سر ديگران مي آوري، ديگران هم مي توانند سر تو بياورند.

پس اگر بخواهيم بنياد خانواده محكم و محيط خانه گرم و صميمي باشد و دلبستگي مرد به زنش كم نشود و توجّه بيشتري به همسرش داشته باشد، بايد زن ها وقتي به جامعه مي آيند، پوشش و وقار كافي داشته باشند.

حجاب اين امكان را فراهم ميكند كه

مرد از يك سو توجّه بيشتري به خانواده اش داشته باشد و از سوي ديگر فراغت خاطر بيشتري براي انديشيدن درباره ي خدا و حقايق معنوي و متعالي پيدا كند. پس، از اين جهت هم مي توان حجاب را يك امر ضروري و منطقي تلقّي كرد.

حجاب باعث بقاي انگيزه ي ازدواج

حجاب باعث حفظ انگيزه ي ازدواج و تن دادن مرد به مسووليّت ها و دشواري هاي تشكيل و اداره ي خانواده است. يكي از معضلاتي كه امروز در جامعه داريم اين است كه مردها تن به ازدواج نمي دهند؛ چون تأمين هزينه ي اداره ي زندگي و مسووليّت هاي دشوار اداره ي خانواده، كار سنگيني است. وقتي زنان خود را آرايش ميكنند و در جامعه عرضه مي نمايند و به آساني خود را در دسترس مردان قرار مي دهند، مرد براي چه به مسووليّت هاي سخت و دشوار اداره ي خانواده تن بدهد؟ بازار آزاد لذّت جويي هاي جنسي، خواسته هاي او را تأمين ميكند، بدون اينكه آن دردسرها و هزينه ها و مشكلات را داشته باشد. لذا، اگر بخواهيم انگيزه ي تشكيل خانواده باقي بماند، بايد راه كاموري هاي جنسي به شكل غيراخلاقي در جامعه بسته باشد و بازار آزاد لذّت جويي هاي جنسي، تعطيل شود.

دخترهايي كه خود را بزك مي كنند و در دانشگاه، خيابان، پارك، پارتي و هر جاي ديگر ظاهر مي شوند، نمي دانند چه بلايي به سر خود مي آورند و چگونه شانس ازدواج را از خود سلب ميكنند. لذا اگر بخواهيم انگيزه ي ازدواج باقي بماند، زن به هنگام حضور در جامعه، بايد پوشيدگي، وقار، متانت و سنگيني خود را حفظ كند؛ تا

تنها راه تأمين اين نياز حياتي براي مرد، تشكيل خانواده باشد.

حجاب زن مايه ي آرامش روحي مرد

حجاب باعث آرامش رواني و نبودن هيجانات و فشارهاي عصبي و رواني ناشي از تحريكات جنسي دمادم مردان توسط زن هاي بي حجاب و خودآراست. زن هايي كه بزك كرده، بي حجاب، جلف و جلوه فروش در جامعه حضور پيدا ميكنند، خدا مي داند به سر مردها چه مي آورند. بعضي از اين خانم ها مي گويند ما اين طور راحت تريم. دوست داريم اين طور لباس بپوشيم و آرايش كنيم. مگر خدا انسان را آزاد نيافريده است؟ پس چرا آزادي ما را مراعات نمي كنيد و مي خواهيد ما را مجبور كنيد حجاب داشته باشيم؟

اين خانمها بايد توجّه كنند كه اوّلاً دو نوع آزادي وجود دارد. آزادي تكويني، كه در مقابل جبر و به معناي قدرت بر انجام و ترك كاري است؛ و آزادي تشريعي يا قانوني، كه به مفهوم جايز و درست بودن انجام يا ترك كاري از نظر مقرّرات الهي يا قوانين بشري است. آزادي تكويني و قدرت انجام كاري، به هيچ وجه دليل درستي آن كار و مجوّز انجام آن نيست. اساساً آنچه را قوانين ممنوع اعلام ميكنند كارهايي است كه امكان و قدرت انجام آنها وجود دارد؛ و الا ممنوع كردن كاري كه اشخاص امكان و قدرت انجام آن را ندارند، بي معناست. پس آزادي تكويني نمي تواند دليل آزادي از نظر قانون، و در نظامهاي الهي، آزادي از نظر احكام شرع باشد. همه ي قوانين و شرايع، كارهاي قابل انجام را به كارهاي درست و نادرست تقسيم ميكنند و تنها در كارهايي كه درست مي دانند، به اشخاص

آزادي مي دهند. هيچ انسان عاقل و هيچ جامعه ي متمدّني به آزادي نامحدود اشخاص در هرچه قدرت انجام آن را دارند، قائل نيست. مثلا آزادي قتل يا تعرّض به اموال و نواميس ديگران را به صِرف قابل انجام بودن آن، هيچ كس مجاز نمي شمارد وهيچ قانون بشري يا الهي، در ارتكاب آن براي اشخاص آزادي قائل نيست.

در فرهنگ غربي و ليبرالي هم، مرز آزادي هاي هر كس تا جايي است كه حوزه ي حقوق ديگران آغاز مي شود و كسي حق ندارد به بهانه ي اينكه آزاد است، به حقوق ديگران تعرض كند. در فرهنگ الهي، حرف، خيلي بالاتر است. در فرهنگ اسلامي آزادي براي آسيب رساندن به خويشتن هم وجود ندارد. مثلاً كسي حق ندارد خودكشي كند، خود را معتاد كند، چشم خود را كور كند، استعدادهاي خود را نابود كند و يا روح خود را آلوده سازد.

خودنمايي و خودآرايي، هم به ديگران لطمه وارد ميكند و هم مايه ي انحطاط و ابتذال و موجب آلودگي روح و جان و سبب دشواريها و باعث هزينه هاي زائد براي خود زن فاقد حجاب است.

خانم محترمي كه مي گويي من اين طور راحت ترم و بيشتر خوشم مي آيد! آيا مي داني وقتي با اين حالت از كنار پسرهاي جوان رد مي شوي، چه بلايي به سر آنها مي آوري و با تحريك غريزه ي جنسي، چگونه آنان را تحت فشارهاي عصبي و رواني قرار مي دهي؟ حتّي بر مبناي فرهنگ ليبرال غربي هم تو حق نداري به عنوان اينكه من آزادم و اين طور بيشتر خوشم مي آيد؛ ديگران را مورد آسيب قرار

دهي.

بر اساس تحقيقات روانشناسان، از نظر جنسي، مردان، بيشتر، از راه نگاه و به صورت بصري تحريك مي شوند و زنان از راه لمس و تماس. عمده ي تحريك مرد از راه نگاه است و زني كه خود را آرايش كرده و جذابيّت هاي جنسي خود را در جامعه عرضه ميكند، نمي داند چه بلايي به سر مردها مي آورد، چه فشار روحي و عصبي به آنها وارد مي كند و تا چه حد آنان را مي آزارد. اين كار يك نوع آزار و شكنجه دادن آنهاست.

خانم محترم! وقتي خود را عرضه ميكني، او را تحريك ميكني و از درون به او فشار وارد مي سازي. تو حق نداري به اين عنوان كه من دلم مي خواهد آزاد باشم، به هر شكلي در جامعه ظاهر شوي. برخي از اين خانم ها در جواب مي گويند: اگر مردها اذيّت مي شوند نگاه نكنند. به اينها بايد گفت پس قاچاق فروش و ترياك فروش هم بگويد من مي فروشم، مردم نخرند. من اين طور راحت ترم كه ترياك بفروشم. بر اين اساس ترياك فروش ها در جامعه بايد آزاد باشند؟ آيا اين حرف، درست و منطقي است؟

آزاديي كه فرهنگ ليبرالي غرب براي زن قائل است، در واقع آزادي زن براي تبديل كردن خود به ابزار تحريك جنسي مردان و براي آلوده ساختن خويش به هرزگي و بي بندوباري است. مدرنيسم غربي حجاب را از سر و پيكر زن برداشت و بر عقل و دل او نهاد. به بيان ديگر، آنچه فرهنگ غربي در پي آن است، آزادي زن نيست؛ بلكه آزادي مردان هرزه و هوسباز براي بازيچه

ي شهوتراني قراردادن زن است. اگر براستي خواهان و طرفدار آزادي زن اند، چرا در جوامع غربي زنان را در باحجاب بودن آزاد نمي گذارند و با انواع فشارها و محروميّت هاي قانوني و اجتماعي، آنان را به كنار گذاردن حجاب مجبور ميكنند؟

غرب كه شعار آزادي سرمي دهد و با اين شعار، به مخالفت با الزام زن به مراعات حجاب و عفاف مي پردازد؛ براستي در پي كدام آزادي براي زن است؟ آزادي زن براي فعّاليّت هاي علمي؟ آزادي براي فعّاليّت هاي سياسي؟ آزادي براي داشتن امكان تعالي معنوي؟ يا آزادي براي هرزگي و بي بند و باري؟

ثانياً اين كه مي گويند ما اين طور راحت تريم؛ بايد بدانند صِرف راحتي، مجوّز و دليل درستي انجام كار نيست. چيزهاي ارزشمند مثل علم و دانش، غالباً با تحمل سختي به دست مي آيند. اگر سختي نتيجه اي در پي داشته باشد كه ارزش تحمّل آن را داشته باشد؛ هر انسان عاقلي تن دادن به آن را توصيه و تأييد مي كند. دستاوردهاي حجاب براي زن و مرد و جامعه چنان بزرگ و ارزشمند است كه بي شك ارزش تحمّل سختي مراعات حجاب را دارد.

حجاب رمز پيشرفت و كمال جامعه

جامعه اي كه در آن، زن با آرايش، خودآرايي، خودنمايى، جلوه فروشي و طنّازي حاضر مي شود، جامعه ي باصلابت، جدّي و پويايى نخواهد بود. جامعه اي كه زن هايش با آرايش و خود نمايى دائماً دنبال اين هستند كه شمار بيشتري از نگاه هاي مردان هوسران را به سمت خود جلب كنند و مردهايش دائماً تحت تأثير تحريكات جنسي زن ها قرار دارند، چنين جامعه اي جاي كار و تلاش و

علم و دانش نيست. در دانشگاه ها حواس دخترهاي خودآرا و بي حجاب و بدحجاب، چقدر به دنبال لوازم آرايش، النگو، گردنبند، گوشواره، رنگ مو، لباس و كفش است و چقدر متوجّه درس است؟ پسرها هم همين طور.

بنابراين، يكي ديگر از دلايل ضرورت حجاب اين است كه مي خواهيم محيط جامعه، محيط كار، تلاش، علم آموزي و دانش باشد، و لازمه ي آن، اين است كه جامعه محيطي كاملاً جدّي و با صلابت باشد. همان طور كه ديديم اين امر منوط به پوشش، سادگي و وقار زن است.

حجاب مايه ي تقويت علاقه ي مرد به همسرش

زني كه در جامعه حجاب اختيار ميكند و زيبايى ها و جذابيّت هاي جسمي اش را منحصراً مختصّ شوهر خود قرار مي دهد، نهايت وفاداري و علاقمندي به شوهرش را نشان مي دهد كه اين رويّه به طور طبيعي متقابلاً محبّت شوهر را به سمت او جلب ميكند.

زني كه بي پروا، زيباييها و جذّابيّت هاي جنسي خود را به هر مردي عرضه ميكند، شوهرش به خود مي گويد كه من با مردهاي ديگر چه فرقي ميكنم. امّا وقتي زن، زيبايي هاي جسمي اي را كه خدا در او قرار داده است، منحصراً به شوهر خود عرضه مي نمايد و ديگران را به طور مطلق از دسترسي به آن زيباى ها و جذابيّت ها محروم ميكند، نشان مي دهد كه براي شوهرش حساب جداگانه اي باز كرده و علاقه ي ويژه اي به او دارد و به او وفادار است و خود را فقط متعلّق به او مي داند. چنين زني طبيعتاً به شدّت مورد علاقه ي شوهرش خواهد بود. به اين خاطر هم وجود حجاب براي زن

در جامعه يك ضرورت است.

حجاب مايه ي افزوني مطلوبيّت زن

هر چيز كه دسترسي به آن كمتر و دشوارتر باشد، گرانبهاتر است. زن هر چه دست نايافتني تر باشد، خواستني تر است و هر چه راحت تر بتوان به او دسترسي پيدا كرد، پيش پا افتاده تر و بي ارزش تر است. دست و دل بازي زن در عرضه و در اختيار قراردادن خود، مايه ي كم ارزش شدن اوست. اين نكته ي بسيار مهمّي است. حتّي مردهاي هوسران براي زنان هرزه و بي بند و بار كمتر ارزش قايلند وبيشتر مشتاقند به زن هاي موقّر و محجوب راه پيدا كنند. گرچه مرد به اقتضاي غريزه ي جنسي و شهوت، مايل است زن، خود را راحت در اختيار او قرار دهد؛ يعني ميل به هرزگي زن دارد. امّا هيچ مردي، حتّي مردان هوسران و شهوت پرست، به طور مطلق زن هرزه را بر زن عفيف ترجيح نمي دهد.

در جوامع غربي به علّت اينكه مقوله ي حجاب وجود ندارد و زن ها به راحتي در دسترس اند، اصلاً عشق به مفهومي كه در فرهنگ شرقي وجود دارد، پيدا نمي شود. عشق هاي آتشين داستان سازي كه در فرهنگ و ادبيّات ما وجود دارد؛ مثل داستان ليلي و مجنون، وامق و عذرا و شيرين و فرهاد، در فرهنگ غربي وجود ندارد. چون زن به رايگان و بدون هيچ مانعي در دسترس است.

حجاب بيانگر والايي ارزش زن

بدن زن مثل يك مرواريد قيمتي است. مرواريد غير از سنگ بي ارزش است كه هر جايي مي افتد و در دسترس هر كسي هست. مرواريد در دل صدف است. اين تعبير زيباي مرواريد و صدف از خود قرآن است.

قرآن از همسران ارزشمند بهشتيان به

«حورٌ عينٌ كَامثالِ اللُولُؤِ المَكنونِ »1: زنان سيه چشم زيبا روى مانند مرواريد در صدف؛ تعبير كرده است.

زن با جلوه فروشي مي گويد من جواهر بدلي ام. چون جواهر بدلي را با شيشه ي بي ارزش ساخته اند، هر جا هم كه بيفتد، گم شود و بشكند، اهميّتي ندارد. امّا جواهر واقعي را در دسترس قرار نمي دهند، در صندوق جواهر و داخل گاو صندوق مي گذارند و آن را از دسترس دزد و ربايندگان مصون نگه مي دارند و از معرض آسيب ديدن، شكسته شدن و لطمه ديدن، حفظ مي كنند. زن مثل مرواريد است و بايد در صدف حجاب باشد. زني كه جلوه فروشي ميكند، خود را مثل يك جواهر بدلي، بي ارزش كرده است. زن با خودنمايي نشان مي دهد كه محتاج نگاه مردان هوسران است. گداييِ نگاه ميكند. التماس ميكند. با رفتارش حرف مي زند. با آرايش كردن ها، خودنمايي ها، حركت هاي جلف، خنده ها و رفتارهاي سبك، مي گويد من جواهر بدلي ام. تو را به خدا كسي بيايد من را بر دارد. امّا جواهر واقعي را در صندوق نگه مي دارند و هيچ كس هم به جز صاحب اصلي آن، دستش به او نمي رسد. چقدر كوته فكري است كه شخصي خود را آن قدر بي ارزش بداند كه گدايي كند و بگويد خواهش ميكنم به بدن من نگاه كنيد.

1- سوره ي واقعه، آيه ي 22.

حجاب شرط تعالي معنوي

حجاب باعث پاكي و طهارت روح زن و مرد مي شود و در نتيجه ي آن زميمه تعالي معنوي عروج روحاني به قلّه هاي بلند عرفاني براي هر دوي آنهافراهم مي آيد.

روحي

مي تواند پذيراي حقايق بلند معنوي و كمالات بلند عرفاني شود كه با آن حقايق و كمالات سنخيت داشته باشد. السنخيةُ علة الانضمامِ: سنخيت، علت پيوستن دو چيز به هم است. حقايق بلند معنوي، پاك و مطهرند وتنها كسي مي تواند با آنها رابطه بر قرار كند كه مطهر و پاك باشد. به عنوان مثال، خدا راجع به قرآن فرمود: لاَ يَمَسُّهُ الاَّ المُطَهَرُون1: جز پاكان با آن تماس نخواهند گرفت.

در جامعه اي كه زن ومرد دائماً به هوسراني و شهوت پرستي آلوده اند، نه روح زن و نه روح مرد، استعداد و لياقت و شايستگي تجربه هاي معنوي و عرفاني را نخواهد داشت.

بنابر اين اگر بخواهيم زن ومرد امكان دستيابي به تجربه هاي بلند عارفانه را داشته باشند و به قله هاي بلند كمالات معنوي و انساني عروج كنند، بايد از اين آلودگيها محفوظ بمانند و لازمه محفوظ ماندن زن و مرد از آلودگي به شهوت پرستي، شهوتراني و هوسبازي، اين است كه محيط جامعه، محيط تحريك شهواني نباشد. يعني زن و مرد، با وقار، پوشيدگي و وزانت، در محيط جامعه حاضر شوند.

در تمام اديان الهي بر پوشيده بودن زن، خصوصاً در حال عبادت، تاكيد شده است. در نقاشيهاي معابد و كليساهاي تمام دنيا، زنان قديس همه مذاهب، حجابي كامل دارند. لباس راهبه هاي مسيحي يك حجاب تمام عيار است. اين نشان مى دهد از نظر تمام اديان، تعالي معنوي زن مستلزم حجاب و پوشيدگي اوست. زن با پوشاندن سر و پيكر خود در حجاب، دل و جان خويش را از حجاب هاي باطني رها مي سازد.

حجاب مايه ي مقبوليّت زن نزد خداوند

هر محبّ براي راه يافتن به دل

محبوب، خود را طبق سليقه ي او مي آرايد. به عنوان مثال در خانواده، خيلي زيبا و مطلوب است كه زن ببيند شوهرش چه مدل آرايش، چه نوع و چه رنگ لباسي را دوست دارد؛ آن گونه خود را آرايش كند و لباس بپوشد. چون از اين راه بيشتر در دل شوهرش جا مي گيرد.

زني كه محبّ خداست و مي خواهد محبّت و نظر خدا را به خود جلب كند، و به بيان عاميانه، مي خواهد به دل خدا راه پيدا كند، بايد باب سليقه ي خدا عمل كند. بايد ببيند خدا زن را چطور مي پسندد. همان طور ظاهر شود. خدا زن راپوشيده دوست دارد. اين حقيقت در قرآن آمده است. 1 راه جلب نظر الهي براي زن، اختيار كردن حجاب، سادگي، وقار و متانت است. بنابراين اگر زن بخواهد نظر لطف و مهر خدا را به جانب خود جلب كند، راهش رعايت پوشيدگي و حجاب است.

1- در فصل آينده، به آيات حجاب اشاره خواهد شد.

حجاب مايه ي محبوبيّت زن نزد پروردگار

در قرآن كريم خطاب به پيامبر اكرم ? آمده است: قُل انِ كُنتُم تحِبّونَ اللّه فَاتَّبعوني يُحبِبكُمُ اللّه 1: به مردم بگو، اگر شما واقعاً خدا را دوست داريد، از روش من تبعيّت كنيد و مثل منِ رسول اللّه عمل كنيد تا خدا دوستدار شما شود. اين آموزه ي مهمّي است. محبوبان خدا چطور عمل كردند؟ در اسلام، محبوب ترين زن ها نزد خدا، فاطمه ي زهرا ?، زينب كبري ? و فاطمه ي معصومه ? مي باشند. اينها چگونه بودند؟ زن مومن بايد از آنها تبعيّت كند تا خدا او را دوست بدارد. اگر زنان واقعاً خدا

را دوست دارند، براي اينكه خدا هم آنها را دوست بدارد و محبوب خدا شوند، يعني از مقام محبّي به مقام محبوبي و از مقام عاشقي به مقام معشوقي ارتقاء پيدا كنند، راهش اين است كه ببينند زناني كه محب واقعي خدا و عاشقان راستين پروردگار بودند، چگونه رفتار كردند.

يقين داريم حضرت زهرا ? در نهايت پوشيدگي و عفاف بودند. وقتي آن حضرت براي مطالبه ي فدك از خانه بيرون آمدند كه به مسجد بروند و آن مناظره ي عجيب را با ابوبكر داشته باشند، هم خِمار بر سر كردند (خِمار مقنعه يا روسري است) و هم جِلباب بر تن نمودند (چادر بر تن پوشيدند) به گونه اي كه جلبابشان بر زمين كشيده مي شد 2. محبوبان خدا اين گونه بودند. اگر زنان ما هم بخواهند محبوب خدا شوند بايد خودشان را مثل زنان محبوب خدا كنند و از آنها تبعيّت نمايند.

1- سوره ي آل عمران، آيه ي 31. 2- طبر سي، احتجاج، ج1، ص 98.

حجاب رمز پذيرفته شدن زن در درگاه الهي

اين مورد نكته ي لطيفي است كه اهل محبّت آن را درك مي كنند. نقل شده است دلقكي در دستگاه فرعون بود كه براي خنداندن فرعون، شبيه موسي ? لباس چوپاني بر تن ميكرد، چوبي هم مثل عصاي موسي به دست مي گرفت و اَداي موسي را در مي آورد. فرعون هم قاه قاه مي خنديد. وقتي قرار شد فرعونيان عذاب شوند، فرعون و لشگريانش در رود نيل غرق شدند. امّا اين دلقك زنده ماند. حضرت موسي ? به خدا عرض كرد: خدايا اين دلقك را كه اَداي من را در مي آورد و من را مسخره ميكرد، چرا

غرقش نكردي؟ پاسخ آمد: موسي! چون اين دلقك خود را به شكل تو كه محبوب ما هستي در مي آورد. دلمان نيامد او را غرق كنيم.

ما كه در كمالات انساني نمي توانيم به پاي پيغمبر و اهل بيت عصمت و طهارت ? برسيم. امّا اگر دست كم ظاهرمان را مانند ايشان كنيم، شايد ما را هم در محضر پروردگار راه بدهند و بپذيرند. زنان ما كجا و فاطمه ي زهرا سلام الله عليها كجا؟ امّا مي توانند حدّاقل ظاهرشان را مثل فاطمه ي زهرا سلام الله عليها كنند تا در آستان الهي پذيرفته شوند. حجاب تاج بندگي خداست كه زن بر سر مي نهد و به درگاه الهي راه مي يابد.

حجاب مايه ي تقويت روح حيا و عفاف

ظاهر و باطن انسان در تعامل با همند، رفتارهاي ما در روحيّات ما اثر مي گذارد و روحيّات ما منشأ رفتارهاي ما مي شوند. ظاهر و باطن انسان در تعامل و داد و ستدند. بي حجابي، خودآرايي و جلوه فروشي، روح حيا و عفاف را در درون انسان نابود ميكند؛ چنان كه پوشيدگي و وقار ظاهري، روح حيا و عفاف را تقويت ميكند. حيا و عفاف هم سبب مي شود زن طالب پوشيده بودن باشد و هر چه روح حيا و وقار در او عميق تر گردد، طالب اين مي شود كه خودش را بيشتر بپوشاند. در تمامي احكام الهى طيفي وجود دارد كه از حداقل قابل پذيرش آغاز شده و تا حدّ اعلاي كمال ادامه مي يابد.

بنابراين زن اگر بخواهد نه تنها روح حيا و عفاف در باطنش نابود نشود، بلكه قوي شود، بايد حجاب و وقار و متانت ظاهري را برگزيند.

حجاب مايه ي سلامت و نشاط جسم و جان

غريزه ي جنسي در وجود انسان، غريزه اي حدناشناس و سيري ناپذير است. البتّه حكمتي در آن هست. بقاي نسل بشر وابسته به وجود اين غريزه است. اگر اين غريزه در انسان نبود، نسل بشر معدوم و نابود مي شد. اين يك لطف الهي است. امّا اين واقعيّت را راجع به اين غريزه بايد پذيرفت كه سيري ناپذير است. غريزه ي طعام، سيري پذير است. يعني اگر شخص گرسنه يك پرس غذا بخورد، پرس دوم را ديگر نمي تواند بخورد. سير مي شود. امّا غريزه ي جنسي، غريزه اي سيري ناپذير است. حال اگر اين غريزه ي سيري ناپذير در معرض تحريكات مدام باشد، صاحب آن سر از هرزگي و بي بندوباري

در خواهد آورد. گمان نكنيم آن گونه كه بعضي مي گويند، اگر حجاب را برداريم و همه ي زن ها بي حجاب باشند و زنان خودآرا و جلوه فروش زياد شوند، جذابيّت و تحريك كنندگي جاذبه هاي جنسي زن از بين مي رود و براي مردان يك امر عادي مي شود. به هيچ وجه اين گونه نيست. غريزه ي جنسي حسابش از ساير غرايز جداست. با هر تحريك، هوس و طلبي در وجود فرد ايجاد مي شود. حالا فكر كنيد جامعه اي كه در آن حجاب نيست و زن ها خودآرايي و جلوه فروشي و طنّازي ميكنند، چه بلايي به سر آن جامعه مي آيد.

شهيد مطهّري مثال زيبايي دارند. مي گويند مرد و زن مثل آب و آتشند. اگر آب و آتش بدون حجاب و حائل در كنار هم قرار گيرند، آب آتش را خاموش ميكند و از بين مي برد. امّا اگر بين آب و آتش حائل و حجاب قرار دهيم، مثلاً آب را در يك ظرف فلزي بريزيم و روي آتش قرار دهيم، ظرف فلزي كه حجابي بين آتش و آب است، سبب مي شود آب گرم شود و به جوش آيد و هر كدام از آب و آتش خاصيّت خود را داشته باشند. اگر حجاب بين زن و مرد برداشته شود، همديگر را نابود ميكنند و اگر حجاب بينشان باشد، محيط زندگي گرم مي شود، شور و نشاط و تعالي در زندگي پديد مي آيد و حيات انسان تضمين مي شود.

شاهد بارز اين امر جوامع غربي اند. پيامدهاي برهنگي و بي حجابي، جوامع غربي را به شدّت به بحران و آشوب كشانده

است. در جوامع غربي، از يك سو، زن در حدّ ابزاري براي تبليغ كالاهاي اقتصادي و فروش آنها تنزّل كرده است و از طرف ديگر به عروسك ملوسي براي هوسبازي هاي شهوترانان تبديل شده است. در جامعه ي غربي نه حرمتي براي زن باقي مانده است نه امنيّتي. زن ها به شدت مورد تعرّض ساديست هاي جنسي قرار دارند و به نحو وحشتناكي مورد تجاوز جنسي قرار مي گيرند و حتّي بعد از تجاوز كشته مي شوند . بنياد خانواده در كشورهاي غربي به شدت سست شده است. آمار طلاق به شدّت بالاست.ا كثر ازدواج ها در يكي دو سال اوّل تشكيل خانواده به طلاق مي انجامد. انگيزه ي ازدواج به طور وحشتناكي از بين رفته است. خود كشورهاي غربي آمارهاي تكان دهند ه اي را در اين زمينه ها اعلام ميكنند. زنان و مردان زيادي بدون هيچ گونه رابطه ي قانوني ازدواج، چند سالي با هم زندگي ميكنند، هر وقت هم از هم خسته شدند، يكديگر را ترك ميكنند و فرد ديگري را براي زندگي مشترك برمي گزينند. اينها تبعات برهنگي و بي حجابي در جوامع غربي است.

حجاب زمينه ساز برخورداري يكسان زنان از آرامش و شادي

يكي از ويژگي هاي رواني زن نياز او به مورد توجّه و تمجيد قرار گرفتن است. بعضي از خانم ها از نظر ظاهري بهره ي كمتري از زيبايى دارند. خود آنها هم در اين امر نقشي نداشته اند و تحت تأثير عوامل ژنتيك، اين ظاهر براي آنها رقم خورده است. اگر در جامعه نگاه به زن از منظر جسماني باشد، زن هايي كه از زيبايي ظاهري بهره ي كمتري برد ه اند، مورد بي توجّهي قرار

مي گيرند. زيرا چه در جمع مردان و چه در اجتماعاتِ خانم ها، طبيعتاً خانم هايي كه زيباتر جلوه مي نمايند توجّه بيشتري را به سمت خود جلب ميكنند. همين امر سبب مي شود خانم هايي كه به دليل نداشتن زيبايي زياد، مورد بي توجّهي قرار مي گيرند، نياز رواني شان تأمين نشود و دچار نوعي آزردگي و افسردگي روحي و رواني شوند. زناني كه در رقابت استفاده از لباس، زينت آلات و آرايشهاي گران قيمت، توان اقتصادي لازم را ندارند نيز با چنين مشكلي مواجه اند.

حجاب راه توجّه به زن را از منظر زيبايى جسماني سد مي كند و به نحوي همه ي زنان را براي كسب كمالات معنوي و انساني، همچون علم و اخلاق، در شرايط برابري قرار مي دهد تا از رهگذر اين كمالات، مورد توجّه و تمجيد قرار گيرند. لذا از اين منظر، سادگي و پوشيدگي خانم ها حتّي در اجتماعات خودشان كه مردي هم حضور ندارد، نكته ي مثبتي است. چرا كه خانم ها در جمع خودشان هم اغلب به مسابقه ي خودآرايي و رقابت در تجمّل و آرايش و زيورآلات كشيده مي شوند. اگر بتوان اين روحيه را ايجاد كرد كه خانم ها حتّي در جمع خود نيز با سادگي و در نهايت پيراستگي و بدون تجمّل و آرايش و زينت كردن حضور پيدا كنند، آنجا هم شرايط رواني بهتري برايشان فراهم خواهد بود و مي توانند به صورتي شادتر و راحت تر با هم در ارتباط باشند.

حجاب عامل سهولت زندگي زن

با حذف حجاب دشواري هاي زيادي براي خود خانم ها به وجود مي آيد.

اوّلا زن هر بار كه مي خواهد در

جامعه حضور پيدا كند بايد زحمت زيادي براي خودآراى متقبّل شود و وقت زيادي را كه مي توان صرف كارهاي مقيد و سودمند كرد، بايد صرف آرايش خود كند تا بتواند وارد جامعه شود.

از نظر اقتصادي، تهيّه ي لوازم آرايش، لباس هاي شيك و زيورآلات، هزينه ي سنگيني را كه كاملاً زايد است، به زن و خانواده اش تحميل مي كند. اگر شخص چنين پولي را هم در اختيار داشته باشد، مي تواند آن را صرف امور ضروري و مفيد كند. حذف اين هزينه ها كمك مي كند خانواده ها با درآمد كمتر، زندگي راحت تري داشته باشند و مجبور نباشند براي تأمين هزينه ي خودآرايي، بيش از حد نياز در پي كسب درآمد روند و در نتيجه از آسايش و راحت و نيز از پرداختن به جنبه هاي معنوي بازمانند.

حذف حجاب زن و كشاندن او به سوي آرايش و پوشش مطابق مدهاي دائماً در تغيير، ترفند سرمايه داري براي ايجاد بازار فروش كالاهايي است كه توسّط تكنولوژي و ماشين، به صورت انبوه توليد مي شود. زني كه حجاب را كنار مي گذارد ناگزير است هر روز مطابق مد جديدي كه سرمايه داران طرّاحي و ترويج ميكنند، كفش، كيف، لباس، زيورآلات و لوازم آرايش جديدي بخرد، تا از قافله عقب نماند. در نتيجه تشويق زن به بي حجابي، تمهيدي اقتصادي است در جهت سود سرمايه داران و زيان زنان خودآرا و خودنما.

حجاب از يك طرف راحتي را براي زن فراهم ميكند؛ يعني زن مي تواند با يك لباس ساده و چادر، به راحتي از خانه بيرون آيد و از طرف ديگر صرفه جويي قابل توجّهي

را در هزينه هاي يك خانم در پي مي آورد. بر اين اساس به خوبي مي توان فهميد كه استفاده از حجاب يك كار عاقلانه و منطقي و به سود خود زن است.

حجاب مايه ي رهايي زن از رنج و خرج تحميلي

رقابت خانم ها در زيباسازي چهره و اندامشان براي حضور جذّاب و توجّه برانگيز در جامعه، پيامدهاي تلخ ديگري هم براي زن ها دارد. حساسيّت فراوان برخي خانم ها نسبت به تناسب اندامشان و يا توجّه فوق العاده اي كه به زيبايي صورت و بدن، در بين آنها ايجاد شده است،

خانم ها را به سمت رژيم هاي بسيار دشوار لاغري و جرّاحي هاي زيبايى گوناگون كشانده است كه مستلزم تحمّل درد و سختي از يك سو و هزينه هاي كلان از سوي ديگر است. حجاب زن را از اين رنج ها و هزينه ها نيز بي نياز مي كند.

فصل دوم : مباني و حدود شرعي حجاب در اسلام
اشاره

به منظور تبيين مباني و حدود شرعي حجاب در اسلام، ابتدا نكاتي كلّي را به عنوان مقدّمه بيان مي كنيم و سپس به بحث خاصّ حجاب وارد مي شويم.

قرآن بيانگر كلّيّات احكام

در تمامي احكام اسلام، قرآن كريم صرفاً به كلّيات اشاره ميكند و بيان جزئيّات احكام را به پيامبر و ائمّه ي اطهار عليهم السلام محوّل مي سازد. شايد با قاطعيّت بتوان گفت هيچ حكمي از احكام عملي اسلام وجود ندارد كه با تمام جزئيّاتش در قرآن آمده باشد. قرآن به رئوس احكام اشاره ميكند، سپس افراد را به پيامبر و ائمّه ي اطهار عليهم السّلام ارجاع مي دهد تا آن بزرگواران جزئيّات احكام را براي آنها بيان كنند. قرآن فرمود: ما اتاكُمُ الرَّسولُ فَخُذوهُ وَ ما نَهاكُم عَنهُ فَانتَهوا 1: هرآنچه پيامبر براي شما آورد بگيريد و از هرآنچه شما را از آن پرهيز داد بپرهيزيد.

همه ي احكام همين طور است. مثلاً از نماز كه مهم ترين حكم اسلامي و عمود دين است، يك اَقِمِ الصَّلوةَ 2؛ در قرآن آمده است. واژه ي صلوة از نظر لغوي به معني "دعا" و "درود" است. از جمله ي "درود يا دعا را به پا داريد. " چطور مي توان فهميد نمازي كه ما مي خوانيم بايد انجام شود.

1- سوره ي حشر، آيه ي 7.

2- سوره ي هود، آيه ي 114 و سوره ي اسراء، آيه ي 87

اذان، اقامه، تكبيرة الحرام، خواندن سوره ي حمد و سوره ي بعد از آن، ركوع، سجده، تشهّد، قنوت، تسبيحات اربعه، اينكه چند نماز بايد خواند و هر نماز چند ركعت است، اوقات نمازها، شكيّات نماز، احكام خاصّ زن و مرد در امر

نماز و بسياري ديگر از احكام فقهي نماز، هيچ يك در قرآن نيست. اين جزئيّات را پيامبر كرم صلّي اللّه عليه وآله وسلّم و ائمّه ي اطهار عليهم السلام بيان كرده اند. حجاب هم همين گونه است. به رئوسي از مسئله ي حجاب در قرآن كريم اشاره شده است و جزئيّات آن را پيامبر كرم صلّي اللّه عليه وآله وسلم و ائمّه ي اطهار عليهم السلام بيان فرموده اند.

بناي قرآن بر اين نبوده است كه وارد جزئيّات شود. چون اگر مي خواست به جزئيّات بپردازد، ديگر قرآن كتابي با اين حجم نبود، شايد به ده ها و صدها جلد توسعه پيدا مي كرد. همان طور كه در باب فقه گاهي كتابي با بيش از چهل جلد نوشته شده است،1 اگر قرآن مي خواست در عقايد، اخلاق، عرفان، تاريخ انبياي قبل و تاريخ پيامبر اسلام وارد جزئيّات شود، چند صد جلد مي شد. بنابراين، اساساً چنين انتظاري، انتظار به جايى نيست كه تمام جزئيّات احكام را از خود قرآن طلب كنيم. ريشه و اساس احكام در قرآن آمده است و جزئيات و تفصيل آن به زبان پيامبر كرم صلي اللّه عليه وآله وسلم و ائمّه ي هدي عليهم السّلام جاري شده است. در بحث حجاب هم، قرآن كليّات حجاب را مطرح نموده و جزئيّات آن در احاديت آمده است.

1- جواهرالكلام، تأليف فقيه عالي قدر شيعه، مرحوم آية الله العظمي شيخ محمّدحسن نجفي. اگر كسي بخواهد به احاديثي كه پيامبر و ائمّه عليهم السّلام در زمينه ي حجاب بيان فرموده اند، آگاهي پيدا كند، به عنوان مثال، مي تواند به كتاب وسائل الشّيعه كه در برگيرنده ي

اهمّ احاديثي است كه فقها و مراجع تقليد بر اساس آن فتوا مي دهند، مراجعه كند.

عمل به احكام مايه ي نيل به روحيّات و كمالات دروني

در دل هر يك از احكامي كه در دين آمده و خداي متعال انجام آن را مقرّر كرده است، اهداف عميقي نهفته است. عمل به احكام، غير از تأثيرات ظاهري كه در زندگي فردي و اجتماعي دارد، تأثيرات باطني و معنوي نيز در درون انسان به جا مي گذارد. اين اصل مسلّمي است كه حالات باطني انسان بر رفتارهاي او تأثير مي گذارد و به صورت رفتارهايي از او سر مي زند. رفتارهاي ظاهري انسان هم در صورت تكرار و تداوم، ملكات و روحيّاتي را در درون انسان ايجاد ميكند. بنابراين تأكيد به انجام احكام ظاهري عمدتاً به علّت تأثيرات عميقي است كه اجراي آنها در بُعد باطني و روحي و دروني انسان در پي مي آورد. تأكيد اسلام بر مراعات حجاب توسّط زن نيز عمدتاً به علّت تأثيرات تعالي بخش معنوي است كه حجاب، در باطن و درون زن برجامي گذارد.

خطر و ضرر رويكرد حداقلّي به احكام

در اسلام براي هر يك از احكام، حدّاقلي مقرّر شده است كه اگر كسي كمتر ازآن انجام دهد، عملش باطل و خود او معصيتكار است. مثلاً نمازي كه مي خوانيم، حدّاقلي دارد، و آن اركان و واجباتي است كه اگر اجرا نشوند، نماز باطل است و فرد، مصلّي نيست و به عنوان كسي كه نماز را به جا نياورده معصيتكار است. در همه ي احكام اين گونه است. امّا از حدّاقل تا حدّ كمال هر حكم، طيف بسيار وسيع و گسترده اي وجود دارد. در نماز، فراتر از اركان و واجبات، چقدر اعمال مستحب داريم مثلاً ا ينكه قبل از نماز، انسان اذان و اقامه بگويد، تكبيرات افتتاحيّه را بگويد، ادعيّه ي قبل

از ورود به نماز را بخواند و بعد در داخل نماز، قبل از حمد اعوذُ باللّهِ مِنَ الشيَّطان الرَّجيمِ بگويد. در ركوع و سجد ه، اذكار مستحبّي بگويد. قنوت بخواند و بعد از اينكه نماز تمام شد، تعقيبات نماز را به جا آورد، اذكار و ادعيّه ي مستحبّي را بخواند. نوافل نمازها را به تناسب، در پي نماز يا قبل از نمازها بخواند. پس يك حدّاقل داريم؛ ولي تا حدّ كمال، طيف بسيار گسترده اي وجود دارد.

حدّاقل براي كساني خوب است كه تازه مي خواهند عمل به احكام را آغاز كنند. طبيعتاًا گر از كسي كه براي اولين بار شروع به نماز خواندن ميكند، مثلاً يك بچّه ي كم سنّ و سال، بخواهند نماز را با همه ي مستحبّات و مقدّمات و مقارنات و تعقيبات آن انجام دهد، اصلاً در توان او نيست. نه از نظر جسمي كشش اين كار را دارد و نه از نظر روحي ظرفيّت چنين عملي را دارد. حدّاقل، براي كساني مقرّر شده است كه تازه مي خواهند وارد ميدان عمل به احكام اللّه شوند. لذا براي آنها كار بايد ساده باشد كه فراري و گريزان نشوند. امّا براي هميشه بسنده كردن به اين حدّاقل، مثلاً ا ينكه فرد تا آخر عمر در نمازي كه مي خواند، فقط واجبات و اركان آن را به جا آورده و مقدمّات و مقارنات و تعقيبات مستحب را مطلقاً انجام ندهد و به مختصرترين شكل ممكن نماز بخواند، يك خطر دارد و يك ضرر.

دانشجويى را در نظر بگيريد كه در مقطع كارشناسى، همه ي همّتش را بر اين مي نهد كه در پايان ترم نمره

ي10 بياورد و به ميزاني درس مي خواند كه به نمره ي 10 دسترسي پيدا كند و اوج همّتش اين است. اين دانشجو در معرض يك خطر و يك ضرر است. خطرش اين است كه ممكن است در امتحان دچار يك اشتباه يا لغزش شود و به اندازه ي 25/. كمتر از 10 نمره بياورد. در اين صورت در واحد درسي اش مردود شده و ترم بعد بايد دوباره اين واحد را بگذراند.

ضررش اين است كه دانشجويي كه موفق شده است تمام واحدهاي مقطع كارشناسي را با نمره ي 10 بگذراند، روزي كه فارع التحصيل مي شود، جز يك برگه ي بي ارزش به نام مدرك فارغ التحصيلي، هيچ ندارد. يعني سواد، كارايي و توانمندي عملي پيدا نكرده است و كاري از او بر نمي آيد. فقط يك ورق پاره دارد به عنوان مدرك فارغ التحصيلي.

كسي هم كه در عمل به احكام اللّه به حدّاقل ها بسنده ميكند، همين خطر و ضرر متوجّه اوست. خطر اين است كه اگر تصادفاً يك سر سوزن كمتر از حدّاقل انجام بدهد، عملش باطل و خود او معصيتكار است. ضررش اين است كه انجام هر يك از احكام، سازندگي هايي در درون ما ايجاد ميكند. وقتي ما به حدّاقل عمل بسنده كنيم، حدّاقل سازندگي در ما ايجاد مي شود. با انجام حدّاقل، ما معصيتكار نيستيم، ما را به دوزخ نمي برند و به عنوان فرد متمرّد عذابمان نميكنند؛ امّا آيا با اين حدّاقل به اوج قلّه هاي كمالي كه احكام اللّه مي خواهند مومن را برسانند، خواهيم رسيد؟ مثلاً نمازي كه فقط در حدّاقل و به كمترين و كوتاه

ترين صورت به جا آورده شده است، نمازي است كه در مورد آن فرموده اند: اَلمُصَلّي مُناج ربَهُ 1: نمازگزار گفتگو كننده ي محرمانه و نزديك با خداست؛ اَلصَّلوةُ مِعراجُ المُومِنِ 2: نماز معراج مومن است؛ اَلصَّلوةُ قُربانُ كُلِّ تَقيٍّ 3: نماز موجب نيل هر انسان پرهيزگار به خداست؛ آيا اين نماز مختصر، مي تواند انسان را به قرب الهي برساند و به معراج ببرد؟! انسان را به نجوا و گفتگوي محرمانه و عاشقانه با خدا موّفق كند؟! بي شك، نه. در حجاب هم، مسأله به همين قرار است.

حجاب، حدّاقلّي دارد و حدّ كمالي. نيل به آثار تعالي بخش حجاب، مستلزم بيش از حدّاقل مراعات كردن حجاب است. زن با بسنده كردن به حدّاقلّ واجب در حجاب، ضمن محروم ساختن خويش از آن آثار تعالي بخش، خود را در معرض اين خطر قرار مي دهد كه اگر خواسته يا ناخواسته، حجابش اندكي از آن حد كمتر شد، در پيشگاه الهي معصيتكار به شمار آيد. حدّاقلّ شرعي حجاب، براي دختران و زناني مناسب است كه در آستانه ي حجاب اختيار كردن قرار دارند؛ تا كار براي آنها آسان باشد و به علّت دشواري، از روآوردن به حجاب نهراسند و يا در آغاز باحجاب شدن، از تصميم خود بازنگردند.

1- امام صادق عليه السلام، مصباح

الشّريعة، ص 111. 2- مجلسي، بحا را لانو ا ر، ج 79، ص 247.

3- كليني، كافي، ج 3، ص265.

كمال روحي مايه ي شوق به انجام بيشتر احكام

آخرين نكته ي مقدّمه اين است كه همان گونه كه در مسائل معنوي و در حوزه ي عبادات، هرچه شخص روح معنوي قوي تري داشته باشد، موقع نماز خواندن هم مي خواهد نمازش بيشتر

طول بكشد و از نماز لذّت بيشتري مي برد و به نماز كوتاه، راضي نمي شود و دلش مي خواهد بيشتر با خدا راز و نياز و معاشقه كند؛ هر چه هم روح حيا و عفاف در درون زن، قوي تر شود و روحيّات معنوي در درون او استوارتر و پررنگ تر گردد، طالب پوشيدگي بيشتري خواهد شد و به حداقل حجاب راضي نمي شود. يعني آن روحيّه، اين نحو عمل را مي طلبد.

حجاب در قرآن

كنون به بررسي اين مسئله مي پردازيم كه آيا اساساً مسئله ي حجاب در قرآن آمده است؟ چون بعضي ها مي گويند در اسلام حكمي به نام حجاب نداريم و آخوندها آن را از خودشان در آورده اند. آيا واقعاً در قرآن به مسئله ي حجاب اشاره اي نشده است؟ چند آيه را مطرح ميكنيم.

1. خداي متعال به پيامبر كرم صلّي اللّه عليه وآله وسلّم مي فرمايد: قُل لِلمُومِناتِ يَغضُضنَ مِن اَبصارِهِنَّ وَ يَحفَظنَ فرُوجَهُنَّ وَ لا يبدينَ زينَتَهُنَّ اِلاّ ما ظَهَرَ مِنها وليَضرِبنَ بخُمُرِهِنَّ عَلي جُيوبِهِنَّ وَ لا يُبدينَ زينَتَهُنَّ اِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ 1: اي پيامبر به زنان مؤمن بگو چشم هاي خود را از نگاه كردن به مردان نامحرم فرو پوشند. خيره خيره به مرد نامحرم نگاه نكنند. اين جمله

1- سوره ي نور، آيه ي 31.

علاوه بر معناي ظاهري، يك معناي لطيف معنوي هم دارد به اين صورت كه اصلاً ا ز اين قضيّه چشم پوشي كنند، يعني از دل، نسبت به مسئله، بي اعتنا شوند و چشم پوشي كنند. و در ادامه مي فرمايد: و دامن هاي (پاكدامني) خود را حفظ كنند، و زيبايى ها و زينت هاي خود

را جز آنچه به ناچار آشكار مي شود، ظاهر نسازند. جذابيّت ها و زيبايي هايشان را در معرض ديد قرار ندهند.

وليَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلي جُيوبهنَّ. خِمار كه جمع آن خُمُر است، در زبان عربي به معني روسري يا مقنعه آمده است. بگو روسري يا مقنعه هاي خود را به گريبان هايشان ببندند. طوري روسري و مقنعه بپوشند كه گردن و سينه ي آنها ديده نشود تا در برابر مرد نامحرم، زيبايى ها و جذّابيّت هاي پيكرشان آشكار نباشد.

وَ لا يَضرِبنَ باَرجُلِهِنَّ لِيُعلَمَ ما يُخفينَ مِن زينَتِهِنَّ. زن هاي عرب چيزي شبيه النگو به نام خلخال دارند كه به پا ميكنند. النگو كه در دست است، اگر متعدّد باشد، دست را كه تكان مي دهند، به هم مي خورد و صدا مي دهد و توجّه افراد را به سمت خود جلب مي كند. خلخال هم كه به پاست، اگر پا محكم به زمين كوبيده شود، توليد صدا مي كند. قرآن مي گويد: به زنان مؤمنه بگو پاهاي خود را آن گونه به زمين نكوبند كه صداي خلخال هاى كه زير لباس هايشان پنهان است، آشكار شود و فرد را متوجّه آنها كند. يعني حركتي نكنند كه توجه ديگران را به سمت بدن خود بكشانند. از اينجا مي فهميم تمام تذكّراتي كه در آيه ي مذكور آمده است براي اين است كه زيباييها و جذابيّت هاي جسمي زن آشكار نباشد و توجّه ها به سمت پيكر جسماني او جلب نشود.

بعد هم فرمود: وَ تُوبُوا الِي اللّهِ جَميعاًايهَا المُؤمِنُونَ لَعَلكم تفلِحُونَ: اي مؤمنان همه ي شما، دسته جمعي، توبه كنيد، شُايد به رستگاري برسيد. احتمالاًا شاره به اين معني

است كه كنترل نگاه، مراعات پاكدامني و تقوا و نحوه ي حجاب همه ي شما، به گونه اي نقص دارد 1. به عبارت ديگر دستور توبه ي دسته جمعي نشان مي دهد كه غالب كساني كه مي پندارند اين امور را مراعات ميكنند، ممكن است ضعف ها و كاستي هايي در ميزان مراعات حجاب يا در چشم پوشي شان از نامحرمان و پاكدامني و تقوايشان وجود داشته باشد.

2. خداوند مي فرمايد: يا ايّهَا النَّبيُّ قل لِاَزواجكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ المُومِنينَ يُدنينَ عَلَيهنَّ مِن جَلابيبهِنَّ 2: اي پيامبر به همسران و دختران خود و به بانوان مؤمنان بگو جِلباب هاي خود را به هم نزديك كنند. جَلابيب جمع جلباب است. جلباب در كتب لغت به معناي روپوش بلندي است شبيه عبَا، چادر و پوشش ملحفه مانند كه زن بر خود مي پوشاند 3.

در قرآن به چادر، در قالب واژه ي جلباب اشاره شده است كه فراتر از روسري و مقنعه (خِمار) است. جالب اين است كه در بعضي از كتاب هاي لغت، جِلباب به عبا و پوششي اطلاق شده است كه در بين عرب، رايج و

1- آيه ي پيش از آن در مورد مردهاست كه در فصل پنجم كتاب به آن خواهيم پرداخت.

2- سوره ي احز اب، آيه ي 59.

3- تفسير الميزان علاّمه طباطبايى، تفسير صافي فيض كاشاني، تفسير تبيان شيخ طوسي، تفسير مجمع البيان شيخ طبرسي. در تفسير قرطبي اهل سنّت نيز اين مسئله مطرح شده است.

رنگش هم تيره و سياه بوده است؛ كه نشان مي دهد سياه بودن رنگ چادر هم ريشه ي قرآني دارد.

اي پيامبر، به همسران و دختران خود و به

بانوان مومنان بگو كه دو لبه ي چادر خود را به هم نزديك كنند. چون گاهي اوقات خانمي، چادر بر سر دارد؛ امّا دو سر چادر رها شده است و حجم و شكل پيكر او در بين چادر ديده مي شود، از نظر قرآن اين حجاب نيست. بايد چادر را ببندند تا حجم و شكل بدن، بين چادر ديده نشود. ذلِكَ اَدني اَن يُعرَفنَ: اگر چنين كاري كنند، يعني لبه هاي چادر خود را به هم نزديك كنند تا بدن و جذّابيّت هاي جسمي شان ديده نشود، نزديكتر به اين است كه آنها شناخته شوند.

پيش از اين بيان شد كه حجاب در اسلام براي اين نيست كه زن ديده نشود، اتّفاقاً حجاب براي اين است كه زن ديده شود. بدن زن مانع از اين است كه شخصّيت انساني زن مورد توجّه قرار گيرد و ديده شود. بدن مَركَب زن است؛ خودِ زن نيست. كما اينكه بدن مرد هم، خودِ مرد نيست. مَركبي است براي مرد. مرد و زن يعني انديشه ها، روحيّات، خلقيّات، عقايد، افكار و كمالات باطني و حقيقت انساني ايشان. وقتي بدن زن عرضه مي شود، چشم ها به سمت بدن او خيره مي شود و خود زن، يعني شخصيّت انساني او، پشت اين بدن گم مي شود.

نكته ي بسيار ظريفي در ذلِكَ اَدني اَن يُعرَفنَ وجود دارد. اگر زن چادر را به هم ببندد نزديكتر به اين است كه شناخته شود. پس حجاب براي شناخته شدن زن است، نه براي ناشناس ماندن زن. تعبير ديگري هم در تفاسير آمده است، به اين صورت كه: نزديكتر به اين است كه زن به عنوان

يك انسان اصيل و نجيب شناخته شود. زني كه خود را مي پوشاند، مردهاي هوسباز مي فهمند كه نمي توانند او را بازيچه ي لذّت جويي هاي جنسي خود قرار دهند. طمع آنها را مي بُرَد. در واقع خود را به عنوان يك شخصيّت موقّر، ارزشمند، اصيل و نجيب نشان مي دهد و شناخته مي شود و در نتيجه كسي به فكر بازيچه قرار دادن او نخواهد افتاد.

فَلا يُوذَينَ: و اينكه لبه هاي چادرشان را به هم ببندند نزديكتر به اين است كه مورد اذيّت و آزار قرار نگيرند. از امنّيت زن در بحث حكمت هاي حجاب سخن گفته شد. قرآن مي گويد زني كه حجاب را بر مي گزيند، خود در امنيّت قرار مي گيرد. ديگر هيچ مرد هوسبازي به فكر بازيچه قرار دادن او نمي افتد. حادثه هاي بسيار تلخ و دردناكي در همه جاي دنيا اتّفاق مي افتد و متأسّفانه با پديده ي تهاجم فرهنگي و ورود فرهنگ غربي، در جامعه ي ما هم مصاديقي پيدا كرده است، مثل ربودن زن ها، تجاوز به عنف، فريب دادن دخترها، شبكه هايى كه اخيراً ا خبار مربوط به بعضي هايشان علني شده است؛ زنان و دختران را اغفال نموده و بيهوششان ميكردند و علاوه بر سوء استفاده ي جنسي، فيلم ها و عكس هايي از آنها مي گرفتند و آن فيلم ها و عكس ها را ابزار تحميل خواسته هايشان بر آن زنان و دختران قرار مي دادند. دختري كه خود را عرضه كند، در معرض چنين آزارها وآسيب هايي قرار مي گيرد. قرآن فرمود: اگر زن چادرش را بر هم ببندد، اين روش

نزديك تر است به اين كه در امنيّت بماند و كسي در صدد اذيّت و آزار او بر نيايد.

بعد فرمود: وَ كانَ اللّهُ غَفُوراً رَحيماً: و خدا بخشنده و مهربان است. يعني ممكن است در گذشته نقص هايي در حجابتان بوده باشد، كه آن را خدا مي بخشد. سعي كنيد از اين به بعد، حجاب را كاملتر مراعات كنيد.

3. در سوره ي احزاب 1، خداي متعال مطالبي را به پيغمبر كرم صلّي اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه به زن هاي خود ابلاغ كند. كلام الهي اين طور شروع مي شود: يا نِساءَ النَّبيِّ: اي همسران پيغمبر! و نكته هايي را به آنها خطاب ميكند؛ از جمله مي فرمايدهء وَ لا تَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجاهِليَّة الاُولي 2: و همسران پيامبر مثل خودآرايي ها و خودنمايي هاي دوران جاهليّت نخستين، خودنمايي نكنند.

تبرّج از ريشه ي بُرج است. در زبان فارسي هم به ساختمان مرتفعي كه چشم ها را خيره مي كند بُرج مي گويند. تبرج يعني زن خود را در معرض ديد قرار دهد. شايد اگر كمي ظريف تر به واژه ي تبرج نگاه كنيم، اين معنا را هم داشته باشد كه برجستگي هاي اندام خود را در معرض ديد قرار دهد. يعني لباس تنگي بپوشد، كه برجستگي هاي اندام او ديده شود. تبرّج به اين معنا، در آيه اي از سوره ي نور هم آمده است. درآنجا قرآن به پيرزن هايي كه چنان پير شده اند كه بدن آنها ديگر جذابيّت و حالت تحريك كنندگي جنسي ندارد و نگاه كردن به آنها براي جنس مخالف لذّت بخش نيست، در امر حجاب تخفيف هايي داده است؛ ولي

آنجايي كه اين تخفيف ها را مي دهد اشاره ميكند: غَيرَ مُتَبَرِّجاتِ بزينَة 3؛ حتّي اين پيرزن ها هم اگر مي خواهند درصدي از حجاب خودشان را كم كنند، نبايد طوري باشد كه

1- سو ره ي احزاب، آيه هاي 28 تا 34. 2- سو ره ي احزاب، آيه ي 33.

3- سوره ي نور، آيه ي 60.

زينت هاي خود را عرضه كنند و در معرض ديد قرار دهند. يعني خود را زينت كنند، بيارايند و جسم خود را در معرض نگاه ها قرار دهند. پس حتّي پيرزن ها هم حق ندارند چنين كاري كنند.

4. قرآن كريم در مورد نحوه ي مراجعه ي مومنان به همسران پيامبرا كرم صلي اللّه عليه وآله وسلم مي فرمايد: يا اَيُّهاَ الَذينَ آمَنوا... اِذا سَالتُموهُنَّ مَتاعاً فَسئَلوهُنَّ مِن وَراءِ حِجاب ذلِكُم اَطهَرُ لِقُلوبكُم وَ قُلوبِهِنَّ 1: اي مومنان... هنگامي كه از همسران پيامبر چيزي درخواست مي كنيد، از پس پرده و حجابي درخواست كنيد. اين براي دل هاي شما و دل هاي آنان پاك تر است.

در اين آيه، هم به ضرورت پوشيدگي كامل زن، در پوشش پرده مانندي، كه مصداق بارز آن چادر مي باشد، اشاره شده است و اصطلاح حجاب در مورد آن به كار رفته است؛ و هم به يكي از حكمت هاي حجاب، كه همان طهارت روح و دل مرد و زن است، تصريح گرديده است.

بنابراين همان طور كه گذشت، لا اقل در چهار آيه از آيات قرآن كريم به مسئله ي حجاب بانوان تصريح شده است. در يك آيه، به استفاده از روسري و مقنعه اي كه به گريبان بسته مي شود و گردن و برجستگي هاي

سينه را مي پوشاند، امر شده است. در آيه ي ديگر به چادري كه هنگام پوشش، لبه هايش به هم نزديك مي شود، تصريح شده است. در آيه ي بعد به نهي از خودنمايي و تبرّج تأكيد شده است. در چهارمين آيه، به ضرورت حجاب هنگام ارتباط زن با مرد نامحرم تصريح شده است.

1- سوره ي احز اب، آيه ي 53.

حجاب در احاديث

هر چيز زكاتي دارد. مثلاً خداي متعال ثروتي به كسي عنايت مي كند، شكرانه ي آن، دادن زكات است. زكات دو معنا دارد: يكي هَرَس كردن و از حَشو و زوايد پاك كردن، ديگري رويش و بالندگي. لذا در احاديث مثلاً داريم زَكاةُ العِلمِ نَشرُهُ 1: زكات دانش اين است كه انسان دانايي هايش را از ديگران دريغ نكند و به آنها هم بياموزد. اميرالمومنين عليه السلام فرمودند: زَكاةُ الجَمال العِفافُ 2: زكات زيبايي، پاك كردن روح و وجود خويش از آلايش ها و زَمينه سازي براي رشد و تعالي روح، عفاف است. لذا زن زيبا در مقام زكات زيبايي و جمالش، بايد عفّت، پاكدامني، حيا و پوشيدگي را پيشه كند.

اميرالمومنين عليه السلام فرمودند: نَهي (رَسولُ اللّه) اَن تَتَزَيَّنَ المَراةُ لِغَيرِ زَوجها فَاِن فَعَلَت كانَ حقَّاً عَلَي اللّه عَزَّ وَ جَلَّ اَن يُحرِقَها بالنّارِ 3: پيامبر خدا صلّيَ اللّه عليه وآله وسلّم از اينكه زن براي غير از همسرش خود را بيارايد، نهي فرمودند. پس اگر زن چنين كاري كند، بر خداي عزّ و جل حقّ است كه او را بوسيله ي آتش دوزخ بسوزاند.

پيغمبراكرم صلي اللّه عليه وآله وسلم مطلب تكان دهنده اي به حضرت زهرا سلام اللّه عليها فرمودند: يا فاطِمَةُ! ما

مِن اِمراة تَزَيَّنَت حُسنَها وَ خَرَجَت مِن بَيتِها بِاحسَنِ مَلبوسٍ حَتّي يَنظرَ اِلَيهَا النّاسُ، اِلاّ لَعَنَها مَلائكَةُ السَّمواتِ و

1- آمدي، غر را لحكم، ص 44.

2- آمدي، غررالحكم، ص 256.

3- حرّ عاملي، وسائل الشّيعة، ج 20، ص 211. الاَرَضينَ وَ كانَت في غَضَب اللّه حَتّي تَموتَ وَ يُومَرُ بها اِلَي النّارِ 1: اي فاطمه! هيچ زني نيست كه زيبايي ها و جمال خود را زينت كند و با زيباترين و نيكوترين جامه هاي خود از خانه خارج شود تا نگاه مردمان را به سوي خويشتن جلب كند، مگر اينكه همه ي ملائكه ي آسمان ها و زمين او را لعنت و نفرين خواهند كرد و تا زمان مرگ، در غضب و خشم الهي خواهد بود و پس از مرگ، فرمان داده مي شود كه او را در دل آتش بيفكنند.

همچنين آن حضرت فرمودند: ايَّةُ امراة تَطَيَّبَت ثُمَّ خَرَجَت مِن بَيتِها فَهِيَ تُلعَن حَتّى تَرجِعَ اِلي بَيتِها 2: هر زني كه خود را معطّر سازد، سپس از خانه اش بيرون آيد، تا زماني كه به خانه اش بازگردد، مورد لعن و نفرين الهي است.

در رساله هاي عمليّه مراجع تقليد، يكي از موارد غسل هاي مستحب، غسل زني است كه عطري استعمال كرده و بوي عطر او را مرد نامحرمي استشمام كرده است. اسپري هاي خوشبو كننده، ادكلن ها، حتي كرم هاي نرم كننده اي كه عطر در آن به كار رفته و به دليل خشكي دست و ترك خوردگي پوست استفاده مي شود امّا بوي عطر آن در محيط متصاعد مي گردد؛ توجّه مردها را به سمت بدن زن جلب مي كنند.

نكته ي شايان توجّه در زمينه

ي مستحب بودن استفاده ي عطر در جامعه براي مردان و نهي اسلام از اين كار براي خانم ها اين است كه به

1- قائمي، در مكتب فاطمه، بخش 6، فصل 17، فراز در زينت ها. 2- صدوق، ثواب الاعمال، ص 231.

موجب يافته هاي فيزيولوژيست ها، مردها از خانم ها در برابر بوها بسيار حسّاس ترند و لذا تأثيري كه بوي عطر يك خانم بر روي مردها مي گذارد بسيار شديدتر از تأثيري است كه بوي عطر يك مرد بر خانم ها دارد 1. هر عاملي كه توجّه مرد را به جاي شخصيت انساني زن، به سمت بدن او جلب كند، عامل منفي است و اسلام دستور داده است زن از آن بپرهيزد تا به عنوان يك! انسان در جامعه به او نگاه شود، نه به عنوان يك! عروسك ملوس براي لذّت جويي هاي مردهاي آلوده و شهوت پرست.

1- ن. ك. به: فيزيولوژي گايتون سال 2003 ميلادي، بخش حواسّ شيميايي، چشايي و بويايى، قسمت جستجوي احساس هاي اصلي بويايي، بحث ماهيت عاطفي بويايى.

الگوهاي عفاف

در قرآن كريم اوج عفاف را در مريم، مادر حضرت عيسي عليه السّلام ملاحظه مي كنيم. وقتي خداي متعال اراده فرمود حضرت عيسي را به مريم قدّيسه، بانوي پاكدامن و يكپارچه معنوّيت و نور، عطا كند؛ فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيّاً 2: جبرئيل به شكل يك مرد زيبا و متوازن بر او مُمَثَّل شد. جبرئيل متمثّل مي شود. بر پيغمبر هم متمثل مي شد. در روايات داريم مرد بسيار خوش سيمايي در زمان پيغمبر، به نام دحيه ي كلبي وجود داشت، كه در بسياري از موارد، جبرئيل به شكل او در برابر پيغمبر كرم

صلي اللّه عليه وآله وسلّم متمثل و ظاهر مي شد.

جبرئيل (روح القدس) بر مريم متمثّل شده است، امّا مريم جبرئيل را

2- سوره ي مريم، آيه ي 17. هم موعظه مي كند و مي گويد: اِنّي اَعوذُ بِالرَّحمنِ مِنكَ: از تو به خداي رحمان پناه مي برم إِن كُنتَ تَقيّاً 1: كه تو شخص متقّي و پرهيزكاري باشي. از خدا مي خواهم اهل تقوا باشي. اين يك نماد از حيا و عفاف زن است كه حتّي در برابر جبرئيل، عفاف و حياي خود را به اين صورت ظاهر مي كند. نماد برجسته تر، فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها است كه به چند نمونه از موارد حيا و عفاف ايشان اشاره مي كنيم.

آرايش و زينت كردن و استعمال عطر كه در محيط بيرون از خانه براي زن مذموم و نهي شُده است، اگر زن در داخل محيط خانه و براي محرم خود، انجام دهد، نه تنها مذموم نيست، بلكه مستحب است و به سبب آن، در نامه ي عمل او ثواب نوشته مي شود. فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها در خانه ي خود، در حالي كه رسول الله صلي اللّه عليه وآله وسلّم نيز حضور داشتند، عطر استعمال كرده بودند. فرد نابينايي به نام ابن مكتوم براي ملاقات با رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله وسلّم در زد، فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها بلند شدند جلباب (چادر) بر تن كرده، خود را پوشاندند. ابن مكتوم كارش را در محضر پيغمبر صلي اللّه عليه وآله وسلّم انجام داد و رفت. رسول اللّه صلّي اللّه عليه وآله وسلّم از فاطمه سلام اللّه عليها سوال كردند- كه

اين سوال ها در واقع براي آموزش ماست- دخترم، ابن مكتوم كه نابينا بود و تو را نمي ديد، چادر بر سر كردن براي چه بود؟ فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها به پدر عرضه داشتند، اولاً درست است كه ابن مكتوم مرا نمي ديد؛ امّا من كه او را مي ديدم. من راحت نبودم كه اين طور، بدون چادر، در حضور يك مرد

1- سوره ي مريم، آيه ي 18.

نامحرم نشسته باشم ولو او نتواند من را ببيند.ثانياً، درست است ابن مكتوم نابينا بود. امّا شامّه ي او كه كار ميكرد و بوي خوش را استشمام مي كرد. من عطر استعمال كرده بودم. او بوي مرا مي توانست استشمام كند، لذا من اين عبا و چادر را بر خود پوشاندم تا بوي عطر من به شامّه ي ابن مكتوم نرسد 01 اين الگوي زن مسلمان است.

روايت دوم اين است كه فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها بعد از رحلت پدر بزرگوارشان يك بار بيشتر لبخند بر لب هايشان ننشست. پدر كه از دنيا رفت، آن حادثه هاي تلخ و وحشتناك اتّفاق افتاد. علاوه بر داغ سنگين از دست دادن پدري مثل رسول اللّه صلّي اللّه عليه وآله وسلّم، هجوم به خانه و به آتش كشيده شدن خانه، ضرباتي كه بر پيكر اين بانوي بزرگوار تاريخ خلقت وارد شد، به شهادت رسيدن فرزندي كه در رحم ايشان بود، برخورد خشن با آن حضرت و درهم شكستن استخوان پهلوي حضرت، تازيانه و سيلي خوردن حضرت، بردن اميرالمومنين عليه السلام به مسجد با حالت جسارت آميز براي بيعت و ديگر حادثه هاي تلخ، پي درپي وجود مقدّس و

مطهّر فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها را آزرد و كاهيد تا اينكه بعد از مدّت كوتاهي، ايشان به شهادت رسيدند.

بعد از رحلت رسول اللّه صلّي اللّه عليه وآله وسلّم، لبخند به لب هاي فاطمه سلام اللّه عليها ننشست مگر چند روز قبل از رحلت آن حضرت. فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها به اسماء بنت عميس فرمودند: زن ها كه از دنيا مي روند، رسم عرب اين است كه پيكر او را روي تخته اي مي گذارند و يك پارچه

1- مجلسي، بحا را لانو ا ر، ج 43، ص 91.

روي بدنش مي اندازند و آن را بلند مي كنند و براي دفن مي برند و طبيعتاً حجم بدن مرده از روي اين پارچه قابل مشاهده است. من امروز و فردايي بيشتر مهمان شما نيستم و از دنيا خواهم رفت. برايم خيلي دردناك است كه من را هم به اين صورت بردارند. عفاف و حيا براي بعد از مرگ را ملاحظه كنيد. اسماء عرض كرد در هجرت اوّل، وقتي من با شوهرم به حبشه مهاجرت كرده بوديم، ساكنان آنجا براي مرده هايشان تابوتي درست ميكردند كه حجم بدن مرده ديده نمي شد. حضرت فاطمه سلام اللّه عليها فرمودند: مي شود نمونه ي آن چيزي را كه مي گويي درست كني تا من ببينم؟ اسماء هم نيمكت مانندي را سر و ته و پايه هاي آن را به سمت بالا كرد، تركه هايي روي آن بست و روي آن پارچه اي انداخت و شبيه يك تابوت شد. وقتي فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها اين صحنه را ديدند، گل لبخند بر لب هايشان نشست و خوشحال

شدند. فرمودند: آري، اي اسماء خدا تو را بپوشاند كه به اين وسيله من را خواهي پوشاند، بله بعد از مرگ چنين چيزي براي من درست كن تا بدن من را اين گونه بردارند 1.

روايت ديگر مربوط به روز اول زندگي مشترك اميرالمومنين عليه السلام و فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها است. پيغمبر صلي اللّه عليه وآله وسلّم به ديدن عروس و داماد آمدند. فرمودند: آنچه كار در داخل محيط خانه است به عهده ي فاطمه؛ و اي علي! آنچه كار از در خانه به بيرون منزل است، به عهده ي شما. وقتي اين تقسيم كار را كردند، حضرت فاطمه سلام الله عليها با همه ي وجود غرق در سرور و مسرت شدند و گفتند به اين خاطر

1- مجلسي، بحا را لانو ا ر، ج 43، ص 189 و 213.

خوشحال شدم كه پيغمبر از كاري كه مرا در معرض ديد نامحرم قرار مي دهد، معاف كردند و كارهاي داخل خانه را به من سپردند 1.

مورد چهارم حديثي ناظر بر حدّ كمال حجاب است. لذا ممكن است براي بعضي ها ثقيل باشد. پيغمبر كرم صلّي اللّه عليه وآله وسلم در مسجد از اصحاب سوال كردند: بهترين چيز براي زن چيست؟ هيچ كس نتوانست جواب دهد. اميرالمومنين عليه السّلام به منزل نزد همسرشان فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها آمدند و فرمودند: پدر شما در مسجد چنين سوالي از اصحاب كردند، هيچ كس نتوانست جواب دهد. حضرت فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها فرمودند: من پاسخش را مي دانم. اميرالمومنين عليه السلام فرمودند: چيست؟ حضرت فاطمه سلام اللّه عليها عرضه داشتند بهترين چيز براي يك زن

اين است كه هيچ نامحرمي او را نبيند و او هم هيچ نامحرمي را نبيند. اميرالمومنين عليه السلام به مسجد برگشتند، عرض كردند يا رسول اللّه! من جواب سوال شما را مي دانم. فرمودند: بگو علي جان، جواب چيست؟ علي عليه السلام همان جواب را بيان كردند. پيغمبر صلي اللّه عليه وآله وسلم فرمودند: علي جان! جواب را از كجا آوردي؟ حضرت امير عليه السلام به پيغمبر صلي اللّه عليه وآله وسلّم عرض كردند: فاطمه ي زهرا سلام الله عليها پاسخ را دادند. پيغمبركرم صلّي اللّه عليه وآله وسلّم فرمودند: پدر به فداي اين دختر باد 2.

بار ديگري پيامبر از اصحاب سوال كردند نزديكترين حالت زن به خداي متعال چه حالتي است؟ فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها پاسخ دادند: في

1- مجلسي، بحا را لانو ا ر، ج 43، ص 81. 2- مجلسي، بحا را لانو ا ر، ج 43، ص 54.

قَعرِ بَيتِها 1: وقتي در عميق ترين نقطه ي خانه ي خودش است. دورترين نقطه به در منزل.

اينجا ممكن است سوالي پيش آيد كه پس چرا حضرت فاطمه سلام اللّه عليها به مسجد رفتند و با ابوبكر مناظره كردند و در مسجد سخنراني فرمودند؟ چه بود كه حضرت زينب سلام اللّه عليها در بازار كوفه و در آستانه ي ورود به شام سخنراني كردند؟ يا در مجلس يزيد، با يزيد گفتگو كردند؟ فاطمه بنت الحسين سلام اللّه عليها هم صحبت كردند. امّ كلثوم خواهر حضرت زينب سلام اللّه عليها هم سخنراني كردند.

براي پي بردن به پاسخ اين سوال بايد توجّه كنيم كه در اسلام احكام اوليه و احكام ثانوّيه وجود دارد. احكام اوليه، احكام

شرايط عادي و طبيعي است. احكام ثانوّيه، احكام شرايط اضطرار است. از نظر پروردگار، حكم در شرايط عادي با حكم در شرايط اضطرار فرق ميكند. در شرايط اضطرار، بسياري از چيزهايي كه در شرايط عادي ممنوع و حرام است، مجاز و مباح مي شود. اَلضَّروراتُ تُبيحُ المَحذُورات : ضرورت ها چيزهايي را كه بايد از آنها حذركرد و ممنوع است، مباح مي كند. منتها به چه ميزاني مباح ميكند. به حدّي كه آن ضرورت برطرف شود. اَلضَّروراتُ تُقَدَّرُ بِقَدَرِها: ضرورت ها فقط به اندازه ي رفع ضرورت، كار را مباح ميكند. يك سر سوزن بيشتر انجام بدهيم، باز هم حرام است.

مثال مشهور، فردي است كه اگر در شرايط عادي كه غذاي حلال در اختيارش است، گوشت گوسفند مرده اي را بخورد، مرتكب حرام شده

1- مجلسي، بحا را لانو ا ر، ج 43، ص 92.

است؛ امّا اگر در بياباني دچار گرسنگي شديد شود و در معرض مرگ قرار گيرد به نحوي كه اگر چيزي نخورد بميرد، و هيچ خوراك حلالي هم وجود نداشته باشد، فقط گوسفند مرده اي در دسترس باشد، در اثر اين ضرورت و اضطرار، حرمت از بين مي رود. در اينجا بر اين فرد گرسنه جايز است كه صرفاً به اندازه اي كه از مرگ نجات پيدا كند، از گوشت اين گوسفند مرده بخورد. البتّه اگر يك گرم بيشتر بخورد، حرام خواري كرده است.

در بحث حجاب هم، يك حكم شرايط عادي داريم و يك حكم شرايط اضطرار. در شرايط اضطرار كه دين خدا و ولايت به خطر افتاده است، كودتاي خشن سقيفه اتّفاق افتاده است، مسير ولايت منحرف شده است، حقّ اميرالمومنين عليه

السّلام پايمال شده است، اميرالمومنين عليه السلام هم به دستور پيغمبر صلي اللّه عليه وآله وسلم موظّف به سكوت است و فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها مكلّف به سخن گفتن است، در اين شرايط فاطمه ي زهرا سلام الله عليها در خانه، خِمار بر سر كردند، يعني روسري و مقنعه اي كه سينه را مي پوشاند، و جِلباب بر تن كردند، به گونه اي كه بر زمين مي كشيد و زن هاي بني هاشم دور حضرت را حلقه كردند به نحوي كه هيچ كس حضرت را نمي ديد و به مسجد رفتند. وقتي هم خواستند بلند شوند و صحبت كنند، زن هاي بني هاشم بلند شدند و دو سرِ پرده اي را گرفتند، پرده بين فاطمه ي زهرا سلام اللّه عليها و جمعيّت فاصله شد. بعد حضرت فاطمه سلام الله عليها بلند شدند و از پشت پرده شروع به صحبت كردند. در حدي كه ضرورت برطرف شود.

يا بعد از واقعه ي جانخراس عاشورا كه دستگاه يزيدي مي خواهد اين حادثه را مسخ كند و واژگونه جلوه دهد و بگويد يك عدّه كه از دين پيغمبر خدا خارج شده بودند، سركشي كردند و ما آنها را كشتيم؛ اين شرايط، شرايط اضطرار است.

بنابراين نمي توان اين گونه موارد را معيار قرار داد كه پس من هم كه زن هستم، اشكالي ندارد در شرايط عادي پشت تريبون بروم و بين يك عدّه مرد نامحرم سخنراني كنم.

سوالي كه ممكن است مطرح شود اين است كه حجاب براي اين است كه انديشه ها و تفكّرات و زيبايي هاي روح زن ديده شود؛ امّا اين مسئله با سخنراني نكردن زن

در اجتماع تضاد دارد؟

پاسخ اين است كه اوّلاً چه لزومي دارد يك زن انديشمند و متفكّر حتماً انديشه ها و دانش خود را بين مردها عرضه كند. چرا خانم ها مردها را مهم تر از خودشان مي دانند كه اگر يك زن توانست بين مردها سخنراني كند، خيلي شخصيّت پيدا كرده است؛ امّا اگر بين خانم ها سخنراني كند، آن شخصيّت را پيدا نمي كند؟ ثانياً، چرا اين خانم نتواند كتاب هاي عميق و عظيمي تأليف كند كه مردها هم از آن استفاده كنند؟

به عنوان مثال، حاجيه خانم امين اصفهاني، يك زن بود. مجتهد و فقيه مسلّم، عارف بزرگ و مفسّر بزرگ قرآن بود. يك دوره تفسير قرآن نوشته است كه واقعاً كتاب بسيار عظيمي است. كتاب هاي بزرگي در سير و سلوك، عرفان و فقه نوشته است، كه بسياري از مردان دانشمند اسلامي از كتاب هاي ايشان استفاده ميكنند. اين گونه شخصيّت زن ديده مي شود بدون اينكه پيكر جسماني اش ديده شود. بنابراين تعارضي وجود ندارد.

حجاب يك حكم واجب مسلّم اسلامي و مورد اتّفاق كليّه ي فِرَق و مذاهب اسلامي است. فرقه هاي اهل سنّت، (حَنبَلي، شافعي، حَنَفي، مالكي) و گروه هاي شيعه، در اصل حجاب هيچ اختلاف نظري ندارند. حجاب جزو ضروريّات دين است و كسي كه آگاهانه و عمداً ضروريّات دين را انكار كند از دين خارج است و مسلمان نيست. يعني اگر كسي دانسته و عمداً بگويد ما اصلاً در اسلام حجاب نداريم، اين را آخوندها از خودشان در آورد ه اند، كافر شده است و ديگر مسلمان نيست. اين فتواي فقهاي تمام مذاهب اسلامي، از سنّي گرفته تا شيعه

است. حجاب ضروريِ دين است.

حدّحجاب

همان گونه كه پيشتر اشاره شد، حجاب يك حدّاقل دارد و يك حدّ كمال. حدّاقل حجاب براي زن، پوشيده بودن همه ي پيكر زن است جز قرص صورت و دست ها از مچ به بعد، آن هم به شرط اينكه زينت نشده باشد. قرص صورتي كه رُژ لب، مداد ابرو و مداد لب و كرم پودر استفاده كرده و ابروها تَتو شده است، قرص صورتي نيست كه آشكار بودنش جايز باشد. بلكه بايد به حال طبيعي و زينت نشده باشد. دستي كه از مچ به بعد آشكار بودنش مانع ندارد و ممنوع نيست، دستي است كه زينت نشده باشد، نه اينكه ناخن ها مانيكور شده باشد و انواع زيور و زينت ها به دست بسته باشد و توجّه ها را جلب كند. بنا به فتواي اغلب مراجع، پوشاندن دست آرايش نشده و قرص صورت آرايش نشده واجب نيست. بقيّه ي بدن بايد طوري پوشيده شود كه نه پوست ديده شود و نه حجم بدن. يعني هم پوست بدن ديده نشود، يعني پارچه اي روي آن باشد كه پوست بدن از روي آن پيدا نباشد، و هم حجم بدن ديده نشود، يعني لباس به گونه اي نباشد كه برجستگي ها و فرورفتگي هاي بدن آشكار باشد. اين حدّاقل حجابي است كه زن بايد مراعات كند. از اين حدّاقل تا حدّ كمال حجاب، طيف گسترده اي وجود دارد.

خانمي كه چادر خود را طوري مي گيرد كه بخشي از قرص صورتش را هم مي پوشاند، در واقع از حدّاقل به سمت حدّ كمال حركت ميكند. حدّاقل براي كسي است كه تازه مي خواهد

حجاب اختيار كند. اين حدّاقل براي اينكه كار براي او خيلي سخت نباشد، وضع شده است. امّا كسي كه طالب نيل به مراتب بلند معنوي است و مي خواهد به مدارج بلند قرب الهي و مراتب بزرگ عرفاني راه پيدا كند، بايد بداند با اين حدّاقل، به آن مراتب و مدارج راه پيدا نمي كندو نايل نمي شود. او به حدّ بيشتري از پوشيدگي نياز دارد. از سوي ديگر وقتي چنين روح بلندي پيدا كرد، خود او هم راحت نيست كه قرص صورتش كاملاً ديده شود. خود او هم از اينكه صورتش باز باشد كلافه است و طالب اين خواهد بود كه خود را بيشتر بپوشاند. بنابراين، حكم شرعي در حدّاقل، آن است كه گفته شد؛ ولي در حدّ كمال، هرچه پوشيدگي بيشتر باشد، مطلوب تر است.در پاسخ اين سوال كه آيا زياده روي در حجاب اشكال ندارد؟ بايد دانست كه اساساً ما در احكام اللّه، زياده روي نداريم. منتها بايد تناسب عمل را با ظرفيّت روحي شخص سنجيد. اگر به كسي كه تازه مسلمان شده و به دين راه پيدا كرده است، بگوييد نمازهايت را با مقدّمات و مقارنات و تعقيبات و نوافل بخوان، ادعيه را هم بخوان؛ مي گويد من از خير اين مسلماني گذشتم. او ظرفيّت اين همه عبادت را ندارد. مثل بچّه ي نوزادي است كه تازه مي خواهد غذا خور شود. دو قاشق حريره ي بادام به او بدهند، سير مي شود. نمي شود به او يك پرس چلوكباب داد، او را ميكشد. امّا نمي شود گفت يك پرس چلوكباب خوردن زياده روي و افراط است. كسي كه سنّش بالا

رفت و بيست ساله شد، يك پرس چلوكباب براي او كاملاً مناسب است. پس بايد ببينيم حدّ عمل با ظرفيّت روحي فرد چقدر سازگار و متناسب است. تا جايي كه روح شخص مي طلبد و مي كشد، عمل به احكام اللّه، هرچه غني تر و پر عيارتر باشد، بهتر و زيباتر است.

مي گويند آيا در شرايط كنوني جامعه، حجاب خيلي زياد، جلب توجّه نمي كند؟ جواب اين است كه گاهي اوقات شرايط بيروني مي خواهد ما را به سمت دور شدن از ضابطه ها بكشاند. به هيچ وجه نبايد به اين شرايط بيروني تسليم شد. به جاي اينكه ما دست از معيارها برداريم، شرايط را بايد تغيير دهيم. ممكن است گفته شود اگر چادري به سرم كنم كه فقط قرص صورت و دو دستم از مچ به پايين معلوم باشد، مسخره ام ميكنند؛ پس اين كار را نكنم. امّا بايد دانست خانم ها شرعاً ا جازه ندارند با چنين توجيهاتي از حدّاقل حجاب، پايين تر بيايند. هر خانم كه به جمع باحجاب ها و چادري ها ملحق مي شود، شرايط و زمينه ي مساعدتري براي اينكه ديگر خانم ها به سمت حجاب و چادر بيايند، فراهم مي سازد؛ چنانكه هر زني كه به خودآرايي و خودنمايي در جامعه مي پردازد، زمينه ي مساعدتري را براي اينكه ديگر خانم ها نيز به همين سو كشيده شوند به وجود مي آورد. براي عادي شدن و جلب نظر نكردن حدّ كمال حجاب، بايد از همين نكته استفاده كرد 1.

1- براي توضيحات بيشتر رجوع شود به فصل هاي سوم و چهارم.

در مورد بحث طرّاحي حجابهاي جذّاب و زيبا نيز

بايد دقّت كرد كه از ديد قرآن كريم و اسلام، لباس، زينت انسان است. خداي متعال مي فرمايد: يا بَني آدَمَ قَد اَنزَلنا عَلَيكم لِباساً يُواري سَواتِكُم وَ ريشاً 1: اي فرزندان آدم، براي شما لباسي فرو فرستاديم كه هم پوشاننده ي پيكر و عورت هاي شما و هم مايه ي زينت و زيبايى شماست. پس لباس دو كاركرد دارد: يكي پوششى و ديگري زينت. از ديد قرآن لباس زينت است؛ امّا حجاب پوشاننده ي زينت است. لباس براي زيباتر شدن است. حجاب براي مخفي شدن زيبايي هاست. حجابِ زيبا و قشنگ يعني نقضِ غرض. حجاب براي پوشاندن قشنگي و زيبايي است. حجاب براي اين است كه زيبايي هاي بدن را بپوشاند تا زيبايى هاي روح، انديشه، افكار، دانش، روحيّات و خلقيّات زن ديده شود. وقتي مي گويند برويم حجاب زيبايي براي خانم ها درست كنيم كه خانم ها رغبت كنند از آن استفاده نمايند؛ بايد گفت حجاب زيبا كه حجاب نيست، لباس است. فرق است بين لباس و حجاب. لباس در نهايت زيبايى، اما حجاب در نهايت پوشانندگي زيبايي. بعضي از چادرهايي كه خانم ها به سر ميكنند، گل هايى دارد، برق مي زند، نقش و طرحهاي مختلف دارد. اين اصلاً حجاب نيست. ولو اين خانم خيلي هم قشنگ خودش را پوشانده باشد اين پارچه با اين زرق و برق و گل و بوته، همه ي نگاه ها را به سمت بدن اين زن خيره ميكند. چون توجّه را به سمت جسم زن جلب كرد، ديگر از حجاب بودن بيرون آمده است.

2- سوره ي اعر اف، آيه ي 26.

فصل سوم : آ سيب شناسي حجاب در جامعه ى ما
اشاره

در اين فصل معضلاتي را

كه در امر حجاب در جامعه مان داريم، بررسي ميكنيم.

ناشناخته ماندن منطق حجاب

اولين عاملي كه سبب سست شدن حجاب و ضعيف بودن مراعات آن در جامعه ي ماست، تبيين نشدن منطق حجاب با زبان مناسب براي جامعه ي زنان در مقاطع مختلف سنّي و تحصيلي است. در جمهوري اسلامي بعد از نزديك به سي سال كه از عمر اين نظام مي گذرد، واقعاً كار جدّي، مفيد و موثّر در اين زمينه انجام نشده است. كجا با بيان و زباني كه براي نسل جوان، روشنفكر و تحصيل كرده، جذّاب است و با ادبيّات قابل فهم و دوست داشتني براي آنها و با منطق و استدلال هايي كه انديشه ي آنان را قانع كند، بحث حجاب را تبيين كرديم؟ مثلاً در نظام آموزشي، در متون درسي، از اولين سال هاي تحصيل ابتدايي تا آخرين سال هاي تحصيلات عاليه ي دانشگاهي، كجا اين كار انجام شده است؟ در رسانه هاي ما كجا اين كار انجام شده است؟ در راديو و تلويزيون، سينما و تئاتر، روزنامه ها و مجلاّت، كجا اين كار انجام شده است؟ اين يكي از عواملي است كه معضل كنوني را در جامعه ي ما ايجاد كرده است.

رسانه هاي جمعي و تخريب حجاب

دومين عامل، نقش ويرانگر و تخريبي رسانه ها، سينما، تئاتر و خصوصاً تلويزيون، در نابود كردن فرهنگ حجاب و دادن الگوي بي حجابي و خودآرايي و خودنمايي به جامعه است. من متّهم رديف اول را در اين زمينه، تلويزيون مي دانم. تعارف ندارد. دختر بچّه ي سه، چهار ساله پاي تلويزيون مي نشيند، برنامه ي كودك نگاه ميكند. در اين برنامه دختربچّه هايي را به عنوان تماشاچي يا مسابقه دهنده شركت مي دهند. بسياري از اين دختربچّه ها، روسري به

سر ندارند، لباس هاي آنچناني به تن دارند، مي گويند بچّه است، به دختربچّه ي پنج، شش ساله كه حجاب واجب نيست، طبيعي است كه اين طور باشد. فكر كنيد دختربچّه اي كه در خانه پاي تلويزيون نشسته و اين مدل ها و الگوها را مي بيند، چگونه تأثير مي پذيرد؟ اين برنامه تمام مي شود. كارتون شروع مي شود. چون كارتون ها اغلب توليد كشورهاي غربي است؛ در آن ها، نه تنها دختربچّه ها، بلكه زن هاي بزرگ، بدون حجاب، زينت كرده، زيبا و دوست داشتني ظاهر مي شوند. اين دختر بچّه هم اين صحنه ها را تماشا ميكند. تلويزيون به اين دختربچّه ها از همان سنين طفوليّت الگو مي دهد. نشان مي دهد اگر مي خواهي خوشگل و دوست داشتني باشي، لازمه اش بي حجابي است، و اينكه خودت را آرايش كني. سريال هاي خارجي و فيلم هاي سينمايي را ديده ايد كه چگونه است. اين فيلم ها توليد كشورهاي غربي است. حجاب در آنها معنا ندارد. فيلم هاي شرقي را هم ديده ايد، مثلاً از سوريّه فيلم مي خرند و نمايش مي دهند كه صد برابر بدتر از فيلم هاي كشورهاي غربي است. اين فيلم ها الگوي بدحجابي مي دهد. روح حجاب و عفاف را در جامعه ويران ميكند.

حتّي سريال هاي توليد داخل، به اين سريال هاي تلويزيوني دقّت كنيد.

نمي خواهم بگويم صددرصد، ولي غالباً در اين سريال ها به اين صورت است كه اشخاص پولدار و تحصيل كرده و زن هايي كه از خانواده هاي متشخّص و تحصيل كرده ي امروزي هستند، غالباً كم حجاب يا بدحجابند. از آن طرف، كلفت

ها و زن هاي فقير و دهاتي و بي سواد و حتّي زنان مجرم، باحجاب و چادري اند. اين كار حساب شده اي براي ويران كردن حجاب است. زن دهاتي را مي خواهد نشان دهد، چادري است. شهري را مي خواهد نشان بدهد، چادر ندارد و لباس تنگ به تن دارد. روسري اش تا كجا بالاست و آرايش آنچناني دارد. مجريان و گويندگان زن برنامه هاي تلويزيوني غالباً خانم هاي بي چادر و بعضاً بدحجاب و بزك كرده و آرايش كر ده اند. اين ها الگوي مخرّب حجاب اند.

كارشناسان اجتماعي علّت پاشيده شدن خانواده ها را مطالعه كرده اند.

در بحث حكمت هاي حجاب به عوامل متعّددي اشاره كرديم. از جمله پي برده اند كه يكي از عللي كه سبب مي شود مردها نسبت به همسرشان دلسرد مي شوند و نهايتاً پاي طلاق به ميان مي آيد، اين است كه زني كه مرد اختيار كرده است بهره ي معيّني از زيباى دارد. امّا چون در سينما و تلويزيون، وقتي مي خواهند فيلم يا سريال بسازند، سعي ميكنند زيباترين هنرپيشه ي زن را انتخاب كنند، وقتي اين مرد پاي تلويزيون مي نشيند يا به سينما مي رود، هزار جور زن زيبا و جذّاب را مي بيند و لذا كم كم نسبت به زن خودش بي علاقه و دلسرد مي شود. در اين زمينه مطالعاتي در دادگاه هاي خانواده شده است. در جامعه شناسي خانواده هم رسيده اند به اينكه يكي از عوامل دلسرد شدن مردها نسبت به همسرانشان، همين فيلم هاست.

بدآموزي در محيط هاي خانوادگي و جلسات ديني

از عوامل آسيب زننده ي ديگر، محيط خانواده ها، مهماني ها، عروسي ها، جشن هاي خانوادگي،

جشن تولّدها، و مجالس ديد و بازديد است، كه در آنها الگوهاي بدي به دختربچّه ها داده مي شود. زن ها آرايش كرده و با لباس هاي نيمه عريان در اين مهماني ها و مجالس خانوادگي حاضر مي شوند. مي گويند مهماني فاميلي است، مهم نيست. عروسي است، مهم نيست. حتي در بعضي از جلسه هاي مذهبي الگوهاي بسيار بدي وجود دارد. مثلاً در جلسه ي مولودي، خانم ها بزك كرده و با لباس هاي آنچناني مي آيند. اين دختربچه ي كم سّن و سال كه به اين جلسه آورد ه اند، الگو مي گيرد و اين جلسه تأثير مخرّبي روي شخصيّت او مي گذارد. اين همه آرايش، اين همه زر و زيور، اين همه لباس هاي بدن نما، با روح اين دختربچّه چه مي كند؟!

تخريب حجاب و معلّمان و استادان زن

عامل بعد معلّمان، دبيران و استادان زني مي باشند كه بزك كرده و بدحجاب در مدرسه ها و دانشگاه ها سر كلاس ها مي آيند. مي گويند اين خانم شوهر كرده است، عيبي ندارد. مدرسه هم دخترانه است و مرد نامحرمي كه نيست. چه عيبي دارد اين خانم آرايش كرده و با لباس آن چناني و با زر و زيور بيايد؟ نمي دانند چگونه دارند روحيّه ي عفاف و حجاب را در اين شاگردها ويران و فرهنگ خودآرايي و جلوه فروشي را جايگزين آن ميكنند. بعضي ها كه مي دانند،- عمداً ميكنند، برخي هم نمي دانند. ولي ندانستن مانع از تأثير مخرّب آن نيست. تأثير بسيار مخرّبي مي گذارد.

در بعضي دانشگاه ها، برخي از خانم هايي كه استادند و تدريس ميكنند، بدحجاب و با آرايش در كلاس حاضر مي

شوند. طبيعتاً دختر دانشجويى كه الگو و ايده آلش استاد شدن است، وقتي اين زن استاد را با اين همه آرايش و بدحجابي مي بيند، از او تأثير مي پذيرد.

بازار لباس و لوازم آرايش و تخريب حجاب

عامل ديگر، توليدات و واردات و عرضه ي گسترده ي پوشك مغاير عفاف و لوازم آرايش هاي گوناگون است. ببينيد كارخانه هاي توليد لباس و جوراب در همين كشور جمهوري اسلامي چه توليد ميكنند؟ بوتيكها و فروشگاه هاي پوشاكي كه لباس مي فروشند، ببينيد چه عرضه ميكنند؟ لباس هايي كه از خارج مي آيد، چه جور لباس هايي است؟ا اينها با عفاف و پوشيدگي يك زن مسلمان سازگار است؟ و آيا اين الگوي منفي دادن نيست؟ بعضي وقت ها خانم هاي باتقوا و متديّن اين قدر از اين مغازه به آن مغازه مي گردند بلكه بتوانند لباسي كه با متانت و وقار و پوشش يك زن مسلمان سازگار باشد، پيدا كنند. بعد از ساعت ها دوندگي، نا اميد مي شوند. جاي شرمندگي نيست كه كشور ما در رديف اول سرانه ي مصرف لوازم آرايشي در دنياست؟ معني اسلامي بودن كشور اين است؟ سرانه ي مصرف لوازم آرايشي زنان در جمهوري اسلامي از زنان فرانسوي، انگليسي، آمريكايى، هندي، پاكستاني، از زنان همه جاي دنيا بالاتر است. چه حجم لوازم آرايشي وارد كشور مي شود؟! و چه حجمي در داخل توليد مي شود؟! كجاي دنيا اين قدر توليدات و واردات لوازم آرايشي وجود دارد؟ سرانه ي جرّاحي هاي زيبايي بالاست. در جرّاحي هاي زيبايي هم جمهوري اسلامي در دنيا در رديف اوّل است. هيچ جاي دنيا، كشورهاي مسيحي، يهودي، بت پرست، كشورهاي ماترياليست و كمونيست، هيچ جاي

دنيا، زن ها به اندازه ي ايران جرّاحي زيبايي نميكنند. اينها ما را به فكر بيندازد. داستان چيست؟! آيا يك توطئه پشت قضيّه نيست؟

داستان آندلس را به ياد داريد. حكومت اسلامي تا قلب اروپا پيش رفته بود. نام اسپانياي امروزي، آندلس بود. اسپانياي آن روز يك كشور اسلامي بود. مسيحي ها براي اينكه اين كشور را از چنگ مسلمان ها در آورند، دو كار كر دند:

(1) باغ هاي بزرگ انگوري درست كردند كه انگورهاي آن به قيمت بسيار ارزان به شراب تبديل مي شد و شراب از قيمت انگور ارزان تر بود و حتّي رايگان بين جوانان مسلمان پخش مي شد.

(2) دخترهاي مسيحي آرايش كرده را مي فرستادند كه بين جوان هاي مسلمان بگردند.

همين دو عامل، نسل جوان غيرتمند كشور آندلس را به جوان هاي هرزه ي معتاد به مشروب و آلوده به پليدي هاي جنسي تبديل كرد و آن گاه به سادگي اين كشور را از دست مسلمان ها بيرون آوردند و به كشوري كه در مجموعه ي غرب مسيحي است، بدل كردند.

اين صحنه را در تاريخ گذشته ي دنياي اسلام ديديد. پس اينكه اين همه لوازم آرايشي به كشور ما وارد و در خود كشور توليد مي شود و اين همه جرّاحي هاي زيبابي انجام مي شود، به نحوي كه ما از اين نظرها در رديف اول دنيا هستيم، احتمال نمي دهيد توطئه اي پشت قضيّه است؟ بي شك دشمن براي از بين بردن صلابت و قدرت ملّت ما، از طريق دامن زدن به بي حجابي، در پي ترويج هرزگي و بي بندوباري است.

محيط هاي اداري و آموزشي و تخريب حجاب

عامل ديگري كه به بدحجابي دامن مي زند، اين

است كه بعضاً در ادارات و دانشگاه هاي ما، دخترها و زن هاي به اصطلاح بدحجاب و في الواقع بي حجاب، بهتر تحويل گرفته مي شوند. كارشان زودتر انجام مي شود. در برخورداري از امتيازات به آنها تقدّم مي دهند. اگر مي خواهند به دختر دانشجويى بورس بدهند، به دختر بدحجاب مي دهند. اگر مي خواهند كار يا وام دانشجويي بدهند، به دختري كه خودش را عرضه ميكند و خودنمايي ميكند و براي فلان مدير طنّازي ميكند، مي دهند. آن وقت مي خواهيد اين قضيّه، دخترها را به بي حجابي نكشاند؟ اين هم يكي از معضلات ماست.

در ادارات معمولاً كارهاي خانم هاي باحجاب و موقّر سخت تر و ديرتر انجام مي شود. در دانشگاه ها بعضي از اساتيد سر كلاس ها با دانشجويان محجّبه برخورد بدي ميكنند. در بعضي دانشگاه ها وقتي يك! دختر چادري در كلاس سوال ميكند، برخي استادها با اوقات تلخي و با بدترين صورت با او برخورد ميكنند؛ ولي وقتي دختر بزك! كرده ي جلوه فروشي سوال ميكند، با روي باز و با خنده تحويلشَ مي گيرند. مشخّص است كه اين استاد براي بدحجابي كار ميكند. در بعضي موارد، معدودي اساتيد ضدّ دين و تقوا وجود دارند كه تعرّض و اذيّت دختران دانشجوي محّجبه را به مراتب پيشتر مي برند و متأسّقانه برخوردي هم از طرف مديران دانشگاه ها با ايشان نمي شود.

تأخير ازدواج و تخريب حجاب

عامل ديگري كه آسيب بدحجابي را در جامعه ايجاد كرده است، به تأخير افتادن سنّ ازدواج در اثر مشكلات اقتصادي از يك طرف و راحت طلبي و مسووليّت گريزي مردان از طرف ديگر است. بسياري از مردها راحت

طلب و مسووليّت گريزند و شرايط اقتصادي براي ازدواج هم به شدّت دشوار است. كرايه ي خانه و هزينه ي زندگي، خدا مي داند چقدر سخت است و يك جوان در پايان تحصيل و آغاز اشتغالش چطور مي تواند اين همه پول تهيّه كند؟

از آن طرف هم بازار آزاد تمتع هاي جنسي براي هرزگي و ارضاء جوان ها، بدون تن دادن به سختي هاي تشكيل خانواده، به وفور در دسترس است. اين عامل سبب مي شود كه براي دخترها، داوطلب ازدواج كم شود. در حالي كه نيازهاي جنسي، هم در مرد هست و هم در زن. اين دختر هم نياز جنسي دارد و به او فشار مي آورد. شوهري هم نيست كه از راه قانوني و اخلاقي به اين نياز پاسخ گفته شود. پس چه كار بايد بكند؟ يا بايد برود به گونه اي براي خود شوهر دست و پا كند. اما چطور؟ با آرايش كردن و با لباس محرّك پوشيدن، تا بلكه بتواند مردي را به تور بزند كه شوهرش بشود؛ و يا اينكه خداي نكرده، به بي بند و باري و فساد جنسي كشيده شود.

معيارهاي غلط در همسرگزيني و تخريب حجاب

متأسفانه، خانواده ها از يك سو و پسرها از سوي ديگر، در انتخاب عروس يا همسر، اولين معياري را كه در نظر مي گيرند، زيباييهاي ظاهري دختر است. اوّل خانواده ها مي روند ببينند دختر، خوشگل و خوش اندام هست يا نه. پسر هم وقتي مي خواهد همسري انتخاب كند، اوّل جسم دختر را مي سنجد، بعد توجّه ميكند به اينكه افكار و انديشه هايشان چقدر همخواني دارد. آنها عوامل دست دومند. وقتي اين طور شد، چه پيامدي

خواهد داشت؟ اين كار سبب مي شود دختر براي اينكه شانس ازدواج به دست آورد، ناچار شود بدن خود را بيارايد و عرضه كند. يعني اين خانواده ها و مردها هستند كه دخترها را به سمت خودآرايي و طنّازي سوق مي دهند.

از آن طرف، دخترهاي باحيا، باوقار، متدّين و بامعنويت، چه مي شوند؟ خدا مي داند قلب من براي آنها ريش است و دلم مي سوزد وقتي مي بينم به علّت كچ سليقگي و كچ فكري خانواده هاييكه به دنبال عروس مي روند و مردهايي كه به دنبال همسر مي روند، سال ها طي مي شود و از سنّ ازدواج اين دخترهاي خوب و پاكدامن كه خودنماى و جلوه فروشي نكرده اند، مي گذرد و كسي به خواستگاري ايشان نمي رود و چه بسا شانس ازدواج را براي همه ي عمر از دست مي دهند. پيامد اين جريان، يا كشانده شدن دختر است به بي حجابي، بدحجابي، خودآرايي، جلوه فروشي و خريدار براي خود پيدا كردن و يا اينكه دختري كه پاكدامن و متدّين است، سال ها بدون اينكه كسي به خواستگاري اش بيايد، مي ماند و از سنّ ازدواجش مي گذرد و براي هميشه از داشتن شوهر و فرزند و خانواده محروم مي شود.

تضعيف غيرت و تخريب حجاب

لقمه هاي حرام و موسيقي هاي حرام، عكس ها و تصاوير مستهجن و فيلم ها و كليپ هاي كثيف و ضدّ اخلاقي، از عواملي هستند كه روح حيا و غيرت را در انسان نابود ميكند. شخصي كه پول حرام، پول دزدي، رشوه، ربا و جنس تقلّبي فروختن كسب ميكند و غذاهاي نجس و حرام مي خورد و كسي كه موسيقي

هاي حرام زياد گوش ميكند و فردي كه به تماشاي عكس ها و تصاوير مستهجن و فيلم ها و كليپ هاي ضدّ عفّت و اخلاق مي نشيند، چنين كسي، طبيعتاً به بي بندوباري، بي غيرتي و بي حيايي كشيده مي شود و در پي آن، اگر زن است، به خودآرايي و جلوه فروشي و اگر مرد است، به تشويق زن و دختر خود به كنار گذاردن حجاب و حيا و رو آوردن به خودآرايى و طنّازي در برابر نامحرمان سوق مي يابد. اينها عوامل مخرّب حيا و غيرت در وجود انسان است.

توطئه ي دشمن و تخريب حجاب

عامل ديگر، شبكه هاي فساد و زن هاي آلوده ي هوسرانند. گروه هايى از زنان آلوده هستند كه به صورت برنامه ريزي شده، از طريق خط شكني و شكستن قُبح بي حجابي و خودآرايى و جلوه فروشي، به منظور به فساد كشيدن دخترها و زن ها، كار ميكنند و براي اين كار حقوق مي گيرند. تعدادي زن هاي بدكاره و آلوده هستند كه توسّط دشمن استخدام شده اند و حقوق مي گيرند براي اينكه صبح لباس آنچناني بپوشند، آرايش آنچناني بكنند و به خيابان ها بيايند و جولان بدهند. هيچ كار ديگري هم ندارند. آخر شب هم حقوقشان را مي گيرند. براي اينكه دخترهاي ديگر و افراد جامعه ببينند و قبح خودآرايي و بدحجابي و جلوه فروشي براي آنها شكسته شود. اين گروه ها براي ترويج بي حجابي در جامعه كار ميكنند. كار جدّي و سازمان يافته اي است و پول هاي كلاني براي آن خرج مي شود. اين اطلاعات مهم و موثق است. اينها به تعبير قرآن اَئِمَّة الكُفرند 01 اينها خط

شكن هاي خط مقدّم جبهه ي بي عفتى و بي حيايي و بي حجابي اند.

بدحجابي نماد انتقاد و اعتراض

گاهي اوقات بي حجابي و خودآرايي و مراعات نكردن پوشيدگي، يك نوع حركت نمادين است براي ابراز بي اعتقادي و اعتراض به حاكميّت و عملكردهاي دولتمردان. يعني اين دختر يا اين زن، مخصوصاً اين طور لباس پوشيده و خودش را آرايش كرده است تا اعتراض خود را نسبت به حكومت اعلام كند. به دليل اينكه راه ديگري برايش. نگذاشته ايم. دولتمردها كه معصوم نيستند. در ميان دولتمردهاي ما، ولو اندك، اشخاص فاسد و كساني كه از بيت المال و موقعيّت شغلي خود سوء استفاده كرده اند وجود دارند. اشخاصي كه دزدي و خيانت كرده اند وجود دارند. يعني در

1- سوره ي توبه، آيه ي 12. اين قريب سي سال، در جمهوري اسلامي همه ي دولتمردان در همه ي رده هاي مديريّتي، معصوم بودند؟! چند نفر از اينها محاكمه و مجازات شدند؟ چند نفر اعدام شدند؟ چند نفر اموالشان مصادره شد؟ از آن طرف، چند نفر از مديران و مسوولان ما، تا به حال پشت دوربين تلويزيون يا ميكروفون راديو آمدند و به اشتباهات خودشان اعتراف كردند؟ چند نفر آمدند بگويند كه ما در فلان برنامه ريزي اشتباه كرديم، فلان تصميمي كه گرفتيم غلط بود، فلان اقدامي كه كرديم، نادانسته و جاهلانه بود. در كشور ما نظام شايسته سالاري هم حاكم نيست. يعني واقعاً مسووليت ها به لايق ترين و بهترين نيروها سپرده مي شود؟ اشخاص روي آشنايي و رفاقت و اينكه فلاني هم حزب من است، هم جناح من و فاميل من است، در مسئوليّت ها گمارده نمي شوند؟ چند

نفر از آقازاده ها و فاميل ها و رفيق ها و هم حزبي و هم جناحي ها در كشور در مسند مسئوليّت ها هستند؟! اينها انتقادات و ايرادات است. اينها وجود ندارد؟ كسي منكر آن است؟

دستگاه حاكميّت و دولت ما يك ضعف جدّي ديگر هم دارد و آن اين است كه كارهاي خوب و درست و ارزشمندي هم كه انجام مي دهد، نمي تواند خوب معرّفي كند تا اعتماد مردم را نسبت به خود جلب كند و در ميان آنها خوشس بيني ايجاد كند. در تبليغات نسبت به عملكردهاي درستمان هم ضعيفيم.

طبيعتاً اين شرايط، روحيّه ي منتقد و معترض ايجاد ميكند. وقتي ما به ايرادات خودمان اعتراف نكرديم و عملكردهاي خودمان را تصحيح نكرديم، مخالف به وجود مي آيد و اگر راه امني براي طرح انتقاد و اعتراض وجود نداشته باشد، عكس العمل هاي مخرّب و نامطلوب بروز ميكند. اگر الگو و زمينه هاي سالمي براي اعلام انتقاد و ابراز اعتراض ايجاد كرديم، يعني كاري كرديم كه فرد بتواند بگويد فلان دولتمرد يا فلان وزير، كار غلطي كرد يا خيانت كرد و با گفتن اين حرف، متّهم به كفر و بي ديني و نامسلماني نشود، متّهم به ضدّ انقلاب بودن، خائن بودن و جاسوسي بيگانه نشود، و شخص بتواند بگويد فلان وزير خيانت كرد و تخلّف كرد و متقابلاً خودش به خيانت متهم نشود، اگر چنين منفذي باز كرديم، آن وقت ديگر چرا آن زن و دختر، براي اينكه انتقاد خود را نسبت به عملكردهاي غلط و نادرست ابراز كند، مجبور شود به خودآرايي و بدحجابي و اين طور دهن كجي كردن به هنجارها و

ارزش هاي اسلامي روي آورد؟ اين هم يكي از معضلات ماست.

سياسي كاري و مساله ي حجاب

معضل ديگر در آسيب شناسي حجاب، بي تفاوتي مسوولان نسبت به معضل بي حجابي و خودآرايي و جلوه فروشي برخي زنان است. متأسّفانه ما به طور جّدي به اين ميدان نيامديم. قضيّه ي جدّي و مهمّ ما، مسئله ي حجاب و عفاف در جامعه نيست. نماينده هاي مجلسى، وزرا و مديران و مسوولان دستگاه قضايي، چقدر خودشان را به طور جدّي درگير اين قضيّه كرده اند؟ معمولاً مسئله ي جدّي آنها چيز ديگري است. اصلاً ذهنشان مشغول اين قضايا نيست. غالباً تحت فشارهاي اجتماعي و اعتراضات اقشار مذهبي مجبور مي شوند چند روزي در اين زمينه حركتي انجام بدهند و بعد هم كم رنگ مي شود. چند بار سخنراني ميكنند، بعد هم رها ميكنند. پيگيري جدّي وجود ندارد. همين برخوردهايي كه الآن نيروي انتظامي مي خواهد بكند، ببينيم چقدر طول ميكشد و چقدر گستردگي پيدا ميكند. چقدر ماندگار است. چرا؟ دليلش اين است كه ما سياسي كاريم. مي گوييم اگر با اين پديده برخورد كنيم، مردم رنجيده خاطر مي شوند. در اين شرايط بحراني كه ما در دنيا داريم، نبايد مردم را از دست بدهيم. لذا چشممان را روي هم مي گذاريم و نديده مي گيريم. به اين علّت است كه دولتمردهاي ما خودشان را درگير نميكنند. اين طور سياسي كارانه رفتار كردن، با مكتب اسلام و نظام ولايى سازگار نيست. اميرالمومنين عليه السّلام فرمودند: لا يَتركُ النّاسُ شَيئاً مِن اَمرِ دينهِمِ لاِستِصلاحِ دنياهُم اِلاّ فتَحَ اللّهُ عَلَيهِم ما هُوَ اَضَرُّ مِنهُ 1: مردم چيزي از امَور ديني شان را براي مصلحت هاي دنيوي

خود ترك نكردند، مگر اينكه خداي متعال درِ مشكلاتي را كه به مراتب زيان بخش تر از آن مسأله بود، به روي آنها گشود.

يعني گمان نكنيم از ارزش ها و معيارهاي ديني مي گذريم، مي گوييم مردم را ناراضي نكنيم، بگذار بي بندوباري باشد، فساد باشد، آلودگي باشد، روابط نامشروع غيراخلاقي جنسي باشد. فشار نياوريم، سخت نگيريم، ما الاَن مشكل انرژي اتمي داربم، مشكل تحريم در شوراي امنيّت داريم، مشكل انتخابات داريم، مردم را از خودمان ناراضي نكنيم. اميرالمومنين عليه السّلام فرمودند: كساني كه به علّت اين گونه مصلحت انديشي هاي دنيوي، از امور ديني اغماض ميكنند و از كنار آن مي گذرند و بدان بي اعتنايى ميكنند، خدا مشكلاتي صد برابر عظيمتر از آن برايشان پيش مي آورد. فكر نكنيم مشكلات با بي اعتنايي به ارزشها و اصول حل مي شود. دولتمرداني كه با اين گونه مصلحت انديشي ها، نسبت به مسئله ي حجاب بي اعتنايي ميكنند، بايد بدانند كه اشتباه بزرگي مرتكب مي شوند. مسئله ي حجاب يك مسئله ي جدّي است و بايد به صورت جدّي و همه جانبه و مستمر به آن پرداخت.

1- نهج ا لبلا غه، حكمت 106.

خودباختگي مسوولان و تخريب حجاب

اصرار بسياري از دولتمردان به بيرون كشيدن زن از محيط خانه و كشاندن او به عرصه ي جامعه، و روانه ساختن او در كوي و برزن و جلب او به محيط هاي تفريحي مختلط، همچون سينما و تئاتر و به كار گرفتن او در محيط هاي كاري مختلط، همچون بانك ها و ادارات، به عنوان مظهر روشنفكري و نماد بها دادن به زن، كه ناشي از خود باختگي و وادادگي در برابر

فرهنگ غربي است؛ يكي از عوامل سست شدن پايه هاي اخلاق و حيا و كشانده شدن زن به سوي خودآرايي و خودنمايى است. بي شك از ديدگاه اسلام، زن مسلمان نه سزاوار است تا اين حد خانه گريز باشد و پرسه زدن دركوچه و خيابان را بر حضور در محيط خانه ترجيح دهد و نه لازم است تفريح و كار او در محيط هاي مختلط و در كنار مردان نامحرم انجام شود. اگر مديران جامعه از خود باختگي در برابر فرهنگ، ارزش ها و الگوهاي غربي رها شوند، قطعاً مي توانند به محيط هاي خاصّ تفريحي براي خانم ها و محيط هاي كار مختصّ خانم ها فكر كنند و راه حل هاي مناسبي براي آن بيابند و به اجرا گذارند.

دانشگاه هاي مختلط و تخريب حجاب

اختلاط محيط هاي آموزش عالي، يكي ديگر از عوامل آسيب ديدن روح حيا و ورع و رواج خودآرايي و خودنمايي در بين جمع قابل توجّهي از دختران دانشجوست. يكي از سوالات جدّي كه از ترس مورد تمسخر و استهزاء قرار گرفتن و به تحجّر متّهم شدن، كمتر كسي جرات انديشيدن به آن، چه رسد مطرح كردن آن را به خود مي دهد، اين است كه به راستي در شرايطي كه مديران و مسوولان، در كنار هم تحصيل كردن دختران و پسران هفت، هشت ساله را به مصلحت نمي دانند و لذا دبستان هاي مجزّا براي دختران و پسران ايجاد كرده اند، چگونه اختلاط محيط هاي آموزشي دختران و پسران هجده سال و بالاتر را كه در اوج فوران غريزه ي جنسي قرار دارند و نشستن آنها را در كنار يكديگر در كلاس و ارتباط بين

آنها را در كريدورها و حياط دانشكده و همكاري آنها با يكديگر را در تشكّل ها و بعضاً سفرها و اردوهاي دانشجويي مختلط را از نظر اخلاقي و ديني بلا ايراد ديد ه ا ند؟ اگر پاسخ دهند: محدوديّت فضاهاي آموزش عالي و كمبود اساتيد دانشگاه چنين امري را تحميل كرده است، ممكن است گفته شود: حدّ متعارف واحدهاي درسي كه در هر نيمسال توسط دانشجويان گذرانده مي شود، طيّ سه روز درسي به راحتي قابل ارائه است؛ در نتيجه اگر مثلاً سه روز اول هفته براي كلاس هاي دانشجويان پسر و سه روز پاياني براي كلاس هاي دانشجويان دختر در نظر گرفته شود و يا روزهاي فرد به كلاس هاي دانشجويان پسر و روزهاي زوج به كلاس هاي دانشجويان دختر اختصاص يابد، با ساختمان و امكانات و كادر آموزشي و اداري موجود دانشگاه ها و بدون هزينه ي جديدي، اين جداسازي را به سهولت مي توان انجام داد و از اين طريق به تدريج مي توان براي كلاس هاي دختران دانشجو، اساتيد زن را جذب هيئت علمي دانشگاه ها كرد و در نتيجه معضل كنوني را، كه بسياري از خانم هاي دانشمند و عالم موجود، به علّت پرهيز از تدريس در بين آقايان، از حضور در هيئت علمي دانشگاه ها اجتناب ميكنند، نيز حل كرد. تاسيس دانشگاه هاي خاص براي هر يك از دو گروه پسران و دختران نيز به عنوان اقدام بعدي قابل انجام است.

بي شك نمي توان تأثير مخرّب حضور مشترك دختران و پسران دانشجو در دانشگاه ها را در كشانده شدن آنها به خودآرايى و در صدد شكار يكديگر بودن، و

متعاقب آن كم شدن تمركز توجّه آنان را به درس ناديده گرفت و انكار كرد.

فصل چهارم : درمان بيمارى خود آ رايي، بدحجابي و جلوه فروشي بر خي زنان
اشاره

راهكارهاي درمان بيماري بدحجابي و جلوه فروشي برخي زنان را در جامعه، در قالب پانزده محور بيان ميكنيم.

انتصاب مسئوولان باورمند و شجاع

انتصاب مسوولان باورمند و شجاع در مناصب فرهنگي، اداري، انتظامي و قضايي كه هم به حجاب معتقد باشند و هم پذيراي دشواري هاي برخورد با اين معضل باشند، نكته ي بسيار مهمّي است. متأسفانه برخي مسوولان در كشور يا باور آنچناني به مسئله ي حجاب و ضرورت آن ندارند و اهمّيّت و نقش كليدي و تعيين كننده ي آن را در سرنوشت جامعه نمي شناسند و يا برخي كه چنين اعتقادي دارند، شجاعت لازم را كه خطر كنند و از آبروي خود براي پرداختن به حلّ مشكل سرمايه گذاري كنند، ندارند و مي ترسند مورد تمسخر قرارگيرند و يا با بروز اعتراضات، رده هاي بالاتر، آنها را از مسندشان بر كنار كنند. لذا مصلحت مي دانند خود را براي رفع مشكل درگير نكنند.

اگر جامعه بخواهد اصلاح شود، در همه ي اين مناصب، چه مناصب فرهنگي، در رسانه ها، آموزش و پرورش، آموزش عالي، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، نهادهاي فرهنگي و چه در دستگاه هاي اداري و نيروهاي انتظامي و دستگاه قضايي كشور، بايد افراد شجاع و باورمند به اين مسئله و آماده ي خطر كردن و تحمل شدائد در راه حلّ اين مشكل، عهده دار مسووليّت ها شوند تا بتوان اين مشكل را حل كرد. يكي از معضلات جدّي ما كه باعث شده اين مشكل بعد از قريب سي سال هنوز باقي بماند، غالباً نبودِ چنين مسوولاني است. بعضاً علّت بر سر كار نبودن اينگونه مسوولان باورمند و شجاع و بر سر كار ماندن اشخاص بي

اعتقاد و محافظه كار را نبود چنان نيروهايي عنوان ميكنند. پاسخ اين توجيه را از زبان امير المومنين عليه السّلام مي شنويم.

حضرت علي عليه السّلام هنگامي كه مالك اشتر را به سمت فرمانرواي مصر انتخاب كردند، در قالب يك دستورالعمل كلّي، تذكّراتي به او فرمودند 1؛ از جمله اين كه: اِنَّ شَرَّ وُزَرائِكَ مَن كانَ لِلاَشرارِ قَبلَكَ وَزيرا وَ مَن شَرِكَهُم فِي الآثامِ: هر آينه بدترين همكاران، معاونان و ياران تو در اداره ي امور كشور مصر، كساني اند كه براي دولت قبل از تو وزير بودند، بازو و ايادي اصلي آن دولت بودند و در آلودگي و گناهاني كه دولت قبلي مرتكب شد و ترويج كرد، شريك هستند.

فَلا يَكونَنَّ لَكَ بطانَةً فَإنَّهُم آعوانُ الأثَمَة وَ اخِوانُ الظَلَمَة: پس نكند

اين گونه افراد را محرم راز خود قرار دهي، چرا كه آنان ياران گَناهكاران و برادران ستمگر انند.

وَ اَنتَ واجِدٌ مِنهُم خَيرَ الخَلَفِ مِمَّن لَهُ مِثلُ آرائِهِم وَ نَفاذِهِم وَ لَيسَ عَلَيهِ مِثلُ آصارهِم وَ اَوزارِهِم وَ آثامِهِم، مِمَّن لَم يُعاوِن ظالِماً عَلي ظُلمِهِ وَ لا آثماَ عَلي إثمِه و اين در حالي است كه تو يقيناَ مي تواني در بين بقيّه ي نيروهاي موجود در مصر، بهترين جانشينان را براي روسا، معاونان و مسوولان انتخاب كني، از كساني كه تشخيص و نظر و تاثيرگذاري و

1- نهج البلاغه، نامه ي 53. قدرت مديريّتي همانند آنها دارند، ولي مسووليّت چنان جرائم و خلاف ها و گناهاني را بر دوش ندارند؛ كساني كه هيچ ستمگري را در ستمگري ها ياري نميكنند و هيچ گناهكاري را در جرائمش مدد نمي دهند.

اُولئِكَ اخَفُّ عَلَيكَ مَوونَةً وَ احسَن لَكَ مَعونَةً وَ

احني عَلَيكَ عَطفاً وَ اقَلُّ لِغَيرِكَ إلفاً: اين گونه اشخاص كه در بين مردم و جامعه ي مصر هستند، اگر آنها را به كار بگيري، هم بار و هزينه شان بر تو خيلي سبكتر است و هم ياري و مدد دادنشان درپيشبرد كارها خيلي بيشتر است و هم نسبت به تو كه مسوول جديد كشور مصر شدي، علاقه ي قلبي دارند و الفتشان با جناح مقابل تو و با كساني كه با دين و ارزش هاي الهي ضدند، بسيار كمتر از مسوولان برجا مانده از دوره ي مديران قبلي است. در حالي كه كساني كه در دولت قبلي مسوول بودند، ولو اينكه در مقابلت تعظيم كنند و بله قربان بگويند، اما ته دلشان با تو رفيق نيستند، ولي چون امروز رئيس شده اي تعظيم ميكنند كه در مسند قدرت باقي بمانند.

فَاتَّخِذ اُولئِكَ خاصَّةً لِخَلَواتِكَ وَ حَفَلاتِكَ: از آنها استفاده كن و آنها را محرم اسرار خود قرار ده. اين گونه نيروها وجود دارند و دروغ است اگر بگويي چنين نيروهايي نيستند؛ لذا از همان عناصر قبلي استفاده ميكنم. اميرالمومنين عليه السّلام مي گويند كه قطعاً وجود دارد.

ثُمَّ لْيَكِن آثَرُهُم عِندك اقوَلَهُم بمُرِّ الحَقِّ لَكَ وَ أقَلَّهُم مُساعِدةً في ما يَكونُ مِنك مِمّا كَرِهَ اللّهُ لاَوليائِهِ وَاقِعاً ذلِكَ مِن هَواكَ حَيثُ وَقَع؛ بعد حضرت فرمودند: اي مالك، در بين نيروهايي كه به كار مي گيري، چه كسي در نظرت برجسته تر باشد؟ آن كه تعظيم ميكند؟ آن كه بله قربان مي گويد؟ آن كه در مقابل هر حرف نادرستت، بَه بَه و چَه چَه مي گويد؟ نه! كسي در بين آنها برگزيده ترين نيرو باشد كه

حق را با همه ي تلخى اش صريح تر از ديگران به تو مي گويد. وقتي خلاف و اشتباه ميكني رُك به تو مي گويد كه حركتت خلاف انقلاب و اسلام و اصول عقل و منطق و دين و ايمان است. آن كه با شهامت تر است و صريح تر اين حرف ها را به تو مي زند و در كارهاي خلافي كه مي خواهي بكني، همراهي كمتري ميكند و نمي گذارد كار خلافي بكني، نه اينكه در خلافكاري ها بازوي تو شود. اين گونه اشخاص كه حاضرند هر چه را در راه حقيقت به سرشان بيايد، تحمّل كنند، در نظرت برجسته تر باشند. آنها كه براي اينكه آنچه خدا براي اوليائش نمي پسندد، اجرا نشود، حاضرند تن به هر دشواري دهند و خطر كنند و پذيراي هر مشكلي شوند. اينگونه افراد را به كار گير؛ نه كساني را كه در دولت قبلي مسوول بودند و در جنايات و ظلم و فساد و آلودگي هاي دولت قبل از تو، به عنوان ايادي اصلي دولت بودند.

پس اوّلين نكته اين است كه در همه ي بخش هاي جامعه، بايد كساني سر كار بيايند كه هم با همه ي وجود معتقد باشند و هم با شهامت و آماده ي خطرپذيري براي حلّ معضل باشند و قطعاً چنين اشخاصي وجود دارند.

شناساندن و تفهيم منطق حجاب

اقدام دوم براي درمان بي حجابي در جامعه؟ تفهيم منطق حجاب است. همان گونه كه قبلاً گفتيم، متأسّفانه رسانه ها و ابزارهاي فرهنگي ما، نه تنها منطق حجاب را تفهيم نكردند؛ بلكه ابزار ترويج بي حجابي در جامعه شدند. الگوهاي بي حجابي به جامعه دادند. در قالب همين

چند جلسه سخنراني، خواهراني كه بحث ها را شنيدند تأئير پذيرفتند و بعضاً چادري شدند. وقتي يك سخنراني چنين تأثير مي گذارد، رسانه هاي ما چقدر كار كرده اند؟ رسانه ها، آموزش و پرورش و آموزش عالي در متون درسي از كلاس اول دبستان تا عالي ترين سطوح دانشگاهي؛ چقدر با زبان منطق و علم و با ادبيّات مناسب فهم مخاطبان، منطق حجاب را تبيين كرده اند؟ در تريبون هاي عمومي، نماز جمعه ها، جلسات سخنراني، منابر، مساجد و محافل ديني، چقدر با زبان منطق و استدلال و ادبيّات مناسب، حجاب تبيين شده است و چقدر جلسه ي پرسش و پاسخ گذاشته اند؛ تا كساني كه مخالف حجابند، صحبت كنند و بدون هيچ گونه سانسور و احساس خطر و نگراني، به صراحت منطق خود را بيان كنند، ايراد بگيرند و چند كارشناس فهميده و مطلع و با حلم و بردبار پاسخگو باشند تا معلوم شود كسي كه مصرّ بر بي حجابي است حرفش منطقي تر، معقول تر، درست تر و علمي تر است يا كسي كه مدافع حجاب است؟! تمام اين كارها بايد انجام شوند. خوب است تابلوهايي در دانشكده ها و دانشگاه ها به نام تابلوهاي گفتگوي متقابل و تريبون آزاد نصب شود. هم كساني كه مخالف حجابند، استدلال خود را بنويسند و هم كساني كه مدافع حجابند؟ تا معلوم شود كداميك منطقي حرف مي زنند. ما هيچ نگراني نداريم و از نظر استدلال و منطق و علم، حرفمان كاملاً قوي و غني است. بايد اين عرصه ها باز شود تا مفهوم حجاب و منطق و دلايل ضرورت حجاب تبيين شود.

چقدر از ابزارهاي هنري

استفاده كرده ايم؟ از هنر نقّاشي چقدر براي تبيين منطق حجاب استفاده كرده ايم؟ از هنر كاريكاتور و شعر چقدر استفاده كرده ايم؟ چقدر شعر و ادبيّات و داستان نويسي را به كار گرفته ايم؟! در زمينه ي حجاب، در مجامع علمي و آموزشي، چند نمايش نامه اجرا شده است؟ در اين قريب سي سال چند فيلم سينمايي يا سريال داستاني توليد شده است تا منطق و دلايل ضرورت حجاب و خطرات و مضرّات بي حجابي را توضيح بدهد؟ چند مسابقه ي علمي و هنري در زمينه ي حجاب براي به انديشه واداشتن برگزار شده است؟ مسابقه ي خلق آثار هنري و علمي در زمينه ي حجاب و ارائه ي بهترين مقاله و تجزيه و تحليل بر اساس مطالعات نظري و علمي و تحقيقات ميداني. ولي بايد مواظب بود اقدامات مزبور به گونه اي نباشد كه مخاطب ما فقط باحجاب ها باشند. گرچه با اين كارها، آنها هم اعتقاد و استحكامشان در حفظ حجاب بيشتر مي شود، ولي مهم كساني هستند كه منطق حجاب برايشان تبيين نشده است. بايد به گونه اي وارد ميدان شويم كه كساني را كه نسبت به حجاب ناباورند مخاطب قرار دهيم و باب گفتگو را با آنها باز كنيم. اغلب مسابقاتي كه در زمينه ي حجاب برگزار مي شود، شركت كننده ها خانم هاي چادري هستند و جايزه ي مسابقه هم يك سفر مشهد مقدّس و امثال اينهاست. جايزه را سكّه ي بهار آزادي بگذارند تا براي كسي هم كه بدحجاب است جذّابيّت داشته باشد. معلوم نيست سفر مشهد براي او جذّاب باشد. شيوه ي كار طوري انتخاب شود كه

بدحجاب هم به ميدان بيايد. همچنين بايد پرسش نامه هايي طرّاحي شود و به وسيله ي آن، در جامعه و دانشگاه، علل و عوامل ضعف حجاب شناسايي شود. بايد گروهكارهاي تحقيق دانشجوى و كارشناسي تشكيل شود تا در اين زمينه كاركنند.

ا لگو سا زي

محور سوم براي درمان بي حجابي، الگوسازي است. وقتي دختربچّه را از دو، سه سالگي به برهنگي عادت مي دهيم و لباس كوتاه و ركابي تن او ميكنيم و مي گوييم به اين بچّه ي سه چهار ساله كه حجاب واجب نيست و اين دختر را تا نُه سال به اين طور لباس پوشيدن عادت مي دهيم؛ شبي كه فرداي آن نه ساله مي شود، چطور مي خواهيم عادتي را كه نُه سال با آن زندگي كرده است، از او بگيريم و بگوييم از فردا صبح بايد باحجاب شوي؟! دختربچّه ها از سنّ كودكي بايد به حجاب عادت داده شوند. در مورد نماز هم روايت داريم كه كودك را از همان سنين آغاز عمر به نماز عادت دهيد. ابتدا اللّه اكبر را به او ياد دهيد، بعد لا اله إلا اللّه و كم كم سوره ي حمد و توحيد را به او ياد دهيد و هنوز چند سال مانده است به مكلّف شدن، نماز را كامل به او ياد دهيد و او را به نماز خواندن تشويق كنيد تا وقتي مكلّف شد، كاملاً عادت كرده باشد. آنچه معصومين درباره ي نماز گفته اند، در مورد حجاب هم عيناً صادق است.

برهنگي دوران كودكي را يك شبه نمي شود به پوشيدگي و حجاب دوران نوجواني تبديل كرد. در عرصه ي الگوسازي، يكي از مشكلات ما اين

است كه تلويزيون، سينما و تئاتر الگوي خوبي نمي دهند و همه جا الگوي بدحجابي ارائه مي شود. رسانه ها چرا شخصيّت هاي بزرگ علمي را كه در بين خانم ها هستند و به شدّت هم به حجاب پايبندند، معرفي نميكنند؟ در بين خانم هاي پايبند به حجاب، فيزيك دان هاي بزرگي داريم، اطبّاي بزرگي داريم، اساتيدي داريم در زمينه ي مهندسي، علم حقوق، جامعه شناسي و ادبيّات كه خلاقيّت هاي چشمگيري داشته اند. چرا خانم هايى را مثل اساتيد بزرگ دانشگاه و متفكّرين بزرگ، كه به شدّت به مسئله ي حجاب مقيّدند، معرّفي نميكنند تا الگويي براي دختران جوان ما و جامعه باشد؟ دروغ مي گويد كسي كه مي گويد در بين خانم هاي پايبند به حجاب، چنين كساني وجود ندارند. ما زنان عارف بزرگي داشتيم و همين الآن هم به لطف خدا داريم. زن فقط همين چند هنرپيشه ي سينما هستند كه در هر برنامه ي تلويزيوني بايد آنها را دعوت كرد و در حالي كه آرايش كرده و بزك كرده اند، با آنها گفت و خنديد و آنها را نشان داد تا الگويى براي دختران جامعه ي ما بشوند؟ الگوسازي، كار بسيار مهمّي است. الگوهاي جذّاب و دوست داشتني كه بتواند نسل جوان و نوجوان و زن هاي جامعه ي ما را جذب كند.

تحول بنيادين د ر رسانه ها

چهارمين كار براي درمان بي حجابي، تحوّل و اصلاح بنيادين شجاعانه در رسانه ها، خصوصاً در تلويزيون و بعد از آن سينماست. با رفرم و تغييرات جزئي، مشكل حل نمي شود. شخص شجاعي مي خواهد كه خطر كند و به صورت جدّي، برنامه هايي را كه كاملاً در

زمينه ي حجاب و عفاف بدآموز است، حذف كند. چه كسي گفته است ما بايد اين همه شبكه ي تلويزيوني داشته باشيم كه به علّت نداشتن برنامه ي توليدي خوب داخلي، مجبور شويم يا برنامه هاي هجو و بدآموز داخلي را عرضه كنيم يا فيلم هاي توليدشده در كشورهاي خارجي را پخش كنيم كه در آنها حتماً قيد و بند حجاب نيست و الگوهاي بي حجابي را به جامعه عرضه ميكند؟ مي توانيم تعداد شبكه ها را كم كنيم ولي كيفيّت و جذابيّت و سلامت برنامه ها را بالا ببريم و از جنبه ي تخريب كنندگي اش بكاهيم. اشخاص شجاعي لازم است كه ازمسخره شدن نترسند تا مدير سازمان صدا و سيما و مسوول امور سينماي كشور شوند و در رابطه با حجاب، تغييرات جدّي و بنياديني را در تلويزيون و سينما به اجرا گذارند.

هدايت و كنترل بازار پوشاك و لوازم آرايش

اقدام ديگر، هدايت و نظارت و كنترل بر توليدات، واردات و عرضه ي پوشاك زنان و لوازم آرايشي است. همانطور كه پيشتر اشاره شد، اين قضيّه، عادي نيست كه در سطح دنيا، سرانه ي مصرف لوازم آرايشي در زنان ايران، اول است. اين كه در هيچ جاي دنيا، زن ها اين همه لوازم آرايش مصرف نمي كنند، طبيعي است؟ يا اين كه سرانه ي جرّاحي هاي زيبايي خانم ها در ايران اول است، طبيعي است؟ اين كه خانم مي رود لباسي كه با شخصيّت و متانت و وقار يك زن مسلمان ايراني همخواني دارد بخرد، هزار مغازه را مي گردد و آخر هم دست خالي بر مي گردد، طبيعي است؟ در امر پوشاك، چه بر توليدات داخل، يعني جاهايي كه

طرّاحي مد لباس ميكنند، لباس مي دوزند و توليد ميكنند و به جامعه عرضه مي نمايند و چه بر مرزهاي كشور از نظر واردات نوع لباس ها؛ بايد نظارت وكنترل شود. همچنين توليد و واردات لوازم آرايشي بايد به طور جدّي كنترل و محدود شود و به شكل صحيح و سالم در جامعه در دسترس قرار گيرد. هدايت، نظارت و كنترل در عرصه ي كاربرد هم بايد اِعمال شود. در محيط هاي كار، مثل ادارات و محيط هاي آموزشي، مثل مدارس و دانشگاه ها هم بايد به طور جدّي قضيّه كنترل شود. اگر رسيديم به اينكه خودآرايي و خودنمايي خانمها بيماري مهلكي است؛ با ميكروب برخورد كردن، خدمت است. بايد رئيس، كارمند و ارباب رجوع، هر سه كنترل شوند. گاهي رئيس اداره و مجموعه، خانمي است كه حجاب را مراعات نميكند. گاهي كارمندهاي زير دستِ رئيس حجاب را مراعات نميكنند و رئيس به آنها هيچ گونه تذكّري نمي دهد و محدوديّت و تنبيهي برايشان در نظر نمي گيرد و اگر معاند و لجوج بودند و مخصوصاً مي خواستند فساد را ترويج كنند، هيچ برخوردي براي بركناري آنها و جايگزيني يك عنصر سالم به جاي آنها نميكند. در محيط هاي آموزشي و جامعه ي دانشگاهي، برخي خانم هاي استاد، الگوي ترويج بي حجابي هستند. آيا به اين استاد تذكّر داده مي شود؟ آيا رئيس دانشگاه به طور خصوصي ايشان را به اتاق خود دعوت ميكند كه خانم محترم! شما براي دختران كلاس الگوييد، بنابراين بايد طوري به كلاس بياييد كه الگوي سازنده اي باشيد، در غير اين صورت معذوريم كلاس را در اختيار شما بگذاريم. در

كنار تفهيم منطق حجاب و طرّاحي و توليد و عرضه ي پوشش مناسب، شايسته و وزين، ابتدا به خانم هاي استاد و كارمندان زن در بخش هاي مختلف دانشگاه و بعد دانشجوها، بايد تذكّر داد. اگر مفيد واقع نشد، تنبيه كرد. و اگر باز هم موثّر واقع نشد، بايد اخراج و بركنار كرد. چون مسئله ي بي حجابي در جامعه، يقيناً در وهله ي اول براي خود زن، مخرّب است و مبارزه با آن به سود خود زن است.

اين كنترل، اگر مداوم و مستمر باشد، فرهنگ و عادت ايجاد ميكند.

به يك هنجار، رسم، عادت و سنت جا افتاده تبديل مي شود و در اين صورت همه به راحتي حجاب را رعايت مي كنند. نمونه ي بارز تأثير كنترلِ مداوم و مستمر، استفاده از كمربند ايمني خودرو بود كه در جامعه ي ما مطلقاً رسم نبود، نيروي انتظامي براي مدّتي جدّي ايستاد و برخورد كرد و در صورت نبستن كمربند جريمه كرد؛ در نتيجه، تدريجاً بستن كمربند ايمني عادت شد. اگر مي خواست در اين قضيّه با رافت و رحمت برخورد كند، رحم به جامعه نبود. وقتي كسي كمربند نمي بندد، در حادثه رانندگي كشته مي شود، آيا اين ترحّم و عطوفت و عدم كنترل و عدم الزام، خدمت به اوست؟ اتّفاقاً اين سخت گيري خدمت به اوست؛ چون اگر تصادف كرد، كشته نمي شود. در قضيّه ي حجاب هم همين گونه است.

اولويّت دادن به باحجابان در ادارات و دانشگاه ها

كار ديگر، اولويّت دادن و اعطاي امتياز و تقدّم در بهره مندي از فرصت هاي رشد و اشتغال، به بانوان باحجاب است. متأسّفانه مي بينيم بعضاً در ادارات، دخترهاي بي قيد نسبت به

حجاب، با روي باز و خندان، تحويل گرفته مي شوند؛ برعكس دخترهاي محجّبه. طبيعي است كه اين مسأله تأثير منفي خود را مي گذارد. وضعيّت 180 درجه بايد برگردد. براي دادن بورس تحصيلي در دانشگاه ها، بايد يكي از فاكتورها، پاي بندي به حجاب باشد. براي استخدام، حجاب را بايد معيار قرار دهيم و كساني را كه به حجاب پايبندند، در اولويّت قرار دهيم. اين كار براي كساني كه حجاب درستي ندارند، انگيزه ايجاد ميكند؛ تا براي به دست آوردن فرصت هاي تحصيل، اشتغال و رشد، خود را با معيارها، الگوها و ضوابط منطقي و ديني هماهنگ كنند.

ايجاد امكانات و تسهيل ازدواج

فراهم آوردن تسهيلات براي ازدواج جوانان، كار مهمّ ديگر است. يك طرف اين كار، تأمين مسكن و شغل است، تا امكان ازدواج براي جوانان فراهم شود. اين وظيفه ي دولت است. گفتيم كه به تأخير افتادن ازدواج، زمينه هاي بسيار خطرناكي را هم براي دختران و هم براي پسران ايجاد مي كند؛ چون وقتي اين نياز طبيعي وجودشان، به صورت شرعي، اخلاقي و پاك پاسخ داده نشود، غريزه به آنها فشار مي آورد تا به نحو ديگري آن را ارضاء كنند؛ اين مسئله سبب آلودگي هايي در جامعه مي شود. بازار پررونقي براي جلوه فروشي زنان بي حجاب فراهم ميكند. بايد مشكل مسكن براي جوانان حل شود. پشت تريبون ها شعار ندهيم؛ كار بكنيم. شعارهاي ما گاهي اوقات 180 درجه با عملكردمان فرق ميكند. شعار مي دهيم مشكل مسكن را حل ميكنيم، بعد سياست هايي را در پيش مي گيريم كه قيمت مسكن چندين برابر افزايش مي يابد. ما براي سخنراني دولتمرد نشديم، براي اجرا دولتمرد شديم.

امكان اشتغال نيز بايد براي جوانان فراهم شود.

از طرف ديگر، استانداردها و انتظارات زوجين و خانواده ها را در مسئله ي ازدواج بايد تصحيح كنيم. اين اشرافيّت، تجمّل، مهريّه هاي بالا، جهيزيّه هاي كمرشكن و مجالس پرهزينه و اشرافي عقد و عروسي، سد بزرگي سر راه ازدواج دختران و پسران خوب و دوست داشتني جامعه ي ماست. واقعاً بايد يك انقلاب بينشي در محيط ايجاد شود و به جاي زندگي تجمّلاتي كه فقط ظاهري دارد و خدا مي داند چه تلخي هايي در دل دختران و پسران جوان ما پشت اين ظاهرهاي شيك و مجلّل نهفته است،

به زندگي ساده، پاك و صميمي روآوريم. اين تحوّل بايد از سطوح عالي جامعه آغاز شود. ابتدا مسوولان و مديران عالي نظام و فرهيختگان و انديشمندان جامعه، كه تأثير الگويي دارند، بايد به اين ساده زيستي روآورند و از اشرافيّت و تجمّل در زندگي و از جمله در امر ازدواج، دست بردارند. پس مشكل ازدواج را بايد از دو طرف حل كرد؛ دولت بايد فكر مسكن و اشتغال براي جوانان باشد و ما هم بايد در الگوهايمان تحول جدّي ايجاد كنيم. سطح انتظارمان متعادل شود و مهريّه ها و جهيزيّه هاي وحشتناك و كمرشكني را كه مانع بزرگ ازدواج هاست، برداريم و ازدواج را تسهيل كنيم. اگر امكان ازدواج فراهم شود، دختري كه شوهري دوست داشتنى دارد، به چه دليل در پي اين باشد كه با عرضه ي زيبايي هاي جسمي خود به مردان ديگر، نگاه هاي آلوده ي چند پسر يا مرد هوسباز را به خود جذب كند؟

تصحيح معيارها در همسرگزيني

توجّه كردن بيشتر خانواده ها و پسرها در انتخاب عروس

و همسر به جنبه هاي انساني و كمالات دختر، تا زيبايي هاي جسماني او، اقدام ديگر است. گفتيم يكي از مشكلات ما اين است كه حتّي خانواده ها و پسرهاي مذهبي، وقتي مي خواهند عروس و همسري انتخاب كنند، اولين چيزي كه راجع به آن حسّاسند اين است كه قيافه و قدّ و بالاي دختر چطور است. لذا معلوم است كه دختر كشيده مي شود به اين كه خود را طوري آرايش كند كه بتواند شوهري براي خود دست وپا كند. اين رويّه، بدآموزي دارد. چرا ما تحول عميق ايجاد نكنيم؟ فاكتور اصلي در زندگي، اخلاق، ايمان، تفكّر، علم، شخصيّت وزين و جا افتاده، منطقي بودن، روحيّات لطيف معنوي داشتن، ديانت، پاكدامني و امثال آن است؛ كه مقدّم بر زيبايي و جذابيّت ظاهري است و سعادت خانواده ها، عمدتاً تحت تأثير اين فاكتورهاي اصلي است تا زيبايي و جذابيّت ظاهري بدن دختر كه آن هم چند سالي وجود دارد و بعد رو به افول مي گذارد. نمي گوييم زيبايي ظاهري هيچ است، ولي در رده ي چندم قرار دارد. اگر عامل جذب دختر و پسري به يكديگر، زيبايي ظاهريشان باشد، اين دختر حدّ معيّني از زيبايي ظاهري دارد و وقتي مرد در جامعه دختران زيباتر مي بيند و پاي فيلم هاي تلويزيوني و سريال ها مي نشيند و سينما مي رود، و هنرپيشه هاي زيباي زن را مي بيند، به خود مي گويد اين هم زن بود كه من گرفتم و نسبت به همسر و محيط خانواده ي خود دلسرد مي شود و چه بسا كار به جدايي ميكشد. واقعاً بياييم تفكّرات پسران و پدران

و مادرانشان را تصحيح كنيم. زني مي تواند براي مرد سعادت ايجاد كند كه با كمال، فهميده، منطقي، خوش اخلاق، صبور، باتقوا و عفيف باشد و از نظر روحاني با معنويّت و لطيف باشد. تصحيح معيار گزينش همسر مي تواند انگيزه ي خودآرايي و جلوه فروشي را بسيار پايين بياورد. متأسفانه الاَن شرايطي است كه عدّه اي از دختران براي اينكه ازدواج كنند، به خودآرايي كشيده شده اند و دختران عفيف و پاكدامني كه به اين سمت كشيده نشده اند، صرفاً به اين دليل، ديده نمي شوند و سال هاي زيادي از عمرشان مي گذرد و فرصت ازدواج برايشان كم مي شود و چه بسا كلاًّ از دست مي رود. اين ظلم و جنايتي است كه جامعه ي ما نسبت به دختران باتقوا روا مي دارد.

عدم تشويق زنان به خانه گريزي و ايجاد فضاهاي اختصاصي

تحوّل در ديدگاه مسوولان و مديران جامعه در جهت دست برداشتن از تشويق خانم ها به حضور بيش از حد در محيط هاي بيرون از خانه و اقدام در جهت طرّاحي و ايجاد محيط هاي كار، تفريح و ورزش اختصاصي براي زنان و نيز جداسازي محيط آموزش عالي دختران و پسران، گام هاي مهمّ و موثّري است كه مي تواند انگيزه ي خودآرايي و خودنمايي را در بين خانم ها كاهش دهد. البتّه چنانچه پيشتر گفته شد، اين اقدامات تنها توسّط مديراني مي تواند طرّاحي و انجام شود كه اوّلا از ايمان و بينش عميق ديني برخوردار باشند و خودباخته ي فرهنگ و الگوهاي غربي نباشند، ثانياً از اعتماد به نفس و شجاعت و ايمان راسخي برخوردار باشند كه از يك سو براي ايثار محبوبيّت و وجاهت و منصب

و مقام خود در راه احياي احكام و ارزش هاي ديني آمادگي داشته باشند و از سوي ديگر از جوسازي، تخريب، استهزاء و تمسخر مخالفان نهراسند و با شجاعت تمام، تحوّلات مزبور را به مرحله ي اجرا گذارند.

امر به معروف و نهي از منكر

اقدام ديگر، امر به معروف و نهي از منكر همگاني است. همه در مسئله ي حجاب موظّفند امر به معروف و نهي از منكر كنند. دختر، پسر، مسوول، غيرمسوول، همه وظيفه دارند. اگر افراد مغرض و معاندي با شخص آمر به معروف و ناهي از منكر برخورد بدي كردند، كه برخي اوقات برخوردهاي خشن و وحشيانه اي ميكنند، مسوولان اجرايي و قضايي بايد از آمر به معروف و ناهي از منكر حمايت كنند. البتّه امر به

معروف و نهي از منكر شيوه ها و متدهايي دارد كه آنها را بايد ياد گرفت و درست عمل كرد. امّا تا مي گوييم امر به معروف ونهي از منكر، برخي مي گويند اصول زيادي دارد، كه ما وارد نيستيم؛ لذا فعلاً انجام نمي دهيم تا ببينيم بعد چه مي شود. نه! امر به معروف و نهي از منكر يك امر واجب است مثل نماز. همان طور كه بايد نماز بخوانيم، بايد احكام نماز را هم ياد بگيريم. اگر كسي احكام نماز را ياد نگيرد، تكليف نماز از او برداشته نمي شود. امر به معروف و نهي از منكر هم همين طور است. بايد روش ها و ضوابط اسلامي اش را ياد بگيريم و عمل كنيم. اگر انجام نداديم، خلاف شرع كرده ايم. فرداي قيامت مواخذه مي شويم. پس در امر حجاب، همه بايد امر به معروف كنيم. وقتي هم چند نفر

وقيح و مغرض با يك آمر به معروف و ناهي از منكر، برخورد خشن و تخريبي كردند، مسوولان نظام بايد از آمر به معروف و ناهي از منكر حمايت كنند، نه اينكه دست به هم بمالند و امروز و فردا كنند؛ چرا كه نمي خواهند خطر كنند؛ چون ممكن است افراد معاند فردا عليه آن مسئوول تحصّن كنند و شعار بدهند. مسوولان بايد شجاعت داشته باشند و حمايت كنند.

برخورد انتطامي و قضايي با مغرضان

برخورد انتظامي و قضايى با مغرضان و خطّ مقدم سپاه بي عفّتي و بي حجابي در جامعه و شبكه هاي فساد و فحشا، كه وجود اين شبكه ها قابل انكار نيست، كار ضروري ديگر است. شبكه هايي هستند كه بعضي دستگير شده اند. شبكه هاي كاملاً تعريف شده و سازمان يافته كه با پول هاي كلاني كه در اختيارشان است، دخترها را گول مي زنند و بيهوش و . برهنه ميكنند و از آنها فيلم و عكس مي گيرند و فيلم و عكس ها را ابزار فشار به اين دختران ميكنند و به آنها مي گويند اگر به آنچه مي گوييم تن ندهيد، عكس هايتان را منتشر مي كنيم و اين گونه آنها را به فساد ميكشانند. اينها قصّه يا تئوري توطئه نيست، ذهنيّت پردازي هاي يك ذهن بيمار و بدبين نيست. اين شبكه ها وجود دارد. آيا با آنها نبايد برخورد كرد؟ با گروه هايي كه دختران را مي دزدند و تجاوز به عنف ميكنند، نبايد برخورد كرد؟ تا مي گوييم برخورد قضايي يا انتظامي، رگ غيرت بعضي ها تحريك مي شود و خون ها به جوش مي آيد و مي گويند نبايد اين طور

برخورد كرد. گروه هايي زنان بدكاره را استخدام كرده اند و به اين زن ها پول مي دهند فقط براي اينكه لباس هاي آنچناني به تن كنند و صبح تا شب با اين لباس و آرايش در خيابان راه بروند، تا قبح بدحجابي در جامعه از بين برود. با افراد و گروه هاي معاند و مغرض، يقيناً بايد برخورد قاطع و جدّي كرد و با كساني هم كه از اين افراد حمايت ميكنند، كه متأسّفانه بعضي روزنامه ها و جريان ها و گروه هاي سياسي اين كار را انجام مي دهند، با مدافعان اين مغرضان و ميكروب هاي كُشنده ي اخلاق و پاكدامني در جامعه هم بايد برخورد قضايي جدّي شود.

تصحيح معيار در تجليل و ستايش زنان

همانگونه كه پيشتر گفته شد، از نظر روان شناسي، زن نيازمند مورد توجّه و تحسين و تقدير و تجليل قرار گرفتن است. اين يك نياز رواني در زن است كه از نظر علمي قابل انكار نيست. زن در جامعه چطور بايد مورد توجّه قرار بگيرد؟ اگر كاري كنيم كه مردان و زنان جامعه ي ما از منظر شخصيّت انساني به خانم ها نگاه كنند و آنها را به علّت كمالات انساني مورد تجليل و ستايش قرار دهند، ديگر دليلى ندارد زن براي ديده شدن و مورد توجّه و تحسين قرار گرفتن، ناچار شود بدن خود را آرايش كند و به معرض ديد بگذارد و چشم هاي ديگران را خيره ي بدن خود كند تا ديگران به جاي اينكه زيبايي انديشه و روح و شخصيّت او را تجليل كنند، زيبايى اندام و چشم و ابروي او را تحسين كنند. اگر بتوانيم اين نگاه را در

جامعه متحول كنيم، هم نياز رواني زن تامين شده و مورد توجّه و تجليل قرار گرفته و ستايش شده است و هم انگيزه اي شده است تا زن در جنبه هاي علمي بيشتر فعاليّت كند و عالم بزرگتري شود و در جنبه هاي اخلاقي، عرفاني و اجتماعي روي خود كار كند و انسان والاتري شود.

برگزاري مراسم هايي براي تجليل از زنان باحجاب دانشمند، نوآور و هنرمند و پيش بيني جوايزي براي آثار علمي و هنري اينگونه زنان، مي تواند در اين جهت سودمند باشد.

ترويج معنويّت و عرفان

اقدام ديگر، ارائه ي جذّاب دين و معنويّت و تقويت جاذبه هاي عرفاني براي رها شدن از شدّت فشارهاي غريزي و مادّي و ظاهري است. تجربه هاي مكرّر نشان داده است كه در كلاس هاي دانشگاه يا جلساتي كه جنبه ي معنوي و عرفاني بحث ها قوي است، دانشجويان و جوانان به اين بحث ها علاقه مند مي شوند و بدون اينكه كوچكترين تذكري به آنها داده شود، با تقويت روحيّات معنوي و علاقه مندي هاي عرفاني، خود به خود چنان روح حيا و عفاف در آنها قوي شده كه ناخودآگاه ظاهر آنها را هم متحول ميكند. در اين سال هاي تدريسم در دانشگاه، بارها شاهد بوده ام دختراني با وضعيّت ظاهري زننده و چِندِش آور، در اثر جذب شدن به معنويّت و عرفان، به خانم هاي باحجاب چادري باتقوا و وزين تبديل شدند. يكي از مشكلات ما اين است كه نتوانستيم معنويّت و عرفان ديني را كه براي جوانان بسيار جذّاب و دوست داشتني است و در آنها يك عشق آسماني ايجاد ميكند، به آنها معرفي كنيم و در دلشان

جا بيندازيم تا در نتيجه، چنان در جاذبه ي زيبايي هاي معنوي قرار گيرند كه جنبه هاي ظاهري و فشارهاي طبيعي و غريزي و خواهش ها و هوس هاي نفساني در آنها كم اثر شده و نتواند آنها را به راه خطا بكشاند.

تفهيم پيامدهاي بدحجابي براي زنان

كار ديگر، آگاهي دادن به زنان و دختران در زمينه ي عواقب تلخ بي حجابي براي خودشان است. قبلاًا شاره شد كه بي حجابي و خودنمايي، در زندگي دنيوي و اخروي، چه عواقب وحشتناكي براي خود زن دارد. رفتارها، آرايش و حالات انسان، در صورت باطني او تأثير مي گذارد. اگر چشم هاي باطن ما امروز بسته است، اشخاصي هستند كه چشم هاي باطنشان باز است و مي بينند. خدا مي داند صورت باطني هر يك از ما چگونه است. امروز نمي بينيم. بعد از اينكه از اين خواب دنيوي بيدار شديم، چشمان ما هم باز مي شود و خواهيم ديد چه اتّفاقي برايمان افتاده است و چه بر سر خود آورد ه ايم. برخي صورت ها، صورت انسان نيست. اينها، قصّه نيست. آيات و روايات فراواني در اين زمينه وجود دارد. در مكاشفات بزرگان عرفان نيز مويّدات فراواني براي آن وجود دارد. حديث مفصّلي است از پيامبر كرم صلّي الله عليه وآله وسلّم كه طيّ آن، خاطرات سفر معراج را براي حضرت زهرا سلام اللّه عليها تعريف ميكنند. فقط قسمتي از آن را كه مربوط به حجاب است نقل مي كنم. در سفر معراج، يكي از جاهايي كه پيامبر اكرم صلّي الله عليه وآله وسلّم مشاهده كردند، دوزخ و جهنّم بود. به حضرت زهرا سلام اللّه عليها فرمودند: گروه هايي از

زنان را در دوزخ در حال عذاب شدن به شيوه هاي مختلف ديدم. زناني را ديدم كه با موي سرشان در وسط آتش آويخته بودند و در حال سوختن بودند و آنها زناني بودند كه موي سر خودشان را از نامحرم نمي پوشاندند. اين عذاب كساني است كه زلف را بيرون مي گذارند. دوم، زناني را ديدم كه گوشت بدن خود را با دندان مي كندند و مي خوردند. آنها زناني بودند كه در دنيا خود را براي مردم زينت ميكردند. لباس هاي آنچناني مي پوشيدند و زر و زيور مي كردند و بيرون مي آمدند كه مردم ببينند. سوم، زناني را ديدم كه گوشت بدنشان با قيچي آتشين ريز ريز، بريده مي شد. آنان زناني بودند كه بدن خود را در دنيا به مردان نامحرم نشان مي دادند. 1

خانم ها بايد بدانند بي اعتنايي به حجاب چه پيامدهاي وحشتناك و مخرب دنيوي و اخروي براي خودشان خواهد داشت.

1- مجلسي، بحار الانوا ر، ج 100، ص 245.

ايجاد فضاي امن براي انتقاد و اعتراض

اقدام ديگر، اصلاح و تحول در عملكرد سياسي و باز كردن عرصه ي انتقاد، بدون قرار گرفتن در معرض اتّهام و انتقام است. پيش از اين، در

آسيب شناسي حجاب اشاره شد كه برخي افراد كه كارشان به بي حجابي كشيده شده است، واقعاًا نگيزه هاي هوس آلود و شهواني ندارند، بلكه اين عملشان نوعي دهن كجي به دولتمردان و نظام است. ما چون راه درستِ انتقاد را باز نكرديم، افراد با دهن كجي مي خواهند بگويند من به توي دولتمرد انتقاد دارم و اين دهن كجي را به شكل بدحجابي نشان مي دهند. همان طور كه مي دانيم،

دولتمردان جمهوري اسلامي، هيچكدام ادّعاي عصمت ندارند. از خود مقام معظّم رهبري گرفته 1 تا رييس جمهور، وزرا، نمايندگان مجلس و مسئوولان قضايي هيچكدام معصوم نيستند و ممكن است اشتباه كنند. حتّي در مواردي ممكن است، مسوولي عمداً كار خلافي كند. بايد فضايي ايجاد كنيم كه هر كسى انتقاد كرد، به او نگوييم تو ضدّ انقلابي، از بيگانه پول مي گيري و جاسوس بيگانه اي. فضاي سالمي براي انتقاد ايجاد كنيم. دولتمردان فقط براي يك طرفه سخنراني كردن، بين مردم نيايند. براي سخنراني لازم نيست به جمع مردم بيايند يا مردم را به حضور بپذيرند. سخنراني را مي توان از طريق راديو و تلويزيون انجام داد و مردم هم آن را مي بينند و مي شنوند. دولتمردان بايد در گفتگوهاي متقابل با منتقدان حاضر شوند و اگر جايي اشتباه كرده اند، اشتباه خود را بپذيرند و اعتراف كنند كه ما معصوم نبوديم و علم ما هم بي نهايت نيست؛ اين

1- امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف عصمت دارند، امّا ولي فقيه معصوم نيست. علم بي نهايتي هم كه در اختيار معصوم است، در اختيار وليّ فقيه نيست. ولي فقيه يك فقيه عادل، شجاع، مدير، مدبر و آگاه به مسائل زمان است؛ نه يك امام معصوم. اين عالي ترين شخصيّت در نظام ماست كه خود داعيه ي عصمت و خطاناپذيري ندارد، چه رسد به مسئوولان رده هاي پايين تر.

سياستي كه اتخاذ كرديم، جواب غلط داد. ما اشتباه كرديم. در اين نزديك به سي سال بعد از انقلاب، هيچ مسوولي در راديو يا تلويزيون نگفت من اشتباه كردم. يعني همه ي مسوولان معصوم بودند؟! اگر فضاي

باز و سالمي براي انتقاد ايجاد كنيم، افراد مجبور نمي شوند دهن كجي كنند. متأسّفانه روش ما غلط است. هر كس انتقاد كند، مي گوييم تو ضدّ ولايت فقيه و ضدّ دين هستي. اين گونه، به فرد منتقد القاء مي شود و باور ميكند كه واقعاً ضدّ دين و ضدّ ولايت فقيه است. در حالي كه اوّل كار، ضدّ دين و ضدّ ولايت فقيه نبود، بلكه به عملكرد يك دولتمرد انتقاد داشت. وقتي كسي مي گويد كار فلان وزير يا فلان مسوول غلط است، ما به او القاء ميكنيم معني كار تو مخالفت با دين و ولايت است، كم كم خودش هم باور ميكند و كم كم عملاً مخالف با دين مي شود و اين گونه با دست خودمان، او را به سمت بي ديني سوق مي دهيم. در حالي كه مي توانيم او را اصلاح كنيم. يعني فضاي سياسي جامعه طوري باشد كه افراد وادار به بي ديني و ضدّيت با دين نشوند. بله، الان نظام ما مخالفان ضدّ دين دارد؛ ولي با برخي از اينها اگر درست برخورد مي شد، كارشان به اينجا نميكشيد. امروز مخالفان سياسي طرفدار آمريكا و فرهنگ مبتذل و آلوده ي غرب داريم؛ ولي برخي از آنها در اثر برخوردهاي غلط ما به اين سمت سوق داده شدند؛ به علّت مطلق كردن فلان مقام اجرايي، نماينده ي مجلس يا مسوول قضايى. چنان وانمود كرديم كه كسي حق ندارد عليه او حرف بزند و اغص عليه او چيزي گفت، عليه پيغمبر خدا حرف زده و بي دين است. طرف مقابل كمكم باور كرد كه ضدّ دين است و واقعاً ضدّ

دين و طرفدار آمريكا هم شد. در حالي كه مي شد بهتر عمل كرد. الآن هم مي توان بهتر از اين عمل كرد.

فصل پنجم : مردان و معضل خود آ رايي و خودنمايي برخي زنان در جامعه
اشاره

براي تبيين اينكه در جامعه اي كه زنان زيادي به خودآرايي و خودنمايي روي آورده اند، مردان بايد چه راهي را در پيش گيرند، مقدمتاً دو نكته را متذكر مي شويم.

رفتار زن زمينه ساز لغزش مرد

پيش از ذكر نكته ي نخست، استدعا مي شود در اين بحث ها موضع فراجنسيّتي داشته باشيم، يعني از ديدگاه زن يا مرد به قضيه نگاه نكنيم؛ چرا كه هر يك از زن و مرد، اغلب انتقاد به جنس خود را برنمي تابند.

در قرآن كريم، در همه ي جرم ها اوّل مجرميّت مرد و بعد مجرميّت زن مطرح مي شود. مثلاً مي فرمايد: اَلسّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقطَعوا ايديَهُما 1: مرد و زن دزد، دست آنها را قطع كنيد. اوّل مجازات مرد سارق و بعد زن سارق را مطرح كرده است. در تنها موردي كه اول زن مجرم نام برده شده و بعد مرد مجرم، جرائم جنسي است. قرآن مي فرمايد: اَلزّانيَةُ وَ الزّاني فَاجلِدوا كُلَّ واحِدِ مِنهُما مِائةَ جَلدة 2: زن زناكار و مرد زناكار، هر كدام از آن دو را صد تازيانه بزنيد. اين چه چيز را مي رساند؟ إن شاءاللّه خانم ها تحمل اين واقعيّت را داشته باشند كه آيه ي مذكور مي گويد: در جرائم و انحرافات جنسي، فراهم كننده ي زمينه، زن است. مرد به دنبال زن كشيده مي شود. بنابراين زن مي تواند كاري كند كه مرد هم به اين وادي كشيده نشود. يعني اگر زن، خودآرايي و طنّازي نكند و ميدان ندهد و چنين جسارتي را به مرد نبخشد كه احتمال دهد زن پذيراي او خواهد بود و جرأت كند به سمت او بيايد، مرد هم به اين

وادي كشيده نمي شود.

1- سو ره ي مائده، آيه ي 38. 2- سوره ي نور، آيه ي 2.

تحريك جنسي و اشتهاي كاذب نامحدود

در نيازهاي جسمي و رواني، با تحريك، اشتهاي كاذب در انسان ايجاد مي شود. به عنوان مثال، بر سر سفره اي كه غذاهاي خوش آب و رنگ دارد، با اشتها حاضر مي شويم. محرّك هايي مثل !سُس، خردَل و ترشي و سالاد و ماست و نوشيدني هاي گازدار، اشتهاي كاذب ايجاد ميكند. با تحريك اشتها و ايجاد اشتهاي كاذب، شخص به پرخوري كشيده مي شود و پرخوري هم چاقي و بيماري را به دنبال دارد. اين واقعيّتي در انسان است. غريزه ي جنسي هم قابل تحريك است و مي شود در آن اشتهاي كاذب ايجاد كرد. در غريزه ي طعام، ولو هرچه ترشي، سُس، خردَل و غيره استفاده شود، بالاخره تا جاي محدودي مي توان خورد و از آن به بعد نمي شود خورد. امّا در غريزه ي جنسي، اشتهاي سيري ناپذير و نامحدودي در بشر وجود دارد و اگر اين غريزه تحريك و اشتهاي كاذب در آن ايجاد شود، ديگر هيچ حدّ توقّفي براي آن قابل تصوّر نيست و خدا مي داند اين روند چه بلايي بر سر جسم، اعصاب، روان، انديشه و روحيّات يك انسان مي آورد. اين افراط بي حد در لذت جويي هاي جنسي، يك موجود بيمار و پليد درست ميكند.

امّا در جامعه اي كه زنان بسياري خودآرايي و جلوه فروشي ميكنند، مرد چه كند؟

صرف نظر كردن و نديدن

اوّلاً اگر دل مرد، مشغول توجّه و عشق به خدا و خوبان خدا و جذب حقايق بلند معنوي باشد؛ چشمش چنين مناظري را نمي بيند. انسان به موضوعي فكر ميكند كه به آن علاقه دارد. به جايي مي رود كه مورد علاقه ي او است. كاري

مي كند كه دوست دارد. اگر دل شخص چيزي را دوست داشت، چشم، گوش، دست و همه ي وجودش به دنبال آن مي رود. قبله و امام وجود انسان، دل اوست. اگر دل مرد در جاذبه ي عشق الهي قرار بگيرد، تمام وجودش و از جمله چشمش هم به آنجا مي رود. زن نامحرم ازجلوي چشمش عبور ميكند و او متوجّه نمي شود؛ نه اينكه نگاه نميكند، اصلا نمي بيند. همان طور كه گاهي كسي از مقابل چشممان رد مي شود و حواسمان نيست، اصلاً او را نمي بينيم. او از مقابل چشم ما رد شد و از لحاظ فيزيكي، مراحل ديدن طي شد، ولي چون توجّهمان جاي ديگري بود، او را نديديم. پس يكي از كارهايي كه مردان بايد بكنند، اين است كه روي خود كار كنند كه در جاذبه ي عشق الهي قرار بگيرند و توجّهشان اصلاً به اين سمت كشيده نشود.

دوّم، اشتغال ذهن و فكر به انديشه هاي ديني و امور علمي و مسائل اجتماعي است. يعني اگر فكر و ذهن به طور فعّال، صرف مسائل علمي و رشد در زمينه ي تحصيلي شود، يا درگير بررسي و حلّ مشكلات اجتماعي شود و يا در مطالعات ديني، فعّال شود، ديگر رها نيست كه به سمت توجّه به جلوه هاي مخرّب بدحجابي برود. شش دانگ حواس متوجّه آن مسائل است.

حضرت علي عليه السّلام فرمودند: اَلنَّفسُ ان لَم تَشغَلها شَغَلَتكَ 1؛ نفس انسان به گونه اي است كه اگر تو آن را مشغول فعّاليّت مثبت و سازنده نكني و به حال خودشَ رها كني، او تو را به افكار و رفتارهاي آلوده مشغول ميكند.

نفس را نبايد بيكار رها كرد. بايد آن را به طور فعّال، مشغول و درگير كرد. اگر رهايش كني، به آن سمت مي رود. انديشه ي گناه موقعي سراغ انسان مي آيد كه نفس رها شده است و فعاليّت تعريف شده اي ندارد. موقع بيكاري، انديشه ي گناه بيشتر سراغ انسان مي آيد.

اشتغال دل و ذهن سبب مي شود مرد اصلاً زنان بدحجاب و جلوه فروش را نبيند.

نگاه نكردن و نظر ندوختن

در اين رابطه به شش مورد اشاره ميكنيم.

اول. اگر مردي توجّه كند كه در منظر و محضر خداست و خدا و اولياء خدا هر لحظه، در خلوت و جلوت، او را مي بينند و او زير نظارت الهي است، حيا ميكند در محضر خدا و اولياي خدا نگاهش را به ديدن صحنه ي حرام آلوده كند. خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: ألَم يَعلَم بِأنَّ اللّهَ يَري 2: شخصي كه گناه ميكند، آيا نمي داند كه خدا او را مي بيند؟ همين

1- ابن ابي فراس، مجموعه ي ورّام، ج 2، ص 134 2- سوره ي علق، آيه ي 14.

مردي كه با نگاه هرزه اي به زن نامحرم مي نگرد، اگر كسي كه برايش احترام قائل است، عبور كند و او را ببيند، از آن شخص خجالت ميكشد و سرش را پايين مي اندازد. مرد بايد احساس كند كه خدا و پيامبر خدا و ائمّه ي هدي دارند او را نگاه ميكنند. قرآن كريم مي فرمايد: فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُم وَ رَسولُهُ وَ المُومِنونَ 1؛ عمل شما را هم خدا مي بيند، هم رسول خدا مي بيند و هم مومنين مي بينند، كه در ذيل آيه، حديثي داريم كه

مي فرمايد مقصود از مومنون، ائمّه ي هدي عليهم السّلام مي باشند 2. قرآن كريم مي فرمايد: يَعلَمُ خائِنَةَ الأعيُنِ وَ ما تُخفِي الصُّدورُ 3: نگاه هاي خيانت بار زير چشمي و آنچه را سينه ها پنهان ميكنند، خدا مي فهمد. مردي كه دائم خود را در محضر و منظر الهي مي بيند و مي داند زير چشمي نگاه كردنش را هم خدا زير نظر دارد، حيا ميكند به چشم چراني بپردازد.

دوم. توجّه مرد به اينكه نيل به شهود ملكوت هستي و باز شدن ديده ي دل انسان به عالم غيب، در گرو چشم پوشيدن از جلوه هاي جذّاب و گناه آلود دنيوي است. اگر به اين حقيقت توجّه كرد، به خاطر جذّابيّت آن جلوه هاي ملكوتي و عالم غيب، چشم خود را از خيره نگريستن به زن هاي خودآرا و جلوه فروش فرومي پوشاند. پيامبر كرم صلّي اللّه عليه وآله وسلم فرمودند: غَضّوا اَبصارَكُم تَرَونَ العَجائِبَ 4: نگاه هايتان را فرو بپوشانيد تا عجائب را ببينيد. وقتي چشم به منظره هاي گناه آلود خيره شد، چشم دل

1- سوره ي توبه، آيه ي 105.

2- عبد علي بن جمعه، تفسير نورالثّقلين، ج 2، ص 262. 3- سوره ي غافر، آيه ي 19.

4- مجلسي، بحا را لانو ا ر، ج 1 10، ص 41.

كور و نابينا مي شود. امّا چه مرد و چه زن، اگر چشم تن را فروبپوشانيم، آن وقت چشم باطن ما باز مي شود و ملكوت هستي را، كه خدا مي داند چقدر زيباست، خواهيم ديد.

امام صادق عليه السّلام فرمودند: مَا اعتَصَمَ اَحَدٌ بمِثلَ مَا اعتَصَمَ بغَضِّ البَصَر فَإنَّ البَصَرَ لا يُغَضُّ عَن مَحارِم

اللّه اِلاّ وَ قد سًبَقَ إلي قَلبهِ مُشَاهَدة العَظَمًة وَ الجَلال 1؛ هيچكس به چيزي چنگ نينداخت و اتّكا نكرَد كه مثل اتّكا كرَدن و چنگَ انداختن به چشم فروبستن باشد. بعد فرمودند: فردي كه نگاه از حرام فرومي پوشاند و چشمش را پايين مي اندازد، تجلّي عظمت و جلال الهي به سوي قلب او سبقت مي گيرد و مشاهده ي عظمت خدا برايش ممكن مي شود. وقتي چشم ظاهر را از حرام بستيم، چشم باطن به سوي جلال و عظمت الهي باز مي شود. باز امام صادق عليه السلام فرمودند: مَن نَظَرَ إلي اِمرَاة فَرَفَعَ بَصَرَهُ الي السَّماءِ او غَمَّضَ بَصَرَهُ لَم يَرتَدَّ إلَيهِ بَصَرُهُ حَتّي يُزَوِّجُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الحُورِ العينِ 2: كسي كه نگاهش به زن نامحرم افتاد و بلافاصله چشمش را به سمت آسمان برد و يا چشمش را بست، چشمش را از زن نامحرم بر نمي گرداند، مگر اينكه خداي متعال يكي از حوريان بهشتي را در همان لحظه به عنوان همسر او مقدّر ميكند و به زوجيّت او در مي آورد و مسلّم مي شود كه در بهشت همسر اوست. همچنين امام صادق عليه السّلام فرمودند: اَلنّظَرُ سَهمٌ مِن سَهامِ إبليسَ

1- مجلسي، بحا را لانو ا ر، ج 101، ص 41. 2- مجلسي، بحا را لانو ا ر، ج 1 0 1، ص 37. مَسموماً؛ مَن تَرَكَها للّه عَزَّ وَ جَلَّ لا لِغَيرِهِ اَعقَبَه اللّهُ اَمناً وَ ايماناً يَجدُ طَعمَهُ 1: نگاه به نامحرم، تيري ز تيرهاي كشنده و سمّيِ ابليس است. كسي كه نگاه آلوده به نامحرم را براي خدا، نه براي اطرافيان كه او را

نگاه مي كنند، ترك كرد، خدا در پي اين ترك كردن نگاه، امن و امنيّت و ايمان حقيقي را كه حلاوت و طعم آن را در جان خويش احساس كند، نصيبش مي سازد. آگاهي مرد به اينكه با فروپوشيدن نگاه، چه چيزهاي بزرگي در اختيارش قرار مي گيرد و شرط رسيدن به آن ها، نگاه ندوختن به نامحرم است، سبب مي شود به نامحرم نگاه نكند.

سوم. توجّه مرد به تبعات خطرناك دنيوي و اخروي نگاه هاي آلوده و شهواني است. مردي كه نظرباز و چشم چران است، با اين نگاه ها در همين دنيا خودش را نابود ميكند و فشارها و لطمه هاي عجيبي به روح و جان و سيستم عصبي و رواني خويش وارد ميكند. حتّي بدن خود را بيمار ميكند. بيماري هاي مختلفي مثل ضعف اعصاب، بي خوابي و تشنّج، بعضاً معلول تحريك هاي جنسي در اثر نگاه است. بيماري هاي اخلاقي جنسي مثل خودارضايي، هم جنس گرايي و امثال اينها، پيامد همين تحريك هاي بر اثر نگاه دوختن به نامحرم است. مرد بايد بفهمد با چشم چراني در دنيا چه بلايي بر سر خودش مي آورد و همچنين مرد بايد به تبعات وهشتناك اخروي كه چشم چراني به دنبال خواهد داشت، از محروميّت ازجايگاه هاي دوست داشتني و بلند اخروي گرفته تا محكوميّت به عذاب ها و كيفرهاي سخت اخروي، توجّه كند. اگر مرد به اين پيامدها توجّه كند، مي فهمد كه با

1- حرّ عاملي، وسائل الشيعة، ج 20، ص 192.

نگاه حرام چه بلايي به سر خود مي آورد و به اين نتيجه مي رسد كه نگاهش را از نامحرم فروپوشاند.

حضرت عيسي

بن مريم عليه السّلام فرمودند: إيّاكُم وَ النَّظرَةِ فَإنَّها تَزرعُ في قَلب صاحِبهَا الشَّهوَةَ وَ كَفى بها لِصاحِبِها فِتنَةً 1: بر حذر باشيد از همان يك نگاَه هوس آلودي كه به يك زن نامحرم مي اندازيد، چون اين نگاه در دل صاحب نگاه، شهوت را مي روياند و اين براي صاحب نگاه كافي است كه او را نابود سازد و به گمراهي و آلودگي بكشاند.

امام صادق عليه السلام فرمودند: اَلنَّظَرُ سَهمٌ مِن سَهامِ إبليسَ مَسموم وَ كَم مِن نَظرَة اَورَثَت حَسرَةً طَويلَةً 2: نگاه تيري از تيرهاي سم آلود و زهرآگين ابليس است و چه بسيار نگاه كوتاهي كه به دنبال خود براي شخص حسرت طولاني آورد.

پيغمبر اكرم صلّي الله عليه وآله وسلم فرمودند: مَن مَلاَءَ عَينَهُ مِن اِمراة حَراماً حَشَرَهُ اللّهُ يَومَ القيامَة مُسَمَّراً بمَساميرَ مِن نارٍ حَتّي يقضِي اللّهُ تَعالًي بَينَ النّاسِ ثُمَّ يُومَرُ بِهِ الَيَ النّارِ 3: كسي كه نگاه پُري به زن نامحرم كند، يعني با يك نگاه خيره، به طور كامل او را برانداز كند، خداي متعال در روز قيامت او را به حالي محشور ميكند كه با ميخهاي آتشين او را به چهار ميخ كشيده اند و او همين طور به چهار ميخ است تا اينكه خدا حسابرسي اعمال تمام خلق را انجام دهد، بعد كه اين كار تمام شد، خدا امر ميكند اكنون او را وسط آتش دوزخ بيندازيد.

1- مجلسي، بحا را لانو ا ر، ج 101، ص 41. 2- مجلسي، بحا را لانو ا ر، ج 101، ص 40. 3- مجلسي، بحا را لانو ا ر، ج 7، ص 213.

اگر مرد بداند در قيامت هم، اين

نگاه هاي شهوت آلود، او را رها نميكند، به صورت ارادي نگاه خود را كنترل ميكند.

چهارم. در جامعه اي كه اين آلودگي وجود دارد، مرد مومن بايد نيروي اراده ي خود را با رياضت هاي شرعي، مثل روزه گرفتن تقويت كند. روزه، مقاومت در برابر هوس خوردن است. اين مقاومت نيروي تقوا را در انسان ايجاد ميكند. لذا در آيه ي روزه هم مي فرمايد: كُتِبَ عَلَيكمُ الصّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَذينَ مِن قَبلِكُم لَعلَكُم تَتَّقونَ 1: روزه بر شما واجب شد، همان طور كه بر كساني كه پيش از شما بودند واجب گرديد؛ شايد پرهيزگار شويد. يعني روزه چون نوعي مقاومت در برابر هوس هاي نفس است، نيروي تقوا و اراده را در انسان ايجاد ميكند. در غير روزه هم شخص مي تواند با ترك مشتهيات مباح، اراده ي خود را تقويت كند. مثلاً خوردن چيزي حرام نيست و ايرادي ندارد؛ ولي خوردنش ضرورت حياتي ندارد. شخصي كه هوس خوردن آن را دارد؛ اگر جلوي خود را بگيرد و آن را نخورد، كم كم نيروي اراده در او قوي مي شود. اشتغال به عبادات مستحب هم در اين جهت موثّر است. عمل كردن به اين نوع اعمال عبادي، داوطلبانه است و فرد اگر انجام ندهد، كسي او را مواخذه نميكند. وادار كردن خود به مستحبّات و غلبه بر تنبلي و راحت طلبي، تمريني است كه اراده ي ايماني و تقواي ديني را در انسان تقويت ميكند. به نيروي اراده و تقوا، شخص زورش به خودش مي رسد؛ يعني در حالي كه هوس و

1- سوره ي بقره، آيه ي 183.

نفسانيّات مرد طالب نگاه دوختن به

زن خودآرا و جلوه فروش و طنّازي است، با اراده ي قوي، نگاهش را فرومي پوشاند و نگاه نميكند، هم دل و هم ديده ي خود را از ديدن منصرف ميكند.

پنجم. نگاه ندوختن به زن نامحرم، يك واجب شرعي است. چشم پوشيدن واجب شرعي است. همان طور كه مرد مسلمان نماز مي خواند و روزه مي گيرد و وظايف شَرعي اش را انجام مي دهد؟ بايد خود را به اين مسئله هم به عنوان يك واجب شرعي، مقيّد كند. خداوند متعال به پيامبر اكرم صلي اللّه عليه وآله وسلّم فرمود: قُل لِلمُومِنينَ يَغُضّوا مِن اَبصارِهِم 1: به مردان مومن بگو نگاه هاي خود را از نگريستن به زنان نامحرم فروپوشانند. اميرالمومنين عليه السَلام در توصيف متّقين فرمودند: غَضّوا اَبصارَهُم عَمّا حَرَّمَ اللّه عَلَيهِم 2: انسان هاي اهل تقوا، نگاه هاي خود را از آنچه خدا بر آنها حرام كرده است، فرومي پوشَانند. پس مرد بايد همانند تكاليف شرعي ديگري كه انجام مي دهد، خود را به انجام اين تكليف شرعي مقيّد كند.

ششم. مرد بايد بداند نگاه هاي هوس آلود و شهواني او وقتي به يك زن باحيا مي افتد، او را اذيّت ميكند. مردي كه به نگاه هوس آلود انداختن به زن ها عادت كرده است، خانم هاي متدين، باتقوا و محجّبه هم از معرض نگاه هاي گزنده ي او مصون نيستند. مكرّر خواهران متديّن از دست اين خصوصيّت منفي برخي از مردها ناليده اند كه با اين همه پوشش كه من دارم؛ امّا نگاه او آن قدر گزنده است كه آدم را كاملاً به هم مي ريزد. اين مرد ممكن است كارمند فلان قسمت

يا استاد فلان درس يا مدير فلان مجموعه باشد و زن هم مجبور است به علّت كاري كه دارد، نزد او برود. نگاه او اين زن متديّن و باحيا و عفيف را شكنجه مي دهد. همه ي زن ها كه از اينكه بتوانند نگاه مردي را به سمت خود جلب كنند، لذّت نمي برند. بسياري از زن ها پاكدامن و عفيفند و مرد بايد بداند با نگاه آلود ه ا ش چه شكنجه اي به آنها مي دهد. در نتيجه، اگر مرد تقوا و طهارت روح.پيدا كند و اين گونه نگاه هاي هوس آلود در او وجود نداشته باشد، زن هاي پاكدامن در عرصه ي اجتماع مي توانند از آرامش بيشتري برخوردار باشند.

اينها دلايلي بود كه نگاه نكردن مرد را ايجاب ميكند. 1- سوره ي نور، آيه ي 30. 2- نهج البلاغه، خطبه ي 193.

ا زدواج

نكته ي بعد اين است كه مرد بايد دست از راحت طلبي و فرار از تشكيل خانواده بكشد. بله! به عهده گرفتن مسووليت خانواده، امر دشواري است. هم تأمين نيازهاي مالي خانواده و هم مديريّت خانواده و برخورد با مشكلاتي كه ممكن است ظهوركند، كار سختي است و فرد اگر مجرّد باشد راحت تر است. ولي وظيفه ي شرعي و عقلي مرد است كه تن به اين دشواري بدهد و دست از راحت طلبي بكشد. چون يكي از فوائد تشكيل خانواده اين است كه راهي پاك و اخلاقي براي برطرف كردن نيازهاي جنسي براي زن و مرد فراهم ميكند و سبب مي شود زن و مرد طهارت روح و بدن و ديانت خود را حفظ كنند. پيامبر اكرم صلي اللّه

عليه وآله وسلّم فرمودند: مَن تَزَوجًّ فَقَد اَحرَضَ نِصفَ دينِهِ 1: كسي كه ازدواج ميكند، نيمي از دين خود را در امن و امان قرار مي دهد و از معرض خطر حفظ ميكند. پس مردها نبايد از تن دادن به مسئووليّت تشكيل خانواده فرار كنند. بايد از راحت طلبي و مسئووليّت گريزي پرهيز كنند و از اين طريق، خود را از فشاري كه براي حفظ تقوا بر خويش وارد ميكنند رها سازند. چون اين فشار، اذيّتشان ميكند و به جسم و اعصاب و روان آنها آسيب وارد مي آورد. اسلام ازدواج را گذاشته است تا اشخاص بدون فشار وارد آوردن به خود، پاك زندگي كنند.

توصيه ي اسلام اين است كه مردها به عنوان يك وظيفه ي ديني تشكيل خانواده دهند. مردي كه امكان ازدواج دارد و ازدواج نميكند، روي زمين كه راه مي رود، زمين او را نفرين ميكند و در گناه تمام زنان مجردي كه به انحراف اخلاقي كشيده مي شوند و اگر اين مرد با هر يك از آنها ازدواج ميكرد، آن زن منحرف نمي شد، سهيم است.

چند تذكّر مهم

در پايان مبحث حجاب، بيان چند نكته ضروري به نظر مي رسد.

1. وقار و متانت، سنگيني و وزانت، و حجب و حيا، صفات ارزشمندي اند كه جنسيّت نمي شناسند و براي زن و مرد، به يكسان لازم است. چنان كه جلف بودن و سبكي و بي حيايي و هرزگي، براي هر دو مذموم است. پس مرد هم بايد متانت، وقار و حيا داشته باشد.

1- مجلسي، بحارالانوار، ج 64، ص 315. 2. مردها هم اخلاقاً مجاز نيستند بگونه اي خودآرايي كنند و لباس بپوشند و رفتار

نمايند كه توجّه زنان را به بدن و جنسيّت خود جلب كنند. البتّه با توجّه به اينكه نوع و آستانه ي تحريك پذيري در مرد و زن متفاوت است؛ حدّ پوشيدگي مرد و زن با يكديگر متفاوت است.

در جامعه ي اسلامي، مرد و زن بايد با شخصيّتشان در جامعه ظاهر شوند؟ نه جنسيتشان.

3. در آفرينش، مرد مظهر صلابت و قدرت و زن مظهر عطوفت و لطافت است. آرايش و زيور، مرد را از صلابت مي اندازد و ارزش او را در نظر زن هم ميكاهد. بنابراين مرد براي حفظ هويّت و ارزش خود، بايد از روي آوردن به خودآرايي بپرهيزد.

4. حرمت نگاه به نامحرم منحصر به مردان نيست. زن هم بايد به مرد نامحرم نگاه نورزد. قرآن كريم به پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايد: قُل لِلمومِناتِ يَغضُضنَ مِن اَبصارِهِنَّ 1: به زنان مومن بگو چشمان خود را فر و پو شند.

پيامبر اكرم صلّي اللّه عليه وآله وسلّم فرمودند: اِشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَي امراة ذاتِ بَعلِ مَلات عَينَها مِن غَيرِ زَوجِها 2: خشم خداوند بر زن شوهرداريً كه به مردي جز همسرش نگاه بدوزد، شديد شد.

1- سوره ي نور، آيه ي 31.

2- مجلسي، بحا را لانو ا ر، ج 1 0 1، ص 39.

فصل ششم : پاسخ به پرسش هايي در زمينه ى احكام و حقوق زن در اسلام
اشاره

تحت تأئير فرهنگ غربي، در جامعه ي كنوني ما سوال هاي زيادي راجع به شخصيّت، حقوق و جايگاه زن مطرح مي باشد. لذا دانستن بحث هاي علمي و ديني در اين زمينه براي همگان لازم و مفيد است؛ تا هم ذهن خودشان به شبهات آلوده نشود و هم افراد مذهبي بتوانند با منطق و استدلال، در محيط هاي

علمي و در سطح جامعه، پاسخگوي اين گونه سوالات باشند و در جهت رفع شبهات گام بردارند.

پيش از پرداختن به پاسخگويى به شبهات و سوالات مزبور، ذكر نكاتي را لازم مي دانيم.

ذائقه ي روح و مقدّرات و مقرّرات الهي

براي درك شيريني و حلاوت مقدّرات و مقرّرات الهي بايد طبع و سليقه مان با آنچه خداي متعال رقم زده و مقدّر و مقرّر نموده است منطبق شود. خيلي از تلخكامي هايي كه در زندگي داريم به اين علّت است كه ذائقه ي روح ما از تعادل فطري خود منحرف شده است. اگر ذائقه ي روح سالم باشد، مي فهمد آنچه خداوند مقدّر مي فرمايد شيرين ترين چيز ممكن است. منتها ذائقه وقتي بيمار و از تعادل طبيعي منحرف مي شود، چيزهاي شيرين را تلخ احساس ميكند. مثل مريض هايي كه شيرين ترين چيز را هم كه مي خورند، در كامشان تلخ است. ما نيز اگر تلخي هايي در زندگي احساس ميكنيم عمدتاً به اين علّت است كه ذائقه ي روحمان منحرف شده است و از تعادل فطري و طبيعي بيرون رفته است.

اگر سيگاري را به فرد سالمي كه معتاد به دود و مواد دُخاني نيست بدهند، از كشيدنش رنج مي برد و به سرفه مي افتد و از دود سيگار، نفس و قلبش مي گيرد و كلافه مي شود و نمي تواند آن را تحمل كند. امّا وقتي اين فرد سالم، به سيگار معتاد مي شود، اگر دود وارد ريه اش نشود كلافه مي شود. طبع اين شخص به هم ريخته و از تعادل طبيعي خارج شده است و دود به او لذت مي بخشد و تنفّس هواي آزاد و لطيف براي

او رنج آور خواهد بود. انسان از نظر خلقيّات و روحيّات اين گونه است. وقتي از فطريّات خود جدا مي شود و به بيماري محبّت دنيا معتاد شده، به سمت تضادّ با فطرت كشيده مي شود، ذائقه ي روحش تغيير ميكند. آن وقت چيزهايي كه خدا مقدّر و مقرّر كرده است، به ذائقه اش شيرين نيست. امّا اگر به فطرت الهي خود بازگردد و سلامت خود را دوباره به دست آورد و مانند معتادي كه ترك اعتياد ميكند، از اعتيادهاي اخلاقي و روحي خلاصي يابد، خواهد ديد كه تمام مقدرات و مقرّرات الهي شيرين ترين چيزهاي قابل تصوّرند.

مطالبي را كه ذيلاً بيان مي شود، اگر به كاممان شيرين نيست، دست كم ذهنمان را متقاعد كنيم، تا ان شاءاللّه با بازيافتن تعادل و سلامت فطريمان، به تدريج كام جانمان نيز با آن همسو شود و شيريني آن را درك كنيم.

چرايي احكام الهي

اصل اينكه ما باور داريم كه به دين نيازمنديم و لذا به دنبال دين آمده ايم، حتي از اعتقاد به اين است كه انديشه ي ما به اين نتيجه رسيده

است كه عقل بشر به همه چيز راه ندارد. چون اگر عقل همه چيز را مي توانست كشف كند، نيازي به دين نداشتيم.

در عرصه ي پزشكي خداوند پيامبر نفرستاد؛ چون امور پزشكي را بشر با عقل و تجربيّات عملي خود مي توانست كشف كند. امّا در حوزه ي دين پيامبر فرستاد، چون همه ي چيزهايى را كه در حوزه ي دين است، عقل بشر نمي تواند كشف كند. اين سخن كه من بايد دليل همه ي چيزهايى كه در دين آمده است را بفهمم؛ به اين معني

است كه نيازي به دين نداريم. چون اگر مي شد دليل و چرايي همه ي چيزهاي گفته شده در دين را با عقل بشري فهميد، خداوند مي فرمود: خودتان كشف كنيد و پيامبر نمي فرستاد، همان طور كه در علم پزشكي پيامبر نفرستاد و گذارد خود بشر مسائل پزشكي را كشف كند. همين كه نياز به دين را باور داريم، يعني باور داريم حرف هايي در دين وجود دارد كه عقل ما نمي تواند چرايي آن را بفهمد. چرا نماز صبح را دو ركعت و نماز ظهر را چهار ركعت بايد خواند؟ چرا ماه رمضان بايد روزه گرفت و ماه شوّال نبايد روزه گرفت؟ چرا مراسم حج بايد در ماه ذي حجه برگزار شود و در ماه رجب انجام نمي شود؟ عقل به چرايي بسياري از احكام راه ندارد.

اين گونه نيست كه همه ي آنچه در دين آمده است، در دسترس انديشه ي بشر باشد. بُرد عقل بشر محدود است. عقل در حيطه ي بُرد خود، كارايى بسيار ارزشمندي دارد، امّا نمي تواند فراتر از آن را درك كند و اينجاست كه نيازمند مي شويم پيغمبر بيايد.

افرادي مي گويند تا علّت فلان حكم را ندانيم، به آن عمل نميكنيم. به اين افراد مي گوييم اگر شما مي توانستيد چرايى اش را بفهميد اصلاً حكم نازل نمى شد كه بخواهيد عمل كنيد يا نكنيد. همين كه حكم الهي آمده است يعنى اين حكم، چيزي است كه عقل بشر به آن نمي رسد.

پس موكول كردن عمل به هر يك از احكام، به اينكه فلسفه ي اين حكم را بدانيم، با اعتقاد به نياز بشر به انبياي الهي،

تضادّ و تعارض دارد. بايد دندان اين طمع را كه همه ي چرايى احكام دانسته شود، كند. عقل حدّاكثر به گوشه هايي از حكمت هاي برخي از احكام مي تواند پي ببرد. توقّع درك تمامي حكمت ها و علل كليّه ي احكامي كه براساس علم بي نهايت الهي وضع شده است، با عقلي كه به فرموده ي قرآن كريم، از آن علم بيكران، جز اندكي نصيبش نشده است،1 توقّعي نابجاست.

عقل چيز ارزشمندي است لكن كاربرد محدودي دارد؛ كامپيوترهاي مختلف با توانمندي هاي مختلفي وجود دارند. يك كامپيوتر معيّن توانمندي تعريف شده اي دارد و نرم افزارهاي خاصّي را مي تواند اجرا كند و قدرت اجراي نرم افزارهايي را كه نيازمند به ظرفيّت بالاتري است ندارد؛ ولي به اين معني نيست كه اين كامپيوتر به درد نمي خورد و بايد آن را كنار گذاشت. بلكه در حيطه ي كارايي خود بسيار دقيق و ارزشمند است؛ امّا فراتر از آن حيطه، هيچ كارايى ندارد. عقل ما هم مثل كامپيوتر دامنه ي كارايي خاصّي دارد. در اين دامنه بسيار هم ارزشمند است و دين نيز از آن بسيار تجليل كرده و به آن بها داده است. امّا فراتر از آن را نمي تواند بفهمد. خود عقل اين محدوديّت توانايى خود را درك ميكند و تشخيص مي دهد و لذا به دين رو مي آورد.

1- سوره ي اسراء، آيه ي 85 نكته ي ديگري كه لازم است به آن اشاره شود، اين است كه اگر عمل به احكام بعد از فهميدن چرايي و فلسفه ي احكام و براي نيل به خاصيّت آن باشد، عمل، عمل عبادي نيست. عبوديّت و

تعبّد جايي ظاهر مي شود كه فرد چرايي را نمي فهمد و صِرفاً چون خدا امر نموده است فرمان مي برد. فرمان بردن از دين به شرط فهميدن چرايي، يك نوع فرعونيّت و ادّعاي خدايي كردن است.

عقل ما مي گويد تبعيّت از داناتر و متخصّص، امري واجب است. بيمار كه مي شويم نزد پزشك مي رويم. چرايى تجويزهاي او را، كه فلان دارو را قبل از غذا و آن يكي را بعد از غذا و هر يك را چه مقدار بخور، هم نمي دانيم؛ امّا چون به تخصّص او اعتماد داريم، هر چه گفت اطاعت ميكنيم. خداي متعال دست كم به اندازه ي يك پزشك كه در كار خود خبره است و از ما بيشتر مي داند. چطور به پزشك نمي گوييم تا چرايى تجويزهاي تو را نفهميم به نسخه ات عمل نميكنيم؛ امّا به خدا كه مي رسيم مي گوييم تا دليل احكام تو را نفهميم، به آنها تن نمي دهيم. اين نكته در حوزه ي احكام زن و مرد نيز قابل طرح است.

حكمت و عدالت الهي در مورد زن و مرد

با شناختي كه از خدا و آفرينش داريم، مي دانيم اولاً خداي متعال اين عالم را هدفمند و بر پايه ي حقّ و عدل آفريده است. قرآن كريم مي فرمايد: وَ ما خَلَقنَا السَّماواتِ وَ الاَرضَ و ما بَينَهُما اِلاّ بِالحَقِّ 1: آسمانها و زمين و

1- سوره ي حجر، آيه ي 85.

آنچه بين آنهاست را جز به حق نيافريديم. در حديثي داريم: بالعَدل قامَتِ السَّمواتُ وَ الاَرضُ 1: آسمانها و زمين بر پايه ي عدل برپاشد. ثَانياً خداوند هر موجود را بر اساس مقتضيّات فطري و آفرينشي آن، به سمت

كمال سوق مي دهد. قرآن كريم مي فرمايد: ربُّنَا الذي اَعطَي كُلَّ شَيءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدي 2: پروردگار ما كسى است كه آنچه را لازمه ي آفرينش هر چيز بود به آن عطا كرد؛ سپس آن را هدايت نمود. ثالثاً ينكه خداي عادل، محال است ذرّه اي به موجودي ظلم كند. قرآن كريم مي فرمايد: اِنَّ اللّهَ لَيسَ بظَلاّم لِلعَبيدِ 3: خداوند مطلقاً به بندگان ستم نميكند. لا يَظلِمُ النّاسَ شَيئاً 4: خدَاوند هيچ ستمي به انسانها نميكند. در نتيجه خداوند ذرّه اي به انسان ها، چه زن و چه مرد، ظلم نميكند. بر اين اساس خداوند در احكامي كه وضع كرده است، حقّ زن را تضييع نميكند. ظلم، يا افراط است يا تفريط؛ و خداوند در مورد زن و مرد هيچ ظلمي نميكند و باري سنگين تر از توان هر يك بر دوش آنها نمي گذارد و وظيفه اي كه ظرفيّتش را در آفرينش در او قرار نداده است، به وي محول نميكند و متقابلاً قابليّت ها و ظرفيّت هايي را كه در هر يك قرار داده است، راكد و غير فعّال رها نميكند و با احكام خود، هر يك را به سوي كمال خويش سوق مي دهد. احكام اسلام بر اساس ويژگي هاي تكويني زن و مرد مقرر شده است و جنبه ي اعتباري و حقوقي ندارد.

1- احسائي، عوالي اللّئالي، ج 4، ص 102.

2- سوره ي طه، آيه ي 50.

3- سوره ي آل عمران، آيه ي 182 و سوره ي انفال، آيه ي 51 و سوره ي حج، آيه ي 0 1.

4- سوره ي يونس، آيه ي 44.

زن و مرد از ديد اسلام

از ديدگاه اسلام منزلت انساني

زن و مرد كاملاً با هم برابر است. در آيات فراواني از قرآن كريم، وقتي به زن و مرد به عنوان يك انسان نگريسته شده است، هر دو در يك تراز قرار داده شده اند. به بعضي از اين آيات اشاره ميكنيم.

اِنَ المُسلِمينَ وَ المُسلِماتِ وَ المُومِنينَ وَ المُومِناتِ وَ القانِتينَ و القانِتاتِ وَ الصّادِقينَ وَ الصّادقاتِ... و الحافطينَ فُروجَهُم وَ الحافِظاتِ وَ الذّاكرينَ اللّهَ كَثيراً و الذّاكِراتِ اَعَدَّ اللّهُ لًهُم مَغفِرَةً وَ اَجراً عظيماً 1: كساني كه در برابر خدا تسليم باشند، خواه زن و خواه مرد؛ كساني كه دل به خدا سپرده باشند و ايمان به خدا آورده باشند، خواه زن و خواه مرد؛ كساني كه فرمانبر و مطيع خدا باشند، خواه زن و خواه مرد؛ كساني كه صدق داشته باشند، خواه زن و خواه مرد؛ كساني كه پاكدامني داشته باشند، خواه زن و خواه مرد؛ كساني كه فراوان ياد خدا كنند، چه زن و چه مرد؛ براي اين گونه افراد، خداوند مغفرت و اجر عظيمي تدارك ديده است.

وَ مَن يَعمَل مِنَ الصّالِحاتِ مِن ذَكَرٍ اَو اُنثَي وَ هُوَ مُومِنٌ ، فَاولئِكَ يَدخُلُونَ الجَنَّةَ وَ لا يُظلَمُونَ نَقيراً 2: كسي كه عمل صالح انجام دهد در حالي كه ايمان داشته باشد، چه مرد و چه زن، وارد بهشت مي شود و سر سوزني به آنها ظلم نمي شود و حقوقشان ضايع نمي گردد.

وَ مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَكَرٍ اَو اُنثَي وَ هوَ مُومِنٌ فَاولئِكَ يَدخُلونَ الجَنَّةَ

1- سوره ي احزاب، آيه ي 35. 2- سوره ي نساء، آيه ي 124.

يُرزقونَ فيها بغيرِ حِسابِ 1: كسي كه عمل صالح انجام دهد در حالي كه مومن

باشد، خَواه مرد وَ خواه زن، داخل بهشت مي شود و رزق الهي بي حساب نصيبش مي شود.

فَاستَجابَ لَهُم ربّهم أنِّي لاَ اُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنكُم مِن ذَكَرٍ اَو اُنثي...2: پروردگار خواسته ي آنها را اجابت نمود و فَرمود من عملً هيچ عمل كننده اي را، خواه مرد و خواه زن، ضايع نميكنم.

بنابراين در قرآن كريم، جايي كه ارزش هاي انساني مطرح است، خداي متعال يك سر سوزن بين زن و مرد تفاوت قائل نشده است.

جنبه هاي انساني ناظر بر روح است. وجود ما دست كم سه لايه دارد. يكي جسم است، كه لايه ي رويين وجود ماست. دوم نفس يا روان است، كه جايگاه خصلت ها و خلقيّات و روحيّات و گرايش هاي ما مي باشد و سوم روح است كه كانوني ترين و اصلي ترين بخش وجود ماست.

اگر فقط جنبه ي روح را در نظر بگيريم، يعني اين قدرت را داشته باشيم

- اين قدرت قابل به دست آوردن است- كه خلع بدن كنيم، يعني از بدنمان جدا شويم، و كار سنگين تر اينكه خلع نفس كنيم، يعني از نفس هم جدا شويم، و اين دو دست لباس را از پيكر روح خود بيرون آوريم؛ زن و مردي نخواهيم داشت؛ بلكه موجود واحدي به نام انسان داريم. يعني روح انساني مذكّر و مونّث ندارد. در بُعد روح انساني، زن و مرد مطرح نيست. همه ي ارواحي كه خدا آفريد، همه از روح الهي كه از امر ربّ است نشأت

1- سوره ي غافر، آيه ي 40.

2- سوره ي آل عمران، آيه ي 195.

گرفته اند و هيچ تفاوتي بين زن و مرد نيست. قرآن كريم مي

فرمايد: وَ نَفَختُ فيهِ مِن روحي 1: و در او از روح خود دميدم. قُلِ الرّوحُ مِن اَمرِ ربي 2: بگو روح از امر پروردگار من است. در مرتبه ي روح، زن و مرد و جنسيّت حضور ندارد.

خداي متعال آن هنگام كه خواست ارواح را كه مثل هم بودند به اين عالم بفرستد، آنها را به دو دسته تقسيم كرد. به دسته ي اوّل يك دست لباس رو و يك دست لباس زير مردانه و به دسته ي ديگر يك دست لباس رو و يك دست لباس زير زنانه داد. لباس رو يعني بدن و جسم، لباس زير يعني نفس و روان. و اين چنين، بر اساس طرّاحي اي كه خدا براي نظام اين عالم كرد، روح ها به دو گروه زنان و مردان تقسيم شدند.

خداي متعال در اين عالم يك سلسله وظايف و نقش ها براي زنان و يك سري وظايف و نقش ها براي مردان پيش بيني كرده است و متناسب با اين وظايف و نقش ها، سرمايه ها و امكانات متفاوتي را به نفس و جسم هر يك از آنها داده است. امّا اين سرمايه ها و نقش هاي متفاوت، هيچ تفاوت

1- سوره ي حجر، آيه ي 29 و سوره ي ص، آيه ي 072 اين كه فرمود از روح خود در او دميدم، نه اينكه نعوذ باللّه خدا روح و جسم دارد و مقداري از روح خود را در پيكر ما دميد. خداوند هرگاه بخواهد از ارزشِ والاي چيزي نزد خود خبر دهد، آن را به خود نسبت مي دهد. همچون مسجدالحرام را كه بَيتي: خانه ي من (سوره ي حج،

آيه ي 26) و روزهاي خاص را كه اَيامُ اللّه: روزهاي خدا (سوره ي ابراهيم، آيه ي5) خوانده است. خداوند روح را كه مخلوقي عظيم تر از ملائكه و مقرب ترين موجود به خداست، آفريد و سپس از آن در پيكر انسان دميد.

2- سوره ي اسراء، آيه ي 85

ارزشي بين زن و مرد ايجاد نميكند.

به عنوان مثال فرض كنيد مدير يك سازمان دو معاون دارد. يكي معاون اداري و ديگري معاون مالي. منزلت اين دو معاون، از نظر تراز سازماني، يكسان است و هيچكدام بالاتر از ديگري نيست، هر دو معاونند. حقوقشان به يك ميزان است. منزلت و اختياراتشان هم مساوي است. امّا دو حوزه ي وظايف تخصّصى متفاوت دارند. معاون اداري، برنامه ريزي هاي تأمين، تربيت، نظارت و ارزشيابي نيروي انساني و امور مربوط به جذب، استخدام، انتصاب، ارتقاء و بازنشستگي را به عهده دارد كه كارهاي نيروي انساني سازمان است. امّا معاون مالي بايد برنامه ها را براساس معيارهاي مالي، به بودجه تبديل كند و بودجه را برآورد كند، آن را پيشنهاد دهد، دنبال تصويبش باشد، پس از تصويب، به تخصيص بودجه بپردازد و نظارت حين اجرا و بعد از اجراي بودجه را داشته باشد كه اينها امور مالي سازمان مي باشند.

هر يك از اين دو معاونت داراي شرح وظايف تخصّصي جداگانه اي است و تصدّي هر يك مستلزم تخصّص و مهارت هاي متفاوتي مي باشد. كسي كه مي خواهد معاون اداري موسسه شود، بايد تحصيلات و توانمندي تخصّصى اش در حوزه ي مديريّت اداري باشد و كسي كه مي خواهد مدير مالي موسسه شود، بايد تحصيلات و تخصّصش در حوزه ي امور

مالي باشد. دو شرح وظيفه ي مختلف، دو نوع تخصّص مختلف را مي طلبد؛ در حالي كه هر دو معاون از نظر تراز سازماني يكسان و همترازند. هيچ كدام بالاتر از ديگري نيست.

در نظام آفرينش و سازمان خلقت، زن و مرد دو معاونند. به تناسب وظايفي كه زن دارد، سرمايه ها و توانمندي هايي در وجودش قرار داده شده است. مرد هم به تناسب وظايف ديگري كه دارد، توانمندي ها و سرمايه هاي ديگري در وجودش تعبيه شده است. پس زن و مرد در بُعد روح يكسان و در بُعد جسم و نفس با هم متفاوتند. هيچ شخص عاقلي نمي تواند اين تفاوت را انكار كند. گرچه گروهي از فمنيست ها امروزه حرف هايي مي زنند كه هر كودك عاقلي هم به آنها مي خندد؛ ولي واقعيّت اين است كه زن و مرد در بُعد جسم و در بُعد فقس با هم متفاوتند. حرف هاي فمنيست ها كه مي گويند برخوردهاي اجتماعي متفاوت با زن و مرد سبب شده است كه زن ها ظريف تر، لطيف تر، شكننده تر، عاطفي تر و مردها پرصلابت تر، جدّي تر و قوي تر باشند؛ حرف هاي مفت و باطلي است و از نظر علمي و منطقي هيچ جايگاهي براي پذيرش ندارد. نوزاد دختر و پسر از همان روز آغاز تولّد با هم تفاوت دارند. در سنين كودكي كه هنوز كودك هنجارهاي اجتماعي را نشناخته است و برخوردهاي متفاوت جامعه را نديده است، يعني از همان ماه هاي اوّل، دختربچّه ها و پسربچه ها با هم متفاوتند. در آفرينش هر يك، سرمايه ها متناسب با نقش هايشان در وجودشان

قرار داده شده است.

خداي متعال اين دو معاونت را مكمّل هم آفريده است. زن و مرد مكمّل هم مي باشند. هيچكدام طفيلي نيستند كه بگوييم اصل مرد است و زن طفيلي مرد است؛ يا آن طور كه فمنيست ها مي گويند، اصل زن است و مرد طفيلي زن است. از نظر اسلام هيچكدام از اينها درست نيست. اساساً اسلام با جنسيّت محوري مخالف است. اسلام ارزش مدار و فضيلت محور است. قرآن مي فرمايد: فَضَّلَ اللّهُ المُجاهِدينَ عَلَي القاعِدينَ اَجراً عظيماً 1: خداوند مجاهدان را بر نشستگان با اجر بزرگي برتري داده است؛ يَرفَعِ اللّهُ الذينَ امَنوا مِنكُم وَ الذينَ اُوتوا العِلمَ دَرَجاتٍ 2: خداوند كساني از شما را كه ايمان آوردند و كساني را كه به آنها دانش عطا شده است به درجاتي رفعت مي بخشد؛ اِنّ اَكرَمَكُم عِندَاللّه اَتقيكُم 3: هرآينه بزرگوارترين شما در نزد خدا پرهيزگارترين شماست. پَس ارزش و ملاك برتري در اسلام، جهاد، ايمان، دانش و تقواست؛ نه مرد يا زن بودن و اين ارزش ها، زن و مرد نمي شناسد. نه مرد بودنِ مرد شرافتي براي مرد است و نه زن بودنِ زن شرافتي براي او. آنچه كه شرافت است، ارزش هاي واقعي است.

اقتضاي نقش مادرانه اي كه خداي متعال براي انسان سازي به زن سپرده، لطافت و عواطف بسيار قوي است كه در وجود او قرار داده است و مرد از چنين عواطفي محروم است. يعني عواطف مرد خيلي ضعيف تر از عواطف زن است. اگر بخواهيم مرد و زن را از نظر عاطفه مقايسه كنيم و كمال عاطفه را آنچه در زن است در نظر بگيريم، مردها

ناقص العاطفه و زن ها كامل العاطفه مي باشند. زن عواطف بسيار قوي اي دارد كه به او توانايى نقش مادرانه و انسان سازي داده است.

متقابلاً خداي متعال به اقتضاي نقشي كه به مرد سپرده است، صلابت، جديّت و حسابگري، يعني عقل جزئي قوي تري به او داده است. دو گونه

1- سوره ي نساء، آيه ي 95. 2- سوره ي مجادله، آيه ي 11. 3- سوره ي حجرات، آيه ي13.

عقل وجود دارد. يكي عقل الهي كه به موجب روايات: اَلعقلُ ما عُبِدَ بهِ الرَّحمان وَ اكتُسِبَ بِهِ الجَنانُ 1: عقل چيزي است كه خداي رحمان بَا آن عبادت و بندگي مي شود و به وسيله ي آن بهشت الهي جلب مي شود. جايگاه اين عقل در روح است و مرد و زن در آن يكسانند. دوم عقل جزئي يا عقل حسابگر و عقل ابزاري، كه تمشيت امور مادّي اين عالم را ميكند. عقلي كه چُرتكه مي اندازد. اين عقل ابزاري و كاسبكار و چرتكه انداز، در مرد قوي تر از زن است.

زن موجود عاطفي تر و مرد موجود حسابگرتري است. زن موجود عاشق پيشه تر و مرد موجود تاجرپيشه تري است. و اينكه مي گويند مردها كامل العقل و زن ها ناقص العقلند، منظور عقل الهي نيست. چون عقل الهي، زن و مرد نمي شناسد. بلكه منظور اين است كه زن آن قدر اهل چرتكه انداختن و حسابگري و سود و زيان نيست. آن قدر كاسبكارانه به زندگي نگاه نميكند، لطيف تر و عاطفي تر نگاه ميكند و راحت تر مي تواند از مسائل مادّي بگذرد.

عواطف قوي و لطيف زنانه و جسم زن، براي نقش

انسان سازي مناسب است و جديّت و كمتر عاطفي بودن و بيشتر حسابگر بودن مرد و خشونت پيكر مردانه ي او، با تمشيت امور مادّي اين عالم متناسب است. اين يك تقسيم وظيفه است و هيچ كدام بر ديگري برتري ندارند.

گاهي ديده مي شود تحت تأثير تفكّرات فمنيستي، بعضي خانم ها افتخار ميكنند و گمان ميكنند خيلي رشد كرده اند كه نقش مادرانه را ترك

1- كليني، كافي، ج1، ص 11.

كرده اند و نقش مردانه به عهده گرفته اند. آيا اگر خانمي مهندس معدن شود و به دويست متري عمق زمين برود و زغال سنگ استخراج كند يا مهندس عمران و ساختمان شود و پل و برج مسكوني بسازد، كاري مهم تر از انسان سازي كرده است؟ ارزش هر حرفه و شغل، به محصولي است كه توليد ميكند. آيا نقش انسان سازي بالاتر و بزرگتر است يا نقش ساختمان سازي؟ ترك نقش مادرانه افتخار و رشد نيست، اشتباه بسيار بزرگي است. زن ارزش هاي بلند و بزرگي را كه در وجودش است، نشناخته است كه وقتي به او مي گويند نقش زنانه ات را ايفا كن، احساس ميكند دارند او را تحقير ميكنند و گمان ميكند اگر نقش زنانه ي خود را رها كند و در سيماي يك مرد در جامعه حاضر شود، خيلي رشد كرده است. اين يك نوع خودكم بيني و خود ناباوري در زن است.

زن اگر عظمت نقشي را كه خداي متعال در آفرينش به او سپرده است بشناسد، مي فهمد كه نقشش بسيار مهم تر از نقش مرد است. كاري را مي تواند انجام دهد كه هيچ مردي نمى تواند انجام دهد.

يك مرد مي تواند پل بسازد، زن هم مي تواند درس پل سازي بخواند و پل بسازد، امّا نقشي كه زن مي تواند ايفا كند، يعني انسان سازي، از مرد بر نمي آيد. چون سرمايه ي لازم براي ايفاي اين نقش را ندارد. عاطفه ي قوي اي كه خداوند در وجود زن قرار داده است، به او حلم و صبوري و ايثاري مي دهد كه مي تواند نقش بسيار عظيم مادرانه را ايفا كند و انسان بپروراند. مردها آن عواطف قوي را ندارند. لذا آن حوصله را هم ندارند. بارها ديده ايم بچه ي شيرخواره وقتي شروع به شيون زدن ميكند و از پدر خواسته مي شود او را نگه دارد، پس از لحظاتي، مرد خسته مي شود و كودك را به مادر باز مي گرداند و مي گويد حوصله ندارم. نقش مادرانه بزرگترين نقش در عالم است و خدا اين نقش را به زن سپرده است. آيا اين افتخار نيست؟

در اين دنياي به اصطلاح پيشرفته از نظر علم و دانش و تكنولوژي و تخصّص، يك خانم فمنيست اروپايي كه خيلي هم صاحب نام است، به عنوان روشنفكر و نظريّه پرداز يك نهضت اجتماعي، مي گويد زن ها قرن هاي زيادي جسم خود را در اختيار مردها قرار دادند و ديگر نبايد اين كار را بكنند و براي ارضاي نيازهاي جنسي هم بايد به همجنسان خود روي آورند. به اين خانم مي گوييم تكليف استمرار نسل بشر چه مي شود؟ مي گويد سلول هاي جنسي زن و مرد را در آزمايشگاه با هم تركيب كنند و بچه درست كنند و در دستگاه رشد دهند. اين

طرز فكر را كدام زن عاقلي تأييد ميكند؟

زن بايد نقش بزرگ خود را بشناسد تا فكر نكند كه اگر در نقش يك مرد ظاهر شود، خيلي مهم تر شده است. اين القاء غرب است كه در پي استثمار اقتصادي و بهره كشي از زن بود. وقتي دوران صنعتي دنياي غرب شروع شد و مجتمع ها و شهرهاي بزرگ صنعتي در اروپا ايجاد شدند، طبيعتاً مجتمع هاي عظيم كارگري هم به وجود آمد و تعداد زيادي از كارگرها در اين شهرهاي صنعتي جمع شدند. وقتي كارگرها همديگر را ديدند، دريافتند كه در مجموع، قدرت عظيمي هستند. از آن طرف هم سرمايه داري سعي داشت با كمترين دستمزد، بيشترين كار را از كارگران بگيرد. استثماري كه سرمايه دار ميكرد، محيط هاي كار بسيار آلوده و غير بهداشتي، شرايط كاري بسيار سخت، ساعات كار طولاني و مزد بسيار اندك، كم كم كارگرها را به سمت مبارزات سنديكاليستي كشاند. اعتصاب ها و حركت هاي اعتراض آميز توسط كارگران شروع شد و چرخ صنعت داشت متوقّف مي شد كه سرمايه دارها به يك ترفند دست زدند، و براي اينكه از كارگرهاي مرد معترض رها شوند، به سراغ كودكان و زنان رفتند. ديدند زنان و بچّه هاي كم سن و سال مي توانند نيروهاي كار بسيار ارزان قيمتي باشند و قدرت اعتراض و اعتصاب هم ندارند. امّا آن روز زن نقش مادرانه را در خانه ايفا ميكرد.

سرمايه دارها براي اينكه زن را از خانه بيرون بكشند، به ترفند برابري حقوق زن و مرد و نقش اجتماعي زن روي آوردند و شعار دادند كه زن ها از مردها كمتر نيستند و بهتر

از مردها مي توانند در جامعه نقش ايفا كنند. شعارهاي برابري زن و مرد و تأكيد بر نقش اجتماعي زن و امثال آن، ترفند سرمايه داري براي به دست آوردن كارگرهايي با مزد كم و بدون نيروي اعتراض و اعتصاب در شرايط كار نامناسب و بسيار بد بود.

نكته اي ديگر كه اشاره به آن خالي از لطف نيست اين است كه عواطف سرشاري كه خداوند به زن داده است غير ازاينكه امكان ايفاي نقش والاي مادرانه را به او مي دهد، در وادي سير و سلوك عرفاني هم سرمايه ي عظيمي براي او به حساب مي آيد كه واقعاً جاي قدرداني و شكر دارد. تجربيّات عارفانه مستلزم عبور از حجاب عالم طبيعت است. از يك سو سقف عالم حس و طبيعت را همان عقل حسابگر مي سازد. از سوي ديگر تنها نيرويي كه مي تواند اين سقف را بشكافد تا بتوان از پرده و حجاب عالم حس بيرون رفت و در عالم ملكوت پرواز كرد، نيروي عشق است. چون عقل حسابگر مرد قوي تر است، سقفي كه بايد بشكافد خيلي قطورتر و مستحكم تر است و چون نيروي عاطفه اش ضعيف تر است، توانش براي شكافتن اين سقف كمتر است. امّا عقل حسابگر زن مثل مرد قوي نيست، لذا آن سقف برايش خيلي نازك و شكننده است و چون عاطفه ي بسيار قوي اي دارد، نيرويش براي شكافتن و پاره كردن اين حجاب خيلي زيادتر است. لذا خانم ها اگر در وادي سير و سلوك عرفاني قرار گيرند، تجربه هاي معنوي و عارفانه براي آنها خيلي دسترسي پذيرتر از مردان است. پس عاطفه اي كه

خداوند متعال به زن عطا فرموده است خيلي گرانبها ست.

كساني كه بحث برابري زن و مرد را مطرح ميكنند، هم زن و هم مرد را از سرمايه هاي ويژه اي كه خداوند در جنس مرد به طور خاص و در جنس زن به طور خاص قرار داده است، غافل ميكنند. اگر دو دايره ي متقاطع را در نظر بگيريم، فضايي مشترك و فضاهايي اختصاصي دارند. مرد و زن هم اين گونه اند. از نظر توان و استعداد، يك فضاي مشترك و يك فضاي اختصاصي دارند. وقتي مي گوييم زن و مرد برابرند، فقط آن فضاي مشترك را مطرح ميكنيم. يعني زن را از سرمايه هاي اختصاصي اش و مرد را هم از سرمايه هاي اختصاصي اش غافل ميكنيم. آيا اين خدمت به زن و مرد است؟ زن و مرد بايد سرمايه هاي ويژه ي خود را بشناسند، كشف كنند و بيشترين بهره برداري را از آن به عمل آورند.

چرا قرآن مرد را حاكم و بالاتر از زن قرار داده است؟

آيه اي است كه گاهي دستاويز طرح شبهه ي ناعادلانه بودن موضعِ اسلام در مورد زن قرار گرفته است. خداوند مي فرمايد: اَلرِّجالُ قوّامون

عَلَي النِّساءِ1: مردها قوّام بر زنانند. مي گويند: اين آيه ناظر به مردسالاري است. در حالي كه، همانطور كه پيشتر گفته شد، در اسلام اصلاً جنسيّت سالاري نداريم؛ فضيلت سالاري داريم، ارزش سالاري داريم. نه مردسالاري داريم و نه زن سالاري. توضيح مختصري راجع به آيه ي مورد بحث مي دهيم.

واژه ي قوّام از نظر لغوي يعني قيام كننده به امر با شايستگي و توانمندي. نمونه اش را هم در قرآن داريم. اَموالَكُمُ التي جَعَلَ اللّهُ لَكُم قياماً 2؛ اموال شما كه خدا

آن را مايه ي قيام شما قرار داد. واژه ي قوّام در كتاب هاي لغت به اين معاني آمده است.

در كتاب اقرب الموارد، قامَ الرَّجُلُ المَرءَ: قامَ بِشَأنِها، قامَ بكِفايَتِه اينكه مرد قائم بر زن است يعني براي انجام كارهاي زن و تأمين كَارهاي او قيام ميكند.

در كتاب لسان العرب، قَوّام: اَلمُحافِظَةُ وَ الاِصلاحُ. يعني مرد مدافع و حامي زن است و مصالح او را بايد تامين كند.

در كتاب تاج العروس، تقُوم باَمرِها وَ تَحتاجُ اِلَيها، اَلقَوّامُ، اَلمُتَكَفِّلُ باَمرِها. يعني كسي كه براي انجام كَار زن و آنچه زن به آن احتياج دارد قَيام ميكند و قوّام يعني كسي كه متكفّل انجام كاري است.

ذيل آيه ي اَلرِّجالُ قَوّامونَ عَلَي النساء در تفسير جامع الاحكام از قرطبّي آمده است، اَي يقومونَ بِالنَّفَقَةِ عَلَيهِنَّ وَ الذُّبِّ عَنهُنَّ: اينكه مردها

1- سوره ي نساء، آيه ي 34. 2- سوره ي نساء، آيه ي 5.

قوّام بر زنانند يعني براي تأمين هزينه هاي زندگي زن و دفاع از او در برابر خطرات قيام ميكنند.

در تفسير بيضاوي آمده است، اَلقَوّامُ: اَلقَيّمُ بمَصالحِ وَ التَّدبيرِ وَ اِلاهتِمامِ بِالحِفظ قوّام يعني كسي كه براي تأمين مَصالح و تدبير، قيّم مي شود و براي حفاظت اهتمام ميكند.

تفسير غرايب القرآن نيشابوري مي گويد، اَلقَوّامُ الذي تقوم بِاَمرِها وَ يَهتَمُّ بحِفظِها: قوّام يعني كسي كه براي انجام كارهاي زن قيام ميكند و براي حفاظت از او اهتمام مي نمايد.

در تفسير الميزان مي گويد، اَلقَيِّمُ هُوَ الذي يقُومَ بِاَمرِ غَيرِهِ وَ القَوّامُ وَ القَيّامُ مبالِغَةٌ مِنه: قيّم كسي است كه براي انجام كار شخص ديگري قيام ميكند و قوّام و قيّام هم مبالغه ي اوست.

در ادامه ي جمله

ي اَلرِّجالُ قَوّامونَ عَلَي النِّساء" در آيه آمده است: بما فَضَّلَ اللّهُ بَعضَهُم عَلَي بَعضٍ: به اعتبار فضيلتي كه خداوند به يكي از آنها بر ديگري داده است. فضيلت هًا و برتري ها دو نوع است: موهبتي و اكتسابي. آنچه كه انسان به سبب آن مورد ستايش قرار مي گيرد و برايش ارزش به حساب مي آيد، برتري هاي اكتسابي است كه با زحمت و تلاش خود به دست آورده است و او را شايسته ي ستايش ميكند، نه برتري هاي موهبتي. فضيلت هايي كه در آيه ي فوق آمده است ناظر بر جنبه ي موهبتي است و اصلاً جنبه ي اكتسابي ندارد، يكي عقل حسابگر است كه در مرد قوي تر از زن است. دوم قدرت جسماني ايست كه خداوند به مرد بيشتر از زن عطا كرده است. آيه در ادامه مي فرمايد: وَ بما اَنفَقوا مِن اَموالِهِم: و به سبب اينكه مردها از مال خود انفاق ميكنند وَ هزينه هاي زن را تأمين

ميكنند. اين برتري ها سبب شده است، كارها و نيازهاي زن و دفاع از او به مرد محوّل شود و مرد نقش قوّاميّت در زندگي خانوادگي پيدا كند. نتيجه ي قوّاميت مرد بر زن، تكليف و وظايف بيشتري است كه بر دوش مرد قرار گرفته است؛ نه اينكه امتياز و حقوق بيشتري براي مرد به حساب آيد. اين برتري به هيچ وجه موجب نمي شود حقوق زن كمتر از مرد باشد يا حقّي از او سلب شود. چنان كه از نظر اسلام، حقّ مالكيّت و حقّ رأي، براي مرد و زن يكسان است. تفاوت هاي ناشي از جنسيّت، اختياري نيست و

به اعتبار آن، نه زن از مرد برتر مي شود و نه مرد از زن. همان گونه كه گفتيم آنچه سبب شرافت مي شود چيزهايي است كه شخص با تلاش خود كسب ميكند، مثل ايمان، علم و تقوا.

چرا اسلام ولايت، قضاوت و جهاد رابه مرد اختصاص داده است؟

در پاسخ به اين سوال كه چرا اسلام زن را از ولايت، قضاوت و جهاد محروم ساخته است؛ نكات زير را يادآور مي شويم.

نخست اينكه معافيّت خانم ها از بعضي تكاليف در اسلام، مثل جهاد كردن، قضاوت و ولايت، امتيازي نيست كه به مرد داده شده باشد؛ تكليفي است كه از دوش زن برداشته شده است. مثلاً قضاوت كار بسيار شاقّ و پرمسووليّت و حسّاس و خطرناك است. كوچكترين اشتباه در آن موجب مسووليّت بسيار سنگين اخروي مي شود. اسلام اين بار را از دوش زن برداشته و بر دوش مرد گذاشته است و سلب حقّي از زن نيست. علّت آن هم نياز اين كار به قاطعيّت وتحت تأثير عواطف و احساسات قرار نگرفتن در مقام اجراي عدالت است و احساسات و عواطف شديد زن، تناسبي با آن ندارد. حضور در جبهه هاي نبرد و مبارزه و از پادرآوردن دشمن و نيز حكومت و دقّت و حسابگري هاي سياسي و قاطعيّت و صلابت لازم براي اداره ي امور جامعه هم تناسبي با روحيّات لطيف زن ندارد.

دوم اينكه معاف شدن زن از اموري همچون جهاد، به معناي محروم شدن وي از اجر معنوي آن نيست؛ زيرا اگر زن در سنگر خانواده، براي خدا، دشواري هاي سلوك شايسته با شوهر و اداره ي نيكوي خانه را متحمّل شود؛ خداوند به او اجر جهاد را عطا خواهد كرد. اميرالمومنين عليه

السّلام فرمودند: جِهادُ المَراةِ حُسنُ التَّبَعُلِ 1: جهاد زن نيكو شوهرداري كردن است.

زني به محضر پيامبر كرم صلّي اللّه عليه و آله وسلّم رسيد، در حالي كه آن حضرت در بين اصحاب خود بودند. عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت من به نمايندگي از زنان نزد شما آمده ام. جانم به فدايت مي دانم هيچ زني در شرق و غرب عالم نيست كه اين سخن مرا بشنود، مگر اينكه هم رأي من است. خداوند تو را به حق بر مردان و زنان مبعوث ساخت و ما زنان به تو و خدايت كه تو را فرستاد، ايمان آورديم. و ما گروه زنان، محدود و محصور و خانه نشين شما مردان و برآورنده ي خواهش ها و شهوات شما و باردار و حمل كننده ي فرزندان شماييم و شما مردان، با نمازهاي جمعه و جماعت و عيادت بيماران و حضور در تشييع جنازه ها و حج هاي پي درپي و از همه ي آنها بالاتر، جهاد در راه خدا، بر ما برتري داده شده ايد. و اين در حالي است كه وقتي هر يك از شما براي حج يا

1- نهج البلاغه، حكمت 136.

عمره يا مرزباني و دفاع از سرحدّات، از خانه بيرون مي رود؛ ما براي شما دارايي تان را حفظ مي كنيم و جامه هايتان را مي بافيم و آماده مي سازيم و فرزندانتان را تربيت ميكنيم. پس يا رسول اللّه! در اجر و پاداش، با شما مردان شريك نيستيم؟ پيامبر به طور كامل رو به اصحاب خود كردند و فرمودند: آيا تا كنون سخن زني را در پرسش از امر دين خود، نيكوتر از

اين شنيده ايد؟ عرض كردند: گمان نمي برديم زني به چنين مرتبه اي راه يابد. سپس پيامبر به آن زن رو كردند و فرمودند: اي زن! بازگرد و زناني را كه پشت سر تو هستند و تو سخنگوي آنهايي، آگاه ساز كه خوب شوهرداري كردنِ هر يك از شما براي همسرش و جلب رضايت شوهر و پيروي از آنچه او با آن موافق است، با تمامي اعمالي كه در مورد مردان گفتي، برابر است. سپس آن زن در حالي كه از شادي، لا اله الاّ اللّه و اللّه اكبر مي گفت، بازگشت.1

سوم اينكه در جهان بيني اسلام چون دنيا اصل نيست، امتيازات و برتري هاي انسان ها بر اساس جنبه هاي دنيوي سنجيده نشده است؛ بلكه بر اساس جنبه هاي معنوي و اخروي سنجيده شده است. ملاك اسلام در امتياز، چيزهايي است كه انسان را به قرب الهي مي رساند. توانمندي هاي دنيوي مرد كه عمدتاً جنبه ي تكويني دارد، سبب مسووليّت هاي متفاوتي است كه بر دوش مرد قرار گرفته است و نمي تواند ملاك برتري مرد بر زن شمرده شود.

1- سيوطي، دُرُّ المنثور، ج 2، ص 153.

چرا در اسلام شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد است؟

يكي ديگر از سوالاتي كه در مورد حقوق زن در اسلام مطرح مي باشد، اين است كه چرا در امور قضايي، اسلام شهادت يك مرد را برابر شهادت دو زن قرار داده است.

در پاسخ، توجّه سوال كننده را به اين نكته جلب ميكنيم كه عواطف و احساسات شديد زن، اين احتمال را قابل تصوّر مي سازد كه شخص مغرض و يا مجرمي، با تحريك عواطف و احساسات وي، او را به ابراز شهادت نادرست و خلاف

واقع وادارد. همچنين به همان خاطر، در مورد زن بيش از مرد، اين احتمال وجود دارد كه تحت تأثير احساسات شخصي و يا حبّ و بغض نسبت به كسي، شهادتي نادرست دهد.

با توجّه به اين كه در امور قضايي، كار بسيار حسّاس است و جان و مال و عِرض و ناموس و حقوق اشخاص در معرض قضاوت و تصميمگيري مي باشد؛ اسلام با ملحق ساختن دو زن در مقام شهادت دادن، از يك سو زن را از مسووليّت هاي سنگين وجداني و اخروي شهادت خطا حفظ كرده و از سوي ديگر از احتمال خطاي قضات در مقام صدور حكم كاسته است. بنابراين حكم مزبور، هم به سود زن و هم به نفع جامعه است و به هيچ وجه حتي از كمتر دانستن ارزش زن نسبت به مرد و محروم ساختن او از حقّ و امتيازي نيست.

چرا در اسلام ديه و ارث زن نصف مرد است؟

در ارث، حكم زن و مرد با هم فرق دارد. اسلام گفته است برادر دو برابر خواهر ارث مي برد. گاهي افراد، جاهلانه وارد بحث مي شوند و اين

حكم را ظلم به زن تلقي ميكنند. بايد توجّه كنيم اسلام يك سيستم و نظام است و نمي شود از داخل يك سيستم، جزئي را بيرون كشيد و آن را جداگانه تجزيه و تحليل كرد.

خاصيّت سيستم اين است كه ساب سيستم ها و خرده نظام هاي درونش در تعامل و داد و ستد با يكديگرند. اگر جزئي را از درون سيستم بيرون بكشيم، ديگر شخصيّت و جايگاهي را كه در درون سيستم داشت، ندارد و اگر در بيرون از سيستم، مطالعاتي روي آن انجام دهيم، چيزي كه خواهيم شناخت، واقعيّتي نيست

كه در داخل سيستم داشت.

نظام احكام اسلام، سيستمي پيوسته است. اگر به درون اين سيستم نگاه كنيم، در مي يابيم كه تمامي احكامي كه وجود دارد، دقيقاً عادلانه و منطقي وضع شده است. در مورد حكم ارث، به بخش هاي ديگر احكام مثل مسئله ي قوّاميّت مرد، كه پيش از اين گذشت، نگاه ميكنيم. گفتيم مرد قوّام بر همسرش است؛ يعني وظيفه اش تأمين نيازهاي همسرش در زندگي مي باشد. زن اگر ميلياردر هم باشد، هيچ وظيفه اي ندارد كه ديناري از دارايي اش را در زندگي خانوادگي هزينه كند. تأمين هزينه ي زندگي مشترك تماماً به عهده ي مرد است.

زن و مردي كه در كنار هم زندگي مشترك دارند، زن يك دوم، و مرد كامل ارث مي برد. زن يك دوم ارث خود را پس انداز ميكند و يك ريالش را هم وظيفه ندارد خرج كند. امّا مرد ارثي را كه دريافت نموده است بايد براي خود و همسرش هزينه كند. در واقع، مرد از ارثي كه مي برد، يك دوم براي خودش و يك دوم براي همسرش مي باشد. در نتيجه سهمي كه به زن مي رسد بيشتر هم مي شود.

توجّه به اين نكته در مجموعه ي احكام اسلام هم به درك چرايي دو برابر بودن ارث برادر نسبت به خواهر كمك ميكند كه علاوه بر نفقه يا هزينه هاي زندگي زن كه بر عهده ي شوهر است؛ پرداخت مهريّه نيز تكليفي است كه بر عهده ي مرد مي باشد و زن چنان تكليفي بر عهده ندارد. علاوه بر اين، مسووليّت هاي مالي ديگري نيز بر عهده ي مرد است كه زن چنان

مسووليّت هايى ندارد. از جمله ي اين مسووليّت ها، مي توان به ديه ي عاقله و نيز تامين هزينه هاي جنگ هايي كه براي كشور اسلامي پيش مي آيد و دولت، به كمكهاي مردمي نياز پيدا ميكند، اشاره كرد.

در نتيجه اگر احكام مربوط به زن و مرد را درون سيستم احكام اسلام نگاه كنيم، مي بينيم هرگز به زن ظلم نشده و حقّ او ضايع نگرديده است.

در مسئله ي ديه، حكم اسلام اين است كه اگر زني را بكشند بايد يك دوم ديه را بدهند. امّا اگر مردي را بكشند بايد ديه ي كامل بپردازند. قضاوت ناعادلانه اي است اگر بگوييم از نظر اسلام ارزش زن نصف مرد است؛ زيرا ديه بيانگر ارزش انساني شخص نيست و در ارزش انساني، قرآن يك سر سوزن بين زن و مرد تفاوت نگذاشته است و مي فرمايد: مَن قَتَلَ نَفساً بغَير نَفسِ اَو فَسادٍ فِي الاَرضِ فَكَانَما قَتَلَ النّاسَ جَميعاً 1: اگر كسي شخص بي گناهي- خواه مرد و خواه زن- را بكشد، گويا همه ي بشريّت را نابود كرده است. پس در گناه انسانكشي و در ارزش فرد كشته شده، جنسيّت نقش و تأثيري ندارد.

1- سوره ي مائده، آيه ي 32.

ديه بيانگر قيمت انساني فرد كشته شده نيست. آيا كسي حاضر است به او ديه و پول بدهند و مادر يا پدرش را بكشند؟ قطعاً نه. آيا ديه جبران كننده ي لطمه ي عاطفي كه انسان از كشته شدن زن، شوهر، مادر، پدر يا فرزندش بر او وارد شده است، مي باشد؟ آيا اين پول مي تواند عاطفه ي جريحه دار را ترميم كند؟ يقيناً نه.

ديه فقط

جبران لطمه ي اقتصادي است كه به بازماندگان وارد شده است. دو خانواده را در نظر بگيريم؛ در يكي مادر آن خانواده را كشته اند. اين مادر اصلاً مسووليّت تأمين هزينه هاي خانواده را به عهده نداشته و لطمه ي اقتصادي آنچناني به خانواده ي او وارد نشده است. امّا در خانواده ي ديگر، پدر را كشته اند. در واقع نان آور خانواده را كشته اند و زن و فرزندان، تأمين كننده ي هزينه ي زندگي شان را از دست داده اند و به شدّت لطمه ي اقتصادي خورده اند. اگر بخواهيم اين ضايعه ي اقتصادي را ترميم كنيم، مطمئنّاً بايد به خانواده اي كه نان آورش را از دست داده است بيشتر كمك كنيم. ضمن اينكه اين ديه ي كامل، به زني كه شوهرش كشته شده است، مي رسد. يعني زن بازمانده، دو برابر مرد بازمانده ديه نصيبش مي شود. در نتيجه در مسئله ي ديه، نه تنها به زن ظلم نشده است، بلكه حكم به نفع اوست.

چرا قرآن به مرد اجازه داده است همسر خود را بزند؟

يكي از پرسش هايي كه در مورد احكام اسلام درباره ي زن مطرح

مي باشد، ناظر بر جواز تنبيه بدني زن بوسيله ي شوهر است؛ كه آن را ناعادلانه و مغاير شئون و حقوق انساني زن مي دانند.

اوّلاً بايد توجّه داشت حكم مورد اشاره، درباره ي زنان ناشزه است كه از تن دادن به وظايف زناشويي در قبال شوهر خود سربازمي زنند و نه همه ي زنان. قرآن كريم مي فرمايد: وَ اللاّتي تَخافونَ نُشوزَهُنَّ فَعِظوهُنَّ وَ اهجُروهُنَّ فِي المَضاجِعِ وَ اضرِبوهُنَّ فَاِن اَطَعنَكُم فَلا تَبغوا عَلَيهنَّ سَبيلا اِنَّ اللّهَ كانَ عَليّاً كَبيراً 1: و زناني را

كه از سركشي آنها (در وظايف زناشوييشان) بيم داريد، نصيحت كنيد؛ سپس در بسترها از آنان دوري كنيد؛ سپس آنها را بزنيد؛ پس اگر از شما اطاعت كردند، ديگر در پي توجيه و يافتن راهي براي تحت فشار قرار دادن آنها نباشيد؛ كه همانا خداوند والا و بزرگ است.

جز زن ناشزه، در مورد عموم زنان، حتّي زني كه مرد قصد طلاق دادن او را دارد و يا او را طلاق داده است، قرآن كريم كراراً بر رفتار پسنديده و شايسته ي مردان با زنان تأكيد كرده است.2 از جمله، مي فرمايد: عاشِروهُنَّ بالمَعروفِ 3: با زنان به نحو پسنديده و شايسته مراوده و معاشرت كنيد. بنابراين آنچه در قرآن كريم در مورد نحوه ي رفتار با زنان ناشزه آمده است، امري استثنايى مي باشد و احراز نحوه ي رفتار مورد نظر قرآن با عموم زنان نيست.

ثانياً زني كه از انجام وظايف زناشويي خود در قبال شوهرش، سربازمي زند؛ علاوه بر اينكه شوهرش را كه تكاليف خود را در مورد او

1- سوره ي نساء، آيه ي 34.

2- سوره ي بقره، آيه هاي 228 تا 241، سوره ي نساء، آيه هاي 19 و 25 و سوره ي طلاق، آيه هاي 2 و6.

3- سوره ي نساء، آيه ي 19.

انجام داده است، تحت فشار قرار داده و اذيت ميكند؛ خانواده اش را در معرض متلاشي شدن قرار داده و به خود و فرزندانش نيز آسيب مي رساند. بنابراين انديشيدن تدبيري براي به خودآمدن زن و دست برداشتن او از اين انحراف، هم به سود شوهر و فرزندان است و هم به نفع زن و بقاي كانون خانواده ي او.

ثالثاً

در آيه ي شريفه، از لطيف ترين راه به خودآوردن زن، يعنى پند دادن و نصيحت كردن، كار آغاز شده است و اگر زن با پند و اندرز به خود آمد و دست از رفتار منحرف خود برداشت و به فرمانبري از خواست شوهر تن داد؛ با توجّه به قسمت اخير آيه، نوبت به مراحل بعد نمي رسد. امّا اگر پند و اندرز كارساز نشد و زن همچنان به كجروي خود اصرار ورزيد؛ براي تنبّه او، مرد بايد از طريق جدا ساختن خود از او در بستر يا جداساختن بستر خود، تاً ثير منفي رفتار زن را بر عشق و علاقه ي شوهر، به او بفهماند. امّا اگر اين كار نيز موثر واقع نشد، نوبت به مرحله ي سوم مي رسد كه زدن است. لكن در اين مرحله هم توجّه به دو نكته لازم است. نخست اينكه غرض از زدن، آسيب جسمي وارد آوردن به زن نيست؛ بلكه مقصود انجام كاري است كه ناراحتي شوهر را برساند و زن را از نظر روحي متنبّه سازد. شاهد اين امر احاديثي است كه پيامبر و ائمّه عليهم السلام در اين مورد بيان داشته اند.

امام باقر عليه السّلام فرمودند: اِنَّهُ الضَّربُ بالسِّواكِ 1: مقصود از اين زدن، زدن با چوبه ي مسواك است. از پيامبر اكرم صلّي اللّه عليه وآله وسلّم نيز

1- طبرسي، تفسير مجمع البيان. ذيل آيه ي 34سوره ي نساء.

نقل شده است كه فرمودند: لا تَضربوا نِسائكُم بالخَشَبَ فَانِّهُ فيهِ القِصاصَ ولكنِ اضربوهُنَّ بِالجوعِ وَ العُري حًتّي تُربحوا فِيَ الدُنَياَ وَ الآخِرَة 1: زنانتان را با چوب نزنيد؛ زيرا در اين نوع زدن قصاص بر شما

واجب مي شود؛ لكن آنها را با گرسنگي و برهنگي بزنيد، تا در دنيا و آخرت به راحتي نايل شويد. به بيان ديگر، جامه و غذاي مورد علاقه ي آنها را برايشان تهيّه نكنيد؛ تا به خود آيند و دست از سركشي و انحراف بردارند. در نتيجه در آيه ي مورد بحث، جنبه ي رواني تنبيه مدّ نظر است، نه تحت ضربات شديد قرار دادن بدن زن. علي عليه السلام فرمودند: اَلمَراةُ رَيحانَةٌ لَيسَت بِقَهرَمانَةٌ 2: زن گلي خوشبوست وپهلوان نيست. اين جمله اشاره دارد كه با زن بايد به لطافت رفتار كرد و در پي زورآزمايى با او نبود.

دوم اينكه امروزه متخصصان تعليم و تربيت از يك سو و كارشناسان حقوقي و جرمشناسان از سوي ديگر، به اين حقيقت رسيده اند كه در مواردي، اصلاح و تربيت شخص خطاكار، جز از راه تنبيه بدني امكان پذير نيست و ناكارآمدي شعار حذف مطلق تنبيه و كيفرهاي جسماني، در عمل اثبات شده است. البتّه تنبيه كه با نظري خيرخواهانه و به قصد اصلاح و تربيت شخص انجام مي شود، چيزي است غير از تلافي انتقامجويانه و يا عقوبت و مجازات مجرم. بر همين اساس، اسلام در موارد نادري كه ساير تدابير اصلاحي سودمند واقع نمي شود، به عنوان آخرين راه حل، تنبيه بدني را براي اصلاح و نجات شخص از انحراف و تباهي، مجاز مي شمارد. امّا

1- مجلسي، بحا را لانو ا ر، ج 0 0 1، ص 249. 2- نهج البلاغة، نامه ي 31. در اين موارد نيز همان گونه كه اشاره شد، از يك سو تأكيد ميكندكه شخص تنبيه كننده نبايد در صدد تشفي

خاطر خود از راه آزردن طرف مقابل باشد و از سوي ديگر توجّه مي دهد شخص در تنبيه بدني بايد مراقب باشد كه زدن به نحوي شديد نباشد كه از آن آثاري همچون سياه شدن جاي ضربات، به جا ماند كه در اين صورت، شخص تحت تنبيه، شرعاً و قانوناً حقّ ديه و قصاص خواهد داشت. اگر آثار ضربات بيشتر باشد، ممكن است به اجراي حد نير منجر شود.

بر اساس آنچه گفته شد ممكن است در مواردي، براي نجات زن نادان و سركش، ازبدبخت كردن خودوخانواده اش، لازم باشد، با نيّت خير و بدون قصد انتقام و با مد نظر داشتن تاثير روحي و نه جسمي تنبيه، درحد ّمحدودي كه موجب ديه ياقصاص نشود، زن مزبورموردتنبيه بدني قرار گيرد. تأكيد آخر آيه بر اين كه خد اوند والا و بزرگ است، هشداري است به شوهر، كه به استناد قدرت جسماني خود، نسبت به همسر سركش و منحرفش،. ظالمانه رفتارنكند؛ زيرا خداوند از شوهر، بالاتر و بزرگ تر است و در صوت رفتارظالمانه ي او با زن مزبور، خدا شوهر ظالم را مجازات خواهد كرد.

ثالثاً تنبيه بدني دراسلام منحصر به زن نيست. درقوانين قضايي اسلام بابي تحت عنوان تعزيرات غيراز حدود شرعي است كه به عنوان مجازات اعمال ميگردد. تعزيرات تنبيهاتي است كه حاكم شرع براي تنبّه واصلاح شخص خطاكار لازم تشخيص مي دهدو بخشي از اين تنبيهات كه نسبت به مردوزن خطاكار اِعمال مي شود، تنبيهات بدني است.

چرا در برخي احاديث، زنان مورد نكوهش قرار گرفته اند؟

يكي ديگر از پرسش هايي كه در مورد نظر اسلام درباره ي زن مطرح مي باشد، ناظر بر احاديثي است كه به كاستي ها و عيوبي در

زن اشاره نموده و زن را به سبب آنها مورد نكوهش قرار داده اند.

با توجّه به اينكه در مقام بررسي تفصيلي يكايك احاديث مزبور نيستيم، نكاتي كلي را ذكر ميكنيم كه با دقّت در آنها، مي توان به پاسخ پرسش فوق دست يافت.

نخست اينكه هر عبارتي را كه به نام حديث نقل شده است، نمي توان با قاطعيّت، سخن معصوم دانست. به علّت وجود احاديث مجعول و ضعيف و براي تشخيص احاديث موثّق و قابل اطمينان و نيز به منظور درك مدلول و معناي واقعي احاديت، دانشي به نام علم الحديت در جهان اسلام ايجاد شده است كه بدون مراجعه و استفاده از آن، نمي توان از اينكه جمله اي به راستي متعلّق به معصوم است و در صورت تعلّق به معصوم، مقصود و منظور واقعي معصوم از بيان آن چه بوده است، اطمينان حاصل كرد. بنابراين ابتدا بايد با بهره گيري از علم الحديث، در مورد اينكه كداميك از احاديث مورد اشاره را مي توان مطمئنّاً سخن معصوم دانست، بررسي كرد. در اين بررسي، برخي از احاديث مورد استناد سوال كنندگان، از دور خارج مي شوند.

دوم اينكه نكوهش موجودي به علّت كاستي و عيبي، وقتي معقول و منطقي است، كه وجود آن عيب و كاستي، در حوزه ي اختيار شخص مورد نكوهش باشد. هيچ شخص خردمند و عاقلي، موجودي را به علّت كاستي و نقصي كه اختياري او نيست، نكوهش و مذمّت نميكند. به عنوان مثال، در عين اينكه درسنگ عاطفه و عقل وجودندارد كسي سنگ رابه علّت بي عاطفگي يا بي خردي، مستحقّ نكوهش نميداند و مذمّت نميكند زيرا سنگ درداشتن اين خصوصيّات

مختار نيست در مورد زن نيزهمين حكم صادق است. مثلاً هيچ شخص عاقلي زن را به علت اينكه صورتش ريش نمي رويد، مستحقّ نكوهش نميداندو مذمت نميكند چنان كه ستايش مردرابه علّت روئيدن ر يش صورتش منطقي نمي داند بنابراين درمواردي كه احاديث به برخي ويژگيها ي تكويني زن همچون ظرافت وكمي قدرت جسماني ومعافيت ازاموري چون جهادوكارهاي دشوار به علت آن ياعادات ماهيانه ومعافيت ازانجام عبادات در آن دوران، اشا ره ميكنند، نبايدآنهاراحمل بر نكوهش كرد

سوم اينكه نكوهش شخصي به علت كاستي وعيبي نشان مي دهد شخص مزبورمي تواندآن ويژگي منفي رانداشته باشد.در نتيجه اگر در برخي احاديث، زن به علّت كا ستي هاوعيوبي مورد نكوهش قرار گرفته است، خودآن احاديث بهترين دليل است براينكه زن ميتواند آن خصوصيّات منفي را نداشته باشد

چهارم اينكه درقران كريم بارهاانسان مورد نكوهش قرارگرفته است وباتعابيري همچون كَفاروكَفور

بسيار كفران پيشه، كَنود 3 بسيارناسپاس قتور 4بسياربخيل

1- سوره ي ابر اهيم، آيه ي 34. 2- سوره ي اسر اء، آيه ي 67. 3- سوره ي عاديات، آيه ي 6. 4- سوره ي اسراء، آيه ي 100.

هَلوع 1: بسيار حريص، ظَلوم 2: بسيار ستمگر، جَهول 3: بسيار نادان، عَجول 4: بسيار شتابزده، ضَعيفْ: ناتوان و يَئوس ": يأس پيشه، مورد نكوهش قرار گرفته است. بي شك اين نكوهش ها حاكي از اين نيست كه انسان، خو ا ه ناخواه، داراي چنان ويژگي هاي مذمومي است و راه گريزي از آنها ندارد. بلكه مقصود اين است كه زمينه ي طبيعى وجود انسان به گونه اي است كه اگر همچون گياهي وحشي و خودرو، كه زير دست باغبان كارداني پرورش نيافته است، تحت

تربيت مكاتب و مربّيان الهي قرار نگيرد و خودرو بار بيايد، داراي چنان ويژگي هاي نكوهيده اي خواهد بود. بر همين اساس، وقتي هم زن به علت عيوب و نقايصي، مورد نكوهش احاديث قرار مي گيرد، به اين معناست كه زمينه ي طبيعي وجود زن به گونه اي است كه اگر تحت تربيت مكاتب و مربّيان الهي قرار نگيرد و همچون گياه وحشي و خودرو، رشد كند، داراي چنان خصوصيّات ناپسندي خواهد شد. در نتيجه، نكوهش هاي مزبور شامل زناني كه تحت تربيت دين، به وارستگي و شايستگي نايل شده اند، نمي باشد.

1- سوره ي معارج، آيه ي 19. 2- سوره ي ابراهيم، آيه ي 34. 3- سوره ي احزاب، آيه ي 72. 4- سوره ي اسر اء، آيه ي 11. 5_ سوره ي نساء، آيه ي 28. 6- سوره ي هود، آيه ي 9.

نكته ي فوق وقتي روشنتر مي شود كه به تجليل هايى كه گويندگان همان احاديت حاوي مذمّت از زنان بزرگ عالم كرده اند توجّه شود به عنوان مثال ستايش هايي را كه در احاديث فراوان، از حضرت فاطمه?، حضرت خديجه، حضرت زينب، حضرت معصومه سلام الله عليهن صورت گرفته است، اگر در كنار احاديث حاوي مذمت زنان قرار دهيم، روشن مي شود كه نكوهشهاي مزبور، ناظر بر همه ي مصاديق جنس مونث وتمامي زنان نيست.

پنجم اينكه دقت در زمان و شرايطي كه معصومان ? چنان نكوهشهايي از زن كرده اند، نشان مي دهد كه چنين نكوهش ها ناظر بر موارد خاص و زنان غير مهذب و سبكسر معيني مي باشد كه ميبب فتنه ها و خسارات عظيم در تاريخ بشريت بودند.

جملات نكوهش آميز امير المومنين ? در ماجراي جنگ جمل را، كه به سركردگي يكي از زنان رسول خدا? بر پا شد و به ريخته شدن خون جمع عظيمي از مسلمانان منجر گرديد، مي توان به عنوان يكي از مصاديق نكته فوق مورد توجه قرار داد. همچنين نكوهش هاي ناظر بر زنان غير مهذب، تجمل پرست، دنيا طلب و هوسباز را، توسط پيامبر و ائمه ? مي توان به عنوان مصداق ديگري براي نكته مذكور، مورد دقت قرار داد. بنابر اين چنان نكوهش هايي، شامل زنان مهذب، معنويت گرا و مطيع اوامر الهي نخواهد بود.

ششم اينكه برخي احاديث مورد استناد سوال كنندگان، اساساً حاوي مذمتي از جنس زن نيست؛ بلكه نوعي تحذير از قرار دادن زن در موقعيت ها و شرايطي است كه به دليل خصوصيات تكويني و وجودي زن، احتمال لغزش وي در آنها زياد است. به بيان ديگر، آن موقعيّت ها و شرايط، زمينه ي مساعدي براي لغزش و خطاي شخصي است كه چنان خصوصيّاتي دارد. لذا اين احاديث درصددند از قرارداده شدن زن در معرض آن لغزشگاه ها جلوگيري كنند. چنين احتياط و پيشگيري در مورد هر كس انجام شود، كاري منطقي است. كما اينكه قرآن كريم به همه ي مردان و زنان مومن هشدار مي دهد: لا تُلقوا بِاَيديكُم اِلَي التَّهلُكَةِ 1: با دست خودتان، خود را به هلاكت نيفكنيد. يعني خود را در معرض تباهي و هلاكت قرار ندهيد. و بر همين مبناي منطقي، عقلا ميگويند: اِتَّقوا مِن مَواضعِ التُّهَمِ: از موقعيّت ها و جايگاه هايي كه در آنها ممكن است مورد اتّهام قر ارگير يد، بپرهيزيد.

گرچه در لغزشگاه ها،

لغزيدن قظعي نيست؛ لكن به دليل زياد بودن احتمال لغزش، احتياط و حزم حكم ميكند كه شخص، خود را از معرض آنها دور نگه دارد. يكي از علل نهي حضور شخص مسلمان در مجلس گناه، در عين قطعي نبودن آلوده شدن شخصي كه در چنان مجلسي حاضر مي شود؛ همين نكته است. بر همين اساس، به علّت برخي ويژگي هاي رواني در زن، از جمله، عواطف و احساسات شديد، در برخي احاديث، مردان از قراردادن زنان در موقعيّت ها و شرايط خاصّي و محول كردن كارهاي معيّني به ايشان، تحذير شده اند؛ تا نه خودِ زن دچار لغزش شود و نه كسي بتواند او را به لغزش وادارد و بلغزاند. چنان كه در امر ازدواج نيز، زناني كه براي نخستين بار قصد ازدواج دارند، مكلّف شده اند تنها در

1- سوره ي بقره، آيه ي 195.

صورت موافقت پدر يا ولي شرعي خود پذيراي.ازدواج باشخص مورد نظرشان شوند. زيرا اين خطر وجود دارد كه مرد هوسبازي با نيتي ناپاك به تحريك احساسات دختر بپردازد و از اين طريق، اعتماد او را جلب كند و او را بازيچه هوسراني هاي خود سازد و پس از نيل به خواسته اش، بيرحمانه او را ترك گويد. ضميمه شدن موافقت پدر، كه كمتراحساساتي و بيشتر منطقي تصميم مي گيرد، به موافقت دختري كه تجربه ازدواج ندارد و بيشتر، تحت تاثير عواطف و احساسات تصميم مي گيرد، تدبيري است براي جلوگيري از وارد آمدن چنين آسيبي به دختر و به هيچ وجه نبايد آن را سلب اختيار و آزادي عمل از دختر در امر ازدواج، به حساب آورد. هر شخص منصفي تاييد

مي كند كه انديشيدن چنين تدبيري در برابر چنان خطر محتملي، كاري كاملاً منطقي و لازم است.

همانگونه كه در آغاز اشاره شد، نكات فوق ناظ بر كليات پاسخ پرسش از احاديث مورد بحث است و در مورد هر يك از احاديث مزبور، نكات خاصي وجود دارد كه ذكر آنها نياز به مجال بيشتري دارد.

ختم سخن

از خداي متعال مي خواهيم معرفت ما را نسبت به حقايق ديني، بالا ببرد؛ ما را قدردان آموزه هاي ارزشمند و بلند دينمان قرار دهد؛ توفيق پايبندي و عمل به احكام الهي را نصيبمان كند و توفيق عنايت نمايد كساني را كه به علّت نا آگاهي، به بيراهه كشيده شده اند، آگاه كنيم و متقاعدشان سازيم كه زندگي متعالي، ارزشمند، شيرين و سعادتمند، مرهون پايبندي به احكام الهي، از جمله حجاب، وقار، متانت، وزانت، سادگي و بي پيرايگي زن است.

13- حقوق زنان؛ برابري يا نابرابري

مشخصات كتاب

سرشناسه : باقري فرد، سعيده، 1355 -

عنوان و نام پديدآور : حقوق زنان: برابري يا نابرابري پاسخ به شبهات مسائل زنان/ سعيده باقري فرد.

مشخصات نشر : قم: نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها، دفتر نشر معارف؛ تهران: نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها، معاونت پژوهشي 1386.

مشخصات ظاهري : 134 ص.

فروست : مطالعات فرهنگي و اجتماعي 4.

شابك : 9500 ريال : 978-964-531-090-3

وضعيت فهرست نويسي : برونسپاري (فاپا)

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس.

موضوع : زنان -- وضع حقوقي و قوانين -- ايران

موضوع : حقوق زن-- ايران

شناسه افزوده : نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها دفتر نشر معارف

شناسه افزوده : نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها معاونت پژوهشي

رده بندي كنگره : KMH2467 /ز9 ب2 1386

رده بندي ديويي : 346/550134

شماره كتابشناسي ملي : 1056423

پيشگفتار

امروزه شاهد هجوم گسترده به قوانين اسلامي پيرامون حقوق زنان مي باشيم كه بدون اشاره به سند قرآني يا روايي اين قوانين، با عناوين مختلف آنها را مورد تهاجم قرار مي دهند. علاوه بر آن، گاه با چشم پوشي عمدي نسبت به گام هاي مثبت و مهمّى كه جهت بهبود وضعيت زنان در جمهوري اسلامي ايران برداشته شده قوانين موجود به رگبار تهمت بسته شده و با ارايه برخي خلاها يا ضعف هاي قانوني، وضعيت زنان در ايران، به شدت ظلمانى و تيره و تار نشان داده مي شود. اين ايرادات در بين دانشجويان دانشگاه ها كه از عواطفي لطيف سرشارند نيز منتشر شده وگاه آنان را به موضع گيري غير واقع بينانه واداشته است.

مجموعه حاضر درصدد است با بيان سوالات موجود در بين دانشجويان پيرامون حقوق زنان در ايران، پاسخ مناسب ارايه دهد.

سوال ها به ترتيب فصول در جلسات گفتگو و پرسش و پاسخ، توسط خانم ها فاطمه بداغي، فريبا علاسوند و زهرا آيت اللهى پاسخ داده شده و توسط خانم سعيده باقري فرد تدوين يافته است.

اداره مطالعات زنان و خانواده

فصل اول : فاطمه بداغي
اجازه شوهر براى عمل جراحى زن

سؤال: چرا زن براي عمل جراحي خود نيازمند امضاى همسرش مي باشد؟

پاسخ.

: با توجه به شواهد موجود بايد اذعان نمود كه چنين قانوني وجود ندارد و صرفاً بحث اجازه از خود فرد مطرح است. در بند 2 از ماده 59 قانون مجازات اسلامي اين گونه بيان مى گردد كه: "هر نوع عمل جراحي يا طبى مشروع كه با رضايت شخص يا اوليا يا سرپرستان يا نمايندگان قانونى آنها و رعايت موازين فني و علمي و نظامات دولتي انجام شود، در موارد فوري اخذ رضايت ضروري نخواهد بود"

به اين ترتيب اين ماده قانوني تصريح دارد به اينكه در عمل جراحي، رضايت شخص يا اوليا پا سرپرست بيمار گرفته مي شود. بايد گفته شود كه اشخاص اعم از زن و مرد از ديدگاه قانون، پس از رسيدن به سن بلوغ رشيد محسوب شده مگر آنكه عدم رشد يا جنون آنان اثبات گردد و زنان نيز از اين قاعده مستثني نبوده و فقط افراد محجور (غير رشيد، مجنون) تحت سرپرستي و قيموميت مي باشند.

لذا فرمي كه در اكثر بيمارستان ها جهت امضا وجود دارد، فرم همراه مي باشد و هر كسي به عنوان همراه مي تواند اين فرم را امضا نمايد. ضمن آنكه زن مي تواند مطابق قانون، صرفاً خودش به عنوان صاحب نفس، برگه

را امضا نمايد.

البته همان گونه كه در قانون مشاهده مي شود، اين امر شامل

موارد فوري

كه حال بيمار وخيم مى باشد، نبوده و در چنين مواردي حتي بدون اجازه از خود بيمار يا همراه وي، بيمارستان موظف است اقدامات ضروري را به انجام رساند و مطابق بند 2 ماده واحده قانون مجازات خودداري از كمك به مصدومين و رفع مخاطرات جاني مصوب 1354، جرم محسوب گشته و داراي محكوميت مي باشد.

در خصوص بيان دليل اينكه چرا بيمارستان ها از بيمار و يا همراه وي امضا مي گيرند، مى توان به ماده 60 قانون مجازات اسلامي استناد نمود كه: "چنانچه طبيب قبل از شروع درمان يا اعمال جراحي از مريض يا ولي او برايت حاصل نموده باشد، ضامن خسارت جاني يا مالي يا نقص عضو نيست و در موارد فوري كه اجازه گرفتن مكن نباشد، ضامن نمي باشد".

به اين ترتيب پزشكان براي اينكه اگر در حين عمل جراحى، سهواً خسارت جاني يا مالى يا نقص عضو براي بيمار پيش آمده ضامن نباشند، سعى مي كنند از خود بيمار يا همراه او امضايي مبني بر برائت خود از خسارات احتمالى، بگيرند و به اين وسيله با آرامش خاطر به درمان بپردازند. در حقيقت هدف اصلي اين ماده، ايجاد امنيت شغلى براي پزشك است.

قتل فرزند توسط پدر

. سوال: چرا در قانون براي پدري كه فرزند خود را كشته است مجازات اعدام در نظر گرفته نمي شود؟ آيا اين به معناي مجوزي براي قتل فرزند نمي باشد؟

پاسخ: در هيچ جاي قوانين كشور، مجوزى براي قتل فرزند صادر نشده است. مطابق قوانين جمهوري اسلامى ايران جان مردم محترم است و هيج خوني نبايد به ناحق ريخته شود. بر اين اساس، داشتن ولايت و سرپرستي به معناي

مالك جان شخص تحت ولايت نمي باشد و از قانون نبايد چنين تعابيري استنباط نمود. مطابق با ماده 220 قانون مجازات اسلامي ؛ اگر فرزندي توسط پدرش كشته شود، پدر قصاص نمي شود و لكن به پرداخت ديه به صاحبان و اولياي دم (ورثه مقتول) و تعزير، محكوم مي گردد.

لازم به ذكر است كه مطابق با قوانين، قتل از موانع ارث محسوب مي شود و به اين ترتيب، ديه فرزند مقتول به پدر كه قاتل است تعلق نخواهد گرفت. بنابراين آنچه كه در اين قانون به چشم مي خورد، بحث منتفي شدن مجازات نمي باشد، بلكه صرفاً در مجازات تخفيف اعمال گرديده است.

در خصوص توضيح حكمت تخفيف مجازات پدر بايد گفت: براساس قوانين حقوقي، براي مجازات هر مجرمي نياز به عنصر مادي و معنوي مي باشد و اگر اين دو عنصر در خصوص جرمي وجود نداشته باشد، اعمال مجازات، صحيح نمي باشد. اين امر نه در خصوص پدر و فرزند كه در هر قضيه سهوي ديگري كه به وقوع بپيوندد، مراعات مي شود. به اين ترتيب اگر شخصى بدون وجود عنصر مادي و معنوي، شخص ديگري را به قتل برساند، قصاص اجرا نمي گردد.

نظير آنچه كه در تصادفات رانندگى اتفاق مي اقتد كه در اين موارد، عنصر معنوي سوء نيت يا عمد، محقق نمي باشد. در خصوص قتل فرزند توسط پدر نيز بايد گفت كه در 99%. اين گونه موارد، عنصر معنوي مشكل داشته و معمولاًا ين قتل ها، اتفاقي و از روي عصبانيت و خروج از حالت تعادل روانى اتفاق مي افتند و قصد قتل وجود نداشته است.

در اينجا لازم به ذكر است كه

در روايات پيرامون اين حكم، كلمه والد ذكر گرديده و در عربي، والد اعم از پدر و مادر است. در تفسير آن برخي از علما منظور از آن را صرفاً پدر كودك مى دانند، اما برخي ديگر معتقدند كه منظور، پدر و مادر هر دو با هم مي باشند. از جمله مقام معظم رهبري چنين رأيي را دارند. بر همين اساس و مطابق راي فقهى مقام معظم رهبري، هم اكنون پيشنهاد اصلاحي جهت تغيير اين قانون آماده شده و از مجاري قانوني پيگيري مي شود.

قتل زن توسط شوهر

. سؤال: چرا در قانون، مردان به راحتي مى توانند بر اساس سوء ظن به همسر خود بدون ترس از مجازات او را به قتل برسانند؟

پاسخ: اين سوال از آنجا مطرح شده است كه: مطابق ماده 630 قانون مجازات اسلامي: "هرگاه مردي همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبى مشاهده كند و علم به تمكين زن داشته باشد، مي تواند در همان حال آنان را به قتل برساند و در صورتي كه زن مكره باشد، فقط مرد را مى تواند به قتل برساند. حكم ضرب و جرح در اين مورد نيز مانند قتل است ".

در توضيح آن بايد گفت: اولاً مرد بايد حتماً همسرش را در بستر زنا و در حال انجام فعل ببيند. بنابراين صرف گمان نمودن يا ظن داشتن كفايت نمى كند. ثانياً علم به تمكين زن داشته باشد، يعني بداند كه زن مجبور نگرديده و تمكين وي با كراهت نمى باشد. حال اگر مردى با توجه به شرايط گفته شده مرتكب قتل همسرش گرديد، بايد مهدورالدم بودن همسرش را در دادگاه به اثبات برساند.

مهدورالدم بودن

همسر زماني ثابت مي شود كه مشخص گردد كه وي مرتكب زناي محصنه (زناي زن شوهردار) گشته است و زناي محصنه در صورتي اثبات شدني است كه چهار شاهد عادل، عين عمل زنا را شهادت دهند. حال در صورتي كه شوهر پس از قتل همسر نتواند ثابت كند كه واقعاً همسرش عين عمل زناشويي را با مرد بيگانه انجام داده و به اين عمل نيز كاملاً راضي بوده است، شوهر دستگير شده و مجازات مي شود.

لازم به ذكر است كه قانون فوق، ترجمه ناقصي از تحريرالوسيله امام خميني (ره) مي باشد. از طرفي مطابق اصل 167 قانون اساسي ؛ در صورت سكوت و يا نقصان قوانين داخلي، مي توان به فتاواي معتبر فقهى مراجعه نمود لذا در پرونده هااي مربوطه، گفته مي شود كه به استناد اين ماده و تحريرالوسيله حكم داده مي شود. (و عملاً دادگاه هاي كشور به اين قانون به اين صورت عمل ننموده و به خود تحريرالوسيله مراجعه مي نمايند).

بنابراين مشاهده مي گردد كه اين قانون با شرايط مندرج در آن، به هيج وجه مجوزى جهت انجام قتل توسط همسرمحسوب نمى گردد و مجوز قتل هاي، عشيره اي و آداب و رسوم قتل به ساحت مقدس اسلام مربوط نمى باشد بلكه ناشى از كج فهمي ها و جهالت است.

مهريه زنان

سؤال: چرا در قوانين ايران شعار مي دهند كه زنان هنگام طلاق مهريه مي گيرند، در حالي كه به قول معروف مهريه را چه كسي داده و چه كسي گرفته است؟

پاسخ: متأسفانه اين امر ناشي از فرهنگث اشتباه جامعه است كه تصور مي شود تا زماني كه زن طلاق نگرفته است، مهريه به

او تعلق نمي گيرد. در صورتي كه بر اساس شرع و قوانين كشور، مهريه، عندالمطالبه بوده و به مجرد عقد، زن مالك مهر مي گردد.

البته ميزان مهريه بايد در حد معقول و مطابق وسع همسر تعيين گردد. افزايش بي رويه ميزان مهريه در نهايت به نفع زنان نمى باشد، چرا كه اين امر منجر به افزايش هزينه ازدواج (ولو به صورت رواني) گرديده و ميزان ازدواج را كاهش مي دهد. كاهش ازدواج هم براي زنان و مردان جامعه مضر بوده و سلامت خانواده ها را از ميان مي برد.

علاوه بر مهريه، زن در زندگي مشترك، از حقوق مالى ديگري نيز بهره مند مي باشد. بر اساس شروط ضمن عقد نكاح كه در عقد نامه ها ملحوظ گرديده و از ابداعات حكومت اسلامي محسوب مي شود، دارايي و مال كسب شده در طول زندگي مشترك ميان زوجين تقسيم مى گردد. (شرط تنصيف دارايي)

در حالي كه حتي كشورهايى كه مدعي حقوق زنان مي باشند، در مورد عقد نكاح يك نوع نظام مالي را انتخاب مي كنند (در نظام هاي غير مالي، زن و مرد را يكسان در نظر مي گيرند). لذا در مسايل مالي يكي از دو نظام تنصيف و استقلال را اتخاذ مي نمايند.

بر اساس نظام استقلال، حقوق هر يك از زوجين متعلق به خودشان مي باشد و بر طبق نظام تنصيف، حقوق زن و مرد در طول زندگي مشترك ميان ايشان نصف مى شود و اگر زني كاركرده باشد و مرد در خانه مانده باشد، نصف دارايي زن به مرد تعلق مى گيرد. در حالى كه در قوانين ما اين گونه است كه حتي اگر

زن شاغل باشد، حقوقش متعلق به خودش مي باشد و تنصيف اموال، تنها در مورد دارايي مرد اعمال مي گردد.

نكته قابل توجه آنكه ؛ تبصره الحاقي به ماده 336 قانون مدني مصوب 23/ 10/ 85 مجمع تشخيص مصلحت نظام، شوهر را در جمهوري اسلامي ايران موظف مي كند تا در صورت تقاضاي زن، به وي در قبال انجام كارهاي خانه حق الزحمه بپردازد. (دريافت اجرت براي عمل، مگر اينكه زن قصد تبرع داشته باشد). طبق اين اصلاحيه ولو اينكه شوهر در قيد حيات باشد و طلاق مطرح نباشد يا اينكه شوهر فوت شده باشد اين حق الزحمه قابل مطالبه است.

تابعيت زن ايرانى در ازدواج با مرد غير ايرانى

. سؤال: چرا اگر زني ايراني بخواهد با يك فرد خارجى ازدواج كند، بايد از وزارت كشور اجازه بگيرد و چرا بس از ازدواج، همسر و فرزندانش تبعه ايران نمي گردند؟

!پاسخ: بحث تابعيت در كشور ما به دلايل زير داراي محدوديت مي باشد؛

- ملاحظات متعدد جمعيتي: اعطاي نامحدود تابعيت با توجه به افزايش جمعيت كشور با سياست هاي جمعيتى كشور كه در راستاي كاهش جمعيت مى باشد، ناسازگار بوده و از اين لحاظ به منفعت كشور نمى باشد.

- سياست هاي امنيتي؛ اعطاي نامحدود تابعيت به اتباع بيگانه با ملاحظات امنيتي كشور ناسازگار مي باشد.

- وحدت خانوادگي؛ بر اساس آموزه هاي ديني و قوانين داخلي كشور، وحدت خانواده از اساسي ترين امور تلقى مي گردد كه به نظر مى رسد در ازدواج با فرد بيگانه و در پذيرش تعدّد تابعيت، زندگي خانوادگي در موارد حادي نظير بروز جنگ منازعات سياسى بين كشورها و... دچار تزلزل خواهد شد.

لذا به نظر مي رسد كه اصل بحث محدوديت در

اعطاي تابعيت، امر نامعقولي نباشد. بر اساس قوانين داخلي، زنان ايراني در هنگام ازدواج با مرد خارجي، ملزم به گرفتن مجوز از وزارت كشور مي باشند و در اين حالت ؛ تابعيت و قوانين كشور مرد مورد نظر، معرفي گشته و وزارت كشور اين موارد و نيز عدم سوء پيشينه كيفري مرد را بررسى نموده و در صورت تأييد، براي ازدواج زن مجوز صادر مي نمايد.

اين قانون به نوعي حمايت از حقوق زنان محسوب گشته و زن، ضمن اطلاع از نظام حقوقي كشور متبوع مرد، آگاهى حاصل مي نمايد كه بر اثر ازدواج با اين شخص، تابعيتش چه سرنوشتى مي يابد و تا چه اندازه در معرض تزلزل قرار خواهد گرفت.

به عنوان مثال بر اساس نظام حقوقي افغانستان، زن بيگانه اي كه با مرد افغاني ازدواج مى كند، تابعيت خودش را از دست مي دهد. بنابراين در مجوزي كه وزارت كشور براي ازدواج زنان صادر مي نمايد، تضمين هاي حقوقي لازم را- نظير نفقه و مهريه- كه در نظام حقوقي مرد موجود نمى باشد، از مرد اخذ مي نمايد.

لذا مشكل از جايي ناشي مي شود كه زنان براي ازدواج خود از وزارت كشور مجوزى اخذ ننموده و ازدواج هاي ايشان، غير قانوني تلقي مى گردد. البته اخيراً با قانون مصوب مجلس تحت عنوان "تعيين تكليف زنان ايرانى كه شوهران خارجي دارند، "؛ زنانى كه قبلاً بدون مجوز اقدام به ازدواج نموده و صاحب فرزنداني مي باشند، اين امكان تا حدودى فراهم شده كه بتوانند خود و فرزندانشان تابعيت ايرانى دريافت نمايند.

لازم به ذكر است ملاحظاتي كه در خصوص محدوديت ازدواج زنان ايرانى با مردان بيگانه

مطرح مي باشد، در خصوص ازدواج مردان ايراني با زنان خارجي نيز وجود داشته و به نظر مي رسد بايد قانون در اين زمينه نيز محدوديت هاي لازم را اعمال نمايد. البته چنين محدوديت هايي در برخي موارد؛ نظير منع ازدواج مردان ايرانى شاغل در كنسولگري ها با زنان خارجي وجود دارد.

لذا بهتر است كه كشور ما محدوديت در ازدواج با اتباع بيگانه را در خصوص مردان و زنان به يك ميزان لحاظ نمايد و بايد توجه داشت كه بحث تابعيت هيچ ارتباطي به رياست خانواده ندارد و نمى توان از رياست مرد در خانواده، چنين تفسير موسعي نمود بلكه تابعيت رابطه فرد با دولت است.

فصل دوم : فريبا علاسوند
نقش مردان در مديريت خانواده

. سؤال: چرا اسلام مردان را قوّام و رئيس خانواده قرار داده و به زنان امر نموده تا در مقابل شوهر تمكين نمايند؟

پاسخ: در پاسخ ابتدا بايد توضيح داد كه قواميت به چه معناست و جايگاه و محدوده اش كجاست و چگونه حقوق مذكور بر آن مترتب مى شود؟

از آنجايى كه در اسلام- كه منشأ قوانين مدنى در كشور ماست- اصل، خانواده و حفظ كيان آن است، اين امر اقتضا مي كند كه اين خانواده به مثابه يك مجموعه به هم پيوسته توسط يك نفر مديريت شود و مديريت او به معناي قواميت اوست. اما عدم فهم درست از اين واژه كه ناشى از فرهنگ خاص حاكم است، نتيجه اش اعمال مديريت مستبدانه از سوي برخى مردان مي باشد. حتي اگر قوام بودن را به رياست هم معنا كنيم، در انديشه دينى رئيس هر گروهى، خادم آنهاست و هر رئيسي نيز با ايجاد همكاري و تعاون در مجموعه مورد رياست

خويش ، بايد از قانون مشاوره استفاده نمايد. به عبارت ديگر اصل تشاور كه عبارت است از وظيفه مندي

اعضاي يك مجموعه در سرنوشت فردي و جمعي خود، طبق عقل، آيات و روايات و تجربه، از استبداد، جمود و ايجاد مقاومت منفي جلوگيري كرده و مجموعه ها را كارآمدتر مي كند.

ثانياً قوام به معناي كسى است كه با جديت فراوان به انجام وظايف، اقدام و قيام مي كند. لذا قواميت بيش از آنكه يك حق تلقي شود يك تكليف است، آن هم تكليفى كه ابزار لازمش نيز در اختيار مرد است. گرچه اين تكليف حقوقي را نيز به دنبال خود مى آورد، چرا كه اگر كسي نسبت به كساني مسئوليت داشته و راجع به اموري متصدي شد، ديگران نيز نسبت به او تكاليفي دارند و بايد با همكاري، او را در انجام وظايفش ياري رسانند. در مرحله بعد اگر اسلام زن را به پذيرش دست حمايتگر مردان دعوت كرده، بر اساس واقعيات تكويني وجود اوست. هر زني در كنار خود تكيه گاهي مي طلبد كه در عين محبت و انعطاف صلابت مردانه داشته باشد تا به حمايتش اميدوار باشد.

در نتيجه وقتي مردان به وظايف خود در حمايت از زن و خانواده اقدام مي كنند، توقع تمكين و گردن گذاري از ناحيه افراد خانواده و تمكين خاص از سوي زن، توقع زيادي نمي باشد.

نكته مهم ديگر در تبيين قواميت مرد اين است كه خانواده از آن دسته از تجمعاتي است كه براي افراد غير از حيثيات فردي ايشان، موقعيت هاي جديدي به بار مي آورد. پيوند زوجيت، رابطه اي يگانه ساز بين زن و شوهر است و رابطه

هاي پس از آن رابطه هاى خوني و نسبي هستند كه بين افراد ايجاد مي شود. نتيجه اين ارتباطات تنگاتنگ، ميل به جانبداري، حمايت، مراقبت، دلواپسي، دلسوزي، احساس مسئوليت توأم با عشق و محبت و... است. ليكن اين مسئوليت بسيار مهم اخلاقي را نمي توان به يك نسبت به همه اعضاي خانواده سپرد. بديهي است كه مسئوليت هاي حقوقي مقارن در يك جمع به تضاد، نزاع و بي نظمي خواهد انجاميد. انتخاب دو رئيس براي يك پست، خطايى آشكار است. وجود سلسله مراتب در اين جهت حياتي بوده و لذا مرد به عنوان شوهر و پدر، داراي اقتداري است كه ويژگي حقوقى قواميت بر عهده او نهاده شده است. البته لازم به يادآوري است كه هدف از دادن اقتدار به شوهر يا پدر، ايجاد بهانه اي براي ظلم يا رسيدن به آرمان هاي خودخواهانه يا دلخواهانه نيست، بلكه در اينجا هم مثل تمام قوانين اسلامي، هدف "جلب رضايت خداوند" است، كه لازمه اش تربيت مردم از طريق پذيرش مسئوليت هاي مناسب خود و ظرفيت هاي وجودي ايشان و ورود به حوزه اقتدار است.

ظلم نيز از منفورترين واژه هايي است كه در شريعت اسلامي با تعيين دقيق مرزهاي ولايت و سرپرستى و تفكيك بين واژه هايي نظير ولايت، قواميت، حضانت و امثال آن و تعيين دامنه هاي هر يك از نظر حقوقي، افراد را از ظلم به يكديگر بر حذر داشته است، ولايت در معناي دقيق و گسترده اش متعلق به گروهي خاص است و در مورد انسان هاي عادي نسبت به يكديگر مصاديق و دامنه معيني دارد، كه خروج از اين دامنه، ظلم است. قواميت

نيز اصطلاحي متفاوت از ولايت است و به معناي ولايت شوهران بر همسرانشان نيست، بلكه مديريت و رياستي متفاوت است كه بر اين اساس، لازم بوده است با واژگان متفاوت بيان شود. در اين بين، مهم اين است كه بدانيم قوامت به معناي لزوم سرپرستى و حمايت اقتصادي خانواده و مديريت اخلاقي و معنوي و همچنين تمكين و حضانت، همگى جهت ساماندهي همان روابط و پيوندهاي متفاوت و منحصر به فردي است كه در خانواده به وجود مي آيد و از آنجايى كه اين روابط و پيوندها، از نيازهاي متقابل است، افراد در خانواده همه مسخر يكديگرمي باشند. در واقع در نهاد خانواده همه نسبت به هم نقطه هاي ضعف و قوت دارند كه آنها را به يكديگر متصل مى سازد.

در پايان تأكيد بر اين نكته ضروري است كه دين در عين طرح قوانين، آنها را با گزاره هاي اخلاقى تلطيف مى كند. به عنوان مثال در خصوص نفقه در عين آنكه مرد را به اندازه شأن و توانايى مالي خود موظف مى سازد، وي را با اين قاعده اخلاقى نيز آشنا مي نمايد كه بهتر است مسكن، خوراك و پوشاك زن بهتر از آنچه باشد كه در منزل پدرش بوده است.

در مقابل، افق نگاه زن را نيز وسيع مي كند، به نوعى كه جابه جايى يك ظرف در منزل را براي او حسنه و عبادت محسوب مى نمايد و براى زحمات و مشقاتي كه بابت فرزندان متحمل مي شود، اجري كه مطابق با مزد شهيد است، قرار مي دهد. لذا با ايجاد يك نگاه عبادي، او را از تنگناي تكاليف و حسابگري در مقابل

انساني چون خود مي رهاند و در فراخناي بندگى پروردگار قرار مى دهد. در واقع آنچه ما را از قشري گرى و ظاهر بينى رها و به گوهر دينداري رهنمون مى سازد، توجه به روح اصلى احكام است كه همان قرب خداوند مى باشد. لذا بدون توجه به اين روح و طرح ناقص و انتزاعي احكام، موجب آن مى گردد كه احكام اسلامي را ناعادلانه و ظالمانه تلقى كرده و درصدد تغيير آنها برآييم.

اختيار طلاق در دست مردان

. سغال: چرا در اسلام، اختيار مردان در امر طلاق وسيعى تر از دايره اختيار زنان است؟ ا

!پاسخ: علامه طباطبايى (ره) مي فرمايند: جواز طلاق خود يك حكم فطرى است، يعنى همان طوركه ازدواج پاسخ به يك نياز فطري است، جواز طلاق هم در مواردي كه به آن نياز است، پاسخ به يك نياز واقعي است.

به اين ترتيب هرگاه زوجين به هر دليل احساس كنند كه قادر به ادامه حيات زناشويى خود نيستند، طلاق در دين اسلام براي خاتمه دادن به چنان زندگي روا داشته شده است. اما آنچه مهم به نظر مى رسد اين است كه ما در كنار اين حكم نيز مثل همه احكام ديگر اسلامى با پرهيز از ظاهربينى و قشري كرايى به روح جاري در حكم توجه كرده و اهداف آن را كه تنظيم حيات معقول و دلپذير است، بشناسيم تا احكام، مورد سوءاستفاده قرار نگيرد و اسباب ايجاد عدالت گردد. قرآن كريم به وضوح كسانى را كه احكام اسلامي را دستاويز ستمگري قرار مي دهند، مسخره كنندگان احكام مي نامد نه عمل كنندگان به آن.

ا. در فصل سوم نيز پاسخ هايى به اين سوال داده شده

است. خانواده در اسلام كانوني بسيار مقدس بوده و به عنوان يك اصل اصيل و بنيان جامعه اسلامى مطرح است، به طورى كه حفظ و سلامتى آن يكى از اهداف احكام مقدس اين دين مبين مي باشد. با اين مقدمه به برخي از مسايل مهم كه در حاشيه حكم طلاق آمده است اشاره مي نماييم:

ا- طلاق در عين جواز، از نظر فرهنگ اسلامى قبيح است.

2- طلاق داراى ضوابط فراوان است. اصولاً در اسلام، طلاق آسان كه در هر شرايط روحي و هيجانى قابل دسترسي باشد، وجود ندارد.

3- در موارد قابل توجهى در كنار طلاق، حكمى به نام عده وجود دارد، كه در يك تفسير، مدت زماني براي تفكر و التيام زخم خانوادگي است و زماني است كه دو همسر مي توانند راجع به برگشت دوباره به زندگي خانوادگى بينديشند.

4- در صورتي كه مرد همسر خود را طلاق مي دهد و زن دوران عده را سپري مي كند، قرآن دو گزينه را پيش روي او مى نهد كه رضاى الهي فقط و فقط در انتخاب يكي از آن دو مى باشد. يكى ؛ امساك به معروف است يعني اگر مرد مايل به نگهدارى از همسرش مى باشد، به او رجوع كند، ولي نه براي آنكه به او صدمه برساند، بلكه با اين هدف كه از روي جوانمردي و انسانيت، زندگى صميمانه اي را با او برقرار سازد. ديگري: تسريح به احسان است، تسريح لفظي است كه به معناي آزاد سازي و ايجاد راحتى بوده و در بحث طلاق مطرح مى شود.

اگر مردي مي خواهد زن خود را طلاق دهد، در واقع هدف معنوي او بايد آزادسازي

زن باشد و اين تسريح، به احسان باشد. يعني مرد فراتر از ضوابط حقوقي عمل نموده و از روي احسان و نيكوكاري با زن رفتار نمايد و قرآن كريم به شدت از اضرار يعني آزار رساني و خشونت منع مي كند. حتي در شرايطي كه دو همسر در بدترين شرايط عاطفي مى باشند و تصميم به انحلال كانون خانواده دارند، روح اصلى احكام مربوط به طلاق، ناظر به نكات فوق مى باشد.

امّا آنچه كه ممكن است مورد سوال قرار گيرد، راجع به حكم اولي اسلام راجع به طلاق مى باشد كه آن را به اراده مرد منوط داشته است، البته با توضيحات فوق شايد تا حدي اين بحث روشن شده باشد، اما بايد اضافه نماييم كه طلاق به معناي خاتمه دادن به يك زندگي است كه احياناً با سرنوشت كودكى مرتبط مي باشد. طلاق به شدت محتاج مديريت عقلاني است و نبايد مردان و زنان سوار بر مركب احساس، عاطفه و غضب به سوي جدايي حركت كنند. زنان داراي چنان قدرت احساسي و عاطفي هستند كه بارها و بارها مى توانند زخم هاي احساسي و تمايلات روحي خود را التيام بخشند. در واقع آنان نيروي "خود ترميم " عجيبي از جنس عاطفه دارند. لذا به دليل "ديگرانديش" بودنشان كمتر اهداف خودخواهانه و فردگرايانه دارند و مخصوصاً مصالح فرزندان را همواره در نظر مي گيرند، لذا در بسياري از موارد، حتى اگر شوهران خود را دوست نداشته باشند، مي توانند با آنها به حيات خانوادگى ادامه دهند.

ولي عنصر عشق و عاطفه در مردان در خصوص رابطه زوجيت با غريزه شهواني آنها ارتباط مهمي داشته و در

صورتى كه به همسر خود بي علاقه شوند، ادامه زندگى زناشويى برايشان ناممكن تر بوده پس شايد اين امر، طبيعي باشد كه حق طلاق در وهله اول به دست مردان باشد.

ليكن ما مي خواهيم بر اين امر تكيه نماييم كه يافتن دهها ساز و كار براى خاتمه دادن به زندگي و ايجاد شرايط مساعد براى دسترسي سريم افراد به طلاق، تفكري ديني نيست. همان طور كه اعمال خشونت ها، بدرفتاري ها و تحت فشار قراردادن زن ها براى گذشت از حقوق مالي خود نيز با تفكر اسلامي- تسريح به احسان- به هيچ وجه سازگار نمي باشد و همان طور كه اشاره گرديد، سوءاستفاده از احكام، چيزى جز بازي با امر خداى متعال نيست. لذا به نظر مى رسد قوانين مربوط به طلاق، طوري در شريعت تنظيم شده كه هم راه حل بودن و هم نهايي بودن آن در رفتار فرهنگى و قانوني حفظ شود.

در عين حال در اسلام روش هايى نيز پيش بيني شده است كه در آن، زنان مى توانند ابتكار عمل در طلاق را به دست گيرند. به عنوان مثال مي توانند از ابتداي ازدواج در متن عقد خود شرط كنند كه در صورت بروز شرايطى كه خود در نظر دارند، وكيل در طلاق خود باشند، اين شروط وفق مقررات قانوني به تصويب رسيده و تنظيم شده و تحت عنوان شروط ضمن عقد در سند نكاحيه درج شده است كه امضاي آن توسط شوهر و زن ضمن عقد ازدواج داراي ضمانت اجراي قانوني مي باشد.

چند همسرى مردان

. سؤال: چرا مطابق شرع اسلام و قوانين دأخلي كشور حق چند همسري مردان به رسميت شناخته شده

است در صورتي كه زنان چنين حقي را ندارند؟

!پاسخ: يكى از مزاياي مهم فقه اسلامى، واقع نگري آن به مسايل مختلف مي باشد. به اين ترتيب كه در تشريع احكام، همه انسان ها در همه اعصار و با ويژگي هاي مختلف روحي و جسمي لحاظ شده اند، چرا كه فقه برنامه زندگي همه آنهاست. در اين بين واقعيات اجتماعي كه انسان به شدت از آنها متأثر است، مورد توجه اسلام بوده است. البته اين به معناى تأثير منفعلانه در مقابل واقعيات نيست، بلكه اسلام از ابتدا در تشريع احكامش به وجود واقعياتي كه همواره به صورت مستمر در حاشيه يا متن زندگي بشر حضور دارند، توجه داشته است. تعدد زوجات يكي از همين احكام اسلامي است كه با توجه به واقعياتي كه ذيلاً به آنها اشاره مي شود، وضع شده است اگر چه از خلال اجراي آن در موارد مقتضي، بخشي از زنان نيز دچار مشكلاتي شوند.

البته توجه به اين نكته ضروري است كه اين حكم، ابداع اسلام نبوده است كه آن را متهم سازيم، بلكه اسلام فقط به آن نظم بخشيده، از آزادي بيش از حد مردان كاسته و آن را منوط به شرايطي مانند اجراي عدالت نموده است.

اما واقعيات اجتماعي اى كه از آنها سخن گفتيم عبارتند از: 1- غريزه جنسي، يك غريزه فعال و فراگير است كه عدم مديريت صحيح آن موجب فعاليت بيشتر و خارج از مدار آن مي شود.

2- ازدواج براي هر يك از مرد و زن كاركردهايي از جمله: ابقاي نسل پاك و ارضاي غريزى، عاطفي و اقتصادي دارد و هر انساني براي كسب اين كاركردها به ازدواج تمايل

دارد و لذا حق تأهل از نظر اسلام، حق شامل و عامي است كه همه مي توانند آن را احراز نمايند.

3- به دلايل متعدد هميشه تعداد زنان و دختران آماده ازدواج بيشتر از مردان آماده ازدواج است. از جمله اين دلايل مي توان به بيشتر بودن سن بلوغ دختران از پسران و شروطي كه براى تشكيل خانواده پيش روي پسران است اشاره كرد. كه اين مشكل زمانى جدي تر مي شود كه بدايم زنان بيوه اي هستند كه جداً براي بقاي زندگي سالم خود و فرزندان احتمالي شان، نياز به حمايت ويژه اي دارند كه لزومأ حمايت مالى نيست، بلكه نياز عاطفى نيز هست. به هرحال، براي حل اين امور طبعاً يكى از اين سه راه در پيش رو مى باشد: الف) سياست ها به سمت روابط آزاد پيش برود. كه نتيجه اش رها شدن انرژي غريزي فعال در جامعه از يك سو و خشكيدن ريشه هاي عفت و پاكدامني از سوي ديگر است كه در نهايت خانواده ها در معرض آسيب قرار خواهند گرفت.

ب) چشم پوشى بر واقعيت هاي پيش گفته و پيشنهاد راه حل تحمل فضاي موجود و اينكه هيج زني نمي تواند در زندگي خود وجود رقيبي را تحمل كند و امثال اين مسائل، البته اين امر در هر حال واقعيت را تغيير نمى دهد.

ج) با نظر به واقعيات، راه ميانه اي را در پيش گيريم. قطعاً يك ازدواج دايم تك همسري، ازدواجي كامل و از هر حيث مطلوب است. ولي وجود واقعيت ها باعث مي شود كه راه براي تعدد زوجات يا ازدواج موقت باز شود و فرقش با ازدواج موقت يا روابط

آزاد در ضوابط و قوانيني است كه در ازدواج دائم وجود دارد، كه برخي به كنترل فردى و تقويت خويشتنداري فرد برمي گردد و به نوعي مي توان گفت حايز ويژگي اخلاقي، اعتقادي و فقهي اند و برخي نيز به كنترل اجتماعي برگشته و نياز به مديريت كلان اجتماعي و تنظيم ساختاري و سازماني دارند.

كنترل رسانه ها از نظر تهييج غريزه جنسى، تقويت عنصر غيرت و عفت در اجتماع، حمايت اقتصادى دولت از بيوه زنان، و زنان خود سرپرست به خصوص داراي فرزند، آموزش حقوق و مسئوليت هاي خانواده به ويژه در مسئله همسري و-. از اموري هستند كه بايد در برنامه ريزي اجتماعي تعبيه شوند و از سوي ديگر جنبه اصيل احكام مربوط به جواز تعدد زوجات و ازدواج موقت حفظ شود تا در صورت لزوم، افراد خاص بتوانند به آن بپردازند. در نهايت به نظر مي رسد راه حل سوم بهترين گزينه است، البته با اين قيد كه فرهنگ صحيح را براي اجرايي شدن درست و معقول احكام فوق نيز ترويح نمود، تا احكام به دستاويزي براي هوس بازان مبدل نگردد. اگر افراد بدانند كه براي خروج از خانواده تك همسري تنها راه، ازدواج و پذپرقتن تعهدات مختلف در ازاى يك رابطه زناشويي است، طبعاً بخش كمى از افراد به اين مسئله روى خواهند آورد. در حالي كه روابط آزاد براي هيج مردي زحمت اضافه ندارد و بسياري از خانواده ها را در معرض فروپاشي و عدم بهداشت جنسي و فقدان سلامتى و... قرار مي دهد.

تفاوت ديه زن با مرد

. سؤال: چرا ميزان ديه زن نصف ديه مرد است؟ آيا اين امر بدان معناست كه ارزش زن

معادل نصف ارزش مرد مي باشد؟

!پاسخ: در تبيين اين حكم اسلامي و تفاوت آن در مورد زن و مرد، مهم ترين دليل اين است كه: مسئله ديه يك قرارداد اقتصادي است و ملاك ارزيابي انسان نيست. مهمترين شخصيت هاي اسلامى با ساده ترين افراد از نظر ديه يكسان هستند. ديهء مرجع تقليد، يك انسان متخصص يا مبتكر، با ديه يك كارگر ساده در اسلام يكى است، به دليل اينكه ديه عامل تعيين ارزش نيست و تنها يك ابزار است. معيار ارزش همان است كه در قرآن بدان تصريح شده است كه «ان اكرمكم عند الله اتقاكم »

يكي از وظايف اصلى مردان قيام به امر خانواده و انفاق برآنهاست: به اين معني كه شرعاً هر مردي موظف است تا نيازمندي ها و حوايج مادي و اقتصادى اعضاى خانواده را بر طرف سازد، هر چند زن از مال دنيا و ثروت مكفي برخوردار باشد. حال اگر تفاوت اثرگذاري زن و مرد را در شريان اقتصادي خانواده و جامعه به عنوان يك واقعيت بپذيريم، روشن خواهد شد كه لطمه مالي كه در حاشيه كشته شدن مرد يا نيروي مولد و نان آور خانواده

1. حجرات، 13.

متوجه خانواده مي شود، بيش از لطمه مالي است كه كشته شدن يك زن براي خانواده به وجود مي آورد و فقدان مردي كه واجب است نفقهء همسر خود را تأمين نمايد، از صحنه خانواده و اجتماع، از نظر اقتصادى آثار زيان بارتري بر جاي مى گذارد، تا فقدان يك زن.

نكته قابل توجه اين است كه اين ديه به خانواده مرد داده مي شود، تا زن و فرزندان او از جهت اقتصادي در نبود

مرد خانه به مشكلات مالي گرفتار نشوند و در اين مرحله مي توان گفت ؛ در اين داوري، شريعت اسلامي به نوعى رعايت وضعيت زن و فرزندان آن مرد را نموده است.

البته در تفكري كه اساس و شالوده آن را اقتصاد تشكيل داده است و انسان به مثابه ماشينى مي ماند كه بايد با صرف كمترين انرژي بيشترين كار را تحويل دهد، مرد و زن از نظر اقتصادي داراي وظايف و ارزش اقتصادي برابرند و تفاوت در ديه و نگرش مزبور بى معناست.

صرف نظر از اثر اقتصادي هر يك از زن و مرد براى خانواده و اجتماع، جان زن و مرد از نظر ارزشگذاري هاي الهى كاملاً برابرند. طبق نص صريح قرآن، كشتن هر انساني اعم از زن و مرد، از بزرگ ترين جرايم محسوب مي گردد به حدي كه كشتن يك تن، چه زن و چه مرد مساوي با كشتن همه انسانهاست. در اين نگاه نه زن بودن و نه مرد بودن، دخالتي در ارزيابي ندارد. عذاب و عقاب چنين عملي، خلود در عذاب اخروى است و لذا كيفرهاي دنيوي، مقابله با اصل عمل نمي كند، بلكه صرفاً اين كيفرها راهكاري براي جلوگيري از ارتكاب يا تكرار عمل در جامعه هستند.

در نتيجه از نظر قرآن، اصل انسان كشي يك جرم بزرگ و نابخشودني است و تفاوت در نحوه ديه و قصاص، ربطى به اين قضيه ندارد: چنانچه هدف اسلام از تعيين ديه و جريمه مالى قيمت گذاري بدن و اعضاي آن نيست، بلكه هدف مبارزه با فساد و جنايت است.

در پايان اشاره به دو نكته شايسته مي باشد، اول آنكه اگر در مواردي زن

در اقتصاد خانواده موقعيتى داشت كه نوعاً مردان دارند، موجب نقض در قانون نمي شود، چرا كه هر قانوني ناگزير از مراعات نوع است و ملاحظهء تمام موارد و مستثنيات، امكان پذير نمي باشد.

نكته دوم اين كه بايد توجه داشت كه "حكمت " يك حكم شرعي لزومأ "علت " آن محسوب نمي شود و به همين خاطر، فقها هيچگاه براساس "حكمت"، به استنباط "حكم شرعي " نمي پردازند. بلكه بر اساس علت نامه و حصول آن، حكم مي كنند و در مورد ديه نمى توان حكمت را به جاي علت قرار داد و نتيجه قطعى گرفت.

سنگسار زنان

. سؤال: چرا زن و مردي كه مرتكب عمل زنا شوند، مستوجب حكم زنا (سنگسا ر) مي گردند ؟

!پاسخ: كيفرهاي اسلامي، بازتاب و انعكاس انتقام جويى فرد يا جماعتي نيست كه قانون را به نفع خود وضع كرده باشند. بلكه براي تأمين مصالح عمومي و اعتلاي كلمه حق است. بر اين اساس خداوند براي اداره صحيح نظام بشري، احكامي را فرض نموده است كه با اجراي آن، اصل حيات، عرض و مال، آزادي فردى و اجتماعي و امنيت از آسيب اخلال گران و اضرار آنان كه موجب فساد در زمين است، مصون داشته شده و در قبال تهمت ها و افتراها، تضمين مي گردد، كه اين امر در حكومت اسلامي، زيربناي مهم اجتماعي صلح و امنيت محسوب مى شود.

حكم زنا يا سنگسار يكي از اقسام حدود است. حدود يكي از ضلع هاي چهارگانه سيستم كيفري اسلام مي باشد، كه عبارتند از؛ حدود، تعزيرات، قصاص و ديات يا خونبها، و حدود در برابر اعمال خلاف عفت و اخلاق و تجاوز

به مال و شرف مردم و ساير حقوق عمومي اعمال مي شود.

اما حدود گرچه في نفسه جزء فقه قضايي اسلام محسوب مي شود، ولي اجراي آن جزء اصول سياسي اسلام و از وظايف اجتماعي و سياسي امام يا ولي فقيه و حاكم شرع، يا همان دولت اسلامي مي باشد و البته اين نكته حايز اهميت است كه اسلام قبل از اقدام به مجازات، به مسئله تبليغ و هدايت مردم توجه كرده و از مجازات جاهل و نادان و ناتوان فكري خودداري كرده و آن را براي مبارزه با اهل عناد و تبهكاران در نظر گرقته است. مواردي كه شرع اسلام رجم يا سنگسار را براي جرم تعيين كرده است عبارتند از:

. آميزش زن و مرد همسردار، با مرد يا زني كه عاقل و بالغ باشند. (ماده 83 ق. م. ا بند الف وب).

. آميزش مرد يا زن همسردار با مرده. اين جرايم نوعاًا ز دو طريق اثبات مي شوند: 1) اقرار، 2) شهادت گو ا هان (بينه)

1- اقرار؛ خود شرايطي دارد، مثل آنكه انسان بايد عاقل و بالغ بوده و از روي اختيار و بدون هيچ گونه اكراه يا اجباري اقرار نموده باشد، اقرار نيز چهار بار و ترجيحاً در چهار جلسه باشد. نكته حائز اهميتى كه از كتب روايى و نحوه اعمال اين حكم از سوي نبي اكرم (ص) و اميرالمومنين (ع) بدست مي آيد، اين است كه ايشان تا آنجايي كه امكان داشت سعي داشتند راه صدور حكم را مسدود نموده و در صورت وجود كوچك ترين شك و شبهه اي، طوري كه موجب خلاصي فرد از سنگسار يا هر حد ديگرى مي

شد، از او رفع حد مي نمودند، لذا اگر اقرار به طور كامل انجام نمي شد و شخص مقر قبل از اتمام دفعات چهارگانه، از اعتراف خويش عدول مي نمود، ديگر رجمي در كار نبود، چنانچه اجماع فقها هم بر آن قائم است. 2- بينه: شهادت گواهان است كه براي اعتبار شهادت آنها نيز شرايطي (مواد 77، 78، 79 ق. م. ا) در فقه اسلامي منظور شده است و وجود كمترين خللي، موجب سقوط رجم و اثبات مجازات براي خودگواهان به دليل اقترا مي شود. با اين شرايط واضح است كه شريعت مقدس اسلام در باب مسائل ناموسي، احياط لازم و موكدي را به خرج داده است تا انسان ها با پيش گرفتن رويه كتمان نسبت به اين مسايل، از موجبات سوءاستفاده از احكام الهي و شيوع افترا و تهمت هايي از اين قبيل كه امنيت رواني جامعه را به شدت به خطر مي اندازد، جلوگيري نمايند.

فصل سوم : زهرا آيت اللهي
زن در قانون اساسى

. سؤال: چرأ زن در قانون اساسي تنها زماني كه همسر يا مادر است به رسميت شناخته مي شود و به عنوان يك انسان مستقل در قانون اساسي جايگاهي ندارد؟

!پاسخ: مطابق با اصل بيستم قانون اساسي ؛ "همه افراد ملت اعم از زن و مرد يكسان در حمايت قانون قرار دارند و از همه حقوق انساني، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي با رعايت موازين اسلام برخوردارند" به اين ترتيب اصول قانون اساسي، مردان و زنان را به طور مشترك و يكسان مدنظر قرار داده و اصل بيستم هم بر همين موضوع تأكيد نموده است.

علاوه بر آن، اصل 21 قانون اساسى، توجه ويژه اي را به مسائل زنان معطوف

نموده است. براساس اين اصل ؛ "دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعايت موازين اسلامي تضمين نمايد و امور زير را انجام دهد:

1- ايجاد زمينه هاي مساعد براي رشد شخصيت زن و احياي حقوق مادي و معنوي او.

2- حمايت مادران، بالخصوص در دوران بارداري و حضانت فرزند و حمايت از كودكان بي سرپرست.

3- ايجاد دادگاه صالح براي حفظ كيان و بقاي خانواده

4- ايجاد بيمه خاص بيوگان و زنان سالخورده و بى سرپريست.

5- اعطاي قيوميت فرزندان به مادران شايسته در جهت غبطه آنها در صورت نبودن ولى شرعى ".

اين اصل، حاكي از نگاه جانبدارانه قانون اساسى جمهوري اسلامي ايران نسبت به زن و حساسيت خاص به حقوق زنان مي باشد.

با نگاهى به اصل فوق مشاهده مي گردد كه سه بند اين اصل (2، 3، 5)،

با اشاره به نقش هاي مادري و همسري زن، سعى داشته است با حمايت ويژه از زنان در كانون خانواد ه، از امكان تضييع حق ايشان در خانواده جلوگيري به عمل آورد. اما در دو بند ديگر از اصل فوق (1 و 4)، اساساً زن را فارغ از جايگاه او در خانواده مدنظر قرار داده و دولت را موظف نموده تا به حمايت ويژه از زنان، فارغ از نقش همسري يا مادري، بپردازد.

بنابراين در پاسخ سوال مطرح شده مي بايست خاطر نشان نمود كه اولاً اصول مختلف قانون اساسي زن و مرد را به طور يكسان مدنظر قرار مي دهد و ثانياً قانون اساسي در يك اصل مهم، به طور خاص توجه ويژه اي را نسبت به زنان، به لحاظ زن بودن، همسر بودن، و مادر بودن معطوف

نموده است.

دخالت شوهر در رفت وآمد زن با خانواده اش

. سؤال: چرا مطابق قوانين ايران مرد مي تواند مانع از ديدار همسر خويش با والدينش گردد ؟

! پاسخ: چنين امري در قوانين ما وجود ندارد و مرد داراي چنين حقي نمى باشد. مطابق با ماده 1103 قانون مدنى، زن و شوهر به حسن معاشرت با يكديگر مكلف گرديده اند. لذا هر آنچه كه مطابق با عرف، مصداق حسن معاشرت تلقى گردد، مي بايست در زندگي خانوادگي مراعات شود. از جمله اين مصاديق حق زن در ديدار بستگان خويش مي باشد.

علاوه بر آن، مي توان به حق زنان در اين زمينه، مطابق با " منشور حقوق

و مسئوليت هاي زنان در نظام جمهورى اسلامى ايران " اشاره نمود. اين منشور به پيشنهاد "شوراي فرهنگي و اجتماعى زنان " و در جلسه 546 شوراي عالي انقلاب فرهنگي در مورخه31/06/1383 به تصويب رسيد. طبق اين مصوّبه كليه دستگاههاي كشور مكلف گرديدند. بر حسب وظايف دستگاهي و سازماني جهت سياستگزاري، اتخاذ تدابير قانونى، تصميمات و برنامه ريزي راجع، زنان، قواعد و اصول مندرج در اين منشور را رعايت نمايند. ضمن اينكه شوراي فرهنگي و اجتماعي زنان مكلف گرديده كه هر دو سال يك بار، نسبت به ارزيابي وضعيت، موارد نقض حقوق زنان را به شوراي عالي انقلاب فرهنگي منعكس نمايد.

در سال 1385 نيز مجلس شوراي اسلامى در صدد تقويت مبناي منشور بر آمد و آنرا در مجلس نيز به تصويب رساند. در هر حال منشور در حال حاضر در كشور ما به عنوان يك سند قانوني لازم الاجراء كه مصوب رسمى نظام است، مطرح مى باشد و در بسياري از موارد خلاهاي قانوني در خصوص مسايل زنان

را پاسخگو مي باشد.

لذا مي توان گفت در كنار ساير منابع حقوقي كه در بردارنده مواد قانوني مربوط به زنان مى باشد، " منشور حقوق و مسئوليت هاي زنان، نيز از اهميت ويژه اي برخوردار است.

در پاسخ به سوالى كه در ابتداي بحث مطرح شد، ذكر اين نكته ضروري است كه ماده 32 منشور، يكي از حقوق زنان را چنين اعلام نموده است: "حق و مسئوليت انجام صله رحم "، مطابق اين ماده ارتباط با بستگان از جمله پدر و مادر، يكي از حقوق و مسئوليت هاي زنان تعريف مي شود و مرد نمى تواند مانع از انجام اين حق گردد چرا كه صله رحم جزء واجبات مي باشد و شوهر نمي تواند مانع از انجام واجبات زن گردد. همان گونه كه اگر بر زنى، حج واجب گردد، همسر وي نمي تواند مانع از انجام آن شود. امام خميني (ره) نيز در اين زمينه مي فرمايد: زن درمورد انجام حج واجب يا پرداخت زكات يا نيكي به والدين و يا صله رحم لازم نيست از شوهر اجازه بگيرد و در صورت مخالفت شوهر از او اطاعت نمايد.1

بنابراين اگر زني جهت انجام صله رحم به ديدن پدر، مادر، خواهر، برادر و يا ساير بستگان خود برود، شوهر حق ممانعت نداشته و حق شكايت هم ندارد، اعراض او غير قانوني مي باشد و دادگاه به نفع زن حكم مي نمايد. البته زنان نيز بايد ملاحظه داشته باشند كه اين ديدارها منجر به دخالت والدين در امور خانوادگي زوجين نشود و براي استحكام خانواده مضر تلقي نگردد.

اجازه پدر براى ازدواج دختر

. سؤال: چرا دختر باكره در ازدواج خود نياز به اجازه

پدر و يا جد پدري دارد؟

ا. تحريرالوسيله، ج 2، ص 303، فصل فى القسم و النشور و الشقاق... ليس لها امر مع زوجها فى صدقة و لا هبة ر لا نذر فى لها الا بادله الا في حج او ركاة او بر والد بها او صله قرابتها. !پاسخ: به تصور برخي، قوانين جمهورى اسلامي ايران به پدر اجازه مي دهد تا بدون در نظر گرفتن علايق و تمايلات دختر خود، هرگونه كه خود تشخيص مي دهد در مورد ازدواج و زندگى آينده او تصميم گيرى نمايد و مطابق قانون، دختر در اين زمينه داراي هيج حقي نمى باشد.

برخي ديگر اين گونه بيان نموده اند كه اين قانون صرفاًا ز باب احترام به پدر است و لذا اين سوال را مطرح مي نمايند كه چگونه است كه پسران ملزم به رعايت چنين احترامى نسبت به پدر خويش نشده اند و يا اينكه چرا احترام به مادر در اين مسئله رعايت نشده است.

در جواب سوالات فوق، ذكر نكات ذيل ضروري است:

ا- رضايت دختر از شروط لازم براي ازدواج بوده و بدون آن، عقد صحيح نمي باشد.

در ماده 1070 قانون مدني، صريحاً به اين مطلب اشاره گرديده است: "رضاي زوجين شرط نفوذ عقد است ".

به اين ترتيب اگر دختري وادار به ازدواج گردد، در صورتي كه هيچ رضايتى به آن نداشته باشد، چنين عقدي به لحاظ شرعي و قانوني باطل است و اگر دختر بدون رضايت به عقد ازدواج پسري درآيد، اين دو زن و شوهر محسوب نمي شوند مگر آنكه دختر بعد از عقد، به اين ازدواج راضى شود كه در اين صورت، عقد نافذ گرديده و

نياز به خواندن عقد جديد نمي باشد. 2- مخالفت پدر با ازدواج دختر مي بايست دليل موجه داشته باشد.

مطابق ماده 1043 قانون مدني: "...هرگاه پدر يا جدپدرى بدون علت موجه، از دادن اجازه مضايقه كند، اجازه او ساقط و در اين صورت دختر با معرفي كامل مردي كه مى خواهد با او ازدواج نمايد و شرايط نكاح كه بين آنها قرار داده شده، پس از اخذ اجازه از دادگاه مدنى خاص، به دفتر ازدواج مراجعه و نسبت به ثبت ازدواج اقدام نمايد"

بنابراين پدر و يا جدپدرى نمى توانند به بهانه هاي واهي و غيرموجه از ازدواج دختر ممانعت نمايند و در صورت بروز چنين حالتي، دختر با مراجعه به دادگاه مي تواند براى ازدواج- بدون اذن پدر و جدپدري و با اجازه از دادگاه- اقدام نمايد.

به اين ترتيب شرط اذن پدر در ازدواج دختر، نافى منافع و مصالح دختر نبوده و بلكه از باب فوايدي كه داشته، مدنظر قانون و شرع قرار گرفته است. در توضيح اين مطلب بايد گفت: پدر و مادر دلسوزترين افراد نسبت به فرزندان هستند و پدر، فرد دلسوزي است كه هم جنس فردي است كه خواهان ازدواج با دختر مي باشد. بنابراين از طرفي پدران عموماً به دليل علاقه شديد به فرزند، مصالح دخترانشان را مدنظر قرار مى دهند و از سويي ديگر، چون مرد هستند، مردان را بهتر مي شناسند. لذا در ازدواج دختر باكره اي كه تجربه زندگي مشترك با يك مرد را نداشته است ا، مشورت و خرد پدرى دلسوز، ضميمه احساسات دختر مي گردد.

1. دخترى كه باكره نباشد و يك بار ازدواج كرده باشد، مطابق قانون و

شرع در ازدواج هاى بعدى اش نيار به اذن پدر و جذپدرى ندارد.

با توجه به تفاوت هاى ميان پسران و دختران و آنچه كه عموماً در جامعه شاهد آن مي باشيم، دختران در برخورد با جنس مخالف، با بار احساسى و عاطفي قوي تري برخورد نموده و با عشق و علاقه و حتى در مواردي، عجولانه وارد زندگي مشترك مي گردند. در حالي كه پسران ضمن توجه به احساسات، با سنجش عقلايي، اولويت را به منافع خويش داده و علاقه به زندگي مشترك، آنها را از حساب و كتاب باز نمي دارد.

طبيعي است كه با چنين وضعيتى و با توجه به آسيب پذيري بيشتري كه يك دختر در صورت عدم موفقيت در ازدواج برايش حاصل مي گردد، قانون سعي نموده است دختر را در امر ازدواج و تصميم گيري ياري نمايد. بنابراين اذن پدر در ازدواج دختر، صرفاًا ز باب احترام به پدر نمي باشد، چرا كه مطابق شرع، احترام پدر و مادر در كنار يكديگر واجب گرديده و جلب رضايت ايشان مستحب و ارزشمند است و اين مسئله را پسران نيز مي بايست رعايت نمايند.

پس مي توان گفت رضايت و اجازه پدر، نوعي حمايت از دختر در تصميم گيري براي زندگي آينده اش مى باشد و دايرمدار مصالح دختر بوده و با مراعات شرايطي است كه در نكات فوق به آنها اشاره گرديد.

با اين وجود، لزوم اذن پدر در ازدواج دختر باكره اي كه به سن رشد رسيده است، در ميان فقها، مورد اختلاف است و برخى فقها، ازدواج دختر رشيده را منوط به اذن و اجازه پدر و يا جدپدري وي نمي دانند، لذا

در صورت مصلحت و نياز جامعه امكان تغيير اين قانون بر اساس مباني فقهي، وجود دارد.

هرچند كه هم اكنون چنين نيازي احساس نمى شود و آمار بالاي طلاق در ازدواج هاي خياباني يا عشق هاي آتشين آغازين، ضرورت تداوم اين قانون را مشخص مي سازد. توجه به اين نكته نيز جالب است كه در قوانين برخي از كشورهاي غيراسلامي نيز بويژه در مواردي كه سن زوجين بالا نيست رضايت والدين اخذ مي شود.

سن مسئوليت كيفرى دختران

. سؤال: با توجه به قانون، سن مسئوليت كيفري براي دختران 9 سال و براي پسران 15 سال در نظر گرفته شده است به نظر شما آيا يك دختر 9 ساله در صورت ارتكاب جرم، مي بايست نظير يك فرد بزرگسال محاكمه شود؟

!پاسخ: در ابتدا لازم است به اين مسئله اشاره داشته باشيم كه اين قانون در آستانه تغيير مى باشد، چرا كه در سال 1385، لايحه اي تحت عنوان "آئين دادرسي اطفال و نوجوانان " از سوي هيئت دولت به مجلس ارايه شد كه در شور اول مجلس نيز به تصويب رسيده و سير قانوني خود را طي مي كند. در پيشنهادات اصلاحى اين لايحه سن مسئوليت كيفري دختران و پسران 15 سال در نظر گرفته شده است و براى برخى جرايم نيز 18 سال را مدنظر قرار داده اند. لذا جرايم زير سن 15 سال، از تخفيف جزايى بسياري برخوردار بوده و در برخي موارد نيز افراد زير 18 سال از تخفيف جزايي برخوردا ر مي باشند.

در تشريح تغيير اين قانون بايد گفت كه بيشتر، سن مسئوليت كيفري، سن بلوغ دختر و پسر در نظر گرفته مى شد. در حالي

كه در اين لايحه، با استناد به آراى فقهي موجود در اين زمينه، سن رشد لحاظ شده و سن مسئوليت جزايي به 15 سال تغيير يافته است.

در خصوص توضيح اين مسئله كه چرا مسئوليت كيفري يك فرد 15 سال با يك فرد 40 ساله برابر است بايد گفت :از زماني كه انسان از رشد فكري برخوردار مي گردد، حسن و قبح جرائم را درك نموده و نسبت به كردار و رفتار خويش مسئول مي باشد و در صورت ارتكاب جرم، مستوجب مجازات مي گردد.

لذا از حيث درك زشتي جرم و جنايت و در نتيجه مسئوليت كيفري، ميان يك فرد 15 ساله و يا 18 ساله اي كه به سن رشد رسيده است، با يك فرد ميانسال، تفاوتي وجود ندارد. همان گونه كه تفاوتي ميان مسئوليت كيفري يك فرد 30 ساله با يك فرد 40 ساله وجود ندارد. مگر آنكه شروط تحقق جرم وجود نداشته باشد يعني شخص عاقل نباشد و يا اينكه در زمان انجام جرم، اختيار از او سلب شده باشد و يا اينكه در انجام آن، قصد نداشته و سهواً مرتكب آن شده باشد. دراين گونه موارد، شخص مجرم- فارغ از اينكه چه سني داشته باشد- مستوجب مجازات نخواهد بود.

به اين ترتيب با در نظرگرفتن اين شرايط و با توجه به اصلاحات انجام يافته در قانون مسئوليت كيفري، به نظر مي رسد كه مشكل قانوني خاصي در مورد سن مسئوليت جزايي وجود نداشته باشد. در ضمن لازم به ذكر است هم اكنون نيز محل نگهداري افراد بزهكار زير 18 سال در كانون اصلاح و تربيت اطفال مي باشد.

شهادت زن در دادگاه

. سؤال: چرا در برخي

از دعاوي، شهادت زن در دادگاه پذيرفته نمي شود و يا شهادت دو زن، معادل شهادت يك مرد محسوب مي شود؟ ايا اين امر نافي ارزش زن در قوانين داخلي ما نيست؟

!پاسخ: حكم شهادت زن در دادگاه در موضوعات مختلف متفاوت مي باشد. در برخي موضوعات، فرقي ميان شهادت زن و مرد وجود ندارد و برخي مسائل، تنها با شهادت زن قابل اثبات مي باشد و در مورد برخي موضوعات نيز، تنها شهادت مردان نافذ است. البته در مواردي هم شهادت دو زن به جاي شهادت يك مرد پذپرفته مى شود.

در اين رابطه ابتدا بايد يادآور شد كه: نص صريح قرآن به تفاوتهاي موجود ميان شهادت زن و مرد اشاره داشته و برخى از روايتها نيز بر آن صحه گذارده اند. ملت مسلمان ايران نيز پذيرفته است كه قرآن كتاب هدايت بوده و كتاب جاودانه اي است كه بشر در مسائل مختلف زندگي فردي و اجتماعي خود جهت دست يابي به سعادت، به آن نيازمند مي باشد و همچنين اين سخن پيامبر (ص) را باور دارند كه فرمودند:

"انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتى اهل بيتى فان تمسكتم بهما لن تضلوا ابداً؛ مادامي كه به قرآن و اهل بيت متمسك شويد، گمراه نمى شويد."

پس با اعتقاد به اينكه آيات و قوانين الهي، در بردارنده مصالح و حكمت هايي هستند كه عمل بدآنها سعادت انسان را تأمين مي نمايد، در تشريح بحث شهادت مي توان مدعي وجود مصالحي گرديد كه علي رغم تفاوت ميان زن و مرد، در مجموع خير و صلاح و سعادت جامعه انساني را تضمين مي نمايد.

با ذكر اين مقدمه، پاسخ سوال

فوق با توجه به نكات زير قابل درك است:

1- تفاوت هاي موجود ميان شهادت زن و مرد و يا قبول كردن شهادت دو زن به جاي يك مرد، هيچ ارتباطي به ارزش گذاري ميان افراد جامعه ندارد. به همين جهت در مواردي كه لازم است دو فرد عادل شهادت دهند، هيچ تفاوتى نمي كند كه اين دو فرد چه كسانى باشند. ممكن است يكي از ايشان حضرت علي (ع) و ديگري، يك عضو عادي جامعه باشد. آيا در كنار هم قرار گرفتن شهادت اين دو فرد، نشان از ارزش يكسان ايشان مي نمايد؟ حال آنكه اگر ملاك شهادت بر اساس ارزش انسان باشد، حضرت علي (ع) خود معادل چندين و چند انسان ديگر براي شهادت

كفايت مي نمايد.

از آنجا كه شهادت زن ارتباطي با ارزش گذاري براي او ندارد لذا چنين نيست كه اساساً شهادت زن در دادگاه پذيرقته نشود و يا اينكه همواره شهادت دو زن معادل شهادت يك مرد محسوب گردد بلكه در امور مختلف، به لحاظ مناسبت آن مورد با طبيعت شاهد، تعداد شهود معين مي گردد.

در مواردي فقط شهادت زن پذيرفته مى شود، در مواردي شهادت زن پذيرفته نمي شود و در اموري هم شهادت زن به انضمام ساير زنان يا مردان پذيرفته مي شود.

2- برخي از دعاوي، صرفاً بر اساس شهادت زن قابل اثبات مى باشند و شهادت چندين مرد نمي تواند در اين موارد با شهادت ولو يك زن برابري نمايد.

اين موارد عبارتند از: اثبات ولادت و اثبات بكارت.

شهادت در اثبات ولادت، تأثير قابل ملاحظه اي در بحث ارث و تعيين وراث ميت داشته و چه بسا يك وارث مي

تواند ساير طبقات وراث را از ارث محروم نمايد. بنابراين با شهادت زنان بر ولادت يك فرزند، گاه ميلياردها تومان يا صدها ميليون تومان به فردي ارث مي رسد كه در صورت فقدان اين شهادت، به ديگري مي رسيد.

اثبات بكارت نيز در مواردي كه اتهاماتى نظير زنا وارد است، موثر بوده و مي تواند حكم قاضي را تغيير دهد و چه بسا باعث نجات جان يك فرد شود و اثبات نمايد كه اتهام زناي محصنه خلاف واقع بوده اسد

3- مواردي كه مطابق قانون، شهادت زن پذيرفته نمى شود، زن مي تواند به عنوان شاهد حادثه در دادگاه حاضر شده و آنچه را كه شاهد بوده است، براي قاضي بيان نمايد و در صورتى كه بيانات وي قاضي را در احراز علم نسبت به ماوقع حادثه ياري رساند، درصدور حكم قاضي موثر مي گردد. بنابراين اگر شهادت يك زن در هر امري، سبب ايجاد علم در قاضي گردد، قاضي بر اساس علم خود حكم صادر مي نمايد، چرا كه علم او برايش حجت است و تفاوتى نمى كند كه اين شهادت و گواهي به انضمام گواهي مردان واقع شده باشد يا زنان، و توسط يك زن واقع شده باشد يا چند زن، فقط بايد به گونه اي باشد كه براي قاضي علم و يقين حاصل گردد. در صورتي هم كه گواهي زن سبب علم و يقين قاضي نشود، ازآنجا كه اتهامي را به فرد وارد ساخته مي تواند زمينه ساز تحقيقات در مورد متهم شود و در نهايت با مشاهده ادله و شواهد، منجر به صدور حكم توسط قاضي گردد. 4- در مواردي كه شهادت مرد

پذيرفته مي شود شهادت هر مردي قابل پذيرش نيست بلكه لزوماً آن مرد بايد عادل باشد.

5- شهادت زن در برخي موارد حاد نظير طلاق و قتل پذيرفته نمي باشد.

به نظر مي رسد كه حكمت اين امر، دور نگاه داشتن زنان از مخاطرات اجتماعي بوده است.

در توضيح اين نكته بايد. گفت: بنابر آيه 282 و 283 سوره بقره ا، شخصي كه شهادت او پذيرفتني است و شاهد قضيه اي بوده است، مكلف به حضور در دادگاه جهت اداي شهادت مي باشد و اين امر براي شاهد، يك تكليف محسوب مى گردد. اساساً شهادت براي افراد يك تكليف محسوب مي شود و نه يك حق كه كسى ادعا كند اگر شهادت زن در مواردي

ا.:.ولأ يأب الشهداء أذا ما دعوا... و لاتكتموا الشهاده: من يكتمها فانه اثم قلبه و الله بما تعلمون عليم شاهدان وقتي فرا خوانده شوند نبايد ابا كند- شهادت رأ كتمان نكنيد و هركه شهادت را كتمان كند قلبش گناهكار است و خدا به آنچه انجام مى دهيد دانا است.

پذپرفته نمي شود حقي از او ضايع گرديده است بلكه در واقع تكليفي از روي دوش او برداشته شده است. بنابراين اگر شهادت زن در موارد حادي نظير قتل پذيرفته بود، نبايد از آمدن به دادگاه و دادن شهادت امتناع ورزد. حال آنكه شرع و قانون با نپذيرفتن شهادت زن در اين موارد، اين تكليف را از زن ساقط نموده است. چرا كه شخصى كه عليه او شهادت داده مي شود، ممكن است بر اساس آن شهادت، به اعدام يا تحمل ضربات شلاق محكوم شود و لذا امكان اعمال تهديداتى از سوي محكوم و يا اطرافيانش

نسبت به شاهد وجود دارد.

پس مي توان گفت؛ شايد اراده الهي بر اين امر تعلق يافته است كه زن از اين مخاطرات در امان نگاه داشته شود.

6- در مواردي كه جرم خيلي سنگين نبوده و در نتيجه مجازات و يا پيامدهاى حقوقي آن چندان سنگين نيست، شهادت زن به انضمام ساير زنان و يا ساير مردان، پذيرقتنى است. به نظر مي رسد علت آن، توزيع خطر ميان شاهدين و پايين آوردن احتمال تهديد زن باشد.

7- قوانين اسلامي همواره درصدد تقويت و رشد خصايص طبيعي و فطرى بشر بوده است. و اين امري واضح و آشكار است كه زن و مرد در برخي خصايص و ويژگي ها با يكديگر متقاوت هستند، چرا كه وظايف متفاوتى را عهده دار مي باشند.

زن به لحاظ فطري، كانون مهر و محبت و عاطفه محسوب مي گردد و قوانين شرعي همواره به گونه اي تدوين يافته است كه مهرورزي زن پايدار گرديده و اين امكان را بيابد تا روابط عاطفي خانواده را تقويت نمايد. لذا بر اساس قوانين شرع كه در قوانين داخلي كشور منعكس گرديده است، سعي گرديده از ورود زنان به عرصه هاي خشونت آميز جلوگيري شود و با نپذيرفتن شهادت زنان در اين موارد، مانع ورود ايشان به اين صحنه ها شده است تا روحيات پرمحبت و عاطفي ايشان دچار تلاطمات بحراني نگردد. 8- مطالعات روان شناسي بر اين واقعيت تأكيد دارد كه زنان در شرايط حاد احساسي و عاطفي، به دليل شدت احساسات و عواطف، جزئيات قضايا را كمتر به خاطر مى سپارند و توجهشان بيشتر به كليات امور معطوف مي گردد. در صورتى كه در مواردى نظير

شهادت بر قتل، آنچه كه مهم است، به خاطر آوردن جزييات واقعه نظير ساعت وقوع، ابزار قتل، نحوه به قتل رساندن و... است و درصورتي كه اجزا و موارد بيان گرديده، با بيانات ساير شاهدين منطبق نباشد، منجر به بطلان شهادت و مجازات مدعي شهادت مي گردد و اين تكليفي فوق توان و طاقت زن است كه از باب لطف از عهده او برداشته شده است.

علاوه بر آن، از ديدگاه روانشناسي، هر چه شخص بيشتر تحت تأثير احساسات و هيجانات روحى قرار گيرد به همان نسبت حوادث و اتفاقاتي را كه به خاطر سپرده زودتر فراموش نموده و دقت كمتري در نقل آن دارد بنابراين لزوم انضمام شهادت زن در برخي دعاوي به زني ديگر، موجب صحبت و دقت شهادت شده و از تضييع حقوق ديگران منع مي نمايد.

با عدم پذيرش شهادت زنان در اين امور، بار مسئوليت زنان سبك تر مي شود در برخي از موارد هم با پذيرفتن شهادت زنان به انضمام زن ديگر (معادل بودن شهادت دو زن با شهادت يك مرد) حضور يك شاهد زن ديگر كمك خواهد كرد تا زني كه داوطلب شهادت شده با همراهي ديگري، جزييات را به يكديگر يادآوري كرده و شهادت دقيق واقع شود و زنان شاهد از شهادت نادرست مبرا گردند.

اين نكته در قران نيز يادآوري شده است. در سوره بقره آيه 282:

«... و استشهدوا شهيدين من رجالكم فان لم يكونا رجلين فرجل و امرأتان ممن ترضون ممن الشهداء ان تضل احديهما فتذكر احديهما الاخرى...؛ دو شاهد از مردان به شهادت گيريد پس اگر دو مرد نبودند، يك مرد و دو زن از شاهداني كه

رضايت مي دهيد تا اگر يكي از زنان فراموش نمود ديگري به او يادآوري نمايد..).

مجازات قتل زن توسط مرد

. سؤال: چرا اگر مردي زني را به قتل برساند، زماني قصاص مي شود كه اولياي مقتول نيمي از خون بهاي مرد را به خانواده قاتل بپردازند؟

! پاسخ: در خصوص اين قانون مي بايست به نكات ذيل توجه كرد:

1- اصل اساسي در اسلام ترجيح عفو و گذشت بر قصاص مي باشد. اين تصور غلطي است كه گمان مى شود در برابر هر قتلى مي بايست لزوماً قصاص صورت پذيرد.

2- عدم قصاص مرد قاتل (اگر خانواده مقتول نيم خون بهاي مرد را به خانواده او نپردازند)، به معناي عدم مجازات او نيست. مطابق قانون مجازات اسلامي، مرد قاتل به چندين سال حبس و پرداخت ديه مقتول به خانواده او محكوم مي گردد.

3- در صورتى كه خانواده مقتول اصرار بر قصاص قاتل داشته باشند، در زمينه نحوه پرداخت نيم خون بهاي مرد به خانواده اش، فتاواي مختلفي وجود دارد. براساس فتواى مقام معظم رهبري ؛ لازم نيست كه در ابتدا خانواده مقتول نيم خون بهاي مرد را به خانواده قاتل پرداخت كنند و سپس اجازه قصاص قاتل را بيابند. بلكه مي توان ابتدا قاتل را به تقاضاي اولياي دم مقتول، قصاص نمود و سپس در صورت معسر بودن خانواده مقتول و عدم توان مالي در پرداخت نيم خون بها به خانواده قاتل، به آنها مهلت داده مي شود تا در دراز مدت ديه را به خانواده قاتل بپردازند و در نهايت اگر به هيچ وجه امكان پرداخت ديه را نداشتند، اين مبلغ از بيت المال پرداخت گردد.

4- در صورتي كه بيم آن

مي رود كه مرد قاتل با عدم قصاص، گستاخ شده و قتل را ساده انگاشته و در آينده جان زنان ديگر را تهديد نمايد، توجه به يك نكته ضروري است و آن اينكه اگر قاضي تشخيص دهد كه قاتل، مفسد في الارض محسوب مي گردد، از باب محاربه و افساد في الارض به اعدام او حكم مى شود و در اينجا حكم اعدام از باب احقاق حقوق اجتماعي است و نه حقوق فردي.

5- گناه قتل و مجازات اخروي آن براي قاتل زن و مرد يكي است. عمل قتل در نزد خداوند زشت و غير قابل بخشش است و فرقي نمي كند شخص مقتول، زن باشد يا مرد. بر اساس آيه 32 سوره مائده:

«هر كس از زن و مرد، فردي را بدون اينكه آن فرد قتلي مرتكب شده باشد يا فساد در زمين كرده باشد، بكشد، گويا همه مردم را

كشته و كسي كه نفسي را احيا كند، گويا همه مردم را احيا نموده است » 1 يا آيه 93 سوره نساء "هر كه مومني را (1 عم از زن يا مرد) به عمد بكشد مجازات او عذاب جاودانه جهنم خواهد بود"2

لذا گناه و مجازات اخروي قاتل در صورتى كه مقتول مرد باشد يا زن، تفاوتي نمي كند و خداوند در قرآن كريم عذاب قاتل را درهر دو صورت آتش جاودانه جهنم بيان كرده است و نفس هر انساني در نزد خداوند به اندازه نفس تمامى انسان ها ارزشمند است و براساس نص آيه تفاوتى ميان زن و مرد در اين زمينه وجود ندارد.

6- نمي توان ادعا نمود كه تفاوت در قصاص قاتل زن و مرد، به

معناي تفاوت در ارزش گذاري ميان آنهاست. ايجاد چنين ارتباطي منطقي نبوده و اين حكم، هيح ارتباطي به ارزش انسان ها ندارد. همان گونه كه اگر يك فرد دانشمند به قتل برسد و يا يك دزد معتاد، در هر دو صورت مجازات قاتل، يكسان خواهد بود و با وجود تفاوت ارزش اين دو شخص، ديه آنها هم به يك اندازه مي باشد. همان گونه كه در ساير قوانين جزايي يا مدني مانند ميزان ارث نيز با يكديگر تفاوتي ندارند.

7- در خصوص حكمت تفاوت قصاص قاتل زن و مرد مي توان گفت كه؛ پرداخت نيم خون بهاي مرد به خانواده قاتل (و نه خود قاتل) از باب امن قتل نفسأ او بى او فساد في الارض فكانما قتل الناس جميعا

2: و من يقتل مومناً معتمدأ فجزاوه جهنم خالدا فيها. حمايت از همسر و فرزندان شخص قاتل است و اين حكم، در جهت جبران صدمه مالي وارد آمده به خانواده قاتل مي باشد كه سرپرست و مسئول پرداخت نفقه خويش را از دست مي دهند. بنابراين، اين حكم در جهت حمايت از حقوق اعضاي خانواده مرد (كه عمدتاً زن و فرزند او مي باشد) وضع شده است. در احاديث نيز بيان گرديده كه:

"ادّوا نصف الدّيه الى اهل الرجل ...؛ نصف ديه به خانواده مرد (قاتل)

پرداخت مي شود. "

8- در مواردي بيان مي شود: گاه مقتول (زن)، نيز سرپرست خانواده اي است كه به تأمين معاش خانواده مي پرداخته و در صورت قتل وي، خانواده اش دچار خسارت مالي مي گردند. در پاسخ بايد گفت: اصل بر آن است كه مردان، سرپرست خانوار بوده و نسبت به تأمين

معاش خانواده داراي مسئوليت مالي باشند، حال اگر در جامعه اي، اين سرپرستي برعهده زن قرار گرفت، خسارت وارد آمده به خانواده و جبران مالي فقدان زن سرپرست خانوار در خانواده مي تواند توسط بيت المال تأمين گردد و حكومت عهده دار تأمين و جبران خلا حضور اين سرپرست در چنين خانواده هايي شود. قوانيني نظير قانون "حمايت از كودكان بي سرپرست " نيز در جمهوري اسلامي ايران، اقدام موثري در اين زمينه محسوب مي گردد.

تمكين زن

. سؤال: چرا با ازدواج، زن ملزم به تمكين از مرد مي باشد؟

!پاسخ: امر مقدس ازدواخ بر تحقق اهدافي استوار گرديده است كه عدم تحقق، آن نافي حكمت ازدواج است. يكى از مهم ترين اين اهداف، برآورده شدن نياز جنسي زوجين است. اين نياز يك حق دو طرفه است كه براي زن وشوهر- هر دو- ايجاد تكليف مي نمايد.

مطابق ماده 1103 قانون مدني؛ "زن و شوهر مكلف به حسن معاشرت با يكديگر مى باشند" بنابر عرف جامعه يكي از مصاديق حسن معاشرت، برآوردن نياز جنسي همسر است.

ضمن آنكه در بند 29 "منشور حقوق و مسئوليت هاي زنان در نظام جمهوري اسلامي ايران، (مصوب 31/6/1383 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)- كه به عنوان قانون لازم الاجراء در كشور مطرح مي باشد- در بيان حقوق زنان در جمهوري اسلامي ايران، چنين اعلام شده است:

"حق و مسئوليت تأمين، تخصيص، طهارت و سلامت در ارتباط جنسي با همسر قانوني و حق اعتراض قانوني در صورت نقض آنها".

به اين ترتيب برآورده شدن نياز جنسي در زندگي مشترك، از حقوق و تكاليف زن و شوهر تلقى كرديده و از مصاديق حسن معاشرت محسوب مي شود و

در صورت عدم توجه به آن، هدف ازدواج به مخاطره مي افتد. اساساً هر قراردادي براي طرفين محدوديت هايى را ايجاد مي كند و حقوقي را به طرف مقابل وي مي بخشد همان گونه كه او را نيز از حقوقي بهرمند مي سازد، حال اگر كسي مايل به تمكين جنسي در مقابل همسر نيست مى تواند از انعقاد عقد نكاح خودداري كند ولي اگر ازدواج كرد ناگزير بايد از حقوق متقابل زناشويي برخوردار باشد.

البته همان گونه كه در بند 29 منشور آمده است در تأمين اين نياز، توجه به سلامت رواني و جسماني همسر بسيار حايز اهميت مي باشد و هر گونه تخلفي در اين زمينه كه نافى مصاديق حسن معاشرت تلقى گردد، غيرقانوني محسوب مي شود.

بنابراين در پاسخ سوال مطرح شده بايد گفت: آنچه قانون مطرح مي كند آن است كه پس از عقد ازدواج، زن مي بايست در امور جنسي (و نه الزاماً هر امري) از شوهر خود تمكين نمايد. (مگر در مواردي كه موجب ضرر جسماني يا رواني براي زن گردد و يا شوهر توقعات غير مشروع از همسر خود داشته باشد) و در مقابل، شوهر نيز مي بايست نيازمندي هاي جنسي همسر خود را برآورده سازد.

اختيارات پدر در ازدواج دختر بچه ها

. سؤال: چرا پدر دختر اجازه دارد، دختر خودش را كه كمتر از 13 سال دارد به عقد ازدواج مردي درآورد؟

!پاسخ: اين مسئله در ماده 1041 قانون مدني اينگونه بيان گرديده است: "عقد نكاح دختر قبل از رسيدن به سن 13 سال تمام شمسي و پسر قبل از رسيدن به سن 15 سال تمام شمسى منوط است به اذن ولي به شرط رعايت مصلحت با

تشخيص دادگاه صالح ".

بر اساس اين قانون سن ازدواج دختر، 13 سال در نظر گرفته شده و به ازدواج زير اين سن، ازدواج ولايي گفته مي شود. طبق فتواي امام خميني (ره) و برخي ديگر از فقها دختر بالغه رشيده مي تواند براي ازدواجش، خود تصميم بگيرد- هر چند اذن پدر ضميمه اين تصميم مي شود- اما دختر زير اين سن، يعني دختر بالغه غيررشيده يا غيربالغه غيررشيده نمي تواند ازدواج كند، مگر آنكه مصلحت دختر اقتضا نمايد.

به اين ترتيب در قوانين داخلي كشور، سن 13 سال، سقف زمانى بلوغ و رشد دختر در امر ازدواج در نظر گرفته شده است و ازدواج زير اين سن، قانوني نمي باشد، مگر با رعايت نكات زير:

1- اذن ولي به شرط رعايت مصلحت دختر با تشخيص دادگاه صالح. بنابراين پدري كه مى خواهد دختر زير 13 سال خود را به عقد كسي درآورد، موظف به گرفتن تأييديه حكم دادگاه مبني بر رعايت مصلحت دختر مى باشد و در غير اين صورت دفاتر عقد ازدواج مجاز به ثبت چنين ازدواجي نمى باشند. مشاهده مي شود كه رعايت مصلحت دختر در اين امر به اندازه اي مهم است كه ولي دختر به تنهايي نمى تواند آن را لحاظ نمايد و نياز به تأييد دادگاه صالح است.

2- در ازدواج ولايى زير سن بلوغ، صرفاً عقد برقرار مي گردد و امر ازدواج منوط، به بلوغ يافتن دختر مى باشد.

3- بر اساس برخي آراي معتبر فقهي در ازدواج ولايي، دختر و پسر مى توانند پس از رسيدن به سن بلوغ با اين ازدواج مخالفت نمايند و در صورت مخالفت، اين ازدواج فسخ مي

گردد.

قوانين داخلي ما در خصوص اين مسئله كه دختر و پسري كه قبل از سن بلوغشان با رعايت مصلحت به عقد كسى درآمده باشند و پس از رسيدن به سن بلوغ و رشد، با آن مخالفت نموده و عقد را تأييد ننمايند، سكوت نموده است. لذا بر إساس اصل 147 قانون اساسي، در اين زمينه مي توان به آراى معتبر فقهى مراجعه نمود و بر آن اساس دادگاه مي تواند به فسخ اين ازدواج حكم دهد.

به اين ترتيب به نظر مي رسد كه اولاً تعداد اين گونة ازدواج ها بسيار بسيار اندك است و ثانياً باشرايط در نظر گرفته شده در آن، عملأ تحقق اَن در موارد استثنايى است كه واقعاً مصلحت فرزند اقتضا نمايد.

به راستي امروزه مشكل دختران ايراني آن است كه اين دختران در سن كمتر از 13 سال ازدواج مي نمايند يا اينكه در شهرها و روستاهاي ايران، بسياري از دختران در سن ازدواج و متمايل به تشكيل خانواده هستند ولي از نعمت ازدواج محروم مي باشند؟ مشكل واقعي (و نه شعاري) دختر ايراني، ازدواج در سنين پايين است يا محروميت از ازدواج در سنين بالا؟

حضانت فرزند توسط مادر

. سؤال: چرا در قوانين موجود كشور پيرامون حضانت طفل، عواطف مادر ناديده انگاشته شده و فرزند سال هاي محدودي را با مادر مي گذراند. در حالي كه وابستگي مادر به كودك بيش از پدر است

پاسخ: حضانت فرزند به معناي نگاهداري از فرزند بوده و مطابق ماده 1168 قانون مدني، "نگاهداري اطفال هم حق و هم تكليف ابوين است "، لذا پدر و مادر به طور يكسان در ايام زندگي مشترك مسئول حفاظت از فرزندان

مي باشند.

مسئله از زماني آعاز مي گردد كه پدر و مادر از يكديگر جدا شوند كه دو حالت موجود است:

الف- پدر يا مادر فوت نمايدكه در اين صورت مطابق ماده 1171 قانون مدنى، "در صورت فوت يكى از ابوين، حضانت طفل با آنكه زنده است خواهد بود. هر چند متوفي پدر طفل بوده و براي او قيم معين كرده باشد". بنابراين مطابق قانون اگر پدر فوت كند. حضانت فرزند با مادر است و هيچ كسي حتى پدر بزرگ از نظر قانوني حق ندارد حضانت فرزند را از مادر سلب كند.

ب- حالت دوم زماني است كه پدر و مادر از يكديگر طلاق مي گيرند كه در اين صورت مطابق ماده 1169 قانون مدني. مادر تا سن 7 سالگى كودك، براي حضانت او اولويت دارد و پس از آن حضانت فرزند با پدر است. و مطابق تبصره اين قانون بعد از 7 سالگي در صورت بروز اختلاف، حضانت طفل با رعايت مصلحت كودك با تشخيص دادگاه است.

در تشريح و تكميل قانون حضانت توجه به موارد زير ضروري است:

1- آنچه كه در حضانت كودك پس از طلاق مهم مي باشد، مصلحت كودك است و در صورت وقوع اختلاف ميان پدر و مادر، در مسئله حضانت فرزند، دادگاه ناظر بر مصلحت كودك است. بر اين اساس ماده 1173 قانون مدني اين گونه بيان مى دارد:

«هرگاه در اثر عدم مواظبت يا انحطاط اخلاقي پدر يا مادري كه طفل تحت حضانت اوست صحت جسمانى با تربيت اخلاقى طفل در معرض خطر باشد، محكمه مي تواند به تقاضاي اقرباي طفل يا به تقاضاي قيم او يا به تقاضاي رئيس حوزه قضايي، هر

تصميمي را كه براي حضانت طفل مقتضي بداند، اتخاذ كند. موارد ذيل از مصاديق عدم مواظبت و يا انحطاط اخلاقي هر يك از والدين است:

اعتياد زيان آور به الكل، مواد مخدر و قمار. اشتهار به فساد اخلاقي و فحشا. ابتلا به بيماري هاي رواني با تشخيص پزشكى قانوني. سوءاستفاده از طفل يا اجبار او به ورود در مشاغل ضداخلاقي مانند فساد و فحشا، تكدى گري و قاچاق. تكرار ضرب و جرح خارج از حد متعارف ."

به اين ترتيب پدري كه كودك را بعد از سن 7 سالگي مورد حضانت خود قرار مي دهد، در صورتي كه خلاف مصالح كودك رفتار نمايد، دادگاه پس از اثبات رفتار مخل تربيت اخلاقى يا صحت جسماني كودك، حضانت را از پدر سلب خواهد كرد و فرزند را به مادر خواهد داد. (مگر آنكه مادر نيز صلاحيت نگهداري فرزند را نداشته باشد مثلاً كودك را در مشاغل ضد اخلاقي مانند: قاچاق يا تكدي گري يا فساد و فحشا وارد نمايد). 2- مطابق ماده 1174 قانون مدني هر يك از ابوين كه طفل تحت حضانت او نمي باشد، حق ملاقات طفل خود را دارا مي باشد و حضانت فرزند با يكى از والدين، نبايد مانع از ارتباط فرزند با والد ديگرش گردد. اين، امري است كه همواره مورد توجه قانونگذار قرار گرفته است. بنابراين مادر پس از سن 7 سالگي كودك كه حضانت او با پدر است، حق دارد كه فرزند خود را در فواصل زمانى مناسب- در صورت لزوم با تعيين محكمه (مطابق ماده 1174 قانون مدني)- ديدار نموده و مدتي را با او سپرى نمايد. 3- درصورتى كه دورى

از فرزند، براي مادر يا كودك غيرقابل تحمل باشد و موجبات عسر و حرج را فراهم آورد در اين صورت فرزند به مادر تحويل داده مي شود. البته لازم به ذكر است كه به اين مورد در قانون مدني اشاره نشده است و لذا جزء موارد سكوت قانون محسوب مي گردد كه مطابق اصل 167 قانون اساسي، مي توان در اين موارد به فتاواي معتبر فقهى مراجعه نمود.

مطابق فتواي امام خميني (ره)، در صورت ايجاد عسر و حرج- سختي غيرقابل تحمل- براي مادر و يا فرزند در دوري از يكديگر، حضانت به مادر سپرده مى شود. امروزه دادگاه ها در صورت ادعاي مادر در اين خصوص، آن را مورد رسيدگى قرار داده و پس از اقدامات كارشناسى، در خصوص حضانت، تجديد نظر مي نمايند.

4- نكته قابل توجه در بحث حضانت و در حمايت از مادران آن است كه مادر تا هفت سالگى فرزند، فقط حضانت او را عهده دار است و هيچ تعهدي نسبت به پرداخت مخارج فرزند ندارد و نفقه فرزند در اين مدت قانوناً با پدر است و اگر پدر از پرداخت مخارج فرزند خود ممانعت ورزد، دادگاه او را ملزم به پرداخت نفقه مى نمايد و در صورت استنكاف مرد از پرداخت نفقه، مي توان از حقوق او جهت مخارج فرزند برداشت نمود. بعد از سن هفت سالگي هم، مسئوليت حضانت از فرزند و تأمين مخارج فرزند هر دو بر عهده پدر است.

5- تعيين حضانت فرزند توسط قانون تا زماني است كه فرزند به سن رشد برسد. پس از اين سن، كودك خود تصميم مى گيرد كه با كدام يك از والدين

خويش زندگي نمايد. امروزه مطابق قوانين داخلي، اين سن در دختران 9 سال و در پسران 15 سال در نظر گرفته شده است. بنابراين با فرض طلاق زن و شوهر، مرد حضانت دخترخويش را تنها از 7 سالگى تا 9 سالگي عهده دار است و پس از اين سن، دختر مي تواند ميان پدر يا مادر خويش، يكي را براى حضانت خود انتخاب نمايد. پسران نيز پس از 15 سالگي مي توانند ميان پدر يا مادر خود هر يك را كه مايل بودند انتخاب نمايند.

6- توجه به اين نكته بسيار مهم است كه اگر حضانت فرزندان پس از طلاق به طور مطلق بر عهده مادران گذاشته مي شد، در موارد بسياري، زنان در نهايت متضرر مي شدند. چرا كه اگر مردان بدانند كه در صورت طلاق همسرشان، حضانت از كودكان بر عهده مادران است، طبيعي است كه آسان تر به پديده طلاق مي نگرند. زيرا پس از طلاق، بدون مسئوليت و محدوديت خاصى و بسيار سهل تر از زمانى كه حضانت كودكان را بر عهده دارند، مي توانند ازدواج مجدد داشته باشند.

در مقابل، زنان در صورتي كه مسئوليت حضانت با آنان باشد، معمولاً شانس ازدواج مجدد مناسب را از دست خواهند داد.

7- طبيعي است كه احساسات و عواطف پدران نيز به اندازه عواطف مادرانه حايز اهميت است و اگر حق پدر در نگهداري از فرزند ناديده انگاشته شود، پدران به حيطه بي مسئوليتي در قبال فرزندانشان كشانده شده و به اين ترتيب نقش و جايگاه پدر در زندگي و تربيت فرزند عملا محدود شده است. كه در مجموع اثرات مخربي را برجاي خواهد گذاشت.

8- با

توجه به تأمين اقتصادي فرزندان توسط پدر، بر اساس ماده 1199 قانون مدني- كه حتي زمانى كه حضانت فرزند با مادر است را نيز شامل مى گردد. طبيعى است كه پدر در كنار اين مسئوليت سنگين از حق زندگي مشترك با فرزند خويش نيز برخوردار گردد. در غير اين صورت و در صورتى كه حضانت فرزندان براي هميشه و درتمام سنين بر عهده مادران باشد، پدر انگيزماي جهت تأمين اقتصادى فرزند خود نداشته و بالطبع مسئوليت پرداخت هزينه هاي زندگي فرزند بر عهده مادر قرار خواهد گرفت و اين امر در كنار حضانت از فرزند، در مجموع به سود مادران نخواهد بود.

9- البته ضمن توجه به نكات فوق، مي توان به اين مطلب اشاره نمود كه بحث حضانت از روايات اهل بيت (ع) استنباط مي گردد و اين روايات به گونه اي نيست كه در آراي فقهي، اتفاق نظر ايجاد نمايد. لذا در فتاواي معتبر فقهى، اراي مختلفي ديده مي شود از جمله:

- حضانت پسر تا دو سالگى و دختر تا 7 سالگي بر عهده مادر و از آن پس، بر عهده پدر باشد.

- حضانت پسر و دختر تا 7 سالگي بر عهده مادر و پس ازان بر عهده پدر كودك باشد.

-حضانت پسر و دختر تا مادامي كه مادر ازدواج نكرده است، بر عهده مادر باشد.

در قوانين داخلي كشور در ابتدا رأي فقهي اول مبناي رأى قانونگذار قرار گرفته بود، اما با تبصره الحاقي مجمع تشخيص مصلحت نظام در تاريخ 8/9/1382 به اين قانون، رأي دوم، مبناي عمل قانونگذار قرار گرفت.

به اين ترتيب به نظر مي رسد كه تغيير اين قانون بر اساس آراي فقهى موجود،

امكان پذپر است. هر چند بايد توجه داشت كه در وضع قانون، مصلحت دراز مدت كودك، پدر، مادر و در مجموع مصلحت جامعه مي بايست مدنظر قرار گيرد.

رياست مرد در خانه

. سؤال: چرا در قانون مدني، رياست خانواده با مرد است؟

. در پاسخ به اين سوال ذكر اين نكته ضروري است كه:

مجموعه افرادي كه در كنار يكديگر زندگي كرده و داراى منافع مشترك مي باشند، نيازمند مديري هستند تا روابط و امور ايشان را تنظيم نمايد. اين مدير مي بايست در راستاي تحقق اهداف و منافع جمعي تلاش نموده و در واقع به نوعي خدمتگذار جمع در انجام بهتر امور باشد.

به طور كلي وجود رئيس و مدير، از لوازم يك زندگي نظام مند است. همان گونه كه تشكيلات مراكز و شركت هما هنگي نيازمند مدير بوده و از همان ابتداي تسكيل، يك نفر رياست آن را برعهده مي گيرد البته نوع و شيوه اعمال رياست متفاوت است. برخي از روسا به شيوه اى مستبدانه و كاملاً فردي بر مجموعه رياست نموده و برخي ديگر، مصالح جمع را در نظر گرفته و با ايسان مشورت مي نمايند.

پر واضح است كه در يك مجموعه نيز نمي توان چند نفر را مدير قرار داد زيرا به هرحال در مواردي نظر مديران با يكديگر متفاوت است و مجموعه دچار سردرگمى خواهد شد و در مواردي تصميم نهايي اتخاذ نخواهد شد و در نتيجه مجموعه پيشرفت نخواهد كرد.

از آنجايي كه خانواده نيز يك نهاد اجتماعي است كه داراي اهداف و منافع مشتركي ميان اعضاي خانواده بوده و نيازمند سامان و نظام يافتگي است، لذا ضروري است كه از يك رياست عاقلانه برخوردار

گردد.

در قوانين داخلى ايران، اين رياست بر عهده مرد گذاشته شده است.

ماده 1105 قانون مدني بيان مي دارد كه: "در روابط زوجين رياست خانواده از خصايص شوهر است "

خداوند در قرآن كريم مى فرمايد:

"الرجال قوامون على النساء. مما فضل اللّه بعضهم على بعض و. بما انفقوا من اموالهم 1. مردان قوام بر زنان هستند به دليل برترى كه خداوند برخى را بر برخى داده است و به دليل آنكه مردان از اموال خود نفقه مى پردازند. "

ا. نساء: 34

بنابراين با توجه به تكليف شوهر در تأمين اقتصاد خانواده و وظايفي كه مرد در اين خصوص (بنابر آيه مذكور و مطابق مواد 1106، 1107 و 1199 قانون مدني) بر عهده دارد، لازم بوده است كه دايره تصميم گيري وي نيز گسترده تر از ساير اعضا در نظر گرفته شود، تا بتواند به درستي از عهده وظايف محوله برآيد.

در پاسخ به اين سوال كه چرا رياست خانواده به فرد اصلح (زن يا شوهر) واگذار نگرديده بايد گفت: تعيين اصلح در خصوص تك تك خانواده ها توسط دادگاه و نيز تأييد صلاحيت شخص مورد نظر هر چند سال يك بار (زيرا ممكن است عليرغم تعيين فرد اصلح توسط دادگاه پس از چند سال، همسر او اصلح گردد)، امري تحقق نياقتني و غير قابل اجرا مى باشد. لذا ضرورت يك قانون كلي در اين زمينه درك مي شود و قانون با توجه به وظايف سنگين اقتصادي مرد، اين رياست را بر عهده وي قرار داده است. البته اين رياست، به هيج عنوان به معناي خودكامگي و رياست استبدادي نبوده بلكه داراي شرايط و حدودي مي باشد كه با رعايت

آن، مصلحت و رفاه اعضاي خانواده تأمين مي گردد. در بيان شرايط رياست مرد بر خانواده مي توان به امور زير اشاره نمود:

ا- تكليف مرد نسبت به همسر و فرزندان بنابر ماده 1102 قانون مدني؛ با عقد نكاح و برقراري روابط زوجيت، زن و شوهر نسبت به يكديگر داراي حقوق و تكاليف مي باشند. علاوه بر آنكه طبق ماده 1106 قانون مدنى، پرداخت نفقه زن در عقد دائم بر عهده شوهر بوده و ماده 1107 نيز به موارد آن اشاره مي نمايد. علاوه بر آن، طبق ماده 1199 قانون مدني، نفقه فرزندان نيز بر عهده پدر مي باشد. ضمن آنكه طبق ماده 1104 قانون مدني: "زوجين بايد در تشييد مباني خانواده و تربيت اولاد خود به يكديگر معاضدت نمايند."

به اين ترتيب مشاهده مى شود كه رياست مرد به هيچ عنوان نافي حقوق زن و وظايف و تكاليف مرد در خانواده نبوده و وي حتي در تربيت فرزندان نيز بايد زن را ياري نمايد و نمي تواند مسئوليت فرزندان را صرفاً بر عهده زن بگذارد. لذا بر اساس قوانين داخلي، مرد كاملاً در برابر خانواده خويش مسئول و مكلف است.

2- لزوم حسن معاشرت در خانواده

بنابر ماده 1103 قانون مدنى: "زن و شوهر مكلف به حسن معاشرت با يكد يگر ند".

لذا رياست مرد بر خانواده مي بايست به گونه اي اعمال شود كه از مصاديق حسن معاشرت محسوب گردد و كاملاً بديهي است كه مفهوم حسن معاشرت، معنا و مفهومي گسترده داشته و تمامي امور و روابط حسنه را در برمى گيرد كه عامل مهمي در جهت استحكام مباني خانواده تلقى مي گردد بر اين اساس مي

توان گفت كه خودكامگي مرد در محيط خانواده به حسن معاشرت آسيب رسانده و بنيان خانواده را سست مي نمايد، لذا امري مذموم و غيرموجه است. علاوه بر آن، مرد در رياست خود ملزم به مشورت با همسر خود مي باشد، چرا كه مطابق عرف جامعه، مشورت نمودن با همسر در مورد مسائل مهم زندگي مشترك، از مصاديق حسن معاشرت محسوب مي گرد!

3- رعايت حقوق زن در خانواده

همان گونه كه اشاره گرديد رياست مرد به هيج وجه نافي حقوق زن در خانواده نمي باشد و مرد موظف به تأمين و تضمين اين حقوق گشته است. به عنوان مثال در بند 28 منشور حقوق و مسئوليت هاي زن در نظام اسلامي- كه به عنوان يك قانون مصوب كشور از تاريخ 31/6/83لازم الاجرا است- زن در ايام زوجيت از حقوق مالى برخوردار مي باشد.

در بند 29 منشور نيز ذكر شده است كه: "حق و مسئوليت تأمين، تخصيص، طهارت و سلامت در ارتباط جنسي با همسر قانوني و حق اعتراض قانونى در صورت نقض آنها"، از حقوق و مسئوليت هاي زنان در خانواده مي باشد. در بند 30 منشور نيز بيان گرديده كه: گحق و مسئوليت سكونت مشترك و حسن معاشرت و تأمين امنيت روانى در روابط با همسر و حق اعتراض و طرح دعوا در مراجع قانونى در صورت سوء معاشرت همسر" از حقوق و مسئوليت هاي زنان است.

به اين ترتيب مشاهده مي شود كه محترم شمردن حقوق زن در خانواده شامل حقوق مادي و معنوي وي مي باشد، به گونه اي كه در بند 31 منشور فوق، صريحاً به اين مطلب اشاره مي نمايد و "حق

و مسئوليت رشد علمي، معنوي و اخلاقي با همكاري و حمايت اعضاي خانواده"، از حقوق زنان محسوب مي گردد. بنابراين رياست مرد در خانواده، به نوعي حمايت از رشد فكري، روحي و سلامت جسمي و رواني زن و فرزندان است.

نكاتي كه در بالا به آنها اشاره شد، مواردى است كه در قوانين داخلى كشور در كنار رياست مرد و در بيان وظايف وي بيان مي گردند. اما با توجه به اينكه نظام ما يك نظام اسلامي بوده و روح قوانين، برگرفته از ايات و روايات مي باشد و هيج قانوني نمي تواند در عمل با نص صريح قرآن و روايات معصومين (ع) در تعارض قرار گيرد، لازم است به قواعد كلي برگرفته از اين منابع- كه به نوعى محدوده و ثغور رياست مرد را در خانواده مشخص مي نمايد- اشاره اي داشته باشيم:

ا- اصل عدالت

خداوند در روابط اجتماعي، قاعده اي كلي وضع نموده است و آن اينكه افراد نبايد در روابط خود با ديگران خلاف عدل رفتار نمايند. در آيات؛ 90 سوره نحل 1، 135 سوره نساء2، 29 سوره اعراف 3، 3 سوره نساء4، 8 سوره مائده، 152 سوره انعام6، 58 سوره نساء7 و 9 سوره حجرات 8 صريحاً به قسط و عدالت امر مي شود.

1.ان الله يأمر بالعدل والاحسان/ 90 نحل.

2.يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداءلله/ 135 نساء

3.قل امر ربى بالقسط/ 29 اعراف.

4.فان خفتم الاّ تعدلوا فواحده/ 4 نساء

5.اعدلوا هو اقرب للتقوى و اتقوالله/ 8مائده

6.فاعدلوا و لو كان ذا قربى/ 152 انعام.

7.اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل/58نساء

8.اقسطوا ان الله يحب المقسطين/ 9 حجرات. در همين راستا آيه 3 سوره نساء، آنجا

كه بحث اجازه چند همسري به مردان را مطرح نموده، خطاب به مردان بيان مى كند كه اگر احتمال مي دهيد كه نتوانيد ميان همسران خويش به عدالت رفتار نماييد، حق چند همسري نداريد. لازم به ذكر است كه اين آيه بيان مي كند كه اگر مردان احتمال بدهند كه قادر بر رعايت عدالت بين همسران نيستند، حق چند همسري ندارند، بنابراين در صورت يقين به عدم رعايت عدالت، به طريق اولي، اين حق از مردان سلب مى شود.

2- رفتار بر اساس معروف

بر اساس آيات قرآن، روابط زن و مرد بايستي بر اساس معروف صورت گيرد. آيه 19 سوره نساء خطاب به مردان بيان مي دارد كه: "عاشروهن بالمعروف "، يعنى مردان با زنانشان به معروف رفتار نمايند. آيه 229 سوره بقره نيز مي فرمايد: "امساك، بمعروف او تسريح باحسان "، آيه 231 همين سوره مي فرمايد: "فامسكوهن. بمعروف او سرحوهن. بمعروف" و آيه 2 سوره طلاق نيز مي فرمايد: "فامسكوهن. بمعروف او فار قوهن. بمعروف" در تمامي اين آيات به مردان امر شده با زنان خود به معروف رفتار نمايند و حتي جدايي ازآنان نيز بايد به معروف باشد.

معروف يعنى نيكى، رفتار خوبي كه عرف جامعه آن را مي پسندد و شرع هم آن را تأييد مي نمايد.

علاوه بر آن در آيه 229 سوره بقره بر اين مطلب تصريح مي شود كه حتي در صورت جدايي از همسر، احسان را مراعات نماييد و جالب آنكه احسان، امري بالاتر از معروف مى باشد.

3- اجتناب از ضرر رساندن به همسر

در روابط اجتماعي كه بر پايه آموزه هاي اسلامي بنا مي شود، قاعده لاضرر حكمفرماست و طبيعي است

كه در روابط زن و شوهر نيز نافذ مي باشد. به گونه اي كه در مضمون آيات 231 سوره بقره 1 و 6 سوره طلاق 2 به اين مسئله اشاره گرديده كه: زنان را نگاه نداريد بر اين اساس كه به آنها ضرر رسانيده و به ايشان ظلم نماييد.

بنابراين روابط خانوادگي مي بايد به گونه اي تنظيم يابد كه زن و مرد، هيچ يك به ديگري ضرر و زيان وارد نياورد و رياست مرد نيز در چنين چارچوبي پذيرفتني مي باشد.

4- اصل مشورت

مشورت از اصولي است كه همواره در اسلام مورد توجه قرار گرفته است 3 و بر اساس آيات 6 سوره طلاق، "واتمروا بينكم. بمعروف" و 233 سوره

ا. " لا تمسكوهن ضرارا لتعتدر او من يفعل ذلك فقد ظلم نفسه ولا تتخذوا آيات الله هزوا"، به زندگى مشترك با زن خود ادامه ندهيد به خاطر ضرر رساندن و ظلم به آنان، كسي كه چنين كند به خويشتن ظلم كرده آيات خداوند را به تمسخر نگيريد

2 "لا تضاروهن لتضيقوا عليهن" به زنان ضرر نرسانيد تا بر آنان تنگي و فشار آوريد.

3803 سورهءشورى و امرهم شورى بينهم.

بقره از مصاديق رعايت معروف در خانواده، مشورت و پرهيز از تصميم گيريهاي فردي و يكجانبه مي باشد.

5- عدم تحميل وظيفه بيش از حد توان بر اساس قاعده كلي كه قرآن بيان مى دارد: "لايكلف اللَهء نفساًا لا وسعها"ا خداوند بر انسانها تكليفي بيش از حد توان و وسعشان قرار نداده است. لذا رياست مرد در خانواده نبايد به گونه اي باشد كه به زن، چيزي را بيش از حد توانش- در همه امور- تحميل نمايد.

در نامه حضرت علي (ع)

در نهج البلاغه نيز بيان گرديده است كه: "المرأة ريحانه ليست بقهرمانه"؛ "زن ريحانه است و گل، نه پهلوان،"2 و همان گونه كه با گل بايد با لطافت برخورد نمود، مرد نيز در اعمال رياستش و در برخورد با زن بايد رفتاري همراه با لطافت داشته و زن را به منزله يك گل ببيند.

6- رعايت مصلحت خانواده

در روابط خانوادگي آنچه كه داراي اهميت بوده و اصل اولي مي باشد، رعايت مصلحت خانواده است. خداوند در آيات قرآن، ضمن توجه به حقوق زن و مرد در خانواده، در آنجايي كه اساس خانواده در معرض تهديد قرار مي گيرد، زن و مرد را به گذشت از حق خويش دعوت نموده

1. 286 سوره بقره- در آيات 233 سورهء بقره، 52 1 سوره انعام، 42 اعراف و 62 مومنون نيز بيان شده لا تكلف نفسا الا وسعها.

2. نهج البلاغه ، نامه.

و مي فرمايد: "الصلح خير"ا صلح بهتر است. بنابراين مصلحت خانواده اولي از مصالح تك تك اعضا خانواده مي باشد. در روايات نيز مكرر توصيه شده است كه همسران حتى اگر داراي اميال به حقى هستند، در صورتي كه نافي مصالح خانواده باشد، بهتر است كه از آن چشم پوشي نمايند.

7- تقدم اخلاق بر حقوق

آموزه هاى ديني علي رغم احترامى كه براي حقوق قائل مي باشد، سعى نموده بر اين امر تأكيد نمايد كه افراد در روابط اجتماعي و به ويژه روابط خانوادگى، اخلاق را كه موجب تلطيف روابط مي شود، بر حقوق مقدم بدارند. لذا آيات و روايات بسياري بر اين مطلب اشاره مي نمايد. به عنوان مثال در روايتى به نقل از پيامبر اكرم (ص) بيان گرديده

است كه: "مومن مطابق ميل همسر و فرزندانش مي خورد و منافق كسي است كه همسر و فرزندانش مطابق ميل او مى خورند"2

بنابراين در حالتي كه به مردان توصيه شده به نياز و مصلحت و حتي ميل و علاقه خانواده خويش حتى در امور جزيي مانند خوردن توجه نمايند، توجه به ساير نيازها و مصالح ايشان به طريق اولى مى بايست مدنظر قرار گيرد. البته زنان نيز در مقابل، بايد رعايت اخلاق را نموده و به مردان اجبار و تحكم ننمايند. 12801 نساء.

2. كنزالعمال،خ 779.

در آيه 19 سوره نساء نيز خداوند خطاب به مردان مى فرمايد: حتي اگر مردي از زن خويش كراهت داشته باشد، باز هم بايد با همسر خود خوشرفتار باشد "چه بسا شما از چيزى بدتان بيايد و خدا در آن خير كثير قرار داده باشد"ا آنچه اين آيه به آن اشاره دارد اين است كه زن و مرد، در زندگي خانوادگي نبايد صرفاً به دنبال منافع خويش باشند بلكه مصلحت زندگي را نيز بايد در نظر داشته باشند.

در يك خانواده ايمانى زن و شوهر هر دو به اخلاق توجه داشته و سعى مي نمايند نيازها و مصالح خانواده را نسبت به منافع خود در اولويت قرار دهند. مردان نيز در اعمال رياست خود، اخلاق اسلامي را رعايت نموده و آن را بر حقوق خويش مقدم خواهند داشت.

8- توجه به اهداف اساسى ازدواج

بديهى است كه قوانين خانواده نبايد در تعارض با اهداف اساسي ازدواج قرار گيرند. مطابق آيه 21 سوره روم: "خلق جنس مخالف براي انسان، با هدف ازدواجي است كه ماهيت آن آرامش بخشى و ايجاد سكينه مي باشد. "2

بنابراين اعمال

رياست مرد در خانواده نبايد با اين هدف ازدواج در تعارض باشد و بلكه بايد به بهبود آن ياري رساند.

در آيه 187 سوره بقره نيز بيان گرديده كه: "هن لباس لكم و انتم لباس لهن"؛ " زن و شوهر پوشش يكديگر مى باشند" طبيعي است كه يكي از كاربردهاي

ا. عاشرو هن بالمعروف فان كرهتموهن فعسى ان تكرهوا شيئأ و يجعل الله فيه خيراً كثيرأ

2. من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها.

پوشش، پنهان داشتن عيوب فرد است. لذا اين اصل با رياست آمرانه اي كه درصدد برملاسازي عيوب همسر و فرزندان مي باشد، در تعارض قرار مي گيرد. حال در پاسخ به اين سوال كه چرا در قانون مدنى رياست خانواده به مردان سپرده شده و يا خداوند در قرآن كريم مردان را قوام بر زنان معرفي كرده و آنان را سرپرست خانواده تعيين نموده است، بايد گفت: با توجه به تمام مواردي كه به آنها اشاره گرديد، پرواضح و روشن است كه رياست مرد در خانواده در صورتي كه به درستي اعمال شود، به منزله سپر و حفاظي مستحكم جهت اعضاي خانواده و تقويت بنيان زندگي مشترك مي باشد.

تفاوت ارث زنان با مردان

. سؤال: آيا قوانين داخلي كشور كه ميزان ارث مردان را دو برابر ارث زنان لحاظ مي نمايد عادلانه مي باشد و آيا اين امر نافي ارزش زنان نيست؟

پاسخ: در ابتدا لازم است پيرامون قوانين ارث كه در نظام جمهوري اسلامي ايران منطبق بر تعاليم اسلامي تدوين گرديده است نكاتي چند بيان شود: بر اساس قانون مدني، در ارث تعلق يافته به طبقات مختلف ورّاث، تشابهات و تفاوت هايي مشاهده مى گردد.

در برخي

موارد زن بيش از مرد ارث مي برد مانند ان كه:

- هنگامي كه فردي بميرد و داراي يك دختر و يك پدر باشد. در اين صورت دختر ميت 2/1 (نصف) از اموال را ارث مي برد. در حالي كه به پدر ميّت 6/1 (يك قسمت از شش قسمت) تعلق مي يابد (ماده 908 ق. م).

- اگر زن در نسب از مرد به ميَت نزديك تر باشد از اموال ميّت ارث مي برد و حال آنكه مرد اصلاًا رث نمي برد.

- اگر فردي بميرد و هيچ وارثى به جز نوه ها نداشته باشد اگر نوه پسري دختر باشد دو برابر نوه دختري اگر پسر باشد ارث مي برد.

- اگر مردي بميرد و وارثان او همسرش و چهار برادر باشند در اين صورت به زن 16/4 و برادران هر كدام 16/3 از اموال ميت به ارث مي رسد. مواردي را نيز مى توان ذكر نمود كه بر اساس قوانين، زن و مرد به تساوي ارث مي برند. اين موارد عبارتند از:

- هنگامي كه فردي مي ميرد و علاوه بر فرزندان پدر و مادر نيز جزء وراث مي باشند، در اين صورت پدر و مادر به يك ميزان ارث مي برند. (هركدام 6/1)

- زماني كه ميت داراي چند برادر و خواهر مادري باشد، ايشان هم به يك ميزان از ارث بهره مند مي گردند.

- جد و جده مادري ميت، در ميزان ارث يكسان مي باشند.

- اگر پدر تنها وارث منحصر به فرد ميت باشد، به همان ميزان ارث خواهد برد كه مادر وارث منحصر به فرد ميت باشد.

- اگر وارث منحصر به فرد ميت، دختر يا پسر باشد،

ارث ايشان يكسان است. يعني اگر ميت صرفاً داراي يك دختر باشد، او به همان ميزاني ارث مي برد كه اگر پسر بود از آن بهره مند مي گرديد.

- اگر عمو يا عمه و نيز خاله و دايي، وراث منحصر به فرد ميت باشند، به اندازه يكسان ارث خواهند برد.

در مواردي نيز سهم الارث مردان دو برابر زنان مي باشد، از جمله آنكه ميت داراي فرزندان دختر و پسر باشد، در اين صورت فرزند پسر دو برابر فرزند دختر ارث مي برد.

در توضيح اين اختلاف بايد توجه داشت كه قرآن كريم ميزان بهره مندي وراث را از ارث برجاي مانده، صريحاً بيان فرموده و در آيات 7، 11 و 176 سوره نساء مقدار آن مشخص گرديده است.

در تشريح اين تفاوت توجه به نكات زير ضروري است:

1- قرآن كتاب جاوداني است و خداوند بر اساس علم و حكمت خويش و با توجه به شناختى كه نسبت به نوع بشر و نيازهاى او داشته است، تعاليم متضمن سعادت بشر را در آن بيان فرموده و آن را به منزله چراغ هدايتي پيش روي انسان قرار داده است.

با چنين نگرشي بديهي است كه خداوند بيش از هر شخصى خير و صلاح بندگان خويش را نه در كوتاه مدت كه در بلند مدت مدنظر داشته و قوانينى را وضع نموده است كه در كنار يكديگر و به صورت مجموعه اي نظام مند مكمل يكديگر مي باشند و در نهايت خير و سعادت افراد جامعه را تأمين مي نمايد.

در مورد قانون ارث هم مي توان متذكر گرديد كه زن و مرد هر دو مخلوق خداوند بوده و مورد مرحمت و

لطف الهى مي باشند و اگر ارث ميان ايشان متفاوت بيان گرديده، بر اساس نيازهاي متفاوت زن و مرد و با حكمتهايي است كه سعادت زن و مرد را تضمين مي نمايد.

چنانچه خداوند در آيه 11 سوره نساء پس از بيان سهم الارث ورّاث مي فرمايد: "... اين احكام از سوي خدا واجب شده است، او به هر چيز دانا و آگاه است ." 1 يعني خداوند دانا به وضعيت بشر بوده و قانون ارث هم بر اساس آگاهى به حقوق و مسئوليت هاي افراد مختلف وضع گرديده است. 2- خداوند در آيه 7 سوره نساء مي فرمايد: "براي مردان سهمي از تركه ابوين و خويشان است و براي زنان نيز سهمي از تركه ابوين و خويشان، چه مال اندك باشد يا بسيار، نصيب هر كس از آن معين گرديده" 2

آنچه كه در اين آيه مشهود است تأكيد مجزاي آيه بر سهم الارث زنان است در حالي كه آيه مي توانست بيان نمايد كه فرزندان پسر و فرزندان دختر سهمي از تركه ابوين و خويشان دارند. به نظر مي رسد دليل اين تأكيد، توجه به اين امر بوده است كه زنان بايد لزوماًا ز ارث بهره مند شوند. در حالي كه در برخى جوامع و نيز در عصر جاهليت، زنان از ارث محروم مي شدند.

در ادامه آيه بيان مي شود، فرقي نمي كند كه مقدار اين ارث كم باشد يا زياد، در هر حال سهم ارث زنان بايد پرداخت گردد و همان گونه كه در انتهاي آيه تصريح مي نمايد: اين بهره، بهره اي معين و حساب شده ومشخص است. پس تعيين سهم الارث نمي

تواند سليقه اى و متغير باشد.

ا. فريضه من الله ان الله كان عليما حكيما.

2. للرجال نصيب مما ترك الوالدان والاقربون و للنساء نصيب مما ترك الوالدان والاقربون ممّا قل منه او كثر نصيبا مفروضا

3- با تتبع در آيات ارث اين نكته ظريف مشاهده مي شود كه خداوند نمي فرمايد دختر نصف پسر ارث مي برد. بلكه فرموده است: پسر دو برابر دختر ارث مي برد. (آيه 11 سوره نساء "يوصيكم اللَه في اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين" خداوند در مورد فرزندانتان سفارش مي كند سهم پسر برابر سهم دو دختر است) هر چند در عمل تفاوتى ميان سهم الارث دختر و پسر در اين دو عبارت وجود ندارد. اما گويا خداوند بر اين اساس، مبناي ارث را سهم الارث دختر قرار داده است. لكن به دلايلي به پسر سهم بيشتري تعلق مي يابد. نه اينكه مبنا، سهم الارث پسر باشد و به دختر مقدار كمتري پرداخت شود.

4- حكمت تعلق دو برابر سهم الارث دختران به پسران، آن است كه از آنجا كه نفقه زن يعني هزينه، مسكن، خوراك، پوشاك، بهداشت و درمان او از زمان عقد تا پايان عمر و نفقه فرزندان از آغاز تولد تا سن خودكفايي، بر عهده مرد گذاشته شده است و مردان نسبت به اعضاي خانواده خويش داراى وظايف اقتصادي مي باشند و ساليان طولاني بايد بخش مهمي از اموال خود را صرف همسر و فرزندان كنند، اراده الهي بر اين امر تعلق يافته است كه به گونه اي اين كمبود جبران گردد.

ضمن آنكه نفقه در طول عمر پرداخت كردني است. در حالي كه ارث يك بار در طول عمر به

انسان تعلق مي يابد ويا حتي مكن است شخصي در طول حياتش هيچ ارثي نبرد.

5- مرد با توجه به وظيفه سنگين پرداخت نفقه زن و فرزندان، بخشي از ارث تعلق يافته اش را نيز معمولاً صرف هزينه هاي زندگى همسر و فرزندانش مي نمايد. در حالي كه مطابق شرع و قانون ارث زن به طور مطلق متعلق به خود زن مي باشد و وي هيچ مسئوليت و وظيفه اي در قبال تأمين مايحتاج همسر و فرزندان خويش ندارد.

6- با وجود موارد فوق، اگر شخصي مايل باشد كه به دخترش سهم الارث بيشتري دهد، اين امكان را از طريق وصيتي كه در 3/1 اموال خويش مي نمايد، دارا مي باشد. بنابراين امكان جبران ميزان كمبود ارث دختر از پسر، توسط خود پدر وجود دارد. به گونه اي كه پدر صريحاً مي تواند وصيت نمايد كه: سهم الارث دختر من را به هر ميزان كه از سهم الارث پسرم كمتر بود از 3/1مال جبران نماييد.

7- به هيچ وجه براساس قانون ارث نمي توان ادعا نمود كه ارزش زنان برابر با نصف ارزش مردان قرار داده شده است. چرا كه ارث، حق مادي است كه از باب مصالحى به زن و مرد داده مى شود و نمي تواند ملاك ارزش گذاري تلقي گردد. همان گونه كه اگر پسر حضرت محمد (ص) زنده مي ماند، دو برابر سهم ارث حضرت زهرا (س)، به او ارث مي رسيد و البته اين امر به معناي دو برابر بودن ارزش پسر ان حضرت نسبت به حضرت صد يقه (س) نمى با شد.

در پايان يادآوري مى شود برخي بيان مي دارند كه: در خانواده

هايي كه زنان پرداخت كننده نفقه مي باشند، آيا قانون ارث مي تواند تغيير يابد؟ در پاسخ بايد گفت كه اسلام بنا به مصلحت خانواده، قوانيني را وضع نموده است كه با نيازهاي فطري و طبيعى بشر سازگار و هماهنگ بوده و لذا قصد تغيير آن را ندارد. به اين ترتيب حتي اگر زنان بر اساس شرايط اجتماعي، در بيرون از خانه كار مي كنند، مسئوليت پرداخت مخارج زندگي را ندارند و در اين خصوص شرع و قوانين مدني، زن را ملزم به كاركردن و تأمين مخارج زندگي نمي نمايد.

حال در صورتي كه زنان حقوق ماهيانه خويش را در خانه همسر خرج مى نمايند، مي توانند به همسرشان يادآورى نمايند كه اين هزينه ها، بخشش نبوده و ديني بر گردن همسر است. لذا مرد ملزم به بازگرداندن آن به زن مي باشد. بنابراين مطابق قوانين داخلي، نفقه اي كه بر عهده مرد بوده و وي قادر به پرداختش نبوده است و زن به جاي همسرش آن را پرداخت نمودهف دِيني است كه بر عهده مرد مي باشد و مرد به محض توان مالي، بايد آن را پرداخت نمايد و مقدم بر ساير ديون وي نيز مي باشد.

بنابراين اگر فردى از دنيا رفت، ابتدا ديونش را از مال برجاى مانده پرداخت مي نمايند. سپس مابقي اش به وراث به ارث مي رسد. لذا زن مي تواند بعد از فوت همسر، درخواست ديون نمايد كه در اين صورت ابتدا تمام مبالغى كه زن به شوهرش داده (و از باب بخشش نبوده است)، از اصل مال جدا شده به او داده مي شود و سپس از مابقي اموال ميت

سهم الارث وراث (از جمله سهم الارث زن) را مي پردازند.

شوهران و مسكن غير قابل تحمل براى زنان

. سؤال: چرا مطابق قوانين ايران، شوهر مي تواند همسرش را در خانه اي سكني دهد كه برايش غير قابل تحمل است؟

!پاسخ ! مطابق ماده 1107 قانون مدني: "نفقه عبارت است از همه نيازهاي متعارف و متناسب با وضعيت زن از قبيل مسكن، البسه، غذا، اثاث منزل و هزينه هاي درمانى و بهداشتي و خادم در صورت عادت يا احتياج به واسطه نقصان يا مرض ".

بنابراين مطابق قانون، مرد در تأمين مسكن براي همسرش مي بايست مطابق با شأن وي و متناسب با وضعيت او رفتار نموده و نمى تواند خانه غير قابل تحمل براي همسرش انتخاب نمايد.

مطابق مواد 1107، 1111، 1112 و 1129 قانون مدني، پرداخت نفقه زن كه از آن جمله تهيه مسكن مناسب با وضعيت زن مي باشد، از وظايف اصلي مرد بوده و در صورت عدم مراعات آن، دادگاه مرد را موظف به تأمين مي نمايد و او موظف است در تأمين مسكن، شأن و شئونات همسرش را مطابق با عرف جامعه و خانواده همسرش مراعات نمايد.

علاوه بر آن مطابق با ماده 1103 قانون مدني كه زن و شوهر مي بايست با يكديگر حسن معاشرت داشته باشند، تهيه مسكن مناسب نيز از مصاديق حسن معاشرت مرد با همسرش محسوب مى گردد.

گفتني است، مطابق ماده 1114 قانون مدني، زن بايد در منزلي كه شوهر تعيين مي كند سكنى نمايد مگر آنكه مطابق شرط ضمن عقد، اختيار تعيين منزل به زن داده شده باشد. البته اين مسئله بدان معني نيست كه زن مجبور به سكونت در خانه اي باشد كه برايش غيرقابل

تحمل است زيرا مطابق ماده 1115 قانون مدني اگر بودن زن و شوهر در يك منزل متضمن خوف ضرر بدني يا مالي يا شرافتي براي زن باشد، زن مي تواند مسكن جداگانه اختيار كرده و در صورت ثبوت مظنه ضرر مزبور دادگاه حكم بازگشت به منزل شوهر نخواهد داد و مادام كه زن دربازگشتن به منزل مزبور معذوراست نفقه برعهده شوهرخواهد بود.

مادر و افتتاح حساب بانكى براى فرزند

. سؤال: چرا مادر نمي تواند بدون اجازه پدر كودك، براي فرزندش حساب بانكي افتتاح نمايد؟

! پاسخ

: چنين منعى وجود ندارد. نه تنها مادر كودك بلكه هر فرد ديگري هم مي تواند براي كودك از بدو تولد تا هر زماني حساب باز نموده و يا خانه و ماشين خريداري كند و كودك از همان زمان، مالك آن محسوب مي گردد. حتى در زماني كه كودك در شكم مادر است و هنوز متولد نشده است، مادر مي تواند براي او هر ملك يا شىء را وقف نمايد و كودك بعد از تولد مالك آن گردد.

لذا شخص بازكننده حساب و يا خريدار خانه كودك- حتي اگر مادر طفل باشد- ديگر نمى تواند در آن مال يا شىء تصرف نمايد. چرا كه كودك، مالك آن محسوب مى گردد.

البته مطابق با قوانين، كودك تا زمانى كه به رشد فكري (سن رشد) نرسيده است، نمي تواند در اموالش دخل و تصرف نمايد. اين يك امر كاملاً عقلايي است و در قوانين سايركشورها هم به چشم مي خورد و حكمتش در نگاهداري از اموال كودك و جلوگيري از مصرف ناصحيح آن مي باشد، چرا كه كودك تا زماني كه به بلوغ فكرى نرسيده است، توانايي آن را ندارد كه

در مورد مصرف اموال خود درست تصميم بگيرد و امكان دارد مورد فريب و اغفال قرار گيرد.

لذا ضروري است كه فرد ديگري بر اموال وي ولايت داشته و در خصوص تصرف در آن تصميم گيري نمايد. قانونگذار نيز به پيروي از قوانين اسلامي، مسئوليت اين كار را بر عهده پدر گذاشته أست چرا كه پدر مسئول تأمين معاش و نيازمندي هاي اقتصادي فرزند است و از آغاز تولد او بايد خوراك، پوشاك، مسكن و ساير مايحتاج او را فراهم نمايد و آنچه مشهود است نهايت تلاش مسئولانه پدر براي سلامت و سعادت و تأمين آتيه فرزندان است و فقط افراد نادري از مسير فطري خارج شده بر عليه زن و فرزند و حتى منافع واقعي خويش اقدام مى كنند لذا اصل بر تلاش صميمانه و خالصانه پدر براي سعادت و رفاه خانواده است. بنابراين زماني كه چنين مسئوليت سنگيني بر دوش پدران گذاشته شده طبيعي است كه آنها اختيار داشته باشند تا در مورد امور مالي فرزند خود تصميم هم بگيرند و اقدام نمايند. البته قانونگذار براي جلوگيري از سوء استفاده برخي پدران نيز تدبير قانوني انديشيده است. مطابق ماده 1181 قانون مدني؛ پدر و جدپدري نسبت به اولاد، داراي ولايت مي باشند. البته تصرف ولي در اموال فرزند، صرفاً در جهت مصلحت وي مي بايست صورت پذپرد.

در ماده 1184 قانون مدنى تصريح گرديده: "هرگاه ولي قهري طفل رعايت غبطه صغير 1 را ننمايد و مرتكب اقداماتي شود كه موجب ضرر مولى عليه 2 گردد، به تقاضاي يكي از اقارب وي و يا به درخواست رئيس حوزه قضايي، پس از اثبات، دادگاه ولي مذكور را

عزل و از تصرف در اموال صغير منع و براي اداره امور طفل، فرد صالحي را به عنوان قيم تعيين مي نمايد. همچنين اگر ولي قهري به واسطه كبر سن و يا بيماري و امثال آن قادر به اداره اموال مولي عليه نباشد و شخصي را هم براي اين امر تعيين ننمايد، طبق مقررات اين ماده، فردي به عنوان امين به ولي قهري منضم مى گردد" بنابراين پدر و يا جد پدري كه ولي خاص طفل محسوب مي گردند، صرفاً با شرط رعايت مصلحت فرزند حق تصرف در اموال او را دارند و بايد از مصرف نادرست اموال كودك خودداري كنند، مگر آنكه صرف نيازهاي ضروري خود كودك نمايند. لذا ولي نمي تواند اموال كودك را به مصرف شخصي خويش برساند. در ضمن مادر يا ساير خويشان و حتي يك ناظر بيگانه مانند مربي مدرسه نيز به عنوان مدعى العموم در صورت مشاهده خلاف اين امر مي توانند به دادگاه مراجعه نمايند و دادگاه مكلف است مطابق ماده 1184 برخورد نمايد.

پس آنچه كه مهم است رعايت مصلحت كودك و نگاهداري از اموال وى در مدت زمان طفوليت وى مي باشد.

البته لازم به ذكر است در مورد سوال مطرح شده بايد گفت طبق قوانين موجود مادر مي تواند حساب بانكي براى فرزندش افتتاح نمايد به گونه اي كه پدر و يا جدَ پدري حق برداشت از آن را نداشته باشند بلكه فقط فرزند، زماني كه به سن رشد رسيد حق برداشت از آن را داشته باشد. بنابراين زنانى كه به دلايلي نگران آتيه فرزندان خود هستند و دوست دارند تا با افتتاح حساب بانكي و ذخيره پول،

آينده آنان را تأمين نمايند و از جانبي ديگر احتمال مي دهند پدر كودك در آن پول تصرف نمايد، مى توانند با اطمينان خاطر به افتتاح حساب براي كودك اقدام نمايند و يقين داشته باشند كه پدر او هيج نوع تصرفي در آن نمي نمايد. 1 رعايت مصلحت صغير را نمايد.

2.. فردى كه بر او ولايت اعمال شده

ولايت پدر بر فرزند

سوال: چرا پدر و جدپدري ولي كودك محسوب مي گردند؟

پاسخ: ماده 1199 قانون مدني اظهار مى دارد: "نفقه اولاد بر عهده پدر است پس از فوت پدر يا عدم قدرت او به انفاق، به عهده اجداد پدري است". به نظر مى رسد با توجه به وظيفه پدر و جدّپدري در تأمين مخارج ، بديهي است كه مسئوليت مالى فرزند در تمام زمينه ها بر عهده گذاشته شده و تكليفي براي آنان محسوب شود.

بنابراين ولايت بر فرزند كه عموماً هم در حوزه مسائل اقتصادي او است تكليفي است بر عهده پدر و جد پدرى كه در صورت خيانت آنان هم قابل شكايت مي باشد و در صورت اشتباه سهوي و يا عمدي ولي، دادگاه وظيفه رسيدگى به اين امر را مطابق ماده 1184 قانون مدني بر عهده دارد.

تمكين در مقابل مهريه

. سؤال: چرا اختيارات مرد در زندگي زناشويي از جمله حق تمكين، در قبال پرداخت مهريه به زن است؟ در صورتي كه عملاً در طول زندگي مشترك مهريه به زن پرداخت نمي گردد.

!پاسخ: سؤالي كه مطرح شده ادعاي غلطي است، زيرا اختيارات مرد در زندگي مشترك و از جمله حق تمكين وي، به ازاي عقد ايجاد مي گردد، نه پرداخت مهريه.

در ضمن در ارتباط با حقوق مردان و زنان در خانواده بايد توجه داشت، اگر با عقد ازدواج، مرد از حقوق و اختياراتي برخوردار مي شود متقابلاً زن نيز از حقوق و اختياراتي برخوردار مى گردد و اموري به نفع زن و اموري به نفع مرد مي باشد تا در مجموع و مطابق آيه 228 سوره بقره كه مي فرمايد: "لهن مثل الذي عليهن بالمعروف" ، نيكى و معروف

بر زندگي خانوادگي حاكم گردد.

1. برخي امور به نفع زنان و برخي نيز به نفع مردان است. اين دو مثل يكديگر بوده و بر هر دو معروف و نيكى حاكم است ماده 1102 قانون مدني در اين زمينه اظهار مي دارد: "همين كه نكاح به طور صحت واقع شد، روابط زوجيت بين طرفين موجود و حقوق و تكاليف زوجين در مقابل همديگر برقرار مى شود"

نكاح در اين ماده به معناي عقد بوده و با وقوع عقد ميان زن و شوهر، حقوق و تكاليف ايشان نسبت به يكديگر برقرار مي گردد. همان گونه كه از حقوق زوجين، بهره ارث زن و مرد از يكديگر است و اگر پس از وقوع عقد، يكي از زوجين فوت كند، ديگري از او ارث مي برد.

مهريه و تمكين نيز جزء حقوق زن وشوهر محسوب مي شود كه به موجب عقد واجب مي گردد به همين دليل اگر عقد ازدواج به دلايل عقلى و قانوني قبل از تمكين منحل شد مهريه منتفى نمي گردد.

ماده 1082 قانون مدني بر اين امر تأكيد مي نمايد كه: "به مجرد عقد، زن مالك مهر مي شود و مى تواند هرگونه تصرقي كه بخواهد در آن بنمايد". علاوه بر آن، مهريه (حق زن) مقدم بر تمكين (حق مرد) مي باشد و ماده 1085 قانون مدني بر آن صراحت دارد.

ماده 1085 قانون مدني اظهار مي دارد: "زن مى تواند تا مهر به او تسليم نشده از ايفاي وظايفي كه در مقابل شوهر دارد، امتناع كند مشروط بر آنكه مهر او حال باشد و اين امتناع مسقط حق نفقه نخواهد بود"

حق زنان در طلاق

. سؤال: چرا قوانين ما به گونه

اى است كه اختيار طلاق صرفاً به دست مردان سپرده شده است و زنان در اين زمينه هيج اختياري ندارند؟ !پاسخ: آنچه كه در بحث طلاق حايز اهميت مي باشد، توجه به اين امر است كه اصل بر دوام و پايداري زندگى مشترك و حمايت از كانون خانواده مي باشد. لذا قوانين به طور كلي مي بايست به گونه اي تنظيم گردد كه طلاق را براى زن و مرد دشوار نمايد.

اما در خصوص اختيارات زن و مرد در امر طلاق مى توان گفت: مطابق با ماده 1133 قانون مدني: "مرد مي تواند با رعايت شرايط مقرر در اين قانون با مراجعه به دادگاه تقاضاي طلاق همسرش را بنمايد".

بر اساس تبصره اين قانون؛ "زن نيز مي تواند با وجود شرايط مقرر در مواد 1119، 1129 و 1130 اين قانون؛ از دادگاه تقاضاي طلاق نمايد 10.

ماده 1119 قانون مدني بيان مى دارد: "طرفين عقد ازدواج مي توانند هر شرطي كه مخالف با مقتضاي عقد مزبور نباشد، در ضمن عقد ازدواج يا عقد لازم ديگر بنمايند. مثل اينكه شرط شود هرگاه شوهر، زن ديگر بگيرد يا در مدت معيني غايب شود، يا ترك انفاق نمايد، يا بر عليه حيات زن سوءقصد كند، يا سوءرفتاري نمايد كه زندگاني آنها با يكديگر غير قابل تحمل شود، زن وكيل و وكيل در توكيل باشد كه پس از اثبات تحقق شرط در محكمه و صدور حكم نهايي، خود را مطلقه سازد". يعنى زن از طرف مرد وكيل شود كه فردي را وكيل نمايد تا از جانب شوهر او را طلاق دهد. ماده 1129 قانون مدني اظهار مى دارد: "در صورت استنكاف شوهر

از دادن نفقه و عدم امكان اجراي حكم محكمه و الزام او به دادن نفقه، زن مي تواند براي طلاق به حاكم رجوع كرده و حاكم شوهر را اجبار به طلاق مي نمايد. همچنين است در صورت عجز شوهر از دادن نفقه».

و مطابق ماده 1130 قانون مدنى: «در صورتى كه دوام زوجيت موجب عسر و حرج باشد، وي مى تواند به حاكم شرع مراجعه و تقاضاي طلاق كند، چنانكه عسر و حرج مذكور در محكمه ثابت شود، دادگاه مي تواند زوج را اجبار به طلاق نمايد و در صورتي كه اجبار ميسر نباشد، زوجه به اذن حاكم شرع طلاق داده مى شود.»

به اين ترتيب على رغم اختيار مرد در طلاق، مطابق موارد مذكور، زن نيز در طلاق از اختياراتى برخوردار است ضمن آنكه زن مي تواند با شرط ضمن عقد ازدواج يا شرط ضمن عقد لازم ديگري مثلاً عقد بيعي كه با همسرش برقرار مي كند، (مثل اينكه يك كتاب يا يك لباس يا- به شوهرش مي فروشد مشروط برآ نكه از جانب شوهر وكيل در طلاق باشد و شوهر نيز آن جنس را خريده و شرط مذكور را نيز مي پذيرد) شرط نمايد تا از جانب شوهر وكيل باشد كه هر زمان خواست، خودش طلاق را واقع نمايد.

اين مسئله را بسياري از فقها پذيرفته اند و مطابق اصل 167 قانون اساسي، امري قانوني مي باشد. به اين ترتيب با نظر به اين شرط، اختيار زن در طلاق وسعت مي يابد. علاوه بر موارد فوق، طلاقي وجود دارد به نام طلاق خُلع كه در آن زن با جبران خسارت مالي كه شوهر در ازدواج متحمّل

شده، مي تواند از همسرش جدا شود. اين موارد هم از موارد اختيار زن در طلاق محسوب مي گردد.

ماده 1146 قانون مدنى اظهار مي دارد: طلاق خلع آن است كه زن به واسطه كراهتي كه از شوهر خود دارد، در مقابل مالي كه به شوهر مي دهد، طلاق بگيرد، اعم از اين كه مال مزبور عين مهر يا معادل آن و يا بيشتر و يا كمتر از مهر باشد.

بنابراين مطابق قانون در طلاق خلع كه زن فقط به دليل كراهت از شوهر خود، متقاضي طلاق است، حق جدايى از همسر خود را دارد، فقط از آنجايي كه دليلي بر وارد آمدن خسارت مادي به شوهر وجود ندارد، زن بايد ضررهاي مالى وارد آمده به شوهر را جبران نمايد، مثلاًا گر مهريه را دريافت كرده باز پس دهد و هزينه هايى كه شوهر به اميد يك عمر زندگي مشترك متحمل شدما مانند هزينه هاي ازدواج و هدايا و...كه به همسر پرداخته، به او بازگرداند و البته قانون، جبران خسارات مادي را به توافق زوجين واگذار كرده است. بنابراين اگر زن، شوهر را راضي نمايد تا آنچه را پرداخته باز پس نگيرد و حتي بخشي از مهريه را نيز بپردازد، قانون منعي در اين زمينه ايجاد نمي نمايد.

در قانون مدني علاوه بر طلاق خلع كه يك جانبه و به تقاضاي زن مي باشد، طلاق ديگري به نام طلاق مبارات پيش بيني شده است كه علاوه بر زن، شوهر نيز خواهان جدايي از همسر خود است. ماده 1147 قانون مدنى در اين زمينه اعلام مي كند: "طلاق مبارات آن است كه كراهت از طرفين باشد، ولى در اين صورت،

عوض نبايد زائد بر ميزان مهر باشد".

بنابراين در طلاق تواققي كه زن و شوهر هر دو مايل به جدايي از يكديگرند، و قانون امكان جدايي را فراهم نموده و از آنجايي كه شوهر نيز موافق تداوم زندگي نيست، قانون به او حق نمي دهد تا مخارجي كه در زندگي مشترك پرداخته، باز پس گيرد. ولي به دليل عدم موافقت زن با ادامه زندگي مشترك، مرد را ملزم به پرداخت مهريه نمي داند و فقط در صورت رضايت شوهر، مهريه به زن تعلق مي گيرد. بنابراين طلاق مبارات اساسأ بر دو گونه است: 1- هر دو از يكديگر كراهت داشته و مايل به زندگي مشترك نيستند 2- توافق زن و شوهر به جداريي بدون ا نكه كراهت وجود داشته باشد. مانند آنكه بدليل ناباروري يكى از زن و شوهر، هردو بر

جدايي توافق كنند.

بنابراين علي رغم مذموم بودن طلاق، در مواردي كه زندگي خانوادگي دچار مشكل حاد مي شود مرد و زن حق دارند كه از يكديگر جدا شوند. البته اختيارات مرد در امر طلاق بيش از زن است.- مگر اينكه مطابق موارد فوق، زن ضمن عقد ازدواج، اختيار طلاق را شرط نموده باشد- با اين وجود ابزارهايي جهت كاهش طلاق توسط مردان در نظر گرفته شده است كه در ذيل به آنها اشاره مى نماييم،

1- براساس ماده 1134 قانون مدني: "طلاق مى بايست در حضور دو شاهد عادل واقع گردد. به نظر مي رسد كه اين قانون به عنوان ابزاري جهت كاهش طلاق قلمداد مي گردد. چرا كه موجب مى گردد هر مردي در هر زماني كه خواست اقدام به طلاق همسرش ننمايد، بلكه موافقت دو

فرد عادل را جلب نمايد و بديهي است كه شخص عادل در حد وسع تلاش مى نمايد زندگي خانوادگي را به سمت صلح و آشتي سوق دهد.

2- مطابق ماده 1141 قانون مدني: "طلاق در طهر مواقعه صحيح نيست مگر اينكه زن يائسه يا حامل باشد"

يعني اگر در زمان ما بين دو عادت ماهيانه زن، ولو يك بار رابطه زناشويي برقرار شده باشد، مرد نمي تواند زن خود را طلاق دهد و مي بايست تا نوبت بعدي كه زن از عادت ماهيانه پاك مي گردد صبر نمايد.

با توجه به اينكه نياز جنسى در مردان قوي مي باشد، چه بسا همين مدت زماني كه مرد قادر به طلاق همسرش نمي باشد، باعث گردد كه مرد بر اساس نياز خودش از طلاق منصرف گردد و با هر خشم و غضب ناگهاني، اقدام به جدايي از همسر ننمايد.

3- بر اساس آيات قرآن و نيز قوانين كشور، در صورت اختلاف ميان زوجين، مى بايست دو داور تعيين گردد كه ميان ايشان صلح و آشتي برقرار نمايد و پس از آن و در صورت عدم تحقق صلح و آشتى، طلاق صورت پذيرد. لزوم تعيين دو داور و تلاش آنان براي ايجاد آشتي، ابزار مهمى جهت كاهش طلاق محسوب مى گردد.

4- بر اساس قوانين، در صورتي كه زن خواهان ادامه زندگي با شوهر باشد ولي مرد همسرش را طلاق دهد، (و نه اينكه زن متقاضي طلاق باشد يا طلاق توافقى واقع شده باشد) زن در مدت زمان سپري كردن عده كه حدود سه ماه مى باشد، مي بايست در خانه مرد سكونت نمايد (شوهر حق ندارد زن را از خانه اخراج نمايد

يا خودش در منزل ديگري سكونت نمايد)، مگر اينكه

براى زن خوف ضرر جانى، مالي و يا شرافتي وجود داشته باشد. در اين مدت هر زمان از مرد اقدامي سر بزند كه به معناي ندامت از طلاق باشد (ولو يك سلام و احوالپرسى از روي نيّت)، رجوع به همسر واقع شده، آن دو مجدداً زن و شوهر محسوب مي شوند و احتياج به عقد مجدد نمي باشد.

5- برخي از قوانين وجود دارند كه هر چند به صورت مستقيم به مبحث طلاق مرتبط نمي باشند، اما عملاًا بزارى جهت انصراف مردان از طلاق محسوب مي شوند. به عنوان نمونه ؛ قوانين مربوط به الزام پرداخت نفقه فرزند و بار سنگين سرپرستي و حضانت از فرزندان پس از طلاق. چرا كه مرداني كه به سادگي قصد طلاق همسر خود را مي نمايند؛ در محاسبات عقلايي، هزينه مادي و معنوي طلاق و تشكيل زندگي مجدد را بسيار سنگين مي يابند و از اقدام به طلاق گاه منصرف مي شوند.

6- وظيفه تمكين زن در برابر همسر و پاسخ به نياز جنسي وي كه در قوانين بر ان تأكيد گرديده مي تواند عامل مهمي در دلگرمي و افزايش علاقه مرد نسبت به كانون خانوادگي محسوب گردد كه خود اين امر مي تواند طلاق را كاهش دهد.

7- بر اساس آموزه هاي اسلام و مطابق قانون مجازات اسلامي، زنان از نمايان سازي جاذبه هاي جنسي خويش در اجتماع و در مقابل ديدگان مردان نامحرم منع گرديده اند. پرواضح است در صورتي كه مردان در بيرون از خانواده جذب زنان ديگر شوند، به تدريج نسبت به همسر خويش دلسرد شده و ممكن است

در نهايت به طلاق وي مبادرت نمايند. به اين ترتيب توجه به رعايت عفاف در جامعه از جانب زن و مرد، مي تواند در كاهش طلاق موثر واقع گردد.

8- امر طلاف محدود به دو بار مى باشد و در صورتي كه مردي براي بار سوم همسرش را طلاق دهد، ديگر امكان رجوع براي وى وجود ندارد. اين قانون مي تواند به عنوان ابزاري جهت كاهش طلاق موثر واقع گردد، چرا كه در مواردي كه مردان به دلايل واهي اقدام به اين عمل مى نمايند، اين قانون موجب مي گردد كه به عواقب آن بيشتر بنگرند و بدانند كه هميشه امكان رجوع برايشان ميسر نمي باشد.

9- شايد يكي از دلايل افزايش اختيار مرد در طلاق، به اين خاطر بوده است كه در صورت بي علاقگي مرد نسبت به زن ادامه زندگي ميسر نمي باشد و به نوعي اين بي علاقگي به كانون خانواده سرايت مي كند. اما بى علاقگي زن نسبت به همسر، بي علاقگى طرفين را لزوماًا يجاد نمى كند. همان گونه كه در روابط زناشويي بين زن و شوهر، بي ميلي زن، مانع ايجاد رابطه زناشويي نيست ولى بي ميلي مرد، سبب مي شود تا رابطه زناشويي تحقق نپذيرد. چه بسا روابط زناشويى حتي در قالب تمكين بدون ميل زن، زمينه بازگشت به صفا و مهر و محبت را فراهم ساخته است. علاوه بر آن ميل فطري زنان آن است كه در كانون خانواده محبوب مرد واقع شوند حال در قوانين پيرامون طلاق، به دليل حفظ موقعيت زن در كانون عشق و محبوبيت و مطلوبيت مرد، طبيعي است كه اگر مرد مايل به ادامه

زندگي با همسر خود نباشد، تقاضاي زن براي تداوم زندگي، تحقير اوست و اجبار مرد به اينكه با زني كه به او علاقه نداري و او را نمى خواهي به زور قانون زندگي مشترك داشته باش با لطافت روحي زن و نيازهاي او مغايرت دارد زيرا زن احساس مي كند در زندگي به جاي محبوب بودن، وجودي تحميلى د ا رد.

10- به نظر مي رسد يكي از حكمت هاي كاهش اختيار زن در طلاق، تأثير پذيري بيشتر و قوت احساسات زن باشد كه موجب مي گردد سريع تر تصميم گيري نموده و در نزاع هاي خانوادگي زودتر از مرد تصميم به جدايي بگيرد در حالي كه مردان بر اساس خصوصيات ذاتي خويش كه حسابگرترند در تصميم گيري، مضرات و فوايد آينده عمل خويش را بيشتر مد نظر قرار مي دهند. لذا نسبت به زنان ديرتر به طلاق رضايت مي دهند. امار موجود در دادگاه ها نيز نشان دهنده اين امر است كه تقاضاي طلاق از جانب زنان چندين برابر تقاضاي طلاق از جانب مردان است. بنابراين از آنجا كه از نظر اسلام استحكام خانواده اهميت بسيار دارد، قوانين اسلامي كوشيده است تا امر با اين درجه از اهميت را از فضاي احساسي دور ساخته و به فضاي عقلاني نزديكتر سازد در همين رابطه اسلام طلاق با قسم و سوگند را نيز قبول ندارد و از پيامبر (ص) نيز نقل شده كه آن حضرت فرمودند: طلاق در حال مستي، جنون، خشم (به ميزاني كه فرد قدرت تعقل خويش را از دست دهد) صحيح نمي باشد.

بنابراين به دليل اهميت طلاق و تأثيرات فراوان آن بر اعضاي خانواده

اعم از زن، شوهر و خصوصاً فرزندان، كوشش بر آن است كه در اين امر خللي در عنصر اراده (قصد فاعل) وجود نداشته باشد و چون زنان معمولاً زودتر از مردان تصميم به امري گرفته و سريع تر پشيمان مي شوند از اختيارات محدودتري در امر طلاق بر خوردارند.

11- طلاق براى مرد مستلزم فشار اقتصادي و پيامدهاى منفي اخلاقي است او بايد مهريه همسر اول، مهريه همسر دوم، نفقه همسر جديد، و نفقه فرزندان را بپردازد، مسئوليت حضانت فرزندان را تا سال هاي طولاني بر عهده گيرد و بنابراين طلاق بيشتر بدست كسى است كه بيشتر متضرر مي شود.

12- مطابق قانون، در امر ازدواج، ايجاب با زن و قبول مرد مي باشد طبيعي است كه مرد در صورت عدم تمايل به تداوم اين قبول، اختيار وسيع تري در انصراف از تداوم رابطه زوجيت داشته باشد و البته زنان با دقت نظر در حقيقت ازدواج و طلاق، اين امر را ناخوشايند نمي يابند كه حق زيباى انعقاد ازدواج به زن سپرده شده و حق نازيباي طلاق و اضمحلال خانواده بيشتر به مردان.

13- آنچه كه در بحث خانواده بسيار مهم است، تقدم مباحت اخلاقي بر مباحث حقوقى مي باشد. قوانين حقوقي مباحث خشك و غير قابل انعطافي مي باشند كه علي رغم احترام به آن، نمى توان بناى يك زندگي خانوادگي را- كه عاطفه محور اصلي آن محسوب مي شود- صرفاً بر اساس آن ايجاد نمود.

لذا در نگرش اسلامي به زوجين و افراد خانواده، توصيه هاي فراواني در جهت توجه به وظايف اخلاقي گرديده است. كه عمل به آن تأثير به سزايى در كاهش طلاق دارد.

از جمله

اين موارد مي توان به سفارشاتي كه در خصوص لزوم گذشت طرفين نسبت به يكديگر شده تأكيد بر رازداري و عدم افشاي رازهاى خانوادگي، توصيه به لزوم احترام متقابل و ضرورت ابراز محبت اشاره نمود. اين امور همگي از عواملي است كه موجب استحكام مباني خانواده مي گردد.

همچنين توصيه هايي كه به مردان و زنان در بدو ازدواج و هنگام گزينش همسر گرديده است، تأثير به سزايى در حفظ كانون خانوادگي دارد. به عنوان مثال به مردان توصيه شده است كه زن با تقوا انتخاب نمايند. بديهي است كه زن با تقوا به آساني راضي به انحلال خانواده نخواهد شد. همچنين به دختران سفارش گرديده كه از ازدواج با مرد بداخلاق ولو با ايمان خودداري ورزند. طبيعي است كه تبعات بد اخلاقي مرد اثرات مخربي در خانواده بر جاي خواهد گذاشت.

همچنين توجه به كفو بودن زن و شوهر در هنگام ازدواج، مي تواند از بسياري از تنش ها و مشكلات زندگي مشترك بكاهد. به اين ترتيب با رعايت نكات فوق و با تقدم اخلاق بر حقوق، روح زندگ خانوادگي از صفا و صميميت بهره مند شده و طلاق كاهش مي يابد، چرا كه طلاق امر حلالي است كه خداوند از آن نفرت دارد و در توصيف معصوم (ع) با وقوع طلاق عرش الهي به لرزه در مي آيد.

دستمزد مادر براى شير دادن فرزند

. سؤال: آيا آنچه با عنوان اجرت رضاع يا دستمزد مادران به ازاي شير دادن فرزند مطرح مى كنند توهين بزرگي به مادران و عوأطف خالصانه آنها نيست؟

!پاسخ: آنچه در فقه اسلامي با عنوان اجرت رضاع مطرح مي شود اگر به دقت مورد بررسي قرار گيرد تدبير

زيبايي جهت حمايت از مادر و كودك است. اين حكم اسلامي در حقيقت بر اين مطلب تصريح دارد كه زن در ايامي كه كودك شيرخواري دارد بايد مورد حمايت جدي تر قرار گيرد. بنابراين از آنجا كه زن در ايام شيردهي نيازمند تغذيه مناسب تر مي باشد، مرد ملزم است تا هزينه اين امر را بر عهده گيرد. آثار مثبت اين قانون آنگاه بهتر آشكار مي شود كه زن، فرزند شيرخوار دارد و رابطه همسري او با شوهرش به واسطه طلاق قطع شده (و يا زن در عقد موقت بسر مي برد) و در نتيجه بر مرد واجب نيست كه نفقه زن را بپردازد و هزينه خوراك او را تأمين نمايد. از جانب ديگر كودك نيز از آنجا كه هنوز غذاي مستقلي نمي خورد بر مرد واجب نيست با عنوان نفقه فرزند هزينه اي براي خوراك كودك اختصاص دهد، از جانبى ديگر زن در ايام شيردهى نيازمند نغذيه مناسب تر و كاملتر از ساير ايام است حال با قانون اجرت رضاع، زن از نظر مادي تا حدي تأمين شده و دغدغه تأمين خوراك خود را براي شيردهي به فرزند ندارد پر واضح است كه دريافت مبلغي در ايام شيردهي به هيج وجه به معناي ارزش گذاري مادى براي عمل خالصانه مادر در شير دادن به فرزند نيست.

آنچه ارزش اين عمل زيباي زن را بيان مي كند، همان روايت پيامبر (ص) است كه اشاره دارد زن به ازاي هر بار شيردهي ثواب حسنات فراوان را مي برد.

حقوق نابرابر زنان با مردان
اشاره

. سؤال: چرا در قوانين حقوقي كشور، براي زن و مرد حقوق يكساني در نظر گرفته نشده است؟

!پاسخ: با

يك بار مرور در قوانين داخلي مشاهده مي شود كه اكثر قوانين كشور، زن و مرد را به طور يكسان در نظر داشته و براي همه افراد جامعه به طور مطلق و فارغ از جنسيت وضع گرديده اند. لذا كمتر موردي را مي يابيم كه در آنها با لفظ زنان يا مردان به طور خاص مواجه باشيم. اين موارد نيز عمدتأ در حقوق خانوادگي مطرح شده است چرا كه جنسيت زنان يا مردان بيشتر در كانون خانواده مدنظر قرار مي گيرد و اساساً زنان و مردان بدليل آنكه دو جنس متفاوت مي باشند، جذب يكديگر شده و ازدواج صورت مي پذيرد. حال با توجه به تفاوت هاي جسماني و روانى اين دو جنس، قانون مسئوليت اقتصادي خانواده را بر دوش مردان گذارده و نقش اقتصادي زنان را در تأمين خانواده كاهش داده و در عوض نقش اخلاقي و تربيتي آنان را افزايش داده است.

اين تفاوت نقش ها هم متناسب با تفاوت هاي جسماني و روحي رواني زن و مرد است و هم مطابق با نيازهاي حمايتي كودكان مي باشد. بنابراين در مواردى كه قانوني به طور خاص براي مردان يا زنان وضع گرديده، علت آن تفاوت هاي جسماني يا رواني است كه در مواردي سبب قوانين حقوقي متفاوت شده است. پر واضح است كه قانون عادلانه، قانوني است كه براي افراد، در شرايط نامساوي و متفاوت، قوانين متفاوتي وضع كند و براي شرايط مساوي قوانين يكسان قرار دهد. بنابراين، برابري براي شرايط نامساوي، عين ظلم است و براي شرايط مساوي، عين عدل. همان گونه كه نابرابري براي شرايط مساوي ظلم است و براى شرايط نامساوي

عين عدل (و البته متناسب با توانايي ها و مسئوليت هاي افراد) قران نيز مي فرمايد: "لَهُنَّ مِثلُ الّذي عليهنَّ بالمعروف"1؛آن چيزهايي كه به نفع زنان است مثل آن چيزي است كه به نفع مردان است و در مجموع بر همه اين قوانين، معروف و نيكي حاكم است.

بنابراين اگر برخي از قوانين توجه بيشتري به زنان داشته، اين امر به معني ظلم نسبت به مردان و ناديده انگاشتن حقوق آنها نيست. همان گونه كه برخي از حقوق خاصي كه به مردان اعطا گرديده است، دليلى بر تضييع حقوق زنان نمى باشد.

اگر به ديده انصاف در قوانين داخلي نگاه كنيم، مواد قانوني فراواني يافت مي شودكه نفع زنان را به دليل شرايط خاص آنان بيشتر مدنظر قرار داده و در واقع ازانها مي توان تحت عنوان "قوانين حمايتي خاص زنان"، نام برد.

ا. بقره آيه 228. با نگاهي اجمالي به ذكر برخى از اين قوانين كه با موضوعات متفاوتي بيان گرديده، اشاره مي شود:

الف) قوانين حمايتى در قانون مدنى

1- بر اساس ماده 1106 قانون مدنى: "در عقد دايم پرداخت نفقه زن برعهده شوهر مي باشد"و مطابق ماده 1107 قانون مدني: "نفقه عبارت است از: همه نيازهاي متعارف و متناسب با وضعيت زن از قبيل مسكن، البسه، غذا، اثات منزل و هزينه هاي درمانى و بهداشتي و خادم در صورت عادت يا احتياج به واسطه نقصان يا مرض ".

پرداخت نفقه دائمي است، يعني از زمان انعقاد عقد تا پايان عمر و تا زماني كه زن و شوهر با يكديگر داراي زندگي مشترك مي باشند، برعهده مرد مي باشد و در صورتي كه مرد از پرداخت نفقه خودداري نمايد، مطابق ماده 642 قانون

مجازات اسلامي به حبس تعزيري محكوم مي گردد و دادگاه او را ملزم به پرداخت نفقه زن مي نمايد.

به اين ترتيب زنان در زمينه تأمين مايحتاج خويش هيچ گونه مسئوليتي ندارند و اين قانون نفع زنان را مدنظر داشته است و مشابه چنين قانوني براي مردان وجود ندارد. يعني هيج زني هر چقدر هم ثروتمند باشد از نظر قانونى موظف نيست مخارج زندگى خود را تأمين نمايد و يا مخارج شوهر خود را بپردازد.

2- مطابق ماده 1206 قانون مدني، "زوجه در هر حال مى تواند براي نفقه زمان گذشته خود اقامه دعوى نمايد وطلب او از بابت نفقه مزبور طلب ممتاز بوده و در صورت افلاس يا ورشكستگي شوهر، زن مقدم بر غرما خواهد بود." 3- پرداخت نفقه فرزندان برعهده پدر است. ماده 1199 قانون مدنى بر اين مطلب تصريح مي كند و در صورتي هم كه پدر از پرداخت نفقه فرزند خود امتناع ورزد، مطابق ماده 642 قانون مجازات اسلامي به حبس از سه ماه و يك روز تا پنج ماه محكوم مي گردد. بنابراين با وجودى كه زن و مرد در زندگي مشترك به سر مي برند و فرزندان متعلق به هر دوي ايشان مي باشند، اما مسئوليت تأمين مخارج زندگي همه ايشان برعهده مرد مي باشد. در اين قانون نيز به طور مشهود نفع زنان در نظر گرفته شده است.

4- پرداخت مهريه به زن از وظايف مرد است. مطابق ماده 1082 قانون مدني: "به مجرد عقد، زن مالك مَهر بوده و مي تواند هر نوع تصرفي را كه مي خواهد در آن بنمايد" به اين ترتيب با عقد ازدواجي كه به واسطه

آن زن و مرد زندگي مشتركي را آغاز نموده و هر دو از يكديگر بهره مند مي گردند، صرفاً زن حق دريافت مهريه را دارا مي باشد و مردان چنين حقي را ندارند.

5- زن در قبال انجام كارهاي خانه حق دريافت اجرت را دارد. قوانين داخلي كشور، نه تنها زنان را موظف به تأمين مخارج زندگي نمي داند، بلكه براي زن در قبال انجام كارهاي خانه نيز حقوقي قائل است، بر اساس قوانين كشور، در صورتى كه مرد همسرش را طلاق دهد، در صورت تقاضاي زن، مرد مي بايست اجرت المثل را به زن پرداخت نمايد. ضمن آنكه در مصوبه اخير مجمع تشخيص مصلحت نظام، در صورتي كه زن هم متقاضي طلاق باشد و در دادگاه ثابت نمايد كه در طول زندگي مشترك انجام كارهاي خانه را تبرعأ (از روي ميل و رضايت بدون توقع هرگونه دستمزدي) انجام نمي داده و انتظار دريافت حق الزحمه را داشته است، اجرت المثل به او نيز تعلق خواهد گرفت. ضمن آنكه با هدف اجراي قوانين اسلامي، اخيراً لايحه حمايت از خانواده تقديم مجلس گرديده است، كه مطابق بند 31 اين لايحه، زن مي تواند در طول زندگي مشترك- نه صرفاً در هنگام طلاق و جدايي - به ازاي انجام كارهاي خانه، طلب دستمزد نمايد و همسر وي مطابق اين قانون موظف به پرداخت آن مي شود.

هرچند شواهد جامعه حاكي از آن است كه زنان نسبت به زندگي و خانواده خويش وفادار و باگذشت بوده و توقعات مادي چنداني ندارند، اما اين قانون- كه به نوعي حق زنان محسوب مى گردد- به ايشان كمك مي كند كه در صورت

بي وفايي مرد و پاس نداشتن حرمت خانواده، زن از حقوق مالي خويشتن به ازاي سال ها كار و تلاش در داخل خانواده بهره مند گرديده و بتواند زندگى مستقلى را تشكيل دهد. مشاهده مي گردد كه اين قانون به حمايت هاي خاص از زنان مي پردازد كه مردان از آن بي بهره اند. 6- اگر پس از عقد نكاح در مرد عيوبي نظير جنون ايجاد گردد، زن حق فسخ نكاح را دارا مي باشد. درماده 1125 قانون مدنى بر اين امر تصريح گرديده است ؛ "جنون وعنن درمرد هرگاه بعد از عقد هم حادث شود موجب فسخ براي زن خواهد بود."

درحالي كه اگر اين عيوب، پيش از عقد در زن وجود داشته باشد، موجب حق فسخ براي مرد خواهد شد و در غير اين صورت (حادث شدن آن پس از عقد نكاح در زن)، مرد داراى چنين حقى نمي باشد.

ب) قوانين حمايتى در حقوق كار

1- منع زنان از كارهاى سخت و زيان آور

مطابق با ماده 75 قانون كار؛" انجام كارهاي خطرناك، سخت و زيان آور و نيز حمل بار بيش از حد مجاز بدون استفاده از وسايل مكانيكي، براي كارگران زن ممنوع است ." آيين نامه مربوط به اين قانون نيز بيان مي دارد: "حداكثر وزن مجاز براي حمل بار متعارف با دست و بدون استفاده از ابزار مكانيكي براي كارگر زن حدود بيست كيلوگرم مي باشد. "

مطابق با قانون، منعى براي انجام كارهاى خطرناك، سخت و زيان آور و حمل بار سنگين توسط دست براي مردان وجود ندارد، ولي در حمايت از زنان، قانون كار اجازه نمي دهد كه هيچ كارفرمايي زن را وادار به كارهاي سخت

و زيان آور يا حمل بار سنگين كند و از زنان در اين زمينه حمايت جدي مى نمايد.

علاوه بر آن ماده 7 اين آيين نامه، حمل بار و جابجايى را براي زنان باردار در طول مدت بارداري و نيز ده هفته پس از زايمان ممنوع مي نمايد. همچنين در ماده 77 قانون كار نيز صراحتاً بيان گرديده است كه:

"در مواردي كه به تشخيص پزشك سازمان تأمين اجتماعى، نوع كار براي كارگر باردار خطرناك يا سخت تشخيص داده شود، كارفرما تا پايان دوره بارداري وى بدون كسر حق السعي، كار مناسب تر و سبك ترى به او ارجاع مى نمايد." قانون كار كشاورزي نيز در ماده 13 خود بيان مى نمايد؛ "ارجاع كارهاي سخت و زيان آور و كار در شب به كارگران زن و كارگراني كه كمتر از 14 سال تمام دارند، ممنوع است ."

2- اعطاى مرخصى زايمان به زنان باردار

براساس ماده 76 قانون كار: "مرخصي بارداري وزايمان كارگران زن جمعا 90 روز است. حتي الامكان 45 روز از اين مرخصي بايد پس از زايمان مورد استفاده قرار گيرد. براي زايمان توأمان 14 روز به مدت مرخصي اضافه مى شود."

همچنين قانون ترويج تغذيه با شير مادر و حمايت از مادران در دوران شيردهي (مورخ22/12/1375) در ماده 3 بيان مى دارد كه، "مرخصى زايمان در سه فرزند براي مادراني كه فرزند خود را شير مي دهند در بخشهاى دولتي و غير دولتي چهار ماه مي باشد."

در ماده 3 آيين نامه اجرايي قانون فوق (مصوب21/9/1375) نيز اشاره مي گردد كه:

"اعطاي چهارمين ماه مرخصي زايمان، منوط به گواهي پزشك متخصص اطفال يا پزشك مركز بهداشتى- درمانى (شهري و

روستايي) همراه با شناسنامه شيرخوار (براي احراز عدم استفاده از شير خشك) است. مگر اينكه مطابق مقررات ديگر، براي آنها مرخصي زايمان بيشتري پيش بينى شده باشد". تبصره ماده فوق: "بانواني كه در طول دوره بارداري با تأييد پزشك معالج از مرخصي استعلاجي استفاده مي كنند، از چهارماه مرخصي زايمان بهرمند خواهند بود و مدت مرخصى استعلاجي از مرخصى زايمان آنان كسر نخواهد شد. (الحاقى 24/6/1374) ".

3- اعطاى مرخصى ساعتى به زنان شيرده در طول روز بر اساس تبصره 1 از ماده 3 قانون ترويج تغذيه با شير مادر و حمايت از مادران در دوران شيردهى (مورخ22/12/1374 ):

"مادران شيرده پس از شروع به كار مجدد در صورت ادامه شيردهي مي توانند حداكثر تا 20 ماهگي كودك، روزانه يك ساعت از مرخصي (بدون كسر از مرخصي استحقاقي) استفاده كنند."

همچنين ماده 6 آيين نامه اجرايي قانون فوق (مصوب21/9/1375) بيان مي دارد: "مادران مشمول اين آيين نامه مي توانند طي ساعت مقرر كار روزانه حداكثر از يك ساعت مرخصي ساعتي استفاده كنند، مادران ياد شده مي توانند بر حسب نياز كودك، مرخصي مزبور را حداكثر در سه نوبت استفاده كنند. مدت مرخصى ساعتى براي مادران داراي فرزند دوقلو و بالاتر به ميزان دو ساعت مي باشد. (1صلاحي مورخ 9/10/1383) ".

ضمن آنكه ماده 78 قانون كار به اين مطلب اشاره دارد كه: "در كارگاه هايى كه داراي كارگر زن هستند، كارفرما مكلف است به مادران شيرده تا پايان دوسالگي كودك پس از هر سه ساعت، نيم ساعت فرصت شير دادن بدهد. اين فرصت جزء ساعات كار آنان محسوب مي شود"

4- ايجاد تسهيلات مناسب براى مادران داراى فرزند شيرخوار بر

اساس ماده 4 قانون ترويج تغذيه با شير مادر و حمايت از مادران در د وران شيرد هي (مو رخ22/12/1374):

"دستگاه هاي دولتي و وابسته به دولت از جمله سازمانهايي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است و ديگر دستگاههايي كه به لحاظ مقررات خاص استخدامى مشمول قانون كار نيستند، موظف به ايجاد تسهيلات مناسب براي تغذيه شيرخوارگان با شير مادر در جوار محل كار كاركنان زن مي باشند. " علاوه بر اينكه در ماده 4 آيين نامه اجراپي قانون فوق نيز در اين زمينه داراي تبصره هايي مي باشد؛

تبصره 1- "وزارت خانه ها، موسسات و شركت هاي دولتي و موسساتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است، موظفند متناسب با تعداد مادراني كه فرزند خود را شير مي دهند، نسبت به ايجاد محل مناسب اقدام كنند ". تبصره 2- " ضوابط مربوط به ايجاد شيرخوارگاه ها و مهدكودك در كارگاههاي مشمول قانون كار بر اساس ماده 78 قانون كار وآيين نامه اجرايي شيرخوارگاه ها و مهد كودك ها است ".

ماده 78 قانون كار نيز در اين مورد بيان مي دارد كه: "... كارفرما مكلف است متناسب با تعداد كودكان و با در نظر گرفتن گروه سني آنها، مراكز مربوط به نگهدارى كودكان از قبيل شيرخوارگاه (مهدكودك و..) را ايجاد نمايد،.

5- حق تامين امنيت شغلى بانوان در طول مدت باردارى و شيردهى وبهره مندى ايشان از حقوق خويش ماده 76 قانون كار در تبصره 1 بيان مي دارد: "پس از پايان مرخصي زايمان" كارگر به كار سابق خود بازمي گردد و اين مدت با تأييد سازمان تأمين اجتماعى جزء سوابق خدمت وي

محسوب مي شود."

تبصره 2 از ماده فوق نيز اعلام مى دارد: "حقوق ايام مرخصي زايمان طبق مقررات قانون تأمين اجتماعى پرداخت خواهد شد. "

همچنين در تبصره 2 ماده 3 از قانون تأمين ترويج تغذيه با شير مادر- (مورخ23/12/1374 ) بيان مي شود: "امنيت شغلى مادران پس از پايان مرخصي زايمان و در حين شيردهي بايد تأمين شود"

در ماده 5 از آيين نامه اجرايى قانون فوق (مصوب21/9/1375) نيز تأكيد گرديده است كه: "مادران مشمول اين آيين نامه پس از پايان مرخصي زايمان و در دوران شيردهى، بايد در كار قبلي خود اشتعال يابند. در اين دوران نقل و انتقال آنها ممنوع است، مگر اينكه خود، متقاضى تغيير شغل يا نقل و انتقال باشند. اصلاحي مورخه 09/10/1383) ".

لازم به ذكر است براي آنكه اين قوانين لزوماًا جرا شود و مشمول گذر زمان و فراموشي نگردد، ماده 96 قانون كار اعلام مي كند؛"به منظور اجراي صحيح قانون و ضوابط حفاظت فني، اداره كل بازرسى وزارت كار و امور اجتماعي با وظايف ذيل تشكيل مي گردد: نظارت براجراي مقررات ناظر به شرايط كار به ويژه مقررات حمايتي مربوط به كارهاي سخت و زيان آور و خطرناك، مدت كار، رفاه كارگر، اشتغال زنان و كارگران نوجوان ".

1- حمايت از خدمت نيمه وقت بانوان قانون مربوط به خدمت نيمه وقت بانوان مصوب تاريخ 10/9/1369 اعلام مي دارد:

"وزارتخانه ها و موسسات مشمول قانون استخدامي كشور و شركت هاي دولتى و موسساتي كه شمول قانون بر آنها مستلزم ذكر نام است، مي توانند در صورت تقاضاي بانوان كارمند رسمي و ثابت خود و مواققت بالاترين مقام مسئول، خدمت آنها را نيمه وقت تعيين نمايند.

تبصره

به دستگاه هاي موضوع اين قانون اجازه داده مى شود در صورت تقاضاي بانوان كارمند رسمي و ثابت خود و موافقت بالاترين مقام مسئول، همچنين بتوانند به جاي نيمه وقت، ساعات خدمت آنان را به سه چهارم ساعات كار مقرر تقليل دهند."

اين قانون نيز امتياز خاصي براي زنان محسوب مي گردد و مردان از چنين حقي در قوانين كار برخوردار نمي باشند.

7- ايجاد برخى تسهيلات براى زنان در برخى حرفه هاى خاص لايحه قانونى راجع به زنان متأهل پزشك و دندانپزشك و داروساز اعم از عمومي يا متخصص و نيز بانوان ماما كه بر اين اساس ايشان را- براي گرفتن پروانه دايم- از رفتن به خارج از تهران معاف مي نمايد. (مصوب 12/11/1376)

8- ايجاد شرايط خاص آمورشى جهت زمينه سازى براى اشتغال زنان

تبصره 4 قانون الزام فراگيري آموزش هاي فنى و حرفه اي براي اشتغال كار (مصوب 11/3/1376) بيان مي دارد: "سازمان اموزشى فني و حرفه اي كشور موظف است با استفاده از امكانات موجود به منظور رفع مشكلات احتمالي زنان جوياي كار در كليه مراكز استان ها و شهرستان ها متناسب با فرصت هاي شغلى، زمينه آموزش فني و حرفه اي بانوان را فراهم نمايد!ا

9- منع زنان از اجبار به حضور در مناقشات مسلحانه

1-9- زنان از خدمت سربازي معاف مي باشند.

2-9- ماده 64 قانون و مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مورخ (21/07/1370) نيز در مورد استفاده از پرسنل زن عنوان مي كند كه بايد اين امر متناسب با شرايط زنان به ويژه در زمينه امداد، پشتيباني، مقاومت محلي و دفاع غيرنظامى باشد.

د) قوانينى حمايتى در حقوق جزا

در قوانين جزايي كشور، زنان در مقايسه با مردان از تخفيف هاي

ويژه برخوردار گرديده اند. اصل 142 مشور حقوق و مسئوليت هاي زنان بيان مي دارد:

"حق زنان در برخورداري از تخفيف قانوني از نظر ميزان مجازات و يا معافيت از آن و يا نحوه اجرا در صورت ندامت و اثبات توبه زنان بزهكار، در زمان بارداري، شيردهى و بيماري، در زمره حقوق و مسئوليت هاي قضايي زنان محسوب مى گردد،. علاوه بر آن به مواردي نيز در قانون مجازات اسلامي اشاره گرديده است:

1- ماده 91 قانون مجازات اسلامي بيان مي دارد: "درايام بارداري و نفاس زن، حد قتل يا رجم بر او جاري نمى شود."

2- ماده 2 قانون آيين نامه راجع به اجراي حكم اعدام نيز اين گونه بيان مي نمايد كه: "هرگاه محكوم به اعدام، زن حامله باشد، يا زني باشد كه تازه وضع حمل كرده، اجراي حكم اعدام تا 40 روز بعد از وضع حمل به تعويق مى افتد. "

مطابق اين قانون زن تا مدتي پس از زايمان نبايد اعدام شود ولي براي مردان محدوديتي جهت زمان اعدام وجود ندارد.

3- ماده 93 قانون مجازات اسلامي اشاره دارد كه: "هرگاه مريض يا زن مستحاضه محكوم به جلد (شلاق) باشد، اجراي حد تا رفع بيماري و استحاضه به تأخير مي افتد."

4- ماده 288 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب نيز در خصوص تعزيرات زنان به موارد زير اشاره دارد: "مجازات شفاق تعزيري در موارد زير تا رفع مانع اجرا نمي شود؛

- زن در ايام باردارى يا نفاس يا استحاضه ؛

- زن شيرده در ايامي كه طفل وى شيرخواراست حداكثر به مدت 2 سال ."

5- ماده 296 آيين دادرسى دادگاه هاي عمومي و انقلاب در خصوص

حق مادر مجرم در نگهداري از فرزندش اينگونه عنوان مي دارد:

"كودك شيرخوار را از مادري كه محكوم به حبس يا تبعيد شده، نبايد جدا كرد، مگر انكه مادر با رضايت، او را به پدر يا نزديكان ديگرش بسپارد."6- تبصره 2 ماده 77 آيين نامه قانون و مقررات اجرايي سازمان زندان ها نيز در خصوص نگهداري فرزندان مادران مجرم اظهار مى دارد، زنان زنداني مي توانند اطفال خود را تا سن دوسال تمام به همراه داشته باشند. روساي زندان ها موظفند در هر زندان نسبت به تفكيك و جداسازي اطفال 2 تا6 ساله در محل مجزا (مهدكودك) اقدام و يا نسبت به انتقال اطفال آنها به مؤسسات نگهداري اطفال مبادرت نمايند.

در واقع اين قوانين در حمايت از عواطف مادري و نيازهاي روحي زنان، اين حق را، مادران داده است كه حتي در صورتي كه مجرم باشند، از نعمت همجوارى فرزند خود بهره مند گردند. در اين زمينه قانونى در حمايت از عواطف پدري تصويب نشده است.

7- آيين نامه نحوه اجراي احكام قصاص، رجم، قتل، صلب، اعدام، شلّاق، (مصوب اذرماه 1382):

ماده 6 "در ايام بارداري و نفاس زن، حكم اعدام يا حد يا قصاص نفس اجرا نمي شود. همچنين است بعد از وضع حمل، چنانچه به تجويز پزشك قانوني يا پزشك معتمد و تأييد قاضي صادركننده حكم يا دادستان مربوط، اجراي حكم موجب لطمه به سلامتى طفل به سبب قطع شير مادر باشد كه در اين صورت اجراي مجازات تا رسيدن طفل به سن 2 سالگي به تعويق خواهد افتاد. "

- ماده 32: "اجراي حد محكومين اناث به نحو نشسته و با لباسى كه بدن انها بسته

باشد، اجرا مي شود"

اين در حالي است كه مردان با بدن عريان شلاق مي خورند. حال آنكه زنان حتي اگر مجري مجازات زن باشد، با بدن پوشيده و با لباس شلاق مي خورند كه يقيناً درد كمتري را تحمل خواهند كرد.

8- مطابق ماده 138 قانون مجازات اسلامي مجازات قوادي (كه عبارت است از جمع و مرتبط كردن دو نفر يا بيستر براي زنا يا لواط) براي مرد هفتاد و پنج تازيانه و تبعيد از محل به مدت 3 ماه تا يك سال است و براي زن فقط هفتادوپنج تازيانه است (البته مجازات باندهاي فساد و فحشا كه با تجارت زن و بردگي و بهره كشي جنسي از زن به سرمآيه هاي كلان دست مي يابند بسيار متفاوت است.)

9- ايجاد دادگاه خانواده و حمايت خاص از دعاوي زنان؛

با تشكيل دادگاه خانواده (مصوب 8/5/1376 مجلس شوراي اسلامي و تأييد 19/5/1376 شوراي نگهبان)، دعاوي مربوط به موضوعات اين دادگاه از دادگاه هاي عمومى خارج شده و صرفاً در دادگاه خانواده قابل بررسي مي باشد. دعاوي مربوط شامل 9 مورد مي باشد كه 5 مورد از آن ميان زن و مرد مشترك و چهار مورد آن (مهريه، جهيزيه، اجرت المثل، و نحله ايام زوجيت و نيز نفقه معوقه و جارى زوجه) مختص زنان مي باشد كه در حقيقت بخشي از قوه قضائيه مكلف مي گردد، تا به طور ويژه به حمايت از حقوق خاص زنان بپردازد.

10- پرداخت ديه قتل غيرعمدي توسط بستگان ذكور؛

مطابق با قانون مجازات اسلامي، اگر كسى اعم از زن و مرد مرتكب قتل سهوي و غيرعمدي شود، مجازاتش پرداخت ديه به خانواده مقتول مي باشد، اما

پرداخت ديه برعهده بستگان نسبي قاتل كه مرد هستند مي باشد و بستگان نسبي مونث كه زن مي باشند در اين مورد هيچ گونه مسئوليتي ندارند، حتي اگر به لحاظ مالي بسيار متمكن باشند.

در واقع اين قانون نيز به نفع زنان تصويب شده است.

ه_) قوانين حمايت اجتماعى خاص از زنان

ا- قانون تأمين زنان و كودكان بى سرپرست (مصوب24/8/1371)

ماده ا: "به پيروي از تعاليم عاليه اسلام در جهت حفظ شئون و حقوق اجتماعي زن و كودك بى سرپرست و زدودن آمار فقر از جامعه اسلامي و به منظور اجراي قسمتى از اصل 21 قانوت اساسي جمهوري اسلامي ايران، زنان و كودكان بى سرپرستي كه تحت پوشش قوانين حمايتي ديگري نيستند، از حمايت هاي مقرر در اين قانون بهره مند خواهند شد،.

ماده 2: "مشمولان اين قانون عبارتند از: زنان بيوه، زنان پير و سالخورده (كه قادر به تأمين معاش خود نباشند)، ساير زنان و دختران بي سرپرست (كساني كه بنا به عللي از قبيل مفقودالاثر شدن يا از كار افتادگي سرپرست، به طور دايم يا موقت بدون سرپرست يا نان آور مي مانند) و كودكان بي سر پر ست.

تبصر! "دختران تا زماني كه ازدواج نمايند، مشمول اين قانون باقي خواهند ماند، مگر آنكه تحت سرپرستي قرارگيرند يا به نحوي تمكن مالي يابند". ماده 4: "حمايت هاي موضوع اين قانون عبارتند از:

- حمايت هاي مالي شامل تهيه وسائل و امكانات خودكفايي

- حمايت هاي فرهنگى، اجتماعي شامل ارائه خدماتي نظير خدمات آموزشي (تحصيلي)، تربيتى، كاريابي، آموزش حرفه و فن جهت اشتغال، خدمات مشاوره اي و مددكاري جهت رفع مسائل و مشكلات زندگى و به وجود آوردن زمينه ازدواج و تشكيل خانواده

- نگهداري روزانه يا

شبانه روزي- زنان سالمند بي سرپرست در واحدهاي بهزيستي يا واگذاري سرپرستي و نگهداري اين گونه كودكان و زنان به افراد واجد شرايط. آيين نامه اجرايي قانون تأمين زنان و كودكان بي سرپرست در ماده 4 به تبصره هاي زير اشاره مي نمايد.

تبصره 1: دختران بى سرپرست تا زمانى كه ازدواج نكرده اند. مشمول پذيرش در واحدهاي نگهداري شبانه روزي مى شوند.

تبصره 2: دختران بي سرپرستي كه واجد شرايط پذيرش در واحدهاي شبانه روزي نباشند، بنا به تشخيص سازمان بهزيستي از حمايتهاي موضوع اين آيين نامه بهره مند مي شوند"

مطابق قوانين ذكر شده قانون زنان بى سرپرست را مورد حمايت هاي متعدد قرار مي دهد، حال آنكه قانونى براي حمايت از مردان از كار افتاده و بدون حامي وجود ندارد.

2. قانون ساختار نظام جامع رفاه و تامين اجتماعى (مصوب 13/3/1383)

ماده 1: "در اجراي اصل 29 قانون اساسى جمهوري اسلامي ايران و در جهت ايجاد انسجام كلان سياست هاي رفاهي كه به منطور توسعه عدالت اجتماعي و حمايت از همه افراد كشور در برابر رويدادهاي اجتماعي، اقتصادي، طبيعى و پيامدهاي آن، نظام تأمين اجتماعي با رعايت شرايط و مفاد اين قانون از جمله براى امور ذيل برقرار مي گردد.

الف) بازنشستگي، از كار افتادگي و فوت،

ب) بيكاري،

ج) پيري،

د) در راه ماندگى، بي سرپرستي و آسيب هاي اجتماعي،

ه) حوادث و سوانح،

و) ناتواني هاي جسمى، ذهني و رواني،

ز) بيمه خدمات بهداشتي، درماني و مراقبت هاي پزشكي،

ح) حمايت از مادران به خصوص در دوران بارداري و حضانت فرزند،

ط) حمايت از كودكان و زنان بي سرپرست،

ي) ايجاد بيمه خاص بيوگان، زنان سالخورده و خودسرپرست،

ك) كاهش نابرابري و فقر،

ل) امداد و نجات "

به

اين ترتيب ملاحظه مي شود كه موارد مشمول اين قانون 12 مورد مي باشد كه 9 مورد از ان به طور عام شامل زن و مرد بوده و علاوه بر آن، و سه مورد ديگر مختص به زنان مي باشد.

3- آيين نامه چتر ايمنى رفاه اجتماعى (مصوب 23/3/1384 هيات

و زير ان)

ماده 3 اين آيين نامه به اين مطلب اشاره مي نمايد كه: "خانواده هاي

داراي فقر شديد به صورت كامل تحت

پوشش چتر ايمني رفاه اجتماعي قرار مي گيرند و اولويت ارائه خدمات

به خانوده هاي داراي فقر مطلق به ترتيب زير خواهد بود:

الف) كودكان بي سرپرست،

ب) زنان سرپرست خانوار و خودسرپرست،

پ) سا لمند ان،

ت) معلو لان،

ث) ساير (بيكاران، معتادان، بيماران مزمن جسمي و رواني و....) "

در اين آيين نامه نيز به زنان به طور خاص نگريسته شده و ايشان را مشمول حمايت اجتماعى ويژه قرار داده اند.

علاوه برانكه ساير مواد نيز شامل زنان و مردان به صورت توأمان ميگر د د.

4- دستور العمل حمايت از افراد و خانواده هاى نيازمند و بى سرپرست (مصوب 1/5/1375سازمان بهزيستى)

اين دستور العمل براي سهولت در اجراي مصوبه مورخ 17/5/1374 1 هيأت وزيران مربوط به قانون تأمين زنان و كودكان بي سرپرست، به واحدهاي سازمان بهزيستي كشور ابلاغ گرديده است.

مشمولين دريافت كمك هاي اين دستورالعمل، شش گروه مي باشند كه دو گروه از آن، به طور ويژه به زنان اختصاص دارند، زنان بيوه، زنان و دختران بى سرپرست و ساير گروه ها نيز زنان و مردان را شامل مي شود.

لازم به ذكر است در مواردي از اين دستور العمل آمده است:

"فرزندان پسر خانواده تا رسيدن به سن قانونى (15 سال) موضوع ماده 79 قانون كار و

در صورت ادامه تحصيل تا پايان تحصيلات در كلاس هاي روزانه (حداكثر تحصيلات متوسطه تا پايان 20 سالگي و تحصيلات عالى تا پايان 25 سالگى)، و فرزند دختر تا زمانى كه ازدواج نكرده اند، مى توانند از مزاياي اين دستور العمل برخوردار باشند.

در اينجا هم شرايط دختران، به طور ويژه اي ملاحظه گرديده است و دختران تا زماني كه ازدواج نكرده اند، حتى اگر 30 ساله هم باشند، از مزاياي مذكور بهره مند مى شوند، حال آنكه پسران حداكثر تا 25 سالگى آن هم در صورت ادامه تحصيل، از اين مزايا بهره مند مى گردند.

ه_ آيين نامه اجرايى مراكز حمايت و بازپرورى دختران و زنان در معرض آسيب اجتماعى حاد و زنان آسيب ديده اجتماعى (ويژه) مصوب 16/5/1376 سازمان بهزيستى اين مراكز موظفند كه طبق وظايف قانوني، دختران و زنان در معرض آسيب هاي اجتماعي را نگهدراي و يا به صورت غير شبانه روزي تحت پوشش داشته و از طريق ارائه خدماتى نظير مددكاري اجتماعي، روانشناسي، آموزش هاي فني و حرفه اي و فرهنگي، زمينه هاي بازگشت آنان به زندگي سالم را از طريق پيوند مجدد با خانواده آموزش و ايجاد اشتغال و كسب درآمد مشروع و تشكيل خانواده فراهم آورده و درتامين حداقل نيازهاي اقتصادي و حل و فصل مسايل و مشكلات ياري نمايند.

البته جاي تأسف مى باشد كه مشابه چنين قانونى براي پسران در معرض آسيب اجتماعي وجود ندارد. اما در هر حال اين قانون نيز جزء موارد حمايتي ويژه از زنان و دختران محسوب مي گردد.

و) ساير قوانين حمايتى

ا- آيين نامه اعطاى نشان هاى دولتى (مصوب 29/7/1369 و 27/8/1369 هيأت وزيران)

بر اساس اين آيين نامه:

ديه منظور ارج نهادن به مقام و منزلت زن در جمهوري اسلامى ايران علاوه بر امكان برخورداري زنان از ديگر نشان ها، نشان مهر به زنانى اعطا مى شود كه در يكى از زمينه هاي زير منشأ آثار ارزنده باشند.

- مشاركت سازنده و فعال در امور اجتماعي، اقتصادي و سياسى.

- معرفي الگوي زن مسلمان در جامعه و تلاش براي تبيين و ترويح مبانى عقيدتى و اجتماعي ان

- ارايه علمي الگوي مادر يا همسر نمونه.

- ابراز شايستگي درعرصه هاى بين الملل به نحوي كه موجب افتخار براي كشور و معرف شخصيت زن در جمهوري اسلامي ايران باشد"

2- ايجاد امكانات تحصيلى خاص براى زنان

ا-2- حمايت از زنان در برخى رشته هاي خاص: در قانون تشكيلات نظام پزشكى (مصوب 9/7/1364)، وزارت بهداشت موظف گرديده است كه به گونه اى برنامه ريزي نمايد تا بانوان در رشته هاي تخصصى زنان، مامايي و رشته هاي بالينى پزشكي به مرحله خودكفايي برسند.در صورتي كه چنين الزامي در خصوص مردان وجود ندارد.

2-2- پذيرش دانشجوي زن در برخي از رشته ها: مطابق با قوانين، پذيرش دانشجو در رشته مامايي صرفاًا ز زنان صورت مي پذيرد. در حالى كه هيچ قانوني در كشور، هيچ رشته تحصيلي را مردانه بيان نمي كند.

البته لازم به ذكر است اينكه برخى از دانشگاه ها صرفاًا ز آقايان پذيرش مى نمايند، ربطي به قوانين كشور نداشته بلكه به آيين نامه اجرايى آن دانشگاه مربوط مي گردد، هر چند مي توان گفت برخي از دانشگاه ها نيز در كشور نظير دانشگاه الزهراء (س) و دانشگاه شريعتى، صرفاً دانشجوي زن مى پذيرند. 3-2- ايجاد برخى سهميه بندي هاي تحصيلى به نفع زنان در قوانين كشور در

برخي موارد، سهميه بندى تحصيلي به نفع زنان را داشته ايم، در حالي كه چنين سهميه بندي را درخصوص مردان و به صورت قانون مدون نداشته ايم.

به عنوان مثال مي توان به قانون تخصيص سهميه براي زنان در پذيرش دستياري در رشته هاي تخصصي پزشكي (مصوب 7/7/1372 )اشاره نمود كه بر اساس آن، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي موظف گرديده است كه حداقل 25./. از سهميه پذيرش دستياري در رشته هاي جراحي، اعصاب، ارولوژى، ارتوپدي، گوش و حلق و بيني، چشم، راد يولوزي و روانپزشكي و در صورت وجود داوطلب.50/. سهميه جراحي عمومى داخلي و قلب را به خانم هاي پزشك قبول شده در گزينش كتبي دستياري اختصاص دهد.

جايگاه هاى مختص به زنان

در پايان لازم به ذكر است علاوه بر اينكه يك سري قوانين حمايتي خاص از زنان در جمهورى اسلامى وجود دارد، در مقام اجرا نيز شاهد جايگاه هايي مي باشيم كه به طور خاص به حمايت از زنان در زمينه هاي مختلف مي پردازند. البته همه وزارتخانه ها، نهادها و دستگاه هاي اجرايي كشور موظف مي باشند كه نسبت به امور زنان و مردان جامعه به طور عام اهتمام ورزند. با اين وجود نهادهاي ويژه اي در نظام ما و به طور كاملاً قانوني تأسيس يافته اند كه رسيدگى به مسايل زنان را به طور خاص سرلوحه امور خويش قرار مي دهند. اين نهادها عبارتند از:

ا- شوراى فرهنگي اجتماعى زنان

طبق. مصوبه شوراي عالى انقلاب فرهنگي در مورخه 7/4/1376، نهادي تحت عنوان شوراي فرهنگي اجتماعي زنات زيرمجموعه اين شورا تأسيس گرديده و اين نهاد متصدي امر سياست گذاري در مسايل فرهنگى و اجتماعي زنان و ايجاد هماهنگي هاي لازم

در اين زمينه مى باشد.

ذكر اين نكته ضروري است كه مجمع تشخيص مصلحت نظام وظيفه تدوين سياست هاي كلان كشور را به طور كلى- كه شامل زنان و مردان مي گردد- (پس از تأييد رهبري) بر عهده دارد.

به اين ترتيب شوراي فرهنگى اجتماعى زنان نيز به تدوين سياست هاي نظام در خصوص زنان مى پردازد به عنوان مثال: سياست هاي تحقيقاتي مسايل زنان از جمله سياست هاي مصوب مي باشد كه نظام و دستگاه هاي مختلف كشور را موظف مي نمايد كه از تحقيقات مربوط به زنان و نيز از زنان محقق حمايت نمايد. در صورتى كه در هيچ يك از قوانين و سياست هاي كشور، سياست حمايتي مشابه را براى مردان نداريم.

از جمله سياست هاي ديگر مي توان به سياست هاي بين المللى زنان، سياست ورزش بانوان و... اشاره داشت كه اين هم از سياست هاي خاص زنان مي باشد.

2- سمت مشاور امور زنان در برخى از وزارتخانه ها و دستگاه هاى دولتى

وزارتخانه ها و دستگاه هاي دولتي موظف به رسيدگي به امور محوله و براي عموم افراد اعم از زن و مرد مى باشند. با اين وجود سمت مشاور امور زنان كه در برخي از اين نهادها وجود دارد، به طور خاص امور و مسائل مربوط به زنان را كه مرتبط با آن دستگاه مي باشد، پيگيري مي نمايد.

لذا در وزارتخانه هايي نظير: "وزارت كشور"، "علوم، تحقيقات و فناوري "، "آموزش و پرورش "، "بهداشت، درمان و آموزش پزشكى" و نيز "صداو سيما" و "استانداري ها"، سمت مشاور امور زنان وجود دارد.

3- دفتر حمايت از حقوق زنان و كودكان قوهء قضائيه

تشكيل اين دفتر كه با بخشنامه رياست

قوه قضائيه به روساي كل دادگستري هاي استان هاي كشور در تاريخ 2/10/1381 تأسيس گرديد، با ضرورت حمايت از حقوق زنان و كودكان و ارتقاي كيفيت رسيدگي به جرايم ايشان موظف به انجام اقدامات ذيل مى باشد:

- نظارت بر روند رسيدگى به پروندصاي مربوط به زنان، اطفال و نوجوانان بزهكار به ويژه در جهت تسريع در رسيدگي، صدور احكام متناسب و اهتمام به اصلاح و تربيت انان.

- حمايت از زنان، اطفال و نوجوانان بزه ديده.

-و...

سخن پايانى

به اين ترتيب ملاحظه مي گردد كه حجم وسيعي از قوانين كشور به طور خاص به دفاع از حقوق زنان پرداخته و علاوه بر آن، نهادها و مراكز ويژه اي نيز جهت حمايت از زنان ايجاد گرديده اند كه اين امر را در خصوص مردان به صورت خاص شاهد نمي باشيم. البته اهتمام ويژه به مباحث و مسائل زنان در راستاي ديدگاه و نگرش رهبران نظام جمهوري اسلامي مبني بر حمايت از زن و تحقق حقوق انسانى وي در نظام اسلامي است. زيرا با توجه به ظرافت جسماني و آسيب پذيري زنان نسبت به مردان و احتمال تضييع حق ايشان و وجود شواهدى مبني بر ظلم مضاعف به زنان در سطح جامعه و خانواده، ضروري بوده است كه در اين امور، تدابير خاصى جهت دفاع از ايشان اتخاذ گردد و اين به معناى عدم عدالت يا ظلم نسبت به مردان نيست. البته اشاره به حمايتهاي قانونى از زنان به معناي عدم وجود ضعف ها و خلاهاي قانوني نمي باشد.

اصولاً حكمت وجود مجلس شوراي اسلامي- كه وظيفه قانون گذاري را در كشور بر عهده دارد- در وضع قوانين جديد و جبران كاستي

هاي قوانين موجود مى باشد. از اين حيث، امر قانون گذاري نياز دائمي كشور محسوب مي گردد تا قوانينى متناسب با وضعيت موجود وضع گردد.

به اين ترتيب بديهي است كه اگر قوانين كشور كامل بود، نياز به قوه مقننه و فلسفه وجودي اين نهاد از ميان مي رفت. لذا ضعف هاي قانوني مي بايست از طريق منطقي و با طي روند قانوني خود و با همت مردم و مسئولين اصلاح گردد و نبايد به اهرمى جهت سوءاستفاده جريانات سياسى كشور مبدل گردد.

تأكيد بر مشكلات زنان در كشور و ضعيف جلوه دادن قوانين مربوط به زنان و انعكاس آن به مجامع بين المللي، به نوعي جنجال سياسى است كه ضمن ناديده انگاشتن واقعيت هاي موجود و عدم توجه به نقاط قوت، صرفاً سوءاستقاده ابزاري از زنان محسوب مى گردد. تا بدين وسيله اگر دشمن با حمايت صدام در جنگ بر عليه ايران سودي نبرد، همزمان با محاصره اقتصادي و توطئه بر سر انرژي هسته اي، با هدف استفاده ابزاري از مسائل زنان، افكار عمومى جهانيان را به سمت تهاجم به ايران و به اصطلاح صدور دموكراسى تحميلي غربى به ايران هدايت نمايد.

در حالى كه ما شاهد آن مي باشيم كه بسيارى از قوانين حمايتي كه فمينيست هاي جهان پس از سالها مبارزه هنوز به طور كامل موفق به كسب آن نشده اند- نظير قانون دريافت حق الزحمه در قبال انجام كارهاي خانه- در قوانين ما، جزء حقوق اساسى زن تعريف مى گردد.

ضمن آنكه توجه به اين نكته بسيار حائز اهميت است كه اصلاح قوانين داخلي نبايد بر اساس مدل قوانين غربي صورت پذيرد. چرا كه در غرب

ايده آل وضعيت مطلوب زنان تساوي زنان با مردان است و تساوي نتوانسته مشكل زنان غربي را حل كند بلكه فقط نوع مشكلات آنها را متقاوت با زنان ديگر كرده است.

اما با توجه به اعتقادات ما، تساوي حقوق زن و مرد در همه موارد امر مطلوبي نبوده و اين مدل در حقيقت ما را به جايي مى رساند كه اگر در مسئله اى وضعيت مردان در جايگاه نامطلوبي بود، ايده ال وضعيت زنان نيز رسيدن به همان وضعيت نامطلوب باشد. در صورتي كه اساساً مي بايست يك سري ملاك ها و شاخص هاي كلان، با عنوان شاخص رشد در ارتباط با زنان و مردان و بر اساس ويژگي هاي طبيعي هر يك تعريف كرده و وضعيت ايده آل را بر اساس آن طراحى نماييم.

پس از ان در خصوص مسايل زنان يا مردان، با سنجس ميزان فاصله ايشان با وضعيت آرماني، اقدامات لازم جهت رسيدن به وضعيت مطلوب را لحاظ نماييم.

امروزه زنان و دختران كشور با مشكلات اساسي روبه رو هستند كه متأسفانه در فضاهاي روشنفكري كمتر به آن پرداخته مي شود مشكل بالا رفتن سن ازدواج و عدم ايجاد موقعيت مطلوب ازدواج به ويژه براي دختران از اموري است كه مي بايست براي حل آن تدابيري اتخاذ گردد و دستگاه هاي دولتي و غير دولتي در اين زمينه دچار كم كاري كشته اند. افزايش آمار طلاق كه حاكي از نابساماني خانواده هاست، از مشكلات اساسي زنان محسوب مي گردد. لذا يكي از تدابير اساسي كه بايد انديشيد، وضع قوانيني است كه به واسطه ان خانواده ها بتوانند از حالت بحراني خارج شده و به وضعيت متعادل برسند.

لذا

در لايحه حمايت از خانواده كه اخيراً وضع گرديده، واحدهايي به نام واحد مشاوره خانواده در كنار دادگاه هاى خانواده پيش بيني شده است. بر اين اساس اشخاصي كه براي مشكلات خانوادگي به دادگاه خانواده مراجعه مي نمايند، به مركز مشاوره ارجاع داده مي شوند و در آنجا راهنمايي ها و مشاوره هاي لازم جهت حل مشكلات خانواده انجام مي پذيرد. اما در صورتى كه مشكل به اندازه اي حاد باشد كه از طريق مشاوره نيز به نتيجه نرسد، در اين حالت با ارايه نظر مشورتي واحد مشاوره دادگاه اقدام به صدور حكم طلاق مى نمايد.

به اين ترتيب، علاوه بر آنكه روند رسيدگى به پرونده هاي مربوط به خانواده در دادگاه ها تسريع مي گردد از بسياري از طلاق هاي نابجا هم جلوگيري مي شود.

با اين وصف نمي توان منكر ضعف هاي مربوط به قوانين، به ويژه در حمايت از زنان گرديد، اما با توجه به راهكارهاى موجود مي بايست همت خويش را به كار گرفته و از امكانات موجود بهره بردارى لازم را به عمل آ و رد.

و همان گونه كه از آغاز پيروزي انقلاب اسلامي، همواره رهبران نظام، پرچمدار اصلاح وضعيت زنان در ابعاد فرهنگى و اجتماعي بوده اند، در پيروي از رهنمودهاى آنان گام هاى موثري برداشت.

در پايان با ذكر سخنانى از مقام معظم رهبرى در توجه ويژه به مسايل زنان و مشكلات قوانين آنان و تأكيد ويژه ايشان بر لزوم اصلاح قوانين، اين بحث را پاپان مي دهيم:

"زن در جامعه ايراني ما، نه از لحاظ حقوق اجتماعي، نه از لحاظ تمكن و قدرت تصرف فردي، نه از لحاظ قوانيني كه به اينها ارتباط پيدا

مي كند، هنوز در آن حد و سطحي كه اسلام خواسته است قرار ندارد- متأسفانه در طول تاريخ، همواره يك ستم تاريخى بر زن رفته است. كه بيشتر هم ناشى از اين است كه قدر زن و جاي او را ندانسته اند- در جامعه ما بايستي به آن شكلي باشد كه اسلام خواسته است. زن بايد شأن حقيقى خودش را پيدا كند و نبايستي به خاطر زن بودن هيچ ستم و ظلمي به او بشود."1

مقام معطم رهبري: "اگر بتوانيد به قوانين و مقرراتى برسيد كه وقتي زن در خانه شوهر است، احساس امنيت بكند خيلى خوب است- كاري كنيد كه زن وقتي به خانه شوهر مي رود، در هر سني كه هست، احساس امنيت كند، احساس كند مي تواند زور نشنود، اگر بتوانيد اين را تأمين كنيد به نظر من بزرگترين قدم را برداشته ايد. بتواند زور نشنود و اگر زور شنيد بتواند از حق خودش دفاع كند، امكانات قانوني در اختيارش باشد و بتواند از حق خودش دفاع كند.... اگر اين بشود به نظر من كار بزرگي انجام گرفته است. بيشترين همت و بيشترين دغدغه من اينست كه اين تأمين بشود. مي بينم كه

ا. حديث ولايت، ج ص صص 140-139، بيانات مقام معظم رهبرى در تاريخ 16/10/69. اين، الآن تأمين نيست! حتي در خانواده هاي مومن و خانواده هاي متقى نيست! در خانواده هاي امروزي هم نيست... اگر بتوانيد، اين را با قوانين و مقررات جبران كنيد."ا

مقام معظم رهبري: "مهم ترين مشكل بانوان، متأسفانه مشكل درون خانواده و عائله است. انجاست كه متأسفانه در مواردى حرمت بانوي مسلمان، شأن و حق بانوى مسلمان ناديده

گرفته مى شود! با استفاده از عواطف جوشان زنانه بانوي مسلمان، آنچه كه حق و شأن اوست از او دريغ مي شود. اين را بايد اصلاح كرد... بخش مهمي از اين كار، برعهده قانونگذاران است." 2

ا. زن از ديدگاه مقام معظم رهبرى، صص 118-117 30/4/76.

2.روزنامه جمهورى اسلامى/ مورخه 29/11/76.

14- دفاع از حقوق زن

مشخصات كتاب

سرشناسه : حكيمي محمد، 1317 -

عنوان و نام پديدآور : دفاع از حقوق زن / محمد حكيمي

مشخصات نشر : مشهد بنياد پژوهشهاي اسلامي 1378

مشخصات ظاهري : 175 ص.

شابك : 964-444-451-5 ؛ 8000 ريال (چاپ دوم) ؛ 8000 ريال ( چاپ سوم ) ؛ 10000 ريال چاپ جهارم 978-964-444-886-7 ؛ 14000 ريال چاپ پنجم 978-964-971-051-8 : ؛ 15000ريال ( چاپ هفتم )

يادداشت : چاپ دوم : 1381.

يادداشت : چاپ سوم 1382.

يادداشت : چاپ چهارم : 1384.

يادداشت : چاپ پنجم : 1386.

يادداشت : چاپ هفتم : 1387.

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس

موضوع : زنان در اسلام

موضوع : زنان -- احاديث

موضوع : زنان -- وضع حقوقي و قوانين (فقه)

شناسه افزوده : بنياد پژوهش هاي اسلامي

رده بندي كنگره : BP230/172 /ح8د7 1378

رده بندي ديويي : 297/4831

شماره كتابشناسي ملي : م 79-3394

پيشگفتار

نظرياتى كه درباره زن، از سوي مكاتب گوناگون ارائه شده است، چون ديگر ره آوردهاى فكر بشري، از افراط و تفريط بيرون نيست. مجموع تلاشهاى علمي انديشمندان در اين زمينه ها، در عين حال كه به حقايقى راه يافته، از زياده روي يا كم انگاري دور نمانده است. از ا ين رو، اين موضوع درخور ژرفنگريهاى گسترده

و حقيقت جويانه است.

موضوع زن، به عنوان بدنه اي از جامعه انساني، بدان پايه قابل بررسي وژرفنگري است كه انسان شايسته ي شناخت و بررسي است. هرگونه تحليل و بررسي ابعاد حيات زن، منهاي ويژگيهاي صنفي وجنسي، تحليل حيات انسان به شمار مي آيد. شناخت زن و منزلت و مقام او، در حقيقت شَناخت انسان وكرامت اوست.

اين نيز ترديدناپذير است، كه شناخت انساني نسبت به خود، معيار ديگر شناختهاست، و درك

و دريا فت انساني از خود و محيط و جايگاهي كه در آن قرار دارد، زمينه اصلي شناسايي ديگر پديده هاست. به اين جهت انسان به عنوان نخستين گام در شناختوري، به ضرورت بايد به ژرفنگري و كاوشگري در خويشتن بپردازد، و از ژرفاي بيكرانه هستي خويش، آگاهيهايي به دست آورد، و دست كم به شناختي نسبي برسد. بنابراين، مطالعه در احوال زن، و بررسي ابعادِ هستي اين بخش از جامعه انساني، گامي در راستاي انسان شناسي عمومي است.

از جمله انديشه هاي افراطي در زنگرايي، نظريه اي است كه اصولاً به انكارِ زن بودنِ زن مي انديشد، و مي كوشد تا زن را از عالَم خويش جدا كند، و ويژگيهاي انكارناپذير هستي زنانه را منكر شود. مثلاً موجودي كه مورد علاقه ي جنس مخالف است، و مي تواند همسر باشد، و نيازهايي را برآورد. و يا مادر شود و كانون هستي سازي گردد و تداوم نسل انساني را تضمين كند. يا مي تواند محور خانواده باشد، و چون ساحلي آرام، جامعه بزرگ انساني را آرامش و آسايش بخشد و- همه اينها را ناديده مي گيرند و اينها را با شخصيت زن ناسازگار مي شناسند. يعني همسري؛ مادري، تشكيل خانواده و تربيت نسل و-

اين پندارها از برخي زنگرايان غربي است، كه مي كوشند زنان را از بارداري و حاملگي آزاد سازند و باز مادر شدن را از دوش آنان بردارند، و توصيه مي كنند، فرزندان در رحمهاي مصنوعي و با مكانيسم لقاج مصنوعي پديد آيند و دركاموريهاي جنسي، هر جنس به جنس خود بگرايد، و خانواده به اين صورت سنّتي متلاشي گر د د.

اين دست تئوريها،

واكنشي است در برابر تحميلهايى كه بر زن در خانه و خانواده رفته است، و ستمهايى است كه بسياري از زنان از كاموريهاي مردان ديده اند، و برخورد واكنشي هميشه نمي تواند حقگرا و درست باشد. زيرا اين تفكر در حقيقت، ناقص شناختن جنس زن است. چه تحقيري از اين بالاتر نسبت به زن، كه آفرينشِ او را كوچك شمارند. همچنين ناديده گرفتن ضرورتهاي انكارناپذير طبيعي است، چون: ضرورت زايمان و ابعاد آثار روانى و تني آن، نياز مادري، تشكيل خانواده و همسري، تداوم نسل انساني و تربيت فرزند در كانون خانواده و در دامن مادر، و همچنين اصول علمي و مسائل بدني و فيزيولوژيكي يا رواني و يا روان تني (پسيكوفيزيولوژيكي) فراوانى كه بر هستي زن حاكم است و راه و روشهايي را براي او لازم مي سازد.

اينها ضرورتهايي است كه اديان آسماني بويژه اسلام آنها را آموزش دادند، و علم و تجربيات بشري همه آنها را اثبات كرده است، و انكار اين اصول، انكار علم و داده هاي اَنگارناپذير تجربه و دانش بشري است.

علم، اثبات كرده است: مادري در زنان ضرورتي حياتي براي جسم و بدن زن است، و احساس مادري از نظر رواني، لذتبخش ترين بخش زندگي زنانه است، كه زندگي آنان را با معنا و مفهوم مي سازد، و عشق مادري كانون همه عشقها است، و تهي ساختن زن از اين احساس، انكار برخى كيان و هستي اوست. اين نيز ثابت شده است كه فرزنداني كه در دامن مادر تربيت نشوند، ناقص اند، اعتمادبه نفس ندارند، و ازكارآيي لازم نيز براي جامعه بشري برخوردار نيستند. نيز ثابت شده است كه بازده

اقتصادي اين افراد كاهش مي يابد. همچنين ضرورت تشكيل خانواده و آثار و نقش سازنده آن در مرد و زن و فرزندان از نتايج يافته هاي علمي است. از اين رو، گرچه مدرنيسم براي فروپاشى خانواده گسترده و سنتي كوشيد. ليكن موفقيتي چندان به دست نياورد. بلكه دچار پيامدهاي ويرانگرِ اجتماعي نيز گرديد، و پُست مدرنيسم شتابزده به خانواده ي سنتي روي كرد و آن را معيار سامان بخشي به وضع نابسامان جامعه هاي انسانى دانست. بنابراين، نظريه مردنمايى زنان (همانند سازي رفتاري با مردان) به معناي سلب شخصيت واقعي زن و ارزش والاي زن بودن است. شخصيتي كه سكوي پرش به چكاد زندگي است و مناسبترين زمينه براي اوجگرايى انسانى.

قرآن كريم:

(- اَنّي لا اُضيعُ عملَ عاملٍ مِنكم مِنْ ذكرٍ او انثي بَعضُكُمْ مِنْ بَعضٍ ... !1

«من عمل هيچ صاحب عملى را از شما چه مرد و چه زن كه همه همانند يكديگريد- ضايع و بي پاداش نمي گذارم ..

(انّ المسلمين والمسلماتِ والمؤمنينَ و المؤمناتِ والقانتينَ و القانتاتِ والصادقينَ والصادقاتِ والصابرينَ والصابراتِ و الخاشعينَ و الخاشعاتِ و المتصدّقينَ والمتصدّقاتِ والصائميقَ والصائماتِ والحافظينَ فروجَهُمْ وَ الحافِظاتِ والذّاكرين الهَش كثيراً و الذاكراتِ اعدّ اللّه لهم مغفرةً واجراً عظيماً!2

«بيگمان مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان فرمانبر و زنان فرمانبر و مردان راستگوي و زنان، راستگوي و مردان شكيبا و زنان شكيبا، و مردان افتاده و فروتن و زنان افتاده و فروتن و مردان صدقه بخش و زنان صدقه بخش، و مردان روزه دار و زنان روزه دار و مردان پاكدامن و زنان پاكدامن، و مردانى كه خدا را فراوان ياد مى

كنند و زنانى كه خدا را فراوان ياد مى كنند، خداوند براي همگيشان آمرزش و پاداشى بزرگ آماده ساخته است».

مؤمن و مؤمنه، يعني مرد مؤمن و زن مؤمن هر دو پوينده راه به يكى مقصد هستند و هر دوكوچنده ي به سوي هدف نهايي هستي اند. هدفها و آرمانهاي بزرگ بايد راههاي گونه گوني نيز داشته باشد. و مهم رسيدن به آن هدف است كه در توان زن و مرد هر دو هست.

1. آل عمران 3/195.

2. احزاب 33/35.

از نظر اسلام زن، زن است و مرد، مرد، و هر دو، دو فرد از يك نوعند:

قرآن كر يم:

(يا ايّها النّاس انّا خَلقناكم مِن ذَكرٍ و اُنثى وَ جَعلناكُم شُعوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارفُوا اِنَّ اَكْرَمَكُم عِندَاللّه اَتْقاكُم...)1

«اي مردم، ما شما را از نرى و ماده اي بيافريديم و شما را به هيأت اقوام و قبائلى درآورديم تا يكديگر را بشناسيد. بيگمان گرامى ترين شما نزد خداوند پرهيزگارترين شماست...»

در بينش اسلامى، زن و مرد يكي و يگانه اند و اين يگانگي ريشه در هستي و ماهيت آنان دارد و جبرهاي آفرينش اين دو را چنان پيوند داده است كه هيچ گاه و با هيح شيوه اي گسستني نيست.

قرآن كر يم:

(وَ مِنْ آياتِه اَنْ خلق لكم من انفسِكُم ازواجاً لِتَسكُنُوا اليها و جَعَلَ بينكم مودّةً و رحمةًانّ فى ذلك لآياتٍ لقومٍ يتفكرون ). 2

«و از نشانه هاى قدرت اوست كه براى شما از نوع خودتان، همسرانى آفريد كه با آنان آرام گيريد، و ميان شما دوستى و مهربانى نهاد؛ و در اين امر براى انديشه وران مايه هاى عبرت است يا».

براستي اين بينش اسلامي بسيار اصولي است كه:

«خُذوا مِن

------------------------

1- حجرات 14/39.

2- روم 30/ 21.

اجسادِكُم فجودُوا بها علا انفُسِكم ...»:ا

«هر كس از درون وجود خويش بايد سرمايه ي تكامل خو يش را جستجو كند»

و در همان ظرف وجوديِ خويش تكامل يابد، و با عمل و تلاش خستگي ناپذير از كاستيها، ناتوانيها و نادانيها برهد، و به كمال مطلوب و سعادت جاويد برسد.

اين انديشه اي وا پسگرا و نادرست است، كه زن خودِ خويشتن

را گم كند يا آن را كوچك و پست شمارد، و از اين كه زن آفريده شده است دچار عقده خود كم بيني گردد، و تلاشي جبراني را در پيش گيرد، و خود را همانند مرد بسازد و چون او لباس بپوشد و آرايش كند، و اَداي او را در اعمال و رفتار درآورد. اين انديشه آغاز نفي شخصيت زن است، و انحراف پاياني آن نيز در همين آغاز نهفته است.

بايد زن! خويش را در خويش جستجو كند. و اين را نيك

------------------------

1- حديث امام على (عليه السّلام)، نهج البلاغه/607.

به اين مضمون احاديث ديگرى نيز هست چون:

1- «المرءُ حيثُ وَضَعَ نَفسَهُ: انسان رهين تلاش خويش است، غررالحكم/48.

2- امام صادق (عليه السّلام): «خذ لنفسِف خذ منها فى الصحة قبل السقم... و فى الحياة قبلَ المماتِ: از درون (وجود) خويش مايه (و سرمايه) بگير(براى ساختن خود) در دوران سلامتى پيش از بيمارى...ودردوران حيات پيش از مرگ ...».وسائل الشيعه 11/ 382.

بشناسد كه جريان افراد نوع انساني در دو كانال: زنانه و مردانه، در اين زندگي، به معناي نشيب گرايي يك فرد و فرازگرايي فرد ديگرنيست.

باري! در اين روزگار، و در برابر اين پندارهاي بي پايه كه به سوي جامعه ما از هر سوي روان

گشته است. بايد به اصالتهاىَ خودي روي آورد، و خويش را در خويش پيدا كرد، و با اعتماد به نفس، و پسِ پشت افكندن تحقيرهاي بيگانگان، به كشف ماهيت و گوهر فرهنگِ خود دست يازيد، و از هرگونه بي فرهنگي و بي اصالتي دوري گزيد، و هر نوع زدگي و دلباختگي را رها كرد، و هرگونه تقليد كوركورانه و چشم بسته از غرب را به يك سو افكند، و از غناي فرهنگي خويش مايه گرفت، و جانمايه ي زندگي ساخت.

انديشمندان دلسوز ما، آنان كه فرهنگ بيگانه را تا ژرفا شكافتند، چه نيك دريافتندكه راه نجات و رهايي از دام نظام هاي سلطه و چپاول جهان، در بازگشت به هويت فرهنگي و ديني خويش است، و در بازشناسي ارزشهاي والا و عقلاني تفكر اسلامي و ايراني.

علم، در انحصار هيچ قاره اي نيست، و بايد از دانش ديگران بهره گرفت، و اين آموزش جاودان اسلامى را معيار قرار داد: پيامبر(صلّي الله عليه و آله): ((اُطلبُوا العِلمَ وَلَو بِالصِين، فانّ طَلبَ الْعلمِ فَرِيضةٌ

عَلي كَلّ مُسلمٍ».1

«در طلب علم بكوشيد گرچه در (دوردست ترين نقطه) چين باشد. زيرا كه طلب علم بر هر مسلمان واجب است».

و اين به معناي رنگ باختگي، در برابر شكوه ظاهرى بيگانه و احساس خود كم بيني و از خود بيگانگي نيست، چنان كه نمونه هايي از اين شيوه را در برخي ملل آسيايي مي نگريم، كه از دانش و فنون ديگران بهره بردند، و آن را با اصالتهاي فرهنگي خويش درآميختند، و به سوي دلباختگي و غرب زدگي ره نپوئيدند.

بزرگترين نوع تكامل، و روي پاي خود ايستادن، و به استقلال راستين رسيدن، در پرتو درك

اصالت هويت خويش نهفته است و شناخت اصولي انحطاطها و ضدارزشهاي فرهنگ بيگانه. يعني فرهنگي كه زمينه ساز وابستگي، پوچي و بي اصالتي ملت ما است، و از پيامدهاي تخلف ناپذير آن، سرسپردگي و وابستگي و اسارت است. وابستگي اي كه نه تنها به اسارت تن انساني مي انجامد. بلكه انسان را از درون تهي مي سازد، و جان او را به اسارت مى كشد.

شگفتا كه مي نگريم برخي سرِ آن دارند كه كوششهاي قرون گذشته متفكران اصيل، و بيدارگريهاي آگاهان ژرفنگرِ خودي را با دست فراموشي سپارند و جوانان را با آنان بيگانه سازند، و

----------------------

1- بحا رالانوا ر 1/ 180.

نسل كوشا و پرتوان ما را از خوديابي و خودشناسي غافل كنند، و به سود مستكبران و غارتگرانِ حرث و نسل، نيروي بالنده ي ما را از فرهيختگي و بينشگرايي و خودباوري دور سازند، و كم كم استقلال و شخصيت فرهنگي آنان را بشكنند، و راه را براي تهاجمهايِ اقتصادي و سياسي و نظامي هموار سازند.

در اين دوران و اين زمانه، و در برابر اين همه وارونهَ گويي، و كج انديشي و بيگانه گرايي، و دگروار تفسير كردنِ ملاكها و معيارهاي ارزشي، روشني و آگاهيِ ويژه اي بايد در نسل جوان پديد آيد، و روشنگريهاي گسترده و بي درنگي به دست نويسندگان و انديشمندان و مجموع مراكز فرهنگي صورت گيرد، تا فرزندان ما را در برابر اين تهاجم جديد واكسينه كنند و مصونيت بخشند.

در چند دهه گذشته، چنان كه صاحب اين قلم به ياد دارد، همواره و هر گاه، موضعگيري عليه اسلام صورت مي گرفت، و يا باورهاي توده هاي مردم هدف واقع مي شد،

موضوع زن و مسائل مربوط به او، يكي از محورهاي اين موضعگيريها بود، و اكنون نيز در اين تهاجم جديد، از موضوع زن چون گذشته ها سوء استفاده هايي مي شود.

در روزگاري- در حدود چند دهه- ايدئولوژي و جهان بيني ضد الهي ماترياليسم و ماركسيسم به سرزمينهاي ما هجوم آورد، كه به برخي رنگ باختگي ها انجاميد، و برخي از نيروها و مغزهاي

ما به يغما رفت. امروزكه آن حرفها ديگر رنگ باخت و ناتواني خويش را (در تفسير درستِ انسان و جهان) آشكار ساخت. ايدئولوژيِ دين ستيز سرمايه داري جهاني، به كانون افكار جوانان ما هجوم آورده است، و به چپاول خردها و باورها پرداخته و قصد جانها و انديشه ها را كرده است كه بيگمان ديگر چپاولها و يغماگريها را در پي خواهد داشت. اينجاست كه مسئوليّت آگاهان را روزافزون مي سازد. رويارويي با اين تهاجم فرهنگي، و زوكردن مغلطه ها و سفسطه هاي آن، كاري است كه در گامهاي نخستين، از آگاهان جامعه ساخته است و تلاشي فراوان مي طلبد تازيربناهاي اين انديشه ها شناخته شود، و سستي بنيادهاي آن نمايان گردد، و اين شناختها و آگاهيها در سطح جامعه گسترش يابد و همگان را آگاه و بيداركند.

طرح اصول فمنيزم و زن گراييِ غربي، يكي از ابزارهاي اين تهاجم است. با طرح مسائلي در اين زمينه، نيمي از بدنه ي اصلي و خروشان جامعه ما نشانه رفته است. با اين اَنگاركه وحدت ديني و ملّي ما آسيب پذير گردد.

اينك و به منظور دستيابي به همين هدف متعالي، اين كتاب نگارش يافت. باشد كه همين ارزيابي شتابزدهه نسل جوان ما را سودمند افتد، و

اندكي از والايي شخصيت زن را روشن كند، و برتري نگرش اسلام را بر ديگر مكاتب آشكار سازد. گرچه كارهاي تحقيقي بسياري لازم است كه بايد انجام گيرد، و حقوق

زن و ارزش او، با بينشگرايي ويژه اي بررسي شود، تا برخي از زواياي نيمه تاريك آن، براي نسل امروز روشن گردد.

مشهد مقدس رضوى: 1/3/78

بخش نخست

زن، در آفرينش و در بُعد روحي و جسمي، از همان گوهري آفريده شده كه مرد آفريده شده است، و هر دو جنس در جوهر و ماهيت يكسان و يگانه اند. تمايز و فرقي در حقيقت و ماهيت زن و مرد نيست.

قرآن كريم، به صراحت از اين حقيقت پرده برمي دارد:

ا- (يا ايّها النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُم الّذى خَلَقكم مِن نَفسٍ واحدةٍ و خَلَقَ

مِنْها زوجها...)1

«اى مردم تقوا پيشه كنيد در برابر خدا،آن كه شما را از يك تن

بيافريد و از آن يك تن همسر او را- پديدآورد...»

2- (هو الّذي خلقكم من نفسٍ واحدةٍ وَ جَعَلَ منها زوجها لِيَسْكُنَ

اليها... )2

«اوست كة همه ي شما را از يك تن بيافريد، و از آن يك تن زنش را نيز

بيافريد تا به او آرامش يابد... »

3- (و مِن آياتِهِ اَن خَلَقَ لكم من انفسِكُم اَزواجاً لِتَسْكُنُوا

1-نسا 1/4.

2- اعراف 7/189.

اليها... )1

«و از نشانه هاي قدرت اوست كه برايتان از جنس خودتان همسراني آفريد تا دركنار ايشان آرامش يابيد...»

بنابراين زن در آفرينش از همان جوهر وگوهري آفريده شده كه مرد آفريده شده است و اين آيه ها چون اين آيات است:

(لَقَد منّ الهن على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولاً من انفسهم...)2

«خدا بر مؤمنان انعام فرمود، آنگاه كه از خودشان به ميان خودشان پيامبري مبعوت كرد...»

كه پيامبران بشرند

و مبلّغان الهي در جامعه انساني، از نوع انسان انتخاب شدند.

انديشه ي يكسانى و يگانگي ماهوي زن و مرد، انديشه اي قرآنى است كه از آيات قرآن به روشنى به دست مي آيد. تنها در اين زمينه نظر ديگري است كه خلقت زن را از بخشي از زائده ي خلقت مرد تصوير مي كند. اين نظر به برخي از احاديث استناد شده است ؛ليكن اين انديشه در حديثي از امام صادق (عليه السّلام) مردود شمرده شده است. حديث اين است:

امام صادق (عليه السّلام): «قال زراره ... سُئل ابوعبداللّه (عليه السّلام) عن خلقِ حوّاءَ و قيل

له: اِنّ اُناساً عندَنا يقولونَ: اِنَّ اللّه- عزّ وجلّ- خلقَ حوّاءَ مِن ضِلْعِ آدَمَ الْاَيْسَرِ الْاَقْصي. قال: سبحانَ اللّه و تَعالي عن ذلك علوّاً كبيراً! يقول من يقول هذا، اِنَّ اللّهَ لم يكن له من القدرةِ ما يخلُقُ لِآدَمَ زوجةً مِن غيرِ ضلعِهِ و

1- روم 30/ 21.

2- ال عمران 3/164.

جَعَلَ لمتكلّم من اهلِ التشنيعِ سَبيلاًاِلَي الكلامِ- ما لِه_ؤُلاءِ حَكَمَ اللهُ بَيْنَنا وَبَيْنَهُمْ. ثم قال: ان اللّه- تبارك و تعالي- لَمّا خَلَقَ آدَمَ مِنْ طينٍ اَمَرَ الملائِكَةَ فَسَجَدُوا لَهُ وَ اَلقي عَليهِ السُّباتَ، ثمّ ابْتَدَعَ لَهُ خَلْقاً،.- فَأَقْبَلَتْ تَتَحَرَّكُّ فَانتَبَهَ لِتَحرُّكّه_ا... فَلمّا نَظَرَ اِلَيْها، نَظَر اِلي خَلْقٍ حَسنٍ يُشْبِهُ صُورتَهُ غَيرَ اَنَّها انثي... فقال آدمُ عندَ ذلكَ: يا رَبِّ مَنْ هَذا الخلقُ الحسنُ الّذي قَدْ انسَنَي قربُهُ والنظرُ اليهِ. فقال اللّهُ هذه اَمَتي حوّاء...»1

«زراره مى گويد: از امام صادق (عليه السّلام) از آفرينش حواء سؤال شد وگفته شد كه برخى از مردم مى گويند: خداوند بزرگ، حوا را از دنده ي پايين و چپ آدم آفريد. امام فرمود: خدا منزه و برتر

است از اين نسبت. آن كس كه چنين مى گويد، مى پندارد كه خداوند قدرت نداشت كه براي آدم همسري از غير دنده اش بيافريند. اين اشخاص راه را براي خرده گيران باز مى كنند...اينان چه مي كنند؟ خداوند ميان ما و آنان داورى كند. سپس فرمود: خداوند بزرگ آن گاه كه آدم را از خاك آفريد و به ملائكه فرمان داد تا او را سجده كنند، خوابى عميق را بر او چيره ساخت. سپس براى او مخلوقى جديد را بيافريد... اين مخلوق جديد به حركت آمد و آدم از (اثر) حركت او به خود آمد و بيدار شد، چون بدان نگريست، ديد مخلوقى زيباست كه همانند خود اوست، جز اين كه او زن است... آدم در اين هنگام گفت. خداوندا اين مخلوق زيبا كه من نسبت به او احساس انس مى كنم كيست؟ خداوند گفت: اين كنيز من حواء است...».

1- بحا رالا نوا ر 11/ 221؛ وسائل الشيعه 14/ 2.

علاّمه مجلسي مي گويد: ((مشهور ميان مورخان و مفسّران عامه اين است كه حوا از دنده ي آدم آفريده شده است و به اين معنا برخي از احاديث نيز دلالت دارد؛ ليكن اين حديث و احاديث ديگري، اين موضوع را رد مي كند... »1

سپس مجلسي (رحمت الله عليه) بحثي تفسيري را ازابوالفتوح رازي نقل مي كند: رازي، در تفسير اين فرموده ي خداوند: (يا ايّها النّاسُ اتّقوا رَبَّكُمُ الذى خَلَقَكُم مِن نفسٍ واحدةٍ و خلقَ مِنْها زَوْجَها...)2 گفته است: «مراد از اين زوج، حواء است و در اين كه حوا از آدم آفريده شده باشد دو نظريه است:

1- اين كه حوا از دنده چپ آدم

آفريده شده باشد...

2- اين كه مراد از «خلق منها: از جنس و گوهر آدم همسرش را آفريد»، يعني از جنس آدم. و اين آيه چون آيه ديگر است كه مي گويد: (وَالهُد جًعلَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً)3

«خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد».

و چون اين آيه است:

(لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ)4

«به سوى شما پيامبري از خودتان آمد».

1- بحا رالا نوا ر 11/ 222.

2- نسا 4/1.

3- نحل 16/72.

4- بحا رالانوا ر 11/ 222 و 223. سپس مجلسي مي گويد: «مقصود از خلقت از يك نفس (نفس واحدة)، خلقت از يك پدر است... و با اين كه مادر نيز شرط( لازم) اين آفرينش باشد، منافاتي ندارد...».

احتمال ديگر دركلمه ي «مِن » نيز هست و آن اين كه «مِن» تعليلي باشد؛ يعني: «براي شما همسراني آفريد...»1 نظريه ي دوم موافق كلام امام صادق (عليه السّلام) است، كه زن چون مرد خلقتي جداگانه و مستقل دارد.

1- بحا رالانوا ر 1 1/ 222 ر 223.

بخش دوم

اوجگرايي و تكامل زن

زن در تفكر قرآني، همپاي مرد، تكامل پذير و اوجگرا است، و در پرتو شناخت و عمل به معراج مي رود، و به چكاد و تعاليِ ممكن براي نوع انساني دست مي يابد. در اين نيز ترديدي نيست، و آيات قرآنى نسبت به آن صراحت دارد. قرآن هر گاه ازكمالات و ارزشهاي والايي كه انسانها بدان مي رسند، سخن مي گويد، زنان را نيز همدوش و همسان مردان مطرح مي كند:

ا- (اِنَّ المسلمينَ والمسلماتِ والمؤمنينَ والمؤمناتِ والقانتينَ والقانتاتِ والصادقينَ والصادقاتِ والصابرينَ والصابراتِ والخاشعينَ والخاشعاتِ والمتصدّقين و المتصدّقاتِ والصائمينَ والصائماتِ والحافظينَ فروجَهُمْ والحافطاتِ والذاكرينَ الهََ كَثيراً والذاكراتِ اَعَدَّ الهم لهم مغفرةً

واَجراً عظيماً)1

«خدا براى مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان اهل طاعت و زنان اهل طاعت و مردان راستگوي و

زنان راستگوى و مردان شكيبا و زنان شكيبا و مردان خداى ترس و 1- احزاب 33/35.

اوجگرايى و تكامل زن !27

زنان خداى ترس و مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده و مردان روزه دار و زنان روزه دار و مردان پاكدامن (و خويشتندار در برابر

غريزه ي جنسى) و زنان پاكدامن و مردانى كه خدا را فراوان ياد مى كنند و زنانى كه خدا را فراوان ياد مى كنند، آمرزش و پاداشى بزرگ آماده كرده است ».

در اين آيه كريمه، اسلام و ايمان و قنوت و صدق و صبر و خشوع و صوم و خويشتن داري و پاكدامني و ذكر كثير و...براي مرد و زن برابر آمده و اثبات شده است كه هر يك از دو جنس مي توانند به اين مقامات دست يابند و در تكامل و عروج يكسان باشند و به مقامات بالاي قرب و معنويت برسند.

2- (فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ انّى لا اُضيعُ عملَ عامِلٍ منكم من ذكرٍ أو اُنثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعضٍ ...)1

«پروردگارشان دعايشان را اجابت فر مود كه من: كار هيچ كوشنده اى را از شما چه زن و چه مرد، ناچيز نمى سازم، (كه) همه از يكديگريد...».

3- (وَ مَنْ يَعْمَلْ من الصالحاتِ من ذكرٍ اَوْ انثى و هو مؤمنٌ فاُولئكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ ولايُظْلَمُونَ نَقيراً)2

«و هركس كاري شايسته كند چه زن و چه مرد اگر مؤمن باشد به بهشت مى رود و بقدر آن گودي كه بر پشت هسته ي خرماست به كسى 1- اَل عمران 3/195.

2-

نسا 4/124.

ستم نمى شود،.

در اين آيه، علت تساوي عمل زن و مرد روشن مي گرددكه انسانِ كوشنده بايد به اندازه كوشش خويش پاداش گيرد، و اگر تفاوتى ميان تلاش زن و مرد باشد ظلم است و خداي چنين ظلمي را روا نمي داند.

4- (مَنْ عَمِلَ صالحاً من ذكر او انثي و هو مؤمنٌ فَلْنُحييَنَّهُ حَيوةً

طيّبةً و لَنَجْزِيَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ باحسَنِ ماكانُوا يَعْمَلُونَ )1

«هر مرد و زن كه كارى نيكو انجام دهند، اگر ايمان آورده باشند،

زندگى خوش و پاكيزه اى به او خواهيم داد و پاداشى بهتر از

كردارشان بدانان خواهيم داد».

در اين آيه ي مباركه همساني آثار و ره آوردهاي اين دنيايي عمل زن و مرد مطرح گرديده است. يعني عمل صالح ازهر جنس باشد، در سنت الهي پيامد و ره آوردي يكسان دارد و نيز پاداشي يكسان در جهان ديگر دريافت خواهند كرد.

توجه به اين نكته نيز لازم است كه در آيات ديگري كه از تكامل و اوجگرايي انسان سخن رفته است، زن و مرد را شامل مي گردد، گرچه با لفظ مذكر آمده باشد. زيرا در اين گونه تعبيرها چون: (يا ايها الَّذينَ امنوا! خطاب به نوع انساني است يعني: (يا ايّها الانسان ! و اينها همه زن و مرد را در برمي گير د.

--

1- نحل عم 16/97.

بخش سوم

عقل زن قرآن كريم، زن را انساني مي داند با همه ويژگيهاي انساني، و همه استعدادها و نيروهايي كه لازمه انسان بودن است. از اين رو، در قرآن، كمي وكاستي عقل زن مطرح نشده است. بلكه چنان كه ياد شد، زن و مرد در مدارج تكامل جز با خردوري عميق، امكان ندارد، مساوي و همسطح معرفي شدند.

ليكن در برخي احاديث، تعبيرهايي آمده است كه بيانگر كمبود عقل زن نسبت به مرد است. در اين باره توجه به نكاتي لازم است:

آ- نقص عقل و كم مايگى در شناختورى، به بسياري از انسانهاي ديگر نسبت داده شده است. براي نمونه به برخي از افراد و طبقاتي كه از نظر اسلام، دچار ضعف عقل وكم خردي هستند، چه زن باشد و چه مرد، اشاره مي شود:

1. عجب و خودپسندي و خودخواهي، نشانه ي ضعف عقل وكم خردي است.

امام علي (عليه السّلام): «اِعْجابُ المرءِ بنفْسِهِ دليلٌ عَلي ضعفِ عقلِهِ».1

«خودبينىِ شخص، نشانه ي ضعف (وكاستى) خرد اوست».

2. آنان كه با جاهلان همنشيني كنند، از عقل آنان كاسته مي شود.2

3. گوش فراندادن به خردمندان، عقل را مي ميراند 30

4. در زياده طلبي (از حدّ لازم زندگي) تباهي عقل نهفته است.4

5. تكبّر و خودبزرگ بيني مايه كاستي عقل است.5

6. آنان كه به چيزي عشق ورزند، دچاركم خردي مي گردند.6

7. شهوتراني عقل را ازكار مي اندازد.7

8. عاقل در حال غضب خويشتن دار است، وگرنه نابخرد است.8

9. آن كس كه همواره به كارهاي بيهوده و هوسبازي مي پردازد، كم عقل است.9

اين دست تعبيرها و روشنگريها، براي بيداري انسانهاست كه موانع راه شناخت و رشد عقلانيت خويش را از ميان بردارند و براي شكوفايي و تكامل خردِ خويش بكوشند.10

------------------------

1- الحياه 1/ 180؛ ترجمه ي فارسى 1/304.

2 و 3- حديث امام على (عليه السّلام)، بحارالانوار 1/ 160.

4- حديث امام على (عليه السّلام)، ميزان الحكمة 6/ 431.

5- حديث امام باقر(عليه السّلام) بحا رالانوار 78/186.

6 و 7- نهج البلاغه/ 330.

8 و 9- حديث امام على (عليه السّلام)، ميزان الحكمة 6/ 420 و417.

10- اين موضوع

بسيار مهم يعنى: «موانع شناخت» در فصل 41 باب اصالت شناخت

از سوي ديگر، طبقاتي عاقل و خردمند شمرده شدند، حتّي به كمال عقل و تكامل نيروي شناخت نيز توصيف گرديدند؛ زن باشند و يا مرد.

1. عاقل كمال طلب است و جاهل مال طلب.1

2. عاقل رأي خويش را متّهم مي سازد، و به آنچه خود پسنديد اعتماد نمي كند.2

3. عاقل طبق آنچه شناخت، عمل مي كند.3

4. عقلي بالاتر از مخالفت با هواي نفس نيست.4

5. عاقل ديندار و دين باوراست.5

6. فروتنى در برابر حق و پذيرش آن، بالاترين درجه عقلانيّت است60

ترديدي نيست كه اين گونه تعبيرها، به نوع خلقت و تبيين حدود و چگونگي ذاتي انسان نظر ندارد. بلكه تأثيرات محيطي و فرهنگي را ترسيم كرده است. چون محيط و تربيت و شيوه عملي كه انسان در پيش مي گيرد. زمينه مناسب شكوفايي، رشد، تكامل و به فعليّت رسيدن استعدادهاي دروني انسان است. هرگونه خلل و نارسايي در اين زمين، به نيروها و قواي دروني انسان آسيبهاي جدّي وارد مي سازد و الحياة آمده است. ج 1/294- 312.

1 و 2 و 3- حديث امام على (عليه السّلام)، ميزان الحكمه6/414

4- حديت امام باقر (عليه السّلام)، بحارالانوار 78/229.

5- حديث امام صادق (عليه السّلام)، الحياة 1/113.

6- حديث امام كاظم (عليه السّلام) لحياة 1/114.

عقل زن! 33

تا آن حدّ پيش مي رودكه نيرويي را به كلي از كار مي اندازد. احاديث درباره كاستي عقل يا تكامل و رشد آن، به اين موضوعِ انكارناپذير نگريسته است.

موضوع ديگري نيز در زمينه عقل نوع انساني، قابل ژرفنگري است و آن اين كه در احاديثي عقل مداري ملازم با دين باوري شمرده شده است:

پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله)((انّما يُدرَك الْخَيْرُ كلُّهُ بِالْعَقْلِ، ولا دينَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ »1

«انسان به وسيله ي خرد و عقل به همه ي نيكيها دست مى يابد. هركس خرد ندارد دين ندارد».

امام صادق(عليه السّلام): «مَنْ كان عاقِلاً كان لَهُ دينٌ ))20

«هر كس خردمند باشد ديندار است ».

امام كاظم (عليه السّلام): «يا هشامُ ! ما بَعَثَ اللّهُ انبياءَهُ وَ رُسلَهُ اِلي عِبادِهِ اِلاّ لَيَعْقِلُوا عنِ اللّهِ. فَاَحْسَنُهُمُ استجابةًاَحْسَنُهُمْ مَعْرفةً، و اَعْلَمَهُم بأمرِ اللهِ أحسَنُهُمْ عَقْلاً...».3

«اى هشام! خداوند پيامبران و رسولان خويش را مبعوث كرد، تا مردمان دين او را از (فرستادگان) خدا به مدد عقل فراگيرند؛ پس هر

كس شناخت بهترى از دين داشته باشد (و عقل خويش بهتر به كار برده باشد)، دعوت پيامبران را بهتر پاسخ داده است. و هر كس از دين

-----------------------

1- الحياة 1/49؛ ترجمه ي فارسى 1/77.

2- الحياة 1/113؛ ترجمه فارسى 1/189.

3- الحياة 1/135 ؛ ترجمه ي فارسى 1/227.

خدا بهتر آگاه گشته باشد از ديگران عاقلتر است...».

با در نظر گرفتن اين تعاليم، و توجه به آياتي كه ايمان و دين باوري زنان را خداوند پذيرفته است، و آن را همسان و همپايه دين باوري مردان قرار داده است، چون اين آيه ي كريمه:

(انَّ المسلمينَ والمسلماتِ والمؤمنينَ و المؤمناتِ والقانتينَ و ا لقانتاتِ...»1

«خدا براي مردان مسلمان و زنان مسلمان ومردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان اهل طاعت و زنان اهل طاعت...».

به خوبي روشن مي گردد كه زنان از عقل انساني كه براي رسيدن به درجات بالاي دين با وري لازم است، كاملاً برخوردارند. در اين هيچ گونه جاى ترديدي نيست، پس هر جا كه ايمان راستين است و با

خشوع و قنوت و پاكدامني و خويشتن داري و عبادت و... همراه است، خردوري و عقل كامل انساني نيز وجود دارد.

بنابراين شايد نقص عقل در زن، از اين دست احاديث باشد، كه منظور بيان حالتي است كه عارض انسان مي گردد، و صعود و سقوطهايي است كه انسان براي خود فراهم مي سازد. و چون اين امور نوعاً به شيوه رفتاري انسانها مربوط است، با تغيير راه و روش آن حالات نيز دگرگون مى شود، و انسانها طبيعتِ انسانيِ خويش را بازمي يابند. مثلاً كساني كه داراي صفت عُجب و خودپسندي و خودمحوري هستند، از كارآيي عقلشان كاسته مي شود، و آنان را دچار كم خردي مي سازد. و هنگامي كه 1- ا حزاب 33/ 35.

اين صفتها با تربيت و تهذيب نفس از درون زدوده شد، موانع كارآيي و روشنگريهاي عقل كنار مي رود، و ديگر بار عقلِ طبيعيِ انسان شكوفا مى گردد، و به هدايت و روشنگري مي پردازد.

اكنون و باتوجه به مطالب ياد شده شايد بتوان گفت كه نقصان عقل مطرح شده در برخي احاديث، به حالتي نظر داردكه در آن روزگار بيشتر ديده مي شده است، كه زنان به مسائل فكري و علمي كمتر مي پرداختند، و به باروري خردِ خويش توجهي نداشتند، و همواره در مسائل ويژه زنان غرق بودند؛ نه اين كه سخن از سرشت و طبيعتي تغييرناپذير در زنان باشد.

اين موضوع نمونه زياد دارد كه برخي توصيف ها و تصويرها، درباره افراد يا طبقات اجتماعي، به خوي و سرشتهايي مربوط مي شود كه در اثر عوامل محيطي يا خانوادگي و يا تربيتي در انسانهايي پديد مي آيد و قابل

تغيير و دگرگوني و بهسازي است.

با غفلت از اين نكته در نگرشهايي كه به اينگونه تعبيرها شده است، اينگونه حالات اخلاقي، با ويژگيهاي نوعى و طبيعي، اشتباه شده است. براي اين كه اين موضوع نيك روشن شود، به حديث ديگري از امام علي (عليه السّلام) اشاره مي شود:

امام علي (عليه السّلام):

(... زنان در هنگام نيازها پرهيزگار نيستند، و هنگام تحريك جنسى شكيب نمى آورند) آرايش برايشان لازم است گرچه پا به سن گذارده باشند، خودخواه و خودبين اند گرچه ناتوان باشند و...در هر حال با ايشان مدارا كنيد و با آنان گفتاري نيك داشته باشيد، شايد كردارشان را (تغيير دهند و) نيك سازند».1

از فرازهاي پاياني كلام امام: «فَدارُوهُنَّ عَلا كُلِّ حالٍ ، و اَحْسِنُوا لَهُنَ الْمَقالَ، لَعَلَّهُنَّ يُحَسِّنَ الْفِعالَ...).

«در هر حال با ايشان مداراكنيد، و با آنان گفتاري نيك داشته باشيد، شايد كردارشان را نيك سازند».

نيك روشن مي شود كه خصلتها و روشهاي ناهنجاري را كه امام براي برخي از زنان مي شمارد، كليّت ندارد و به چگونگي آفرينش و طبيعت آنان مربوط نيست، و كم وكاستي را در ايشان ثابت نمي كند. بلكه اين خصلتها زاده از محيط و مسائل تربيتي و اخلاقي نادرستي است كه داشته اند0 زيرا اگر چنين بود و اين كجرفتاريها و زشت سيرتيها، عوامل طبيعي داشت و جزء ماهيت و ذات ايشان بود و از هستي و روان و تن آنان ريشه مي گرفت، قابل تغيير نبود، و امكان دگرگوني نداشت. پس چگونه امام مي گويد: «با ايشان مدارا كنيد وگفتاري نيك داشته باشيد تا ايشان (به خود آيند) و روش خويش را نيك سازند».

پس اين سرشتها و اخلاقها،

از محيط و جامعه و عقب ماندگى تربيتي و فرهنگي پديد آمده است و با برخوردهاي انساني و عاظفي مي توان آن شيوه ها را دگرگون ساخت و رفتار ناهنجار اينگونه زنان را تغيير داد. بنابراين در تعبير «نقص عقل » شايد منظور همين بي فرهنگيهاي متداول زمانه در اكثر زنان بوده است كه واقعيتي اجتماعي و محيطي

-

1- وسا ئل الشيعه 14/ 130.

عقل زن 375

داشته است.

ب- حديث نقص عقل، شايد به تفاوت وزن مغز مرد و زن نظر دارد و اين واقعيتي است در آفرينش اين دو فرد از نوع انساني.1 در زنان، بُعد عاطفي و احساسي نيرومندتر است، و طبق تحقيق و تصديق همه كارشناسان مربوط و متخصصان در ابعاد حيات زن، عواطف در زن قوي تر و شكوفاتر است. و اين نقصي در اين بدنه از جامعه بشري نيست. بلكه ضرورت نيز هست، براي اهميتي كه موضوع فرزندداري و تربيت و خانواده دارد. بعد عاطفي در تكوين شخصيت فرزندان و سالم سازي محيط خانواده و گرمي آن، نقش اصولي دارد، بسيار بيشتر از نقش عقل گرايي خشك و حسابگرانه. از اين رو، زنان، به عنوان هسته اصلي كانون خانواده، و مربّي اصلي فرزندان، بايد در اين جهت از مردان پيشرفته تر و تكامل يافته تر باشند و همين موجب مي گردد كه به مسائل پيچيده ي فكري و عقلاني گرايش كمتري داشته باشند، و همواره حسابگرانه با مسائل برخورد نكنند؛ بلكه تن به هدايت عاطفه دهند و به زندگي خانوادگي و اجتماعي گرمي و لطافت بخشند.

ج- حديث يا احاديثي اگر مشتمل بر اصلي بود، بايد با بررسي دقيق جستجوكرد كه حديث يا آيه

اي ديگر، مخالف مضمون آن وجود نداشته 1- دوران رشد مغز نيز در دختر و پسر منفاوت است:

«... محيط مغزى در سالهاى 10 تا 11 سالگى افزايش مى يابد. پس از آن در دختران بطور نسبى متوقف مى شود و در پسران بصورت تدريجى ادامه پيدامى كند».

دكتر حسين لطف آبادي، رونشناسى رشد/74، تهران سمت ؛1373.

باشد. اگر مخالفي وجود نداشت اين اصل در صورت صحت سند حديث، ثابت مي شود، و اگر مخالفي وجود داشت، بايد به قواعد ((تعادل و تراجيح)) عمل كرد. و اين يكي از معيارهاي علماي علم «اصول» است. چه بسا پس از بررسيهاي كارشناسي (فقيهانه) و اجراي ضوابط «تعادل و تراجيح »، روشن مي شود، كه در حقيقت ناسازگاري و تضادي در كار نيست. بلكه دو حديث يا آيه و حديث، داراي يكي از نسبتهاي عام و خاص، مطلق و مقيد و... مي باشند، و يا درباره دو موضوع يا دو حالت از يك موضوع است كه اينها نيز ناسازگاري را از ميان برمي دارد، و سرانجام اگر حديثي با معاني روشن آيه يا آياتي، ناسازگاري داشت و با هيچ يك از شيوه ها، تلائم و سازگاري ميانشان پديد نيامد، آن حديث كنارگذاشته مي شود، چون مخالف كلام خداست.

بنابراين، تعارض و ناسازگاري بَدوي (با نگرش سطحي و نخستين) نمي تواند، تعارض به حساب آيد.

البتّه بايد توجه داشت كه اين كارِكارشناسي است، و هر كس نمي تواند از هر نظر و برداشتي كه خوشش نيامد، روي برتابد و آن را با اين معيارها ردّ كند. بلكه بايد ضوابط دقيق سنجش دو حديث يا آيه و حديث صحيحي كه به ظاهر توافق مضموني ندارد،

رعايت گردد.

اكنون در سنجش حديث نقصان عقل زن با قرآن، به نظر مى رسد كه حديث با ظواهر قرآن سازگاري ندارد. چون در قرآن كريم، در هيچ موردي از نقصان عقل زن، سخني به ميان نيامده است. بلكه بسياري از مسائل را كه درباره انسانها برشمرده و از صعود و سقوط نوع ان_ساني سخن گفته است، زن و مرد را همتا و همسطح شمرده است چنان كه در بخش «اوجگرايي و تكامل زن » ياد كرديم.

در مقايسه اين حديث با احاديث ديگر نيز به حديث مخالفي دست مي يابيم. از امام علي(عليه السّلام) حديث ديگري روايت شده است كه كلام نهج البلاغه را تقييد مي كند:

امام علي (عليه السّلام): «ايّاكَ و مشاورةَ النساءِ اِلاّ مَنْ جُرِّبَتْ بِكمالِ عقل»1

«از مشورت با زنان بپرهيزيد مگر زنانى كه كمال عقل آنان آزمايش شده باشد.

بنابراين، احاديث نقص عقل، با اينگونه احاديث نسبت اطلاق و تقييد را پيدا مي كند وكليت احاديث نقص عقل از ميان مي رود و تعارض و ناسازگا ري آنها برطرف مي شود، و نتيجه اين مي شود كه كلام نهج البلاغه، درباره همه زنان نيست و مواردي استثنا دارد كه در آن روزگار موارد استثنا كمتر بوده و در روزگار ما بيشتر است.

حديث ديگري نيز از امام صادق (عليه السّلام) روايت شده است، كه از برتري درك و شناخت زنان در مواردي سخن گفته است: «رُبّ امرأةٍ أفْقَه مِن رَجُل... »

«چه بسا زنى كه در دين، شناختى ژرفتر از مرد دارد».

و اين نه از همسانيِ زن و مرد. بلكه از برتري گهگاهي زنان در شناختوري سخن مي گويد. اين حديث در مباحث آينده اين نوشتار

مطرح مي شود.

---------------------

1- الحياة 1/193.

بخش چهارم

پايگاه اجتماعي زن

در اسلام، زنان چون مردان در بيشتر مسائل اجتماعي پايگاه و جايگاهي مناسب دارند و از حركتهاي اجتماعي و فعاليتهاي گروهي ممنوع نگرديدند. بلكه طبق تعاليم مسلّم قرآني و حديثي، مسئوليّتهاي اجتماعي بطور يكسان متوجه مرد و زن است. تنها موضوع جهاد از زنان برداشته شده است. البتّه تنها جهاد و نه مبارزات ديگر چون مبارزه دفاعي و يا بسياري از مقدمات يا ملازمات و يا مؤخرات جنگ و جهاد. قرآن مي گويد:

(والمؤمنونَ والمؤمناتُ بَعْضُهُمْ اولياءُ بعضٍ يأمرُونَ بالمعروفِ و يَنْهَوْنَ عن المنكرِ و يُقيمونَ الصلوةَ و يُؤْتونَ الزكوةَ و يُطيعونَ الهَب وَ

رَسولَهُ اولئِكَ سَيَرحَمُهُمُ اللهُ اِنَّ الهََ عَزِيزٌ حكيم ).1

«مردان مؤمن و زنان مؤمن برخى بر برخى ولايت (سرپرستى) دارند به معروف يكديگر را امر مى كنند و از منكر بازمى دارند و نماز

مى گزارند و زكات مى دهند و از خدا و پيامبرش فرمان مى برند، خدا اينان را رحمت خواهد كرد. خدا پيروزمند و حكيم است ». 1- توبه 9/71.

پايگاه اجتماعى زن !43

در اين فرموده ي خداوند، زنان چون مردان داراي مسئوليّت بزرگ سرپرستي، ولايت و مديريت اصلاحي مي باشند. از اين رو، به هدايتگري و امر به معروف و بازدارندگي از زشتيها و ناهنجاريها مي پردازند.

با گستردگي مفهوم منكر و معروف در اسلام، گستره دخالتهاي اجتماعي زن روشن مي شود. بنابراين در همه عرصه هايي كه مردان مي توانند دخالت كنند، زنان نيز مي توانند دخالت كنند و مسائل سياسي و حكومتي در رأس هرم مسائل اجتماعي قرار دارد، و زنان نيز چون مردان بايد در آن دخالت كنند و نقش داشته باشند.

از اين

رو، مي نگريم كه در صدر اسلام، زنان در مسائل سياسي دخالت كردند و در صحنه حاكميت حضوري روشن داشتند. پيامبر (صلّي الله عليه و آله) طبق دستور قرآن كريم، با زنان بيعت مي كند و بر سرِ اصول و معيارهايي پيمان مى بندد و بدين گونه اين بدنه از جامعه اسلامي را با مسئوليتهاي سياسي- اجتماعي خويش آشنا مي سازد.

قرآن كريم مي فرمايد:

(يا ايُّها النبىُّ اِذا جاءَكَ المؤمنات يُبايِعْنَكَ عَلي اَنْ لايُشرِكنَ بالهِ شيئاً ولايَسْرِقنَ ولايَزْنينَ ولايَقْتُلْنَ اولادَهُنَّ ولا يأتينَ بِبُهْتانٍ

يَفترينَهُ بَينَ ايديّهِنَ وَ اَرْجُلِهِنَّ وَلايَعْصِينَكَ فى معروفٍ فبايعْهُنَّ واسْتَغْفِر لَهُنَّ الهَ اِنَّ الهَا غَفُورٌ رَحيم )1

«اي پيامبر، اگر زنان مؤمن نزد تو آمدند تا بيعت كنند، بدين شرط كه هيچ كس را با خدا شريك نكنند و دزدى نكنند و زنا نكنند و 1- ممتحنه 60/12.

فرزندان خود را نكشند و فرزندى را كه از آنِ شوهرشان نيست به او نسبت ندهند و دركاهاى نيك از تو نافرمانى نكنند، !با آنها بيعت كن برايشان از خدا آ مرزش بخواه كه خداوند آمرزنده مهربان است ».

اين آيه درباره بيعت و هم پيماني زنان با نظام تازه تأسيس حكومت اسلامي در زمان پيامبر(صلّي الله عليه و آله) است و اين جريان در روز فتح مكّه رخ داده است كه چون پيامبر (صلّي الله عليه و آله) از بيعت با مردان فارغ شد، زنان نزد پيامبر آمدند و خواستند با او بيعت كنند. در اين هنگام اين آيه نازل شد و بر دخالت زنان در مسائل سياسي صحّه گذاشت و شرايط هم پيماني با پيامبر(صلّي الله عليه و آله) را برشمر د.

درباره ي چگونگي اين بيعت

گفته اند كه پيامبر با زنان با گفتار وكلام بيعت مي كرد، يا اين كه دستور مي داد ظرف آبى مى آوردند و خود دست در ظرف فرومي برد، سپس زنان دست در ظرف مي نهادند و بدين گونه پيمان بزرگ رابطه فرد و دولت در جامعه نوبنياد اسلامي تحقق مى يافت. و برخي نيز گفتند كه بيعت با زنان در زمان پيامبر(صلّي الله عليه و آله)از روي لباس و پوشش بوده است. 1

در روز غدير نيز در روايات آمده است كه براي بيعت زنان با امام علي (عليه السّلام)، ظرف آبى آوردند، و زنان با دست نهادن در آب با امام به عنوان رهبر آينده ي جامعه ي اسلامي بيعت كردند. همچنين زنان، در نهضت بزرگِ اجتماعي- سياسي هجرت نيز شركت

-----------------------

1- مجمع البيان 9/ 276.

كردند و مهاجرت آنان چون مردان پذيرفته شد. آن هم در دوراني كه زنان از اكثريت حقوق خويش محروم بودند و حق دخالت در كوچكترين مسائل اجتماعي را نداشتند.

قرآن كريم مي فرمايد:

(يا ايّها الذين امَنُوا اذا جاءَكُم المؤمناتُ مهاجراتٍ فامتَحِنُوهُنَّ اللّهُ اعلَمُ بايمانِهِنَّ فَاِنْ علمتمُوهُنَ مؤْمِناتٍ فَلاتَرجِعوهُنَّ اِلَى الْكُفّار... )1

«اي دين باوران، چون زنان مؤمنى كه مهاجرت كرده اند به نزدتان آيند، بيازماييدشان. خدا به ايمانشان داناتر است، پس اگر دانستيد كه ايمان آورده اند، نزد كافران بازشان مگردانيد...»

امتحان زنان مهاجر به اين علت بود كه جدايي آنان از خانواده، به خاطر اختلافات خانوادگي يا ناخواهاني با همسرانشان نباشد؛ چنان كه در شأن نزول آيه در تفاسير آمده است. امتحان بدين صورت بوده است كه زنان مهاجر سوگند ياد مي كردند كه مهاجرتشان از ناخواهاني با همسران و دلزدگي ازشهر

و آبادي و دلدادگي به آباديهاي ديگر و يا مسائل دنيايي نباشد.2

در نهضتهاي اجتماعي ديگر نيز زنان مي توانند مشاركت داشته باشندو جريانها و حركتهاي سالمي براي هدايت جا معه پديد آورند، و يا در نهضتهاي اجتماعى شركت جويند. نهضت عاشورا بهترين نمونه اين 1- ممتحنه 60/10.

2- مجمع البيان 9/ 273.

مشاركت است و در دوران اخير نيز نقش زنان در نهضت تنباكو است كه تا درون دربار شاهي كشيده شده و نظام حاكم را واداشت كه به فتواي مرجع بزرگ آيت الله شيرارزى تن دهد، و در زمان حاضر نيز نقش آفريني هاي حماسي زنان در انقلاب اسلامي روشن است.

در پستهاي اجتماعي نيز زنان مي توانند شركت كنند، تنها در موضوع نبوّت و امامت است كه زنان شركت ندارند. البتّه صعود به مقام عصمت و ولايت، كه جوهر اصلي نبوّت و امامت است در شأن زن هست، و بانوى بزرگ حضرت فاطمه (عليها السّلام) داراى اين مقام است 0 ليكن نبوت و امامت اجتماعي كه با دشواريهاي طاقت فرسايي همراه است، به زن داده نشده است.

در مرجعيت تقليد نيز برخى قيد مرد بودن را شرط نمي دانند در صورتي كه زن يا زناني شرايط كلي آن را دارا باشند.

در آينده تاريخ و دوران ظهور نيز زنان نقش اجتماعي مهمي دارند، و در انقلاب جهاني امام مهدي (عليه السّلام) مشاركت مي كنند، و نخبگانى از ايشان دركادرِ آن انقلاب قرار دارند:

امام باقر(عليه السّلام): «- و يَجيءُ واللّهِ ثَلاثُمأَةٍ وَ بَضعَةَ عَشَرَ رَجُلاًفيهِمُ خمْسُونَ امرأةً...»1

«به خدا سوگند سيصدوسيزده تن از مردان نزد او آيند، كه با آنان پنجاه زن نيز هست...»

-----------------------

1- تفسير عياشي 1/65 ؛. عصر زندگى/75.

اين موضوع نقش اجتماعي زنان را در آينده مي رساند، بويژه با توجه به اين كه هسته نخستين ياران امام موعود(عليه السّلام) ، از فهم و درك و دين باوري و دين شناسي ژرفي برخوردارند، و شخصيتهاي ممتاز و استثنايي هستند و شركت در اين گروه دانش و بينش و توان فكري و علمي و قدرت روحي ويژه اي را مي طلبد:

امام صادق(عليه السّلام): «ابوبصير: جُعِلْتُ فِداك لَيْسَ عَلَي الارضِ يومئذٍ مؤمنٌ غيرُهُمْ (اصحاب المهدي)؟ قال: بَلي ولكن هذِهِ الَّتي يُخْرِجُ اللهُ فيها القائمَ، وهم النُجَباءُ والقضاةُ والحكّامُ والفقهاء في الدين... »1

«ابوبصير گويد: به امام صادق (عليه السّلام) گفتم: فدايت گردم در آن روزگار (روزگار ظهور) مؤمنانى جز ياران مهدى (عليه السّلام) وجود ندارند؟ امام فرمود: آرى مؤمنانى جز آنان هستند، ليكن آن گروه كه با قائم (عليه السّلام) هنگامى كه قيام مى كند كار مى كنند، زيدگان و قاضيان و حكم گزاران و فقيهان و دين شناسان هستند...»

براساس ضرورت آمادگي براي دوران ظهور- دست كم در جامعه منتظِر- زنان پيش از ظهور بايد در پهنه ي ژرف شناسي دين (تفقه و فقاهت) و درك درست از مديريتهاي اجتماعي و زمامداري، گام بگذارند و آمادگيها و تناسبهايي در اين سطح در خويش پديد آورند، تا بتوانند در آن دگرگوني و انقلاب بزرگ جهاني، شركت كنند.

در قضاوتِ زنان نيز نظريات گونه گوني ارائه شده است، و گرچه گروهي از فقها اين منصب را براي زن روا نمي دانند و برخي اين موضوع 1- عصر زندگي/104؛ به نقل از منتخب الاثر/485.

را اجماعي نيز پنداشتند. ليكن پاره اي از فقهاي گذشته و زمان حاضر قضاوت زن را مجاز

مي دانند. از گذشتگان چون مقدس اردبيلي. ايشان ممنوعيت كلي قضاوت زن را درست نمي داند.1

استدلال مخالفان قضاوت زن چندان استوار نيست و اجماع نيز اثباتش بسيار دشوار است.

دليل ديگر مخالفان، حديث امام صادق(عليه السّلام) است:

امام صادق (عليه السّلام): «ابي خديجه: بعَثَني ابوعبداللّه اِلي اصحابِنا، فقال: قُلْ لَهُمْ: اِيّاكمْ اِذا وَقَعَتْ بينكم خصومةٌ او تَدارُي فِي شيءٍ مِنَ الاَخْذِ و العطاءِ اَنْ تُحاكِموا الي احدٍ من هولاءِ الفساقِ، اجْعَلُوا بينَكُم رجلا قد عَرَفَ حلالَنا و حرامَنا، فانّي قد جعلتُهُ عليكم قاضِياً، و ايّاكم اَنْ يخاصِمَ بَعضُكُم بعضاً الي السلطانِ الجائر».2

«ابى خديجه مى گويد: امام صادق (عليه السّلام) مرا با اين پيام نزد شيعيان فرستاد كه: مبادا هنگام درگيريها يا اختلافهاى مالى براى قضاوت نزد اين قاضيان فاسد برويد، بلكه مردى را كه حلال و حرام (احكام) ما را مى شناسد ميان خود تعيين كنيدكه من او را براى شما حاكم و قاضى قرار دادم وبپرهيزيد از اين كه براى امر قضاوت به حاكم ظالم رجوع كنيد».

ترديد نيست كه اين «رجلٍ » منظور جنس نرينه نيست. بلكه منظور فرد انساني است كه به اين مرحله از درك و دريافت ديني رسيده باشد و

-----------------------

1- مجمع القائده والبرهان في شرح ا رشادر الاذهان 2/15.

2- وسائل الشيعه 18/ 100.

در احاديث حلال و حرام و قوانين الستنباط شده از آن، صاحب درايت و تشخيص باشد و زن و مردي معيار نيست.

چنان كه در پيشينه اين نوشتار ياد كرديم بسياري از تعبيرها يا خطابها كه به جنس مذكر است، خطاب عام و به نوع انسان متوجه است. خطابها بيشتر به مردان است، چون مردان در جامعه، حضور آشكارتر و روشنتري داشتند

و به آنان بيشتر دسترسي بوده است. بنابراين در اين گونه احكام جنسيّت شرط نيست. بلكه قضيه ي خارجيه و آئين محاوره آن دوران بوده است.

از مجموع حديث نيز اين موضوع روشن مي شود كه بيشترين حساسيت و تأكيد در كلام امام بر داوري حاكمان ظلم و قضاوت آنان است. در حديث بر دو محور تأكيد شده است:

1 . قاضي اهل حق و مذهب عدل باشد.

2. عالم وآگاه به مسائل قضاوت باشد.

پس جهتگيري كلي حديث به شايستگي علمي وعملي قاضي بازمى گردد و پرهيز دادن از مراجعه به دادگاههاي طاغوتي است، نه

موضوع جنسيت در قاضي.

بنابراين، دلايل قضاوت شامل هر انساني مي شود كه شرايط قضاوت را دارا باشد. علم، تقوا، دقت نظر و قدرت تصميم گيري به دور از احساس و عواطف، شرط لازم است. بنابراين قضاوت زن شرط لازم و دليل مخصوص نمي خواهد، در صورتي كه شرايط عمومي جواز قضاوت وجود داشته باشد.

حديث ديگري نيز عليه قضاوت زن مورد استدلال قرارگرفته است و آن حديثي است كه شيخ حرّ عاملي در وسائل الشيعه بابي را براي آن تشكيل داده است با اين عنوان: «بابُ اَنَّ المرئةَ لاتَوَلَّي القضاءَ،» و در ذيل اين عنوان تنها يك حديث آورده است بدين سان:

پيامبر(صلّي الله عليه و آله) في وصيّتِهِ لِعليٍّ(عليه السّلام): «يا عليُّ ليس علي المرئةِ جمعةٌ -. ولاتَوَلَّي القضاءَ»:1

«نماز جمعه بر زنان نيست و قضاوت نيز براى ايشان روا نيست،.

به اين حديث در مورد نماز جمعه عمل نكردند و آن را نپذيرفتند و نماز جمعه را براي زن و مرد صحيح دانستند. حال چگونه مي شود كه فرازي از حديث پذيرفته نشود، و فراز ديگر

آن مقبول باشد. به هر حال استدلال به اين حديث نيز كاملاً دچار اشكال است.

آري اين موضوعي است كه بايد مورد ارزيابي مجدد قرار گيرد و كاري كارشناسانه (فقيهانه) مي خواهد. البتّه كساني از فقهاي معاصر در اين زمينه تحقيقاتي عرضه كردند و قضاوت زن را بي اشكال دانستند. پس از اين بررسي اجمالي، يادآوري اين نكته نيز مفيد است كه قضاوت از جمله كارهاي بسيار دشوار است. صحنه هاي دادگاهها، مجرمان و جانيان و نوع خلافكاريها، مدعيان، شاكيان ...از يك سو و از سوي ديگر نگرانيهاي شديد الهي و وجداني در شناخت حق و حكم به عدل، و سرانجام حساب و كتابهاي اخروي، كه براستي اعماق وجود

-------------------

ا- وسا ئل الشيعه 18/ 6

آدمي را مي لرزاند. با توجه به اين مسائل، قضاوت كاري دشوار و خطرآفرين است، و در تعاليم ما در اين باره تعبيرهايي بسياركوبنده روايت شده است، كه هر كسي اندكي آنها را بنگرد براي او بسيار دشوار است كه در اين ميدان گام گذارد. اكنون تنها يك حديث در اين زمينه يا دآوري مي شود:

امام صادق(عليه السّلام): «القضاةُ اربعةٌ ثلاثةٌ في النار و واحدٌ في الجنّةِ: رجلٌ قضي بجُورٍ وهو يَعلَمُ فهو في النارِ، و رجل قضي بجورٍ و هو لايَعْلَمُ فهو في النارِ و رجل قَضي بحقٍّ و هو لايعلَمُ فهو فى النار، و رجل قضي بالحقِّ و هو يعلم فهو في الجنّةِ):1

«قاضيان چهارگروهند، سه گروه دوزخى و يك گروه بهشتيند:

ا- كسى كه به ظلم قضاوت كند و مي داند كه قضاوتش ظالمانه است.

2- كسى كه به ظلم داورى كند و نمى داندكه ظلم است.

3- كسى كه به حق و داد

داورى كند و نمى داند كه به عدل حكم داده است.اين سه گروه دوزخيند.

4- كسى كه به حق قضاوت كند و مي داندكه حق است اين بهشتى است ».

در احاديثي قضاوت كار پيامبران و اوصياي آنها شمرده شده است، و در سخني از امام علي (عليه السّلام)، دشواري قضاوت را چون دشواري حكومت 1 - كافى 7/407.

بر جامعه شمرده است: « كودكاني نوشته هايشان را به داوري نزد امام علي (عليه السّلام) بردند تا بهترين را مشخص كند. امام فرمود: ((اَما اِنّها حكومةٌ والجورُ فيها كَالجورِ في الحكمِ».1

«آگاه باشيد اين خود قضاوت است و ظلم وگزافه در اين داورى، چون بيداد دركار حكومتگران است».

اكنون با توجه به اين دشواريها در كار قضاوت، آيا برداشتن آن از دوش طبقه اي يا افرادي، نوعي خدمت است و رعايت حال اين گروه يا طبقه يا موجب كم بيني و نفي شخصيت آنان؟ به نظر اين بي نهايت كوچك، برداشتن بار مسئوليّت قضاوت از دوش زنان، بر فرض اثبات آن، پيام آور خدمتي بزرگ به اين بخش از جامعه انساني است، چون ديگر كارهاي سخت و مشقت زا همانند جهاد. بويژه با توجه به اين واقعيت كه زنان از مردان عاطفي تر و با احساس ترند. عواطف در كار داوريِ درست، انسان را دچار بحرانهاي شكننده اي مي سازد. البتّه اين نظر شخصي است، وگرچه دلايل نفي قضاوت زن چندان استوار نيست. در بخش پايگاه اجتماعى زن، به دو بخش از فعاليتهاي اجتماعي به خاطر اهميتي كه دارد، اشاره اي گذرا مي شود: 1- تهذ يب 10/ 150؛ وسائل الشيعه 18/ 82 5.

روشنترين موضوعات در اسلام، جانبدارى اصولي از

رشد علم و گسترش آموزش و دانايي در سطح جامعه است ؛ بدون فرق و تمايزي ميان افراد و طبقات. آيات قرآني در اين زمينه بسيارگوياست و تعاليم حديثي نيز بسيار گسترده و عميق بر ضرورت رشد شناخت و عقل گرايي، تأكيد كرده است. حتّي دين به عقل تعريف شده است:

امام علي (عليه السّلام): «العقلُ شرعٌ من داخلٍ ، والشرعُ عقلٌ من خارجٍ »

عقل شريعت درونى ،و شرع عقل بيروني انسان است «.

سخن والاي پيامبر (صلّي الله عليه و آله)) در اين زمينه بسيار معروف است كه فِرَق اسلامي آن را بازگوكرده و پذيرفته اند:

پيامبر(صلّي الله عليه و آله): «طلب العلم فريضة علي كلّ مسلم و مسلمة».2

«طلب علم بر حر زن و مرد مسلمان واجب است».

در اين حديث، طبق برخي نقلها، واژه ي «مسلمه» نيست. در اين باره صاحبنظران مى گويند در اينگونه احاديث يا آيات «مسلم» اسم جنس است و شامل مرد و زن مي شود چون مؤمن و.. اين موضوعي ترديدنا پذير است. در بسياري از آموزشها، چون آموزش اصول اعتقادات، و احكام شرعي كه زنان بايد بدانند، اذن شوهر نيز شرط نيست چون ديگر اعمال تكليفي كه منع شوهران در آن تأثيري ندارد.

----------------------

1- مجمع البحرين 2/224، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.

2- الحياة 1/ 70، گردانيده ي فا رسي.

از اين رو، مي نگريم كه پس از ظهور اسلام، و برداشتن موانع علم آموزي از سر راه همه بويژه اين قشر، زنان در ميدانهاي علم و آموزش گام نهادند، و چندي نگذشت كه زناني آگاه و دين شناس پديد آمدند و به مقامات بالايي در آگاهي و دانش رسيدند.

اكنون مناسب است از جرياني كه درباره

ي يكي از زنان تربيت شده ي اسلام نقل شده است يادكنيم:

بريره، از زنان صدر اسلام بود و در زمان پيامبر(صلّي الله عليه و آله) مي زيست. روزي شوهر او نزد پيامبر (صلّي الله عليه و آله) آمد و از همسرش يعني «بريره» شكايت كرد كه خانه را رها كرده و رفته است. پيامبر (صلّي الله عليه و آله)) اين زن را فراخواند و به اوگفت: «اِرْجِعي اِلي زوجِكِ: به خانه ي شوهرت بازگرد».

بريره گفت: «اَتَاْمُرُني يا رسولَ الله؟ «: آيا به من امر مي كني؟ (دستور قانوني و واجب را بيان مي كني)،

پيامبر(صلّي الله عليه و آله) فرمود: «لابَل اَنا شافِعٌ «: نه (امر و بيان قانون نيست)0 بلكه من واسطه وشفيع هستم.1

از مكالمه پيامبر با اين بانو، روشن مي شود كه اين زن به مراحلي از درك مفاهيم ديني و معيارهاي شناخت احكام اسلامي، دست يافته بوده است كه سخن پيامبر (صلّي الله عليه و آله) را با معيارهاي دقيق تحليل مى كند، و مي پرسد كه شما به عنوان قانونگزار و شارع دستور مي دهيد و امر شرعي و مولوي است و يا امر ارشادي و اصلاح ذات البين و راهنمايي است. ا- كفاية الاصول، جلد 1، مبا حث امر.

پيامبر (ص) بر نظر و برداشت او صحّه گذاشت و فرمود: «من اصلاحگرم «. اين مكالمه و حديث مورد استدلال فقها و علماي اصول است در اين موضوع كه امر بدون قرائن، دلالتي بر وجوب دارد يا نه؟

به هر حال از اين نمونه و همانندهاي آن روشن مي گردد كه زنان جاهلي كه از فرهنگ و دانش بيگانه بودند به چه درك بالايي

دست يافتند.

از اين دست زنان در تاريخ اسلام بسيارند، در همه دوره ها و تا زمان حاضر، و انتظار از جامعه زنان مسلمان و بينشگراي ايران اين است كه تاريخ اينگونه زنان را بررسي كنند و به نگارش آورند. از دوران پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله)) تا دوره امامان (عليهم السّلام) و تا زمان حاضر، و به نسل امروز عرضه مي كنند. البتّه كتابهايي درگذشته در اين زمينه ها نگارش يافته است، ليكن كتابهاي زيبا و خوش نثر و استوار در روزگار ما، درباره ي زنان كمتر است كه بايد اين خلا پر شود و بويژه زنان صاحب قلم و انديشمند اين مهم را به انجام برسانند.

ب- فعاليتهاى اقتصادى

زنان، در ميدانهاي كار و تلاش و مسائل اقتصادي نيز حق شركت دارند، و در همه اين زمينه ها حقوقي همسان با مردان دارند. با توجه به اين كه پس از قرنها در اروپا اين حق به زنان داده شد، آن هم به خاطر اهداف ننگين و سودجويانه سرمايه داري، «... انقلاب صنعتي موجب شد كه زن هم صنعتي بشود... زنان كارگران اززانتري بودند و كارفرمايان،

آنان را بر مردانِ سركش سنگين قيمت ترجيح مى دادند... نخستين قدم براي آزاديِ مادرانِ بزرگ ما، قانون 1882 م، بود. به موجب اين قانون، زنان بريتانيا، از آن پس از امتياز بي سابقه برخوردار مي شدند و آن اين كه پولي را كه به دست مي آوردند، حق داشتند براي خود نگه دارند. اين قانون را كارخانه داران مجلس عوام وضع كردند تا بتوانند زنان انگلستان را به كارخانه ها بكشانند..))1

قرنها پيش از آن كه اروپا به زن حق

مالكيت بدهد، اسلام به زنان اين حق را داده است. آن هم باهدفهاي انساني و نه اغراض سودجويانه ي سرمايه دارى. زنان از نظر اسلام مي توانند كار كنند، در خانه يا بيرون از خانه و مالك محصول كار خويش باشند. ارث ببرند و ارث بگذارند، و به هر نوع تلاش سازنده ي اقتصادي دست زنند. سرمايه گذاري كنند، و به تأسيس مزرعه و كارخانه بپردازند. اينها همه مسائلي است كه در فقه ما مطرح گرديده است، و قوانيني است كه در متن تعاليم اسلامي قرار دارد.

-----------------------

1- ويل دورانت، لذات فلسفه/158.

بخش پنجم

زن؛ محور خانواده

اهميّت خانواده بر كسي پوشيده نيست، محوريت و نقش حياتي و زيربنايي آن در تربيت نسل، سامان بخشي به فكر و اعصاب افراد خانواده و از آن جمله مرد، و تشكيل هسته اصلي جامعه، روشن است. حتّي برخي از نويسندگان كه به زندگي انسان، ماشيني مي نگرند و از مادرهاي سفارشي و پدر و مادرهاي بيولوژيك و والدين حرفه اي و فرزندان ساخته ي دستگاه و ماشين، سخن مي گويند،1 نتوانستند نگراني خود را از تلاشي خانواده، به عنوان هسته اصلي جامعه و تمدن بشري،پنهان دارند: «از هم پاشيدگي خانواده، امروزه در واقع بخشي است از بحران عمومي نظام صنعتي كه در آن همه ما شاهد از هم گسيختگي تمامي نهاده هاي عصر موج دوم هستيم. امروزكراراً شنيده مي شود كه در آينده خانواده از هم مى پاشد، يا اين كه «خانواده» مهمترين مسأله ي روز است... در سالهاي اخير به قدري طلاق و متاركه در خانواده هاي هسته اي اتفاق افتاده كه امروزه از هر هفت كودك امريكايي يك نفر تحت

سرپرستي يكي از

ا- الوين تافلر، شوك آ ينده/239َ-249.

زن محور خانواده !59

والدين قرار دارد، و در نواحي شهري اين رقم بالاتر است؛ يعني به يك نفر از هر چهار نفر مي رسد...).1

«اكثر دانشمندان- خانواده را مهمترين نهادي دانسته اند كه جامعه كودك را تغذيه و پرورش مي دهد، و خانواده در سلامت و عدم سلامت، در شرافت و انحراف، در سازگاري و انحراف كودك نقش اساسي دارد... كودك نخستين و اساسي ترين درسهاي زندگي را در اين نهاد كسب مي كند- فدا كاري، محبّت، عشق، آداب و رسوم، مراسم فرهنگي و ديني، وطايف و مسئوليّت پذيري را در خانواده مي آموزد... محيط خانواده در تشكيل شخصيت كودك و نوجوان مؤثر مي باشد- تأمين سلامت فردي و اجتماعي بدون در نظرگرفتن نقش خانواده امكان پذير نمي باشد- خانواده مي تواند عامل سازنده كودك در زمينه جسمي، روانى، عاطفي، ذهني و... باشد و يا عامل نابودي و ويرانى او.»2

برخي از كارشناسان و جامعه شناسان نظامهاي صنعتي، تلاشي خانواده را در نظامهاي صنعتي امروز از علل اصلي نشيب گراييِ تمدن كنوني مي دانند. از ا ين رو، مدرنيسم كه به «خا نواده ي هسته اي « مي انديشيد و مروّج آن بود، مورد انتقادهاي كوبنده و اصولي پست مدرنيسم، واقع شد، و ديگر بارگرايشها به سوي خانواده گسترده و سنّتي قرارگرفت، و سامان يابي جامعه هاي صنعتي را در اين گرايش دانست. ا- الوين تافلر، موج سوم/289 و 396.

2- حسين نجاتى، روان شناسى رشد (ازكودكي تا نوجوانى)/67 چاپ اول، مؤسسه مهشاد، پاييز 1371.

((دكتر ((ايروين گرين برگ)) پروفسور روانپزشك در دانشكده پزشكي آلبرت انيشتين، معتقد است: "مردم در پى

ساختاري باثبات ازدواج خواهند كرد". طبق اين نظريه، خانواده همچون ريشه اي است كه فرد هر جا مي رود، آن را با خود مي برد، و به مثابه لنگرگاهي است كه انسان را در برابر طوفان تغييرات محفوظ نگاه مي دارد. خلاصه كلام آن كه محيط پيرامون هر چقدر ناپايدارتر و تازه تر بشود، اهميّت خانواده بيشتر خواهد شد».1

«... به هر حال آنچه از خلال همه ي اين تغييرات رخ مى نمايد و اهميّت همه ي آنها را ناچيز مي كند، و در محاقي فرو مي برد، چيز بسيار ظريف و لطيفي است. دركارها و اعمال انسان آهنگي پنهان وجود دارد كه در آن باره بحث چندانى نكرده اند، و از گذشته ها تاكنون همچون يكي از نيروهاي متعادل كننده در جامعه به انسان خدمت كرده است و آن دورِ خانواده است... اين دور، آنچنان قدمتي دارد، به قدري خودبخود و خودكار عمل مي كند و چنان نظم پرصلابتي دارد كه مردم آن را همچون امري مسلم و بديهي دانسته و در آن باره پرسشي نكرده اند... اين سلسله وقايع خانوادگي پي درپي و قابل پيش بيني به تمام انسانها از هر قبيله و جامعه اي احساس تداوم و داشتن پايگاه و جايگاهي در طرح ناپايدار امور عطا مي كند- دور خانواده در هستي انسان، همواره يكي از پايه هاى

1- شوك آينده/ 240.

حفظ سلامت رواني به شمار مي رود«.1

در مقدم ي كتاب به سوى تمدن جديد نيز آمده است:

«از سوي ديگر تافلر معتقد است كه يكي از مهمترين پديده هاي موج سوم، بارگشت دوران اقتدار و احترام و اهميّت خانواده است. زيرا در موج دوم(

تمدن صنعتي) نهاد قدرتمند «خانواده» رو به زوال گذاشت و تمام آنچه طي دوران موج اول از ويژگيهاي خانواده محسوب مي شد از دستش رفت. به اين ترتيب كه: بيماران را به جاي پرستاري در منزل روانه بيمارستانها كردند.كودكان به مدرسه و مهد كودك رفتند. سالخوردگان را به خانه ي سالمندان فرستادند. و زوجها وقت خود را بيشتر در ميهماني و رستوران و تفريحگاههاي گوناگون گذراندند. و لذا آنچه از خانواده باقى ماند فقط پيوندهاي عاطفي بود كه البتّه مى توانست به آساني قابل گسستن باشد. امّا موج سوم مجدداً خانواده را احياء مي كند و اختيارات و قدرتهاي گذشته را به خانه و خانواده بازمي گرداند. به اين ترتيب كه: بسيارى بااستفاده ازكامپيوتر و فاكس و تلفنهاي چندكاره و ساير وسايل ارتباطى موج سوّمى، كارهاي خود را بيشتر در منزل انجام خواهند داد.. بسياري از والدين با استفاده از وسايل ارتباطي مدرن به آموزش فرزندان خود در خانه خواهند پرداخت. اغلب نيازهاي پزشكي - حتي جراحيهاي معمولي- را مي توان با بهره گيري از كامپيوترهاي رابوتيك متصل به مراكز پزشكي در منزل انجام داد و... نتيجه اين كه

1- شوك آينده-/ 258-259.

وقتي بيشتر وقت اعضاي خانواده در منزل گذشت، روابط عاطفي نيز استحكام خواهد يافت و اهميّت و اقتدار خانواده به مراتب بيش از آن خواهد شد كه در موج دوم وجود داشت و يا دارد».1

((براي من، به دلايلي كه قبلاً گفتم، هيچ كدام از آنها كانون اصلي جامعه فردا نخواهد بود، بلكه در واقع اين خانه است كه مركز تمدن آينده مي شود.

به اعتقاد من، خانه در تمدن موج سوم از اهميّت شگفت انگيز

و تازه اي برخوردار خواهد شد. رواج شيوه توليد براي مصرف، گسترش كلبه ي الكترونيك، ابداع ساختارهاي جديد تشكيلاتي در اقتصاد، صنايع خودكار و توليد انبوه زدايي شده، همه اينها به بازگشت خانه به عنوان واحد مركزي جامعه فردا اشارت دارند- واحدي كه وظايف اقتصادي، بهداشتي، تربيتي و اجتماعي آن در آينده افزايش خواهد يافت، نه كاهش»2

زن در خانواده دو نقش اصلي دارد، همراه با بسياري نقشهاي پيدا و ناپيداي ديگر. ليكن در اين ارزيابي، به دو نقش محوري اشاره مي شود: 1- زن در خانه، سازنده مجدد شخصيت، توانايي وكارآيي مفيد مرد است آرامش و سكوني را كه زن به مرد مى بخشد با هيچ شيوه و ابزاري نمي توان پديد آورد. به گفته ويل دورانت: «زن از آنجا كه مرد خيالي 1- الوين تافلر، به سوي تمدن جديد/12-13.

2- موج سوم/490.

زن محور خاگ نواده !63

سرگردان را به مرد فداكار و پاي بست به خانه و كودكان خود تبديل مي سازد، عامل حفظ و بقاي نوع است...».1

از اين حقيقت والا در نقش آفريني زنان، قرآن كريم پرده برمي دارد:

(و مِنْ آياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُم من انفسِكُم اَزواجاً لِتَسْكُنُوا اليها و جَعَلَ بَينَكم مودّةً و رحمةًانّ فى ذلكَ لآيَاتٍ لِقومٍ يتفكّرون)2

«و از نشانه هاي قدرت اوست كه براِيتان از جنس خودتان همسرانى آفريد، تا به ايشان آرامش يابيد، و ميان شما دوستى و مهربانى نهاد.در اين پندها نشانه هايى (براى حكمت الهى) است براى مردمى كه تفكر مى كنند».

سكون، آرامش عميقي است كه مردان دركنار زنان و در آغوش خانواده مي يابند، كه در پرتو آن زندگي چون قايقي به ساحل مي رسد، و اضطرابها و

نگرانيها و سرگردانيها از محيط انديشه و زندگي مردان رخت بر مي بندد.

ديگر اين كه، خانواده مردان را با مسئوليّت و تكليف و ضابطه گرايي آشنا مي سازد، حسّ مسئوليّت و تعهّد را به تدريج پديد مي آورد و به باور مرد مى دهد، و سرپرستي و مديريت در مداركوچكي را به او مي آموزد. و اين موضوع بسيار ارزشمندي است كه در هيچ آموزشگاهي نمي توان بدينسان عيني و ملموس و در عين حال انساني و عاطفي، مديريت و تعهدشناسي را به انسانها آموخت. 1- لذات فلسفه/149.

2- روم 30/ 21.

بنابراين كارآيي مردان و ايفاي نقش درست در جامعه و ديگر انتظارها كه از مردان هست، در پرتو خانواده و در كنار همسران به فعليت مي رسد و شكوفا مي گردد، و اين نقش همسري زنان است.

2- ديگر نقش حياتي زن، رسالت مادري است. اين نقش نيز، از مهمترين نقشهاي اصولي وزيربنايي و انسان ساز است. رسالت مادري، دوراني طولاني دارد و زن از آغاز تشكيل نطفه در رحم، براستي پرورش دهنده فرزند است تا دوران مدرسه. و در دوران بعد گرچه فرزندان استقلالي مي يابند. ليكن همواره و تا واپسين لحظات حيات. مادران تأثيرهايي اصولي بر راه و كارهاي فرزندان دارند. البتّه نقش بسيار آشكار مادر در دوران شيرخوارگي و كودكي است. در ا ين دوران نسبتاً طولاني، همه ابعاد شخصيت كودك به دست مادر و در آغوش گرم او شكل مي گيرد وكودك به آنجا كه بايد برسد در همين دوران مي رسد، و سرمايه هاي اصلي را در اين دوره از مادر دريافت مي كند- محيطهاي آموزشي نيز بر پايه اي كه

مادر ريخته است كار خويش را استوارمي سازند. از اين رو مى بينيم، در آيين اسلام توصيه هاي بسياري در دوران بارداري و پس از زايمان و شيردادن و... به مادران شده است. دستورها و راه كارهاي فيزيكي، چون شيردادن و تغذيه ي مناسب و... و راهكارهاي روحي و تربيتي و آرامشي را كه براي فرزندان بايد فراهم آورند. كه اينها همه در ايفاي نقش اصلي زن و رسالت مادري، در تربيت فرزندان بسيار مؤثر است، و زيباترين هنرنمايي زن است. هنر و نقشى كه جز زن كسي نمي تواند اين نقش را با اين زيبايي بازي كند.

«بايد زنِ تندرستي را كه به كودكش شير مي دهد نقطه ي اعلاي زيبايي عالم بدانيم ».1

بدين جهت آموزشهاي خيرخواهانه و جانبداريهاي اصولي و انساني از حقوق زن، بايد به عظمت اين بُعد از حيات زنان توجهي ژرف داشته باشد، و هيچ گاه آن را فداي برخي نقشهاي زودگذرِ اجتماعي نكند. «نبوغ در مادري همان اندازه امكان داردكه نبوغ در سياست و ادب و جنگ. درباره ي برابري در نبوغ نبايد از روي برابري در قدرت يا توانايي در اجراي امور با مهارت مساوي حكم كرد... بلكه برابري در نبوغ را بايد از روي توانايي در اجراي مشاغل و وظايفي دانست كه طبيعت بر هر يك از زن و مرد گذاشته است...».2

در اسلام بر نقش مادري تأكيدهاي فراوان رفته، و در عظمت آن سخنها گفته شده است، تا پيوند فرزندان با محور خانواده استوارتر گردد و نظام خانواده پاينده تر شود. (در بخش: «افزون بر حقوق » اين نوشته، از نقش مادري سخن خواهيم گفت). نيز مي نگريم

كه انديشمندان دلسوز، كه در انديشه سامان يابي اجتماعات و تمدن بشري هستند، زنان را به اصالت نقش مادري بسيار توجه مي دهند، و همواره تأكيد مي كنند كه جنجال تبليغاتي تساوي زن و مرد، مبادا زنان را از ايفاي كامل نقش مادر بازدارد كه اين فاجعه اي جبران ناپذير است، كه در فرزنداني كه مادران را در كنار خود نمي بينند و يا در خانواده ها كه با طلاق متلاشي شده

-----------------------

1 و 2- لذات فلسفه/247 و 149.

است، نمونه هاي آن را بسيار مى بينيم.

«... دختران جوان براي آن كه مادران لايقي براي پرورش فرزندان شريفي گردند، بايد تعليمات عالي بگيرند، نه به خاطر آن كه دكتر يا قاضي يا استاد شوند...)1

نيز به زنان بايد آموخت، كه نقش مادري اصولي ترين نقش آنان در زندگي است، و تكامل و رشد مادي و معنوي، حتّي سلامت بدني آنان نيز در پرتو ايفاي اين نقش است: «... بنظر مي آيد كه جنس ماده لا اقل نزد پستانداران مگر بعد از يك يا چند آبستني به كمال خود نمي رسد. زنهايى كه بچه ندارند، خيلي عصباني ترند و تعادل روحي و جسمي ايشان زودتر از ديگران بهم مي خورد، زنها عموماً به اهميتي كه اعمال توليد مثل براي آنها دارد، واقف نيستند. در حالي كه اين عمل براي كمال رشد ايشان ضروري است. در اين صورت منطقي نيست كه توجه زنان را از وظايف مادري منحرف سازند. نبايستي براي دختران جوان نيز همان طرز فكر و همان نوع زندگي و تشكيلات فكري و همان هدف و ايده آلي را كه براي پسران جوان در نظر مي گيريم معمول

داريم ».2

شعارهاي آزادي و همساني، نبايد اين رسالت مهم را لرزان و سست كند و آرمان والاي مادري را در تيرگي فروبرد.

همه نگرانيها از آينده تمدن بشري در نظر انديشمندانِ واقعگرا، بيشتر متوجه مسائل خانواده، و نقش اصولي است كه زنان بايد بر عهده داشته ا و 2- انسان موجود ناشناخته/314 و 103.

باشند، تا خانواده گسيخته نگردد و زنان با تمام وجود، به سكّان داري آن بپردازند. و مباد كه زنان در ميدان مردان وكارهاي مردانه گام بگذارند و رسالت اصلي خويش و نقش زندگي ساز خود رافراموش كنند. رسالت و نقشي كه بسيار بالاتر از انجام كارهاي مردانه و تقليد از جنس مذكر است.

«... هنگامي كه از آزادي تبليغ مي كنند، بدانند كه مرد ناقص شدن كاري نيست. بلكه مهم زن كامل بودن است ...اگر امروز طبيعت در حفط خانواده و كودك ناتوان به نظر مي رسد، براي آن است كه زن مدتي طبيعت را از ياد برده است و شكست طبيعت هميشگي نيست ». 1

-----

1- لذات فلسفه/154 و 149.

بخش ششم

خشونت نسبت به زن در تعاليم اسلامي، همه اشكال خشونت نسبت به همه انسانها، ممنوع است و رعايت حال افراد و رفق و نرمش در روابط اجتماعي مورد تأكيدهاي فراوان قرارگرفته است:

پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله): ((ما مِنْ عَملٍ اَحَبُّ الي الهر تعالي و الي رسوله من الايمانِ باللّهِ والرفقِ بعبادِةِ و ما من عملِ ابغضَ الى اللّهِ تعالى مِنَ الاِشراكِ باللّه تعالي والعنفِ عَلي عباده».1

«هيچ كارى نزد خدا و پيامبر خدا گرامى تر و محبوب تر از ايمان و رفق (نرمش و مدارا) با مردمان نيست، و هيچ كارى نزد

خداوند و رسول او، زشت تر (مبغوض تر) از شرك به خدا و خشونت با مردمان نيست.

موضوع خشونت، گهگاه مورد سوءاستفاده قرار مي گيرد، و از آن تفسيرهاي نادرستي ارائه مي شود. براي شناخت درست حدود مفهومي خشونت، توجه به اين نكته بسيار حياتي و ضروري است كه قصاص مجرمان و جهاد با كافران و به كارگيري ابزار جنگ و كاربرد شمشير با

1- بحا رالانوار 72/457؛ به نقل از نوادر راوندى.

دژخيمان و تجاوزگران به حقوق انسانها، موضوعي خياتي است، و سراسر قرآن و احاديث مسلمانان را به آن فرامي خواند. اين موضوع بسيار روشن است. زيرا متجاوزان به حقوق انسان، از هيچ بيداد و ستمي پرهيز ندارند، با نهايت بيرحمي و سنگدلي مي كشند و در راه منافع خويش خون مي ريزند، شكنجه مي كنند، و بالاترين حدّ خشونت را روا مي دانند.

در برابر چنين انسانهايي، اصل عدم خشونت، مفهومي ضد انساني مي يابد و در حقيقت ترحّم بر پلنگ تيز دندان است. در برابر اين انسانهاي خشونت شيوه منطق قرآن، انساني و حياتي است:

(- فَمَنِ اعتدي عليكم فاعتَدُوا عليهِ بمثلِ ما اعتَدى عليكمُ واتّقوا الهَ- واعْلَموا اَنَّ اللهَ مَعَ المتِّقين )1

پس هر كس بر شما تجاوزكند به همان اندازه ي تجاوزش بر او تجاوز كنيد و از خدا بپرهيزيد و بدانيد كه او با پرهيزگاران است ».

براي رويارويي با اين خون آشامان انسان نما، تنها منطقي كه كاربرد دارد منطق خشونت و شمشير است. برخي ساده انديشان و دلباختگان تفكر ليبرال- دموكراسيِ غرب، گمان مي كنند كه با موانعِ راهِ انسانهاي مظلوم و سلطه طلبي هاي جهانخواران، با منطق و اخلاق مي توان

مقابله كرد و با اصل عدم خشونت و نرمش جلو سدسازان راه انسان را مي شود گرفت. تمام عينيتها و واقعيتهايِ عصر حاضر و تاريخ گذشته، اين پندار را باطل مي سازد و سراسر تاريخ انبيا نيز اين انديشه را تكذيب مي كند. 1- بقره 2/194.

پيامبر اسلام كه «رحمةً للعالمين» است و «بُعثت لاتمّم مكارم الاخلاق: من براي اتمام مكارم اخلاق برانگيخته شدم» شعار اوست؛83 جنگ تدارك ديد، حتّي با مخالفان داخلي، نيرو به كار برد، و در برابر مسلماناني كه به بعضي از احكام اسلام گردن ننهادند، برخوردي انقلابي و قاطع داشت. اين سخن پيامبر (صلّي الله عليه و آله) راه مسلمانان را نيك روشن مي كند: «الخَير كلُّه في السَّيفِ و تحتَ ظِلِّ السَّيف ولايقيمُ الناسَ الّا السَيف، والسُيوف مَقاليدُ الجنَّةِ والنّار».1

«نيكى، تمام نيكى، در شمشير و در سايه ي شمشير قرار دارد، و مردم جز با شمشير راست نگردند، و شمشيرها، كليد بهشت و دوزخ است».

از امام باقر (عليه السّلام) نيز همين اصل حياتي بازگو شده است: «الخيرُ كلُّهُ في السيفِ وتحتَ السيفِ وفي ظِلِّ السيف ...»2

«تمام نيكيها در نيرو و شمشير و زير شمشير و در سايهي شمشير نهفته است... ».

آن پيشواي بزرگ انسان، به عنوان بزرگترين آموزگار اخلاق و تربيتهاي الهي- انساني، تمام نيكيها را در سايه شمشير و با كاربرد نيرو، تحقق پذير مي داند، و ابزار قدرت را تنها راه براي پيداييِ آرمانهاي صلح جويانه و اخلاقي و انساني مي شمارد. پيامبرِ انسان شناس، مي داند كه انسانهاي دژخيم شده و منافع طلب، جز با شمشير به حق تن ندهند، و از خيانت و جنايت و قتل و

غصب و تحميل واستثمار دست برندارند. در

1 و 2- وسائل الشيعه 11/5 و 9.

روزگار ما كه نمونه هاي بسيار روشن اين جنايتكارانِ تجاوزگر را مي بينيم كه هر روز با ملتهاي مظلومِ جهان سوم چه مي كنند. با بهاي نفت چه كردند؟ با قيامهاي مردمي چه كردند؟ كمپانيهاي مواد خوراكي و دارويي چگونه از اين ابزار براي اعمال فشار و سلطه خود استفاده كردند وكالاها و مواد ضروري حيات كودكان و زنان را به بدترين ابزار خشونت تبديل كردند. سازندگان ابزار جنگي، ميان انسانهاي بي گناه جنگ راه انداختند تا سلاحهاي آنان به فروش برسد يا ويروس بيماريهاي انساني و دامي و گياهي را پخش كردند تا توليدات دارويي آنان مصرف شود. و ديگر روشهاي ضد انساني كه شمارش فهرست وار آنها به كتابهايي نياز دارد. اكنون در برابر اينگونه خشونت گرايي كه در طول تاريخ چندين هزارساله انسان سابقه نداشته است. از اصل عدم خشونت دم زنند، و در برابر اين همه بي فرهنگي و بيدادگري، منطق و اخلاق انساني را پيشنهاد كنند، به معناي دوركردن نسل جوان و حماسه ساز از اصل مبارزه و شهادت طلبي و ايثار است، درهم شكستن عنصر مقاومت است و در نتيجه خشكاندن ريشه هاي انقلابي بودن و هموارسازي راه براي سلطه طلبانِ ضد بشر است.

بازمي گرديم به سخن والاي پيامبر بزرگوار اسلام كه عُنف و زورگويي و خشونت با بندگان خدا، بدترين كار است و برابر با شرك به خدا. اين با بندگان خداست. يعني انسانهاي متعهّد، خق شناس و مسئوليّت پذير، نه بيدادگران خون آشام و قانون شكن. بنابراين بايد در برابر انواع تبليغها و

تلقينها هوشيار بود، و در كاربرد واژه هاي به ظاهر زيبا و فريبا دقت كرد، كه در چه مورد به كار مي رود و چه هدفي را پي مي گير د.

آري در اسلام خشونت و تحميل و زورگو يي محكوم است حتّي نيازردن هر موجود زنده اي نيز در اسلام آموزش داده شده است:

امام صادق (عليه السّلام): ((فازَ واللّهِ الْاَبْرارُ، اتدري من هم؟ هم الذين لايُؤذونَ الذَر».1

«به خدا سوگند كه نيكان رستگار شدند. آيا مى دانى ايشان كيانند؟ آنان كسانى اند كه مورچه ي بسياركوچكى (كه با چشم به سختى ديده مى شود يا هر موجود ريزى) را آزار نمى رسانند».

اينها در جاي خود ثابت است. مراتب كمتر از خشونت، يعني هر گونه آزاررساني يا نوعي اعمال و رفتار يا گفتاري كه مايه چندش و ناخشنودي ديگران شود، نيز در اسلام، سرشتي شيطاني شمرده شده است:

پيامبر(صلّي الله عليه و آله): ((مَنْ آذي مؤمناً فَقَدْ آذاني و مَنْ آذانيِ فَقَدْ آذَي الها، و مَن آذي اللّه فهو ملعونٌ في التوراةِ و الانجيلِ، و الزبورِ و الفرقانِ ».2

«آن كه به مؤمنى آزار رساند، مرا آزار كرده است، و آن كه مرا آزار دهد، خداى را آزار داده است، و آن كه خداى را آزار داده در تورات

و انجيل و زبور و قرآن، نفرين شده است. »

امام صادق (عليه السّلام): «قال اللّه عزّ و جلّ: (لِيأذَنْ بِحَربٍ مِنّي مَنْ آذي عبدي

1 و 2- بحارالانوار 75/ 152 و 150.

المؤمنَ)10

خداوند مى فرمايد: «آن كه بنده ي مؤمن مرا بيازارد آگاه باشد به جنگ ازناحيه ي من ».

اهانت و توهين نيز نسبت به انسانها در منطق اسلام مردود است:

پيامبر(صلّي الله

عليه و آله): «اَذَلُّ الناسِ مَن اَهانَ الناسَ ».2

«پست ترين مردم كسى است كه به مردم توهين كند».

بيم رساني و غمگين ساختن نيز دور از اسلام و دين باوري است: پيامبر(صلّي الله عليه و آله): «مَنْ اَحزَنَ مؤمِنأ ثمَّ اَعْطاهُ الدنيا لم يَكُنْ ذلِكَ كفّارَتَهُ و لم يوجَرُ عليه ».3

«آن كه انسان مؤمنى را غمگين سازد، اگر همه ي دنيا را به او بدهد جبران كارش نمى شود و پاداشى نيز (در اين بخشش دنيا) ندارد».

و سرانجام هرگونه كردار يا گفتاري كه انسان ديگر را ناخوشايند باشد و به نوعي نا انسانى جلوه كند، روا نيست:

پيامبر(صلّي الله عليه و آله): (... وَ مَنْ دَفَعَ مؤمِناً دَفْعَةً لِيُذلَّهُ بِها اَوْ لَطمَهُ لَطمَةًاَوْ اَتي اليهِ اَمْراً يَكْرَهُهُ، لَعَنَتْهُ الملائِكَةُ حتّي يُرْضِيَهُ مِنْ حَقِّه و يَتُوبَ و يستغْفِر... ».4

«آن كه مؤمنى را به قصد تحقير (از نزد خويش) براند يا به او سيلى بزند، يا با او برخوردى ناخوشايند داشته باشد، ملائكه او را نفرين 1-كافى 2/350.

2- بحا رالانوا ر 78/ 192.

3- بحا رالانوا ر 75/ 150.

4- علل الشرايع 2/210.

كنند، تا آنگاه كه آن مؤمن را نسبت به حقش راضى كند و از كردارش (نسبت به او) توبه كند و توبه بخواهد...»

ياد كرديم كه مؤمن يعني زن و مرد مؤمن، و همه اين احكام هر دو جنس را در برمي گيرد، و در روابط خانوادگي بر لزوم آن افزوده مي شود. اين در كليت تفكر اسلامي است. ليكن با بررسي آيات قرآن و احاديث معصومان(عليهم السّلام) درباره ي زن، به تأكيدهاي فراوانتري در دوري از خشونت برمي خوريم. (اين موضوع را مشروح تر در بخش: «افزون بر

حقوق» خواهيم ديد).

قرآن مي گويد:

(...وَ عاشِرُوهُنَّ بِالمعروفِ...)1

«با زنان به نيكى (و مهربانى) رفتار كنيد...».

حتّي در مواردي كه سخن از طلاق و جدايي از زن پيش مي آيد، قرآن بر معروف تأكيد مي كند:

قرآن كر يم:

(وَ اِذا طلّقْتُمُ النساءَ فَبَلَغْنَ اَجَلَهُنَّ فَامْسِكُوهُنَّ بِمَعْروفٍ اَوْ سِرحُوهُنَّ بِمَعْروفٍ ولاتُمسكُوهُنَّ ضِراراً لَتَعْتَذوا وَ من يَفْعَل ذلِكَ فَقَد ظَلَم

نَفْسَهُ ولاتَتَّخِذُوا آياتِ اللّهِ هُزُواً...): 2

«هر گاه زنان را طلاق داديد و مهلتشان سر آمد، يا آنان راه نيكو وجهى نگه داريديا به نيكو وجهى رها سازيد و براى اين كه بدانان ا- نساء 4/19.

2- بقره 2/231و 233.

زيان برسانيد در خانه نگاهشان مداريد و هر كس كه چنين كند به خويشتن ستم كرده است و آيات خدا را به ريشخند مگيريد...»

طلاق و جدايي نوعاً با آزارها، كينه ورزيها و برخوردهاي ناهنجارِ جانبي همراه است. قرآن از اين مو ضوع پيشگيري مي كند و مي گويد: زني را كه مي خواهيد طلاق بدهيد، بايد با رعايت اصل «معروف » از او جدا شويد و مباد در اين حال آنان را آزار ندهيد يا زيان برسانيد و يا رفتاري خشونت آميز داشته باشيد.

بنابراين، در قهر و آشتي معيار و ضابطه رفتاري با زنان اصل «معروف» است.

در آيه ديگري نيز كه سخن از دوران شير دادن به فرزندان است، قرآن بر «معروف» تكيه مي كند، و تأمين نيازهاي مادران را در چارچوب «معروف» مورد تأكيد قرار مي دهد:

قرآن كر يم:

(...وَ عَلَى الْمَوْلودِ لَهُ رزقُهُنَّ وكِسْوَتُهُنَّ بِالمَعْرُوفِ...)1

«بر عهده ي صاحب فرزند است كه خوراك و لباس زنان را به وجهى نيكو تأمين كند...».

تأمين نيازهاي زنانِ بچه دار بايد با معيار «معروف» باشد نه مقدار لازم و

ضروري. بلكه بيش از آن. اكنون با اين تأكيدهاي قرآن بر معيار «معروف» در رفتار با زنان، حدود معناي معروف بايد روشنتر بررسي شود كه آيا «معروف» همان حق و قانون و عدل است يا چيزي برتر و

1- بقره 2/231 و 233.

گسترده تر از قانون و عدالت است.

واژه ي «معروف» كه در تعاليم ديني بسيار آمده است، و دستور اجتماعي «امر به معروف» نيز با اين واژه تبيين شده است، معنايي ژرفتر و گسترده تر از قانونمندي و عدل گرايي دارد، و چنان كه «معر وف» شامل حق قانوني و عادلانه مي شود، همچنين كارهاي ارزشي و اخلاقي و انساني را نيز در برمي گيرد. يعني رفتاري افزون بر حق و عدل كه نوعي نيكوكاري و شايسته ارزشهاي متعالي انساني است. پس اگر گفته شود با زن به حق يا به عدالت رفتاركنيد، يعني حق عادلانه او را بدهيد و اگر گفته شود با «معروف » با او رفتاركنيد، يعني بيش از حق به او رسيدگي كنيد و بدانسان و تا آن اندازه با او نيكي كنيد كه اقتضاي اخلاق انساني و ارزشهاي اسلامي است. و به تعبير ديگر يعني از تكليفهاي واجب گامي فراتر نهيد و به مستحبات نيز در اين رابطه عمل كنيد.

در مجمع البحرين آمده است: «معروف نام فراگيري است براي هر كاري كه موجب اطاعت خدا و يا نزديكي به او و نيكي نسبت به مردم باشد و نام هر كاري است كه نيكي و شايستگي آن در قانون شرع و يا قانون عقل پذيرفته شده است ...).1

امين الاسلام طبرسي نيز مى گويد: «معاشرت با معروف، يعني رفتاري طبق دستور

خدا و اداي حقوق زنان در تأمين نيازها و نيكوگفتاري و نيكورفتاري با آنان. نيز گفته شده است: معروف اين است كه زنان را

1- مجمع البحرين3/159و25.

نزنيد و سخن زشت نيز به آنان نگوييد و در رويارويي با ايشان گشاده روي باشيد... ».1

بنگريد كه اضافه بر حق و عدل، رفتار وگفتار نيك وگشاده رويي و رعايت معيارهاي اخلاقي و ارزشي نيز در حوزه مفهوم «معروف» است. توجه به اين نكته نيز اهميّت دارد (چنان كه برخي از فقهاي عصر گفته اند) كه تعبير «معروف» و آيات آن، به شيوه و سبكي است كه قانون عام و كلي را مي رساند، و با هيچ تخصيص و تقييدي سازگاري ندارد. يعني نمي توان گفت: نسبت به زنان با معروف و نيكي رفتاركنيد مگر در فلان مورد كه در آنجا شيوه ي معروف را كنار بگذاريد، و راه منكَر را در پيش گيريد. چنين تقييدي با آيات «معروف» بكلي ناسازگار است. بنابراين معروف اصلي كلي است كه هيچ تخصيصي را نمي پذيرد، و تنها قانون عام اسلامي در مجموع روابط با زنان است.

بالاترين حدّ سازش وگذشت نسبت به زنان اين فرموده ي قرآن است: (... فَاِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى اَنْ تَكْرهُوا شيئاً وَ يَجْعَلَ اللهُ فيهِ خيراًكثيراً... )2

«و اگر شما را از زنان خوش نيامد، چه بسا چيزها كه شما را از آن خوش نمى آيد در حالى كه خدا خير زيادي در آن نهاده باشد...».

امين الاسلام طبرسي مي گويد: «.. در اين كه زنان را با ناخواهاني و ناخوشايندي نگاه داريد خير كثير نهفته است- و اين آيه تشويق و تحريك شوهراني است (كه دوست ندارند با همسرانشان

زندگي كنند) به

2- نساء4/19.

صبر و شكيب و سازگاري و پرهيز از جدايي و طلاق. و اين صبر تا آنجاست كه بيم زياني بر نفس يا دين و يا مال نباشد...)1

اين دستور به مرداني است كه با عدم توافق اخلاقي، يا عاطفي و يا مسائل ديگري كه با همسرانشان دارند، روي به طلاق مي آورند و در برابر نفس خود مقاومت نمي كنند و در راه سازش با زنان شكيب نمي ورزند و از برخي خواسته هايشان صرفنظر نمي كنند.

نيز قرآن كريم از آزاررساني به زنان شديداً نهي كرده است:

(والّذين يؤذونَ المؤمنينَ والمؤمناتِ بغيرِ ما اكتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهتاناً وَاثماً مبينا)2

«وكسانى كه مردان مؤمن و زنان مؤمن را بى هيچ گناهى كه كرده باشند مى آزارند، تهمت وگناه آشكارى را بر دوش مي كشند».

با توجه به اين كه اين آيه، پس از آيه اي قرار دارد كه آزاررساني به خدا و پيامبر (صلّي الله عليه و آله) را مطرح كرده است، نكوهيده بودن آزار زنان بيشتر روشن مي شود. اينها نمونه اي از آياتي بود كه از هرگونه خشونت عليه زن بطور قاطع باز مي د ارد.

در احاديث نيز اين موضوع بسيار مطرح گرديده است:

پيامبر(صلّي الله عليه و آله) به روايت امام باقر(عليه السّلام): «اَيَضرِبُ احدُكُم المرأةَ ثُمَّ يَظَلُّ

1- مجمع البيان 3/ 25.

2- احزاب 32/58.

مُعانِقَها»1

«آيا زن را كتك مى زنيد، سپس مى خواهيد با او هم آغوش باشيد؟! ».

اكنون اين سؤال پيش مي آيد كه در قرآن كريم چرا زدن زن مطرح شده است، در اين آيه ي كريمه:

(... والتى تخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَامجُرُوهُنَّ فى المضاجِعِ واضْرِبُوهُنَّ فَاِنْ اَطَعْنَكُمْ فَلاتَبغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً).2

«و آن زنان را

كه از نافرمانيشان (در رابطه ي زناشويى) بيم داريد، اندرز دهيد، و از خوابگاهشان دورى كنيد و (سپس) آنان را بزنيد اگر فرما نبردارى كردند، پس ديگر راه بيداد پيش مگيريد».

اسلام اطاعت زن از شوهر را در مسائل ويژه زن و شوهري، لازم و تكليف مي داند، و اين را حقي براي شوهر مى شناسد. اهميّت و ضرورت اين حق و لزوم برآورد اين نياز پوشيده نيست. اين نياز در صورتي كه برآورده نشود و با گستاخي برخي زنان روبرو گردد، ممكن است با خشونتهاي فراواني روبرو شود، زيرا كه نوعاً و بطور طبيعي قدرت مرد بيشتر است. حال قرآن كريم دايره ي آن را محدود كرده و از هرَگونه زياده روي براي اِعمال خواست شوهر (بويژه با توجه به مفهوم اين ضرب) مانع گرديده است و براي آن شيوه قانوني (مراحل و اندازه) معين كرده است، تا به زياده رويهاي ظا لمانه اي نينجامد. بنابراين ضرب در صورتي است كه خلافي صورت گرفته باشد و آن هم خلاف در روابط

1- وسا ئل الشيعه 14/ 119.

2- نساء 4/34.

ويژه ي زن و شوهري.

موضوع ديگري كه در خور ژرفنگري است، چگونگي اين «ضرب» است. حدود وكيفيت ضرب در احاديث و تفاسير مشخص شده است و چنين گفته اند كه منظور زدن بسيار نرمي است كه هيچ گونه اثري برجاي نگذارد.1 براي تبيين بيشتر حدود آن و جلوگيري از هرگونه زياده روي، امام صادق (عليه السّلام) آن را به زدن با مسواك تفسير فرمودند:

امام صادق (عليه السّلام): (.. اِنَّهُ الضربُ بالسِواك2: منظور از زدن در آيه، زدن با مسواك است ».

و اين براستي نوعي اعلان تنفر و مخالفت

اخلاقي است نه تنبيه بدني.

نيز بايد توجه داشت كه همين مقدار برخورد، بابد پس از دو مرحله اخلاقي و تربيتي انجام گيرد. اين دو مرحله در متن همين آيه تبيين گشته است:

1. فعِظوهُنَّ: به آنها پند دهيد.

2. واهجُروهنَّ في المضاجع: از خوابگاهشان دوري كنيد.

دوري از خوابگاه نيز كه ممكن بود به زياده رويهايي بينجامد و به دوريهاي درازمدت بكشد، به حدّاقل آن، تفسير شده است كه از خشونت برخي جدايي ها و بي اعتنايي ها مانع گردد.

امام باقر(عليه السّلام): «... يُحَوِّلُ ظَهْرَهُ اِلَيْها:3 پشت به زن بخوابد» نه دوري زياد

ا- مجمع البيان 3/ 44.

2 و 3- مجمع البيان 3/ 44.

و يا به اطاقي ديگر رفتن و يا ترك خانه و...

پس در دوري از خوابگاه زنان نيز از هرگونه خشونت و زياده روي منع گرديده است. بنابراين طبق منطق عقل و شرع، اگر زنان از ابتدايي ترين و ضروري ترين حق ميان خود و شوهرانشان سرباز زدند، (يعني نشوز) نخست با دو واكنش اخلاقي و آموزشي روبرو مي گردند و سپس با مرحله اي تنبيهي، با همان مقدار و در چارچوب معيني كه امام صادق (عليه السّلام) مشخص كردند، با او برخورد مي شود و نه بيشتر.

اين نكته نيز قابل دقت است كه برخي فقيهان مطرح كردند كه اطاعت زن از شوهر، تنها در مورد همان رابطه ويژه است و حتّي اگر استمتاعات و لذتجويي هاي ديگري در شرع مجاز شمرده شده باشد، اطاعت در آنها لازم نيست. زيرا دليلي نداريم كه تن دادن زن به همه انواع لذتجويي ها واجب باشد، تا تن ندادن به برخي از آنها «نشوز« شمرده شود.1

اصل تمكين و نشوز در

مسائل زناشويي كه موضوعي ثابت است. نيز بايد با خشونت و زيان رساني همراه نباشد و با اصل «لاضرر» سنجيده شود كه برآورد خواسته ي مرد از زن، موجب ضرر و زياني به زن نباشد.

امام صادق (عليه السّلام):« سألت اباعبداللّه(عليه السّلام) عن قول اللّه- عزّ وجلّ-

(لاتُضارَّ والدةٌ بولدِها ولا مولود له بِوَلدِهِِ) قال: كانَتِ المراضعُ تُدافَعُ اِحداهُنَّ الرجُلَ اِذا ا اَرادَ... فنهي اللهُ عن ذلِكَ اَنْ يُضارَّ الرجلُ المراةَ، و المرأةُ

ا- اَية الله سيّد محسن حكيم (رحمت الله عليه)، مستمسك العروة الوثقى 14/64.

الرجلَ »1

«راوى مى گويد: از اين فرموده ي خداوند از امام صادق (عليه السّلام) پرسيدم:

«نبايد هيچ مادرى بخاطر فرزندش زيانى ببيند ونه هيچ پدري بخاطر فرزندش ...» امام فر مود: برخى زنان شيرده، مانع تقاضاي شوهرانشان مى شدند و... خداوند از اين نهي كرد كه مردى به همسرش زيان برساند يا زنى به شوهرش ».

حتّي اگر اين حديث خاص در مورد ممنوعيت ضرررساني به زن نبود، قانون عام و كلي «لاضرر»، همه ي موارد ضرر و زيان را دربرمي گيرد. چون بنابر كليّت معناي: «لاضرر»، هرَگونه ضرر و زيانى در روابط اجتماعي و خانوادگى و فردي ممنوع است.

1- وسائل الشيعه! 14/137.

بخش هفتم
روانشناسي اختلافي
اشاره

مسائل مربوط به روانشناسي زن، به عنوان روح انساني، بسيار پيچيده و رازوار و بيكرانه است، بويژه با توجه به وجه تمايزها و اختلافهايي كه روحيه زنانه و مردانه دارد.

ارزيابي وجه تساوي ها و يگانگي ها و وجه تمايزها و دوگانگي ها، موضوعي مهم است. زيراكه جنس نرينه و مادينه در عين حال كه يگانه هستند و داراي روحي انساني، وجه تمايزهايي اصولي نيز دارند كه درخور ژرفنگري و كاوشگري

است، و بررسي ابعاد روان زن، از اين ديدگاه نيز كاري كارِستان است، و متخصصان پرحوصله و انديشمندان ژرف انديشي مي خواهد كه در پهنه روان زن گام بگذارند و به بررسي و تحقيق بپردازند، و وجه تمايزهاي آن را مشخص كنند.

در اين زمينه بررسيهايي انجام گرفته و كتابهايي نيز به نگارش آمده است كه بايد اين حركت علمي بيش از پيش ادامه يابد و دانشمندان مسلمان اين موضوع را در رابطه با تعاليم اسلامي ارزيابي كنند. اين بررسيها موجب مي گردد كه حقوقدانان و جامعه شناسان، در تعيين جايگاه زن به كجراهه نروند و راهي به افراط يا تفريط نپيمايند.

نخستين موضوع، شناخت واقعيت ترديدناپذير اختلافها و دوگانگيهاست. همين كه عينيت خارجي دو جنس زن و مرد است، و بررسيهاي علمي آن را اثبات مي كند: «زيست شناسان را عقيده بر اين است كه زن و مرد، تفاوتهاي بنيادي دارند. بدين معنا كه تفاوتهاى آنها در درجه اول ارثي است نه محيطي. آنها معتقدند كه هر سلول بدن زن با هر سلول بدن مرد تفاوت دارد. آنها قبل از آن كه به دنيا بيايند، و تحت تأثير نفوذهاي اجتماعي قرارگيرند، كاملاً تمايز پيدا مي كنند و براي زن يا مرد شدن آماده مي شوند. به قول استاد دكتر محمود بهزاد: اگر اوضاع اجتماعي موجب تفاوت زن و مرد مي شود فقط آنچنان را آنچنانتر مى كند»1

«زن و مرد تنها به همين جهت كه از دو جنس نر و ماده اند، برخلاف تمام تبليغات هواداران افراطي تساوي حقوق زن و مرد، داراي كاركردها و فونكسيون هاي زيستي و جهان بيني و روحيات مختلفي هستند. به طوري

كه روانشناسان امروز به موازات تقسيم جسماني انسان به دو بدن نرينه و مادينه، به تعيين دو روحيه نرينه و روحيه مادينه پرد اخته اند».2

حتّي در اجتماعاتي كه اصل تساوي را در همه پهنه هاي زندگي، ميان دختر و پسر پياده كردند، نتوانستند اين دوگانگيها را كه در عينيت زندگي

1- دكتر حمزه ي گنجى، روانشناسى تفا وتهاى فردي/ 190، چاپ ششم، انتشارات بعثت،

1375.

2- و نمى دانند چرا؟/ 88.

خود را بخوبي نشان مي دهد، انكاركنند.

((در ممالكي مانند ايالات متحده ي امريكا كه ارتقاء مقام اجتماعي زن بطور واضحتري صورت مي پذيرد، معمولاً پسرها و دخترها در تمام موضوعات مختلف شركت مى كنند. با اين حال اغلب مربيان وجود اختلافات اساسي بين پسران و دختران دبستانى را بدون آن كه تعريف روشني از آن داشته باشند، قبول دارند. مربياني كه مسئوليّت اداره پياپي كلاسهاي دخترانه و پسرانه و بازرساني كه در يك دوره از هر يك از اين كلاسها به كلاسهاي ديگر سر مي زنند، گاهي از تقابل در دوجامعه و لزوم انطباق مجدد آنان سخن مي گويند. ولي مسأله ي اختلاف بين دو جنس در يك كلاس مختلط، كه تا اندازه اي در تمام روستاها وجود دارد، با اهميّت و اَشكال هر چه تمامتر به چشم مي خورد... اختلافات بدنى و ذهني كه واقعاً بين اكثريت مردها و اكثريت زنها وجود دارد، و اختلاف نقشهاي اجتماعي حاصل از آنها، به پيدايش فكر «نمونه هاي مذكر و مؤنث » منجر شده است، كه بدون شك يك امر مجرد و ذهني است. ولي به همان اندازه هم مؤثر مي باشد. از طرف ديگر، هر فرد بزودي درمي يابد

كه در تمام دوره خبات خود به يكي از اين نمونه ها متعلق است. و اين امر چه قبول شود و چه ردّ شود، همانطوركه خواهيم ديد، در رفتار فرد و خصوصاً در سازش اجتماعيش، مانند سازش خانوادگي، تحصيلي يا شغلي، نقش مؤثري بازي مي كند... ».1

1- هانرى پيرن- موريس دوبس، روانشناسى اختلافي 197 و 202، ترجمه ي دكتر م_حمد

حسين سروري،1362

جنسيت نه تنها در اَشكال آشكار آن؛ بلكه در سراسر هستى زن يا مرد تأثيرگذار است، و تمايزهايي را موجب مي گردد به گونه اي كه (مي توان به درستي انتظار داشت كه اختلافاتي از مقوله ي بدني بارزترين اختلافات باشند. « ترمن گفته است كه: «هر سلول بدن انساني شامل علامت جنس خود مي باشد...) 1؛ «... يكايك سلولهاي بدنش، همچنين دستگاههاي عضوي و مخصوصاً سلسله عصبي، نشانه جنس او را بر روي خود دارد».2

بي ترديد، مناسبات و تأثيرگذاريهايي ميان اشكال و جنبه هاي بدنى و روحيات انسانها وجود دارد. ريخت ها، شكلها، اندازه، قد، وضع جمجمه، مجموعه ي استخوانها، ماهيچه ها، مغز و ديگر اعضا، صرفنظر از اختلاف عضوي و فيزيولوژيكي كه در دو جنس دارد، در مسائل رواني و فكري نيز تأثيراتي ژرف مي گذارد. تفاوتهاي قد، وزن، شكل و بسياري از ويژگيهاي فيزيولوژيكي ديگر، تفاوتهاي شخصيت را آشكار مي سازند، يا دست كم پيش درآمدي براي آن است.

اصولاً در روانشناسي حتّي روانشناسي جنس واحد، اين موضوع كاملاً پذيرفته شده است كه وضعيت بدني در چگونگيهاي رواني تأثيرگذار است. از اين رو، در روانشناسي به دسته بنديهاي رواني براساس اَشكال و تيپها مي پردازند و براي تيپ بطني يا تيپ استخواني

يا 1- روانشناسى ا ختلافي/197 و 202.

2- انسان موجود ناشناخته/ 100.

تيپ عضلاني، يا بلندقد وكوتاه قد و.. روحيات متفاوتي قائلند، و هر يك داراي ويژگيهاي مخصوص به خود هستند، كه در ارتكاب جرم، استعداد آموزش، ذوق هنري و نوع گرايشها تأثير دارد، و انسانهاي درونگرا و برونگرا در روانشناسي، از همين زمينه هاي بدني پديد آمده است.

((..شكل ما، معرف عادات فيزيولوژيكي و حتّي طرز تفكر عادي ماست-. در چهره حتّي مي توان چيزهايي عميقتر از فعاليتهاي باطني را خواند و نه تنها از آن معايب يا فضائل و ذكاوت يا بلاهت و احساسات و عادات مخفي شخصي را دريافت. بلكه ساختمان جسم او و حساسيت وي را براي ابتلاي به بيماري هاي جسمي و رواني نيز شناخت... كسي كه راه تحقيق را مي داند، در چهره هر كس توصيف كاملي از جسم و جان او را مي خواند- نبايستي كوركورانه به خاطر تأمين زيبايي و نيرومندي عضلات، اندازه اي بدن را تغيير داد. زيرا هر تغيير كوچكي در حجم، موجب پيدايش تحولات عميقي در فعاليتهاي فيزيولوژيكي و رواني ما خواهد گرديد. عموماً افراد خيلي حساس و پركار و پرمقاومت حجيم نيستند، و اين قضيه در مورد نوابغ نيز صدق مي كند- مخصوصاً شكل و حركات و قيافه... معرِف صفات و نيروي بدني و آئينه ي شعور ماست- فعاليتهاي رواني، محققاً با فعاليتهاي فيزيولوژيكي بدن بستگي دارد...).1 اكنون ذيل عناويني، فهرست وار، به برخي از تفاوتهاي دو جنس

1- انسان موجود ناشناخته/74 و 152.

اشاره مي شود:

آ- رشد دختر و پسر

متخصصان مي گويند: «..رشد دختران سريعتر از پسران است، به اين معنا كه رشد استخوان بندي، رويش دندانها و رشد غدد

تناسلي در آنها سريعتر از پسرهاست .سبقت متوسط دخترها از پسرها كه در حدود يك يا دو سال مي باشد، در تمام مدت كودكي و بلوغ پايدار است...».1

ب- قدرت بدنى و توان كارى

بيگمان در موجودات زنده، انساني يا حيواني، قدرت و توان بدني جنس نرينه بيشتر است. از اين رو، براي تلاشهاي سخت و توانفرسا بيشتر آمادگي و كارآيي دارد، و عرصه هاي عملي، آن گاه كه دشوارتر و خطرآفرين تر باشد ميدان جنس مذكر است. «... پسرها از لحاظ ظرفيت حياتي، و خصوصاً از لحاظ نيروي عضلاني، در تمام سنين از دختران بالاترند... (به استثناي بين 11 تا 14 سالگي كه در اين موقع يك برتري خفيف زنانه در دختران ديده مي شود)، بالاخره فعاليت حركتي پسران از فعاليت حركتي دختران در تمام سنين عمر بيشتر است ».2

«در دوران كودكي كفل دخترها پهن تر از كفل پسرهاست با شروع دوران بلوغ اين تفاوت بيشتر مي شود. برعكس استخوان پسرها كلفت تر

1 و 2- روانشنا سى ا ختلا فى/ 202 و 203.

و بزرگتر مي شود. بافت عضلانيشان بيشتر و شانه ها هم پهن تر مي شود. تا حدودي به همين دليل پسرها قوي تر از دخترها مي شوند. و اين قوي بودن را بعدها هم حفظ مي كنند. از علتهاى ديگر قوي تر بودن مردها با در نظر گرفتن جثه شان اين است كه قلب و ريه ي آنان بزرگتر از قلب و ريه زنان است. در مقايسه با زنان، داراى فشار خون سيستولي بالاتري هستند، توانايي بيشتري در انتقال اكسيثرن به خون دارند، و به هنگام استراحت ضربان قلبشان آهسته تر از زنها است در ضمن آنان در

مقايسه با زنان مقاومت شيميايى بيشتري در مقابل خستگى ناشى از ورزش د ارند 000))1

ج- غدد جنسى و توليد مثل

وضعيت غدد تناسلي در زن و مرد، متفاوت است، و هر يك

به گونه اي متمايز از ديگري سازوكار بقاي نسل را بر عهده دارند. از نظر زماني نيز تمايز زيادي ميان راه كارهاي مادينه و نرينه وجود دارد، و مسائل جانبي ديگري چون تأثيرات ژنتيكى و خلق و خويهاي وراثتي كه بسيار پرژرفا و رازوار و شگفت انگيز است. مهمتر اين كه اين موضوع بسيار مهم كه از پيچيده ترين شاهكارهاي آفرينش است، در همين جا پايان نمي يابد. بلكه تأثيرهاي شگرفى در مجموعه ي سازمان وجودى زن

1- پاول هنرى ماسر و همكاران، رشد و شخصيت كودك/535، ترجمه ي مهشيد ياسائي، چاپ اول، نشر مركز، 1368.

و مرد (تني و رواني) برجاي مي گذارد و اين تمايزها و تفاوتها از افراد نوع انساني، دو موجودكاملاً متمايز مي سازد. بر بُعد عاطفي دو جنس تأثير مي گذارد، بر بُعد رواني نيز مؤثر است. ذهن و هوش نيز از اين تفاوتها اثرپذير است، حتّي در ذوق و سليقه و احساس هنري انسانها نيز تأثيرهايي ژرف دارد. و سرانجام در شخصيت زن و مرد مؤثر است و از دو جنس، دو شخصيت متمايز و دوگانه مي سازد.

قلم را به دست متخصصان مي سپاريم: «يكي از علل اصلي اين امركه زنان نسبت به مردان داراي تغيير حالات بيشتري مي باشند اين است كه مقدار استروژن آنها هر سي روز يك بار از مقدار تقريباً صفربه بالاترين حد رسيده و دوباره تبديل به صفر مي شود- اكثريت زنان يك چنين تغيير دهشتناكي را با حلمي قابل

تحسين تحمل مي نمايند. اگر هورمون جنسي مردان را دوبار در ماه از آنان گرفته و دوباره بدانها بازپس مي دادند، مسلم بدانيد كه وضعيت دنيا خيلي بدتر از اين حالت كنوني خود مى شد. زيرا دنيا را فعلا مرداني اداره مي كنند كه مثلاً مقدار هورمون جنسي آنها ثابت بوده و تغييري نمي كند».1

((.. غدد تناسلي نه تنها وظيفه ي حفظ نسل و نژاد را برعهده دارند، بلكه در تشديد فعاليتهاي فيزيولوژيكي و رواني و معنوي ما نيز مؤثرند. مابين خواجه ها هيچ گاه فلاسفه ي بزرگ و دانشمندان بزرگ و حتّي جنايتكاران 1- ديويد، روبن و جرج رايلى اسكات و اريك. و. جانسون، دانستنيهاى زناشويي

/284، ترجمه ي كيومرث دانشور، چاپ دوم، انتشارات كوشش، 1377.

بزرگي پيدا نشده است. بيضه ها و تخمدانها اعمال پردامنه اي دارند. نخست اين كه سلولهاي نر يا ماده مي سازند... در عين حال موادّي ترشح مي كنند، و در خون مي ريزندكه در نسوج و اندامها و شعور ما خصايص جنس مرد يا زن را آشكار مي سازد. همچنين به تمام اعمال بدني ما شدت مي دهند.

ترشح بيضه ها موجِد تهوّر و جوش و خروش و خشونت مي گردد. و اين همان خصايصي است كه گاو نر جنگي را ازگاوي كه در مزارع براي شخم به كار مي رود، متمايز مي سازد. تخمدان نيز به همين طريق بر روي وجود زن اثر مي كند. ولي فقط در يك دوره از زندگي او فعاليت دارد و در دوران يأس كوچك مي شود و ازكار بازمي ايستد. به علت كوتاهي زمان فعاليت تخمدان، زن در پيري از مرد شكسته تر

به نظر مي رسد، برعكس بيضه ها تا پايان عمر فعّال مي مانند.

اختلافي كه بين زن و مرد موجود است، تنها مربوط به شكل اندامهاي جنسي آنها و وجود زهدان و انجام زايمان نزد زن و طرز تعليم خاص آنها نيست. بلكه نتيجه علتي عميقتر است، كه از تأثير مواد شيميايي مترشحه غدد تناسلي در خون ناشي مي شود.

به علت عدم توجه به اين نكته اصلي و مهم است كه طرفداران نهضت زن فكر مى كنند، كه هر دو جنس مي توانند يك قسم تعليم و تربيت يابند و مشاغل و اختيارات و مسئوليّت هاي يكساني به عهده بگيرند زن در حقيقت از جهات زيادي با مرد متفاوت است...

سلولهاي بيضه، در تمام طول عمر مرد دائماً به ساختن هسته اوليه كه

تمام سلولهاي موجود تازه از تقسيمات بعدي آن پديدار مي شود، به يك اندازه سهيمند، ولي مادر علاوه بر نيمه مواد هسته ي سلول، تمام پروتوپلاسمايي را كه دورادور اين هسته را مي گيرد، نيز مي دهد، و به اين ترتيب وظيفه او در ايجاد جنين از پدر مهمتر است... وظيفه ي مرد در توليد مثل كوتاه است، ولي از آنِ زن تقريباً نُه ماه به طول مي انجامد. در اين مدت جنين به وسيله موادي كه با خون مادر پس از تصفيه در جفت به او مي رسد، تغذيه و رشد مي كند. در حالي كه كودك مواد لازم براي رشد خود را از مادر مي گيرد، و با آن بافتهاي جديدي مي سازد، بعضي از ترشحات بافتي خود را نيز به مادر مي دهد- در تمام مدت آبستني، مادر را تحت تأثير

خود قرار مي دهد و گاهي او را مسموم مي كند. خلاصه وجود جنين در زهدان مادر، به علت آن كه بافتهايشان با يكديگر متفاوت است عميقاً در وجود زن مؤثر است، و در حين آبستنى حالت فيزيولوژيكي و رواني او را تغيير مي دهد...).1

(... سلولهاي اعضاي بدن، از خود موادي ترشح و در خون مي ريزند

كه محققاً بر روي فعاليت رواني و معنوي آدمي مؤثر است. بيضه ها از تمام غدد مترشحه داخلي، نفوذ بيشتري بر روي قدرت و حالت روحي ما دارد. در هنرمندان و شعراي بزرگ و قديسين و فاتحين، عموماً تمايل جنسي شديد بوده است. برداشتن غدد جنسي حتّي پيش افراد بالغ، تغييراتي را در حالت رواني سبب مي شود. ا- انسان موجود ناشناخته/ 100-102.

بعد از بيرون آوردن تخمدانها، زنان خموده مى شوند و قسمتي از فعاليتهاي فكري و يا حسّ اخلاق خود را از دست مي دهند. و دركساني كه با عمل جرّاحي، بيضه ها را برمي دارند، شخصيت كم و بيش زايل مي شود- هنرمندان بزرگ تقريباً همه عشاق بودهاند. گويي فعاليت غدد جنسي براي برخورداري از الهام ضروري است. عشق وقتي به مطلوب خود نرسد، روح را تحريك مي كند و برمي انگيزد. اگر «بئاتريكس « زوجه ي «دانته» شده بود، شايد ديگر اثر بزرگ شاعر «كمدي الهي» به وجود نمي آمد... ».1

((00 اگر فرض كنيم كه عوامل غدد ترشحي مي توانند در رفتارانسان تأثيري داشته باشند. متعجب نخواهيم شد از اين كه از لحاظ رواني نه فقط صفات مذكر و مؤنث كاملاً مشخص و متفاوت از يكديگر پيدا كنيم. بلكه فقط از «تمايلات بارز» مخصوص هر جنس،

كه تحت تأثير تغييرات فردي خيلي مهمي مي باشند، سخن بگوييم... ولي مسئله در خارج از تظا هرات پسيكوفيزيولوژيك (روان زيستي) حاصله از جنس، همراه تجليّات ديگري كه وابسته به آن مي باشند، تأثيري خاص در رشد شخصيت دارد... ».2

1- انسان موجود ناشناخته/152-153.

2- روانشنا سى ا ختلافي/ 199.

د- بُعدعاطفي

اين نيز روشن است كه در بعد عاطفي، زن و مرد، فرقهايي بسيار دارند. زنان از عواطف بيشتري برخوردارند، و زودتر از صحنه هاي احساسي و عاطفي تأثير مي پذيرند و به هيجان مي آيند. ((دختران به حكم احساس رقيق و عواطف پاكي كه دارند، زودتر از پسران تحت تأثير برنامه هاي اصلاحي قرار مي گيرند، و خيلي زودتر از پسران به راه مي آيند. به گفته «موريس دبس»، مخصوصاً به سبب مادري و خانوادگي آينده خود تربيتي دارند، كه اندكي با تربيت پسران جوان متفاوت است ».1

بُعد مادري در رشد عواطف زن نقش ويژه اي دارد. از اين رو، روانشناسان اين بعد در زنان را كانون بسياري از حالات رواني و عاطفي مي دانند كه از كيان و هستي زن جدايى ناپذير است. «... «دوچ » تأكيد عمده اي بر روي غريزه مادري زن كرده، و اين عامل را در رشد رواني زن بسيار مهم دانسته است. كوتاه سخن آن كه او مقاطع قبل از بلوغ و دوران بلوغ ه_ا پيش درآمدي جهت مادر شدن مي دانست. بدين سان زن به سوي انفعال متمايل مي شود و ماهيت پذيرندگي جزء ذاتي بيولوژيكي و آناتومي اوست. او به انتظار بازور شدن مي نشيند، و زندگيش تنها با مادر شدن است كه مفهوم مي يابد».2

-

1- دكتر على قائمى،

دنياى نوجواني دختران/386، انتشارات اميرى.

2- ژانت هايد، روانشناسى زنان/ 21 و 19، ترجمه ي بهزاد رحمتى، انتشارات لادن، 1377.

«مردان در موقعيتهاي قهرمانانه بيشتر ميل ياري رساني شان شكوفا مي شود. اين در حالي است كه زنان در رابطه با غمخوارگي براي ديگران فعّال مي باشند.»1

«مردان و زنان به طور متفاوت در برابر فقدانها و ضايعه ها از خود عكس العمل نشان مي دهند. زنان عمدتاً بواسطه قطع وگسيختگي ارتباط و پيوندشان با شخص ديگر، افسرده مي شوند. در حالي كه مردان عمدتاً به واسطه از دست دادن ايده آل و يا هدف بزرگ عيني افسرده مي شوند. اين تفاوت حاكي از اين بود كه زنان بيش از اندازه به روابطشان وابسته بوده و توان فرديت يابي و استقلال فردي را ندارند. اين ديدگاه هنوز به قوت خويش باقي بوده و برخي از درمانگران به افسردگي زنان از اين نظرگاه نگاه مي كنند».2

ارزشهاي عاطفي در اين دو جنس، با نوع جنسيّت آنان بستگي دارد.

زن با ديد و روحيه مادينه به موضوعات ومسائل و زندگي و انسانهاي ديگر مي نگرد، و مرد با ديد و روحيه نرينه. اگر اين سخن بطور نسبي درست باشد انسان در ديد و داوريِ خويش، نسبت به هر چيز هم تماشاگر است و هم بازيگر، و هر پديده رنگ و حالتي از ويژگيهاي شخصي مي گيرد (گرچه اصل موضوع ثابت باشد. زيرا اصول ثابت در علوم ترديدبردار نيست). ويژگيهاي جنسي، نقش بيشتري در چگونگيِ

1- روانشناسى زنان /91.

2- روانشناسى افسردگي زنان/13، ترجمه ي بهزاد رحمتى، چاپ اول، انتشارات زرياب، 1375.

ديد و بينش زن و مرد دارد. اين خود حكمتي بزرگ در نظام آفرينش

است كه نوع زن از عواطف بيشتري برخوردار باشد، تا كار نسل سازي و تشكيل خانواده، سامان افزونتري يابد.

ه- مقاومت در برابر بيمارى

از جمله ي اختلافها ميان دو جنس، اختلاف در قدرت بدني و مقاومت در برابر بيماريها است. مقدار مقاومت، تأثيرهايي در زندگي زن و مرد دارد حتّي دركميت و كيفيت دوران رندگاني نيز آثار چشمگير دارد. «به طور متوسط عمر يك مرد هفت سال كمتر از زن است. بحث اين است كه آيا در اين امر، عوامل بيولوژيكي دخيل هستند يا عوامل محيطي؟ مطالعات نشان داده اند كه مقاومت جنس مؤنث، در برابر عفونتها بيشتر از جنس مذكر است. شايد دليلش اين باشد كه داراي ژنهايي بر روي كروموزوم ويژه هستند و بدين دليل مقاومت ايمني شان افزايش مي يابد.

نكته ديگر قابل مطرح كردن در اين ارتباط اين است كه گرچه جنس مرد دستخوش حملات قلبي مي شود، ليكن اين حملات در سنين جواني نيز گريبان مرد را مي گيرد. به علاوه زنان به دليل هورمون «استروژن » تا حدودي در برابر اين حملات مصون مي مانند».1

1- روانشناسى زنان/246.

و- بُعدعقلى
اشاره

در بخشهاي پيشين مقاله، از برخي احاديث در اين باره ياد كرديم. اكنون به بعد ديگري از اين موضوع مى نگريم و آن تفاوت زن و مرد در اين بعد است.

نخستين موضوع تفاوت وزن مغز در مرد و زن است- زن در تمام نژادها، ميزان ظرفيت جمجمه و مقدار مواد نخاعى او از مرد كمتر است، به همان نسبت در همه نژادها قدّش از مرد كوتاهتر است. مغز زن دركليه ي نژادهابه نسبت 100 الي 200 گرم از مرد كمتر است. اين واقعيتي است در زندگى انساني كه دو جنس در عين يكساني، اين تمايزها و تفاوتها را داشته باشند، و عين حكمت و خردمندي

است، چون اين دو جنسي، يا اشتراكهاي فراوان در مسئوليت ها و رسالتها، رسالت و مسئوليّت ويژه نيز دارند، كه نظام آفرينش بر دوش هر يك نهاده است و لازمه ي اين مسئوليتهاي ويژه تفاوتها و تمايزهايي در مجموعه ي سازمان بدني و چگونگي اندامها است، و اين حقيقتي انكارناپذير است.

ژرف انديشان و متخصصان گفته اند، كه انسان با همه وجودش فكر مي كند، درمي يابد و به شناختوري و خردمندي مي رسد. و گرچه ابزار مستقيم و اصلي انديشه و درك، مغز است. ليكن مغز هيچ گاه از تأثيرگذاريهاي بيشمارِ مجموعه ي بدن آزاد نيست. هورمونها، غدد تناسلي، بافتها، وضعيت اندام، وزن مغز، مقدار قد، دوران بارداري و هزاران هزار فعاليتهاي فيزيولوژيكي و رواني مرتبط به وضعيت بدني، چه آنها كه شناخته شده اند، يا بعدها شناخته خواهند شد. همه و همه در بينش و درآدمي تأثير دارند ((... در يك جمله آدمي درعين حال با مغز و با تمام اندامهايش فكر مي كند، مهر مي ورزد، رنج مي برد، ستايش و نيايش مي كند و... ».1

بنابراين بيگمان وضعيت عقلي در زن و مرد بايد تفاوتهايي داشته باشد. بويژه با تأثير و ارتباطي كه غدد جنسي با مغز دارد.

از اين رو، شايد بتوان گفت: كه اگر حسابگريهاي زاده از برآوردهاي عقلي خشك در انساني به نام مادر باشد، فرزندان دچار نابسامانى تربيتي وكمبود عاطفي مي گردند، و نسل انساني آسيب هاي جدي مى بيند. و شايد اين چگونگى مغزى- و تا حدودي كه در نوعيت انساني ايشان هيچ كاستي پديد نمي آورد-، براي شكوفايي بيشتر ابعاد احساسي و عاطفي است وفراهم سازى زمينه هاي

انسان سازي يعني نقش مادري. از اين رو، جاذبه ها و گرايشها نيز در دو جنس تفاوتهاي ظريفي دارد. «... زنان از مردان به موسيقي بيشتر اشتغال دارند، ولي مردان بيشتر از زنان موسيقي قابل دوام به وجود آورده اند».2 و اينها همه براساس نوع علاقه و سليقه است كه يكي به موسيقي دل مي بازد و ديگري به ساختن سمفوني هاي آن مي پردازد.

اين موضوع در ديگر مسائل علمي و فلسفي و اختراعات نيز ديده شده است كه پايه گذاري مكاتب بزرگ فلسفي كار مردان بوده است، و 1- انسان موجود ناشناخته/154.

2- لذات فلسفه/149.

اختراعات بزرگ از آنِ مردان است. (مگر موارد استثنايي اندكى).

در اين اصل ترديدي نيست كه رشد عقلاني كه براي سعادت و تكامل انساني، در اين زندگي لازم است، در زنان وجود دارد، از اين رو، در احكامي كه رشد عقلي و درك درست شرط آن است، ميان زن و مرد تمايزي نيست. همچنين در عقل، به عنوان بهترين ابزاري كه آدمى را به شناخت مبدأ و كشف شگفتيهاي آيات الهي رهنمون مي گردد و انسان را به جاودانگيها و ارزشهاي والا و معنوي مي رساند، ميان زن و مرد فرقي نيست. به روشني مي نگريم كه در قرآن كريم همواره زنِ دين باور و مردِ دين باور، زنِ عابد و قانت و مردِ عابد و قانت، زنِ خاشع و مردِ خاشع و... برابر و دركنار هم قرارگرفتند. و اين روشنگر اين حقيقت است كه در خداباوري و تكامل ديني زن و مرد برابرند. چنان كه در آغاز ياد كرديم. به اين تناسب به دو مورد، گذرا اشاره مي كنم:

آ. اسلام در

مسائل مالي و اقتصادي، رشد عقلي را شرط دانسته است

و اين در احكامي مربوط به بلوغ جنسي و بلوغ اجتماعي مي باشد، مطرح گرديده است. بلوغ و رشد اجتماعي و عقلاني، رشدى برتر و تكامل يافته تر از بلوغ و رشد جنسي است. قرآن كريم براي اهميتى كه به مسائل اقتصادي مى دهد، رشد و بلوغ عقلي را در آن شرط دانسته است. در اين رشد، ميان دختر و پسر فرقي نيست. هر دو جنس آنگاه كه رشد عقلي يافتند، مى توانندى سرمايه ي خود را در اختيار بگيرند و در فعاليتهاي اقتصادي شركت كنند.

اينها مسائلي است كه بايد گسترده تر ارزيابى شود. و اين گونه معيارها روشنگر اين حقيقت است كه برخي از اين احكام به وضع نوعي زنان در جامعه هاي گذشته نگريسته است، و اگر روزگاري و در اجتماعاتي احوال نوعي زنان دگرگونه شد و رشد عقلي و فرهنگيِ والايي يافتند، معيارها نيز دگرگون مي شود. و چون اسلام براي همه دوران و همه اجتماعات است، اين تحولات را نيز مطرح كرده و احكامش را تبيين كرده است.

بي تناسب نيست كه مورد ديگري را نيز به اين مورد بيفزاييم و آن نيابت در حج است. از مسائلي كه در فريضه ي حج مطرح است موضوع نيابت است.زيرا كه با توجه به شرايط و محيط آن، برخي از مكلّفان توان انجام آن را ندارند. در اين موارد موضوع نيابت پيش مى آيد. حال آيا زنان مي توانند از مردان نيابت كنند. حتّي اگر نيابت در حجي باشد كه نخستين بار (صرورة) و حج اول مرد است:

امام صادق (عليه السّلام): «في المرأةِ تَحجُّ عن

الرجُلِ الصَرُورَةِ. فقال: اِن كانت قَد حَجَّتْ وكانَت مسلِمةً فقيهةً فَرُبَّ امرأةٍ افقَهُ مِنْ رَجلٍ ».1

«درباره ي زني كه از مردى نيابت كند كه هيچ حج نرفته است. امام فرمود: اگر آن زن (كه مى خواهد نيابت كند) حج گزارده باشد و زنى دين باور و دين شناس (فقيه) باشد درست است. زيرا چه بسا زنى كه از مردى فقيه تر (افقه) باشد».

فراز پاياني سخن امام صادق (عليه السّلام) پايگاه بلند دين شناسي و فقاهت زن را تبيين مي كند و روشن مي سازد كه چه بسا زناني باكوشش و تلاش در

----

1-وسائل الشيعه 8/124.

آموختن مبانى فقه و دين، به دانش بيشتر و مقامات بلندتري از مردان دست يازند. چنان كه در اين روزگار نمونه هاي آن را فراوان مي بينيم. اگر به كليّت اين كلام: «رُبَّ امرأةٍ افقَهُ مِنْ رَجُلٍ : چه بسا زني كه از مردي دين شناس تر و فقيه تر (افقه) باشد»، بنگريم مرجعيت زن نيز تجويز مي شود 0 زيرا چنان كه در مسائل حج كه نسبتاً از بخشهاي دقيق فقهي است زناني اَفقه از مردانند، دركل مسائل فقه ممكن است چنين باشد، و اگر اينگونه زنان وجود خارجي يافتند، بي ترديد مسئوليّت مرجعيت تقليد متوجه آنان مى شود. در صورتى كه شرايط ديگر آن نيز وجود داشته باشد.

در مورد ذبح و قربانى كردن نيز رسيده است كه اگر مرد براي ذبح قرباني نبود، و زنانى كه اين كار را مى دانستند، حضور داشتند، عاقلترين ايشان براي ذبح انتخاب شود.

امام صادق (عليه السّلام):« سألت اباعبداللّه (عليه السّلام)... عن ذَبيحِة المَرأة اذا كُنَّ نساءً لَيْسَ مَعَهُنَّ رَجُل. قال: تَذْبَحُ اَعْقَلُهُنَّ...»1

«از

امام پرسيدم: زن مى تواند، گوسفند قرباني را ذبح كند، آنگاه كه مردي نباشد و زنان حضور داشته باشند؟ إمام فرمود: عاقلترين آن زنان قرباني را ذبح كند».

به هر حال چگونگي آن دوران و موقعيت زنان، موجب برداشتها و اظهارنظرهايى شده است، كه گهگاه اين برداشتها به واقعيتهاى موجود نظر داشته است و نه به توان فكرى وكارآيي نوعي زنان.

---------------------

1- وافي!19/237.

درباره دوران ظهور، و تشكيل جامعه آرماني نيز از والايى زنان در عرصه فقاهت و دين شناسي حديثي بازگو شده است:

امام باقر(عليه السّلام): ((و تُؤْتَوْنَ الحكمةَ في زمانِهِ، حَتّي اَنَّ المرأةَ!لَتَقْضي في بيتِها بكتاب اللّهَ تَعالي وسنّةِ رسولِ اللّهِ ».1

«در زمان حكومت حضرت مهدي(عليه السّلام) به همه ي مردم حكمت و علم بياموزند، تا آنجا كه زنان در خانه ها، با كتاب-خدا و سنت پيامبر،

قضا وت كنند».

در اين حديث، بويژه با توجه به اين كه شرط لازمِ قضاوت، فقاهت و شناخت درست احكام است، از مقام فقهي زنان در آينده خبر داده است. درپايان اين بخش، به اين تحقيقات نيز مي نگريم كه موضوع روانشناسي اختلافها و تمايزهاي دو جنس را در ابعاد و زمينه هاي گوناگون به بررسي نشسته است:

تواناييهاى شناختى

«در حوزه ي شناختى، بررسي و مرور صدها تحقيق، فقط چند تفاوت را نشان داده است.

ابتدا، دخترها در آزمونهاي هوشي در قسمت آزمونهاي كلامي (گفتاري) نمرات بيشتري به دست مي آورند. رشد هوشي دختران بيشتر از طريق زبان آموزي شروع مي شود، در صورتي كه رشد هوشي پسران از طريق مهارتهاي عملي صورت مي گيرد....

1- غيبت نعماني/239؛ بحارالانوار 52/352. عصر زندگى/ 191.

دوم: در آزمونهاي توانايي رياضي، مردها برتري نشان مي دهند. در حل مسائل

رياضي كه به صورت كَلامي مطرح مي شود دخترها با پسرها، برابري نشان مي دهند، ليكن پسرها در برخورد با اعداد و شكلهاي هندسي بر دختران برتري دارند.

سوم: در آزمونهاي توانايي بصري- فضايي، پسرها به طور متوسط بر دختران برتري دارند.- نظير درك نماي يك شيء از زواياي مختلف، نشانه گيري، نقشه خواني، يا يافتن يك شكل هندسي ساده كه در درون يك شكل هندسي پيچيده جاسازي شده است. يكي از ويژگيهاي جالب دخترها و زنها اين است كه مي توانند چيزهايي را براي مدت كوتاهي در حافظه خود نگهدارند كه با يكديگر هيح ارتباطي ندارد و به خود آنها نيز مربوط نيست.امّا پسرها و مردها فقط مي توانند چيزهايي را در زماني كوتاه در حافظه خود نگهدارند، كه يا به خود آنها مربوط است يا با يكديگر ارتباط منطقي دارد. بنا به همين توانايي است كه زنها بهتر مي توانند به كارهاي منشيگري اشتغال داشته باشند. دخترها مي توانند مطالب درسي را فهميده يا نفهميده حفظ كنند، امّا پسرها تلاش مي كنند نخست بين مطالب رابطه منطقي به وجود آورند، بعد حفظ كنند. ..).1

1. Psychology – THEMES AND VARIATIONS WAYNE, 1989- BROOKS cole Publishing Company, p.p. 421-422.

اين فرازها توسط دوستم آقاى حميد نجات ترجمه شد.

رفتار اجتماعى

«براي در نظر گرفتن رفتار اجتماعي، يافته هاي تحقيقات، از وجود چند تفاوت جنسي حمايت مي كند.. تحقيقي كه به مدت 32 سال) از 1933 تا 1965 م) در ايالات متحده انجام گرفته، نشان داده است كه مردها هميشه از زنها پرخاشگرترند. تنها موردي كه زنها پرخاشگري بيشتري نشان مي دهند عبارت است از پرخاشگري كلامي. بدين معنا

كه زنها نسبت به مردها، زماني كه عصباني مي شوند و حالت پرخاشگري به آنها دست مي دهد بيشتر به فحاشي و دشنام دادن مي پردازند، حال آن كه مردها به مشت زني و لگدپراني متوسل مي شوند...)1

سخنان زني انديشمند نيز در اينجا مناسب است. زيرا كه بيانگر مباحث بخش «روانشناسي اختلافى » است:

«كورين هوت كه خود يك زن است با بي نظري كامل، كه از خصوصيات اهل علم است، نشان داده است كه زن از نظر ساخت بدنى و فيزيولوژي و روانشناسي تفاوتهاي آشكار با مرد دارد، و اين تفاوتها باعث شده اند كه نقش اجتماعي زن غير از نقش اجتماعي مرد باشد).2 1- روانشناسى تفاوتهاي فردى/209، به نقل از: آيا براستى مردان از زنان برترند؟

2- كورين هوت، آيا براستى مردان از زنان برترند/3، ترجمه ي دكتر محمود بهزاد انتشارات رودكى، 1361، تهران.

بخش هشتم

بالاترين لذّتها

اسلام براساس تعاليم خود، به همه ابعاد وجودي انسان توجهي ويژه دارد، و زيست انساني در ا ين حيات مادي را، از حيات معنوي او جدا نمي داند. جاذبه ها و زيباييهاى واقعي زندگي او را باور دارد، و براي هر يك از دو بُعد زندگي، زيباييها، لذايذ و جاذبه هايي قائل است. به اصل لذت وكم وكيف آن مثبت مي نگرد، و تركِ لذائذ صوفيانه ي برخي مكاتب اخلاقي و مذاهب شرقي را مردود مي شمارد. از اين رو، به زن و ازدواج با نگرش واقعي مي نگرد، و كاموري انسانها را از اين لذت در چارچوب قوانين اسلامي درست و مشروع مي داند، و اين كاموريهاي هدايت شده را- در حد اعتدال و ميانه- به گونه اي در

حيات معنوي انسان، تأثيرگذار مي شما رد.

اين نگرش اسلامي مخصوص بخش يا جريان ويژه اي از مسائل زندگىِ اين دنيايى نيست. بلكه مجموع لذائذ و زيباييها و كام و كاموريهاي اين زندگي، با همين ديدِ مثبت ارزيابى مي گردد، و ارزشمند و سازنده شناخته مي شود.

زن در اين راستا، و از اين ديدگاه، يكى از با ارزشترين و پرجاذبه ترين بخشهاي زندگي انساني شمرده شده است. زن دوستي نيز كاري شايسته و بايسته به شمار آمده است، كه با ايمان اسلامي و عروج معنويِ انسان كاملاً سازگار است. در صورتي كه حد ميانه رعايت گردد و به زنبارگيهاي افراطي و زيانبار نكشد، كه اين زياده روي در منطق عقل و شرع محكوم است.

با بررسي اجماليِ آموزشهاي اسلامي مي نگريم كه زن به عنوان يكي از لذتبخش ترين آفريده ها معرفي شده است.

پيامبر(صلّي الله عليه و آله) به روايت امام صادق (عليه السّلام): «جُعِلَ قُرّةُ عيني في الصلوة و لَذّتي في النِساء».1

«نور چشم من در نماز و لذت من در زنان قرار دارد».

امام صادق (عليه السّلام): (... سألنا ابا عبدالله (عليه السّلام) ايُّ شيء اَلذُّ؟ فقُلنا غَيْرَ شيءٍ . فقال هو: اَلذُّ الاشياء مباضَعَةُ النساء».2

«از امام صادق (عليه السّلام) پرسيديم لذتبخش ترين چيزها چيست؟ هر كس (در اين زمينه) سخنى گفت. ليكن امام (عليه السّلام) فرمود: لذيذترين چيزها آميزش با زنان است ».

بسيار شگفت آور است كه در حديثي از امام صادق (عليه السّلام) نيز بازگو شده است كه در آخرت نيز زن گواراترين لذتها به شمار آمده است.

امام صادق (عليه السّلام): «ما تلذّذَ الناسُ في الدُنيا و الاخِرَةِ بلذّةٍ اكثَرَ لَهُم مِن لذَّةِ النساء... و

انَّ اهلَ الْجَنَّةِ ما يتلذّذونَ بشىء من الجنِّة اَشْهي عندهم من ¬1 و 2- كا في 5/ 321؛و سائل الشيعه 14/ 10.

النكاح، لاطعام و لاشراب ».1

«مردمان به لذتي در دنيا و آخرت، برتر از لذت زن دست نيافتند...

بهشتيان لذتى گواراتر از زناشويي نمى يابند كه كاموريهاى ديگرى چون خوردنى و نوشيدنى بدان نمى رسد».

پس اصالت اين لذت در آيين اسلامي جاي ترديد نيست، و با همه گرايشهاي اصيل معنوي در اين دين، از پديده هاي واقعي اين زندگى نيز روي برنمي تابد و نقش هر موضوع را در جاي خود و در چارچوبهاي قانونيِ (شرعي) آن مي پذيرد و با هدف قرار گرفتن پديده هاي مادي مخالف است و آن را با نگرش توحيدي و خداباوري ناسازگار مى داند. امام صادق (عليه السّلام): ((من اخلاق الانبياء صلّي اللّه عليهم، حُبُّ النساء»2

«از اخلاق پيامبران دوست داشتن زنان است ».

موضوع مهم در فلسفه لذت از ديدگاه اسلام، چنان كه ياد كرديم، دو معيار اساسي و اصولي است: نخست اين كه انسانها از هرگونه هدفگرايي دركاموريهاي مادي دوري كنند، تا اين لذائذ زودگذر و محسوس آنان را از لذائذ بيكرانه وجاودان معنوي باز ندارد. ديگر اين كه حد ميانه و اعتدال را نيز رعايت كنند 0 نه به ترك مطلق و زهدگرائيهاىَ صوفيانه بگرايند، و نه به اصالت لذت وكاموري مطلق روي كنند؛ در نتيجه از اهداف والاي معنوي و متعالي و جاودانه بازمانند. اسلام در همه ي مسائل زندگي به اصل اعتدال ايمان دارد، و افراط و زياده روي را براي انسان و

-----------------------

1- كافي 5/321 و320.

2- كافى 5/321 و 320.

حتّي براي تداوم كامجويي نيز زيانمند مي

شناسد، و اين چيزي است كه در تجربه ثابت شده است، كه حد ميانه، حدّ بهره برداري معقول و ديرپا از لذائذ است. چنان كه زياده روي موجب فرسايش زودرس و محروم شدن از لذتجويي است.

امام علي (عليه السّلام): ((مَنْ لَمْ يحْسِنِ الاقتصادَ، اَهْلَكَهُ الاِسرافُ »1

«هر كس ميانه روى را بخوبى رعايت نكند، اسراف (و زياده روى) او را هلاك خواهد كرد».

امام سجاد(عليه السّلام): « متّعني بالاقتصاد...)2

«مرا از ميانه روى بهره مند ساز...».

در صورت ميانه روي بهره مندي و بهره برداري از امكانات ممكن است و در زياده روي و بهره برداري هاي افراطي سرمايه ها و نيروها به زودي از ميان خواهند رفت، و تداوم چنداني نخواهند يافت.

اسلام در آموزش اصل محبت محوري در روابط همسري، به استواري پايه هاي زندگي خانوادگي نظر داشته است و به ريشه دار شدن و دروني شدن مباني خانواده، نگريسته است، تا انسانها در پيوند خانوادگي تنها به انضباط قانوني ننگرند. بلكه با احساسهاي ژرف رواني در پهنه خانواده گام بگذارند. اصل محبت، پايگاه طبيعي پيوند همسري است كه عواطف را در خدمت قانون قرار مي دهد. در تحكيم بنيان خانواده، الزامهاي قانوني و اجتماعي كارآيي لازم را ندارد، بلكه بايد روابط قلبي و بر محور عشق و علاقه استوارگردد. تا نتيجه لازم را در پي

----------------------

1 و 2- الحياة 3/275. ترجمه ي فارسى.

آورد. با پيدايش اصل محبت، قانون و اخلاق در خانواده حضوري چشم گير مي يابند.

در همه قوانين همگامي و همكاري نظامهاي اخلاقي و ارزشي ضرورت دارد، و همه قانون شكني ها و شگردهاي فراوان وگسترده براي فرار از قانون به همين علت است كه نظامهاي ارزشي

و ابعاد عاطفي انسانها به قانون نگراييده است و قانون مي كوشد تنها با قدرت خشك انضباط اجتماعى، به مشكلات سامان بخشد. «... در هيچ اجتماعي نمي توان همه انضباطها و معيارهاي درست انساني را به وسيله قانون پديد آورد. بلكه در پرتو تربيت و اخلاق و رشد فضائل انساني و تكامل درك و آگاهي مردم است كه كار قانون و مسئولان اداره جامعه آسان مى شود. در پرتو وجدانهاي انساني و تربيت يافته است كه قانون به دست همه ي مردم بدون الزام و اجباري پياده مي گردد».1

«... دروني شدن قوانين وجزئ شخصيت شدن آنهاست كه بقاء وادامه ي حيات جوامع را ممكن مي سازد نه تعداد كتب قانون يا ترس از مجازات ...»2 1- حضرت معصومه و شهر قم/82، چاپ دوم، دفتر تبليعات اسلامى قم، 1369.

2- قانوق و شخصيت (تحقيق در روانشناسى اجتماعى ايران)/2.

بخش نهم

رسالت زن

انسان در دو قلمرو زن و مرد، در عين حال كه موجودي مختار و آزاد است و مي تواند آزادانه تصميم بگيرد، و در ميان راهها و كارهاي گونه گون، يكي را برگزيند، با اين همه در محدوده تخلف ناپذير قوانين جبري طبيعي قرارگرفته است، به گونه اي كه در اسارت اين قوانين و سنتهاست، و در اين قلمروها نمي تواند گامي فراتر يا فروتر نهد.

در مثال: انسان گرسنه مي شود، گرسنگي او با مواد خاصي برطرف مي شود، به هوا نياز دارد، و بايد تنفس كند يا بيمار مي شود به دارو نياز دارد و يا سرانجام پس از دوراني از رشد و بالندگي، مي فرسايد و بتدريج همه توانها و نيروهايش را از دست مي

دهد، و در پايان رهسپار ديار مرگ مي گردد. در اين دست مسائل، اراده و اختيار و چاره جوييهاي انسان، هيچ گونه تأثيري ندارد و در پيش روي انسان راهي جز تسليم و فرمانبرداري نيست.

از اين اصل ثابت در مجموعه ي دانشها و علوم، به اين محور اساسي مي رسيم كه قوانين جبري حاكم بر هر موجودي قابل تغيير نيست، و كوشش براي تغيير آن، چگونگي هستي آن موجود را برهم مي زند، و

سازمان وجودي او را متلاشي مي سازد، و بر فرض تداوم حيات، چه بسا كه موجودي ديگر كه كارآيي مفيدي را داشته باشد، پديد نيايد.

قوانين تخلف ناپذير حاكم بر هستي موجودات، از آن جمله بر هستي زن و مرد، با نقش ورسالت هر يك پيوندي گسست ناپذير دارد و هر يك از دو جنس، بايد نقش و رسالت خويش را در چارچوب همان قوانين بجويند و بيابند. و خويش را از اين گمان، به دور دارند كه جنس مادينه نقش نرينه بيابد و نرينه نقش مادينه. و اين را براي خود نوعي تكامل و پيشرفت و يا جهش بدانند؟!.

«قوانين فيزيولوژي نيز همانند قوانين جهان ستارگان سخت و غيرقابل تغيير است، و ممكن نيست تمايلات انساني در آنها راهي يابد... »1

پس هر موجود، بايد در چارچوب هويت وجودي و كيان انسانى خويش، به تلاش بپردازد، و در ميدان انديشه و عمل گام بنهد و خود را از سطح زندگي مادي بركشد و برآيد و به تكامل انساني برساند.

در پرتو اين معيار خدشه ناپذير در مورد زن و مرد، سخن از نقش و رسالت ويژه هر جنس پيش مي آيد.

زن و مرد در عين

همساني نوعيِ انساني، براساس قوانين طبيعي، هر يك رسالتي ويژه دارند. رسالت زن، زن خوب بودن و رسالت مرد، مرد خوب بودن است. يعني آنچه را قوانين طبيعي برعهده ي هر يك گذاشته و از 1- انسان موجود ناشناخته/ 101.

آنان انجام درستِ آن را خواسته است. «زنان بايد به بسط مواهب طبيعي خود در جهت و مسير سرشت خاص خويش، بدون تقليد كوركورانه از مردان بكوشند. وظيفه ي ايشان در راه تكامل بشريت خيلي بزرگتر از مردهاست و نبايستي آن را سرسري گيرند و رها كنند، اهميّت دو جنس در بسط نژاد مساوي نيست... ».1

تساوي حقوق و برابري انساني، به معناي تساوي رسالت هر دو جنس، موجب مي گردد كه نقش اصلي هر جنس نيك انجام نيابد، و از اين نقطه در جامعه ي بشري، نابسامانيهاي اصولي پديدار گردد. طرفداران حقوق زن، اگر اين روش را برگزينند، و همسان سازي فراگير هر دو جنس را تبليغ كنند، هر دو جنس را از ايفاي نقش اصلي خويش بازمي دارند.

موضوع ديگري كه در همسان سازي زن و مرد و نرينه سازي رفتارهاي مادينه، شايسته ژزفنگري است؛اين است كه اين گونه همسان سازي ها، از انديشه هاي مردگرايي برمي خيزد و ارزش و اصالت را به جنس مذكر مي دهد و مي كوشد تا زنان را برانگيزد كه خود را به مردان برسانند و چون آنان بينديشند و عمل كنند، و احساس و عواطفي مردانه داشته باشند، و نقشي چون آنان بيافرينند. و اين تحقيري بزرگ نسبت به زن و جنس مادينه است. زيراكه براستي اين چنين نيست و معيار ارزش و برتري مرد بودن و جنس مذكر

نيست، كه نهضت 1- انسان موجود ناشناخته/103.

زن گرايي، به مردسازي زنان بپردازد تا از اين رهگذر به زنان هويت و شخصيت ببخشد وكيان والاي زن بودن را ناديده بگيرد؟.

زن بودن خود كمال و ارزش است، و بستر مناسب تعالي و تكامل انساني نيز هست. چنان كه مرد بودن كمال و ارزش است. هر كدام برحسب قوانين الهي، نقشي بر عهده دارند و بار رسالتي را بر دوش مي كشند، كه ايفاي آن نقش، دستيابي به كمال مطلوب و سعادت اين دنيا و جهان ديگر است. و آن كه مي انديشد كه بايد در نقش مخالف بازي كند تا تكامل يابد، دچار احساس خودكم بيني است واز نقش خويش نيز باز مانده است. زيرا كه خود را نشناخته و باور نكرده و از خود بيگانه شده است.

اين جا قلمرو جبري حركت انساني است كه قوانين فيزيولوژي و پسيكوفيزيولوژي، راهي را ف_را راه هر يك از دو جنس نهاده است، و تكامل هر جنس به سير و حركت در همان راه است كه هم با هدف آفرينش آن دو ارتباط دارد، و هم با ويژگيهاي تني و رواني هر يك سازگار است.

بنابراين معيار و ميزان، در قوانين، در تعليم و تربيت و در همه قلمروهاي اجتماعي، بايد متناسب با هر جنس باشد.

«متخصصين تعليم و تربيت، بايد اختلاف عضوي و رواني جنس مرد و زن و وظائف طبيعي ايشان را در نظر داشته باشند. توجه به اين نكته ي اساسي در بناي آينده ي تمدن ما حائز كمال اهميّت است ».1

اين كتاب، گنجايش آن را دارد كه نقشهاي زنانه ي مردان و نقشهاي مردانه ي زنان، در برخي

كشورها را ارزيابي كند و ناهنجاريهاي زاده ي از آن را بررسي نمايد، و روشن سازد كه جامعه بشري را دچار چه مشكلاتي كرده و خواهد كرد به گونه اي كه طرفداران آزادي و حقوق زن نيز بارها به آن اشاره كرده اند. تنها به يكي از اين مشكلات اشاره اي گذرا مي شود: از ره آوردهاي شوم و ويرانگر اين پديده، فروپاشي خانواده است، كه هيچ چيز زيانهاي آن را جبران نمي كند. برخي آينده نگريهاي خيالي كه از مادران استخدامي و فرزندان سفارشي، سخن مي گويند، براستي چندش آور است، و هيچ گاه از عهده پركردن خلا خانواده و روابط انساني ميان اعضاي خانواده و هزاران موضوع ديگر، برنخواهند آمد. كجا آن سكون و آرامش وصف ناپذيري را كه زن در زندگي با مرد و مرد در همراهي زن، و هر دو در كنار فرزندان مي يابند، مي توان از مادران استخدامي و فرزندان ساخته و پرداخته مؤسسات پزشكي، انتظار داشت؟ وكجا جامعه انساني و روابط انساني ميان اين دست ناپدري ها و نافرزندي ها) پدران سفارش دهنده ي فرزند به مؤسسات پزشكي) برقرار مي گردد؟ ا آيا مي توان ذره اي از آن همه احساسها و محبتها و پيوندهاي انساني را از اين دست رابطه ها و پيوندهاي مصنوعي وكالايي انتظار داشت؟ براستي اين گونه افراد، انسان را با ماشين برابر مي انديشند، و 1- انسان موجود ناشناخته/103.

انسان را به شيء تبديل كردند، و نقش خانواده انساني را، به نقش ماشيني چند منظوره و چندكاره تنزّل داده اند؟ گرچه اين گونه انديشه ها، بسيار اندك است، و برخاسته از ماده پرستي و

خودخواهيها و لذت جوييهاي سرمايه داري است؛كه ره به نيستي خواهد پوييد. زيرا كه افكار و قوانيني كه برخلاف نواميس آفرينش و سنن الهي است نخواهد پاييد، و فطرت زلال انسانها و هدايتهاي فطري اديان الهي، ديگر بار بر اين پندارهاي پوك خط بطلان خواهد كشيد. چنان كه از هم اكنون نشانه هاي آن آشكار شده است، و مدرنيسم كه به خانواده هسته اي انديشيد، دارد به كنار زده مي شود و انديشه هاي نو و فرامدرن، با گرايشهايي به خانواده ي گسترده، جاي آن را مي گيرد، و ارزش و اصالت خانواده ديگربار مطرح مي گردد. آينده نگران نيز، از گرايش دوباره بشريت به خانواده سنتي (گسترده) خبر مي دهند و بر محوريت خانواده در دنياي تمدن آينده، تأكيد مي كنند: «... براي من هيچ كدام از آنها (شركتهاي چند مليتي، مديران اطلاعاتى، اطاقهاي كامپيوتري، آزمايشگاههاي تحقيقات صنعتي و...) كانون اصلي جامعه فردا نخواهد بود. بلكه در واقع، اين خانه است كه مركز تمدن آينده مي شود. به اعتقاد من، خانه در تمدن موج سوم، از اهميّت شگفت انگيز تازه اي برخوردار خواهد شد. رواج توليد براي مصرف، گسترش كلبه الكترونيك، ابداع ساختارهاي جديد تشكيلاتي در اقتصاد، صنايع خودكار و توليد انبوه زدايي شده، همه اينها بازگشت خانه به عنوان واحد مركزي جامعه فردا اشارت دارند. واحدي كه وظايف اقتصادي، بهداشتي، تربيتي و اجتماعي آن در آينده افزايش خواهد يافت، نه كاهش... »1 1- موج سوم/ 490.

بخش دهم

مشورت و رايزني با زنان

خانواده جامعه كوچك است، و مديريت آن، با همه ي محدوديت و كوچكي، بسيار ظريف و دشوار است، و براستي پدر و مادر،

به عنوان هسته اصلي تشكيل خانواده، اگر از درك و شناخت اصولي برخوردار نباشند، و قدرت تصميم گيريهاي بجا و منطقي را فاقد باشند، كار اداره ي اين جامعه با مشكلاتي روبرو مي گردد.

مديريت خا نوا ده ابعاد گونه گوني د ارد، چون ا بعاد ا قتصا دي، فرهنگي، بهداشتي، حقوقي، اخلاقي و ابعاد بسيار مهمّ تربيتي. اين ابعاد در روابط زن و شوهري وجود دارد و در روابط فرزندان و روابط متقابل هر يك با ديگري.

مديريتهاي خرد و كلان، همساني هايي دارند و در پاره اي اصول و شرايط با يكديگر مشتركند، از اين رو، مدير يا مديران خُرد و در جامعه ي كوچك، بايد از مديريتهاي كلان و در جامعه بزرگ الهام بگيرند، و شيوه هاي مديران موفق در جامعه بزرگ را در جامعه كوچك و محدود خانواده پياده كنند.

از معيارهاي بسيار بالاي مديريتهاي موفق، مديريتهاي شورايي است كه گرچه تصميم نهايي با يك نفر است. ليكن اين افراد در پيشينه كارها و برنامه ها و برنامه ريزيها به رايزني و مشاوره مي پردازند و با اين كار دو نتيجه اساسي به دست مي آورند:

نخست اين كه به افراد يك مجموعه شخصيت مي دهند و حسّ خودباوري و اعتماد به نفس را در آنان شكوفا مي سازند. ديگر اين كه از تجربه و دانش و آگاهيهاي افراد يك سازمان يا گروه استفاده مي كنند؛ زيرا روشن است كه «همه چيز را همگان « مي دانند، و با رايزني و نظرخواهي است كه مي توان از دانستنيهاي سودمند و دانش همگان بهره بر داري كر د.

از اين رو، در اسلام مشاوره، به عنوان معياري

براي رشد شناخت و گسترش بينشگرايي، مورد تأكيدهاي فراواني قرارگرفته است.

قرآن مي گويد:

(وَ شاوِرْهُمْ فِى الْاَمرِ... ).1

«با آنان دركار مشورت كن ».

در احاديث نيز اصل رايزني گسترده مطرح گرديده است.

امام علي (عليه السّلام): «حَقٌّ عَلَي العاقِل اَنْ يُضيفَ اِلي رأيِهِ رأْيَ العُقلاءِ...).2

«سزاوار انسان خردمند است كه رأى خردمندان را بر رأى خويش بيفزا يد...»3 1- آل عمران 3/ 159.

2- الحياة 1/ 314 (فا رسى).

3- براى توضيح بيشتر به الحياة 1/313-322 ترجمه ي فارسى، مراجعه شود.

اصل رايزني در قرآن كريم در سه آيه آمده است. در يك مورد خطاب به پيامبر (صلّي الله عليه و آله) است كه با امّت دركارها مشورت كند. البتّه نه در اصل قانون؛ زيرا قانونگذار در اسلام تنها خداوند است. بلكه در شيوه اجراي قانون. چنان كه در تاريخ اسلام به ثبت رسيده است كه پيامبر در جنگ خندق با نظر سلمان به حفر خندق پرداخت.

اين آيه را در آغاز اين بخش آورديم.

مورد ديگر با تعبير: «... اَمْرُهُمْ شُوري بَيْنَهُم1».

«وكارشان بر پايهء مشورت با يكديگر است...».

اين آيه درباره كل امت اسلامي است چون در آغاز آيه اين فراز است: (والّذينَ استجابُوا لِربّهِم...: ((آنان كه دعوت پروردگارشان را پاسخ مي گويند»، و اين يعني كل جامعه ي مسلمان و دين باور. اين جامعه معيار كارهاشان بر اصل مشورت نهاده شده است.

مورد سوم، مشورت در خانواده است كه با واژه ي «تَشاوُر: از يكديگر نظر خواستن و رايزني طرفيني» آمده است:

(... فَاِنْ اَرادَا فِصالاً عَنْ تَراضٍ و تُشاوُرٍ فلاجُناح عليهما...)2

«و اگر پدر و مادر بخواهند با رضايت و مشاورت يكديگر فرزندشان را از شير بازگيرند مرتكب گناهى نشده اند...».

«تشاور»، يعني رايزنى طرفيني

و تبادل فكر. اين تعبير شايد به اين حقيقت توجه مي دهد كه در خانواده، و مسائل مهم تربيت فرزندان، 1- شوري42/38.

2- بقره 2/233.

مشاوره لازم است. يعني هر يك از زن و مرد از ديگري نظرخواهي كند وتجربه و درك و دريافت مشترك و مجموعيِ دو مدير خانواده، راهنماي مسائل خانه گردد.

در مجمع البيان آمده است: « (و تشاور) يعنى اتفاق منهماو مشاوَرةٍ و انّما يُشرط تراضيهما و تشاوُرهُما مصلحةً لِلْوَلدِ لِاَنَّ الوالدةَ تَعْلَمُ مِن تربيةِ الصبيِّ ما لَم يَعْلَمْهُ الوالِدُ فَلَوْ لَمْ يتفكّرا و يتشاوَرا في ذلِكَ اُدِّيَ اِلي ضَرَر الصبيِّ »1

«تشاور يعنى همدلى و همرأيى و مشاوره ميان زن و مرد. بيگمان رضايت هر دو و نظر و رأي هر دو پدر و مادر) شرط شده است

براي صلاح حال فرزند؛ چون مادر چيزهايى از تربيت فرزند مى داند كه پدر نمي داند. پس اگر همفكرى و رايزنى نكنند به زيان فرزند

مي انجامد».

بنابراين واژه ي «تشاور» به همفكري و همرأيي زن و مرد دركار تربيت فرزند نظر دارد.

با توجه به اين تعليم اصولى قرآني، تشاور، كه به عنوان اصلي در خانواده مطرح گرديده است، مديريت مشترك زن و شوهر را تبيين مي كند. گرچه كارهاي خانه براساس تقسيم كار بايد صورت گيرد. ليكن مديريت كلي آن با رايزني و همفكري مرد و زن است.

در آيه ديگري نيز اين معنا، يعني همفكري و همكاري زن و مرد در مسائل خانواده و تربيت فرزندان، چنين آمده است:

-

1- مجمع البيان 2/335.

(... فَاِنْ اَرْضَعْنَ لكم فآتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ وَ ائْتَمِرُوا بينكم بمَعْروفٍ و

اِنْ تَعاسُرتُمْ فَسَتُرضِعُ لَهُ اُخْري...).1

«و اگر فرزندان شما را شير مى دهند، مزدشان را بدهيد و با

يكديگر با شايستگى و نيكى رايزنى و همدلى كنيد و اگر (در اين زمينه) به دشوارى برخورد كرديد، از زن ديگر به او شير بدهيد...».

در جمله «ائتمروا بينكم « سه معنا ذكر شده است:2

1- پذيرش گفته و امر يكديگر آن گاه كه گفته و دستوري نيكو باشد، زيرا كه خداوند دستور داده است زن شير ده و شوهر او، دستور خداوند و خواسته ي (امر) يكديگر را در صورتي كه نيك باشد، بپذيرند.

2- هر يك با نيكويي به ديگري امر كند درباره شيردادن كودك.

3- «ائتمروا» به معناي مشاوره است، مثل «يَأْتَمِرونَ بِكَ » كه به معناي « يتشا ورون » ا ست.

معناي چهارمي نيز ذكر شده است و اين نظر امين الاسلام طبرسي (رحمت الله عليه) است: «دبّروا بالمعروفِ بينكم في امرِ الولد و مراعاة امّه حتّي لايفوت الولدَ شَفَقَتُها... ».3

«كارِ تربيت و تغذيه ي فرزند را با همكارى تدبير و شايستگى به انجام بريد كه عواطف مادرى از ميان نرود...».

در هر چهار معنا، حد مشترك و جوهري وجود دارد و آن احترام به شخصيت زن و رايزني با او و احترام به نظر او در مسائل مربوط به خانه و

1- طلاق 65/ 6.

2 و 3- مجمع البيان 9 و 10/ 309.

فرزندان است؛قرآن مي گويد: با يكديگر گفتگو كنيد و طرح و پيشنهاد بدهيد و آن ديگري بپذيرد. و در هر يك از معاني ، اصل رايزني و مشورت نهفته است، و در مجموع اين آيه كريمه، تفكر غلط پدرسالاري يا مردسالاري را نفي مي كند. بنابراين زن و شوهر در مسائل تربيت فرزندان و رشد جسمي و روحي آنان بايد با يكديگر همرأيي و

همكاري كنند و از تحميل يك رأي و نظر و اِعمال سليقه مردِ تنها دوري گزينند.

بخش يازدهم

سالاري گري

براي دفاع از حقوق زن، طرح موضوع «مردسالاري » ضروري است. بويژه با مفهومى كه اين عنوان در انديشه ها دارد. يعني حاكميت مطلق مرد در خانواده و مديريت مستبدانه در همه ي مسائل زندگي همسر و فر زند ان.

مردسالاري يا حا كم سالاري و هر «سالاري گري »، نوعي رابطه است كه ميان انسانى و انسان ديگر برقرار مي شود، و ملاك در آن، محوريتِ خواسته ي فردي و تحميل يك نظر و انديشه است، بر خواسته ها و نظريات ديگران، بدون توجه به خواسته ي جمعي و نظر گروهي.

معنا و مفهوم اين نوع رابطه، با رابطه تعالي طلبي و استكباري و طاغوتي يكسان است، و محتوا و مفهوم آن با فردسالاري و شخص محوري و خودكامگي همسو و همخوان است. زيرا در اين نوع رابطه، ملاكها و معيارهايي نهفته است كه در روابط مستكبران و خودكامان و طاغوتان نيز- بى كم وكاست- وجود دارد.

از جمله زمينه ها و ملاكهايِ سالاري گري، حسّ خود برتري و عجب و خودبيني است. اين ملاك در هر نوع رابطه اي مي تواند وجود داشته باشد. در سطح روابط خرد يا كلان اجتماعي، و ميان يك فرد با فردِ ديگر يا با يك گروه. چنان كه حاكم يا فرماندهي مي تواند با اين روحيه و روش حكم براند، در خانواده نيز ممكن است پدر يا مادر، دچار چنين سرشتي خودمحورانه باشند، و فكر و نظر خويش را بر ديگران تحميل كنند. از اين رو، مفهوم استكبار و طاغوت و جبّاركه واژه

هايي قرآني اند، تعميم دارد و هرگونه رابطه را كه بر معيارِ خود برتربيني، زورگويي و تحميل فكر استوار شده باشد، شامل مي گردد، و با هرگونه تحقير ديگران و ناديده گرفتن شأن و منزلت انسانها و بي اعتنايي به انديشه ها همراه است.

آن كس كه خود را برتر از ديگران مي داند و دچار سرشتِ نكوهيده ي عُجب است و يا ديگران را تحقير مي كند و هيچ مي پندارد، و سخن و فكر و عمل آنان را ناچيز يا نادرست مي انگارد. در فرهنگ دين، در زمره خودخواهان، مستكبران، طغيانگران و جبّاران است. چه چنين روش و نگرشي را در سطح جامعه به كارگيرد و يا در سطح خانواده و يا با يك انسان ديگر.

امام صادق (عليه السّلام): «مَنْ حَقَّرَ الناسَ و تَجَبَّر عليهم فذلِكَ الجبّار».1

«آن كس كه مردم راكوچك شمارد و به آنان زور بگويد (و تحميل

كند) او جبّار است ».

استكبارها و خودمحوريهاي مديريتي و اجتماعي، ريشه در سرشتها

1-كا في 2/ 1 31؛ وافى 5/ 872

و اخلاق فردى دارد. تكبّر و خود بزرگ بيني، به عنوان سرشتي اخلاقي از عوامل دروني و رواني روابط فرد سالارانه است؛ چنان كه تواضع و فروتني، از اخلاقهايي است كه زمينه هاي دروني ارج نهادن نسبت به ديگران و توجه به فكر و عمل آنان و باورِ شخصيت انسانيِ انسانها را فراهم مي سازد.

در برخي منابع آمده است:

پيامبر(صلّي الله عليه و آله): «اِجْتَنِبوا الْكِبْرَ فانّ العَبدَ لايَزالُ يتكبَّرُ حَتّي يقول اللّه- عزّ وجلّ- اكتُبُوا عبدي هذا في الجبّارين».1

«از تكبّر دوري كنيد. زيرا كه آدمى (در روابط اجتماعى) همواره تكبر مى ورزد (و به حس خود برتربينى

گرفتار مى شود) تا آنجا كه خداوند بزرگ مي فرمايد: اين فرد را در شمار جبّاران (گردنكشان و زورگويان) به حساب آوريد».

بنابراين انسان در نوع رابطه با ديگران مي تواند طاغوت و مستكبر و جبّار به شمار آيد. گرچه در دايره اي بسيار محدود باشد، چون رابطه ي آموزگار و شاگرد، يا كارفرما و كارگر يا زن و شوهر، و حتّي دوست با دوستي ديگر.

در برخي منابع از پيامبر بزرگوار اسلام (صلّي الله عليه و آله) بازگوشده است: «... و اِنَّهُ لَيُكْتَبُ جَبّاراً ولايَمْلِك الاّ اَهْلَ بَيْتِهِ ».2

«فردى از جبّاران (زورگويان) به شمار مى آيد با اين كه تنها سرپرستى خانواده اش را برعهده دارد». 1 و 2- ميزان الحكمه 8/ 300.

آري! مديريتي در سطح محدود چون خانواده ممكن است به خودكامگي و خودمحوري و جبّاريت بينجامد. اين دست تعاليم اسلامي به همين روابط فردگرايانه و سالارمداري در خانواده ناظر است، كه مرد يا زن در خانواده خودرأيي پيشه مى كند، و در رفتار خودمحور و زورگو و تحميلگر است و خواست شخصي را ملاك قرار مي دهد. بدين سان ديگر روابط فردي و گروهي در جامعه ممكن است سالارمدارانه و استكباري باشد.

امام صادق (عليه السّلام): «... و تَواضَعوا لِمَنْ طَلَبْتُم مِنْهُ العلمَ، ولاتَكُونُوا عُلَماءَ جبّارينَ فَيَذْهَبَ باطلُكُمْ بِحَقِّكُمْ ».1

«در برابر آموزگاران و اساتيد خود فروتنى كنيد و از زمره ي عالمان

جبّار (خودمحور و خودكامه) نباشيد كه (نگرشها و انديشه هاى)

باطل و نادرست (در اثر اين خودمحوري)، برحق و درست چيره

گردد».

انديشمندان و استادان و آموزگاران مي توانند با شاگردان خود، روابطي استكباري داشته باشند و استادسالاري پيشه كنند؛ چنان كه روابطي فروتنانه و انساني.

بينش شيطانيِ

خود بزرگ بيني و غرور (و لازمه ي جدايي ناپذير آن يعني كوچك شمردن ديگران)، از سرشتهاي غير الهي است، كه خاستگاه اصلي آن سستي ايمان و باور خداوند است. براستي كسي كه عظمت خالق را شناخت و دريافت كه او و همه ي آفريده ها به دست قدرت او پديد 1- ميزان الحكمه 2/518.

گشته اند، و تداوم حيات و آينده ي زندگي آنان به اراده ي خالق بستگي دارد، چگونه ممكن است خود را مستقل و بي نياز و برتر از ديگران بداند. امام علي (عليه السّلام): «لايَنْبَغي لِمَنْ عَرَفَ عظمةُ اله اَنْ يَتَعَظَّمَ ».1

«شايسته نيست آن كه عظمت خداوند را شناخت، خود بزرگ شمرد».

براي پيشگيري از احساس خودمحوري و استكباري و سالاري گري آموزش داده اند، كه در هنگام قدرتمندي، به قدرت نامتناهي خدا بينديشند، و قدرت زوال پذير چندروزه موجب غفلت از قدرت جاودان خق نگردد و به خودكامگي و قدرت مداري نكشد.

امام كاظم (عليه السّلام): «... اذا ا ذَكَرْتَ مَقْدُرتَكَ عَلي النّاس، فَاذْكُرْ مَقْدَرَةَ اللّهِ عَلَيْكَ غَداً».2

«وقتى قدرت خود بر مردمان را ياد مى آورى، قدرت خداى بر خودت را در فرداى قيامت ياد كن ».

در ساده ترين شكل زندگي اجتماعي و پايين ترين سطحهاي آن، ممكن است سرشت غيرانساني سالاري گري و جبّاريت پديد آيد، چنان كه در بالاترين آن. در برخي منابع آمده است:

پيامبر(صلّي الله عليه و آله): «ايّاكم والكبَر، فانّ الكبَر يكونُ في الرجلِ وَ اِنّ عَلَيْهِ الْعَبَاءَةُ»3 1- نهج البلا غه/ 450.

2-كافي 5/ 110؛ الحياة 1/656، گردانيده ي فارسى.

3- ميزان الحكمه 8/299.

«از تكبر دورى كنيد: زيرا بيگمان ممكن است خود بزرگ بينى در كسى باشد، با اين

كه عبائي بيش بر دوش ندارد».

امام صادق (عليه السّلام) جرياني را از زندگاني پيامبر(صلّي الله عليه و آله)بازگو مي كنندكه گستره ي مفهومي طا غوتيگري و سالارمداري را روشن مي سازد: «الكبرُ قَدْ يَكُونُ في شِرارِ الناس مِنْ كلِّ جنسٍ ...اِنَّ رسُولَ اللّه مَرَّ في بَعْضِ طُرُقِ المدينةِ، و سَوْداءُ تَلْقُطُ السِّرقينَ. فقيل لَها: تَنَحَّي عَنْ طريقِ رسولِ اللّهِ. فقالت اِنَّ الطريقَ لَمُعَرَّضٌ فهَمّ بها بعضُ القوم ان يَتَناوَلَها. فقال رسول الله (صلّي الله عليه و آله): دَعُوها فَاِنَّها جَبّارَة»1

«تكبّر در بد سيرتان از هر صنف مردم ممكن است باشد...

پيامبر (صلّي الله عليه و آله) از برخى راههاى مدينه مى گذشت و زن سياهپوستى سرگين جمع مى كرد. به اوگفتند از سر راه پيامبر كنار برو. آن زن گفت،راه وسيع است. برخى خواستند او را كنار زنند. پيامبر (صلّي فرمود: او را رهاكنيد كه متكبّر و زورگو است ».

مجلسي: «فانّها جبّاره... يعني متكبّر و سركش است ...)2

در صورتي كه انسان تهذيب نفس نكرده و تربيت اخلاقي نيافته باشد، ممكن است گرفتار سرشت جباريت و سالاري گري گردد. نه تهيدستي مانع پديد شدن چنين خصلتي درنفس آدمي است و نه علم و دانش. ليكن در انسانهايي كه امكانات كمتري در اختيار دارند و به ابزارهاي قدرت مجهّز نيستند، دايره اين خصلت محدودتر است، و در 1-كا في 2/309؛ بحارالانوار 73/ 210.

2- بحارالانوار 73/ 1 1 2.

كساني كه از پايگاه قدرت برخوردارند گستره بيشتري دارد. حتّي در برخي عالمان و انديشمندان ممكن است اين خصلت وجود داشته باشد. چون دايره روابط اجتماعي گسترده تري دارند و در حوزه مديريتي بزرگتري اعمال نظر مي كنند. در اين گونه

روابط سالاري گري و خودمحوري رخ مي نمايد.

امام علي(عليه السّلام): ((فاللّه اللهَ في... سوءِ عاقبَةِ الكبرِ، فَاِنَّها مَصيدةُ ابليسَ العُظْمي و مكيدَتُهُ الكبري ، الّتي تُساوِرُ قلوبَ الرجال مُساوَرَةَ السُمُومِ القاتِلَةِ، فما تُكْري اَبَداً وَلا تُشْوي احداً، لاعالِماً لِعَلْمِهِ، ولا مُقِلاًّ في طِمْرِه».1

«خدا! خدا... از سرانجام بدِ خودخواهى و تكبّر كه دام بزرگ شيطان است. حيله و مكر او بر دلها چنگ مى افكند، آن سان كه زهر كشنده.

او دركار خود ناتوان نگردد و دركشتن، شمشيرش خطا نكند وكسى را از فريب خود مجال رهايى ندهد، نه عالمى را به سبب علمش و نه بينوايى را در جامه ي كهنه اش .

از اين رو، در اسلام هر نوع رابطه كه رنگي از جبّاريت و خودمحوري و سالاري گري داشته باشد، و موجب تحقير و كم انگاشتن مردم گردد، محكوم و مردود است.

پيامبر(صلّي الله عليه و آله) به روايت امام صادق (عليه السّلام): «انّي لَعَنْتُ سَبْعَةً لَعَنَهُم اللّهُ وكُلُّ نبيٍّ مجابٍ - المتسلّطَ بالجَبْريَّةِ لِيُعِزَّ مَنْ اَذَلَّ اللّهُ وَ يُذِلَّ مَنْ اَعَزّ اللّه...».2 1- نهج البلاغه/ 578؛ ترجمة عبدالمحمد آيتى.

2- بحارالانوار 75/339.

«من هفت كس را نفرين مى كنم كه خداى و هر پيامبر مستجاب الدعوه اى او را نفرين كرده است- سلطه جوى جبَارى (زورگويي)

كه مى خواهد آنان را كه خداى پست (افراد فاقد ارزش اسلامى و قانونى) ساخته است، عزت بخشد، و آنان را كه خداى

سرافرازى (ارزش الهى- ا نساني) داده است پست گرداند».

هر نوع مديريت، بايد از حالت استكبار و تعالي طلبي و مديرسالاري،به دور باشد. دو انسان هر اندازه به ظاهر فاصله مقامي، علمي، ديني، مالي و اجتماعي داشته باشند، بايد داراي روابطي

همسان و همسطح باشند، و هيچ گونه سالاري گري ميانشان برقرار نگردد.

در تعاليم اسلامي، به آنان كه مي پندارند با ژستهاي طاغوت مآبانه و برخوردهاي مستكبرانه مي توانند به موقعيت بيشتري دست يابند، و پايگاه اجتماعي بالاتري پيدا كنند، و سخن خود را بيشتر بر كرسي بنشانند، تذكر داده شده است كه با چنين پنداري، به بيراهه مي روند و گزاف مي انديشند. بلكه اين تواضع و فروتني است كه جايگاه انسان را بالا مي برد و موقعيت او را تعالي مي بخشد و سخن او را در انديشه ها استوار مي سازد، و پايگاه او را در جامعه بيشتر تثبيت مي كند. پس آنان كه در خانواده و جامعه يا حوزه هاي مديريتيِ خرد يا كلان، شخصيت و احترام بيشتري مي خواهند، بايد روش سالاري گري و استكباريِ تحميل گرانه را به شيوه هاي انساني و فروتنانه تبديل كنند، و از هرگونه خودكامگي و مديرسالاري (و در خا نواده مردسا لاري) بپر هيزند.

امام علي(عليه السّلام): ((التَّواضُعُ يَكْسوكَ الْمَهابَةَ».1

«فروتنى به تو اعتبار و حيثيت (شخصيت و جايگاه اجتماعى) مى بخشد».

پيامبر(صلّي الله عليه و آله): ((اِنَّ التَّواضُعَ يَزيدُ صاحبَهُ رفْعَةً فَتَواضَعُوا يَرْفَعْكُم اللّهُ ».2

«بى گمان فروتنى موجب بزرگى مى گردد. فروتن باشيد تا خداوند شما را به جايگاه بلند برساند».

در پرتو تواضع و ارجگذاري نسبت به انديشه و شخصيت انسانها، از انديشه ي ديگران بهره برداري مي گردد، و از همه نظرخواهي مي شود و همگان در همه كارها مشاركت مي كنند، و همه امور با نيروي جمع و همياري گروهي انجام مي يابد، و از نظم و استواري و پشتوانه ي مردمي برخوردار مي گردد،

و قدرت گروهي جاي قدرت فردي را مي گيرد.

امام علي (عليه السّلام): ((بِخَفْضِ الْجَناحِ تَنتَظِمُ الْاُمُور».3

«در پرتو فروتنى كارها نظم و نظام (و استوارى) مى يابد».

در پرتو تواضع و دوري از خودبيني و سالاري گري، دوستي و محبت ميان افرادِ گروه (و جامعه ي بزرگ يا كوچك)، پديد مي آيد و سامانيابي و سلامت گروه را موجب مي شود، و پيوندهاي اجتماعي و گروهى گسست نا پذير مى گردد.

1- ميزان الحكمة 10/508.

2. كافى 2/121.

3- ميزان الحكمة 10/ 08 5.

امام علي (عليه السّلام): «ثَمَرَة التَّواضُعِ المحبّةُ، ثمرةُ الكبرِ المَسَبّةُ».1

«ره آورد فروتنى محبت (در روابط) است و پيامد تكبر دشنام شنيدن است ».

امام علي(عليه السّلام): «التَّوضُعُ يكْسِبُكَ السَّلامَةَ».2

«فروتنى (روابط اجتماعى را) سا لم مى سازد».

امام علي (عليه السّلام): «... وَاعْتَمِدُوا وَضْعَ التَذَلُّلِ عَلي رُؤوسِكُمْ واِلقاءَ التَعَزُّزِ تَحْتَ اقدامَكُم، وَ خَلْعَ التكبّرِ مِنْ اعْناقِكُم ...).3

«تصميم بگيريد كه فروتنى را بر فرق خود جاى دهيد، و خودخواهى را زير پاى افكنيد، و خودكامگى را ازگردنهايتان فرو هليد...».

اسلام، روابط انسانيِ برابر، بلكه فروتنانه را نشانه خردمندي مي شناسد. چون اين خردمندان و شناختورانندكه مقام و منزلت انسانها را نيك درك مي كنند، و ارزش والاي كرامت انساني را باور دارند، و ملاك در ارزيابيِ انسانها را، ماهيت انساني آنان مي شناسند. نه عوارض زودگذر و تباه شونده اجتماعى يااقتصادي يا سياسي. از اين رو، عاقلان، از هرگونه سالاري گري و خودمحوري كه ريشه در خود برتربيني دارد مي پرهيزند و با همه انسانها در هر طبقه اي، روابطي متواضعانه دارند. امام علي (عليه السّلام): «العاقِلُ يَضَعُ نَفْسَهُ فَيُرْفَعُ، الجاهِلُ يَرْفَع نَفْسَه فَيُوضَع ».4

«خردمند فروتنى پيشه مى كند و (در

نظرها) اوج مى گيرد) ونابخرد

1 و 2- ميزان الحكمه 10/ 508.

3- نهج البلا غه/ 568.

4- ميزان الحكمه 10/ 510.

تعالي طلبى مى كند و خويش را (در نظرها) پست مى سازد».

از اين بالاتر نيز در تعاليم اسلامي آموزش داده شده است، به انسانها آموختند كه هرگونه خودمحوري و خودبيني (به عنوان زمينه اصلي و دروني سالاري گري)، مانع رشد و شكوفايي خردِ انساني است عقل انسانِ خودمحور و سالارصفت، به آنچه خود مي داند اعتماد دارد و بدان نيز بسنده مي كند، و از رايزني و استفاده از فكر و دانش ديگران روي برمي تابد، و در نتيجه از دانش و آگاهي بيشتر و ژرفتر محروم مي ماند. با چنين شيوه و روش نادرستي، همواره در برابر مشكلات و مسائل پيچيده زندگي دچار سردرگمي مي گردد، و از راهها و روشهاي نو و نظر صاحب نظران بي بهره مي ماند. زيرا ترديدي نيست كه همه چيز را همگان دانند.

امام كاظم ع(عليه السّلام): (... اِنَّ الزرعَ يَنْبُتُ في السهلِ ولايَنبُتُ في الصَّفا، فكذلك الحكمة تَعْمُرُ فى قلبِ المتواضِعِ ولاتَعْمُرُ في قلبِ المتكبّرِ الجبّارِ لِانَّ اللّهَ جَعَلَ التَّواضُعَ آلةَ العقل، و جعل التَّكَبُّرَ مِنْ آلةِ الجهل ...)1

«بيگمان دانه در زمين مى رويد نه در سنگستان سخت ؛ همچنين حكمت در دل انسان فروتن رشد مي كند نه در دل انسان متكبَر

خودكامه. چون خداوند فروتنى را ابزار (نشانه ي) خردمندي و تكبّر را ابزار (نشانه ي) نابخردى قرار داده است ...».

دستيابي به حق و حقوق كه محور اصلي در روابط اجتماعي است، در !پرتو روابطِ انسانيِ حق مدارانه صورت مي گيرد، و تضييع و تباه سازي

-

1- بحارالانوار 78/

312.

حق و حقوق انسانها، در پرتو خودكامگي و سالاري گري و روابط استكباري پديد مي گردد.

پيامبر(صلّي الله عليه و آله) به روايت امام صادق (عليه السّلام): ((اِنَّ اعظَمَ الكبرِ غمْصُ الخلقِ، و سَفَهُ الحَقِّ. قلتُ: وما غَمْصُ الخلقِ و سَفَهُ الحقِ؟ قال: يَجْهَل الحقَّ وَ يَطْعَنُ عَلي اهلِهِ...».1

«بزرگترين تكبَر كوچك شمردن مردم و نشناختن حق است. از امام پرسيدم: كوچك شمردن مردم و نشناختن حق چيست؟ فرمود: حق را نمى شناسد و به پيروان حق خرده مى گيرد...».

به خاطر اهميّت موضوع سخن ديگري از پيامبر (صلّي الله عليه و آله) مي آوريم:

(... وَلكِنَّ الْكِبْرَ اَنْ تَتْرُكَ الْحَقَّ وَ تَتَجاوَزَهُ اِلي غَيْرِهِ و تَنْظُرَ اِلي الناسِ ولاتَري اَنَّ اَحَداً عِرْضُهُ كَعِرضِكَ ولادَمُهُ كَدَمِكَ ».2

«تكبّر اَن است كه حق لا رهاكنى و به ناحق روى آورى، و به مردمان چنان بنگرى كه آبروي (و حيثيت) آنان چون آبروى تو نيست، و نه

ارزش زندگي آنان چون ارزش زندگي تو».

خاستگاه اصلي تحقير ديگران و تن ندادن به حقوق آنان، ارج ننهادن به شخصيت انساني انسانهاست. چنان كه در برخي تعاليم اسلامي آمده است:

امام صادق (عليه السّلام): «اَلكِبْرُ اَنْ تَسْفَهَ الحقَّ و تَغْمِطَ الناسَ ».3

َ1- كافى 2/310.

2- بحارالانوار 77/ 90.

3- مجمع ا لبحر ين 3/ 332.

«تكبَر آن است كه حق را نشناسد و مردمان را كوچك انگارد».

«غمطُ الناس» به معناي كوچك شمردن مردمان است.1

سرباز زدن از پذيرش سخن حق و تكذيب آن، استكبار و حق ناشناسي است. دوري از تكبّر و سالاري گري، زمينه اصلي حقگرايي و دوري از ستمبارگي و تجاوز به حريم حقوق ديگران است. در جامعه ي كوچك خانواده باشد يا جامعه بزرگ انساني.

پيامبر(صلّي الله عليه و

آله): ((تَواضَعُو حتّي لايَبْغِيَ اَحَدٌ عَلا اَحَدٍ».2

«فروتن باشيد تاكسى بركسى ستم نكند».

آن گاه كه انسان، ارج و منزلت انسانها را باور داشت، و جايگاه و منزلت كسان را حرمت نهاد، و در پرتو فروتني، خود را كمترين به حساب آورد، و ديگران را برتر و بهتر از خود شمرد، مي تواند به انديشه و عمل ديگران احترام گذارد، و حقوقشان را رعايت كند. در اين صورت است كه سالارصفتي و مديرسالاري و استكبارگرايي، در روابط اجتماعي پديد نمي آيد. اين گونه افراد باور دارند كه همگان صاحب رأي و نظرند 0 حتي در يك خانواده همه افراد حق اظهارنظر دارند و با شور و رايزني راهكارهاي زندگي را كشف مي كنند و زندگي صميمي و روابطي گسست ناپذير دارند.

باورِ شخصيت انسانها، و پذيرش حرمت والاي انساني، موضوعي است كه در اصل بندگي و پرستش خدا نيز تأثيري ژرف دارد؛ بدان پايه 1- مجمع البحرين 3/ 332.

2- ميزان الحكمه 10/ 508.

كه از مستكبران و خودمحوران، عبادتي مقبول نمي افتد. چون اين تكبّر و خودخواهي به همنوع، به ناباوري مي انجامد و جوهر اصلي بندگي را از آدمي مي گيرد.

امام صادق (عليه السّلام): «قال الله- عزّوجلّ- اِنَّما اَقْبَلُ الصلوةَ مِمَّن...لايَتَعَظَّمُ عَلي خلقي...»1

«خداوند متعال فرموده است: نمازكسى را قبول مى كنم كه (در رابطه با مردم) خود برتربين نباشد (و به مردم بزرگي نفروشد)».

اينها آموزشهايي بود در زمينه روابط اجتماعي، كه نوع رابطه با همه افراد را روشن مي سازد. در خصوص جامعه كوچك خانواده و چگونگي رابطه مرد با زن نيز تعاليمي ويژه رسيده است، كه بيانگر روابط انساني، براساس اصل احترام برابر و تفاهم، و دوري

از هرگونه خودمحوري و سالاري گري است. نيز روشنگر اين حقيقت است كه نه مردسالاري درست است و نه زن سالاري. بلكه معيار اصلي در روابط فردي و گروهي، بر تفاهم و رايزني و شايستگي و دانش و بينش استوار است. همه مديريتها بايد با آگاهي وكارداني و شايستگي همراه باشد. پيامبر(صلّي الله عليه و آله): «- قالَتْ فما لِلْنِساءِ علي الرجالِ؟ قال رسول اللّه (صلّي الله عليه و آله): اَخْبَرَني اخي جبرئيلُ، وَ لَمْ يَزَلْ يوصيني بالنِّساءِ حتّي ظَنَنْتُ اَنْ لايَحِلَّ لِزَوْجِها اَنْ يقولَ لَها اُفّ، يا محمّد! اتَّقُوا اللّهَ- عزّ وجلّ- في النِّساءِ فَاِنَّهُنَّ اعوان بين ايديكم اَخَذْتمُوهنَّ علي اَماناتِ الّله- عزّوجلّ- ... فاِنَّ لَهُنَّ

1- وافي 26/ 277.

عليكم حقّاً واجِباً لِمَا اسْتَحَلْلَتُمْ مِنْ اَجْسامِهِنَّ وبما واصَلتُمْ مِنْ اَبدانِهِنَّ، و يَحْمِلنَ اولادَكُمْ في اَحْشائِهِنَّ حَتّي اَخَذَهُنَّ الطلقُ من ذلِكَ فَاَشْفِقُوا عَليهِنَّ وَ طَيَِّبُوا قُلُوبَهُنَّ حتّي يَقِفْنَ معكم، ولا تكْرِهوا النِّساءَ ولاتَسْخَطوا بِهِنَّ ولاتأخُذُوا ممّا اتَيتُمُوهُنَّ شيئاً الّا بِرِضاهُنَّ و اِذْنِهِنَّ... ».1

«... (حولاء) از پيا مبر (صلّي الله عليه و آله) پرسيد: زنان چه حقوقى بر مردان دارند؟ پيامبر(صلّي الله عليه و آله) فرمود: برادرم جبرئيل، كه همواره نسبت به زنان سفارش مى كرد، بدان گونه كه پنداشتم كلمه ي ناخوشايند (افّ) نسبت به زنان

نيز روا نيست. چنين گفت: اي محمّد! درباره ي زنان از خدا بپرهيزيد، چون ايشان دستياران شما، و به عنوان امانت و وديعه ي خدايى نزد شمايند. زنان بر شما حقوق واجبى دارند، چون با آنان حلال شديد، و با ايشان مى آميزيد و همين زنانند كه فرزندانتان را در رحم خويش مى پرورند و به دنيا مي آورند. پس نسبت

به ايشان مهربان باشيد، و دلهاشان را خوش كنيد، تا با شما زندگى كنند. آنان را به كارى مجبور مسازيد، و ايشان را خشمگين مكنيد. و از آنچه بدانان داديد بازپس مگيريد مگر با رضايت و اجازه ي آنان ...».

فرازهايي از اين سخن پيامبر (صلّي الله عليه و آله) كه از زبان فرشته وحي بازگو شده است، در مبارزه با تحميل فكر و نظر شوهران بر زنان است چون: «طيّبوا قلوبهن: دلهاشان را خوش و شادمان كنيد« و فراز: «ولا تكرهوا النساء: زنان را به كار و راهي مجبور مسازيد». فراز پاياني نيز به گونه اي با

ا- مستدرك الوسائل 14/252؛ شيخ نورى (رحمت الله عليه) اين حديث را از دعائم الاسلام نقل مى كند و در آن« اعوان»آَمده است. و ترجمه طبق منبع است.

مردسالاري سازگاري ندارد؛چون اگر وظيفه اسلامي اين چنين بود، كه حتّي دركالاها و اموالي كه به زنان مي بخشند، بايد اجازه بگيرند و با رضايت آنان در آنها تصرف كنند، پس تكليف مسائل ديگر روشن است، كه تا چه حد بايد ذوق و سليقه و نظر زنان رعايت شود، و موجب آسايش و راحتي خيالشان فراهم گردد.

در مجموع، اين معيارها و تعاليم با كمترين شيوه هاي مردسالاري و كمتر ين برخوردهاي خودكامانه، سازگاري ندا رد.

در پيشينه اين رساله، اصل «معروف» را نيز بررسي كرديم. اين اصل نيز با هرگونه مردسالاري و مرد محوري در خانواده ناسازگار است. چون شيوه هاي سالاري گري، تضادّي جوهري با موازين معروف و احترام و بزرگداشت شخصيت زن دارد.

جانبداري افزون بر حقوق
اشاره

در پايان اين نوشتار، توجه به اين موضوع نيز مفيد به نظر مي رسد، و آن اين كه

با نگرش به مجموع تعاليم اسلامي درمي يابيم كه از زنان جانبداريهاي گسترده و اصولي شده است، كه بسيار بالاتر و والاتر از حق قانوني آنان است و بسيار متعالي تر از انديشه هاي زن گرايانه نيز مى باشد. و از اين دست تعاليم، با عنوان «افزون بر حقوق » ياد مي كنيم. البتّه اين بحثي بسيارگسترده است و شمارش همه نمونه هاي آن در اين نوشته دشوار است. در اين جا به چند نمونه بسنده مي شود:

1. مساوات ميان فرزندان

در اسلام مساوات، اصلي ترديدناپذير است و قلمرو آن بسيار گسترده است و در همه مسائل زندگي و در رابطه با همه انسانها جاري است، طبق برخي احاديث، حتّي در توجه كردن و نگاه كردن نيز بايد مساوات را رعايت كرد.

مساوات در خانواده و با فرزندان نيز مورد تأكيد قرارگرفته است: پيامبر(صلّي الله عليه و آله): «نَظَرَ رسُولُ الهِ الي رجلٍ لَهُ ابنان، فَقَبَّلَ اَحَدَهما وَ تَرَكَ الآخَرَ. فقال النبيّ (صلّي الله عليه و آله): فهلاّ واسَيْتَ بَيْنَهُماگ ».1

«پيامبر ديد مردى كه دو فرزند دارد، يكى را بوسيد و ديگرى را نه.

فرمود: چرا با دو فرزندت به مساوات رفتار نكردى؟

در سخن ديگري نيز پيامبر بزرگوار اسلام عدل و مساوات را ميان افراد خانواده لازم مي شمارند:

«قالَ لِمَنْ اَعْطي بَعْضَ أولادِهِ شَيْئاً «اكلُّ وُلدِكَ اَعْطَيْتَ مثلَه؟ « قال: لا. قال: «فاتّقُوا اللّهَ وَاعْدِلُوا بَيْنَ اُولادِكم»2

«پيامبر (صلّي الله عليه و آله) به كسى كه به برخى از فرزندانش چيزي داده بود گفت:

آيا به همه ي فرزندانت چنين دادي؟ پاسخ داد نه (به همه ندادم)

پيامبر (صلّي الله عليه و آله) گفت: تقوا پيشه سازيد و ميان فرزندانتان به عدالت (مساوات)

رفتار كنيد.

اكنون و با توجه به اهميتي كه مساوات در اسلام دارد به اين موضوع مى نگريم، كه در تعاليم اسلامي ناديده گرفتن اصل مساوات و فرق گذاشتن ميان دختر و پسر تجويز شده. بلكه بهتر شمرده شده است: پيامبر(صلّي الله عليه و آله): «مَنْ دَخَلَ السوقَ فَاشْتَري تحفةً فَحَمَلَها الي عِيالِهِ...وَلْيَبْدَءبالاِناثِ...»3

«آن كه بازار برود و ارمغانى بخرد و به خانه ببرد در تقسيم از دختران آغاز كند.

1- وسائل الشيعه 21 /487.

2- الحياة 6/409.

3- وسائل الشيعه 21/ 514.

مي نگريم كه در اين كلام نبوي، از دختران بيشتر جانبداري شده در برخي منابع نيز نقل شده است:

پيامبر(صلّي الله عليه و آله): ((ساوُوا بينَ اَولادِكُم في العطيّة فلو كنتُ مُفَضِّلاً لَفَضَّلَتُ النساءَ»0

«با فرزندانتان به مساوات رفتاركنيد. اگر من مى خواستم (كسى را) برترى دهم زنان را برتري مى دادم ».

از اين رو، مؤلف بزرگوار وسائل الشيعه، عنوان اين باب را چنين آورده است: «باب: استحباب خريد تحفه و ارمغان براي همسر و فرزندان و آغاز كردن «در تقسيم » از دختران ».

2. برخورد عاطفى با دختران

برخورد عاظفي با فرزندان و مهرباني و رحم دلي نسبت بدانان ستايش شده است ليكن نسبت به دختران مورد تأكيد بيشتري قرار گرفته است:

امام رضا(عليه السّلام): «قال رسول الله (صلّي الله عليه و آله)»: اِنّ اللّه تبارك و تعالي عَلَي الاِناثِ اَرَقُّ مِنْهُ عَلَي الذكور...و ما مِن رَجُلِ يَدْخُل فَرحَةً عَلا اِمْراةٍ بينه وَ بَيْنَها حُرْمة الّا فَرَّحهُ اللّه يَومَ الْقِيامَة».1

«پيامبر (صلّي الله عليه و آله) فرمود: خداوند متعال نسبت به زنان مهربانتر از مردان است- و هر كس زنى از خويشاوندان خود را شادمان كند بيگمان

1- وسا ئل الشيعه 21/367.

خداوند در روز رستاخيز او

را شاد سازد».

برهمين معيار، مي نگريم كه در «وسائل الشيعه» عنوان اين باب چنين آمده است: «باب استحباب زيادة الرقّة علي الاناث: مستحب است كه نرمدلي و عواطف نسبت به دختران (از پسران) افزون باشد» و اين امتيازي براي زن است كه قانون مساوات و برابرى براي او استثنا مي شود.

3. زن و مقام مادرى

پدر و مادر در تفكر اسلامي مقامي والا دارند، و هر دو بايد مورد تكريم و بزرگداشت قرارگيرند. ليكن نسبت به مادر تأكيد بيشتري شده و مادر از منزلت بالاتري برخوردار گرديده است:

پيامبر(صلّي الله عليه و آله): اِذا كُنْتَ في صلوةِ التَطَوُّعِ، فَاِن دَعاكَ والدُكَ فلاتَقْطَعْها، و ان دَعَتْكَ والِدَتكَ فَاقْطَعْها».1

«اگر نماز نافله مى گزاردى و پدرت تو را صدا زد نماز را بر هم مزن، و اگر مادرت تو لا صدا زد آن را برهم بزن ».

پيامبر(صلّي الله عليه و آله): «الجَنَّة تَحْتَ اَقْدامِ الاُمَّهاتِ».2

«بهشت زير پاى مادران است».

امام باقر(عليه السّلام): ((قال موسي بن عمرانَ (عليه السّلام): يا ربِّ اَوْصِني.- قال: أوصيكَ باُمِّكَ، قال: ربِّ اَوْصِني، قال: أوصيكَ باُمِّكَ، قال: ربّ اَوصِني، قال: أوصيك بامِّكَ، قال: ربّ اَوْصِني، قال: اُوصيكَ بابيكَ قال: لاجل ذلك اَنَّ

1- مستدرك الولسائل 15/ 181.

2- مستدرك الوسائل 15/ 180.

لِلامِّ ثُلثيِ الْبِرِّ وللابِ الثلثَ ».1

«حضرت موسى (عليه السّلام) به خداوند گفت مرا وصيت (نصيحت) كن...

خدا گفت: تو را نسبت به مادرت وصيت مى كنم. موسى گفت خدايا مرا وصيت كن ؛ خدا گفت: تو را به مادرت وصيت مى كنم. موسى

گفت: خدايا مرا وصيت كن، خدا گفت: تو را نسبت به مادرت سفارش مى كنم. موسي گفت خدايا مرا وصيت كن، خداوند گفت تو را نسبت به پدرت سفارش مى

كنم. امام باقر (عليه السّلام) فرمود: براى همين است كه 3/2نيكيها از آن مادر است و 3/1 از آن پدر».

امام رضا(عليه السّلام): ((واعلَم اَنَّ حَقَّ الامِّ اَلزَمُ الْحقوقِ و اوجَبُ لِاَنَّها حَمَلَتْ حَيْثُ لايَحْمِلُ احدٌ احداً، و وَقَتْ بالسَمعِ والبصرِ وجميعِ الجوارح، مَسْرُورَةً مُسْتَبْشِرَةً بِذلِكَ، فَحَمَلَتْهُ بِما فيهِ مِنَ الْمَكْروهِ الَّذي لايصْبِرُ عَلَيْهِ احدٌ ، وَ رَضِيَتْ بِانَ تَجُوعَ وَ يَشْبَعَ، وَ تَظْمَأ وَ يَرْوي، و تَعْري وَ يَكْتَسِيَ، وَ تُظِلَّهُ و تَضْحَي، فَلْيَكُنِ الشُّكرُ لَها والبِرُّ والرِّفقُ بِها عَلي قدرِ ذلِكَ، و اِنْ كُنتم لاتطيقُونَ بادني حَقِّها اِلّا بعونِ اللّه».2 «بدان كه حق مادر واجب ترين و لازمترين حقوق است؛ زيرا كه مادر دشواري باردارى را بر خويش هموار مى سازد آنگاه كه هيچ كس

چنين شكيب نمى آورد، و با چشم وگوش و تمام وجود، از فرزند پاسدارى مى كند با خرسندي و شادمانى. كودك را با همه ي مشكلاتى

كه كسى را ياراى تحمّل آن نيست، نگهدارى مى كند. مادر با خشنودى گرسنه مى ماند تا فرزند سير باشد، تشنگى مى كشد تا او 1 و 2- مستدرك الوسائل 15/ 180 و 181.

سيراب شود، برهنه مى ماند وفرزند را لباس مي پوشاند، او را در سايه قرار مى دهد و خود در سوزِ آفتاب شكيب مي ورزد. (بنابراين)

بايد پاسداشت و نيكى و نرمش با مادر به فراخور فداكاريهايش باشد؛گرچه شما توان آن نداريد كه كمترين حقوق او را اداكنيد مگر به يارى خداوند».

امام صادق (عليه السّلام): ((جاء زجلٌ الي النبيِّ(صلّي الله عليه و آله) قال: اِنّي وَلَدْتُ بنتاً و رَبَّيتُها حتّي اِذا بَلَغَتْ فألْبَسْتُها وحَلَّيتُها ثمّ جئتُ بِها الي قليبٍ فَدَفْعَتُها في جوفِه و

كان آخِرُ ما سَمَعْتُ منها وهي تقول: يا ابتاه! فما كفارةُ ذلك؟ قال: اَلَكَ امٌّ حَيةٌ ؟ قال: لا، قال: فَلَكَ خالةٌ حَيَّةٌ؟ قال: نعم. قال: فابْرَرْها فاِنَّها بِمَنْزِلَةِ الامِّ تُكَفِّرُ عَنكَ ما صَنَعتَ ...»1

«مردي نزد پيامبر آمد وگفت: داراي فرزند دخترى شدم، او را بزرگ كردم، تا بالغ شد. آن گاه او را لباس پوشيدم و آراستم. سپس به سر

چاهى بردم، و او را در آن افكندم. آخرين سخنى كه از او شنيدم اين بود كه مى گفت: پدرم! اى پيامبر! كفاره و جبران اين گناه چگونه و

به چيست؟

پيامبر (صلّي الله عليه و آله) فرمود: آيا مادرت زنده است؟ گفتم نه. فرمود: پس خاله ات زنده است؟ گفتم: آرى. پيامبر فرمود: به خاله ات نيكى كن

چون او بسان مادر است، و اين مايه ي بخشش وكفاره ي گناهت مى شود».

مجلسي (رحمت الله عليه) مي گويد: «اين حديث برتري مادر و خويشان او را بر پدر

ا-كا في 2/ 162؛ بحارالانوار 74/58.

و خويشانش ثابت مي كند. نيز برتري نيكي به خاله در خويشاوندان مادر را آشكار مي سازد.»1

اين سخن پيامبر (صلّي الله عليه و آله) روشنگر اوج عظمت مادري و زن بودن است،

و بالاترين و شكوهمندترين و استوارترين منزلت الهي زن (به عنوان مادر و خاله) را تبيين مي كند.گناهي با آن بزرگي و با آن همه سگندلي و زشتي، كه حتّي پنداشته مي شود نابخشودني و جبران ناپذير باشد. تنها راه چاره در برابر چنين جنايتي، نيكي به مادر و خاله است. به صِرف اين كه دل آنان شاد شود، موجب آمرزش اين گناه و جبران چنين جنايت هولناكي مي شود. اين بالاترين نقطه

عظمت مادري و خاله بودن را مي رساند كه پس از مادر نيز اين كارِ بسيار بزرگ از زني چون خاله برمي آيد. نه حتّي از پدر يا عمو و يا مردي ديگر از خانواده.

نكته قابل توجه ديگر اين است كه عامل بخشش و جبران چنين گناهي، تنها نيكي كردن به مادر و خاله است و نه دعاي آنها. بلكه تنها خرسندي خاطر آنان، چنين گناه وحشتناكي را جبران مي كند و موجب رحمت و مغفرت الهي مي گردد.

امام صادق(عليه السّلام): «جاء رجل الي النبيّ(صلّي الله عليه و آله) فقال: يا رسول الله من أبَرُّ؟ قال: اُمِّكَ. قال: ثمَّ مَنْ؟ قال: أمَّكَ. قال: ثمَّ مَنْ؟ قال: اُمَّكَ. قال: ثمَّ مَنْ؟ قال:. أباكَ ».2

1- بحارالا نوار 74/58.

2- كافى 2/159.

«مردي نزد پيامبر آمد وگفت به چه كسى نيكى كنم؟ پيامبر (صلّي الله عليه و آله)فر مود: به مادرت. ديگر بار گفت به كه نيكى كنم؟ پيامبر فرمود: به

مادرت بازگفت به كه نيكى كنم؟ پيامبر فرمود: به مادرت. آن مرد گفت ديگر به كه؟ پيامبر فرمود: به پدرت ».

مجلسي(رحمت الله عليه) مي گويد: «به اين حديث استدلال شده است كه4/3 نيكيها از آنِ مادر است. نيز گفته اند كه اين كلام براي مبالغه در نيكي به مادر است. علت برتري نيكو داشتِ مادر روشن است ؛ چون او بيش از پدر براي فرزندش تلاش مي كند وسختي مي كشد و آيات سوره لقمان نيز بيانگر همين مطلب است ».1

امام رضا(عليه السّلام) به روايت از پدرش و از امام صادق (عليه السّلام): «لو علم الله لَفضةً اَوجَزَ فى تَرْكِ عقوقِ الوالدينِ منْ "اُفٍّ " لَاَتي به».2

«اگر خداوند لفظى را

در برابر پدر و مادر كمتر از «اف » (كلمه ي ناخوشايند و درشت) مى دانست به كار مى برد».

از اين رو، مي نگريم كه در فرآن كريم آنگاه كه سخن از پدر و مادر پيش مي آيد، بيشتر بر حقوق مادري تأكيد مي شود و سختكوشي هاي او مطرح مي گردد.

(وَ وَصَّيْنا الانسانَ بِوَالِدَيْهِ اِحْساناً حَمَلَتْهُ أمُّهُ كُرهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرها و حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً...)3

«آدمي را به نيكى كردن با پدر و مادر خود سفارش كرديم. مادرش بار

1 و 2- بحارالانوار 74/49 و 42.

3- احقاف 46/15.

او را به دشوارى برداشت و به دشوارى بر زمين نهاد. و مدت حمل تا از شير بازگرفتنش سى ماه است...».

«نيكي به مادر و پدر به عقيده وآيين آنان نيز ربطي ندارد؛ بلكه پدر و مادر اگر به دين حق نگرويده باشند خدمت به آنان و رعايت منزلت والايشان لازم است و اين مطلب از صريح قرآن دست مي آيد...»1

اين تفكّر اسلامي است و جانبداريهاي اصولي از زن به عنوان مادر. اينك بنگريد به ادعاهاي زن گرايان غربي وگزافه گوئيهايشان و شيوه رفتاري جامعه مدني غرب؟! با سالخوردگان و پدران و مادران كهنسال كه به چه سرنوشتي دچار مي گردند، چه شيوه برخوردي و حمايتي را فرهنگ غرب نسبت به ايشان به آنان مي آموزد:

«...جامعه امروز نسبت به مردم سالخورده، سَخت بي التفات و بي اعتناست. به عقيده من تاكنون اين اولين مدنيتي است كه در آن سالديدگان در خانه هاي فرزندان بالغ خود جايي ندارند، و طرفه اينجاست كه اين را امري مذموم نمي دانند. اگر با ديده اي غيرغربي به اين بي احترامي و بي

ادبي غربي نگاه كنيم آن را بي اندازه مشمئزكننده مي بينيم... »2

پيامد شيوه رفتاري جامعه سرمايه داري غرب با سالخوردگان و كهنسالانِ خانواده، رنجها و اندوههايي هستي سوز است كه پدران و 1- بحا رالانوا ر 74/38.

2- آينده ي سرمايدارى و 12 مقاله ي ديگر/108، مقاله ي: «چرا تمدن غرب را نمى پسندم »، ارنولد توين بى.

مادران جامعه غربي دست به گريبان آنند، و احساس تنهايي و بي غمگساري دوران دشو ار پيري و فرسودگي است، و چه بسيار كه به فرجامي نا انساني و چندش آور مي انجامد و با ترك زندگي بصورت لكه ننگي بر سيماي بشريت قرن حاضرِ نظامهاي سرمايه داري غربى مي نشيند و تا ژرفاي دلِ انسان دوستان را مي سوزاند.

«در ايران آمار... ميزان خودكشي در افراد مُسنّ كمترين تعداد را تشكيل مي دهد. دليل كاهش ميزان خودكشي در افراد مُسنّ در مقايسه با آمار گزارش شده از غرب را شايد بتوان وجود پيوندهاي خانوادگي و احترامي كه به افراد مُسنّ در فرهنگ ايران گذاشته مي شود، دانست. » 1

اين عقل سرمايه داري غرب است، كه بر محور رشد سود و سرمايه دور مي زند و معيار ارزشها را مقدار بازده و فايده حساب مي كند، و ارزشهايِ انساني و فوائد معنوي را سود و ارزش نمي شناسد. و اين همه لاف وگزاف در دفاع از حقوق انسان دارد. روشن گشت كه مادر به عنوان يك زن، ارزش و حقوقي برتر از پدر به عنوان يك مرد دارد. اكنون جاي اين پرسش است كه آيا طرفدارانِ حتّي افراطي حقوق زن، چنين حقوقي را براي او تعيين كردند؟ يا زنان را

به اين پايگاه بلند رسانده اند، كه اسلام رسانده است؟

ا- على اسلامى نسب بجنوردى، بحران خوكشى/ 94، چاپ اول، انتشارات فردوس ،و 000، 1371.

معاشرت با معروف، رعايت و جانبداري افزون بر حقوق است. قرآن مي گو يد:

(.. وَ عاشِرُوهُنَّ بالمعروف)1

«با زنان با معيار معروف رفتاركنيد».

چنان كه ياد كرديم، معروف بدان گونه كه شامل حق قانوني و عادلانه مي گردد، رعايتهاي ارزشي و اخلاقي- انساني را نيز در برمي گيرد، و ا گر كساني با زنان تنها با معيار حق و قانون رفتاركنند، به اين دستور قرآني عمل نكردند، زيرا معروف بيش از حق و ضابطه و قانون است و جانبداريهاي اخلاقي را نيز شامل مى شود 0

4. آخرين وصيت

با توجه به اين كه مردان بزرگ در واپسين لحظات زندگي، برترين و

با ارزشترين دانسته ها و تجربه هاي خويش را بر زبان مى آورند، و به مهمترين اصول و حياتي ترين مسائل سفارش مي كنند، اهميّت اين وصيت پيامبر بزرگوار اسلام روشن مي گردد، كه طبق سخن امام علي (عليه السّلام)، آخرين وصيتهاي پيامبر (صلّي الله عليه و آله) درباره زنان است.

امام علي(عليه السّلام) به روايت امام كاظم (عليه السّلام): «...اللّهَ، اللّهَ في النساءِ ...فانّ آخِرَما تكلّمَ به نبيّكم ان قال: اوصيكم... بالنساءٍ»2

«خدا! خدا ا درباره ي زنان ؛ زيرا كه آخرين سخن پيامبر شما اين بود كه

1- نساء4/19.

2- مستد رك الوسا ئل 14/255.

گفت: من شما را به (حقوق) زنان وصيت مى كنم ...».

امام علي (عليه السّلام) نيز به پيروي از روش پيامبر (صلّي الله عليه و آله) در آخرين وصيت خويش، بر جانبداري از حقوق زنان، و دفاع از حريم آنان تأكيد مي كند. آن هم

با اينگونه تعبيرها و تكرار نام مبارك «اللّه »، كه بالاترين اهميّت را به موضوع مي دهد.يعني خدا را به ياد بياوريد، از خدا بپرهيزيد در شيوه ي رفتار با زنان و رعايت حق و حُرمتشان.

اين دو چهره بزرگ الهي و انساني كه همانندي ندارند، در آخرين گفتارشان به چنين موضوع ارزشمندي وصيت كردند 0 اين است اصالت حقوق زن در اسلام، و اينها خيلي بيش از قوانين حمايت از زن و افزون بر حقوق است.

5. مايه ي بركت

دختران و زنان مايه بركت الهي و موجب گشايش و ريزش رحمت حقّند.

امام صادق (عليه السّلام): «اِذا اصابَ الرجلُ ابنَةَ بَعث اللّهُ اليها مَلَكا، فأقرَّ جَناحَهُ علي رأسِها و صدرِها، و ...المنفِقُ عَلَيْها مُعانٌ»،1

«آن گاه كه انسان داراي دخترى گردد، خداوند ملكى را به سوى او مى فرستد و بال خويش بر سر و سينه ي آن دختر مى گسترد...آن كس

كه هزينه ي دختر را تأمين كند به اوكمك مى شود».

1- وسا ئل الشيعه 15/ 104.

نوعاً چنين مي پندارند كه دختر باري بر دوش خانواده است، منبع درآمد و كاري نيست. بويژه در گذشته ها چنين پندارهايي رواج داشته است. زيرا پسران در خارج ازخانه به كار و تلاش مي پرداختند و دختران در خانه بودند. در برابر اين پندارها، امامان (عليهم السّلام) بر اين نكته تأكيد كردند، كه زنان گرچه كاري اقتصادي نداشته باشند، و به خانه داري بپردازند، بركت و رحمت الهي همراه آنان است.

امام صادق(عليه السّلام): «اسحاقُ بنُ عمّار: قلت لابي عبداللّه: الحديث الّذي يَرْوونَه الناسُ حقٌّ؟ انّ رَجلاًاَتَي النبيَّ (صلّي الله عليه و آله) فشكي اليه الحاجةَ فامرَهُ بالتزويج... حتّي اَمَرَهُ ثلاثَ مرّاتٍ . فقال

ابوعبداللّه (عليه السّلام) هو حقٌّ . ثمّ قال: الرِّزْقُ مَعَ النساءِ والعِيال ».1

«اسحاق مى گويد: به امام صادق (عليه السّلام) گفتم آيا اين حديث كه نقل مي كنند درست است؟: مردى نزد پيامبر (صلّي الله عليه و آله) آمد، و از نيازش به او شكوه برد! پيامبر (صلّي الله عليه و آله) او را به ازدواج دستور داد...و تا سه بار اين موضوع تكرار شد؟ امام صادق (عليه السّلام)فرمود: اين حديث درست است؛ سپس گفت: رزق و معاش با زنان و نانخوران (انسان) است ».

6. برتر از جهاد

پيامبر اسلام (صلّي الله عليه و آله) خدمت به مادر را برتر از جهاد اعلام كردند. جهاد و ارزش آن در اسلام مورد ترديد نيست كه طبق برخي از احاديث بالاترين نيكي و ارزش است. هر كارِ ارزشي و والا ممكن است كار

1- وسا ئل الشيعه 14/ 26.

ديگري برتر و ارزشمندتر از آن باشد مگر جهاد وكشته شدن در راه خدا، كه برتر از آن كاري نيست. با اين وجود، يك شب انس با مادر و در خدمت او بسر بردن، برتر از يك سال جهاد شمرده شده است آن هم جهاد در ركاب پيامبر بزرگوار اسلام.

پيامبر(صلّي الله عليه و آله): ((اَتي رَسُولَ اللّه (صلّي الله عليه و آله) رجلٌ . فقال: اني رجلٌ شابٌّ نَشيطٌ و اُحِبُّ الجهادَ، وَ لي والدةٌ تَكْرَهُ ذلك ...فقال له النبيُّ (صلّي الله عليه و آله): اِرْجِعْ فَكُنْ مَعَ والدتِكَ، فوالّذي بعثني بالحقِّ نبيًّا لَاُنسُها بك ليلةً خيرٌ من جهادِكَ في سبيل اللّه سنَةً)1

«مردي نزد پيامبر آمد و گفت من جوانى پر نشاط (و قدرتمند) هستم، و جهاد را دوست دارم؛ ليكن مادرى دارم

كه جهاد را خوش ندارد. پيامبر (صلّي الله عليه و آله) فرمود: بازگرد و نزد مادرت بمان سوگند به خدايي كه مرا به پيامبرى برانگيخت، يك شب دركنار مادر بودن براى تو، از يك سال جهاد در راه خدا بهتر است ».

7. فرشته ي وحى و زنان

فرشته وحي (جبرئيل (عليه السّلام))، همواره نسبت به زنان سفارش مي كرده است. اين موضوع در سخن پيامبر (صلّي الله عليه و آله) آمده است:

پيامبر(صلّي الله عليه و آله): ما زالَ جبرئيلُ يُوصيني بالمرئةِ حتّي ظَنَنْتُ أًنهُ لاينبغي طَلاقُها اِلاّ من فاحِشةٍ مبَيِّنةٍ».2 1- كا في 2/ 163، بحارالانوار 71/ 59.

2- عدة الداعي/ 62. بحارالانوا ر 103/253.

«همواره جبرئيل (و هرگاه با پيام الهى فرود مى آمد) مرا نسبت به زنان سفارش مى كرد؛ بدان سان كه پنداشتم طلاق،زن (اصلاً) جايز نيست مگر با جرم وگناهى آشكار و ثابت شده».

تعبير ((ما زال: همواره « بسيار گوياست. يعني فرشته ي وحي هر گاه با پيامي فرود مى آمد، نسبت به زنان سفارش مي كرد و از آنان جانبداري مي نمود و پيامبر را بدين موضوع حياتي تذكر مي داد؛ بدان پايه كه جا داشت پيامبر بزرگوار بپندارد كه زن از چنان حقوقي برخوردار است كه طلاق او جايز نيست، مگر در صورتي كه خلافي از او سر زند. اين نيز جانبداري بيش از حقوق است.

8 .معيار برترى

معيار برتري و ارزش و نزديكي به مقام والاي پيامبر (صلّي الله عليه و آله) در آخرت، نيكي به زنان و همسران است.

پيامبر(صلّي الله عليه و آله): «اَقْرَبُكُمْ مِنّي مجلِساً يومَ القيامة-. خيرُكُمْ لِاَهْلِهِ ».1

«نزديكترين شما به جايگاه من در روز رستخيز، كسانيند كه با همسرا نشان بهتر (و انساني تر) رفتاركنند.».

پيامبر(صلّي الله عليه و آله): «اَحْسَنُ الناس ايماناً- الطَفُهُمْ بِاَهلِه و اَنَا اَلطَفُكُمْ بِاَهْلي ».2

«بهترين مردم در دين باوري ...كسانى هستند كه نسبت به همسرانشان مهربانتر باشند و من از همه ي شما نسبت به خانواده ام مهربانترم ».

1

و 2- وسا ئل الشيعه 8/507.

اين روش پيامبر، معيار برتري و ارزشي اسلامي است.

9. پاداش بزرگ

در تعاليمي دستور اكيد داده شده است، و همچنين وعده ي پاداشهاي بزرگ اخروي، به كساني كه بر اذيت و بداخلاقي و بدرفتاري زنان شكيب ورزند، و به انتقامجويي يا آزاررساني، روي نكنند، و كانون خانواده را با طلاق از هم نپاشند.

پيامبر(صلّي الله عليه و آله) به روايت امام صادق (عليه السّلام): «و من صبرَ علي خلقِ امرأةٍ سيّئَةِ الخُلْقِ واحتَسَبَ في ذلكَ الاجْرَ اعطاه اللهُ ثوابَ الشاكرينَ».1

آن كه بر خصلتهاى زنى كه بداخلاق است، شكيب آورد، به نيّت پاداش الهى، خداوند ثواب شاكران را به او ببخشايد».

نيز امام علي (عليه السّلام)، در خطبه اي كه از برخي ناهنجاريهاي رفتاري و گفتاري و پنداري برخي از زنان، سخن مي گويد، بر سازش و مدارا با آنان تأكيد مي كند، از اين كلام در پيشينه ي اين نوشتار، ياد كرديم، در اين جا فراز موردنظر را ديگر بار مي آوريم:

امام علي (عليه السّلام): «... فَدَارُوهُنَّ علي كلِّ حالٍ وَ اَحْسِنوا لَهُنَّ المَقالَ، لَعَلَّهُنَّ يُحَسِنَّ الْفِعالَ ».2

« (با همه ي كژي و ناهنجارى كه در رفتار برخى زنان است- به خاطر مسائل تربيتي و محيطى-)...با آنان سازگاري كنيد و با ايشان گفتارى

1- وسائل الشيعه 7/124.

2- وسا ئل الشيعه7/130.

نيك داشته باشيد؛ شايد كه آنان (در پرتو برخوردهاي درست و انسانى به خود آيند و دگوگون شوند و) روش خويش را انسانى و نيك سازند».

مي نگريد كه حتّي در برابر كجرفتاران و زشت سيرتان از زنان دستور مدارا، نرمش و رفتار انساني داده مي شود؛ نه انتقام جويي و پرخاشگري و اِعمال خشونت عليه آنان.

نيز از تعليم والاي علوي روشن مي گردد كه معيارهاي تربيتي و اخلاقي و برخوردهاي انساني، عامل تربيت است، و اين نكته اي ظريف در روابط خانوادگي است كه با برخورد منطقي و گفتار نيك، مردها زنانشان را تربيت كنند و به اصلاح اخلاقي آنان بپردازند نه با ابزار پرخاشگري و خشونت و...

10.احساس هنرى زنان

مردان بايد احساس هنري و زيبايي شناسي زن را محترم شمارند، و احساس و سليقه ي خويش را بر آنان تحميل نكنند، يا ذوق و احساس هنري خود را در زندگي مشترك خانوادگي معيار و ملاك قرار ندهند. ثقة الاسلام كليني (رحمت الله عليه) در كتاب كافى 1باب ((آرايش و زينت « حديثي

را از امام باقر (عليه السّلام) مي آورد، درباره ي شيوه ي رفتار حضرت امام حسين (عليه السّلام) با همسرشان، كه بسيار آموزنده است و بيانگر همين موضوع مي باشد. اكنون متن حديث:

1-كافى 6/476.

امام باقر(عليه السّلام): «دَخَلَ قومٌ علي الحسين بنِ عليٍّ ، فقالوا: يابن رسول اللّه نَري في منزلِكَ اشياءَ نَكْرَهُه_ا، وَ اِذا في منزلِهِ بُسُط و نَمارِقُ. فقال (عليه السّلام): اِنَّنا نَتزوّجُ النساءَ فنُعْطيِهنَّ مُهُورَهُنّ فَيَشْتَرينَ ما شِئْنَ، ليس لَنا مِنْهُ شي ءُ »1

«گروهى به منزل امام حسين (عليه السّلام) آمدند وگفتند:فرزند پيامبر! در خانه ي شما چيزهايى مى بينيم كه آن را خوش نداريم؟- در منزل امام فرشها و بالشهايى ديده مى شد- امام حسين (عليه السّلام) در پاسخ فرمود: ما آنگاه كه ازدواج كرديم مهريه ي زنان را به آنان مى پردازيم، و ايشان با كابين خويش هر چه دوست داشتند مى خرند، و ما در اين كارها دخالت نمى كنيم ».

روشن است كه

طبق معيارهاي مسلم اسلامي، اينگونه زندگيها و ذوق و سليقه ها، اسراف و مصرفگراييِ اشرافي نبوده است؛ زيرا كه اين حدِ ممنوع در شريعت است، و حدّ ممنوع براي كسي روا نيست. و تعبير: «بُسُط: فرشهاي ساده اي چون پلاس وگليم » نيز بيانگر همين حقيقت است.

پس از دوري از حدّ ممنوع، در رفتارها و گزينشهاي معقول و مشروع، معيار احساس و ذوق زنان است. آنان به هر نوع كه مي پسندند، و آن را زيبا و دوست داشتني احساس مي كنند، مي توانند خانه را آرايش و تزيين كنند. اين نهايت احترام به فكر و انديشه و ذوق و احساس زنان در خانواده هاست، و براستي هرگونه تحميل و مردمحوري را باطل مي كند.

1- مسند الامام الشهيد 3/ 245.

چه بسيار مي نگريم كه در اين گونه مسائل كه در خانواده ها پديد مي آيد، وكانون برخورد دو احساس و دو ذوق و هنر و زيبايي شناسي است، همواره احساس و سليقه ي مردان رعايت مي شود؛ كه اين معياري غيراسلامي است. چنان كه در زندگي خانوادگي امام حسين (عليه السّلام) ديديم. در مسائل تغذيه نيز بايد ذائقه و سليقه زنان و ديگر افراد خانواده رعايت شود، و مردان بايد احساس و ذائقه ي خويش را پيرو خواسته هاي همسرانشان قرار دهند. اين موضوع در تعليم والاي نبوي (صلّي الله عليه و آله) آمده است:

پيامبر(صلّي الله عليه و آله): ((المُؤمِنُ يأكُلُ بشهوةِ اهلِه، و المنافقُ يأكُلُ اهلُهُ بشهوتِه»1

«مؤمن به ميل همسرش غذا مى خورد، و منافق، همسرش به ميل او غذا مى خورد».

اين ملاك و معيار شناخت مؤمنان است كه از همسرانشان تبعيت

عاطفي دارند و ذوق و سليقه آنان را بر خود مقدّم مي دارند، و منافقان برعكسِ مؤمنان رفتار مي كنند و همسرانشان پيرو و تسليم خواسته هاي احساسي و عاطفي آنانند. آيا اينگونه چكادگرايي ها و ارج گزاريها در تفكّرات زن گرايانه ي غربي، وجود دارد؟ و آيا با اين اصالت و عمق از زنان جانبداري مي كنند؟

11. دوستى زنان و پايگاه ايمانى آن

امام صادق (عليه السّلام): «العبدُ كُلَّما ازدادَ للنساء حُبّاً ازدادَ في الايمانِ 1- بحارالانوار 62/ 291.

فضلاً»1

«انسان آنگاه كه زنان رابيشتر دوست داشته باشد ايمانش فزونى مى يابد».

نيز امام صادق (عليه السّلام) در سخن ديگري محبّت رهبران الهي را با محبت زنان همراه دانسته اند:

«كلّما اشتدَّلَنا حُبََّا اشتدَّللنساءحبّاً».

«هرچه ما را بيشتر دوست داشته باشد، زنان را نيز بيشتر دوست دارد».

ترديدي نيست كه با نكوهشهاي فراواني كه از شهوت بارگي و اصالت دادن به اميال جنسي شده است نيز تأكيد بر اين كه ازدواج براي هدفهاي شهواني نباشد، مقصود از اين گونه احاديث روشن مي گردد و محبتهاي انسانى و افزايش عواطف نسبت به زنان را ثابت مي كند. نيز نزديكي به مقام والاي پيامبر (صلّي الله عليه و آله) در آخرت، نيكي به زنان و همسران شمرده شده است:

پيامبر(صلّي الله عليه و آله): ((اقرَبُكُم مِنّي مجلساً يوم القيامة... خيرُكُم لِاهْلِه»2

«نزديكترين شما به جايگاه من در روز رستخيز، كسانيند كه با همسرانشان بهترو(انساني تر) رفتار كنند».

ياد كرديم كه رشد معرفت ديني به نوع رفتار با زنان بستگي دارد و خدمت و محبّت به زن زمينه اصلي اين رشد و تعالي است و چنان كه در

1- وسائل الشيعه 14/ 11.

2 و 2- وسائل الشيعه 8/507.

بند 8 همين بخش بازگو

كرديم پيامبر بزرگوار اسلام (عليه السّلام) در اوج تعالي اخلاقي، از همه ي امت نسبت به خانواده اش مهربانتر است و اين معيار و راه دين باوري و ايمان اسلامي است.1

تكامل دين نيز در گرو زن و ازدواج است. در تعاليم اسلامي، تكامل دين، در پرتو زندگي با زن و رابطه ي زناشويي، و پيوند همسري، ممكن دانسته شده است و ترك ارتباط زناشويي، عامل كاستي در دين و گرايشهاي غيراسلامي است 0 يعني گريز از جامعه و زندگي رهباني، كه زيستي ناسازگار با اسلام است. براي نمونه تنها به يك حديث اشاره مي شود:

پيامبر(صلّي الله عليه و آله)، به روايت امام صادق(عليه السّلام): «من تزوّج اَحْرَزَ نِصفَ د.ينِهِ.. فليتقِّ اللّهَ في النصفِ الاَخرِ... ».2

«آن كه ازدواج كند نيمى از دين خويش را حفظ كرده است، پس با پرهيزگارى نيمه ي ديگر را نگهدارد...».

در اين گونه تعاليم، تكامل دين در پرتو زندگي با زن و رابطه زناشويي ممكن دانسته شده، و ترك ازدواج عامل نقص وكاستي در دين و دين باوري شمرده شده است؛ و اين منزلتي والا و پايگاه ارزشي بلندي براي زنان است كه هيچ مكتب و قانوني به چكاد آن نمي رسد؛ زيرا كه زن نقش تكامل ايمان را برعهده دارد. و ايفاي اين نقش به دو صورت است:

1- در فصل8: بالاترين لذتها، نيز به موضوع دوستى زنان نگريستيم نه از اين ديدگاه، بلكه از ديدگاه فلسفة لذت و كامجوييهاى حلال در اسلام.

2- كافى 5/329.

1. يا زن نقش تكامل ايمان مرد را برعهده دارد.

2. و يا نفس رابطه زناشويي و پيوند همسري عامل تكامل و حفظ دين و عقيده است. در هر

دو صورت، ارزش زن و نقش حياتي او در استوارسازي مباني عقيدتي و باورهاي ديني در دل و روان جوانان را روشن مي سازد.

12.نيمى از پاداش شهيدان

نوع كارها و تلاشهاي انساني داراي مراتب و درجاتي از ارزش است

و پاداش هر كار نيز بستگي به ارزش آن دارد. بالاترين ارزشها و درجات از آنِ فداكاري شهيدان است، كمتر كار و عملي ارزشي برابر با نيمي از فداكاري شهيد را دارد. در سخني پيامبر (صلّي الله عليه و آله) چنين منزلتي را براي كارهاي زنان در خانه قرار داده است:

پيامبر(صلّي الله عليه و آله): ((جاء رجلٌ الي رسول اللهِ (صلّي الله عليه و آله) فقال: اِنَّ لي زوجةًاذا دَخَلْتُ تَلَقَّتْني، و اِذا خَرَجْتُ شَيَّعَتْني، و إذا ا زَأتْني مَهْموماً قالَت لي: ما يُهِمُّكَ اِنْ كُنتَ تَهْتَمَّ لِرِزْقِكَ فَقَد تكفَّلَ لَكَ غَيْرُكَ، و اِن كُنْتَ تَهْتَمُّ لِاَمْرِ آخِرَتِكَ فزادَكَ اللّهُ هُمّا. فقال رسول الله (صلّي الله عليه و آله): اِنّ للّه عمّالاً وَ هذهِ مِنْ عُمّالِهِ، لَها نِصْفُ اَجْرِ الشهيد».1

«مردي نزد پيامبر آمد وگفت: همسرى دارم، آن گاه كه به خانه مي روم، به استقبالم مى آيد، و هر گاه بيرون مى روم مرا بدرقه مى كند، و آن گاه كه اندوهگينم مي بيند مى گويد: چه چيز تو را غمگين ساخته

1- وسائل الشيعه 14/17.

است؟ اگر براي هزينه ي زندگي اندوهگينى، بدان؟ كه رزق تو در دست غير تو است، و اگر براي آخرت اندوه داري، خداوند بر اندوهت

بيفزايد. پيامبر فرمود- خداي را كارگراني است و همسر تو از همان كارگران است. اين زن نيمى از پاداش شهيدان را دارد».

كار زن در خانه و رفتار صميمي او با همسرش، كار

براي خدا و كارگري خدا شمرده شده است و ارزشِ نيمي از فداكاري شهيدان را دارد و اين منزلتي است فراتر از حق و حقوقهاي قانوني.

در اين ارزيابي شتابزده و در فراخور يك رساله، به همين چند موضوع بسنده مي كنيم وگرنه از اين دست جانبداريها و ارج نهادن نسبت به مقام زن و دفاع از حقوق او در تعاليم اسلامي بسيار است در سطور پاياني نخست حديثي از پيامبر بزرگوار (صلّي الله عليه و آله) را يادآور مي شويم:

پيامبر(صلّي الله عليه و آله) به روايت امام صادق (عليه السّلام): «اُتِِيَ رَسولُ اللّهِ فَقيلُ لَهُ: اِنَّ سَعْدَ بْنَ معاذٍ قد ماتَ، فقال رسول اللّه (صلّي الله عليه و آله) و قام اصحابُهُ مَعَه، فَاَمْرَ بِغُسْلِ سعدٍ و هوقائِم عَلي عِضادةِ البابِ، فلمّا اَنْ حنّط و كُفِّنَ و حُمِلَ علي سريرِه، تَبِعَهُ رسولُ اللّه (صلّي الله عليه و آله) بلاحِذاءٍ ولارِداءٍ ثُمَّ كَانَ يَأخُذْ يَمْنَةُ السريرِ مَرَّةً وَ يَسْرَةَ السريرِ مَرَّةً، حَتّي انتهي بِهِ اِلَي الْقَبْرِ، فَنَزَلَ رسولُ الله (صلّي الله عليه و آله) حتّي لحًده و سوّي اللَّبَنَ عَليه، و جعل يقولُ: ناوِلُوني حجراً، ناوِلوني تُراباً رَطْباً، يَسدُّ به ما بينَ اللَبِنَ، فَلَمّا فَرِغَ وحَثَا الترابَ عليه و سوّي قبرَهُ، قال رسول اللّه (صلّي الله عليه و آله): اِنّي لَاَعْلَم آنَّهُ سَيَبْلي وَ يَصِلُ البِلي اِليه، ولكنّ اللهُ يُحِبُّ عَبدا ًاِذا عَمِلَ عَمَلاً اَحْكَمَهُ، فَلمّا اَن سوّي التربةَ عليه قالت اُمُّ سعد: يا سعدُ هنيئاً لَكَ الجنّةُ. فقال رسول اللّه (صلّي الله عليه و آله)): يا اُمَّ سعدٍ مَه، لاتَجْزِمي عَلي رَبِّكَ، فَاِنّ سعداً قَدْ اَصابَتْهُ ضَمَّةٌ . قال فرجع رسول اللّه(صلّي الله عليه و

آله) و رجع الناسُ، فقالوا له: يا رسول اللّه لقد رأيناكَ صنعتَ علي سعدِ ما لَم تَصْنَعْهُ عَلي احدٍ ، اِنَّكَ تَبَعْتَ جنازَتَهَ بلارداءٍ ولاخِذاء.. امرتَ بغسلِهِ وصلّيت علي جنازتِه و لَحَّدْتَهُ في قبرِه. ثُمّ قلتَ: اِنَّ سعداً قد اَصابَتْهُ صمَّة:... فقال (صلّي الله عليه و آله): نَعَم اِنَّهُ كانَ في خُلْقِهِ مَعَ اَهْلِهِ سُوءٌ».1

«به پيامبر خبر دادند كه سعدبن معاد درگذشت. (با شنيدن اين خبر) پيامبر بپاخاست و اصحاب نيز برخاستند (و به خانه ي سعد رفتند).

پيامبر به چارچوب درِ خانه تكيه داده بود، و دستور داد كه او را غسل دهند. چون او را حُنوط زدند وكفن كردند و بر تابوت نهادند، پيامبر

در پى جنازه روان گشت، با پاي برهنه و بدون عبا. و (درتشييع) گاه از راست جنازه مى گرفت وگاه از چپ، تا جنازه به محل گور رسيد.

پيامبر نزديك قبر آمد، و (خود) او را درگور نهاد، و خشت بر آن چيد و (درهنگام ساختن گور) پياپى مى گفت: سنگ بدهيد، گِل

بدهيد و با گِلها (كه در ميان آجرها مى نهاد) آنها را محكم مى كرد. چون (كار ساختن گور) پايان يافت، و خاك بر آن پاشيد و قبررا

هموار ساخت پيامبر فرمود: مى دانم كه اين گور فرسوده مى گردد و فرو مى پاشد؛ ليكن خداوند بنده اي را دوست دارد كه چون كاري

انجام دهد، آن را درست و استوار به انجام رساند... در اين هنگام مادر سعد گفت:سعد!بهشت گوارايت باد. پيامبر گفت:

ا- بحارالانوار 6/ 220، به نقل از علل الشرائع وامالى شيخ طوسى.

مادر سعد ساكت باش، چنين بر پروردگار خود قطعى مگير؛ زيرا كه گور سعد را بفشرد... سپس پيامبر

بازگشت و مرد مان نيز بازگشتند، و

(در راه بازگشت) به پيامبرگفتند: يا رسول الله نگريستيم كه با سعد رفتاري كردى كه با هيچ كس چنين نكردي او را تشييع كردي در

حالى كه پا برهنه بودى و عبا بر دوش نداشتى، به غسل او فرمان دادي و بر جنازه اش نماز گزاردى و او را در گور نهادى! سپس فرمودي

كه قبر او را بفشرد؟ پيامبر (صلّي الله عليه و آله)) فرمود: آري (چنين است كه گفتم): زيرا كه سعد با خانواده اش بداخلاق بود.»

ترديدي نيست كه سعد با اين همه بزرگداشت و احترامِ پيامبر نسبت به او، انساني خلافكار، نافرمان، ظالم و قانون شكن نبوده و حق و حقوق واجب زن را ناديده نمي گرفته است. اگر چنين بود بيگمان پيامبر (صلّي الله عليه و آله) با او چنين رفتاري نمي كرد و حتّي كمتر از اين حد نيز او را پاس نمي داشت. پس اين همه احترام و بزرگداشت براي اين است كه او مسلماني درستكار بوده است و حق و حقوق افراد و خانواده و جامعه را كاملاً رعايت مي كرده است. اين موضوع هيچ گونه ترديدي ندارد. در اين سخن پيامبر (صلّي الله عليه و آله)) موضوعي برتر و بالاتر از حق و حقوق زن و شوهري مطرح است و آن رعايت ارزشهاي اخلاقي درباره زن است، و چون اخلاق داخلي سعد بدان سان كه بايد نبوده است و با همسر و در خانواده خوشرويي و چهره اي گشاده نداشته است، دچار فشار قبر مى گردد. اين ملاكها و معيارها با اين همه ظرافت و عظمت و اصالت، در هيچ مكتبي نسبت

به زن ارائه نشده است.

در پايان مناسب است سخني والا و ارزشمند از شيخ صدوق(رحمت الله عليه)، حديث شناس بزرگ را بازگو كنم؛ كسي كه گستره ي دانش و ژرفايي درك و دريافت اسلامي او بر هيچ انديشمندي پوشيده نيست، نيز نزديكي او به دوران امامان (عليهم السّلام) به گفته اش اعتبار افزونتري مي بخشد. شيخ صدوق در تبيين و تشريح معيارها و ضوابط در مذهب شيعه، مسائلي را مي شمارد، از آن جمله مي گويد: (... و مِنْ شَرائِطِ الاماميّةِ... اليقينُ... و اَداءُ الامانَةِ اِلي البِرَّ والفاجرِ... و الاِحسانُ اِلي النساء...».1

«از ويژگيها و شرايط شيعه بودن ، يقين در دين باوري... امانتدارى نسبت به بدان و نيكان... و احسان و نيكى نسبت به زنان است ».

آنان كه مدعي تشيِّع وگرايش به مباني عقيدتي شيعه اند، بايد اينچنين باشند و با زنان روابطي بدين گونه ها داشته باشند.

ا- بحارالا نوار 10/ 405.

انتخاب نام

الف

اخ_گر

پاره آتش

اردشير

يكي از شخ_صيتهاي شاه_نامه

اردلان

نام هاي پسرانه ايراني

اردوان

يكي از شخ_صيت هاي شاه_نامه

ارژنگ

يكي از شخ_صيت هاي شاه_نامه

ارسلان

شير

ارشيا

تخ_ت

اسفنديار

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

اشكان

بنيانگذار سلسله اشكانيان

افشار

شريك، معاون، رفيق

افشين

نام سردار ايراني

اميد

آرزو

امير

شاه

انوش

جاودان

انوشيروان

نام يكي از پادشاهان ايراني در زمان ساسانيان

اورنگ

ادراك

ايرج

نام يكي از شخصيتهاي شاهنامه

اختر

ستاره، نام گلي

ارانوس

سياره ارانوس

ارغوان

نام درختي كه گل و شكوفه سرخ رنگ مي دهد

اركيده

رنگ ارغواني روشن، نام گلي

ارمغان

هديه

افسار

تاج

افسانه

افسانه

افسون

طلسم و جادو

افشان

پاشيدن

الناز

اسامي تركي براي نامگذاري دختران

انوشه

خوشبخت

ايران

نام كشور ايران

ايران دخت

دختر ايران

آ

آب_تين

يكي از شخ_صيت هاي شاه_نامه، پدر فريدون

آت_ش

آت_ش

آذين

نام فرمانده لشگر بابك خ_رمدين، ت_زي_ين و آرايش

آراد

نام فرشته اي

آرام

ساكت

آرتان

نام پدر زن داريوش كب_ير

آرش

يكي از په_لوانان سن_تي ايران

آرشام

بسيار نيرومند، پدر بزرگ داريوش كب_ير

آرمان

ه_دف

آرمين

يكي از شخ_صيت هاي شاه_نامه

آريا

نام باستاني ايران

آريامنش

داراي خلق و خوي آريايي، نام پسر داريوش

آريانا

منسوب به نژاد و قوم آرين يا آريايي

آرين

مربوط به نژاد آريا

آزاد

آزاد

آويژه

خاص و خالص،پاك و پاكيزه

آبنوس

آبگينه

آتوسا

نام يك شاهزاده ايراني

آذر

آتش، نهمين ماه ايراني

آذرافروز

نام پسر مهرنوش پسر اسفنديار

آذرخش

صاعقه، نام روز نهم از ماه آذر

آذرگون

نام گلي است برنگ سرخ

آذرنوش

پاكدين

آراد

اسم يك فرشته

آرزو

آرزو

آزاده

آزاد، رها

آزيتا

نام يك شاهزاده ايراني

آزين

زينت آلات

آسا

مانند

آفرين

تشويق

آلاله

نام گلي

آناهيتا

الهه آب

آوا

صدا

آويزه

آويز

آهو

آهو

ب

بابك

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

باربد

نام نوازنده نامي دربار خسرو پرويز

بامداد

آغاز صبح

بامشاد

نام نوازنده نامي دوران ساسانيان

بامين

اسم پسر

برديا

نام يك شاهزاده(برادر كمبودجيه پسر كوروش)ر

برسام

يكي از سرداران يزدگرد ساساني

برنا

جوان

بروز

بلند بالا، نام پسر سهراب

برزن

نام پهلوان ايراني، نام پسر گرشاسب

بزرگمهر

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

به آئين

به دين

بهبد

نگهبان

بهراد

اسم پسر

بهرام

مريخ، يكي از شخصيتهاي شاهنامه

بهرنگ

رنگ نيك

بهروز

روز خوب و نيك

بهزاد

كسي كه به نيكي زاده شده

بهمن

يازدهمين ماه ايراني، نام يكي از شخصيت هاي شاهنامه

بهمنش

داراي مش و كردار شايسته

بهنام

مشهور

بهنود

نام شاهان هند

بيژن

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

بانو

خانم، متشخص، زن مجرد

بلور

كريستال

بنفشه

گل بنفشه

بوبك

دختر و دوشيزه هدهد، نام مرغ حضرت سليمان

بوسه

بوس، بوسيدن

بهار

فصل بهار

بهارك

بهار كوچك

بهاره

آورنده بهار

بهناز

بهترين ناز

بهرخ

بهترين صورت

بيتا

منحصر بفرد

پ

پارسا

ايراني، مقدس

پاشا

نامي آذري به معناي پروردگار

پرشان

رزمجو

پرويز

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

پرهام

نام يك پيامبر

پژمان

نام پسري است

پوريا

نام پسري است

پويا

جستجو، جويا

پوژمان

آرزو

پولاد

نام يكي از پهلوانان ايراني در زمان كيقباد

پهلبد

آهنگساز دوران خسرو پرويز ساساني

پيام

پيام

پيروز

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

پيروزان

نام برادر شاپور اول

پيمان

قبول

پديده

پديده، چيز جديد

پرستو

اسم يك پرنده

پرند

ابريشم

پري

پري

پري رو

داراي صورتي همچون پري

پريا

جمع پري

پريچهر

داراي صورتي همچون پري

پريزاد

زاده پري

پريسا

مانند پري

پريوش

داراي صورتي همچون پري

پرتو

پرتو

پروانه

پروانه

پروين

نام يك صور فلكي

پگاه

سپيده دم

پوپك

نوعي پرنده

پوران

موفق

پوران دخت

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

پوري

موفق

پونه

نام گلي

پيمانه

جام شراب

پيوند

ارتباط

ت

تورج

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

تهماسب

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

تهمورث

نام يكي از شاهان ايراني

تيرداد

نام پسري است

تيمور

نام پسري است

تارا

ستاره

ترانه

آهنگ، نغمه

ترسا

مسيحي

توران

نام كشور دشمن ايران در شاهنامه

توكا

نوعي پرنده

تهمينه

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

تينا

سفال

ث

ثريا

نام يك صور فلكي

ج

جوانه

جوان، گل جوانه

جاويد

ابدي

جمشيد

نام شاهي باستاني، يكي از شخصيت هاي شاهنامه

جهاندار

دارنده جهان

جهانشاه

شاه جهان

جهانگير

فاتح جهان

چ

چليپا

نام نرم افزار خطاطي است.

ح

حامي

مدافع

خ

خاطره

ياد، يادگاري

خندان

خندان

خجسته

نام دختري است.

خورشيد

آفتاب

خداداد

هديه اي از طرف خدا

خسرو

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

خشايار

نام يكي از شاهان هخامنشي

د

دري

ستاره اي درخشان كه مانند گوهر مي درخشد

دلارام

آرام دل

دلبر

مليح، خوش قلب

دلكش

جذاب

دريا

دريا

دنيا

جهان

داديه

زني است كه بچه را نگهداري و شير مي دهد.

دارا

ثروتمند، يكي از شخصيتهاي شاهنامه

داراب

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

داريوش

نام يكي از شاهان هخامنشي

دانوش

اسم پسري است.

ر

رامش

آرامش

رسا

پرمعني

ركسانه

روشنايي، نام شاهزاده ايراني كه اسكندر بخاطر او تخت جمشيد را نابود كرد

روان

روح، روان

رودابه

يك از شخصيت هاي شاهنامه، مادر رستم

روشنك

نور كوچك

رها

آزاد

ريما

نام پسري است.

رامبد

نام پسري است.

رامين

نام پسري است.

رامتين

نوازنده معروف زمان ساسانيان

رخشان

درخشان

رستان

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

روزبه

نام پسري است.

ز

زري

حرير، زربافت

زرين

طلايي

زرين دخت

دختر طلايي

زويا

نام دخاري است.

زهره

سياره زهره(ونوس)ر

زيبا

زيبا، قشنگ

زال

يكي از شخصيتهاي شاهنامه ( پدر رستم )ر

زامياد

نام گروه صنعتي مي باشد.

زرتشت

نام يك پيامبر

زند

نام پسري است.

ژ

ژاله

شبنم

ژيلا

نام دختري است.

س

سارا

نام دختري است.

ساغر

جام شراب

سالومه

نام دختري است.

ساناز

نام گلي

سايه

سايه

سپيده

نور اول صبح

ستاره

ستاره

سروناز

زن زيبا، درخت سروناز

سمن

ياسمن

سميلا

نام دختري است.

سميرا

نام دختري است.

سنا

نام دختري است.

سودابه

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

سوري

رز قرمز

سوزان

شعله ور، درحال سوختن

سوسن

نام گلي

سوگند

قسم خوردن

سپتا

نام دختري است.

سيما

صورت، رخ

سيمين

نقره اي

ساسان

بنيانگذار عهد ساساني

سالار

رهبر

سام

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

سامان

خانه، سامان

سامي

بالا مقام

سپهر

آسمان

سروش

نام پسري است.

سنجر

شاهزاده

سهراب

يكي از شخصيت هاي شاهنامه ( فرزند رستم )

سيامك

مرد سياه مو

سياوش

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

ش

شادان

شاد

شادي

شادي، خوشحالي

شاهين

سلطنتي

شبنم

شبنم(ژاله)

شراره

جرقه

شروين

نام پسري است.

شعله

شعله، آتش

شكوفه

شكوفه

شكوه

جلال، زرق و برق

شوكا

نوعي آهو

شهربانو

بانوي شهر

شهرزاد

زاده شهر

شهرناز

عشق شهر

شهزاده

شاهزاده

شهلا

زن سياه چشم

شهناز

عشق شاه

شيدا

نام دختري است.

شيده

آفتاب، درخشان

شيرين

ظريف، شيرين

شيرين بانو

زن شيرين و حساس

شيفته

افسون شده

شيما

نام دختري است.

شيوا

فريبا

شاپور

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

شاهرخ

صورت شاه

شاهكام

خواست شاه

شاهين

باز ( پرنده اي كوچكتر از عقاب )

شايا

سزاوار

شايان

سزاوار

شروين

نام پسري است.

شهاب

ستاره دنباله دار

شهباز

شاهين دربار

شهرام

نام پادشاهي

شهرداد

هديه شهر

شهروز

رودي بزرگ

شهريار

شاه

شهيار

دوست شاه

ص

صدف

نام جانور دريائي است.

صهبا

شراب

طاهره

پاك، خالص

طلا

طلا فلزي گرانبها است.

ع

عسل

عسل

عماد

اعتماد

غ

غزال

آهوي كوهي

غزاله

آهوي كوهي

غمزه

طنازي

غنچه

غنچه گل

ف

فرانك

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

فرحناز

خوشي

فرخنده

شاد

فرزانه

عاقل

فرشته

فرشته، پري

فرناز

عشوه گر

فرنگيس

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

فروزان

درخشان

فروزنده

درخشان

فروغ

روشني

فريبا

مليح

فريده

پرارزش

فرين

ستوده

فيروزه

فيروزه

فيلا

عاشق

فرامرز

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

فربد

راست

فرجاد

عالي

فرخ

شاد

فرخزاد

شاد به دنيا آمده

فرداد

نام پسري است.

فردوس

بهشت

فردين

نام پسري است.

فرزاد

تولد باشكوه

فرزام

سزاوار

فرزان

عاقل

فرزين

دانا

فرشاد

شاد

فرشيد

نام پسري است.

فرناز

بالا

فرود

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

فروهر

جوهر

فرهاد

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

فرهنگ

فرهنگ

فرهود

نام پسري است.

فريبرز

يكي از شحصيت هاي شاهنامه

فريد

منحصر بفرد

فريدون

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

فيروز

نام پسري است.

ق

قاصدك

گل قاصدك

قدسي

مقدس، فرشته

ك

كتايون

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

كيميا

ماده اي كه مس را به طلا تبديل مي كند

كامران

موفق

كامشاد

آرزوي شاد

كاميار

موفق

كسرا

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

كاوه

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

كاووس

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

كورس

نام پسري است.

كورش

بنيانگذار سلسله هخامنشي در ايران

كوشا

كوشنده، سخت كوش

كيا

شاه، مدافع، محافظ

كيان

شاهان

كيارش

نام پسري است.

كيانوش

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

كيخسرو

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

كيقباد

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

كيوان

جهان

كيومرث

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

گ

گردآفريد

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

گرديا

يكي از شخصيت هاي شاهنامه

گلاره

چشمان

گلبانو

گل فصل بهار

گلبهار

نام دختري است.

گلپري

نام دختري است.

گلشن

باغ گل

گلنار

گل انار، به زيبايي گل

گلنسا

نام دختري است.

گلي

رنگ قرمز گل رز

گيتا

نوعي آهنگ

گيتي

جهان، دنيا

گيسو

موي سر

گباد

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

گشتاسب

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

گودرز

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

گيو

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

ل

لادن

نام گلي

لاله

گل لاله

ليدا

نام دختري است.

ليلا

شبانه

ليلي

نام گلي

م

مانا

مانند

ماندانا

نام يك شاهزاده

ماني

نقاشي كه خود را پيامبر معرفي كرد

ماهدخت

وجوه ماه

ماهرخ

كسي كه صورتش مانند ماه باشد

مرجان

مرجان

مرجانه

مرجان

مرمر

مرمر

ملكه

ملكه

منيژه

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

مرواريد

مرواريد

مريم

گل مريم

مژده

خبر خوش

مژگان

مژه ها

مستانه

مست

ميشا
مونا

نام يك الهه

مهتا

مثال ماه

مهتاب

مثال ماه

مهر انگيز

مهر انگيز

مهرناز

نور آفتاب

مهرنوش
مهري

خورشيد، مهربان

مهسا

ماه، مهتاب

مهستي

درخت گل ياس

مهشيد
مهناز

نور ماه، شكوه ماه

مهنوش
مهوش

مثال ماه، زيبايي

مهين

دختر ماه

ميترا

نام يك الهه

مينا

مينا

مينو
مازيار
ماكان
ماني

نقاشي كه خود را پيامبر معرفي مي كرد

منوچهر

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

مهبد
مهراب

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

مهران

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

مهرداد

هديه آفتاب

مهرزاد

نوزاد آفتاب

مهرك

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

مهرنگ

رنگ آفتاب

مهيار

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

ميلاد

تولد

ن

نازآفرين

شوق آفرين

نازگل

گل زيبا

نازنين

خوش قلب

نازي

زيبا

نازيلا

زيبا

ناژين

نام يك درخت

ناهيد

ونوس، ستاره زهره

ندا

صدا

نرگس

نام گلي

نسترن

نام گلي

نسرين

رز وحشي

نغمه

ترانه، آهنگ

نگار

خوش قلب

نگاه

نگاه

نگين

سنگ روي انگشتر و جواهرات

نوا

نوا

نوش آفرين

شادي خلق

نوشين

شيرين

نهال

نهال

نيكو

خوب، زيبا

نيكي

خوبي

نيلوفر

نام گلي(زنبق آبي)

نيوشا

شنونده

نامدار

مشهور

نامور

مشهور

نريمان

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

نوري

روشنايي

نوشزاد

بشادي زائيده شده

نويد

خبر خوش

نميا

كوچك

نيوشاس

شنونده

و

وندا

آرزو

ويدا

آشكار

ورشاسب

نام پسري است.

ه

هديه

هديه

هستي

وجود

هما

پرنده اي افسانه اي

هنگامه

حيرت انگيز

هرمز

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

هوتن
هوشمند

دانا

هوشنگ

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

هوشيار

دانا

هومان

يكي از شخصيتهاي شاهنامه

هومن

نيك انديش

ي

ياس

گل ياس

ياسمن

گل ياس

يكتا

تنها، يگانه

يگانه

تنها، يگانه

يلدا

نام بلندترين شب سال

ياشار

نامي آذري - بمعني جاويد

معرفي كتاب

1- حقوق بيماران

تاليف دكتر آندرولا الفتريو، مترجم:آقاي مهدي تبريزي

اين كتاب به كوشش بنياد امور بيماريهاي خاص چاپ شده است،مروري جامع بر حقوق-بيماران دارد كه بر اساس فعاليتهاي سازمان مطرح بين المللي در حوزه بهداشت و سلا مت به ويژه بهداشت جهاني نگاشته شده است. نويسنده آگاهي هاي ارزنده اي درباره حقوق بيماران در سراسر جهان به خواننده مي دهد كه شامل سطح آگاهي مردم،قوانين حاكم بر حقوق بيماران و ميزان اجراي قوانين است.

2- آيين دادرسي مدني

تاليف آقاي دكتر بهرام بهرامي عضو هيات علمي دانشگاه و قاضي محترم ديوان عالي كشور

اين مجموعه ارزنده كه به چاپ نهم رسيده است و به كوشش انتشارات منتشر شده است مورد نياز قضات وكلا ي دادگستري و دانشجويان حقوق مي باشد از دكتر بهرام بهرامي تاكنون بيش از 20 جلد كتاب حقوقي چاپ شده است از جمله وكالت در حقوق ايران،مصر و فرانسه.مصوبات مجمع تشخيص مصلحت نظام. اجراي احكام كيفري- جدول ديات- عقد اجاره و... دكتر بهرامي از قضات فهيم و خادم دستگاه قضايي است و داراي قلمي شيوا مي باشد.علا قه مندان براي تهيه كتاب آيين دادرسي مدني مي توانند به انتشارات واقع در خيابان 12 فروردين نبش خيابان شهيد نظري شماره 38 تلفن 6414255 مراجعه فرمايند.

3- پيام آموزش

نشريه تخصصي، آموزشي و حقوقي

صاحب امتياز پيام آموزش معاونت آموزش قوه قضائيه و مديرمسئول و سردبير آن آقاي محمد مصدق است. اين نشريه با انتشار خود خدمات ارزشمندي به جامعه حقوقي كشور نموده است و حاوي مقالا ت ارزنده علمي و كاربردي است و تاكنون در حدود نزديك به 30 شماره از آن چاپ شده است تلفن و دورنويس مجله پيام آموزش 88919462 است.

4- كتاب كيفرشناسي

تاليف آقاي دكتر جاويد صلا حي، عضو هيات علمي دانشگاههاي خراسان نشر ميزان- چاپ اول بهار 1386

اين كتاب شامل 368 صفحه مي باشد و در مورد كليات كيفرشناسي- اهداف سنتي مجازاتها- هدف ارعابي و اصلا حي مجازاتها- اهداف و ويژگيهاي كيفر در اسلا م-پيشگيري از جرم- انواع اقدامات تاميني- تشكيل پرونده شخصيت براي مجرمان و دهها موضوع جالب ديگر بحث كرده است.

دكتر جاويد صلا حي متولد 1316 خورشيدي در شهرستان گرگان است در سال 1340 ليسانس قضايي از دانشگاه تهران دريافت كرد و دوره فوق ليسانس و دكتراي حقوق جزا را به مدت 5 سال در دانشگاه معتبر طي كرد. در سال 1358 مجددا به فرانسه عزيمت كرد و پس از 5 سال دكتراي علوم كيفري،گرايش جرم شناسي را در دانشگاه با درجه ممتاز طي كرد. كتاب بزهكاري اطفال و نوجوانان از ديگر آثار ايشان در 2 جلد است از ايشان مقالا ت متعدد حقوقي و اجتماعي در نشريات چاپ شده است.

5- حقوق جزا مسئوليت كيفري

موضوع: حقوقي - فقه و احكام - دانشگاهي

نويسنده: محمد صالح وليدي

ناشر: اميركبير

نوبت چاپ: سوم

تعداد صفحات: 188 صفحه

تيراژ: 1500 نسخه

قطع: رقعي

قيمت: 10000 ريال

در كتاب فوق ابتدا مفاهيم لغوي و كلي و مختصات قرآني مسئوليت و جنبه هاي اخلاقي اجتماعي و مفهوم مسئوليت كيفري و تفاوت هاي آن با مسئوليت مدني توضيح داده شده است . در قسمت بعدي كتاب مطالبي در رابطه با مباني مسئوليت كيفري كه در آن تعريف مباني و نظريات طرفداران مكاتب مختلف حقوق جزا ، همچون ، مكتب كلاسيك ، نئو كلاسيك ، تحقيقي و ... مي باشد به رشته تحرير در آمده است . همچنين در پايان اين اثر به علل عدم مسئوليت كيفري

و مسئوليت كيفري ناشي از عمل ديگري و مسئوليت كيفري اشخاص حقوقي و ... نيز اشاره اي گرديده است .

6- حقوق جزاي اختصاصي جرايم عليه عفت و اخلاق عمومي

موضوع: حقوقي - دانشگاهي

نويسنده: محمد صالح وليدي

ناشر: اميركبير

نوبت چاپ: سوم

تعداد صفحات: 412 صفحه

تيراژ: 1500 نسخه

قطع: وزيري

قيمت: 42000 ريال

اثر درباره بررسي قوانين جرايم اجتماعي در زمينه اخلاق عمومي است . نويسنده كه استاد و مدرس دانشگاه درباره حقوق اختصاصي و عمومي است در اين كتاب با استناد به قوانين عمومي موضوعي كشور و شرح مقدس اسلام و جرايم رويداده به نقد و بررسي و تشريح موضوع پرداخته است .

7- حقوق جزاي اختصاصي

موضوع: حقوقي - فقه و احكام - دانشگاهي

نويسنده: محمد صالح وليدي

ناشر: اميركبير

نوبت چاپ: نهم

تعداد صفحات: 1312 صفحه

تيراژ: 1500 نسخه

قطع: وزيري

قيمت: 122000 ريال

كتابهاي فوق كوششي است مقدماتي در جهت بررسي و تبيين احكام برخي از جرايم در قوانين مدون جمهوري اسلامي ، بر اساس برنامه مصوب ستاد انقلاب فرهنگي ، تحت عنوان حقوق جزاي اختصاصي ، اين اثر براي تدريس در دوره كارشناسي رشته حقوق قضايي فراهم شده است .

8- اعترافات يك نت وركر

موضوع: اطلاعات عمومي - حقوقي

نويسنده: فرشيد رابطيان

ناشر: نسل نوانديش

نوبت چاپ: اول

تعداد صفحات: 304 صفحه

تيراژ: 2000 نسخه

قطع: رقعي

قيمت: 56000 ريال

اعترافات يك نت وركر

قوانين بين المللي شركت هاي چند سطحي و پيامدهاي مخرب فعاليت اين شركت ها در دنيا و ايران

نقد و بررسي فعاليت شركت هاي هرمي

قوانين بين المللي شركت هاي چند سطحي و پيامدهاي مخرب فعاليت اين شركت ها در دنيا و ايران. كتابي در نقد و بررسي فعاليت شركت هاي هرمي. آيا از تاريخچه ي نت ورك ماركتينگ اطلاعات داريد؟ آيا نت ورك ماركتينگ در اروپا و امريكا آزاد است؟ آيا از تاريخ فعاليت اين شركت ها در دنيا اطلاعات داريد؟ گلدكوئست از كجا آمده است؟ آيا QI همان گلد كوئست است؟ آيا فعاليت گلد كويست در چهارچوب قوانين بين المللي است؟ آيا با ترفندهاي جديد كساني كه در اين شركت ها فعاليت مي كنند آشنا هستيد؟ ... و صدها سوال ديگر را در اين كتاب بخوانيد.

9- خانواده از رؤياي عشق تا واقعيت قانون

موضوع: حقوقي - خانواده

نويسنده: مهدي قرائتي

ناشر: پرتو خورشيد

نوبت چاپ: اول

تعداد صفحات: 408 صفحه

تيراژ: 1500 نسخه

قطع: وزيري

قيمت: 55000 ريال

خانواده

از رؤياي عشق تا واقعيت قانون

فرهنگ به مثابه محور معنوي ساختار اجتماعي و بافت خانوادگي در صورتي منطبق با ظرفيت هاي اخلاقي ديني و سنتي در يك محيط باشد و از طرفي قابليت سازگاري و انعطاف با تحولات مادي را پيدا كند.

10- حقوق والدين و فرزندان

موضوع: حقوقي - خانواده - اجتماعي

نويسنده: احمد صادقي اردستاني

ناشر: امام عصر

نوبت چاپ: اول

تعداد صفحات: 238 صفحه

تيراژ: 1000 نسخه

قطع: رقعي

قيمت: 25000 ريال

رعايت حقوق والدين و فرزندان وظيفه اجتناب ناپذيري است كه علاوه بر قضاوت وجدان و فطرت انساني اديان الهي و به خصوص آيين مقدس اسلام بر آن تاكيد فراون دارند.

كتاب حقوق والدين و فرزندان بر اساس آيات قرآن و بيانات پيشوايان اسلام وظايف مهم حقوقي كه نيازها و ضرورت هاي زندگي انساني اجتماعي است را در فصل هاي زير به بررسي گذاشته است.

براي فرزند دار شدن

آداب ولادت

نامگذاري فرزندان

شير دادن كودك

تربيت فرزندان

در برابر پدر

در برابر مادر

در برابر والدين

دختر داري

تامين آسايش خانواده

عصيان و عاق والدين

پدران روحاني

صله ارحام و رابطه خويشاوندي

11- تعليق در قراردادها

موضوع: فقه و احكام - حقوقي

نويسنده: سيد عسكري حسيني مقدم

ناشر: بوستان كتاب

نوبت چاپ: اول

تعداد صفحات: 318 صفحه

تيراژ: 1500 نسخه

قطع: وزيري

قيمت: 58000 ريال

اين كتاب با استناد به منابع حقوقي و فقهي اسلام، به تبيين احكام مربوط به قراردادها مي پردازد.

تعليق در اصطلاح فقهى و حقوقى به معناي تحقق عقد، وابسته و به شرط تحقق، وصف يا امر ديگرى است. اين موضوع يكى از مسائل جدى در فقه و حقوق است و فقيهان و اصوليان از جنبه هاى مختلفى به آن نگريسته اند كه در اين اثر به برخي از ديدگاه هاي آنها اشاره مي شود.

اثر حاضر با پژوهشى همه جانبه، موضوع مذكور را در دو بخش همراه با فصل هاى متعدد بررسي مي كند. بخش اول اين نوشتار به بيان مفاهيم، ماهيت و اعتبار تعليق و تنجيز اختصاص دارد و نويسنده در بخش دوم اثر خود، اقسام حكم، ادله بطلان و جواز تعليق در عقود و ايقاعات را عنوان كرده است.

12- اهداف و مباني مجازات

موضوع: فقه و احكام - حقوقي

نويسنده: حسين ابراهيم پورليالستاني

ناشر: بوستان كتاب

نوبت چاپ: اول

تعداد صفحات: 244 صفحه

تيراژ: 1500 نسخه

قطع: رقعي

قيمت: 42000 ريال

اين كتاب پژوهشي درباره ماهيت مجازات و چگونگي اجراي آن يعني راه ها، چاره انديشي ها و سنجش ميزان دستيابي به موفقيت ها در اين حوزه است.

نويسنده اين اثر، كاوش درباره چرايي مجازات را در دو حوزه «زيرساخت ها» و «دستاوردها و پيام ها» بررسي كرده كه رويكرد نخست به «مباني» اختصاص دارد و در رويكرد دوم از مبحث «اهداف»استفاده شده است.

نوشتار حاضر، هريك از اين دو قلمرو را در آينه اسلام و مكاتب كيفري حقوق جزا ارزيابي مي كند.

اين اثر داراي چهار فصل «كليات»، «مباني مجازات در مكاتب كيفري»، «اسلام و مباني مجازات» و «اهداف مجازات» است.

در

فصل اول، نويسنده توضيحاتي درباره مبنا، هدف و پيشينه مجازات مي دهد و بررسي مباني مجازات در مكاتب كلاسيك، نئوكلاسيك، تحققي و دفاع اجتماعي نوين، موضوعات در فصل دوم عنوان شده اند.

فصل بعدي، مباني پديده مجازات در اسلام را از دو ديدگاه «باورهاي ديني» و «مجازات هاي شرعي» بررسي كرده و در بخش مجازات هاي شرعي به مسائلي چون كيفرهاي ستاننده، حيات و كيفرهاي بدني پرداخته شده است. فصل آخر نيز به بحث هايي درباره اهداف مجازات توجه دارد.

نويسنده اين اثر از منابعي چون الاجرام، دفاع اجتماعي، رساله جرائم و مجازات ها، تاريخ انديشه هاي كيفري، وسائل الشيعه و اصول كافي بهره گرفته است.

13- مالكيت خصوصي در اسلام

موضوع: فقه و احكام - حقوقي

نويسنده: آيت الله محمد علي گرامي

ناشر: مشهور

نوبت چاپ: دوم

تعداد صفحات: 328 صفحه

تيراژ: 3000 نسخه

قطع: رقعي

قيمت: 60000 ريال

14- مجموعه قوانين و مقررات وصيت ارث و امور حسبي

موضوع: فقه و احكام - حقوقي

نويسنده: بهرام تاجاني

ناشر: لاهيجي

نوبت چاپ: سوم

تعداد صفحات: 192 صفحه

تيراژ: 3000 نسخه

قطع: رقعي

قيمت: 40000 ريال

15- مجموعه مقالات فقهي و حقوقي

موضوع: فقه و احكام - حقوقي

نويسنده: دكتر حبيب الله طاهري

ناشر: زائر

نوبت چاپ: دوم

تعداد صفحات: 285 صفحه

تيراژ: 1000 نسخه

قطع: وزيري

قيمت: 60000 ريال

16- حق الناس

موضوع: حقوقي - اجتماعي - مذهبي

نويسنده: علي محمد حيدري نراقي

ناشر: مهدي نراقي

نوبت چاپ: دوم

تعداد صفحات: 358 صفحه

تيراژ: 3000 نسخه

قطع: رقعي

قيمت: 45000 ريال

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين، ثمّ الصلاة و السلام على سيّدنا محمد و على آله الطيّبين الطاهرين و اللّعن الدائم على أعدائهم أجمعين.

مسأله «حق و حقوق» به معناى وسيع كلمه، از جمله مسائل بسيار مهم و قابل توجهى است كه همواره در طول تاريخ حيات بشرى و جوامع انسانى به طور مرتب و پيوسته و با حساسيت قابل تحسين، آن را مورد عنايت خويش قرار داده اند.

در شريعت مقدس اسلام كه خاتم و اكمل اديان الهى مى باشد به مسأله حقوق توجه خاصى شده است. كه اهميت و نقش آن در تكامل و هدايت فرد و جامعه بر كسى پوشيده نيست و نظر به اينكه در ميان حقوق به حق الناس اهتمام ويژه اى داده شده، از اين رو بر آن شدم تا پيرامون «حق الناس» مطالبى را جمع آورى و به صورت مكتوب در اختيار علاقه مندان قرار دهم; چرا كه پيشواى عظيم الشأن اسلام پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در سخنى به بلنداى تاريخ درباره حق الناس فرمود: «كُلُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ حَرامٌ دَمُهُ وَ مالُهُ وَ عِرْضُهُ».

«بر هر مسلمانى خون، مال و آبروى مسلمان ديگر حرام است».

مجموعه اى كه اينك تقديم حضور مى گردد در سه بخش بدين ترتيب تهيه و تنظيم گرديده است.

بخش اول: حق الناس در امور نفسى «اعضاء و جوارح».

بخش دوم: حق الناس در امور

مالى و اقتصادى.

بخش سوم: حق الناس در امور عرضى و آبرويى.

ضمناً ثواب اين اثر را به روح بلند و با عظمت والدين بزرگوار مولا اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(عليه السلام) و سردار شجاع و حق شناس بنى هاشم حضرت على اكبر(عليه السلام)تقديم نموده و همگان را به پيروى، توسل و توجه به اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام)سفارش و توصيه مى نمايم.

ضمن آرزوى توفيق بيش از پيش از خداوند متعال، در مورد سهو و اشتباه از خوانندگان محترم پوزش طلبيده و راهنمايى هاى لازم را درخواست مى نمايم.

و ما توفيقى إلاّ بالله. عليه توكلت و إليه أُنيب، حسبنا الله و نعم الوكيل، نعم المولى و نعم النصير.

17- مسائل زنان / پرسشگري و شبهه شناسي

موضوع: زنان - حقوقي - فقه و احكام

نويسنده: سيد ضياء مرتضوي

ناشر: ميثم تمار

نوبت چاپ: دوم

تعداد صفحات: 144 صفحه

تيراژ: 2000 نسخه

قطع: رقعي

قيمت: 17000 ريال

تخفيف: 10 %

قابل پرداخت: 15300 ريال

چكيده :

در اين كتاب نخست، ده نكته به عنوان درآمدي بر پرسش گري، شبهه شناسي و آسيب شناسي زنان ذكر شده است. سپس درباره ي موضوع زن و خانواده و يكصد نمونه در هفت محور كليات، فرهنگ و تاريخ، حقوق زنان، خانواده و ازدواج، آزادي روابط زن و مرد، حجاب و پاكدامني، فيلم و هنر مطرح گرديده است. بخش پاياني نيز نقدي كلي و عمومي درباره ي نظريات و شبهه هاي ياد شده است.

يكي از معروف ترين موضوعاتي كه بيش از يك قرن است دستمايه دشمنان و ناآگاهان براي متهم ساختن اسلام و شريعت اسلامي شده، در نتيجه پرسش هاي زيادي را درون و بيرون جامعه اسلامي پديد آورده، موضوع زن و خانواده در احكام و آموزه هاي اسلام و جامعه اسلامي است. اين امر از دوره

اي آغاز شد يا گسترش يافت كه جنبش دفاع از شخصيت و حقوق زن در اروپا شكل گرفت و موج آن، ديگر سرزمين ها از جمله كشورهاي اسلامي را در بر گرفت و تحت تأثير خود قرار داد. مروري گذرا بر تاريخ كشورها و جوامع اروپايي نشان مي دهد كه آنچه خاستگاه اصلي اين جنبش بود و لااقل موجب گسترش و شتاب آن شد رفتار و نگاهي بود كه اين جوامع نسبت به زن داشتند و او را از بسياري حقوق انساني و اجتماعي محروم مي دانستند. از اين رو مي توان حركت اصلاح طلبانه زنان را واكنش و بازتاب رفتار با بانوان برشمرد، همان گونه كه دين گريزي و دين ستيزي همين جوامع را (كه در ظاهر، رنسانس اروپا و دهه هاي پس از آن به ارمغان آورد) ناشي از رفتار ارباب كليسا و متوليان دينداري در قرون مياني دانست.

به عبارت ديگر كساني از چند دهه گذشته به اين سو خود را پرچمدار دفاع از شخصيت و حقوق و آزادي زنان مي شمارند و بيش از همه انگشت اتهام را متوجه جهان اسلام و احكام آن مي كنند كه پيشينه نه چندان زياد آنان (كه حتي به يك قرن نمي رسد) مايه شرمساري آنها است؛ هم از اين رو كه چرا چنين نگاه و رفتاري به زن داشته اند، هم از اين جهت كه با آن پيشينه چگونه خود را پيشگام جنبش حمايت از زنان و حقوق آنان مي شمارند، تازه جوامع اسلامي را با آن سابقه روشن، متهم به پايمال كردن حقوق زن مي كنند؟! البته انصاف آن است كه برخي رفتارها در

جوامع اسلامي و گاه برخي ديدگاهها توانسته به اين اتهامات و داوري هاي نادرست دامن بزند. از اين رو نمي توان از هر آنچه گفته يا عمل شده، دفاع كرد. بايد انتقاد و نقد را در ارزيابي سلوك جوامع ديني و برخي ديدگاههاي گذشته و حال نيز داشت. هر چند به روشني پيداست كه بخشي از نگاهها و رفتارهاي نادرست كه گاه به نام دين و شريعت صورت مي گيرد، بازتاب حركت هاي تند و نادرستي است كه خيزش آن در جوامع اسلامي، دلسوزان و هواداران شريعت و ارزش هاي ديني را نگران ساخته و به واكنش وا داشته است.

اينكه چرا و چگونه و بر اساس كدام مباني و پيش فرض ها، ديري است انتقادات و خرده گيري هاي زيادي توسط مراكز و افراد به نظام حقوقي و ارزشي اسلام و مسلمانان صورت گرفته و انگيزه آنان چه بوده، موضوعي درخور توجه و بررسي است كه بايد در جاي خود مورد كنكاش قرار گيرد، اما اينكه ماهيت اين اشكالات چيست و چه مقدار آن به عملكرد جوامع ديني برمي گردد، يا چه مقدار به برداشت ها و ديدگاههاي موجود، نيز كدام يك به اساس دين و ارزش هاي قطعي آن، يا چاره چيست و چه بايد گفت و چه مي بايست كرد، موضوعي است كه مي تواند و بايد مورد توجه و اهتمام قرار گيرد؛ جداي از اينكه اشكال از سوي كيست و با چه انگيزه اي است.

اينك دهها سال است كه از يك سو آگاهان و دانشمندان اسلامي با بهره گيري از رسانه هاي گروهي و فضاهاي تبليغي به طرح و بررسي اين گونه

پرسش ها و شبهه ها و خرده گيري ها پرداخته اند، از سوي ديگر مصلحان ديني و دست اندركاران مديريت هاي فرهنگي، حقوقي و اجتماعي تلاش كرده اند كاستي هاي موجود در جوامع اسلامي را كاهش داده و براي بهبود جايگاه وضع زن و خانواده چاره انديشي كنند؛ هم در سطح قانونگذاري و بهينه سازي نظام هاي حقوقي و هم در سطح فرهنگ سازي و مبارزه با نگاهها و برداشت هاي نادرست و باورها و فرهنگ هاي غلط. بخشي از اين مهم، دستاورد بازخواني منابع و بازنگري در برداشت ها و دستاوردهاي علمي _ پژوهشي پيشينيان بوده است. معلوم است بازخواني ها و بازنگري ها به ويژه اگر خارج از چارچوب موازين پذيرفته شده باشد و به شكل بي ضابطه و همراه با آميزه اي از نبود يا كمبود پاي بندي به مبادي شرع و ارزش هاي ديني صورت گرفته باشد، بدون واكنش و پاسخ نخواهد ماند. از اين رو دست كم در صد سال گذشته يكي از موضوعات پردامنه در محافل و مراكز علمي ديني (كه همواره نگاههاي گوناگون و ناهمگون را به سوي خود دوخته و آثار قلمي بسياري را بر جاي گذاشته) مسئله زن و حقوق خانواده مي باشد؛ چه آنان كه زبان به ارزيابي و نقد ديدگاههاي موجود و حتي متون ديني گشوده اند، و چه كساني كه به ردّ شبهات و پاسخ به پرسش ها و دفاع از شريعت و احكام موجود پرداخته اند.

آن همه كتاب و مقاله منتشر شده و سخنان بسياري كه گفته شده، نيز مواضع اتخاذ شده و برخوردهاي علمي صورت گرفته كه هنوز ادامه دارد، نشان

از گستردگي موضوع، جدّيت و حساسيتي است كه طرف هاي قضيه دارند. از اين رو نبايد آن را موضوعي كهنه و خاتمه يافته يا كمرنگ و يا محدود به يك يا چند كشور و جامعه شمرد. آنچه بر شدت و گستره و اهميت چالش مي افزايد اين امر روشن است كه موضوع زن و خانواده و مباحث پيراموني آن، موضوعي ذهني و به تعبيري، كتابخانه اي و يا محدود به يك منطقه يا قشر نيست بلكه موضوعي جاري در همه عرصه هاي زندگي و جامعه مي باشد، چنان كه تفاوت نگاه، هر چند جزيي باشد تأثير مستقيمي بر خانه و جامعه مي گذارد.

آنچه در اين فرصت محدود مورد نظر است، نه پرداختن به هر آنچه در اين زمينه گفته شده و نه گزارش همه پرسش ها و شبهات و نقدهاست، نيز نه پاسخ تفصيلي به برخي شبهه ها، يا انتقاد از مقطع تاريخي خاص كه چرا فرصت بروز و گسترش شبهه افكني به وجود آمده است. هدف ارائه تصويري اجمالي و مستند از تازه ترين شبهه ها و پرسش هاست كه درون جامعه اسلامي ما، در مقطع زماني پنج سال اخير، در سطح مطبوعات مطرح شده و بيشتر از سوي كساني ابراز شده كه در متن جامعه و در كنار ارگان هاي تبليغي رشد يافته اند، ولي معلوم است گاه آگاهي لازم به موازين بديهي فقه و شريعت ندارند، يا پاي بندي به آن را لازم نمي دانند.

اين مرور گذرا، هم مي تواند ما را به ذهنيت موجود بخشي از افراد _ كه دست كم در لايه هايي از جامعه به فرهيختگي شناخته مي شوند

_ آشنا كند و هم بيش از گذشته به چاره جويي كلي و منطقي بكشاند، نيز به صورت موردي و تفصيلي به وظيفه هدايتگري و پاسخگويي و دفاع عالمانه از احكام دين به ويژه اگر از مسلّمات و قطعيات باشد، وا دارد.

روشن است نه پرسش ها و شبهه ها منحصر در اين چالش ها است و نه بسياري از آنها نوپيداست، چنانكه زاييده يك فضاي سياسي يا فرهنگي خاص نمي باشد. پيش از بازگويي متن خرده گيري ها و شبهه ها و پرسش ها و نظريات، لازم است در باره اصل موضوع پرسشگري، پاسخگويي، شبهه شناسي و آسيب شناسي، نكاتي مورد توجه قرار گيرد. پس از طرح اشكالات و شبهات نيز پاره اي نكات در ارزيابي و پاسخ اجمالي آنها ارائه خواهد شد. از اين رو كتاب در سه بخش سامان مي يابد:

أ) نكات كلي در باب شبهه شناسي مسائل زنان؛

ب) گزيده اي از شبهه ها و پرسش ها و نظريه هاي موجود؛

ج) ارزيابي و پاسخگويي گذرا به گزيده يادشده.

18- حقوق زنان در ايران

موضوع: زنان - حقوقي - تاريخ ايران

نويسنده: مهدي قرائتي

ناشر: پرتو خورشيد

نوبت چاپ: دوم

تعداد صفحات: 272 صفحه

تيراژ: 3000 نسخه

قطع: رقعي

قيمت: 18000 ريال

تخفيف: 10 %

قابل پرداخت: 16200 ريال

چكيده :

در كتاب حاضر سعي شده روند رسيدگي به حقوق مدني زنان و چگونگي احقاق حق آنان بررسي شود. بخش نخست كتاب مشتمل بر مواردي است كه در قانون مدني به حقوق زنان اختصاص دارد. در بخش دوم از مجموعه ي قانون مجازات اسلامي آنچه كه مربوط به زنان بوده و با حقوق آنان ارتباط پيدا مي كرده بيان گرديده است. بخش سوم به تعاملات فرهنگي و اجتماعي زنان در قانون اساسي

اشاره شده است. در بخش چهارم قوانين و مقراراتي كه شامل امور استخدامي و كارگري است مطرح شده و بخش پنجم شامل مجموعه ي قوانين و مقررات بين المللي نيز بررسي اين قوانين و مقررات است كه به منظور حمايت از حقوق زنان تدوين و تصويب شده و كشور ايران نيز برخي از اين معاهدات را امضا نموده است.

آفرينش انسان همراه با زندگي جمعي آغاز شده است، از اين رو، از همان ابتدا، مشكلات رفتاري در بين انسانها پديدار گشته و براي رسيدن به خواستههايشان، به نوعي حقوق طبيعي يكديگر را تضييع ميكردهاند. در اين ميان، به رغم آنكه زنان نيمي از اجتماع بشري به شمار آمده و نقش عمدهاي در تكوين فرهنگ و تمدن بشري ايفا نمودهاند، از موقعيت و منزلت اجتماعي برخوردار نبودهاند و اين بياعتنايي به ابتداييترين حقوق زنان، تقريباً در تمام نقاط جهان وجود داشته است.

در قرن هفتم ميلادي، پس از آنكه آخرين فرستادة الهي در شبه جزيرة عربستان مبعوث به رسالت شد؛ شريعتي جهان شمول براي همة انسانها، و همة زمانها به ارمغان آورد، شريعتي كه كرامت و عزّت انسانها را حرمت مينهاد و به شخصيت اجتماعي زنان احترام گذاشته و حقوق آنان را از هر جهت مورد توجه قرار ميداد. قرآن كريم در مقام تجليل و تمجيد از زنان با فضيلت همچون، آسيه، مريم، هاجر، و ... برآمد و صراحتاً تبعيض جنسيتي را كه تا ديروز مورد نظر جامعة جاهلي بود و به همين دليل دختران را زنده به گور ميكردند به چالش گرفت، و با اينكه زن بودنِ زن، و مرد بودن مرد را از نظر دور نداشت، ملاك و

معيار را تقوا و قرب الهي ميدانست. نبي اكرم اسلام(ص) در دوران رسالت الهي خويش همواره از حقوق زنان جامعه دفاع نمود، به گونهاي كه اين روند، تا واپسين لحظات عمر پر بركت آن حضرت ادامه داشت و يكي از سفارشات مهم آن شخصيت بيبديل توصيه به رعايت حقوق زنان بود. بعد از رحلت پيامبر(ع) پس از يك دورة فترت، در همان نيمة نخست قرن اول هجري و در زماني كه علي(ع) عهدهدار امر زعامت و رهبري مسلمانان شد، بدون هيچ گونه تبعيض قومي، نژادي، يا جنسيتي، آن حضرت همچون پيامبر خاتم، بزرگترين حامي و مدافع حقوق زنان در جامعة عصر خويش بود. متأسفانه پس از آن، اين نگرش و ديدگاه نسبت به زنان استمرار پيدا نكرد و روز به روز شاهد پايمال شدن و تضييع حقوق آنان در جوامع مختلف هستيم.

بدون شك عوامل مختلفي در وقوع اين پديده نقش داشتهاند كه اين گفتار در پي تبيين آن نيست، ولي چنانچه جامعة امروز بخواهد در صدد رفع اين معضلات برآيد، بايستي بر طبق بينش و ديدگاه و نظريات دين مبين اسلام اقدام كند، زيرا همانگونه كه در آموزههاي ديني آمده، گرچه زن و مرد از نظر شخصيت انساني از سرشت واحدي خلق شدهاند، ولي با يكديگر برابر نيستند و هر يك مسئوليت و وظيفة خاصّي را مطابق با ساختار جسماني و فيزيكي بر عهده دارد. بنابراين، هر رويكرد اجتماعي كه با هدف تحقق عدالت اجتماعي در جامعه شكل بگيرد و بخواهد به رفع ظلم و ستم نسبت به حقوق زنان بپردازد، بايد بر طبق ديدگاه اسلام و منطق قرآن عمل نمايد.

اولين اقدامي كه در جهت

دفاع از حقوق مدني زنان و آشنايي اين قشر با موازين حقوقي صورت گرفته و در قالب تدوين نظامنامة حقوقي به تصويب پارلمان رسيده، به حدود يك قرن قبل باز ميگردد، و خوشبختانه با افزايش آگاهي و شناخت زنان جامعة ما، اين روند علي رغم فراز و نشيبهايي كه داشته، همچنان استمرار يافته است.

كتاب حاضر، تلاش يكي از حقوقدانان برجسته و آگاه به مسائل حقوقي است كه با توجه به خلأ و نيازي كه در اين زمينه احساس نموده، روند رسيدگي به حقوق مدني زنان و چگونگي احقاق حقّ آنان را در پنج بخش مورد بررسي قرار داده است كه خلاصة اين بخشها چنين است: بخش اول شامل آن مواردي است كه در قانون مدني به حقوق زنان اختصاص دارد؛ در بخش دوم از مجموعة قانون مجازات اسلامي آنچه كه مربوط به زنان بوده و با حقوق آنان ارتباط پيدا ميكرده، بيان گرديده است؛ بخش سوم به تعاملات فرهنگي و اجتماعي زنان در قانون اساسي پرداخته، كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي تدوين شده است؛ بخش چهارم قوانين و مقرّراتي كه شامل امور استخدامي و كارگري ميشود را در برگرفته و نهايتاً در بخش پاياني به مجموعه قوانين و مقرّرات بينالمللي كه در جهت حمايت از حقوق زنان تدوين و تصويب شده و كشور ايران نيز برخي از اين معاهدات را امضا نموده است، مورد دقت و بررسي قرار گرفته است.

19- مسائل حقوقي آپارتمان ها

موضوع: حقوقي - آموزشي - اطلاعات عمومي

نويسنده: زهرا تقي ل_و

ناشر: پرتو خورشيد

نوبت چاپ: سوم

تعداد صفحات: 222 صفحه

تيراژ: 3000 نسخه

قطع: رقعي

قيمت: 40000 ريال

تخفيف: 10 %

قابل پرداخت: 36000 ريال

چكيده :

در كتاب حاضر پس از بيان تاريخچه ي

آپارتمان، سابقه ي تاريخي آپارتمان در قانون مدني، و برخي تعاريف و مفاهيم مربوط به آپارتمان نظير اسكلت ساختمان، زيرزمين، پله، عمران، و تراكم پاره اي مسائل حقوقي آپارتمان ها بازگو شده است. در ادامه، مباحثي در زمينه ي اركان اداره ي ساختمان و امور مالي و بازسازي مطرح گرديده و در بخش ضميمه نيز، پاره اي نظرات حقوقي به همراه گزيده ي آراي دادگاه هاي حقوقي در خصوص مسائل آپارتمان درج گرديده است.

------------

معرفي شده در سريال كتاب فروشي هدهد

با پيشرفت و توسعه شهرها رشد آپارتمان نشيني و ضرورت تنظيم روابط مالكين آپارتمان ها قانونگزار قانون تملك آپارتمان ها را تصويب نمود.

با توجه به كمبود تاليفات و تحقيقات، عدم دسترسي به آراي تحليلي محاكم و كمبود كارشناس خبره و ورزيده بحث و بررسي در زمينه مسائل حقوقي آپارتمان ها بسيار دشوار است .

از همين رو اميد است نوشتار حاضر بتواند در آشنا ساختن خوانندگان با مسائل حقوقي آپارتمان ها مفيد مي باشد و موجب تامل بيشتر نسبت به موضوع ياد شده گردد.

امروزه آپارتمان سازي و آپارتمان نشيني متداول ترين روش براي تأمين نياز انسان به مسكن است به نحوي كه رواج آن تحولاتي را در عرصه حقوق ايجاد نموده، اما اين تحولات و پيامدها به ندرت مورد مطالعه حقوق دانان قرار گرفته است.

با توسعه شهرها و رشد آپارتمان نشيني و ضرورت تنظيم روابط مالكين آپارتمان ها، قانونگذار در سال 1343 قانون تملك آپارتمان ها را تصويب نمود. تصويب اين قانون اگرچه گامي اساسي در جهت حل مشكلات مالكين آپارتمان ها بوده، اما هم چنان بسياري از سؤالات و ابهامات در اين زمينه بي پاسخ مانده و مسائل و مشكلات پيرامون آن رو

به فزوني است.

از جمله سؤالات و ابهاماتي كه در اين خصوص وجود دارد به قرار زير است:

1. آپارتمان چگونه تعريف مي شود و كاربردهاي آن چيست؟

2. موقعيت انباري و پاركينگ در مجتمع هاي آپارتماني چگونه است؟ (آيا در رديف قسمت هاي اختصاصي قرار مي گيرد و تنها مالك آپارتمان حق استفاده از آن را دارد يا در زمره قسمت هاي اشتراكي است و همه شركا حق استفاده از آن را دارند؟).

3. در صورتي كه مالك آپارتمان اقدام به حذف فضاي پاركينگ نمايد، يا پاركينگ را تبديل به واحد مسكوني كند چه پيامدهاي حقوقي را به دنبال خواهد داشت؟

4. نحوه استفاده مالكين از قسمت هاي مشترك كه راه عبور آن از قسمت اختصاصي يكي از شركا است، چگونه خواهد بود؟ آيا مالكين آپارتمان ها مكلّفند از حق خود صرف نظر نمايند (قاعده لاضرر) و يا اين كه شريك مزبور نمي تواند مانع اعمال حق ساير مالكين شود و بايد موجبات تصرف آنها را در قسمت هاي اشتراكي فراهم كند (قاعده تسليط)؟

5. در صورتي كه اقليت مالكين مخالف بازسازي ساختمان باشند، انعقاد قرارداد اجاره به منظور تأمين مسكن استيجاري براي مالك مخالف برعهده چه كسي است؛ همچنين مطالبه اجاره بها و هزينه هاي بازسازي از مالك مخالف، چگونه صورت مي گيرد؟

در رابطه با سؤالات و ابهامات فوق فرضياتي مطرح است:

الف. آپارتمان ها واحدهايي از يك مجموعه ساختماني اند كه در عرصه واحد از يك پلاك ثبتي خاص با واحدهاي مستقل بنا شده اند و داراي سند تفكيكي خاص و مجزا هستند. آپارتمان ممكن است به صورت مسكوني، تجاري، اداري مورد استفاده قرار گيرد.

ب. انباري ها و پاركينگ

ها از ملزومات اختصاصي آپارتمان ها هستند كه به طور انحصاري مورد استفاده مالكين قرار مي گيرند.

ج. در صورتي كه مالك اقدام به حذف فضاي پاركينگ نمايد يا آن را تبديل به واحد مسكوني كند، مفاد ماده صد و تبصره هاي آن اعمال مي شود.

د. اگر نحوه استقرار قسمت مشترك آپارتمان به گونه اي باشد كه تردد در آن مستلزم عبور از قسمت اختصاصي يكي از شركا باشد، شركاي ديگر نمي توانند به اين بهانه قسمت اختصاصي شريك مزبور را مورد تعرض قرار دهند.

ه_. به نظر مي رسد قرارداد اجاره توسط اكثريت مالكين موافق بازسازي به عنوان نماينده اقليت مخالف منعقد مي گردد. اما پرداخت اجاره بها و هزينه هاي بازسازي برعهده مالك (مالكان) مخالف است.

با توجه به كمبود تأليفات و تحقيقات، عدم دسترسي به آراي تحليلي محاكم، كمبود كارشناسان خبره و ورزيده، بحث و بررسي در زمينه مسائل حقوقي آپارتمان ها بسيار دشوار است. اما علي رغم مشكلات و موانع موجود، سعي وافر به عمل آمده تا به بسياري از سؤالات و ابهامات موجود در رابطه با آپارتمان ها پاسخ گفته شود. از همين رو، اميد است نوشتار حاضر بتواند در آشنا ساختن خوانندگان با مسائل حقوقي آپارتمان ها مفيد باشد و موجب تأمل بيشتر نسبت به موضوع يادشده گردد.

20- رساله حقوق امام سجاد (ع)

موضوع: ائمه - مذهبي - حقوقي

نويسنده: امام علي بن الحسين(ع)

ناشر: مهدي نراقي

نوبت چاپ: دهم

تعداد صفحات: 608 صفحه

تيراژ: 3000 نسخه

قطع: وزيري

قيمت: 70000 ريال

تخفيف: 10 %

قابل پرداخت: 63000 ريال

حقوق، مفهومي عام است كه شامل مجموعه مقررات، قواعد و اصولي مي شود كه روابط و مناسبات ميان اجتماعات و افراد جامعه را به نحو متقابل تنظيم مي

كند.

نظام حقوقي در مكتب انبيا : به ويژه در اسلام، جامعه را بر اساس كرامت انسان استوار دانسته و بر مبناي معارف و عقايد صحيح بازسازي مي كند و با نفي ارزش هاي كاذب نژادي و قومي، همه مؤمنين را از قبايل، طوايف و نژادهاي گوناگون، سفيد و سياه و عرب و عجم را به عنوان جامعه واحدي مي شناسد. قوانين اسلام هماهنگ با فطرت است و نيازها و تمايلات انسان را در مسيري معتدل مورد توجه قرار مي دهد.

از زمان هاي بسيار قديم، كتاب هاي اخلاقي و حقوقي فراواني تدوين يافته، ولي كمتر نويسنده و صاحب مكتبي را سراغ داريم كه نمونه كامل عمل و نمود عيني گفته ها و انديشه هاي خود باشد، مگر انبياي عظام و ائمه معصومين :.

امام سجاد 7 يكي از اين انسان هاي شاخصي است كه حقوق مبتني بر كرامت انساني را علماً و عملا ارايه فرموده است.

براي اينكه جامعه را به سلسله حقوقي كه حضرتش در رساله حقوق خويش بيان داشته بيشتر آشنا كنيم، تصميم به تحرير اين اثر گرفته و ثواب آن را به روح بلند و ملكوتي والده ماجده آن بزرگوار 8 و نيز به كليه كساني كه بر گردن اين حقير حق داشته و خواهند داشت اهدا نموده، به اميد اين كه در درگاه الهي مقبول واقع شده تا در فرداي قيامت گرفتار حقوق ديگران نباشم، انشاءالله.

21- بررسي فقهي شهادت زن در اسلام

موضوع: زنان - حقوقي - فقه و احكام

نويسنده: فخرالدين صانعي

ناشر: ميثم تمار

نوبت چاپ: ششم

تعداد صفحات: 295 صفحه

تيراژ: 3000 نسخه

قطع: وزيري

قيمت: 40000 ريال

(... وَ مَا رَبُّك بِظَ_لَّ_م لِّلْعَبِيدِ )؛[1] خداوند هيچ گاه بر بندگانش ظلم نكرده و نمي كند.

هر

مكتب و ايدئولوژي براي فراخواني جامعه به سوي خويش بايد نيازهاي فطري انسان ها و مشكلات جوامع را در نظر گرفته، بر طبق آن، مباني خويش را بنيان و به جامعه ارائه نمايد:

(فَأَقِمْ وَجْهَك لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا...).[2]

چرا كه بدون توجه به نيازهاي بشر در زندگي هيچ مكتبي موفق به جذب مردم به سوي خويش نمي شود. يكي از راه هاي پذيرش جامعه سهولت در دين است كه به همان فطري بودن و برآوردن نياز بشر بر مي گردد: بعثني بالحنيفيّة السهلة السمحة.[3]

بر همين اساس، خداوند حكيم _ كه آفريدگار انسان خاكي است و آگاه تر از همه به نيازهاي بشر _ به پيامبران خود دستور داده است كه به گونه اي در دعوت خود برنامه ريزي كنند كه گسترش عدالت و رفع ظلم و تبعيض در جامعه را به دنبال داشته باشد. با توجه به همين ملاك، خداوند حكيم در قرآن به پيامبر خويش يادآوري مي نمايد كه پروردگارت هيچ گاه به بندگانش ظلم نمي نمايد و ارزش هر انساني را بسته به نوع اعمالش مي داند و هيچ انساني را بر انسان ديگر ترجيح نداده است. او معيار تقرب به خود را پرهيزگاري و اعمال صالح دانسته، نه قوميت و جنسيت، كه آن هم باز به نفع انسان هاست؛ چرا كه تقوا مانع از تعدي و ظلم است.

بر همين اساس، تمامي احكام نيز بايد بر مبناي عدالت استوار باشد و اين اصل استثنا بردار نيست. بنابر اين، تمامي پيروان مكاتب عدالت محور مي توانند هر حكمي را كه مخالف عدالت و موافق ظلم و تبعيض ديدند، مورد خدشه و

شبهه قرار دهند؛ چرا كه ميزان در هر حكمي از طرف شارع عدالت قرار داده شده است.

واضح است كه شارع حكيم هيچ گاه حكمي ظالمانه صادر نخواهد كرد و در مواردي كه در كتاب و سنت در حكمي شائبه عدم عدالت وجود دارد، بايد به مباني آن و طريق استنباط آن رجوع كرد.

حال با توجه به اين اصل و ملاك مهم در جعل احكام شرعي، يكي از احكامي كه امروزه در آن شبهه تبعيض و عدم عدالت و برابري مطرح شده، مسأله عدم تساوي شهادت زنان با مردان است. اين عدم تساوي هم در مباحث مربوط به دعاوي مطرح است و هم در اثبات برخي از احكام شرعي، مانند رؤيت هلال ماه. در برخي دعاوي مثل حدود عِرضي و يا برخي از احكام شرعي مانند ثبوت طلاق به طور كلي شهادت زنان نفي گرديده است كه موجب بروز شبهه عدم عدالت در اين حكم شده است.

با توجه به شبهات طرح شده در موضوع شهادت زنان، در اين نوشتار در پي آن هستيم كه با دو هدف به بررسي ادله شهادت زنان در كتاب و سنت و اقوال فقها بپردازيم: اول آن كه ببينيم آيا اصلا چنين حكمي از طرف شارع صادر شده يا خير؛ بدين معنا كه شارع حكيمي كه تبعيض و ظلم را در احكام خويش نفي كرده است، آيا در اين مورد يك حكم كلي بر موضوعات فقهي و دعاوي كه نياز به شهادت شهود دارد، نموده است و ارزش شهادت دو زن را برابر شهادت يك مرد دانسته است؟ يا اين كه اصلا چنين حكم كلي وضع نكرده است كه اين صورت

ديگر شبهه تبعيض وجود ندارد و نمي توان حكم اسلام در شهادت زنان را مورد مناقشه و مخالفت عدالت برشمرد.

دوم آن كه اگر در مواردي به وسيله ادله متقن و نصوص صريح ثابت گرديد كه ارزش شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد است و يا اين كه اصلا شهادت زنان مورد پذيرش نيست، جهت توجيح اين حكم چه بايد كرد. براي دستيابي به اين دو هدف، اين نوشتار در دو بخش تنظيم گرديده است كه در بخش اول آن به مباحثي همچون ارزش شهادت زن و اصل عملي در شهادت و دلايل عمومي عدم تساوي شهادت زن و مرد، پرداخته شده است.

بخش دوم _ كه محور اصلي اين نوشتار است _ شامل بررسي و كنكاشي در ادله موضوعاتي همچون شهادت زنان در امور مالي، رؤيت هلال، طلاق، رضاع، نكاح... و حدود (عرضي و غير عرضي) است.

لازم به ذكر است محور اين مباحث، دروس خارج فقه حضرت آية الله العظمي صانعي (دام ظله) است كه در سال هاي 80 _79 در مدرسه مباركه فيضيه القا فرموده اند. از آنجا كه اين جانب نيز در آن سال ها در محضر ايشان تلمذ مي كردم، با توجه به نظريات جديدي كه ايشان در رابطه با شرايط شاهد و بخصوص شرط مرد بودن شاهد مطرح نمودند، با توصيه دوستان در مؤسسه فقه الثقلين تصميم به تحقيق و ويرايش و تنظيم اين دروس گرفتم. ناگفته نماند كه بازنويسي مباحث فقهي كه با اصطلاحات و دقت هاي پيچيده كه فهم آن مستلزم فراگيري مقدمات و ممارست در حضور نزد اساتيد معظم حوزه هاي علميه _ صانها الله عن الحدثان _

همراه است، در قالبي كه قابل استفاده براي غير طلاب حوزه هاي علميه همچون دانشگاهيان و فرهيختگان گردد، كار دشواري است ولكن در اين اوراق، در حد توان سعي گرديد آنچه كه در ارتباط با اصل شهادت زنان و شبهات و پاسخ به آنها در دروس خارج فقه مطرح گرديده بود، در حد اين نوشتار و رسيدن به هدف آن آورده شود.

---------------------

[1]. سوره فصلت، آيه 46.

[2]. سوره روم، آيه 30.

[3]. الفروع من الكافي، ج 5، كتاب النكاح، باب كراهية الرهبانية و ترك الباه، ص 494.

واژگان حقوقي

الف

ابتكار

عبارت از آفرينش روش هاي تازه براي پيشبرد كارها (نوآوري) است. (بند ط از ماده 1 آيين نامه حقوق و دستمزد كاركنان سازمان هاي مناطق آزاد تجاري __ صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 19/1/1375 هيأت وزيران)

ابرا

ابرا عبارت از اين است كه داين از حق خود به اختيار صرفنظر نمايد. (ماده 289 از قانون مدني)

اتاق اصناف

سازماني است كه به موجب اين قانون تشكيل مي شود و داراي شخصيت حقوقي است. (ماده 6 از قانون نظام صنفي مصوب 16/3/1350)

اتاق بازرگاني و صنايع و معادن جمهوري اسلامي ايران

اتاق بازرگاني و صنايع و معادن جمهوري اسلامي ايران مؤسسه اي غيرانتفاعي است كه داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي مي باشد. (ماده 2 از قانون اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران مصوب 15/12/1369)

اتحاديه

سنديكا جمعيتي است كه كارگران يا كارفرمايان مربوط به يك حرفه و يا يك كارگاه و يا يك صنعت مي توانند براي حفظ منافع حرفه اي و بهبود وضع مادي و اجتماعي خود تشكيل دهند. ائتلاف چند سنديكا تشكيل يك اتحاديه و ائتلاف چند اتحاديه تشكيل يك كنفدراسيون را مي دهد. (ماده 25 از قانون كار مصوب 26/12/1337)

اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانش آموزان

اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانش آموزان كه در اين اساسنامه اختصاراً اتحاديه ناميده مي شود نهادي است غيردولتي و داراي شخصيت حقوقي مستقل كه به عنوان يك مجموعه فرهنگي براي سازماندهي، هدايت و پشتيباني انجمن هاي اسلامي مدارس سراسركشور با عنايت حضرت امام (ره) شكل گرفته و كماكان تحت نظارت عاليه مقام معظم رهبري و نماينده منصوب از سوي ايشان فعاليت مي نمايد. (ماده 1 از اساسنامه اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانش آموزان مصوب 3/5/1374، شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

اتحاديه شهرداري هاي ايران

اتحاديه شهرداري هاي ايران كه با عضويت كليه شهرداري هاي كشورتشكيل مي گردد و در اين اساسنامه اتحاديه ناميده مي شود مؤسسه اي است ملي و غير سياسي و داراي شخصيت حقوقي. (ماده 1 از لايحه اساسنامه اتحاديه شهرداري هاي ايران مصوب 12/11/1344)

اتحاديه شهرداري هاي كشور

به منظور ايجاد همكاري بين شهرداري هاي كشور و برقراري ارتباط با اتحاديه هاي بين المللي شهرداري ها سازماني به نام اتحاديه شهرداري هاي كشور تشكيل خواهد شد كه اساسنامه آن بر حسب پيشنهاد وزارت كشور و تصويب هيأت وزيران تعيين مي گردد. (ماده 108 الحاقي از قانون اصلاح پاره اي از مواد و الحاق مواد جديد به قانون شهرداري مصوب 27/11/1345)

اتحاديه صنفي

افراد يك صنف كه براي حفظ حقوق و حيثيت شغلي با يكديگر اشتراك مساعي و معاضدت مي كنند تشكيل اتحاديه صنفي را مي دهند. اتحاديه صنفي داراي شخصيت حقوقي است. (ماده 5 از قانون نظام صنفي مصوب 16/3/1350)

اتحاديه منطقه اي صنفي

در هر منطقه شهرداري افراد يك صنف با يكديگر تشريك مساعي و معاضدت نموده و براي حفظ حقوق و حيثيت و شئون شغلي خود تشكيل يك اتحاديه منطقه اي صنفي را مي دهند. (ماده 8 از لايحه قانوني اجازه اجراي اصلاحاتي كه توسط هيأت عالي نظارت در قانون نظام صنفي و اصلاحيه هاي آن به عمل آمده است مصوب 13/4/1359شوراي انقلاب)

اتصال خورجيني

نوعي اتصال تير به ستون كه در آن تيرها از دو طرف ستون عبور مي نمايند و هر تير با دو نبشي از بالا و پايين به ستون وصل شده است. (از بخش تعاريف آيين نامه طراحي ساختمان ها در برابر زلزله مصوب 17/9/1378هيأت وزيران)

اتومبيل اختصاصي

اتومبيل اختصاصي اتومبيلي است كه حق استفاده از آن در اختيار مقامات مندرج در ماده 6 اين آيين نامه مي باشد. ساير اتومبيل هاي دولتي جزو اتومبيل هاي خدمت شناخته مي شود كه استفاده از آن ها به مقام خاصي تعلق نخواهد داشت و فقط براي منظورهاي اداري و اجرايي و عملياتي از آن ها مي توان استفاده نمود. (ماده 4 از آيين نامه اجرايي استفاده از اتومبيل هاي دولتي موضوع تبصره 68 قانون بودجه سال 1344 مصوب 21/10/1344)

اتومبيل تعليماتي

اتومبيلي است كه داراي علائم مشخصه، مندرج در اين آيين نامه بوده و به وسيله آن به هنرآموزان آموزشگاه تعليم رانندگي آموزش داده مي شود. (بند 6 ماده 1 از آيين نامه اجرايي آموزشگاه هاي تعليم رانندگي مصوب 21/1/1362هيأت وزيران)

اتومبيل خدمت

به اتومبيل اختصاصي مراجعه گردد.

اتومبيل دولتي

اتومبيل دولتي وسيله اي است كه براي اجراي وظايف معين و مشخص در هر وزارتخانه يا شركت دولتي يا مؤسسه دولتي مورد استفاده قرار گيرد و به پست سازماني يا مقام معين اختصاص ندارد و مانند ابزار كار در هر موقع كه لازم باشد از آن استفاده مي شود. (ماده 1 از آيين نامه اجرايي نحوه استفاده از اتومبيل هاي دولتي و فروش اتومبيل هاي زائد مصوب 18/10/1358شوراي انقلاب)

اتومبيل دولتي

منظور از اتومبيل هاي دولتي در اين آيين نامه كليه وسايل نقليه موتوري از قبيل انواع اتومبيل هاي سواري و انواع اتومبيل هاي صحرايي (مانند انواع جيپ ويلز و لندرور و نظاير آن) و همچنين كليه وسايل نقليه موتوري ديگري است كه عرفاً و عادتاً براي حمل و نقل اشخاص به كار برده مي شوند. (ماده 2 از آيين نامه اجرايي استفاده از اتومبيل هاي دولتي موضوع تبصره 68 قانون بودجه سال 1344 مصوب 21/10/1344)

اتومبيل دولتي

منظور از اتومبيل هاي دولتي در اين آيين نامه خودروهايي هستند كه مالك خصوصي نداشته و به عنوان وسيله اي جهت انجام امور كشور در اختيار دستگاه ها بوده، جزو بيت المال و اموال عمومي به حساب مي آيند. (ماده 1 از آيين نامه نحوه استفاده از اتومبيل هاي دولتي مصوب 25/12/1370هيأت وزيران)

اتومبيل سواري

اتومبيل سواري عبارت از اتومبيلي است كه براي حمل مسافر استفاده گردد از قبيل سواري شهري، سواري صحرايي، ميني بوس، اتوبوس هر چند خارج از رده يا اسقاطي باشد. (ماده 1 از آيين نامه اجرايي تبصره 63 قانون بودجه سال 1364 مصوب 20/6/1364هيأت وزيران)

اثر

از نظر اين قانون به مؤلف و مصنف و هنرمند پديد آورنده و به آنچه از راه دانش يا هنر يا ابتكار آنان پديد مي آيد بدون در نظر گرفتن طريقه يا روشي كه در بيان يا ظهور يا ايجاد آن به كار رفته اثر اطلاق مي شود. (ماده 1 از قانون حمايت حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان مصوب 11/10/1348)

اثر مشترك

اثري كه با همكاري دو يا چند پديد آورنده به وجود آمده باشد و كار يكايك آنان جدا و متمايز نباشد اثر مشترك ناميده مي شود و حقوق ناشي از آن حق مشاع پديد آورندگان است. (ماده 6 از قانون حمايت حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان مصوب 11/10/1348)

اثرهاي مورد حمايت

اثرهاي مورد حمايت اين قانون به شرح زير است:1- كتاب و رساله و جزوه و نمايشنامه و هر نوشته ديگر علمي و فني و ادبي و هنري،2- شعر و ترانه و سرود و تصنيف كه به هر ترتيب و روش نوشته يا ضبط يا نشر شده باشد، 3- اثر سمعي و بصري به منظور اجرا در صحنه هاي نمايش يا پرده سينما يا پخش از راديو يا تلويزيون كه به هر ترتيب و روش نوشته يا ضبط يا نشر شده باشد، 4- اثر موسيقي كه به هر ترتيب و روش نوشته يا ضبط يا نشر شده باشد، 5- نقاشي و تصوير و طرح و نقش و نقشه جغرافيايي ابتكاري و نوشته ها و خط هاي تزئيني و هرگونه اثر تزييني و اثر تجسمي كه به هر طريق و روش به صورت ساده يا تركيبي به وجود آمده باشد، 6- هر گونه پيكره (مجسمه)، 7- اثر معماري از قبيل طرح و نقشه ساختمان، 8- اثر عكاسي كه با روش ابتكاري و ابداع پديد آمده باشد، 9- اثر ابتكاري مربوط به هنرهاي دستي يا صنعتي و نقشه قالي و گليم، 10- اثر ابتكاري كه بر پايه فرهنگ عامه (فولكور) يا ميراث فرهنگي و هنري ملي پديد آمده باشد، 11- اثر فني كه جنبه ابداع و ابتكار داشته باشد. 12- هر گونه اثر

مبتكرانه ديگر كه از تركيب چند اثر از اثرهاي نامبرده در اين فصل پديد آمده باشد. (ماده 2 از قانون حمايت حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان مصوب 11/10/1348)

اجاره

منظور از اجاره مذكوره در اين ماده آن است كه تصرف متصرف به عنوان اجاره يا صلح منافع يا هر عنوان ديگري به منظور اجاره باشد اعم از اين كه نسبت به مورد تصرف سند رسمي يا غيررسمي تنظيم شده يا تصرف متصرف بر حسب تراضي با موجر يا نماينده قانوني او باشد. (تبصره 1 از ماده 1 قانون روابط مالك و مستأجر مصوب 10/3/1339)

اجاره

اجاره عقدي است كه به موجب آن مستاجر مالك منافع عين مستاجره مي شود. اجاره دهنده را موجر و اجاره كننده را مستاجر و مورد اجاره را عين مستاجره گويند. (ماده 466 از قانون مدني)

اجاره اشخاص

در اجاره اشخاص كسي كه اجاره مي نمايد مستاجر و كسي كه مورد اجاره واقع مي شود اجير و مال الاجاره اجرت ناميده مي شود. (ماده 512 از قانون مدني)

اجازه برداشت

مجوزي است كه از طرف وزارت معادن و فلزات براي تأمين مصالح ساختماني مورد نياز طرح هاي عمراني و برداشت واريزه ها و ذخاير محدود و جزئي و نيز عمليات آزمايشگاهي صادر مي شود. (بند ذ از ماده 1 قانون معادن مصوب23/3/1377)

اجازه برداشت

مجوزي است كه از طرف وزارت معادن و فلزات به مؤسسات دولتي و نهادهاي قانوني يا پيمانكاران آن ها جهت استخراج و مصرف مقدار مشخصي مصالح ساختماني براي كار مورد نظر در منطقه يا محدوده مشخص داده مي شود. (بند ق از ماده 1 قانون معادن مصوب 1/3/1363)

اجازه مصرف (آب)

اجازه مصرف حقي است ه به منظور استفاده مفيد و معقول از آب با رعايت مقررات پيش بيني شده در اين قانون از طريق صدور پروانه به اشخاص حقيقي يا حقوقي واگذار مي شود. (ماده 4 از قانون آب و نحوه ملي شدن آن مصوب27/4/1347)

اجبار به خدمت در مقابل دين

يعني حال يا وضعيت كه از تعهد مديون نسبت به خدمات شخصي خود يا شخص ديگري كه در فرمان او است براي تضمين قرض ناشي مي شود و در صورتي كه ارزش آن خدمات به نحوي كه صحيحاً تقويم شود به مصرف استهلاك قرض نرسد يا طول مدت و نحوه آن خدمات محدود و مشخص نباشد. (بند الف از ماده 1 قانون الحاقي ايران به قرارداد تكميلي منع بردگي و برده فروشي و عمليات و دستگاه مشابه بردگي مصوب 3/12/1337)

احتكار

عبارت است از نگهداري كالا به صورت عمده با تشخيص مرجع ذي صلاح و امتناع از عرضه آن به قصد گرانفروشي يا اضرار به جامعه پس از اعلام ضرورت عرضه توسط دولت. (از قانون تعزيرات حكومتي مصوب 23/12/1367، مجمع تشخيص مصلحت نظام)

احتكار

عبارت است از جمع و نگهداري ارزاق مورد نياز و ضروري عامه مردم (گندم، جو، كشمش، خرما، روغن حيواني و نباتي) به قصد افزايش قيمت. (بند الف ماده 1، قانون تشديد مجازات محتكران و گرانفروشان مصوب 23/1/1367)

احضار به سربازي

از تاريخ مشموليت كه اسامي مشمولين به وسيله آگهي منتشر و وضعيت آن ها تحت رسيدگي واقع مي گردد تا موقع تحويل به سربازخانه مرحله احضار ناميده مي شود. (ماده 27 از قانون خدمت نظام وظيفه مصوب 29/3/1317)

احكام اعدادي

احكام مقدماتي يا موقتي است يا اعدادي يا قرينه. احكام اعدادي آن است كه براي تكميل رسيدگي حساب حكم به بعضي اقدامات مي نمايد بدون اين كه در اصل مطلب داخل گردد. (ماده 83 از قانون ديوان محاسبات مصوب 4/12/1289)

احكام ديوان محاسبات

احكام ديوان محاسبات بر دو قسم است: مقدماتي و قطعي. احكام قطعي آن است كه درباره حساب صاحب جمع و در اصل مطلب صادر شده و عمل را ختم مي نمايد. احكام مقدماتي عبارت از قرارهايي است كه قبل از صدور حكم قطعي صادر و مقدمتاً امر به بعضي اقدامات مي نمايد چه از بابت فوريت موقع و چه از بابت تحصيل بعضي اطلاعات براي پيشرفت كار ولي عمل رسيدگي به حساب به موجب اين قرارها ختم نمي شود. (ماده 83 از قانون ديوان محاسبات مصوب 4/12/1289)

احكام قرينه

احكام مقدماتي يا موقتي است يا اعدادي با قرينه..... احكام قرينه آن است كه براي تهيه زمينه حكم داده مي شود و به طوري است كه نتيجه حكم را مي توان از آن استنباط كرد. (از ماده 83 از قانون ديوان محاسبات مصوب 4/12/1289)

احكام قطعي

احكام ديوان محاسبات بر دو قسم است: مقدماتي و قطعي. احكام قطعي آن است كه درباره حساب صاحب جمع و در اصل مطلب صادر شده و عمل را ختم مي نمايد. (از ماده 82 از قانون ديوان محاسبات مصوب 4/12/1289)

احكام مقدماتي

احكام ديوان محاسبات بر دو قسم است: مقدماتي و قطعي..... احكام مقدماتي عبارت از قرارهايي است كه قبل از صدورحكم قطعي صادر و مقدمتاً امربه بعضي اقدامات مي نمايد چه از بابت فوريت موقع و چه از بابت تحصيل بعضي اطلاعات براي پيشرفت كار ولي عمل رسيدگي به حساب به موجب اين قرارها ختم نمي شود. (ماده 82 از قانون ديوان محاسبات مصوب 4/12/1289)

احكام مقدماتي اعدادي

احكام مقدماتي يا موقتي است يا اعدادي يا قرينه..... احكام اعدادي آن است كه براي تكميل رسيدگي حساب حكم به بعضي اقدامات مي نمايد بدون اين كه در اصل مطلب داخل شود. (ماده 83 از قانون ديوان محاسبات مصوب 4/12/1289)

احكام مقدماتي قرينه

احكام قرينه آن است كه براي تهيه زمينه حكم داده مي گردد و به طوري است كه نتيجه حكم را مي توان از آن استنباط كرد. (ماده 83 از قانون ديوان محاسبات مصوب 4/12/1289)

احكام مقدماتي موقتي

احكام مقدماتي يا موقتي است يا اعدادي يا قرينه. احكام موقتي نظر به فوريت موقع موقتاً قراري مي دهد تا در موقع صدور حكم قرار قطعي آن داده گردد. (از ماده 83 از قانون ديوان محاسبات مصوب 4/12/1289)

احياي اراضي

عملياتي است كه با تغيير وضع طبيعي زمين و به وسيله اقداماتي كه در عرف آباد كردن محسوب است (از قبيل زراعت، درختكاري، بنا ساختن، ايجاد تأسيسات و غيره) آن را براي بهره برداري آماده سازد. (از ماده 1 از لايحه قانوني نحوه واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 25/6/1358شوراي انقلاب)

احياي زمين

مراد از احياي زمين آن است كه اراضي موات و مباحه را به وسيله عملياتي كه در عرف آبادكردن محسوب است ازقبيل زراعت، درخت كاري، بنا ساختن و غيره قابل استفاده نمايند. (ماده 141 از قانون مدني)

اختلافات دسته جمعي

منظور از اختلاف دسته جمعي مذكور در اين ماده اختلافي است كه روابط بين كارگران و كارفرما را در كارگاه مختل ساخته و احتمالاً منجر به تعطيل كارگاه (از طرف كارفرما) يا اعتصاب (از طرف كارگران) بگردد. (تبصره الحاقي به ماده 45 از قانون اصلاح و الحاق مواد و دو تبصره به قانون كار مصوب 20/11/1343)

اختلافات صنفي

اختلافات صنفي عبارت است از اختلافاتي كه بين اصناف و افراد آن ها راجع به امور صنفي توليد مي شود و امور صنفي بر طبق نظامنامه كه به پيشنهاد وزارت داخله و تصويب وزارت عدليه تنظيم خواهد شد تعيين مي گردد. اختلاف بين قصاب و چوبدار راجع به قيمت گوسفند و اختلاف بين قصاب و خباز با دكاندار راجع به وجه فروش يوميه در حكم اختلافات صنفي است. (تبصره 1 ماده 1 از قانون رفع اختلافات صنفي مصوب 5/7/1311)

اختلاف در صلاحيت

هرگاه در موضوع يك دعوي دو دادگاه دادگستري يا دادگاه دادگستري و مراجع غيردادگستري هردوخود را صالح بدانند يا هردو از خود نفي صلاحيت كنند اختلاف محقق مي شود (ماده47 ازقانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

اخراج: در چهار مورد زير افسران و كارمندان از خدمت اخراج مي شوند

1- چنانچه طبق مقررات قانون دادرسي و كيفر ارتش محكوميتي پيدا كنند كه مستلزم اخراج باشد، 2- در صورتي كه تنبيهات انتظار خدمت و بدون كاري در تغيير وضع و رفتار آنان مؤثر واقع نشده و باز هم مبادرت به اعمال و رفتار برخلاف شئون نظامي بنمايند 0با رعايت ماده 113 و 118 اين قانون)، 3- در صورت شركت افسر و كارمند دراحزاب و دستجات سياسي (با رعايت ماده 113 و 118 اين قانون)، 4- در صورت ترك تابعيت. (بند د از ماده 15 قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 30/4/1336)

اخفا و امتناع از عرضه كالا

عبارت است از خودداري از عرضه كالاي داراي نرخ رسمي به قصدگرانفروشي يا تبعيض در فروش. تعزيرات اخفا وامتناع از عرضه كالا به شرح زير است: مرتبه اول - تذكركتبي، درج در پرونده واحد و عرضه كالا به نرخ رسمي. مرتبه دوم - عرضه كالا به نرخ رسمي و اخذ جريمه از دو تا پنج برابر ارزش رسمي كالا. مرتبه سوم - علاوه بر مجازات هاي مرتبه دوم - قطع تمام يا برخي خدمات دولتي از سه تا شش ماه. (ماده 7 از قانون تعزيرات حكومتي مصوب 23/12/1367، مجمع تشخيص مصلحت)

اداره ضبطيه بلوكات

اداره ضبطيه بلوكات عبارت است از نايب الحكومه اداره بلوكي در ماده (201) و صاحب منصبان و ماموران ضبطيه به طوري كه در مواد آتيه ذكر خواهد شد. (ماده209 از قانون تشكيل ايالات و ولايات و دستورالعمل حكام مصوب 27/9/1286)

اداره مأمور وصول درآمد دولت

منظور از اداره مأمور وصول درآمد دولت در اين قانون هر اداره يا سازمان يا مؤسسه يا شركت دولتي يا وابسته به دولت است كه به موجب قوانين و مقررات موظف به وصول درآمد دولت مي باشد. (ماده 54 از قانون اصلاح بعضي از مواد قانون مجازات مرتكبين قاچاق و الحاق چند ماده و تبصره به قانون مذكور مصوب 29/12/1353)

ادله اثبات دعوي

دلايل اثبات دعوي از قرار ذيل است: 1- اقرار، 2- اسناد كتبي،3- شهادت، 4- امارات، 5- قسم. (ماده 1285 از قانون مدني)

اراضي آيش

زمين دايري است كه به صورت متناوب طبق عرف محل براي دوره معيني بدون كشت بماند. (بند 6 ماده 1 از آيين نامه اجرايي لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احياي اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 31/2/1359)

اراضي آيش

زمين دايري است كه به صورت متناوب طبق عرف محل براي دوره معيني بدون كشت بماند. (بند 4 واژه نامه از لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احياي اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 26/1/1359)دولت

اراضي آيش

زمين دايري است كه به صورت متناوب طبق عرف محل براي دوره معيني بدون كشت بماند. (بند 5 از واژه نامه لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني نحوه واگذاري و احياي اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران و لايحه قانوني ... مصوب 28/12/1358)

اراضي آيش

زمين دايري است كه به صورت متناوب طبق عرف محل براي دوره معيني بدون كشت بماند. (بند 5 واژه نامه از لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني نحوه واگذاري و احياي اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 11/12/1358)

اراضي آيش

زمين دايري است كه به صورت متناوب طبق عرف محل براي دوره معيني بدون كشت بماند. (بند ج ماده 1 از قانون نحوه واگذاري و احياي اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 25/6/1358شوراي انقلاب)

اراضي باير

زمين هايي است كه سابقه احيا دارد ولي به علت اعراض يا عدم بهره برداري بدون عذر موجه مدت 5 سال متوالي متروك مانده يا بماند. (بند 3 ماده 1 از آيين نامه اجرايي لايحه قانون اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احياي اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 31/2/1359 شوراي انقلاب)

اراضي باير

زمين هايي است كه سابقه احيا دارد ولي به علت اعراض يا عدم بهره برداري بدون عذر موجه مدت 5 سال متوالي متروك مانده باشد. (بند 1 واژه نامه از لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 26/1/1359شوراي انقلاب)

اراضي باير

زمين هاي باير كه به علل مختلف توسط مالكان بزرگ باير نگاه داشته شده است و با توجه به نياز جامعه و مسأله خودكفايي مملكت و با توجه به اين كه اين زمين ها فقط به صرف اين كه مالكيت از آن آن ها است بدون كشت مانده و اجازه كشت به دهقانان هم داده نمي شود. (بند1 واژه نامه از لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني نحوه واگذاري و احياي اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 28/12/1358شوراي انقلاب)

اراضي باير

زمين هاي باير كه به علل مختلف توسط مالكان بزرگ باير نگاه داشته شده است و با توجه به نياز جامعه و مسأله خودكفايي مملكت و با توجه به اين كه اين زمين ها فقط به صرف اين كه مالكيت از آن آن ها است بدون كشت مانده و اجازه كشت به دهقانان هم داده نمي شود، دولت اسلامي اين زمين ها را در اختيار خود مي گيرد تا در اختيار دهقانان و داوطلبان واجد شرايط گذارده شود. (بند 1 واژه نامه از لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني نحوه واگذاري و احياي اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 11/12/1358)

اراضي باير

زمين هايي است كه سابقه احيا دارد ولي به علت اعتراض و عدم بهره برداري براي مدت 5 سال متوالي بدون عذر موجه متروك مانده يا بماند. (بند د ماده 1 از قانون نحوه واگذاري و احياي اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 25/6/1358 شوراي انقلاب)

اراضي باير

منظور از اراضي باير موضوع اين ماده زمين هايي است كه در تاريخ نقل و انتقال باغ يا مستحدثاتي طبق ضوابط مندرج در آيين نامه ماده 214 قانون ماليات هاي مستقيم درآن ايجاد نشده باشد. (تبصره ماده6 از قانون معاملات زمين مصوب 28/2/1354)

اراضي باير

زمين هايي كه سابقه احيا دارد ولي به علت اعراض يا عدم بهره برداري بدون عذر موجه به مدت 5 سال متوالي متروك مانده باشد. (بند 1 از آيين نامه اجرايي قانون واگذاري زمين هاي داير و باير كه بعد از انقلاب به صورت كشت موقت در اختيار كشاورزان قرار گرفته است مصوب 29/11/1365هيأت وزيران)

اراضي باير شهري

اراضي باير شهري زمين هايي است كه سابقه عمران و احيا داشته و به تدريج به حالت موات برگشته اعم از آن كه صاحب مشخصي داشته يا نداشته باشد. (ماده 4 از قانون زمين شهري مصوب 22/6/1366)

اراضي باير شهري

اراضي باير شهري زمين هايي است كه سابقه عمران داشته و به تدريج به حالت موات برگشته است اعم از آن كه صاحب مشخصي داشته يا نداشته باشد. (ماده 4 از قانون اراضي شهري مصوب 27/12/1360)

اراضي جنگلي: اراضي جنگلي به جنگل تكامل نيافته اي گفته مي شود كه به صورت هاي زير باشد: 1- تعداد نمايده درخت يا نهال يا بوته جنگلي در هر هكتار آن جداگانه يا مجموعاً از يك صد اصله تجاوز نكند. 2- درختان جنگلي به صورت پراكنده باشد به نحوي كه حجم آن در هر هكتار در شمال (از حوزه آستارا تا حوزه گليداغي) كم تر از پنجاه متر مكعب و در ساير نقاط ايران كم تر از بيست متر مكعب باشد (در صورت وجود شمشاد و حجم بيش از سي متر مكعب جنگل شمشاد محسوب مي شود). (رديف د بند 7 ماده 1 از آيين نامه اجرايي لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 31/2/1359 شوراي انقلاب)
اراضي جنگلي

به جنگل تكامل نيافته اي اطلاق مي شودكه به يكي از اشكال زير باشد: 1- تعداد كنده درخت يا نهال يا بوته جنگلي در هر هكتارآن جداگانه يا مجموعاً از يكصد عددتجاوز نكند.2- درختان جنگلي به صورت پراكنده موجود باشد به نحوي كه حجم آن در هر هكتار در شمال ايران (از حوزه آستارا تا حوزه گليداغي) كم تر از پنجاه متر مكعب و در ساير نقاط ايران كم تر از بيست متر مكعب باشد. اگر در اراضي (بند 2) درخت شمشاد وجود داشته باشد و حجم درختان آن بيش از سي متر مكعب در هكتار باشد جنگل شمشاد محسوب مي گردد. (بند ز ماده 1 از قانون نحوه واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 25/6/1358 شوراي انقلاب)

اراضي جنگلي

الف زمين هايي كه در آن ها آثار و شواهد وجودجنگل از قبيل نهال يا پاجوش يا بوته يا كنده درختان جنگلي وجود داشته باشد مشروط بر آن كه در تاريخ ملي شدن جنگل ها 27/10/1341 تحت كشت يا آيش نبوده و تعداد كنده در هر هكتار از بيست يا تعداد نهال يا بوته جنگلي در هر هكتار جداگانه يا مجموعاً از يكصد عدد يا مجموع تعداد نهال و بوته و كنده در هر هكتار از يكصد عدد متجاوز باشد. ب) زمين هايي كه در آن ها درختان خودروي جنگلي به طور پراكنده وجود داشته باشد و حجم درختان موجود در شمال از حوزه آستارا تا حوزه گليداغي در هر هكتار كم تر از پنجاه متر مكعب و در ساير مناطق ايران كم تر از بيست متر مكعب باشد مشروط بر آن كه در تاريخ ملي شدن جنگل ها تحت كشت يا آيش بوده باشد. (بند 6 ماده 1 از قانون

حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/5/1346)

اراضي خالصه

منظور از اراضي خالصه مذكور در ماده 1 اعم است از اراضي قراء خالصه دولتي كه فعلاً موجود است يا از زمين هاي بايري كه در اثر عمليات عمراني و سدبندي و غيره از طرف دولت داير و براي زراعت آماده خواهد شد يا اراضي يا قرايي كه از طرف دولت دراختيار وزارت كشاورزي گذارده مي شود با رعايت قانون فروش خالصجات. (تبصره 2 ماده 1 از قانون راجع به واگذاري زمين به تحصيل كرده هاي كشاورزي مصوب 22/10/1338)

اراضي داير

اراضي داير زمين هايي است كه آن را احيا و آباد كرده اند و در حال حاضر داير و مورد بهره برداري مالك است. زمين هاي داير مشمول اين قانون صرفاً اراضي كشاورزي يا آيش اعم از محصور يا غيرمحصور مي باشد. (ماده 5 از قانون زمين شهري مصوب 22/6/1366)

اراضي داير

اراضي داير، زمين هايي است كه احيا شده و مستمراً مورد بهره برداري است. (بند 4 ماده 1 از آيين نامه اجرايي لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 31/2/1359شوراي انقلاب)

اراضي داير

زمين هايي است كه احيا شده و مستمراً مورد بهره برداري است. غير از اراضي فوق الذكر زمين هايي كه به نحوي از انحا در رژيم سابق ملي اعلام شده (زمين هايي كه جهت محيط زيست و شكارگاه ها و جلوگيري از بدي آب و هوا در ملكيت دولت درآمده است). (بند 2 واژه نامه از لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 26/1/1359 شوراي انقلاب)

اراضي داير

زمين هايي است كه احيا شده و مستمراً مورد بهره برداري است. (بند 2 واژه نامه از لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني نحوه واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 25/6/1358 و لايحه ... كشاورزان مصوب 28/12/1358 شوراي انقلاب)

اراضي داير

زمين هايي است كه احيا شده و مستمراً مورد بهر ه برداري است. (بند 2 واژه نامه از لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني نحوه واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 25/6/1358 شوراي انقلاب)

اراضي داير

زمين هاي احيا شده اي است كه مستمراً مورد بهر ه برداري است. (بند ب ماده 1 از قانون نحوه واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 25/6/1358شوراي انقلاب)

اراضي داير

منظور از اراضي داير موضوع قانون، براي تملك و زمين هاي كشاورزي مندرج در ماده (5) قانون و اين آيين نامه، زمين هايي است كه بهره برداري غالب از آن ها، زراعت باشد و شامل عرصه و اعيان باغ ها و تأسيساتي كه عرصه آن ها متناسب با اعياني باشد، نمي شود. (ماده 2 از آيين نامه اجرايي قانوني زمين شهري مصوب 24/3/1371 هيأت وزيران)

اراضي داير

زمين هايي است كه احيا شده و مستمراً مورد بهره برداري است. (بند 2 از آيين نامه اجرايي قانون واگذاري زمين هاي داير و باير كه بعد از انقلاب به صورت كشت موقت دراختيار كشاورزان قرار گرفته است مصوب 29/11/1365)

اراضي دولتي

اراضي دولتي اعم از ثبت شده و ثبت نشده داير و باير عبارت است از: الف) اراضي موات، ب) اراضي كه به نحوي از انحا به دولت منتقل شده است اعم از طريق اصلاحات ارضي، خالصه، مجهول المالك و غيره، ج) اراضي متعلق به دولت كه دراختيار اشخاص حقيقي و حقوقي يا مؤسسات دولتي قرار دارد و به علت عدم استفاده يا عدم اجرا مفاد قرارداد به دولت برگردانده شده است. (بند 10 ماده 1 از آيين نامه اجرايي لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 31/2/1359 شوراي انقلاب)

اراضي ساحلي

زمين هايي است كه در مجاورت حريم دريا و درياچه يا اراضي مستحدثه قرار دارد و با توجه به تعريف انواع اراضي مذكور در اين قانون بر حسب مورد در حكم يكي از آن ها محسوب خواهد شد. (بند 9 ماده 1 از آيين نامه اجرايي لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 31/2/1359شوراي انقلاب)

اراضي ساحلي: زمين هايي است كه در مجاورت حريم دريا و درياچه يا اراضي مستحدثه قرار دارد و با توجه به تعريف انواع اراضي مذكور در اين قانون برحسب مورد در حكم يكي از آن ها محسوب خواهد شد. (بند ط ماده 1 از قانون نحوه واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 25/6/1358 شوراي انقلاب)
اراضي ساحلي

اراضي ساحلي، پهنه اي است با عرض مشخص از اراضي مجاور دريا و درياچه ها يا خليج كه حداقل از يك سو به كنار دريا يا درياچه يا خليج متصل باشد. (بند ب ماده 1 از قانون اراضي مستحدث ساحلي مصوب 29/4/1354)

اراضي شهري

اراضي شهري زمين هايي است كه در محدوده قانوني و حريم استحفاظي شهرها و شهرك ها قرار گرفته است. (ماده 2 از قانون زمين شهري مصوب 22/6/1366)

اراضي شهري

اراضي شهري زمين هايي است كه در محدوده قانوني شهرها و شهرك ها قرار گرفته باشد. (ماده 2 از قانون اراضي شهري مصوب 27/12/1360)

اراضي كشت موقت

عبارت است از اراضي باير و دايري كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي تا پايان سال 1359 در سراسر كشور و تا پايان سال 1363 در مناطق كردنشين به نحوي در تسلط غيرمالك قرار گرفته باشد. هر گاه در زمان تصرف در سطح هر هكتار بيش از يك صد اصله نهال يا درخت مثمر يا پنجاه اصله درخت نخل يا زيتون يا يك هزار نهال يا درخت غيرمثمر وجود داشته در اين صورت باغ يا بيشه محسوب و از شمول اراضي كشت موقت خارج است. (بند 4 از آيين نامه اجرايي قانون واگذاري زمين هاي داير و باير كه بعد از انقلاب به صورت كشت موقت دراختيار كشاورزان قرار گرفته است مصوب 29/11/1365هيأت وزيران)

اراضي متعلق به دولت

منظور از اراضي متعلق به دولت مذكور در ماده 13 قانون كليه زمين هايي است كه به نام دولت داراي سند بوده يا در جريان ثبت به نام دولت است و همچنين كليه اراضي ملي شده و مواتي كه طبق قوانين مصوب و آرا كميسيون هاي مربوطه متعلق به وزارت مسكن و شهرسازي است اعم از اين كه به نام دولت ثبت شده يا نشده باشد. نمايندگي دولت در مورد اراضي مزبور با سازمان زمين شهري يا دستگاهي است كه وزارت مسكن و شهرسازي به آن تفويض اختيار مي كند. (ماده 61 از آيين نامه اجرايي قانون زمين شهري مصوب 15/4/1367هيأت وزيران)

اراضي متعلق به شهرداري

منظور از زمين هاي متعلق به شهرداري - ياد شده در ماده (13) قانون - كليه زمين هايي است كه طبق قوانين و مقررات به شهرداري ها تعلق دارد. اعم از آن كه به نام شهرداري داراي سند باشد يا نباشد. (ماده 34 از آيين نامه اجرايي قانون زمين شهري مصوب 24/3/1371 هيأت وزيران)

اراضي متعلق به شهرداري

منظور از اراضي متعلق به شهرداري مذكور در ماده 13 قانون كليه زمين هايي است كه طبق قوانين و مقررات به شهرداري ها تعلق دارد اعم از آن كه به نام شهرداري داراي سند باشد يا نباشد. (ماده 62 از آيين نامه اجرايي قانون زمين شهري مصوب 15/4/1367هيأت وزيران)

اراضي مستحدثه

زميني است كه در نتيجه خشك افتادن آب درياها، درياچه ها و تغيير بستر رودخانه ها يا خشك شدن تالاب ها ايجاد شده باشد. (بند 8 ماده 1 از آيين نامه اجرايي لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 31/2/1359شوراي انقلاب)

اراضي مستحدثه

زميني است كه در نتيجه خشك افتادن آب درياها، درياچه ها و تغيير بستر رودخانه ها يا خشك شدن تالاب ايجاد شده باشد. (بند ح ماده 1 از قانون نحوه واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 21/6/1358 شوراي انقلاب)

اراضي مستحدث

اراضي مستحدث عبارت است از زمين هايي كه در نتيجه پايين رفتن سطح آب يا هر نوع جريان آب در كرانه هاي دريا و درياچه ها و جزاير يا در نتيجه پايين رفت آب يا خشك شدن تالاب ها ظاهر يا ايجاد مي شود. (بند الف ماده 1 از قانون اراضي مستحدث و ساحلي مصوب 29/4/1354)

اراضي منابع طبيعي

الف) جنگل ها يا بيشه طبيعي. مجتمعي متشكل از عرصه و هوايي و مركب از موجودات از منشأ نباتي (مانند درخت، درختچه، نهال، علف و خزه) و حيواني صرف نظر از درجه تكامل به نحوي كه دست بشر در ايجاد و تكامل آن دخيل نبوده است. ب) مراتع، زمين هايي است اعم از كوه و دامنه يا زمين مسطح كه در فصل چرا داراي پوششي از نباتات علوفه اي خودرو بوده و با توجه به سابقه چرا عرفاً، مرتع شناخته شود. اراضي آيش گرچه پوشش نباتات و علوفه اي داشته باشند مشمول تعريف مرتع نيستند. چنان چه مرتع داراي درختان جنگلي خودرو باشد مرتع مشجر ناميده مي شود. ج) نهالستان ها، جنگل هاي دست كاشت عمومي كه توسط دولت ايجاد شده باشد. د) اراضي جنگلي، به جنگل تكامل نيافته اي گفته مي شود كه به صورت هاي زير باشد: 1- تعداد كنده درخت يا نهال يا بوته جنگلي در هر هكتار آن جداگانه يا مجموعاً از يك صد اصله تجاوز ننمايد. 2- درختان جنگلي به صورت پراكنده باشد به نحوي كه حجم آن در هر هكتار در شمال (از حوزه آستارا تا حوزه گليداغي) كم تر از پنجاه متر مكعب و در ساير نقاط ايران كم تر از بيست متر مكعب باشد (در صورت وجود شمشاد و حجم بيش از سي متر مكعب جنگل شمشاد محسوب مي شود). (بند

7 ماده 1 از آيين نامه اجرايي لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 31/2/1359شوراي انقلاب)

اراضي منابع طبيعي

جنگل ها و مراتع: بيشه هاي طبيعي، نهالستان هاي دولتي جنگل هاي دست كاشت مي باشد. غير از اراضي فوق الذكر زمين هايي كه به نحوي از انحا در رژيم سابق ملي اعلام شده (زمين هايي كه جهت محيط زيست و شكارگاه ها و جلوگيري از بدي آب و هوا در ملكيت دولت درآمده است). (بند 3 واژه نامه از لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني نحوه واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 25/6/1358 و لايحه ... مصوب28/12/1358شوراي انقلاب)

اراضي منابع طبيعي

جنگل ها و مراتع - بيشه هاي طبيعي - نهالستان هاي دولتي - جنگل هاي دست كاشت مي باشد غير از اراضي فوق الذكر زمين هايي كه به نحوي از انحا در رژيم سابق ملي اعلام شده (زمين هايي كه جهت محيط زيست و شكارگاه ها و جلوگيري از بدي آب و هوا در ملكيت دولت درآمده است). (بند 3 واژه نامه از لايحه قانوني اصلاحي لايحه قانوني نحوه واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 11/2/1358 شوراي انقلاب)

اراضي موات

زمين هايي است كه سابقه احيا و بهره برداري ندارد و به صورت طبيعي باقي مانده است. (بند 5 ماده 1 از آيين نامه اجرايي لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 31/2/1359، شوراي انقلاب)

اراضي موات

زمين هاي غيرآبادي است كه سابقه احيا و بهره برداري ندارد و به صورت طبيعي باقي مانده است. (بند 3 واژه نامه از لايه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 26/1/1359 شوراي انقلاب)

اراضي موات

زمين هايي است كه سابقه احيا و بهره برداري ندارد و به صورت طبيعي باقي مانده است. (بند 4 واژه نامه از لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني نحوه واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 25/6/1358 و لايحه قانوني ... مصوب 28/12/1358 شوراي انقلاب)

اراضي موات

زمين هايي است كه سابقه احيا و بهره برداري ندارد و به صورت طبيعي باقي مانده است. (بند 4 واژه نامه از لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني نحوه واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 11/12/1358 شوراي انقلاب)

اراضي موات

زمين هايي است كه سابقه احيا و بهره برداري ندارد و به صورت طبيعي باقي مانده است. (بند الف ماده 1 از لايحه قانوني نحوه واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 25/6/1358 شوراي انقلاب)

اراضي موات

زمين هاي بايري است كه ملك اشخاص نمي باشد. (رديف ب بند 9 ماده 1 از قانون مربوط به اصلاحات ارضي مصوب 26/2/1339)

اراضي موات شهري

اراضي موات شهري زمين هايي است كه سابقه عمران و احيا نداشته باشد. (ماده 3 از قانون زمين شهري مصوب 22/6/1366)

اراضي موات شهري

اراضي موات شهري زمين هايي است كه سابقه عمران و احيا نداشته باشد. (ماده 3 از قانون اراضي شهري مصوب 27/12/1360)

اراضي و ابنيه و مؤسسات مورد احتياج عمليات عمراني

اراضي و ابنيه و مؤسسات مورد احتياج عمليات عمراني و نيازمندي هاي عمومي عبارت از آن قسمت از اراضي و ابنيه و تأسيسات است كه براي اجراء يكي از برنامه هاي مصوب كميسيون هاي مشترك مجلسين طبق تصويب شوراي عالي برنامه ضرورت داشته باشد. (ماده 1 از آيين نامه خريد اراضي و ابنيه و مؤسسات مورد احتياج عمليات عمراني مصوب 3/4/1336)

ارتباط راديويي غيرحرفه اي

ارتباط راديويي غير حرفه اي نوعي ارتباط راديويي است كه به منظور خودآموزي علمي و عملي و بررسي هاي فني بين افراد مجاز برقرار مي گردد. استفاده كننده از ارتباط راديويي غيرحرفه اي كسي است كه به خاطر علاقه و ذوق شخصي به منظورهاي فوق بدون

هيچ گونه نظر انتفاعي يا سياسي به برقراري اين نوع ارتباط مبادرت مي نمايد. (تبصره ماده 2 از قانون استفاده از بي سيم هاي اختصاصي و غير حرفه اي (آماتوري) مصوب 25/11/1345)

ارتشا

هريك از مستخدمين و مأمورين دولتي اعم از قضايي و اداري يا شوراها يا شهرداري ها يا نهادهاي انقلابي و به طور كلي قواي سه گانه و همچنين نيروهاي مسلح يا شركت هاي دولتي يا سازمان هاي دولتي وابسته به دولت يا مأمورين به خدمات عمومي خواه رسمي يا غيررسمي براي انجام دادن يا انجام ندادن امري كه مربوط به سازمان هاي مزبور مي باشد، وجه يا مال يا سند پرداخت وجه يا تسليم مالي را مستقيماً يا غيرمستقيم قبول نمايد در حكم مرتشي است. (ماده 3 از مصوبه اصلاح و تأييد موادي از لايحه تشديد مجازات مرتكبين ارتشا، اختلاس و كلاهبرداري مصوب 15/9/1367 مجمع تشخيص مصلحت)

ارتشا

هريك از داوران و مميزان و كارشناسان اعم از اين كه توسط دادگاه معين شده باشد يا توسط طرفين، چنانچه در مقابل اخذ وجه يا مال به نفع يكي از طرفين اظهارنظر يا اتخاذ تصميم نمايد .... (از ماده 588 از قانون مجازات اسلامي (تعزيرات و مجازات هاي باز دارنده مصوب 2/3/1375)

ارتشا

هر نظامي براي انجام يا خودداري از انجام امري كه از وظايف او يا يكي ديگر از پرسنل نيروهاي مسلح است وجه يا مال يا سند پرداخت وجه يا تسليم مالي را بلاعوض يا كم تر از قيمت معمول به هر عنوان قبول نمايد اگرچه انجام يا خودداري از انجام امر برخلاف قانوني نباشد در حكم مرتشي است ... (ماده 93 از قانون مجازات جرائم نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ا يران مصوب 18/5/1371)

ارتشا

هر نظامي يا همرديف نظامي كه براي انجام امر يا خودداري از انجام امري كه از وظايف او است وجه يا مالي را به عنوان تعارف يا رشوه بگيرد اگرچه انجام يا خودداري از انجام امر بر طبق حقانيت باشد مرتشي محسوب و ... . (ماده 398 از قانون دادرسي و كيفر ارتش مصوب 4/10/1318)

ارتشا

مقصود از كلمه ارتشا مذكور در قوانين مربوط به ارتشا اخذ وجه يا مال يا اخذ سند پرداخت وجه يا تسليم مالي است از طرف مستخدم دولتي يا مملكتي يا بلدي براي انجام دادن يا انجام ندادن امري كه مربوط است به تشكيلات قضايي و اداري دولت يا ادارات مملكتي و بلدي خواه انجام يا عدم انجام آن امر مربوط به كار اداري شخص باشد كه وجه يا مال يا سند را گرفته و خواه مربوط به كار اداري يكي از مستخدمين ديگر دولت يا ادارات مملكتي يا بلدي - اخذ وجه يا مال يا سند به ترتيب فوق الذكر ارتشا است خواه مستقيماً به عمل آمده باشد و خواه به طور غيرمستقيم و مأموري كه اخذ وجه يا مال يا سند كرده مرتشي است خواه رسمي باشد خواه غيررسمي و خواه در انجام يا عدم انجام امري كه براي آن رشوه گرفته و اقعاً مؤثر بوده يا نبوده و خواه اقدام به انجام يا عدم انجام امري كه وعده داده است كرده يا نكرده باشد ... (از بند 10 ماده 1 از قانون متمم جزاي اعمال دولت مصوب 30/8/1308)

ارتشا

هريك از مستخدمين و مأمورين دولت اعم از قضايي و اداري و همچنين هريك از مستخدمين و مأمورين ادارات شوروي و بلدي كه براي انجام امري كه از وظايف آنان است وجه يا مالي را قبول نمايد خواه آن كار را انجام داده يا نداده و انجام آن امر برطبق حقانيت بوده يا نبوده باشد مرتشي محسوب ... و نيز هريك از اشخاص مذكور در فوق هر گاه در مقابل اخذ وجه يا مال از

انجام امري كه وظيفه ايشان است امتناع ورزند مرتشي محسوب و... (ماده اول از قانون مجازات ارتشا در مورد مستخدمين و مأموران دولتي و ادارات شوروي و بلدي مصوب 2/4/1307)

ارتش جمهوري اسلامي ايران

ارتش جمهوري اسلامي ايران پاسداري از استقلال و تماميت ارضي و نظام جمهوري اسلامي كشور را به عهده دارد. (اصل 143 از قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران)

ارتش جمهوري اسلامي ايران

ارتش جمهوري اسلامي ايران به مجموعه ستاد مشترك، نيروهاي زميني، هوايي، دريايي و سازمان هاي وابسته به آن ها اطلاق مي گردد. (ماده 3 از قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

ارتفاق

ارتفاق حقي است براي شخص در ملك ديگري. (ماده 93 از قانون مدني)

ارتقا

عبارت از احراز يك رده شغلي بالاتر از رده شغلي قبلي است. (بند ظ از آيين نامه حقوق و دستمزد كاركنان مناطق آزاد تجاري، صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 19/1/1375 هيأت وزيران)

ارتكاب عمل به طور علني

از نقطه نظر قوانين جزايي (خواه اين قانون و خواه قوانين جزايي ديگر) مقصود از ارتكاب عمل به طور علني ارتكاب آن در مريي و منظر عموم است اعم از اين كه محل ارتكاب از امكنه عمومي باشد يا ارتكاب آن در امكنه اي است كه معد براي پذيرفتن عموم باشد از قبيل حمام هاي عمومي و قهوه خانه ها و نمايشگاه ها و مانند آن. (بند الف ماده 214 مكرر از قانون اصلاح مواد 207 الي 214 قانون مجازات عمومي مصوب 29/6/1312)

ارزش خالص

منظور ارزش كل دارايي ها منهاي ارزش كل بدهي هاي بخش دولتي است. (از ماده 77 قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت مصوب 27/11/1380)

ارزش كالا

ارزش كالاهاي ورودي در گمرك در همه موارد عبارت است از بهاي سيف (بهاي خريد كالا در مبدأ به اضافه هزينه بيمه و باربندي و حمل و نقل و ساير هزينه هايي كه به آن كالا تا ورود به اولين دفتر گمرك و در مورد كالاهاي محموله با هواپيما تا اولين فرودگاهي كه كالا در آن جا تخليه مي شود تعلق مي گيرد) كه از روي سياهه هاي صحيح و معتبر تعيين مي شود. ارزيابي كالا در گمرك بر اساس نرخ ارز و برابري هاي تعيين شده از طرف بانك ملي ايران خواهد بود. (ماده 4 از قانون اصلاح تعرفه گمركي مصوب 10/4/1337)

ارزش كالا

ارزش كالاهاي ورودي در گمرك در همه موارد عبارت است از بهاي سيف (بهاي خريد كالا در مبدأ به اضافه هزينه بيمه و باربندي و حمل و نقل و ساير هزينه هايي كه به آن كالا تا ورود به اولين دفتر گمركي و در مورد كالاهاي محموله با هواپيما تا اولين فرودگاهي كه كالا در آن جا تخليه مي گردد تعلق مي گيرد) كه از روي سياهه هاي صحيح و معتبر تعيين مي شود. براي تسهيل امر ارزيابي كالا در گمرك نرخ تسعير ارز بنا بر پيشنهاد وزارت دارايي و تصويب هيأت وزيران تعيين مي شود. (ماده چهارم از قانون تعرفه گمركي مصوب 6/4/1334)

ارزش كالاي صادراتي

كالاي صادراتي پس از تسليم اظهارنامه از طرف مأموران گمرك مورد معاينه و ارزيابي قرار مي گيرد. ارزش كالاي صادراتي در گمرك عبارت است از بهاي عمده فروشي بازار داخلي به اضافه هزينه بيمه و باربندي و حمل و نقل متعلق و ساير هزينه هايي كه به آن كالا تا وصول به مركز كشور تعلق مي گيرد و هزينه باربري در گمرك و ساير عوارضي كه به گمرك خروجي پرداخت مي شود نيز به اين بها علاوه مي گردد و در مواردي كه طبق ماده 5 قانون واگذاري معاملات ارزي و آيين نامه اجرايي آن براي كالاي صادراتي نرخ تعيين شده باشد ارزيابي گمرك با رعايت ساير مقررات بر اساس نرخ هاي تعيين شده خواهد بود. ترتيب و مقررات ارزيابي و وظايف مأموران مربوط به شرحي است كه در فصل دوم قسمت چهارم اين آيين نامه مذكور است. (ماده 213 از آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

ارزش ويژه سهام

عبارت است از مجموع سرمايه ثبت و پرداخت شده و اندوخته هاي آزاد قابل تقسيم و مانده حساب سود و زيان سنواتي. (بند 3 از تصويبنامه اجازه اقدام وزارتخانه هاي صنايع و معادن و فلزات نسبت به مصالحه حقوق دارندگان سهام شركت هاي موضوع بند الف ماده 1 قانون حفاظت و توسعه صنايع ايران مصوب 22/1/1378 هيأت وزيران)

ارزشيابي شغل

عبارت از مقايسه مهارت ها، مسئوليت ها، كوشش ها و شرايط محيط كار هريك از مشاغل سازمان به منظور تعيين ارزش و اهميت نسبي آن ها با استفاده از معيارها و ضوابط مورد سنجش است. (بند د از آيين نامه حقوق و دستمزد كاركنان سازمان هاي مناطق آزاد تجاري - صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 19/1/1375 هيأت وزيران)

ارزيابي ذخاير

كاوش هايي است كه جهت تعيين ميزان اوليه (مرجع) توده زنده آبزيان صورت مي گيرد. (بند 11 ماده 1 از آيين نامه اجرايي حفاظت و بهره برداري از منابع آبزي جمهوري اسلامي ايران مصوب 5/2/1378 هيأت وزيران)

از كار افتادگي

از كار افتادگي موضوع مقررات اين فصل عبارت از عدم توانايي كامل و دائمي شخص به انجام دادن اموري كه متعارفاً به آن اشتغال داشته است. (ماده 51 از قانون مقررات استخدامي شركت هاي دولتي مصوب 5/3/1352)

از كار افتادگي

از كار افتادگي موضوع اين آيين نامه عبارت از عدم توانايي كامل و دائمي كارمند به انجام دادن كار و كسب درآمد با رعايت ضوابط مقرر در قانون بيمه هاي اجتماعي است كه بايد مورد تأييد صندوق مربوط قرار گيرد. در صورت بروز اختلاف موضوع در هيأتي مركب از سه نفر كارشناسان منتخب وزارت كار و امور اجتماعي، شوراي عالي تأمين اجتماعي و صندوق مربوط مطرح خواهد شد و تصميم هيأت مزبور به اكثريت آرا قاطع است. (تبصره 2 ماده 7 از آيين نامه مربوط به نرخ و ترتيب پرداخت حق بيمه و شرايط استفاده از مزايا و ميزان آن مصوب 13/4/1351)

از كارافتادگي

از كار افتادگي موضوع اين آيين نامه عبارت از عدم توانايي كامل و دائمي مستخدم به انجام كار است. (ماده 58 از اصلاح آيين نامه استخدامي شهرداري تهران مصوب 13/2/1368 هيأت وزيران)

از كار افتادگي

از كار افتادگي موضوع اين آيين نامه عبارت از عدم توانايي كامل و دائمي شخص به انجام دادن - اموري كه به آن اشتغال داشته است. تشخيص از كار افتادگي و سبب آن و همچنين تشخيص اين كه فوت مستخدم به علت حادثه ناشي از كار يا به سبب انجام وظيفه بوده است با هيأت مديره صندوق بازنشستگي خواهد بود و در صورت اختلاف نظر رأي شوراي اداري شهرداري تهران قطعي و لازم اجراست. (ماده 59 از آيين نامه استخدامي شهرداري تهران مصوب 12/8/1358 هيأت وزيران)

از كار افتادگي جزئي

از كار افتادگي جزئي عبارت است از كاهش قدرت كار بيمه شده به نحوي كه با اشتغال به كار سابق يا كار ديگر فقط قسمتي از درآمد خود را به دست آورد. (بند 14 ماده 2 از قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

از كار افتادگي دائمي

از كار افتادن دائمي به كارمندي اطلاق مي شود كه كارمند آسيب ديده پس از اتمام معالجه به تصديق شوراي عالي پزشكي نظامي نه تنها قادر به انجام كار اوليه نباشد بلكه اصولاً قابليت هر گونه كار ديگري از او سلب شده باشد مانند فقدان پا و از كار افتادن دو چشم، دو بازو، دو ساق پا و امثال آن. (ماده 5 از آيين نامه بيمه افسران و كارمندان نيروهاي مسلح و ژاندارمري مصوب 1/11/1337)

از كار افتادگي كلي

از كار افتادگي كلي عبارت است از كاهش قدرت كار بيمه شده به نحوي كه نتواند با اشتغال به كار سابق يا كار ديگري بيش از (3)/(1) از درآمد قبلي خود را به دست آورد. (بند 13 ماده 2 از قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

از كار افتاده

از كار افتاده به كسي اطلاق مي شود كه از نظر جسمي يا رواني قادر به تأمين معيشت خود از طريق انجام كاريا حرفه اي كه بدان وسيله امرار معاش مي كرده نباشد و به كار ديگري اشتغال نداشته باشد. (تبصره 4 ماده 44 از قانون خدمت وظيفه عمومي مصوب 13/2/1350)

ازكار افتاده كلي

بيمه شدگاني كه حداقل دو سوم توانايي كارخود را ازدست داده باشند ونتوانند با اشتغال به كار سابق يا كار ديگري كه مناسب با وضع مزاجي و حرفه اي آن ها باشد بيش ازيك سوم مزد يا حقوق سابق خود را به دست بياورند ازكار افتاده كلي شناخته مي شوند. (ماده 59 از قانون بيمه هاي اجتماعي كارگران مصوب 21/2/1339)

اسباب تملك

تملك حاصل مي شود: 1- به احيا اراضي موات و حيازت اشياء مباحه، 2- به وسيله عقود و تعهدات، 3- به وسيله اخذ بشفعه، 4- به ارث، (ماده 140 از قانون مدني)

استاد

از اين به بعد مدرسه ابتدايي دبستان و معلم آن آموزگار - مدرسه متوسطه دبيرستان و معلم آن دبير - مدرسه صنعتي هنرستان و معلم آن هنرآموز - هر شعبه از مدارس عالي (فاكولته) دانشكده و مجموع شعب عاليه (اونيورسيته) دانشگاه و معلم مدارس عاليه استاد ناميده خواهد شد. (تبصره ماده 1 از قانون اجازه تأسيس دانشسراهاي مقدماتي و عالي مصوب 19/12/1312)

استان

استان، واحدي از تقسيمات كشوري است با محدوده جغرافيايي معين، كه از به هم پيوستن چند شهرستان همجوار با توجه به موقعيت هاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و طبيعي تشكيل مي شود. (ماده 9 از قانون تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري مصوب 15/4/1362)

استاندار

استانداران در قلمرو مأموريت خود نماينده عالي دولت محسوب مي شوند و مسئول اجراي سياست عمومي دولت در حوزه مأموريت خود هستند و در كليه امور اجرائي استان نظارت تامه و عاليه دارند. (ماده 2 از لايحه قانوني اختيارات استانداران كشوري جمهوري اسلامي ايران مصوب 29/3/1359 شوراي انقلاب)

استاندارد

استاندارد برحسب مورد عبارت است از تعيين تمام يا برخي از خصوصيات و مشخصات هر فراورده از قبيل نوع، جنس، منشا، مواد اوليه اجزاء تشكيل دهنده، تركيب، ساخت، نحوه استفاده، طرز نصب، كيفيت، كميت، شكل، رنگ، وضع ظاهري، وزن، ابعاد، عيار، ايمني، چگونگي و بسته بندي و علامتگذاري، روش آزمايش و همچنين يكنواخت كردن اوراق اداري، اسناد بازرگاني و مالي و امثال آن. (بند الف ماده 2 از قانون مواد الحاقي به قانون تأسيس مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران مصوب 24/9/1349)

استاندارد(آلودگي)

ميزان و معيارهايي كه در اين آيين نامه استاندارد ناميده مي شود عبارت است از حدود مجاز و مشخصات ويژه اي كه با توجه به اصول حفاظت و بهسازي محيط زيست براي آلوده كننده ها و جلوگيري ازآلودگي آب تعيين مي شود. (بند 11 ماده2 از آيين نامه جلوگيري از آلودگي آب مصوب 24/9/1363 هيأت وزيران)

استخدام (بانك)

استخدام: عبارت است از پذيرفتن شخص به خدمت در بانك طبق ضوابط اين آيين نامه. (بند ج ماده 1 از آيين نامه استخدامي نظام بانكي جمهوري اسلامي ايران مصوب 26/11/1379 هيأت وزيران)

استخدام ارتش

استخدام در ارتش عبارت است از پذيرفته شدن شخص براي انجام خدمت موظف در يكي از مشاغل پيش بيني شده در اين قانون. (ماده 18 از قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

استخدام (سپاه پاسداران)

استخدام در سپاه عبارت است از گزينش افراد واجد صلاحيت براي انجام خدمت موظف در يكي از مشاغل پيش بيني شده در اين قانون. (ماده 4 از قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

استخدام دولت

استخدام دولت عبارت از پذيرفتن شخصي به خدمت دولت در يكي از وزارتخانه ها يا مؤسسات دولتي است. (بند الف ماده 1 از قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

استخدام غيررسمي

منظور از استخدام غيررسمي مذكور در تبصره 60 قانون بودجه سال 1364 هر گونه استخدام به صورت پيماني، قراردادي، خريد خدمت، روزمزد و كارگري و عناوين مشابه مي باشد. (تبصره 3 ماده 7 از قانون نحوه تعديل نيروي انساني دستگاه هاي دولتي مصوب 27/10/1366)

استخدام وزارت اطلاعات

استخدام: عبارت است از پذيرفتن شخص به خدمت در وزارتخانه. (ماده 1 از قانون استخدامي وزارت اطلاعات مصوب 25/4/1374)

استخراج

مجموعه عملياتي است كه به منظور جدا كردن كانه از كانسار و انتقال آن به محل انباشت مواد انجام مي گيرد. (بند د ماده 1 از قانون معادن مصوب 23/3/1377)

استخراج

مجموعه عملياتي كه به منظور جدا كردن كانه و كانسار و انتقال آن به سنگر مواد انجام مي گيرد. (بند ر ماده 1 از قانون معادن مصوب 1/3/1362)

استر

مقدار هيزمي است كه يك متر مكعب فضا را اشغال نمايد و هر استر معادل شش دهم مترمكعب چوب محسوب مي شود. (بند16 ماده 1 از قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب25/5/1346)

استعفا

كساني كه نيروهاي مسلح ... براي تحصيل آن ها هزينه اي پرداخت كرده باشد در صورت وجود يكي از شرايط زير مي توانند استعفا دهند. 1- پرداخت دو برابر هزينه تحصيل، 2- انجام خدمت پس از خاتمه تحصيل معادل سه برابر مدت تحصيل كه در هر صورت از ده سال تجاوز نخواهد كرد. كساني كه ضمن خدمت به هزينه نيروهاي مسلح ... دوره تخصصي را طي كرده اند بايد دو برابر مدت تخصصي را خدمت كنند و در صورتي كه مشمول قسمت اول اين جزء نيز باشند اين مدت به خدمت مقرر در قسمت اول اين جزء اضافه مي شود. (بند ج ماده 15 از قانون اصلاح بند ج ماده 15 قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 17/10/1352)

استعفا

كساني كه به هزينه وزارت جنگ تحصيل كرده اند در صورت پرداخت هزينه تحصيلي يا انجام خدمت پس از خاتمه تحصيلات معادل دو برابر مدت تحصيل ممكن است استعفا دهند. (بند ج ماده 15 از قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 30/4/1336)

استيناف تبعي

اشخاص مفصله ذيل حق تقاضاي استيناف دارند: 1. متهم، 2. اشخاصي كه محكوم به تأديه ضرر و زيان مدعي خصوصي شده اند، 3. مدعي العموم بدايت، 4. مدعي خصوصي از حيث ضرر و زيان. مدت استيناف ده روز است و اين مدت در احكام حضوري از تاريخ اعلام حكم و در احكام غيابي از تاريخ انقضاء مدت اعتراض شروع مي گردد. در هر موردي كه يكي از اشخاص فوق عرضحال استيناف دهد هريك از اصحاب دعوي نيز مي توانند در ظرف يك مهلت اضافي ده روزه كه از تاريخ تقديم عرضحال مزبور شروع خواهد شد تقاضاي استيناف نمايد و اين استيناف تبعي ناميده مي شود. علاوه بر اشخاص فوق مدعي العموم استيناف نيز مي تواند تقاضاي استيناف نمايد و اين حق مادام كه اعلان ختم محاكمه در محكمه استيناف داده نشده است براي مدعي العموم استيناف باقي است و اگر هيچ يك از اشخاص مذكور فوق در مدت مقرره استيناف نداده باشند مدعي العموم استيناف فقط تا يك ماه از تاريخ اعلام حكم در محكمه جنحه حق تقاضاي استيناف خواهد داشت. (ماده 351 از قانون متمم اصلاح اصول محاكمات جزائي مصوب 12/7/1311)

اسراي آزاد شده

اسراي آزاد شده به كساني اطلاق مي گردد كه به سبب مأموريت محوله در طول جنگ تحميلي و در جهت دفاع از انقلاب اسلامي و استقلال و تماميت ارضي كشور جمهوري اسلامي ايران توسط عوامل دشمن در داخل يا خارج از كشور اسير شده و پس از مقاومت دليرانه آزاد شده باشند. (ماده 1 از قانون حمايت از آزادگان (اسراي آزاد شده بعد از ورود به كشور مصوب 13/9/1368).

اسم خاص

اسمي است كه براي ناميدن شخص معين يا جاي معين يا چيز معين به كار مي رود. (بند ج ماده 1 از آيين نامه اجرايي قانون ممنوعيت به كارگيري اسامي، عناوين و اصطلاحات بيگانه مصوب 19/2/1378)

اسناد خزانه

اسنادخزانه اسناد بي نامي است كه براي تأمين احتياجات مالي خزانه داري كل در جريان سال مالي انتشار مي يابد. (ماده 1 از قانون انتشار اسناد خزانه و اوراق قرضه مصوب 2/7/1348)

اسناد خلاف واقع

منظور از اسناد خلاف واقع اسناد و سياهه اي است كه در آن خصوصيات كالايي ذكر شده باشد كه با نوع جنس و خصوصيات كالاي اظهار شده تطبيق ننمايد. (تبصره 2 ماده 268 آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

اسناد دولتي

اسناد دولتي عبارتند از هر نوع نوشته يا اطلاعات ثبت يا ضبط شده مربوط به وظايف و فعاليت هاي وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي و وابسته به دولت و شركت هاي دولتي از قبيل مراسلات، دفاتر، پرونده، عكس ها، نقشه ها، كليشه ها، نمودارها، فيلم ها، ميكروفيلم ها و نوارهاي ضبط صوت كه در مراجع مذكور تهيه يا به آن رسيده باشد. اسناد دولتي سري اسنادي است كه افشاي آن ها مغاير با مصالح دولت يا مملكت باشد. اسناد دولتي محرمانه اسنادي است كه افشاي آن ها مغاير با مصالح خاص اداري سازمان هاي مذكور در اين ماده باشد. (ماده 1 قانون مجازات انتشار و افشاي اسناد محرمانه و سري دولتي مصوب29/11/1353)

اسناد دولتي سري

اسناد دولتي سري اسنادي است كه افشاي آن ها مغاير با مصالح دولت يا مملكت باشد. (از ماده 1 قانون مجازات انتشار و افشاي اسناد محرمانه و سري دولتي مصوب 29/11/1353)

اسناد دولتي محرمانه

اسناد دولتي محرمانه اسنادي است كه افشاي آن ها مغاير با مصالح خاص اداري سازمان هاي مذكور در اين ماده باشد. (از ماده 1 قانون مجازات انتشار و افشاي اسناد محرمانه و سري دولتي مصوب 29/11/1353)

اسناد رسمي

اسنادي كه در اداره ثبت اسناد و املاك يا دفاتر اسناد رسمي يا در نزد ساير مأمورين رسمي در حدود صلاحيت آن ها و بر طبق مقررات قانوني تنظيم شده باشند رسمي است. (ماده 1287 قانون مدني)

اسناد رسمي

اسنادي كه راجع به معاملات و تعهدات و تقبلات است بر دو نوع است: اسناد رسمي و عادي، اسناد رسمي از قرار تفصيل ذيل است: 1_ اسنادي كه در اداره ثبت اسناد به طوري كه قانون معين كرده ثبت يا تصديق شده باشد. 2_ تسجيلات و تصديقات محاضر شرعيه كه مراجع عدليه اند درامور راجعه به آن ها. 3_ تصديقات محاكم عدليه در صورتي كه خارج از صلاحيت آن ها نباشد و همچنين تصديقات ادارات دولتي دراموري كه راجع به آن ها است در صورتي كه تصديق خارج از صلاحيت آن ها نباشد. (ماده 282 از قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

اسناد عادي

غير از اسناد مذكوره در ماده 1287 ساير اسناد عادي است. (ماده 1289 قانون مدني)

اسناد عادي

اسناد عادي سندي است كه غير از اسناد رسمي باشد. (ماده 283 قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

اسناد كتبي

اسناد كتبي عبارت است از كليه نوشتجات طرفين اعم از اين كه رسمي باشد يا عادي. (ماده 269 قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

اسناد مثبته گمركي

اسناد مثبته گمركي كه در موارد سوء ظن قاچاق ممكن است به آن استناد كرد عبارت است از پروانه ورود گمركي، پته مسافري، قبض سپرده كه به موجب آن كالا مرخص شده،

قبض خريد كالا از گمرك، پته عبور داخلي، پروانه ترانزيت خارجي، پروانه كابوتاژ، پروانه كالاي مرجوعي، پروانه ورود موقت، پروانه صدور موقت مشروط بر اين كه مشخصات مذكور در اين اسناد با مشخصات كالا از هر حيث تطبيق نمايد و فاصله بين تاريخ صدور سند و تاريخ كشف كالا با توجه به نوع كالا و نحوه مصرف آن متناسب باشد. (ماده 280 آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

اسناد و اوراق بهادار دولتي

اسناد و اوراق بهادار دولتي موضوع رديف (3) بند الف ماده5 عبارت است از: الف) اسناد خزانه و اوراق قرضه دولتي يا تضمين شده از طرف وزارت دارايي مشروط بر اين كه اجازه انتشار يا تضمين آن قانوناً تحصيل شده باشد. ب) مطالبات بانك مركزي ايران از وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي و شهرداري ها و مؤسسات وابسته به دولت يا وابسه به شهرداري ها كه به طور بازرگاني اداره مي شوند مشروط بر اين كه اين مطالبات از طرف وزارت دارايي تضمين شده باشد. (ماده 8 قانون پولي و بانكي كشور مصوب18/4/1351)

اسناد و اوراق راكد

اسناد و اوراق راكد در اين آيين نامه عبارت است از كليه نوشته ها، نامه ها، گزارش ها، صورت جلسه ها و صورت مجلس ها، قراردادها و عهدنامه ها، ابلاغ ها و فرمان ها، نمونه ها و فرم ها، دفترها و پرونده ها، قبوض، نسخه ها، بارنامه ها و مدارك و سوابق تحصيلي، نمودارها، نقشه ها، عكس ها، كليشه ها، فيلم ها و ميكروفيلم ها، صفحه ها و نوارهاي ضبط صوت و ساير اسناد و مداركي كه توسط مقامات و دستگاه هاي دولتي و وابسته به دولت دراجراي وظايف و تكاليف قانوني و اداري تهيه يا دريافت و نگهداري شده و براي انجام دادن وظايف و مسئوليت هاي قانوني و اداري جاري به تشخيص وزارتخانه يا مؤسسه مربوط مورد مراجعه و استفاده مستمر نباشد. (تبصره 1 ماده 1 از آيين نامه تشخيص اوراق زايد و ترتيب امحاء آن ها مصوب 16/2/1351)

اسناد و مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي

منظور از اسناد و مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي در اين اساسنامه تمامي آثار مكتوب، سمعي و بصري و آثار ارزشمندي است كه محتوايي كلي آن ها با انقلاب اسلامي و تحولات ناشي از آن در جهان ارتباط داشته باشد. (تبصره ماده 2 اساسنامه سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي مصوب 12/4/1367)

اسناد يا سياهه نادرست

منظور از اسناد يا سياهه نادرست، اسناد يا سياهه اي است كه در آن خصوصيات كالا صحيحاً و منجزا قيد نشده است و صاحب كالا از عدم تصريح خصوصيات به زيان دولت اقدام و كالاي ديگري را با حقوق گمركي و سود بازرگاني و عوارض كم تر اظهار كرده باشد. (تبصره 1 ماده 269 از آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

اسير

اسير و مفقودالاثر شخصي است كه در راه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي و استمرار آن از تاريخ 19/10/1356 به بعد اسير يا مفقودالاثر شده و مراتب در مورد پرسنل نيروهاي نظامي و انتظامي به تأييد نيروي مربوطه و در ساير موارد به تأييد بنياد شهيد رسيده باشد. (ماده 136 آيين نامه اجرايي قانون خدمت وظيفه عمومي مصوب 13/5/1364 هيأت وزيران)

اشعه

اشعه يا پرتوها شامل اشعه يون ساز و غيريون ساز مي باشد. (بند 1 ماده 2 از قانون حفاظت در برابر اشعه مصوب 20/1/1368)

اشياء عتيقه: منظور از اشيا عتيقه اشيايي است كه بر طبق ضوابط بين المللي يك صد سال يا بيش تر از تاريخ ايجاد يا ساخت آن گذشته باشد. در مورد اشيايي كه قدمت آن از يك صد سال كم تر باشد پس از تأديه خمس بهاي تقويم شده آن از طرف كاشف به نفع بيت المال اشيا مكشوفه به وي تعلق خواهد گرفت. (رديف 3 بند ج از لايحه قانوني راجع به جلوگيري از انجام حفاري هاي غيرمجاز و كاوش به قصد به دست آوردن اشيا عتيقه و آثار تاريخي كه بر اساس ضوابط بين المللي مدت يك صد سال يا بيش تر از تاريخ ايجاد يا ساخت آن گذشته باشد مصوب 18/2/1358 شوراي انقلاب)
اشيا و لوازم شخصي

منظور از اشيا و لوازم شخصي مذكور در اين قانون اشيايي است كه عرفاً فقط مورد استفاده صاحب آن قرار گيرد و منظور از لوازم خانه اشيايي است كه عرفاً مورد استفاده خانواده صاحب آن اشيا هنگام اقامت در يك محل باشد. (تبصره 2 رديف ج بند 6 ماده 37 از قانون امور گمركي مصوب 30/3/1350)

اصلاح مسير رودخانه

عبارت از بازگرداندن رودخانه يا نهر يا مسيل به مسير تعيين شده در معاهدات، موافتنامه و نقشه هاي مرزي كه بر اثر جريان طبيعي يا عوامل ديگر تغيير مسير داده است. (بند 5 فصل اول آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

اصل برائت

اصل برائت است بنابراين اگر كسي مدعي حق يا ديني بر ديگري باشد بايد آن را اثبات نمايد والا مطابق اين اصل حكم به برايت مدعي عليه خواهد شد. (ماده356 قانون آيين دادرسي مدني مصوب25/6/1318)

اصناف

اصناف كساني هستند كه بدون داشتن كارت بازرگاني به هر نوع معاملات و تجارت داخلي اعم از عمده فروشي يا خريد و فروش، دلالي اعم از ملكي و بازرگاني، امور حمل و نقل، تصدي مهمانخانه، كافه رستوران و تماشاخانه و امثال آن ها يا به هر قسم كارهاي صنعتي اعم از دستي يا ماشيني و مانند آن اشتغال دارند و درآمد ساليانه آن ها اضافه بر 120 هزار ريال مي باشد. (ماده 6 قانون ماليات بر درآمد مصوب 10/5/1334)

اصول محاكمات جزائي

اصول محاكمات جزايي عبارت است از ترتيبات و قواعدي كه وضع شده براي كشف و تحقيق جرائم و تعيين مسئوليت مجرمين برحسب مقررات قانونيه. (ماده 1 قوانين موقتي محاكمات جزائي (آيين دادرسي كيفري) مصوب 30/5/1291)

اضافه ارزش

اضافه ارزش عبارت است از وفات بين قيمت ملك در سال قبل از شروع عمليات و قيمت آن در تاريخ شروع بهره برداري از تأسيسات ايجاد شده. (بند الف ماده 17 از قانون برنامه هفت ساله دوم عمراني كشور مصوب 8/12/1334)

اطفال بزهكار

به كليه جرائم اطفال كه سن آن ها بيش از 6 سال تمام و تا 18 سال تمام است طبق اين قانون در دادگاه اطفال رسيدگي مي شود. اطفال تا 6 سال تمام قابل تعقيب جزايي نخواهند بود. (ماده 4 قانون مربوط به تشكيل دادگاه اطفال بزهكار مصوب 10/9/1338)

اطلاعات پردازش شده هواشناسي

اطلاعاتي است كه به كمك نيروي انساني يا در فرايندهاي ماشيني از حالت خام خارج و پس از سازماندهي علمي و تخصصي به صورت فراورده هاي جديد مورد استفاده قرار مي گيرد. (بند ب ماده 1 آيين نامه اجرايي ماده (21) قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين مصوب 3/4/1377 هيأت وزيران)

اطلاعات خام هواشناسي

اطلاعات خام يا پايه: داده هاي مذكور شامل اطلاعات حاصل از كليه ديده باني هاي هواشناسي است كه در انواع ايستگاه هاي سازمان هواشناسي مستقيماً انجام مي گردد يا اطلاعاتي كه از دفاتر، گراف ها يا نمودارهاي مربوط به طور دستي يا به وسيله ماشين استخراج مي شود. (بند الف ماده 1 از آيين نامه اجرايي ماده (21) قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين مصوب 3/4/1377 هيأت وزيران)

اظهار

منظور از اظهار مندرج در اين قانون ذكر اوصاف و مشخصات كامل كالا در اظهارنامه تسليمي به گمرك است به شكلي كه با توجه به آن اوصاف و مشخصات كالاي اظهار شده مشخص و از غير آن به نحو روشن متمايز شود. (بند ه_ ماده 2 از قانون امور گمركي مصوبه 30/3/1350)

اظهار

مطلبي كه از طرف دولت به مجلس مي رسد به كلمه (اظهار) تعبير مي گردد و مطلبي كه از طرف اعضا مجلس باشد به كلمه (عنوان) و آنچه ساير مردم به فرستند به كلمه (عريضه). (ماده 42 نظامنامه داخلي دارالشوراي ملي ايران مصوب 25/7/1285)

اظهار اجمالي كالاي عبوري

عبارت است از ذكر مشخصات كلي كالا كه در اظهارنامه اجمالي به گمرك يا بندر ارائه مي گردد. (بند ت ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون حمل و نقل و عبور و كالاهاي خارجي از قلمرو جمهوري اسلامي ايران مصوب 18/5/1377 هيأت وزيران)

اظهاركالاي عبوري

عبارت است از ذكر اوصاف و مشخصات كامل كالا در اظهارنامه تسليمي كه جهت عبور خارجي كالا به گمرك ارائه مي گردد. (بند پ ماده 1 از آيين نامه اجرايي قانون حمل و نقل و عبور كالاهاي خارجي از قلمرو جمهوري اسلامي ايران مصوب 18/5/1377 هيأت وزيران)

اظهارنامه اجمالي كالاي عبوري

عبارت است از برگه اي (فرمي) چاپي جهت اظهاراجمالي كالا كه در بدو ورود آن توسط هدايت كننده وسيله حمل يا نماينده شركت حمل و نقل يا نماينده راه آهن به گمرك يا بندر يا فرودگاه حسب مورد تسليم مي گردد. (بند ب ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون حمل و نقل و عبور كالاهاي خارجي از قملرو جمهوري اسلامي ايران 18/5/1377 هيأت وزيران)

اظهارنامه عبور خارجي

عبارت است از برگه اي (فرمي) چاپي كه توسط گمرك جمهوري اسلامي ايران چاپ شده و جهت اظهار كالاهاي عبوري خارجي مورد استفاده قرار مي گيرد. (بند الف ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون حمل و نقل و عبور كالاهاي خارجي از قلمرو جمهوري اسلامي ايران مصوب 18/5/1377)

اعاده دادرسي (اصلي)

عبارت است از اين كه متقاضي اعاده دادرسي به طور مستقل آن را درخواست نمايد. (بند الف ماده 432 از قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

اعاده دادرسي (اصلي)

اعاده دادرسي بر دو قسم است: 1- اصلي 2- طاري اعاده دادرسي اصلي است در صورتي كه درخواست كننده اعاده دادرسي مستقلاً درخواست اعاده دادرسي نمايد. (ماده 598 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

اعاده دادرسي (طاري)

عبارت است از اين كه در اثناي يك دادرسي حكمي به عنوان دليل ارائه گردد و كسي كه حكم يادشده عليه او ابراز شده نسبت به آن درخواست اعاده دادرسي نمايد. (بند ب ماده 432 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

اعاده دادرسي (طاري)

اعاده دادرسي بر دو قسم است: 1- اصلي 2- طاري اعاده دادرسي اصلي است در صورتي كه درخواست كننده اعاده دادرسي مستقلاً درخواست اعاده دادرسي نمايد. و طاري است وقتي كه در اثناي دادرسي حكم به طور دليل ابراز و محكوم عليه كه حكم در مقابل او ابراز شده نسبت به آن درخواست اعاده دادرسي نمايد. (ماده 598 از قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

اعانه

عناوين كمك و اعانه مندرج در بودجه كل كشور منحصراً ناظر بر اعتبارات جاري است. (تبصره 58 قانون بودجه اصلاحي سال 1353 و بودجه سال 1354 كل كشور مصوب 15/11/1353)

اعتبار

اعتبار عبارت از مبلغي است كه براي مصرف يا مصارف معين به منظور نيل به اهداف و اجراي برنامه هاي دولت به تصويب مجلس شوراي اسلامي مي رسد. (ماده 7 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

اعتبار

اعتبار عبارت از مبلغي است كه براي مصرف يا مصارف معين در بودجه مربوط به تصويب مي رسد. (ماده 6 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

اعتبار

مراد از اعتبار وجوهي است كه قبلاً براي خرج معيني پيش بيني و به تصويب مقامات قانون رسيده باشد. (تبصره ماده 5 قانون محاسبات عمومي مصوب 10/12/1312)

اعتبارات فوق العاده

اعتبارات جديد بر دو قسم است: فوق العاده و اضافي. اعتبارات فوق العاده اعتباراتي است كه براي احتياجات جديد لازم مي شود. اعتباراتي اضافي اعتباراتي است كه براي تكميل اعتبارات پيش بيني شده در بودجه لازم مي شود. (ماده 9 قانون محاسبات عمومي مصوب 10/12/1312)

اعتبارات فوق العاده

اعتبارات اضافي منظور نمي شود مگر به موجب قانون مخصوص. اعتبارات اضافي بر دو قسم است: فوق العاده و منضمه - اعتبارات فوق العاده اعتباراتي است كه پيش بيني آن در قانون بودجه غيرممكن بوده و براي تأسيسات يا احتياجات جديده يا به جهت توسعه تأسيسات خارج از حدود قانوني بودجه لازم مي شود - اعتبارات منضمه اعتباراتي است كه براي تكافي مخارج بعضي اموري كه در بودجه پيش بيني شده است لازم مي شود. (ماده 26 قانون محاسبات عمومي مصوب 3/12/1289)

اعتبارات منضمه

اعتبارات اضافي منظور نمي گردد مگر به موجب قانون مخصوص اعتبارات اضافي بر دو قسم است: فوق العاده و منضمه - اعتبارات فوق العاده اعتباراتي است كه پيش بيني آن در قانون بودجه غيرممكن بوده و براي تأسيسات يا احتياجات جديده يا به جهت توسعه تأسيسات خارج از حدود قانوني بودجه لازم مي شود - اعتبارات منضمه اعتباراتي است كه براي تكافي مخارج بعضي اموري كه در بودجه پيش بيني شده است لازم مي شود. (ماده 26 قانون محاسبات عمومي مصوب 3/12/1289)

اعتبار ديون بلامحل

اعتبار ديون بلامحل عبارت است از اعتباري كه براي پرداخت بدهي هاي قابل پرداخت سال هاي گذشته وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي كه در بودجه مربوط اعتباري براي آن منظور نشده است به مصرف مي رسد. (تبصره ماده 6 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

اعتبار طرح تملك دارايي هاي سرمايه اي

منظور اعتبار مجموعه عمليات و خدمات مشخصي است كه بر اساس مطالعات توجيهي، فني و اقتصادي و اجتماعي كه توسط دستگاه اجرايي انجام مي گردد طي مدت معين و با اعتبار معين براي تحقق بخشيدن به هدف هاي برنامه توسعه پنج ساله به صورت سرمايه گذاري ثابت يا مطالعه براي ايجاد دارايي سرمايه اي اجرا مي گردد و منابع مورد نياز اجراي آن از محل اعتبارات مربوط به تملك دارايي هاي سرمايه اي تأمين مي گردد و به دو نوع انتفاعي و غيرانتفاعي تقسيم مي گردد. (ماده 77 قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت مصوب 27/11/1380)

اعتبار هزينه

منظور اعتبار آن دسته از داد و ستدهاي بخش دولتي است كه ارزش خالص را كاهش مي دهد. (ماده 77 قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت مصوب 27/11/1380)

اعتراض اصلي

اعتراض اصلي عبارت است از اعتراضي كه ابتدا از طرف شخص ثالث صورت گرفته باشد. (بند الف ماده 419 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

اعتراض اصلي

اعتراض شخص ثالث بر دو قسم است: اعتراض اصلي و اعتراض طاري (غيراصلي). اعتراض اصلي عبارت از اعتراضي است كه ابتدا از طرف شخص ثالث بگردد. اعتراض طاري (غيراصلي) اعتراض يكي از طرفين است به حكم يا قراري كه سابقاً در يك دادگاه صادر شده و در اثناء دادرسي طرف ديگر براي اثبات مدعاي خود آن حكم يا قرار را ابراز نموده. (ماده 584 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

اعتراض اصلي

اعتراض مذكور در دو ماده قبل بر دو قسم است: اعتراض اصلي و اعتراض طاري (غيراصلي). اعتراض اصلي عبارت است از اعتراضي كه ابتدا از طرف شخصي ثالث واقع گردد در حالي كه فيمابين او و شخصي كه حكم در حق او صادر شده است سابقاً دعوايي به وقوع نرسيده باشد. اعتراض طاري (غيراصلي) اعتراض يكي از طرفين است بر حكمي كه سابقاً از يك محكمه صادر شده و در اثناي محاكمه طرف ديگر براي اثبات مدعاي خود آن حكم را ابراز نمود. (ماده 516 قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

اعتراض ثالث

اعتراض شخص ثالث بر دو قسم است: اعتراض اصلي و اعتراض طاري (غيراصلي). اعتراض اصلي عبارت از اعتراضي است كه ابتدا از طرف شخص ثالث بگردد. اعتراض طاري (غيراصلي) اعتراض يكي از طرفين است به حكم يا قراري كه سابقاً در يك دادگاه صادر شده و در اثناء دادرسي طرف ديگر براي اثبات مدعاي خود آن حكم يا قرار را ابراز نموده. (ماده 584 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

اعتراض طاري

اعتراض طاري (غيراصلي) عبارت است از اعتراض يكي از طرفين دعوا به رأيي كه سابقاً در يك دادگاه صادر شده و طرف ديگر براي اثبات مدعاي خود، در اثناي دادرسي آن رأي را ابراز نموده است. (بند ب ماده 419 از قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

اعتراض طاري

اعتراض شخص ثالث بر دو قسم است: اعتراض اصلي و اعتراض طاري (غيراصلي). اعتراض اصلي عبارت از اعتراضي است كه ابتدا از طرف شخص ثالث بگردد. اعتراض طاري (غيراصلي) اعتراض يكي از طرفين است به حكم يا قراري كه سابقاً در يك دادگاه صادر شده و در اثنا دادرسي طرف ديگر براي اثبات مدعاي خود آن حكم يا قرار را ابراز نموده. (ماده 584 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

اعتراض طاري

اعتراض مذكور در دو ماده قبل بر دو قسم است: اعتراض اصلي و اعتراض طاري (غيراصلي). اعتراض اصلي عبارت است از اعتراضي كه ابتدا از طرف شخص ثالث واقع گردد در حالي كه فيمابين او و شخصي كه حكم در حق او صادر شده است سابقاً دعوايي به وقوع نرسيده باشد. اعتراض طاري (غيراصلي) اعتراض يكي از طرفين است برحكمي كه سابقاً از يك محكمه صادر شده و در اثناي محاكمه طرف ديگر براي اثبات مدعاي خود آن حكم را ابراز نمود. (ماده 516 قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

اعتراض عدم تأديه

امتناع از تأديه وجه برات بايد در ظرف ده روز از تاريخ وعده به وسيله نوشته كه اعتراض عدم تأيده ناميده مي شود معلوم گردد و اگر روز دهم تعطيل باشد اعتراض روز بعد آن به عمل خواهد آمد. (ماده 206 اصلاحي قانون اصلاح ماده 206 قانون تجارت راجع به اعتراض عدم تأديه مصوب 2/4/1307)

اعتراض عدم تأديه برات

امتناع از تأديه وجه برات بايد در ظرف ده روز از تاريخ وعده به وسيله نوشته كه اعتراض عدم تأديه ناميده مي شود معلوم گردد. (ماده 280 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

اعتراض عدم تأديه برات

امتناع از تأديه وجه برات بايد فرداي روز وعده به وسيله نوشته كه اعتراض عدم تأديه ناميده مي شود معلوم گردد و اگر فرداي روز وعده تعطيل باشد اعتراض روز بعد آن به عمل خواهد آمد. (ماده 206 قانون تجارت مصوب12/3/1304)

اعضاي افتخاري نهضت سوادآموزي)

اعضاي افتخاري به نيروهاي مردمي و علاقمند به خدمت در نهضت اطلاق مي شوند. (بند ج ماده 2 قانون مقررات استخدامي نهضت سوادآموزي جمهوري اسلامي ايران مصوب 13/6/1367)

اعلام كننده (واقعه)

تبصره 1- اعلام كننده كسي است كه مكلف به اعلام واقعه مي باشد و مي تواند به شخص ديگري رسماً وكالت دهد تا از طرف او واقعه را اعلام نمايد. (تبصره 1 ماده 6 قانون ثبت احوال مصوب 16/4/1355)

اعمال ارادي

اعمال ارادي عبارت است از اعمالي كه ناشي از عمد بوده و اراده فاعل در ارتكاب آن مؤثر باشد. (تبصره 2 ماده واحده قانون اصلاح مقررات مربوط به تحصيل افسران و همافران و درجه داران و محصلان در نيروهاي مسلح ... مصوب 11/3/1355)

اعمال تصدي

اعمال تصدي اعمالي است كه دولت از نقطه نظر حقوقي مشابه اعمال افراد انجام مي دهد مانند خريد و فروش اجاره و استيجاره و امثال آن. (تبصره ماده 4 قانون راجع به دعاوي بين اشخاص و دولت مصوب 13/8/1309)

اعمال تصدي

اعمال تصدي اعمالي است كه دولت از نقطه نظر حقوقي مشابه اعمال افراد انجام مي دهد مانند خريد و فروش املاك و غلات و اجاره و استيجار و امثال آن. (تبصره 1 قانون تعيين مرجع دعاوي بين افراد و دولت مصوب 19/2/1307)

اعمال خلاف اخلاق عمومي

اعمال خلاف اخلاق عمومي عبارت است از: 1- اعمال منافي عفت عمومي، 2- تجاهر به فسق و فجور، 3- استعمال مشروبات الكلي و مواد مخدر، 4- اعمال و رفتار خلاف حيثيت و شرافت و شئون شغلي، 5- عدم رعايت حجاب اسلامي، 6- نشر و توزيع نوارهاي مبتذل يا عكس هاي مستهجن و صور قبيحه. (ماده 18 قانون بازسازي نيروي انساني وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي وابسته به دولت مصوب 5/7/1360)

اعمال شاقه

اعمال شاقه محكومين به حبس با مشقت بايد راجع به امور عام المنفعه باشد. (ماده 13 قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

افراد

از سرباز تا سرجوخه (داخل) افراد ناميده مي شوند. از گروهبان 3 تا افسريار (داخل) درجه دار ناميده مي گردد. از ستوان 3 تا سروان (داخل) افسر جز نامبرده مي شوند. از سرگرد تا سرهنگ (داخل) افسر ارشد ناميده مي شوند. از سرتيپ به بالا امرا ناميده مي شوند. (تبصره 1 ماده 21 قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 30/4/1336)

افراد خانواده تحت تكفل

افراد خانواده تحت تكفل بيمه شده از نظر قانون بيمه هاي اجتماعي روستاييان و مواد الحاقي عبارتند از اشخاص زير: 1- همسر يا همسران دائم بيمه شده، 2- شوهر زن بيمه شده مشروط بر اين كه تحت تكفل بيمه شده بوده و سن او از شصت و پنج سال متجاوز باشد، يا طبق تشخيص كميسيون پزشكي سازمان قادر به كار نباشد، 3- فرزندان بيمه شده تا سن پانزده سال تمام و در صورت اشتغال به تحصيل در مؤسسات رسمي آموزشي تا بيست و يك سال تمام و فرزنداني كه در اثر بيماري دائمي يا نقص عضو اساسي به تشخيص كميسيون پزشكي سازمان قادر به كار نبوده و به اين علت معاش آن ها به عهده بيمه شده باشد، 4- پدر و مادر تحت تكفل بيمه شده مشروط بر اين كه سن پدر از شصت و پنج سال و سن مادر از شصت سال متجاوز باشد يا به تصديق كميسيون پزشكي سازمان از كار افتاده باشند. (ماده 30 آيين نامه اجرايي ماده 26 الحاقي به قانون بيمه هاي اجتماعي روستاييان مصوب 16/3/1350)

افراد خريد خدمت سپاه

افراد خريد خدمت سپاه، ستاد كل و وزارت دفاع به كساني اطلاق مي شود كه بر طبق مقررات مربوط خدمت مشخصي را برابر قرارداد تنظيمي انجام مي دهند. (ماده 15 قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

افراد نيازمند

به افرادي اطلاق مي شود كه به لحاظ شرايط اقتصادي، اجتماعي، جسمي و رواني توانايي اداره زندگي خود و خانواده تحت تكفل خود را ندارند. (بند 4 ماده 1 قانون بيمه همگاني خدمات درماني كشور مصوب 3/8/1373)

افزارمند

كارگراني كه در كارخانه ها و كارگاه هاي ارتش يا در محل هاي وابسته به آن ها با دستمزد يا كارمزد طبق آيين نامه مربوطه به كار گمارده شوند افزارمندان ارتش شناخته مي شوند. (ماده 1 قانون بيمه هاي اجتماعي و بازنشستگي و تعاون افزارمندان كارگاه ها و كارخانجات ارتش مصوب 17/9/1334)

افسر ارشد

از سرباز تا سرجوخه (داخل) افراد ناميده مي شوند. از گروهبان 3 تا افسريار (داخل) درجه دار ناميده مي شوند. از ستوان 3 تا سروان (داخل) افسر جز ناميده مي شوند. از سرگرد تا سرهنگ (داخل) افسر ارشد ناميده مي شوند. از سرتيپ به بالا امرا ناميده مي شوند. (تبصره 1 ماده 21 قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 30/4/1336)

افسر جزء

از سرباز تا سرجوخه (داخل) افراد ناميده مي شوند. از گروهبان 3 تا افسريار (داخل) درجه دار ناميده مي شوند. از ستوان 3 تا سروان (داخل) افسر جز ناميده مي شوند. از سرگرد تا سرهنگ (داخل) افسر ارشد ناميده مي شوند. از سرتيپ به بالا امرا ناميده مي شوند. (تبصره 1 ماده 21 قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 30/4/1336)

اقاله

اقاله به هر لفظ يا فعلي واقع مي گردد كه دلالت بر بهم زدن معامله كند. (ماده 284 قانون مدني)

اقامت اتباع خارجي

اقامت اتباع خارجه در ايران بر دو قسم است: اقامت موقت و اقامت دائم. اقامت دائم در صورتي است كه خارجي در خاك ايران اقامتگاه قانوني اختيار نموده باشد و در غيراينصورت اقامت خارجي در ايران موقت محسوب مي شود. اجازه اقامت موقت يا دائم از طرف نظميه بايد داده شود و هيچ يك از اتباع خارجه بدون اجازه مزبور و بيش از مدت معينه در اجازه هاي مذكوره نمي توانند در ايران اقامت نمايند. اجازه اقامت موقت يا دائم قابل تجديد و تمديد مي باشد. (ماده 4 قانون راجع به ورود و اقامت اتباع خارجه در ايران مصوب 19/2/1310)

اقامت اجباري

مدت اقامت اجباري يا ممنوعيت از اقامت كم تر از يك ماه و بيش تر از سه سال نخواهد بود. محكومين به اين دو مجازات بدون مستحفظ به نقطه اي كه ممنوع از اقامت در آن جاي نيستند يا مجبور به اقامت در آن جا هستند رفته و در آن جا تحت نظر نخواهند بود. (ماده 16 قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

اقامتگاه

اقامتگاه هر شخصي عبارت از محلي است كه شخص در آن جا سكونت داشته و مركز مهم امور او نيز در آن جا باشد اگر محل سكونت شخصي غير از مركز مهم امور او باشد مركز امور او اقامتگاه محسوب است اقامتگاه اشخاص حقوقي مركز عمليات آن ها خواهد بود. (ماده 1002 قانون مدني)

اقامتگاه افراد نظامي

اقامتگاه افراد نظامي كه در ساخلو هستند محل ساخلو آن ها است. (ماده 1008 قانون مدني)

اقامتگاه (خدمه)

اگر اشخاص كبير كه معمولاً نزد ديگري كار يا خدمت مي كنند در منزل كارفرما يا مخدوم خود سكونت داشته باشند اقامتگاه آن ها همان اقامتگاه كارفرما يا مخدوم آن ها خواهد بود. (ماده 1009 قانون مدني)

اقامتگاه (زن شوهر دار)

اقامتگاه زن شوهردار همان اقامتگاه شوهر است مع ذلك زني كه شوهر او اقامتگاه معلومي ندارد و همچنين زني كه با رضايت شوهر خود يا با اجازه محكمه مسكن عليحده اختيار كرده مي تواند اقامتگاه شخصي عليحده نيز داشته باشد. (ماده 1005 قانون مدني)

اقامتگاه (صغير و محجور)

اقامتگاه صغير و محجور همان اقامتگاه ولي يا قيم آن ها است. (ماده 1006 قانون مدني)

اقامتگاه (مأمورين دولتي)

اقامتگاه مأمورين دولتي محلي است كه در آن جا مأموريت ثابت دارند. (ماده 1007 قانون مدني)

اقامتگاه دائمي

محلي كه شخص در آن جا از حيث شغل يا كسب يا خدمت قلمي يا نظامي يا علاقه ملكي اقامت دارد اقامتگاه دائمي محسوب مي شود. (ماده 152 قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

اقامتگاه شخص حقوقي

اقامتگاه شخص حقوقي محلي است كه اداره شخص حقوقي در آن جا است. (ماده 590 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

اقدامات تأميني

اقدامات تأميني عبارتند از تدابيري كه دادگاه براي جلوگيري از تكرار جرم (جنحه يا جنايت) درباره مجرمين خطرناك اتخاذ مي كند. مجرمين خطرناك كساني هستند كه سوابق و خصوصيات روحي و اخلاقي آنان و كيفيت ارتكاب و جرم ارتكابي آنان را در مظان ارتكاب جرم در آينده قرار دهد از اين كه قانوناً مسئول باشند يا غير مسئول. صدور حكم اقدام تأميني از طرف دادگاه وقتي جايز است كه كسي مرتكب جرم گرديده باشد. (ماده 1 قانون اقدامات تأميني مصوب 12/2/1339)

اقرار

اقرار عبارت از اخبار به حقي است براي غير برضرر خود. (ماده 1259 قانون مدني)

اقرار شفاهي

اقرار شفاهي است وقتي كه حين مذاكره در دادگاه به عمل آيد و كتبي است در صورتي كه در يكي از اسناد يا لوايحي كه به دادگاه تقديم گرديده اظهار شده باشد. در اقرار شفاهي، طرفي كه مي خواهد از اقرار طرف ديگر استفاده كند بايد از دادگاه بخواهد كه اقرار او در صورت مجلس قيد شود. (ماده 204 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

اقرار شفاهي

اقرار كتبي است در صورتي كه در يكي از اسناد يا لوايحي كه به دادگاه داده شده است اظهار شده باشد و شفاهي است در صورتي كه در حين مذاكره در دادگاه به عمل آيد. در اقرار شفاهي طرفي كه مي خواهد از اقرار طرف ديگر استفاده نمايد بايد از دادگاه بخواهد كه اقرار در صورت مجلس قيد شود. (ماده 367 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

اقرار كتبي

اقرار شفاهي است وقتي كه حين مذاكره در دادگاه به عمل آيد و كتبي است در صورتي كه در يكي از اسناد يا لوايحي كه به دادگاه تقديم گرديده اظهار شده باشد. در اقرار شفاهي، طرفي كه مي خواهد از اقرار طرف ديگر استفاده كند بايد از دادگاه بخواهد كه اقرار او در صورت مجلس قيد شود. (ماده 204 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

اقرار كتبي

اقرار كتبي است در صورتي كه در يكي از اسناد يا لوايحي كه به دادگاه داده شده است اظهار شده باشد و شفاهي است در صورتي كه در حين مذاكره در دادگاه به عمل آيد. در اقرار شفاهي طرفي كه مي خواهد از اقرار طرف ديگر استفاده كند بايد از دادگاه بخواهد كه اقرار در صورت مجلس قيد شود. (ماده 367 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

اقسام حجب

حجب بر دو قسمت است: قسم اول آن است كه وارث از اصل ارث محروم مي گردد مثل برادرزاده كه به واسطه بودن برادر يا خواهر متوفي از ارث محروم مي شود يا برادراني كه با بودن برادر ابويني از ارث محروم مي گردند. قسم دوم آن است كه فرض وارث از حد اعلي به حد ادني نازل مي گردد مثل تنزل حصه شوهر از نصف به ربع در صورتي كه براي زوجه اولاد باشد و همچنين تنزل حصه زن از ربع به ثمن در صورتي كه براي زوج او اولاد باشد. (ماده 887 قانون مدني)

اقليت هاي ديني

ايرانيان زرتشتي، كليمي و مسيحي تنها اقليت هاي ديني شناخته مي شوند كه در حدود قانون در انجام مراسم خود آزادند و در احوال شخصيه و تعليمات ديني بر طبق آيين خود عمل مي كنند. (اصل سيزدهم از قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران)

اقلام گرانبها

منظور اقلامي با ارزش قابل ملاحظه است كه نه به منظور توليد و مصرف، بلكه به دليل ارزشي كه دارند نگهداري مي شود. (مانند تابلو، كتب خطي، فلزات گرانبها). (ماده 77 قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت مصوب 27/11/1380)

اكتشاف

اكتشاف: تجسس ارادي به منظور يافتن كانسار است كه شامل عملياتي از جمله موارد زير مي باشد: 1- آثاريابي و نمونه برداري و آزمايشات كمي و كيفي. 2- بررسي هاي زمين شناسي، ژئوفيزيكي و ژئوشيميايي و مانند آن ها و انجام اموري كه براي اين گونه بررسي ها لازم باشد. 3- حفاري روباز و زيرزميني. 4- تعيين شكل و كيفيت و كميت ذخيره معدني و تهيه نقشه هاي مربوطه. (بند ث ماده 1 قانون معادن مصوب 23/3/1377)

اكثريت آرا

در كليه مواردي كه در اين قانون اكثريت آرا در مجامع عمومي ذكر شده است مراد اكثريت آراء حاضرين در جلسه است. (ماده 103 لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت مصوب 24/12/1347)

اكثريت تام

انتخاب درجه اول به اكثريت نسبي و انتخاب درجه ثاني به اكثريت تام خواهد بود. (توضيح) مراد از اكثريت تام آن است كه بيش تر از نصف رأي دهندگان درباره كسي رأي داده باشند. (ماده 17 نظامنامه انتخابات دو درجه مصوب 10/4/1288)

اكراه

اكراه به اعمالي حاصل مي شود كه مؤثر در شخص با شعوري بوده و او را نسبت به جان يا مال يا آبروي خود تهديد نمايد به نحوي كه عادتاً قابل تحمل نباشد. در مورد اعمال اكره آميز سن و شخصيت و اخلاق و مرد يا زن بودن شخص بايد در نظر گرفته شود. (ماده 202 قانون مدني)

اماره

اماره عبارت از اوضاع و احوالي است كه به حكم قانون يا در نظر قاضي دليل بر امري شناخته مي شود. (ماده 1321 قانون مدني)

اماره

اماره عبارت از اوضاع و احوالي است كه نوعاً صحت اظهارات يكي از طرفين دعوي را برساند. (ماده 7 قانون شهادت و امارات مصوب 23/4/1308)

اماره قانوني

امارات قانوني اماراتي است كه قانون آن را دليل بر امري قرار داده مثل امارات مذكوره در اين قانون از قبيل مواد 35، 109، 110، 1158 و 1159 و غير آن ها و ساير امارات مصرحه در قوانين ديگر. (ماده 1322) قانون مدني

اماره قضايي

اماراتي كه به نظر قاضي واگذار شده عبارت است از اوضاع و احوالي درخصوص مورد و در صورتي قابل استناد است كه دعوي به شهادت شهود قابل اثبات باشد يا ادله ديگري را تكميل نمايد. (ماده 1324 قانون مدني)

اماكن عمومي

اماكن عمومي عبارت است از اماكن متبركه و زيارتگاه ها، زايرسراها، هتل ها، متل ها، مسافرخانه ها، پانسيون ها، آسايشگاه هاي سالمندان، آرايشگاه ها، حمام ها، حمام هاي سونا، استخرهاي شنا، سينماها، پارك ها، مراكز تفريح هاي سالم، باشگاه هاي ورزشي، ترمينال ها، وسايل حمل و نقل عمومي و مسافرتي، توالت هاي عمومي، گورستان ها و مانند اين موارد. (بند ج ماده 1 آيين نامه بهداشت محيط مصوب 24/4/1371 هيأت وزيران)

امانات پستي

امانات پستي عبارت است از كليه بسته هاي پستي به استثناي نامه و كارت پستي كه از لحاظ وزن بسته بندي و كرايه پستي تابع شرايط خاصي بوده و معمولاً مخصوص بسته هايي با وزن تا 20 كيلوگرم هستند. (ماده 346 از آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

امتياز تأسيس (آموزشگاه)

امتياز تأسيس عبارت است از اعلام قبولي متقاضي در آزمون تعيين صلاحيت فني و حرفه اي كه به موجب آن متقاضي مي تواند به منظور تأسيس آموزشگاه اقدامات مندرج در ماده 13 را شروع كند. (ماده 6 از آيين نامه نحوه تشكيل و اداره آموزشگاه هاي آزاد فني و حرفه اي مصوب 6/7/1365 هيأت وزيران)

امتياز تجربه كاري

عبارت از عددي است كه از جدول پيوست اين آيين نامه در مورد تجربه كاري شركت يا موسسه و با توجه به ضريب حسن اجراي كار استخراج مي شود (اين ضريب در ابتداي رتبه بندي 1 و پس از ارزشيابي براساس ضوابط مربوط به خود عددي بين صفر تا 3 خواهد بود). (بند ب ماده 4 آيين نامه تشخيص صلاحيت و ارجاع كار به پيمانكاران مصوب 6/6/1367 هيأت وزيران)

امتياز كل

امتياز مدير عامل و اعضا هيأت مديره عبارت است از عددي كه با توجه به ميزان تحصيلات و سال هاي سابقه كار هر يك از آنان از جدول امتيازات پيوست اين آيين نامه استخراج مي شود. اين امتياز برحسب تناسب رشته تحصيلي افراد با رشته كاري كه رتبه بندي در آن انجام مي شود و نيز براساس نوع سابقه كار و سابقه مديريت افراد فوق مورد تمديد قرار مي گيرد. (بند الف ماده 4 آيين نامه تشخيص صلاحيت و ارجاع كار به پيمانكاران مصوب 6/6/1367 هيأت وزيران)

امر به معروف و نهي از منكر

در جمهوري اسلامي ايران دعوت به خير، امر به معروف و نهي از منكر وظيفه اي است همگاني و متقابل برعهده مردم نسبت به يكديگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت... (و المومنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر) (از اصل هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران)

امضاي فعلي

تصرفاتي كه نوعاً كاشف از رضاي معامله باشد امضاي فعلي است مثل آن كه مشتري كه خيار دارد با علم به خيار مبيع را بفروشد يا رهن بگذارد. (ماده 450 قانون مدني)

امضاي قطعي

امضاي توافق بين المللي است كه بعد از تصويب مراجع صالح، از طرف مقامات صلاحيتدار صورت مي گيرد. در مواردي كه نوع امضا مشخص نگردد، امضا قطعي محسوب خواهد شد. (ماده 1 آيين نامه چگونگي تنظيم و انعقاد توافق هاي بين المللي مصوب 13/2/1371 هيأت وزيران)

امضاي موقت

امضاي توافق بين المللي است كه لازم الاجرا شدن آن منوط به تصويب مراجع صالح باشد. (ماده 1 آيين نامه چگونگي تنظيم و انعقاد توافق هاي بين المللي مصوب 13/2/1371 هيأت وزيران)

املاك مسلوب المنفعه

املاك مسلوب المنفعه املاكي مي باشد كه عوايدي براي مالك حاصل ننمايد... (ماده 11 آيين نامه ماليات املاك مزروعي مصوب 4/5/1329)

املاك در حكم مصرفي

اموالي هستند كه در ظاهر با اموال غيرمصرفي مشابهت دارند، اما به لحاظ طبيعت و ماهيت يا ارزش كم، تنظيم حساب براي آن ها به صورت حساب اموال غيرمصرفي ضرورت ندارد. (بند 3 ماده 4 آيين نامه اموال دولتي مصوب 27/4/1372 هيأت وزيران)

اموال اماني

منظور از اموال اماني در اين آيين نامه، اموال منقولي است كه از طرف وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي و شركت هاي دولتي براساس ماده (110) قانون برابر مقررات و به طور موقت در اختيار ساير وزارتخانه ها، مؤسسات و شركت هاي دولتي و نيز مؤسسات و نهادهاي عمومي غيردولتي قرار گرفته يا مي گيرند، همچنين اموال غيرمنقول كه مطابق ماده (120) قانون به مؤسسات و نهادهاي عمومي غيردولتي واگذار مي شوند. (ماده 3 آيين نامه اموال دولتي مصوب 27/4/1372 هيأت وزيران)

اموال دولت

اموالي است كه توسط وزارتخانه ها، مؤسسات يا شركت هاي دولتي خريداري مي شود يا به هر طريق قانوني ديگر به تملك دولت درآمده يا درمي آيند. تبصره- تعاريف اموال منقول و غيرمنقول موضوع اين آيين نامه تابع تعاريف به عمل آمده در قانون مدني است. (ماده 2 آيين نامه اموال دولتي مصوب 27/4/1372 هيأت وزيران)

اموال دولتي

اموال دولتي كه معد است براي مصالح يا انتفاعات عمومي مثل استحكامات و قلاع و خندق ها و خاكريز هاي نظامي و قورخانه و اسلحه ذخيره و سفاين جنگي و همچنين اثاثيه و ابنيه سلطنتي و عمارات دولتي و سيمهاي تلگرافي دولتي و موزه ها و كتابخانه هاي عمومي و آثار تاريخي و امثال آن ها و بالجمله آنچه كه از اموال منقوله و غيرمنقوله دولت به عنوان مصالح عمومي و منافع ملي در تحت تصرف دارد قابل تملك خصوصي نيست و همچنين است اموالي كه موافق مصالح عمومي به ايالت يا ولايت يا ناحيه يا شهري اختصاص يافته باشد. (ماده 26 قانون مدني)

اموال رسيده

اموالي است كه تحت ابواب جمعي امين اموال قرار مي گيرند. (ماده 5 از آيين نامه اموال دولتي مصوب 27/4/1372 هيأت وزيران)

اموال فرستاده

اموالي است كه طبق مقررات اين آيين نامه به نحوي از ابواب جمعي امين اموال خارج و دستور حذف آن ها صادر شده باشد. (ماده 6 از آيين نامه اموال دولتي مصوب 27/4/1372 هيأت وزيران)

اموال فرهنگي

ورود و صدور اشيا عتيقه و آثار فرهنگي و هنري اصيل و معتبر كه در اين قانون به اختصار اموال فرهنگي ناميده مي شود تابع مقررات زير خواهد بود. (ماده 1 قانون معافيت ورود و صدور اشيا عتيقه و آثار فرهنگي و هنري اصيل و معتبر از حقوق و عوارض گمركي مصوب 22/4/1354)

اموال مشمول ماليات بر ارث

اموال مشمول ماليات بر ارث عبارت است از كليه ماترك متوفي واقع در ايران يا خارج از ايران اعم از منقول و غيرمنقول و مطالبات قابل وصول و حقوق مالي پس از كسر هزينه كفن و دفن در حدود عرف و عادت و واجبات مالي و عبادي در حدود قواعد شرعي و ديون محقق متوفي. (ماده 19 قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 3/12/1366)

اموال منقول

منظور از اموال منقول مذكور در فصل پنجم اين قانون اموال منقول و غيرمصرفي است و ترتيب نگهداري حساب نقل و انتقال اموال منقول مصرفي و در حكم مصرفي در آيين نامه موضوع ماده 122 اين قانون تعيين خواهد شد. (ماده 111 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

اموال منقول غيرمصرفي

اموال منقول غيرمصرفي، اموالي هستند كه بدون تغيير محسوس و از دست دادن مشخصات اصلي بتوان به طور مكرر آن ها را مورد استفاده قرار داد. (بند 2 ماده 4 از آيين نامه اموال دولتي مصوب 27/4/1372 هيأت وزيران)

اموال منقول مصرفي

اموال منقول مصرفي، اموالي هستند كه براثر استفاده، به صورت جزئي يا كلي از بين مي روند. (بند 1 ماده 4 آيين نامه اموال دولتي مصوب 27/4/1372 هيأت وزيران)

امور اجرايي

امور اجرايي اموري است كه حل و تسويه آن ها فقط بسته به اجراي قوانين است يا اجراي تقاضايي كه دواير اداره به موجب قوانين مي نمايند و محتاج به مداقه در مجلس مشاوره اداره ولايتي نيست مثل اقدامات فوري كه بايد حكومت براي جلوگيري از امراض مسريه و سريع الانتشار به عمل آورد و همچنان اقدامات براي سرشماري و وصول بقايا و اجازه تأسيس بازارها و كارخانه و مطبعه ها و دواخانه ها و تأديه مواجب و مقرري هاي مأموران و استدعاي امتياز و ترفيع رتبه براي صاحب منصبان و مقرري هاي مأموران و استدعاي امتياز و ترفيع رتبه براي صاحب منصبان و مستخدمان و اعلام و انتشار قوانين موضوعه و اقدام در اجراي احكام محاكم عدليه و كليه اموري كه از اين قبيل است. (از ماده 153 قانون تشكيل ايالات و ايالات و دستورالعمل حكام مصوب 27/9/1386)

امور اداري

امور اداره اي اموري است كه مداقه و مباحثه مجلس مشاوره اداره ولايتي را لازم دارد و بدون اين نوع مداقه اداره ولايتي نمي تواند اظهار رأي يا عقيده كند يا اين كه اين امور طوري است كه در فهميدن يا ترتيب تسويه يا اجراي آن عقايد مختلف مي شود مثل اقداماتي كه به موجب قانون مي شود و منافع خزانه دولت يا شهر و غيره را دربردارد يا راجع به اصلاح و ترقي وضع ولايت است لهذا عزل و نصب اشخاصي كه پول يا اموال دولت در دست آن ها است و اقدامات لازمه براي افتتاح شهر يا محال جديدي و بخشيدن بقايايي كه وصول شدني نيست پس از تصويب انجمن ايالتي به موجب قانون و همچنان نقشه بازديد و دستورالعمل ابنيه و عماراتي كه بايد به

خرج دولت ساخته شود با صلاح انديشي انجمن ايالتي و دادن مقاطعه ها و مسئول نمودن مقاطعه كاران و كليه اين نوع امور، امور ادار ه اي است. (ماده 153 قانون تشكيل ايالات و ولايات و دستورالعمل حكام مصوب 27/9/1286)

امور حسبي

امور حسبي اموري است كه دادگاه ها مكلفند نسبت به آن امور اقدام نموده و تصميمي اتخاذ نمايند بدون اين كه رسيدگي به آن ها متوقف بر وقوع اختلاف و منازعه بين اشخاص و اقامه دعوي از طرف آن ها باشد. (ماده 1 قانون امور حسبي مصوب 2/4/1319)

امور راجع به تركه

امور راجع به تركه عبارت است از اقداماتي كه براي حفظ تركه و رسانيدن آن به صاحبان حقوق مي شود از قبيل مهر و موم و تحرير تركه و اداره تركه و غيره. (ماده 162 قانون امور حسبي مصوب 2/4/1319)

امور سياسي

امور سياسي عبارت از مسائلي است كه راجع به اصول اداره و قوانين اساسي مملكت و پلتيك دولت باشد. (تنبيه ماده 103 قانون انجمن هاي ايالتي و ولايتي مصوب 1/2/1286)

امور شرعيه

امور شرعيه موضوعاتي است كه به موجب قوانين شرع انور اسلام مقرر است. (ماده 144 قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

امور عرفيه

امور عرفيه كه قطع و فصل دعاوي ناشي از آن مخصوص محاكم عدليه است اموري است كه برحسب قواعد معموله يا قوانين موضوع مملكتي راجع به سياست يا اقتصاد يا تنظيمات اجتماعي در تمام يا قسمتي از مملكت مقرر است از قبيل دعاوي مفصله ذيل: دعاوي ناشيه از مطبوعات و محاكمات عدليه و اجراء احكام و دعاوي كه ناشي از تخلف از قواعد و يا قوانين مزبوره فوق مي شود و دعاوي ناشيه از امتيازات و تعهدات دولت مطلقاً اعم از اين كه اين دعاوي بين اشخاص باشد و يا بين دولت و اشخاص- و دعاوي ناشيه از اسناد رسمي دواير دولتي و اسنادي كه در ثبت اسناد ثبت شده است و دعواي جعل و تزوير نسبت به اسناد و نوشتجات. (ماده 1 قانون موقت راجع به تصرفات در قانون اصول محاكمات حقوقي مصوب 31/3/1302)

امين

وديعه عقدي است كه به موجب آن يك نفر مال خود را به ديگري مي سپارد براي آن كه آن را مجاناً نگه دارد. وديعه گذار مودع و ديعه گير را مستودع يا امين مي گويند. (ماده 607 قانون مدني )

امين

شخص حقيقي يا حقوقي است كه از طرف بانك مركزي انتخاب مي شود و به منظور حفظ منافع دارندگان اوراق مشاركت و حصول اطمينان از صحت عمليات ناشر در طرح، نسبت به مصرف وجوه، نحوه نگهداري حساب ها و صورت هاي مالي و عملكرد اجرايي ناشر به موجب قرارداد منعقد شده، مستمرا رسيدگي و اظهار نظر مي نمايد. وظايف امين در مورد طرح هاي عمراني- انتفاعي دولت به مسئوليت سازمان برنامه و بودجه انجام خواهد شد. (ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون نحوه انتشار اوراق مشاركت مصوب 18/5/1377 هيأت وزيران)

امين اموال

امين اموال مأموري است كه از بين مستخدمان رسمي واجد صلاحيت و امانتدار با موافقت ذي حساب و به موجب حكم وزارتخانه يا مؤسسه ذي ربط به اين سمت منصوب و مسئوليت حراست و تحويل و تحول و تنظيم حساب هاي اموال و اوراقي كه در حكم وجه نقد است و كالاهاي تحت ابوابجمعي، به عهده او واگذار مي شود. آيين نامه مربوط به شرايط و طرز انتخاب و حدود وظايف و مسئوليت هاي امين اموال در مورد اموال منقول و غيرمنقول با رعايت مقررات اين قانون از طرف وزارت امور اقتصادي و دارايي تهيه و به تصويب هيأت وزيران مي رسد. (ماده 34 از قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

انبار كالا

انبار كالا به محلي اطلاق مي گردد كه يك يا چند نوع كالاي بازرگاني يا محصولات صنعتي يا مواد اوليه يا فراورده هاي دامي و كشاورزي در آن جا نگهداري مي شود. كليه انبارهاي عمومي و انبارهاي اختصاصي واحدهاي صنعتي و بازرگاني و توليدي اعم از بخش خصوصي و دولتي مشمول مقررات اين آيين نامه خواهند بود. مكاني كه داراي شرايط مندرج در اين آيين نامه نباشد انبار محسوب نمي شود. (ماده 1 آيين نامه ايمني انبارهاي كالا مصوب 31/6/1352)

انبارها و اماكن گمركي

منظور از انبارها و اماكن گمركي مندرج در اين آيين نامه انبارها و باراندازهاي محصور يا غيرمحصور و اسكله ها و محوطه ها و به طور كلي هر محل و مكاني است كه در تصرف گمرك يا بندر بوده و براي انباشتن و جا دادن كالا از آن ها استفاده مي كنند. (تبصره 6 ماده 4 از آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

انتخاب جمعي

مراد از انتخاب جمعي آن است كه هر يك از انتخاب كنندگان در ورقه رأي به عده مجموع انتخاب شوندگان آن محل اسامي اشخاص را مي نويسند و ... (از قسمت توضيح ماده 6 قانون انتخابات مجلس شوراي ملي مصوب 12/7/1304)

انتخاب جمعي

در محل هايي كه موافق تقسيم انتخابات حق انتخاب يك نفر نماينده دارند انتخاب فردي عمل مي گردد و در محل هايي كه بيش از يك نفر نماينده بايد انتخاب نمايند انتخاب جمعي خواهد بود. توضيح: مراد از انتخاب جمعي آن است كه هر يك از انتخاب كنندگان در ورقه رأي به عده مجموع انتخاب شوندگان آن محل اسامي اشخاص مي نويسند و مراد از انتخاب فردي آن است كه هر يك از انتخاب كنندگان در ورقه رأي اسم يك شخص را مي نويسند. (ماده 14 قانون انتخابات مجلس شوراي اسلامي مصوب 29/7/1290)

انتخاب جمعي

انتخاب درجه اول و ثاني كليه به طرز انتخاب جمعي خواهد بود مگر در محل هايي كه موافق تقسيم نظامنامه بيش از يك نفر حق انتخاب ندارند در اين صورت به انتخاب فردي عمل مي شود. (توضيح)- مراد از انتخاب جمعي آن است كه هر يك از انتخاب كنندگان در ورقه رأي به عده مجموع انتخاب شوندگان آن محل اسامي اشخاص مي نويسند مراد از انتخاب فردي آن است كه هر يك از انتخاب كنندگان در ورقه رأي اسم يك شخص را مي نويسند. (ماده 16 نظامنامه انتخابات دو درجه مصوب 10/4/1288)

انتخاب دو درجه

انتخاب دركليه ممالك ايران به طرز دو درجه خواهد بود. (توضيح اول)- مراد از انتخاب دو درجه آن است كه ابتدا در محله هاي يك شهر يا در شهرهاي يك حوزه انتخابيه عدد معيني را انتخاب مي نمايند كه منتخب ناميده مي شوند و بعد اين انتخاب شدگان درجه اول در مركز حوزه انتخاب جمع شده از ميان خود عده مطلوبه را ثانياً انتخاب مي كنند و اين انتخاب شدگان درجه ثاني نماينده خوانده مي شوند. (ماده 15 نظامنامه انتخابات دو درجه مصوب 10/4/1288)

انتخاب فردي

در محل هايي كه موافق تقسيم انتخابات حق انتخاب يك نفر نماينده دارند انتخاب فردي عمل مي شود و در محل هايي كه بيش از يك نفر نماينده بايد انتخاب كنند انتخاب جمعي خواهد بود. (ماده 6 قانون انتخابات مجلس شوراي ملي مصوب 12/7/1304)

انتخاب فردي

در محل هايي كه موافق تقسيم انتخابات حق انتخاب يك نفر نماينده دارند انتخاب فردي عمل مي شود و در محل هايي كه بيش از يك نفر نماينده بايد انتخاب كنند انتخاب جمعي خواهد بود. (ماده 14 قانون انتخابات مجلس شوراي ملي مصوب 29/7/1290)

انتخاب فردي

انتخاب درجه اول و ثاني كليه به طرز انتخاب جمعي خواهد بود مگر در محل هايي كه موافق تقسيم نظامنامه بيش از يك نفرحق انتخاب ندارند در اين صورت به انتخاب فردي عمل مي شود. (ماده 16 نظامنامه انتخابات دو درجه مصوب 10/4/1288)

انتصاب

عبارت است از واگذاري يكي از پست هاي سازماني بانك به يكي از كاركنان. (بند د ماده 1 آيين نامه استخدامي نظام بانكي جمهوري اسلامي ايران مصوب 26/11/1379 هيأت وزيران)

انتقال

وضع افسر و كارمندي است كه در صورت تمايل آن پس از تصويب بزرگ ارتشتاران به يكي از وزارتخانه- مؤسسات دولتي يا مؤسسات وابسته به دولت منتقل شوند. (بند ب ماده 15 اصلاحي از قانون اصلاح مواد 15 و 97 قانون استخدامي نيروهاي مسلح مصوب 25/5/1346)

انتقال

انتقال عبارت ازآن است كه مستخدم رسمي از خدمت يك وزارتخانه يا مؤسسه دولتي مشمول اين قانون بدون آن كه جريان خدمت وي قطع گردد با حفظ گروه و پايه و پيشينه خدمت خود به خدمت وزارتخانه يا مؤسسه دولتي ديگر مشمول اين قانون درآيد. (ماده 10 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

انتقال

وضع افسران و كارمنداني است كه در صورت تمايل آنان پس از تصويب ..... به يكي از وزارتخانه ها يا بنگاه هاي ملي و دولتي منتقل گردند. (بند ب ماده 15 از قانون استخدام نيروهاي مسلح ايران 30/4/1336)

انتقال

انتقال عبارت است از تغيير محل سازماني خدمت در داخل بانك يا از بانك به بانك يا مؤسسات ديگر و بالعكس. (بند ي ماده 1 آيين نامه استخدامي نظام بانكي جمهوري اسلامي ايران مصوب 26/11/1379 هيأت وزيران)

انتقال دهندگان دست دوم (تلفن)

منظور از انتقال دهندگان دست دوم اشخاصي هستند كه امتياز تلفن را مستقيماً از شركت مخابرات تحصيل كرده باشند. (ماده 4 از قانون وصول ماليات مقطوع از بعضي كالا و خدمات مصوب 26/3/1366)

انتقال دهندگان دست دوم (وسايط نقليه)

منظور از انتقال دهندگان دست دوم اشخاصي هستند كه وسايل نقليه موضوع ماده فوق الذكر را مستقيماً از كارخانجات سازنده يا مونتاژ كننده داخلي يا واردكنندگان (نمايندگي كمپاني هاي خارجي) خريداري يا رأساً از خارج وارد مي كنند و سند مالكيت در ايران براي اولين بار در كليه موارد مذكور به نام آن ها صادر مي گردد. (تبصره 1 ماده 1 از قانون وصول ماليات از اتومبيل هاي غيرسواري و اصلاح بعضي از مواد قانون ماليات هاي مستقيم و اصلاحيه هاي بعدي مصوب 2/10/1363)

انجمن (آثار و مفاخر فرهنگي)

انجمن، مؤسسه اي است عمومي، عام المنفعه و دائمي و اموال آن نيز عمومي است. (ماده 9 متمم اساسنامه انجمن آثار و مفاخر فرهنگي مصوب 29/6/1373 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

انجمن اسلامي

انجمن اسلامي هر واحد اداري، آموزشي، صنفي، صنعتي يا كشاورزي تشكيلاتي است مركب از اعضاي داوطلب همان واحد كه هدف آن شناختن و شناساندن اسلام، امر به معروف و نهي از منكر و تبليغ و گسترش انقلاب اسلامي باشد. (ماده 3 قانون فعاليت احزاب، جمعيت ها و انجمن هاي سياسي و صنفي و انجمن هاي اسلامي يا اقليت هاي ديني شناخته شده مصوب 7/6/1360)

انجمن اسلامي

انجمن اسلامي نهادي است خودجوش، متشكل از نيروهاي داوطلب و معتقد به اسلام، ولايت فقيه، قانون اساسي، عامل به احكام اسلام متقاضي انجام فعاليت هاي ايثارگرانه و مبشر تفاهم و وحدت كه به منظور تعميق دستاوردهاي انقلاب و اشاعه فرهنگ اسلامي در محيط كار و نيز همكاري و معاونت با مسئولين جهت تحقق بخشيدن به اهداف انقلاب اسلامي در هر واحد اداري تشكيل و داراي شخصيت حقوقي مستقل مي باشد. (ماده 1 آيين نامه اجرايي انجمن هاي اسلامي واحدهاي اداري مصوب 7/5/1368 هيأت وزيران)

انجمن اسلامي

در اين آيين نامه منظور از انجمن اسلامي تشكيلاتي است مركب از اعضا داوطلب واحدهاي اداري، آموزشي، صنفي، صنعتي يا كشاورزي كه از يك شخصيت حقوقي برخوردار مي باشند و محدوده جغرافيايي فعاليت آن ها مشخص باشد. (ماده 1 متن اصلاحي آيين نامه اجرايي فعاليت انجمن هاي اسلامي موضوع قانون فعاليت احزاب، جمعيت ها و انجمن هاي سياسي و صنفي و انجمن هاي اسلامي يا اقليت هاي ديني شناخته شده مصوب 7/6/1360 مجلس شوراي اسلامي مصوب 18/6/1363 هيأت وزيران)

انجمن اسلامي

انجمن اسلامي در اين آيين نامه منظور از انجمن اسلامي تشكيلاتي است مركب از اعضاي داوطلب واحدهاي اداري، آموزشي، صنفي، صنعتي و يا كشاورزي كه از يك شخصيت حقوقي برخوردار باشند و محدوده جغرافيايي فعاليت و انجام وظيفه آن ها مشخص باشد. (ماده 1 آيين نامه اجرايي فعاليت انجمن هاي اسلامي مصوب 10/7/1362 هيأت وزيران)

انجمن اقليت هاي ديني

انجمن اقليت هاي ديني موضوع اصل 13 قانون اساسي تشكيلاتي است مركب از اعضاي داوطلب همان اقليت ديني كه هدف آن حل مشكلات و بررسي مسائل ديني، فرهنگي، اجتماعي و رفاهي ويژه آن اقليت باشد. (ماده 4 قانون فعاليت احزاب، جمعيت ها و انجمن هاي سياسي و صنفي و انجمن هاي اسلامي يا اقليت هاي ديني شناخته شده مصوب 7/6/1360)

انجمن تحقيق

مقصود از انجمن تحقيق هيأتي است كه اعضا مجلس براي رسيدگي مطلب به خصوص از ميان خود انتخاب مي كنند و آن برحسب ضرورت و لزوم موقتي يا دائمي خواهد بود. (ماده 49 نظامنامه داخلي دارالشوراي ملي ايران مصوب 25/7/1285)

انجمن - جمعيت

انجمن، جمعيت، اتحاديه صنفي و امثال آن تشكيلاتي است كه به وسيله دارندگان كسب يا پيشه يا حرفه و تجارت معين تشكيل شده، اهداف، برنامه ها و رفتار آن به گونه اي در جهت منافع خاص مربوط به آن صنف باشد. (ماده 2 قانون فعاليت احزاب، جمعيت ها و انجمن هاي سياسي و صنفي و انجمن هاي اسلامي يا اقليت هاي ديني شناخته شده مصوب 7/6/1360)

انجمن راديوآماتوري

انجمن راديوآماتوري، عبارت است از مركز تجمع راديوآماتورهاي مجاز و علاقه مندان، كه به منظور تبادل نظر فني و اشاعه فن راديوآماتوري و كمك به رشد و بروز استعدادهاي نهفته، طبق اساسنامه اي كه به تصويب وزارت پست و تلگراف و تلفن مي رسد تأسيس مي گردد. (ماده 41 آيين نامه اجرايي قانون استفاده از بي سيم هاي اختصاصي و غيرحرفه اي (آماتوري) مصوب13/11/1361 هيأت وزيران)

انجمن ها و كانون هاي فرهنگي

مراكز، مؤسسات، انجمن ها و كانون هاي فرهنگي عبارت از هرگونه تشكيلاتي است كه توسط افراد واجد شرايط براي فعاليت در يك يا چند قلمرو فرهنگي و هنري و سينمايي تأسيس مي گردد. تبصره 1- مراكز، مؤسسات، انجمن ها و كانون هاي علمي و تحقيقاتي از شمول اين مصوبه خارج است. تبصره 2- مراكز، مؤسسات، انجمن ها و كانون هاي فرهنگي و هنري دولتي يا وابسته به دولت براساس ضوابط ديگري تأسيس خواهد شد و از شمول اين مصوبه خارج است. تبصره 3- مراكزي مانند عكاسي ها، كتابفروشي ها، تكثير و فروش نوار و همچنين مراكز تكثير و وابسته به صنعت چاپ از شمول اين مصوبه خارج است. (ماده 1 ضوابط عام تأسيس مراكز، مؤسسات، انجمن ها و كانون هاي فرهنگي و هنري و نظارت بر آن ها مصوب 20/2/1367 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

انحصار دولتي دخانيات

از تاريخ تصويب اين قانون حق وارد و صادر كردن و خريد و فروش و تهيه و نگهداري و حمل و نقل اجناس دخانيه و انواع كاغذ سيگار در كليه مملكت منحصر به دولت است و اين انحصار موسوم به انحصار دولتي دخانيات خواهد بود نگهداري و به كار انداختن ادوات توتون بري مختص به مؤسسه انحصار است و هيچ كس بدون اجازه مؤسسه مزبوره حق آن را نخواهد داشت و مؤسسه انحصار بايد كليه ادوات موجوده توتون بري كه اجازه نگهداري و به كار انداختن آن را به كسي نداده است يا اجازه داده و بعد سلب نموده از صاحبان آن ها به قيمت عادله خريداري نمايد. (ماده 1 قانون انحصار دولتي دخانيات مصوب 29/12/1380)

انستيتو پاستور

انستيتو پاستور ايران كه مؤسسه اي تحقيقاتي، توليدي و آموزشي در جهت تأمين بهداشت و سلامت جامعه است، مؤسسه مستقلي است و امور آن به وسيله شوراي عالي مركب از اعضاي زير اداره مي گردد و رئيس انستيتو در مقابل شوراي عالي مسئوليت تام دارد. (ماده 1 اصلاح ماده 1 آيين نامه اداري و مالي انستيتو پاستور ايران مصوب 30/10/1369 هيأت وزيران)

انفصال ابد از خدمات دولت

منظور از انفصال ابد از خدمات دولتي در مورد مأمورين به خدمات عمومي انفصال ابد از خدمت در بنگاه هاي نامبرده در ماده 3 قانون راجع به محاكمه و مجازات مأمورين به خدمات عمومي مصوب 16/2/1315 و محروميت از خدمات دولتي و شهرداري و كشوري است. (ماده 4 قانون اصلاح پاره از مواد قانون اصول محاكمات جزايي و قانون مجازات عمومي مربوط به مستخدمان دولت مصوب 18/10/1317)

انفصال از خدمت

منظور از انفصال از خدمت درباره مشمولان مواد فوق كه جزو مأموران دولت يا شهرداري يا بنگاه هاي مذكور در قانون راجع به محاكمه مأموران به خدمات عمومي مصوب 6/2/1315 نمي باشند، انفصال دائم از خدمت در آن مؤسسات و محروميت از خدمات دولتي (اعم از كشوري و لشگري) و شهرداري است. (تبصره 1 ماده 5 از قانون مربوط به رسيدگي به دارايي وزرا و كارمندان دولت اعم از كشوري و لشگري و شهرداري ها و مؤسسات وابسته به آن ها مصوب 19/12/1377)

انفصال از خدمت

منظور از انفصال از خدمت در مجازات هاي تبعي يا تكميلي جرائم مزبور انفصال از خدمت تمام سازمان ها و مؤسسات مذكور در ماده 2 قانون تشكيل ديوان كيفر كاركنان دولت است. (ماده 290 الحاقي از قانون اصلاح قانون تشكيل ديوان كيفر و بعضي از مواد قانون مجازات عمومي و الحاق چهار ماده به قانون مجازات عمومي مصوب 22/2/1355)

انقطاع حقيقي مرور زمان

انقطاع حقيقي در صورتي است كه ملك از تصرف متصرف در مدتي زايد از يك سال خارج شده باشد اعم از اين كه مالك اصلي از يد او خارج كرده يا ديگري ولي اگر متصرف در ظرف يك سال ملك را استرداد كرد يا اقامه دعوي تصرف عدواني كرد و حكم بر نفع او ولو در ظرف بيش از يك سال صادر گردد مدت مرور زمان قطع نخواهد شد. (ماده 760 قانون آئين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

انقطاع قانوني مرور زمان

انقطاع قانوني در موارد زير است: 1- هرگاه كسي كه مرور زمان برعليه او جريان دارد واسطه دادخواست يا اظهاريه قانوني حق خود را مطالبه نمايد. 2- در صورتي كه مديون در دادگاه يا در سندي كه به امضاء او است اقرار به دين نمايد يا متصرف در دادگاه يا سندي كه به امضا او است به مالكيت صاحب ملك اقرار كند. (ماده 761 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

انواع جرم

جرم از حيث شدت و ضعف مجازات ها به چهار نوع تقسيم مي شود: 1- جنابت 2- جنحه مهم 3- جنحه كوچك (تقصير) 4- خلاف. (ماده 7 قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

اوراق بهادار

اوراق بهادار عبارت است از سهام شركت هاي سهامي و اوراق قرضه صادر شده از طرف شركت ها و شهرداري ها و مؤسسات وابسته به دولت و خزانه داري كل كه قابل معامله و نقل و انتقال باشد. (بند 2 ماده 1 از قانون تأسيس بورس اوراق بهادار مصوب 27/2/1345)

اوراق زائد

اوراق زائد عبارت است از هرگونه اوراق و نسخه هاي اضافي و مجلدات چاپي و نشريه و جزوه و مانند آن ها و همچنين اسناد و اوراق راكد كه با رعايت مفاد قانون تأسيس سازمان اسناد ملي ايران و مقررات اين آيين نامه ارزش نگهداري نداشته باشد. (ماده 2) آيين نامه تشخيص اوراق زائد و ترتيب امحاء آن ها مصوب 16/2/1351.

اوراق قرضه

اوراق قرضه اوراق بي نام يا با نامي است كه براي تأمين قسمتي از اعتبارات مورد نياز برنامه هاي عمراني يا دفاعي انتشار مي يابد. (ماده 2 قانون انتشار اسناد خزانه و اوراق قرضه مصوب 2/7/1348)

اوراق مشاركت

اوراق مشاركت، اوراق بهادار با نام يا بي نامي است كه به موجب اين قانون به قيمت اسمي مشخص براي مدت معين منتشر مي شود و به سرمايه گذاراني كه قصد مشاركت در اجراي طرح هاي موضوع ماده (1) را دارند واگذار مي گردد. دارندگان اين اوراق به نسبت قيمت اسمي و مدت زمان مشاركت، در سود حاصل از اجراي طرح مربوط شريك خواهند بود. (ماده 2 از قانون نحوه انتشار اوراق مشاركت مصوب 30/6/1376)

اوراق مشاركت

اوراق مشاركت، اوراق بهادار با نام يا بي نامي است كه به موجب قانون با مجوز بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران به قيمت اسمي مشخص براي مدت معين و براي تأمين بخشي از منابع مالي مورد نياز طرح هاي عمراني- انتفاعي دولت مندرج در قوانين بودجه سالانه كشور يا براي تأمين منابع مالي لازم براي تهيه مواد اوليه مورد نياز واحدهاي توليدي توسط دولت، شركت هاي دولتي شهرداري ها و مؤسسات و نهادهاي عمومي غيردولتي و مؤسسات عام المنفعه و شركت هاي وابسته به دستگاه هاي مذكور، شركت هاي سهامي عام و خاص و شركت هاي تعاوني توليد منتشر مي شود و به سرمايه گذاراني كه قصد مشاركت در اجراي طرح هاي ياد شده را دارند از طريق عرضه عمومي واگذار مي گردد. (ماده 2 آيين نامه اجرايي قانون نحوه انتشار اوراق مشاركت مصوب 18/5/1377 هيأت وزيران)

اوراق مشاركت قابل تبديل به سهام

اوراق مشاركت قابل تبديل به سهام اوراقي است كه توسط شركت هاي سهامي عام منتشر و در سررسيد نهايي يا زمان تحقق افزايش سرمايه به سهام شركت هاي موضوع طرح اوراق مشاركت، تبديل مي گردد. (ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون نحوه انتشار اوراق مشاركت مصوب 18/5/1377 هيأت وزيران)

اوراق مشاركت قابل تعويض با سهام

اوراقي است كه توسط شركت هاي سهامي عام منتشر و در سررسيد نهايي با سهام ساير شركت هاي پذيرفته شده در سازمان بورس اوراق بهادار تعويض مي شود. (ماده 1 از آيين نامه اجرايي قانون نحوه انتشار اوراق مشاركت مصوب 18/5/1377 هيأت وزيران)

اورانيوم غني شده

منظور از تعريف اورانيوم غني شده با ايزوتوپ 235 يا 233 اورانيومي است كه محتوي ايزوتوپ 235 يا 233 يا هر دو به مقداري باشد كه نسبت بين مجموع اين دو ايزوتوپ به ايزوتوپ 238 بيش تر از نسبت به ايزوتوپ 235 به ايزوتوپ 238 كه در طبيعت به دست مي آيد باشد. (بند 2 ماده بيستم از قانون مربوط به اساسنامه مؤسسه بين المللي انرژي اتمي مصوب 6/3/1373)

اوزان و مقياس هاي رسمي

اوزان و مقياس هاي رسمي مملكت ايران مطابق اصول متري بوده و واحد آن ها براي طول متر براي سطح متر مربع براي حجم متر مكعب و براي وزن كيلوگرم است. اضعاف و اجزا مقياس هاي مزبور مطابق اصول متري خواهد بود. (ماده 1 قانون اوزان و مقياس ها مصوبه 18/10/1311)

اولياء دم

اولياء دم كه قصاص و عفو در اختيار آن ها است همان ورثه مقتولند، مگر شوهر يا زن كه در قصاص و عفو و اجرا اختياري ندارند. (ماده 261 لايحه مجازات اسلامي مصوبه 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت)

اولياء دم

اولياء دم كه قصاص در اختيار آن ها است همان ورثه مقتولند مگر شوهر يا زن كه در قصاص و عفو و اجرا اختياري ندارند. (ماده 47 قانون حدود و قصاص و مقررات آن مصوب 3/6/1361)

اهليت: براي اين كه متعاملين اهل محسوب شوند بايد بالغ و عاقل و رشيد باشند. (ماده 211 قانون مدني)

ايالت

ايالت قسمتي از مملكت است كه داراي حكومت مركزي و ولايات حاكم نشين جزء است و فعلاً منحصر به چهار ايالت است (آذربايجان)، (كرمان و بلوچستان)، (فارس) و (خراسان). (ماده 2 قانون تشكيل ايالات و ولايات و دستورالعمل حكام مصوب 27/9/1286)

ايالت

ايالت قسمتي از مملكت است كه داراي حكومت مركزي و ولايات حاكم نشين جزو است. (ماده 1 قانون انجمن هاي ايالتي و ولايتي مصوب 1/2/1286)

ايرانگردي و جهانگردي

منظور از ايرانگردي و جهانگردي عبارت است از هر نوع مسافرت انفرادي يا گروهي كه بيش از 24 ساعت بوده و به منظور كسب و كار نباشد. (ماده 1 قانون توسعه صنعت ايرانگردي و جهانگردي مصوب 7/7/1370)

ايستگاه ارتباط راديوئي

ايستگاه ارتباط راديوئي عبارت است از يك يا چند فرستنده و گيرنده و ادوات مربوطه كه براي ارتباط راديوئي مورد استفاده قرار مي گيرد. (تبصره ماده 1 از قانون استفاده از بي سيم هاي اختصاصي و غيرحرفه اي آماتوري مصوب 25/11/1345)

ايستگاه بي سيم اختصاصي

ايستگاه بيسيم اختصاصي، عبارت است از يك يا چند دستگاه فرستنده و گيرنده راديوئي و ادوات مربوطه (مثل منابع تغذيه و دستگاه هاي اندازه گيري و غيره) كه براي برقراري ارتباط راديوئي اختصاصي تأسيس مي گردد. (ماده 1 از آيين نامه اجرايي قانون استفاده از بي سيم هاي اختصاصي و غير حرفه اي (آماتوري) مصوب 13/11/1361 هيأت وزيران)

ايستگاه راديو آماتوري

ايستگاه راديو آماتوري، عبارت است از مجموعه ثابت يا متحركي، است كه از يك يا چند دستگاه فرستنده و گيرنده و ادوات مربوطه به آن فراهم شده و پس از صدور پروانه مربوطه با مسئوليت يك راديوآماتور تأسيس و به منظور برقراري ارتباط موصوف با ساير راديو آماتوري مجاز مورد استفاده قرار مي گيرد. (ماده 36 آيين نامه اجرايي قانون استفاده از سيستم هاي اختصاصي و غيرحرفه اي (آماتوري) مصوب 13/11/1361 هيأت وزيران)

ايستگاه راديوئي

ايستگاه راديوئي عبارت است از يك يا چند دستگاه فرستنده و گيرنده يا دستگاه هاي كنترل از راه دور و ترمينال هاي مربوطه (ريموت، كنترل هد و ...) كه به صورت ثابت يا متحرك با صدور پروانه تأسيس ايستگاه راديوئي توسط وزارت پست و تلگراف و تلفن مجاز به بهره برداري مي گردند. (ماده 3 از آيين نامه)

آ

آب آشاميدني

: آب گوارايي است كه عوامل فيزيكي، شيميايي و بيولوژيكي آن در حد استانداردهاي مصوب باشد و مصرف آن عارضه سويي در كوتاه مدت يا دراز مدت در انسان ايجاد نكند. (بند ب از ماده 1 آيين نامه بهداشت محيط مصوب 24/4/1371 هيأت وزيران)

آب خالصه

: مقصود از آب و زمين خالصه كه در مواد فوق ذكر شده باشد آب و زميني باشد كه در تصرف دولت باشد و خالصجات انتقالي را كه در حكم املاك اربابي است و همچنين طاحونه هايي را كه با آب نهرهاي اربابي منشقه از رودخانه ها كار مي نمايد شامل نمي گردد. (ماده 6 از قانون حق الارض و حق الماء طواحين اربابي واقعه در اراضي خالصه دولتي مصوب 30/3/1301)

آبخيزداري

: مديريت منابع زيست محيطي يك آبخيز به نحوي كه به بهترين وجه اهداف مديريت طرح را براي بهره برداري مداوم از اين منابع برآورده سازد. (بند 1 از آيين نامه اجراي قانون حفظ و تثبيت كناره وبستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

آبراهه

: مجراي باريك طبيعي است براي جريان يافتن آب. (بند 2 از آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

آبزيان

: عبارتند از كليه موجودات زنده اعم از جانوري و گياهي آب هاي شيرين، شور و لب شور دريا يا موجوداتي كه مراحلي از چرخه زندگي (شامل كليه مراحل رشد و نمو از قبيل تخم، لارو و نوزادي و غيره) يا مدت زيادي از عمر خود را در آب طي مي كنند. (بند 1 ماده 1 از آيين نامه اجرايي حفاظت و بهره برداري از منابع آبزي جمهوري اسلامي ايران مصوب 5/2/1378 هيأت وزيران)

آبزيان قابل پرورش

: عبارت است از آن دسته از ماهي ها، سخت پوستان، نرمتنان، گياهان آبزي كه ارزش اقتصادي و پرورشي دارند. (بند 2 ماده 1 از آيين نامه اجرايي حفاظت و بهره برداري از منابع آبزي جمهوري اسلامي ايران مصوب 5/2/1378 هيأت وزيران)

آبزي داركردن

: عبارت است از رها سازي گونه هاي بومي آبزي كه ذخاير آن از بين رفته يا در حال انقراض است و نيز رها سازي گونه هاي غيربومي به يك منبع جاري يا ساكن از آب هاي داخلي به دلايل زيستي اكولوژيكي يا اقتصادي. (بند 3 ماده 1 از آيين نامه اجرايي حفاظت و بهره برداري از منابع آبزي جمهوري اسلامي ايران مصوب 5/2/1378 هيأت وزيران)

آب ساحلي ايران

: قسمتي از دريا كه به فاصله شش ميل بحري از سواحل ايران از حد پست ترين جزر و موازي با آن در طول سواحل ممتد است آب ساحلي ايران محسوب و در اين منطقه قسمت هاي واقعه در زير كف دريا و سطح و بالاي آن متعلق به مملكت ايران است به علاوه از لحاظ اجراي بعضي قوانين و قراردادهاي مربوطه به امنيت و دفاع و منافع مملكت يا تأمين عبور و مرور بحري منطقه ديگري كه منطقه نظارت بحري ناميده مي شود و نسبت به آن دولت ... داراي حق نظارت است تا مسافات دوازده ميل بحري از حد پست ترين جزر و موازي با ساحل امتداد مي يابد. (ماده اول از قانون تعيين حدود آب هاي ساحلي و منطقه نظارت دولت در درياها مصوب 24/4/1313)

آبشخور

: محل و تأسيساتي است كه در مجاورت رودخانه يا محل مناسب ديگر براي نوشيدن آب چهارپايان از آن استفاده مي شود. (بند3 از بخش تعاريف آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

آب هاي ايران

: آب هاي ايران عبارت است از كليه آب هاي داخلي و ساحلي و درياي سرزميني كه تحت حاكميت دولت جمهوري اسلامي ايران قرار دارد. (بند 8 ماده 1 از آيين نامه جلوگيري از آلودگي آب مصوب 24/9/1363 هيأت وزيران)

آب هاي پذيرنده

: عبارت است از آب هاي سطحي و زيرزميني از جمله قنوات، رودخانه ها، درياچه ها و درياها كه فاضلاب به آن ها تخليه مي گردد. (بند 7 ماده 1 از آيين نامه جلوگيري از آلودگي آب صوب 24/9/1363 هيأت وزيران)

آب هاي ساحلي

: قسمتي از دريا كه به فاصله شش ميل بحري از سواحل ايران از حد پست ترين جزر و موازي با آن در طول سواحل ممتد باشد آب ساحلي ايران محسوب و در اين منطقه قسمت هاي واقعه در زير كف دريا و سطح و بالاي آن متعلق به مملكت ايران مي باشد به علاوه از لحاظ اجراي بعضي قوانين و قراردادهاي مربوطه به امنيت و دفاع و منافع مملكت يا تأمين عبور و مرور بحري منطقه ديگري كه نطقه نظارت بحري ناميده مي شود و نسبت به آن دولت .... داراي حق نظارت است تا مسافات دوازده ميل بحري از حد پست ترين جزر و موازي با ساحل امتداد مي يابد. (ماده اول از قانون تعيين حدود آب هاي ساحلي و منطقه نظارت دولت در درياها مصوب 24/4/1313)

آثار سمعي و بصري مبتذل

: آثار سمعي و بصري مبتذل به آثاري اطلاق مي گردد كه داراي صحنه ها و صور قبيحه بوده و مضمون مخالف شريعت و اخلاق اسلامي را تبليغ و نتيجه گيري كند. (تبصره 1 بند ب ماده 3 از قانون نحوه مجازات اشخاصي كه در امور سمعي و بصري فعاليت هاي غيرمجاز مي كنند مصوب 24/11/1372)

آثار سمعي و بصري مستهجن

: آثار سمعي و بصري مستهجن به آثاري گفته مي شود كه محتواي آن ها نمايش برهنگي زن و مرد يا اندام تناسلي يا نمايش آميزش جنسي باشد. (تبصره 5 بند الف ماده1 از قانون نحوه مجازات اشخاصي كه در امور سمعي و بصري فعاليت هاي غيرمجاز مي كنند مصوب 24/11/1372)

آثار غيرمكتوب

: آثار غير مكتوب در اين مصوبه عبارت است از: الف) انتشارات الكترونيك (كتاب هاي متني، كتاب هاي تصوير ساكن و متحرك، كتاب هاي گويا و... )، ب) مواد شفاف (ميكروفرم ها، اسلايد و ... )، ج) عكس ها، پوسترها و نقشه ها. (بخش تعريف از مصوبه واسپاري آثار غيرمكتوب به كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران مصوب 21/2/1378، شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

آثار ملي

:كليه آثار صنعتي و ابنيه و اماكني كه تا اختتام دوره سلسله زنديه در مملكت ايران احداث شده اعم از منقول و غيرمنقول با رعايت ماده13 اين قانون مي توان جز آثار ملي ايران محسوب داشت و در تحت حفاظت و نظارت دولت مي باشد. (ماده اول از قانون راجع به حفظ آثار ملي مصوب 12/8/1309)

آزادگان

: كساني هستند كه بر اساس گواهي ستاد رسيدگي به امور آزادگان در اسارت دشمنان انقلاب اسلامي ايران بوده اند. (بند ب تبصره 1 ماده 1 از قانون نحوه واگذاري سهام دولتي و متعلق به دولت به ايثارگران و كارگران مصوب 12/5/1372)

آزمايشگاه تجزيه خاك وگياه

: كه در اين آيين نامه آزمايشگاه خاك شناسي ناميده مي شود - واحدي است كه براي استفاده مناسب از كودهاي شيميايي و ساير مواد افزودني به خاك و بهينه سازي اراضي مزروعي، همچنين افزايش عملكرد محصولات زراعي در واحد سطح، نمونه هاي خاك، آب، گياه و كود را كه در اين آيين نامه به اختصار نمونه ناميده مي شود تجزيه كرده و بر اساس نتايج آزمايش ها توصيه هاي لازم را ارائه مي كند. (ماده 2 از آيين نامه اجرايي قانون اجازه تأسيس آزمايشگاه هاي تجزيه خاك و گياه و آزمايشگاه هاي تشخيص آفات و بيماري هاي گياه توسط بخش تعاوني و خصوصي مصوب 1/8/1373هيأت وزيران)

آزمايشگاه تشخيص آفات و بيماري هاي گياهي

: كه در اين آيين نامه آزمايشگاه گياه پزشكي ناميده مي شود - واحدي است كه آفات، عوامل بيماريزا و ساير عوامل زيان آور براي محصولات كشاورزي و فراورده هاي آن را تشخيص و ابزار و روش هاي مبارزه با آن را توصيه مي نمايد. (ماده 1 از آيين نامه اجرايي قانون اجازه تأسيس آزمايشگاه هاي تجزيه خاك و گياه و آزمايشگاه هاي تشخيص آفات و بيماري هاي گياه توسط بخش تعاوني و خصوصي مصوب 1/8/1373هيأت وزيران)

آزمايشگاه تشخيصي دامپزشكي

: مكاني با فضاي مناسب، طبقِ نقشه هاي موجود در سازمان دامپزشكي كشور - و مجهز به لوازم و وسايل فني و مواد آزمايشگاهي است كه در آن آزمايش هاي مجاز تشخيص دامپزشكي انجام مي شود. (ماده 3 از آيين نامه اجرايي ماده10 قانون سازمان دامپزشكي كشور براي صدور پروانه هاي بيمارستان آزمايشگاه، درمانگاه و اشتغال به امور درماني دامپزشكي مصوب 4/10/1373هيأت وزيران)

آلايش

: آلايش به كليه ضمايم به دست آمده از دام پس از كشتار گفته مي شود و ممكن است خوراكي يا غيرخوراكي باشد. (تبصره 1 ماده 2 از آيين نامه چگونگي كنترل بهداشتي تردد، نقل و انتقال، واردات و صادرات دام زنده و فراورده هاي خام دامي موضوع بند د ماده 3 و بند ب ماده 5 قانون سازمان دامپزشكي كشور مصوب 25/8/1373هيأت وزيران)

آلودگي آب

: آلودگي آب عبارت است از تغيير مواد محلول يا معلق يا تغيير درجه حرارت و ديگر خواص فيزيكي و شيميايي و بيولوژيكي آب در حدي كه آن را براي مصرفي كه براي آن مقرر است مضر يا غيرمفيد سازد. (بند 2 ماده 1 از آيين نامه جلوگيري از آلودگي آب مصوب 24/9/1363 هيأت وزيران)

آلودگي آب آشاميدني

: آلودگي آب آشاميدني عبارت است از تغيير خواص فيزيكي، شيميايي و بيولوژيكي آب به گونه اي كه آن را براي مصرف انسان زيان آور سازد. (بند پ از آيين نامه بهداشت محيط مصوب 24/4/1371هيأت وزيران)

آلودگي محيط زيست

: منظور از آلودگي محيط زيست عبارت است از پخش يا آميختن مواد خارجي به آب يا هوا يا خاك يا زمين به ميزاني كه كيفيت فيزيكي، شيميايي يا بيولوژيك آن را به طوري كه به حال انسان يا ساير موجودات زنده يا گياهان يا آثار يا ابنيه مضر باشد تغيير دهد.

(تبصره 2 ماده 191 از قانون مجازات اسلامي مصوب 2/3/1375)

آلودگي محيط زيست

: اقدام به هر عملي كه موجبات آلودگي محيط زيست را فراهم نمايد ممنوع است. منظور از آلوده ساختن محيط زيست عبارت است از پخش يا آميختن مواد خارجي به آب يا هوا يا خاك يا زمين به ميزاني كه كيفيت فيزيكي يا شيميايي يا بيولوژيك آن را به طوري كه زيان آور به حال انسان يا ساير موجودات زنده يا گياهان يا آثار و ابنيه باشد تغيير دهد.(ماده 9 از قانون حفاظت و بهسازي محيط زيست مصوب 28/3/1353)

آلودگي هوا

: اقدام به هر عملي كه موجبات آلودگي هوا را فراهم نمايد ممنوع است. منظور از آلودگي هوا عبارت است از وجود و پخش يك يا چند آلوده كننده اعم از جامد، مايع، گاز، تشعشع پرتوزا و غير پرتوزا در هواي آزاد به مقدار و مدتي كه كيفيت آن را به طوري كه زيان آور براي انسان يا ساير موجودات زنده يا گياهان يا آثار و ابنيه باشد تغييردهد. (ماده 2 از قانون نحوه جلوگيري از آلودگي هوا مصوب 3/2/1374)

آلودگي هوا

: عبارت است از وجود يك يا چند آلوده كننده در هوايي آزاد به مقدار و مدتي كه كيفيت آن را به طوري كه مضر به حال انسان يا ساير موجودات زنده يا گياهان و يا آثار و ابنيه باشد تغيير دهد. (بند 2 ماده 1 از آيين نامه جلوگيري از آلودگي هوا مصوب 29/4/1354)

آلوده ساختن آب

: منظور از آلوده ساختن آب آميختن مواد خارجي به آب است به ميزاني كه كيفيت فيزيكي يا شيميايي يا بيولوژيكي آن را به طوري كه مضر به حال انسان و چهارپايان و آبزيان و گياهان باشد تغيير دهد. مواد خارجي به قرار زير است: مواد نفتي، زغالي، اسيد و هرگونه اضعاف كربني و نفتي مواد مضر شيميايي اعم از جامد و مايع از هر پالايشگاه يا منبع گازي يا دستگاه هاي رنگ كاري و الكل كشي و كارگاه ها و كارخانجات شيميايي و معدني و صنعتي و مواد غذايي و فاضلاب شهرها. (ماده 56 از قانون آب و نحوه ملي شدن آب مصوب 27/4/1347)

آلوده ساختن محيط زيست

: اقدام به هر عملي كه موجبات آلودگي محيط زيست را فراهم نمايد ممنوع است. منظور از آلوده ساختن محيط زيست عبارت است از پخش يا آميختن مواد خارجي به آب يا هوا يا خاك يازمين به ميزاني كه كيفيت فيزيكي يا شيميايي يا بيولوژيك آن به طور زيان آور به حال انسان يا ساير موجودات زنده يا گياهان يا آثار و ابنيه باشد تغييردهد. (ماده 9 از قانون حفاظت و بهسازي محيط زيست مصوب 28/3/1353)

آماده به خدمت

: سربازاني كه پس از رفع احتياجات قسمت ها باقي مي مانند آماده به خدمت ناميده مي شوند. (ماده 9 از قانون خدمت نظام وظيفه مصوب 9/3/1317)

آماده سازي زمين

: آماده سازي زمين عبارت از مجموعه عملياتي است كه مطابق دستورالعمل وزارت مسكن و شهرسازي زمين را براي احداث مسكن مهيا مي سازد كه شامل موارد زير مي باشد: الف) عمليات زيربنايي از قبيل تعيين بروكف، تسطيح و آسفالت معابر، تأمين شبكه هاي تأسيساتي آب و برق، جمع آوري و دفع آب هاي سطحي و فاضلاب و غيره. ب) عمليات روبنائي مانند احداث مدارس، درمانگاه، واحد انتظامي، فضاي سبز، اداره آتش نشاني، اماكن تجاري و نظاير آن. (ماده 22 از آيين نامه اجرايي قانون زمين شهري مصوب 24/3/1371 هيأت وزيران)

آمارگيري جاري

: منظور آمارگيري هايي است كه از روي مدارك گزارش ها و فرم هاي مربوط به فعاليت هاي جاري وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي و شركت هاي دولتي و وابسته به دولت انجام مي شود. (بند ج ماده 1 از قانون مركز آمار ايران مصوب 10/11/1353)

آمارگيري نمونه اي

: منظور جمع آوري اطلاعات آماري از تعدادي از افراد يا واحدهاي جامعه بر اساس روش هاي علمي و آماري است كه نتايج آن قابل تعميم باشد. (بند ب ماده 1 از قانون مركز آمار ايران مصوب 10/11/1353)

آموزش پودماني

: شكلي از آموزش هاي ضمن خدمت است كه تخصص هاي شغلي در قالب پودمان هاي آموزشي مستقل و جدا از هم به كاركنان آموزش داده مي شود. هريك از پودمان ها مهارت خاصي را ايجاد مي نمايد و در عين حال در كنار ساير پودمان ها منجر به ايجاد يك مهارت جديد و جامع تر مي گردد. (بند ج ماده 1 از آيين نامه اجرايي ماده 150 قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب 6/7/1379هيأت وزيران)

آموزش ضمن خدمت

: آموزش هايي كه كاركنان در مسير شغلي خود به منظور متناسب ساختن دانش، مهارت و بينش خود با نيازهاي شغل مورد تصدي طي مي نمايند. (بند الف ماده 1 از آيين نامه اجرايي ماده 150 قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب 6/7/1379هيأت وزيران)

آموزش علمي

: عبارت است از آموزش هايي كه با توجه به اهداف آموزش هاي دوره متوسطه ضمن تكميل آموزش هاي عمومي با فراهم آوردن مباني و زمينه هاي فراگيري علوم نظري، فرد را از طريق تقويت روحيه استدلال و تفكر با مباني علوم و فنون آشنا و او را براي طي مدارج عاليه آماده مي سازد. (بند ب ماده 3 از قانون اهداف و وظايف وزارت آموزش و پرورش مصوب 25/11/1366)

آموزش علمي و عملي

: (فني و حرفه اي)_ عبارت است از آموزش هايي كه فرد را بر مبناي تعليم مهارت هايي كه جنبه كاربردي و عملي دارد جهت احراز شغل يا حرفه معيني آماده مي سازد يا بر كارايي و توانايي افراد شاغل به فنون و حرف مي افزايد. (رديف 2 بند ب ماده 3 از قانون اهداف و وظايف وزارت آموزش و پرورش مصوب 25/11/1366)

آموزش عمومي مردم

: در اين آيين نامه هدف از آموزش عمومي مردم، مجموعه اقداماتي است كه سطح اطلاعات و آگاهي هاي عمومي را براي مقابله با بحران ارتقا مي بخشند. تهيه و توزيع جزوه هاي اطلاعاتي، پخش برنامه هاي ويژه از طريق رسانه هاي جمعي، بر پايي سمينارها و كارگاه هاي آموزشي به ويژه براي دانش آموزان، دانشجويان، كاركنان ادارات و كارگران در كارخانه ها، از جمله اين اقدامات است. (بند ت ماده 1 از آيين نامه اجرايي بند م تبصره 13 قانون بودجه سالي 1379 مصوب 26/4/1379هيأت وزيران)

آموزش فني و حرفه اي

: عبارت است از آموزش هاي رسمي يا غيررسمي كه منجر به ايجاد يا افزايش مهارت شغلي مي گردد و شامل آموزش هاي متوسطه فني و حرفه اي و كار دانش، كارداني فني و حرفه اي و علمي - كاربردي، ضمن خدمت و مديريت حرفه اي تخصصي و ساير آموزش هاي فني و حرفه اي كوتاه مدت مي باشد. (ماده 2 از آيين نامه اجرايي، ماده 151 قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب 11/8/1379هيأت وزيران)

آموزشگاه آزاد فني و حرفه اي

: منظور از آموزشگاه هاي آزاد فني و حرفه اي همان مؤسسات كارآموزي موضوع ماده 13 قانون كارآموزي مصوب ارديبهشت ماه 1349 مي باشد كه در اين آموزشگاه ها يك يا چند حرفه براساس برنامه هاي مصوب مطابق با استانداردهاي سازمان آموزش و فني و حرفه اي آموزش داده مي شود. (ماده 1 از آيين نامه نحوه تشكيل و اداره آموزشگاه هاي فني و حرفه اي مصوب 6/7/1365هيأت وزيران)

آموزشگاه رانندگي

: مؤسسه اي است كه بر اساس مقررات اين آيين نامه تأسيس و از متقاضيان ثبت نام كرده و آموزش هاي رانندگي را در محل هاي تعيين شده به آنان تعليم مي دهد. (بند 1 ماده 1 از آيين نامه اجرايي آموزشگاه هاي تعليم رانندگي مصوب 21/1/1362هيأت وزيران)

آموزشگاه فني و حرفه اي آزاد

: به مكاني اطلاق مي شود كه در آن يك يا چند حرفه بر اساس برنامه هاي مصوب و مطابق با استانداردهاي سازمان آموزش داده مي شود و .... (بند 2 ماده 1 از اصلاح آيين نامه نحوه تشكيل و اداره آموزشگاه هاي آزاد فني و حرفه اي مصوب 28/1/1379هيأت وزيران)

آموزشگاه هاي آزاد فني و حرفه اي

: منظور از آموزشگاه هاي آزاد فني و حرفه اي همان مؤسسات كارآموزي موضوع ماده 13 قانون كارآموزي مصوب ارديبهشت ماه 1349 مي باشد. (ماده 1 از آيين نامه نحوه تشكيل و اداره آموزشگاه هاي آزاد فني و حرفه اي مصوب 2/8/1363هيأت وزيران)

آموزش هاي علمي - كارب_ردي

: آموزش هايي است كه با هدف ارتقا و انتقال دانش كار، ايجاد مهارت ها، افزايش بهره وري، به هنگام كردن و ارتقاي معلومات و تجارب شاغلان، رشد استعدادهاي بارز و به فعليت در آوردن استعدادهاي نهفته براي تصدي مشاغل و حرف گوناگون انجام مي شود تا توانايي افراد را براي انجام دادن كاري كه به آنان محول مي گردد به سطح مطلوب برساند. (ماده 1 از آيين نامه آموزش هاي علمي - كاربردي مصوب 17/11/1374، شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

آموزش هاي علمي - كارب_ردي

: آموزش هايي است كه با هدف ارتقا و انتقال دانش كار، ايجاد مهارت ها، افزايش بهره وري، به هنگام كردن و ارتقاي معلومات و تجارب شاغلان، رشد استعدادهاي بارز و به فعليت درآوردن استعدادهاي نهفته براي تصدي مشاغل و حرف گوناگون، انجام مي شود، تا توانايي افراد را براي انجام دادن كاري كه به آنان محول مي گردد به سطح مطلوب برساند. (ماده 1 از آيين نامه شوراي عالي آموزش هاي علمي - كاربردي مصوب 14/6/1374، شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

آموزش هاي علمي - كارب_ردي

: آموزش هايي است كه با هدف و ارتقا و انتقال دانش كار، ايجاد مهارت ها، افزايش بهره وري، به هنگام كردن و ارتقاي معلومات و تجارب شاغلان، رشد استعدادهاي بارز و به فعاليت درآوردن استعدادهاي نهفته براي تصدي مشاغل و حرف گوناگون، انجام مي شود، تا توانايي افراد را براي انجام دادن كاري كه به آنان محول مي گردد به سطح مطلوب برساند. (ماده 1 از آيين نامه شوراي عالي آموزش هاي علمي - كاربردي مصوب، 20/10/1373، شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

آموزش هاي علمي - كاربردي

: به آموزش هايي اطلاق مي شود كه به قصد ارتقا دانش افراد و ايجاد مهارت هاي لازم و به فعاليت درآوردن استعدادهاي نهفته در ايشان تعليم داده مي شود و دانش آموختگان را براي احراز شغل، حرفه و كسب كار، در مشاغل گوناگون آماده مي كند و توانايي آنان را براي انجام كاري كه به آنان محول شده است تا سطح مطلوب افزايش مي بخشد. (ماده 1 از آيين نامه تشكيل شوراي عالي علمي - كاربردي مصوب 9/11/1369، شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

آموزش هنر

: مقصود از آموزش هنر تمامي فعاليت هايي است كه به آموزش كلاسيك و آكادميك و رسمي هنر مربوط مي شود و از اين بحث آنچه بيش تر مورد بررسي قرار مي گيرد آموزش هنر در مراكز آموزش عالي مي باشد. بديهي است كه نگاهي گذرا بر آموزش قبل از دانشگاهي هنر نيز خواهد شد. (بند الف مصوبه مربوط به موافقت اصولي با طرح پيشنهادي براي تقويت رشته هاي هنر مصوب 19/2/1374، شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

آموزگار

: از اين به بعد مدرسه ابتدايي دبستان و معلم آن آموزگار، مدرسه متوسطه دبيرستان و معلم آن دبير، مدرسه صنعتي هنرستان و معلم آن هنرآموز، هر شعبه از مدارس عالي (فاكولته) دانشكده و مجموع شعب عاليه (اونيورسيته) دانشگاه و معلم مدارس عاليه استاد ناميده خواهد شد. (تبصره ماده 1 از قانون اجازه تأسيس دانشسراهاي مقدماتي و عالي مصوب 19/12/1312)

آيين دادرسي كيفري

: مجموعه اصول و مقرراتي است كه براي كشف و تحقيق جرائم و تعقيب مجرمان و نحوه رسيدگي و صدور رأي و تجديدنظر و اجراي احكام و تعيين وظايف واختيارات مقامات قضايي وضع شده است. (ماده1 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب مصوب 28/6/1378)

آيين دادرسي مدني

: مجموعه اصول و مقرراتي است كه در مقام رسيدگي به امور حسبي و كليه دعاوي مدني و بازرگاني در دادگاه هاي عمومي، انقلاب، تجديدنظر، ديوان عالي كشور و ساير مراجعي كه به موجب قانون موظف به رعايت آن هستند به كار مي رود. (ماده 1 از قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

آيين كار

: آيين كار عبارت است از مجموعه قواعد مربوط به روش هايي كه در مورد ساخت، توليد، نصب، آزمايش، به كار انداختن يا استفاده از يك كالا يا دستگاه يا ابزار يا وسيله به كار برده مي شود. (بند ج ماده 2 از قانون مواد الحاقي به قانون تأسيس مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران مصوب 24)

ب

بار (دريايي)

: بار شامل هرگونه محموله اعم از اموال و اشيا و هر كالاي ديگري مي باشد به استثنا حيوانات زنده و بارهايي كه بر طبق مفاد قرارداد باربري بايد روي عرشه كشتي حمل گردد و عملاً هم بدين ترتيب حمل شده باشد. (بند 3 ماده 52 از قانون دريايي مصوب 29/6/1343)

باران مؤثر

: عبارت است از بخشي از بارندگي ماهانه كه در طول فصل زراعي نازل مي شود و به مصرف تبخير و تعرق گياه مي رسد و از خالص نياز آبي گياه مي كاهد و مقدار آن به صورت حجم آب ماهانه قابل محاسبه است. (ماده 24 (2-1) آيين نامه اجرايي بهينه سازي مصرف آب كشاورزي مصوب 11/6/1375 هيأت وزيران)

بارگيري و تخليه

: بارگيري به طور معمول از زماني شروع مي شود كه چنگال جرثقيل باري را كه فرستنده آماده بارگيري كرده است به منظور بارگيري در كشتي از اسكله يا بارانداز يا وسايل بارب_ري كه بدي_ن منظ_ور مورد استفاده قرار گيرد گرفته و بلند نمايد و تخليه زماني خاتمه مي يابد كه چنگال جرثقيل بار را در اسكله يا بارانداز يا وسايل باربري كه بدين منظور مورد استفاده قرار گرفته فرود آورد. (بند 9 ماده 52 از قانون دريايي مصوب 29/6/1343)

بارنامه

: سندي است مبين مالكيت كالا كه حمل كننده يا نماينده وي پس از وصول كالا صادر مي نمايد و حاكي از حمل كالاي معيني از يك نقطه (مبدا حمل) به نقطه ديگر (مقصد حمل) با وسيله حمل مورد توافق (كشتي، كاميون، قطار و هواپيما يا تركيبي از آن ها) در محل مقابل كرايه حمل معين مي باشد. (بند ج ماده 1 از آيين نامه اجرايي قانون حمل و نقل و عبور كالاهاي خارجي از قلمرو جمهوري اسلامي ايران مصوب 18/5/1377 هيأت وزيران)

بارنامه بين المللي

: بارنامه بين المللي موضوع اين قانون عبارت است از سند كاشف از حقوق مالكيت كه طرح آن توسط وزارت راه و ترابري تهيه و از طريق وزارت امور اقتصادي و دارايي چاپ و پس از وصول حق تمبر به ميزان 250 ريال به موجب حواله وزارت راه و ترابري در اختيار شركت هاي مجاز حمل و نقل جاده اي بين المللي قرار خواهد گرفت. (ماده 3 از قانون الزام شركت ها و مؤسسات ترابري جاده اي به استفاده از صورت وضعيت مسافري و بارنامه مصوب 31/2/1368)

بارنامه داخلي

: بارنامه داخلي موضوع اين قانون عبارت است از سند كاشف از حقوق مالكيت كه طرح آن توسط وزارت راه و ترابري تهيه و از طريق وزارت امور اقتصادي و دارايي چاپ و پس از وصول حق تمبر به ميزان 100 ريال به موجب حواله وزارت راه و ترابري در اختيار شركت ها و مؤسسات مجاز حمل و نقل جاده اي داخلي كالا جهت جابه جايي محمولات بين شهرهاي كشور قرار خواهد گرفت. (ماده 2 از قانون الزام شركت ها و مؤسسات ترابري جاده اي به استفاده از صورت وضعيت مسافري و بارنامه مصوب 31/2/1368)

بارنامه دريايي

: بارنامه دريايي سندي است كه مشخصات كامل بار در آن قيد و توسط فرمانده كشتي يا كسي كه از طرف او براي اين منظور تعيين شده امضا گردد و به موجب آن تعهد شود بار توسط كشتي به مقصد حمل و به تحويل گيرنده داده شود. بارنامه دريايي يا اسناد مشابه آن به منزله رسيد دريافت بار است. (بند 7 ماده 52 از قانون دريايي مصوب 29/6/1343)

بازجو

: كسي است كه بعد از كشف كالاي قاچاق جهت تكميل پرونده اقدام نمايد. در صورتي كه ادامه بازجويي منجر به كشفيات جديد يا اعتراف در ارتباط با مال از بين رفته شود و صورت جلسه ثانوي تنظيم و پيوست صورت جلسه بدوي كشف مي گردد و شخص بازجو در اين مرحله به عنوان كاشف محسوب مي شود. (ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز مصوب 31/2/1374 هيأت وزيران)

بازداشت (پرسنل)

: وضع پرسنلي است كه به موجب قرارهاي صادره از مراجع ذي صلاح قضايي تا صدور حكم قطعي در توقيف به سر برده يا برابر مقررات انضباطي در بازداشتگاه يا محل خدمتي تحت نظر باشند. (ماده 106 قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

بازرسي كل كشور

: براساس حق نظارت قوه قضاييه نسبت به حسن جريان امور واجراي صحيح قوانين در دستگاه هاي اداري، سازماني به نام «سازمان بازرسي كل كشور» زير نظر رئيس قوه قضاييه تشكيل مي گردد. حدود اختيارات و وظايف اين سازمان را قانون تعيين مي نمايد. (اصل يكصد و هفتاد و چهارم قانون اساسي)

بازرگان

: بازرگان به كساني اطلاق مي شود كه داراي دفاتر پلمب شده بوده و در اتاق بازرگاني محل ثبت نام نموده و كارت بازرگاني دريافت كرده باشد و به هر نوع معاملات تجاري اعم از واردات و صادرات و خريد و فروش كالاها و تهيه و فروش مواد صنعتي و معدني و تبديل مواد خام و هر نوع عمل ديگري كه عرفاً تجاري شناخته مي شود اشتغال ورزند ملاك تشخيص درآمد بازرگانان اظهارنامه اي است كه متكي به دفاتر قانوني آن ها مي باشد. (ماده 7 از قانون ماليات بردرآمد مصوب 10/5/1334)

بازنشستگي

: بازنشستگي عبارت است از عدم اشتغال بيمه شده به كار به سبب رسيدن به سن بازنشستگي مقرر در اين قانون. (بند 15 ماده 2 از قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

بازنشستگي

: وضع افسران و كارمنداني است كه طبق مقررات فصل ششم اين قانون بازنشسته شوند. (بند الف ماده 15 از قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 30/4/1336)

بازوهاي خاكي سيل شكن

: خاكريز يا مانعي است كه به موازات تقريبي محور رودخانه و نهر يا مسيل به خصوص در كنار آن ها به منظور جلوگيري از پخش آب در اراضي اطراف و ممانعت از عمل تخريبي سيلاب ها احداث مي گردد. (بند 6 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

باشگاه دانش پژوهان جوان

: باشگاه دانش پژوهان جوان مؤسسه اي است آموزشي و پژوهشي و فرهنگي وابسته به وزارت آموزش و پرورش كه با هدف شناسايي، جذب، پرورش، حمايت و هدايت دانش آموزان و جوانان با استعداد كشور و اعتلاي سطح آموزش و پرورش آنان از طريق تشكل بخشيدن به آن ها در قالب گروه هاي پژوهشي و علمي تشكيل مي گردد. (ماده 1 از مصوبه اصلاح اساسنامه باشگاه دانش پژوهان جوان مصوب 14/11/1376 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

باشگاه دانش پژوهان جوان

: باشگاه دانش پژوهان مؤسسه اي است كه با هدف شناسايي، جذب، پرورش، حمايت و هدايت دانش آموزان و جوانان با استعداد كشور و اعتلاي سطح علمي آنان از طريق تشكل بخشيدن به آن ها در قالب گروه هاي پژوهشي و علمي تشكيل و زير نظر وزارت آموزش و پرورش فعاليت مي كند. (ماده 1 اساسنامه باشگاه دانش پژوهان جوان مصوب 10/8/1373 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

باشگاه ورزشي

: باشگاه ورزشي نهادي است كه به منظور همكاري در اجراي نيات و هدف هاي سازمان تربيت بدني ايران از لحاظ حفظ تندرستي و فعاليت هاي صحيح جسماني و رواني و استحكام مباني ديني و اخلاقي و تربيتي و تقويت استعدادهاي افراد جهت نيل به مدارج قهرماني و نيز گذراندن اوقات فراغت از طريق فعاليت هاي ورزشي و ايجاد روح يگانگي و حس همكاري و وحدت ملي براساس تقويت روح ايمان و جوانمردي استوار مي گردد. (از ماده 1 لايحه قانوني راجع به مردمي كردن باشگاه هاي ورزشي عمومي در سراسر كشور مصوب 27/9/1358 شوراي انقلاب)

باشگاه ورزشي

: باشگاه ورزشي مؤسسه اي است كه با هدف تعليم و تقويت قواي جسماني و روحاني افراد و سالم سازي جامعه و تعميم يك يا چند رشته ورزشي مطابق ضوابط فني و اصول و مقررات تعيين شده توسط سازمان تربيت بدني، براساس مقررات اين آيين نامه اداره مي شود. (ماده 2 آيين نامه اجرايي قانون اجازه تأسيس باشگاه ورزشي و ورزشگاه توسط مردم با نظارت دولت مصوب 15/10/1370 هيأت وزيران)

باشگاه هاي مردمي شده

: باشگاه هاي مردمي شده به باشگاه هاي عمومي اطلاق مي شودكه از سازمان تربيت بدني ايران تا تاريخ تصويب اين آيين نامه پروانه (اعم از دائم و موقت) اخذ نموده اند. (ماده 1 از آيين نامه چگونگي اداره امور باشگاه هاي مردمي شده مصوب 6/3/1358 شوراي انقلاب)

باشگاه هاي ورزشي

: باشگاه هايي است كه به موجب مقررات سازمان و آيين نامه قانون اجازه تأسيس باشگاه و ورزشگاه توسط مردم با نظارت دولت، پروانه فعاليت دريافت كرده اند. (ماده 1 از آيين نامه اجرايي ماده (11) قانون تأسيس سازمان تربيت بدني مصوب 4/10/1373 هيأت وزيران)

باطله معدني

: عبارت است از موادي كه در نتيجه كانه آرايي از كانه جدا گرديده و در دوره اعتبار پروانه بهره برداري با وسايل و امكانات بهره بردار غيرقابل استفاده بوده است. (بند س ماده 10 از قانون معادن مصوب 1/3/1362)

باغ

: در مناطق جنگلي باغ به محلي اطلاق مي شود كه داراي شرايط زير باشد: حدود آن به نحوي از انحا مشخص و معين شده باشد. حجم درختان جنگلي خود روي آن از پنجاه متر مكعب در هكتار تجاوز نكند. حداقل در هر هكتار آن يكصد عدد درخت با رده يا مجموعاً دويست عدد درخت با رده و جوان دست كاشت ميوه اي يا يك هزار بوته چاي وجود داشته باشد. حداقل نه دهم سطح آن از كنده و ريشه درختان جنگلي پاك شده باشد. (بند 11 ماده 1 از قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/5/1346)

باغ

: باغ به محلي گفته مي شود كه حدود آن به نحوي از انحا مشخص و معين شده و در هر هكتار بيش از يكصد اصله درخت مثمر يا پنجاه اصله درخت زيتون يا نخل يا گردو يا يك هزار نهال يا درخت غيرمثمر دست كاشت يا بوته چاي داشته باشد. (بند ه_ ماده 1 از آيين نامه اجرايي قانون اصلاح ماده (34) قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 14/3/1354 و الحاق چند تبصره به آن مصوب 2/7/1374 هيأت وزيران)

باغ چاي

: باغ چاي به محلي اطلاق مي شود كه تعداد بوته هاي چاي در هر هكتار كم تر از يك هزار عدد نباشد و ... (از تبصره 2 ماده 2 قانون مربوط به اراضي ساحلي مصوب 25/5/1346)

باغ ميوه

: زميني است كه در آن درختان ميوه يا مو به وسيله اشخاص غرس يا پيوند شده باشد و تعداد درخت ميوه يا مو در هر هكتار آن از يكصد اصله كم تر نباشد و در مورد درختان خرما و زيتون تعداد در هر هكتار از پنجاه اصله كم تر نباشد. (رديف چ بند 9 ماده 9 از قانون مربوط به اصلاحات ارضي مصوب 26/2/1339)

بالاترين شغل مورد تصدي

: منظور از بالاترين شغل مورد تصدي در دوران خدمت، شغلي است كه مستخدم به موجب حكم صادره تصدي آن را برعهده داشته و در مقايسه با ساير مشاغل مستخدم از نظر طبقه بندي يا همطرازي در گروه بالاتري قرار مي گيرد. (تبصره 1 ماده 1 از آيين نامه اجرايي تبصره 85 قانون بودجه سال 1356 كل كشور مصوب 11/11/1356)

بانك

: بانك مؤسسه اي است كه به صورت شركت سهامي مطابق قانون بازرگاني تشكيل شده براساس مواد اين فصل به عمليات بانكي اشتغال ورزد: (ماده 58 قانون بانكي و پولي كشور مصوب 7/3/1339)

بانك

: بانك مؤسسه اي است كه به صورت شركت سهامي مطابق قانون تجارت تشكيل شده و براساس مواد اين قانون به عمليات بانكي اشتغال ورزد. (ماده 1 قانون بانكداري مصوب 5/4/1334)

بانك مركزي

: بانك مركزي ايراني مسئول تنظيم و اجراي سياست پولي و اعتباري براساس سياست كلي اقتصادي كشور مي باشد. (بند الف ماده 10 از قانون پولي و بانكي كشور مصوب 13/4/1351)

بانك مركزي

: به منظور حفظ ارزش پول و تنظيم اعتبارات مؤسسه مستقلي به نام بانك مركزي ايران تشكيل مي گردد كه داراي حق انحصاري انتشار اسكناس و پول فلزي خواهد بود. (بند 1 از ماده 28 قانون بانكي و پولي كشور مصوب 7/3/1339)

بانك ملي ايران

: بانك ملي ايران كه به موجب قانون 14 ارديبهشت ماه 1306 تشكيل شده بنگاهي است به صورت شركت سهامي كه طبق قانون 22 اسفند ماه 1310 داراي حق انحصاري انتشار اسكناس در تمام كشور است. منظور بانك حفظ ارزش پول و تنظيم اعتبارات است. (ماده 1 از قانون اساسنامه بانك ملي ايران مصوب 22/5/1317)

بانك ملي ايران

: دولت مكلف است براي پيشرفت امر تجارت و فلاحت و زراعت و صناعت بانكي موسوم به بانك ملي ايران تأسيس نمايد كه مركزش در تهران و شعب آن متدرجا در ايالات و ولايات و ممالك خارجه داير خواهد شد. (ماده 1 قانون اجازه تأسيس بانك ملي ايران براي پيشرفت امر تجارت و فلاحت و زراعت و صناعت مصوب 14/2/1306)

بخش

: بخش واحدي است از تقسيمات كشوري كه داراي محدوده جغرافيايي معين بوده و از به هم پيوست چند دهستان همجوار مشتمل بر چندين مزرعه، مكان، روستا و احياناً شهر كه در آن عوامل طبيعي و اوضاع اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي واحد همگني را به وجود مي آورد به نحوي كه با در نظر گرفتن تناسب، وسعت، جمعيت، ارتباطات و دسترسي به ساير موقعيت ها، نيل به اهداف و برنامه ريزي هاي دولت در جهت احيا امكانات طبيعي و استعدادهاي اجتماعي و توسعه امور رفاهي و اقتصادي آن تسهيل شود. (ماده 6 قانون تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري مصوب 15/4/1362)

بخش عشايري

: بخش عشايري واحدي است از تقسيمات كشوري كه با داشتن يك بخشدار سيار مسئول گرفتن خدمات و هماهنگي با ادارات مربوطه خواهد بود و عشاير در فصول مختلف در هر منطقه كه اسكان مي كنند تابع فرمانداري و استانداري همان منطقه هستند. (ماده 5 از قانون تعاريف و ضوابط و تقسيمات كشوري مصوب 15/4/1362)

بدون كار

: بدون كار- وضع پرسنلي است كه به يكي از علل زير بدون حفظ پست سازماني موقتاً از كار بركنار مي گردند: 1- برابر احكام صادره از دادگاه هاي صالح زنداني شوند. 2- به علت عدم پرداخت محكوم به يا بدهي منجر به صدور اجرائيه زنداني بشوند. 3- به علت ارتكاب تخلفات انضباطي يا قرارهاي صادره از مراجع ذي صلاح قضايي موقتاً بدون كار شوند. 4- در صورتي كه محكوم به اقامت اجباري يا ممنوع از اقامت در محل معين بشوند. (ماده 108 قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

بدون كار

: بدون كار وضع افسر يا كارمندي است كه به علل زير موقتاً از كار بركنار گردد: 1- در صورتي كه تحت تعقيب قانوني درآمده و كيفرخواست جنايي براي وي صادر گردد از تاريخ اعلام دادسرا به قسمت مربوط به متهم اعم از اين كه كيفرخواست از دادسراي عمومي يا دادسراي اختصاصي صادر شده باشد. تبصره- كليه دادسراهاي عمومي و اختصاصي مكلفند به محض صدور كيفرخواست جنايي بدون فوت وقت مراتب را به اداره دادرسي ارتش و قسمت مربوط به متهم اعلام دارند. 2- در صورت محكوميت قطعي به حبس در مواردي كه طبق قانون دادرسي و كيفر ارتش مستلزم اخراج نباشد براي تمام مدت حبس كه مورد حكم واقع گرديده اعم از اين كه حبس مزبور قبل از قطعيت حكم باشد يا بعد از آن. تبصره- محكومين به حبس با خدمت و همچنين محكومان به حبس عادي در مواردي كه برابر مقررات ماده 421 قانون دادرسي و كيفر ارتش زندان آنان به حبس با خدمت تبديل گردد مشمول مقررات اين بند نخواهند بود. 3- در

صورتي كه در اثر عدم پرداخت محكوم به يا بدهي منجر به صدور اجرائيه زنداني گردد براي مدت حبس. 4- در صورتي كه تنبيه انتظار خدمت مؤثر واقع نشده و طبق مواد 116 و 117 اين قانون بدون كار گردد. (ماده 13 اصلاحي قانون اصلاح بعضي از مواد قانون استخدام نيروي مسلح مصوب 15/4/1344)

بدون كار

: بدون كار، وضع افسر و كارمندي است كه به علل زير موقتاً از كار بركنار گردد: 1- در صورتي كه تحت تعقيب قانوني درآمده و كيفرخواست جنايي براي وي صادر گردد (از تاريخ صدور كيفر خواست) اعم از اين كه كيفرخواست از دادسراهاي عمومي صادر شده باشد يا دادسراي نظامي. 2- در صورتي كه محكوم به حبس قطعي گردد كه طبق قانون دادرسي و كيفري ارتش مستلزم اخراج نباشد. تبصره - محكومين به حبس با خدمت مشمول مقررات بند 2 اين ماده نخواهند بود. 3- در صورتي كه تنبيه انتظار خدمت مؤثر واقع نشده و طبق مواد 116 و 117 اين قانون بدون كار گردد. (ماده 13 قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 30/4/1336)

بذر و نهال

: منظور از بذر و نهال، انواع بذور، نهال، پياز، قلمه، ريزوم، غده، پيوندك و پاجوش و هر قسمتي از گياه كه به منظور تكثير مورد استفاده قرار گيرد مي باشد. (تبصره ماده 4 قانون اساسنامه شركت سهامي توليد، تهيه و توزيع بذر و نهال مصوب 25/1/1367)

برات رجوعي

: برات رجوعي براتي است كه دارنده برات اصلي پس از اعتراض براي دريافت وجه آن و مخارج صدور اعتراضنامه و تفاوت نرخ به عهده برات دهنده يا يكي از ظهرنويس ها صادر مي نمايد. (ماده 221 قانون تجارت مصوب 12/3/1304)

برده فروشي

: برده فروشي به معني و شامل كليه اعمالي است كه به منظور اسارت و تملك يا واگذاري شخص به قصد تنزل دادن او به درجه بردگي يا غلامي صورت مي گيرد و همچنين به معني و شامل كليه اعمالي است كه به عنوان تملك بر روي برده به منظور فروش يا مبادله انجام مي گيرد و در ضمن كليه اعمال مربوط به انتقال حق تملك از طريق برده فروش يا مبادله نسبت به شخصي كه به قصد فروش يا مبادله تحت تملك قرار گرفته و همچنين به طور كلي هرگونه تجارت يا حمل و نقل برده اعم از اين كه بر هر نوع وسيله نقليه انجام شود. (بند ج ماده 7 از قانون مربوط به الحاق دولت ايران به قرارداد تكميلي منع بردگي و برده فروشي و عمليات و دستگاه هاي مشابه بردگي مصوب 3/12/1337)

بركه

: اراضي پستي است كه در اثر جريان سطحي و زيرزميني آب در آن ها جمع شده و باقي مي ماند. (بند ث ماده 1 از آيين نامه مربوط به بستر و حريم رودخانه ها، انهار، مسيلها، مرداب ها، بركه هاي طبيعي و شبكه هاي آبرساني، آبياري و زهكشي مصوب 11/8/1379 هيأت وزيران)

برنامه درازمدت

: منظور برنامه اي است كه ضمن آن توسعه اقتصادي و اجتماعي براي يك دوره ده ساله يا طولاني تر به عنوان راهنماي برنامه ريزي هاي پنج ساله پيش بيني مي شود. (بند 2 ماده 1 از قانون برنامه و بودجه كشور مصوب 10/12/1351)

برنامه سالانه

: منظور برنامه عمليات اجرايي دولت است كه سالانه تنظيم و همراه بودجه كل كشور تقديم مجلس شوراي ملي مي گردد و ضمن آن در قالب هدف ها و سياست هاي مندرج در برنامه عمراني پنج ساله هدف هاي مشخص و عمليات اجرايي سالانه هر دستگاه اجرايي با اعتبار مربوط تعيين مي شود. (بند 4 ماده 1 از قانون برنامه و بودجه كشور مصوب 10/12/1351)

برنامه عمراني پنجساله

: منظور برنامه جامعي است كه براي مدت پنج سال تنظيم و به تصويب مجلسين مي رسد و ضمن آن هدف ها و سياست هاي توسعه اقتصادي و اجتماعي طي همان مدت مشخص مي شود. در اين برنامه كليه منابع مالي دولت و همچنين منابعي كه از طرف شركت هاي دولتي و بخش خصوصي صرف عمليات عمراني مي گردد از يك طرف و اعتبارات جاري و عمراني دولت و هزينه هاي عمراني شركت هاي دولتي و بخش خصوصي از طرف ديگر جهت وصول به هدف هاي مذكور پيش بيني مي گردد. (بند 3 ماده 1 از قانون برنامه و بودجه كشور مصوب 10/12/1351)

بروشور

: بروشور نشريه اي است موردي كه به منظور انتقال اطلاعات مفيد و مختصر در يكي از زمينه هاي فرهنگي، فني، صنعتي، خدماتي، بهداشتي و آموزشي كه دستگاه ها در ارتباط با وظايف قانوني خود آن را براي اطلاع عموم منتشر مي نمايند. (ماده 3 آيين نامه اجرايي قانون ممنوعيت وزارتخانه ها و مؤسسات و شركت هاي دولتي از چاپ و انتشار نشريات غير ضرور مصوب 1365 مصوب 23/10/1366 هيأت وزيران)

بزه مشهود

: بزه در موارد مشروحه پايين مشهود محسوب است: 1- در صورتي كه بزه در مرئي و منظر مأمورين كشف بزه ها واقع شده و يا بلافاصله مأموران مذكور در محل وقوع بزه حاضر شده و يا آثار بزه را فوراً پس از وقوع ملاحظه نمايند. 2- در صورتي كه دسته يا جماعتي كه ناظر وقوع بزه بوده يا خود مجني عليه بلافاصله پس از وقوع بزه شخص معيني را مرتكب معرفي نمايد. 3- اگر در موقعي نزديك به زمان وقوع بزه علائم و آثار واضحه يا اسباب و دلايل بزه در تصرف متهم يافت گردد يا تعلق اسباب و دلايل مذكور به متهم محرز گردد. 4- وقتي كه متهم در زمان نزديكي پس از وقوع بزه قصد فرار داشته يا در حال فرار يا فوراً پس از آن دستگير شود. (ماده 128 قانون دادرسي و كيفر ارتش مصوب 4/10/1318)

بستر

: آن قسمت از رودخانه، نهر يا مسيل است كه در هر محل با توجه به آمار هيدرولوژيك و داغاب و حداكثر طغيان با دوره برگشت 25 ساله به وسيله وزارت نيرو يا شركت هاي آب منطقه اي تعيين مي شود. در مناطقي كه ضرورت ايجاب مي نمايد سيلاب با دوره برگشت كم تر يا بيش تر از 25 ساله ملاك محاسبه قرار گيرد. سازمان هاي آب منطقه اي حسب مورد با ارائه نقشه هاي مربوط و توجيهات فني از حوزه ستادي وزارت نيرو مجوز لازم را اخذ خواهند نمود. تغييرات طبيعي بستر رودخانه ها، مسيل ها يا انهار طبيعي در بستر سابق تأثيري نداشته و بستر سابق كماكان در اختيار حكومت اسلامي است وليكن حريم براي آن منظور نخواهد شد. (بند ح ماده 1 آيين نامه مربوط

به بستر و حريم رودخانه ها، انهار، مسيلها، مرداب ها، بركه هاي طبيعي و شبكه هاي آبرساني، آبياري و زهكشي مصوب 11/8/1379 هيأت وزيران)

بستر (رودخانه)

: آن قسمت از رودخانه، نهر يا مسيل است كه در حداكثر طغيان معمولي زير آب قرار مي گيرد. (بند 7 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

بستن دفاتر

: براي اين كه تاريخ ثبت بيش تر ثابت و مصون از تغيير باشد مباشر ثبت همه روز هنگام بسته شدن مباشرت تمام دفاتر را مي بندد مقصود از آن بستن دفاتر آن است كه مباشر ثبت در ذيل آخرين سطر تاريخ روز و ماه و سال را گذاشته امضا مي نمايد تخلف از مفاد اين ماده مستوجب مجازاتي مي باشد كه در ماده 131 مقرر است. (ماده 80 قانون ثبت اسناد مصوب 21/2/1290)

بسته هاي پست سياسي

: بسته هاي پست سياسي عبارت از بسته هاي محتوي نوشتجات رسمي دولتي است كه به مهر وزارت امور خارجه يا نمايندگي هاي سياسي دولت ... ايران يا دول خارجه لاك و مهر يا پلمب شده و عبارت: Expedition Officielle Gourrier Diplomatique يا هر جمله ديگري كه داراي همان

مفهوم باشد روي آن نوشته شده و به وسيله پيك سياسي حمل شود. (ماده 332 آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

بسيجيان

: كساني هستند كه براساس گواهي نيروي مقاومت بسيج حداقل يك سال فعاليت مستمر با رده هاي مقاومت آن نيرو داشته باشند. (تبصره 3 ماده 1 از قانون نحوه واگذاري سهام دولتي و متعلق به دولت به ايثارگران و كارگران مصوب 12/5/1373)

بسيجي عادي

: بسيجي عادي، عموم اقشار معتقد به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و اهداف انقلاب اسلامي هستند كه پس از گذراندن دوره آموزش عمومي به خدمت ارتش بيست ميليوني درآمده و سازماندهي مي شوند. (بند الف ماده 13 از قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

بسيجي فعال

: آن دسته از بسيجيان عادي داوطلب هستند كه واجد شرايط لازم بوده و پس از گذراندن دوره هاي آموزشي، سازماندهي شده و ضمن شركت در برنامه هاي حفظ انسجام در انجام مأموريت هاي محوله با سپاه همكاري مي كنند. (بند ب ماده 13 از قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

بناهاي ضروري

: آن دسته از بناهايي است كه لازم است پس از وقوع زلزله قابل بهره برداري باقي بمانند. از بخش تعاريف آيين نامه طراحي ساختمان در برابر زلزله مصوب 17/9/1378.

بندر صيادي

: به محدوده اي از ساحل دريا، درياچه يا رودخانه اطلاق مي شود كه به جهت دارا بودن پناهگاه طبيعي (خور يا آبراهه مناسب) يا مصنوعي (موج شكن) و تأسيسات ساحلي ديگر، پهلوگيري و تخليه صيد به وسيله شناورهاي صيادي در آن امكان پذير بوده و اكثر شناورهاي فعال در آن شناورهاي صيادي مي باشند. (بند 10 ماده 1 از آيين نامه اجرايي حفاظت و بهره برداري از منابع آبزي جمهوري اسلامي ايران مصوب 5/2/1378 هيأت وزيران)

بندگي رعايا

: يعني وضع يا حال رعيت كه به موجب قانون يا عرف يا قرارداد مكلف باشد در زمين متعلق به فرد ديگري زندگي و كار كند و براي فرد اخير خدمات معيني را با دريافت اجرت يا رايگان انجام دهد و به هر حال حق تغيير وضع و حال خود را نداشته باشد. ماده اول قانون مربوط به الحاق دولت ايران به قرارداد تكميلي منع بردگي و برده فروشي و عمليات و دستگاه هاي مشابه بردگي مصوب 3/12/1337.

بنگاه خالصجات

: به منظور عمران و آبادي املاك خالصه و ازدياد توليد و تكثير درآمد آن ها و همچنين همكاري با دستگاه هاي وزارت كشاورزي بنگاهي به نام بنگاه خالصجات تحت نظر وزارت كشاورزي تأسيس مي شود. (ماده 1 قانون تأسيس بنگاه خالصجات كشور مصوب 26/4/1334)

بنگاه عمراني كشور

: به منظور عمران و آبادي قرا و تعميم فرهنگ و بهداشت و بهبود وضع كشاورزي و كشاورزان و بالا بردن سطح زندگي آنان و تقويت روح همكاري و تعاون بين آن ها و اجراي اين قانون بنگاهي به نام بنگاه عمراني كشور تحت نظر وزارت كشور تأسيس مي شود. (ماده 1 قانون بنگاه عمراني كشور مصوب 11/5/1334)

بنياد شهيد انقلاب اسلامي

: نهادي است انقلابي كه در اجراي فرمان رهبر كبير و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني رضوان ا... تعالي عليه در تاريخ 22/12/1358 تأسيس شده و داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي و اداري است و امور آن طبق مقررات و قوانين مربوط به نهادهاي عمومي غيردولتي و در چارچوب اين اساسنامه و آيين نامه هاي مربوطه زيرنظر رئيس جمهور و نظارت عاليه مقام معظم رهبري اداره مي شود. از ماده 1 قانون اساسنامه بنياد شهيد انقلاب اسلامي مصوب 27/2/1377.

بنياد مسكن انقلاب اسلامي

: نهاد انقلاب اسلامي است كه براساس فرمان 21 فروردين 1358 رهبر كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني مدظله به منظور تأمين مسكن محرومان به ويژه روستائيان در چارچوب سياست ها و برنامه هاي دولت تشكيل گرديده است. (از ماده 1 اساسنامه بنياد مسكن انقلاب اسلامي مصوب 17/9/1366)

بوته جنگلي

: رستني هاي خودروي خشبي است كه ساقه آن ها به طور طبيعي كمي بالاتر از سطح خاك منشعب شده باشد و نوعاً در جنگل ها يا اراضي جنگلي يا بيشه ها مي رويد. (بند 2 ماده 1 از قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/5/1346)

بوته كويري

: كليه نباتات خودروي چند ساله بجز درخت كه در كوير و بيابان مي رويد بوته كويري ناميده مي شود. (بند 3 ماده 1 از قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/5/1346)

بودجه

: بودجه لايحه پيش بيني كليه عوايد و مخارج مملكتي براي مدت يك سال شمسي (سنه مالي) كه به تصويب مجلس شوراي ملي رسيده باشد. (ماده 1 قانون محاسبات عمومي مصوب 10/12/1312)

بودجه دولت

: بودجه دولت سندي است كه معاملات دخل و خرج مملكتي براي مدت معيني در آن پيش بيني و تصويب شده باشد. مدت مزبوره را سنه ماليه مي گويند و عبارت است از يك سال شمسي. (ماده 1 از قانون محاسبات عمومي مصوب 3/12/1289)

بودجه عمومي دولت

: منظور بودجه اي است كه در آن براي اجراي برنامه سالانه منابع مالي لازم پيش بيني و اعتبارات جاري و عمراني دستگاه هاي اجرايي تعيين مي شود. (بند 5 ماده 1 از قانون برنامه و بودجه كشور مصوب 10/12/1351)

بودجه كل كشور

: بودجه كل كشور برنامه مالي دولت است كه براي يك سال مالي تهيه و حاوي پيش بيني درآمدها و ساير منابع تأمين اعتبار و براورد هزينه ها براي انجام عملياتي كه منجر به وصول به هدف هاي دولت مي گردد بوده و از سه قسمت تشكيل مي شود. (ماده 1 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

بورس اوراق بهادار

: بورس اوراق بهادار بازار خاصي است كه در آن داد و ستد اوراق بهادار توسط كارگزاران بورس طبق مقررات اين قانون انجام مي گيرد. (بند 1 ماده 1 از قانون تأسيس بورس اوراق بهادار مصوب 27/2/1345)

بورسيه

: به دانشجويي اطلاق مي گردد كه با رعايت ضوابط كليه هزينه هاي ريالي و ارزي وي از طرف دولت پرداخت گردد. (بند الف ماده 1 از آيين نامه اجرايي بند 5 تبصره (17) قانون بودجه سال 1378 كل كشور مصوب 26/12/1377 هيأت وزيران)

بولتن

: بولتن عبارت است از نشريه اي كه توسط دستگاه هاي دولتي در زمينه هاي خبري، آموزشي، فني، تخصصي، سياسي و نظاير اين ها كه مرتبط با وظايف قانوني و در محدوده فعاليت آن ها است به منظور ارتقاء سطح آگاهي كاركنان همان دستگاه و مسئولان ديگر دستگاه ها با تيراژ محدود و در فواصل زماني معين با چاپ يكرنگ و به طور رايگان منتشر و توزيع مي شود و داراي انواع زير است. (ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون ممنوعيت وزارتخانه ها و مؤسسات و شركت هاي دولتي از چاپ و انتشار نشريات غيرضرور مصوب 1365 مصوب 23/10/1366 هيأت وزيران)

بولتن خبري

: اين نشريه فقط در سطح دستگاه هاي دولتي منتشر مي شود و حاوي آخرين اخبار داخلي از قبيل دستورالعمل هاي اداري- انتصابات رويدادها، بازديدها و تشويق كاركنان مي باشد. اين بولتن با تيراژ حداكثر (8)/ (1) تعداد كل پرسنل دستگاه مورد نظر و حداكثر در 24 صفحه منتشر مي شود و تا 5 درصد آن را مي توان براي ارگان هاي دولتي ديگر ارسال كرد. (بند 1 ماده 1 از آيين نامه اجرايي قانون ممنوعيت وزارتخانه ها و مؤسسات و شركت هاي دولتي از چاپ و انتشار نشريات غيرضرور مصوب 1365 مصوب 23/10/1366 هيأت وزيران.

بولتن سياسي

: نشريه اي است حاوي اخبار و نيز تحليل رويدادهاي داخلي و خارجي اعم از عادي يا طبقه بندي شده نشريه مذكور توسط دستگاه هايي منتشر مي شود كه قانوناً مجاز به انتشار اين گونه نشريات هستند. (بند 2 ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون ممنوعيت وزارتخانه ها و مؤسسات و شركت هاي دولتي از چاپ و انتشار نشريات غيرضرور مصوب 1365 مصوب 23/10/1366 هيأت وزيران)

بومي سازي دانش فني

: عبارت است از توانايي تحليل فناوري به منظور تبديل يا تغيير بهينه آن براساس شرايط نياز و تحولات فناوري در كشور (از جمله نوع، كميت و كيفيت مواد اوليه مورد نياز، نوع انرژي با صرفه، سطح اتوماسيون فناوري مربوط استانداردهاي كيفي محصول و فرمولاسيون ها يا فرايندهاي جديد توليد) و كاربرد آن. (تبصره ماده 1 آيين نامه اجرايي بند (ج) تبصره (22) قانون بودجه سال 1380 كل كشور مصوب 29/1/1380 هيأت وزيران)

بهاي اسمي اسناد خزانه

: بهاي اسمي اسناد خزانه و اوراق قرضه مشمول اين قانون بهايي است كه در متن آن ها نوشته و از طرف وزارت دارايي تضمين شده و پس از سررسيد قابل پرداخت است. (ماده 4 قانون انتشار اسناد خزانه و اوراق قرضه مصوب 2/7/1348)

بهاي اسمي اوراق قرضه

: بهاي اسمي اسناد خزانه و اوراق قرضه مشمول اين قانون بهايي است كه در متن آن ها نوشته و از طرف وزارت دارايي تضمين شده و پس از سررسيد قابل پرداخت است. (ماده 4 قانون انتشار اسناد خزانه و اوراق قرضه مصوب 2/7/1348)

بهاي تمام شده

: بهاي تمام شده هر قطعه زمين براي امر مسكن عبارت است از قيمت منطقه اي زمين در زمان واگذاري به علاوه كليه هزينه هاي تعلق گرفته و متناسب با هر طرح طبق دستورالعمل وزارت مسكن و شهرسازي. (ماده 25 آيين نامه اجرايي قانون زمين شهري مصوب 24/3/1371 هيأت وزيران)

بهاي خواسته

: بهاي خواسته به ترتيب زير تعيين مي شود:1- اگر خواسته پول رايج ايران باشد، بهاي آن عبارت است از مبلغ مورد مطالبه و اگر پول خارجي باشد، ارزيابي آن به نرخ رسمي بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران در تاريخ تقديم دادخواست بهاي خواسته محسوب مي شود. 2- در دعواي چند خواهان كه هر يك قسمتي از كل را مطالبه مي نمايد بهاي خواسته مساوي است با حاصل جمع تمام قسمت هايي كه مطالبه مي شود. 3- در دعاوي راجع به منافع و حقوقي كه بايد در مواعد معين استيفا و يا پرداخت گردد، بهاي خواسته عبارت است از حاصل جمع تمام اقساط و منافعي كه خواهان خود را ذي حق در مطالبه آن مي داند. در صورتي كه حق نامبرده محدود به زمان معين نبوده يا مادام العمر باشد بهاي خواسته مساوي است با حاصل جمع منافع ده سال يا آنچه را كه ظرف ده سال بايد استيفا كند. 4- در دعاوي راجع به اموال، بهاي خواسته مبلغي است كه خواهان در دادخواست معين كرده و خوانده تا اولين جلسه دادرسي به آن ايراد و يا اعتراض نكرده مگر اين كه قانون ترتيب ديگري معين كرده باشد. (ماده 62 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

بهاي خواسته

: بهاي خواسته از نقطه نظر صلاحيت و هزينه دادرسي مبلغي است كه در دادخواست قيد شود. (ماده 86 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

بهاي روز اسناد خزانه

: بهاي روز اسناد خزانه و اوراق قرضه مشمول اين قانون بهايي است كه اين اسناد و اوراق برحسب مقتضيات عرضه و تقاضا در بازار خريد و فروش مي شوند. (ماده 5 قانون انتشار اسناد خزانه و اوراق قرضه مصوب 2/7/1348)

بهاي روز اوراق قرضه

: بهاي روز اسناد خزانه و اوراق قرضه مشمول اين قانون بهايي است كه اين اسناد و اوراق برحسب مقتضيات عرضه و تقاضا در بازار خريد و فروش مي شوند. (ماده 5 از قانون انتشار اسناد خزانه و اوراق قرضه مصوب 2/7/1348)

بهاي عادله (املاك)

: بهاي روز عبارت است از قيمت اراضي يك سال قبل از تاريخ اعلام تصميم دولت چنان چه اين بها از بهاي روز بيش تر باشد قيمت عادله روز ملاك عمل قرار خواهد گرفت بهاي عادله بدون در نظر گرفتن منظور از خريد و تأثير اجراي برنامه هاي شهرسازي و خانه سازي در قيمت ها خواهد بود. (تبصره 1 ماده 1 از قانون مربوطه به تملك زمين ها براي اجراي برنامه هاي شهرسازي مصوب 17/3/1339)

بهاي عادله

: مقصود از بهاي عادله نسبت به املاك بهاي زمين بياض يا به انضمام بنا و اشجار پيش از آگهي توسعه و خرابي است و در مورد انهار و قنوات مأخذ ارزيابي بهايي است كه درباره شرب باغات و اراضي زراعتي همان شهر يا مجاور آن معمول و متداول است. (تبصره 1 ماده 4 از قانون اصلاح قانون توسعه معابر مصوب 1/4/1320)

بهداشت محيط

: بهداشت محيط عبارت است از كنترل عواملي از محيط زندگي كه به گونه اي روي سلامت جسمي، رواني و اجتماعي انسان تأثير مي گذارند. (بند الف ماده 1 آيين نامه بهداشت محيط مصوب 24/4/1371 هيأت وزيران)

بهره اسمي

: بهره اسمي بهره اي است كه در متن اسناد خزانه و اوراق قرضه مشمول اين قانون نوشته و از طرف وزارت دارايي تضمين شده و پس از سررسيد قابل پرداخت است. (ماده 6 قانون انتشار اسناد خزانه و اوراق قرضه مصوب 2/7/1348)

بهره بردار

: شخص حقيقي يا حقوقي اعم از دولتي، تعاوني و خصوصي است كه داراي پروانه بهره برداري از وزارت معادن و فلزات باشد. (بند خ ماده 1 قانون معادن مصوب 23/3/1377)

بهره بردار

: بهره بردار، سازمان دولتي يا شركت تعاوني است كه پروانه بهره برداري به نام او صادر شده است. (بند ذ ماده 1 از قانون معادن مصوب 1/3/1362)

بهره برداري

: مجموعه عملياتي است كه به منظور استخراج و كانه آرايي و به دست آوردن مواد معدني قابل فروش انجام مي گيرد. (بند ح ماده 1 قانون معادن مصوب 23/3/1377)

بهره برداري

: عبارت است از مجموعه عملياتي كه به منظور استخراج و كانه آرايي و به دست آوردن مواد معدني قابل فروش (كانه) انجام مي گيرد. (بند د ماده 1 از قانون معادن مصوب 1/3/1362)

بهره برداري (جنگل)

: به طور كلي آن قسمت از قطعات مقطوعه كه قابل تبديل به چوب آلات صنعتي مي باشد بايد به صورت گرده بينه از جنگل خارج شده و در كارخانه چوب بري تبديل شده و بقيه به صورت زغال يا هيزم از جنگل خارج گردد. (بند 4 تبصره 1 ماده 4 از قانون جنگل ها و مراتع كشور مصوب 8/6/1338)

بهره واقعي

: بهره واقعي بهره اي است كه براثر نوسانات بهاي روز اسناد يا اوراق ممكن است بيش تر يا كم تر از بهره اسمي نصيب دارندگان آن ها شود. (ماده 7 قانون انتشار اسناد خزانه و اوراق قرضه مصوب 2/7/1348)

بي بضاعت

: بي بضاعت به كسي اطلاق مي شود كه درآمد لازم براي تأمين معيشت خود نداشته باشد ضابطه تعيين درآمد براي اعاشه تحت الكفاله هر يك از طبقات مشمولان به شرح زير خواهد بود: 1- در مورد مشمولان عادي برابر حقوق خالص دريافتي سرباز داوطلب. 2- در مورد مشمولان ديپلمه و فوق ديپلم برابر حقوق خالص دريافتي گروهبان يكم وظيفه. 3- در مورد مشمولان ليسانسه و بالاتر برابر حقوق خالص دريافتي ستوان دوم وظيفه. (تبصره 3 قانون اصلاح تبصره 3 ماده 44 قانون خدمت وظيفه عمومي مصوب 19/3/1355)

بي بضاعت

: بي بضاعت به كسي اطلاق مي شود كه درآمد لازم براي تأمين معيشت خود نداشته باشد. (تبصره 3 ماده 44 از قانون خدمت وظيفه عمومي مصوب 13/2/1350)

بي زمين

عبارت است از كسي كه هيچ گونه زمين زراعي نداشته باشد. (بند 5 آيين نامه اجرايي قانون واگذاري زمين هاي داير و بايركه بعد از انقلاب به صورت كشت موقت در اختيار كشاورزان قرارگرفته است مصوب 8/8/1365. مصوب 29/11/1365 هيأت وزيران)

بيشه طبيعي

: جنگل يا مرتع يا بيشه طبيعي عبارت از جنگل يا مرتع يا بيشه اي است كه به وسيله اشخاص ايجاد نشده باشد. (بند 1 ماده 1 قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/5/1346)

بيشه يا قلمستان

: زميني است كه در آن درختان غيرمثمر به وسيله اشخاص غرس شده و تعداد درخت در هر هكتار آن از هزار اصله تجاوز نمايد. (رديف ج بند 9 ماده 1 از قانون مربوط به اصلاحات ارضي مصوب 26/2/1339)

بيع

: بيع عبارت است از تمليك عين به عوض معلوم. (ماده 338 از قانون مدني)

بيع شرط

: نوعي از معامله است كه در آن شروطي مورد توافق متعاملين قرار مي گيرد.(بند 11 ماده 1 از آيين نامه اجرايي قانون واگذاري زمين هاي داير و باير كه بعد از انقلاب به صورت كشت موقت در اختيار كشاورزان قرار گرفته است مصوب 29/11/1365 هيأت وزيران.

بيع قطعي

: اگر در عقد بيع شرطي ذكر نشده يا براي تسليم مبيع يا تأديه قيمت موعدي معين نگشته باشد بيع قطعي و ثمن حال محسوب است مگر اينكه بر حسب عرف و عادت محل يا عرف و عادت تجارت در معاملات تجاري وجود شرطي يا موعدي معهود باشد اگر چه در قرارداد بيع ذكري نشده باشد. (ماده 344 از قانون مدني)

بيع مشروط

: اگر در عقد بيع شرطي ذكر نشده يا براي تسليم مبيع يا تأديه قيمت موعدي معين نگشته باشد بيع قطعي و ثمن حال محسوب است مگر اين كه بر حسب عرف و عادت محل يا عرف و عادت تجارت در معاملات تجاري وجود شرطي يا موعدي معهود باشد اگرچه در قرارداد بيع ذكري نشده باشد. (ماده 344 از قانون مدني)

بيكار

: بيكار از نظر اين قانون فردي است كه مشمول اين قانون بوده و بدون ميل و اراده بيكار شده و آماده كار باشد. (ماده 2 از قانون بيمه بيكاري مصوب 24/3/1366)

بيكار

: از لحاظ اين قانون بيكار كسي است كه بدون ميل و اراده خود بيكار مانده و آماده كار و در جستجوي كار باشد. (ماده 2 از طرح ايجاد صندوق وام كارگري مصوب 16/12/1357 هيأت وزيران)

بيمارستان دامپزشكي

: بيمارستان دامپزشكي، مكاني با فضاي مناسب، مطابق نقشه استاندارد موجود در سازمان دامپزشكي كشور- با امكانات پذيرش دام هاي كوچك و بزرگ، طيور و ... يا هر يك از آن ها است كه داراي امكانات معاينه، تشخيص، معالجه، جراحي دام ها، امكانات آزمايشگاهي براي انجام آزمايشات لازم، تأمين داروهاي تجويز شده و در صورت لزوم بستري كردن دام ها و اعزام اكيپ هاي سيار به مناطق تحت پوشش مي باشد. (ماده 1 از آيين نامه اجرايي ماده 10 قانون سازمان دامپزشكي كشور براي صدور پروانه... مصوب 4/10/1373 هيأت وزيران)

بيماري

: بيماري، وضع غيرعادي جسمي يا روحي است كه انجام خدمات درماني را ايجاب مي كند يا موجب عدم توانايي موقت اشتغال به كار مي شود يا اين كه موجب هر دو در آن واحد مي گردد. (بند 7 ماده 2 از قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

بيماري هاي آميزشي

: مقصود از بيماري هاي آميزشي- سوزاك- كوفت (سيفليس) آتشك (شانكر نرم) است در هر نقطه از بدن كه واقع باشد. (تبصره ماده 1 از قانون طرز جلوگيري از بيماري هاي آميزشي و بيماري هاي واگيردار مصوب 11/3/1320)

بيماري هاي حرفه اي

: بيماري هاي حرفه اي عبارت از بيماري هايي است كه ضمن كار و بر اثر تماس و ارتباط با انواع مواد سمي يا بيماري زا ايجاد مي شود. (ماده 21 از قانون آيين نامه اجرايي ماده 26 الحاقي به قانون بيمه هاي اجتماعي روستائيان مصوب 16/3/1350)

بيماري هاي حرفه اي

: بيماري هاي حرفه اي بيماري هايي است كه در جدولي كه بنا بر پيشنهاد مدير عامل به تصويب شوراي عالي خواهد رسيد تعيين مي گردد. (ماده 44) از قانون بيمه هاي اجتماعي كارگران مصوب 21/2/1339.

بيماري هاي حرفه اي

: منظور از بيماري هاي حرفه اي مذكور در اين قانون بيماري هايي است كه در جدولي كه به تصويب شوراي عالي خواهد رسيد تعيين مي گردد. (ماده 108 از لايحه قانوني بيمه هاي اجتماعي كارگران مصوب 24/4/1334)

بي مبالاتي

: منظور از بي مبالاتي اقدام به امري است كه مرتكب نمي بايست به آن مبادرت نموده باشد و منظور از غفلت خودداري از امري است كه مرتكب مي بايست به آن اقدام نموده باشد اعم از اين كه منشأ بي مبالاتي يا غفلت عدم اطلاع و عدم مهارت يا عدم تجربه يا عدم رعايت قوانين يا مقررات يا اوامر يا نظامات و يا عرف عادت باشد. (تبصره ماده 8 از قانون راجع به مجازات اخلالگران در صنايع نفت ايران مصوب 16/7/1336)

بيمه

: بيمه عقدي است كه به موجب آن يك طرف تعهد مي كند در ازاي پرداخت وجه يا وجوهي از طرف ديگر در صورت وقوع يا بروز حادثه خسارت وارده بر او را جبران نموده يا وجه معيني بپردازد. متعهد را بيمه گر طرف تعهد را بيمه گذار وجهي را كه بيمه گذار به بيمه گر مي پردازد حق بيمه و آنچه را كه بيمه مي شود موضوع بيمه نامند. (ماده 1 از قانون بيمه مصوب 7/2/1316)

بيمه شده

: بيمه شده شخصي است كه رأساً مشمول مقررات تأمين اجتماعي بوده و با پرداخت مبالغي به عنوان حق بيمه حق استفاده از مزاياي مقرر در اين قانون را دارد. (بند 1 ماده 2 از قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

بيمه شده اصلي

: فردي است كه رأساً مشمول مقررات بيمه خدمات درماني موضوع اين قانون بوده و پس از پرداخت حق السهم (توسط فرد يا مراجع مشمول در قانون) مشمول استفاده از مزاياي خدمات درماني قرار مي گيرد. (بند 1 ماده 1 از قانون بيمه همگاني خدمات درماني كشور مصوب 3/8/1373)

بيمه شده تبعي

: خانواده شخص يا اشخاصي هستند كه به تبع سرپرستي و كفالت بيمه شده اصلي از مزاياي مقرر در اين قانون مي توانند استفاده نمايند. (بند 2 ماده 1 از قانون بيمه همگاني خدمات درماني كشور مصوب 3/8/1373)

بيمه گر

: بيمه عقدي است كه به موجب آن يك طرف تعهد مي نمايد در ازاي پرداخت وجه يا وجوهي از طرف ديگر در صورت وقوع يا بروز حادثه خسارت وارده بر او را جبران كرده يا وجه معيني بپردازد. متعهد را بيمه گر طرف تعهد گذار وجهي را كه بيمه گذار به بيمه گر مي پردازد حق بيمه و آنچه را كه بيمه مي شود موضوع بيمه نامند. (ماده 1 از قانون بيمه مصوب 7/12/1316)

بيمه گذار

: بيمه عقدي است كه به موجب آن يك طرف تعهد مي نمايد در ازاي پرداخت وجه يا وجوهي از طرف ديگر در صورت وقوع يا بروز حادثه خسارت وارده بر او را جبران كرده يا وجه معيني بپردازد. متعهد را بيمه گر طرف تعهد را بيمه گذار وجهي را كه بيم_ه گ_ذار به بيم_ه گ_ر مي پردازد حق بيم_ه و آنچه را كه بيمه مي شود موضوع بيمه نامند. (ماده 1 از قانون بيمه مصوب 7/2/1316)

بيوه

: بيوه به زناني اطلاق مي شود كه به عقد ازدواج (دائم يا منقطع) درآمده و سپس به يكي از دلايل طلاق، فوت شوهر، فسخ عقد، صدور حكم موت فرضي، بذل مدت يا انقضاي مدت در نكاح منقطع، شوهر خود را از دست داده باشند. (بند 1 ماده 2 از قانون تأمين زنان و كودكان بي سرپرست مصوب 24/8/1371)

پ

پاراف

: عبارت است از تأييد پيش نويس توافق بين المللي از طرف اشخاص مجاز (ماده 2 از آيين نامه چگونگي تنظيم و امضاي توافق هاي بين المللي مصوب 13/2/1371 هيأت وزيران)

پاركه

: براي اختصار به جاي شعبه اداره مدعي عمومي منبعد لفظ پاركه استعمال مي شود. (تنبيه ماده 112 قانون اصول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و حكام صليحه مصوب 26/4/1290)

پاركه استيناف

: پاركه محكمه استيناف عبارت است از مدعي العموم اول و يك نفر وكيل عمومي براي هر شعبه. (ماده 55 از قانون اصول تشكيلات عدليه مصوب 27/4/1307)

پاركه بدايت

: پاركه بدايت تشكيل مي شود از مدعي عمومي محكمه ابتدايي و يك نفر معاون او براي هر اتاقي از اتاق ها حقوقي و ج_زايي. (ماده 115 از قانون اص_ول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب 26/4/1290)

پاركه ديوان تميز

: پاركه ديوان تميز مركب است از مدعي عمومي كل و يك نفر معاون او كه موسوم است به وكيل عمومي محكمه تميز. (ماده 113 از قانون اصول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب 26/4/1290)

پاركه محكمه استيناف

: پاركه محكمه استيناف عبارت است از مدعي عمومي اول و يك وكيل عمومي براي هر اتاقي و (در صورت لزوم) يك معاون وكيل عمومي. (ماده 114 از قانون اصول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب 26/4/1290)

پاسدار

: پاسدار به فردي اطلاق مي شود كه براي جهاد همه جانبه در راه خدا و نگهباني از انقلاب اسلامي و دستاوردهاي آن به عنوان وظيفه شرعي با داشتن شرايط زير به عضويت سپاه پاسداران درآمده باشد. (ماده 34 از قانون اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 15/6/1361)

پاسداران رسمي

: پاسداران رسمي به پرسنلي اطلاق مي گردد كه براي جهاد در راه خدا و پاسداري و دفاع مسلحانه از انقلاب اسلامي و دستاوردهاي آن و نظام جمهوري اسلامي ايران به استخدام سپاه درآمده و پس از طي دوره هاي آموزشي لازم به يكي از درجات پيش بيني شده در اين قانون نائل و از لباس و علائم نظامي استفاده مي نمايند. (ماده 8 از قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

پديد آورنده

: از نظر اين قانون به مؤلف و مصنف و هنرمند پديد آورنده و به آنچه از راه دانش يا هنر يا ابتكار آنان پديد مي آيد بدون در نظرگرفتن طريقه يا روشي كه در بيان يا ظهور يا ايجاد آن به كار رفته اثر اطلاق مي شود. (ماده1 از قانون حمايت حقوق مؤلفان و منصفان و هنرمندان11/10/1348)

پذيرايي عمومي

: منظور از پذيرايي عمومي در اين آيين نامه، كليه پذيرايي هايي است كه با استفاده از تسهيلات و امكانات رفاهي و خدماتي جهت مراسم مختلف، سمينارها، كنفرانس ها، افتتاحيه ها، جلسه ها، ملاقات ها و ساير اجتماعات رسمي و غيررسمي از سوي دستگاه هاي اجرايي در نظر گرفته مي شود. (ماده 1 از آيين نامه پذيرايي هاي عمومي مصوب 25 5/1371 هيأت وزيران)

پذيره

: پذيره عبارت است از وجه معيني كه هنگام عقد قرارداد پيش بيني مي شود و يك جا يا به دفعات و در طي مراحلي توسط طرف قرارداد به شركت ملي نفت ايران پرداخت مي گردد. (ماده 1 از قانون نفت مصوب 8/5/1353)

پذيره

: منظور از پذيره در اين قانون وجهي است كه هنگام عقد قراردادهاي مربوط به تفحص و اكتشاف و استخراج نفت بايد بر طبق مقررات مربوط به اين قانون در ظرف مدتي كه در قرارداد تصريح خواهد شد از طرف عامل به شركت ملي نفت ايران پرداخت شود. (تبصره 6 ماده 1 قانون مربوط به تفحص و اكتشاف و استخراج نفت در سراسر كشور و فلات قاره مصوب 7/5/1336)

پرتوكار

: پرتوكار به شخص حقيقي اطلاق مي شود كه با منابع مواد اشعه به طور فيزيكي در ارتباط باشد كه شامل پرتوكاران گروه الف و گروه ب مي گردد. الف) پرتوكار گروه الف- به شخص حقيقي اطلاق مي گردد كه در شرايطي كار مي كند كه دز ساليانه آن مي تواند از حد دز معادل سالانه تجاوز نمايد. ب) پرتوكار گروه ب- به شخص حقيقي اطلاق مي شود كه در شرايطي كار مي كند كه معمولاً دز دريافتي سالانه وي از 3/0 دز معادل سالانه تجاوز نمي نمايد. (بند 7 ماده 2 از آيين نامه اجرايي قانون حفاظت در برابر اشعه مصوب 2/2/1369 هيأت وزيران)

پرتوهاي غيريونساز

: پرتوهاي غيريونساز از نظر حفاظت در برابر اشعه به پرتوهايي مثل ماورا بنفش، مادون قرمز، ميكروويوليزر، امواج راديويي و نظاير آن اطلاق مي گردد كه قادر به يونسازي در ماده نمي باشند. (بند 3 ماده 2 از آيين نامه اجرايي قانون حفاظت در برابر اشعه مصوب 2/2/1369 هيأت وزيران)

پرتوهاي يونساز

: پرتوهاي يونساز از نظر حفاظت در برابر اشعه به پرتوهاي مثل ايكس، گاما، بتا، نوتورن، آلفا و ذرات اتمي ديگر اطلاق مي گردد كه قادر به يونسازي در ماده مي باشند. (بند 2 ماده 2 از آيين نامه اجرايي قانون حفاظت در برابر اشعه مصوب 2/2/1369 هيأت وزيران)

پرچم رسمي ايران

: پرچم رسمي ايران به رنگ هاي سبز و سفيد و سرخ با علامت مخصوص جمهوري اسلامي و شعار «ا... اكبر» است. اصل هيجدهم قانون اساسي.

پرسنل ارتش

: پرسنل ارتش كساني هستند كه برابر شرايط و مقررات مندرج در اين قانون يا قانون خدمت وظيفه عمومي به خدمت پذيرفته مي شوند و عبارتند از: الف) كادر ثابت. ب) وظيفه. ج) پيماني. (ماده 21 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

پرسنل بسيجي

: پرسنل بسيجي به افرادي اطلاق مي شود كه جهت تحقق ارتش بيست ميليوني تحت پوشش سپاه درمي آيند و عبارتند از: الف) بسيجي عادي، عموم اقشار معتقد به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و اهداف انقلاب اسلامي هستند كه پس از گذراندن دوره آموزش عمومي به خدمت ارتش بيست ميليوني درآمده و سازماندهي مي شوند. ب) بسيجي فعال. آن دسته از بسيجيان عادي داوطلب هستند كه واجد شرايط لازم بوده و پس از گذراندن دوره هاي آموزشي، سازماندهي شده و ضمن شركت در برنامه هاي حفظ انسجام در انجام مأموريت هاي محوله با سپاه همكاري مي كنند. ج) بسيجي ويژه (پاسداران افتخاري). پرسنلي هستند كه صلاحيت هاي يك پاسدار را دارا مي باشند و پس از ذراندن آموزش هاي مطروحه در اين قانون سازماندهي گرديده و متعهد مي گردند تا به هنگام نياز به طور تمام وقت در اختيار سپاه قرار گيرند. (ماده 13 از قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

پرسنل پيماني

: پرسنل پيماني به كساني اطلاق مي گردد كه خدمت پيماني را به عنوان پرسنل انتظامي يا كارمندي برابر مقررات مندرج در اين قانون انجام مي دهند. (ماده 14 از قانون مقررات استخدامي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران مصوب 27/4/1374)

پرسنل پيماني

: پرسنل پيماني به كساني اطلاق مي شود كه خدمت پيماني را به صورت نظامي يا كارمند برابر مقررات مندرج در اين قانون انجام مي دهند. (ماده 12 از قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

پرسنل پيماني (ارتش)

: پرسنل پيماني به كساني اطلاق مي گردد كه خدمت پيماني را به صورت نظامي يا كارمند برابر مقررات مندرج در اين قانون انجام مي دهند. (ماده 27 از قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

پرسنل خريد خدمت

: پرسنل خريد خدمت به كساني اطلاق مي گردد كه طبق مقررات مربوط خدمت مشخصي را برابر قرارداد معيني انجام مي دهند. (ماده 16 از قانون مقررات استخدامي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران مصوب 27/4/1374)

پرسنل خريد خدمت

: پرسنل خريد خدمت به كساني اطلاق مي گردد كه طبق مقررات مربوط خدمت مشخصي را برابر قرارداد معيني انجام مي دهند. (ماده 28 از قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

پرسنل وظيفه

: پرسنل وظيفه كساني هستند كه مطابق قانون خدمت وظيفه عمومي در يكي از دوره هاي ضرورت، احتياط يا ذخيره مشغول خدمت مي باشند. (ماده 26 از قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

پرواز توريستي

: پروازي است كه به طور دربست اختصاص به تورهاي مسافربري جهت بازديد از ايران دارد. (بند ز ماده 1 از لايحه قانوني تعيين بهاي خدمات فرودگاهي و پروازي مصوب 21/5/1358 شوراي انقلاب)

پرواز دانشجويي

: پروازي است كه به طور دربست اختصاص به دانشجويان ايراني دارد. (بند ح ماده 1 از لايحه قانوني تعيين بهاي خدمات فرودگاهي و پروازي مصوب 21/5/1358 شوراي انقلاب)

پروانه

: منظور از پروانه در اين قانون اجازه نامه اي است كه از طرف وزارت آب و برق به منظور ايجاد و بهره برداري از تأسيسات توليد و انتقال و توزيع و فروش نيروي برق طبق شرايط معين صادر مي شود. (تبصره 2 ماده 6 از قانون سازمان برق ايران مصوب 19/4/1346)

پروانه اشتغال

: گواهينامه مهارت انجام كار فني است كه توسط مراجع ذي صلاح صادر مي گردد. (ماده 6 از لايحه قانوني اجازه اجراي اصلاحاتي كه توسط هيأت عالي نظارت در قانون نظام صنفي و اصلاحيه هاي آن به عمل آمده است مصوب 13/4/1359 شوراي انقلاب)

پروانه اكتشاف

: مجوزي است كه براي انجام عمليات اكتشافي مواد معدني در محدوده مشخص از طرف وزارت معادن و فلزات صادر مي شود. (بند ج ماده 1 از قانون معادن مصوب 23/3/1377)

پروانه ايستگاه

: پروانه ايستگاه عبارت است از اجازه نامه اي كه تحت شرايط و مقررات خاصي براي تأسيس و استفاده از ايستگاه هاي اختصاصي صادر مي گردد. (ماده 3 از آيين نامه اجرايي قانون استفاده از بي سيم هاي اختصاصي و غيرحرفه اي (آماتوري) مصوب 13/11/1361 هيأت وزيران)

پروانه بهره برداري

: مجوزي است كه توسط وزارت معادن و فلزات براي بهره برداري از معادن در محدوده اي كه مشخص شده است صادر مي گردد. (بند غ ماده 1 از قانون معادن مصوب 23/3/1377)

پروانه بهره برداري

: پروانه بهره برداري سندي است رسمي، لازم الاجرا، حاوي مدت بهره برداري براساس شناسنامه معدن و طرح بهره برداري مصوب، قابل تمديد، قابل معامله و انتقال به اشخاص ثالث كه متضمن حق انتفاع دارنده پروانه از ذخيره معدني و نيز دربردارنده تعهدات وي در اجراي مفاد آن مي باشد. مدت هر دوره بهره برداري با توجه به موارد فوق و ذخيره موجود تا حداكثر 25 سال با حق اولويت تمديد براي دارنده پروانه تعيين مي شود. (تبصره 3 ماده 10 قانون معادن مصوب 23/3/1377)

پروانه بهره برداري

: پروانه بهره برداري مجوزي است كه توسط وزارت معادن و فلزات براي بهره برداري از معادن در محدوده اي كه مشخص شده است صادر مي گردد. (بند غ ماده 1 قانون معادن مصوب 1/3/1362)

پروانه ايستگاه راديو آماتوري

: پروانه تأسيس ايستگاه راديوآماتوري، اجازه نامه اي است كه توسط وزارت پست و تلگراف و تلفن، فقط براي دارندگان پروانه راديو آماتوري، صادر مي شود و به موجب آن، شخص راديو آماتور با دريافت علامت خطاب، مجاز به تأسيس ايستگاه راديو آماتوري و بهره برداري از دستگاه هاي فرستنده و گيرنده اي كه خود آن ها را ساخته يا خريداري نموده است مي شود. (ماده 40 از آيين نامه اجرايي قانون استفاده از بي سيم هاي اختصاصي و غيرحرفه اي (آماتوري) مصوب 13/11/1361 هيأت وزيران)

پروانه تأسيس ايستگاه - راديويي

: پروانه تأسيس ايستگاه راديويي اجازه نامه اي است كه توسط وزارت پست و تلگراف و تلفن جهت اشخاص حقيقي يا (حقوقي) صادر مي گردد و به موجب آن دارنده پروانه با دريافت علامت خطاب با (Call Sign) مجاز به تأسيس ايستگاه راديويي به منظور ارسال و دريافت پيام هاي راديويي مي گردد. (ماده 5 از آيين نامه اجرايي صدور گواهينامه افسري مخابرات كشتي (راديولوژي) مصوب 31/6/1364 هيأت وزيران)

پروانه تاكسيراني

: پروانه اشتغال به حمل و نقل عمومي مسافر درون شهري با تاكسي (پروانه تاكسيراني) مجوزي است كه پس از طي موفقيت آميز مراحل مختلف مذكور در اين آيين نامه، براي مدت معين (حداكثر 12 ساعت در روز)، سرويس مشخص، مسير و زمان معين توسط شهرداري صادر مي شود. مجوز مذكور فقط براي اشتغال فرد با وسيله نقليه مشخص است، اعم از اين كه وسيله نقليه متعلق به دارنده مجوز باشد يا به اشخاص حقيقي يا حقوقي ديگر تعلق داشته باشد. (ماده 4 از آيين نامه اجرايي قانون الحاق يك تبصره به ماده واحده قانون راجع به تمركز امور مربوط به تاكسيراني شهر تهران زيرنظر شهرداري تهران... مصوب 10/8/1374 هيأت وزيران)

پروانه تكثير و پرورش آبزيان

: اجازه نامه اي است با عناوين موافقت اصولي پروانه تأسيس يا پروانه بهره برداري كه اشخاص حقيقي و حقوقي در چارچوب شرايط مندرج در آن مجاز به تخصيص منابع، احداث و بهره برداري از تأسيسات تكثير و پرورش آبزيان مي باشند. (بند 4 ماده 1 از آيين نامه اجرايي حفاظت و بهره برداري از منابع آبزي جمهوري اسلامي ايران مصوب 5/2/1378)

پروانه راديوآماتوري

: پروانه راديوآماتوري اجازه نامه اي است كه از طرف وزارت پست و تلگراف و تلفن به اشخاص حقيقي براي اشتغال به كارهاي راديوآماتوري صادر مي گردد. (ماده 37 از آيين نامه اجرايي قانون استفاده از بي سيم هاي اختصاصي حرفه اي (غيرآماتوري) مصوب 13/11/1361 هيأت وزيران)

پروانه صيد

: اجازه نامه اي است كه به منظور انجام فعاليت هاي صيادي اشخاص حقيقي و حقوقي صادر شده است و در آن برحسب مورد مشخصات شناور، روش صيد، نوع و ميزان ابزار و ادوات، گونه، ميزان سهميه صيد، منطقه صيد، مالك يا مالكين شناور، مشخص مي شود. (بند 9 ماده 1 از آيين نامه اجرايي حفاظت و بهره برداري از منابع آبزي جمهوري اسلامي ايران مصوب 5/2/1378 هيأت وزيران)

پروانه عبور خارجي

: عبارت است از نسخه دوم اظهارنامه عبور خارجي كه توسط ادارات گمرك تأييد و صادر مي گردد. (بند ج ماده 1 از آيين نامه اجرايي قانون حمل و نقل و عبور كالاهاي خارجي از قلمرو جمهوري اسلامي ايران مصوب 18/5/1377 هيأت وزيران)

پروانه كسب

: اجازه اي است كه طبق مقررات اين قانون به منظور شروع و ادامه كسب و كار يا حرفه به فرد يا افراد صنفي براي محل مشخص و يا وسيله كسب مشخص داده مي شود. (ماده 5 از لايحه قانوني اجازه اجراي اصلاحاتي كه توسط هيأت عالي نظارت در قانون نظام صنفي و اصلاحيه هاي آن به عمل آمده است. مصوب 13/4/1359 شوراي انقلاب)

پروانه كسب

: اجازه اي است كه طبق مقررات اين قانون به منظور اشتغال به كسب و كار و يا حرفه به فرد يا افراد صنفي براي محل مشخص و يا وسيله كسب مشخص داده مي شود. (ماده 7 از قانون نظام صنفي مصوب 16/3/1350)

پروانه گذر زيارتي

: پروانه گذر زيارتي سندي است به قطع 5/15 در 5/9 سانتيمتر داراي جلد پلاستيكي و 12 صفحه با جلدي به رنگ زرشكي با آرم جمهوري اسلامي ايران در وسط هر صفحه كه در متن صفحات عبارت پروانه گذر زيارتي دولت جمهوري اسلامي ايران چاپ شده است. (ماده 1 از آيين نامه اجرايي پروانه گذر زيارتي مصوب 16/2/1363 هيأت وزيران)

پزشكي

: منظور از كلمه پزشكي در اين قانون كليه رشته هاي پزشكي از قبيل پزشكي، دندانپزشكي، داروسازي، علوم بهداشتي، پرستاري، مامايي، تغذيه، توانبخشي و بهداشتكاري دهان و دندان، كارداني بهداشت خانواده، كارداني مبارزه با بيماري ها و پيراپزشكي (علوم آزمايشگاهي تشخيص طبي، تكنولوژي راديولوژي، اوديومتري، اپتومتري) مي باشد. (ماده 15 از قانون تشكيل وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي مصوب 9/7/1364)

پژوهش تبعي

: مدت پژوهش ده روز است و اين مدت در احكام حضوري از تاريخ اعلام حكم و در احكام غيابي از تاريخ انقضا مدت اعتراض شروع مي شود. در هر موردي كه يكي از اشخاص فوق عرض حال پژوهش بدهد هر يك از اصحاب دعوي نيز مي تواند ظرف يك مهلت اضافي ده روز كه از تاريخ تقديم عرض حال مزبور شروع خواهد شد تقاضاي پژوهش نمايد و اين پژوهش تبعي ناميده مي شود. (از بند 4 ماده 351 از لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون آيين نامه دادرسي كيفري مصوب 1/5/1337)

پژوهشكده

: در صورتي كه حدود فعاليت هاي پژوهشي دانشگاه از سطح يك دانشكده، فراتر باشد و ايجاد مؤسسه اي در دانشگاه يا به صورت مستقل ضرورت يابد، پژوهشكده با شرايط زير تأسيس مي گردد الف) فعاليت هاي تحقيقاتي پژوهشكده در زمينه هاي بنيادي، كاربردي و يا توسعه اي و منطبق بر نيازهاي اساسي كشور خواهد بود و پژوهشكده در يك رشته مشخص و يا به صورت ميان رشته اي مي تواند در هر يك از زمينه هاي فوق تشكيل گردد. ب) داشتن حداقل 3 گروه پژوهشي با شرايط مندرج در بند 2. ج) داشتن امكانات و تجهيزات مستقل براي امور تحقيقاتي. (بند 3 از مصوبه شوراي عالي انقلاب فرهنگي در مورد تعاريف و ضوابط تأسيس مراكز تحقيقاتي مصوب 21/1/1369)

پژوهشگاه

: در صورتي كه فعاليت هاي پژوهشي، در سطح گسترده موردنظر باشد. واحد پژوهشي مستقل (پژوهشگاه) با شرايط زير ايجاد مي گردد: الف) دارا بودن سه مؤسسه پژوهشي (پژوهشكده) با شرايط مندرج در بند 3. ب) داشتن امكانات و تجهيزات مستقل براي امور تحقيقاتي. (بند 4 از مصوبه شوراي عالي انقلاب فرهنگي در مورد تعاريف و ضوابط تأسيس مراكز تحقيقاتي مصوب 21/1/1369)

پست

: عبارت از مجموعه اي از وظايف و مسئوليت هاي مرتبط است كه انجام خدمات يك فرد را ايجاب مي كند. (بند ث ماده 1 از آيين نامه حقوق و دستمزد كاركنان سازمان هاي مناطق آزاد تجاري- صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 19/1/1375)

پست سازماني

: پست سازماني عبارت از محلي است كه در سازمان وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي به طور مستمر براي يك شغل و ارجاع آن به يك مستخدم در نظر گرفته شده اعم از اين كه داراي متصدي يا بدون متصدي باشد. (ماده 8 از قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

پست سازماني

: عبارت است از محل سازماني در تشكيلات بانك كه جهت انجام خدمات مستمر و تمام وقت و ارجاع آن به كاركنان بانك در نظر گرفته شده است. (بند ج ماده 1 از آيين نامه استخدامي نظام بانكي جمهوري اسلامي ايران مصوب 26/11/1379 هيأت وزيران)

پست هاي تخصصي

: آن دسته از پست هاي سازماني است كه در ارتباط با وظايف اصلي دستگاه بوده و تصدي آن ها مستلزم حداقل برخورداري از سطح تحصيلات دانشگاهي است. (بند د ماده 1 از آيين نامه اجرايي بند (ب) ماده 217 قانون برنامه سوم توسعه مصوب 30/11/1379 هيأت وزيران)

پست هاي نظارتي

: آن دسته از پست هاي سازماني است كه ماهيت غالب وظايف آن ها ستادي و حاكميتي است. (بند ج ماده 1 از آيين نامه اجرايي بند (ب) ماده 127 قانون برنامه سوم توسعه... مصوب 30/11/1379 هيأت وزيران)

پست همطراز

: پست با نامي است كه با علامت اختصاري (*) مشخص مي گردد و در مجموعه تشكيلاتي دستگاه هاي موضوع ماده 3 اين قانون ايجاد مي گردد و تا رسيدن خدمت مستخدمين جانباز به شرايط عمومي خروج از خدمت براي آنان در مجموعه مزبور حفظ مي شود. (بند د ماده 2 قانون تسهيلات استخدامي و اجتماعي جانبازان انقلاب اسلامي مصوب 31/3/1374)

پست همطراز جانباز

: پست سازماني با نامي است كه براي جانبازاني كه توان انجام كار تمام وقت را ندارند ايجاد مي گردد و با پايان خدمت يا بازنشستگي جانباز از فهرست پست هاي دستگاه مربوط حذف مي گردد. (تبصره ماده 2 از قانون تسهيلات استخدامي و اجتماعي جانبازان انقلاب اسلامي مصوب 18/2/1369)

پشتوانه ارزي

: دارايي هاي ارزي قابل قبول جزو پشتوانه منحصراً عبارتند از: الف) اسكناس هاي خارجي مورد قبول بانك مركزي ايران. ب) مطالبات ارزي اعم از ديداري يا مدت دار كه مدت آن از شش ماه تجاوز نكند. ج) هرگونه پرداخت به صندوق بين المللي پول يا بانك بين المللي ترميم و توسعه و يا مؤسسات بين المللي مشابه بابت سهميه و يا سرمايه طبق قوانين مصوب. د- اسنادي كه از طرف دولت هاي بيگانه و صندوق بين المللي پول و بانك بين المللي ترميم و توسعه و شركت مالي بين المللي يا دستگاه هاي مشابه صادر يا تضمين شده.5- مطالبات ريالي يا ارزي از خارجه كه براثر اجراي قراردادهاي بين المللي پرداخت و مبادلات ارزي و پاياپاي حاصل شده تا حدودي كه در قراردادهاي مزبور پيش بيني شده است. و- اسناد بازرگاني قابل پرداخت به ارز صادره عهده خارجه كه داراي دو امضاي معتبر باشد كه يكي از آن بايد امضاي بانك واگذارنده باشد و سررسيد آن ها از حدودي كه در ماده 27 پيش بيني شده بيش تر نباشد. ز- ارزهايي كه به عنوان پشتوانه قبول مي شود بايد قابل تبديل به طلا باشد و شوراي پول و اعتبار برحسب پيشنهاد هيأت عامل بانك مركزي ايران اين نوع ارزها را تعيين مي كند و در صورت اقتضا حداكثر مبالغي را كه از هر كدام از ارزهاي مزبور در پشتوانه مي توان قبول كرد معين خواهد نمود.

(ماده 21 از قانون بانكي و پولي كشور مصوب 7/3/1339)

پشتوانه طلا

: 1- دارايي هايي كه جزو پشتوانه طلا قبول مي شوند عبارتند از شمش طلا و طلاي مسكوك موجود در خزانه هاي بانك و طلايي كه در بانك هاي مركزي بيگانه يا مؤسسات مالي بين المللي سپرده باشد. 2- طلاي تحويلي به صندوق بين المللي پول يا بانك بين المللي ترميم و توسعه يا مؤسسات بين المللي مشابه بابت سهميه يا سرمايه طبق قوانين مصوبه. (ماده 20 از قانون بانكي و پولي كشور مصوب 7/3/1339)

پلاكارد

: مقصود از پلاكارد و تراكت عبارت از هرگونه تبليغات پارچه اي، كاغذي، مقوايي و فلزي است و سيلك نيز از جمله مصاديق و امثال اين ها است ولكن نصب هر نوع تابلو كه مشخص كننده محل ستاد انتخاباتي است بلااشكال است. (بند 3 ماده اصلاحي از قانون تفسير قانون الحاق ماده واحده به قانون انتخابات مجلس شوراي اسلامي مصوب 14/12/1370)

پليس تفتيش

: پليس تفتيش مأمور است كه در موارد اتفاق جنحه و جنايتي تفتيش و تفحص و تحقيقات لازمه را به عمل آورد يا اجراي اوامر و احكام رئيس نظميه را در جلوگيري از جنحه و جنايات و فتنه و فساد به عمل آورد پليس تفتيش در اين موارد موافق دستورالعمل هاي راجعه به نظميه اقدام مي نمايد و در واقع آلت اجرايي نظميه است. (ماده 338 از قانون تشكيل ايالات و ولايات و دستورالعمل حكام مصوب 27/9/1286)

پلي كلينيك دامپزشكي

: درمانگاهي عمومي با فضاي مناسب و شامل چند بخش اختصاصي است. (ماده 4 از آيين نامه اجرايي ماده 10 قانون سازمان دامپزشكي كشور... مصوب 4/10/1373 هيأت وزيران)

پودمان آموزشي

: مجموعه اي از دانش، معلومات و مهارت هايي است كه با استفاده از آن ها اجراي يك مرحله مفيد از كار يا انجام بخشي از وظايف شغل به طور مستقل امكان پذير مي گردد. (بند ب ماده 1 آيين نامه اجرايي ماده 150 قانون برنامه سوم توسعه... مصوب 6/7/1379 هيأت وزيران)

پوشش گياهي

: عبارت است از هرگونه گياهي كه سطح خاك را پوشانده و آن را در مقابل فرسايش حفاظت مي نمايد. (بند 8 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

پول رايج كشور

: الف) پول رايج كشور به صورت اسكناس و سكه هاي فلزي قابل انتشار است. ب) فقط اسكناس و پول هاي فلزي كه در تاريخ تصويب اين قانون در جريان بوده يا طبق اين قانون انتشار مي يابد جريان قانوني و قوه ابرا دارد. ج) تعهد پرداخت هرگونه دين يا بدهي فقط به پول رايج كشور انجام پذير است مگر آن كه با رعايت مقررات ارزي كشور ترتيب ديگري بين بدهكار و بستانكار داده شده باشد. د) مسكوكات طلا رواج قانوني ندارد. ه_) مقررات مربوط به ورود و صدور طلا و نقره به پيشنهاد رئيس كل بانك مركزي ايران و موافقت وزير دارايي و تصويب هيأت وزيران تعيين مي شود. و) مبلغي اسمي- شكل- جنس- رنگ- اندازه- نقشه و ساير مشخصات اسكناس ها و سكه هاي فلزي رايج كشور به پيشنهاد رئيس كل بانك مركزي ايران تصويب وزير دارايي با رعايت مقررات اين قانون تعيين خواهد گرديد. ميزان سكه هاي فلزي به پيشنهاد رئيس كل بانك مركزي ايران و تصويب وزير دارايي تعيين خواهد شد. ز) اسكناس داراي امضا وزير دارايي و رئيس كل بانك مركزي ايران خواهد بود. (ماده 2 قانون پولي و بانكي كشور مصوب 18/4/1351)

پهلوي

: مسكوك طلاي صد ريالي يا پهلوي داراي 322382/7 گرم طلاي خالص است و ضرابخانه دولتي بايد يك كيلوگرم طلاي خالص را به مصرف ضرب 5675/136 عدد مسكوك يك پهلوي برساند. (فقره ج از ماده 3 قانون اصلاح قانون واحد و مقياس پول مصوب 22/12/1310)

پيام

: پيام عبارت است از كليه علائم الكتريكي شامل تلگراف و تلفن و غيره كه بين ايستگاه هاي راديويي مبادله مي گردد. (ماده 6 از آيين نامه اجرايي صدور گواهينامه افسري مخابرات كشتي (راديولوژي) مصوب 31/6/1364 هيأت وزيران)

پيشاهنگي

: پيشاهنگي سازماني است ملي و مستقل كه تحت رياست عاليه براي تربيت اخلاقي و اجتماعي جوانان با رعايت اصول پيشاهنگي و مقررات بين المللي بر طبق اساسنامه اي كه به تصويب شوراي عالي پيشاهنگي ايران و توشيح ... مي رسد اداره مي شود. (ماده 1 قانون سازمان ملي پيشاهنگي مصوب 26/4/1337)

پيش پرداخت

: پيش پرداخت عبارت است از پرداختي كه از محل اعتبارات مربوط براساس احكام و قراردادها طبق مقررات پيش از انجام تعهد صورت مي گيرد. (ماده 28 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

پيش پرداخت

: پيش پرداخت، عبارت است از پرداختي كه از اعتبارات مربوط طبق احكام و مقررات و قراردادها و براساس آيين نامه اي كه به تصويب وزارت فرهنگ و آموزش عالي مي رسد پيش از انجام تعهد صورت مي گيرد. (ماده 14 آيين نامه مالي دانشگاه ها مصوب 30/3/1363 هيأت وزيران)

پيش فاكتور

: پيش فاكتور (پروفروما) عبارت از مجموعه شرايط پيشنهادي فروشنده خارجي جهت فروش كالاي وارداتي است كه به نام سفارش دهندگان يا مراكز توسعه فروشندگان خارجي يا نمايندگان مجاز آن ها صادر مي شودوبايستيحاوي مواردي باشدكه در اين آيين نامه پيش بيني شده است. (ماده9 آيين نامه اجرايي قانون تشكيل مراكز تهيه و توزيع كالا مصوب 13/5/1359 هيأت وزيران)

پيك سياسي

: پيك سياسي به شخصي اطلاق مي شود كه از طرف وزارت امور خارجه دولتي حامل نوشتجات رسمي به عنوان سفارتخانه هاي آن دولت در كشورهاي خارج يا بالعكس حامل نوشتجات سفارتخانه هاي مزبور به عنوان وزارت امور خارجه مربوط يا حامل نوشتجات رسمي سفارت دولتي در يك كشور به عنوان سفارت ديگر همان دولت در كشور ثالث باشد. (ماده 329 آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

پيمان دسته جمعي كار

: پيمان دسته جمعي كار عبارت است از پيماني كتبي به منظور تعيين شرايط كار فيمابين يك يا چند (شورا يا انجمن صنفي يا نماينده قانوني كارگران) از يك طرف و يك يا چند كارفرما يا نمايندگان قانوني آن ها از سوي ديگر يا فيمابين كانون ها و كانون هاي عالي كارگري و كارفرمايي منعقد مي شود. (ماده 140 قانون كار مصوب 29/8/1369 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

پيمان دسته جمعي كار

: پيمان دسته جمعي كار عبارت است از پيمان كتبي كه به منظور تعيين شرايط كار بين يك يا چند سنديكا يا اتحاديه يا كنفدراسيون كارگري از يك طرف و يك و يا چند كارفرما يا سنديكا يا اتحاديه يا كنفدراسيون كارفرمايي از طرف ديگر منعقد مي شود. در پيمان دسته جمعي نمي توان مزايايي كم تر از آن چه در اين قانون مقرر است منظور نمود. (ماده 35 قانون كار مصوب 26/12/1337)

پيمانكاري طراحي و ساخت

: پيمانكار ط_راحي و ساخت ب_ه ش_ركت ي_ا م_ؤسس_ه اي اطلاق مي شود كه مسئوليت انجام خدمات طراحي تفصيلي و اجرايي (طراحي مهندسي يا مهندسي فرايند)، تهيه و تأمين كالا و تجهيزات، عمليات اجرايي، نصب و راه اندازي و مديريت انجام اين فعاليت ها در يك پروژه را بر عهده دارد. (تبصره 1 ماده 2 از قانون حداكثر استفاده از توان فني و مهندسي توليدي و صنعتي و اجرايي كشور در اجراي پروژه ها و ايجاد تسهيلات به منظور صدور خدمات مصوب 12/12/1375)

ت

تابعيت اشخاص حقوقي

: اشخاص حقوقي تابعيت مملكتي را دارند كه اقامتگاه آن ها در آن مملكت است. (ماده 591 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

تاجر

: تاجر كسي است كه شغل معمولي خود را معاملات تجارتي قرار بدهد. (ماده 1 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

تاجر

: تاجركسي است كه شغل معمولي خود را معاملات تجارتي قرار داده است.(ماده 1 قانون تجارت مصوب 12/3/1304)

تاجر درجه اول – تاجر درجه دوم – تاجر درجه سوم – تاجر درجه چهارم

: تاجر درجه اول كسي است كه ميزان فروش ساليانه اش بيش از شصت هزار تومان باشد. تاجر درجه دوم كسي است كه ميزان فروش سالانه اش بيش از چهل هزار تومان و منتهي شصت هزار تومان باشد. تاجر درجه سوم كسي است كه ميزان فروش ساليانه اش بيش از بيس_ت ه_زار ت__ومان و منته_ي چه_ل ه_زار تومان باشد. تاجر درجه چهارم كسي است كه ميزان فروش ساليانه اش بيش از پنج هزار تومان و منتهي بيست هزار تومان باشد. (تبصره 1 ماده 4 قانون ماليات بر شركت ها و تجارت و غيره مصوب 12/1/1309)

تأديب

: مراد از تأديب مجازاتي است از نوع تعزيري كه دادگاه با توجه به احوال مجرم متناسب بداند. (تبصره ماده 15 قانون راجع به مجازات اسلامي مصوب 21/07/1361)

تأسيسات ايرانگردي و جهانگردي

: تأسيسات ايرانگردي و جهانگردي واحدهايي هستند كه به قصد ارائه خدمات و انتفاع براي پذيرايي و اقامت مسافران يا ميهمانان طبق ضوابط و مقررات اين آيين نامه به شرح زير تأسيس شده يا مي شوند: 1. مهمانخانه (هتل) 2. مهمانسرا 3. زائرسرا 4. متل 5. پانسيون 6. اقامتگاه جوانان 7. اردوگاه ايرانگردي و جهانگردي 8 . تأسيسات ساحلي 9. تأسيسات حمام هاي آب معدني 10. رستوران درون واحدهاي اقامتي فوق الذكر 11. واحدهاي پذيرايي داخل فرودگاه ها و ترمينال هاي مسافربري كشور 12. واحدهاي پذيرايي و اقامتي بين راه و مسافرخانه هايي كه در مسيرهاي ايرانگردي و جهانگردي خارج از محدوده خدمات شهري واقع شده است. (ماده 1 آيين نامه ايجاد، اصلاح، تكميل، درجه بندي و نرخگذاري تأسيسات ايرانگردي و نظارت بر فعاليت آن ها مصوب13/2/1368 هيأت وزيران)

تأسيسات برق روشنايي

: تأسيسات برق روشنايي عبارت از تأسيساتي است كه اساساً به منظور تأمين برق روشنايي بهتر يا ناحيه مخصوصي ايجاد شده باشد هر چند كم و بيش مورد استفاده صنعتي هم قرار گيرد. (ماده 16 آيين نامه طرز اجراي ماده 17 قانون برنامه عمراني هفت ساله دوم كشور مصوب 12/11/1338)

تأسيسات برق صنعتي

: تأسيسات برق روشنايي عبارت از تأسيساتي است كه اساساً به منظور تأمين برق روشنايي بهتر يا ناحيه مخصوصي ايجاد شده باشد هر چند كم و بيش مورد استفاده صنعتي هم قرار گيرد. (ماده 16 آيين نامه طرز اجراي ماده 17 قانون برنامه عمراني هفت ساله دوم كشور مصوب 12/11/1338)

تأسيسات زيربنايي و شريان هاي اصلي و حياتي

: تأسيسات زيربنايي و شريان هاي اصلي و حياتي كشور آن گروه از مستحدثات هستند كه ضامن تأمين نيازهاي اصلي مردم نظير آب، برق، خطوط انتقال نفت و گاز و ارتباطات بوده و فقدان آن ها هنگام وقوع بلاياي طبيعي، امر اطلاع رساني، ارتباطات و تأمين نيازهاي نخستين مصيبت ديدگان را دچار اختلال مي سازد. سدها، پل ها و تونل هاي بزرگ واقع در مسير شريان هاي ارتباطي اصلي، ايستگاه هاي تقويت فشار آب و گاز و خطوط انتقال آب و برق از جمله اين تأسيسات زيربنايي به حساب مي آيند. (بند پ ماده 1 از آيين نامه اجرايي بند م تبصره 13 قانون بودجه سال 1379 كل كشور مصوب 26/4/1379 هيأت وزيران)

تأسيسات عمل آوري

: عبارت است از مكان، كارگاه، كارخانه يا شناوري كه در آن يك يا چند نوع عمليات عمل آوري انجام مي شود. (بند 7 ماده 1 از آيين نامه اجرايي حفاظت و بهره برداري از منابع آبزي جمهوري اسلامي ايران مصوب 5/2/1378 هيأت وزيران)

تاكسي

: تاكسي عبارت از وسيله نقليه اي - اعم از سواري، استيشن يا هر خودروي مناسب ديگر - است كه داراي مشخصات معين شده در اين آيين نامه است و با امتياز بهره برداري كه توسط شهرداري صادر مي گردد، به صورت يكي از سرويس هاي تاكسي شهري به جابه جايي مسافر در درون شهر مي پردازد. تبصره - انواع سرويس هاي تاكسي شهري كه با عناوين، رنگ ها و فرم هاي گوناگون نظير نارنجي و فرودگاه كه با وسايل نقليه سواري، استيشن يا خودروي مناسب ديگر يا آژانس مشغول به كار هستند، مشمول اين آيين نامه هستند. (ماده 2 آيين نامه اجرايي الحاق يك تبصره به ماده واحده قانون راجع به تمركز امور مربوط به تاكسيراني شهر تهران زير نظر شهرداري تهران مصوب 28/3/1359 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران مصوب 10/8/1374 هيأت وزيران)

تالاب

: تالاب، اعم از اراضي مرداب، باتلاق يا آب بندان طبيعي كه سطح آن در حداكثر ارتفاع آب از پنج هكتار كم تر نباشد. (بند ج ماده 1 از قانون اراضي مستحدث و ساحلي مصوب 29/4/1354)

تالوگ

: عبارت است از خط ميانه كانال اصلي قابل كشتيراني در پايين ترين سطح قابليت كشتيراني. (بند 9 از آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

تأمين

: تأمين در اين قانون عبارت است از توقيف اموال اعم از منقول و غيرمنقول. (ماده 121 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

تأمين

: تأمين عبارت است از توقيف اموال منقول و غيرمنقول. (ماده 14 قانون تأمين مدعي به مصوب 26/12/1308)

تأمين اعتبار

: تأمين اعتبار عبارت است از اختصاص دادن تمام يا قسمتي از اعتبار مصوب براي هزينه معين. (ماده 18 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

تأمين اعتبار

: تأمين اعتبار عبارت است از تخصيص تمام يا قسمتي از اعتبار براي هزينه معين. (ماده 13 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

تأمين اعتبار

: تأمين اعتبار عبارت است از تخصيص تمام يا قسمتي از اعتبار براي هزينه معين. (ماده 8 آيين نامه مالي دانشگاه ها مصوب 30/3/1363)

تأمين دليل

: مقصود از تأمين دليل در اين موارد فقط ملاحظه و صورت برداري از اين گونه دلايل است. (ماده 149 از قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

تأمين دليل

: در مواردي كه تحقيق محلي و استطلاع از مطلعين و استعلام از كارشناسان يا استفاده از قراين و امارات موجوده در محل يا استفاده از دلايلي كه در نزد طرف يا غير است اقتضا دارد يا مستند دعوي دفاتر بازرگاني و امثال آن است اشخاصي كه ظنين هستند بر اين كه استفاده از دلايل مذكور بعدها متعذر يا متعسر خواهد شد مي توانند از دادگاه درخواست تأمين آن ها را بنمايند و مقصود از تأمين در اين موارد فقط ملاحظه و صورت ثبت برداشتن اين گونه دلايل است – تأمين دليل نسبت به دلايل موجود نزد طرف يا غير در صورتي به عمل مي آيدكه از طرف آن ها امتناع و معارضه نگردد. (ماده 315 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

تأمين دليل

: مقصود از تأمين دلايل حفظ آن است و به هيچ وجه دلالت نمي كند بر اين كه دلايلي كه تأمين شده حتماً در حين محاكمه مدرك ادعاي صاحب آن خواهد بود يا دلايل تأمين شده حتماً معتبر خواهد بود. (ماده 66 قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/08/1290)

تبديل تعهد

: تبديل تعهد در موارد ذيل حاصل مي شود: 1- وقتي كه متعهد و متعهدله به تبديل تعهد اصلي به تعهد جديدي كه قائم مقام آن مي گردد به سببي از اسباب تراضي نمايند در اين صورت متعهد نسبت به تعهد اصلي بري مي شود. 2- وقتي كه شخص ثالث با رضايت متعهدله قبول كند كه دين متعهد را ادا نمايد. 3- وقتي كه متعهدله مافي الذمه متعهد را به كسي ديگر منتقل نمايد. (ماده292 قانون مدني)

تبعه ايران

: اشخاص ذيل تبعه ايران محسوب مي شوند: 1- كليه ساكنين ايران به استثناي اشخاصي كه تبعيت خارجي آن ها مسلم باشد. تبعيت خارجي كساني مسلم است كه مدارك تابعيت آن ها مورد اعتراض دولت ايران نباشد. 2 كساني كه پدر آن ها ايراني است اعم از اين كه در ايران يا در خارجه متولد شده باشند. 3- كساني كه در ايران متولد شده و پدر و مادر آنان غيرمعلوم باشد. 4 كساني كه در ايران از پدر و مادر خارجي كه يكي از آن ها در ايران متولد شده به وجود آمده اند. 5- كساني كه در ايران از پدري كه تبعه خارجه است به وجود آمده و بلافاصله پس از رسيدن به سن هيجده سال تمام لااقل يك سال ديگر در ايران اقامت كرده باشند و الا قبول شدن آن ها به تابعيت ايران بر طبق مقرراتي خواهد بود كه مطابق قانون براي تحصيل تابعيت ايران مقرر است. 6- هر زن تبعه خارجي كه شوهر ايراني اختياركند. 7- هر تبعه خارجي كه تابعيت ايران را تحصيل كرده باشد. تبصره – اطفال متولد از نمايندگان سياسي و قنسولي خارجه مشمول فقره 4 و 5 نخواهند بود. (ماده 976 قانون مدني)

تبعه ايران

: اشخاص ذيل تبعه ايران محسوب مي شوند: 1- كليه ساكنين ايران به استثناي اشخاصي كه تبعيت خارجي آن ها مسلم باشد تبعيت خارجي كساني مسلم است كه مدارك تابعيت آن ها مورد اعتراض دولت ايران نباشد. 2 كساني كه پدر آن ها ايراني است اعم از اين كه در ايران يا در خارجه متولد شده باشند. 3 كساني كه در ايران متولد شده و پدر و مادر آنان غيرمعلوم باشد. 4- كساني كه در ايران از پدر و مادر خارجي كه يكي از آن ها در ايران متولد شده است به وجود آمده اند. 5- كساني كه در ايران از

پدري كه تبعه خارجه است به وجود آمده و پس از رسيدن به سن هيجده سال تمام در ايران سكونت Domicile داشته باشند. 6- هر زن تبعه خارجه كه شوهر ايراني اختيار كند. 7- هر تبعه خارجي كه تابعيت ايران را تحصيل كرده باشد. (ماده اول از قانون تابعيت مصوب 14/6/1308)

تبعيد

: محكومين به تبعيد بايد تحت الحفظ به جايي كه محكمه معين مي كند اعزام شده و در آن جا تحت نظر بمانند در صورت تبعيد به خارج از مملكت محكوم عليه را بايد تحت الحفظ تا سر حد برده و از مملكت اخراج شود. (ماده 14 قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

تبعيدگاه

: تبعيدگاه مؤسسه اي است كه از طرف دولت به منظور نگاهداري مجرمين به عادت تأسيس گرديده است. (قسمت اخير ماده 5 از قانون اقدامات تأميني مصوب 12/2/1339)

تجربه

: عبارت از شناسايي و راهبري اكتسابي است كه در انجام كاري به مرور زمان و حين انجام خدمت به دست مي آيد. (بند ر ماده 1 آيين نامه حقوق و دستمزد كاركنان سازمان هاي مناطق آزاد تجاري صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 19/1/1375 هيأت وزيران)

تحجير

: شروع در احيا از قبيل سنگ چيدن اطراف زمين يا كندن چاه و غيره تحجير است و موجب مالكيت نمي گردد ولي براي تحجيركننده ايجاد حق اولويت در احيا مي نمايد. (ماده 142 قانون مدني)

تحرير تركه

: مقصود از تحرير تركه تعيين مقدار تركه و ديون متوفي است. (ماده 206 قانون امور حسبي مصوب 2/4/1319)

تحصيلات كلاسيك

: تحصيلات كلاسيك عبارت است از مجموعه معلومات لازم براي تصدي و انجام وظايف هر شغل كه از طريق دوره هاي دبستاني، راهنمايي، دبيرستاني و دانشگاهي به دست مي آيد. ملاك تخصيص امتياز و تعيين درجات اين عامل بستگي به ميزان و محل تحصيل و ارتباط رشته تحصيلي مورد نياز شغل دارد. (2600) امتياز معادل بيست و شش درصد (26درصد) از كل امتيازها به عامل تحصيلات كلاسيك اختصاص مي يابد. (بند الف ماده5 از آيين نامه حقوق و دستمزد كاركنان سازمان هاي مناطق آزاد تجاري صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 19/1/1375 هيأت وزيران)

تحويل گيرنده (بار)

: تحويل گيرنده شخصي است كه به موجب بارنامه حق دريافت بار را دارد. (بند 6 ماده 52 از قانون دريايي مصوب 29/6/1343)

تخلفات اداري

: تخلفات اداري شامل تخلفات انضباطي و اعمال خلاف اخلاق عمومي است. اعم از اين كه ناشي از تقصير يا قصور متخلف باشد. تقصير – عبارت است از نقض عمدي قوانين و مقررات اداري. قصور – عبارت است از كوتاهي غيرعمدي در اجراي وظايف اداري. (ماده 8 قانون هيأت هاي رسيدگي به تخلفات اداري مصوب 9/12/1362)

تخلفات انضباطي

: تخلف هاي انضباطي عبارتند از: تقصير، قصور: الف) تقصير عبارت است از نقض عمدي قوانين و مقررات راجع به وظايف اداري. ب) قصور عبارت است از كوتاهي غيرعمدي در اجراي وظايف اداري. (ماده 17 قانون بازسازي نيروي انساني وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي و وابسته به دولت مصوب 5/7/1360)

تدليس

: تدليس عبارت است از عملياتي كه موجب فريب طرف معامله شود. (ماده 438 قانون مدني)

تذكر

: در كليه مواردي كه نماينده يا نمايندگان مطابق اصل هشتاد و هشتم (88) قانون اساسي، از رئيس جمهور يا وزير درباره يكي از وظايف آنان حق سؤال دارند، مي توانند در خصوص موضوع مورد نظر به رئيس جمهور و وزير مسئول كتباً تذكر دهند. رئيس مجلس تذكر را به رئيس جمهور يا وزير مربوط ابلاغ و خلاصه آن را در اولين جلسه علني آتي مجلس عنوان مي نمايد. (ماده 192 قانون آيين نامه داخلي مجلس شوراي اسلامي مصوب 20/1/1379)

تذكره

: تذكره سندي است كه از طرف مأمورين صلاحيتدار براي تعيين تابعيت و اجازه مسافرت اتباع ايران به ممالك خارجه و اقامت در ممالك مزبوره يا مسافرت از خارجه به ايران داده مي شود. (ماده 1 قانون تذكره مصوب 20/10/1311)

ترابري كشوري

: منظور از عبارت ترابري كشور مذكور در اين قانون و مقررات آن ترابري زميني و دريايي است. (تبصره 1 ماده1 قانون تغيير نام وزارت راه به وزارت راه و ترابري و تجديد تشكيلات و تعيين وظايف آن مصوب 24/4/1353)

تراز پايه

: ترازي است كه فرض مي گردد در آن تراز حركت زمين به سازه منتقل مي گردد يا به عنوان تكيه گاه سازه در ارتعاش ديناميكي محسوب مي شود. (از بخش تعاريف آيين نامه طراحي ساختمان ها در برابر زلزله، مصوب 17/9/1378 هيأت وزيران)

تراكت

: مقصود از پلاكارد و تراكت عبارت از هرگونه تبليغات پارچه اي، كاغذي، مقوايي و فلزي است و سيلك نيز از جمله مصاديق و امثال اين ها است و ليكن نصب هر نوع تابلو كه مشخص كننده محل ستاد انتخاباتي است بلااشكال است. (ماده واحده قانون تفسير قانون الحاق ماده واحده به قانون انتخابات مجلس شوراي اسلامي مصوب 6/5/1370 مصوب 14/12/1370)

ترانزيت خارجي

: ترانزيت خارجي كالا عبارت از سلسله مراحلي است كه طي آن كالايي از مبادي خارجي به مقصد كشور ثالث يا نگهداري آن در مناطق حراست شده و ترتيب حمل تدريجي آن به تقاضاي صاحب كالا از قلمرو جمهوري اسلامي ايران از يك نقطه مرزي كشور وارد و مآلا از همان نقطه يا از ديگر نقاط مرزي كشور خارج مي گردد. (ماده 1 قانون حمل و نقل و عبور كالاهاي خارجي از قلمرو جمهوري اسلامي ايران مصوب 22/12/1374)

ترانزيت خارجي

: ترانزيت خارجي عبارت از اين است كه كالاي خارجي به منظور عبور از خاك ايران از يك نقطه مرزي كشور وارد و از نقطه مرزي ديگر خارج شود. (ماده 172 از آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

ترتيب درجات در ژاندارمري

: ترتيب درجات در ژاندارمري كل كشور مانند درجات نيروي زميني خواهد بود به استثنا سرباز و سرباز يكم كه در ژاندارمري ژاندارم و ژاندارم يكم ناميده مي شود. (تبصره 2 بند 1 لايحه قانوني اصلاح مواد 21 و 32 قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 29/8/1358 شوراي انقلاب)

ترخيصيه كالاي عبوري

: عبارت است از سند حواله تحويل كالا به صاحب آن يا عبور دهنده كه از سوي متصدي حمل يا نماينده وي به عنوان گمرك، با رعايت ضوابط و مقررات مربوط صادر مي گردد. (بند ث ماده 1 از آيين نامه اجرايي قانون حمل و نقل و عبور كالاهاي خارجي از قلمرو جمهوري اسلامي ايران مصوب 18/5/1377 هيأت وزيران)

ترفيع (سپاه پاسداران)

: ترفيع عبارت است از نيل به درجه يا رتبه بالاتر برابر مقررات اين قانون. (ماده 72 قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

ترفيع (ارتش)

: ترفيع عبارت است از نيل به درجه يا رتبه بالا برابر مقررات اين قانون. (ماده 63 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

ترفيع

: ترفيع عبارت است از احراز يك پايه بالاتر. (ماده 9 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

ترفيع

: عبارت از احراز يك پايه بالاتر از پايه قبلي است. (بند ص ماده 1 از آيين نامه حقوق و دستمزد كاركنان سازمان هاي مناطق آزاد تجاري صنعتي جمهوري اسلامي ايران 19/1/1375 هيأت وزيران)

ترفيع افتخاري

: ترفيع رتبه بر دو قسم است: رسمي و افتخاري. ترفيع رسمي آن است كه شغل معيني كه مقامش يك درجه بالاتر از مقام شغل سابق مستخدمي باشد با مقرري آن شغل و رعايت مدلول ماده (21) و (23) به او رجوع شود. ترفيع افتخاري آن است كه در صورت عدم احتياج وزارتخانه و نبودن محل براي ارتقا رتبه رسمي پس از شش سال خدمت در رتبه مادون و رعايت مدلول ماده (25) مقام بالاتري به عنوان افتخاري به مستخدمين داده گردد بدون اين كه در شغل او تغييري حاصل گردد ولي مقرري مستخدم مزبور از حداقل مقرري مقامي كه به طور افتخاري به او داده شده است نبايد كم تر باشد و مدت خدمت در رتبه افتخاري مثل اشتغال رسمي در آن مقام منظور و در ورقه خدمت قيد مي شود. (ماده 26 قانون استخدام كشوري مصوب 22/9/1301)

ترفيع رسمي

: ترفيع رتبه بر دو قسم است: رسمي و افتخاري. ترفيع رسمي آن است كه شغل معيني كه مقامش يك درجه بالاتر از مقام شغل سابق مستخدمي باشد با مقرري آن شغل و رعايت مدلول ماده (21) و (23) به او رجوع شود. (از ماده 26 قانون استخدام كشوري مصوب 22/9/1301)

ترياك

: شيره غليظ خشخاش (به هر شكل و صورتي كه باشد) ترياك خام - ترياك طبي - و ترياك آماده مي باشد (به استثناي فراورده هاي گالينيگ). (ماده1 قانون الحاق دولت ايران به پروتكل تحديد و تنظيم كشت خشخاش و توليد و تجارت بين المللي و تجارت عمده مصرف ترياك مصوب 14/8/1336)

تسبيب در جنايت

: تسبيب در جنايت آن است كه انسان سبب تلف شدن يا جنايت عليه ديگري را فراهم كند و خود مستقيماً مرتكب جنايت نگردد به طوري كه اگر نبود جنايت حاصل نمي شد مانند آن كه چاهي بكند و كسي در آن بيفتد و آسيب ببيند. (ماده 318 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

تسبيب در جنايت

: تسبيب در جنايت آن است كه انسان سبب تلف شدن يا جنايت عليه ديگري را فراهم نمايد و خود مستقيماً مرتكب جنايت نگردد مانند آن كه چاهي بكند و كسي در آن بيفتد و آسيب ببيند. (ماده 23 قانون مجازات اسلامي مصوب 24/9/1361)

تسجيل

: تسجيل عبارت است از تعيين ميزان بدهي قابل پرداخت به موجب اسناد و مدارك اثبات كننده بدهي. (ماده 20 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

تسجيل

: تسجيل عبارت است از تعيين ميزان بدهي قابل پرداخت به موجب اسناد مثبته. (ماده 15 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

تسليم (مبيع)

: تسليم عبارت است از دادن مبيع به تصرف مشتري به نحوي كه متمكن از انحا تصرفات و انتفاعات باشد و قبض عبارت است از استيلا مشتري بر مبيع. (ماده 367 قانون مدني)

تشخيص

: تشخيص، عبارت است از تعيين و انتخاب كالا و خدمات و ساير پرداخت هايي كه تحصيل يا انجام آن ها براي نيل به اجراي برنامه هاي دستگاه هاي اجرايي ضروري است. (ماده 17 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

تشخيص

: تشخيص عبارت است از تعيين و انتخاب كالا و خدمت ها و ساير پرداخت ها كه تحصيل يا انجام آن ها براي نيل به هدف هاي وزارتخانه يا مؤسسه ضروري است. (ماده 12 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

تشخيص

: تشخيص خرجي كه بر خزانه دولت تحميل مي شود فقط راجع به وزرا يا اشخاصي است كه از طرف وزرا مخصوصاً مجاز به اين امر هستند مراد از تشخيص آن است كه ميزان بدهي دولت پس از رسيدگي به اسناد در برابر هر يك از داينين معين گردد اسناد تشخيص قرض بايد حاوي دلايل حقوق داينين دولت بوده و به ترتيبي كه قواعد مخصوصه هر اداره معين مي نمايد نوشته شده باشد. (ماده 28 قانون محاسبات عمومي مصوب 10/12/1312)

تشخيص

: تشخيص خرجي كه بر خزانه دولت تحميل مي شود فقط راجع به وزرا يا اشخاصي است كه از طرف وزرا مخصوصاً مجاز به اين امر هستند مراد از تشخيص آن است كه ميزان بدهي دولت پس از رسيدگي به اسناد در برابر هر يك از داينين معين گردد اسناد تشخيص قرض بايد حاوي دلايل حقوق داينين دولت بوده به ترتيبي كه قواعد مخصوصه هر اداره معين مي كند نوشته شده باشد. (ماده 30 قانون محاسبات عمومي مصوب 3/12/1289)

تشخيص

: تشخيص عبارت است از تعيين و انتخاب كالاي خدمات و ساير پرداخت ها كه تحصيل يا انجام آن ها براي نيل به هدف هاي دانشگاه ضروري است. (ماده 7 آيين نامه مالي دانشگاه ها مصوب30/3/1363 هيأت وزيران)

تشريفات غيرقطعي گمركي

: عملياتي كه از طرف گمرك نسبت به اظهارنامه و كالاي مربوط به آن انجام و منتهي به صدور پروانه گمركي در موارد بندهاي يك تا چهار اين ماده مي گردد تشريفات قطعي گمركي و در مورد بند پنجم تشريفات غيرقطعي گمركي ناميده مي شود. (تبصره 1 ماده 19 از قانون امور گمركي مصوب 30/3/1350)

تشريفات قطعي گمركي

: عملياتي كه از طرف گمرك نسبت به اظهارنامه و كالاي مربوط به آن انجام و منتهي به صدور پروانه گمركي در موارد بندهاي يك تا چهار اين ماده مي گردد تشريفات قطعي گمركي و در مورد بند پنجم تشريفات غيرقطعي گمركي ناميده مي شود. (تبصره 1 ماده 19 از قانون امور گمركي مصوب 30/3/1350)

تشكل (دانش آموزي)

:به مجموعه اي از دانش آموزان كه فعاليت هاي تعريف شده اي را به صورت داوطلبانه، مستمر، فراگير و مصوب اعم از دولتي و غيردولتي در عرصه هاي مختلف اعتقادي، فرهنگي، اجتماعي، هنري، سازندگي، ورزشي، علمي، دفاعي و امدادي و غيره به صورت سازمان يافته در داخل يا به صورت مكمل در خارج از مدارس فعاليت مي نمايند تشكل ناميده مي شود. (بند 1-2 ماده 1 آيين نامه شوراي هماهنگي تشكل هاي دانش آموزي مصوب 4/3/1378 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

تشكل اسلامي (دانشگاهيان)

: جمعيت مركب از دانشگاهيان است كه پس از دريافت مجوز رسمي فعاليت از مرجع ذي صلاح (هيأت نظارت دانشگاه - مصرح در فصل سوم اين آيين نامه) در جهت تحقق اهداف اسلامي و ارزش هاي انقلاب و نظام اسلامي مصرح در چارچوب قانون اساسي و اين آيين نامه فعاليت مي نمايد. (بند 3-1 ماده 3 از آيين نامه تشكل هاي اسلامي دانشگاهيان مصوب 9/6/1378 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

تصديق شدگان

: مراد از تصديق شدگان كساني هستند كه لااقل دو نفر از مراجع تقليد اهليت و لياقت آنان را براي قضاوت و رسيدگي به امور شرعيه تصديق كرده باشد. (تبصره ماده 42 قانون محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب 24/5/1290)

تصرف

: مقصود از تصرف تصرف به عنوان مالكيت است يا وقفيت خواه بدون واسطه باشد و خواه به واسطه مستأجر و مباشر و امثال آن. (تبصره 2 ماده 15 از قانون راجع به دعاوي اشخاص نسبت به املاك واگذاري مصوب 12/3/1321)

تصفيه تركه

: مقصود از تصفيه تركه تعيين ديون و حقوق بر عهده متوفي و پرداخت آن ها و خارج كردن مورد وصيت از ماترك است. (ماده260 قانون امور حسبي مصوب2/4/1319)

تصميم گيري

: عبارت از انتخاب يك امر از بين امور مختلف است. (بند غ ماده 1 آيين نامه حقوق و دستمزد كاركنان سازمان هاي مناطق آزاد تجاري – صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 19/1/1375 هيأت وزيران)

تعدد جرم

: هرگاه فعل واحد داراي عناوين متعدد جرم باشد مجازات جرمي داده مي شود كه جزاي آن اشد است. (ماده 31 قانون مجازات عمومي مصوب 7/3/1352)

تعدد جرم

: هرگاه فعل واحد داراي عناوين متعدده جرم باشد مجازات جرمي داده مي شود كه جزاي آن اشد است. (ماده 31 قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

تعدي

: تعدي تجاوز نمودن از حدود اذن يا متعارف است نسبت به مال يا حق ديگري. (ماده 951 قانون مدني)

تعريف اشياي پيدا شده

: تعريف اشياي پيدا شده عبارت است از نشر و اعلان برحسب مقررات شرعي به نحوي كه بتوان گفت كه عادتاً به اطلاع اهالي محل رسيده است. (ماده 164 (ماده 6) قانون اصلاح موادي از قانون مدني مصوب 14/8/1370)

تعريف اشياي پيدا شده

: تعريف اشياي پيدا شده عبارت است از نشر و اعلان برحسب مقررات شرعي به نحوي كه بتوان گفت كه عادتاً به اطلاع اهالي محل رسيده است. (ماده 164 قانون اصلاح موادي از قانون مدني مصوب 8/10/1361)

تعريف اشياي پيدا شده

: تعريف اشياي پيدا شده عبارت است از نشر و اعلان برحسب مقتضيات وقت و محل به نحوي كه عادتاً به اطلاع اهالي محل برسد. (ماده 164 قانون مدني)

تعزير

: تعزير، تأديب يا عقوبتي است كه نوع و مقدار آن در شرع تعيين نشده و به نظر حاكم واگذار شده است از قبيل حبس و جزاي نقدي و شلاق كه ميزان شلاق بايد از مقدار حد كم تر باشد. (ماده 16 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370)

تعزيرات

: تعزيرات، تأديب يا عقوبتي است كه نوع و مقدار آن در شرع تعيين نشده و به نظر حاكم واگذار شده است از قبيل حبس و جزاي نقدي و شلاق كه بايد از مقدار حد كم تر باشد. (ماده 11 قانون راجع به مجازات اسلامي مصوب 21/7/1361)

تعزيرات شرعي

: تعزيرات شرعي عبارت است از مجازاتي كه در شرع مقدس اسلام براي ارتكاب فعل حرام يا ترك واجب بدون تعيين نوع و مقدار مجازات، مقرر گرديده و ترتيب آن به شرح مندرج در قانون مجازات اسلامي مي باشد. (تبصره 1 ماده 2 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب مصوب 28/6/1378)

تعقيب جزايي

: كارشناساني كه تحت تعقيب جزايي براي جرائم مذكور در شق 5 از ماده 2 قرار بگيرند از شغل كارشناسي رسمي معلق مي شوند مقصود از تعقيب جزايي صدور ادعانامه است. (ماده 4 قانون راجع به كارشناسان رسمي مصوب 23/11/1317)

تعليق

: خواستن تميز حكم موجب تعليق اجراي آن است تعليق عبارت است از موقوف الاجرا ماندن حكم تا ختم محاكمه در ديوان تميز. (ماده 444 قوانين موقتي محاكمات جزايي (آيين دادرسي كيفري) مصوب 30/5/1291)

تعهد

: تعهد از نظر اين قانون عبارت است از ايجاد دين بر ذمه دولت ناشي از: الف) تحويل كالا يا انجام دادن خدمت. ب) اجراي قراردادهايي كه با رعايت مقررات منعقد شده باشد. ج) احكام صادر شده از مراجع قانوني و ذي صلاح. د) پيوستن به قراردادهاي بين المللي و عضويت در سازمان ها يا مجامع بين المللي با اجازه قانون. (ماده 19 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

تعهد

: تعهد عبارت است از الزاماتي بر ذمه دولت ناشي از: الف) تحويل كالا يا انجام دادن خدمت. ب) اجراي قراردادهايي كه با رعايت قوانين و مقررات منعقد مي شود. ج) احكام صادر شده از مراجع قانوني و ذي صلاحيت. د) پيوستن به قراردادهاي بين المللي و عضويت در سازمان ها يا مجامع بين المللي با اجازه قانون. (ماده 14 از قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

تعهد اعتبار

: مقصود از اين كه اعتباري تعهد شده اين است كه كار و خدمتي انجام و يا اموالي به تصرف دولت درآمده و بدين وسايل ديني براي دولت ايجاد شده باشد. (تبصره ماده 37 قانون محاسبات عمومي مصوب 10/12/1312)

تعهد اعتبار

: تعهد عبارت است از الزاماتي بر ذمه دانشگاه ناشي از: الف) تحويل كالا يا انجام خدمت. ب) اجراي قراردادهايي كه با رعايت قوانين و مقررات منعقد مي شود. ج) پيوستن به قراردادهاي بين المللي و عضويت در سازمان ها يا مجامع بين المللي با اجازه قانوني. (ماده 9 آيين نامه مالي دانشگاه ها مصوب 30/3/1363 هيأت وزيران)

تغيير مكان نسبي طبقه

: تغيير مكان جانبي يك كف نسبت به كف پايين آن. (از بخش تعاريف آيين نامه طراحي ساختمان ها در برابر زلزله مصوب17/9/1378) هيأت وزيران)

تفاهم نامه

: توافقي است كه زمينه همكاري دولت جمهوري اسلامي ايران يا يكي از دستگاه هاي دولتي با طرف هاي خارجي را مشخص مي نمايد: بدون آن كه تعهد حقوقي جهت انجام براي دستگاه دولتي ايجاد نمايد. (ماده 1 آيين نامه چگونگي تنظيم و انعقاد توافق هاي بين المللي مصوب 13/2/1371 هيأت وزيران)

تفريط

: تفريط عبارت است از ترك عملي كه به موجب قرارداد يا متعارف براي حفظ مال غيرلازم است. (ماده 952 قانون مدني)

تقصير

: تخلفات اداري شامل تخلفات انضباطي و اعمال خلاف اخلاق عمومي است اعم از اين كه ناشي از تقصير يا قصور متخلف باشد. تقصير – عبارت است از نقض عمدي قوانين و مقررات اداري. (ماده 8 قانون رسيدگي به تخلفات اداري مصوب 25/12/1365)

تقصير

: تخلفات اداري شامل تخلفات انضباطي و اعمال خلاف اخلاق عمومي است. اعم از اين كه ناشي از تقصير يا قصور متخلف باشد. تقصير – عبارت است از نقض عمدي قوانين و مقررات اداري. (ماده 8 قانون هيأت هاي رسيدگي به تخلفات اداري مصوب 9/12/1362)

تقصير

: تقصير اعم است از بي احتياطي، بي مبالاتي، عدم مهارت، عدم رعايت نظامات دولتي. (تبصره ماده 40 قانون مجازات اسلامي مصوب 24/9/1361)

تقصير

: تقصير عبارت است از نقض عمدي قوانين و مقررات راجع به وظايف اداري. (بند الف ماده 17 قانون بازسازي نيروي انساني وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي و وابسته به دولت مصوب 5/7/1360)

تقصير

: تقصير اعم است از تفريط و تعدي. (ماده 953 قانون مدني)

تقلب

: مراد از تقلب مذكور در اين ماده عبارت است از ارتكاب اعمالي كه موجبات معافيت مشمول را من غير حق فراهم يا وسايل آن را تسهيل كند از قبيل اخذ شناسنامه مجدد، استفاده از شناسنامه ديگران، اعمال نفوذ، دادن شهادت كذب، گواهي برخلاف واقع، مكتوم داشتن حقيقت و تحريك كردن و فريب دادن مشمول و نظاير آن ها. (تبصره ماده 62 قانون خدمت وظيفه عمومي مصوب 13/02/1350)

تقواي اخلاق

: عبارت است از مجموعه گرايش ها و رفتارهايي كه موجب روابط مطلوب ميان همكاران و پيدايش زمينه هاي مناسب براي شكوفايي استعدادها شود. نمونه اي از ويژگي هاي تقواي اخلاق در كيفيت رفتار يك مستخدم: - فروتن و متواضع است و از تكبر و خودخواهي دوري مي كند. – در گفتار و كردارش صداقت دارد و از تملق و تظاهر پرهيز مي كند. -قابل اعتماد و رازدار است. – از غيبت و بدگويي پرهيز مي كند. - در اظهار نظر و انجام كارها حب و بغض به خرج نمي دهد. – از گفتن سخنان بيهوده و انجام اعمال بي مورد مي پرهيزد. براي آسايش و راحت ديگران كوشش مي كند. (ضميمه 1 ضوابط ارزشيابي شايستگي و استعداد مستخدمان رسمي مصوب 18/1/1361 هيأت وزيران)

تقواي خدمت

: عبارت است از: مجموعه گرايش ها و كوشش هايي كه موجب حسن خدمت و بهبود انجام وظايف و مسئوليت ها گردد. (ضميمه ضوابط ارزشيابي شايستگي و استعداد مستخدمين رسمي مصوب 18/1/1361 هيأت وزيران)

تقويم ابنيه و اشجار

: زوجه از قيمت ابنيه و اشجار ارث مي برد و نه از عين آن ها و طريقه تقويم آن است كه ابنيه و اشجار با فرض استحقاق بقا در زمين بدون اجرت تقويم مي گردد. (ماده 947 قانون مدني)

تقويم مدعي به

: تقويم مدعي به به طريق ذيل به عمل مي آيد: 1- اگر مدعي به وجه باشد قيمت آن عبارت است از مبلغ معين در عرضحال. 2- در دعاوي چند نفر مدعي كه هر يك يك قسمت از كل را مطالبه مي نمايند قيمت مدعي به مساوي است با حاصل جمع تمام قسمت هايي كه مطالبه مي شود. 3- در دعاوي راجعه به منافع و حقوقي كه بايد به مواعد معينه استيفا يا پرداخته گردد قيمت مدعي به حاصل جمع تمام اقساط و منافعي است كه مدعي به را ذي حق در مطالبه آن مي داند. در صورتي كه حق مزبور محدود به زمان معين نبوه يا مادام العمر باشد قيمت مدعي به مساوي است با حاصل جمع منافع ده ساله يا آن چه را كه در ظرف ده سال بايد استيفا كند. 4- در دعاوي راجعه به اموال غيروجه و حقوق مالي قيمت مدعي به مبلغي است كه مدعي در عرضحال معين كرده و مدعي عليه در اولين لايحه خود در محاكمات عادي يا اولين جلسه در محاكمات اختصاري آن را تكذيب نكرده است. در مواردي كه تعيين قيمت مدعي به در ابتداء دعوي ممكن نيست قيمت مدعي به بيش از پنج هزار ريال محسوب است مگر آن كه اجمالاً كم تر بودن قيمت معلوم باشد. (ماده 84 قانون اصول محاكمات حقوقي و تجاري مصوب 28/10/1314)

تكرار جرم

: هر كس به موجب حكم دادگاه به مجازات تعزيري يا بازدارنده محكوم شود، چنان چه بعد از اجراي حكم مجدداً مرتكب جرم قابل تعزير گردد دادگاه مي تواند در صورت لزوم مجازات تعزيري يا بازدارنده را تشديد نمايد. (ماده 48 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

تكرار جرم

: هر كس به موجب حكم قطعي به حبس جنحه اي يا جنايي محكوم شده و از تاريخ قطعيت حكم تا زمان اعاده حيثيت يا شمول مرور زمان مرتكب جنحه يا جنايت ديگري بشود مشمول مقررات تكرار جرم خواهد بود. (ماده 24 قانون مجازات عمومي مصوب 7/3/1352)

تكنسين تجربي دندان

: تكنسين تجربي لابراتواري دندان به شخصي اطلاق مي شود كه براساس قانون تعيين وضع شغلي دندانسازان تجربي مصوب 22/2/1364 مجلس شوراي اسلامي و برابر اين آيين نامه در امتحانات پيش بيني شده در قانون شركت نموده و از عهده امتحانات مذكور برآمده و مدرك تكنسين تجربي لابراتواري دندان را جهت اشتغال در لابراتوار دندان (كارگاه دندانسازي) دريافت نمايد. (ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون تعيين وضع شغلي دندانسازان تجربي مصوب 22/2/1364 مجلس شوراي اسلامي مصوب 18/12/1364 هيأت وزيران)

تمرد به مأمورين دولت

: هرگونه حمله يا مقاومتي كه با علم و آگاهي نسبت به مأمورين دولت در حين انجام وظيفه آنان به عمل آيد تمرد محسوب مي شود.... (از ماده 607 از كتاب پنجم قانون مجازات اسلامي (تعزيرات و مجازات هاي بازدارنده) مصوب 02/03/1375)

تمرد به مأمورين دولت

: هرگونه حمله يا مقاومتي كه با اقدام عملي به طور تجري نسبت به مأموران دولت در حين انجام وظيفه آن ها به عمل آيد تمرد محسوب مي شود. (از ماده 160 قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

تميز

: مقصود از تميز تدقيق در حكمي است كه تميز شده و در صورت توافق حكم مذكور با قوانين و اصول محاكمه آن حكم ابرام والا نقض مي شود. (ماده 565 قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

تن

: منظور از تن كه در جدول تعرفه ضميمه اين قانون واحد وزن و مأخذ دريافت حقوق گمركي قيد گرديده تن متر يك (كه معادل هزار كيلوگرم) است است. (ماده 3 قانون اصلاح تعرفه گمركي مصوب 10/4/1377)

تن

: منظور از تن كه در جدول تعرفه ضميمه اين قانون به عنوان واحد وزن و مأخذ دريافت حقوق گمركي قيد گرديده تن متريك و منظور از يك كيلو يك هزارم آن است. (ماده 3 قانون تعرفه گمركي مصوب 6/4/1344)

تنخواه گردان استان

: تنخواه گردان استان عبارت است از وجهي كه خزانه از محل اعتبارات مصوب به منظور ايجاد تسهيلات لازم در پرداخت هزينه هاي جاري و عمراني دستگاه هاي اجرايي محلي تابع نظام بودجه استاني در اختيار نمايندگان خزانه در مركز هر استان قرار مي دهد. (ماده 25 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

تنخواه گردان پرداخت

: تنخواه گردان پرداخت عبارت است از وجهي كه از محل تنخواه گردان حسابداري از طرف مدير امور مالي ديوان محاسبات با تأييد رئيس ديوان محاسبات يا مقامات مجاز از طرف ايشان براي انجام برخي از هزينه ها در اختيار واحدها يا مأموريني كه به موجب اين قانون و آيين نامه هاي اجرايي آن مجاز به دريافت تنخواه گردان هستند قرار مي گيرد تا به تدريج كه هزينه هاي مربوط انجام مي شود اسناد هزينه تحويل و مجدداً وجه دريافت دارند. (ماده 5 قانون آيين نامه مالي، محاسباتي و معاملاتي ديوان محاسبات كشور مصوب 9/6/1372)

تنخواه گردان پرداخت

: تنخواه گردان پرداخت عبارت است از وجهي كه از محل تنخواه گردان حسابداري از طرف ذي حساب با تأييد وزير يا رئيس مؤسسه يا مقامات مجاز از طرف آن ها براي انجام برخي از هزينه ها در اختيار واحدها يا مأموراني كه به موجب اين قانون و آيين نامه هاي اجرايي آن مجاز به دريافت تنخواه گردان هستند قرار مي گيرد تا به تدريج كه هزينه هاي مربوط انجام مي شود اسناد هزينه تحويل و مجدداً وجه دريافت دارند. (ماده 27 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

تنخواه گردان پرداخت

: تنخواه گردان پرداخت عبارت است از وجهي كه از محل تنخواه گردان حسابداري از طرف ذي حساب براي انجام پاره اي هزينه هاي جزئي در اختيار جمعدار قرار مي گيرد تا به تدريج كه هزينه هاي مربوط انجام مي شود اسناد هزينه تحويل و مجدداً وجه دريافت دارند. (ماده21 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

تنخواه گردان پرداخت

: عبارت از وجهي كه از محل تنخواه گردان حسابداري از طرف مدير امور مالي براي انجام پاره اي از هزينه ها در اختيار جمعدار قرار مي گيرد تا به تدريج كه هزينه هاي مربوط انجام مي شود اسناد هزينه تحويل و مجدداً وجه دريافت دارند (ماده 13 از آئين نامه مالي دانشگاه ها مصوب 30/3/1363).

تنخواه گردان حسابداري

: تنخواه گردان حسابداري، عبارت است از وجهي كه خزانه از محل اعتبارات مصوب براي انجام بعضي از هزينه هاي سال جاري و تعهدات قابل پرداخت سال هاي قبل در اختيار مدير امور مالي قرار مي دهد تا در قبال هزينه ها پرداخت شود و با صدور درخواست وجه مجدداً دريافت گردد. (ماده 12 آيين نامه مالي دانشگاه ها مصوب 30/3/1363 هيأت وزيران)

تنخواه گردان حسابداري

: عبارت است از وجهي كه خزانه از محل اعتبارات مصوب ديوان محاسبات براي انجام بعضي از هزينه هاي سال جاري و تعهدات قابل پرداخت سال هاي قبل در اختيار مدير امور مالي ديوان محاسبات قرار مي دهد تا در قبال حواله هاي صادر شده پرداخت و سپس با ارائه اسناد هزينه جهت تكميل تنخواه گردان درخواست وجه نمايد. (ماده 4 قانون آيين نامه مالي، محاسباتي و معاملاتي ديوان محاسبات كشور مصوب 9/6/1372)

تنخواه گردان حسابداري

: تنخواه گردان حسابداري عبارت است از وجهي كه خزانه يا نمايندگي خزانه در استان از محل اعتبارات مصوب براي انجام بعضي از هزينه هاي سال جاري و تعهدات قابل پرداخت سال هاي قبل در اختيار ذي حساب قرار مي دهد تا در قبال حواله هاي صادر شده واريز و با صدور درخواست وجه مجدداً دريافت گردد. (ماده 26 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

تنخواه گردان حسابداري

: تنخواه گردان حسابداري عبارت است از وجهي كه خزانه از محل اعتبارات مصوب براي انجام بعضي از هزينه هاي سال جاري و تعهدات قابل پرداخت سال هاي قبل در اختيار ذي حساب قرار مي هد تا در قبال حواله هاي صادر شده واريز و با صدور درخواست وجه مجدداً دريافت گردد. (ماده 20 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

تنخواه گردان خزانه

: تنخواه گردان خزانه عبارت است از اعتبار بانكي در حساب درآمد عمومي نزد بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران كه به موجب قانون اجازه استفاده از آن به ميزان معين در هر سال مالي براي رفع احتياجات نقدي خزانه در همان سال به وزارت امور اقتصادي و دارايي داده مي گردد و منتها تا پايان سال واريز مي گردد. (ماده 24 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

تنخواه گردان خزانه

: تنخواه گردان خزانه عبارت است از اعتبار بانكي در حساب درآمد عمومي نزد بانك مركزي ايران كه به موجب قانون اجازه استفاده از آن به ميزان معين براي رفع احتياجات نقدي خزانه به وزارت دارايي داده مي شود و منتها تا پايان سال مالي مورد عمل واريز مي شود. (ماده 19 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

توافق حقوقي

: توافقي است ناشي از روابط بين المللي كه به موجب آن، دستگاه دولتي در مقابل دولت، مؤسسه و شركت دولتي خارجي يا مجامع، شوراها و سازمان هاي بين المللي، ملتزم به امري شود و داراي آثار و ضمانت اجراي حقوقي باشد. توافق حقوقي در موادي كه نيازمند تصويب مجلس شوراي اسلامي باشد، توافق حقوقي تشريفاتي است و در ساير موارد، توافق حقوقي ساده محسوب مي شود. (از ماده 1 آيين نامه چگونگي تنظيم و انعقاد توافق هاي بين المللي مصوب 13/2/1371) هيأت وزيران)

توافق نزاكتي

: توافقي است ناشي از روابط بين المللي كه به موجب آن، دستگاه دولتي تصميم خود را به تعقيب سياست هاي معيني اعلام مي نمايد، بدون آن كه اثر حقوقي لازم الاجرايي بر آن مترتب باشد. (ماده 1 آيين نامه چگونگي تنظيم و انعقاد توافق هاي بين المللي مصوب 13/2/1371 هيأت وزيران)

توانبخشي رواني

: توانبخشي رواني عبارت است از مجموعه تدابير و اقدامات پيگير و هماهنگ از خدمات پزشكي، اجتماعي و حرفه اي كه به صورت روندي تدريجي، ممتد و مرحله اي انجام مي گيرد تا منجر كسب استقلال شخصيت مادي و معنوي توانجو در جامعه شود. (ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون اجازه پرداخت حق الزحمه به بيماران رواني كه در كارگاه هاي حرفه اي يا رشته هاي خدماتي به كار گمارده مي شوند و فروش محصولات كارگاه هاي مذكور مصوب 8/8/1365 مجلس شوراي اسلامي مصوب 3/7/1367 هيأت وزيران)

توانجوي رواني

: معلول رواني كسي است كه به علت بيماري رواني قادر به ايفاي نقش ها و وظايف فردي، خانوادگي اجتماعي و شغلي خود نباشد. (ماده 2 آيين نامه اجرايي قانون اجازه پرداخت حق الزحمه به بيماران رواني كه در كارگاه هاي حرفه اي يا رشته هاي خدماتي به كار گمارده مي شوند و فروش محصولات كارگاه ها مذكور مصوب 8/8/1365 مجلس شوراي اسلامي مصوب 3/7/1367 هيأت وزيران)

توده جنگلي

: قطعات مجزايي از جنگل يا مرتع مشجري است كه وسعت سطح آن كم تر از ده هكتار و حجم درختان جنگلي موجود بيش از سيصد مترمكعب در هكتار باشد. (بند 10 ماده 1 از قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/5/1346)

توطئه

: توطئه وقتي تحقق پيدا مي كند كه تصميم انجام عمل در اثر تباني بين دو نفر يا بيش تر اتخاذ شده باشد. (ماده 320 قانون دادرسي و كيفر ارتش مصوب 4/10/1318)

توقف به منظور هاي غيرتجاري

: توقف به منظورهاي غيرتجاري عبارت است از فرود آمدن به هر منظوري غير از گرفتن بار پياده كردن مسافر و بار و پست. (بند د ماده 96 از قانون اجازه الحاق دولت ايران به مقررات هواپيمايي كشوري بين المللي مصوب 30/4/1328)

توليدات وابسته به پتروشيمي

: توليدات وابسته به صنايع پتروشيمي عبارت است از كليه توليداتي كه در جريان توليد فراورده هاي پتروشيمي طبق مفاد ماده يك به آن ها نياز مي باشد و يا اين كه به صورت محصولات جانبي و بازيافتي به وجود مي آيد. (تبصره 2 ماده 1 از آيين نامه نحوه هماهنگي و تفكيك وظايف وزارت صنايع و وزارت نفت در ارتباط با پتروشيمي مصوب 24/1/1367 هيأت وزيران)

تهيه كننده (داروي تقلبي)

: تهيه كننده كسي است كه خود تهيه يا به دستور او داروي تقلبي ساخته مي شود و مقصود از فروشنده متصدي مسئول است. (تبصره 1 ماده 18 از قانون مربوط به مقررات امور پزشكي و دارويي و مواد خوردني و آشاميدني مصوب 29/3/1334)

ث

ثبت اسناد

مقصود از ثبت اسناد موافق ترتيباتي كه در اين قانون مقرر است رسمي كردن اسناد ثبت شده است يعني قطعي كردن تاريخ سند و ضبط خط و مهر و اقرار و حفظ مندرجات سند از تغيير و تبديل. (ماده 82 قانون ثبت اسناد مصوب 21/2/1290)

ج

جاعل

: در جعاله ملتزم را جاعل و طرف را عامل و اجرت را جعل مي گويند. (ماده 562 قانون مدني)

جانباز

: عنوان ايثارگراني است كه در جريان تكوين و شكوفايي انقلاب اسلامي و حفظ و حراست از دستاوردهاي ارزشمند آن از تعرض و تجاوز عوامل داخلي و خارجي يا هر گونه حوادث مستقيم ناشي از آن ها و طول جنگ تحميلي به اختلالات و نقصان هاي عارضي جسمي و رواني دچار شده يا بشوند و در نتيجه در روند زندگي فردي و اجتماعي با محدوديت هايي مواجه مي باشند. (بند ب ماده 2 از قانون تسهيلات استخدامي و اجتماعي جانبازان انقلاب اسلامي مصوب 31/3/1374)

جانباز

: پرسنلي كه يك يا چند عضو خود را يا بخشي از آن را براي هميشه از دست دهند يا بيش از يك سال به منظور درمان بستري گردند، يا به علت فقدان سلامتي، تمام يا بخش_ي از ت_وان خ_ود را از دست بدهن_د و تا يك سال كارايي خود را به دست نياورند، چنان چه به سبب يكي از موارد مذكور در ماده 120 اين قانون چنين وضعيتي براي آنان به وجود آمده باشد جانباز و در ساير موارد معلول ناميده شده. (از ماده 121 قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

جانباز

: عنوان ايثارگراني است كه در جريان تكوين و شكوفايي انقلاب اسلامي، طول جنگ تحميلي و حفظ و حراست از دستاوردهاي ارزشمند آن از تعرض و تجاوز عوامل داخلي و خارجي يا هر گونه حوادث مستقيم ناشي از آن به اختلالات و نقصان هاي عارضي جسمي و رواني دچار شده و در نتيجه در روند زندگي فردي و اجتماعي با محدوديت هايي مواجه مي باشند و به منظور حمايت از استمرار حركت حماسي فرهنگي و عقيدتي آنان و جبران محدوديت هاي ناشي از نقصان ها و اختلالات عارضي تحت پوشش بنياد قرار گرفته و يا مي گيرند. (ماده 2 قانون تسهيلات استخدامي و اجتماعي جانبازان انقلاب اسلامي مصوب 18/2/1369)

جانباز

: پرسنلي كه يك يا چند عضو خود يا بخشي از آن را براي هميشه از دست دهند، يا بيش از يك سال به منظور درمان بستري گردند يا به علت فقدان سلامتي، تمام يا بخشي از توان كاري خود را از دست بدهند و تا يك سال كارايي خود را به دست نياورند، چنان چه در يكي از موارد مذكور در ماده فوق اين وضعيت براي آنان به وجود آمده باشد جانباز و در ساير موارد معلول شناخته مي شوند. (ماده 108 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

جانباز از كار افتاده كلي

: كه به تشخيص مراجع صالحه (بنياد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامي يا مراجع ذي صلاح نيروهاي مسلح) از كار افتاده كلي شناخته شده و قادر به كار نباشند. (بند ه_ ماده 2 از قانون تسهيلات استخدامي و اجتماعي جانبازان انقلاب اسلامي مصوب 31/3/1374).

جانبازان

: كساني هستند كه براساس گواهي بنياد مستضعفان و امور جانبازان در راه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي و حفظ دستاوردهاي آن حداقل به ميزان ده درصد (10 درصد) جانباز شناخته شده اند. (بند ج تبصره 1 ماده 1 از قانون نحوه واگذاري سهام دولتي و متعلق به دولت به ايثارگران و كارگران مصوب 12/5/1373)

جايفه

: جراحتي كه با هر وسيله و از هر راه به درون بدن انسان برسد. (از بند الف ماده 188 از قانون مجازات اسلامي مصوب 24/9/1361)

جبهه

: منظور از جبهه مندرج در قانون منطقه اي است كه يگاني درگيري مستقيم و سريع رزمي داشته يا مأموريت آن را دريافت كرده باشد. (تبصره ماده 44 قانون مجازات جرائم نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران مصوب 18/5/1371)

جبهه

: منظور از جبهه مندرج در اين قانون منطقه اي است كه يگاني درگيري مستقيم و سريع رزمي داشته و يا مأموريت آن را دريافت داشته باشد. (تبصره ماده 357 اصلاح قسمتي از قانون دادرسي و كيفر ارتش و نسخ بعضي از مواد قانون مجازات اسلامي مصوب 18/4/1354)

جرائم خاص نيروهاي نظامي و انتظامي

: منظور از جرائم مربوط به وظايف خاص نظامي و انتظامي بزه هايي است كه اعضاي نيروهاي مسلح در ارتباط با وظايف و مسئوليت هاي نظامي و انتظامي كه طبق قانون و مقررات به عهده آنان است مرتكب گردند. (تبصره 1 ماده 1 قانون دادرسي نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران مصوب 22/2/1364)

جرائم داراي جنبه الهي

: كليه جرائم داراي جنبه الهي است و به شرح ذيل تقسيم مي گردد: اول) جرائمي كه مجازات آن در شرع معين شده مانند موارد حدود و تعزيرات شرعي. دوم) جرائمي كه تعدي به حقوق جامعه يا مخل نظم همگاني مي باشد. سوم) جرائمي كه تعدي به حقوق شخص يا اشخاص معين حقيقي يا حقوقي است. (ماده 2 قانون دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب مصوب 28/6/1378)

جرائم مالي، اداري

: جرائم مالي اداري عبارت است از: 1- ارتشا. 2- اختلاس.3- سرقت اموال دولتي يا سوء استفاده از آن ها. 4- حيف و ميل اموال عمومي.5- گرفتن وجوهي غير از آن چه در قوانين و مقررات تعيين شده است. 6- جعل عناوين رسمي و سوء استفاده از آن ها. 7- جعل اسناد رسمي يا دولتي يا استفاده از آن ها با علم و آگاهي. 8- افشاي اسناد محرمانه اداري. 9- دادن گزارش خلاف واقع در امور اداري با علم و آگاهي يا صدور گواهي خلاف واقع. 10- خودداري از تسليم مدارك به اشخاصي كه حق دريافت آن ها را دارند يا تسليم مدارك به اشخاصي كه حق دريافت آن ها را ندارند. 11- تهمت و افترا و شهادت كذب نسبت به ساير مستخدمين. (ماده 16 قانون بازسازي نيروي انساني وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي و وابسته به دولت مصوب 5/7/1360

جرائم مربوط به وظايف خاص نظامي

: منظور از جرائم مربوط به وظايف خاص نظامي جرائمي است كه افسران و درجه داران و افراد و كارمندان وزارت دفاع و ارتش به سبب خدمت در سازمان يا واحد نظامي مربوط مرتكب شده باشند. (تبصره لايحه قانوني الحاق يك تبصره به ماده واحده قانون اعاده صلاحيت مراجع قضايي دادگستري مصوب 3/9/1358 شوراي انقلاب)

جرائم مشهود

: جرم در موارد زير مشهود محسوب مي شود: 1- جرمي كه در مرئي و منظر ضابطين دادگستري واقع شده يا بلافاصله مأموران ياد شده در محل وقوع جرم حضور يافته يا آثار جرم را بلافاصله پس از وقوع مشاهده كنند. 2- در صورتي كه دو نفر يا بيش تر كه ناظر وقوع جرم بوده اند و يا مجني عليه بلافاصله پس از وقوع جرم شخص معيني را مرتكب جرم معرفي نمايد. 3- بلافاصله پس از وقوع جرم علائم و آثار واضحه يا اسباب و دلايل جرم در تصرف متهم يافت گردد يا تعلق اسباب و دلايل ياد شده به متهم محرز شود. 4- در صورتي كه متهم بلافاصله پس از وقوع جرم قصد فرار داشته يا در حال فرار يا فوري پس از آن دستگير شود. 5- در مواردي كه صاحبخانه بلافاصله پس از وقوع جرم ورود مأمورين را به خانه خود تقاضا نمايد. 6- وقتي كه متهم ولگرد باشد. (ماده 21 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب مصوب 28/06/1378)

جرم

: هر فعل يا ترك فعلي كه در قانون براي آن مجازات تعيين شده باشد جرم محسوب مي شود. (ماده 2 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

جرم

: هر فعل يا ترك فعل كه مطابق قانون قابل مجازات يا مستلزم اقدامات تأميني و تربيتي باشد، جرم محسوب است و هيچ امري را نمي توان جرم دانست مگر آن كه به موجب قانون براي آن مجازات يا اقدامات تأميني يا تربيتي تعيين شده باشد. (ماده 2 قانون راجع به مجازات اسلامي مصوب 21/7/1361)

جرم

: هر فعل يا ترك فعل كه مطابق قانون قابل مجازات يا مستلزم اقدامات تأميني يا تربيتي باشد جرم محسوب است و هيچ امري را نمي توان جرم دانست مگر آن كه به موجب قانون براي آن مجازات يا اقدامات تأميني يا تربيتي تعيين شده باشد. (ماده 2 قانون مجازات عمومي مصوب 7/3/1352)

جرم

: هيچ عملي را نمي توان جرم دانست مگر آنچه كه به موجب قانون جرم شناخته شده. (ماده 2 قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

جرم مطبوعاتي

: جرم مطبوعاتي عبارت است از توهين و افترا به وسيله روزنامه يا مجله يا نشريه از لحاظ ارتباط با مقام يا شغل رسمي يا رويه اداري يا اجتماعي يا سياسي به شخص يا اشخاص. (از ماده 30 لايحه قانوني مطبوعات مصوب 10/5/1334)

جرم مطبوعاتي

: جرمي كه به وسيله كتاب يا مطبوعات مرتب الانتشار واقع شود جرم مطبوعاتي است. (ماده 2 قانون هيأت منصفه مصوب 29/2/1310)

جزاهاي تبعي

: جزاهاي تبعي از قرار ذيل است: 1- محروميت از حقوق اجتماعي. 2- ممنوعيت از اقامت در محل مخصوص. 3- اقامت اجباري در محل مخصوص. (ماده واحده قانون اصلاح ماده 19 قانون مجازات عمومي مصوب 23/12/1312)

جزاهاي تبعي

: جزاهاي تبعي از قرار ذيل است: 1- محروميت از حقوق مذكوره در ماده 15 محاكم جنحه مي توانند مجرم را به علاوه مجازات اصلي كه به موجب اين قانون مقرر است به محروميت از بعضي از حقوق مذكوره نيز محكوم كنند. 2- ممنوعيت از اقامت در محل مخصوص. 3- اقامت اجباري در محل مخصوص. محكوميت جنايي مستلزم محروميت از تمام حقوق اجتماعي است. (ماده 19 قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

جزاي نقدي ثابت

: جزاي نقدي مذكور در اين قانون جانشين غرامت و مجازات نقدي و جريمه نقدي و ساير اصطلاحات و عباراتي مي شود كه در قوانين جزايي به اين منظور به كار برده شده است جزاي نقدي ممكن است ثابت يا نسبي باشد. مبلغ يا حداقل و اكثر جزاي نقدي ثابت در قانون تعيين مي شود. (از ماده 13 قانون مجازات عمومي مصوب 7/3/1352)

جزاي نقدي نسبي

: جزاي نقدي نسبي آن است كه ميزان آن براساس واحد يا مبناي خاص قانوني احتساب مي گردد. (از ماده 13 قانون مجازات عمومي مصوب 7/3/1352)

جعاله

: جعاله عبارت است از التزام شخصي به ادا اجرت معلوم در مقابل عملي اعم از اين كه طرف معين باشد يا غيرمعين. (ماده 561 قانون مدني)

جعل

: در جعاله ملتزم را جاعل و طرف را عامل و اجرت را جعل مي گويند. (ماده 562 قانون مدني)

جعل و تزوير

: جعل و تزوير عبارت اند از: ساختن نوشته يا سند يا ساختن مهر يا امضاي اشخاص رسمي يا غيررسمي خراشيدن يا تراشيدن يا قلم بردن يا الحاق يا محو يا اثبات يا سياه كردن يا تقديم يا تأخير تاريخ سند نسبت به تاريخ حقيقي يا الصاق نوشته اي به نوشته ديگر يا به كار بردن مهر ديگري بدون اجازه صاحب آن و نظاير اين ها به قصد تقلب. (ماده 523 كتاب پنجم قانون مجازات اسلامي (تعزيرات و مجازات هاي بازدارنده)، مصوب 2/3/1375)

جعل و تزوير

: جعل و تزوير عبارت است از: ساختن نوشته يا سند يا چيز ديگري برخلاف حقيقت يا ساختن مهر يا امضاي اشخاص رسمي يا غيررسمي يا به قصد تقلب خراشيدن يا تراشيدن يا قلم بردن يا الحاق يا محو يا اثبات يا سياه كردن يا تقديم يا تأخير تاريخ سند نسبت به تاريخ حقيقي يا الصاق متقلبانه نوشته اي به نوشته ديگري يا به كار بردن مهر ديگري بدون اجازه صاحب آن و نظاير آن. (ماده 20 قانون مجازات اسلامي مصوب 18/5/1362)

جعل و تزوير

: جعل و تزوير عبارت است از ساختن نوشته يا سند يا چيز ديگري برخلاف حقيقت يا ساختن مهر يا امضاي اشخاص رسمي يا غيررسمي يا به قصد تقلب خراشيدن يا تراشيدن يا قلم بردن يا الحاق يا محو يا اثبات يا سياه كردن يا تقديم يا تأخير تاريخ سند نسبت به تاريخ حقيقي يا الصاق متقلبانه نوشته به نوشته ديگري يا به كار بردن مهر ديگري بدون اجازه صاحب آن و نظاير آن. (ماده 79 قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

جمعدار

: جمعدار مأموري است كه به موجب مقررات با موافقت ذي حساب به حكم وزارتخانه يا مؤسسه مربوط مسئوليت تحويل و تحول و نگاهداري وجوه و نقدينه ها و سپرده ها و اوراق بهادار و اموال وزارتخانه يا مؤسسه كلاً يا بعضاً به عهده او واگذار مي شود. (ماده 25 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

جمع درآمد

: منظور از جمع درآمد مذكور در اين ماده عبارت است از مانده درآمد ناشي از فعاليت هاي موضوع منابع مختلف مشمول ماليات پس از كسر زيان هاي حاصل از منابع غيرمعاف. (تبصره 4 ماده 105 از قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 3/12/1366)

جمعيت هلال احمر

: جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران(جمعيت سابق شير و خورشيد سرخ ايران) كه در اين اساسنامه جمعيت ناميده مي شود مؤسسه اي خيريه، غير انتفاعي و داراي شخصيت حقوقي مستقل مي باشد. جمعيت، به كليه تعهدات و قراردادهاي بين المللي مربوط به اهداف و وظايف جمعيت هاي هلال احمر و صليب سرخ و نيز مقررات اتحاديه جمعيت هاي صليب سرخ و هلال احمر كه با قانون اساسي و ساير قوانين جمهوري اسلامي ايران مغايرت نداشته باشد پاي بند بوده و در مسائل امدادي و بهداشتي و درماني برون مرزي و امدادي درون مرزي و تعهدات مربوطه طبق اين اساسنامه عمل مي كند. (ماده 1 قانون اساسنامه جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران مصوب 8/2/1367)

جمهوري اسلامي

: جمهوري اسلامي نظامي است بر پايه ايمان به: 1- خداي يكتا (لااله الااله) و اختصاص حاكميت و تشريع به او و لزوم تسليم در برابر امر او. 2- وحي الهي و نقش بنيادي آن در بيان قوانين. 3- معاد و نقش سازنده آن در سير تكامل انسان به سوي خدا. 4- عدل خدا در خلقت و تشريع. 5- امامت و رهبري مستمر و نقش اساسي آن در تداوم انقلاب اسلامي. 6- كرامت و ارزش والاي انسان و آزادي توأم با مسئوليت او در برابر خدا كه از راه: الف) اجتهاد مستمر فقهاي جامع الشرايط براساس كتاب و سنت معصومين سلام اله عليهم اجمعين، ب) استفاده از علوم و فنون و تجارب پيشرفته بشري و تلاش در پيشبرد آن ها، ج) نفي هرگونه ستمگري و ستم كشي و سلطه پذيري. قسط و عدل و استقلال سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و همبستگي ملي را تأمين مي كند. (اصل دوم قانون اساسي)

جنايت

: جنايت عبارت از جرمي است كه جزاي آن ترهيبي و ترذيلي با هم است يا فقط ترذيلي است (رجوع به قانون مجازات) (ماده 182 قوانين موقتي محاكمات جزايي (آيين دادرسي كيفري) مصوب 30/5/1291)

جنحه

: جنحه عبارت از جرمي است كه جزاي آن موافق قانون مجازات تأديبي است. (ماده 183 قوانين موقتي محاكمات جزايي (آيين دادرسي كيفري) مصوب 30/5/1291)

جنگل طبيعي

: جنگل يا مرتع يا بيشه طبيعي عبارت از جنگل يا مرتع يا بيشه اي است كه به وسيله اشخاص ايجاد نشده باشد. (بند 1 ماده 1 قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/05/1346)

جنگل و بيشه طبيعي

: جنگل يا بيشه طبيعي به مجتمعي اطلاق مي شود متشكل از عرصه و هوايي و مركب از موجودات زنده از منشأ نباتي (درخت، درختچه، بوته، نهال، علف، خزه) و حيواني صرفنظر از درجه تكامل آن كه دست بشر در ايجاد و پرورش آن دخيل نبوده باشد. (ماده 1 قانون نحوه واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 25/6/1358 شوراي انقلاب)

جنگل يا بيشه طبيعي

: جنگل يا بيشه طبيعي، مجتمعي متشكل از عرصه و هوايي و مركب از موجودات از منشأ نباتي (مانند درخت، درختچه، نهال، علف و خزه) و حيواني صرفنظر از درجه تكامل به نحوي كه دست بشر در ايجاد و تكامل آن دخيل نبوده است. (رديف الف بند 7 ماده 1 آيين نامه اجرايي لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب31/2/1359 شوراي انقلاب)

جهاد دانشگاهي

: جهاد دانشگاهي نهادي انقلابي و برخاسته از انقلاب فرهنگي است كه در جهت تحقق بخشيدن به اهداف انقلاب فرهنگي در چارچوب وظايف تعيين شده زير نظر شوراي عالي انقلاب فرهنگي فعاليت مي كند. (ماده 1 اساسنامه جهاد دانشگاهي مصوب 5/7/1365 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

چ

چاپخانه

چاپخانه مؤسسه يا كارگاهي است كه از عهده انجام كارهاي چاپي از قبيل چاپ كتاب، روزنامه، مجله و انواع مختلف جعبه ها، پاكت ها، دفاتر، اتيكت و ساير كارهاي چاپي اعم از نوشته يا عكس و پوستر و نقشه بر روي اشيا از طريق انواع چاپ برآيد. (ماده 1 آيين نامه تأسيس چاپخانه و گراورسازي 27/12/1358 شوراي انقلاب)

چاپخانه

چاپخانه مؤسسه يا كارگاهي است كه در آن كارهاي چاپي بر روي كاغذ و ساير اشيا از طريق انواع چاپ انجام شود. (ماده 1 آيين نامه تأسيس و نظارت بر چاپخانه ها و واحدهاي وابسته مصوب 1/9/1371) هيأت وزيران)

چاپخانه دولتي

چون چاپخانه مجلس شوراي ملي از اول سال 1337 به وزارت دارايي واگذار شده است و من بعد به نام چاپخانه دولتي ناميده مي شود حق انحصار چاپ اوراق به_ادار دولت كه برطب_ق قان__ون بودجه سال 1326 مجلس شوراي ملي با مجلس شوراي ملي بوده است از تاريخ تصويب اين قانون منحصراً با چاپخانه دولتي خواهد بود. ضمناً وزارت دارايي مجاز است براي اداره چاپخانه مزبور به طور بازرگاني و بهره برداري از درآمد چاپخانه آيين نامه مخصوص با رعايت جزء 3 تبصره 2 ماده اول بودجه سال 1336 چاپخانه مجلس تدوين و با تصويب هيأت وزيران به موقع اجرا بگذارد همچنين وزارت دارايي اجازه دارد براي ساختمان بناي جديد چاپخانه و نقل و انتقال و تكميل و نصب ماشين آلات چاپخانه تا حدود يكصد و بيست ميليون ريال به عنوان وام از بانك ملي ايران دريافت و مبلغ وام دريافتي به انضمام بهره آن در ظرف مدت ده سال از محل درآمد چاپخانه تقسيط و پرداخت نمايد. (تبصره 15 قانون بودجه سال 1337 كل كشور مصوب 29/12/1336)

چك

چك نوشته اي است كه به موجب آن صادر كننده وجوهي را كه در نزد محال عليه دارد كلاً يا بعضاً مسترد يا به ديگري واگذار مي نمايد. (ماده 310 قانون تجارت مصوب 13/2/1311).

چك

چك نوشته اي است كه به موجب آن صادر كننده وجوهي را كه در نزد محال عليه دارد كلاً يا بعضاً مسترد يا به ديگري واگذار مي نمايد. (ماده 233 قانون تجارت مصوب 12/3/1304)

چك تأييد شده

چكي است كه اشخاص عهده بانك ها به حساب جاري خود صادر و توسط بانك محال عليه پرداخت وجه آن تأييد مي شود. (بند 2 ماده 1 قانون اصلاح موادي از قانون صدور چك مصوب تيرماه 1355 مصوب 11/8/1372)

چك تضمين شده

چك تضمين شده، چكي است كه توسط بانك به عهده همان بانك به درخواست مشتري صادر و پرداخت وجه آن توسط بانك تضمين مي شود. (بند 3 ماده 1 قانون اصلاح موادي از قانون صدورچك مصوب تيرماه 1355 مصوب 11/8/1372)

چك تضمين شده

به بانك ملي ايران اجازه داده مي شود به تقاضاي مشتريان چك هايي به نام چك هاي تضمي_ن ش_ده كه پرداخت وجه آن ها از طرف بانك تعهد شده باشد در دسترس صاحبان حساب بگذارد. (ماده 1 قانون چك هاي تضمين شده مصوب 22/4/1337)

چك تضمين شده

به بانك ملي ايران اجازه داده مي شود به تقاضاي مشتريان چك هايي به نام چك هاي تضمين شده كه پرداخت وجه آن ها از طرف بانك تعهد شده باشد در دسترس صاحبان حساب بگذارد.(ماده 1 لايحه چك هاي تضمين شده مصوب 14/3/1334)

چك عادي

چك عادي، چكي است كه اشخاص عهده بانك ها به حساب جاري خود صادر و دارنده آن تضميني جز اعتبار صادر كننده آن ندارد. (بند 1 ماده 1 قانون اصلاح موادي از قانون صدور چك مصوب تيرماه 1355 مصوب 11/8/1372)

چك مسافرتي

چك مسافرتي، چكي است كه توسط بانك صادر و وجه آن در هر يك از شعب آن بانك يا توسط نمايندگان و كارگزاران آن پرداخت مي گردد. (بند 4 ماده 1 قانون اصلاح موادي از قانون صدور چك مصوب تيرماه 1355 مصوب 11/8/1372)

ح

حادثه

: حادثه از لحاظ اين قانون اتفاقي است پيش بيني نشده كه تحت تأثير عامل يا عوامل خارجي در اثر عمل يا اتفاق ناگهاني رخ مي دهد و موجب صدماتي بر جسم يا روان بيمه شده مي گردد. (بند 8 ماده 2 قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

حادثه

: مقصود از حادثه كه در اين ماده ذكر شده صدمات غير مترقبه و اتفاقات فوق العاده است كه در راه انجام وظيفه مستخدم به آن تصادف كرده و موجب اتلاف او مي شود. (تبصره ماده واحده قانون اصلاح ماده 47 قانون استخدام كشوري مصوب 28/12/1310)

حادثه ناشي از كار

: منظور از حادثه ناشي از كار در اين ماده حادثه اي است كه حين انجام كار و به سبب آن در محدوده كارگاه ساختماني براي كارگر اتفاق مي افتد. (تبصره 2 ماده 1 قانون بيمه اجباري كارگران ساختماني مصوب 21/8/1352)

حادثه ناگوار

: از نظر دفاع غيرنظامي، حادثه ناگوار رويدادي است اعم از طبيعي و غيرطبيعي كه ممكن است موجب بروز خسارات مالي و جاني گردد و سانحه رويدادي است اعم از طبيعي و غيرطبيعي كه منجر به خسارات مزبور مي گردد. (ماده 2 آيين نامه اجرايي قانون اصلاح قانون سازمان دفاع غيرنظامي كشور مربوط به وظايف و تشكيلات مصوب 27/12/1351)

حارصه

: خراش پوست بدون آن كه خون جاري شود. (بند 1 ماده 186 قانون مجازات اسلامي مصوب 24/9/1361)

حاضر به خدمت

: وضع پرسنلي است كه برابر مقررات مربوطه در يكي از مشاغل سازماني، منصوب و عملاً در آن شغل انجام وظيفه مي نمايند. (ماده 100 قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

حاكم محضر

: هر محضري عبارت است از يك نفر مجتهد جامع الشرايط كه حاكم محضر ناميده مي شود و دو نفر معاون قريب الاجتهاد. (ماده 3 قانون محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب 24/5/1290)

حال آمادگي به خدمت

: حال آمادگي به خدمت و آن وضع مستخدمي است كه طبق اين قانون تصدي شغلي را به عهده نداشته و در انتظار ارجاع خدمت است.(بند ت ماده 124 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

حال اخراج

: حال اخراج و آن وضع مستخدمي است كه به موجب حكم قطعي دادگاه اداري به مجازات مقرر در بند (ج) ماده 59 محكوم يا طبق ماده 65 اخراج شده باشد. (بند 31 لايحه قانوني اصلاح برخي از مواد لايحه قانوني استخدام كشوري مصوب 24/12/1351)

حال اخراج

: حال اخراج و آن وضع مستخدمي است كه به موجب حكم قطعي دادگاه اداري به مجازات مقرر در بند ث ماده 59 محكوم يا طبق ماده 65 اخراج شده باشد. (بند 22 لايحه قانوني اصلاح بعضي از مواد لايحه قانوني استخدام كشوري مصوب كميسيون خاص مشترك مجلسين مصوب 12/8/1349)

حال از كارافتادگي

: حال از كارافتادگي و آن وضع مستخدمي است كه طبق مفاد مواد 79 يا 80 قادر به كار كردن نبوده و از حقوق وظيفه مصرح در اين قانون استفاده مي كند. (بند خ ماده 124 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

حال استعفا

: حال استعفا و آن وضع مستخدمي است كه طبق ماده 64 اين قانون از خدمت مستعفي شده است. (بند 22 لايحه قانوني اصلاح بعضي از مواد لايحه قانوني استخدام كشوري مصوب كميسيون خاص مشترك مجلسين مصوب 12/8/1349)

حال استعفا

: حال استعفا و آن وضع مستخدمي است كه طبق مواد 64 و 65 اين قانون مستعفي از خدمت شناخته شده است. (بند ز ماده 124 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

حال اشتغال

: حال اشتغال و آن وضع مستخدمي است كه در پست معيني انجام وظيفه مي كند. (بند الف ماده 124 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

حال انفصال دائم

: حال انفصال دائم و آن وضع مستخدمي است كه به موجب حكم قطعي دادگاه اداري يا كيفري اصالتاً يا تبعاً براي هميشه از خدمت دولت محروم است. (بند ر ماده 124 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

حال انفصال موقت

: حال انفصال موقت و آن وضع مستخدمي است كه به موجب حكم قطعي دادگاه اداري يا كيفري اصالتاً يا تبعاً براي مدت معيني از اشتغال به خدمت ممنوع است. (بند ذ ماده 124 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

حال بازنشستگي

: حال بازنشستگي و آن وضع مستخدمي است كه طبق قانون به موجب حكم رسمي مراجع صلاحيتدار از حقوق بازنشستگي استفاده مي كند. (بند ح ماده 124 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

حال بركناري

: حال بركناري و آن وضع مستخدمي است كه مجازات مقرر در بند (ت) ماده 59 درباره او اجرا شده باشد. (رديف ش بند 31 لايحه قانوني اصلاح برخي از مواد لايحه قانوني استخدام كشوري مصوب 24/12/1351)

حال تعليق

: حال تعليق و آن وضع مستخدمي است كه طبق حكم مقامات صلاحيتدار به علت صدور كيفر خواست از طرف مقامات قضايي يا به علت تصميم دادگاه اداري در حدود تبصره چهار ماده 59 اين قانون از ادامه خدمت ممنوع مي شود. (رديف د بند 22 اصلاح برخي از مواد لايحه قانوني استخدام كشور مصوب كميسيون هاي خاص مشترك مجلسين مصوب 22/4/1346)

حال تعليق

: حال تعليق و آن وضع مستخدمي است كه طبق حكم مقامات صلاحيتدار به علت صدور كيفر خواست از طرف مقامات قضايي از ادامه خدمت ممنوع مي شود. (بند د ماده 124 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

حال خدمت آزمايشي

: حال خدمت آزمايشي و آن وضع مستخدمي است كه امتحانات ورودي به استخدام كشوري را گذرانيده و در حال طي دوره آزمايشي موضوع ماده 17 اين قانون است. (بند چ ماده 124 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

حال خدمت زير پرچم

: حال خدمت زير پرچم و آن وضع مستخدمي است كه طبق قوانين مربوط به خدمت زير پرچم مشغول است. (بند ج ماده 124 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

حال غيبت موجه

: حال غيبت موجه و آن وضع مستخدمي است كه به عللي خارج از حدود قدرت و اختيار خود نتوانسته است در محل خدمت حاضر گردد و به موجه بودن عذر او طبق تبصره ماده 65 اين قانون محرز شده باشد. (بند ژ ماده 124 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

حال مأموريت

: حال مأموريت و آن وضع مستخدمي است كه به طور موقت مأمور انجام وظيفه اي غير از وظيفه اصلي پست ثابت سازماني خود گرديده يا از طرف وزارتخانه يا مؤسسه متبوع براي طي دوره آموزشي يا كارآموزشي يا خدمت در يكي از مؤسسات موضوع بند ب ماده 11 اين قانون اعزام شده باشد. (بند ث اصلاحي ماده 124 قانون استخدام كشوري مصوب 22/4/1346)

حال مرخصي

: حال مرخصي و آن وضع مستخدمي است كه از مرخصي استحقاقي موضوع ماده 47 يا مرخصي بدون حقوق موضوع ماده 49 اين قانون استفاده مي كند. (بند ب ماده 124 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

حال معذوريت

: حال معذوريت و آن وضع مستخدمي است كه از مرخصي استعلاجي موضوع ماده 48 اين قانون استفاده مي كند. (بند پ ماده 124 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

حبس با اعمال شاقه

: اعمال شاقه محكومين به حبس با مشقت بايد راجع به امور عام المنفعه باشد. (ماده 13 قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

حبس تأديبي

: حبس موقت با اعمال شاقه از سه سال كم تر و از پانزده سال بيش تر نخواهد بود. مدت حبس مجرد از دو تا ده سال است. مدت تبعيد از سه سال كم تر و از پانزده سال بيش تر نخواهد بود. مدت حبس تأديبي از هشت روز الي سه سال است. (ماده 12 قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

حبس عادي

: مقصود از حبس تأديبي كه در ساير قوانين كيفري قيد شده از لحاظ اجراء كيفر همان حبس عادي است كه در اين قانون مقرر شده است. (ماده 422 قانون دادرسي و كيفر ارتش مصوب 4/10/1318)

حبس مجرد

: حبس موقت با اعمال شاقه از سه سال كم تر و از پانزده سال بيش تر نخواهد بود. مدت حبس مجرد از دو تا ده سال است. مدت تبعيد از سه سال كم تر و از پانزده سال بيش تر نخواهد بود. مدت حبس تأديبي از هشت روز الي سه سال است. (ماده 12 قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

حجب

: حجب حالت وارثي است كه به واسطه بودن وارث ديگر از بردن ارث كلا يا جزئاً محروم مي شود. (ماده 886 قانون مدني مصوب 20/1/1314)

حد

: حد، به مجازاتي گفته مي شود كه نوع و ميزان و كيفيت آن در شرع تعيين شده است. (ماده 13 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت)

حداقل كار

: حداقل كار مناسب در يك رتبه از يك رشته معين عبارت است از حداقل مبلغ كاري كه در اين رشته كار مي توان به پيمانكار حائز اين رتبه از اين رشته ارجاع نمود. (ماده 10 آيين نامه تشخيص صلاحيت و ارجاع كار به پيمانكاران مصوب 6/6/1367)

حداقل ماشين لازم

: عبارت است از حداقل ماشين آلاتي كه تملك آن براي اخذ صلاحيت در هر رتبه از رشته مربوط مورد لزوم است. (ماده 5 از آيين نامه تشخيص صلاحيت و ارجاع كار به پيمانكاران مصوب 6/6/1367 هيأت وزيران)

حداقل مزد

: حداقل مزد بدون آن كه مشخصات جسمي و روحي كارگران و ويژگي هاي كار محول شده را مورد توجه قرار دهد بايد به اندازه اي باشد تا زندگي يك خانواده، كه تعداد متوسط آن توسط مراجع رسمي اعلام مي شود را تأمين نمايد. (بند 2 ماده 41 قانون كار مصوب 29/8/1369)

حداقل مزد

: عبارت از حداقل دستمزد يا حقوقي است كه به منظور حمايت از نيروي كار، براساس ماده (26) آيين نامه مقررات اشتغال نيروي انساني، بيمه و تأمين اجتماعي در مناطق آزاد تجاري – صنعتي جمهوري اسلامي ايران موضوع تصويب نامه شماره 33433/ت 25ك مورخ 16/3/1373 – تعيين و اعلام مي شود. (بند ش ماده 1 آيين نامه حقوق و دستمزد كاركنان سازمان هاي مناطق آزاد تجاري صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 19/1/1375 هيأت وزيران)

حداقل و حداكثر حقوق

: منظور از حداقل و حداكثر حقوق و مزاياي قابل پرداخت مذكور در لايحه قانوني فوق جمع حقوق و مزاياي مستخدمين قبل از وضع كسور قانوني است. (بند ج تصويب مواردي در اجراي ماده 8 لايحه قانوني مربوط به حداكثر و حداقل حقوق مستخدمين شاغل و بازنشسته و آماده به خدمت مصوب 29/7/1366 هيأت وزيران)

حداكثر تعداد كار مجاز در يك رتبه

: حداكثر تعداد كار مجاز در يك رتبه از يك رشته معين عبارت است از حداكثر تعدد كارهاي اين رشته كه مي توان به پيمانكار حائز اين رتبه از اين رشته ارجاع نمود. (ماده11 آيين نامه تشخيص صلاحيت و ارجاع كار به پيمانكاران مصوب 6/6/1367 هيأت وزيران)

حداكثر طغيان معمولي

: ميزان آبي است كه با تناوب 25 ساله از طريق محاسبات آمار و احتمالات هيدرولوژيك از طرف وزارت نيرو محاسبه و تعيين مي گردد. (بند 11 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

حداكثر كار

: حداكثر كار مناسب و ظرفيت كل در يك رتبه از يك رشته معين عبارت است از حداكثر مبلغ يك يا چند كار در اين رشته كه مي توان به پيمانكار حائز اين رتبه از اين رشته ارجاع نمود. (ماده 8 از آيين نامه تشخيص صلاحيت و ارجاع كار به پيمانكاران مصوب 6/6/1367 هيأت وزيران)

حداكثر وزن (هواپيما)

: منظور حداكثر وزن مجاز هواپيما هنگام بلند شدن است Weight Maximum take off كه در گواهينامه معتبر صلاحيت پرواز هواپيما ذكر شده و چنان چه چنين گواهينامه اي در دسترس نباشد حداكثر وزن مجاز هواپيما همان است كه در نشريه سازنده هواپيما درج گرديده است. (مقدمه تعرفه جديد عوارض فرود و توقف هواپيما و ساير خدمات فرودگاهي و عوارض مربوط به گواهينامه هاي فني و هواپيماها و كاركنان پرواز مصوب 1/7/1346)

حدود

: حدود، مجازات هايي است كه مقدار و كيفيت آن ها در شرع تعيين شده است. (ماده 8 قانون راجع به مجازات اسلامي مصوب 21/7/1361)

حدود راه آهن

: حدود ايستگاه راه آهن عبارت است از محوطه اي كه مورد نياز راه آهن بوده و براساس نقشه هاي مصوب راه آهن قانوناً به تصرف و تملك راه آهن درآمده باشد و به وسيله علائم مخصوص از طرف راه آهن مشخص مي شود. (تبصره ماده 11 قانون ايمني راه ها و راه آهن مصوب 7/4/1349)

حدود صنفي

: حداقل فاصله اي است بين دو محل كسب مشابه فرد يا افراد صنفي، با توجه به نوع فعاليت كسبي هر يك از آن ها. (ماده 7 لايحه قانوني راجع به اجازه اجراي اصلاحاتي كه توسط هيأت عالي نظارت در قانون نظام صنفي و اصلاحيه هاي آن به عمل آمده است مصوب 13/4/1359 شوراي انقلاب)

حدود صنفي

: حداقل فاصله اي است بين دو محل كسب مشابه فرد يا افراد صنفي با توجه به نوع فعاليت كسبي هر يك از آن ها. (ماده 8 قانون نظام صنفي مصوب 16/3/1350)

حرز

: حرز عبارت است از محل نگهداري مال به منظور حفظ از دستبرد. (تبصره 1 ماده 198 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

حرز

: حرز عبارت است از محلي كه مال در آن به منظور دور بودن از انظار و دستبرد نگهداري مي شود. (تبصره بند 10 ماده 213 از قانون حدود و قصاص و مقررات آن مصوب 3/6/1361)

حرفه

: حرفه عبارت است از مجموعه توانايي هايي كه مهارت هاي لازم براي انجام شغل معيني را فراهم آورد. (بند الف ماده 4 از آيين نامه نحوه تشكيل و اداره آموزشگاه هاي آزاد فني و حرفه اي مصوب 2/8/1363 هيأت وزيران)

حرفه مهندسي معدن

: منظور حرفه هاي مهندسي و كارشناسي و كارداني مرتبط با فعاليت هاي معدني است. (ماده 1 قانون نظام مهندسي معدن مصوب 25/11/1379)

حروفچيني

: حروفچيني به كارگاهي اطلاق مي شود كه در آن به وسيله چيدن حروف، مطالب، به طريق دستي و ماشيني براي چاپ مورد استفاده قرار گيرد. (ماده 3 آيين نامه تأسيس چاپخانه وگراورسازي مصوب 27/12/1358 شوراي انقلاب)

حريم

: حريم، قسمتي از اراضي ساحلي يا مستحدث است كه يك طرف آن متصل به آب دريا يا درياچه يا خليج يا تالاب باشد. (بند د ماده 1 قانون اراضي مستحدث و ساحلي مصوب 29/4/1354)

حريم

: حريم مقداري از اراضي اطراف ملك و قنات و نهر و امثال آن است كه براي كمال انتفاع از آن ضرورت دارد. (ماده 136 قانون مدني)

حريم

: آن قسمت از اراضي اطراف رودخانه، نهر يا مسيل است كه به عنوان حق ارتفاق براي كمال انتفاع و يا حفاظت تأسيسات احداثي لازم مي باشد و بلافاصله پس از بستر قرار دارد. (بند 12 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

حريم

: حريم آن قسمت از اراضي اطراف رودخانه، مسيل، نهر طبيعي يا سنتي، مرداب و بركه طبيعي است كه بلافاصله پس از بستر قرار دارد و به عنوان حق ارتفاق براي كمال انتفاع و حفاظت آن ها لازم است و طبق مقررات اين آيين نامه توسط وزارت نيرو يا شركت هاي آب منطقه اي تعيين مي گردد. حريم انهار طبيعي يا رودخانه ها اعم از اين كه آب دائم يا فصلي داشته باشند، از يك تا بيست متر خواهد بود كه حسب مورد با توجه به وضع رودخانه يا نهر طبيعي يا مسيل از هر طرف بستر به وسيله وزارت نيرو تعيين مي گردد. (از بند خ ماده 1 آيين نامه مربوط به بستر و حريم رودخانه ها، انهار، مسيلها، مردابها، بركه هاي طبيعي و شبكه هاي آبرساني، آبياري و زهكشي مصوب 11/8/1379هيأت وزيران)

حريم اراضي

: حريم اراضي عبارت است از مقدار زميني كه در اطراف و جوانب اراضي احيا شده (تأسيسات، ده و غيره) مورد نياز عادي استفاده از اراضي احيا شده باشد و مقدار آن به تناسب عنوان، ذوي الحريم متفاوت است. (بند 12 ماده 1 آيين نامه اجرايي لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 31/2/1359 شوراي انقلاب)

حريم راه آهن

: حريم راه آهن عبارت از 17 متر فاصله به هر يك از دو طرف محور خط مي باشد. (از ماده 13 قانون كيفر بزه هاي مربوط به راه آهن مصوب 31/01/1320)

حزب

: حزب، جمعيت، انجمن، سازمان سياسي و امثال آن ها تشكيلاتي است كه داراي مرامنامه و اساسنامه بوده و توسط يك گروه اشخاص حقيقي معتقد به آرمان ها و مشي سياسي معين تأسيس شده و اهداف، برنامه ها و رفتار آن به صورتي به اصول اداره كشور و خط مشي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران مربوط باشد. (ماده 1 قانون فعاليت احزاب، جمعيت ها و انجمن هاي سياسي و صنفي و انجمن هاي اسلامي يا اقليت هاي ديني شناخته شده مصوب 7/6/1360)

حفاظت خاك

: كليه برنامه ها و عملياتي است كه جهت مبارزه با فرسايش خاك به اجرا در مي آيد. (بند 13 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

حفظ و تثبيت مسير رودخانه

: عبارت از كليه اقداماتي است كه مانع تغيير مسير رودخانه مي گردد. (بند 10 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران

حقابه

: حقابه عبارت از حق مصرف آبي است كه در دفاتر جزء جمع قديم يا اسناد مالكيت يا حكم دادگاه يا مدارك قانوني ديگر قبل از تصويب اين قانون براي ملك يا مالك آن تعيين شده باشد. (تبصره 1 ماده 18 قانون توزيع عادلانه آب مصوب 16/12/1361)

حقابه

: حقابه عبارت از حق مصرف آبي است كه در دفاتر جزء جمع يا اسناد مالكيت يا حكم دادگاه يا مدارك قانوني ديگر قبل از تصويب اين قانون به نفع مالك آن تعيين شده باشد. (ماده 3 قانون آب و نحوه ملي شدن آن مصوب 27/4/1347)

حق ارتفاق

: ارتفاق حقي است براي شخص در ملك ديگري. (ماده 93 قانون مدني)

حق السعي

: كليه دريافت هاي قانوني كه كارگر به اعتبار قرارداد كار اعم از مزد يا حقوق كمك عائله مندي، هزينه مسكن، خواربار، اياب و ذهاب، مزاياي غيرنقدي، پاداش افزايش توليد، سود سالانه و نظاير آن ها دريافت مي نمايد را حق السعي مي نامند.(ماده 34 قانون كار مصوب 29/8/1369 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

حق العمل كار

: حق العمل كار در گمرك به شخصي (اعم از حقيقي يا حقوقي) اطلاق مي شود كه تشريفات گمركي كالاي متعلق به شخص ديگري را به وكالت از طرف آن شخص در گمرك انجام بدهد، كساني كه بدون داشتن كارت حق العمل كاري تشريفات گمركي كالا را به وكالت انجام مي دهند نمي توانند بيش از ده مرتبه در سال به اين كار اقدام نمايند. مستخدمين تجارتخانه ها يا مستخدمين حق العملكاران كه منحصراً كارهاي آن تجارتخانه يا آن حق العمل كار را در گمرك انجام مي دهند مشمول مقررات ماده 382 اين آيين نامه خواهند بود. (ماده 376 آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

حق العمل كار

: حق العمل كار كسي است كه به اسم خود ولي به حساب ديگري (آمر) معاملاتي كرده و در مقابل حق العملي دريافت مي دارد. (ماده 357 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

حق انتفاع

: حق انتفاع عبارت از حقي است كه به موجب آن شخص مي تواند از مالي كه عين آن ملك ديگري است يا مالك خاصي ندارد استفاده كند. (ماده 40 قانون مدني)

حق بيمه

: حق بيمه عبارت از وجوهي است كه از بيمه گزاران وصول خواهد شد. (ماده 32 اساسنامه صندوق بيمه محصولات كشاورزي مصوب 5/3/1363)

حق بيمه

: حق بيمه عبارت از وجوهي است كه به حكم اين قانون و براي استفاده از مزاياي موضوع آن به سازمان پرداخت مي گردد. (بند 6 ماده 2 از قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354

حق بيمه

: بيمه عقدي است كه به موجب آن يك طرف تعهد مي كند در ازاي پرداخت وجه يا وجوهي از طرف ديگر در صورت وقوع يا بروز حادثه خسارت وارده بر او را جبران نموده يا وجه معيني بپردازد. متعهد را بيمه گر طرف تعهد را بيمه گذار وجهي را كه بيمه گذار به بيمه گر مي پردازد حق بيمه و آن چه را كه بيمه مي شود موضوع بيمه نامند. (بند 6 ماده 2 قانون بيمه مصوب 7/2/1316)

حق سرانه

: مبلغي است كه بر مبناي خدمات مورد تعهد به مشمولين بيمه خدمات درماني، براي هر فرد در يك ماه تعيين مي گردد. (بند 6 ماده 1 از قانون بيمه همگاني خدمات درماني كشور مصوب 3/8/1373)

حق سكني

: اگر حق انتفاع عبارت از سكونت در مسكني باشد سكني يا حق سكني ناميده مي شود و اين حق ممكن است به طريق عمري يا به طريق رقبي برقرار شود. (ماده 43 قانون مدني)

حق شفعه

: هرگاه مال غير منقول قابل تقسيمي بين دو نفر مشترك باشد و يكي از دو شريك حصه خود را به قصد بيع به شخص ثالثي منتقل كند شريك ديگر حق دارد قيمتي را كه مشتري داده به او بدهد و حصه مبيعه را تملك كند. اين حق را حق شفعه و صاحب آن را شفيع مي گويند. (ماده 808 قانون مدني)

حق مرغوبيت

: به كليه اراضي و املاكي كه بر اثر اجراي طرح هاي نوسازي و احداث و اصلاح و توسعه معابر در برگذر احداثي يا اصلاحي واقع مي شوند به نسبت بر تا 25 متر عمق از برگذر حق مرغوبيت تعلق مي گيرد. (ماده 1 آيين نامه حق مرغوبيت موضوع ماده 18 قانون نوسازي و عمران شهري مصوب 22/7/1348)

حق مرغوبيت

: هرگاه بر اثر عمليات شهرداري ملكي مشرف به خيابان و گذر شود يا ملكي كه مشرف به خيابان و گذر بوده بر اثر توسعه مرغوب گردد و در نتيجه اين مرغوبيت بيش از صدي ده افزايش بها حاصل كند اين افزايش به وسيله كارشناس مطابق ماده 4 ارزيابي خواهد شد و مالك ملك نامبرده مكلف است يك سوم افزايش حاصله را به شهرداري نقداً يا به ترتيب اقساط بپردازد و در صورت اخير موعد پرداخت تمام اقساط از تاريخ قطعيت تا يك سال نبايد تجاوز نمايد. (ماده 8 قانون اصلاح قانون توسعه معابر مصوب 1/4/1320)

حق واگذاري محل

: حق واگذاري محل از نظر اين قانون عبارت است از وجوهي كه مالك يا مستأجر از بابت حق كسب و پيشه و يا حق تصرف محل و يا به لحاظ موقعيت تجاري ملك تحصيل مي نمايد. در مواردي كه به جاي دريافت پول امتيازاتي تحصيل شود درآمد مشمول ماليات از طريق برآورد ارزش حق واگذاري محل تشخيص داده خواهد شد. (تبصره 2 ماده 73 قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 3/12/1366)

حقوق

: حقوق مستخدمين در هر سال با در نظر گرفتن خدمت قابل قبول آنان در سال قبل به شرح زير تعيين مي گردد: = حقوق هر سال (ضريب افزايش سنواتي + 1) حقوق سال قبل

حقوق هر سال ضريب افزايش سنواتي سالانه بر اساس ارزشيابي شاغلين به ميزان 3، 4 و 5 درصد خواهد بود. (ماده 2 قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت مصوب 13/6/1370)

حقوق

: در صورتي كه براساس قرارداد يا عرف كارگاه، پرداخت مزد به صورت ماهانه باشد، اين پرداخت بايد در آخر ماه صورت گيرد. در اين حالت مزد مذكور حقوق ناميده مي شود. (بند ب ماده 37 قانون كار مصوب 29/8/1369 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

حقوق

: منظور از حقوق از لحاظ اجراي مقررات اين فصل جمع مبلغي است كه طبق اين مقررات تحت عنوان حقوق و مزاياي شغل و مزاياي موقت شغل يا تفاوت تطبيق مزايا به مستخدم پرداخت مي شود و تا زماني كه وضع استخدامي مستخدمين شركت بر اساس اين مقررات تطبيق نيافته است مجموع حقوق و مزايايي كه مستخدمين به موجب مقررات استخدامي سابق به طور مستمر به اعتبار شغل محوله دريافت مي دارند مأخذ احتساب كسور بازنشستگي و حقوق بازنشستگي و وظيفه موضوع اين مقررات خواهد بود و در هر حال نسبت به مبلغ زايد بر چهل هزار ريال در ماه كسوري پرداخت نمي شود. (تبصره ماده 36 مقررات استخدامي شركت هاي دولتي موضوع بند پ ماده 2 قانون استخدام كشوري مصوب 5/3/1352)

حقوق

: عبارت است از مقرري مستمر ماهانه كه براساس امتيازات ناشي از خصوصيات شغل و شاغل به كاركنان پرداخت مي شود. (بند ح ماده 1 آيين نامه استخدامي نظام بانكي جمهوري اسلامي ايران مصوب 26/11/1379 هيأت وزيران)

حقوق

: عبارت از دريافت مقرري ثابت، براساس سيستم حقوق و دستمزد سازمان بابت انجام وظايف طي روزهاي ماه است. (بند س ماده 1 آيين نامه حقوق و دستمزد كاركنان سازمان هاي مناطق آزاد تجاري صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 19/1/1375 هيأت وزيران)

حقوق

: هرگاه مزد به طور ماهانه تعيين و پرداخت شود، حقوق ناميده مي شود. (ماده 1 مقررات اشتغال نيروي انساني، بيمه و تأمين اجتماعي در مناطق آزاد تجاري، صنعتي جمهوري اسلامي ايران، مصوب 19/2/1373 هيأت وزيران)

حقوق اجتماعي

: حقوق اجتماعي عبارت است از حقوقي كه قانونگذار براي اتباع كشور جمهوري اسلامي ايران و ساير افراد مقيم در قلمرو حاكميت آن منظور نموده و سلب آن به موجب قانون يا حكم دادگاه صالح مي باشد و از قبيل: الف) حق انتخاب شدن در مجالس شوراي اسلامي و خبرگان و عضويت در شوراي نگهبان و انتخاب شدن به رياست جمهوري. ب) عضويت در كليه انجمن ها و شوراها و جمعيت هايي كه اعضاي آن به موجب قانون انتخاب مي شوند.ج) عضويت در هيأت هاي منصفه و امنا. د) اشتغال به مشاغل آموزشي و روزنامه نگاري. ه_) استخدام در وزارتخانه ها، سازمان هاي دولتي، شركت ها، مؤسسات وابسته به دولت، شهرداري ها، مؤسسات مأمور به خدمات عمومي، ادارات مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان و نهادهاي انقلابي. و) وكالت دادگستري و تصدي دفاتر اسناد رسمي و ازدواج و طلاق و دفترياري.ز) انتخاب شدن به سمت داوري و كارشناسي در مراجع رسمي. ح) استفاده از نشان و مدال هاي دولتي و عناوين افتخاري. (تبصره 1 ماده 62 مكرر از قانون اصلاح دو ماده و الحاق يك ماده و يك تبصره به قانون مجازات اسلامي مصوب 27/2/1377)

حقوق بازنشستگي (ارتش)

: حقوق بازنشستگي حقوق وظيفه عبارت است از وجوهي كه حسب مورد به بازنشستگان، جانبازان، معلولين و عائله تحت تكفل پرسنل شهيد يا متوفي برابر مقررات مربوط از صندوق بازنشستگي ارتش به طور ماهانه پرداخت مي گردد. (ماده 153 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

حقوق بازنشستگي

: حقوق بازنشستگي عبارت از يك چهلم متوسط حقوق ضرب در سنوات پرداخت كسور بازنشستگي است كه در هر حال از چهار پنجم متوسط حقوق تجاوز نخواهد كرد. (ماده 39 مقررات استخدامي شركت هاي دولتي موضوع بند (پ) ماده 2 قانون استخدام كشوري مصوب 5/3/1352)

حقوق بازنشستگي (نيروهاي مسلح)

: ميزان حقوق بازنشستگي عبارت است از يك سي ام آخرين حقوق ماهانه زمان اشتغال (مجموع حقوق مذكور در بند الف و ب ماده 53) ضرب در سنين خدمت كه در هر حال از آخرين حقوق نبايد تجاوز كند.(ماده 74 قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 30/4/1336)

حقوق بازنشستگي افزارمندان ارتش

: ميزان حقوق بازنشستگي افزارمندان ارتش عبارت است از يك سي ام آخرين حقوق دريافتي ضرب در سنين خدمت آنان – حقوق بازنشستگي به هر تقدير از ميزان آخرين حقوق دريافتي نبايد تجاوز نمايد. (ماده 11 قانون بيمه هاي اجتماعي و بازنشستگي و تعاون افزارمندان كارگاه ها و كارخانجات ارتش مصوب 17/9/1334)

حقوق بازنشستگي كارمندان قضايي

: حقوق بازنشستگي كارمندان قضايي عبارت خواهد بود از يك سي ام آخرين حقوق دريافتي ضرب در سنوات خدمت كه به هر حال از ميزان آخرين حقوق دريافتي تجاوز نخواهد كرد. (تبصره ماده 4 قانون مربوط به اصلاح قانون هزينه هاي دادگستري و ثبت و حق تمبر و پروانه و تعيين اشل حقوق قضات دادگستري مصوب 3/11/1334)

حقوق دولتي

: عبارت است از درآمد دولت ناشي از استخراج، بهره برداري و برداشت هر واحد از ماده يا مواد معدني. (بند ز ماده 1 قانون معادن مصوب 23/3/1377)

حقوق قضات

: حقوق قضات به شرح زير محاسبه مي گردد: (سنوات خدمت قابل قبول × ضريب افزايش سنواتي + عدد مبنا) ضريب حقوق= حقوق (ماده 14 قانون نظام هماهنگ پرداخت كاركنان دولت مصوب 13/6/1370)

حقوق قضات

: حقوق پايه يك قضايي كماكان سه هزار ريال است حقوق پايه هاي ديگر تا پايه چهارم عبارت خواهد بود از حقوق پايه قبلي به اضافه يك سوم آن و حقوق پايه پنجم تا پايه هفتم عبارت خواهد بود از حقوق پايه قبلي به اضافه يك چهارم آن و حقوق پايه هشتم تا پايه نهم عبارت خواهد بود از حقوق پايه قبلي به اضافه يك ششم آن و حقوق پايه دهم تا يازدهم عبارت خواهد بود از حقوق پايه قبلي به اضافه يك هشتم آن و مبلغي كه به عنوان كمك سابقاً پرداخت مي شد به كارمندان قضايي داده نخواهد شد ولي از مزايا و هزينه سفر و فوق العاده استفاده خواهند كرد. (ماده 5 قانون مربوط به اصلاح قانون هزينه هاي دادگستري و ثبت و حق تمبر و پروانه و تعيين اشل حقوق قضات دادگستري مصوب 3/11/1334)

حقوق گمركي

: حقوق گمركي وجوهي است كه ميزان آن به موجب جدول تعرفه گمركي ضميمه اين قانون تعيين و دريافت مي شود. (بند الف ماده 2 قانون امور گمركي مصوب 30/3/1350)

حقوق مكتسبه متصرف

: عبارت است از هر نوع حقي كه به نحوي از انحا براي متصرف تحت شرايط قانوني معيني حاصل شده باشد از قبيل مالكيت اعيان، تحجير، حقوق كسب و پيشه حق نسق زارعانه، حفر چاه، غرس اشجار و غيره. (بند 3 ماده 1 آيين نامه قانون ابطال اسناد فروش رقبات، آب و اراضي موقوفه مصوب 7/9/1363 هيأت وزيران)

حقوق وظيفه (ارتش)

: حقوق بازنشستگي، حقوق وظيفه عبارت است از وجوهي كه حسب مورد به بازنشستگان، جانبازان، معلولين و عائله تحت تكلف پرسنل شهيد يا متوفي برابر مقررات مربوط از صندوق بازنشستگي ارتش به طور ماهانه پرداخت مي گردد. (ماده 153 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

حكم

: چنان چه رأي دادگاه راجع به ماهيت دعوا و قاطع آن به طور جزئي يا كلي باشد، حكم و در غير اين صورت قرار ناميده مي شود. (ماده 299 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

حكم

: رأي دادگاه اگر راجع به ماهيت دعوي و قاطع آن جزئاً يا كلاً باشد حكم والا قرار ناميده مي شود. (ماده 154 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

حكم

: رأي محكمه يا راجع به ماهيت دعوا است كليتا يا به بعضي مسائل كه در حين رسيدگي به دعوا حادث و مطرح مي شود رأي محكمه در صورت اولي حكم و در صورت ثانوي قرار ناميده مي شود. (ماده 448 قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

حكم

: عبارت است از دستور كتبي مقامات صلاحيتدار بانك به كاركنان در حدود قوانين، مقررات و آيين نامه هاي بانك. (بند واو ماده 1 آيين نامه استخدامي نظام بانكي جمهوري اسلامي ايران مصوب 26/11/1379 هيأت وزيران)

حكم حضوري

: حكم دادگاه حضوري است مگر اين كه خوانده يا وكيل يا قائم مقام يا نماينده قانوني وي در هيچ يك از جلسات دادگاه حاضر نشده و به طور كتبي نيز دفاع ننموده باشد يا اخطاريه ابلاغ واقعي نشده باشد. (ماده 303 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب در امور مدني مصوب 21/1/1379)

حكم حضوري

: حكم دادگاه در محاكمات عادي در تمام موارد حضوري محسوب است مگر در موردي كه مدعي عليه هيچ جواب كتبي نداده باشد و در محاكمات اختصاري حكم دادگاه حضوري است مگر آن كه مدعي عليه در هيچ يك از جلسات حاضر نشده باشد. (ماده 164 لايحه قانوني اصلاح قانون آيين دادرسي مدني مصوب 1/5/1334)

حكم رسمي

: حكم رسمي عبارت از دستور كتبي مقامات صلاحيتدار وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي در حدود قوانين و مقررات مربوط است. (بند پ ماده 1 از قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

حكم غيابي

: حكم دادگاه حضوري است مگر اين كه خوانده يا وكيل يا قائم مقام يا نماينده قانوني وي در هيچ يك از جلسات دادگاه حاضر نشده و به طور كتبي نيز دفاع ننموده باشد يا اخطاريه ابلاغ واقعي نشده باشد. (ماده 303 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني مصوب 21/1/1379)

حكم غيابي

: اگر مدعي عليه در جلسه دادرسي حاضر نشود اعم از اين كه در دادرسي عادي لايحه دفاعيه خود را داده يا نداده باشد دادگاه به درخواست مدعي جلسه دادرسي را تجديد يا به قضيه رسيدگي كرده حكم مي دهد و اين حكم غيابي محسوب است مگر اين كه مدعي عليه حق حضور خود را ساقط كرده باشد. (ماده 164 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

حكم قطعي

: احكام حضوري كه در رسيدگي پژوهشي صادر مي شود و همچنين احكامي كه غياباً صادر شده و در موعد مقرر دادخواست اعتراض نسبت به آن داده نشده باشد قطعي محسوب مي شود. (ماده 519 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

حكم نهايي

: حكم نهايي عبارت از حكمي است كه به واسطه طي مراحل قانوني و يا به واسطه انقضا مدت اعتراض و استيناف و تميز دعوايي كه حكم در آن موضوع صادر شده از دعاوي مختومه محسوب شود. (تبصره ماده 22 قانون ثبت اسناد و املاك مصوب 26/12/1310)

حمل و نقل بين المللي

: حمل و نقل بين المللي عبارت از هر حمل و نقلي است كه به موجب قرارداد حمل مبدأ و مقصد در يك كشور تعيين و بندر عرض راهي كه كشتي در آن توقف مي كند در كشور ديگر يا مبدأ و مقصد در دو كشور مختلف قرار گرفته باشد. (بند واو ماده 111 قانون دريايي مصوب 29/6/1343)

حوادث

: منظور از حوادث مذكور در اين قانون هرگونه تصادف يا سقوط يا آتش سوزي يا انفجار وسايل نقليه موضوع اين ماده و نيز خساراتي است كه از محمولات وسايل مزبور به اشخاص ثالث وارد شود. (تبصره ماده 1 قانون بيمه اجباري مسئوليت مدني دارندگان وسايل نقليه موتوري زميني در مقابل شخص ثالث مصوب 23/10/1347)

حوادث ناشي از كار

: حوادث ناشي از كار حوادثي است كه در حين انجام وظيفه و به سبب آن براي بيمه شده اتفاق مي افتد. مقصود از حين انجام وظيفه تمام اوقاتي است كه بيمه شده در كارگاه يا مؤسسات وابسته يا ساختمان ها و محوطه آن مشغول كار باشد يا به دستور كارفرما در خارج از محوطه كارگاه عهده دار انجام مأموريتي باشد. اوقات مراجعه به درمانگاه و يا بيمارستان و يا براي معالجات درماني و توانبخشي و اوقات رفت و برگشت بيمه شده از منزل به كارگاه جزء اوقات انجام وظيفه محسوب مي گردد مشروط بر اين كه حادثه در زمان عادي رفت و برگشت به كارگاه اتفاق افتاده باشد. حوادثي كه براي بيمه شده حين اقدام براي نجات ساير بيمه شدگان و مساعدت به آنان اتفاق مي افتد حادثه ناشي از كار محسوب مي شود. (ماده 60 قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

حوادث ناشي از كار

: حوادث ناشي از كارحوادثي است كه ضمن انجام كار يا به سبب آن يا حين اقدام براي نجات ساير بيمه شدگان از حوادث كار اتفاق مي افتد. (ماده 20 آيين نامه اجرايي ماده 26 الحاقي به قانون بيمه هاي اجتماعي روستاييان مصوب 16/3/1350)

حوادث ناشي از كار

: حوادث ناشي از كار حوادثي است كه در حين انجام وظيفه و به سبب آن براي بيمه شده اتفاق مي افتد. مقصود از حين انجام وظيفه تمام اوقاتي است كه بيمه شده در كارگاه يا مؤسسات وابسته يا ساختمان ها يا محوطه آن مشغول كار باشد يا به دستور كارفرما در خارج از محوطه كارگاه مأمور انجام كاري مي شود اوقات رفت و آمد بيمه شده از منزل به كارگاه يا به عكس جزو اين اوقات محسوب مي گردد. (ماده 43 قانون بيمه هاي اجتماعي كارگران مصوب 21/02/1339)

حوالجات ابلاغي

: حواله سندي است كه به موجب آن داين بايد طلب تشخيص شده خود را دريافت نمايد. حواله وزرا بر دو قسم است (حواله مستقيم) و (حواله اعتباري). حواله مستقيم آن است كه خود وزرا بلاواسطه در وجه يك يا چند طلبكار دولت صادر مي كنند. حواله اعتباري سندي است كه به موجب آن وزرا به اشخاصي كه حواله كنندگان درجه دو ناميده مي شوند از قبيل رؤساي ادارات يا مامورين ولايات اجازه مي دهند تا مبلغ معيني در حق طلبكار دولت حواله صادر نمايند، حوالجات حواله كنندگان درجه دوم را حوالجات ابلاغي مي نامند. (ماده 29 قانون محاسبات عمومي مصوب 10/12/1312)

حواله

: حواله اجازه اي است كه كتباً وسيله مقامات مجاز وزارتخانه يا مؤسسه دولتي و يا شركت دولتي يا دستگاه اجرايي محلي يا نهادهاي عمومي غيردولتي يا ساير دستگاه هاي اجرايي براي تأديه تعهدات و بدهي هاي قابل پرداخت از محل اعتبارات مربوط به عهده ذي حساب در وجه ذي نفع صادر مي شود. (ماده 21 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

حواله

: حواله سندي است كه وسيله وزارتخانه يا مؤسسه دولتي براي پرداخت از محل اعتبارات مربوط عهده ذي حساب در وجه ذي نفع صادر مي شود. (ماده 16 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

حواله

: حواله عقدي است كه به موجب آن طلب شخصي از ذمه مديون به ذمه شخص ثالثي منتقل مي گردد. مديون را محيل، طلبكار را محتال، شخص ثالث را محال عليه مي گويند. (ماده 724 قانون مدني)

حواله

: حواله سندي است كه به موجب آن داين بايد طلب تشخيص شده خود را دريافت نمايد. حواله وزرا بر دو قسم است (حواله مستقيم) و (حواله اعتباري). حواله مستقيم آن است كه خود وزرا بلاواسطه در وجه يك يا چند طلبكار دولت صادر مي كنند. حواله اعتباري سندي است كه به موجب آن وزرا به اشخاصي كه حواله كنندگان درجه دو ناميده مي شوند از قبيل رؤساي ادارات يا مامورين ولايات اجازه مي دهند تا مبلغ معيني در حق طلبكار دولت حواله صادر نمايند، حوالجات حواله كنندگان در وجه دوم را حوالجات ابلاغي مي نامند. (ماده 29 قانون محاسبات عمومي مصوب 10/12/1312)

حواله

: حواله سندي است كه به موجب آن داين بايد طلب تشخيص شده خود را دريافت نمايد حواله وزرا بر دو قسم است حواله مستقيم و حواله اعتباري. حواله مستقيم آن است كه خود وزرا بلاواسطه در وجه يك يا چندين طلبكار دولت صادر مي كنند. حواله اعتباري سندي است كه به موجب آن وزرا به اشخاصي كه حواله كنندگان درجه دوم ناميده مي شوند از قبيل حكام يا مامورين مخصوص اجازه مي دهند تا مبلغ معيني در حق طلبكاران دولت حواله صادر نمايند اين حوالجات اخير را حوالجات ابلاغي مي نامند. (ماده 31 قانون محاسبات عمومي مصوب 3/12/1289)

حواله اعتباري

: حواله اعتباري سندي است كه به موجب آن وزرا به اشخاصي كه حواله كنندگان درجه دو ناميده مي شوند از قبيل رؤساي ادارات يا مأموران ولايات اجازه مي دهند تا مبلغ معيني در حق طلبكار دولت حواله صادر نمايند، حوالجات حواله كنندگان درجه دوم را حوالجات ابلاغي مي نامند. (ماده 29 قانون محاسبات عمومي مصوب 10/12/1312)

حواله اعتباري

: حواله اعتباري سندي است كه به موجب آن وزرا به اشخاصي كه حواله كنندگان درجه دوم ناميده مي شوند از قبيل حكام يا مامورين مخصوص اجازه مي دهند تا مبلغ معيني در حق طلبكاران دولت حواله صادر نمايند اين حوالجات اخير را حوالجات ابلاغي مي نامند. (از ماده 31 قانون محاسبات عمومي مصوب 3/12/1289)

حواله مستقيم

: هيچ خرج دولتي تأديه نخواهد شد مگر اين كه قبلاً يكي از وزرا مستقيماً آن را حواله كرده باشد يا اين كه حواله كنندگان درجه دويم به موجب حواله اعتباري وزرا حواله ابلاغي داده باشند. (ماده30 قانون محاسبات عمومي مصوب10/12/1312)

حواله مستقيم

: حواله مستقيم آن است كه خود وزرا بلا واسطه در وجه يك يا چندين طلبكار دولت صادر مي كنند. (از ماده 31 قانون محاسبات عمومي مصوب 3/12/1289)

حوزه آبريز

: حوزه آبريز يا آبخيز – پهنه اي است كه تمام روان آب ناشي از بارش وارد بر روي آن را يك رودخانه، آبرو، درياچه يا يك آب انباشت دريافت مي نمايد. (بند 14 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

حوزه ابتدايي

: حوزه ابتدايي عبارت است از قسمتي از مملكت ايران كه در قلمرو يك محكمه ابتدايي واقع است. هر حوزه ابتدايي ممكن است مشتمل بر چند حوزه صلحيه باشد. (ماده 8 قانون اصول تشكيلات عدليه مصوب 27/4/1307)

حوزه ابتدايي

: حوزه ابتدايي عبارت است از قسمتي از مملكت ايران كه در قلمرو يك محكمه ابتدايي واقع است و هر يك از حوزه هاي ابتدايي مشتمل است بر حوزه هاي صلحيه. (ماده 8 قانون اصول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب 26/4/1290)

حوزه استينافي

: حوزه استينافي عبارت است از قسمتي از مملكت كه در قلمرو يك محكمه استيناف واقع است و هر حوزه استينافي مشتمل است بر چند حوزه ابتدايي. (ماده 9 قانون اصول تشكيلات عدليه مصوب 27/4/1307)

حوزه انتخابيه

: مراد از حوزه انتخابيه آن قسمتي از مملكت است كه موافق تقسيم نظامنامه يك يا چند نفر را مشتركاً انتخاب كرده مستقيماً به عضويت مجلس شوراي ملي مي فرستد اعم از اين كه آن قسمت در تحت يك يا چند حكومت باشد مركز حوزه آن نقطه اي است كه انتخاب درجه ثاني حوزه در آن جا واقع مي شود. (از ماده 15 نظامنامه انتخابات دو درجه مصوب 10/4/1288)

حوزه تميز

: قوه قضاييه ديوان تميز شامل كليه محاكم عدليه ايران است. (ماده 10 قانون اصول تشكيلات عدليه مصوب 27/4/1307

حوزه شهري

: به كليه نقاطي اطلاق مي شود كه در داخل و خارج محدوده قانوني شهر قرار داشته و از حدود ثبتي و عرفي واحدي تبعيت كنند. (تبصره 4 ماده 4 قانون تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري مصوب 15/4/1362)

حوزه صلحيه

: حوزه صلحيه عبارت است از قسمتي از خاك ايران كه در قلمرو يك محكمه صلحيه واقع است. (ماده 7 قانون اصول تشكيلات عدليه مصوب 27/4/1307)

حوزه صلحيه

: حوزه صلحيه عبارت است از قسمتي از خاك ايران كه در قلمرو يك محكمه صلحيه است. (ماده 7 قانون اصول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب 26/4/1290)

حوزه قضايي

: حوزه قضايي عبارت است از قلمرو يك بخش يا شهرستان كه دادگاه در آن واقع است. تقسيم بندي حوزه قضايي به واحدهايي از قبيل مجتمع يا ناحيه، تغييري در صلاحيت عام دادگاه مستقر در آن نمي دهد. (تبصره ماده 11 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/01/1379)

حوزه قضايي

: حوزه قضايي عبارت است از قلمرو يك بخش يا شهرستان يا نقاط معيني از شهرهاي بزرگ. (تبصره 1 ماده 3 قانون تشكيل دادگاه هاي عمومي و انقلاب مصوب 15/4/1373)

حيازت

: مقصود از حيازت تصرف و وضع يد است يا مهيا كردن وسايل تصرف و استيلا. (ماده 146 قانون مدني)

حيثيت خصوصي (جرم)

: محكوميت به جزا ناشي از جرم است و جرم مي تواند دو حيثيت داشته باشد. اول) حيثيت عمومي از جهتي كه مخل نظم و حقوق عمومي است. دوم) حيثيت خصوصي از آن جهت كه راجع به تضرر شخص يا اشخاص يا هيأت معيني است علي هذا جرمي كه داراي دو حيثيت است موجب دو ادعاي مي شود ادعاي عمومي براي حفظ حقوق عمومي و ادعاي خصوصي براي مطالبه ضرر و زيان شخصي.(ماده 2 قوانين محاكمات جزايي (آيين دادرسي كيفري) مصوب 30/5/1291)

حيثيت شخصي (جرم)

: مسئوليتي كه ناشي مي شود از جرم داراي دو حيث است: يكي حيثيت شخصي و ديگري حيثيت عمومي. حيثيت شخصي در وقتي است كه ضرر جرم يا تقصيربه شخص معين تعلق گيرد و حيثيت عمومي در موقعي است كه ضرر راجع به حقوق عامه باشد. لهذا اداره مدعي هاي عمومي به حكم قانون براي حفظ حقوق عامه تأسيس مي شود. (ماده 107 قانون اصول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب 26/4/1290)

حيثيت عمومي (جرم)

: محكوميت به جزا ناشي از جرم است و جرم مي تواند دو حيثيت داشته باشد. (اول) حيثيت عمومي از جهتي كه مخل نظم و حقوق عمومي است. (دوم) حيثيت خصوصي از آن جهت كه راجع به تضرر شخص يا اشخاص يا هيأت معيني است عليهذا جرمي كه داراي دو حيثيت است موجب دو ادعا مي شود ادعاي عمومي براي حفظ حقوق عمومي و ادعاي خصوصي براي مطالبه ضرر و زيان شخصي. (ماده 2 قوانين موقتي محاكمات جزايي (آيين دادرسي كيفري) مصوب 30/5/1291)

حيثيت عمومي جرم

: مسئوليتي كه ناشي مي شود از جرم داراي دو حيث است: يكي حيثيت شخصي و ديگري حيثيت عمومي. حيثيت شخصي در وقتي است كه ضرر جرم يا تقصير به شخص معين تعلق گيرد و حيثيت عمومي در موقعي است كه ضرر راجع به حقوق عامه باشد. لهذا اداره مدعي هاي عمومي به حكم قانون براي حفظ حقوق عامه تأسيس مي شود. (ماده 107 قانون اصول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب 26/4/1290)

حيوان گم شده (ضاله)

: حيوان گم شده (ضاله) عبارت از هر حيوان مملوكي است كه بدون متصرف يافت شود ولي اگر حيوان مزبور در چراگاه يا نزديك آبي يافت شود يا متمكن از دفاع خود در مقابل حيوانات درنده باشد ضاله محسوب نمي گردد. (ماده 170 قانون مدني)

حين انجام وظيفه

: حوادث ناشي از كار حوادثي است كه در حين انجام وظيفه و به سبب آن براي بيمه شده اتفاق مي افتد. مقصود از حين انجام وظيفه تمام اوقاتي است كه بيمه شده در كارگاه يا مؤسسات وابسته يا ساختمان ها و محوطه آن مشغول كار باشد يا به دستور كارفرما در خارج از محوطه كارگاه عهده دار انجام مأموريتي باشد. اوقات مراجعه به درمانگاه يا بيمارستان يا براي معالجات درماني و توانبخشي و اوقات رفت و برگشت بيمه شده از منزل به كارگاه جز اوقات انجام وظيفه محسوب مي گردد مشروط بر اين كه حادثه در زمان عادي رفت و برگشت به كارگاه اتفاق افتاده باشد. حوادثي كه براي بيمه شده حين اقدام براي نجات ساير بيمه شدگان و مساعدت به آنان اتفاق مي افتد حادثه ناشي از كار محسوب مي شود. (ماده 60 قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

حين انجام وظيفه

: حوادث ناشي از كار حوادثي است كه در حين انجام وظيفه و به سبب آن براي بيمه شده اتفاق مي افتد. مقصود از حين انجام وظيفه تمام اوقاتي است كه بيمه شده در كارگاه يا مؤسسات وابسته يا ساختمان ها يا محوطه آن مشغول كار باشد و يا به دستور كارفرما در خارج از محوطه كارگاه مأمور انجام كاري مي شود اوقات رفت و آمد بيمه شده از منزل به كارگاه يا به عكس جزو اين اوقات محسوب مي گردد. (ماده 43 قانون بيمه هاي اجتماعي كارگران مصوب 21/2/1339)

خ

خرده فروشي

: عبارت از عرضه محصولات و توليدات موضوع اين آيين نامه به صورت جزئي در اندازه و ميزان قابل عرضه به مصرف كنندگان مي باشد. (بند ح ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون اصلاح ماده واحده قانون نحوه واگذاري اماكن و ميادين و غرفه توزيع ميوه مصوب 5/10/1358 مصوب 1/11/1374 هيأت وزيران)

خزانه داري كل

: خزانه داري كل مأمور دريافت و تمركز كليه عايدات نقدي و جنسي دولت و جمع آوري عوايد كليه مأمورين صاحب جمع و كليه وجوهي كه به موجب قراردادها و امتيازات بايد به دولت برسد خواهد بود. (ماده 3 قانون تشكيل اداره خزانه داري كل مصوب 5/12/1301)

خزانه داري كل

: خزانه دار كل ممالك محروسه ايران مأمور نظارت مستقيم و واقعي تمام معاملات مالياتي و پولي دولت ايران است و اين معاملات شامل اخذ تمام عايدات از هر قبيل و تفتيش و محاسبات تمام مخارج دولتي مي باشد. (ماده 1 قانون تشكيل ترتيبات مالياتي مملكت ايران مصوب 23/3/1290)

خسارات دادرسي

: خسارات دادرسي عبارت است از هزينه دادرسي و حق الوكاله وكيل و هزينه هاي ديگري كه به طور مستقيم مربوط به دادرسي و براي اثبات دعوا يا دفاع لازم بوده است از قبيل حق الزحمه كارشناسي و هزينه تحقيقات محلي. (ماده 519 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

خسارات دادرسي

: خسارت دادرسي عبارت است از هزينه دادرسي و حق الوكاله وكيل و هزينه هاي ديگري كه مستقيماً مربوط به دادرسي بوده و براي اثبات دعوي يا دفاع لازم بوده از قبيل حق الزحمه كارشناس و هزينه تحقيقات محلي و غيره. (ماده 717 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

خسارات مالي

: خسارت بدني عبارت است از خسارت ناشي از تلفات جاني و صدمات بدني وارده به اشخاص و خسارت مالي عبارت است از هر يك از خسارات ديگري كه در بند (1) اين ماده ذكر شده است. (رديف 2 بند ب ماده 75 قانون دريايي مصوب 29/6/1343)

خسارات مشترك دريايي

: خسارات مشترك دريايي عبارت است از مخارج فوق العاده و خساراتي كه به طور ارادي براي حفظ و سلامت كشتي و مسافر و بار آن به وجود آمده است. (ماده 185 قانون دريايي مصوب 29/6/1343)

خط القعر

: خطي است كه عميق ترين نقاط رودخانه، نهر يا مسيل را به يكديگر وصل مي نمايد. (بند 15 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363)

خطوط راه آهن صنعتي و تجاري

: منظور از خطوط صنعتي و تجاري خطوط و دوراهي ها و ساختمان هاي مربوط است كه بنا به تقاضاي مؤسسات خصوصي و يا دولتي (كه در اين آيين نامه متقاضي ناميده مي شود) ايجاد مي گردد. (ماده 1 آيين نامه مربوط به احداث خطوط راه آهن صنعتي

خلاف

: خلاف عبارت از جرمي است كه جزاي آن تكديري است چنان كه قانون مجازات معين مي كند. (ماده 184 قوانين موقتي محاكمات جزايي (آيين دادرسي كيفري) مصوب 30/5/1291)

خود حفاظت

: خود حفاظت و خودياري جمعي عبارت است از مجموعه اقدامات دستجمعي كه خانواده ها و مؤسسات دولتي و بخش خصوصي براي مقابله با خطرات طبيعي و سوانح غيرمترقبه و حملات هوايي و استعمال هرگونه سلاح از طريق پيش بيني و اجراي آنچه در اين باره آموزش ديده اند قبل از رسيدن يكان هاي كمكي با امكانات خود انجام مي دهند. (بند ب ماده 3 از آيين نامه اجرايي قانون اصلاح قانون سازمان دفاع غيرنظامي كشور مربوط به وظايف و تشكيلات مصوب 27/12/1351)

خودرو سواري

: خودرويي است كه براي حمل انسان ساخته شده و ظرفيت آن با راننده حداكثر شش نفر است. ظرفيت خودروي سواري (استيشن) با راننده حداقل 7 و حداكثر 9 نفر است و مشمول رديف 02/87 الف تعرفه گمركي مي گردد. (بند 1 آ موضوع تبصره 12 از آيين نامه هاي اجرايي قانون چگونگي محاسبه و وصول حقوق گمركي سود بازرگاني و ماليات.... مصوب سال 1371 مصوب 28/11/1371 هيأت وزيران)

خودروهاي دولتي

: وسايل نقليه اي هستند كه جزو اموال عمومي و اموال دولت بوده و براي انجام امور اداري خدماتي در اختيار دستگاه اجرايي مي باشند و به ترتيب زير طبقه بندي مي شوند: الف) خودروهاي خدمات عمومي كه با نصب نمره دولتي و نوشتن عبارت خودرو خدمت و نام دستگاه در اختيار دارنده در دو طرف آن ها مشخص مي شوند و عبارتند از: سواري، وانت، ميني بوس، اتوبوس، كاميون و كاميونت. نصب نمره دولتي و درج عبارت خودرو خدمت و نام دستگاه در اختيار دارنده براي خودروهاي وزارت اطلاعات الزامي نيست. ب) خودروهاي خدمات اختصاصي كه خودروهاي سواري غيرتشريفاتي بوده و داراي نمره شخصي مي باشند. (ماده 2 آيين نامه اجرايي چگونگي استفاده از خودروهاي دولتي و واگذاري آن ها موضوع بندهاي (الف، ج و ك) تبصره 13 قانون بودجه سال 1373 كل كشور مصوب 4/2/1373 هيأت وزيران)

خيار تأخير ثمن

: هرگاه مبيع عين خارجي يا در حكم آن بوده و براي تأديه ثمن يا تسليم مبيع بين متبايعين اجلي معين نشده باشد اگر سه روز از تاريخ بيع بگذرد و در اين مدت نه بايع مبيع را تسليم مشتري نمايد و نه مشتري تمام ثمن را به بايع بدهد بايع مختار در فسخ معامله مي شود. (ماده 402 قانون مدني)

خيار تبعض صفقه

: خيار تبعض صفقه وقتي حاصل مي شود كه عقد بيع نسبت به بعض مبيع به جهتي از جهات باطل باشد. در اين صورت مشتري حق خواهد داشت بيع را فسخ نمايد يا به نسبت قسمتي كه بيع واقع شده است قبول كند و نسبت به قسمتي كه بيع باطل بوده است ثمن را استرداد كند. (ماده 441 قانون مدني)

خيار تدليس

: تدليس عبارت است از عملياتي كه موجب فريب طرف معامله شود. (ماده 438 قانون مدني)

خيار حيوان

: اگر مبيع حيوان باشد مشتري تا سه روز از حين عقد اختيار فسخ معامله را دارد. (ماده 398 قانون مدني)

خيار رويت

: هرگاه كسي مالي را نديده و آن را فقط به وصف بخرد بعد از ديدن اگر داراي اوصافي كه ذكر شده است نباشد مختار مي شود كه بيع را فسخ كند يا به همان نحو كه هست قبول نمايد. (ماده 410 قانون مدني)

خيار شرط

: در عقد بيع ممكن است شرط شود كه در مدت معين براي بايع يا مشتري يا هر دو يا شخص خارجي اختيار فسخ معامله باشد. (ماده 399 قانون مدني)

خيار عيب

: اگر بعد از معامله ظاهر شود كه مبيع معيوب بوده مشتري مختار است در قبول مبيع معيوب يا اخذ ارش يا فسخ معامله. (ماده 422 قانون مدني)

د

دادگاه هاي عمومي

: دادگاه هاي عمومي به ترتيب مقرر در اين قانون به دعاوي حقوقي و جزايي و امور حسبي رسيدگي مي كنند. (ماده 1 لايحه قانوني تشكيل دادگاه هاي عمومي مصوب 10/7/1358 شوراي انقلاب)

دادگاه هاي عمومي

: دادگاه هاي عمومي به ترتيب مقرر در اين قانون به دعاوي حقوقي و جزايي و امور حسبي رسيدگي مي كنند. (ماده 1 لايحه قانوني تشكيل دادگاه هاي عمومي مصوب 5/7/1358 شوراي انقلاب)

دادنامه

: در ظرف پنج روز از تاريخ صدور حكم يا قراري كه مستقلاً قابل شكايت است پاكنويس آن بايد تهيه شده و به امضا دادرس دادگاه و مدير دفتر برسد اين پاكنويس دادنامه خوانده مي شود. (ماده 158 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

داده هاي الكترونيكي

: عبارت است از متن يا پرونجاي (فايل) اطلاعاتي كه از طريق شبكه هاي رايانه اي يا ديسك نوري يا فلاپي ديسك به منظور تسريع در امور جاري عبور كالا تحت استاندارد و نمونه (فرمت) شناخته شده بين المللي همراه با اعمال سيستم امنيتي بر روي اين گونه پرونجا ها (فايل ها) و امكان احراز هويت فرستنده و گيرنده تبادل مي گردد. (بند ح ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون حمل و نقل و عبور كالاهاي خارجي از قلمرو جمهوري اسلامي ايران مصوب 18/5/1377 هيأت وزيران)

دار العلم مفيد

: دانشگاه علوم انساني (دارالعلم) مفيد كه در اين اساسنامه اختصاراً دارالعلم خوانده مي شود، مؤسسه اي است تحقيقاتي، آموزشي و فرهنگي كه به منظور دستيابي به اهداف ذيل تأسيس مي گردد: 1- مطالعه و تحقيق در علوم و معارف اسلامي و بازبيني و بازنگري در علوم انساني براساس مباني و موازين اسلامي. 2- فراهم آوردن زمينه هاي لازم جهت گسترش فعاليت هاي علمي و تحقيقاتي در جهان اسلام و ارزيابي تحقيقات انجام يافته در حوزه معارف اسلامي و علوم انساني. 3- تربيت علمي و عملي محققان برجسته و صاحب صلاحيت خدمت در دانشگاه و ساير مؤسسات تحقيقاتي مشابه آن. 4- معرفي و به كارگيري نتايج تحقيقات انجام شده در وجوه گوناگون حيات فرهنگي و اجتماعي ملل اسلامي. 5- تحقيق شئون مختلف جوامع اسلامي و ديگر جوامع و پيش بيني تحول آن ها به منظور طرح پيشنهادهاي مناسب براي تدوين خطوط كلي سياست هاي فرهنگي – اجتماعي و علمي جهان اسلامي. (ماده 1 اساسنامه دانشگاه علوم انساني (دارالعلم) مفيد (ره) مصوب 4/5/1367 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

دارايي هاي ارزي

: دارايي هاي ارزي قابل قبول جزو پشتوانه منحصراً عبارتند از: الف) اسكناس هاي خارجي مورد قبول بانك مركزي ايران. ب) مطالبات ارزي اعم از ديداري يا مدت دار كه مدت آن از شش ماه تجاوز نكند. ج) هرگونه پرداخت به صندوق بين المللي پول يا بانك بين المللي ترميم و توسعه يا مؤسسات بين المللي مشابه بابت سهميه يا سرمايه طبق قوانين مصوب. د) اسنادي كه از طرف دولت هاي بيگانه و صندوق بين المللي پول و بانك بين المللي ترميم و توسعه و شركت مالي بين المللي يا دستگاه هاي مشابه صادر يا تضمين شده.ه_) مطالبات ريالي يا ارزي از خارجه كه بر اثر اجراي قراردادهاي بين المللي پرداخت

و مبادلات ارزي و پاياپاي حاصل شده تا حدودي كه در قراردادهاي مزبور پيش بيني شده است. و) اسناد بازرگاني قابل پرداخت به ارز صادره عهده خارجه كه داراي دو امضاي معتبر باشد كه يكي از آن بايد امضاي بانك واگذارنده باشد و سررسيد آن ها از حدودي كه در ماده 27 پيش بيني شده بيش تر نباشد. ز) ارزهايي كه به عنوان پشتوانه قبول مي شود بايد قابل تبديل به طلا باشد و شوراي پول و اعتبار برحسب پيشنهاد هيأت عامل بانك مركزي ايران اين نوع ارزها را تعيين مي نمايد و در صورت اقتضا حداكثر مبالغي را كه از هر كدام از ارزهاي مزبور در پشتوانه مي توان قبول كرد معين خواهد نمود. (ماده 21 قانون بانكي و پولي كشور مصوب 7/3/1339)

دارايي هاي توليدشده

: منظور دارايي هايي است كه در فرايند توليد حاصل گرديده است. دارايي توليدشده به سه گروه عمده دارايي هاي ثابت، موجودي انبار و اقلام گرانبها تقسيم مي شود. (ماده 77 قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت مصوب 27/11/1380)

دارايي هاي توليد نشده

: منظور دارايي هاي مورد نياز توليد است كه خودشان توليد نشده اند (مانند زمين و ذخاير معدني) (ماده 77 قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت مصوب 27/11/1380)

دارايي هاي ثابت

: منظور دارايي هاي توليد شده اي است كه طي مدت بيش از يك سال به طور مكرر و مستمر در فرايند توليد به كار برده مي شود. (ماده 77 قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت مصوب 27/11/1380)

دارايي هاي سرمايه اي

: منظور دارايي هاي توليد شده يا توليد نشده اي است كه طي مدت بيش از يك سال در فرايند توليد كالا و خدمات به كار مي رود. (ماده 77 قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت مصوب 27/11/1380)

داربست

: سازه اي موقت است كه براي نگهداري قالب بندي، سكوهاي كار و تحمل بارهاي حين اجرا برپا مي شود مشتمل بر شمعبندي، پايه هاي قائم، صفحات افقي، بادبندها، زيرسري ها و نظاير اين ها. (بخش 9-1-11-1 تعاريف از مقررات ملي طرح و اجراي ساختمان هاي بتني مصوب 18/12/1370 هيأت وزيران)

دارنده چك

: دارنده چك اعم است از كسي كه چك در وجه او صادر گرديده يا به نام او پشت نويسي شده يا حامل چك (در مورد چك هاي در وجه حامل) يا قائم مقام قانوني آنان. (ماده 1 قانون صدور چك مصوب 16/4/1355)

دارنده چك

: دارنده چك اعم است از كسي كه چك در وجه او صادر گرديده يا به نام او پشت نويسي شده يا حامل چك (در مورد در وجه حامل). (ماده 1 قانون صدور چك مصوب 4/3/1344)

دارنده چك

: دارنده چك اعم است از كسي كه چك در وجه او صادر گرديده يا به نام او ظهرنويسي شده يا حامل چك (در مورد چك هاي در وجه حامل) (تبصره3 ماده1 قانون راجع به چك بي محل مصوب 16/12/1337)

داروهاي ژنريك

: عنوان داروهاي ژنريك به داروهايي اطلاق مي شودكه با نام شيميايي يا عمومي (غيراختصاصي) كه توسط وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي تأييد مي گردد، ناميده مي شود. (تبصره 2 ماده 6 از قانون اصلاح بعضي از مواد قانون مربوط به مقررات امور پزشكي و دارويي و مواد خوردني وآشاميدني مصوب 1334مصوب23/1/1367)

داروهاي گياهي

: داروهاي گياهي به فراورده هايي اطلاق مي شود كه در تهيه و تركيب آن ها كلاً يا اكثر آن، از اجزا يا عصاره هاي گياهي استفاده شده باشد، تشخيص داروي گياهي تأييد اثر درماني و تعيين يا تأييد نام آن با وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي است. (تبصره 3 ماده 6 از قانون اصلاح بعضي از مواد قانون مربوط به مقررات امور پزشكي و دارويي و مواد خوردني و آشاميدني مصوب 1334 مصوب 23/1/1367)

داروي اختصاصي

: عنوان داروي اختصاصي شامل داروهايي مي شود كه به طور ساده و يا از اختلاط يا تركيب چند دارو در نتيجه ابداع شخص يا شخصيت حقوقي معيني به دست آمده يا فرمول و اسم ثابت و علامت صنعتي مخصوص مشخص به نام ابداع كننده در كشور ايران و يا كشورهاي خارجي به ثبت رسيده باشد. (ماده 13 قانون مربوط به مقررات امور پزشكي و دارويي و مواد خوردني و آشاميدني مصوب 29/3/1334)

دام

: در اين قانون كلمه دام به حيوانات اهلي، طيور، ماهي، زنبور عسل، كرم ابريشم، حيوانات آزمايشگاهي و حيوانات باغ وحش اطلاق مي شود و مقصود از كنترل بهداشتي بازرسي و اقداماتي است كه از لحاظ پيشگيري و مبارزه با امراض دامي و بيماري هاي مشترك بين انسان و دام لازم و ضروري مي باشد. (ماده 2 قانون سازمان دامپزشكي كشور مصوب 24/3/1350)

دامپزشك

: به فارغ التحصيلان رشته هاي دامپزشكي داخل و خارج از كشور اطلاق مي شودكه مدرك دكتراي دامپزشكي آن ها به تأييد مراجع ذي صلاح رسيده باشد. (ماده6 آيين نامه اجرايي ماده 10 قانون سازمان دامپزشكي كشور براي صدور پروانه هاي بيماران درمانگاه، آزمايشگاه و اشتغال به امور درماني دامپزشكي مصوب 4/10/1373 هيأت وزيران)

دامدار

: كسي كه حرفه اصلي او توليد يا پرورش دام و يا طيور باشد. (بند7 ماده 1 قانون شركت هاي تعاوني مصوب 16/3/1350)

دام زنده

: حيوانات اهلي، طيور، آبزيان، زنبور عسل، كرم ابريشم، حيوانات آزمايشگاهي و پوستي و حيوانات باغ وحش. (بند د ماده 2 آيين نامه چگونگي كنترل بهداشتي تردد، نقل و انتقال، واردات و صادرات دام زنده و فراورده هاي خام دامي موضوع بند د ماده (3) و بند ب ماده (5) قانون سازمان دامپزشكي كشور مصوب 25/8/1373 هيأت وزيران)

دامغه

: جراحتي كه كيسه مغز را پاره كند، (از بند 9 ماده 186 قانون مجازات اسلامي مصوب 24/9/1361)

دام كشتاري

: هر نوع دام و طيور كه از نظر شرع مقدس اسلام قابليت مصرف براي انسان داشته باشد. (بند د ماده 2 آيين نامه چگونگي كنترل بهداشتي تردد، نقل و انتقال، واردات و صادرات دام زنده و فراورده هاي خام دامي موضوع بند د ماده (3) و بند ب ماده (5) قانون سازمان دامپز

داميه

: خراشي كه از پوست بگذرد و مقدار اندكي وارد گوشت شود همراه با جريان خون باشد كم يا زياد؛ (از بند 2 ماده 186 قانون مجازات اسلامي مصوب 24/9/1361)

دانش آموز

: اشخاصي دانش آموز ناميده مي شوند كه در يكي از آموزشگاه هاي ملي يا دولتي (داخله يا خارجه) رسماً اشتغال به تحصيل داشته باشند. (ماده 70 قانون خدمت نظام وظيفه مصوب 29/3/1317)

دانشجوي خارجي

: به دانشجوي تبعه كشورهاي خارجي گفته مي شود كه در دانشگاه جمهوري اسلامي ايران تحصيل مي كند. (بند د ماده 1 تكميل آيين نامه انضباطي دانشجويان جمهوري اسلامي ايران مصوب 14/6/1374 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

دانشجوي خارجي

: به دانشجوي تبعه كشورهاي خارجي گفته مي شود كه در دانشگاه جمهوري اسلامي ايران تحصيل مي كند. (بند د ماده 1 آيين نامه انضباطي دانشجويان جمهوري اسلامي مصوب 20/4/1374 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

دانشجوي داخل

: هر فردي است كه در يكي از دانشگاه ها به صورت حضوري يا غيرحضوري به تحصيل اشتغال داشته باشد كه در اين آيين نامه به آن دانشجو اطلاق مي شود. (بند ب ماده 1 تكميل آيين نامه انضباطي دانشجويان جمهوري اسلامي ايران مصوب 14/6/1374 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

دانشجوي داخل

: هر فردي است كه در يكي از دانشگاه ها به صورت حضوري يا غيرحضوري به تحصيل اشتغال داشته باشد كه در اين آيين نامه به آن دانشجو اطلاق مي شود. (بند ب ماده 1 آيين نامه انضباطي دانشجويان جمهوري اسلامي شوراي عالي انقلاب فرهنگي مصوب 20/4/1374)

دانشجوي وابسته

: به فردي كه به عنوان دانشجوي بورسيه يا ارزبگير در يكي از دانشگاه هاي خارج از كشور تحصيل مي كند، گفته مي شود. (بند ج ماده1 تكميل آيين نامه انضباطي دانشجويان جمهوري اسلامي ايران مصوب 14/6/1374 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

دانشجوي وابسته

: به فردي كه به عنوان دانشجوي بورسيه يا ارزبگير در يكي از دانشگاه هاي خارج از كشور تحصيل مي كند، گفته مي شود. (بند ج ماده1آيين نامه انضباطي دانشجويان جمهوري اسلامي مصوب 20/4/1374 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

دانشكده

: از اين به بعد مدرسه ابتدايي دبستان و معلم آن آموزگار، مدرسه متوسطه دبيرستان و معلم آن دبير، مدرسه صنعتي هنرستان و معلم آن هنرآموز، هر شعبه از مدارس عالي (فاكولته) دانشكده و مجموع شعب عاليه (اونيورسيته) دانشگاه و معلم مدارس عاليه استاد ناميده خواهد شد. (تبصره ماده 1 قانون اجازه تأسيس دانشسراهاي مقدماتي و عالي مصوب 19/12/1312)

دانشگاه

: دانشگاه به مؤسسه اي اطلاق مي شود كه لااقل سه دانشكده كامل به تشخيص شوراي مركزي دانشگاه ها داشته باشد. (تبصره ماده 1 قانون راجع به تأسيس شوراي مركزي دانشگاه ها مصوب 9/9/1344)

دانشگاه

: از اين به بعد مدرسه ابتدايي دبستان و معلم آن آموزگار، مدرسه متوسطه دبيرستان و معلم آن دبير، مدرسه صنعتي هنرستان و معلم آن هنرآموز، هر شعبه از مدارس عالي (فاكولته) دانشكده و مجموع شعب عاليه (اونيورسيته) دانشگاه و معلم مدارس عاليه استاد ناميده خواهد شد. (تبصره ماده 1 قانون اجازه تأسيس دانشسراهاي مقدماتي و عالي مصوب 19/12/1312)

دانشگاه

: منظور از دانشگاه يا مؤسسه آموزش عالي، دانشگاه ها و مؤسسات و مجتمع هاي آموزش عالي و پژوهشي دولتي يا غيردولتي است كه طبق مقررات وزارتين فرهنگ و آموزش عالي و بهداشت درمان و آموزش پزشكي مدرك رسمي بالاتر از ديپلم (ولو به عنوان معادل) صادر مي كنند كه در اين آيين نامه به آن ها دانشگاه اطلاق مي شود. (ماده 1 تكميل آيين نامه انضباطي دانشجويان جمهوري اسلامي ايران مصوب 14/6/1374 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

دانشگاه

: منظور از دانشگاه يا مؤسسه آموزش عالي، دانشگاه ها و مؤسسات و مجتمع هاي آموزش عالي و پژوهشي دولتي يا غيردولتي است كه طبق مقررات وزارتين فرهنگ و آموزش عالي و بهداشت، درمان و آموزش پزشكي مدرك رسمي بالاتر از ديپلم (ولو به عنوان معادل) صادر مي كنند كه در اين آيين نامه به آن ها دانشگاه اطلاق مي شود. (ماده 1 آيين نامه انضباطي دانشجويان جمهوري اسلامي مصوب 20/4/1374 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

دانشگاه

: دانشگاه در اين آيين نامه عبارت از كليه مؤسسات آموزش عالي مستقلي است كه براساس قوانين يا مقررات وزارت فرهنگ و آموزش عالي تشكيل شده يا بشود. (ماده 1 آيين نامه معاملات دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي مصوب 10/5/1363 هيأت وزيران)

دانشگاه

: دانشگاه در اين آيين نامه عبارت از كليه مؤسسات آموزش عالي مستقلي است كه براساس قوانين يا مقررات وزارت فرهنگ و آموزش عالي تشكيل شده يا بشود. (ماده 1 آيين نامه مالي دانشگاه ها مصوب 30/3/1363 هيأت وزيران)

دانشگاه آزاد اسلامي

: دانشگاه مؤسسه اي است غيرانتفاعي كه درآمدهاي آن منحصراً صرف هزينه ها و پيشرفت و توسعه فعاليت هاي آن خواهد شد. (ماده 5 اساسنامه دانشگاه آزاد اسلامي مصوب 12/8/1366 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

دانشگاه شاهد

: دانشگاه شاهد مؤسسه اي است غيرانتفاعي و وابسته به بنياد شهيد انقلاب اسلامي با شخصيت حقوقي مستقل كه رئيس دانشگاه نماينده قانوني آن خواهد بود. (ماده 3 اساسنامه دانشگاه شاهد مصوب 29/8/1369 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

دانشگاه علوم اسلامي رضوي

: دانشگاه مؤسسه اي است غيردولتي و غيرانتفاعي و عام المنفعه و بودجه آن از محل موقوفات مدرسه ميرزا جعفر و خيرات خان، وجوهات شرعيه، درآمد خصوصي (غيردولتي) استان قدس رضوي و كمك هاي مردمي تأمين مي شود. (ماده 4 اساسنامه دانشگاه علوم اسلامي رضوي مصوب 5/10/1374 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

داوري

: داوري عبارت است از رفع اختلاف بين متداعيين در خارج از دادگاه به وسيله شخص يا اشخاص حقيقي يا حقوقي مرضي الطرفين و يا انتصابي. (بند الف ماده 1 قانون داوري تجاري بين المللي مصوب 26/6/1376)

داوري بين المللي

: داوري بين المللي عبارت است از اين كه يكي از طرفين در زمان انعقاد موافقتنامه داوري به موجب قوانين ايران تبعه ايران نباشد. (بند ب ماده 1 قانون داوري تجاري بين المللي مصوب 26/6/1376)

دبستان

: از اين به بعد مدرسه ابتدايي دبستان و معلم آن آموزگار، مدرسه متوسطه دبيرستان و معلم آن دبير، مدرسه صنعتي هنرستان و معلم آن هنرآموز، هر شعبه از مدارس عالي (فاكولته) دانشكده و مجموع شعب عاليه (اونيورسيته) دانشگاه و معلم مدارس عاليه استاد ناميده خواهد شد. (تبصره ماده 1 قانون اجازه تأسيس دانشسراهاي مقدماتي و عالي منصوب 19/12/1312)

دبير

: از اين به بعد مدرسه ابتدايي دبستان و معلم آن آموزگار، مدرسه متوسطه دبيرستان و معلم آن دبير، مدرسه صنعتي هنرستان و معلم آن هنرآموز، هر شعبه از مدارس عالي (فاكولته) دانشكده و مجموع شعب عاليه (اونيورسيته) دانشگاه و معلم مدارس عاليه استاد ناميده خواهد شد. (تبصره ماده 1 قانون اجازه تأسيس دانشسراهاي مقدماتي و عالي مصوب 19/12/1312)

دبيرستان

: از اين به بعد مدرسه ابتدايي دبستان و معلم آن آموزگار، مدرسه متوسطه دبيرستان و معلم آن دبير، مدرسه صنعتي هنرستان و معلم آن هنرآموز، هر شعبه از مدارس عالي (فاكولته) دانشكده و مجموع شعب عاليه (اونيورسيته) دانشگاه و معلم مدارس عاليه استاد ناميده خواهد شد. (تبصره ماده 1 قانون اجازه تأسيس دانشسراهاي مقدماتي و عالي مصوب 19/12/1312)

درآمد

: منظور آن دسته از دادوستدهاي بخش دولتي است كه ارزش خالص را افزايش مي دهد. (ماده 77 قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت مصوب 27/11/1380)

درآمد اختصاصي

: درآمد اختصاصي عبارت است از درآمدهايي كه به موجب قانون براي مصرف يا مصارف خاص در بودجه كل كشور تحت عنوان درآمد اختصاصي منظور مي گردد و دولت موظف است حداكثر تا سه سال پس از تصويب اين قانون، بودجه اختصاصي را حذف نمايد. (ماده 14 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

درآمد اختصاصي

: درآمد اختصاصي عبارت است از درآمدهايي كه به موجب قانون براي مصرف يا مصارف خاص در بودجه كل كشور تحت عنوان درآمد اختصاصي منظور مي گردد. (ماده 9 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

درآمد اختصاصي دانشگاه

: درآمد اختصاصي دانشگاه عبارت است از كليه درآمدهاي دانشگاه كه در يك سال مالي در اثر ارائه خدمات، تحقيقات و فروش محصولات حاصل مي گردد. (ماده 5 آيين نامه مالي دانشگاه ها مصوب 30/3/1363 هيأت وزيران)

درآمد برنامه

: درآمد برنامه عبارت است از درآمدها و ساير منابع تأمين اعتبار كه براي اجراي برنامه هاي عمراني در بودجه عمراني تحت عنوان درآمد برنامه منظور مي شود. (ماده 10 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

درآمد حقوق

: درآمدي كه شخص حقيقي در خدمت شخص ديگر (اعم از حقيقي يا حقوقي) در قبال تسليم نيروي كار خود بابت اشتغال در ايران برحسب مدت يا كار انجام يافته به طور نقد يا غيرنقد تحصيل مي كند مشمول ماليات بر درآمد حقوق است. (ماده 82 قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 3/12/1366)

درآمد حقوق

: درآمدي كه شخص حقيقي در خدمت شخص ديگر (اعم از حقيقي يا حقوقي) در قبال تسليم نيروي كار خود بابت اشتغال در ايران برحسب مدت يا كار انجام يافته به طور نقد يا غيرنقد تحصيل مي كند مشمول ماليات بر درآمد حقوق است. (ماده 1 لايحه قانوني ماليات بر درآمد حقوق مصوب 21/4/1359 شوراي انقلاب)

درآمد خالص

: درآمد خالص مشمول ماليات مؤديان مذكور عبارت است از درآمدي كه در ظرف سال شمسي عايد مؤدي مي شود منهاي مخارجي كه براي تحصيل و حفظ درآمد مزبور نموده اند. هزينه هاي قابل قبول در محاسبه مالياتي به موجب آيين نامه تعيين مي گردد. (تبصره 1 ماده 6 قانون ماليات بر درآمد و املاك مزروعي و مستغلات و حق تمبر مصوب 16/1/1335)

درآمد شركت هاي دولتي

: درآمد شركت هاي دولتي عبارت است از درآمدهايي كه در قبال ارائه خدمت يا فروش كالا و ساير فعاليت هايي كه شركت هاي مذكور به موجب قوانين و مقررات مجاز به انجام آن ها هستند عايد آن شركت ها مي گردد. (ماده 15 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

درآمد شركت هاي دولتي

: درآمد شركت هاي دولتي عبارت است از درآمدها و ساير منابع تأمين اعتبار كه در بودجه شركت هاي دولتي تحت عنوان درآمد شركت هاي دولتي منظور مي گردد. (ماده 11 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

درآمد صندوق بازنشستگي

: درآمد صندوق بازنشستگي از وجوهي كه از حقوق و مزاياي مستخدمين رسمي و آزمايشي كسر مي شود منحصر است به وجوه مذكور در مواد 71 و 72 و تبصره 5 ماده 137 اين قانون و تبصره 70 قانون بودجه سال 1342 كل كشور و مبلغ ماه اول هرگونه تفاوت حقوق مستخدم. در صورت عدم كفايت وجوه صندوق بازنشستگي دولت مكلف است كمبود آن را در بودجه كل كشور از محل درآمد عمومي تأمين و پرداخت كند. بند 16 (100 اصلاحي) لايحه قانوني اصلاح بعضي از مواد لايحه قانوني استخدام كشوري مصوب كميسيون خاص مشترك مجلسين مصوب 12/8/1349)

درآمد عمومي

: درآمد عمومي عبارت است از درآمدهاي وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي و ماليات و سود سهام شركت هاي دولتي و درآمد حاصل از انحصارات و مالكيت و ساير درآمدهايي كه در قانون بودجه كل كشور تحت عنوان درآمد عمومي منظور مي شود. (ماده 10 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

درآمد عمومي

: درآمد عمومي عبارت است از درآمدهاي وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي و ساير منابع تأمين اعتبار كه در بودجه كل كشور تحت عنوان درآمد عمومي منظور مي شود. (ماده 8 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

درآمد كافي

: عبارت است از مقدار درآمدي كه عرفاً نياز يك خانواده را تأمين كند به تشخيص هيأت هاي واگذاري زمين. (بند 8 آيين نامه اجرايي قانون واگذاري زمين هاي داير و باير كه بعد از انقلاب به صورت كشت موقت در اختيار كشاورزان قرار گرفته است مصوب 8/8/1365 مصوب 29/11/1365 هيأت وزيران)

درآمد كشاورزي

: منظور از درآمد كشاورزي مذكور در اين قانون هر نوع درآمدي است كه از محصول اراضي مزروعي و باغات و جنگل ها و اغنام و احشام و قنوات و رودخانه ها و آسياها و حق الارض مراتع و اراضي مزروعي به دست مي آيد. (ماده 4 قانون ماليات بر درآمد مصوب 19/8/1322)

درآمد كل (شركت نفت)

: درآمد كل عبارت است از سود ويژه به اضافه بهره مالكانه (پرداخت مشخص) و وجوهي كه به عنوان پذيره و حق الارض و برگشت هزينه اكتشاف عايد شركت شود. همچنين وجوهي كه به عنوان سود خالص از شركت هاي فرعي و وابسته پس از پرداخت ماليات بر درآمد آن شركت ها عايد مي گردد. (ماده 51 قانون اساسنامه شركت ملي نفت ايران مصوب 17/3/1356)

درآمد مشمول ماليات حقوق

: درآمد مشمول ماليات حقوق عبارت است از حقوق (مقرري يا مزد يا حقوق اصلي) و مزاياي مربوط به شغل اعم از مستمر يا غيرمستمر قبل از وضع كسور و پس از كسر معافيت هاي مقرر در اين لايحه قانوني. (ماده 2 لايحه قانوني ماليات بر درآمد مصوب 21/4/1359 شوراي انقلاب)

درآمد مشمول ماليات حقوق

: درآمدهايي كه شخص حقيقي در خدمت شخص ديگر (اعم از حقيقي يا حقوقي) در قبال تسليم نيروي كار خود بابت اشتغال در ايران برحسب مدت يا كار انجام يافته به طور نقد يا غيرنقد تحصيل مي كند مشمول ماليات حقوق است. (ماده 3 قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 28/12/1345)

درآمد ناويژه

: درآمد ناويژه عبارت است از درآمد حاصله از هر نوع كسب يا معاملات به انضمام درآمدهاي بازرگاني و بانكي و صرافي و هر نوع عمليات انتفاعي ديگر و همچنين بهره برداري كان ها كه پس از كسر هزينه هايي كه براي تحصيل درآمدها به شرح زير لازم مي باشد به درآمد ويژه تبديل مي گردد الف) دستمزد، مواجب، حق الزحمه و حق العمل و فوق العاده مستخدمان و كارگران و وجوهي كه طبق نظامنامه وزارت دارايي به صندوق هاي تقاعد و تعاون مستخدمان و كارگران پرداخته مي شود.

(ماده 11 آيين نامه قانون ماليات بر درآمد مصوب 19 آبان 1322 مصوب 1/3/1323)

درآمد ويژه

: مبلغي است كه از عمليات و معاملات يك شركت يا اتحاديه تعاوني در يك دوره مالي پس از وضع هزينه ها و استهلاكات حاصل مي شود. (بند 3 ماده 1 از قانون شركت هاي تعاوني مصوب 16/3/1350)

درآمد ويژه

: درآمد ويژه مصرحه در ماده سوم از قانون ماليات بر درآمد عبارت است از: هرگونه درآمد نقدي يا جنسي حاصله از حقوق، مواجب، مزد، اجرت، حق الزحمه، فوق العاده، پاداش و بهره معاملات پولي و معاملات رهني و بيع شرطي، سود سهام، كارمزد، حق الامتياز، لاتار و شرط بندي، حق داوري و درآمد املاك مزروعي مشمول ماليات، درآمد مشمول ماليات از اجاره بها، درآمد مشمول ماليات از فروش اموال غيرمنقول، هر نوع درآمد اتفاقي جز درآمد ارثي و هر نوع درآمد ديگري كه در اين آيين نامه اسم صريحي از آن برده نشده و معافيت آن تصريح نگرديده و اجازه داده نشده است كه از آن درآمدها به عنوان هزينه تحصيل درآمد مبلغي موضوع شود. (ماده 10 آيين نامه قانون ماليات بر درآمد مصوب 19 آبان 1322 مصوب 1/3/1323)

درآمد ويژه

: درآمد ويژه شامل اقلام زير است: الف) درآمد نقدي يا جنسي حاصله از حقوق و اجرت و حق الزحمه و فوق العاده و پاداش و بهره معاملات پولي و سود سهام و كارمزد و هر نوع منافع يا سود ديگري كه عايد بگردد طبق آيين نامه مخصوص. ب) درآمد غيرويژه حاصله از هر نوع كسب يا معاملات به انضمام درآمدهاي بازرگاني و بانكي و صرافي و صنعتي و هر نوع عمليات انتفاعي ديگر و همچنين بهره برداري كان ها پس از وضع هزينه هايي كه براي تحصيل اين درآمدها لازم است و به موجب

آيين نامه مخصوص تعيين مي گردد. ج) نسبت به املاك مزروعي كه به اجاره واگذار شده ميزان درآمد ويژه عبارت خواهد بود از نصف مال الاجاره نقدي و جنسي سالانه آن كه به نقد تسعير مي گردد به موجب قرار اجاره كتبي يا شفاهي. د) از كليه درآمد

كشاورزي املاك مزروعي كه عايد مالك مي گردد برابر نصف سهم مالكانه نقدي و جنسي كه قسمت جنسي آن بايد تسعير و تبديل به نقد گردد. ه_) نسبت به مستأجرين املاك مزروعي كه درآمد كشاورزي سهم مالكانه را اجاره مي كنند تمام سهم مالكانه محسوب پس از وضع مال الاجاره كه به مالك مي پردازند نصف از عوايد مستأجر. و) نسبت به مالكين املاك مزروعي كه شخصاً عمل رعيتي ملك را عهده دار بوده و كل محصول را برداشت مي نمايند نصف سهم مالكانه نقدي و جنسي تسعير شده به نقد. ز) صد پنجاه مال الاجاره حمام ها و پخچال ها و صد هفتاد و پنج مال الاجاره خانه ها و صد هشتاد ساير مستغلات و اراضي و متعلقات آن ها كه به اجاره رفته و در شهرها و قصبات واقع شده باشد. (ماده 3 قانون ماليات بر درآمد مصوب 19/8/1322)

درجه شغلي

: عبارت از تعيين ارشديت نسبي مشاغل در مجموعه طبقات شغلي است. (بند ح ماده 1 از آيين نامه حقوق و دستمزد كاركنان سازمان هاي مناطق آزاد تجاري صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 19/1/1375 هيأت وزيران)

درخت

: درخت از نظر اين قانون هر درختي است كه محيط بن آن از پنجاه سانتيمتر بيش تر باشد. (تبصره ماده 1 از قانون حفظ و گسترش فضاي سبز و جلوگيري از قطع بي رويه درخت مصوب 11/5/1352)

درختان جنگلي ايران

: درختان جنگلي ايران از نظر اجراي اين قانون به شرح زير دسته بندي مي گردد: دسته اول- زربين، ارس، شمشاد، سرخدار، گردو، آزاد. دسته دوم- راش، بلوط، زبان گنجشك، ملچ، افرا، شيردار، الوكك، توسكا، نمدار. دسته سوم- اوجا، سفيدپلت، كلهو، ممرز و ساير گونه ها. (بند 17 ماده 1 از قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/5/1365)

درخواست وجه

: درخواست وجه سندي است كه مدير امور مالي ديوان محاسبات براي دريافت وجه به منظور پرداخت حواله هاي صادر شده موضوع ماده 2 اين قانون و ساير پرداخت هايي كه به موجب قانون از محل بودجه مورد عمل عهده خزانه در وجه حساب يا حساب هاي بانكي ديوان محاسبات صادر مي گردد، تنظيم مي نمايد. (ماده 3 آئين نامه مالي، محاسباتي و معاملاتي ديوان محاسبات مصوب 9/6/1372)

درخواست وجه

: درخواست وجه سندي است كه ذي حساب براي دريافت وجه به منظور پرداخت حواله هاي صادر شده موضوع ماده 21 اين قانون و ساير پرداخت هايي كه به موجب قانون از محل وجوه متمركز شده در خزانه مجاز است حسب مورد از محل اعتبارات و يا وجوه مربوط عهده خزانه در مركز و يا عهده نمايندگي خزانه در استان در وجه حساب بانكي پرداخت دستگاه اجرائي ذي ربط صادر مي كند. (ماده 22 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

درخواست وجه

: درخواست وجه سندي است كه ذي حساب براي پرداخت حواله هاي صادر شده از محل اعتبارات بودجه عمومي دولت به عهده خزانه در وجه حساب وزارتخانه يا مؤسسه مربوط صادر مي كند. (ماده 17 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

درصد جانبازي

: عبارت است از ميزان آسيب ديدگي جسمي و رواني كه توسط كميسيون پزشكي تخصصي تعيين درصد بنياد مشخص و حسب مورد تجديدنظر خواهد شد. (بند ج ماده 2 از قانون تسهيلات استخدامي و اجتماعي جانبازان انقلاب اسلامي مصوب 31/3/1374)

درمانگاه

: درمانگاه مؤسسه اي است شبانه روزي كه بيماران سرپايي را مي پذيرد و بايستي حداقل داراي سه پزشك عمومي يا متخصص باشد و استفاده از هر نام ديگر براي درمانگاه ممنوع است. (ماده 16 آيين نامه اجرايي ماده 8 قانون تشكيل وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي مصوب 26/5/1365 هيأت وزيران)

درمانگاه دامپزشكي

: مكاني با فضاي مناسب، طبق نقشه هاي موجود در سازمان دامپزشكي كشور است كه داراي امكانات كافي براي پذيرش دام، معاينه، تشخيص، معالجه سرپايي دام ها و در صورت لزوم اعزام اكيپ هاي سيار به مناطق تحت پوشش مي باشد. (ماده 2 آيين نامه اجرايي ماده 10 قانون سازمان دامپزشكي كشور براي صدور پروانه هاي بيماران درمانگاه آزمايشگاه و اشتغال به امور درماني دامپزشكي مصوب 4/10/1373 هيأت وزيران)

دريافت هاي دولت

: دريافت هاي دولت عبارت است از كليه وجوهي كه تحت عنوان درآمد عمومي و درآمد اختصاصي و درآمد شركت هاي دولتي و ساير منابع تأمين اعتبار و سپرده ها و هدايا به استثنا هدايايي كه براي مصارف خاصي اهدا مي گردد و مانند اين ها و ساير وجوهي كه به موجب قانون بايد در حساب هاي خزانه داري كل متمركز شود. (ماده 11 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

درياي ساحلي

: حق حاكميت ايران در خارج قلمرو خشكي ايران و آب هاي داخلي شامل منطقه اي از درياها متصل به سواحل ايران كه درياي ساحلي ناميده مي شود است. (ماده 1 قانون اصلاح قانون تعيين حدود آب هاي ساحلي و منطقه نظارت ايران مصوب تيرماه 1313 مصوب 22/1/1338)

درياي سرزميني

: حاكميت جمهوري اسلامي ايران خارج از قلمرو خشكي و آب هاي داخلي و جزاير خود در خليج فارس، تنگه هرمز و درياي عمان بر منطقه اي از آب هاي متصل به خط مبدأ كه درياي سرزميني ناميده مي شود نيز حاكميت دارد. اين حاكميت همچنين شامل فضاي فوقاني، بستر و زير بستردرياي سرزميني مي باشد. (ماده 1 قانون مناطق دريائي جمهوري اسلامي ايران در خليج فارس و درياي عمان مصوب 31/1/1372)

درياي سرزميني

: در اصطلاح اين قانون: منظور از درياي زيرزميني درياي ساحلي موضوع ماده 3 قانون اصلاح قانون تعيين حدود آب هاي ساحلي و منطقه نظارت مصوب 22 فروردين 1338 مي باشد. (ماده 1 قانون حفاظت دريا و رودخانه هاي مرزي از آلودگي با موادنفتي مصوب 14/11/1354)

دستگاه

: منظور از دستگاه ها در اين قانون كليه وزارتخانه ها، سازمان ها، مؤسسات، شركت هاي دولتي و ساير واحدها كه به نحوي از انحا از بودجه كل كشور استفاده مي نمايند و به طور كلي هر واحد اجرايي كه بر طبق اصول 44 و 45 قانون اساسي مالكيت عمومي بر آن ها مترتب بشود مي باشد. واحدهايي كه شمول مقررات عمومي در مورد آن ها مستلزم ذكر نام است نيز مشمول اين تعريف مي باشند. (تبصره ماده 2 قانون ديوان محاسبات كشور مصوب 11/11/1361)

دستگاه

: به كليه واحدهاي سازماني تابع قوه هاي مقننه، مجريه و قضايي و نهادهاي انقلاب اسلامي، شركت هاي تابع دولت و كليه مؤسسات كه به نحوي از بودجه عمومي استفاده مي كنند اطلاق مي شود. (بند ج ماده1 آيين نامه اجرايي قانون ممنوعيت ادامه تحصيل كارگزاران كشور در ساعات اداري مصوب 12/4/1373 هيأت وزيران)

دستگاه اجرايي

: منظور وزارتخانه، نيروها و سازمان هاي تابعه ارتش ... استانداري يا فرمانداري كل، شهرداري و مؤسسه وابسته به شهرداري، مؤسسه دولتي، مؤسسه وابسته به دولت، شركت دولتي، مؤسسه عمومي عام المنفعه و مؤسسه اعتباري تخصصي است كه عهده دار اجراي قسمتي از برنامه سالانه بشود. (بند 11 ماده 1 قانون برنامه و بودجه كشور مصوب 10/12/1351)

دستگاه اجرايي

: منظور از دستگاه اجرايي در اين آيين نامه، كليه وزارتخانه ها، سازمان ها و شركت هاي دولتي، مؤسسات و شركت هايي هستند كه شمول قانون بر آن ها مستلزم ذكر نام است. (ماده 1 آيين نامه اجرايي چگونگي استفاده از خودروهاي دولتي و واگذاري آن ها موضوع بندهاي (الف، ج و ك) تبصره 13 قانون بودجه سال 1373 كل كشور مصوب 4/2/1372 هيأت وزيران)

دستگاه دولتي

: منظور از دستگاه دولتي در اين قانون كليه وزارتخانه ها، مؤسسات، شركت هاي دولتي، مؤسسات و نهادهاي عمومي غيردولتي، شهرداري ها و هرگونه سازمان يا مؤسسه اي است كه به نحوي از اعتبارات كل كشور يا اعتباراتي كه به موجب قانون يا تصويبنامه هيأت وزيران از محل درآمد عمومي تأمين مي گردد بهره مند مي شوند. (تبصره 4 ماده 2 از قانون آيين نامه استخدامي ديوان محاسبات كشور مصوب 7/7/1370)

دستگاه دولتي

: وزارتخانه، مؤسسه يا شركتي است كه مطابق قوانين و مقررات، اعمال حاكميت يا تصدي دولت جمهوري اسلامي ايران را در امري به عهده دارد. در مواردي كه موضوع در ارتباط با وظايف و مسئوليت هاي چند دستگاه باشد، تعيين دستگاه مسئول برعهده هيأت وزيران مي باشد. (ماده 1 آيين نامه چگونگي تنظيم و انعقاد توافق هاي بين المللي مصوب 13/2/1371 هيأت وزيران)

دستگاه دولتي

: منظور از دستگاه دولتي در اين تصويبنامه، وزارتخانه ها، مؤسسات دولتي، شركت هاي دولتي و مؤسسات انتفاعي وابسته به دولت، دستگاه هاي اجرايي محلي، مؤسسات عمومي عام المنفعه، شهرداري ها و هر دستگاه ديگري كه بيش از 50 درصد هزينه هاي خود را از محل بودجه عمومي دولت دريافت مي نمايند مي باشد. (بند 4 مقررات مربوط به پرداخت اضافه كار ساعتي كاركنان دستگاه هاي دولتي مصوب 24/2/1358 هيأت وزيران)

دستگاه مسئول بهره برداري

: منظور دستگاهي است كه پس از اجرا و تكميل طرح عمراني طبق قوانين و مقررات مربوط موظف به بهره برداري و نگهداري از آن مي گردد. اين دستگاه ممكن است همان دستگاه اجراكننده طرح و يا دستگاه ديگري باشد. (بند 12 ماده 1 قانون برنامه و بودجه كشور مصوب 10/12/1351)

دستگاه هاي دولتي

: منظور از دستگاه هاي دولتي كليه وزارتخانه ها، ادارات مستقل، بنگاه ها، شركت ها و سازمان بيمه هاي اجتماعي كارگران و هرگونه سازماني است كه دولت به نحوي از انحا از لحاظ مالي در آن سهيم باشد به استثنا وزارت جنگ و ژاندارمري كل كشور جز در مورد استفاده از مسكن هاي عمومي واگذاري. (ماده 6 رد لوايح مربوط به تشكيل سازمان مسكن و تنظيم يك برنامه صحيح و بلندمدت براي خانه دار ساختن كارمندان دولت و كارگران صنايع مصوب 20/11/1344)

دستمزد

: دستمزد عبارت از مبلغي است كه در مقابل ساعات كار و كارمزد عبارت از مبلغي است كه در مقابل هر واحد از محصول كار به كارگر به طور نقد يا جنس تأديه مي شود. (تبصره 1 ماده 3 از لايحه قانوني بيمه هاي اجتماعي كارگران مصوب 24/4/1334)

دستور اجرا

: عبارت دستور اجرا از اين قرار است عموم ضابطين عدليه و كليه مأموران اجرا و قواي دولتي مأمور و مكلف هستند كه هر يك در آنچه راجع به ايشان است اداي وظيفه و مساعدت براي اجراي مدلول اين ورقه به عمل آورند نظر به اين منظور ورقه حاضره صادر و ممضي و ممهور مي گردد به تاريخ. (ماده 120 قانون ثبت اسناد و املاك مصوب 21/1/1301)

دستور موقت

: دستور موقت ممكن است داير بر توقيف مال يا انجام عمل يا منع از امري باشد. (ماده 316 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

دعاوي خانوادگي

: منظور از دعاوي خانوادگي دعاوي مدني بين هر يك از زن و شوهر و فرزندان و جد پدري و وصي و قيم است كه از حقوق و تكاليف مقرر در كتاب هفتم در نكاح و طلاق (من جمله دعاوي مربوط به جهيزيه و مهر زن) و كتاب هشتم در اولاد و كتاب نهم در خانواده و كتاب دهم در حجر و قيمومت قانوني مدني همچنين از مواد 1005، 1006، 1028، 1029 و 1030 قانون مذكور و مواد مربوط در قانون امور حسبي ناشي شده باشد. (ماده 2 قانون حمايت خانواده مصوب 15/11/1353)

دعاوي خانوادگي

: منظور از دعاوي خانوادگي دعاوي مدني بين هر يك از زن و شوهر و فرزندان و جد پدري و وصي و قيم است كه از حقوق و تكاليف مقرر در كتاب هفتم (در نكاح و طلاق) و كتاب هشتم (در اولاد) و كتاب نهم (در خانواده) و كتاب دهم (در حجر و قيمومت) قانون مدني و همچنين از مواد 1005، 1006، 1028، 1029 و 1030 قانون مذكور و نيز از مواد مربوطه در قانون امور حسبي ناشي شده باشد. (ماده 2 قانون حمايت خانواده مصوب 25/3/1346)

دعوي تصرف عدواني

: دعواي تصرف عدواني عبارت است از: ادعاي متصرف سابق مبني بر اين كه ديگري بدون رضايت او مال غيرمنقول را از تصرف وي خارج كرده و اعاده تصرف خود را نسبت به آن مال درخواست مي نمايد. (ماده 158 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

دعوي تصرف عدواني

: دعوي تصرف عدواني عبارت است از دعوي متصرف سابق كه ديگري بدون رضايت او مال غيرمنقول را از تصرف او خارج كرده و متصرف سابق اعاده تصرف خود را نسبت به آن مال درخواست مي نمايد. (ماده 323 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

دعوي تصرف عدواني

: دعوي مزاحمت و تصرف عدواني در صلحيه اقامه مي شود كه موضوع دعوي در حوزه آن واقع است. دعوي مزاحمت عبارت است از دعوايي كه به موجب آن متصرف مال يا حتي تقاضاي جلوگيري از مزاحمت كسي مي نمايد كه نسبت به تصرفات او مزاحم است بدون اين كه مال را از تصرف متصرف خارج كرده باشد. دعوي تصرف عدواني عبارت است از دعوي متصرف سابق كه ديگري بدون رضايت او مالي را از تصرف او خارج كرده و متصرف سابق اعاده تصرف خود را نسبت به آن مال تقاضا مي نمايد. (ماده 18 قانون اصول محاكمات حقوقي و تجاري مصوب 28/10/1314)

دعوي طاري

: هر دعوايي كه در اثناي رسيدگي به دعواي ديگر از طرف خواهان يا خوانده يا شخص ثالث يا از طرف متداعيين اصلي بر ثالث اقامه شود، دعواي طاري ناميده مي شود. اين دعوا اگر با دعواي اصلي مرتبط يا داراي يك منشأ باشد، در دادگاهي اقامه مي شود كه دعواي اصلي در آن جا اقامه شده است. (ماده 17 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

دعوي طاري

: هر دعوي كه در اثناي رسيدگي به دعوي ديگري از طرف مدعي يا مدعي عليه يا شخص ثالثي يا از طرف متداعيين اصلي بر ثالث اقامه شود، دعوي طاري ناميده مي شود و اين دعوي اگر با دعوي اصلي ناشي از يك منشأ باشد يا با دعوي اصلي ارتباط كامل داشته باشد، در دادگاهي اقامه مي شود كه دعوي اصلي در آن جا اقامه شده است مگر اين كه دعوي طاري از صلاحيت ذاتي دادگاه خارج باشد در اين صورت اگر رسيدگي به دعوي اصلي متوقف به رسيدگي به دعوي طاري باشد دعوي اصلي موقوف مي ماند تا دعوي طاري در دادگاهي كه صلاحيت رسيدگي به آن را دارد خاتمه پذيرد. (ماده28 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

دعوي متقابل

: خوانده مي تواند در مقابل ادعاي خواهان، اقامه دعوا نمايد. چنين دعوايي در صورتي كه با دعواي اصلي ناشي از يك منشأ بوده يا ارتباط كامل داشته باشد، دعواي متقابل ناميده شده و توأماً رسيدگي مي شود و چنان چه دعواي متقابل نباشد، در دادگاه صالح به طور جداگانه رسيدگي خواهد شد. بين دو دعوا وقتي ارتباط كامل موجود است كه اتخاذ تصميم در هر يك مؤثر در ديگري باشد. (ماده 141 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

دعوي متقابل

: مدعي عليه حق دارد در مقابل ادعاي مدعي اقامه دعوي كند و چنين دعوي را در صورتي كه با دعوي اصلي ناشي از يك منشأ يا با دعوي نامبرده ارتباط كامل داشته باشد دعوي متقابل نامند و به آن دعوي در همان دادگاه با دعوي اصلي رسيدگي مي شود مگر اين كه دعوي متقابل از صلاحيت ذاتي دادگاه خارج باشد. بين دو دعوي وقتي ارتباط كامل موجود است كه اتخاذ تصميم در هر يك مؤثر در ديگري باشد. (ماده 284 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

دعوي متقابل

: مدعي عليه حق دارد كه در مقابل ادعاي مدعي اقامه دعوا نمايد و چنين دعوي را در صورتي كه مربوط به دعوي اولي (اصلي) باشد دعوي متقابل نامند و بدان دعوي در همان محكمه با دعوي اصلي رسيدگي مي شود مگر اين كه دعوي متقابل نوعاً از صلاحيت محكمه خارج باشد. (ماده 246 قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

دعوي مزاحمت

: دعواي مزاحمت عبارت است از: دعوايي كه به موجب آن متصرف مال غيرمنقول درخواست جلوگيري از مزاحمت كسي را مي نمايد كه نسبت به متصرفات او مزاحم است بدون اين كه مال را از تصرف متصرف خارج كرده باشد. (ماده 160 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

دعوي مزاحمت

: دعوي مزاحمت عبارت است از دعوايي كه به موجب آن متصرف مال غيرمنقول درخواست جلوگيري از مزاحمت كسي را مي نمايد كه نسبت به متصرفات او مزاحم است بدون اين كه مال را از تصرف متصرف خارج كرده باشد. (ماده325 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

دعوي مزاحمت

: دعوي مزاحمت عبارت است از دعوايي كه به موجب آن متصرف مال تقاضاي جلوگيري از مزاحمت كسي مي نمايد كه نسبت به تصرفات او مزاحم است بدون اين كه مال را از تصرف متصرف خارج كرده باشد. (از ماده 18 قانون اصول محاكمات حقوقي و تجاري مصوب 28/10/1314)

دعوي ممانعت از حق

: دعواي ممانعت از حق عبارت است از: تقاضاي كسي كه رفع ممانعت از حق ارتفاق يا انتفاع خود را در ملك ديگري بخواهد. (ماده 159 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

دعوي ممانعت از حق

: دعوي ممانعت از حق عبارت است از دعوي كسي كه رفع ممانعت از حق ارتفاق يا حق انتفاع خود را در ملك ديگري بخواهد. (ماده 324 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

دفاتر مباشرت ثبت

: دفاتر مباشرت ثبت از قرار تفصيل ذيل است: اولاً- دو دفتر براي ثبت اسناد به طوري كه قانون معين مي كند، يكي براي معاملات راجعه به اموال غيرمنقوله و ديگري براي ساير معاملات. ثانياً- دو دفتر فهرست كه در آن مباشر ثبت مفاد اسناد ثبت شده و تصديقات خود را با قيد سجلات و امضاها و همچنين كليه اقداماتي را كه موافق وظايف خود به عمل مي آورد نسختين مي نويسد (به طور اختصار فهرست مي كند). ثالثاً- دفتر نماينده عمومي كه به ترتيب حروف تهجي براي كليه اسنادي كه در نزد مباشر ثبت يا تصديق شده ترتيب مي شود. رابعاً- دفتر صورت اسنادي كه در مباشرت ثبت توديع مي شود. خامساً- دفتر صورت اشخاصي كه ورشكسته و يا در تحت قيموميت يا ولايت شرعي اعلان شده اند. سادساً- دفتر عايدات. (ماده 18 قانون ثبت اسناد مصوب 21/2/1290)

دفاع غيرنظامي

: دفاع غيرنظامي عبارت از مجموعه تدابير و اقداماتي است كه براي آماده كردن مردم و مؤسسات و تأسيسات و منابع مختلف ثروت هاي ملي در برابر آثار زيان بخش ناشي از حوادث طبيعي، سوانح غيرمترقبه، حملات هوايي، استعمال هرگونه سلاح و همچنين تقليل تلفات و خسارات انجام مي گيرد. (ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون اصلاح قانون سازمان دفاع غيرنظامي كشور مربوط به وظايف و تشكيلات مصوب 28/12/1351)

دفترخانه اسناد رسمي

: دفترخانه اسناد رسمي واحد وابسته به وزارت دادگستري است و براي تنظيم و ثبت اسناد رسمي طبق قوانين و مقررات مربوط تشكيل مي شود. سازمان و وظايف دفترخانه تابع قوانين و نظامات راجع به آن است. (ماده 1 قانون دفاتر اسناد رسمي و كانون سردفتران و دفترياران مصوب 25/4/1354)

دفترخانه اسناد رسمي

: دفترخانه محلي است كه سردفتر براي انجام كار و وظايف دفتري خود تعيين و به اداره ثبت محل و اداره ثبت اسناد مركز اطلاع مي دهد، ساير شرايط دفترخانه و اوقات كار طبق نظامنامه وزارت عدليه خواهد بود. (ماده 22 قانون دفتر اسناد رسمي مصوب 15/3/1316)

دفتر دارايي

: دفتر دارايي دفتري است كه تاجر بايد هر سال صورت جامعي از كليه دارايي منقول و غيرمنقول و ديون و مطالبات سال گذشته خود را به ريز ترتيب داده در آن دفتر ثبت و امضا نمايد و اين كار بايد تا پانزدهم فروردين سال بعد انجام پذيرد. (ماده 9 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

دفتر دارايي

: دفتر دارايي دفتري است كه تاجر بايد هر سال صورت جامعي از كليه دارايي منقول و غيرمنقول و ديون و مطالبات سال گذشته خود را به ريز ترتيب داده در آن دفتر ثبت و امضا نمايد و اين كار بايد تا پانزدهم حمل سال بعد انجام پذيرد. (ماده 9 قانون تجارت مصوب 12/3/1304)

دفتر روزنامه

: دفتر روزنامه دفتري است كه تاجر بايد همه روزه مطالبات و ديون و دادوستد تجارتي و معاملات راجع به اوراق تجارتي (از قبيل خريد و فروش و ظهرنويسي) و به طور كلي جميع واردات و صادرات تجارتي خود را به هر اسم و رسمي كه باشد و وجوهي را كه براي مخارج شخصي خود برداشت مي كند در آن دفتر ثبت نمايد. (ماده 7 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

دفتر روزنامه

: دفتر روزنامه دفتري است كه تاجر بايد همه روزه مطالبات و ديون و دادوستد تجارتي و معاملات راجع به اوراق تجارتي (از قبيل خريد و فروش و ظهرنويسي) و به طور كلي جميع واردات و صادرات تجارتي خود را به هر اسم و رسمي كه باشد و وجوهي را كه براي مخارج شخصي خود برداشت مي كند در آن دفتر ثبت نمايد. (ماده 7 قانون تجارت مصوب 12/3/1304)

دفتركپيه

: دفتر كپيه دفتري است كه تاجر بايد كليه مراسلات و مخابرات و صورتحساب هاي صادره خود را در آن به ترتيب تاريخ ثبت نمايد. (ماده 10 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

دفتر كپيه

: دفتر كپيه دفتري است كه تاجر بايد كليه مراسلات و مخابرات و صورتحساب هاي صادره خود را در آن به ترتيب تاريخ ثبت نمايد. (ماده 10 قانون تجارت مصوب 12/3/1304)

دفتر كل

: دفتر كل دفتري است كه تاجر بايد كليه معاملات را لااقل هفته اي يك مرتبه از دفتر روزنامه استخراج و انواع مختلفه آن را تشخيص و جدا كرده هر نوعي را در صفحه مخصوصي در آن دفتر به طور خلاصه ثبت كند. (ماده 8 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

دفتر كل

: دفتر كل دفتري است كه تاجر بايد كليه معاملات را لااقل هفته اي يك مرتبه از دفتر روزنامه استخراج و انواع مختلف آن را تشخيص و جدا كرده هر نوعي را در صفحه مخصوصي در آن دفتر به طور خلاصه ثبت كند. (ماده 8 قانون تجارت مصوب 12/3/1304)

دفترگواهي امضا

: دفتر گواهي امضا دفتري است كه منحصراً مخصوص تصديق امضا ذيل نوشته هاي عادي است و نوشته تصديق امضا شده با توجه به ماده 375 آيين دادرسي مدني مسلم الصدور شناخته مي شود. وزارت دادگستري آيين نامه لازم را براي گواهي امضا تهيه و تصويب خواهد كرد. (ماده 20 قانون دفاتر اسناد رسمي و كانون سردفتران و دفترياران مصوب 25/4/1354)

دفتر يار

: دفتريار كسي است كه سمت معاونت دفترخانه را دارا است و برحسب پيشنهاد سردفتر و تصويب وزارت عدليه انتخاب مي گردد وظايف دفترياران به موجب نظامنامه وزارت عدليه معين خواهد شد. (ماده 24 قانون دفتر اسناد رسمي مصوب 15/3/1316)

دفتريار اول

: هر دفترخانه علاوه بر يك دفتريار كه سمت معاونت دفترخانه و نمايندگي سازمان ثبت را دارا است و دفتريار اول ناميده مي شود مي تواند يك دفتريار دوم نيز داشته باشد. دفتريار به پيشنهاد سردفتر و به موجب ابلاغ سازمان ثبت اسناد و املاك كشور برابر مقررات اين قانون منصوب مي شود. (ماده 3 قانون دفاتر اسناد رسمي و كانون سردفتران و دفترياران مصوب 25/4/1354)

دفينه

: دفينه مالي است كه در زمين يا بنايي دفن شده و برحسب اتفاق و تصادف پيدا مي شود. (ماده 173 قانون مدني)

دلال

: دلال كسي است كه در مقابل اجرت واسطه انجام معاملاتي شده يا براي كسي كه مي خواهد معاملاتي نمايد طرف معامله پيدا مي كند. اصولاً قرارداد دلالي تابع مقررات راجع به وكالت است. (ماده 335 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

دليل

: دليل عبارت از امري است كه اصحاب دعوا براي اثبات يا دفاع از دعوا به آن استناد مي نمايند. (ماده 194 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

دليل

: دليل عبارت از امري است كه اصحاب دعوي براي اثبات دعوي يا دفاع از دعوي به آن استناد مي نمايند. (ماده 353 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

دمپينگ

: هرگاه كالايي با قيمت نامتناسب يا تسهيلات غيرعادي از كشوري براي ورود به ايران عرضه شود (دمپينگ Dumping) و اين عمل براي اقتصاد كشور رقابت ناسالم تلقي گردد هيأت وزيران مي تواند در هر موقع بنا به پيشنهاد وزارت اقتصاد براي ورود كالاي مزبور از آن كشور سود بازرگاني ويژه اي برقرار كند. (ماده 7 قانون امور گمركي مصوب 30/3/1350)

دواير محليه

: در ايالات و ولايات و بلوكات براي ترتيب و تنظيم كليه امور علاوه بر انجمن ايالتي و ولايتي و بلدي كه مطابق نظامنامه انجمن هاي مذكوره تكاليف شان معين است دوايري تشكيل مي شود كه به دواير محليه موسوم خواهد بود (در مقابل دواير مركزيه كه عبارت از وزارتخانه ها است) اين دواير از حيث وظايف و وسعت قلمرو و حدود اختيارات از يكديگر متمايزند چنان كه از حيث وظايف كليه منقسم مي شوند به دواير اداريه و عدليه و از حيث قلمرو به دواير ايالتي و ولايتي و بلوكي و از حيث اختيارات به دواير تابعه و متبوعه چنان كه بلوك در اختيارات تابع اداره ولايات است و قريه تابع اداره بلوك. (ماده 4 قانون تشكيل ايالات و ولايات و دستورالعمل حكام مصوب 27/9/1286)

دوره عمل

: دوره عمل عبارت از مدتي است كه قانون براي جريان عمليات بودجه يك سنه مالي معين مي نمايد. مدت مزبور براي تشخيص مطالبات داينين دولت و بستن حساب عايدات و پرداخت مخارج تا روز آخر ماه سوم سال بعد است. (ماده 2 قانون محاسبات عمومي مصوب 10/12/1312)

دوره عمل

: دوره عمل عبارت از مدتي است كه قانون براي جريان معاملات بودجه يك سنه ماليه معين مي نمايد. مدت مزبوره براي تشخيص و حواله مطالبات داينين دولت تا روز آخر ماه سوم سال بعد است و براي ختم اعمال داير به دريافت عايدات و پرداخت مخارج تا روز آخر سال بعد است. (

دولت

: منظور از دولت و مؤسسات وابسته به دولت عبارت است از كليه وزارتخانه ها و مؤسسات وابسته به دولت و همچنين مؤسسات بازرگاني و انتفاعي به شرح فهرست ضميمه كه در اين آيين نامه به نام سازمان هاي دولتي خوانده مي شود. (ماده 1 آيين نامه اجرايي قسمت اول تبصره 29 بودجه سال 1344 كل كشور مصوب 18/11/1344)

ده

: چند آبادي و مزرعه نزديك يا متصل به هم كه مجموعاً داراي ضوابط ماده يك باشند به پيشنهاد فرماندار و تأييد انجمن شهرستان و موافقت وزارت كشور و وزارت تعاون و امور روستاها ده شناخته مي شود. (ماده 2 قانون تشكيل انجمن ده و دهباني مصوب 25/12/1353)

دهات خرده مالك

: دهات خرده مالك عبارت از دهاتي هستند كه مشمول پرداخت ماليات مزروعي نمي باشند. (تبصره2 ماده 8 از قانون بنگاه عمراني كشور مصوب11/5/1334)

ده پهلوي

: مسكوك طلاي ده پهلوي داراي 223820/73 گرم طلاي خالص و قطر آن 50 ميليمتر حد ترخص وزن دو در هزار. (بند ز قانون اصلاح قانون ضرب مسكوك طلا مصوب 22/2/1355)

دهستان

: دهستان كوچك ترين واحد تقسيمات كشوري است كه داراي محدوده جغرافيايي معين بوده و از به هم پيوستن چند روستا، مكان، مزرعه همجوار تشكيل مي شود كه از لحاظ محيط طبيعي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي همگن بوده و امكان خدمات رساني و برنامه ريزي در سيستم و شبكه واحدي را فراهم مي نمايد. (ماده 3 قانون تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري مصوب 15/4/1362)

دهستان

: وزارت كشور به تدريج از چند ده متصل به يكديگر كه داراي وضع جغرافيايي و اقليمي مشابهي بوده و از نظر اقتصادي و اجتماعي و آموزشي و تعاوني با يكديگر ارتباط و وجه مشترك داشته باشند واحدي به نام دهستان تشكيل خواهد داد كه از لحاظ اداري تابع بخش معيني خواهد بود. (ماده 4 قانون تشكيل انجمن ده و دهباني مصوب 25/12/1353)

دهكده مجاور جنگل

: دهكده مجاور جنگل دهكده اي است كه اراضي آن لااقل از يك طرف به جنگل متصل باشد. (بند 14 ماده 1 از قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/5/1346)

ديات

: ديات، جزاي مالي است كه از طرف شارع براي جرم تعيين شده است. (ماده 10 قانون راجع به مجازات اسلامي مصوب 21/07/1361)

ديافراگم

: سيستمي افقي يا تقريباً افقي است كه نيروهاي جانبي را به اجزاي مقاوم قائم منتقل مي نمايد. اين سيستم مي تواند مهاربندي هاي افقي را نيز شامل گردد. (بخش تعاريف آيين نامه طراحي ساختمان ها در برابر زلزله مصوب 17/9/1378 هيأت وزيران)

دين رسمي ايران

: دين رسمي ايران، اسلام و مذهب جعفري اثني عشري است...... (اصل دوازدهم قانون اساسي)

ديوار برشي

: ديواري است كه براي مقاومت در برابر نيروهاي جانبي كه در صفحه ديوار عمل مي كنند، طراحي شده است و به آن ديافراگم قائم نيز گفته مي گردد. (بخش تعاريف آيين نامه طراحي ساختمان ها در برابر زلزله مصوب 17/9/1378 هيأت وزيران)

ديواره ساحلي

: سازه يا بنايي است كه در امتداد تقريبي ديواره طبيعي يا سواحل و براي تثبيت و حفاظت سواحل و زمين هاي جانبي در برابر سيل و فرسايش احداث مي شود. (آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

ديوان عالي تميز

: ديوان عالي تميز داراي دو شعبه و لدي الاقتضا سه شعبه است هر شعبه مركب از يك رئيس و سه مستشار كه يك نفر از آن ها به نوبت به تعيين رئيس شعبه عضو مميز شده و هيأت محكمه مركب از سه نفر خواهد بود. رئيس شعبه اول سمت رياست كل ديوان تميز را خواهد داشت. (ماده 38 قانون اصول تشكيلات عدليه مصوب 28/4/1307)

ديوان جنايي

: به اموري كه مطابق قانون مجازات عمومي جنايت تشخيص داده شده در محكمه استيناف رسيدگي خواهد شد، محكمه استيناف در اين موقع ديوان جنايي ناميده شده و مركب از 5 نفر خواهد بود، رئيس و اعضا محكمه يا شعبه استينافي كه به امور جزايي رسيدگي مي نمايد به علاوه دو نفر از بين اعضا ساير شعب و اعضا علي البدل استيناف و حكام بدايت به دعوت رئيس استيناف محكمه جنايي را تشكيل مي دهند. (ماده 37 قانون اصول تشكيلات عدليه مصوب 27/4/1307)

ديوان عالي كشور

: ديوان عالي كشور به منظور نظارت بر اجراي صحيح قوانين در محاكم و ايجاد وحدت رويه قضايي و انجام مسئوليت هايي كه طبق قانون به آن محول مي شود براساس ضوابطي كه رئيس قوه قضاييه تعيين مي كند، تشكيل مي گردد. (اصل 161 قانون اساسي)

ديوان عدالت اداري

: به منظور رسيدگي به شكايات، تظلمات و اعتراضات مردم نسبت به مأمورين يا واحدها يا آيين نامه هاي دولتي و احقاق حقوق آن ها، ديواني به نام ديوان عدالت اداري زير نظر رئيس قوه قضاييه تأسيس مي گردد. حدود اختيارات و نحوه عمل اين ديوان را قانون تعيين مي كند. (صل 173 قانون اساسي)

ديون بلامحل

: ديون بلامحل عبارت است از بدهي هاي قابل پرداخت سنوات گذشته كه در بودجه مربوط اعتباري براي آن ها منظور نشده يا زايد بر اعتبار مصوب و در هر دو صورت به يكي از طرق زير بدون اختيار دستگاه ايجاد شده باشد: الف) احكام قطعي صادره از طرف مراجع صالحه. ب) انواع بدهي به وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي و شركت هاي دولتي ناشي از خدمات انجام شده مانند حق اشتراك برق آب، هزينه هاي مخابراتي، پست و هزينه هاي مشابه كه خارج از اختيار دستگاه اجرايي ايجاد شده باشد. ج) ساير بدهي هايي كه خارج از اختيار دستگاه ايجاد شده باشد. انواع ديون بلامحل موضوع اين بند از طرف وزارت امور اقتصادي و دارايي تعيين و اعلام خواهد شد. (ماده 8 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

ديون محقق

: مقصود از ديون محقق بدهي هايي است كه بر طبق مدارك قانوني عرفاً قابل پرداخت باشد. (تبصره 1 ماده 2 از قانون اصلاح قانون ماليات بر ارث و نقل و انتقالات بلاعوض مصوب 23/12/1335)

ديه

: ديه، مالي است كه از طرف شارع براي جنايت تعيين شده است. (ماده 15 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

ديه

: ديه مالي است كه به سبب جنايت بر نفس يا عضو به مجني عليه يا به ولي يا اوليا دم او داده مي شود. (ماده 294 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370)

ديه

: ديه مالي است كه به سبب جنايت بر نفس يا عضو به مجني عليه يا به ولي يا اوليا دم او داده مي شود. (ماده 1 قانون مجازات اسلامي مصوب 24/9/1361)

ذ

ذخيره قطعي

: آن مقدار از كانسار كه ابعاد و عيار و ساير مشخصات آن با عمليات اكتشافي در سه بعد به فواصل تعيين شده توسط وزارت معادن و فلزات به كمك حفاري و نمونه گيري و آزمايش هاي لازم مشخص گردد. (بند ش ماده 1 قانون معادن مصوب 1/3/1362)

ذخيره معدني

: (كانسار) – تمركز يا انباشت طبيعي يك يا چند ماده معدني در زير يا روي زمين يا محلول در آب مي باشد. (ماده 1 قانون معادن مصوب 23/3/1377)

ذخيره معدني

: تمركز يا انباشت يك يا چند ماده معدني در زير يا روي زمين. (بند ب ماده 1 از قانون معادن مصوب 1/3/1362)

ذيحساب

: ذيحساب مأموري است كه به موجب حكم وزارت امور اقتصادي و دارايي از بين مستخدمان رسمي واجد صلاحيت به منظور اعمال نظارت و تأمين هماهنگي لازم در اج_راي مق_ررات مال_ي و مح_اس_بات_ي در وزارتخانه ها و مؤسسات و شركت هاي دولتي و دستگاه هاي اجرايي محلي و مؤسسات و نهادهاي عمومي غيردولتي به اين سمت منصوب مي شود و انجام ساير وظايف مشروحه زير را به عهده خواهد داشت. (ماده 31 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

ذيحساب

: ذيحساب مأموري است كه به موجب حكم وزارت دارايي براي اداره امور حسابداري وزارتخانه يا مؤسسه دولتي و نگاهداري حساب و حفظ اسناد و دفاتر مربوط در مركز و يا در شهرستان به اين سمت منصوب مي شود و نيز به عنوان عامل خزانه مسئوليت تحويل و تحول و نگاهداري وجوه و نقدينه هاي دولتي و سپرده ها و اوراق بهادار را به عهده دارد. ذيحساب زيرنظر وزير يا رئيس مؤسسه مربوط وظايف خود را انجام مي دهد. (ماده 24 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

ذينفع (در چك)

: ذينفع در مورد اين ماده كسي است كه چك به نام او صادر يا ظهرنويسي شده يا چك به او واگذار گرديده باشد (يا چك در وجه حامل به او واگذار گرديده). در موردي كه ذينفع دستور عدم پرداخت مي دهد بانك مكلف است وجه چك را تا تعيين تكليف آن در مرجع رسيدگي يا انصراف دستوردهنده در حساب مسدودي نگهداري نمايد. (تبصره 1 ماده 14 از قانون اصلاح موادي از قانون صدور چك مصوب تيرماه 1355 مصوب 11/8/1372)

ر

راديو اپراتور

: راديو اپراتور كسي است كه با دريافت پروانه راديو اپراتوري از وزارت پست و تلگراف و تلفن عمليات راديو اپراتوري را به منظور ايجاد ارتباط بين ايستگاه هاي راديويي مجاز انجام مي دهد. (ماده 2 آيين نامه اجرايي صدور گواهينامه افسري مخابرات كشتي (راديولوژي) مصوب 31/6/1364)

راديو اپراتوري

: راديو اپراتوري عبارت است از كليه عملياتي كه به منظور برقراري ارتباط با ايستگاه هاي راديويي مجاز بين راديو اپراتورهاي مجاز انجام مي گيرد. (ماده1 آيين نامه اجرايي صدور گواهينامه افسري مخابرات كشتي (راديولوژي) مصوب 31/6/1364)

راندمان آبياري در محل مصرف

: عبارت است از خالص آب مورد نياز در محل مصرف، تقسيم بر حجم ماهانه آب تحويلي به محل مصرف به ازاي هر واحد سط_ح، كه مق_دار ع__ددي آن قاب_ل محاسب_ه

مي باشد. (ضميمه 1 آيين نامه اجرايي بهينه سازي مصرف آب كشاورزي مصوب 11/6/1375 هيأت وزيران)

راندمان انتقال و توزيع آب

: عبارت است از حجم ماهانه آب تحويلي به محل مصرف، تقسيم برحجم ماهانه آبي كه از نقطه تأمين آب برداشت مي شود. (ضميمه1آيين نامه اجرايي بهينه سازي مصرف آب كشاورزي مصوب 11/6/1375 هيأت وزيران)

راننده

: راننده به كساني اطلاق مي گردد كه علاوه بر داشتن گواهينامه درجه يك و يا عمومي داراي سابقه عمل كافي بوده و از عهده انجام كار آزمايش هاي لازم و همچنين وظايفي كه در فصل نهم اين آيين نامه مقرر شده است برآيد. (تبصره 4 ماده 1 از آيين نامه استخدامي كارمندان فني اداره كل راه مصوب 10/10/1337)

راهن

: رهن عقدي است كه به موجب آن مديون مالي را براي وثيقه به داين مي دهد. رهن دهنده را راهن و طرف ديگر را مرتهن مي گويند. (ماده 771 قانون مدني)

رأي دادگاه

: رأي دادگاه پس از انشاء لفظي بايد نوشته شده و به امضاي دادرس يا دادرسان برسد و نكات زير در آن رعايت گردد: 1- تاريخ صدور رأي. 2- مشخصات اصحاب دعوا يا وكيل يا نمايندگان قانوني آنان با قيد اقامتگاه. 3- موضوع دعوا و درخواست طرفين. 4- جهات، دلايل، مستندات، اصول

و موادقانوني كه رأي براساس آن ها صادر شده است. 5- مشخصات و سمت دادرس يا دادرسان دادگاه. (ماده 296 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

رأي دادگاه

: رأي دادگاه بايد نوشته شده و نكات زير در آن رعايت شود: 1- تاريخ رأي. 2- نام و نام خانواده اصحاب دعوي. 3- موضوع دعوي و درخواست اصحاب دعوي كه مورد رأي است. 4- جهات و دلايل رأي و مواد استناديه. 5- امضا دادرس يا دادرس هاي دادگاه و تصريح نام و سمت آن ها. 6- تصريح به اجراي موقت در صورتي كه دادگاه در اين باب رأي دهد. (ماده 153 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

رأي ساكت

: رأي مثبت آن است كه تصديق مجلس را نسبت به اظهارات هيأت وزرا بيان نمايد. و رأي منفي به عكس متضمن عدم تصديق مجلس نسبت به وزرا است. و رأي ساكت آن است كه در باب تصديق و عدم آن ساكت است. (ماده 47 نظامنامه داخلي مجلس شوراي ملي مصوب 19/10/1288)

رأي قطعي

: آراي دادگاه ها قطعي است مگر در موارد مقرر در باب چهارم اين قانون يا در مواردي كه به موجب ساير قوانين قابل نقض يا تجديدنظر باشند. (ماده 5 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

رأي مثبت

: رأي مثبت آن است كه تصديق مجلس را نسبت به اظهارات هيأت وزرا بيان نمايد. و رأي منفي به عكس متضمن عدم تصديق مجلس نسبت به وزرا است. و رأي ساكت آن است كه در باب تصديق و عدم آن ساكت است. (ماده 47 نظامنامه داخلي مجلس شوراي ملي مصوب 19/10/1288)

رأي منفي

: رأي مثبت آن است كه تصديق مجلس را نسبت به اظهارات هيأت وزرا بيان نمايد. و رأي منفي به عكس متضمن عدم تصديق مجلس نسبت به وزرا است. و رأي ساكت آن است كه در باب تصديق و عدم آن ساكت است. (ماده 47 نظامنامه داخلي مجلس شوراي ملي مصوب 19/10/1288)

ربا

: هر نوع توافق بين دو يا چند نفر تحت هر قراردادي از قبيل بيع، قرض، صلح و امثال آن جنسي را با شرط اضافه با همان جنس مكيل و موزون معامله نمايد و يا زايد بر مبلغ پرداختي، دريافت نمايد، ربا محسوب و جرم شناخته مي شود. (از ماده 595 كتاب پنجم قانون مجازات اسلامي (تعزيرات و مجازات هاي بازدارنده) مصوب 2/3/1375)

ربا

: ربا بر دو نوع است: الف) رباي قرضي و آن بهره اي است كه طبق شرط يا بنا و روال مقرض از مقترض دريافت نمايد. ب) رباي معاملي و آن زياده اي است كه يكي از طرفين معامله زايد بر عوض يا معوض از طرف ديگر دريافت كند به شرطي كه عوضين مكيل يا موزون و عرفاً يا شرعاً از جنس واحد باشد. (از ماده 1 قانون نحوه اجراي اصل 49 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب 17/5/1363)

رباي قرضي

: رباي قرضي و آن بهره اي است كه طبق شرط يا بنا و روال مقرض از مقترض دريافت نمايد. (از ماده 1 قانون نحوه اجراي اصل 49 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب 17/5/1363)

رباي معاملي

: رباي معاملي و آن زياده اي است كه يكي از طرفين معامله زايد بر عوض يا معوض از طرف ديگر دريافت كند به شرطي كه عوضين مكيل يا موزون و عرفاً يا شرعاً از جنس واحد باشد. (از ماده 1 قانون نحوه اجراي اصل 49 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب 17/5/1363)

رتبه

: منظور از رتبه عددي است كه توان فني و اجرايي و مديريت پيمانكار را نشان مي دهد. عدد رتبه كه برحسب ازدياد قدرت اجرايي افزايش مي يابد طبق جداول پيوست اين آئين نامه تعيين مي گردد. (ماده 3 آئين نامه تشخيص صلاحيت و ارجاع كار به پيمانكاران مصوب 6/6/1367 هيأت وزيران)

رزمندگان

: كساني هستند كه حداقل يك سال در طول دفاع مقدس و بعد از آن، در ميادين نبرد حق عليه باطل و مناطق عمليات شركت نموده اند. اعم از پرسنل نيروهاي مسلح يا ساير ادارات و ارگان ها و نهادهايي كه حضور آن ها در راستاي انجام وظايف سازماني آن ها بوده باشد. (تبصره 2 ماده 1 قانون نحوه واگذاري سهام دولتي و متعلق به دولت به ايثارگران و كارگران مصوب 12/5/1373)

رزمندگان داوطلب

: كساني هستند كه براساس گواهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي يا جهادسازندگي حداقل مدت شش ماه به صورت داوطلب در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل حضور داشته اند. (بند الف تبصره 1 ماده 1 از قانون نحوه واگذاري سهام دولتي و متعلق به دولت به ايثارگران و كارگران مصوب 12/5/1373)

رسالت مطبوعات

: رسالتي كه مطبوعات در نظام جمهوري اسلامي بر عهده دارد عبارت است از: الف) روشن ساختن افكار عمومي و بالا بردن سطح معلومات و دانش مردم در يك يا چند زمينه مورد اشاره در ماده 1. ب) پيشبرد اهدافي كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي بيان شده است. ج) تلاش براي نفي مرزبندي هاي كاذب و تفرقه انگيز و قرار ندادن اقشار مختلف جامعه در مقابل يكديگر، مانند دسته بندي مردم براساس نژاد، زبان، رسوم، سنن محلي و ... د) مبارزه با مظاهر فرهنگ استعماري (اسراف، تبذير، لغو، تجمل پرستي، اشاعه فحشا و ...) و ترويج و تبليغ فرهنگ اصيل اسلامي و گسترش فضايل اخلاقي. ه_) حفظ و تحكيم سياست نه شرقي و نه غربي. (ماده 2 قانون مطبوعات مصوب 22/12/1364)

رسته (در سپاه پاسداران)

: رسته عبارت است از مجموعه رشته هاي شغلي كه از نظر تخصص يا نوع آموزش وابستگي و ارتباط نزديك داشته باشند. (ماده 28 قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

رسته

: رسته عبارت از مجموع رشته هاي شغلي است كه از نظر تخصص يا نوع كار يا نوع آموزش وابستگي و ارتباط نزديك داشته باشند. (ماده 20 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

رسته

: رسته اصطلاحي است براي مشخص نمودن يك دسته از تخصص هاي نظامي كه از نظر مأموريت، نوع كار و وظايف مشاغل نظامي داراي نزديك ترين ارتباط به يكديگر بوده و كليه افسراني كه به يك رسته خاصي اختصاص يافته اند پس از كسب آموزش و تجربه لازم قادرند در تخصص هاي آن رسته انجام وظيفه نمايند. (ماده 1 آيين نامه رسته هاي نيروي زميني مصوب 26/10/1356)

رسته

: رسته عبارت از مجموع رشته هاي مشاغلي است كه از لحاظ نوع كار و حرفه و رشته تحصيلي و تجربي وابستگي نزديك داشته باشد. (از ماده 7 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

رسيدگي فرجامي

: رسيدگي فرجامي عبارت است از تشخيص انطباق يا عدم انطباق رأي مورد درخواست فرجامي با موازين شرعي و مقررات قانوني. (ماده 366 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

رسيدگي فرجامي

: مقصود از رسيدگي فرجامي تشخيص اين است كه حكم يا قرار مورد درخواست فرجامي موافق قانون صادر شده يا نه – در صورت اولي حكم يا قرار ابرام و الا نقض خواهد شد. (ماده 558 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

رشته

: رشته مجموعه آموزش هاي مربوط به حرفه هاي متجانس رشته ناميده مي شود. (بند ج ماده 4 از آيين نامه نحوه تشكيل و اداره آموزشگاه هاي آزاد فني و حرفه اي مصوب 2/8/1363 هيأت وزيران)

رشته شغلي

: عبارت از يك يا چند طبقه شغلي است كه از لحاظ نوع كار و ميزان دانش و مهارت علمي يكسان و مشابه است، اما از نظر ارزش و اهميت و سختي انجام كار داراي سطوح و مراتب ارزشي متفاوت است. (بند ذ ماده 1 از آيين نامه حقوق و دستمزد كاركنان سازمان هاي مناطق آزاد تجاري صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 19/1/1375 هيأت وزيران)

رشته كارهاي اختصاصي

: رشته كارهاي اختصاصي عبارت است از كارهايي كه جزو رشته هاي عمومي ذكر نشده است و يا آن كه با وجود ذكر آن در رشته هاي عمومي به لحاظ وضعيت خاص كار (با تشخيص وزارت برنامه و دستگاه اجرايي مربوط) بايد به طور جداگانه واگذار شود كه در اين حالت خاص و به طور موردي به عنوان يك رشته اختصاصي تلقي مي شوند. اين رشته ها عبارتند از:... (رديف ب بند 6 ماده 2 از آيين نامه تشخيص صلاحيت و ارجاع كار به پيمانكاران مصوب 6/6/1367)

رشته هاي مرتبط با ساختمان

: رشته هاي مرتبط با مهندسي ساختمان به كليه رشته هايي اطلاق مي شود كه عنوان آن ها با رشته هاي اصلي ياد شده در ماده (6) متفاوت بوده ولي متحواي علمي و آموزشي آن ها با رشته هاي اصلي بيش از 70درصد در ارتباط باشد و فارغ التحصيلان اين گونه رشته ها خدمات فني معيني را در زمينه هاي طراحي، محاسبه، اجرا، نگهداري، كنترل، آموزش، تحقيق و نظاير آن به بخش هاي ساختمان و شهرسازي عرضه مي كنند اما اين خدمات از حيث حجم، اهميت و ميزان تأثير عرفاً همطراز خدمات رشته هاي اصلي مهندسي ساختمان نباشد. (تبصره 1 ماده 7 قانون نظام مهندسي و كنترل ساختمان مصوب 22/12/1374)

رقابت مكارانه

: رقابت مكارانه عبارت است از اين كه تاجري براي انصراف مردم از خريد يا استعمال متاعي مشابه متاع خود به وسيله اسباب چيني يا نسبت هاي كذب يا به طور كلي به هر وسيله متقلبانه ديگر متوسل شده و به طور مستقيم يا غيرمستقيم تلويحاً يا تصريحاً در صدد معيوب يا نامرغوب جلوه دادن آن متاع برآيد. (ماده 244 از قانون اصلاح ماده 244 و ماده 249 قانون مجازات عمومي مصوب 22/04/1310)

رقابت مكارانه

: هر كس مشتري را درخصوص عيار طلا يا نقره يا اصل بودن جواهر فريب دهد يا جنسي را به جاي جنس ديگر قلم دهد به طوري كه مقصود مشتري از ابتياع آن حاصل نشود يا اين كه به واسطه اوزان و مقادير غيرصحيح يا تقلبي مقدار جنس را كم كند و به طور كلي مشتري را از حيث كميت يا كيفيت مبيع فريب دهد. (از ماده 244 اصلاحي قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

رقبي

: رقبي حق انتفاعي است كه از طرف مالك براي مدت معيني برقرار مي گردد. (ماده 42 قانون مدني)

رقيق كردن

: عبارت است از كاهش غلظت مواد آلوده كننده در فاضلاب از طريق اختلاط با آب يا آب پذيرنده. (بند 9 ماده 1 آيين نامه جلوگيري از آلودگي آب مصوب 24/9/1363 هيأت وزيران)

روانگرايي

: حالتي از دگرگوني و تغيير مكان همراه با كاهش شديد مقاومت در زمين هاي تشكيل شده از خاك هاي ماسه اي نامتراكم اشباع است كه بر اثر وقوع زلزله رخ مي دهد. (از بخش تعاريف آيين نامه طراحي ساختمان ها در برابر زلزله مصوب 17/9/1378 هيأت وزيران)

رودخانه

: مجرايي است طبيعي كه آب به طور دائم يا فصلي در آن جريان داشته باشد. (بند الف ماده 1 از آيين نامه مربوط به بستر و حريم رودخانه ها، النهار، مسيل ها، مرداب ها، بركه هاي طبيعي و شبكه هاي آبرساني، آبياري و زهكشي مصوب 11/7/1379)

رودخانه مرزي

: رودخانه مرزي به رودخانه اي اطلاق مي شود كه تمام، قسمت يا قسمت هايي از آن مرز مشترك دو كشور را تشكيل دهد. (بند 17 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

روز

: سال دوازده ماه است، مطابق با ماه شمسي است و كسري آن از قرار ماهي سي روز حساب مي شود، هفته هفت روز تمام و روز بيست و چهار ساعت است. (ماده 612 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

روز تعطيل هفتگي

: روز جمعه، روز تعطيل هفتگي كارگران با استفاده از مزد مي باشد. (ماده 62 قانون كار مصوب 29/8/1369 مجمع تشخيص مصلحت)

روز (شبانه روز)

: از نظر احتساب موارد قانوني، سال دوازده ماه، ماه سي روز، هفته هفت روز و شبانه روز بيست و چهار ساعت است. (ماده 443 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

روزنامه

: روزنامه يا مجله نشريه اي است كه براي روشن ساختن افكار مردم در زمينه هاي مختلف اجتماعي و سياسي يا علمي و فني يا ادبي و ترقي دادن سطح معلومات عامه و نشر اخبار و اطلاعات و مطالب عام المنفعه و انتقاد و صلاح انديشي در امور عمومي به طور منظم و در مواقع معين طبع و نشر گردد. (ماده 1 قانون مطبوعات مصوب 10/5/1334)

روزنامه و ساير مطبوعات

: نشريه هاي نوشتاري يا به صورت هاي ديگر كه به طور مستقيم با نام ثابت و تاريخ و شماره رديف در زمينه هاي گوناگون براساس قانون مطبوعات مصوب 22/12/1364 مجاز به انتشار مي باشند. (بند د ماده 1 از آيين نامه اجرايي قانون ممنوعيت به كارگيري اسامي، عناوين و اصطلاحات بيگانه مصوب 19/2/1378 هيأت وزيران)

روزنامه يا مجله

: روزنامه يا مجله نشريه اي است كه براي روشن ساختن افكار مردم در زمينه هاي مختلف اجتماعي و سياسي يا علمي و فني يا ادبي و ترقي دادن سطح معلومات عامه و نشر اخبار و اطلاعات و مطالب عام المنفعه و انتقاد و صلاح انديشي در امور عمومي به طور منظم و در مواقع معين طبع و نشر گردد. (ماده 1 لايحه قانوني مطبوعات مصوب 10/5/1334)

روستا

: روستا واحد مبدأ تقسيمات كشوري است كه از لحاظ محيط زيستي (وضع طبيعي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي) همگن بوده كه با حوزه و قلمرو معين ثبتي يا عرفي مستقل كه حداقل تعداد 20 خانوار يا صدنفر اعم از متمركز يا پراكنده در آن جا سكونت داشته باشند و اكثريت ساكنان دائمي آن به طور مستقيم يا غيرمستقيم به يكي از فعاليت هاي كشاورزي، دامداري، باغداري به طور اعم و صنايع روستايي و صيد يا تركيبي از اين فعاليت ها اشتغال داشته باشند و در عرف به عنوان ده، آبادي، دهكده يا قريه ناميده مي شده است. (ماده 2 قانون تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري مصوب 15/4/1362)

روستايي

: شخصي است كه در روستا سكونت داشته باشد. عشاير كوچ رو در اين قانون از مزاياي روستاييان برخوردارند. (بند3 ماده 1 از قانون بيمه همگاني خدمات درماني كشور مصوب 3/8/1373)

رهن

: رهن عقدي است كه به موجب آن مديون مالي را براي وثيقه به داين مي دهد. رهن دهنده را راهن و طرف ديگر را مرتهن مي گويند. (ماده 771 قانون مدني)

ريال

: واحد پول ايران ريال است. ريال برابر صد دينار است. (بند الف ماده 1 قانون پولي و بانكي كشور مصوب 18/4/1351)

ريال

: واحد پول كشور ايران ريال است كه به يكصد دينار تقسيم مي شود. (ماده 11 قانون بانكي و پولي كشور مصوب 7/3/1339)

رئيس جمهور

: پس از مقام رهبري رئيس جمهور عالي ترين مقام رسمي كشور است و مسئوليت اجراي قانون اساسي و رياست قوه مجريه را جز در اموري كه مستقيماً به رهبري مربوط مي شود به عهده دارد. (اصل 113 قانون اساسي)

رئيس خانوار

: رئيس خانوار، كسي است كه متكفل معاش خانوار است. (بند 5 ماده 1 قانون مربوط به اصلاحات اراضي مصوب 26/2/1339)

رئيس قوه قضاييه

: به منظور انجام مسئوليت هاي قوه قضاييه دركليه امور قضايي و اداري و اجرايي، مقام رهبري يك نفر مجتهد عادل و آگاه به امور قضايي و مدير و مدبر را براي مدت پنج سال به عنوان رئيس قوه قضاييه تعيين مي نمايد كه عالي ترين مقام قوه قضاييه است. (اصل 157 قانون اساسي)

ز

زارع

: زارع كسي است كه مالك زمين نيست و در زمين متعلق به ديگري كشاورزي مي كند و مقداري از محصول را به صورت نقدي يا جنسي به مالك مي دهد. (بند 4 ماده 1 قانون مربوط به اصلاحات اراضي مصوب 26/2/1339)

زارع صاحب نسق

: زارع صاحب نسق كسي است كه مالك زمين نبوده و با دارا بودن يك يا چند عامل زراعتي شخصاً و يا با كمك خانوار خود در اراضي معيني از موقوفه زراعت مي نمايد و مقداري از محصول را به صورت نقدي يا جنسي به موقوفه مي دهد. (بند 5 ماده 1 آيين نامه قانون ابطال اسناد فروش رقبات، آب و اراضي موقوفه مصوب 7/9/1363 هيأت وزيران)

زبان و خط رسمي (ايران)

: زبان و خط رسمي و مشترك مردم ايران فارسي است. اسناد و مكاتبات و متون رسمي و كتب درس_ي باي_د به اي_ن زب_ان و خط ب_اش_د ول_ي استفاده از زبان هاي محلي و قومي در مطبوعات و رسانه هاي گروهي و تدريس ادبيات آن ها در مدارس، در كنار زبان فارسي آزاد است. (اصل 15 قانون اساسي)

زراعت

: عبارت است از توليد محصول به وسيله عمليات زراعتي يا باغداري. (بند 5 ماده 1 آيين نامه قانون ابطال اسناد فروش رقبات، آب و اراضي موقوفه مصوب 7/9/1363 هيأت وزيران)

زراعت آبي

: زراعتي است كه با استفاده از آب دائمي رود، استخر، قنات، چشمه، چاه يا امثال آن به عمل آيد. (بند و ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون اصلاح ماده (34) قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 14/3/1354 و الحاق چند تبصره به آن مصوب2/7/1374هيأت وزيران)

زراعت مكانيزه

: زراعتي كه در آن قسمت اعظم عمليات زراعتي وسيله ماشين آلات كشاورزي و به كمك كارگر كشاورزي انجام شود زراعت مكانيزه ناميده مي شود. (ماده12آيين نامه اجرايي مواد الحاقي به قانون اصلاحات ارضي (كه رد آن به تصويب مجلسين رسيده است) مصوب 29/10/1343)

زمان اضطرار

: زمان اضطرار از لحاظ اين قانون و مقررات سازمان دفاع غيرنظامي عبارت از وضعي است كه تماميت ارضي كشور، امنيت ملي يا زندگي عادي مردم در اثر اقدامات عناصر ضدملي داخلي يا دشمنان خارجي يا حوادث و سوانح غيرمترقبه طبيعي و بروز آفات به مخاطره افتد كه در اين حالت بنا بر ضرورت در يك يا چند منطقه يا سراسر كشور با تصويب هيأت وزيران و صدور فرمان همايوني زمان اضطرار اعلام مي گردد. (ماده 3 قانون آمادگي ملي و بسيج غيرنظامي مصوب 23/2/1354)

زمان اضطرار

: زمان اضطرار از نظر دفاع غيرنظامي عبارت از زماني است كه بر اثر وقوع هر نوع حملات هوايي يا زميني يا دريايي و آثار ناشي از آن ها يا حوادث طبيعي و سوانح غيرمترقبه حيات و منافع اجتماعي و ملي به مخاطره افتد و توده مردم و ثروت هاي ملي مورد تهديد قرار گيرد.(ماده 5 آيين نامه اجرايي قانون اصلاح قانون سازمان دفاع غيرنظامي كشور مربوط به وظايف و تشكيلات مصوب 27/12/1351)

زمان تحصيل

: با زمان ثبت نام اوليه در دانشگاه آغاز و با اخذ مدرك يا گواهي موقت يا انصراف يا اخراج خاتمه يافته تلقي مي شود. (بند ه_ ماده 1 تكميل آيين نامه انضباطي دانشجويان جمهوري اسلامي ايران مصوب 14/6/1374 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

زمان تحصيل

: با زمان ثبت نام اوليه در دانشگاه آغاز و با اخذ مدرك يا گواهي موقت يا انصراف يا اخراج خاتمه يافته تلقي مي شود. (بند ه_ ماده 1 آيين نامه انضباطي دانشجويان جمهوري اسلامي مصوب 20/4/1374 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

زمين

: منظور از زمين (ارض) در اين قانون زميني است كه بتوان آن را براي يك يا چند نوع از امور كشاورزي مورد استفاده قرار داد.(بند 9 ماده 1 از قانون مربوط به اصلاحات ارضي مصوب 26/02/1339)

زمين آبي

: زميني است كه زراعت آن از آب دائمي رود يا استخر يا قنات يا چشمه يا چاه و امثال آن آبياري مي شود. (رديف ت بند 9 ماده 1 از قانون مربوط به اصلاحات ارضي مصوب 26/2/1339)

زمين باير

: زميني است كه در آن عمليات زراعي انجام نگرفته باشد. (رديف الف بند 9 ماده 1 قانون مربوط به اصلاحات اراضي 26/2/1339)

زمين خالصه

: مقصود از آب و زمين خالصه كه در مورد فوق ذكر شده است آب و زميني است كه در تصرف دولت باشد و خالصجات انتقالي را كه در حكم املاك اربابي است و همچنين طاحونه هايي را كه با آب نهرهاي اربابي منشقه از رودخانه ها كار مي كند شامل نمي شود. (ماده 6 قانون حق الارض و حق الماء طواحين اربابي واقعه در اراضي خالصه دولتي مصوب 30/3/1301)

زمين ديم

: زميني است كه زراعت آن از آب باران يا سيلاب مشروب مي شود. (رديف ث بند 9 ماده 1 قانون مربوط به اصلاحات ارضي مصوب 26/2/1339)

زمين رها شده

: زمين رها شده زمين مسبوق به احيايي است كه مالك از آن اعراض كند. (بند 2 ماده 1 از قانون نحوه اجراي اصل 49 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب 17/5/1363)

زمين موات

: زمين موات از نظر اين قانون زميني است كه تعطيل مانده و عمران و آبادي در آن به عمل نيامده باشد. عمران و آبادي قابل قبول به شرح زير است. (ماده 2 آيين نامه قانون لغو مالكيت اراضي موات شهري و كيفيت عمران آن مصوب 22/5/1358 هيأت وزيران)

زمين هاي متعلق به دولت

: منظور از زمين هاي متعلق به دولت، ياد شده در ماده (13) قانون، كليه زمين هايي است كه به نام دولت داراي سند بوده يا در جريان ثبت به نام دولت است. همچنين كليه زمين هاي ملي شده و مواتي كه طبق قوانين مصوب و آراي كميسيون هاي مربوط، متعلق به وزارت مسكن و شهرسازي است، اعم از اين كه به نام دولت ثبت شده يا نشده باشد، نمايندگي دولت در مورد زمين هاي مزبور با سازمان زمين شهري يا دستگاهي است كه وزارت مسكن و شهرسازي به آن تفويض اختيار مي كند. (ماده 33 آيين نامه اجرايي قانون زمين شهري مصوب 24/3/1371 هيأت وزيران)

زنا

: زنا عبارت است از جماع مرد با زني كه بر او ذاتاً حرام است گرچه در دبر باشد، در غير موارد وطي به شبهه. (ماده 63 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

زنا

: زنا عبارت است از جماع مرد با زني كه بر او حلال نيست گرچه در دبر باشد در غير موارد مشبهه. (ماده 81 قانون حدود، قصاص و مقررات آن مصوب 3/6/1361)

ژ

ژاندارم

: ترتيب درجات در ژاندارمري مانند درجات نيروي زميني خواهد بود به استثناء س_رباز و سرباز يكم كه در ژاندارمري ژاندارم و ژاندارم يكم ناميده مي شوند. (تبصره 2 ماده 21 قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 30/4/1336)

س

ساختمان هاي دولتي

: ساختمان هاي دولتي كه اعتبار آن از بودجه كل كشور تأمين مي گردد از نظر اجراي اين قانون عبارت است از: الف) ساختمان هاي اداري وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي و ساختمان هاي انتظامي و ندامتگاه. ب) ساختمان هاي بهداشتي از قبيل بيمارستان ها، درمانگاه ها، آسايشگاه ها، شيرخوارگاه ها و ساير مراكز بهداشتي درماني و تنظيم خانواده و مراكز رفاه و نظاير آن. ج) ساختمان هاي آموزشي از قبيل دانشگاه ها، انستيتوها، كتابخانه ها، مدارس عالي، آموزشگاه ها، هنرستان ها، مراكز آموزش و حرفه اي و روستايي، دبيرستان ها و ساير مراكز تعليم و تربيت. د) ساختمان هاي ورزشي، ورزشگاه ها، استاديوم ها و ساير تأسيسات ورزشي. ه_) مراكز ارتباطي از قبيل دفاتر پست، مراكز تلفن و تلگراف و نظاير آن. و) ساختمان هاي متفرقه از قبيل كاخ هاي جوانان، اردوگاه ها و هتل ها و مهمانسراها و ساختمان هاي مربوط به سازمان هاي خيريه و نظاي__ر آن. (بن__د 5 ماده 1 قان__ون تغيي_ر نام وزارت آباداني و مسكن به وزارت مسكن و شهرسازي و تعيين وظايف آن مصوب 16/4/1353)

ساختمان هاي عمومي و دولتي مهم

: ساختمان هاي عمومي و دولتي عبارت از بناها و مستحدثاتي هستند كه با استفاده از بودجه كل كشور ساخته يا خريداري شده اند و جزو اموال عمومي به حساب مي آيند. ساختمان هاي مهم به آن دسته از بناها اطلاق مي شوند كه پايداري و عملكرد درست آن ها هنگام وقوع بلاياي طبيعي نظير زلزله، سيل، طوفان و آتشفشان براي مقابله با بحران ضروري بوده و فقدان آن ها فاجعه هاي بزرگ تري را در پي داشته باشد. ساختمان هاي اصلي نهاد رهبري، مجلس شوراي اسلامي و نهاد رياست جمهوري، ساختمان هاي مركزي وزارتخانه ها، استانداري ها و فرمانداري ها، دانشگاه ها و مدارس، بيمارستان ها، ايستگاه هاي آتش نشاني، ساختمان هاي نظامي و انتظامي، ساختمان هاي فرهنگي تجمعي، مراكز مخابراتي، ايستگاه ها و مراكز صدا و سيما، فرودگاه ها،

ايستگاه هاي قطار، پايانه هاي مسافري از جمله مهم ترين ساختمان هاي عمومي مهم به شمار مي آيند. (بند ب ماده 1 آيين نامه اجرايي بند م تبصره 13 قانون بودجه سال 1379 كل كشور مصوب 26/4/1379 هيأت وزيران)

سازمان اسناد ملي

: به منظور جمع آوري و حفظ اسناد ملي ايران در سازمان واحد و فراهم آوردن شرايط و امكانات مناسب براي دسترسي عموم به اين اسناد و همچنين صرفه جويي در هزينه هاي اداري و استخدامي از طريق تمركز پرونده هاي راكد وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي و وابسته به دولت و امحا اوراق زايد سازماني به نام سازمان اسناد وابسته به سازمان امور اداري و استخدامي كشور تأسيس مي گردد. (ماده 1 قانون تأسيس سازمان اسناد ملي ايران مصوب 17/2/1349)

سازمان اطلاعات و امنيت كشور

: براي حفظ امنيت كشور و جلوگيري از هر گونه توطئه كه مضر به مصالح عمومي است سازماني به نام اطلاعات و امنيت كشور وابسته به نخست وزيري تشكيل مي شود. (ماده 1 قانون مربوط به تشكيل سازمان اطلاعات و امنيت كشور مصوب 23/12/1335

سازمان امور اداري و استخدامي كشور

: به موجب اين قانون به جاي شوراي عالي اداري كشور سازمان امور اداري و استخدامي كشور وابسته به نخست وزيري تأسيس مي شود كليه اوراق و اسناد و دارايي همچنين مستخدمين شوراي عالي اداري كشور به سازمان امور اداري و استخدامي كشور منتقل مي شوند. آيين نامه هاي فعلي شوراي عالي اداري كشور تا تصويب آيين نامه هاي مذكور در اين قانون مورد عمل سازمان امور اداري و استخدامي كشور خواهد بود. (ماده 103 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

سازمان امور اراضي

: سازمان امور اراضي كه در اين اساسنامه سازمان ناميده مي شود، مؤسسه دولتي وابسته به وزارت كشاورزي است كه به منظور انتظام بخشيدن به اجراي قوانين و مقررات مربوط به امور زمين در محدوده وظايف و اختيارات وزارت كشاورزي، ستاد مركزي واگذاري زمين و هيأت هاي هفت نفره واگذاري زمين از ادغام تشكيلات اجرايي سازمان اصلاحات ارضي، ستاد مركزي واگذاري زمين و هيأت هاي هفت نفره واگذاري زمين تشكيل مي شود. (ماده 1 اساسنامه سازمان امور اراضي مصوب 7/11/1375 هيأت وزيران)

سازمان بازرسي...

: به منظور رسيدگي به شكايات مردم از كاركنان وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي و سازمان هاي انتفاعي و بازرگاني وابسته به دولت و سازمان هاي انتظامي (شهرباني كل كشور و ژاندارمري كل كشور) و شهرداري ها در صورت انتصابي بودن شهردار و مؤسسات عام المنفعه و كليه سازمان هايي كه تمام يا قسمتي از سرمايه آن ها متعلق به دولت است يا دولت به نحوي از انحا بر آن ها نظارت مي نمايد سازماني به نام بازرسي تحت نظارت عاليه ... تشكيل مي شود. (ماده 1 قانون تشكيل سازمان بازرسي مصوب 31/2/1347)

سازمان بازرسي كل كشور

: براساس نظارت قوه قضاييه نسبت به حسن جريان امور اجراي صحيح قوانيني در دستگاه هاي اداري سازماني به نام «سازمان بازرسي كل كشور» زير نظر رئيس قوه قضاييه تشكيل مي گردد. حدود اختيارات و وظايف اين سازمان را قانون تعيين مي كند. (اصل 174 قانون اساسي)

سازمان بازرسي كل كشور

: به منظور نظارت بر حسن جريان امور و اجراي تصحيح قوانين در دستگاه هاي اداري و در اجراي اصل 174 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران سازماني به نام «سازمان بازرسي كل كشور كه در اين قانون «سازمان» ناميده مي شود. زير نظر شوراي عالي قضايي و با اختيارات و وظايف مندرج در اين قانون تشكيل مي شود. (ماده 1 از قانون تشكيل سازمان بازرسي كل كشور مصوب 19/7/1360)

سازمان بازرسي كل كشور

: به منظور تأمين شرايط لازم براي حسن جريان امور و كشف سوء جريانات مالي و اداري وزارتخانه ها اعم از كشوري و لشكري و سازمان ها و مؤسسات دولتي يا وابسته به دولت و شركت ها و بانك هاي دولتي و مؤسساتي كه از طرف دولت يا به كمك مستمر دولت اداره مي شوند و شهرداري ها و سازمان هاي مأمور به خدمات عمومي سازماني به نام سازمان بازرسي كل كشور وابسته به وزرات دادگستري تشكيل مي شود. رياست سازمان با وزيري دادگستري است. (ماده 1 لايحه قانوني راجع به تشكيل سازمان بازرسي كل كشور مصوب 7/12/1357 شوراي انقلاب)

سازمان برنامه و بودجه

: سازمان برنامه و بودجه مؤسسه دولتي است كه زير نظر نخست وزير اداره مي شود و رئيس آن سمت وزير مشاور را دارا خواهد بود. (ماده 4 قانون برنامه و بودجه كشور مصوب 10/12/1351)

سازمان بسيج ملي

: در اجراي فرمان رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران مبني بر ايجاد، آموزش و بسيج ارتش بيست ميليوني جهت پيشگيري و مقابله به هر گونه تهديد و تجاوز نظامي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و سوانح طبيعي سازماني به نام سازمان بسيج ملي زير نظر فرمانده كل قوا و وابسته به وزرات كشور تشكيل مي گردد. (ماده 1 لايحه قانوني راجع به تشكيل سازمان بسيج ملي مصوب 10/2/1359 شوراي انقلاب)

سازمان بنادر و كشتيراني

: از تاريخ تصويب اين قانون سازماني به نام سازمان بنادر و كشتيراني در وزارت گمركات و انحصارات تشكيل مي شود مادام كه براي اداره امور آن سازمان ديگري به موجب قانون ايجاد نشده است وظايف آن به شرح زير تحت نظر وزارت گمركات و انحصارات انجام خواهد شد: اداره كردن امور بندري بنادر كشور- تكميل و توسعه ساختمان و نگاهداري و تعمير تأسيسات بندري و تأمين وسايل مخابراتي و امور انتظامي و همچنين تنظيم و اجراي مقررات بندري و كشتيراني ساحلي و مراقبت در توسعه كشتيراني بازرگاني و ثبت شناورهاي تابع كشور و تعيين شرايط تابعيت ايراني براي كشتي ها و سلب آن و وصول حقوق و عوارض بندري مطابق فهرست ضميمه اين قانون.(ماده واحده قانون راجع به اجازه تأسيس سازمان بنادر و كشتيراني مصوب 22/2/1339)

سازمان بيمه هاي اجتماعي

: تأمين و اجراي بيمه هاي اجتماعي كارگران به عهده سازمان بيمه هاي اجتماعي كارگران كه در اين قانون سازمان ناميده خواهد شد محول مي گردد. (ماده 1 قانون بيمه هاي اجتماعي كارگران مصوب 21/2/1339)

سازمان بيمه هاي اجتماعي كارگران

: سازمان بيمه هاي اجتماعي كارگران كه در اين قانون سازمان ناميده مي شود عهده دار بيمه و تعاون كارگران در موارد زير است: 1- حوداث بيما ري ها و از كارافتادگي ناشي از كار و غير ناشي از كار. 2- حوادث و بيماري هاي خانواده بلافصل كارگران. 3- بازنشستگي. 4- كمك به بازماندگان كارگر متوفي. 5- ازدواج- حاملگي- وضع حمل- عايله مندي- كفن ودفن. (ماده 1 لايحه قانوني بيمه هاي اجتماعي كارگران مصوب 24/4/1334)

سازمان پژوهش هاي علمي و صنعتي

: سازمان پژوهش هاي علمي و صنعتي ايران به تشكيلاتي گفته مي شود كه از افراد مخترع و مبتكر و محقق حمايت كرده و زمينه رشد و هماهنگي آن ها را در مسايل علمي و صنعتي فراهم مي كند. (ماده 1 لايحه قانون اساسنامه سازمان پژوهش هاي علمي و صنعتي ايران مصوب 21/4/1359 شوراي انقلاب)

سازمان پيشاهنگي

: پيشاهنگي سازماني است ملي و مستقل كه تحت رياست عاليه ... براي تربيت اخلاقي و اجتماعي جوانان با رعايت اصول پيشاهنگي و مقررات بين المللي بر طبق اساسنامه اي كه به تصويب شوراي عالي پيشاهنگي ايران و توشيح ... مي رسد اداره مي شود. (ماده 1 قانون سازمان ملي پيشاهنگي مصوب 26/4/1337)

سازمان تأمين اجتماعي

: سازمان تأمين اجتماعي كه در اين اساسنامه اختصاراً سازمان ناميده مي شود و براساس قانون تشكيل سازمان تأمين اجتماعي مصوب 1354 تشكيل شده است، داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي و اداري است و امور آن منحصراً طبق مقررات اين اساسنامه اداره خواهد شد. (ماده 1 اساسنامه سازمان تأمين اجتماعي مصوب 10/6/1358)

سازمان تعاوني مصرف كادر نيروهاي نظامي

: به منظور رفاه حال و تأمين وسايل زندگي عايله افسران و درجه داران و هم رديفان اعم از حاضر به خدمت و بازنشستگان و درگذشتگان و تقليل هزينه معيشت آن ها از طريق تدارك اجناس مورد احتياج سازماني به نام سازمان تعاوني مصرف كادر نيروهاي انتظامي در وزارت جنگ مطابق اساسنامه سازمان تشكيل و مقررات زير تصويب مي شود: (ماده واحده قانون تشكيل سازمان تعاوني مصرف كادر نيروهاي انتظامي مصوب 21/3/1334)

سازمان تنقيح و تدوين قوانين و مقررات كشور

: دولت مكلف است از تاريخ تصويب اين قانون ظرف يك سال به منظور تدوين قوانين و مقررات كشور و پيشنهاد تنقيح آن ها سازماني به نام سازمان تنقيح و تدوين قوانين و مقررات كشور زير نظر نخست وزير تأسيس كند. اين سازمان كليه قوانين و مقررات لازم الاجرا را با نظر متخصصان فن برحسب روش موضوعي فهرست و به صورت مجموعه ها تنظيم و تدوين خواهد كرد. در مورد قوانيني كه با يكديگر متناقض و مغاير هستند سازمان موارد تناقض و مغايرت را تعيين و به كميسيون دادگستري مجلسين كه به طور مشترك تشكيل خواهد شد تقديم مي كند. نظر كميسيون در اين مواد لازم الاجرا است و مادام كه تعيين تكليف نهايي آن از طرف مجلسين به عمل نيامده به اعتبار خود باقي است. (ماده واحده قانون تشكيل سازمان تنقيح و تدوين قوانين و مقررات كشور مصوب 29/12/1350)

سازمان جغرافيايي كشور

: به منظور تهيه نقشه عمومي كشور و براي تطبيق هر گونه عمليات نقشه برداري كه در كشور ... ايران صورت مي گيرد (نقشه برداري زميني- عكسبرداري هوايي و نقشه برداري از كف دريا) سازماني به نام سازمان جغرافيايي كشور تحت نظر وزارت جنگ تأسيس مي گردد. (ماده 1 قانون مربوط به نقشه برداري مصوب 8/3/1339)

سازمان جلب سياحان

: به منظور معرفي بيش تر كشور... و آشنا ساختن ساير ملل به خصوصيات ملي و آثار تاريخي و تمدن ايران و همچنين ترغيب جهانگردان و ايرانيان به مشاهده آثار باستاني و مناظر طبيعي كشور و ايجاد تسهيلات لازم در مسافرت آن ها و تمركز و هماهنگي كامل در امور مربوط به سياحت سازماني به نام سازمان جلب سياحان تأسيس مي شود اين سازمان تحت نظر مستقيم نخست وزير اداره مي شود و سرپرست آن سمت معاونت نخست وزير را خواهد داشت. (ماده 1 قانون سازمان جلب سياحان مصوب 10/3/1344)

سازمان جنگل ها و مراتع

: به منظور انجام وظايف و مقررات مربوط به حفظ و حمايت و احيا و توسعه و بهره برداري جنگل ها و مراتع و اراضي جنگلي و بيشه هاي طبيعي و اراضي مستحدثه ساحلي و حفاظت آبخيزها سازماني به نام سازمان جنگل ها و مراتع كشور تشكيل مي شود. (ماده 2 قانون تجديد تشكيلات و تعيين وظايف سازمان هاي وزارت كشاورزي و منابع طبيعي و انحلال وزارت منابع طبيعي مصوب 12/11/1350)

سازمان جهاد استان

: سازمان جهاد استان كه در اين اساسنامه به اختصار سازمان ناميده مي شود، سازماني است دولتي كه تابع قانون مقررات مالي، اداري، استخدامي و تشكيلات جهاد سازندگي و آيين نامه هاي اجرايي و ساير مقررات مربوط به آن بوده و در چارچوب مفاد اين اساسنامه و تشكيلات مصوب عهده دار انجام امور وظايف محول شده در محدوده استان ذي ربط است. (از ماده 1 اساسنامه سازمان جهاد استان مصوب 27/7/1373 هيأت وزيران)

سازمان حفاظت اطلاعات ارتش

: سازمان حفاظت اطلاعات ارتش جمهوري اسلامي ايران سازماني است با سلسه مراتب مستقل و متمركز كه با هماهنگي وزارت اطلاعات مأموريت و وظايف زير را انجام مي دهد... (از ماده 16 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

سازمان دامپزشكي

: به منظور تأمين بهداشت دام كشور و فرآورده هاي مربوط به آن و پيشگيري و مبارزه با بيماري هاي دامي به موجب اين قانون سازمان دامپزشكي كشور وابسته به وزارت كشاورزي تأسيس و جايگزين اداره كل دامپزشكي مي گردد. سازمان دامپزشكي كشور كه در اين قانون سازمان ناميده مي شود داراي شخصيت حقوقي است و وسيله يك نفر رئيس از بين دامپزشكاني كه داراي درجه دكتري باشند به انتخاب وزير كشاورزي اداره خواهد شد. (ماده 1 قانون سازمان دامپزشكي كشور مصوب 24/3/1350)

سازمان دامداران متحرك

: به منظور اداره امور و راهنمايي دامداران متحرك كشور و اصلاح روش هاي بهره برداري از منابع دامي آنان و ايجاد ايستگاه هاي استقرار و انتظار دام و كشتارگاه هاي صنعتي و سردخانه ها و كارخانجات غذايي دام و تبديل فرآورده هاي دامي در مناطق توليد و مصرف عمده يا عشايري و فراهم كردن موجبات اسكان دامداران متحرك سازماني به نام سازمان دامداران متحرك در وزارت كشاورزي و منابع طبيعي تشكيل مي شود اساسنامه سازمان مذكور پس از تصويب كميسيون هاي كشاورزي و منابع طبيعي- تعاون و امور روستاها- دارايي و استخدام مجلسين قابل اجرا است. (ماده 11 قانون تجديد تشكيلات و تعيين وظايف سازمان هاي وزارت كشاورزي و منابع طبيعي و انحلال وزارت منابع طبيعي مصوب 12/11/1350)

سازمان دفاع غيرنظامي

: سازمان دفاع غيرنظامي كشور به منظور حفاظت جان و مال مردم و مؤسسات و تأسيسات و منابع مختلف ثروت هاي ملي در برابر حوادث طبيعي و سوانح غيرمترقب و حملات هوايي و استعمال هرگونه سلاح و آثار ناشي از آن در زمان صلح و جنگ و همچنين تقويت و حفاظت روحي افراد و تحكيم علاقه به همكاري متقابل بين آن ها طبق مقررات اين قانون عمل خواهد كرد. (ماده 1 قانون اصلاح قانون سازمان دفاع غيرنظامي كشور مصوب 26/2/1351)

سازمان دفاع غيرنظامي

: به منظور حفظ جان و مال افراد كشور از تعرضات هوايي و حوادث طبيعي و سوانح غيرمترقبه و تقليل آثار آن و همچنين تقويت روحي و ايجاد علايق و همكاري متقابل بين افراد در مواقع غيرعادي و اضطراري سازماني به نام سازمان دفاع غيرنظامي كشور وابسته به وزارت كشور تأسيس مي گردد كه در هر حال تحت نظر مستقيم استاندار و يا فرماندار انجام وظيفه مي نمايد. (ماده 1 قانون راجع به تشكيل سازمان دفاع غيرنظامي مصوب 18/11/1337)

سازمان دولتي

: وزارتخانه مؤسسه يا شركتي است كه مطابق قوانين و مقررات، اعمال حاكميت يا تصدي دولت جمهوري اسلامي ايران را در امري به عهده دارد. در مواردي كه موضوع در ارتباط با وظايف و مسئوليت هاي چند دستگاه باشد، تعيين دستگاه مسئول بر عهده هيأت وزيران است. (ماده 1 آيين نامه چگونگي تنظيم و انعقاد توافق هاي بين المللي مصوب 13/2/1371 هيأت وزيران)

سازمان ذوب آهن

: به دولت اجازه داده مي شود براي بهره برداري از معادن مربوط به صنعت ذوب آهن و تأمين مواد اوليه مورد لزوم آن و ايجاد كارخانه هاي مربوط به ذوب آهن و تهيه فولاد و توزيع و فروش محصولات به دست آمده سازماني مستقل وابسته به وزارت صنايع و معادن به نام (سازمان ذوب آهن ايران) تشكيل داده و طبق اصول بازرگاني اداره نمايد. (ماده واحده قانون مربوط به تشكيل سازمان ذوب آهن ايران مصوب 11/10/1338)

سازمان راديو تلويزيوني ملي

: به منظور تمركز امور مربوط به تأسيس و اداره و بهره برداري از مراكز راديو تلويزيوني و همچنين تهيه و پخش برنامه هاي راديويي و تلويزيوني سازماني به نام سازمان راديو و تلويزيون ملي ايران كه در اين قانون اختصاراً سازمان ناميده مي شود تشكيل مي گردد. (ماده 1 قانون تشكيل سازمان راديو تلويزيون ملي ايران مصوب 29/3/1350)

سازمان زمين شهري

: سازمان زمين شهري كه در اين اساسنامه سازمان ناميده مي شود شركتي است سهامي با مدت نامحدود و وابسته به وزارت مسكن و شهرسازي كه داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي بوده و طبق قانون تجارت و اين اساسنامه و رعايت مقررات مربوط به شركت هاي دولتي اداره مي شود. (ماده 1 اساسنامه جديد سازمان زمين شهري مصوب 15/4/1367 هيأت وزيران)

سازمان زمين شهري

: سازمان زمين شهري كه در اين اساسنامه سازمان ناميده مي شود از ادغام سازمان هاي عمران اراضي كليه استان هاي كشور تشكيل مي گردد و شركتي است سهامي با مدت نامحدود و وابسته به وزارت مسكن و شهرسازي كه داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي بوده و طبق قانون تجارت و اين اساسنامه و مقررات مربوط به شركت هاي دولتي اداره مي شود. (ماده 1 اساسنامه سازمان زمين شهري مصوب 30/3/1361 هيأت وزيران)

سازمان صدا و سيما

: در اجراي اصل يكصد و هفتاد و پنجم قانون اساسي، سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران سازماني است مستقل و مستقيماً زير نظر قواي سه گانه: قضاييه، مقننه و مجريه و بدين منظور هر يك از قوا يك نماينده تعيين و به صورت شوراي سرپرستي سازمان را اداره خواهند نمود. (ماده 1 قانون اداره صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران مصوب 8/10/1359)

سازمان صنايع دستي

: سازمان صنايع دستي ايران و شركت سهامي فروشگاه مركز صنايع دستي در يكديگر ادغام و سازمان حاصل كه سازمان صنايع دستي ايران است به صورت شركت سهامي تشكيل مي شود. شركت مزبور بر طبق مقررات مربوط به شركت هاي دولتي اداره شده و وابسته به وزرات صنايع خواهد بود. ماده 2- سازمان صنايع دستي ايران كه در اين اساسنامه اختصاراً سازمان ناميده مي شود شركتي است دولتي كه مدت آن نامحدود و داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي بوده و برطبق مقررات شركت هاي دولتي و مقررات اين اساسنامه اداره مي شود. (مواد 1 و 2 اساسنامه سازمان، سازمان صنايع دستي ايران مصوب 11/11/1360 هيأت وزيران)

سازمان عقيدتي سياسي ارتش

: سازمان عقيدتي سياسي، سازماني است با سلسله مراتب مستقل و متمركز كه مأموريت و وظايف زير را برعهده دارد: 1- مأموريت. رشد و گسترش فرهنگ و ارزش هاي اسلامي در ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آن ها براساس معيارها و ضوابط اسلامي و تدابير و رهنمودها و دستورالعمل هاي مقام رهبري. 2- وظايف. الف) آموزش عقيدتي و سياسي پرسنل جهت رشد مذهبي و سياسي آن. ب) انجام فعاليت هاي تبليغي براي پرسنل از قبيل انتشار جزوات و نشريات، تشكيل كتابخانه ها و نمايشگاه ها و توليد برنامه هاي راديو تلويزيوني ارتش و اداره مساجد و ساير اماكن مذهبي مربوط. ج) ارايه خط مشي هاي مكتبي به مبادي ذي ربط در جهت انطباق سازماندهي ها، مقررات، آيين نامه ها و دستورالعمل ها با ضوابط و معيارهاي اسلامي. د) نظارت بر حفظ و عمل به موازين اسلامي در تمامي زمينه ها و اعلام موارد خلاف به مسئولين جهت رفع آن ها و گزارش به فرماندهي كل در صورت لزوم. ه_- بررسي و ارزيابي پرسنل از لحاظ شايستگي

مكتبي جهت انتصابات، ترفيعات و مأموريت هاي خارج از كشور. و- انجام كليه وظايف روابط عمومي ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آن ها. (ماده 14 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

سازمان كتاب هاي درسي

: در اجراي ماده اول اين قانون سازماني به نام سازمان كتاب هاي درسي ايران در وزارت آموزش و پرورش تشكيل مي گردد كه رئيس آن به پيشنهاد وزير آموزش و پرورش با تصويب هيأت وزيران منصوب مي شود و امور مالي آن زير نظر هيأتي به نام هيأت امنا به رياست وزير آموزش و پرورش و عضويت رئيس سازمان و سه عضو ديگر كه دو نفر از طرف وزير آموزش و پرورش و يك نفر از طرف وزير دارايي براي مدت سه سال تعيين مي شوند اداره خواهد شد تجديد انتخاب اعضا هيأت امنا بلامانع است. تشكيلات و طرز اداره و نحوه اجراي وظايف سازمان كتاب هاي درسي ايران به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به تصويب شوراي عالي آموزش و پرورش برسد. (ماده 2 قانون كتاب هاي درسي و اساسنامه سازمان كتاب هاي درسي ايران مصوب 16/3/1346)

سازمان كشاورزي استان

: سازمان كشاورزي استان كه در اين اساسنامه به اختصار سازمان ناميده مي شود سازماني است دولتي كه تابع مقررات مالي، اداري، استخدامي و تشكيلاتي وزارت كشاورزي و آيين نامه هاي اجرايي و ساير مقررات مربوط به آن بوده و در چارچوب مفاد اين اساسنامه و تشكيلات مصوب عهده دار انجام امور و وظايف محول شده در محدوده استان ذي ربط است. (ماده 1 اساسنامه سازمان كشاورزي استان مصوب 27/7/1373 هيأت وزيران)

سازمان مسكن

: از تاريخ تصويب اين اساسنامه بانك ساختماني كه طبق ماده 3 قانون راجع به تأسيس وزارت آباداني و مسكن به نام سازمان مسكن ناميده مي شود شركتي است سهامي كه براي مدت نامحدودي به منظور تهيه مسكن و اجراي طرح هاي ساختماني طبق اصول بازرگاني اداره مي شود و مركز اصلي آن در تهران است و مي تواند در صورت لزوم به تصويب مجمع عمومي در هر يك از نقاط كشور شعبه باز نمايد. (ماده 1 اساسنامه سازمان مسكن مصوب 24/3/1343)

سازمان مسكن

: سازمان مسكن كه در اين اساسنامه سازمان ناميده مي شود. شركتي است سهامي با مدت نامحدود وابسته به وزارت مسكن و شهرسازي كه طبق اصول بازرگاني اداره مي شود. (ماده 1 اساسنامه سازمان مسكن مصوب 3/2/1358 هيأت وزيران)

سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان

: سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان كه در اين اساسنامه سازمان ناميده مي شود، سازماني است وابسته به وزرات آموزش و پرورش و براي اجراي اهداف و مقاصد مندرج در اين اساسنامه فعاليت خواهد داشت. (ماده 1 اساسنامه سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان مصوب 22/3/1367 هيأت وزيران)

سازمان نظام پزشكي

: سازمان نظام پزشكي جمهوري اسلامي ايران كه در اين قانون سازمان ناميده مي شود سازماني است مستقل داراي شخصيت حقوقي كه به منظور تحقق بخشيدن به اهداف و انجام وظايف مقرر در اين قانون تشكيل مي گردد. (ماده 1 قانون تشكيل سازمان نظام پزشكي جمهوري اسلامي ايران مصوب 20/10/1374)

سازمان نظام پزشكي

: سازمان نظام پزشكي جمهوري اسلامي ايران كه در اين قانون سازمان ناميده مي شود سازماني است مستقل داراي شخصيت حقوقي كه به منظور تحقق بخشيدن به اهداف و انجام وظايف مقرر در اين قانون تشكيل مي گردد. (ماده 1 قانون تشكيل سازمان نظام پزشكي جمهوري اسلامي ايران مصوب 24/4/1369)

سازمان نظام پزشكي

: نظام پزشكي سازماني است مستقل و داراي شخصيت حقوقي و مرجع صلاحيتدار براي حفظ شئون و پيشرفت امور پزشكي و تنظيم روابط حرفه اي بين پزشكان و حفظ حقوق مردم و مؤسسات ملي و دولتي در برابر صاحبان فنون پزشكي و بالعكس در سراسركشور مي باشد. (ماده1 قانون راجع به نظام پزشكي مصوب 3/10/1339)

سازمان نظام مهندسي كشاورزي و منابع طبيعي

: سازمان نظام مهندسي كشاورزي و منابع طبيعي جمهوري اسلامي ايران كه در اين قانون به اختصار سازمان ناميده مي شود سازماني است غير دولتي با استقلال مالي و شخصيت حقوقي مستقل كه به منظور رسيدن به اهداف و انجام وظايف مقرر در اين قانون تشكيل مي شود. (ماده 2 قانون تأسيس سازمان نظام مهندسي كشاورزي و منابع طبيعي جمهوري اسلامي ايران مصوب 3/4/1380)

سازمان هاي غيردولتي حامي محيط زيست و منابع طبيعي

: تشكيلات و مؤسسات مردمي هستند كه براساس بند (الف) مصوبه شماره 455/14 مورخ 17/12/1378 شوراي عالي اداري، تشكيل و ثبت شوند و صرفاً در زمينه حفاظت محيط زيست و منابع طبيعي فعاليت كنند و در اين آيين نامه سازمان ها ناميده مي شوند. (بند الف ماده1 از آيين نامه اجرايي بند ب ماده 104 قانون برنامه سوم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب 5/11/1379 هيأت وزيران).

سازمان هاي مملكتي

: مقصود از سازمان هاي مملكتي تشكيلات و موسسات غيردولتي است كه به موجب قوانين به وجود آمده و راجع به امور عمومي در سطح كشور يا استان يا شهرستان يا بخش يا روستا فعاليت مي نمايند از قبيل شهرداري ها و ادارات مجالس مقننه و انجمن هاي استان و شهرستان و شهر و بهداري و غيره. (تبصره 2 ماده 19 قانون مجازات عمومي مصوب 7/3/1352)

ساعات كار

: ساعات كار كارگران در كارگاه ها جز در موارد مذكور در اين قانون نبايد از هشت ساعت در شبانه روز و چهل وهشت ساعت در هفته تجاوز نمايد. مقصود از ساعات كار در مدتي است كه كارگر به منظور انجام كار در اختيار كارفرما مي باشد و اوقات استراحت و صرف غذا جزو ساعات كار محسوب نمي شود. (ماده 11 قانون كار مصوب 26/12/1337)

ساعات كار

: مقصود از ساعات كار مدتي است كه كارگر براي انجام كار در اختيار كارفرما مي باشد و اوقات استراحت و صرف غذا جزو ساعات كار محسوب نمي شود. (تبصره 1 ماده 2 از قانون اجازه اجراي گزارش كميسيون پيشه و هنر و بازرگاني مربوط به كارگران و كارفرمايان مصوب 17/3/1328)

ساعات كار هفتگي

: از اول شهريور ماه سال 1359 ساعات كار كليه كارمندان و كارگران مشمول قانون استخدام كشوري و ساير قوانين خاص استخدامي و كارگران مشمول قانون كار يكسان و 44 ساعت در هفته تعيين مي گردد. (ماده 1 لايحه قانوني يكسان شدن ساعت كار كارمندان و كارگران در سراسر كشور و ميزان آن مصوب 23/4/1359 شوراي انقلاب)

ساعات كار هفتگي

: ساعات كار هفتگي براي كارمندان و كارگران يكسان بوده و 40 ساعت در هفته اعلام مي گردد. شنبه تا چهارشنبه روزي 7 ساعت، پنج شنبه ها 5 ساعت. (بند 2 لايحه قانوني برابري ساعت كار كارگران و كارمندان و تعيين تعطيلات رسمي كشور مصوب 2/10/1358 شوراي انقلاب)

ساعت كار

: ساعت كار در اين قانون مدت زماني است كه كارگر نيرو يا وقت خود را به منظور انجام كار در اختيار كارفرما قرار مي دهد. به غير از مواردي كه در اين قانون مستثني شده است ساعات كار كارگران در شبانه روز نبايد از 8 ساعت تجاوز نمايد. (ماده 51 قانون كار مصوب 29/8/1369 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

سال

: از نظر احتساب موارد قانوني، سال دوازده ماه، ماه سي روز، هفته هفت روز و شبانه روز بيست وچهار ساعت است. (ماده 443 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

سال

: سال دوازده ماه است- ماه مطابق با ماه شمسي است و كسري آن از قرار ماهي سي روز حساب مي شود- هفته هفت روز تمام و روز بيست وچهار ساعت است. (ماده 612 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

سال مالي

: سال مالي يك سال هجري شمسي است كه از اول فروردين ماه آغاز و به پايان اسفند ماه ختم مي شود. (ماده 6 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

سال مالي

: سال مالي يك سال شمسي است كه از اول فروردين ماه آغاز به پايان اسفند ماه ختم مي شود. (ماده 5 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

سال مالياتي

: سال مالياتي عبارت است از يك سال شمسي كه از اول فروردين ماه هر سال شروع و به آخر اسفند ماه همان سال ختم مي شود لكن در مورد اشخاص حقوقي مشمول ماليات كه سال مالي آن ها به موجب اساسنامه با سال مالياتي تطبيق نمي كند درآمد سال مالي آن ها به جاي سال مالياتي مبناي تشخيص ماليات قرار مي گيرد و موعد تسليم اظهارنامه و ترازنامه و حساب سود و زيان و سررسيد پرداخت ماليات آن ها چهار ماه شمسي پس از سال مالي مي باشد. (ماده 155 قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 3/12/1366)

سال مالياتي

: سال مالياتي عبارت است از يك سال شمسي كه از اول فروردين ماه هر سال شروع و به آخر اسفند ماه همان سال ختم مي شود ليكن در مورد اشخاص حقوقي مشمول ماليات كه سال مالي آن ها به جاي سال مالياتي مبناي تشخيص ماليات قرار مي گيرد و موعد تسليم اظهارنامه و ترازنامه و سررسيد پرداخت ماليات آن ها چهار ماه پس از سال مالي مربوط مي باشد. (ماده 148 قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 28/12/1245)

سال مالياتي

: سال مالياتي عبارت است از سال شمسي كه در آن تحصيل درآمد شده باشد مگر در مواردي كه دوره عمل ساليانه مودي مالياتي سال شمسي نباشد و در اين صورت سال مالياتي همان دوره عمل ساليانه مودي خواهد بود كه در آن مودي تحصيل درآمد كرده است. (ماده 18 قانون ماليات بر درآمد مصوب 10/5/1334)

سال مالياتي

: سال مالياتي عبارت است از سال شمسي كه در آن تحصيل درآمد شده باشد مگر در مواردي كه دوره عمل ساليانه مودي مالياتي سال شمسي نباشد و در اين صورت سال مالياتي همان دوره عمل ساليانه مودي خواهد بود كه در آن مودي تحصيل درآمد كرده است. (ماده 17 قانون ماليات املاك مزروعي و ماليات بردرآمد مصوب 29/4/1328)

سال مالياتي

: طبق تبصره ماده 12 از قانون ماليات بردرآمد سال مالياتي عبارت است از سال شمسي كه در آن سال تحصيل درآمد شده باشد. در صورتي كه شركتي يا هر نوع شخصيت حقوقي ديگري دوره عملكرد ديگري به غير از سال شمسي داشته باشد سال مالياتي او همان دوره عملكردش محسوب خواهد گرديد به شرط آن كه اين دوره عملكرد در اساسنامه آن پيش بيني شده يا دفاتر محاسباتي و ترازنامه آن را تأييد نمايد. (از ماده 7 آيين نامه قانون ماليات بردرآمد (مصوب 19 آبان 1322 مصوب 1/3/1323)

سال مالياتي

: سال مالياتي عبارت است از سال شمسي كه در آن تحصيل درآمد شده باشد مگر در مواردي كه دوره عمل ساليانه مودي مالياتي سال شمسي نباشد و در اين صورت سال مالياتي او طبق آيين نامه مخصوص تعيين خواهد شد. (تبصره ماده 12 قانون ماليات بردرآمد مصوب 19/8/1322)

سانحه

: از نظر دفاع غيرنظامي، حادثه ناگوار رويدادي است اعم از طبيعي و غيرطبيعي كه ممكن است موجب بروز خسارات مالي و جاني شود و سانحه رويداديست اعم از طبيعي و غيرطبيعي كه منجر به خسارات مزبور مي گردد. (ماده 2 آيين نامه اجرايي قانون اصلاح قانون سازمان دفاع غيرنظامي كشور مربوط به وظايف و تشكيلات مصوب 27/12/1351)

ساير منابع تأمين اعتبار

: ساير منابع تأمين اعتبار عبارتند از منابعي كه تحت عنوان وام، انتشار اوراق قرضه، برگشتي از پرداخت هاي سال هاي قبل و عناوين مشابه در قانون بودجه كل كشور پيش بيني مي شود و ماهيت درآمد ندارند. (ماده 12 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

ساير منابع تأمين اعتبار شركت هاي دولتي

: ساير منابع تأمين اعتبار شركت هاي دولتي عبارت است از منابعي كه شركت هاي مزبور تحت عنوان كمك دولت، وام استفاده از ذخاير، كاهش سرمايه در گردش يا عناوين مشابه به موجب قانون مجاز به منظوركردن آن در بودجه هاي مربوط هستند. (ماده 16 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

ساير منابع درآمد شركت هاي دولتي

: ساير منابع تأمين اعتبار شركت هاي دولتي عبارت است از منابعي كه شركت هاي مزبور تحت عنوان كمك دولت، وام استفاده از ذخاير، كاهش سرمايه در گردش يا عناوين مشابه به موجب قانون مجاز به منظور كردن آن در بودجه هاي مربوط هستند. (ماده 16 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

سپاه پاسداران

: سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نهادي است تحت فرماندهي عالي مقام رهبري كه هدف آن نگهباني از انقلاب اسلامي ايران و دستاوردهاي آن و كوشش مستمر در راه تحقق آرمان هاي الهي و گسترش حاكميت قانون خدا طبق قوانين جمهوري اسلامي ايران و تقويت كامل بنيه دفاعي جمهوري اسلامي از طريق همكاري با ساير نيروهاي مسلح و آموزش نظامي و سازماندهي نيروهاي مردمي مي باشد. (ماده 1 اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 15/6/1361)

سپرده

: سپرده از نظر اين قانون عبارت است از: الف) وجوهي كه طبق قوانين و مقررات به منظور تأمين يا جلوگيري از تضييع حقوق دولت دريافت مي گردد و استرداد يا ضبط آن تابع شرايط مقرر در قانون و مقررات و قراردادهاي مربوط است. ب) وجوهي كه به موجب قرارها و يا احكام صادره از طرف مراجع قضايي از اشخاص حقيقي و يا حقوقي دريافت مي گردد و به موجب قرارها يا احكام صادره از طرف مراجع مذكور كالا يا بعضاً قابل استرداد مي باشد. (ماده 30 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران

: ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران ستاد فرماندهي كل در ارتش بوده و فرماندهي كل را در اداره امور ارتش ياري مي نمايد. و وظايف آن به شرح زير مي باشد: .... (ماده 9 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

سجل احوال

: سجل احوال هر كس به موجب دفاتري كه براي اين امر مقرر است معين مي شود. (ماده 992 قانون مدني)

سرباز آماده به خدمت

: سربازاني كه پس از رفع احتياجات قسمت ها باقي مي مانند آماده به خدمت ناميده مي شوند. (ماده 9 قانون خدمت نظام وظيفه مصوب 29/3/1317)

سردفتر

: اداره امور دفترخانه اسناد رسمي به عهده شخصي است كه با رعايت مقررات اين قانون بنا به پيشنهاد سازمان ثبت اسناد و املاك كشور با جلب نظر مشورتي كانون سردفتران و به موجب ابلاغ وزير دادگستري منصوب و سردفتر ناميده مي شود. (ماده 2 قانون دفاتر اسناد رسمي و كانون سردفتران و دفتر ياران مصوب 25/4/1354)

سردفتر

: براي تنظيم و ثبت اسناد رسمي وزارت عدليه در حوزه هاي ثبتي به قدر كفايت دفتر اسناد رسمي تأسيس خواهد نمود. (ماده 1 قانون دفتر اسناد رسمي مصوب 15/3/1316)

سرشماري

: منظور آمارگيري هايي است كه كليه افراد واحدهاي جامعه مورد مطالعه را در برگيرد و در مواعد مشخص به منظور جمع آوري اطلاعات در زمينه فعاليت هاي اقتصادي و اجتماعي مانند نفوس، مسكن، كشاورزي، صنعت، ساختمان، بازرگاني، فرهنگي و ساير فعاليت ها صورت مي گيرد. در صورتي كه سرشماري در سراسر كشور به عمل آيد سرشماري عمومي ناميده مي شود. (بند الف ماده 1 قانون مركز آمار ايران مصوب 10/11/1353)

سرشماري عمومي

: منظور آمارگيري هايي است كه كليه افراد واحدهاي جامعه مورد مطالعه را دربرگيرد و در مواعد مشخص به منظور جمع آوري اطلاعات در زمينه فعاليت هاي اقتصادي و اجتماعي مانند نفوس، مسكن كشاورزي صنعت، ساختمان، بازرگاني، فرهنگي و ساير فعاليت ها صورت مي گيرد. در صورتي كه سرشماري در سراسر كشور به عمل آيد سرشماري عمومي ناميده مي شود. (بند الف ماده 1 قانون مركز آمار ايران مصوب 10/11/1353)

سرقت

: سرقت عبارت است از ربودن مال ديگري به طور پنهاني (ماده 197 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام

سرقت

: سرقت عبارت است از اين كه انسان مال ديگري را به طور پنهاني بربايد. (ماده 212 قانون حدود و قصاص و مقررات آن مصوب 3/6/1361)

سرقت ادبي

: سرقت ادبي عبارت است از نسبت دادن عمدي تمام يا بخش قابل توجهي از آثار و نوشته هاي ديگران به خود يا غير ولو به صورت ترجمه. (تبصره ماده 6 قانون مطبوعات مصوب 22/12/1364)

سرمايه پرداخت شده شركت هاي سهامي

: سرمايه پرداخته شده مندرجه در قسمت الف از ماده 10 قانون ماليات بردرآمد در مورد شركت هاي سهامي عبارت است از سرمايه اي كه حقيقتاً صاحبان سهام يا شركا پرداخته اند. (ماده 12 آيين نامه قانون ماليات بردرآمد (مصوب 19 آبان 1322) مصوب 1/3/1323)

سرمايه خارجي

: انواع سرمايه اعم از نقدي يا غيرنقدي كه توسط سرمايه گذار خارجي به كشور وارد مي شود و شامل موارد زير مي گردد: الف) وجوه نقدي كه به صورت ارز قابل تبديل، از طريق نظام بانكي يا ديگر طرق انتقال وجوه كه مورد تأييد بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران باشد، به كشور وارد شود. ب) ماشين آلات و تجهيزات، ج) ابزار و قطعات يدكي، قطعات منفصله و مواد اوليه، افزودني و كمكي، د) حق اختراع، دانش فني، اسامي و علايم تجاري و خدمات تخصصي، ه_) سود سهام قابل انتقال سرمايه گذار خارجي، و) ساير موارد مجاز با تصويب هيأت دولت. (ماده 1 قانون تشويق و حمايت سرمايه گذاري خارجي مصوب 19/12/1380)

سرمايه خارجي1256

: از لحاظ اين آيين نامه سرمايه خارجي عبارت است از: الف) ارزي كه از مجراي بانك هاي مجاز به ايران وارد شده باشد. ب) ماشين آلات- لوازم و ابزار كار- قطعات يدكي ماشين و مواد اوليه و لوازم ديگري از اين نوع مشروط براين كه كارخانه ها و ماشين آلات باب روز بوده و مورد قبول هيأت رسيدگي باشد. ابزار قطعات يدكي كارخانه بايد مربوط به كارخانه اي باشد كه به صورت سرمايه منتقل مي شود و ورود آن ها در موقع ورود ماشين آلات اصلي باشد يا بعد از آن مشروط به اين كه هر گاه بعداً وارد شود در عداد اشيا و لوازمي باشد كه نوعاً به حساب سرمايه وارد مي گردد نه مخارج جاري ج) وسايط حمل و نقل زميني- دريايي- هوايي- مربوط به بهره برداري از كاري كه براي آن سرمايه وارد شده است. د) حق اختراع مشروط بر اين كه مربوط و توأم با عمل توليدي كه به آن منظور تقاضاي ورود سرمايه خارجي

شده است، باشد و به تشخيص هيأت رسيدگي ارزيابي شود. ه_) حقوق ارزي متخصصين كه به منظور ايجاد كارهاي توليدي مذكور در اين آيين نامه قبل از شروع بهره برداري پرداخته شده باشد. و) تمام يا قسمتي از سود ويژه حاصله در ايران كه به سرمايه اصلي اضافه شده يا در سازمان ديگري كه مشمول مقررات قانون جلب و حمايت سرمايه هاي خارجي باشد به كار انداخته شود. (ماده 2 آيين نامه اجراي قانون جلب و حمايت سرمايه هاي خارجي مصوب 17/7/1335)

سرمايه گذار خارجي

: اشخاص حقيقي يا حقوقي غيرايراني يا ايراني با استفاده از سرمايه با منشاً خارجي كه مجوز سرمايه گذاري موضوع ماده (6) را اخذ نموده باشند. (ماده 1 قانون تشويق و حمايت سرمايه گذاري خارجي مصوب 19/12/1380)

سرمايه گذاري

: منظور از سرمايه گذاري در اين قانون تخصيص اعتبار و مصرف آن براي يكي از امور توليدي و عمراني است كه ضمن صورت فصول و بندهاي برنامه تعيين مي شود. (تبصره ماده 2 قانون برنامه عمراني سوم كشور مصوب 21/3/1346)

سرمايه گذاري خارجي

: بكارگيري سرمايه خارجي در يك بنگاه اقتصادي جديد يا موجود پس از اخذ مجوز سرمايه گذاري. (ماده1 قانون تشويق و حمايت سرمايه گذاري خارجي مصوب (19/12/1380)

سرمايه گذاري مستقيم

: سرمايه گذاري مستقيم عبارت است از تأمين سرمايه لازم جهت اجراي طرح هاي توليدي و طرح هاي عمراني انتفاعي توسط بانك ها. (ماده 28 آيين نامه تسهيلاتي اعطايي بانكي مصوب 14/10/1362 هيأت وزيران)

سرويس هوايي

: سرويس هوايي عبارت است از هر سرويس منظم هوايي كه به وسيله هواپيما براي حمل و نقل عمومي- مسافر- پست و بار تخصيص داده مي شود. (بند الف ماده 96 قانون اجازه الحاق دولت ايران به مقررات هواپيمايي كشوري بين المللي مصوب 30/4/1328)

سرويس هوايي بين المللي

: سرويس هوايي بين المللي عبارت است از هر سرويس هوايي كه از فضاي فوق قلمرو بيش از يك كشور عبور نمايد. (بند ب ماده 96 قانون اجازه الحاق دولت ايران به مقررات هواپيمايي كشوري بين المللي مصوب 30/4/1328)

سكني

: اگر حق انتفاع عبارت از سكونت در مسكني باشد سكني يا حق سكني ناميده مي شود و اين حق ممكن است به طريق عمري يا به طريق رقبي برقرار شود. (ماده 43 قانون مدني)

سمحاق

: جراحتي كه تمام گوشت را فرا گرفته و به پوست نازك روي استخوان برسد. (بند 4 ماده 186 از قانون مجازات اسلامي مصوب 24/9/1361)

سند

: سند عبارت است از هر نوشته كه در مقام دعوي يا دفاع قابل استناد باشد. (ماده 1284 قانون مدني)

سند اجاره كشتي

: قرارداد اجاره كشتي سندي است كتبي كه بين مالك كشتي (يا نماينده مجاز او) و مستاجر منعقد مي گردد و شرايط اجاره كشتي را براي مدت معين و يا براي يك يا چند سفر بين بنادر مشخص تعيين مي كند. (ماده 135 قانون دريايي مصوب 29/6/1343)

سند ترخيص

: منظور از سند ترخيص مندرج در ماده 16 قانون امور گمركي هر سند گمركي است كه تمام يا قسمتي از حقوق گمركي و سود بازرگاني و هزينه هاي گمركي و عوارض كالايي به موجب آن دريافت شده باشد و تاريخ صدور سند مزبور مبداً مهلت چهار ماهه خواهد بود روز صدور سند و روز ابلاغ كسر دريافتي يا تقاضاي استرداد اضافه دريافتي جزء مهلت مزبور محسوب نمي شود. تاريخ صدور سند ترخيص روزي است كه سند به امضا رئيس گمرك يا نماينده او رسيده باشد. (ماده 287 آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

سند ثبت كشتي

: سند ثبت كشتي گواهينامه ايست كه از طرف سازمان بنادر و كشتيراني برطبق نمونه مخصوص در دو نسخه به نام كشتي تنظيم و صادر مي شود. در سند ثبت كشتي نكات زير قيد مي گردد. نام بندر ثبت كشتي، محل و تاريخ ساخت كشتي، طبقه بندي، تعداد پل ها و دكل ها طول و عرض وآبخور كشتي- ظرفيت و نوع كشتي- مشخصات قوه محركه و ساير مشخصات كشتي- نام مالك و شماره كشتي. (ماده 11 قانون دريايي مصوب 29/6/1343)

سند رسمي

: سندي كه مطابق قوانين به ثبت رسيده رسمي است و تمام محتويات و امضاهاي مندرجه در آن معتبر خواهد بود مگر آن كه مجعوليت آن ثابت شود. انكار مندرجات اسناد رسمي راجع به اخذ تمام يا قسمتي از وجه يا مال و يا تعهد به تأديه وجه يا تسليم مال مسموع نيست. (ماده 70 قانون اصلاح مواد 13، 41، 43، 70، 111و 117 قانون ثبت اسناد و املاك مصوب 7/5/1312)

سند رسمي

: اسنادي كه در اداره ثبت اسناد و املاك يا دفاتر اسناد رسمي يا در نزد ساير مأمورين رسمي در حدود صلاحيت آن ها و بر طبق مقررات قانوني تنظيم شده باشند رسمي است. (ماده 1287 قانون مدني)

سند رسمي

: سندي كه مطابق قوانين ثبت شده رسمي است و تمام محتويات و امضاهاي مندرجه در آن معتبر خواهد بود مگر اين كه مجعوليت آن سند ثابت شود. (ماده 70 قانون ثبت اسناد و املاك مصوب 26/12/1310)

سند رسمي

: سندي كه مطابق قوانين ثبت شده رسمي است و تمام محتويات و امضاهاي مندرجه در آن معتبر خواهد بود مگر اين كه مجعوليت آن سند ثابت شود. (ماده 176 قانون ثبت اسناد و املاك مصوب 21/11/1308)

سند عادي

: غير از اسناد مذكوره در ماده 1287 ساير اسناد عادي است. (ماده 1289 قانون مدني)

سند مسافرت

: سند مسافرت سندي است كه از طرف مقامات صلاحيتدار دولت جمهوري اسلامي ايران براي مسافرت پناهندگان سياسي به خارج از ايران صادر مي شود. (ماده 1 آيين نامه اجرايي صدور سند مسافرت پناهندگان سياسي مصوب 10/4/1366 هيأت وزيران)

سنديكا

: سنديكا سازماني است كه به منظور حفظ منافع حرفه اي و بهبود وضع اقتصادي و اجتماعي به وسيله كارگران يك حرفه يا يك كارگاه - كارفرمايان يك حرفه و يا يك صنعت و همچنين صاحبان مشاغل آزاد تشكيل مي شود. ائتلاف چند سنديكا تشكيل يك اتحاديه و ائتلاف چند اتحاديه تشكيل يك كنفدراسيون را مي دهد. (بند 3 قانون اصلاح و الحاق مواد و دو تبصره به قانون كار مصوب 20/11/1343)

سنديكا

: سنديكا جمعيتي است كه كارگران يا كارفرمايان مربوط به يك حرفه يا يك كارگاه يا يك صنعت مي توانند براي حفظ منافع حرفه اي و بهبود وضع مادي و اجتماعي خود تشكيل دهند. ائتلاف چند سنديكا تشكيل يك اتحاديه و ائتلاف چند اتحاديه تشكيل يك كنفدراسيون را مي دهد. (ماده 25 قانون كار مصوب 26/12/1337)

سنگ تزئيني

: سنگ هاي متبلور و غيرمتبلور رسوبي، آذرين و دگرگوني كه حاوي كانه قابل تفكيك در شرايط كنوني نبوده و عمل آوري آن ها نظير برش و صيقل رايج و مقرون به صرفه باشد از قبيل مرمر، شبه مرمر (مرمريت) تراورتن، گرانيت و امثالهم. (بند ع ماده 1 قانون معادن مصوب 23/3/1377)

سنگ تزئيني

: سنگ هاي متبلور و غير متبلور كه قابل برش و صيقل پذير باشد از قبيل مرمر، شبه مرمر(مرمريت) تراورتن و سنگ هاي آذرين صيقل پذير. (بند ع ماده 1 قانون معادن مصوب 1/3/1362)

سنگر مواد

: سنگر مواد. محلي خارج از كارگاه هاي استخراج و تونل ها و چاه ها كه كانه در آن جا انباشته مي شود. (بند ژ ماده 1 قانون معادن مصوب 1/3/1362)

سنگ ساختماني

: سنگ هاي مختلف موجود در طبيعت كه حاوي كانه نبوده و بنا به تشخيص وزارت معادن و فلزات سنگ تزئيني نباشد و در ساختمان و راه سازي و امور نظير آن به كار رود. (بند ظ ماده 1 قانون معادن مصوب 1/3/1362)

سنگ لاشه و ساختماني

: سنگ هاي مختلف موجود در طبيعت كه حاوي كانه قابل تفكيك در شرايط كنوني نبوده و عمل آوري آن رايج و معمول و يا مقرون به صرفه نباشد و بنا به تشخيص وزارت معادن و فلزات سنگ تزئيني نيست و عموماً در پي يا ديوار چيني ساختمان ها، راه سازي و ديواره سازي و امور نظير آن به كار مي رود. (بند ظ ماده 1 قانون معادن مصوب 23/3/1377)

سنوات خدمت

: منظور از سنوات خدمت، سنواتي است كه مستخدم كسور بازنشستگي آن را پرداخت نموده باشد. (تبصره 1 ماده 88 قانون استخدامي وزارت اطلاعات مصوب 25/4/1374)

سنه ماليه

: بودجه دولت سندي است كه معاملات دخل و خرج مملكتي براي مدت معيني در آن پيش بيني و تصويب شده باشد. مدت مزبور را سنه ماليه مي گويند و عبارت است از يك سال شمسي. (ماده 1 قانون محاسبات عمومي مصوب 3/12/1289)

سواد مصدق

: مدعي بايد سواد اسنادي را كه به آن ها استناد كرده مصدق نموده ضميمه عرضحال كند مقصود از سواد مصدق سوادي است كه دفتر محكمه اي كه عرضحال به آن جا داده مي شود يا دفتري كه از محاكم ديگر يا يكي از ادارات ثبت اسناد يا دفتر اسناد رسمي و در جايي كه هيچ يك از آن ها نباشد حاكم محل يا يكي از ادارات دولتي مطابقت آن را با اصل تصديق كرده باشد. در صورتي كه سواد سند در خارجه تهيه شده باشد بايد در دفتر يكي از سفارت خانه ها يا قنسول گري هاي ايران مصدق شود. هرگاه اسناد مفصل باشد مثل دفتر تجارتي يا اساسنامه شركت و امثال آن قسمت هايي كه مدرك ادعا است خارج نويس شده ضميمه عرضحال مي گردد. (ماده 71 قانون اصول محاكمات حقوقي و تجاري مصوب 28/10/1314)

سئوال

: هر يك از نمايندگان مي توانند راجع به مسائل داخلي و خارجي كشور از وزير مسئول درباره وظايف او سؤال نمايند. سؤال بايد كتبي، صريح و مختصر بوده و به رئيس مجلس داده شود. رئيس مجلس، موضوع را در اسرع وقت به كميسيون تخصصي ارجاع مي نمايد. كميسيون موظف است حداكثر ظرف يك هفته جلسه اي با حضور وزير و سؤال كننده تشكيل دهد. چنانچه وزير در كميسيون حاضر نشود و يا در صورت حضور سؤال كننده قانع نگردد، كميسيون به هيأت رئيسه اطلاع مي دهد تا در اولين جلسه علني سؤال نماينده قرائت و فوراً براي وزير مربوطه ارسال گردد و ظرف چهل وهشت ساعت تكثير و در اختيار نمايندگان قرار گيرد. در صورتي كه سؤال به امضا چند نفر باشد نماينده منتخب سؤال كنندگان صحبت خواهد كرد. (ماده 193 قانون

آيين نامه داخلي مجلس شوراي اسلامي مصوب 20/1/1379)

سود بازرگاني

: سود بازرگاني وجهي است كه براساس قانون انحصار تجارت خارجي به موجب تصويبنامه هيأت وزيران برقرار مي گردد. (بند ب ماده 2 قانون امور گمركي مصوب 30/3/1350)

سود خالص

: سود خالص شركت در هر سال مالي عبارت است از درآمد حاصل در همان سال مالي منهاي كليه هزينه ها و استهلاكات و ذخيره ها. (ماده 237 لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت مصوب 24/12/1347)

سود سهم

: مبلغي از درآمد ويژه سالانه شركت يا اتحاديه تعاوني است كه در هر سال به هر سهم اختصاص داده مي شود. (بند 4 ماده 1 از قانون شركت هاي تعاوني مصوب 16/3/1350)

سود ويژه (شركت نفت)

: سود ويژه عبارت است از سود ناويژه حاصله از درآمدهاي شركت (به استثناي درآمد حاصله از محل دوازده ونيم درصد كه تكليف آن برطبق ماده 57 تعيين شده است) پس از وضع هزينه هاي مربوط و استهلاك. (ماده 58 اساسنامه شركت ملي نفت ايران مصوب 25/10/1333)

سود ويژه بانك

: سود ويژه بانك عبارت است از درآمد بانك پس از وضع هزينه و استهلاك ها. (از ماده 53 قانون بانكي و پولي كشور مصوب 7/3/1339)

سود ويژه بانك ملي

: سود ويژه بانك عبارت است از درآمد بانك پس از وضع هزينه و استهلاك و پاداش (از ماده 21 قانون اساسنامه بانك ملي ايران مصوب 7/3/1339)

سود ويژه بانك ملي

: سود ويژه بانك عبارت است از درآمد بانك پس از وضع هزينه و استهلاك ها (ماده 44 قانون اساسنامه بانك ملي ايران مصوب 22/5/1317)

سوء استفاده از مقاطعه كاري ها

: سوء استفاده از مقاطعه كاري ها و معاملات دولتي عدم رعايت قوانين و مقررات و شرايط در قراردادهايي است كه بين دولت و اشخاص حقيقي و حقوقي منعقد شده و موجب درآمد نامشروع شده باشد يا اين كه در اثر اعمال نفوذ و روابط معامله يا قراردادي برخلاف شرع و مصالح مسلم امت اسلامي انعقاد يافته باشد. (بند 5 ماده 1 از قانون نحوه اجراي اصل 49 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب 17/5/1363)

سوء استفاده از موقوفات

: سوء استفاده از موقوفات عبارت است از تحصيل ثروت ناشي از دخالت در وقف برخلاف ترتيبي كه شرع معين نموده باشد. (بند 4 ماده 1 از قانون نحوه اجراي اصل 49 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب 17/5/1363)

سوخت مجاز

: عبارت از سوختي است كه تحت شرايط و ضوابطي مصرف آن آزاد مي باشد. (بند 10 ماده 1 از آيين نامه جلوگيري از آلودگي هوا مصوب 29/4/1354)

سهام غيرنقدي

: سهام ممكن است نقدي باشد يا غير نقدي – سهام غيرنقدي سهامي است كه در ازا آن به جاي وجه نقد چيز ديگري از قبيل كارخانه و امتيازنامه و غيره داده شود. (ماده 26 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

سهام ممتاز

: در صورتي كه براي بعضي از سهام شركت با رعايت مقررات اين قانون مزايايي قايل شوند اين گونه سهام ممتاز ناميده مي شود. (تبصره 2 ماده 24 لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت مصوب 24/12/1347)

سهم

: سهم واحدي از سرمايه يك شركت يا اتحاديه تعاوني است كه ميزان آن در اساسنامه ذكر مي شود. (بند 2 ماده 1 از قانون شركت هاي تعاوني مصوب 16/3/1350)

سهم

: سهم قسمتي است از سرمايه شركت سهامي كه مشخص ميزان مشاركت و تعهدات و منافع صاحب آن در شركت سهامي مي باشد ورقه سهم سند قابل معامله اي است كه نماينده تعداد سهامي است كه صاحب آن در شركت سهامي دارد. (ماده 24 لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت مصوب 24/12/1347)

سيستم باربرجانبي

: قسمتي از كل سازه است كه به منظور تحمل بارهاي جانبي تعبيه شده است (از بخش تعاريف آيين نامه طراحي ساختمان ها در برابر زلزله مصوب 17/9/1378 هيأت وزيران)

سيستم دوگانه يا تركيبي

: سيستمي است متشكل از قاب هاي خمشي ويژه يا متوسط همراه با ديوارهاي برشي يا مهاربندي ها براي مقاومت در برابر نيروهاي جانبي. در اين سيستم بخش عمده بارهاي قائم به وسيله قاب ها تحمل شده و بارهاي جانبي با مجموعه ديوارهاي برشي و مهاربندها و قاب ها به نسبت سختي جانبي هر يك تحمل مي شوند. (از بخش تعاريف آيين نامه طراحي ساختمان ها در برابر زلزله مصوب 17/9/1378 هيأت وزيران)

سيستم ديوارهاي باربر

: سيستم سازه اي است كه فاقد يك قاب فضايي كامل براي بردن بارهاي قائم مي باشد ديوارهاي باربر يا سيستم هاي مهاربندي عمده بارهاي قائم را تحمل مي كنند. مقاومت در برابر نيروهاي جانبي با ديوارهاي برشي يا قاب هاي مهاربندي شده تأمين مي گردد. (از بخش تعاريف آيين نامه طراحي ساختمان ها در برابر زلزله مصوب 17/9/1378 هيأت وزيران)

سيستم قاب ساختماني ساده

: سيستمي است كه در آن بارهاي قائم به طور عمده توسط قاب هاي فضايي ساده تحمل مي شود و مقاومت در برابر نيروهاي جانبي يا ديوارهاي برشي يا قاب هاي مهاربندي شده تأمين مي شود. (از بخش تعاريف آيين نامه طراحي ساختمان ها در برابر زلزله مصوب 17/9/1378 هيأت وزيران)

سيستم مهاربندي افقي

: سيستم خرپائي افقي كه عملكردي همانند ديافراگم دارد (از بخش تعاريف آيين نامه طراحي ساختمان ها در برابر زلزله مصوب 17/9/1378 هيأت وزيران)

سيل

: جريان يا بالا آمدن نسبتاً زياد آب در يك رودخانه به ميزاني كه از مواقع معمولي به طور وضوح بيش تر باشد سيل ناميده مي شود. همچنين استغراق زمين هاي پست در اثر بالا آمدن سطح آب رودخانه را

سيل يا طغيان آب مي گويند (بند 18 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

سيل شكن

: بازوهاي خاكي يا سيل شكن- خاكريز يا مانعي است كه به موازات تقريبي محور رودخانه و نهر يا مسيل به خصوص در كنار آن ها به منظور جلوگيري از پخش آب در اراضي اطراف و ممانعت از عمل تخريبي سيلاب ها احداث مي گردد. (بند 6 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

ش

شاخص قيمت

: منظور كميتي است كه تغييرات متوسط قيمت كالاها و خدمات را نسبت به يك زمان معين نشان دهد. (بند ه_ ماده 1 قانون مركز آمار ايران مصوب 10/11/1353)

شاخه قطور

: شاخه اي است كه قطر آن در محل انشعاب بيش از پنج سانتي متر باشد. (بند 19 ماده 1 قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/5/1346)

شاغلان پزشكي وحرفه هاي وابسته

: شاغلان پزشكي و حرفه هاي وابسته موضوع اين ماده افرادي هستند كه در يكي از مراكز تحقيقات درماني، آموزشي و بهداشتي اعم از خصوصي، دولتي و تعاوني پزشكي، وابسته به دولت يا خيريه يا حسب مورد مطب يا دفتر كار اشتغال دارند و از اين پس به اختصار شاغلان حرفه هاي پزشكي و وابسته ناميده مي شوند. (تبصره ماده 1 آيين نامه انتظامي رسي__دگي ب_ه تخ_لف_ات صن_ف_ي و ح__رفه اي شاغلان حرفه هاي پزشكي وابسته مصوب 30/4/1378 هيأت وزيران)

شاغلين امر دندانسازي

: شاغلين امر دندانسازي مشمول قانون مذكور عبارتند از گروه هايي كه فاقد مدرك علمي در رشته دندانسازي از مراكز آموزش معتبر قانوني هستند و شامل گروه هاي ذيل مي باشند: 1- افرادي كه طبق تبصره2 قانون اشتغال كمك دندانپزشكان تجربي مصوب 8/2/1354 موفق به اخذ پروانه كمك تكنيسين دندانسازي گرديده اند. 2- شاغلين امر دندانسازي كه بنا به عللي موفق نشده اند در آزمون قانوني مربوط به اشتغال كمك دندانپزشكان تجربي مصوب 8/2/1354 شركت نمايند. 3- شاغلين داراي گواهينامه هاي مبني بر طي دوره آموزش امور مربوط به دندانسازي صادره از سازمان هاي آموزش غيردانشگاهي. 4- شاغلين داراي حكم استخدامي و يا گواهي اشتغال در مراكز و بخش هاي دندانسازي دولتي. 5- شاغلين امر دندانسازي در بخش خصوصي و كارگاه هاي دندانسازي موجود. (ماده 2 آيين نامه اجرايي قانون تعيين وضع شغلي دندانسازان تجربي مصوب 22/2/1364 مجلس شوراي اسلامي مصوب 18/12/1364 هيأت وزيران)

شاكي خصوصي

: شخصي كه از وقوع جرمي متحمل ضرر و زيان مي شود و به تبع ادعاي دادستان مطالبه ضرر و زيان مي كند مدعي خصوصي است و مادام كه دادخواست ضرر و زيان تسليم نكرده شاكي خصوصي ناميده مي شود. (از ماده 9 لايحه قانوني اصلاح قسمتي از مواد آيين نامه دادرسي كيفري مصوب 30/11/1355)

شاهراه

: شاهراه به راهي اطلاق مي شود كه حداقل داراي دو خط اتومبيل رو و يك شانه حداقل به عرض 3 متر براي هر طرف رفت و برگشت بوده و دو طرف آن به نحوي محصور و در تمام طول شاهراه از هم كاملاً مجزا باشد و ارتباط آن ها با هم فقط به وسيله راه هاي فرعي كه از زير يا بالاي شاهراه عبور كند تأمين شود و هيچ راه ديگري آن را قطع نكند. (ماده 1 قانون ايمني راه ها و راه آهن مصوب 7/4/1349)

شبكه راديويي

: شبكه راديويي عبارت است از مجموعه يك يا چند ايستگاه ثابت يا متحرك يا هر دو كه مي تواند در عين حال با هم ارتباط داشته باشند. (ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون استفاده از بي سيم هاي اختصاصي و غيرحرفه اي (آماتوري) مصوب 13/11/1361 هيأت وزيران)

شبكه هاي آبياري و زهكشي كانال ها

: مجاري مستحدثه اي هستند كه به منظور آبرساني، سالم سازي اراضي يا انتقال آب ايجاد شده يا مي شود. (ماده 1 آيين نامه مربوط به بستر و حريم رودخانه ها، انبار، مسبل ها، مرداب ها، بركه هاي طبيعي و شبكه هاي آبرساني، آبياري و زهكشي مصوب 11/8/1379 هيأت وزيران)

شبكه هاي اختصاصي مخابرات

: شبكه هاي اختصاصي مخابرات عبارتند از مجموعه وسايل مخابراتي كه براي استفاده گروه ها يا موارد خاصي داير بوده يا بعداً داير گردد. (تبصره 3 ماده 1 قانون تأسيس شركت مخابرات ايران مصوب 29/3/1350)

شبكه هاي مخابرات عمومي

: شبكه هاي مخابرات عمومي مذكور در اين قانون عبارتند از مجموعه وسايل مخابراتي كه براي استفاده عموم داير بوده يا بعداً داير خواهد شد. (تبصره 2 ماده 1 از قانون تأسيس شركت مخابرات ايران مصوب 29/3/1350)

شرايط احراز شغل

: عبارت از مجموعه توانايي ها، قابليت ها، اطلاعات و مهارت هايي است كه داشتن آن ها براي انجام وظايف و قبول مسئوليت هاي شغلي ضروري است. (بند خ ماده 1 آيين نامه حقوق و دستمزد كاركنان سازمان هاي مناطق آزاد تجاري صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 19/1/1375 هيأت وزيران)

شرايط و صفات رهبر

: 1- صلاحيت علمي لازم براي افتاء در ابواب مختلف فقه. 2- عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام 3- بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت كافي براي رهبري. (از اصل يكصد و نهم قانون اساسي)

شرح وظايف

: عبارت از شرح منظم و مدوني است كه وظايف، مسئوليت ها و اختيارات مشاغل سازمان را مشخص مي سازد. (بند ز ماده 1 آيين نامه حقوق و دستمزد كاركنان سازمان هاي مناطق آزاد تجاري صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 19/1/1375 هيأت وزيران).

شرط صفت

: شرط صفت عبارت است از شرط راجعه به كيفيت يا كميت مورد معامله (از ماده 234 قانون مدني)

شرط فعل

: شرط فعل آن است كه اقدام يا عدم اقدام به فعلي بر يكي از متعاملين يا بر شخص خارجي شرط شود. (از ماده 234 قانون مدني)

شرط نتيجه

: شرط نتيجه آن است كه تحقق امري در خارج شرط شود. (از ماده 234 قانون مدني)

شركت

: شركت عبارت است از اجتماع حقوق مالكان متعدد در شي واحد به نحو اشاعه (ماده 571 قانون مدني)

شركت اختياري

: شركت اختياري يا در نتيجه عقدي از عقود حاصل مي شود يا در نتيجه عمل شركا از قبيل مزج اختياري يا قبول مالي مشاعاء در ازاء عمل چند نفر و نحو اين ها (ماده 573 قانون مدني)

شركت ايراني

: هر شركتي كه در ايران تشكيل و مركز اصلي آن در ايران باشد شركت ايراني محسوب است. (ماده 1 قانون راجع به ثبت شركت ها مصوب 11/3/1310)

شركت ايراني خدمات مشاوره

: شركتي است كه طبق قانون تجارت به منظور انجام خدمات مشاوره اي درامور تخصصي تأسيس شده و داراي كارشناسان تمام وقت متخصص در رشته هاي مربوط بوده و داراي تشكيلات منظم اداري و تجهيزات كافي و اعتبارات مالي لازم بوده و صلاحيت شركت مزبور در حد متعارف مورد رسيدگي و قبول سازمان قرار گرفته باشد. (بند ب ماده 1 آيين نامه تشخيص صلاحيت و طبقه بندي مهندسان مشاور و كارشناسان مصوب 1/3/1359 شوراي انقلاب)

شركت با مسئوليت محدود

: شركت با مسئوليت محدود وقتي تشكيل مي شود كه تمام سرمايه نقدي تأديه و سهم الشركه غيرنقدي نيز تقويم و تسليم شده باشد. (ماده 96 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

شركت پيمانكاري

: ساختماني يا تأسيساتي يا تجهيزاتي شخصي است حقوقي كه براي انجام عمليات ساختماني يا تأسيساتي يا تجهيزاتي طبق قوانين جمهوري اسلامي ايران به صورت شركت سهامي خاص در ايران تأسيس شده و به ثبت رسيده و كليه سهام آن متعلق به اشخاص حقيقي ايراني در بخش خصوصي باشد. (بند الف ماده 2 از آيين نامه تشخيص صلاحيت و ارجاع كار به شركت هاي پيمانكاري ساختماني تأسيساتي و تجهيزاتي وابسته به بخش خصوصي مصوب 30/2/1360 هيأت وزيران)

شركت تضامني

: شركت تضامني شركتي است كه در تحت اسم مخصوصي براي امور تجارتي بين دو يا چند نفر با مسئوليت تضامني تشكيل مي شود: اگر دارايي شركت براي تأديه تمام قروض كافي نباشد هر يك از شركا مسئول پرداخت تمام قروض شركت است. هر قراري كه بين شركا برخلاف اين ترتيب داده شده باشد در مقابل اشخاص ثالث كان لم يكن خواهد بود. (ماده 116 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

شركت تعاوني

: شركت تعاوني شركتي است از اشخاص حقيقي يا حقوقي كه به منظور رفع نيازمندي هاي مشترك و بهبود وضع اقتصادي و اجتماعي اعضا از طريق خودياري و كمك متقابل و همكاري آن موافق اصولي كه در اين قانون مصرح است تشكيل مي شود. (بند 2 اصلاح بعضي از مواد و الحاق سه تبصره به قانون شركت هاي تعاوني مصوب 9/4/1352)

شركت تعاوني

: شركت تعاوني شركتي است از اشخاص حقيقي و يا حقوقي كه به منظور رفع نيازمندي هاي مشترك و بهبود وضع اقتصادي و اجتماعي شركا از طريق خودياري و كمك متقابل و همكاري آنان و تشويق به پس انداز موافق اصولي كه در اين قانون مصرح است تشكيل مي شود. (ماده 2 قانون شركت هاي تعاوني مصوب 16/3/1350)

شركت تعاوني

: شركت تعاوني شركتي است كه براي مدت نامحدود به منظور رفع احتياجات مشترك شركا و بهبود وضع مادي و اجتماعي آنان براي يك يا چند منظور ذيل تشكيل مي شود: انجام خدمات عمومي و هرگونه فعاليت مربوط به توليد محصولات كشاورزي و صنعتي- تهيه و طبقه بندي- نگاهداري- تبديل و فروش محصولات مزبور – تهيه و توزيع هر گونه كالا و لوازم مورد نياز زندگي و حرفه اي آنان تحصيل وام و اعتبار براي شركا- اقدام به عمليات ساختماني و ايجاد مسكن- بيمه محصولات و حيوانات- قبولي نمايندگي مؤسسات و كارخانجات وابسته به فعاليت هاي مذكور در فوق- خريد سهم الشركه شركت هاي مشابه و امثال منظورهاي مذكور. (ماده 1 قانون شركت هاي تعاوني مصوب 11/5/1344)

شركت تعاوني

: شركت تعاوني توليد شركتي است كه بين عده اي از كارگران و ارباب حرف تشكيل مي شود و شركا مشاغل خود را براي توليد و فروش اشيا يا اجناس به كار مي برند مشروط بر اين كه قرارداد بين شركا به موجب التزام مشروع بوده و در اساسنامه اين التزام تصريح شده باشد. (ماده 108 قانون تجارت مصوب 12/3/1304)

شركت تعاوني آموزشگاه ها

: شركت تعاوني آموزشگاه ها شركتي است كه با عضويت دانش آموزان يا دانشجويان مراكز آموزشي به منظور آموزش عملي مقررات شركت هاي تعاوني و تعميم اصول تعاون براي تمام يا قسمتي از مقاصد زير تشكيل مي شود: 1- تشويق اعضا به پس انداز. 2- ايجاد فروشگاه و تهيه وسايل تحصيلي و مصرفي اعضا. 3- ايجاد رستوران و كافه براي استفاده اعضا. 4- تدارك وسايط نقليه براي اياب و ذهاب اعضا. 5- تأسيس باشگاه و تهيه وسايل تفريحات سالم براي استفاده اعضا. 6- تدارك وسايل بهداشتي و درماني اعضا. 7- خريد مصنوعات و كارهاي دستي اعضا از طرف شركت و فروش آن. (ماده 87 قانون شركت هاي تعاوني مصوب 16/3/1350)

شركت تعاوني اعتبار

: شركت تعاوني اعتبار بين افراد گروه هاي شغلي مختلف طبق مقررات آيين نامه اي كه وسيله وزارت تعاون و امور روستا ها(يا وزارت كار و امور اجتماعي در مورد تعاوني هاي كارگري) تهيه خواهد شد و به تصويب شوراي پول و اعتبار خواهد رسيد براي مقاصد زير تشكيل مي شود: 1- باز كردن حساب سپرده هاي مختلف منحصراً براي اعضا شركت. 2- پرداخت وام با دريافت بهره به اعضاي شركت. 3- انجام ساير خدمات اعتباري براي اعضا در حدود امكانات. (ماده 84 قانون شركت هاي تعاوني مصوب 16/3/1350)

شركت تعاوني توليد

: شركتي است كه بين عده از ارباب حرف تشكيل مي شود و شركا مشاغل خود را براي توليد و فروش اشيا يا اجناس به كار مي برند. (ماده 190 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

شركت تعاوني توليد

: شركتي است كه بين عده اي از كارگران و ارباب حرف تشكيل مي شود و شركا مشاغل خود را براي توليد و فروش اشيا يا اجناس به كار مي برند مشروط بر اين كه قرارداد بين شركا به موجب التزام مشروع بوده و در اساسنامه اين التزام تصريح شده باشد. (ماده 108 قانون تجارت مصوب 12/3/1304)

شركت تعاوني روستايي

: از نظر اجراي اين ماده شركت تعاوني روستايي شركتي است كه زارعان در روستا تشكيل و تحت نظارت سازمان تعاوني روستايي كشور مي باشد. (تبصره ماده 118 از قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 28/12/1345)

شركت تعاوني صنايع كوچك

: شركت تعاوني صنايع كوچك با عضويت صاحبان صنايع يك گروه از صنعت براي تمام يا قسمتي از مقاصد زير تشكيل مي شود: 1- تهيه مواد اوليه مورد نياز. 2- ايجاد آزمايشگاه مواد اوليه يا محصولات ساخته شده. 3- توليد وسايل و ابزار مورد احتياج مشترك اعضا. 4- ايجاد گروه هاي تعميراتي و نگاهداري. 5- تحقيق و برنامه ريزي هاي مشترك. 6- تهيه وسايل توزيع و انجام خدمات بازاريابي. (ماده 93 قانون شركت هاي تعاوني مصوب 16/3/1350)

شركت تعاوني صيادان

: شركت تعاوني صيادان شركتي است كه با عضويت صيادان ماهي و ساير آبزيان براي تمام يا قسمتي از مقاصد زير تشكيل مي شود: 1- تدارك خدمات جمعي براي اعضاي شركت از قبيل ساخت وتعميرقايق هاوتهيه وسايل و ادوات صيد. 2- صيدماهي و ساير آبزيان پس از كسب پروانه صيد. 3- تأسيس فروشگاه. 4- پرداخت مساعده به صيادان. 5- تهيه وسايل و تأمين نيازمندي هاي حرفه اي و خانوادگي صيادان. (ماده 78 قانون شركت هاي تعاوني مصوب 16/3/1350)

شركت تعاوني كار

: شركت تعاوني كار شركتي است كه به منظور توليد كالا يا انجام خدمات با عضويت افرادي كه نيروي كار خود را در اختيار شركت مي گذارند تشكيل مي شود. (ماده 90 قانون شركت هاي تعاوني مصوب 16/3/1350)

شركت تعاوني كارگري

: هر يك از شركت هاي تعاوني در رشته هاي مصرف يا كار و پيشه كه با عضويت كارگران و ساير كاركنان صنايع و خدمات و حرف تشكيل شود و حداقل سه چهارم اعضاي شركت نزد سازمان بيمه هاي اجتماعي بيمه باشند شركت تعاوني كارگري خوانده مي شود. (بند 1 اصلاح بعضي از مواد و تبصره هاي قانون شركت هاي تعاوني مصوب خرداد 1350 و الحاق چند تبصره به قانون مذكور مصوب 4/3/1354)

شركت تعاوني مصرف

: شركت تعاوني مصرف كنندگان براي تهيه انواع كالاهاي مصرفي به منظور تأمين نيازمندي هاي اعضا و خانواده هاي آنان همچنين براي انجام تمام يا قسمتي از خدمات زير و امثال آن تشكيل مي شود: 1- تهيه آب مشروب. 2- تأمين وسايل توزيع گاز 3- تأمين وسايل توزيع برق 4- خدمات بهداشتي و درماني. 5- تدارك وسايل حمل و نقل 6- ايجاد باشگاه ها و رستوران ها. 7- تأسيس انواع آموزشگاه ها (ماده 79 قانون شركت هاي تعاوني مصوب 16/3/1350)

شركت تعاوني مصرف

: شركت تعاوني مصرف شركتي است كه براي مقاصد ذيل تشكيل مي شود: 1- فروش اجناس لازمه براي مصارف زندگي اعم از اين كه اجناس مزبوره را شركا ايجاد كرده يا خريده باشند. 2- تقسيم نفع و ضرر بين شركا به نسبت خريد هر يك از آن ها (ماده 192 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

شركت تعاوني مصرف

: شركت تعاوني مصرف شركتي است كه براي مقاصد ذيل تشكيل مي شود: 1- فروش اجناس لازمه براي مصارف زندگاني اعم از اين كه اجناس مزبوره را شركا ايجاد كرده يا خريده باشند. 2- تقسيم نفع و ضرر بين شركا به نسبت خريد هر يك از آن ها (ماده 110 قانون تجارت مصوب 12/3/1304)

شركت در جرم

: هرگاه چند نفر مرتكب يك جرم شوند به نحوي كه هر يك فاعل آن جرم شناخته شود مجازات هر يك از آن ها مجازات فاعل است و اگر هر كدام يك جز از جرم واحد را انجام دهند به طريقي كه مجموع آن ها فاعل آن جرم شناخته شود شركاء در جرم محسوب و مجازات هر يك از آن ها

شركت دولتي

: شركت دولتي واحد سازماني مشخصي است كه با اجازه قانون به صورت شركت ايجاد شود و يا به حكم قانون يا دادگاه صالح ملي شده يا مصادره شده و به عنوان شركت دولتي شناخته شده باشد و بيش از 50 درصد سرمايه آن متعلق به دولت باشد. هر شركت تجاري كه از طريق سرمايه گذاري شركت هاي دولتي ايجاد شود، مادام كه بيش از پنجاه درصد سهام آن متعلق به شركت هاي دولتي است، شركت دولتي تلقي مي شود. (ماده 4 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

شركت دولتي

: شركت دولتي واحد سازماني مشخصي است كه با اجازه قانون به صورت شركت ايجاد شود و بيش از پنجاه درصد سرمايه آن متعلق به دولت باشد. هر شركت تجارتي كه از طريق سرمايه گذاري شركت هاي دولتي ايجاد شود تا زماني كه بيش از پنجاه درصد سهام آن متعلق به شركت هاي دولتي است شركت دولتي تلقي مي شود. (بند 2 اصلاح پاره اي از مواد قانون استخدام كشوري مصوب 28/12/1352)

شركت دولتي

: شركت دولتي واحد سازماني مشخصي است كه با اجازه قانون به صورت شركت ايجاد شود و بيش از 50 درصد سرمايه آن متعلق به دولت باشد. هر شركت تجارتي كه از طريق سرمايه گذاري شركت هاي دولتي ايجاد شود مادام كه بيش از پنجاه درصد سهام آن متعلق به شركت هاي دولتي است شركت دولتي تلقي مي شود. (ماده 4 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

شركت سهامي

: شركت سهامي شركتي است كه سرمايه آن به سهام تقسيم شده و مسئوليت صاحبان سهام محدود به مبلغ اسمي سهام آن ها است. (ماده 1 لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت مصوب 24/12/1347)

شركت سهامي

: شركت سهامي شركتي است كه براي امور تجارتي تشكيل و سرمايه آن به سهام تقسيم شده و مسئوليت صاحبان سهام محدود به سهام آن است. (ماده 21 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

شركت سهامي

: شركت سهامي شركتي است كه براي امور تجارتي تشكيل و سرمايه آن به سهام تقسيم شده و مسئوليت صاحبان سهام محدود به سهام آن ها است. (ماده 16 قانون تجارت مصوب 12/3/1304)

شركت سهامي تلفن

: به منظور اجراي ماده 3 قانون مصوب بيست وپنج آذر ماه 1331 شركتي به نام شركت سهامي تلفن ايران براي تأسيس و نگاه داري و بهره برداري تلفن در داخل كليه شهرها و قصبات و دهات كشور تشكيل مي شود و داراي شخصيت حقوقي است. مركز اصلي شركت در تهران و مدت عمليات نامحدود است. (ماده 1 اساسنامه شركت سهامي تلفن ايران مصوب 16/12/1331)

شركت سهامي خاص

: شركت سهامي به دو نوع تقسيم مي شود: نوع اول- شركت هايي كه موسسين آن ها قسمتي از سرمايه شركت را از طريق فروش سهام به مردم تأمين مي كنند. اين گونه شركت ها شركت سهامي عام ناميده مي شوند. نوع دوم- شركت هايي كه تمام سرمايه آن ها در موقع تأسيس منحصراً توسط مؤسسين تأمين گرديده است. اين گونه شركت ها شركت سهامي خاص ناميده مي شوند. (ماده 4 لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت مصوب 24/12/1347)

شركت ضمانتي

: شركت ضمانتي شركتي است كه براي امور تجارتي بين دو يا چند نفر تشكيل و مسئوليت هر يك از شركا به نسبت سرمايه اي است كه در شركت گذاشته است. (ماده 67 قانون تجارت مصوب 12/3/1304)

شركت عمران شهرهاي جديد

: شركت سهامي عمران شهرهاي جديدي كه در اين اساسنامه اختصاراً شركت ناميده مي شود شركتي است دولتي وابسته به وزرات مسكن و شهرسازي و مركز آن در تهران است و مي تواند در صورت لزوم و حسب مورد با تصويب مجمع عمومي در استان هاي كشور يا شركت هايي وا

شركت عمران و بهسازي شهري

: شركت عمران و بهسازي شهري- كه در اين اساسنامه به اختصار شركت ناميده مي شود- شركتي است دولتي و وابسته به وزارت مسكن و شهرسازي و مي تواند با تصويب مجمع عمومي و رعايت قوانين و مقررات مربوط و سياست هاي شهرسازي كشور، در استان هاي مختلف شركت هاي وابسته و تابعه براي اجراي عمليات خود تأسيس كند. (ماده 1 اساسنامه شركت عمران و بهسازي شهري مصوب 22/12/1375 هيأت وزيران)

شركت قهري

: شركت قهري اجتماع حقوق مالكين است كه در نتيجه امتزاج يا ارث حاصل مي شود. (ماده 574 قانون مدني)

شركت مختلط

: شركت مختلط شركتي است كه در تحت اسم مخصوص بين يك عده شركا سهامي و يك يا چند نفر شريك ضامن تشكيل مي شود. شركا سهامي كساني هستند كه سرمايه آن ها به صورت سهام يا قطعات سهام متساوي القيمه درآمده و مسئوليت آن ها محدود به همان سرمايه اي است كه در شركت دارند. شريك ضامن كسي است كه سرمايه او به صورت سهام در نيامده و ضامن قروضي است كه ممكن است علاوه بر دارايي شركت پيدا شود در صورت تعدد شريك ضامن مسئوليت هر يك

به نسبت سرمايه اي خواهد بود كه در شركت گذاشته است (رجوع به ماده 75). (ماده 85 قانون تجارت مصوب 12/3/1304)

شركت مختلط سهامي

: شركت مختلط سهامي شركتي است كه در تحت اسم مخصوص بين يك عده شركا سهامي و يك يا چند نفر شريك ضامن تشكيل مي شود. شركا سهامي كساني هستند كه سرمايه آن ها به صورت سهام يا قطعات سهام متساوي القيمه درآمده و مسئوليت آن ها تا ميزان همان سرمايه اي است كه در شركت دارند. شريك ضامن كسي است كه سرمايه او به صورت سهام در نيامده و مسئول كليه قروضي است كه ممكن است علاوه بر دارايي شركت پيدا شود در صورت تعدد شريك ضامن مسئوليت آن ها در مقابل طلبكاران و روابط آن ها با يكديگر تابع مقررات شركت تضامني خواهد بود. (ماده 162 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

شركت مختلط غيرسهامي

: شركت مختلط غير سهامي شركتي است كه براي امور تجارتي در تحت اسم مخصوصي بين يك يا چند نفر شريك ضامن و يك يا چند نفر شريك با مسئوليت محدود بدون انتشار سهام تشكيل مي شود. شريك ضامن مسئول كليه قروضي است كه ممكن است علاوه بردارايي شركت پيدا شود – شريك با مسئوليت محدود كسي است كه مسئوليت او فقط تا ميزان سرمايه است كه در شركت گذارده و يا بايد بگذارد. در اسم شركت بايد عبارت (شركت مختلط) و لااقل اسم يكي از شركا ضامن قيد شود. (ماده 141 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

شركت مشاور دولتي

: شركتي است دولتي كه به صورت يك واحد مستقل به منظور انجام مطالعات و بررسي ها و خدمات تخصصي به موجب قانون تأسيس شده و تمام سهام آن متعلق به دولت باشد و با استفاده از كارشناسان و كادر فني و اداري و تجهيزاتي كه در اختيار دارد در رشته يا رشته هاي خاص تخصص و تجربه داشته باشد. (بند ج ماده 1 آيين نامه تشخيص صلاحيت و طبقه بندي مهندسان مشاور و كارشناسان مصوب 1/3/1359 شوراي انقلاب)

شركت نسبي

: شركت نسبي شركتي است كه براي امور تجارتي در تحت اسم مخصوصي بين دو يا چند نفر تشكيل و مسئوليت هر يك از شركا به نسبت سرمايه اي است كه در شركت گذاشته. (ماده 183 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

شركت وابسته

: منظور از شركت تابعه و وابسته شركتي است كه بيش از پنجاه درصد (50%) سهام يا سرمايه آن متعلق به شركت دولتي مربوط باشد. (بند 2 تصويب نامه راجع به واريز يك درصد (1%) سود ناخالص شركت هاي دولتي به حساب خزانه مصوب 10/5/1380 هيأت وزيران)

شركت هواپيمايي

: شركت هواپيمايي عبارت است از هر بنگاه حمل و نقل هوايي كه يك سرويس هوايي بين المللي را فراهم كرده يا عمل نمايد. (بند ج ماده 96 قانون اجازه الحاق دولت ايران به مقررات هواپيمايي كشوري بين المللي مصوب 30/4/1328)

شركت هواپيمايي ملي ايران

: به منظور حمل و نقل مسافر و بار و محمولات پستي در داخل و خارج كشور و انجام امور مربوط به هواپيمايي بازرگاني شركتي سهامي به نام (شركت هواپيمايي ملي ايران) تشكيل مي گردد. (ماده 1 قانون تأسيس شركت هواپيمايي ملي ايران و مقررات بهره برداري هوايي كشوري مصوب 14/4/1345)

شروع به جرم

: هر كس قصد ارتكاب جرمي كند و شروع به اجراي آن نمايد لكن جرم منظور واقع نشود چنان چه اقدامات انجام گرفته جرم باشد محكوم به مجازات همان جرم مي شود. (ماده 41 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

شروع به جرم

: هر كس قصد ارتكاب جنايتي كرده و شروع به اجراي آن نمايد ولي به واسطه موانع خارجي كه اراده فاعل در آن ها مدخليت نداشته قصدش معلق يا بي اثر بماند و جنايت منظور واقع نشود به ترتيب زير محكوم خواهد شد ... (از ماده 20 قانون مجازات عمومي مصوب 7/3/1352)

شروع به جرم

: هر گاه كسي قصد جنايتي كرده و شروع به اجراي آن بنمايد ولي به واسطه موانع خارجي كه اراده فاعل در آن ها مدخليت نداشته قصدش معلق يا بي اثر بماند و جنايت منظوره واقع نشود.... (از ماده 20 قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

شروع مدت حبس

: مدت كليه حبس ها از روزي شروع مي شود كه محكوم عليه بر حسب حكم قطعي قابل اجرا محبوس شده است لكن اگر قبل از صدور حكم موقتاً توقيف شده باشد مدت توقيف موقت از مدت حبس كسر خواهد شد. (ماده 17 قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

شريك جرم

: هر كس با علم و اطلاع با شخص يا اشخاص ديگر در انجام عمليات اجرايي تشكيل دهنده جرمي مشاركت و همكاري كند شريك در جرم شناخته مي شود و مجازات او مجازات فاعل مستقل آن جرم است. در مورد جرائم غيرعمدي كه ناشي از خطاي دو نفر يا بيش تر باشد مجازات هر يك از آنان نيز مجازات فاعل مستقل خواهد بود. اگر تأثير مداخله شريكي در حصول جرم ضعيف باشد دادگاه مجازات او را به تناسب تأثير عمل او تخفيف مي دهد. (ماده 27 قانون مجازات عمومي مصوب 7/3/1352)

شريك ضامن

: شركت مختلط سهامي شركتي است كه در تحت اسم مخصوص بين عده شركا سهامي و يك يا چند نفر شريك ضامن تشكيل مي شود. شركا سهامي كساني هستند كه سرمايه آن ها به صورت سهام يا قطعات سهام متساوي القيمه درآمده و مسئوليت آن ها تا ميزان همان سرمايه است كه در شركت دارند. شريك ضامن كسي است كه سرمايه او به صورت سهام در نيامده و مسئول كليه قروضي است كه ممكن است علاوه بر دارايي شركت پيدا شود در صورت تعدد شريك ضامن مسئوليت آن ها در مقابل طلبكاران و روابط آن ها با يكديگر تابع مقررات شركت تضامني خواهد بود. (ماده 162 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

شريك ضامن

: شركت مختلط شركتي است كه در تحت اسم مخصوص بين يك عده شركاء سهامي و يك يا چند نفر شريك ضامن تشكيل تشكيل مي شود. شركا سهامي كساني هستند كه سرمايه آن ها به صورت سهام يا قطعات سهام متساوي القيمه درآمده و مسئوليت آن ها محدود به همان سرمايه اي است كه در شركت دارند. شريك ضامن كسي است كه سرمايه او به صورت سهام در نيامده و ضامن قروضي است كه ممكن است علاوه بر دارايي شركت پيدا شود در صورت تعدد شريك ضامن مسئوليت هر يك به نسبت سرمايه اي خواهد بود كه در شركت گذاشته است. (ماده 85 قانون تجارت مصوب 12/3/1304)

شغل

: منظور از شغل عبارت است از وظايف مستمر مربوط به پست ثابت سازماني، يا شغل يا پستي كه به طور تمام وقت انجام مي شود. (تبصره 2 قانون ممنوعيت تصدي بيش از يك شغل مصوب 11/10/1373)

شغل

: شغل عبارت است از مجموع وظايف و مسئوليت هاي مرتبط و مستمر و مشخصي است كه از طرف سازمان امور اداري و استخدامي كشور به عنوان كار واحد شناخته شده باشد. (از ماده 7 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

شغل

: عبارت است از مجموعه وظايف مرتبط و مشخصي كه از سوي بانك به عنوان كار واحد شناخته شده و براي پست سازماني در نظر گرفته شده باشد. (بند ب ماده 1 آيين نامه استخدامي نظام بانكي جمهوري اسلامي ايران مصوب 26/11/1379 هيأت وزيران)

شغل

: عبارت از مجموعه وظايف و مسئوليت هاي مرتبط و مستمر و مشخصي است كه از طرف سازمان به عنوان كار واحد شناخته شده است. (بند ت ماده 1 آيين نامه حقوق و دستمزد كاركنان سازمان هاي مناطق آزاد تجاري صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 19/1/1375 هيأت وزيران)

شغل كارمندي

: شغل كارمندي كه عبارت است ازمجموعه وظايف و اختيارات مشخصي كه در جداول سازماني براي كارمندان پيش بيني مي شود. (بند 2 ماده 19 از قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

شغل مشترك

: شغل مشترك كه عبارت است از مجموعه وظايف و اختيارات مشخصي كه در جداول سازمان با اين عنوان تعيين شده و منحصر به نظاميان يا كارمندان نبوده و قابل تخصيص به هر دو مي باشد. (بند 3 ماده 19 از قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

شغل نظامي

: شغل نظامي كه عبارت است از مجموعه وظايف و اختيارات مشخصي كه در جداول سازمان براي نظاميان پيش بيني مي شود. (بند 1 ماده 19 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

شفيع

: هرگاه مال غيرمنقول قابل تقسيمي بين دو نفرمشترك باشد و يكي از دو شريك حصه خود را به قصد بيع به شخص ثالثي منتقل كند شريك ديگر حق دارد قيمتي را كه مشتري داده به او بدهد و حصه مبيعه را تملك كند. اين حق را حق شفعه و صاحب آن را شفيع مي گويند. (ماده 808 قانون مدني)

شكل پذيري

: قابليت جذب و اتلاف انرژي و حفظ تاب باربري يك سازه هنگامي كه تحت تأثير تغيير مكان هاي غيرحظي چرخه اي ناشي از زلزله قرار مي گيرد. (از بخش تعاريف آيين نامه طراحي ساختمان ها در برابر زلزله مصوب 17/9/1378 هيأت وزيران)

شماره ملي

: عددي است ده رقمي و منحصر به فرد كه توسط سازمان براي هر فرد ايراني تعيين و به وي اختصاص داده مي شود. (بند ت ماده 1 از آيين نامه اجرايي قانون الزام اختصاص شماره ملي وكد پستي براي كليه اتباع ايراني مصوب 1/12/1378 هيأت وزيران)

شناورها و آلات و ادوات غيرمجاز

: كليه شناورها و آلات و ادوات صيادي كه استفاده از آن ها برابر مقررات مجاز اعلام نشده است. (بند 12 ماده 1 از آيين نامه اجرايي حفاظت و بهره برداري از منابع آبزي جمهوري اسلامي ايران مصوب 5/2/1378 هيأت وزيران)

شن و ماسه معمولي

: شن و ماسه اي است كه حاوي كاني هاي با ارزش نبوده يا تفكيك آن ها مقرون به صرفه نباشد و عمدتاً در كارهاي ساختماني، راه سازي، بتن ريزي و نظاير آن استفاده مي گردد. (بند ص ماده 1 از قانون معادن مصوب 23/3/1377)

شن و ماسه معمولي

: شن و ماسه اي كه منحصراً در عمليات ساختماني و راه سازي و بتن ريزي و نظاير آن قابل مصرف است و داراي مصارف صنعتي ديگري نبوده و حاوي كاني هاي با ارزشي نيست كه تفكيك آن ها مقرون به صرفه باشد. (بند ص ماده 1 از قانون معادن مصوب 1/3/1362)

شوت

: سازه يا بنايي است كه در مقطع عرضي رودخانه به صورت آبشارهاي مصنوعي به منظور كاهش شيب طولي آن و كاهش سرعت آب احداث مي شود. (بند 19 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

شوراها

: طبق دستور قرآن كريم «و امرهم شوري بينهم» و «مشاورهم في الامر» شوراها: مجلس شوراي اسلامي، شوراي استان، شهرستان، شهر، محل، بخش، روستا و نظاير اين ها از اركان تصميم گيري و اداره امور كشورند ... (از اصل هفتم قانون اساسي)

شوراي پول و اعتبار

: شوراي پول و اعتبار به منظور مطالعه و اتخاذ تصميم درباره سياست كلي بانك مركزي ايران و نظارت بر امور پولي و بانكي كشور عهده دار وظايف زير است: 1- رسيدگي و تصويب سازمان و بودجه و مقررات استخدامي و آيين نامه هاي داخلي بانك مركزي ايران. 2- رسيدگي و اظهار نظر نسبت به ترازنامه بانك مركزي ايران براي طرح در مجمع عمومي. 3- رسيدگي و تصويب آيين نامه هاي مذكور در اين قانون 4- اظهارنظر در مسائل بانكي و پولي و اعتباري كشور و همچنين اظهارنظر نسبت به لوايح مربوط به وام يا تضمين اعتبار و هر موضوع ديگري كه از طرف دولت به شورا ارجاع مي شود. 5- دادن نظر مشورتي و توصيه به دولت در مسائل بانكي و پولي و اعتباري كشوركه به نظر شورا در وضع اقتصادي و به خصوص در سياست اعتباري كشور مؤثر خواهد بود. 6- اظهار نظر درباره هر موضوعي كه از طرف رئيس كل بانك مركزي ايران در حدود اين قانون به شورا عرضه مي گردد. (ماده 18 قانون پولي و بانكي كشور مصوب 18/4/1351)

شوراي عالي امنيت ملي

: به منظور تأمين منافع ملي و پاسداري از انقلاب اسلامي و تماميت ارضي و حاكميت ملي، شوراي عالي امنيت ملي به رياست رئيس جمهور با وظايف زير تشكيل مي گردد .... (از اصل 175 قانون اساسي)

شوراي عالي

شهرسازي و معماري ايران: براي هماهنگ كردن برنامه هاي شهرسازي به منظور ايجاد محيط زيست بهتر براي مردم همچنين به منظور اعتلاي هنر معماري ايران و رعايت سبك هاي مختلف معماري سنتي و ملي و ارائه ضوابط و جنبه هاي اصيل آن با در نظر گرفتن روش هاي نوين علمي و فني و در نتيجه يافتن شيوه هاي اصولي و مناسب ساختماني در مناطق مختلف كشور با توجه به شرايط اقليمي و طرز زندگي و مقتضيات محلي، شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران تأسيس مي شود. (ماده 1 قانون تأسيس شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران مصوب 22/12/1351)

شوراي مركزي اصناف

: شورايي است كه مجمع امور صنفي هر شهر تعدادي را به موجب مقررات اين قانون از بين اعضاي خود براي عضويت در شوراي مذكور انتخاب مي نمايد. (ماده 11 لايحه قانوني راجع به اجازه اجراي اصلاحاتي كه توسط هيأت عالي نظارت در قانون نظام صنفي و اصلاحيه هاي آن به عمل آمده است مصوب 13/4/1359 شوراي انقلاب)

شوراي مركزي دانشگاه ها

: براي رسيدگي به امور دانشگاه هاي ايران و كليه مؤسسات آموزش عالي و ايجاد هماهنگي بين آن ها شورايي به نام شوراي مركزي دانشگاه ها به رياست وزير آموزش و پرورش تشكيل مي شود. (ماده 1 قانون راجع به تأسيس شوراي مركزي دانشگاه ها مصوب 9/9/1344)

شورش كننده

: اشخاص مشروحه پايين شورش كننده محسوب مي شوند: 1- نظاميان مسلحي كه عده آن ها لااقل چهار نفر بوده و از روي تباني و توطئه از اطاعات اوامر رؤساي خود سرپيچي نموده و برخلاف اوامر رؤساي خود رفتار نمايند. 2- نظامياني كه عده آن ها لااقل هشت نفر بوده و به وسيله استعمال اسلحه شروع به تعديات و تجاوزاتي نسبت به مردم بنمايند و از فرمان مافوق خود كه مشعر برتفرقه يا اطاعات امر باشد سرپيچي كنند. (از ماده 328 قانون دادرسي و كيفر ارتش مصوب 4/10/1318)

شهدا

: شهدا كساني هستند كه در جنگ يا عمليات رزمي مقتول شوند. (ماده 7 آيين نامه بيمه افسران و كارمندان نيروهاي مسلح و ژاندارمري مصوب 1/11/1337)

شهداي ملي

: مجلسين سنا و شوراي ملي قيام روز دوشنبه 30 تيرماه 1331 را كه در سراسر كشور براي پشتيباني از نهضت ملي ايران انجام پذيرفت قيام مقدس ملي شناخته و شهداي آن روز را به عنوان شهداي ملي مي نامند. (ماده 1 قانون مربوط به شناسايي قيام روز 30 تير 1331 به نام قيام مقدس ملي مصوب 16/5/1331)

شهر

: شهر، محلي است با حدود قانوني كه در محدودة جغرافيايي بخش واقع شده و از نظر بافت ساختماني، اشتغال و ساير عوامل، داراي سيمايي با ويژگي هاي خاص خود بوده به طوري كه اكثريت ساكنان دائمي آن در مشاغل كسب، تجارت، صنعت، كشاورزي، خدمات و فعاليت هاي اداري اشتغال داشته و در زمينه خدمات شهري از خودكفايي نسبي برخوردار و كانون مبادلات اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي حوزه جذب و نفوذ پيرامون خود بوده و حداقل داراي ده هزار نفر جمعيت باشد. (ماده 4 قانون تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري مصوب 15/4/1362)

شهر

: در اين اساسنامه نام شهر به كليه نقاطي اطلاق مي شودكه درآن نقاط شهرداري تأسيس شده يا از اين به بعد تأسيس خواهد گرديد. (تبصره ماده 1 لايحه اساسنامه سازمان اتحاديه شهرداري هاي ايران مصوب 12/11/1344)

شهر

: مقصود از شهر حوزه اي است كه طبق گواهي وزارت كشور داراي شهرداري قانوني مي باشد. (ماده 2 قانون برنامه هفت ساله دوم عمراني كشور مصوب 8/12/1334)

شهر جديد

: شهر جديد به نقاط جمعيتي اطلاق مي گردد كه در چارچوب طرح مصوب شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران كه از اين پس به اختصار شوراي عالي ناميده مي شود در خارج از محدوده قانوني و حريم استحفاظي شهرها (هر كدام كه بزرگ تر باشد) براي اسكان حداقل سي هزار نفر به اضافه ساختمان ها و تأسيسات مورد نياز عمومي، خدماتي، اجتماعي و اقتصادي ساكنان آن پيش بيني مي شود. (ماده 1 قانون ايجاد شهرهاي جديد مصوب 16/10/1380)

شهرداري

: شهرداري بنگاهي است ملي و داراي شخصيت حقوقي. (ماده 3 قانون تشكيل شهرداري ها و انجمن شهرها و قصبات مصوب 4/5/1328)

شهر محل طبابت

: شهرمحل طبابت عبارت از محدوده اي است كه براساس تقسيمات كشوري بدين عنوان شناخته شده و يا مي شود. (ماده 3 از آيين نامه اجرايي قانون اجازه تأسيس مطب مصوب 17/11/1363 هيأت وزيران)

شهر محل طبابت

: شهر محل طبابت عبارت ازمحدوده اي است كه براساس تقسيمات كشوري بدين عنوان شناخته شده يا مي شود. (ماده 2 آيين نامه اجرايي قانون اجازه تأسيس مطب مصوب 26/11/1362 هيأت وزيران)

شهيد

: منظور از شهيد در اين قانون، كسي است كه جان خود را در راه انقلاب اسلامي و حفظ دستاوردهاي آن يا دفاع از كيان جمهوري اسلامي ايران در مقابل تهديدات و تجاوزات دشمن و عوامل ضدانقلاب و اشرار نثار نموده يا مي نمايد. (ماده 4 قانون اساسنامه بنياد شهيد انقلاب اسلامي مصوب 27/2/1377)

شهيد

: پرسنل در موارد زير شهيد يا در حكم شهيد محسوب مي شوند: الف) كشته شدن يا فوت در ميدان نبرد به سبب مأموريت. ب) كشته شدن يا فوت در هر گونه مأموريت رزمي يا جنگي و در طول رفت و برگشت به سبب مأموريت. ج) كشته شدن يا فوت در اسارت دشمن يا ضد انقلاب يا اشرار يا سارقان مسلح و يا قاچاقچيان. د) كشته شدن در هرگونه حملات زميني، هوايي و دريايي دشمن. ه_) كشته شدن يا فوت در رفت و برگشت از منطقه عمليات تا محل مرخصي. و) كشته شدن توسط اشرار، سارقان مسلح و قاچاقچيان به سبب مأموريت. ز) كشته شدن توسط ضد انقلاب و يا به سبب عمليات خرابكاري عوامل دشمن. ح) كشته شدن در هرگونه آموزش هاي رزمي و عمليات مانوري. ط) كشته شدن حين آزمايش و تحقيقات در زمينه اسلحه و مهمات و وسايل جنگي و خنثي سازي مواد منفجره و محترقه به سبب مأموريت. ي) كشته شدن به سبب خدمت از طريق سو قصد اعم از اين كه در ايام خدمت يا غير خدمت باشد. ك) فوت در اثر جراحات، صدمات و بيماري هاي حاصله از موارد مندرج در بندهاي بالا، مشروط بر اين كه جراحات يا صدمات مذكور علت فوت باشد. (ماده 107 قانون ارتش جمهوري اسلامي مصوب 7/7/1366)

ص

صاحبان حرف و مشاغل آزاد

: به كليه اشخاصي اطلاق مي شود كه از نظر مقررات و قوانين خويش فرما باشند. (بند 5 ماده 1 از قانون بيمه همگاني خدمات درماني كشور مصوب 3/8/1373)

صاحبان حرف و مشاغل آزاد

: صاحبان حرف و مشاغل آزاد در اين آيين نامه به افرادي اطلاق مي شود كه براي انجام حرفه و شغل مورد نظر با داشتن كارگر (كارفرما) يا خود به تنهايي (خويش فرما) به استناد مجوز اشتغال صادره از سوي مراجع ذي صلاح يا به تشخيص هيأت مديره سازمان تأمين اجتماعي (كه منبعد سازمان تأمين اجتماعي در اين آيين نامه سازمان ناميده مي شود) به كار اشتغال داشته و مشمول مقررات حمايتي خاص (مشابه موارد موضوع اين آيين نامه) نباشند. (ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون اصلاحي بند ب و تبصره 3 ماده 4 قانون تأمين اجتماعي مصوب 30/6/1365 مجلس شوراي اسلامي مصوب 29/7/1366 هيأت وزيران)

صاحبان فرض

: صاحبان فرض اشخاصي هستند كه سهم آنان از تركه معين است و صاحبان قرابت كساني هستند كه سهم آن ها معين نيست. (ماده 894 قانون مدني)

صاحبان قرابت

: صاحبان فرض اشخاصي هستند كه سهم آنان از تركه معين است و صاحبان قرابت كساني هستند كه سهم آن ها معين نيست. (ماده 894 قانون مدني)

صاحبان حرفه

: كسي كه با كمك نيروي كار شخصي و سرمايه و وسايل خود اقدام به توليد كالا به منظور فروش يا عرضه خدمت معين براي كسب درآمد مي كند. (بند 8 ماده 1 قانون شركت هاي تعاوني مصوب 16/3/1350).

صاحب شغل آزاد

: كسي كه بدون وسايل و يا با وسايل لازم، خدمت يا خدماتي را عرضه و بدين وسيله كسب درآمد مي كند. (بند 10 ماده 1 قانون شركت هاي تعاوني مصوب 16/3/1350)

صاحب كالا

: صاحب كالا از نظر گمرك در مورد كالاي بازرگاني كسي است كه نسخ اصلي اسناد خريد يا حمل به نام او صادر و از طرف بانك مهر شده و حواله ترخيص نيز به نام او باشد يا اسناد مهر شده مزبور به نام وي ظهرنويسي و صحت امضاء واگذارنده از طريق مقام صلاحيتدار گواهي شده باشد. (تبصره 1 ماده 14 از قانون امور گمركي مصوب 30/3/1350)

صاحب نسق

: افرادي كه بر اثر اجراي قوانين ارضي مربوط به قبل از انقلاب، زمين به آن ها واگذار شده است. (بند 12 آيين نامه اجرايي قانون واگذاري زمين هاي داير و باير كه بعد از انقلاب به صورت كشت موقت در اختيار كشاورزان قرار گرفته است مصوب 8/8/1365 مصوب 29/11/1365 هيأت وزيران)

صادرات قطعي

: صادرات قطعي كشور عبارت از كالايي است كه به منظور فروش يا مصرف در كشورهاي خارج از ايران به خارج فرستاده مي شود. (ماده 207 آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

صادر كننده نمونه

: صادر كننده نمونه شخصيت حقيقي يا حقوقي است كه داراي شرايط زير باشد: الف) ارزش صادرات كالا هاي او در يك دوره مالي (از آغاز فروردين ماه تا اسفند ماه سال قبل از انتخاب) در مقايسه با ساير اشخاص يا شركت هايي كه كالاهاي مشابه را صادر مي كنند در بالاترين سطح باشد. ب) صادر كننده از حسن شهرت برخوردار بوده و گزارشي مبني بر خلف وعده يا عدم ايفاي تعهد از جانب وي از خريداران، طرف هاي تجاري، گمرك جمهوري اسلامي ايران، شبكه بانكي، نمايندگان جمهوري اسلامي ايران در خارج از كشور يا ساير منابع موثق دريافت نشده باشد.) كالاهاي صادراتي شخص حقيقي يا حقوقي كه به عنوان صادر كننده نمونه انتخاب مي شود (با در نظر گرفتن بسته بندي اين كالاها) در مقايسه با رقبا از كيفيت بالاتري برخوردار باشد. (ماده 2 آيين نامه تشويق صادر كنندگان نمونه مصوب 8/7/1377 هيأت وزيران)

صلاحيت دفاتر اسناد رسمي

: دفترخانه ها از نظر صلاحيت به سه درجه تقسيم مي شوند: 1- دفترخانه درجه اول كه به وسيله يك سردفتر درجه اول و يك يا چند دفتريار اداره مي شود و اجازه تنظيم و ثبت همه گونه اسناد و معاملات را دارا است. 2- دفترخانه درجه دوم كه به وسيله يك سردفتر درجه دوم اداره مي شود و اجازه تنظيم و ثبت اسناد و معاملات به هر مبلغي را دارا بوده و مي تواند يك دفتريار داشته باشد. 3- دفترخانه درجه سوم كه به وسيله يك سردفتر درجه سوم اداره مي شود و اجازه تنظيم و ثبت اسناد تا پنج هزار ريال را دارد. (ماده 4 قانون دفتر اسناد رسمي مصوب 15/3/1316)

صلاحيت ذاتي

: رسيدگي نخستين به دعاوي، حسب مورد در صلاحيت دادگاه هاي عمومي و انقلاب است مگر در مواردي كه قانون مرجع ديگري را تعيين كرده باشد. (ماده 10 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

صلاحيت ذاتي

: رسيدگي نخستين به دعاوي مدني راجع به دادگاه هاي شهرستان و دادگاه هاي بخش است جز در مواردي كه قانون مرجع ديگري معين كرده باشد. (ماده 10 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

صلاحيت ذاتي

: رسيدگي بدوي به دعاوي حقوقي و تجاري راجع به محاكم ابتدايي و محاكم صلح است جز در مواردي كه قانون مرجع ديگري معين كرده باشد. (ماده 8 قانون اصول محاكمات حقوقي و تجاري مصوب 28/10/1314)

صلاحيت ذاتي

: صلاحيت دادگاه شهرستان نسبت به دادگاه استان و بالعكس و دادگاه هاي دادگستري نسبت به مراجع غير دادگستري صلاحيت ذاتي است. ماده 10 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318).

صنايع اپتيك

: به كليه فعاليت هاي توليدي و خدمات مهندسي مربوط به قطعات وسايل و تجهيزاتي كه تكنولوژي نور توأم با الكترونيك در آن ها به كار گرفته شده است اطلاق مي شود. (ماده 1 آيين نامه اجرايي تبصره 96 قانون برنامه پنج ساله دوم توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب 28/2/1376 هيأت وزيران)

صنايع اتوماسيون

: صنايعي است كه ابزار و تجهيزات خود كنترلي يا اتوماسيون يا قطعات مربوط به آن ها را توليد مي كنند و نمونه بارز آن كامپيوتر و لوازم مربوط است. (ماده 1 آيين نامه اجرايي تبصره 96 قانون برنامه پنج ساله دوم توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب 28/2/1376 هيأت وزيران)

صنايع الكترونيك

: به صنايع الكترونيكي، مخابرات، اتوماسيون و اپتيك اطلاق مي شود. (ماده 1 آيين نامه اجرايي تبصره 96 قانون برنامه پنج ساله دوم توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب 28/2/1376 هيأت وزيران)

صنايع الكترونيك

: به كليه فعاليت هاي توليدي و خدماتي مهندسي مربوط به قطعات، وسايل و تجهيزاتي كه تكنولوژي الكترونيك در آن ها به كار گرفته شده است اطلاق مي شود. (ماده 1 آيين نامه اجرايي تبصره 96 قانون پنج ساله دوم توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب 28/2/1376 هيأت وزيران)

صنايع پايين دستي

: صنايع پايين دستي، عبارت است از صنايعي كه در آن فراورده هاي نهايي پتروشيمي (طبق مفاد ماده يك) طي يك يا چند مرحله به محصولات مصرفي تبديل مي شود. (ماده 2 آيين نامه نحوه هماهنگي و تفكيك وظايف وزارت صنايع و وزارت نفت در ارتباط با پتروشيمي مصوب 24/1/1367 هيأت وزيران)

صنايع پتروشيمي

: صنايع پتروشيمي عبارت است از صنايع توليد كننده كليه فراورده هاي شيميايي تا مرحله پايين دستي كه از نفت (طبق تعريف قانون نفت) به عنوان خوراك استفاده مي نمايند. فراورده هايي از قبيل - پليمرهاي مصنوعي مانند پلاستيك ها و لاستيك هاي مصنوعي - كودهاي شيميايي و سموم دفع آفات - مواد اوليه اصلي پودرهاي شوينده و مواد اوليه اصلي الياف مصنوعي - ساير مواد شيميايي و حلال هاي منطبق با تعريف فوق فراورده هاي پتروشيمي محسوب مي شوند. (ماده 1 آيين نامه نحوه هماهنگي و تفكيك وظايف وزارت صنايع و وزارت نفت در ارتباط با پتروشيمي مصوب 24/1/1367 هيأتي وزيران)

صنايع روستايي

: منظور از صنايع روستايي در اين آيين نامه، صنايع تبديلي اوليه كشاورزي و صنايع كوچك است كه در روستاها ايجاد مي گردد. (ماده 1 آيين نامه هماهنگي و تفكيك وظايف وزارتخانه هاي صنايع و جهاد سازندگي مصوب 27/6/1364 هيأت وزيران)

صنايع فصلي

: صنايع فصلي عبارت از صنايع است كه در دوره بهره برداري محدودي در سال دارد مانند كارخانجات پنبه قند و امثال آن ها (از ماده 2 قانون اجازه اجراي گزارش كميسيون پيشه و هنر و بازرگاني مربوط به كارگران و كارفرمايان مصوب 17/3/1328)

صنايع كوچك

: صنايع كوچك صنايعي است كه به وسيله وزارت اقتصاد مشخص و اعلام مي شود. (از بند 1 ماده واحده اصلاح بعضي از مواد و الحاق تبصره هاي جديد به قانون شركت هاي تعاوني مصوب 5/12/1350)

صنايع مخابراتي

: صنايعي است كه با استفاده از دستگاه ها، آلمان ها و قطعات الكترونيكي لوازم و تجهيزات مورد استفاده در مخابرات را توليد و عرضه مي نمايد. (ماده 1 آيين نامه اجرايي تبصره 96 قانون برنامه پنج ساله دوم توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب 28/2/1376 هيأت وزيران)

صندوق اداره تصفيه

: اداره تصفيه داراي دو صندوق است- صندوق (الف) و صندوق (ب) (ماده 51 قانون اداره تصفيه امور ورشكستگي مصوب 24/4/1318)

صندوق پس انداز ملي

: براي رايج كردن پس انداز و تشويق پس اندازكنندگان صندوقي به نام صندوق پس انداز ملي تأسيس مي شود. (ماده1 قانون ايجاد صندوق پس انداز ملي مصوب 18/2/1318)

صندوق توسعه كشاورزي ايران

: صندوق توسعه كشاورزي ايران كه در اين اساسنامه صندوق ناميده مي شود طبق قانون شركت سهامي است و به موجب قوانين مربوط به تأسيس صندوق توسعه كشاورزي ايران مصوب سال هاي 1345 و 1347 و اين اساسنامه به صورت بازرگاني اداره مي شود و در مواردي كه در قوانين مذكور و اين اساسنامه پيش بيني لازم نشده باشد تابع قانون بانكي و پولي كشور و قانون تجارت خواهد بود. (ماده 1 اساسنامه صندوق توسعه كشاورزي ايران مصوب 14/8/1351)

صندوق غيردولتي توسعه صادرات

: صندوق غيردولتي توسعه صادرات كه از اين پس صندوق ناميده خواهد شد به مؤسسه اي اطلاق مي شود كه توسط تشكل هاي صادراتي وابسته به اتاق بازرگاني يا اتاق تعاون يا مجامع امور صنفي (اتحاديه ها، انجمن ها، سنديكاهاي صادراتي) و نظاير آن ها به يكي از اشكال مذكور در قانون تجارت يا قانون تعاون (حسب مورد) با سرمايه گذاري بخش خصوصي يا تعاوني منحصراً براي كمك به توسعه صادرات كالاها يا خدمات اعضاي تشكل هاي صادراتي ذي ربط طبق اساسنامه اي كه به تصويب مجمع عمومي صندوق مي رسد تأسيس شود. (ماده 2 آيين نامه تأسيس صندوق هاي غيردولتي توسعه صادرات و نحوه حمايت از آن ها مصوب 2/2/1380 هيأت وزيران)

صنعتگران دستمزد بگير

: كسبه و صنعتگران دستمزدبگير كساني هستند كه كالا را منحصراً به مصرف كننده بفروشند يا دستمزد دريافت دارند و نام آنان در تبصره يك اين ماده ذكر شده است ... (از ماده 5 قانون ماليات بردرآمد و املاك مزروعي و مستغلات و حق غير مصوب 16/1/1335)

صنف

: صنف، آن گروه از اشخاص صنفي اعم از اشخاص حقيقي و حقوقي و مشاركت هاي مدني كه طبيعت فعاليت آنان از يك نوع مي باشد تشكيل يك صنف را مي دهند. (ماده 2 (4 اصلاحي) قانون اصلاح قانون نظام صنفي مصوب 13/4/1359 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران مصوب 31/2/1368)

صنف

: آن گروه از افراد صنفي كه طبيعت شغلي آنان از يك نوع مي باشد تشكيل يك صنف را مي دهند. (ماده 4 لايحه قانوني راجع به اجازه اجراي اصلاحاتي كه توسط هيأت عالي نظارت در قانون نظام صنفي و اصلاحيه هاي آن به عمل آمده است مصوب 13/4/1359 شوراي انقلاب)

صنف

: آن گروه از افراد صنفي كه طبيعت شغلي آنان از يك نوع است تشكيل يك صنف را مي دهند. (ماده 4 قانون نظام صنفي مصوب 16/3/1350)

صنوف توزيعي

: آن دسته از صنوفي كه صرفاً نسبت به عرضه كالا از محل واردات يا توليدات داخلي اقدام مي نمايند بدون آن كه در توليد كالا يا تغيير دادن كيفيت آن نقش داشته باشند صنف توزيع ناميده مي شود. (ماده 8 قانون ايجاد تسهيلات لازم جهت صدور پروانه كسب براي جانبازان، اسراي آزاد شده و خانواده محترم شهدا و مفقودين و اصلاح موادي از قانون نظام صنفي مصوب 13/12/1368)

صنوف توليدي

: آن دسته از صنوفي كه فعاليت و خلاقيت هاي آن ها منجر به تغيير فيزيكي يا شيميايي مواد گشته و منحصراً توليدات خود را مستقيم يا غيرمستقيم در اختيار مصرف كننده قرار مي دهند صنف توليدي ناميده مي شود. (ماده 8 قانون ايجاد تسهيلات لازم جهت صدور پروانه كسب براي جانبازان اسراي آزاد شده و خانواده محترم شهدا و مفقودين و اصلاح موادي از قانون نظام صنفي مصوب 13/12/1368)

صنوف خدمات فني

: آن دسته از صنوفي كه فعاليت آن منجر به رفع عيب و نقص يا مرمت و نگهداري كالا مي گردد يا اشتغال به آن مستلزم داشتن صلاحيت فني لازم است، صنف خدمات فني ناميده مي شود. (ماده 8 قانون ايجاد تسهيلات لازم جهت صدور پروانه كسب براي جانبازان، اسراي آزاد شده و خانواده محترم شهدا و مفقودين و اصلاح موادي از قانون نظام صنفي مصوب 13/12/1368)

صنوف خدماتي

: آن دسته از صنوفي كه با فعاليت هاي خود قسمتي از نيازهاي جامعه را تأمين نموده و اين فعاليت در زمينه تبديل مواد به فراورده يا خدمات فني نباشد، صنف خدماتي ناميده مي شود. (ماده 8 قانون ايجاد تسهيلات لازم جهت صدور پروانه كسب براي جانبازان، اسراي آزاد شده و خانواده محترم شهدا و مفقودين و اصلاح موادي از قانون نظام صنفي مصوب 13/12/1368)

صيد

: عملياتي است كه به منظور خارج كردن آبزيان از محيط زيست طبيعي آن ها صورت مي گيرد. (بند 8 ماده 1 از آيين نامه اجرايي حفاظت و بهره برداري از منابع آبزي جمهوري اسلامي ايران مصوب (5/2/1378)

ض

ضابطين دادگستري

: ضابطين دادگستري مأموراني هستند كه تحت نظارت و تعليمات مقام قضايي در كشف جرم و بازجويي مقدماتي و حفظ آثار و دلايل جرم و جلوگيري از فرار و مخفي شدن متهم و ابلاغ اوراق و اجراي تصميمات قضايي به موجب قانون اقدام مي نمايند و عبارتند از: 1. نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران. 2. رؤسا و معاونين زندان نسبت به امور مربوط به زندانيان. 3. مأمورين نيروي مقاومت بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه به موجب قوانين خاص و در محدوده وظايف محوله ضابط دادگستري محسوب مي شوند. 4. ساير نيروهاي مسلح در مواردي كه شوراي عالي امنيت ملي تمام يا برخي از وظايف ضابط بودن نيروي انتظامي را به آنان محول كند. 5. مقامات و مأموريني كه به موجب قوانين خاص در حدود وظايف محوله ضابط دادگستري محسوب مي شوند. (ماده 15 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب مصوب 28/6/1378)

ضابطين عدليه

: ضابطين عدليه عبارتند از: مأموريني كه مكلفند به تفتيش و كشف جرائم (خلاف و جنحه و جنايت) و به اقداماتي كه براي جلوگيري مرتكب يا متهم از فرار يا مخفي شدن موافق مقررات قانون بايد به عمل آيد ضابطين مذكوره به ترتيب ذيل تقسيم مي شوند 1. مدعي عمومي ابتدايي و معاونين او 2. مستنطق 3. كميسرهاي پليس و قائم مقام آنان 4. صاحبان مناصب و رؤسا بريكاد ژاندارم و امنيه مدعي عمومي رئيس ضابطين عدليه محسوب ولي مأموريت مخصوص و عمده او تعقيب امور جزايي است حدود وظايف هر كدام از مأموران مذكوره به طوري است كه در اين باب مقرر است. (ماده 19 قوانين موقتي محاكمات جزايي (آيين دادرسي كيفري) مصوب 30/5/1291)

ضابطين نظامي

: ضابطين نظامي عبارت از: مأموريني مي باشندكه در حدود مقررات اين قانون مكلف به بازرسي و تحقيق بزه هايي كه در حدود صلاحيت دادگاه هاي نظامي است بوده و اقداماتي كه براي جمع آوري دلايل و مدارك مربوطه و جلوگيري از فرار يا مخفي شدن متهم و تعقيب قانوني قضيه لازم است به عمل مي آورند. (ماده122 قانون دادرسي وكيفر ارتش مصوب4/10/1318)

ضرايب مالياتي

: ضرايب مالياتي عبارت است از: ارقام مشخصه اي كه حاصل ضرب آن ها در قرينه مالياتي در موارد تشخيص علي الرأس، درآمد مشمول ماليات تلقي مي گردد. (ماده 153 قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 3/12/1366)

ضرايب مالياتي

: ضرايب تشخيص درآمد مشمول ماليات عبارت است از ارقام مشخصه اي كه حاصل ضرب آن ها در قرينه مالياتي در موارد تشخيص علي الرأس درآمد مشمول ماليات تلقي مي گردد. (ماده 129 قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 28/12/1345)

ضرر

: منظور از ضرر در اين ماده اعم است از ورود خسارت يا تفويت منفعت. (از ماده 133 لايحه قانوني اصلاح قسمتي از قانون تجارت مصوب 24/12/1347)

ضرر مانع از تقسيم

: ضرري كه مانع از تقسيم مي شود عبارت است از: نقصان فاحش قيمت به مقداري كه عادتاً قابل مسامحه نباشد. (ماده 593 قانون مدني)

ضرر و زيان قابل مطالبه

: ضرر و زياني كه قابل مطالبه است به شرح ذيل مي باشد: 1. ضرر و زيان هاي مادي كه در نتيجه ارتكاب جرم حاصل شده است. 2. ضرر و زيان معنوي كه عبارت است از كسر حيثيت يا اعتبار اشخاص يا صدمات روحي. 3. منافعي كه ممكن الحصول بوده و در اثر ارتكاب جرم مدعي خصوصي از آن محروم مي شود. (از ماده 9 لايحه قانوني اصلاح قسمتي از مواد آيين دادرسي كيفري مصوب 30/11/1335)

ضريب بهره مالكانه

: ميزان درصدي از بهاي متوسط عمده فروشي سالانه يك متر مكعب چوب الواري به ابعاد مختلف در بازار تهران ضريب بهره مالكانه يك متر مكعب درخت از همان جنس است. (بند 20 ماده 1 از قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/5/1346)

ضمان

: عقد ضمان عبارت است از اين كه شخصي مالي را كه بر ذمه ديگري است به عهده بگيرد. متعهد را ضامن طرف ديگر را مضمون له و شخص ثالث را مضمون عنه يا مديون اصلي مي گويند. (ماده 684 قانون مدني)

ضمانت مطلق

: ضامن مي تواند فقط ضمانت تأديه وجه را بنمايد يعني قيد نمايد كه در صورت ثبوت مدعي به برعهده من است كه فلان مبلغ را بپردازم و يا صريحاً ضمانت تأديه فوري وجه را نمايد ضمانت اولي را ضمانت مقيد و دومي را ضمانت مطلق يا كامل نامند. (ماده 398 قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

ضمانت مقيد

: ضامن مي تواند فقط ضمانت تأديه وجه را بنمايد يعني قيد نمايد كه در صورت ثبوت مدعي به برعهده من است كه فلان مبلغ را بپردازم و يا صريحاً ضمانت تأديه فوري وجه را نمايد ضمانت اولي را ضمانت مقي_د و دوم_ي را ضمانت مطل_ق يا كامل نامن_د. (ماده 398 قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

ضمان درك

: اگر بعد از قبض ثمن مبيع كلاً يا جزئا مستحق للغير درآيد بايع ضامن است اگرچه تصريح به ضمان نشده باشد. (ماده 390 قانون مدني)

ضمان قهري

: امور ذيل موجب ضمان قهري است: 1. غصب و آنچه كه در حكم غصب است. 2. اتلاف. 3. تسبيب. 4. استيفا. (ماده 307 قانون مدني)

ط

طبقه شغلي

: عبارت از يك يا چند شغل سازماني است كه از نظر مسئوليت و دشواري كار با يكديگر مشابه باشند و در نظام ارزشگذاري در يك طبقه قرار بگيرد. (بند چ ماده 1 از آيين نامه حقوق و دستمزد كاركنان سازمان هاي مناطق آزاد تجاري صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 19/1/1375 هيأت وزيران)

طبقه ضعيف

: طبقه اي است كه مقاومت جانبي آن نسبت به طبقه بالاي آن كم تر از 80 درصد باشد (از بخش تعاريف آيين نامه طراحي ساختمان ها در برابر زلزله مصوب 17/9/1378 هيأت وزيران)

طبقه نرم

: طبقه اي است كه سختي جانبي آن كم تر از 70 درصد سختي جانبي طبقه روي خود يا كم تر از 80 درصد متوسط سختي هاي سه طبقه روي خود اوست. (از بخش تعاريف آيين نامه طراحي ساختمان ها در برابر زلزله مصوب 17/9/1378 هيأت وزيران)

طرح بهره برداري

: طرحي است كه در آن جزئيات برنامه هاي اجرايي براي بهره برداري از معدن و زمان بندي اجراي عمليات و ساير اطلاعات براساس شناسنامه معدن در نمونه فرم هاي ويژه وزارت معادن و فلزات، توسط عاملين بهره برداري درج مي گردد. (بند ف ماده 1 قانون معادن مصوب 23/3/1377)

طرح تفصيلي

: طرح تفصيلي عبارت از طرحي است براساس معيارها و ضوابط كلي طرح جامع شهر نحوه استفاده از زمين هاي شهري در سطح محلات مختلف شهر و موقعيت و مساحت دقيق زمين براي هر يك از آن ها و وضع دقيق و تفصيلي شبكه عبور و مرور و ميزان و تراكم جمعيت و تراكم ساختماني در واحدهاي شهري و اولويت هاي مربوط به مناطق بهسازي و نوسازي و توسعه و حل مشكلات شهري و موقعيت كليه عوامل مختلف شهري در آن تعيين مي شود و نقشه ها و مشخصات مربوط به مالكيت براساس مدارك ثبتي تهيه و تنظيم مي گردد. (بند 3 ماده 1 از قانون تغيير نام وزارت آباداني و مسكن به وزارت مسكن و شهرسازي و تعيين وظايف آن مصوب 16/4/1353)

طرح جامع سرزميني

: طرح جامع سرزمين، طرحي است كه شامل استفاده از سرزمين در قالب هدف ها و خط مشي هاي ملي و اقتصادي از طريق بررسي امكانات و منابع مراكز جمعيت شهري و روستايي كشور و حدود توسعه و گسترش شهرها و شهرك هاي فعلي و آينده و قطب هاي صنعتي و كشاورزي و مراكز جهانگردي و خدماتي بوده و در اجراي برنامه هاي عمراني بخش هاي عمومي و خصوصي ايجاد نظم و هماهنگي نمايد. (بند 1 ماده 1 از قانون تغيير نام وزارت آباداني و مسكن به وزارت مسكن و شهرسازي و تعيين وظايف آن مصوب 16/4/1353)

طرح جامع شهر

: طرح جامع شهر عبارت از: طرح بلند مدتي است كه در آن نحوه استفاده از اراضي و منطقه بندي مربوط به حوزه هاي مسكوني، صنعتي و بازرگاني، اداري و كشاورزي و تأسيسات و تجهيزات و تسهيلات شهري و نيازمندي هاي عمومي شهري، خطوط كلي ارتباطي و محل مراكز انتهاي خط (ترمينال) و فرودگاه ها و بنادر و سطح لازم براي ايجاد تأسيسات و تجهيزات و تسهيلات عمومي، مناطق نوسازي، بهسازي و اولويت هاي مربوط به آن ها تعيين مي شود و ضوابط و مقررات مربوط به كليه موارد فوق و همچنين ضوابط مربوط به حفظ بنا و نماهاي تاريخي و مناظر طبيعي، تهيه و تنظيم مي گردد. طرح جامع شهر برحسب ضرورت قابل تجديد نظر خواهد بود. (بند 2 ماده 1 از قانون تغيير نام وزارت آباداني و مسكن به وزارت مسكن و شهرسازي و تعيين وظايف آن مصوب 16/4/1353)

طرح جنگلداري

: طرح جنگلداري طرحي است كه در آن مقدار و محل و موقع برداشت و مدت اجرا و نحوه بهره برداري و عمليات احيايي و عمراني كه در داخل جنگل يا جنگل هاي مربوط بايد به عمل آيد درج شده و به تصويب سازمان جنگلباني ايران رسيده باشد. (بند 12 ماده 1 از قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/5/1346)

طرح جنگلداري

: در صورتي مي توان از جنگل بهره برداري نمود كه براي آن جنگل طرح جنگلداري كه به تصويب سازمان جنگلباني رسيده باشد تهيه شده باشد منظور از طرح جنگلداري تهيه نقشه و تعيين مقدار چوب موجود در آن و مقدار نمو ساليانه جنگل و تعيين كليه اقدامات و اصلاحاتي كه بايد در هر يك از قطعات آن جنگل صورت گيرد. (بند 1 تبصره 1 ماده 4 از قانون جنگل ها و مراتع كشور مصوب 8/6/1338)

طرح عمراني

: منظور مجموعه عمليات و خدمات مشخصي است كه براساس مطالعات توجيهي فني و اقتصادي يا اجتماعي كه توسط دستگاه اجرايي انجام مي شود طي مدت معين و با اعتبار معين براي تحقق بخشيدن به هدف هاي برنامه عمراني پنجساله به صورت سرمايه گذاري ثابت شامل هزينه هاي غيرثابت وابسته در دوره مطالعه و اجرا يا مطالعات اجرا مي گردد و تمام يا قسمتي از هزينه هاي اجراي آن از محل اعتبارات عمراني تأمين مي گردد و به سه نوع انتفاعي و غيرانتفاعي و مطالعاتي تقسيم مي شود: (بند 10 ماده 1 قانون برنامه و بودجه كشور مصوب 10/12/1351)

طرح عمراني انتفاعي

: طرح عمراني انتفاعي- منظور طرحي است كه در مدت معقولي پس از شروع به بهره برداري علاوه بر تأمين هزينه هاي جاري و استهلاك سرمايه سود متناسبي به تبعيت از سياست دولت را نيز عايد نمايد. (رديف ب بند 10 ماده 1 از قانون برنامه و بودجه كشور مصوب 10/12/1351)

طرح عمراني غيرانتفاعي

: منظور طرحي است كه براي انجام برنامه هاي رفاه اجتماعي و عمليات زيربنايي و يا احداث ساختمان و تأسيسات جهت تسهيل كليه وظايف دولت اجرا مي شود و هدف اصلي آن حصول درآمد نمي باشد. (رديف ب بند 10 ماده 1 قانون برنامه و بودجه كشور مصوب 10/12/1351)

طرح قانوني

: طرح هاي قانوني با امضا و ذكر نام حداقل پانزده نفر از نمايندگان در مجلس به رئيس تسليم مي شود و پس از اعلام وصول و قرائت عنوان آن توسط رئيس مجلس يا يكي از منشيان، در همان جلسه به كميسيون هاي مربوط ارجاع مي شود. اين طرح ها پس از ارجاع به كميسيون هاي ذي ربط چاپ و توزيع و نسخه اي از آن توسط رئيس براي وزير يا وزيران مربوط ارسال مي گردد طرح ها نيز همانند لوايح، بايد داراي موضوع و عنوان مشخص باشند و دلايل لزوم تهيه و پيشنهاد آن در مقدمه به وضوح درج شود و همچنين داراي موادي متناسب با اصل موضوع و عنوان طرح نيز باشد. (ماده 130 قانون آيين نامه داخلي مجلس شوراي اسلامي مصوب 20/1/1379)

طرح مرتع داري

: عبارت از طرحي است كه به منظور بهره برداري از مرتع مورد تصويب وزارت منابع طبيعي واقع شود. (رديف 21 بند 1 از قانون اصلاح قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 20/1/1348)

طرح مستقل پژوهشي

: منظور از طرح مستقل پژوهشي طرحي است كه به تصويب شوراي پژوهشي دانشگاه يا مؤسسه آموزشي و پژوهشي رسيده باشد و مجري طرح يا مجريان آن جدا از وظايف آموزشي جهت اجراي آن بين 5 الي 15 ساعت به تناسب كيفيت پروژه وقت صرف نموده و بابت انجام آن هيچ گونه وجهي دريافت ننموده و نتيجه آن به صورت سمينار و مقاله جهت تدريس و آموزش دانشجويان و ساير اعضاي هيأت علمي ارائه گردد. (تبصره ماده 2 آيين نامه اجرايي قانون استفاده از خدمت خارج از وقت اداري اعضاي هيأت علمي و اعضاي غير هيأت علمي دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي و تحقيقاتي مصوب 14/8/1365 هيأت وزيران)

طرح مطالعاتي

: منظور طرحي است كه براساس قرارداد بين سازمان و يا ساير دستگاه هاي اجرايي با مؤسسات علمي و يا مطالعاتي متخصص براي بررسي خاصي اجرا مي گردد. (رديف پ بند 10 ماده 1 قانون برنامه و بودجه كشور مصوب 10/12/1351)

طرح هادي

: طرح هادي عبارت از طرحي است كه در آن جهت گسترش آتي شهر و نحوه استفاده از زمين هاي شهري براي عملكردهاي مختلف به منظور حل مشكلات حاد و فوري شهر و ارائه راه حل هاي كوتاه مدت و مناسب براي شهرهايي كه داراي طرح جامع نمي باشند تهيه مي شود. (بند 4 ماده 1 قانون تغيير نام وزارت آباداني و مسكن به وزارت مسكن و شهرسازي و تعيين وظايف آن مصوب 16/4/1353)

طرح ها و لوايح فوري

: طرح ها و لوايح فوري عبارتند از يك فوريتي، دو فوريتي و سه فوريتي (ماده 158 قانون آيين نامه داخلي مجلس شوراي اسلامي مصوب 20/1/1379)

طرح دو فوريتي

: طرح هاي دو فوريتي آن است كه پس از تصويب دو فوريت بلافاصله به طبع و توزيع آن اقدام و 24 ساعت پس از توزيع در مجلس مطرح مي شود. (از ماده 116 آيين نامه داخلي مجلس شوراي اسلامي مصوب 18/2/1362)

طرح هاي دو فوري

: لوايح و طرح هاي فوري آن است كه فقط يك شور در آن لازم باشد و لوايح و طرح هاي دو فوري آن است كه پس از تصويب دو فوريت بلافاصله به طبع و توزيع آن اقدام و پس از 24 ساعت از موقع توزيع، در مجلس طرح شود تقاضاي يك فوريت مستلزم آن نيست كه بلافاصله فوريت لايحه يا طرح در مجلس مطرح شود لكن در موقعي كه دو فوري بودن تقاضا شود بايد در همان جلسه در باب لزوم و عدم لزوم فوريت پس از توضيح پيشنهاد كننده و اظهارات يك مخالف و يك موافق (هر يك در حدود 5 دقيقه) بحث و رأي گرفته شود. اگر تقاضاي فوريت يا دو فوري بودن ضمن لايحه يا طرحي كه در مجلس مطرح است درج نشده باشد و 15 نفر از نمايندگان كتباً تقاضاي يك فوريت و يا دو فوريت آن لايحه يا طرح را بنمايند بدون مباحثه در اصل مطلب در باب فوريت اخذ رأي به عمل مي آيد. تقاضاي دو فوري بودن طبق ماده 64 در حكم تقاضاي تغيير دستور است. (ماده 123 تصميم متخذه داير بر اجراي موقت آيين نامه داخلي مجلس شوراي ملي تنظيمي به وسيله كميسيون منتخبه مصوب 16/12/1343)

طرح هاي سه فوريتي

: لايحه و طرح سه فوريتي آن است كه وقتي كه سه فوريتي طرح يا لايحه به تصويب مجلس رسيد در همان جلسه وارد دستور مي گردد. (از ماده 116 آيين نامه داخلي مجلس شوراي اسلامي مصوب 18/2/1362)

طرح هاي عمراني انتفاعي دولت

: منظور طرحي است كه در مدت معقولي پس از شروع بهره برداري علاوه بر تأمين هزينه هاي جاري و استهلاك سرمايه سود متناسبي به تبعيت از سياست دولت را نيز عايد نمايد. منظور از انتفاع، انتفاع مالي است به نحوي كه فايده هاي ناشي از بهره برداري طرح قابل فروش و قابل تقويم به پول باشد. (ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون نحوه انتشار اوراق مشاركت مصوب 18/5/1377 هيأت وزيران)

طرح هاي فوري

: لوايح و طرح هاي فوري آن است كه فقط يك شور در آن لازم باشد و لوايح و طرح هاي دو فوري آن است كه پس از تصويب دو فوريت بلافاصله به طبع و توزيع آن اقدام و پس از 24 ساعت از موقع توزيع، در مجلس طرح شود تقاضاي يك فوريت مستلزم آن نيست كه بلافاصله فوريت لايحه يا طرح در مجلس مطرح شود لكن در موقعي كه دو فوري بودن تقاضا شود بايد در همان جلسه در باب لزوم و عدم لزوم فوريت پس از توضيح پيشنهاد كننده و اظهارات يك مخالف و يك موافق (هر يك در حدود 5 دقيقه) بحث و رأي گرفته شود. اگر تقاضاي فوريت يا دو فوري بودن ضمن لايحه يا طرحي كه در مجلس مطرح است درج نشده باشد و 15 نفر از نمايندگان كتباً تقاضاي يك فوريت و يا دو فوريت آن لايحه يا طرح را بنمايند بدون مباحثه در اصل مطلب در باب فوريت اخذ رأي به عمل مي آيد. تقاضاي دو فوري بودن طبق ماده 64 در حكم تقاضاي تغيير دستور است. (ماده 123 تصميم متخذه داير به اجراي موقت آيين نامه داخلي مجلس شوراي ملي تنظيمي به وسيله كميسيون منتخبه

مصوب 16/12/1343)

طرح هاي يك فوريتي

: لوايح و طرح هاي يك فوريتي آن است كه پس از تصويب فوريت به كميسيون ارجاع مي شود تا خارج از نوبت مورد بررسي قرار گيرد. (ماده 116 آيين نامه داخلي مجلس شوراي اسلامي مصوب 18/2/1362)

طرف دعوي (در عين)

: در دعاوي راجع به عين طرف دعوي كسي است كه عين در دست او است خواه وارث باشد يا غير وارث مگر اين كه آن كس مقر باشد كه عين جزو تركه است كه در اين صورت مدعي بايد براي اثبات ادعاي خود بر تمام ورثه اقامه دعوي نمايد. (ماده 239 قانون امور حسبي مصوب 2/4/1319)

طفل

: منظور از طفل كسي است كه به حد بلوغ شرعي نرسيده باشد. (تبصره 1 ماده 49 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

طفل

: منظور از طفل كسي است كه به حد بلوغ شرعي نرسيده باشد. (تبصره 1 ماده 26 قانون راجع به مجازات اسلامي مصوب 21/7/1361)

طلاق باين

: در طلاق باين براي شوهر حق رجوع نيست. (ماده 1144 قانون مدني)

طلاق خلع

: طلاق خلع آن است كه زن به واسطه كراهت_ي كه از شوهر خود دارد در مقابل مالي كه به شوهر مي دهد طلاق بگيرد اعم از اين كه مال مزبور عين مهر يا معادل آن يا بيش تر يا كم تراز مهر باشد. (ماده 1146 قانون مدني)

طلاق رجعي

: در طلاق رجعي براي شوهر در مدت عده حق رجوع است. (ماده 1148 قانون مدني)

طلاق مبارات

: طلاق مبارات آن است كه كراهت از طرفين باشد ولي در اين صورت عوض بايد زايد بر ميزان مهر نباشد. (ماده 1147 قانون مدني)

طلاقنامه رسمي

: قباله ازدواج و طلاقنامه در صورتي كه مطابق نظامنامه هاي وزارت عدليه به ثبت رسيده باشد سند رسمي و الا سند عادي محسوب خواهد شد. (از ماده 2 قانون راجع به ازدواج مصوب 23/5/1310)

ظ

ظرفيت آماده كار

: ظرفيت آماده كار يك پيمانكار براي يك رشته معين كار عبارت است از حداكثر كار مناسب با ظرفيت كل او در آن رشته منهاي مبالغ باقيمانده كارهاي در دست اجرا (ماده 9 آيين نامه تشخيص صلاحيت و ارجاع كار به پيمانكاران مصوب 6/6/1367 هيأت وزيران)

ظرفيت چرا

: عبارت از تعداد واحد دامي است كه طبق برآورد وزارت منابع طبيعي در يك فصل چرا در يك هكتار مرتع موضوع پروانه چرا يا طرح مرتعداري مي تواند چرا نمايد. (رديف 23 بند 1 قانون اصلاح قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 20/1/1348)

ع

عاريه

: عاريه عقدي است كه به موجب آن احد طرفين به طرف ديگر اجازه مي دهد كه از عين مال او مجانا منتفع شود. عاريه دهنده را معير و عاريه گيرنده را مستعير گويند. (ماده 635 قانون مدني)

عاقله

: عاقله عبارت است از بستگان ذكور نسبي پدر و مادري يا پدري به ترتيب طبقات ارث به طوري كه همه كساني كه حين الفوت مي توانند ارث ببرند به صورت مساوي عهده دار پرداخت ديه خواهند بود. (ماده 307 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

عاقله

: عاقله عبارت است از بستگان نزديك ابويني يا ابي مانند پدر و جد پدري و برادر و پسر عمو و پسران عمو. (ماده 12 قانون مجازات اسلامي مصوب 24/9/1361)

عامل

: در جعاله ملتزم را جاعل و طرف را عامل و اجرت را جعل مي گويند. (ماده 562 قانون مدني)

عامل (نفت)

: منظور از عامل در اين قانون هر شخص يا سازمان مشترك و دستگاه مختلفي است كه در حدود مقررات اين قانون مجاز به اجرا و اداره عمليات صنعت نفت باشد. (تبصره 2 ماده 1 قانون مربوط به تفحص و اكتشاف و استخراج نفت در سراسر كشور و فلات قاره مصوب 7/5/1336)

عامل ذيحساب

: عامل ذيحساب مأموري است كه با موافقت ذيحساب و به موجب حكم دستگاه اجرايي مربوط از بين مستخدمين رسمي واجد صلاحيت در مواردي كه به موجب آيين نامه اجرايي اين ماده معين خواهد شد به اين سمت منصوب و انجام قسمتي از وظايف و مسئوليت هاي موضوع ماده 31 اين قانون توسط ذيحساب به او محول مي شود. كارپردازان و واحدهاي تداركاتي و ساير مأموران و واحدهاي دولتي مادام كه به اقتضاي طبع و ماهيت وظايف قانوني خود و يا مأموريت هاي محوله مجاز به دريافت تنخواه گردان پرداخت از ذيحساب مي باشند از لحاظ مقررات مربوط به واريز تنخواه گردان دريافتي در حكم عامل ذيحساب محسوب مي شوند. (ماده 36 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

عامل فروش (اوراق قرضه)

: عامل فروش سازماني است كه به نمايندگي وزارت دارايي اسناد خزانه و اوراق قرضه را توزيع و فروش و بازپرداخت مي نمايد. (ماده 3 قانون انتشار اسناد خزانه و اوراق قرضه مصوب 2/7/1348)

عايدات خالص

: عايدات خالص عبارت از درآمد ملك پس از وضع عوارض و مستثنيات قانوني و هزينه هايي است كه مطابق عرف و معمول محل اختصاصاً به عهده مالك مي باشد. (تبصره 1 ماده 4 آيين نامه اصلاحات ارضي مصوب 3/5/1343)

عايدات خالص

: عايدات خالص از لحاظ اين قانون عبارت است از مجموع عايدات مودي است در دوره مالياتي منهاي مخارج جاري و مصارف شغل در حدودي كه براي تحصيل و حفظ عايدات مزبور در دوره مالياتي ضروري است و در نظامنامه مصوب كميسيون قوانين ماليه تعيين خواهد شد. (تبصره 1 ماده 1 قانون ماليات برعايدات و حق تمبر مصوب 29/8/1312)

عايدات خالص

: عايدات خالص عبارت است از كليه عايدات طاحونه پس از وضع صدي چهل از بابت مخارج از هر قبيل (ماده 5 قانون حق الارض و حق الماء طواحين اربابي واقعه در اراضي خالصه دولتي مصوب 30/3/1301)

عايدات خالص شركت

: از شركت هايي كه مركز اصلي آن ها در ايران است به نسبت كليه عايدات خالص آن ها ماليات گرفته خواهد شد ولو اين كه تمام يا قسمتي از آن عايدات در خارجه تحصيل شده باشد. عايدات خالص شركت ها كه از آن ماليات گرفته مي شود عايدات خالص سال قبل شركت است به انضمام وجوه ذخيره آن سال- در هر مورد كه سال محاسباتي شركت با سال شمسي تطبيق نكند از عايدات خالص دوره كه محاسبه آن در سنه قبل بسته شده ماليات گرفته خواهد شد. براي تعيين عايدات خالص شركت ها اشيا ساخته شده و مال التجاره موجوده شركت به قيمت روز حساب مي شود مبالغي كه براي استهلاك كسور اموال منقول و غير منقول شركت منظور شده از مجموع عايدات غير خالص موضوع مي شود مشروط بر اين كه كسور واقعي بوده و مربوط به سالي باشد كه به حساب مالياتي آن سال رسيدگي مي شود. (ماده 4 قانون ماليات بر عايدات و حق تمبر مصوب 29/8/1312)

عايدات خالص شركت

: عايدات خالص عبارت است از مجموع عايدات پس از وضع مخارجي كه براي تحصيل آن عايدات شده است. (ماده 4 قانون ماليات بر شركت ها و تجارت و غيره مصوب 12/1/1309)

عائله

: منظور از عايله افرادي است كه طبق ماده 86 و با رعايت شرايط مقرر در آن از حقوق وظيفه استفاده خواهند كرد. (تبصره ماده 93 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

عائله تحت تكفل

: عايله تحت تكفل در اين اساسنامه عبارتند از: همسر، فرزندان و پدر و مادر تحت تكفل كه از هيچ نوع خدمات درماني ديگري بهره مند نباشند. (ماده 6 قانون اساسنامه سازمان تأمين خدمات درماني پرسنل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران مصوب 29/10/1372)

عائله درجه يك

: از نظر اين قانون عايله درجه يك عبارت از فرزندان و پدر و مادر تحت تكفل و همسر مي باشد. (تبصره 1 ماده 1 قانون تأمين خدمات درماني عايله درجه يك افزارمندان ارتش و ژاندارمري كشور مصوب 7/3/1356)

عائله درجه يك

: از نظر اين قانون عايله درجه يك عبارت است از همسر و فرزندان و پدر و مادر تحت تكفل مي باشد. (تبصره 1 ماده 1 قانون اصلاح موادي از قانون تأسيس سازمان تأمين خدمات درماني عايله درجه يك افسران و همافران و كارمندان ارتش و ژاندارمري كشور و شهرباني كشور مصوب 23/2/1353)

عائله درجه يك

: از نظر اين قانون عايله درجه يك عبارت از همسر و فرزندان تحت تكفل مي باشد. (تبصره 1 ماده 1 قانون تأسيس سازمان تأمين خدمات درماني عايله درجه يك افسران و همافران و كارمندان ارتش و ژاندارمري كشور و شهرباني كل كشور مصوب 27/12/1351)

عدم اجراي تعهدات توليدكنند گان

: عدم اجراي تعهدات توليدكنندگان در قبال دريافت ارز و خدمات دولتي عبارت است از عدم توليد و عرضه محصول طبق قراداد و برنامه تعيين شده دولت از قبيل نوع، مقدار، قيمت، استاندارد، شرايط تحويل و ... بدون عذر موجه. (از ماده 11 قانون تعزيرات حكومتي مصوب 23/12/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

عدم اجراي تعهدات واردكنندگان

: عدم اجراي تعهدات واردكنندگان در قبال دريافت ارز و خدمات دولتي عبارت است از تخلف از ضوابط و مقررات تعيين شده دولت در مورد واردات كه منجر به عدم اجراي تعهدات و يا كاهش كمي يا كيفي كالا و يا خروج ارز از كشور گردد. (از ماده 10 قانون تعزيرات حكومتي مصوب 23/12/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

عدم اجراي ضوابط قيمت گذاري

: عدم اجراي ضوابط قيمت گذاري و توزيع- عبارت است از عدم مراجعه و ارائه مدارك لازم جهت اجراي ضوابط قيمت گذاري و توزيع به مراجع قانوني بدون عذر موجه و بيش از مدت سه ماه از تاريخ ترخيص كالاي وارداتي يا توليد محصول داخلي اقلام مشمول. (ماده 9 قانون تعزيرات حكومتي مصوب 23/12/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

عدم اعلام موجودي كالا

: عبارت است از عدم اظهار صحيح واحدهاي عمده فروشي نسبت به مقدار موجودي كالاهاي داراي نرخ رسمي كه ضرورت اعلام آن توسط دولت تعيين مي شود. تعزيرات عدم اعلام موجودي كالا عيناً مطابق تعزيرات اخفا و امتناع از عرضه كالا مي باشد. (ماده 16 قانون تعزيرات حكومتي مصوب 23/12/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

عدم درج قيمت كالا

: عبارت است از عدم درج قيمت كالاها يا خدمات مشمول به نحوي كه براي مراجعين قابل رويت باشد به صورت نصب برچسب يا اتيكت يا به صورت نصب تابلوي نرخ در محل واحد. (ماده 6 قانون تعزيرات حكومتي مصوب 23/12/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

عدم صدور فاكتور

: عدم صدور فاكتور عبارت است از خودداري از صدور فاكتور مطابق فرم ها و ضوابط تعيين شده وزارت امور اقتصادي و دارايي يا صدور فاكتور خلاف واقع در مورد اقلام مشمول. (ماده 8 قانون تعزيرات حكومتي مصوب 23/12/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

عدم صلاحيت ذاتي

: عدم صلاحيت ذاتي عبارت است از عدم صلاحيت محكمه صلحيه نسبت به امور راجعه به ابتدايي و بالعكس و عدم صلاحيت محكمه حقوق نسبت به امور جزايي و محكمه جزايي نسبت به حقوقي و محكمه ابتدايي نسبت به استيناف و بالعكس و محاكم عمومي نسبت به محاكم شرع و برعكس و عدم صلاحيت محاكم عدليه نسبت به امور راجعه به محاكم غيرعدليه. (تبصره ماده 1 قانون تسريع محاكمات مصوب 3/4/1309)

عدم صلاحيت ذاتي

: عدم صلاحيت ذاتي عبارت است از عدم صلاحيت محكمه صلحيه محدود نسبت به امور راجعه به ابتدايي يا عدم صلاحيت محكمه حقوق نسبت به امور تجارتي و جزايي و يا محكمه جزايي و تجارتي نسبت به حقوق و يا محكمه ابتدايي نسبت به استيناف و برعكس و يا محكمه عدليه نسبت به امور راجعه به محاكم اداري. (بند 25 تبصره 364 قانون موقت راجع به تصرفات در قانون اصول محاكمات حقوقي مصوب 31/3/1302)

عده

: عده عبارت است از مدتي كه تا انقضاي آن زني كه عقد نكاح او منحل شده است نمي تواند شوهر ديگر اختيار كند. (ماده 1150 قانون مدني)

عده انقضاء مدت (نكاح) منقطع

: عده طلاق و فسخ نكاح و بذل مدت و انقضاء آن در مورد نكاح منقطع در غير حامل دو طهر است مگر اين كه زن با اقتضاي سن عادت زنانگي نبيند كه در اين صورت چهل وپنج روز است. (ماده 1152 قانون مدني)

عده بذل مدت (زن حامله)

: عده طلاق و فسخ نكاح و بذل مدت و انقضاء آن در مورد زن حامله تا وضع حمل است (ماده 1153 قانون مدني)

عده بذل مدت (نكاح منقطع)

: عده طلاق و فسخ نكاح و بذل مدت و انقضاء آن در مورد زن حامله تا وضع حمل است. (ماده 1153 قانون مدني)

عده طلاق

: عده طلاق و عده فسخ نكاح سه طهر است مگر اين كه زن با اقتضاي سن عادت زنانگي نبيند كه در اين صورت عده او سه ماه است. (ماده 1151 قانون مدني)

عده طلاق (نكاح منقطع)

: عده طلاق و فسخ نكاح و بذل مدت و انقضا آن در مورد نكاح منقطع در غير حامل دو طهر است مگر اين كه زن با اقتضاي سن عادت زنانگي نبيند كه در اين صورت چهل وپنج روز است. (ماده 1152 قانون مدني)

عده فسخ نكاح

: عده طلاق و عده فسخ نكاح سه طهر است مگر اين كه زن با اقتضاي سن عادت زنانگي نبيند كه در اين صورت عده او سه ماه است. (ماه 1151 قانون مدني)

عده فسخ نكاح (زن حامله)

: عده طلاق و فسخ نكاح و بذل مدت و انقضا آن در مورد زن حامله تا وضع حمل است. (ماده 1153 قانون مدني)

عده فسخ نكاح (نكاح منقطع)

: عده طلاق و فسخ نكاح و بذل مدت و اتقضا آن در مورد نكاح منقطع در غير حامل دو طهر است مگر اين كه زن با اقتضاي سن عادت زنانگي نبيند كه در اين صورت چهل وپنج روز است. (ماده 1152 قانون مدني)

عده وفات

: عده وفات چه در دائم و چه در منقطع در هر حال چهار ماه و ده روز است مگر اين كه زن حامل باشد كه در اين صورت عده وفات تا موقع وضع حمل است مشروط بر اين كه فاصله بين فوت شوهر و وضع حمل از چهار ماه و ده روز بيش تر باشد و الا مدت عده همان چهار ماه و ده روز خواهد بود. (ماده 1154 قانون مدني)

عده وفات (زن حامله)

: عده وفات چه در دائم و چه در منقطع در هر حال چهار ماه و ده روز است مگر اين كه زن حامل باشد كه در اين صورت عده وفات تا موقع وضع حمل است مشروط بر اين كه فاصله بين فوت شوهر و وضع حمل از چهار ماه و ده روز بيش تر باشد و الا مدت عده همان چهار ماه و ده روز خواهد بود. (ماده 1154 قانون مدني)

عذر موجه

: جهات زير عذر موجه محسوب مي گردد: 1. مرضي كه مانع از حركت است.2. فوت يكي از والدين يا همسر يا اولاد. 3. حوادث قهريه از قبيل سيل، زلزله و حريق كه براثر آن تقديم دادخواست واخواهي در مهلت مقرر ممكن نباشد. 4. توقيف يا حبس بودن به نحوي كه نتوان در مهلت مقرر دادخواست واخواهي تقديم كرد. (از ماده 306 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

عذر موجه

: منظور از عذر موجه مندرج در اين قانون اموري است از قبيل: 1. بيماري مانع از حضور 2. فوت همسر، پدر، مادر، برادر، خواهر و اولاد يا بيماري سخت يكي از آنان 3. ابتلا به حوادث بزرگ مانند حريق، سيل و زلزله 4. در توقيف يا حبس بودن (ماده 55 قانون مجازات جرائم نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران مصوب 18/5/1371)

عرضه كالا خارج از شبكه

: عبارت است از عرضه كالا برخلاف ضوابط توزيع و شبكه هاي تعيين شده وزارت بازرگاني و ساير وزارتخانه هاي ذي ربط (ماده 5 قانون تعزيرات حكومتي مصوب 23/12/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

عرف محل

: ميزان زميني كه درآمد حاصل از آن براي تأمين زندگي و معاش يك خانواده كافي باشد. (بند 7 آيين نامه اجرايي قانون واگذاري زمين هاي داير و باير كه بعد از انقلاب به صورت كشت موقت در اختيار كشاورزان قرار گرفته است مصوب 8/8/1365 مصوب 29/11/1365 هيأت وزيران)

عريضه

: مطلبي كه از طرف دولت به مجلس مي رسد به كلمه (اظهار) تعبير مي شود و مطلبي كه از طرف اعضا مجلس باشد به كلمه (عنوان) و آن چه ساير مردم به فرستند به كلمه (عريضه). (ماده 42 نظامنامه داخلي دارالشوراي ملي ايران مصوب 25/7/1285)

عضو (شركت تعاوني)

: عضو در شركت هاي تعاوني شخصي است حقيقي كه واجد شرايط مندرج در اين قانون بوده و ملتزم به اهداف بخش تعاوني و اساسنامه قانوني آن تعاوني باشد. (ماده 8 قانون بخش تعاوني اقتصاد جمهوري اسلامي ايران مصوب 13/6/1370)

عضو شركت تعاوني

: در شركت ها و اتحاديه هاي تعاوني هر صاحب سهم اعم از اين كه شخص حقيقي يا حقوقي باشد عضو شركت يا اتحاديه ناميده مي شود. (بند 1 ماده 1 قانون شركت هاي تعاوني مصوب 16/3/1350)

عضو محقق

: محكمه مي تواند تحقيق و تدقيق امور را به يك يا چند نفر از اعضا خود محول نمايد و اين عضو را در محكمه ابتدايي و استيناف عضو محقق و در محكمه تميز عضو مميز نامند. (از ماده66 قانون اصول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب26/4/1290)

عضو مميز

: محكمه مي تواند تحقيق و تدقيق امور را به يك يا چند نفر از اعضا خود محول نمايد و اين عضو را در محكمه ابتدايي و استيناف عضو محقق و در محكمه تميز عضو مميز نامند. (از ماده 66 قانون اصول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب 26/4/1290)

عقد

: عقد عبارت است از اين كه يك يا چند نفر در مقابل يك يا چند نفر ديگر تعهد بر امري نمايند و مورد قبول آن ها باشد. (ماده 183 قانون مدني)

عقد جايز

: عقد جايز آن است كه هر يك از طرفين بتواند هر وقتي بخواهد فسخ كند. (ماده 186 قانون مدني)

عقد خياري

: عقد خياري آن است كه براي طرفين يا يكي از آن ها يا براي ثالثي اختيار فسخ باشد. (ماده 188 قانون مدني)

عقد لازم

: عقد لازم آن است كه هيچ يك از طرفين معامله حق فسخ آن را نداشته باشد مگر در موارد معينه (ماده 185 قانون مدني)

عقد معلق

: عقد منجز آن است كه تأثير آن برحسب انشا موقوف به امر ديگري نباشد والا معلق خواهد بود. (ماده 189 قانون مدني)

عقد منجز

: عقد منجز آن است كه تأثير آن برحسب انشا موقوف به امر ديگري نباشد والا معلق خواهد بود. (ماده 189 قانون مدني)

علامت تجارتي

: علامت تجارتي عبارت از هر قسم علامتي است كه اعم از نقش، تصوير، رقم، حرف، عبارت، مهر، لفاف و غير آن كه براي امتياز و تشخيص محصول صنعتي، تجارتي يا فلاحتي اختيار مي شود. ممكن است يك علامت تجارتي براي تشخيص امتياز محصول جماعتي از زارعان يا ارباب صنعت يا تجار يا محصول شهر يا يك ناحيه از مملكت اختيار شود. (ماده 1 قانون ثبت علائم و احتراعات مصوب 1/4/1310)

علامت صنعتي و تجاري

: هر قسم علامت از رقم و حرف و عبارت يا نقش كه براي امتياز و تشخيص يك محصول صنعتي يا يك شي يا مؤسسه تجارتي به كار رود علامت صنعتي و تجارتي شناخته خواهد شد. معهذا علايم ذيل را به جاي علامت صنعتي يا تجارتي نمي توان به كار برد: 1. بيرق هاي ايران و خارج- علامت مملكتي (شير و خورشيد) – انواع نشان ها و مدال هاي دولتي ايران يا خارجه- نقش هاي تركيبي شبيه به بيرق هاي مختلفه ايران و خارجه- انگ هاي مخصوص دولتي. تبصره: راجع به نقش هاي تركيب شبيه به بيرق هاي مختلف ايران كه قبل از تصويب اين قانون استعمال شده است در صورتي كه تا يك سال پس از تصويب اين قانون به ثبت برسد اجازه داده خواهد شد. 2. علائمي كه محتمل اختلال انتظامات عمومي و برخلاف حسن اخلاق و يا موهم گمراهي مردم يا توليد رقابت غيرعادلانه بنمايد. 3. علايمي كه مركب باشد از ارقام و يا كلماتي كه معمولاً كميت و يا كيفيت و يا نوع مال التجاره را مشخص مي دارد يا عبارت است از اسامي مختلفه جغرافيايي 4. انواع علائم مذهبي و علامات هيأت ها و مؤسسات رسمي مانند شير و خورشيد سرخ

و هلال يا صليب احمر يا نظاير آن ها. (ماده 1 قانون علامات صنعتي و تجارتي مصوب 9/1/1304)

علامت خطاب يا معرف

: علامت خطاب يا معرف (CALL SIGN) عبارت از علامت مشخصه ايست متشكل از حروف و اعداد يا اسامي خاص كه قبل از برقراري هر ارتباط و در ضمن ارسال پيام به منظور معرفي ايستگاه هاي فرستنده و گيرنده توسط اپراتور اعلام مي گردد. (ماده 7 آيين نامه اجرايي صدور گواهينامه افسري مخابرات كشتي مصوب 31/6/1364 هيأت وزيران)

علي الحساب

: علي الحساب عبارت است از پرداختي كه به منظور اداي قسمتي از تعهد با رعايت مقررات صورت مي گيرد. (ماده 29 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

علي الحساب

: علي الحساب عبارت است از پرداختي كه به منظور اداي قسمتي از تعهد صورت مي گيرد. (ماده 15 آيين نامه مالي دانشگاه ها مصوب 30/3/1363 هيأت وزيران)

علائم مرزي

: عبارت است از ميله ها و نشان هايي كه به منظور مشخص نمودن خط مرز در شكل و اندازه و رنگ معيني، براساس توافق دو يا چند كشور هم مرز نصب مي گردد. (بند 20 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

علائم و نشانه هاي زميني

: علائم و نشانه هاي زميني از نظر اين قانون به دو دسته تقسيم مي شوند: 1- علائم و نشانه هايي مربوط به نقشه برداري كه موقعيت يك نقطه را از لحاظ مختصات يا طول و عرض جغرافيايي و ارتفاع نسبت به يك مبدأ معين و مشخص مي كند. 2- علائم و نشانه هاي مربوط به تحديد حدود املاك و حريم (كاداستر). (ماده 1 قانون تعيين و حفاظت علائم و نشانه هاي زميني مربوط به نقشه برداري و تحديد حدود و حريم مصوب 19/9/1351)

عمده فروش

: منظور از عمده فروش مندرج در اين قانون و آيين نامه هاي اجرايي آن هر شخص حقيقي يا حقوقي اعم از توليد كننده يا توزيع كننده يا وارد كننده است كه تمام يا قسمتي از فرآورده هاي صنعتي و يا كشاورزي و يا كالاي وارداتي را در اختيار غيرمصرف كننده اعم از افراد صنفي، تجار، بنكداران و حق العمل كاران خواه به صورت فروش و يا به طور اماني براي فروش قرار مي دهند. تجار و بنكداران و حق العمل كاراني كه شخصاً توليدكننده و يا واردكننده نبوده و به شرح فوق محصول و يا كالايي را در اختيار گرفته و سپس به افراد صنفي مي فروشند نيز عمده فروش محسوب مي شوند. (بند 2 تبصره ماده 15 از اصلاح قانون نظام صنفي مصوب 30/8/1351)

عمده فروشي

: عمده فروشي عبارت از عرضه محصولات و توليدات موضوع اين آيين نامه به صورت كلي به توزيع كنندگان مي باشد. (بند ج ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون اصلاح ماده واحده قانون نحوه واگذاري اماكن و ميادين و غرفه توزيع ميوه مصوب 5/10/1358 مصوب 1/11/1374 هيأت وزيران)

عمران

: منظور از عمران احداث ساختمان و ايجاد باغ ميوه يا باغ چاي و قلمستان و انجام عمليات زراعي است. باغ ميوه و قلمستان همان است كه در قانون اصلاحي قانون اصلاحات ارضي تعريف شده و باغ چاي به محلي اطلاق مي شود كه تعداد بوته هاي چاي در هر هكتار كم تر از يك هزار عدد نباشد و منظور از انجام عمليات زراعي كاشت و برداشت محصولات كشاورزي طبق عرف محل مي باشد. (تبصره 2 ماده 2 از قانون مربوط به اراضي ساحلي مصوب25/5/1346)

عمران و آباداني

: منظور از عمران و آباداني و فعاليت توليدي فعاليت هايي است كه باعث بالا بردن سطح توليدي و درآمد كشور و يا به طور مستقيم يا غير مستقيم تحصيل ارز يا صرفه جويي در هزينه هاي ارزي بنمايد. (تبصره 2 ماده 1 آيين نامه اجراي قانون جلب و حمايت سرمايه هاي خارجي مصوب 17/7/1335)

عمران و احياي قابل قبول

: منظور از عمران و احياي قابل قبول مذكور در قانون زمين شهري- كه از اين پس قانون ناميده مي شود- عمومات ياد شده در ماده (141) قانون مدني و مقررات بعدي در باب احيا و عمران زمين ها است عمليات از قبل شخص غير مسبوق به احيا، تحجير، ريختن مصالح در زمين، حفر چاه و نظاير آن، عمران و احيا محسوب نمي گردد. (ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون زمين شهري مصوب 24/3/1371 هيأت وزيران)

عمري

: عمري حق انتفاعي است كه به موجب عقدي از طرف مالك براي شخص به مدت عمر خود يا عمر منتفع يا عمر شخص ثالثي برقرار شده باشد. (ماده 41 قانون مدني)

عمل آوري (آبزيان)

: هر گونه عملياتي است كه برروي آبزي پس از خروج از آب به منظور عرضه به بازار يا توليد محصولاتي شيلاتي انجام مي گيرد، مانند شستشو، آماده سازي، بسته بندي، نگهداري، انجماد، فيله سازي، نمك سود كردن، دودي كردن، ترشي كردن، كنسرو كردن، توليد خمير و پودر كردن. (بند 6 ماده 1 آيين نامه اجرايي حفاظت و بهره برداري از منابع آبزي جمهوري اسلامي ايران مصوب 5/2/1378 هيأت وزيران)

عمليات اجرايي

: منظور فعاليت هاي جاري و طرح هاي عمراني دستگاه هاي اجرايي است كه در برنامه سالانه مشخص مي گردد. (بند 8 ماده 1 قانون برنامه و بودجه كشور مصوب 10/12/1351)

عمليات بانكي

: تشخيص عمليات بانكي با شوراي پول و اعتبار مي باشد. (بند ب ماده 30 قانون پولي و بانكي كشور مصوب 18/4/1351)

عمليات بانكي

: تشخيص عمليات بانكي با شوراي پول و اعتبار است. (بند 2 ماده 58 قانون بانكي و پولي كشور مصوب 7/3/1339)

عمليات ساختماني

: عمليات ساختماني عبارت است از: 1- گودبرداري (عمليات خاكي) شامل حفاري چاه ها و مجاري آب و فاضلاب، خاكبرداري، خاكريزي، حفاري و پي كني با وسايل دستي و ماشين آلات مكانيكي. 2- هرگونه تغيير يا جابه جايي در ديوارها يا اعضاي اصلي سازه اي و نيز توسعه بنا يا اضافه كردن 3- مرمت و بازسازي هر گونه تعمير اساسي كه موجب افزايش توان برابري ساختمان باشد نظير تعويض سقف يا هر يك از اعضاي اصلي سازه اي يا بازسازي ساختمان هاي تخريب شده در اثر عوامل مختلف 4- عملياتي كه به منظور نگهداري ساختمان انجام مي شود شامل: مراقبت و حفاظت ساختمان از بروز خرابي ها تعمير و يا تجديدنما، تعمير آسانسور و ساير تجهيزات و تأسيسات ساختماني، نظافت نما و شيشه هاي بيروني، نقاشي، نازك كاري و نظاير آن ها. 5- تخريب بنا 6- احداث ساختمان شامل. (12-1-13 لازم الاجرا بودن مقررات ايمني و حفاظت در حين اجراي كار از مجموعه مقررات ملي ساختمان ايران مصوب 20/4/1372 هيأت وزيران)

عمليات نفتي

: عبارت است از كليه عمليات مربوط به صيانت و بهره برداري از منابع نفتي مانند تفحص، نقشه برداري، زمين شناسي، اكتشاف، حفاري، استخراج، تحصيل اراضي لازم و تهيه و اجراي طرح هاي سرمايه اي براي احداث تأسيسات و صنايع و ايجاد و توسعه و تحديد آن ها و حفاظت و حراست از تأسيسات و واحدهاي مربوط به صنعت نفت. همچنين عمليات توليد و قابل عرضه كردن نفت خام، گاز و ساير هيدروكربور هاي طبيعي به استثناي زغال سنگ تصفيه نفت خام و تهيه فراورده هاي فرعي و مشتقات نفتي و جمع آوري و تصفيه گاز طبيعي و توليد گاز و محصولات همراه، استفاده از فراورده ها و مشتقات نفتي و گازي در توليد انواع محصولات پتروشيمي،

حمل ونقل، توزيع، فروش و صدور محصولات نفت و گاز و پتروشيمي و فعاليت هاي تجاري مربوط به صادرات و واردات و توليدات نفت و گاز و پتروشيمي و تهيه و توليد كالاها و مواد صنعتي مورد استفاده نفت و ايجاد تسهيلات و خدمات جنبي براي اين عمليات و آموزش و تأمين نيروي كار متخصص. ايجاد شرايط ايمني و بهداشت و صنعتي و حفاظت محيط از آلودگي در عمليات با رعايت ضوابط سازمان هاي ذي ربط و بررسي ها و برنامه ريزي و طراحي فني و اقتصادي و انعقاد قرادادهاي پيمانكاري و مشاوره در زمينه هاي عمليات فوق و انجام مطالعات و تحقيقات و آزمايش ها و پژوهش هاي علمي و فني براي بسط و تكميل تكنولوژي و ارتقا دانش فني و صنعتي و بررسي تتبعات و اختراعات مربوط به صنايع نفت و تبادل اطلاعات علمي و فني و تجربيات صنعتي با موسسات داخلي و خارجي ذي صلاح در زمينه عمليات نفتي. (ماده 1 قانون نفت مصوب 9/7/1366)

عمليات نفتي

: عمليات نفتي اعم است از كليه عمليات مربوط به اكتشاف، توسعه، بهره برداري، پالايش، حمل و نقل، پخش و خريد و فروش نفت. (ماده 1 قانون نفت مصوب 8/5/1353)

عناصر تقسيمات كشوري

: عناصر تقسيمات كشوري عبارتند است از: روستا، دهستان، شهر، بخش، شهرستان و استان. (ماده 1 قانون تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري مصوب 15/4/1362)

عنوان

: مطلبي كه از طرف دولت به مجلس مي رسد به كلمه (اظهار) تعبير مي شود و مطلبي كه از طرف اعضا مجلس باشد به كلمه (عنوان) و آن چه ساير مردم به فرستند به كلمه (عريضه) (ماده 42 نظامنامه داخلي دارالشوراي ملي ايران مصوب 25/7/1285)

عوارض گمركي

: عوارض دريافتي به وسيله گمرك وجوهي است كه وصول آن طبق مقررات به عهده گمرك واگذار مي شود. (از ماده 2 قانون امور گمركي مصوب 30/3/1350)

عوارض گمركي

: عوارض مختلف مذكور در ماده يك اين قانون به شرح ذيل است: 1- بهاي تمبر كه به درخواست ها و اسناد تسليمي به گمرك يا به اسناد صادره از گمرك الصاق مي شود. 2- عوارض مهر سربي يا لاكي يا برچسب يا نوارچسب گمركي 3- ارضيه و انبارداري (از روز سي ويكم تسليم اظهارنامه اجمالي (مانيفست) يا بارنامه حمل تعلق مي گيرد ولي در هر حال نبايد قبل از روز دهم تخليه كالا در گمرك دريافت شود). 4- عوارض باربري و تخليه و بارگيري 5- حق مراقبت در انبارهاي اختصاصي يا در خارج از محوطه گمرك و حق بدرقه احتمالي كالاها. 6- حق نظارت در انتقال كالاها از كشتي به كشتي ديگر يا از هواپيما به هواپيمايي ديگر 7- حق آزمايش و تعرفه بندي كالا موارد تعلق و ترتيب وصول و مصرف ماخذ و نرخ هر يك از اين عوارض و عوارض ديگري كه براي تأمين انتظام و حسن جريان تشريفات گمركي لازم باشد در آيين نامه گمركي تعيين مي گردد. (ماده 7 قانون تعرفه گمركي مصوب 6/4/1334)

عهدنامه و موافقتنامه

: عبارت از سندي است كه بين دو يا چند دولت منعقد مي شود و ايجاد تعهد براي آن ها نمايد و فسخ يك جانبه آن (در صورت عدم پيش بيني در متن سند) موجب مسئوليت متخلف مي گردد. (بند 21 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

عيار مسكوكات طلا

: عيار مسكوكات طلا عبارت از نهصد در هزار طلاي خالص و صد در هزار مس يا نقره و مس خواهد بود. (تبصره ماده 9 قانون اجازه ضرب مسكوك نقره مصوب 26/8/1322)

عيار مسكوك طلا

: ميزان و عيار مسكوكات طلا عبارت از نهصد در هزار طلاي خالص و يكصد در هزار مس يا آلياژي از نقره و مس خواهد بود و حد ترخيص عيار آن ها دو در هزار مي باشد. (ماده3 قانون مسكوك طلا مصوب 28/1/1337)

عيناً (كالاي گمركي)

: منظور از كلمه عيناً مندرج در بند 15 ماده 37 قانون امور گمركي آن است كه روي ظروف يا كالاي بازگشت شده به هيچ وجه پس از صدور در خارج عملي انجام نشده باشد. (تبصره ماده 27 آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

عين موهوبه

: هبه عقدي است كه به موجب آن يك نفر مالي را مجاناً به كس ديگري تمليك مي كند تمليك كننده واهب طرف ديگر را متهب، مالي را كه مورد هبه است عين موهوبه مي گويند. (ماده 975 قانون مدني)

غ

غايب

: غايب وضع پرسنلي است كه بدون رعايت مقررات در محل خدمت حاضر نشوند. (ماده 104 قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

غايب

: مشمولان خدمت وظيفه عمومي (ضرورت، احتياط، ذخيره) كه براي رسيدگي يا اعزام احضار شوند و در مهلت يا موعد مقرر كه از طرف اداره وظيفه عمومي اعلام شود خود را معرفي نكنند همچنين شمولاني كه معافيت هاي موقت دريافت داشته اند و پس از انقضا مدت اعتبار ظرف يك ماه براي تجديد رسيدگي خود را معرفي نكنند، غايب شناخته شده و ... (از ماده 58 قانون خدمت وظيفه عمومي مصوب 29/7/1363)

غايب مفقودالاثر

: غايب مفقودالاثركسي است كه از غيبت او مدت بالنسبه مديدي گذشته و از او به هيچ وجه خبري نباشد. (ماده 1011 قانون مدني)

غبن فاحش

: غبن در صورتي فاحش است كه عرفاً قابل مسامحه نباشد. (ماده10 (ماده 417) قانون اصلاح موادي از قانون مدني مصوب14/8/1370)

غبن فاحش

: غبن در صورتي فاحش است كه عرفاً قابل مسامحه نباشد. قانون مدني مصوب 8/10/1361)

غبن فاحش

: اگر غبن به مقدار خمس قيمت يا بيش تر باشد فاحش است و در كم تر از مقدار مزبور در صورتي فاحش است كه عرفاً قابل مسامحه نباشد. (ماده 417 قانون مدني)

غرامت

: بيمه شده كه در اثر حادثه ناشي از كار از يكدهم تا يك سوم توانايي كار خود را از دست داده باشد استحقاق دريافت غرامت نقص مقطوع را خواهد داشت. ميزان غرامت مذكور عبارت است از سي وشش برابر مستمري مقرر در ماده 60 قانون ضرب در چند درصد درجه از كارافتادگي بيمه شده (ماده 62 قانون بيمه هاي اجتماعي كارگران مصوب 21/2/1339)

غرامت

: كارگري كه قبل از رسيدن به سن بازنشستگي در اثر حادثه ناشي از كار يا بيماري حرفه اي با توجه به بند 2 ماده 56 بيش از ده درصد و كم تر از سي ويك درصد قدرت كار خود را از دست بدهد بدون رعايت مدت پرداخت حق بيمه حق دريافت غرامت مقطوع را خواهد داشت. ميزان غرامت مزبور عبارت است از سي وشش برابر مستمري ماهيانه است كه با رعايت تناسب از كارافتادگي به ميزان مستمري از كار افتادگي كل موضوع ماده 57 حساب مي شود. (ماده 60 لايحه قانوني بيمه هاي اجتماعي كارگران مصوب 24/4/1334)

غرامت دستمزد

: غرامت دستمزد به وجوهي اطلاق مي شود كه در ايام بارداري بيماري و عدم توانايي موقت، اشتغال به كار و عدم دريافت مزد يا حقوق به حكم اين قانون به جاي مزد يا حقوق به بيمه شده پرداخت مي شود. (بند 9 ماده 2 قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

غرامت مقطوع نقص عضو

: غرامت مقطوع نقص عضو مبلغي است كه به طور يكجا براي جبران نقص عضو يا جبران تقليل درآمد بيمه شده به شخص او داده مي شود. (بند 17 ماده 2 قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

غرس اشجار

: عبارت است از كاشتن نهال براي حفاظت خاك در مقابل فرسايش (بند 22 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

غرفه

: مكان مستقلي است كه به وسيله مصالح ساختماني از قبيل آهن، آجر، سيمان، سنگ، آهك، خشت، گل و چوب بنا شده، داراي محل عبور مجزا و آب و برق باشد. (بند ب ماده 1 از آيين نامه اجرايي قانون اصلاح ماده واحده قانون نحوه واگذاري اماكن و ميادين و غرفه توزيع ميوه مصوب 5/10/1358 مصوب 1/11/1374 هيأت وزيران)

غصب

: غصب استيلا بر حق غير است به نحو عدوان اثبات يد برمال غير بدون مجوز هم در حكم غصب است. (ماده 308 قانون مدني)

غصب عناوين و مشاغل

: هركس بدون سمت رسمي يا اذن از طرف دولت در مشاغل دولتي اعم از كشوري يا لشگري و انتظامي كه قانوناً مربوط به او نبوده خود را داخل كند. (از ماده 44 قانون مجازات اسلامي مصوب 18/5/1362)

غفلت

: منظور از غفلت خودداري از امري است كه مرتكب بايد به آن اقدام نموده باشد اعم از اين كه منشا بي مبالاتي يا غفلت عدم اطلاع و عدم مهارت يا عدم تجربه يا عدم رعايت قوانين يا مقررات يا اوامر يا نظامات و يا عرف و عادت باشد. (از تبصره ماده 8 قانون راجع به مجازات اخلالگران در صنايع نفت ايران مصوب 16/7/1336)

غله

: در اين اساسنامه منظور از (غله) گندم، جو، ذرت و موادي كه از كالاهاي مزبور به دست مي آيد ... (از تبصره ماده 2 اساسنامه سازمان غله و قند و شكر و چاي كشور مصوب30/3/1352)

غله

: منظور از غله در اين اساسنامه گندم، جو، ذرت و متفرعات آن ها است (تبصره ماده 1 اساسنامه سازمان غله كشور مصوب 1/3/1347)

غنايم جنگي

: منظور از غنايم جنگي در اين قانون اموال و كالاها و وسايط زير است: 1- كليه اموال، كالاها، وسايط و وسايل متعلق به دولت يا دولت هايي كه با جمهوري اسلامي ايران در حال جنگ باشند. 2- كالاها و وسايط مذكور در بند الف كه به دول بي طرف يا اتباع آن ها و نيز اتباع دولت متخاصم تعلق دارد و چنان چه در بالا بردن توان رزمي دشمن مؤثر باشد. در صورتي كه مقصد نهايي آن ها مستقيماً يا با واسطه دولتي باشد كه با جمهوري اسلامي ايران در حال جنگ است. 3- كشتي هاي زير پرچم بي طرف و ديگر وسايط نقليه متعلق به كشور بي طرف حامل كالاهاي موضوع اين ماده. 4- كالاها و وسايط و وسايلي كه دولت جمهوري اسلامي ايران حمل و نقل آن ها را به مقصد دشمن ممنوع اعلام مي نمايد. (ماده 3 قانون نحوه رسيدگي به دعاوي مربوط به غنايم جنگي مصوب 22/10/1366)

غواص

: غواص (آب باز) به افسر- درجه دار- افراد داوطلب- دانشجو و دانش آموزي اطلاق مي گرددكه دوره آموزشگاه غواصي را در داخل يا خارج كشور با موفقيت به پايان رسانيده و گواهينامه غواصي را دريافت كرده باشد. (ماده 2 آيين نامه فوق العاده سختي خدمت دريانوردان و آب بازان نيروي دريايي مصوب 30/8/1343)

غيرانتفاعي

: منظور از غيرانتفاعي بودن آن است كه درآمد حاصله صرفاً صرف هزينه هاي جاري و توسعه آتي مدارس گردد. (تبصره ماده 1 آيين نامه اجرايي مدارس غيرانتفاعي مصوب 13/12/1367 هيأت وزيران)

غير رشيد

: غير رشيد كسي است كه تصرفات او در اموال و حقوق مالي خود عقلايي نباشد. (ماده 1208 قانون مدني)

غير مجاز

: كالاهايي است كه صدور و ورود آن ها با تصويب هيأت دولت منع مي گردد. (بند 3 ماده 5 قانون مقررات صادرات و واردات سال 1364 مصوب 17/2/1364)

غير نظاميان

: غيرنظاميان كارمنداني هستند كه مطابق قوانين استخدام كشوري و يا مقررات اختصاصي استخدام مربوطه در نيروهاي مسلح انجام وظيفه مي كنند. (بند ب ماده 5 قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 30/4/1336)

ف

فاضلاب

: عبارت است از هر نوع ماده مايع زايد حاصله از فعاليت هاي صنعتي يا كشاورزي و دامداري يا شهري و خانگي كه به آب يا خاك تخليه گردد. (بند 5 ماده 1 آيين نامه جلوگيري از آلودگي آب مصوب 24/9/1363)

فته طلب

: فته طلب سندي است كه به موجب آن امضا كننده تعهد مي كند مبلغي در موعد معين يا عندالمطالبه در وجه حامل يا شخص معين يا به حواله كرد آن شخص كارسازي نمايد. (ماده 307 قانون تجارت مصوب 13/12/1311)

فدراسيون ورزشي آماتوري

: فدراسيون ورزشي آماتوري جمهوري اسلامي ايران كه در اين اساسنامه فدراسيون ناميده مي شود مؤسسه عمومي غيردولتي و داراي شخصيت حقوقي است كه براساس مشي و اصول ورزشي آماتوري تعيين شده به موجب منشور المپيك با مراعات شئون اسلامي و مقتضيات ملي و به عنوان بالاترين مرجع ذي صلاح در هر رشته ورزشي تشكيل مي شود و در چارچوب اين اساسنامه با هماهنگي سازمان تربيت بدني و رعايت ساير قوانين و مقررات مربوط فعاليت مي نمايد. (ماده 1 اساسنامه فدراسيون هاي ورزشي آماتوري جمهوري اسلامي ايران مصوب 9/3/1378 هيأت وزيران)

فرار با توطئه

: فراري كه با تباني بين بيش از دو نفر نظامي به عمل آيد فرار با توطئه محسوب مي شود. (ماده 365 قانون دادرسي و كيفر ارتش مصوب 4/10/1318)

فرار با توطئه

: فراري كه با مواضعه بين بيش از 2 نفر نظامي به عمل آيد فرار با توطئه محسوب مي شود. (ماده 242 قانون محاكمات نظامي مصوب 30/4/1307

فراري

: پرسنل ثابت نيروهاي مسلح هرگاه در زمان صلح، بيش از پانزده روز غيبت متوالي داشته و عذر موجهي نداشته باشند فراري محسوب و .... (از ماده 38 قانون مجازات جرائم نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران مصوب 18/5/1371)

فراري

: فراري وضع پرسنلي است كه مدت غيبت آنان در زمان صلح از 15 روز و در زمان جنگ از 5 روز تجاوز نمايد. (از ماده 105 قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

فراري

: فراري وضع پرسنلي است كه مدت غيبت آنان در زمان صلح از 15 روز و در زمان جنگ از 5 روز تجاوز نمايد. (از ماده 96 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

فراري در خارجه

: هر نظامي كه بدون اجازه از خاك ايران خارج شود يا در خارج ايران قسمت مربوطه خود را ترك كند در زمان صلح سه روز و در زمان جنگ يك روز پس از تاريخي كه غيبت او معلوم شد فراري به خارجه محسوب مي شود (مابين مواد 237 و 238 قانون محاكمات نظامي مصوب 30/4/1307)

فراري در داخله

: اشخاص ذيل فراري در داخله مملكت محسوب مي شوند. 1- هر وكيل و سرجوقه و تابيني كه بدون اجازه غيبت نموده و قبل از انقضا مدت 6 روز از تاريخي كه غيبت او معلوم شده باشد به مركز قسمت خود معاودت ننمايد. هرگاه تابين بيش از سه ماه خدمت نداشته باشد در صورتي فراري محسوب است كه پس از يك ماه از روزي كه غيبت او معلوم شده است به مركز قسمت خود مراجعت ننموده باشد. 2- هر وكيل و سرجوقه و تابيني كه مجردا از قسمتي به قسمت ديگر مسافرت نمايد يا مدت مرخصي يا رخصت او تمام شده و پس از يك ماه از روزي كه براي رسيدن او به قسمت ديگر يا مراجعتش معين شده است به قسمت مربوطه نرسيده يا به قسمت خود برنگشته باشد. (ماده 234 قانون محاكمات نظامي مصوب 30/4/1307

فراورده

: فراورده به كليه اشيا و اجناس توليدي يا ساخته شده منقول اطلاق مي شود اگر چه به صورت دستگاه يا تأسيسات در زمين نصب شود يا در بنا به كار رود. (بند ب ماده 2 قانون مواد الحاقي به قانون تأسيس مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران مصوب 24/9/1349)

فراورده هاي بيولوژيك

: فراورده هاي بيولوژيك به موادي اطلاق مي شود كه داراي منشا انساني يا حيواني بوده كه براي تشخيص و پيشگيري يا درمان بيماري ها به كار مي رود، تعيين نوع فراورده هاي مذكور به عهده وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي مي باشد. (تبصره 4 ماده 6 از قانون اصلاح بعضي از مواد قانون مربوط به مقررات امور پزشكي و دارويي و مواد خوردني و آشاميدني مصوب 1344 مصوب 23/1/1367

فراورده هاي خام دامي

: كليه موادي كه در زمان حيات دام _ مانند پشم، كك، مو، شير، تخم طيور، تخم نطفه دار، اسپرم، تخم ماهي، نوغان و غيره يا بعد از كشتار مانند گوشت و آلايش به دست مي آيد. (بند ب ماده 2 از آيين نامه چگونگي كنترل بهداشتي تردد، نقل و انتقال، واردات و صادرات دام زنده و فراورده هاي خام دامي موضوع بند د ماده (3) و بند ب ماده (5) قانون سازمان دامپزشكي كشور مصوب 25/8/1373 هيأت وزيران)

فراوري

: شامل كليه عملياتي است كه بر روي مواد خام معدني يا كانه آرايي شده آن ها انجام و در نتيجه موجب توليد مواد اوليه صنعتي مي شود. (بند ز ماده 1 قانون معادن مصوب 23/3/1377

فرانشيز

: قسمتي از هزينه درمان است كه بيمه شده بايد در زمان دريافت خدمات درماني پرداخت نمايد. (بند 7 ماده 1 قانون بيمه همگاني خدمات درماني كشور مصوب 3/8/1373)

فرد صنفي

: شخص حقيقي يا حقوقي كه در يكي از فعاليت هاي صنفي اعم از توليد، تبديل، خريد و فروش، توزيع و انجام خدمات بدني يا فكري سرمايه گذاري نموده و به عنوان پيشه ور و صاحب حرفه و مشاغل آزاد خواه شخصاً يا با مباشرت ديگران محل كسبي داير يا وسيله كسبي فراهم كند و تمام يا قسمتي از كالا يا محصول يا خدمات را مستقيماً به مصرف كننده عرضه كند فرد صنفي شناخته مي شود. (ماده 2 لايحه قانوني راجع به اجازه اجراي اصلاحاتي كه توسط هيأت عالي نظارت در قانون نظام صنفي و اصلاحيه هاي آن به عمل آمده است مصوب 13/4/1359 شوراي انقلاب)

فرد صنفي

: شخصي حقيقي يا حقوقي كه در يكي از فعاليت هاي صنفي اعم از توليد، تبديل، خريد و فروش، توزيع و انجام خدمات بدني يا فكري سرمايه گذاري نموده و به عنوان پيشه ور و صاحب حرفه و مشاغل آزاد خواه بالمباشره يا با مباشرت ديگران محل كسبي داير يا وسيله كسبي فراهم كند و تمام يا قسمتي از كالا يا محصول يا خدمات را مستقيماً به مصرف كننده عرضه كند فرد صنفي شناخته مي شود. (ماده 2 قانون نظام صنفي مصوب 16/3/1350)

فرستنده بار

: فرستنده بار شخصي است كه با متصدي باربري قرارداد باربري تنظيم مي نمايد و بار را براي حمل به كشتي تحويل مي دهد. (بند 5 ماده 52 قانون دريايي مصوب 29/6/1343)

فرض (سهم معين)

: سهام معينه كه فرض ناميده مي شود عبارت است از نصف، ربع، ثمن، دو ثلث، ثلث و سدس تركه. (ماده 895 قانون مدني

فرض ثلث تركه

: فرض دو وارث ثلث تركه است: 1_ مادر متوفي در صورتي كه ميت اولاد واخوه نداشته باشد. 2_ كلاله امي در صورتي كه بيش از يكي باشد. (ماده 903 قانون مدني

فرض (ثمن تركه)

: ثمن فرضيه زوجه يا زوجه ها است در صورت فوت شوهر با داشتن اولاد. (ماده 901 قانون مدني)

فرض (دو ثلث تركه)

: فرض دو وارث دو ثلث تركه است: 1_ دو دختر و بيش تر در صورت نبودن اولاد ذكور 2_ دو خواهر و بيش تر ابويني يا ابي تنها با نبودن برادر. (ماده 902 قانون مدني)

فرض (ربع تركه)

: فرض دو وارث ربع تركه است: 1_ شوهر در صورت فوت زن با داشتن اولاد. 2_ زوجه يا زوجه ها در صورت فوت شوهر بدون اولاد. (ماده 900 قانون مدني

فرض (سدس تركه)

: فرض سه وارث سدس تركه است پدر و مادر و كلاله امي اگر تنها باشد. (ماده 904 قانون مدني)

فرض (نصف تركه)

: فرض سه وارث نصف تركه است: 1_ شوهر در صورت نبودن اولاد براي متوفات اگر چه شوهر ديگر باشد. 2_ دختر اگر فرزند منحصر باشد. 3_ خواهر ابويني يا ابي تنها در صورتي كه منحصر به فرد باشد. (ماده 899 قانون مدني

فرودگاه

: به محلي اطلاق مي شود كه در قلمرو حاكميت دولت ايران احداث شده و آماده فرود، توقف و پرواز هواپيما باشد. (بند الف ماده 1 از لايحه قانوني تعيين بهاي خدمات فرودگاهي و پروازي مصوب 21/5/1358 شوراي انقلاب)

فروش اجباري

: عبارت است از فروش اجباري كالا به همراه كالاي ديگر در سطح عمده فروش يا خرده فروشي. (از ماده 15 قانون تعزيرات حكومتي مصوب 23/12/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

فروش ارزي ريالي

: عبارت است از فروش كالا يا خدمات در مقابل دريافت ارز يا واريزنامه ارز صادراتي بابت تمام يا قسمتي از بهاي كالا يا خدمات در داخل كشور برخلاف مقررات قانون و مصوبات دولت. (از ماده 14 قانون تعزيرات حكومتي مصوب 23/12/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

فرهنگستان علوم

: فرهنگستان مؤسسه اي است با شخصيت حقوقي مستقل كه به نهاد رياست جمهوري وابسته است و اعتباراتي كه براي فرهنگستان در بودجه سالانه كشور منظور مي شود در رديف اعتبارات نهاد رياست جمهوري منظور خواهد شد. (ماده 15 اصلاح اساسنامه فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي ايران مصوب 24/8/1373 شورا ي عالي انقلاب فرهنگي)

فرهنگستان علوم پزشكي

: فرهنگستان مؤسسه اي است با شخصيت حقوقي مستقل كه به نهاد رياست جمهوري وابسته است و اعتباراتي كه براي فرهنگستان در بودجه سالانه كشور منظور مي شود در رديف اعتبارات نهاد رياست جمهوري منظور خواهد شد. (ماده 15 اصلاح اساسنامه فرهنگستان علوم پزشكي جمهوري اسلامي ايران مصوب 24/8/1373 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

فرهنگستان علوم پزشكي

: فرهنگستان مؤسسه اي است با شخصيت حقوقي مستقل كه به وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي وابسته است، اعتباراتي كه براي فرهنگستان در بودجه سالانه كشور منظور مي شود در رديف خاص و به صورت كمك خواهد بود. (ماده 15 اساسنامه فرهنگستان علوم پزشكي جمهوري اسلامي ايران مصوب 10/5/1368 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي ايران

: فرهنگستان مؤسسه اي است مستقل كه امور اداري و اجرايي آن از طريق دبيرخانه اي انجام مي گيرد كه در وزارت فرهنگ و آموزش عالي داير مي گردد. (بند 1 ماده 3 ضوابط تأسيس فرهنگستان علوم جمهوري اسلامي ايران مصوب 15/10/1366 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

فرهنگ عمومي هنر

: مقصود از فرهنگ عمومي هنر فعاليت هاي هنري در گستره عام آن مي باشد كه صدا و سيما و مراكز توليد هنري عمومي و خصوصي ... را در بر مي گيرد. هنر با توجه به گستردگي و اهميت حياتي آن فرصت و فراغتي ديگر را مي طلبد كه در صورت لزوم بدان پرداخته خواهد شد. (بند ب موافقت اصولي با طرح پيشنهادي براي تقويت رشته هاي هنر مصوب 19/2/1374 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

فسخ

: فسخ به هر لفظ يا فعلي كه دلالت بر آن نمايد حاصل مي شود. (ماده 449 قانون مدني)

فسخ فعلي

: تصرفاتي كه نوعاً كاشف از به هم زدن معامله باشد فسخ فعلي است. (ماده 451 قانون مدني

فعاليت

: منظور يك سلسله عمليات و خدمات مشخص است كه براي تحقق بخشيدن به هدف هاي سالانه برنامه طي يك سال اجرا مي شود و منابع مورد نياز آن از محل اعتبارات مربوط به هزينه تأمين مي گردد. (ماده 77 قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت مصوب 27/11/1380)

فعاليت جاري

: منظور يك سلسله عمليات و خدمات مشخصي است كه براي تحقق بخشيدن به هدف هاي برنامه سالانه طي يك سال اجرا مي شود و هزينه آن از محل اعتبارات جاري تأمين مي گردد. (بند 9 ماده 1 قانون برنامه و بودجه كشور مصوب 10/12/1351)

فعاليت هاي معدني

: اين فعاليت ها شامل كليه عمليات پي جويي براي يافتن كانسارها و اكتشاف و استخراج معادن و كانه آرايي كانسنگ و فراوري مواد معدني و متالوژي استخراجي مي شود. (ماده 1 قانون نظام مهندسي معادن مصوب 25/11/1379)

فلات قاره

: عبارت است از بستر، زيربستر، كف و زيركف مناطق دريايي ماوراي درياي سرزمين ايران و در امتداد و دنباله طبيعت قلمرو سرزميني كشور تا لبه بيروني حاشيه فلات قاره حداكثر تا مساحت دويست (200) مايل دريايي از خط مبدأيي كه براي تعيين عرض درياي سرزمين در قوانين ايران پيش بيني شده است. (بند الف ماده 1 آيين نامه احداث و استفاده از تأسيسات در فلات قاره و منطقه انحصاري اقتصادي ايران در خليج فارس و درياي عمان مصوب 28/9/1375 هيأت وزيران)

فلزات قيمتي

: مرواريد اصل، سنگ هاي گرانبها، فلزات گرانبها و اشياي ساخته شده از آن ها. (تبصره 2 بخش شصت و يكم قانون اصلاح تعرفه گمركي مصوب 10/4/1337)

فلزات قيمتي

: مرواريد اصل _ سنگ هاي گرانبها _ فلزات گرانبها و اشيا ساخته شده از آن ها به 682 تا 692 (تبصره 2 فصل 14 بخش 61 قانون تعرفه گمركي مصوب 6/4/1334)

فوت ناشي از قيود خدمت

: كساني كه در حين انجام وظيفه يا به سبب خدمت در اثر حوادث كشته شده يا فوت نمايند فوت آنان فوت ناشي از قيود خدمت خواهد بود. (ماده 8 آيين نامه بيمه افسران و كارمندان نيروهاي مسلح و ژاندارمري مصوب 1/11/1337)

فوق العاده و مزايا (بانك)

: عبارت است از وجوه نقدي يا غيرنقدي كه علاوه بر حقوق به كاركنان تعلق مي گيرد. (بند ط ماده 10 آيين نامه استخدامي نظام بانكي جمهوري اسلامي ايران مصوب 26/11/1379 هيأت وزيران)

فهرست نرخ ها

: فهرست نرخ ها سند رسمي است كه به منظور مشخص كردن اوراق معامله شده و تعداد آن ها و قيمت هايي كه داد و ستد اين اوراق به آن قيمت ها انجام يافته است تنظيم و اعلان مي شود. (بند 4 ماده 1 قانون تأسيس بورس اوراق بهادار مصوب 27/2/1345)

فهرست نويسي قبل از انتشار

: تهيه اطلاعات كتاب شناختي قبل از چاپ و انتشار اثر، كه معمولاً در پشت صفحه عنوان چاپ مي شود. (رديف ب بند 1 موظف بودن كليه ناشران به انتشار كتب همراه با حذف فهرست نويسي پيش از انتشار و شماره استاندارد بين المللي كتاب (شابك) مصوب 5/12/1375 هيأت وزيران)

ق

قاب خمشي

: قابي است كه در آن رفتار اعضا و اتصالات عمدتاً خمشي باشد. (از بخش تعاريف آيين نامه طراحي ساختمان ها در برابر زلزله مصوب 17/9/1378 هيأت وزيران)

قاب مهاربندي شده

: سيستمي به شكل خرپاي قائم است از نوع هم محور يا برون محوركه از آن براي مقاومت در برابر نيروهاي جانبي استفاه مي شود. (از بخش تعاريف آيين نامه طراحي ساختمان ها در برابر زلزله مصوب 17/9/1378 هيأت وزيران)

قاچاق اسلحه

: مقصود از قاچاق اسلحه وارد كردن به ممكلت يا صادر كردن از آن يا خريد يا فروش يا حمل و نقل و يا مخفي كردن و يا نگاه داشتن آن است در داخل مملكت... (از ماده 45 قانون مجازات مرتكبين قاچاق مصوب 29/12/1312)

قاچاق اشياي ممنوع الورود

:. مقصود از قاچاق اشياي ممن_وع الورود يا ممنوع الص_دور وارد كردن اشياي ممنوع الورود است به خاك ايران در هر نقطه از مملكت كه اشياي مزبور كشف شود. ... (از ماده 45 قانون مجازات مرتكبين قاچاق مصوب 29/12/1312)

قاچاق اشياي ممنوع الصدور

: مقصود از قاچاق اشياي ممنوع الورود يا ممنوع الصدور وارد كردن اشياي ممنوع الورود است به خاك ايران در هر نقطه از مملكت كه اشياي مزبور كشف شود و يا خارج كردن اشيا ممنوع الصدور يا تسليم آن است به متصدي حمل و نقل و يا هر شخص ديگري براي خارج كردن يا هر نوع اقدام ديگري براي خارج كردن از مملكت. (از ماده 45 قانون مجازات مرتكبين قاچاق مصوب 29/12/1312)

قاچاق گمركي

: موارد مشروحه زير قاچاق گمركي محسوب مي شود: 1- وارد كردن كالا به كشور يا خارج كردن كالا از كشور به ترتيب غير مجاز مگر آن كه كالاي مزبور در موقع ورود يا صدور ممنوع يا غيرمجاز يا مجاز مشروط نبوده و از حقوق گمركي و سود بازرگاني و عوارض بخشوده باشد. 2- خارج نكردن وسايط نقليه يا كالايي كه به عنوان ورود موقت يا ترانزيت خارجي وارد كشور شده باشد به استناد اسناد خلاف واقع مبني بر خروج وسايط نقليه و كالا. 3- بيرون بردن كالاي تجارتي از گمرك بدون تسليم اظهارنامه و پرداخت حقوق گمركي و سود بازرگاني و عوارض خواه عمل در حين خروج از گمرك يا بعد از خروج كشف شود. هرگاه خارج كننده غير از صاحب مال يا نماينده قانوني او باشد گمرك عين كالا و در صورت نبودن كالا بهاي آن را كه از مرتكب گرفته مي شود پس از دريافت حقوق گمركي و سود بازرگاني و عوارض مقرره به صاحب كالا مسترد مي دارد و مرتكب طبق مقررات كيفري تعقيب خواهد شد. 4- تعويض كالاي ترانزيت خارجي يا برداشتن از آن. 5- اظهار كردن كالاي ممنوع الورود يا غيرمجاز تحت عنوان كالاي مجاز يا مجاز

مشروط با نام ديگر. 6- وجود كالاي اظهار نشده ضمن كالاي اظهار شده به استثناي مواردي كه كالاي مزبور از نوع مجاز بوده و مأخذ حقوق گمركي و سود بازرگاني و عوارض آن بيش تر از مأخذ حقوق گمركي و سود بازرگاني و عوارض كالاي اظهار شده نباشد. كالاي اظهار نشده ضمن كالاي ترانزيتي اعم از اين كه كالاي مزبور مجاز يا مشروط يا ممنوع باشد مشمول اين بند خواهد بود. 7- خارج نكردن يا وارد نكردن كالايي كه ورود يا صدور قطعي آن ممنوع يا مشروط باشد ظرف مهلت مقرر از كشور يا به كشور كه به عنوان ترانزيت خارجي يا ورود موقت يا كابوتاژ (Cabotage) يا خروج موقت يا مرجوعي اظهار شده باشد جز در مواردي كه ثابت شود در عدم خروج يا ورود كالا سوء نيتي نبوده است. 8- واگذاري كالاي معاف مندرج در ماده 37 به هر عنوان برخلاف مقررات اين قانون و يا بدون پرداخت حقوق گمركي و سود بازرگاني و عوارض مربوط. 9- اظهار كردن كالاي مجاز تحت عنوان كالاي مجاز ديگري كه حقوق گمركي و سود بازرگاني و عوارض آن كم تر است با نام ديگر و با استفاده از اسناد خلاف واقع. 10- بيرون بردن كالا از گمرك با استفاده از شمول معافيت با تسليم اظهارنامه خلاف يا اسناد خلاف واقع. (ماده 29 قانون امور گمركي مصوب 30/3/1350)

قالب

: سازه اي موقت است براي در بر گرفتن بتن قبل از سخت شدن و كسب مقاومت كافي براي تحمل بار خود. (ماده 9-1-11-1 مقررات ملي طرح و اجراي ساختمان هاي بتني مصوب 18/12/1370 هيأت وزيران).

قالب آماري

: منظور فهرستي از مشخصات كلي افراد يا واحدهاي جامعه مورد آمارگيري است كه به خصوص در آمارگيري هاي نمونه اي از آن استفاده مي شود. (بند واو ماده 1 از قانون مركز آمار ايران مصوب 10/11/1353)

قانون مجازات اسلامي

: قانون مجازات اسلامي راجع است به تعيين انواع جرائم و مجازات و اقدامات تأميني و تربيتي كه درباره مجرم اعمال مي شود. (ماده 1 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

قانون مجازات اسلامي

: قانون مجازات راجع است به تعيين انواع جرائم و مجازات و اقدامات تأميني و تربيتي كه درباره مجرم اعمال مي شود. (ماده 1 قانون راجع به مجازات اسلامي مصوب 21/7/1361)

قانون مجازات (عمومي)

: قانون مجازات راجع است به تعيين انواع جرائم و مجازات ها و اقدامات تأميني و تربيتي كه درباره مجرم اعمال مي شود. (ماده1 قانون مجازات عمومي مصوب 7/3/1352)

قائم مقام تجارتي

: قائم مقام تجارتي كسي است كه رئيس تجارتخانه او را براي انجام كليه امور مربوطه به تجارتخانه يا يكي از شعب آن نايب خود قرار داده و امضاي او براي تجارتخانه الزا م آور است. سمت مزبور ممكن است كتباً داده شود يا عملاً. (ماده 395 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

قباله ازدواج رسمي

: قباله ازدواج و طلاقنامه در صورتي كه مطابق نظامنامه هاي وزارت عدليه به ثبت رسيده باشد سند رسمي و الا سند عادي محسوب خواهد شد. (ماده 2 قانون راجع به ازدواج مصوب 23/5/1310)

قبض مبيع

: تسليم عبارت است از دادن مبيع به تصرف مشتري به نحوي كه متمكن از انحاي تصرفات و انتفاعات باشد و قبض عبارت است از استيلاي مشتري بر مبيع. (ماده 367 قانون مدني)

قبول تركه

: قبول تركه ممكن است صريح باشد يا ضمني. قبول صريح آن است كه به موجب سند رسمي يا عادي قبول خود را به دادگاه اطلاع بدهند. قبول ضمني آن است كه عملياتي در تركه نمايند كه كاشف از قبول تركه و اداء ديون باشد از قبيل بيع و صلح و هبه و رهن و امثال آن كه به طور وضوح كشف از قبول تركه نمايد. (ماده 242 قانون امور حسبي مصوب 2/4/1319)

قبول صريح تركه

: قبول تركه ممكن است صريح باشد يا ضمني. قبول صريح آن است كه به موجب سند رسمي يا عادي قبول خود را به دادگاه اطلاع بدهند. (از ماده 242 قانون امور حسبي مصوب 2/4/1319)

قبول ضمني تركه

: ... قبول ضمني آن است كه عملياتي در تركه نمايند كه كاشف از قبول تركه و ادا ديون باشد از قبيل بيع و صلح و هبه و رهن و امثال آن كه به طور وضوح كشف از قبول تركه نمايد. (از ماده 242 قانون امور حسبي مصوب 2/4/1319)

قتل عمد

: قتل درموارد زير عمدي است. الف) مواردي كه قاتل با انجام كاري قصد كشتن كسي را دارد خواه آن كار نوعاً كشنده باشد خواه نباشد ولي در عمل سبب قتل شود. ب) مواردي كه قاتل عمداً كاري راانجام دهد كه نوعاً كشنده باشد هر چند قصد كشتن شخص را نداشته باشد. ج) مواردي كه قاتل قصد كشتن را ندارد و كاري را كه انجام مي دهد نوعاً كشنده نيست ولي نسبت به طرف بر اثر بيماري و يا پيري و يا ناتواني يا كودكي و امثال آن ها نوعاً كشنده باشد و قاتل نيز به آن آگاه باشد. (ماده 2 قانون حدود و قصاص و مقررات آن مصوب 3/6/1361)

قدرت خروجي فرستنده راديو

: قدرت خروجي فرستنده راديويي عبارت است از قدرت خروجي فرستنده كه به صورت (PDAK MIVEIOP IOWER) PEP به آنتن دستگاه اعمال مي شود. (ماده 5 آيين نامه اجرايي قانون استفاده از بي سيم هاي اختصاصي و غيرحرفه اي (آماتوري) مصوب 13/11/1361 هيأت وزيران)

قذف

: قذف نسبت دادن زنا يا لواط است به شخص ديگري. (ماده 139 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

قذف

: قذف نسبت دادن زنا يا لواط است به شخص ديگري. (ماده 169 قانون حدود و قصاص و مقررات آن مصوب 3/6/1361)

قرابت

: قرابت بر دو قسم است قرابت نسبي و قرابت سببي. (ماده 1031قانون مدني)

قرابت نسبي

: قرابت نسبي به ترتيب طبقات ذيل است: طبقه اول - پدر ومادر و اولاد و اولاد اولاد. طبقه دوم - اجداد وبرادر و خواهر و اولاد آن ها. طبقه سوم - اعمام و عمات و اخوال و خالات واولاد آن ها. در هر طبقه درجات قرب و بعد قرابت نسبي به عده نسل ها در آن طبقه معين مي گردد مثلاً در طبقه اول قرابت پدر و مادر با اولاد در درجه اول و نسبت به اولاد اولاد در درجه دوم خواهد بود و هكذا در طبقه دوم قرابت برادر وخواهر و جد و جده در درجه اول از طبقه دوم و اولاد برادر و خواهر و جد پدر در درجه دوم از طبقه دوم خواهد بود و در طبقه سوم قرابت عمو ودايي و عمه وخاله در درجه اول از طبقه سوم و درجه اولاد آن ها در درجه دوم از آن طبقه است. (ماده 1032 قانون مدني)

قرار

: چنانچه رأي دادگاه راجع به ماهيت دعوا و قاطع آن به طور جزئي يا كلي باشد، حكم و در غير اين صورت قرار ناميده مي شود. (ماده 299 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

قرار

: رأي دادگاه اگر راجع به ماهيت دعوي و قاطع آن جزئاً يا كلاً باشد حكم والا قرار ناميده مي شود. (ماده 154 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

قرار

: رأي محكمه يا راجع به ماهيت دعوا است كليتاً يا به بعضي مسائل كه در حين رسيدگي به دعوا حادث و مطرح مي شود رأي محكمه در صورت اولي حكم و در صورت ثانوي قرار ناميده مي شود. (ماده 448 قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

قرارداد

: عبارت است از تعهداتي كه بين وزارت نفت يا يك واحد عملياتي يا هر شخص حقيقي يا حقوقي منعقد مي شود كه طبق مقررات دولت جمهوري اسلامي ايران و برمبناي مقررات اين قانون اجراي قسمتي از عمليات نفتي را بر عهده گيرد. (ماده 1 قانون نفت مصوب 9/7/1366)

قرارداد

: عبارت است از توافقنامه اي كه به امضاي داوطلب استخدام و بانك مي رسد و به موجب آن شخص براي مدت معين و كار مشخص به استخدام بانك درمي آيد. (بند 10 ماده 1 آيين نامه استخدامي نظام بانكي جمهوري اسلامي ايران مصوب 26/11/1379 هيأت وزيران)

قرارداد اجاره كشتي

: قرارداد اجاره كشتي سندي است كتبي كه بين مالك كشتي (يا نماينده مجاز او و مستاجر منعقد مي گردد و شرايط اجاره كشتي را براي مدت معين يا براي يك يا چند سفر بين بنادر مشخص تعيين مي كند. (ماده 135 قانون دريايي مصوب 29/6/1343

قرارداد استخراج و فروش

: قراردادي است كه بين وزارت معادن و فلزات و بخش تعاوني و خصوصي ايراني براي استخراج و فروش مقدار معيني از مواد معدني طبقه يك از معادن غير بزرگ و در محدوده مشخص منعقد مي شود. (بند ف ماده 1 قانون معادن مصوب 1/3/1362)

قرارداد اكتشاف

: قراردادي است جهت انجام عمليات مطالعاتي و اجرايي طرح تصويب شده از طرف وزارت معادن و فلزات بين دارنده موافقتنامه اصولي اكتشاف و وزارت معادن و فلزات. (بند ج ماده 1 قانون معادن مصوب 1/3/1362)

قرارداد باربري

: قرارداد باربري فقط قراردادي است كه براساس بارنامه دريايي يا اسناد مشابه ديگري كه براي حمل و نقل كالا از طريق دريا است منعقد شود و نيز هر بارنامه دريايي يا اسناد مشابه ديگري كه به استناد قرارداد اجاره كشتي رابطه بين متصدي باربري و دارنده بارنامه يا سند مذكور را از زمان صدور تعيين نمايد قرارداد باربري تلقي مي گردد. (بند 2 ماده 52 قانون دريايي مصوب 29/6/1343)

قرارداد پيمانكاري

: قرارداد پيمانكاري عبارت از قراردادي است كه به موجب آن طرف قرارداد مسئوليت اجراي برخي از عمليات نفتي را در ناحيه معيني از طرف شركت ملي نفت ايران و به نام آن شركت برطبق مقررات اين قانون برعهده مي گيرد. (ماده 1 قانون نفت مصوب 8/5/1353)

قرارداد جزئي

: توافق حقوقي است كه اجازه انعقاد آن در يك توافق حقوقي تشريفاتي به دستگاه دولتي داده شده است. (ماده 1 آيين نامه چگونگي تنظيم و انعقاد توافق هاي بين المللي مصوب 13/2/1371 هيأت وزيران)

قرارداد حرفه آموزي

: قرارداد حرفه آموزي عبارت است از قراردادي كه بين صاحب امتياز (يا مدير مسئول) آموزشگاه و حرفه آموز به منظور آموزش رشته معين و مشتمل بر ساعات تدريس، مبلغ شهريه و ساير مقررات اين آيين نامه منعقد مي گردد. (ماده 5 آيين نامه نحوه تشكيل و اداره آموزشگاه هاي آزاد فني و حرفه اي مصوب 6/7/1365 هيأت وزيران)

قرارداد حمل

: به استثناء قرارداد اجاره كشتي قرارداد حمل قراردادي است كه از طرف متصدي حمل و يا به حساب او براي حمل مسافر منعقد گردد. (بند ب ماده 111 از قانون دريايي مصوب 29/6/1343)

قرارداد كار

: قراردادكار عبارت است از قراردادكتبي يا شفاهي كه به موجب آن كارگر در قبال دريافت حق السعي كاري را براي مدت موقت يا مدت غيرموقت براي كارفرما انجام مي دهد. (ماده 7 قانون كار مصوب 29/8/1369 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

قرارداد كار

: قرارداد كار عبارت است از قرارداد كتبي يا شفاهي كه به موجب آن كارگر متعهد مي شود درقبال دريافت مزد، كاري را براي مدت معين يا مدت نامحدودي براي كارفرما انجام دهد. (ماده 30 قانون كار مصوب 26/12/1337)

قراردادكارآموزي

: قرارداد كارآموزي قراردادي است كه در آن رابطه كارفرما و كارآموز به منظور كارآموزي تنظيم مي گردد. (ماده 2 قانون كارآموزي مصوب 28/2/1349)

قرارداد كار كشاورزي

: قرارداد كار كشاورزي كه در اين قانون قرارداد كار ناميده مي شود عبارت است از توافق كتبي يا شفاهي كه به موجب آن كارگر متعهد مي شود در قبال دريافت حقوق يا مزد از كارفرما يا نماينده او در مدت معين و يا مدت نامحدود براي كارفرما يا نماينده او كار انجام دهد. (ماده 3 لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني اصلاح پاره اي از مواد قانون كار كشاورزي مصوب 15/4/1359 شوراي انقلاب)

قرارداد كار كشاورزي

: قرارداد كار كشاورزي كه در اين قانون قرارداد كار ناميده مي شود عبارت است از توافق كتبي كه به موجب آن كارگر متعهد مي شود در قبال دريافت حقوق يا مزد از كارفرما يا نماينده او در مدت معين يا مدت نامحدود براي كارفرما يا نماينده او كار انجام دهد. (ماده 3 لايحه قانوني اصلاح پاره اي از مواد قانون كار كشاورزي مصوب 20/2/1359 شوراي انقلاب)

قرارداد كار كشاورزي

: قرارداد كار كشاورزي كه در اين قانون قرارداد كار ناميده مي شود عبارت است از توافق كتبي يا شفاهي كه به موجب آن كارگر متعهد مي شود در قبال دريافت حقوق يا مزد از كارفرما يك يا چند شغل از مشاغل كشاورزي در مدت معين يا مدت نامحدود براي كارفرما يا نماينده او انجام دهد. (ماده 3 قانون كار كشاورزي مصوب 7/3/1353)

قرائن مالياتي

: قرائن مالياتي عبارت است از عواملي كه در هر رشته از مشاغل با توجه به موقعيت شغل براي تشخيص درآمد مشمول ماليات به طور علي الرأس به كار مي رود و فهرست آن به شرح زير مي باشد: 1- خريد سالانه. 2- فروش سالانه. 3- درآمد ناويژه. 4- ميزان توليد در كارخانجات 5- جمع كل وجوهي كه بابت حق التحرير و حق الزحمه وصول عوارض و مصرف تمبر عايد دفترخانه اسناد رسمي مي شود يا ميزان تمبر مصرفي آن ها. 6- ساير عوامل به تشخيص كميسيون تعيين ضرايب. (ماده 152 قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 3/12/1366)

قرائن مالياتي

: قرائن مالياتي عبارت است از عواملي كه در هر رشته از مشاغل با توجه به موقعيت شغل براي تشخيص درآمد مشمول ماليات به طور علي الرأس به كار مي روند و فهرست آن به شرح زير مي باشد: 1- سرمايه. 2- خريد سالانه. 3- فروش سالانه. 4- درآمد ناويژه. 5- ارزش اجاري سالانه محل كسب و كار. 6- پرداختي به كارگران و كاركنان. 7- ظرفيت توليد در كارخانجات. 8- مقدار مواد اوليه كه به مصرف رسيده است. 9- تعداد اتاق يا تخت هتل و مسافرخانه. 10- ظرفيت وسايط رانندگي و ساير وسايل حمل و نقل. 11- تعداد كشتار در مورد قصاب ها و كشتاركنندگان. 12- تعداد تختخواب و پزشك و جراح و بيمار در بيمارستان و نظاير آن. 13- تعداد نمره و دوش گرمابه. 14- ميزان انتشار روزنامه و مجله و تعداد مشتركين يا ميزان فروش و بهاي آگهي. 15- جمع كل وجوهي كه بابت حق تحرير و حق الزحمه وصول ماليات و عوارض و مصرف تمبر عايد دفترخانه اسناد رسمي مي شود يا ميزان تمبر مصرفي آن ها. 16- سابقه مالياتي.

(ماده 128 قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 28/12/1345)

قرض

: قرض عقدي است كه به موجب آن احد طرفين مقدار معيني از مال خود را به طرف ديگر تمليك مي كند كه طرف مزبور مثل آن را از حيث مقدار و جنس و وصف رد نمايد و در صورت تعذر رد مثل قيمت يوم الرد را بدهد. (ماده 648 قانون مدني)

قسمت هاي مشترك آپارتمان ها

: قسمت هاي مشترك مذكور در اين قانون عبارت از قسمت هايي از ساختمان است كه حق استفاده از آن منحصر به يك يا چند آپارتمان يا محل پيشه مخصوص نبوده و به كليه مالكين به نسبت قسمت اختصاصي آن ها تعلق مي گيرد به طور كلي قسمت هايي كه براي استفاده اختصاصي تشخيص داده نشده است يا در اسناد مالكيت ملك اختصاصي يك يا چند نفر از مالكين تلقي نشده از قسمت هاي مشترك محسوب مي شود مگر آن كه تعلق آن به قسمت معيني برطبق عرف و عادت محل مورد ترديد نباشد. (ماده 2 قانون تملك آپارتمان ها مصوب 16/12/1343)

قصاص

: قصاص،كيفري است كه جاني به آن محكوم مي شود و بايد با جنايت او برابر باشد. (ماده 14 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

قصاص

: قصاص، كيفري است كه جاني به آن محكوم مي شود و بايد با جنايت او برابر باشد. (ماده 9 قانون راجع به مجازات اسلامي مصوب 21/7/1361)

قصور

: عبارت است از كوتاهي غيرعمدي در اجراي وظايف اداري. (ماده 8 قانون رسيدگي به تخلفات اداري مصوب 25/12/1365)

قصور

: عبارت است از كوتاهي غيرعمدي در اجراي وظايف اداري. (ماده 8 قانون هيأت هاي رسيدگي به تخلفات اداري مصوب 9/12/1362)

قصور

: قصور عبارت است از كوتاهي غيرعمدي در اجراي وظايف اداري. (بند ب ماده 17 از قانون بازسازي نيروي انساني وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي و وابسته به دولت مصوب 5/7/1360)

قلمرو كشور

: از نظر اين قرارداد قلمرو يك كشور عبارت خواهد بود از اراضي و آب هاي ساحلي متصل به آن كه تحت حاكميت يا قيموميت - حمايت يا تحت الحمايگي آن كشور قرار دارد. (ماده 2 قانون اجازه الحاق دولت ايران به مقررات هواپيمايي كشوري بين المللي مصوب 30/4/1328)

قلمرو قوانين جزايي

: قوانين جزايي درباره كليه كساني كه در قلمرو حاكميت جمهوري اسلامي ايران (اعم از زميني، دريايي و هوايي) مرتكب جرم شوند اعمال مي گردد مگر آن كه به موجب قانون ترتيب ديگري مقرر شده باشد. (ماده 3 قانون راجع به مجازات اسلامي مصوب 21/7/1361)

قلمرو قوانين جزايي

: قوانين جزايي درباره كليه كساني كه در قلمرو حاكميت ايران (اعم از زميني و دريايي و هوايي) مرتكب جرم شوند اعمال مي گردد مگر آن كه به موجب قانون ترتيب ديگري مقرر شده باشد. (ماده 3 قانون مجازات عمومي مصوب 7/3/1352)

قوادي

: قوادي عبارت است از جمع و مرتبط كردن دو نفر يا بيش تر براي زنا يا لواط. (ماده 135 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

قوادي

: قوادي عبارت است از جمع و مرتبط كردن دو نفر يا بيش تر براي زنا يا لواط. (ماده 165 قانون حدود و قصاص و مقررات آن مصوب 3/6/1361)

قواي حاكم در جمهوري اسلامي ايران

: قواي حاكم در جمهوري اسلامي ايران عبارتند از قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضاييه كه زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال مي گردند اين قوا مستقل از يكديگرند. (اصل 57 قانون اساسي)

قوه قضاييه

: قوه قضاييه قوه اي است مستقل كه پشتيبان حقوق فردي و اجتماعي و مسئول تحقق بخشيدن به عدالت و عهده دار وظايف زير است: 1- رسيدگي و صدور حكم در مورد تظلمات، تعديات، شكايات، حل و فصل دعاوي و رفع خصومات و اخذ تصميم و اقدام لازم در آن قسمت از امور حسبيه كه قانون معين مي كند. 2- احياي حقوق عامه وگسترش عدل و آزادي هاي مشورع. 3- نظارت بر حسن اجراي قوانين. 4- كشف جرم و تعقيب مجازات و تعزير مجرمين و اجراي حدود و مقررات مدون جزايي اسلام. 5- اقدام مناسب براي پيشگيري از وقوع جرم و اصلاح مجرمين. (اصل 156 قانون اساسي)

قوه مجريه

: اعمال قوه مجريه جز در اموري كه در اين قانون مستقيماً برعهده رهبري گذارده شده از طريق رئيس جمهور است. (اصل 60 قانون اساسي)

قوه مقننه

: اعمال قوه مقننه از طريق مجلس شوراي اسلامي است كه از نمايندگان منتخب مردم تشكيل مي شود و مصوبات آن پس از طي مراحلي كه در اصول بعد مي آيد براي اجرا به قوه مجريه و قضاييه ابلاغ مي گردد. (اصل 58 قانون اساسي)

قهرمان

: فردي است كه در مسابقات داخلي يا خارجي موفق به كسب مدال شده يا به عضويت يكي از تيم هاي ملي ايران درآمده است. (ماده 1 آيين نامه اجراي ماده (11) قانون تأسيس سازمان تربيت بدني مصوب 4/10/1373 هيأت وزيران)

قيام مقدس ملي

: مجلسين سنا و شوراي ملي قيام روز دوشنبه 30 تير ماه 1331 را كه در سراسر كشور براي پشتيباني از نهضت ملي ايران انجام پذيرفت قيام مقدس ملي شناخته و شهداي آن روز را به عنوان شهداي ملي مي نامند. (ماده 1 قانون مربوط به شناسايي قيام روز 30 تيرماه 1331 به نام قيام مقدس ملي مصوب 16/5/1331)

قيمت عادله

: مقصود از قيمت عادله قيمت زمين بياض يا به انضمام بنا و اشجار قبل از اعلان توسيع است. (تبصره 1 ماده 3 قانون راجع به احداث و توسعه معابر و خيابان ها مصوب 23/8/1312)

قيمت عادله كالاها

: قيمتعادله عبارت است از قيمت تمام شده براي واردكنندگان به علاوه منافع متعارفي. (تبصره ماده 3 قانون متمم قانون انحصارتجارت خارجي مصوب20/12/1309)

قيمت مدعي به

: قيمت مدعي به مبلغي است كه در عرضحال قيد شده است. (ماده197 قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

قيمت واقعي خدمات

: عبارت است از قيمت تمام شده خدمات به اضافه سود سرمايه (دارايي هاي ثابت) در بخش دولتي سود سرمايه (دارايي هاي ثابت) و استهلاك منظور نخواهد شد. (بند 8 ماده 1 از قانون بيمه همگاني خدمات درماني كشور مصوب 3/8/1373)

قيمت ورودي

: قيمت ورودي عبارت است از قيمت خريد و خرج جنس تا دفتر ورود به اض_افه حق_وق گم_ركي و ع__وارض ديگري كه توسط گمرك مأخوذ مي گردد. (تبصره 1 بند 1 از قانون اصلاح مواد 3 و 4 قانون دخانيات مصوب 19/8/1311)

قيمي (اموال)

: مثلي كه در اين قانون ذكر شده عبارت از مالي است كه اشباه و نظاير آن نوعاً زياد و شايع باشد مانند حبوبات و نحو آن و قيمي مقابل آن است معذلك تشخيص اين معني با عرف مي باشد. (ماده 950 قانون مدني)

ك

كابوتاژ

: كابوتاژ عبارت از حمل كالا از يك نقطه به نقطه ديگر كشور از راه دريا يا رودخانه هاي مرزي است و كالايي كه از لحاظ نزديكي راه يا رعايت صرفه تجارتي از يك نقطه به نقطه ديگر كشور با عبور از خاك كشور خارجي حمل شود نيز مشمول مقررات كابوتاژ مي شود و در اين موارد هرگاه كالاي كابوتاژي با وسايط نقليه داخلي حمل شود وسيله نقليه نيز تابع تشريفات كالاي كابوتاژي خواهد بود. (ماده 234 آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

كاداستر

: علائم و نشانه هاي مربوط به تحديد حدود املاك و حريم (كاداستر). (بند ب ماده 1 از قانون تعيين و حفاظت علائم و نشانه هاي زميني مربوط به نقشه برداري و تحديد و حدود و حريم مصوب 19/9/1351)

كادرثابت

: كادر ثابت به پرسنلي اطلاق مي گ__ردد كه ب_راي انجام خدمت مستم_ر در نيروي انتظامي استخدام مي شوند و عبارتند از: 1- پرسنل انتظامي، 2- كارمندان، 3- محصلين. (ماده 10 قانون مقررات استخدامي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران مصوب 27/4/1374)

كادرثابت

: كادر ثابت به پرسنلي اطلاق مي گرددكه براي انجام خدمت مستمر در سپاه استخدام مي شوند و عبارتند از: 1- پاسداران رسمي (نظاميان). 2- كارمندان. 3- محصلين. (ماده7 قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

كادر ثابت

: كادر ثابت به پرسنلي اطلاق مي گرددكه براي انجام خدمت مستمر در ارتش استخدام مي شوند و عبارتند از: 1- نظاميان. 2-كارمندان. 3- محصلين. (ماده22 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 07/7/1366)

كارآموز

: از لحاظ مقررات اين قانون، كارآموز به افراد ذيل اطلاق مي شود: الف- كساني كه فقط براي فراگرفتن حرفه خاص، بازآموزي يا ارتقاي مهارت براي مدت معين در مراكز كارآموزي يا آموزشگاه هاي آزاد آموزش مي بينند. ب- افرادي كه به موجب قرارداد كارآموزي به منظور فراگرفتن حرفه اي خاص براي مدت معين كه زائد بر سه سال نباشد، در كارگاهي معين به كارآموزي توأم با كار اشتغال دارند، مشروط بر آن كه سن آن ها از 15 سال كم تر نبوده و از 18 سال تمام بيش تر نباشد. (ماده 112 قانون كار مصوب 29/8/1369 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

كارآموز

: به موجب اين قانون كارآموز شخصي است كه بر طبق قرارداد كارآموزي براي فراگرفتن يا افزايش مهارت در رشته معيني از صنايع در كارگاه ها يا مراكز كارآموزي كه به وسيله صاحبان صنايع به موجب اين قانون تأسيس مي شود يا در مراكز وزارت كار و امور اجتماعي يا در ساير مراكز كارآموزي كه وزارتخانه مذكور تشخيص دهد مشغول گردد. ... (از ماده 1 قانون كارآموزي مصوب 28/2/1349)

كارآموز

: كارآموز از لحاظ اين قانون به افرادي اطلاق مي شود كه به سن هيجده سال تمام نرسيده و به منظور تكميل يا فراگرفتن حرفه يا صنعت مخصوصي طبق قرارداد كارآموزي كتبي براي مدت معين كه زائد بر دو سال نباشد در يك كارگاه يا كلاس هاي مخصوص اشتغال داشته باشند. (ماده 2 قانون كار مصوب 26/12/1337)

كارآموزي دانشجويان

: منظور از كارآموزي دانشجويان در دستگاه هاي دولتي، انجام اين خدمت خارج از حوزه وزارتي است كه دانشجويان در آن تحصيل مي نمايند. (تبصره ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون اجازه پرداخت كمك هزينه به دانشجوياني كه به عنوان كارآموز در دستگاه هاي اجرايي خدمت مي نمايند مصوب 23/12/1374 هيأت وزيران)

كار با اشعه

: كار با اشعه هرگونه كار يا فعاليتي است كه در ارتباط با منابع مولد اشعه انجام شود. (بند 3 ماده 2 قانون حفاظت در برابر اشعه مصوب 20/1/1368)

كارپرداز

: كارپرداز مأموري است كه از بين مستخدمين رسمي واجد صلاحيت دستگاه ذيربط به اين سمت منصوب مي شود و نسبت به خريد و تدارك كالاها و خدمات مورد نياز طبق دستور مقامات مجاز با رعايت مقررات اقدام مي نمايد. (ماده 35 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

كارت شناسايي ملي

: سند شناسايي اتباع ايراني است كه توسط سازمان صادر مي شود و در آن مشخصات فردي، شماره ملي و كدپستي محل سكونت دارنده كارت درج مي شود. (بند چ ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون الزام اختصاص شماره ملي وكدپستي براي كليه اتباع ايراني مصوب1/12/1378هيأت وزيران)

كار در دست اجرا

: كار در دست اجرا عبارت است از كاري كه رسماً به واحد ساخت (پيمانكار) ارجاع شده باشد. (بند ب ماده 6 از آيين نامه تشخيص صلاحيت و ارجاع كار به پيمانكاران مصوب 6/6/1376 هيأت وزيران)

كار روز

: كار روز كارهايي است كه زمان انجام آن از ساعت 6 بامداد تا 22 مي باشد و كار شب كارهايي است كه زمان انجام آن بين 22 تا 6 بامداد قرار دارد. كار مختلط نيز كارهايي است كه بخشي از ساعات انجام آن در روز و قسمتي از آن در شب واقع مي شود. در كارهاي مختلط ساعاتي كه جزء كار شب محسوب مي شود كارگر از فوق العاده موضوع ماده 58 اين قانون استفاده مي نمايد. (ماده 53 قانون كار مصوب 29/8/1369 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

كار شب

: كار روز كارهايي است كه زمان انجام آن از ساعت 6 بامداد تا 22 مي باشد و كار شب كارهايي است كه زمان انجام آن بين 22 تا 6 بامداد قرار دارد. كار مختلط نيز كارهايي است كه بخشي از ساعات انجام آن در روز و قسمتي از آن در شب واقع مي شود. در كارهاي مختلط، ساعاتي كه جزء كار شب محسوب مي شود كارگر از فوق العاده موضوع ماده 58 اين قانون استفاده مي نمايد. (ماده 53 قانون كار مصوب 29/8/1369 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

كار شده

: به اشيايي اطلاق مي شود كه علاوه بر عملياتي كه طبق بند الف گفته شده عمليات ديگر نيز درباره آن ها انجام شده باشد. (بند ب از فصل پانزدهم قانون اصلاح قانون تعرفه گمركي مصوب 10/4/1337)

كارشناس

: شخصي است حقيقي كه در رشته يا رشته هاي خاص، پس از خاتمه تحصيلات دانشگاهي حداقل معادل ليسانس، تخصص و تجربه داشته و سابقه و خدمات او طبق اين آيين نامه در حدود متعارف مورد رسيدگي و تأييد سازمان قرار گرفته است. (بند الف ماده 1 آيين نامه تشخيص صلاحيت و طبقه بندي مهندسان مشاور و كارشناسان مصوب 1/3/1359 شوراي انقلاب)

كارشناس

: كارشناس در اين قانون به كسي اطلاق مي شود كه در رشته مورد نظر داراي تحصيلات عالي يا تخصص بوده يا براثر ممارست خبره باشد، تشخيص خبره بودن با اتاق اصناف مي باشد. (ماده 9 قانون نظام صنفي مصوب 16/3/1350)

كارشناسان رسمي

: كليه كارشناسان رسمي عضو كانون كارشناسان رسمي محسوب مي شوند و تابع مقررات اين قانون و نظامات كانون مي باشند. (از ماده 1 لايحه قانوني مربوط به استقلال كانون كارشناسان رسمي مصوب 1/8/1358 شوراي انقلاب)

كارشناس رسمي

: شرايط كارشناس رسمي از قرار زير است: 1- داشتن تخصص كامل در علم يا فني كه داوطلب كارشناسي در آن هستند. 2- داشتن بيش از 25 سال. 3- عدم شهرت به فساد اخلاق و تجاهر به استعمال مسكر و افيون. 4- نبودن تحت ولايت و قيمومت. 5- عدم محكوميت به جنايت و محكوميت به جنحه كه مستلزم محروميت از حقوق اجتماعي بوده و يا مستلزم محروميت از شغلي است كه تخصص در آن دارند و همچنين عدم محكوميت به كلاهبرداري و خيانت در امانت و سرقت و ورشكستگي به تقلب و جنحه هاي مذكور در اين قانون. 6- عدم محكوميت به انفصال ابد از خدمات دولتي (ماده 2 قانون راجع به كارشناسان رسمي مصوب 23/11/1317)

كارفرما

: كارفرما شخصي است حقيقي يا حقوقي كه كارگر به درخواست و به حساب او در مقابل دريافت حق السعي كار مي كند. ... (از ماده 3 قانون كار مصوب 29/8/1369 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

كارفرما: كارفرما شخص حقيقي يا حقوقي است كه بيمه شده به دستور يا به حساب او كار مي كند. (از بند 4 ماده 1 از قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

كارفرما

: كارفرما شخص حقيقي يا حقوقي است كه كارگر به دستور يا به حساب او كار مي كند. (از ماده 3 قانون كار مصوب 26/12/1337)

كارفرماي كشاورزي

: كارفرماي كشاورزي از لحاظ اين قانون هر شخص حقيقي يا حقوقي است كه كارگر طبق قرارداد كار براي او يا از طرف او در يك يا چند شغل از مشاغل كشاورزي كار مي كند و در اين قانون كارفرما ناميده مي شود. (از ماده 5 قانون كار كشاورزي مصوب 7/3/1353)

كاركنان بانك

: به افرادي اطلاق مي شود كه به موجب حكم صادر شده يا قرارداد منعقد شده به خدمت درآمده باشند. (بند 5 ماده 1 آيين نامه استخدامي نظام بانكي جمهوري اسلامي ايران مصوب 26/11/1379 هيأت وزيران)

كاركنان و كارگزاران

: افرادي هستند كه در دستگاه ها به صورت تمام وقت به خدمت اشتغال دارند و از اين پس به اختصار كارگزاران ناميده مي شوند. (بند د ماده 1 از آيين نامه اجرايي قانون ممنوعيت ادامه تحصيل كارگزاران كشور در ساعات اداري مصوب 12/4/1373 هيأت وزيران)

كارگاه

: كارگاه محلي است كه كارگر به درخواست كارفرما يا نماينده او در آنجا كار مي كند، از قبيل مؤسسات صنعتي، كشاورزي، معدني، ساختماني، ترابري مسافربري، خدماتي، تجاري، توليدي، اماكن عمومي و امثال آن ها. كليه تأسيساتي كه به اقتضاي كار متعلق به كارگاه اند، از قبيل نمازخانه، ناهارخوري، تعاوني ها، شيرخوارگاه، مهدكودك، درمانگاه، حمام، آموزشگاه حرفه اي، قرائت خانه، كلاس هاي سوادآموزي و ساير مراكز آموزشي و اماكن مربوط به شورا و انجمن اسلامي و بسيج كارگران، ورزشگاه و وسايل اياب و ذهاب و نظاير آن ها جزءكارگاه مي باشند. (ماده4 قانون كار مصوب 29/8/1369 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

كارگاه

: كارگاه محلي است كه بيمه شده به دستور كارفرما يا نماينده او در آنجا كار مي كند. (بند 3 ماده 2 از قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

كارگاه

: كارگاه عبارت از محلي است كه كارگر در آنجا به دستور كارفرما كار مي كند از قبيل اماكن عمومي و مؤسسات صنعتي و معدني و ساختماني و بازرگاني و باربري و مسافربري و امثال آن. كليه تأسيساتي كه به اقتضاي كار متعلق به كارگاه است از قبيل ناهارخانه- حمام- درمانگاه- ورزشگاه- آموزشگاه حرفه اي و نظاير آن نيز جزو كارگاره محسوب مي گردد. (ماده 5 قانون كار مصوب 26/12/1337)

كارگاه

: محلي است كه كارگر به درخواست كارفرما يا نماينده او در آنجا كار مي كند، از قبيل مؤسسات صنعتي، كشاورزي، معدني، ساختماني، ترابري مسافري، خدماتي، تجاري، توليدي، اماكن عمومي و امثال آن ها. (ماده 1 مقررات اشتغال نيروي انساني، بيمه و تأمين اجتماعي در مناطق آزاد تجاري صنعتي جمهوري اسلامي ايران (به انضمام نامه اصلاحي شماره 34601-6/4/73) مصوب 19/2/1373 هيأت وزيران)

كارگر

: كارگر از لحاظ اين قانون كسي است كه به هر عنوان در مقابل دريافت حق السعي اعم از مزد، حقوق، سهم سود و ساير مزايا به درخواست كارفرما كار مي كند. (ماده 2 قانون كار مصوب 29/8/1369 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

كارگر

: كارگر از لحاظ اين قانون كسي است كه به هر عنوان به دستور كارفرما در مقابل دريافت حقوق يا مزد كار مي كند. (ماده 1 قانون كار مصوب 26/12/1337)

كارگر

: كارگر از لحاظ اين قانون كسي است كه به دستور كارفرما در مقابل دريافت مزد (دستمزد يا كارمزد) كار مي كند. (از ماده 1 قانون اجازه اجراي گزارش كميسيون پيشه و هنر و بازرگاني مربوط به كارگران و كارفرمايان مصوب 17/3/1328)

كارگر

: كسي كه به هر عنوان در مقابل دريافت مزد يا حقوق به درخواست كارفرما كار مي كند. (ماده 1 مقررات اشتغال نيروي انساني، بيمه و تأمين اجتماعي در مناطق آزاد تجاري صنعتي جمهوري اسلامي ايران (به انضمام نامه اصلاحي شماره 34601-6/4/73) مصوب 19/2/1373 هيأت وزيران)

كارگر كشاورزي

: كارگر كشاورزي از لحاظ اين قانون كسي است كه به هر عنوان به موجب قرارداد كتبي و شفاهي با كارفرما يا نماينده او تعهد نمايد در مقابل دريافت حقوق يا مزد به يك و يا چند شغل از مشاغل كشاورزي اشتغال داشته و كار نمايد. (ماده 1 لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني اصلاح پاره اي از مواد قانون كار كشاورزي مصوب 15/4/1359 شوراي انقلاب)

كارگر كشاورزي

: كارگر كشاورزي از لحاظ اين قانون كسي است كه به هر عنوان به موجب قراردادكتبي با كارفرما يا نماينده او تعهد نمايد در مقابل دريافت حقوق يا مزد به يك يا چند شغل از مشاغل كشاورزي اشتغال داشته و كار نمايد. (ماده 1 لايحه قانوني اصلاح پاره اي از مواد قانون كار كشاورزي مصوب 20/2/1359 شوراي انقلاب)

كارگركشاورزي

: كارگر كشاورزي از لحاظ اين قانون كسي است كه در مقابل دريافت مزد يا حقوق به موجب قرارداد كار با كارفرماي كشاورزي يا نماينده او در يك يا چند شغل از مشاغل كشاورزي در واحدهاي كشت و صنعت و مزارع دولتي يا مزارع كشاورزي مكانيزه به كار اشتغال داشته باشد. (ماده 1 قانون كار كشاورزي مصوب 7/3/1353)

كارگر كشاورزي

: كارگر كشاورزي از نظر اين قانون كسي است كه در مقابل دريافت مزد يا حقوق (نقدي يا جنسي و يا به طور مختلط) با انعقاد قرارداد رسمي و يا عادي در مدت محدود و يا نامحدود براي كارفرماي كشاورزي اعم از شخص حقيقي يا حقوقي در يكي از مشاغل كشاورزي موضوع تبصره ماده 23 اين قانون كار مي كند. (ماده 24 قانون الحاق مواد 23 و 24 و 25 و 26 به قانون بيمه هاي اجتماعي روستائيان مصوب 8/2/1349)

كارگر نوجوان

: كارگري كه سنش بين 15 تا 18 سال تمام باشد، كارگر نوجوان ناميده مي شود. (از ماده80 قانون كار مصوب 29/8/1369 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

كارگزاران

: افرادي هستند كه در دستگاه ها به صورت تمام وقت به خدمت اشتغال دارند و از اين پس به اختصار كارگزاران ناميده مي شوند. (بند د ماده 1 از آيين نامه اجرايي قانون ممنوعيت ادامه تحصيل كارگزاران كشور در ساعات اداري مصوب 12/4/1373 هيأت وزيران)

كارگزاران بورس

: كارگزاران بورس اشخاصي هستند كه شغل آن ها دادوستد اوراق بهادار است و معاملات در بورس منحصراً توسط اين اشخاص انجام مي گيرد. (بند 3 ماده 1 از قانون تأسيس بورس اوراق بهادار مصوب 27/2/1345)

كارگشا

: وزارت عدليه مي تواند برحسب ضرورت و احتياج از داوطلبان شغل وكالت كه معلوماتشان كافي براي درجات سه گانه نيست مطابق نظامنامه مخصوص امتحان نموده اجازه وكالت در محاكم صلح يا محقق ثبت يا نزد مأمورين صلح در حوزه هاي معين بدهد - اگر داوطلب مزبور در حين اجراي اين قانون مشغول وكالت بوده و صلاحيت او براي درجات سه گانه فوق تصديق نشده است از امتحان معاف خواهد بود اين اشخاص كارگشا ناميده مي شوند. (ماده 1 قانون وكالت مصوب 25/11/1315)

كار متناوب

: كار متناوب كاري است كه نوعاً در ساعات متوالي انجام نمي يابد بلكه در ساعات معيني از شبانه روز صورت مي گيرد. (ماده 54 قانون كار مصوب 29/8/1369 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

كار مختلط

: كار مختلط نيز كارهايي است كه بخشي از ساعات انجام آن در روز و قسمتي از آن درشب واقع مي شود. (از ماده 53 قانون كار مصوب 29/8/1369 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

كارمندان

: كارمندان پرسنلي هستند كه براساس مدارج تحصيلي يا مهارت تجربي و تخصصي استخدام شده و بدون استفاده از درجات، علائم و لباس نظامي به يكي از رتبه هاي پيش بيني شده در اين قانون نايل مي شوند. (ماده 24 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

كار نوبتي

: كار نوبتي عبارت است از كاري كه در طول ماه گردش دارد، به نحوي كه نوبت هاي آن در صبح يا عصر يا شب واقع مي شود. (ماده 55 قانون كار مصوب 29/8/1369 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

كاسب

: صاحب كسبي كه فروش آن به صورت خرده و جزئي است و عمليات عمده فروشي ندارد. (بند 9 از ماده 1 قانون شركت هاي تعاوني مصوب 16/3/1350)

كاشف

: كاشف از نظر اين آيين نامه كسي است كه به طور مستقيم يا بر اثر وصول خبر، كالاي قاچاق يا وقوع و ارتكاب عمل قاچاق را كشف نمايد و نام و مشخصات وي در صورتمجلس بدوي كشف درج شده باشد. (ماده 5 آيين نامه اجرايي ماده 31 قانون تأسيس سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي و اساسنامه آن مصوب 1370 و تبصره 1 ماده واحده قانون اصلاح ماده 19 قانون مجازات قاچاق مصوب 1312 و اصلاحيه هاي بعدي آن مصوب 1363 مصوب 22/4/1373 هيأت وزيران)

كاشف

: كسي است كه نگهداري حمل و نقل ورود و خروج غيرمجاز جانوران وحشي از جمله بازهاي شكاري قاچاق را كشف و آن را به مأموران سازمان يا واحدهاي ذيربط ارائه مي شده و نام او در صورت مجلس مربوط ذكر مي گردد. (بند 2 ماده 1 آيين نامه اجرايي ماده (62) قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين مصوب 8/12/1369 هيأت وزيران)

كاشف

: كاشف از نظر اين آيين نامه كسي است كه به طور مستقيم يا بر اثر وصول خبر، كالاي قاچاق يا وقع و ارتكاب عمل قاچاق را كشف كند و نام و مشخصات وي در صورت مجلس بدوي كشف و درج شده باشد. (ماده 5 آيين نامه اجرايي تبصره 1 ماده واحده (قانون اصلاح ماده 19 قانون مجازات مرتكبين قاچاق مصوب 1312 و اصلاحيه هاي بعدي آن) مصوب 19/11/1363 مجلس شوراي اسلامي مصوب 24/9/1364 هيأت وزيران

كاشف معدن

: كاشف معدن كسي است كه پروانه اكتشاف از وزارت صنايع و معادن تحصيل نموده و بر طبق آيين نامه اكتشاف عمل كرده و كشف معدن به نام او ثبت و گواهينامه كشف صادر شده باشد. (ماده 4 قانون معادن مصوب 21/2/1336)

كاشف معدن

: كاشف معدن كسي است كه پروانه اكتشاف از وزارت پيشه و هنر تحصيل نموده و بر طبق آيين نامه اكتشاف معادن عمل كرده و كشف معدن به نام او ثبت شده باشد. (ماده 6 قانون معادن مصوب 16/11/1317)

كالاهاي خاص نظامي

: منظور از كالاهاي خاص نظامي مندرج در ماده 3 قانون مقررات صادرات و واردات سال، 1364 كالاهايي است كه منحصراً در امور نظامي يا انتظامي به كار مي رود. (از ماده 3 آيين نامه اجرايي مقررات صادرات و واردات سال 1364 مصوب 17/6/1364 هيأت وزيران)

كالاي انتقالي

: كالاي انتقالي كالايي است كه در لنگرگاه ها يا بندرها يا فرودگاه هاي كشور از يك كشتي به كشتي ديگريا از يك هواپيما به هواپيمايي ديگر انتقال داده شود. (ماده 199 آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

كالاي مجاز

: كالايي است كه صدور يا ورود آن با رعايت ضوابط نياز به كسب مجوز ندارد. (بند 1 ماده 2 قانون مقررات صادرات و واردات مصوب 4/7/1372)

كالاي مشروط

: كالايي است كه صدور يا ورود آن با كسب مجوز امكان پذير است. (بند 2 ماده 2 قانون مقررات صادرات و واردات مصوب 4/7/1372)

كالاي ممنوع

: كالايي است كه صدور يا ورود آن به موجب شرع مقدس اسلام (به اعتبار خريد و فروش يا مصرف) يا به موجب قانون ممنوع گردد. (بند 3 ماده 2 قانون مقررات صادرات و واردات مصوب 4/7/1372)

كانون بانك ها

: كانون بانك ها داراي شخصيت حقوقي و استقلال مالي بوده و به موجب اساسنامه اي كه به تصويب شوراي پول و اعتبار خواهد رسيد اداره خواهد شد. (بند ب ماده 38 قانون پولي و بانكي كشور مصوب 18/4/1351)

كانون سردفتران

: وزارت عدليه در نقاطي كه مقتضي بداند كانون سردفتران تشكيل خواهد داد- كانون مزبور داراي شخصيت حقوقي و از حيث عوايد و مخارج مستقل و از نظر نظامات تابع وزارت عدليه است. (ماده 28 قانون دفتر اسناد رسمي مصوب 15/3/1316)

كانون كارشناسان رسمي

: كانون كارشناسان رسمي داراي شخصيت حقوقي است كه در مقر هر دادگاه استان تشكيل مي شود. تشكيل كانون كارشناسان رسمي هر استان منوط بر اين است كه تعداد كارشناسان رسمي آن استان به سي نفر برسد و تا وقتي كه عده كارشناسان به حد نصاب مذكور نرسيده كارشناسان رسمي آن استان تابع مقررات و نظامات كانون كارشناسان رسمي تهران خواهند بود. كليه كارشناسان رسمي عضو كانون كارشناسان رسمي محسوب مي شوند و تابع مقررات اين قانون و نظامات كانون مي باشند. (ماده 1 لايحه قانوني مربوط به استقلال كانون كارشناسان رسمي مصوب 1/8/1358 شوراي انقلاب)

كانون وكلا

: كانون وكلاي دادگستري مؤسسه اي است مستقل و داراي شخصيت حقوقي كه در مقر هر دادگاه استان تشكيل مي شود. (ماده 1 لايحه استقلال كانون وكلاي دادگستري مصوب 5/12/1333)

كانون وكلا

: كانون وكلا مؤسسه اي است ملي و داراي شخصيت حقوقي از حيث نظامات تابع وزارت عدليه و از نظر عوايد و مخارج مستقل مي باشد. (ماده 18 قانون وكالت مصوب 25/11/1315)

كانون وكلا

: كانون وكلا مؤسسه اي است ملي و داراي شخصيت حقوقي از حيث نظامات تابع وزارت عدليه و از نظر عوايد و مخارج مستقل مي باشد. (ماده 17 قانون وكالت مصوب 20/6/1314)

كانه

: مواد معدني يا كاني هاي موجود در كانسار كه داراي ارزش اقتصادي است. (بند پ ماده 1 قانون معادن مصوب 23/3/1377)

كانه

: كاني يا مواد معدني موجود در كانسار كه داراي ارزش اقتصادي است. (بند ت ماده 1 قانون معادن مصوب 1/3/1362)

كانه آرايي

: عبارت است از كليه عمليات فيزيكي، شيميايي و فيزيكوشيميايي كه به منظور جدا كردن قسمتي از مواد باطله از كانه يا تفكيك كانه ها از يكديگر انجام مي گيرد. (بند ز ماده 1 قانون معادن مصوب 23/3/1377)

كانه آرايي

: عبارت است از كليه عمليات فيزيكي، شيمايي و حرارتي كه به منظور جدا كردن قسمتي از مواد باطله از كانه يا تفكيك كانه ها از يكديگر انجام مي گيرد. (بند ز ماده 1 قانون معادن مصوب 1/3/1362)

كاه خشخاش

: كليه قسمت هاي بوته خشخاش (به استثناي دانه هاي آن) مي باشد كه پس از حصاد خشخاش مي توان از آن داروهاي مخدره استخراج نمود. (ماده 1 قانون الحاق دولت ايران به پروتكل تحديدو تنظيم كشت خشخاش و توليد و تجارت بين المللي و تجارت عمده مصرف ترياك مصوب 14/08/1336)

كتاب

: هر اثر چاپي غير ادواري كه به منظور ارائه به عموم انتشار يافته و بيش از (25) صفحه داشته باشد. (رديف 1 بند الف موظف بودن كليه ناشران به انتشار كتب همراه با حذف فهرست نويسي پيش از انتشار و شماره استاندارد بين المللي كتاب (شابك) مصوب 05/12/1375 هيأت وزيران)

كتابخانه عمومي مجلس شوراي اسلامي

: كتابخانه، موزه و مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي كه در اين اساسنامه به اختصار كتابخانه ناميده مي شود، مؤسسه اي تحقيقاتي فرهنگي و خدماتي است كه زير نظر مستقيم رئيس مجلس فعاليت مي كند. (ماده 1 اساسنامه كتابخانه ها، موزه و مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي مصوب 13/9/1375)

كتابخانه ملي

: كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران كه در اين اساسنامه كتابخانه ملي ناميده مي شود مؤسسه اي است آموزشي (علمي)، تحقيقاتي و خدماتي زير نظر مستقيم رياست جمهوري كه طبق مقررات اين اساسنامه اداره خواهد شد و محل آن تهران است. (ماده 1 قانون اساسنامه كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران مصوب 2/8/1369)

كدخدا

: كدخداي ده نماينده مالك و مسئول اجراي قوانين و نظامنامه هايي است كه از طرف دولت به او مراجعه مي شود. (ماده 1 قانون كدخدايي مصوب 20/9/1314)

كسبه

: كسبه و صنعتگران دستمزدبگير كساني هستند كه كالا را منحصراً به مصرف كننده بفروشند و يا دستمزد دريافت دارند و نام آنان در تبصره يك اين ماده ذكر شده است. (ماده 5 قانون ماليات بر درآمد و املاك مزروعي و مستغلات و حق تمبر مصوب 16/1/1335)

كسبه جزء

: كسبه جزء كساني هستند كه كالاهاي مصرفي را از عمده فروش ها خريداري و به مصرف كننده مي فروشند يا در مقابل انجام كاري با دست يا ماشين هاي كوچك دستمزد دريافت مي دارند و حداكثر درآمد سالانه آن ها از يكصد و بيست هزار ريال تجاوز نمي كند. (بند الف ماده 5 قانون ماليات بر درآمد مصوب 10/5/1334)

كشاورز

: كسي كه حرفه اصلي او توليد محصول به وسيله عمليات زراعي و يا باغداري باشد. (بند 6 ماده 1 قانون شركت هاي تعاوني مصوب 16/3/1350)

كشاورز

: كسي است كه خود مالك زمين بوده و شخصاً به كشاورزي اشتغال دارد و منبع اصلي درآمد او از راه كشاورزي تأمين شود. (بند 2 ماده 1 قانون مربوط به اصلاحات ارضي مصوب 26/2/1339)

كشاورز

: كسي كه شخصاً به كشاورزي اشتغال داشته و منبع اصلي درآمد او از طريق كشاورزي تأمين مي گردد. (بند 9 آيين نامه اجرايي قانون واگذاري زمين هاي داير و باير كه بعد از انقلاب به صورت كشت موقت در اختيار كشاورزان قرار گرفته است مصوب 8/8/1365 مصوب 29/11/1365 هيأت وزيران)

كشاورزي

: كشاورزي عبارت است از بهره برداري از آب و زمين به منظور توليد محصولات گياهي و حيواني (از قبيل زراعت، باغداري، درختكاري مثمر و غيرمثمر جنگلداري، جنگلكاري، دامداري، پرورش طيور وزنبور عسل و آبزيان) (بند 1 ماده 1 از آيين نامه اجرايي لايحه قانوني واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 31/2/1359 شوراي انقلاب)

كشاورزي

: عبارت است از بهره برداري از آب و زمين به منظور توليد محصولات گياهي و حيواني (از قبيل زراعت، باغداري، درختكاري مثمر و غيرمثمر جنگلداري، جنگلكاري، دامداري، پرورش طيور وزنبور عسل و آبزيان) (ماده 1 قانون نحوه واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 25/6/1358 شوراي انقلاب)

كشاورزي

: عبارت است از توليد محصول به وسيله عمليات زراعي و همچنين دامداري و توليد محصولات حيواني (بند 1 ماده 1 قانون مربوط به اصلاحات ارضي مصوب 26/2/1339)

كشاورزي و منابع طبيعي

: كشاورزي ومنابع طبيعي عبارت است از بهره برداري از آب و زمين به منظور توليد محصولات گياهي و حيواني (از قبيل زراعت، باغداري، درختكاري مثمر و غيرمثمر، جنگلداري، جنگلكاري، مرتعداري، بيابان زدايي، دامداري، شيلات، آبزيان، پرورش طيور و زنبور عسل و كرم ابريشم (بند ب ماده 1 قانون تأسيس نظام مهندسي كشاورزي و منابع طبيعي جمهوري اسلامي ايران مصوب 3/4/1380)

كشتي

: كشتي به هر وسيله اي اطلاق مي شود كه براي حمل بار در دريا به كار رود. (بند 4 ماده 52 از قانون دريايي مصوب 29/6/1343)

كشتي

: منظور از كشتي فقط كشتي هاي درياپيماست. (بند د ماده 11 از قانون دريايي مصوب 29/6/1343)

كفالت

: كفالت عقدي است كه به موجب آن احد طرفين در مقابل طرف ديگر احضار شخص ثالثي را تعهد مي كند. متعهد را كفيل، شخص ثالث را مكفول و طرف ديگر را مكفول له مي گويند. (ماده 734 قانون مدني)

كم زمين

: عبارت از كسي كه كم تر از عرف محل زمين داشته باشد. (بند 6 آيين نامه اجرايي قانون واگذاري زمين هاي داير و باير كه بعد از انقلاب به صورت كشت موقت در اختيار كشاورزان قرار گرفته است مصوب 8/8/1365 مصوب 29/11/1365 هيأت وزيران)

كم فروشي و تقلب

: عبارت است از عرضه كالا يا خدمات كم تر از ميزان و مقادير خريداري شده از نظر كمي يا كيفي كه مبناي تعيين نرخ مراجع رسمي قرار گرفته است. (از ماده 3 قانون تعزيرات حكومتي مصوب 23/12/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

كمك

: عناوين كمك و اعانه مندرج در بودجه كل كشور منحصراً ناظر بر اعتبارات جاري است. (تبصره 58 قانون بودجه اصلاحي سال 1353 و بودجه سال 1354 كل كشور مصوب 15/11/1353)

كمك ازدواج

: كمك ازدواج مبلغي است كه طبق شرايط خاصي براي جبران هزينه هاي ناشي از ازدواج به بيمه شده پرداخت مي گردد. (بند 11 ماده 2 از قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

كمك عائله مندي

: كمك عائله مندي مبلغي است كه طبق شرايط خاص در مقابل عائله مندي توسط كارفرما به بيمه شده پرداخت مي شود. (بند 12 ماده 2 از قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

كمك كشاورز

: كسي است كه مالك زمين وعوامل ديگر كشاورزي نيست و در مقابل انجام كار معين كشاورزي مزد (نقدي يا جنسي) دريافت مي كند. (بند 3 ماده 1 از قانون مربوط به اصلاحات ارضي مصوب 26/2/1339)

كمك كفن و دفن

: كمك كفن و دفن مبلغ مقطوعي است كه به منظور تأمين هزينه هاي مربوط به كفن و دفن بيمه شده در مواردي كه خانواده او اين امر را به عهده مي گيرند پرداخت مي گردد. (بند 18 ماده 2 از قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

كميته انقلاب اسلامي

: كميته انقلاب اسلامي نهادي است انتظامي زير نظر وزارت كشور كه هدف آن استقرار امنيت و حفظ انتظامات كشور در جهت پاسداري از انقلاب اسلامي ايران و دست آوردهاي آن در چارچوب اين قانون مي باشد. (ماده 1 اساسنامه كميته انقلاب اسلامي ايران مصوب 04/3/1365)

كميته ملي المپيك ايران

: كميته ملي المپيك ايران كه در اين اساسنامه كميته ناميده مي شود براساس اصول اساسنامه كميته بين المللي المپيك، به منظور حمايت از نهضت المپيك و بازي هاي مربوط به آن و همچنين ورزش آماتوري در ايران تشكيل مي گردد. كميته ملي المپيك ايران سازماني است مستقل، غيرانتفاعي، داراي شخصيت حقوقي، استقلال مالي و دور از هر گونه منظورهاي نژادي، مذهبي، سياسي و تجاري. (ماده 1 و 2 قانون اصلاح لايحه قانون اساسنامه كميته ملي المپيك ايران مصوب 3/4/1360)

كميسيون امنيت اجتماعي

: براي حفظ نظم و امنيت عمومي در هر حوزه فرمانداري كميسيوني به نام (كميسيون امنيت اجتماعي) مركب از فرماندار - رئيس دادگاه شهرستان و در صورت نبودن رئيس دادگاه شهرستان رئيس دادگاه بخش - دادستان - رئيس شهرباني و رئيس ژاندارمري به رياست فرماندار تشكيل مي شود. (ماده 1 قانون حفظ امنيت اجتماعي مصوب 22/12/1335)

كميسيون امنيت اجتماعي

: براي حفظ نظم و امنيت عمومي در هر حوزه فرمانداري كميسيوني به نام (كميسيون امنيت اجتماعي) مركب از فرماندار - رئيس دادگاه شهرستان در صورت نبودن رئيس دادگاه بخش - دادستان - رئيس شهرباني و رئيس ژاندارمري به رياست فرماندار تشكيل مي شود. (ماده 1 لايحه قانوني حفظ امنيت اجتماعي مصوب 09/5/1334)

كميسيون نظارت

: كميسيون نظارت، مجمعي است كه طبق مقررات اين قانون بر سازمان هاي صنفي نظارت دارد. (ماده 3 (12) قانون اصلاح قانون نظام صنفي مصوب 13/4/1359 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران مصوب 31/2/1368)

كميسيون نظارت

: منظور از كميسيون نظارت مذكور در اين قانون كميسيون نظارت بر شوراي مركزي اصناف است كه طبق مقررات اين قانون تشكيل مي شود. (ماده 12 لايحه قانوني راجع به اجازه اجراي اصلاحاتي كه توسط هيأت عالي نظارت در قانون نظام صنفي و اصلاحيه هاي آن به عمل آمده است مصوب 13/4/1359 شوراي انقلاب)

كميسيون نظارت

: منظور از كميسيون نظارت مذكور در اين قانون كميسيون نظارت بر اتاق اصناف شهر است كه طبق مقررات اين قانون تشكيل مي شود. (ماده 10 قانون نظام صنفي مصوب 16/3/1350)

كناره يا كرانه

: كناره يا كرانه يا ديواره - به قسمتي از حريم رودخانه اطلاق مي گردد كه آب رودخانه در حداكثر طغيان معمولي خود از آن فراتر نرود. (بند 23 ايين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

كنترل بهداشتي دام

: مقصود از كنترل بهداشتي بازرسي و اقداماتي است كه از لحاظ پيشگيري و مبارزه با امراض دامي و بيماري هاي مشترك بين انسان و دام لازم و ضروري مي باشد. (از ماده 2 قانون سازمان دامپزشكي كشور مصوب 24/3/1350)

كنترل بهداشتي

: منظور از كنترل بهداشتي، بازديد و بررسي وضعيت بهداشتي مراكز مشمول اين آيين نامه به منظور اعمال ضوابط بهداشت محيطي مي باشد. (بند ت ماده 1 آيين نامه بهداشت محيط مصوب 24/4/1371 هيأت وزيران)

كنده

: آن قسمت از تنه درخت كه پس از قطع يا شكسته شدن يا سوختن در زمين باقي بماند كنده ناميده مي شود. (بند 4 ماده 1 از قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/5/1346)

كنفدراسيون

: ائتلاف چند سنديكا تشكيل يك اتحاديه و ائتلاف چند اتحاديه تشكيل يك كنفدراسيون را مي دهد. (ماده 25 قانون كار مصوب 26/12/1337)

كوشش فكري

: عبارت از تلاش ذهن_ي است كه در جهت كش_ف يا استق__رار ارتباط هاي كامل تر بين پديده ها صورت مي گيرد. (بند 4 ماده 1 از آيين نامه حقوق و دستمزد كاركنان سازمان هاي مناطق آزاد تجاري صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 19/1/1375 هيأت وزيران)

كيفر تبعي

: كيفر تبعي اثر ناشي از حكم است بدون قيد در حكم و كيفر تكميلي همان كيفر تبعي است با اين تفاوت كه مثل كيفر اصلي در حكم دادگاه قيد مي شود. (تبصره ماده 19 اصلاحي از قانون اصلاح ماده 19 اصلاحي قانون كيفر عمومي مصوب 07/4/1328)

كيفر تكميلي

: كيفر تبعي اثر ناشي از حكم است بدون قيد در حكم و كيفر تكميلي همان كيفر تبعي است با اين تفاوت كه مثل كيفر اصلي در حكم دادگاه قيد مي شود. (تبصره ماده 19 اصلاحي قانون اصلاح ماده 19 اصلاحي قانون كيفر عمومي مصوب 07/4/1328)

كيلو

: منظور از تن كه در جدول تعرفه ضميمه اين قانون به عنوان واحد وزن و مأخذ دريافت حقوق گمركي قيدگرديده تن متريك و منظور از يك كيلو يك هزارم آن مي باشد. (ماده 3 قانون تعرفه گمركي مصوب 06/4/1334)

گ

گارد صنعت نفت

: براي حفاظت تأسيسات و اموال و اسناد صنعت نفت سازماني به نام گارد صنعت نفت در شركت ملي نفت ايران تشكيل مي شود و افراد سازمان مزبور در اجراي قانون مجازات اخلالگران در صنايع نفت مصوب سال 1336 در موقع نگهباني داراي وظايف و اختيارات و مسئوليت هاي ضابطين نظامي خواهند بود و طبق اين قانون و آيين نامه اي كه وسيله وزارت دارايي و وزارت جنگ تهيه و به تصويب كميسيون هاي نظام و جنگ و دادگستري مجلسين مي رسد حق استعمال اسلحه خواهند داشت. (ماده 1 قانون تشكيل گارد صنعت نفت مصوب 11/4/1351)

گذرگاه

: محلي است كه به منظور عبور اشخاص و چهارپايان براي دستيابي به رودخانه از آن استفاده مي شود. (ماده 24 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

گذرنامه

: گذرنامه سندي است كه از طرف مأموران صلاحيتدار دولت مذكور در اين قانون براي مسافرت اتباع ايران به خارج يا اقامت در خارج و يا مسافرت از خارج به ايران داده مي شود. (ماده 1 قانون گذرنامه مصوب 10/12/1351)

گرانفروشي

: عبارت است از عرضه كالا يا خدمات به بهاي بيش از نرخ هاي تعيين شده توسط مراجع رسمي به طور علي الحساب يا قطعي و عدم اجراي مقررات و ضوابط قيمت گذاري و انجام هر نوع اقدامات ديگر كه منجر به افزايش بهاي كالا يا خدمات براي خريدار گردد. (ماده 2 قانون تعزيرات حكومتي مصوب 23/12/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

گرانفروشي

: عبارت است از عرضه كالا به بيش از نرخ متعارف و در مورد كالاهايي كه به دست دولت توزيع مي شود به بيش از نرخ تعيين شده توسط دولت. (بند ب ماده 1 قانون تشديد مجازات محتكران و گرانفروشان مصوب 23/1/1367)

گرده بينه

: قسمتي از تنه درخت است كه تقريباً استوانه اي شكل بوده و از آن انواع چوب يا روكش تهيه مي شود. (بند 15 ماده 1 از قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/5/1346)

گروه آموزشي

: گروه آموزشي واحدي است متشكل از اعضاي هيأت علمي متخصص در يك رشته از شعب دانش بشري كه در دانشكده يا آموزشكده اي داير است و اعضاي هيأت علمي هر گروه مجموعاً شوراي آن گروه را تشكيل مي دهند. (ماده 35 آيين نامه مديريت دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالي مصوب 11/4/1370 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

گروه پژوهشي

: در صورتي كه فعاليت پژوهشي در يك دانشكده يا مؤسسه تحقيقاتي به صورت مستمر و باهدف خاص تعريف شده باشد و به تعداد كافي عضو هيأت علمي پژوهشي وجود داشته باشد، گروه پژوهشي با ضوابط زير تأسيس مي گردد. الف) هدف و عنوان گروه پژوهشي منطبق بر نيازهاي اساسي كشور در يكي از زمينه هاي علمي، كاربردي يا ميان رشته اي باشد. ب) داشتن حداقل 5 عضو هيأت عملي پژوهشي كه 3 نفر از آنان در گروه پژوهشي تمام وقت باشند. ج) داشتن امكانات و تجهيزات لازم در دانشكده يا دانشگاه يا مؤسسه تحقيقاتي د) داشتن دانشجوي دوره دكتري در زمينه تحقيقاتي ارائه شده يا سه دوره متوالي دانشجوي كارشناسي ارشد. (بند 2 تعاريف و ضوابط تأسيس مراكز تحقيقاتي مصوب 21/1/1369 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

گروه شركت هاي پيمانكاري

: گروه شركت هاي پيمانكاري شخصي است حقوقي كه از همكاري يا مشاركت دو يا چند شركت پيمانكاري براي اجراي عمليات مربوط به طرح هاي بزرگ به وجود بيايد و شركت هاي تشكيل دهنده آن در عين حال به طور مستقل شخصيت حقوقي خود را حفظ نمايد. (بند ب ماده 2 آيين نامه تشخيص صلاحيت و ارجاع كار به شركت هاي پيمانكاري ساختماني تأسيساتي و تجهيزاتي وابسته به بخش خصوصي مصوب 30/2/1360 هيأت وزيران)

گروه هاي پزشكي

: گروه هاي پزشكي منظور در اين آيين نامه به شركت هايي اطلاق مي شود كه از صاحبان حرفه هاي پزشكي تشكيل يافته و طبق مقررات پس از تأييد وزارت بهداري به ثبت برسد. (ماده 2 آيين نامه اجرايي تبصره ماده 19 قانون برنامه عمراني چهارم موضوع اعطاي وام جهت خدمات درماني مصوب 24/4/1347)

گره دريايي

: گره دريايي عبارت است از سرعت حركت كشتي برحسب ميل دريايي در ساعت. (ماده 1 قانون حفاظت دريا و رودخانه هاي مرزي از آلودگي با مواد نفتي مصوب 14/11/1354)

گزارشگر

: خبرنگار موقت يا گزارشگر به شخصي اطلاق مي گردد كه براي مدت محدود (كم تر از سه ماه) در ايران توقف داشته باشد. (بند ج ماده 1 از آيين نامه صدور اجازه تأسيس، انحلال و نظارت بر فعاليت وسائل ارتباط جمعي خارجي و نمايندگان وابسته به آن ها مصوب 14/5/1368 هيأت وزيران)

گزارش ها و مكاتبات

: گزارش ها و نامه هاي رسمي كه با امضاي مسئولان دستگاه هاي مندرج در قانون ارسال مي شوند. (بن__د ه_ م_اده1 آيي__ن ن_امه اج__راي_ي قان__ون ممنوعيت به كارگيري اسامي، عناوين و اصطلاحات بيگانه مصوب 19/2/1378 هيأت وزيران)

گواه (واقعه)

: گواه از لحاظ اين قانون كسي است كه صحت اظهارات اعلام كننده را گواهي مي كند. (تبصره 2 ماده 6 قانون ثبت احوال مصوب 16/4/1355)

گواهي كشف

: تأييديه اي است كه توسط وزارت معادن و فلزات پس از اتمام عمليات اكتشافي و كشف كانه به نام دارنده پروانه اكتشاف صادر مي شود. (بند چ ماده 1 قانون معادن مصوب 23/3/1377)

گواهينامه راديو اپراتوري

: گواهي نامه راديو اپراتوري اجازه نامه است كه توسط وزارت پست وتلگراف و تلفن جهت اشخاص حقيقي براي اشتغال به عمليات راديو اپراتوري صادر مي گردد. (ماده 4 آيين نامه اجرايي صدور گواهينامه افسري مخابرات كشتي مصوب 31/6/1364 هيأت وزيران)

ل

لابراتوار دندان

: لابراتوار دندان (كارگاه دندانسازي) به واحدي اطلاق مي شود كه در آن جا بنا به درخواست اشخاص ذي صلاح قانوني در امر دندانپزشكي و در حدود صلاحيتشان انواع پروتزهاي دنداني (دندان هاي مصنوعي جايگزين شونده) ساخته مي شود به طوري كه مسئول و كاركنان كارگاه مجاز به مواجهه و تماس مستقيم با بيماران دهان و دندان نمي باشند. (تبصره ماده 1 از آيين نامه اجرايي قانون تعيين وضع شغلي دندانسازان تجربي- مصوب 18/12/1364)

لايحه قانوني

: لوايح قانوني كه از طرف دولت به مجلس پيشنهاد مي شود بايد 1- داراي موضوع و عنوان مشخص باشد. 2- دلايل لزوم تهيه و پيشنهاد آن در مقدمه لايحه به وضوح درج شود. 3- داراي موادي متناسب با اصل موضوع و عنوان لايحه باشد. (ماده 134 قانون آيين نامه داخلي مجلس شوراي اسلامي مصوب 20/1/1379)

لازم الاجرا شدن قوانين

: قوانين 15 روز پس از انتشار در سراسركشور لازم الاجراست مگر آن كه در خود قانون ترتيب خاصي براي موقع اجرا مقرر شده باشد. (ماده 2 قانون مدني اصلاحي 29/8/1348)

لازم الاجرا شدن قوانين

: قوانين در تهران ده روز پس از انتشار و در ولايات بعد از انقضا مدت مزبور به اضافه يك روز براي هر شش فرسخ مسافت تا تهران لازم الاجرا است مگر اينكه خود قانون ترتيب خاصي براي موقع اجرا مقرر كرده باشد. (ماده 2 قانون مدني)

لايروبي

: شامل اقداماتي است كه در مسير اصلي و اوليه رودخانه، نهر و مسيل به منظور دستيابي به شرايط مناسب جهت عبور جريان هاي عادي انجام مي شود. (بند 25 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

لوازم خانه

: منظور از اشيا و لوازم شخصي مذكور در اين قانون اشيايي است كه عرفاً فقط مورد استفاده صاحب آن قرار گيرد و منظور از لوازم خانه اشيايي است كه عرفاً مورد استفاده خانواده صاحب آن اشيا هنگام اقامت در يك محل باشد. (تبصره 2 رديف الف بند ج ماده 37 قانون امور گمركي مصوب 30/3/1350)

لواط

: لواط وطي انسان مذكر است چه به صورت دخول باشد يا تفخيذ. (ماده 108 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

لواط

: لواط وطي انسان مذكر است. (ماده 139 قانون حدود و قصاص و مقررات آن مصوب 3/6/1361)

لوايح دو فوري

: لوايح و طرح هاي فوري آن است كه فقط يك شور در آن لازم باشد و لوايح و طرح هاي دو فوري آن است كه پس از تصويب دو فوريت بلافاصله به طبع و توزيع آن اقدام و پس از 24 ساعت از موقع توزيع، در مجلس طرح شود تقاضاي يك فوريت مستلزم آن نيست كه بلافاصله فوريت لايحه يا طرح در مجلس مطرح شود لكن در موقعي كه دو فوري بودن تقاضا شود بايد در همان جلسه در باب لزوم و عدم لزوم فوريت پس از توضيح پيشنهاد كننده و اظهارات يك مخالف و يك موافق (هر يك در حدود 5 دقيقه) بحث و رأي گرفته شود. اگر تقاضاي فوريت يا دو فوري بودن ضمن لايحه يا طرحي كه در مجلس مطرح است درج نشده باشد و 15 نفر از نمايندگان كتباً تقاضاي يك فوريت يا دو فوريت آن لايحه يا طرح را بنمايند بدون مباحثه در اصل مطلب در باب فوريت اخذ رأي به عمل مي آيد. تقاضاي دو فوري بودن طبق ماده 64 در حكم تقاضاي تغيير دستور است. (ماده 123 تصميم متخذه داير بر اجراي موقت آيين نامه داخلي مجلس شوراي ملي تنظيمي به وسيله كميسيون منتخبه مصوب 16/12/1343)

لوايح دو فوريتي

: لوايح و طرح هاي دو فوريتي آن است كه پس از تصويب دو فوريت بلافاصله به طبع و توزيع آن اقدام و 24 ساعت پس از توزيع در مجلس مطرح مي شود. (ماده 116 آيين نامه داخلي مجلس شوراي اسلامي مصوب 18/2/1362)

لوايح سه فوريتي

: لايحه و طرح سه فوريتي آن است كه وقتي كه سه فوريتي طرح يا لايحه به تصويب مجلس رسيد در همان جلسه وارد دستور مي گردد. (ماده 116 آيين نامه داخلي مجلس شوراي اسلامي مصوب 18/2/1362)

لوايح فوري

: لوايح و طرح هاي فوري آن است كه فقط يك شور در آن لازم باشد و لوايح و طرح هاي دو فوري آن است كه پس از تصويب دو فوريت بلافاصله به طبع و توزيع آن اقدام و پس از 24 ساعت از موقع توزيع، در مجلس طرح شود تقاضاي يك فوريت مستلزم آن نيست كه بلافاصله فوريت لايحه يا طرح در مجلس مطرح شود لكن در موقعي كه دو فوري بودن تقاضا شود بايد در همان جلسه در باب لزوم و عدم لزوم فوريت پس از توضيح پيشنهاد كننده و اظهارات يك مخالف و يك موافق (هر يك در حدود 5 دقيقه) بحث و رأي گرفته شود. اگر تقاضاي فوريت يا دو فوري بودن ضمن لايحه يا طرحي كه در مجلس مطرح است درج نشده باشد و 15 نفر از نمايندگان كتباً تقاضاي يك فوريت يا دو فوريت آن لايحه يا طرح را بنمايند بدون مباحثه در اصل مطلب در باب فوريت اخذ رأي به عمل مي آيد. تقاضاي دو فوري بودن طبق ماده 64 در حكم تقاضاي تغيير دستور است. (ماده 123 تصميم متخذه داير به اجراي موقت آيين نامه داخلي مجلس شوراي ملي تنظيمي به وسيله كميسيون منتخبه مصوب 16/12/1343)

لوايح يك فوري

: لوايح و طرح هاي يك فوريتي آن است كه پس از تصويب فوريت به كميسيون ارجاع مي شود تا خارج از نوبت مورد بررسي قرار گيرد. (از ماده 116 آيين نامه داخلي مجلس شوراي اسلامي مصوب 18/2/1362)

ليتوگرافي

: ليتوگرافي واحدي است كه در آن عمل عكاسي و آماده سازي اصل كاربر روي صفحات و سيلندرهاي لاستيكي، پلاستيكي، كاغذي، فلزي و موارد مشابه بر روي انواع چاپ انجام مي پذيرد، ليتوگرافي ممكن است به صورت مستقل تأسيس گردد. يا يكي از اجزا چاپخانه باشد. (ماده 2 آيين نامه تأسيس و نظارت بر چاپخانه ها و واحدهاي وابسته مصوب 1/9/1371 هيأت وزيران)

ليتوگرافي و گراورسازي

: ليتوگرافي و گراورسازي كارگاهي است كه در آن انواع فيلم، بليت، كليشه و گراور تهيه و ساخته مي شود. (ماده 2 آيين نامه تأسيس چاپخانه و گراورسازي مصوب 27/12/1358 شوراي انقلاب)

م

ماده معدني

: هر ماده يا تركيب طبيعي كه به صورت جامد يا گاز يا مايع يا محلول در آب در اثر تحولات زمين شناسي به وجود آمده است. (بند الف ماده 1 قانون معادن مصوب 23/3/1377)

ماده معدني

: هر ماده يا تركيب طبيعي كه به صورت جامد يا مايع يا گاز در اثر تحولات زمين شناسي در قشر زمين به وجود آمده است. (بند الف ماده 1 قانون معادن مصوب 1/3/1362)

مازاد برگشتي

: مبلغي از درآمد ويژه شركت يا اتحاديه تعاوني است كه براي تقسيم بين اعضا به تناسب ميزان معاملات آن ها با شركت يا اتحاديه تعاوني در حدود مقررات اين قانون اختصاص داده مي شود. (بند 5 ماده 1 قانون شركت هاي تعاوني مصوب 16/3/1350)

مال غيرمنقول

: مال غيرمنقول آن است كه از محل_ي به مح_ل ديگ_ر نت_وان نقل نم_ود اعم از اين كه استقرار آن ذاتي باشد يا به واسطه عمل انسان به نحوي كه نقل آن مستلزم خرابي يا نقص خود مال يا محل آن شود. (ماده 12 قانون مدني)

مالك

: كسي است كه داراي زمين باشد بدون آن كه شخصاً به كشاورزي اشتغال داشته باشد. (بند 7 ماده 1 قانون مربوط به اصلاحات ارضي مصوب 26/2/1339)

مال منقول

: اشيايي كه نقل آن از محلي به محل ديگر ممكن باشد بدون اين كه به خود يا محل آن خرابي وارد آيد منقول است. (ماده 19 قانون مدني)

ماليات قطعي شده

: در صورتي كه مودي ظرف سي روز از تاريخ ابلاغ برگ تشخيص ماليات قبولي خود را نسبت به آن كتباً اعلام كند يا ماليات مورد مطالبه را به مأخذ برگ تشخيص پرداخت يا ترتيب پرداخت آن را بدهد يا اختلاف موجود بين خود و مميز يا سرمميز را به شرح ماده 238 اين قانون با مميز كل رفع نمايد پرونده امر از لحاظ ميزان درآمد مشمول ماليات مختومه تلقي مي گردد و در مواردي كه مودي ظرف سي روز كتباً اعتراض ننمايد يا در مهلت مقرر در ماده مذكور به مميز كل مراجعه نكند درآمد تعيين شده در برگ تشخيص ماليات قطعي است. (ماده 239 قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 3/12/1366)

ماليات قطعي شده

: ماليات قطعي شده آن است كه به هر نحوي از انحا (سواي مواردي كه به علت عدم وصول اعتراض مودي ماليات قطعي شناخته مي شود) ماليات مودي به صورت قطعي درآمده باشد. (تبصره 7 ماده 5 قانون ماليات بردرآمد مصوب 10/5/1334)

مأمور

: وضعيت پرسنلي است كه براي مدتي كم تر از يك سال در يكي از مشاغل سازماني غير از شغل سازماني خود يا در شغلي كه در سازمان محلي براي آن پيش بيني نشده است گمارده شده يا به ستاد كل، وزارت و ساير نيروها براي مدت مزبور اعزام گردند. (ماده 101 قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

مأمور به خدمت

: وضعيت پرسنلي است كه به ساير وزارتخانه ها يا نهادها يا سازمان هاي دولتي يا وابسته به دولت مأمور مي گردند. (ماده 102 قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

مأمور ثبت احوال

: نماينده يا مأمور ثبت احوال كسي است كه از طرف سازمان ثبت احوال كشور يا ادارات تابعه براي ثبت وقايع يا دريافت اعلامات منصوب شده باشد. (ماده 6 قانون ثبت احوال مصوب 16/4/1355)

مأموريت

: منظور از مأموريت هاي مندرج در اين ماده كليه وظايفي است كه تحت همين عنوان به پرسنل اعم از انفرادي يا دسته جمعي از طرف يگان مربوط واگذار مي شود. (تبصره ماده 103 قانون مقررات استخدامي نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران مصوب 27/4/1374)

مأموريت

: مأموريت به موردي اطلاق مي شود كه كارگر براي انجام كار حداقل 50 كيلومتر از محل كارگاه اصلي دور شود يا ناگزير باشد حداقل يك شب در محل مأموريت توقف نمايد. (تبصره ماده 46 قانون كار مصوب 29/8/1369 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

مأموريت

: مأموريت و وظايف نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران عبارت است از: 1- استقرار نظم و امنيت و تأمين آسايش عمومي و فردي، 2- مقابله و مبارزه قاطع و مستمر با هرگونه خرابكاري، تروريسم، شورش و عوامل و حركت هايي كه مخل امنيت كشور باشد، با همكاري وزارت اطلاعات. (ماده 4 قانون نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران مصوب 27/4/1369)

مأموريت

: اعزام مستخدم به طور موقت به وزارتخانه ها و مؤسساتي كه فهرست آن ها به تصويب هيأت وزيران مي رسد و همچنين اعزام به سازمان هاي بين المللي كه دولت ... ايران عضويت آن ها را پذيرفته يا سازمان هايي كه دولت ايران شركت در آن ها را مقتضي بداند. (جزء2 بند ب ماده 11 از لايحه قانوني اصلاح برخي از مواد لايحه قانوني استخدام كشوري مصوب 24/12/1351)

مأموريت

: اعزام مستخدم به طور موقت به وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي و مؤسسات مذكور در بند (ت) ماده 2 و مؤسسات عام المنفعه مستقل مندرج در جداول بودجه كل كشور يا مؤسسات عالي آموزشي و پژوهشي غير دولتي (مشروط بر اين كه صلاحيت علمي مأمور به تأييد وزارت علوم و آموزش عالي رسيده باشد) يا سازمان هاي بين المللي كه دولت ... ايران عضويت آن ها را پذيرفته يا سازمان هايي كه دولت ... ايران شركت در آن ها را مقتضي بداند. (بند 1 ماده واحده از لايحه قانوني اصلاح برخي از مواد لايحه قانوني استخدام كشوري مصوب30/3/1350)

مأموريت

: مأموريت عبارت است از: الف) محول شدن وظيفه موقت به مستخدم غير از وظيفه اصلي كه در پست ثابت سازماني خود دارد. ب) اعزام مستخدم به طور موقت به وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي و مؤسسات مذكور در بند (ت) ماده 2 و مؤسسات عام المنفعه مستقل مندرج در جداول بودجه كل كشور يا سازمان هاي بين المللي كه دولت ... ايران عضويت آن ها را پذيرفته يا سازمان هايي كه دولت ... ايران شركت در آن ها را مقتضي بداند. پ) اعزام مستخدم براي طي دوره هاي آموزشي يا كارآموزي در داخل يا خارج كشور. (بند 2 اصلاح برخي از مواد لايحه قانوني استخدام كشوري مصوب كميسيون هاي خاص مشترك مجلسين مصوب 22/4/1346)

مأموريت

: مأموريت عبارت است از محول شدن وظيفه موقت به مستخدم غير از وظيفه اصلي يا عادي كه در پست ثابت سازماني خود دارد. (ماده 11 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

مأموريت ثابت (وزارت خارجه)

: مأموريت ثابت عبارت است از ارجاع پست سازماني به كارمند در مأموريت هاي خارج از كشور. (ماده 55 مقررات تشكيلاتي استخدامي مالي و انضباطي وزارت امور خارجه مصوب 7/3/1352)

مأموريت موقت (وزارت خارجه)

: مأموريت موقت عبارت است از محول شدن وظيفه موقت به كارمند غير از وظيفه اصلي كه در پست سازماني خود دارد. (ماده 56 مقررات تشكيلاتي استخدامي مالي و انضباطي وزارت امور خارجه مصوب 7/3/1352)

مأمورين به خدمت عمومي

: مأمورين به خدمت عمومي كساني هستند كه در مؤسسات ذيل خدمت مي كنند: 1- مؤسسات خيريه كه برحسب ترتيب وقف يا وصيت توليت آن ها با پادشاه عصر است، 2- مؤسسات خيريه و مؤسسات عام المنفعه كه دولت يا شهرداري اداره مي كند يا تحت نظر دولت اداره مي شود، 3- مؤسسات انتفاعي دولت يا مؤسسات انتفاعي ديگر كه تحت نظر دولت اداره مي شود. (ماده 3 قانون راجع به محاكمه و مجازات مأمورين به خدمات عمومي مصوب 6/2/1315)

مأمورين رسمي

: مأمورين رسمي مذكور در اين قانون مأموريني هستند كه از طرف وزارت ماليه جواز مخصوص براي عمليات كشف دارند هر صاحب مال يا حامل جنسي كه جنس او مورد تفتيش واقع مي شود حق دارد مطالبه رويت جواز مذكور را بنمايد. (تبصره ماده 2 قانون طرز جلوگيري از قاچاق ترياك مصوب 3/9/1308)

مأمومه

: جراحتي كه به كيسه مغز برسد. (از بند 8 ماده 186 قانون مجازات اسلامي مصوب 24/9/1361)

ماه

: از نظر احتساب موارد قانوني، سال دوازده ماه، ماه سي روز، هفته هفت روز و شبانه روز بيست و چهار ساعت است. (ماده 443 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

ماه

: سال دوازده ماه است- مطابق با ماه شمسي است و كسري آن از قرار ماهي سي روز حساب مي شود- هفته هفت روز تمام و روز بيست و چهار ساعت است. (ماده 612 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

ماه

: مواعدي را كه قانون معين نكرده بايد به نظر و تصويب محكمه معين شود و موعدي را كه محكمه معين مي كند بايد موافقت داشته باشد با امكان انجام امري كه براي ايفاي آن موعد تقاضا يا تعيين شده (ماه كه در مواعد قانون معين شده و مي شود سي روز تمام است). (ماده 587 قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

مباحات

: اموالي كه ملك اشخاص نمي باشد و افراد مردم مي توانند آن ها را مطابق مقررات مندرجه در اين قانون و قوانين مخصوصه مربوطه به هر يك از اقسام مختلفه آن ها تملك كرده يا از آن ها استفاده كنند مباحات ناميده مي شود مثل اراضي موات يعني زمين هايي كه معطل افتاده و آبادي و كشت و زرع در آن ها نباشد. (ماده 27 قانون مدني)

مباحات اصلي

: مباحات اصلي اموالي است كه مالك و سابقه احيا و تحجير و حيازت نسبت به آن ها معلوم نباشد. (بند 3 ماده 1 قانون نحوه اجراي اصل 49 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب 17/5/1363)

مبادله يادداشت

: مبادله اسنادي است كه براي انجام امور محول به دستگاه دولتي توسط مسئولان ذي ربط با رعايت حقوق بين المللي صورت مي گيرد. (ماده 1 آيين نامه چگونگي تنظيم و انعقاد توافق هاي بين المللي مصوب 13/2/1371 هيأت وزيران)

مباشر

: مباشر كسي است كه اقلاً داراي تحصيلات شش ساله ابتدايي بوده و در امور بهره برداري دهات- حسابداري- انبارداري و راه سازي بصيرت و سابقه عمل داشته باشد. (بند 4 ماده 1 آيين نامه مزاياي مأموران خدمات صحرايي مصوب 2/5/1330)

مباشرت (در جنايت)

: مباشرت آن است كه جنايت مستقيماً توسط خود جاني واقع شده باشد. (ماده 317 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

مباشرت در جنايت

: مباشرت آن است كه جنايت مستقيماً توسط خود جاني واقع شده باشد. (ماده 22 قانون مجازات اسلامي مصوب 24/9/1361)

مبدأ تاريخ رسمي كشور

: مبدأ تاريخ رسمي كشور هجرت پيامبر اكرم اسلام (صلي ا... عليه واله و سلم) است و تاريخ هجري شمسي و هجري قمري هر دو معتبر است، اما مبناي كار ادارات دولتي هجري شمسي است... (از اصل 17 قانون اساسي)

مبلغ باقيمانده كار در دست اجرا

: مبلغ باقيمانده كار در دست اجرا عبارت است از جمع مبالغ كارهاي در دست اجرا منهاي جمع مبالغ آخرين صورت وضعيت هاي مربوط كه تا آن زمان به تأييد كارفرما رسيده باشد. (بند الف ماده 7 آيين نامه تشخيص صلاحيت و ارجاع كار به پيمانكاران مصوب 6/6/1367 هيأت وزيران)

مبلغ برآورد كار

: مبلغ برآورد كار مبلغي است كه براساس فهرست برآوردي اقلام و مقادير كار در چارچوب فهرست بهاء مصوب و با احتساب ضرايب مربوط تعيين و طبق مقررات به تصويب مقام مجاز (دستگاه اجرايي) رسيده باشد. (بند ب ماده 7 آيين نامه تشخيص صلاحيت و ارجاع كار به پيمانكاران مصوب 6/6/1367 هيأت وزيران)

مبلغ كار

: مبلغ كار مبلغي است كه برمبناي آن پيمان منعقد شده و براساس پيمان مبلغي به آن افزوده يا از آن كم شده باشد. (بند ب ماده 7 آيين نامه تشخيص صلاحيت و ارجاع كار به پيمانكاران مصوب 6/6/1367 هيأت وزيران)

مبلغ مدعي به

: مقدار مدعي به مبلغي است كه در عرض حال صريحاً قيد شده است به ضميمه اجرت المثل و خسارت كه بودجه مدعي به تا روز اقامه دعوي ضميمه شده و عارض تأديه آن را تقاضا مي كند. (ماده 22 قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

مبلغ نهايي كار

: مبلغ نهايي كار مبلغي است كه در پايان كار طبق صورت وضعيت قطعي تأييد شده به دست مي آيد. (بند ج ماده 7 آيين نامه تشخيص صلاحيت و ارجاع كار به پيمانكاران مصوب 6/6/1367 هيأت وزيران)

مبناي محاسبه حق الكشف

: مبناي محاسبه و پرداخت حق الكشف به مأموران و مخبران عبارت است از بهاي جانوران وحشي كه بابت مطالبه ضرر و زيان، براساس بند چ ماده (3) قانون شكار و صيد مصوب 1346 توسط شوراي عالي حفاظت محيط زيست تعيين مي شود. (ماده 4 آيين نامه اجرايي ماده (62) قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين مصوب 8/12/1369 هيأت وزيران)

متصدي باربري

: متصدي باربري به طور كلي به مالك يا اجاره كننده كشتي كه با فرستنده بار قرارداد باربري منعقد كرده است اطلاق مي شود. (بند 1 ماده 52 قانون دريايي مصوب 29/6/1343)

متصدي حمل و نقل

: متصدي حمل و نقل كسي است كه در مقابل اجرت حمل اشيا را به عهده مي گيرد. (ماده 377 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

متصرف

: كسي كه اراضي كشت موقت را در اختيار داشته و شخصاً به كشت و زرع مشغول مي باشد. (بند13 ماده1 آيين نامه اجرايي قانون واگذاري زمين هاي داير و باير كه بعد از انقلاب به صورت كشت موقت در اختيار كشاورزان قرار گرفته است مصوب 8/8/1365 مصوب 29/11/1365 هيأت وزيران)

متعذر المصرف

: صرف درآمد موقوفه در مصارف مقرر به علت فراهم نبودن وسايل و يا انتفاء موضوع يا عدم احتياج به مصرف مقدور نباشد. (از تبصره ماده 8 قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه مصوب 2/10/1363)

متعذر المصرف

: مقصود از متعذرالمصرف آن است كه صرف درآمد موقوفه در مصارف مقرر به علت فراهم نبودن وسايل يا انتفاء موضوع و يا عدم احتياج به مصرف مقدور نباشد. (از تبصره ماده 8 قانون اوقاف مصوب 22/4/1354)

متلاحمه

: جراحتي كه مقدار زيادي از گوشت را فرا گيرد لكن به پوست نازك روي استخوان نرسد. (بند 3 ماده 186 قانون مجازات اسلامي مصوب 24/9/1361)

متوسط حقوق

: متوسط حقوق عبارت از معدل حقوق آخرين سالي است كه برمبناي آن كسور بازنشستگي پرداخت شده باشد. (تبصره ماده 39 مقررات استخدامي شركت هاي دولتي موضوع بند (ب) ماده 2 قانون استخدام كشوري مصوب 5/3/1352)

متوسط حقوق

: متوسط حقوق از لحاظ اين قانون عبارت از معدل حقوق پايه مستخدم رسمي در سه سال آخر خدمت است ولي در صورتي كه مجموع سنوات خدمت رسمي مستخدم از سه سال كم تر باشد متوسط حقوق معدل حقوق سنوات خدمت رسمي خواهد بود. (بند 20 تبصره 1 لايحه قانوني اصلاح برخي از مواد لايحه قانوني استخدام كشوري مصوب 24/12/1351)

متوسط مزد

: در مواردي كه كارفرما يا دولت مكلف به پرداخت تفاوت حق بيمه شده اند نرخ حق بيمه 21 درصد است كه به مأخذ متوسط حقوق يا مزد بيمه شده (كه متوسط مزد عبارت است از مجموع حقوق يا مزد و مزاياي بيمه شده كه براساس آن حق بيمه پرداخت شده ظرف آخرين دو سال پرداخت حق بيمه تقسيم بر 24 كه در هر حال كم تر از حداقل مزد كارگر عادي در زمان درخواست بازنشستگي نيست، محاسبه خواهد شد. (ماده3 لايحه قانوني بازنشستگي پيش از موعد مشمولان قانون تأمين اجتماعي مصوب تيرماه 1354 مصوب 27/12/1358 شوراي انقلاب)

متولي موقوفه

: متولي موقوفه كسي است كه به موجب مفاد وقفنامه و مقررات قانون مدني يا اين قانون واجد اين سمت باشد. در مورد اعتراض اشخاص با رعايت مواد 14 تا 17 اين قانون اقدام خواهد شد. (ماده 4 قانون تشكيلات و اختيارات سازمان حج و اوقاف و امور خيريه مصوب 2/10/1363)

متولي موقوفه

: متولي موقوفه كسي است كه به موجب مقررات قانون مدني واجد اين سمت باشد توليت متولي بايد به وسيله شعبه تحقيق اوقاف گواهي شود. اشخاص ذي نفع پس از ابلاغ تصميم شعبه تحقيق در صورتي كه معترض باشند مي توانند ظرف ده روز اعتراض نامه خود را به هيأت تجديدنظر اوقاف تسليم كنند پس از انقضاي مدت گواهي شعبه تحقيق اوقاف و تصميم هيأت تجديد نظر از ناحيه اشخاص ذي نفع قابل شكايت در دادگاه شهرستان است و حكم دادگاه در اين موارد قابل پژوهش و فرجام مي باشد. همين حكم در مورد ثلث- نذر و حبس نيز جاري است. (ماده 4 قانون اوقاف مصوب 22/4/1354)

متهب

: هبه عقدي است كه به موجب آن يك نفر مالي را مجاناً به كس ديگري تمليك مي كند تمليك كننده واهب طرف ديگر را متهب، مالي را كه مورد هبه است عين موهوبه مي گويند. (ماده 795 قانون مدني)

مثلي (اموال)

: مثلي كه در اين قانون ذكر شده عبارت از مالي است كه اشباه و نظاير آن نوعاً زياد و شايع باشد مانند حبوبات و نحو آن و قيمي مقابل آن است مع ذلك تشخيص اين معني با عرف مي باشد. (ماده 950 قانون مدني)

مجاز (كالا)

: كالاهايي است كه صدور و ورود آن ها با رعايت مقررات مربوط بلامانع است. (بند 1 ماده 5 قانون مقررات صادرات و واردات سال 1364 مصوب 17/2/1346)

مجازات ها و اقدامات تأميني و تربيتي

: مجازات ها و اقدامات تأميني و تربيتي تبعي و تكميلي به قرار زير است: 1- محروميت از تمام يا بعضي از حقوق اجتماعي، 2- اقامت اجباري در محل معين، 3- ممنوعيت از اقامت در محل معين، 4- محروميت از اشتغال شغل يا كسب يا حرفه يا كار معين يا الزام به انجام امر معين، 5- بستن مؤسسه، 6- محروميت از حق ولايت يا حصانت يا وصايت يا نظارت. اين مجازات ها و اقدامات تأميني و تربيتي در صورتي كه در حكم دادگاه قيد شود تكميلي است و در مواردي كه قانوناً و بدون قيد در حكم دادگاه باشد تبعي است. (ماده 15 قانون مجازات عمومي مصوب 7/3/1352)

مجازات بازدارنده

: مجازات بازدارنده، تأديب يا عقوبتي است كه از طرف حكومت به منظور حفظ نظم و مراعات مصلحت اجتماع در قبال تخلف از مقررات و نظامات حكومتي تعيين مي گردد از قبيل حبس، جزاي نقدي، تعطيل محل كسب، لغو پروانه و محروميت از حقوق اجتماعي و اقامت در نقطه يا نقاط معين و منع از اقامت در نقطه يا نقاط معين و مانند آن. (ماده 17 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

مجاز مشروط

: كالاهايي است كه صدور و ورود آن ها با كسب مجوز دولتي طبق ضوابط قانوني صورت مي گيرد. (بند 2 ماده 5 قانون مقررات صادرات و واردات سال 1364 مصوب 17/2/1364)

مجراي اصلي

: عبارت است از مسيري كه آب در حداقل و حداكثر ميزان خود از آن عبور مي نمايد. (بند 26 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

مجرم

: اصل برائت است و هيچ كس از نظر قانون مجرم شناخته نمي شود مگر اينكه جرم او در دادگاه صالح ثابت شود. (اصل 37 قانون اساسي)

مجرم به عادت

: هرگاه كسي به علت ارتكاب جنايت يا جنحه عمدي كه به موجب قانون مجازات حبس براي آن پيش بيني گرديده دو مرتبه يا بيش تر محكوم به حبس بيش از دو ماه شده و بعد از اجراي مجازات مرتكب جرمي شود كه مستلزم مجازات حبس است و از اين رو دادگاه تشخيص دهد كه مشاراليه داراي حالت خطرناك بوده و تمايل به ارتكاب جرائم داشته يا از راه قوادي يا فحشا يا نظاير آن امرار معاش مي نمايد مجرم به عادت محسوب شده و دادگاه مي تواند حكم نگهداري او را در تبعيدگاه براي مدت نامعيني صادر نمايد. (ماده 5 قانون اقدامات تأميني مصوب 12/2/1339)

مجرمين خطرناك

: اقدامات تأميني عبارتند از تدابيري كه دادگاه براي جلوگيري از تكرار جرم (جنحه يا جنايت) درباره مجرمان خطرناك اتخاذ مي كند. مجرمين خطرناك كساني هستند كه سوابق و خصوصيات روحي و اخلاقي آنان و كيفيت ارتكاب و جرم ارتكابي آنان را در مظان ارتكاب جرم درآينده قرار دهد اعم از اين كه قانوناً مسئول باشند يا غيرمسئول. صدور حكم اقدام تأميني از طرف دادگاه وقتي جايز است كه كسي مرتكب جرم گرديده باشد. (ماده 1 قانون اقدامات تأميني مصوب 12/2/1339)

مجلس شوراي اسلامي

: مجلس شوراي اسلامي از نمايندگان ملت كه به طور مستقيم و با رأي مخفي انتخاب مي شوند تشكيل مي گردد. شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان و كيفيت انتخاب را قانون معين خواهد كرد. (اصل 62 قانون اساسي)

مجله

: روزنامه يا مجله نشريه اي است كه براي روشن ساختن افكار مردم در زمينه هاي مختلف اجتماعي و سياسي يا علمي و فني يا ادبي و ترقي دادن سطح معلومات عامه و نشر اخبار و اطلاعات و مطالب عام المنفعه و انتقاد و صلاح انديشي در امور عمومي به طور منظم و در مواقع معين طبع و نشر گردد. (ماده 1 لايحه قانوني مطبوعات مصوب 10/5/1334)

مجمع امور صنفي

: تشكيل مي شود از نمايندگان منتخب اتحاديه هاي مركزي صنفي يا اتحاديه هاي صنفي. (ماده 10 لايحه قانوني راجع به اجازه اجراي اصلاحاتي كه توسط هيأت عالي نظارت در قانون نظام صنفي و اصلاحيه هاي آن به عمل آمده است مصوب 13/4/1359 شوراي انقلاب.

مجمع تشخيص مصلحت نظام

: مجمع تشخيص مصلحت نظام براي تشخيص مصلحت نظام در مواردي كه مصوبه مجلس شوراي اسلامي را شوراي نگهبان خلاف موازين شرع يا قانون اساسي بداند و مجلس با در نظر گرفتن مصلحت نظام نظر شوراي نگهبان را تأمين نكند و مشاوره در اموري كه رهبري به آنان ارجاع مي دهد و ساير وظايفي كه در اين قانون ذكر شده است به دستور رهبري تشكيل مي شود اعضاي ثابت و متغير اين مجمع را مقام رهبري تعيين مي نمايد. مقررات مربوط به مجمع توسط خود اعضا تهيه و تصويب و به تأييد مقام رهبري خواهد رسيد. (اصل 112 قانون اساسي)

مجموعه قالب بندي

: مجموعه اي است كه براي نگهداري بتن در شكل مورد نظر به كار مي رود. مشتمل بر رويه قالب، بدنه قالب، پشت بندها، كلاف ها، چپ و راست ها و نظاير اين ها. (بند 9-1 و 11 و 1 مقررات ملي و اجراي ساختمان هاي بتني مصوب 18/12/1370 هيأت وزيران)

مجوز شرعي

: عبارت است از گواهي كه براساس شرع مقدس اسلام در مورد تبديل به احسن و فروش اموال موقوفه كه توسط مجتهد جامع الشرايط صادر شده باشد. (بند 4 ماده 1 از آيين نامه ابطال اسناد فروش رقبات، آب و اراضي موقوفه مصوب 7/9/1363 هيأت وزيران)

مجهول التوليه

: مقصود از مجهول التوليه آن است كه متولي شخص معين يا اشخاص معين يا برحسب اوصاف كه بالاخره منطبق با شخص معيني مي شود معلوم نباشد. (تبصره ماده 1 قانون اوقاف مصوب 3/10/1313)

محارب و مفسد في الارض

: هر كس كه براي ايجاد رعب و هراس و سلب آزادي و امنيت مردم دست به اسلحه ببرد محارب و مفسد في الارض مي باشد. (ماده 183 لايحه مجازات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

محاسبات ملي

: منظور بيان آماري كليه فعاليت هاي اقتصادي كشور طي يك دوره زماني مي باشد. (بند د ماده 1 قانون مركز آمار ايران مصوب 10/11/1353)

محاكم اختصاصي

: محاكم اختصاصي آن است كه به هيچ امري حق رسيدگي ندارد غير آنچه قانون صراحتاً اجازه داده است مثل محاكم تجارت. (ماده 4 قانون اصول تشكيلات عدليه مصوب 27/4/1307)

محاكم اختصاصي

: محاكم اختصاصي آن است كه به هيچ امري حق رسيدگي را ندارد غير آنچه قانون صراحتاً اجازه داده است مثل محاكم تجارت و نظامي و غيرها كه تشكيلات و ترتيبات آن ها به موجب قانون عليحده معين مي شود. (ماده 4 قانون اصول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب 26/4/1290)

محاكم تجارت

: محاكم تجارت به امور راجعه به معاملات تجارتي كه طرفين يا يك طرف آن تاجر باشند رسيدگي مي نمايد (معاملات تجاري عبارت از نقل و انتقالي است كه غرض از آن صرف انتفاع باشد). (ماده 23 قانون محاكم تجارت مصوب 15/4/1294)

محاكم عمومي

: محاكم عمومي آن است كه حق رسيدگي به تمام دعاوي دارد غير آنچه قانون صراحتاً استثنا كرده است. (ماده 3 قانون اصول تشكيلات عدليه مصوب 27/4/1307)

محاكم عمومي

: محاكم عدليه بر دو نوع است: عمومي و اختصاصي. (ماده 1 قانون اصول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب 26/4/1290)

محتكر

: هر كس مواد غذايي موضوع بند الف ماده 1 را احتكار نمايد محتكر محسوب شده... (از ماده 2 قانون تشديد مجازات محتكران و گران فروشان مصوب 23/1/1367)

محتكر

: هر كس كالاهاي مورد احتياج ضروري عامه را كه زياده از مصرف خود داشته باشد و براي جلوگيري از فروش به دولت يا مردم پنهان كند محتكر محسوب شده. (از ماده 1 قانون راجع به جلوگيري از احتكار مصوب 27/12/1320)

محجور

: مقصود از محجور در اين قانون مجنون يا سفيه است كه حجرش متصل به صغر باشد. (تبصره 1 قانون خصانت فرزندان صغير يا به مادران آن ها مصوب 6/5/1364)

محجور

: اشخاص ذيل محجور و از تصرف در اموال و حقوق مالي خود ممنوع هستند: 1- صغار، 2- اشخاص غير رشيد، 3- مجانين. (ماده 1207 قانون مدني)

محدوده آبريز تهران

: از نظر اين قانون محدوده آبريز تهران شامل منطقه آبريز غربي رودخانه حبله رود گرمسار و منطقه آبريز شرقي رودخانه زياران و كليه مناطق آبريز رودخانه هاي دماوند جاجرود، شاه آباد، دربند، اوين، فرح زاد، كن، كرج، كردان بوده و حدود آن عبارت است از: شمالاً: خط الرأس كوه هاي البرز كه آب آن به دشت كوير مركزي جاري مي شود. شرقاً: ساحل غربي رودخانه حبله رود گرمسار. غرباً: ساحل شرقي رودخانه زياران. جنوباً: خطوط ممتد از غرب به شرق از محل تقاطع رودخانه زياران با رودخانه شور تا خط القعر درياچه نمك به سمت غرب تا محل تقاطع با مسير حبله رود گرمسار. (رديف د بند 28 قانون اصلاح قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 17/12/1351)

محروميت از حقوق اجتماعي

: محروميت از حقوق اجتماعي مستلزم عواقب ذيل است: 1- محروميت از استخدام دولتي و استعمال نشان هاي دولتي 2- محروميت از حق انتخاب كردن و منتخب شدن خواه در مجالس مقننه و خواه در مؤسسه و انجمن هاي اجتماعي از قبيل انجمن هاي ايالاتي و ولاياتي و بلدي و غيره 3- محروميت از عضويت هيأت منصفه و شغل مديري و معلمي در مدارس و روزنامه نويسي و مصدقي و حكم يا شاهد تحقيق شدن. (ماده 15 قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

محصلين (ارتش)

: محصلين پرسنلي هستند كه به منظور خدمت در كادر ثابت استخدام و قبل از انتصاب در يكي از مشاغل مندرج در اين قانون در يكي از مؤسسات آموزشي به هزينه ارتش يا وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آن ها مشغول تحصيل مي باشند. (ماده 25 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

محقق

: محقق در مركز تحقيقاتي، به كسي اطلاق مي شود كه عضو هيأت علمي، پژوهشي در يك گروه پژوهشي يا آموزشي فعاليت پژوهشي مي كند و وظايف و نحوه ارتقاي او تابع مقررات هيأت علمي پژوهشي دانشگاه ها و مؤسسات پژوهشي خواهد بود. (بند 1 تعاريف و ضوابط تأسيس مراكز تحقيقاتي مصوب 21/1/1369 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

محكمه صلحيه

: محكمه صلحيه عبارت است از امين صلح و يك نفر فقيه كه صلاحيت قطع و فصل دعاوي راجعه به محكمه صلح را در موارد امور شرعي داشته باشد، فقيه مذكور موسوم است به حاكم صلح. (ماده 20 قانون اصول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب 26/4/1290)

محكوميت هاي مؤثركيفري

: مراد از محكوميت هاي مؤثر كيفري مذكور در قوانين جزايي مصوب مجلس شوراي اسلامي عبارت است از: الف) محكوميت به حد، ب) محكوميت به قطع عضو، ج) محكوميت لازم الاجرا به مجازات حبس از يك سال به بالا در جرائم عمدي، د) محكوميت به جزاي نقدي به مبلغ دو ميليون ريال و بالاتر، ه_) سابقه محكوميت لازم الاجرا دو بار يا بيش تر به علت جرم هاي عمدي مشابه با هر ميزان مجازات. (ماده 1 قانون تعريف محكوميت هاي مؤثر در قوانين جزايي مصوب 26/7/1366)

محل انباشت مواد (معدني)

: محلي است خارج از كارگاه هاي استخراج و تونل ها و چاه ها كه مواد مستخرجه در آن جا انباشته مي شود. (بند س ماده 1 قانون معادن مصوب 23/3/1377)

محل سكونت

: مكاني است كه شخص اظهار مي دارد كه در آن جا زندگي مي كند. (بند ج ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون الزام اختصاص شماره ملي و كد پستي براي كليه اتباع ايراني مصوب 1/12/1378 هيأت وزيران)

محله

: محله، مجموعه ساختمان هاي مسكوني و خدماتي است كه از لحاظ بافت اجتماعي ساكنانش خود را اهل آن محل مي دانند و داراي محدوده معين است حدود محله هاي شهر تابع تقسيمات شهرداري خواهد بود. (تبصره 2 ماده 4 قانون تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري مصوب 15/4/1362)

مخابرات

: مقصود از مخابرات در اين قانون عبارت است از انتقال و ارسال علائم و نوشته ها و تصاوير و صداها و هرگونه اطلاعات ديگر به وسيله سيم يا بي سيم يا نور يا هر رويه الكترومغناطيسي. (تبصره 1 ماده 1 قانون تأسيس شركت مخابرات ايران مصوب 29/3/1350)

مخبر

: كسي است كه محل اختفا يا وجود اشياي قاچاق يا عمل مرتكب قاچاق را كه در شرف انجام است به سازمان هاي ذي ربط با شرايط زير گزارش داده باشد. (ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون نحوه اعمال تعزيرات حكومتي راجع به قاچاق كالا و ارز مصوب 31/2/1374 هيأت وزيران)

مخبر

: كسي است كه ارتكاب جرم و وجود متخلف در شكارگاه ها و مناطق را به ادارات و واحدهاي حفاظت محيط زيست به طور صحيح گزارش داده و گزارش او قبل از شروع عمليات و دستگيري متخلفين در دفتر مربوط به ثبت رسيده است يا كسي است كه نگهداري، حمل و نقل و ورود و خروج غيرمجاز جانواران وحشي از جمله بازهاي شكاري قاچاق را كشف مي كند و به مأموران سازمان يا واحدهاي ذي ربط ارائه مي دهد و نام او در صورت مجلس مربوط ذكرمي گردد. گزارش هاي محرمانه در دفتر خاصي نزد مدير كل ثبت مي شود. (ماده 5 آيين نامه اجرايي بند الف ماده 45 قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين مصوب 6/10/1374 هيأت وزيران)

مخبر

: مخبر از نظر اين آيين نامه كسي است كه محل اختفا يا وجود اشياي قاچاق و يا عمل قاچاقي را كه در شرف انجام است به سازمان هاي ذي ربط با شرايط ذيل گزارش نموده و مراتب با ذكر تعداد مخبرين در صورت مجلس بدوي كشف، قيد شده باشد. (ماده 4 آيين نامه اجرايي ماده 31 قانون تأسيس سازمان جمع آوري و فروش اموال تمليكي و اساسنامه آن مصوب 1370 و تبصره 1 ماده واحده قانون اصلاح ماده 19 قانون مجازات قاچاق مصوب 1312 و اصلاحيه هاي بعدي آن مصوب 1363 مصوب 22/4/1373 هيأت وزيران)

مخبر

: مخبر كسي است كه وقوع جرم قاچاق را به مأموران وزارت جهاد سازندگي- سازمان جنگل ها و مراتع كشور- اطلاع دهد. در صورتي كه مخبر بخواهد نام او محفوظ بماند يا به نظر مأموران وزارت جهاد سازندگي و سازمان جنگل ها و مراتع كشور افشاي نام مخبر مصلحت نباشد نام او با ذكر مطلب در صورت مجلس محفوظ خواهد ماند. (تبصره 1 ماده 2 اصلاح آيين نامه اجرايي قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 16/12/1371 هيأت وزيران)

مخبر

: مخبر كسي است كه وقوع جرم را به مأموران وزارت جهاد سازندگي- سازمان جنگل ها و مراتع كشور- اطلاع دهد. در صورتي كه مخبر بخواهد نام او محفوظ بماند يا به نظر مأموران وزارت جهاد سازندگي و سازمان جنگل ها و مراتع كشور افشاي نام مخبر مصلحت نباشد. نام او با ذكر مطلب در صورت مجلس محفوظ خواهد ماند. (تبصره 1 ماده 3 آيين نامه اجرايي ماده 1 قانون حفظ و حمايت از منابع طبيعي و ذخاير جنگلي كشور مصوب 16/12/1371 هيأت وزيران)

مخبر

: كسي است كه ارتكاب جرم و وجود متخلف در شكارگاه ها و مناطق را به ادارات و واحدهاي حفاظت محيط زيست به طور صحيح گزارش مي دهد و گزارش او قبل از شروع عمليات و دستگيري متخلفين در دفتر مربوط به ثبت رسيده است. گزارش هاي محرمانه در دفتر خاصي نزد مدير كل، ثبت مي گردد. (ماده 4 آيين نامه اجرايي ماده (62) قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت و مصرف آن در موارد معين مصوب 8/12/1369 هيأت وزيران)

مخبر

: مخبر از نظر اين آيين نامه كسي است كه محل اختفا يا وجود اشيا قاچاق يا عمل قاچاقي را كه در شرف انجام است به سازمان هاي ذي ربط با شرايط ذيل گزارش نموده و مراتب با ذكر تعداد مخبران در صورت مجلس بدوي كشف قيد شده باشد. الف) گزارش كتبي باشد كه در اين صورت سازمان دريافت كننده خبر مشخصات آن را در دفتر مربوط ثبت خواهد نمود. ب) هويت خبر دهنده كاملاً در نزد سازمان كاشف مشخص باشد. اين امر مانع از آن نيست كه در صورت لزوم نام مخبر براي هميشه پنهان بماند و در صورت تقاضاي مخبر يا مخبران، سازمان مربوط مكلف است اين نكته را رعايت نمايد. ج) گزارش امر قبل از شروع به عمليات كشف واصل شده باشد. د) پيگيري موضوع گزارش منجر به نتيجه مثبت گردد. (ماده 4 آيين نامه اجرايي تبصره 1 ماده واحده (قانون اصلاح ماده 19 قانون مجازات مرتكبان قاچاق مصوب 1312 و اصلاحيه هاي بعدي آن) مصوب 9/11/1363 مجلس شوراي اسلامي مصوب 24/9/1364 هيأت وزيران)

مداخله اصليه (مدعي العموم)

: مداخله اصليه در مواردي است كه دعوا مربوط به حقوق عمومي و منافع عامه است (رجوع به فقره اول و دوم و سوم و چهارم ماده 123) در اين صورت مدعي العموم مثل مدعي يا مدعي عليه دخالت مي نمايد زيرا كه وكيل است از جهت مدافعه و حفظ حقوق عمومي و چون حقوق و اختيارات او همان حقوق و اختيارات مدعي يا مدعي عليه است لذا اگر متداعيين خصوصي دعواي خود را به اصلاح ختم نمايند صلح آن ها خللي به حقوق عمومي وارد نمي آورد و مدعي عمومي به نام حقوق عمومي محاكمه را

تعقيب مي كند و اگر محكمه حكم داد و مدعي العموم بر آن حكم تسليم ننمود مدعي العموم حق اعتراض (استيناف و اعاده محاكمه و تميز) را موافق اصول محاكمات حقوقي دارد و همچنين هرگاه مدعي يا مدعي عليه خصوصي محكوم شده و تسليم بر حكم محكمه نمود مدعي عمومي با وجود تسليم آن ها حق اعتراض را دارد. (ماده 134 قانون اصول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب 26/4/1290)

مداخله تبعي (مدعي العموم)

: در مداخله تبعي (رجوع به فقره پنجم و ششم و هفتم و هشتم ماده 123) مدعي العموم چون طرف نيست و في الواقع به سمت مشاور حقوق در محكمه حاضر شده بيان عقيده مي نمايد. لهذا اگر متداعين خصوصي منازعه خود را به صلح ختم يا بر حكم محكمه تسليم نمودند مدعي العموم تعقيب نمي نمايد و حق هيچ گونه اعتراض را ندارد. (ماده 135 قانون اصول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب 26/4/1290)

مداخله مدعي العموم

: مداخله مدعي العمومي در موارد ابلاغ بر دو قسم است: مداخله اصليه و مداخله تبعي. (ماده 133 قانون اصول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب 26/4/1290)

مدارس غيرانتفاعي

: مدارس غيرانتفاعي مدارسي است كه از طريق مشاركت مردم، مطابق اهداف و ضوابط و برنامه ها و دستورالعمل هاي عمومي وزارت آموزش و پرورش تحت نظارت آن وزارتخانه تأسيس و اداره مي شود. تبصره- منظور از غيرانتفاعي بودن آن است كه درآمد حاصله صرفاً، صرف هزينه هاي جاري و توسعه آتي مدارس گردد. (ماده 1 آيين نامه اجرايي مدارس غيرانتفاعي مصوب 13/12/1367 هيأت وزيران)

مدت اشتغال

: مدت اشتغال موضوع اين آيين نامه عبارت از مدت زماني است كه مستخدم در آن مدت از حقوق و فوق العاده شغل يا عناوين مشابه بهره مند شده است. (تبصره 1 ماده 2 آيين نامه اجرايي قانون اصلاح مقررات بازنشستگي و وظيفه قانون استخدام كشوري مصوب 8/7/1369 هيأت وزيران)

مدت حمل (بار)

: از زماني كه بار در كشتي بارگيري شده تا زماني كه از كشتي تخليه گردد مدت حمل محسوب مي شود. (بند 8 ماده 52 قانون دريايي مصوب 29/6/1343)

مدت حمل (مسافر)

: مدت حمل مدتي است كه مسافر در كشتي است و يا در حال سوار شدن يا پياده شدن از آن باشد ولي اين مدت شامل زماني كه مسافر در ايستگاه دريايي يا روي اسكله و يا تأسيسات ديگر بندري توقف نمايد نخواهد بود. به علاوه مدت حمل شامل زماني است كه مسافر از طريق آب يا از خشكي به كشتي يا بالعكس حمل شود مشروط بر آن كه قيمت اين حمل در بهاي بليط منظور شده باشد و يا وسيله به كار برده شده براي حمل اضافي از طرف متصدي حمل در اختيار مسافر قرار گرفته باشد. (بند ه_ ماده 111 قانون دريايي مصوب 29/6/1343)

مدت خدمت در جبهه

: عبارت است از مدت حضور جانباز در منطقه عملياتي كه توسط ستاد فرماندهي كل قوا تعيين و توسط مراجع ذي ربط اعلام مي گردد. (بند 2 ماده 1 آيين نامه موضوع تبصره 2 ماده (8) قانون تسهيلات استخدامي و اجتماعي جانبازان انقلاب اسلامي مصوب 15/10/1370 هيأت وزيران).

مدت عده زن حامله

: عده طلاق و فسخ نكاح و بذل مدت و انقضاء آن در مورد زن حامله تا وضع حمل است. (ماده 1153 قانون مدني)

مدت عده طلاق

: عده طلاق و عده فسخ نكاح سه طهر است مگر اين كه زن با اقتضاي سن عادت زنانگي نبيند كه در اين صورت عده او سه ماه است. (ماده 1151 قانون مدني)

مدت عده طلاق در نكاح منقطع

: عده طلاق و فسخ نكاح و بذل مدت و انقضاء آن در مورد نكاح منقطع در غير حامل دو طهر است مگر اين كه زن با اقتضاي سن عادت زنانگي نبيند كه در اين صورت چهل و پنج روز است. (ماده 1152 قانون مدني)

مدت عده فسخ نكاح

: عده طلاق و عده فسخ نكاح سه طهر است مگر اين كه زن با اقتضاي سن عادت زنانگي نبيند كه در اين صورت عده او سه ماه است. (ماده 1151 قانون مدني)

مدت عده فسخ نكاح منقطع

: عده طلاق و فسخ نكاح و بذل مدت و انقضاء آن در مورد نكاح منقطع در غير حامل دو طهر است مگر اين كه زن با اقتضاي سن عادت زنانگي نبيند كه در اين صورت چهل و پنج روز است. (ماده 1152 قانون مدني)

مدت عده وفات

: عده وفات چه در دائم و چه در منقطع در هر حال چهار ماه و ده روز است مگر اين كه زن حامل باشد كه در اين صورت عده وفات تا موقع وضع حمل است مشروط بر اين كه فاصله بين فوت شوهر و وضع حمل از چهار ماه و ده روز بيش تر باشد و الا مدت عده همان چهار ماه و ده روز خواهد بود. (ماده 1154 قانون مدني)

مدت كار

: مدت زماني كه كارگر نيرو يا وقت خود را به منظور انجام كار در اختيار كارفرما قرار مي دهد. (ماده 1 مقررات اشتغال نيروي انساني بيمه و تأمين اجتماعي در مناطق آزاد تجاري صنعتي جمهوري اسلامي ايران (به انضمام نامه اصلاحي شماره 34601- 6/4/1373 مصوب هيأت وزيران 19/2/1373)

مدت معالجه جانباز

: مدت معالجه جانباز عبارت است از مدت زماني كه پس از مجروحيت جانباز در مراكز درماني جبهه و پشت جبهه (اعم از پست امداد، اورژانس صحرايي، بيمارستان صحرايي بيمارستان هاي شهري و بيمارستان هاي خارج از كشور) و همچنين مدت زماني كه طبق تشخيص پزشك، جانباز به عنوان استراحت پزشكي در منزل سپري نموده است. (بند 1 ماده 1 آيين نامه موضوع تبصره (2) ماده (8) قانون تسهيلات استخدامي و اجتماعي جانبازان انقلاب اسلامي مصوب 15/10/1370 هيأت وزيران)

مدت مناقصه

: مدت مناقصه عبارت است از فاصله زماني بين روزي كه دستگاه مناقصه گزار اسناد و مدارك مناقصه را آماده تحويل اعلام مي كند و پايان روز قبل از تاريخ تسليم پيشنهادها. (ماده 13 آيين نامه تشخيص صلاحيت و ارجاع كار به پيمانكاران مصوب 6/6/1367 هيأت وزيران)

مدرسه

: در اين آيين نامه كلمه مدرسه به كودكستان، دبستان، دبيرستان، هنرستان و آموزشگاه حرفه اي اطلاق مي شود. (تبصره ماده 1 آيين نامه الغاء اجازه تأسيس مدارس غيردولتي مصوب 23/7/1348)

مدرسه

: مكتب و مدرسه عبارت است از تأسيساتي كه براي تربيت اخلاقي و علمي و بدني ابناء نوع داير مي گردد. (ماده 1 قانون اساسي معارف مصوب 9/8/1290)

مدرسه رسمي

: مكاتب و مدارس بر دو قسمت است رسمي و غيررسمي: رسمي آن است كه از طرف دولت داير شده باشد- غيررسمي آن است كه باني مخصوص داشته باشد. (ماده 8 قانون اساسي معارف مصوب 9/8/1290)

مدرسه عالي شهيد مطهري

: مدرسه عالي شهيد مطهري كه در اين اساسنامه، مدرسه عالي خوانده مي شود، مؤسسه اي است آموزشي و پژوهشي كه در رشته هاي علوم و معارف اسلامي و بر طبق اين اساسنامه فعاليت مي كند، اداره مي شود. (ماده 1 اساسنامه مدرسه عالي شهيد مطهري مصوب 5/2/1374 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

مدرسه غيررسمي

: مكاتب و مدارس بر دو قسمت است رسمي و غيررسمي: رسمي آن است كه از طرف دولت داير شده باشد- غيررسمي آن است كه باني مخصوص داشته باشد. (ماده 8 قانون اساسي معارف مصوب 9/8/1290)

مدرك حكم محكمه

: مدرك حكم محكمه دلايل كتبي است كه طرفين به محكمه تقديم مي كنند و همچنين دلايل شفاهي آنان كه در حين مذاكره شفاهي اظهار مي دارند و در صورت مجلس نوشته شده به امضاي طرفين مي رسد. (ماده 245 قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

مدعيان عمومي

: مدعيان عمومي صاحب منصباني هستند كه براي حفظ حقوق عامه و نظارت در اجراي قوانين موافق مقررات قانوني انجام وظيفه مي نمايند. (ماده 49 قانون اصول تشكيلات عدليه مصوب 27/4/1307)

مدعي خصوصي

: شخصي كه از وقوع جرمي متحمل ضرر و زيان شده و يا حقي از قبيل قصاص و قذف پيدا كرده و آن را مطالبه مي كند مدعي خصوصي و شاكي ناميده مي شود. ضرر و زيان قابل مطالبه به شرح ذيل مي باشد: 1- ضرر و زيان هاي مادي كه در نتيجه ارتكاب جرم حاصل شده است، 2- منافعي كه ممكن الحصول بوده و در اثر ارتكاب جرم، مدعي خصوصي از آن محروم و متضرر مي شود. (ماده 9 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب مصوب 28/6/1378)

مدعي خصوصي

: شخصي كه از وقوع جرمي متحمل ضرر و زيان مي شود و به تبع ادعاي دادستان مطالبه ضرر و زيان مي كند مدعي خصوصي است و مادام كه دادخواست ضرر و زيان تسليم نكرده شاكي خصوصي ناميده مي شود. ضرر و زياني كه قابل مطالبه است به شرح ذيل مي باشد: 1- ضرر و زيان هاي مادي كه در نتيجه ارتكاب جرم حاصل شده است، 2- ضرر و زيان معنوي كه عبارت است از كسر حيثيت يا اعتبار اشخاص يا صدمات روحي، 3- منافعي كه ممكن الحصول بوده و در اثر ارتكاب جرم مدعي خصوصي از آن محروم مي شود. (ماده 9 لايحه قانوني اصلاح قسمتي از مواد آيين دادرسي كيفري مصوب 30/11/1335)

مدعي خصوصي

: شخصي كه از وقوع جرمي متحمل ضرر و زياني يعني خسارت مالي) شده است و در ضمن ادعاي عمومي (از طرف مدعي العموم) مطالبه غرامت و خسارت مي كند مدعي خصوصي محسوب مي شود. (ماده 9 قوانين موقتي محاكمات جزايي (آيين دادرسي كيفري) مصوب 30/5/1291)

مدعي هاي عمومي

: مدعي هاي عمومي عبارتند از هيأتي از رؤسا ضابطين عدليه كه در موارد مقرره قانوني در محاكم عدليه حاضر بوده وظايف خود را نسبت به حفظ حقوق عامه و نظارت اجراي قوانين انجام مي دهند. (ماده 108 قانون اصول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب 26/4/1290)

مذاكرات مجلس

: مذاكرات مجلس شوراي اسلامي بايد علني باشد و گزارش كامل آن از طريق راديو و روزنامه رسمي براي اطلاع عموم منتشر شود. در شرايط اضطراري، در صورتي كه رعايت امنيت كشور ايجاب كند، به تقاضاي رئيس جمهور يا يكي از وزرا يا ده نفر از نمايندگان، جلسه غيرعلني تشكيل مي شود. مصوبات جلسه غيرعلني در صورتي معتبر است كه با حضور شوراي نگهبان به تصويب سه چهارم مجموع نمايندگان برسد. گزارش و مصوبات اين جلسات بايد پس از برطرف شدن شرايط اضطراري براي اطلاع عموم منتشر گردد. (اصل 69 قانون اساسي)

مراتع

: زمين هايي است اعم از كوه و دامنه يا زمين مسطح كه در فصل چرا داراي پوششي از نباتات علوفه اي خودرو بوده و با توجه به سابقه چرا عرفاً، مرتع شناخته شود. اراضي آيش گرچه پوشش نباتات و علوفه اي داشته باشند مشمول تعريف مرتع نيستند. چنان چه مرتع داراي درختان جنگلي خودرو باشد مرتع مشجر ناميده مي شود. (رديف ب بند 7 ماده 1 آيين نامه اجرايي لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احياي اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 31/2/1359 شوراي انقلاب)

مراتع ملي غيرمشجر

: به زمين اعم از كوه و دامنه يا زمين مسطح كه در فصل چرا داراي پوشش از نباتات خودرو بوده و با توجه به سابقه چرا، عرفاً مرتع شناخته شود، مشروط به اين كه ملي شده باشند. زمين هايي كه آيش زراعتند هر چند داراي پوشش نباتات علوفه اي خودرو باشند مشمول تعريف مرتع نيستند. (بند ب ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون اصلاح ماده 34 قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 14/3/1354 و الحاق چند تبصره به آن مصوب 2/7/1374 هيأت وزيران)

مراسلات پستي

: مراسلات پستي عبارت است از نامه، كارت پستي، مطبوعات، بسته هاي كوچك، نمونه هاي تجاري، فتوپست، نوار و صفحه پر شده و همانند و مطبوعات برجسته مخصوص نابينايان. (ماده 345 آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

مراسلات پستي

: مراسلات پستي عبارتند از: نامه ها- كارت هاي پستي ساده و با جواب- اوراق معامله و كار مطبوعات و مطبوعات برجسته مخصوص نابينايان و نمونه هاي تجارتي و بسته هاي كوچك و مرسولاتي كه نام فتوپست را دارا مي باشند. (ماده 48 قانون مربوط به قرارداد پستي جهاني و موافقتنامه منعقده ميان سازمان ملل متحد و اتحاد پستي جهاني مصوب 24/9/1342)

مراسلات پستي

: مراسلات پستي عبارتند از نامه ها كارت هاي پستي ساده و با جواب- اوراق معامله و كار- مطبوعات و مطبوعات برجسته مخصوص نابينايان و نمونه هاي تجاري و بسته هاي كوچك و مرسولاتي كه نام فتوپست را دارا مي باشند. (ماده 47 قانون اجازه الحاق دولت ايران به قرارداد و مقاوله نامه هاي پستي جهاني مصوب 7/3/1336)

مراكز آموزشي و تربيتي

: مراكز آموزشي و تربيتي عبارت است از مدارس، آموزشگاه هاي تحصيلي، حوزه هاي علميه، دانشكده ها، هنرستان ها، خوابگاه هاي مراكز آموزشي، پرورشگاه ها، مراكز تربيتي شبانه روزي، ندامتگاه و مهدهاي كودك. (بند خ ماده 1 آيين نامه بهداشت محيط مصوب 24/4/1371 هيأت وزيران)

مراكز بهداشتي درماني

: مراكز بهداشتي- درماني عبارت است از بيمارستان ها، زايشگاه ها، درمانگاه ها، مطب ها، آزمايشگاه هاي تشخيص طبي، بخش هاي تزريقات و پانسمان، آسايشگاه هاي معلولين، طب هسته اي، فيزيوتراپي ها، راديولوژي ها و مانند اينها. (بند ج ماده 1 آيين نامه بهداشت محيط مصوب 24/4/1371 هيأت وزيران)

مراكز فرهنگي

: مراكز، مؤسسات، انجمن ها و كانون هاي فرهنگي عبارت از هرگونه تشكيلاتي است كه توسط افراد واجد شرايط براي فعاليت در يك يا چند قلمرو فرهنگي و هنري و سينمايي تأسيس مي گردد. (ماده 1 ضوابط عام تأسيس مراكز مؤسسات انجمن ها و كانون هاي فرهنگي و هنري و نظارت بر آن ها مصوب 20/2/1367 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

مراكز كاربرد پرتوهاي يونساز

: مراكز كاربرد پرتوهاي يونساز در پزشكي، مراكزي هستند كه با استفاده از پرتوهاي يونساز، زيرنظر مسئولان متخصص مربوط به تشخيص يا درمان بيماري ها پرداخته و شامل مراكز راديولوژي، راديوتراپي و راديوايزوتوپ مي باشد. (بند ث ماده 1 آيين نامه بهداشت محيط مصوب 24/4/1371 هيأت وزيران)

مرتشي

: هر يك از مستخدمان و مأموران دولتي اعم از قضايي و اداري يا شوراها يا شهرداري ها يا نهادهاي انقلابي و به طور كلي قواي سه گانه و همچنين نيروهاي مسلح يا شركت هاي دولتي يا سازمان هاي دولتي وابسته به دولت و يا مأمورين به خدمات عمومي خواه رسمي يا غيررسمي براي انجام دادن يا انجام ندادن امري كه مربوط به سازمان هاي مزبور مي باشد، وجه يا مال يا سند پرداخت وجه يا تسليم مالي را مستقيماً يا غيرمستقيم قبول نمايد در حكم مرتشي است اعم از اين كه امر مذكور مربوط به وظايف آن ها بوده يا آن كه مربوط به مأمور ديگري در آن سازمان باشد، خواه آن كار را انجام داده يا نداده و انجام آن بر طبق حقانيت و وظيفه بوده يا نبوده باشد و يا آن كه در انجام يا عدم انجام آن مؤثر بوده يا نبوده باشد. (ماده 3 اصلاح و تأييد موادي از لايحه تشديد مجازات مرتكبين ارتشا اختلاس و كلاهبرداري مصوب 15/9/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

مرتشي

: اگر رشوه به صورت وجه نقد نباشد بلكه مالي بلاعوض يا به مقدار فاحش ارزان تر از قيمت معمولي يا ظاهراً به قيمت معمولي و واقعاً به مقدار فاحشي كم تر از قيمت به مستخدمين دولتي اعم از قضايي و اداري به طور مستقيم يا غيرمستقيم منتقل شود يا براي همان مقاصد مالي به مقدار فاحشي گران تر از قيمت از مستخدمان يا مأموران مستقيم يا غيرمستقيم خريداري گردد، مستخدمين و مأمورين مزبور مرتشي و طرف معامله را شي محسوب مي شود. (ماده 590 از كتاب پنجم قانون مجازات اسلامي (تعزيرات و مجازات هاي بازدارنده) مصوب 2/3/1375)

مرتشي

: هر نظامي براي انجام يا خودداري از انجام امري كه از وظايف او يا يكي ديگر از پرسنل نيروهاي مسلح است وجه يا مال يا سند پرداخت وجه يا تسليم مالي را بلاعوض يا كم تر از قيمت معمول به هر عنوان قبول نمايد اگرچه انجام يا خودداري از انجام امر برخلاف قانون نباشد در حكم مرتشي است. (از ماده 93 قانون مجازات جرائم نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران مصوب 18/5/1371)

مرتشي

: هر يك از مستخدمين و مأموران مشاغل رسمي اعم از قضايي و اداري يا شوراها و شهرداري ها يا نهادها براي انجام دادن يا انجام ندادن امري كه مربوط به تشكيلات قضايي و اداري يا شوراها يا شهرداري ها و نهاد مي باشد وجه يا مال يا سند پرداخت وجه يا تسليم مالي را قبول نمايد در حكم مرتشي است خواه انجام يا عدم انجام آن امر مربوط به كار اداري شخص باشد و خواه مربوط به كار اداري يكي از مستخدمين ديگر خواه قبول آن مستقيماً به عمل آمده باشد، يا غير مستقيم و خواه مأمور رسمي باشد يا غيررسمي و خواه در انجام يا عدم انجام امري كه براي آن چيزي گرفته واقعاً مؤثر بوده يا نبوده و خواه اقدام به انجام يا عدم انجام امري كه وعده داده است كرده يا نكرده باشد. (از ماده 65 قانون مجازات اسلامي مصوب 18/5/1362)

مرتشي

: هر يك از مستخدمان قضايي يا غيرقضايي دولت كه براي انجام امري كه از وظايف انجام آن امر بر طبق حقانيت بوده باشد مرتشي محسوب ..... (از ماده 139 قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

مرتع

: زميني است اعم از كوه و دامنه يا زمين مسطح كه در فصل چرا داراي پوششي از نباتات علوفه اي خودرو بوده و با توجه به سابقه چرا عرفاً مرتع شناخته شود، اراضي كه آيش زراعتند ولو آن كه داراي پوشش نباتات علوفه اي خودرو باشند مشمول تعريف مرتع نيستند. اگر مرتع داراي درختان جنگلي خودرو باشد مرتع مشجر ناميده مي شود. (بند و ماده 1 قانون نحوه واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 25/6/1358 شوراي انقلاب)

مرتع

: زميني است اعم از كوه و دامنه يا زمين مسطح كه به طور طبيعي حداقل هر هكتار آن بتواند يكصد كيلو وزن دام زنده را در يك فصل چرا تعليف نمايد يا با توجه به عرف محل هيأت اصلاحات اراضي استان مرتع بودن آن را تأييد نمايد. (رديف پ بند 9 ماده 1 قانون مربوط به اصلاحات اراضي مصوب 26/2/1339)

مرتع

: زميني است اعم از كوه و دامنه يا زميني مسطح كه در آن نباتات علوفه اي به طور طبيعي روييده و در هر هكتار آن مي توان حداقل سه رأس گوسفند يا معادل آن دام ديگر در يك فصل چرا تعليف نمود. (بند 7 ماده 1 آيين نامه قانون ابطال اسناد فروش رقبات آب و اراضي موقوفه مصوب 7/9/1363 هيأت وزيران)

مرتع طبيعي

: جنگل يا مرتع يا بيشه طبيعي عبارت از جنگل يا مرتع يا بيشه اي است كه به وسيله اشخاص ايجاد نشده باشد. (بند 1 ماده 1 قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/5/1346)

مرتع غيرمشجر

: زميني است اعم از كوه و دامنه يا زمين مسطح كه در فصل چرا داراي پوششي از نباتات علوفه اي خودرو بوده و با توجه به سابقه چرا عرفاً مرتع شناخته شود. اراضي كه آيش زراعتند ولو آن كه داراي پوشش نباتات علوفه اي خودرو باشند مشمول تعريف مرتع نيستند. (بند 9 ماده 1 قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/5/1346)

مرتع مشجر

: زمين هايي است اعم از كوه و دامنه يا زمين مسطح كه در فصل چرا داراي پوششي از نباتات علوفه اي خودرو بوده و با توجه به سابقه چرا عرفاً، مرتع شناخته شود. اراضي آيش گرچه پوشش نباتات و علوفه اي داشته باشند مشمول تعريف مرتع نيستند. چنان چه مرتع داراي درختان جنگلي خودرو باشد مرتع مشجر ناميده مي شود. (بند 7 ماده 1 آيين نامه اجرايي لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 31/2/1359 شوراي انقلاب)

مرتع مشجر

: اگر مرتع داراي درختان جنگلي خودرو باشد مرتع مشجر ناميده مي شود مشروط بر آن كه حجم درختان موجود در هكتار در شمال از حوزه آستارا تا حوزه گليداغي بيش از پنجاه متر مكعب و در ساير مناطق ايران بيش از بيست متر مكعب باشد. (بند 8 ماده 1 قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/5/1346)

مرتهن

: رهن عقدي است كه به موجب آن مديون مالي را براي وثيقه به داين مي دهد. رهن دهنده را راهن و طرف ديگر را مرتهن مي گويند. (ماده 771 قانون مدني)

مرخصي

: وضع پرسنلي است كه برابر مقررات مربوطه، در حال استفاده از مرخصي هاي زير مي باشند: (ماده 103 قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

مرداب

: زمين باتلاقي، مسطح و پستي است كه داراي يك يا تعدادي آبراهه باشد و معمولاً در مد بزرگ دريا زير آب رود، همچنين اراضي پستي كه در مناطق غيرساحلي در فصول بارندگي و سيلاب غرقاب شده و معمولاً در تمام سال حالت باتلاقي داشته باشد. (بند ت ماده 1 آيين نامه مربوط به بستر و حريم رودخانه ها، انهار، مسيل ها، مرداب ها، بركه هاي طبيعي و شبكه هاي آبرساني، آبياري و زهكشي مصوب 11/8/1379 هيأت وزيران)

مرز

: آخرين حد قلمرو هوايي، دريايي و زميني يك كشور را مرز گويند. (بند 27 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

مرسولات پست

: مرسولات پست به كليه اشيايي اطلاق مي شود كه بر طبق قوانين پستي داخلي يا بين المللي توسط پست قبول، مبادله و توزيع مي شود. (ماده 343 آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

مرسولات پستي

: مراسلات پستي عبارت است از نامه، كارت پستي، مطبوعات، بسته هاي كوچك، نمونه هاي تجارتي، فنوپست، نوار و صفحه پرشده و همانند و مطبوعات برجسته مخصوص نابينايان. (ماده 345 آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

مركز آمار ايران

: مركز آمار ايران وابسته به سازمان برنامه و بودجه مي باشد و زيرنظر وزير مشاور و رئيس سازمان برنامه و بودجه اداره مي شود و رئيس آن قسمت معاونت وزير مشاور و رئيس سازمان برنامه و بودجه را دارد. (ماده 2 قانون مركز آمار ايران مصوب 10/11/1353)

مركز آموزش عالي علوم دريايي

: مركز مؤسسه اي است غيرانتفاعي كه طبق اساسنامه حاضر و قوانين و مقررات ارتش جمهوري اسلامي ايران اداره مي گردد. (ماده 2 اساسنامه مركز آموزش عالي علوم دريايي نيروي دريايي جمهوري اسلامي ايران مصوب 1/11/1364 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

مركز آموزش عالي علوم و فنون مازندران

: مركز مؤسسه اي آموزشي و پژوهشي است كه براي مدت نامحدود، تأسيس مي شود و محل آن بابل خواهد بود و محل دانشكده ها و واحدهاي وابسته به آن نيز با پيشنهاد هيأت مؤسس و تصويب وزارت فرهنگ و آموزش عالي، تعيين خواهد شد. (ماده 1 اساسنامه مركز آموزش عالي علوم و فنون مازندران مصوب 11/7/1368 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

مركز استان

: مركز استان يكي از شهرهاي همان استان است كه مناسب ترين كانون سياسي، اقتصادي، فرهنگي، طبيعي و اجتماعي آن استان شناخته مي شود. (تبصره 2 ماده 1 قانون تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري مصوب 15/4/1362)

مركز بخش

: مركز بخش، روستا يا شهري، از همان بخش است كه مناسب ترين كانون طبيعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي آن محدوده شناخته مي شود. (تبصره 3 ماده 6 قانون تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري مصوب 15/4/1362)

مركز توسعه صادرات

: به منظور توسعه صادرات و بازاريابي و تبليغ درباره كالاهاي صادراتي كشور مركز توسعه صادرات ايران كه در اين قانون مركز ناميده مي شود تشكيل مي شود. مركز مزبور وابسته به وزارت اقتصاد خواهد بود. (ماده 1 قانون تشكيل مركز توسعه صادرات مصوب 29/9/1345)

مركز تهيه و توزيع كالا

: مركز تهيه و توزيع كالا كه در اين آيين نامه مركز ناميده مي شود سازماني است كه به موجب قانون تشكيل و اين آيين نامه ايجاد و براي وارد كردن و توزيع كردن كالا يا كالاهاي معيني فعاليت مي نمايند. (ماده 3 آيين نامه اجرايي قانون تشكيل مراكز تهيه و توزيع كالا مصوب 13/5/1359 هيأت وزيران)

مركز دهستان

: مركز دهستان منحصراً روستايي از همان دهستان است كه مناسب ترين مركز خدمات روستايي آن محدوده شناخته مي شود. (تبصره 3 ماده3 از قانون تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري مصوب 15/4/1362)

مركز شهرستان

: مركز شهرستان يكي از شهرهاي همان شهرستان است كه مناسب ترين كانون طبيعي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي آن محدوده شناخته مي شود. (تبصره 3 ماده 7 از قانون تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري مصوب 15/4/1362)

مركز كارآموزي

: مركز كارآموزي محلي است كه به وسيله كارفرمايان يا به وسيله وزارت كار و امور اجتماعي به منظور تعليم كار آموزان يا كارگراني كه بايد مهارت آنان افزوده شود يا مهارت جديدي كسب كنند تأسيس و يا تعيين مي گردد. (ماده 4 از قانون كارآموزي مصوب 28/2/1349)

مرور زمان

: مرور زمان عبارت از گذشتن مدتي است كه به موجب قانون پس از انقضاي آن مدت دعوي شنيده نمي شود. (ماده 731 از قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

مزارع كشاورزي مكانيزه

: مزارع كشاورزي مكانيزه از نظر اين قانون مزارعي است كه عمليات كاشت و همچنين داشت (كليه مراقبت هاي زراعي) يا برداشت در آن ها به وسيله ماشين هاي كشاورزي انجام شود. (تبصره 1 ماده 1 از قانون كار كشاورزي مصوب 7/3/1353)

مزارعه

: مزارعه عقدي است كه به موجب آن احد طرفين زميني را براي مدت معيني به طرف ديگر مي دهدكه آن را زراعت كرده و حاصل را تقسيم كنند. (ماده 518 از قانون مدني)

مزايده

: مزايده در معاملات به طريق زير انجام مي پذيرد: الف) در مورد معاملات جزئي به حداكثر قيمت ممكن به تشخيص و مسئوليت مأمور فروش. ب) در مورد معاملات متوسط با حراج. ج) در مورد معاملات عمده با انتشار آگهي مزايده. (ماده 70 از قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

مزد

: مزد عبارت است از وجوه نقدي يا غيرنقدي و با مجموع آن ها كه در مقابل انجام كار به كارگر پرداخت مي شود. (ماده 35 از قانون كار مصوب 29/8/1369)

مزد

: مزد يا حقوق يا كارمزد در اين قانون شامل هر گونه وجوه و مزاياي نقدي يا غيرنقدي مستمر است كه در مقابل كار به بيمه شده داده مي شود. (بند 5 ماده 2 از قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

مزد (كارگر كشاورزي)

: مزد يا حقوق عبارت است از وجه نقد يا جنس و يا وجه نقد و جنس توأماً كه به موجب قرارداد كار به كارگر داده مي شود. (ماده 4 از قانون كار كشاورزي مصوب 7/3/1353)

مزد ثابت

: مزد ثابت، عبارت است از مجموع مزد شغل و مزاياي ثابت پرداختي به تبع شغل. (ماده 36 از قانون كار مصوب 29/8/1369)

مزد ثابت

: مجموعه مزد شغل و مزاياي ثابت پرداختي به تبع شغل. (ماده 1 از مقررات اشتغال نيروي انساني و تأمين اجتماعي در مناطق آزاد تجاري صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 19/2/1373)

مزد ساعتي

: چنان چه مزد با ساعات انجام كار مرتبط باشد، مزد ساعتي و در صورتي كه براساس ميزان انجام كار يا محصول توليد شده باشد، كارمزد و چنان چه براساس محصول توليد شده يا ميزان انجام كار در زمان معين باشد، كارمزد ساعتي، ناميده مي شود. (تبصره 1 ماده 35 قانون كار مصوب 29/8/1369)

مزد و حقوق

: مزد و حقوق عبارت است از وجه نقد يا هرگونه مزاياي غيرنقدي كه در مقابل انجام كار به كارگر داده مي شود. (ماده 4 از قانون كار مصوب 26/12/1337)

مزد يا حقوق

: مزد يا حقوق عبارت است از وجه نقد يا جنس و يا وجه نقد و جنس توأماً كه به موجب قرارداد كار به كارگر داده مي شود. (ماده 4 از قانون كار كشاورزي مصوب 7/3/1353)

مزد يا حقوق متوسط

: مزد يا حقوق متوسط موضوع اين ماده عبارت است از جمع دريافتي بيمه شده ظرف دو سال قبل از ازدواج كه به مأخذ آن حق بيمه پرداخت شده است تقسيم بر 24. (تبصره 1 ماده 85 قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

مزرعه

: مزرعه نقطه جغرافيايي و محلي است كشاورزي كه بنا به تعريف روستا نبوده و به دو شكل مستقل و تابع شناخته مي شود. (تبصره 1 ماده 2 قانون تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري مصوب 15/4/1362)

مزرعه پرورش آبزيان

: به محل پرورش انواع آبزيان اطلاق مي گردد. (بند 5 ماده 1 از آيين نامه اجرايي حفاظت و بهره برداري از منابع آبزي جمهوري اسلامي ايران مصوب 5/2/1378 هيأت وزيران).

مسابقات خارجي

: مسابقاتي است كه بين تيم هاي ملي يا باشگاهي در ايران يا در خارج از كشور براساس برنامه ريزي فدراسيون مربوط و تأييد رئيس سازمان تربيت بدني - كه از اين پس به اختصار سازمان ناميده مي شود – انجام مي شود. (ماده 1 آيين نامه اجرايي ماده 11 قانون تأسيس سازمان تربيت بدني مصوب 4/10/1373 هيأت وزيران)

مسابقات داخلي

: مسابقاتي است كه در تهران و شهرستان ها حسب جدول هاي مسابقات و تقويم ورزشي مصوب فدراسيون ها و هيأت هاي ورزشي برگزار مي شود. (ماده 1 از آيين نامه اجرايي ماده 11 قانون تأسيس سازمان تربيت بدني مصوب 4/10/1373 هيأت وزيران)

مساحقه

: مساحقه، همجنس بازي زنان است با اندام تناسلي. (ماده 127 از قانون مبارزات اسلامي مصوب 7/9/1370 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

مساحقه

: مساحقه، همجنس بازي زن ها است با اندام تناسلي. (ماده 157 از قانون حدود و قصاص و مقررات آن مصوب 3/6/1361)

مسافر

: مقصود از مسافر مذكور در اين ماده مسافري است كه داراي گذرنامه يا اجازه نامه مرتب بوده و از راه مجاز وارد كشور شود اشخاصي كه در يك سال بيش از سه نوبت به خارج مسافرت نمايند در مسافرت هاي بعدي در همان سال حق استفاده از معافيت مذكور در اين ماده را نخواهند داشت. (تبصره ماده 20 آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

مسافر

: مسافر فقط به كسي اطلاق مي شود كه بر طبق قرارداد حمل با كشتي سفر نمايد. (بند ج ماده 111 قانون دريايي مصوب 29/6/1343)

مسافرت هاي دولتي

: منظور از مسافرت هاي دولتي در اين آيين نامه كليه سفرهايي است كه در راستاي اهداف و برنامه هاي نظام جمهوري اسلامي ايران توسط مسئولان مختلف كشور صورت مي گيرد يا هزينه هاي آن از محل اعتبارات بودجه كل كشور تأمين مي گردد. (ماده 1 از آيين نامه مسافرت هاي خارجي دولتي مصوب 21/12/1370 هيأت وزيران)

مساقات

: مساقات معامله اي است كه بين صاحب درخت و امثال آن يا عامل در مقابل حصه مشاع معين از ثمره واقع مي شود و ثمره اعم است از ميوه و برگ و گل و غير آن. (ماده 543 از قانون مدني)

مستأجر

: اجاره عقدي است كه به موجب آن مستأجر مالك منافع عين مستأجره مي شود. اجاره دهنده را موجر و اجاره كننده را مستأجر و مورد اجاره را عين مستأجره گويند. (ماده 466 از قانون مدني)

مستثنيات دين

: مستثنيات دين عبارت است از: الف) مسكن مورد نياز محكوم عليه و افراد تحت تكفل وي با رعايت شئون عرفي. ب) وسيله نقليه مورد نياز و متناسب با شأن محكوم عليه. ج) اثاثيه مورد نياز زندگي كه براي رفع حوائج ضروري محكوم عليه، خانواده و افراد تحت تكفل وي لازم است. د) آذوقه موجود به قدر احتياج محكوم عليه و افراد تحت تكفل وي براي مدتي كه عرفاً آذوقه ذخيره مي شود. ه_) كتب و ابزار علمي و تحقيقاتي براي اهل علم و تحقيق متناسب با شأن آنان. و) وسايل و ابزار كار كسبه، پيشه وران، كشاورزان و ساير اشخاصي كه وسيله امرار معاش محكوم عليه و افراد تحت تكفل وي مي باشد. (ماده 524 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

مستحق نفقه

: كسي مستحق نفقه است كه ندار بوده و نتواند به وسيله اشتغال به شغلي وسايل معيشت خود را فراهم سازد. (ماده 1197 قانون مدني)

مستخدم پيماني

: مستخدم پيماني كسي است كه به موجب قرارداد به طور موقت براي مدت معين و كار مشخص استخدام مي شود. (ماده 6 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

مستخدم ثابت

: مستخدم ثابت كسي است كه به موجب حكم براي تصدي يكي از پست هاي ثابت سازمان استخدام شده و در يكي از رتبه هاي دوازده گانه استخدامي مندرج در اين آيين نامه قرار گيرد. (ماده 3 آيين نامه استخدامي سازمان بيمه هاي اجتماعي مصوب 13/2/1348)

مستخدم رسمي

: منظور از مستخدم رسمي در اين قانون مستخدمان رسمي مشمول قانون استخدام كشوري و دارندگان رتبه هاي قضايي و اعضاي رسمي هيأت علمي دانشگاه هاي دولتي و مؤسسات آموزش عالي دولتي و مؤسسات پژوهشي دولتي است. (تبصره 1 ماده 1 قانون تشكيل صندوق پس انداز مستخدمان رسمي كشور مصوب 27/12/1353)

مستخدم رسمي

: مستخدم رسمي كسي است كه به موجب حكم رسمي در يكي از گروه هاي دوازده گانه استخدامي براي تصدي يكي از پست هاي سازماني وزارتخانه ها يا مؤسسات دولتي مشمول

اين قانون استخدام شده باشد. (ماده 5 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

مستخدم غيررسمي

: مقصود از مستخدم غيررسمي مذكور در اين قانون و ساير قوانين مربوط به اختلاس و ارتشا و ديوان جزا هر كسي است كه در يكي از ادارات و مؤسسات دولتي و مملكتي يا بلدي بوده اعم از موظف و غيرموظف ولو به طور مستخدم جزء و حتي به عنوان روزمرد و اعم از اين كه حكم وزارتي داشته يا نداشته باشد. (از بند 9 ماده 1 از قانون متمم ديوان جزاي عمال دولت مصوب 30/8/1308)

مستخدم موقت

: مستخدم موقت كسي است كه به موجب قرارداد براي مدت معين و كار مشخص استخدام مي شود. (ماده 4 آيين نامه استخدامي سازمان بيمه هاي اجتماعي مصوب 13/2/1348)

مستعير

: عاريه عقدي است كه به موجب آن احد طرفين به طرف ديگر اجازه مي دهد كه از عين مال او مجاناً منتفع شود. عاريه دهنده را معير و عاريه گيرنده را مستعير گويند. (ماده 635 قانون مدني)

مستمري

: مستمري عبارت از وجهي است كه طبق شرايط مقرر در اين قانون به منظور جبران قطع تمام يا قسمتي از درآمد به بيمه شده و در صورت فوت او براي تأمين معيشت بازماندگان وي به آنان پرداخت مي شود. (بند 16 ماده 2 از قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

مستمري

: بيمه شده اي كه در اثر حادثه ناشي از كار يا بيماري حرفه اي ازكارافتاده كلي شناخته شود بدون در نظرگرفتن مدت پرداخت حق بيمه استحقاق دريافت مستمري ازكار افتادگي كلي ناشي از كار را خواهد داشت. ميزان مستمري از كارافتاده كلي ناشي از كار عبارت است از يك چهلم مزد يا حقوق متوسط بيمه شده ضرب در سنوات پرداخت حق بيمه مشروط بر آن كه اين مبلغ در مورد بيمه شدگان مجرد از 50 درصد و در مورد بيمه شدگان متأهل يا صاحب فرزند تحت تكفل از 70 درصد مزد يا حقوق متوسط ماهيانه بيمه شده كم تر و از صددرصد آن بيش تر نباشد. (ماده 60 قانون بيمه هاي اجتماعي كارگران مصوب 21/2/1339)

مستمري

: مستمري عبارت از شهريه است كه در حق وراث اشخاص مفصله ذيل برقرار و ماهيانه پرداخت مي شود: الف) افسران و افراد و هم رديفان آن ها كه در ميدان جنگ يا در حين انجام خدمت مقتول شده اند. ب) افسران و افراد و همرديفان آن ها كه در نتيجه حوادث و صدمات جنگ يا امراض ساريه (از قبيل طاعون، وبا و امثال آن) يا امراض محلي تلف شده و به واسطه قيودات خدمت تحت تأثير آن ها واقع بوده اند. ج) افسران و افراد و همرديفان آن ها كه در ميدان جنگ يا حين انجام خدمت در نتيجه جراحات وارده وفات يافته اند. د) افسران و افراد و همرديفان آن ها كه در حين استفاده از حقوق تقاعد اكمال خدمت يا وظيفه تقاعدي يا با داشتن حقوق تقاعد (نظر به سوابق خدمت شان) فوت نموده اند. (ماده 20 از قانون راجع به تقاعد ارتش مصوب 26/11/1314)

مستمري از كارافتادگي

: مستمري از كارافتادگي كلي غيرناشي از كار عبارت است از يك چهلم مزد يا حقوق متوسط بيمه شده ضرب در سنوات پرداخت حق بيمه مشروط به اين كه مبلغ مزبور از 40 درصد مزد يا حقوق متوسط ماهيانه كم تر و از صددرصد آن بيش تر نباشد. (ماده 64 از قانون بيمه هاي اجتماعي كارگران مصوب 21/2/1339)

مستمري استحقاقي

: منظور از مستمري استحقاقي كارگر مذكور در اين ماده مستمري است كه در حين فوت از آن استفاده مي نموده است در مورد كارگراني كه در اثر بيماري حرفه اي يا حادثه ناشي از كار فوت كنند مستمري استحقاقي عبارت است از مستمري كه درباره كارگر از كار افتاده دراثر بيماري حرفه اي يا حادثه ناشي از كار برقرار مي شود و در مورد كارگري كه به يكي از علل غير مربوطه به كار فوت كند مستمري استحقاقي معادل مستمري است كه به كارگر از كار افتاده در اثر حادثه يا بيماري غيرناشي از كار تعلق مي گيرد. (تبصره ماده 62 قانون بيمه هاي اجتماعي كارگران مصوب 24/4/1334)

مستمري بازنشستگي

: ميزان مستمري بازنشستگي عبارت است از يك سي ام متوسط مزد يا حقوق بيمه شده ضربدر سنوات پرداخت حق بيمه مشروط بر آن كه از (30/35) سي و پنج، سي ام متوسط مزد يا حقوق تجاوز نكند. (ماده 77 اصلاحي از قانون اصلاح ماده 72 و 77 و تبصره ماده 76 قانون تأمين اجتماعي .... مصوب 16/12/1371)

مستمري بگيران

: مستمري بگيران مشمول اين قانون عبارتند از: الف) همسر دائم جز در صورتي كه شوهر اختيار كرده يا شاغل باشدو شوهر در صورتي كه همسر وي مخارجش را تأمين مي كرده است. ب) اولاد ذكور غير شاغل تا سن 19 سال تمام و در صورتي كه مشغول تحصيل باشد تا خاتمه تحصيل حداكثر 23 سال تمام. ج) اولاد اناث جز در مواردي كه شوهر داشته يا شاغل باشند. د) پدر و مادري كه در كفالت متوفي بوده اند. ه_) برادر محجور يا بيمار كه در كفالت متوفي بوده و قادر به اداره امور خود نباشد. و) برادر صغيري كه در كفالت متوفي بوده و تا سن 19 سال تمام و در صورت تحصيل تا سن 23 سال تمام، مشروط به اين كه شاغل نباشد. ز) خواهري كه در كفالت متوفي باشد جز در صورتي كه شوهر داشته يا شاغل باشد. ح) نوه هايي كه تحت كفالت متوفي بوده اند، پسر تا سن 19 سال و در صورت تحصيل تا سن 23 سال تمام و دختر جز در صورتي كه شوهر داشته يا شاغل باشند. (ماده 182 قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

مستودع

: وديعه عقدي است كه به موجب آن يك نفر مال خود را به ديگري مي سپارد براي آن كه آن را مجاناً نگاهدارد. وديعه گذار مودع و وديعه گير را مستودع يا امين مي گويند. (ماده 607 قانون مدني)

مسكن مناسب

: تعريف مسكن مناسب موضوع ماده (7) قانون و ضوابط آن به عهده وزارت مسكن و شهرسازي است كه به موجب دستورالعملي ضوابط آن را تهيه و جهت اجرا ابلاغ مي كند. (ماده 3 آيين نامه اجرايي قانون زمين شهري مصوب 24/3/1371 هيأت وزيران)

مسكوك طلاي پنجاه ريالي (نيم پهلوي)

: مسكوك طلاي پنجاه ريالي يا نيم پهلوي داراي 661191/3 گرم طلاي خالص است و ضرابخانه دولتي بايد يك كيلوگرم طلاي خالص را به مصرف ضرب 135/273 عدد مسكوك نيم پهلوي برساند. (بند پ ماده 3 قانون اصلاح قانون واحد و مقياس پول مصوب 22/12/1310)

مسكوك طلاي ده پهلوي

: مسكوك طلاي ده پهلوي داراي 223820/73 گرم طلاي خالص و قطر آن 50 ميليمتر حد ترخص وزن دو در هزار. (بند ز قانون اصلاح قانون ضرب مسكوك طلا مصوب 22/2/1355)

مسكوك طلاي صدريالي (پهلوي)

: مسكوك طلاي صد ريالي يا پهلوي داراي 322382/7 گرم طلاي خالص است و ضرابخانه دولتي بايد يك كيلوگرم طلاي خالص را به مصرف ضرب 5675/136 عدد مسكوك يك پهلوي برساند. (بند ج ماده 3 قانون اصلاح قانون واحد و مقياس پول مصوب 22/12/1310)

مسئول ايستگاه

: مسئول ايستگاه شخصي است كه به موجب تعهدنامه كتبي، مسئوليت كليه دستگاه ها و يا ايستگاه هاي راديويي و كاركنان مربوطه را از نظر عدم تجاوز و تخلف از مقررات داخلي و بين المللي به عهده گرفته است. (ماده 4 آيين نامه اجرايي قانون استفاده از بي سيم هاي اختصاصي و غيرحرفه اي (آماتوري) مصوب 13/11/1361 هيأت وزيران)

مسئول فيزيك بهداشت

: مسئول فيزيك بهداشت شخص حقيقي است كه برابر آيين نامه مربوطه واجد صلاحيت علمي و فني و شرايط لازم براي تصدي مسئوليت حفاظت در برابر اشعه در محدوده پروانه مربوطه باشد. (بند 6 ماده 2 قانون حفاظت در برابر اشعه مصوب 20/1/1368)

مسئوليت بيمه گر

: مسئوليت بيمه گر عبارت است از تفاوت قيمت مال بيمه شده بلافاصله قبل از وقوع حادثه با قيمت باقي مانده آن بلافاصله بعد از حادثه خسارت حاصله به پول نقد پرداخته خواهد شد مگر اين كه حق تعمير يا عوض براي بيمه گر در سند بيمه پيش بيني شده باشد در اين صورت بيمه گر ملزم است موضوع بيمه را در مدتي كه عرفاً كم تر از آن نمي شود تعمير كرده يا عوض را تهيه و تحويل كند. (ماده 19 قانون بيمه مصوب 7/2/1316)

مسئوليت ناشي از جرم

: مسئوليتي كه ناشي مي شود از جرم داراي دو حيث است: يكي حيثيت شخصي و ديگري حيثيت عمومي. حيثيت شخصي در وقتي است كه ضرر جرم يا تقصير به شخص معين تعلق گيرد و حيثيت عمومي در موقعي است كه ضرر راجع به حقوق عامه باشد. لهذا اداره مدعي هاي عمومي به حكم قانون براي حفظ حقوق عامه تأسيس مي شود. (ماده 107 از قانون اصول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب 26/4/1290)

مسيل متروك

: مجرايي طبيعي است كه تحت تأثيرعوامل طبيعي يا غيرطبيعي، امكان حدوث سيلاب درآن وجود نداشته باشد. (بند ج ماده 1 آيين نامه مربوط به بستر و حريم رودخانه ها، انهار، مسيل ها، مرداب ها، بركه هاي طبيعي و شبكه هاي آبرساني، آبياري و زهكشي مصوب 11/8/1379 هيأت وزيران)

مسيل مرزي

: مسيلي است كه تمام، قسمت يا قسمت هايي از آن مرز مشترك دو كشور را تشكيل مي دهد. (بند 28 از آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

مشاركت حقوقي

: منظور از مشاركت حقوقي عبارت است از تأمين قسمتي از سرمايه شركت هاي سهامي جديد و يا خريد قسمتي از سهام شركت هاي سهامي موجود. (ماده 23 آيين نامه تسهيلات اعطايي بانكي مصوب 14/10/1362 هيأت وزيران)

مشاركت مدني

: مشاركت مدني عبارت است از درآميختن سهم الشركه نقدي و يا غير نقدي بين اشخاص حقيقي يا حقوقي متعدد به نحو مشاع به منظور انتقاع، طبق قرارداد. (ماده 18 آيين نامه تسهيلات اعطايي بانكي مصوب 14/10/1362 هيأت وزيران)

مشاغل ارتش

: مشاغل ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آن ها از نظر پرسنلي كه در آن مشاغل منصوب مي گردند به سه گروه تقسيم مي شوند: 1- شغل نظامي كه عبارت است از مجموعه وظايف و اختيارات مشخصي كه در جداول سازمان براي نظاميان پيش بيني مي شود. 2- شغل كارمندي كه عبارت است از مجموعه وظايف و اختيارات مشخصي كه در جداول سازمان براي كارمندان پيش بيني مي شود. 3- شغل مشترك كه عبارت است از مجموعه وظايف و اختيارات مشخصي كه در جداول سازمان با اين عنوان تعيين شده و منحصر به نظاميان يا كارمندان نبوده و قابل تخصيص به هر دو مي باشد. (ماده 19 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

مشاغل تخصصي

: عبارت از مشاغلي است كه به اعتبار ماهيت وظايف و هدف هاي سازماني، طبع كار آن ها مستلزم داشتن پاره اي اطلاعات و دانش هاي علمي و عملي از پيش كسب شده است. (بند ج ماده 1 از آيين نامه حقوق و دستمزد سازمان هاي مناطق آزاد تجاري - صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 19/1/1375 هيأت وزيران)

مشاغل تخصصي

: مشاغل تخصصي موضوع تبصره (3) ماده (3) و ماده (10) قانون عبارت از مشاغلي است كه شاغل آن براي ورود به اولين طبقه رشته شغلي بدون احتساب تجربه مربوط مي بايستي داراي حداقل مدرك تحصيلي دانشگاهي يا معادل آن باشد. در ساير موارد مشاغل تخصصي به پيشنهاد دستگاه ذي ربط و تأييد شوراي امور اداري و استخدامي كشور تعيين خواهد شد. (ماده 5 آيين نامه اجرايي قانون اصلاح مقررات بازنشستگي و وظيفه قانون استخدام كشوري مصوب 8/7/1369 هيأت وزيران)

مشاغل كشاورزي

: مشاغل كشاورزي عبارتند از: الف) كليه كارهاي مربوط به كاشت، داشت، برداشت و آبياري، ب) بهره برداري از باغات ميوه انواع نباتات و اشجار و پرورش گل و گياهان زينتي، ج) فعاليت هاي مربوط به دامداري و دامپروري و توليد و پرورش ماكيان (مرغ، بوقلمون و...)، د) كليه فعاليت هاي مربوط به شيلات، پرورش ماهي، زنبور عسل، كرم ابريشم و صنعت نوغان، ه_) كليه فعاليت هاي جنگل، مرتع و پارك هاي شهري و جنگلي، و) كارگاه هاي فني و تعميرگاه هاي وابسته به مجتمع هاي كشاورزي، ح) ساير فعاليت ها در بخش كشاورزي بنا به تشخيص شوراي عالي كار كشاورزي. تبصره – كليه كارگران و كساني كه در واحدهاي كشاورزي به يك يا چند شغل از مشاغل فوق الذكر اعم از دستي يا ماشيني مشغول به كار باشند مشمول قانون كار كشاورزي مي گردند. (ماده 2 لايحه قانوني اصلاح پاره اي از مواد قانون كار كشاورزي مصوب 20/2/1359 شوراي انقلاب)

مشاغل كشاورزي

: مشاغل كشاورزي عبارتند از: الف) كليه كارهاي مربوط به آماده كردن زمين و كاشت و مراقبت هاي زراعي و برداشت و بهره برداري از انواع نباتات، اشجار، فعاليت هاي مربوط به امور دامداري و دامپروري اعم از اين كه هر يك از كارهاي فوق با دست يا ماشين انجام شود. ب) كليه كارهاي مربوط به تهيه و توزيع آب از منابع طبيعي سطح الارضي و تحت الارضي براي مصارف كشاورزي اعم از اين كه با ماشين يا دست انجام شود. (ماده 2 قانون كار كشاورزي مصوب 7/3/1353)

مشاور خارجي

: دستگاهي است كه در كشور خارجي شخصيت حقوقي احراز كرده يا رسماً به ثبت رسيده و به تشخيص سازمان داراي تخصص و سابقه و تجربه ممتاز در رشته هاي مورد نياز بوده و اين امر مورد گواهي مراجع رسمي كشور متبوعه واقع شده باشد. (بند د ماده 1 از آيين نامه تشخيص صلاحيت و طبقه بندي مهندسان مشاور و كارشناسان مصوب 1/3/1359 شوراي انقلاب)

مصارف روستايي

: مصارف روستايي عبارت از مصارف چوبي و سوختي است كه مورد نياز فردي يا دسته جمعي ساكنين دهكده هاي مجاور جنگل و جنگل نشينان باشد از قبيل مصارف ساختمان هاي مسكوني، مساجد، درمانگاه ها، مدارس، انبار، اسطبل، سدهاي چوبي، پل، آبدنگ، پادنگ، تلمبار و پايه براي محصور كردن مزارع و باغات و محوطه ها و امثال آن ها. (بند 13 ماده 1 از قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها مصوب 25/5/1346)

مصرف معقول

: مصرف معقول مقدار آبي است كه تحت شرايط زمان و مكان و با توجه به احتياجات مصرف كننده و رعايت احتياجات عمومي و امكانات طبق مقررات اين قانون تعيين خواهد شد. (تبصره 2 ماده 18 از قانون توزيع عادلانه آب مصوب 16/12/1361)

مصرف مفيد

: مصرف مفيد مصرفي است كه تحت شرايط زمان و مكان (با توجه به احتياجات مصرف كننده و احتياجات عمومي و امكانات) طبق مقررات اين قانون تعيين خواهد شد. مصرف مفيد با تغيير روش هاي علمي و فني قابل تجديد نظر است. (ماده 16 از قانون آب و نحوه ملي شدن آن مصوب 27/4/1347)

مصلحت وقف

: عبارت است از تأمين نظر واقف، تأمين منافع موقوفه و موقوف عليهم و كلاً رعايت غبطه وقف. (بند 1 ماده 1 از آيين نامه قانون ابطال اسناد فروش رقبات، آب و اراضي موقوفه مصوب 7/9/1363 هيأت وزيران)

مصنوعات فلزات گرانبهاي استاندارد شده

: مصنوعات فلزات گرانبهاي استاندارد شده به مصنوعاتي اطلاق مي شود كه مقدار وزن خالص طلا، نقره، پلاتين و ايريديوم آن ها برابر با عيارهاي زير باشد: 1- عيار رسمي براي مصنوعات طلا 66/916 گرم 22 عيار و 750 گرم 18 عيار و 33/583 گرم 14 عيار طلاي خالص در هر كيلوگرم و براي مصنوعات نقره 900 گرم 90 عيار و 840 گرم 84 عيار نقره خالص در هر كيلوگرم و براي مصنوعات پلاتين و ايريديوم 950 گرم فلز خالص در هر كيلوگرم مصنوع خواهد بود. 2- عيار رسمي براي كالاهاي صنعتي و غير زينتي 33/583 گرم 14 عيار طلاي خالص در يك كيلوگرم مصنوع مي باشد. (ماده 6 از قانون مواد الحاقي به قانون تأسيس مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران مصوب 24/9/1349)

مضاربه

: مضاربه عقدي است كه به موجب آن احد متعاملين سرمايه مي دهد با قيد اين كه طرف ديگر با آن تجارت كرده و در سود آن شريك باشند صاحب سرمايه مالك و عامل مضارب ناميده مي شود. (ماده 546 قانون مدني)

مطالعات بنيادي و تحقيقاتي

: مطالعات بنيادي و تحقيقاتي، مطالعاتي است كه نتايج حاصل از آن ها منجر به تصميم گيري كلي در مورد برنامه ها و شناخت طرح ها و مديريت آن ها مي شود يا دستاوردهاي علمي نظير معيارها و استانداردهاي فني يا اطلاعات پايه را نتيجه مي دهد. (بند 12 تصويبنامه نحوه اجراي نظام فني و اجرايي طرح هاي عمراني كشور مصوب 23/3/1375 هيأت وزيران)

مطبوعات

: مطبوعات در اين قانون عبارتند از نشرياتي كه به طور منظم با نام ثابت و تاريخ و شماره رديف در زمينه هاي گوناگون خبري، انتقادي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، كشاورزي، فرهنگي، ديني، علمي، فني، نظامي، هنري، ورزشي و نظاير اين ها منتشر مي شوند. (ماده 1 قانون مطبوعات مصوب 22/12/1364)

مطبوعات

: از لحاظ اين قانون مطبوعات عبارت از نشرياتي است كه به طور منظم و در مواقع معين با نام ثابت و تاريخ و شماره رديف چاپ و منتشر مي شود و اخبار و اطلاعات و ديدگاه هاي گوناگون در زمينه هاي اجتماعي و اقتصادي و سياسي و ديني و علمي و فرهنگي و هنري را به آگاهي عموم مي رساند و از اين راه به روشن ساختن افكار عمومي و بالا بردن سطح دانش در رشته خاص كمك مي كند. (ماده 1 لايحه قانون مطبوعات مصوب 25/5/1358 شوراي انقلاب)

مطبوعات

: مقصود از مطبوعات روزنامه هاي رسمي يا نيم رسمي پايتخت ولايات است و همچنين بعضي از روزنامه هايي كه به زبان خارجه طبع مي شود. (از ماده 216 قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

مطبوعات مرتب الانتشار

: مقصود از مطبوعات مرتب الانتشار جريده يا مجله يا مطبوع ديگري است كه بناي آن منتشر شدن در ايام يا اوقات معينه باشد از قبيل روزنامه يا مجله و امثال آن. (تبصره ماده 2 قانون هيأت منصفه مصوب 29/2/1310)

معادن بزرگ

: معادن بزرگ با توجه به ميزان ذخيره، عيار، ميزان استخراج، ارزش ماده معدني، ميزان سرمايه گذاري، موقعيت جغرافيايي و ملاحظات سياسي، اجتماعي و اقتصادي به پيشنهاد وزات معادن و فلزات و تصويب هيأت وزيران تشخيص داده مي شود و نحوه بهره برداري آن توسط هيأت دولت تعيين مي گردد. (ماده 12 قانون معادن مصوب 23/3/1377)

معادن بزرگ

: معادن بزرگ و مهم آن دسته از معادني است كه با توجه به ميزان ذخيره، عيار، ميزان استخراج، ارزش ماده معدني، تعداد كاركنان، ميزان سرمايه گذاري و موقعيت جغرافيايي و ملاحظات سياسي اجتماعي اقتصادي توسط شوراي عالي معادن، تشخيص داده مي شود. (ماده 2 از قانون معادن مصوب 1/3/1362)

معادن بلامعارض

: به معادني اطلاق مي شود كه فاقد بهره بردار بوده يا واگذاري آن از نظر اين قانون منعي نداشته باشد. (بند ق ماده 1 قانون معادن مصوب 23/3/1377)

معاملات (موضوع منع مداخله)

: منظور از معاملات مندرج در اين ماده عبارت است از: 1-مقاطعه كاري (به استثناي معاملات محصولات كشارزي ولو اين كه از طريق مقاطعه انجام شود). 2- حق العمل كاري، 3- اكتشاف و استخراج و بهره برداري (به استثناي معادن طبقه اول مندرج در قانون معادن و همچنين نمك طعام كه معادن مذكور در ملك شخصي آن ها واقع است)، 4- قرارداد نقشه برداري و قرارداد نقشه كشي و نظارت در اجراي آن، 5- قرارداد مطالعات و مشاورات فني و مالي و حقوقي، 6- شركت در مزايده و مناقصه، 7- خريد و فروش هايي كه بايد طبق قانون محاسبات عمومي با مناقصه و يا مزايده انجام شود هر چند به موجب قوانين ديگر از مناقصه و مزايده استثنا شده باشد. (تبصره 3 از ماده 1 قانون منع مداخله وزرا و نمايندگان مجلسين و كارمندان در معاملات دولتي و كشوري مصوب 22/10/1337)

معاملات تجارتي

: معاملات تجارتي از قرار ذيل است: 1-خريد يا تحصيل هر نوع مال منقول به قصد فروش يا اجاره اعم از اين كه تصرفاتي در آن شده يا نشده باشد، 2- تصدي به حمل و نقل از راه خشكي يا آب يا هوا به هر نحوي كه باشد، 3- هر قسم عمليات دلالي يا حق العمل كاري (كميسيون) و يا عاملي و همچنين تصدي به هر نوع تأسيساتي كه براي انجام بعضي امور ايجاد مي شود از قبيل تسهيل معاملات ملكي يا پيدا كردن خدمه يا تهيه و رسانيدن ملزومات و غيره، 4- تأسيس و به كار انداختن هر قسم كارخانه مشروط بر اين كه براي رفع حوايج شخصي نباشد، 5- تصدي به عمليات حراجي، 6- تصدي به هر قسم نمايشگاه هاي عمومي، 7- هر قسم

عمليات صرافي و بانكي، 8- معاملات برواتي اعم از اين كه بين تاجر يا غير تاجر باشد، 9- عمليات بيمه بحري و غير بحري، 10- كشتي سازي و خريد و فروش كشتي و كشتيراني داخلي يا خارجي و معاملات راجعه به آن ها. (ماده 2 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

معاملات تجارتي (به اعتبار تاجر بودن)

: معاملات ذيل به اعتبار تاجر بودن متعاملين يا يكي از آن ها تجارتي محسوب مي شود: 1- كليه معاملات بين تجار و كسبه و صرافان و بانك ها، 2- كليه معاملاتي كه تاجر يا غير تاجر براي حوايج تجارتي خود مي نمايد، 3- كليه معاملاتي كه اجزا يا خدمه يا شاگرد تاجر براي امور تجارتي ارباب خود مي نمايد، 4- كليه معاملات شركت هاي تجارتي. (ماده3 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

معاملات تجارتي

: معاملات تجارتي از قرار ذيل است: 1-خريد يا تحصيل هر نوع مال منقول به قصد فروش يا اجاره اعم از اين كه تصرفاتي در آن شده يا نشده باشد، 2- تصدي به حمل و نقل از راه خشكي يا آب يا هوا به هر نحوي كه باشد، 3- هر قسم عمليات دلالي يا سفارش كاري (كميسيون) و يا عاملي و همچنين تصدي به هر نوع تأسيساتي كه براي انجام بعضي امور ايجاد مي شود از قبيل تسهيل معاملات ملكي يا پيدا كردن خدمه يا تهيه و رسانيدن ملزومات و غيره، 4- تأسيس و به كار انداختن هر قسم كارخانه مشروط بر اين كه براي رفع حوايج شخصي نباشد، 5- تصدي به عمليات حراجي، 6- تصدي به هر قسم نمايشگاه هاي عمومي. 7- هر قسمت عمليات صرافي و بانكي، 8- معاملات برواتي اعم از اين كه بين تاجر يا غير تاجر باشد، 9- عمليات بيمه بحري و غيره بحري، 10- كشتي سازي و خريد و فروش كشتي و كشتيراني داخلي يا خارجي و معاملات راجعه به آن ها، (ماده 2 قانون تجارت مصوب 12/3/1304)

معاملات تجارتي (به اعتبار تاجر بودن)

: معاملات ذيل به اعتبار تاجر بودن متعاملين يا يكي از آن ها تجارتي محسوب و دعاوي راجعه به آن ها از خصايص محاكم تجارتي است. 1-كليه معاملات بين تجار و كسبه و صرافان و بانك ها، 2- كليه معاملاتي كه تاجر با غيرتاجر براي حوايج تجارتي خود مي نمايد، 3- كليه معاملاتي كه اجزا يا خدمه يا شاگرد تاجر براي امور تجارتي ارباب خود مي نمايد، 4- كليه معاملات شركت هاي تجارتي. (ماده 3 قانون تجارت مصوب 12/3/1304)

معاملات تجارتي

: محاكم تجارت به امور راجعه به معاملات تجارتي كه طرفين يا يك طرف آن تاجر باشند رسيدگي مي نمايد (معاملات تجارتي عبارت از نقل و انتقالي است كه غرض از آن صرف انتقاع باشد). (ماده 23 قانون محاكم تجارت مصوب 15/4/1294)

معاملات جزئي

: معاملات جزئي معاملاتي است كه مبلغ آن ازده هزار ريال تجاوز نكند. معاملات متوسط معاملاتي است كه مبلغ آن از ده هزار ريال بيش تر و از يك ميليون ريال تجاوز نكند معاملات عمده معاملاتي است كه مبلغ آن از يك ميليون ريال بيش تر باشد. (ماده 1 اصلاحي آيين نامه معاملات دولتي مصوب 18/12/1354)

معاملات جزئي

: معاملات جزئي معاملاتي است كه مبلغ آن از ده هزار ريال تجاوز نكند. معاملات متوسط معاملاتي است كه مبلغ آن از ده هزار ريال بيش تر و از دويست هزار ريال تجاوز نكند. معاملات عمده معاملاتي است كه مبلغ آن از دويست هزار ريال بيش تر باشد.(ماده 1 آيين نامه معاملات دولتي مصوب 27/12/1349)

معاملات جزئي

: معاملات خيلي جزئي معاملاتي است كه مبلغ آن از سه هزار ريال تجاوز نكند. معاملات جزئي آن است كه ميزان معامله از سه هزار ريال بيش تر و از پنجاه هزار ريال تجاوز نكند و معاملات عمده عبارت است از معاملاتي كه از پنجاه هزار ريال بيش تر باشد. (ماده 2 آيين نامه معاملات دولتي مصوب 10/2/1334)

معاملات خيلي جزئي

: معاملات خيلي جزئي معاملاتي است كه مبلغ آن از سه هزار ريال تجاوز نكند. معاملات جزئي آن است كه ميزان معامله از سه هزار ريال بيش تر و از پنجاه هزار ريال تجاوز نكند و معاملات عمده عبارت است از معاملاتي كه از پنجاه هزار ريال بيش تر باشد. (ماده 2 آيين نامه معاملات دولتي مصوب 10/2/1334)

معاملات دولتي

: معاملات دولتي به سه دسته جزئي، متوسط و عمده به شرح زير تقسيم مي شود: الف- معاملات جزئي: معاملاتي است كه مبلغ آن از سيصد هزار ريال تجاوز نكند، ب-معاملات متوسط: معاملاتي است كه مبلغ آن از سيصد هزار ريال بيش تر باشد و از دو ميليون ريال تجاوز ننمايد، ج- معاملات عمده: معاملاتي است كه مبلغ آن از دو ميليون ريال بيش تر باشد. (ماده 80 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

معاملات دولتي

: منظور از معاملات مندرج در اين ماده عبارت است از: 1-مقاطعه كاري (به استثناي معاملات محصولات كشاورزي ولو اين كه از طريق مقاطعه انجام شود)، 2- حق العمل كاري، 3- اكتشاف و استخراج و بهره برداري (به استثناي معادن طبقه اول مندرج در قانون معادن و همچنين نمك طعام كه معادن مذكور در ملك شخصي آن ها واقع است)، 4- قرارداد نقشه برداري و قرارداد نقشه كشي و نظارت در اجراي آن، 5- قرارداد مطالعات و مشاورات فني و مالي و حقوقي، 6- شركت در مزايده و مناقصه، 7- خريد و فروش هايي كه بايد طبق قانون محاسبات عمومي يا مناقصه يا مزايده انجام شود هر چند به موجب قوانين ديگر از مناقصه و مزايده استثنا شده باشد. (تبصره 3 ماده 1 قانون منع مداخله وزرا و نمايندگان مجلسين و كارمندان در معاملات دولتي و كشوري مصوب 22/10/1337).

معاملات دولتي از نظر مبلغ

: معاملات دولتي از نظر مبلغ به سه طبقه تقسيم مي شود: 1-معاملات خيلي جزئي، 2- معاملات جزئي، 3- معاملات عمده. (ماده 1 آيين نامه معاملات دولتي مصوب 10/2/1334)

معاملات شهرداري ها

: معاملات شهرداري ها از نظر ميزان مبلغ به سه نوع تقسيم مي شود: نوع اول - معاملات جزئي كه ميزان آن از پنجاه هزار ريال تجاوز نخواهد كرد. نوع دوم - معاملات متوسط كه ميزان آن بيش تر از پنجاه هزار ريال و كم تر از پانصدهزار ريال باشد. نوع سوم - معاملات عمده كه ميزان آن پانصد هزار ريال و بيش تر خواهد بود. (ماده1 آيين نامه معاملات شهرداري ها مصوب 12/4/1346)

معاملات عمده

: معاملات از نظر مبلغ در اين آيين نامه به سه نوع تقسيم مي شود: نوع اول - معاملات جزئي كه مبلغ آن از يكصدهزار ريال تجاوزنكند. نوع دوم - معاملات متوسط كه مبلغ آن از يكصد هزار ريال بيش تر و از يك ميليون ريال تجاوز نكند. نوع سوم - معاملات عمده كه مبلغ آن از يك ميليون ريال بيش تر باشد. (ماده 1 از آيين نامه معاملات شهرداري پايتخت مصوب 25/1/1355)

معاملات عمده

: معاملات جزئي معاملاتي است كه مبلغ آن از ده هزار ريال تجاوز نكند. معاملات متوسط معاملاتي است كه مبلغ آن از ده هزار ريال بيش تر و از يك ميليون ريال تجاوز نكند معاملات عمده معاملاتي است كه مبلغ آن از يك ميليون ريال بيش تر باشد. (ماده 1 اصلاحي از قانون اصلاح مواد 1 و 25 آيين نامه معاملات دولتي مصوب 18/12/1354)

معاملات عمده

: معاملات جزئي معاملاتي است كه مبلغ آن از ده هزار ريال تجاوز نكند. معاملات متوسط معاملاتي است كه مبلغ آن ازده هزار ريال بيش تر و از دويست هزار ريال تجاوز نكند. معاملات عمده معاملاتي است كه مبلغ آن از دويست هزار ريال بيش تر باشد. (ماده 1 آيين نامه

معاملات عمده

: معاملات خيلي جزئي معاملاتي است كه مبلغ آن از سه هزار ريال تجاوز نكند. معاملات جزئي آن است كه ميزان معامله از سه هزار ريال بيش تر و از پنجاه هزار ريال تجاوز نكند و معاملات عمده عبارت است از معاملاتي كه از پنجاه هزار ريال بيش تر باشد. (ماده 2 آيين نامه معاملات دولتي مصوب 10/2/1334)

معاملات متقابل

: معاملات متقابل موضوع بند ي به انواع معاملاتي اطلاق مي شود كه به موجب آن تأمين كننده، بخشي يا تمامي كالاها يا خدمات مورد نياز جهت ايجاد، توسعه، بازسازي، اصلاح يا ادامه توليد واحدهاي توليدي كشور را در اختيار توليد كننده قرار مي دهد و بهاي كالاها و خدمات مزبور. پس از كسر مبالغ پيش پرداخت. به اضافه هزينه هاي متعلق براساس قرارداد منعقد شده از طريق تحويل كالاها يا خدمات توليدي توليد كننده يا در صورت تأييد وزارتخانه ذي ربط از طريق تحويل ساير كالاهاي صنعتي و معدني و خدمات توليدي در كشور به تأمين كننده يا خريدار، پرداخت مي شود. (ماده 2 اصلاح آيين نامه معاملات متقابل موضوع بند ي تبصره 29 قانون برنامه اول توسعه... مصوب 30/4/1372)

معاملات متوسط

: معاملات از نظر مبلغ در اين آيين نامه به سه نوع تقسيم مي شود: نوع اول- معاملات جزئي كه مبلغ آن از يكصد هزار ريال تجاوز نكند. نوع دوم- معاملات متوسط كه مبلغ آن از يكصد هزار ريال بيش تر و از يك ميليون ريال تجاوز نكند. نوع سوم – معاملات عمده كه مبلغ آن از يك ميليون ريال بيش تر باشد. (ماده 1 آيين نامه معاملات شهرداري تهران مصوب 25/1/1355)

معاملات متوسط

: معاملات جزئي معاملاتي است كه مبلغ آن از ده هزار ريال تجاوز نكند. معاملات متوسط معاملاتي است كه مبلغ آن از ده هزار ريال بيش تر و از يك ميليون ريال تجاوز نكند معاملات عمده معاملاتي است كه مبلغ آن از يك ميليون ريال بيش تر باشد. (ماده 1 قانون اصلاح مواد 1 و 25 آيين نامه معاملات دولتي مصوب 18/12/1354)

معاملات متوسط

: معاملات جزئي معاملاتي است كه مبلغ آن از ده هزار ريال تجاوز نكند. معاملات متوسط معاملاتي است كه مبلغ آن از ده هزار ريال بيش تر و از دويست هزار ريال تجاوز نكند. معاملات عمده معاملاتي است كه مبلغ آن از دويست هزار ريال بيش تر باشد. (ماده 1 آيين نامه معاملات دولتي مصوب 27/12/1349)

معاوضه

: معاوضه عقدي است كه به موجب آن يكي از طرفين مالي مي دهد به عوض مال ديگر كه از طرف ديگر اخذ مي كند بدون ملاحظه اين كه يكي از عوضين مبيع و ديگري ثمن باشد. (ماده 464 قانون مدني)

معاون جرم

: اشخاص زير معاون مجرم محسوب مي شوند: 1- هركس بر اثر تحريك يا ترغيب يا تهديد يا تطميع كسي را مصمم به ارتكاب جرم نمايد يا به وسيله دسيسه و فريب و نيرنگ موجب وقوع جرم شود. 2- هركس با علم و اطلاع وسايل ارتكاب جرم را تهيه كند و يا طريق ارتكاب آن را با علم به قصد مرتكب ارائه دهد. 3- هر كس عالماً و عامداً وقوع جرم را تسهيل كند. (ماده 28 قانون مجازات عمومي مصوب 7/3/1352)

معاون ذي حساب

: معاون ذي حساب مأموري است كه با حكم وزارت امور اقتصادي و دارايي از بين كاركنان رسمي واجد صلاحيت به اين سمت منصوب مي شود. (ماده 32 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

معاون مجرم

: اشخاص ذيل معاون مجرم محسوبند: 1-كساني كه باعث و محرك ارتكاب فعلي شوند كه منشأ جرم است و به واسطه تحريك و ترغيب آن ها آن فعل واقع شود. 2- كساني كه تباني بر ارتكاب جرم كرده و به واسطه تباني آن ها آن جرم واقع مي شود. 3- كساني كه با علم و اطلاع از حيث تهيه و تدارك آلات و اسباب جرم يا تسهيل اجراي آن يا به هر نحو با مباشر جرم كمك كرده اند. (ماده 28 قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

معتاد

: منظور از كلمه (معتاد) در اين آيين نامه فقط به شخصي اطلاق مي شود كه به ترياك و مشتقات آن اعتياد داشته باشد. (ماده 17 آيين نامه اجرايي موضوع مواد 4 و 5 و 6 و 7 قانون كشت محدود خشخاش و صدور ترياك مصوب 20/6/1348)

معدن

: ذخيره معدني است كه بهره برداري از آن مقرون به صرفه باشد. (بند ت ماده 1 قانون معادن مصوب 23/3/1377)

معدن

: ذخيره معدني كه بهره برداري از آن مقرون به صرفه باشد. (بند پ ماده 1 قانون معادن مصوب 1/3/1362)

معدن آماده

: عبارت است از مجموعه كانسار و ماشين آلات و تأسيسات و تسهيلاتي كه به منظور اكتشاف، بهره برداري، و كانه آرايي از كانسار ايجاد شده است. (بند خ از ماده 1 قانون معادن مصوب 1/3/1362)

معسر

: معسر كسي است كه به واسطه عدم كفايت دارايي يا عدم دسترسي به مال خود قادر به تأديه مخارج محاكمه يا ديون خود نباشد. (ماده اول از قانون اعسار مصوب 20/9/1313)

معسر

: معسر كسي است كه به واسطه عدم دسترسي به اموال و دارايي خود موقتاً قادر به تأديه مخارج عدليه يا محكوم به نباشد. (ماده 1 قانون اعسار و افلاس و اصلاح قانون تسريع محاكمات مصوب 25/8/1310)

معسر از هزينه دادرسي

: معسر از هزينه دادرسي كسي است كه به واسطه عدم كفايت دارايي يا عدم دسترسي به مال خود به طور موقت قادر به تأديه آن نيست. (ماده 504 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

معسر از هزينه دادرسي

: معسر از هزينه دادرسي كسي است كه به واسطه عدم كفايت دارايي يا عدم دسترسي به مال خود قادر به تأديه هزينه دادرسي نيست. (ماده 693 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

معلول

: وضع افسر و كارمندي است كه به علت قيود خدمتي دچار سانحه يا بيماري شده كه معالجه آن بيش تر از يك سال تمام طول كشيده و طبق تشخيص كميسيون عالي پزشكي نظامي قادر به انجام خدمت نباشد. (ماده 14 قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 30/4/1336)

معلول

: منظور از معلول مندرج در ماده 45 قانون و ماده 133 آيين نامه فرد ذكوري است كه در راه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي و استمرار آن از تاريخ 19/10/1356 به بعد معلول شده يا بشود و برابر نظر شوراي پزشكي بدون كمك شخص ديگري قادر به اداره امور شخصي خود نباشد. (ماده 134 آيين نامه اجرايي قانون خدمت وظيفه عمومي مصوب 13/5/1364 هيأت وزيران)

معلول رواني

: معلول رواني كسي است كه به علت بيماري رواني قادر به ايفاي نقش ها و وظايف فردي، خانوادگي، اجتماعي و شغلي خود نباشد. (ماده 2 آيين نامه اجرايي قانون اجازه پرداخت حق الزحمه به بيماران رواني... مصوب 3/7/1367 هيأت وزيران)

معيارها، استانداردها و ضوابط فني

: عبارتند از مجموعه اي از مشخصات فني، روش ها، ضوابط و دستورالعمل هايي كه براساس اصول علمي و فني موجود در كشور و جهان، با توجه به شرايط اقليمي، زيست محيطي، اجتماعي و امكانات موجود براي پذيرش طرح از نظر فني و اقتصادي، تضمين ايمني، حفاظت اطلاعات و بهبود كيفيت طراحي، اجرا، نگهداري و بهره برداري طرح ها تهيه و تدوين مي شوند. (بند 14 از تصويبنامه نحوه اجراي نظام فني و اجرايي طرح هاي عمراني كشور مصوب 23/3/1375 هيأت وزيران)

معير

: عاريه عقدي است كه به موجب آن احد طرفين به طرف ديگر اجازه مي دهد كه از عين مال او مجاناً منتفع شود. عاريه دهنده را معير و عاريه گيرنده را مستعير گويند. (ماده 635 قانون مدني)

مفتري

: هر كس به وسيله اوراق چاپي يا خطي يا به وسيله انتشار اعلان يا اوراق مزبوره يا به وسيله نطق در مجامع به يك يا چند نفر امري را صريحاً نسبت دهد كه مطابق قانون مجازات آن امر جنحه يا جنايت محسوب شود مفتري محسوب خواهد شد مشروط بر اين كه نتواند صحت آن اسناد را ثابت نمايد. (ماده 269 قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

مفقودالاثر

: اسير و مفقود الاثر شخصي است كه در راه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي و استمرار آن از تاريخ 19/10/1356 به بعد اسير يا مفقود الاثر شده و مراتب در مورد پرسنل نيروهاي نظامي و انتظامي به تأييد نيروي مربوطه و در ساير موارد به تأييد بنياد شهيد رسيده باشد. (ماده 136 آيين نامه اجرايي قانون خدمت وظيفه عمومي مصوب 13/5/1364 هيأت وزيران)

مفلس

: مفلس كسي است كه دارايي او براي پرداخت مخارج عدليه يا بدهي او كافي نيست. (ماده 2 قانون اعسار و افلاس و اصلاح قانون تسريع محاكمات مصوب 25/8/1310)

مقاطعه كار

: مقاطعه كار به اشخاصي اطلاق مي شود كه در ضمن عقد قرارداد يا پيمان يا صورتمجلس مناقصه انجام هرگونه عمل يا فروش كالايي را با شرايط مندرجه در قرارداد يا پيمان يا صورت مجلس مناقصه در قبال مزد يا بها و به مدت معين تعهد كند. (ماده 12 قانون ماليات بر درآمد مصوب 10/5/1334)

مقاطعه كار

: مقاطعه كار به شخصي اطلاق مي شود كه در ضمن عقد قرارداد يا پيمان يا صورت مجلس مناقصه انجام هرگونه عمل يا فروش كالايي را با شرايط مندرجه در قرارداد يا پيمان يا صورتمجلس مناقصه در قبال مزد يا بها و به مدت معين تعهد نمايد. (ماده 11 قانون ماليات بر درآمد و املاك مزروعي و مستغلات و حق تمبر مصوب 16/1/1335)

مقامات سياسي وزارت امور خارجه

: مقامات سياسي وزارت امور خارجه به قرار زير است: 1-وابسته. 2- دبير سوم. 3- دبير دوم. 4- دبير اول. 5- رايزن درجه سه. 6- رايزن درجه دو. 7- رايزن درجه يك. 8- سفير. (ماده 22 قانون مقررات تشكيلاتي، استخدامي، مالي و انضباطي وزارت امور خارجه مصوب 7/3/1352)

مقاوله نامه و پروتكل

: صورتجلسه اي است كه در پايان مذاكرات نمايندگان دو يا چند دولت به امضا مي رسد يا سندي است كه به منظور توضيح و تفسير يا تعديل يا تصحيح موادي از عهدنامه و موافقتنامه اصلي تنظيم مي شود و معمولاً جزئي از آن تلقي مي شود. (بند 29 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

مقاومت

: ظرفيت تحمل يك عضو براي تحمل نيروهاي وارده. (از بخش تعاريف آيين نامه طراحي ساختمان ها در برابر زلزله مصوب 17/9/1378 هيأت وزيران)

مقدار مدعي به

: مقدار مدعا به مبلغي است كه در عرضحال صريحاً قيد شده است اجرت المثل و خساراتي كه بعد از تقديم عرضحال به مدعي به تعلق مي گيرد ممكن است علاوه شود ولو اين كه مجموعاً زياده بر حد نصاب صلحيه شود مواردي كه تعيين مقدار مدعا به يا قيمت آن در ابتداي دعوي ممكن نيست داخل در صلاحيت صلحيه است مگر اين كه زايد بودن آن بر حد نصاب صلحيه اجمالاً معلوم باشد. (اصلاحيه ماده 22 قانون موقت تصرفات در قانون اصول محاكمات حقوقي راجع به محاكم صلحيه مصوب 31/3/1302)

مقدار مدعي به

: مقدار مدعي به مبلغي است كه درعرضحال صريحاً قيد شده است به ضميمه اجرت المثل و خسارت كه بوجه مدعي به تا روز اقامه دعوي ضميمه شده و عارض تأديه آن را تقاضا مي كند. (ماده22 قوانين اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

مكتب

: مكاتب و مدارس بر دو قسمت است رسمي و غيررسمي: رسمي آن است كه از طرف دولت داير شده باشد - غير رسمي آن است كه باني مخصوص داشته باشد. (ماده 8 از قانون اساسي معارف مصوب 9/8/1290)

ملاك تعيين قيمت

: ملاك تعيين قيمت عبارت است از بهاي عادله روز تقويم اراضي و ابنيه و تأسيسات و حقوق و خسارات مشابه واقع در حوزه عمليات طرح بدون در نظر گرفتن تأثير طرح در قيمت آن ها. (ماده 5 لايحه قانوني خريد و تملك اراضي و املاك براي اجراي برنامه هاي عمومي و عمراني و نظامي دولت مصوب 17/11/1358 شوراي انقلاب)

ملاك تعيين قيمت

: ملاك تعيين قيمت عبارت است از بهاي عادله اراضي و ابنيه و تأسيسات مشابه واقع در حوزه عمليات طرح عمراني بدون در نظر گرفتن تأثير طرح مربوط در قيمت آن ها. در مواردي كه ملك محل سكونت مالك باشد علاوه بر بهاي عادله صدي ده به قيمت ملك افزوده خواهد شد و هرگاه ممر اعاشه مالك منحصر به درآمد همان ملك متصرفي باشد 15 درصد ديگر قيمت عادله از اين بابت به او پرداخت خواهد شد. (بند 3 ماده 50 از قانون برنامه و بودجه كشور مصوب 10/12/1351)

ملزم به انفاق

: كسي ملزم به انفاق است كه متمكن از دادن نفقه باشد يعني بتواند نفقه بدهد بدون اين كه از اين حيث در وضع معيشت خود دچار مضيقه گردد. براي تشخيص تمكن بايد كليه تعهدات و وضع زندگاني شخصي او در جامعه در نظر گرفته شود. (ماده 1198 قانون مدني)

ملك عمومي

: اراضي كوچه هاي عمومي و ميدان ها و پياده روها و خيابان ها و به طور كلي معابر و بستر رودخانه ها و نهرها و مجاري فاضلاب شهرها و باغ هاي عمومي و گورستان هاي عمومي و درخت هاي معابر عمومي واقع در محدوده هر شهر كه مورد استفاده عموم است ملك عمومي محسوب و در مالكيت شهرداري است. ايجاد تأسيسات آبياري از طرف وزارت آب و برق در بستر رودخانه ها واقع در محدوده شهرها بلامانع است شهرداري ها نيز مكلفند براي اجراي هر گونه عمليات عمراني در بستر رودخانه ها قبلاً نظر وزارت آب و برق را جلب نمايند. (تبصره 6 قانون اصلاح پاره اي از مواد و الحاق مواد جديد به قانون شهرداري ... مصوب 27/11/1345)

ممنوع (كالا)

: كالاهايي است كه صدور و ورود آن ها به موجب قانون يا شرع مقدس اسلام منع شده است. (بند 4 ماده 5 قانون مقررات صادرات و واردات سال 1364 مصوب 17/2/1364)

ممنوعيت از اقامت

: مدت اقامت اجباري يا ممنوعيت از اقامت كم تر از يك ماه و بيش تر از سه سال نخواهد بود. محكومين به اين دو مجازات بدون مستحفظ به نقطه اي كه ممنوع از اقامت در آن جاي نيستند يا مجبور به اقامت در آن جا مي باشند رفته و در آن جا تحت نظر نخواهند بود. (ماده 16 قانون مجازات عمومي مصوب 7/11/1304)

منابع مولد آلودگي

: كه اختصار منابع ناميده مي شوند به سه طبقه به شرح زير تقسيم مي گردند. الف) كارخانجات و كارگاه ها: عبارت است از محل مشخصي كه در آن يك يا چند دستگاه يا وسيله به منظور توليد فراورده ها يا عرضه خدمات مورد استفاده قرار مي گيرد و بهره برداري از آن سبب ايجاد يك يا چند آلوده كننده مي باشد. ب) وسايل نقليه موتوري: عبارت است از هر نوع وسيله اي كه با موتورهاي درون سوز يا برون سوز حركت مي كند و براي حمل و نقل مورد استفاده قرار مي گيرد و در صورت به كار انداختن منشأ ايجاد يك يا چند نوع آلوده كننده مي گردد. ج) منابع متفرقه: عبارت است از منابعي غير از كارخانجات و كارگاه ها و وسايل نقليه موتوري و هر عمل يا ترك عملي كه موجب آلودگي هوا مي گردد. (بند 4 ماده 1 از آيين نامه جلوگيري از آلودگي هوا مصوب 29/4/1354)

منابع مولد آلودگي آب

: منابع مولد آلودگي آب كه منابع آلوده كننده ناميده مي شود عبارت است از هر گونه منبعي كه فعاليت يا بهره برداري از آن موجب آلودگي آب مي شود كه شامل منابع صنعتي، كشاورزي و دامداري، شهري و خانگي و متفرقه مي باشد. (بند 4 ماده 1 آيين نامه جلوگيري از آلودگي آب مصوب 24/9/1363 هيأت وزيران)

منابع مولد اشعه

: منابع مولد اشعه به مواد پرتوزا (راديواكتيو) اعم از طبيعي و يا مصنوعي يا مواد و اشيا حاوي آن يا دستگاه ها و تأسيسات مولد اشعه اطلاق مي گردد. (بند 2 ماده 1 قانون حفاظت در برابر اشعه مصوب 20/1/1368)

منابع نفتي

: منابع نفتي عبارت است از كليه منابع و ذخاير زيرزميني داراي نفت اعم از اين كه در خشكي يا در مناطق دريايي واقع شده باشد. (ماده 1 قانون نفت مصوب 8/5/1353)

منازل مسكوني

: عبارت است از اماكني كه عرفاً و عادتاً جهت سكونت و به قصد استفاده هاي غيرصنعتي، تجاري، اداري و امثال آن اختصاص يابد. (بند 13 ماده 1 از آيين نامه جلوگيري از آلودگي آب مصوب 24/9/1363 هيأت وزيران)

مناطق جنگلي

: مناطقي است كه در آن ها جنگل يا بيشه يا اراضي جنگلي يا بوته زارهاي جنگلي طبيعي به طور انبوه يا پراكنده وجود داشته باشد. (بند 18 ماده 1 قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/5/1346)

مناطق دريايي

: مناطق دريايي عبارت است از آب هاي داخلي و ساحلي و فلات قاره ... (از ماده 1 از قانون نفت مصوب 8/5/1353)

مناطق كردنشين

: عبارت است از استان كردستان و جنوب آذربايجان غربي شامل شهرهاي اشنويه، نقده، پيرانشهر، مهاباد، مياندوآب، بوكان، سردشت، صايين دژ، تكاب و نوار مرزي شهرستان هاي اروميه و سلماس. (بند 3 آيين نامه اجرايي قانون واگذاري زمين هاي داير و باير كه بعد از انقلاب به صورت كشت موقت در اختيار كشاورزان قرار گرفته است مصوب 29/11/1365 هيأت وزيران)

مناطق محروم

: مناطق محروم به محل هايي اطلاق مي شود كه در جدول گروه بندي نقاط كشور از نظر تسهيلات زندگي و بدي آب و هوا مصوب سازمان امور اداري و استخدامي جزو نقاط گروه پنج و بالاتر تا درجه 2 و بالاتر قرار گرفته باشند... (تبصره 2 ماده 3 از آيين نامه اجرايي قانون نظام مهندسي ساختمان مصوب 20/4/1372)

مناقصه

: مناقصه در معاملات به طرق زير انجام مي پذيرد: الف) در مورد معاملات جزئي به حداقل قيمت ممكن به تشخيص و مسئوليت مأمور خريد، ب) در مورد معاملات متوسط به حداقل قيمت ممكن با استعلام بهاي كتبي به مسئوليت مأمور خريد، ج) در مورد معاملات عمده با انتشار آگهي مناقصه يا ارسال دعوت نامه (مناقصه محدود). (ماده 29 و قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

منتسب

: وضعيت پرسنلي است كه در يكي از حالت هاي زير از رده خدمتي خود منفك گرديده و حسب مورد در اختيار پرسنلي نيرو يا سازمان مربوطه يا ستاد كل سپاه يا ستاد كل يا وزارت قرار مي گيرند، مدت انتساب جز مدت خدمت براي ترفيع منظور مي گردد. (ماده 109 قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

منتسب

: وضع افسر و كارمندي است كه مشمول يكي از موارد زير باشد: الف) موقتاً به مشاغل مخصوصي گمارده شده كه در سازمان نيروهاي مسلح ... براي آن مشاغل محل به خصوصي پيش بيني نشده است. ب) در يكي از مدارس داخله يا خارجه مشغول تحصيل باشد. ج) به واسطه حذف يا انحلال محل سازماني موقتاً بدون شغل شود. د) افسران و كارمنداني كه معالجه بيماري آن ها بيش از چهار ماه ادامه پيدا كند تا يك سال. ه_) افسران و كارمنداني كه اسير مي شوند در تمام مدتي كه در اسارت هستند و در صورتي كه از اسارت خارج شوند حداكثر تا شش ماه كه بايد به آنان شغل ارجاع شود در حال انتساب باقي خواهند بود. و) بنا به تصويب .... مأمور خدمت در ساير وزارتخانه ها يا بنگاه هاي ملي يا دولتي شوند. (ماده 11 از قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 30/4/1336)

منتظر خدمت

: وضع پرسنلي است كه برابر مقررات مربوطه به علت ارتكاب تخلفات انضباطي، با حفظ پست سازماني به طور موقت از كار بركنار شده باشند. (ماده 107 قانون مقررات استخدامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مصوب 21/7/1370)

منتظر خدمت

: وضع افسر و كارمندي است كه به علت خطا يا قصور مكرر يا مسامحه طبق مقررات مواد 116 و 117 موقتاً از كار بركنار شود. (ماده 12 از قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 30/4/1336)

منتظر خدمت

: مستخدميني كه به واسطه حذف مشاغل يا بنا به مقتضيات اداري بدون تقصير بيكار شوند منتظر خدمت محسوب خواهند بود. (از ماده 28 از قانون استخدام كشوري مصوب 22/9/1301)

منصف المياه

: خطي است كه سطح آب مجراي اصلي رودخانه يا نهر يا مسيل را به دو قسمت متساوي تقسيم مي نمايد. (بند 30 از آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363)

منطقه انحصاري اقتصادي

: عبارت است از ناحيه هاي خارج و مجاور درياي سرزميني حداكثر به عرض دويست (200) مايل دريايي از خط مبدأ درياي سرزميني كه در آن، كشور ساحلي داراي حقوق و صلاحيت هاي انحصاري در مورد منابع طبيعي و ساير صلاحيت هاي مربوط است. (تبصره 2 ماده 1 آيين نامه احداث و استفاده از تأسيسات در فلات قاره ومنطقه انحصاري اقتصادي ايران در خليج فارس و درياي عمان مصوب 28/9/1375 هيأت وزيران).

منطقه شهري

: در شهرهاي بزرگ از به هم پيوستن چند محله، منطقه شهري تشكيل مي شود. (تبصره 3 ماده 4 قانون تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري مصوب15/4/1362)

منطقه نظارت

: منطقه نظارت منطقه اي است در مجاورت درياي سرزميني كه حد خارجي آن از خط مبدأ 24 مايل دريايي مي باشد. (ماده 12 قانون مناطق دريايي جمهوري اسلامي ايران در خليج فارس و درياي عمان مصوب 31/1/1372)

منطقه نظارت بحري

: قسمتي از دريا كه به فاصله شش ميل بحري از سواحل ايران از حد پست ترين جزر و موازي با آن در طول سواحل ممتد مي باشد آب ساحلي ايران محسوب و در اين منطقه قسمت هاي واقعه در زير كف دريا و سطح و بالاي آن متعلق به مملكت ايران مي باشد به علاوه از لحاظ اجراي بعضي قوانين و قراردادهاي مربوطه به امنيت و دفاع و منافع مملكت يا تأمين عبور و مرور بحري منطقه ديگري كه منطقه نظارت بحري ناميده مي شود و نسبت به آن دولت ... داراي حق نظارت است تا مسافات دوازده ميل بحري از حد پست ترين جزر و موازي با سواحل امتداد مي يابد. (ماده اول از قانون تعيين حدود آب هاي ساحلي و منطقه نظارت دولت در درياها مصوب 24/4/1313)

منقله

: جراحتي كه درمان آن جز با جابه جا كردن استخوان ميسر نباشد. (بند 7 ماده 186 قانون مجازات اسلامي مصوب 4/9/1361)

مواد آلوده كننده آب

: مواد آلوده كننده آب كه آلوده كننده نيز ناميده مي شود عبارت است از هر نوع مواد يا عوامل فيزيكي و شيميايي كه باعث آلودگي آب گرديده و يا به آلودگي آن بيفزايد. (بند3 ماده 1 آيين نامه جلوگيري از آلودگي آب مصوب 24/9/1363)

مواد آلوده كننده هوا

: كه اختصاراً آلوده كننده ناميده مي شود عبارت است از هر نوع ماده گازي، بخار، مايع و جامد يا مجموعه و تركيبي از آن ها كه در هواي آزاد پخش و باعث آلودگي هوا شده يا به آلودگي آن بيفزايد يا توليد بوهاي نامطبوع كند از قبيل: دود، دوده، ذرات معلق، ذرات رسوب كننده، اكسيدهاي گوگرد، اكسيدهاي ازت، اكسيدهاي كربن، اكسيد كننده ها، هيدروكاربورها، اسيدها، مواد راديواكتيو آمونياك، (بند 1 ماده 1 آيين نامه جلوگيري از آلودگي هوا مصوب 29/4/1354)

مواد اوليه صنعتي غيرفلزي

: منظور از مواد اوليه صنعتي غيرفلزي مذكور در اين ماده، مواد معدني پودر شده و فراورده هاي نسوز و مواد معدني كانه آرايي شده مي باشد. (تبصره 2 ماده 1 قانون تأسيس وزارت معادن و فلزات مصوب 5/3/1363)

مواد باطله

: عبارت است از موادي كه در نتيجه استخراج يا كانه آرايي از كانه جدا مي گردد. (بند ش ماده 1 قانون معادن مصوب 23/3/1377)

مواد روانگردان

: مواد روانگردان به موادي گفته مي شود كه در فهرست هاي چهارگانه ضميمه اين قانون مندرج است. وزارت بهداري در صورت توصيه كميسيون مواد مخدر سازمان ملل متحد مي تواند در فهرست هاي چهارگانه مذكور با تصويب هيأت وزيران تجديد نظر نموده و مراتب را به وسيله روزنامه رسمي كشور ... و جرايد كثير الانتشار اعلام نمايد. اين تغييرات پس از انقضاي پانزده روز از تاريخ انتشار لازم الرعايه خواهد بود. (ماده 1 قانون مربوط به مواد روانگردان مصوب 8/2/1354)

مواد مخدر

: مواد مخدر مذكوره در اين قانون به دو دسته تقسيم مي شود: اول- مواد افيوني كه شامل ترياك و سوخته ترياك و شيره و ساير تركيباتي مي شود كه داراي مواد مزبور باشد. دوم- ساير مواد مخدره اعم از مشتقات ترياك (مانند مرفين و هروئين) و كوكائين و مواد مخدره صنعتي و شيميايي كه در فهرست ادويه مخدره سازمان ملل متحد تعيين شود يا سازمان بهداشت جهاني مراقبت در مصرف آن را ضروري شناسد.... (از ماده اول قانون مربوط به اصلاح قانون منع كشت خشخاش و استعمال ترياك مصوب 19/2/1338)

مواد زائد جامد

: عبارت است از هرگونه ماده جامدي كه عرفاً زايد محسوب مي شود مانند زباله، خاكروبه، خاكستر، جسد حيوانات، ضايعات مراكز شهري و صنعتي و مواد زايد حاصل از تصفيه اعم از شيميايي و بيولوژيك و همچنين فضولات انساني و حيواني و مواد زايد بيمارستان ها و غيره. (بند 6 ماده 1 آيين نامه جلوگيري از آلودگي آب مصوب 24/9/1363)

مواد معدني

: مواد معدني از نظر اكتشاف و بهره برداري به طبقات سه گانه زير تقسيم مي شود: طبقه اول عبارت است از: مواد معدني كه معمولاً به مصرف ساختماني و صنايع مربوطه مي رسد مانند: سنگ گچ، سنگ آهك، سنگ هاي ساختماني، سنگ مرمر، سنگ تراورس، خاك رس و ماسه گرانيت و ايسيديان و كوارتزيت و امثال آن. طبقه دوم عبارت است از: الف) مواد معدني فلزي مانند آهن، كرم، منگنز، كبالت، مس، نيكل، آنتيمون، قلع، روي، جيوه، سرب، واناديوم، طلا، نقره، پلاتين و امثال آن. ب) نيترات ها، فسفات ها، نمك طعام، نمك هاي قليايي، برات ها، مانيزي و نمك هاي نظير آن و آب هاي معدني و امثال آن. ج) سوخت هاي جامد مانند ذغال سنگ، لنييت، تورب، سنگ هاي قيري و امثال آن. د) خاك سرخ، گوگرد، پنبه نسوز، خاك نسوز و ميكا، گرافيت و امثال آن. ه_) سنگ هاي قيمتي مانند الماس، زمرد، ياقوت، فيروزه و امثال آن. طبقه سوم عبارت است از: كليه مواد نفتي، قير، گازهاي طبيعي و مواد راديواكتيو مانند راديوم، توريوم، اورانيوم و كليه موادي كه جهت استفاده نيروي اتمي به كار مي رود. (ماده 1 قانون معادن مصوب 31/2/1336)

مواد معدني

: مواد معدني موجود در روي زمين يا زيرزمين از نظر اكتشاف و استخراج به طبقات دوگانه زيرين تقسيم مي شوند. طبقه اول – مواد معدني كه معمولاً به مصرف كارهاي ساختماني يا زراعتي مي رسند مانند سنگ گچ، سنگ آهك، سنگ هاي ساختماني، سنگ مرمر، خاك رس، ماسه و امثال آن. طبقه دوم- عبارتند از مواد زير: الف) معادن فلزات مانند آهن، كرم، مانكاتر، نيكل كبالت، مس انتيمون، قلع، روي، جيوه و سرب و غيره. ب) نيترات ها، فسفات ها، نمك طعام، نمك هاي قليايي، برات ها، مانيزي و

نمك هاي نظير آن و غيره. ج) سوخت هاي جامد از قبيل زغال سنگ، لينيت و تورب و امثال آن. د) مواد معدني ديگري كه در طبقات بالا نوشته نشده مانند خاك سرخ، گوگرد، پنبه نسوز، خاك نسوز و آب هاي معدني. (ماده 1 قانون معادن مصوب 16/11/1317)

مواد معدني طبقه چهار

: مواد معدني طبقه چهار عبارت هستند از: كليه مواد پرتوزا اعم از اوليه و ثانويه: (بند د ماده 3 از قانون معادن مصوب 23/3/1377)

مواد معدني طبقه دو

: مواد معدني طبقه دو عبارت هستند از: 1-آهن، طلا، كرم، قلع، جيوه، سرب، روي، مس، تيتان، آنتيموان، موليبدن، كبالت، تنگستن، كادميوم و ساير فلزات. 2- نيترات ها، فسفات ها، برات ها، نمك هاي قليايي، سولفات ها، كربنات ها، كلرورها (به استثناي مواد ياد شده در طبقه يك) و نظاير آن ها. 3- ميكا، گرافيت، تالك، كايولن، نسوزها، فلدسپات، سنگ و ماسه سيليسي، پرليت، دياتوميت، زيوليت، بوكسيت، خاك سرخ، خاك زرد، خاك هاي صنعتي و نظاير آن ها. 4- سنگ هاي قيمتي و نيمه قيمتي مانند الماس، زمرد، ياقوت، يشم، فيروزه، انواع عقيق و امثال آن ها. 5- انواع سنگ هاي تزييني و نما. 6- انواع زغال سنگ ها و شيل هاي غيرنفتي. 7- مواد معدني قابل استحصال از آب ها و نيز گازهاي معدني به استثناي گازهاي هيدروكربوري. (بند ب ماده 3 از قانون معادن مصوب 23/3/1377)

مواد معدني طبقه سه

: مواد معدني طبقه سه عبارت هستند از: كليه هيدروكربورها به استثناي زغال سنگ مانند: نفت خام، گاز طبيعي، قير، پلمه سنگ هاي نفتي، سنگ آسفالت طبيعي و ماسه هاي آغشته به نفت و امثال آن ها. قير، پلمه سنگ هاي نفتي و سنگ آسفالت طبيعي در صورتي كه مورد عمل وزارت نفت، شركت ها و واحدهاي تابعه و وابسته به آن وزات نباشد جزو معادن طبقه دو محسوب مي گردد. (بند ج ماده 3 قانون معادن مصوب 23/3/1377)

مواد معدني طبقه يك

: مواد معدني طبقه يك عبارت هستند از: سنگ آهك، سنگ گچ، شن و ماسه معمولي، خاك رس معمولي، صدف دريايي، پوكه معدني، نمك آبي و سنگي، مارن، سنگ لاشه ساختماني و نظاير آن ها. (بند الف ماده 3 از قانون معادن مصوب 23/3/1377)

مواد هزينه

: مواد هزينه، نوع هزينه را در داخل بودجه يا قسمتي از فعاليت يك وزارتخانه يا مؤسسه دولتي مشخص مي كند. (ماده 9 از قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

مواد هزينه

: مواد هزينه نوع هزينه را در داخل بودجه و يا قسمتي از عمليات يك وزارتخانه يا مؤسسه مشخص مي كند. (ماده 7 از قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

موارد ابلاغ

: مواردي را كه دادستان ها بايد در دادرسي هاي مدني و بازرگاني در دادگاه هاي شهرستان و استان مداخله كنند موارد ابلاغ گويند و موارد نامبرده از قرار زير است: 1- دعاوي راجعه به اموال و منافع و حقوق عمومي. 2- دعاوي راجعه به دولت. 3- دعاوي راجعه به وجوه بريه و امور خيريه كه جهت عمومي داشته باشد مثل وصاياي عمومي و اوقاف عمومي و امثال آن. 4- دعاوي راجعه به محجورين و غايب مفقو دالاثر. 5- در ايراد راجع به رد دادرس هاي دادگستري و درخواست اعاده دادرسي. (ماده 139 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

موارد ابلاغ

: مواردي را كه مدعيان عمومي بايد مداخله در محاكمات حقوقي كنند موارد ابلاغ گويند. (ماده شصت و پنجم از قانون اصول تشكيلات عدليه مصوب 27/4/1370)

موارد ابلاغ

: مواردي را كه مدعي عمومي بايد دخالت در محاكمات حقوقي كند موارد ابلاغ گويند و در موارد مذكوره رئيس محكمه مكلف است اوراق راجعه به دعوا را به مدعي عمومي آن محكمه قبل از استماع دعوا تبليغ نمايد. (ماده 122 قانون اصول تشكيلات عدليه و محاضر شرعيه و حكام صلحيه مصوب 26/4/1290)

موارد فوت در حين انجام وظيفه

: موارد فوت در حين انجام وظيفه يا با سبب آن به شرح زير است: الف) فوت در محل خدمت و همچنين در حال رفت و برگشت يا خارج از محل خدمتي در ارتباط با امور خدمتي. ب) فوت در طول مأموريت غير از موارد مذكور در ماده 107 اين قانون از لحظه ابلاغ تا خاتمه مأموريت در ارتباط با مأموريت. ج) چنان چه پرسنل درساعات خدمت يا به سبب امور خدمتي يا در طول مأموريت بيمار شده يا در اثر حوادث و سوانح مصدوم و مجروح گرديده و بعداً فوت شوند. د) فوت در اثر بيماري هاي ناشي از موقعيت يا شرايط خاص خدمتي. ه_) فوت در رفت و برگشت از مرخصي. (ماده 119 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

موافقتنامه اصولي اكتشاف

: عبارت است از مجوزي از طرف وزارت معادن و فلزات به بخش دولتي، تعاوني و يا خصوصي ايراني جهت انجام مطالعات و بررسي ها براي تهيه طرح اكتشاف در ناحيه معين براي مدت معين كه اين قانون مشخص مي نمايد. (بند ج ماده 1 قانون اصلاح قانون معادن مصوب 26/3/1364)

موافقتنامه اصولي اكتشاف

: عبارت است از مجوزي از طرف وزارت معادن و فلزات به بخش تعاوني و يا خصوصي ايراني جهت انجام مطالعات و بررسي ها براي تهيه طرح اكتشاف در ناحيه معين براي مدت معين كه اين قانون مشخص مي نمايد. (بند ج ماده 1 قانون معادن مصوب 1/3/1362)

موافقتنامه داوري

: موافقتنامه داوري توافقي است بين طرفين كه به موجب آن تمام يا بعضي از اختلافاتي كه در مورد يك يا چند رابطه حقوقي معين اعم از قراردادي يا غيرقراردادي به وجود آمده يا ممكن است پيش آيد، به داوري ارجاع مي شود. موافقتنامه داوري ممكن است به صورت شرط داوري در قرارداد يا به صورت قرارداد جداگانه باشد. (بند ج ماده 1 قانون داوري تجاري بين المللي مصوب 26/6/1376)

موجر

: اجاره عقدي است كه به موجب آن مستأجر مالك منافع عين مستأجره مي شود. اجاره دهنده را موجر و اجاره كننده را مستأجر و مورد اجاره را عين مستأجره گويند. (ماده 466 قانون مدني)

موجبات ارث

: موجب ارث دو امر است: نسب و سبب (ماده 861 قانون مدني)

موجودي انبار

: منظوركالاها و خدماتي است كه توسط توليدكنندگان به منظور فروش، استفاده در توليد و يا ساير مقاصد در آينده نگهداري مي شوند. (از ماده 77 قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت مصوب 27/11/1380)

مودع

: وديعه عقدي است كه به موجب آن يكي نفر مال خود را به ديگري مي سپارد براي آن كه آن را مجاناً نگاهدارد. وديعه گذار مودع و وديعه گير را مستودع يا امين مي گويند. (ماده 607 قانون مدني)

مودي مالياتي

: كليه اشخاص اعم از حقيقي يا حقوقي كه طبق قوانين ماليات بر درآمد مكلف به پرداخت ماليات مي باشند مودي مالياتي ناميده خواهند شد. (ماده 1 لايحه قانوني مربوط به اصلاح قانون ماليات بردرآمد مصوب 14/3/1339)

مؤسسات اعتباري غيربانكي

: مؤسسات اعتباري غيربانكي مؤسساتي هستند كه در عنوان خود از نام بانك استفاده نمي كنند ولي به تشخيص بانك مركزي ايران واسطه بين عرضه كنندگان و متقاضيان وجوه و اعتبار مي باشند و عمليات آن ها در حجم و نحوه توزيع اعتبارات مؤثر است. (از بند ه_ ماده 31 قانون پولي و بانكي مصوب 18/4/1351)

مؤسسات پاراكلينيكي

: مؤسسات پاراكلينيكي و درمان جنبي به مراكزي اطلاق مي شود كه از دستگاه هاي تخصصي نظير راديولژي، فيزيوتراپي، الكتروآنسفالوگرافي، سي تي اسكن، اكوكارديوگرافي، استرس تست مراكز پزشكي هسته اي راديولژي، سونوگرافي، آزمايشگاهي و غيره استفاده مي نمايند. (ماده30 آيين نامه اجرايي ماده 8 قانون تشكيل وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي مصوب 26/5/1365)

مؤسسات فرهنگي

: مراكز، مؤسسات، انجمن ها و كانون هاي فرهنگي عبارت از هرگونه تشكيلاتي است كه توسط افراد واجد شرايط براي فعاليت در يك يا چند قلمرو فرهنگي و هنري و سينمايي تأسيس مي گردد. (ماده 1 ضوابط عام تأسيس مراكز، مؤسسات، انجمن ها و كانون هاي فرهنگي و هنري و نظارت بر آن ها مصوب 20/2/1367 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

مؤسسات و نهادهاي عمومي غيردولتي

: مؤسسات و نهادهاي عمومي غيردولتي از نظر اين قانون واحدهاي سازماني مشخصي هستند كه با اجازه قانون به منظور انجام وظايف و خدماتي كه جنبه عمومي دارد تشكيل شده و يا مي شود. (ماده 5 از قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

مؤسسه

: منظور از مؤسسه در اين قانون هر نوع شخصيت حقوقي است كه به ثبت رسيده يا تشكيل شده باشد. (تبصره 1 ماده 1 قانون حمايت كارمندان در برابر اثرات ناشي از پيري و از كارافتادگي و فوت مصوب 9/12/1349)

مؤسسه

: از لحاظ مقررات اين فصل مؤسسه عبارت است از هر شخص حقيقي يا حقوقي كه داراي دفاتر قانوني باشد. (تبصره ماده 123 قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 28/12/1345)

مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني

: مؤسسه، نهادي است حوزه اي و داراي شخصيت حقوقي رسمي و مستقل كه تحت نظارت عاليه مقام رفيع ولايت فقيه و ولي امر مسلمين اداره مي شود. (ماده 3 اساسنامه آموزشي و پژوهشي امام خميني مصوب 5/1/1374 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني

: مركز آموزشي، پژوهشي امام خميني رحمت ا... نهادي است حوزوي و زير نظر مقام معظم رهبري اداره مي شود و مدارك علمي آن براساس مصوبه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، اعطا خواهد شد. (بند ه_ گزارش كار و مؤسسات كميسيون يك شوراي عالي انقلاب فرهنگي درباره برنامه هاي مركز آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) مصوب 20/4/1374، شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران

: مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران كه در اين قانون مؤسسه ناميده مي شود تنها مرجعي است كه مي تواند استاندارد رسمي فراورده ها را به استثناي مواد دارويي تعيين و آيين كار را تدوين نمايد. (ماده 1 از قانون مواد الحاقي به قانون تأسيس مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران مصوب 24/9/1349)

مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران

: مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران كه به موجب قانون هفدهم خرداد ماه 1339 تأسيس شده مؤسسه اي است انتفاعي داراي شخصيت حقوقي كه طبق اصول بازرگاني و مقررات اين اساسنامه اداره مي شود. (ماده 10 اساسنامه مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران مصوب 9/4/1344)

مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران

: وزارت بازرگاني مجاز است سازماني به نام (مؤسسه استاندارد ايران) تأسيس و به صورت بازرگاني اداره نمايد. (ماده 1 قانون راجع به تأسيس مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران مصوب 17/3/1339)

مؤسسه اصلاح و تهيه نهال و بذر

: به منظور اصلاح و تهيه كليه نهال ها و بذرهاي مرغوب و مناسب با آب و هواي نقاط مختلف كشور سازماني به نام مؤسسه اصلاح و تهيه نهال و بذر تحت نظر وزارت كشاورزي تأسيس مي شود. (ماده 1 قانون راجع به مؤسسه اصلاح و تهيه نهال و بذر مصوب 3/8/1338)

مؤسسه بررسي آفات و بيماري هاي گياهي

: به منظور بررسي آفات و بيماري هاي گياهان و محصولات كشاورزي و تعيين بهترين روش پيشگيري و مبارزه با آن ها مؤسسه بررسي آفات و بيماري هاي گياهي تشكيل مي شود. اين مؤسسه وابسته به وزارت كشاورزي است. (ماده 1 قانون تأسيس مؤسسه بررسي آفات و بيماري هاي گياهي مصوب 19/12/1344)

مؤسسه برق

: مؤسسه برق عبارت از شركت يا بنگاه يا سازماني است كه به كار توليد يا انتقال يا توزيع و خريد و فروش نيروي برق به طور عمده يا جزئي اشتغال داشته باشد اعم از اين كه دولتي يا متعلق به شهرداري يا وابسته به آن يا خصوصي و مختلط باشد. مؤسساتي كه در تاريخ تصويب اين قانون به نحوي از انحا به امر توليد يا انتقال يا توزيع يا فروش نيروي برق اشتغال دارند تا زماني كه وزارت آب و برق ادامه كار آن ها را مجاز بداند مشمول مفاد اين قانون مي باشند. (تبصره 1 ماده 4 قانون سازمان برق ايران مصوب 19/4/1346)

مؤسسه خواروبار و تغذيه ايران

: نظر به اهميت امر تغذيه مردم كشور و به منظور تنظيم و بهبود آن و تربيت افراد كارشناس و متخصص در امر تغذيه سازماني به نام مؤسسه خواربار و تغذيه ايران زير نظر وزارت بهداري تأسيس مي شود اداره امور آن بر مبناي اساسنامه اي خواهد بود كه به تصويب كميسيون هاي امور استخدام - بهداري و دارايي مجلسين خواهد رسيد. (ماده واحده قانون اجازه تأسيس مؤسسه خواروبار و تغذيه ايران مصوب 14/10/1343)

مؤسسه دولتي

: مؤسسه دولتي واحد سازماني مشخصي است كه به موجب قانون ايجاد و زير نظر يكي از قواي سه گانه اداره مي شود و عنوان وزارتخانه ندارد. (ماده 3 از قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

مؤسسه دولتي

: مؤسسه دولتي واحد سازماني مشخصي است كه به موجب قانون ايجاد و به وسيله دولت اداره مي شود. (بند ث اصلاحي از قانون اصلاح پاره اي از مواد قانون استخدام كشوري مصوب 28/12/1353)

مؤسسه دولتي

: مؤسسه دولتي واحد سازماني مشخصي است كه به موجب قانون ايجاد و به وسيله دولت اداره مي شود. (ماده 3 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 15/10/1349)

مؤسسه دولتي

: مؤسسه دولتي عبارت از سازماني است كه به موجب قانون به وسيله دولت ايجاد و اداره مي شود. (بند ث ماده 1 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

مؤسسه راه آهن

: براي اداره كردن بهره برداري راه آهن دولتي ايران اعم از خطوط موجوده يا خطوطي كه در آينده احداث شود مؤسسه به نام راه آهن دولتي ايران تشكيل مي شود. (ماده اول قانون تشكيلات مؤسسه راه آهن دولتي ايران مصوب 12/5/1314)

مؤسسه وابسته

: مؤسسه وابسته از نظر اين قانون واحد سازماني مشخصي است كه به صورتي غير از شركت و براي مقاصد غيرتجارتي و غيرانتفاعي توسط يك يا چند مؤسسه و نهاد عمومي غيردولتي تأسيس و اداره مي شود و به نحوي مالكيت آن متعلق به يك يا چند مؤسسه يا نهاد عمومي غيردولتي باشد. (تبصره 1 قانون فهرست نهادها و مؤسسات عمومي غيردولتي مصوب 19/4/1373)

موضحه

: جراحتي كه تمام گوشت را فرا گرفته و پوست نازك روي استخوان را كنار زده و استخوان را آشكار كرده. (از بند 5 ماده 186 قانون مجازات اسلامي مصوب 24/9/1361)

موضوع بيمه

: بيمه عقدي است كه به موجب آن يك طرف تعهد مي كند در ازاي پرداخت وجه يا وجوهي از طرف ديگر در صورت وقوع يا بروز حادثه خسارت وارده بر او را جبران نموده يا وجه معيني بپردازد. متعهد را بيمه گر طرف تعهد را بيمه گذار وجهي را كه بيمه گذار به بيمه گر مي پردازد حق بيمه و آنچه را كه بيمه مي شود موضوع بيمه نامند. (ماده 1 قانون بيمه مصوب 7/2/1316)

مهاجر

: مهاجر از نظر استفاده از معافيت مذكور در اين بند و تبصره يك آن به كسي اطلاق مي شود كه مدت پنج سال متوالي در خارج از كشور ايران به سر برده و اين امر به گواهي مأمورين صلاحيتدار محل مهاجرت و در صورت وجود نمايندگان دولت ... به گواهي آنان نيز رسيده باشد. (تبصره 2 بند 9 ماده 20 قانون اصلاح تعرفه گمركي مصوب 10/4/1337)

مهارت

: عبارت از مجموعه اطلاعات نظري و توانايي هاي عملي لازم براي انجام يك حرفه معين يا بخشي از آن مي باشد. (بند 1 ماده 1 اصلاح آيين نامه نحوه تشكيل و اداره آموزشگاه هاي آزاد فني و حرفه اي مصوب 28/1/1379)

مهارت

: عبارت از دارا بودن قابليت و توانايي كافي براي انجام وظايف به نحو دقيق و مطلوب است. (بند ظ ماده 1 آيين نامه حقوق و دستمزد كاركنان سازمان هاي مناطق آزاد تجاري - صنعتي جمهوري اسلامي ايران مصوب 19/1/1375 هيأت وزيران)

مهارت

: مهارت عبارت است از توانايي حرفه آموز در انجام يك يا چند جزء از يك حرفه. (بند د ماده 4 آيين نامه نحوه تشكيل و اداره آموزشگاه هاي آزاد فني و حرفه اي مصوب 2/8/1363 هيأت وزيران)

مهر

: هر چيزي را كه ماليت داشته و قابل تملك نيز باشد مي توان مهر قرار داد. (ماده 1078 قانون مدني)

مهر المتعه

: براي تعيين مهرالمتعه حال مرد از حيث غنا و فقر ملاحظه مي شود. (ماده 1094 قانون مدني)

مهر المثل

: براي تعيين مهرالمثل بايد حال زن از حيث شرافت خانوادگي و ساير صفات و وضعيت او نسبت به اماثل و اقران و اقارب و همچنين معمول محل و غيره در نظر گرفته شود. (ماده 1091 قانون مدني)

مهندس درجه دو

: مهندس درجه دو كسي است كه داراي تصديقنامه مهندسي از يكي از آموزشگاه هاي عالي فني داخلي يا خارجي بوده و ارزش آن از طرف شوراي عالي فرهنگ در رشته مهندسي برابر عالي (پس از متوسطه فني و كم تر از ليسانس) شناخته شده باشد. (بند 2 ماده 1 آيين نامه مزاياي مأمورين خدمات صحرايي مصوب 2/5/1330)

مهندس درجه يك

: مهندس درجه يك كسي است كه داراي دانشنامه مهندسي از يكي از دانشكده هاي داخلي يا خارجي بوده و ارزش آن در رشته مهندسي از طرف شوراي عالي فرهنگ برابر با ليسانس يا فوق ليسانس شناخته شده باشد. (بند 1 ماده 1 آيين نامه مزاياي مأمورين خدمات صحرايي مصوب 2/5/1330)

مهندس كشاورزي و منابع طبيعي

: مهندس كشاورزي و منابع طبيعي شخصي است كه حداقل مدرك كارشناسي در يكي از رشته هاي بخش كشاورزي و منابع طبيعي و رشته هاي مرتبط را دارا باشد. (بند ج ماده 1 قانون تأسيس سازمان نظام مهندسي كشاورزي و منابع طبيعي جمهوري اسلامي ايران مصوب 3/4/1380)

مهندس ناظر

: مهندس ناظر شخصي است حقيقي يا حقوقي كه طبق قانون نظام معماري و ساختماني داراي پروانه اشتغال به كار مهندسي از وزارت مسكن و شهرسازي است و در حدود صلاحيت خود مسئوليت طراحي، محاسبه يا نظارت بر تمام يا قسمتي از عمليات ساختماني موضوع بند 12-1-3-2 را به عهده دارد. (بند 12-1-3-11 لازم الاجرا بودن مقررات ايمني و حفاظت در حين اجراي كار از مجموعه مقررات ملي ساختمان ايران مصوب 20/4/1372)

مهندس يار

: مهندس يار كسي است كه داراي تصديقنامه متوسطه كامل فني از يكي از آموزشگاه هاي فني داخلي يا خارجي بوده و ارزش آن از طرف شوراي عالي فرهنگ برابر با متوسطه فني كامل شناخته شده باشد. (بند 3 ماده 1 آيين نامه مزاياي مأمورين خدمات صحرايي مصوب 2/5/1330)

ميدان

: مكاني است معين كه براي تسهيل در امر تهيه و توزيع ميوه و تره بار و فراورده هاي كشاورزي اختصاص يابد. (بند ج ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون اصلاح ماده واحده قانون نحوه واگذاري اماكن و ميادين و غرفه توزيع ميوه مصوب 5/10/1358)

ميراث فرهنگي

: ميراث فرهنگي شامل آثار باقيمانده از گذشتگان است كه نشانگر حركت انسان در طول تاريخ مي باشد و با شناسايي آن زمينه شناخت هويت و خط حركت فرهنگي او ميسر مي شود و از اين طريق زمينه هاي عبرت براي انسان فراهم مي آيد. (ماده 1 قانون اساسنامه سازمان ميراث فرهنگي مصوب 1/2/1367)

ميزان حقوق بازنشستگي

: ميزان حقوق بازنشستگي موضوع ماده 78 و 79 قانون استخدام كشوري عبارت است از معدل خالص حقوق و تفاوت تطبيق حقوق و فوق العاده شغل مستخدم در سه سال اشتغال آخر خدمت. (ماده 1 قانون اصلاح مقررات بازنشستگي و وظيفه قانون استخدام كشوري مصوب 13/12/1368)

ميزان حقوق بازنشستگي

: ميزان حقوق بازنشستگي مقامات سياسي وزارت امور خارجه عبارت است از يك سي ام حقوق پايه مقام مربوط ضرب در سنوات خدمت مشروط بر اين كه حقوق بازنشستگي آنان از آخرين دريافتي بازنشستگي تجاوز ننمايد. (ماده 47 قانون مقررات تشكيلاتي، استخدامي، مالي و انضباطي وزارت امور خارجه مصوب 7/3/1352)

ميزان حقوق بازنشستگي

: ميزان حقوق بازنشستگي مستخدمين رسمي عبارت است از متوسط حقوق پايه آنان ضرب در سنوات خدمت مشروط بر اين كه حقوق بازنشستگي آنان از آخرين حقوق دريافتي قبل از بازنشستگي تجاوز نكند. (ماده 78 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

ميزان حقوق بازنشستگي

: ميزان حقوق بازنشستگي عبارت است از يك سي ام آخرين حقوق ماهانه زمان اشتغال (مجموع حقوق مذكور در بند الف و ب ماده 53) ضرب در سنين خدمت كه در هر حال از آخرين حقوق نبايد تجاوز كند. (ماده 74 قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 30/4/1336)

ميزان حقوق بازنشستگي

: ميزان حقوق بازنشستگي براي افسران و همرديفان ارتش و ژاندارمري كل كشور عبارت از يكي سي ام مجموع آخرين حقوق و كمك مزاياي دريافتي و براي درجه داران جزء و افراد داوطلب يك سي ام ضرب در سنين خدمت خواهد بود كه در هر حال از جمع آخرين حقوق و مزاياي دريافتي نبايد تجاوز كند. از اين تاريخ به وجوه پرداختي به بازنشستگان فعلي صدي بيست و پنج علاوه خواهد شد. (تبصره 7 قانون اصلاح مقررات بازنشستگي مصوب 18/1/1328)

ميزان حقوق مستمري وراث

: ميزان حقوق مستمري وراث افسران و كارمنداني كه فوت مي كنند عبارت است از دو سوم حقوق بازنشستگي اعم از اين كه به سن قانوني بازنشستگي رسيده يا نرسيده باشند. (ماده 80 قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 30/4/1336)

ميزان مقرري بازنشستگي (كارگران)

: مستمري از كارافتادگي كلي غيرناشي از كار عبارت است از يك چهلم مزد يا حقوق متوسط بيمه شده ضرب در سنوات پرداخت حق بيمه مشروط به اين كه مبلغ مزبور از 40 درصد مزد يا حقوق متوسط ماهيانه كم تر و از صد درصد آن بيش تر نباشد. (ماده 64 قانون بيمه هاي اجتماعي كارگران مصوب 21/02/1339)

ميزان مستمري ازكارافتادگي

: ميزان مستمري ماهانه از كارافتادگي كلي ناشي از كار عبارت است از يك سي و پنجم مزد يا حقوق متوسط بيمه شده ضرب در سنوات پرداخت حق بيمه مش_روط بر اين كه اين مبلغ از پنجاه درصد مزد يا حقوق متوسط ماهانه او كم تر و از صددرصد آن بيش تر نباشد. (ماده 72 قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

ميل دريايي

: ميل دريايي مساوي با 1852 متر است. (تبصره ماده 3 قانون اصلاح قانون تعيين حدود آب هاي ساحلي و منطقه نظارت ايران مصوب تيرماه 1313 مصوب 22/1/1338)

ن

ناشر اوراق مشاركت

: دستگاه دولتي يا غيردولتي است كه به موجب ماده (1) قانون، اجازه انتشار اوراق مشاركت را دارد. (ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون نحوه انتشار اوراق مشاركت مصوب 18/5/1377 هيأت وزيران)

نان حجيم

: منظور از نان حجيم ناني است كه از آرد، نمك، مخمر (خمير ترش) و در صورت نياز موادافزودني مجاز طي فرايندي پخت و تهيه مي گردد. چنان چه ضخامت بافت آن بين (1) تا (5) سانتيمتر باشد، در گروه نان هاي نيمه حجيم و بيش از آن در گروه نان هاي حجيم قرار مي گيرد. (تبصره ماده 1 آيين نامه اجرايي جزء 1 بند ي تبصره 5 قانون بودجه سال 1379 كل كشور مصوب 8/4/1379 هيأت وزيران)

نرخ تسعير بانك

: منظور از نرخ تسعير بانك عبارت است از نرخ ارز رايج يا متداول بانك در روز مورد بحث براي خريد پول ايران در ازاي پول غيرايراني كه كلاً يا بعضاً از ط_ريق ص_دور كالاه_اي عم_ده ص__ادراتي ايران (به ترتيب ارزش) غير از نفت خام و مواد مشتقه آن حاصله در حوزه عمليات به دست آمده باشد. (از بند 2 ماده 28 قانون قرارداد شركت نفت خليج فارس 21/4/1344)

نداشتن پروانه بهره برداري

: نداشتن پروانه بهره برداري واحدهاي توليدي عبارت است از عدم اخذ پروانه بهره برداري بدون عذر موجه ظرف مهلت و ضوابط و مقرراتي كه توسط وزارتخانه هاي توليدي (حسب مورد) تعيين و اعلام مي گردد. (از ماده 13 قانون تعزيرات حكومتي مصوب 23/12/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

نداشتن پروانه كسب

: نداشتن پروانه كسب واحدهاي صنفي، عبارت است از عدم اخذ پروانه بدون عذر موجه ظرف مهلت و ضوابط و مقرراتي كه توسط هيأت عالي نظارت بر شوراي مركزي اصناف تعيين و اعلام مي گردد. (ماده 12 قانون تعزيرات حكومتي مصوب 23/12/1367 مجمع تشخيص مصلحت نظام)

نسخه

: ورقه اي است كه در آن تجويز دارو براساس معيارهاي نسخه نويسي و به زبان لاتين صورت مي گيرد و روش تجويز آن به زبان فارسي نوشته مي شود. (ماده 5 آيين نامه اجرايي ماده 10 قانون سازمان دامپزشكي كشور براي صدور پروانه هاي بيمارستان، درمانگاه، آزمايشگاه و اشتغال به امور درماني دامپزشكي مصوب 4/10/1373 هيأت وزيران)

نسق

: عملكرد عمراني كسي كه به آبادي زمين اقدام كرده است. (بند 5 ماده 9 لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران 25/6/1358 مصوب 26/1/1359 شوراي انقلاب)

نسق

: تعريف نسق عبارت است از عملكرد عمراني كسي كه به آبادي زميني اقدام كرده است (شماره 5 واژه نامه مصوب شوراي انقلاب اسلامي)(ماده 1 دستورالعمل اجرايي پرداخت بهاي نسق اراضي واگذاري قبلي موضوع بندهاي ج و د لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احيا اراضي در حكومت اسلامي مصوب 26/1/1359 مصوب 12/4/1367 هيأت وزيران)

نشان هاي دولتي

: نشان هاي دولتي (كشوري) كه طبق مقررات اين آيين نامه به افراد شايسته دريافت نشان اعم از اتباع جمهوري اسلامي ايران يا اتباع خارجي اعطا مي شود به ترتيب تقدم عبارتند از: الف- نشان هاي عالي كه به ترتيب ارجحيت به شرح زير هستند: 1- انقلاب اسلامي 2- استقلال 3- آزادي 4- جمهوري اسلامي ب- نشان هاي تخصصي كه عبارتند از: دانش، پژوهش، لياقت و مديريت و عدالت. ج- نشان هاي عمومي كه عبارتند از: سازندگي، خدمت، كار و توليد، شجاعت، ايثار، تعليم و تربيت، فرهنگ و هنر و ادب پارسي. نشان انقلاب اسلامي به عنوان عاليترين نشان جمهوري اسلامي ايران مخصوص رئيس جمهور وقت است. ساير نشان ها را رئيس جمهور به پيشنهاد وزراي ذي ربط و تصويب هيأت وزيران، اعطا مي نمايد. (ماده 1 آيين نامه اعطاي نشان هاي دولتي مصوب 27/8/1369 هيأت وزيران)

نشاني هاي قانوني

: نشاني هاي قانوني عبارتند از: 1- ميزان سرمايه 2- ميزان فروش 3- ميزان كرايه محل پيشه و اگر محل اجاره نباشد از روي املاك مشابه 4- ميزان درآمد ناويژه 5- ميزان حقوق يا دستمزد كه به كارمندان و كارگران پرداخت شده است. 6- ميزان قوه ماشين و مقدار مواداوليه كه به مصرف رسيده و ارزش محصولاتي كه به دست آمده. 7- تعداد دستگاه هاي پارچه باقي. 8- تعداد دوك در كارخانه هاي نخريسي. 9- ميزان حق بيمه. 10- ميزان ظرفيت وسايط رانندگي و دوبه ها و ساير وسايل حمل و نقل. 11- واحد معمولي دستمزد. 12- تعداد و بهاي اتومبيل هاي شخصي. 13- تعداد كشتار در مورد قصاب ها و كشتاركنندگان. 14- تيراژ و تعداد فروش و آبونمان روزنامه و تعداد مجله اي كه در هفته يا ماه چاپ مي شود. 15- تعداد صندلي هاي تئأتر و

سينما و كافه ها و رستوران ها و قهوه خانه ها و غيره. 16- تعداد تختخواب و پزشكان و جراحان و بيماران مراجعه كننده در بيمارستان ها و زايشگاه ها و آزمايشگاه ها و امثال آن. 17- ميزان تمبر مصرف شده از طرف دفاتر اسناد رسمي. 18- پيشينه مالياتي. (ماده 1 آيين نامه هاي اجراي قانون اصلاح قانون ماليات بر درآمد مصوب 24/4/1337)

نشر فوق العاده

: نشر فو ق العاده اختصاص به روزنامه ها و مجله هايي دارد كه به طور مرتب منتشر مي شود. (تبصره ماده 1 لايحه قانون مطبوعات مصوب 10/5/1334)

نظام اقتصادي جمهوري اسلامي ايران

: نظام اقتصادي جمهوري اسلامي ايران بر پايه سه بخش دولتي، تعاوني و خصوصي با برنامه ريزي منظم و صحيح استوار است. بخش دولتي شامل كليه صنايع بزرگ، صنايع مادر، بازرگاني خارجي، معادن بزرگ، بانكداري، بيمه، تأمين نيرو، سدها و شبكه هاي بزرگ آبرساني، راديو و تلويزيون، پست و تلگراف و تلفن، هواپيمايي، كشتيراني، راه و راه آهن و مانند اين ها است كه به صورت مالكيت عمومي و در اختيار دولت است. بخش تعاوني شامل شركت ها و مؤسسات تعاوني توليد و توزيع است كه در شهر و روستا برطبق ضوابط اسلامي تشكيل مي شود. بخش خصوصي شامل آن قسمت از كشاورزي، دامداري، صنعت، تجارت و خدمات مي شود كه مكمل فعاليت هاي اقتصادي دولتي و تعاوني است. مالكيت در اين سه بخش تا جايي كه با اصول ديگر اين فصل مطابق باشد و از محدوده قوانين اسلام خارج نشود و موجب رشد و توسعه اقتصادي كشور شود و مايه زيان جامعه نشود مورد حمايت قانون جمهوري اسلامي است. تفصيل ضوابط و قلمرو و شرايط هر سه بخش را قانون معين مي كند. (اصل چهل و چهارم قانون اساسي)

نظام صنفي

: قواعد و مقرراتي است كه امور مربوط به سازمان، وظايف، حدود و حقوق افراد و واحدهاي صنفي را طبق اين قانون تعيين مي كند. (ماده 1 لايحه قانوني راجع به اجازه اجراي اصلاحاتي كه توسط هيأت عالي نظارت در قانون نظام صنفي و اصلاحيه هاي آن به عمل آمده است مصوب 12/4/1359 شوراي انقلاب)

نظام صنفي

: قواعد و مقرراتي است كه امور مربوط به سازمان وظايف حدود و حقوق افراد و واحدهاي صنفي را طبق اين قانون تعيين مي كند. (ماده 1 قانون نظام صنفي مصوب 16/3/1350)

نظام مهندسي كشاورزي و منابع طبيعي

: نظام مهندسي كشاورزي و منابع طبيعي عبارت است از مجموعه قوانين، مقررات، آيين نامه ها، استانداردها، تشكل هاي مهندسي، حرفه اي، صنفي كه در جهت رسيدن به اهداف منظور در اين قانون تدوين و به مورد اجرا گذاشته مي شود. (بند الف ماده 1 قانون تأسيس سازمان نظام مهندسي كشاورزي و منابع طبيعي جمهوري اسلامي ايران مصوب 3/4/1380)

نظام مهندسي معدن

: عبارت است از مجموعه تشكيلات، سازمان ها، تشكل هاي صنفي، مهندسي، حرفه اي، اشخاص حقيقي و حقوقي و مجموعه قوانين و مقررات، آيين نامه ها و استانداردها در بخش معدن. (ماده 1 قانون نظام مهندسي معدن مصوب 25/11/1379)

نظام مهندسي و كنترل ساختمان

: نظام مهندسي و كنترل ساختمان عبارت است از مجموعه قانون، مقررات، آيين نامه ها، استانداردها و تشكل هاي مهندسي، حرفه اي و صنفي كه در جهت رسيدن به اهداف منظور در اين قانون تدوين و به مورد اجرا گذاشته مي شود. (ماده 1 قانون نظام مهندسي و كنترل ساختمان مصوب 22/12/1374)

نظاميان

: نظاميان پرسنلي هستند كه پس از طي آموزش لازم به يكي از درجات پيش بيني شده در اين قانون نايل و از لباس و علائم نظامي استفاده مي نمايند. (ماده 23 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

نفت: عبارت است از كليه هيدروكربورها به استثناي زغال سنگ كه به صورت نفت خام، گاز طبيعي، قير، پلمه سنگ هاي نفتي و ماسه هاي آغشته به نفت اعم از آن كه به حالت طبيعي يافت شود يا به وسيله عمليات مختلف از نفت خام و گاز طبيعي به دست آيد. (ماده 1 قانون نفت مصوب 9/7/1366)

نفت

: نفت عبارت است از نفت خام، گاز طبيعي، آسفالت و كليه هيدروكربورهاي مايع اعم از آن كه به حالت طبيعي يافت شود يا به وسيله عمليات مختلف از نفت خام و گاز طبيعي جدا شود و نيز هر فرآورده مهياي استفاده يا نيمه تمامي كه از مواد مزبور به وسيله تبديل گاز به مايع يا تصفيه يا عمل شيميايي يا هرگونه طريقه ديگري اعم از آنچه اكنون معمول است و آنچه در آينده معمول شود به دست آيد. (ماده1 قانون نفت مصوب 8/5/1353)

نفت

: منظور از كلمه نفت در اين قانون عبارت است از نفت خام، گازطبيعي، آسفالت و كليه هيدروكربورهاي مايع اعم از اين كه به حالت طبيعي يافت شود يا به وسيله عمليات مختلف از نفت خام و گاز طبيعي جدا شود و نيز هر فرآورده مهياي استفاده يا نيمه تمامي كه از مواد مزبور به وسيله تبديل گاز به مايع يا تصفيه يا عمل شيميايي يا هرگونه طريقه ديگري اعم از آنچه اكنون معمول است و آنچه در آينده معمول شود به دست آيد. (تبصره 1 ماده 1 قانون مربوط به تفحص و اكتشاف و استخراج نفت در سراسر كشور و فلات قاره مصوب 7/5/1336)

نفقه زن

: نفقه عبارت است از مسكن و البسه و غذا و اثاث البيت كه به طور متعارف با وضعيت زن متناسب باشد و خادم در صورت عادت زن به داشتن خادم يا احتياج او به واسطه مرض يا نقصان اعضا. (ماده 1107 قانون مدني)

نفقه زن

: نفقه عبارت است از مسكن و لباس و غذا و اثاث البيت به طرز متناسب. (تبصره ماده 9 قانون راجع به ازدواج مصوب 23/5/1310)

نفقه اقارب

: نفقه اقارب عبارت است از مسكن و البسه و غذا و اثاث البيت به قدر رفع حاجت با در نظر گرفتن درجه استطاعت منفق. (ماده 1204 قانون مدني)

نقص عضو

: منظور از نقص عضو آن است كه عضوي از اعضا كارمند ناقص شده ولي قابليت كار از او سلب نشده باشد. (ماده 6 آيين نامه بيمه افسران و كارمندان نيروهاي مسلح و ژاندارمري مصوب 1/11/1337)

نقض بلا ارجاع

: در رسيدگي فرجامي كه درخواست آن از طرف دادستان شده هرگاه حكم يا قرار نقض شد بلا ارجاع خواهد بود. (ماده 581 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

نقض بلا ارجاع

: ديوان تميز در موارد ذيل در صورتي كه حكمي را نقض كند ارجاع به محكمه ديگري نخواهد نمود و اين موارد را موارد نقض بلا ارجاع گويند. اولاً- در صورتي كه (در موارد عرفي) مرور زمان قانوناً موجب اسقاط حق اقامه دعوي شده باشد. ثانياً- در صورتي كه نقض راجع به اساس حكم نباشد بلكه راجع به اموري باشدكه به اساس حكم خلل وارد نمي آورد. ثالثاً- درصورتي كه حكم صادر از محكمه تالي بر مجازات شخصي به عنوان جرم بوده و حال آن كه عمل بر فرض وقوع قانوناً داخل در جرم نبوده و اصلاً قابل مجازات نيست. رابعاً- در صورتي كه در موارد تقصيرات سياسي بعد از اعلان عفو عمومي حكم به مجازات مقصر سياسي صادر شده باشد. خامساً- در مورد مواد (435) و (436) و (464) اين كتاب. (ماده 458 قوانين موقتي محاكمات جزايي (آيين دادرسي كيفري) مصوب 30/5/1291)

نقض بلا ارجاع

: رسيدگي تميزي كه تقاضاي آن از طرف مدعي العموم شده چون براي حفظ قانون است بدون حضور متداعيين به عمل مي آيد و هرگاه حكم نقض شد نقض بلاارجاع خواهد بود. (ماده 585 قوانين موقتي اصول محاكمات حقوقي مصوب 18/8/1290)

نكاح منقطع

: نكاح وقتي منقطع است كه براي مدت معيني واقع شده باشد. (ماده 1075 قانون مدني)

نگهبان

: نگهبان، مأمور مسلحي است كه مراقبت و حفاظت يك محل يا يك منطقه معين به او واگذار شده باشد. (تبصره ماده 26 قانون مجازات جرائم نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران مصوب 18/5/1371)

نمايندگي خزانه در استان

: نمايندگي خزانه در استان واحد سازماني مشخصي است كه در مركز هر استان امور مربوط به دريافت تنخواه گردان استان و واگذاري تنخواه گردان حسابداري به ذيحسابان دستگاه هاي اجرايي تابع نظام بودجه استاني و ابلاغ اعتبار بودجه هاي استاني و افتتاح حساب هاي جاري دولتي در سطح استان و ساير وظايفي را كه به موجب اين قانون و آيين نامه هاي اجرايي آن بر عهده واحد مزبور محول مي شود به نمايندگي خزانه در استان مربوط زير نظر مديركل امور اقتصادي و دارايي محل انجام خواهد داد. (ماده 33 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

نماينده ثبت احوال

: نماينده يا مأمور ثبت احوال كسي است كه از طرف سازمان ثبت احوال كشور يا ادارات تابعه براي ثبت وقايع يا دريافت اعلامات منصوب شده باشد. (ماده 6 قانون ثبت احوال مصوب 16/4/1355)

نمونه هاي تجارتي بي بها

: منظور از نمونه هاي تجارتي بي بها نمونه هايي است كه ذاتاً قيمتي نداشته باشد وجود برچسب نمونه بدون قيمت در روي نمونه ها يا لفاف آن ها كه از طرف كارخانجات يا فروشندگان خارجي الصاق مي شود براي قبول بي بها بودن كافي نخواهد بود و به طور كلي هر نمونه كه قابل خريد و فروش باشد ولو اين كه بهاي آن ناچيز باشد مشمول پرداخت حقوق گمركي و سود بازرگاني و عوارض خواهد بود. (ماده 26 آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري

: نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها كه در اين اساسنامه اختصاراً نهاد نمايندگي ناميده مي شود نهادي است كه زير نظر معظم له در كليه دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي به انجام وظايف مصرح در اساسنامه مي پردازد. (ماده 1 اساسنامه نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها مصوب 3/12/1372 شوراي عالي انقلاب فرهنگي)

نهادهاي انقلابي

: نهادهاي انقلابي به ارگان هايي اطلاق مي شود كه بنا به نياز دوران بعد از انقلاب اسلامي ايران (22 بهمن سال 1357) به بعد با تصويب مراجع قانونگذاري به وجود آمده است. (تبصره 2 لايحه قانوني عدم شمول مقررات قانون كار درباره كاركنان نهادهاي انقلابي مصوب 13/4/1359 شوراي انقلاب)

نهال

: درخت جواني است كه داراي ساقه مشخصي بوده و قطربن آن كم تر از پنج سانتيمتر و در مورد شمشاد قطربن كم تر از سه سانتيمتر باشد. (بند 5 ماده 1 قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 25/5/1346)

نهال

: نهال درخت جواني است كه قطر پايه آن كم تر از ده سانتيمتر باشد. (تبصره ماده 13 قانون جنگل ها و مراتع كشور مصوب 8/6/1338)

نهالستان ها

: جنگل هاي دست كاشت عمومي كه توسط دولت ايجاد شده باشد. (رديف ج بند 7 ماده 1 آيين نامه اجرايي لايحه قانوني اصلاح لايحه قانوني واگذاري و احيا اراضي در حكومت جمهوري اسلامي ايران مصوب 31/2/1359 شوراي انقلاب)

نهر سنتي

: مجراي آبي است كه به وسيله اشخاص به صورت غيرمدرن احداث شده باشد. (بند پ ماده 1 از آيين نامه مربوط به بستر و حريم رودخانه ها، انهار، مسيل ها، مرداب ها، بركه هاي طبيعي و شبكه هاي آبرساني، آبياري و زهكشي مصوب 11/8/1379 هيأت وزيران)

نهر طبيعي

: مجرايي است كه آب به طور دائم يا فصلي در آن جريان داشته و داراي حوضه آبريز مشخصي نباشد. (بند ب ماده 1 آيين نامه مربوط به بستر و حريم رودخانه ها، انهار، مسيل ها، مرداب ها، بركه هاي طبيعي و شبكه هاي آبرساني، آبياري و زهكشي مصوب 11/8/1379 هيأت وزيران)

نهر مرزي

: نهري است كه تمام، قسمت يا قسمت هايي از آن مرز مشترك دو كشور را تشكيل مي دهد. بند 31 آيين نامه اجرايي قانون حفظ و تثبيت كناره و بستر رودخانه هاي مرزي مصوب 18/12/1363 هيأت وزيران)

نياز آبشويي خاك

: عبارت است از درصدي از آب آبياري كه براي جلوگيري از تجمع زيانبار املاح و برقراري و تثبيت تعادل املاح در خاك زراعي بايد از ناحيه فعاليت ريشه هاي گياه عبور كرده و خارج شود و مقدار آن به صورت ماهانه قابل محاسبه است. (ضميمه 1 آيين نامه اجرايي بهينه سازي مصرف آب كشاورزي مصوب 11/6/1375 هيأت وزيران)

نيازمند

: نيازمند به كسي اطلاق مي گردد كه ميزان درآمد ماهانه وي از حداقل حقوق بازنشستگي كارمندان دولت كم تر باشد. (تبصره 1 ماده 1 قانون نحوه كمك به خانواده هاي مشموليني كه با اعزام مشمول قدرت اداره معاش خود را از دست مي دهند مصوب 3/6/1366)

نيروهاي انتظامي

: نيروهاي انتظامي به شهرباني و ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران، كميته انقلاب اسلامي و سازمان پليس قضايي گفته مي گردد. (تبصره 2 ماده 2 قانون تشكيل وزارت دفاع و پشتيباني

نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران مصوب 28/5/1368)

نيروهاي انتظامي

: نيروهاي انتظامي جمهوري اسلامي ايران به ژاندارمري، شهرباني و كميته انقلاب اسلامي ايران اطلاق مي گردد. (تبصره ماده 2 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

نيروهاي مسلح

: نيروهاي مسلح ... ايران به مجموعه ارتش ... ژاندارمري كل كشور و شهرباني كل كشور اطلاق مي شود. (ماده 8 قانون اصلاح ماده 8 از قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 17/10/1347)

نيروهاي مسلح

: نيروهاي مسلح ... ايران از نيروهاي زميني - هوايي - دريايي تشكيل يافته و هر نيرو به تناسب احتياجي كه دارد از رسته هاي مختلفه تشكيل گرديده و رسته افسران و درجه داران هر نيرو و طرز تغيير رسته آنان طبق آيين نامه اي خواهد بود كه به تصويب كميسيون جنگ مجلسين خواهد رسيد. (ماده 8 قانون استخدام نيروهاي مسلح ايران مصوب 30/4/1336)

نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران

: نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران عبارتند از: ارتش و سپاه پاسداران و نيروهاي انتظامي. (ماده 2 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

نيروهاي نظامي

: نيروهاي نظامي به نيروهاي سه گانه ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و ستادهاي مربوطه و سازمان هاي وابسته به آن اطلاق مي گردد. (تبصره 1 ماده 2 قانون تشكيل وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران مصوب 28/5/1368)

نيروي انتظامي

: نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران سازماني است مسلح در تابعيت فرماندهي كل قوا و وابسته به وزارت كشور. (ماده 2 قانون نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران مصوب 27/4/1369)

نيم پهلوي

: مسكوك طلاي پنجاه ريالي يا نيم پهلوي داراي 661191/3 گرم طلاي خالص است و ضرابخانه دولتي بايد يك كيلوگرم طلاي خالص را به مصرف ضرب 135/273 عدد مسكوك نيم پهلوي برساند. (بند ب از ماده 3 قانون اصلاح قانون واحد و مقياس پول مصوب 22/12/1310)

و

واحد آموزشي

: واحد آموزشي عبارت است از يك ناحيه آموزش و پرورش يا دانشگاه يا مجتمع آموزشي. (تبصره 1 ماده 1 آيين نامه اجرايي فعاليت انجمن هاي اسلامي مصوب 10/7/1362 هيأت وزيران)

واحد آموزشي

: واحد آموزشي عبارت است از يك ناحيه آموزش و پرورش يا دانشگاه يا مجتمع آموزشي. (تبصره 1 ماده 1 متن اصلاحي آيين نامه اجرايي فعاليت انجمن هاي اسلامي موضوع قانون فعاليت احزاب، جمعيت ها و انجمن هاي سياسي و صنفي و انجمن هاي اسلامي يا اقليت هاي ديني شناخته شده مصوب 7/6/1360 مجلس شوراي اسلامي مصوب 18/6/1363 هيأت وزيران)

واحد اداري

: واحد اداري عبارت است از وزارتخانه، سازمان و اداره دولتي و ارگان عمومي كه خدمات اداري و رفاهي ارائه مي دهد. (تبصره 5 ماده 1 متن اصلاحي آيين نامه اجرايي فعاليت انجمن هاي اس_لام_ي م_وض__وع قان_ون فع_ال_يت اح_زاب، جمعيت ها و انجم__ن ه_اي سياس_ي و صنفي و انجم_ن هاي اسلامي يا اقليت هاي ديني شناخته شده مصوب 7/6/1360 مجلس شوراي اسلامي مصوب 18/6/1363 هيأت وزيران)

واحد اداري

: واحد اداري عبارت است از وزارتخانه، سازمان و اداره دولتي و ارگان عمومي كه خدمات اداري و رفاهي ارائه مي دهد. (تبصره 5 ماده 1 آيين نامه اجرايي فعاليت انجمن هاي اسلامي مصوب 10/7/1362 هيأت وزيران)

واحد پول ايران

: واحد پول ايران ريال است. ريال برابر صد دينار است. (بند الف ماده 1 قانون پولي و بانكي كشور مصوب 18/4/1351)

واحد پول ايران

: واحد پول كشور ايران ريال است كه به يكصد دينار تقسيم مي شود. (ماده 11 قانون بانكي و پولي كشور مصوب 7/3/1339)

واحد تحقيقات صنعتي

: واحدي است غيرتوليدي كه جهت انجام تحقيقات صنعتي كاربردي توسط اشخاص حقيقي يا حقوقي ايجاد مي شود و ممكن است مشتمل بر آزمايشگاه و كارگاه وابسته به آن بوده و در بخش صنايع و معادن به صورت مطالعاتي، آزمايشگاهي، طراحي و كارگاهي با هدف حل مشكلات توليد، بالا بردن كيفيت و كميت توليدات و اقتصادي كردن آن، گسترش و كاربرد مواد و تجهيزات و كاهش وابستگي در جهت اصلاح ساختار صنعتي و نيل به خوداتكايي از طريق زير انجام پذيرد. (بند الف مقدمه آيين نامه كمك هاي مالي و تجهيزاتي به دارندگان مجوزهاي تحقيقات صنعتي مصوب 28/11/1366 هيأت وزيران)

واحد حق برداشت مخصوص

: واحد حق برداشت مخصوص واحد محاسبه در معاملات صندوق بين المللي پول است كه در تاريخ 18 تيرماه 1351 (2531) رسماً معادل 2425/82 ريال بوده است و در حال حاضر طبق ضوابط مصوب هيأت مديره صندوق بين المللي پول نرخ روزانه آن معتبر مي باشد. (تبصره ماده واحده قانون افزايش سهميه ايران در صندوق بين المللي پول مصوب 7/10/1356)

واحد دامي

: عبارت از يك رأس گوسفند است، بز و ساير دام ها هر كدام معادل چهار واحد دامي محسوب مي شود. (بند 1 (21) قانون اصلاح قانون حفاظت و بهره برداري از جنگل ها و مراتع مصوب 20/1/1348)

واحد دولتي

: واحد دولتي در اين آيين نامه واحدي است كه بيش از 50 درصد از سهام آن متعلق به دولت يا شركت هاي دولتي باشد، واحد تحت مديريت دولت واحدي است كه مديريت آن توسط دولت، شركت هاي دولتي يا شركت هاي تحت مديريت دولتي تعيين گردد. (ماده 48 آيين نامه اجرايي قانون

شوراهاي اسلامي كار مصوب 17/7/1364 هيأت وزيران)

واحد صنفي

: واحدهاي اقتصادي يا خدمات كه فعاليت آن ها در محل ثابت يا وسيله سيار باشد و توسط فرد يا افراد صنفي به اخذ پروانه كسب يا پروانه اشتغال داير شده و يا بشود واحد صنفي شناخته مي شوند. (ماده 3 لايحه قانوني راجع به اجازه اجراي اصلاحاتي كه توسط هيأت عالي نظارت در قانون نظام صنفي و اصلاحيه هاي آن به عمل آمده است مصوب 13/4/1359 شوراي انقلاب)

واحد صنفي

: واحدهاي اقتصادي يا خدمات كه فعاليت آن ها در محل ثابت يا با وسيله سيار باشد و توسط فرد يا افراد صنفي با اخذ پروانه كسب يا پروانه اشتغال داير شده يا بشود واحد صنفي شناخته مي شوند. (ماده 3 قانون نظام صنفي مصوب 16/3/1350)

واحد صنفي

: واحد صنفي به مجموعه اي از افراد اطلاق مي گردد كه داراي يك نوع كسب، پيشه، حرفه و تجارت معين باشند. (تبصره 2 ماده 1 متن اصلاحي آيين نامه اجرايي فعاليت انجمن هاي اسلامي موضوع قانون فعاليت احزاب، جمعيت ها و انجمن هاي سياسي و صنفي و انجمن هاي اسلامي يا اقليت هاي ديني شناخته شده مصوب 7/6/1360 مجلس شوراي اسلامي مصوب 18/6/1363 هيأت وزيران)

واحد صنفي

: واحد صنفي به مجموعه اي از افراد اطلاق مي گردد كه شامل يك نوع كسب، پيشه، حرفه و تجارت معين باشند. (تبصره 2 ماده 1 آيين نامه اجرايي فعاليت انجمن هاي اسلامي مصوب 10/7/1362 هيأت وزيران)

واحد كشاورزي

: واحد كشاورزي عبارت است از يك مجتمع كشاورزي يا دامپروري، در مجتمع هايي كه تعدادي واحد كشاورزي را تحت پوشش دارند تشكيل انجمن اسلامي در هر يك از اين واحدها بلامانع است و در صورت لزوم به پيشنهاد انجمن هاي اسلامي و توافق مقام مسئول و با تشخيص وزارت كشور، يك انجمن مركزي در آن مجتمع به وجود خواهد آمد. (تبصره 4 ماده 1 متن اصلاحي آيين نامه اجرايي فعاليت انجمن هاي اسلامي موضوع قانون فعاليت احزاب جمعيت ها و انجمن هاي سياسي و صنفي و انجمن هاي اسلامي يا اقليت هاي ديني شناخته شده مصوب 7/7/1360 مجلس شوراي اسلامي مصوب 18/6/1363 هيأت وزيران)

واحدكشاورزي

: واحد كشاورزي عبارت است از يك مجتمع كشاورزي يا دامپروري. (تبصره 4 ماده 1 آيين نامه اجرايي فعاليت انجمن هاي اسلامي مصوب 10/7/1362 هيأت وزيران)

واحدهاي عملياتي نفتي

: عبارت است از هر سازمان، مؤسسه يا شركتي كه عمليات اصلي و فرعي تخصصي و عمومي خدمات جنبي نفتي را عهده دار باشد. (ماده 1 قانون نفت مصوب 9/7/1366)

واحدهاي وابسته به چاپ

: واحدهاي وابسته به چاپ كارگاه هايي هستند كه به امور چاپ مربوط مي شوند از قبيل ليتوگرافي، گراورسازي و حروفچيني. (تبصره ماده 1 آيين نامه تأسيس چاپخانه و گراورسازي مصوب 27/12/1358 شوراي انقلاب)

واخواهي

: محكوم عليه غايب حق دارد به حكم غيابي اعتراض نمايد. اين اعتراض واخواهي ناميده مي شود. دادخواست واخواهي در دادگاه صادر كننده حكم غيابي قابل رسيدگي است. (ماده 305 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

واردات قطعي

: حقوق گمركي و سود بازرگاني و عوارض مذكور در ماده 2 قانون امور گمركي فقط از واردات قطعي دريافت مي شود و منظور از واردات قطعي به كشور كالايي است كه براي مصرف در داخل كشور اظهار و از گمرك مرخص مي شود. (ماده 1 آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

وانت دوكابين

: وسيله نقليه موتوري مختلط كه اتاق راننده و سرنشينان و اتاق بار به صورت دو محفظه جداگانه باشد و براي حمل بار و اشخاص به كار مي رود و مشمول رديف 02/87 الف تعرفه گمركي است. (از بند 2 آيين نامه تبصره 12 آيين نامه هاي اجرايي قانون چگونگي محاسبه و وصول حقوق گمركي سود بازرگاني و ماليات.... مصوب سال 1371 مصوب 28/11/1371 هيأت وزيران)

وانت يك كابين

: وسيله نقليه موتوري كه اتاق راننده و اتاق بار به صورت دو محفظه جداگانه باشد و براي حمل بار ساخته شده و مجموع وزن خودرو و ظرفيت حمل بار آن كم تر از 3500 كيلوگرم است و مشمول رديف 02/87 ج تعرفه گمركي مي گردد. (بند 2 آيين نامه تبصره 12 آيين نامه هاي اجرايي قانون چگونگي محاسبه و وصول حقوق گمركي سود بازرگاني و ماليات.... مصوب سال 1371 مصوب 28/11/1371 هيأت وزيران)

واهب

: هبه عقدي است كه به موجب آن يك نفر مالي را مجاناً به كس ديگري تمليك مي كند تمليك كننده واهب طرف ديگر را متهب، مالي را كه مورد هبه است عين موهوبه مي گويند. (ماده 795 قانون مدني)

وجه الضمان

: عبارت است از وديعه نقدي يا ضمانتنامه بانكي به صورت فردي يا جمعي تضامني يا بيمه نامه كه به منظور تضمين انجام تعهدات گمركي كالاي عبوري از طرف عبوردهنده به گمرك توديع مي شود. (بند خ ماده 2 آيين نامه اجرايي قانون حمل و نقل و عبور كالاهاي خارجي از قلمرو جمهوري اسلامي ايران مصوب 18/5/1377 هيأت وزيران)

وجوه اداره شده

: وجوهي است كه از محل حساب ارزي براساس ضوابط اين آيين نامه در اختيار بانك هاي عامل قرار مي گيرد تا بر اساس مقررات اين آيين نامه به متقاضيان سرمايه گذاري در طرح هاي توليدي و كارآفريني صنعتي، معدني، كشاورزي، حمل و نقل و خدمات فني - مهندسي بخش غيردولتي

(تعاوني و خصوصي) به صورت تسهيلات اعطا شود. (ماده 1 آيين نامه اجرايي ماده (60) اصلاحي برنامه سوم توسعه اقتصادي اجتماعي و فرهنگي جمهوري اسلامي ايران مصوب 18/8/1379 هيأت وزيران)

وجوه اداره شده

: وجوه اداره شده اعتباراتي است كه طي قراردادهاي منعقد شده با بانك هاي عامل در اختيار آن ها قرار مي گيرد تا براساس ضوابط اين آيين نامه براي سرمايه گذاري به منظور اجراي سياست هاي اشتغال برنامه سوم توسعه به صورت تسهيلات در اختيار اشخاص حقيقي و حقوقي غيردولتي (خصوصي و تعاوني) قرار گيرد. (بند الف ماده 1 آيين نامه اجرايي جز 2 بند ب تبصره 29 قانون بودجه سال 1379 كل كشور مصوب 13/7/1379 هيأت وزيران)

وجوه عمومي

: وجوه عمومي عبارت است از نقدينه هاي مربوط به وزارتخانه ها و مؤسسات دولتي و شركت هاي دولتي و نهادها و مؤسسات عمومي غيردولتي و مؤسسات وابسته به سازمان هاي مذكور كه متعلق به حق افراد و مؤسسات خصوصي نيست و صرف نظر از نحوه و منشأ تحصيل آن منحصراً براي مصارف عمومي به موجب قانون قابل دخل و تصرف مي باشد. (ماده 13 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

وديعه

: وديعه عقدي است كه به موجب آن يك نفر مال خود را به ديگري مي سپارد براي آن كه آن را مجاناً نگاهدارد. وديعه گذار مودع و وديعه گير را مستودع يا امين مي گويند. (ماده 607 قانون مدني)

وراث قانوني

: وراث قانوني از لحاظ اين قانون عبارتند از: فرزندان و زوج يا زوجه دائمي و مادر و پدري كه در كفالت متوفي بوده اند همچنين نوادگاني كه پدرشان فوت شده و در كفالت مستخدم متوفي بوده اند با دارا بودن شرايط زير: (از بند 22 لايحه قانوني اصلاح برخي از مواد لايحه قانوني استخدام كشوري مصوب 24/12/1351)

وراث قانوني

: وراث قانوني از لحاظ اين قانون عبارتند از: فرزندان و زوج يا زوجه دائمي و مادر و پدري كه در كفالت متوفي بوده اند و همچنين نوادگاني كه پدر و مادرشان فوت شده و در كفالت متوفي هستند با دارا بودن شرايط زير: (از ماده 86 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

ورثه

: مراد از ورثه در اين جا عبارت است از اولاد و عيال و همچنين پدر و مادري كه در كفالت متوفي باشد و همچنين نواده كه پدر و مادرش فوت كرده و در كفالت متوفي باشد. (ماده 3 قانون وظايف مصوب 1/2/1287)

ورشكستگي

: ورشكستگي تاجر يا شركت تجارتي در نتيجه توقف از تأديه وجوهي كه بر عهده او است حاصل مي شود. حكم ورشكستگي تاجري را كه حين الفوت در حال توقيف بوده تا يك سال بعد از مرگ او نيز مي توان صادر نمود. (ماده 412 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

ورشكستگي به تقلب

: هر تاجر ورشكسته كه دفاتر خود را مفقود نموده يا قسمتي از دارايي خود را مخفي كرده يا به طريق مواضعه و معاملات صوري از ميان برده و همچنين هر تاجر ورشكسته كه خود را به وسيله اسناد يا به وسيله صورت دارايي و قروض به طور تقلب به ميزاني كه در حقيقت مديون نمي باشد مديون قلمداد نموده است ورشكسته به تقلب اعلام و مطابق قانون جزا مجازات مي شود. (ماده 549 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

ورشكستگي به تقلب

: هر تاجر ورشكسته كه دفاتر خود را مفقود نموده يا قسمتي از دارايي خود را مخفي كرده يا به طريق مواضعه و معاملات صوري از ميان برده و همچنين هر تاجر ورشكسته كه خود را به وسيله اسناد يا به وسيله صورت دارايي و قروض به طور تقلب به ميزاني كه در حقيقت مديون نمي باشد مديون قلمداد نموده است ورشكسته به تقلب اعلان و.... (از ماده 365 قانون تجارت مصوب 12/3/1304)

ورشكسته به تقصير

: تاجر در موارد ذيل ورشكسته به تقصير اعلان مي شود: 1- در صورتي كه محقق شود مخارج شخصي يا مخارج خانه مشاراليه در ايام عادي بالنسبه به عايدي او فوق العاده بوده است. 2- در صورتي كه محقق شود كه تاجر نسبت به سرمايه خود مبالغ عمده صرف معاملاتي كرده كه در عرف تجارت موهوم يا نفع آن منوط به اتفاق محض است. 3- اگر به قصد تأخير انداختن ورشكستگي خود خريدي بالاتر يا فروشي نازل تر از مظنه روز كرده باشد يا اگر به همان قصد وسايلي كه دور از صرفه است به كار برده تا تحصيل وجهي نمايد اعم از اين كه از راه استقراض يا صدور برات يا به طريق ديگر باشد. 4- اگر يكي از طلبكارها را پس از تاريخ توقف بر سايرين ترجيح داده و طلب او را پرداخته باشد. (ماده 541 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

ورشكسته به تقصير

: تاجر در موارد ذيل ورشكسته به تقصير اعلان مي شود: 1- در صورتي كه محقق شود مخارج شخصي يا مخارج خانه مشاراليه در ايام عادي بالنسبه به عايدي او فوق العاده بوده است. 2- در صورتي كه محقق شود كه تاجر نسبت به سرمايه خود مبالغ عمده صرف معاملاتي كرده كه در عرف تجارت موهوم يا نفع آن منوط به اتفاق محض است. 3- اگر به قصد تأخير انداختن ورشكستگي خود خريدي بالاتر يا فروش نازل تر از مظنه روز كرده باشد يا اگر به همان قصد وسايلي كه دور از صرفه است به كار برده تا تحصيل وجهي نمايد اعم از اين كه از راه استقراض يا صدور برات يا به طريق ديگر باشد. 4- اگر يكي از طلبكارها

را پس از تاريخ توقف بر سايرين ترجيح داده و طلب او را پرداخته باشد. (ماده 358 قانون تجارت مصوب 12/3/1304)

ورشكسته به تقلب

: هر تاجر ورشكسته كه دفاتر خود را مفقود نموده يا قسمتي از دارايي خود را مخفي كرده يا به طريق مواضعه و معاملات صوري از ميان برده و همچنين هر تاجر ورشكسته كه خود را به وسيله اسناد و يا به وسيله صورت دارايي و قروض به طور تقلب به ميزاني كه در حقيقت مديون نمي باشد مديون قلمداد نموده است ورشكسته به تقلب اعلام و مطابق قانون جزا مجازات مي شود. (ماده 549 قانون تجارت مصوب 13/2/1311)

ورشكسته به تقلب

: هر تاجر ورشكسته كه دفاتر خود را مفقود نموده يا قسمتي از دارايي خود را مخفي كرده يا به طريق مواضعه و معاملات صوري از ميان برده و همچنين هر تاجر ورشكسته كه خود را به وسيله اسناد يا به وسيله صورت دارايي و قروض به طور تقلب به ميزاني كه در حقيقت مديون نمي باشد مديون قلمداد نموده است ورشكسته به تقلب اعلان و.... (ماده 365 قانون تجارت مصوب 12/3/1304)

ورقه اختراع

: هر قسم اكتشاف يا اختراع جديد در شعب مختلفه صنعتي يا فلاحتي به كاشف يا مخترع آن حق انحصاري مي دهد كه بر طبق شرايط و در مدت مقرره در اين قانون از اكتشاف يا اختراع خود استفاده نمايد مشروط بر اين كه اكتشاف يا اختراع مزبور مطابق مقررات اين قانون در اداره ثبت اسناد تهران به ثبت رسيده باشد. نوشته كه در اين مورد اداره ثبت اسناد تهران مي دهد ورقه اختراع ناميده مي شود. (ماده 26 قانون ثبت علائم و اختراعات مصوب 1/4/1310)

وزارتخانه

: وزارتخانه واحد سازماني مشخصي است كه به موجب قانون به اين عنوان شناخته شده يا بشود. (ماده 2 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

وزارتخانه

: وزارتخانه واحد سازماني مشخصي است كه به موجب قانون ايجاد و به وسيله دولت اداره مي شود. (از بند 2 اصلاح پاره اي از مواد قانون استخدام كشوري مصوب 28/12/1353)

وزارتخانه

: وزارتخانه واحد سازماني مشخصي است كه به موجب قانون به اين عنوان شناخته شده است. (ماده 2 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

وزارتخانه

: وزارتخانه عبارت از واحد سازماني مشخصي است كه به موجب قانون به اين عنوان شناخته شده است. (بند ب ماده 1 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

وزارتخانه

: در ايالات و ولايات و بلوكات براي ترتيب و تنظيم كليه امور علاوه بر انجمن ايالتي و ولايتي و بلدي كه مطابق نظامنامه انجمن ها مذكوره تكاليفشان معين است دوايري تشكيل مي شود كه به دواير محليه موسوم خواهد بود (در مقابل دواير مركزيه كه عبارت از وزارتخانه ها است) اين دواير از حيث وظايف و وسعت قلمرو و حدود اختيارات از يكديگر متمايزند چنان كه از حيث وظايف كليه منقسم مي شوند به دواير اداريه و عدليه و از حيث قلمرو به دواير ايالتي و ولايتي و بلوكي و از حيث اختيارات به دواير تابعه و متبوعه چنان كه بلوك در اختيارات تابع اداره ولايات است و قريه تابع اداره بلوك. (ماده4 قانون تشكيل ايالات و ولايات و دستورالعمل حكام مصوب 27/9/1286)

وزارت دفاع

: وزارت بخشي از دولت است كه مسئوليت پشتيباني نيروهاي مسلح را در قالب قوانين و تدابير فرماندهي كل بر عهده دارد. (ماده 3 قانون تشكيل وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران مصوب 28/5/1368)

وزارت دفاع جمهوري اسلامي ايران

: وزارت دفاع جمهوري اسلامي ايران بخشي از دولت است كه مسئوليت پشتيباني ارتش را به عهده دارد. (ماده 4 قانون ارتش جمهوري اسلامي ايران مصوب 7/7/1366)

وسايل ارتباط جمعي خارجي

: وسايل ارتباط جمعي خارجي شامل كليه مؤسسات مطبوعاتي، خبري، خبرگزاري آژانس هاي عكسي راديو، تلويزيون و هرگونه مؤسسه يا سازماني مي شود كه به كار انتشار يا انعكاس اخبار و اطلاعات اشتغال داشته و مقر اصلي آن ها در خارج از كشور باشد و در اين آيين نامه اختصاراً به آن ها وسايل ارتباط جمعي خارجي اطلاق مي شود. (بند الف ماده 1 آيين نامه صدور اجازه تأسيس، انحلال و نظارت بر فعاليت وسايل ارتباط جمعي خارجي و نمايندگان وابسته به آن ها مصوب 14/5/1368 هيأت وزيران)

وسايل تبليغ عمومي

: منظور از وسايل تبليغ عمومي در اين ماده عبارت از نطق در مجامع عمومي يا راديو يا تلويزيون، انتشار اعلاميه، چاپ و نشركتاب و روزنامه و مجله، نمايش فيلم و امثال آن ها است. (تبصره 1 ماده 1 قانون مجازات تبليغ تبعيض نژادي مصوب 30/4/1356)

وسايل كمك پزشكي

: وسايل كمكي پزشكي (پروتزواتز) وسايلي هستند كه به منظور اعاده سلامت يا براي جبران نقص جسماني يا تقويت يكي از حواس به كار مي روند. (بند 10 ماده 2 قانون تأمين اجتماعي مصوب 3/4/1354)

وسيله نقليه خارجي

: منظور از وسيله نقليه خارجي وسيله نقليه اي است كه در يكي از كشورهاي خارجي ثبت و شماره گذاري شده باشد. (تبصره 2 ماده 1 لايحه قانوني اخذ عوارض از وسايل نقليه جاده اي مسافري و باري خارجي مصوب 12/10/1358 شوراي انقلاب)

وصيت

: وصيت بر دو قسم است: تمليكي و عهدي. (ماده 825 قانون مدني)

وصيت تمليكي

: وصيت تمليكي عبارت است از اين كه كسي عين يا منفعتي را از مال خود براي زمان بعد از فوتش به ديگري مجاناً تمليك كند. وصيت عهدي عبارت است از اين كه شخصي يك يا چند نفر را براي انجام امر يا اموري يا تصرفات ديگري مأمور مي نمايد. (ماده 826 قانون مدني)

وصيت شفاهي

: افراد و افسران نظامي و كساني كه در ارتش اشتغال به كاري دارند مي توانند نزد يك نفر افسر يا همرديف او با حضور دو گواه وصيت خود را شفاهاً اظهار نمايند. (ماده 248 قانون امور حسبي مصوب 2/4/1319)

وصيت عهدي

: وصيت تمليكي عبارت است از اين كه كسي عين يا منفعتي را از مال خود براي زمان بعد از فوتش به ديگري مجاناً تمليك كند. وصيت عهدي عبارت است از اين كه شخصي يك يا چند نفر را براي انجام امر يا اموري يا تصرفات ديگري مأمور مي نمايد. (ماده 826 قانون مدني)

وصيتنامه

: وصيت نامه اعم از اين كه راجع باشد به وصيت عهدي يا تمليكي منقول يا غيرمنقول ممكن است به طور رسمي يا خودنوشت يا سري تنظيم شود. (ماده 276 قانون امور حسبي مصوب 2/4/1319)

وصيتنامه

: وصيت نامه اعم از اين كه راجع باشد به وصيت عهدي يا تمليكي منقول يا غيرمنقول ممكن است به طور رسمي يا خودنوشت يا سري تنظيم شود. (ماده 1 قانون راجع به طرز تنظيم وصيت نامه مصوب 23/11/1317)

وصيت نامه خودنوشت

: وصيت نامه خودنوشت در صورتي معتبر است كه تمام آن به خط موصي نوشته شده و داراي تاريخ روز و ماه و سال به خط موصي بوده و به امضاء او رسيده باشد. (ماده 278 قانون امور حسبي مصوب 2/4/1319)

وصيت نامه خودنوشت

: وصيت نامه خودنوشت در صورتي معتبر است كه تمام آن به خط موصي نوشته شده و داراي تاريخ روز و ماه و سال به خط موصي بوده و به امضا او رسيده باشد.(ماده سوم قانون راجع به طرز تنظيم وصيت نامه مصوب 23/11/1317)

وصيت نامه رسمي

: ترتيب تنظيم وصيت نامه رسمي و اعتبار آن به طوري است كه براي اسناد تنظيم شده در دفاتر اسناد رسمي مقرر است. (ماده 277 قانون امور حسبي مصوب 2/4/1319)

وصيت نامه رسمي

: ترتيب تنظيم وصيت نامه رسمي و اعتبار آن به طوري است كه براي اسناد تنظيم شده در دفاتر اسناد رسمي مقرر است. (ماده 2 قانون راجع به طرز تنظيم وصيت نامه مصوب 23/11/1317)

وصيت نامه سري

: وصيت نامه سري ممكن است به خط موصي يا به خط ديگري باشد ولي در هر صورت بايد به امضا موصي برسد و به ترتيبي كه براي امانت اسناد در قانون ثبت اسناد مقرر گرديده در اداره ثبت اقامتگاه موصي يا محل ديگري كه در آيين نامه وزارت دادگستري معين مي شود امانت گذارده مي شود. (ماده 279 قانون امور حسبي مصوب 2/4/1319)

وصيت نامه سري

: وصيت نامه سري ممكن است به خط موصي يا به خط ديگري باشد ولي در هر صورت بايد به امضا موصي برسد و به ترتيبي كه براي امانت اسناد در قانون ثبت اسناد مقرر شده در اداره ثبت اقامتگاه موصي يا محل ديگري كه در آيين نامه وزارت دادگستري معين مي شود امانت گذارده مي شود. (ماده 4 قانون راجع به طرز تنظيم وصيت نامه مصوب 23/11/1317)

وضع استخدامي

: وضع استخدامي مستخدمين رسمي منحصراً يكي از حالات زير را خواهد داشت و نمي توان مستخدم را در حال استخدامي ديگري قرار داد: الف- حال اشتغال و آن وضع مستخدمي است كه در پست معيني انجام وظيفه مي كند. ب- حال مرخصي و آن وضع مستخدمي است كه از مرخصي استحقاقي موضوع ماده 47 يا مرخصي بدون حقوق موضوع ماده 49 اين قانون استفاده مي كند. پ- حال معذوريت و آن وضع مستخدمي است كه از مرخصي استعلاجي موضوع ماده 48 اين قانون استفاده مي كند. ت- حال آمادگي به خدمت و آن وضع مستخدمي است كه طبق اين قانون تصدي شغلي را به عهده نداشته و در انتظار ارجاع خدمت است. ث- حال مأموريت و آن وضع مستخدمي است كه به طور موقت مأمور انجام وظيفه خاصي گرديده يا از طرف وزارتخانه و مؤسسه متبوع به وزارتخانه يا مؤسسه دولتي ديگري به طور موقت اعزام شده باشد. ج- حال خدمت زير پرچم و آن وضع مستخدمي است كه طبق قوانين مربوط به خدمت زير پرچم مشغول است. چ- حال خدمت آزمايشي و آن وضع مستخدمي است كه امتحانات ورودي به استخدام كشوري را گذرانيده و در حال طي دوره آزمايشي موضوع ماده 17 اين

قانون است. ح- حال بازنشستگي و آن وضع مستخدمي است كه طبق قانون به موجب حكم رسمي مراجع صلاحيتدار از حقوق بازنشستگي استفاده مي كند. خ- حال از كارافتادگي و آن وضع مستخدمي است كه طبق مفاد مواد 79 يا 80 قادر به كار كردن نبوده و از حقوق وظيفه مصرح در اين قانون استفاده مي كند. د- حال تعليق و آن وضع مستخدمي است كه طبق حكم مقامات صلاحيتدار به علت صدور كيفر خواست از طرف مقامات قضايي از ادامه خدمت ممنوع مي شود. ذ- حال انفصال موقت و آن وضع مستخدمي است كه به موجب حكم قطعي دادگاه اداري يا كيفري اصالتاً يا تبعاً براي مدت معيني از اشتغال به خدمت ممنوع است. ر- حال انفصال دائم و آن وضع مستخدمي است كه به موجب حكم قطعي دادگاه اداري يا كيفري اصالتاً يا تبعاً براي هميشه از خدمت دولت محروم است. ز- حال استعفا و آن وضع مستخدمي است كه طبق مواد 64 و 65 اين قانون مستعفي از خدمت شناخته شده است. ژ- حال غيبت موجه و آن وضع مستخدمي است كه به عللي خارج از حدود قدرت و اختيار خود نتوانسته است در محل خدمت حاضر شود و موجه بودن عذر او طبق تبصره ماده 65 اين قانون محرز شده باشد. (ماده 124 قانون استخدام كشوري مصوب 31/3/1345)

وظايف ديوان محاسبات

: ديوان محاسبات به كليه حساب هاي وزارتخانه ها، مؤسسات، شركت هاي دولتي و ساير دستگاه هايي كه به نحوي از انحا از بودجه كل كشور استفاده مي كنند به ترتيبي كه قانون مقرر مي دارد رسيدگي ياحسابرسي مي كند كه هيچ هزينه اي از اعتبارات مصوب تجاوز نكرده و هر وجهي در محل خود به مصرف

رسيده باشد. ديوان محاسبات حساب ها و اسناد و مدارك مربوطه را برابر قانون جمع آوري و گزارش تفريغ بودجه هر سال را به انضمام نظرات خود به مجلس شوراي اسلامي تسليم مي نمايد. اين گزارش بايد در دسترس عموم گذاشته شود. (اصل 55 قانون اساسي)

وظايف شوراي پول و اعتبار

: شوراي پول و اعتبار به منظور مطالعه و اتخاذ تصميم درباره سياست كلي بانك مركزي ايران و نظارت بر امور پولي و بانكي كشور عهده دار وظايف زير است: 1- رسيدگي و تصويب سازمان و بودجه و مقررات استخدامي و آيين نامه هاي داخلي بانك مركزي ايران. 2- رسيدگي و اظهارنظر نسبت به ترازنامه بانك مركزي ايران براي طرح در مجمع عمومي. 3- رسيدگي و تصويب آيين نامه هاي مذكور در اين قانون. 4- اظهارنظر در مسائل بانكي و پولي و اعتباري كشور و همچنين اظهارنظر نسبت به لوايح مربوط به وام يا تضمين اعتبار و هر موضوع ديگري كه از طرف دولت به شورا ارجاع مي شود. 5- دادن نظر مشورتي و توصيه به دولت در مسائل بانكي و پولي و اعتباري كشور كه به نظر شورا در وضع اقتصادي و به خصوص در سياست اعتباري كشور مؤثر خواهد بود. 6- اظهارنظر درباره هر موضوعي كه از طرف رئيس كل بانك مركزي ايران در حدود اين قانون به شورا عرضه مي گردد. (بند الف ماده 18 قانون پولي و بانكي كشور مصوب 18/4/1351)

وظايف و اختيارات رهبر

: 1- تعيين سياست هاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام. 2- نظارت بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظام. 3- فرمان همه پرسي. 4- فرماندهي كل نيروهاي مسلح. 5- اعلان جنگ و صلح و بسيج نيروها. 6- نصب و عزل و قبول استعفاء: الف- فقهاي شوراي نگهبان. ب- عاليترين مقام قوه قضاييه. ج- رئيس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران. د- رئيس ستاد مشترك. ه_- فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي. و- فرماندهان عالي نيروهاي نظامي و انتظامي. 7- حل اختلاف

و تنظيم روابط قواي سه گانه. 8- حل معضلات نظام كه از طرق عادي قابل حل نيست، از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام. 9- امضاي حكم رياست جمهوري پس از انتخاب مردم صلاحيت داوطلبان رياست جمهوري از جهت دارا بودن شرايطي كه در اين قانون مي آيد، بايد قبل از انتخابات به تأييد شوراي نگهبان و در دوره اول به تأييد رهبري برسد. 10- عزل رئيس جمهور با در نظر گرفتن مصالح كشور پس از حكم ديوانعالي كشور به تخلف وي از وظايف قانوني، يا رأي مجلس شوراي اسلامي به عدم كفايت وي براساس اصل هشتاد و نهم. 11- عفو يا تخفيف مجازات محكومين در حدود موازين اسلامي پس از پيشنهاد رئيس قوه قضاييه. رهبر مي تواند بعضي از وظايف و اختيارات خود را به شخص ديگري تفويض كند. (اصل يكصد و دهم قانون اساسي)

وظيفه

: مقصود از وظيفه مذكوره در ماده 152 قانون مجازات عمومي نه تنها وظيفه اي است كه به موجب قانون يا نظامنامه هاي اداري معين شود بلكه هر كار و وظيفه كه مستخدم (رسمي و غيررسمي) عملاً يا به امر مافوق انجام مي دهد وظيفه او بايد شناخته شود، (از بند 8 ماده 1 قانون متمم ديوان جزاي عمال دولت مصوب 30/8/1308)

وظيفه سازمان بازرسي كل كشور

: وظيفه سازمان بازرسي كل كشور عبارت است از بازرسي وزارتخانه ها اعم از كشوري و لشكري و سازمان ها و مؤسسات مشمول اين قانون و رسيدگي به شكايت اشخاص از سازمان ها و مؤسسات مذكور و كاركنان آن ها در امور مربوط به وظايفي كه برعهده دارند. (ماده 2 لايحه قانوني راجع به تشكيل سازمان بازرسي كل كشور مصوب 7/12/1357 شوراي انقلاب)

وفا به عهده

: وفا به عهد وقتي محقق مي شود كه متعهد چيزي را كه مي دهد مالك يا ماذون از طرف مالك باشد و شخصاً هم اهليت داشته باشد. (ماده 269 قانون مدني)

وقف

: وقف عبارت است از اين كه عين مال حبس و منافع آن تسبيل شود. (ماده 55 قانون مدني)

وكالت

: وكالت عقدي است كه به موجب آن يكي از طرفين طرف ديگر را براي انجام امري نايب خود مي نمايد. (ماده 656 قانون مدني)

وكالت انتخابي

: مقصود از وكالت انتخابي وكالتي است كه از طرف محكمه در موارد جزايي و از طرف كانون در امور حقوقي به آن ها ارجاع مي شود. (تبصره ماده 31 قانون وكالت مصوب 25/11/1315)

وكالت انتخابي

: مقصود از وكالت انتخابي وكالتي است كه از طرف محكمه در موارد جزايي و از طرف كانون در امور حقوقي به آن ها ارجاع مي شود. (تبصره ماده 30 قانون وكالت مصوب 20/6/1314)

وكالت در اقرار

: وكالت در اقرار (مقصود اقرار در ماهيت دعوي يا به امري است كه كاملاً قاطع دعوي باشد) (بند 9 ماده 62 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

ولايت

: ولايات قسمتي از مملكت است كه داراي يك شهر حاكم نشين و توابع باشد اعم از اين كه حكومت آن تابع پايتخت يا تابع مركز ايالتي باشد. (ماده 3 قانون تشكيل ايالات و ولايات و دستورالعمل حكام مصوب 27/9/1286)

ولايت

: ولايت قسمتي از مملكت است كه داراي يك شهر حاكم نشين و توابع باشد اعم از اين كه حكومت آن تابع پايتخت يا تابع مركز ايالتي باشد. (بند 115 قانون انجمن هاي ايالتي و ولايتي مصوب 1/2/1286)

ولگرد

: كساني كه وسيله معاش معلوم ندارند و از روي بي قيدي و تنبلي در صدد تهيه كار براي خود بر نمي آيند ولگرد محسوب مي شوند. (ماده 273 قانون اصلاح مواد 10-11-12-173-273 قانون كيفر عمومي مصوب 4/5/1322)

ولي خاص

: پدر و جد پدري و وصي منصوب از طرف يكي از آنان ولي خاص طفل ناميده مي شود. (ماده 1194 قانون مدني)

ه

هاشمه

: عملي كه استخوان را بشكند گرچه جراحتي را توليد نكرده باشد. (بند 6 ماده 186 قانون مجازات اسلامي مصوب 24/9/1361)

هبه

: هبه عقدي است كه به موجب آن يك نفر مالي را مجاناً به كس ديگري تمليك مي كند تمليك كننده را واهب طرف ديگر را متهب، مالي را كه مورد هبه است عين موهوبه مي گويند. (ماده 795 قانون مدني)

هدف ديوان محاسبات

: هدف ديوان محاسبات كشور با توجه به اصول مندرج در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران عبارت است از اعمال كنترل و نظارت مستمر مالي به منظور پاسداري از بيت المال از طريق: الف- كنترل عمليات و فعاليت هاي مالي كليه وزارتخانه ها، مؤسسات، شركت هاي دولتي و ساير دستگاه هايي كه به نحوي از انحا از بودجه كل كشور استفاده مي كنند. ب- بررسي و حسابرسي وجوه مصرف شده و درآمدها و ساير منابع تأمين اعتبار در ارتباط با سياس_ت ه_اي م_ال_ي تعيين ش_ده در ب_ودجه مصوب با توجه به گزارش عملياتي و محاسباتي مأخوذه از دستگاه هاي مربوطه. ج- تهيه و تدوين گزارش حاوي نظرات در مورد لايحه تفريغ بودجه و ارائه آن به مجلس شوراي اسلامي. (ماده 1 قانون ديوان محاسبات كشور مصوب 11/11/1361)

هديه يا رشوه

: منظور از هديه يا رشوه مذكور در ماده قبل اعم است از وجه نقد يا مال معين يا هر منفعت نامشروعي كه به نحوي از انحا راشي به مرتشي رسانيده باشد قبل از آن كه راشي مالي را بلاعوض يا كم تر از قيمت معمولي مستقيماً يا غيرمستقيم به مرتشي منتقل يا مالي را گران تر از قيمت معمولي از مرتشي خريداري نموده باشد. (ماده 399 اصلاح قسمتي از قانون داردرسي و كيفر ارتش و نسخ بعضي از مواد قانون مجازات عمومي مصوب 18/4/1354)

هزينه

: هزينه عبارت از پرداخت هايي است كه به طور قطعي به ذينفع در قبال تعهد يا تحت عنوان كمك يا عناوين مشابه با رعايت قوانين و مقررات مربوط صورت مي گيرد. (ماده 23 قانون محاسبات عمومي كشور مصوب 1/6/1366)

هزينه

: هزينه عبارت است از پرداخت هايي كه به ذينفع در قبال انجام تعهد يا به عنوان كمك يا اعانه و هر عنوان ديگري كه در بودجه عمومي دولت منظور شده است صورت مي گيرد. (ماده18 قانون محاسبات عمومي مصوب 15/10/1349)

هزينه

: هزينه عبارت است از پرداخت هايي كه به ذينفع در قبال انجام تعهد يا به عنوان كمك يا اعانه يا هر عنوان ديگري كه در بودجه عمومي دولت منظور شده است، صورت مي گيرد. (ماده 11 آيين نامه مالي دانشگاه ها مصوب 30/3/1363 هيأت وزيران)

هزينه آزمايش

: هزينه آزمايش عبارت است از هزينه اي كه جهت خدمات آزمايشگاهي به وسيله مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي ايران به منظور تشخيص نوع جنس و مشخصات نمونه كالا براي تعيين تعرفه انجام مي شود و براساس نرخ هاي مصوب هيأت وزيران از متقاضي وصول و براي توسعه و تكميل آزمايشگاه هاي مؤسسه استاندارد و تحقيقات صنعتي مصرف مي شود. (از ماده 14 آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

هزينه تحصيل

: منظور از هزينه تحصيل موضوع بند ج اين ماده اعم است از حقوق و مزايا و هزينه هاي زيست و پوشاك و همچنين ساير هزينه هايي كه نيروهاي مسلح .... به نحوي از انحا براي تحصيل اشخاص موضوع اين بند مصرف كرده و مبالغي كه به ازاي تحصيل آن ها نقد پرداخت كرده است. (تبصره 1 قانون اصلاح بند ج ماده 15 قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 7/10/1352)

هزينه تعرفه بندي

: هزينه تعرفه بندي يا تعرفه بندي توأم با كارشناسي عبارت است از هزينه اي كه جهت تعيين تعرفه نمونه كالا و اعلام آن براساس نرخ هاي مصوب هيأت وزيران از متقاضي وصول و به درآمد متفرقه گمرك منظور مي شود. (از ماده 14 آيين نامه اجرايي قانون امور گمركي مصوب 20/1/1351)

هزينه دادرسي

: هزينه دادرسي عبارت است از: 1- هزينه برگ هايي كه به دادگاه تقديم مي شود. 2- هزينه قرارها و احكام دادگاه. (ماده 502 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب در امور مدني مصوب 21/1/1379)

هزينه دادرسي

: هزينه دادرسي عبارت است از: 1- هزينه برگ هايي كه به دادگاه داده مي شود. 2- هزينه قرارها و احكام. (ماده 681 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

هزينه سفر

: منظور از پرداخت هزينه سفر و فوق العاده انتقال و مأموريت تأمين هزينه هايي است كه بر اثر مسافرت و انتقال و انجام مأموريت به پرسنل مربوط تحميل مي گردد. (ماده 1 آيين نامه پرداخت هزينه سفر و فوق العاده انتقال و مأموريت در نيروهاي مسلح مصوب 7/11/1354)

هزينه هاي اجرايي

: هزينه هاي اجرايي عبارت است از: 1- پنج درصد مبلغ محكوم به بابت حق اجراي حكم كه بعد از اجرا وصول مي شود. در دعاوي مالي كه خواسته وجه نقد نيست حق اجرا به مأخذ بهاي خواسته كه در دادخواست تعيين و مورد حكم قرار گرفته حساب مي شود مگر اين كه دادگاه قيمت ديگري براي خواسته معين نموده باشد. 2- هزينه هايي كه براي اجراي حكم ضرورت داشته باشد مانند حق الزحمه خبره و كارشناس و ارزياب و حق حفاظت اموال و نظاير آن. (ماده 158 قانون اجراي احكام مدني مصوب 1/8/1356)

هزينه هاي قابل قبول

: هزينه هاي قابل قبول براي تشخيص درآمد مشمول ماليات به شرحي كه ضمن مقررات اين قانون مقرر مي گردد عبارت است از هزينه هايي كه در حدود متعارف متكي به مدارك بوده و منحصراً مربوط به تحصيل درآمد مؤسسه در دوره مالي مربوط با رعايت حد نصاب هاي مقرر باشد. در مواردي كه هزينه اي در اين قانون پيش بيني نشده يا بيش از نصاب هاي مقرر در اين قانون بوده ولي پرداخت آن به موجب قانون يا مصوبه هيأت وزيران صورت گرفته باشد قابل قبول خواهد بود. (ماده 147 قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 3/12/1366)

هزينه هاي قابل قبول

: هزينه هاي قابل قبول براي تشخيص درآمد مشمول ماليات به شرحي كه ضمن مواد اين فصل مقرر مي گردد عبارت است از هزينه هايي كه در حدود متعارف متكي به مدارك بوده و منحصراً مربوط به تحصيل درآمد مؤسسه واقع در ايران در دوره مالي مربوط باشد. (ماده 123 قانون ماليات هاي مستقيم مصوب 28/12/1345)

هزينه هاي گمركي

: هزينه هاي گمركي وجوهي است كه ميزان و شرايط آن با تصويب هيأت وزيران براي تخليه و باربري و بارگيري، انبارداري، آزمايش و تعرفه بندي، بدرقه كالا و خدمات فوق العاده تعيين مي شود. ترتيب وصول و نحوه مصرف اين وجوه طبق آيين نامه گمركي تعيين مي شود. (ماده 2 قانون امور گمركي مصوب 30/3/1350)

هفته

: از نظر احتساب موارد قانوني، سال دوازده ماه، ماه سي روز، هفته هفت روز و شبانه روز بيست و چهار ساعت است. (ماده 443 قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب (در امور مدني) مصوب 21/1/1379)

هفته

: سال دوازده ماه است، مطابق با ماه شمسي است و كسري آن از قرار ماهي سي روز حساب مي شود، هفته هفت روز تمام و روز بيست و چهار ساعت است. (ماده 612 قانون آيين دادرسي مدني مصوب 25/6/1318)

همجوش

: منظور از همجوش فقط فلزات مخلوطي است كه در نتيجه گداختن (Fusion) به يكديگر آميخته مي شود. (بند 1 بخش يادداشت ها از ماندن اصلاح تعرفه گمركي مصوب 10/4/1337)

همرديفان

: همرديفان كارمنداني هستند كه با حقوقي معادل حقوق افسران و درجه داران يا افراد استخدام شده و از لحاظ مقررات استخدامي تابع قانون استخدام نيروهاي مسلح .... مي باشند. (بند الف ماده 5 از قانون استخدام نيروهاي مسلح مصوب 30/4/1336)

هنرآموز

: از اين به بعد مدرسه ابتدايي دبستان و معلم آن آموزگار، مدرسه متوسطه دبيرستان و معلم آن دبير. مدرسه صنعتي هنرستان و معلم آن هنرآموز، هر شعبه از مدارس عالي (فاكولته) دانشكده و مجموع شعب عاليه (اونيورسيته) دانشگاه و معلم مدارس عاليه استاد ناميده خواهد شد. (تبصره ماده 1 قانون اجازه تأسيس دانشسراهاي مقدماتي و عالي مصوب 19/12/1312)

هنرستان

: از اين به بعد مدرسه ابتدايي دبستان و معلم آن آموزگار، مدرسه متوسطه دبيرستان و معلم آن دبير. مدرسه صنعتي هنرستان و معلم آن هنرآموز، هر شعبه از مدارس عالي (فاكولته) دانشكده و مجموع شعب عاليه (اونيورسيته) دانشگاه و معلم مدارس عاليه استاد ناميده خواهد شد. (تبصره ماده 1 قانون اجازه تأسيس دانشسراهاي مقدماتي و عالي مصوب 19/12/1312)

هواپيما

: منظور از هواپيما كه در اين قانون ذكر مي شود وسيله نقليه اي است كه بتواند در نتيجه عكس العمل هوا خود را در فضا نگهدارد. (ماده1 قانون هواپيمايي كشوري مصوب 1/5/1328)

هواپيماي خصوصي

: عبارت از هواپيمايي است كه گواهينامه صلاحيت پرواز آن مشروط بر عدم استفاده هواپيما در حمل و نقل عمومي صادر شده باشد و براي پروازهاي خصوصي بدون قصد انتفاع بازرگاني مورد استفاده قرار گيرد. (ماده 1 لايحه قانوني تعيين بهاي خدمات فرودگاهي و پروازي مصوب 21/5/1358 شوراي انقلاب)

هواپيماي سنگين

: منظور از هواپيماهاي سنگين وزن مذكور در اين ماده هواپيماهايي هستند كه وزن كل آن ها اعم از هواپيما، تجهيزات، سوخت، روغن، سرنشين، بار و مسافر از يازده هزار و هشتصد و هشتاد و پنج كيلوگرم بيش تر باشد. (تبصره 1 ماده 5 از قانون تأسيس شركت هواپيمايي ملي ايران و مقررات بهره برداري هوايي 14/4/1345)

هواي آزاد

: عبارت است از جو طبيعي زمين و شامل هواي داخل يك محدوده سرپوشيده نمي باشد. (بند 3 ماده 1 آيين نامه جلوگيري از آلودگي هوا مصوب 29/4/2534)

هيأت اجرايي

: هيأت اجرايي به مجموعه افرادي اطلاق مي شود كه اجراي تصميمات متخذه در هيأت رهبري و ساير كارهاي اجرايي گروه را به عهده دارند. (از تبصره 1 ماده 3 از فعاليت احزاب جمعيت ها انجمن هاي سياسي و صنفي و انجمن هاي اسلامي و اقليت هاي ديني مربوط به قانون مصوب 7/6/1360 مصوب 30/3/1361 هيأت وزيران)

هيأت رهبري

: هيأت رهبري به مجموعه افرادي اطلاق مي شود كه تعيين خط مشي كلي گروه به عهده آن ها مي باشد. (از تبصره 1 ماده 3 فعاليت احزاب جمعيت ها و انجمن هاي سياسي و صنفي و انجمن هاي اسلامي و اقليت هاي ديني مربوط به قانون مصوب 17/6/1360 مصوب 30/3/1361 هيأت وزيران)

هيأت عالي نظارت

: هيأت عالي نظارت، مجمعي است كه به منظور تعيين خط مشي، ارشاد، هماهنگي و نظارت بر كليه سازمان هاي صنفي كشور تشكيل مي گردد و بالاترين مرجع نظارت بر امور اصناف كشور مي باشد. (ماده 4 قانون اصلاح قانون نظام صنفي مصوب 13/4/1359 شوراي انقلاب جمهوري اسلامي ايران مصوب 31/2/1368)

هيأت عالي نظارت

: مجمعي است كه به منظور ارشاد و هماهنگي و نظارت بر كليه مجامع صنفي كشور تشكيل مي شود. (ماده 13 لايحه قانوني راجع به اجازه اجراي اصلاحاتي كه توسط هيأت عالي نظارت در قانون نظام صنفي و اصلاحيه هاي آن به عمل آمده است مصوب 13/4/1359 شوراي انقلاب)

هيأت مؤسس

: هيأت مؤسس به افرادي گفته مي شود كه تأسيس گروه به عهده آن ها است. (از تبصره 1 ماده 3 فعاليت احزاب جمعيت ها انجمن هاي سياسي و صنفي و انجمن هاي اسلامي و اقليت هاي ديني مربوط به قانون مصوب 7/6/1360 مصوب 30/3/1361 هيأت وزيران)

ي

يكان هاي پشتيباني

: يكان هاي پشتيباني بر دو نوع است: الف- يكان هاي پشتيباني ثابت محلي به يكان هايي اطلاق مي گردد كه در زمان عادي وجود دارند و در زمان اضطرار با ايجاد تغييرات لازم و تكميل و توسعه آن ها در طرح هاي دفاع غيرنظامي منظور و مورد استفاده قرار مي گيرد. ب- يكان هاي پشتيباني متحرك منطقه اي به يكان هايي اطلاق مي گردد كه در زمان عادي تشكيل و داراي تحرك كافي هستند و در زمان اضطرار بنابر مقتضيات و احتياجات براي اجراي عمليات نجات بخش به مناطق مورد لزوم اعزام مي گردند. (ماده 6 آيين نامه اجرايي قانون اصلاح قانون سازمان دفاع غيرنظامي كشور مربوط به وظايف و تشكيلات مصوب 27/12/1351)

يكان هاي محلي

: يكان هاي محلي به يكان ه_اي_ي اطلاق م_ي گ_ردد كه از اف__راد آموزش ديده در هر بخش شهري يا بخشداري يا مؤسسات و كارخانجات به منظور جلوگيري و مقابله با حوادث و سوانح محل مربوط تشكيل مي گردد. (ماده 4 آيين نامه اجرايي قانون اصلاح قانون سازمان دفاع غيرنظامي كشور مربوط به وظايف و تشكيلات مصوب 27/12/1351)

يگانه مراقب و نگهدارنده

: منظور از يگانه مراقب و نگهدارنده يا سرپرست مندرج در ماده 44 قانون خدمت وظيفه عمومي مشمولي مي باشد كه شرح مواد زير تنها فرزند يا نوه ذكور بيش از 18 سال هر پدر يا مادر يا جد يا جده يا تنها برادر بيش از 18 سال خواهر يا برادر خود باشد. (ماده 122 آيين نامه اجرايي قانون خدمت وظيفه عمومي مصوب 29/7/1364 مجلس شوراي اسلامي مصوب 13/5/1364 هيأت وزيران)

پرسش و پاسخ

حقوق اساسي و نهادهاي سياسي

آيا كانديداي مجلس شوراي اسلامي مي تواند در سخنراني هاي خود آزاد باشد و آن چه دلش مي خواهد بگويد؟
پرسش

آيا كانديداي مجلس شوراي اسلامي مي تواند در سخنراني هاي خود آزاد باشد و آن چه دلش مي خواهد بگويد؟

پاسخ

از نظر قانون اساسي و اسلام , خير. كانديداها نمي توانند در سخنراني ها آزاد باشند, بلكه كليه ءسخنراني ها بايد در چارچوب قوانين و مصالح جامعه و نظام و مملكت , سخن گويند يا مطلبي بنويسند و آنان حق توهين به نهادهاي قانوني و مردم و مسئولين به خصوص مسئولان ردهء بالا و به گونه اخصّ مقام معظم رهبري را ندارند و اگر گوينده اي بر خلاف صحبت بكند, حتماً بايد به او تذكر دهند و در صورت عدم اعتنا بايدبه مراجع قانوني اطلاع دهند.

چرا دولت , قانون دو فرزندي را در كشور اجباري نمي كند؟
پرسش

چرا دولت , قانون دو فرزندي را در كشور اجباري نمي كند؟

پاسخ

اولاً همهء مردم _ به ويژه عده اي از مراجع بزرگوار _ با جلوگيري از ازدياد نسل موافق نيستند, حتي بعضي از جمله مرحوم علامهء محمد حسين طباطبايي تهراني اين كار را حرام مي دانند. بديهي است اجباري كردن چنين امري خيلي مشكل است و تبعات بسيار بدي در پي خواهد داشت .

ثانياً: اجباري كردن غير ممكن است , زيرادر صورت اجباري كردن بايد متخلّف جريمه شود و جريمه كشتن ياسقط كردن بچه است كه از نظر اسلام حرام است , يا زنداني كردن والدين است كه عكس العمل بدي خواهد داشت ,وانگهي مخالفت آزادي است و يا جريمهء نقدي است كه مثلاً از طريق بيش تر كردن حق بيمه فرزندان سوم و چهارم و... عملي مي شود.

توضيح : دولت براي فرزند سوم و چهارم و بالاتر, كوپن صادر نمي كند. هم چنين حق بيمهء فرزندان بيش تر از دونفر را زيادتر مي گيرد.

ممكن است موانع ديگري در كار باشد كه نمي تواند اجباري كند. يا هنوز صلاح نمي داند و منتظر فرصت مناسب مي باشد.

اگر كسي از نظر جاني بر گردن شخصي حقي داشته باشد، وظيفه آن شخص در مقابل آن شخص چيست
پرسش

اگر كسي از نظر جاني بر گردن شخصي حقي داشته باشد، وظيفه آن شخص در مقابل آن شخص چيست

پاسخ

اگر حق شخصي (چه جاني و چه مالي بر گردن انسان باشد، يا بايد رضايت صاحب يا صاحبان حق را جلب كند و يا آن كه حقوق آنان را بپردازد.

قرآن كريم مي فرمايد: "اي افرادي كه ايمان آورده ايد! حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما نوشته شده است آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده و زن در برابر زن پس اگر كسي از سوي برادر ]ديني خود، چيزي به او بخشيده شود، ]و حكم قصاص او، تبديل به خون بها گردد[ بايد از راه پسنديده پيروي كند. ]و صاحب خون حال پرداخت كنندة ديه را در نظر بگيرد.[ و او ]قاتل نيز به نيكي ديه را ]به ولي مقتول بپردازد. ] و در آن مسامحه نكند[ اين تخفيف و رحمتي است از ناحية پروردگار شما! و كسي كه بعد از آن تجاوز كند، عذاب دردناكي خواهد داشت "(بقره 178)

البته حق قصاص و گرفتن حقوق با وجود نظام و حكومت اسلامي بايد بر اساس قوانين و ضوابط حكومت اسلامي كه از شرع و عقل گرفته شده است باشد.(ر.ك الميزان علامه طباطبايي ، ج 2، ص 432 _ 438، مؤسسة النشر الاسلامي قم )

پرسشگر محترم چنانچه نظرتان اين باشد كه كسي سبب نجات جان كسي باشد، در اين صورت شايسته است كه از او تشكر و قدرداني نمود، تشكر نيز گاهي جنبة مادي دارد مثلاً

با دادن هديه و...، گاهي نيز جنبه معنوي و اخلاقي دارد كه شخص مي تواند از نجات دهندة خود تشكر و قدرداني نمايد. قرآن كريم مي فرمايد: هَل ْ جَزَآءُ الاْ ?ًِحْسَ_َن ِ إِلآ الاْ ?ًِحْسَ_َن ُ ;(رحمان 60) آيا جزاي نيكي جز نيكي است "

چرا زنان از حقوق پايين تري نيست به مردان برخوردارند؟
پرسش

چرا زنان از حقوق پايين تري نيست به مردان برخوردارند؟

پاسخ

گفتني است مكتب گرانقدر اسلام در رابطه با مسئله حقوق زن و مردقائل به تساوي است تساوي به اين معناست كه خصوصيات فيزيوپسيكولژيك زن و مرد به درستي در نظر گرفته شود و متناسب باساختارهاي روحي و جسمي هر يك وظايفي بر عهده آنان نهاده و حقوقي متناسب اعتبار شود. اين كه گاهي گمان مي شود در مسائل حقوقي اسلام بين زن و مرد تبعيض وجود دارد ناشي از عدم توجه به مساله فوق و همچنين خلط بين «تساوي و«تشابه است اين كه در همه روبناهاي حقوقي بايداحكام مشابهي براي زن ومرد وجود داشته باشد در واقع نوعي گرايش به سوي «تشابه است نه «تساوي . در تشابه مسئله تفاوت هاي طبيعي زن و مردو وظايف ويژه هر يك ملاحظه نمي شود و اين همان چيزي است كه فرهنگ غرب تبليغ مي كند و در نهايت نه به سود زن است و نه مرد. ولي ملاحظه شرايط فوق و هماهنگ سازي نظام حقوقي با ويژگي هاي وجودي و وظايفي كه نظام خلقت بر عهده هر يك مي نهد در اسلام به خوبي رعايت گرديده است به عنوان مثال چون زن به جهت ويژگي هاي برتر عاطفي براي پذيرش مسوءوليت رشد و تربيت فرزند و مرد براي تأمين نيازهاي اقتصادي خانواده مناسب تر است از اين رو سهم ارث مرد دو برابر زن قرار داده شده است بديهي است كه زن هيچ مسوءوليت اقتصادي در خانه ندارد و نفقه او بر عهده مرد است و در مقابل خانه داري و حتي شير دادن فرزند مي تواند درخواست اجرت نمايد. علاوه آن كه از حقوقي چون جهيزيه و مهريه نيز

بهره مندمي گردد. در حالي كه درجامعه غربي زن بايد مخارجش را خود تأمين كند ومهريه و جهيزيه هم به اين شكل در آن جا وجود ندارد از طرف ديگر قانون خاصي در رابطه با تقسيم ارث نيست بلكه مورث مي تواند به دلخواه خودهمه اموال خود را تنها به يكي از ورثه بدهد و يا حتي به شخص بيگانه اي ببخشد. در حالي كه اسلام با نظام خاصي آنها را بين ورثه تقسيم مي كند و ازجهت رعايت حقوق بازماندگان كوچك ترين نقصي در قانون آن وجود ندارد.(براي آگاهي بيشتر ر.ك نظام حقوق زن در اسلام شهيدمطهري ) .

چرا ديه زن نصف ديه مرد است
پرسش

چرا ديه زن نصف ديه مرد است

پاسخ

در مورد ديه

بايد توجه داشت كه:

اولاش، مردان نوعاش به

جهت تكفل خانواده

مسوئوليت اقتصادي

بيشتري دارند از

همين رو اگر مردي

كشته شد خسارت

بيشتري به وارثان او

پرداخته مي شود تا

خلا ايجاد شده قدري

جبران گردد. بنابر اين

هر كس مسوئوليت

بيشتري دارد سهم

بيشتري هم مي گيرد.

ثانياش، اكثر مقتولين

حوادث و درصد

بالاي آن مردان

هستند زيرا بيشتر در

معرض حوادث قرار

مي گيرند. پس

مي بينيم كه ديه به

معناي نفي مساوات

بين زن و مرد نيست.

آيا انسانهاي ژنيتيكي در حقوق و تكليف همانند انسانهاي طبيعي هستند؟
پرسش

آيا انسانهاي ژنيتيكي در حقوق و تكليف همانند انسانهاي طبيعي هستند؟

پاسخ

ج س 3 و 4 - در صورتي كه انسان واقعي كه داراي علم و شعور و اراده است پديد آيد از نظر تكاليف الهي و حقوق انساني حكم ديگر انسان ها را خواهد داشت، تنها در برخي امور مانند ارث و احكام مرتد فطري تفاوت خواهد يافت.

طبق اصل 109 قانون اساسي درصورت تعدد واجدين رهبري ارجحيت به شخصي داده شده كه داراي بينش فقهي وسياسي قوي ترباشد؟چرابه عدالت وتقوا داده نشده است ؟
پرسش

طبق اصل 109 قانون اساسي درصورت تعدد واجدين رهبري ارجحيت به شخصي داده شده كه داراي بينش فقهي وسياسي قوي ترباشد؟چرابه عدالت وتقوا داده نشده است ؟

پاسخ

پايانه اصل 109 قانون اساسي هيچ گونه تعارضي با آيه شريفه ذكر شده ندارد. براي روشن شدن مطلب ابتدا بايدبين احكام واقعي و اعتباري فرق نهاد. مسأله كرامت و تقرب الي الله به واسطه تقوا از مقامات واقعي انسان است وليمسأله زعامت و رهبري از احكام اعتباري است و مقام نيست. آيه شريفه «ان اكرمكم عندالله اتقكم» ناظر به كمالاتواقعي انسان است نه به احكام اعتباري و مسأله لزوم دارا بودن برخي از كمالات واقعي در مسوءوليت هاي اعتباري ازديگر نصوص ديني به دست مي آيد نه آيه فوق. در آن نصوص نيز مسأله تقوا و علم با فروعاتشان مانند قدرت امانتو... مورد تأكيد بسياري قرار گرفته است. ليكن چنان نيست كه تقوا بر دانش و بصيرت و آگاهي مقدم باشد. البته ازنظرمقامات واقعي و كمالات انساني تقوا اساس و ريشه است. ولي در مسائل اعتباري تقدمي برعلم و آگاهي و بصيرتندارد. بلكه مي توان گفت نسبت به موارد تفصيل بردار است. يعني برخي از امور نيازمند تقواي بيشتر و برخي محتاجبصيرت آگاهي و شناخت عميق تر مي باشند. از جمله مسأله رهبري در دنياي پيچيده كنوني در برابر سياست ها وترفندهاي كور و ناپيداي دشمنان و در مقابل هزاران معضل پيچيده اجتماعي از قسم دوم مي باشد. بلي در صورتي كهاز نظر علم و اجتهاد و توان مديريت افراد مساوي باشند تقدم بر پارساترين است.{J

آيا شوراي نگهبان حق نظارت استصوابي در انتخابات مجلس , رياست جمهوري و ساير انتخابات را دارد؟
پرسش

آيا شوراي نگهبان حق نظارت استصوابي در انتخابات مجلس , رياست جمهوري و ساير انتخابات را دارد؟

پاسخ

نظارت استصوابي نظارت همراه با حق دخالت مي باشد و مقابل آن نظارت استطلاعي است كه ناظر تنها كسباطلاع مي كند و حق هيچ گونه دخالتي ندارد. در اين جا چند نكته قابل بحث است:

الف) آيا شوراي نگهبان حق نظارت استصوابي دارد يا نه؟

ب ) درصورت مثبت بودن چه نوع نظارت استصوابي و با چه مكانيسمي توسط شوراي نگهبان اعمالمي شود؟

1- در مورد اول قانون اساسي مسأله را تنصيص نكرده ولي تفسير آن را به عهده شوراي نگهبان نهاده است بنابرايناز نظر حقوقي و اعتبار قانوني تفسير شوراي نگهبان مبني بر حق نظارت استصوابي بلااشكال است و عدم تصريح بهآن در قانون اساسي اشكالي ايجاد نمي كند. در ضمن بايد به اين نكته توجه داشت كه تفسير شوراي نگهبان علاوه براعتبار قانوني جنبه كارشناختي نيز دارد. زيرا علت واگذاري تفسير قانون به عهده آنان خاصيت علمي و تركيبيكارشناسانه فقهي و حقوقي شوراي نگهبان است.

2- نظارت استصوابي سه نوع است: مطلق تطبيقي و عدم تعارض. نوع سوم محدودترين شكل نظارت استصوابياست و شوراي نگهبان در رابطه با انتخابات طبق آن عمل مي كند. يعني اگر درموردي از نظر صوري يا محتواييبرخلاف قانون عمل شود جلوي آن را مي گيرد و ابطال مي نمايد. بنابراين اين سخن كه: «اگر مردم آمدند و رأي دادند ودرست هم عمل كردند شوراي نگهبان مي گويد درستي و نادرستي را ما بايد تشخيص بدهيم اين جاست كه تفسير بهرأي و اعمال سليقه شروع مي شود» علاوه بر آن كه ابهام آميز است از جهاتي مخدوش مي نمايد:

الف) صحت و درستي عمل انجام شده مفروض گرفته

شده در حالي كه بايد پرسيد: اين درستي از كجا به دستآمده؟ اگر از واضحات است كه علي القاعده شوراي نگهبان نمي تواند مخالفت كند و اگر چنين نيست بنابراين حكم بهصحت نيز يكي از سلايق و گرايش ها در برابر نگرش شوراي نگهبان است.

ب) شوراي نگهبان علي القاعده يك سري معيارهاي روشن و اصولي را مطرح مي سازد و بر اساس آنها دخالتمي كند. مانند اعتقاد به ولايت فقيه و التزام به اسلام كه از ضروري ترين ويژگي هاي لازم براي خدمت در پست هايكليدي جامعه اسلامي و انقلابي ماست. البته در اين جا چند نكته را نبايد از نظر دور داشت:

1- به طور كلي يك واقعيت انكار ناپذير اين است كه در تطبيق معيارها بر موارد عملا سليقه ها بي نقش نيستند و هراندازه مكانيسم دقيق تري هم تبيين شود در عين حال به طور كامل نمي تواند آن را ريشه كن سازد. ليكن واقعيت بارزديگر اين است كه شوراي نگهبان در ابطال انتخابات تاكنون به حداقل ممكن عمل كرده است.

2- به اين گونه نقد و بررسي ها مي توان نگرشي اصلاح گرايانه داشت و در صورتي كه با بينش دقت تقوا و به دور ازهياهوها مطرح شود مي تواند گامي به جلو جهت غنا بخشيدن به قوانين و بهسازي عملكردها باشد.{J

نظارت استطلاعي و استصوابي چيست و فلسفه آنها چيست ؟
پرسش

نظارت استطلاعي و استصوابي چيست و فلسفه آنها چيست ؟

پاسخ

نظارت استصوابي نظارت همراه با حق دخالت مي باشد و مقابل آن نظارت استطلاعي است كه ناظر تنها كسب اطلاع مي كند و حق هيچ گونه دخالتي ندارد.

نظارت استصوابي سه نوع است: مطلق، تطبيقي و عدم تعارض. نوع سوم محدودترين شكل نظارت استصوابي است و شوراي نگهبان در رابطه با انتخابات طبق آن عمل مي كند. يعني اگر درموردي از نظر صوري يا محتوايي برخلاف قانون عمل شود جلوي آن را مي گيرد و ابطال مي نمايد.

در رابطه با هر يك از دو نوع نظارت مزبور از چه زمان پديدار شده اند، دقيقا نمي توان زمان و مكان مشخصي را بيان كرد، بلكه از ديرباز هر دو روش در نظام هاي حقوقي جهان وجود داشته، ولي غالبا نظارت ها استصوابي بوده است.

در قانون اساسي جمهوري اسلامي استصوابي يا استطلاعي بودن نظارت مطرح نيست و تفسير آن بر عهده شوراي نگهبان نهاده شده است.

ديدگاه شوراي نگهبان هم جنبه كارشناختي دارد و هم رسميت قانوني.

دليل تشكيل دادگاه ويژه روحانيت و فلسفه وجودي آن چيست ؟
پرسش

دليل تشكيل دادگاه ويژه روحانيت و فلسفه وجودي آن چيست ؟

پاسخ

دادگاه ويژه روحانيت يك دادگاه صنفي است كه به جرائم احتمالي روحانيون رسيدگي مي نمايد؛ مانند دادگاه مطبوعات و دادسراي نظامي. البته اين دو دادگاه در قانون اساسي ذكر شده و زير مجموعه قوه قضائيه هستند، ولي دادگاه ويژه روحانيت به دستور امام خميني(ره) و بنا بر اختياراتي كه ولي فقيه دارد، تأسيس شده و زير نظر او اداره مي شود (با نصب دادستان و...).

علت مخالفت هاي اخير مي تواند عوامل متعددي باشد كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1- بعضي معتقدند جريان خاصي در صدد تضعيف ارگان ها و سازمان ها و نهادهايي كه زير نظر ولايت فقيه به انجام وظيفه مشغولند، وجوددارد. حركت اخير در تضعيف دادگاه ويژه شايد در همان راستا باشد.

2- گروهي نظر كارشناسي داشته و انتقادهايي به برخي دادگاه هاي صنفي يا ساختار خاص دادگاه ويژه دارند. آنها غرض خيرخواهانه دارند و به دنبال سياسي كاري هاي احتمالي نيستند.

3- افراد خاصي از گروه ها و سليقه هاي مختلف به علت جرائم مختلفي مورد محاكمه اين دادگاه قرار گرفته اند؛ در نتيجه خشم آنها برافروخته گشته و در پي اعتراض به اين تشكيلات هستند.

البته ما مدافع تمام عملكردهاي دادگاه ويژه نيستيم، چرا كه اين امر مستلزم اطلاع كامل از همه امور آن دادگاه است كه از حيطه فعاليت هاي اين واحد خارج است.

چرا اسلام از نظر حقوقي تفاوتهايي بين حر و عبد , زن و مرد و برده و آزاد قائل شده اند؟ چرا در اسلام افراد به حر و عبد تقسيم شده اند؟
پرسش

چرا اسلام از نظر حقوقي تفاوتهايي بين حر و عبد , زن و مرد و برده و آزاد قائل شده اند؟ چرا در اسلام افراد به حر و عبد تقسيم شده اند؟

پاسخ

ابتدا درباره ئ اين كه چرا انسان ها به حرأ و عبد تقسيم شده اند گفتني است كه ; زندگي اجتماعي بشر تا چندين قرن پيش اقتضاي آن را داشته كه نظام بردگي بر قرار باشد. اسلام نيز بنا بر مقتضيات زمان و عدم امكان لغو يكباره , آن را امضا نموده , ولي حقوقي را از نظر اخلاقي و قانوني براي آنان برقرار و زمينه هاي فراواني را براي آزادسازي تدريجي بردگان فراهم آورد. اساساا آزادسازي برده , يكي از اعمال شايسته و بسيار با فضيلت دانسته شده و اسلام همواره مردم را به آن ترغيب كرده است . از نظر حقوقي و اخلاقي نيز اسلام نظامي كامل را براي حمايت از آنها فراهم ساخته و همواه در جهت حفظ حقوق آنان توصيه كرده است . مسائله برده برداري به طور گسترده اي در عصر ظهور اسلام شايع بود, به طوري كه شايد كمتر خانه اي يافت مي شد كه صاحب آن برده اي نداشته باشد. شما ملاحظه كنيد با اين وصف آيا امكان دارد كه يك شبه آن را لغو نمود و برده داري را حرام اعلام كرد؟ در آن صورت هم زندگي مردم مختل مي شد و هم خود بردگان نيز متحير و سرگردان مي شدند كه چه كنند و به كجا پناه برند. ولي در عين حال اسلام با طرح و برنامه اي كه ارائه داد: اولاا; نشان داد

كه برده داري را دوست ندارد و گرنه به جاي تشويق بر آزادي بردگان , تشويق به نگاه داري و تداوم بردگي آنها مي كرد. ثانياا; با اين طرح چنان برنامه ريزي فرمود كه در دراز مدت اين مسائله ريشه كن شود. از اين رو اصل آزاد كردن برده عمل بسيار پسنديده و ارزشمندي تلقي شد و نبي اكرم (ص ) و ائمه هدي (ع ) اسوه ئ آزاد كردن برده ها بودند و به هر بهانه اي آنها را آزاد مي كردند و نيز در كفاره ها كه يكي از ابعاد آن , آزادي غلام و برده قرار گرفته است . به اين نكته نيز توجه داشته باشيد كه اگر مي بينيد ما در احكام اسلامي شرح وظايفي نسبت به بردگان داريم , به خاطر اين است كه اين مسائله آن روز مطرح بوده و براي رعايت حد و انصاف در حقوق آنها و نيز چگونگي معاشرت اجتماعي با آنها به ناچار مردم بايد تكليف شرعي خود را مي دانستند. براي آگاهي بيشتر ر.ك : بردگي از ديدگاه اسلام , مصطفي حسيني . اگر حكمي به تناسب برخي از زمان ها در قرآن وجود دارد, منافاتي با فراگير بودن قرآن ندارد; چرا كه به هر حال موضوع حرأ و عبد و احكام حقوقي آن از نيازهاي مهم عصر نزول و قرن ها پس از آن بوده است . اگر قرآن به نيازهاي يك عصر و يا دوره پاسخ نگويد, نقص محسوب مي شود; ولي پاسخ گويي به نيازهاي محدود براي قرآن كمال است نه كاستي . درباره موضوع مقام انساني حر و عبد گفتني

است كه از ديدگاه قرآن مقام و ارزش انساني حر و عبد يكي است ; چنان كه مقام انساني زن و مرد نيز يكي است , اگر به مجموعه آيات قرآن بنگريد اين حقيقت را به روشني خواهيد ديد: ((خلقكم من نفس واحده ; اي آدميان ! شما جملگي از يك حقيقت آفريده شده ايد)), (نسائ, آيه 2) و ((خلقكم من تراب ; شما همگي از خاك آفريده شده ايد)) و ((انا خلقناكم من ذكر وانثي و جعلناكم شعوباا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقيكم ; ما شما را از مرد و زني آفريديم و شما را گروه ها و قبيله ها قرار داديم تا شناخته شويد همانا گرامي ترين شما در نزد خداوند با تقواترين شما است )). اما درباره ئ قسمت اول سوئال شما گفتني است كه ; اگر از نظر حقوقي تفاوت هايي براي حر و عبد و زن و مرد قرار داده شده است صرفاا جنبه اعتباري و مناسبت اقتصادي و اجتماعي دارد, نه اين كه به شائن و مقام انساني آنان مربوط باشد; مثلاا اگر ارث مرد دو برابر زن است بدان معنا نيست كه ارزش او دو برابر زن است ; بلكه اين گونه احكام مصلحت هاي اقتصادي و اجتماعي دارد و ربطي به مقام انساني آنها ندارد; يعني , حقوق متفاوت براي بنده و آزاد به جهت ايجاد تعادل در جامعه بوده است ; تا اولاا بردگان كه پذيرفته شدگان در جامعه اسلامي بودند حريم مالكان خود را حفظ كنند و ثانياا براي آزاد شدن تلاش كنند و از بردگي رهايي يابند. مطالعه امور بردگان بدون داشتن

تصويري صحيح از كيفيت روابط و چگونگي برده شدن افراد ممكن نيست . همان گونه كه امروزه براي افراد مهاجر قوانيني خاص در كشورها وضع مي كنند تا تعادل اجتماعي و ديگر شوئون جامعه محفوظ بماند. بردگان نيز در گذشته شبيه به چنين وضعيتي داشته اند. از اين رو در آن شرايط هيچ كس معترض به اين نوع قوانين نبوده و آن را غير عادلانه نمي دانسته است ; حتي خود بردگان . (البته با توجه به مقام و شخصيت انساني و حقوقي كه اسلام براي بردگان در نظر گرفته بود.

ديه يكي از قوانين اسلام است. چرا ديه زن نصف مرد است (حتي اگر اقتصاد خانواده به دست زن باشد.)
پرسش

ديه يكي از قوانين اسلام است. چرا ديه زن نصف مرد است (حتي اگر اقتصاد خانواده به دست زن باشد.)

پاسخ

بررسي جامع و همه جانبه اين مسأله در خور تحقيقي ژرف و گسترده است، ليكن در اينجا چند نكته را به اختصار يادآور مي شويم:

الف) در نظام حقوقي اسلام بيش از هر مكتب ديگري تساوي حقوق زن و مرد رعايت گرديده است. در آغاز بايد فرق بين تساوي(Equality) و تشابه(Similarity) را به خوبي دريافت. بي توجهي به اين مسأله موجب خلط و مغالطه بسياري مي شود. تشابه به معناي همانندي و همشكلي روبناهاي حقوقي است. اين همان جرياني است كه فمنيسم(Feminism) غربي در دام آن گرفتار آمد و پنداشت كه تبعيض زدايي در روابط زن و مرد در گرو وضع حقوق كاملاً مشابه است. در حالي كه اين رويكرد نه سودي براي مرد در پي داشت و نه براي زن؛ بلكه روند انهدام بنيان خانواده را سرعت بخشيد و برآيندهاي ناگواري براي جامعه بشري در پي آورد.

تساوي به معناي برابري است، نه يكنواختي. در تساوي شرايط گوناگون، تفاوت هاي طبيعي، وظايف و جوانب مختلف ملاحظه مي شود و چه بسا احكام نامشابهي وضع مي گردد، بدون آن كه بر كسي ستمي روا شود. ولي در تشابه همه اين امور ناديده انگاشته شده و فقط به يكنواختي روبناهاي حقوقي بسنده مي شود. بنابراين بايد توجه داشت كه هرگونه عدم تشابه قواعد حقوقي به منزله نفي تساوي نيست و هر نوع تشابه و يكنواختي به منزله رعايت تساوي نمي باشد.

ب ) تفاوتهاي حقوقي به معناي تفاوت در ارزش ها و كمالات انساني نيست و اسلام بر برابري زن و مرد در كرامت هاي انساني تأكيد فراوان دارد.

ج )

مسأله ارث و ديه زن در نظام حقوقي اسلام جزئي از كل است و نگاه به آن به صورت گسسته و بي ارتباط با ديگر اجزاي اين مجموعه راهزن انديشه و موجب برداشت هاي ناصواب مي شود، بنابراين نمي توان اين احكام را جدا از مجموعه نظام خانواده در اسلام مورد توجه قرار داد.

توضيح: توجه به عوامل ذيل در فهم بهتر مسأله مؤثر است:

1- قانون براي نوع افراد وضع مي شود نه براي اشخاص و موارد استثنايي، لذا بايد مصلحت نوعيه ملاك قانونگذاري و تعيين حق و تكليف باشد.

2- بين حق و تكليف يك نوع تلازم و توازني وجود دارد، وقتي در اسلام نفقه را بر عهده مرد گذاشته است، بايد يك منبع درآمدي براي او تعريف و تعيين شود و هرگاه اين مرجع پرداخت نفقه حذف شود به يك نحو جايگزين در نظر گرفته شود.

شايد گفته شود در همه جوامع، امور اقتصادي و مرجع امرار معاش، مرد نيست، زنان نيز كارمند يا كارگر هستند و زندگي را اداره مي كنند، پس در اين صورت هرگاه زني كشته شود بايد براي عائله اي را كه ايشان تكفل و سرپرستي مي كردند، حقي به نام ديه برابر ديه مردان منظور شود ولو آن كه شارع مقدس اين مسأله را به شكل يك شرط يا استثناء در حكم بيان كند به اين كه هرگاه زني كه كشته شده است مسؤول امرار معاش خانواده باشد، ديه او برابر با ديه مرد است.

پاسخ آن است كه: اولا، يكي از حكمت هاي تفاوت در ديه بحث نفقه و تأمين مخارج زندگي است كه تمام علت (علت تامه) همين امر باشد.

ثانيا، در همين مورد نيز

گرچه همسر خانواده (زن) به هر دليلي مثل مرگ شوهرش يا ناتواني و... مرجع امرار معاش باشد ولي از جهت شرعي و قانوني به عنوان يك وظيفه و مسؤوليت و تكليف بر عهده او نيست، لذا تكليفي بر او تحميل نشده است تا حقي براي او وضع شود.

د ) ديه و ارث زن در همه موارد كمتر از مرد نيست، بلكه در مواردي كاملاً يكسان و در مواردي ارث زن بيش از مرد است، از جمله:

1- ديه زن در كمتر از ثلث با مرد برابر است.

2- ميراث پدر و مادر يا بستگان مادري، بين زن و مرد يكسان است. هم چنين در كلاله امي طرف مادري برطرف پدري مقدم مي شود و اگر زن نسبت به ميت نزديكتر از مرد باشد، چيزي به مرد نمي رسد.

3- اگر در مواردي ارث و ديه زن كمتر از مرد مي باشد، اين مسأله مبتني بر مصالحي در نظام خانوادگي و روابط زن و مرد مي باشد و در مقابل نه تنها به نيكوترين وجهي جبران شده است، بلكه اساسا حقوق زن در چنين نظامي بسيار بيش از مرد و فراتر از چيزي است كه در «فمنيسم» غربي وجود دارد. توضيح اين كه:

الف) اسلام در شرايطي به زن حق ارث بردن داد كه به كلي زن از اين حق محروم بود و نه تنها از مرد ارث نمي برد، بلكه خود همچون كالايي به ارث برده مي شد.

ب ) اسلام به زن استقلال اقتصادي داد و او را در تصرف دارايي خود استقلال بخشيد.

ج ) علاوه بر استقلال اقتصادي، اسلام در هيچ شرايطي زن را موظف به تأمين نيازمندي هاي خود و خانواده قرار نداده است. بنابراين

دارايي هاي خود را در هر راه مشروعي مي تواند صرف كند و در عين حال براي رفع نيازمندي هاي خود تأمين جداگانه دارد؛ يعني، نفقه او در هر حال بر عهده مرد است و اگر خودش نيز درآمد اقتصادي داشته باشد مالك شخصي آن درآمدها است و موظف نيست كه آنها را در جهت نيازمندي هاي خانواده و يا حتي نيازمندي هاي خود صرف كند، ليكن مرد در هر حال موظف است كه نيازهاي زن را تأمين نمايد، بنابراين شرايط جديد زندگي با احكام اسلام هيچ تعارضي ندارد.

ه ) اسلام دو حق اقتصادي براي زن بر عهده مرد قرار داده است:

1- مهريه؛ كه افزون بر اصل مهريه، حق تعيين ميزان آن نيز به دست خود زن مي باشد.

2- نفقه؛ نفقه و تأمين مالي نيازمندي هاي زن در زندگي نيز بر عهده مرد است.

اما در كشورهاي غربي و داراي نگرش فمينيستي كه در تبليغات پرهياهوي جهاني خود را بزرگترين حاميان حقوق زن قلمداد مي كنند، چه مي گذرد؟ در آنجا:

اولاً؛ چيزي به نام حق نفقه وجود ندارد و زن نيز مجبور است براي تأمين معاش خود به تلاش و فعاليت بپردازد. در حالي كه در حقوق اسلامي زن اگر كاري هم بكند، درآمد بالايي نيز كسب كند دارايي اش براي خودش محفوظ است و تأمين نيازمندي هاي او بر عهده مرد است.

ثانيا؛ در جهان غرب شخص مي تواند با وصيت خود، شخص واحدي را وارث تمام دارايي خود بگرداند و اندكي از آن را به زن ندهد. شگفت اينجا است كه در موارد متعددي ديده شده است كه ثروتمندان بزرگي تمام دارايي خود را طبق وصيت براي گربه يا سگ خود به ارث نهاده اند و تمام اعضاي

خانواده را از آن محروم ساخته اند! در حالي كه در حقوق اسلامي ماترك ميت براساس حكم معين الهي تقسيم و توزيع مي شود و كسي نمي تواند زن و فرزند را از حقوق خود محروم سازد. بنابراين اگر مشاهده مي شود كه در مواردي در حقوق اسلامي ديه و يا ميراث زن نصف مرد مي باشد ازاين رو است كه مرد بايد دارايي خود را براي زن به مصرف برساند، در حالي كه چنين وظيفه اي براي زن مقرر نشده است. علامه طباطبايي در تفسير گرانسنگ «الميزان» مي نويسد: «نتيجه اين گونه تقسيم ارث بين مرد و زن آن است كه در مرحله «تملك»، مرد دو برابر زن، مالك مي شود. ولي در مرحله «مصرف»، هميشه زن

دو برابر مرد بهره مي برد. زيرا زن، سهم و دارايي خود را براي خود نگه مي دارد ولي مرد بايد نفقه زن را نيز بپردازد و در واقع نيمي از دارايي خود را صرف زن مي كند»، (الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 215).

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري

2- زن در آيينه جمال و جلال آيت اللّه جوادي آملي

3- قرآن و مقام زن سيد علي كمالي

4- بررسي ميراث زوجه در حقوق اسلام و ايران حسين مهرپور

5- قوانين فقه اسلامي، ج 1 دكتر صبحي محمصاني، ترجمه: جمال الدين جمالي محلاتي

6- روشنفكر و روشنفكرنما داود الهامي

7- زن از ديدگاه اسلام رباني خلخالي

8- درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام محمد رضا زيبايي نژاد - محمد تقي سبحاني

9- يكنواختي حقوق زن و مرد (فمينيسم، فراز يا فرود) سيد ابراهيم حسيني، مجله پرسمان سال 2، شماره 4 (دي ماه 81)

آيا قانون اساسي جعلي است يا اعتباري؟
پرسش

آيا قانون اساسي جعلي است يا اعتباري؟

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال گفتني است كه:

اولا، تفكيك ميان امور جعلي با امور اعتباري، صحيح نمي باشد؛ زيرا امور جعلي خود اعتباري بوده و هر دو در مقابل امور واقعي هستند. از اين رو سؤال فوق را براساس تفكيك ميان «اعتباري يا واقعي» دنبال مي نماييم.

ثانيا، اگر منظور از قانون اساسي، مطلق قوانين اساسي است، پاسخي كلي و واحد به اين سؤال نمي توان داد؛ زيرا قوانين اساسي كشورها هر كدام براساس مكاتب حقوقي حاكم بر آن جامعه شكل گرفته و آنها نيز بسته به ماهيت قواعد حقوقي و مباني مشروعيتشان متفاوت مي باشند. برخي مبتني بر مكتب «حقوق طبيعي» هستند كه ملاك قوانين و قواعد حقوقي را تنها واقعيات عيني مي دانند و برخي مبتني بر مكتب «حقوق عقلي» كه فقط دستورات عقل عملي را ملاك حقوق و قانون قرار مي دهند و برخي مبتني بر مكاتب «حقوق پوزيتويستي» هستند كه قانون و حقوق را داراي ماهيتي صرفا قراردادي و اعتباري مي دانند و برخي نيز مبتني بر مكتب «حقوقي اسلام» بوده كه برخلاف مكاتب فوق، ماهيتي دو رويه و مزدوج دارند، يعني داراي ماهيتي «اعتباري - واقعي» است اعتباري از آن جهت كه متعلق جعل و اراده خداوند قرار گرفته است و واقعي است از آن جهت كه اراده تشريعي الهي همسوي با اراده تكويني او و هماهنگ با واقعيت هاي موجود در آفرينش جهان و انسان است و در نتيجه قوانين اسلام مبتني بر واقعيات و مصالح و مفاسد نفس الامري است. قواعد حقوقي اسلام نه صرفا واقعيتي مكشوف است و نه صرفا اعتباري

مجعول بلكه اعتباراتي است مبتني بر واقعيات، اعتباراتي كه اعتبار كننده و جاعل آن خداوند عليم و حكيم است. اين از نظر ماهيت و در مبناي مشروعيت نيز نگاه اسلام با نگاه ديگر مكاتب حقوقي متفاوت است چرا كه از يك سو از نگاه مكاتب طبيعي و عقلي مبناي مشروعيت، انطباق قاعده حقوقي با طبيعت و حكم عقل است؛ هر قاعده حقوقي كه از اين وصف برخوردار باشد مشروع است، اگر چه دولت و مردم آن را نپذيرند و هر قاعده اي كه فاقد اين وصف باشد، نامشروع است اگر چه مورد قبول دولت و مردم باشد و از سوي ديگر از نگاه مكاتب حقوق پوزيتويستي - برعكس نگاه مكاتب حقوق طبيعي و عقلي - مبناي مشروعيت اعتبار محض است هر قاعده اي را كه دولت يا مردم الزامي بدانند قاعده اي حقوقي و مشروع محسوب مي شود، اگر چه مخالف قوانين طبيعت و عقل باشد و برعكس هر قانوني را كه دولت و يا مردم الزامي نپندارند، قاعده اي غيرحقوقي و احيانا نامشروع تلقي خواهد شد، هر چند منطبق بر واقعيات و داده هاي عقلي باشد.

اما از نگاه اسلام، مبناي مشروعيت، انطباق قاعده حقوقي با اراده خداوندي است كه حكيم و عليم علي الاطلاق است. هر قاعده و قانوني كه منطبق بر اراده مطلق حاكم بر جهان و انسان يعني اراده خداوند باشد مشروع محسوب مي گردد اگر چه مورد قبول دولت و مردم قرار نگيرد و برعكس قاعده و قانوني كه با اراده الهي ناسازگار باشد از مشروعيت بي بهره است هر چند مورد پذيرش دولت و مردم باشد (فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشي

و پژوهشي امام خميني، چاپ چهارم، 1379، صص 63 - 73).

ثالثا، اگر منظور از قانون اساسي در سؤال قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران است، بايد گفت از آنجا كه اين قانون اساسي مبتني بر مكتب حقوقي اسلام و منابع اصيل اسلامي يعني قرآن، سنت و عقل بوده و از نظر ماهيت و مبناي مشروعيت تابع آن است داراي ماهيتي «اعتباري - واقعي» است.

آيا قانون اساسي ايران الگويي از قانون هاي فرانسه و ديگر كشورها است؟
پرسش

آيا قانون اساسي ايران الگويي از قانون هاي فرانسه و ديگر كشورها است؟

پاسخ

مسلما در بررسي و مقايسه قوانين اساسي كشورها با يكديگر، شباهت ها و تفاوت هايي وجود دارد و قانون اساسي ما نيز از اين قاعده مستثني نيست، اما هرگز نبايد تصور شود كه وجود برخي شباهت ها به معناي الگو گيري قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران از قوانين اساسي ساير كشورهاست، زيرا همچنان كه در ذيل مي آيد، مباني و منابع تدوين حقوق اساسي جمهوري اسلامي كاملا جديد و الگويي متفاوت از حقوق اساسي ساير كشورهاست. البته استفاده از تجارب و دستاوردهاي مثبت بشري در اداره هر چه بهتر جامعه از آموزه هاي مؤكد دين مبين اسلام است كه تدوين كنندگان قانون اساسي نظام اسلامي به آن عمل نموده اند.

در هر صورت به دليل گستردگي موضوع، به ذكر برخي از مهمترين تفاوت ها و شباهت هاي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران با قانون اساسي فرانسه مي پردازيم:

الف. شباهت ها: قانون اساسي كشور ما همانند قانون اساسي فرانسه «شكلي مي باشد».

جهت آگاهي بيشتر ر.ك: ابوالفضل قاضي، بايسته هاي حقوق اساسي، نشر يلدا، 1373، ص 22.

قانون اساسي شكلي، قانوني جامد، سخت و انعطاف ناپذير است و بازنگري و تجديد نظر در قانون اساسي به شيوه قوانين عادي و از طريق مجالس مقننه ممكن نيست بلكه اين امر بايد توسط مجلس ويژه اي (مجلس خبرگان يا مجلس مؤسسان) يا به وسيله آراء مردم و همه پرسي و يا مخلوطي از شيوه هاي مختلف انجام پذيرد.

قواعد حقوقي فرانسه، داراي سلسله مراتبي مي باشند؛ يعني مصوبات انجمن شهر و روستا نمي تواند خلاف مصوبات هيئت دولت باشد

و مصوبات هيئت دولت نمي تواند خلاف مصوبات مجلس باشد و مصوبات مجلس نمي تواند مغاير مصوبات قانون اساسي باشد قانون اساسي يك هنجار برتر حقوقي است و بنا به نظر قائلان به قانون اساسي شكلي، اين اصل برتر، تنها در قانون اساسي شكلي وجود دارد در مقابل قانون اساسي شكلي، قانون اساسي ماهوي است كه بيشتر قواعد آن، براساس عرف تدوين مي شود و الگوي آن انگلستان است، چيزي به نام كتابچه قانون اساسي وجود ندارد، چنان كه در قواعد حقوقي آن نيز سلسله مراتبي وجود ندارد و اصلي به نام اصل برتر قانون اساسي، نسبت به ساير هنجارهاي حقوقي منعقد نيست؛ بنابراين مجلس عوام آنها به راحتي مي تواند برخلاف اصول قانون اساسي تصميم بگيرد، مثلا پادشاهي مشروط انگلستان را به پادشاهي جمهوري تبديل كند و...

بنابراين شكل ظاهري قانون اساسي جمهوري اسلامي و شيوه تدوين آن بيشتر همانند قانون اساسي فرانسه است. وجود ديوان عدالت اداري و بعضي از ساختارها و سازمان هاي ديگر در قانون اساي ما، همانند مدل فرانسه است (قانون اساسي و ضمانت هاي اجرايي آن، عباس كعبي، مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه، چاپ اول 1380، ص 15).

ب. تفاوت ها: اما با اين همه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران در منشأ تدوين و شكل گيري، منطبق با هيچ كدام از شيوه هاي متداول در دنيا نيست بلكه شيوه متفاوتي است كه مي توان آن را «قانون اساسي ناشي از شريعت» نام گذارد و آن را چنين تعريف كرد: قانون اساسي مجموعه ي قوانين و مقرراتي است درباره ماهيت دولت، حكومت و حقوق ملت كه مبتني بر

شرع مقدس تدوين شده است.

اركان تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران عبارتند از: 1- پذيرش ملت، 2- اجتهاد مستمر فقها براساس كتاب و سنت معصومين(ع) 3- تأييد ولي فقيه (همان، ص 10).

و حال آن كه منشأ تدوين قانون اساسي فرانسه تنها براساس ديدگاه مادي گرايانه اومانيستي وخواست مردم استوار است. يكي ديگر از تفاوت ها در اين است كه طبق اصل پنجم قانون اساسي فرانسه، عالي ترين مقام كشور رئيس جمهوري است اما در قانون اساسي ايران، رئيس جمهور بعد از ولي فقيه قرار دارد. و تفاوت هاي بيشمار ديگري كه جهت آشنايي با آنان مي توانيد به منابعي كه درباره حقوق اساسي تطبيقي نگاشته شده است مراجعه نماييد. (مانند: حقوق اساسي تطبيقي، دكتر سيد جلال الدين مدني، نشر گنج دانش، چاپ اول 1374).

آياسنگساركردن عملي وحشيانه نيست؟ چرا در اين حكم تجديد نظري صورت نگرفته تاچهره اسلام آلوده وخشن جلوه نكند؟ چرادرماههاي حرام ديه دوبرابرميشود؟ دراين ماههاارزش اقتصادي فرد بيشتر ميشود؟ لطفا"توضيح كافي دهيد.اين حكم غيرمنطقي است.
پرسش

آياسنگساركردن عملي وحشيانه نيست؟ چرا در اين حكم تجديد نظري صورت نگرفته تاچهره اسلام آلوده وخشن جلوه نكند؟ چرادرماههاي حرام ديه دوبرابرميشود؟ دراين ماههاارزش اقتصادي فرد بيشتر ميشود؟ لطفا"توضيح كافي دهيد.اين حكم غيرمنطقي است.

پاسخ

سنگسار

پاسخ به اين پرسش ، نياز به بررسي مفهوم خشونت، مدارا و منشا آن و ملاك وضع احكام از منظر غرب و اسلام دارد.

مدارا از منظر غرب و اسلام

واژه مدارا كه در زبان فرانسوي «تولوانس» و در زبان انگليسي «تالونس» (Tolernce) به كار مي رود، در مقابل خشونت قرار دارد مفهوم «تولرانس» از جمله اصطلاحات فرهنگ مدرن غربي است كه پس از رنسانس به تدريج رشد كرد و قبول عام يافت و امروز يكي از مشخصه هاي اصلي فرهنگي الحادي غرب شناخته مي شود. در ريشه يابي اين مهفوم بايد بگوييم كه اولا: در فرهنگ مسلط غرب همه ارزش ها _اعم از ارزش هاي اخلاقي، اجتماعي، حقوقي و سياسي_ امور اعتباري هستند و ريشه عقلاني و واقعي ندارد. به عبارت ديگر، ارزش ها تابع خواست ها و سليقه هاي مردم هستند. . مادامي كه جامعه آن را مي پذيرد، ارزشمند است و اگر روزي سليقه مردم تغيير كرد، همان ارزش تبديل به ضد ارزش مي گردد.

ثانيا: اعتقادات و باورهاي ديني را نيز در شمار همان ارزش هاي اعتباري قرار مي دهند و فرد را در گزينش آن ها و يا طرد آن ها آزاد مي بيند و آن ها را در حد يك سليقه مانند سليقه در انتخاب رنگ لباس تنزل مي دهند.

از اين رو، عدم حساسيت آنان به مسئله رذايل اخلاقي و كارهاي ناشايست بدان جت است كه در

تفكر آنان انسان يك موجود ارزشي متمايز از حيوانات نيست يعني در منطق تفكر آنان تعالي بينش ها و گرايش هاي انساني لحاظ نمي شود. اما از ديدگاه اسلام و فرهنگ اسلامي، مقدسات و ارزش هاي ديني به مراتب از حال، مال، ناموس و بستگان عزيزتر است. ديني كه تنها راه رسيدن انسان به سعادت و خوش بختي جاويدان است و آن چنان گرانقدر است كه 124 هزار پيامبر براي رساندنآن به بشر از سوي خداي متعال فرستاده شده اند و در راه آن زحمت هاي بي پاياني را متحمل شدند و بلكه برخي جان خود را فداي آن كرده اند، چزي نيست كه بتوان با تساهل و مدارا در مورد هتك و تضعيف آن برخورد كرد. به راستي اگر اسلام، «تولرانس» را آن گونه كه در غرب امروز رايج است مي پذيرفت، چرا امام حسين عليه السلام در برابر ايجاد تغيير و بدعت گذاري در پاره اي از احكام دين، و نه حتي همه آن، به آن همه رشادت دست زد و خويشتن و فرزندان و يارانش را فداي اسلام كرد؟ و يا چرا مجازات اعدام را براي مرتد در نظر مي گرفت؟ آيا اسلام دين و احكام آن را تا حد يك سليقه تنزل مي دهد كه هرگاه خواستيم بتوانيم آن را تغيير دهيم و ياهر گونه خواستيم به آن توهين روا داريم؟ (مصباح يزدي، محمدتقي، پاسخ استاد به جوانان پرسش گر، قم، موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني، چاپ اول، 1380، ص 226)

ملاك وضع احكام از منظر غرب و اسلام

از منظر غرب بعد از رنسانس، كه به ليبراليسم و اومانيسم روي آورده اند،

در جهان بيني، هنر، اخلاق و حقوق و ... انسان مدار و محور هر گونه تلاش است و خالق همه ارزش ها و ملاك تشخيص خير و شر است. براي آنان به آنچه اصالت دارد به خواسته و لذت هاي انسان است و اگر ديني هم معتبر باشد، بايد رد جهت تامين هواهاي نفساني افراد و هماهنگ با خواسته هاي وي باشد.

از نظر اخلاق نيز كه ملاك تمايز انسان و حيوان است بر اساس بينش اومانيستي و ليبراليستي، انسان در آزادي جسميش، هيچ قيد و بندي ندارد، بر اساس اين بينش ديگر جايي براي صحبت از حجاب، عفت و ... نمي ماند. با اين مبنا مسئله اي به نام اخلاق يا نهاد خانواده ارزش و قداستي نخواهد داشت.

اما از منظر اسلام، از آن جا كه انسان قوام خليفه اللهي دارد و تفاوت اساسي با حيوان دارد ، ملاك وضع احكام رابطه هر انسان و خداوند و رسيدن انسان به خداوند و كمال است و بر اساس اين بينش غرائز موجود در بشر، فقط يك نياز و مايه تداوم زندگي بشر تلقي مي شود اما به عنوان يك ارزش مطرح نيست، لذا معتقد است كه اين نياز غريزي بايد به نحو معقول و معتدل ارضاء شود ، چرا كه غريزه جنسي، انسانيت انسان را تشكيل نمي دهد لذا در محدوده نيازها بايد بررسي شده، شرايط مناسب را براي ارضاء متوازن و معقول آن فراهم آوريم. با اين نگرش براي حفظ انسانيت انسان، وجود انضباط و قيد و بند به عنوان عامل مصونيت مطرح مي شود نه محدوديت. (فصلنامه كتاب نقد، شماره 17، ص 155 و 170)

خشن

نمايي حدود و تعزيرات اسلام

متاسفانه ، قضاوت خشونت در مورد حدود و تعزيراتي كه اسلام وضع كرده است، در يك قضاوت اجمالي و بدون در نظر گرفتن همه جوانب صورت مي گيرد و معمول اين گونه قضاوت ها در اين گونه مسايل اجتماعي و حقوقي از جهان بيني ما و برداشتي كه درباره آدمي و جامعه انساني داريم بر مي خيزد. برخي در اين قضاوت ها بدون در نظر گرفتن تمام شرايط حدود و تعزيرات اسلامي و راه هاي اثبات و راه هاي تخفيف و همچنين نتايج نهايي اين گناهان و اثرات زيانبار آن براي جامعه حكم به خشن بودن حدود و تعزيرات مي دهند.

براي مثال، برخي ، با مشاهده جوامع غربي كه نوشيدن شراب را مانند آب خوردن مي دانند يا رواج فسادهاي جنسي را ، دليل كم اهميت بودن اين گناهان دانسته و اجراي حدود را خشن مي دانند، در حالي كه اگر آمار طلاق و از هم پاشيدن خانواده ها، فرزند هاي نامشروع كه غالبا بر اساس تجربه دانشمندان، افرادي تبه كار و بي رحم و جاني از آب در مي آيند، كودكان بي سرپرست و انواع بيماريهاي جسمي و روحي كه زاييد بي بند و باري هاي جنسي است را ملاحظه كنيم، قبول خواهيم كرد كه آلودگي هاي جنسي به هيچ وجه مسئله ساده اي نيست كه بتوان از آن به اساني گذشت، بلكه گاهي سرنوشت يك جامعه با آن گره مي خورد و موجوديت آن به خطر مي افتد.

با در نظر گرفتن همه اين جوانب، معلوم مي شود كه حدود و تعزيرات اسلام چندان خشن نيستند. از سوي ديگر شايد

برخي از اين مجازات ها مانند سنگسار، سنگين به نظر برسند ولي اسلام راه هاي اثبات آن را چنان محدود كرده است كه در عمل دامان افراد بسيار كمي را مي گيرد، در عين اين كه وحشت از آن به عنوان يك عامل بازدارنده روي افراد منحرف اثر خود را خواهد گذاشت.

براي مثال، در مورد ثبوت زنا، بر اساس آيه 15 سوره نساء شاهدها به چهار نفر افزايش يافتند از سوي ديگر براي شهادت شهود، شرايطي تعيين شده است از قبيل رويت و عدم قناعت به قرائن و هماهنگي شهادت شهود و مانند آن، كه اثبات جرم را سخت تر مي كند.

روشن است كه با اين شرايط تنها افراد بي باك و بي پروا ممكن است مجرم شناخته شوند و بديهي است كه اين چنين اشخاصي بايد به اشد مجازات گرفتار شوند تا عبرت ديگران گردند. و جامعه سالم بماند.

از نكات پيش معلوم مي شود كه پس از اثبات جرم، به هر طريقي كه شده بايد مجازات اجراء شود و در هنگام اجراي مجازات كه مربوط به اجتماع مي شود نبايد عاطفه، محبت و احساسات جايگزين عقل شود، بلكه تا آن جا كه پاي مجازات الهي در ميان است و به مصلحت عامه بشريت است بايد حكم اجراء شود، چنان كه خداوند متعال در حكم زناي غيرمحصنه مي فرمايد: «هر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد و نبايد رافت (و محبت كاذب) نسبت به آن دو شما را از اجراي حكم الهي مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد، و بايد گروهي از مومنان مجازاتشان را مشاهده كنند.

(نور، 2)

در پايان شايان ذكر است، چنانچه ما مسلمانان بخواهيم بر اساس خوش آمدي غربي ها، حدود و تعزيرات خودمان را اجرا كنيم بايد دست از همه آن ها بكشيم، چرا كه آن ها نه تنها سنگسار بلكه شلاق زدن ، اعدام، آزاد نبود روابط جنسي و ... همه را خشن مي بينند و بر اساس گفته قرآن كريم تا مادامي كه شما مسلمانان كاملا به ميل آنان رفتار نكنيد از شما راضي نخواهند شد، و «لن ترضي عنك اليهود و لاالنصاري حتي تتبع ملتهم قل ان هدي الله هو الهدي و لئن اتبعت اهواء هم بعد الذي جاءك من العلم مالك من الله من ولي و لانصير» (بقره، 120) هرگز يهود و نصاري از تو راضي نخواهد شد، تا [به طور كامل تسليم خواسته هاي آنان شوي و] آنها بين [تحريف يافته] آنان پيروي كني. بگو: «هدايت الهي، تنها هدايت است» و اگر از هوي و هوس هاي آنان پيروي كني، بعد از آن كه آگاه شده اي، هيچ سرپرست و ياوري از سوي خدا براي تو نخواهد بود».

ديه

پيش از پاسخ شايان ذكر است كه ديه بر عكس آنچه در فارسي گفته مي شود «خون بها» نيست. خون انسان بالاتر از اين است كه قيمتش اين ها باشد. بلكه به تصريح قرآن، «خون يك انسان برابر با خون همهء انسان ها است» از اين رو است كه مهم ترين شخصيت هاي اسلامي با ساده ترين افراد از نظر ديه يكسان هستند. ديه مرجع تقليد، ديه يك انسان متخصص، ديه يك انسان مبتكر، با ديه يك كارگر ساده در اسلام يكي است. بنابراين ديه عامل

تعيين ارزش و خون بها نيست، بلكه ديه جنبه مجازات دارد كه طرف حواسش را جمع كند و ديگر از اين اشتباهات نكند و هم تا حدودي جبران خسارت اقتصادي است. يعني مردي يا زني در اين خانواده از ميان رفته است، جاي او خالي و اين خلاء، خسارت اقتصادي به آن خانواده وارد ميكند. براي پركردن اين خسارت اقتصادي ديه داده مي شود. (آيت الله جوادي آملي، زن در آيينه جمال و جلال، ص 418)

افزايش ديه در ماه هاي حرام

شكي نيست كه هر جرمي از هر مجرمي با عمد و اختيار، استحقاق جريمه و مجازات را دارد. از سوي ديگر همه مجرمان يكسان نيستند و بدون شك شرايط زماني و مكاني و رواني و ويژگيهاي ديگر آن ها تفاوت دارد.

به همين دليل امروزه، در تمام قوانين جهان، اموري را با عنوان عوامل تشديد و تخفيف در كنار قوانين كيفري و جزايي قرار مي دهند، مثلا بيماري رواني را عامل تخفيف و تكرار در جرم را معمولا عامل تشديد مي دادند.

اسلام نيز، از چهارده قرن پيش عوامل تشديد و تخفيف را به صورت جامع و جالبي هم در مجازات هاي دنيوي و هم در مجازات هاي اخروي پيش بيني كرده است.

در يك بررسي ساده معلوم مي شود «عوامل تخفيف» در اسلام نسبت به «عوامل تشديد» بيشتر است و اين به خاطر همان طبيعت ذاتي اسلام است كه بر اساس رحم، عاطفه و شعار «يا من سبقت رحمته غضبه» است.

از جمله عوامل تشديد مجازات در اسلام مكان و زمان جرم است. چنانچه جرمي در مكان هاي عادي يا مكه مكرمه رخ دهد، مجازات به علت قداست

مكان مكه مكرمه متفاوت است. هم چنين مجازات در ماه هاي حرام به علت قداست آن ها شديدتر شده و ديه قتل در ماه هاي حرام يك سوم اضافه مي شود.

اين نوع مجازات به خوبي نشان مي دهد كه اهميت جرم تنها بسته به جنبه ذاتي آن نيست، بلكه خصوصيات زماني و مكاني كاملا در آن موثر است.

از سوي ديگر بديهي است كه چنانچه كسي حرمت اماكن و زمان هاي مقدس را نگه نداشت مشخص مي شود كه روح طغيانگري او بيشتر و جسورتر است و چنين فردي ضرر و خطرش براي جامعه بيشتر است. كما اين كه افراد غير مذهبي و آلوده، برخي ايام و اماكن مثلا روز تاسوعا و عاشورا و ... مرتكب گناه نمي شوند.

اصل برائت در قانون اساسي به چه معناست؟
پرسش

اصل برائت در قانون اساسي به چه معناست؟

پاسخ

برائت، يعني پاك و مبرا بودن از عيب؛ اما در احكام وقتي مي گويند ذمّه شما بري ء است؛ يعني، مسؤوليتي در قبالآن حكم يا موضوع نداريد و يا وقتي مي گويند: اصل برائت است؛ يعني، وقتي شك مي شود كه آيا فلان چيز در اسلام حرام است يا حلال، تا زماني كه دليل روشني از قرآن و روايات بر حليّت يا حرمت آن پيدا نگردد، حكم به مباح بودنمي شود. و يا اگر در گناهگار بودن كسي شك داريد، تا وقتي كه سندي روشن و شاهدي قوي بر مجرم بودن او پيدانگردد، حكم به بي گناهي او مي شود. البته بحث در رابطه با اين مسأله خيلي مفصل است؛ چون يكي از ادله فقهي است و بحث گسترده آن در كتابهاي مربوطه بيان شده است.

اصل برائت محدوده اجرايي آن، در محاكم و هنگام اتهام است بدين معني كه اصل بر برائت و عدم ارتكاب جرم است مگر آن كه جرم اتهامي نسبت به متهم اثبات شود. پس صرف اين كه يك نفر متهم به قتل يا فلان جرم يا تخلف باشد نمي شود او را محكوم و مجازات كرد، گرچه با وجود قرائن و امارات اتهامي، براي اثبات ارتكاب يا عدم ارتكاب جرم مي توان او را محاكمه (نه محكوم) كرد.

بنابراين مفاد اصل برائت، نسبت ندادن جرم يا تخلف به افراد است مادامي كه جرم يا تخلف آنها اثبات نشود و اين معناي اصل سي و هفتم قانون اساسي است كه مي گويد: «اصل برائت است و هيچ كس از نظر قانون مجرم شناخته نمي شود، مگر اينكه جرم او در دادگاه

ثابت گردد».

بر پايه تصريح آيه قرآن مجيد و روايات اهل بيت (ع)، هر گاه كسي مسلماني را بكشد و خانواده فرد مقتول نخواهد قاتل را عفو كند مي تواند قصاص كند.1 جز آن كه در قانون مجازات اسلامي (ماده 29) برپايه روايات 2 مي خوانيم: هر گاه مردمسلماني عمداً زن مسلماني را بكشد، در
پرسش

بر پايه تصريح آيه قرآن مجيد و روايات اهل بيت (ع)، هر گاه كسي مسلماني را بكشد و خانواده فرد مقتول نخواهد قاتل را عفو كند مي تواند قصاص كند.1 جز آن كه در قانون مجازات اسلامي (ماده 29) برپايه روايات 2 مي خوانيم: هر گاه مردمسلماني عمداً زن مسلماني را بكشد، در صورتي مرد قصاص مي شود كه وليّ زن قبل از قصاص قاتل، نصف ديه يك مرد را به او (خانواده قاتل) بپردازد.

آنچه جاي شبهه و پرسش است اين كه: چگونه زن در قبال كشتن مرد قصاص مي شود، بي آن كه لازم باشد از سوي خانواده مرد چيزي به خانواده زن پرداخت شود؛ امّا اگر مردي زني را بكشد در صورتي مي توان مرد را قصاص كرد كه از سوي خانواده زن مقتول، مبلغي به خانواده مردقاتل تسليم شود؟!

توضيح آن كه، بر پايه فقه اهل بيت (عليهم السلام) ديه كشتن مرد مسلمان يك هزار مثقال شرعي طلا و ديه كشتن يك زن مسلمان، پانصد مثقال است. بنابراين اگر مردي زني را بكشد در صورتي مي توان مرد را قصاص كرد كه مبلغي معادل پانصد مثقال طلااز سوي خانواده زن به خانواده مرد (قاتل) تسليم شود.

چرا در اسلام ميان زن و مرد تبعيض وجود دارد و ارزش وجود زن پيوسته كمتر از مردان شناخته شده است. همين امر سبب مي شود كه بستگان زن به جاي قصاص مرد قاتل،به گرفتن ديه رضايت دهند.آيا اين نوع ستم به زن و خانواده او نيست كه پس از كشته شدن زن، بستگان او علاوه بر آن كه كسي از ايشان كشته شده است ناچار باشند براي قصاص قاتل، پانصد مثقال

طلا نيز به خانواده او (قاتل) تقديم كنند!

پاسخ

قانون قصاص و مجازات پديده عصر اسلام نيست. در جوامع جاهلي پيش از اسلام نيز در همه ملل وجود داشته است. قرآن از حكم قصاص دردين يهود چنين ياد مي كند: وكتبنا عليهم فَيها ان النفس بالنفس ...:3 بر آنان (در تورات) مقرّر كرديم كه جان در مقابل جان، چشم در مقابل چشم، بيني در مقابل بيني،...قصاص مي شود.{M

با اين حال، ملل گذشته اغلب ميان جرم و جزاي آن، عدالت را مراعات نمي كردند. مردم عرب گاهي به جاي يك نفر ده نفر را به قتل مي رساندند.4 و علت اين جزاي نابرابر را شرافت يك قبيله نسبت به ديگر قبايل مي دانستند.5 در اسلام با نزول آيات قصاص اين حكم چنين ضابطه يافت:

1. مي توان به جاي قصاص، عفو كرد و ديه گرفت يا آن را نيز عفو نمود.

2. قصاص به منظور اجراي فرمان خداوند و تأمين امنيت اجتماعي انجام مي گيرد. هدف انتقام و تلافي نيست؛ گرچه با قصاص قاتل، خانواده مقتول تا حدّي تشفّي مي يابند.

3. به جاي يك فرد نمي توان چند نفر را كشت، مگر آن كه همه در قتل سهيم بوده باشند. نيز بايد به جبران كشتن همه آنان به جاي يك نفر، از سوي بستگان مقتول مبلغي به بستگان هر يك از ايشان (كشندگان) داده شود.

4. به جاي زن در صورتي مي توان مردي راكشت كه نصف ديه يك مرد مسلمان به خانواده مرد قاتل داده شود.6 مرحوم مقدس اردبيلي مي نويسد: اين حكم از امور قطعي نزد فقيهان شيعه است.7 بايد دانست چنان كه قصاص براي انتقام نيست، ديه نيز بهاي جان و خون نمي باشد.

اگر چنين بود بهاي جان و خون يك انسان فرزانه و انديشمند با جان و خون يك فرد سفيه برابر نمي بود. آيا قرآن كه با نگرش ارزشي مي فرمايد: «هرگز دانايان و نادانان برابر نيستند» در مسأله ديه و قصاص چگونه تا بدين ميزان ميان زن و مرد تفاوت مي نهد و تفاوتي بين فرد فرزانه و عامي مقرر نمي دارد؟! اين بدان سبب است كه ديه و قصاص تعيين كننده ارزش ها و امتيازات افراد نيست و بيشتر به تأمين امنيت فردي و اجتماعي نظر دارد و راهكاري براي جبران مسايل اقتصادي و معيشتي بازماندگان افراد كشته شده است. از اين رو است كه مي گوييم: ديه نوعي جريمه دنيوي است كه داراي معيار خاصي است و كم يا زياد بودن آن، به شخصيت افراد مربوط نيست. ديه يك فرد عادي با ديه پيشواي عادل مسلمانان يك اندازه است و تخصّص و تعّهد و ايمان در آن تأثيري ندارد. امّا جنبه معنوي - نزد خداوند واز نظر تأثير مرگ افراد در جامعه - بي ترديد كشتن يك فرد برجسته و شايسته به مراتب سهمگين تر است و عقوبت سنگين تري در قيامت خواهد داشت. بنابراين گاه ممكن است از اين جنبه كشتن يك طفل يا زن، گناهي بزرگ تر از كشتن ده ها مرد داشته باشد

آنچه از روايات و گفتار فقها دانسته مي شود اين است كه ديه به منظور جبران خساراتي است كه در پي كشته شدن افراد به خانواده ايشان وارد مي آيد. به طور عادي چون مرد عهده دار مسؤوليت مخارج خانواده است، كشته شدن وي - به عمد يا به وسيله قصاص- تأثير زيانبارتري بر خانواده اش مي گذارد. از نظر اسلام، مرد

وظيفه دارد مخارج خانواده اش را تأمين كند. مبلغ ديه در حقيقت به فرد قاتل يا مقتول نمي رسد. سهم خانواده اوست كه سرپرستي را از دست داده است. به همين سبب است كه اگر مردي را به جرم كشتن يك زن قصاص مي كنند بايد براي جبران خسارتي كه در اثر كشته شدن آن مرد به خانواده او مي رسد، مبلغي از سوي بستگان زن به خانواده مرد پرداخت گردد و آنگاه مرد قصاص شود.

اين در حالي است كه گاه ممكن است خساراتي كه جامعه به سبب كشته شدن يك زن متحمل مي شود، بسي افزون تر باشد از خساراتي كه به سبب كشته شدن ده ها مرد متحمل شده است. اما بايد دانست كه ديه عهده دار جبران آن خسارت هاي معنوي نيست. به همين سبب است كه در روايات مي خوانيم: با مرگ يك دانشمند اسلامي رخنه اي در اسلام پديد مي آيد كه با هيچ چيز جبران نمي شود. امّا ديه او با يك فرد بي سواد برابر است.

حال اگر در مواردي مسؤول تأمين مخارج خانواده زن باشد و او به دست مردي كشته گردد در پرداخت ديه به بازماندگان وي چيزي افزون داده نمي شود. زيرا اولا تأمين معاش مسؤوليتي نبوده است كه شرع بر عهده او گذاشته باشد، بلكه وي به دلايل جانبي عهده دار آن گشته است. افزون بر اين كه در وضع مقررات، قانون گذار، احكام را براي نوع افراد در نظر مي گيرد، نه يكايك افراد. از اين نظر، به طور نوعي مردان مسؤول تأمين معيشت خانواده هستند،نه زنان. اعضاي خانواده مخارج خود را از او مي طلبند، نه از زن.

با اين همه هر گاه د رموردي زن

عهده دار مخارج خانواده بود و كشته شد حاكم اسلامي مي تواند از اموال عمومي، آن خسارت را جبران كند. اين نظر از فقيه عالي مقام آية الله شاهرودي نيز نقل شده است. ايشان در اين باره فرموده اند: اين امر بدان سبب است كه پديده زن كشي تقويت نشود.8

پي نوشت:

1.يا ايها الذين آمنوا كتب عليكم القصاص. (بقره، 178)؛ من قتل مظلوماً فقد جعلنا لوليّه سلطاناً. (اسراء33)؛ ان النفس بالنفس. (مائده،45)؛ وسائل الشيعه، ج 19، ص 61.

2. سلسلة الينابيع الفقهيه، ج 24، ص 19، جواهر الكلام،ج 42، ص 82.

3. سوره مائده. آيه 54.

4. الميزان ج 2، ص 432 - 438، در تفسير آيه 178 بقره.

5. مجمع البيان،ج 1، ص 488 - 492، در تفسيرآيه 178 سوره بقره.

6. تمام مذاهب اهل سنّت با اين حكم مخالف اند و معتقدند كه پرداخت چنين مبلغي به خانواده مرد لازم نيست. (احكام قرآن، ابوبكررازي، ج 1، ص 138 و 139؛ المهذّب، محيي الدين نووي، ج 18، ص 534.

7. زبده البيان في احكام القرآن، ص 671 و 672.

8. ر. ك: روزنامه قدس، پنجشنبه، 81/5/10، ص 15.

در خرداد سال 1368 پس از وفات امام خميني"ره" هنوز قانون اساسي سال 1358 اعتبار داشته است، در شب 15 خرداد سال 1368 مجلس خبرگان آقاي خامنه اي را كه آنموقع مرجع تقليد نبودند ابتدا بصورت موقت وبعدهم به عنوان رهبر معرفي كردند وبعد قانون اساسي تغيير پيدا كرد. چرا
پرسش

در خرداد سال 1368 پس از وفات امام خميني"ره" هنوز قانون اساسي سال 1358 اعتبار داشته است، در شب 15 خرداد سال 1368 مجلس خبرگان آقاي خامنه اي را كه آنموقع مرجع تقليد نبودند ابتدا بصورت موقت وبعدهم به عنوان رهبر معرفي كردند وبعد قانون اساسي تغيير پيدا كرد. چرا مرجعيت آقاي خامنه اي بعد اعلام شد وبعد هم قانون اساسي را تغييردادند؟

پاسخ

برادر گرامي جناب آقاي ح ، خ مطلبي كه در ذهن جنابعالي جا گرفته تماماً براساس مقدماتي است كه اساساً واقعيت ندارد، مرحوم امام خميني"ره" بعنوان معمار انقلاب اسلامي و نظام سياسي ديني در زمان حيات خود و دقيقاً درتاريخ 4/2/68 فرمان بررسي مجددقانون اساسي را صادر فرمودند وعده اي از نخبگان راتعيين نمودند تا مواردي را كه نياز به اصلاح دارد اصلاح نموده وبه رؤيت ايشان برسد. كميتة مذكور دراسرع وقت اصلاحات موردنظر را انجام وبه تأييد امام راحل رسيد از جمله تغييرات مهم در قانون اساسي كه پيش از رحلت امام مورد تأييد ايشان قرار گرفت ومبناي عمل مجلس خبرگان رهبري واقع شد. بحث برداشتن شرط مرجعيت از رهبري بود. در قانون اساسي مصوب 1358 يكي از شروط رهبري را مرجعيت قرار داده بودند. اين شرط در كميتة بررسي قانون اساسي تعيين شده از سوي امام راحل به شرط كفايت اجتهاد تغيير كرد. نظر امام"ره" اين بود كه براي ادارة نظام ورهبري جامعه شرط اجتهاد كافي است.اگر اين اجتهاد به مرجعيت تبديل شد. قيد مرجعيت لازم نيست. وهمانگونه كه به آگاهي رسيد كليه اصلاحات بعمل آمده مورد تأييد امام راحل قرار گرفت. وبه تأييد ملت نيز رسيد. پس از رحلت

امام خميني درجلسة خبرگان 14/3/68 ش مصادف با 29 شوال 1409 ق، حضرت آيت ا...العظمي سيد علي خامنه اي "حفظه ا..."با اكثريت قاطع اعضاي مجلس بعنوان رهبر نظام جمهوري اسلامي ايران برگزيده شدند وهيچ مطلبي در خصوص موقتي بودن اين انتخاب مطرح نشد. مراتب اجتهاد مقام معظم رهبري قبلاً مورد تأييد بسياري از مراجع تقليد قرار گرفته بود و مرجعيت ايشان نيزاز سوي جامعة مدرسين حوزة علميه قم مورد تأييد قرار گرفت وطي اطلاعية مهمي كه پس از رحلت آيت ا...العظمي اراكي منتشر شد وطي آن مرجعيت 7 نفر ازعلما و مجتهدين اعلام گرديد نام مبارك حضرت آيت ا...العظمي خامنه اي

نيز قيد گرديد وبه اطلاع جامعة اسلامي رسيد بنابرآنچه گذشت :

1. تغييرات واصلاحات قانون اساسي درزمان حيات امام راحل انجام گرفت و به تأييد آن بزرگوار وملت شريف ايران رسيد.

2. مجلس خبرگان، مقام معظم رهبري را كه از مجتهدين مورد تأييدخبرگان بودند پس از وفات امام به عنوان رهبر برگزيدند ومرجعيت معظم له از سوي جامعه مدرسين حوزه علميه قم مورد تأييد قرار گرفت. انتخاب معظم له به هيچ وجه موقتي نبود بلكه به عنوان رهبر دائمي برگزيده شدند. ناگفته نماند سه نفر ازمسؤلين طراز اول نظام (آيت ا...موسوي اردبيلي وآيت ا...خامنه اي و جناب آقاي رفسنجاني) درحضور فرزند امام"ره" (مرحوم حاج سيد احمد خميني) پيش از وفات امام ودر حضور امام راحل نسبت به آينده نظام ورهبري انقلاب اظهار نگراني مي كنند. امام مي فرمايند : "به هيچ وجه نگران نباشيد انسانهاي شايسته اي وجود دارند كه توانايي وشايستگي رهبري دارند. از امام سؤال مي كنند چه كسي لياقت رهبري دارد؟ وامام به

آقاي خامنه اي اشاره مي كنند ومي فرمايند : "ايشان لياقت رهبري واداره نظام اسلامي را دارند درآن روز مقام معظم رهبري از حاضران درجلسه اكيداً درخواست مي كنند كه اين مطلب به هيچ وجه منتشر نشود وجايي مطرح نگردد كه همين طور هم مي شود اما پس از وفات امام راحل، يادگار امام، مرحوم حاج احمدآقا خميني درجلسة خبرگان ظاهر مي شوند وبه اتفاق آيت ا...موسوي اردبيلي وجناب هاشمي رفسنجاني مطلب فوق را شهادت مي دهند واعضاي مجلس خبرگان ازديدگاه امام راحل وتأييدات ايشان آگاه مي شوند. خداي عزوجل را شاكريم كه ما را ازنعمت رهبري برخوردار ساخت. اميدواريم قدردان اين نعمت بزرگ الهي باشيم. ان شاء ا...

1_ چرا با اين كه خودكشي در دين اسلام حرام است و كسي حق اين عمل را ندارد اما پدر و يا پدربزرگ در صورتي كه بچه اش را بكشد نبايد مجازات شود يعني پدر و پدر بزرگ حق دارند بچه را بكشند اما همان بچه حق ندارد خودش را بكشد يعني هر شخصي نسبت به خودش اختيار ندارد ام
پرسش

1_ چرا با اين كه خودكشي در دين اسلام حرام است و كسي حق اين عمل را ندارد اما پدر و يا پدربزرگ در صورتي كه بچه اش را بكشد نبايد مجازات شود يعني پدر و پدر بزرگ حق دارند بچه را بكشند اما همان بچه حق ندارد خودش را بكشد يعني هر شخصي نسبت به خودش اختيار ندارد اما پدر و پدر بزرگ در اين مورد اختيار دارند؟ لطفا توضيح فرمائيد.

پاسخ

اين كه گفتيد پدر و مادر حق دارند بچه شان را بكشند كاملا غلط است. و اين كه فرموديد نبايد مجازات شوند هم غلط است. هيچ كس حق ندارد حق حيات را نه از خود و نه از ديگري سلب كند و اين موهبتي از طرف خداوند است كه فقط به اختيار اوست و فقط اگر كسي مرتكب قتل شده باشد يا جرائم سنگين را مرتكب شده باشد به فرمان خداوند قصاص يا مجازات مي شود.

پدر و مادر هم به هيچ وجه حق كشتن فرزند خود را ندارند آنچه باعث توهم شما شده است اين است كه حكمي در شرع است كه پدر در صورتي كه مرتكب قتل فرزندش شده باشد قصاص نمي شود و به خاطر حقي كه بر فرزند دارد و اصل در وجود اوست كشته نمي شود اما مجازات ديگري مي شود بايد ديه پرداخت كند و به زندان برود و براي اين كارش سخت توبيخ مي شود.

1_ آيا دين اسلام معتقد به تشابه حقوق ز ن و مرد است يا معتقد به تساوي حقوق آنان است ؟
پرسش

1_ آيا دين اسلام معتقد به تشابه حقوق ز ن و مرد است يا معتقد به تساوي حقوق آنان است ؟

پاسخ

شايد بهتر باشد اشكال را به اين صورت مطرح كنيم كه: اگر اسلام زن را انسان تمام عيار مي دانست حقوق مشابه و مساوي با مرد براي او وضع مي كرد، لكن حقوق مشابه و مساوي براي او قائل نيست، پس زن را يك انسان واقعي نمي شمارد. اصلي كه در اين استدلال به كار رفته اين است كه لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت و شرافت انساني، يكساني و تشابه آنها در حقوق است. مطلبي هم كه از نظر فلسفي بايد انگشت روي آن گذاشت اين است كه لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت انساني چيست؟ آيا لازمه اش اين است كه حقوق مساوي يكديگر داشته باشند به طوري كه ترجيح و امتياز حقوقي در كار نباشد؟ يا لازمه اش اين است كه حقوق زن ومرد علاوه بر تساوي و برابري، متشابه و يكنواخت هم بوده باشند و هيچ گونه تقسيم كار و تقسيم وظيفه اي دركار نباشد؟ شك نيست كه لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت انساني و برابري آنها از لحاظ انسانيت، برابري آنها در حقوق انساني است اما تشابه آنها در حقوق چطور؟

اگر بنا شود تقليد و تبعيت كوركورانه از فلسفه غرب را كنار بگذاريم و در افكار و آراء فلسفي كه از ناحيه آنها مي رسد به خود اجازه فكر انديشه بدهيم، اول بايد ببينيم آيا لازمه تساوي حقوق تشابه حقوق هم هست يا نه؟ تساوي غير از تشابه است، تساوي برابري است و تشابه يكنواختي.

ممكن است پدري ثروت خود را به طوري مساوي ميان فرزندان خود تقسيم كند اما به طور متشابه تقسيم نكند. مثلاً ممكن است اين پدر چند قلم ثروت داشته باشد؛ هم تجارتخانه داشته باشد و هم ملك مزروعي و هم مستغلات اجاري، ولي نظر به اين كه قبلاً فرزندان خود را استعداد يابي كرده است، در يكي ذوق و سليقه تجارت ديده است و در ديگري علاقه به كشاورزي و در سومي مستغل داري، هنگامي كه مي خواهد ثروت خود را در حيات خود ميان فرزندان تقسيم كند، با در نظر گرفتن اين كه آنچه به همه فرزندان مي دهد از لحاظ ارزش مادي با يكديگر برابر باشد و ترجيح و امتيازي از اين جهت در كار نباشد، به هركدام از فرزندان خود سرمايه را مي دهد كه قبلا در آزمايش استعداديابي آن را مناسب يافته است.

كميت غير از كيفيت است، برابري غير از يكنواختي است، آنچه مسلم است اين است كه اسلام حقوق يكجور و يكنواختي براي زن و مرد قائل نشده است، ولي اسلام هرگز امتياز و ترجيح حقوقي براي مردان نسبت به زنان قائل نيست اسلام اصل مساوات انسانها را درباره زن و مرد نيز رعايت كرده است. اسلام با تساوي حقوق زن و مرد مخالف نيست، با تشابه حقوق آنها مخالف است. اما غربيها به اسم دفاع از حقوق زن نظريات خود را در باب تشابه حقوق زن به اسم تساوي حقوق تبليغ مي كنند. استاد مطهري نظام حقوق زن در اسلام دراين باره مي گويد: نمي دانم چرا كار ما كه روزي پرچمدار علم و فلسفه و منطق در جهان

بوده ايم بايد به آنجا بكشد كه ديگران بخواهند نظريات خود را در باب تشابه حقوق زن و مرد با نام مقدس تساوي حقوق به ما تحميل كنند اين درست مثل اين است كه يك نفر لبو فروش بخواهد لبو بفروشد اما به نام گلابي تبليغ كند.

ايشان پس از بيان اين مسئله به توضيح علت عدم تشابه در حقوق زن ومرد در اسلام پرداخته و مي گويد: براي بررسي كامل اين مطلب لازم است كه در سه قسمت بحث كنيم:1_ نظر اسلام درباره مقام انساني زن از نظر خلقت و آفرينش

2_ تفاوتهايي كه در خلقت زن و مرد هست براي چه هدفهايي است؟ آيا اين تفاوتها سبب مي شود كه زن و مرد از لحاظ حقوق طبيعي و فطري وضع نامشابهي داشته باشند يا نه؟ 3_ تفاوتهايي كه در مقررات اسلامي ميان زن و مرد هست كه آنها را در بعضي قسمتها در وضع نامشابهي قرار مي دهد بر اساس چه فلسفه اي است؟ آيا آن فلسفه ها هنوز هم به استحكام خود باقي است؟ (1) دوست عزيز در اين اوراق مجالي براي پرداختن به جزئيات اين مسئله نيست براي اطلاع بيشتر بهتر است به اين كتاب(نظام حقوق زن در اسلام) و كتابهاي ديگري كه در اين زمينه نوشته شده است مراجعه فرماييد.

منابع و مآخذ

1_ نظام حقوق زن در اسلام، استاد مرتضي مطهري، ص115،116.

1_ چرا با اين كه خودكشي در دين اسلام حرام است و كسي حق اين عمل را ندارد اما پدر و يا پدربزرگ در صورتي كه بچه اش را بكشد نبايد مجازات شود يعني پدر و پدر بزرگ حق دارند بچه را بكشند اما همان بچه حق ندارد خودش را بكشد يعني هر شخصي نسبت به خودش اختيار ندارد ام
پرسش

1_ چرا با اين كه خودكشي در دين اسلام حرام است و كسي حق اين عمل را ندارد اما پدر و يا پدربزرگ در صورتي كه بچه اش را بكشد نبايد مجازات شود يعني پدر و پدر بزرگ حق دارند

بچه را بكشند اما همان بچه حق ندارد خودش را بكشد يعني هر شخصي نسبت به خودش اختيار ندارد اما پدر و پدر بزرگ در اين مورد اختيار دارند؟ لطفا توضيح فرمائيد.

پاسخ

اين كه گفتيد پدر و مادر حق دارند بچه شان را بكشند كاملا غلط است. و اين كه فرموديد نبايد مجازات شوند هم غلط است. هيچ كس حق ندارد حق حيات را نه از خود و نه از ديگري سلب كند و اين موهبتي از طرف خداوند است كه فقط به اختيار اوست و فقط اگر كسي مرتكب قتل شده باشد يا جرائم سنگين را مرتكب شده باشد به فرمان خداوند قصاص يا مجازات مي شود.

پدر و مادر هم به هيچ وجه حق كشتن فرزند خود را ندارند آنچه باعث توهم شما شده است اين است كه حكمي در شرع است كه پدر در صورتي كه مرتكب قتل فرزندش شده باشد قصاص نمي شود و به خاطر حقي كه بر فرزند دارد و اصل در وجود اوست كشته نمي شود اما مجازات ديگري مي شود بايد ديه پرداخت كند و به زندان برود و براي اين كارش سخت توبيخ مي شود.

آيا مردم حق دارند براي نسل آينده قانون تصويب كنند؟
پرسش

آيا مردم حق دارند براي نسل آينده قانون تصويب كنند؟

پاسخ

در تمام كشورهاي دنيا، رجال سياسي و علمي، براي كشور خود قانون وضع مي كنند كه مختص به زمان خاص هم نيست. مصلحت كشورها هم اقتضا مي كند كه قانون در آن مملكت روزمره نباشد.

بلي اگر نسلي پديد آمد كه با مصوّبات گذشته مخالف بود، مي تواند قانون را تغيير دهد (همانند انقلاب اسلامي ايران نسبت به دوران شاهنشاهي). البته بايد توجّه داشت كه اين مسأله بستگي به خواست اكثريت مردم دارد؛ نه گروه ها و احزاب كوچك؛ يعني، بيشتر مردم بايد به حاكميت آن قانون معترض باشند كه در اين صورت آن قانون در زمان هاي مختلف قابل تجديد نظر و اصلاح خواهد بود.

اعتراض به نحوه اجراي قانون و يا مجريان آن، ربطي به اصل مشروعيت و مقبوليت قانون ندارد؛ به عنوان مثال ممكن است 80درصد مردم يك كشور نسبت به گراني اعتراض داشته باشند؛ ولي برگشت اين اعتراض به مديريت ها و عملكرد مسؤولان اقتصادي و اجرايي كشور است؛ نه به اصل نظام و قانون اساسي آن.

يكي از راههاي تشخيص اين كه مردم قانون اساسي را قبول دارند يا خير، آمار شركت آنها در انتخابات هاي مختلف است؛ زيرا شركت در انتخابات، دلالت بر پذيرفتن اصل حاكميت و قانون دارد؛ زيرا در نظر سياسي، مخالف اصل حاكميت، بايد انتخابات را تحريم كند.

دادگاه ويژه روحانيت بر چه اساس قانوني است ؟
پرسش

دادگاه ويژه روحانيت بر چه اساس قانوني است ؟

پاسخ

مؤسّس دادگاه ويژه روحانيّت، امام راحل(ره) بوده است و از آن جا كه نظام اسلامي ما بر اساس نظريه «ولايت فقيه» اداره مي گردد و او بر طبق ولايت الهي خود، اختيار دارد در مواقعي كه صلاح بداند ارگان ها يا بنيادهاي لازم را تأسيس كند. مقام معظم رهبري نيز بعد از امام راحل، آن را ابقا نموده و از اين جهت جايگاهش صددرصد قانوني است.

ضمنا مجلس شوراي اسلامي و مجمع تشخيص مصلحت نيز در سال جاري قانون دادگاه ويژه را تصويب كرد.

جايگاه قانوني دادگاه ويژه روحانيت را بيان كنيد.
پرسش

جايگاه قانوني دادگاه ويژه روحانيت را بيان كنيد.

پاسخ

جايگاه قانوني دادگاه ويژه روحانيت از دو منظر قابل بررسي است:

1 _ در قانون اساسي به رهبري ولايت مطلقه داده شده و طبق اين اصل هرگاه ضرورت يا شرايط خاص زمان يامصلحت هاي گوناگون اقتضا كند كه ارگان، نهاد يا سازماني به وسيله رهبري تأسيس گردد، اين كار توسط وي انجامخواهد شد؛ بلكه بر او واجب است اقدام نمايد؛ زيرا بر مسند محافظت از مصلحت هاي اسلام و مسلمين تكيه نمودهاست.

2 _ در سال 78 مجلس شوراي اسلامي وجود دادگاه ويژه روحانيت را تصويب نمود.

پس وجود اين دادگاه هم از نظر قانون اساسي و هم از نظر مصوبات مجلس شوراي اسلامي، قانوني مي باشد.

از نظر عدالت هم عقل حكم مي كند در مسائل مهم جامعه، حساسيّت و دقت بيشتري وجود داشته باشد. بر هميناساس دادسراي نظامي و دادگاه ويژه مطبوعات و هيئت منصفه مطبوعات تشكيل گرديده است. در حالي كه به وجودآنها از نظر عدالت هيچ اشكالي وارد نيست. البته ممكن است در عملكرد اين دادگاه، يا هر دستگاه ديگري اشكالاتيوجود داشته باشد ولي اشكال در عملكرد بايد به صورت موردي عنوان گردد، نه با زير سؤال بردن اصل آن.

چرا زن نمي تواند رئيس جمهور, رهبر, مرجع تقليد و قاضي بشود؟
پرسش

چرا زن نمي تواند رئيس جمهور, رهبر, مرجع تقليد و قاضي بشود؟

پاسخ

ترديدي نيست كه مرد و زن از نظر جسمي و شرايط فيزيولوژيك با يكديگر متفاوتند و هر يك براي انجام وظايف ويژه اي آفريده شده اند. اندام مرد براي كارهاي سخت و سنگين مناسب است و اندام زن براي كارهاي ظريف،مسؤوليت حمل فرزند، شيردادن و... . اين تفاوت عين حكمت و به منظور حركت و دوام نسل بشر است. هم چنين به دليل ويژگي هايي كه ناشي از اين تفاوت است، بيشتر قهرمانان و بزرگان علم وفن و تاريخ از ميان مردان برخاسته اند.پيامبران نيز به دليل مسؤوليتي كه بر عهده داشتند و وظيفه خطيري كه بايد انجام مي دادند، از بين مردان برگزيدهشده اند. ولي همه اينها اين شبهه را در بر ندارند كه زن، نمي تواند به درجات عالي كمال انساني و قرب خداوند نايلشود و همان سيري را كه برخي از مردان دارند، نداشته باشد. نمونه هاي ذكر شده در قرآن، گواه اين مطلب است:حضرت مريم(س)، آسيه، هاجر، ساره، مادر موسي(ع) و... نمونه هاي اين رشد و تكامل هستند كه در قرآن ذكرشده اند. بنابراين تفاوت فيزيولوژيك زن و مرد؛ بدان معنا نيست كه راه كمال بر زن بسته و يا محدود است. از زاويه ايديگر، بايد توجه داشت كه عدالت همواره مقتضي تساوي عددي، وزني و... نيست. اگر كسي ادعا كند كه چون حجم و وزن بدن زنان كمتر از مردان است، پس عدالت رعايت نشده آيا اين سخن معقولي است؟ و يا گلي، هم وزن نبودنخود را با هندوانه به عنوان بي عدالتي مطرح سازد؟! اندام زن براي وظايف خاصي طراحي شده كه آن طراحي عينعدالت است؛ چرا كه متقضاي خلقت

حكيمانه و مصلحت عام بشر است. در برابر اين ادعا كه زن براي خدمت به مردآفريده شده مي توان ادعا كرد كه مرد نيز براي خدمت به زن آفريده شده است؛ چرا كه حاصل زحمات مردان نوعاً دراختيار زنان است و آنان هستند كه از يك سو در مردان انگيزه كار ايجاد مي كنند و از سوي ديگر حاصل كار آنان رامصرف مي كنند. پس بايد از اين سخن غيرمنطقي دست برداشت؛ چون نه زن براي خدمت به مرد آفريده شده و نهمرد براي خدمت به زن؛ بلكه اين دو همانند دو بال يك پرنده هستند كه در كنار يكديگر امكانات خود را در اختيار همقرار مي دهند تا هم خود زندگي كنند و به كمال برسند و هم ضامن بقاي نسل بشر باشد.

از خانم ها نيز كساني به درجه اجتهاد و مقامات بسيار بالاي علمي رسيده اند، مانند مرحومه خانم امين؛ ليكن مسألهمرجعيت تقليد غير از مسأله اجتهاد صرف است؛ زيرا مرجعيت نوعي زعامت و رهبري ديني است و به فتواي جميعمراجع يكي از شرايط مرجعيت «مرد بودن» است.

براي بررسي اين مطلب لازم است دو مقدمه را ذكر نماييم:

1- دانشمندان علم «اصول فقه» مي گويند احكام دوگونه است: احكام واقعي واحكام ظاهري. احكام واقعي،احكامي است كه شارع مقدس قرار داده است و احكام ظاهري، احكامي است كه مجتهد از طريق ادله و اصول به آندست مي يابد. در موارد بسياري اين دو عين يكديگرند، ولي درپاره اي از شرايط ممكن است آنچه كه مجتهد فهميد باحكم واقعي الهي مطابق نباشد. وظيفه ما اين است كه از احكام ظاهري تبعيت نماييم، زيرا، راهي به سوي احكام جزاز طريق ادله ظاهري از جمله فتواي مجتهد

نداريم. پس اگر بعدا معلوم شد كه اين احكام ظاهري با احكام واقعيمطابق بوده كه خيلي خوب است و ما همانگونه عمل كرده ايم كه شارع مقدس خواسته است. و اگر مطابق نبود ما درنزد شارع مقدس معذور هستيم؛ زيرا راهي را كه او به ما نشان داده بود رفته ايم. حال اگر اصابت به واقع نكرده و ما را بهمقصود نهايي شارع مقدس نرسانده است تقصيري متوجه ما نيست بلكه چه بسا به خاطر همين تبعيت از فرمان شارعمأجور هم باشيم.

مقصود از بيان اين مقدمه اين است كه احكامي كه در دست ما است ولو بايد در عمل همينگونه رفتار نماييم، اما درپاره اي از موارد مانند آنجا كه اختلاف بين فقها وجود دارد، مي توان احتمال داد كه حكم واقعي الهي به گونه اي ديگرباشد.

2- مرجعيت تقليد گرچه توفيقي الهي است و خالي از عنايات امام زمان(عج) نيست، اما قبل از آن كه يك منصباجتماعي باشد و بيشتر از آن، يك مسؤوليت سنگين الهي و اخروي است و چه بسيار بوده اند بزرگاني كه با اجتماعشرايط از مرجعيت گريزان بودند.

ر.ك: مقدمه علامه سيد محمد حسين حسيني طهراني بر كتاب شريف «توحيد علمي و عيني» بخش مربوط به احوالات جناب «سيد احمد كربلايي».

بنابراين اگر هم چنين مسؤوليتي به شخصي واگذار نگردد در واقع بار آخرتي او سبك تر شده است.

پس از بيان اين دو مقدمه، ظاهرا نظر مشهور آقايان فقها اين است كه زن نمي تواند مرجع تقليد براي همه اعم از زنو مرد باشد، اما بعضي از مجتهدين و صاحب نظران عقيده دارند كه زن مي تواند مرجع تقليد براي همه باشد. حالممكن است حكم واقعي الهي هر كدام از اين دو نظر

باشد. هر گروه از اين آقايان، نظري را كه به آن رسيده اند براساسادله شرعي و روش متعارف اجتهادي است و نظر و فتواي آنان مستند به منابع و مباني شرعي است.

اگر نظر اول، حكم واقعي الهي باشد مي توان احتمال داد كه فلسفه و علت اين حكم در مقام تشريع، رعايت حالبانوان و كاستن از بار مسؤوليت آنان باشد و اين كه مرجعيت تقليد و تكاليف اجتماعي كه به دنبال مرجعيت مي آيدمناسب حال بانوان ودر طريق كمال خاص آنان نيست؛ زيرا ويژگي هاي روحي و رواني و معنوي بانوان به غير ازويژگي هاي روحي و رواني و معنوي مردان است و هر كدام كمالات خاص خود و طريق و راه مناسب براي رسيدن بهآن كمالات را دارند. نه زنان به خاطر ويژگي هاي متفاوت با مردان دچار كمبود و كاستي اند و نه مردان به خاطرويژگي هاي متفاوت با زنان دچار كمبود و كاستي هستند، نه كمالات خاص بانوان كمال براي آقايان است و نه كمالاتخاص آقايان كمال براي بانوان است. اينها دو موجود انساني هستند و شرايط و ويژگي ها و كمالات و راه هاي متفاوتيدارند كه همديگر را در اين جهان تكميل مي نمايند و نيازهاي هم را برطرف مي كنند.

و اگر هم حكم واقعي الهي اين باشد كه بانوان مي توانند مرجع تقليد براي همه زنان و مردان باشد فهميده مي شودكه اين امر منافات با ساختمان روحي و معنوي بانوان ندارد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: نظام حقوق زن در اسلام، شهيد مطهري.

خلاصه كلام اين كه از نظر قرآن كريم زن و مرد در مقام انسانيت و سير كمالات معنوي و الهي يكسانند ولي دو گونه انسان از يك نوع انسانيت به شمار مي آيند،

آيه 97 سوره شريفه نحل كه مي فرمايد: «من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحيينه حيوه طيبه و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون» و نيز آيه 13 از سوره مباركه حجرات كه مي فرمايد: «يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندا الله اتقيكم ان الله عليم خبير».

دليل روشن و واضحي است بر يكساني انسانيت زن و مرد، اما از بعد ديگر كه زن و مرد به دليل زن بودن و به دليل مرد بودن حتما تفاوت هاي بسياري با هم دارند كه به فراخور آن هر يك مسؤوليت هاي مناسب خويش را عهده دار مي شوند كه طبعا با مسؤوليت ديگري متفاوت است وگرنه زن و مردي معني نداشت يا همه مرد بودند و يا همه زن و از همين ويژگي است كه اگر هر يك از زن و مرد را در جاي خود بنگريم موجودي كامل و زيبا هستند كه كمترين نقصي در آنها وجود ندارد.

مطلب ديگر جهات سياسي و حقوقي قضيه است. تشخيص اين كه آيا بانوان مي توانند رئيس جمهور شوند يا نه،مبتني است بر چگونگي تفسير قانون اساسي كه قانون اساسي تفسير آن را بر عهده شوراي نگهبان قرار داده و تفسيرشوراي نگهبان اين است كه براساس قانون اساسي زن نمي تواند رئيس جمهور شود.

نكته ديگر اين كه از نظر اجرايي امروزه بانوان متصدي قضا مي باشند اما مسأله اي كه هست اين است كه انشاء حكمبراي قاضي غيرمجتهد ممضي نيست و اگر خانمي غير مجتهده باشد از اين جهت انشاء حكم به وسيله مسؤولين قضايي بالاتر انجام مي گيرد

(اگر مجتهده باشد چطور؟)

وظايف و اختيارات ولي فقيه در قانون اساسي چيست ؟
پرسش

وظايف و اختيارات ولي فقيه در قانون اساسي چيست ؟

پاسخ

الف) اگر سؤال از منظر قانون اساسي است. وظايف و اختيارات ولي فقيه در اصل يكصد و دهم چنين بيان شدهاست:

1- تعيين سياست هاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام.

2_ نظارت بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظام.

3_ فرمان همه پرسي.

4_ فرماندهي كل نيروهاي مسلح.

5_ اعلان جنگ و صلح و بسيج نيروها.

6_ نصب و عزل و قبول استعفاء:

الف) فقهاي شوراي نگهبان

ب ) عالي ترين مقام قوه قضائيه

ج ) رئيس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران

د ) رئيس ستاد مشترك

ه ) فرماندهي كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

و ) فرماندهان عالي نيروهاي نظامي و انتظامي

7_ حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه.

8_ حل معضلات نظام كه از طريق عادي قابل حل نيست از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام.

9_ امضاي حكم رياست جمهوري پس از انتخاب مردم.

10_ عزل رئيس جمهور با در نظر گرفتن مصالح كشور پس از حكم ديوان عالي كشور به تخلف وي از وظايف قانوني يارأي مجلس شوراي اسلامي به عدم كفايت وي بر اساس اصل 89 .

11_ عفو يا تخفيف مجازات محكومين در حدود موازين اسلامي پس از پيشنهاد رئيس قوه و قضائيه.

ب ) اگر از نظر فقهي است، ولايت فقيه در حوزه نيازها و مصالح اجتماعي ولايت دارد و مقصود از ولايت مطلقهفقيه همين مي باشد. به عبارت دقيق تر ولايت فقيه از يك سو مطلق است. البته نه به معناي اطلاق مصطلح در علومسياسي، بلكه اطلاق در برابر امور حسبه يعني دايره ولايتش اختصاص به حسبه و ضروريات ندارد و از سوي ديگرمشروط است، يعني مشروط به رعايت احكام

الهي و مصالح اجتماعي.{J

قانون اساسي عراق (موقت) چه معايبي دارد كه بعضي از مراجع چه در عراق و چه در ايران و حتي دولت ايران نسبت به آن واكنش نشان داده است.
پرسش

قانون اساسي عراق (موقت) چه معايبي دارد كه بعضي از مراجع چه در عراق و چه در ايران و حتي دولت ايران نسبت به آن واكنش نشان داده است.

پاسخ(قسمت اول)

جهت آشنايي كامل با قانون اساسي موقت عراق، ابتدا متن آن را آورده و سپس به مهمترين معايب و اشكالاتي كه اين قانون اساسي از ديدگاه مراجع و ساير حقوقدانان دارد، اشاره مي نماييم:

[قانون اساسي موقت عراق در انتهاي پاسخ آورده شده است]

اما مهمترين معايب و اشكالات اين قانون به صورت مختصر عبارتند از:

1. براساس ماده 61 قانون فوق، كردهاي عراق از حق وتوي قانون اساسي دائم برخوردار مي شوند و اين باعث ناديده گرفتن حقوق و آراء اكثريت جمعيت عراق مي شود.

2. تشكيل دولت موقت با يك رئيس جمهور و دو معاون، مورد تأييد اعضاي شيعه شوراي حكومتي نيست و آنان خواستار آن هستند كه دولت موقت به رهبري يك شوراي رياست جمهوري 5 نفره اداره شود.

3. نقش اسلام در اداره كشور و چگونگي تنظيم روابط آن ناديده گرفته شده است.

4. بيگانگان در تنظيم و تهيه اين قانون، دخالت داشته اند و حال آن كه قانون اساسي عراق مي بايد تنها بر اساس مصالح و منافع آن كشور وضع گردد نه بيگانگان.

5. ضرورت برگزاري انتخابات پيش از تصويب قانون اساسي و تنها قانون اساسي با رأي اكثريت مردم عراق اعتبار دارد.

6. علاوه بر موارد فوق مشكلات ديگري نيز در اين قانون وجود دارد كه عبارتند از: ناديده گرفتن نقش مرجعيت در قانونگذاري و نقش نظارتي حوزه علميه نجف در زمينه تدوين قوانين مدني و جزايي، مسأله حضور تعداد افراد شيعه در مجمع ملي - كه

267 نفر نماينده دارد و مشخص نبودن معيارهاي انتخاب اين اعضا كه احتمال تضييع حقوق اكثريت يعني شيعيان وجود دارد، مشخص نبودن محدوده جغرافيايي شيعيان و امتيازات و اختيارات آنان در حالي كه در قانون اساسي موقت به حراست مناطق كردنشين و امتيازات و اختيارات آنها تعيين و تأكيد شده است (روزنامه همشهري، 17/12/82 و خبرگزاري مهر 20/12/82).

در هر صورت قانون اساسي فوق نه تنها با معيارهاي اسلامي بلكه با معيارهاي رايج بشري هم منطبق و هماهنگ نمي باشد و تنها منافع و مصالح اشغالگران را مي رساند نه خواست و مصالح مردم عراق را.

متن كامل آخرين نسخه قانون اساسي موقت عراق

اين قانون شامل 9 فصل و 62 ماده است كه مهمترين آن، تاكيد بر اسلام به عنوان دين رسمي، منبع اساسي قانونگذاري، فدراليسم براي منطقه كردستان، 25 درصد سهميه زنان در مناصب حكومتي و اداري و موارد ديگر است.

مقدمه :

ملت عراق براي استرداد آزادي مصادره شده خود از سوي نظام مستبد سابق، تلاش كرد، اين ملت با خشونت و اجبار با تمام اشكال آن به ويژه با بكارگيري آن به عنوان شيوه اي از شيوه هاي حكومتي مخالف است و عزم راسخ خود را براي اينكه ملت آزادي كه قانون بر آنها حكومت كند، گرفته است.

امروز ملت عراق بر احترام خود به قوانين بين الملل تاكيد مي كند، به ويژه اينكه خود يكي از موسسان سازمان ملل است، براي بازيابي جايگاه مشروع خود در ميان ملت ها تلاش كرده و در عين حال براي حفظ وحدت ملي با روح برادري و اخوت و همبستگي با هدف ترسيم نشانه هاي آينده عراق جديد و ايجاد

راهكاري براي برچيدن و محو آثار سياست ها و اقدامات تبيعض آميز و طائفه اي و درمان مشكلات كنوني تلاش مي كند.

اين قانون براي اداره امور عراق در دوران انتقالي تا زمان تشكيل يك حكومت منتخب بر اساس قانون اساسي دايمي براي تحقق دمكراسي كامل وضع شده است.

فصل اول : اصول اساسي

ماده اول:

الف )اين قانون ، قانون اداره دولت عراق در دوران انتقالي ناميده مي شود كه منظور از عبارت" اين قانون" در هر كجاي كه آمده باشد، همان قانون اداره عراق در دوران انتقالي يا قانون اساسي موقت است.

ب) مقدمه اين قانون بخش تفكيك ناپذير آن است.

ماده دوم:

الف) عبارت دوران انتقالي به معناي مرحله اي است كه از 30 ژوئن 2004 (9 تير83) تا زمان تشكيل حكومت منتخب عراقي بر اساس قانون اساسي عراق طول مي كشد،اين قانون(قانون موقت اساسي) بر آن تصريح مي كند كه زمان تشكيل حكومت منتخب حداكثر 31 دسامبر 2005 خواهد بود، مگر در حالت اجراي ماده 61 اين قانون (رجوع شود به ماده 61)

ب) دوران انتقالي از دو دوره تشكيل مي شود:

1- دوره اول با تشكيل حكومت موقت عراقي داراي حاكميت كامل كه قدرت را در 30 ژوئن 2004 به عهده مي گيرد و اين حكومت از طريق روند گسترده مشورت با طيف هاي جامعه عراق توسط شوراي حكومتي و حكومت موقت ائتلاف و امكان مشورت با سازمان ملل ، تشكيل مي شود، اين حكومت قدرت را بر اساس اين قانون اعمال مي كند كه اصول و حقوق اساسي در اين قانون بيان شده است و پيوستي كه با آن همخواني دارد و پيش از شروع مرحله انتقالي

صادر مي شود و بخش تفكيك ناپذير اين قانون است.

2- دوره دوم پس از تشكيل حكومت انتقالي عراقي آغاز مي شود كه پس از برگزاري انتخابات مجمع ملي صورت مي گيرد كه قانون موقت اساسي هم بر آن تصريح كرده به اينكه اين انتخابات در صورت امكان از 31 دسامبر 2004 بيشتر به تاخير نيفتد و در هر حال انتخابات تا پيش از 31 ژانويه 2005 برگزار شود و مرحله دوم دوران انتقالي با تشكيل حكومت عراقي بر اساس قانون اساسي دايم به پايان مي رسد.

ماده سوم

الف) اين قانون عالي ترين قانون كشور به شمار مي رود و در تمام مناطق عراق بدون استثناء بايد اجرا شود، تعديل اين قانون تنها با اكثريت سه چهارم اعضاي مجمع ملي و اجماع شوراي رياستي ممكن است و هيچ گونه تعديلي كه منجر به نقص يكي از اشكال حقوق ملت عراق در فصل دوم شود يا مدت دوران انتقالي را به بعد از مدت هاي ذكر شده در اين قانون تمديد شود، جايز نيست يا تاخير در برگزاري انتخابات براي مجمع جديد يا كاستن از اختيارات و قدرت ايالت ها و استان ها يا هر اقدامي كه بر اسلام يا ديگر اديان و شعائر آن تاثير بگذارد، جائز نيست.

ب) هر گونه متن قانوني كه با اين قانون مغايرت داشته باشد، از اعتبار ساقط است.

ج) به هنگام تشكيل حكومت منتخب بر اساس قانون اساسي دايمي، اين قانون از رده اعتبار خارج مي شود(اعتبار اجرايي خود را از دست مي دهد)

ماده چهارم

سيستم حكومتي در عراق جمهوري، فدراتيو، دمكراتيك، چندحزبي و فراگير خواهد بود و تقسيم قدرت در آن ميان

حكومت فدرال(مركزي) و حكومت هاي ايالتي و استان ها و شهرداري ها و اداره هاي محلي تقسيم خواهد شد و سيستم فدرالي بر اساس واقعيت هاي جغرافيايي و تاريخي و اصل تفكيك قوا نه بر اساس اصل قومي يا مذهبي يا طائفه اي

ماده پنجم

نيروهاي مسلح عراق تحت كنترل حكومت انتقالي عراق بر اساس فصل سوم و پنجم اين قانون خواهند بود.

ماده ششم

حكومت انتقالي عراق گام هاي فعال و موثري براي پايان دادن به آثار اقدامات سركوبگرانه رژيم سابق عراق مانند كوچ اجباري، سلب هويت و مصادره اموال منقول وغير منقول و اخراج از مشاغل حكومتي به دلايل سياسي، نژادي يا قومي انجام دهد.

ماده هفتم

الف) اسلام دين رسمي حكومت و منبعي براي قانونگذاري است و وضع قوانين در مرحله انتقالي كه مغاير اصول ثابت اسلام و اصول دمكراتيك و حقوق وارده در فصل دوم اين قانون جايز نيست ، اين قانون به هويت اسلامي اكثريت ملت عراق احترام گذاشته و حقوق ديني تمام افراد را در آزادي فعاليت هاي ديني و عقائد محترم مي شمرد.

ب) عراق كشور داراي قوميت ها و طوائف متعدد است و ملت عربي است كه بخش تفكيك ناپذير امت عرب است.

ماده هشتم

پرچم كشور و سرود و شعار آن را قانون تعيين مي كند

ماده نهم

عربي و كردي ، زبان هاي رسمي عراق هستند و در عين حال حق آموزش زبان هاي مادري مانند تركمني، سرياني يا ارمني را در موسسات آموزشي دولتي بر اساس قوانين آموزشي يا هر زبان ديگر در موسسات خصوصي محترم مي شمرد.

محدوده اصطلاحي زبان رسمي و نحوه اجراي احكام اين ماده با قانون است كه شامل:

1- انتشار

روزنامه رسمي (الوقائع العراقيه= رخدادهاي عراق) به دو زبان

- تكلم و سخنراني و بيان كردن در زمينه هاي رسمي مانند مجمع ملي و شوراي وزيران و دادگاه ها و كنفرانس هاي رسمي به هر يك از اين دو زبان مي باشد.

3- اسناد رسمي و مراسلات به دو زبان به رسميت شناخته مي شود و صدور آن نيز به همين ترتيب است.

4- راه اندازي مدارس هم به دو زبان بر اساس مقررات آموزشي مجاز است.

5- موارد ديگر مانند اسكناس ، گذرنامه ها و تمبرها بر اساس اصل مساوات محفوظ است.

6- ارگان ها و دستگاه هاي ايالتي در كردستان مي توانند از دو زبان استفاده كنند.

فصل دوم حقوق اساسي

ماده 10

اين ماده بياني از حاكميت ملت عراق و اراده آزاد است كه نمايندگان منتخب آنها چارچوب هاي حكومتي دولت عراق را تشكيل مي دهند و حكومت انتقالي عراق و حكومت هاي ايالتي و استان ها و شهرداريها و اداره هاي محلي بايد به حقوق ملت عراق از جمله حقوق درج شده در اين فصل احترام بگذارند.

ماده 11

ه) تصميم شوراي فرماندهي انقلاب منحل شده به شماره 666 سال 1980(درزمان رژيم صدام) لغو شده و هر كس كه تابعيت عراقي وي سلب شده ، عراقي قلمداد مي شود.

و) مجمع ملي بايد قوانين ويژه تابعيت و تابعيت پذيري را هماهنگ با احكام اين قانون(منظور قانون اساسي موقت) صادر كند.

ز) دادگاه ها در تمام مناقشات ناشسي از اجراي احكام ويژه تابعيت نظرالف) هر كس تابعيت عراقي را دارد، شهروند عراق محسوب شده و بر اساس اين شهروندي از تمام حقوق و وظايفي كه اين قانون بر آن تصريح مي كند،

برخوردار شده و هؑون؏ي șʠاساس ارتباط وي با وطن و دولت است.

ب) سلب تابعيت عراقي از شهروند عراقي و تبعيد وي جائز نيست اما اگر شهروندي كه تابعيت عراقي را گرفته در دادگاه ثابت شود كه وي در درخواست تابعيت خود اطلاعات در اساس دروغ را آورده كه با استناد به اين اطلاعات دروغ به وي تابعيت اعطا شده ،از اين قاعده مستثني مي باشد(سلب تابعيت وي مجاز است)

ج) هر عراقي حق داشتن بيش از يك تابعيت را دارد و هر عراقي كه تابعيت عراقي وي به خاطر به دست آوردن تابعيت ديگر سلب شده، عراقي به شمار مي رود.

د) هر عراقي از اين حق برخوردار است كه در صورتي كه تابعيت وي به دلايل مذهبي يا قومي و طائفي سلب شده، دوباره آن را پس بگيرد.

مي دهند.

* ماده 12

تمام عراقي ها صرف نظر از نژاد يا عقيده يا قوميت يا دين يا مذهب يا جنس خود در تمام حقوق خود برابر هستند و هرگونه تبعيض عليه شهروند عراقي بر اساس جنس يا قوميت يا دين يا نژادش ممنوع است و شهروندان عراقي حق حيات، آزادي را داشته و نبايد هيچ كس را از حق حيات يا آزادي مگر بر اساس تدابير قانوني محروم كرد، تمام شهروندان عراقي در مقابل اجراي عدالت برابرهستند.

ماده 13

الف) آزادي هاي عمومي و خصوصي محفوظ است.

ب ) حق آزادي بيان محفوظ است.

ج) حق گردهمايي هاي مسالمت آميز و آزادي وابستگي به جمعيت ها يك حق تضمين شده است كما اينكه حق آزادي تشكيل سنديكاها و احزاب و پيوستن به آنها بر اساس اين قانون نيز تضمين مي شود.

د) هر

عراقي حق تردد در تمام مناطق عراق را دارد و حق آزادي سفر به خارج از عراق و بازگشت به آن را نيز دارد.

ه) هر عراقي حق تظاهرات و اعتصاب مسالمت آميز را بر اساس قانون دارد.

و) هر عراقي حق آزادي انديشه و عقائد ديني و پرداختن به آداب مذهبي دارد اما وادار كردن آنها به اين امور ممنوع است.

ز) برده داري و تجارت بردگان و كار اجباري و خدمت اجباري نيز ممنوع است.

ح) هر عراقي حق دارد كه تمام امور زندگي اش خصوصي باقي بماند.

ماده 14

هر شهروند عراقي حق برخورداري از امنيت، آموزش، درمان بهداشتي و تامين اجتماعي را دارد و دولت عراق و در ضمن آن ايالت ها و استان ها و شهرداري ها و اداره هاي محلي هم بايد منابع آن را تامين كنند و ضمن توجه به نيازهاي اساسي ديگر، زمينه رفاه و فرصت هاي شغلي براي ملت را پديد آورد.

ماده 15

الف) هيچ يك از احكام قانون مدني قابل تجديد نظر نيست مگر اينكه نص صريحي درآن آمده باشد، مجرم دانستن و مجازات تنها با قانوني كه به هنگام ارتكاب جرم، قابليت اجرايي داشته باشد، امكان دارد.

ب ) شكستن حريم شخصي افراد از سوي پليس، بازپرسان يا مقامات حكومتي چه وابسته به حكومت فدرال يا ايالتي يا استانها ممنوع است مگر اينكه بر اساس حكم قاضي يا قاضي تحقيق بر اساس قانون كشوري معتبر و اطلاعات موثق باشد، شرايط بسيار اضطراري كه دادگاه مختص آن آن را تعيين مي كند مي تواند بازرسي بدون اجازه را توجيه كند، در حالت بازرسي بدون اجازه و در شرايط غير اضطراري دلايل يا قرائن

كه در چنين بازرسي پيدا مي شود در مورد اتهام جنائي به كار نمي رود مگر اينكه دادگاه مقرر كند كه كسي كه دست به بازرسي بدون اجازه زده به شكل مقبول و با حسن نيت معتقد بوده كه بازرسي وي بر اساس قانون بوده است.

پاسخ(قسمت دوم)

ج) بازداشت يا حبس غير قانوني افراد مجاز نيست و نيز بازداشت افراد به دلايل اعتقادات مذهبي يا سياسي نيز ممنوع است.

د) تمام شهروندان عراقي از حق محاكمه عادلانه و علني در دادگاه مستقل و بي طرف چه دادگاه مدني يا كيفري را دارند، احضاريه دادگاه و اساس قانوني آن بايد براي متهم بدون تاخير فراهم شود.

ه) متهم تا زماني كه بر اساس قانون محكوميتش اثبات نشود، بيگناه است و حق گرفتن وكيل مستقل و كاردان را دارد، نبايد وي را وادار به گفتن چيزي به هردليل كرد، حق حضور و آوردن شهود هم براي وي محفوظ است.

و) حق محاكمه عادلانه، سريع و علني براي همه تضمين مي شود.

ز) هر شخصي كه به دليل بازداشت يا توقيف از آزادي خود محروم شده حق رجوع به دادگاه را دارد تا دادگاه هم بي درنگ در قانوني بودن يا نبودن حكم بازداشت وي نظر دهد(تجديد نظر كند) و در صورتي كه ثابت شود بازداشت وي غير قانوني بوده ، حكم آزادي وي را صادر كند.

ح ) محاكمه متهم به همان اتهامي كه يك بار از آن تبرئه شده، جائز نيست.

ط) محاكمه فرد غير نظامي در دادگاه نظامي ممنوع است، ايجاد دادگاه هاي خاص يا اضطراري هم مجاز نيست.

ي) تمام اقسام شكنجه چه جسمي يا روحي در هر شرايطي ممنوع است و

رفتار خشونت آميز و غير انساني وتوهين آميز نيز مجاز نيست وهرگونه اعتراف از روي اجبار يا شكنجه يا تهديد در هر يك از تدابير كيفري ديگر به عنوان دليلي براي ارائه به دادگاه قابل قبول نيست.

ماده 16

الف) دست اندازي به اموال عمومي ممنوع است و حفظ آن بر هر شهروندي لازم است.

ب) مالكيت خصوصي براي افراد محفوظ است و هيچ كس را نمي توان جز در چارچوب قانون از تصرف در اموالش محروم كرد، گرفتن املاك از اشخاص تنها براي اهداف عام المنفعه در شرايط مشخص شده در قانون و به شرط دادن غرامت عادلانه و سريع ممكن است.

ج) هر شهروند عراقي حق كامل غير مشروط براي مالكيت در تمام مناطق عراق بدون هر قيد وبندي را دارد.

ماده 17

حمل يا داشتن يا خريد يا فروش سلاح جز در صورت مجوز قانوني مجاز نيست.

ماده 18

گرفتن هرگونه ماليات و عوارض تنها بر اساس قانون مجاز است.

ماده 19

تسليم كردن پناهنده سياسي كه حق پناهندگي بر اساس قانون اجرايي به وي اعطا شده، جايز نيست و نبايد وي را به كشوري كه از آن فرار كرده به اجبار بازگرداند.

ماده 20

الف) هر عراقي كه شرايط لازم تاكيد شده در قانون انتخابات را دارد حق نامزدي براي انتخابات را دارد، شهروندان عراقي بايد راي خود را در انتخابات آزاد، باز، عادلانه ، رقابتي و دوره اي پنهاني وارد صندوق ها كنند.

ب ) هر گونه تبعيض بر ضد هر شهروند عراقي با اهداف راي دادن در انتخابات بر اساس جنس يا دين يا مذهب يا نژاد يا دين يا قوميت يا ثروت جائز نيست.

ماده 21

حكومت انتقالي عراق يا حكومت هاي ايالتي

و استان ها و شهرداري ها يا اداره هاي محلي حق دخالت در حق ملت عراق در توسعه موسسات جامعه مدني چه با همكاري با سازمان هاي جامعه مدني بين المللي يا به هر شكل ديگر را ندارد.

ماده 22

اگر مسوولي در يك دايره حكومتي چه در حكومت فدرال يا حكومت هاي ايالتي يا استان ها در جريان كارش شخص يا گروهي را از حقوق مصرح در اين قانون يا هر قانون معتبر عراقي محروم كند، اين شخص يا گروه حق شكايت بر ضد اين مسوول را براي دريافت غرامت يا خسارت هاي ناشي از اين محروميت و تثبيت حق خود را دارد، اما اگر دادگاه حكم كرد به اينكه آن مسوول باحسن نيت قابل قبولي رفتار كرده كه اقدامش هماهنگ با قانون بوده، وي از پرداخت غرامت معاف مي شود.

ماده 23

بايد اينگونه تفسير و برداشت نشود كه حقوقي كه پيش از اين ذكر شد، تنها حقوقي است كه ملت عراق از آن برخوردار هستند، بلكه آنها از تمام حقوق شايسته يك ملت آزاد با ارزش انساني و حقوق مصرح در معاهده ها و توافقات بين الملل و اسناد قوانين بين المللي كه عراق آن را امضا كرده يا به آن پيوسته، برخوردار مي شوند.

و غير عراقي ها هم از تمام حقوق انساني كه با وضع آنها به اعتبار غيرعراقي بودنشان تعارض نداشته باشد، برخوردار مي شوند.

فصل سوم - حكومت انتقالي عراق

ماده 24

الف) حكومت انتقالي عراق كه در اين قانون، حكومت فدرالي نيز اشاره شده ، از مجمع ملي و شوراي رياستي ، شوراي وزيران ، نخست وزير و قوه قضائيه تشكيل مي شود.

ب) قواي سه

گانه مجريه، مقننه و قضائيه از هم مستقل عمل مي كنند.

ج) هيچ كدام از مسوولان يا كارمندان حكومت انتقالي عراق از مصونيت در قبال اعمال كيفري كه در خلال انجام وظيفه مرتكب مي شوند، برخوردار نيستند.

ماده 25

وظايف و اختيارات حكومت انتقالي عراق به شرح ذيل است:

الف) تعيين سياست خارجي، نمايندگي هاي سياسي، گفتگو در مورد معاهدات و توافقات بين المللي و امضاي آنها، ترسيم سياست اقتصادي و تجارت خارجي و تعيين سياست هاي گرفتن وام و قروض

ب) تدوين و اجراي سياست امنيت ملي ازجمله تشكيل نيروهاي مسلح و استمرار آن براي تامين و حمايت و تضمين امنيت مرزهاي كشور و دفاع از عراق

ج) ترسيم سياست مالي، صدور اسكناس، سازمان دهي گمرك ها و سياست بازرگاني از طريق مرزهاي ايالت ها و استان ها در عراق و تدوين بودجه عمومي دولت و ترسيم سياست پولي و ايجاد بانك مركزي و اداره آن

د) سازمان دهي امور استاندارها و سياست كلي دستمزدها

ه) اداره ثروت هاي طبيعي عراق كه متعلق به ساكنان ايالت ها و استان هاي عراق است از طريق مشورت با حكومت ها و مديريت هاي اين ايالت ها و استان ها صورت مي گيرد و واردات ناشي از اين ثروت ها هم از طريق بودجه عمومي و به شكل منصفانه متناسب با توزيع جمعيتي در تمام مناطق كشور توزيع مي شود و مشكلات و نيازهاي آن به صورت مثبت برطرف شود و ميزان توسعه در مناطق مختلف كشور را حل كرد.

و) سازمان دهي امور تابعيت، مهاجرت و پناهندگي

ز) سازمان دهي سياست ارتباطات

ماده 26

الف) قوانين اجرايي در عراق تا 30 ژوئن 2004 معتبر

خواهند بود مگر اينكه نص اين قانون(قانون اساسي موقت) خلاف آن را ثابت كند و يا اينكه حكومت انتقالي عراق بر اساس اين قانون، آنها را لغو يا تعديل كند.

ب) قوانين صادره از سوي قوه قانگذاري فدرال(مركزي) در صورت وجود تعارض با قوانين صادره از هر قوه قانونگذار ديگر بر اين قوانين برتري خواهد داشت مگر مواردي كه ماده 54 ب اين قانون آن را استثنا كرده است.

ج) قوانين و سيستم ها و دستورات و فرامين صادره از حكومت موقت ائتلاف(اشغالگران) به موجب قانون بين الملل تا زمان لغو يا تعديل آن معتبر خواهد بود.

ماده 27

الف) نيروهاي مسلح عراق از عناصر فعال و ذخيره تشكيل مي شود كه هدف از تشكيل اين نيروها دفاع از عراق است.

ب) تشكيل نيروهاي مسلح و شبه نظامياني كه تحت فرماندهي مستقيم حكومت انتقالي عراق نيستند، ممنوع است، مگر به موجب قانون فدرال

ج) نيروهاي مسلح عراق و دركنار آنها نظاميان شاغل در وزارت دفاع يا هر ارگان يا سازمان هاي تابعه حق نامزدي در انتخابات را براي تصاحب مناصب سياسي ندارند و حق حمايت از نامزدهاي انتخاباتي را ندارند، نبايد در فعاليت هايي كه سازمان هاي وزارت دفاع آنها را منع كرده، وارد شوند، اين ماده در عين حال مانع حق اين افراد براي راي دادن در انتخابات نمي شود.

د) اداره اطلاعات عراق تمام اطلاعات را جمع آوري مي كند و تهديدهايي كه امنيت ملي را هدف قرارداده، ارزيابي مي كند و با حكومت عراق در اين زمينه رايزني مي كند،اين اداره تحت كنترل غير نظامي و نظارت هيات قانونگذاري است و بر اساس قانون و اصول حقوق بشر شناسايي

شده عمل مي كند.

ه) حكومت انتقالي عراق به تعهدات بين المللي ويژه عراق در مورد منع گسترش و توليد و بكارگيري سلاح هاي هسته اي، شيميايي و ميكربي احترام و به آن عمل مي كند و به موارد ممنوعيت توسعه و ساخت و توليد و بكارگيري تجهيزات و عناصر و فناوري و سيستم هاي متصل به آن احترام مي گذارد.

ماده 28

الف) اعضاي مجمع ملي و شوراي رياستي و شوراي وزيران شامل نخست وزير ، قضات دادگاه ها نبايد در شغل و پست ديگري در داخل حكومت يا خارج آن منصوب شوند، عضو مجمع ملي كه عضو شوراي رياستي يا شوراي وزيران مي شود خود به خود از عضويت مجمع ملي مستعفي قلمداد مي شود.

ب) منتسبان به نيروهاي مسلح تنها در شرايطي مي توانند عضو مجمع ملي يا وزير يا نخست وزير يا عضو شوراي رياستي شوند كه 18 ماه پيش از آن ، استعفا داده يا به بازنشستگي نائل آيند.

ماده 29

الف) در صورتي كه حكومت موقت عراق قدرت كامل را بر اساس ماده دوم فصل اول به دست گيرد، حكومت موقت ائتلاف منحل شده و فعاليت شوراي حكومت انتقالي هم به پايان مي رسد.

فصل چهارم قوه قانونگذاري انتقالي

ماده 30

الف) دولت عراق در دوران انتقالي قوه قانونگذاري دارد كه به مجمع ملي عراق موسوم است وماموريت اصلي آن قانونگذاري و نظارت بر عملكرد قوه مجريه است.

ب) قوانين به نام ملت عراق صادر مي شود و قوانين ، مقررات و دستورالعمل هاي مربوط به آن در روزنامه رسمي كشور منتشر مي شود و از تاريخ انتشار آن در صورتي كه متني مخالف آن نباشد، قابل اجرا

مي شود.

ج)مجمع ملي بر اساس قانون انتخابات و قانون احزاب سياسي انتخاب مي شود و بر اساس قانون انتخابات ، درصد نمايندگي زنان در مجمع ملي نبايد كمتر از 25 درصد يعني يك چهارم اعضا باشد، نمايندگي عادلانه تمام طيف ها و قوميت هاي عراقي از جمله تركمان ها و كلداني، آشوري ها و ديگران نيز بايد رعايت شود.

د) انتخابات مجمع ملي در صورت امكان پيش از 31 دسامبر 2004 يا حداكثر 31 ژانويه 2005 برگزار مي شود.

ماده 31

الف) مجمع ملي از 267 عضو تشكيل مي شود و قانوني را وضع مي كند كه نحوه جايگزيني اعضاي آن را در صورت استعفا، بركناري يا وفات بررسي مي كند.

ب ) نامزد مجمع ملي بايد شرايط ذيل را دارا باشد:

ا- عراقي و عمرش كمتر از 30 سال نباشد.

2- از اعضاي رده بالاي حزب منحله بعث نباشد، مگر اينكه بر اساس مبناهاي قانوني مستثني شده باشد.

3- اگر در گذشته عضو حزب بعث منحله بود تا درجه عضو فعال بايد سند برائت از حزب بعث را در برائت از تمام روابط گذشته خود پيش از آنكه حق نامزدي را پيدا كند، امضا كند و قسم ياد كند كه با سازمان حزب منحله بعث هيچ گونه ارتباطي نداشته باشد و اگر در دادگاه ثابت شد كه دروغ گفته يا در اين مورد فريبكاري كرده، كرسي خود را در مجمع ملي از دست مي دهد.

4- از منتسبان به دستگاه هاي سركوبگر رژيم سابق يا كساني كه در سركوب شهروندان عراقي دست داشته اند، نباشد.

5- از طريق سوء استفاده از اموال عمومي به ثروت هاي نامشروع دست پيدا نكرده باشد.

6- محكوم به

جرايم منافي عفت نباشد و اينكه به حسن رفتار مشهور باشد.

7- مدرك ديپلم يا حداقل معادل آن را داشته باشد.

8- به هنگام نامزدي، عضو نيروهاي مسلح نباشد.

ماده 32

الف) مجمع ملي يك اساسنامه داخلي براي خود تعيين مي كند و جلسات خود را علني برگزار مي كند مگر اينكه شرايط خاص بر اساس اساسنامه داخلي آن را اقتضا نكند، اولين جلسه مجمع را بزرگترين اعضا از نظر سن رياست خواهند كرد.

ب) مجمع ملي از بين اعضاي خود يك رئيس و دو معاون انتخاب مي كند، رئيس مجمع ملي كسي است كه حداثر آرا را براي اين پست احراز كند، معاون اول وي كسي است كه بعد از وي دومين آرا را به دست آورد، رئيس بايد در هر مساله اي راي بدهد اما در مناقشه ها و بررسي ها شركت نمي كند مگر آنكه به صورت موقت از رياست جلسه پيش از سخنراني مستقيم در مورد اين مساله كناره گيري كند.

ج) راي گيري در مورد پيش نويس قانوني در مجمع ملي صورت نمي گيرد مگر پس از آنكه دو بار در نشست عادي مجمع خوانده شود و اينكه ميان هر بار خواندن حداقل دو روز فاصله بيفتد و اينكه پيش نويس قانون چهار روز پيش از راي گيري در دستور كار جلسه مجمع قرار گيرد.

ماده 33

الف) جلسات مجمع ملي علني خواهد بود و سخنراني ها ضبط و منتشر مي شود و راي گيري از هر عضو ثبت و اعلان مي شود و تصميمات در مجمع ملي با اكثريت عادي انجام مي شود مگر اينكه اين قانون(اساسي موقت) غير آن را تصريح كند.

پاسخ(قسمت سوم)

ب) مجمع ملي بايد

در مورد پيش نويس لوايح قوانين پيشنهادي از سوي شوراي وزيران از جمله پيش نويس قوانين مربوط به بودجه نظر بدهد.

ج) تقديم لوايح بودجه عمومي تنها توسط شوراي وزيران صورت مي گيرد و مجمع ملي هم آن را بررسي و تصويب مي كند، مجمع ملي مي تواند ضمن جابجايي فصول بودجه و كاهش كل مبالغ بودجه عمومي، به شوراي وزيران افزايش مجموع مبالغ هزينه ها را به هنگام ضرورت پيشنهاد دهد.

د) اعضاي مجمع ملي حق پيشنهاد پيش نويس قوانين را بر اساس اساسنامه داخلي دارند.

ه) اعزام نيروهاي مسلح عراق به خارج از كشور ممنوع است و تنها با هدف دفاع از وطن در مقابل تجاوز خارجي آن هم در صورت موافقت مجمع ملي و درخواست شوراي وزيران ممكن است.

و) عقد قراردادها و توافقات بين المللي تنها در صلاحيت مجمع ملي است.

ز) عمل نظارتي مجمع ملي و كميته هاي آن، حق استيضاح مسوولين اجرايي از جمله اعضاي شوراي رياستي، شوراي وزيران شامل نخست وزير و هر مسوول ديگر قوه مجريه را به مجمع مي دهد و اين حق شامل تحقيق و بازجويي و درخواست اطلاعات و صدور اوامر براي احضار افراد مي شود.

ماده 34

اعضاي مجمع ملي در خلال برگزاري جلسات مجمع از مصونيت برخوردار هستند و هيچ يك از اعضاي مجمع براي محاكمه در اين مورد در مقابل دادگاه فراخوانده شوند با اين حال دستگيري هر عضو مجمع در خلال برگزاري جلسات مجمع ملي جائز نيست مگر اينكه اين عضو متهم به ارتكاب جرمي كه مجمع ملي با لغو مصونيت از وي موافقت كند يا اينكه اين عضو را به هنگام ارتكاب علني جرم بازداشت كنند.

فصل

پنجم : قوه مجريه حكومت انتقالي

ماده 35

الف) مجمع ملي، يك رئيس و دو معاون براي وي انتخاب مي كند كه شوراي رياستي را تشكيل مي دهد كه ماموريت آن نمايندگي حاكميت عراق و نظارت بر امور عالي كشور است كه انتخاب شوراي رياستي با يك ليست و با اكثريت دو سوم آراي اعضاي مجمع ملي صورت مي گيرد. مجمع ملي صلاحيت و حق بركنار هر يك از اعضاي شوراي رياستي را با اكثريت سه چهارم آرا در صورت نداشتن لياقت يا شايستگي لازم دارد و در صورتي كه پستي در شوراي رياستي خالي بماند مجمع ملي با دو سوم اعضا جانشين آن را انتخاب مي كنند.

ب) شرايط لازم براي انتخاب اعضاي شوراي رياستي همان شرايط ويژه اعضاي مجمع ملي به شرح ذيل است:

1- سن آنها حداقل 40 سال باشد.

2- از حسن شهرت و سلامت و پاكي برخوردار باشند.

3- حزب منحله بعث را حداقل 10 سال پيش از سرنگوني آن ترك كرده باشد در صورتي كه عضو حزب بوده باشد.

4- در سركوب انتفاضه سال 1991 (كشتار شيعيان جنوب عراق ) شركت نكرده باشد و جناياتي بر ضد ملت عراق مرتكب نشده باشد.

ج)

شوراي رياستي تصميمات خود را با توافق كلي اتخاذ مي كند و هيچ يك از اعضا نمي تواند جانشين عضو ديگر باشد.

ماده 37

شوراي رياستي مي تواند هر قانون صادره از سوي مجمع ملي را وتو كند، در اين صورت قانون بار ديگر به مجمع ملي بر مي گردد تا با اكثريت دو سوم غير قابل وتو تصويب شود واين مدت نبايد بيش از 30 روز طول بكشد.

ماده 38

الف) شوراي رياستي، نخست وزير را با توافق

اكثريت معرفي مي كند و اعضاي شوراي وزيران بنا به پيشنهاد نخست وزير انتخاب مي شوند، نخست وزير و شوراي وزيران پس از آن براي كسب راي اعتماد اكثريت مطلق مجمع ملي پيش از شروع فعاليت خود تلاش كنند.

اعضاي شوراي رياستي در طول دو هفته بر يك روي يك نامزد براي نخست وزيري توافق كلي حاصل كنند در صورت شكست ، مسووليت معرفي نخست وزير به مجمع ملي بر مي گردد در اين حالت مجمع ملي بايد با اكثريت دو سوم راي دهند و اگر نخست وزير در خلال يك ماه نتوانست اعضاي شوراي وزيران را معرفي كند، شوراي رياستي نخست وزير ديگري را معرفي مي كند.

ب) شرايط و شايستگي هاي نخست وزير همان شرايطي است كه بايد در اعضاي شوراي رياستي باشد جز اينكه عمر وي نبايد كمتر از 35 سال به هنگام به عهده گرفتن اين مسووليت كمتر باشد.

ماده 39

شوراي وزيران با موافقت شوراي رياستي، نمايندگاني را با هدف گفتگو در مورد عقد معاهده ها و توافقات بين المللي تعيين مي كند و شوراي رياستي هم از مجمع ملي مي خواهد قانوني را براي تصويب اين معاهده ها و توافقات صادر كند.

ب) شوراي رياستي ،ماموريت فرماندهي عالي نيروهاي مسلح عراق را تنها براي اهداف تشريفاتي و مراسم به عهده خواهد داشت و حق قدرت فرماندهي ندارد تنها حق كسب اطلاع و توضيح و ارائه مشورت را دارد، فرماندهي عملياتي در امور نظامي از نظر عملياتي به ترتيب نخست وزير آنگاه وزير دفاع و سلسله مراتب فرماندهي نظامي نيروهاي مسلح خواهد بود.

ج) شوراي رياستي كه وظايف آن در فصل ششم اين قانون به طور

مفصل آمده، رئيس و اعضاي دادگاه عالي را بنا به توصيه شوراي عالي قضائي را تعيين خواهد كرد.

د) شوراي وزيران مدير كل سازمان اطلاعات كل و نيز افسران بلندپايه نيروهاي مسلح از درجه سرتيپ به بالا دارد را تعيين مي كند كه بايد به تصويب اكثريت عادي اعضاي حاضرمجمع ملي برسد.

ماده 40

الف) نخست وزير و وزيران در مقابل مجمع ملي ، مسوول هستند، مجمع حق سلب اعتماد چه از نخست وزير يا وزيران را به صورت گروهي يا انفرادي دارد در صورت سلب اعتماد از نخست وزير، كابينه به طور كامل منحل مي شود و ماده 40 ب(بعدي) قابل اجرا مي شود.

ب) در صورتي كه در مورد سلب اعتماد از تمام شوراي وزيران راي گيري صورت گيرد، نخست وزير و وزيران تا مدتي كمتر از يك ماه به انجام وظايف خود ادامه مي دهند تا زماني كه شوراي وزيران جديد براساس ماده 38 (قانون اساسي موقت) تشكيل شود.

ماده 41

نخست وزير مسووليت هاي روزانه خود را براي اداره دولت انجام مي دهد و بركناري وزيران با موافقت اكثريت مطلق مجمع ملي مجاز است، شوراي رياستي مي تواند به توصيه هيات تعيين صلاحيت كل پس از رعايت تدابير قانوني عضوي از شوراي وزيران از جمله نخست وزير را بركنار كند.

ماده 42

شوراي وزيران، اساسنامه داخلي را براي فعاليت خود و صدور مقررات و دستورات ضروري براي اجراي قوانين تهيه مي كند، شوراي وزيران همچنين مي تواند پيش نويس قوانين را به مجمع ملي پيشنهاد كند، هر وزارت بر اساس اختيارات خود مي تواند جانشين وزارت و سفرا و ديگر كارمندان رتبه هاي خاصر را نامزد كند تا بعد

از موافقت شوراي وزيران با اين كانديد كردن مساله به شوراي رياستي براي تاييد و تصويب ارجاع مي گردد، تمام تصميمات شوراي وزيران با اكثريت عادي اعضاي حاضر اتخاذ مي شود.

فصل ششم قوه قانونگذاري فدرال

ماده 43

) قوه قضائيه مستقل عمل مي كند و قوه مجريه از جمله وزارت دادگستري به هيچ شكلي از اشكال نمي تواند در كار آن دخالت كند، قوه قضائيه از اختيارات تام براي تبرئه يا محكوم كردن متهمان بر اساس قانون بدون دخالت قواي مجريه و مقننه برخوردار است

ب) قضات شاغل تا اول ژوئن 2004 به وظيفه خود ادامه مي دهند مگر اينكه بر اساس اين قانون نياز به ادامه كار آنها نباشد.

ج) مجمع ملي بودجه مستقل و كافي براي قوه قضائيه تصويب مي كند.

د) دادگاه هاي فدرال در مسائل ناشي از اجراي قوانين فدرالي، تصميم گيري نهائي را انجام مي دهند، تشكيل اين دادگاه ها تنها از اختيارات حكومت فدرال است و تاسيس اين دادگاه ها در ايالت ها با رايزني روساي شوراهاي قضايي ايالت ها ممكن خواهد بود و اولويت براي تعيين قضات اين محاكم يا انتقال آنها ، قضات مقيم آن ايالت خواهد بود.

ماده 44

الف) دادگاهي در عراق به نام دادگاه عالي فدرال تشكيل خواهد شد.

ب) اختيارات دادگاه عالي فدرال:

1- اختيارات انحصاري و اصلي در شكايات ميان حكومت انتقالي عراق و حكومت هاي ايالتي و اداره هاي استان ها و شهرداري ها و اداره هاي محلي دارد.

2- اختيارات انحصاري و اصلي در رسيدگي به شكايت هايي كه معتقد است قوانين يا مقررات صادره از حكومت فدرال يا حكومت هاي ايالتي و غيره با اين قانون(اساسي موقت) همخواني و

تطابق ندارند.

3- اختيارات فوق العاده احتمالي دادگاه عالي فدرال را قانون فدرال تعيين مي كند.

ج) اگر دادگاه عالي فدرال حكم داد كه قانون يا حكم يا مقرراتي با قانون اساسي موقت همخواني ندارد، اين قانون يا مقررات باطل و ملغي تلقي مي شود.

د) دادگاه عالي فدرال با تدابير لازم، اساسنامه اي را براي خود وضع مي كند تا به شكايت ها رسيدگي كرده و اجازه وكيل هم براي اين امر مي دهد، تصميمات خود را با اكثريت عادي مي گيرد به جز تصميمات مربوط به شكايت هاي مندرج در ماده 44 ب كه بايد با اكثريت دو سوم باشد كه اين تصميمات الزام آور خواهد بود، دادگاه عالي فدرال از قدرت مطلق در اجراي تصميمات خود برخوردار است.

ه) دادگاه عالي فدرال متشكل از 9 عضو خواهد بود كه شوراي عالي قضائي با رايزني و مشورت با شوراهاي قضائي ايالتها دستكم 18 تا 27 نفر را براي پر كردن جاهاي خالي در دادگاه مذكور معرفي خواهد كرد و به همان شيوه به معرفي سه عضو براي هر جاي خالي كه بر اثر وفات يا استعفا يا بركناري به وجود مي آيد، اقدام مي كند، شوراي رياستي اعضاي اين دادگاه را تعيين و يكي از آنها را به عنوان رئيس انتخاب مي كند، در صورت مخالفت با هر انتصاب، شوراي عالي قضائي گروه سه نفره جديد را معرفي خواهد كرد.

ماده 45

شوراي عالي قضايي نقش شوراي قضايي را بر عهده مي گيرد و بر قوه قضائيه فدرال نظارت مي كند و بودجه شورا اداره مي كند، اين شورا از رئيس دادگاه عالي فدرال، رئيس و معاونين دادگاه تجديد

نظر فدرال، روساي دادگاه هاي استيناف فدرال، رئيس كل دادگاه استيناف ايالتي و معاونين آن تشكيل مي شود، رئيس دادگاه عالي فدرال، رياست شوراي عالي قضايي را به دست مي گيرد و در صورت غيبت وي، رئيس دادگاه تجديد نظر فدرال رياست شورا را به عهده مي گيرد.

ماده 46

الف) دستگاه قضايي فدرال شامل دادگاه هاي موجود درخارج از ايالت كردستان ازجمله دادگاه درجه يك و دادگاه ويژه كيفري و دادگاه استيناف و دادگاه تجديد نظر است، تشكيل دادگاه هاي فدرالي بيشتر بر اساس اين قانون(اساسي موقت) امكان دارد و قضات اين دادگاه ها هم از سوي شوراي عالي قضايي انتخاب مي شوند، قانون اساسي موقت شرايط و شايستگي هاي لازم را براي تعيين قضات را تعيين كرده است.

ب) تصميمات دادگاه هاي ايالتي و محلي از جمله دادگاه هاي ايالت كردستان تصميماتي جدا و مستقل از ديگر تصميمات تلقي مي شود اما در صورت تعارض با قانون اساسي موقت يا قانون فدرال از سوي قوه قضائيه فدرال بازنگري مي شود.

ماده 47

عزل قاضي يا يكي از اعضاي شوراي عالي قضايي تنها در صورتي ممكن است كه به جرم منافي عفت يا فساد محكوم شود يا به نقص و ناتواني دچا رشود، عزل وي بنا به توصيه شوراي عالي قضايي و تصميم شوراي وزيران و موافقت شوراي رياستي صورت خواهد گرفت، كاهش حقوق قاضي يا قطع آن به هر دليل در طول مدت خدمت وي ممنوع است.

فصل هفتم دادگاه ويژه و هيات هاي ملي

ماده 48

الف) قانون تشكيل دادگاه ويژه كيفري صادره در 10/12/2003 تاييد شده و قابل اجرا مي باشد، اين قانون به طور انحصاري اختيارات و

اقدامات آن را تعيين مي كند.

ب) هيچ دادگاه ديگري صلاحيت رسيدگي به مسائلي كه در چارچوب اختيارات دادگاه ويژه كيفري است، ندارد مگر به اندازه اي كه نص قانون تاسيس دادگاه ويژه كيفري آن را اجازه دهد.

ج) تعيين قضات دادگاه ويژه كيفري بر اساس متون وارده در قانون تاسيس آن صورت مي گيرد.

ماده 49

الف) با تاسيس هيات هاي ملي مانند هيات ملي تعيين صلاحيت كل و هيات عالي حل اختلافات مالكيت و هيات ملي ريشه كني حزب بعث، موافقت مي شود، همچنين تاسيس هيات هاي چند جانبه بعداز اجراي اين قانون تاييد مي شود، اعضاي اين هيات هاي ملي پس از اجراي اين قانون(اساسي موقت) به فعاليت خود ادامه مي دهند با رعايت مطالب ماده 51

ب) تعيين اعضاي هيات هاي ملي بر اساس اين قانون صورت مي گيرد.

ماده 50

حكومت انتقالي عراق، هيات ملي حقوق بشر را با هدف اجراي تعهدات ويژه مربوط به حقوق مشخصه در اين قانون تاسيس مي كند تا به شكايت هاي مربوط به نقض حقوق بشر رسيدگي كند، اين هيات بر اساسي اصول پاريس صادره از سوي سازمان ملل و ويژه مسووليت سازمان هاي ملي شكل مي گيرد، اين هيات ها دفتري براي تحقيق در امور شكايت ها خواهند داشت كه اين دفتر صلاحيت تحقيق در مورد هر شكايت به اينكه رفتار مقامات حكومتي خلاف قانون است، دارد.

ماده 51

پاسخ(قسمت چهارم)

بكارگيري هر عضو از اعضاي دادگاه ويژه يا هر هيات كه حكومت فدرال آن را تشكيل مي دهد به هيچ عنوان در ارگان هاي حكومتي يا خارج از آن ممنوع است و اين ممنوعيت چه در قوه مجريه چه قوه مقننه يا

قضاييه حكومت انتقالي صادق است، اعضاي دادگاه ويژه نبايد در خلال فعاليت در دادگاه مذكور، كار در دواير ديگر را به حال تعليق درآورند.

فصل هشتم: ايالت ها، استان ها، شهرداري ها و هيات هاي محلي

ماده 52

طرح سيستم فدرالي در عراق به شكلي است كه مانع از تمركز قدرت در حكومت فدرال باشد، زيرا تمركز قدرت ممكن است باعث استمرارسالها استبداد و اختناق در سايه نظام سابق شود، سيستم فدرالي اعمال قدرت محلي را از سوي مسوولين محلي در تمام ايالت ها و استان ها تشويق مي كند تا عراق يكپارچه و واحد كه شهروندان مشاركت فعال و موثري در امور حكومتي داشته و حقوق وي تضمين شده و آزاد از سلطه باشند، را دربرگيرد.

ماده 53

الف) حكومت ايالت كردستان به عنوان حكومت رسمي مناطقي كه پيش از حكومت مذكور در 19 مارس 2003 اداره مي شد، واقع در استان هاي دهوك، اربيل وسليمانيه، كركوك، ديالي و نينوا ، به رسميت شناخته مي شود.

عبارت " حكومت ايالت كردستان" وارده در اين قانون به معناي شوراي ملي كردستان ، شوراي وزيران كردستان و قوه قضائيه ايالتي كردستان است .

ب) مرزهاي استان هاي 18 گانه در دوران انتقالي بدون تغيير باقي مي مانند.

ج) استان هاي خارج از ايالت كردستان به جز بغداد و كركوك ، حق تشكيل ايالت را در بين خود دارند.

حكومت موقت عراقي ، سازوكارهاي تشكيل اين ايالت ها را پيشنهاد مي كند تا ضمن ارائه به مجمع ملي منتخب در مورد آن نظر داده و تصويب شود بايد علاوه بر موافقت مجمع ملي با تصويب قانون ويژه در مورد تشكيل ايالت جديد، موافقت ساكنان استان

هاي مربوطه از طريق همه پرسي(رفراندوم) به دست آيد.

د) اين قانون ، حقوق اداري و فرهنگي و سياسي تركمن ها و كلداني آشوري ها وتمام شهروندان عراقي را تضمين مي كند.

ماده 54

الف)حكومت ايالت كردستان همچنان به فعاليت هاي فعلي خود در طول دوران انتقالي ادامه مي دهد مگر در مواردي كه مربوط به حوزه اختيارات انحصاري حكومت فدرال كه اين قانون تاكيد كرده، باشد.

حمايت مالي از اين ماموريت ها از سوي حكومت فدرال هماهنگ با عملكرد فعلي آن بر اساس ماده 25 (ه) صورت مي گيرد، حكومت ايالت كردستان سيطره بر امنيت داخلي و نيروهاي پليس را بر عهده مي گيرد و حق اعمال ماليات و عوارض داخل ايالت كردستان را نيز دارد.

ب) درمورد اجراي قوانين فدرال در داخل ايالت كردستان به شوراي ملي كردستان اجازه داده مي شود اجراي هر يك از اين قوانين را داخل منطقه كردستان تعديل و تغيير دهد به جز موارد تصريح شده در ماده 25 و ماده 44 (د) زيرا اين موارد فقط در چارچوب اختيارات انحصاري حكومت فدرال است.

ماده 55

الف) هر استان حق تشكيل شوراي استان و معرفي استاندار، تشكيل شوراي هاي شهرداري و محلي را دارد و بركناري هر عضو در حكومت ايالت يا استاندار يا هر عضو شوراهاي استان يا شهرداري يا محلي توسط حكومت فدرال يا يكي از مسوولان آن صورت نمي گيرد مگر اينكه از سوي دادگاه ويژه بر اساس قانون به جرمي متهم شود، همچنين حكومت ايالت نمي تواند استاندار يا عضوي از اعضاي هر يك از شوراهاي استان يا شهرداري يا محلي را بركنار كند و هيچ يك از استانداران يا اعضاي

شوراي استان، شهرداري يا محلي تحت سلطه حكومت فدرال نمي باشند مگر در مواردي كه مربوط به صلاحيت ها و اختيارات مشخص شده در ماده 25 و ماده 43 (د) باشد.

ب) استانداران واعضاي شوراهاي استان از اول ژولاي2004(9 تير83) وظايف خود را به موجب نص قانون حكومت محلي تا هنگام برگزاري انتخابات آزاد مستقيم كامل ادامه مي دهند، مگر اينكه يكي از اين افراد داوطلبانه از مقام خود كناره گيري كند يا عزل وي پيش از اين تاريخ( اول ژولاي 2004) به خاطر محكوم شدن به دليل ارتكاب جرم منافي عفت يا فساد يا ناتواني بر اساس قانون صورت گرفته باشد.

هنگام عزل استاندار يا شهردار يا يكي از اعضاي شوراها، شوراي مربوطه بايد درخواست هاي اشخاص واجد شرايط مقيم استان را براي عضويت دريافت كند اما شرايط صلاحيت در ماده 33 عضويت مجمع ملي تاكيد شده است ، نامزد جديد بايد اكثريت آراي شورا را براي پركردن كرسي خالي به دست آورد.

ماده 56

الف) شوراهاي استان ها به حكومت فدرال در هماهنگ كردن عمليات وزارت فدرال جاري داخل استان از جمله بازنگري طرح هاي سالانه وزارت و بودجه هاي آنها در مورد فعاليت هاي جاري در همان استان كمك مي كند، منابع مالي شوراهاي استان از بودجه عمومي دولت تامين مي شود و اين شوراها، اختياراتي دارند مانند افزايش واردات به شكل مستقل از طريق اعمال ماليات و عوارض و سازمان دهي روند اداره استان و مبادرت ورزيدن به راه اندازي طرح ها و اجراي آن در سطح استان يا مشاركت با سازمان هاي بين المللي و سازمان هاي غير دولتي و دست زدن به فعاليت

هاي ديگر هماهنگ با قوانين فدرال

ب) شوراهاي استان ها و مناطق و ديگر شوراهاي مرتبط به حكومت فدرال در انجام مسووليت هاي خود و ارائه خدمات عمومي كمك مي كنند اين كمك ها از طريق بازنگري در طرح هاي وزارتي فدرال درمناطق مذكور و تاكيد بر اينكه اين طرح ها، نيازها و منافع محلي را به شكلي مسالمت آميز رفع مي كند و تعيين ضرورت هاي بودجه محلي از طريق تدابير بودجه عمومي وكليه واردات محلي و وضع عوارض و ماليات و حفظ آن، سازمان دهي عمليات اداره محلي و راه اندازي پروژه هاي محلي و اجراي آن به تنهايي و يا مشاركت با سازمان هاي بين المللي و سازمان هاي غير دولتي و انجام اقدامات ديگر كه هماهنگ با اين قانون باشد،راشامل ميشود.

ج) حكومت فدرال تا جائي كه عملي باشد، تدابيري را براي اعطاي اختيارات بيشتر به شكل قانونمند به اداره هاي محلي، منطقه اي و استان ها مي دهد، سامان دهي واحدهاي ايالتي و اداره هاي استان ها از جمله حكومت ايالت كردستان بر اساس اصل عدم تمركز فدرت صورت مي گيرد همچنين به اداره هاي شهرداري و محلي اختياراتي اعطا مي شود.

ماده 57

الف) تمام اختياراتي كه در انحصار حكومت انتقالي عراقي نيست ، حكومت هاي ايالتي و استان ها مي توانند آن راداشته باشند و اين بلافاصله پس از تاسيس سازمان هاي مناسب حكومتي ممكن است.

ب) انتخابات شوراي استان ها در تمام مناطق عراق برگزار مي شود و انتخابات شورا يا مجلس ملي كردستان در همان موعد برگزاري انتخابات كه از 31 دسامبر 2005 فراتر نرود، برگزار خواهد شد.

ماده 58

الف) حكومت

انتقالي عراق به ويژه هيات عالي رفع اختلافات مربوط به مالكيت و ديگر طرف هاي مسوول بايد به سرعت تدابيري براي رفع ظلمي كه اقدامات رژيم سابق در تغيير وضعيت جمعيتي مناطق معين از جمله كركوك با كوچاندن و تبعيد افراد از اماكن مسكوني آنها و مهاجرت اجباري از داخل منطقه و خارج آن واسكان افراد غريبه با منطقه و محروم كردن ساكنان از كار اتخاذ كند و اين را از طريق اصلاح قوميت انجام داده و براي درمان اين ظلم حكومت انتقالي بايد اقدامات ذيل را انجام دهد:

1- درمورد مقيمان و تبعيد شدگان و مهاجرين و رانده شدگان هماهنگ با قانون هيات عالي رفع اختلافات مالكيت و تدابير قانوني ديگر را انجام دهد و حكومت در زمان معقولي بايد ساكنان آن را به منازل و اموال خودشان برساند و در صورتي كه اين امر براي حكومت مشكل باشد ، بايد غرامت عادلانه اي به آنها پرداخت كند.

2- درمورد افرادي كه به مناطق و اراضي معين منتقل شده اند حكومت بايد در مورد آنها بر اساس ماده 10 قانون هيات عالي براي حل اختلافات مالكيت ، براي تضمين امكان اسكان مجدد يا تضمين امكان پرداخت غرامت هايي از سوي دولت يا امكان تسليم اراضي جديد به آنها در نزديك مقر اقامت آنها در استاني كه از آنجا آمده اند يا امكان دريافت غرامت به خاطر هزينه هاي انتقال به آن مناطق تصميم گيري كند.

3- در مورد افرادي كه از استخدام يا وسائل معيشتي ديگر به خاطر مهاجرت اجباري از اماكن اقامتي محروم شده اند حكومت بايد فرصت هاي شغلي جديدي را در آن مناطق برايشان

فراهم كند.

4- در مورد اصلاح قوميت، حكومت بايد تمام قوانين مربوطه را لغو كرده و به اشخاص متضرر حق تعيين هويت ملي و وابستگي قومي را بدون اجبار يا فشار بدهد.

ب) رژيم سابق ، مرزهاي اداري و غيره را با هدف تحقق اهداف سياسي به بازيچه گرفت لذا رئيس و حكومت انتقالي عراق بايد با ارائه توصيه هايي به مجمع ملي اين تغييرات ناعادلانه را بررسي و حل كند، در صورتي كه رئيس نتواند توافق كلي در مورد مجموعه اي از توصيه را به دست آورد، شوراي رياستي بايد يك قاضي بي طرف را براي بررسي اين موضوع و ارائه توصيه ها تعيين كند در صورتي كه شوراي رياستي نتواند در مورد قاضي و حكم به توافق برسد، شوراي رياستي بايد از دبير كل سازمان ملل بخواهد شخصيت بين المللي معتبري را براي حكميت مطلوب تعيين كند.

ج) حل نهائي اراضي مورد اختلاف از جمله كركوك به زماني كه تدابير فوق الذكر تكميل شده، سرشماري جمعيتي عادلانه و شفاف برگزار شده و قانون اساسي دايمي تصويب شود، موكول مي شود ، بايد حل اين مساله به اصول عدالت هماهنگ باشد.

فصل نهم = مرحله بعد از دوران انتقالي

ماده 59

الف) قانون اساسي دايم ضمانت هايي را در خود دارد مبني بر اينكه نيروهاي مسلح عراق بار ديگر براي رفتار تروريستي بر ضد ملت عراق و سركوب آنها به كار گرفته نخواهند شد.

ب) همگام و هماهنگ با جايگاه عراق به عنوان يك كشور داراي حاكميت و تمايلش به همكاري با كشورهاي ديگر در حفظ امنيت وصلح و مبارزه با تروريسم از طريق مرحله انتقالي، نيروهاي مسلح مشاركت

اساسي در نيروهاي چندمليتي شاغل در عراق تحت فرماندهي واحد بر اساس قطعنامه 1511 شوراي امنيت در سال 2003 و قطعنامه هاي بعدي مربوطه خواهند داشت اين امر به هنگام تصويب قانون اساسي دايمي و انتخاب حكومت جديد بر اساس اين قانون ممكن خواهد شد.

ج) با انتقال قدرت و هماهنگ با جايگاه عراق به عنوان يك كشور داراي حاكميت، حكومت انتقالي عراق صلاحيت و اختيار عقد توافقات بين المللي الزام آور در خصوص فعاليت هاي نيروهاي چند مليتي حاضر در عراق را تحت فرماندهي واحد و براساس شرايط قطعنامه 1511 شوراي امنيت خواهد داشت و قطعنامه هاي بعدي مربوطه شوراي امنيت هيچ تاثيري در اين قانون بر حقوق و الزامات مترتب بر اين توافقات يا مترتب برقطعنامه شوراي امنيت شماره 1511 سال 2003 نخواهد گذاشت.

ماده 60

مجمع ملي بايد پيش نويس قانون اساسي دايمي عراق را تدوين كند و اين مجمع اين مسووليت را از راه هاي مختلف از جمله تشويق مذاكرات و جلسات در مورد قانون اساسي با برگزاري گردهمايي هاي علني و فعال و دوره اي در تمام مناطق عراق از طريق رسانه هاي گروهي و دريافت پيشنهادهاي شهروندان عراقي در خلال روند تدوين قانون اساسي دايمي كسب خواهد كرد.

ماده 61

الف) مجمع ملي بايد پيش نويس قانون اساسي دايمي را تا حداكثر 15 آگوست 2005 به پايان برساند.

ب) پيش نويس قانون اساسي دايمي در جريان همه پرسي براي تاييد ملت عراق ارائه مي شود.

ج) در صورتي كه دو سوم جمعيت سه استان در اين همه پرسي قانون اساسي دايمي را قبول نكنند اين قانون ملغي است يعني همه پرسي موفقيت آميز نبوده است

هرچند اكثريت راي دهندگان با آن موافقت كنند.

د) در صورتي كه قانون اساسي دايمي در همه پرسي به تاييد اكثريت برسد، انتخابات براي تشكيل حكومت دايمي تا حداكثر 15 ژانويه 2005 برگزار مي شود و حكومت جديد وظايف خود را نهايتا تا 31 دسامبر آغاز مي كند.

ه) اگر در همه پرسي ، قانون اساسي دايمي تاييد نشود، مجمع ملي منحل مي شود و انتخابات براي تشكيل مجمع ملي جديد تا حداكثر 15 دسامبر 2005 برگزار مي شود، مجمع ملي و حكومت انتقالي جديد عراق در آن هنگام وظايف خود را نهايتا تا 31 دسامبر آغاز خواهند كردو بر اساس اين قانون به وظايف خود ادامه مي دهند، زمان هاي نهائي تدوين پيش نويس قانون جديد به خاطر تدوين قانون اساسي دايمي از يك سال فراتر نرود مجمع ملي جديد مامور تدوين پيش نويس قانون اساسي عراق خواهد بود.

و) به هنگام ضرورت، رئيس مجمع ملي با موافقت اكثريت اعضا مي تواند به شوراي رياستي تا حداكثر اول آگوست 2005 تاكيد كند كه نياز به زمان بيشتري براي تكميل تدوين پيش نويس قانون اساسي دايمي دارد و شوراي رياستي نيز در آن صورت مدت تدوين پيش نويس را تا شش ماه فقط تمديد مي كند و تمديد اين مدت براي بار ديگر جائز نيست.

ز) اگر مجمع ملي، تدوين پيش نويس قانون اساسي دايمي را تا 15 آگوست 2005 تكميل نكند و تمديد مدت مذكور در ماده 60(د) را درخواست نكند، در آن صورت نص ماده 60(ج) اجرا مي شود.

ماده 62:

اين قانون تا زمان تدوين قانون اساسي دايم و تشكيل حكومت جديد عراق معتبر خواهد بود.

ماخذ سايت حقوقدانان

تاريخچه حقوق بشر و چگونگي تدوين آن را توضيح دهيد؟
پرسش

تاريخچه حقوق بشر و چگونگي تدوين آن را توضيح دهيد؟

پاسخ

هرچند تدوين اعلاميه جهاني حقوق بشر، پديده اي نوين است (1948): اما حقوق مذكور در آن قدمتي بس دراز دارد. و در اين راستا نقش انبياء الهي در انديشه هاي حكماي يونان باستان، و خصوصاً تأثير شگرف و بنيادين اسلام بر فلاسفه بزرگ قرون اخير اروپا، نظير «منتسكيو» و «ژاك ژاك روسو» - انديشمنداني كه اعلاميه حقوق بشر، مايه اوليه خود رااز انديشه آنان گرفته است - را نمي توان انكار نمود (نقاط قوت اعلاميه حقوق بشر البته همچنان كه مي آيد افراط وتفريطهاي زيادي در اين آموزه ها روي داده است)، اما اين اعلاميه بيشتر از فلسفه غرب (اومانيسم و ليبراليسم) سرچشمه گرفته است و مضامين موجود در آن را، با اختلاف كم و بيش مي توان در اعلاميه حقوق انگلستان (1688)،اعلاميه استقلال آمريكا (1776) و اعلاميه حقوق بشر و شهروند فرانسه (1789) و منشور ملل متحد (1945)، مشاهده نمود. تا اينكه در 10 دسامبر 1948 ميلادي به شگل كنوني به تصويب مجمع سازمان ملل متحد رسيد.

به طورخلاصه در چگونگي پيدايش و تدوين اعلاميه حقوق بشر گفتني است كه پيدايش و تدوين اين اعلاميه، در سير اروپايي آن هميشه جنبه انفعالي داشته و به موجب انقلابات و حركتهاي مردمي عليه نظامهاي استبدادي و ستمگر پديد آمده است و در آخرين مرحله آن، پس از دو جنگ جهاني اول و دوم است كه در قلمرو بين المللي مسئله حقوق بشر، مطرح مي گردد. خصيصه انفعالي بودن اين اعلاميه باعث شده كه تدوين كنندگان آن نتوانند فارغ از هر گونه افراط و تفريط و با نظري معقولانه، جامع نگر و حقيقت ياب

به انسان و حقوق او توجه كنند. و در نتيجه همين عامل، اعلاميه با كاستي ها و اشكالات بسياري مواجه است. هر جند بايد اين نكته را نيز مورد توجه قرار داد كه، تبيين و تدوين حقوق بشر در جوامع اروپايي كه براي انسان، زن و آزادي و كرامت، چندان ارزش و حقّي- حتي به لحاظ تئوريك - قائل نبودند، گامي ارزشمند در جهت احياي انسان و انسانيت محسوب مي شود. اما نسبت به جوامع اسلامي و حداقل نسبت به فقه و حقوق اسلام، كه چهارده قرن قبل بيشترين ارزش را براي انسان، زن، خانواده، آزادي، كرامت، تساوي وبرابري، حق مبارزه با ظلم و...قائل بوده است، پيشرفتي محسوب نمي گردد.

اعلاميه جهاني حقوق بشر از چه موادي تشكيل شده است؟
پرسش

اعلاميه جهاني حقوق بشر از چه موادي تشكيل شده است؟

پاسخ

اين اعلاميه، شامل يك مقدمه و 30 ماده است كه مي توان آنها رادر شش بخش اصلي زير خلاصه و طبقه بندي كرد:

بخش اول: شامل ديدگاه ها، اصول و مباني پيرامون:

1- وحدت خانواده بشري 2- كرامت و ارزش ذاتي انسان 3- حقوق بنيادين و غير قابل انتقال مرد و زن 4- آزادي، برابري و برادري.

بخش دوم: شامل حقوق، آزادي هاو معنويت هاي شخصي نظير، حق حيات، حق آزادي جسماني و حقوقي، حق امنيت، اصل برائت و...

بخش سوم: حقوق بنيادين فرد در رابطه با خانواده، سرزمين، اشياء و جهان خارج مواردي نظير تساوي حق ازدواج براي زن و مرد، حق مهاجرت، مالكيت، تابعيت و...

بخش چهارم: حقوق و آزاديهاي عمومي و سياسي بنيادين نظير حق آزادي انديشه، عقيده، مذهب، بيان، مشاركت در اداره عمومي كشور، اشتغال و...

بخش پنجم: حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي نظير، حق كار، آزادي سنديكايي، حق برخورداري از تأمين اجتماعي، حق تفريح، تعليم و تربيت و...

بخش ششم: چگونگي ارتباط فرد و جامعه، تكاليف فرد در برابر جامعه، محدوديتهاي حقوق و آزادي هاي فردي و روش تفسير اعلاميه.

به اعلاميه جهاني حقوق بشر چه انتقاداتي از ديدگاه اسلامي وارد است؟
پرسش

به اعلاميه جهاني حقوق بشر چه انتقاداتي از ديدگاه اسلامي وارد است؟

پاسخ

مسلماً نقد و انتقاد از اين اعلاميه، به معناي ناديده گرفتن نقاط مثبت آن نظير مفاهيم عالي اخلاقي و انساني مذكور در آن همچون تساوي و برابري انسانها، كرامت ذاتي انسان، وحدت خانواده بشري، نمي تواند مورد انكار و نفي قرار گيرد، زيرا اين اصول از قرنها قبل مورد تأكيد و سفارش اديان الهي بوده اند. (فلسفه حقوق، قدرت الله خسرو شاهي انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) چاپ سوم 1378، ص 180).

البته صرف اشتراك اعلاميه و اديان الهي در اصول مذكور نيز موجب مصونيت اعلاميه از نقد و انتقاد نمي شود؛ زيرا اعلاميه در بسياري از اصول خود از ره آوردهاي ديني عقب مانده و يا از آن پيش گرفته و به همين جهت با كاستي يا اشكالات متعددي مبتلا شده است. از اين رو به طور خلاصه برخي از جهات مثبت و منفي اعلاميه عبارتنداز:

يك - جهات مثبت:

اصلي ترين جهت مثبت اعلاميه اين است كه آرمانهاي عالي انساني و فطري كه در طول تاريخ مورد نظر پيامبران و حكيمان و مصلحان جامعه بشري بوده و براي آن مبارزه، نموده اند را تدوين و بر اجراي آن تأكيد ورزيده است و از سوي ديگر، حداقل بسياري از مظالم، تبعيضها، ستمها، محدوديتها و نابرابريهايي كه قرنها به شكلي قانوني در مغرب زمين وجود داشت، خط بطلان كشيد و در مقابل، اصل را بر آزادي و برابري و برادري انسان نهاد. (همان)

دو - جهات منفي:

علاوه بر انتقادات محتوايي (كه در بخش مقايسه با اسلام بررسي مي شود)، از نظر شكلي چند انتقاد كلي به مجموعه اعلاميه حقوق

بشر وارد است:

1- عدم صلاحيت لازم و كامل قانونگذار: از ديدگاه مكتب حقوق اسلام، انسان مستقل از خداوند و وحي، فاقد صلاحيت كامل و لازم علمي (انسان شناختي)، اخلاقي و معنوي (دوري از خود خواهي و منفعت طلبي) و عيني و واقعي (دوري از خطا و نسيان) براي قانونگذاري است.

و اين موضوع نسبت به تدوين كنندگان اعلاميه حقوق بشر هم صادق است چون تدوين كنندگان و سياستگذاران اصلي و تصويب كنندگان آن، علاوه بر اختلاف نظر انسان شناختي، نه تنها از صلاحيت كامل اخلاقي برخوردار نبوده، بلكه بعضاً متهم رديف اول جنايات عليه بشريت نيزبوده اند.

2- فقدان شالوده هاي نظري: اعلاميه بر يك جهان بيني و زير ساختهاي متقن و روشني كه قدرت اثبات آن را داشته باشد استوار نيست زيرا جهان بيني مادي كه مبناي تفكر مؤسسين اعلاميه است، باعث شناختي ناقص از انسان و ساير ابعاد وجودي آن مي شود. از اين رو اعلاميه فاقد واقع نگري چند بعدي و جامع بودن، است. از سوي ديگر به دليل عدم انسجام و هماهنگي بين قواعد و اجزاء با زير ساختهاي آن، يك سيستم كارآمد و مبتني بر شالوده هاي نظري قوي نيست. در واقع زير بناي اعلاميه التقامل از انديشه هاي مختلفي است كه نه تك تك و نه مجموعاً قدرت اثبات اصولي چون كرامت ذاتي انسان، آزادي و آزادگي او، برابري و برادري انسانها راندارند. تدوين كنندگان اعلاميه، اصول مذكور درآن را بسان ميوه هاي شيرين و گوارايي از درخت اصلي آن، - درخت دين و وحي و مكتب انبياء - جداكرده و به رعايت بردرخت مصنوعي خود نشانده اند كه نه تنها هرگز چنين ميوه اي از آن نرويد، بلكه

توان حفظ و تحمل چنين ميوه اي رانيز ندارد.

سه - عدم هماهنگي و انسجام برون سيستمي و درون سيستمي:

اعلاميه از يك سو با ناديده انگاشتن اصيل ترين واقعيت هستي، يعني خداوند متعال و در نتيجه عدم توجه به نقش اراده او در تدبير تكويني و تشريعي جهان و انسان، و نيز ناديده گرفتن جهان آخرت و ابعاد جاويد روح انسان، فقط به تنظيم ناقص - و ناسازگار با اعتقادات بسياري از مردم جهان - بخشي از واقعيات مربوط به زندگي انسان پرداخته است.

و از سوي ديگر برخي از مواد اعلاميه با يكديگر تعارض و تناقض دارند به عنوان نمونه در ماده 16 نقش مذهب در ازدواج را نفي مي كند ولي بر اساس ماده 18 همه مردم از حق داشتن دين و مذهب و رفتار مذهبي به طور مطلق برخوردارند. (نظريه حقوق اسلام، استاد محمد تقي مصباح يزدي، انتشارات مؤسسه آموزش و پژوهش امام خميني (ره) چاپ اول 1380، ص 276).

چهار - عدم توجه به تكاليف:

در اعلاميه فقط به بيان حقوق و آزادي هاي افراد بسنده شده و از تكاليف و وظايف آنان جز در يك ماده آن هم به صورت كلي و مبهم، ياد نشده است و حال آنكه هيج گاه حق از تكليف جدا نمي شوند زيرا حق حيات وقتي اثر دارد كه ديگران ملزم به رعايت آن باشند و همچنين اثبات هر حقي براي فرد در امور اجتماعي، تكليفي را نيز براي همان فرد مي آورد يعني شخص در مقابل انتفاعي كه ازجامعه مي برد بايد وظيفه اي را هم بپذيرد.

اسلام و اعلاميه جهاني حقوق بشر:

قبل از پرداختن به نقاط اشتراك

و افتراق، لازم است تا تعريف دقيقي كه هر كدام از اين دو ديدگاه از «انسان» به عنوان موضوع و محور اصلي حقوق بشر اسلامي و اعلاميه جهاني حقوق بشر دارند، ارائه نماييم.

انسان موضوع اعلاميه، تنها يك حيوان متكامل است، كه آغاز و انجامش به فاصله تولد تا مرگ خلاصه مي شود و بنابراين حقوق و تكاليف او نيز درهمين قلمرو محدود معين مي گردد. اما انسان موضوع حقوق بشر اسلامي، آفريده اي الهي است كه از روح خداوندي در او دميده شده است «ونفخت فيه من روحي» حجر، آيه 29).

و لذا نه تنها ازجاودانگي برخورداراست، بلكه گوهر وجود انسانيت انساني او، نيز در گرو اين انتساب است، و انسان خدا فراموش، انسان از خود بيگانه است «ولا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم»(حشر، آيه 19) و در اين راستا حقوق و تكاليف انسان نيز در رابطه با خود، خدا و جهان نيز قابل تحليل و ارزيابي است. بنابراين به لحاظ كيفي و انسان شناختي، انسان موضوع اعلاميه باانسان موضوع حقوق بشر اسلامي، متفاوت است و از همين جا است كه بين اين دو اختلافات زيادي شكل مي گيرد.

بررسي نقاط اشتراك و افتراق:

مباني و اصولي همچون كرامت انسان، اصل آزادي و برابري انسانهاو بسياري از حقوق و معنويتهاي مذكور در اعلاميه حقوق بشر در كلّيت خود نه تنها با اسلام ناسازگاري ندارد، بلكه اسلام عزيز 14 قرن قبل به نحو كاملتر از آنها سخن گفته است و از مسلمات تعاليم اسلام است اما علي رغم اين نقطه اشتراك، به لحاظ دو ديدگاه متفاوت اعلاميه و اسلام به جهان و انسان و توجه كامل انسان به بعد

روحاني، جاويد و آخرتي انسان علاوه بر جنبه مادي و دنيايي آن، و جهالت و غفلت و يا تغافل اعلاميه نويسان او اين واقعيت چه بسا ممكن است اين اصول، مباني و حقوق و مصونيت هاي مشترك از دو نوع تعريف و تفسير متفاوت برخوردارگردند.

افزون براين، بايد ويژگيهاو نقاط قوت حقوق بشر اسلامي رادر اين ارزيابي مورد توجه قرارداد كه عبارتنداز:

1- صلاحيت علمي و اخلاقي و عيني قانونگذار، انسجام و عدم تناقض، بهره مندي از ضمانت اجراي دروني و...

2- برخورداري از مباني جهان بيني و انسان شناختي لازم.

3- عنايت و توجه به تكليف در كنار حق.

اكنون با توجه به اين ويژگيها ديدگاه حقوق بشر اسلامي را پيرامون برخي اصول كلي اعلاميه جهاني حقوق بشر به صورت تطبيقي به اختصار پي مي گيريم:

1- حق حيات: از ديدگاه اعلاميه، «هر كسي حق زندگي، آزادي و امنيت شخصي دارد» [ماده 3 اعلاميه حقوق بشر] در اينجا چند نكته وجود دارد:

اول اينكه ؛ از آنجا كه هر صاحب حقي مي تواند از حقش صرف نظر كند و اعلاميه هم هيچ استثنايي از اين قاعده كلي اعلام نكرده، چنين برداشت مي شود كه و انساني مي تواند از حق حيات خويش صرف نظر و مثلاً خودكشي به عمر خود پايان دهد.

دوم اين كه؛ از آنجا كه هيچ محدوديتي براي حق حيات در اعلاميه مطرح نشده، در هيچ صورتي نمي توان به حيات ديگران، هر چند به حيات ميليونها نفر تجاوز كرده باشند، آسيب رساند.

اما ديدگاه اسلام در مورد حق حيات، بسي ارجمندتر و كاملتر مطرح شده است زيرا:

اولاً: حيات را امانتي از رحمت خداوند «ونفعت فيه من

روحي» و امانتي دردست انسان است نه اينكه انسان صاحب حق حيات خويش و مالك مطلق آن باشد از اين رو حيات، فقط «حق» افراد نيست، بلكه حفظ آن «تكليف» آنان نيز هست و گذشتن از آن، جز در چارچوب ضوابط الهي ممنوع است وخودكشي نيزاز مواردي است كه منع شده است.

ثانياً: در اسلام نه تنها هر كسي تكليف دارد كه حق حيات ديگران را محترم شمارد و به آن تجاوز نكند، بلكه حتي وظيفه دارد در حفظ حيات ديگران نيز اقدام كند. (كاستي اعلاميه حقوق بشر)

جهت اطلاع بيشتر ر.ك: مباني حقوق بشر، سيد صادق حقيقت و سيد علي ميرموسوي، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، ص 227.

ثالثا:ً اسلام براي انسان دو نوع حيات مادي و بيولوژيك و حيات معنوي و «طيبه» قائل است و حفظ يا اثبات حيات مادي را در پرتو حفظ و دستيابي به حيات طيبه توجيه مي كنند و در هنگام تزاحم بين اين دو حيات، مادي را به قربانگاه حيات معنوي مي برد. به عنوان نمونه «فتنه» كه مصداقي از تجاوز به حيات معنوي جامعه است از قتل بزرگ تر و شديدتر معرفي شده «الفتنه اكبر من القتل» [بقره آيه 217] خود باعث پايان حق حيات براي متجاوز و فتنه گر مي شود.

2. اصل كرامت انساني: توجه به اين اصل در مقدمه و ماده 1 اعلاميه هر چند در مقابل ديدگاههاي كه انسان را داراي طبيعتي گرگ صفت مي دانند و يا ديدگاه تبعيض آميز نسبت به انسانها دارند، گامي بلند در جهت ارتقاء بشريت است اما نقدها بر آن وارد است از جمله اينكه:

منظور اعلاميه از كرامت ذاتي انسان، اينست كه اين صفت هيچ

گاه و در هيچ حالتي از انسان جدا شدني نيست هر چند مرتكب هزاران جنايت شده باشد اما ازديدگاه اسلام: منشأ كرامت انسان الهي است «و لقد كرمنا بني آدم» ( اسراء، آيه 70)و علاوه بر اين كرامت تكويني و اوليه كه همه انسانها در آن مساوي اند، داراي كرامت ديگري نيز كه اكتسابي است، مي باشدو انسانها در پرتو آن نسبت به كرامتي كه كسب كرده اند از ارزش متفاوتي برخوردار مي گردند: و اين كرامت در سايه تقوا حاصل مي شود «ان اكرمكم عند اللَّه اتقيكم» (حجرات، آيه 13) و انسان با ترك تقوا و ارتكاب جنايت كرامت تكويني و اوليه خود را از دست داده و حتي ممكن است از حيوانات هم پست تر بشود. از ديدگاه اسلام كرامت هم حق و هم تكليف است و نه تنها ديگران حق ندارند به كرامت او آسيب رسانند، بلكه خودش نيز حق گذشتن از كرامت خويش را ندارد و نمي تواند به ذلت و خواري تن در دهد.

3. اصل آزادي: گسترده ترين اصل است كه در اعلاميه حقوق بشر در موارد متعددي به آن اشاره شده است. در اين موارد هر چند بعضاً بر آزادي نوع انسان اشاره شده اما بيشتر بر آزادي فردي تكيه شده است. واين كه هر فرد انسان، در داشتن عقيده و دين، بيان عقيده و دين، اجراي مراسم ديني، ازدواج و شركت در فعاليتهاي سياسي و... آزاد است. آن نوع آزادي كه بر بنيان نگرش «اصالت فرد» استوار است.

در هر صورت جهت دريافت حقيقت آزادي انسان و ديدگاه اسلام نسبت به اين اصل و شاخه هاي آن بايد توجه داشت كه آزادي داراي مفاهيم مختلف فلسفي، روانشناختي،

اخلاقي و حقوقي است كه عدم توجه به آنها باعث خلط و گمراهي مباحث مي شود. (درآمدي بر حقوق اسلامي، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه ،انتشارات همت، 1376، صص 249-287).

جهت آشنايي كامل ر.ك:

درآمدي بر انديشه سياسي اسلام، سيد صادق حقيقت

وجوه آزادي از ديدگاه اسلام، مصباح يزدي، انتشارات الهدي 1378، ص 373

در اين ميان دو مفهوم آزادي تكويني وآزادي تشريعي حائز اهميت بيشتري است :

3-1- آزادي تكويني (فلسفي): يعني انسان در چارچوب فعاليتهاي ارادي خويش طبيعتاً آزاد است. با اين نوع آزادي، اعمال ارادي انسان به صفت اخلاقي خوب بايد متصف شده و با آن از ساير حيوانان متفاوت مي شود و دين و دين داري انسان و ثواب و عقاب ناشي از اعمال او معنا پيدا مي كند. «انا هدينا السبيل اما شاكراً و اما كفوراً» (انسان، آيه 3). و به وسيله آن انسان به كرامت هاي اكتسابي و مدارج عالي دست مي يابد. اين نوع از آزادي مبناي كرامت انسان و جوهره انسانيت است. در تمامي مواردي كه در اعلاميه حقوق بشر سخن از آزادي رفته است. تنها ماده 1 آنهم به كمك توجيهاتي، مي توان ناظر به اين نوع آزادي دانست.

3-2- آزادي تشريعي، حقوقي و قانوني: يعني انسان، علاوه بر آن كه به لحاظ تكويني و طبيعي در انجام يكي از چند كار و يا اختيار يكي از چند امر آزاد است، به لحاظ حقوقي، قانوني و ياشرعي نيز در اين گزينش و انتخاب آزاد است مفهوم اين نوع از آزادي، مشروعيت و بعد از همه گزينه ها واطراف اختيار انسان است. اما در آزادي تكويني، آزادي در گزينش به معناي مشروعيت همه گزينه ها نيست (فلسفه حقوق، همان، ص

191).

از سوي ديگر آزادي تشريعي و قانوني، يك اصل مطلق و فاقد هر گونه قيدي نيست، بلكه در هر مورد قلمرو خاص خود را دارد و انتخاب گزينه اي فرا سوي آن قلمرو، مشروعيت ندارد، بحث اصلي پيرامون اصل آزادي، در واقع مربوط به همين قلمرو آزادي و محدوديتهاي آن است (وگرنه نفس آزادي في الجمله مورد قبول تمامي افراد و مكاتب از جمله اسلام است).

در مقايسه ديدگاه اسلام با اعلاميه نسبت به اصل آزادي، و محدوديتهاي آن، بايد ديد كه آيا اعلاميه حقوق بشر فقط عامل «عدم تجاوز به حقوق و آزادي ديگران» را به عنوان تنها عامل تحديد و استثناي وارد بر آزادي مي داند كه در اين صورت بين دو ديدگاه اعلاميه و اسلام تفاوتي وسيع و بنيادين وجود دارد چون كه تجاوز به حق خود و خدا نيز از ديدگاه اسلام ممنوع است. يا اينكه علاوه بر اين، اعلاميه، «مقتضيات صحيح اخلاقي و...» [ماده 29 اعلاميه حقوق بشر] را نيز از محدوديتهاي آزادي مي داند كه در اين صورت دو ديدگاه به هم نزديك شده، هر چند ممكن است به لحاظ تشخيص مصداق و اين كه كدام رفتار مخالف كرامت انسان و ناسازگار با مقتضيات صحيح اخلاقي است اختلافاتي وجود داشته باشد و به دليل نسبيت ارزشها و عدم اتكاء اخلاقي به مباني ثابت در نزد مؤسسين اعلاميه در اصل نزديكي بين دو ديدگاه مشكلات زيادي به وجود مي آيد.

از سوي ديگر در شاخه هاي آزادي نظير آزادي تن و نفي بردگي، آزادي مذهب، بيان، اجتماعات سياسي و... اختلافات بنيادين بين اين دو ديدگاه وجود دارد كه به دليل عدم فرصت، به اين جمله بسنده مي شود

كه همه حقوق و آزاديهاي مطرح شده در اعلاميه از ديدگاه اسلام تا آن جا پذيرفته شده كه تعارض با كرامت انساني او نداشته باشد و راه تكامل معنوي او را سد نكند. (فلسفه حقوق همان، ص 194-199).

4. اصل تساوي و برابري انسانها:

اين اصل يكي از شاخصه هاي مهم اعلاميه حقوق بشر است كه در مواد متعددي به انواع آن اشاره شده است. بررسي هر كدام از اين موارد به صورت تطبيق در اعلاميه و نظام ارزشي حقوقي اسلام، در اين مختصر نمي گنجد اما به طور خلاصه بايد گفت كه كليت اين اصل از ديدگاه اسلام كاملاً پذيرفته است. اسلام در چهارده قرن پيش و در دوراني كه انسان از انواع تبعيض ها و نابرابري ها رنج مي برد، به گونه هاي مختلف و در ابعاد مختلف برابري و حتي برادري انسانها را اعلام نمود در مورد تساوي قانوني كه در اين ميان حايز اهميت بيشتري است بايد گفت كه در نظام حقوقي اسلام اصل تساوي حقوقي و قانوي افراد، صرف نظر از هر نوع تبعيض نژادي، زباني، قومي، ملي، تاريخي و..، پذيرفته شده است و تنها دو استثناء بر آن مشاهده مي شود كه هر دو از توجه به واقعيت و اصل عدالت ناشي مي گردد: اولين استثنايي كه از واقع نگري اسلام ناشي مي شود مربوط به حقوق ذاتي، اوليه و تغييرناپذير انسانها يعني برخي تفاوتهاي حقوقي بين زن و مرد است. كه خود ناشي از تفاوت ويژگيهاي جسمي و رواني زن با مرد است. ودومين استثناء كه از اصل عدالت خواهي اسلام سرچشمه مي گيرد مربوط به حقوق اكتسابي، ثانويه و تحول پذير انسانها است. مثلاً دستمزد مساوي در برابر كار

مساوي است (مركز نشر اسراء مباني حقوق بشر، همان، ص 270؛ فلسفه حقوق بشر، ايت اللَّه جوادي آملي، فلسفه حقوق، همان، ص 199).

و يا اينكه تصدي مقامات علمي كشوري، خطوط سياسي منوط به وضعيت متساوي افراد است و استفاده از اين حق مخصوص واجدين شرايط است و مسلم است كه هيچ كس محروم شدن اكثريت جامعه از مقام رياست جمهوري را تبعيض و نابرابري حقوق نمي داند.

در پايان درباره سخنراني كه از آيت اللَّه مصباح نقل نموديد، در اين زمينه چنين موضوعي را در اختيار نداريم جهت آشنايي با نظرات ايشان ر.ك:

1. نظريه حقوقي اسلام استاد مصباح يزدي

2. فلسفه حقوقي، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)

3. درآمدي بر حقوق اسلامي، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه

4. حقوق و سياست در قرآن، استاد مصباح يزدي

حقوق عمومي و حقوق اساسي مردم، تا چه اندازه در حكومت ديني تضمين شده است؟ آيا قوانين اساسي و عمومي متعلّق به مردم، در حكومت ديني داراي احترام و اعتبار است؟
پرسش

حقوق عمومي و حقوق اساسي مردم، تا چه اندازه در حكومت ديني تضمين شده است؟ آيا قوانين اساسي و عمومي متعلّق به مردم، در حكومت ديني داراي احترام و اعتبار است؟

پاسخ

حقوق اساسي، يكي از اقسام حقوق عمومي داخلي است؛ يعني، حقوق عمومي ابتدا به حقوق عمومي داخلي و حقوق عمومي خارجي تقسيم مي شود. حقوق عمومي داخلي نيز به حقوق اساسي، حقوق اداري، حقوق مالي و حقوق جزا تقسيم مي گردد.

حقوق اساسي از موضوعات زير سخن مي گويد:

1. دولت و شرايط تشكيل و اَشكال آن؛

2. سازمان ها و نهادهاي سياسي و روابط آنها با يكديگر، همراه با وظايف آنها؛

3. حقوق ملت و آزادي هاي فردي و عمومي و تبيين چگونگي شركت مردم در ايجاد قواي عاليه و طرز اِعمال حق حاكميت مردم و رفتار متقابل ملت و دولت. شعباني، قاسم، حقوق اساسي وساختار حكومت جمهوري اسلامي ايران، ص 23.

حقوق در نظام اسلامي، حقوق اساسي مردم به بهترين شكلي، هماهنگ با تعاليم و ارزش هاي والاي ديني، تأمين شده است. در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، حقوق اساسي مردم در بندها و فصول مختلف بيان گرديده است؛ از جمله:

يك. اصل مساوات و برابري: «مردم ايران از هر قوم و قبيله كه باشند، از حقوق مساوي برخوردارند و رنگ، نژاد،زبان و مانند اينها سبب امتياز نخواهد بود». اصل اوّل، فصل سوم.

دو. برخورداري از حمايت قانون: «همه افراد ملت، اعم از زن و مرد، يكسان در حمايت قانون قرار دارند و از همه حقوق انساني، سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي با رعايت موازين اسلامي برخوردارند». اصل 23، بند 14 و اصل 21.

سه. حقوق سياسي: «حاكميت مطلق بر جهان و انسان از آنِ خدا

است و هم او انسان را برسرنوشت اجتماعي خويش حاكم ساخته است. هيچ كس نمي تواند اين حق الهي را از انسان سلب كند، يا در خدمت منافع فرد يا گروهي خاص قرار دهد و ملت اين حق خدادادي را از طرقي كه در اصول بعد مي آيد، اعمال مي كند». اصل 56، 41 و 25.

در اصل ششم نيز آمده است: «در جمهوري اسلامي ايران، امور كشور بايد به اتكاي آراي عمومي اداره شود؛ از راه انتخابات، رئيس جمهور، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، اعضاي شوراها و نظاير اينها يا از راه همه پرسي».

چهار. حقوق اجتماعي:

1. حق داشتن شغل مناسب (اصل 43، بند2، اصول 28 و 29)؛

2. حق برخورداري از تأمين اجتماعي (اصل 29)؛

3. حق داشتن مسكن مناسب (اصل 31)؛

4. حقوق فرهنگي (اصل 30)؛

5. حقوق اقتصادي (حق مالكيت) (فصل چهارم، اصول 46، 49 و ...)؛

6. حقوق قضايي (حق دادخواهي، حق انتخاب وكيل براي طرح دعاوي) (اصل 34، 35 و 167).

بخش ديگري از حقوق اساسي، «آزادي هاي اساسي مردم» است كه جداگانه به آن خواهيم پرداخت. ر.ك: پاسخ پرسش 40.

مصونيت ها

سخن ديگر در اين زمينه «مصونيت ها» است، كه عبارت است از:

1. مصونيت شخصي يا امنيت فردي (اصول 21 - 23 و 38)؛

2. مصونيت قاضي (اصل 164)؛

3. امنيت قضايي (بند 114 اصل سوم).

4. اصول قضايي:

الف. اصل لزوم رعايت موازين اسلامي (اصول 159 و 163)؛

ب. اصل برائت (اصل 37)؛

پ. اصل قانوني بودن جرم و مجازات و حكم به اجراي مجازات از طريق مراجع قانوني (اصل 169)؛

ت. اصل علني بودن محاكمات (اصل 165)؛

ث. اصل عطف به ماسبق نشدن قوانين جزايي (اصل 169)؛

ج. اصل لزوم رسيدگي به شكايات و تظلمات (اصول 158 و 167)؛

ح. اصل لزوم جبران

خسارت مادي و معنوي ناشي از اشتباه يا تقصير قاضي (اصل 171 براي آگاهي بيشتر ر. ك: حقوق اساسي و ساختار حكومت جمهوري اسلامي ايران، ص 93-124.).

در مورد اينكه «آيا قوانين اساسي و عمومي متعلق به مردم، در حكومت ديني داراي احترام و اعتبار است»، بايد گفت:

اولاً، يك حكومت و نظام ديني، هرگز بدون خواست و اراده عمومي شكل نمي گيرد.

ثانياً، جامعه ديني - با توجه به التزام و پاي بندي عميقش به دين و ارزش هاي ديني - در جست و جوي قوانيني است كه از متن دين اخذ شده باشد و يا لااقل مورد قبول و تأييد دين بوده و هيچ گونه تعارضي با آن نداشته باشد. چنين قوانيني در حكومت ديني، از اعتبار و اهميت ويژه اي برخوردار است و كسي حق مخالفت با آن را ندارد. توجه به آنچه در سؤالات پيشين آمده است نيز در اين زمينه آگاهي بخش و رهگشا است.

مقصود از «حقوق بشر» كه اين همه در مجامع بين المللي از آن سخن به ميان مي آيد چيست؟
پرسش

مقصود از «حقوق بشر» كه اين همه در مجامع بين المللي از آن سخن به ميان مي آيد چيست؟

پاسخ

بشر، به عنوان موجود داراي حيات و زندگي، صاحب حقوقي است. حقوق به معناي بهره، منافع، دارايي و استفاده هايي كه براي شخص ثابت شده است.

پس از جنگ جهاني دوم، رساله اي با عنوان «حقوق بشر» تدوين شد كه در ضمن مواد و تبصره هايي به تعريف و تدوين حقوق بشر پرداخته است. متأسفانه كشورهاي غربي در صدر كشورهايي هستند كه حقوق بشر را نقض مي كنند، امّا سياست خدعه آميز آنها اقتضاء مي كند كه كشورهايي شرقي، بخصوص كشورهاي اسلامي را متهم به نقض حقوق بشر كنند تا از آب گل آلود بهره بگيرند.

در حالي كه اسلام با بهره گيري از وحي و علم الهي، كه به واقعيت انسان، جامعه انساني و حقوق آنان احاطه دارد، منادي واقعي حقوق انسان هاست.

« بخش پاسخ به سؤالات »

اگر مذهب جعفري در قانون اساسي به عنوان مذهب رسمي قيد شود يا قيد نشود چه تفاوتي دارد؟
پرسش

اگر مذهب جعفري در قانون اساسي به عنوان مذهب رسمي قيد شود يا قيد نشود چه تفاوتي دارد؟

پاسخ

اگر مذهب جعفري در قانون اساسي به عنوان مذهب رسمي قيد نشود در قوانيني كه وضع مي شود تنها معيار فقه شيعه نخواهد بود و اين يكي از آثار مهم و قابل توجّه است ولي اگر دين رسمي كشور اسلام و مذهب جعفري باشد تنها فقه شيعه در كشور رسمي خواهد بود و قوانيني كه وضع مي شود بر اين اساس بايد سنجيده شود.

البته اين منافات ندارد كه براي اهل سنّت فقه آنان نيز محترم باشد و در محيطي كه آنان زيست مي كنند بتوانند طبق مذهب خود عمل كنند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

طريقه اخذ ماليات در حكومت اسلامي چگونه است و آيا در صدر اسلام نيز روش اخذ ماليات به گونه امروزي بوده است؟
پرسش

طريقه اخذ ماليات در حكومت اسلامي چگونه است و آيا در صدر اسلام نيز روش اخذ ماليات به گونه امروزي بوده است؟

پاسخ

براي پاسخ به اين پرسش نخست لازم است كه ماليات و دامنه فراگيري آن را تعريف كنيم و سپس با نگاهي گذرا به تاريخچه اخذ ماليات در تمدن بشري، نحوه اخذ آن را در حكومت اسلامي بررسي نماييم.

براي ماليات تعريفهاي گوناگوني ارايه گرديده است. برخي از دانشمندان علم اقتصاد ماليات را برداشتي دانسته اند كه در نتيجه الزام قانوني از درآمدها و داراييهاي مردم گرفته مي شود. بي شك معمول ترين و مهم ترين روش تأمين مخارج دولتها ماليات است و پيشينه تاريخي آن را بايد هم در تمدن بشري جستجو كرد. در ايران باستان و حكومت ساسانيان، مهم ترين منبع درآمد دولت خراج اراضي و ماليات سرانه اي بود كه اقشار مختلف مردم مي پرداختند. در آن دوران هر سال دولت مخارج خود را بر ماليات مناطق مختلف بخش مي كرد و آنگاه مأموران مالياتي موظف به وصول ماليات از مردم هر ناحيه مي شدند كه البته توسل به زور و خشونت و تحميل ماليات بيش از تمكن افراد از مسايل رايجي بود كه در اخذ ماليات رخ مي نمود. ساير درآمدهاي دولت وبويژه شاه را هداياي خاص مانند هداياي عيد نوروز و مهرگان تشكيل مي داد و البته بايد غنايم جنگي را نيز بر اين دو افزود. از شرايط صحيح خسرو اول و ژولتينين قيصر روم در سال 561 م چنين استنباط مي شود كه اخذ عوارض گمركي نيز در آن زمان معمول بوده است.

در سرزمين روم نيز هر ساله ماليات هر فرد توسط امپراطور تعيين شده و به والي

هر منطقه ابلاغ مي گرديد و سلسله مراتب طي مي شد تا در نهايت ماليات از مردم به هر وسيله ممكن اخذ مي شد. در عربستان پيش از اسلام نيز تنها شهرهايي كه داراي رونق اقتصادي بودند مكه و مدينه بود و عايدات آنها نيز تنها به درآمدي منحصر مي شد كه از دو كاروان تابستاني كه از مكه به روم و شام، و زمستاني كه از يمن به مكه كالا حمل مي كرد به دست مي آمد و فقدان حكومت مركزي ايجاد ساز و كار اخذ ماليات را ناممكن ساخته بود.

با مهاجرت پيامبر اكرم به مدينه و تشكيل حكومت اسلامي بي شك يكي از مسايلي كه حكومت نو پاي اسلامي با آن رو به رو شده درآمد دولتي وبه عبارتي ماليات بود. در ابتداي تشكيل حكومت اسلامي درآمد مسلمانان بسيار ناچيز بود و تنها اين درآمد را زكاتي تشكيل مي داد كه به عنوان حق مستمندان در اموال ثروتمندان توسط شارح مقدس معين گرديده بود و فقط ثروتمندان مسلمان كه از انصار بودند آن را مي پرداختند. پس از آغاز جنگهاي مسلمانان، غنيمتهاي جنگي دومين منبع اقتصادي گرديد كه براي مسلمانان ايجاد درآمد نمود. پس از صلح مسلمانان با طايفه بني نضير نيز درآمدي از آن راه به دست مسلمانان افتاد كه به دستور پيامبر و به علت احتياج شديد مهاجران فقط در بين آنان و دو تن از انصار كه فقير بودند تقسيم شد.

بلارذي در كتاب فتوح البلدان روايت مي كند كه اهالي تيما بعد از شكست مردم وادي القري بيمناك شدند و به پيامبر پيشنهاد صلح كردند، پيامبر نيز پذيرفت و مقرر گرديد كه در مقابل جزيه اي كه آنان مي پردازند

بتوانند از خانه و كاشانه خود و اراضي و املاكشان استفاده كنند و اين نخستين جزيه اي بود كه مسلمانان دريافت كردند. البته روايتهاي ديگري نيز در خصوص اخذ اولين جزيه توسط مسلمانان وجود دارد اما به هر حال جزيه را نيز مي توان به عنوان يكي ديگر از منابع در آمد مسلمانان در صدر اسلام به حساب آورد.

بنابراين با توجه به آنچه گفته شد منابع اصلي درآمد حكومت پيامبر(ص) - توضيح اين كه هدف اخذ ماليات نيز ايجاد درآمد براي دولت است - را زكات، وجوهات شرعي، غنايم جنگي، جزيه و بعضي موارد ديگر تشكيل مي داده است. پس از رحلت پيامبر و در زمان خليفه دوم كه مسلمانان دست به كشور گشايي زدند، اندك اندك بحث خراج و ماليات مطرح شد چنان كه پس از فتح ايران سه نفر به نامهاي عثمان بن حنيف، عمارياسر و عبداللَّه بن مسعود براي محاسبه خراج اراضي به عراق فرستاده شدند. البته عوارض نيز در اين زمان از اموال تجاري غير مسلمانان اخذ مي گرديد كه مي توان آن را به حقوق گمركي امروزه تشبيه كرد.

خمسو في نيز از ديگري اموالي بود كه پرداخت آن بنا به تكاليف شرعي همانند زكات بر مسلمانان واجب شده بود و مي توان آنها را ديگر منابع درآمد حكومت اسلامي ناميد. شيخ مفيد در كتاب الممقنعة نقل مي كند كه امام علي(ع) بر اسبان تندرويي كه داراي خصوصيت ماده بودن و چريدن در چراگاه بودند ماليات قرار داد. با توجه با آنچه گفت شد بحث ايجاد درآمد براي تأمين مخارج حكومت بحثي است كه اختصاص به حكومت اسلامي نداشته و در تمامي حكومتها از ايام باستان

تاكنون ديده مي شود، البته نمونه هاي آن را مي توان در اشكال مقتضي صدر اسلام در حكومت پيامبر و سايران نيز ملاحظه نمود. اين اصل حكومتي اكنون تحت عنوان ماليات وجود داشته و مردم نيز موظف اند براي تداوم بقاي حكومت و تأمين هزينه هاي آن، ماليات را تقبل و پرداخت نمايند. شارع مقدس نيز به حكومت حق قانونگذاري داده است و در اين راستا در حكومت اسلامي نيز قوانيني وضع گرديده است.

اصل پنجاه و يكم قانون اساسي جمهوري اسلامي نيز تصويب قوانين آن را بر عهده مجلس شواري اسلامي گذارده است{1}.

به طور اختصار مي توان گفت كه در حكومت اسلامي نيز مانند ساير حكومتها ماليات از سه منبع تأمين مي گردد؛ درآمد، مصرف و ثروت.

بخشي از درآمد مالياتي دولت از درآمد آحاد مختلف جامعه اخذ مي شود مانند مالياتي كه ماهيانه از حقوق كارمندان اخذ مي شود و يا مالياتي كه سالانه از سود كسبه اخذ مي گردد.

بخش دوم ماليات، ماليات بر مصرف است كه به صورت عوارضي به قيمت تمام شده كالاهاي توليدي اضافه مي گردد مانند عوارضي كه دولت از هر دستگاه خودروي توليدي اخذ مي كند و بخش سوم ماليات مربوط به ماليات بر ثروت است كه از مصاديق آن مي توان به ماليات بر ارث اشاره نمود.{2}

[1]. مجموعه اين قوانين در كتاب «قانون مالياتي جمهوري اسلامي ايران» جمع آوري شده است كه براي اطلاع بيشتر مي توانيد به آن رجوع كنيد.

[2]. منابع

1 - بررسي وضع مالي وماليه مسلمين از آغاز تا پايان دوران اموي، دكتر ابوالقاسم اجتهادي.

2 - تاريخ تمدن، ويل دورانت، ج 3.

3 - خراج ونظامهاي مالي دولتهاي اسلامي، دكتر ضيا الدين امرئين، ترجمه دكتر فتحعلي اكبري.

4 -

اقتصاد اسلامي واقتصاد متعارف، معاونت امور اقتصادي وزارت اقتصاد ودارايي.

چرا در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران هيچ ماده اي درباره اهل سنت وجود ندارد؟
پرسش

چرا در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران هيچ ماده اي درباره اهل سنت وجود ندارد؟

پاسخ

برخورد قانون اساسي تمامي كشورها با دين و مذهب از سه حالت خارج نيست؛ يعني در يك قانون اساسي ممكن است قيد دين و مذهب به يكي از شكلهاي سه گانه زير آورده شود.

1 - قانون اساسي در نظامهاي سياسي غير مذهبي، در اين نوع نظامهاي سياسي دين و مذهب هيچگونه نقش تعيين كننده اي در رژيم سياسي، سازمانها و قواي عاليه ندارد و نقش رسمي مذهب در هيچ يك از زمينه هاي زمامداري مشاهده نمي شود. در اين نظامها در هيچ اصلي از اصول قوانين اساسي، هيچ گونه ذكري از مذهب و دين نمي شود بلكه تأكيد مي گردد كه نظام سياسي كشور غير مذهبي است. به طور مثال در ماده دوم قانون اساسي كشور فرانسه آمده است كه فرانسه جمهوري غير مذهبي است. متأسفانه قانون اساسي تركيه كه كشوري اسلامي است نيز چنين است.

2 - قوانين اساسي نظامهاي مذهبي، در قوانين اين گونه نظامهاي سياسي، قانون گذاري بايد مقيد به اصول و موازين مذهبي بوده و در آنها شعاير اديان و يا مذاهبي خاص رعايت مي شود. تمامي كشورهاي اسلامي به جز تركيه رسميت مذهب و دين را پذيرفته اند؛ هر چند زمامداران بسياري از كشورهاي اسلامي چندان علاقمند و دوستدار مذهب نيستند و در آنها بين امور اجتماعي مردم و احكام دين عملاً فواصل بسياري وجود دارد و لي به هر حال قيد مذهب و دين در قوانين اساسي آنها ذكر شده است. در برخي كشورهاي مسيحي نيز قيد رسميت مذهب وجود دارد چنان كه در ماده دوم قانون اساسي نروژ و در ماده چهار

قانون اساسي دانمارك آمده است كه دين رسمي كشور مسيحيت است.

3 - نظامهاي سياسي با رسميت كامل دين و مذهب در تمام شؤون، در اين نوع نظامها دين و مذهب اساس، پايه و علّت وجودي تشكيل حكومت مي باشد به نوع نظامها حكومت الهي نيز گفته مي شود در چنين حكومتهايي مشاغل كليدي و حساس جامعه در اختيار مقامي مذهبي است و كليه مقررات و قوانين خانوادگي، آموزشي، فرهنگي، سياسي و غيره بايد منطبق بر موازين مذهبي و شرعي باشد.

قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران چنين است و در اصل چهارم آن بيان شده كه كليه قوانين و مقررات مدني، جزايي، مالي، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي، سياسي و... بايد بر اساس موازين اسلامي باشد. اين اصل بر انطباق همه اصول قوانين كشور با قوانين اسلامي دلالت دارد و تشخيص اين انطباق بر عهده فقهاي شوراي نگهبان است.

ملت ايران در همه پرسي قانون اساسي به اين قانون با 98% از آراء رأي مثبت داد. در اين قانون با توجه به اينكه 98% مردم كشور مسلمان اند دين اسلام رسميت يافت و نيز با توجه به اين كه 93% از جمعيت مسلمان كشور را شيعيان تشكيل مي دهند، مذهب تشيع به رسميت شناخته شد.

به عبارت ديگر اگر قيد اسلام در قانون اساسي به اين دليل كه اكثريت مطلق مردم ايران مسلمان اند، صحيح، درست و منطقي است، قيد مذهب جعفري اثني عشري نيز به همين دليل معقول و منطقي است و اگر اشكالي بر اين مطلب وارد شود بايد به قيد دين اسلام در قانون اساسي نيز اين اشكال وارد باشد در حالي كه اصولاً چنين اشكالي منطقي نيست.

مطلب ديگر اين

كه بادر تاريخچه تدوين قانون اساسي در كشور ايران از زمان تدوين نخستين قانون اساسي در سال 1324 و متمم آن در سال 1325 در اصل اول آن آمده كه مذهب ملي ايران اسلام و طريقه فقه جعفريه اثني عشريه است. بايد پادشاه ايران دارا و مروج اين مذهب باشد. اين قانون تا زمان تشكيل حكومت اسلامي نيز رسمي بوده و به آن عمل شده است.

دليل ديگر اينكه قيد مذهب و دين در اصل دوازدهم قانون اساسي كشور يك اصل تأسيسي نيست بلكه يك واقعيت اعتقادي و اجتماعي است كه در قوانين ذكر شده و منعكس گرديده است.

در صورت مشروح مذاكرات مجلس براي بررسي نهائي قانون اساسي جمهوري اسلامي؛ در جلسه 18 در مورد دليل آوردن قيد اسلام و مذهب جعفري اثني عشريه بحث شده و اذعان گرديده است كه قيد مذهب به يكسان سازي قوانين در كشور كمك مي كند چرا كه اگر تمامي قوانين و مقررات بر پايه يك فقه نوشته بشود چنان چه در شهرهي كه پيروان مذاهب مختلف زندگي مي كنند و ممكن است در معاملات و اعمال روزمره خود و مراجعات به ادارات دولتي و غير دولتي دچار نزاع شوند بودن قانون رسمي كمك مي كند كه يك معيار براي حل اختلاف وجود داشته باشد و الا اگر هر شخصي به اعتقادات شخصي خود رجوع و حق را بر طبق آن بسنجد با توجه به وجود پيروان فرقه ها و مذاهب كوچك كه در همه جاي كشور پراكنده هستند هيچ اختلافي حل و فصل نخواهد شد و يا براي تدوين قوانين بايد به مقرراتي كه در كشورهاي اروپايي و امريكايي تدوين شده استناد

نمود چرا كه از منابع فقهي هيچ يك از مذاهب نبايد استفاده كرد.

علاوه بر آنچه گفته شد بايد توجه نمود كه در اكثر كشورهاي اسلامي حرفي غير اسلامي قيد مذهب در قوانين وجود دارد و امري عقلا محسوب مي شود. مثلاً در قوانين اساسي - چه در حكومتهاي پادشاهي و جمهوري - كشور افغانستان قيد شده كه دين اسلام و مذهب حنفي مذهب رسمي كشور مي باشد و يا در قانون اساسي كشور قطر آمده مذهب رسمي كشور مذهب وهابي است و در قوانين شريعت كه ملي چند سال گذشته در كشورهاي پاكستان به تصويب رسيده و در آن مقررات و قوانين اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي بيان گرديده مذهب رسمي مذهب حنفي است. و يا در حكومت عثماني كه حدود 500 سال بر كشور تركيه حكومت داشت مقررات بر پايه فقه حنفي تدوين شده است و نيز در ساير كشورهاي اسلامي قيد مذهب خاص در قوانين اساسي وجود دارد.

اين در حالي است كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي در اصل دوازدهم كه بيان كننده مذهب رسمي است آمده است مذاهب ديگر اسلامي اعم از حنفي، شافعي، مالكي، حنبلي و زيدي داراي احترام كامل مي باشند و پيروان اين مذاهب در انجام مراسم مذهبي، طبق فقه خودشان آزاداند و در تعليم و تربيت ديني و احوال شخصيه - ازدواج، طلاق، ارث و وصيت - و دعاوي مربوط به آن در دادگاهها رسميت دارند و در هر منطقه اي كه پيروان هر يك از اين مذاهب اكثريت داشته باشند، مقررات محلي در حدود اختيارات كشورها بر طبق آن مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق ساير مذاهب. و اين نشان مي دهد كه

نه تنها نمي توان گفت كه در قانون اساسي ماده اي در مورد اهل سنت وجود ندارد بلكه به آن و حقوق پيروان همه مذاهب تصريح شده است.

در اصل دوازدهم حقوق پيروان مذاهب اين گونه آمده است:

1 - احترام به مذاهب؛ يعني هر گونه بي احترامي نسبت به پيروان مذاهب اسلامي قانوناً ممنوع مي باشد.

2 - آزادي انجام مراسم مذهبي؛

3 - اصل آموزش و تعليم و تربيت بر طبق فقه و اصول عقايد مذهب؛

4 - آزادي در انجام احوال شخصيه كه در برگيرنده همه امورات فردي، خانوادگي و اجتماعي است؛ مانند ازدواج، طلاق، ارث و وصيت و دعاوي مربوط به آن.

نكته ديگري كه اصل دوازدهم قانون اساسي به آن اشاره گرديده رسميت منطقه اي مذاهب سات يعني مقررات محلي كه در حدود اختيارات شوراها مي باشد در صورت اكثريت پيروان يكسان مذهب رسميت مي يابد البته با توجه به اصل رعايت حقوق پيروان ساير مذاهب.

نكته ديگر اين كه قانون اساسي كه در بحث ملت به تمامي اقوام و مذاهب اشاره شده است و منظور از ملت هم افرادي است كه در يك حوزه جغرافيايي به نام كشور تحت يك حكومت و نظام زندگي مي كنند و شامل همه اقوام و مذاهب و اقليتهاي مذهبي مي گردد لذا ملت شامل همه افراد مذهبي و قومي است. مثلاً در اصل نوزدهم قانون اساسي آمده كه مردم ايران از هر قوم و قبيله كه باشند از حقوق مساوي برخوردارند و در اصل بيستم آمده كه همه افراد ملت اعم از زن و مرد يكسان و در حمايت قانون قرار دارند. يعني هيچ فرد، قوم و قبيله اي بر ديگري برتري ندارند و داشتن مذهبي

خاص و يا ديني خاص باعث نمي شود كه گروهي حقوقي بيشتر از ساير افراد داشته باشند.

طبق اصل 26 قانون اساسي احزاب، جمعيتها، انجمنهاي سياسي و صنفي، انجمنهاي اسلامي و يا اقليتهاي ديني شناخته شده آزاداند مشروط بر اينكه اصول استقلال، آزادي، وحدت ملي موازين اسلامي و اساسي جمهوري اسلامي را نقض نكنند و هيچكس را نمي توان از شركت در آنها منع كرد يا به شركت در يكي از آنها مجبور ساخت و اين از جمله حقوق بارزي است كه ساير مذاهب در نظام جمهوري اسلامي از آن برخوردارند.

در اصل 64 قانون اساسي آمده كه تمايزي بين مسلمانان نيست و شرط نمايندگي در مجلس شوراي اسلامي مسلمان بودن است.

نتيجه:

با مطالعه قانون اساسي جمهوري اسلامي به راحتي مي توان دريافت كه نه تنها ذكر نشدن عنوان اهل سنت صحيح نيست بلكه در اصول و مواد متعددي از اين قانون حقوق اهل سنت و پيروان مذاهب اسلامي بيان شده است.

آقاي خاتمي در جمع دانشجويان دانشگاه شهيد مدرّس به طور صريح بيان داشت كه صلاحيت اجراي قانون اساسي را ندارد. چه كسي يا چه گروهي مانع كار ايشان شده است؟ آيا جناح محافظه كار در اين مورد دخيل است؟
پرسش

آقاي خاتمي در جمع دانشجويان دانشگاه شهيد مدرّس به طور صريح بيان داشت كه صلاحيت اجراي قانون اساسي را ندارد. چه كسي يا چه گروهي مانع كار ايشان شده است؟ آيا جناح محافظه كار در اين مورد دخيل است؟

پاسخ

در نظام جمهوري اسلامي كه قانون اساسي فصل الخطاب همه است، اگر هر كدام از قواي مجريه، قضائيه و مقننه به وظائف خود عمل كنند و در كار يكديگر مانع تراشي نكنند، كار به خوبي پيش مي رود و هر كدام از مسئولان كشور مي توانند با همكاري و هماهنگي، اين نظام راكه ثمره فداكاري وخون هزاران شهيد و معلول و جانباز است، به پيش ببرند و بر رونق كشور پهناور ايران اسلامي بيافزايند، امگا اگر بنا شود كه هر كدام از قواي سه گانه در كار يكديگر دخالت كنند، مسلّماً هيچ كدام نخواهند توانست به اهداف عالي كشورداري برسند و در نتيجه امنيت و اقتصاد كشور دچار تزلزل و بر مشكلات مردم افزوده خواهد شد.

در مورد اين كه چه كسي يا چه حزب و گروهي مانع كار رياست محترم جمهوري شده است، اطلع دقيقي نداريم. شايد همان طور كه جنابعالي فرموده ايد جناح محافظه كار مانع تراشي كرده است و شايد هم ناتواني نيروهاي دست اندركار باعث به تأخيرافتادن اهداف ايشان شده است. به نظر مي رسد اگر رياست محترم جمهوري بتواند همه مردم ايران را با هم متّحد كند و تفرقه ها و دشمني هايي را كه اين گروه با آن گروه پيدا كرده، بر طرف كند و همه را به سوي يك هدف كه پيشبرد اسلام و انقلاب اسلامي است، پيش ببرد و از اختلاف

و تنش ها بكاهد، در كارش موفق تر خواهد بود.

از سوي ديگر قانون اساسي، رياست جمهوري را موظّف بر حُسن اجراي قانون اساسي كرده است.

دادگاه ويژه روحانيت چگونه است و آيا در قانون آمده است؟
پرسش

دادگاه ويژه روحانيت چگونه است و آيا در قانون آمده است؟

پاسخ

دادگاه ويژه روحانيت در آغاز انقلاب به دستور حضرت امام خميني (ره) تأسيس شد، تا در عين رسيدگي، حيثيت روحانيت محفوظ بماند.

در اولين تجمع حاكمان شرع در بيت امام راحل استدعا شد لغو شود. امام لغو فرمود و پس از دو سال به پيشنهاد آيةالله مشكيني و اصرار آقاي ري شهري مجدداً تشكيل شد. البته هر دادگاهي بايد قاضي عادل و مجتهد باشد. امام راحل از اختيارات شخصي استفاده كرد و اين دادگاه در قانون اساسي نيامده است، ولي همان طور كه دادگاه ويژه نيروهاي مسلح، دادگاه خانواده و دادگاه قضات داريم، اشكالي ندارد كه دادگاه هاي مختلف در قلب دادگستري داشته باشيم. تا وقتي كه در ماهيت و عملكرد، همه بر ميزان شرعي قضاوت كنند، آنچه از نظر شرعي و قانون اسلامي در دادگاه و محكمه قضايي معتبر است، اين است كه قاضي عادل و مجتهد باشد و براساس قوانين اسلامي قضاوت صورت گيرد، حال مي خواهد اين دادگاه، ويژه باشد يا نامي ديگر داشته باشد. قانون اساسي مخالفتي با اين گونه دادگاه ها ندارد و تصريحي بر اين ندارد كه دادگاه نبايد ويژه باشد. پس مخالفتي با قانون اساسي ندارد.

فلسفة وجودي دادگاه ويژه روحانيت چيست؟
پرسش

فلسفة وجودي دادگاه ويژه روحانيت چيست؟

پاسخ

پس از انقلاب ، امام خميني(ره) دستور دادند براي رسيدگي به تخلّفات قشر روحاني، دادگاهي به نام دادگاه ويژه روحانيت تشكيل گردد. فلسفة جدا سازي دادگاه ويژه ازدادگاه هاي عمومي، حفظ شئون روحانيت بود.

در اسلام همة افراد در برابر قانون مساويند، پس چرا دادگاهي به نام دادگاه ويژه روحانيت داريم؟
پرسش

در اسلام همة افراد در برابر قانون مساويند، پس چرا دادگاهي به نام دادگاه ويژه روحانيت داريم؟

پاسخ

تساوي افراد در برابر قانون معنايش اين است كه هر كس جرمي مرتكب شد، بايد مجازات آن را تحمل نمايد. اما اين كه در كدام دادگاه محاكمه شود، ربطي به تساوي افراد ندارد.

پس همان گونه كه در تمام دنيا نظاميان به لحاظ مسايل امنيتي، در دادگاه نظامي محاكمه مي شوند، حضرت امام خميني (ره) براي رعايت مصلحت عمومي جامعه، دستور دادند براي رسيدگي به امور روحانيون، دادگاه ويژه اي تشكيل گردد.

با توجه به منع حجاب در كشور فرانسه كه نظر مسلمانان در مورد آن نقض حقوق بشر مي باشد، آيا حجاب اجباري نيز نقض حقوق بشر نمي باشد يا بسته به شرايط و دستورهاي ديگر ديني است؟
پرسش

با توجه به منع حجاب در كشور فرانسه كه نظر مسلمانان در مورد آن نقض حقوق بشر مي باشد، آيا حجاب اجباري نيز نقض حقوق بشر نمي باشد يا بسته به شرايط و دستورهاي ديگر ديني است؟

پاسخ

قانون منع حجاب در فرانسه اساساً ماهيت سياسي دارد، نه قانوني و حقوقي و تحت فشار لابي صهيونيست ها(1) جهت ضديت با اسلام و مقابله با نهضت اسلام خواهي و الگوگيري از رفتارهاي اسلامي در غرب آغاز شده است. نيز مخالفت صريح با قانون اساسي كشور فرانسه و روح اعلاميه حقوق بشر پذيرفته شده توسط فرانسه دارد.

از سويي ديگر، فرانسه ادعا دارد كشوري لائيك و آزاد است و اين آزادي شامل آزادي در اعتقاد ديني و عمل به احكام ديني مي شود؛ بر اين اساس نه فردي را مي توان به رفتارهاي ديني و داشتن افكار و عقايد يا شغل خاص، يا پوشيدن نوعي لباس يا خوردن و نوشيدن چيزي الزام نمود و نه مي توان براي دينداراني كه بر پايه آموزه هاي ديني خود رفتار مي كنند، مزاحمت ايجاد كرد. از اين رو شعار مي دهند فرانسه "مهد آزادي" است.

ايراد و اشكالي كه به فرانسه وارد مي كنند، اين است كه قانون منع حجاب هم با منشور انقلاب كبير فرانسته و اعلاميه حقوق بشر و قانون اساسي آن كشور مخالف است و هم با اصل آزادي ديني كه قانون فرانسه است.

از اين رو مصوّبه منع حجاب فاقد هر گونه ارزش حقوقي و قانوني حتي از ديدگاه حقوق دانان فرانسه است و اساساً ماهيّت سياسي دارد.

ايران، كشوري ديني و اسلامي است. به ديگر بيان: جمهوريت آن با آراي 98/2% كليه كساني كه حق رأي داشتند، بر پايه اسلام

استوار گشته است، يعني اكثريت قاطع و نزديك به اجماع مردم ايران، دين اسلام را به عنوان الگوي عقيدتي و عملي اركان حكومت و رفتارهاي فردي و اجتماعي پذيرفته اند.

در اصل چهارم از قانون اساسي آمده است: "كليه قوانين و مقرّرات مدني، جزايي، مالي، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي، سياسي و غير اين ها بايد بر اساس موازين اسلامي باشد".

اصل دوم دولت را موظف نموده است كه از همه ظرفيت ها و امكانات خود براي ايجاد محيط مساعد براي رشد فضايل اخلاقي بر اساس ايمان و تقوا و مبارزه با كليه مظاهر فساد و تباهي و بالا بردن سطح آگاهي هاي عمومي در همه زمينه ها با استفاده صحيح از مطبوعات و رسانه هاي گروهي و وسايل ديگر تلاش كند.

بنابراين: اوّلاً ايران ملتزم به اصول لائيك يا رعايت همه اصول اعلاميه حقوق بشر، به ويژه مواردي كه مخالف صريح با اسلام باشد، نيست تا ايرادي كه به فرانسه و ساير دولت هاي غربي وارد است، به ايران هم وارد باشد، بلكه صريحاً در اصول متعدّدي از قانون اساسي آمده كه جمهوريّت بر پايه اسلاميت است و آزادي افراد تا آن جا محترم است كه با اسلام و منافع عمومي در تضاد نباشد. اجبار در حد روسري سر كردن است.

ثانياً بر اساس قانون اساسي است كه مورد پذيرش جمهور مردم است و احترام گذاشتن به قانون و خواسʙǠو عقايد بيش از 98 درصد مردم است.

آيا آزادي و دموكراسي اين نيست كه اقلّيّت به آرا و افكار و خواسته هاي اكثريت احترام بگذارند؟

اگر در ايران عدّه اي اين مسئله را ناديده گرفته و حجاب را رعايت نكنند، اين عمل نه تنها مخالفت با احكام اسلامي،

بلكه مخالفت با قوانين جمهوري اسلامي ايران است.

پي نوشت ها:

1. جهت آگاهي از شيوه عملكرد صهيونيست ها و سلطه آنان بر حكومت ها و مجالس قانون گذاري و رسانه ها و خبرگزاري ها، به كتاب ارزشمند "دنيا بازيچه يهود" اثر مرحوم آيت اللَّه سيد محمد شيرازي مراجعه شود".

زندان سياسي چه نوع زنداني است؟
پرسش

زندان سياسي چه نوع زنداني است؟

پاسخ

معمولاً زنداني سياسي به كساني مي گويند كه فعاليت هاي سياسي آنها مخالف مصالح جامعه و نظام موجود است. گاهي نيز مخالف مصالح جامعه نيست، بلكه موافق آن است، ولي با مصالح يا مطامع رژيم خودكامة حاكم تضاد دارد (مانند زندانيان سياسي در بسياري از كشورهاي دنياي امروز كه افراد مخالف را هر چند در مسير حق باشند به زندان مي افكنند).

در حكومت اسلامي وظيفة دستگاه قضائي چيست؟
پرسش

در حكومت اسلامي وظيفة دستگاه قضائي چيست؟

پاسخ

براي تعميم عدالت اجتماعي و جلوگيري از ظلم و فساد و پايان دادن به كشمكشها و منازعات و اجراي صحيح قوانين و همچنين نظارت دقيق بر دستگاههاي اجرائي و آشنا ساختن مسئولين رده هاي مختلف به وظايف خويش، يك نيروي مقتدر قضائي با پشتوانة كافي براي اجراي احكام آن لازم و ضروري است و به همين دليل اسلام كه به مضمون «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيْكُمْ» انفال/24 دين حيات و زندگي واقعي انسانهاست اهميّت فوق العاده اي براي اين مسألة قائل شده، و براي اصل و ريشه و همچنين شاخ و برگ آن، دستورات و مقررات فراواني وضع كرده است.

زندان سياسي چه نوع زنداني است؟
پرسش

زندان سياسي چه نوع زنداني است؟

پاسخ

معمولاً زنداني سياسي به كساني مي گويند كه فعاليت هاي سياسي آنها مخالف مصالح جامعه و نظام موجود است. گاهي نيز مخالف مصالح جامعه نيست، بلكه موافق آن است، ولي با مصالح يا مطامع رژيم خودكامة حاكم تضاد دارد (مانند زندانيان سياسي در بسياري از كشورهاي دنياي امروز كه افراد مخالف را هر چند در مسير حق باشند به زندان مي افكنند).

حقوق اساسي چيست و فرق آن با ساير مقررات اجتماعي كدام است؟
پرسش

حقوق اساسي چيست و فرق آن با ساير مقررات اجتماعي كدام است؟

پاسخ

حقوق اساسي عبارت است از ((مجموعه مقرراتي كه قبل از وضع و تدوين مقررات اجتماعي بايد معتبر باشد)).

در نظامهاي مردم سالاري براي اعتبار حقوق اساسي، نخست مردم با رأي خود كساني را به عنوان اعضاي ((مجلس مؤسسان)) بر مي گزينند، سپس آنها مجموعه حقوق اساسي را وضع و تصويب مي كنند؛ اين مجموعه –كه ((قانون اساسي)) ناميده مي شود –براي اعتبار بيشتر بر مردم عرضه مي گردد تا آنان نيز بدان رأي موافق بدهند.

به جز حقوق اساسي، همه مقررات اجتماعي ديگر پس از پيدايش قوه قانونگذار وضع مي گردد.

وظيفه مسلمان در برخورد با شخص متجاوز به حقوق ديگران چه مي باشد؟
پرسش

وظيفه مسلمان در برخورد با شخص متجاوز به حقوق ديگران چه مي باشد؟

پاسخ

ما در برخورد با شخص متجاوز، سه وظيفه عمده داريم:

نخست، وظيفه ارشادي او است تا وي را از گناه باز داريم و به اصطلاح اين بيماري نفساني اش، همت بگماريم. اين وظيفه، در ارتباط با متجاوز، تا آن جا كه ميسور است بايد به گونه اي انجام گيرد كه اسرار وي فاش نشود و حتي آبرويش نزد ارشاد كننده نيز نريزد.

دوم، لازم است حق ديگراني كه مورد تجاوز قرار گرفته اند، به آن ها برگردانيم و از تجاوز مجدد پيشگيري كنيم؛ ولي باز هم تا حد ممكن، راز داري لازم است و تنها در صورتي كه با راز داري، استيفاي حق و جلوگيري از تجاوز ممكن نباشد، ناگريز از افشاي راز خواهيم بود.

سوم، در مورد كيفر و مجازات شخص متجاوز، بستگي به شرايط ديگر دارد. در بعضي شرايط، نيازي نيست و نبايد در اين زمينه تلاشي كنيم و اگر چنين كنيم، خودمان مستحق اجراي حدود الهي خواهيم شد؛ ولي در بعضي موارد، بايد اين كار را بكنيم و جلو مفاسد بزرگ اجتماعي را بگيريم و در هر حال، بايد گوش به احكام الهي و دستورات آسماني داشته باشيم و خود سرانه، كار نسنجيده اي نكنيم كه خداي نخواسته، خشم و غضب الهي را براي خودمان به دنبال داشته باشد.

به نظر اسلام، يك مسلمان مي تواند براي دفاع از حق مستقيماً اقدام نموده و يا بايد به حكومت و مراجع صلاحيت دار مراجعه كند.
پرسش

به نظر اسلام، يك مسلمان مي تواند براي دفاع از حق مستقيماً اقدام نموده و يا بايد به حكومت و مراجع صلاحيت دار مراجعه كند.

پاسخ

از ديدگاه اسلام، گرفتن چنين حقوقي و اجراي چنين قوانيني بر عهده حكومت گذاشته شده است؛ چرا كه اگر قرار باشد هر كسي مستقيماً، وارد ميدان شود و حق خود را از متجاوز بگيرد، اين كار ممكن است در بسياري موارد، سبب سوء استفاده هايي شده، مفاسد ديگري در جامعه به بار آورد و منشأ زياده روي و انتقام جويي هاي بي مورد و بيش از حق و در نهايت، سبب هرج و مرج شود و يا افراد به بهانه هاي واهي، دست به كارهاي نادرست و بي مورد بزنند. مسلماً، اين، منشأ اختلال در نظام اجتماعي خواهد شد و امنيت اعضاي جامعه، تهديد مي شود. بنا بر اين، لازم است افراد و اعضاي جامعه، از راه مراجع قانوني اقدام كنند و حق خود را توسط آن ها از متجاوزان باز ستانند و اين، يكي از دلايل ضرورت وجود حكومت است.

علاوه بر اين، در بسياري موارد، طرف مظلوم و مورد تجاوز، قدرت بر احقاق حق خويش و قصاص جنايتي كه بر وي وارد شده است را ندارد. بنا بر اين، براي امكان احقاق ممانعت از زياده روي ها و انتقام جويي هاي بي مورد، بايد مراجع قانوني و دولتي وجود داشته باشند و اجراي اين گونه كارها، هم حق دولت است و ديگران نبايد مستقيماً به آن اقدام كنند، و هم تكليف دولت است، كه بايد خود به آن اقدام كند و يار مظلوم و دشمن ظالم باشد.

حقوق بشر كه در مجامع بين المللى مطرح مى شود چيست؟
پرسش

حقوق بشر كه در مجامع بين المللى مطرح مى شود چيست؟

پاسخ

بشر به عنوان يك موجود صاحب حيات و زندگى در اين كره خاكى صاحب حقوقى است حقوق به معناى بهره، منافع، ثروت و دارايى و استفاده هايى كه براى شخص ثابت شده است.

پس از جنگ جهانى دوم رساله اى تحت عنوان «حقوق بشر» تدوين شد كه در ضمن مواد و تبره هايى حقوق بشر را بيان داشته است. ليكن متأسفانه كشورهاى غربى در رأس كشورهايى هستند كه حقوق بشر را نقض مى كنند. و سياست دروغين آنها اقتضاء مى كند كه كشورهايى شرقى بخصوص كشورهاى اسلامى را متهم به نقض حقوق بشر كنند تا از آب گل آلوده بهره بگيرند.

در حالى كه اسلام با بهره گيرى از منبع وحى و علم الهى، كه به ساخت انسان و جامعه انسانى و حقوق آنان احاطه دارد، منادى واقعى حقوق انسان هاست .

(بخش پاسخ به سؤالات )

مقصود از «حقوق بشر» كه اين همه در مجامع بين المللى از آن سخن به ميان مى آيد چيست؟
پرسش

مقصود از «حقوق بشر» كه اين همه در مجامع بين المللى از آن سخن به ميان مى آيد چيست؟

پاسخ

بشر، به عنوان موجود داراى حيات و زندگى، صاحب حقوقى است. حقوق به معناى بهره، منافع، دارايى و استفاده هايى كه براى شخص ثابت شده است.

پس از جنگ جهانى دوم، رساله اى با عنوان «حقوق بشر» تدوين شد كه در ضمن مواد و تبصره هايى به تعريف و تدوين حقوق بشر پرداخته است. متأسفانه كشورهاى غربى در صدر كشورهايى هستند كه حقوق بشر را نقض مى كنند، امّا سياست خدعه آميز آنها اقتضاء مى كند كه كشورهايى شرقى، بخصوص كشورهاى اسلامى را متهم به نقض حقوق بشر كنند تا از آب گل آلود بهره بگيرند.

در حالى كه اسلام با بهره گيرى از وحى و علم الهى، كه به واقعيت انسان، جامعه انسانى و حقوق آنان احاطه دارد، منادى واقعى حقوق انسان هاست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_534_

آف_رينش

انس_ان از خود بيگانگى

اگر مذهب جعفرى در قانون اساسى به عنوان مذهب رسمى قيد شود يا قيد نشود چه تفاوتى دارد؟
پرسش

اگر مذهب جعفرى در قانون اساسى به عنوان مذهب رسمى قيد شود يا قيد نشود چه تفاوتى دارد؟

پاسخ

اگر مذهب جعفرى در قانون اساسى به عنوان مذهب رسمى قيد نشود در قوانينى كه وضع مى شود تنها معيار فقه شيعه نخواهد بود و اين يكى از آثار مهم و قابل توجّه است ولى اگر دين رسمى كشور اسلام و مذهب جعفرى باشد تنها فقه شيعه در كشور رسمى خواهد بود و قوانينى كه وضع مى شود بر اين اساس بايد سنجيده شود.

البته اين منافات ندارد كه براى اهل سنّت فقه آنان نيز محترم باشد و در محيطى كه آنان زيست مى كنند بتوانند طبق مذهب خود عمل كنند.

(بخش پاسخ به سؤالات )

مقصود از «حقوق بشر» كه اين همه در مجامع بين المللى از آن سخن به ميان مى آيد چيست؟
پرسش

مقصود از «حقوق بشر» كه اين همه در مجامع بين المللى از آن سخن به ميان مى آيد چيست؟

پاسخ

بشر، به عنوان موجود داراى حيات و زندگى، صاحب حقوقى است. حقوق به معناى بهره، منافع، دارايى و استفاده هايى كه براى شخص ثابت شده است.

پس از جنگ جهانى دوم، رساله اى با عنوان «حقوق بشر» تدوين شد كه در ضمن مواد و تبصره هايى به تعريف و تدوين حقوق بشر پرداخته است. متأسفانه كشورهاى غربى در صدر كشورهايى هستند كه حقوق بشر را نقض مى كنند، امّا سياست خدعه آميز آنها اقتضاء مى كند كه كشورهايى شرقى، بخصوص كشورهاى اسلامى را متهم به نقض حقوق بشر كنند تا از آب گل آلود بهره بگيرند.

در حالى كه اسلام با بهره گيرى از وحى و علم الهى، كه به واقعيت انسان، جامعه انسانى و حقوق آنان احاطه دارد، منادى واقعى حقوق انسان هاست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_5_

مقصود از «حقوق بشر» كه اين همه در مجامع بين المللى از آن سخن به ميان مى آيد چيست؟
پرسش

مقصود از «حقوق بشر» كه اين همه در مجامع بين المللى از آن سخن به ميان مى آيد چيست؟

پاسخ

بشر، به عنوان موجود داراى حيات و زندگى، صاحب حقوقى است. حقوق به معناى بهره، منافع، دارايى و استفاده هايى كه براى شخص ثابت شده است.

پس از جنگ جهانى دوم، رساله اى با عنوان «حقوق بشر» تدوين شد كه در ضمن مواد و تبصره هايى به تعريف و تدوين حقوق بشر پرداخته است. متأسفانه كشورهاى غربى در صدر كشورهايى هستند كه حقوق بشر را نقض مى كنند، امّا سياست خدعه آميز آنها اقتضاء مى كند كه كشورهايى شرقى، بخصوص كشورهاى اسلامى را متهم به نقض حقوق بشر كنند تا از آب گل آلود بهره بگيرند.

در حالى كه اسلام با بهره گيرى از وحى و علم الهى، كه به واقعيت انسان، جامعه انسانى و حقوق آنان احاطه دارد، منادى واقعى حقوق انسان هاست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_534_

آف_رينش

انس_ان از خود بيگانگى

نظارت استصوابي يعني چه؟
پرسش

نظارت استصوابي يعني چه؟

پاسخ

به طور كلي نظارت بر چگونگي حسن اجراي امور كشوري در هر جامعه اي به دو صورت انجام مي شود: يكي به صورت استطلاعي و ديگري به صورت استصوابي. نظارت استطلاعي، به نظارتي گفته مي شود كه نظارت كننده، صرف نظر از اين كه چه مقامي و چه كسي است، تنها از چگونگي اجراي امور توسط مجريان آگاه مي شود و بدون اين كه به انجام عملي در جهت تأييد يا رد كار مورد ناظر قادر باشد، از كنار آن مي گذرد و يا در صورت لزوم به مقام ديگري جهت تصميم گيري گزارش مي كند و يا حداكثر كاري كه در صورت مشاهده تخلف مي تواند بكند، موعظه و نصيحت است و بس.

از اين رو، نظارت استطلاعي معمولاً يك عمل غير كاربردي و خنثي مي باشد و كارآيي چنداني در جهت اصلاح خلافكاري ها و متخلفان و بهبود اوضاع ندارد.

اما نظارت استصوابي به نظارتي گفته مي شود كه در آن ناظر در تمام يا بيشتر تصميم گيري ها حضور مؤثر و كاربردي دارد و مي تواند اقدامات انجام شده را تأييد و يا رد كند.

از اين رو، در اين گونه نظارت، ناظر كارآيي زيادي در اصلاح امور و بهبود اوضاع دارد و قادر است جلوي هرگونه خلاف كاري و سوء استفاده اي را از متخلفان و سوء استفاده كنندگان بگيرد.

{P - برگرفته از پرسش ها و پاسخ ها (درباره ولايت فقيه)، مصباح يزدي، بخش سوم، ص 75 - 76. P}

چرا نيروي انتظامي كساني كه سال 81 و قبل بازنشست شدند به حق و حقوقشان را نمي دهند، ولي كساني كه سال 82 بازنشست شده اند نصف پاداش را با اولين حقوق گرفتند، در حكومت اسلامي چرا بايد ناحقي شود؟
پرسش

چرا نيروي انتظامي كساني كه سال 81 و قبل بازنشست شدند به حق و حقوقشان را نمي دهند، ولي كساني كه سال 82 بازنشست شده اند نصف پاداش را با اولين حقوق گرفتند، در حكومت اسلامي چرا بايد ناحقي شود؟

پاسخ

در خصوص سؤال شما ابتدا عرض مي كنيم كه در حكومت منتسب به اسلام، ما نيز همانند شما معتقديم نبايد ناحقي و بيعدالتي وجود داشته باشد، و براي رسيدن به اين حدّ و مرز هم بايد تلاش كنيم. از مسؤولان بخواهيم و مطالبه كنيم، زيرا حق گرفتني است نه دادني. بايد مرتب اعتراض كرد و نوشت و در روزنامه ها و مجلات و صدا و سيما و ... بطور مرتب تذكر داد و يادآوري كرد.

اما در مورد پاداش بازنشسته ها بطور كلي (نه فقط در نيروي انتظامي) بايد عرض كنيم كه قانون پرداخت پاداش تا قبل از سال 81 اصلاً در كشور ما اجرا نمي شده است، و چنين قانوني وجود نداشته است. اخيراً دولت محترم تصويب كرده است هر يك از كاركنان دولت، اعم از نظامي و غيرنظامي پس از بازنشستگي به ازاي هر سال خدمت 15 روز پاداش دريافت كند. تصويب اين قانون در سالهاي اخير صورت گرفت، و كساني كه قبل از 79 بازنشسته شده بودند، را اصلاً شامل نمي شد، زيرا قانون جديداً تصويب شد. ولي در سال گذشته، قانوني به تصويب دولت و مجلس رسيد كه به بازنشسته هاي سالهاي قبل از 79 هم پاداش بين 600 هزارتومان تا 000/500/1 تومان پرداخت نمايند.

لذا پرداخت پاداش به خيل عظيمي از كاركنان در سالهاي اخير، بطور يكجا براي دولت ميسر نبوده است،

لذا پاداش را به مرور و در طول ماههاي مختلف سال، پرداخت خواهد كرد، زيرا هزينه سنگين پاداش ها براي دولت بطور يكجا غير قابل پرداخت است، ولي از سوي ديگر، حركت دولت محترم جمهوري اسلامي، در تصويب اين قانون كه سالهاست در كشورهاي ديگر اجرا مي شود، از اقدامات خوب دولت و موجب تقدير و تشكر است، و اگر هم به بازنشسته هاي سال هاي قبل پرداخت نمي كردند، از نظر قانوني مشكلي وجود نداشت : زيرا هر قانوني از زمان تصويب آن قابل اجراست. ولي دولت و مجلس چون ديدند اين كه به بازنشسته هاي جديد پاداش پرداخت كنند و به

بازنشسته هاي قديمي كه با حقوق كمتري بازنشسته شده اند پاداش پرداخت نشود، نوعي بي عدالتي است، لذا با تصويب قانون جديدي در سال گذشته، اجراي قانون را به بازنشسته هاي قديمي هم سرايت دادند، ولي به لحاظ بار سنگين مالي و كمرشكن آن دولت از پرداخت

يكجاي آن ناتوان است، ولي به مرور زمان پرداخت خواهد كرد و حقي از بازنشته هاي سالهاي قبل ضايع نخواهد شد، فقط مقداري ديرتر پرداخت خواهد شد.اصل اين كار كه تا بحال در كشور ما (قبل و بعد از انقلاب) اجرا نمي شده است، بسيار كار پسنديده و خوبي است، ولي تا زماني كه روال عادي به خودش بگيرد، به دليل تراكم تعداد بازنشسته ها، زمان خواهد برد. دولت محترم قصد ناحقي ندارد، ولي توان بيش از اين ندارد.

چرا حقوق زن و مرد مساوي نيست و مرد حق بيشتري دارد؟
پرسش

چرا حقوق زن و مرد مساوي نيست و مرد حق بيشتري دارد؟

پاسخ

احكام اسلام و از آن جمله حقوق زن و مرد بر پايه فطرت قرار داده شده است آنچه كه فطرت انساني دربارة وظايف و حقوق اجتماعي افراد اقتضأ دارد، تساوي حقوق و وظايف انسانها مي باشد و تبعيض را روا نمي داند ولي مقتضاي مساوات اين نيست كه هر مقام اجتماعي به هر فردي از افراد جامعه واگذار گردد، بلكه معناي تساوي اين است كه هر حق داري به حق خويش برسد و كسي مزاحم حق او نشود و معناي آيه 228 سورة بقره نيز همين است «و لهُن مثل الّذي عليهن ّ بالمعروف و للرجال عليهن درجة ً; براي زنان همانند وظايفي كه بر دوش آنهاست حقوق شايسته اي قرار داده شده و مردان بر آنان (زنان برتري دارند». آية شريفه در عين حال كه تصريح به تساوي ميان مرد و زن مي كند، اختلاف ميان ايشان را نيز تأييد مي كند. اشتراك مرد و زن در اصول مواهب وجودي مانند فكر و اراده و اختيار اقتضا مي كند كه زن نيز مانند مرد داراي اين صفات باشد. و لازمة اين اشتراك برابري آنها در حقوق انساني است اما تشابه آنها در حقوق مورد نظر نيست در واقع زن و مرد در جهات زيادي متشابه يكديگر نيستند. خلقت و طبيعت آنها يكنواخت نيست و همين جهت ايجاب مي كند كه از لحاظ بسياري از حقوق و تكاليف و مجازاتها وضع مشابهي نداشته باشند و اين هم با عدالت و حقوق فطري تطبيق مي كند و هم سعادت خانوادگي را بهتر تأمين مي نمايد. زندگي زن زندگي احساس

و عاطفي و زندگي مرد، زندگي تعقّلي است به همين جهت اسلام در وظايف و تكاليف اجتماعي كه قوامش به تعقل يا احساس و عاطفه است ميان مرد و زن فرق گذاشته است

خداوند متعال در آية 32 سورة نسأ مي فرمايد: «برتريهايي را كه خداوند براي بعضي از شما بر بعض ديگر قرار داده آرزو نكنيد. مردان نصيبي از آنچه به دست مي آورند، دارندو زنان نيزنصيبي و فضل خدارا طلب كنيد». يعني ملاك برتري هر يك از زن و مرد كارهايي است كه ساختمان وجودي و موقعيت اجتماعي او اقتضا دارد كه بعضي از اين برتريها ويژه صنف خاصي است مانند برتري زن بر مرد در اينكه هزينة زندگي او را بايد مرد تأمين كند، و برتري مرد بر زن در سهم ارث و بعضي ديگر از اين برتريها در هر دو صنف ميسر است مانند ايمان و علم و عقل و تقوي و ساير فضايلي كه در دين تأييد شده است و اين ها از فضل خداست و بايد از او خواسته شود. پس نتيجة كلام اينكه زن در تمام احكام عبادي و حقوق اجتماعي با مرد شريك است مگر در مواردي كه با مقتضاي طبيعتش مخالف باشد. مانند قبول حكومت قضاوت شركت در جنگ و خونريزي (مگر براي كمك به مردان مانند مداواي مجرمين و اينكه سهميه اش در ارث نصف سهمية مردان است و بايد حجاب داشته باشد و در اموري كه مربوط به استمتاع شوهر است از او اطاعت كند.

در مقابل مزايايي كه از زن فوت شده با قرار دادن حقوق ديگري

تدارك شده است از جمله هزينة زندگي او بر مرد است و مرد بايد حتي المقدور از او حمايت كند و خداوند براي تسهيل بر زن جان و عرض و آبرويش را لازم الحمايه قرار داده و ارفاق به او را در هر حال لازم شمرده است پس در مجموع نمي توان گفت حق كداميك بيشتر است چون هركس به تناسب موقعيت خود داراي حق است (30)

پاورقي:

-30 علامه سيد محمدحسين طباطبايي تفسير الميزان مترجم استاد مصباح يزدي مركز نشر رجأ، ج 2، صص 387-382 و شهيد مطهري ;)، نظام حقوق زن در اسلام انتشارات صدرا، صص 124-114

گسترش حقوق انسانها، در اسلام چه اهميتي دارد؟
پرسش

گسترش حقوق انسانها، در اسلام چه اهميتي دارد؟

پاسخ

آنچه از حقوق كه لازمه رسيدن انسان به كمال نهايي بوده است، از همان ابتدا در مكتب اسلام به صورت كامل و جامع مطرح و بيان گرديده است; زيرا آنچه اسلام در اين باره وضع كرده است به سعادت و خوشبختي جاودانه بشر منتهي ميشود و با آنچه ديگر طرفداران و مدعيان حقوق بشر مطرح ميكنند، قابل مقايسه نيست.

بنابراين "گسترش حقوق انسانها" معنا و مفهومي نميتواند داشته باشد. البته، سعي در جامعه بايستي جامة عمل پوشاندن بر اين حقوق عرضه شده از ناحيه اسلام باشد و جلو هر گونه كوتاهي گرفته شود.

چه كساني در اسلام امنيت دارند؟
پرسش

چه كساني در اسلام امنيت دارند؟

پاسخ

اگر منظورتان اين است كه آيا كساني از لحاظ حقوقي و سياسي درحاشيه امن قرار دارند؟ بايد گفت خير، در منطق اسلام همه در برابر قانون مساويند. و هيچ كس در حاشيه امن قرار ندارد و اگر منظورتان امنيت روحي و معنوي است قرآن مجيد مي فرمايد: "الَّذِين َ ءَامَنُواْ وَلَم ْ يَلْبِسُوَّاْ إِيمَ_َنَهُم بِظُ_لْم ٍ أُوْلَغ كَ لَهُم ُ الاْ ?َمْن ُ وَهُم مُّهْتَدُون َ ;(انعام 82) آن ها كه ايمان آورده اند و ايمان خود را با ظلم و ستم نياميختند، امنيت براي آن ها است "

امنيت از آن كساني است كه اولاً: به خداي متعال ايمان بياورند، و در مرحلة دوم ايمانشان را با ظلم آلوده نكنند.

منظور از ظلم در اين آيه به يك احتمال شرك است يعني مؤمنان واقعي از امنيت كامل اعم از امنيت از مجازات پروردگار، يا امنيت از حوادث دردناك اجتماعي برخوردارند.

جنگ و تجاوز و فساد و ناامني روحي و رواني آن جا است كه در جامعه ايمان به خدا متزلزل گردد و احساس مسئوليت در برابر پروردگار، از ميان برود. تأثير ايمان در آرامش و امنيت روحي براي هيچ كس جاي ترديد نيست همان طور كه ناراحتي وجدان و سلب آرامش رواني به خاطر ارتكاب ظلم بر كسي پوشيده نمي باشد.

در برخي از روايات آمده است كه منظور آية بالا اين است كه آن هايي كه به دستور پيامبر اسلام در زمينة ولايت و رهبري ائمه ايمان بياورند، و آن را با ولايت و رهبري ديگران

مخلوط نكنند، امنيت از آن ِ آن ها است (تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 5، ص 320، دارالكتب الاسلامية )

از اين رو، امنيت فقط در پرتو ايمان به خدا و پذيرش ولايت الهي و ولايت ائمه معصومين براي انسان حاصل مي شود و بس و شعارها و نسخه هاي ديگر، فريبنده و خالي از حقيقت است

بر اين اساس امنيت واقعي و تمام عيار، از آن مؤمنين است و هرچه لايه هاي ايمان كم تر شود، حصار امنيت هم نازك تر مي شود.

مسلمان كه از مؤمن يك درجه پايين تر است به همان اندازه از امنيت كم تري برخوردار است تا آن جا كه در جامعة اسلامي همة افراد، جز كافر حربي يعني كسي كه سر جنگ با حكومت اسلامي دارد و حاضر به پذيرش قوانين حكومت اسلامي نيست از امنيت شهروندي برخوردارند.

آيا اسلام حقوق زن و مرد را در همة موارد مشابه قرار داده است آيا حقوق زن و مرد مساوي و مشابه باشد بهتر است يا نه فقط مساوي باشد و نه مشابه
پرسش

آيا اسلام حقوق زن و مرد را در همة موارد مشابه قرار داده است آيا حقوق زن و مرد مساوي و مشابه باشد بهتر است يا نه فقط مساوي باشد و نه مشابه

پاسخ

از نظر اسلام زن و مرد هر دو انسان هستند و از حقوق انساني مساوي بهره مندند. آن چه از نظر اسلام مطرح است اين است كه زن و مرد به دليل اين كه يكي زن و ديگري مرد است در جهات فراواني مشابه يكديگر نيستند، خلقت و طبيعت آنان را يكسان نخواسته است همين جهت اقتضا مي كند كه در بسياري از حقوق تكاليف و مجازات ها وضع مشابهي نداشته باشد.

زن اگر بخواهد حقوق مساوي با حقوق مرد و سعادتي مساوي با سعادت مرد پيدا كند، راه منحصرش اين است كه مشابهت حقوق تكاليف و مجازات ها وجود نداشته باشد; مرد حقوق و تكاليف متناسب با مرد و زن حقوق و تكاليف متناسب با زن داشته باشد.

عدم تشابه حقوق زن و مرد در حدودي كه طبيعت زن و مرد را در وضع نامشابهي قرار داده هم با عدالت و حقوق نظري بهتر تطبيق مي كند و هم سعادت خانوادگي را بهتر تأمين مي نمايد و هم اجتماع را بهتر به جلو مي برد.

البته از نظر اسلام حقوق زن و مرد در پاره اي از موارد شبيه يكديگر نيستند، نه در همة موارد، و لازمة عدالت و حقوق نظري و انساني زن و مرد، عدم تشابه آنان در پاره اي از حقوق است (ر.ك نظام حقوق زن در اسلام شهيد مطهري ص 153_156، انتشارات صدرا.)

براي آگاهي از پاسخ به اشكالاتي كه به موارد عدم تشابه حقوق زن و مرد در اسلام مي توانيد به كتاب "زن در آئينة جلال و جمال تأليف آيت الله جوادي آملي فصل 4 (حل شبهات و روايات متعارض ص 332_428، "نشر اسرأ" مراجعه نماييد.

قرآن كريم حقوق و سياست را داراي چه روابطي مي داند؟
پرسش

قرآن كريم حقوق و سياست را داراي چه روابطي مي داند؟

پاسخ

پرسشگر محترم با توجه به مفهوم عامي كه "حقوق و سياست دارد، قبل از هر چيز لازم است بيان شود كه اولاً منظور شما از مفهوم سياست چيست و در مرتبه بعد، روشن شود كه منظور شما از مفهوم حقوق چيست اگر منظور شما اين است كه قرآن كريم دربارة علم حقوق و سياست و رابطة آن ها سخني بيان فرموده است پاسخ اين است كه با توجه به هدف نزول قرآن كريم كتاب انسان سازي است و تمامي مطالب آن در راستاي رشد و تعالي و تربيت و تكامل اوست قرآن يك دايرة المعارف يا يك كتاب علمي نيست تا از آن انتظار داشته باشيم كه دربارة رابطة علم حقوق و سياست چه نظري دارد، بلكه براي اين نازل شده است كه انسان ها را به سوي يك زندگي پاك آميخته با سعادت و فضيلت رهبري نمايد.

اما در رابطه با دستورات مربوط به عبادات علاوه بر معارف و تعليمات مربوط به مبدأ و معاد و مسائل اخلاقي و تاريخي يك رشته قوانين اجتماعي نيز در آن وجود دارد كه در واقع ترسيمي از قانون اساسي اسلام و بخشي از قوانين مدني حقوقي جزايي و سياسي آن است از نظر علماي اسلام "حقوق يك مفهوم عام است كه يك شاخة آن حقوق سياسي است از جهت اصطلاحي حقوق داراي چند مفهوم است كه مهمترين آن عبارت است از نظام حاكم بر رفتار اجتماعي شهروندان يك

جامعه و كلمه "تشريع و شرع در اصطلاح فقهاي اسلام نيز تقريباً همين معنا را دارد. در تعريف ديگر، مي گويند: چون "حقوق جمع "حق است "حق امري است اعتباري كه براي كسي بر ديگري وضع مي شود". با توجه به اين دو مفهوم اصطلاحي و دلالت مطابقي آن ها، نسبت ميان آن دو عموم و خصوص مطلق خواهد بود; يعني معناي دوم از معناي اوّل كه به معناي نظام حاكم بر رفتار اجتماعي انسان هاست اخص است اما اگر همة استلزامات يك قاعدة حقوقي را نظر آوريم هر دو اصطلاح بر هم منطبق مي شوند و بين آن هاعموم و خصوصي نيست زيرا همة مقدرات اجتماعي با صرف نظر از شيوة بيان تعيين حق است با توجه به معنايي كه از "حقوق شد، معلوم مي شود، "حقوق سياسي ، بخشي از حقوق است كه موضوع آن دولت و كارهاي مربوط به آن است

نظام حقوقي اسلام از نظام هاي ديگر جدا است زيرا نظام هاي حقوقي ديگر، برتر از تأمين سعادت انسان در زندگي اجتماعي هدفي نمي شناسد، خداوند متعال دربارة آن ها مي فرمايد: "يَعلَمون َ ظ_َهِرًا مِن َ الحَيوَة ِ الدُّنيا وهُم عَن ِ الأَخِرَة ِ هُم غ_َفِلون (روم 7) آن ها، فقط ظاهر و نمودي از زندگي دنيا را مي دانند و از آخرت ]و پايان كار[ غافلند"، امّا دين مقدس اسلام سعادت انسان در زندگي اين جهان را هدف خلقت نمي داند; هدف خلقت انسان بسي فراتر از اين هاست و آن نزديكي هر چه بيشتر انسان به خداست آن ها تأمين سعادت انسان در زندگي اجتماعي را هدف اصلي و مطلوب

ذاتي مي دانند، امّا پيروان نظام حقوقي اسلام اگر چه مي خواهند بدين وسيله سعادت خود را در زندگي اجتماعي تأمين كنند، لكن اين سعادت را به عنوان وسيله اي براي رسيدن به كمال حقيقي خويش تلقي مي كنند.

از نظر اسلام نه فرد اصالت دارد و نه جامعه بلكه رابطة طرفيني و متقابل بين آن دو موجود است نه فرد حق دارد كه به جامعه ضرري بزند و حقوق آن را پايمان كند و نه جامعه و دستگاه هاي حكومتي مي تواند مصالح عمومي خود را به بهاي نابودي فرد و مصالح او دنبال نمايد، هم فرد بايد به قوانين و ارزش هاي اخلاقي كه در قالب قوانين وضع شده احترام بگذارد و هم دستگاه هاي حكومتي و جامعه بايد به حدود و حقوق فردي احترام بگذارند.( ر.ك حقوق و سياست در قرآن استاد محمدتقي مصباح يزدي ص 24 _ 66، انتشارات مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني / فلسفة سياسي اسلام اسماعيل دارابكلايي انتشارات دفتر تبليغات اسلامي / پيام قرآن آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 8، ص 245 _ 273، دارالكتب الاسلامية / آزادي در فلسفة سياسي اسلام منصور ميراحمدي ص 201، نشر مؤسسة بوستان كتاب قم )

براي احقاق حق (مالي به ويژه جاني تضعيف شده چه سوره يا آيات و دعاهايي وجود دارد؟
پرسش

براي احقاق حق (مالي به ويژه جاني تضعيف شده چه سوره يا آيات و دعاهايي وجود دارد؟

پاسخ

يكي از قوانين كلي و عمومي اسلام اين است كه هر فردي موظف است مقابله به مثل كند و در مقابل ستمگر به پا خيزد و به همان اندازه كه به او ظلم شده پاسخ گويد.

اين كار بر اساس قوانين آفرينش است حتي سلول هاي بدن در مقابل ميكروب هاي مهاجم مي ايستند.

اسلام بر خلاف مسيحيت كنوني كه مي گويد: "اگر يك سيلي به گونه راستت زدند، طرف ديگر را، تسليم كن و براي سيلي ديگري آماده ساز" دستور مي دهد به اندازه اي كه به تو تعدي شده مقابله به مثل كن "فَمَن ِ اعتَدي َ عَلَيكُم فاعتَدوا عَلَيه ِ بِمِثل ِ مَا اعتَدي َ عَلَيكُم (بقره 194) هر كس به شما تجاوز كرد، به مانند او بر او تعدي كنيد."; البته اين مسئله با عفو و گذشت كه پس از توانايي بر ستاندن حق توصيه شده (فصلت 34) تنافي ندارد.(ر. ك تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 2، ص 20، دارالكتب الاسلامية )

بنابر اين وظيفه مظلوم در گام اول مبارزه _ البته از راه قانوني _ با ظالم است هم چنان كه حضرت علي مي فرمايد: "لا يدرك الحق الاّ بالجد; حق جز با تلاش و كوشش به دست نمي آيد."(شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 2، ص 111، كتاب خانه آيت الله مرعشي نجفي )

چنانچه تلاش مظلوم به جايي نرسد، خداوند به حكمت خود در دنيا يا آخرت حق مظلوم را مي ستاند و در آخرت

نسبت به مظلومي كه در حق او ظلم شده و قادر به دفاع از خود نبوده پاداش ويژه اي مي دهد، به اين طريق كه اگر مظلوم از اهل بهشت باشد، پاداش مضاعفي به او عنايت مي كند و اگر از جهنميان باشد، از عذابش مي كاهد.

حاصل آن كه وظيفه مظلوم تا حد ممكن ستاندن حق است و چنانچه در جايي نسبت به نفرين يا دعايي عليه ظالم مطلبي آمده باشد، ما خواندن آن را توصيه نمي كنيم

نهاد هبري
در مورد چگونگي انتخاب رهبر و وظايف آن توضيح دهيد و كتابي را در اين باره معرّفي نماييد؟
پرسش

در مورد چگونگي انتخاب رهبر و وظايف آن توضيح دهيد و كتابي را در اين باره معرّفي نماييد؟

پاسخ

ولي فقيه و رهبر طبق قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران از طرف نمايندگان مجلس خبرگان كه منتخب مردم مي باشند انتخاب مي شود همان طور كه در حال حاضر حضرت آيت اللَّه خامنه اي از سوي مجلس خبرگان به عنوان رهبر برگزيده شده اند. وظايف رهبري در اصل 110 قانون اساسي آمده است.

آيت الله منتظري چه عقايدي داشتند و چه اشتباهي كردند كه امام با ايشان مخالفت كردند؟
پرسش

آيت الله منتظري چه عقايدي داشتند و چه اشتباهي كردند كه امام با ايشان مخالفت كردند؟

پاسخ

از پاسخ دادن به سؤالات سياسي معذوريم , چرا كه گاهي مسائل به قدري پيچيده مي شود كه انسان اگر سكوت كند به تقوا نزديك تر است .

در هر حال امام فهميدند كه رهبري تحمل بيشتري را مي طلبد و صلاح را در آن ديدند كه ايشان با درس و بحث به حوزه گرمي بخشند و از نظريات فقهي ايشان مردم و نظام بهره مند شوند. پيشنهاد امام با استقبال آيت الله منتظري روبه رو شده وبدين وسيله غائله به شايستگي خاتمه يافت .

_ 12 خواب هايي را توسط دوستان يا خودم ديده ام ,مي خواستم برايم تعبير كنيد.

برادر عزيز! ان شاءاللّه خواب هايي كه ديده ايد خير است . اين واحد تعبيرخواب نمي كند مي توانيد با شماره تلفن تماس بگيريد.

در ضمن عشق و علاقهء شما به دين و آقا اميرالمؤمنين 7مورد ستايش است .مسلماً آن حضرت يكي از مظلوم ترين مظلومان است . ما بايد بر مظلوميت علي 7يفزاييم . اگر ما از شيعيانِ بد آن حضرت باشيم , آن حضرت مظلوم تر خواهد بود.

همواره استغفار نماييد و هر روز مقداري قرآن بخوانيد و كتاب هاي مذهبي رامطالعه كنيد و نمازهايتان را بهتر بخوانيد. مواظب باشيد حقّ ديگران را از بين نبريد..

مجازات رهبر چگونه و بر عهده چه كسي است؟
پرسش

مجازات رهبر چگونه و بر عهده چه كسي است؟

پاسخ

رهبر و امام گرچه رئيس قوه قضاييه را براي حل مشكلات كيفري و حقوقي و جزايي مردم تعيين مي كند، ولي مانند ساير مردم در دادگاه عدل اسلامي محاكمه مي شود. اگر رهبر تخلفي انجام داد يا كسي از او شكايتي داشت، مي تواند به دادگاه مراجعه كند و از او شكايت كند، كما اين كه اميرالمؤمنين با يك يهودي در دادگاه حاضر شد و قاضي طبق موازين ظاهري عليه علي(ع) حكم كرد.(1) همان طور كه پيامبر اسلام حاضر شد به دست يكي از اصحابش به نام "سوادة بن قيس" مجازات و قصاص بشود.(2)

بنابراين رهبر و امام و پيامبر در دادگاه عدل اسلامي با ساير مردم مساوي هستند و همه در برابر قانون مساوي اند. در قانون اساسي آمده است هر گاه رهبر از انجام وظائف قانوني خود ناتوان شود يا فاقد يكي از شرايط مذكور در اصول پنجم و يكصد و نهم گردد يا معلوم شود از آغاز فاقد بعضي از شرايط بوده است، از مقام خود بر كنار خواهد شد. تشخيص اين امر به عهده خبرگان مذكور در اصل يكصد و هشتم مي باشد.(3) هم چنين در قانون اساسي آمده است: رهبر در برابر قانون، با ساير مساوي است.

پي نوشت ها:

1. مرتضي مطهري، داستان راستان، ج 1، ص 34.

2. جعفر سبحاني، فروغ ابديت، ج 2، ص 865.

3. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل 111.

1: طبق قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران رهبر و ولي فقيه توسط خبرگان رهبري انتخاب مي شود، و مجلس خبرگان مي بايست از صافي شوراي نگهبان عبور كند و شوراي نگهبان را رهبر انتخاب مي كند. اين دور است. براي رهايي از آن چه پاسخي داريد؟
پرسش

1: طبق قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران رهبر و ولي فقيه توسط خبرگان رهبري انتخاب مي شود، و مجلس خبرگان مي بايست از صافي شوراي نگهبان عبور كند و شوراي نگهبان را رهبر انتخاب مي كند. اين دور است. براي رهايي از

آن چه پاسخي داريد؟

پاسخ

اگر اين گونه وابستگي ها را دور و باطل بدانيم، مي بايست تمامي نظام هاي دمكراتيك دنيا را باطل و نادرست معرفي كنيم، چرا كه در همه اين نظام ها شبيه چنين دوري وجود دارد، زيرا نظام هاي دمكراتيك مي گويند: مشروعيت نظام به رأي مردم است. حال اگر نظامي دمكراتيك بخواهد وجود آيد، در ابتدا مي بايست براساس مقرراتي و با نظارت گروهي خاص با آراي مردمي، به تصويب برسد و بايد عده اي متصدي انجام آن گردند، در حالي كه هنوز هيچ نهاد و دولتي براي نظارت و تصويب قانون انتخابات با رأي مردم انتخاب نشده و نيز هيچ مقرراتي از طريق دمكراتيك و آراي مردمي اعتبار پيدا نكرده است.

پس اين نوع اشكال در تمامي نظام هاي دمكراتيك وجود دارد، لكن در نظام سياسي ايران (جمهوري اسلامي ايران) اين اشكال وجود ندارد، چون كه مشروعيت نظام جمهوري اسلامي ايران به ولايت فقيه است كه در امتداد ولايت پيامبران و امامان قرار دارد؛ امام خميني بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران به سبب حق شرعي بلكه وظيفه شرعي، دولت موقت را منصوب نمود و به آن مسؤوليت داد تا انتخابات را برگذار كند.

درنظام سياسي اسلام، حجيت كلام رهبر به رأي مردم نيست. اعتبار و مشروعيت نظام و رهبر، برگرفته و ناشي از راي خبرگان نمي باشد، چون كه خبرگان مقام ولايت را به رهبر اعطا نمي كنند؛ وظيفه آنان تنها تشخيص مصداق است. تشخيص اين كه چه كسي شرايط رهبري را كه ائمه عليهماالسلام بيان كرده اند، دارد، مانند تشخيص

مرجع تقليد كه دو نفر خبره بر اعلميتش شهادت مي دهد. روشن است كه شهود خبره به مرجع تقليد اعلميت نمي بخشند، بلكه اعلميت، واقعيتي است

كه حجيت آن از سوي خدا است و شهود تنها آن را تشخيص مي دهند و معرفي مي كنند.

در تشخيص صلاحيت خبرگان نيز شوراي نگهبان خبره بودن را به آنان اعطا نمي كند، هم چنان كه خبرگان مقام ولايت را به ولي فقيه اعطا نمي كنند، بلكه آن ها شايستگي فرد را تشخيص مي دهند. بنابراين اعتبار رهبري به سبب صلاحيت هاي او و نصب الهي است.

اگر اين گونه اشكالات در گردش كار نظام وارد باشد، در گردش كار بسياري از دستگاه هاي كشور اين نوع وابستگي وجود دارد و كسي در اين باره خرده نگرفته و آن را دور قلمداد نكرده است. مانند اين كه طبق قانون اساسي شوراي نگهبان از دوازده تن كه شش حقوق دان و شش فقيه تشكيل شده است. شش حقوقدان با ضوابطي از طريق مجلس انتخاب مي شوند و شوراي نگهبان صلاحيت نمايندگان را بررسي مي كند و اين ها از صافي شوراي نگهبان عبور مي كنند. نيز در تأييد نمايندگان وزارت اطلاعات نظر مي دهد، و وزير اطلاعات از طريق رأي نمايندگان به وزارت مي رسد. در اين گونه امور كه گردش كار به گونه اي به يك ديگر وابسته است، خردمندان جهان نه تنها به آن خرده نمي گيرند، بلكه آن را تحسين مي كنند، چرا كه با اين كار بر بهره وري و شايسته سالاري افزده مي شود.

آيا انتخاب رهبر توسط خبرگان و تاييد صلاحيت خبرگان توسط شوراي نگهبان مستلزم دور نيست ؟
پرسش

آيا انتخاب رهبر توسط خبرگان و تاييد صلاحيت خبرگان توسط شوراي نگهبان مستلزم دور نيست ؟

پاسخ

در مورد دوري كه ذكر نموديد, بايد گفت : در اين رابطه پاسخ هاي متعددي وجود دارد كه به برخي از آنها اشاره مي شود. قبل از اين كه به پاسخ اين اشكال بپردازيم بايد متذكر شويم كه ريشه ي اين اشكال در واقع مربوط به بحثي است كه در فلسفه ي سياست و در مورد نظام هاي دموكراسي و مبتني بر انتخابات مطرح شده است . در آن جا اين بحث و اين اشكال مطرح شده كه اعتبار قوانين و مقرراتي كه در يك نظام دموكراتيك توسط مجالس نمايندگان يا دولت وضع مي شود بر چه اساس است ؟ و پاسخ ابتدايي هم كه داده مي شود اين است كه اعتبار آن بر اساس رأي مردم است ; يعني چون مردم به اين نمايندگان يا به اين حزب و دولت رأي داده اند, بنا بر اين قوانين و مقررات موضوعه توسط آن ها اعتبار پيدا مي كند: رأي مردم (اعتبار مي بخشد به )---<قوانين و مقررات وضع شده توسط مجلس و دولت اما بلافاصله اين سوال به ذهن مي آيد كه به هنگام تأسيس يك نظام دموكراتيك و در اولين انتخاباتي كه مي خواهد برگزار شود و هنوز مجلس و دولتي وجود ندارد و تازه مي خواهيم از طريق انتخابات آن ها را معين كنيم , خود اين انتخابات نياز به قوانين و مقررات دارد; اين كه آيا زنان هم حق رائي داشته باشند يا نه ؟ حداقل سن رائي دهندگان چه مقدار باشد؟ حداقل آراي كسب

شده براي انتخاب شدن چه مقدار باشد؟ آيا اكثريت مطلق ملاك باشد يا اكثريت نسبي يا نصف به علاوه ي يك يا يك سوم آراي مائخوذه ؟ نامزدها از نظر سن و ميزان تحصيلات و ساير موارد بايد واجد چه شرايطي باشند و ده ها مسئله ي ديگر كه بايد قوانين و مقرراتي براي آن ها در نظر بگيريم . و بسيار روشن است كه هر يك از اين قوانين و مقررات و تصميمي كه در مورد چگونگي آن گرفته مي شود مي تواند بر سرنوشت انتخابات و فرد يا حزبي كه در انتخابات پيروز مي شود و رائي مي آورد تائثير داشته باشد. در كشورهاي غربي (يا لا اقل در بسياري از آن ها) كه پيش گامان تائسيس نظام هاي دموكراتيك در يكي , دو قرن اخير شناخته مي شوند, زنان در ابتدا حق رائي نداشتند و انتخابات بدون حضور زنان برگزار مي شد و اين احتمال قويا" وجود دارد كه ا گر از ابتدا زنان حق رائي مي داشتند ما امروز نام افراد و احزاب و شخصيت هاي ديگري را در تاريخ سياسي بسياري از كشورهاي غربي مشاهده مي كرديم . تا همين اواخر نيز در كشور سوييس كه داراي بيش از بيست ((كانتون )) مستقل است در بسياري از كانتون هاي آن , زنان حق رائي نداشتند. با تغيير حداقل سن لازم براي شركت در انتخابات از 16 به 15 سال , در كشورهايي نظير كشور ما كه نزديك به هفتاد درصد جمعيت را جوانان تشكيل مي دهند, احتمال قوي مي رود كه وضعيت انتخابات و افراد و گروه هايي كه حايز

اكثريت آرا مي شوند به كلي دگرگون شود. اكنون سؤال اين است كه در اولين انتخاباتي كه در هر نظام دموكراسي برگزار مي شود و هنوز نه دولتي و نه مجلسي در كار است براي سن و جنسيت افراد شركت كننده و يا در مورد شرايط نامزدهاي انتخابات و ميزان آرايي كه براي انتخاب شدن نياز دارند و مسائل مشابه ديگري كه مربوط به برگزاري انتخابات است , چه مرجعي و بر اساس چه پشتوانه اي بايد تصميم بگيرد؟ در اين جا تأكيد اكيد مي كنيم كه توجه داشته باشيد اگر براي اولين دولت و اولين مجلسي كه بر سركار مي آيد نتوانيم پاسخ درست و قانع كننده اي بدهيم تمامي دولت ها و مجالس قانون گذاري كه پس از اين اولين دولت و مجلس در يك كشور روي كار مي آيند زير سؤال خواهند رفت و اعتبار و مشروعيت آن ها مخدوش خواهد شد; زيرا دولت و مجلس دوم بر اساس قوانين و مقررات مصوب دولت و مجلس اول تشكيل مي شود; دولت و مجلس سوم بر اساس قوانين و مقررات مصوب دولت و مجلس دوم تشكيل مي شود; دولت و مجلس چهارم بر اساس قوانين و مقررات مصوب دولت و مجلس سوم تشكيل مي شود و به همين صورت ادامه پيدا مي كند: دولت و مجلس اول و قوانين موضوعه ي آن ها (اعتبار مي بخشد به )---<دولت و مجلس دوم و قوانين موضوعه ي آن ها (اعتبار مي بخشد به )---<دولت و مجلس سوم و قوانين موضوعه ي آن ها... و بديهي است كه اگر اشكال مذكور در مورد دولت و مجلس

اول حل نشود و اعتبار آن ها تثبت نگردد اعتبار تمامي دولت ها و مجالس قانون گذاري بعد تا آخر زير سؤال خواهد رفت . براي حل اين اشكال , برخي از نظريه پردازان و دانشمندان علوم سياسي گفته اند ما بالاخره چاره اي نداريم كه انتخابات اول را بر مبناي يك سري قوانين و مقررات برگزار كنيم . به عنوان مثال فرض كنيد انتخاباتي را بر اساس اين قوانين و مقررات برگزار مي كنيم : الف - حداقل سن رأي دهندگان 16 سال است ;

ب - زنان حق انتخاب شدن و انتخاب كردن ندارند;

ج - در مورد نامزدهاي انتخاباتي هيچ سطح خاصي از تحصيلات و مدرك علمي معتبر نيست ;

د - حداقل آراي لازم براي انتخاب شدن , 13 كل آراي مأخوذه مي باشد;

ه' - حداقل سن انتخاب شوندگان 20 سال مي باشد.

پس از آن كه انتخابات را بر اساس اين قوانين و مقررات برگزار كرديم و اولين دولت و مجلس را تشكيل داديم آن گاه اين اولين دولت و مجلس تصويب مي كند كه اين انتخابات برگزار شده با همين قوانين و مقررات معتبر است و بدين صورت اين اولين انتخابات , وجهه و پشتوانه ي قانوني و معتبر پيدا مي كند. البته براي انتخابات بعد بايد اين اولين دولت و مجلس تصميم گيري كند; كه ممكن است همين قوانين و مقررات را ابقا كند و ممكن هم هست برخي يا همه ي آن ها را تغيير دهد. ولي بالاخره به طريقي كه بيان شد مشكل اولين انتخابات و اعتبار قانوني آن حل مي شود. بسيار روشن است كه اين پاسخ ,

پاسخ صحيحي نيست و مشكل را حل نمي كند; زيرا سؤال ما در مورد همين اولين دولت و مجلسي است كه مي خواهد به دولت ها و مجالس بعدي و قوانين و مقررات مصوب آن ها اعتبار بدهد در حالي كه خودش بر اساس انتخاباتي بر سر كار آمده كه آن انتخابات بر اساس يك سري قوانين و مقرراتي برگزار شده كه آن قوانين و مقررات , ديگر مصوب هيچ دولت و مجلس منتخب مردمي نيست . و اين كه همين دولت و مجلس بخواهد به انتخاباتي كه بر اساس آن روي كار آمده اعتبار و مشروعيت ببخشد چيزي نيست جز همان رابطه ي دوري كه در ابتدا اشاره كرديم . اولين انتخابات (اعتبار مي بخشد به )---<اولين مجلس نمايندگان يا دولت به هر حال اين اشكالي است كه بر تمامي نظام هاي مبتني بر دموكراسي وارد مي شود و هيچ پاسخ منطقي و قانع كننده اي هم ندارد و به همين دليل هم تقريبا" تمامي نظريه پردازان فلسفه ي سياست و انديشمندان علوم سياسي , به خصوص در دوران معاصر, اين اشكال را پذيرفته اند ولي مي گويند چاره اي و راهي غير از اين نيست و براي تأسيس يك نظام دموكراتيك و مبتني بر آراي مردم , از اين مسئله نيست و هيچ راه حلي عملي براي اين مشكل وجود ندارد. بنابراين , در مورد اشكال دوري هم كه درباره ي رابطه ي مجلس خبرگان با رهبري و ولي فقيه مطرح مي شود يك پاسخ مي تواند اين باشد كه همان گونه كه اين مشكل در تمامي نظام هاي مبتني بر دموكراسي وجود

دارد ولي با وجود اين موجب نشده دست از دموكراسي بردارند و به فكر نظام هايي از نوع ديگري باشند, وجود چنين مشكلي در نظام ولايت فقيه هم نبايد موجب شود ما اصل اين نظام را مخدوش بدانيم و گرنه بايد تمامي حكومت ها و نظام هاي دموكراتيك قبلي و فعلي و آينده ي جهان را نيز مردود شمرده و نپذيريم . اما واقعيت اين است كه اين اشكال دور فقط بر نظام هاي دموكراسي وارد است و نظام مبتني بر ولايت فقيه اساسا" از چنين اشكالي مبراست و در اين جا هيچ دوري وجود ندارد. دليل آن هم اين است كه ولي فقيه اعتبار و مشروعيت خود را از جانب خداي متعال , و نه از ناحيه ي مردم , كسب مي كند و قانون و فرمان خداي متعال نيز همان طور كه قبلا" اشاره كرده ايم اعتبار ذاتي دارد و ديگر لازم نيست كسي يا مرجعي به فرمان و قانون خداوند اعتبار بدهد بلكه بر اساس مالكيت حقيقي خداي متعال نسبت به همه ي هستي , خداوند مي تواند هر گونه تصرف تكويني و تشريعي كه بخواهد در مورد هستي و تمامي موجودات اعمال نمايد. يعني در نظام مبتني بر ولايت فقيه آن چه در ابتداي تأسيس نظام اتفاق مي افتد به اين صورت است : خداي متعال (اعتبار مي بخشد به )[ ولي فقيه و دستورات او (اعتبار مي بخشد به )[مجلس و دولت مغالطه اي كه در وارد كردن اشكال دور به رابطه ي ميان ولي فقيه و خبرگان وجود دارد در آن جاست كه مي گويد: ((ولي فقيه اعتبارش را

از مجلس خبرگان كسب مي كند)) در حالي كه اعتبار خود خبرگان به امضاي ولي فقيه و از طريق تأييد توسط شوراي نگهبان است كه خود اين شورا اعتبارش را از رهبر گرفته است . و پاسخ آن هم همان طور كه گفتيم اين است كه اعتبار ولي فقيه از ناحيه ي خبرگان نيست بلكه به نصب از جانب امام معصوم (ع ) و خداي متعال است و خبرگان در حقيقت رهبر را نصب نمي كنند بلكه نقش آنان ((كشف )) رهبر منصوب به نصب عام از جانب امام زمان (ع ) است . نظير اين كه وقتي براي انتخاب مرجع تقليد و تعيين اعلم به سراغ افراد خبره و متخصصان مي رويم و از آن ها سؤال مي كنيم , نمي خواهيم آنان كسي را به اجتهاد يا اعلميت نصب كنند بلكه آن فرد در خارج و در واقع يا مجتهد هست يا نيست , يا اعلم هست يا نيست , اگر واقعا" مجتهد يا اعلم است تحقيق ما باعث نمي شود از اجتهاد يا اعلميت بيفتد و اگر هم واقعا" مجتهد و اعلم نيست , تحقيق ما باعث نمي شود اجتهاد و اعلميت در او به وجود بياد. پس سؤال از متخصصان فقط براي اين منظور است كه از طريق شهادت آنان براي ما كشف و معلوم شود كه آن مجتهد اعلم (كه قبل از سؤال ما خودش در خارج وجود دارد) كيست . در اين جا هم خبرگان رهبري , ولي فقيه را به رهبري نصب نمي كنند بلكه فقط شهادت مي دهند آن مجتهدي كه به حكم امام زمان (ع )

حق ولايت دارد و فرمانش مطاع , است اين شخص است . پاسخي ديگر براساس نظريه انتخاب : در اين باره توجه به چند نكته لازم است : الف ) به نظر مي رسد در اين باره , نوعي مغالطه و خلط معنا صورت گرفته است . ((دور)) منطقي آن است كه وجود چيزي با يك يا چند واسطه , بر خودش متوقف باشد ; مثلا" ((الف )) به وجود آورنده ي ((ب )) و ((ب )) به وجود آورنده ي ((الف )) باشد كه در نتيجه ((الف )) به وجود آورنده ي ((الف )) خواهدبود. ]الف ---< ب و ب ---< الف = الف ---< الف [ در علم حقوق گرچه چيزي به نام دور با تعريف معين نداريم , ليكن مسامحتا" اگر تعين ((الف )) ناشي از ((ب )) باشد و ((ب )) هم توسط ((الف )) تعين يابد, مي توان دور ناميد. در اين جا بايد توجه داشت كه چه در دور منطقي و چه در دور حقوقي , نحوه وابستگي دو پديده به يكديگر, بايد يكسان بوده باشد ; مثلا" اولي علت ايجادي دومي و دومي علت ايجادي اولي باشد, اما اگر به گونه هاي متفاوتي دو پديده نسبت به يكديگر وابستگي پيدا كنند, دور نيست بلكه وابستگي متقابل است و چنين چيزي هم در نظام تكوين و علوم طبيعي پذيرفته شده و منطقي است و هم در همه نظام هاي حقوقي جهان به اشكال گوناگون وجود دارد. اكنون بايد ديد مطلب ادعا شده دقيقا" چه وضعيتي دارد؟ اگر نسبت شوراي نگهبان و خبرگان همان نسبتي بود كه خبرگان با رهبري

دارد, ادعاي چنين دوري قابل قبول بود ; يعني , به اين شكل كه تمام گزينه هاي زير بدون استثنا درست باشد:

1- رهبر تعيين و نصب شوراي نگهبان نمايد;

2- شوراي نگهبان تعيين و نصب مجلس خبرگان كند;

3- خبرگان تعيين و نصب رهبر كند ; در حالي كه واقعيت چنين نيست ; زيرا: اولا", نسبت مجلس خبرگان و شوراي نگهبان با نسبت ديگر اعضاي مجموعه , متفاوت است .

ثانيا", عنصر چهارمي وجود دارد كه نقش عمده را ايفا مي كند و در دور ادعايي لحاظ نشده است و آن نقش مردم است ; يعني , شوراي نگهبان به هيچ وجه تعيين كننده ي اعضاي خبرگان نيست ; بلكه اعضاي خبرگان با ميل خود براي نمايندگي , نامزد مي شوند و كار شوراي نگهبان , صرفا" نقش كارشناختي از نظر تشخيص صلاحيت هاي مصرح در قانون اساسي و اعلام آن به مردم است و هيچ گونه حق نصب ندارد. سپس مردم هستند كه در ميان افراد ذي صلاح به نامزدهاي مورد نظر خود رأي مي دهند.

ب ) در بطلان دوري كه فرض شده , كافي است به اين موضوع توجه شود كه مجلس خبرگان طبق مصوبه خود, امر تشخيص صلاحيت را به اعضاي فقهاي شوراي نگهبان سپرده است و چنانچه بخواهد هر زماني مي تواند آن را به گروه ديگري بسپارد و اين امر مطابق قانون اساسي است ; زيرا در اصل يكصد و هشتم قانون اساسي اين حق به مجلس خبرگان داده شده است . بنابراين انتخاب رهبري با مجلس خبرگان است و تعيين صلاحيت خبرگان با گروهي است كه خود انتخاب مي كنند

نه رهبري , هر چند فعلا" گروهي را كه خبرگان انتخاب كرده همان افرادي هستند كه رهبري براي نظارت بر مصوبات مجلس شوراي اسلامي انتخاب كرده است . اگر انتخاب گروه تعيين كننده صلاحيت خبرگان با رهبري بود اين دور مي شد در حالي كه چنين نيست .

آيا در قانون اساسي نامي از مشاورين رهبري برده شده است ؟ لطفا اعضاي آن را معرفي كنيد.
پرسش

آيا در قانون اساسي نامي از مشاورين رهبري برده شده است ؟ لطفا اعضاي آن را معرفي كنيد.

پاسخ

قانون اساسي تبيين كننده حقوق اساسي است و به مسائلي چون مشاورين رهبري و رئيس جمهور و ... نظر ندارد. ازطرف ديگر مقام معظم رهبري مشاورين خاصي به اين معنا كه مشاورت شغل و سمت رسمي آنان باشد ندارند. درعين حال نمايندگان ايشان در نهادها سازمان ها و مراكز مختلف و نيز منصوبين از ناحيه ايشان در پست هاي مختلف وبسياري از عوامل ديگر در رابطه با حوزه مسوءوليت خود تا حدودي چنين نقشي را نيز ايفا مي كنند.{J

نقش مردم در تعيين رهبر چگونه است آيا درست است كه تعيين رهبري به عهده خبرگان است؟
پرسش

نقش مردم در تعيين رهبر چگونه است آيا درست است كه تعيين رهبري به عهده خبرگان است؟

پاسخ

در ترسيمي كه شما كرده ايد، هيچ جايي براي مردم نيست؛ ليكن اين تصوير فقط مخلوق انديشه شماست و باواقعيت نظام جمهوري اسلامي فاصله بسياري دارد. مكانيسم ترسيم شده در قانون اساسي، اين است كه:

الف) خبرگان، رهبري را شناسايي و معرفي مي كنند و بر كار او نظارت دارند. بنابراين عزل و نصب رهبري و نظارت بر عملكرد او، بر عهده آنان است.

ب ) نامزدهاي خبرگان پس از تعيين صلاحيت، توسط مردم انتخاب مي شوند. بنابراين رهبري با واسطه توسطمردم انتخاب مي شود.

ج ) انتخاب مرجع تعيين صلاحيت نامزدهاي خبرگان غير از دور اول، بر عهده خود خبرگان نهاده شده و خبرگان دوم نيز اين وظيفه را - كه عملي كار شناختي است - بر دوش شوراي نگهبان نهاده است. بنابراين اگر بخواهيم متناسب با قانون تصويري ارائه كنيم، چنين خواهد بود:

نامزد شدن داوطلبان خبرگان <--- تعيين صلاحيت [نه تعييني كه مطلقا به معناي نصب و انتخاب است] توسطشوراي نگهبان <--- مردم <--- انتخاب خبرگان <---انتخاب رهبري

حضرت امام خميني(ره) در اين باره فرموده اند: «اگر مردم به خبرگان رأي دادند، تا مجتهدي عادل را براي رهبري حكومتشان تعيين كنند،وقتي آنها هم فردي را تعيين كردند تا رهبري را بر عهده گيرد، قهرا او مورد قبول مردم است. در اين صورت او، ولي منتخب مردم مي شود وحكمش نافذ است».(صحيفه نور، ج 21، ص 183){J

وظايف و اختيارات رهبري چيست ؟
پرسش

وظايف و اختيارات رهبري چيست ؟

پاسخ

الف) اگر سؤال از منظر قانون اساسي است. وظايف و اختيارات ولي فقيه در اصل يكصد و دهم چنين بيان شدهاست:

1- تعيين سياست هاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام.

2_ نظارت بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظام.

3_ فرمان همه پرسي.

4_ فرماندهي كل نيروهاي مسلح.

5_ اعلان جنگ و صلح و بسيج نيروها.

6_ نصب و عزل و قبول استعفاء:

الف) فقهاي شوراي نگهبان

ب ) عالي ترين مقام قوه قضائيه

ج ) رئيس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران

د ) رئيس ستاد مشترك

ه ) فرماندهي كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي

و ) فرماندهان عالي نيروهاي نظامي و انتظامي

7- حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه.

8_ حل معضلات نظام كه از طريق عادي قابل حل نيست از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام.

9_ امضاي حكم رياست جمهوري پس از انتخاب مردم.

10_ عزل رئيس جمهور با در نظر گرفتن مصالح كشور پس از حكم ديوان عالي كشور به تخلف وي از وظايف قانوني يارأي مجلس شوراي اسلامي به عدم كفايت وي بر اساس اصل 89 .

11_ عفو يا تخفيف مجازات محكومين در حدود موازين اسلامي پس از پيشنهاد رئيس قوه و قضائيه.

ب ) اگر از نظر فقهي است، ولايت فقيه در حوزه نيازها و مصالح اجتماعي ولايت دارد و مقصود از ولايت مطلقه فقيه همين مي باشد. به عبارت دقيق تر ولايت فقيه از يك سو مطلق است. البته نه به معناي اطلاق مصطلح در علوم سياسي، بلكه اطلاق در برابر امور حسبه يعني دايره ولايتش اختصاص به حسبه و ضروريات ندارد و از سوي ديگرمشروط است، يعني مشروط به رعايت احكام الهي و

مصالح اجتماعي.

چرا مسئوليني كه به حرف رهبر گوش نمي دهند عوض نمي شوند؟
پرسش

چرا مسئوليني كه به حرف رهبر گوش نمي دهند عوض نمي شوند؟

پاسخ

عزل و نصب مسؤولين رده هاي مختلف مديريتي كشور، سازو كارهاي قانوني خاص خود را دارد كه به طور معمول و عقلاني قبل از هر نوع عزل و نصب، مورد لحاظ قرار مي گيرد، مواردي نظير توانمندي ها، ميزان تأثير گذاري، كيفيت برنامه ريزي ها و نحوه اجراي آنها، سوابق مديريتي و موارد ديگر، در هرحال آنچه كه در يك كلام مي توان اشاره كرد درآمدي كه از عزل و نصب مديريتها عايد كشور مي شود بايد نسبت به هزينه هاي آن صرف داشته باشد. در ارتباط با كيفيت رابطه مسؤولين رده هاي مختلف با رهبري نظام نيز چنين مسئله اي مصداق دارد گذشته از اينكه ميزان اطاعت پذيري مسؤولين از رهبري نظام خوشبختانه در اكثر موارد در حد بالائي است. ممكن است در پاره اي موارد برخي از مسؤولين نسبت به اجراي بعضي از فرامين معظم له سستي از خود نشان دهند و يا توانايي انجام آن را نداشته باشند كه برخورد با هر كدام از ايشان بسته به نوع و كيفيت موضوع متفاوت است و ممكن است به توبيخ و اخطار و تذكر بسنده شود و يا برخورد قانوني شديدتري صورت گيرد در هر صورت عزل و بركناري در همه موارد بهترين راه نيست بلكه به عنوان آخرين راهكار مي باشد البته به طور قطع مواردي كه منافع عمومي متضرر شود و يا كليت نظام و امنيت كشور تهديد شود جاي هيچگونه تساهل و تسامحي نخواهد بود.

بودجه نهاد رهبري از كدام ارگان تامين مي شود؟ آيا از ايران خودرو سهمي دريافت مي كند؟ لطفا صريح جواب دهيد.
پرسش

بودجه نهاد رهبري از كدام ارگان تامين مي شود؟ آيا از ايران خودرو سهمي دريافت مي كند؟ لطفا صريح جواب دهيد.

پاسخ

بودجه نهاد رهبري از طريق اعتبارات دولتي، دستگاه هاي تحت پوشش دفتر مقام معظم رهبري كه فعاليت هاي اقتصادي دارند، و وجوهات شرعي نظير خمس و ... تأمين شده و علاوه بر دستگاه هاي نظارتي رسمي كشور از قبيل مجلس، سازمان بازرسي كشور و ...، توسط دستگاه هاي نظارتي تحت پوشش دفتر مقام معظم رهبري (معاونت نظارت و حسابرسي دفتر مقام معظم رهبري و مؤسسه حسابرسي مفيد راهبر) (نظارت و نهادهاي نظارتي، محسن ملك افضلي اردكاني، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1382، ص 125) به صورت دقيق نظارت مي شود.

اما در مورد ايران خودرو، متن تكذيبيه دفتر مقام معظم رهبري از روزنامه خراسان 24/4/82 ارسال مي گردد.

دفتر مقام معظم رهبري با تكذيب شايعه اختصاص درصدي از قيمت تعيين شده خودروها به اين دفتر، با توصيه به مسئولان براي اطلاع رساني صحيح و شفاف به مردم در رابطه با ساز و كار قيمت گذاريها، تاكيد كرد: وزارت اطلاعات و دستگاههاي ذيربط نسبت به شناسائي عناصري كه چنين شايعاتي را با اغراض گوناگون ساخته و منتشر مي كنند اقدام و طبق ضوابط قانوني با آنان برخورد نمايند. متن اطلاعيه دفتر مقام معظم رهبري به اين شرح است:

بسم الله الرحمن الرحيم

به دنبال انتشار شايعه كذب اختصاص درصدي از قيمت تعيين شده براي خودروها به دفتر مقام معظم رهبري، بدين وسيله به اطلاع مردم شريف ايران مي رساند اين قبيل شايعات و دروغ پراكني ها با هدف ايجاد تشويش و بدگماني و اختلاف بين مردم و

مسئولان نظام توسط دشمنان ساخته مي شود و متأسفانه بعضي از رسانه هاي خبري نيز به آن دامن مي زنند. لذا صريحا اعلام مي شود اين شايعه دروغ محض بوده و تا كنون هيچ وجهي از هيچ يك از كالا هاي توليدي و وارداتي توسط اين دفتر گرفته نشده است و مقام معظم رهبري همواره بر شفافيت قيمت گذاري اطلاع رساني صحيح به مردم تاكيد داشته و دارند. لذا ضمن توصيه به مسئولان براي اطلاع رساني صحيح و شفاف به مردم در رابطه با ساز و كار قيمت گذاري ها از وزارت اطلاعات و دستگاههاي ذيربط مؤكدا خواسته شده است نسبت به شناسائي عناصري كه چنين شايعاتي را با اغراض گوناگون ساخته و منتشر مي كنند اقدام و طبق ضوابط قانوني با آنها برخورد نمايند. اطمينان داريم مردم عزيز ايران با هوشياري خود چنگ رواني دشمنان را خنثي و با فتنه انگيزي آنان مقابله خواهند نمود.

دفتر مقام معظم رهبري 23/4/1382

سلام. لطفا در مورد چرخه زير توضيح دهيد ! شوراي نگهبان مسئوليت نظارت بر تمامي انتخاباتها از جمله انتخابات مجلس خبرگان را دارد.يعني كانديداي مجلس خبرگان بايستي از ابتدا فيلتر شوراي نگهبان بگذرند . مجلس خبرگان نيز كه قدرت عزل و نصب رهبر را دارد. حال نكته اين
پرسش

سلام. لطفا در مورد چرخه زير توضيح دهيد ! شوراي نگهبان مسئوليت نظارت بر تمامي انتخاباتها از جمله انتخابات مجلس خبرگان را دارد.يعني كانديداي مجلس خبرگان بايستي از ابتدا فيلتر شوراي نگهبان بگذرند . مجلس خبرگان نيز كه قدرت عزل و نصب رهبر را دارد. حال نكته اينجاست كه 6 نفر از 12 نفر اعضاي شوراي نگهبان مستقيما توسط رهبر انتخاب مي شوند و 6 نفر باقيمانده نيز توسط رئيس قوه قضائيه به فيلتر مجلس فرستاده مي شوند كه در صورت گذر از اين فيلتر اعضاي شوراي نگهبان را تكميل مي كنند. خود رئيس قوه نيز توسط رهبر انتخاب مي شود ! در اينجا ظاهرا

يك چرخه را داريم كه در آن عزل و نصب رهبر به خود رهبر بر مي گردد. لطفا من را راهنمايي كنيد . متشكرم.

پاسخ

در اين باره توجه به چند نكته لازم است:

الف ( به نظر مي رسد در اين باره، نوعي مغالطه و خلط معنا صورت گرفته است. «دور» منطقي آن است كه وجود چيزي با يك يا چند واسطه، بر خودش متوقف باشد؛ مثلاً «الف» به وجود آورنده «ب» و «ب» به وجود آورنده »الف« باشد كه در نتيجه «الف» به وجود آورنده «الف» خواهدبود. [الف ---> ب و ب ---> الف = الف ---> الف] در علم حقوق گرچه چيزي به نام دور با تعريف معين نداريم، ليكن مسامحتاً اگر تعيّن «الف» ناشي از «ب» باشد و «ب» هم توسط «الف» تعيّن يابد، مي توان دور ناميد. در اين جا بايد توجه داشت كه چه در دور منطقي و چه در دور حقوقي، نحوه وابستگي دو پديده به يكديگر، بايد يكسان بوده باشد؛ مثلاً اولي علّت ايجادي دومي و دوّمي علت ايجادي اوّلي باشد، اما اگر يكي علت ايجادي يا تعيين كننده دومي باشد، ولي دومي به شكل ديگري نوعي وابستگي به آن پيدا كند، دور نيست بلكه وابستگي متقابل است و چنين چيزي هم در نظام تكوين و علوم طبيعي امري پذيرفته شده و منطقي است و هم در همه نظام هاي حقوقي جهان به اشكال گوناگون وجود دارد.

توضيح آنكه در انتخابات ديگر كشورهاي دنيا از جمله در هر سه مدل عمده ليبرال دموكراسي يعني رياست جمهوري در آمريكا، پارلماني در انگلستان و نيمه رياستي - نيمه پارلماني در فرانسه، چنين موضوعي وجود

دارد:

1. آمريكا: بر اساس قانون اساسي ايالات متحده آمريكا، پس از انجام مبارزه انتخاباتي و تعيين نامزدهاي هر يك از احزاب براي «هيئت انتخاب كنندگان»، مردم «هيئت انتخاب كنندگان رئيس جمهوري» را بر مي گزينند. نظارت قانوني بر اين روند به وسيله وزارت كشور صورت مي گيرد و وزير كشور هم به وسيله، رئيس جمهور تعيين مي شود:

هيئت انتخاب كنندگان -----> وزير كشور -----> رئيس جمهور-----> وزير كشور

2. فرانسه: مطابق قانون اساسي جمهوري پنجم فرانسه پس از اصلاحات 1962، رئيس جمهور، با رأي مستقيم مردم برگزيده مي شود و وي با يك واسطه (نخست وزير)، وزير كشور را تعيين مي كند و از آنجايي كه وزارت كشور، نظارت بر بررسي صلاحيت نامزدهاي رياست جمهوري و هم چنين نامزدهاي نمايندگي مجلس را بر عهده دارد، كساني به انتخابات راه پيدا مي كنند كه وزارت كشور در نهايت صلاحيت آن ها را تأييد كند و از ميان همين نامزدها است كه نمايندگان مجلس و رئيس جمهور تعيين خواهند شد.

3. انگلستان: نخست وزير، وزير كشور را تعيين مي كند، وزارت كشور نيز، طبق قانون، مسؤوليت نظارت بر برسي صلاحيت هاي نامزدهاي نمايندگان مجلس را بر عهده دارد و بر تأييد و رد صلاحيت آن ها نظارت عالي دارد. از طرفي اين نامزدها نيز پس از پيروزي در انتخابات، نخست وزير را تعيين مي كنند و همچنين پس از معرفي وزير كشور از سوي نخست وزير به مجلس نيز به وي رأي اعتماد مي دهند.

نمايندگان پارلمان -----> وزير كشور -----> نخست وزير -----> نمايندگان پارلمان

بنابراين مي بينيم كه اين دور، در انتخابات رؤساي كشورهاي ديگر نيز وجود

دارد و مختص انتخابات خبرگان رهبري در ايران نيست.

اكنون بايد ديد مطلب ادعا شده دقيقاً چه وضعيتي دارد؟ اگر نسبت شوراي نگهبان و خبرگان همان نسبتي بود كه خبرگان با رهبري دارد، ادعاي چنين دوري قابل قبول بود؛ يعني، به اين شكل كه تمام گزينه هاي زير بدون استثنا درست باشد:

1- خبرگان تعيين و نصب رهبر كند؛

2- رهبر تعيين و نصب شوراي نگهبان نمايد؛

3- شوراي نگهبان تعيين و نصب مجلس خبرگان كند؛

در حالي كه واقعيت چنين نيست؛ زيرا

اولاً نسبت مجلس خبرگان و شوراي نگهبان با نسبت ديگر اعضاي مجموعه، متفاوت است. زيرا شوراي نگهبان هيچ كس را نصب نمي كند بلكه عنصر چهارمي وجود دارد كه نقش عمده را ايفا مي كند و در دور ادعايي لحاظ نشده است و آن انتخاب مردم است؛ يعني، شوراي نگهبان به هيچ وجه تعيين كننده اعضاي خبرگان نيست؛ بلكه اعضاي خبرگان با ميل خود براي نمايندگي، نامزد مي شوند و كار شوراي نگهبان، صرفاً نقش كارشناختي از نظر تشخيص صلاحيت هاي مصرّح در قانون اساسي و اعلام آن به مردم است و هيچ گونه حق نصب ندارد. سپس مردم هستند كه در ميان افراد ذي صلاح به نامزدهاي مورد نظر خود رأي مي دهند، و اين انتخاب مردم و رأي دادن آنان به كانديداهاي خبرگان كاملا آزادانه و با اختيار كامل مي باشد و واقعا اگر آنها چنين افرادي را قبول نداشته باشند در انتخابات حضور پيدا نمي كنند.

بنابراين ترتيب مسأله چنين خواهد بود:

كانديداهاي خبرگان ---> تشخيص و اعلام صلاحيت توسط شوراي نگهبان ---> انتخاب مردم ---> مجلس خبرگان ---> تعين رهبري

بنابر آنچه كه در انتخاب خبرگان حرف نهايي و اساسي را مي

زند همان عنصر انتخاب آزادانه مردم است. و الا صرف تأييد صلاحيت و شرايط خبرگان توسط شوراي نگهبان نمي تواند شبهه و نقطه ضعفي محسوب گردد، زيرا از يك سو خبرگان به دليل مسؤوليت حساسشان _كه در ارتباط با رهبري نظام اسلامي مي باشد_ حتما بايد واجد شرايطي از جمله صلاحيت هاي علمي و اجتهاد، صلاحيت اخلاقي، سياسي و ... باشند، كه تشخيص آن لازم است توسط مرجعي انجام پذيرد، و از اين مسأله گريزي نيست.

و از سوي ديگر اگر بخواهيم تأييد صلاحيت ها را توسط شوراي نگهبان باعث ايجاد شبهه در رأي مردم و مردمي بودن انتخابات بدانيم، نظير اين مسأله در ساير انتخابات نظير رياست جمهوري، نمايندگان مجلس و ... مطرح مي شود.

پاسخ ديگر: در بطلان دوري كه فرض شده، كافي است به اين موضوع توجه شود كه مجلس خبرگان طبق مصوبه خود، امر تشخيص صلاحيت را به اعضاي فقهاي شوراي نگهبان سپرده است و چنانچه بخواهد هر زماني مي تواند آن را به گروه ديگري بسپارد و اين امر مطابق قانون اساسي است؛ زيرا در اصل يكصد و هشتم قانون اساسي اين حق به مجلس خبرگان داده شده است. بنابراين انتخاب رهبري با مجلس خبرگان است و تعيين صلاحيت خبرگان با گروهي است كه خود انتخاب مي كنند نه رهبري، هر چند فعلاً گروهي را كه خبرگان انتخاب كرده همان افرادي هستند كه رهبري براي نظارت بر مصوبات مجلس شوراي اسلامي انتخاب كرده است. اگر انتخاب گروه تعيين كننده صلاحيت با رهبري بود اين شبيه دور مي شد در حالي كه چنين نيست.

و نكته آخر در مورد سؤال اينكه، تأييد صلاحيت خبرگان منحصرا با فقهاي

شوراي نگهبان است نه حقوق دانان آن، بر اين اساس ديگر قوه قضائيه و ... كه در سؤال آمد، به چرخه فوق راه نمي يابد. (ر.ك: تبصره 1 ماده 2 قانون انتخابات و آيين نامه داخلي خبرگان)

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- نگاهي گذرا به نظريه ولايت فقيه، محمد مهدي نادري قمي، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ اول، زمستان 1378، ص 141

2- نظارت استصوابي و شبهه دور، محمدرضا مرندي، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1381، ص 39

3- بررسي فقهي - حقوقي شوراي نگهبان، فرج الله هدايت نيا، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1380 ، ص 219

4- حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، مرتضي مرندي، انتشارات پارسايان، 1382، ص 110.

نظر به اينكه شوراي نگهبان را رهبري تعيين مي نمايند، وشوراي محترم نگهبان، خبرگان رهبري را تأييد مي نمايند و خبرگان، رهبري را تعيين مي كنند، لطفاً حدالمقدور مفصل توضيح فرمائيد دور باطل صورت گرفته يا خير؟ به چه دليل؟
پرسش

نظر به اينكه شوراي نگهبان را رهبري تعيين مي نمايند، وشوراي محترم نگهبان، خبرگان رهبري را تأييد مي نمايند و خبرگان، رهبري را تعيين مي كنند، لطفاً حدالمقدور مفصل توضيح فرمائيد دور باطل صورت گرفته يا خير؟ به چه دليل؟

پاسخ

كلاً در انتخاب رهبري مطابق با آنچه در قانون اساسي وجود دارد دور باطل صورت نمي گيرد زيرا درهنگام انتخاب رهبري مجلس خبرگاني اظهار نظر مي كند و رأي مي دهد كه در دوران رهبر قبلي انتخاب شده اند وتوسط خبرگاني انتخاب مي شود كه اجتهاد آنها توسط شوراي نگهبان منصوب از جانب رهبري قبلي بوده است نه رهبري كه انتخاب مي شود، به عنوان نمونه انتخاب مقام معظم رهبري در سال 68 و پس از رحلت حضرت امام "ره" توسط مجلس خبرگان صورت گرفت كه آن مجلس خبرگان نيز توسط شوراي نگهبان مورد تأييد قرار گرفت كه از جانب حضرت امام"ره" منصوب شده بودند و مقام معظم رهبري نقشي در انتصاب شوراي نگهبان در زمان حضرت امام"ره" نداشتند، اما آنچه شبهه دور را ايجاد مي كند بيشتر ناظر بر تداوم رهبر وانتخاب مجدد رهبري توسط مجلس خبرگان بعدي است كه در زمان رهبري تشكيل شده و اجتهاد آنها به تأييد شوراي نگهباني رسيده كه منصوب از ناحيه رهبري هستند. براي دادن پاسخ روشنتر به اين شبهه ابتدا اصل شبهه را بايد درست تبيين كرد. اشكالي كه در اين شبهه مطرح مي شود اين است كه اگر قرار باشد رهبر را خبرگان تعيين كنند و خود خبرگان توسط شوراي نگهبان منتخب رهبري تأييد صلاحيت شوند، چه تضميني وجود دارد كه به يكديگر رشوة سياسي ندهند؟

يعني رهبري كساني را براي شوراي نگهبان برگزيند كه آنها خبرگان حامي او را تأييد كنند و كانديداهاي مخالف او را تأييد نكنند و به همين صورت خبرگان كسي را به رهبري برگزينند كه شوراي نگهبان حامي آنها را برگزيند و به همين صورت شوراي نگهبان كساني را براي خبرگان تأييد كند كه آنها رهبر حامي شوراي نگهبان را تعيين كنند به عبارت ديگر نتيجه اين دور اين است كه يك زد وبند سياسي بين سه نهاد رهبري، شوراي نگهبان و خبرگان بوجود مي آيد. پاسخ:يا رهبر را عادل مي دانيم يا نمي دانيم (با دقت در اينكه يكي از شرايط رهبري كه توسط مجلس خبرگان تشكيل شده در زمان رهبر قبل براي انتخاب رهبر بعدي مورد توجه مي باشد شرط عدالت است) اگر رهبر را عادل بدانيم رهبر عادل شرط عدالت را در تعيين فقهاي شوراي نگهبان حتماً مد نظر قرار مي دهد (چون يكي از شرايط فقهاي شوراي نگهبان هم شرط عدالت است) لذا فقهاي شوراي نگهبان كه به شهادت رهبري عادل هستند حتماً شرط عدالت را در كانديداهاي مورد نظر خبرگان در نظر خواهند داشت در اين صورت هيچ زدو بندي صورت نخواهد گرفت وبه عبارت ديگر عدالت رهبر و به تبع آن عدالت فقهاي شوراي نگهبان و عدالت خبرگان مانع هرگونه زد وبندي خواهد شد.

اما اگر رهبري عادل نباشد تأييد صلاحيت كانديداهاي مجلس خبرگان توسط مرجعي غير از شوراي نگهبان(مثلاً تأييد سه تن از اساتيد خارج حوزه) مشكلي را حل نخواهد كرد چون اعضاي خبرگان به تبع موقعيت علمي كه دارند با امام جمعه هستند يا نمايندة رهبري در استان و

شهرستانها يا ارگانها و يا مثل رئيس جمهور و رئيس قوة قضائيه و فقهاي شوراي نگهبان و...كه همه آنها از جانب رهبري تأييد و حمايت شده اند و اگر بنا باشد عدالت مطرح نباشد همين تأييد و تعيين و حمايت براي آن زد و بند فرضي كافي است و لو اينكه صلاحيتشان توسط مرجعي غير از شوراي نگهبان تأييد شود. از اين جهت اگر بنا باشد بدون فرض عدالت بحث كنيم با تغيير مرجع براي صلاحيت مشكل حل نخواهد شد زيرا برگزيدن بيش از 80 مجتهد عادل داراي بينش سياسي اجتماعي كه هيچ ارتباطي با رهبري نداشته باشند غير ممكن است و نكته آخر اينكه فرض عدم عدالت 80 نفر خبرگان و شوراي نگهبان قبلي كه در انتخاب اوليه رهبر نقش داشته اند و فرض عدم عدالت در شوراي نگهبان و خبرگان بعدي با در نظر گرفتن اينكه اين افراد جداي از تأييد شوراي نگهبان توسط مردم منطقه خود در انتخابات مورد تأييد قرار گرفتند فرض غيرمنطقي به نظر مي رسد.

1- چرا رهبر مستقيماً نظارت و پيگيري عملكرد مسؤلين كشور را پي گيري نمي كنند ورسيدگي به تخلفات را به دست ديگران مي سپارند؟ منظور آن قاطعيت وهيبت امام خميني(ره) را ندارند.
پرسش

1- چرا رهبر مستقيماً نظارت و پيگيري عملكرد مسؤلين كشور را پي گيري نمي كنند ورسيدگي به تخلفات را به دست ديگران مي سپارند؟ منظور آن قاطعيت وهيبت امام خميني(ره) را ندارند.

2- علت اينكه درتمامي سخنراني هاي رهبر از پرده آبي رنگ براي زمينه پشت سرآقا استفاده مي شود چيست؟اين مورد درنماز جمعه هاي تهران هم ديده مي شود چرا فقط نماز جمعه تهران؟

پاسخ

1) - مشابه اين سؤال مستقيماً از خود مقام معظم رهبري درديدار ايشان با دانشجويان واساتيد دانشگاه شهيد بهشتي پرسيده شد كه خلاصة پاسخ معظم له چنين بود كه پيگيري وبرخورد با تخلفات از هركس باشد بطور جدي ازناحيه ايشان انجام مي شود ولي به مقدار جرم ومجازات مناسب با آن نفر بايد توجه كرد .دفتر بازرسي نهاد رهبري از فعالترين سازمانهاي بازرسي كشور است كه بطور جدي تخلفات عمده را پيگيري مي كند.

- عظمت روحي وشخصيتي حضرت امام(ره) مطلب بسيار روشني است كه همه شيعيان انقلاب اسلامي دربرابر آن خاضع هستند . وهر انساني فضائل و ويژگيهايي دارد كه ممكن است در ديگران به همان مقدار وجود نداشته باشد والبته بايد توجه داشت كه اين دليل نميشود كه افراد جامعه درمقام اطاعت پذيري از رهبري به اين خاطر دچار ضعف گردند. اگر بخواهيم مثال بالاتري براي اين موضوع ذكر كنيم خوب است بگوئيم همانطور كه فضائل معنوي پيامبراكرم(ص) درتمام انسانهاي هستي منحصر به فرد بود ولي اين مسأله موجب نميشود كه مردم درمقام اطاعت از وصي وجانشين او، ضعف داشته باشند .

2)استفاده ازرنگ آبي براي زمينه پشت سرايشان با توجه به اثرات روحي رواني رنگ ملايم وآرام بخش آبي درمخاطبين

است. البته دربرخي ديدارها در شهرستانهاي ديگر رنگ سبز نيز استفاده شده، ودرهر حال مسلماً اين نمايانگر علاقه ويژه ايشان به يك تيم خاص ورزشي نيست ومقام معظم رهبري همواره برتوجه به اصل ورزش تأكيد دارند.(با صرف نظر از تبليغ وگرايش به يك تيم خاص)

وظايف رهبري چيست و چرا در جامعه عدالت اجرا نمي شود؟
پرسش

وظايف رهبري چيست و چرا در جامعه عدالت اجرا نمي شود؟

پاسخ

بر اساس قانون اساسي وظيفه رهبري ارائه رهنمودهاي كلي و تبيين استراتژي هاي اساسي نظام اسلامي است. درديدار رهبر معظم با كارگزاران نظام نيز معظم له اشاره كردند كه وظيفه رهبري ارائه خط مشي هاي كلي است و احياناجلوگيري از انحرافاتي كه ممكن است پيدا شود.

به علاوه بايد توجه داشت كه چه رهبري و چه هر شخصيت و مقام ديگري به ناچار بايد در ظرف واقعيت هاياجتماعي عمل كند و نمي تواند انتظار داشت كه با وجود محدوديت هاي داخلي و خارجي و واقعيت هاي سياسي _اجتماعي _ اقتصادي رهبري كاري خارق عادت و خلاف مقتضاي طبيعي انجام داده و به اصطلاح معجزه كند.

در خصوص عدالت اجتماعي مي دانيم كه وضعيت كنوني ناشي از تبعات دوران جنگ تحميلي و برنامه بازسازياست. جنگ تحميلي خواسته ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي نبوده و از سوي بيگانگان و دشمنان ملت و نظاماسلامي بر ما تحميل شد و برنامه بازسازي نيز بر اساس نظرات كارشناسان و متخصصان اقتصادي به اجرا درآمد در عين حال در طول برنامه هاي پنج ساله اول و دوم رهبري بارها توجه به عدالت اجتماعي و محوريت آن را متذكرگرديدند و در نامه اي دوازده ماده اي استراتژي اقتصادي نظام جمهوري اسلامي را بيان نمودند.

با اين حال به هنگام اجرا و عمل همان محدوديت هاي ياد شده موجب شد كه موفقيت تام و تمام در اين جهت به دست نيايد و آرمان عدالت اجتماعي محقق نگردد.

آيا رهبر مي تواند به رئيس جمهور حكم تنفيذ ندهد؟
پرسش

آيا رهبر مي تواند به رئيس جمهور حكم تنفيذ ندهد؟

پاسخ

تنفيذ حكم رئيس جمهور توسط ولي فقيه از اختيارات ولي فقيه در قانون اساسي است و به هيچ وجه جنبه تشريفاتي و صوري ندارد. يعني از لحاظ قانون، تا زماني كه ولي فقيه حكم او را تنفيذ نكند شخصِ منتخب، ولو حايز همه آراي مردم نيز باشد، هيچ گونه رياستي به قوه مجريه ندارد.

بله، از آنجا كه طبق اصل 110 قانون اساسي جمهوري اسلامي قبل از برگزاري انتخابات شوراي نگهبان صلاحيت كانديداهاي رياست جمهوري را تأييد مي كند و نظارت مستمر بر حسن اجراي انتخابات نيز وجود دارد. معمولاً حكم رياست جمهوري توسط ولي فقيه امضا مي شود و در اين زمينه اختلافي پيش نمي آيد ولي اين بدان معنا نيست كه امضاي ولي فقيه صرفا تشريفاتي و فاقد اثر قانوني است. به ويژه اين كه تعبير «تنفيذ» و نيز آنچه رهبر فقيد انقلاب درتنفيذ رياست جمهوري فرمودند «اين تنفيذ تا زماني است كه عمل بر طبق موازين اسلام باشد» نشان مي دهيد كه امضاي ولي فقيه به نتيجه انتخابات مشروعيت مي بخشد.

آيا مقام معظم رهبري با ولايت مطلقه اي كه دارد مي تواند مجلس خبرگان را منحل كند؟
پرسش

آيا مقام معظم رهبري با ولايت مطلقه اي كه دارد مي تواند مجلس خبرگان را منحل كند؟

پاسخ

در مورد اين سوئال مي توان گفت : اگر روزي حقيقتا" براي ولي فقيه ثابت شود كه اكثريت يا همه اعضاي مجلس خبرگان موجود را تطميع يا تهديد كرده اند و آنها نيز تحت تاثير قرارگرفته اند يا به هر دليل منطقي و موجه ديگر به اين نتيجه برسد كه وجود اين مجلس خبرگان بر خلاف مصالح اسلام و جامعه اسلامي و به ضرر مردم است مي تواند با استفاده از ولايتي كه دارد مجلس خبرگان را منحل نمايد گر چه در هيچ قانوني صراحتا" انحلال مجلس خبرگان را به عنوان يكي از اختيارات ولي فقيه ذكر نكرده اند, (محمد مهدي نادري قمي نگاهي گذرا به نظريه ولايت فقيه برگرفته از مباحث استاد محمد تقي مصباح يزدي ص 157). در اين مسئله نظرات متفاوت ديگري نيز وجوددارد كه ناشي از عوامل متعددي از قبيل عدم تصريح قانون اساسي به اين مسئله و اختلاف مباني و ديدگاه درباره منابع مشروعيت رهبري , نقش مردم و تائثير آراي آنان مي باشد.

فرماندهي كل قوا چه وظايفي دارند اين سمت به عهده چه كسي بايد باشد چرا بني صدر مدتي فرماندهي كل قوا را بر عهده داشته اند. مگر قوانين تغيير يافته است.
پرسش

فرماندهي كل قوا چه وظايفي دارند اين سمت به عهده چه كسي بايد باشد چرا بني صدر مدتي فرماندهي كل قوا را بر عهده داشته اند. مگر قوانين تغيير يافته است.

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال توجه به نكات ذيل حائز اهميت است:

الف - اصطلاح فرماندهي كل قوا در ارتباط با نيروهاي مسلح مي باشد كه براساس قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به ولي فقيه واگذار شده است: بند چهارم اصل يكصد و دهم قانون اساسي چنين بيان مي دارد: «فرماندهي كل نيروهاي مسلح» با رهبر است اطلاق عبارت فوق نشان دهنده مديريت تام و عام مقام رهبري به كل امور و شؤون نيروهاي مسلح اعم از نظامي و انتظامي مي باشد. اقتضاي نيروهاي مسلح بر وحدت فرماندهي است، زيرا بدون وحدت، امور نظامي و دفاعي كشور از انسجام لازم برخوردار نخواهد بود. قانون اساسي ضمن بيان اين اطلاق، پاره اي از اقتدارات مهم مقام رهبري در نيروهاي مسلح را تصديحا بيان نموده است كه عبارتند از:

1. فرماندهي كل نيروهاي مسلح و نصب و عزل و قبول استعفاي رئيس ستاد مشترك؛ فرمانده كل سپاه و فرماندهان عالي نيروهاي نظامي و انتظامي (بند چهارم و ششم اصل يكصد و دهم قانون اساسي).

2. اعلان جنگ و صلح و بسيج نيروها (بند پنجم اصل يكصد و دهم قانون اساسي).

3. در شوراي عالي امنيت ملي بدين ترتيب كه:

- اين شورا، سياست هاي دفاعي و امنيتي كشور را در «محدوده سياست هاي كلي تعيين شده از طرف مقام رهبري» تنظيم مي نمايد (اصل يكصد و هفتاد و ششم قانون اساسي).

- «دو نماينده به انتخاب مقام رهبري» در شوراي مذكور عضويت

دارد (همان).

- مصوبات اين شورا پس از تأييد مقام رهبري قابل اجراست (ذيل اصل يكصد و هفتاد و ششم قانون اساسي).

ب - براساس اصل يكصد و دهم قانون اساسي «رهبر مي تواند بعضي از وظايف و اختيارات خود را به شخص ديگري تفويض كند». بديهي است كه تفويض اختيار مذكور به معناي سلب صلاحيت نيست؛ بلكه مقام يا مسؤولي كه آن وظيفه يا اختيار از سوي رهبري به او تفويض شده است، صرفا به نمايندگي از طرف رهبري انجام وظيفه مي نمايد. اين اختيار تفويض شده در هر زمان قابل لغو خواهد بود ( ر.ك: سيد محمد هاشمي، حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، نشر دادگستر، 1380، ج 2، ص 51).

ج - با توجه به دو موضوع فوق در ارتباط با سؤال گفتني است كه:

اولا، در زمان بني صدر نيز قانون هيچ گونه تغييري نكرده بود و فرماندهي كل قوا از نظر قانوني همچنان با ولي فقيه بود.

ثانيا، حضرت امام بنا به دلايل و مصالحي براي مدتي نمايندگي فرماندهي كل قوا را به بني صدر تفويض كردند كه اين كاملا اختياري قانوني است.

ثالثا، پي بردن به دلايل تفويض برخي اختيارات رهبري از سوي حضرت امام به بني صدر نيازمند بررسي شرايط و اوضاع آن زمان مي باشد كه به اختصار مطالبي را بيان مي نمايم:

مقدمه:

هر چند در حكومت اسلامي، مشروعيت امري الهي است و مشروعيت تمامي بخشهاي نظام از طريق حاكم اسلامي تأمين مي شود، اما بايد به موضوع مهم ديگري كه در حكومت اسلامي نقش به سزا و عمده اي دارد توجه داشت و آن نقش مقبوليت مردمي و توجه به آراء آنان از يك

سو در نظر گرفتن مصالح جامع و نظام اسلامي بر اساس شرايط و مقتضيات زمان و مكان مي باشد. به عنوان نمونه، مراجعه به تاريخ صدر اسلام و سيره حكومتي پيامبر اكرم(ص) و امام علي(ع) مبين نكات فوق است:

وجود برخي شخصيتها و بزرگان قريش در جمع كارگزاران و فرماندهان نظام اسلامي نظير، خالدبن وليد، عمرو عاص، شريح قاضي، اشعث بن قيس، ابوموسي اشعري و...، با اينكه در التزام و پاي بندي آنان به اسلام ترديد بود و بعضاً تخلفات مهمي نيز داشتند، (ر. ك: فروغ ابديت، استاد جعفر سبحاني؛ و سياي كارگزارن علي بن ابي طالب(ع)، علي اكبر ذاكري، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي) همه حاكي از اهميت و توجه به جايگاه مردمي افراد، استفاده از توانايي و كارآمدي آنان، و رعايت مقتضيات و مصالح جامع مي باشد.

اكنون با توجه به مقدمه فوق به بررسي عملكرد حضرت امام(ره) در قبال بني صدر مي پردازيم:

1. بررسي شرايط بني صدر به عنوان اولين رئيس جمهور نظام جمهوري اسلامي بود كه از پشتوانه يازده ميليون رأي از ميان چهارده ميليون شركت كننده در انتخابات (قريب به هفتاد درصد آراي مأخذه) برخوردار بود. بنابراين علي رغم شناختي كه حضرت امام(ره) از ابتدا به عدم لياقت و كفايت نامبرده براي تصدي رياست جمهوري ايشان داشتند، مي بايست هر گونه اقدامي كاملاً سنجيده صورت مي پذيرفت تا از يك سو وجهه نظام نوپاي اسلامي خدشه دار نشود و مخالفين نظام در داخل و خارج چنين القاء نكنند كه نظام اسلامي، تحمل جمهوري بودن و آراء مردم را ندارد و به سرعت اولين رئيس جمهور مردمي خويش را بركنار نمود، و از سوي ديگر به آراء و انتخاب

احترام گذاشته، تا با گذشت زمان به صورت طبيعي زمينه هاي تجديد نظر در آراء مردم با ديدن عملكردها و رفتارهاي بني صدر، فراهم آيد. و مردم واقعاً به اين نتيجه برسند كه بني صدر علي رغم شگردهاي تبليغاتي خود، فرد شايسته و لايقي براي مسئوليت مهم رياست جمهوري نبوده و صلاحيت اين كار را ندارد.

و بعلاوه قانون اساسي جمهوري اسلامي هم راهكارهاي عزل و بركناري رئيس جمهور را مشخص نموده بود و دليلي براي استفاده حضرت امام از اختيارات حكومتي خود وجود نداشت.

و آخرين نكته اي كه بايد در بررسي شرايط آن مقطع زماني در نظر گرفت، اوضاع آشفته داخلي ناشي از وقوع انقلاب، درگيريهاي جناحها و گروههاي سياسي، شروع جنگ تحميلي و...، بود كه شديداً از هر گونه اقدامي سبب ايجاد تشنت و التهاب در كشور مي شد، بايد جلوگيري بوجود مي آمد.

2. در چنين شرايطي حضرت امام(ره) دو گونه مي توانستند با اين جريان برخورد كنند: يا حكم رياست جمهوري بني صدر را تنفيذ نكنند و در برابر رأي ملت بياستند، يا با تنفيذ حكم رياست جمهوري و مدارا و مماشات با وي، كشور را از بحران نجات دهند.

حضرت امام(ره) با درايت و مديريت حكيمانه اي كه داشتند، راه دوم را برگزيدند و با فرصت دادن بيشتر به بني صدر و بازگذاشتن دست وي براي خدمت، هر گونه بهانه را از او گرفتند تا در روند كارش نتواند امام نيروهاي ارزشي را به انحصارطلبي و تماميت خواهي متهم سازد و همه ناتواني ها يش را به مانع تراشي هاي نيروهاي ارزشي منتسب سازد. از اين رو امام(ره) در همان اولين روزهاي پيروزي بني صدر، در مراسم تنفيذ حكم رياست جمهوري

وي كه در بيمارستان قلب تهران برگزار شد، پس از نصايح دلسوزانه و پدرانه با ايشان، حكم رياست جمهوري اش را تنفيذ كردند و فرمودند: «من يك كلمه به آقاي بني صدر تذكر مي دهم، اين كلمه تذكر براي همه است، «حب الدنيا رأس كل خطيئه» يعني دنيادوستي در رأس همه خطاهاست. (صحيفه نور، ج 11، ص 257).

حضرت امام حكم تنفيذ خويش را به «عدم تخلف بني صدر از احكام اسلام و تبعيت از قانون اساسي» مشروط كردند: «بر اساس آن كه ملت شريف ايران با اكثريت قاطع، جناب آقاي دكتر سيد ابوالحسن بني صدر را به رياست جمهوري كشور جمهوري اسلامي ايران برگزيده اند و بر حسب آن كه مشروعيت آن بايد به نصب ولي فقيه جامع الشرايط باشد، اينجانب به موجب اين حكم، رأي ملت را تنفيذ و ايشان را به اين سمت منصوب نمودم، لكن تنفيذ و نصب اينجانب و رأي ملت مسلمان ايران، محدود است به عدم تخلف ايشان از احكام مقدسه اسلام و تبعيت از قانون اساسي ايران...» (همان، ص 260 (15 بهمن 58)

ايشان در راستاي همان سياست، پس از تنفيذ حكم رياست جمهوري، وي را به قائم مقامي خود در فرماندهي كل قوا منصوب كردند، در اين حكم آمده است:

«جناب آقاي بني صدر، رئيس جمهوري ايران! در اين مرحله حساس كه احتياج به تمركز قوا بيشتر از هر مرحله است، جناب عالي به نمايندگي اين جانب به سمت فرماندهي كل نيروهاي مسلح به ترتيبي كه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تعيين كرده است، منصوب مي شويد، اميد است كه با شايستگي كه جناب عالي داريد، امور كشوري و لشكري و قواي مسلح به نحو

شايسته با موازين اسلامي جريان پيدا كند» (همان، ص 260).

حضرت امام(ره) براي حفظ اصل نظام و جلوگيري از هر گونه تشتت و التهاب در كشور كه مقتضاي زمان جنگ بود و براي جذب بني صدر، در حد امكان سياست مدارا و مماشات را با وي به كار مي بردند.

و براي اين كه رشد سياسي مردم بالا برود و حقايق كم كم روشن شود، دو پروژه ديگر نيز به اجرا گذاشته بودند:

الف. افشاي خط بني صدر و جريان فكري او؛

ب. تقويت جناح ارزشي كه در رأس آن، بزرگاني چون شهيد بهشتي و شهيد باهنر و مقام معظم رهبري و آقاي هاشمي رفسنجاني و.. قرار داشتند.

در بخش اول، امام در طول اين مدت افشاي جريان ملي گرايي و ليبراليسم را در دستور كار خود قرار داده بودند، و نسبت به خطرات آن، مردم را آگاه، مي ساختند:

«آقاي رئيس جمهور نخست وزيري معرفي مي كند شخصي باشد مكتبي، و در صددد باشد كه احكام اسلام را پياده كند، نه درصدد اين باشد كه مليت را احيا بكند، آنهايي كه مي گويند ما مليت را مي خواهيم احيا بكنيم، آنها مقابل اسلام ايستاده اند. اسلام آمده است كه اين حرف هاي نامربوط را از بين ببرد. افراد ملي به درد ما نمي خورند؛....» (صحيفه نور، ج 12 ص 273).

و در جاي ديگر مي فرمايند:

«ما از اين ملي هاي هيچي نديديم جز خرابكاري؛ اگر يك نفرشان آدمي بود كه اسلامي بود كه صحيح بود، ما نديديم چيزي از اينها. همه ما اسلامي پيش برويم...» (همان، ص 118).

و در بخش دوم حضرت امام(ره) نسبت به نيروهاي ارزشي مانند شهيد بهشتي، مقام معظم رهبري و...، سنگ تمام گذاشتند و با اين كار جامعه

رابه سوي اين شخصيت ها كه مطابق با معيارها و الگوهاي اسلامي بودند راهنمايي و هدايت مي كردند. تا جامعه بتواند در انتخابهاي بعدي دقيق تر عمل كند. حضرت امام(ره) در مورد شهيد دكتر بهشتي فرمودند:

«يك نفر آدمي را كه من بيست و چند سال است از نزديك مي شناسم، او پيش من درس خوانده، با من معاشر بوده، من همه چيزش را مي دانم، حالا افتادند به جان مثل آقاي بهشتي، آقاي دكتر بهشتي را از او مي ترسند اينها براي اين كه يك فرد لايقي است و اينها نمي خواهند اين طور افراد باشند.» (همان، ج 9، ص 288).

در جاي ديگر فرمودند:

«من آقاي خامنه اي را بزرگش كردم، من آقاي هاشمي را بزرگ كردم، من آقاي بهشتي را بزرگش كردم» (همان، ج 15، ص 139).

نكته ديگر اينكه، حضرت امام(ره) مي دانستند كه بيشتر، اين اطرافيان بني صدر هستند كه او را تحريك مي كنند، اگر خودش بود و خودش، ممكن بود بتوان با او كنار آمد. لذا همواره بني راه نصيحت مي كردند كه از اطرافيانش فاصله بگيرد. چنانكه حضرت امام پس از عزل بني صدر فرمودند:

«خدا مي داند كه من مكرر به اين گفتم كه آقا اينها تو را تباه مي كنند اين گرگ هايي كه دور تو جمع شده اند وبه هيچ چيز عقيده ندارند، تو را از بين مي برند، گوش نكرد، هي قسم خورد كه اينها فداكار هستند....» (همان، ج 15، ص 69 و 68).

متأسفانه با همه مدارا و مماشاتي كه حضرت امام نسبت به بني صدر داشتند، ولي وي متنبه نشد و همچنان به دنبال اهداف خود و تحريكات اطرافيانش بود. جنگ را به نقطه شكست كشانده بود، نيروهاي ارزشي مانند شهيد صياد شيرازي

را از ارتش بركنار كرد، بود، دست سپاه را در جنگ بسته بود، نيروهاي ضد انقلاب و گروهك ها را تقويت كرده بود و در پشت صحنه با آمريكا رابطه داشت، نسبت به شهيد رجايي كه نخست وزيرش بود همواره بي مهري مي كرد و در هر فرصتي وي را تحميلي، ناكارآمد و بي سواد معرفي مي نمود و در نامه اي به حضرت امام به تغييرناپذير بودن شهيد رجايي و هيأت وزيران در برابر سياست هاي خود اعتراض مي كند و حضرت امام در پاسخ وي مي فرمايد:

«اين جانب دخالتي در امور نمي كنم، موازين همان بود كه كراراً گفته ام و سفارش من آن است كه آقايان تفاهم كننϠو اشخاص مؤمن به انقلاب و مدير و مدبر و فعال انتخاب نمايند» (همان، ج 13، ص 55).

نتيجه درايت و تدبير الهي و برخورد هوشمندانه حضјʠامام(ره) با مسأله بني صدر اين بود تا زمينه هاي بيداري و آگاهي مردم نسبت به انتخاب خويش فراهم شده و آن پشتوانه عظيم مردمي كه همواره بني صدر به آن افتخار مي كرد و آن را به رخ مي كشيد، از او گرفته شود و زمينه براي عزل بني صدر بر اساس مكانيسم قانوني فراهم آيد. و در روز 31 خرداد ماه 1360، مجلس به عدم كفايت سياسي بني صدر با 177 رأي موافق و يك رأي مخالف، موافقت نمود.

و اين تصميم با استقبال ޘјԙȘѠمردمي كه مدتي قبل به بني صدر رأي داده بوده و هم اكنون با هدايتهاي حضرت امام(ره) آگاه شده بودند روبرو شد.

جهت مطالعه بيشتر ر.ك: قاسم روانبخش، بازخواني پرونده يك رئيس جمهور، قم، نشر هماي غدير، 1382.

در رابطه با رهبري انقلاب گفته مي شود كه انتخاب ايشان بر اساس قانون اساسي تغيير يافته بوده كه هنوز به تأييد آراي عمومي نرسيده است يعني قانون اساسي اول شرط مرجعيت را داشته باشد ولي در تغيير يافته آن شرط مرجعيت را حذف كرده بودند. ولي اين تغيير به همه پرسي گذ
پرسش

در رابطه با رهبري انقلاب گفته مي شود كه انتخاب ايشان

بر اساس قانون اساسي تغيير يافته بوده كه هنوز به تأييد آراي عمومي نرسيده است يعني قانون اساسي اول شرط مرجعيت را داشته باشد ولي در تغيير يافته آن شرط مرجعيت را حذف كرده بودند. ولي اين تغيير به همه پرسي گذاشته نشده بود اين اشكال را چگونه بايد پاسخ بدهيم.

پاسخ

قبل از ورود به موضوع اصلي سؤال ابتدا لازم است نكاتي را در مورد «شرط مرجعيت» و جايگاه آن در شرايط رهبري (صلاحيت علمي) بيان نماييم:

اصطلاح «مرجعيت» كه به مراتب كمال علمي، اخلاقي و اجتماعي فقيه اطلاق مي شود، ظاهرا براي كساني است كه عنوان بزرگترين و مشهورترين مجتهد يك كشور (و حتي يك شهر) را دارا باشد؛ به عبارت بهتر؛ دانشمندترين همه علماي هر ناحيه عنوان مرجع تقليد را دارد و آن، عبارت از كسي است كه محل مراجعه ي مقلّدان و داراي رساله مدون عمليه براي استفاده مريدان خويش مي باشد. (عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت در ايران، اميركبير، چاپ اول، 1360، «نهادي به نام مرجعيّت»، صفحات 81 به بعد)

در مورد جايگاه مرجعيت و رابطه آن با ولايت فقيه نكات ذيل حائز اهميت است:

اول؛ آن كه فقاهت به معناي توانايي استنباط احكام اوليّه شرعي از منابع و متون ديني، امر مشتركي است كه هم در مرجعيت و هم در قضاوت و هم در زعامت و سرپرستي جامعه مورد نياز است بدين معنا كه تصدي اين سه شأن مهم، تنها از سوي فقها مورد قبول است و ديگران با وجود فقهاي صالح، حق تصدي اين شؤون را ندارند.

نكته مهم اين است كه فقاهت در همه اين شئون متفاوت به يك معناست و اين گونه نيست كه

ما براي مرجعيت، به گونه اي فقاهت نيازمند باشيم و در امر رهبري به گونه اي ديگر از فقاهت، در واقع ما يك فقيه داريم كه اجازه پذيرش همه شئون ذكر شده را دارد. بدين معني كه اگر از فقيهي، فتوا طلب كنيم، مرجع تقليد خواهيم داشت و اگر امر قضاوت را به او بسپاريم، به قاضي تبديل مي شود و اگر از او زعامت و سرپرستي جامعه را بخواهيم، به ولي فقيه خواهيم رسيد. بنابراين، اطاعت از ولي فقيه با همان ادله اي به اثبات مي رسد كه رجوع به مراجع تقليد.

دوم؛ آن كه فقاهت و عدالت، شرط مشترك و مقدماتي تصدي مرجعيت، قضاوت و زعامت است يعني فقاهت شرط لازم است اما كافي نيست. افزون بر آن متصدي هر كدام از مسئوليت هاي فوق به داشتن ويژگي هاي ديگري نيز متناسب با خصوصيات آن مسؤوليت نيازمند است. در اين ميان، ولايت و سرپرستي جامعه مسؤوليت پيچيده تر و سنگين تري است، پس داراي ويژگي هاي مهم تر و بيشتري است به گونه اي كه ممكن است در هر زمان تعداد انگشت شماري از فقهاي عادل را بتوان يافت كه واجد آن شرايط باشند.

سوم؛ آن كه مرجعيت يك شأن اجتماعي است نه يك شأن علمي و فقهي جدا و بالاتر از فقاهت در واقع بسياري از فقها راضي به پذيرش اين شأن اجتماعي نيستند و ضمن آنكه صلاحيت مرجعيت را دارا هستند ترجيح مي دهند كه اين مسئوليت را بر دوش نگيرند اما برخي از فقها نيز اين مسئوليت را مي پذيرند و مرجع تقليد مي شوند. بنابراين نبايد تصور كرد كه هر فقيهي كه مرجع تقليد مي شود لزوما از ديگر فقهايي كه اين شأن را نمي پذيرند، برتر و عالم تر است. البته

مرجع تقليد بايد فقيه اعلم باشد، اما اعلميت منحصر در مراجع تقليد نيست، و فقهاي همطراز با مراجع از نظر علمي و فقاهتي كم نيستند.

چهارم؛ آن كه بخش اصلي و اساسي تكاليف يك فرد مؤمن در جامعه ديني را ولي فقيه تعيين مي كنند چرا كه عمده مسائل اجتماعي، قضايي و حقوقي، اقتصادي و مالي، تعليم و تربيت، سياست داخلي و خارجي و... را بايد در حوزه حكم حكومتي تعيين تكليف كرد كه به ولي فقيه مربوط است و مراجع تقليد درباقي قضايا كه عمدتا شامل ابواب عبادي و فردي فقه مي شود، مي توانند براي مقلدان خود فتوا بدهند. در اين ميان اگر تعارض ميان حكم فقيه حاكم و فتواي مرجع تقليد پديد آيد به نظر عموم فقها، بايد حكم فقيه حاكم را مقدم داشت.

بنابر اساس مطالب فوق، مشخص مي شود كه مراجع تقليد، هر چند به خاطر برخي از برجستگي هاي فقهي، اخلاقي و اجتماعي نسبت به ساير فقهاء از اولويت برخوردار مي باشند، اما «مرجعيّت» آنان را نبايد شرط لازم براي امامت مسلمين محسوب كرد؛ چنان كه در متون و منابع اسلامي چنين موضوعي به هيچ وجه از شرايط رهبري ذكر نشده است. (صورت مشروح مذاكرات شوراي بازنگري قانون اساسي، انتشارات مجلس شوراي اسلامي، 1369، ج 1، ص 181).

وانگهي، تجربه نشان داده است كه برخي از مراجع تقليد كه از مراتب علمي و تقوايي برتر نسبت به ديگران برخوردارند، يا نسبت به مسايل سياسي التفاتي از خود نشان نمي دهند و يا آنكه از اين جهات، از توانايي هاي مورد انتظار جامعه برخوردار نمي باشند، همچنانكه در بين علماي متأخّر به جز امام خميني(ره) ساير مراجع بزرگِ تقليد چندان درگير اشتغالات فكري فقهي

نسبت به مديريّت سياسي نبوده اند. اما اگر قرار بر اين باشد (بر اساس ادله نقلي و عقلي متعدد) كه فقها رهبري جامعه مسلمين را بر عهده داشته باشند، داشتن شرايط مديريت و تدبير سياسي براي اداره ي امور جامعه ضروري و اجتناب ناپذير به شمار مي آيد.

البته چنين نيست كه اعضاء خبرگان قانون اساسي در زمان تصويب اصل يكصد و نهم مصوّب 1358 (كه از جمله شرايط رهبري را «صلاحيت علمي... لازم براي افتاء و مرجعيت» مقرر داشته بود) به اين مهم توجه نداشته باشند، بلكه بر عكس منظور آنها از قيد مرجعيت صرف مرجعيت بالفعل و بدون در نظر گرفتن ساير شرايط بسيار مهم و اساسي رهبر، نبود لذا مشاهده مي كنيم به دليل برخي سوء برداشت هايي و ابهاماتي كه اين قيد بوجود مي آورد، در بازنگري قانون اساسي، خبرگان شوراي ياد شده، به بررسي و نقد احاديث و اخبار پرداخته و به اين نتيجه رسيدند كه: «اصولاً مرجعيت تقليد يك مسأله... كه ملاك شرعي ندارد» (همان، ج 2، ص 647) و «در تعابير سندي و مدارك ما مسأله مرجع و مرجعيت نيست» (همان، ج 1، ص 181)

بدين ترتيب بود كه به دنبال نامه امام(ره) در مورخ 9/2/1368 خطاب به رياست شوراي بازنگري قانون اساسي و بررسي هاي خبرگان يادشده، «مرجعيت» از حوزه شرايط رهبري خارج و اصول مربوطه اصلاح گرديد، در نامه حضرت امام(ره) چنين آمده است: «در مورد رهبري ما كه نمي توانيم نظام اسلامي مان را بدون سرپرست رها كنيم. بايد فردي را انتخاب كنيم كه از حيثيت اسلامي مان درجهان سياست و نيرنگ دفاع كند. من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم كه شرط مرجعيّت لازم نيست. مجتهد

عادل مورد تأييد خبرگان محترم سراسر كشور كفايت مي كند. اگر مردم به خبرگان رأي دادند تا مجتهد عادلي را براي رهبري حكومتشان تعيين كند، وقتي آنها هم فردي را تعيين كردند تا رهبري را بر عهده بگيرد، قهرا او مورد قبول مردم است؛ در اين صورت او ولي منتخب مردم مي شود و حكمش نافذ است». (همان، ج 1، ص 58)

اكنون با توجه به مطالب اساسي فوق نكاتي را به اختصار در خصوص سؤال بيان مي نماييم:

اولاً: لازم است تا ميان مرجعيت با اجتهاد تفاوت قائل شد زيرا برخلاف مرجعيت و مطالبي كه در زمينه عدم اشتراط آن در شرايط رهبري در اسلام گفته شد، اجتهاد (توانايي استنباط احكام از منابع و متون ديني) از اصول بسيار مهم و اساسي اين شرايط بوده كه هم در منابع و متون اسلامي و هم در نزد قانونگذار مورد تأكيد و توجه خاص بوده و مي باشد. بنابراين آنچه در بازنگري قانون اساسي حذف شد مرجعيت بود نه اجتهاد.

ثانيا: انتخاب مقام معظم رهبري هر چند بر اساس قانون اساسي قبل از بازنگري (كه اصل يكصد و نهم آن متضمن قيد مرجعيت بود) صورت پذيرفت، ولي عملي كاملاً قانوني و بر اساس معيارها و ضوابط مشخص شده در قانون اساسي بود. زيرا آنچه كه اصول قانون اساسي (قبل از بازنگري) بر آن دلالت داشت صلاحيت و شأن مرجعيت است نه مرجعيت بالفعل. توضيح آنكه در اصل يكصد و هشت قانون اساسي قبلي صلاحيت علمي و تقوايي براي مرجعيت شرط بود نه اين كه مرجع بالفعل باشد. در اصل پنجم نيز تعبير مرجعيت نيامده بود: «در زمان غيبت ولي عصر(عج) در جمهوري اسلامي ايران،

ولايت امر و امامت امت بر عهده فقيه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبّر است كه اكثريت مردم او را به رهبري شناخته و پذيرفته باشند.» در اين اصل تعبير «مرجع» نيامده، بلكه تعبير «فقيه عادل» آمده است.

در اصل يكصد و نهم شرايط و صفات رهبر يا اعضاي شوراي رهبري را ذكر مي كند كه در آن هم تعبير «صلاحيت علمي براي مرجعيت» را دارد. تنها جايي كه شبهه مرجعيت بالفعل را به وجود مي آورد اصل يكصد و هفتم قانون اساسي قبلي بود كه در آن لفظ «مرجع» آمده بود. در زمان امام اعضاي كميسيون يك صد و هفت كه يكي از وظايفش تفسير قانون اساسي در اين گونه موارد است، اين موضوع را مورد بررسي قرار دادند كه «منظور از مرجع چيست» ميزان و ملاك كدام اصل است، كه در نتيجه آن اكثريت اعضاء معيار را «صلاحيت مرجعيت» دانستند نه مرجع بالفعل. لذا بعد از ارتحال حضرت امام بنابر اين مصوبه و همچنين با استناد به نامه حضرت امام(ره) (مبني بر عدم لزوم مرجعيت) انتخاب رهبري صورت پذيرفت. (ر.ك: گفتگو با آيت الله سيدحسن طاهري خرم آبادي، مقررات و عملكرد مجلس خبرگان، فصلنامه حكومت اسلامي، سال سوم، شماره دوم، تابستان 77، صص 133 _ 131)

البته براي بر طرف نمودن هر گونه شبهه اي بعد از اصلاح و بازنگري قانون اساسي و حذف شرط مرجعيت، اعضاي مجلس خبرگان رهبري، دوباره اقدام به رأي گيري براي انتخاب آيت الله خامنه اي كردند؛ چنان كه حجت الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني - از اعضاي مجلس خبرگان رهبري - در اين زمينه مي گويد: «... براي انتخاب آيت الله خامنه اي دوباره رأي گيري

كرديم، اول بر اساس حكم امام موقتاً آيت الله خامنه اي را انتخاب كرديم. بعداً كه قانون اساسي اصلاح شد، بر اساس قانون اساسي جديد، دوباره رأي گيري كرديم ... [ كه بار دوم بيشتر از بار اول رأي آورد ... و بر اساس قانون اساسي جديد، به صورت دائمي انتخاب شدند». (گفت و گو با هاشمي رفسنجاني، روزنامه كيهان (دوشنبه 20/11/1382).)

ثالثا: اجتهاد مقام معظم رهبري بر اساس دلايل متعددي ثابت مي باشد كه برخي از مهمترين آنها عبارتند از:

1_ اجتهاد ايشان توسط بسياري از مراجع و بزرگان از جمله حضرت امام(ره) از مدتها قبل از تصدّي مقام رهبري، تصديق شده بوده است.

2_ همه رساله هاي عمليه نوشته اند كه اگر دو نفر عادل خبره به اجتهاد كسي شهادت دهند، اجتهاد او قابل قبول است و اين در حالي است كه جامعه مدرسين حوزه علميه قم كه مركب از ده ها مجتهد مطلق و چندين مرجع تقليد مي باشد ايشان را به مرجعيت پذيرفته اند. بنابراين اجتهاد ايشان امري كاملاً مسلّم مي باشد.

3_ درس خارج مقام معظم رهبري كه در آن بسياري از فضلا شركت مي كردند و همگي به وزانت علمي آن شهادت مي دهند، دليل بر بُنيه علمي نيرومند و ملكه اجتهاد ايشان است و اين توان علمي مسلما زمينه سابق بر رهبري و حتي سابق بر رياست جمهوري ايشان دارد، نه اين كه ايشان پس از رهبري درس خوانده و به اين مرتبه از دانش رسيده باشند. (ر.ك: زندگي نامه مقام معظم رهبري، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت، چاپ ششم، 1379).

مقام رهبري در يك كشور چه اختياراتي دارد؟ چه كسي بايد آشفتگي ها و نابساماني هاي يك كشور را سازماندهي كند؟ پس رهبري اينجا چه كاره است كه ما اين قدر در جامعه خود مشكلات داريم؟
پرسش

مقام رهبري در يك كشور چه اختياراتي دارد؟ چه كسي بايد آشفتگي ها و نابساماني هاي يك كشور را سازماندهي كند؟ پس رهبري اينجا

چه كاره است كه ما اين قدر در جامعه خود مشكلات داريم؟

پاسخ

در مورد حدود اختيارات رهبري نسبت به كل نظام، قانون اساسي چهار وظيفه مهم را بر عهده رهبر گذاشته كه عبارت است از:

1. تعيين سياست هاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام؛

2. نظارت بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظام؛

3. حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه؛

4. حل معضلات نظام كه از طريق عادي قابل حل نيست از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام.قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل 110.

بر اين اساس، وظايف وا ختيارات مقام معظم رهبري در ارتباط با مسائل كلي كشور و سياست گذاري هاي كلان آن است و ايشان دستورالعمل ها و رهنمودهاي لازم را ارائه و بر حسن اجراي سياست هاي كلي نظارت دقيق و مستمر دارند. درباره مشكلات و نارسايي هاي موجود در جامعه، به مسؤولان تذكرات و هشدارهاي لازم را مي دهند و از طريق آنان مسائل را پيگيري مي كنند.

بيانات مقام معظم رهبري به خوبي بيانگر اين موضوع است:

«عده اي سعي مي كنند ولايت فقيه را به معناي حكومت مطلقه فردي معرفي كنند! اين دروغ است. ولايت فقيه -طبق قانون اساسي ما نافي مسؤوليت هاي اركان مسؤول كشور نيست. مسؤوليت دستگاه هاي مختلف و اركان كشور، غيرقابل سلب است. ولايت فقيه، جايگاه مهندسي نظام و حفظ خط و جهت نظام و جلوگيري از انحراف به چپ و راست است. اين اساسي ترين و محوري ترين مفهوم و معناي «ولايت فقيه» است. بنابراين ولايت فقيه نه يك امر نمادين و تشريفاتي محض و احياناً نصيحت كننده است -آن طور كه بعضي از اول انقلاب اين را مي خواستند و ترويج

مي كردند [و] نه نقش حاكميت اجرايي در اركان حكومت [را] دارد؛ چون كشور مسؤوليت اجرايي، قضايي و تقنيني دارد و همه بايد بر اساس مسؤوليت خود كارهايشان را انجام دهند و پاسخگويي مسؤوليت هاي خود باشند.... در اين مجموعه پيچيده و درهم تنيده تلاشهاي گوناگون، نبايد حركت نظام انحراف از ارزش ها و هدف ها باشد! نبايد به چپ و راست انحراف پيدا شود! پاسداري و ديده باني حركت كلي نظام به سمت هدف هاي آرماني و عالي اش، مهمترين و اساسي ترين نقش ولايت فقيه است».سخنراني در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) 14/3/1383.

البته نبايد انتظار داشت با صرف مديريت قوي و نظارت دقيق ايشان، آشفتگي ها و نابساماني هاي جامعه -كه ناشي از عوامل مختلفي است به سادگي حل شود.

به عنوان نمونه، مقام معظم رهبري در پاسخ سؤالي در مورد چرايي عدم تحقق «عدالت اجتماعي» در جامعه و بررسي دارايي هاي دولتمردان -به رغم تأكيدات و پيگيري هاي ايشان چنين مي فرمايد: «... به مجرد اينكه به سمت بعضي از مسؤولان دست دراز بشود، طبعاً اولِ گله و شكوه و فرياد آنها است؛ يك وقت مي بينيد كه در اصلِ كار هم مانع تراشي مي شود و انجام نمي گيرد! من يك عقيده جدي دارم كه بحث «عدالت اجتماعي» بايد تعقيب شود -شكي در اين نيست و بارها هم اين را گفته ام منتها آن كسي كه بايد تعقيب بكند، بنده نيستم. دستگاه هاي قضايي و دستگاه هاي دولتي هستند كه بايستي دنبال بكنند. يك مقدار از اين قضيه بايد به بركت قوانين خوب حل بشود. يك مقدار بايد به بركت اجرا حل بشود. يك مقدار هم بايد به بركت بازرسي دستگاه هاي برتر

و بالاتر حل بشود؛ يعني، دستگاه هاي دولتي نسبت به بخش هاي زير مجموعه خودشان»ديدار از دانشگاه صنعتي شريف، 1، آذر 1378..

در ريشه يابي مشكلات جامعه، مي توان از رهيافت هاي متعددي استفاده كرد؛ از قبيل رهيافت تك عاملي كه ريشه همه مشكلات را ناشي از يك عامل -مثلا اقتصاد يا مديريت كشور مي داند و يا رهيافت چند عاملي كه به صورت واقع بينانه و با ارائه آمار، شواهد و شاخص هاي مورد نياز و به دور از هياهوهاي سياسي و... به بررسي ميزان دخالت و تأثير عوامل مختلف در ايجاد يك پديده پرداخته و نقش هر كدام را مشخص مي كند.

رهيافت تك عاملي نوعي مغالطه است كه آن را مغالطه علت جعلي false cause.و انحصار گرايي علي Exclusionism.causal مي خوانند. اين رويكرد به ويژه - درباره جامعه كنوني ما نه علمي است و نه false cause.منطبق با واقعيات است. از اين رو بايد سراغ رهيافت دوم رفت و در بررسي علمي و محققانه اين موضوع، زمينه ها و شرايط و ابعاد مختلف آن، موانع تاريخي، داخلي و بين المللي، امكانات و توانايي ها و... را به صورت واقع بينانه بررسي و ارزيابي كرد.

جامعه اي مانند جامعه ما از مشكلات زيادي رنج مي برد؛ مانند: ساختار اقتصادي تك محصولي آن، وضعيت وخيم صنعت، كشاورزي و... ساختار سياسي، فرهنگي و اداري -كه از قبل از انقلاب به ما منتقل شده و مشكلات طبيعي مربوط به انقلاب و ناشي از جنگ و خسارات عظيم آن (بالغ بر هزار ميليارد دلار، معادل هزينه هفتاد سال كشور)، محاصره بين المللي، تورم جهاني، مشكلات ناشي از دوران سازندگي و رشد سريع و....

معضلات ناشي از ساختار ناسالم

اداري، تهاجم فرهنگي و تغيير ارزش ها و رواج فرهنگ مصرف گرايي و تجمل پرستي و... از ديگر مشكلات كشور ما است. البته هر مديريت قوي و كارآمد و عاري از سوء استفاده و فساد در بخش هاي مختلف آن، مي تواند در كاهش مشكلات و تأمين نيازمندي هاي اساسي جامعه، نقش مؤثري داشته باشد؛ ولي با توجه به وجود متغيرهاي ديگر، به هيچ وجه نبايد انتظار معجزه داشت. بنابراين مشكل اساسي، نحوه مديريت رهبري و يا استفاده نكردن از اختيارات شان نيست؛ بلكه فراتر از آن است.

در مورد شرط مرجعيت براي رهبري و اينكه در انتخاب رهبر معظم انقلاب اين شرط رعايت نشده، توضيح دهيد؟
پرسش

در مورد شرط مرجعيت براي رهبري و اينكه در انتخاب رهبر معظم انقلاب اين شرط رعايت نشده، توضيح دهيد؟

پاسخ

اين مسأله از دو سو قابل بررسي است:

يك. از نظر فقهي

در فقه شيعه آنچه شرط ولايت است، همان اجتهاد و فقاهت است؛ نه مرجعيت. فقاهت صلاحيت علمي و شرط مرجعيت است؛ اما خود مرجعيت يك شأن اجتماعي است .

براي مطالعه بيشتر ر.ك: شاكرين، حميد رضا، ولايت فقيه، بحث شرايط ولي فقيه.

دو. از منظر قانون اساسي

اصل يكصد و نهم قانون اساسي مصوّب 1358 يكي از شرايط رهبري را «صلاحيت علمي... لازم براي افتا و مرجعيت» مقرر داشته بود. منظور از صلاحيت علمي همان فقاهت است. بنابراين اولاً اصل مرجعيت بالفعل هيچ گاه در قانون اساسي به عنوان شرط رهبري ذكر نشده است؛ ليكن به دليل برخي سوء برداشت ها و ابهاماتي كه اين قيد به وجود مي آورد، در بازنگري قانون اساسي، اين قيد حذف گرديد بنابراين هر چند انتخاب مقام معظم رهبري بر اساس قانون اساسي قبل از بازنگري صورت پذيرفت؛ ولي عملي كاملاً قانوني و بر اساس معيارها و ضوابط مشخص شده در قانون اساسي بود؛ زيرا آنچه كه اصول قانون اساسي (قبل از بازنگري) بر آن دلالت داشت، صلاحيت و شأن مرجعيت است، نه مرجعيت بالفعل.

در اصل پنجم نيز تعبير «مرجعيت» نيامده بود: «در زمان غيبت ولي عصر(عج) در جمهوري اسلامي ايران، ولايت امر و امامت امت بر عهده فقيه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبّر است كه اكثريت مردم او را به رهبري شناخته و پذيرفته باشند». در اين اصل تعبير «مرجع» نيامده؛ بلكه تعبير «فقيه عادل» آمده است.

در اصل

يكصد و نهم شرايط و صفات رهبر يا اعضاي شوراي رهبري را ذكر مي كند كه در آن هم تعبير «صلاحيت علمي براي مرجعيت» را دارد. تنها جايي كه شبهه مرجعيت بالفعل را به وجود مي آورد، اصل يكصد و هفتم قانون اساسي قبلي بود كه در آن لفظ «مرجع» آمده بود. در زمان امام راحل(ره) اعضاي كميسيون يكصد و هفت -كه يكي از وظايفش تفسير قانون اساسي در اين گونه موارد است اين موضوع را مورد بررسي قرار دادند كه «منظور از مرجع چيست» و ميزان و ملاك كدام اصل است؟ در نتيجه اكثريت اعضا معيار را «صلاحيت مرجعيت» دانستند، نه مرجع بالفعل. از اين رو بعد از ارتحال امام راحل، با توجّه به اين مصوبه و نيز با استناد به نامه حضرت امام(ره) (مبني بر عدم لزوم مرجعيت) انتخاب رهبري صورت پذيرفت.

ر.ك: گفت و گو با آيت الله سيدحسن طاهري خرم آبادي، مقررات و عملكرد مجلس خبرگان، فصلنامه حكومت اسلامي، سال سوم، شماره دوم، تابستان 77، صص 133 - 131.

البته براي بر طرف نمودن هر گونه شبهه اي بعد از اصلاح و بازنگري قانون اساسي و حذف شرط مرجعيت، اعضاي مجلس خبرگان رهبري، دوباره اقدام به رأي گيري براي انتخاب آيت الله خامنه اي كردند؛ چنان كه حجت الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني - از اعضاي مجلس خبرگان رهبري در اين زمينه مي گويد: «... براي انتخاب آيت الله خامنه اي دوباره رأي گيري كرديم، اول بر اساس حكم امام موقتاً آيت الله خامنه اي را انتخاب كرديم. بعداً كه قانون [كه بار دوم اساسي اصلاح شد،و بز اساس قانن اساسي دوباره راي گيري كرديم بيشتر از بار اول رأي آورد، به

صورت دائمي انتخاب شدند "

گفت و گو با هاشمي رفسنجاني، روزنامه كيهان (دوشنبه 20/11/1382).

چرا پيشنهاد بازنگري قانون اساسي در انحصار ولايت فقيه است؟
پرسش

چرا پيشنهاد بازنگري قانون اساسي در انحصار ولايت فقيه است؟

پاسخ

قبل از پرداختن به موضوع اصلي سؤال، بايسته است مقدمه اي به اختصار مطرح گردد.

از آنجا كه ضرورت هاي اجتماعي، تحولاتي را در پي دارد و قانون اساسي بايد با مصالح كل كشور هماهنگ باشد؛ از اين رو راه بازنگري در قانون اساسي، به شيوه اي منطقي پيش بيني شده است. براي حفظ قانون اساسي و جلوگيري از به خطر افتادن ثبات سياسي كشور و تحولات و تغييرات بي جهت، لازم است بازنگري، توأم با احتياط و دقت و كمي دشواري صورت بگيرد. بر اين اساس قانونگذار در بازنگري قانون اساسي، مراحل متعددي را به صورت خيلي دقيق و حساب شده در نظر گرفته است

.ر.ك: صورت مشروح مذاكرات ، ص 591.

اما در مورد موضوع اصلي سؤال و اينكه چرا پيشنهاد بازنگري قانون اساسي در انحصار ولي فقيه است؛ بايد گفت كه تبيين و توضيح اين مسأله، نيازمند بررسي دقيق مشروح مذاكرات شوراي بازنگري قانون اساسي و ديدگاه هاي مختلف صاحب نظران مسائل حقوقي است. به اختصار مي توان گفت:

يكم. هر چند دستگاه ها و قواي مختلف كشور، هر يك اجراي قسمتي از قانون اساسي را بر عهده دارند و خود آنها به هنگام اجرا، علي الاصول قادر به كشف نقاط قوّت و ضعف آن هستند و نيز به لحاظ مباشرت در اجراي امور، قادر به تشخيص كاستي ها و نيازها بوده و در نتيجه مراجع صلاحيت داري براي پيشنهاد بازنگري در قانون اساسي مي باشند؛ اما پيشنهاد رسمي و داراي اعتبار قانوني و عملي از سوي مراكز متعدد، با ثبات سياسي و تعادل در تقسيم و توزيع قدرت و وظايف و حفظ قانون اساسي از تغييرات بي جهت،

منافات دارد.

از سوي ديگر، در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مقام رهبري بر كل نهادهاي سياسي، اداري و قضايي ولايت و اشراف دارد(.اصول 57، 157، 175، 176 و 91 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران) لذا از طريق همين اشراف و با وقوف كامل به مراتب كاستي و جمع آوري دلايل لازم، مبادرت به امر بازنگري مي كند(هاشمي، سيدمحمد، حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، ج 1، ص 64.) و تنها مرجع تشخيص ضرورت بازنگري و پيشنهاد دهنده آن -پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام محسوب مي گردد.

بر اين اساس در اصل 177 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، چنين آمده است: «مقام رهبري پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام، طي حكمي خطاب به رئيس جمهور موارد اصلاح يا تتميم قانون اساسي را به شوراي بازنگري قانون اساسي پيشنهاد مي نمايد».

بنابراين قانون گذار با تعيين مقام رهبري، به عنوان تنها پيشنهاد دهنده رسمي -ضمن اهميت دادن به مسأله بازنگري از آفات احتمالي آن براي ثبات نظام و قانون اساسي، جلوگيري كرده است.

دوّم: اگر نهاد و مرجع ديگري را براي اين مسأله مشخص كنيم، باز هم همين پرسش نسبت به انتخاب آن نهاد به عنوان تنها مرجع پيشنهاد كننده، مطرح است؟!

بنابراين منطقي ترين راه انتخاب، مرجعي است كه بتواند به بهترين وجه اهدافي را كه در فلسفه بازنگري قانون اساسي وجود دارد، تأمين كند. در نظام جمهوري اسلامي ايران، مقام رهبري با توجه به جايگاه، وظايف و اختياراتي كه بر عهده دارد، به عنوان مناسب ترين مرجع براي اين امر در نظر گرفته شده است.

سوّم: انتخاب مجمع تشخيص مصلحت -به عنوان مرجع مورد مشورت رهبري در زمينه بازنگري داراي نكات مثبت و

مهمي است؛ زيرا مسأله بازنگري، با مصالح نظام در ارتباط است و به علاوه در مجمع تشخيص مصلحت نظام، سران سه قوه و بسياري از نخبگان سياسي، نظامي و... و نيز كارشناسان و متخصصان مربوط حضور و همكاري دارند.

ر.ك: صورت مشروح مذاكرات...، ص 597 به بعد..)

چهارم : هر چند مسأله تعيين مرجع پيشنهاد دهنده بازنگري، حائز اهميت است و اين مسأله با شيوه اي كاملاً منطقي در قانون اساسي پيش بيني شده است؛ اما آنچه اهميت زيادتري دارد، تركيب شوراي بازنگري است كه اصل 177 قانون اساسي، آن را در نه گروه به شرح ذيل بيان كرده است:

1.اعضاي شوراي نگهبان؛ 2. رؤساي قواي سه گانه؛ 3. اعضاي مجمع تشخيص مصلحت نظام؛ 4. پنج نفر از اعضاي مجلس خبرگان رهبري؛ 5. ده نفر به انتخاب مقام رهبري؛ 6. سه نفر از هيأت وزيران؛ 7. سه نفر از قوه قضائيه؛ 8. ده نفر از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي؛ 9. سه نفر از دانشگاهيان.

به طوري كه ملاحظه مي شود، اعضاي شوراي بازنگري، مسؤوليت و نمايندگي اكثريت نهادهاي كليدي كشور را بر عهده دارند و بدين ترتيب، تركيب شورا، به لحاظ فنّي و تخصّصي مناسب به نظر مي رسد.(حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، ص 65.)

رهبر از طرف چه كسي انتخاب شده و چه كساني مي توانند او را عزل كنند؟
پرسش

رهبر از طرف چه كسي انتخاب شده و چه كساني مي توانند او را عزل كنند؟

پاسخ

در نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران، مقام رهبري مهم ترين ركن نظام است، اين منصب از لحاظ شرعي نيز به جهت نيابت امام معصوم(ع) جايگاه رفيعي دارد. از لحاظ حقوقي نيز مي توان گفت محور مشروعيت نظام و اعمال قدرت حاكميت در جامعه مقام رهبري است. مجلس خبرگان به عنوان كارشناسان منتخب ملت، وظيفه انتخاب، نظارت و در صورت لزوم عزل رهبر، از مقام خود به عهده دارند.

اصل يكصد و هفتم قانون اساسي، تعيين رهبر را به عنوان مهم ترين وظيفه مجلس خبرگان رهبري ذكر كرده است. متن اين اصل چنين است: «پس از مرجع عاليقدر تقليد و رهبر كبير انقلاب جهاني اسلام و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت آيت اللَّه العظمي امام خميني(ره) كه از طرف اكثريت قاطع مردم به رهبري شناخته و پذيرفته شده اند تعيين رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است».

خبرگان رهبري درباره همه فقهاي واجد شرايط - شرايط اين فقها در اصول پنجم و صد و نهم قانون اساسي ذكر شده است - مشورت مي كنند و هرگاه يكي از فقها را در احكام و موضوعات فقهي اعلم دانسته و در مسايل سياسي و اجتماعي، يا داراي مقبوليت عامه يا واجد برجستگي خاص تشخيص دهند او را به رهبري انتخاب مي كنند. وظيفه ديگر مجلس خبرگان، مطابق اصل صد و يازدهم قانون اساسي، نظارت بر شرايط و عملكرد رهبري است. در اين اصل چنين آمده است: «هرگاه رهبر از انجام وظايف قانوني خود ناتوان شود يا فاقد يكي از شرايط مذكور در اصل پنجم و صد و نهم گردد،

يا معلوم شود از آغاز فاقد بعضي از شرايط بوده است از مقام خود بر كنار خواهد شد و تشخيص اين امر به عهده خبرگان مذكور در اصل صد و هشتم مي باشد».

بنابر اين اصل، نظارت برعملكرد و عزل رهبري از اختيارات خبرگان رهبري است.

آيا انتخاب رهبر در حكومت اسلامي ايران مستلزم دور نيست؟ زيرا رهبري، اعضاي شوراي نگهبان و آن ها كانديداهاي مجلس خبرگان را تأييد مي كنند و آن گاه خبرگان رهبر را انتخاب مي كنند واين دور است؟
پرسش

آيا انتخاب رهبر در حكومت اسلامي ايران مستلزم دور نيست؟ زيرا رهبري، اعضاي شوراي نگهبان و آن ها كانديداهاي مجلس خبرگان را تأييد مي كنند و آن گاه خبرگان رهبر را انتخاب مي كنند واين دور است؟

پاسخ

قبل از پاسخ به سؤال حضرتعالي - تعريف دور واقسام آن لازم بنظر مي رسد. تعريف دور: هرگاه موجودي در تحقق خود مبتني و متوقف بر موجود ديگري باشد وتحقق آن موجود ديگر هم مبتني ومتوقف بر موجود نخست باشد آن را دور مي گويند. دور دو قسم است: 1 - دور مصرح مثل توقف وجود B بر A و A بر B . 2 - دور مضمر مثل توقف وجود A بر B وB بر CوC بر A{1} همانظور كه در تعريف آمد بحث تحقق وجود يك موجود است واين بحث در علتها ومعلولها پيش مي آيد كه در وجود احتياج به همديگر دارند يعني علت ومعلول نمي توانند متوقف بر هم باشند در تحقق خارجيشان و واقعيشان واين قانون دور متعلق به وجود وامور تكويني وامور واقع و واقعيات است واما قانون ومقام مثل رهبري وخبرگان وغير اينها از امور اعتباري وذهني محض وتشريعي هستند كه بحث دور در آن امور اعتباري اصلاً جاري نيست (علاوه بر فلسفه در باب علت ومعلول - در منطق هم بحث دور در دوجا 1- در بحث تعريف 2- در بحث لواحق قياس مطرح مي شود).

در كتاب فقه سياسي جلد (1) - حقوق اساسي ومباني قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران - نويسنده عباسعلي عميد زنجاني اين اشكال مطرح وپاسخ نويسنده اين چنين است كه در نحوه انتخاب رهبر در حكومت اسلامي، هيچ گونه دوري وجود ندارد؛ زيرا

گرچه تأييد صلاحيت نامزدهاي مجلس خبرگان بر عهده شواري نگهبان است، اما منظور از نظارت فقهاي شوراي نگهبان بر تطبيق شرايط كانديداهاي مجلس خبرگان آن است كه در تعيين واحراز شرايط خبرگان، موازين اسلامي كاملاً مراعات شود. به بيان ديگر، بايد نظارت بر كانديداها به گونه اي كامل صورت بگيرد تا از هر لحاظ خبره بودن وعدالت وتقواي نامزدها محرز شود. واين به معناي انتخاب وتعيين خبرگان نيست؛ زيرا در هر حال، انتخاب نمايندگان مجلس خبرگان با خود مردم واز طريق انتخاب عمومي است. واز آنجا كه مردم حق انتخاب دارند، پس تركيب اعضاي مجلس خبرگان، منوط به انتخاب مردم است وهر كس در نظر مردم اصلح باشد، برگزيده مي شود وبه مجلس خبرگان راه مي يابد. از سوي ديگر، پس از انتخاب شدن اعضاي مجلس خبرگان، قانون اساسي اختيار وآزادي خبرگان را در عزل و يا ابقاي رهبري، تأمين نموده است. و اين اشكال در كتاب حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران جلد دوم نوشته دكتر سيد محمد هاشمي كتاب شايسته سال 1379 نيز مطرح گرديده است، متاسفانه جوابي براي آن در اين كتاب مطرح نگرديده ولي از آنجائي كه نويسنده فوق استاد حقوق در رشته تخصصي قضاء حوزه علميه قم بوده اند جواب شفاهي ايشان را نقل مي نمائيم.

در تمام كشورهاي جهان كه شكل حكومت آن تفكيك قوا بصورت نسبي مي باشد كه تقريباً تمام كشورهاي جهان در حال حاضر با نظام جمهوري اينچنيني هستند يك نظارت نسبي قوا بر يكديگر مطرح است اين مقدار دور وجود دارد و مورد قبول عرف بين اللمل و قانوونگذاران و حقوقدانها قرار گرفته است.

مثلاً در حقوق فرانسه كه يكي از مطرح ترين

دمكراسي جهان امروز مي باشد حق انحلال مجلس به رياست جمهوري و حق بررسي فساد رياست جمهوري به مجلس واگذار گرديده و با كشور روسيه كه حق انحلال دوما به رياست جمهوري و حق استيضاح و بركناري رياست جمهوري به دوما واگذار گرديده است. البته در باب ولايت فقيه دو نظر مطرح است يكي اينكه ولي فقيه انتخابي است و توسط مردم انتخاب مي شود كه اشكال شما در صورت انتخابي بودن ولي فقيه مطرح مي شود اما بنابر نظر انتصابي بودن كه نظر جمعي از علماء مي باشد كار نمايندگان مجلس خبرگان انتخاب نمي باشد فقط معرفي ولي فقيه داراي شرايط حكومت است وشايستگي فرد را تشخيص مي دهند يعني اينكه ولي فقيه منصوب از طرف خدا به صورت عام است نه يقيناً و فقط خبرگان معين مي كند كه اين شخص خاص، آن شخص است كه در ادله شرعيه تعيين شده وشرايطش عنوان شده و او آن شرايط را دارد در اين صورت منصوب الهي است و انتخاباتي نيست و خبرگان مقام ولايت را به ولي فقيه اعطاء نمي كند.

اين اشكال در كتاب 60 پرسش كه توسط آيت اللَّه مصباح يزدي پاسخ آنها داده شده مطرح و بنا بر نظريه انتخابي بودن ولي فقيه پاسخ داده شده است. (كتاب پرسشها وپاسخها - چاپ موسسه امام خميني(ره))

در آخر به بياناتي چند از امام خميني(ره) اشاره مي نمائيم كه در تاريخ 58/6/30 فرمودند اسلام هر فقيهي را كه ولي نمي كند آنكه علم دارد و عمل دارد و مشي اش مشي اسلام است - سياستش سياست اسلام است و آدم معوجي نيست و صحيح است اين نظارت داشته باشد به امرها كه نگذارد كه هر

كس هر كاري دلش مي خواهد بكند و در تاريخ 58/6/28 فرمودند: ولايت فقيه آنطور كه اسلام مقرر فرموده است وائمه ما نصب فرموده اند به كسي صدمه وارد نمي كند - ديكتاتوري نمي آورد - كاري كه خلاف مصالح مملكت است انجام نمي دهد.

[1]. ترجمه وشرح كتاب نهاية الحكمة - مترجم علي رباني گلپايگاني - اين پاسخ در پايانامه دوره كارشناسي ارشد رشته حقوق توسط دكتر ارسطا مطرح گرديده است.

چرا در نظام جمهوري اسلامي با وجود جايگاه رياست جمهوري ولايت فقيه نيز وجود دارد؟
پرسش

چرا در نظام جمهوري اسلامي با وجود جايگاه رياست جمهوري ولايت فقيه نيز وجود دارد؟

پاسخ

براي پاسخ به اين پرسش، نخست بايد ولايت فقيه و جايگاه آن در نظام اسلامي تبيين گروه و سپس نسبت آن با مقام رياست جمهوري توضيح داده شود.

جايگاه ولايت فقيه در نظام اسلامي

در نظام اسلامي ولايت مطلق و سرپرستي جامعه از آن خداوند است و هيچ كس بدون اذن خداوند حق حكومت و ولايت بر مردم ندارد.{1} قرآن كريم تنها اجازه حكومت را به پيامبران داده است.{2} و پس از آنها ولايت به ائمه اطهار(عليهم السلام) واگذار شده{3} و در زمان غيبت امام معصوم حكومت به اولوالامر و يا همان فقها سپرده شده است.{4} بنابراين در نظام اسلامي و در زمان غيبت امام معصوم امامت و هدايت و رهبري جامعه بر ولي فقيه واگذار شده است و مي توان گفت ولي فقيه قبولي و عهده دار اداره حكومت اسلامي است و مشروعيت نظام اسلامي و اعتبار همه مقررات و قوانين به او بر مي گردد و با تنفيذ او مشروعيت مي يابد.

جايگاه رياست جمهوري

با توجه به آنچه بيان شد وظيفه اداره حكومت اسلامي بر عهده ولي فقيه مي باشد اما از آن جهت كه دامنه اداره حكومت اسلامي بسيار گسترده است و از توان يك فرد خارج مي باشد و در شكل امروزي حكومت و با توجه به اصل تفكيك قوا اداره ابعاد مختلف حكومت تفكيك شده و به مجريان خاص سپرده شده است بنابراين در نظام جمهوري اسلامي سه قوه مجريه، مقننه و قضاييه براي اداره جامعه پيش بيني شده است كه هر كدام عهده دار اداره بخشي از ساز و كار حكومتي مي باشند

و رياست جمهوري به عنوان رياست قوه مجريه عهده دار اجراي قوانين و اداره امور جاري جامعه است اما اين مسؤوليت از سوي ولي فقيه به او تفويض شده و پس از انتخاب او از سوي مردم با تنفيذ ولي فقيه مقام وي مشروعيت مي يابد بنابراين مي توان گفت كه اگر چه رياست جمهوري مسؤول قوه مجريه و اداره امور جاريه جمهوري اسلامي است ليكن اين مسؤوليت از سوي ولي فقيه به او اعطا شده و نيز وظيفه نظارت بر حسن انجام وظايف رياست جمهوري بر عهده ولي فقيه مي باشد.

[1]. «فاللَّه هو اولي». سوره شوري، آيه 9.

[2]. سوره احزاب، آيه 36.

[3]. سوره مائده، آيه 55.

[4]. «اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم» سوره نساء آيه 59.

مجلس خبرگان
ملاك و معيار علمي براي نمايندگان مجلس خبرگان چيست و چقدر بايد درس خوانده باشند؟
پرسش

ملاك و معيار علمي براي نمايندگان مجلس خبرگان چيست و چقدر بايد درس خوانده باشند؟

پاسخ

اصل يكصد و هشتم قانون اساسي شرايط خبرگان رهبري، تعداد و كيفيت انتخاب آن ها را مشخص نموده است به متن زير توجه كنيد.

"قانون مربوطه به تعداد و شرايط خبرگان، كيفيت انتخاب آن ها، و آيين نامه داخلي جلسات آنان براي نخستين دوره بايد به وسيله فقهاء اولين شوراي نگهبان تهيه و با اكثريت آراء آنان تصويب شود و به تصويب نهايي رهبر انقلاب برسد. از آن پس هر گونه تغيير و تجديد نظر در اين قانون و تصويب ساير مقررات مربوط به وظايف خبرگان در صلاحيت خود آنان است".

چ_را نمايندگان مجلس خبرگان , فقط فقيهانند و ديگر متخصصان و انديشه گران بدان مجلس راه ندارند ؟
پرسش

چ_را نمايندگان مجلس خبرگان , فقط فقيهانند و ديگر متخصصان و انديشه گران بدان مجلس راه ندارند ؟

پاسخ

ت_وضيح آنكه اخيرا سئوال و شبهه اى به صورت جدى مطرح مى شود كه در قانون اساسى براى ولى فقيه شرايطى برشمرده شده كه در سه شرط خلاصه مى شود : فقاهت , عدالت ومدبر و مدير بودن ; يعنى تشخيص مصالح جامعه و توان اداره آن . بايد توجه داشت فقهايى كه به عنوان خبرگان و براى انتخاب رهبر در نظر گرفته شده اند , بسته به موقعيت علمى خود , توان تشخيص برخى از شرايط را دارند . آنهافقط مى توانند تشخيص دهند چه كسى افقه و داراى بالاترين صلاحيت فقهى است . ب_ن_ابراين , ضرورى است كسان ديگرى نيز در شمار خبرگان جاى گيرند تا با تخصص وموقعيت ع_ل_م_ى خود توان احراز ديگر شرايط مثل عدالت , مديريت و مدبريت و آشنايى كافى با سياست را داشته باشند . از اي_ن رو ضرورت دارد خبرگان از متخصصان رشته هاى گوناگون گزينش شوند و هر دسته , بخشى از ويژگيها و شرايط و شوون رهبرى را تشخيص دهند . در پاسخ اين شبهه بايد گفت :گرچه سه شرط براى ولى فقيه ذكر شده , ولى اولا : اين سه شرط در عرض هم اعتبارندارد , بلكه يكى از آنها مهمتر است . ثانيا : رهبر بايد حد نصاب هر يك از اين سه شرط را داشته باشد , اكنون ببينيم در ميان كسانى كه واجد اين شرايط هستند ,چه كسى , هم از نظر فقاهت و هم تقوا و هم مديريت جامعه , افضل

است و ب_رآي_ن_د اين سه عامل در كدام بيشتر است ؟اگر حضور متخصصان رشته هاى گوناگون را در م_ج_لس خبرگان لازم دانستيم , و آنها - بافرض عدم صلاحيت براى تشخيص شايستگى سياسى ولى فقيه - فقيهى را تعيين كردند كه ازنظر سياست حد نصاب لازم را ندارد و گفتند چون آقاى ( ال_ف ) فقاهتش بيشتر است ,ما او را شايسته تر از ديگران مى دانيم ; گروه سياستمداران گفتند ما آقاى ( ب )را انتخاب مى كنيم , چون سياستش بيشتر از ديگران است ; مقدسين هم گفتند ما آق_اى ( ج ) را ان_ت_خ_اب مى كنيم , چون تقوايش بيشتر است , چه نتيجه اى به دست مى آيد ؟ ياسه ره_بر داريم كه يكى فقاهت دارد , دومى تقوا دارد و سومى مديريت - كه بى شك آن سه , كارى از پ_ي_ش ن_م_ى برند - پس اين فرض باطل است ; يا بايد يكى از آن سه راترجيح بدهيم ; مثلا فقيهى ب_ى س_ياست و العياذباللّه بى تقوا را ترجيح دهيم و يابر عكس ; كه در اين فرض نيز مصالح اسلام و امت اسلامى رعايت نمى شود . ن_تيجه مى گيريم نمى توان براى خبرگان رهبرى سه دسته خبره و متخصص را در نظر گرفت , كه هر كدام متناسب با رشته خود , يكى را انتخاب كنند ; بلكه خبرگان رهبرى بايدمرتبه اى از سه شرط را دارا باشند ; يعنى حد نصابى از فقاهت , از آگاهى به مصالح اجتماعى و نيز از تقوا . زيرا آنها بايد از ميان خود كسى را براى رهبرى انتخاب كنند

. بندرت اتفاق مى افتد خبرگان خارج از جمع خود كسى را انتخاب كنند . پس آن سه شرطى كه حد اعلا و مرتبه كاملش در رهبر است , در مرتبه نازلتر درخبرگان نيز بايد باشد . اعضاى مجلس خبرگان بايد فقيه , عادل و آشناى به سياست واداره جامعه باشند . ب_ن_ابراين كسانى كه صرفا سياستمدارند و فقيه نيستند , مثل كسانى هستند كه فقط فقيه اند و از سياست سر درنمى آورند , يا اصلا تقوا ندارند ,كه نمى توانند در تعيين رهبر نقشى داشته باشند . خ_ب_رگ_ان , واج_د م_رت_ب_ه اى از شرايط رهبرى پس خبرگانى كه رهبر را تعيين مى كنند , بايد خودشان مرتبه اى از شرايط رهبرى راداشته باشند . البته بايد حد نصابى را در نظر گرفت كه عملا قابل اجرا باشد , نه يك فرض ايده آلى كه تحقق پيدا نكند . ح_ت_ى م_م_ك_ن اس_ت در موقعيتى رهبر فقيه تر ازديگران نباشد , اما مجموع برآيند امتيازاتش از فقاهت , عدالت و مديريت بيش ازديگران باشد . در زم_ان ح_ض_رت ام_ام ق_دس س_ره ك_س_ان_ى ب_ودند كه مقلد مراجع ديگر بودندو امام را اعلم ن_م_ى دان_س_تند , اما در همان حال ايشان را رهبر واجب الاطاعه مى دانستند , يعنى لااقل شرايط ف_ق_اه_ت را در او احراز كرده بودند و مجموعه شرايطرهبرى - فقاهت , عدالت و مديريت و آگاه بودن به مصالح جامعه - را در امام بيشترمى ديدند . ال_ب_ته اگر رهبر افقه و اتقى باشد و در مديريت نيز بهترين باشد , برديگران ترجيح دارد ; اما اگر چ_ن_ي_ن ف_ردى ن_داش_تيم و شخصى در يكى

از اين شرايط درحد اعلا نبود , ولى مجموع مزاياى سه گانه فقهى او از ديگران بيشتر بود , بايدرهبر باشد . ك_س_انى هم كه او را تعيين مى كنند , بايد حد نصاب فقاهت , عدالت ,مديريت و آشنايى به مسائل سياسى و اجتماعى را داشته باشند و در شرايط مذكورحداقل اجتهاد را داشته باشند . اس_لام_ى بودن , عالى ترين عنصر نظام نكته ديگرى كه در آغاز پاسخ , به آن اشاره رفت و اكنون به تفصيل آن مى پردازيم ,اين است كه - از نظر ما - سه شرط مذكور در ارزش , يكسان نيستند . ما معتقديم آنچه عنصر اصلى نظام را تشكيل مى دهد , اسلام است . مديريت در همه كشورها هست . چنان نيست كه در ديگر كشورها - كه نظامشان اسلامى نيست - شخص اول مملكت مديرنباشد . پس از اين جهت امتيازى بر ديگران نداريم . ام_ت_ي_از و ص_ب_غ_ه ويژه كشور ونظام ما اسلامى بودن است ; يعنى آنچه بيش از همه بر آن تاكيد مى كنيم اسلامى بودن نظام است . آن_چ_ه ب_راى ره_ب_ر ب_ي_ش از ه_مه لازم است , فقاهت است ; از اين رومى گوييم : ولى فقيه , و نمى گوييم : ولى عادل ; البته رهبر بايد عادل نيز باشد . نمى گوييم ولى سياس , گرچه بايد به سياست آشنا باشد . پ_س ت_اك_ي_د ما بر كلمه فقيه , از آن روست كه عنصر اصلى در نظام ما اسلام است و فقيه ; يعنى اسلام شناس . ال_بته اشكال مى كنند كه اسلام علوم گوناگونى دارد و شما از فقيه

به عنوان ( اسلام شناس ) نام مى بريد , در حالى كه معناى اصطلاحى فقاهت , آشنايى به احكام فرعى است . پ_س ب_ا ت_وجه به اينكه اسلام در برگيرنده اعتقادات و كلام , فلسفه , تفسير ,علم حديث و رجال ه_ست , لازم است در ميان خبرگان عده اى فيلسوف , مفسر و متكلم نيزحضور يابند ; همينطور ساير متخصصان در ديگر شاخه هاى علوم اسلامى . در پاسخ بايدگفت :آنچه در اجراى نظام اسلامى موثر است , فقاهت است . اس_لام ب_خشهاى گوناگونى دارد ;بخشى از آن مربوط به مسائل درونى و قلبى است كه عبارت اس_ت از اع_ت_ق_ادات ; بخشى از آن مربوط به مسائل خانوادگى است و بخشى مربوط به مسائل و عبادتهاى فردى ,مثل نجاست و طهارت , يا اين كه نماز چگونه بايد خوانده شود . ضرورت ندارد ولى فقيه در همه آن بخشها اعلم باشد . آن_چ_ه شرط است اين است كه در احكام اجتماعى وسياسى اسلام , رهبر از همه اعلم باشد , چون آشنايى او به احكام اجتماعى و سياسى اسلام , به راهبرى مردم و اداره جامعه , جهت مى دهد . ال_ب_ت_ه ساير بخشهاى اسلام نيزمهم اند و فقاهت به معناى عام شامل آنها نيز مى شود , اما آنچه به م_ن_اس_ب_ت حكم وموضوع در اينجا دخالت دارد , احكام فقهى اسلام , بخصوص مسائل سياسى و اجتماعى است .

در فقه شيعه , مبناى فقهى كار مجلس خبرگان چيست ؟
پرسش

در فقه شيعه , مبناى فقهى كار مجلس خبرگان چيست ؟

پاسخ

ابتدا بايد ملاحظه كرد كه اصولا مشروعيت رهبرى به چيست ؟ آيا مشروعيت رهبرى ازبالا است و نوعى انتصاب است ؟ يعنى همان گونه كه خداى متعال پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم را ن_صب فرمود و ايشان نيز از سوى خدا ائمه اثنى عشر عليهم السلام را تعيين فرمود و حضرات ائمه ع_ل_ي_هم السلام هم در زمانى كه مى توانستندحكامى را براى شهرها منصوب مى كردند , در زمان غ_ي_بت نيز فقها به صورت عام نصب شده اند و يا اينكه مشروعيت از پايين است و نوعى انتخاب در ك_ار اس_ت ؟نظريه انتخاب رهبر و نقد و بررسى آن نظريه ديگرى كه از جانب برخى فقهاى معاصر مطرح شده نظريه ( انتخاب ) نام گرفته است . ط_ب_ق اي_ن ن_ظ_ري_ه - در زمان غيبت - ولى فقيه از سوى مردم انتخاب مى شود و باهمين راى و انتخاب , حكومت وى مشروعيت مى يابد ; يعنى مشروعيت ولى فقيه , از سوى مردم است . آنها با انتخاب رهبر , حق تسلطى را كه بر خود دارند , به او واگذارمى كنند . ال_بته نظريه ( انتخاب ) برداشتهاى مختلفى دارد , ولى همه برداشتها بر اين اتفاق دارند كه مردم ول_ى ف_ق_يه را انتخاب مى كنند و به نحوى در مشروعيت حكومت اوموثرند , به گونه اى كه اگر مردم نباشند , ولايت فقيه مشروعيت ندارد ; يعنى نه تنها مقبوليت ندارد , كه مشروعيت هم ندارد . اين دو نظريه ( انتخاب و انتصاب ) در مبناى

كار خبرگان اثر مى گذارد . اگر كسى معتقد باشد مردم بايد با راى خود به رهبر , اعتبار و مشروعيت ببخشند , در اين صورت مردم , خبرگان را برمى گزينند و خبرگان هم از سوى مردم , رهبر را انتخاب مى كنند ; يعنى به او مشروعيت مى بخشند . در اي_ن فرض , گويى مردم , امانتى را به خبرگان سپرده اند و آنها را به عنوان امين مردم , امانت را به رهبر مى سپارند . پ_س ن_ق_ش خ_ب_رگ_ان , وس_اط_ت و رس_اندن مشروعيتى است كه از سوى مردم به ولى فقيه داده مى شود . ب_اي_د ت_وج_ه داش_ت كه اولا : اين نظريه سابقه فقهى ندارد يعنى فقهاى گذشته هيچكدام چنين نظريه اى را مطرح و قبول نكرده اند . ثانيا : بر اساس اين نظريه , مشروعيت حكومت از ناحيه مردم به فقيه اعطا مى شودحال آنكه مردم اصلا حق حاكميتى از خودشان ندارند تا به كسى اعطا كنند . در ج_اى خودش مفصل بحث شده كه از ديدگاه اعتقادى اسلام مشروعيت حكومت بايد از جانب خدابه هر كس اعطا شود . در مورد پيامبران و امامان معصوم اين واگذارى به صورت نصب خاص بوده است و در مورد فقيه جامع شرايط بصورت نصب عام است . ث_ال_ث_ا : اگر بپذيريم كه مشروعيت را مردم به حاكم شرعى مى بخشند جاى اين سئوال هست كه چ_ون همه مردم با حاكم شرعى بيعت نمى كنند بلكه اكثريت به او راى مى دهند ,آيا آن اقليت چه وظيفه اى دارند . ح_ك_وم_ت ح_اك_م اس_لامى بر آن اقليت چه مشروعيتى دارد ؟بطور

خلاصه اشكالاتى كه بر نظام دموكراتيك مبتنى بر انتخابات وارد است بر اين نظريه هم وارد است . نظريه انتصاب مشهور در ميان فقهاى شيعه همان نظريه انتصاب است . ما نيز همان نظريه انتصاب راتاييد مى كنيم . ب_ع_ض_ى سخنان امام قدس سره هم صراحت در ( انتصاب ) دارد ; مثلاايشان مى فرمايد : ( من به واسطه ولايتى كه از طرف شارع مقدس دارم , ايشان رانخست وزير قرار دادم . ايشان را كه من قرار دادم , واجب الاتباع است ) . (1)اي_ش_ان در ك_ت_اب ( ولاي_ت ف_ق_يه ) و در بحثها و كتابهاى ديگرى نيز به نظريه انتصاب اشاره مى كنند . ط_ب_ق نظريه ( انتصاب ) نقش خبرگان در واقع شهادت دادن و معرفى كردن رهبر است ;يعنى ف_رض اي_ن اس_ت ك_ه در ه_ر زم_ان_ى ( ف_قيه اصلح ) براى اداره جامعه اسلامى از سوى امام زمان عليه السلام منصوب شده است , ولى مردم او را نمى شناسند . براى شناسايى ولى فقيه , بناچار - بنابر ادله شرعى و نيز به اقتضاى ذوق عقلايى - بايد ازخبرگان بهره جست . روش عقلاء , مراجعه به متخصصان ( ذوق عقلايى ) مبناى زندگى اجتماعى در تمام شوون مردم اس_ت , زي_را هيچ كس درتمام شوون زندگى خود صاحبنظر نيست , و بناچار در بخشى از شوون زندگى از ديگران تقليد مى كند . مثلا همه به هنگام بيمارى بايد به پزشك مراجعه كنند و به نظر اواهميت دهند ; حتى پزشكها نيز ممكن است در مواردى به پزشكان متخصص ديگرى مراجعه كنند . پس اساس زندگى اجتماعى و

عقلايى مردم بر اين اصل استوار است و اگر اين اصل نباشد , نظام اجتماعى مختل مى شود . در م_ورد ش_ناسايى رهبر نيز از طرف شارع مقدس , فقيه اصلح تعيين شده است , اما ازآن رو كه م_ردم از فقاهت چيزى نمى دانند و شرايط ولى فقيه را نمى توانند احرازكنند , با ذوق عقلايى خود به خبره رجوع مى كنند . در زمان تسلط رژيم طاغوت , گرچه مساله رهبرى اسلامى مطرح نبود , ولى مردم براى تشخيص م_رج_ع ت_قليد همين كار را مى كردند ; يعنى وقتى مرجع تقليد از دنيا مى رفت وكسى به تكليف مى رسيد و مى خواست به احكام دينى عمل كند , درصدد بود كه از كسى بپرسد مرجع تقليد اعلم كيست . ط_ب_ي_عى است كه او به عالم محل خود مراجعه مى كرد واگر در روستا عالم سرشناسى نبود , به شهر يا مركز استان مراجعه مى نمود و آن قدرجستجو مى كرد تا مطمئن شود اصلح را يافته است و ن_يازى نبود به مردم ياد بدهند ازخبره ها بپرسيد , تا اصلح را بيابيد ; بلكه آنها با ذوق عقلايى خود اين كار راانجام مى دادند . ح_ك_م ول_ى ف_ق_يه تنها راه حل اكنون نيز حكم ولى فقيه تنها راه حل مشكلات نظام است , با اين ت_فاوت كه در آن زمان اگر مردم به مرجع واحدى نمى رسيدند , در امور شرعى آنها مشكلى پيش نمى آمد . ف_رض ك_نيد دو نفر همسفرند , يكى وظيفه اش را نماز قصر بداند و ديگرى نماز تمام ;اين دو اگر برادر هم باشند , مشكلى

پيش نمى آيد . حتى در نجاست و طهارت يا سايرچيزها هم اگر اختلافى باشد , مشكلى پيش نمى آيد . ام_ا در مسائل اجتماعى , تعدد فتوا مشكل به وجود مى آورد و نياز به يك راى رسمى معتبرى است كه مورد قبول جامعه باشد , تا به آن عمل بشود . مثال ساده آن ازدواج است . اگ_ر در شرايط خاصى فقيهى فتوا بدهد كه اين ازدواج صحيح بوده , امافقيه ديگرى بر خلاف آن فتوا بدهد , در اين صورت زن نمى تواند بگويد من طبق فتواى مجتهد خودم عمل مى كنم و تو هم طبق فتواى مجتهد خودت عمل كن . در اينجا بايد كسى باشد كه هر دو نفر او را قبول داشته باشند و به فتواى او عمل كنند . مسائل سياسى نيز همين طور است . اكثر مردم بايد كسى را قبول داشته باشند كه درمسائل كلى جامعه نظر بدهد . اگ_ر م_ردم - در اي_ن حال - پراكنده شوند و هر كس به فتواى مرجع تقليد خود عمل بكند , نظام اجتماع مختل مى شود . ب_ن_اب_راين ضرورى است آن قدر تلاش كنيم تا به شخص واحدى برسيم , تا مصالح جامعه اسلامى تامين شود وگرنه پراكندگى ايجاد مى شود . وظ_يفه اصلى حاكم اسلامى و ولى فقيه حفظ وحدت جامعه اسلامى و تامين مصالح امت اسلامى است . ج_اي_گاه عملى مجلس خبرگان بنابراين , ضرورت مراجعه به خبرگان به شكل نظام مند دانسته شد . ن_ظ_ام آن در ك_شورما به اين صورت است كه شوراى نگهبان صلاحيت داوطلبان واجد شرايط را تاييد مى كندو مردم آنان

را انتخاب مى كنند . ك_سانى كه از آراء بيشترى برخوردار بودند به عضويت مجلس خبرگان پذيرفته مى شوند و آنان با ب_ررس_ي_ه_اى م_س_ئولان_ه كسى را كه بااحراز شرايط لازم براى رهبرى جامعه اسلامى از ديگران شايسته تر است شناسايى و به مردم معرفى مى كنند . در ج_ايى كه اكثريت قاطع خبرگان به اصلح بودن فردى شهادت بدهند , بالاترين ظن اطمينان بخش براى افراد بدست مى آيد و شبهه اى باقى نمى ماند . عقلا چنين ظنى را معتبر مى دانند و به آن احترام مى گذارند . از آن رو ك_ه مثال قبلى بهترين نمونه اى است كه انسان مى تواند تاثير شهادت خبرگان را بفهمد , بار ديگر از آن بهره مى گيريم . ف_رض كنيد كسى به مرض سختى مبتلا شده ودنبال پزشكى مى گردد كه از همه حاذقتر باشد ; اگ_ر در ميان همه پزشكانى كه خودصاحب نظرند , هشتاد يا نود درصد بگويند كه فلان پزشك از همه ما عالم تر و حاذق تراست , ديگر براى آن مريض شكى باقى نمى ماند كه بايد به او رجوع كند . در مورد رهبرى هم اين گونه است ; اگر خبرگان مجتهد شناس شهادت بدهند اين فرد ازهمه اصلح و اعلم است , شهادت آنها يقين آور مى شود . همان كارى كه پس از رحلت حضرت امام قدس سره درباره مقام معظم رهبرى پيش آمد . خ_لاص_ه آن_ك_ه , م_بناى فقهى تعيين رهبر همان سيره عقلا است كه معمولا مردم براى رجوع به متخصص اصلح و اعلم , از خبرگان و كارشناسان سئوال مى كنند . و براى

اين سيره مويدات فراوانى از ادله شرعى و سيره متشرعين وجود دارد .

آيا انتخاب خبرگان براى تعيين رهبر , نوعى ( قرارداد اجتماعى ) است ؟
پرسش

آيا انتخاب خبرگان براى تعيين رهبر , نوعى ( قرارداد اجتماعى ) است ؟

پاسخ

تعبير عقد اجتماعى يا قرارداد اجتماعى تعبيرى است كه در جهان غرب شيوع دارد ومبانى خاص خود را دارد و آثارى بر آن مترتب مى شود . اگ_ر دو ن_ف_ر ب_خ_واه_ن_دم_ع_ام_له اى بكنند توافق آنان بر كارشناس , اعلام اين است كه ما اين ك_ارشناس ها راقبول داريم , حال اگر كسى نام اين توافق را ( قرارداد ) يا ( عقد ) بگذارد ,اشكالى ن_دارد ام_ا ب_ه اي_ن م_ع_نا نيست كه مردم با اين توافق خود به نظر خبرگان ,مشروعيت و اعتبار مى بخشند بلكه بدين معناست كه نظر كارشناس را مى پذيرند .

چه ضرورتى دارد اعضاى خبرگان فقيه باشند ؟
پرسش

چه ضرورتى دارد اعضاى خبرگان فقيه باشند ؟

پاسخ

از آن رو كه نظام ما , جمهورى اسلامى است و بر اساس ارزشهاى اسلامى آن راپذيرفته ايم , گرچه شكل حكومت جمهورى است , اما محتواى آن بايد اسلامى باشد ,براى رسيدن به اين هدف در راس اي_ن ن_ظ_ام ب_ايد كسى باشد كه بيش از ديگران به مبانى اسلام و نحوه اجراى آن آشنا باشد , و اين همان مساله ولايت فقيه است كه ضامن اسلامى بودن نظام است . ب_ه_ت_ري_ن راه شناسائى متخصص حال با توجه به اينكه كار اصلى مجلس خبرگان تشخيص فرد مناسب براى تصدى مقام ولايت است , به نظر مى رسد عاقلانه ترين و منصفانه ترين راه اين است كه اع_ض_اى خ_برگان كسانى باشند كه خود در فقاهت دستى دارند ; مثلا اگر از من و شما بپرسند ب_هترين قاضى ايران كيست , قطعا براى دريافت بهترين پاسخ بايد سراغ قضات برويم , يعنى جواب اي_ن س_ئوال از عهده هر كسى برنمى آيد , فقط كسانى مى توانند بهترين قاضى رامعرفى كنند كه خود تبحرى در اين موضوع داشته باشند . همچنين اگر به ما بگويند :بهترين استاد دانشگاه در فلان رشته كيست , بايد جواب را از استادان دانشگاه گرفت . كسانى توان تشخيص اصلح ( شايسته ترين ) براى تصدى مقام ولايت فقيه رادارند كه خود بهره اى از ش_راي_ط آن م_قام و منصب داشته باشند و از آن ويژگيها - هرچند در مرتبه پايين تر - بهره مند باشند . از آن رو ك_ه م_ه_مترين ويژگى ولى فقيه فقاهت است - زيرا آنچه در قانون آمده ولايت

( فقيه ) است - بنابراين , اعضاى خبرگان بايد فقهائى باشند كه صلاحيت اين كار رادارند . اگر منصفانه قضاوت كنيم مى فهميم اين بهترين و معقولترين راه براى تشخيص ولى فقيه است . نمونه روشنى از كار درست خبرگان كه برگرفته از آشنايى بافقاهت و شناخت فرد مناسب براى ره_ب_رى اس_ت , ت_ع_ي_ي_ن م_قام معظم رهبرى پس از رحلت حضرت امام بود ; اگر عموم مردم م_ى خ_واس_ت_ن_د در آن اوض_اع شخصى مناسب براى رهبرى راشناسائى كنند , نمى توانستند , اما خبرگان در طى چند ساعت به نتيجه قطعى رسيدند . اف_زون ب_ر آن ك_ه , اعضاى خبرگان داراى مقام فقاهتند , داراى مرتبه عالى تقوى نيز هستند و با شناخت قبلى از افراد تصميم مى گيرند ; از اين رو احتمال اينكه تحت تاثير تبليغات و جوسازى ها قرار بگيرند , بسيار ناچيز است .

چ_را نمايندگان مجلس خبرگان , فقط فقيهانند و ديگر متخصصان و انديشه گران بدان مجلس راه ندارند ؟
پرسش

چ_را نمايندگان مجلس خبرگان , فقط فقيهانند و ديگر متخصصان و انديشه گران بدان مجلس راه ندارند ؟

پاسخ

ت_وضيح آنكه اخيرا سئوال و شبهه اى به صورت جدى مطرح مى شود كه در قانون اساسى براى ولى فقيه شرايطى برشمرده شده كه در سه شرط خلاصه مى شود : فقاهت , عدالت ومدبر و مدير بودن ; يعنى تشخيص مصالح جامعه و توان اداره آن . بايد توجه داشت فقهايى كه به عنوان خبرگان و براى انتخاب رهبر در نظر گرفته شده اند , بسته به موقعيت علمى خود , توان تشخيص برخى از شرايط را دارند . آنهافقط مى توانند تشخيص دهند چه كسى افقه و داراى بالاترين صلاحيت فقهى است . ب_ن_ابراين , ضرورى است كسان ديگرى نيز در شمار خبرگان جاى گيرند تا با تخصص وموقعيت ع_ل_م_ى خود توان احراز ديگر شرايط مثل عدالت , مديريت و مدبريت و آشنايى كافى با سياست را داشته باشند . از اي_ن رو ضرورت دارد خبرگان از متخصصان رشته هاى گوناگون گزينش شوند و هر دسته , بخشى از ويژگيها و شرايط و شوون رهبرى را تشخيص دهند . در پاسخ اين شبهه بايد گفت :گرچه سه شرط براى ولى فقيه ذكر شده , ولى اولا : اين سه شرط در عرض هم اعتبارندارد , بلكه يكى از آنها مهمتر است . ثانيا : رهبر بايد حد نصاب هر يك از اين سه شرط را داشته باشد , اكنون ببينيم در ميان كسانى كه واجد اين شرايط هستند ,چه كسى , هم از نظر فقاهت و هم تقوا و هم مديريت جامعه , افضل

است و ب_رآي_ن_د اين سه عامل در كدام بيشتر است ؟اگر حضور متخصصان رشته هاى گوناگون را در م_ج_لس خبرگان لازم دانستيم , و آنها - بافرض عدم صلاحيت براى تشخيص شايستگى سياسى ولى فقيه - فقيهى را تعيين كردند كه ازنظر سياست حد نصاب لازم را ندارد و گفتند چون آقاى ( ال_ف ) فقاهتش بيشتر است ,ما او را شايسته تر از ديگران مى دانيم ; گروه سياستمداران گفتند ما آقاى ( ب )را انتخاب مى كنيم , چون سياستش بيشتر از ديگران است ; مقدسين هم گفتند ما آق_اى ( ج ) را ان_ت_خ_اب مى كنيم , چون تقوايش بيشتر است , چه نتيجه اى به دست مى آيد ؟ ياسه ره_بر داريم كه يكى فقاهت دارد , دومى تقوا دارد و سومى مديريت - كه بى شك آن سه , كارى از پ_ي_ش ن_م_ى برند - پس اين فرض باطل است ; يا بايد يكى از آن سه راترجيح بدهيم ; مثلا فقيهى ب_ى س_ياست و العياذباللّه بى تقوا را ترجيح دهيم و يابر عكس ; كه در اين فرض نيز مصالح اسلام و امت اسلامى رعايت نمى شود . ن_تيجه مى گيريم نمى توان براى خبرگان رهبرى سه دسته خبره و متخصص را در نظر گرفت , كه هر كدام متناسب با رشته خود , يكى را انتخاب كنند ; بلكه خبرگان رهبرى بايدمرتبه اى از سه شرط را دارا باشند ; يعنى حد نصابى از فقاهت , از آگاهى به مصالح اجتماعى و نيز از تقوا . زيرا آنها بايد از ميان خود كسى را براى رهبرى انتخاب كنند

. بندرت اتفاق مى افتد خبرگان خارج از جمع خود كسى را انتخاب كنند . پس آن سه شرطى كه حد اعلا و مرتبه كاملش در رهبر است , در مرتبه نازلتر درخبرگان نيز بايد باشد . اعضاى مجلس خبرگان بايد فقيه , عادل و آشناى به سياست واداره جامعه باشند . ب_ن_ابراين كسانى كه صرفا سياستمدارند و فقيه نيستند , مثل كسانى هستند كه فقط فقيه اند و از سياست سر درنمى آورند , يا اصلا تقوا ندارند ,كه نمى توانند در تعيين رهبر نقشى داشته باشند . خ_ب_رگ_ان , واج_د م_رت_ب_ه اى از شرايط رهبرى پس خبرگانى كه رهبر را تعيين مى كنند , بايد خودشان مرتبه اى از شرايط رهبرى راداشته باشند . البته بايد حد نصابى را در نظر گرفت كه عملا قابل اجرا باشد , نه يك فرض ايده آلى كه تحقق پيدا نكند . ح_ت_ى م_م_ك_ن اس_ت در موقعيتى رهبر فقيه تر ازديگران نباشد , اما مجموع برآيند امتيازاتش از فقاهت , عدالت و مديريت بيش ازديگران باشد . در زم_ان ح_ض_رت ام_ام ق_دس س_ره ك_س_ان_ى ب_ودند كه مقلد مراجع ديگر بودندو امام را اعلم ن_م_ى دان_س_تند , اما در همان حال ايشان را رهبر واجب الاطاعه مى دانستند , يعنى لااقل شرايط ف_ق_اه_ت را در او احراز كرده بودند و مجموعه شرايطرهبرى - فقاهت , عدالت و مديريت و آگاه بودن به مصالح جامعه - را در امام بيشترمى ديدند . ال_ب_ته اگر رهبر افقه و اتقى باشد و در مديريت نيز بهترين باشد , برديگران ترجيح دارد ; اما اگر چ_ن_ي_ن ف_ردى ن_داش_تيم و شخصى در يكى

از اين شرايط درحد اعلا نبود , ولى مجموع مزاياى سه گانه فقهى او از ديگران بيشتر بود , بايدرهبر باشد . ك_س_انى هم كه او را تعيين مى كنند , بايد حد نصاب فقاهت , عدالت ,مديريت و آشنايى به مسائل سياسى و اجتماعى را داشته باشند و در شرايط مذكورحداقل اجتهاد را داشته باشند . اس_لام_ى بودن , عالى ترين عنصر نظام نكته ديگرى كه در آغاز پاسخ , به آن اشاره رفت و اكنون به تفصيل آن مى پردازيم ,اين است كه - از نظر ما - سه شرط مذكور در ارزش , يكسان نيستند . ما معتقديم آنچه عنصر اصلى نظام را تشكيل مى دهد , اسلام است . مديريت در همه كشورها هست . چنان نيست كه در ديگر كشورها - كه نظامشان اسلامى نيست - شخص اول مملكت مديرنباشد . پس از اين جهت امتيازى بر ديگران نداريم . ام_ت_ي_از و ص_ب_غ_ه ويژه كشور ونظام ما اسلامى بودن است ; يعنى آنچه بيش از همه بر آن تاكيد مى كنيم اسلامى بودن نظام است . آن_چ_ه ب_راى ره_ب_ر ب_ي_ش از ه_مه لازم است , فقاهت است ; از اين رومى گوييم : ولى فقيه , و نمى گوييم : ولى عادل ; البته رهبر بايد عادل نيز باشد . نمى گوييم ولى سياس , گرچه بايد به سياست آشنا باشد . پ_س ت_اك_ي_د ما بر كلمه فقيه , از آن روست كه عنصر اصلى در نظام ما اسلام است و فقيه ; يعنى اسلام شناس . ال_بته اشكال مى كنند كه اسلام علوم گوناگونى دارد و شما از فقيه

به عنوان ( اسلام شناس ) نام مى بريد , در حالى كه معناى اصطلاحى فقاهت , آشنايى به احكام فرعى است . پ_س ب_ا ت_وجه به اينكه اسلام در برگيرنده اعتقادات و كلام , فلسفه , تفسير ,علم حديث و رجال ه_ست , لازم است در ميان خبرگان عده اى فيلسوف , مفسر و متكلم نيزحضور يابند ; همينطور ساير متخصصان در ديگر شاخه هاى علوم اسلامى . در پاسخ بايدگفت :آنچه در اجراى نظام اسلامى موثر است , فقاهت است . اس_لام ب_خشهاى گوناگونى دارد ;بخشى از آن مربوط به مسائل درونى و قلبى است كه عبارت اس_ت از اع_ت_ق_ادات ; بخشى از آن مربوط به مسائل خانوادگى است و بخشى مربوط به مسائل و عبادتهاى فردى ,مثل نجاست و طهارت , يا اين كه نماز چگونه بايد خوانده شود . ضرورت ندارد ولى فقيه در همه آن بخشها اعلم باشد . آن_چ_ه شرط است اين است كه در احكام اجتماعى وسياسى اسلام , رهبر از همه اعلم باشد , چون آشنايى او به احكام اجتماعى و سياسى اسلام , به راهبرى مردم و اداره جامعه , جهت مى دهد . ال_ب_ت_ه ساير بخشهاى اسلام نيزمهم اند و فقاهت به معناى عام شامل آنها نيز مى شود , اما آنچه به م_ن_اس_ب_ت حكم وموضوع در اينجا دخالت دارد , احكام فقهى اسلام , بخصوص مسائل سياسى و اجتماعى است .

شرايط اعضاى خبرگان چيست؟
پرسش

شرايط اعضاى خبرگان چيست؟

پاسخ

خبرگانى كه رهبر را تعيين مى كنند بايد خودشان مرتبه اى از شرايط رهبرى را داشته باشند. البته بايد حدّ نصابى را در نظر گرفت كه عملا قابل اجرا باشد. يعنى آن سه شرط اصلى كه معيار انتخاب رهبرى است يعنى «فقاهت»، «عدالت» و «مديريت» خود اعضاى خبرگان مرتبه از اين شروط را دارا باشند. گرچه ممكن است در موقعيّتى رهبر از ديگران فقيه تر نباشد ولى با مجموع برآيند امتيازش از فقاهت و عدالت و مديريت شايسته تر از ديگران باشد.

پس اعضاى خبرگان بايد حدّ نصاب فقاهت، عدالت و مديريت و آشنايى با مسائل سياسى و اجتماعى را داشته باشند و در شرايط مذكور حداقل اجتهاد را داشته باشند(1).

(بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - نقل با اختصار از كتاب پرسش ها و پاسخ ها، آيت الله مصباح يزدى.

_2_

آيا در قانون اساسي اصلي مبني بر نظارت مجلس خبرگان بر تمام كارهاي رهبري وجود دارد؟ اگر جواب مثبت است به چه علت و چرا و تا چه حد؟ آيا اين با ولايت مطلقه فقيه سازگار است؟
پرسش

آيا در قانون اساسي اصلي مبني بر نظارت مجلس خبرگان بر تمام كارهاي رهبري وجود دارد؟ اگر جواب مثبت است به چه علت و چرا و تا چه حد؟ آيا اين با ولايت مطلقه فقيه سازگار است؟

پاسخ

بر اساس اصل يكصد و يازدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مجلس خبرگان رهبري وظيفه ي تشخيص و شناسايي شرايط و صفاتي را كه در قانون اساسي براي ولي فقيه بر شمرده است (فقاهت، عدالت و مدير و مدبّر بودن) را بر عهده دارد و همچنين بعد از معرفي فقيه واجد الشرايط به عنوان ولي فقيه، در طول دوران رهبري نيز وظيفه ي نظارت بر اعمال و رفتار رهبري و بقاء آن شرايط را بر عهده دارد و به منظور آن، خبرگان از ميان اعضاي خود هيئت تحقيق را مركب از هفت نفر براي مدت دو سال با رأي مخفي انتخاب مي نمايند تا به وظايف مذكور در اين قانون عمل نمايند. هيئت موظف است هر گونه اطلاع لازم را در رابطه با اصل يكصد و يازدهم در محدوده ي قوانين و موازين شرعي تحصيل نمايد، همچنين نسبت به صحت و سقم گزارشهاي واصله در اين رابطه تحقيق و بررسي كند و در صورتي كه لازم بداند با مقام رهبري ملاقات نمايد.

پس از ارائه گزارش هيئت تحقيق به مجلس خبرگان، مقام رهبري در خصوص گزارش ارائه شده حق دفاع از خود را خواهد داشت. نصاب لازم در تشخيص موضوع و عمل به اصل يكصد و يازدهم، آراي دو سوم نمايندگان منتخب مي باشد. هرگاه رهبر به تشخيص خبرگان از انجام وظيفه رهبري ناتوان شود از مقام خود بركنار مي شود.

اما در پاسخ به چرايي

اين موضوع بايد گفت كه اين مسأله داراي دلايل عقلي و شرعي متعدد است. به عنوان نمونه عقل حكم مي كند كه به دليل حساسيت مسائل رهبري جامعه از يك سو و همچنين معصوم نبودن رهبري، لازم است مكانيزم هاي دقيق براي كنترل و نظارت بر رهبري در نظر گرفته شود تا احتمال كوچكترين خطاها نيز به حداقل برسد.

از سوي ديگر در مباني ديني نيز توصيه هاي متعددي در مورد نظارت بر عملكرد رهبران و مسؤولين، امر به معروف و نهي از منكر، نصيحت حاكمان و ... وجود دارد.

و از سوي ديگر اين مسأله كاملا با ولايت مطلقه فقيه سازگاري دارد زيرا ولايت مطلقه فقيه در چارچوب احكام و حدود شرعي و مصالح جامعه اسلامي است و ولي فقيه در اين چارچوب حق اعمال ولايت دارد. بر اين اساس لازم است نهادي بر رهبري نظارت داشته باشد تا هيچ گونه انحرافي از اين چارچوب ها پيش نيايد.

چرا جلسات مجلس خبرگان حداقل مانند شوراي اسلامي مستقيماً براي مردم پخش نمي شود؟ يا حداقل اينكه متن جلسه از طريق روزنامه، صدا وسيما و... به اطلاع عموم نمي رسد؟ (تذكر:در جامعه مسلمين، آحاد مردم بايد از اعمال و احوال مسؤولين نظام مطلع باشند و هم اينكه سيرة ائ
پرسش

چرا جلسات مجلس خبرگان حداقل مانند شوراي اسلامي مستقيماً براي مردم پخش نمي شود؟ يا حداقل اينكه متن جلسه از طريق روزنامه، صدا وسيما و... به اطلاع عموم نمي رسد؟ (تذكر:در جامعه مسلمين، آحاد مردم بايد از اعمال و احوال مسؤولين نظام مطلع باشند و هم اينكه سيرة ائمه اطهار(خود حاكي از اين است؛ تا جائي كه حضرت رسول(خود در جمع براي قصاص آماده مي شوند. حضرت امير(در مسجد رو در رو مورد انتقاد قرار مي گيرند).

پاسخ

جلسات مجلس شوراي اسلامي هميشه بصورت مستقيم پخش نمي شود بلكه در مواقعي كه مجلس جلسات عادي دارد پخش مي شود و در ساير موارد در حد يك گزارش در مورد جلسات اخبار منتشر مي شود. يكي از مسايلي كه اسلام به آن توصيه كرده است كتمان سرّ است واينگونه نيست كه در شرايط سياسي و پيچيده امروز بتوان تمام مسايل كشور را بصورت علني مطرح كرد ونقاط ضعف و قوت خود را در معرض ديد جهانيان قرار داده تا آنها سوء استفاده كنند. لذا مجلس خبرگان با توجه به وظايفي كه دارد در اين جلسات كه بصورت ساليانه برگزار مي شود نتايج كميسيونها را كه در طول سال در راستاي مأموريتهاي مجلس خبرگان فعال بوده اند مورد بررسي قرار داده و در نهايت با صدور بيانيه اي بخشي از اطلاعات را كه لازم است منتشر مي كند و اين مختص مجلس خبرگان نيست.

جلسات قوة قضائيه، جلسات دولت، جلسات شوراي نگهبان وساير وزارتخانه ها نيز هيچ گاه بصورت مستقيم پخش نمي شود بلكه در حد يك گزارش و خبر به اطلاع عموم مي رسد.

وظايف و اختيارات مجلس خبرگان رهبري چيست ؟
پرسش

وظايف و اختيارات مجلس خبرگان رهبري چيست ؟

پاسخ

به موجب اصل يكصد و هفتم قانون اساسي، تعيين رهبر به عهده خبرگان است و به موجب اصل يكصد و يازدهم هرگاه رهبر از انجام وظايف قانوني خود ناتوان شود، يا فاقد يكي از شرايط مذكور در اصول پنجم و يكصد و نهم گردد، يا معلوم شود از آغاز فاقد بعضي از شرايط بوده است، از مقام خود بركنار خواهد شد. تشخيص اين امر به عهده خبرگان است.

در مورد بررسي عملكرد رهبري، مجلس خبرگان فعاليت هايي انجام داده است؛ ليكن جزئيات آن را بايد از دبيرخانه آن مجلس سؤال كنيد.{J

آيا غير از مجتهدان مجلس خبرگان , ديگر اصناف مي توانند بر عملكرد رهبري نظارت نمايند؟
پرسش

آيا غير از مجتهدان مجلس خبرگان , ديگر اصناف مي توانند بر عملكرد رهبري نظارت نمايند؟

پاسخ

براساس قانون اساسي شرايطي كه براي رهبر معين گرديده عبارتند از: فقاهت، عدالت و مدير و مدبر بودن. و امانسبت به ساير تخصص ها نظير مسائل نظامي و اقتصادي و غير آنها بايد گفت در هيچ كجاي دنيا عادتا نه چنين چيزي معمول و متداول و نه اساسا ممكن است كه يك نفر، هم متخصص امور نظامي باشد، هم كارشناس و متخصص كاركشته در مسائل سياسي و ديپلماسي داخلي و خارجي و... و در همه امور صاحب نظر و خبره باشد، بلكه در رهبران سياسي كشورها عمدتا مسأله مديريت و كلان اجتماعي و آشنايي به مسائل سياست داخلي و خارجي است كه مهم قلمداد مي شود و براي تصميم گيري در ساير مسائل نظير مسائل نظامي، اقتصادي، مسائل مربوط به توسعه و غير آنهااز گروه هاي مشاوران امين و خبره و متخصص استفاده مي شود. در نظام ما هم كه يك نظام اسلامي است علاوه برويژگي هاي رهبران سياسي معمول دنيا، بايد يك ويژگي ديگري نيز داشته باشد و آن ويژگي فقاهت و اسلام شناسي است. اما نسبت به غير از اين موارد لازم نيست رهبر شخصا صاحب نظر بوده و آگاهي عميق و تخصصي داشته باشد،بلكه مي تواند با بهره گيري از گروه مشاوران امين، متخصص و قوي در زمينه هاي مختلف از عهده وظايف و اختيارات گوناگوني كه براي وي در نظر گرفته شده است مانند فرماندهي كل قوا، تعيين خط و مشي ها و سياست هاي كلي نظام اعم از اقتصادي، نظامي، سياسي و... برآمده و تصميم گيري نمايد. اما در مورد نظارت و اين كه آيا بايد به غير

از فقهاء وحقوق دانان متخصصان مختلف نيز در مجلس خبرگان حضور داشته و بر عملكرد ايشان نظارت نمايند؟ بايدگفت:

اولاً آنچه كه عنصر اصلي نظام را تشكيل مي دهد اسلام است كه در دو شرط فقاهت و عدالت در ولي فقيه تبلوريافته است و باعث امتياز نظام ما بر ساير نظام ها مي شود و احراز اين ويژگي در رهبر از عهده كساني بر مي آيد كه خودشان متخصص در اين رشته يعني فقاهت و اجتهاد باشند.

ثانيا آشنايي نسبت به سياست و مسائل اجتماعي روز هم در خبرگان و هم در شخص رهبر اهميت دارد و بر اين اساس يكي از شرايط اعضاي خبرگان آگاهي و آشنايي نسبت به مسائل اجتماعي و سياسي مي باشد.

ثالثا از آنجا كه بر طبق قانون اساسي فرماندهي كل قوا، تعيين خط و مشي ها و سياست هاي كلي نظام اعم از اقتصادي،نظامي، سياسي و غير آنها به وسيله رهبر انجام مي گيرد، خبرگان براي نظارت بر عملكرد صحيح رهبر و وظايف او، دركميسيون هاي مجلس خبرگان خصوصا كميسيون تحقيق كه مراقب بقاء اوصاف و شرايط رهبري است و درمشورت ها، از متخصصان و صاحب نظران سياسي و اقتصادي، نظامي و.. دعوت نموده و از نظرات كارشناسي آنهامطلع مي شوند.

رابعا: يكي از وظايف همه مسلمانان امر به معروف و نهي از منكر و نصيحت حاكمان وانتقاد صحيح، سالم وسازنده از آنان مي باشد (نظارت عمومي) و مردم و ساير متخصصان مي توانند نظرات خود را از طريق رسانه ها، احزاب و... به حكومت و دستگاه هاي مسؤول منتقل نمايند.

بدين ترتيب ملاحظه مي شود كه منطقا وجود تخصص هاي مختلف نظامي، اقتصادي و غير آنها در مجلس خبرگان رهبري واعضاي آن ضرورتي ندارد و انتخاب افرادي كه حد نصاب لازم و كافي را

در اجتهاد و تقوا و آگاهي نسبت به مسائل سياسي و اجتماعي روز جامعه و بين الملل داشته باشند، براي تعيين و تشخيص رهبر و ولي فقيه توسط مجلس خبرگان كافي است. افزون بر آن مسؤوليت هايي چون فرماندهي كل قوانيازمند آگاهي هاي نظامي نيست، زيرافرماندهي كل در واقع سياست هاي كلان مانند جنگ و صلح را اعلام مي كند نه فرماندهي يگان هاي نظامي در ميدانرا.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1- ولايت فقيه، ص 456 جوادي آملي

2- نگاهي گذرا به نظريه ولايت فقيه، ص 150 محمد مهدي نادري قمي

آيا مجلس خبرگان رهبري مي تواند ولي فقيه را عزل نمايد؟
پرسش

آيا مجلس خبرگان رهبري مي تواند ولي فقيه را عزل نمايد؟

پاسخ

اين مسئله در اصل يكصدويازدهم قانون اساسي پيش بيني شده است بر اساس قانون , يكي از وظايف و اختيارات مجلس خبرگان رهبري نظارت بر كار رهبر و عزل و بر كناري وي هنگامي كه تشخيص دهند برخي يا همه شرايط لازم را براي رهبري از دست داده است مثلا" خداي ناكرده مرتكب گناه كبيره گشته و از مسير عدالت و تقوا منحرف شده يا بر اثر بيماري يا عامل ديگري در شعور و قواي فكري او خللي واقع شده يا قدرت اجتهادي را از دست داده است يا قادر به درك و تحليل مسائل سياسي و اجتماعي نيست و فاقد مديريت و كارايي لازم براي رهبري است در اين صورت ديگر آن رهبر فاقد ولايت و اختيارات شمرده شده براي فقيه مي باشد و خبرگان بعد از كشف فقدان شرايط او را رسما" بركنار كرده و به اطلاع مردم مي رسانند, (همان , ص 156 و ص 157).

اگر نماينده مجلس خبرگان رهبري شرايط نمايندگي را از دست داد آيا هم چنان عضو مجلس است؟
پرسش

اگر نماينده مجلس خبرگان رهبري شرايط نمايندگي را از دست داد آيا هم چنان عضو مجلس است؟

پاسخ

براساس آيين نامه داخلي مجلس خبرگان رهبري، در مورد فقدان شرايط لازم نمايندگي مجلس خبرگان از سوي نمايندگان اين مجلس، با پيشنهاد 20 نفر از نمايندگان مجلس خبرگان، قابل طرح در «كميسيون تحقيق» بوده و پس از بررسي اين پيشنهاد به صحن علني مجلس مي رود كه در صورت حضور آن نماينده، ابتدا نظرات و دلايل آن شنيده و سپس به رأي گيري گذاشته مي شود كه در صورت تشخيص و رأي اكثريت بر فقدان صلاحيت، از سمت نمايندگي بركنار مي شود.

در هر صورت تصميم گيري در اين زمينه با رأي گيري ساير نمايندگان مجلس خبرگان خواهد بود (تماس تلفني با دبيرخانه مجلس خبرگان رهبري 26/7/83).

ساز و كار نظارت بر رهبري از سوي مجلس خبرگان چگونه است؟
پرسش

ساز و كار نظارت بر رهبري از سوي مجلس خبرگان چگونه است؟

پاسخ

بر اساس اصل يكصد و يازدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، مجلس خبرگان رهبري وظيفه تشخيص و شناسايي شرايط و صفاتي را كه در قانون اساسي براي ولي فقيه بر شمرده است (فقاهت، عدالت و مدير و مدبّر بودن) بر عهده دارد. همچنين بعد از معرفي فقيه واجد شرايط به عنوان ولي فقيه، در طول دوران رهبري وظيفه نظارت بر اعمال و رفتار رهبري و بقاي آن شرايط را عهده دار است. خبرگان بدين منظور از ميان اعضاي خود هيئت تحقيق را مركب از هفت نفر، براي مدت دو سال با رأي مخفي انتخاب مي كنند تا به وظايف مذكور در اين قانون عمل نمايند

بر اساس ماده يكم، آيين نامه مجلس خبرگان رهبري. : هيئت موظف است هر گونه اطلاع لازم را در رابطه با اصل يكصد و يازدهم در محدوده قوانين و موازين شرعي تحصيل كند. همچنين نسبت به صحت و سقم گزارش هاي واصله، در اين رابطه تحقيق و بررسي كند و در صورتي كه لازم بداند، با مقام رهبري ملاقات نمايد.

و بر اساس تبصره دوم ماده يكم آيين نامه مجلس خبرگان رهبري، پس از ارائه گزارش هيئت تحقيق به مجلس خبرگان، مقام رهبري در خصوص گزارش ارائه شده حق دفاع از خود را خواهد داشت. نصاب لازم در تشخيص موضوع و عمل به اصل يكصد و يازدهم، آراي دو سوم نمايندگان منتخب است. هرگاه رهبر به تشخيص خبرگان از انجام دادن رهبري ناتوان گردد، از مقام خود بركنار مي شود.همان مواد، 7 و 8 و 9 و 10 و 11 و 12.

از ديدگاه حقوقي رابطه مجلس خبرگان و رهبري چگونه است؟ آيا به دليل عزل و نصب رهبر از سوي خبرگان، اين مجلس جايگاه رفيع تري ندارد؟
پرسش

از ديدگاه حقوقي رابطه مجلس خبرگان و رهبري چگونه است؟ آيا به دليل عزل

و نصب رهبر از سوي خبرگان، اين مجلس جايگاه رفيع تري ندارد؟

پاسخ

طبق قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، عالي ترين مقام در جمهوري اسلامي ايران، «ولي فقيه» است و از حيث عقل و شرع، رفيع ترين جايگاه به او اختصاص دارد؛ لكن به دليل حوادث و پيشامدهاي مختلف (از قبيل مرض و فوت) و يا كشف فقدان بعضي از شرايط، خبرگان مردم، وظيفه اعلام عزل رهبري را دارند. بنابراين خبرگان راه كشف عزل و نصب است؛ نه ايجادكننده آن.

از اين رو كار خبرگان، يك نوع تثبيت و حفظ جايگاه رهبري صالح در جامعه است؛ نه ايجاد و نفي آن تا تصور شود كه داراي شأن برتري است.

بدين ترتيب، نظارت مجلس خبرگان بر رهبري، نه تنها موجب تنزل اعتبار رهبر و يا محدود كننده قدرت وي نيست؛ بلكه باعث تقويت و استحكام جايگاه والاي ولايت فقيه و مظهر جمهوريت نظام اسلامي است. از طرف ديگر اين گونه مقامات، داراي وجوه و اعتبارات مختلفي است. بنابراين به يك اعتبار مي توان گفت: مجلس خبرگان تقدم بر رهبري دارد و به اعتبار ديگري رهبري، مقدم بر خبرگان و داراي جايگاه رفيع تري است.

در فرض وقوع هم زمان عزل رهبري از سوي مجلس خبرگان و انحلال مجلس خبرگان به وسيله رهبر، كدام يك مقدم است؟
پرسش

در فرض وقوع هم زمان عزل رهبري از سوي مجلس خبرگان و انحلال مجلس خبرگان به وسيله رهبر، كدام يك مقدم است؟

پاسخ

هر چند اين فرض نادر است؛ اما اگر زماني چنين اتفاقي بيفتد، به نظر ما تصميم مجلس خبرگان، فصل الخطاب خواهد بود؛ زيرا:

در چارچوب نظام و قانون اساسي، اين امر بر عهده مجلس خبرگان است؛ چنان كه در اصل يكصد و يازدهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، مجلس خبرگان قانوناً حق عزل و بركناري رهبري را دارد. از طرف ديگر چنين اختياري قانوناً براي رهبري در نظر گرفته نشده است(.ولايت فقيه، ولايت، فقاهت و عدالت، ص 458.) بنابراين قول و تصميم مجلس خبرگان، قانوناً حجّت و ملاك عمل است.

از بعد انديشه اي و تئوري و نظري نيز در فرض وقوع چنين مسأله اي، قول خبرگان رهبري مقدم است؛ زيرا هر چند ولايت فقيه واجد شرايط، ثبوتاً و در عالم واقع منبعث از كشف و شناسايي خبرگان نيست؛ ولي از نظر اثباتي، ولايت چنين فقيهي و وجوب و لزوم اطاعت از او، بر كشف خبرگان -كه واسطه در تشخيص مردم اند معتبر است. بنابراين به مجرّد اينكه خبرگان رهبري، رأي به فقدان صلاحيت رهبر داد، ديگر چنين فردي اثباتاً «ولايت» ندارد و فرمان او مبني بر انحلال خبرگان، فاقد اعتبار است.

البته در مقابل اين نگرش، ديدگاه ديگري هست كه حكم «ولي فقيه» را مقدم مي دارد. همچنين شرايط مختلفي را مي توان فرض كرد كه در برخي از آن شرايط نظر ولي فقيه مي تواند مقدم باشد.

آيا خبرگان علاوه بر كشف و تعيين ولي فقيه به عنوان رهبر، وظيفه ديگري هم دارند؟
پرسش

آيا خبرگان علاوه بر كشف و تعيين ولي فقيه به عنوان رهبر، وظيفه ديگري هم دارند؟

پاسخ

خبرگان علاوه بر كشف و تعيين رهبر، وظيفه نظارت و در صورت لزوم عزل رهبري -و به تعبير دقيق تر اعلام عزل او را بر عهده دارند. اجلاس عمومي مجلس خبرگان سالي يك نوبت تشكيل مي شود؛ اما در تمام سال كميسيون هاي فعالي به وظيفه خود و نظارت بر عملكرد رهبري مي پردازند تا اگر به هر دليلي يكي از شرايط رهبر از بين رفت، اين مطلب را اعلام كنند. بنابراين يكي از كميسيون هاي فعال خبرگان -كه از ابتدا به پيشنهاد مقام معظم رهبري تشكيل شد هيأت تحقيقي است كه اين مهم را پيگيري مي كند.

فلسفه وجودي مجلس خبرگان چيست و به چه علت امام خميني(ره) از سوي خبرگان انتخاب نشدند؟
پرسش

فلسفه وجودي مجلس خبرگان چيست و به چه علت امام خميني(ره) از سوي خبرگان انتخاب نشدند؟

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال چند مطلب قابل بررسي است:

فلسفه وجودي مجلس خبرگان

بنابر روايات و نصوص متعدد، فقهاي واجد شرايط -به صورت عام از طرف امامان معصوم(ع) منصوب گرديده و همه داراي ولايت اند. از طرف ديگر تصوّر وجود رهبري هاي متعدد در يك حكومت، غير قابل قبول است؛ زيرا ولايت هاي موازي در يك دولت، موجب هرج و مرج است و عقل سليم به هيچ وجه نمي تواند آن را بپذيرد.

البته نفس تعدد ولايت مشكل زا نيست؛ بلكه تداخل در مقام اجرا و اعمال ولايت است كه به هرج و مرج مي انجامد. به عبارت ديگر در صورت تزاحم يا احتمال آن بين فقيهان واجد شرايط، نمي توان قائل به جواز اعمال ولايت براي همه شد و تنها يكي از آنان، بايد اعمال ولايت كند. ازاين رو پس از به قدرت رسيدن يكي از آنان، ساير فقها مي توانند در محدوده اي كه فقيه حاكم اعمال ولايت نكرده - به شرط عدم تزاحم به اعمال ولايت بپردازند.

نكته ديگر اينكه بايد يكي از آنان را كه داراي ملاك ترجيح و برتري نسبت به ديگران است، به رهبري برگزينيم. عمده اين مرجّحات عبارت است از: اعلم بودن، برجستگي در فضايل اخلاقي، مقبوليت بيشتر، صلابت و استواري، مديريت قوي تر، تدبير استوارتر و....

براي تشخيص فقيه جامع شرايط، چند راه كار منطقي و مورد قبول وجود دارد:

يك. در بعضي از موارد رجحان، برتري و افضل بودن يك فقيه نسبت به ساير فقيهان هم عصر خويش، كاملاً واضح و روشن است؛ به گونه اي كه هيچ رقيبي براي او وجود ندارد تا زمينه تحيّر و

ترديد پديد آيد. در چنين مواردي، نياز به اقامه بينه يا گزارش كارشناسانه خبرگان نيست و حق حاكميت با اقدام فقيه و پذيرش مستقيم و بي واسطه مردم اعمال مي شود؛ چنان كه پذيرش نظام جمهوري اسلامي، در فروردين 1358، از طريق همه پرسي و به طور مستقيم صورت گرفت. همين طور است پذيرش رهبري بي بديل امام خميني(ره) از سوي آحاد مردم كه از شروع انقلاب، ولايت ايشان به نحو تعيّن بر همگان روشن بود. در چنين مواردي بعد از اينكه فقيه واجد شرايط، اقدام به تشكيل حكومت كرد، تمامي افراد جامعه -حتي فقهاي معاصر اوموظّف به تبعيت از او مي باشند.

دو. در مواردي كه تشخيص فقيه افضل و اعلم براي رهبري، از ميان ساير فقيهان پيچيده و دشوار و نيازمند به كارشناسي متخصصان باشد و مردم خود توانايي تشخيص چنين او را نداشته باشند، به خبرگان مراجعه مي كنند و آنان را وكيل خود قرار مي دهند تا ولي فقيه واجد شرايط را شناسايي كنند. مراجعه به افراد خبره و كارشناس، يك فرايند عقلايي است و انسان ها در امور خود - بويژه در موارد پيچيده و مهم بر اساس آن عمل مي كنند. اين روش مورد تأييد شارع است. از آن جهت كه معمولاً مردم اطلاعات كمتري درباره فقاهت و شرايط ولي فقيه دارند، به افراد خبره رجوع مي كنند و خبرگان نيز رهبر با كفايت را كشف، شناسايي و معرّفي مي نمايند.

در قانون اساسي مصوب 1358 هر دو راه كار براي شناسايي و كشف رهبر وجود داشت؛ ولي از آنجا كه وجود فردي مانند امام راحل(ره)، بسيار نادر و در طول تاريخ كم نظير بود، در بازنگري قانون اساسي تنها

راه كار دوم (تشخيص و شناسايي به وسيله خبرگان) رسميت يافت. بنابراين اگر نمونه نادري همچون امام راحل(ره) وجود داشته باشد، مردم به طور عادي تكليف خود را مي دانند و عملاً در مرحله تعيين رهبر، نيازي به خبرگان ندارند؛ البته در اين صورت هم در مرحله بقا و نظارت، خبرگان لازم است.الف. جوادي آملي، آيت الله عبدالله، وحي و رهبري، مقاله امامت؛ ولايت فقيه، ص 448.

ب. تازه هاي انديشه، ش 1، خبرگان رهبري، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها.

شرايط اعضاي خبرگان چيست؟
پرسش

شرايط اعضاي خبرگان چيست؟

پاسخ

خبرگاني كه رهبر را تعيين مي كنند بايد خودشان مرتبه اي از شرايط رهبري را داشته باشند. البته بايد حدّ نصابي را در نظر گرفت كه عملاً قابل اجرا باشد. يعني آن سه شرط اصلي كه معيار انتخاب رهبري است يعني «فقاهت»، «عدالت» و «مديريت» خود اعضاي خبرگان مرتبه از اين شروط را دارا باشند. گرچه ممكن است در موقعيّتي رهبر از ديگران فقيه تر نباشد ولي با مجموع برآيند امتيازش از فقاهت و عدالت و مديريت شايسته تر از ديگران باشد.

پس اعضاي خبرگان بايد حدّ نصاب فقاهت، عدالت و مديريت و آشنايي با مسائل سياسي و اجتماعي را داشته باشند و در شرايط مذكور حداقل اجتهاد را داشته باشند(1).

« بخش پاسخ به سؤالات »

1) نقل با اختصار از كتاب پرسش ها و پاسخ ها، آيت اللَّه مصباح يزدي.

چه ضرورتي دارد اعضاي خبرگان فقيه باشند؟
پرسش

چه ضرورتي دارد اعضاي خبرگان فقيه باشند؟

پاسخ

از آن رد كه نظام ما جمهوري اسلامي است و بر اساس ارزشهاي اسلامي آن را پذيرفته ايم گرچه شكل حكومت جمهوري اسلامي است. امّا محتواي آن بايد اسلامي باشد، براي رسيدن به اين هدف در رأس نظام بايد كسي باشد كه بيش از ديگران به مباني اسلام و نحوه اجراي آن آشنا باشد. و اين همان مسأله ولايت فقيه است كه ضامن اسلامي بودن نظام است.

حال با توجّه به اينكه كار اصلي مجلس خبرگان تشخيص فرد مناسب براي تصدّي مقام ولايت است، به نظر مي رسد عاقلانه ترين و منصفانه ترين راه اين است كه اعضاي خبرگان كساني باشند كه خود در فقاهت دستي دارند. و توان تشخيص اصلح و شايسته ترين را براي تصدّي مقام ولايت فقيه را دارند.

بنابراين اعضاي خبرگان بايد فقهايي باشند كه صلاحيّت اين كار را دارند(2).

« بخش پاسخ به سؤالات »

2) نقل با اختصار از كتاب پرسش ها و پاسخ ها، آيت اللَّه مصباح يزدي.

جايگاه مجلس خبرگان چيست؟ و وظايف آن كدام است؟
پرسش

جايگاه مجلس خبرگان چيست؟ و وظايف آن كدام است؟

پاسخ

براي تعيين رهبر در نظام اسلامي چون مردم در شناخت و انتخاب اصلح با مشكل روبرو مي شوند و معمولاً شناختن يك فرد جامع شرايط رهبري براي افراد عادي سال ها وقت لازم دارد وترجيح رهبر اصلح از ميان كانديداهاي رهبري كاري دشوار است و دراكثر مواقع يقين آور نيست - البته ممكن است در بعضي مواقع مردم با اكثريت آرأ شخصي واجد شرايط را انتخاب كنند اما چون هميشه اين مسئله مقدور نيست- براي همين در اصل 107 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران خبرگان رهبري پيش بيني شده است و در آن اصل آمده است: «تعيين رهبر بر عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبري درباره همه فقهأ واجد شرايط مذكور در اصول پنجم و يكصد و نهم بررسي و مشوررت مي كنند هرگاه يكي از آنان را اعلم به احكام وموضوعات فقهي يا مسائل سياسي و اجتماعي يا داراي مقبوليت عامه يا واجد برجستگي خاص در يكي از صفات مذكور در اصل يكصد و نهم تشخيص دهند او را به رهبري انتخاب مي كنند ودر غير اين صورت يكي از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفي مي نمايند. رهبر منتخب خبرگان، ولايت امر و همه مسئوليت هاي ناشي از آن را بر عهده خواهد داشت.»{1}

با توجه به مطالب فوق جايگاه مجلس خبرگان ووظايف آن در نظام اسلامي مشخص مي شود و آن تعيين و شناساندن رهبري داراي واجد شرايط به مردم است و در واقع آنان بعنوان مجتهد شناسان شهادت مي دهند كه اين فرد از همه اصلح و اعلم است و در اين صورت شهادت آنها يقين آور مي شود مبناي

فقهي خبرگان تعيين رهبري همان سيره عقلا است كه معمولاً مردم براي رجوع به متخصص اصلح و اعلم از خبرگان و كارشناسان زبده سوال مي كنند و براي اين سيره مويّدات فراواني از ادله شرعي و سيره متشرعين وجود دارد.

قبل از ايجاد نظام جمهوري اسلامي گرچه مسأله رهبري اسلامي مطرح نبود، ولي مردم براي تشخيص مرجع تقليد با ذوق عقلايي خود همين كار را مي كردند، يعني وقتي مرجع تقليد از دنيا مي رفت و كسي به تكليف مي رسيد و مي خواست به احكام ديني عمل كند، درصدد بود كه از كسي بپرسد مرجع تقليد اعلم كيست؟ طبيعي است كه او به عالم محل خود مراجعه مي كرد و اگر در روستا عالم سرشناسي نبود، به شهر يا مركز استان مراجعه مي نمود و آن قدر جستجو مي كرد تا مطمئن شود اصلح را يافته است و نيازي نبود به مردم ياد بدهند از خبره ها بپرسيد، تا اصلح را بيابيد، بلكه با ذوق عقلايي خود اين كار را انجام مي دادند.{2}

مي توان مجلس خبرگان رهبري در جمهوري اسلامي ايران را به نوعي به مجل «اهل حل و عقد» در ميان اهل تسنن دانست با اين تفاوت كه آن جلسه فقط براي تعيين خليفه و حاكم است اما انتخابات غير مستقيم و چند مرحله اي براي انتخاب خبرگان رهبري نظريه هاي عام تر و فرا گيرتر از مسئله «اهل حل و عقد» است كه براي هر منصبي -از رئيس جمهوري گرفته تا وزير و قضات و حتي شهردارها و هركس كه بخواهد در منصبي قرار بگيرد قابل اجرا است، يعني طبق اين روش، متخصصان هر صنف، بايد به اصلح رأي بدهند توضيح آنكه نحوه شناسايي و انتخاب

بهترين فرد براي يك كار مشخص، اين گونه مي تواند باشد كه ابتدا مردم معتمدان محل را انتخاب مي كنند؛ چون مردم در طول سال هايي كه با آنها زندگي كرده اند، خصوصيات آنها را مي شناسند. بعداً معتمدان، متخصصان را معرفي مي كنند، زيرا آنها مورد وثوق مردم هستند وبي دليل سخن نمي گويند سپس خود متخصصان، افراد را از لحاظ تخصص، مهارت، تعهد و اهميت كار درجه بندي مي كنند و بهترين ها را معرفي مي نمايند.{3}

---------------------------------------------------------------

[1].قانون اساسي، نشر تالش، ص 72/

[2]. پرسشها و پاسخها، استاد مصباح يزدي، ج 2، ص 50/

[3]. همان، ص 62/

چرا اعضاي خبرگان رهبري، بايد فقيه باشند؟
پرسش

چرا اعضاي خبњϘǙƠљǘȘљʘ̠بايد فقيه باشند؟

پاسخ

يكي از وظايف مجلس خبرگان و بلكه اصلي ترين آن ها، تعيين رهبر از ميان فقهاي واجد شرايط رهبري است. اين مهم، بعد از مرجع عالي قدر و رهبر فقيد انقلاب، حضرت امام خميني - رحمه الله - بر عهده مجلس خبرگان گذاشته شد. علت اين مهم آن است كه رهبر نظام اسلامي علاوه برداشتن عدالت و تقوا مي بايست داراي صلاحيت علميِ لازم براي صدور فتوا در ابواب گوناگون فقه باشد ؛ يعني بايد مجتهدي جامع الشرايط باشد.{1}طبيعي و منطقي است كه شناسايي چنين شخصي و پي بردن به توانايي هاي علمي او خصوصاً فقه و اصول، نياز به اطلاعات و سيعي در حد اجتهاد دارد؛ چرا كه فقط مجتهد است كه توانايي شناسايي مجتهد را داراست. همچنان كه فقط پزشك تشخيص ميدهد چه كسي در طبابت مهارت دارد، و مهندس ساختمان است كه مي تواند بفهمد چه كسي در اين موضوع اطلاعات كافي دارد. از اين روي اعضاي مجلس خبرگان رهبري مي بايست فقيه و مجتهد( گرچه در برخي از ابواب فقهي )باشند تا بتوانند ولي فقيه واجد شرايط رهبري را تشخيص دهند. يكي از انديشمندان معاصر، درباره اين موضوع كه تشخيص فقيه جامع شرايط رهبري دشوار است و بايد آن را بر عهده كارشناسان متعهد گذاشت، مي گويد: «فقيه جامع شرايط علمي و عملي، عهده دار مناصب متعدد است كه بارزترين آن ها مرجعيت فتوا، قضا در محاكم عدل، ولايت و رهبري امور مردم است...و چون محوري ترين شرط آن منصب ها، همانا فقاهت و اجتهاد است...، تشخيص چنين وصف و شرطي دشوار بوده و بر كارشناسان متعهد است. سيره مستمر متشرعان و نيز بناي فرزانگان نيز در

اين گونه از امور مهم اين است كه به متخصصان هر رشته مراجعه مي كنند و گزارش كارشناسان متخصص موثق را مي پذيرند....».{2}همو در جاي ديگري درباره ضرورت فقاهت و عدالت اعضاي مجلس خبرگان مي نويسد: «جمهوري اسلامي ايران، نظام ويژه اي است كه گذشته از مجلس شوراي اسلامي (قوه مقننه)، قوه قضاييه و قوه مجريه، نهاد برتر و فايقي دارد به نام ولايت فقيه.... نظام اسلامي ايران طبق اصل دوم و چهارم و ساير اصول مهم قانون اساسي بر پايه ايمان به توحيد، نبوت، معاد، عدل الهي، امامت مستمر و كرامت و ارزش والاي انسان و آزادي توأم با مسؤوليت او در برابر خدا، استوار است. چنين نظام الهي اي، انساني مي طلبد كه كارشناسان فقاهت و عدالت (يعني همان مجلس خبرگان رهبري) در دو مرحله «حدوث» و «بقا»{3} محققانه، سنت و سيرت رهبري نظام را مراقب باشند».{4} پژوهش گر ديگري در پاسخ به اين كه چرا بايد اعضاي مجلس خبرگان مجتهد باشند، مي گويد: «از آن رو كه نظام ما جمهوري اسلامي است... براي رسيدن به اين هدف، در رأس اين نظام بايد كسي باشد كه بيش از ديگران به مباني اسلام و نحوه اجراي آن آشنا باشد. و اين همان مسأله ولايت فقيه است كه ضامن اسلامي بودن نظام است... حال با توجه به اين كه كار اصلي مجلس خبرگان، تشخيص فرد مناسب براي تصدي مقام ولايت است، به نظر مي رسد كه عاقلانه ترين و منصفانه ترين راه اين است كه اعضاي خبرگان، كساني باشند كه خود در فقاهت دستي دارند... اگر از ما بپرسند بهترين استاد دانشگاه در فلان رشته كيست، بايد جواب را از استادان دانشگاه گرفت. از آن رو

كه مهم ترين ويژگي ولي فقيه، فقاهت است...، اعضاي خبرگان بايد فقهايي باشند كه صلاحيت اين كار (يعني تشخيص فقاهت و ميزان علمي شخص مورد نظر براي رهبري) را دارند...».{5}

------------------------------------------------------------------------

[1].1. قانون اساسي، صفات لازم براي رهبري را در اصل 109 برشمرده است/

[2].2. مجله حكومت اسلامي، سال سوم، ش 2،جايگاه فقهي - حقوقي مجلس خبرگان (گفت و گو با آيت الله جوادي آملي)، ص 20/

[3].3. يعني در بدو امر براي پذيرش منصب رهبري و بعد از آن در كليه دوران زعامت.

[4].4. مجله حكومت اسلامي، سال سوم، ش 2، ص 25 - 24/

[5].1. پرسش ها و پاسخ ها (ولايت فقيه و خبرگان)، آيت الله مصباح يزدي (انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، ص 90 - 89.

مجمع تشخيص مصلحت
مرز بين مصلحت وحقيقت دين در كجاست؟
پرسش

مرز بين مصلحت وحقيقت دين در كجاست؟

پاسخ

آنچه در انديشه ديني مصلحت خوانده مي شود هيچگونه انفكاك و مرز فاصلي با حقيقت ندارد، بلكه چهره و تجلي حقيقت در شرايط مختلف مي باشد. آنچه بين حقيقت (Ttuth) و مصلحت، جدايي مي افكند نگرش پراگماتيستي بر مصلحت و تفسير مادي و سرد انگارانه (Utility) از آن است. اما در تفكر اسلامي مصلحت در مقابل مفسده و فساد است. در «مصباح المنير» آمده است: صلاح ضد فساد است، مصلحت در چيزي يعني وجود خير در آن. (المقري الفيدمي، احمد بن محمد بن علي، المصباح المنير، ج 1، ص 345).

بر اساس ديدگاه شيعه و معتزله همه احكام الهي بر اساس مصالح و مفاسد واقعي نهفته در متعلق آنها وضع شده اند. البته در مواردي مصالح و مفاسد با يكديگر تزاحم مي كنند. مثلا خوردن گوشت خوك به خاطر مفسده اي كه دارد حرام است و حفظ جان نيز مصلحتي است كه بايد رعايت شود. اكنون اگر براي حفظ جان به خوردن گوشت خوك حاجت شد قواعدي در دين وجود دارد كه بر اساس اهميت ملاك ها تكليف را روشن مي سازد. مثلا چون از نظر شارع مصلحت حفظ جان اهم از رعايت مصلحت ترك خوردن گوشت خوك است، در چنين شرايطي اجازه خوردن آن را مي دهد، زيرا عدم تجويز آن مفسده بزرگتري دارد و آن از بين رفتن نفس محترمه است. بنابراين مصلحت آنگونه كه در شريعت تبيين شده عين حقيقت است و سراي رفع تزاحم بين مصالح و مفاسد واقعيه در شريعت اسلامي قواعدي قرار داده شده كه نقش حاكم و كنترل كننده ديگر قوانين را

دارند، از طرف ديگر در مواردي كه تشخيص اهم و مهم و رفع تزاحم بين مصالح و مفاسد نيازمند دقت هاي كارشناختي است امام معصوم و در غيبت او ولي فقيه چنين رسالتي را بر عهده دارد بنابراين مي توان گفت خود دين مرز مصلحت را مشخص كرده است گاهي به صورت قواعد كلي مانند قاعده «لاضرر و لا ضرار في الاسلام» در اسلام ضرربيني و ضرر رساني وجود ندارد. و يا قاعده «حرج» كه هر آنچه موجب سختي خارج از طاقت انسان باشد در اسلام نيست.

و يا مصلحتي بايد باشد كه توسط امام معصوم و يا فقيه جامع الشرايط تشخيص داده شود كه رعايت آن به مصلحت مسلمانان و جامعه اسلامي است.

بنابر آن چه گفته شد اگر مصلحت را عرف متدينين و عقل جمعي تشخيص دهند به طوري كه شارع نيز آن را امضا كند. و يا «رهبر الهي» كه داراي دو ويژگي علم و عدالت است. اگر مصلحت را تشخيص دهد اطمينان حاصل مي شود از چهارچوب دين خارج نيست و ظلم در آن راه ندارد. اين همان مصلحت انديشي است كه مورد پذيرش دين مي باشد. رعايت فاكتورهاي فوق همان مرز شناسي ميان مصلحت و حقيقت دين است در غير اين صورت مصلحت انديشي هاي ديگران اطمينان بخش نخواهد بود و مورد تأييد و امضاي شارع نيست.

براي آگاهي بيشتر ر.ك:

1. محمدصادق شريفي، بررسي فقهي و حقوقي مجمع تشخيص مصلحت نظام، بوستان كتاب قم؛

2. تشخيص مصلحت نظام، محمدجواد ارسطا، كانون انديشه جوان؛

3. مجمع تشخيص مصلحت نظام، سيدحسين هاشمي، مركز مطالعات و تحقيقات پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه قم.

وظيفه مجمع تشخيص مصلحت نظام چيست و چرا بايد در رأس همه ارگان ها از جمله مجلس قرار گيرد؟ در حالي كه نماينده هايي كه در مجلس هستند رأي آن ها چون منتخب مردم هستند ارجحيت دارد؟
پرسش

وظيفه مجمع تشخيص مصلحت نظام

چيست و چرا بايد در رأس همه ارگان ها از جمله مجلس قرار گيرد؟ در حالي كه نماينده هايي كه در مجلس هستند رأي آن ها چون منتخب مردم هستند ارجحيت دارد؟

پاسخ

رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام وظايفي از قبيل؛ اداره جلسات مجمع و نظارت بر حسن اجرا و عملكرد بخش هاي مختلف مجمع از قبيل شوراي مجمع، كميسيون هاي تخصصي (دائمي و خاص)، دبيرخانه مجمع و همچنين ارجاع موضوعات مربوطه به كميسيون هاي تخصصي و... را بر عهده دارد (حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، سيد محمد هاشمي، چاپ پنجم، نشر دادگستر، 1380، صص 546 - 543).

در پاسخ اين سؤال توجه به نكات ذيل حائز اهميت مي باشد:

يكم. سابقه مجمع تشخيص مصلحت نظام به زمان امام و در پي اختلاف نظري كه بين مجلس و شوراي نگهبان بود بر مي گردد. حضرت امام(ره) در پاسخ به نامه ي مسؤولان و مقامات حكومتي وقت (در تاريخ 14/11/66) در مورد برخي از مشكلات و...، فرماني را صادر نمودند كه به موجب آن، «مجمع تشخيص مصلحت نظام» تأسيس شد. در قسمتي از اين فرمان آمده است: «... براي غايت احتياط در صورتي كه بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان شرعاً و قانوناً توافق حاصل نشد، مجمعي مركب از فقهاي محترم شوراي نگهبان، (رؤساي قواي سه گانه)،... (نخست وزير) و وزير مربوطه براي تشخيص مصلحت نظام اسلامي تشكيل گردد و در صورت لزوم از كارشناسان ديگر هم دعوت به عمل آيد و پس از مشورت هاي لازم، رأي اكثريّت اعضاي حاضر اين مجمع، مورد عمل قرار گيرد... مصلحت نظام، امور مهمّه اي است كه گاهي غفلت از آن موجب شكست اسلام عزيز مي گردد...»،

(مجموعه ي قوانين و مقررات مربوط به مجمع تشخيص مصلحت نظام، انتشارات اداره ي كل قوانين و مقررات كشور، چاپ 1369، ص 4-3). سپس در بازنگري قانون اساسي در سال 1368 مجمع تشخيص مصلحت نظام براي حل اختلاف بين مجلس و شوراي نگهبان و به عنوان گروه مشاوران وهيئت مشورتي رهبري در قانون اساسي قرار داده شد و تا سال 1375 گاه و بيگاه و متناسب مواردي كه پيش مي آمد تشكيل جلسه مي داد و اين همه هيچ ارتباطي به رياست جمهوري جناب آقاي خاتمي ندارد. يعني هم ضرورت آن و هم تشكيل آن قبل از رياست جمهوري جناب آقاي خاتمي بوده است.

در سال 1375 قرار شد مجمع تشخيص مصلحت نظام بر همان اساسي كه قانون اساسي مقرر نموده بود فعال تر و جدي تر عمل كند و در آن زمان با اين كه آقاي هاشمي رفسنجاني رئيس جمهور وقت بودند، به رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام نيز انتخاب شدند، متأسفانه در كشور ما از فرط زياده روي در گرايش و علايق سياسي حقايق عيني و تارخي نيز تحريف مي گردد. در سال 1376 (يعني هشت سال پس از تأسيس مجمع تشخيص مصلحت نظام) رياست جمهوري آقاي خاتمي آغاز شد.

دوم. مجمع تشخيص مصلحت نظام، با توجه به فرمان بازنگري امام راحل در 4/2/1368 (مجمع تشخيص مصلحت نظام براي حلّ معضلات نظام و مشاوره با رهبري، به صورتي كه قدرتي در عرض قواي ديگر نباشد) و نيز نظر تفسير شوراي نگهبان (... مجمع تشخيص مصلحت نظام نمي تواند مستقلاً در موارد قانوني مصوبه خود، تجديد نظر كند)؛ نه تنها يك مركز تصميم گيري، هم عرض ساير قوا نبوده و باعث تداخل امور جاري و اجرايي

نظام نيست؛ بلكه اساساً براي حلّ معضلات و باز كردن گره هاي كور نظام و كمك به نهادهاي آن - به ويژه قوه ي مقننه و مجريه - تأسيس شده است. اين مجمع موظف است به عنوان بازوي مشورتي رهبر، ايشان را در ترسيم و تدوين سياست هاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران، كمك كند.

سوم. يكي از جلوه هاي بارز حاكميت ملي در كشور ما، نهاد مجلس شوراي اسلامي است كه از نمايندگان منتخب ملت تشكيل مي گردد. (اصل 62). مجلس شواري اسلامي نيز در عموم مسائل در حدود مقرّر در قانون اساسي، مي تواند قانون وضع كند (اصل 71). بنابراين صلاحيّت عام تدوين كليه قوانين مورد نياز جامعه، در انحصار مجلس قرار دارد. پس مجمع تشخيص مصلحت، خود نهاد مستقلي در امر قانون گذاري نيست و حق تقنين ندارد (اصل 112). البته اين موضوع را نبايد با قانوني بودن مصوّبات آن مجمع، خلط نمود؛ زيرا: آن دسته از مصوباتي كه در موارد اختلافي بين مجلس و شوراي نگهبان مي باشند به موجب اصل 112، مانند ساير قوانين عادي است و بايد رعايت شود.

دسته اي ديگر از مصوبات اين مجمع، به اين صورت است كه «هر گاه حل معضلات نظام، از طريق عادي ممكن نباشد، رهبر مي تواند از طريق مجمع آن را حل و فصل كند» (اصل 110). پس در مواردي، مجمع تشخيص مصلحت نظام، اقدام به تصويب و تدوين برخي از مقررات نموده است؛ به اعتبار اين كه رهبر انقلاب براي رفع مشكلات نظام، با آنها مشورت نموده و در واقع نظر كارشناسي آنها را خواسته است و سپس با تأييد نظرات آنان، آن مصوبه به صورت مقرّرات در آمده است. اين امر

نيز منافاتي با اختيارات مجلس ندارد، (ر.ك: قاسم شعباني، حقوق اساسي و ساختار حكومتي جمهوري اسلامي ايران، انتشارات اطلاعات: تهران، چاپ هفتم، 1379، صص 198 - 196).

نكته ديگر اين كه مصوبات مجمع - بر عكس مصوّبات مجلس - دائم و ثابت نيست و نفس دوام و ثبات در مصوبات مجلس و تأييد شوراي نگهبان و موقت بودن امر در مجمع، بهترين دليل بر اين است كه مصوبات مجمع بر اساس «ضرورت» است، (صورت مشروح مذاكرات شوراي بازنگري قانون اسايس، ج 2، ص 838).

در هر صورت، مجمع تشخيص مصلحت نظام نيز يكي از نهادهاي كاملا قانوني مانند مجلس شوراي اسلامي و در راستاي تأمين مصالح كشور و اداره هر چه كارآمدتر آن است و به هيچ وجه با موقعيت و جايگاه مجلس و ساير نهادها تعارض و اصطكاكي ندارد.

جهت مطالعه بيشتر ر.ك:

1- تشخيص مصلحت نظام از ديدگاه فقهي - حقوقي ، محمد جواد ارسطا، نشر كانون انديشه جوان

2- مجمع تشخيص مصلحت نظام، مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه قم

وظيفه مجمع تشخيص مصلحت نظام چيست و اگر مصوبه اي مخالف با شرع و قانون باشد, مي تواند آن را تاءييد كند؟
پرسش

وظيفه مجمع تشخيص مصلحت نظام چيست و اگر مصوبه اي مخالف با شرع و قانون باشد, مي تواند آن را تاءييد كند؟

پاسخ

مي دانيم كه احكام شرع چندگونه است. بعضي احكام اوليه است مانند حرمت شراب و بعضي احكام ثانويه است مانند حليت شراب. در صورت اضطرار و خوف مرگ بعضي نيز احكام حكومتي است مانند پرداخت ماليات.

اگر مصوبه مجلس مخالف با احكام اوليه بود شوراي نگهبان آن را رد مي كند در اين صورت با تصويب دوباره مجلس، از حيث اين كه آيا از زمره احكام حكومتي هست يا نه در مجمع تشخيص مصلحت نظام بررسي مي گردد. امام خميني در نامه اي كه در اين باره نوشتند فرمودند: گرچه با تصويب دو سوم مجلس نظر كارشناسي به دست مي آيد و ازنظر شرعي حكم آن روشن است اما براي احتياط بيشتر در مجمع تشخيص مصلحت نظام بررسي گردد.

مجمع تشخيص مصلحت نظام بر اساس بازنگري قانون اساسي در سال 68 علاوه بر بررسي موارد اختلاف بين مجلس و شوراي نگهبان وظيفه مشورت دادن به رهبري را نيز بر عهده دارد و تركيب مجمع تشخيص مصلحت نظام راقانون اساسي روشن كرده است، (نك: اصل هاي 111 و 112 و 177 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران).

از پاسخ روشن مي شود كه اين قسمت از سؤال كه آيا قانون و شرع مهمتر است يا مصلحت، جايي ندارد زيرامصلحتي كه در اينجا مورد بررسي قرار مي گيرد از ديدگاه و براساس شرع است و چيزي جداي از شرع و در مقابل آن نيست.{J

آيا وظيفه مجمع تشخيص مصلحت نظام آن است كه نزاع بين مجلس و شوراي نگهبان را صرفا با يك راي گيري سياسي حل كند؟ آيا مسائل و مشكلات فني كه به مجمع ارجاع داده مي شود صرفا با راي گيري اعضا باعث مصلحت داري حكم براي نظام مي شود. مگر همه اعضا از تشخيص كافي اسلامي ب
پرسش

آيا وظيفه مجمع تشخيص مصلحت نظام آن است كه نزاع بين مجلس و شوراي نگهبان را صرفا با يك راي گيري سياسي حل كند؟ آيا مسائل و مشكلات فني كه به مجمع ارجاع داده مي شود صرفا با راي گيري اعضا باعث مصلحت داري حكم

براي نظام مي شود. مگر همه اعضا از تشخيص كافي اسلامي بهره مندند؟ اگر خير پس چگونه راي مثبت و منفي ميدهند. مگر همه مسائل مجمع سياسي هستند كه با جمع آرا مصلحت به دست مي آيد.

پاسخ

در پاسخ به اين سؤال توجه به نكات ذيل حائز اهميت مي باشد:

يكم - مسلما مجمع تشخيص مصلحت نظام يكي از نهادهاي مهم نظام اسلامي است كه از پشتوانه هاي مستحكم حقوقي، منطقي و شرعي برخوردار بوده و كاركردهاي بسيار با ارزشي در زمينه هاي مختلف و در مقاطع حساس داشته و دارد، از اين رو مناسب است با دقت بيشتري به قضاوت پيرامون جايگاه و كاركردهاي آن بنشينيم.

دوم - همانگونه كه مي دانيد رأي گيري پيرامون موضوعات مختلفي كه در مجمع مطرح مي شود، تنها يك مرحله از مراحلي است كه موضوعات درمجمع جهت تصويب طي مي كنند و قبل از آن، موضوعات در كميسيون هاي تخصصي مجمع توسط كارشناسان زبده، بررسي مي شوند. از اين رو در موارد اختلافي بين مجلس و شوراي نگهبان - به عنوان يكي از وظايف مجمع - اولا تنها با يك رأي گيري نيست، ثانيا رأي گيري نيز علي القاعده سياسي نمي باشد زيرا هم تركيب مجلس كه از جناح ها و سلايق مختلف سياسي و بخش هاي مختلف حكومتي و قواي سه گانه تشكيل شده است و هم مراجعه به مصوبات مجمع كه كاملا بي طرفانه و در بسياري مواقع به نفع مجلس يا دولت مي باشد با اين نگرش همخواني ندارد. بلكه بايد كاري كارشناسانه براساس مصالح نظام و جامعه اسلامي باشد.

سوم -مجمع تشخيص مصلحت نظام، متشكل از با

تجربه ترين و متعهدترين افراد كشور مي باشد كه معمولا هر يك در برخي از زمينه ها از تخصص و توانايي مديريتي مناسبي برخوردار مي باشند از اين رو تركيب اين مجمع نسبت به ساير نهادهاي حكومتي و دولتي از جايگاه ويژه و ممتازي برخوردار مي باشد. از سوي ديگر علاوه بر اين كه در ميان اعضاي مجمع از جمله رياست محترم مجمع افراد مجتهد و اسلام شناسي وجود دارد، مصوبات مجمع حتما بايد به تأييد ولي فقيه جامع الشرايط برسد تا مشروعيت پيدا كند.

چهارم - هم اصل مصلحت و هم جايگاه مجمع تشخيص مصلحت فلسفه وجودي و وظايف و اختيارات آن و چگونگي عملكرد آن و...، نيازمند ارائه توضيحات مبسوطي است كه از حوصله نامه خارج مي باشد، از اين رو توصيه مي شود در صورت تمايل به منابع ذيل كه كاملا به صورت منطقي اين قبيل موضوعات را براي علاقه مندان تبيين نموده اند مراجعه فرماييد:

1. مجمع تشخيص مصلحت نظام، محمد صادق شريعتي، قم، بوستان كتاب، 1380

2. حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، مرتضي مرندي، قم، انتشارات پارسايان، 1382 (به پيوست ارسال مي گردد).

چگونگي ايجاد مجمع تشخيص مصلحت و عدم تعارض آن با مجلس شوراي اسلامي را بيان نماييد؟
پرسش

چگونگي ايجاد مجمع تشخيص مصلحت و عدم تعارض آن با مجلس شوراي اسلامي را بيان نماييد؟

پاسخ

در پاسخ اين سؤال توجه به نكات زير حايز اهميت است:

يكم. سابقه مجمع تشخيص مصلحت نظام به زمان امام و در پي اختلاف نظر بين مجلس و شوراي نگهبان برمي گردد. حضرت امام(ره) در پاسخ به نامه مسؤولان و مقامات حكومتي وقت در تاريخ 14/11/66. در مورد برخي از مشكلات، فرماني را صادر كردند كه به موجب آن «مجمع تشخيص مصلحت نظام» تأسيس شد. در قسمتي از اين فرمان آمده است: «... براي غايت احتياط در صورتي كه بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان شرعاً و قانوناً توافق حاصل نشد، مجمعي مركب از فقهاي محترم شوراي نگهبان، رؤساي قواي سه گانه،... نخست وزير و وزير مربوطه براي تشخيص مصلحت نظام اسلامي تشكيل گردد و در صورت لزوم از كارشناسان ديگر هم دعوت به عمل آيد و پس از مشورت هاي لازم، رأي اكثريّت اعضاي حاضر اين مجمع، مورد عمل قرار گيرد... مصلحت نظام، امور مهمّه اي است كه گاهي غفلت از آن موجب شكست اسلام عزيز مي گردد...».

(مجموعه قوانين و مقررات مربوط به مجمع تشخيص مصلحت نظام، انتشارات اداره كل قوانين و مقررات كشور، ص 3 و 4.)

در بازنگري قانون اساسي نيز مجمع تشخيص مصلحت نظام، براي حل اختلاف بين مجلس و شوراي نگهبان و به عنوان «گروه مشاوران وهيئت مشورتي رهبري» در قانون اساسي قرار داده شد. اين مجمع سال تا 1375 گاه و بي گاه و متناسب با مواردي كه پيش مي آمد، تشكيل جلسه مي داد. سپس در سال 1375 قرار شد مجمع تشخيص مصلحت نظام، بر همان اساسي كه قانون اساسي مقرر

نموده بود، فعال تر و جدي تر عمل كند.

دوم. مجمع تشخيص مصلحت نظام، با توجه به فرمان بازنگري امام راحل(ره)4/2/1368. در (مجمع تشخيص مصلحت نظام براي حلّ معضلات نظام و مشاوره با رهبري، به صورتي كه قدرتي در عرض قواي ديگر نباشد) و نيز نظر تفسيري شوراي نگهبان (... مجمع تشخيص مصلحت نظام نمي تواند مستقلاً در موارد قانوني مصوبه خود، تجديد نظر كند)؛ اساساً براي حلّ معضلات و باز كردن گره هاي كور نظام و كمك به نهادهاي آن -به ويژه قوه مقننه و مجريه تأسيس شده است. اين مجمع همچنين موظف است به عنوان بازوي مشورتي رهبر، ايشان را در ترسيم و تدوين سياست هاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران، كمك كند.

سوم. يكي از جلوه هاي بارز حاكميت ملي در كشور ما، نهاد مجلس شوراي اسلامي است كه از نمايندگان منتخب ملت تشكيل مي گردد.اصل 62. مجلس در عموم مسائل در حدود مقرّر در قانون اساسي، مي تواند قانون وضع كند.اصل 71. بنابراين صلاحيّت عام تدوين كليه قوانين مورد نياز جامعه، در انحصار مجلس قرار دارد. پس مجمع تشخيص مصلحت، خود نهاد مستقلي در امر قانون گذاري نيست و استقلالاً حق تقنين ندارد.اصل 112. البته اين موضوع را نبايد با قانوني بودن مصوّبات آن مجمع، خلط نمود؛ زيرا آن دسته از مصوباتي كه در موارد اختلافي بين مجلس و شوراي نگهبان مي باشد، به موجب اصل 112، مانند ساير قوانين عادي است و بايد رعايت شود.

دسته اي ديگر از مصوبات اين مجمع، به اين صورت است كه: «هر گاه حل معضلات نظام، از طريق عادي ممكن نباشد، رهبر مي تواند از طريق مجمع آن را حل و فصل كند»اصل 110.. پس در مواردي، مجمع تشخيص

مصلحت نظام، اقدام به تصويب و تدوين بعضي از مقررات نموده است؛ به اعتبار اينكه رهبر انقلاب براي رفع مشكلات نظام، با آنها مشورت نموده و در واقع نظر كارشناسي آنان را خواسته است. پس از آن با تأييد نظرات آنان، آن مصوبه به صورت مقرّرات در آمده است. اين امر نيز منافاتي با اختيارات مجلس ندارد

( ر.ك: شعباني، قاسم، حقوق اساسي و ساختار حكومتي جمهوري اسلامي ايران، صص 198196).

نكته پاياني اينكه مصوبات مجمع -بر عكس مصوّبات مجلس دائم و ثابت نيست و نفس دوام و ثبات در مصوّبات مجلس و تأييد شوراي نگهبان و موقّت بودن امر در مجمع، بهترين دليل بر اين است كه مصوّبات مجمع بر اساس «ضرورت» است(.ر.ك:.صورت مشروح مذاكرات، ج 2، ص 838.)

براي آگاهي بيشتر :

الف. ارسطا، محمد جواد، تشخيص مصلحت نظام، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر

ب. هدايت نيا، فرج الله و كاوياني، محمد هادي، بررسي فقهي حقوقي شوراي نگهبان.

قواي سه گانه
مجريه
آيا در قانون اساسي آمده است كه اگر يكي از وزراي كابينه 9ماه مانده به اتمام دوره رياست جمهوري استعفا دهد يا بركنار شود, رئيس جمهور نمي تواند وزير جديدي به مجلس معرفي كند و فقطمي تواند سرپرست براي وزارتخانه انتخاب كند؟
پرسش

آيا در قانون اساسي آمده است كه اگر يكي از وزراي كابينه 9ماه مانده به اتمام دوره رياست جمهوري استعفا دهد يا بركنار شود, رئيس جمهور نمي تواند وزير جديدي به مجلس معرفي كند و فقطمي تواند سرپرست براي وزارتخانه انتخاب كند؟

پاسخ

چنين قانوني در قانون اساسي نداريم و اصل يكصدو سي و پنجم كاملاً اين موضوع راتوضيح مي دهد:

. بنابراين اگر به هر دليلي وزيري قادر به انجام وظايف محوله خود نباشد, رئيس جمهور فقط تا سه ماه مي تواند سرپرستي براي وزارتخانه انتخاب كند و بعد از آن بايد وزيري را به مجلس معرفي نمايد, مگر اين كه فقط 3ماه به اتمام دوره رياست جمهوري مانده باشد.

لطفا توضيح دهيد كه چرا در گذشته هم نخست وزير داشتيم و هم رئيس جمهور . وظايف هر يك چه بوده است و چگونه انتخاب مي شدند.
پرسش

لطفا توضيح دهيد كه چرا در گذشته هم نخست وزير داشتيم و هم رئيس جمهور . وظايف هر يك چه بوده است و چگونه انتخاب مي شدند.

پاسخ

الف - بررسي فلسفه نخست وزيري در قانون اساسي مصوب 1358:

اينكه چرا در گذشته هم نخست وزير داشتيم و هم رئيس جمهور، نيازمند مراجعه به مذاكرات خبرگان قانون اساسي و ديدگاه ها و نظرات مختلفي است كه در اين زمينه وجود داشت و بر اساس آن مديريت غير متمركز در قوه مجريه انتخاب گرديد. اما به صورت خلاصه مي توان چنين گفت تدوين كنندگان قانون اساسي به دليل سابقه نداشتن حكومتي مشابه نظام جمهوري اسلامي ايران در دنياي معاصر، به دنبال استفاده از تجارب ساير نظام هاي سياسي در بعد مديريت اجرايي و تقنيني كشور بودند.

و از سوي ديگر به دليل اهتمام زياد نظام مقدس جمهوري اسلامي و رهبران آن به اعمال حق حاكميت مردم در تمامي زمينه ها از ميان دو نوع برداشت متفاوتي كه از تفكيك قوا در دنيا مرسوم است - برخي كشورها رژيم رياستي و برخي رژيم پارلماني را برگزيده اند - گرايش به سمت رژيم پارلماني در چگونگي شكل دادن به قوه مجريه غالب شد كه براساس اين نظريه، حاكميت ملي از سوي مردم و از رهگذر انتخابات به نمايندگان پارلمان سپرده مي شود واز طريق پارلمان به دستگاهي و اشخاص كارگزار و ساير قوا منتقل مي گردد (بايسته هاي حقوق اساسي، دكتر ابوالفضل قاضي، تهران، نشر دادگستر، 1375، ص 193).

به عبارت ديگر در رژيم هاي پارلماني تكيه بر پارلمان است و قوه مجريه در چنين نظام هاي سياسي - مانند انگلستان،

فرانسه و بسياري از ممالك اروپايي - معمولا دو ركني است؛ رياست كشور (پادشاه يا رئيس جمهور يا شوراي مجريه) كه قاعدتا ركن غير مسؤول است و رياست هيأت دولت (نخست وزير) و كابينه كه كليه مسؤوليت هاي سياسي را بر عهده دارند و همگي پاسخگوي اعمال خود در برابر نمايندگان مردم مي باشند (همان، ص 194).

بر اين اساس در قانون اساسي مصوب 1358 قوه مجريه غير متمركز و دو ركني - يعني هم رئيس جمهور و هم نخست وزير - در نظر گرفته شد و تا زمان بازنگري قانون اساسي در سال 1368 اين سيستم حاكم بود.

ب - وظايف و مسؤوليت هاي نخست وزير در قانون اساسي مصوب 58:

يكم - رياست هيأت وزيران كه موجب مسؤوليت هاي ذيل است: (براساس اصل يكصد و سي و چهارم)

1. نظارت بر كار وزيران.

2. اتخاذ تدابير لازم براي هماهنگ ساختن تصميم هاي دولت.

3. همكاري با وزيران.

4. برنامه ريزي و تعيين خط و مشي دولت براي اجراي صحيح قوانين كشور.

دوم - پيشنهاد وزراء به رئيس جمهور براي تصويب و اخذ رأي اعتماد از مجلس (براساس اصل يكصد و سي و سوم)

سوم - مسؤوليت اقدامات هيأت وزيران در برابر مجلس (براساس اصل يكصد و سي و چهارم).

چهارم - ادامه عمل به وظايف، پس از استعفا تا تعيين دولت جديد (براساس اصل يكصد و سي و پنجم).

پنجم - هرگاه پس از ابراز اعتماد مجلس به دولت نيمي از اعضاي هيأت وزيران تغيير كند، دولت بايد مجددا از مجلس تقاضاي رأي اعتماد نمايد (براساس اصل يكصد و سي و ششم).

ششم - عزل و نصب مجدد وزيران توسط نخست وزير بايد با

تصويب رئيس جمهور و اخذ رأي اعتماد از مجلس باشد (براساس اصل يكصد و سي و ششم).

هفتم - نخست وزير نمي تواند بيش از يك شغل دولتي داشته باشد و در موارد ضرورت مي تواند به طور موقت تصدي برخي از وزرات خانه هارا كه وزير مسؤول ندارد بپذيرد. (براساس اصل يكصد و چهل و يكم).

هشتم - وضع تصويبنامه و آيين نامه منطبق با متن و روح قوانين در هيأت وزيران (براساس اصل يكصد و سي و هشتم) (فقه سياسي، حقوق اساسي و مباني قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، عباسعلي عميد زنجاني، تهران، انتشارات اميركبير، 1377، ص 345).

طبيعي است در چنين سيستمي با توجه به دامنه وسيع اختيارات نخست وزير و حوزه وظايف او، براي رئيس جمهور نقش نظارتي و تشريفاتي باقي مي ماند و عملا همه كارهاي در دست نخست وزير بود.

جهت آشنايي با وظايف رئيس جمهور در قانون اساسي مصوب 1358 ر.ك: فقه سياسي، حقوق اساسي و مباني قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، عباسعلي عميد زنجاني، تهران، انتشارات اميركبير، 1377، ص 332 - 331.

ج - نحوه انتخاب رئيس جمهور و نخست وزير براساس قانون اساسي مصوب 1358:

در قانون اساسي مصوب 58 انتخاب رئيس جمهور همانند زمان كنوني است كه با اكثريت مطلق آراء مردم انتخاب مي شد (براساس اصل يكصد و هفتم قانون اساسي) و براساس اصل يكصد و بيست و چهارم «رئيس جمهور فردي را براي نخست وزيري نامزد مي كند و پس از كسب رأي تمايل از مجلس شوراي ملي حكم نخست وزيري براي او صادر مي نمايد».

د - حذف نخست وزير در بازنگري قانون اساسي 1368:

در نظر گرفتن قوه مجريه

دو ركني در قانون اساسي 1358، ابهامات و مشكلات بسيار عديده اي هم در حوزه حقوقي و هم در حوزه عمل به وجود آورد به عنوان نمونه؛ يكي از مشكلات قانون اساسي مصوب 58 در زمينه رابطه رئيس جمهور با هيأت دولت، عدم توافق نظر احتمالي رئيس جمهور با مجلس شوراي اسلامي اين بود كه هرگاه افرادي كه به عنوان نخست وزير از طرف رئيس جمهور به مجلس معرفي مي شدند، نمي توانستند رأي اعتماد مجلس را كسب نمايند و رئيس جمهور نيز نمي توانست افراد مورد اعتماد مجلس را معرفي كند، در تعيين نخست وزير بن بست غير قابل حلي به وجود مي آمد و يا بن بست احتمالي در انتخاب وزراء كه از عدم توافق احتمالي رئيس جمهور و نخست وزير از يكسو و بين رئيس جمهور و مجلس از سوي ديگر ناشي مي شد و...

و يا اين كه در حوزه عملي نيز اختلافات مهم و متعددي بين رئيس جمهور و نخست وزير (كه از همان آغاز رياست جمهوري ابوالحسن بني صدر و نخست وزيري شهيد رجايي پديد آمده بود و تا سال هاي پس از آن هم تداوم يافته بود) بر سر تسهيم قدرت اجرايي (كه از ابهام و كاستي هاي قانون اساسي ناشي مي شد و موجبات برداشت هاي گوناگون از قانون اساسي را فراهم مي آورد). و يا ساير بن بست هاي اجرايي و كم كاري هاي اداري همگي بازنگري قانون اساسي را در اين مورد مي طلبيد (ر.ك: مقايسه بازنگري در دو قانون اساسي مشروطه و جمهوري اسلامي، محسن خليلي، فصلنامه متين، ش 5).

چنانكه حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني

در اين زمينه مي گويد: «در مورد رياست جمهوري هم، درد بزرگ ما تا آن تاريخ اختلاف نخست وزير و رئيس جمهور بود. واقعا توجيهي نداشت كه رئيس جمهور اين همه رأي بياورد و بعد هم اختياري نداشته باشد. همه كارها در دست دولت بود. اين فلج كننده بود. بحث اينكه من باشم يا نباشم، اصلا مطرح نبود. البته درمقابل اين، بحث ديگري بود و آن اينكه ما اصلا رياست جمهوري انتخابي نداشته باشيم و نظام پارلماني باشد. نمايندگان مجلس انتخاب شوند و نخست وزير را هم مجلس انتخاب كند و اگر رئيس جمهوري هم بخواهد باشد كه درقانون اساسي هست، مثل جاهاي ديگرباشد. اين بحث بسيار جدي بود. پنج نفر هم كه از مجلس آمده بودند، نوعا طرفدار اين نظريه بودند و بحث هايشان هم قوي بود. در آن بحث آقاي عبدالله نوري به ما كمك كرد. با اينكه از مجلس آمده بود، ولي نظر ما را قبول كرد و رأي ايشان هم موثر شد كه اين پذيرفته شود. يعني همه قبول داشتيم كه سبك موجود -كه رياست جمهوري انتخاب شود و نخست وزير را معرفي كند و اختيارات در دست دولت باشد- درست نيست. اختيارات در دست رئيس جمهور باشد، در غير اين صورت دولت شكل غيرمعقولي دارد» (رك :كيهان، گفتكو با هاشمي رفسنجاني، بهمن 82)

بر اين اساس در بازنگري قانون اساسي 1368 يكي از محورهاي اساسي بازنگري، حذف نخست وزيري بود كه با سپردن اختيارات و وظايف نخست وزير به رئيس جمهور و وسعت بخشيدن به حوزه اختيارات رئيس جمهوري، مشكلات حقوقي و عملي پيشين مرتفع گرديد.

مقننه
وجود عدالت و تقوي درنمايندگان چه لزومي دارد؟
پرسش

وجود عدالت و تقوي درنمايندگان

چه لزومي دارد؟

پاسخ

عدالت و تقوا، از اركان اساسي مسؤوليت در نظام اسلامي است و كنار زده شدن آن، در واقع همه بنيان هاي الهي نظام را فرو مي ريزد و آن را به نظامي طاغوتي، ضد الهي و ضد انساني مبدل مي كند. جوامعي نيز كه مثال زديد،حكومت هايشان وابستگان و دست نشاندگان سرمايه دارانند و مهم ترين برنامه هايشان، تأمين منافع آنها است. جالب است بدانيد كه براساس آمارهاي ارائه شده، از جامعه يهودي يان امريكا تنها يك سوم از آنها صهيونيست مي باشند؛ ولي تمام رؤساي جمهور آمريكا از صهيونيست ها هستند و برنامه هايشان عموما در جهت منافع كمپاني ها،تراست ها و امپراتوري هاي بزرگ اقتصادي - مانند روچيلوها - و... مي باشد و بسياري از خواست هاي مردم،تحت الشعاع منافع اربابان دلار مي باشد.

براي آگاهي بيشتر ر.ك: جهان زير سلطه صهيونيسم.

افزون بر آنچه گذشت در حكومت اسلامي شخصي حاكم علاوه بر مديريت كلان اجتماعي نقش يك الگو و راهبر به سوي نظام تربيتي معنوي و ديني جامعه را نيز بر عهده دارد، لذا از هر جهت بايد فردي شايسته و اسوه باشد.

نمايندگان مجلس شوراي اسلامي كه خود آنها عامل اغتشاشات اخير هستند به جاي اينكه درشهرستانها به سخنراني بپردازند و به فكررفع مشكلات مردم باشند، چه كسي بايد با آنها برخورد كند؟
پرسش

نمايندگان مجلس شوراي اسلامي كه خود آنها عامل اغتشاشات اخير هستند به جاي اينكه درشهرستانها به سخنراني بپردازند و به فكررفع مشكلات مردم باشند، چه كسي بايد با آنها برخورد كند؟

پاسخ

آنچه مسلم است برابر اصل 86 قانون اساسي "نمايندگان مجلس درمقام ايفاي وظايف نمايندگي دراظهار نظر ورأي خود آزادند، نه اينكه درارتكاب هرگونه جرائم آزاد وغير قابل پيگرد باشند.

بنابراين همانطور كه توسط مسؤلين محترم قضائي اعلام شد درصورت اثبات دخالت نماينده اي دراغتشاشات با او هم برخورد خواهد شد.

در مورد فراكسيون هاي مجلس (حزب مشاركت-وفاق- اكثريت- اقليت- دوم خرداد- همبستگي كارگزاران - فراكسيون هاي حقوقي و قضايي و ...) و كميسيون هاي آن مانند اصل 90 توضيح دهيد بر چه اساسي شكل مي گيرد قوانين حاكم بر آنها چگونه است و چه وظايف مستقلي دارند.
پرسش

در مورد فراكسيون هاي مجلس (حزب مشاركت-وفاق- اكثريت- اقليت- دوم خرداد- همبستگي كارگزاران - فراكسيون هاي حقوقي و قضايي و ...) و كميسيون هاي آن مانند اصل 90 توضيح دهيد بر چه اساسي شكل مي گيرد قوانين حاكم بر آنها چگونه است و چه وظايف مستقلي دارند.

پاسخ

الف - فراكسيون هاي مجلس :

در اصطلاح سياسي واژه فرانسوي فراكسيون(fraction) به معناي جناح يا گروهي كه در داخل يك حزب، مجلس يا سازمان سياسي پديد مي آيد و اعضاي آن در زمينه چگونگي اجراي برنامه ها و سياست هاي كلي آن حزب، مجلس با سازمان، نظريات و عقايدي متفاوت از ديگر اعضا ابراز مي كنند (فرهنگ علوم سياسي، مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران، 1374).

اساس شكل گيري فراكسيون ها مواضع سياسي و اشتراكات فكري نمايندگان يا اشتراكات حرفه اي آنان مي باشد كه معمولا در مجالس مقننه فراكسيون هاي پارلماني، به گروه هاي نمايندگان احزاب اطلاق مي شود.

اگر بخواهيم تاريخچه شكل گيري فراكسيون در جمهوري اسلامي ايران را بررسي نماييم؛ ابتدا در مجلس ششم ظهور گسترده پيدا كرد و سپس در مجلس هفتم نيز از زمان شروع به كار آن تاكنون شاهد شكل گيري فراكسيون هاي متعدد مي باشيم با اين تفاوت كه در مجلس ششم محور شكل گيري فراكسيون ها براساس مواضع سياسي بود ولي در مجلس هفتم بيشتر براساس اشتراكات حرفه اي و شغلي نمايندگان است مانند فراكسيون هاي فرهنگيان؛ كشاورزي؛ فراكسيون مطبوعات و روزنامه نگاران، ايثارگران و... هر چند فراكسيون وفاق و كارآمدي كه در مقابل اكثريت سياسي مجلس (ائتلاف آبادگران) شكل گرفته، بر محور مواضع سياسي اعضاي آن مي باشد.

شكل گيري فراكسيون

ها براساس درخواست و هماهنگي تعدادي از نمايندگان مجلس كه داراي اشتراكات سياسي يا حرفه اي مي باشند با رئيس مجلس و موافقت ايشان مي باشد. رئيس مجلس پس از بررسي اسامي و سوابق شغلي يا سياسي (بستگي به نوع فراكسيون) داوطلبين آن و اهميت و ضرورتي كه اساس آن فراكسيون مي تواند داشته باشد، نظر نهايي خود را اعلام مي نمايد.

و بالاخره بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه وجود فراكسيون هاي متعدد در مجلس در صورتي موجب پويايي و بالندگي مجلس است كه تمامي فعاليت هاي فراكسيون ها بر محور اصول و ارزش هاي نظام اسلامي بوده و هدف تنها پيشرفت همه جانبه كشور و خدمت به مردم باشد، اما اگر خداي نكرده از اين اصول و محور اساسي خارج شوند و بر سر قدرت و منصب با يكديگر رقابت نمايند، موجب ناكارآمدي مجلس بوده كه بايد به شدت از آن پرهيز شود.

ب - كميسيون هاي مجلس:

1. تعريف و ضرورت:

كميسيون يا هيأت (commission) مجموعه اي از افراد كه انجام عملي معيني مثل بررسي طرح ها و لوايح يا بررسي موضوعي خاص يا ارائه راه حل هايي را بر عهده مي گيرند (همان، ص 57).

كميسيون هاي مجلس متشكل از تعدادي نماينده است كه كارها و مطالعات مقدماتي را در موارد مختلف انجام داده و آن را براي بحث و بررسي و اتخاذ تصميم نهايي به جلسه عمومي مجلس مي سپارد. نقشي كه كميسيون ها در اين خصوص ايفا مي كنند بسيار با اهميت است؛ زيرا شالوده و بنيان امور و بسياري از قوانين در همين كميسيون ها گذارده مي شود و به

تصميم گيري هاي مجلس به طور قطع و يقين جهت مي دهد. هر كميسيون با بررسي طرح ها و لوايح رسيده آنها را مورد ارزيابي قرار مي دهد و در صورت لزوم به تكميل كاستي ها و حذف زوايد مي پردازد.

اصولا از آنجا كه كار پارلماني و قانون گذاري نياز به تخصص هاي گوناگون دارد و نمايندگان قادر به تشخيص و بررسي تمامي موارد نيستند، تأسيس كميسيون هاي متعدد براساس تخصص و توزيع و جذب نمايندگان، با توجه به نوع آگاهي و تجربه، به كميسيون ها اين امكان را مي دهد كه بررسي هاي مقدماتي براساس هر موضوع به طور آگاهانه و كارشناسانه صورت گيرد. در اين صورت، مجلس عمومي نمايندگان قادر خواهد بود پس از كسب اطمينان خاطر از جهت فني و تخصصي نسبت به موضوعات پيشنهادي اتخاذ تصميم سياسي بنمايد (حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، دكتر سيد محمد هاشمي، نشر دادگستر، 1380، ج 2، ص 108).

2. مقررات تشكيل كميسيون ها:

براي فراهم كردن مقدمات لازم براي تشكيل كميسيون ها براساس تخصص و تجربه، آيين نامه داخلي مقرراتي را به ترتيب ذيل پيش بيني نموه است:

- شناخت و بررسي تخصص نمايندگان: قبل از تشكيل كميسيون ها، اسامي نمايندگان به همراه تحصيلات و تجربه و سابقه عضويت در كميسيون ها (در صورتي كه سابقه نمايندگي داشته باشند) تكثير شده و در اختيار نمايندگان گذارده مي شود. تشخيص صلاحيت اعضاء هر شعبه براي عضويت در كميسيون هاي مجلس براساس پيشنهاد نماينده و رأي اكثريت نسبي اعضاء شعبه خواهد بود. هر نماينده ملزم است براي عضويت در يك كميسيون، حداقل دو كميسيون را به ترتيب اول و دوم

پيشنهاد دهد (ماده 46 آيين نامه داخلي مجلس).

- تخصيص نمايندگان به كميسيون ها: براساس مسائلي نظير توافق هيأت رئيسه، و اوليت هايي نظير تخصص، تجربه و سابقه عضويت در آن كميسيون و با رأي گيري مخفي اعضاي آن مي باشد (ر.ك: مواد 47 و 57 آيين نامه داخلي مجلس).

- اداره و طرز كار كميسيون ها: «پس از انتخاب اعضاي كميسيون ها، هر كميسيون به رياست مسن ترين عضو با حضور حداقل دو سوم اعضاء خود منعقد و فورا يك رئيس، دو نائب رئيس يك مخبر و دو منشي با رأي مخفي با ورقه با اكثريت نسبي براي مدت يك سال انتخاب مي نمايد» (ماده 49، آيين نامه داخلي مجلس).

«مناط اعتبار براي رسميت جلسه كميسيون ها حضور حداقل دو سوم اعضاء مي باشد. مصوبات كميسيون با اكثريت مطلق آراء عده حاضر خواهد بود»

«هيأت رئيسه مجلس حداقل يك نفر از كارشناسان با تجربه و مناسب مجلس را به عنوان دبير در اختيار هر كميسيون قرار مي دهد تا نسبت به امور كارشناسي و اداري مربوطه اقدام نمايند» (ماده 52، همان).

3. انواع كميسيون ها:

از آنجا كه قانون اساسي دو وظيفه اصلي قانونگذاري و نظارت را براي قوه مقننه مقرر نموده، آيين نامه داخلي مجلس با در نظر گرفتن وظايف كلي مجلس پيش بيني نموده است: «مجلس داراي كميسيون هاي خاص ... و كميسيون هاي تخصصي (و كميسيون هاي موقت) با محدوده وظايف مشخص... خواهد بود» (ماده 29، همان).

- كميسيون هاي خاص؛ شامل كميسيون تحقيق، تدوين آيين نامه داخلي مجلس، اصل نودم مي باشد.

- كميسيون هاي تخصصي؛ مسؤوليت اصلي اين كميسيون ها در امور مستمر مجلس است

و تشكيل نوعا متناسب با كارهاي اجرايي كشور مي باشد وظايف بررسي، اصلاح و تكميل طرح ها و لوايح قانوني، رسيدگي به طرح هاي تحقيق و تفحص و لوايح بودجه، بررسي و اظهار نظر در مورد لوايح و برنامه هاي توسعه و چگونگي اجراي قوانين و تبصره هاي آن، كسب اطلاع از كم و كيف اداره كشور و بررسي و تصويب آزمايشي طرح ها و لوايح و همچنين تصويب دائمي اساسنامه سازمان هاي دولتي و وابسته به دولت را كه طبق اصل 85 قانون اساسي به آنها واگذار شده است بر عهده دارند.

كميسيون هاي تخصصي عبارتند از:

1. كميسيون آموزش و تحقيقات، 2. كميسيون اجتماعي، 3. كميسيون اقتصادي، 4. كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي، 5. كميسيون انرژي، 6. كميسيون برنامه و بودجه و محاسبات، 7. كميسيون بهداشت و درمان، 8. كميسيون صنايع و معادن، 9. كميسيون عمران، 10. كميسيون فرهنگي، 11. كميسيون قضائي و حقوقي، 12. كميسيون كشاورزي، آب و منابع طبيعي .

جهت توضيحات درباره هر كدام از اين كميسيون ها و اعضاي آن، اهداف و وظايف و تاريخچه و... ر.ك: سايت مجلس : www.mellat electronic newspapaer.htm

- كميسيون هاي موقت: در زماني تشكيل مي شوند كه مسائل خاصي و استثنايي در مجلس قابل طرح باشد [ر.ك: حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، همان، ص 111.]

4. كميسيون اصل نودم قانون اساسي:

از آنجا كه در سؤال از اين كميسيون نام برديد به صورت اختصار درباره آن مي توان چنين گفت:

كميسيون اصل نودم قانون اساسي، يكي از مراجع اساسي تضمين كننده نظارت مردم بر روند اجراي امور در كشور و نظارت آنان بر عملكرد مسؤولان كشور در قواي سه

گانه است. اين كميسيون به خاطر ارتباط آن با اصل نودم قانون اساسي «كميسيون اصل نود» ناميده مي شود؛ به موجب اين اصل: «هر كس شكايتي از طرز كار مجلس يا قوه مجريه يا قوه قضائيه داشته باشد، مي تواند شكايت خود را كتبا به مجلس شوراي اسلامي عرضه كند، مجلس موظف است به اين شكايات رسيدگي كند و پاسخ كافي دهد و در مواردي كه شكايت به قوه مجريه و يا قضائيه مربوط است، رسيدگي و پاسخ كافي از آنها بخواهد و در مدت مناسب نتيجه را اعلام نمايد و در موردي كه مربوط به عموم باشد به اطلاع عامه برساند.

اين اصل زمينه ساز فراهم آمدن اطلاعات گوناگون از آحاد ملت از سراسر كشور در موضوعات متنوع براي نمايندگان ملت مي شود. در واقع اين اصل تسهيل كننده مقدمات لازم براي نظارت نمايندگان و اطلاع آنان از امور جاري كشور خواهد شد.

جهت توضيحات بيشتر در مورد كميسيون اصل نود، ر.ك:

- نظارت و نهادهاي نظارتي، محسن ملك افضل اردكاني، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1382، صص 105 - 100

- حقوق اساسي، همان، صص 169 - 165

جايگاه قوه مقننه و ملاك بودن رأي نمايندگان مردم -با توجه به اينكه رأي ولي فقيه در تمام شئون جامعه جاري است چگونه است؟
پرسش

جايگاه قوه مقننه و ملاك بودن رأي نمايندگان مردم -با توجه به اينكه رأي ولي فقيه در تمام شئون جامعه جاري است چگونه است؟

پاسخ

با توجه به ماهيت نظام؛ يعني، اسلامي بودن آن و اينكه مردم مسلمان وكالتشان به نمايندگان، به معناي توكيل در وضع قوانين بر اساس اسلام و قانون اساسي است؛ آنچه را كه وضع مي كنند آن گاه مشروعيت مي يابد و قابل اجرا است كه اسلاميت و هماهنگي آن با قانون اساسي و نيز با مصالح عالي جامعه اسلامي، سازگار باشد. تشخيص اين امور سازوكارها و نهادهاي خاص خود را مي طلبد.

بررسي عنصر اول و دوم را كارشناسان حقوقي و فقهي شوراي نگهبان و عنصر سوم را ولي فقيه بر عهده دارند. پس از احراز اين سه عنصر، همگان -حتي ولي فقيه ملزم به تبعيت و اجراي آن قوانين هستند. از طرف ديگر در همه نظام هاي جمهوري و مبتني بر تفكيك قوا، يك شخص يا نهادي، قدرت فرا قوه اي دارد و به عنوان رئيس حكومت در شئون مختلف جامعه، حق نظردهي و اعمال نظر دارد تا آنجا كه چه بسا به انحلال مجلس و... مي انجامد. مراجعه به حدود اختيارات رؤساي حكومت در ديگر نظام هاي سياسي دمكراتيك، جمهوري و نمايندگي، نشان مي دهد اختيارات ولي فقيه در اين زمينه كمتر از آنها است.

شوراي نگهبان
چرا شوراي نگهبان قانون منع شكنجه در زندان ها را در زمان مجلس ششم تأييد نكرد؟
پرسش

چرا شوراي نگهبان قانون منع شكنجه در زندان ها را در زمان مجلس ششم تأييد نكرد؟

پاسخ

در ساختار حكومت جمهوري اسلامي ايران هر كدام از نهادها و مراكز تصميم گيري وظايف تعريف شده دارند كه بايد بر اساس آن رسالت خويش را انجام دهند. يكي از وظايف شوراي نگهبان نظارت بر قوانين مصوب توسط مجلس شوراي اسلامي است. فلسفة وجودي شوراي نگهبان آن استكه قوانين مصوب مجلس را با معيارها و موازين قوانين الهي تطبيق دهد. در صورت همسويي آن را تصويب و در غير آن، رد كند.

علت اين كه شوراي نگهبان، اين قانون را تأييد نكرده آن بود كه قانون منع شكنجه زندانيان مبهم بوده، مجلس محترم تعريف جامع و شفاف از آن ارائه نداده بود. عدم شفافيت و نبود تعريف جامع، تصويب آن را مشكل كرد، چنان كه تصويب آن پيامدهاي منفي در پي داشت، زيرا مجلس قانون منع شكنجه در زندان را به گونه اي تعريف كرده بود كه حتي اجراي احكام الهي از مصاديق آن محسوب مي شد.

اگر قانون پيشنهادي مجلس تصويب مي شد، لازمة آن، اجرا نشدن حدود الهي مانند قصاص و حدّ بود. طبيعي است قانوني كه تعطيلي احكام الهي را در پي داشته باشد، قابليت تصويب ندارد و تشخيص آن بر عهدة شوراي نگهبان است. بر همين اساس بود كه شوراي نگهبان به مجلس پيشنهاد كرد تعريف شفاف از قانون منع شكنجه زندانيان ارائه دهد و برخي از اشكالات و ابهامات آن را رفع نمايد.

بنابراين، عدم تصويب قانون منع شكنجه زندانيان بدان جهت نبود كه اعضاي محترم شوراي نگهبان، با شكنجه زندانيان موافق بودند، زيرا در آموزه

هاي ديني، انسان ها از حرمت و قداست خاصي برخوردار هستند. براي شيوه رفتار با زندانيان قوانين خاصي تعريف شده است و همه موظف هستند بر اساس آن قوانين با زندانيان رفتار كنند. اگر جرم كسي ثابت شد، بايد احكام الهي دربارة او اجرا شود و در برابر اجراي قانون همة مردم يكسان هستند.

در صورتي كه شوراي نگهبان در تشخيص خود دچار اشتباه شد و يا بين آن و مجلس اختلاف به و جود آمد، قوانين مورد اختلاف اين دو نهاد، به مجمع تشخيص مصلحت نظام ارجاع داده مي شود. ارجاع برخي از لوايح به مجمع تشخيص مصلحت نظام بيانگر آن است كه ممكن است شوراي نگهبان در تطبيق قوانين مصوّب با معيارهاي اسلامي دچار اشتباه شود.

پي نوشت ها:

1. دايره المعارف اسلامي، ج 2، ص 1633.

2. دايره المعارف تشيع، ج 1، ص 524 _ 525.

3. معجم البلدان، ج 3، ص 556.

4. دايره المعارف تشيع، ج 1، ص 524.

5. دايره المعارف فارسي، ج 2، ص 1633.

6. دايره المعارف تشيع، ج 1، ص 524.

7. ترجمه اخبار الطوال، ص 433.

8. همان، ص 406.

9. سيرة پيشوايان، ص 476.

در عصر ارتباطات و فناوري اطلاعات چرا شوراي نگهبان از تصويب استفاده از آنتن هاي ماهواره اي سرباز مي زند؟ آيا ممكن است در مجلس هفتم استفاده از ماهواره تصويب شود؟
پرسش

در عصر ارتباطات و فناوري اطلاعات چرا شوراي نگهبان از تصويب استفاده از آنتن هاي ماهواره اي سرباز مي زند؟ آيا ممكن است در مجلس هفتم استفاده از ماهواره تصويب شود؟

پاسخ

اسلام و فقها و علماي اسلام با ارتباطات و فن آوري اطلاعات و دانش مخالف نيستند، بلكه با فساد و گناه مخالف هستند.

از ماهواره تبليغات ضد اسلام و ضد اخلاق و فيلم هاي مستهجن پخش مي شود. اگر استفاده از ماهواره آزاد شود، برخي از همين برنامه ها استفاده مي كنند و مرتكب حرام مي گردند و جامعه به فساد و تباهي كشيده مي شود، يا موجب تغيير و تزلزل در هنجارهاي فرهنگي جامعه مي شود. امروزه بسياري از نابهنجاري ها و ناهمگوني ها بين رفتارها ناشي از همين وسايل ارتباطي و عدم استفاده صحيح از آن ها مي باشد.

از طرفي نهي از منكر واجب است و يكي از راه هاي نهي از منكر، قرار ندادن وسيله ارتكاب حرام در اختيار افراد است.(1)

از اين رو مجلس و شوراي نگهبان استفاده از ماهواره را تصويب نمي كنند و از اين راه جلوي فحشا و منكر را مي گيرند و به يكي از واجبات كه نهي از منكر است عمل مي كنند. اگر روزي برنامه هاي خلاف شرع اسلام از ماهواره پخش نشود يا معلوم شود كه اكثر مردم در سطحي از تديّن و آگاهي و ثبات فرهنگي هستند كه به برنامه هاي خلاف شرع نگاه نمي كنند و مرتكب حرام نمي شوند، مسلّماً استفاده از ماهواره اشكال نخواهد داشت.

نگاهي به برنامه هاي ماهواره اي با توجه به اين كه غالباً به زبان اصلي پخش مي شوند يا در صورت پخش به زبان فارسي، الگوهاي فرهنگ غربي را

ترويج مي كنند، همچنين با نگاه به نوع استفاده اي كه متأسفانه از آن مي شود و غالباً برنامه هاي غير اخلاقي و فيلم هايي كه با فرهنگ اسلامي تطبيق ندارد، مورد توجه قرار مي گيرد، هم در رفتارهاي جوانان و الگوهاي رفتاري آن ها تأثير مي نهد، هم در نوع فكر و لباس آن ها و فرهنگ مصرفي و بسياري از اموري كه نسبت به فرهنگ جامعه ما نابهنجار است.

پي نوشت ها:

1. امام خميني، تحريرالوسيله، ج 1، ص 480، مسئله 2 و 3.

چرا شوراي نگهبان قانون منع شكنجه در زندان ها را در زمان مجلس ششم تأييد نكرد؟
پرسش

چرا شوراي نگهبان قانون منع شكنجه در زندان ها را در زمان مجلس ششم تأييد نكرد؟

پاسخ

در ساختار حكومت جمهوري اسلامي ايران هر كدام از نهادها و مراكز تصميم گيري وظايف تعريف شده دارند كه بايد بر اساس آن رسالت خويش را انجام دهند. يكي از وظايف شوراي نگهبان نظارت بر قوانين مصوب توسط مجلس شوراي اسلامي است. فلسفة وجودي شوراي نگهبان آن استكه قوانين مصوب مجلس را با معيارها و موازين قوانين الهي تطبيق دهد. در صورت همسويي آن را تصويب و در غير آن، رد كند.

علت اين كه شوراي نگهبان، اين قانون را تأييد نكرده آن بود كه قانون منع شكنجه زندانيان مبهم بوده، مجلس محترم تعريف جامع و شفاف از آن ارائه نداده بود. عدم شفافيت و نبود تعريف جامع، تصويب آن را مشكل كرد، چنان كه تصويب آن پيامدهاي منفي در پي داشت، زيرا مجلس قانون منع شكنجه در زندان را به گونه اي تعريف كرده بود كه حتي اجراي احكام الهي از مصاديق آن محسوب مي شد.

اگر قانون پيشنهادي مجلس تصويب مي شد، لازمة آن، اجرا نشدن حدود الهي مانند قصاص و حدّ بود. طبيعي است قانوني كه تعطيلي احكام الهي را در پي داشته باشد، قابليت تصويب ندارد و تشخيص آن بر عهدة شوراي نگهبان است. بر همين اساس بود كه شوراي نگهبان به مجلس پيشنهاد كرد تعريف شفاف از قانون منع شكنجه زندانيان ارائه دهد و برخي از اشكالات و ابهامات آن را رفع نمايد.

بنابراين، عدم تصويب قانون منع شكنجه زندانيان بدان جهت نبود كه اعضاي محترم شوراي نگهبان، با شكنجه زندانيان موافق بودند، زيرا در آموزه

هاي ديني، انسان ها از حرمت و قداست خاصي برخوردار هستند. براي شيوه رفتار با زندانيان قوانين خاصي تعريف شده است و همه موظف هستند بر اساس آن قوانين با زندانيان رفتار كنند. اگر جرم كسي ثابت شد، بايد احكام الهي دربارة او اجرا شود و در برابر اجراي قانون همة مردم يكسان هستند.

در صورتي كه شوراي نگهبان در تشخيص خود دچار اشتباه شد و يا بين آن و مجلس اختلاف به و جود آمد، قوانين مورد اختلاف اين دو نهاد، به مجمع تشخيص مصلحت نظام ارجاع داده مي شود. ارجاع برخي از لوايح به مجمع تشخيص مصلحت نظام بيانگر آن است كه ممكن است شوراي نگهبان در تطبيق قوانين مصوّب با معيارهاي اسلامي دچار اشتباه شود.

پي نوشت ها:

1. دايره المعارف اسلامي، ج 2، ص 1633.

2. دايره المعارف تشيع، ج 1، ص 524 _ 525.

3. معجم البلدان، ج 3، ص 556.

4. دايره المعارف تشيع، ج 1، ص 524.

5. دايره المعارف فارسي، ج 2، ص 1633.

6. دايره المعارف تشيع، ج 1، ص 524.

7. ترجمه اخبار الطوال، ص 433.

8. همان، ص 406.

9. سيرة پيشوايان، ص 476.

سؤال 12: در عصر ارتباطات و فناوري اطلاعات چرا شوراي نگهبان از تصويب استفاده از آنتن هاي ماهواره اي سرباز مي زند؟ آيا ممكن است در مجلس هفتم استفاده از ماهواره تصويب شود؟
پرسش

سؤال 12: در عصر ارتباطات و فناوري اطلاعات چرا شوراي نگهبان از تصويب استفاده از آنتن هاي ماهواره اي سرباز مي زند؟ آيا ممكن است در مجلس هفتم استفاده از ماهواره تصويب شود؟

پاسخ

از احاديث موجود در كتب روايي شيعه و سنّي استفاده مي شود كه پوشيدن عمامه و عبا بخشي از سنّت معصومان ع) است؛ از آن جمله:

1- جابر نقل كرده است: پيامبر اكرم(ص) در هنگام فتح مكه، در آغاز ورود به مكّه عمامه اي مشكي بر سر داشت.(1)

علي(ع) فرمود: "رسول خدا(ص) در روز عيد غدير، عمامه اي بر سرم گذاشت و گوشه آن را پشت سرم آويزان كرد؛ آن گاه فرمود: "خداي متعال در جنگ بدر و حنين مرا با فرشتگاني كمك كرد كه با چنين عمامه هايي معمّم بودند".(2)

2- اصبغ بن نباته كه از نزديكان اميرالمؤمنين(ع) به شمار مي رود، روايت كرده است: در آغاز خلافت و پس از بيعت مردم، حضرت علي(ع) به مسجد آمد، در حالي كه عمامه رسول خدا را بر سر داشت.(3)

3- عباس بن عبدالمطلب و ربيعة بن الحارث فرزندان خود فضل و ربيعه را به حضور علي(ع) فرستاده تا از حضرت تقاضا كنند كه آنان را براي جمع آوري زكات به كار بگمارد؛ حضرت امير(ع) فرمود: به خدا قسم هيچ كدام از شماها را به كار نخواهم گرفت.

ربيعه (پس از شنيدن نظر امام به محضر علي(ع) شرفياب شد و با لحني اعتراض آميز) عرض كرد: به مقام و منزلت دامادي پيامبر(ص) رسيدي، ما به خاطر آن بر تو حسادت نكرديم؛ اميرالمؤمنين(ع) (با بي اعتنايي نسبت به سخنان ربيعه) عباي خود را روي زمين انداخت و بر آن خوابيد.(4)

بنابراين از مجموع روايات مي توان نتيجه گرفت:

پوشيدن

عمامه و عبا بخشي از سنّت پيامبر و امامان(ع) را تشكيل مي دهد.

تا اين قسمت، پاسخ پرسش اصلي شما يعني فلسفه وجودي لباس روحانيت، روشن شد، هم چنين پاسخ اولين پرسش فرعي، نيز معلوم گرديد. وقتي عبا و عمامه سنّت پيامبر(ص) و امامان(ع) باشد، چه لزومي دارد كه سفارش جداگانه براي آن در روايات شود، بلكه در هر زمان و مكاني ممكن است كه روحاني پاسخگوي شبهات و پرسش هاي افراد باشد و اين ميسور نيست مگر آن كه روحاني با پوششي خاص ميان جامعه اسلامي حضور داشته باشد؛ به خلاف مراجعه به صاحبان مشاغلي همچون پزشكان و نيروهاي نظامي وانتظامي كه مراجعه به آنان در موارد و ساعاتي خاص انجام مي شود، بنابراين، حتي اگر از نگاه شغلي نگاه كنيم، شغل روحاني اقتضا مي كند كه هر وقت در جمعي حاضر شده، چه در خيابان و چه در مهماني و... بايد اين لباس را به تن داشته باشد.

پاسخ سومين سؤال فرعي:

در سؤال مطرح كرده ايد: در احاديث سفارش شده كه به لباس عصر خويش ملتزم باشيم، بله در اين زمينه رواياتي رسيده است كه به لحاظ رعايت اختصار فقط به بيان و تشريح يك روايت مي پردازيم:

حمّاد بن عثمان در محضر امام صادق(ع) بود كه شخصي به امام عرض كرد: به ما گفته اند كه علي(ع) لباس خشن و پيراهن ارزان قيمت مي پوشيده و شما را مي بينيم كه لباسي نيكو پوشيده ايد.

امام صادق(ع) در پاسخ اين اعتراض فرمود: "علي بن أبي طالب عليه السّلام لباس با آن ويژگي ها را در زماني مي پوشيد كه پوشش آن عيب به حساب نمي آمد، امّا امروز هر كس به آن روش لباس بپوشد، لباس شهرت

مي شود و بهترين لباس در هر زمان، لباس اهل همان زمان است".(5)

اين روايت بهترين لباس را، لباس مردم هر زمان دانسته است، و لباس نوع ديگر را كه به صورت لباس شهرت (انگشت نما) در آيد، نفي كرده است. امّا آيا لباس روحانيت از اين نوع است؟ با توجه به اين كه نمايانگر طبقه خاص با وظايف خاص بوده و به لباس معصومين(ع) شباهت داشته و به لباس هاي سنّتي ايرانيان نير شباهت بيشتري دارد.

پي نوشت ها:

1. ميزان الحكمه، ج 4، ص 2765، ح 18096.

2. احمد بن حسين بيهقي، السنن الكبري (سنن بيهقي)، ج 10، ص 14.

3. صدوق، محمد بن علي بن الحسين، التوحيد، ص 304، ح 1؛ طبرسي، احمد بن علي، الاحتجاج، ج 1، ص 609.

4. محمود بن عمر بن محمد الزمخشري، الفائق في غريب الحديث، ج 2، ص 322.

5. محمد بن يعقوب كليني، كافي، ج 6، ص 444، ح 15.

سؤال 11: علّت و زمان ظهور شيعه چه و كي بود؟ چرا نماز و اذان و بعضي چيزهاي آن با سنّي ها فرق دارد؟ به علاوه چرا زند و مرد در برخي از مساي لنماز با هم فرق دارند، مثل بلند كردن دست ها هنگام برخاستن و چسباندن دست ها به بدن در حال سجده. آيا پيامبر اكرم(ص) در اذان و اقامه "اشهد انّ عليّاً وليّ اللَّه" مي گفت و از مهر استفاده مي كرد؟

پاسخ: وقتي كه در مرحله نخستين حيات امت اسلامي، در عصر پيامبر گرامي اسلام(ص) بررسي كنيم، متوجّه مي شويم از همان سال هاي آغازين ظهور اسلام، دو گروه با هدف متفاوت، در امت اسلامي، در كنار هم مي زيستند:

1- عقيده اي كه تعبّد به دين را ملاك

قرار داده و پيروي محض و تسليم مطلق از نص (آيات قرآن و فرامين رسول خدا) را در همه شئون زندگي معتبر دانسته و شعار خود مي دانستند.

2- عقيده اي كه تعبّد به دين را تنها در محدوده پاره اي از عبادات و برخي از مسايل غيبي معتبر مي دانستند و در غير اين صورت، اجتهاد و مصلحت را بر نص مقدّم مي دانستند. از جمله اينان "عُمَر" است. به همين دليل در صلح حديبيه بر پيامبر(ص) اعتراض مي كند و "حيّ علي خير العمل" را در اذان و اقامه حذف مي كند. بعد از رحلت پيامبر، اين دو گروه، مقابل هم ايستادند و دو جناح را به وجود آوردند.

چون در رأس گروه اوگل حضرت مولاي متقيان علي(ع) قرار داشت و عده اي با او هم عقيده بودند، پيروانش را شيعه ناميدند. شيعه يعني پيروي در فكر و عمل و اخلاق و مواضع سياسي و عقايد ديني، از حضرت علي(ع) و اوصياي به حق آن بزرگوار.(1)

بر اين اساس زمان پيدايش شيعه و سنّي به طور رسمي بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) است، هر چند به طور غير رسمي شيعه در زمان نبي گرامي اسلام(ص) بود.(2)

گفتني است: وقتي دو گروه از نظر رأي و عقيده با هم تفاوت داشته باشند، در مقام عمل هم متفاوت خواهند بود. لذا طبيعي است كه اذان و اقامه و كيفيت نماز و ايستادن در حال نماز و ساير چيزها بين شيعه و سنّي متفاوت باشد، چون قرار نيست سنّي ها طبق فرامين پيامبر اكرم(ص) و جانشينيان او عمل كنند، بلكه قرار است طبق صلاح ديد خود عمل نمايند. در اين كه چرا اسلام فرمود: مردها هنگام بلند شدن،

اول زانوها را از زمين بردارند، بعد دست ها را، اما زن ها بر عكس كنند، يا مردها در سجده آرنج ها و شكم خود را به زمين نچسبانند و بازوهاي خويش را از پهلو جدا نگه دارند، اما زن ها بر خلاف عمل كنند و امثال آن، گفته مي شود: اولاً تمام اوامر و نواهي شارع مقدس اسلام مبتني بر مصالح و مفاسد است. حتماً در اين خصوص مصالح و مفاسدي بوده كه نمي دانيم و نمي توانيم اظهار نظر كنيم و بايد تعبّداً آن را بپذيريم.

ثانياً: زن ها كانون جذب و كشش جنس مخالف هستند و تمام بدن آن ها به ويژه برجستگي ها مهيّج و محرم است. شايد به همين دليل دستور داده شده - البته به صورت مستحبي - زنان هنگام برخاستن دست هاي خود را از زمين بردارند، نه زانوها را.

يا فرمود: آرنج و شكم خود را به زمين بچسبانند، تا برجستگي جلو بدن پيدا نشود. يا چون صداي زن نازك و دل فريب است، فرموده: با وجود مرد غريبه و اجنبي حق ندارد حمد و سوره نمازهاي صبح و مغرب و عشا را بلند بخواند.

پاسخ قسمت آخر

چرا شوراي نگهبان دليل رد صلاحيت كانديداها را اعلام نمي كند؟
پرسش

چرا شوراي نگهبان دليل رد صلاحيت كانديداها را اعلام نمي كند؟

پاسخ

اعلام مسائلي كه موجب رد صلاحيت مي شوند از نظر شرعي سه گونه اند:

الف) برخي از آنها اعلامشان جايز و بلامانع است، اين گونه موارد را معمولاً شوراي نگهبان اعلام مي كند، هر چندبدون ذكر نام. مانند عدم تحصيلات كافي.

ب ) برخي از مسائل با رضايت شخص قابل اعلام مي باشد و شوراي نگهبان در صورت تمايل شخصي آن را به اطلاع عمومي مي رساند.

ج ) برخي از مسائل از نظر شرعي به هيچ وجه، حتي با رضايت شخص، قابل اعلام نيستند. به عبارت ديگر اعلام آنها نوعي اشاعه فحشاء محسوب مي شود و حرام است، كما اين كه اگر كسي به ديگران اجازه دهد كه غيبت او رابكنند از نظر شرعي مجوز غيبت نيست و خداوند آن را منع فرموده است. در چنين مواردي چه بسا براي شوراي نگهبان بسيار آسان تر باشد كه مسائل موجود در پرونده افراد را بر ملا كنند و خود را از آماج حملات سنگين برهاند،ليكن تقوي و عدالت برخلاف آن حكم مي كند. البته مقصود اين نيست كه لزوما تمام مواردي كه شوراي نگهبان اعلام علت نكرده مصداق واقعي و قطعي اين قسم باشد، منظور ما از نظر كلي است نه مصداقي.

بخشي از مطالب حجت الاسلام كروبي درباره تاريخچه نظارت استصوابي- سايت جبهه مشاركت- جمعه 22/6/81 – بنقل از كتاب «نظارت استصوابي» منتشره به اهتمام روابط عمومي دفتر تحكيم وحدت: «هدف از اين نوشتار اين است كه در ابتدا به تاريخچه نظارت استصوابي اشاره كنيم و از آن
پرسش

بخشي از مطالب حجت الاسلام كروبي درباره تاريخچه نظارت استصوابي- سايت جبهه مشاركت- جمعه 22/6/81 – بنقل از كتاب «نظارت استصوابي» منتشره به اهتمام روابط عمومي دفتر تحكيم وحدت: «هدف از اين نوشتار اين است كه در ابتدا به تاريخچه نظارت استصوابي اشاره كنيم و از آن اول بگوييم و بياييم تا برسيم به حالا و بنده ثابت كنم كه اين نظارت استصوابي درست نيست و يك چيزي بوده كه بعد از امام (ره) بدين صورت

درست شده و واقعش براي حذف يك جرياني بوده است يعني در واقع نظارت يك اهرم فشار شده در اختيار شوراي نگهبان كه يك گرايش خاص دارد تا به وسيله آن بتواند رقبا را از ميدان بيرون كند

من خيلي دوستانه مي گويم كه اگر يك دادگاهي هم تشكيل شود من آنقدر سند غير از اسنادي كه اينجا مي گويم براي ثابت كردن اين مسئله دارم كه هيچ شخصي نمي تواند اينقدر ادله به نفع ديدگاهش بياورد و يك لايحه تنظيم كند

نمايندگان بايد در نخستين جلسه مجلس به ترتيب زير سوگند ياد كنند:

كه من در برابر قرآن مجيد, بعد مي گويد نمايندگان اقليت هاي ديگر سوگند را با ذكر كتاب اسماني خود خواهند خواند.

اما اصل 64 از مفهوم شوراي نگهبان استفاده مي كند براي رد اينها و اصل 67 مفهومش اين است كه اقليت هاي مذهبي (كليمي يا يك نماينده زرتشتي يك نماينده مسيحي ها دو نماينده آشوري و كلداني ها دو تا) مي توانند به مجلس نماينده بفرستند و مي گويد بر اساس اين دو اصل قانون اساسي آقاي كيانوري حق شركت ندارد يكي صراحت سوگند (اصل 67) و يكي مفهومي كه اصل 64 دارد كه مي گويد نماينده هاي مجلس يا مسلمان باشند يا اقليت هاي مذهبي يك دوتا سه تا يا چهارتا چون اينها به هيچ يك از اين اصل ها معتقد نيستند بر اساس قانون اساسي حق ورود ندارند در واقع بنده مي گويم نظارت شوراي نگهبان اصلا در اصل ماده 99 مورد استفاده نبوده است حتي كمونيست هاي سرشناس ريشه دار مهم وابسته به شوروي هم وقتي مي خواهند اصرار كنند

هيئت نظارت مي گويد بر اساس قانون اساسي اينها نمي توانند شركت كنند.

پاسخ

در مورد اصل اثبات نظارت استصوابي شوراي نگهبان، فلسفه وجودي و لزوم آن وجود چنين نظارتي در قوانين ساير كشورها و... مطالب و دلايل زيادي وجود دارد. (جهت آشنايي با آن به منابع معرفي شده مراجعه نماييد) اما در خصوص اين سوءال اگر بخواهيم به تاريخچه نظارت استصوابي مراجعه نماييم موارد متعددي يافت مي شود كه هم در قوانين انتخاباتي و هم در عمل، شوراي نگهبان چنين مسووليتي را بر عهده گرفته و آن را اعمال نموده است:

الف - در اولين قانون انتخابات، مصوب سال 1362 موادي مشاهده مي شود كه نظارت عام و استصوابي شوراي نگهبان را تاييد مي كند و با نظارت استطلاعي محض سازگاري ندارد. مثلا در ماده 3 اين قانون آمده است: «نظارت بر انتخابات به عهده شوراي نگهبان است. اين نظارت عام و در تمام مراحل و در كليه امور مربوط به انتخابات جاري است».

همچنين به موجب تبصره يك ماده 3 اشخاصي كه هيأت اجرايي، صلاحيت آنان را رد كرد، حق دارند به هيأت نظارت استاني شوراي نگهبان شكايت كنند و اين مرجع در مهلت مقرر بايد به شكايت رسيدگي كند و نتيجه را اعلام كند.

براساس تبصره ماده 69 افرادي كه از نحوه برگزاري انتخابات شكايت داشته باشند، مي توانند ظرف هفت روز از نتايج اخذ رأي ، شكايت خود را به دبيرخانه شوراي نگهبان تسليم كنند.

براساس ماده 69 اعلام ابطال انتخابات حوزه انتخابي از رسانه هاي گروهي در اختيار شوراي نگهبان است.

بر طبق ماده 70 تأييد انتخابات از طرف شوراي نگهبان ضرورت دارد و صدور اعتبارنامه

براي انتخاب شدگان منوط به تأييد شوراي نگهبان است.

در قانون انتخابات مصوب سال 65 نيز مواردي مشاهده مي شود كه مؤيد نظارت استصوابي شوراي نگهبان است. حال سؤال اين است كه اگر نظارت شورا صرفا در حد استطلاعي بود، چگونه مي تواند در تمام مراحل انتخابات اظهار نظر كند و رأي او هم متبع باشد؟ چگونه مي تواند نظر وزارت كشور را در رد برخي از افراد تخطئه كند؟ چگونه مي تواند حكم به ابطال انتخابات بدهد؟و...

ب - آيا رد صلاحيت تعدادي از كانديداها در مجلس اول و دوم و سوم (كه همه اينها در زمان حيات حضرت امام بوده است) آن هم رد صلاحيت كساني كه چه بسا مورد تأييد وزارت كشور بوده اند (مانند رد صلاحيت آقاي اكبرزاده حتي بعد از انتخاب شدن و يا آقاي رضوي تبريزي و...) جز با نظارت استصوابي قابل توجيه است؟!

آيا حضرت امام در هيچ يك از اين موارد تذكري به شوراي نگهبان، دال بر عدم صلاحيت آنها براي اين كار داده اند؟ آيا تفسير اصل 99 و حدود اختيارات شوراي نگهبان به عهده شوراي نگهبان است يا وزارت كشور؟!

ج - مي دانيم شوراي نگهبان در زمان حضرت امام انتخابات در برخي از حوزه هاي انتخابيه را باطل اعلام كرد و نه تنها اين عمل مورد اعتراض حضرت امام واقع نشد بلكه شديدا" مورد تأييد ايشان هم قرار گرفت: زماني كه حضرت امام در حمايت از شوراي نگهبان در مقابل جوسازي هاي شديدي كه عليه اين نهاد و عملكرد آن در ابطال چند حوزه انتخابيه به وجود آمده بود، فرمودند: «چنانچه مشاهده مي شود پس از انتخابات مرحله

اول از دوره دوم مجلس شوراي اسلامي، افرادي كه نظريه شوراي نگهبان در ابطال يا تأييد بعضي از حوزه ها موافق ميلشان نبوده است، دست به شايعه افكني زده و اعضاي محترم شوراي نگهبان ايدهم الله تعالي را كه حافظ مصالح اسلام و مسلمين هستند، تضعيف و يا خداي نكرده توهين مي نمايند و به پخش اعلاميه و خطابه در مطبوعات و محافل دست زده اند... من به اين آقايان هشدار مي دهم كه تضعيف و توهين به فقهاي شوراي نگهبان امري خطرناك براي كشور و اسلام است. هميشه انحرافات به تدريج در يك رژيم وارد مي شود و در آخر رژيمي را ساقط مي نمايد.

لازم است همه به طور اكيد به مصالح اسلام و مسلمين توجه كنيم و به قوانين هر چند مخالف نظر و سليقه شخصي مان باشد احترام بگذاريم...» (صحيفه نور، ج 17، ص 269، 25/2/63).

د - برخي از منتقدين گفته اند در اولين انتخابات مجلس شوراي اسلامي در سال 60 درباره نظارت استصوابي سخني مطرح نبوده است و بر ادعاي خود چنين شاهدي آورده اند: «شوراي نگهبان در مورد رد صلاحيت برخي از كانديداها مانند كيانوري و احسان طبري و محمد علي عمويي و... به اصول 64 و 67 استناد مي كند نه به اصل 99 و حق نظارت استصوابي خود. اگر استنباط شوراي نگهبان از اصل 99 نظارت استصوابي بود چرا در رد صلاحيت به همين اصل استناد نكرده است؟»

پاسخ اين سخن روشن است زيرا هر چند اصل 99 بر نظارت استصوابي دلالت دارد و شوراي نگهبان بر اساس همين اصل حق بررسي و رد صلاحيت ها را براي خود

قائل است، اما همين اصل به تنهايي نشان نمي هد كه چه كساني داراي صلاحيتند و چه كساني داراي صلاحيت نيستند. شوراي نگهبان براساس قانون انتخابات كه اوصاف و شرايط نامزدي را مشخص مي كند به تأييد و يا رد صلاحيت ها اقدام مي كند. در اولين دوره انتخابات مجلس، هنوز قانون انتخابات تدوين نشده بود، لذا شوراي نگهبان چاره اي نداشت جز اين كه رد صلاحيت ها را به برخي از اصول قانون اساسي مستند سازد. جالب اين است كه منتقد محترم نيز در جايي به اين نكته اعتراف كرده و گفته است: «تصويب و تدوين قانون انتخابات در سال 62 انجام گرفته است» (به نقل از نظارت استصوابي، عباس نيكزاد، روابط عمومي شوراي نگهبان، نشر دفتر نظارت و بازرسي انتخابات استان قم، چاپ اول، زمستان 1380 ، صص 77 - 87).

جهت مطالعه بيتشر و آشنايي با پاسخ شبهاتي كه در مورد نظارت استصوابي وجود دارد علاوه بر منبع فوق ر.ك: بررسي فقهي - حقوقي شوراي نگهبان، فرج الله هدايت نيا، محمد هادي كاوياني، نشر پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول، زمستان 1380

نظارت استصوابي به چه معني است؟ ضرورت آن چيست؟ دليل مخالفت برخي از افراد يا جريانات سياسي با آن چيست؟ آيا در كشورهاي ديگر نيز چنين سيستم نظارتي وجود دارد؟
پرسش

نظارت استصوابي به چه معني است؟ ضرورت آن چيست؟ دليل مخالفت برخي از افراد يا جريانات سياسي با آن چيست؟ آيا در كشورهاي ديگر نيز چنين سيستم نظارتي وجود دارد؟

پاسخ

به طور كلي نظارت بر چگونگي و حسن اجراي فرآيندهاي قانوني - سياسي، در هر كشور به دو گونه قابل تصور است: يكي به صورت استطلاعي و ديگري به صورت استصوابي.

نظارت استطلاعي: به نظارتي گفته مي شود كه ناظر موظف است تنها از وضعيتي كه مجريان انجام مي دهند اطلاع يابد سپس بدون آن كه خود اقدام عملي كند و نحوه اجراء را تأييد يا رد كند آنچه را مشاهده كرده به مقام ديگري گزارش كند اين گونه نظارت كه صرفا جنبهآگاهي يابي دارد به واقع حق همه شهروندان جامعه نيز هست، و گرنه از اين حيث ناظران نمي توانند هيچ گونه تصميم گيري در مورد تخلفات احتمالي داشته باشند تفاوتي با نظارت ساير شهروندان ندارد اين گونه نظارت را نظارت غيرفعال يا «Passive» نيز مي گويند.

نظارت استصوابي: استصواب كه واژه عربي است با واژه صواب هم ماده است صواب به معناي درست در مقابل خطاو استصواب به معناي صائب دانستن و درست شمردن است مثل اين كه گفته شود اين كار صحيح و بي اشكال است.

در اصطلاح نظارت استصوابي به نظارتي گفته مي شود كه در آن ناظر در موارد تصميم گيري حضور دارد و بايد اقدامات انجام شده را تصويب كند تا جلوي هر گونه اشتباه و يا سوء استفاده از جانب مجريان گرفته شود. بنابراين نظارت استصوابي نظارت همراه با حق دخالت وتصميم گيري مي باشد. اين گونه نظارت را نظارت فعال يا «Active» نيز مي گويند.

نظارت استصوابي به

چند صورت تصور مي شود:

صورت اول: نظارت استصوابي تطبيقي: در اين فرض ناظر موظف است اقدامات و اعمال عامل را با ضوابط و مقررات تعيين شده تطبيق داده و در صورت عدم انطباق عمل عامل اعتبار نخواهد داشت و عمل او منوط به تأييد ناظر مي باشد.

صورت دوم: نظارت عدم مغاير و تعارض است كه در اين گونه نظارت ناظر موظف است از خروج و انحراف عامل از محدوده مقرر شده جلوگيري و منع نمايد. اين گونه نظارت نسبت به مورد بالا دايره محدودتري دارد و از آن به نظارت استصوابي حداقلي يادمي شود

صورت سوم: نظارت مطلق ناميده مي شود كه در اين شيوه از نظارت هر عملي كه عامل انجام دهد منوط به تأييد ناظر است و در صورت سكوت يا عدم اظهار نظر و يا عدم حضور ناظر كليه اقدامات عامل غير قانوني و بي اعتبار مي باشد.

حال سؤالي كه مطرح مي شود اينكه: آيا شوراي نگهبان حق نظارت استصوابي دارد يا نه؟ و در صورت مثبت بودن چه نوع نظارت استصوابي و با چه مكانيسمي توسط شوراي نگهبان اعمال مي شود؟ در پاسخ اين سؤال بايد گفت كه نظارت استصوابي توسط شوراي نگهبانداراي پشتوانه هاي عقلايي و قانوني بسيار محكمي مي باشد. توضيح آنكه:

در تمام كشورهاي جهان و نزد تمامي عقلاي عالم براي تصدي مسؤليت هاي مهم يك سري شرايط ويژه در نظر گرفته مي شود تا هم وظايف محوله به فرد مورد نظر به درستي انجام پذيرد و هم حقوق و مصالح شهروندان در اثر بي كفايتي و نالايق بودن مسؤول برگزيده شدهپايمال نگردد.

ازاين رو امروزه در دموكراتيك ترين نظامهاي دنيا نيز شرايط ويژه اي براي انتخاب كنندگان و انتخاب

شوندگان (در فرايندهاي انتخاباتي) در نظر گرفته مي شود و قانون مرجعي رسمي را براي اعمال نظارت و احراز شرايط داوطلبان انتخابات تعيين مي كند اين مرجع رسمي عهدهدار بررسي وضعيت و روند انجام انتخابات و وجود يا عدم وجود شرايط لازم در داوطلبان كه در نتيجه به تأييد يا رد صلاحيت داوطلبان مي انجامد مي باشد.

بنابراين نظارت استصوابي امري شايع، عقلايي و قانوني در تمامي كشورها و نظامهاي موجود دنيا مي باشد مثلاً يكي از شرايط معتبر در كليه نظامهاي حقوقي جهان اين است كه كانديداي مورد نظر سابقه كيفري نداشته باشد و افراد داراي سوء سابقه كيفري از پاره اي از حقوقاجتماعي از جمله انتخاب شدن براي مجالس تصميم گيري، هيأت هاي منصفه، شوراها و غيره محرومند.

در كشور مانيز به مانند ساير كشورهاي جهان قانون مرجعي را معرفي كرده است كه براي انتخابات و صلاحيت نامزدهاي انتخاباتي نظارت كند كه مطابق اصل نوزدهم قانون اساسي اين وظيفه بر عهده شوراي نگهبان قرار داده شده است كه چنين بيان مي دارد: «شوراي نگهباننظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبري، رياست جمهوري، مجلس شوراي اسلامي و مراجعه به آراء عمومي و همه پرسي را بر عهده دارد»

نكته قابل توجه اين كه در قانون اساسي به نوع نظارت تصريح نشده ولي قانون اساسي در اصل نود و هشتم خود تفسير آن را به عهده شوراي نگهبان نهاده است بنابراين از نظر حقوق و اعتبار قانوني تفسير شوراي نگهبان مبني بر حق نظارت استصوابي بلا اشكال بوده و عدمتصريح به آن در قانون اساسي اشكالي ايجاد نمي كند. به علاوه مطابق همان اصل عقلايي كه احراز صحت انتخابات و تأييد و يا رد صلاحيت نامزدهاي انتخاباتي

را بر عهده مرجعي رسمي و قانوني مي داند و نيز ضرورت وجود مرجع قانوني كنترل اعمال مجريان (= وزارت كشور) برايبرطرف كردن اشتباهات يا سوء استفاده هاي احتمالي نهاد اجرايي و همچنين پاسخگويي به شكايات و اعتراضات داوطلبان از مجريان انتخاباتي، قانون اساسي نهاد ناظري به عنوان مرجع رسمي ناظر بر انتخابات و تشخيص صلاحيت نامزدها و عملكرد مجريان انتخاباتي تعيين كردهاست اين نهادِ ناظر شوراي نگهبان است و در قانون نهاد يا شخص ديگري به عنوان ناظر يا نهادي كه شوراي نگهبان به آن گزارش دهد معرفي نشده است پس تنها ناظر رسمي و قانوني همين شوراي نگهبان است و چون نظارت عقلايي بر رأي گيري و تشخيص صلاحيت داوطلباناقتضاي تأييد يا رد و ابطلال عمل و مؤثر را دارد و اين ويژگي تنها در قالب نظارت استصوابي قابل تحقق است.

بنابراين نظارت شوراي نگهبان نيز نظارت استصوابي مي باشد و نوع اين نظارت استصوابي صورت دوم يعني نظارت عدم مغايرت و تعارض مي باشد كه محدودترين صورت از شكل نظارت استصوابي بوده و شوراي نگهبان در رابطه با انتخابات طبق آن عمل مي كند يعني اگر درموردي از نظر صوري يا محتوايي بر خلاف قانون عمل شود جلوي آن را مي گيرد و ابطال مي نمايد.

نكته ديگري كه بايد افزود اين است كه اساسا فلسفه نظارت، اصلاح امور و جلوگيري از مفاسد و انحرافات است و اين تنها با نظارت فعال و استصوابي امكان پذير است و صرفا استطلاع كافي نيست بنابراين به اصطلاح فقهي تناسب حكم و موضوع نشان مي دهد كه نظارتمصوب همان نظارت استصوابي است(ر.ك قاسم شعباني، حقوق اساسي و ساختار حكومت جمهوري اسلامي ايران، ص 177) (استاد

محمدتقي مصباح يزدي، پرسشهاو پاسخها، ج 3، ص 75)

اما در مورد انگيزه مخالفين و مقرضين به نظارت استصوابي شوراي نگهبان مي توان به دو طيف از مخالفان اشاره نمود:

الف) مخالفتهاي جناحي: واقعيت آن است كه هيچ جناح و گروه سياسي دركشور نيست كه قائل به نظارت نباشد سابقه عملكرد برخي مخالفان امروزين نظارت استصوابي نشان مي دهد كه خود به هنگام تصدي امور چنين نظارتي را اعمال و شديدا از آن دفاع مي كردند اما هماكنون به انگيزه سياسي ونه به خاطر انگيزه ديني و ملي و تأمين منافع گروهي خود از در مخالفت بانظارت استصوابي در مي آيند تا بتوانند افرادي كه واجد صلاحيت نيستند را وارد مراكز تصميم گيري و حساس نظام كرده و از اين طريق اهداف حزبي و اغراض سياسي خود را برآوردهسازند.

ب) مخالفت هايي كه توسط دشمنان نظام اسلامي ابراز مي شود كساني كه با حاكميت اسلام و احكام حيات بخش آن بر اين كشور سر ستيز دارند و در پي آنند كه تحت لواي حمايت از جمهوريت نظام به سست كردن و منزوي ساختن رد صلاحيت آن بپردازند و باحذف شرايطيكه در اثر داشتن ويژگي اسلامي نظام براي داوطلبان انتخاباتي در نظر گرفته شده است انگيزه هاي ضد ديني و ضد مردمي خود را عملي گردانند. {J

با توجه به نظارت استصوابي شوراي نگهبان،. شبهه دور در انتخاب مقام رهبري از طريق مجلس خبرگان رهبري چگونه قابل حل است؟ آيا در كشورهاي ديگر نيز چنين شبهه اي در انتخاب عالي ترين مقام حكومتي وجود دارد يا از اختصاصات جمهوري اسلامي است؟
پرسش

با توجه به نظارت استصوابي شوراي نگهبان،. شبهه دور در انتخاب مقام رهبري از طريق مجلس خبرگان رهبري چگونه قابل حل است؟ آيا در كشورهاي ديگر نيز چنين شبهه اي در انتخاب عالي ترين مقام حكومتي وجود دارد يا از اختصاصات جمهوري اسلامي است؟

پاسخ

به طور كلي نظارت بر چگونگي و حسن اجراي فرآيندهاي قانوني - سياسي، در هر كشور به دو گونه قابل تصور است: يكي به صورت استطلاعي و ديگري به صورت استصوابي.

يك. نظارت استطلاعي، به نظارتي گفته مي شود كه ناظر موظف است تنها از وضعيتي كه مجريان انجام مي دهند اطلاع يابد. سپس بدون آنكه خود اقدام عملي كند و نحوه اجرا را تأييد يا رد كند، آنچه را مشاهده كرده به مقام ديگري گزارش كند، اين گونه نظارت كه صرفاً جنبه آگاهييابي دارد، به واقع حق همه شهروندان جامعه نيز هست؛ و گرنه از اين حيث ناظران نمي توانند هيچ گونه تصميم گيري در مورد تخلفات احتمالي داشته باشند، تفاوتي با نظارت ساير شهروندان ندارد. اين گونه نظارت را نظارت غيرفعال يا Passiveنيز مي گويند.

دو. نظارت استصوابي؛ استصواب كه واژه عربي است با واژه صواب هم ماده است. صواب به معناي درست در مقابل خطاو استصواب به معناي صائب دانستن و درست شمردن است؛ مثل اينكه گفته شود اين كار صحيح و بي اشكال است.

در اصطلاح «نظارت استصوابي» به نظارتي گفته مي شود كه در آن ناظر در موارد تصميم گيري حضور دارد و بايد اقدامات انجام شده را تصويب كند تا جلوي هر گونه اشتباه و يا سوء استفاده از جانب مجريان گرفته شود. بنابراين نظارت استصوابي، نظارت همراه با حق دخالت و تصميم گيري مي باشد. اين

گونه نظارت را نظارت فعال يا Activeنيز مي گويند.

نظارت استصوابي به چند صورت تصور مي شود:

1. نظارت استصوابي تطبيقي: در اين فرض ناظر موظف است اقدامات و اعمال عامل را با ضوابط و مقررات تعيين شده تطبيق داده و در صورت عدم انطباق، عمل عامل اعتبار نخواهد داشت و عمل او منوط به تأييد ناظر مي باشد.

2. نظارت عدم مغاير و تعارض است كه در اين گونه نظارت، ناظر موظف است از خروج و انحراف عامل از محدوده مقرر شده جلوگيري و منع كند. اين گونه نظارت نسبت به مورد بالا دايره محدودتري دارد و از آن به نظارت استصوابي حداقلي ياد مي شود.

3. نظارت مطلق ناميده مي شود كه در اين شيوه از نظارت هر عملي كه عامل انجام دهد، منوط به تأييد ناظر است و در صورت سكوت يا عدم اظهار نظر و يا عدم حضور ناظر، كليه اقدامات عامل غير قانوني و بي اعتبار مي باشد.

نظارت شوراي نگهبان

حال اين سؤال مطرح مي شود كه: آيا شوراي نگهبان حق نظارت استصوابي دارد يا نه؟ در صورت مثبت بودن چه نوع نظارت استصوابي و با چه مكانيسمي از سوي شوراي نگهبان اعمال مي شود؟ در پاسخ اين سؤال بايد گفت: نظارت استصوابي به وسيله شوراي نگهبان، داراي پشتوانه هاي عقلايي و قانوني بسيار محكمي است. در تمام كشورهاي جهان و نزد تمامي عقلاي عالم براي تصدي مسؤوليت هاي مهم، يك سري شرايط ويژه در نظر گرفته مي شود تا هم وظايف محوله به فرد مورد نظر، به درستي انجام پذيرد و هم حقوق و مصالح شهروندان در اثر بي كفايتي و نالايق بودن مسؤول برگزيده شده، پايمال نگردد. ازاين رو امروزه در دموكراتيك ترين نظام هاي دنيا

نيز شرايط ويژه اي براي انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان (در فرايندهاي انتخاباتي) در نظر گرفته مي شود و قانون مرجعي رسمي را براي اعمال نظارت و احراز شرايط داوطلبان انتخابات تعيين مي كند. اين مرجع رسمي به بررسي وضعيت و روند انجام انتخابات و وجود يا عدم وجود شرايط لازم در داوطلبان مي پردازد كه در نتيجه به تأييد يا رد صلاحيت داوطلبان مي انجامد.

بنابراين نظارت استصوابي امري شايع، عقلايي و قانوني در تمامي كشورها و نظام هاي موجود دنيا است؛ مثلاً يكي از شرايط معتبر در كليه نظام هاي حقوقي جهان، اين است كه نامزد مورد نظر، سابقه كيفري نداشته باشد و افراد داراي سوء سابقه كيفري، از پاره اي از حقوق اجتماعي - از جمله انتخاب شدن براي مجالس تصميم گيري، هيأت هاي منصفه، شوراها و... - محروم اند.

در كشور مانيز همانند ساير كشورهاي جهان، قانون مرجعي را معرفي كرده است كه براي انتخابات و صلاحيت نامزدهاي انتخاباتي نظارت كند كه مطابق اصل نوزدهم قانون اساسي، اين وظيفه بر عهده شوراي نگهبان قرار داده شده است: «شوراي نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبري، رياست جمهوري، مجلس شوراي اسلامي و مراجعه به آراي عمومي و همه پرسي را بر عهده دارد».

نكته قابل توجه اينكه در قانون اساسي، به نوع نظارت تصريح نشده است؛ ولي قانون اساسي در اصل نود و هشتم خود، تفسير آن را به عهده شوراي نگهبان نهاده است. بنابراين از نظر حقوق و اعتبار قانوني، تفسير شوراي نگهبان مبني بر حق نظارت استصوابي بلا اشكال بوده و عدم تصريح به آن در قانون اساسي، اشكالي ايجاد نمي كند.

به علاوه مطابق همان اصل عقلايي كه احراز صحت انتخابات و تأييد و يا رد

صلاحيت نامزدهاي انتخاباتي را بر عهده مرجعي رسمي و قانوني مي داند و نيز ضرورت وجود مرجع قانوني كنترل اعمال مجريان (وزارت كشور) براي برطرف كردن اشتباهات يا سوء استفاده هاي احتمالي نهاد اجرايي و همچنين پاسخ گويي به شكايات و اعتراضات داوطلبان از مجريان انتخاباتي، قانون اساسي نهاد ناظري - به عنوان مرجع رسمي ناظر بر انتخابات و تشخيص صلاحيت نامزدها و عملكرد مجريان انتخاباتي - تعيين كرده است. اين نهادِ ناظر «شوراي نگهبان» است و در قانون نهاد يا شخص ديگري به عنوان ناظر يا نهادي كه شوراي نگهبان به آن گزارش دهد، معرفي نشده است. پس تنها ناظر رسمي و قانوني همين شوراي نگهبان است و چون نظارت عقلايي بر رأي گيري و تشخيص صلاحيت داوطلبان اقتضاي تأييد يا رد و ابطلال عمل و مؤثر را دارد و اين ويژگي تنها در قالب نظارت استصوابي قابل تحقق است.

بنابراين نظارت شوراي نگهبان نيز نظارت استصوابي است و نوع اين نظارت استصوابي صورت دوم (نظارت عدم مغايرت و تعارض) مي باشد كه محدودترين صورت از شكل نظارت استصوابي بوده و شوراي نگهبان در رابطه با انتخابات طبق آن عمل مي كند، يعني، اگر در موردي از نظر صوري يا محتوايي بر خلاف قانون عمل شود، جلوي آن را مي گيرد و ابطال مي نمايد.

فلسفه نظارت:

نكته ديگري كه بايد افزود اين است كه اساساً فلسفه نظارت، اصلاح امور و جلوگيري از مفاسد و انحرافات است و اين تنها با نظارت فعال و استصوابي امكان پذير است و صرفاً استطلاع كافي نيست. بنابراين به اصطلاح فقهي تناسب حكم و موضوع نشان مي دهد كه نظارت مصوب همان نظارت استصوابي است ر.ك: شعباني، قاسم، حقوق اساسي و

ساختار حكومت جمهوري اسلامي ايران.. مصباح يزدي، محمدتقي، پرسشهاو پاسخها، ج 3، ص 177.

اما در مورد انگيزه مخالفان نظارت استصوابي شوراي نگهبان، مي توان به دو طيف از مخالفان اشاره نمود:

يك. مخالفت هاي جناحي: واقعيت آن است كه هيچ جناح و گروه سياسي دركشور نيست كه قائل به نظارت نباشد. سابقه عملكرد برخي مخالفان امروزين نظارت استصوابي، نشان مي دهد كه خود به هنگام تصدي امور، چنين نظارتي را اعمال و شديداً از آن دفاع مي كردند. اما هم اكنون به انگيزه سياسي - و نه به جهت انگيزه ديني و ملي - از در مخالفت بانظارت استصوابي در مي آيند تا بتوانند افرادي را كه واجد صلاحيت نيستند، وارد مراكز تصميم گيري و حساس نظام كرده و از اين طريق اهداف حزبي و اغراض سياسي خود را برآورده سازند.

دو. مخالفت هايي كه از سوي دشمنان نظام اسلامي ابراز مي شود؛ كساني با حاكميت اسلام و احكام حيات بخش آن بر اين كشور سر ستيز دارند و در پي آنند كه تحت لواي حمايت از جمهوريت نظام به سست كردن و منزوي ساختن رد صلاحيت آن بپردازند و باحذف شرايطيكه در اثر داشتن ويژگي اسلامي نظام براي داوطلبان انتخاباتي در نظر گرفته شده است، انگيزه هاي ضد ديني و ضد مردمي خود را عملي گردانند.

نقش كلي شوراي نگهبان در رابطه با مسايل اجرايي شرعي _ اجتماعي _ سياسي چگونه است؟
پرسش

نقش كلي شوراي نگهبان در رابطه با مسايل اجرايي شرعي _ اجتماعي _ سياسي چگونه است؟

پاسخ

شوراي نگهبان مطابق با اصول مربوطة مندرج در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران(1) سه وظيفه مهم بر عهده دارد :

1. نظارت شرعي و قانوني بر قوانين و مقررّات

2. تفسير قانون اساسي

3. نظارت بر انتخابات و همه پرسي ها

توضيح اينكه :

الف : وظيفة اصلي شوراي نگهبان، پاسداري از احكام اسلام و قانون اساسي است؛ كه از طريق نظارت بر قوانين و مقررات انجام مي شود. طبق اصل 74 قانون اساسي، "مجلس شوراي اسلامي نمي تواند قوانيني وضع كند، كه با اصول و احكام مذهب رسمي كشور يا قانون اساسي مغايرت داشته باشد. تشخيص اين امر به ترتيبي كه در اصل 96 قانون اساسي آمده است، با شوراي نگهبان است."

لذا طبق اصل 96 قانون اساسي، "مغاير نبودن مصوّبات مجلس با احكام اسلام، با رأي اكثريت فقهاي شوراي نگهبان، و عدم تعارض مصوّبات مجلس با قانون اساسي، با رأي اكثريت تمام اعضاي شوراي نگهبان، يعني مجموع فقها و حقوقدانان معين مي شود."

ب : برابر اصل 98 قانون اساسي، "تفسير قانون اساسي بر عهدة شوراي نگهبان است، كه با تصويب سه چهارم آنان انجام مي شود."

طبيعي است كه با گذشت زمان و در حين اجراء، مسايل و مشكلاتي پيش مي آيد، و يا برداشتهاي مختلفي از قانون اساسي روي مي دهد، كه به يك مفسّر رسمي نيازمند است، تا منظور را روشن سازد. اين مفسّر رسمي طبق قانون اساسي "شوراي نگهبان" است.

ج : از آنجا كه اجراء انتخابات و همه پرسي ها در جمهوري اسلامي ايران بر عهدة قوه مجريه، و زير نظر مستقيم وزارت

كشور است، اين بيم همواره وجود دارد كه مجري انتخابات از قدرت و نفوذ خود سود جويد، و در نتايج و روند انتخابات اعمالِ نفوذ كند؛ لذا قانونگذار، مسؤول نظارت بر اين امر مهم را مستقل از قوه مجريه قرار داده، و نظارت بر انتخابات و همه پرسي ها (به جز انتخابات شوراي شهر، كه زير نظر مجلس شوراي اسلامي است) را بر عهدة شوراي نگهبان قرار داده است. در واقع اين نظارت، تضمين كننده سلامت انتخابات و اطمينان به نتايج آن است. تا مشاركت مردم در امور سياسي به درستي اعمال شود، و مردم به اين مشاركت عملاً تشويق شوند.

-------------------------------------------------------------------

منابع و مآخذ :

1. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصول 91 تا 99 ، 72 و 74

تعيين صلاحيت نامزدهاي انتخاباتي، امري اجرايي است، آيا تكفّل آن از سوي شوراي نگهبان، دخالت در قوه مجريه نيست؟
پرسش

تعيين صلاحيت نامزدهاي انتخاباتي، امري اجرايي است، آيا تكفّل آن از سوي شوراي نگهبان، دخالت در قوه مجريه نيست؟

پاسخ

يكم. ملاك كار اجرايي آن نيست كه تمام امور اداري و اجرايي جامعه به دست قوه مجريه باشد؛ بلكه اصول و امهات مسائل به اذن و اجازه اين قوه انجام مي پذيرد.

دوّم. اگر هر اقدامي از سوي نهاد يا قوه اي در ارتباط با نهاد ديگر، دخالت در آن محسوب شود؛ بنابراين اقدامات وزارت كشور در روند انتخابات مجلس شوراي اسلامي را نيز بايد دخالت قوه مجريه در مقننه تلقي كرد؛ در حالي كه چنين نيست.

در تمام نظام هاي حكومتي -به خصوص كشورهاي در حال توسعه تفكيك قوا به طور مطلق و همه جانبه و تطبيق آن در جامعه، كار بسيار دشواري است؛ به گونه اي كه عملاً موجب عقب ماندگي و كند شدن حركت هاي رو به توسعه و ساماندهي مي شود. از اين رو حقوق دانان، تفكيك بين قواي مجريه، قضائيه و مقننه را بر اساس وظايف اصلي آنها تقسيم كرده اند.(حقوق اساسي و نهادهاي سياسي، ج 1، ص 350.)

به همين دليل دستگاه هاي اجرايي گاهي به تصويب آيين نامه و بخشنامه هاي مختلف -كه از نقطه نظر حقوقي، امري تقنيني است اقدام مي كنند؛ حال آنكه هيچ گونه دخالت قوه مجريه در دستگاه قانونگذار محسوب نمي شود. همچنين با حل و فصل دعاوي كارگر و كارفرما در اداره هاي كار، در حقيقت عمل محاكم قضايي را انجام مي دهند؛ حال آنكه دخالت در قوه قضائيه به حساب نمي آيد.

سوّم. تعيين صلاحيت نامزدهاي انتخاباتي مجلس از سوي شوراي نگهبان، سرانجام به قوه مقننه بر مي گردد؛ نه قوه مجريه.

چهارم. اصولاً شناسايي مصداق، گاهي بدون كشف و استنباط صورت مي گيرد؛ به عنوان مثال براي شناسايي

فردي، از وي طلب شناسنامه و برگه هويت مي شود. اما گاهي اين شناسايي ويژگي هايي دارد كه بدون استنباط و تبيين در خارج حاصل نمي شود. به عبارت ديگر، اگر قانونگذار جهت قضيه و ماده قانوني را مشخص كند و تطبيق آن در واقع محتاج استنباط نباشد، مي توان به وسيله بخشنامه از سوي قوه اجرايي (مانند وزارت كشور)، شكل اجرايي پيدا كند؛ لكن حداقل در تشخيص اجتهاد و ديانت نامزد خبرگان، نيازمند تخصص و استنباط علمي و عملي مي باشيم كه قطعاً از شكل ساختار اجرايي خارج است.

چگونه اعضاي شوراي نگهبان -كه احتمالاً خودشان نامزد عضويت در مجلس ΘȘњϘǙƠمي باشند صلاحيت خود را تعيين مي كنند؟
پرسش

چگونه اعضاي شوراي نگهبان -كه احتمالاً خودشان نامزد عضويت در مجلس خبرگان مي باشند صلاحيت خود را تعيين مي كنند؟

پاسخ(قسمت اول)

فقهاي محترم شوراي نگهبان، بر اساس قانون بايد همه داراي اجتهاد و عدالت جهت عضويت در شوراي نگهبان باشند. بنابراين قبل از عضويت در شوراي نگهبان، عدالت و فقاهت آنان -كه شرط نمايندگي خبرگان است احزǘѠگرديده است. از اين رو حائز صلاحيت هاي لازم براي عضويت در مجلس خبرگان نيز مي باشند؛ نه اينكه خودشان براي خود تعيين صلاحيت كنند.

منابع كتاب ولايت فقيه و جمهوري اسلامي ايران

كتاب ها

1. قرآن كريم.

2. نهج البلاغه.

3. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران.

4. آشوري، داريوش، دانشنامه سياسي، تهران: مرواريد، 1379.

5. آمدي، عبدالواحد، غررالحكم و دررالكلم، ترجمه محمد علي انصاري، قم: مؤسسه انتشاراتي امام عصر(عج)، 1381.

6. آيين نامه مجلس خبرگان رهبري.

7. ابراهيم زاده آملي، نبي الله، حاكميت ديني، اداره آموزش هاي عقيدتي - سياسي نمايندگي ولي فقيه در سپاه، 1379.

8. ابراهيمي، عبدالجواد، منشأ مشروعيت حكومت اسلامي، مجموعه آثار(2)، امام خميني(ره) و حكومت اسلامي، كنگره امام خميني و انديشه حكومت اسلامي، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام(ره).

9. ابن ابي الحديد، عبدالحميد، شرح نهج البلاغه، تهران: كتاب آوند دانش، 1380.

10. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه العبر، ترجمه پروين گنابادي، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1379.

11. ابن فارس، احمد، معجم مقاييس اللغه، تحقيق محمد عبدالاسلام هارون، قم: مركز نشر اعلام اسلامي، 1404 ق.

12. ابن منظور، محمد، لسان العرب، بيروت: دارالاحياء التراث العربي، 1408 ق.

13. ابن هشام، محمد بن اسحاق، السيره النبويّه، مكتبه محمد علي صبيح، 1383 ق.

14. احمد بن محمد بن عبد ربه، العقد الفريد، تحقيق محمد قميحه، بيروت: دارالكتب العلميه، 1404 ق.

15. ارسطا، محمد جواد، تشخيص مصلحت نظام، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه

معاصر، 1381.

16. استادي، رضا، شورا در قران و حديث، انتشارات هجرت، 1360.

17. اسداللهي، مسعود، و طاهري، قهرمان، ولايت فقيه و دموكراسي، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، 1373.

18. انصاري، عليرضا، مشروعيت ولايت فقيه از منظر امام خميني، كتاب نقد، شماره 7، تابستان 1377.

19. انصاري، مرتضي، المكاسب، قم: مؤسسه باقري، 1420 ق.

20. بازرگان، مهدي، پادشاهي خدا، تهران: شركت سهامي انتشار، 1377.

21. - ، خدا و آخرت هدف بعثت انبياء، تهران: رسا، 1377.

22. بحرالعلوم، سيدمحمد، بلغه الفقيه، ج 3، تهران: مكتبه الصادق، 1403 ق.

23. برقي، احمدبن محمد بن خالد، المحاسن، قم: مركز جهاني اهل بيت(ع)، 1374.

24. بروجردي، محمدحسين، (م. 1382ه): البدر الزاهر (تقريرات درس خارج)، [بي نا]، [بي تا].

25. بشريه، حسين، جامعه شناسي سياسي، تهران: نشر ني، 1376.

26. بصيرت منش، حميد، علما و رژيم رضاشاه، تهران: نشر عروج، 1376.

27. بنوا، آلن دو، تأملي در مباني دموكراسي، ترجمه بزرگ نادرزاده، تهران: نشر چشمه، 1378.

28. بهشتي سرشت، محسن، نقش علما در سياست (از مشروطه تا انقراض قاجار)، تهران: پژوهشكده امام خميني(ره) و انقلاب اسلامي،1381.

29. تبريزي، شيخ جواد، ايصال الطالب الي التعليق علي المكاسب، قم: دفتر نشر برگزيده، 1411 ق.

30. تبريزي، ميرزا جواد، صراط النجاه، انتشارات سلمان فارسي، 1418 ق.

31. توني، ديويس، اومانيسم، ترجمه عباس مخبر، تهران: نشر مركز، 1378.

32. ثقفي، سيد محمد، ساختار اجتماعي و سياسي نخستين حكومت اسلامي در مدينه، قم: مؤسسه انتشارات هجرت، 1377.

33. جرداق، جرج، امام علي صداي عدالت انساني، ترجمه سيدهادي خسروشاهي، تهران: سوره، 1379.

34. جوادي آملي، عبدالله، پيرامون وحي و رهبري، تهران: نشر فاطمه الزهرا(س)، 1376.

35. - ، ولايت فقيه و رهبري در اسلام، تهران: رجاء، 1376.

36. - ، ولايت فقيه ولايت، فقاهت و عدالت، نشر اسراء، 1378.

37. جوان آراسته،

حسين، مباني حكومت اسلامي، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1379.

38. جهان بزرگي، احمد، پيشينه تاريخي ولايت فقيه، تهران: انديشه جوان، 1377.

39. - ، درآمدي بر تحول نظريه دولت در اسلام، تهران: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1381.

40. حائري، سيد كاظم، اساس الحكومه الاسلاميه، ترجمه طارمي راد، حسن، تهران: كنگره، 1378.

41. حائري، عبدالهادي، تشيع و مشروطيت در ايران، تهران: اميركبير، 1381.

42. حائري، مرتضي، صلوه الجمعه، تهران: دفتر نشر اسلامي، 1378.

43. حائري يزدي، مهدي، حكمت و حكومت، لندن: 1995 م.

44. حراني، ابومحمد بن علي، تحف العقول، قم: انتشارات اسلامي، 1416 ق.

45. حسني، عبدالمحمد، ولايت فقيه، حوزه نمايندگي ولي فقيه در جهاد سازندگي، 1376.

46. حسيني المراغي، سيدمير عبدالفتاح، العناوين الفقهيه، قم: مؤسسه نشر اسلامي، 1417 ق.

47. حسيني حائري، سيد كاظم، ولايه الامر في عصر الغيبه، قم: [بي نا]، 1414 ق.

48. حسيني، سيدابراهيم، اصل منع توسل به زور، قم: دفتر نشر معارف، 1382.

49. حسيني عاملي، محمدجواد، مفتاح الكرامه، دارالاحياء التراث العربي، بيروت: 1367.

50. حكيم، سيدمحمد سعيد، منهاج الصالحين، بيروت: دارالصفوه، 1415 ق.

51. حلبي، ابوالصلاح، الكافي في الفقه، تحقيق رضا استادي، مكتبه اميرالمؤمنين، 1403ق.

52. حلّي، حسن بن يوسف، تذكره الفقهاء، ج 9، قم: مؤسسه آل البيت(ع)، 1373.

53. حلي، محمد ابن ادريس، السرائر، نشر اسلامي، 1411 ق.

54. خسروپناه، عبدالحسين، جامعه مدني و حاكميت ديني، قم: وثوق، 1379.

55. - ، كلام جديد، قم: مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه، 1381.

56. - ، مشروعيت حكومت ولايي، كتاب نقد، ش 7.

57. خوئي، سيدابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، نجف: 1375.

58. دانش پژوه، مصطفي و خسروشاهي، قدرت الله، فلسفه حقوق، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1378.

59. دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، درآمدي

بر حقوق اسلامي، تهران: سمت، 1376.

60. ديلمي، احمد، مقدمه اي بر مباني حقوقي - كلامي نظام سياسي در اسلام، قم: معارف، 1381.

61. دينوري، عبدالله بن مسلم، الامامه و السياسه، قاهره: انتشارات مؤسسه الحلبي، 1413 ق.

62. ذوعلم، علي، نگاهي به مباني قرآن ولايت فقيه، تهران: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1379.

63. راغب اصفهاني، المفردات في غرايب القرآن، بيروت: دارالقلم، 1416 ق.

64. رباني گلپايگاني، علي، ريشه ها و نشانه هاي سكولاريسم، كانون انديشه جوان، 1374.

65. رجبي، محمود، انسان شناسي، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1379.

66. رشاد، علي اكبر، دانشنامه امام علي(ع)، ج 6، تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1381.

67. روسو، ژان ژاك، قرارداد اجتماعي، ترجمه مرتضي كلانتريان، تهران: مؤسسه انتشارات آگاه، 1379.

68. زرشناس، شهريار، اشاراتي درباره ي ليبراليسم، تهران: كيهان، 1378.

69. ژان ژاك شواليه، آثار بزرگ سياسي، ترجمه ليلا سازگار، تهران: مركز نشر دانشگاهي، 1374.

70. سبحاني، جعفر، فروغ ابديت، ج 2، قم: نشر دانش اسلامي، 1370.

71. - ، فروغ ولايت، قم: مؤسسه امام صادق(ع)، 1376.

72. سروش، محمد، دين و دولت در انديشه اسلامي، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1378.

73. - ، مقاومت و مشروعيت، فصلنامه حكومت اسلامي، سال هفتم شماره سوم، پاييز 1381.

74. - ، نصيحت ائمه مسلمين، فصلنامه حكومت اسلامي، شماره 1.

75. سيوطي، جلال الدين، الدرالمنثور، ج 2، دارالمعرفه، 1365.

76. شاپيرو، جان سالوين، ليبراليسم، معنا و تاريخ آن، تهران: نشر مركز، 1380.

77. شاكرين، حميدرضا، سكولاريسم، كانون انديشه جوان.

78. - ، مشروعيت چيست، مجله پرسمان، سال دوم، شماره هفتم، فروردين 1382.

79. شعباني، قاسم، حقوق اساسي و ساختار حكومتي جمهوري اسلامي ايران، تهران: اطلاعات، 1374.

80. شلتوت، علامه محمود، سيري در تعاليم اسلام، ترجمه دكتر سيدخليل خليليان.

81. صدر، سيد محمد

باقر، حاشيه بر منهاج الصالحين، ج 1، بيروت: 1396 ق.

82. صدوق، محمد بن علي، من لا يحضر الفقيه، قم: جامعه مدرسين، 1404 ق.

83. صفي زاده، فاروق، ولايت فقيه از ديدگاه اهل سنت، تهران: نشر نذير، 1378.

84. صورت مشروح مذاكرات، شوراي بازنگري قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اداره تبليغات و انتشارات مجلس شوراي اسلامي،1368.

85. طباطبائي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامي، 1363.

86. - ، بررسي هاي اسلامي، مقاله ولايت و زعامت، قم: انتشارات دارالتبليغ، 1396 ق.

87. طبرسي، امين الاسلام، الاحتجاج، مشهد: نشر مرتضي، 1403 ق.

88. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، تهران: ناصر خسرو، 1374.

89. طبري، محمد بن جرير، تاريخ طبري، تهران: نشر زمان، 1380.

پاسخ(قسمت دوم)

90. طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، تهران: مرتضوي، 1362.

91. طلوعي، محمود، فرهنگ جامع سياسي، تهران: نشر علم، 1377.

92. طوسي، خواجه نصير، اخلاق ناصري، تهران: انتشارات خوارزمي، 1369.

93. عادل ظاهر، الاسس الفلسفيه للعلمانيه، بيروت: دارالساقي، 1993 م.

94. عالم، عبدالرحمان، بنيادهاي علم سياست، تهران: نشر ني، 1376.

95. عاملي، زيدالدين بن علي، مسالك الافهام، قم: مؤسسه المعارف الاسلاميه، 1413 ق.

96. عبدالرزاق، علي، الاسلام و اصول الحكم، بيروت: مؤسسه العربيه للدراسه و النشر، 1992.

97. عبد علي بن جمعه، الحويزي، تفسير نورالثقلين، قم: اسماعيليان، 1374.

98. عقيقي بخشايشي، يكصد سال مبارزه روحانيت مترقي.

99. علي بن ابراهيم، القمي، تفسير، تحقيق طيب الموسوي الجزائري، ج 1، نجف، 1386 ق، 1966 م.

100. عميد زنجاني، عباسعلي، مباني انديشه سياسي اسلام، تهران: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1379.

101. فاروقي، فؤاد، 25 سال سكومت علي(ع)، تهران: نشر عطائي، 1379.

102. فرانتس نويمان، آزادي و قدرت و قانون، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران: خوارزمي، 1374.

103. فيرحي، داود، ش: 21 قدرت، دانش و مشروعيت در اسلام، تهران: نشر

ني، 1378.

104. قاضي، ابوالفضل، حقوق اساسي و نهادهاي سياسي، ج 1، تهران: دانشگاه تهران، 1368.

105. قاضي ابو يوسف، كتاب الخراج، [بي نا]، [بي تا].

106. قاضي زاده، كاظم، انديشه هاي فقهي - سياسي امام خميني(ره)، مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري.

107. قدردان قراملكي، محمدحسن، تقابل مشي ائمه با سكولاريسم، مجله معرفت، ش 29.

108. - ، سكولاريسم در مسيحيت و اسلام، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1379.

109. قرائتي، محسن، امر به معروف و نهي از منكر، تهران: مركز فرهنگي درس هايي از قرآن، 1378.

110. كاشف الغطاء، جعفر، كشف الغطاء، ج 2، اصفهان: نشر مهدوي [بي تا].

111. كديور، محسن، مجله راه نو، ش 14.

112. كركي، علي بن حسين، رسائل، رساله صلاه الجمعه، ج 1، قم: جامعه مدرسين، 1412 ق.

113. كركي، محقق، جامع المقاصد، قم: مؤسسه آل البيت(ع)، 1418 ق.

114. كعبي، عباس، تبيين مفهوم ولايت مطلقه فقيه، قم: مؤسسه فرهنگي انتشاراتي ظفر، 1380.

115. كليني، محمدبن يعقوب، اصول كافي، الطبعه الرابعه، دارالتعارف، 1401 ق.

116. - ، فروع كافي، ج 5، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1375.

117. لاري، سيد عبدالحسين، تعليقات المكاسب، ج 2، [بي نا]، [بي تا].

118. ماوردي، ابوالحسن، الاحكام السلطانيه، قم: دفتر تبليغات اسلامي، 1406 ق.

119. مبلغي، احمد، دانشنامه امام علي(ع)، ج 6، (مقاله هدف و وسيله)، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1381.

120. مجلس شوراي اسلامي، آشنايي با مجلس شوراي اسلامي، اداره تبليغات و انتشارات علمي، 1374.

121. مجلسي، علامه محمدباقر، بحارالانوار، دارالاحياء التراث العربي، 1403ق، 1983م.

122. مجموعه قوانين و مقررات مربوط به مجمع تشخيص مصلحت نظام، انتشارات اداره كل قوانين و مقررات كشور.

123. محمد حميداللَّه، اولين قانون اساسي مكتوب در جهان.

124. محمديان، محمد، روايت دريا، تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1380.

125. - ، شرحه شرحه، قم: نشر

معروف، 1380.

126. محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، قم: مؤسسه فرهنگي دارالحديث، 1377.

127. مرندي، محمدرضا، نظارت استصوابي و شبهه دور، تهران: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1381.

128. مرندي، مرتضي، حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، قم: پارسايان، 1382.

129. مشايخي فريدوني، نظارت سياسي در نهج البلاغه، ترجمه هادي خسروشاهي، قم: خرم، 1375.

130. مصباح يزدي، محمدتقي، اختيارات ولي فقيه در خارج از مرزها، فصلنامه حكومت اسلامي، سال اول، شماره اول.

131. - ، پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).

132. - ، پرسش ها و پاسخ ها، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1378.

133. - ، حقوق و سياست در قرآن، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1377.

134. - ، حكومت و مشروعيت، كتاب نقد، شماره 7، تابستان 77.

135. - ، نظريه حقوقي اسلام، قم: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، 1380.

136. - ، نگاهي گذرا به نظريه ولايت فقيه، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).

137. مطهري، مرتضي، آشنايي با قرآن، ج 3، تهران: صدرا، 1376.

138. مطهري، مرتضي، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران: صدرا، 1378.

139. - ، پيرامون جمهوري اسلامي، صدرا، 1374.

140. - ، جاذبه و دافعه امام علي(ع)، تهران: صدرا، 1371.

141. معرفت، محمد هادي، ولايت فقيه، قم: مؤسسه التمهيد، 1377.

142. مفيد، محمدبن محمد نعمان، الجمل، تهران: مكتبه الاعلام الاسلامي، 1374.

143. - ، المقنعه، قم: جامعه المدرسين، 1410 ق.

144. مقدس اردبيلي، احمد، مجمع الفوائد والبرهان، ج 4، قم: منشورات جامعه مدرسين، 1402 ق.

145. مقدمه اي بر مباني حقوقي - كلامي نظام سياسي در اسلام.

146. مكارم شيرازي، ناصر، آيات ولايت در قرآن، قم، نسل جوان، 1381.

147. - ، پيام قرآن (تفسير موضوعي)، قم: اميرالمؤمنين(ع)، 1370.

148. مواضع ما، حزب

جمهوري اسلامي.

149. موثق، محمدرضا، جايگاه مجلس شوراي اسلامي در ساختار قدرت سياسي جمهوري اسلامي ايران، قم: بوستان كتاب، 1382.

150. موسوعه كلمات امام حسين(ع)، قم: نشر معروف، 1374.

151. موسوعه الفقيهه، ج 6، كويت: [بي تا].

152. موسوي بهبهاني، علي، حكيم استرآباد، ميرداماد، تهران: اطلاعات، 1370.

153. موسوي خميني(ره)، سيدروح الله، تحريرالوسيله، قم: اسماعيليان، 1408 ق.

154. - ، حكومت اسلامي، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام(ره)، 1374.

155. - ، صحيفه امام، ج 21، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام(ره).

156. - ، صحيفه نور، ج 2، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1371.

157. - ، كتاب البيع، قم: اسماعيليان، 1368.

158. ميراحمدي زاده، مصطفي، رابطه فقه و حقوق.

159. مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، فلسفه سياست، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1378.

160. نائيني، محمدحسين، تنزيه الامه و تنبيه المله، تهران: شركت سهامي انتشار، 1378.

161. نادري قمي، محمد مهدي، نگاهي گذرا به نظريه ولايت فقيه، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1379.

162. نجفي، زين العابدين، امام خميني و حكومت اسلامي (مجموعه آثار)، مؤسسه نشر و تنظيم آثار امام خميني(ره).

163. نجفي، محمد حسن، جواهر الكلام، ج 16، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1374.

164. نراقي، احمد، عوائد الايام، قم: مكتبه بصيرتي، 1408 ق.

165. نصري، عبدالله، انتظار بشر از دين، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1379.

166. نوروزي، محمد جواد، نظام سياسي اسلام، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1379.

167. نوري، ميرزا حسين، مستدرك وسائل الشيعه، قم: مؤسسه آل البيت(ع)، 1409ق.

168. نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، خبرگان رهبري، مجله تازه هاي انديشه، شماره 1.

169. نيكزاد، عباس، نظارت استصوابي، قم: دفتر نظارت و بازرسي انتخابات، 1380.

170. واعظي، احمد، جامعه ديني، جامعه مدني، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1377.

171.

هاشمي رفسنجاني، علي اكبر، (گفت و گو) روزنامه كيهان، (دوشنبه 20/11/1382).

172. هاشمي، سيدمحمد، حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، نشر دادگستر، 1380.

173. هدايت نيا، فرج الله و كاوياني، محمد هادي، بررسي فقهي - حقوقي شوراي نگهبان، تهران: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1381.

174. همپتن، جين، فلسفه سياسي، ترجمه خشايار درهمي، تهران: طرح نو، 1380.

175. همداني، رضا، مصباح الفقيه، قم: مهدي موعود(عج)، 1376.

176. يزدي، سيد محمد كاظم، العروه الوثقي، قم: اسماعيليان، 1370.

177. يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، تاريخ يعقوبي، ج 2، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، تهران: علمي فرهنگي، 1371.

مجلات

1. انديشه حوزه، شماره 21 و 20.

2. پرسمان، سال دوم، شماره هفتم، فروردين 1382.

3. تازه هاي انديشه، شماره 1، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها.

4. حوزه، شماره 86 و 85.

5. دانشگاه انقلاب، شماره 110، تابستان و پاييز 77.

6. راه نو، شماره 11 و 14.

7. روزنامه كيهان، گفت و گو با هاشمي رفسنجاني، (دوشنبه 20/11/1382).

8. فصلنامه حكومت اسلامي، شماره 1، 2 و 3.

9. كتاب نقد، شماره 7، تابستان 1377.

10. كيان، شماره 41 و 28.

11. معرفت، شماره 29.

برخي مي گويند: نظارت استصوابي شوراي نگهبان در زمان امام و مورد تأييد ايشان نبوده و بعد از رحلت حضرت امام براي حذف جريانات رقيب درست شده است، نظر شما در اين باره چيست؟
پرسش

برخي مي گويند: نظارت استصوابي شوراي نگهبان در زمان امام و مورد تأييد ايشان نبوده و بعد از رحلت حضرت امام براي حذف جريانات رقيب درست شده است، نظر شما در اين باره چيست؟

پاسخ

اگر به تاريخچه نظارت استصوابي مراجعه گردد، موارد متعددي يافت مي شود كه هم در قوانين انتخاباتي و هم در عمل، شوراي نگهبان چنين مسؤوليتي را بر عهده گرفته و آن را اعمال نموده است:

يك. در اولين قانون انتخابات، مصوب سال 1362 موادي مشاهده مي شود كه نظارت عام و استصوابي شوراي نگهبان را تأييد مي كند و با نظارت استطلاعي محض سازگاري ندارد؛ مثلا در ماده 3 اين قانون آمده است: «نظارت بر انتخابات به عهده شوراي نگهبان است. اين نظارت عام و در تمام مراحل و در كليه امور مربوط به انتخابات جاري است».

همچنين به موجب تبصره يك ماده 3: «اشخاصي كه هيأت اجرايي، صلاحيت آنان را رد كند، حق دارند به هيأت نظارت استاني شوراي نگهبان شكايت كنند و اين مرجع در مهلت مقرر، بايد به شكايت رسيدگي كند و نتيجه را اعلام كند».

براساس تبصره ماده 69: «افرادي كه از نحوه برگزاري انتخابات شكايت داشته باشند، مي توانند ظرف هفت روز از نتايج اخذ رأي ، شكايت خود را به دبيرخانه شوراي نگهبان تسليم كنند».

براساس ماده 69: «اعلام ابطال انتخابات حوزه انتخابي از رسانه هاي گروهي در اختيار شوراي نگهبان است».

بر طبق ماده 70: «تأييد انتخابات از طرف شوراي نگهبان ضرورت دارد و صدور اعتبارنامه براي انتخاب شدگان منوط به تأييد شوراي نگهبان است».

در قانون انتخابات مصوب سال 1365 نيز مواردي مشاهده مي شود كه مؤيد نظارت استصوابي شوراي نگهبان است. حال

سؤال اين است كه اگر نظارت شورا صرفاً استطلاعي بوده، چگونه مي تواند در تمام مراحل انتخابات اظهار نظر كند و رأي آن هم نافذ باشد؟ چگونه مي تواند نظر وزارت كشور را در رد برخي از افراد تخطئه كند؟ چگونه مي تواند حكم به ابطال انتخابات بدهد؟

دو. آيا رد صلاحيت تعدادي از كانديداها در مجلس اول، دوم و سوم -كه همه اينها در زمان حيات امام راحل(ره) بوده است آن هم رد صلاحيت كساني كه چه بسا مورد تأييد وزارت كشور بوده اند (مانند رد صلاحيت آقايان اكبرزاده، رضوي و...) جز با نظارت استصوابي قابل توجيه است؟!

آيا امام راحل(ره) در هيچ يك از اين موارد تذكري به شوراي نگهبان، دال بر عدم صلاحيت آنان براي اين كار داده است؟ آيا تفسير اصل 99 و حدود اختيارات شوراي نگهبان به عهده آن شورا است يا وزارت كشور؟!

سه. شوراي نگهبان در زمان امام راحل(ره)، انتخابات در بعضي از حوزه هاي انتخابيه را باطل اعلام كرد و نه تنها اين عمل مورد اعتراض او واقع نشد؛ بلكه مورد تأييد ايشان نيز قرار گرفت.

حضرت امام(ره) در حمايت از شوراي نگهبان در مقابل جوسازي هاي شديد عليه اين نهاد و عملكرد آن در ابطال چند حوزه انتخابيه فرمود:

«چنانچه مشاهده مي شود پس از انتخابات مرحله اول از دوره دوم مجلس شوراي اسلامي، افرادي كه نظريه شوراي نگهبان در ابطال يا تأييد بعضي از حوزه ها موافق ميلشان نبوده است، دست به شايعه افكني زده و اعضاي محترم شوراي نگهبان (ايدهم الله تعالي) را -كه حافظ مصالح اسلام و مسلمين هستند تضعيف و يا خداي نكرده توهين مي نمايند و به پخش اعلاميه

و خطابه در مطبوعات و محافل دست زده اند... من به اين آقايان هشدار مي دهم كه تضعيف و توهين به فقهاي شوراي نگهبان امري خطرناك براي كشور و اسلام است. هميشه انحرافات به تدريج در يك رژيم وارد مي شود و در آخر رژيمي را ساقط مي نمايد. لازم است همه به طور اكيد به مصالح اسلام و مسلمين توجه كنيم و به قوانين -هر چند مخالف نظر و سليقه شخصي مان باشد احترام بگذاريم... در خاتمه بايد بگويم كه حضرات آقايان فقهاي شوراي نگهبان را با آشنايي و شناخت تعيين كردم و احترام به آنان و حفظ مقامشان را لازم مي دانم و اميد آن دارم كه اين نحو امور تكرار نشود. و به شوراي نگهبان تذكر مي دهم كه در كار خود استوار باشيد و با قاطعيت و دقت عمل فرماييد و به خداي متعال اتكار كنيد».صحيفه نور، ج 17، ص 269.

چهار. برخي از منتقدان گفته اند: در اولين انتخابات مجلس شوراي اسلامي در سال 1360 درباره نظارت استصوابي، سخني مطرح نبوده است و بر ادعاي خود چنين شاهد آورده اند: «شوراي نگهبان در مورد رد صلاحيت برخي از كانديداها (مانند كيانوري، احسان طبري، محمد علي عمويي و...) به اصول 64 و 67 استناد مي كند؛ نه به اصل 99 و حق نظارت استصوابي خود. اگر استنباط شوراي نگهبان از اصل 99 نظارت استصوابي بود، چرا در رد صلاحيت به همين اصل استناد نكرده است؟»

پاسخ اين سخن روشن است؛ زيرا هر چند اصل 99 بر نظارت استصوابي دلالت دارد و شوراي نگهبان بر اساس همين اصل حق بررسي و رد صلاحيت ها را براي خود قائل است؛ اما همين اصل به

تنهايي نشان نمي دهد كه چه كساني داراي صلاحيت اند و چه كساني داراي صلاحيت نيستند. شوراي نگهبان براساس قانون انتخابات -كه اوصاف و شرايط نامزدي را مشخص مي كند به تأييد و يا رد صلاحيت ها اقدام مي كند.

در اولين دوره انتخابات مجلس، هنوز قانون انتخابات تدوين نشده بود؛ لذا شوراي نگهبان چاره اي نداشت جز اينكه رد صلاحيت ها را به بعضي از اصول قانون اساسي، مستند سازد. جالب اين است كه منتقد محترم نيز در جايي به اين نكته اعتراف كرده است: «تصويب و تدوين قانون انتخابات در سال 62 انجام گرفته است به نقل از: نيكزاد، عباس، نظارت استصوابي، صص 87-77.».

اگر حقوقدانان شوراي نگهبان به وسيله قوه قضائيه تعيين شود چه اشكالي دارد ؟راه حل قضيه چيست؟
پرسش

اگر حقوقدانان شوراي نگهبان به وسيله قوه قضائيه تعيين شود چه اشكالي دارد ؟راه حل قضيه چيست؟

پاسخ

طبق اصل نود و يكم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، به منظور پاسداري از احكام اسلام و قانون اساسي از نظر عدم مغايرت مصوبات مجلس شوراي اسلامي با آنها، شورايي به نام شوراي نگهبان با تركيب زير تشكيل مي شود: 1- شش نفر از فقهاي عادل و آگاه به مقتضيات زمان و مسائل روز - انتخاب اين عده بر عهده رهبر است؛ 2- شش نفر حقوقدان در رشته هاي مختلف حقوقي از ميان حقوقدان هاي مسلمان كه به وسيله رئيس قوه قضائيه به مجلس شوراي اسلامي معرفي و با رأي مجلس انتخاب مي گردند.

طبق اين اصل از قانون اساسي جمهوري اسلامي، حقوقدانان از سوي رئيس قوه قضائيه معرفي وانتخاب مي شوند. معمولاً رئيس قوه قضائيه دو برابر اعضايي كه لازم است را به مجلس شوراي اسلامي معرفي مي كند تا انتخاب گردند. همان طور كه قانون اساسي كشورهاي جهان امروز يك نظام كنترلي در نظر گرفته شده تا از تعارض قوانين عادي با قانون اساسي ممانعت به عمل آيد، در قانون اساسي كشور ما نيز اين نظام كنترلي به وسيله انتخاب شش حقوقدان در رشته هاي مختلف كه كار آنها تطبيق و عدم مغايرت داشتن قوانين عادي مصوب مجلس با قانون اساسي است مي باشد.

در كشور امريكا تشخيص مغايرت داشتن قوانين عادي مصوب مجلس (كنگره) بر عهده ديوان عالي فدرال امريكا (قوه قضائيه) مي باشد، و اين در صورتي است كه شكايتي دال بر معارض بودن قوانين عادي با قانون اساسي شود. اما در صورت عدم شكايت تمام قوانين مصوب كنگره به تصويب ديوان عالي فدرال امريكا

نمي رسد. اما از آن جا كه تعيين وقت براي دادگاه ها جهت بررسي مغايرت قانون، زمان مي برد، در قانون اساسي جمهوري اسلامي نهادي نظارتي به نام شوراي نگهبان پيش بيني شده تا تمام قوانين از جهت عدم مغايرت با احكام شرع و يا قانون اساسي از ابتدا مشخص باشد و چون بايد تمام قوانين مصوب به شوراي نگهبان ارسال مي گردد در نتيجه تمام قوانين عادي بررسي مي شود و نظر اعضاي شوراي نگهبان در مورد آنها صادر مي گردد.

قضائيه
سازمان بازرسي كل كشور چه وظايف و اختياراتي دارد؟
پرسش

سازمان بازرسي كل كشور چه وظايف و اختياراتي دارد؟

پاسخ

اصل يكصد و هفتاد و چهارم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مي گويد: براساس حق نظارت قوه قضائيه نسبت به حسن اجراي امور و اجراي صحيح قوانين در دستگاه هاي اداري سازماني به نام «سازمان بازرسي كل كشور» زير نظررئيس قوه قضائيه تشكيل مي گردد.

حدود اختيارات و وظائف اين سازمان را قانون تعيين مي كند، بنابراين سازمان بازرسي كل كشور يك سازمان قانوني است و براي نظارت در حسن اجراي امور و اجراي صحيح قوانين در دستگاه هاي اداري بنياد نهاده شده استو تحقيق و تفحص در اين زمينه ها در محدوده و وظايف آن مي باشد. اما اين كه وظايف آن به طور جزيي و دقيقاچيست ما نسبت به آن آگاهي نداريم. در عين حال اين كه در هر كاري دخالت مي كند نوعي قضاوت است و معلوم نيست درست باشد.

حقوق مدني

1_ آيا به اين علت حق ارث مرد بيشتر است كه ديه زن كمتر از مرد است يا غير مسلمان، به طور مثال ديه مرد غير مسلمان با مسلمان يكي نيست اگر علت اين است كه مرد ارث را به خانه و برا ي خانواده مي آورد پس بايد درمورد زنهاي خودسرپرست اين موضوع لحاظ شود و نسبي باشد د
پرسش

1_ آيا به اين علت حق ارث مرد بيشتر است كه ديه زن كمتر از مرد است يا غير مسلمان، به طور مثال ديه مرد غير مسلمان با مسلمان يكي نيست اگر علت اين است كه مرد ارث را به خانه و برا ي خانواده مي آورد پس بايد درمورد زنهاي خودسرپرست اين موضوع لحاظ شود و نسبي باشد در حالي كه اين مسئله كلي است لطفا توضيح فرمائيد؟

پاسخ

احكام كلي است و يك حكم به طور كلي براي همه جوامع وملل داده مي شود و موارد بسيار محدود و اندك از اين قاعده بيرون نيست.

بطور مثال بررسي هاي لازم در جوامع مختلف، بزرگان تعليم و تربيت را به اين نتيجه رسانده است كه سني كه كودك بايد به مدرسه برود براي آموختن 6 سالگي است، حال اگر در موارد بسيار نادري كودك در 4 سالگي به اين رشد رسيد نمي توان قانون كلي را بخاطر مورد نادر نقض كرد.

و نكته ديگر اينكه اين حكم به صورت كلي بيان شده كه زنان كه شوهرانشان فوت مي كنند و يا طلاق مي گيرند، دوباره ادواج كنند، نه اينكه خود سرپرست شوند، و چه بسا كه در اين گونه موارد فسادهايي هم رخ دهد لذا به آنها هم ارث كمتر مي رسد تا براي تأمين مخارج خودشان ازدواج كنند. چه بسا مرداني كه نيز زنانشان طلاق گرفته يا فوت شده اند كه نياز به ازدواج مجدد، دارند و اگر اينگونه زنان بخاطر دارا بودن ثروت و مال الارث از ازدواج امتناع كنند.

ديگر امكان ازدواج براي اين گونه مردان بسيار كم خواهد شد و فساد از هر

دو طرف زياد خواهد بود.

با توجه به اينكه حكم شرعي درباره گنج پرداخت خمس و تمليك مابقي است , پس چرا دولت آن را مصادره مي كند؟
پرسش

با توجه به اينكه حكم شرعي درباره گنج پرداخت خمس و تمليك مابقي است , پس چرا دولت آن را مصادره مي كند؟

پاسخ

با توجه به اين كه دفينه هايي كه امروزه يافت مي شود، از آثار ملي و فرهنگي است و حق جامعه به آن تعلق دارد، بنابراين دولت مي تواند آن را ضبط و براساس مقررات قيمت المثل و يا پاداش يافتن آن را به يابنده بدهد، البته در دادن حق يابنده نبايد به او ستمي روا شود.

چرا در اسلام حضانت دختر تا هفت سالگي و حضانت پسر تا دو سالگي بر عهده مادر است ؟
پرسش

چرا در اسلام حضانت دختر تا هفت سالگي و حضانت پسر تا دو سالگي بر عهده مادر است ؟

پاسخ

براي پاسخ به اين سؤال توجه شما را به مطالب زير جلب مي كنيم:

1- بايد توجه داشته باشيد كه در قانون گذاري بايد به نوع انسان ها توجه نمود و به گونه اي قانون گذاري كرد كه مصالح و منافع جامعه تأمين گردد نه خواسته طبقه خاصي يا فرد و گروه ويژه و يا حتي بر اساس شرايط فردي، زماني وطبقاتي تصميم گرفت. اما در خصوص حضانت كه تنها قانوني جزيي از مجموعه قوانين است بايد توجه داشته باشيم كه حضانت يك مسؤوليت است نه يك امتياز كه اگر مرد خواست از آن بهره مي گيرد و الا نه. از جانب ديگر در مقررات حقوقي حضانت فرزندان بصورت مطلق به مرد واگذار نشده است بلكه بايد صلاحيت هاي اخلاقي، فكري، اجتماعيو ... وي احراز و تأييد گردد تا بتوان اين مسؤوليت را به وي سپرد. لذا اين گونه نيست كه اسلام به زمينه هاي رشد كودك بي توجهي روا داشته باشد بلكه بعد از احراز صلاحيت هاي لازم فرزندان را به پدر مي سپاريم والاّ تحت قيوميت مادرقرار مي گيرند.

2- نكته ديگري كه بايد مورد عنايت قرار بگيرد آن است كه مهر و عاطفه زمينه ساز رشد و ترقي هستند، ولي هدف آن نيست كه آدمي به جلب عواطف روي آورد بلكه هدف تعالي و ترقي است. شما در نامه خود بر عنصر عاطفه ومهرورزي تأكيد نموده ايد در حالي كه مهر مادري و پدري هر دو براي رشد فرزند ضروري است و حتي در صورت ناكامي فرزندان از اين مهر پدري و مادري بايد به ميزان حداقل از آن بهرمند

شوند چه همان گونه كه خود فرموديد عنصر مهم زندگي است. لذا با توجه به تأثير آن در مراحل متفاوت رشد تدبيري انديشيده شده تا فرزندان از حداقل آن برخوردار گردند. از همين روي در سنين نخستين زندگي كه عاطفه نقش مهم تري را در رشد و ترقي ايفا مي كند بايدفرزندان نزد مادر باشند و اين حق به عهده مادر و به مادر سپرده شده تا حداقل نيازهاي عاطفي آنها تأمين گردد و بعداز آن حتي مهرورزي عاطفي بايد بر اساس الگوي جنسي خاص تأمين گردد مثلاً از نظر رشد فكري و اجتماعي بايدزمينه الگوگيري رفتاري و ظاهري و ... براي پسرها و دخترها فراهم شود لذا پسر كه بعد از دو سالگي آماده الگوپذيري است و بايد از مرد الگوگيري كند، به پدر مي سپارند ولي دختر چون بايد از زن الگوگيري نمايد همچنان تا 7 سالگي نزدمادر باقي مي گذاردند تا مراحل الگوگيري را بطور كامل طي كند.

3- خواهر محترم و دورانديش، افزون بر نكته ها قبلي اين سخن نيز بايد مورد غفلت قرار نگيرد كه آيا اگر به عنوان قانون، حق حضانت به مادر سپرده مي شد، زمينه بوالهوسي مردان فراهم نمي شد؟ چه به اندك بهانه اي سرناسازگاري آغاز كرده و بچه ها را رها كرده و بدنبال هوي و هوس خود مي رفتند و از جانب ديگر آيا گمان مي كنيد؛ اگر حق حضانت به عنوان قانون بر عهده زنان قرار مي گرفت زمينه ازدواج مجدد براي زناني كه تجربه شكست در ازدواج اول راداشته اند فراهم مي شد؟ چه مردان كمتر حاضر هستند مخارج فرزندان مرد ديگري را پرداخت كنند در حالي كه عادتابراي تمام مراحل زندگي و تمام سنين عمر زمينه

اشتغال و درآمد براي خانم ها فراهم نيست!؟

4- خواهر گرامي در كنار پاسخ هاي متعدد ارائه شد يك جواب كلي به تمام سؤالات از اين قبيل كه در زمينه فلسفه حقوق مطرح مي شود، وجود دارد كه شما مي توانيد با مراجعه به كتب فلسفه حقوق و نظام حقوقي اسلام و فلسفه سياست از انتشارات مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره) مراجعه كنيد. بهر حال در اينجا به اختصار به يكي ازآن ادلّه اشاره مي كنيم.

مطابق اعتقاد ما مسلمانان خداوند يكي است يعني معتقديم به توحيد و اين توحيد تنها وحدانيت در خالق بودن نيست. به عبارت واضح تر نه تنها خالق هستي يكي است، مدبّر عالم نيز يكي است و تدبير آن نيز بر اساس حكمت وقوانين برخواسته از حكمت و انديشه است. و قانون گذار اصلي كه بر اساس آن به تمام هستي حاكميّت دارد اوست چون او بر تمام مصالح و منافع آگاهي كامل دارد و لذا حتي اگر ائمه هدي(ع) قانوني را بيان مي كنند و يا حكمي رامي فرماييند در واقع حكم و قانوني الهي و خداوند است نه قانوني كه خود آن را وضع كرده اند. بنابراين كسي جزخداوند صلاحيت قانون گذاري را ندارد چون تنها او به تمام عالم و مصالح و منافع انسان ها آگاهي كامل و جامع دارد.حالي با تكيه بر اين اصول اعتقادي كه آنها را با استدلال و برهان پذيرفته ايم بايد به آنچه او مي گويد پايبند باشيم البته نه چون مجبور هستيم بلكه چون بهترين قانون است و بر اساس كامل ترين مصلحت انديشي جعل شده است و لذا درقانوني كه قانون گذار آن خداوند است بايد مورد پذيرش و عمل ما مسلمانان قرار گيرد.

زني كه شوهرش كارمند بوده فوت كرده مي تواند در حقوق فرزند صغير تصرف بكند و خرج آنها بكند يا بايد حقوق آنها را كنار بگذارد؟
پرسش

زني كه شوهرش كارمند

بوده فوت كرده مي تواند در حقوق فرزند صغير تصرف بكند و خرج آنها بكند يا بايد حقوق آنها را كنار بگذارد؟

پاسخ

اگر فرزند صغير است و جد پدري او حيات دارد بايد تصرف در آن مقدار حقوق كه به عنوان فرزند داده مي شود با اجازه جد باشد و اگر جد پدري ندارد در صورتي كه مادر به وسيله حاكم شرع يا دادگاه اسلامي به عنوان قيم بچه ها تعيين شده باشد تصرف مادر در حق بچه ها بارعايت مصلحت آنها اشكال ندارد (اما بدون اجازه از حاكم يا دادگاه اسلامي جايز نيست و با اجازه ولي شرعي مي تواند خرج صغير را از آن حقوق بپردازد).{J

آيا دختري كه از تحصيل محروم بوده , مي تواند در تقسيم ارث چيز بيشتري مطالبه بكند؟
پرسش

آيا دختري كه از تحصيل محروم بوده , مي تواند در تقسيم ارث چيز بيشتري مطالبه بكند؟

پاسخ

ملاك در تقسيم ارث همان است كه در شرع مشخص شده و در رساله آمده (يعني پسران دو برابر دختران ارث ببرند) اما اگر برادران راضي باشند كه چيزي اضافه به خواهر داده شود اشكال ندارد و پدر هم مي تواند وصيت كند كه تمام يا مقداري از ثلث مالش را به دختربدهند.{J

خانه پدري پدرم داشته كه مادر پدرم آن را مي فروشد كه سهم هر يك را مي دهد و سهم پدرم و عمويم و عمه ام مي ماند كه خانه اي در هاشميه 22 مي خرد كه چند سال ايشان و خود ما هم آنجا زندگي مي كرديم و پس از آن كه مادر بزرگم بميرد عمه ام ادعا مي كند كه اين خانه را به
پرسش

خانه پدري پدرم داشته كه مادر پدرم آن را مي فروشد كه سهم هر يك را مي دهد و سهم پدرم و عمويم و عمه ام مي ماند كه خانه اي در هاشميه 22 مي خرد كه چند سال ايشان و خود ما هم آنجا زندگي مي كرديم و پس از آن كه مادر بزرگم بميرد عمه ام ادعا مي كند كه اين خانه را به نام من زده و مادربزرگم در زمان حياتشان خانه را به نام او زده و عموي ناتني ام كه از اين مادربزرگم نيست جاي پدرم خودش را قرار مي دهد و وصيت نامه اي نيز تنظيم مي كنند كه بعد از فوت مادر بزرگم خانه فروخته شود و هر يك از وارث كه عموي ناداماد و پدر من و عمه ام باشد تقسيم گردد ولي عمه ام حال ادعا مي كند كه خانه مال شوهرم است و ما كه در آنجا زندگي مي كرديم بيرونمان كردند خانه كه در آن زمان 9 ميليون ارزش داشت سهم پدرم دو ميليون و چهارصد هزار تومان شد كه يك فقره چك مي دهند كه ما زمين مي خريم و با نپرداختن پول زمين بعد از 5 ماه برگشت مي خورد به صاحبش در حالي كه بعد از اين ماجرا عمه

ام نوشت كه خانه ايكه به نام من است همه يكسان سهم مي بريم و حال بعد از اين ماجراها كه گذشته خانه 100ميليون مي ارزد و عمه من 2 دانگ از خانه را بدون اينكه كسي بفهمد فروخته است و حال در آن سكني دارد و بچه هاي او هم ما را تهديد كرده اند در حالي كه خود عمه من با دست خودشان نوشته اند كه همه به طور يكسان سهم مي برند حال عمه ام وعده و وعيد مي دهد و مي گويد هر زمان كه خانه را بفروشد سه ميليون تومان از صد ميليون تومان مي دهم كه دروغ است و بچه هاي او هم پدرم را تهديد كرده اند آيا مي شود ما به دادگاه شكايت كنيم.

پاسخ

با اوضاع و احوالي كه نوشتيد (و ما از واقع آن اطلاعي نداريم و شما نيز دليلي براي اظهار خلاف واقع نداريد) شكايت حق شماست لكن مشكل در ناحيه ادله اثبات است يعني چه گونه و با چه مدركي بتوانيد گفتار و ادعاي خودتان را محكمه پسند نموده و آن را براي قاضي دادگاه ثابت كنيد. بهترين راه ممكن آن است كه شما با يك وكيل حقوقي مجرب تماس بگيريد و با بيان مسأله و مشكل خود، طبق راهنمايي ايشان اسناد و گواهي هاي معتبر حداقل در حد امارات و قرائن فراهم كنيد. اين يك مسأله تخصصي است كه با توضيحات ما شما نمي توانيد اقدام عملي مثمر ثمري داشته باشيد مثلا ادعاي جعلي بودن وصيت نامه مذكور كه به عنوان يك سند عادي است و توجه به تاريخ ، دست خط و

....)

البته ريشه اشتباه آن بود كه مادر بزرگ شما كه سهم پدر و عموي و عمه شما را گرفت و با آن خانه اي خريد مسأله را پي گيري نكرديد كه همانجا قرار دادي تنظيم كنيد و يا ببينيد كه مادربزرگتان سند آن منزل در هاشميه 22 را به نام كي خريد و ... اميدواريم با گرفتن يك وكيل حقوقي مجرب در كارتان موفق باشيد.

سرعت پاسخ دهي از انتظارات پرسشگران است. خواهشمند است با اولويت بندي و پيرايش سؤالات، ما را ياري كنيد. بديهي است با ارتباط مكرر، پاسخ گوي ديگر پرسش هاي شما خواهيم بود

چرا حضانت و سرپرستي اطفال به پدر واگذار مي شود، مگر مادر عاطفه ندارد و يا اطفال به مادر و محبت هاي روحي مادر نياز ندارند؟
پرسش

چرا حضانت و سرپرستي اطفال به پدر واگذار مي شود، مگر مادر عاطفه ندارد و يا اطفال به مادر و محبت هاي روحي مادر نياز ندارند؟

پاسخ(قسمت اول)

احكام اسلام در مورد خانواده و روابط دروني آن را بايد در مجموعه احكام ملاحظه نمود نه در يك زاويه و يك بعد آن. مثلا در اسلام حق ولايت و سرپرستي بر دوش مرد گذاشته شده؛ چون حق نفقه و تا مين هزينه نيز بر دوش او نهاده شده است. ثانياً گرچه از جنبه برخي حقوق مرد داراي امتيازاتي است ولي از نظر روحي و رواني فرزند وابستگي شديدي به مادر دارد به گونه اي كه نوعا فرزندان در كنار مادر مي مانند و روابط خود را با او حفظ مي كنند. ثالثا سفارش هايي كه در مورد مادر و حفظ حرمت و رعايت او شده است قابل مقايسه با آنچه در مورد پدر آمده است نيست. رابعاً مساله نزاع بر سر سرپرستي فرزند بالاخره بايد به نوعي حل شود يا بايد فرزند را در اختيار مادر گذاشت و يا در اختيار پدر؛ چون بر فرض جدايي راهي جز اين نيست كه در اختيار يك نفر باشد. در اين بين اسلام در مقاطع خاصي فرزند را تحت حضانت مادر و در ديگر موارد او را تحت سرپرستي پدر دانسته است. گرچه در مواردي اين موضوع ممكن است موجب رنجش مادر گردد ولي از سوي ديگر او را آزاد نموده تا بتواند راه زندگي خود را انتخاب كند و مرد نيز نتواند از مسو وليت خود شانه خالي نمايد.

در حكم «نگه داري بچه توسط پدر»، هيچ مشكل عقلي وجود ندارد؛ بلكه مصلحت هاي مهمي نيز در نظر گرفته شده

است. اسلام حق نگه داري دختر را تا هفت سالگي و پسر را تا دو سالگي به مادر داده است؛ يعني، اگر مادر مايل باشد مي تواند پسر يا دختر خود را تا اين سن ها (با پرداخت هزينه آن توسط مرد) نگه داري كند و بعد از آن متوقف بر توافق طرفين است. در اين حكم هم مراعات مسائل تربيتي و عاطفي شده است؛ چرا كه اوج نياز عاطفي به محبت مادر در اين سن ها است و هم مراعات مصحلت زن؛ چرا كه اگر نگه داري بچه ها هميشه بر عهده زن مي بود، در تشكيل زندگي و ازدواج مجدد وي مشكلات فراواني ايجاد مي گشت و مسلماً صلاح يك زن نيست كه با اولين شكست در زندگي خود، براي هميشه از داشتن يك زندگي گرم و پُرمحبت محروم بماند و متحمل سختي ها و دشواري هاي فراوان گردد. انتساب فرزند به پدر و مادر از نظر شرعي يكسان است چنانكه قرآن مجيد فرزندان حضرت زهرا(س) را به پيامبر منسوب مي نمايد. با آنكه اين انتساب از طرف مادر است (آيه مباهله و ابنانا و ابناكم). همچنين عيسي(ع) را فرزند ابراهيم(ع) مي داند حال آنكه انتساب او از طريق مادر است. بنابراين انتساب به هر دو يكسان است گرچه رسم امروزه جامعه و اعتبارات فعلي آن است كه فاميل را از پدر مي گيرند.

قصاص قاتل زن

پرسش 62. يكي از مسائلي كه مورد انتقاد قرار گرفته، قصاص مشروط مرد در قبال قتل زن است. سؤال اين است كه چرا اگر مردي، زني را به قتل رساند، اولياي مقتول بايد مازاد ديه را بپردازند تا بتوانند قاتل را قصاص نمايند؟

قانون مجازات اسلامي در دو ماده، حق مشروط «قصاص»

براي زن را بيان نموده است:

در فصل مربوط به قتل عمد ماده 209 چنين آمده است: «هر گاه مرد مسلماني عمداً زن مسلماني را بكشد، محكوم به قصاص است ليكن بايد ولي زن قبل از قصاص قاتل نصف ديه مرد را به او بپردازد».

و نيز در فصل كيفيت استيفاء قصاص - ماده 256 آمده: «هرگاه مردي زني را به قتل رساند ولي دم، حق قصاص قاتل را با پرداخت نصف ديه دارد و در صورت رضايت قاتل مي تواند به مقدار ديه يا كمتر يا بيشتر از آن مصالحه نمايد».

برخي از نويسندگان حقوقي، اين دو مورد را از مصاديق نابرابري حقوقي در قانون مجازات اسلامي دانسته اند. با صرف نظر از مباني حقوقي، در نگاه سطحي و ابتدايي تساوي حق قصاص زن و مرد، به مذاق ما نيز ممكن است ناخوشايند آيد، ولي از جهت مباني، غيرقابل پذيرش است و اين هرگز به معناي كم انگاشتن شخصيت زن نيست. بيش از ده روايت در وسايل الشيعه نقل شده كه به روشني بر اين حكم دلالت مي كند. ر.ك: وسائل الشيعه، ج 19، ابواب القصاص في النفس، باب 33، ح: 1، 2، 3، 5، 14 و .... همچنين. فقيهان اماميه نيز به اين حكم تصريح كرده اند، از جمله امام خميني(ره) در تحرير فرموده است: «مرد آزاد در مقابل مرد آزاد قصاص مي شود و؛ بلكه در برابر زن آزاد نيز كشته مي شود ولي مشروط به رد فاضل ديه مي باشد كه عبارت است از نصف ديه مرد آزاد» تحريرالوسيله، ج 2، ص 519..

حال آيا مي توان به طور قاطع پاسخ گفت كه چرا شريعت، داراي چنين حكمي است؟ آيا تفاوت بدين

معناست كه ارزش زن، كمتر از مرد تلقي شده و يا جهت ديگري دارد؟ از آنجا كه قطعاً زن و مرد در انسانيت و منزلت و شخصيت انساني و معيارهاي فضيلت، مساوي اند و اين باور را مي توان از آيات و روايات فراوان مستفاد نمود، ترديدي باقي نمي ماند كه اين تفاوت ها ناشي از كم ارزش دانستن زن نيست، بلكه جهت و حكمت ديگري دارد. با انديشه در اين احكام مي توان حكمت و فلسفه آنها را تا حدودي دريافت. اما در مورد حكمت تفاوت ديه زن و مرد مي توان گفت: به دليل وظيفه مهمي كه به طور معمول مردان در اقتصاد خانواده و اداره آن برعهده دارند، خسارتي كه با فقدان يك مرد متوجه خانواده شود، غالباً بيشتر از خسارتي است كه با فقدان يك زن پيش مي آيد. بنابراين در مواردي كه مردي در برابر زني قصاص مي شود با پرداخت نيمي از ديه قاتل به خانواده او خسارتي كه از ناحيه عدم حضور مرد متوجه آنها مي شود جبران مي گردد. حكم پرداخت ديه به بازماندگان قاتلي كه به جرم كشتن زني اعدام شده است از حقوق اولياي قاتل به حساب مي آيد. در اينجا تنها جايگاه اقتصادي و توليدي قاتل و مقتول در نظر گرفته شده است و ارزش انساني آنها به هيچ وجه مورد معامله قرار نگرفته است. اگر مردي كه مسؤوليت اقتصادي جمعي را به عهده دارد، زني را به قتل رسانده كه مسؤوليتي نداشته و دو جايگاه اقتصادي مخالف داشته اند، نمي توان بدون در نظر گرفتن حقوق و زندگي اعضاي خانواده اش او را اعدام كرد. با قصاص قاتل و پرداخت نصف ديه به اولياي

آن، حق اولياي مقتول و بازماندگان قاتل، هر دو تأمين مي شود. پرداخت ديه به بازماندگان قاتل به مفهوم تفاوت انساني و ارزشي قاتل و مقتول نيست. زيرا كه در اين حكم، اولياي مقتول و حق آنها در يك سوي قضيه قرار دارد و بازماندگان و افراد تحت تكفل قاتل در سوي ديگر قضيه هستند و آن افراد گناهي نكرده اند و نبايد از نظر مالي مجازات شوند.

با مراجعه به روايات و فتاواي فقها مي توان همين نكته را فهميد كه دريافت نصف ديه قاتل از سوي اولياي زن مقتول، از حقوق بازماندگان قاتل - اعم از زن و مرد - است نه از حقوق قاتل تا دليل برتري ارزش و شخصيت او باشد. قريب به اتفاق فقها پرداخت ديه به قاتل را قبول ندارند، بلكه فقهاي بزرگي چون شيخ مفيد و شيخ طوسي و بسياري از فقهاي ديگر تصريح كرده اند كه نصف ديه را به ورثه قاتل بدهند نه به خود قاتل. بنابراين در اينجا تقابل بين مرد و زن به تنهايي نيست تا بگوييم نسبت به حقوق و شخصيت زنان ستم شده است. و نيز ديه، علامت ارزش انساني يا درجه قرب به خداوند نمي باشد. مسلماً اين تحليل كه بر مبناي اقتصادي تحليل شده، برداشتي عقلي است و تنها مي توان آن را حكمت حكم دانست و نه علت آن. بنابراين نمي تواند مبناي توسعه، تضييق و يا تغيير احكام قصاص و ديات گردد. تا با تغيير شرايط اجتماعي و خانوادگي زنان، احكام تغيير يابند.

زن و ديه متفاوت

ديه در اسلام بر معيار ارزش معنوي انسان مقتول نيست.؛ بلكه يك دستور خاصي است كه ناظر به مرتبه جسم

و بدن انسان مي باشد. دليل اين ادعا با توجه به آيات و روايات به خوبي قابل فهم است. اسلام در بسياري از موارد بين افرادي كه داراي اختلاف درجه علمي يا عملي اند اعم از زن و مرد، تساوي را نفي مي كند و در عين حال ديه آنها را مساوي مي داند. مثلا درباره تفاوت عالم و جاهل زمر (39)، آيه 9. مجاهد قائم و غيرمجاهد قائم نساء (4)، آيه 95. مؤمنين قبل از فتح مكه با كساني كه بعد از فتح مكه اسلام آوردند حديد (57)، آيه 10. آيات قرآن صريحاً به آن اشاره مي كند. قرآن كريم با تصريح به عدم تساوي ارزش هاي الهي افراد يادشده و با اصرار بر تفاوت معنوي آنان تصريح به تساوي آنان در قصاص و ديه دارد و در اين باره راجع به تساوي همگان چنين مي فرمايد: «وكتبنا عليهم فيها ان النفس بالنفس و العين بالعين و الأنف بالأنف و الأذن بالأذن و السن بالسن و الجروح قصاص فمن تصدق به فهو كفاره له» مائده (5)، آيه 45.

«و مقرر كرديم بر ايشان كه جان در مقابل جان و چشم در برابر چشم و بيني در برابر بيني و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان مي باشد و زخم ها به همان ترتيب قصاص دارند و هر كه آن را ببخشد پس كفاره (گناهان) او خواهد بود».

يعني هر انساني اعم از زن و مرد در قبال انسان ديگر خواه زن و مرد قصاص مي شود چه اينكه قصاص اجزا و جراحت ها نيز مساوي است، ليكن همين عموم يا اطلاق در آيه ديگر تقييد و تخصيص مي پذيرد زيرا

خداوند در آيه ديگر چنين فرمود: «يا ايها الذين آمنو كتب عليكم القصاص في القتلي الحر بالحر و العبد بالعبد و الأنثي بالأنثي» بقره (2)، آيه 178. «اي كساني كه ايمان آورده ايد! درباره كشتگان، بر شما قصاص مقرر شده: آزاد عوض آزاد و بنده عوض بنده و زن عوض زن».

آيت الله جوادي آملي در توضيح دو آيه شريفه مزبور مطلبي دارد: «با اين آيه عموم يا اطلاق آيه قبلي تخصيص يا تقييد مي پذيرد، يعني زن در قبال زن قصاص مي شود نه مرد و حكم ديه هم در اسلام با تفاوت بين زن و مرد تدوين شد. اما از جهت ارزش هاي معنوي ممكن است زني بيش از مرد مقرب نزد خدا باشد، بنابراين تساوي ديه عالم و جاهل نه از ارج و منزلت عالم مي كاهد و نه بر مقام جاهل مي افزايد و نيز تفاوت ديه مرد و زن نه بر منزلت مرد مي افزايد و نه از مقام زن مي كاهد، زيرا برخي از تفاوت هاي مادي و مالي هيچگونه ارتباطي به مقام هاي معنوي ندارد، و هيچ تلازم عقلي يا نقلي بين ديه و كمال معنوي وجود ندارد تا هر اندازه ديه بيشتر شود، قداست روح مقتول و تقرب وي نزد خدا افزون تر باشد چون حكم كلامي قتل ناظر به ارزش معنوي انسان مقتول است لذا قتل عمدي مرد يا زن مؤمن از جهت بحث هاي كلامي يكسان است يعني اگر قتل عمدي مؤمن عذاب ابد يا دراز مدت را به دنبال دارد هرگز فرقي بين آنكه مؤمن مقتول عمدي زن بايد يا مرد وجود ندارد، چه اينكه از جهت لزوم كفاره هيچ فرقي

بين قتل زن و مرد نيست يعني در قتل عمدي كفاره جمع بين آزاد كردن برده و روزه شصت روز و اطعام شصت مسكين واجب است و در قتل غيرعمد كفاره به نحو ترتيب نه به نحو جمع و نه به طور تخيير، واجب مي شود و از اين لحاظ فقهي نيز فرقي بين قتل زن و مرد نيست» ر.ك: آيت الله جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال، ص 356..

پاسخ(قسمت دوم)

زن و قصاص اعضا و جراحات

در زمينه قصاص اعضا و جراحات قول مشهور فقهاي اماميه اين است كه تا زماني كه ديه عضو و يا جراحات به يك سوم ديه كامل مرد نرسيده است، زن و مرد به طور مساوي در برابر يكديگر قصاص مي شوند، اما زماني كه ديه به يك سوم و يا بالاتر از آن رسيد، مرد به شرطي در برابر صدماتي كه به يك زن وارد ساخته قصاص شود كه زن نصف ديه صدمه وارد شده به خود را به او پرداخت كند. اكثر فقهاي شيعه از جمله شيخ مفيد ر.ك: ينابيع الفقهيه، ج 24، ص 70. و نيز شيخ طوسي در كتاب النهايه، ابن ادريس در كتاب سرائر، علامه حلي در كتاب مختلف الشيعه و محقق حلي همان، ج 25، ص 434. به آن تصريح نموده اند. شيخ مفيد در كتاب المقنعه در باب ديه قتل مي گويد: «هنگامي كه مردي از روي عمد زني را به قتل مي رساند اگر بستگان زن دريافت ديه را انتخاب كنند و قاتل نيز بدان رضايت دهد بر او لازم است كه پنجاه شتر به آنها بپردازد ... زيرا ديه زن نصف مرد است». ر.ك:

ينابيع الفقهيه، ج 24، ص 38. ايشان در ادامه كتاب مزبور در زمينه ديه اعضا و جوارح مي گويد: «در ديه اعضا و جوارح تا زماني كه ديه به يك سوم برسد، زن با مرد برابر است و زماني كه ديه به اين حد رسيد، ديه زن نصف ديه مرد مي شود. ر.ك: ينابيع الفقهيه، ج 24، ص 56.

حكمت تفاوت ديه زن و مرد

با بررسي دلايل و شواهدي كه در اين مسئله وجود دارد، جاي هيچ شك و ترديدي نسبت به اينكه تفاوت ديه زن و مرد از احكام قطعي و مسلم اسلام و مورد اتفاق همه مذاهب اسلامي است باقي نمي ماند. اما اين پرسش همچنان براي بسياري مطرح است كه: چرا شارع مقدس ديه زن را نصف ديه مرد قرار داده است؟ بايد ديد آيا مي توان پاسخي براي آن يافت در ابتدا بايد گفت كه پرسش از چرايي تفاوت ديه زن و مرد، پرسش جديدي نيست و در عصر امامان معصوم(ع) نيز اين پرسش مطرح بوده است. در روايت هايي كه از امامان معصوم(ع) در اين زمينه سؤال شده، محور اصلي پاسخ ها را تعبد نسبت به احكام الهي و پاي بندي به سنت رسول خدا(ص) تشكيل مي دهد. كه اين همان روح شريعت و اساس دين داري است و بدون آن اسلام و مسلماني جز ظاهري توخالي چيزي نخواهد بود.

اما تعبد و تسليم در برابر احكام شرع، منافاتي با پي جويي از حكمت و فلسفه آنها ندارد. زيرا ما معتقديم اوامر و نواهي الهي بر مصالح و مفاسد واقعي مبتني بوده و در همه احكام شرع، منافع بندگان و دفع ضرر از آنها لحاظ شده

است.

از بررسي مجموع توجيهاتي كه در اين باب از سوي انديشمندان مختلف بيان شده است مي توان به نحو اختصار به موارد ذيل اشاره نمود:

1. مگر ارزش انساني به بهاي بدني اوست تا امتياز را در ديه ها ارزيابي كنيم. آيا براي ارزيابي انسان در اسلام بايد به سراغ ديه رفت تا ما به التفاوت زن و مرد را در ديه جستجو كنيم؟ يا اينكه در آنجا كه سخن از ارتباط با ملك و وحي و امثال آنهاست، ارزش واقعي انسان را شناخت تا در نهايت ديد كه در آنجا زن نيز سهمي دارد يا نه؟ مسأله ديه صرفاً يك امر اقتصادي است و ملاك ارزيابي انسان نيست، همچنان كه در شريعت براي سگ (اگر جزء كلاب هراش نباشد) ديه تعيين شده است، براي تن انسان نيز ديه اي قائل شده است. ديه، يك حساب فقهي است و ارتباطي با اصول مذهب ندارد. مهم ترين شخصيت هاي اسلامي با ساده ترين افراد از نظر ديه يكسان هستند. ديه مرجع تقليد، ديه يك انسان متخصص، ديه يك انسان مبتكر، با ديه يك كارگر ساده در اسلام يكي است. به دليل اينكه ديه عامل تعيين ارزش نيست و تنها يك ابزار است زن در آيينه جمال و جلال، ص 418.

به بيان ديگر ديه مالي است كه در برابر آسيبي كه به انسان وارد شده است، گرفته مي شود. ر.ك: رياض المسائل، چاپ قديم، ج 2، ص 528. مقدار آن به ارزش شخص آسيب ديده ارتباط ندارد. بنابراين، كسي نمي تواند بگويد چون ديه زن نصف ديه مرد است، زن نصف مرد ارزش دارد. عظمت و ارزش انسان به صفات و كسب

مراتب علمي و عملي وابسته است و در اين جهت مرد و زن يكسانند. قرآن مجيد مي فرمايد:

«پس پروردگارشان دعاي آنان را اجابت كرد [و فرمود] من عمل هيچ صاحب عملي از شما را، از مرد يا زن كه همه از يكديگرند، تباه نمي كنم.» «فَاستَجابَ لَهُم رَبُّهُم أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنكُم مِن ذَكَرٍ أَو أُنثي بَعضُكُم مِن بَعضٍ». (آل عمران(3)، آيه 195).

«هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگي پاكيزه اي حيات [حقيقي ]بخشيم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مي دادند، پاداش خواهيم داد.» «مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَكَرٍ أَو أُنثي وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجزِيَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ ما كانُوا يَعمَلُونَ». (النحل (16)، آيه 97).

«و كساني كه كارهاي شايسته كنند مرد باشند يا زن، در حالي كه مؤمن باشند، آنان داخل بهشت مي شوند، و به قدر گودي پشت هسته خرمايي مورد ستم قرار نمي گيرند.» «وَ مَن يَعمَل مِنَ الصّالِحاتِ مِن ذَكَرٍ أَو أُنثي وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولئِكَ يَدخُلُونَ الجَنَّةَ وَ لا يُظلَمُونَ نَقِيراً». (النساء (4)، آيه 124).

«هر كه بدي كند، جز به مانند آن كيفر نمي يابد و هر كه كار شايسته كند مرد باشد يا زن در حالي كه ايمان داشته باشد، آنان داخل بهشت مي شوند و در آنجا بي حساب روزي مي يابند.» «مَن عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجزي إِلاّ مِثلَها وَ مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَكَرٍ أَو أُنثي وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولئِكَ يَدخُلُونَ الجَنَّةَ يُرزَقُونَ فِيها بِغَيرِ حِسابٍ». (غافر (40)، آيه 40).

بنابراين، ارزش انسان به انسانيت او و نائل شدن وي به مراتب والاي قرب الهي است. در اين جهت جنسيت

نقشي ندارد؛ زن و مرد يكسانند و چه بسا زنان از استعداد بهتري برخوردار باشند.

ديه به معناي قيمت نهادن شخص و شخصيت نيست. بدين سبب، اگر يكي از شخصيت هاي بزرگ علمي يا سياسي كشور در جريان يك قتل غير عمد كشته شود، ديه اش با ديه كارگر ساده اي كه اين گونه جان باخته، برابر است. كسي نمي تواند بگويد چون فقدان آن شخصيت خلأ بزرگي در جامعه ايجاد مي كند، ديه اش بيش تر است! چنان كه قتل عمد گناهي بسيار بزرگ است و در اين زمينه زن و مرد تفاوت ندارند. قرآن كريم مي فرمايد: «هر كس كسي را - جز به قصاص قتل يا [به كيفر ]فسادي در زمين - بكشد، چنان است كه گويا همه مردم را كشته باشد.» «مَن قَتَلَ نَفساً بِغَيرِ نَفسٍ أَو فَسادٍ فِي الأَرضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِيعاً وَ مَن أَحياها فَكَأَنَّما أَحيَا النّاسَ جَمِيعاً». (مائده (5)، آيه 32).

2. از آنجا كه در مسائل اخلاقي هيچ امتيازي بين زن و مرد نيست و در مسأله ديه نيز جنبه خير بودن مطرح نيست، و؛ بلكه مربوط به جنبه بدني است، و چون مردها در مسائل اقتصادي معمولاً بيشتر از زن ها بازدهي اقتصادي دارند، ديه آنها نيز بيشتر است و اين بدان معنا نيست كه از ديد اسلام مرد ارزشمندتر از زن است؛ بلكه تنها بعد جسماني آن دو صنف لحاظ مي شود.

يكي از مراجع معاصر در درس خارج فقه خود موضوع تفاوت ديه زن و مرد را مورد توجه قرار داد كه به طور مختصر به آن اشاره كنيم. ايشان در ضمن جواب اجمالي به اين مسأله متذكر مي شوند كه: ديه بر عكس آنچه در فارسي

گفته مي شود، «خون بها» نيست. خون انسان بالاتر از اين است كه قيمتش اينها باشد؛ بلكه به تصريح قرآن، خون يك انسان برابر با خون همه انسان ها است مائده (5)، آيه 32. ديه جنبه مجازات دارد كه طرف حواسش را جمع كند و ديگر از اين اشتباهات نكند و هم جبران خسارت اقتصادي است. يعني مردي يا زني در اين خانواده از ميان رفته است، جاي او خالي است و اين خلاء، خسارت اقتصادي به آن خانواده وارد مي كند. براي پر كردن اين خسارت اقتصادي ديه داده مي شود. مكارم شيرازي، ناصر، دروس خارج فقه بحث ديات، روزنامه آموزشي پژوهشي فيضيه، شماره 18.

3. در يك جامعه مطلوب ديني كه اسلام در پي تحقق آن است، عمده فعاليت هاي اقتصادي بر دوش مرد گذاشته شده و مهم ترين وظيفه زن، اداره كانون بنيادي ترين هسته تشكيل جامعه، يعني خانواده است. بدين ترتيب آثاري كه از نظر اقتصادي بر وجود يك مرد مترتب مي شود غالباً بيش از يك زن است و از اين رو است كه تحصيل نفقه نيز بر عهده مرد گذاشته شده و بر او واجب است. بر اين اساس فقدان يك مرد از صحنه خانواده و اجتماع، از نظر اقتصادي آثار زيان بارتري بر جاي مي گذارد تا فقدان يك زن. بنابراين عدالت اقتضاء مي كند كه به هنگام ضرر اقتصادي فقدان يك مرد از محيط خانواده و اجتماع به عامل مولد بودن او از حيث اقتصادي توجه شود و بين ديه او و ديه يك زن فرق گذاشته شود. ر.ك: شفيعي سربستاني، ابراهيم، قانون ديات و مقتضيات زمان، دفتر اول. بيان ديگر در حقوق اسلامي

وظايفي خاص به عهده زن و مرد نهاده شده است كه تخلف ناپذير است؛ براي مثال نفقه و خرجي همسر، تهيه مسكن، خوراك، لباس، پرداخت مهريه به عهده مرد گذاشته شده است. اگر زني خود از منبع اقتصادي مستقل و موقعيت شغلي عالي برخوردار باشد، اشكال ندارد؛ ولي از نظر شرع، وظيفه پرداخت مخارج خانه و هزينه مسكن به عهده او نيست و شوهر نمي تواند وي را به پرداخت كمك هزينه خانه و زندگي مجبور سازد. البتّه اگر زن با رضايت خاطر و تمايل دروني شوهر را در اداره بهتر خانه ياري دهد، مسأله اي ديگر است؛ ولي اين وظيفه شرعاً به عهده مرد نهاده شده است.

4. علاوه بر آنچه گذشت بايد توجه داشت؛ اينكه ديه زن نصف ديه مرد است، زن ها بيشتر انتفاع مي برند، زيرا به طور معمول ديه زن به شوهر و بچه ها پرداخت مي شود و ديه مرد به زن و بچه هايش مي رسد و چون با از بين رفتن مرد، زن بيشتر صدمه مي بيند، لذا ديه مرد را بيشتر كرده اند تا مقداري از فشاري كه در نتيجه از دست رفتن مرد، متوجه زن مي شود جبران گردد زيبايي نژاد، محمدرضا، سلسله كلاس هاي آموزشي، دفتر تحقيقات و مطالعات زنان.

سرانجام پس از يك سال كه از فروش منزل ما گذشت با صاحبخانه توافق كرديم كه تا زماني كه مشكلمان حل شود در منزل بمانيم و در پشت ورقه قول نامه ذكر شده كه طبق توافق طرفين خانه تحويل داده خواهد شد. آيا صاحب خانه مي تواند هر زمان كه خواست ما را بيرون كند؟
پرسش

سرانجام پس از يك سال كه از فروش منزل ما گذشت با صاحبخانه توافق كرديم كه تا زماني كه مشكلمان حل شود در منزل بمانيم و در پشت ورقه قول نامه ذكر شده كه طبق توافق طرفين خانه تحويل داده خواهد شد. آيا صاحب خانه مي تواند هر زمان كه خواست ما را بيرون كند؟

آيا مي توانيم شرط بلند شدن از منزل را دادن خسارت ضرر و

زيان از صاحب خانه بابت تاخير در پرداخت پول منزل مان كه باعث متضرر شدن ما شد بگيريم.

آيا با توجه به اينكه بنگاه در مساله اجاره دادن پس از يك سال به ما دخالت نداشته است مي تواند دخالتي داشته باشد.

از نظر حقوقي ما چه مراحلي را بايد طي كنيم تا به حق از دست رفته مان برسيم؟

زيرا صاحب خانه هر طور كه دلش خواست به ما پول داد و ما را خيلي اذيت كرد و ما هم به دليل گرفتار شدن پدرمان در زندان نتوانستيم از حقمان دفاع كنيم و آيا حق شكايت از بنگاه را مادرم دارد.

من به عنوان فرزند اول خانواده مي خواهم كه از حق مادرم و ديگر بچه ها دفاع كنم و آيا مي توانم اين كار را انجام دهم و چگونه؟ و آيا مي شود اين قرارداد را فسخ كرد و ضرر و زيان صاحب خانه را هم داد.

پاسخ

با اهداء سلام و آرزوي صبر و توكل بر خداوند رزاق و برطرف شدن مشكلات نامه هاي قبلي حضرت عالي كه در تاريخ 20/9/80 و 1/6/82و نامه اخير را با دقت خوانديم و بسيار متأسف شديم، لكن قبل از پاسخ به سؤالات حقوقي جهت آرامش روحي و رواني توجه شما را به چند نكته جلب مي كنيم:

الف) بايد پذيرفت مشكلات به وجود آمده ناشي از عدم آگاهي و اطلاع لازم از قانون بيع و اجاره و عدم مراجعه به كارشناس و مشاوره بوده كه در صورت اقدام منطقي و يا مراجعه به قانون با اين نتيجه مواجه نمي شديد، پس بايد پذيرفت و بر خداوند متعال توكل كرد و با

همت و تلاش خسارات گذشته را جبران نمود و از اين تجربه تلخ كمال استفاده نمود.

ب ) هرگز از رحمت خداوند و مساعدت باري تعالي نااميد نشويد كه با حفظ كانون گرم خانواده و ايجاد آرامش روحي و تفكر و انديشه و توكل بر خداوند مي توان خيزش جديدي برداشت و زندگي را دوباره رونق بخشيد.

ج ) خودتان را يك امتحان الهي قرار دهيد كه رمز موفقيت صبر و تلاش و ايمان به خداوند متعال است و گذشته را كاملا فراموش نماييد و سخن از مشكلات گذشته و پيش آمده به ميان نياوريد زيرا در سايه سلامتي پدر و مادر مي توان زندگي بهتر را آغاز نمود. زيرا قرآن فرمود چه بسا چيزي براي شما ناخوشايند باشد ولي نتيجه آن براي شما خير باشد «عسي ان تكرهوا شيئا فهو خير لكم» و خير و سعادت را در همين حادثه و مشكلات خواهيد يافت.

اما پاسخ هاي حقوقي سؤالات شما:

1. با توجه به محتويات نامه هاي جنابعالي معامله انجام گرفته صحيح مي باشد و مالك واقعي خريدار بود و هيچ گونه اعتراضي از طرف فروشنده و يا فرزندان، مادرت و پدرت مسموع نخواهد بود لكن در سؤال اول مرقوم نفرموديد كه تحت عنوان چه قراردادي در منزل سكونت مي كنيد اگر در ضمن قرارداد اجاره قولنامه تنظيم نموده ايد و شرايطي را در آن ذكر نموده ايد تابع همان شرايط مي باشيد لكن بر اساس ماده 234 قانون مدني توافق شما توجيه حقوقي ندارد زيرا شرط ضمن عقد چه بيع و چه اجاره بايد واضح و روشن و ماهيت حقوقي داشته باشد يعني يا بايد شرط صفت

باشد يا شرط نتيجه يا شرط فعل. اما صرف توافق جهت تخليه منزل توجيح حقوقي ندارد و مالك مي تواند هر موقع بخواهد تقاضاي تخليه منزل بنمايد. مگر اين كه در ضمن عقد اجاره توافق بر زمان معين يا پرداخت مبلغ معين باشد و يا در ضمن عقد خارج لازمي باشد لذا كلمه توافق ابهام دارد. بنابراين توصيه مي شود كه اقامت شما در منزل بايد طبق قانون اجاره باشد و مدت و مبلغ آن مشخص باشد و در ضمن آن شروطي را طبق توافق طرفين قيد نماييد تا براي صاحبخانه لازم الاجرا باشد.

2. اين شرط ابتدايي است و باطل و توجيه حقوقي ندارد مگر اين كه ابتداءا ثابت نماييد كه بابت تأخير در پرداخت ثمن منزل براي شما حقي است كه لازمه آن اين است كه به محاكم قضايي مراجعه نماييد و طبق قولنامه فروش و شروط ضمن آن خواهان خسارت تأخير در تأديه ثمن باشيد كه پس از اثبات آن و ذي حقي شما مي توانيد حتي بدون عقد اجاره منزل را تخليه نكنيد ولي اگر معامله قطعي شد و اختلافي در مورد اصل معامله و وجه پرداختي آن نداريد چنين شرطي را نمي توانيد بكنيد.

3. دخالت بنگاه بستگي به توافق طرفين دارد و اگر تاكنون دخالتي نداشته حق مداخله و اظهار نظر در مورد اختلاف مالي و يا قرارداد شما را ندارد.

4. و ديگر اين كه مادرت حق شكايت از بنگاه را ندارد زيرا دخالتي در معامله نداشته و يا اگر داشته اثر حقوقي كه او را مقصر بدانند براي شما ندارد لذا بهتر است كه قضيه تمام شده لحاظ نماييد و

خودتان را بيشتر از اين دچار مشكلات روحي نكنيد و چون خانه به نام مادرت بوده و فروشنده او بوده و معامله قطعي شده و از نظر حقوقي مالك خريدار مي باشد كاري از دست شما نيز ساخته نمي باشد بلكه بهتر است از راه توافق و نزاكت با حضور معتمدين محلي اختلاف را حل نماييد و الا از طريق محاكم قضايي راهي براي اثبات حق شما نمي باشد و به جز اتلاف وقت و نگراني روحي چيزي نتيجه نخواهد داد.

5. حال كه مدت زيادي از معامله شما گذشته است و تاكنون نتوانسته ايد اثبات كنيد كه خريدار شما را اغفال نموده در معامله مغبون شده ايد نمي توانيد از خيار غبن استفاده كنيد زيرا براساس ماده 416 تا ماده 421 قانون مدني در صورتي مي توانيد معامله را فسخ كنيد كه غبن فاحش باشد و بعد از علم به غبن فورا اعمال خيار بكنيد. ثانيا در مورد خيار تأخير ثمن همان موقع طبق ماده 402 مي توانستيد اعمال خيار كنيد و معامله را فسخ نماييد و يا طبق ماده 394 قانون مدني استفاده كنيد و يا معامله را فسخ نماييد ولي جبران خسارت تأخير ثمن در قانون معامله نيامده مگر در باب چك.

در يك اردوي دانشجويي بر اثر يك سانحه كه اشتباه محض بود اينجانب دچار سوختگي شديد از ناحيه دو پا گرديدم كه متعاقب آن يك ماه از درس و دانشگاه به دور ماندم و دچار افت تحصيلي گرديدم علاوه بر آسيب جسمي دچار افسردگي و نگراني در مورد پاهايم شده ام مسؤلين دانشكده
پرسش

در يك اردوي دانشجويي بر اثر يك سانحه كه اشتباه محض بود اينجانب دچار سوختگي شديد از ناحيه دو پا گرديدم كه متعاقب آن يك ماه از درس و دانشگاه به دور ماندم و دچار افت تحصيلي گرديدم علاوه بر آسيب جسمي دچار افسردگي و نگراني در مورد پاهايم شده ام مسؤلين دانشكده هيچ گونه همكاري در مورد تداخلات درسي كه

به دنبال آن به وجود آمد نداشتند و حتي يك واحد درسي من را نيز حذف كردند و حاضر به پرداخت هزينه درمان نيستند و به نظر مي رسد كه اصلا هيچ حادثه اي رخ نداده است.

از شما خواهشمند هستم كه بنده را براي رسيدن به حق قانوني خود راهنمايي فرماييد و به من بگوييد كه چگونه آن حادثه دلخراش را كه موجب ناراحتي هاي فراوان براي من و دوستم كه او نيز آسيب ديد فراموش كنم و يا حداقل كمتر به آن فكر كنيم.

پاسخ

خواهر گرامي ، در ابتدا به خاطر اين حادثه ناراحت كننده كه براي شما و دوستتان اتفاق افتاد متأسفيم و شفاي شما را از خداي مهربان خواستاريم. از سخنان امام علي(ع) درباره حوادث تلخ دنيا آمده است: «دار بالبلاء محفوفه» دنيا خانه اي است كه بلاها و اتفاقات ناگوار ، آن را احاطه كرده است.

رسول خدا(ص) نيز در اين باره مي فرمايند: خداوند راحتي و خوشي و لذت را در بهشت قرار داده ولي مردم در دنيا به دنبال آن مي گردند.

اگر كمي تأمل كنيم متوجه مي شويم اين روايات مي خواهد به ما بگويد از بلاها و ناملايمات دنيا ناراحت نشويد، زيرا اين خاصيت دنيا است كه هر كسي را به طريقي گرفتار مي كند. مهم آن است كه انسان نااميد نشود و از زندگي خود راضي باشد حال براي اينكه اينگونه مشكلات كمتر فكر و ذهن را به خود مشغول كند لازم است به توصيه هاي زير توجه كنيم:

1. هميشه در گرفتاريها به كساني كه وضعيت بدتري نسبت به ما دارند فكر كنيم هر روز صدها اتفاق ناگوار

براي افراد مي افتد كه باعث مرگ، قطع نخاع، نقض عضو و مانند آن مي شود كه يك سوختگي در مقابل آنها چيز مهمي به حساب نمي آيد. كسي در گرفتاريها اين ديد را داشته باشد، به جاي ناراحتي، خوشحال هم مي شود و خدا را شكر گزاري مي كند كه وضعش بدتر نشده است. به قول معروف در مسايل مادي و جسماني نبايد قسمت خالي ليوان ما را از ديدن قسمت پر آن باز دارد.

2. هر بلا و گرفتاري كه براي انسان پيش مي آيد اگر در آن صبور باشد از خدا راضي باشد، باعث آمرزش گناهان او مي شود؛ به همين جهت امام صادق(ع) به هر بيماري كه از مرض بهبود پيدا مي كرد، مي فرمود: تو الان مانند كودكي كه تازه متولد شده و هيچ گناهي ندارد هستي ؛ از اين جهت به تو تبريك مي گويم. چه بسا اين سوختگي باعث آمرزش گناهاني در شما شد كه اگر آن گناهان در نامه اعمالتان باقي مي ماند به آتشي كه هزاران برابر سوزنده تر از آتش دنياست گرفتار مي شديد.

3. ارزش انسان به معنويات و زيباييهايي كه به روح او مربوط مي شود. نه جسم و ظاهرش. بنابراين ما بايد غصه و ناراحتي مان هم مربوط به كمبودهاي معنوي مان باشد اين جسم چند سال مهمان ماست و هنگام مرگ بايد مانند يك لباس كهنه و مندرس آن را از خود دور كنيم.

به قول شاعر :

جان تو را بايد و پايد غم تن چند خوري اگرت هست سر آينه جان ديدن

4. سعي كنيد از تنهايي و فرو رفتن در فكرهاي ناراحت

كننده اجتناب كنيد، و بيشتر با افراد با نشاط ، پرانرژي و مثبت نگر نشست و برخواست كنيد.

5. به دامن طبيعت و صحرا برويد و از تفريح و سرگرمي هاي سالم غفلت نكنيد.

6. با دعا و توسل و شركت در جلسات مذهبي، ايمان و توكل خود را زيادتر كنيد.

7. اگر سوختگي باعث تغيير شكل ظاهري پاهايتان شده ، از حضور در جمع دوستان و بطور كلي جامعه، پرهيز نكنيد ، بلكه با پذيرفتن اين واقعيت سعي كنيد به زندگي خود ادامه دهيد.

8. امام صادق(ع) فرمود در مشكلات مادي هرگز به فكر گذشته و ناراحتي هاي قبلي خود نباشيد ، زيرا گذشته ها تمام شد، و ديگر بر نمي گردد ، و نيز هرگز به فكر آينده نباشيد، زيرا آينده هنوز نيامده ، بلكه زمان حال را در نظر بگيريد (و سعي كنيد آن را از دست ندهيد). معني اين سخن آن است كه به خود اجازه ندهيد كه اتفاقات گذشته و حوادث آينده، زمان كنوني شما را خراب كند.

اما براي رسيدن به حقوق قانوني خود (تأمين هزينه درمان از دانشگاه و يك واحد حذف شده) ( با مشاور حقوقي صحبت شود)

اما از جهت جبران خسارت :

1. همه دانشجويان بيمه هستند شما مي توانيد با مراجعه به معاونت دانشجويي دانشگاه اقدام كنيد و حداقل بخشي از هزينه درمان را دريافت كنيد.

2. و چون اين حادثه دراردو بوده است مسئوليت دانشگاه مضاعف مي شود.

البته چنانچه به نحو عمدي بوده و شما در پيدايش آن مقصر بوده باشد بعيد است بيمه يا مسئولين خدماتي را به شما ارائه كنند.

مناسب به نظر مي رسد به مسئول محترم نهاد

نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه خود مراجعه و از او بخواهيد كه در صورت امكان شما را ياري نمايد.

حقوق مدني طفل و آنچه در فقه درباره طفل هست مساوي است؟
پرسش

حقوق مدني طفل و آنچه در فقه درباره طفل هست مساوي است؟

پاسخ

خير، هر كس اعم از طفل يا بالغ، زن يا مرد مشمول حقوق و تكاليفي مي شود كه بخشي از آن در حقوق اساسي و بخشي ديگر در حقوق مدني و بخشي در حقوق جزاء و ... مطرح مي شود.

مضافا به اين كه همه آنچه كه در فقه درباره طفل يا غير طفل مطرح است در مجموعه حقوق تدوين نشده است به عبارت ديگر گرچه حقوق كشور ما بر اساس فقه اماميه بنا شده است اما اولا، حقوق خواه براي طفل يا غير آن منحصر در حقوق مدني نيست چه اين كه اگر چه طفل نمي تواند مرتكب جرم شود (به لحاظ اين كه به سن بلوغ نرسيده است) اما بسياري از تخلفات كه تعزير دارد براي وي مطرح است علاوه بر آن كه مي تواند به عنوان موضوع جرم يعني كسي كه جرم نسبت به او صورت مي گيرد مخاطب و مشمول حقوق جزا باشد.

ثانيا، همه آنچه كه در فقه مطرح شده است به شكل قانون و مقررات در نيامده است.

يك طبقه آپارتمان كه 74متر است , خريداري كرده ام كه بر روي آن سه طبقهء ديگر هست كه هر طبقه را خريداري كرده اند و تعداد افراد خانوار آنان بيش تر از ما است . طبق قانون تملك آپارتمان هزينه هاي مشترك براساس متراژ خانه يا تعداد نفرات بايد محاسبه شود, ولي آنان ق
پرسش

يك طبقه آپارتمان كه 74متر است , خريداري كرده ام كه بر روي آن سه طبقهء ديگر هست كه هر طبقه را خريداري كرده اند و تعداد افراد خانوار آنان بيش تر از ما است . طبق قانون تملك آپارتمان هزينه هاي مشترك براساس متراژ خانه يا تعداد نفرات بايد محاسبه شود, ولي آنان قبول ندارند. در ضمن انباري از زير زمين وجود داردكه همهء طبقات در آن شريك هستند و در آن جا موتور خانه و پمپ آب گذارده اند كه باعث مزاحمت است . نيزماشين هايشان را جلوي منزل ما پارك

مي كنند كه باعث مزاحمت است . لطفاً حكم اسلام در موارد فوق را بيان بفرماييد.

پاسخ

هزينه هاي مشترك مانند تلفن , آب و برق بر اساس قراردادي است كه هنگام خريد توافق كرده ايند,يا بر اساس قوانين دولت است . اگر راجع به آن ها مشكل داريد, مي توانيد در خواست انشعاب جديد بكنيد. البته مقداري از قيمت آن را با توافق صاحبان طبقات بالا از آنان دريافت كنيد.

در هر صورت اگر قانون تملك آپارتمان ها بر اساس متراژ يا بر اساس تعداد نفرات باشد, شما كه تعداد نفرات ومتراژ خانه تان كمتر است , بايد هزينه ها را كم تر پرداخت نماييد و اگر آنان قبول نمي كنند, به شما ظلم مي كنند و حق شكايت داريد.

در مورد انبار مشترك اگر شما كه ذوالحق و شريك هستيد, راضي نباشيد موتور و پمپ آب در آن جاباشد, آنان بدون رضايت شما حق ندارند اين كار را انجام دهند, چون در ملك مشاع تمامي شركا بايد راضي به تصرفات يكديگر باشند.

در مورد پارك اتومبيل جلوي منزلتان و كثيف كردن آن جا, نظر اسلام اين است كه آنان حق ندارند به شما اذيّت و آزار برسانند. به آنان تذكر بدهيد و اگر گوش و توجهي نكردند, به دادگاه شكايت كنيد; گرچه بهتر است كدخدامنشانه و با جلسه و صحبت , مشكلات را حل نماييد.

كارمند بيمارستان و در عين حال دانشجوي رشتهء رايانه هستم . چند ماهي است ازدواج كرده ام , ولي هنوز عروسي رسمي صورت نگرفته است . والدين خانمم حتّي اجازهء بيرون رفتن با همسرم را به ما نمي دهند. آيابراي برطرف كردن اين مشكل مي توانم به مراجع قانوني مراجعه كنم ؟
پرسش

كارمند بيمارستان و در عين حال دانشجوي رشتهء رايانه هستم . چند ماهي است ازدواج كرده ام , ولي هنوز عروسي رسمي صورت نگرفته است . والدين خانمم حتّي اجازهء بيرون رفتن با همسرم را به ما نمي دهند. آيابراي برطرف كردن اين مشكل مي توانم به مراجع قانوني مراجعه كنم ؟ اگر جواب مثبت است , كجا

بايد مراجعه كنم ؟

پاسخ

برادر عزيز وگرامي ! از اين كه ما را محرم راز خود دانسته و با ما مكاتبه كرده ايد, متشكريم .

از ديدگاه اسلام وقتي صيغهء شرعي بين زن و مردي خوانده شد, به يكديگر محرم مي شوند و مي توانند تمام التذاذزن و مردي را كه عروسي رسمي كرده اند, از هم ببرند, منتهي بعضي شهرها و به خصوص برخي از خانواده ها روي اين موضوع حساسيت دارند كه تا ازدواج رسمي انجام نگيرد, دختر را در اختيار شوهر قرار ندهند و حتّي اجازه نمي دهند به اتفاق هم بيرون بروند. اين ها يقيناً اشتباه مي كنند و در پيشگاه خداوند مسئول اند.

اگر آن ها به دليل كم سوادي يا جهل به مسايل شرعي , در اشتباهند, از شما برادر عزيز كه جوان تحصيل كرده هستيد, بسيار بعيد است يك امر داخلي قابل حل بين خود را به دادگاه بُرده و همه را از امر خصوصي آگاه سازيد.

هنوز هم زماني از ازدواج شما نگذشته است . عجله نكنيد, كه عجله كار شيطان است .

اگر به راهكارهاي زير توجه شود, اميد است مشكل شما حل گردد:

1 با همسرتان صحبت كنيد كه ساعاتي از روز را به بهانهء خريد يا ديدار با يكي از بستگان در محلّي به انتظارشما باشد, تا با هم قدم بزنيد و حرف بزنيد.

2 به يكي از بستگان خانوادهء همسر كه والدين او از ايشان شنوايي دارند, بگوييد كه آنان را از سوء عاقبت اين كار متنبّه سازد.

3 در صورت امكان زمان عروسي را جلو بيندازيد.

4 مدت ها صبر كرده ايد, چند ماه ديگر هم دندان به

جگر بگذاريد و به هيچ وجه به فكر دادگاه نباشيد.

دو نفر زن و مرد كه سي سال پيش ازدواج كرده اند و اكنون زن درخواست مهريه خود را مي كند, درحالي كه مهريه او مبلغ ناچيزي بوده است , آيا مهريهء او به روز پرداخت مي شود؟
پرسش

دو نفر زن و مرد كه سي سال پيش ازدواج كرده اند و اكنون زن درخواست مهريه خود را مي كند, درحالي كه مهريه او مبلغ ناچيزي بوده است , آيا مهريهء او به روز پرداخت مي شود؟

پاسخ

اخيراً قانوني در مجلس شوراي اسلامي تصويب شده است كه نرخ مهريه هاي سال هاي گذشته براساس جدول خاصي به قيمت بالاتر ارزيابي مي شود. جدول اين نرخ ها در كتاب هاي حقوقي آمده است و دفترخانه هاي ازدواج و طلاق از آن اطلاع دارند. از اين دو طريق مي توانيد آگاهي بيش تري كسب كنيد.

ميزان حقوق مرد و زن نسبت به يك ديگر را بيان كنيد.
پرسش

ميزان حقوق مرد و زن نسبت به يك ديگر را بيان كنيد.

پاسخ

در اين مورد جزوه اي براي شما ارسال مي شود.

حقوقي بر عهدهء زن و شوهر است كه بايد آن را مراعات كنند, اما حقوقي كه به گردن مرد است :

1 بر مرد لازم است بعد از تشكيل زندگي , مسكن , پوشاك و خوراك زنش را مطابق شأن او فراهم كند و ازاشتباهات او درگذرد و آبرويش را نريزد و بداخلاقي نسبت به زنش نكند.(1)

2 هم خوابي بر مرد في الجمله واجب است ; البته بعد از مراسم زفاف و نزديكي .(2)

اما حقوقي كه بر عهدهء زن است :

1 زن بايد خود را براي تمتع و تلذّذ شوهرش آماده كند, مثلاً از تنظيف و تزيين و آرايش و تمكين نفس (خود را در اختيار شوهر قرار دادن ) مضايقه نكند.(3)

2 بدون اجازهء او از خانه بيرون نرود و در خرج هايي كه مي كند, اگر از پول شوهرش هست بدون اجازهء اونباشد.

تذكر اين نكته لازم و ضروري است كه اساس خانواده , بر عشق و محبت به يك ديگر و عفو و گذشت ودوري از يك دندگي ها و لج بازي ها استوار است . بسياي از زندگي ها به خاطر يك رنگي و لج بازي تلخ و ناگوارمي شود با اين كه از نعمت سلامتي و رفاه نسبي برخوردارند, با اين حال , مشاهده مي شود بين زن و شوهر به خاطر مسائل جزئي و خودخواهي هاي بي مورد, اختلاف و نزاع روي مي دهد.

قرآن مي فرمايد:

آن ها آرامش يابيد و دوستي و مهرباني در بين شما قرار داده , همانا

در اين قرار نشانه هايي براي متفكران است >.

اگر دو همسر به اين واقعيت پي ببرند كه رفتار و دوستي شان , تنها سازندهء زندگي دراز مدّت و پر مسئوليت ايشان و فرزندانشان است , هرگز فراموش نمي كنند كه عصبانيت ها و خشم هاي فصلي و زودگذر و گله مندي هانبايد ويران كنندهء زندگاني ايشان باشد. از حكيمي پرسيدند: .(4)

(پ_اورقي 1.امام خميني , تحرير الوسيله , ج 2 ص 315 مسئله 8و ص 303

(پ_اورقي 2.همان , ص 303 مسئله 1

(پ_اورقي 3.همان , ص 303و 305

(پ_اورقي 4.سيد علي كمالي , قرآن و مقام زن , ص 102

مدت سه سال است ازدواج كرده ام و يك پسر دارم . شوهرم مرادر روستا همراه با مادر و خواهر و برادرانش مسكن داده است , در حالي كه در حين عقد به او گفتم در روستا زندگي نمي كنم . اكنون دو ماه است به خانهء پدرم آمده ام و اواز من شكايت كرده است . خواسته هاي من بي ج
پرسش

مدت سه سال است ازدواج كرده ام و يك پسر دارم . شوهرم مرادر روستا همراه با مادر و خواهر و برادرانش مسكن داده است , در حالي كه در حين عقد به او گفتم در روستا زندگي نمي كنم . اكنون دو ماه است به خانهء پدرم آمده ام و اواز من شكايت كرده است . خواسته هاي من بي جا نيست . من نمي توانم در روستاكنار مادر و خواهر و برادرانش كه بعضي از آن ها معتاد هستند, زندگي كنم . لطفاً به من بگوييد در دادگاه چگونه از خود دفاع كنم ؟ او حتي در خرجي دادن به من كوتاهي كرده و مرا در مضيقه قرار داده است .

پاسخ

خواهر گرامي ! با تشكر از شما كه ما را محرم اسرار خويش دانستيد.

در اين مورد بايد گفت بر مرد لازم است مسكن و خوراك و پوشاك مناسب رابراي همسر و فرزندانش تهيه نمايد و آنان را از اين جهات در مضيقه قرار ندهد. شمامي توانيد ادعا كنيد:

1 در اين سه سال , حق مسكن كه هنگام عقد شرط كرده بودم در روستا زندگي نكنم , از من سلب شده است و تا كنون به اجبار در كنار مادر و خواهر و برادرانش باسختي زندگي كرده ام , با اين كه ايشان مي توانست مسكن مناسب تهيه كند;

2 رفتار و اخلاق او با من نامناسب بود و من از حيث غذا و پوشاك در مضيقه بودم .

گاه لباس من توسط مادر شوهرم و گاه توسط پدرم تهيه مي شد;

3 من خواهان طلاق نيستم و مي خواهم با شوهرم زندگي كنم

. مشروط بر اين كه حقوق اسلامي را درباره من روا دارد و به شرايطي كه ضمن عقد قول داده عمل نمايد.

آيا بعد از طلاق شوهر مي تواند مخارجي را كه در دوران نامزدي به همسرش داده است مطالبه كند
پرسش

آيا بعد از طلاق شوهر مي تواند مخارجي را كه در دوران نامزدي به همسرش داده است مطالبه كند

پاسخ

قاعدتا در اين موارد، زوج ادعاي خسارت كرده و مخارج را مطالبه مي نمايد و چنانچه طلاق (اگر عقدي صورت گرفته باشد) به تقاضاي زوجه باشد، بايد جوابگوي خسارات نيز باشد.

شركت سهامي بودن قطار خلاف قانون اساسي نيست ؟
پرسش

شركت سهامي بودن قطار خلاف قانون اساسي نيست ؟

پاسخ

«سهامي خاص» لزوما به معناي بخش خصوصي نيست؛ بلكه اصطلاحا به شركت هايي اطلاق مي شود كه تمامسرمايه آنها در موقع تأسيس توسط مؤسسين تأمين گرديده است. چه مؤسس دولت باشد يا بخش خصوصي وحداقل سرمايه آن 000/000/1 ريال است. در مقابل آن سهامي عام است كه بخشي از سهام آن توسط غير مؤسسينخريداري مي شود و حداقل سرمايه آن 000/000/5 ريال است.{J

در چه صورت وكيل مي تواند از موكل اجرت دريافت كند؟
پرسش

در چه صورت وكيل مي تواند از موكل اجرت دريافت كند؟

پاسخ

اگر در قرارداد و عقد وكالت به ثمر رسيدن و نتيجه كار شرط شده باشد -مثلا وكيل بگويد من اين مبلغ را مي گيرم وفلان زنداني را آزاد مي كنم يا فلان حق را براي شما اثبات مي كنم -در صورت عدم موفقيت وكيل حق گرفتن اجرت راندارد و اگر قبلا وجهي را دريافت كرده بايد به موكل برگرداند؛ ولي اگر قرارداد وكالت فقط انجام كار باشد - مثلا بررسيو دنبال كردن پرونده يا دفاع از حقوق موكل در دادگاه ها- بعد از پايان يافتن كار حق دريافت اجرت را دارد. البته اينگونه شرايط گاهي در ضمن عقد وكالت از طرف وكيل با موكل به صورت صريح بيان مي شود و گاهي نيز از قرائن وعرف جاري وكالت فهميده مي شود.{J

آيا ازدواج موقت نيازي به مراجعه به محضر دارد؟
پرسش

آيا ازدواج موقت نيازي به مراجعه به محضر دارد؟

پاسخ

ازدواج موقت نيز نوعي تشكيل خانواده است و بر اساس قوانين و مقررات انضباطي مربوط به خانواده بايد ايجاد وانحلال آن در دفاتر رسمي ازدواج و طلاق ثبت شود.

اگر در مدت ازدواج موقت زن حامله شود آيا فرزندي كه بعدا به دنيا مي آيد متعلق به پدر است و مسئوليتي بر عهده اوست
پرسش

اگر در مدت ازدواج موقت زن حامله شود آيا فرزندي كه بعدا به دنيا مي آيد متعلق به پدر است و مسئوليتي بر عهده اوست

پاسخ

فرزنداني كه از طريق ازدواج موقت به دنيا مي آيند متعلق به پدر و مادر هستند و مخارج آنان بر عهده پدر است و ازتمام حقوقي كه فرزند بر پدر و مادر دارد برخوردار مي باشند. {J

فرق وضع يد و خلع يد چيست ؟
پرسش

فرق وضع يد و خلع يد چيست ؟

پاسخ

وضع يد و خلع يد دو اصطلاح فقهي و حقوقي هستند. منظور از «وضع يد» در اختيار داشتن و تصرف كردن دراشياي منقول يا غير منقول است و اين تصرف در فقه اسلامي و قانون مدني، اگر همراه با ادعاي مالكيت از جانبمتصرف كنوني باشد، او مالك شناخته مي شود، مگر اينكه دليل و بيّنه اي بر خلاف آن اقامه شود. از وضع يد، به امارهتصرف و يا اماره يد تعبير مي شود و در قانون مدني ايران ماده 35 آمده است: تصرف بي عنوان مالكين دليل بر ماليكتاست مگر اينكه خلاف آن ثابت بشود.

خلع يد

خلع يد در قبال وضع يد است؛ يعني، به هر كيفيتي كه بر مالي وضع يد شد، رفع يد از آن مال نيز، تخليه يا خلع يدمحسوب مي شود، كه در ذيل به مواردي از اسباب خلع يد اشاره مي شود:

1 - وجود دليل معتبر بر خلاف اماره تصرف، موجب حكم به تخليه و خلع يد مي شود.

2 - به موجب قانون ثبت املاك ماده 22، پس از ثبت ملك در دفتر املاك، دولت فقط كسي را مالك مي شناسد كهملك به نام او در دفتر به ثبت رسيده است، و اماره تصرّف نسبت به آن ملك پذيرفته نيست.

3 - در جايي كه حكم به تخليه و خلع يد توسط قانون داده مي شود؛ مانند:

الف) تخليه براي اجراي عمليات نوسازي.

ب) خلع يد از زارع مستنكف.

ج) خلع يد از غاصب متصرف.

4 - خلع يد به وسيله يكي از معاملات قانوني كه به موجب آن متصرف عين را با اختيار خود در اختيار طرفمعامله قرار مي دهد.{J

قانون مدني چيست ؟
پرسش

قانون مدني چيست ؟

پاسخ

قانون مدني (Civil low) غير از جامعه مدني (Civil Society) است. «قانون مدني» بخشي از روابط حقوقي است كهبا تفاوت هايي در همه جهان و در همه اعصار وجود داشته و خواهد داشت؛ ولي «جامعه مدني» ايده خاصي نسبت بهساختار جامعه و حكومت است. اين اصطلاح اصالتاً غربي است و جامعه مدني معاصر غرب _ كه پس از رنسانس(Renaissance) و در دوران مدرنيته (Modernite) شكل گرفت _ مبتني بر نگرش فلسفي خاصي نسبت به انسان وحقوق و ارزش هاي اوست. مباني اين نظريه عبارت است از:

1- فردگرايي (Individualism)

2- سكولاريسم (Secularism)

3- خردبسندگي (Ratinolism) و واپس زدن سنت هاي ديني، عرفاني و وحياني و... . البته آنچه توسط برخي درجامعه ما تبليغ مي شود، جامعه مدني اسلامي، است. ليكن تا كنون تعريف و تصوير جامعي از آن به دست داده نشدهاست. براي آگاهي بيشتر ر . ك: فصلنامه نقد و نظر، سال سوم، شماره چهارم، پائيز 76، شماره مسلسل 12، مقاله:پارادوكس جامعه مدني ديني، احمد واعظي.

اگر زن يا مرد از وظايف خويش در زندگي شانه خالي كرد از نظر جزايي و حقوقي چه كيفري دارد؟
پرسش

اگر زن يا مرد از وظايف خويش در زندگي شانه خالي كرد از نظر جزايي و حقوقي چه كيفري دارد؟

پاسخ

اين مسأله، بستگي به شرايط، ميزان و چگونگي تخلف دارد. در درجه اول دادگاه، طرفين را به انجام وظايف خودالزام مي كند و در صورت عدم رعايت خاطي، برحسب درخواست شاكي و اهميت موضوع، تصميمات ديگري اتخاذمي كند.{J

اگر مرد مدتي از دادن نفقه به زن خودداري نمايد و زن به دادگاه شكايت نمايد چه حكمي صادر خواهد كرد؟
پرسش

اگر مرد مدتي از دادن نفقه به زن خودداري نمايد و زن به دادگاه شكايت نمايد چه حكمي صادر خواهد كرد؟

پاسخ

طبق ماده 1112 و 1129 قانون مدني در صورت «الف» و «ب» اگر با صدور اجراييه دادگاه عليه شوهر، حكم اجرانشود، زن حق طلاق خواهد داشت. از نظر حقوقي نفقه زن مانند نفقه اقارب نيست كه تابع نياز باشد؛ بلكه از لوازم حقوقي عقد نكاح است. ازاين رو تا زماني كه زن به وظايف زناشويي عمل كند حق نفقه دارد، هر چند از خود دارايي كافي داشته باشد. افزون بر آن از نظر اسلام زن داراي استقلال مالي است و دارايي او ربطي به شوهر و وظايف اوندارد.

در صورتي كه زن ناشزه باشد و مرد به دادگاه رجوع كند دادگاه چه حكمي صادر مي كند؟
پرسش

در صورتي كه زن ناشزه باشد و مرد به دادگاه رجوع كند دادگاه چه حكمي صادر مي كند؟

پاسخ

در صورت «الف» و «ب»، دادگاه گواهي عدم امكان سازش صادر مي كند و به استناد آن، مرد مي تواند همسر خود راطلاق دهد. در اين جا نيز مانند مسأله بالا بايد توجه كرد كه انجام وظايف زناشويي لزوما تابع نياز طرف مقابل نيست؛بلكه از لوازم حقوقي عقد نكاح است.

اگر مرد و زن هر دو از وظايف زناشوئي امتناع كنند دادگاه چه حكمي صادر مي كند
پرسش

اگر مرد و زن هر دو از وظايف زناشوئي امتناع كنند دادگاه چه حكمي صادر مي كند

پاسخ

نشوز زن موجب اسقاط حق نفقه او است؛ مگر آن كه عذر موجهي در عدم تمكين داشته باشد، مثل اين كه خطري از ناحيه شوهر متوجه او باشد و بدين جهت ناچار به ترك خانه شود و يا به علت ابتلاي شوهر به امراض مقاربتي، از نزديكي با او امتناع كند.

(2) نشوز مرد حق درخواست طلاق براي زن را پديد مي آورد، ضمن آن كه در زماني كه مرد از دادن نفقه خودداري مي كند، زن مي تواند براي تهيه معاش از خانه خارج شود و در زمان تهيه معاش، اطاعت از شوهر نسبت به ماندن درخانه واجب نيست.

از مطالب بالا روشن مي شود كه مسأله نسبت به نوع تخلفات متفاوت است؛ مثلاً اگر اول زن تمكين نكند حق نفقه ندارد. بنابراين ندادن نفقه در زمان عدم تمكين زن، به معناي نشوز مرد نيست. هم چنين اگر مرد نفقه ندهد، خروج زناز خانه در امر تحصيل معاش، نشوز نيست. هم چنين است اگر عدم تمكين زن ناشي از تهديدات جاني يا بيماري هاي مقاربتي مرد باشد. ليكن اگر نوع رفتارها به گونه اي باشد كه عنوان نشوز بر رفتار هر يك از دو طرف صادق باشد، صرف اين كه زن آغازگر بوده يا مرد؟ تأثيري از نظر حقوقي ندارد و هر يك

از طرفين حق اقامه دعوي دارند. بنابراين اگر زن شاكي باشد، طبق «ج1» و اگر مرد شاكي باشد طبق «ج2» عمل خواهدشد و اگر هر دو شكايت كنند، نتيجه واحد خواهد بود.

آيا ازدواج موقت از نظر قانوني آزاد است ؟
پرسش

آيا ازدواج موقت از نظر قانوني آزاد است ؟

پاسخ

ازدواج موقت همان طور كه از نظر شرعي جايز و رواست، از نظر قانوني نيز منعي ندارد، ليكن اين به معناي آن نيست كه جاي خاصي داشته باشد و يا كسي متكفل اجراي آن باشد. ازدواج موقت همچون ازدواج دائم، نوعي تشكيل خانواده است كه با شرايط ويژه ديني و تشريفات قانوني خاص خود مانند ثبت در دفتر ازدواج و طلاق انجام پذير است. بنابراين هر كسي مي تواند از فرد مورد نظر خود بر اساس متعارف، خواستگاري و با مراجعه به مراجع رسمي، عقد نكاح موقت را جاري و ثبت نمايد.

همسرم كه چند سال است او را نامزدكرده ام در دانشگاه يكي از شهرستان هاي دور قبول شده و اصراردارد كه به تحصيل ادامه دهد آيا از نظر شرع و قانون چنين حقي دارد
پرسش

همسرم كه چند سال است او را نامزدكرده ام در دانشگاه يكي از شهرستان هاي دور قبول شده و اصراردارد كه به تحصيل ادامه دهد آيا از نظر شرع و قانون چنين حقي دارد

پاسخ

در صورتي كه همسرتان قبل از عقد با شما شرط نكرده باشد كه در هر شرايطي بايد درس بخواند، از نظر شرعي وقانوني نمي تواند بر آنچه اشاره كرده ايد اصرار ورزد. حتي نمي تواند تقاضاي طلاق با اخذ مهريه بنمايد. در عين حال توصيه مي شود حتي الامكان موضوع را به خوبي و با وساطت بزرگان فاميل حل كنيد. در اين رابطه چند نكته را به شماتوصيه مي كنيم:

1_ بايد همسرتان را متوجه اين نكته بكنيد كه صرف درس خواندن و دانشگاه رفتن، نبايد به صورت يك بت درآيد و باعث بر هم زدن زندگي شود.

2_ در صورت امكان نسبت به اين كه ايشان در اصفهان دانشجوي مهمان شوند، اقدام نماييد.

3_ راه حل ديگر ™Ơاست كه ايشان بار ديگر در كنكور شركت كند و در رشته هايي كه در اصفهان پذيرش دارد، درس بخواند و يا اين كه بايك دانشجوي ديگري، جاي خود را عوض كند. به اين كه چند سال ديگر نيز دور از يكديگر بمانيد، توصيه نمي كنيم؛ ولي اگر خودتان به اين مسأله راضي شديد، مانعي ندارد. از طرف ديگر طلاق نيز پس از پنج سال عقد، صحيح به نظر نمي رسد از اين رو لازم است كه تلاش كنيد كه اين مشكل را با كمك بزرگ ترها و به صورت مسالمت آميز برطرف نماييد.

آيا از نظر قانون مرد مي تواند بدون رضايت همسرش همسر دوم اختيار كند؟
پرسش

آيا از نظر قانون مرد مي تواند بدون رضايت همسرش همسر دوم اختيار كند؟

پاسخ

قانون به طور مطلق، اختيار همسر دوم را منوط به اجازه همسر اول نمي داند؛ بلكه اين مسأله را به صورت شرط ضمن العقد درآورده است و اگر مرد آن را بپذيرد، از نظر اين كه آيا بدون اذن همسر اول مي تواند ازدواج موقت كند يانه، بستگي به اطلاق و تقييد مورد تعهد دارد؛ يعني، اگر متعهد شده است كه بدون اذن همسر اول ازدواج ديگري نكند، اين مطلب اطلاق دارد و شامل ازدواج موقت نيز مي شود؛ ولي اگر فقط متعهد شده است كه همسر دائم اختيارنكند، در اين صورت مي تواند بدون اذن همسر اول، ازدواج موقت كند؛ هر چند از نظر زمان بسيار طولاني باشد؛ چون اين از نظر قانوني ازدواج دائم نيست. از طرف ديگر ازدواج موقت نيز ازدواجي رسمي است، هر چند كوتاه مدت باشد و بايستي تشريفات قانوني را از نظر ثبت در دفاتر رسمي ازدواج طي كند.

اگر در جايي قسمتي از اموال يك شخص به ناحق مصادره شد او مي تواند تقاص نمايد؟
پرسش

اگر در جايي قسمتي از اموال يك شخص به ناحق مصادره شد او مي تواند تقاص نمايد؟

پاسخ

اگر واقعاً اموال كسي به دست حكومت بدون دليل قانوني و شرعي مصادره شده باشد و شخص نتواند از طريق قانوني حق خويش را استيفا نمايد در اين صورت مي تواند با اذن مجتهد جامع الشرايط تقاص نمايد.

بعد از واگذاري يك قطعه زمين از سوي هيئت هفت نفره , مالك آن مدعي زمين است , وظيفه ما چيست ؟
پرسش

بعد از واگذاري يك قطعه زمين از سوي هيئت هفت نفره , مالك آن مدعي زمين است , وظيفه ما چيست ؟

پاسخ

اگر زمين موات بوده و شما آن را آباد كرده ايد، شرعا شما مالك هستيد و ادعاي آن مالك مسموع نيست، ولي در عين حال مساله مربوط به هيات هفت نفره و امور اراضي است. هر حكمي كه طبق ضوابط بكنند، مورد تاييد است، چون در هيات، يك نفر به عنوان نماينده ولي فقيه نظارت دارد.

مال صغير را چگونه مي توان در شركتي سرمايه گذاري كرد؟
پرسش

مال صغير را چگونه مي توان در شركتي سرمايه گذاري كرد؟

پاسخ

تصرف در اموال صغير بدون اجازه از قيم شرعي (مانند پدر يا جد پدري اگر حيات داشته باشند) ويا كسي كه از طرف حاكم شرع قيم قرار داده شده آن هم با رعايت مصلحت صغير جايز نيست. بنابراين اگر قيم خودش و يا كسي كه از طرف او مجاز است با اموال صغير تجارتكند و سهم صغير را بدهد و اين كار هم به مصلحت صغير باشد اشكال ندارد.{J

از نظر حقوقي در اطاعت از پدر و مادر كدام يك مقدمند؟
پرسش

از نظر حقوقي در اطاعت از پدر و مادر كدام يك مقدمند؟

پاسخ

رعايت حقوق و احترام پدر و مادر بر فرزند لازم است و فرقي بين حقوق پدر و مادر نيست، گرچه در بعضي روايات نسبت به احترام مادر بيشتر تأكيد شده است.{J

وضعيت حقوقي (ارث , حضانت ) فرزندان متولد شده از عمل تلقيح چگونه است ؟
پرسش

وضعيت حقوقي (ارث , حضانت ) فرزندان متولد شده از عمل تلقيح چگونه است ؟

پاسخ

اگر كسي با نطفه اجنبي تلقيح كرد فرزند ملحق به شوهر اين زن نمي شود بلكه ملحق به صاحب نطفه است؛ و شوهر زن نسبت به اين بچه بيگانه محسوب مي گردد ولي زني كه نطفه در رحمش قرار گرفته مادر بچه محسوب مي شود و در باب ارث بايد احتياط شود،(تحريرالوسيله ج 4 ص 471).{J

فلسفه برده داري و مشروعيت آن در اسلام چيست؟ چرا اسلام كه دين آزادي و رهائي بخش است برده داري را به طور كلي لغو نكرده است؟
پرسش

فلسفه برده داري و مشروعيت آن در اسلام چيست؟ چرا اسلام كه دين آزادي و رهائي بخش است برده داري را به طور كلي لغو نكرده است؟

پاسخ

نظام هاي اجتماعي در هر دوران تابعي از مجموعه شرايط اقتصادي , سياسي , فرهنگي و ... مي باشد. همان گونه كه امروزه نظام كارگري و كارفرمايي و ... در جهان حاكم است و شرايط اقتصادي , اجتماعي , فرهنگي خاص آن را ايجاب نموده است . تا چند قرن پيش در تمامي جهان نظام برده داري روش مناسب براي اداره امور آن دوران بوده است ; به گونه اي كه هيچ نظامي در شرايط آن روز امكان جايگزيني آن را نداشته است . از اين رو مناسب ترين شيوه در شرايط آن روز, شيوه برده داري بوده است . بررسي زمينه هاي اين موضوع بسيار وسيع و گسترده و از مجال اين پاسخ خارج است . اسلام نيز با توجه به اينكه تغيير اساسي در سيستم اجتماعي آن روز نه ضروري بوده و نه ممكن , به اصل اين مسائله صحه گذاشت , ولي با وضع قوانين در چند جهت حركت كرده است :

1- تأمين حقوق افراد با وضع قوانين در مورد كيفيت استرقاق (بنده گرفتن) و تحريم آن جز در موارد خاص.

2- وضع قوانين در جهت حمايت از حقوق بردگان و تنظيم روابط صحيح بين مالك و برده .

3- ترغيب مردم به آزادسازي بردگان و وضع قوانيني براي حصول اين مقصود (مانند كفارات و شرايط عتق ). در مجموع اسلام شرايطي را براي بردگان فراهم ساخت كه آنان به مقامات و درجات مهم علمي و

سياسي در جامعه اسلامي دست يافتند و حتي مدت ها حكومت ((مماليك )) بر بسياري از نقاط كشورهاي اسلامي پديدار شد. در حقيقت اسلام با فراهم آوردن شرايط انساني و عاطفي براي زندگي بردگان , بردگان را از سراسر دنيا مشتاق به پيوستن به جامعه اسلامي نمود و آنان در بازگشت به موطن خود همراه با آزادي، مبلغ و مروج اسلام مي شدند. اسلام راه برده شدن افراد آزاد را مسدود كرد و از سوي ديگر راه آزادي بردگان را گشود و مسلما" يكي از عوامل دگرگوني نظام بردگي در جهان , نقش اسلام در اين زمينه بوده است . كنيزها نيز در اين بين مشمول همين قاعده و قانون بوده اند. آنان از كشورهاي ديگر كه در جنگ با مسلمانان اسير مي شدند, و يا به صورت تجاري وارد ممالك اسلامي مي گشتند, با فرهنگ اسلامي و مزاياي نجات بخش آن آشنا شده و بسياري از آنان همانند ديگر مردم در جامعه اسلامي زندگي مي كردند و مالكيت كنيز در حكم عقد ازدواج بود و موجب محرميت به مالك آن مي گرديد. بجاست بدانيم كه مادر برخي از ائمه ما كنيز بوده اند, حتي مادر امام زمان (عج ) نيز كنيزي رومي بوده است . سخن در اين مقوله بسيار گسترده مي باشد. اما توجه به اين نكته مهم است كه تنها عاملي كه در اسلام مجوز استرقاق (گرفتن بنده و كنيز) است موردي است كه كساني در جنگ با اسلام به عنوان دين حق اسير شده باشند و پرواضح است كسي كه به خداوند رحمان كفر ورزيده است و باز به اين حد

هم بسنده نكرده است بلكه با دين حق مبارزه مي نمايد. آيا حق حيات براي اين گروه قائل شدن , جز از روي تفضل الهي است ؟! معذ لك , اسلام حق حيات اينان را تضمين كرده، كشتن اسير را جز در شدت درگيري و در معركه جنگ روا ندانسته است , لكن بايد اين افرادي كه از آزادي عمل خود سوء استفاده نموده عليه دين خدا قيام نموده در نبرد عليه دين خدا و مؤمنين به آن شركت جسته است , دايره فعاليت هايشان و آزادي آنها محدود گردد. با وجود اين آموزه هاي بسياري در اسلام براي رهايي آنان ارائه نموده است و براي تحقق اين آموزه ها نيز پاداش بسيار زيادي قرار داده است .

براي مطالعه بيشتر ر . ك :

1- تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج 6 (عربي) ج 12 (فارسي) ، ذيل آيت 116 تا 120 (سخني درباره بردگي و بردگي گرفتن)

2- اسلام و مسأله آزادي , بردگي , موسوي زنجاني

3- از بردگي روم قديم تا ماركسيسم , حجتي كرماني

4- فرآورده هاي ديني , ناصر مكارم

5- برده داري در روم باستان , بيدار فكر

6- حقوق بشر, اسدالله مبشري

7- نگاهي به بردگي , محمد علي گرامي

8- بردگي در اسلام , صادق ايرجي

چرا حضانت و سرپرستي اطفال به پدر واگذار مي شود، مگر مادر عاطفه ندارد و يا اطفال به مادر و محبت هاي روحي مادر نياز ندارند؟
پرسش

چرا حضانت و سرپرستي اطفال به پدر واگذار مي شود، مگر مادر عاطفه ندارد و يا اطفال به مادر و محبت هاي روحي مادر نياز ندارند؟

پاسخ

احكام اسلام در مورد خانواده و روابط دروني آن را بايد در مجموعه احكام ملاحظه نمود نه در يك زاويه و يك بعد آن. مثلا در اسلام حق ولايت و سرپرستي بر دوش مرد گذاشته شده؛ چون حق نفقه و تا مين هزينه نيز بر دوش او نهاده شده است. ثانيا گرچه از جنبه برخي حقوق مرد داراي امتيازاتي است ولي از نظر روحي و رواني فرزند وابستگي شديدي به مادر دارد به گونه اي كه نوعا فرزندان در كنار مادر مي مانند و روابط خود را با او حفظ مي كنند. ثالثا سفارش هايي كه در مورد مادر و حفظ حرمت و رعايت او شده است قابل مقايسه با آنچه در مورد پدر آمده است نيست. رابعا مسا له نزاع بر سر سرپرستي فرزند بالاخره بايد به نوعي حل شود يا بايد فرزند را در اختيار مادر گذاشت و يا در اختيار پدر؛ چون بر فرض جدايي راهي جز اين نيست كه در اختيار يك نفر باشد. در اين بين اسلام در مقاطع خاصي فرزند را تحت حضانت مادر و در ديگر موارد او را تحت سرپرستي پدر دانسته است. گرچه در مواردي اين موضوع ممكن است موجب رنجش مادر گردد ولي از سوي ديگر او را آزاد نموده تا بتواند راه زندگي خود را انتخاب كند و مرد نيز نتواند از مسو وليت خود شانه خالي نمايد.

در حكم «نگه داري بچه توسط پدر »، هيچ مشكل عقلي وجود ندارد؛ بلكه مصلحت هاي مهمي نيز

در نظر گرفته شده است. اسلام حق نگه داري دختر را تا هفت سالگي و پسر را تا دو سالگي به مادر داده است؛ يعني، اگر مادر مايل باشد مي تواند پسر يا دختر خود را تا اين سن ها (با پرداخت هزينه آن توسط مرد) نگه داري كند و بعد از آن متوقف بر توافق طرفين است. در اين حكم هم مراعات مسائل تربيتي و عاطفي شده است؛ چرا كه اوج نياز عاطفي به محبت مادر در اين سن ها است و هم مراعات مصحلت زن؛ چرا كه اگر نگه داري بچه ها هميشه بر عهده زن مي بود، در تشكيل زندگي و ازدواج مجدد وي مشكلات فراواني ايجاد مي گشت و مسلما صلاح يك زن نيست كه با اولين شكست در

زندگي خود، براي هميشه از داشتن يك زندگي گرم و پُرمحبت محروم بماند و متحمل سختي ها و دشواري هاي فراوان گردد. 3 - انتساب فرزند به پدر و مادر از نظر شرعي يكسان است چنانكه قرآن مجيد فرزندان حضرت زهرا (س) را به پيامبر منسوب مي نمايد. با آنكه اين انتساب از طرف مادر است (آيه مباهله و ابنانا و ابناكم). همچنين عيسي(ع) را فرزند ابراهيم(ع) مي داند حال آنكه انتساب او از طريق مادر است. بنابراين انتساب به هر دو يكسان است گرچه رسم امروزه جامعه و اعتبارات فعلي آن است كه فاميل را از پدر مي گيرند.

با توجه به اينكه مادرم فروشنده منزل بوده و در شرايط نابسامان روحي اقدام به اين كار كرده آيا او مي تواند حق ضايع شده خود را به خاطر تاخير خريدار در پرداخت پول منزل بگيرد ؟زيرا آنها طبق قرارداد قولنامه اوليه عمل نكردند و از نبود پدرم سوء استفاده نمودند زيرا
پرسش

با توجه به اينكه مادرم فروشنده منزل بوده و در شرايط نابسامان روحي اقدام به اين كار كرده آيا او مي تواند حق ضايع شده خود را به خاطر تاخير خريدار در پرداخت پول منزل بگيرد ؟زيرا آنها طبق قرارداد قولنامه اوليه عمل نكردند و از

نبود پدرم سوء استفاده نمودند زيرا پدرم در زندان به سر مي برد.

پاسخ

نه،عمل نكردن آنان به مفاد قولنامه حسب آنچه كه شما نوشتيد، در صورت اثبات صرفا يك تخلفي است كه مجازات (برخورد قضايي) مخصوص به خود دارد و تأثيري در صحت اين معامله ندارد.

مسأله سوء استفاده از غيبت پدر شما، گرچه تأسف آور است ولي يك مسأله اخلاقي است و فاقد ضمانت اجراي حقوقي.

آيا من كه جزء شاهدين اين معامله بودم و بنگاه هم به اجبار قرارداد اجاره منزل را بنام من تنظيم نموده مي توانم براي مادرم شهادت دهم ؟و حتي از بنگاه و خريدار شكايت كنم كه سر مادرم را كلاه گذاشتند؟
پرسش

آيا من كه جزء شاهدين اين معامله بودم و بنگاه هم به اجبار قرارداد اجاره منزل را بنام من تنظيم نموده مي توانم براي مادرم شهادت دهم ؟و حتي از بنگاه و خريدار شكايت كنم كه سر مادرم را كلاه گذاشتند؟

پاسخ

نه شهادت بستگان ذي نفع مسموع نيست. اگر بتوانيد با استناد به شهود ديگر اجبار و اغفال و فريب بنگاه يا خريداران را اثبات كنيد، مي تواند براي شما مفيد باشد.

ديگر بچه هاي مادرم كه صغير مي باشند مي توانند ادعايي داشته باشند مبني بر اينكه مادرشان مورد اجحاف و ضرر و زيان قرار گرفته و حق فرزندان او ضايع شده و به دلايل نبود پدر و بودن پدر در زندان و نداشتن روحيه مناسب بدون اطلاع فرزندان اقدام به فروش منزل كرده است
پرسش

ديگر بچه هاي مادرم كه صغير مي باشند مي توانند ادعايي داشته باشند مبني بر اينكه مادرشان مورد اجحاف و ضرر و زيان قرار گرفته و حق فرزندان او ضايع شده و به دلايل نبود پدر و بودن پدر در زندان و نداشتن روحيه مناسب بدون اطلاع فرزندان اقدام به فروش منزل كرده است و فرزندان از اين موضوع خبر نداشته اند و حالا كه فهميده اند خواستار رسيدن به حق خود و مادرشان هستند.

پاسخ

نه، اختيار ملك متعلق به مادرتان، حق مادرتان است (ولو آن كه مالكيت مادر شما صوري بوده است) و در حضور ايشان بچه هاي صغير و كبير هيچ ادعايي نمي توانند داشته باشند و لذا اطلاع آنان از معامله شرط نيست و اصلا اطلاع يا عدم اطلاع آنها اعتباري ندارد.

با توجه به اينكه بنگاه داراي پروانه كسب نمي باشد آيا اين معامله صحيح بوده است و آيا ما مي توانيم آن را در دادخواست بنويسيم ؟در ضمن شاهدين معامله بنده و مادرم و خريدار و بنگاه دار بوده است و آيا بنگاه مي تواند از ما دفاع كند و طرف ما را بگيرد لازم به ذكر ا
پرسش

با توجه به اينكه بنگاه داراي پروانه كسب نمي باشد آيا اين معامله صحيح بوده است و آيا ما مي توانيم آن را در دادخواست بنويسيم ؟در ضمن شاهدين معامله بنده و مادرم و خريدار و بنگاه دار بوده است و آيا بنگاه مي تواند از ما دفاع كند و طرف ما را بگيرد لازم به ذكر است كه ما فقط خواستار جبران ضرر و زيان منزل هستيم و چون خريدار در موقع مقرر پول را پرداخت نكرده است ما دجار ضرر شديم و خواستار رسيدن به آن ضرر كه حدود 2 تا 3 ميليون تومان است هستيم.

پاسخ

معامله صحيح است چون با امضاي شما و رضايت شما (به صرف همان امضاء كه اعتراف به صحت آن داريد گرچه در اين كه با رضايت واقعي شما بوده يا نه و يا اين كه مشروط بوده به انجام تعهدات خريدار يا نه؟ شما به آن اعتراض داريد) راهي براي بطلان آن معامله نيست.

بله، بنگاهي تخلف كرده و به واسطه آن با شكايت شما جريمه مي شود.

واقعيت كار اين است كه اين شكايت با اين وصفي كه شما ذكر كرديد، به نظر ما بسيار مستبعد است كه به سرانجامي كه مورد نظر شما است برسد.

مسائل حقوقي نفقه در اسلام را بيان كنيد؟
پرسش

مسائل حقوقي نفقه در اسلام را بيان كنيد؟

پاسخ

نفقه: در لغت به معني هزينه.

خرج: خرجي، آنچه هزينه عيال و اولاد مي كند، روزي و مايحتاج معاش است. در اصطلاح حقوقي و فقهي به معناي هزينه زندگي و آنچه كه براي گذران زندگي لازم و مورد نياز است.

مسايل حقوقي نفقه در دو بعد مد نظر قرار مي گيرد:

1. وظيفه پرداخت نفقه و كساني كه مكلف به پرداخت آن هستند و كساني كه حق دريافت و مطالبه نفقه دارند و شرايط و حدود هر يك از آنها، اين مسائل درحقوق مدني بررسي مي شود.

2. ضمانت اجراي تخلف از وظيفه فوق يعني كساني كه علي رغم مكلف بودن به پرداخت نفقه از آن سر باز زنند، در اين صورت چه پيامدهايي دارد و افراد ذي حق چه اقداماتي مي توانند انجام دهند، اين مسائل در قانون مجازات اسلامي (حقوق جزا) بحث مي شود.

در بحث حقوق مدني نفقه بايد توجه داشت كه نفقه به دو دسته تعلق مي گيرد: 1. نفقه همسر، 2. نفقه اقارب (بستگان و خويشاوندان).

ما در اين مجال به مواد قانوني مدني كه برگرفته از فقه اماميه و مشهور فقها است اشاره مي كنيم اما براي فهم بيشتر جزئيات و تفصيل اين مباحث مي توانيد به كتاب هاي حقوق خانواده مراجعه نماييد از جمله: «مختصر حقوق خانواده»، دكتر سيد حسين صفايي و دكتر اسدالله امامي، صص 136 - 147 و 393 - 411.

سوالي كه دارم اينه كه حق طلاق چه اختيارات و امتيازاتي به زنان ميده و ايا امكان اين هست كه مشروط حق طلاق داده بشه به فرض اينكه اگر زن طلا ق خواست از مهريه چشم پوشي كنه؟
پرسش

سوالي كه دارم اينه كه حق طلاق چه اختيارات و امتيازاتي به زنان ميده و ايا امكان اين هست كه مشروط حق طلاق داده بشه به فرض اينكه اگر زن طلا ق خواست از مهريه چشم پوشي كنه؟

پاسخ

طلاق از نظر شرعي و از نظر حقوقي طبق ماده 1133 قانون مدني بدست مرد مي باشد و مرد مي تواند زن خود را طلاق بدهد.

پس در ابتدا اين حق و اين امتياز مختص مرد است البته زن مي تواند در ضمن عقد شروطي كه متعارف و معقول است مطرح كند (بعضي از شروط در سند رسمي ازدواج هم مندرج است كه طرفين امضاء مي كنند و خود را ملزم به رعايت آن شروط مي كنند) حال اگر مرد آن شروط را اعمال نكند زن مي تواند از طرف زوج خود وكيل در اعمال طلاق باشد و اين قضيه ربطي به بذل مهر يا اخذ مهر هم ندارد. اما اگر در ضمن عقد،زن از طرف زوج وكيل دراعمال طلاق نبود, طلاق از طرف مرد است ولو اينكه زن مهريه خود را ببخشد و يا چيزي بيشتر از مهر به زوج خود بدهد نمي تواند طلاق بگيرد مگر با رضايت همسر خود.

البته بر اساس قانون مدني جمهوري اسلامي ايران؛ هرگاه شوهر بعد از عقد مبتلا به يكي از امراض مقاربتي گردد زن حق خواهد داشت كه از نزديكي با او امتناع نمايد و يا عيوبي مثل خصاء و عنن و مقطوع بودن آلت تناسلي براي مرد حاصل شود مي تواند اعمال فسخ عقد نمايد.

و نيز طبق ماده 1129 «در صورت استنكاف شوهر از دادن نفقه و عدم امكان

اجراء حكم محكمه و الزام او بدان نفقه، زن مي تواند براي طلاق بحاكم رجوع كند و حاكم شوهر را اجبار به طلاق مي نمايد. همچنين است در صورت عجز شوهر از دادن نفقه.

و نيز بر اساس ماده 1130 قانون مدني در صورتي كه دوام زوجيت موجب عسر و حرج زوجه باشد، وي مي تواند به حاكم شرع مراجعه و تقاضاي طلاق كند. چنانچه عسر و حرج مذكور در محكمه ثابت شود، دادگاه مي تواند زوج را اجبار به طلاق نمايد و در صورتي كه اجبار ميسر نباشد زوجه به اذن حاكم شرع طلاق داده مي شود. و زن نمي تواند در ضمن عقد شرط كند كه اگر مهر خود را ببخشد حق طلاق با او باشد زيرا چنين شرطي باطل است زيرا چه در طلاق خلعي و چه در طلاق مبارات باز هم حق طلاق با مرد است و چشم پوشي زن از مهريه خود موجب احقاق طلاق او نمي شود. مگر در صورت اعمال مواد قانوني مذكور.

زن مي تواند در ضمن عقد نكاح (و يا در ضمن عقد لازم ديگري ) شرط نمايد كه : وكيل بلاعزل از طرف شوهر خود, در طلاق دادن خود - اعم از طلاق رجعي , بائن و خلع - باشد و نيز حق خروج متعارف از منزل (براي صله رحم , ديد و بازديد غير مفسده انگيز, خريد, تحصيل , كار و...) را داشته باشد.

با احترام ، بسيار ساسگزارم از اينكه اينجانب را راهنمايي فرماييد . اينجانب مدرس دانشگاه مي باشم . دو سالي است كه ازدواج كرده و تا كنون هم فرزندي ندارم . متاسفانه از روز اول زندگي تاكنون يك مشكل اساسي داشته و اينكه متاسفانه خانم اينجانب كه شاغل هم مي باشد ص
پرسش

با احترام ، بسيار ساسگزارم از اينكه اينجانب را راهنمايي فرماييد . اينجانب مدرس دانشگاه مي باشم . دو سالي است كه ازدواج كرده و تا كنون هم فرزندي ندارم . متاسفانه

از روز اول زندگي تاكنون يك مشكل اساسي داشته و اينكه متاسفانه خانم اينجانب كه شاغل هم مي باشد صيانت كلام را رعايت نمي كند و هر روز به اينجانب و خانواده ام فحش مي دهد و به هيچ شيوه اي تاكنون نتوانسته ام ايشان را مجاب كنم . واژه از شما متنفرم را هر روز ده ها بار تكرار مي كند . به اين نتيجه رسيدهام كه بهتر است به موضوع طلاق فكر كنم . مهريه ايشان 250 سكه است كه اينجانب فعلا از عهده بر نمي آيم . حقوق اينجانب 3500000ريال در ماه بوده و حتي حاضرم تمامي اين مبلغ براي خلاصي بپردازم .از كم وكيف اين موضوع هيچ گونه اطلاعي ندارم و تاكنون مجالي نبوده تا باب طلاق را مبسوطا مطالعه كنم . از شما خواهش مي كنم كه در ارتباط با حل مسالمت آميز موضوع و طرح موضوعات اخلاقي خودداري فرماييد كه به هيچ وجه راه دومي وجود ندارد. در اين مدت تمامي وقار و شخصيت خود را از دست رفته مي بينم و درست خلاف آن در دانشگاه . شايان ذكر است تاكنون به خود اجازه بي حرمتي به ايشان را نداده ام چرا كه در شان خود اين رفتارها را سخي مي دانم . به هرحال با توجه به عدم تمكن اينجانب در پرداخت مهريه و با عنايت به اين مشكل اساسي چه راهكاري براي اينجانب وجود دارد . ضمنا اينجانب در فكر تضييع حقوق اين خانم نيستم . آيا مي توانم مهريه را ماهانه پرداخت كنم ؟ آيا مي توانم خانه اي را براي ايشان اجاره با پرداخت

حقوق ماهانه و از زندگي در كنار ايشان خلاصي يابم؟ آيا مي توانم در دادگاه از ايشان شكايت كنم؟ آيا در قوانين حقوقي ايران عليرغم عندالمطالبه بودن مهريه راهي وجود دارد . آيا با تنظيم دادخواست طلاق و عدم تمكن زندان رفتن هم موضوعيت مي يابد ؟ لطفا اينجانب را راهنمايي فرماييد تا چگونه از اين خانم جدا شوم .

پاسخ

ضمن اظهار خرسندي از ارتباط با شما و ابراز تاسف از مشكل خانوادگي كه با آن مواجه هستيد، عليرغم نظر شما، ما نخست به تفاهم اخلاقي و امكان سازش ولو از طريق افرادي كه به دلايل مختلف (علمي، اخلاقي، مذهبي و يا فاميلي) در همسرش مي توانند نفوذ كلام داشته باشند، چون گرچه طلاق جايز است ولي راه خروج اضطراري است كه هيچ چاره اي جز آن نباشد زيرا پيامدهاي بسياري بويژه در روحيات طرفين دارد، از اين رو طلاق حلال است و جايز ولي حلالي بسيار مغبوض و دوست نداشتني.

در هر حال اگر ناچار به اين كار شديد، با پناه بردن به خدا از اينكه در اين مسير دچار انتقام گيري و بداخلاقي و ستمگري به همسرتان شويد، پاسخ يكايك سئوالات شما به شرح زير است:

1. اگرحقيقتا دارايي و اموالي كه بتوانيد اين دين و قرض (مهريه) همسرتان را يكجا بپردازيد و بتوانيد اين مساله را در دادگاه اثبات كنيد، دادگاه بر اساس ميزان حقوق دريافتي شما مهريه را اقساطي خواهد نمود.

شما مي توانيد به دادگاه محل (ذي صلاح) درخواست اعسار (ناتواني از پرداخت مهريه) بدهيد و با ارائه ادله و شواهد و مدارك آن براي دادگاه اثبات كنيد، در صورت اثبات مشكل شما

به كه شما بيان كرديد حل مي شود. البته تا زمان اثبات، در صورت درخواست همسرتان و ادعاي اينكه شما اموالي داريد ولي نمي خواهيد مهريه را بپردازيد، دادگاه مي تواند حكم زنداني نمودن شما را بطور موقت و تا زماني كه شما با ارائه مدارك و شواهد، اعسار خود را اثبات كنيد، صادر كند.

2. پرداخت مهريه از سوي شما يا درخواست پرداخت مهريه از سوي همسرتان و يا الزام به پرداخت از سوي دادگاه به معناي طلاق يا ملازم با آن نيست. لذا مي توانيد با هم زندگي كنيد و اگر چنانچه بداخلاقي مي كند، مي توانيد خانه اي براي ايشان تهيه كنيد و البته ايشان را به حال خود وانگذاريد وليكن انسان بداخلاق اگر موعظه پذير نباشد، طبيعتا بايد انتظار پيشامد برخي مشكلات را داشته باشد يعني همسرتان با اين اخلاق كه شما فرموده ايد يك سري محدوديت ها را ناخواسته بر خود تحميل مي كند.

3. در صورتي كه بتوانيد بداخلاقي و دشنام دادن ايشان را اثبات كنيد، راه براي برخي محدوديتها و يا مجازات هايي مانند عدم وجوب نفقه (بدليل نشوز و نافرماني) و خودداري از حسن معاشرت و يا تسهيل در پذيرش درخواست صدور حكم طلاق مي گشايد.

با سلام ، درصورتي كه مرد نتواند به منظور طلاق مهريه زن را نقدا بپردازد تكليف چيست ؟ آيا پرداخت به اقساط موضوعيت دارد؟ چگونه دادگاه حكم مي كند؟
پرسش

با سلام ، درصورتي كه مرد نتواند به منظور طلاق مهريه زن را نقدا بپردازد تكليف چيست ؟ آيا پرداخت به اقساط موضوعيت دارد؟ چگونه دادگاه حكم مي كند؟

پاسخ

آري, مهريه يك دين و بدهي به نفع همسر و عليه شوهر است البته اسم بدهي و در مقابل برخي تمتعات جنسي و اثبات صداقت براي تشكيل كانون گرم خانواده است.

بايستي توجه داشت كه مهريه ربطي به طلاق ندارد, بلكه به مجرد عقد ازدواج ولو انكه هيچ رابط جنسي نيز برقرار نشده باشد, به عهده مرد مي ايد, البته قبل از همسر شدن نصف مهريه به صورت قطعي به نفع زن ثابت مي شود و پس از ان تمام مهريه .

حال, اگر شوهري نتوانست مهريه را به صورت نقد بپردازد, همسرش مي تواند تقاضاي توقيف اموال او را بنمايد و تا زماني پرداخت همه مهريه تقاضاي جنس او را بنمايد.

با وجود اين شوهر مي تواند از دادگاه تقاضاي صدور حكم به اعسار (ناداري و تنگدستي) نمايد كه در صورت اثبات, از حبيس و مجازات, معاف مي شود و ليكن به ميزاني كه دادگاه مقرر مي كند بايد طي اقساط, مهريه را بپردازد.

1_ با توجه به آن آيه قرآن كه خداوند فرموده است انسانها با هم برابرند و برتري بر هم ندارند پس به چه علت در اسلام حق طلاق با مرد قرار داده شده است؟
پرسش

1_ با توجه به آن آيه قرآن كه خداوند فرموده است انسانها با هم برابرند و برتري بر هم ندارند پس به چه علت در اسلام حق طلاق با مرد قرار داده شده است؟

پاسخ

انسانها از حيث انسانيت با هم مشتركند لذا خداوند در آيات زيادي به اين مسئله تأكيد كرده است. «من عمل صالحا من ذكر اوانثي و هو مؤمن فلنحيينه حيوه طيبه و لنجزينهم باحسن ماكانوا يعلمون» كسي كه كار صالح انجام بدهد فرقي ندارد كه زن باشد يا مرد بلكه ملاك آن است كه ايمان داشته باشند ما آنها را زنده مي كنيم به حياتي پاكيزه و به آنها اجر مي دهيم به بهتر از آن كاري كه انجام داده اند. و يا آيات ديگر «لقد خلقنا الانسان من احسن تقويم» ... . و اين آيات بدان معنا نيست كه انسانها با هم برابرند. ملاك و مراد خداوند تساوي انسانها نبوده بلكه عدم تمايز ملاك است.

اصلا خداوند در آيه اي مي فرمايند ما قرار داديم مردم را به صورت گروه هاي مختلف و اشكال مختلف تا يكديگر را بشناسند پس اين غلط است كه شما گمان كنيد انسانها با هم فرقي ندارند. فرق ها فراوان است ولي اين تفاوت ها مانع از اصل عدالت نيست. آن چيزي كه ما مرادمان است تبعيض است، بله بين زن و مرد در شرايط كاملا مساوي تبعيض وجود ندارد، ولي مثالي كه شما زديد(حق طلاق با آقايان). از قبيل موارد تفاوت است، بطور مثال زنان چون جنبه احساسي و محبتي آنها كثير است بخاطر خاصيت وجودي شان لذا وظيفه مادري ، بارداري، شيردهي و مسائلي از

اين قبيل به آنها واگذار شده است. و آقايان چون جنبه احساسي آنها كثير نيست و از حيث جسمي هم داراي توان بسيار بيشتري نسبت به زنان هستند. لذا وظايفي مثل كار كردن، به عهده داشتن نفقه و پرداخت مهريه و ... به عهده آنان است.

حق طلاق هم يكي از آن حقوقي است كه به آقايان داده شده است به خاطر خاصيت وجودي شان. اولا بدانيد طلاق تنها حقوقي است كه در نزد خدا منفور است، لذا اين حق طلاق به معني جواز براي مردان نيست. بلكه در شرايط محدود و استثنايي خدا اين راه را قرار داده است كه مطلوب و زيبنده بود كه با رعايت حداكثر موارد عقلي انجام گيرد. و چون زن از اين جنبه در نقص است (البته غالب زنان) اين امور به عهده آقايان گذاشته شده است.

و چنانچه بيان شد پرداخت نفقه و مخارج زن همه مخارج آن و نيز تهيه مسكن و پرداخت مهريه و ... بر عهده مرد است لذا حق طلاق هم به او واگذار شده است و اين عين عدالت است و اگر حق طلاق با زنان بود بي عدالتي بود چون كه مرد زحمت تهيه مسكن، پوشاك، غذا و ديگر مايحتاج زن بر عهده او باشد و زن حق طلاق داشته باشد كه هرگاه دلش خواست از مرد جدا شود، لذا خداوند متعال در مقابل آن وظايف كه بر عهده مرد گذاشته است به او حقوقي اختصاص داده، مثل حق طلاق، بيشتر بودن ارث و ديه ... . و همان طور كه مي دانيد قرآن كريم همه انسانها را برابر مي داند و معياري براي

برتري قائل نيست، مگر تقوي«ان اكرمكم عندالله اتقيكم» كه نزد خداوند هركه بيشتر پروا و پرهيز از گناه كند عزيز تر است، ولي برتري هاي ديگر قومي، ملي، نژادي و ... را دليل ارزش بيشتر افراد نزد خداوند نمي داند ولي اين مطلب بدين معنا نيست كه همه انسانها داراي ويژگي هاي مساوي و يكسان به لحاظ شكل، قد، تيپ، سن و ... باشند. و نيز نظام طبيعي عالم تكثر افراد مختلف را مي طلبد. اگر گل رز و مريم از هر جهت (شكل، رنگ، رايحه، . حتي زمان و مكان رويش )يكي بودند كه ديگر دوئي نبود و تكثر نمي شد. پس بايد متفاوت باشند.

انسانها نيز داراي شرايط مختلف و لزوما حقوق متفاوت اند. اما اين تفاوت باعث برتري انسان نزد خدا نيست كه گفتيم برتري او به يك چيز است آن هم تقوي. ليكن عدالت اين است كه هر كدام حقوق خود را دريافت كنند و اين برابري است. پس اگر كودك است حقوق خاصي دارد و اگر جوان و يا زن يا مرد است حقوق خاص خود را دارد كه اگر با كودك چنان كنند كه با مرد چهل ساله و بالعكس نابرابري است.

بي ترديد تفاوت زن و مرد هم انكار ناپذير است علي رغم نظريات تند و راديكال نهضت هاي زنانه(فمينيم) در غرب كه زن و مرد را از هر جهت مساوي مي دانند و بدين سبب حقوق زيادي را از زنان چون حق نفقه و يا مهريه و ... را مي گيرند ما معتقديم كه اشرف مخلوقات عالم به صورت دو جنس زن و مرد آفريده شده است كه

هيچكدام برتري نزد خداوند ندارند جز تقوي اما ويژگي هايي متفاوت از نظر روحي و جسمي دارند كه مقتضي حقوق متفاوت است.

مثلا اگر مرد را قوي جثه و مظهر قدرت آفريده زن را مظهر جمال و زيبايي و لطافت آفريده است و همين روحيه ليطف است كه اقتضا مي كند با او همچون گل(با ملاطفت) رفتا شود كه «المرئه ريحانه ليست بقهرمانه».

و نيز زن را دنياي ناز و مرد را در اوج نياز، زن را عاطفي، حساس و نكته سنج و مرد را در مقابل جسور با جرأت و كلي نگر پديد آورد كه هر دو در كنار هم مكمل خانواده خواهند بود.

لذا در عقد و پيوند ازدواج زن است كه حرف آخر را مي زند و در طلاق اين مرد است كه حرف آخر را مي گويد چرا كه در طول زندگي اگر نخواستن از جانب زن باشد زندگي نيمه جان است و با تمناي مرد ممكن است به حالت عادي بازگردد ولي با نخواستن مرد زندگي كاملا مرده است و بايد جدايي صورت گيرد.

از طرفي مرد كلي نگر كمتر تصميم به طلاق و جدائي مي گيرد در حالي كه خانم حساس و عاطفي كه ظرايف زندگي را هم مي بيند ممكن است به كوچكترين چيزي روح و روان لطيفش دچار خدشه شده بار ها مرد را طلاق دهد.

2_ چرا حق ارث مرد دو برابر زن قرار داده شده؟
پرسش

2_ چرا حق ارث مرد دو برابر زن قرار داده شده؟

پاسخ

ج2- حقوقي مثل ارث، ديه، حق طلاق و مسائلي از اين قبيل بسته به جنسيت افراد است از حيث نوع كار و تفاوتهاي فردي موجود ميان زن و مرد.

البته بدانيد كه در همه جا ارث مرد دو برابر ارث زن نيست. مثلا ارث پدر و مادريك ششم است. و در اين مطلب جنسيت ملاك نيست، و اگر ديديد ارث دختر و پسر(اگر فرزند خانواده اي باشند) تفاوت دارد و ارث پسر دو برابر است به اين دليل است كه پسرها متحمل خرج و نفقه خانواده هستند و ملزم اند كه اين ارث را در خانواده خرج كنند. ولي خانم مختار است كه اين ارث را به خانه همسر منتقل كند يا نه او در خرج اين ارث كامل مختار است و هيچ اذني از همسر لازم نيست. پس به تبع اگر خانواده اي را در نظر بگيريد وقتي پدر يا مادر مرد مي ميرند به اين مرد دو برابر مي رسد و مرد ملزم است به خرج اين ارث در خانواده خود. درنتيجه نيمي از اين ارث به خانم در خانواده جديد منتقل مي شود.

و از آن طرف ديگر اگر پدر يا مادر اين زن فوت شوند ارثي كه به زن مي رسد يك برابر است ولي اين زن مختار است كه اين ارث را به خانواده جديد منتقل نكند، درعمل ديده مي شود كه زن داراي منفعت مادي بيشتري شده است.

نكته ديگري كه در اين زمينه است و مي توان گفت كه حكمتي خاص دارد اين است كه بقاء كانون خانواده ها نيز

در همين امر است. يعني اگر زن خانواده اي ارث كاملي بگيرد، داراي ثروت مي گردد و چون در خرج كردن آن آزاد است حتي بدون اذن شوهر. شايد كه احساس استقلال نمايد و ديگر نخواهد كه واجب الفقه فرد ديگري باشد و به اصطلاح خودش زير دست كس ديگري باشد. لذا دنبال طلاق گرفتن است و با اين عمل بنياد خانواده را از بين برده است. در حالي كه عكس اين عمل كه مرد دو برابر زن ارث مي برد ديگر متحمل اين چنين خطرات و احتمالاتي نيست.

1_ آيا به اين علت حق ارث مرد بيشتر است كه ديه زن كمتر از مرد است يا غير مسلمان، به طور مثال ديه مرد غير مسلمان با مسلمان يكي نيست اگر علت اين است كه مرد ارث را به خانه و برا ي خانواده مي آورد پس بايد درمورد زنهاي خودسرپرست اين موضوع لحاظ شود و نسبي باشد د
پرسش

1_ آيا به اين علت حق ارث مرد بيشتر است كه ديه زن كمتر از مرد است يا غير مسلمان، به طور مثال ديه مرد غير مسلمان با مسلمان يكي نيست اگر علت اين است كه مرد ارث را به خانه و برا ي خانواده مي آورد پس بايد درمورد زنهاي خودسرپرست اين موضوع لحاظ شود و نسبي باشد در حالي كه اين مسئله كلي است لطفا توضيح فرمائيد؟

پاسخ

احكام كلي است و يك حكم به طور كلي براي همه جوامع وملل داده مي شود و موارد بسيار محدود و اندك از اين قاعده بيرون نيست.

بطور مثال بررسي هاي لازم در جوامع مختلف، بزرگان تعليم و تربيت را به اين نتيجه رسانده است كه سني كه كودك بايد به مدرسه برود براي آموختن 6 سالگي است، حال اگر در موارد بسيار نادري كودك در 4 سالگي به اين رشد رسيد نمي توان قانون كلي را بخاطر مورد نادر نقض كرد.

و نكته ديگر اينكه اين حكم به صورت كلي بيان شده كه زنان كه شوهرانشان فوت مي كنند و يا طلاق مي گيرند، دوباره ادواج كنند، نه اينكه خود سرپرست شوند، و چه بسا كه در اين گونه موارد فسادهايي هم رخ دهد لذا به آنها هم ارث كمتر مي رسد تا براي تأمين مخارج خودشان ازدواج كنند. چه بسا مرداني كه نيز زنانشان طلاق گرفته يا فوت شده اند كه نياز به ازدواج مجدد، دارند و اگر اينگونه زنان بخاطر دارا بودن ثروت و مال الارث از ازدواج امتناع كنند.

ديگر امكان ازدواج براي اين گونه مردان بسيار كم خواهد شد و فساد از هر

دو طرف زياد خواهد بود.

1_ با توجه به آن آيه قرآن كه خداوند فرموده است انسانها با هم برابرند و برتري بر هم ندارند پس به چه علت در اسلام حق طلاق با مرد قرار داده شده است؟
پرسش

1_ با توجه به آن آيه قرآن كه خداوند فرموده است انسانها با هم برابرند و برتري بر هم ندارند پس به چه علت در اسلام حق طلاق با مرد قرار داده شده است؟

پاسخ

انسانها از حيث انسانيت با هم مشتركند لذا خداوند در آيات زيادي به اين مسئله تأكيد كرده است. «من عمل صالحا من ذكر اوانثي و هو مؤمن فلنحيينه حيوه طيبه و لنجزينهم باحسن ماكانوا يعلمون» كسي كه كار صالح انجام بدهد فرقي ندارد كه زن باشد يا مرد بلكه ملاك آن است كه ايمان داشته باشند ما آنها را زنده مي كنيم به حياتي پاكيزه و به آنها اجر مي دهيم به بهتر از آن كاري كه انجام داده اند. و يا آيات ديگر «لقد خلقنا الانسان من احسن تقويم» ... . و اين آيات بدان معنا نيست كه انسانها با هم برابرند. ملاك و مراد خداوند تساوي انسانها نبوده بلكه عدم تمايز ملاك است.

اصلا خداوند در آيه اي مي فرمايند ما قرار داديم مردم را به صورت گروه هاي مختلف و اشكال مختلف تا يكديگر را بشناسند پس اين غلط است كه شما گمان كنيد انسانها با هم فرقي ندارند. فرق ها فراوان است ولي اين تفاوت ها مانع از اصل عدالت نيست. آن چيزي كه ما مرادمان است تبعيض است، بله بين زن و مرد در شرايط كاملا مساوي تبعيض وجود ندارد، ولي مثالي كه شما زديد(حق طلاق با آقايان). از قبيل موارد تفاوت است، بطور مثال زنان چون جنبه احساسي و محبتي آنها كثير است بخاطر خاصيت وجودي شان لذا وظيفه مادري ، بارداري، شيردهي و مسائلي از

اين قبيل به آنها واگذار شده است. و آقايان چون جنبه احساسي آنها كثير نيست و از حيث جسمي هم داراي توان بسيار بيشتري نسبت به زنان هستند. لذا وظايفي مثل كار كردن، به عهده داشتن نفقه و پرداخت مهريه و ... به عهده آنان است.

حق طلاق هم يكي از آن حقوقي است كه به آقايان داده شده است به خاطر خاصيت وجودي شان. اولا بدانيد طلاق تنها حقوقي است كه در نزد خدا منفور است، لذا اين حق طلاق به معني جواز براي مردان نيست. بلكه در شرايط محدود و استثنايي خدا اين راه را قرار داده است كه مطلوب و زيبنده بود كه با رعايت حداكثر موارد عقلي انجام گيرد. و چون زن از اين جنبه در نقص است (البته غالب زنان) اين امور به عهده آقايان گذاشته شده است.

و چنانچه بيان شد پرداخت نفقه و مخارج زن همه مخارج آن و نيز تهيه مسكن و پرداخت مهريه و ... بر عهده مرد است لذا حق طلاق هم به او واگذار شده است و اين عين عدالت است و اگر حق طلاق با زنان بود بي عدالتي بود چون كه مرد زحمت تهيه مسكن، پوشاك، غذا و ديگر مايحتاج زن بر عهده او باشد و زن حق طلاق داشته باشد كه هرگاه دلش خواست از مرد جدا شود، لذا خداوند متعال در مقابل آن وظايف كه بر عهده مرد گذاشته است به او حقوقي اختصاص داده، مثل حق طلاق، بيشتر بودن ارث و ديه ... . و همان طور كه مي دانيد قرآن كريم همه انسانها را برابر مي داند و معياري براي

برتري قائل نيست، مگر تقوي«ان اكرمكم عندالله اتقيكم» كه نزد خداوند هركه بيشتر پروا و پرهيز از گناه كند عزيز تر است، ولي برتري هاي ديگر قومي، ملي، نژادي و ... را دليل ارزش بيشتر افراد نزد خداوند نمي داند ولي اين مطلب بدين معنا نيست كه همه انسانها داراي ويژگي هاي مساوي و يكسان به لحاظ شكل، قد، تيپ، سن و ... باشند. و نيز نظام طبيعي عالم تكثر افراد مختلف را مي طلبد. اگر گل رز و مريم از هر جهت (شكل، رنگ، رايحه، . حتي زمان و مكان رويش )يكي بودند كه ديگر دوئي نبود و تكثر نمي شد. پس بايد متفاوت باشند.

انسانها نيز داراي شرايط مختلف و لزوما حقوق متفاوت اند. اما اين تفاوت باعث برتري انسان نزد خدا نيست كه گفتيم برتري او به يك چيز است آن هم تقوي. ليكن عدالت اين است كه هر كدام حقوق خود را دريافت كنند و اين برابري است. پس اگر كودك است حقوق خاصي دارد و اگر جوان و يا زن يا مرد است حقوق خاص خود را دارد كه اگر با كودك چنان كنند كه با مرد چهل ساله و بالعكس نابرابري است.

بي ترديد تفاوت زن و مرد هم انكار ناپذير است علي رغم نظريات تند و راديكال نهضت هاي زنانه(فمينيم) در غرب كه زن و مرد را از هر جهت مساوي مي دانند و بدين سبب حقوق زيادي را از زنان چون حق نفقه و يا مهريه و ... را مي گيرند ما معتقديم كه اشرف مخلوقات عالم به صورت دو جنس زن و مرد آفريده شده است كه

هيچكدام برتري نزد خداوند ندارند جز تقوي اما ويژگي هايي متفاوت از نظر روحي و جسمي دارند كه مقتضي حقوق متفاوت است.

مثلا اگر مرد را قوي جثه و مظهر قدرت آفريده زن را مظهر جمال و زيبايي و لطافت آفريده است و همين روحيه ليطف است كه اقتضا مي كند با او همچون گل(با ملاطفت) رفتا شود كه «المرئه ريحانه ليست بقهرمانه».

و نيز زن را دنياي ناز و مرد را در اوج نياز، زن را عاطفي، حساس و نكته سنج و مرد را در مقابل جسور با جرأت و كلي نگر پديد آورد كه هر دو در كنار هم مكمل خانواده خواهند بود.

لذا در عقد و پيوند ازدواج زن است كه حرف آخر را مي زند و در طلاق اين مرد است كه حرف آخر را مي گويد چرا كه در طول زندگي اگر نخواستن از جانب زن باشد زندگي نيمه جان است و با تمناي مرد ممكن است به حالت عادي بازگردد ولي با نخواستن مرد زندگي كاملا مرده است و بايد جدايي صورت گيرد.

از طرفي مرد كلي نگر كمتر تصميم به طلاق و جدائي مي گيرد در حالي كه خانم حساس و عاطفي كه ظرايف زندگي را هم مي بيند ممكن است به كوچكترين چيزي روح و روان لطيفش دچار خدشه شده بار ها مرد را طلاق دهد.

2_ چرا حق ارث مرد دو برابر زن قرار داده شده؟
پرسش

2_ چرا حق ارث مرد دو برابر زن قرار داده شده؟

پاسخ

ج2- حقوقي مثل ارث، ديه، حق طلاق و مسائلي از اين قبيل بسته به جنسيت افراد است از حيث نوع كار و تفاوتهاي فردي موجود ميان زن و مرد.

البته بدانيد كه در همه جا ارث مرد دو برابر ارث زن نيست. مثلا ارث پدر و مادريك ششم است. و در اين مطلب جنسيت ملاك نيست، و اگر ديديد ارث دختر و پسر(اگر فرزند خانواده اي باشند) تفاوت دارد و ارث پسر دو برابر است به اين دليل است كه پسرها متحمل خرج و نفقه خانواده هستند و ملزم اند كه اين ارث را در خانواده خرج كنند. ولي خانم مختار است كه اين ارث را به خانه همسر منتقل كند يا نه او در خرج اين ارث كامل مختار است و هيچ اذني از همسر لازم نيست. پس به تبع اگر خانواده اي را در نظر بگيريد وقتي پدر يا مادر مرد مي ميرند به اين مرد دو برابر مي رسد و مرد ملزم است به خرج اين ارث در خانواده خود. درنتيجه نيمي از اين ارث به خانم در خانواده جديد منتقل مي شود.

و از آن طرف ديگر اگر پدر يا مادر اين زن فوت شوند ارثي كه به زن مي رسد يك برابر است ولي اين زن مختار است كه اين ارث را به خانواده جديد منتقل نكند، درعمل ديده مي شود كه زن داراي منفعت مادي بيشتري شده است.

نكته ديگري كه در اين زمينه است و مي توان گفت كه حكمتي خاص دارد اين است كه بقاء كانون خانواده ها نيز

در همين امر است. يعني اگر زن خانواده اي ارث كاملي بگيرد، داراي ثروت مي گردد و چون در خرج كردن آن آزاد است حتي بدون اذن شوهر. شايد كه احساس استقلال نمايد و ديگر نخواهد كه واجب الفقه فرد ديگري باشد و به اصطلاح خودش زير دست كس ديگري باشد. لذا دنبال طلاق گرفتن است و با اين عمل بنياد خانواده را از بين برده است. در حالي كه عكس اين عمل كه مرد دو برابر زن ارث مي برد ديگر متحمل اين چنين خطرات و احتمالاتي نيست.

سه برادر هستند كه پدرشان را كسي كشته است. برادر اوّل مي گويد: «او را مي بخشم و از خونش مي گذرم و خونبها مي خواهم.» برادر دوم مي گويد: «خونبهاي پدرم را مي خواهم.» برادر سوم مي گويد: «قاتل بايد قصاص شود.» اين مسئله حقوقي را چگونه مي توان حلّ كرد؟
پرسش

سه برادر هستند كه پدرشان را كسي كشته است. برادر اوّل مي گويد: «او را مي بخشم و از خونش مي گذرم و خونبها مي خواهم.» برادر دوم مي گويد: «خونبهاي پدرم را مي خواهم.» برادر سوم مي گويد: «قاتل بايد قصاص شود.» اين مسئله حقوقي را چگونه مي توان حلّ كرد؟

پاسخ

برادري كه مي خواهد قصاص كند، مي تواند قاتل پدر را قصاص كند و به برادري كه درخواست ديه كرده، خونبها را بپردازد و حقّ برادر اوّل نيز ساقط است؛ زيرا هم حقّ قصاص و هم ديه را بخشيده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

آيا تقسيم ارث دختران و پسران با عدالت منافات ندارد؟
پرسش

آيا تقسيم ارث دختران و پسران با عدالت منافات ندارد؟

پاسخ

تفاوت بين زن و مرد دو گونه است:

الف: تفاوت در ارزش، مقام و منزلت معنوي زن و مرد:

همانطور كه از آيات قرآن به دست مي آيد نه تنها دين اسلام در اين زمينه بين زنان و مردان تفاوتي قائل نيست، بلكه زن و مرد را در ارزش ها، و مقام و منزلت معنوي و انساني مساوي مي داند.1 كه به ذكر نمونه هايي از آن آيات مي پردازيم:

1. تساوي ارزش و مقام زن و مرد، از نظر خلقت: قرآن كريم در آيات متعددي،2 زن و مرد را از يك طينت دانسته و اعلام مي دارد كه زن و مرد از «نفس واحدة» خلق شده اند و مكمل يكديگرند.3

2. تساوي ارزش و مقام زن و مرد، در داشتن صفات برجسته و ارزش هاي والاي انساني و مقام معنوي.4

3. تساوي زن و مرد از نظر ثواب5 و عقاب6 اعمال:

قرآن در كيفرها و ثواب اعمال، زن و مرد را يكسان مورد خطاب قرار مي دهد و قبح گناه و اعمال حرام و كيفر آن، و همچنين ثواب اعمال را، در مورد زن و مرد مساوي مي داند.

4. تساوي زن و مرد در تحمل تكليف و مسئوليت: قرآن كريم با مطرح كردن زندگي آدم و حوا و رانده شدن آنها از بهشت، هيچ كدام را مسئول اصلي معرفي نمي كند و در بيشتر مواقع هر دو را مسئول مي داند7 و حتي گاهي به صراحت مي گويد: شيطان آدم را وسوسه كرد؛ و قرآن با اين بيان بر روي اعتقاداتي مانند اينكه «زن را عنصر گناه و شيطان كوچك مطرح مي كنند» خط بطلان مي كشد.8

5. تساوي زن و مرد از نظرتعليم و تعلم:

از آيات قرآن كريم به دست مي آيد كه همه ي مسلمانان اعم از زن و مرد بايد در كسب علم و دانش اهتمام ورزند.9

در حديثي از پيامبر اكرم(ص) نقل شده: «فراگيري دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.»10

6. برابري زن و مرد در پيشگاه خدا: خداوند در قرآن مي فرمايد: «در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا، خود نگهدارترين (پارساترين) شماست!»11

در واقع قرآن ملاك برتري نزد خداوند را تقوا مي داند (چه زن و چه مرد)

ب. تفاوت هاي طبيعي بين زن و مرد:

با وجود مطالبي كه در مورد تساوي زن و مرد گذشت، تفاوت هاي موجود ميان زن و مرد را نمي توان منكر شد. تفاوت هايي كه زن و مرد را از يكديگر متمايز مي سازد و همين تفاوت هاست كه باعث تفاوت در حقوق و وظايف زن و مرد مي شود. در اينجا به برخي تفاوت هاي طبيعي زن و مرد اشاره مي كنيم:

1. تفاوت هاي زيستي (جسمي):

الف. تفاوت هاي اساسي تعيين كننده جنسيت.

ب. تفاوت هاي ثانوي در اندام.

1. تفاوت هاي جسمي:

براي مثال به طور متوسط مردان درشت اندام تر، بلند قدتر، خشن تر، داراي صداي متفاوت با زنان مي باشند. رشد عضلاني مرد و نيروي بدني او، از زن بيشتر است، مقاومت زن در مقابل بسياري از بيماري ها، از مقاومت مرد بيشتر است و ...12

از آنجايي كه بين نفس ]روح و روان[ و جسم، تناسب و ارتباط متقابل برقرار است. تفاوت جسماني بدون تفاوت رواني ]و روحي[ ممكن نيست و اين براي بقاء و كمال جامعه و نسل بشري ضروري است.13

2. تفاوت هاي رواني:

احساسات ]و عواطف[ زن، از مرد جوشان تر است، زن از مرد زودتر به هيجان مي آيد. و سريع تر تحت تاثير احساسات و عواطف خويش قرار مي گيرد. زن طبعاً به

زينت و زيور و جمال و آرايش علاقه دارد. احساسات زن بي ثبات تر از مرد است، زن از مرد محتاط تر و مذهبي تر است. ]و مردها معمولاً جسورتر و شجاع تر مي باشند[ احساسات زن، مادرانه است و علاقه ي زن به خانواده بيشتر است و ...14

3. تفاوت هاي اجتماعي كه محصول جامعه ي انساني و رفتارها و مناسبات ميان آدميان است:

با توجه به تفاوت هايي كه در توانايي ها و نقش اجتماعي زن و مرد وجود دارد عقل سليم اقتضا مي كند كه براي انجام نقش ها بين زن و مرد تفاوت قائل شويم به اين ترتيب كه:

1. نقش ها و كارهايي كه زن و مرد هر دو امكان اجرا دارند.

2. نقش هايي كه با ساخت جسمي و روحي زن متناسب است.

3. نقش هايي كه با ساخت روحي و جسمي مرد متناسب است.15

4. تفاوت در برخي از احكام ديني كه از وحي نشأت گرفته است:

همانطور كه گفته شد تفاوت هاي طبيعي و فطري (جسمي و روحي) وظايف و تكاليف خاصي را برعهده ي انسان ها (زن و مرد) مي گذارد و به علت همين تفاوت هاست كه براي زنان و مردان احكام و تكاليف ديني خاصي معين شده است.16

بعد از بيان تفاوت هاي بين زن و مرد و اقسام آن توجه شما را به مطالب زير جلب مي كنيم:

1. با دقت در آيه ي 11 سوره ي نساء در مي يابيم كه قرآن كريم براي اهتمام به حق زن هنگام تعيين سهم ارث، ارث زن را اصل و مبنا قرارداده و آن را مسلم دانسته و معيار ارث معرفي مي نمايد آنگاه مي فرمايد: «لِلْذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ» يعني در موقع بيان سهم برادر، چنين نمي فرمايد كه خواهر نصف سهم برادر مي برد كه معيار اصلي، سهم برادر باشد بلكه

معيار و اصل مفروض و مسلم را ارث خواهر كه دختر ميّت است قرار مي دهد و سهم برادر شما را دو برابر سهم خواهر مي داند، تا اصل ارث زن قطعي و مفروغ عنه باشد.17

و شايد محور بودن دختر، در آيه ي مذكور براي جبران بي توجهي به دختر باشد.18

3. در مورد بعضي از احكام فلسفه هايي ذكر شده است كه بعضي از اين فلسفه ها را عقل سليم درك مي كند و بعضي از آنها در كتاب هاي ديني به نام فلسفه ي احكام و اسرار عبادات آمده است كه البته به صورت كامل نمي باشد و اين مورد حكمت حكم است نه علت آن و بعضي ديگر از احكام نه فلسفه ي آنها در كتاب هاي ديني آمده است و نه عقل ما آن را درك مي كند و ناچاريم از روي تعبد آنها را بپذيريم و به آنها عمل كنيم چون براساس علم و حكمت الهي بوده است.

نكته ي جالب اينكه از آنجا كه خداوند تمام قوانين حقوقي را براساس حقوق فطري و ويژگي هاي انسان تنظيم و تدوين فرموده است در پايان آيه ي ارث (نساء / 11) دو اسم از اسماي حسناي الهي را يادآور مي شود... و آن «علم» و «حكمت» خداوند است «... ان الله كان عليماً حكيما» يعني شما از علم و حكمت كافي برخوردار نيستيد تا راز تفاوت را كه در هسته ي مركزي عدل نهفته است، در آن جستجو كنيد؛ ليكن خداوند آگاه و حكيم است؛ همه ي علل تساوي و عوامل تفاوت را جمع بندي نموده و بر مدار حكمت، آنها را به صورت دستورات معتدل حقوقي صادر مي فرمايد تا مسائل در سنت و مانند آن، از «تفريط» جاهليت كهن، و از

«افراط» جاهليت جديد و مُدرن مصون بماند.19

5. عدالت آن نيست كه در تقسيم چيزي به همه ي افراد به طور مساوي بدهند؛ به عنوان مثال: در يكي از اتاق هاي بيمارستان كه يك متخصص حاذق مسئول طبابت بيماران آن اتاق است براي هر كدام دستور غذايي خاص نسبت به وضعيت آنها مي دهد در دستور غذايي يكي چلومرغ و به ديگري سوپ و به بيمار ديگر اجازه ي غذا خوردن نمي دهد و آن را از غذا ممنوع مي كند كه ممكن است براي برخي جاي تعجب باشد و بگويند: چرا به همه يك نوع غذا نمي دهد؟

عدالت آن است كه هر چيزي را به موقع، و در جاي خودش قرار دهيم و خداوند كه حكيم و عليم است و خود خالق انسان ها مي باشد مي داند كه مصالح و مفاسد بندگان خود در چيست، و از اين رو احكام را براساس مصالح و مفاسد وضع مي كند هر چند در ظاهر براي برخي افراد ناخوشايند باشد. پس آنچه ناپسند است تبعيض است نه تفاوت.

تذكر مهم:

احكام اسلامي به صورت اجزاي يك سيستم و شبكه، به همديگر مرتبط هستند و گاهي با توجه به همديگر حكم جديد وضع مي شود، لذا در موقع قضاوت و داوري، و اشكال گرفتن به يك حكم، بايد به احكام ديگر هم بي توجه نبود و از همه ي جوانب به آن نگاه كرد. به عنوان مثال: در قضاوت در مورد تقسيم ارث زنان، كه از قوانين اقتصادي اسلام است، بايد به قوانين اقتصادي ديگر اسلام نيز توجه كرد:

چنانچه بيان شد اسلام مسئوليت اقتصادي خانواده را به مرد واگذار كرده و بار اين مشكل را به عهده ي مرد نهاده است و بر او واجب

كرده است؛ در حالي كه در اين باره به عهده ي زن هيچ مسئوليتي گذاشته نشده است و از طرفي به هنگام ازدواج «مهريه ي زن» بر عهده ي مرد است كه پرداخت آن عند المطالبه بر مرد واجب است.

از اين روست كه لازم است احكام و قوانين اقتصادي را به صورت يك شبكه و سيستم به هم پيوسته نگريست نه از هم گسيخته و جدا جدا.

6. در قانون ارث هميشه اينطور نيست كه سهم پسر دو برابر دختر باشد و مواردي هست كه از اين قانون تبعيت نمي كد كه عبارتند از:20

الف. مواردي كه سهم زن بيشتر از سهم مرد است:

* موردي كه ميت غير از پدر و دختر، وارث ديگري نداشته باشد كه در اينجا پدرمي برد و دخترش بيش از آن.

* موردي كه ميّت داراي نوه باشد، و فرزندان او در زمان حيات وي مرده باشند كه در اينجا نوه ي پسري، سهم پسر را مي برد (هر چند دختر باشد) و نوه ي دختري، سهم دختر را مي برد (هر چند پسر باشد)

ب. مواردي كه زن همتاي مرد ارث مي برد و نه كمتر از مرد:

* پدر و مادر ميت: در صورتي كه ميت فرزند داشته باشد هر كدام از پدرو مادر از سهم ارث را مي برند؛ و سهم پدر از مال فرزند (در اين مورد) بيشتر از مادر نيست.

* كلاله ي مادري يعني برادر و خواهر مادري ميت، كه به اندازه ي مساوي ارث مي برند.21

در احكام و قوانين قانون به صورت كلي وضع مي شود و ناظر به موارد جزئي و استثنايي نيست و بر محور افراد دور نمي زند. براي مثال اسلام مسئوليت اقتصادي خانواده را بر عهده ي مرد قرار داده و بار

اين مشكل را بر دوش مرد نهاده است، و بر او واجب كرده است؛ لذا در قوانين، اسلام مرد را به عنوان محور و ركن اقتصادي و نان آور خانواده مي شناسد. حال اگر دختري مجرد بوده و ازدواج نكرده است يك مورد استثنايي است ولي قانون، كلي و براي همه ي زنان است

پاورقي:

1 . ر.ك: قرآن در آيينه انديشه ها، جمعي از نويسندگان سازمان تبليغات اسلامي، آذر 1363، تهران، ص 378. و سيري در مسائل خانواده، حبيب الله طاهري، نشر سازمان تبليغات، چاپ اول، بهمن 70، صص 32 _ 28.

2 . نساء / 1، اعراف / 189.

3 . ر.ك: تفسير نور و تفسير الميزان ذيل آيه ي 1 سوره ي نساء.

4 . ر.ك: تفسير نمونه، ذيل آيه ي 35 سوره ي احزاب.

5 . نساء / 124، نحل / 97 و غافر / 40.

6 . مائده / 38، توبه / 68.

7 . طه / 117، اعراف / 20، 22.

8 ر.ك: شخصيت زن از ديدگاه قرآن، هادي دوست محمدي، قم نشر سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، بهار 1380، ص 42.

9 . ر.ك: قرآن در آيينه انديشه ها، همان، ص 380.

10 . ميزان الحكمه، محمد محمدي ري شهري، مكتب الاعلام الاسلامي، چاپ چهارم، زمستان 1372، بي جا، ج 6، ص 463.

11 . حجرات / 13.

12 . نظام حقوق زن در اسلام، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، چاپ سيزدهم، زمستان 1368، قم، صص 206 و 205.

13 . منزلت زن در انديشه اسلامي، محمد فنايي اشكوري، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، چاپ اول، بهار 1377، قم، ص 15.

14 . نظام حقوق زن در اسلام، همان، ص 207 و 206.

15 . منزلت زن در انديشة اسلامي، همان، ص 18.

16 . منزلت

زن در انديشة اسلامي، پيشين، ص 20.

17 . زن در آيينة جلال و جمال، آيت الله عبدالله جوادي آملي، ص 347.

18 . ر.ك: تفسير نور، ذيل آيه ي 11 سوره ي نساء.

19 . ر.ك: زن در آيينه جلال و جمال، آيت الله جوادي آملي، ص 347.

20 . زن در آيينة جلال و جمال، آيت الله جوادي آملي، ص 346 و 345.

21 . نساء / 12 و 11.

دين اسلام براي زن و مرد حقوق مساوي در نظر گرفته است امّا در مبحث ارث، چرا زن نصف مرد سهم مي برد و يا در بحث شهادت شهود چرا شهادت دو زن عادل به اندازة شهادت يك مرد عادل ارزش دارد؟ توضيح دهيد.
پرسش

دين اسلام براي زن و مرد حقوق مساوي در نظر گرفته است امّا در مبحث ارث، چرا زن نصف مرد سهم مي برد و يا در بحث شهادت شهود چرا شهادت دو زن عادل به اندازة شهادت يك مرد عادل ارزش دارد؟ توضيح دهيد.

پاسخ

در بسياري از حقوق و جزائيات مرد و زن با هم تفاوت دارند مثلاً اگر مردي مرتد شود با شرايطي حكم او قتل است ولي اگر زني مرتد شود حكم او قتل نيست. وظايفي كه بر دوش مرد قرار داده شده بر زن نيست. مكانيسم خلقي زن و مرد با هم متفاوت است. روحيات و اخلاق زن و مرد با هم يكجور نيست. توقعي كه خداوند از زن دارد با توقعي كه از مرد دارد يكي نيست. خداوند زن را براي امري خلق كرده و مرد را براي هدف ديگري آفريده است. اين دو گرچه از يك جنسند. امّا هر چند كه از يك جنس باشند، با هم مساوي نيستند.

در بحث ارث نيز تفاوت ها منشأ اثر شده و باعث شده كه ارث پسر دو برابر ارث دختر باشد همان طوري كه در سؤال قبل به آن اشاره شد. پسر خانواده بايد عهده دار وظايف سنگيني بشود كه يكي از آن ها رفتن به خواستگاري دختري و دادن مهريه و تهية مسكن و خورد و خوراك و ادارة آن دختر و فرزندانش است، ولي خواهر او نيازي به اين همه خرج و مخارج ندارد، بلكه بايد پسري مانند برادر او به خواستگاري اش بيآيد و مهريه بدهد و خانه و زندگي براي او تهيه كند و خرج و مخارج او را

بپردازد.

حال ممكن است اشكال كنيد چرا دختر بنشيند تا پسري به دنبال او بيآيد و به او مهريه بدهد، نه اين كه خود دختر قبول كند كه تمامي هزينه ها يا مقداري از آن ها را بپردازد؟

پاسخ: اين مسئله نيز مربوط به خلقت و فطرت مرد و زن است. مرد به جهت بنية جسماني و شكل بدني براي انجام وظايفي آفريده شده كه با شكل و بنية بدني زن متفاوت است. اين تفاوت آفرينش در ساير حيوانات نيز به چشم مي خورد. هميشه نرها به دنبال ماده مي روند و ماده با ناز و كرشمه خود را عقب مي كشد. نرها به دنبال خار و خاشاك و تهية مكان مناسبي براي تخم گذاري مي روند و در مقام دفاع از ماده گاهي خود را به كشتن مي دهند. هنگامي كه شير ماده در بستر زايمان افتاده اگر شير نر نبود كه صيدي به دست آورد و براي شير ماده و بچه هايش بيآورد، در بستر مي مردند. بنابراين تفاوت ارث به جهت پاره اي از وظايف است كه به حسب خلقت مرد و زن قرار داده شده است.

بحث شهادت، اطلاع رساني به قاضي است و ربطي به ماهيت مرد و زن و خلقت آن دو ندارد. در بعضي موارد كه شهادت مربوط به زنان باشد اصلاً شهادت مردان مورد قبول نيست چون مرد در آن موارد نمي تواند شاهد باشد. در وقايع و رخدادهاي كوچه و بازار، مردان بيشتر از زنان دست اندر كار هستند. مردان به خاطر كار و تلاش و به دست آوردن زاد و توشه و گذران زندگي با رخدادها و وقايع

اجتماعي بيشتر مأنوس اند و اگر واقعه اي رخ داد، بيشتر و بهتر در معرض اطلاع اند. فرض كنيم در خيابان دو نفر با هم دعوا مي كنند و با چوب و چاقو و سنگ به جان يكديگر افتاده اند. پس از چند دقيقه مردان اطراف آنان را گرفته و آنان را از يكديگر جدا مي كنند. اين جا اگر قتلي يا جراحتي واقع شد مردان چون شاهد و ناظر بوده اند بهتر مي توان از آنان شهادت را پذيرفت.

در اين جور وقايع يا اصلاً زنان حضور ندارند يا اگر حضور داشته باشند خود را كنار مي كشند يا مردان آنان را به عقب مي رانند. از اين رو پذيرفتن شهادت مردان و نپذيرفتن شهادت يك زن مسئله طبيعي است و ربطي به نقص يكي و كمال ديگري ندارد.

آيا اجرا نشدن بعضي از احكام اسلامي مانند حكم مفسد في الارض به خاطر ترس از حقوق بشر سازمان ملل مي باشد؟
پرسش

آيا اجرا نشدن بعضي از احكام اسلامي مانند حكم مفسد في الارض به خاطر ترس از حقوق بشر سازمان ملل مي باشد؟

پاسخ

در خصوص تأثير گذار بودن قدرت ها و قوانين خارجي بر اجرا نشدن احكام و حدود اسلامي در ايران بايد گفت: تا آن جا كه مسئولان نظام توان دارند، احكام و حدود اسلامي را اجرا مي كنند و تقريباً تأثير پذيري از قدرت ها و قوانين خارجي منتفي است. هر چند فشارهاي زيادي به بهانه هاي مختلف و به نام سازمان ملل و حقوق بشر بر ايران وارد مي شود كه طبعاً مشكلاتي را براي كشور فراهم مي آورد.

نظام جمهوي اسلامي ايران داراي قانون اساسي و قوة قضائيه مستقل مي باشد كه حكومت اسلامي طبق آن اداره مي شود.

يكي از شاهدان اين مدّعا حكم قتل سلمان رشدي مرتد مي باشد كه توسط امام (ره) صادر شد و با وجود فشارهاي زيادي كه از خارج وارد مي شود، هنوز پابرجا است.

اگر براي قاضي مفسد في الارض بودن شخصي ثابت بشود، حكمش را صادر مي كند و اگر گاهي اتفاق مي افتد كه به آن عمل نمي شود، مي تواند دلائل متعددي داشته باشد، از جمله ثابت نشدن جرم كه دلائل كافي براي قاضي وجود نداشته است تا حكم صادر كند.

يكي ديگر از دلائل وجود مصلحت نظام و مسئله اهم و مهم بودن مي باشد كه حكومت بايد مصلحت عموم را در نظر داشته باشد. در فقه شيعه به اين مسئله توجه شده است، مانند بعضي از پرونده هاي سياسي. در زمان پيامبر(ص) اين موارد وجود داشته است و به فرمودة امام (ره) شرايط زمان و مكان در صدور احكام تأثير

گذار هستند، از اين رو ممكن است حكمي در يك مقطع زماني اجرا شده و در مقطع ديگر اجرا نشده و يا به تأخير افتد.

در برخي موارد، دور بودن شهرها از مركز، كم بودن نيروي لازم، همجوار بودن با بعضي از كشورهاي همسايه مي تواند سبب كوتاهي در اجرا نشدن احكام و حدود اسلامي بشود.

هم چنين وجود عواملي ديگر مانند اشخاصي غير مؤمن، منافق و نفوذي و قدرتمند كه در بعضي از دستگاه هاي حكومتي نفوذ كرده اند.

دلايل ديگر نيز مي تواند در عدم اجراي احكام تأثير گذار باشند. البته نمي توان مسئلة فشار بر ايران را در مسايل حقوق بشر، حقوق زنان، مسئلة اعدام ها و اجراي احكام و قوانين جزايي اسلام و ... ناديده گرفت.

دشمنان اسلام در دنياي اطلاعات و ارتباطات داراي قدرت تبليغات مي باشند كه همه چيز را وارونه به دنيا جلوه مي دهند و به دنبال بهانه تراشي مي باشند تا با قدرت نظامي و قلدر مآبانه بر جهان اسلام تسلط پيدا كنند. نظام اسلامي بايد با زيركي و عنايت خداوند و توجه امام زمان(ع) خود را از گزند دشمنان حفظ كرده و هر گونه بهانه را از دست آن ها بگيرد و آن چه به مصلحت نظام است عمل نمايد. طبعاً در چنين مواردي، گاهي اين هجوم بسيار سنگين است و موجب مي شود كه در بعضي مسايل به نوعي به خواسته هاي سازمان ملل كه در دست قدرتمندان قرار دارد، براي حفظ نظام تن در دهد.

بازي هايي كه دشمنان بر سر افغانستان و عراق و ساير كشورها در آورده و مي آورند، شاهد مدّعاي ما است.

به هر حال سعي و تلاش مسئولان

نظام با وجود مشكلات و موانعي كه بر سر راه است، در جهت اجراي احكام اسلامي مي باشد كه اميد است موفق بشوند.

حق پدر و مادر بر فرزندان و بالعكس بر چه اساسي است؟ آيا چنين حقوقي را مي توان حق الناس حساب كرد؟
پرسش

حق پدر و مادر بر فرزندان و بالعكس بر چه اساسي است؟ آيا چنين حقوقي را مي توان حق الناس حساب كرد؟

پاسخ

به طور حتم پدر و مادر و فرزندان نسبت به يكديگر حقوق متقابلي دارند.

بر اين حق قرآن و عقل و سيره عقلا دلالت دارد اما قرآن مجيد احترام و تشكر از پدر و مادر را در رتبه و مرحله بعد از شكر خدا قرار مي دهد: "و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم... كه شكر براي من و براي پدر و مادرت به جا آور كه بازگشت همه شما به سوي من است".(1)

تأكيدي كه در قرآن نسبت به حق پدر و مادر بر فرزند شده، براي فرزند از طرف پدر و مادر نشده است. يقيناً حق پدر و مادر برتر و بالاتر از حق فرزند نسبت به ايشان است و اصولاً اين دو حق با يكديگر قابل قياس نيستند.

البته در روايات معصومين به حقوق پرداخته شده است.

جدا از دستور اسلام و شرع مقدس، احترام فرزند به پدر و مادر و برعكس به عنوان يك سنت پايدار و مورد قبول همه اديان و جوامع انساني مي باشد. و عقل نيز پاسداشت حرمت كسي را كه حق حيات بر انسان دارد، لازم مي شمارد.

طبيعي است هر انساني به حكم فطرت و غريزه و عقل، زندگي خود را مديون زحمات و تلاش پدر و مادر مي داند. اما آيات الهي و روايات معصومين به اين نكته توجه مي دهند كه حقوق پدر و مادر بر فرزند و حقوق فرزند بر والدين از جمله حقوق خدا است زيرا خداوند به آن فرمان داده است و مانند نماز و روزه و حج

و جهاد بايد اطاعت شود و سرپيچي از آن گناه و معصيت پروردگار است، البته اگر علاوه بر عدم احسان، به پدر و مادر يا فرزند ظلمي صورت گيرد، ظلم به ديگران حق الناس است و جلب رضايت آن ها لازم است.

پي نوشت ها:

1 - سوره لقمان، آيه 14.

آيا قانون منع حجاب در فرانسه با قانون اساسي آن هماهنگ است؟
پرسش

آيا قانون منع حجاب در فرانسه با قانون اساسي آن هماهنگ است؟

پاسخ

اين مسئله زواياي گوناگوني از جهت حقوقي دارد، لكن تا آن جا كه به اين بحث مربوط مي شود، مطالبي را در ذيل بيان مي كنيم:

اوّلا در قانون اساسي فرانسه بر آزادي تصريح شده و آزادي هاي مذهبي يكي از شاخه هاي آن است؛ بدين معنا كه افراد در انجام اعمال مذهبي خويش و گرايش به مذهبي خاص آزاد مي باشند.

اما از طرف ديگر در قانون آن كشور به اصل جدايي دين از سياست و لائيك بودن تصريح شده است؛ بدين معنا كه دين جنبه فردي داشته و حق دخالت در امور اجتماعي، سياسي و... را براي آن قائل نيستند. قانون گذاران كشور فرانسه با استفاده از اصل اين قانون، نمادهاي مذهبي آشكار (مانند حجاب) را در مكان هاي رسمي مانند مدارس غير قانوني اعلام كرده اند. اما آنچه در اين ميان مورد سخت گيري واقع شده، حجاب زنان مسلمان است.

در اين طرح ميان حجاب اسلامي و صليب بزرگ مسيحي و كيپا (كلاه كوچك يهوديان) فرق گذاشته شد، به صورتي كه حجاب اسلامي، نشانه اي ديني - مذهبي تلقي شده و آن را به برخي جريان هاي بنيادگرايي دنياي اسلام منسوب كرده اند. بنابراين اگر چه اين طرح بر اساس قانون لائيتسه (جدايي دين از سياست) ظاهراً مطابق با قانون اساسي كشور فرانسه است، اما از طرف ديگر ايرادات فراواني دارد كه ذيلاً به آن ها اشاره مي كنيم:

1- اين طرح هدفي جز محدود كردن آزادي هاي تصريح شده در قانون اساسي فرانسه را ندارد و تنها براي مسلمانان محدوديت مي آفريند.

2- حجاب قبل از اين كه نشانه اي ذهبي تلقّي گردد، يك

قانون و وظيفه مذهبي است كه با توجه به آزادي هاي مذهبي، چنين نتيجه مي گيريم كه هر زن مسلماني آزاد است كه آن چه را وظيفه او است، انجام دهد.

3- اين قانون ناقض اصل هجده اعلاميه حقوق بشر سازمان ملل مبني بر آزادي اظهار مذهب و عقيده در تعليم، عمل، عبادت و اجراي مراسم است كه كشور فرانسه آن را پذيرفته است.

4- بعيد نيست كه در پشت پرده اين قانون مشكوك، لابي هاي صهيونيستي و مخالفان اسلام وجود داشته باشند، چرا كه اين سخت گيري ها تنها بر ضد مسلمانان اجرا شده است اما روز به روز يهودي ها از آزادي بيشتري برخوردار مي شوند!

دين اسلام اولين اقليّت مذهبي در كشور فرانسه با جمعيت تقريبي شش ميليون نفر است كه روز به روز بر اين جمعيت افزوده مي شود. همواره تعداد مسلمانان، در نتيجه رعايت حجاب اسلامي توسط بانوان رو به گسترش است. اين مسئله براي مدعيان حقوق بشر و آزادي، گران و تلخ است، از اين رو سعي در كاهش رشد اسلام گرايي دارند.

روايت شده كه زني نزد رسول اكرم(ص) آمد و اظهار داشت: از همسرم جدا شده ام و او قصد دارد فرزندم را از من جدا كند، پيامبر(ص) با اشاره به اين كه مادر زحمت حمل فرزند و زايمان و شيردادن را متحمّل مي شود، فرمود: حضانت فرزند از آن مادر است تا زماني كه ازدواج مجدد
پرسش

روايت شده كه زني نزد رسول اكرم(ص) آمد و اظهار داشت: از همسرم جدا شده ام و او قصد دارد فرزندم را از من جدا كند، پيامبر(ص) با اشاره به اين كه مادر زحمت حمل فرزند و زايمان و شيردادن را متحمّل مي شود، فرمود: حضانت فرزند از آن مادر است تا زماني كه ازدواج مجدد نكند. بر اساس اين روايت چرا در دادگاه هاي كشور حضانت فرزند پس از سن معيّن به پدر واگذار مي شود و مادر از اين حق محروم است؟ چرا پيامبر(ص) فرمود: زن در صورتي كه ازدواج مجدد كند،

بايد حضانت فرزند از او گرفته شود؟

پاسخ

حق حضانت و سرپرستي فرزندان كوچك كه به مادر يا پدر واگذار شده، براي رعايت مصالح فرزندان است. از اين رو حق حضانت دوران شيرخوارگي و پس از آن متفاوت است. به طور كلي حق حضانت طفل (پسر باشد يا دختر) در مدت شيرخوارگي يعني تا دو سالگي با مادر است و در اين مدت پدر حق گرفتن او را ندارد. پس از دو سال به لحاظ تفاوت جنسيّت پسر و دختر و با توجه به نيازهاي روحي و جسمي اين دو، اگر بچه پسر باشد، پدر براي حضانت اولويت دارد، و اگر دختر باشد، مادر تا هفت سالگي اولويت دارد. حق حضانت مادر در صورتي است كه شوهر نكرده باشد، ولي اگر شوهر كرد، حق حضانتش ساقط مي گردد و اين حق به پدر بچه منتقل مي شود، يعني پدر مي تواند فرزندش را از مادرش جدا كند و خودش سرپرستي و نگهداري او را به عهده گيرد. اين كار به خاطر رعايت مصلحت فرزند است، زيرا اگر زن بچه را به خانة شوهر دومش ببرد، ممكن است مشكلاتي از نظر تربيتي و عاطفي و فشار روحي و جسمي بچه را تهديد كند. طبق نقلي رسول خدا(ص) در پاسخ زني فرمود: "انت احق به مالم تنكحي؛ تو اولويت حضانت داري، تا وقتي كه ازدواج نكرده اي".(2) دادگاه ها نيز طبق قانون شرع و مصالح فرزندان عمل مي كنند.

در ايام سرپرستي و حفظ و حضانت فرزندان توسط هر كدام از پدر و مادر، اگر ديگري بخواهد فرزندش را ببيند يا اين كه چيزي به او بدهد يا مشكل

يا نياز او را بر طرف كند يا بخواهد ساعاتي با هم و در كنار هم باشند، ديگري نبايد مانع شود؛ بلي چنانچه بودن آن ها با هم موجب فساد و انحراف اخلاقي بچه شود، جلوگيري مانعي ندارد.

پي نوشت ها:

1. امام خميني، تحرير الوسيله، ج 2، آيت الله فاضل لنكراني، جامع المسائل، ج 2، ص 438، سؤال 1296.

2. سنن بيهقي، ج 8، ص 4؛ مستدرك الوسائل، ج 15، ص 164؛ عوالي اللئالي، ج 1، ص 389 و ج 3، ص 370.

سن قانوني ازدواج چقدر است؟
پرسش

سن قانوني ازدواج چقدر است؟

پاسخ

بر اساس تبصره يك ماده 1210 قانون مدني جمهوري اسلامي سن بلوغ در پسر پانزده سال تمام قمري و در دختر نه سال تمام قمري است.

بر اساس ماده 1041 قانون مدني، نكاح پيشتر از بلوغ ممنوع است، از اين رو سن قانوني ازدواج بر اساس موازين شرعي مشخص شده است كه براي دختر نه سال تمام قمري و براي پسر پانزده سال تمام قمري مي باشد.

ظاهراً در محاضر رسمي اگر دختر در 13 سالگي باشد، در دفتر ثبت مي كنند. اگر دختر كمتر از 13 سال داشته باشد، در دفتر ازدواج ثبت نمي كنند.

آيا سنّي كه براي ازدواج دختران گذاشته اند كافي است؟
پرسش

آيا سنّي كه براي ازدواج دختران گذاشته اند كافي است؟

پاسخ

ازدواج بستگي به بلوغ و رشد جسماني دختر و پسر است، بلوغ و رشد جسماني در دختران معمولاً با پيدايش اولين قاعدگي بين 12تا 14سالگي آغاز مي شود. اين دوره بستگي به وضع آب و هوا و نژاد و شرايط جغرافيايي دارد, مثلاًدر نقاط گرمسير زودتر (در حدود 8تا 10سالگي ) و در نقاط سردسير در حدود 16تا 18سالگي و در نقاط معتدل 12تا 13سالگي بلوغ ظاهر مي شود. اين بلوغ نوعي آمادگي براي زن شدن وبارداري است , كه غالباً همراه با بروز آثار جسمي است , از قبيل پهن شدن لگن (كفل ) و برآمدگي پستان ها و بزرگ شدن مهبل و روييدن مو در نقاط معين بدن كه غالباً همراه با تغييرات روحي ورواني از قبيل ميل به خود آرايي , عشوه گري , زودرنجي و عصبانيت است . دورهء بلوغ دورهء بحراني است و بسياري از انحرافات و رسوايي هاي خانوادگي در اين مرحله آغاز مي شود.(1)

در وصيت پيامبر اكرم (ص) به علي (ع)است كه : "لا يُتْم بَعدَ احتلام ;(2) بعد از اين كه پسر يا دختر محتلم شد, ديگر بچه نيست و يتيم و بي سرپرست محسوب نمي شود و احتياج به قيّم ندارد" .

در روايت ديگر است : "و علي الصبي اذااحتلم الصيام و علي المرئه اذا حاضت الصيام ;(3) بر پسر وقتي كه محتلم شد، روزه گرفتن واجب مي شود و بر دختر وقتي كه حيض بيند، روزه واجب مي شود".

اميرالمؤمنين (ع) به عمر هنگامي كه مي خواست به دختري كه بالغ نشده بود، حد جاري كند، فرمود: "أما

علمت أن القلم يرفع عن ثلاثه , عن الصبّي حتّي يحتلم و عن المجنون حتّي يفيق و عن النائم حتّي يستيقظ; آيا نمي داني كه قلم تكليف از سه طائفه برداشته شده :

1 بچه تا وقتي كه محتلم شود;

2 مجنون تا وقتي كه عاقل شود;

3 انسان به خواب رفته تا وقتي كه بيدار شود".(4)

در بسياري از روايات علائم بلوغ را بر رشد جسماني وابسته دانسته و علائم رشد جسماني را، احتلام (جنب شدن در خواب )، حيض شدن در دختران، ظاهر شدن موي درشت در زير شكم و بالاي عورت دانسته است. اين ها علائم تكويني هستند.

اين كه بعضي روايات سنّ و سال رامطرح كرده، به جهت اين بوده است كه غالباً پسران و دختران در آن سنين داراي اين علائم تكويني مي شوند.پس ملاك اصلي در بلوغ، احتلام و حيض و روييدن موي درشت در زير شكم و بالاي عورت است . روايات، از جهت سن و سال مختلف هستند. در برخي 15سالگي براي پسران و در برخي 13سالگي و براي دختران 9 و 10 و 13سالگي را مطرح كرده اند. بنابراين وقتي كه ملاك اصلي در بلوغ , احتلام و حيض و روييدن موي درشت باشد، ديگر در تشخيص وظيفه بين افرادي كه در مناطق مختلف زندگي مي كنند, شك و ترديدي حاصل نمي شود. دختراني كه در مناطق گرمسير هستند, اگر اين علائم زودتر و در سنين كمتر بر آنان ظاهر شود، زودتربالغ مي شوند و در مناطق سردسير چون ديرتر آن علائم ظاهر مي گردد, ديرتر بالغ مي شوند. بلوغ در پسران به معناي مرد شدن و در

دختران به معناي زن شدن است.

ازدواج دختران پس از رسيدن به حدّ بلوغ و رشد جسماني كه حدوداً در نه سالگي به بعد ظهور و بروز مي كند، اشكال ندارد، گر چه خلاف عرف و باور اجتماعي است.

پي نوشت:

1 - دكتر صفدر صانعي , بهداشت ازدواج از نظر اسلام , ص 21

2 - وسائل الشيعه , ج 1، ص 32.

3 - همان .

4 - همان , ص 32.

با توجه به اين كه در اسلام ازدواج موقت دختر مشكلي ندارد، ولي قانون جمهوري اسلامي آن را منع كرده است، چرا؟
پرسش

با توجه به اين كه در اسلام ازدواج موقت دختر مشكلي ندارد، ولي قانون جمهوري اسلامي آن را منع كرده است، چرا؟

پاسخ

در اسلام براي ازدواج دختران باكره شرايط و محدوديت هاي وجود دارد، يكي از آنها اجازه ولي ّ دختر است، يعني بايد پدر و يا جد پدري دختر اجازه دهند تا ازدواج به گونة شرعي صورت گيرد، از اين رو اكثر فقهاي شيعي صحت ازدواج دختر باكره را مبتني بر اجازه وليّ نموده اند. در توضح المسائل مراجع آمده است: "... دختري كه به حد بلوغ رسيده و رشيده است، يعني مصلحت خود را تشخيص مي دهد، اگر بخواهد شوهر كند، چنانچه باكره باشد، بايد از پدر و يا جد پدري خود اجازه بگيرد".(1)

البته اين شرايط و محدوديت ها به خاطر مصالح است، مانند اين كه دختر جوان كه هنوز تجربه كافي در امر ازدواج ندارد، زود تحت تأثير قرار گرفته و تن به ازدواج هايي مي دهد كه به صلاح نيست و چه بسا حقوقي و منزلتي كه دارد، پايمال شود.

اسلام با طرح اجازه وليّ در ازدواج دختران باكره، عملا آنها را در امر ازدواج و تشكيل نظام خانوادگي مطلوب كمك كرده است.

در قانون اساسي از منع ازدواج دختران باكره سخن به ميان نيامده است و ما به موردي كه ممنوع شده باشد، برخورد نكرديم . چنانچه از منبع قانوني و... در مورد ممنوعيت ازدواج موقت اطلاع داريد، خوشحال خواهيم شد كه ما را آگاه كنيد.

پي نوشت ها :

1 - توضيح المسائل مراجع، ج2، ص 387.

با توجه به اين كه در اسلام ازدواج موقت دختر باكره مشكلي ندارد، چرا جمهوري اسلامي آن را منع كرده است؟
پرسش

با توجه به اين كه در اسلام ازدواج موقت دختر باكره مشكلي ندارد، چرا جمهوري اسلامي آن را منع كرده است؟

پاسخ

مكتب جاوداني و انسان ساز اسلام براي حفظ حيات بشر و جهت دادن به تمايلات او، در كنار عقد دايم، عقد موقت را مطرح كرده تا نيازهاي انسان به صورتي مشروع و براساس قانون و موازين برآورده شود.

ازدواج موقت با دختر باكره را فقها در صورتي كه با اذن پدر باشد، صحيح مي دانند، يعني براي تحقق ازدواج موقت همانند ازدواج دايم، اذن پدر را شرط مي دانند.(1)

جمهوري اسلامي اصل ازدواج موقت و ازدواج موقت با دختر باكره را منع نكرده است، بلكه قانون مدني جمهوري اسلامي ايران در بحث مربوط باب نكاح، مواد 1075، 1076 و 1077 اختصاص به ازدواج موقت دارد، پس در قانون مدني اين مسئله ذكر شده است. در ماده 1075 قانون مدني آمده است: "نكاح وقتي منقطع مي شود كه براي مدت معيّني واقع شده باشد".

مشاهده مي شود كه نه تنها نكاح موقت منع ن شده، بلكه به صورت قانون مدوّن ذكر شده است.

اجازه پدر به خاطر مصلحت عمومي جامعه و نيز دختر مي باشد كه اسلام خواسته است از او حمايت به عمل آورد مورد سوء استفاده واقع نشود و حريم عفت و شخصيت زن محفوظ و مصون بماند.

پي نوشت ها :

1 - توضيح المسائل مراجع، ج2، ص 387 ، مسأله 2376.

چرا با توجه به اينكه شرع ازدواج دختر را به طور موقت بلامانع دانسته قانون جمهوري اسلامي ايران آن را ممنوع اعلام كرده است؟(پ)
پرسش

چرا با توجه به اينكه شرع ازدواج دختر را به طور موقت بلامانع دانسته قانون جمهوري اسلامي ايران آن را ممنوع اعلام كرده است؟(پ)

پاسخ

مكتب جاوداني و انسان ساز اسلام براي حفظ حيات بشر و جهت دادن به تمايلات او، در كنار عقد دايم، عقد موقت را مطرح كرده تا نيازهاي انسان به صورتي مشروع و براساس قانون و موازين برآورده شود.

ازدواج موقت با دختر باكره را فقها در صورتي كه با اذن پدر باشد، صحيح مي دانند، يعني براي تحقق ازدواج موقت همانند ازدواج دايم، اذن پدر را شرط مي دانند.(1)

جمهوري اسلامي اصل ازدواج موقت و ازدواج موقت با دختر باكره را منع نكرده است، بلكه قانون مدني جمهوري اسلامي ايران در بحث مربوط باب نكاح، مواد 1075، 1076 و 1077 اختصاص به ازدواج موقت دارد، پس در قانون مدني اين مسئله ذكر شده است. در ماده 1375 قانون مدني آمده است: "نكاح وقتي منقطع مي شود كه براي مدت معيّني واقع شده باشد".

مشاهده مي شود كه نه تنها نكاح موقت منع شده، بلكه به صورت قانون مدوّن ذكر شده است.

اجازه پدر به خاطر مصلحت عمومي جامعه و نيز دختر مي باشد كه اسلام خواسته است از او حمايت به عمل آورد مورد سوء استفاده واقع نشود و حريم عفت و شخصيت زن محفوظ و مصون بماند.

پي نوشت ها :

1 - توضيح المسائل مراجع، ج2، ص 387 ، مسأله 2376

سن قانوني ازدواج چقدر است؟
پرسش

سن قانوني ازدواج چقدر است؟

پاسخ

بر اساس تبصره يك ماده 1210 قانون مدني جمهوري اسلامي سن بلوغ در پسر پانزده سال تمام قمري و در دختر نه سال تمام قمري است.

بر اساس ماده 1041 قانون مدني، نكاح پيشتر از بلوغ ممنوع است، از اين رو سن قانوني ازدواج بر اساس موازين شرعي مشخص شده است كه براي دختر نه سال تمام قمري و براي پسر پانزده سال تمام قمري مي باشد.

ظاهراً در محاضر رسمي اگر دختر در 13 سالگي باشد، در دفتر ثبت مي كنند. اگر دختر كمتر از 13 سال داشته باشد، در دفتر ازدواج ثبت نمي كنند.

مشكل مهريه با كاهش ارزش پول چگونه برطرف مي شود؟
پرسش

مشكل مهريه با كاهش ارزش پول چگونه برطرف مي شود؟

پاسخ

اگر در ضمن عقد ارزش آن اسكناس معين شود و بگويند، اين چند ريالي كه فعلاً ارزش آن، با فلان مقدار از كالا يا طلا مساويست مهر زوجه قرار داده شد، مسلماً بايد به هنگام پرداخت، اين جهت رعايت شود.

ولي اگر اين شرط، انجام نگيرد، چنانكه تا كنون رسم نبوده يا كمتر رسم بوده است، به خاطر اينكه نوسان در ريال چندان چشمگير نبوده، در اين صورت، اگر با هم مصالحه كردند چه بهتر و در غير اين صورت، بايد ارزش آن را در نظر بگيرند، زيرا مهريه در حكم قرض نيست. كه در آن «مثلاً بمثل» در نظر گرفته شود و قرض دهنده ارزش نسبي و مشخص پول را در نظر نگيرد و خود پول را بخواهد، بلكه اسكناس كه ارزش اعتباري دارد، از آن نظر مهريه قرار مي گيرد كه داراي قدرت خريد معيني بوده و با فلان كالا يا نقدينه معادل مي باشد، گواه، اينكه موقع مهر بُري، طرفين چانه مي زنند تا بر حدي توافق پيدا كنند. لذا پس از سي سال اگر همان ريال سابق را بپردازد، زن، شوهر را مجحف و ظالم و متعدي تلقي كرده و خود را مظلوم و مورد تجاوز مي شمارد. اين نوع داوريهاي فطري نبايد از نظر فقيه، دور بماند، اسلامي كه دعوت به عدالت كرده، و ظلم و تعدي را محكوم مي كند، و از نظر عرف، چنين كاري مصداق ظلم و تعدي است طبعاً بايد زوجين از در تصالح درآمده و ارزش آن روز ريال را در نظر بگيرند، و همگان به آيه «لا تَظلمون ولا تُظلمون» عمل كنند.

چرا ديه مرد دو برابر ديه زن است؟
پرسش

چرا ديه مرد دو برابر ديه زن است؟

پاسخ

از نظر انسانيت ميان زن و مرد فرقي نيست و هر دو انسان كامل هستند با روحيات و مسئوليتهاي گوناگون كه بر اثر تلفيق يك زندگي گرم و شيرين پديد مي آيد، بنابراين اگر زني كشته شد بسان اين است كه مردي كشته شده است. از نظر انسانيت يكسانند و فقدان هر يك فقدان يك انسان است ولي ديه، جنبة اقتصادي دارد از آنجا كه مرد هزينة زندگي خانواده را بر عهده دارد و به اصطلاح، مرد«نان آور خانواده» است طبعاً با فقدان مرد زيان اقتصادي بيشتري متوجه خانواده مي شود تا با كشته شدن يك زن، از اين جهت دية مرد دو برابر دية زن محسوب مي شود.

فرق دو مفهوم ((حق)) و ((ملك)) چيست؟
پرسش

فرق دو مفهوم ((حق)) و ((ملك)) چيست؟

پاسخ

مهمترين تفاوت اين دو مفهوم اين است كه در حق بين له الحق و من عليه الحق اضافه اي بر قرار است, ولي در ملك نسبتي ميان مالك و من عليه الملك نيست؛ چنين نيست كه مالكيت مالك نسبت به چيزي, بر ديگري باشد. آري يكي از احكام مالكيت اين است كه مالك مي تواند ديگران را از هر گونه تصرّف و بهره برداري نسبت به مملوك خود باز دارد اما اين مانع شدن, خود حقي است كه مالك دارد. به ديگر سخن در مفهوم ملك ((بر =علي)) نمي گنجد اگر چه يكي از لوازم مالكيت, حق منعي است كه مالك نسبت به ديگران دارد.

فرق دوم ميان اين دو مفهوم آن است كه اصطلاح ملك در جايي استعمال مي شود كه انسان بتواند هر گونه استفاده اي از مملوك خود ببرد, چه استفاده حقيقي و تكويني –مانند خوردن و آشاميدن- و چه استفاده اعتباري مانند فروختن, واگذار كردن و بخشيدن. هرگز چنان نيست كه مالك فقط حق يك يا دو يا چند نوع تصرّف و استفاده نسبت به مملوك خود داشته باشد و مثلاً بتواند آن را بخورد ولي نتواند آن را ببخشد و يا بتواند در آن سكني گزيند ولي نتواند آن را بفروشد.

اگر چه ممكن است به موجب قانون, مالكي از بعضي تصرفات ممنوع شود يا حتي براي مدتي محجور گردد و نتواند در مملوك خود هيچ گونه تصرفي داشته باشد, ولي اين موارد با اقتضاي ذاتي ملك –كه مجوّز هر گونه تصرفي است- منافات ندارد.

اما بر خلاف ملك ((حق)) همواره در مورد خاصي است؛ حتي سكني, حق شفعه

و ... مثلاً كسي كه –در معامله اي- حق خيار دارد هيچ گونه تصرف ديگري نمي تواند در معامله انجام دهد. حتي هنگامي كه كسي نسبت به چيزي چند حق گوناگون دارد هر يك از آن حقوق حق جداگانه اي است و از ديگر حقوق به كلي انفكاك دارد و هيچ حقي نيست كه خود به خود ساير حقوق را به دنبال بياورد.

اگر كسى با وجود وارث ديگر، در زمينى زراعتى ارثى كار كند، مالك آن مى شود؟
پرسش

اگر كسى با وجود وارث ديگر، در زمينى زراعتى ارثى كار كند، مالك آن مى شود؟

پاسخ

اگر يك نفر از وارثان در زمين ارثى يى كه هنوز تقسيم نشده با رضايت بقيّه وارثان تصرّف كند، محصول به دست آمده را به طور كلّى مالك است. اگر بدون رضايت بقيّه در زمين تصرّف كند، مالك محصول است، امّا بايد براى پرداخت سهم ديگران اجرت المثل آن را بپردازد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

آيا مي توان اعتقاد داشت كه شيوه كنوني بانكداري ما واقعاً اسلامي است؟ مثلادرمورد انواع قراردادها ، قرارداد مضاربه مي باشد كه همانطور كه مي دانيد دوطرف بايد درسود وزيان شريك باشند درحالي كه بانك دراين نوع عقود فقط سود خودرا ( كه آنهم تعيين شده وخالي ازاشكال
پرسش

آيا مي توان اعتقاد داشت كه شيوه كنوني بانكداري ما واقعاً اسلامي است؟ مثلادرمورد انواع قراردادها ، قرارداد مضاربه مي باشد كه همانطور كه مي دانيد دوطرف بايد درسود وزيان شريك باشند درحالي كه بانك دراين نوع عقود فقط سود خودرا ( كه آنهم تعيين شده وخالي ازاشكال است) دريافت مي دارد خواه طرف ديگر سود كند خواه زيان ؟

پاسخ

اصل قانون بانكداري مصوب مجلس شوراي اسلامي ومورد تأييد شوراي محترم نگهبان وانجام عمليات بانكي براساس آن صحيح وسود حاصله ازآن حلال مي باشد ولي توجه به دونكته ضروري به نظر مي رسد :

1 _ درخصوص معين شدن سود ونداشتن ضرر براي سپرده گذاردرقانون بانكداري تدابيري انديشيده شده ازجمله اينكه سود مورد نظر بعنوان علي الحساب پرداخت گردد ودرمورد ضرر شخص ثالث دولت و يا منابع اعتباري ديگر عهده دار زيان آن باشد واَشكال ديگري كه درمجلس تصويب گشته وبه تأييد شوراي نگهبان رسيده است كه مي توانيد به مصوبات وبحث هاي مربوط به آن مراجعه نماييد .

2 _ سلامت قانون، عملكرد ناروا وخلاف مسؤولان بانكها ومشتريان مختلف را تصحيح خواهد نمود.

3 _ انجام آن مصوبات درخارج ازمجموعه بانكهاي جمهوري اسلامي نيز جايز وشرعي مي باشد به شرط شناخت دقيق مقررات ومصوبات وتنظيم عملكرد برآن اساس .

حضرت آيت الله العظمي خامنه اي مدظله العالي در ضمن پاسخ به سؤالي دراين باره فرموده اند:

" س 836 : آيا معاملات بانكهاي جمهوري اسلامي ايران محكوم به صحت هستند ؟ خريد مسكن وغيره با پولي كه ازبانكها گرفته مي شود چه حكمي دارد؟ غسل كردن ونماز خواندن درخانه اي كه بااين قبيل پولها خريداري شده چه حكمي دارد

؟ وآيا گرفتن سود دربرابر سپرده هايي كه مردم دربانك مي گذارند ، حلال است؟

بطور كلي معاملات بانكي كه بانكها براساس قوانين مصوب مجلس شوراي اسلامي ومورد تأييد شوراي محترم نگهبان انجام مي دهند ، اشكال ندارد ومحكوم به صحت است وسود حاصل ازبكارگيري سرمايه براساس يكي ازعقود صحيح

اسلامي ، شرعا حلال است ، لذا درصورتي كه گرفتن پول ازبانك براي خريد مسكن ومانند آن تحت عنوان يكي ازعقود باشد، بدون اشكال است ولي اگر به صورت قرض ربوي باشد ، هرچند گرفتن آن ازنظر حكم تكليفي حرام است ، ولي اصل قرض ازنظر حكم وضعي صحيح است وآن مالك ، ملك قرض گيرنده مي شود وجايز است درآن ودرهرچيزي كه با آن مي خرد تصرف نمايد."(1)

1)اجوبة الا ستفتائات ،مقام معظم رهبري ، جلد دوم ،ص 330 و331 .

همسري بسيار بد برخورد از نظر رفتار و كردار اسلامي نسبت به من و فرزندان خودش و خودم دارم در حدي كه دو فرزند قبلي من چندين بار بدون اطلاع من اقدام به خودكشي كردند ولي خداوندمنان صلاح در زنده نگهداشتن شان داشت. از نظر شرعي به عنوان تشويقات مالي، زيارتي و مجا
پرسش

همسري بسيار بد برخورد از نظر رفتار و كردار اسلامي نسبت به من و فرزندان خودش و خودم دارم در حدي كه دو فرزند قبلي من چندين بار بدون اطلاع من اقدام به خودكشي كردند ولي خداوندمنان صلاح در زنده نگهداشتن شان داشت. از نظر شرعي به عنوان تشويقات مالي، زيارتي و مجالس وعظ و توضيحات و ارشادات اسلامي او را هدايت نموده ولي نه تنها بي اثر بوده بلكه از سال 58 تا كنون مجبور شدم چندين بار از طريق دادگاه اقدام به طلاق كنم شايد لااقل اين كار ارشادي داشته باشد!؟ كه متاسفانه نه تنها ارشاد نشد بلكه باحق (نحله) كه برايش تعيين نموده اند ياغي تر و فحاش تر درحد خلاف شرع شده كه من از نظر شرعي مجبور به تبري و دوري از او شدم و

شرعاً او را توسط يكي از قضات بازنشسته كه قبلاً حكم طلاق ايشانرا صادر كرده بود و باز من براي هدايت او و فرزندانم طلاق ندادم، طلاق شرعي داده ام. البته مهريه نامبرده طبق توافق فقط كلام الله مجيد بوده كه در قباله قيد شده.

با توجه به اينكه من شرعاً و عرفاً از اين زن راضي نيستم و حدود هفت سال است كه بدون ا. زندگي مي كنيم و مخارج او و فرزندانم را تاكنون با مدرك بانكي پرداخته ام آيا حق النحله اي كه بدون رضايت من باشد پس از فوتم واجب الپرداخت به چنين زني است؟ چون در نظر دارم و وصيتنامه اي تنظيم نمايم و حق و حقوق فرزنودانم را تفكيك نمايم ولي راضي نستم كوچكترين حقي به او برسد.

آيا مي توانم حقوق بازنشستگي خود را وقف ايتام و يا غيره كنم يا به دولت ببخشم پس از فوتم طبق وصيتنامه يا خير؟

پاسخ

اگر واقعاً امكان زندگي با همسرتان براي شما مقدور نيست قرآن كريم آخرين راه را طلاق پيشنهاد كرده در صورت طلاق و متاركه ديگر پس از آن حق وحقوقي نسبت به او نخواهيد داشت ولي اگر آن زن در زوجيت شما بماند طبق شرع و قانون حقوقي دار دكه ملزم به پرداخت آن هستيد و محروم كردن از ارث نيز حتي اگر وصيت بكنيد لازم الاجرا نيست ولي اگر در زندگي و در حال حيات اموال خودتان را به فرزندان خودتان يا فرزندان يتيم ديگري بپردازيد آزاد هستيد ولي حق النحله زماني كه او مسير ديگري اختيار نكند حق اوست و شما نمي توانيد او را از آن حق محروم نماييد تنها راه طلاق است.

اگر واقعاً مصر هستيد ا ز او جدا بشويد بطور جدي پي گيري كنيد و البته در اين تصميم مصلحت خود و فرزندانتان را بطور كامل در نظر بگيريد. هم حساب و كتابها را بكنيد و آثار آنرا كاملاً بررسي و ارزيابي كنيد. اگر صلاح و مصلحت خودتان و فرزندانتان در جدايي و طلاق است درنگ نكنيد و جدا بشويد اگر مصرانه به دنبال آن باشيد موفق خواهيد شد. راههاي ديگر شرعي و قانوني نيست.

هبه به چه معناست و چند نوع است؟
پرسش

هبه به چه معناست و چند نوع است؟

پاسخ

هبه يعني بخشيدن چيزي به ديگري بدون عوض و مجاناً و صيغه خاصي لازم ندارد بلكه اگر هبه كننده چيزي را به قصد بخشش به ديگري بدهد و او هم به همين انگيزه بگيرد هبه انجام گرفته و هبه داراي دونوع است.

1_ هبه معوضه يعني بخشيدن بشرط دريافت چيزي و كاري مشروع بعوض آن بخشش

2_ هبه غير معوضه يعني بخشش مطلق و بدون شرط

براي آگاهي بيشتر از ديدگاه مرجع تقليدتان نسبت به هبه به توضيح المسائل و استفتائات آن بزرگوار مراجعه فرماييد.

چه فرقي بين اشخاص حقيقي و حقوقي وجود دارد؟
پرسش

چه فرقي بين اشخاص حقيقي و حقوقي وجود دارد؟

پاسخ

الف) شخص حقيقي: همه افراد بشر اشخاصي حقيقي هستند كه با متولد شدن داراي حقوق و سپس قادر به اجرايآن مي گردند.

ب) شخص حقوقي: از اجتماع افراد يا تمركز اموال براي انجام دادن مقاصد انتفاعي يا غير انتفاعي بنابر تعريفقانوني به وجود مي آيد؛ مانند: موءسسات دولتي انجمن ها كانون ها و شركت هاي تجاري. (مأخذ: مقدمه اي بربانكداري داخلي كاربردي ص 14 4){J

آيا والدين مي توانند تنها به يكي از فرزندان خود ارث بدهند وآيا اين كار گناهي ندارد؟
پرسش

آيا والدين مي توانند تنها به يكي از فرزندان خود ارث بدهند وآيا اين كار گناهي ندارد؟

پاسخ

اگر وصيت نمايد تا مقدار ثلث نافذ است و بيش از ثلث منوط به اجازه ورثه مي باشد ولي اگر در زمان حيات خود بهيكي از فرزندان تمام مال را بدهد (به صورت صلح يا هبه) اشكال ندارد، ولي از انصاف دوراست و حق ديگران راضايع نموده است. اما وصيت به ارث نبردن يكي از ورثه باطل است.{J

منظور از نفقه واجب زن بر همسر چيست ؟
پرسش

منظور از نفقه واجب زن بر همسر چيست ؟

پاسخ

هزينه هاي لازم و ضروري زندگي مانند خوراك , پوشاك و مسكن است و مخارج تحصʙĠرا شاřĠنمي شود.

آيا ازدواج موقت به قشر خاصي اختصاص دارد؟ اگر مراكزي در اين زمينه وجود دارد, معرفي كنيد.
پرسش

آيا ازدواج موقت به قشر خاصي اختصاص دارد؟ اگر مراكزي در اين زمينه وجود دارد, معرفي كنيد.

پاسخ

از نظر شرعي ازدواج موقت اختصاص به مردان مجرد يا متاهل ندارد ليكن از نظر قانوني هرگونه ازدواجي بايدتشريفات قانوني خود را طي نمايد و در دفاتر رسمي ازدواج ثبت گردد. در ضمن در اين رابطه مراكز خاصي وجودندارد. و طالبان آن تقريبا مانند ازدواج دائم بايد شخص مورد نظر خود را يافته و خواستگاري نمايند.{J

علي رغم اين كه ازدواج موقت بسيار آسان مي باشد,چرا اگر پسر و دختري صيغه را جاري كردند مسئولين قضايي آن را نمي پذيرند؟
پرسش

علي رغم اين كه ازدواج موقت بسيار آسان مي باشد,چرا اگر پسر و دختري صيغه را جاري كردند مسئولين قضايي آن را نمي پذيرند؟

پاسخ

آن مقدار بساطت و سادگي كه در مورد ازدواج موقت ذكر كرده ايد از نظر فقهي در ازدواج دائم نيز هست. ولي درعين حال دستگاه قضايي هيچ خانواده اي را بدون ثبت در دفاتر رسمي ازدواج به رسميت نمي شناسد. آنچه مهممي باشد اين است كه ازدواج موقت ودائم هر دو ازدواج مي باشند و از نظر بسياري از شرايط فقهي و قانوني مساوي اندليكن يكي دائمي است و ديگري غير دائم. متأسفانه غير دائمي بودن متعه موجب برداشت نادرستي در جامعهگرديده و باعث شده آن را به ديد التذاذ آني بنگرند. در حالي كه ماهيت مسأله اين نيست. اما اينكه دستگاه قضاييمقررات ويژه اي براي هر دو ازدواج مقرر ساخته مربوط به احكام حكومتي مي شود. زيرا اجراي احكام اوليه همين كهاز قالب فردي خارج شد و به نحوي در دايره روايط اجتماعي قرار گرفت نيازمند نظام و مقرراتي است كه مطابق باشرايط زماني آن را سامان بخشد و جلوي بسياري از مفاسد هرج و مرج ها و ضايع نمودن حقوق را بگيرد. بنابراينتناقص بين احكام اولي فقهي و احكام حكومتي نيست. بلكه تناقص آن جاست كه يكي ديگري را نفي كند. مثلا قانونبگويد خواندن صيغه شرع لازم نيست و فقه آن را لازم بداند. ولي اين كه مقررات ديگري براي استحكام پيوندها دركنارش قرار دهد و آن را مضبوط و سامان مند نمايد با آن تلائم دارد.{J

آيا در اسلام مرد مي تواند زن را بلاتكليف رها نموده و در برابر طلاق از او وجهي مطالبه نمايد؟
پرسش

آيا در اسلام مرد مي تواند زن را بلاتكليف رها نموده و در برابر طلاق از او وجهي مطالبه نمايد؟

پاسخ

عقد ازدواج قرار دادي طرفيني است كه دو طرف مي توانند در هنگام عقد هر نوع شرط مشروعي را براي خودكسب نمايد. مثلا اينكه حق طلاق با زن باشد و يا با شخص ثالث ديگر. البته اگر هيچ شرطي در ضمن ازدواج صورتنگيرد مقتضاي طبيعي عقد ازدواج آن است كه طلاق در اختيار مرد باشد زيرا اسلام درپي آن است كه تا حد امكاننهاد خانواده دچار تزلزل نگردد از همين روست كه حق طلاق را تنها به مرد داده آن نيز با شرايطي كه در محل خودمذكور است روشن است كه اگر ابتدا اختيار طلاق به زن نيز داده مي شد احتمال تزلزل و درهم شكستن خانواده ها به دوبرابر افزايش مي يافت. علاوه بر آنكه احتمال سو استفاده هاي ديگر (همانگونه كه برخي مردها عمل مي كنند) نيزبسيار زيادتر مي شد. در مورد مشكل شما قرآن مجيد به صراحت چنين كاري را مذمت نموده اينكه زن را مورد آزار واذيت قرار دهند تا مالي از او بگيرند و يا اينكه او را معلق گذارده و در بلاتكليفي رها نمايند. براي نمونه آيه 19 . سورهنسا اي اهل ايمان ... و بر زنان سخت گيري و بهانه جويي مكنيد كه قسمتي از آنچه به مهر آنان كرده ايد به ظلم بگيريد.مگر آنكه از آنان عمل زشتي آشكار گردد و با آنان در زندگاني با انصاف و خوش رفتار باشيد ... و در آيه 129 . النسا نيزمي فرمايد : و ... آنها را معلق نگذاريد ( نه مانند شوهردار و نه مثل بي شوهر ) باشند ...

در هر صورت ظلم در هيچشكلي پسنديده نيست و دادگاهها بايد در رفع ظلم اقدام نموده و فرد را از بلاتكليفي نجات دهند. البته اگر در موردعملكرد دادگاهها و مراجع قضاي سخني داريد مي توانيد آن را با دفتر بازرسي و همچنين ديوان عدالت اداري مطرحنموده و حقوق خود را مطالبه نمائيد.{J

در مورد حبس زن زناكار در منزل در آيه 14 سوره نساء توضيح دهيد
پرسش

در مورد حبس زن زناكار در منزل در آيه 14 سوره نساء توضيح دهيد

پاسخ

قبل از آن كه حكم حد زناكار نازل شود و شرايط براي ابلاغ و اجراي آن فراهم گردد، حكم زن زناكار حبس وي درخانه بوده است. البته با نزول آيات سوره نور و حكم صد ضربه شلاق براي زناكار، حكم قبلي منسوخ گرديد.{J

حقوق جزا

چرا مي گويند: جنايتكار به صحنهء جنايت بر مي گردد؟
پرسش

چرا مي گويند: جنايتكار به صحنهء جنايت بر مي گردد؟

پاسخ

شايد مراد اين باشد كه بالاخره جاني به سزاي جنايت خود مي رسديا اعتراف و اقرار مي كند و خود را لو مي دهد يا ديگران افشا مي كنند. در بسياري ازجنايت ها و قتل ها, از يك راهي به قاتل دست مي يابند و او محاكمه مي كنند.گفته اند: الخائن خائف ; كسي كه خيانت كرده است , خوف و دلهره دارد. دلهره وترس بروز مي يابد و وجدان انسان نمي تواند و راضي نمي شود جنايت خود را كتمان كند. در نتيجه خود را لو مي دهد.

سال گذشته پدرم مرتكب قتل خطايي شد و به شش ميليون تومان ديه محكوم گرديد و روانهء زندان شد و سپس با ضمانت آزاد شد. مدتي بعد در اثر نشت گاز فوت كرد. بعد از مراسم چهلم , خانوادهء مقتول ما را زيرفشار قرار دادند كه بايد دخترتان را به ما بدهيد تا سند پدرتان را آ
پرسش

سال گذشته پدرم مرتكب قتل خطايي شد و به شش ميليون تومان ديه محكوم گرديد و روانهء زندان شد و سپس با ضمانت آزاد شد. مدتي بعد در اثر نشت گاز فوت كرد. بعد از مراسم چهلم , خانوادهء مقتول ما را زيرفشار قرار دادند كه بايد دخترتان را به ما بدهيد تا سند پدرتان را آزاد كنيم . من با كسي كه آن ها مي خواستند, ازدواج كردم و بعد از مدتي فهميدم معتاد و بيكار است و فردي لاابالي و لات مي باشد. بعد از چند ماه مقداري پول به او دادم كه مرا طلاق دهد. دادگاه به ما سه ماه فرصت داده است . از شما خواهش مي كنم توضيح دهيد:

آيا بعد از مرگ پدرم ديه به ما تعلق مي گيرد, با وجودي كه خانه اي كه در آن مي نشينيم , سند مالكيت ندارد؟

پاسخ

چون پدر شما اقرار به قتل كرده است , بايد ديه را پرداخت نمود. اكنون كه او مرحوم شده است , بايد از اموالش ديه را پرداخت بنماييد. مي توانيد در دادگاه ادعاي بكنيد و بگوييد درست است ما مديون هستيم , اما پدرما مالي براي ما نگذاشته است , تا دادگاه به شما مهلت بدهد, يا از بيت المال پرداخت شود. اما اگر پدر شما اقرار به قتل نكرده بود, ديه بر (خويشان مقتول ) بود و بر شما چيزي واجب نبود. طلاق ربطي به ديه ندارد وشوهرتان حق ممانعت از اين بابت ندارد. مي توانيد به جهت اين كه شوهرتان معتاد است , درخواست طلاق بنماييد.

اگر مي توانستيد شوهرتان را به ترك اعتياد وا

داريد, بهتر بود, گرچه مشكل است .

مجازات چشم چراني و استمناء چيست؟
پرسش

مجازات چشم چراني و استمناء چيست؟

پاسخ

هر كدام از انحرافات جنسي (چشم چراني، استمناء، لواط، زنا و...) در پيشگاه الهي گناه محسوب مي شود و مرتكبين آن ها بايد مجازات شوند. پيش گيري ازاين گونه گناهان زشت بر همه اشخاص مخصوصاً جوانان و نوجوانان لازم است. راه پيش گيري در مطالعه، شركت در مجالس عمومي و درس هاي اخلاق، تهذيب نفس و ترس از خدا و قيامت، ورزش كردن، دوري كردن از فيلم هاي مستهجن و عكس هاي محرّك و مناظر شهوت انگيز و هم چنين تشكيل خانواده و ازدواج است.

عارضه عدم تمركز حواس و ناتواني از تصميم جدي و مردانه و هجوم افكار، بي ميلي به زندگي سستي در كارها، نااميد بودن نسبت به آينده همه و همه ناشي از همان ناراحتي هاي عصبي و خودگرايي شما است و بعضي آن ها از آثار استمناء مي باشد، لذا با ترك كردن استمناء و تقويت بدن و ازدواج و ديگر راه كارهايي كه عرض شد.،همه اين عوارض انشاءالله از بين مي رود.

در كتاب تاريخ طبري آمده كه :. چراراويان اسلام و مسلمان كلمهء مرتّد را به هر دو دسته اطلاق كرده اند؟ آيا از نظر فقهي امروزه هم اين دو دسته مرتّدهستند؟
پرسش

در كتاب تاريخ طبري آمده كه :. چراراويان اسلام و مسلمان كلمهء مرتّد را به هر دو دسته اطلاق كرده اند؟ آيا از نظر فقهي امروزه هم اين دو دسته مرتّدهستند؟

پاسخ

از روايات استفاده مي شود كسي كه است , مجازات سختي دارد. پردات زكات اهميت ويژه اي دارد كه اگر كسي آن را پرداخت نكند, نمازش قبول نيست و تا حدّ كفر و ارتداد پيش مي رود. چند نمونه ازروايات را ذكر مي كنيم :

امام صادق 7از پدرانش نقل مي كند كه رسول الله 6به علي 7وصيت كرد و فرمود:

مالش را نپردازد, نه مؤمن است و نه مسلمان .

باز امام صادق 7فرمود:

كم ترين آن را _ پرداخت نكند (به او مي گويند) مي خواهي يهودي بمير يا نصراني (يعني مسلمان نمي ميري .>

در روايات ديگر فرمود: .

از مجموعه روايات استفاده مي شود كه نپرداختن زكات يا انكار آن باعث ارتداد و كفر مي شود و از اين جهت كساني كه نماز مي خواندند, ولي زكات را منكر مي شدند يا پرداخت مي كردند, دستور حمله و جنگ با آنان صادرمي شد و آنان را مسلمان نمي دانستند. لذا آنان را مي ناميدند و جنگ با آنان را واجب مي شمردند.

بعد از فوت رسول الله 7بعضي از طوائف مرتد شدند و بعضي مسلمان بودند و نماز مي خواندند, اما چون ابوبكررا به عنوان حاكم اسلامي قبول نداشتند, زكات به او پرداخت نمي كردند. لذا ابوبكر لشكرهايي به سوي آن ها فرستادتا آن ها را مطيع خود كند.(1) چه بسا افراد بي گناهي نيز در اين جنگ ها كشته شدند.

امروزه هم اگر كسي از اسلام برگردد يا عقيده داشته باشد زكات از برنامه هاي اسلام نيست , كافر مي شود, چون زكات از ضروريات دين است واگر كسي منكر آن شود و انكار او به انكار خدا و رسول منجر شود, از جرگهء اسلام خارج مي شود.

(پ_اورقي 1.تاريخ ابن ابن خلدون , ج 2 ص 49به بعد.

آيا حد مرتد در قرآن آمده است؟ پرسش
پاسخ

در قرآن مجيد تنها به مذمّت شديد آنان و وعدة عذاب عظيم الهي نسبت به آنها اشاره شده، بي آنكه سخن از چگونگي كيفر دنيوي آنها به ميان آمده باشد، در آية 106 سورة نحل مي خوانيم

«مَنْ كَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ اِيمانِهِ اِلّا مَنْ اُكْرِهِ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِن بِالاِيمانِ، وَلكِنْ مَنْ شَرَحَ بَِِالْكُفْرِ صَدْرا فَعَلَيْهِمْ غَضَب مِنَ اللهِ وَ لَهُمْ عذاب عَظيم» [كساني كه بعد از ايمان، كافر شدند _ بجز كساني كه تحت فشار واقع شده اند (ظاهراً اظهار جدايي از اسلام كرده) در حالي كه قلبشان آرام با ايمان است _ آري آنها كه سينه خود را براي پذيرش كفر گشوده اند غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظيمي در انتظارشان مي باشد!]

در جاي ديگر مي فرمايد «كَيْفَ يَهْدِي اللهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ اِيْمانِهِمْ وَ شهَدِوُا اَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجائَهُمْ الْبَيِّناتُ وَ اللهُ لايَهْدِي الْقَوْمِ الظّالِمين _ اُولئِكَ جَزائُهُمْ اَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النّاسِ اَجْمَعينَ»آل عمران/86 و 87 [چگونه خداوند هدايت مي كند جمعيّتي را كه بعد از ايمان و گواهي به حقّانيّت رسول خدا و آمدن نشانه هاي روشن براي آنان كافر شدند و خدا گروه ستمكاران را هدايت نخواهد كرد _ كيفر آنها اين است كه لعن خداوند و فرشتگان و مردم ، همگي بر آنهاست.]

مرتد فطري و ملي يعني چه؟ و حكم هر كدام چيست؟
پرسش

مرتد فطري و ملي يعني چه؟ و حكم هر كدام چيست؟

پاسخ

مشهور در ميان فقها اين است كه مرتد اگر فطري باشد (يعني نطفة او در حال مسلمان بودن پدر و مادر يا لااقل يكي از آن دو منعقد شده باشد) حدّ او قتل است و توبه اش پذيرفته نيست (البته در صورتي كه مرد باشد) و اگر مرتد ملّي باشد، يعني از پدر و مادر غير مسلمان متولّد شده است، نخست به او پيشنهاد توبه مي شود اگر پذيرفت چيزي بر او نيست و اگر توبه نكرد حدّ او قتل است.

چرا در اسلام براي مرتد سختگيري شده است؟
پرسش

چرا در اسلام براي مرتد سختگيري شده است؟

پاسخ

اسلام در مورد كساني كه هنوز اسلام را نپذيرفته اند سختگيري نمي كند و آنها را با دعوت مستمر و تبليغات پي گير منطقي به اسلام فرا مي خواند، هر گاه نپذيرفتند و حاضر شدند طبق شرايط ذمّه، همزيستي مسالمت آميز با مسلمانان داشته باشند، نه تنها به آنها امان مي دهد، بلكه حفظ مال و جان و منافع مشروعشان را بر عهده مي گيرد.

ولي در مورد كساني كه اسلام را پذيرا شوند سپس عدول كنند فوق العاده سختگير است، چرا كه اين عمل موجب تزلزل جامعة اسلامي مي گردد و يكنوع قيام بر ضدّ رژيم و حكومت اسلامي محسوب مي شود و غالباً دليل بر سوء نيّت است.

لذا همان گونه كه اشاره شد چنين كسي اگر پدر يا مادرش هنگام انعقاد نطفة او مسلمان بوده و به تعبير ساده تر اگر مسلمان زاده باشد و از اسلام برگردد و آشكارا از اين بازگشت سخن گويد و در دادگاه اسلامي به ثبوت رسد، اسلام خونش را مباح مي شمرد، اموال او بايد در ميان وارثان مسلمانش تقسيم گردد و همسرش از او جدا مي شود و توبة او در ظاهر نيز پذيرفته نيست، يعني اين احكام سه گانه دربارة چنين كسي به هر حال اجرا مي شود، ولي اگر واقعاً پشيمان گردد توبة او در پيشگاه خدا پذيرفته خواهد شد (البته اگر مجرم زن باشد توبه اش مطلقاً پذيرفته و حكم اعدام ندارد)، و اگر پشيمان نشود و توبه نكند، ولي در ظاهر سخني كه دليل ارتداد باشد نگويد كسي به او كاري ندارد.

و اگر شخصي كه از اسلام برگشته، مسلمان زاده نباشد به او تكليف توبه مي كنند،

اگر توبه كرد مورد قبول واقع خواهد شد و همة مجازاتها از ميان خواهد رفت، و اگر توبه نكرد مجازات مي شود (در تمام اين موارد توبة ظاهري او كافي است و ما مأمور به باطن او نيستيم).

حكم سياسي مرتد فطري براي آنها كه از محتواي آن آگاه نيستند ممكن است يكنوع خشونت و تحميل عقيده و سلب آزادي انديشه تلقّي گردد.

ولي اگر به اين واقعيّت توجّه كنيم كه اين احكام، مربوط به كسي نيست كه اعتقادي در درون دارد و در مقام اظهار آن بر نيامده، بلكه تنها كسي را شامل مي شود كه به اظهار يا تبليغ بپردازد و در حقيقت قيام بر ضدّ رژيم موجود جامعة اسلامي كند روشن مي شود كه اين خشونت، بي دليل نيست و با مسألة آزادي انديشه نيز منافات ندارد و شبيه اين قانون در بسياري از كشورهاي شرق و غرب، با تفاوتهايي وجود دارد كه خون افرادي كه قيام بر ضدّ رژيم آنها كنند مباح مي شمرند.

كوتاه سخن اينكه

اولاً حكم توبة مرتد فطري مخصوص كساني است كه مرد و مسلمان زاده باشند و در آغاز اسلام را بپذيرند و سپس از آن باز گردند، كسي كه اسلام را از آغاز بلوغ نپذيرد، مشمول احكام مرتد نيست!

ثانياً كساني كه در حال تحقيق باشند، مشمول اين حكم نيستند حتي اگر نتيجة تحقيق آنها بازگشت از اسلام و گرايش به آيين ديگري باشد، مشروط بر اينكه سخني برخلاف اسلام نگويند، كسي با آنها كاري ندارد و از اين مجازاتها معافند.

ثالثاً هر گاه در برابر مرتد سكوت شود، بيم آن مي رود كه هر روز گروهي (مانند يهوديان در آغاز اسلام) به توطئه اي بر

ضدّ مسلمين برخيزند و براي درهم ريختن اعتقادات مردم و قيام بر ضد حكومت اسلامي از طريق اظهار ارتداد وارد شوند و اينجاست كه هرج و مرج عظيمي در داخل جوامع اسلامي روي مي دهد. به خصوص اينكه كارهاي تخريبي، معمولاً آثار سريع دارد. اسلام در برابر اين كار ايستاده و عكس العمل شديدي نشان داده است.

آيا حد شراب خوار در قرآن آمده است؟ حد شراب خوار چقدر است؟
پرسش

آيا حد شراب خوار در قرآن آمده است؟ حد شراب خوار چقدر است؟

پاسخ

در قرآن مجيد در آيات متعددي دربارة گناه شرابخواري و زشتي فوق العادة آن بحث شده، ولي سخني از حد شرب خمر به ميان نيامده است، ولي در احاديث آمده است كه حد شرب خمر هشتاد تازيانه است، در حديثي از بريد بن معاويه از امام صادق(ع) مي خوانيم فرمود «اِنَّ في كِتابِ عَلِيٍّ يُضْرَبُ شارِبُ الْخَمْرِ ثَمانِينَ وَ شارِبُ النَّبيذِ ثَمانينَ» (مرآت العقول 23/330) [در كتاب علي(ع) (كتابي كه به خط امير مؤمنان و املاء رسول خدا(ص) بود) آمده است، به كسي كه شرب خمر كند هشتاد تازيانه، و همچنين كسي كه شرب نبيذ كند هشتاد تازيانه زده مي شود.» (خمر شراب انگور، نبيذ شراب خرماست و گاه به معني وسيعتري نيز اطلاق مي شود).

در بعضي از روايات آمده است كه تعيين مجازات هشتاد تازيانه براي شرابخوار به خاطر آن است كه هنگامي كه كسي شراب مي نوشد، مست مي شود و در آن حال غالباً سخنهاي ناروا مي گويد و از جمله نسبتهاي زشت ناموسي به اشخاص مي دهد، و از اين رو شبيه حدّ قذف بر او جاري مي شود.

آيا حد لواط در قرآن آمده است؟ حد لواط چيست؟
پرسش

آيا حد لواط در قرآن آمده است؟ حد لواط چيست؟

پاسخ

در قرآن مجيد زشتي اين عمل و عظمت اين گناه در آيات مربوط به داستان قوم لوط(ع) بيان شده است ونيز به عقيدة بعضي از مفسّران اشارة اجمالي در مورد حدّ آن در آية 16 نساء ديده مي شود، آنجا كه مي فرمايد «وَ الَّذانِ يَاتِيانِها مِنْكُمْ فَأذُوهُما فَاِنْ تابا وَ اصْلَحا فَاَعْرِضُوا عَنْهُما اِنَّ اللهِ كانَ تَوّاباً رحيماً» [و كساني كه به سراغ آن كار زشت (لواط) مي روند آنها را آزار دهيد و اگر توبه كنند و خود را اصلاح نمايند از آنها در گذاريد، زيرا خداوند توبه پذير مهربان است.]

البته اين در صورتي است كه «الَّذانِ» اشاره به دو مرد، و ضمير «يَاتيانِها» اشاره به لواط باشد، در حالي كه اين ضمير به كلمة «فاحشه» بر مي گردد كه درآية قبل آمده و اشاره به «زنا» است.

به هر حال حدّ لواط و همجنس گرايي طبق روايات اسلامي، اعدام است در صورتي كه دخول واقع شده باشد و اگر واقع نشده تازيانه است و روايات متعددي از پيشوايان معصوم _ عليهم السلام _ در اين زمينه نقل شده است.

آيا حد مساحقه در قرآن آمده است؟ حد مساحقه چيست؟
پرسش

آيا حد مساحقه در قرآن آمده است؟ حد مساحقه چيست؟

پاسخ

مساحقه _ يعني همجنس گرايي زنان _ در اسلام نيز حدّ شديدي دارد و حدّ آن مطابق مشهور، حدّ زنا صد تازيانه است، و فرقي ميان محصنه و غير محصنه نيست.

اين مطلب در روايات متعددي كه از پيشوايان نقل شده است آمده.

در قرآن مجيد صريحاً مطلبي در اين باره ديده نمي شود، ولي بعضي از مفسّران آية 15 سورة نساء را اشاره به آن مي دانند، آنجا مي فرمايد «وَاللاّتي يَاتينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ اَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَاِنْ شَهِدُوا فَامْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتّي يَتَوفّاهُنَّ الْمَوْتُ اَوْ يَجْعَلُ اللهُ لَهُنَّ سَبيلاً» [و كساني كه از زنان شما مرتكب عمل منافي عفت شوند، چهار نفر از خودتان را به شهادت دربارة آنها بطلبيد، اگر گواهي دادند، آنان را در خانه هاي خود نگاهداريد (محبوس كنيد) تا مرگشان فرا رسد يا اين كه خداوند راهي براي آنها قرار دهد.] ولي غالب مفسران، اين آيه را اشاره به مساله زنا ميدانند، پيش از آنكه حكم تازيانه در سوره نور نازل شود و قرائن موجود در اين آيه و آيه بعد نيز همين معني را تأييد ميكند.

آيا حد قيادت در قرآن آمده است؟ حد قيادت چقدر است؟ پرسش
پاسخ

قيادت يا واسطگي در ميان زنان و مرداني كه مرتكب اعمال منافي عفت مي شوند، نيز از كارهايي است كه حدّ ثابت و معيني در اسلام دارد (هر چند در قرآن نيامده است) و بنابر مشهور حدّ آن، 75 تازيانه يعني سه چهارم حدّ زناست.

با توجه به اينكه در تعزيرات، نوع و ميزان تعزير به نظر قاضي بستگي دارد، آيا راه حلي وجود دارد كه از احكام گوناگون براي جرم واحد جلوگيري كند؟
پرسش

با توجه به اينكه در تعزيرات، نوع و ميزان تعزير به نظر قاضي بستگي دارد، آيا راه حلي وجود دارد كه از احكام گوناگون براي جرم واحد جلوگيري كند؟

پاسخ

بلي، مانعي ندارد كه قضات آگاه و كارشناسان جرايم در جلساتي با هم بنشيند و حدودي براي تعزيرات در نظر بگيرند، البته نه به صورت معين، بلكه حدّ اكثر و حدّ اقلّي از زندان و جريمة مالي و مجازاتهاي اسلامي و امثال آن را در نظر بگيرند تا وحدت روية حاصل شود.

اين امر با موازين اسلامي كاملاً سازگار است و لااقل از عناوين ثانويه در عصر و زمان ما براي مشروعيّت آن مي توان استفاده كرد.

آيا تعزير منحصر به شلاق است؟
پرسش

آيا تعزير منحصر به شلاق است؟

پاسخ

تعزير معاني وسيع و گسترده اي دارد كه هر گونه منع و تأديب را شامل مي شود و هيچ دليلي در دست نيست كه در شرع مقدس اسلام يا اصطلاح فقها اين مفهوم تغيير كرده باشد (و به اصطلاح داراي حقيقت شرعيّه يا متشرّعه نيست) و نيز نقل به معني جديد در اصطلاح فقها نشده است. هر چند بسياري از فقها به پيروي از روايات، غالباً روي مصداق خاصي (ضرب و تازيانه) تكيه كرده اند، ولي بيان اين مصداق معروف هرگز دليل بر انحصار مفهوم تعزير به آن نمي شود، هر چند اين توهّم براي جمعي پيدا شده است كه تعزير در نظر آنها مساوي است با ضرب و تازيانه، اما بررسيهاي بيشتر روي گفتار فقها و روايات، بطلان اين تصور را ثابت مي كند.

مرحوم علامة حلي _ قدس سره الشّريف _ در كتاب «تحرير» مي گويد «تعزير براي هر جنايت و گناهي است كه حدّي دربارة آن وارد نشده است _ تا آنجا كه مي فرمايد _ «وَ هُوَ يَكُونُ بِالضَّرْبِ وَ الْحَبْسِ وَ التَّوْبيخِ مِنْ غَيْرِ قَطْعِ وَ لا جَرْحِ وَ لا اَخْذِ مالٍ» (تحرير 2/239) [تعزير گاهي به وسيلة ضرب ياحبس يا توبيخ، بدون قطع كردن عضو و مجروح ساختن و نه به گرفتن مالي است.]

در كتاب «اَلْفِقْهُ عَلَي الْمَذاهِبِ الاَرْبَعَة» بعدازنقل كلام «ابن قَيّم» و اينكه ظاهر عبارت اوچنين نتيجه مي دهدكه حاكم مي تواند به هر طريقي كه صلاح ببيند _ اعم از زندان يا ضرب _ مجرمان راتعزير كند، مي گويد «وَ بِالْجُمْلَةِ فَاِنَّ التَّعزِيرَ باب واسِع يُمْكِنُ لِلْحاكِمِ اَنْ يَقْضي بِهِ عَلَي كُلِّ الْجرائم الَّتي لَمْ يَضَعِ الشّارِعُ لَها حَدّاً اَوْ

كَفّارَةً، عَلَي اَنْ يَضَعَ الْعقُوبَةَ الْمُناسِبَةَ لِكُلَ بَيْئَةٍ وَ لِكُلِّ جَرِيْمَةٍ مِنْ سَجْنٍ اَوْ ضَرْبٍ اَوْ نَفيِ اَوْ تَوْبيخِ اَوْ غيْرِ ذلِك» (الفقه علي المذاهب الاربعه 5/400) [خلاصه اينكه تعزير، باب وسيعي دارد كه به حاكم و قاضي اجازه مي دهد دربارة تمام جرايمي كه شارع، حدّ و كفاره اي براي آن قرار نداده، مجازات مناسبي قرار دهد كه با وضع هر جامعه و هر گناه تناسب داشته باشد، خواه زندان باشد يا ضرب، يا تبعيد يا توبيخ يا غير آن.]

معناي تخيير حاكم در تعزيرات چيست؟ پرسش
پاسخ

منظور اين است كه دست قاضي باز باشد تا بتواند تناسب را بين«جرم» و «جريمه» از تمام جهات در نظر بگيرد در حقيقت قاضي ظاهراً مخيّر است، ولي در واقع مخيّر نيست، زيرا براي هر جرمي مقدار خاصي از مجازات را تعيين مي كند؛ به اين معني كه اگر تناسب جرم و جريمه اقتضا كند يك ماه زندان، يا بيست ضربه شلاق در نظر بگيرد، نمي تواند او را يك ضربه بيشتر يا كمتر شلاق بزند، يا يك روز بيشتر يا كمتر زنداني كند و يا يك ريال بيشتر و يا كمتر غرامت نمايد.

تاريخ پيدايش زندان در اسلام، چه زماني است؟
پرسش

تاريخ پيدايش زندان در اسلام، چه زماني است؟

پاسخ

گرچه بعضي از مورخان اسرار دارند كه در عصر سه خليفة اول، زندان به معني محل خاصي براي نگهداري مجرمان وجود نداشت و تنها در عصر امير مؤمنان علي(ع) بود كه زندان ساخته شد، ولي اين ادعا مخالف روايات بسياري است كه مي گويد «عمر» نخستين كسي بود كه اقدام به تأسيس زندان كرد.

شاهد اين سخن مطلبي است كه «ابن همان» در كتاب «شرح فتح الغدير» كه در فقه حنفي نوشته شده آورده است، او نقل مي كند «در عصر پيامبر(ص) و زمان خلافت ابوبكر زنداني وجود نداشت و مجرمان يا در مسجد يا دالان خانه زنداني مي شدند تا اينكه «عمر» خانه اي را در مكه به چهارهزار درهم خريد و زندان قرار داد.» (شرح فتح الغدير 5/471)

مسألة خريدن خانه اي در مكه توسط عمر در كتب ديگر مانند كتاب «النظم الاسلاميه» و كتاب «الجنايات المتحده بين القانون و الشريعه» نيز آمده است.

آنها تصريح كرده اند كه «عمر» آن خانه را از «صفوان بن اميّه»، يكي از سران مكه، خريداري كرد. ابو اسحاق شيرازي نيز در كتاب «مهذّب» كه در فقه شافعي نوشته شده، خريداري خانه توسط «عمر» و تبديل آن را به زندان آورده است.

تنها سخني كه مي توان در زمينة جمع ميان گفتار كساني كه وجود زندان را درعصر عمر نفي كرده و كساني كه روي وجود آن پا فشاري دارند بيان كرد، اين است كه عمر اقدام به ساختن زندان نكرد، تنها همان خانة «صفوان بن اميّه» را به چهار هزار درهم خريداري كرد و از آن براي اين منظور استفاده مي نمود، ولي در عصر امير مؤمنان علي(ع) حضرت شخصاً

اقدام ساختن زندان كرد (تا مسائل انساني، نسبت به زندانيان بهتر رعايت شود و از فرار آنها نيز جلوگيري كند.)

جالب اينكه در تواريخ آمده است كه حضرت، نخست زنداني از بوريا ساخت كه هم نور فراوان داشت وهم هوا و نام آن را «نافع» گذاشت (شايد به اين منظور كه اين زندان از نظر اخلاقي در روح مجرمان اثر بگذارد و بزودي اصلاح شوند) ولي متأسفانه وضع اين زندان مورد سوء استفاده قرار گرفت و دزد ها ديوار آن را سوراخ كرده فرار كردند، امام ناچار زندان محكمي از گل ساخت و آن را «مُخَيّسْ» ناميد.

فلسفة وجود زندان چيست؟
پرسش

فلسفة وجود زندان چيست؟

پاسخ

عشق انسان به آزادي، از عشق سوزان او به تكامل و پيشرفت سرچشمه مي گيرد، چراكه هيچ موجودي در اسارت نمي تواند به سير تكامل خود ادامه دهد، حتي حيوانات، از قفس رنج مي برند، هر چند تمام وسايل زندگيشان در آنجا فراهم باشد، و آزاد شدن از قفس را بر اسارت ترجيح مي دهند، هر چند در بيرون قفس، انواع خطرات آنها را تهديد كند.

به همين دليل، جانداراني كه در قفس اسيرند، نه شوري در سر و نه نوايي در گلو و نه هيجاني در تن دارند، مگر اينكه متولد قفس بوده، و طعم آزادي را نچشيده باشند.

اگر در حيوانات، اين مسأله به صورت يك غريزه نهفته است، در انسان اين درك عاطفي با درك عقلي هماهنگ مي گردد، و با دليل و برهان، آزادي خود را مي طلبد و درست به همين دليل است كه يكي از انواع مجازات هاي سخت براي بشر، سلب آزادي و زندان است. بي شك بيشتر زندان ها در طول تاريخ، ظالمانه و به صورت ابزاري در دست افرادي خود كامه، كينه توز و انتقام جو براي رسيدن به مقاصد نا مشروع بوده است، ولي اين مانع از فلسفة واقعي زندان و آثار مثبت آن در اصلاح افراد متخلف و مبارزة با فساد اجتماعي نيست.

اين سلب آزادي، يك اهرم سنگين براي فشار روي افراد زنداني است تا اهداف مورد نظر تحقق يابد.

زندان ايذايي و مجازاتي چه نوع زنداني است؟
پرسش

زندان ايذايي و مجازاتي چه نوع زنداني است؟

پاسخ

اين نوع زندان معمولاً براي كساني است كه مرتكب خلافي شده اند، آزادي آنها را سلب مي كنند تا متوجه زشتي اعمال خود بشوند و در آينده از تكرار چنان اعمالي خودداري كنند، ديگران نيز عبرت گيرند. اين معمولترين نوع زندان از قديم تا كنون بوده است، و هر حكومتي براي خود چنين زنداني داشته است.

زندان اصلاحي چه نوع زنداني است؟
پرسش

زندان اصلاحي چه نوع زنداني است؟

پاسخ

اين نوع زندان در مورد كساني است كه به عادت بدي گرفتارند (مانند معتادان مواد مخدر) و اندرزها و آموزش ها در آنها تأثير نمي گذارد، چاره اي جز اين نيست كه آنها را از پيكر جامعه جدا كنند و مدت كوتاهي يا طولاني در زندان بمانند و اصلاح شوند، و اعتياد خود را ترك گويند.

زندان احتياطي چه نوع زنداني است؟
پرسش

زندان احتياطي چه نوع زنداني است؟

پاسخ

حادثة مهمي مانند قتل نفس در جايي رخ مي دهد كه قاتل به درستي شناخته نيست، ولي فرد يا افرادي متهم به قتل هستند، بدون شك بايد دربارة قاتل تحقيق شود، ولي ممكن است متهم فرار كند و بعد از ثبوت مدارك كافي بر ارتكاب جرم، دسترسي به او نباشد.

در اينجا متهم يا متهمين را موقتاً بازداشت مي كنند، پس از تحقيق اگر بي گناه باشند با عذر خواهي آزاد مي شوند و اگر گناهكار باشند به جزاي عمل خود مي رسند.

اين نوع زندان تقريباً در همه جا معمول است، بديهي است چون شخص متهم ممكن است واقعاً بي گناه باشد بايد هر چه زودتر تحقيقات دربارة او انجام گيرد و دوران بازداشت او هر چه ممكن است كوتاهتر باشد.

زندان استحقاقي چه نوع زنداني است؟
پرسش

زندان استحقاقي چه نوع زنداني است؟

پاسخ

منظور از استحقاق در اين جا، گرفتن حق است، مثلاً گاه كسي طلبي از ديگري دارد كه او در عين توانايي بر پرداخت از اداء دين خودداري مي كند، در اينجا گاهي بدهكار را زنداني مي كنند تا تحت فشار قرار بگيرد و حاضر به اداي حق طلبكار گردد، البته در اينجا بايد به محض اينكه آمادگي براي اداي دين پيدا كرد از زندان آزاد شود، چون هدف و فلسفه زندان او پايان يافته است.

زندان حفاظتي چه نوع زنداني است؟
پرسش

زندان حفاظتي چه نوع زنداني است؟

پاسخ

اين نوع زندان كه به ندرت ممكن است صورت پيدا كند در مورد كساني است كه مردم از آنها سخت عصباني هستند به طوري كه اگر آزاد بمانند جانشان به خطر مي افتد، در حالي اگر مرتكب گناهي هم شده اند مستحق اعدام نمي باشند، در اينجا حكومت كه حافظ منافع مردم است براي فرو نشستن آتش خشم مردم، اينگونه افراد را مدتي به چهار ديواري زندان منتقل مي كند تا با عادي شدن شرايط و رفع خطر از آنها آزاد شوند، البته همانگونه كه گفتيم اين نوع زندان بسيار كم است و معمولاً در انقلابها و طوفان هاي اجتماعي و هيجان احساسات عمومي مصداق هايي پيدا مي كند.

آيا حكم زندان در قرآن آمده است؟
پرسش

آيا حكم زندان در قرآن آمده است؟

پاسخ

آنچه مسلّم است در قرآن مجيد حداقل يك مورد از موارد حكم زندان ديده مي شود و با تعبير «امساك» ذكر شده است مي فرمايد

«وَ الَّلاتي يَأْتينَ الفاحِشَةَ مِن نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةَ مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَاَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفّاهُنَّ الْمُوتُ اَوْ يَجْعَلَ اللهُ لَهُنَّ سَبيلاً» نساء/15 [و كساني از زنان شما كه مرتكب زنا شوند، چهار نفر از مسلمانان را به عنوان شاهد بر آنها بطلبيد، اگر گواهي دادند آن زنان را در خانه هاي خود نگاه داريد تا مرگشان فرا رسد يا اينكه خداوند راهي براي آنها قرار دهد.]

معروف در ميان مفسّران اين است كه اين آيه ناظر به مجازات زناني است كه مرتكب زنا مي شدند پيش از آن كه حدّ نازل شود و در اينجا حكمشان به صورت «زندان ابد» ذكر شده، هر چند اين حكم بعداً تبديل به حكم جلد(تازيانه) يا رجم(سنگسار كردن) گرديد.

جملة «اَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَي يَتَوَفّاهُنَّ الْمَوْتُ» [آنها را در خانه ها نگهداريد تا مرگشان فرا رسد.]

گرچه سخني از زندان در آن به ميان نيامده، ولي نگهداشتن در خانه ها، تا آخر عمر چيزي شبيه زندان ابد است. اين تنها موردي است كه در قرآن دربارة حكم زندان ديده مي شود.

آيا در روايات اسلامي موارد زندان وجود دارد؟
پرسش

آيا در روايات اسلامي موارد زندان وجود دارد؟

پاسخ

در روايات اسلامي، موارد متعددّي براي زندان ابد و غير آن آمده است، از جمله

1_ در مورد معاونت در قتل _ هر گاه كسي، ديگري را بگيرد و شخص ديگري او را به قتل برساند، حكم قاتل از نظر فقه اسلامي، اعدام است و حكم معاون او زندان ابد، اين حكم در ميان فقهاي ما مورد اتّفاق و اجماع است و احاديث متعدّدي كه در منابع معتبر حديث نقل شده به آن گواهي مي دهد.

در حديثي از علي(ع) مي خوانيم كه در باره دو مرد كه يكي از آن دو كسي را گرفته و ديگري او را به قتل رسانده چنين قضاوت فرمود

«يُقْتَلُ الْقاتِلُ و يَحْبَسُ الاخِرُ حَتّي يَمُوتَ غَمّاً كَما حَبَسَهُ حَتّي ماتَ غَمّاً» (وسائل الشيعه 19/35) [قاتل را مي كشند و نفر ديگر را حبس مي كنند تا با اندوه بميرد، همان گونه كه او مقتول را نگهداشت تا با اندوه كشته شود.]

2_ دستور قتل دادن _ از نظر فقه اسلامي، اگر كسي ديگري را مجبور به قتل بي گناهي كند، حتّي اگر مأمور را تهديد به مرگ در صورت تخلّف نمايد، او حق ندارد كه بي گناه را به قتل رساند، زيرا تقيّه در مورد خون، مشروع نيست، وَ الْمَأْمُورُ مَعْذُور در اين مورد، سخن بي اساس است.

حال اگر كسي به اين حكم اسلامي اعتنا نكرد، و براي حفظ جان خويش در برابر تهديد ظالم اقدام به كشتن بي گناهي كرد، قانون اسلام مي گويد حكم قاتل، قصاص است، و حكم آمر زندان ابد!

امام باقر (ع) دربارة چنين كسي فرمود

«يُحْبَسُ الامِرُ بِقَتْلِهِ حَتّي يَمُوتَ» (وسائل الشيعه 19/32) [امر كننده را زندان

مي كنند تا بميرد.]

3_ در مورد تكرار سرقت نيز دستور داده شده كه در مرتبة سوّم، او را به زندان ابد مجازات كنند، اين حكم را گروهي از اصحاب بزرگ امام باقر و امام صادق(ع) از آن حضرات نقل كرده اند.

4_ در مورد زنان مرتد فطري، اگر حاضر به توبه نشوند نيز حكم زندان ابد آمده است. در حديثي از امام باقر و امام صادق(ع) مي خوانيم

«وَ االْمَرْئَهُ اِذا اِرْتَدَّتْ عَنِ الاِسْلامِ اُستُتيبَتْ، فَاِنْ تابَتْ وَ اِلّا خُلِّدَتْ فِي السِّجْنَ» (وسائل الشيعه 18/549) [به زن مرتد پيشنهاد توبه مي كنند، اگر پذيرفت و بازگشت آزاد مي شود و گرنه محكوم به زندان ابد خواهد شد.]

ديدگاه روايات اسلامي نسبت به حقوق زندانيان چيست؟
پرسش

ديدگاه روايات اسلامي نسبت به حقوق زندانيان چيست؟

پاسخ

در روايات اسلامي دربارة حقوق زندانيان و دادن مرخصي به آنان براي شركت در نماز جمعه و ملاقات بستگان و دوستان، مطالب قابل ملاحظه اي ديده مي شود.

از جمله در حديثي از امام صادق(ع) مي خوانيم كه فرمود

«عَلَي الْاِمامِ اَنْ يُخْرِجَ الْمُحْبَسينَ فِي الدَّيْنِ، يَوْمَ الْجُمْعَةِ اِلَي الْجُمْعَةِ، وَ يَوْمَ الْعِيْدِ اِلَي الْعِيْدِ، فَيُرْسِلُ مَعَهُمْ فَاِذا قَضَوُا الصَّلاةَ وَ الْعِيْدَ رَدَّهُمْ اِلَي السِّجْنِ» (وسائل الشيعه 18/221) [بر پيشواي مسلمانان لازم است كساني را كه به خاطر بدهكاري (و امثال آن) به زندان افتاده اند، روز جمعه براي نماز جمعه و روزعيد براي نماز عيد، همراه مأموران بفرستد، هنگامي كه نماز جمعه يا مراسم عيد را به جا آوردند آنها را به زندان باز گردانند.]

بايد توجه داشت كه نماز جمعه و عيد، هر كدام داراي دو خطبه است كه اثر تربيتي فوق العاده اي دارد.

در حديث ديگري از اين فراتر رفته، مي فرمايد

«اِنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلام كانَ يُخْرِجُ اَهْلَ السُّجُونِ _ مَنْ حُبِسَ في دَيْنٍ اَوْ تُهْمَةٍ _ اِلَي الْجُمْعَةِ فَيَشْهَدُونَها وَ يُضَمِّنَهُمُ الاوْلِياءِ حَتّي يُرَدّوُهُمْ» (مستدرك 17/403) [علي(ع)، زندانياني را كه به خاطر بدهكاري يا اتّهام ديگري به زندان افتاده بودند، به نماز جمعه مي آورد تا در آن حضور يابند و از اولياي آنان تضمين مي گرفت كه آنها را به زندان باز گردانند.] (درست شبيه بعضي از مرخصّي هايي كه امروز در بعضي كشورهاي اسلامي معمول است).

از حديث ديگري استفاده مي شود كه علي (ع) هر جمعه سري به زندان مي زد، آنهايي كه در انتظار اقامة حدّ بودند، اجراي حدّ بر آنها مي كرد (و آزاد مي كرد) و كسي را كه حدّي بر

او نبود آزاد مي ساخت.

ابو يوسف در حمايت از زندانيان، چه طرحي به هارون الرشيد ارائه كرد؟ پرسش
پاسخ

هارون الرشيد، خليفة عباسي، براي بستن دهان مردم به ابو يوسف پيشنهاد كرد طرحي دربارة چگونگي رفتار با زندانيان از نظر اسلام و فقه اسلامي بنويسد و مخصوصاً درسؤال هارون اين موضوع قيد شده بود كه در مورد افراد خلافكار و شرور و سارقين، هنگامي كه دستگير و زنداني مي شوند، آيا لازم است براي آنها غذا تهيّه شود؟ و اگر لازم است آيا بايد از محل زكات باشد يا محل ديگر؟ و به طور كلّي چگونه بايد با آنها رفتار كرد؟ بديهي است هارون دلش براي زندانيان نسوخته بود فشار افكار عمومي او را مجبور ساخت. ابو يوسف طرح مشروح و گسترده اي در اين باره تنظيم كرد و براي خليفه فرستاد وبا صراحت آميخته با شجاعت، قسمتهاي زيادي از دستورهاي اسلام را كه توأم با انتقادهايي از وضع موجود بود براي او نوشت، بي آنكه دايرة سؤال و جواب را محدود به زندانيان دزد و شرور كند، چه اين كه او به خوبي مي دانست، بيشتر زندانيان عبّاسيان، زندانيان سياسي هستند!

اين نامة تاريخي را در دوازده قسمت خلاصه كرده، ذيلاً مي آوريم.

1_ هر گاه زندانيان، از خود چيزي براي تغذيه ندارند بايد از محل «زكات» (حقّ فقراء) يا بيت المال (حقوق عمومي) تغذيه شوند و تو مختار هستي هر يك از اين دو امر را برگزيني.

2_ واجب است براي هر زنداني به مقدار نيازش آذوقه تهيّه شود و هيچ گونه كوتاهي در اين امر جايز نيست!

3_ مراقب باش حتّي اگر اسيري از مشركان گرفته شود، مادام كه حكمي دربارة او از دادگاه اسلامي صادر نشده بايد نسبت به او خوشرفتاري شود

و وسايل تغذيه او فراهم گردد، تا چه رسد به مسلماني كه به زندان افتاده است، آيا سزاوار است بگذارند از گرسنگي بميرد؟!

4_ اي خليفه! خلفاي پيشين، پيوسته دربارة زندانيان سفارش مي كردند و وسايل تغذيه و لباس تابستاني و زمستاني آنان را تهيه مي نمودند، و نخستين كسي كه پيشگام در اين راه بود اميرمؤمنان علي(ع) بود و خلفاي بعد نيز به اين مسأله اهميّت مي دادند.

بعضي از روات حديث براي من نقل كرده اند كه عمر بن عبدالعزيز دستور اكيد داد كه در زندانها هيچ كس را طوري در زنجيز نكنند كه قدرت بر نماز ايستادن نداشته باشد، اصلاً نبايد كسي شب تا صبح در غل و زنجير باشد، مگر آنها كه خون بيگناهي را ريخته اند!

5_ سفارش كن مقدار خوراك زندانيان را به صورت پول نقد در آغاز هر ماه در اختيارشان بگذارند، زيرا از اين ميترسم كه اگر غذا به صورت جنس در اختيارشان گذارده شود مأموران زندان از آن بدزدند!

و چيز قابل توجّهي به دست آنها نرسد (ابو يوسف در اينجا فساد حاكم بر زندانهاي بني عباس را به روشنترين وجهي بازگو كرده است).

6_ يك نفر از افراد مورد اطمينان و اهل خير را مأمور كن تا نام تمام زندانياني كه از بيت المال تغذيه مي شوند، در دفتر ثبت كند و نزد خود نگاه دارد و در آغاز هر ماه، شخصاً به زندان برود و مطابق آن دفتر، زندانيان را يك يك به نام صدا زند و مخارج او را به دست خودش بدهد و من گمان مي كنم ده دينار براي هر يك نفر در ماه كافي باشد (اگر دينار را به عنوان يك

مثقال هيجده نخودي طلا در نظر بگيريم به پول امروز مبلغ هنگفتي مي شود و حتّي با پول آن زمان نيز مبلغ قابل توجّهي بود، انتخاب اين رقم از سوي ابو يوسف شايد براي اين است كه اگر از اين هم كمتر بدهند باز مجبور باشند به مقدار نياز آنها بپردازند).

7_ شنيده ام گاهي بعضي از زندانيان را درحالي كه به زنجير بسته شده اند در معرض ديد عموم قرار مي دهند تا مردم بر آنها ترحّم كنند و صدقه اي به آنها بپردازند و از اين طريق پولي براي زندانيان جمع شود! از اين كار ناشايست جلوگيري كن، چرا كه خدا به اين كار راضي نيست، من فكر نمي كنم مشركان در مورد اسيران مسلمان چنين رفتاري كنند، پس چگونه ممكن است با مسلمين اين چنين رفتار شود؟ تازه معلوم نيست پولي را كه از طريق صدقات جمع آوري مي كنند در اختيار خود زندانيان قرار دهند (و اين مصيبت بزرگ ديگري است).

8_ هر گاه كسي در زندان بميرد و خويشاونداني نداشته باشد، بايد وسايل غسل و كفن و دفن او از طريق بيت المال به طور مناسبي فراهم گردد و نيز بايد بر او به عنوان يك مسلمان نماز بخوانند، آنگاه به خاك سپرده شود.

افراد مورد وثوق به من خبر داده اند كه گاه، غريبي در زندان از دنيا مي رود و جنازة او يك يا دو روز بر زمين مي ماند تا زندانيان، دربارة او از مقامات مسئول كسب تكليف كنند، در اين ميان زندانيان براي پايان دادن به اين صحنه غم انگيز درميان خود پول جمع آوري مي كنند تا به كسي دهند كه او را فقط تا گورستان ببرد، و بي آنكه

مراسم غسل و كفن و نماز انجام گيرد او را به خاك بسپارد، اين كار دردناكي است كه براي مسلمان قابل تحمّل نيست!

9_ من فكر مي كنم اگر دستور دهي حدود و تعزيرات اسلامي به صورت صحيح عمل شود تعداد زندانيان به حداقل مي رسد، زيرا افراد خلافكار، مجازات را با چشم خود مي بينند و در روح آنها اثر مي گذارد!

يكي ديگر از علل فزوني تعداد زندانيان اين است كه بسياري از افراد بعد از آنكه به زندان افتادند فراموش مي شوند و كار آنها تعقيب نمي شود، به عده اي مأموريّت ده كه همه روز پروندة زندانيان را مورد مطالعه قرار دهند و زودتر به كار آنها رسيدگي كنند، اگر مدركي بر ضدّ آنها وجود دارد مجازات شوند و آزاد گردند و اگر ندارد به زندان آنها پايان دهند.

10_ مخصوصاً دستور مؤكد صادر كن كه در مجازات خطاكاران راه افراط نپويند و از حد مجاز اسلامي تجاوز نكنند، به من خبر دادند گاه مأموران تو به صرف اتهام، زندانيان را مي زنند، حتّي در مورد بعضي از گناهان 200 يا 300 تازيانه يا بيشتر و كمتر زده اند!

اين چيزي است كه در اسلام مجاز نيست، تن مسلمان احترام دارد و بدون جهت نمي تواند آن را آزرده ساخت.

11_ هرگاه يكي از زندانيان جنايتي مرتكب شده كه بايد قصاص شود و يا عملي انجام داده كه در خور حد و تعزير است بايد اين احكام اسلامي به زودي در حق او اجرا گردد و بي جهت در زندان نماند و يا اينكه در مورد قصاص، صاحبان خون عفو كنند و از مجرم بگذرند و در اينصورت نيز بايد فوراً آزاد شود.

12_ در

موردي كه قصاص ممكن نيست بايد شخص جاني ديه كامل را بپردازد، بعد مقداري در زندان بماند تا آثار توبه در او ظاهر گردد و در اين هنگام بايد بلافاصله آزاد شود و راه خود را پيش گيرد.

اين نامة تاريخي كه حاكي از طرز فكر و برداشت يك فقيه معاصر عباسيان از احكام اسلام، دربارة زندانيان است، مي تواند به عنوان مشت نمونة خروار، سند زنده اي براي تعليمات اسلام در اين زمينه باشد.

تاريخ پيدايش زندان در اسلام، چه زماني است؟ پرسش
پاسخ

گرچه بعضي از مورخان اسرار دارند كه در عصر سه خليفة اول، زندان به معني محل خاصي براي نگهداري مجرمان وجود نداشت و تنها در عصر امير مؤمنان علي(ع) بود كه زندان ساخته شد، ولي اين ادعا مخالف روايات بسياري است كه مي گويد «عمر» نخستين كسي بود كه اقدام به تأسيس زندان كرد.

شاهد اين سخن مطلبي است كه «ابن همان» در كتاب «شرح فتح الغدير» كه در فقه حنفي نوشته شده آورده است، او نقل مي كند «در عصر پيامبر(ص) و زمان خلافت ابوبكر زنداني وجود نداشت و مجرمان يا در مسجد يا دالان خانه زنداني مي شدند تا اينكه «عمر» خانه اي را در مكه به چهارهزار درهم خريد و زندان قرار داد.» (شرح فتح الغدير 5/471)

مسألة خريدن خانه اي در مكه توسط عمر در كتب ديگر مانند كتاب «النظم الاسلاميه» و كتاب «الجنايات المتحده بين القانون و الشريعه» نيز آمده است.

آنها تصريح كرده اند كه «عمر» آن خانه را از «صفوان بن اميّه»، يكي از سران مكه، خريداري كرد. ابو اسحاق شيرازي نيز در كتاب «مهذّب» كه در فقه شافعي نوشته شده، خريداري خانه توسط «عمر» و تبديل آن را به زندان آورده است.

تنها

سخني كه مي توان در زمينة جمع ميان گفتار كساني كه وجود زندان را درعصر عمر نفي كرده و كساني كه روي وجود آن پا فشاري دارند بيان كرد، اين است كه عمر اقدام به ساختن زندان نكرد، تنها همان خانة «صفوان بن اميّه» را به چهار هزار درهم خريداري كرد و از آن براي اين منظور استفاده مي نمود، ولي در عصر امير مؤمنان علي(ع) حضرت شخصاً اقدام ساختن زندان كرد (تا مسائل انساني، نسبت به زندانيان بهتر رعايت شود و از فرار آنها نيز جلوگيري كند.)

جالب اينكه در تواريخ آمده است كه حضرت، نخست زنداني از بوريا ساخت كه هم نور فراوان داشت وهم هوا و نام آن را «نافع» گذاشت (شايد به اين منظور كه اين زندان از نظر اخلاقي در روح مجرمان اثر بگذارد و بزودي اصلاح شوند) ولي متأسفانه وضع اين زندان مورد سوء استفاده قرار گرفت و دزد ها ديوار آن را سوراخ كرده فرار كردند، امام ناچار زندان محكمي از گل ساخت و آن را «مُخَيّسْ» ناميد.

زندان ايذايي و مجازاتي چه نوع زنداني است؟ پرسش
پاسخ

اين نوع زندان معمولاً براي كساني است كه مرتكب خلافي شده اند، آزادي آنها را سلب مي كنند تا متوجه زشتي اعمال خود بشوند و در آينده از تكرار چنان اعمالي خودداري كنند، ديگران نيز عبرت گيرند. اين معمولترين نوع زندان از قديم تا كنون بوده است، و هر حكومتي براي خود چنين زنداني داشته است.

زندان اصلاحي چه نوع زنداني است؟ پرسش
پاسخ

اين نوع زندان در مورد كساني است كه به عادت بدي گرفتارند (مانند معتادان مواد مخدر) و اندرزها و آموزش ها در آنها تأثير نمي گذارد، چاره اي جز اين نيست كه آنها را از پيكر جامعه جدا كنند و مدت كوتاهي يا طولاني در زندان بمانند و اصلاح شوند، و اعتياد خود را ترك گويند.

زندان احتياطي چه نوع زنداني است؟ پرسش
پاسخ

حادثة مهمي مانند قتل نفس در جايي رخ مي دهد كه قاتل به درستي شناخته نيست، ولي فرد يا افرادي متهم به قتل هستند، بدون شك بايد دربارة قاتل تحقيق شود، ولي ممكن است متهم فرار كند و بعد از ثبوت مدارك كافي بر ارتكاب جرم، دسترسي به او نباشد.

در اينجا متهم يا متهمين را موقتاً بازداشت مي كنند، پس از تحقيق اگر بي گناه باشند با عذر خواهي آزاد مي شوند و اگر گناهكار باشند به جزاي عمل خود مي رسند.

اين نوع زندان تقريباً در همه جا معمول است، بديهي است چون شخص متهم ممكن است واقعاً بي گناه باشد بايد هر چه زودتر تحقيقات دربارة او انجام گيرد و دوران بازداشت او هر چه ممكن است كوتاهتر باشد.

زندان تأديبي چه زنداني است؟ پرسش
پاسخ

اين نوع زندان، بيشتر در مورد كودكان است كه مشمول قوانين نيستند، ولي اگر آزادي مطلق نيز به آنها داده شود سوء استفاده كرده راه انحراف را پيش مي گيرند، لذا در مقابل پاره اي از گناهان، آنها را به زندان مي افكنند تا تأديب و تربيت شوند.

زندان سياسي چه نوع زنداني است؟ پرسش
پاسخ

معمولاً زنداني سياسي به كساني مي گويند كه فعاليت هاي سياسي آنها مخالف مصالح جامعه و نظام موجود است. گاهي نيز مخالف مصالح جامعه نيست، بلكه موافق آن است، ولي با مصالح يا مطامع رژيم خودكامة حاكم تضاد دارد (مانند زندانيان سياسي در بسياري از كشورهاي دنياي امروز كه افراد مخالف را هر چند در مسير حق باشند به زندان مي افكنند).

زندان حفاظتي چه نوع زنداني است؟ پرسش
پاسخ

اين نوع زندان كه به ندرت ممكن است صورت پيدا كند در مورد كساني است كه مردم از آنها سخت عصباني هستند به طوري كه اگر آزاد بمانند جانشان به خطر مي افتد، در حالي اگر مرتكب گناهي هم شده اند مستحق اعدام نمي باشند، در اينجا حكومت كه حافظ منافع مردم است براي فرو نشستن آتش خشم مردم، اينگونه افراد را مدتي به چهار ديواري زندان منتقل مي كند تا با عادي شدن شرايط و رفع خطر از آنها آزاد شوند، البته همانگونه كه گفتيم اين نوع زندان بسيار كم است و معمولاً در انقلابها و طوفان هاي اجتماعي و هيجان احساسات عمومي مصداق هايي پيدا مي كند.

فلسفة حدود و تعزيرات در اسلام چيست؟ پرسش
پاسخ

شك نيست كه تشريع احكام الهي به خاطر دعوت مردم، به قسط و عدل و هدايت جامعه به طرق امن و امان است، تا انسانها بتوانند به كسب فضايل و نفي رذائل و سير الي الله و مقام قرب الهي كه مقصد اعلاي آفرينش است بپردازند.

و از آنجا كه احكام الهي به تنهايي در همة نفوس مؤثر نمي شود، لازم است در كنار آن بشارت و انذار قرار گيرد تا انگيزة حركت مردم و انجام آنها شود.

و از آنجا كه بشارات و انذارهاي اخروي براي بازداشتن گروهي از مردم از اعمال خلاف و وادار ساختن به انجام وظايف فردي و اجتماعي كافي نيست، لازم است مجازاتهاي دنيوي براي كساني كه از حدود الهي تجاوز كنند و حق و عدالت را زير پا بگذارند تعيين گردد، تا ضامن اجراي اين احكام در ميان كساني شود كه تربيت كافي ديني و تقواي الهي ندارند.

شك نيست كه نظام اسلامي با نظامهاي مادّي در اين قسمت تفاوت دارد،

چون در نظامهاي مادّي هيچ ضامن اجرائي جز همان مجازاتهاي دنيوي و مادّي وجود ندارد، به همين دليل هر حكمي كه فاقد عقوبت متخلف باشد، از نظر آنها حكم و قانون شمرده نمي شود، بلكه آن را يك توصية اخلاقي مي دانند.

در حالي كه در نظامهاي ديني، اعتقادات قلبي و تعهدات معنوي و ايمان به دادگاه بزرگ الهي در قيامت، و توجه به مراقبت پروردگار در دنيا، يكي از انگيزه هاي مهم و ضامن اجرائي قوي است، ولي چون اين انگيزه هاي الهي در همة نفوس به تنهايي مؤثر نيست بايد در كنار آن ضامن اجراهاي مادّي و عقوبتهاي دنيوي نيز قرار گيرد.

معناي حدود و تعزير چيست؟ پرسش
پاسخ

«حدود» جمع «حدّ» در لغت به معني «منع» است و انتخاب اين اسم براي بخشي از مجازاتهاي شرعي به اين جهت است كه سبب منع مردم از كارهاي خلاف مي شود و امّا در اصطلاح شرع، در عبارات فقها به معني مجازات مخصوصي است كه به خاطر ارتكاب بعضي از گناهان در مورد مكلّفين اجرا مي شود.

امّا «تعزير» در لغت به معني «تأديب» و گاه به معني «بزرگداشت» و «ياري كردن» و «منع نمودن» آمده است، و در اصطلاح شرع و فقها به معني مجازات يا اهانتي است كه اندازه معيّني در شرع براي آن ذكر نشده و بسته به راي قاضي است كه با در نظر گرفتن «ميزان جرم» و «مقدار تحمّل مجرم» دربارة او اجرا مي شود.

بنابراين فرق«حدّ» و «تعزير» در يك جمله است و آن اينكه حدّ، مجازات معين و ثابتي است، ولي تعزير غالباً نامعيّن است، و اينكه مي گوييم «غالباً» به خاطر آن است كه در موارد معدودي، تعزيرات معيّني در روايات اسلامي

وارد شده كه شرح آن در كتاب حدود گفته شده است، هر چند در اينكه آيا تعيين مقدار در اين موارد قطعي است يا از قبيل ذكر مثال و مصداق است نيز گفتگو است.

البته در ميان حد و تعزير اختلافات ديگري نيز هست، تا آنجا كه مرحوم شهيد در كتاب قواعد، ده وجه براي اختلاف آن دو شمرده است كه اينجا جاي شرح آن نيست.

كدام يك از حدود در قرآن آمده است؟ پرسش
پاسخ

در اسلام عمدتاً ده حدّ دربارة ده گناه كبيره آمده است كه تعداد چهار مورد از آن در قرآن مجيد با صراحت ذكر شده و بقيّه از سنّت استفاده مي شود.

1_ حدّ زنا

در آية 2 سورة نور مي خوانيم «اَلزّانِيَةُ وَالزّاني فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِاةَ جَلْدَةَ وَ لا تَأْخُذُكُمْ بِهِما رَأفَة في دِيْنِ اللهِ اِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَة مِنَ الْمُؤْمِنينَ»

[هر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد، و نبايد رأفت (و محبّت كاذب) نسبت به آن دو شما را از اجراي حكم الهي مانع شود اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد! و بايد گروهي از مؤمنان مجازات آن دو را مشاهده كنند!]

در اين آيه اشاره به حدّ زن و مرد زناكار شده، هرچند «استثنائات» و «جزئيات» آن مانند احكام زناي محصنه، و زناي با محارم و امور ديگر از اين قبيل در آن نيامده، بلكه در سنّت و روايات اسلامي شرح داده شده است.

2_ حدّ سرقت

در آية 38 سورة مائده مي خوانيم «وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا اَيْدِيَهُما جَزاءٌ بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ الله وَاللهُ عَزيز حَكيم» [دست مرد و زن دزد را به كيفر عملي

كه انجام داده اند به عنوان مجازات الهي قطع كنيد خداوند توانا و حكيم است.]

در اين مورد نيز، شرايط و خصوصيّاتي دربارة قطع دست سارق و همچنين استثناهايي وجود دارد كه همگي در سنّت و روايات اسلامي آمده است و مي دانيم معمول قرآن اين است كه اصول مسائل را بازگو مي كند و شرح آن را به سنّت واگذار مي نمايد.

3_ حدّ قذف

در مورد مجازات كساني كه عمل منافي عفّت را به افراد پاكدامن نسبت مي دهند درآية 4 سوره نور چنين مي خوانيم «وَالَّذينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِاَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِيَن جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً اَبَداً وَ اُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون» [كساني كه زنان پاكدامن را متّهم مي كنند، سپس چهار شاهد بر مدّعياي خود نمي آورند، آنها را هشتاد تازيانه بزنيد و شهادتشان را هرگز نپذيريد و آنها همان فاسقانند!]

اين شدّت عمل و مجازاتهاي سه گانه كه براي قذف كنندگان (آنها كه نسبت عمل منافي عفّت به افراد پاكدامن مي دهند) ذكر شده به منظور پاكسازي محيط اجتماع و حفظ احترام و كرامت انسانها و جلوگيري از اشاعة فحشاء و گسترش فساد مي باشد و شرايط، ويژگيها و استثنائات آن نيز در روايات اسلامي آمده است.

4_ حدّ محارب

در قرآن مجيد در مورد اخلالگران نسبت به امنيّت اجتماعي و آنها كه حملة مسلّحانه به جان و مال و ناموس مردم مي كنند، مجازات بسيار شديدي ذكر شده است كه مي تواند افراد شرور را بر سر جاي خود بنشاند.

در آية 33 سورة مائده چنين مي خوانيم

«اِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَه وَ رَسُولَهُ وَ يَسْمَعُونَ في الاَرْضِ فَساداً اَنْ يُقَتَّلُوا اَوْ يُصَلَّبُوا اَوْ تُقَطَّعَ اَيْديهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ اَوْ

يُنْفَوا مِنَ الاَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْي فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الاخِرَةِ عَذاب عَظيم» [كيفر كساني كه با خدا و پيامبرش به جنگ بر مي خيزند و اقدام به فساد در روي زمين مي كنند (و با تهديد به اسلحه) به جان و مال و ناموس مردم حمله مي برند اين است كه اعدام گردند يا به دار آويخته شوند يا (چهار انگشت از) دست (راست) را و پاي (چپ) آنها به عكس يكديگر بريده شود و يا از سرزمين خود تبعيد گردند، اين رسوايي در دنيا است و در آخرت مجازات عظيمي دارند!]

منظور از محارب همان گونه كه در بالا اشاره شد، كسي است كه با تهديد به اسلحه، به جان يا مال و ناموس مردم حمله مي كند؛ اعم ازاين كه به صورت دزدان جادّه ها و گردنه ها باشد، يا درداخل شهر ها و حتّي افراد چاقوكش كه با تهديد به اسلحه سرد، به جان و مال و نواميس مردم هجوم مي آورند نيز مشمول اين مجازات هستند، و قابل توجّه اينكه اين مهاجمان بر مردم، به عنوان محاربان با خدا و پيامبر(ص) معرّفي شده اند و اين دليل بر تأكيد فوق العاده اي است كه اسلام دربارة رعايت آزادي و امنيّت اجتماعي و حقوق انسانها دارد.

آيا حد مرتد در قرآن آمده است؟ پرسش
پاسخ

در قرآن مجيد تنها به مذمّت شديد آنان و وعدة عذاب عظيم الهي نسبت به آنها اشاره شده، بي آنكه سخن از چگونگي كيفر دنيوي آنها به ميان آمده باشد، در آية 106 سورة نحل مي خوانيم

«مَنْ كَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ اِيمانِهِ اِلّا مَنْ اُكْرِهِ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِن بِالاِيمانِ، وَلكِنْ مَنْ شَرَحَ بَِِالْكُفْرِ صَدْرا فَعَلَيْهِمْ غَضَب مِنَ اللهِ وَ لَهُمْ عذاب عَظيم» [كساني كه بعد از ايمان،

كافر شدند _ بجز كساني كه تحت فشار واقع شده اند (ظاهراً اظهار جدايي از اسلام كرده) در حالي كه قلبشان آرام با ايمان است _ آري آنها كه سينه خود را براي پذيرش كفر گشوده اند غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظيمي در انتظارشان مي باشد!]

در جاي ديگر مي فرمايد «كَيْفَ يَهْدِي اللهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ اِيْمانِهِمْ وَ شهَدِوُا اَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجائَهُمْ الْبَيِّناتُ وَ اللهُ لايَهْدِي الْقَوْمِ الظّالِمين _ اُولئِكَ جَزائُهُمْ اَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النّاسِ اَجْمَعينَ»آل عمران/86 و 87 [چگونه خداوند هدايت مي كند جمعيّتي را كه بعد از ايمان و گواهي به حقّانيّت رسول خدا و آمدن نشانه هاي روشن براي آنان كافر شدند و خدا گروه ستمكاران را هدايت نخواهد كرد _ كيفر آنها اين است كه لعن خداوند و فرشتگان و مردم ، همگي بر آنهاست.]

با توجه به اينكه در تعزيرات، نوع و ميزان تعزير به نظر قاضي بستگي دارد، آيا راه حلي وجود دارد كه از احكام گوناگون براي جرم واحد جلوگيري كند؟ پرسش
پاسخ

بلي، مانعي ندارد كه قضات آگاه و كارشناسان جرايم در جلساتي با هم بنشيند و حدودي براي تعزيرات در نظر بگيرند، البته نه به صورت معين، بلكه حدّ اكثر و حدّ اقلّي از زندان و جريمة مالي و مجازاتهاي اسلامي و امثال آن را در نظر بگيرند تا وحدت روية حاصل شود.

اين امر با موازين اسلامي كاملاً سازگار است و لااقل از عناوين ثانويه در عصر و زمان ما براي مشروعيّت آن مي توان استفاده كرد.

آيا تعزير منحصر به شلاق است؟ پرسش
پاسخ

تعزير معاني وسيع و گسترده اي دارد كه هر گونه منع و تأديب را شامل مي شود و هيچ دليلي در دست نيست كه در شرع مقدس اسلام يا اصطلاح فقها اين مفهوم تغيير كرده باشد (و به اصطلاح داراي حقيقت شرعيّه يا متشرّعه نيست) و نيز نقل به معني جديد در اصطلاح فقها نشده است. هر چند بسياري از فقها به پيروي از روايات، غالباً روي مصداق خاصي (ضرب و تازيانه) تكيه كرده اند، ولي بيان اين مصداق معروف هرگز دليل بر انحصار مفهوم تعزير به آن نمي شود، هر چند اين توهّم براي جمعي پيدا شده است كه تعزير در نظر آنها مساوي است با ضرب و تازيانه، اما بررسيهاي بيشتر روي گفتار فقها و روايات، بطلان اين تصور را ثابت مي كند.

مرحوم علامة حلي _ قدس سره الشّريف _ در كتاب «تحرير» مي گويد «تعزير براي هر جنايت و گناهي است كه حدّي دربارة آن وارد نشده است _ تا آنجا كه مي فرمايد _ «وَ هُوَ يَكُونُ بِالضَّرْبِ وَ الْحَبْسِ وَ التَّوْبيخِ مِنْ غَيْرِ قَطْعِ وَ لا جَرْحِ وَ لا اَخْذِ مالٍ» (تحرير 2/239) [تعزير گاهي به وسيلة ضرب ياحبس يا توبيخ، بدون

قطع كردن عضو و مجروح ساختن و نه به گرفتن مالي است.]

در كتاب «اَلْفِقْهُ عَلَي الْمَذاهِبِ الاَرْبَعَة» بعدازنقل كلام «ابن قَيّم» و اينكه ظاهر عبارت اوچنين نتيجه مي دهدكه حاكم مي تواند به هر طريقي كه صلاح ببيند _ اعم از زندان يا ضرب _ مجرمان راتعزير كند، مي گويد «وَ بِالْجُمْلَةِ فَاِنَّ التَّعزِيرَ باب واسِع يُمْكِنُ لِلْحاكِمِ اَنْ يَقْضي بِهِ عَلَي كُلِّ الْجرائم الَّتي لَمْ يَضَعِ الشّارِعُ لَها حَدّاً اَوْ كَفّارَةً، عَلَي اَنْ يَضَعَ الْعقُوبَةَ الْمُناسِبَةَ لِكُلَ بَيْئَةٍ وَ لِكُلِّ جَرِيْمَةٍ مِنْ سَجْنٍ اَوْ ضَرْبٍ اَوْ نَفيِ اَوْ تَوْبيخِ اَوْ غيْرِ ذلِك» (الفقه علي المذاهب الاربعه 5/400) [خلاصه اينكه تعزير، باب وسيعي دارد كه به حاكم و قاضي اجازه مي دهد دربارة تمام جرايمي كه شارع، حدّ و كفاره اي براي آن قرار نداده، مجازات مناسبي قرار دهد كه با وضع هر جامعه و هر گناه تناسب داشته باشد، خواه زندان باشد يا ضرب، يا تبعيد يا توبيخ يا غير آن.]

معناي تخيير حاكم در تعزيرات چيست؟ پرسش
پاسخ

منظور اين است كه دست قاضي باز باشد تا بتواند تناسب را بين«جرم» و «جريمه» از تمام جهات در نظر بگيرد در حقيقت قاضي ظاهراً مخيّر است، ولي در واقع مخيّر نيست، زيرا براي هر جرمي مقدار خاصي از مجازات را تعيين مي كند؛ به اين معني كه اگر تناسب جرم و جريمه اقتضا كند يك ماه زندان، يا بيست ضربه شلاق در نظر بگيرد، نمي تواند او را يك ضربه بيشتر يا كمتر شلاق بزند، يا يك روز بيشتر يا كمتر زنداني كند و يا يك ريال بيشتر و يا كمتر غرامت نمايد.

فلسفة وجود زندان چيست؟
پرسش

فلسفة وجود زندان چيست؟

پاسخ

عشق انسان به آزادي، از عشق سوزان او به تكامل و پيشرفت سرچشمه مي گيرد، چراكه هيچ موجودي در اسارت نمي تواند به سير تكامل خود ادامه دهد، حتي حيوانات، از قفس رنج مي برند، هر چند تمام وسايل زندگيشان در آنجا فراهم باشد، و آزاد شدن از قفس را بر اسارت ترجيح مي دهند، هر چند در بيرون قفس، انواع خطرات آنها را تهديد كند.

به همين دليل، جانداراني كه در قفس اسيرند، نه شوري در سر و نه نوايي در گلو و نه هيجاني در تن دارند، مگر اينكه متولد قفس بوده، و طعم آزادي را نچشيده باشند.

اگر در حيوانات، اين مسأله به صورت يك غريزه نهفته است، در انسان اين درك عاطفي با درك عقلي هماهنگ مي گردد، و با دليل و برهان، آزادي خود را مي طلبد و درست به همين دليل است كه يكي از انواع مجازات هاي سخت براي بشر، سلب آزادي و زندان است. بي شك بيشتر زندان ها در طول تاريخ، ظالمانه و به صورت ابزاري در دست افرادي خود كامه، كينه توز و انتقام جو براي رسيدن به مقاصد نا مشروع بوده است، ولي اين مانع از فلسفة واقعي زندان و آثار مثبت آن در اصلاح افراد متخلف و مبارزة با فساد اجتماعي نيست.

اين سلب آزادي، يك اهرم سنگين براي فشار روي افراد زنداني است تا اهداف مورد نظر تحقق يابد.

زندان ايذايي و مجازاتي چه نوع زنداني است؟
پرسش

زندان ايذايي و مجازاتي چه نوع زنداني است؟

پاسخ

اين نوع زندان معمولاً براي كساني است كه مرتكب خلافي شده اند، آزادي آنها را سلب مي كنند تا متوجه زشتي اعمال خود بشوند و در آينده از تكرار چنان اعمالي خودداري كنند، ديگران نيز عبرت گيرند. اين معمولترين نوع زندان از قديم تا كنون بوده است، و هر حكومتي براي خود چنين زنداني داشته است.

زندان اصلاحي چه نوع زنداني است؟
پرسش

زندان اصلاحي چه نوع زنداني است؟

پاسخ

اين نوع زندان در مورد كساني است كه به عادت بدي گرفتارند (مانند معتادان مواد مخدر) و اندرزها و آموزش ها در آنها تأثير نمي گذارد، چاره اي جز اين نيست كه آنها را از پيكر جامعه جدا كنند و مدت كوتاهي يا طولاني در زندان بمانند و اصلاح شوند، و اعتياد خود را ترك گويند.

زندان احتياطي چه نوع زنداني است؟
پرسش

زندان احتياطي چه نوع زنداني است؟

پاسخ

حادثة مهمي مانند قتل نفس در جايي رخ مي دهد كه قاتل به درستي شناخته نيست، ولي فرد يا افرادي متهم به قتل هستند، بدون شك بايد دربارة قاتل تحقيق شود، ولي ممكن است متهم فرار كند و بعد از ثبوت مدارك كافي بر ارتكاب جرم، دسترسي به او نباشد.

در اينجا متهم يا متهمين را موقتاً بازداشت مي كنند، پس از تحقيق اگر بي گناه باشند با عذر خواهي آزاد مي شوند و اگر گناهكار باشند به جزاي عمل خود مي رسند.

اين نوع زندان تقريباً در همه جا معمول است، بديهي است چون شخص متهم ممكن است واقعاً بي گناه باشد بايد هر چه زودتر تحقيقات دربارة او انجام گيرد و دوران بازداشت او هر چه ممكن است كوتاهتر باشد.

زندان استحقاقي چه نوع زنداني است؟
پرسش

زندان استحقاقي چه نوع زنداني است؟

پاسخ

منظور از استحقاق در اين جا، گرفتن حق است، مثلاً گاه كسي طلبي از ديگري دارد كه او در عين توانايي بر پرداخت از اداء دين خودداري مي كند، در اينجا گاهي بدهكار را زنداني مي كنند تا تحت فشار قرار بگيرد و حاضر به اداي حق طلبكار گردد، البته در اينجا بايد به محض اينكه آمادگي براي اداي دين پيدا كرد از زندان آزاد شود، چون هدف و فلسفه زندان او پايان يافته است.

زندان حفاظتي چه نوع زنداني است؟
پرسش

زندان حفاظتي چه نوع زنداني است؟

پاسخ

اين نوع زندان كه به ندرت ممكن است صورت پيدا كند در مورد كساني است كه مردم از آنها سخت عصباني هستند به طوري كه اگر آزاد بمانند جانشان به خطر مي افتد، در حالي اگر مرتكب گناهي هم شده اند مستحق اعدام نمي باشند، در اينجا حكومت كه حافظ منافع مردم است براي فرو نشستن آتش خشم مردم، اينگونه افراد را مدتي به چهار ديواري زندان منتقل مي كند تا با عادي شدن شرايط و رفع خطر از آنها آزاد شوند، البته همانگونه كه گفتيم اين نوع زندان بسيار كم است و معمولاً در انقلابها و طوفان هاي اجتماعي و هيجان احساسات عمومي مصداق هايي پيدا مي كند.

آيا حكم زندان در قرآن آمده است؟
پرسش

آيا حكم زندان در قرآن آمده است؟

پاسخ

آنچه مسلّم است در قرآن مجيد حداقل يك مورد از موارد حكم زندان ديده مي شود و با تعبير «امساك» ذكر شده است مي فرمايد

«وَ الَّلاتي يَأْتينَ الفاحِشَةَ مِن نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةَ مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَاَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفّاهُنَّ الْمُوتُ اَوْ يَجْعَلَ اللهُ لَهُنَّ سَبيلاً» نساء/15 [و كساني از زنان شما كه مرتكب زنا شوند، چهار نفر از مسلمانان را به عنوان شاهد بر آنها بطلبيد، اگر گواهي دادند آن زنان را در خانه هاي خود نگاه داريد تا مرگشان فرا رسد يا اينكه خداوند راهي براي آنها قرار دهد.]

معروف در ميان مفسّران اين است كه اين آيه ناظر به مجازات زناني است كه مرتكب زنا مي شدند پيش از آن كه حدّ نازل شود و در اينجا حكمشان به صورت «زندان ابد» ذكر شده، هر چند اين حكم بعداً تبديل به حكم جلد(تازيانه) يا رجم(سنگسار كردن) گرديد.

جملة «اَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَي يَتَوَفّاهُنَّ الْمَوْتُ» [آنها را در خانه ها نگهداريد تا مرگشان فرا رسد.]

گرچه سخني از زندان در آن به ميان نيامده، ولي نگهداشتن در خانه ها، تا آخر عمر چيزي شبيه زندان ابد است. اين تنها موردي است كه در قرآن دربارة حكم زندان ديده مي شود.

آيا در روايات اسلامي موارد زندان وجود دارد؟
پرسش

آيا در روايات اسلامي موارد زندان وجود دارد؟

پاسخ

در روايات اسلامي، موارد متعددّي براي زندان ابد و غير آن آمده است، از جمله

1_ در مورد معاونت در قتل _ هر گاه كسي، ديگري را بگيرد و شخص ديگري او را به قتل برساند، حكم قاتل از نظر فقه اسلامي، اعدام است و حكم معاون او زندان ابد، اين حكم در ميان فقهاي ما مورد اتّفاق و اجماع است و احاديث متعدّدي كه در منابع معتبر حديث نقل شده به آن گواهي مي دهد.

در حديثي از علي(ع) مي خوانيم كه در باره دو مرد كه يكي از آن دو كسي را گرفته و ديگري او را به قتل رسانده چنين قضاوت فرمود

«يُقْتَلُ الْقاتِلُ و يَحْبَسُ الاخِرُ حَتّي يَمُوتَ غَمّاً كَما حَبَسَهُ حَتّي ماتَ غَمّاً» (وسائل الشيعه 19/35) [قاتل را مي كشند و نفر ديگر را حبس مي كنند تا با اندوه بميرد، همان گونه كه او مقتول را نگهداشت تا با اندوه كشته شود.]

2_ دستور قتل دادن _ از نظر فقه اسلامي، اگر كسي ديگري را مجبور به قتل بي گناهي كند، حتّي اگر مأمور را تهديد به مرگ در صورت تخلّف نمايد، او حق ندارد كه بي گناه را به قتل رساند، زيرا تقيّه در مورد خون، مشروع نيست، وَ الْمَأْمُورُ مَعْذُور در اين مورد، سخن بي اساس است.

حال اگر كسي به اين حكم اسلامي اعتنا نكرد، و براي حفظ جان خويش در برابر تهديد ظالم اقدام به كشتن بي گناهي كرد، قانون اسلام مي گويد حكم قاتل، قصاص است، و حكم آمر زندان ابد!

امام باقر (ع) دربارة چنين كسي فرمود

«يُحْبَسُ الامِرُ بِقَتْلِهِ حَتّي يَمُوتَ» (وسائل الشيعه 19/32) [امر كننده را زندان

مي كنند تا بميرد.]

3_ در مورد تكرار سرقت نيز دستور داده شده كه در مرتبة سوّم، او را به زندان ابد مجازات كنند، اين حكم را گروهي از اصحاب بزرگ امام باقر و امام صادق(ع) از آن حضرات نقل كرده اند.

4_ در مورد زنان مرتد فطري، اگر حاضر به توبه نشوند نيز حكم زندان ابد آمده است. در حديثي از امام باقر و امام صادق(ع) مي خوانيم

«وَ االْمَرْئَهُ اِذا اِرْتَدَّتْ عَنِ الاِسْلامِ اُستُتيبَتْ، فَاِنْ تابَتْ وَ اِلّا خُلِّدَتْ فِي السِّجْنَ» (وسائل الشيعه 18/549) [به زن مرتد پيشنهاد توبه مي كنند، اگر پذيرفت و بازگشت آزاد مي شود و گرنه محكوم به زندان ابد خواهد شد.]

ديدگاه روايات اسلامي نسبت به حقوق زندانيان چيست؟
پرسش

ديدگاه روايات اسلامي نسبت به حقوق زندانيان چيست؟

پاسخ

در روايات اسلامي دربارة حقوق زندانيان و دادن مرخصي به آنان براي شركت در نماز جمعه و ملاقات بستگان و دوستان، مطالب قابل ملاحظه اي ديده مي شود.

از جمله در حديثي از امام صادق(ع) مي خوانيم كه فرمود

«عَلَي الْاِمامِ اَنْ يُخْرِجَ الْمُحْبَسينَ فِي الدَّيْنِ، يَوْمَ الْجُمْعَةِ اِلَي الْجُمْعَةِ، وَ يَوْمَ الْعِيْدِ اِلَي الْعِيْدِ، فَيُرْسِلُ مَعَهُمْ فَاِذا قَضَوُا الصَّلاةَ وَ الْعِيْدَ رَدَّهُمْ اِلَي السِّجْنِ» (وسائل الشيعه 18/221) [بر پيشواي مسلمانان لازم است كساني را كه به خاطر بدهكاري (و امثال آن) به زندان افتاده اند، روز جمعه براي نماز جمعه و روزعيد براي نماز عيد، همراه مأموران بفرستد، هنگامي كه نماز جمعه يا مراسم عيد را به جا آوردند آنها را به زندان باز گردانند.]

بايد توجه داشت كه نماز جمعه و عيد، هر كدام داراي دو خطبه است كه اثر تربيتي فوق العاده اي دارد.

در حديث ديگري از اين فراتر رفته، مي فرمايد

«اِنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلام كانَ يُخْرِجُ اَهْلَ السُّجُونِ _ مَنْ حُبِسَ في دَيْنٍ اَوْ تُهْمَةٍ _ اِلَي الْجُمْعَةِ فَيَشْهَدُونَها وَ يُضَمِّنَهُمُ الاوْلِياءِ حَتّي يُرَدّوُهُمْ» (مستدرك 17/403) [علي(ع)، زندانياني را كه به خاطر بدهكاري يا اتّهام ديگري به زندان افتاده بودند، به نماز جمعه مي آورد تا در آن حضور يابند و از اولياي آنان تضمين مي گرفت كه آنها را به زندان باز گردانند.] (درست شبيه بعضي از مرخصّي هايي كه امروز در بعضي كشورهاي اسلامي معمول است).

از حديث ديگري استفاده مي شود كه علي (ع) هر جمعه سري به زندان مي زد، آنهايي كه در انتظار اقامة حدّ بودند، اجراي حدّ بر آنها مي كرد (و آزاد مي كرد) و كسي را كه حدّي بر

او نبود آزاد مي ساخت.

آيا ديه بر عاقله، معلول ساختار زندگي قبيله اي عصر پيامبر نبوده است؟ و اكنون كه كيفيت زندگي دگرگون شده، آيا اين حكم به قوت خود باقي است؟
پرسش

آيا ديه بر عاقله، معلول ساختار زندگي قبيله اي عصر پيامبر نبوده است؟ و اكنون كه كيفيت زندگي دگرگون شده، آيا اين حكم به قوت خود باقي است؟

پاسخ

ديه بر عاقله، ربطي به ساختار زندگي ندارد

1. درست است كه در عصر جاهلي عشيره به دفاع از جاني بر مي خاست، ولي دفاع آنان، فاقد هر نوع قيد و شرط بود، و اسلام دربارة آن، يك رشته قيودي اخذ كرد و حكم را به صورت عقل پسند و خرد پذير در آورد. شروطي كه بر آن قائل شد، حكم را در دايره بسيار محدودي قرار داد و اين شروط عبارتند از:

الف: جنايت عمدي نباشد.

ب: جنايت، خطاي محض باشد.

سه برادر هستند كه پدرشان را كسى كشته است. برادر اوّل مى گويد: «او را مى بخشم و از خونش مى گذرم و خونبها مى خواهم.» برادر دوم مى گويد: «خونبهاى پدرم را مى خواهم.» برادر سوم مى گويد: «قاتل بايد قصاص شود.» اين مسئله حقوقى را چگونه مى توان حلّ كرد؟
پرسش

سه برادر هستند كه پدرشان را كسى كشته است. برادر اوّل مى گويد: «او را مى بخشم و از خونش مى گذرم و خونبها مى خواهم.» برادر دوم مى گويد: «خونبهاى پدرم را مى خواهم.» برادر سوم مى گويد: «قاتل بايد قصاص شود.» اين مسئله حقوقى را چگونه مى توان حلّ كرد؟

پاسخ

برادرى كه مى خواهد قصاص كند، مى تواند قاتل پدر را قصاص كند و به برادرى كه درخواست ديه كرده، خونبها را بپردازد و حقّ برادر اوّل نيز ساقط است; زيرا هم حقّ قصاص و هم ديه را بخشيده است.

( بخش پاسخ به سؤالات )

حكم كسى كه چند نفر را كشته و بعد از اينكه توبه نموده شهيد شود چيست؟
پرسش

حكم كسى كه چند نفر را كشته و بعد از اينكه توبه نموده شهيد شود چيست؟

پاسخ

اگر كسى چند نفر را كشت; آن گاه توبه كرد و شهيد شد، حقّ اولياى مقتول درباره او محفوظ است و از بين نمى رود مگر اينكه اولياى مقتول از اين حق صرف نظر و آن را اسقاط كنند، ولى در مورد حقّ خدا چنين نيست; يعنى توبه باعث بخشيده شدن گناه او مى شود و اين خلاف عدالت نيست; چون براساس وعده خداوند توبه موجب آمرزش مى شود. اين حقّ خداوند است كه از حقّ خود بگذرد و ديگران نمى توانند بگويند چرا خدا از حقّ خويش گذشته است.

( بخش پاسخ به سؤالات )

پرس_ش: حكم قتل عمدى در چه شرايطى اقصاص است؟

پاسخ: كسى كه قتل عمدى انجام داده است، از نظر شرعى بايد قصاص شود; يعنى اولياى مقتول حق دارند وى را اعدام نموده قصاص نمايند، و اينكه قاتل سى سال داشته باشد يا هفده سال، از جهت شرعى و عرفى و عقلى تفاوتى نمى كند; زيرا جوان هفده ساله هم با آگاهى از اينكه از اينكه اگر كسى را كشت او را مى كشند، اقدام به اين كار مى كند و اينكه شخص سى ساله تجربه بيشترى دارد، موجب تفاوت در مجازات نمى شود.

( بخش پاسخ به سؤالات )

پرس_ش: حق قصاص با كيست؟

پاسخ: قصاص حقّى است كه براى ولىّ دم(صاحب خون) قرار داده شده است كه براساس اين حق مى تواند از كسى كه قاتل است، انتقام بگيرد و وى را به قتل برساند; مثلاً كسى كه پدر شخصى را عملا كشته است، فرزند مقتول كه ولى

دم است، حق دارد از قاتل پدر قصاص نمايد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

پرس_ش: اگر دو نفر يك نفر را بكشند، چه حكمى دارند؟

ديه كامل چيست؟
پرسش

ديه كامل چيست؟

پاسخ

منظور از ديه كامل مرد مسلمان اين است كه اگر وى را از روى عمد به قتل برسانند، ديه او صد شتر و يا دويست گاو يا هزار گوسفند يا دويست حلّه يا هزاردينار(هزار مثقال شرعى طلا كه هر مثقال 18 نخود مى باشد) يا ده هزاردرهم(ده هزار مثقال شرعى نقره) است.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_5_

پرسش : آيا اجراى حدّ، مستلزم پياده شدن دستورات اسلامى است؟

پاسخ : در اجراى حدود، آنچه لازم است مراعات شرايط است و با وجود شرايط، فرقى ميان اينكه دستورات اسلام پياده شده يا نشده باشد، نيست; مثلاً در حد سرقت و دزدى يكى از شرايطى كه براى قطع دست دزد هست اين است كه مضطر نباشد(1).

( بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - ر.ك: امام خمينى((رحمه الله))، تحريرالوسيله، كتاب حدود.

_6_

پرسش : آيا اجراى حدّ دختر باكره بدون اذن ولى او جايز است؟

پاسخ : اذن ولى، در اجراى حدود الهى لازم نيست.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_7_

پرسش : ديه شكستن دندان چقدر است؟

پاسخ : ديه شكستن تمام دندان ها، ديه كامل يك انسان است كه ده هزار درهم است و تقريباً 5250 مثقال نقره مى شود و چون مجموع دندان ها 28 عدد است، طبعاً ديه، يك دندان، يك قسمت از 28 قسمت خواهد بود كه تقريباً معادل 5/187 مثقال نقره مى شود.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_8_

پرسش : آيا اجراى حدّ لازم است؟

پاسخ : اجراى حد الهى نسبت به مرد و زن لازم است. خداوند متعال در قرآن مجيد مى فرمايد: «الزانيه و الزانى فاجلدوا كل واحد منهما مائه جلده(1); زن و مرد

زناكار را هر يك صد تازيانه بزنيد». بنابراين حدود الهى را بايد همراه با معيارهاى شرعى، اجرا كرد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - سوره نور، آيه 2.

_9_

پرسش : آيا اجراى حد شرايط دارد؟

پاسخ : حدود الهى بايد اجرا شود، ولى اجراى حدود هم داراى ضوابطى است كه بايد بدان پايبند بود; مثلاً زناى يك فرد بايد براساس معيارهاى اسلامى ثابت شود و صرف اينكه گفته شود فلانى اين عمل را انجام داده است، كافى نيست. حتّى اگر كسى بدون دليل و مدرك، كافى، به زنى نسبت زنا دهد، حد قذف(تهمت) در مورد او اجرا مى شود.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_10_

پرسش : آيا اجراى حكم شلاق و تازيانه غير عاطفى نيست؟

پاسخ : مسأله شلاق و تازيانه زدن در موارد متعددى از قوانين كيفرى اسلام وجود دارد و در آيات قرآن هم درباره برخى از گناهان، تازيانه قرار داده شده است.

در احاديث هم براى گناهان كيفرهاى مختلفى مانند تازيانه زدن و كشتن به انحاى مختلف وارد شده است. بايد توجّه داشت كه در احكام كيفرى اسلام، نبايد انسان دستخوش عاطفه قرار گرفته و بى جا نسبت به گناهكار و متخلّف مهرورزى نمود. چنانكه قرآن مجيد مى فرمايد: «ولاتاخذكم بهارأفة فى دين الله(1); و شما نسبت به آن دو(زانى و زانيه) درباره اجراى قوانين الهى دستخوش رأفت و مهر قرار نگيرد».

( بخش پاسخ به سؤالات )

_____________________

1 - سوره نور، آيه 2.

_11_

پرسش : حكم اعدام دختر باكره چگونه است؟

پاسخ : درباره اينكه اعدام دختر باكره(در صورتى كه سزاوار اعدام باشد) به خاطر باكره بودن ممنوع باشد، چيزى به نظر ما نرسيده است.

( بخش پاسخ

به سؤالات )

_12_

پرسش : اگر بر كسى حد جارى شود، در آخرت هم براى گناه كيفر مى شود، يا نه؟

پاسخ : در روايتى از امام باقر((عليه السلام)) سئوال شد كسى كه حد بر وى اقامه شده در آخرت هم عقاب مى شود يا نه؟ حضرت در پاسخ فرمودند: خدا گرامى تر از اين است ]كه شخصى را كه حد بر وى جارى شده است در آخرت هم براى آن گناه كيفر دهد.[ البته اينكه گناه كفر و ارتداد در جهان ديگر عذاب خواهد داشت، از اين قانون مستثنا است; يعنى كسى كه مرتد شود و بدون توبه از دنيا برود، در جهان ديگر معذب خواهد بود; گرچه حد هم بر او جارى شده باشد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_13_

پرسش : فرق بين نهى از منكر و اجراى حد چيست؟

پاسخ : نهى از منكر يك وظيفه عمومى و همگانى براى همه مسلمين است كه با شرايطى كه دارد بر همه واجب مى شود و تخلف از اجراى آن گناه بزرگ است; ولى اجراى حد، وظيفه حاكم شرع مى باشد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

_14_

سه برادر هستند كه پدرشان را كسى كشته است. برادر اوّل مى گويد: «او را مى بخشم و از خونش مى گذرم و خونبها مى خواهم.» برادر دوم مى گويد: «خونبهاى پدرم را مى خواهم.» برادر سوم مى گويد: «قاتل بايد قصاص شود.» اين مسئله حقوقى را چگونه مى توان حلّ كرد؟
پرسش

سه برادر هستند كه پدرشان را كسى كشته است. برادر اوّل مى گويد: «او را مى بخشم و از خونش مى گذرم و خونبها مى خواهم.» برادر دوم مى گويد: «خونبهاى پدرم را مى خواهم.» برادر سوم مى گويد: «قاتل بايد قصاص شود.» اين مسئله حقوقى را چگونه مى توان حلّ كرد؟

پاسخ

برادرى كه مى خواهد قصاص كند، مى تواند قاتل پدر را قصاص كند و به برادرى كه درخواست ديه كرده، خونبها را بپردازد و حقّ برادر اوّل نيز ساقط است; زيرا هم حقّ قصاص و هم ديه را بخشيده است.

( بخش پاسخ به سؤالات )

سه برادر هستند كه پدرشان را كسى كشته است. برادر اوّل مى گويد: «او را مى بخشم و از خونش مى گذرم و خونبها مى خواهم.» برادر دوم مى گويد: «خونبهاى پدرم را مى خواهم.» برادر سوم مى گويد: «قاتل بايد قصاص شود.» اين مسئله حقوقى را چگونه مى توان حلّ كرد؟
پرسش

سه برادر هستند كه پدرشان را كسى كشته است. برادر اوّل مى گويد: «او را مى بخشم و از خونش مى گذرم و خونبها مى خواهم.» برادر دوم مى گويد: «خونبهاى پدرم را مى خواهم.» برادر سوم مى گويد: «قاتل بايد قصاص شود.» اين مسئله حقوقى را چگونه مى توان حلّ كرد؟

پاسخ

برادرى كه مى خواهد قصاص كند، مى تواند قاتل پدر را قصاص كند و به برادرى كه درخواست ديه كرده، خونبها را بپردازد و حقّ برادر اوّل نيز ساقط است; زيرا هم حقّ قصاص و هم ديه را بخشيده است.

( بخش پاسخ به سؤالات )

اح__كام

س_ياس_ات قض_ا

اگر دزدي براي دزدي وارد خانه اي شود و صاحب خانه براي دفاع از مال و ناموس خود او را عمد يا غير عمد بكشد. حكم اسلام در مورد قاتل چيست؟ آيا او را به قصاص محكوم مي كنند؟ و چرا در جامعه امروزي فرد توسط قوة قضائيه به قصاص يا ديه محكوم مي شود؟
پرسش

اگر دزدي براي دزدي وارد خانه اي شود و صاحب خانه براي دفاع از مال و ناموس خود او را عمد يا غير عمد بكشد. حكم اسلام در مورد قاتل چيست؟ آيا او را به قصاص محكوم مي كنند؟ و چرا در جامعه امروزي فرد توسط قوة قضائيه به قصاص يا ديه محكوم مي شود؟

پاسخ

به استحضار مي رساند انسان حق دارد از مال و ناموس خود دفاع نمايد هر چند منجر به كشتن گردد با رعايت مراتب دفاع يعني سعي نمايد تا دفاع با راهكار سبكتر ممكن است با خشونت و قتل انجام ندهد.

ولي بايد بتواند در دادگاه ثابت كند تهاجم مهاجم را و دفاع خويشتن را و گر نه حاكم شرع حكم به قصاص خواهد نمود.

براي آگاهي بيشتر به احكام دفاع و استفتائات پيرامون آن در توضيح المسائل و استفتائات مرجع تقليدتان مراجعه كنيد.

آيا در صورتي كه مسلماني به هر دليلي دين ديگري غير از اسلام انتخاب بكند، در اين صورت حكم كافر را دارد و به طور كلي آيا همه غير مسلمانان كافر هستند؟
پرسش

آيا در صورتي كه مسلماني به هر دليلي دين ديگري غير از اسلام انتخاب بكند، در اين صورت حكم كافر را دارد و به طور كلي آيا همه غير مسلمانان كافر هستند؟

پاسخ

ارتداد در لغت، به معناي بازگشتن است و در اصطلاح، به معناي خروج فرد مسلمان از دين اسلام(قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي، ج 3، ص 79، دار الكتب الاسلاميه.) و برگشتن از ايمان به كفر است. اين اصطلاح، در آياتي از قرآن به كار رفته است; از جمله، آية 54 سوره مائده كه ميفرمايد: "يَ_َأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَنْ يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ...; اي كساني كه ايمان آوردهايد، هر كس از شما از آيين خود باز گردد (به خدا زياني نميرساند) خداوند جمعيتي را ميآورد كه آنها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند...".

و نيز در آية 217 سورة بقره ميفرمايد: "وَمَن يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَ_ََّئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَ_َلُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالاْ ئَخِرَةِ وَأُولَ_ََّئِكَ أَصْحَ_َبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَ_َلِدُونَ; يعني كسي كه از آيينش برگردد و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك (گذشته) او در دنيا و آخرت، بر باد ميرود، و آنان اهل دوزΙƘϠو هميشه در آن خواهند بود".

اسلام در مورد كساني كه ايمان آوردند و سپس عدول ميكنند و به سوي كفر روي ميآورند، بسيار سختگير است; چرا كه اين عمل، موجب تزلزل جامعة اسلامي ميگردد و نوعي قيام بر ضϙѠحكومت اسلامي محسوب ميشود و غالباً دليل بر سوء نيّت است.

حكم سياسي مرتد براي آنها كه از محتواي آن آگاه نيستند، ممكن است يك نوع

خشونت و تحميل عقيده و سلب آزادي انديشه تلقي گردد; ولي اگر به اين واقعيت توجه كنيم كه اين احكام مربوط به كسي نيست كه اعتقادي در درون دارد و در تمام اظهار آن بر نيامده، بلكه تنها كسي را شامل ميشود كه به اظهار يا تبليغ بپردازد و ارتداد او ناشي از شبهات نباشد، روشن ميشود كه اين خشونت بي دليل نيست و با مسئلة آزادي انديشه نيز منافات ندارد;(الميزان، علامه طباطبايي;، ترجمه موسوي همداني، ج 6، ص 623 .) البته ناگفته نماند كه هر فرد، قبل از پذيرفتن دين اسلام آزاد است، فكر كند و بر اساس آن اقدام نمايد و اگر كسي نخواهد به دين اسلام بگرايد، به هيچ وجه مورد ستم و جبر قرار نميگيرد; ولي اگر به آيين اسلام گرويد، آن گاه حكم مذكور گريبان گير او خواهد بود. اين شيوه برخورد در جامعه نيز ملموس است; مثلاً تا شخصي عضو سازماني نشده، كسي متعرض او نيست، ولي وقتي در سازماني عضويت پيدا كرد، در برابر قوانين آن مقيد شده است و همان طور كه از امكانات آن استفاده ميكند، بايد تاوان اعراض را نيز بپردازد; بنابراين قانون اسلام دربارة مرتد، كاملاً عقلايي و متين است و بشر نيز در امور اجتماعي خود به گونههاي مختلف از اين نوع برخوردها دارد.

حكم اسلام را دربارة مرتدان و كساني كه پيامبر6 و معصومين را دشنام دهند بيان كنيد؟
پرسش

حكم اسلام را دربارة مرتدان و كساني كه پيامبر6 و معصومين را دشنام دهند بيان كنيد؟

پاسخ

ارتداد در لغت به معناي بازگشتن است و در اصطلاح به معناي خروج فرد مسلمان از دين اسلام قاموس قرآن سيدعلي اكبر قرشي ج 3، ص 79، دارالكتب الاسلامية ) و برگشتن از ايمان به كفر است اين اصطلاح در آياتي از قرآن به كار رفته است از جمله آية 54 سوره مائده كه مي فرمايد: "يَ_ََّأَيُّهَا الَّذِين َ ءَامَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُم ْ عَن دِينِه ِ فَسَوْف َ يَأْتِي اللَّه ُ بِقَوْم ٍ يُحِبُّهُم ْ وَيُحِبُّونَه ُ...; اي كساني كه ايمان آورده ايد، هر كس از شما از آيين خود باز گردد (به خدا زياني نمي رساند) خداوند جمعيتي را مي آورد كه آن ها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند..."

و نيز در آية 217 سورة بقره مي فرمايد: "وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُم ْ عَن دِينِه ِ فَيَمُت ْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَ_ََّئِكَ حَبِطَت ْ أَعْمَ_َ_لُهُم ْ فِي الدُّنْيَا وَالاْ ?َخِرَة ِ وَأُوْلَ_ََّئِكَ أَصْحَ_َب ُ النَّارِ هُم ْ فِيهَا خَ_َ_لِدُون َ; يعني كسي كه از آيينش برگردد و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك (گذشته او در دنيا و آخرت بر باد مي رود، و آنان اهل دوزخند و هميشه در آن خواهند بود."

پذيرش اسلام بايد طبق منطق باشد; كسي كه آييني همچون اسلام را بعد از تحقيق و پذيرش رها كند و به سوي آيين هاي ديگر برود، معمولاً انگيزه صحيح و موجهي ندارد، بنابراين عدول و بازگشت او به تخطئه و خيانت شبيه تر است تا به اشتباه و عدم درك حقيقت چنان كه قرآن كريم مي فرمايد: "إِن َّ الَّذِين َ ارْتَدُّواْ عَلَي ََّ أَدْبَ_َرِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّن َ لَهُم ُ الْهُدَي

الشَّيْطَ_َن ُ سَوَّل َ لَهُم ْ وَ أَمْلَي َ لَهُم (محمّد، 25) كساني كه بعد از روشن شدن هدايت براي آن ها، پشت به حق كردند، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاي طولاني فريفته است .

و در آيه 107 سوره نحل مي فرمايد: "اين به خاطر آن است كه زندگي دنيا (و پست را بر آخرت ترجيح دادند...".

تعبيراتي كه قرآن درباره مرتد به كار برده "وَشَهِدُوَّاْ أَن َّ الرَّسُول َ حَق ُّ وَجَآءَهُم ُ الْبَيِّنَ_َت (آل عمران 86) "مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّن َ لَهُم ُ الْهُدَي (محمّد،25)، نشان دهندة اين است كه اين گونه افراد از روي عناد، لجاجت هتك مقدسات و مقابله با اسلام دست از دين برداشته اند و مؤيد آن حوادث صدراسلام (اهل ردّه است كه وقتي عدد مرتدين زياد شد، آنان به قصد نابودي اسلام به مدينه حمله كرده و با مسلمانان وارد جنگ شدند.(ر.ك تاريخ اسلام دكتر حسن ابراهيم حسن ج 1، ص 344 _ 353، داراحيأالتراث العربي )

علاوه بر آن اگر به افراد اجازه داده شود هر روز مايل باشند خود را مسلمان معرفي كنند و هر روز مايل نباشند انكار نمايند، به زودي جبهه داخلي كشور اسلام از هم متلاشي خواهد شد و راه نفوذ دشمنان و عوامل و ايادي آن ها باز خواهد گرديد و هرج و مرج در جامعه اسلامي پديد خواهد آمد; چنان كه قرآن كريم مي فرمايد: "جمعي از اهل كتاب (از يهود) گفتند: (برويد در ظاهر) به آن چه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز كافر شويد; شايد آن ها (از آيين خود) باز گردند." (آل عمران

72).

آيين مقدس اسلام جهت پيش گيري و ريشه كن ساختن چنين فتنه ها و فسادها دستور داده است كه مرتد كشته شود تا نظام دين و حكومت اسلام و آيين و كتاب او دستخوش چنين حوادث شوم نگردد و مغرضان با مكتب خدا بازي نكنند.

بنابراين اسلام به خاطر جرمي كه مرتد مرتكب شده و براي حفظ حقوق ديگران كه در ساية بقاي دين و حكومت اسلامي و مبارزه با ايادي و عوامل بيگانه حاصل مي شود، چنين كيفري (اعدام يا حبس و...) را براي مرتد در نظر گرفته است و اين حكم (مجازات مرتد) هيچ منافاتي با آيه "لا إكراه في الدين و آزادي عقيده ندارد.

در پايان لازم است يادآوري كنيم كه اسلام ميان مرتد فطري (كسي كه از پدر و مادر مسلمان متولد شده و پس از قبول اسلام از اسلام برگشته است و مرتد ملّي (كسي كه پدر و مادر او به هنگام انعقاد نطفه اش مسلمان نبوده اند و او بعداً اسلام را پذيرفته سپس از آن برگشته و همچنين بين مرد مرتد و زن مرتد فرق گذاشته است

مرد اگر مرتد فطري باشد، بدون قيد و شرط اعدام مي شود; ولي اگر مرتد ملّي باشد، در صورت عدم بازگشت به اسلام توبه كشته مي شود.

اين تفاوت شايد به خاطر اين باشد كه ضرر ارتداد فردي كه اصالتاً مسلمان بوده است (مرتد فطري به مراتب بالاتر از فرد بيگانه است كه غير مسلمان بوده سپس مسلمان شده است

فرد اول به خاطر داشتن ارتباطات قوي و نيرومند، روي فكر و ذهن خانواده هاي اسلامي و ضعيف الايمان

بيشتر مي تواند اثر منفي بگذارد و بهتر مي تواند بر ضد حكومت اسلام قيام و فعاليت كند; در حالي كه اثر منفي فرد دوم از آن كمتر است

امّا زن مرتد (چه فطري و چه ملّي در اسلام كشته نمي شود و آن هم شايد به اين جهت باشد كه زن هر چند يك انسان كامل است امّا بر اثر داشتن عواطف سرشار، زودتر تحت تأثير قرار مي گيرد و اگر چه زودتر به انحراف فكري كشيده مي شود، زودتر هم به سوي حق باز مي گردد.

همچنين برخي از محققان از فقها نيز فرموده اند: فردي كه بر اثر تماس و ارتباط با گروه باطل شبهاتي در دل او پيدا شده كم كم صورت انكار به خود گرفته و باعث شده تا برخي از احكام ضروري دين را انكار كند، ولي به گونه اي است كه اگر شبهة او زايل شود، فوراً به آغوش حق باز مي گردد، اين طور فردي نيز كشته نمي شود.( ر.ك پرسشها و پاسخها، استاد جعفر سبحاني ص 255 _ 260، انتشارات مؤسسة سيدالشهدأ / مستمسك العروة آيت الله سيدمحسن طباطبايي حكيم ج 1، ص 378 _ 384، الطبعة الرابعه نجف اشرف / تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي ج 2، ص 278 _ 281 و ج 11، ص 418 _ 421 و ص 426 _ 427، دارالكتب الاسلامية / الميزان علامه طباطبايي ج 2، ص 342 _ 347، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان / قاموس قرآن سيدعلي اكبر قرشي ج 6، ص 107 _ 108، دارالكتب الاسلامية )

"دشنام دهندگان به معصومين يا نواصب همانند كفار و

غاليان (كساني كه يكي از ائمه را خدا خوانده يا بگويند خدا در او حلول كرده است و خوارج نجس مي باشند.(توضيح المسائل مراجع فتاواي دوازده نفر از مراجع معظم تقليد; ج 1، ص 84_85، جامعة مدرسين )

دشنام دهنده به پيامبر6 و ائمه اطهار: محكوم به قتل است كشتن شخص دشنام دهنده بر شنونده در صورتي كه بر جان و آبروي خود و مؤمن ديگري نترسد واجب است و در صورت ترس كشتن او جايز نيست همين گونه اگر بر از بين رفتن مال چشميگرخود و مؤمن ديگري ترس داشته باشد باز هم قتل آن شخص بر شنونده واجب نمي باشد.

و در صورت فراهم بودن زمينة قتل اجازة از امام معصوم و يا نائب امام لازم نمي باشد.

و قول قوي در خصوص دشنام دهنده به فاطمة زهرا3 نيز همانند ديگر معصومين قتل مي باشد خصوصاً زماني كه اهانت به ايشان به اهانت به پيامبر6 برگردد.(ر.ك تحريرالوسيله امام خميني ، ج 2، ص 476_477، كتاب الحدود، حدقذف القول في القاذف والمقذوف _ احكام _ فرع اول )

نظر اسلام و قرآن كريم در مورد اعدام چيست اعدام در اسلام چگونه معرفي شده است
پرسش

نظر اسلام و قرآن كريم در مورد اعدام چيست اعدام در اسلام چگونه معرفي شده است

پاسخ

با توجه به اين كه اسلام در هر مورد مسائل را با واقع بيني و بررسي همه جانبه دنبال مي كند، در مسأله خون بي گناهان و "اعدام ، نيز حق مطلب را دور از هرگونه تندروي و كندروي بيان داشته است نه هم چون آيين تحريف شده "يهود"، فقط تكيه بر قصاص و اعدام مي كند و نه مانند "مسيحيت كنوني فقط راه عفو يا ديه را به پيروان خود توصيه مي نمايد، زيرا دومي مايه جرئت است و اولي نيز عامل خشونت و انتقامجويي است

لذا حكم اصلي را در مورد خون به ناحق ريخته قصاص قرار داده و براي تعديل آن حكم عفو را در كنار اين حكم ذكر كرده است به عبارت روشنتر اوليأ مقتول حق دارند در برابر قاتل يكي از سه حكم را اجرا كنند: 1. قصاص كردن 2. عفو كردن بدون گرفتن خونبها 3. عفو كردن با گرفتن خونبها.

قرآن كريم در يك جمله كوتاه و بسيار پر معنا پاسخ بسياري از سؤالات را در زمينة مسألة قصاص بازگو مي فرمايد: "وَ لَكُم ْ فِي الْقِصَاص ِ حَيَوَة ٌ يَ_ََّأُوْلِي الاْ ?َلْبَ_َب ِ لَعَلَّكُم ْ تَتَّقُون (بقره 179) و براي شما، در قصاص حيات و زندگي است اي صاحبان خرد، تا شما تقوا پيشه كنيد"، آية فوق دلالت دارد بر اين كه حكم اعدام و قصاص اسلامي در مورد قتل به هيچ وجه جنبة انتقامجويي ندارد، بلكه دريچه اي به سوي حيات و زندگي انسان ها است از يك سو ضامن حيات جامعه

است زيرا اگر حكم قصاص و اعدام به هيچ وجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنيت مي كردند، جان مردم بي گناه به خطر مي افتاد، همان گونه كه در كشورهايي كه اعدام به كلي لغو شده آمار قتل و جنايت به سرعت بالا رفته است از سوي ديگر ماية حيات انسان است زيرا ديگران را از فكر آدم كشي تا حد زيادي باز مي دارد و كنترل مي كند. و از سوي سوم به خاطر لزوم تساوي و برابري جلو قتل هاي پي در پي را مي گيرد و سنت هاي جاهلي كه گاه يك قتل مايه چند قتل و آن نيز به نوبة خود مايه قتل هاي بيشتري مي شد، پايان مي دهد. دقت در اين آيه روشن مي نمايد، كه از بين بردن افراد مزاحم و خطرناك گاه بهترين وسيله براي رشد و تكامل اجتماع است از بين بردن افراد خونريز و فاسد در اجتماع همانند قطع كردن و از بين بردن عضو شاخة مزاحم و مضر است كه به حكم عقل بايد آن را قطع كرد.

اسلام حكم اعدام و قصاص را براي عموم دنيا و ملل تشريع كرده و اختصاص به افراد و ملت معيني ندارد; به اين ترتيب هر ملتي كه از نظر اخلاقي و تربيت اجتماعي به ترقيات كافي نائل شده باشند، طبعاً به حكم "عفو" عمل مي كند كه آية: "فَمَن ْ عُفِي َ لَه ُو مِن ْ أَخِيه ِ شَي ْءٌ فَاتِّبَاع ُ بِالْمَعْرُوف ِ وَ أَدَآءٌ إِلَيْه ِ بِإِحْسَ_َن (بقره 178) پس اگر كسي از ناحيه برادر ]ديني خود مورد عفو قرار گيرد ]و حكم قصاص او تبديل به خون بها گردد[ بايد از راه پسنديده پيروي

كند ]و در طرز پرداخت ديه حال پرداخت كننده را در نظر بگيرد[ و قاتل نيز به نيكي ديه را به ولي مقتول بپردازد."، نيز ناظر به اين مطلب است ولي ملت هايي كه داراي انحطاط اخلاق هستند و نعمت هاي الهي را كفران مي نمايند، بايد "به حكم قصاص در آن ها عمل كرد ولي در عين حال عفو هم در حق آن ها جائز است

از نظر اسلام استفاده از رأفت و محبت هميشه فضيلت محسوب نمي شود; بلكه بكار بردن حس رحمت در مورد آدم جاني و سنگدل و سركش كه از هرگونه تعدي و اجحاف بر جان و عرض ديگران فروگذاري نمي كند، ظلم دربارة افراد صالح است از طرف ديگر بكار بردن اين حس در تمام موارد، موجب اختلال وضع زندگي اجتماعي و هلاك انسانيت و از بين رفتن فضيلت خواهد بود.

همچنين هدف از قصاص حفظ حيات عمومي اجتماع و پيشگيري از تكرار قتل و جنايات است مسلماً زندان نمي تواند اثر قابل توجهي داشته باشد. _ آن هم زندان هاي كنوني كه غالباً طرز زندگي افراد جنايتكار و مجرم خيلي بهتر از زندگي پست و مشقت بار آن ها در خارج از زندان است _ ، به همين دليل در كشورهايي كه حكم اعدام لغو شده در مدت كوتاهي آمار قتل و جنايت فزوني گرفته به خصوص اگر حكم زنداني افراد، در معرض بخشودگي باشد كه در اين صورت جنايتكاران با فكري آسوده تر و خيالي راحت تر دست به جنايت مي زنند.(ر.ك تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 1، ص 606_610، دارالكتب

الاسلامية / تفسير الميزان علامه طباطبايي ، ترجمه آيت الله مكارم شيرازي ج 1، ص 621_627، نشر بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي .)

خداوند در مورد اعدام چه نظري دارد؟
پرسش

خداوند در مورد اعدام چه نظري دارد؟

پاسخ

اعدام مصدر باب افعال از ريشه (ع د،م و به معناي نيست گردانيدن نابود ساختن از بين بردن كشتن و تهي دست كردن آمده است (لغت نامه دهخدا، واژه "اعدام .)

و در اصطلاح اعدام به معناي مجازات مرگ براي ارتكاب جرم هاي خاص مي باشد.

اعدام از واژه هاي غير مصرح قرآني است كه مي توان به مباحث آن ذيل اين واژه ها دست يافت "قتل = كشتن و "صلب = دارزدن (مائده 33; اعراف 124 و...) ذبح = سربريدن گردن زدن (بقره 49، ابراهيم 14) رجم = سنگسار كردن (هود، 91، كهف 20 و...)

به كار گرفتن اعدام به عنوان مجازات ارتكاب برخي جرائم سابقة تاريخي بسيار طولاني دارد. مجازات اعدام اختصاص به آيين خاصي نداشته و در اديان مختلف معمول بوده است و در همه كشورهاي دنيا با تفاوت هايي اجرا مي شود. دين اسلام نيز اين مجازات را در مورد جرائمي پذيرفته است چرا كه اعدام به رغم ظاهر آن كه موجب نيستي و مرگ كسي مي شود، داراي منافع و بركات اجتماعي فراواني از جمله ضامن حيات اجتماعي و سلامت آن است "وَ لَكُم ْ فِي الْقِصَاص ِ حَيَوَة ٌ يَ_ََّأُوْلِي الاْ ?َلْبَ_َب ِ لَعَلَّكُم ْ تَتَّقُون َ"(بقره 179)(ر.ك الميزان علامه طباطبايي ج 1، ص 434، جامعة مدرسين / تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 1، ص 61_66، دارالكتب الاسلامية )

خطاب به "اولي الالباب نشانة آن است كه حيات بخشي اعدام تنها براي انسان هاي داراي انديشه قابل فهم و درك است پايان آيه "لعلكم

تتقون نيز اجراي اين حكم را زمينه اي براي پرواپيشگي جامعة انساني دانسته است

اعدام ظالمانه و نا به حق و اعدام عادلانه و به حق

در بررسي آيات پيرامون اعدام به دو نوع برخورد مي كنيم

1. اعدام "نا به حق ; مانند: اعدام انبيأ (بقره 61)، قتل دعوت كنندگان به حق و عدالت (آل عمران 21)، كشتن ايمان آورندگان به خدا و رسولان الهي بروج 4_8)

2. اعدام به حق مانند: اعدام و قتل قاتل به عنوان قصاص نفس در مقابل جنايت وي (بقره 178 و 179)

انواع جرم هاي مستحق اعدام

در يك دسته بندي جرم هاي مستوجب اعدام را مي توان به سه گروه تقسيم كرد:

1. جرم هاي منجر به فتنه هاي اعتقادي مانند: ارتداد و شرك

2. نفاق قرآن منافقان را گمراهاني هدايت ناپذير مي داند كه در صددند تا مؤمنان را به كفر بكشانند و مانند خويش سازند، از اين رو مؤمنان را از دوستي با آنان بر حذر داشته و دستور داده است تا در صورتي كه از فتنه ها دست نكشند آنان را به قتل برسانند.(نسأ، 88 و 89)

3. جرم هاي منجر به فتنه هاي اجتماعي مانند قتل نفس (بقره 178) محاربه (ايجاد رعب و وحشت براي مردم و فساد در زمين (مائده 33 و 34) جرم هاي جنسي و ناموسي گرچه در قرآن كريم به مجازات اعدام براي جرائم جنسي تصريح نشده است اما مفسران و فقها با بهره گيري از روايات وارده در اين زمينه و از باب رد فروع بر اصول مرتكبين جرم هايي چون زناي محصنه تجاوز به عنف و لواط را مستحق اعدام دانسته اند.

با توجه به آيات سورة بقره كه قصاص انسان آزاد را در مقابل آزاد و برده را در مقابل برده بيان فرمود، آيا اين نوعي بي عدالتي و بي ارزش شمردن جوهره انساني نيست
پرسش

با توجه به آيات سورة بقره كه قصاص انسان آزاد را در مقابل آزاد و برده را در مقابل برده بيان فرمود، آيا اين نوعي بي عدالتي و بي ارزش شمردن جوهره انساني نيست

پاسخ

اسلام براي احياي حقوق بردگان اقدامات وسيعي انجام داده است تا شخصيت انساني آنان را احيأ نمايد، تا آن جا كه از نظر شخصيت انساني هيچ تفاوتي ميان بردگان و افراد آزاد قرار نداده است و تنها معيار ارزش انساني را "تقوا" مي داند: "اِن َّ اَكرَمَكُم عِندَ اللّه ِ اَتق_غ كُم (حجرات 13) ولي گرامي ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست "

لذا به بردگان اجازه مي دهد، همه گونه پست هاي مهم اجتماعي را عهده دار شوند، تا آن جا كه به بردگان اجازه مي دهد، مقام مهم قضاوت را عهده دار شوند. در عصر پيامبر9 نيز از مقامات مهم فرماندهي لشگر گرفته تا پست هاي حساس ديگر به بردگان يا بردگان آزاد شده واگذار مي شد.

در اسلام دستورات زيادي دربارة رفق و مدارا با بردگان وارد شده است تا آن جا كه حتي آن هارا در زندگي صاحبان خود شريك و سهيم كرده است

اگر انسان آزاد در برابر قتل انسان برده قصاص نمي شود، علت آن اين نيست كه به مقام برده توهين شده و از مرتبة انسانيت دورتر شده و يا خون او كمرنگ تر از خون آزاد است زيرا مسائل اقتصادي و مالي يك سري احكام اجتماعي است غالباً انسان هاي آزاد در تأمين مسايل خود و بردگان و خانواده خود از مسئوليت بيشتر و تأثير مالي بيشتر برخوردار هستند، چرا كه تأمين هزينه

و مخارج بردگان ديگر و خانوادة او به عهدة فرد آزاد است اگر اين فرد قصاص شود، خسارت زيادي به بردگان و زن فرزندان او وارد مي شود، لذا اسلام با قانون عدم قصاص خود، در مورد مرد آزاد، رعايت حقوق همه افراد را كرده است و از اين خلاء اقتصادي و ضربة نابخشودني كه به يك خانواده و بردگان ديگر وارد مي شود، جلوگيري كرده است و هرگز اجازه نمي دهد به بهانة لفظ "تساوي ، حقوق افراد ديگر، به خاطر شخصي كه مورد قصاص قرار گرفته پايمال شود.

در حالي كه "عبد" اگر از دنيا رود، كسي تحت مخارج او نيست تا حقوق افراد ديگر پايمال شود.( ر.ك تفسير الميزان علامه طباطبايي ، ترجمه آيت اللّه مكارم شيرازي ج 1، ص 621 _ 627، نشر بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي / تفسير نمونه آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران ج 1، ص 608 _ 610، ج 21، ص 420، دارالكتب الاسلامية )

آيا پرداخت ديه در قتل "خطايي محض از سوي "عاقله جاني با توجه به اين كه گاهي عاقله جاني را هيچ نديده اند و خود جاني توان پرداخت ديه را دارد، با عدالت و قوانين عقلا سازگار است
پرسش

آيا پرداخت ديه در قتل "خطايي محض از سوي "عاقله جاني با توجه به اين كه گاهي عاقله جاني را هيچ نديده اند و خود جاني توان پرداخت ديه را دارد، با عدالت و قوانين عقلا سازگار است

پاسخ

از جمله مسايلي كه در باب ديات عجيب ولي حساب شده به نظر مي رسد، مسايل مربوط به عاقله است كه در ذيل به ابعادي از آن پرداخته مي شود:

مورد ديه عاقله

مورد ديه عاقله جايي است كه جاني نه تصميم بر قتل داشته و نه بر انجام مقدماتي كه احياناً به قتل منتهي مي شود اقدام كرده است مانند اين كه هنگام رانندگي سنگي از زير چرخ ماشين پرتاب شود و منجر به كشتن كسي شود.

ديدگاه علما

همه فقهاي شيعه و اهل سنت در اين مسأله اتفاق نظر دارند به جز اصم كه فقيهي ناشناخته است و خوارج در منابع روايي وسائل الشيعه شيخ حر عاملي ج ص 161_403، مؤسسه آل البيت ) نيز به حدي در اين باره روايت رسيده است كه جاي شك و شبهه اي باقي نمي ماند; منتها برخي در حال حاضر با اذعان به حكم ديه عاقله پنداشته اند كه چون موضوع حكم ديه عاقله (نظام قبيله اي صدر اسلام تغيير يافته اين حكم در حال حاضر جاري نخواهد شد.

اين ادعا به دليل هاي زير قابل مناقشه است

1. مسأله ديه عاقله كه در اسلام وضع شده با تعهد پرداخت خون بها در جاهليت تفاوت هاي عمده اي دارد. از جمله اين كه در ديه عاقله پرداخت ديه به بستگان مرد از پدر واگذار شده است امّا در زمان

جاهليت همه افراد قبيله موظف به پرداخت آن بودند. حاصل آن كه گرچه پرداخت ديه در زمان جاهليت نيز وجود داشت امّا اسلام در آن تغييرات عمده اي داد.

2. در زماني كه پيامبر اكرم و پس از آن ائمه حكم ديه را از سوي عاقله تشريع كردند، در مناطقي مانند ايران و روم آن زمان نظام طايفه اي و قبيله اي كه در حجاز مرسوم بود وجود نداشت چنانچه اين حكم تنها بر اساس نظام قبيله اي امضأ شده بود، بايد به آن اشاره مي شد.

3. در هنگامي كه اعراب از آن نظام قبيله اي بيرون رفتند و در كشورهاي مختلف فتح شده مستقر شدند، اين حكم اجرا مي شد. و در آن زمان كه ائمه نيز حضور داشتند بحثي از تغيير موضوع نبود.

عاقله كيست

در اين كه عاقله كيست اختلاف است معروف آن است كه عاقله مرداني هستند كه از طريق پدر با انسان ارتباط دارند، مانند برادران عموها و برادرزاده ها.

در پرداخت ديه از سوي عاقله بلوغ تمكن مالي و تقسيم ديه در صورت تعدد شرط است

حكمت هاي تشريع اين حكم

از نظر قواعد فقهي و آيات قرآن كريم "وَ لاَ تَزِرُ وَازِرَة ٌ وِزْرَ أُخْرَي َ;(فاطر،18) اصل اوليه اين است كه هر كسي مسئول عواقب كارهاي خويش است منتها گاهي به عللي در امور دنيوي اين قاعده تخصيص مي خورد. برخي حكمت هايي براي پرداخت ديه از سوي عاقله عبارت است از:

1. تعاون و همكاري

اسلام به تعاون و همكاري در امور دنيوي و روابط اجتماعي اهميت زيادي داده است نظير اين همكاري را در حقوقي كه براي

محرومان در اموال ثروتمندان قرار داده شده مي توان ديد; "وَ فِي َّ أَمْوَ َلِهِم ْ حَق ُّ لِّلسَّآغ ل ِ وَ الْمَحْرُوم ِ ;(ذاريات 19) اين دستور در قتل خطايي محض نيز داده شده تا چنانچه يكي از افراد خانواده از راه خطا دچار ارتكاب جنايتي شد كه هرگز در پديد آوردن آن كوچك ترين قصد و اراده اي نداشته افراد فاميل گره اي از كار جاني بگشايند تا او از هستي ساقط نشود.

2. تضامن متقابل

ديه عاقله شبيه "بيمه است كه در دنياي امروز سراسر زندگي مردم را پوشش داده است و مي دانيم فلسفه بيمه مشاركت عموم مردم يا گروه خاصي در برابر خسارت هاي ناشي از حوادث مختلف است زيرا هنگامي كه حادثه اي در يك موضع معين رخ دهد، ممكن است به قدري سنگين و غير قابل تحمل باشد كه طرف را به كلي از هستي ساقط كرده و بر خاك سياه بنشاند. حاصل آن كه فلسفه بيمه تضامن متقابل و تقسيم فشار مشكلات و حوادث بر گروه بسياري است ديه عاقله نيز، يك بيمه فاميلي به حساب مي آيد كه در ضمن همبستگي اعضاي فاميل را بيشتر مي كند.

3. ارث و دية عاقله

عده اي برآنند كه نوعي ارتباط ميان ارث و ديه عاقله وجود دارد. به مصداق مثال معروف "من له الغنم فعليه الغرم كسي كه فايده اي مي برد بايد خسارت را نيز بپردازد" هم چنان كه ورثه بدون هيچ زحمتي از ارث بهره مي برند، بايد در پرداخت ديه نيز سهيم باشند; چنان كه در برخي روايت ها ارث بران را ضامن پرداخت ديه مي داند.(ر.ك وسايل الشيعه همان ص 397.)

4.

اثر بازدارنده

ديه هر چند حكم جبران كنندگي را دارد امّا بازدارندگي در پرداخت آن نيز لحاظ شده است بديهي است هنگامي كه بستگان فهميدند در جبران ديه جاني شريكند همديگر را به احتياط سفارش مي كند. (باتوجه به اين كه مقدمات هر كاري بالاخره از اختيار آدمي بيرون نيست )

5. حفظ احترام خون مسلمان

چنانچه پرداخت ديه قتل هاي خطايي به عهده عاقله نباشد ممكن است مرتكبان توانايي پرداخت آن را نداشته باشند و خون ها هدر رود اين حكمت در قتل هاي عمدي با توجه به اين كه اثر سويي دارد و باعث افزايش جنايت است جاري نيست (ر.ك مكتب اسلام سال 26، ش 7 / ديه دكتر عوض احمد ادريس ترجمه دكتر علي رضا فيض ص 233، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي )

حكم مرتد چيست وظيفه ما در برابر كسي كه به صراحت به قرآن پيامبر و ائمه اطهار دشنام مي دهند چيست آيا كشتن وي با اين كه در عرف ارتدادش ثابت نيست بر ما واجب است
پرسش

حكم مرتد چيست وظيفه ما در برابر كسي كه به صراحت به قرآن پيامبر و ائمه اطهار دشنام مي دهند چيست آيا كشتن وي با اين كه در عرف ارتدادش ثابت نيست بر ما واجب است

پاسخ

ارتداد در لغت به معناي بازگشتن است و در اصطلاح به معناي خروج فرد مسلمان از دين اسلام قاموس قرآن سيدعلي اكبر قرشي ج 3، ص 79، دارالكتب الاسلامية ) و برگشتن از ايمان به كفر است اين اصطلاح در آياتي از قرآن به كار رفته است از جمله آية 54 سوره مائده كه مي فرمايد: "يَ_ََّأَيُّهَا الَّذِين َ ءَامَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُم ْ عَن دِينِه ِ فَسَوْف َ يَأْتِي اللَّه ُ بِقَوْم ٍ يُحِبُّهُم ْ وَيُحِبُّونَه ُ...; اي كساني كه ايمان آورده ايد، هر كس از شما از آيين خود باز گردد (به خدا زياني نمي رساند) خداوند جمعيتي را مي آورد كه آن ها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند..."

و نيز در آية 217 سورة بقره مي فرمايد: "وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُم ْ عَن دِينِه ِ فَيَمُت ْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَ_ََّئِكَ حَبِطَت ْ أَعْمَ_َ_لُهُم ْ فِي الدُّنْيَا وَالاْ ?َخِرَة ِ وَأُوْلَ_ََّئِكَ أَصْحَ_َب ُ النَّارِ هُم ْ فِيهَا خَ_َ_لِدُون َ; يعني كسي كه از آيينش برگردد و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك (گذشته او در دنيا و آخرت بر باد مي رود، و آنان اهل دوزخند و هميشه در آن خواهند بود."

از آيات قرآن كريم استفاده مي شود كه مجازات مرتد به خاطر ماهيت مجرمانه عمل مرتد و جلوگيري از پيامد ارتداد است نه به جهت تغيير عقيده بدون اظهار و ابراز آن

پذيرش اسلام بايد طبق منطق باشد; كسي كه آييني

همچون اسلام را بعد از تحقيق و پذيرش رها كند و به سوي آيين هاي ديگر برود، معمولاً انگيزه صحيح و موجهي ندارد، بنابراين عدول و بازگشت او به تخطئه و خيانت شبيه تر است تا به اشتباه و عدم درك حقيقت چنان كه قرآن كريم مي فرمايد: "إن ّ الّذين ارتدّوا علي َ أدبَرهم مِّن بعد ما تبيّن لهم الهدي الشّيطَن سوّل لهم و أملي َ لهم (محمّد، 25) كساني كه بعد از روشن شدن هدايت براي آن ها، پشت به حق كردند، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاي طولاني فريفته است .

و در آيه 107 سوره نحل مي فرمايد: "اين به خاطر آن است كه زندگي دنيا (و پست را بر آخرت ترجيح دادند...".

تعبيراتي كه قرآن درباره مرتد به كار برده "شهدوَّا أن ّ الرّسول حق ّ و جآءهم البيّن_َت (آل عمران 86) "مِّن بعد ما تبيّن لهم الهدي (محمّد، 25)، نشان دهندة اين است كه اين گونه افراد از روي عناد، لجاجت هتك مقدسات و مقابله با اسلام دست از دين برداشته اند و مؤيد آن حوادث صدراسلام (اهل ردّه است كه وقتي عدد مرتدين زياد شد، آنان به قصد نابودي اسلام به مدينه حمله كرده و با مسلمانان وارد جنگ شدند.(ر.ك تاريخ اسلام دكتر حسن ابراهيم حسن ج 1، ص 344 _ 353، داراحيأالتراث العربي )

علاوه بر آن اگر به افراد اجازه داده شود هر روز مايل باشند خود را مسلمان معرفي كنند و هر روز مايل نباشند انكار نمايند، به زودي جبهه داخلي كشور اسلام از هم متلاشي خواهد شد و

راه نفوذ دشمنان و عوامل و ايادي آن ها باز خواهد گرديد و هرج و مرج در جامعه اسلامي پديد خواهد آمد; چنان كه قرآن كريم مي فرمايد: "جمعي از اهل كتاب (از يهود) گفتند: (برويد در ظاهر) به آن چه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز كافر شويد; شايد آن ها (از آيين خود) باز گردند." (آل عمران 72).

البته ممكن است گاهي ارتداد فردي از حدود زبان تجاوز نكند و نه از روي قصد خيانت به مسلمانان بلكه بر اثر گرفتار شدن در دام شبهات از اسلام خارج شود; امّا بحث ما جنبة كلي دارد و احكام تابع يك فرد و دو فرد نمي شود، بلكه مجموع افراد را به طور كلي بايد در نظر گرفت از اين جهت مي توان گفت بازگشت يك فرد مؤمن به انكار و اعتراض (ارتداد) غالباً خالي از واكنش و تحريكات بر ضد نظام اسلام نخواهد بود; آن هم نه تحريك بر ضد مسائل سطحي و فرعي بلكه تحريك عليه نظامي كه به قيمت خون ميليون ها انسان فداكار و جانباز تمام شده است

در اين هنگام ارتداد يك فرد، به صورت هستة فتنه در آمده و تحريكات و واكنش هاي او ماية جذب دشمنان و مغرضان و ماجراجويان و افراد ضعيف الايمان گرديده و به ايجاد شورش منجر مي شود.

آيين مقدس اسلام جهت پيش گيري و ريشه كن ساختن چنين فتنه ها و فسادها دستور داده است كه مرتد كشته شود تا نظام دين و حكومت اسلام و آيين و كتاب او دستخوش چنين حوادث شوم نگردد و مغرضان با مكتب خدا بازي نكنند.

بنابراين اسلام به خاطر جرمي كه مرتد مرتكب شده و براي حفظ حقوق ديگران كه در ساية بقاي دين و حكومت اسلامي و مبارزه با ايادي و عوامل بيگانه حاصل مي شود، چنين كيفري (اعدام يا حبس و...) را براي مرتد در نظر گرفته است و اين حكم (مجازات مرتد) هيچ منافاتي با آيه "لا إكراه في الدين و آزادي عقيده ندارد.

در پايان لازم است يادآوري كنيم كه اسلام ميان مرتد فطري (كسي كه از پدر و مادر مسلمان متولد شده و پس از قبول اسلام از اسلام برگشته است و مرتد ملّي (كسي كه پدر و مادر او به هنگام انعقاد نطفه اش مسلمان نبوده اند و او بعداً اسلام را پذيرفته سپس از آن برگشته و همچنين بين مرد مرتد و زن مرتد فرق گذاشته است

مرد اگر مرتد فطري باشد، بدون قيد و شرط اعدام مي شود; ولي اگر مرتد ملّي باشد، در صورت عدم بازگشت به اسلام توبه كشته مي شود.

اين تفاوت شايد به خاطر اين باشد كه ضرر ارتداد فردي كه اصالتاً مسلمان بوده است (مرتد فطري به مراتب بالاتر از فرد بيگانه است كه غير مسلمان بوده سپس مسلمان شده است

فرد اول به خاطر داشتن ارتباطات قوي و نيرومند، روي فكر و ذهن خانواده هاي اسلامي و ضعيف الايمان بيشتر مي تواند اثر منفي بگذارد و بهتر مي تواند بر ضد حكومت اسلام قيام و فعاليت كند; در حالي كه اثر منفي فرد دوم از آن كمتر است

امّا زن مرتد (چه فطري و چه ملّي در اسلام كشته نمي شود و آن

هم شايد به اين جهت باشد كه زن هر چند يك انسان كامل است امّا بر اثر داشتن عواطف سرشار، زودتر تحت تأثير قرار مي گيرد و اگر چه زودتر به انحراف فكري كشيده مي شود، زودتر هم به سوي حق باز مي گردد.

همچنين برخي از محققان از فقها نيز فرموده اند: فردي كه بر اثر تماس و ارتباط با گروه باطل شبهاتي در دل او پيدا شده كم كم صورت انكار به خود گرفته و باعث شده تا برخي از احكام ضروري دين را انكار كند، ولي به گونه اي است كه اگر شبهة او زايل شود، فوراً به آغوش حق باز مي گردد، اين طور فردي نيز كشته نمي شود.( ر.ك پرسشها و پاسخها، استاد جعفر سبحاني ص 255 _ 260، انتشارات مؤسسة سيدالشهدأ / مستمسك العروة آيت الله سيدمحسن طباطبايي حكيم ج 1، ص 378 _ 384، الطبعة الرابعه نجف اشرف / تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي ج 2، ص 278 _ 281 و ج 11، ص 418 _ 421 و ص 426و427، دارالكتب الاسلامية / الميزان علامه طباطبايي ج 2، ص 342 _ 347، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان / قاموس قرآن سيدعلي اكبر قرشي ج 6، ص 107و108، دارالكتب الاسلامية )

در پايان شايان ذكر است حكم به ارتداد كسي به همين سادگي نيست بلكه بايد ارتدادش در دادگاه اسلامي به ثبوت برسد و هنگامي كه حكومت اسلامي نيست ارتداد وي پيش مجتهد جامع الشرايط ثابت مي شود و او حكم به ارتداد مي دهد.

اجراي حكم قتل نيز در حكومت اسلامي به عهده حاكم شرع است و در غير

اين صورت چنانچه مرجع تقليد اجازه عمومي به كشتن فردي داد _ مانند سلمان رشدي _ بر هر مسلماني واجب كفايي است به آن اقدام كند.

چه آياتي در قرآن كريم دربارة حقوق جزايي وجود دارد؟ و منابعي را در اين مورد معرفي نماييد؟
پرسش

چه آياتي در قرآن كريم دربارة حقوق جزايي وجود دارد؟ و منابعي را در اين مورد معرفي نماييد؟

پاسخ

حقوق جزايي در اسلام در تحت سه عنوان كلي حدود، ديات و قصاص مطرح شده است

و آيه هاي بسياري در مورد اين سه موضوع در قرآن وجود دارد. ذكر همة اين آيه ها و توضيح آن از گنجايش يك پاسخ خارج است از اين رو، آدرس آيه ها و كتاب هايي كه در اين مورد تأليف شده ذكر مي شود:

آيات حدود و ديات نسأ، 15، 16، 92، 93; مائده 32، 33، 38، 39، 45; انعام 151; اسرأ، 32، 33; نور; 2 تا 10، 23; ص 44; آيه هاي قصاص بقره 178، 179، 194; شوري 40.

كتاب هايي كه در موضوع فقه القرآن و آيات الاحكام نوشته شده است از منابع آيه هاي حقوق جزايي به حساب مي آيد كه برخي از آن ها عبارتند از:

1. فقه القرآن في شرح آيات الاحكام مؤلف قطب الدين راوندي (م 573 ق )

2. كنز العرفان في فقه القرآن مؤلف مقداد بن عبداللّه سيوري (فاضل مقداد) (م 826 ق )

3. التفسير الشاهي مؤلف سيد امير مخدوم حسيني عربشاهي (م 976 ق )

4. زبدة البيان في تفسير آيات احكام القرآن مؤلف احمد اردبيلي (مقدس اردبيلي (م 993ق )

5. مسالك الافهام الي آيات الاحكام مؤلف جواد كاظمي

6. احكام القرآن دكتر محمد خزائلي

7. فقه القرآن مؤلف محمد يزدي

8. آيات الاحكام مؤلف كاظم مديرشانه چي

9. تفسير جامع آيات

الاحكام مؤلف زين العابدين قرباني لاهيجي

اگر فقير و يا ثروتمندي مثل هم دزدي كنند آيا براي هر دو يك مجازات در نظر گرفته مي شود؟
پرسش

اگر فقير و يا ثروتمندي مثل هم دزدي كنند آيا براي هر دو يك مجازات در نظر گرفته مي شود؟

پاسخ

گناه ربطي به فقر و غنا ندارد و قانون در هر جامعه اي بايد يكسان عمل شود. البته يكي از شرايط قطع دست سارق در فقه اسلامي اين است كه به خاطر فقر دزدي نكرده باشد. بنابر اين در اين موارد تخفيف مجازات هست..

چرا در جمهوري اسلامي حكم قطع دست دزد اجرا نمي شود؟
پرسش

چرا در جمهوري اسلامي حكم قطع دست دزد اجرا نمي شود؟

پاسخ

قطع دست سارق قيود و شرايط متعددي دارد و كمتر موردي است كه جامع شرايط آن باشد و درمواردي كه قيودحكم از نظر قضايي ثابت گردد قطع انجام مي گيرد. اصل اوليه در فرهنگ اسلامي آن است كه خداوند دوست دارهدايت و سعادت بندگان است و تاآدمي در اين دنياست خداوند همه درهاي رحمت و بازگشت و بخشش را به سوياو گشوده است. بنابراين خداوند مي خواهد كه حتي بدكاران هم تافرصت از دست نرفته بازگردند و دست از تبه كاريخويش بشويند و راهي به سوي سعادت جاودان يابند. بنابراين اين لطف خداوند است كه باب رحمت را مي گشايد وتنها كسي از اين سعادت محروم است كه به آن پشت كند و تادم مرگ هم چنان به فساد وتباهي خويش ادامه دهد.{J

خانواده اي كه كودكشان را تنبيه بدني كرده اند و موجب سرخي و كبودي بدنش شده آيا بايد ديه بدهند و آيا خداوند آنها را خواهد بخشيد؟
پرسش

خانواده اي كه كودكشان را تنبيه بدني كرده اند و موجب سرخي و كبودي بدنش شده آيا بايد ديه بدهند و آيا خداوند آنها را خواهد بخشيد؟

پاسخ

اگر يقين دارند كه با زدن وي ديه تحقق يافته - مثلا بدنش كبود شده و ... - بايد ديه بدهند و ميزان آن متناسب باآسيب هاي بدني وارد شده مذكور در رساله هاي عمليه است. بلي اگر پس از بلوغ رضايت بدهد با استغفار ان شاءاللهمورد بخشش قرار خواهند گرفت.{J

نوجواني اظهار مي كند با فريب و تهديد به قتل , به عمل لواط تن داده است از نظر اسلام چه كسي گناه كار است ؟ آيا اجازه دارد به ناموسش تجاوز يا او را بكشد؟
پرسش

نوجواني اظهار مي كند با فريب و تهديد به قتل , به عمل لواط تن داده است از نظر اسلام چه كسي گناه كار است ؟ آيا اجازه دارد به ناموسش تجاوز يا او را بكشد؟

پاسخ

در صورتي كه نوجوان مورد نظر مورد تهديد جاني قرار گرفته و جدا بر جان خود ترسيده است گنهكار نمي باشد.البته هر چند در اين مساءله ساده لوحي ورزيده ليكن از اين جهت نيز گناهي ندارد ولي شايسته است كه در آيندههمواره تيزبيني هوشمندي و ايمان استوار خود را حفظ نمايد و از فرو افتادن در چنين دامهاي خطرناكي مواظبت كند.در برخورد با عاملان قضيه به هيچ وجه حق تجاوز ناموسي يا قتل ندارد و خود اينها گناهان بزرگي است كه موجبكيفر است. او تنها مي تواند به مراجع قضايي شكايت كند و در صورتي كه جرم مجرمان در دادگاه ثابت شود (يعنيمرتكبين چهار مرتبه نزد قاضي اعتراف نمايند يا چهار نفر عادل شاهد عيني قضيه بوده و بر آن شهادت دهند) به حكمدادگاه به كيفر اعمال خود خواهند رسيد. به هرحال اگر فرد مزبور باز هم دنبال سوء استفاده است با هماهنگي مراجعقضايي بايد وي را به عقوبت عملش رساند در غير اين صورت بهتر است موضوع كاملا پنهان بماند.{J

آيا در اسلام بعضي رفتارها با كنيزان و غلامان با تساوي حقوق انساني سازگار است ؟
پرسش

آيا در اسلام بعضي رفتارها با كنيزان و غلامان با تساوي حقوق انساني سازگار است ؟

پاسخ

اولا: زندگي اجتماعي بشر تا چندين قرن پيش اقتضاي آن را داشته كه نظام بردگي بر قرار باشد اسلام نيز بنا برمقتضيات زمان و عدم امكان لغو يكباره آن را امضا نموده ولي حقوقي را از نظر اخلاقي و قانوني براي آنان برقرار وزمينه هاي فراواني را براي آزاد سازي تدريجي آنان فراهم آورد. (مانند كفارات احكام ام ولد مكاتبه تدبير و...) اساساآزاد سازي برده يكي از اعمال شايسته و بسيار بافضيلت دانسته شده و اسلام همواره مردم را به آن ترغيب نمودهاست. و ما ادريك ماالعقبه فك رقبه (سوره بلد). از نظر حقوقي و اخلاقي نيز اسلام نظامي كامل را براي حمايت از آنهافراهم نموده و همواه در جهت حفظ حقوق آنان توصيه نموده است. از جمله براي روابط جنسي كنيزان با اربابان خودو يا ديگران قوانيني وضع نموده مثل اينكه مالك كنيز مي تواند آن را براي مدتي به ديگري ببخشد ولي اين كار شرايطيدارد از قبيل اينكه بايد عده نگه دارد ثانيا در اين مدت اگر داراي فرزند شد آزاد مي گردد و ...مي بينيم كه در مجموعبراي قانونمند كردن روابط جنسي و جلوگيري از فساد و فحشا و برآورده كردن نيازهاي جنسي قانون و ضوابط خاصيآورده است. نكته مهم در اين جا آن است كه نوعا كساني كه به اينگونه احكام اشكال مي كنند طرفدار روابط آزاد جنسي(همانند غرب) هستند كه هيچ حد و مرزي را براي غريزه جنسي محترم نمي شمارند ولي نسبت به استمتاع جنسيقانونمند نقص و اشكال وارد مي كنند. از طرف ديگر تساوي حقوق انساني به معناي

تشابه همه روبناها و مناسباتبشري نيست وگرنه همگان بايد در تمام مسايل فردي و اجتماعي حتي ميزان دريافتي ماهيانه و ... برابر باشند درحاليكه چنين چيزي حتي در جوامع كمونيستي نيز قابل اجرا نيست. ثالثا: احكام مربوط به روابط برده داري جنبهمقابله به مثل دارد يعني كفار در نبرد با مسلمين اسراي مسلمانان را كنيز و برده مي ساختند و شنيع ترين اعمال ضدانساني را در برابر آن اعمال مي كردند اسلام نيز ناچار بود در اين رابطه به مقابله به مثل دست بزند ولي از نظر كيفيترابطه با بردگان كه اسراي كفار بودند شيوه هاي ظالمانه آنان را برانداخت و برخي از اصول آن كه منافي عدالت نيسترا پذيرفت. جواز بخشش برده مبتني بر اين اصل حقوقي است كه رقبه بردگان تحت ملكيت برده دار در آمده و لازمهآن جواز پيشكش كردن با شرايط خاصي است.{J

چرا بعضي از حدود مثل حد سرقت در محاكم قضايي اجرا نمي شود
پرسش

چرا بعضي از حدود مثل حد سرقت در محاكم قضايي اجرا نمي شود

پاسخ

حدود در اسلام مشخص و معين است ولي اجراي آن شرايطي دارد؛ مثلا در مورد سرقت زماني دست دزد بريدهمي شود كه سرقت او همراه با شانزده شرط باشد و يا ثبوت حد زنا در صورتي است كه چهار شاهد عادل در مجلسواحد نزد قاضي شهادت دهند آن هم بر وجهي خاص. بنابراين اثبات حد شرايطي دارد كه اغلب سرقت ها فاقد آناست. از همين رو دزدها به صورت هاي ديگري تنبيه مي شوند. ثانيا اجراي برخي از حدود ممكن است در شرايطخاصي از نظر بازتاب در افكار عمومي چندان مطلوب نباشد. به همين جهت در برخي موارد ممكن است حكم به نحوديگري اجرا گردد و يا موقتا اجرا نگردد.{J

آيا مي توان افرادي كه مهدور الدم هستند بدون مراجعه به دادگاه آنها را به به قتل رساند؟
پرسش

آيا مي توان افرادي كه مهدور الدم هستند بدون مراجعه به دادگاه آنها را به به قتل رساند؟

پاسخ

كسي كه مهدورالدم است تنها توسط دادگاه صالح مي تواند محاكمه و به سزاي عمل خود برسد و هيچ فردي حق ندارد خودسرانه به اين امور اقدام نمايد. شما مي توانيد در معرفي او به مراجع ذي صلاح اقدام كنيد و يا به نحوي ازورودش به منزل جلوگيري كنيد.

اكراه در قتل مجوز آن نيست و رافع مسووليت از مباشر نيست , علت چيست ؟
پرسش

اكراه در قتل مجوز آن نيست و رافع مسووليت از مباشر نيست , علت چيست ؟

پاسخ

پيش از پاسخ، نخست بايد تأمل بيشتري در مفهوم «اكراه» و تفاوت آن با «اجبار» داشت. اكراه آن است كه شخص ديگري را وادار كنيد كه فلان عمل خاص را انجام دهد، يا ترك كند، وگرنه خود و يا وابستگان و متعلقين به او تهديد به قتل يا ضرب و جرح يا ايراد خسارت(مادي يا معنوي) مي شوند و فرد مُكرَه (مورد اكراه) با اختيار خود و به منظور رهايي از آسيب هاي ناشي از تهديدات مُكرِه (اكراه كننده)، آن كار را انجام دهد و يا كاري را كه بايد براساس وظيفه يا تعهدش انجام مي داد، ترك كند و به جا نياورد.

در حالي كه «اجبار» در آن جاي صدق مي كند كه طرف مقابل ديگر اراده اي نداشته باشد و شخص ديگري تصميم گيري و در واقع اجرا مي كند. نهايت اين كه فرد مجبور، مانند يك ابزار و وسيله، واسطه اقدام مي شود. در اين جا مسؤوليت با فرد مجبوركننده است و در حقيقتمباشر او است؛ چه اين كه فرد مجبور نقشي نداشته و در حد وسيله اي بوده است كه در دست ديگري و به اراده ديگري مورد استفاده قرار گرفته است، (شيخ النجفي، محمد بن حسن، جواهرالكلام، ج 41، تهران،المكتبة الاسلاميه، الط 6، ص 45).

در مورد اكراه و يا تقيه، به لحاظ جلوگيري از خسارت مهم تر و حفظ جان و ناموس ديگران، لطف الهي شامل بندگان شد واقدام ناشي از اكراه را مسؤوليت زا ندانسته اند و به مقتضاي «حديث رفع» [ قال رسول الله(ص) «رفعت عن امتياربع خصال: ما اضطروا اليه و ما نسوا و ما

اكرهوا عليه و ما لم يطيقوا و ذلك في كتاب الله قوله «ربنا لا تؤاخذنا ان نسينا...» و قول الله: «الا من كره و قلبهمطمئن بالايمان »، (ر.ك: شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، تهران، المكتبة الاسلاميه، الط 5 ،ص 470 (باب 25 از ابواب امر به معروف و نهي ازمنكر). [اكراه رافع مسؤوليت است. اما روشن است فلسفه اين كار، حفظ جان و جلوگيري از خونريزي است. پس در موردي كه اين اكراه خودش به خونريزي و كشتار انسان بي گناه ديگر نينجامد، دليلي براي سلب مسؤؤليت از مباشر وجود ندارد [از امامباقر(ع) روايت شده كه فرمودند: « انما جعل التقية ليحقن بها الدم فاذا بلغ الدم فليس تقيه »، (همان، ص 483)]؛ يعني، فردي كه تحت اكراه قرار گرفته،براساس چه مصلحتي اقدام به كشتار ديگري مي كند؟ اگر اين كار را نكند، چه مصلحتي مهم تر از حفظ جان اين فرد مقتول، از بين خواهد رفت؟ پس تنها حفظ جان خويش يا بستگان نمي تواند مجوز كشتن افراد بي گناه ديگر باشد.

در روايتي امام باقر(ع) فرمودند: عن زرارة عن ابي جعفر(ع) في رجل امر رجلاً بقتل رجل [فقتله] فقال: يقتل به الذي قتله و يحبس الامر بقتله فيالحبس حتي يموت ؛ اگر كسي به ديگري دستور داد فردي را بكشد و آن شخص اقدام كرد، همان فرد قاتل را قصاص مي كند؛ ولي دستوردهنده را به حبس ابد محكوم كنند تا در همان حبس بميرد{M، (وسائل الشيعه، ج 19، ص 32، باب 13 از ابواب قصاص النفس، ح 1).

به همين جهت محقق حلي (صاحب شرايع السلام مي فرمايند: اصلاً مسأله اكراه در مسأله قتل واقع نمي شود و همان طور كه صاحب جواهر در

تفسير و شرح آن نوشته اند، مقصود اين است كه گرچه موضوعا اكراه واقع مي شود، اما شرعا اين اكراه معتبر نبود آثار رافعيتمسؤوليت، بر آن مترتب نيست. اذا اكرهه علي القتل فالقصاص علي المباشر دون الامر ولا يتحقق الاكراه (شرعا) في القتل و يتحقق فيماعداه... ، (جواهرالكلام، ج 41، ص 44).

خلاصه اين كه قصاص مربوط به قاتل است و به مسبب قاتل نمي گويند؛ مگر با عنايت و توجه خاص به اين كه او تأثير در انگيزش به اين امر داشته است وگرنه قاتل اصلي و حقيقي همان مباشر است.{J

آيا همه گناهان كبيره داراي حد شرعي است ؟
پرسش

آيا همه گناهان كبيره داراي حد شرعي است ؟

پاسخ

البته همه گناهان كبيره، داراي حد شرعي نيست؛ گرچه بعضي از آنها داراي تعزير است. آن گناهاني هم كه داراي حدّ هستند، تا شرايطي كه در فقه اسلام براي وجوب حد بيان شده، تحقق نيابد حد جاري نمي شود.

گفتني است كه يكي از آن شرايط، ثبوت گناه نزد حاكم شرع است. بنابراين اگر خداي ناكرده كسي مرتكب عملي مثل زنا شد، ولي در نزد حاكم شرع و دادگاه اسلامي زناكار بودنش ثابت نگرديد، حدّ جاري نمي شود.

تحقق زنا به دخول مرد با زن است و اگر صرف تماس بدني و مقدمات آن باشد و در اثر آن مني خارج شود، اصطلاحا به آن زنا نمي گويند؛ لكن همين مقدار هم اگر در نزد حاكم شرع و دادگاه اسلامي ثابت شود، موجب تعزير مي شود.

قطع دست سارق چه شرايطي دارد كه برخي جاها مي شود برخي جاها نمي شود?
پرسش

قطع دست سارق چه شرايطي دارد كه برخي جاها مي شود برخي جاها نمي شود?

پاسخ

اول: دزد بالغ باشد.

دوم: عاقل باشد.

سوم: در اختيار خود دزدي كند.

چهارم: مال دزدي حداقل يك چهارم دينار يعني چهار نخود و نيم طلاي سكه دار، يا چيز ديگري كه به اين ارزش باشد.

پنجم: بداند مالي را كه بر مي دارد مال مردم است. پس اگر اشتباه كرد و خيال كرد مال خود اوست، حد جاري نمي شود، هر چند ضامن است.

ششم: خود او در مالي كه بر مي دارد شريك نباشد. پس اگر مثلاً از مال مشترك به مقدار سهم خود بردارد حد ندارد.

هفتم: مال در جايي محفوظ و در بسته باشد و او حفاظت آنجا را از بين ببرد. مثل اينكه قفل را باز كند، يا بشكند، يا ديوار را خراب يا سوراخ كند يا از ديوار بالا رود و مال را ببرد. پس اگر ديگري در را باز كند و او مال را ببرد، و يا در حمام و مسجد و اماكن عمومي مالي را ببرد حد جاري نمي شود هر چند او را تعزير مي كنند.

هشتم: مخفيانه مال غير را ببرد. پس اگر ظالمي به زور علناً در را باز كند و مال را ببرد، يا به زور مال را از صاحبش بگيرد، يا از دست او بربايد، يا مال امانت را تصرف كند و پس ندهد دست او را مي برند هر چند ضامن است و تعزير مي شود.

نهم: اضطرار و ناچاري، او را به دزدي وادار نكرده باشد. پس اگر كسي مثلاً در زمان كمبود و قحطي، مواد غذايي مورد نياز را بدزدد، دست او

را نمي برند.

دهم: سارق، پدر صاحب مال نباشد. پس دست پدر را براي سرقت مال فرزند نمي برند، ولي دست فرزند را براي سرقت مال پدر مي برند.

ضمناً اگر كسي از جيب يا آستين كسي چيزي را ببرد، پس اگر از جيب يا آستين لباس زير ببرد دست او را مي برند، ولي اگر از جيب يا آستين لباس رو ببرد دستش را نمي برند بلكه تعزير مي شود.

همچنين گر كسي مثلاً قفل را شكست و داخل شد ولي پيش از اينكه چيزي را ببرد بازداشت شد، حد جاري نمي شود بلكه او را تعزير مي كنند.

آيا در زمان پيامبر ديه مسلمان با غيرمسلمان (مثلا مسيحي يا يهودي) يكي بود؟
پرسش

آيا در زمان پيامبر ديه مسلمان با غيرمسلمان (مثلا مسيحي يا يهودي) يكي بود؟

پاسخ

مسأله ي ديه ي مسيحيان، يهوديان و زرتشتيان از ديدگاه علماي شيعه اماميه و اهل سنت، مورد اختلاف است.

از ديدگاه اهل سنت، ديه ي مسيحي و يهودي با ديه زرتشتي فرق دارد و در ديه ي مسيحي و يهودي هم اختلاف نظر دارند. برخي از آنان ديه ي اين دو امر را يك سوم ديه ي مسلمان مي دانند، برخي يك دوم ديه ي مسلمان گفته اند، برخي ديه ي آن دو را ديه ي كامل مي دانند و برخي هم مي گويند: اگر كسي مسيحي يا يهودي را به عمد بكشد بايد ديه ي كامل بدهد و اگر به خطا بكشد بايد نصف ديه ي مسلمان، ديه بدهد و در مورد زرتشتيان، مالكي ها و شافعي ها گفته اند كه ديه ي آنان هشتصد درهم است( مفتاح الكرامة، ج 21، ص 176، چاپ اول، دارالتراث، لبنان، بيروت، 1418 ق).

از ديده اكثريت علماي شيعه ي اماميه، ديه ي اهل كتاب (مسيحيان، يهوديان و زرتشتيان) هشتصد درهم است( جواهر الكلام، ج 43، ص 38؛ تحريرالوسيله، ج 2، ص 559، مسأله 30؛ وسائل الشيعه، ج 19، ص 160، باب 13 از ابواب ديات النفس).

و بر اساس برخي از روايات، در زمان پيامبر هم ديه اهل كتاب هشتصد درهم بوده و با ديه مسلمان يكسان نبوده است. ديه ي مسلمان بر اساس درهم، ده هزار درهم است (000/10) تحرير، ج 2، ص 55، م 1).

سماعة بن مهران از امام صادق(ع) چنين نقل كرده است: پيامبر اسلام(ص)، خالد بن وليد را به بحرين فرستاد، خالد خون عده اي از اهل كتاب را ريخت و به پيامبر(ص) نامه نوشت. در آن نامه به اطلاع پيامبر رسانيد كه گروهي از

يهود و نصارا را كشتم و براي اوليايشان هشتصد درهم ديه دادم. گروهي از زرتشتيان را هم كشتم. ولي به آنان چيزي ندادم. چون درباه ي آنان چيزي به من نگفته ايد. پيامبر اسلام در جواب نامه ي خالد نوشت: ديه ي رزتشتيان مانند ديه مسيحيان و يهوديان است و آنان اهل كتاب هستند (وسائل الشيعه، ج 19، ص 161، باب 13، ح 7، ابواب ديات النفس).

اين روايت، به روشني مي فهماند كه در زمان خود پيامبر اسلام هم ديه ي اهل كتاب با مسلمان فرق داشت.

در برخي از روايات آمده است كه ديه اهل كتاب، با ديه مسلمان فرق ندارد. ابان بن تغلب از حضرت امام صادق(ع) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود: ديه ي يهودي، نصراني و مجوسي، مانند ديه ي مسلمان است (وسائل الشيعه، ج 19، ص 163، باب 14، ح 2).

از نظر شيخ طوسي، اين روايت مربوط به كساني است كه عادت به كشتن اهل كتاب دارند. اگر كسي عادت به كشتن اهل كتاب داشته باشد بايد ديه ي كامل بدهد تا دست به اين عمل نزند (جواهر، ج 43، ص 39).

در روايتي آمده است كه از حضرت امام صادق(ع) از قتل اهل كتاب سؤال شد. آن حضرت فرمود: قتل اهل ذِمّه (اهل كتاب) كار سختي است و مردم آن را تحمّل نمي كنند. پس بايد به اولياي مقتول، عينِ ديه ي مسلمان را بدهد تا اين قاتل دست از كشتن مردم عراق و اهل كتاب بردارد. اگر بنا باشد مسلمان بر اهل كتاب خشم بگيرد، او را بكشد، زمين هاي او را تصاحب كند و هشتصد درهم به اوليايش بدهد. در اين صورت، كشتار در ميان اهل كتاب بيشتر مي گردد (وسائل

الشيعه، ج 19، ص 163، باب 14، ح 1).

در ميان بزرگان شيعه، شيخ صدوق، در مورد روايات ديه، نظر خاصّي دارد. براي اطلاع مي توانيد به كتاب من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 91، چاپ آخوندي، چاپ پنجم، 1390 ه ق مراجعه كنيد.

در كتاب «قضاوتهاي حضرت علي بن ابيطالب» تأليف سيد اسماعيل رسول زاده، انتشارات دهقان، قسمت پنجم، بند 126 (قاتل و مقتولي) بعد از بيان داستان به توضيح اين نكته مي پردازد كه چون قاتل اصلي جان قاتل ظاهري را نجات داده، قصاص نمي شود و ديه مقتول نيز از بيت المال پ
پرسش

در كتاب «قضاوتهاي حضرت علي بن ابيطالب» تأليف سيد اسماعيل رسول زاده، انتشارات دهقان، قسمت پنجم، بند 126 (قاتل و مقتولي) بعد از بيان داستان به توضيح اين نكته مي پردازد كه چون قاتل اصلي جان قاتل ظاهري را نجات داده، قصاص نمي شود و ديه مقتول نيز از بيت المال پرداخت مي شود، بنابراين فرض، ممكن است فردي كسي را بكشد و سپس با فرد ديگري دست به يكي كند و عين اين ماجرا را بوجود آورد تا قصاص نشده و ديه نيز نپردازد، در اين باره حكم چيست؟

پاسخ

آن روايتي كه در كتاب مذكور مطالعه كرده ايد ما نيز در جاي ديگر خوانده ايم لكن به طور كلي بايد توجه داشته باشيد كه بيان حكم شرعي در تمام موارد مخصوصا در امر مهم قضا كار فقيه جامع الشرايط است و اين گونه روايات بر فرض صحت سند قضيه و حكمي است در مورد خودش كه شايد براساس مصالحي از امام معصوم(ع) صادر گرديده و نمي توان ساير موارد را با آن مقايسه كرد مگر اين كه فقيه جامع الشرايط بعد از بررسي ساير ادله حكمي مطابق با اين روايت صادر نمايد و اما اين كه فرموديد ممكن است بعضي از اين حكم سوء استفاده نمايند اگر قاضي هشيار بوده و به رموز قضاوت آگاه باشد خود مي داند كه در صورت علم به حيله افراد چگونه قضاوت نمايد.

چرا حدود قضايي اسلام توسط قوه قضائيه ما اجرا نمي شود.
پرسش

چرا حدود قضايي اسلام توسط قوه قضائيه ما اجرا نمي شود.

پاسخ

قبل از پرداختن به پاسخ سؤال ذكر اين نكته لازم است كه اين چنين نيست كه اصلا حدود الهي در جامعه ما اجرا نمي شود بلكه بر عكس در موارد متعددي حدود الهي بعد از ثابت شدن آن به مرحله اجرا در آمده و در رسانه ها و مطبوعات نيز منعكس شده است و يكي از دلايلي كه مجامع بين الملل جمهوري اسلامي ايران را از لحاظ حقوق بشر مورد فشار قرار داده و تحريم هاي متعدد اقتصادي، سياسي، اجتماعي و... را بر ايران تحميل نموده اند اجراي حدود الهي توسط حكومت اسلامي ايران مباشد. پايبندي جمهوري اسلامي ايران بر اجراي حدود الهي در مواردي تا قطع رابطه با كشورهاي پيش رفته كه هزينه هاي زيادي نيز براي ايران به همراه داشته است.

متأسفانه برخي جريانات سياسي به نام اصلاحات در اجراي حدود و احكام الهي نظام را با چالش هاي جدي مواجه مي سازند و موانعي را براي تحقق حدود ايجاد مي كنند. اين كار ريشه در امور مختلفي دارد، برخي از آنان به نام قرائت هاي مختلف منكر حدود و ديات در زمان معاصر شده آن را ظالمانه و خشونت غير انساني مي خوانند و اين مطلبي نيست كه از ديده ها پنهان بماند، چنان كه در روزنامه ها و مجلات جمهوري اسلامي ايران با اجازه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي اين نظام اجازه نشر پيدا مي كنند و برخي ديگر به نام مصلحت و منافع ملي و اين كه حقوق بشر بر حقوق داخلي و ملي (كه در كشور ما حقوق اسلامي است) مقدم است و برخي نيز به

بهانه گسترش روابط بين المللي مخصوصا از جهت سياسي - اقتصادي با كشورهاي اروپايي از انجام اين كارها امتناع نموده براي قوه قضائيه و مجريان اين قانون مزاحمت و ممانعت ايجاد مي كنند.

اما اين كه چرا مفاسد اجتماعي در جامعه وجود دارد و حدود الهي به صورت كامل اجرا نمي شود بايد گفت كه:

اولاً: براي اجراي حدود الهي تا تمام شرايط محقق نشود حدود اجرا نخواهد شد و از آن جا كه شرايط بسيار متعددي را براي اجراي حدود معين فرموده اند مثلاً براي قطع دست دزد بايد هشت شرط وجود داشته باشد ، (ر.ك: ترجمه تحريرالوسيله امام خميني، ج4، ص 220) بر اين اساس در اكثر موارد چون مجموعه شرايط محقق نيست حد ثابت نميشود.

ثانيا: هر چند اجراي حدود الهي نقش بسيار مؤثري را در اصلاح جامعه اسلامي دارد ولي اسلام هرگز تنها بر اجراي حدود در جامعه تأكيد نفرموده بلكه وظيفه حكومتها را حل اساسي و ريشه اي مجموعه عواملي كه منجر به اين مفاسد ميشوند قرار داده بر اين اساس تا زمانيكه فقر، بيكاري، مشكلات اجتماعي، اقتصادي وغيره گريبانگير مردم باشد اجراي حدود به تنهايي براي اصلاح جامعه از مفاسد كافي نمي باشد.

در احكام حقوقي اگر پدري فرزند خود را بكشد ،حق قصاص براي او نيست ،در حاليكه اگر فرزند پدر خود را بكشد قصاص مي شود .آيا اين امر تبعيض و يك جانبه گرايي نيست ؟
پرسش

در احكام حقوقي اگر پدري فرزند خود را بكشد ،حق قصاص براي او نيست ،در حاليكه اگر فرزند پدر خود را بكشد قصاص مي شود .آيا اين امر تبعيض و يك جانبه گرايي نيست ؟

پاسخ

اولا مقررات مذكور تبعيض نيست بلكه تفاوت است. ثانيا انگيزه براي تبعيض وجود ندارد. ثالثا منشأ اين تفاوت به لحاظ حقوق برتر و پيشين پدر بر عهده فرزندان است.

توضيح آنكه:

1- هر گونه اختلافي را تبعيض ناميدن اشتباه است چه اينكه تبعيض يعني بي عدالتي و ناديده گرفتن حق ديگران و كسي بر خداي متعال حقي ندارد تا تبعيض يا بي عدالتي پيش آيد. آنچه كه هست اين است كه خداي متعال از لطف و تفضل خود، حقوقي را براي ما قرار داد و نه آن كه ما طلب كار باشيم و خدا حق ما را نداده باشد، هديه و لطفي است كه صاحب كرامت و بزرگواري به ما ارزاني داشته است.

2- شايد سؤال شود كه چرا خداي متعال در اعطاي حقوق بين ما تفاوت قائل شد، مگر ما همه بندگان خدا نيستيم؟

پاسخ: اگر اين تفاوت بدون ملاك و از روي هوي و هوس باشد، نارواست. اما اگر به ملاك موجه و معقول باشد نه تنها ناروا نيست بلكه حكيمانه و عين عدالت است و خلاف آن ظلم و بي عدالتي است.

اما حكمت اين تفاوت، بااذعان به اينكه ما به همه اسرار و علل احكام آگاهي نداريم، با توجه به روايات و نيز منطق عقلائي اين است كه پدر منشأ پيدايش اين فرزند و نيز مسئول و متفكل رشد و پرورش و تربيت آن است كه با زحمات طاقت فرسا و

تحمل سختي هاي فراوان اين نهال وجودي خود كه ثمر عمر اوست آبياري مي كند و اقدام به قتل فرزند گرچه بسيار نادر است، ولي مراعات اين حق سابق بر اين خطاي بزرگ، باعث تخفيف در مجازات مي شود چيزي از زشتي كار او نمي كاهد. اما به لحاظ رعايت و حقوق سابق بر اين فرزند و سبك و سنگين كردن آن حقوق با اين جرم قدري از كفه مجازات كاسته مي شود، اما فرزند چنين حقي بر پدر ندارد.

3- خداي متعال بي نياز مطلق است و حكيم و عليم و قادر، پس چه انگيزه اي براي تبعيض مي تواند در خداوند ريشه داشته باشد. آيا جهل يا نيازمندي يا خلاف مصلحت و حكمت رفتار كردن يا ناتواني، معاذ الله. بنابراين تمام قوانين الهي حكيمانه و عادلانه است.

يكي از موضوعاتي كه امروزه در جامعه مطرح مي باشد بحث افزايش ديه به ميزان يك سوم ديه معمولي در ماههاي حرام مي باشد با توجه به اينكه اين قانون ،قانون صدر اسلام بوده و به منظور برقراري امنيت در ماههاي حرام به خاطر اداي فريضه حج و نيز حفظ حرمت اين ماهها بوده ك
پرسش

يكي از موضوعاتي كه امروزه در جامعه مطرح مي باشد بحث افزايش ديه به ميزان يك سوم ديه معمولي در ماههاي حرام مي باشد با توجه به اينكه اين قانون ،قانون صدر اسلام بوده و به منظور برقراري امنيت در ماههاي حرام به خاطر اداي فريضه حج و نيز حفظ حرمت اين ماهها بوده كه در اين ماهها جنگي صورت نگيرد ولي امروزه با توجه به كثرت وسايل نقليه و استاندارد نبودن راهها كه منجر به بروز برخي تصادفات مي گردد همچنان اين قانون اجرا مي گردد كه با همگامي اسلام با زمان منافات دارد و افرادي كه مرتكب به قتل غير عمد مي شوند بدون هيچ دليل منطقي و صرفا به خاطر حرام بودن ماههاي هجري قمري مجبور به پرداخت ديه اي سنگين تر مي شوند

كه اين امر موجب نارضايتي مردم و بدبيني به قانونگذار مي شود.

پاسخ

با تشكر از كنكاش گري شما پرسش گر گرامي، پاسخ را در دو مرحله پي مي گيريم:

1. حكمت «تغليظ ديه» در ماه هاي حرام:

شكي نيست كه هر جرمي از هر مجرمي با عمد و اختيار، استحقاق جريمه و مجازات را دارد. از سوي ديگر، همه مجرمان يكسان نيستند و بدون شك شرايط زماني، مكاني، رواني و ويژگيهاي ديگر آن ها تفاوت دارد.

به همين دليل امروزه، در تمام قوانين جهان، اموري را با عنوان عوامل تشديد و تخفيف در كنار قوانين كيفري و جزايي قرار مي دهند، مثلا بيماري رواني را عامل تخفيف و تكرار در جرم را معمولا عامل تشديد مي دانند.

اسلام نيز، از چهارده قرن پيش عوامل تشديد و تخفيف را به صورت جامع و جالبي، هم در مجازات هاي دنيوي و هم در مجازات هاي اخروي پيش بيني كرده است.

در يك بررسي ساده معلوم مي شود «عوامل تخفيف» در اسلام نسبت به «عوامل تشديد» بيشتر است و اين به خاطر همان طبيعت ذاتي اسلام است كه بر اساس رحم، عاطفه و شعار «يا من سبقت رحمته غضبه» است.

از جمله عوامل تشديد مجازات در اسلام، مكان و زمان جرم است. چنانچه جرمي در مكان هاي عادي يا مكه مكرمه رخ دهد، مجازات به علت قداست مكان مكه مكرمه متفاوت است. هم چنين مجازات در ماه هاي حرام به علت قداست آن ها شديدتر شده و ديه قتل در ماه هاي حرام يك سوم اضافه مي شود.

اين نوع مجازات به خوبي نشان مي دهد كه اهميت جرم تنها بسته به جنبه ذاتي آن

نيست، بلكه خصوصيات زماني و مكاني كاملا در آن موثر است.

از سوي ديگر بديهي است كه چنانچه كسي حرمت اماكن و زمان هاي مقدس را نگه نداشت مشخص مي شود كه روح طغيانگري او بيشتر و جسورتر است و چنين فردي ضرر و خطرش براي جامعه بيشتر است. كما اين كه افراد غير مذهبي و آلوده، برخي ايام و اماكن مثلا روز تاسوعا و عاشورا و ... مرتكب گناه نمي شوند.

2. چرايي سرايت اين حكم به قتل خطايي:

مشهور فقها معتقدند كه «تغليظ ديه» شامل قتل خطايي نيز مي باشد و در اين باره به روايت هايي استناد كرده اند كه نقل آنها فرصت ديگري مي طلبد.

اما در مورد پرسشي كه مطرح كرديد گفتني است: از نكات ياد شده معلوم مي شود كه «تشديد ديه» در ماه هاي حرام افزون بر حفظ حرمت اين ماه ها، عاملي براي كاستن جنايات در اين ماه ها است.

اين دو عامل - اگر علت واقعي حكم باشند و چه بسا علت هاي ديگري دخيل باشد كه ما از آن بي اطلاعيم - در حال حاضر نيز موجود است دست كم مردم در اين ماه ها مواظبند كه مرتكب قتلي - عمدي يا خطايي - نشوند؛ چرا كه هر چند قتل خطايي، بدون اراده افراد صورت مي گيرد، اما معمولا مقدمات آن در دست افراد است مي توان با احتياط از بسياري حوادث ناخواسته كاست.

اما استنباطي كه شما در پرسش مطرح كرديد از چند جهت قابل بررسي و نقد است:

1. ماه هاي حرام چهارتاست: رجب، ذي قعده، ذي حجه و محرم. ماه رجب از ماه هاي ديگر جداست و ارتباطي به

امنيت راه ها براي حج ندارد، بنابراين نمي توان امنيت راه ها را علت اصلي حكم دانست.

2. زيادي اشتباه به عر علتي، دليل عاقلانه اي براي برداشتن حكم نيست. مثلا لغو جريمه هاي راهنمايي و رانندگي به دليل اين كه بيشتر راننده ها مرتكب تخلفات راهنمايي و رانندگي مي شوند عاقلانه نيست. مي توان با استاندارد كردن جاده ها مانند كشورهاي غربي و حتي برخي از كشورهاي اسلامي از بروز حوادث منجر به فوت كاست. نه اين كه حكم را به خاطر خوشايند عده اي رفع كرد.

3. به نظر مي رسد در اين كه تشديد ديه در قتل عمد و شبه عمد عاملي براي كاستن جرم چه در گذشته و چه در حال حاضر است، تفاوتي نيست، علاوه بر اين كه قطعا حرمت نگه داشتن اين ماه ها كه ظرف زماني براي بهترين عبادات است، تفاوتي در زمان حال و قديم نيست بنابراين دغدغه شما قتل هاي خطايي است. قتل خطايي در زمان پيامبر اكرم(ص) و در حال حاضر هر دو ممكن بوده و هست. چنين نيست كه قتل خطايي در صدر اسلام نبوده و در حال حاضر پيدا شده باشد. البته شايد در آمار تلفات تفاوتي باشد كه كم يا زياد بودن آمار كشته ها - كه غالبا از ناحيه بي احتياطي است - در وضع احكام تأثيري ندارد.

4. بله، چنانچه بحثي در اين زمينه باشد، در شمول احاديث براي قتل خطايي است كه عده اي از فقيهان [ماهنامه دادرسي، سال 1376، ش 5 و 6، ص 4] بر اين باورند كه احاديث «تغليظ ديه» شامل قتل هاي خطايي نمي شود، بنابراين اگر

محقق يا فقيهي از اين راه وارد شود و با بررسي سند روايات و دلالت آنها در كنار دلايل عقلي به نتيجه اي برسد شايد بتواند حكمي را برخلاف مشهور استنباط كند.

مجازات مرتد به عهده كيست؟
پرسش

مجازات مرتد به عهده كيست؟

پاسخ

به عهده دادگاه عدل اسلامي است كه زير نظر حاكم شرع واجد شرايط باشد.

در رابطه با ماده 268 قانون مجازات اسلامي كه عفو جاني قبل از مرگ توسط مجني عليه را عامل سقوط قصاص مي داند و در اين حالت اولياي دم مقتول، ديگر نمي توانند مطالبه قصاص كنند.اين سؤال مطرح است كه آيا ديه هم ساقط مي شود يا اينكه اولياي دم حق مطالبه ديه را دارند؟
پرسش

در رابطه با ماده 268 قانون مجازات اسلامي كه عفو جاني قبل از مرگ توسط مجني عليه را عامل سقوط قصاص مي داند و در اين حالت اولياي دم مقتول، ديگر نمي توانند مطالبه قصاص كنند.اين سؤال مطرح است كه آيا ديه هم ساقط مي شود يا اينكه اولياي دم حق مطالبه ديه را دارند؟با توجه به اينكه اين ماده جنبه كاملا فقهي دارد و از فتواي فقها گرفته شده است خواهشمند است نظر تعدادي از فقها را در اين رابطه بيان كنيد و علت وضع اين حكم را نوضيح دهيد.

پاسخ

آري مجني عليه مي تواند قبل از مرگ جاني را عفو نمايد و غير واحدي از فقها هم فتوا داده اند و مقتضاي عموم ادله عفو و سلطه انسان بر حقوق خود هم مي باشد و فرقي بين جنايت بر نفس و عضو نمي باشد، لكن نسبت به عفو از ديه چون ديه بعد از فوت ثابت مي گردد و عفو مقتول نسبت به مازاد از ثلث ديه، نافذ نبودنش خالي از وجه نيست بلكه خالي از قوت نيست و در اين حكم فرقي بين جنايت عمدي و غير عمدي نيست (مجمع المسائل آيت الله صانعي، ج 1، س 1904).

توضيح اين كه مجني عليه مي تواند علاوه بر عفو از قصاص (يك سوم) از ديه كه حق خودش مي باشد را عفو نمايد اما نسبت به (دو سوم) ديگر چون حق ورثه است نياز به رضايت ورثه دارد.

آيا قاضي در جرائمي مانند زنا كه در فقه ادله اثبات آن احصا شده (اقرار و شهادت) مي تواند با استناد به علوم و معاينات پزشكي حكم صادر كند يا خير و فقط بايد به ادله احصا شده اكتفا كند.
پرسش

آيا قاضي در جرائمي مانند زنا كه در فقه ادله اثبات آن احصا شده (اقرار و شهادت) مي تواند با استناد به علوم و معاينات پزشكي حكم صادر كند يا خير و فقط بايد به ادله احصا شده اكتفا كند.

پاسخ

علم قاضي - اگر مستند به امارات و قرائن باشد كه معمولا موجب علم است و مي توان آن قرائن را ارائه داد تا مورد از مظان تهمت نباشد و قاضي متهم نگردد - حجت است و به عمل معصومين(ع) معتضد و مؤيد مي باشد.

علم قاضي در جايي حجت است كه از روي حس و مبادي قريب به حس باشد يعني از راه قرائن و امارات قابل اثبات و استناد حاصل شود و فرقي بين حق الله و حق الناس نيست، لكن در حق الناس شكايت خصوصي لازم است (مجمع المسائل آيت الله صانعي، ج 1، ص 622).

چرا زني كه همسرش به قتل رسيده حق قصاص ندارد.
پرسش

چرا زني كه همسرش به قتل رسيده حق قصاص ندارد.

پاسخ

آنچه كه در رساله هاي عمليه و فقه وارد شده اين است كه زوج و زوجه حق قصاص ندارند يعني حق قصاص نداشتن تنها مختص زنان كه شوهرشان به قتل رسيده نيست بلكه زوج و زوجه هر دو چنين حقي را نخواهند داشت. امام خميني (ره) در تحرير مسأله چهارم در كتاب قصاص، كيفيت استيفا مي فرمايند : «كسي كه مال را ارث مي برد ، قصاص را نيز ارث مي برد، غير از زوج و زوجه ؛ كه محققا اينها مستحق قصاص نمي باشند...» بنابراين با توجه به فتواي امام زن و شوهر هيچ كدام حق قصاص ندارند. و از نظرات فقها فهميده مي شود كه حق قصاص در محارم نسبي است نه در سببي.

و نكته ديگر اين است كه به نظر مي رسد اسلام همواره خواسته است تا دايره چنين اموري را محدودتر نمايد از اين رو اگر چه هر يك از زن و شوهر از فقدان ديگري رنج مي برند و متحمل خساراتي مي شوند اما اسلام با توجه به نكته مذكور حق قصاص را به فرزندان و ديگر اوليا و وارثان داده است و زوج و زوجه و نيز ديگر بستگان سببي را از اين حق محروم نموده است. حتي در مورد بستگان نسبي هم قرآن سعي كرده است بجاي قصاص كردن كه ناشي از عقده دروني است ، به عفو قاتل و دريافت ديه بجاي قصاص ترغيب نمايد. اين كار علاوه بر اينكه قاتل را متنبه ساخته و در برابر عفو و گذشت اولياي دم خاضع و خاشع خواهد نمود،

روحيه گذشت، ايثار، فداكاري و ... را كه از ملكات نفساني و اخلاق كريمه است در شخص گذشت كننده بوجود خواهد آورد. از اينرور خداوند متعال در آيه 178 بقره مي فرمايد: «يا ايها الذين امنور كتب عليكم القصاص في القتلي... فمن عفي له من أخيه شيء فاتباع بالمعروف و اداء اليه باحسان...» اي افرادي كه ايمان آورده ايد! حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما نوشته شده است... پس اگر كسي از ناحيه برادر (ديني) خود مورد عفو قرار گيرد بايد از راه پسنديده پيروي كند... .

در آيه بعد هم مي فرمايد: «و لكم في القصاص حيوه يا اولي الالباب لعلكم تتقون » و براي شما در قصاص حيات و زندگي است اي صاحبان خرد، تا شما تقوي پيشه كنيد.

آنچه از اين دو آيه شريفه فهميده مي شود اين است كه اگر چه قصاص امري لازم و حق اولياي مقتول است اما اگر اولياي مقتول عفو و گذشت نمايند و يا بجاي قصاص به دريافت ديه رضايت بدهند بهتر خواهد بود. بنابراين مسأله قصاص حقي براي اولياي مقتول است و هرگز يك حكم الزامي نيست بلكه اگر مايل باشند مي توانند از اين حقشان صرفنظر كنند و قاتل را ببخشند و خونبها نگيرند يا ببخشند و خونبها هم بگيرند.

اسلام كه در هر مورد مسائل را با واقع بيني و بررسي همه جانبه دنبال مي كند، در مساله خون بي گناهان نيز حق مطلب را دور از هر گونه تندروي و كندروي بيان داشته است. نه همچون آئين تحريف شده يهود فقط تكيه بر قصاص مي كند (بلكه عفو و گذشت را مطرح نموده است

فمن عفي له من اخيه شيء...) و نه مانند مسيحيت كنوني فقط راه عفو يا ديه را به پيروان خود توصيه مي كند (بلكه قصاص را مايه حيات مي شمارد _ و لكم في القصاص حيوه...)

نكته جالبي كه در آيه شريفه وجود دارد و در خور تأمل بسيار است لفظ «من اخيه» مي باشد. از دقت در اين لفظ و جايگاه آن در بحث قصاص فهميده مي شود كه قرآن رشته برادري را ميان مسلمانان به قدري مستحكم مي داند كه حتي بعد از ريختن خون ناحق ، باز برقرار است . لذا براي تحريك عواطف اولياي مقتول آنها را برادران قاتل معرفي مي كند و آنان را با اين تعبير به عفو و مدارا تشويق مي نمايد و اين نكته لطيف و جالبي است. البته بديهي است كه اين مطلب در مورد كساني است كه بر اثر هيجانات احساسات و خشم و ... دست به چنين گناهي زده اند و از كار خويش نيز پشيمانند اما جنايتكاراني كه به جنايت خود افتخار مي كنند و از آن ندامت پشيماني ندارند نه شايسته نام برادرند و نه مستحق عفو و گذشت!

خلاصه كلام اينكه ظاهرا اسلام خواسته است تا دامنه قصاص محدودتر شود از اينرو زوج و زوجه را از اين حق محروم ساخته و آن را به بقيه اوليا واگذار نموده است. و اين كار با توجه به مطالبي كه بيان شد از نظر عقلي و منطقي نيز امر پسنديده اي است .

چند ماه پيش در يكي از نقاط شهرمان زني در اثر ضربات چاقوي همسرش به قتل مي رسيد. بعد از اين كه مرد مقصر شناخته شد، حكم اعدام و قصاص او بدان مشروط گرديد كه خانواده مقتول نصف ديه را بپردازند. اين امر بدان معنا است كه طبق احكام قرآن و اسلام ديه زن نصف ديه مرد
پرسش

چند ماه پيش در يكي از نقاط شهرمان زني در اثر ضربات چاقوي همسرش به قتل مي رسيد. بعد از اين كه مرد مقصر

شناخته شد، حكم اعدام و قصاص او بدان مشروط گرديد كه خانواده مقتول نصف ديه را بپردازند. اين امر بدان معنا است كه طبق احكام قرآن و اسلام ديه زن نصف ديه مرد است. با توجّه به اين كه خيلي علاقه مند بودم در باره دليل اين حكم اسلامي به جوابي قانع كننده دست يابم، به تفسير نمونه روي آوردم و نهايتاً به اين جواب رسيدم: چون مردان در خانواده غالباً عضو مؤثر اقتصادي اند و مخارج خانواده را متحمل مي شوند و بافعاليت هاي اقتصادي خود چرخ زندگي خانواده را به گردش در مي آورند، اگر اين تفاوت مراعات نشود، خسارتي بي دليل به بازماندگان مرد مقتول و فرزندان بي گناهش وارد مي شود. بنابراين، اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ در مورد قصاص مرد حقوق همه افراد را رعايت كرده و از خلأ اقتصادي و ضربه نابخشودني به يك خانواده جلوگيري كرده است. حال سؤال بنده اين جا است، با توجّه به اين كه امروزه به دلايل مختلف زنان در خيلي مواقع همپاي مردان به اقتصاد خانواده كمك مي كنند و چرخ هاي اقتصادي خانواده را مي چرخانند، نحوه اجراي اين قانون چگونه است؟

پاسخ

براي روشن شدن برخي از ابعاد مسأله توجه به نكات زير سودمند مي نمايد:

1. اسلام نظامي جامع و به هم پيوسته دارد كه نظام حقوقي بخشي از آن است. فقه اسلامي زواياي گوناگون زندگي انسان را از پيش از ولادت تا پس از مرگ مورد توجّه قرار داده است. بنابراين، بايد تمام زوايا و مسائل ريز را در نگاه كلان و در راستاي آن برنامه كلي لحاظ كرد. پس تكيه به برخي نكات ريز و نگاه استقلالي به آن، بدون توجه به پيكره

كلي و برنامه كلان، نتيجه مطلوب نمي دهد؛ براي مثال، امروزه كشورهاي پيشرفته بر اساس نظام مالياتي خاص اداره مي شوند. كشور آلمان نظام اقتصادي خود را بر 16درصد ماليات در تمام معاملات استوار ساخته است. اگر كسي به پرداخت ماليات 16درصدي در مقابل خريد يك كبريت اعتراض داشته باشد، اين اعتراض بدون در نظر گرفتن برنامه كلان آن كشور كه نظام اقتصادي خود را بر اساس آن استوار داشته، صورت گرفته است.

پس از آن جا كه قانون به طور كلي وضع مي شود، قانون گذار مصلحت عمومي را رعايت مي كند و موارد استثنايي و تبصره اي سبب نقض حكم كلي نمي شود.

2. در حقوق اسلامي وظايفي خاص به عهده زن و مرد نهاده شده است كه تخلف ناپذير است؛ براي مثال نفقه و خرجي همسر، تهيه مسكن، خوراك، لباس، پرداخت مهريه به عهده مرد گذاشته شده است. اگر زني خود از منبع اقتصادي مستقل و موقعيت شغلي عالي برخوردار باشد، اشكال ندارد؛ ولي از نظر شرع، وظيفه پرداخت مخارج خانه و هزينه مسكن به عهده او نيست و شوهر نمي تواند وي را به پرداخت كمك هزينه خانه و زندگي مجبور سازد. البتّه اگر زن با رضايت خاطر و تمايل دروني شوهر را در اداره بهتر خانه ياري دهد، مسأله اي ديگر است؛ ولي اين وظيفه شرعاً به عهده مرد نهاده شده است.

3. ديه مالي است كه در برابر آسيبي كه به انسان وارد شده است، گرفته مي شود.1 مقدار آن به ارزش شخص آسيب ديده ارتباط ندارد. بنابراين، كسي نمي تواند بگويد چون ديه زن نصف ديه مرد است، زن نصف مرد ارزش دارد. عظمت و ارزش انسان به صفات و

كسب مراتب علمي و عملي وابسته است و در اين جهت مرد و زن يكسانند. قرآن مجيد مي فرمايد:

«پس پروردگارشان دعاي آنان را اجابت كرد [و فرمود] من عمل هيچ صاحب عملي از شما را، از مرد يا زن كه همه از يكديگرند، تباه نمي كنم.»2

«هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگي پاكيزه اي حيات [حقيقي بخشيم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مي دادند، پاداش خواهيم داد.»3

«و كساني كه كارهاي شايسته كنند مرد باشند يا زن، در حالي كه مؤمن باشند، آنان داخل بهشت مي شوند، و به قدر گودي پشت هسته خرمايي مورد ستم قرار نمي گيرند.»4

«هر كه بدي كند، جز به مانند آن كيفر نمي يابد و هر كه كار شايسته كند مرد باشد يا زن در حالي كه ايمان داشته باشد، آنان داخل بهشت مي شوند و در آن جا بي حساب روزي مي يابند.»5

بنابراين، ارزش انسان به انسانيت او و نائل شدن وي به مراتب والاي قرب الاهي است. در اين جهت جنسيت نقشي ندارد؛ زن و مرد يكسانند و چه بسا زنان از استعداد بهتري برخوردار باشند.

ديه به معناي قيمت نهادن شخص و شخصيت نيست. بدين سبب، اگر يكي از شخصيت هاي بزرگ علمي يا سياسي كشور در جريان يك قتل غير عمد كشته شود، ديه اش با ديه كارگر ساده اي كه اين گونه جان باخته، برابر است. كسي نمي تواند بگويد چون فقدان آن شخصيت خلأ بزرگي در جامعه ايجاد مي كند، ديه اش بيش تر است! چنان كه قتل عمد گناهي بسيار بزرگ است و در اين زمينه زن و مرد تفاوت ندارند. قرآن كريم مي فرمايد:

«هر كس كسي را -جز به قصاص قتل يا [به كيفر] فسادي در زمين- بكشد، چنان است كه گويا همه مردم را كشته باشد.»{M6

4. اين كه گفته مي شود سهم زن در ديه نصف سهم مرد است، در همه جا نيست. ديه زن در كم تر از ثلث با مرد يكسان است؛ يعني ديه زن تا به ثلث ديه كامل نرسيده باشد، با ديه مرد برابر است؛7 چنان كه اين مسأله در ارث نيز مطرح است. در آن جا هم در مواردي سهم زن با مرد تفاوت ندارد.

5. اسلام مسؤوليت اداره اقتصادي خانواده را به عهده مرد قرار داده است و زن از اين مسؤوليت معاف است. با توجّه به اين كه ديه براي غرامت و جبران بخشي از خلأ ايجاد شده در خانواده آسيب ديده است، و از نظر اقتصادي نقش اصلي و كليدي به عهده مرد نهاده شده، اين ديه در مرد به طور كامل گرفته مي شود.

ممكن است گفته شود، در مواردي كه زن نقش اول اقتصادي را ايفا مي كند، حكم مسأله چه خواهد بود؟ پاسخ آن است كه قانون به نحو عام وضع و اجرا مي شود، و موارد استثنايي كه زن نقش عمده اقتصادي را به عهده گرفته است، سبب نمي شود اصل قانون ملغا گردد يا استثنا پذيرد. البتّه حتّي در اين فرض نيز مسؤوليت اقتصادي خانواده به عهده مرد است و مرد نمي تواند از اين مسؤوليت شانه خالي كند.

6. حكم به نقص ديه زن به معناي كم تر بودن حق زندگي و سلامتي زن نيست. اين قانون با توجّه به ديدگاه اقتصادي اسلام و مسؤوليت هاي مرد و زن كه مرد را عامل اول اقتصادي

مي داند، وضع شده است. حق زندگي در زن و مرد يكسان است. بدين سبب، اگر مردي زني را بكشد، مي توان قاتل را با پرداخت نيم ديه قصاص كرد و شارع وليّ دم را به پذيرش نصف ديه و صرف نظر از قصاص نفس مجبور نمي سازد. اين بدان معنا است كه در ديه مسأله به حق زندگي و سلامت باز نمي گردد و پيامدهاي اقتصادي لحاظ شده است. مرد، با توجّه به خصوصيات طبيعي اش قوي تر و در بُعد اقتصادي ظاهرتر است؛ و در صورت عدم، خلأ وجودش بيش تر احساس مي شود؛ وگرنه زن و مرد هر دو انسانند و از حق زندگي و سلامتي يكسان برخوردارند.8

7. با اجراي قوانين اسلام در همه ابعاد، تعادلي كامل ميان زن و مرد ايجاد مي شود؛ زيرا از يك طرف مرد دو برابر سهم زن ارث مي برد؛ ولي وظيفه اداره اقتصادي و پرداخت هزينه هاي جاري خانه (خوراك، پوشاك و مسكن) بر دوش او است؛ زن سهم خويش را براي خود نگاه مي دارد و در موارد دلخواهش مصرف مي كند، بي آن كه مسؤوليتي خاص بر دوش داشته باشد. در نتيجه گاه سهم مصرف اختصاصي زن از سهم مصرف اختصاصي مرد بيش تر مي گردد.

با توجّه به اين ديد جامع، تعادلي كامل در نظام خانواده ايجاد مي شود. زن با ديد عاطفي خود، بر اساس ملاحظه مسائل اخلاقي، گاه در جهت حلّ مشكلات اقتصادي خانواده گام بر مي دارد؛ ولي شرعاً در اين مورد وظيفه اي ندارد.

8. مسأله تنصيف ديه زن از ديرباز در كتب فقهي مطرح شده است. شيخ طوسي پس از ذكر مسأله، آن را نظر تمام فقيهان 9 شيعه و سني جز دو تن از علماي اهل

سنّت معرفي مي كند و دليل خود را اجماع و برخي روايات مي داند.9 10 - دليل عمده در مسأله رواياتي است كه در اين زمينه وارد شده است. عبداللّه بن مسكان از امام صادق(ع) چنين نقل مي كند: دية المرأة نصف دية الرجل؛ 11 ديه زن نصف ديه مرد است.

اهل سنّت نيز از رسول خدا(ص) چنين نقل كرده اند: دية المراة علي النصف من دية الرجل ؛12 ديه زن نيمي از ديه مرد است. معاذ هم مثل اين روايت را نقل كرده است.13 اين مطلب از حضرت اميرالمؤمنين علي(ع)، عمر، ابن عباس، زيد بن ثابت نيز نقل شده است.14

سخن را با روايتي كه در بردارنده اصل و حكمت حكم و پرورش دهنده روح تعبد است، به پايان بريم. ابان بن تغلب مي گويد: به امام جعفر صادق(ع) عرضه داشتم، درباره مردي كه يك انگشت زني را قطع كرده، چه مي فرماييد؟ ديه آن چقدر است؟ فرمود: ده شتر. گفتم: اگر دو انگشت را قطع كرد؟ فرمود: بيست شتر. گفتم: اگر سه انگشت را قطع كند، چه؟ فرمود: سي شتر. گفتم: اگر چهار انگشت او را قطع كند؟ فرمود: بيست شتر. گفتم: سبحان اللّه، سه انگشت را قطع مي كند، ديه اش سي شتر است و چهار انگشت را قطع مي كند، ديه اش بيست شتر؟! ما اين سخن را در عراق مي شنيديم، از گوينده اش بيزاري مي جستيم و آن را به شيطان نسبت مي داديم. حضرت فرمود: آرام؛ اي ابان، اين حكم رسول خدا-صلي اللّه عليه واله- است كه ديه زن و مرد تا ثلث يكي است و اگر به حد ثلث رسيد، نصف مي گردد. اي ابان، تو خواستي با قياس با من سخن

گويي. چنانچه سنّت قياس شود، دين از بين مي رود.15

-------------------------

پي نوشت:

1. ر.ك: رياض المسائل، چاپ قديم، ج 2، ص 528.

2. «فَاستَجابَ لَهُم رَبُّهُم أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنكُم مِن ذَكَرٍ أَو أُنثي بَعضُكُم مِن بَعضٍ». آل عمران(3): 195.

3. «مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَكَرٍ أَو أُنثي وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجزِيَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ ما كانُوا يَعمَلُونَ». النحل(16): 97.

4. «وَ مَن يَعمَل مِنَ الصّالِحاتِ مِن ذَكَرٍ أَو أُنثي وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولئِكَ يَدخُلُونَ الجَنَّةَ وَ لا يُظلَمُونَ نَقِيراً». النساء(4): 124.

5. «مَن عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجزي إِلاّ مِثلَها وَ مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَكَرٍ أَو أُنثي وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولئِكَ يَدخُلُونَ الجَنَّةَ يُرزَقُونَ فِيها بِغَيرِ حِسابٍ». غافر(40): 40.

6. «مَن قَتَلَ نَفساً بِغَيرِ نَفسٍ أَو فَسادٍ فِي الأَرضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِيعاً وَ مَن أَحياها فَكَأَنَّما أَحيَا النّاسَ جَمِيعاً». مائده (5): 32.

7. النهاية، شيخ طوسي؛ قواعد الاحكام، علامه حلي، ج 3، ص 594؛ ايضاح الفوائد، فخرالحققين، ج 4، ص 571؛ مجمع الفائدة و البرهان، محقق اردبيلي، ج 13، ص 452؛ موطأ مالك، ج 2، ص 854.

8. القضاء في الفقه الاسلامي، ص 73.

9. ر.ك: احكام القرآن، احمد بن علي الجصاص، ج 2، ص 238؛ المبسوط، شمس الدين السرخسي، ج 26، ص 79؛ الهداية، ابوالخطاب الكلوذاني، ج 8، ص 306.

10. الخلاف ج 5، ص 254. مؤلف جامع الخلاف و الوفاق نيز چنان ادّعا كرده است كه اين مسأله مورد اتّفاق است و جز آن دو تن (ابن عليه و اصم) مخالفي ندارد. شافعي، نووي، ابن منذر و ابن عبدالبر نيز ادعاي اجماع كرده اند و نووي سخن شيخ طوسي را باز گفته

است. ابن قدامه، پس از نقل ادعاي اجماع در اين مسأله به مخالفت آن دو تن اشاره كرده، مي گويد اين قول نادر است و با اجماع صحابه و سنّت پيامبر(ص) مخالفت دارد. (جامع الخلاف و الوفاق، علي بن محمد قمي، ص 564؛ كتاب الام، ج 6، ص 114؛ المجموع، محيي الدين النووي، ج 19، ص 54؛ المغني، ج 9، ص 529 و 531).

11. وسائل الشيعه، حر عاملي، ج 29، ص 205.

12. ر.ك: البحر الزخار، ج 6، ص 286.

13. ر.ك: السنن الكبري، ابوبكر احمد بن الحسين البيهقي، ج 8، ص 9؛ نيل الاوطار، ج 7، ص 225.

14. ر.ك: السنن الكبري، ج 8، ص 95 نصب الراية، ابومحمد الزيلعي، ج 4، ص 362.

15. الكافي، شيخ كليني، ج 7، ص 300.

با توجه به آيه لا اكراه في الدين چرا مرتد را اعدام مي كنند؟
پرسش

با توجه به آيه لا اكراه في الدين چرا مرتد را اعدام مي كنند؟

پاسخ

شناخت معناي دقيق لا اكراه في الدين ، منوط به نگرشي جامع به آيات قرآن و مجموعه معارف آن است. مسلم است كه در اسلام، احكام اجباري فراواني وجود دارد؛ مانند «حدود» و قوانين اجتماعي. اين محدوده نيز، مشتمل بر احكام اكراهي فراواني است. مسلما كساني كه حد بر آنان جاري مي شود، راضي به آن نيستند و... . ازاين رو بايد در فهم ابتدايي از جمله لا اكراه في الدين تجديد نظر كرد.

معناي ظاهري اين آيه آن است كه اصل پذيرش دين، قابل اكراه و اجبار نيست؛ يعني، نمي توان كسي را به زور به پذيرش آييني وادار نمود و يا عقيده اي را از او سلب كرد. بنابراين «عقيده» قابل تحميل نيست؛ ولي اين محدوده غير از محدوده احكام است. توضيح اين كه: كليه نظام هاي فكري، براي خود نظامي اجتماعي را نيز طراحي مي كنند. در نظام هاي اجتماعي، اكراه و اجبار از ابزارهاي پيش بيني شده در كليه نظام ها است؛ يعني، در هر نظامي درمقوله هاي اجتماعي و حقوقي آن، جبر قانوني وجود دارد و بدون آن، جامعه قابل اداره و كنترل نيست. نظام هاي قضايي و نيروهاي انتظامي در همه نظام ها، امري مقبول و معقول هستند. بنابراين بايستي محدوده عقيده را از محدوده عمل و حقوق جدا كرد. در حيطه «عقيده» اجبار راهي ندارد؛ ولي در حيطه عمل، جبر و اكراه هم لازم است و هم قابل قبول.

اسلام نيز در محدوده تبليغ خود، هيچ جبري را براي پذيرش عقيده اي قرار نداده است. دعوت اسلام بر اساس بينش و بصيرت است؛ چنان كه قرآن فرموده است: اي

رسول ما! به مردم بگو راه من اين است كه خلق را با بينايي و بصيرت به خدا بخوانم{M، (يوسف، آيه 108)؛ آن گاه كه فرد پذيراي اسلام شد، در اين صورت يك سري از احكام اجتماعي آن، از جمله حكم مرتد را نيز بايد پذيرا شود. در اينجا اشاره به سابقهتاريخي اين موضوع نيز بي فايده نيست.

در صدر اسلام خصوصا پس از پيروزي هاي درخشان آن، مردم گروه گروه اسلام مي آوردند. طبيعي است كه همه اين افراد، از روي تحقيق كامل به اسلام نمي گرويدند؛ بلكه بسياري از آنها به خاطر عظمت اسلام و پيشرفت آن و حتي به خاطر حفظ منافع خود، اظهار اسلام مي كردند.

در اين بين عده اي نيز به خاطر ضربه زدن به اسلام و عقايد مردم، تظاهر به مسلماني مي كردند. آنان مي گفتند: «... به دين و كتابي كه براي مسلمانان نازل شده - اول روز - ايمان آوريد و آخر روز كافر شويد، شايد بدين حيله آنها نيز از اسلام بازگردند»، (آل عمران، آيه 72).

اسلام به جهت آن كه فرصت طلبان و نيرنگ بازان، نتوانند خود را به رنگ اسلام درآورند و پس از مدتي با خروج از اسلام، جنگ رواني عليه آن به راه بيندازند، حكم اعدام مرتد را وضع نمود تا اگر كسي مي خواهد به دين وارد شود، با تحقيق وارد شود و نيز كسي نتواند با برنامه ريزي عليه مسلمانان، جنگ تبليغاتي و تخريب عقيده به راه بيندازد.

مسأله ديگري كه بايد مورد توجه باشد آن كه: بسياري از مردم به جهت فطرت پاك توحيدي خود، دين را مي پذيرند. اينان نيز داراي حق و حقوقي در حراست از عقيده خويش هستند. همه مردم كه

نمي توانند ابن سينا و ملا صدرا باشند. بسياري از آنان با ادله اي ساده و فطري، به دين رو كرده و آمال خود را در آن مي بينند.

حال اگر بنا باشد اين دين ساده و فطري، مورد حمله مجادله گران قرار گيرد و هر روز به صورتي القاي شك و ترديد شود، اين طيف قادر نخواهند بود از عقيده حق خويش دفاع كنند. پس بايستي براي حراست از آرمان اين گروه - كه علي رغم پيمودن راه حق، در دفاع از آن چندان كارآمد نيستند - برنامه اي انديشيده شود از جمله برنامه هاي اسلام در اين زمينه، جلوگيري از سوء استفاده مرتدان است.

هم چنين بايد دانست كه اگر شخص تنها در نزد خود مرتد شود و آن را اعلام نكند، كسي نمي تواند متعرض او شود؛ بلكه مرتدي مستحق مرگ است كه ارتداد خويش را اعلام مي كند و ارتداد او به همين دليل نزد قاضي اثبات مي گردد. و نكته آخر آن كه حكم اعدام مرتد، تنها براي مردان است و اگر او نيز قبل از ثبوت ارتداد در نزد قاضي توبه كند، اعدام نمي شود.

وظيفه انسان هنگام ديدن زن و مردي در حال زنا چيست ؟
پرسش

وظيفه انسان هنگام ديدن زن و مردي در حال زنا چيست ؟

پاسخ

وظيفه شما در اين مورد نهي از منكر است؛ ولي وظيفه نداريد به دادگاه اطلاع دهيد؛ زيرا در صورت عدم تكميل شهود حد قذف بر شما جاري خواهد شد.

يكي از مسائلي كه مورد انتقاد قرار گرفته، قصاص مشروط مرد در قبال قتل زن است. سؤال اين است كه چرا اگر مردي، زني را به قتل رساند، اولياي مقتول بايد مازاد ديه را بپردازند تا بتوانند قاتل را قصاص نمايند؟
پرسش

يكي از مسائلي كه مورد انتقاد قرار گرفته، قصاص مشروط مرد در قبال قتل زن است. سؤال اين است كه چرا اگر مردي، زني را به قتل رساند، اولياي مقتول بايد مازاد ديه را بپردازند تا بتوانند قاتل را قصاص نمايند؟

پاسخ(قسمت اول)

احكام اسلام در مورد خانواده و روابط دروني آن را بايد در مجموعه احكام ملاحظه نمود نه در يك زاويه و يك بعد آن. مثلا در اسلام حق ولايت و سرپرستي بر دوش مرد گذاشته شده؛ چون حق نفقه و تا مين هزينه نيز بر دوش او نهاده شده است. ثانياً گرچه از جنبه برخي حقوق مرد داراي امتيازاتي است ولي از نظر روحي و رواني فرزند وابستگي شديدي به مادر دارد به گونه اي كه نوعا فرزندان در كنار مادر مي مانند و روابط خود را با او حفظ مي كنند. ثالثا سفارش هايي كه در مورد مادر و حفظ حرمت و رعايت او شده است قابل مقايسه با آنچه در مورد پدر آمده است نيست. رابعاً مساله نزاع بر سر سرپرستي فرزند بالاخره بايد به نوعي حل شود يا بايد فرزند را در اختيار مادر گذاشت و يا در اختيار پدر؛ چون بر فرض جدايي راهي جز اين نيست كه در اختيار يك نفر باشد. در اين بين اسلام در مقاطع خاصي فرزند را تحت حضانت مادر و در ديگر موارد او را تحت سرپرستي پدر دانسته است. گرچه در مواردي اين موضوع ممكن است موجب رنجش مادر گردد ولي از سوي ديگر او را آزاد نموده تا بتواند راه زندگي خود را انتخاب كند و مјϠنيز نتواند از مسو وليت خود شانه خالي نمايد.

در حكم «نگه داري

بچه توسط پدر»، هيچ مشكل عقلي وجود ندارد؛ بلكه مصلحت هاي مهمي نيز در نظر گرفته شده است. اسلام حق نگه داري دختر را تا هفت سالگي و پسر را تا دو سالگي به مادر داده است؛ يعني، اگر مادر مايل باشد مي تواند پسر يا دختر خود را تا اين سن ها (با پرداخت هزينه آن توسط مرد) نگه داري كند و بعد از آن متوقف بر توافق طرفين است. در اين حكم هم مراعات مسائل تربيتي و عاطفي شده است؛ چرا كه اوج نياز عاطفي به محبت مادر در اين سن ها است و هم مراعات مصحلت زن؛ چرا كه اگر نگه داري بچه ها هميشه بر عهده زن مي بود، در تشكيل زندگي و ازدواج مجدد وي مشكلات فراواني ايجاد مي گشت و مسلماً صلاح يك زن نيست كه با اولين شكست در زندگي خود، براي هميشه از داشتن يك زندگي گرم و پُرمحبت محروم بماند و متحمل سختي ها و دشواري هاي فراوان گردد. انتساب فرزند به پدر و مادر از نظر شرعي يكسان است چنانكه قرآن مجيد فرزندان حضرت زهرا(س) را به پيامبر منسوب مي نمايد. با آنكه اين انتساب از طرف مادر است (آيه مباهله و ابنانا و ابناكم). همچنين عيسي(ع) را فرزند ابراهيم(ع) مي داند حال آنكه انتساب او از طريق مادر است. بنابراين انتساب به هر دو يكسان است گرچه رسم امروزه جامعه و اعتبارات فعلي آن است كه فاميل را از پدر مي گيرند.

قصاص قاتل زن

پرسش 62. يكي از مسائلي كه مورد انتقاد قرار گرفته، قصاص مشروط مرد در قبال قتل زن است. سؤال اين است كه چرا اگر مردي، زني را به قتل رساند، اولياي مقتول بايد مازاد ديه

را بپردازند تا بتوانند قاتل را قصاص نمايند؟

قانون مجازات اسلامي در دو ماده، حق مشروط «قصاص» براي زن را بيان نموده است:

در فصل مربوط به قتل عمد ماده 209 چنين آمده است: «هر گاه مرد مسلماني عمداً زن مسلماني را بكشد، محكوم به قصاص است ليكن بايد ولي زن قبل از قصاص قاتل نصف ديه مرد را به او بپردازد».

و نيز در فصل كيفيت استيفاء قصاص - ماده 256 آمده: «هرگاه مردي زني را به قتل رساند ولي دم، حق قصاص قاتل را با پرداخت نصف ديه دارد و در صورت رضايت قاتل مي تواند به مقدار ديه يا كمتر يا بيشتر از آن مصالحه نمايد».

برخي از نويسندگان حقوقي، اين دو مورد را از مصاديق نابرابري حقوقي در قانون مجازات اسلامي دانسته اند. با صرف نظر از مباني حقوقي، در نگاه سطحي و ابتدايي تساوي حق قصاص زن و مرد، به مذاق ما نيز ممكن است ناخوشايند آيد، ولي از جهت مباني، غيرقابل پذيرش است و اين هرگز به معناي كم انگاشتن شخصيت زن نيست. بيش از ده روايت در وسايل الشيعه نقل شده كه به روشني بر اين حكم دلالت مي كند. ر.ك: وسائل الشيعه، ج 19، ابواب القصاص في النفس، باب 33، ح: 1، 2، 3، 5، 14 و .... همچنين. فقيهان اماميه نيز به اين حكم تصريح كرده اند، از جمله امام خميني(ره) در تحرير فرموده است: «مرد آزاد در مقابل مرد آزاد قصاص مي شود و؛ بلكه در برابر زن آزاد نيز كشته مي شود ولي مشروط به رد فاضل ديه مي باشد كه عبارت است از نصف ديه مرد آزاد» تحريرالوسيله، ج 2، ص 519..

حال آيا

مي توان به طور قاطع پاسخ گفت كه چرا شريعت، داراي چنين حكمي است؟ آيا تفاوت بدين معناست كه ارزش زن، كمتر از مرد تلقي شده و يا جهت ديگري دارد؟ از آنجا كه قطعاً زن و مرد در انسانيت و منزلت و شخصيت انساني و معيارهاي فضيلت، مساوي اند و اين باور را مي توان از آيات و روايات فراوان مستفاد نمود، ترديدي باقي نمي ماند كه اين تفاوت ها ناشي از كم ارزش دانستن زن نيست، بلكه جهت و حكمت ديگري دارد. با انديشه در اين احكام مي توان حكمت و فلسفه آنها را تا حدودي دريافت. اما در مورد حكمت تفاوت ديه زن و مرد مي توان گفت: به دليل وظيفه مهمي كه به طور معمول مردان در اقتصاد خانواده و اداره آن برعهده دارند، خسارتي كه با فقدان يك مرد متوجه خانواده شود، غالباً بيشتر از خسارتي است كه با فقدان يك زن پيش مي آيد. بنابراين در مواردي كه مردي در برابر زني قصاص مي شود با پرداخت نيمي از ديه قاتل به خانواده او خسارتي كه از ناحيه عدم حضور مرد متوجه آنها مي شود جبران مي گردد. حكم پرداخت ديه به بازماندگان قاتلي كه به جرم كشتن زني اعدام شده است از حقوق اولياي قاتل به حساب مي آيد. در اينجا تنها جايگاه اقتصادي و توليدي قاتل و مقتول در نظر گرفته شده است و ارزش انساني آنها به هيچ وجه مورد معامله قرار نگرفته است. اگر مردي كه مسؤوليت اقتصادي جمعي را به عهده دارد، زني را به قتل رسانده كه مسؤوليتي نداشته و دو جايگاه اقتصادي مخالف داشته اند، نمي توان بدون در نظر گرفتن حقوق و زندگي

اعضاي خانواده اش او را اعدام كرد. با قصاص قاتل و پرداخت نصف ديه به اولياي آن، حق اولياي مقتول و بازماندگان قاتل، هر دو تأمين مي شود. پرداخت ديه به بازماندگان قاتل به مفهوم تفاوت انساني و ارزشي قاتل و مقتول نيست. زيرا كه در اين حكم، اولياي مقتول و حق آنها در يك سوي قضيه قرار دارد و بازماندگان و افراد تحت تكفل قاتل در سوي ديگر قضيه هستند و آن افراد گناهي نكرده اند و نبايد از نظر مالي مجازات شوند.

با مراجعه به روايات و فتاواي فقها مي توان همين نكته را فهميد كه دريافت نصف ديه قاتل از سوي اولياي زن مقتول، از حقوق بازماندگان قاتل - اعم از زن و مرد - است نه از حقوق قاتل تا دليل برتري ارزش و شخصيت او باشد. قريب به اتفاق فقها پرداخت ديه به قاتل را قبول ندارند، بلكه فقهاي بزرگي چون شيخ مفيد و شيخ طوسي و بسياري از فقهاي ديگر تصريح كرده اند كه نصف ديه را به ورثه قاتل بدهند نه به خود قاتل. بنابراين در اينجا تقابل بين مرد و زن به تنهايي نيست تا بگوييم نسبت به حقوق و شخصيت زنان ستم شده است. و نيز ديه، علامت ارزش انساني يا درجه قرب به خداوند نمي باشد. مسلماً اين تحليل كه بر مبناي اقتصادي تحليل شده، برداشتي عقلي است و تنها مي توان آن را حكمت حكم دانست و نه علت آن. بنابراين نمي تواند مبناي توسعه، تضييق و يا تغيير احكام قصاص و ديات گردد. تا با تغيير شرايط اجتماعي و خانوادگي زنان، احكام تغيير يابند.

زن و ديه متفاوت

ديه در اسلام بر

معيار ارزش معنوي انسان مقتول نيست.؛ بلكه يك دستور خاصي است كه ناظر به مرتبه جسم و بدن انسان مي باشد. دليل اين ادعا با توجه به آيات و روايات به خوبي قابل فهم است. اسلام در بسياري از موارد بين افرادي كه داراي اختلاف درجه علمي يا عملي اند اعم از زن و مرد، تساوي را نفي مي كند و در عين حال ديه آنها را مساوي مي داند. مثلا درباره تفاوت عالم و جاهل زمر (39)، آيه 9. مجاهد قائم و غيرمجاهد قائم نساء (4)، آيه 95. مؤمنين قبل از فتح مكه با كساني كه بعد از فتح مكه اسلام آوردند حديد (57)، آيه 10. آيات قرآن صريحاً به آن اشاره مي كند. قرآن كريم با تصريح به عدم تساوي ارزش هاي الهي افراد يادشده و با اصرار بر تفاوت معنوي آنان تصريح به تساوي آنان در قصاص و ديه دارد و در اين باره راجع به تساوي همگان چنين مي فرمايد: «وكتبنا عليهم فيها ان النفس بالنفس و العين بالعين و الأنف بالأنف و الأذن بالأذن و السن بالسن و الجروح قصاص فمن تصدق به فهو كفاره له» مائده (5)، آيه 45.

«و مقرر كرديم بر ايشان كه جان در مقابل جان و چشم در برابر چشم و بيني در برابر بيني و گوش در برابر گوش و دندǙƠدر برابر دندان مي باشد و زخم ها به همان ترتيب قصاص دارند و هر كه آن را ببخشد پس كفاره (گناهان) او خواهد بود».

يعني هر انساني اعم از زن و مرد در قبال انسان ديگر خواه زن و مرد قصاص مي شود چه اينكه قصاص اجزا و جراحت ها نيز مساوي

است، ليكن همين عموم يا اطلاق در آيه ديگر تقييد و تخصيص مي پذيرد زيرا خداوند در آيه ديگر چنين فرمود: «يا ايها الذين آمنو كتب عليكم القصاص في القتلي الحر بالحر و العبد بالعبد و الأنثي بالأنثي» بقره (2)، آيه 178. «اي كساني كه ايمان آورده ايد! درباره كشتگان، بر شما قصاص مقرر شده: آزاد عوض آزاد و بنده عوض بنده و زن عوض زن».

آيت الله جوادي آملي در توضيح دو آيه شريفه مزبور مطلبي دارد: «با اين آيه عموم يا اطلاق آيه قبلي تخصيص يا تقييد مي پذيرد، يعني زن در قبال زن قصاص مي شود نه مرد و حكم ديه هم در اسلام با تفاوت بين زن و مرد تدوين شد. اما از جهت ارزش هاي معنوي ممكن است زني بيش از مرد مقرب نزد خدا باشد، بنابراين تساوي ديه عالم و جاهل نه از ارج و منزلت عالم مي كاهد و نه بر مقام جاهل مي افزايد و نيز تفاوت ديه مرد و زن نه بر منزلت مرد مي افزايد و نه از مقام زن مي كاهد، زيرا برخي از تفاوت هاي مادي و مالي هيچگونه ارتباطي به مقام هاي معنوي ندارد، و هيچ تلازم عقلي يا نقلي بين ديه و كمال معنوي وجود ندارد تا هر اندازه ديه بيشتر شود، قداست روح مقتول و تقرب وي نزد خدا افزون تر باشد چون حكم كلامي قتل ناظر به ارزش معنوي انسان مقتول است لذا قتل عمدي مرد يا زن مؤمن از جهت بحث هاي كلامي يكسان است يعني اگر قتل عمدي مؤمن عذاب ابد يا دراز مدت را به دنبال دارد هرگز فرقي بين آنكه مؤمن مقتول

عمدي زن بايد يا مرد وجود ندارد، چه اينكه از جهت لزوم كفاره هيچ فرقي بين قتل زن و مرد نيست يعني در قتل عمدي كفاره جمع بين آزاد كردن برده و روزه شصت روز و اطعام شصت مسكين واجب است و در قتل غيرعمد كفاره به نحو ترتيب نه به نحو جمع و نه به طور تخيير، واجب مي شود و از اين لحاظ فقهي نيز فرقي بين قتل زن و مرد نيست» ر.ك: آيت الله جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال، ص 356..

پاسخ(قسمت دوم)

زن و قصاص اعضا و جراحات

در زمينه قصاص اعضا و جراحات قول مشهور فقهاي اماميه اين است كه تا زماني كه ديه عضو و يا جراحات به يك سوم ديه كامل مرد نرسيده است، زن و مرد به طور مساوي در برابر يكديگر قصاص مي شوند، اما زماني كه ديه به يك سوم و يا بالاتر از آن رسيد، مرد به شرطي در برابر صدماتي كه به يك زن وارد ساخته قصاص شود كه زن نصف ديه صدمه وارد شده به خود را به او پرداخت كند. اكثر فقهاي شيعه از جمله شيخ مفيد ر.ك: ينابيع الفقهيه، ج 24، ص 70. و نيز شيخ طوسي در كتاب النهايه، ابن ادريس در كتاب سرائر، علامه حلي در كتاب مختلف الشيعه و محقق حلي همان، ج 25، ص 434. به آن تصريح نموده اند. شيخ مفيد در كتاب المقنعه در باب ديه قتل مي گويد: «هنگامي كه مردي از روي عمد زني را به قتل مي رساند اگر بستگان زن دريافت ديه را انتخاب كنند و قاتل نيز بدان رضايت دهد بر او لازم

است كه پنجاه شتر به آنها بپردازد ... زيرا ديه زن نصف مرد است». ر.ك: ينابيع الفقهيه، ج 24، ص 38. ايشان در ادامه كتاب مزبور در زمينه ديه اعضا و جوارح مي گويد: «در ديه اعضا و جوارح تا زماني كه ديه به يك سوم برسد، زن با مرد برابر است و زماني كه ديه به اين حد رسيد، ديه زن نصف ديه مرد مي شود. ر.ك: ينابيع الفقهيه، ج 24، ص 56.

حكمت تفاوت ديه زن و مرد

با بررسي دلايل و شواهدي كه در اين مسئله وجود دارد، جاي هيچ شك و ترديدي نسبت به اينكه تفاوت ديه زن و مرد از احكام قطعي و مسلم اسلام و مورد اتفاق همه مذاهب اسلامي است باقي نمي ماند. اما اين پرسش همچنان براي بسياري مطرح است كه: چرا شارع مقدس ديه زن را نصف ديه مرد قرار داده است؟ بايد ديد آيا مي توان پاسخي براي آن يافت در ابتدا بايد گفت كه پرسش از چرايي تفاوت ديه زن و مرد، پرسش جديدي نيست و در عصر امامان معصوم(ع) نيز اين پرسش مطرح بوده است. در روايت هايي كه از امامان معصوم(ع) در اين زمينه سؤال شده، محور اصلي پاسخ ها را تعبد نسبت به احكام الهي و پاي بندي به سنت رسول خدا(ص) تشكيل مي دهد. كه اين همان روح شريعت و اساس دين داري است و بدون آن اسلام و مسلماني جز ظاهري توخالي چيزي نخواهد بود.

اما تعبد و تسليم در برابر احكام شرع، منافاتي با پي جويي از حكمت و فلسفه آنها ندارد. زيرا ما معتقديم اوامر و نواهي الهي بر مصالح و مفاسد واقعي مبتني

بوده و در همه احكام شرع، منافع بندگان و دفع ضرر از آنها لحاظ شده است.

از بررسي مجموع توجيهاتي كه در اين باب از سوي انديشمندان مختلف بيان شده است مي توان به نحو اختصار به موارد ذيل اشاره نمود:

1. مگر ارزش انساني به بهاي بدني اوست تا امتياز را در ديه ها ارزيابي كنيم. آيا براي ارزيابي انسان در اسلام بايد به سراغ ديه رفت تا ما به التفاوت زن و مرد را در ديه جستجو كنيم؟ يا اينكه در آنجا كه سخن از ارتباط با ملك و وحي و امثال آنهاست، ارزش واقعي انسان را شناخت تا در نهايت ديد كه در آنجا زن نيز سهمي دارد يا نه؟ مسأله ديه صرفاً يك امر اقتصادي است و ملاك ارزيابي انسان نيست، همچنان كه در شريعت براي سگ (اگر جزء كلاب هراش نباشد) ديه تعيين شده است، براي تن انسان نيز ديه اي قائل شده است. ديه، يك حساب فقهي است و ارتباطي با اصول مذهب ندارد. مهم ترين شخصيت هاي اسلامي با ساده ترين افراد از نظر ديه يكسان هستند. ديه مرجع تقليد، ديه يك انسان متخصص، ديه يك انسان مبتكر، با ديه يك كارگر ساده در اسلام يكي است. به دليل اينكه ديه عامل تعيين ارزش نيست و تنها يك ابزار است زن در آيينه جمال و جلال، ص 418.

به بيان ديگر ديه مالي است كه در برابر آسيبي كه به انسان وارد شده است، گرفته مي شود. ر.ك: رياض المسائل، چاپ قديم، ج 2، ص 528. مقدار آن به ارزش شخص آسيب ديده ارتباط ندارد. بنابراين، كسي نمي تواند بگويد چون ديه زن نصف ديه

مرد است، زن نصف مرد ارزش دارد. عظمت و ارزش انسان به صفات و كسب مراتب علمي و عملي وابسته است و در اين جهت مرد و زن يكسانند. قرآن مجيد مي فرمايد:

«پس پروردگارشان دعاي آنان را اجابت كرد [و فرمود] من عمل هيچ صاحب عملي از شما را، از مرد يا زن كه همه از يكديگرند، تباه نمي كنم.» «فَاستَجابَ لَهُم رَبُّهُم أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنكُم مِن ذَكَرٍ أَو أُنثي بَعضُكُم مِن بَعضٍ». (آل عمران(3)، آيه 195).

«هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگي پاكيزه اي حيات [حقيقي ]بخشيم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مي دادند، پاداش خواهيم داد.» «مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَكَرٍ أَو أُنثي وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجزِيَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ ما كانُوا يَعمَلُونَ». (النحل (16)، آيه 97).

«و كساني كه كارهاي شايسته كنند مرد باشند يا زن، در حالي كه مؤمن باشند، آنان داخل بهشت مي شوند، و به قدر گودي پشت هسته خرمايي مورد ستم قرار نمي گيرند.» «وَ مَن يَعمَل مِنَ الصّالِحاتِ مِن ذَكَرٍ أَو أُنثي وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولئِكَ يَدخُلُونَ الجَنَّةَ وَ لا يُظلَمُونَ نَقِيراً». (النساء (4)، آيه 124).

«هر كه بدي كند، جز به مانند آن كيفر نمي يابد و هر كه كار شايسته كند مرد باشد يا زن در حالي كه ايمان داشته باشد، آنان داخل بهشت مي شوند و در آنجا بي حساب روزي مي يابند.» «مَن عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجزي إِلاّ مِثلَها وَ مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَكَرٍ أَو أُنثي وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولئِكَ يَدخُلُونَ الجَنَّةَ يُرزَقُونَ فِيها بِغَيرِ حِسابٍ». (غافر (40)، آيه 40).

بنابراين، ارزش انسان به انسانيت

او و نائل شدن وي به مراتب والاي قرب الهي است. در اين جهت جنسيت نقشي ندارد؛ زن و مرد يكسانند و چه بسا زنان از استعداد بهتري برخوردار باشند.

ديه به معناي قيمت نهادن شخص و شخصيت نيست. بدين سبب، اگر يكي از شخصيت هاي بزرگ علمي يا سياسي كشور در جريان يك قتل غير عمد كشته شود، ديه اش با ديه كارگر ساده اي كه اين گونه جان باخته، برابر است. كسي نمي تواند بگويد چون فقدان آن شخصيت خلأ بزرگي در جامعه ايجاد مي كند، ديه اش بيش تر است! چنان كه قتل عمد گناهي بسيار بزرگ است و در اين زمينه زن و مرد تفاوت ندارند. قرآن كريم مي فرمايد: «هر كس كسي را - جز به قصاص قتل يا [به كيفر ]فسادي در زمين - بكشد، چنان است كه گويا همه مردم را كشته باشد.» «مَن قَتَلَ نَفساً بِغَيرِ نَفسٍ أَو فَسادٍ فِي الأَرضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِيعاً وَ مَن أَحياها فَكَأَنَّما أَحيَا النّاسَ جَمِيعاً». (مائده (5)، آيه 32).

2. از آنجا كه در مسائل اخلاقي هيچ امتيازي بين زن و مرد نيست و در مسأله ديه نيز جنبه خير بودن مطرح نيست، و؛ بلكه مربوط به جنبه بدني است، و چون مردها در مسائل اقتصادي معمولاً بيشتر از زن ها بازدهي اقتصادي دارند، ديه آنها نيز بيشتر است و اين بدان معنا نيست كه از ديد اسلام مرد ارزشمندتر از زن است؛ بلكه تنها بعد جسماني آن دو صنف لحاظ مي شود.

يكي از مراجع معاصر در درس خارج فقه خود موضوع تفاوت ديه زن و مرد را مورد توجه قرار داد كه به طور مختصر به آن اشاره كنيم. ايشان در

ضمن جواب اجمالي به اين مسأله متذكر مي شوند كه: ديه بر عكس آنچه در فارسي گفته مي شود، «خون بها» نيست. خون انسان بالاتر از اين است كه قيمتش اينها باشد؛ بلكه به تصريح قرآن، خون يك انسان برابر با خون همه انسان ها است مائده (5)، آيه 32. ديه جنبه مجازات دارد كه طرف حواسش را جمع كند و ديگر از اين اشتباهات نكند و هم جبران خسارت اقتصادي است. يعني مردي يا زني در اين خانواده از ميان رفته است، جاي او خالي است و اين خلاء، خسارت اقتصادي به آن خانواده وارد مي كند. براي پر كردن اين خسارت اقتصادي ديه داده مي شود. مكارم شيرازي، ناصر، دروس خارج فقه بحث ديات، روزنامه آموزشي پژوهشي فيضيه، شماره 18.

3. در يك جامعه مطلوب ديني كه اسلام در پي تحقق آن است، عمده فعاليت هاي اقتصادي بر دوش مرد گذاشته شده و مهم ترين وظيفه زن، اداره كانون بنيادي ترين هسته تشكيل جامعه، يعني خانواده است. بدين ترتيب آثاري كه از نظر اقتصادي بر وجود يك مرد مترتب مي شود غالباً بيش از يك زن است و از اين رو است كه تحصيل نفقه نيز بر عهده مرد گذاشته شده و بر او واجب است. بر اين اساس فقدان يك مرد از صحنه خانواده و اجتماع، از نظر اقتصادي آثار زيان بارتري بر جاي مي گذارد تا فقدان يك زن. بنابراين عدالت اقتضاء مي كند كه به هنگام ضرر اقتصادي فقدان يك مرد از محيط خانواده و اجتماع به عامل مولد بودن او از حيث اقتصادي توجه شود و بين ديه او و ديه يك زن فرق گذاشته شود. ر.ك:

شفيعي سربستاني، ابراهيم، قانون ديات و مقتضيات زمان، دفتر اول. بيان ديگر در حقوق اسلامي وظايفي خاص به عهده زن و مرد نهاده شده است كه تخلف ناپذير است؛ براي مثال نفقه و خرجي همسر، تهيه مسكن، خوراك، لباس، پرداخت مهريه به عهده مرد گذاشته شده است. اگر زني خود از منبع اقتصادي مستقل و موقعيت شغلي عالي برخوردار باشد، اشكال ندارد؛ ولي از نظر شرع، وظيفه پرداخت مخارج خانه و هزينه مسكن به عهده او نيست و شوهر نمي تواند وي را به پرداخت كمك هزينه خانه و زندگي مجبور سازد. البتّه اگر زن با رضايت خاطر و تمايل دروني شوهر را در اداره بهتر خانه ياري دهد، مسأله اي ديگر است؛ ولي اين وظيفه شرعاً به عهده مرد نهاده شده است.

4. علاوه بر آنچه گذشت بايد توجه داشت؛ اينكه ديه زن نصف ديه مرد است، زن ها بيشتر انتفاع مي برند، زيرا به طور معمول ديه زن به شوهر و بچه ها پرداخت مي شود و ديه مرد به زن و بچه هايش مي رسد و چون با از بين رفتن مرد، زن بيشتر صدمه مي بيند، لذا ديه مرد را بيشتر كرده اند تا مقداري از فشاري كه در نتيجه از دست رفتن مرد، متوجه زن مي شود جبران گردد زيبايي نژاد، محمدرضا، سلسله كلاس هاي آموزشي، دفتر تحقيقات و مطالعات زنان.

آيا در اِعمال مجازات از ديدگاه نظام قضايي اسلام تعليق و يا تأخير مجازات وجود دارد؟
پرسش

آيا در اِعمال مجازات از ديدگاه نظام قضايي اسلام تعليق و يا تأخير مجازات وجود دارد؟

پاسخ

برادر گرامي! از اين كه با ما مكاتبه نموديد سپاسگزاريم. پس از صدور حكم قطعي محكوميت، اجراي مجازات آغاز مي شود، لكن اقتضاي سياست جنايي جرم شناختي آن است كه اجراي مجازات در بعضي از موارد معلّق شود. بر اساس قوانين موضوعه جمهوري اسلامي ايران، قاضي مي تواند بر اساس مواد 25 تا 36 قانون مجازات اسلامي، تحت شرايطي اجراي تمام يا قسمتي از مجازات را تعليق نمايد. تعليق مجازات در قرآن كريم و روايات معصومين: يافت نشده است و نمي شود از آيات قرآن كريم و روايات اين مفهوم را استنباط كرد. آن چه در قانون مجازات اسلامي در خوص تعليق در جرايم تعزيري ذكر شده، مربوط به تعزيرات در مسايل جديدي است كه مبتلا به جوامع است.

نظام قضايي اسلام بر اساس آن چه از نصوص استفاده مي شود و سيره معصومان هم بر آن استوار است، تأخير اجراي مجازات بر شخصي است كه زخمي شده يا مريضي است، تا زماني كه سلامت خود را باز يابد. بعد مجازات نسبت به او به مرحله اجرا در مي آيد و يا اين كه مجازات نسبت به او با مدارا اِعمال مي شود.

مرحوم شيخ طوسي در نهايه مي فرمايد: "من وجب عليه الجلد و كان عليلاً، ترك حتي يبرأ ثم يقام عليه الحد؛1.نهاية الاحكام، شيخ طوسي، ص 701. اگر كسي كه بر او حد شلاق بايد جاري شود، مريض باشد، حدّ بر او جاري نمي شود تا اين كه سلامت خود را بيابد و بعد بر او اقامه حدّ مي شود".

وسائل الشيعه، ج 18، ص 321 و 322، باب

13 از ابواب مقدمات حدود، احاديث 4 و 5 و 7 بر اين معنا دلالت مي كنند. در يكي از اين احاديث مذكور، حضرت امير(ع) مي فرمايد: "شخصي را كه واجب الحد است، را حدّ نزنيد تا زخم هاي بدنش خوب شود" و تعبير "حتي تبرأ" در روايت ذكر شده است.2.وسائل الشيعه، ج 18، ص 321، ح 4.

نتيجه بحث اين كه تعليق در اجراي مجازات از مستندات شرعيه قابل فهم نمي باشد، ولي تأخير در اجراي مجازات را مي توان به روشني از روايات فهميد.

چرا زنان مشمول حكم اعدام و قصاص نفس نمي شوند؟
پرسش

چرا زنان مشمول حكم اعدام و قصاص نفس نمي شوند؟

پاسخ

حكم قصاص مخصوص مردان نيست، بلكه زنان نيز اگر مرتكب قتل عمدي بشوند، اولياي مقتول مي توانند درخواست حكم قصاص بكنند. اگر زني، زن يا مردي را عمداً بكشد، اولياي زن مقتول يا مرد مقتول مي توانند از قاضي درخواست قصاص بنمايند.(1)

پي نوشت ها:

1 - تحريرالوسيله، ج 2، ص 519.

متأسفانه در مدت 20 سال اخير در مورد اعدام قاچاقچيان دو نوع برخورد مشاهده مي شود، يك زمان تعدادي را ب خاطر مقداري مواد مخدر اعدام مي كردند، ولي الان مواد مخدر بيشتري را از افراد مي گيرند، ولي اعدام نمي كنند. اگر ان حكم اسلامي و قانون بود پس چرا حالا اجرا ن
پرسش

متأسفانه در مدت 20 سال اخير در مورد اعدام قاچاقچيان دو نوع برخورد مشاهده مي شود، يك زمان تعدادي را ب خاطر مقداري مواد مخدر اعدام مي كردند، ولي الان مواد مخدر بيشتري را از افراد مي گيرند، ولي اعدام نمي كنند. اگر ان حكم اسلامي و قانون بود پس چرا حالا اجرا نمي شود و اگر نبود پس چرا آنان را اعدام كردند و بچه هايشان را يتيم و بي سرپرست كردند؟

پاسخ

يكي از عواملي كه ريشه يك ملت را مي خشكاند و توان و قدرت آن را مي گيرد اعتياد به مواد مخدر است و حتما يكي از توطئه هاي دشمنان عليه اين كشور گسترش اعتياد است. نفوذ سياسي و فرهنگي و نظامي بر يك كشور با نابودي و ناتواني جوانان آن كشور به سهولت انجام مي گيرد. لذا در ابتداي انقلاب كساني كه قاچاقچي بودند و باعث معتاد كردن ديگران مي شدند به عنوان (مفسد في الارض) اعدام مي شدند و تا حدودي هم مؤثر بود، ولي در اثر ناتواني مسئولان در مبارزه با مواد مخدر گسترش چشم گيري پيدا كرده و ديگر اعدام كارآيي چنداني ندارد و اگر بخواهند اعدام كنند، تعداد زيادي را بايد اعدام كنند و اعدام زياد در منظر جهاني آثار ناشايستي براي نظام به بار مي آورد، لذا اين حكم اجرا نمي شود. اگر اجراي حكمي باعث آثار منفي در سطح جهان باشد، مصلحت اقتضا مي كند كه موقتا اجرا نشود.

چرا در بعضي از دادگاه ها افراد را قبل از اثبات جرم زنداني و محكوم مي كنند؟
پرسش

چرا در بعضي از دادگاه ها افراد را قبل از اثبات جرم زنداني و محكوم مي كنند؟

پاسخ

متأسفانه آگاهي ها در بارة احمد بن موسي بن جعفر (ع معروف به "سيد السادات و "شاه چراغ بسيار اندك است از اين رو مورخان وسيره نگاران در بارة محل وچگونگي شهادت وي اختلاف دارند. تاريخ ولادت او نيز معيّن نيست گرچه سال شهادت وي را 203ه ذكر كرده اند. مورخان نوشته انده وي در سال شهادت امام هشتم (ع ، يعني 203. به شهادت رسيده است برخي از مورخان باور دارند كه احمد بن موسي بعد از شنيدن خبر شهادت امام رضا (ع به همراه خويشاوندان به خون خواهي برادر و انتقام از مأمون خروج كرد و رو به ايران نهاد و در قم با سپاهيان مأمون جنگيد و سر انجام به خراسان و در جايي نزديك اسفراي طي جنگ بالشكريان مأمون كشته شد و همان جا دفن گرديد، كه بعداً زيارتگاه شد. برخي از مورخان عقيده دارند كه احمد بن موسي (ع بعد از خبر شهادت امام هشتم (ع به خون خواهي آن حضرت عازم ايران شد و در هنگام رسيدن به هثت فرسخي شيراز، در حالي كه عده اي دو را همراهي مي كردند، باشكريان قتلغ خان (استاندار شيراز) جنگيد و در همان جا به شهادت رسيد و دفن شد.

اينجانب عضو پايگاه مقاومت بسيج در سال 79 در درگيري با اراذل و اوباش گوش يكي از آن ها را گاز گرفتم تا خودم را از دست آن ها نجات دهم ولي اين منجر به قطع حدود نود درصد از لاله گوش چپ وي شد. مدت كوتاهي به خاطر عاجز بودن از توديع وثيقه به زندان رفتم و بعد از
پرسش

اينجانب عضو پايگاه مقاومت بسيج در سال 79 در درگيري با اراذل و اوباش گوش يكي از آن ها را گاز گرفتم تا خودم را از دست آن ها نجات دهم ولي اين منجر به قطع حدود نود درصد از لاله گوش چپ وي شد. مدت كوتاهي به خاطر عاجز بودن از توديع وثيقه به زندان رفتم

و بعد از آزادي از زندان با تلاش توانستم در سال 81 در دانشگاه تبريز قبول شوم. فعلاً دانشجو هستم. در تاريخ 4/2/82 طي دادنامه ابلاغي به پرداخت حدود هشت ميليون تومان ديه (نود درصد از نصف ديه كامله) محكوم شدم. خانواده ام فقيرند و توانايي پرداخت ديه را ندارند. فشار روحي و رواني ناشي از اين بحران موجب از بين رفتن زندگي ام شده، خواهشمند است مرا راهنمايي كنيد.

پاسخ

برادر گرامي! از اين كه با ما مكاتبه نموديد سپاسگزاريم. شما با توجه به مطالبي كه در نامه ذكر نموديد در مقام دفاع از خود اين كار را انجام داديد و اگر اين امر را در دادگاه به اثبات مي رسانديد، زمينه تبرئه شما را فراهم مي كرد.

امّا اكنون كه محكوم به پرداخت ديه شده ايد، دادگاه شما را مقصّر دانسته و دفاع از خود را نپذيرفته است. بر اساس ماده 386 قانون مجازات اسلامي، از بين بردن مجموع دو گوشي دية كامل دارد و از بين بردن هر كدام، نصف ديه كامل و از بين بردن مقداري از آن، موجب ديه همان مقدار با رعايت نسبت به تمام گوش خواهد بود.

اگر رأي دادگاه را مورد اعتراض و فرجام قرار داده باشيد، تا حكم قطعي نشده، به آن ترتيب اثر داده مي شود. اما اگر رأي قطعي دادگاه صادر شده و در پايان حكم آمده كه اين حكم قطعي و لازم الاجراء است، نمي توانيد فرجام خواهي كنيد.

حال بايد بررسي بكنيم كه بعد از قطعي شدن حكم و محكوميت به پرداخت ديه، شما چكار بايد انجام دهيد. در خصوص پرداخت ديه، به طور معمول

دادگاه يكسال مهلت مي دهد تا اگر توان مالي داشتيد، آن را پرداخت كنيد. بعد از گذشت مهلت يكساله شما كه توان مالي براي پرداخت ديه را نداريد، مي توانيد دادخواست اعسار بدهيد و با چهار شاهد عادل اثبات كنيد كه قدرت پرداخت ديه را نداريد. در اين صورت بعد از پذيرش اعسار، دادگاه حكم به اسقاط ديه نمي كند، بلكه ديه را تقسيط مي كند و شما مؤظف و مكلّف به پرداخت آن هستيد. در اين صورت مي توانيد با كمك و مساعدت نهادهايي مانند كميتة امداد امام خميني(ره) و سازمان بهزيستي در اين خصوص اقدام نماييد.

امروزه بسياري از محكومين به جزاي نقدي با مساعدت اين نهادها آزاد شده اند و بسياري از محكومت هاي مالي به واسطة كمك اين نهادها پرداخت شده است. اميد است به لطف الهي شما هم از مساعدت اين نهادها بهره مند شويد و مشكل پرداخت ديه شما حل شود.

چرا اعدام افراد را قبل از اذان صبح اجرا مي كنند؟
پرسش

چرا اعدام افراد را قبل از اذان صبح اجرا مي كنند؟

پاسخ

معروف است كه افراد اعدامي هنگام سحر حكمشان اجرا مي شود. فرقي نمي كند كه قبل از اذان صبح يا بعد از اذان سحر باشد.

البته اين كار حتماً علت خاص خود را دارد كه از آن بي اطلاعيم. شايد انتخاب تاريكي به اين دليل باشد كه مردم مطلع نشوند و اجتماع نكنند مگر در موارد خاصي كه اعدام فردي موجب عبرت سايرين شود. در كتب فقهي و روايات وقت خاصي براي اجراي حكم اعدام مشخص نشده است، ولي در قانون آيين نامه نحوه اجراي احكام اعدام و در ماده 134 آمده است موقع اجراي حكم اعدام اول طلوع آفتاب خواهد بود، مگر اين كه دادستان وقت ديگري را صلاح بداند.

آيا چاقوكشي با شوخي و خنده جرم محسوب مي شود، با جدّي چطور؟ قاضي چگونه برخورد مي كند؟
پرسش

آيا چاقوكشي با شوخي و خنده جرم محسوب مي شود، با جدّي چطور؟ قاضي چگونه برخورد مي كند؟

پاسخ

اگر چاقوكشي از روي عمد و با قصد جنايت باشد، جرم محسوب مي شود، ولي اگر شوخي باشد و قصدي در كار نباشد، جرم محسوب نمي شود، ولي ديه به آن تعلق مي گيرد.

اگر چاقوكشي با جدّ و قصد جنايت صورت بگيرد، اگر آسيب و جنايتي بر كسي وارد شود، غير از جرمي كه صورت گرفته، بايد قصاص يا ديه جراحت نيز به "مجنّي عليه" پرداخت شود.

براي تشخيص مقدار جنايت از حيث اندازه به كارشناسي (پزشكي قانوني) مراجعه مي شود. از نظر مجازات جرم نيز در قانون مجازات اسلامي مطابق با ماده 113 قانون مجازات اسلامي به مجازات شلاق تا 74 ضربه يا زندان از دو ماه تا دو سال محكوم مي شود.

كسي كه نماز نخواند و ضد ولايت و حكومت اسلامي باشد كافر است؟ آيا غيبت او جائز است؟ صله رحم با اين اشخاص چگونه است؟ از كجا درك كنيم كه در مسلمان شدن خلوص باشد؟

پاسخ: كسي كه نماز نخواند ضد حكومت اسلامي باشد، كافر محسوب نمي شود. كافر به كسي مي گويند كه يا خداوند را قبول نداشته باشد يا براي او شريك قائل باشد يا پيامبري پيامبر را قبول نداشته باشد يا منكر ضروري دين باشد، به طوري كه بداند انكار او به انكار خدا و رسول بر مي گردد. كسي كه دشمني با اهل بيت پيامبر داشته باشد، كافر است.

كسي كه نماز نخوانده، فاسق و گناهكار است و غيبت كردن او نسبت به اين گناهش (اگر علني باشد، يعني همه مي دانند كه نماز نمي خواند) اشكال ندارد. امّا اگر علني نباشد

يا نزد كسي كه نمي داند نماز نمي خواند، غيبت او جائز نيست.

كسي ضد ولايت و حكومت اسلامي مي باشد، اگر مخالفت و ضدّيت او در مصداق باشد (يعني نسبت به برخي مسئولان خوشبين نيست) تا وقتي كه ضرري به نظام نرسانده و از كسي غيبت نكرده، گناه ندارد، ولي اگر نظام را به عنوان اين كه نظام اسلامي است، قبول ندارد و با آن مخالفت مي كند و در عمل مرتكب غيبت از اشخاص مي شود يا درصدد معيوب كردن نظام گام بر مي دارد و يا اقدام عملي بر ضد نظام مي كند، گناه بسيار بزرگي مرتكب مي شود و جرم او بسيار سنگين است. در قانون جرم سنگيني براي مورد اخير (اقدام عملي) در نظر گرفته شده است. در مورد صله رحم با اين افراد حضرت امام (ره) فرموده اند: "صله رحم مطلقاً واجب است و قطع رحم جايز نيست، ولي بايد آن ها را با مراعات موازين، امر به معروف و نهي از منكر نمايند".

يعني با توجه به شرايط امر به معروف و آگاهي از آن ها و احتمال تأثير (كه يكي از شرايط است) اين واجب را به جا آورند.

علامت خلوص در مسلماني، نيت پاك و خالص است. همان گونه كه نيت در كيفيت عمل و ارزش آن مؤثر است، در ساختار شخصيت انسان نيز تأثير به سزايي دارد. اگر بخواهيم مراتب شخصيت افراد را بشناسيم، بايد آن را در لابلاي انگيزه ها و اهداف آنان جستجو كنيم. آيا كس كه براي سير كردن شكم خود فرياد مي كشد با آن كه براي نجات مردم تلاش مي كند برابر است؟

آن كس كه براي شهرت و خودنمايي تلاش مي كند، با كسي كه براي رضاي خدا

قدم بر مي دارد مساوي است؟(1)

البته بايد توجه داشته باشيم كه اين مسئله مربوط به نيت انسان ها و درون آن ها است و نمي توانيم در مورد نيّت انسان ها حكم و قضاوت كنيم.

بنابراين بهتر است نيت و خلوص انسان ها را به خداوند عالم اسرار و خفيّات واگذاريم و در صدد كشف خلوص انسان ها نباشيم و به فكر خالص كردن فكر و كردار خود باشيم.

پي نوشت ها:

1. آيت اللَّه مهدوي كني، اخلاق عملي، ص 385.

آيا اين مجازات ها از منبع اسلامي (ائمه و آيات دريافت شده است؟
پرسش

آيا اين مجازات ها از منبع اسلامي (ائمه و آيات دريافت شده است؟

پاسخ

نسبت به حد سرقت كه قطع دست دزد است، از قرآن و روايات دليل بر آن داريم.

دليل قرآني "السارق و السارقة فاقطعوا أيديهما"(3) است، يعني دست مرد و زن سارق را قطع كنيد. دليل روايي آن فراوان است كه مي توانيد به وسائل الشيعه باب حدود مراجعه كنيد.

از مجموع روايات به دست مي آيد اجراي حد سرقت و بريدن دست، شرايط زيادي دارد كه بدون آن اقدام به اين كار جايز نيست و هر سارقي مشمول اين حكم نخواهد شد، بلكه تنها يك دسته از سارقان خطرناك هستند كه مشمول آن هستند. نسبت به سنگسار كه حد زناي محسنه و زن شوهر دار است، در قرآن آيه اي نداريم، ولي در روايات دلايل بر اين امر وجود دارد كه مي توانيد به وسائل الشيعه باب حدود مراجعه كنيد.

تعريف جامع و مانع جرم از نظر حقوقي چيست؟
پرسش

تعريف جامع و مانع جرم از نظر حقوقي چيست؟

پاسخ

حقوقدانان براي جرم تعريف هاي مختلفي ارائه داده اند. مهم ترين و جامع ترين آن ها اين است: هر فعل يا ترك فعلي كه در قانون براي آن مجازات يا اقدام هاي تأميني در نظر گرفته شده است، جرم محسوب مي شود.(1)

دانشمندان مذهبي در تعريف جرم چون از عقايد ديني الهام مي گيرند و قانون را كتاب خدا و وحي الهي مي دانند مي گويند: جرم عبارت است از تضييع و تجاوز به حق اللَّه و حق النّاس. از اين رو جرم در شرع، شامل مسايلي است كه داراي مفاسد اجتماعي و مفاسد شخصي است.

از جرم در كنفرانس اجراي حقوق كيفر اسلامي، چنين تعريف به عمل آمده است: جرم يعني مخالفت با اوامر و نواهي كتاب و سنّت يا ارتكاب عملي كه به تباهي فرد يا جامعه بيانجامد. هر جرمي را كيفري است كه شارع بدان تصريح كرده و يا اختيار آن را به وليّ امر يا قاضي سپرده است.(2)

در تعريف ديگر آمده است: ارتكاب عمل ممنوع يا ترك فعل واجب با ضمانت اجراي كيفري مقرّر به وسيله قانون (الهي) يا مقامات يا ارگان هاي عمومي صلاحيت دار.

بر همين اساس در ماده دوم قانون راجع به مجازات اسلامي مصوب 1361 جرم عبارت است از: هر فعل يا ترك فعلي كه مطابق قانون، قابل مجازات يا مستلزم اقدامات تأميني و تربيتي باشد. هيچ امري را نمي توان جرم دانست مگر آن كه به موجب قانون براي آن مجازات يا اقدامات تأميني يا تربيتي تعيين شده باشد.(3)

از تعاريف مزبور موارد زير قابل استنتاج است:

1- جرم همواره عمل خارجي است كه گاهي به صورت فعل و

گاهي با ترك فعل تحقق مي يابد. بنابراين:

أ) ميل به ارتكاب جرم و تصميم بر آن تا وقتي كه منتهي به عمل و فعل خارجي نشده باشد، جرم تلقي نمي شود.

ب) جرِم عقيده اي وجود ندارد امّا انتشار عقيده در مواردي جرم است.

ج) ارتكاب عمل ممنوعي كه قانونگذار براي آن مجازات تعيين نموده در صورتي جرم است كه مرتكب شونده بدون مجوز قانوني و بر خلاف حق اقدام كرده باشد.

بنابراين ارتكاب عملي كه قانوناً ممنوع و قابل مجازات است، در مقام استفاده از حق مثلاً دفاع مشروع يا اجراي مقررات قانوني مثل اطاعت از آمر قانوني (مانند كسي كه به دستور قاضي مجرمي را به قتل برساند يا شلاق بزند يا قصاص كند) جرم محسوب نمي شود.(4)

اگر جرم بودن عملي يا ترك فعلي به ملاك قانون مدوّن باشد، بعضي از جرائم از قبيل خودكشي، غيبت، تهمت زدن، اهانت كردن، استمنا و خود ارضايي، همجنس بازي و قمار چون قانون گذار در قانون مجازات اسلامي، مجازاتي براي آن ها نياورده، جرم نخواهد بود در حالي كه بر اساس مباني فقهي و فتاواي فقها اين گونه اعمال گناه و جرم است. در هر صورت شايد بتوان گفت بهترين و جامع ترين تعريف جرم همان ماده دو قانون مجازات اسلامي است، كه مي گويد: "هر فعل يا ترك فعلي كه در قانون براي آن مجازاتي تعيين شده، جرم است" گرچه اين تعريف شامل برخي از جرائم شرعي از قبيل استمنا، خودكشي و قمار نمي شود، ولي اين تعريف نسبت به بقيه تعريف ها بهتر است. مقصود از جرم از نظر حقوقي، آن است كه در قوانين كيفري و اجتماعي براي آن مجازات تعيين شده،

اما جرم و گناه شرعي اعم از چيزهايي است كه در دنيا يا آخرت براي آن مجازات تعيين شده است.

پي نوشت ها:

1. دانشنامه امام علي(ع)، ج 5، ص 283.

2. دكتر ايرج گلدوزيان، حقوق جزاي عمومي ايران، ص 162 و 163.

3. همان، ص 164.

چرا در قانون اگر مردي به علت ناموسي خواهر يا همسر خود را بكشد و بعد متوجه شود كه جريان را به اشتباه متوجه شده است، در مورد هيچ گونه تصميم يا قضاوتي صورت نمي گيرد و مرد قاتل به حساب نمي آيد؟
پرسش

چرا در قانون اگر مردي به علت ناموسي خواهر يا همسر خود را بكشد و بعد متوجه شود كه جريان را به اشتباه متوجه شده است، در مورد هيچ گونه تصميم يا قضاوتي صورت نمي گيرد و مرد قاتل به حساب نمي آيد؟

پاسخ

چنين مطلبي كه در سؤال مطرح شده، در قانون نيامده است. اگر مردي خواهر خود را بكشد، بايد مجازات شود، همين طور اگر همسر خود را بكشد ، هر چند به خاطر مسائل ناموسي باشد. اگر بر فرض خواهر كسي دچار فساد اخلاقي شد، حق ندارد او را بكشد، بلكه مي تواند او را به دادگاه معرفي كند تا حكم مقتضي در مورد وي اجرا شود. در احكام فقهي فقط در مورد اين كه مردي ببيند كه ديگري با همسر او زنا مي كند ، در صورتي كه بداند همسر او ميل و رغبت داشته است، مي تواند هر دو را بكشد.(1) اما معناي حكم اين نيست كه قاتل نبايد مجازات شود. اگر قاتل بتواند شواهد معتبر به دادگاه ارائه دهد، دادگاه او را مجازات نمي كند، ولي اگر نتواند دادگاه را قانع كند، او را مجازات خواهد كرد.(2)

پي نوشت ها :

1 - تحريرالوسيله، ج1، فضل في الدفاع ، مسئلة 28، ص 491.

2 - همان، مسئلة 29.

چرا حدود الهي در ايران تعطيل شده است و به جاي آن جريمه مي گيرند؟
پرسش

چرا حدود الهي در ايران تعطيل شده است و به جاي آن جريمه مي گيرند؟

پاسخ

حدود به كيفرهايي اطلاق مي شود كه در شرع مقدس نوع و ميزان آن مشخص شده است. جرايمي كه حد آنها در قرآن كريم بيان شده عبارتند از : زنا، سرقت، قذف و محاربه . (1) برخي از حدود از طريق سنت پيامبر (ص) و ائمه (ع) معين شده است.

به غير از حدود ، كيفرهايي است براي جرايمي كه مجازات معيني از نظر شرع براي آنها در نظر گرفته نشده است. اين كيفرها كمتر از حد مي باشند و به آنها تعزيرات گفته مي شود.

تعبير برخي از فقها در خصوص حد و تعزير اين است: "تمام گناهاني كه براي آنها مجازات معين شده از سوي شرع دارد، "حد" ناميده مي شود و آنها يي را كه مجازات معين شده ندارند، "تعزير " مي گويند" (2)

حدود الهي تعطيل بردار نيست و بايد در جامعه اقامه و اجرا شود. اين امر از ظاهر اخبار و روايات و همچنين فتاواي علما بر مي آيد.

البته در صورتي كه مجرم بيش از اقامه بيّنه، از اعمال خطا كارانه خود توبه كند، حد از او ساقط مي شود و يا اگر اثبات جرم با اقرار مجرم باشد، نه با اقامه بينه، امام مي تواند از جرم او درگذرد يا آن كه بنا بر قول ديگري امام مطلقاٌ حق دارد ( به جهت مصالحي) از اجراي حدود در اين گونه موارد چشم پوشي كند. (3)

اما تعزير در خصوص مواردي است كه كمتر از حدّ باشد و در برخي روايات اقامه تعزير و مقدار آن را با تعبير

"لما يراه الحاكم" ذكر كرده اند كه حاكم و امام در جامعه اسلامي مي تواند براساس مصالحي، از اجراي تعزير چشم پوشي كند يا آن را تبديل به جزاي نقدي و مجازات مالي نمايد.

امروزه در جامعه اسلمي ايران، حدود الهي اجرا مي شود، هر چند فشارهاي سياسي توسط محافل به ظاهر حافظ قوق بشري براي جلوگيري از اجراي حدود الهي زياد است.

آن چه قابليت تبديل به جريمه مالي را دارد، تعزيرات هستند، تبديل تعزيرات به جريمه نقدي، امري شرعي و براساس موازين فقهي مي باشد.

در خصوص زدن دزدي كه دستگير مي كنند، اگر زدن براي دفاع از خود و خانواده باشد، نه تنها عيبي ندارد، بلكه در قالب دفاع مشروع از خود و خانواده و ناموس مي گنجد اما اگر زدن تناسبي با دفاع مشروع نداشته باشد و به عنوان مثال بعد از تسليم شدن و دستگيري دزد باشد و منجر به وارد شدن جراحاتي گردد، شخصي كه ايراد ضرب و جرح كرده، بايد پاسخگو باشد، چون در اين حالت ضرب و جرح و صدمه جسماني به دزد وارد شده است، ممكن است مستوجب ديه هم باشد.

پي نوشت ها :

1 - بهاءالدين خرمشاهي، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، ج1، ص 919.

2 - محقق حلي، شرائع الاسلام، ج4، ص 147.

3 - مباني فقهي حكومت اسلامي، ج3، ص 478.

با نام صيغه همه نوع فساد در جامعه رخ مي دهد و اگر كسي در دادگاه جمله صيغه را بلد نباشد، سنگسار مي شود و اگر باشد تبرئه مي شود. آيا صيغه معيار مناسبي براي سنجش باطن افراد است؟
پرسش

با نام صيغه همه نوع فساد در جامعه رخ مي دهد و اگر كسي در دادگاه جمله صيغه را بلد نباشد، سنگسار مي شود و اگر باشد تبرئه مي شود. آيا صيغه معيار مناسبي براي سنجش باطن افراد است؟

پاسخ

اين نگرش كه محاكم قضايي معيار تبرئه و علم آن را صيغه خواندن و عدم خواندن آن قرار داده اند، قابل قبول نيست. زيرا نظام قضايي مبتني بر قوانين اسلامي است. در نظام قضايي اسلام براي اثبات جرم و اجراي حدود الهي، شرايط و راهكارهاي خاصي تعريف شده است كه محاكم قضايي و قضات مجبور هستند آن ها را رعايت كنند. اين گونه نيست اگر كسي به جرم روابط غير مشروع دستگير شده و در محكمه ادعا كند صيغه خواندن را مي دانستم و فلان زن را صيغه كردم، قاضي وي را رها كند، يا بالعكس. بلكه بايد قاضي تحقيق كند كسي كه متهم به روابط غير مشروع است، دليلي دارد كه ارتباط غير مشروع نداشته و روابط وي بر اساس قانون، يعني صيغه شكل گرفته است؛ مضافاً بر اين كه حكم همه روابط غير مشروع سنگسار نيست. در قوانين اسلام براي جرايم قوانين مناسب با جرم تعريف شده است. سنگسار از دسته احكامي است كه براي جرم هاي سنگين مانند زناي محصنه پيش بيني شده است. اتفاقاً در محاكم قضايي ايران سنگسار خيلي كم بوده و سعي بر آن است كه از اين حكم استفاده نشود.

البته اين مطلب را بايد پذيرفت كه در برخي از موارد ممكن است قضات اشتباه كنند. اشتباه قضات اختصاص به محاكم قضايي ايران ندارد. در محاكم قضايي كشورهاي ديگر

نيز وجود دارد . البته شايسته است كه نظام قضايي ايران بهتر شده و ميزان اشتباه قضات كم گردد.

صيغه كردن هم معياري براي سنجش باطن افراد نيست. اصولاً تشخيص باطن انسان ها مشكل است. در اسلام انسان ها موظف هستند كه به ظاهر بسنده و بر اساس ظواهر ديگران با آن ها رفتار نمايند. براي امور ظاهري نيز قانون و قاعده لازم است. شايد با استفاده از ابزار صيغه تخلفات زيادي صورت گيرد، اما نمي توان به جهت استفاده نامطلوبي كه از يك قاعده و قانون مي شود، اصل قانون را لغو كرد. در هر حال بايد بين روابط آزاد و نامشروع و بي حد و حصر و روابط مشروع و قانوني تفاوت وجود داشته باشد. يكي از راهكارهايي كه در قانون شرع اسلام انديشه شده، ازدواج موقت و صيغه است كه شرايط و ويژگي هاي خود را دارد كه اين شرايط و ويژگي علاوه بر اين كه ارتباطات را از هرج و مرج و بدون ضابطه بودن در مي آورد، در آن ها حقوق زن و مرد مراعات شده است. مسئله صيغه فلسفه و حكمت هاي خود را دارد.

بنابراين اگر كسي با رعايت موازين شرعي و به صورت ازدواج موقت با زني ارتباط برقرار نموده با انساني كه برقراري ارتباط خود با زن را مبتني بر موازين شرعي نمي كند، تفاوت دارد، زيرا كسي كه مدعي ازدواج موقت است، بر اساس موازين شرع و قانون عمل كرده است، بر عكس كسي كه بدون صيغه و موازين شرعي و قانوني اعمالي انجام داده حكم بر افراد به حسب ظاهر است.

تعريف جامع و مانع "جُرم" چيست؟
پرسش

تعريف جامع و مانع "جُرم"

چيست؟

پاسخ

برادر عزيز و گرامي! در پاسخ قبلي به شماره 30241 جوابي در مورد اين سؤال داديم و عرض كرديم: از بين تعاريفي كه براي جرم شده، تعريف مادة 2 قانون مجازات اسلامي بهترين تعريف است. گرچه به اين تعريف اشكالاتي وارد است.

در علم منطق و فلسفه در مورد تعريف اشيا بحث شده وگفته شده: تعريف يا حدّي است و يا رسمي. تعريف حدّي به جنس و فصل قريب است؛ تعريف رسمي به لوازم و مشخصات قريب و بعيد است، مثلاً در تعريف انسان مي گويند: انسان، حيوان ناطق است، يا مي گويند حيوان ضاحك يا مي گويند جسم ناطق يا جسم ضاحك است. در تمامي اين تعريف ها و مثال هاي فراواني كه در نامه مرقوم داشته ايد، هيچ كدام تعريف حقيقي و واقعي كامل نيست، بلكه اغلب شرح الاسمي است يا تبديل لفظي به لفظ ديگر كه البته لفظ دوم براي ما آشناتر است، مثلاً اگر مفهوم دو خط متوازي را نمي دانيم، وقتي كه جواب مي دهند: دو خطي كه در هيچ نقطه اي همديگر را قطع نمي كنند، با اين تعريف تا اندازه اي به وسيلة كلماتي از قبيل "دو خط" و "هيچ نقطة تقاطع نداشته باشند" ذهن ما به مفهوم "دو خط متوازي" آشنا مي شود، گرچه اين تعريف ها جامع و مانع به صورت حقيقي نيست، بلكه بيشتر تبديل لفظي به الفاظ ديگر است كه براي ذهن ما آشناتر است، ولي بالاخره ما را با مفهوم مجهول آشنا مي كند. مقصود اصلي از تعريف مفاهيم همين است كه با آن ها آشنا شويم.

دليل بر اين مطلب آن است كه

صدها سال است مفاهيم خط متوازي، دايره، نقطه، خط، مثلث، انسان، جرم و ... را تعريف كرده اند و مردم از اين تعريف ها به آن حقايق رسيده اند. و هيچ مشكلي پيش نيآمده است. حال خواه آن تعاريف را تعريف هاي حقيقي بدانيد، خواه تعريف هاي شرح الاسمي و غير جامع و مانع. در هر صورت مردم از اين نوع تعريف ها به حقايقي دست يافته اند و زندگي علمي و عملي روزمرة آنان چرخيده است. ما هم قبول داريم كه تعريف جرم، هم چنين مثال هايي كه مرقوم داشته ايد، هيچ كدام تعريف جامع و مانع نيست.

تعريف جامع و مانع "جُرم" چيست؟
پرسش

تعريف جامع و مانع "جُرم" چيست؟

پاسخ

برادر عزيز و گرامي! در پاسخ قبلي به شماره 30241 جوابي در مورد اين سؤال داديم و عرض كرديم: از بين تعاريفي كه براي جرم شده، تعريف مادة 2 قانون مجازات اسلامي بهترين تعريف است. گرچه به اين تعريف اشكالاتي وارد است.

در علم منطق و فلسفه در مورد تعريف اشيا بحث شده وگفته شده: تعريف يا حدّي است و يا رسمي. تعريف حدّي به جنس و فصل قريب است؛ تعريف رسمي به لوازم و مشخصات قريب و بعيد است، مثلاً در تعريف انسان مي گويند: انسان، حيوان ناطق است، يا مي گويند حيوان ضاحك يا مي گويند جسم ناطق يا جسم ضاحك است. در تمامي اين تعريف ها و مثال هاي فراواني كه در نامه مرقوم داشته ايد، هيچ كدام تعريف حقيقي و واقعي كامل نيست، بلكه اغلب شرح الاسمي است يا تبديل لفظي به لفظ ديگر كه البته لفظ دوم براي ما آشناتر است، مثلاً اگر مفهوم دو خط متوازي را نمي دانيم، وقتي كه جواب مي دهند: دو خطي كه در هيچ نقطه اي همديگر را قطع نمي كنند، با اين تعريف تا اندازه اي به وسيلة كلماتي از قبيل "دو خط" و "هيچ نقطة تقاطع نداشته باشند" ذهن ما به مفهوم "دو خط متوازي" آشنا مي شود، گرچه اين تعريف ها جامع و مانع به صورت حقيقي نيست، بلكه بيشتر تبديل لفظي به الفاظ ديگر است كه براي ذهن ما آشناتر است، ولي بالاخره ما را با مفهوم مجهول آشنا مي كند. مقصود اصلي از تعريف مفاهيم همين است كه با آن ها آشنا شويم.

دليل بر

اين مطلب آن است كه صدها سال است مفاهيم خط متوازي، دايره، نقطه، خط، مثلث، انسان، جرم و ... را تعريف كرده اند و مردم از اين تعريف ها به آن حقايق رسيده اند. و هيچ مشكلي پيش نيآمده است. حال خواه آن تعاريف را تعريف هاي حقيقي بدانيد، خواه تعريف هاي شرح الاسمي و غير جامع و مانع. در هر صورت مردم از اين نوع تعريف ها به حقايقي دست يافته اند و زندگي علمي و عملي روزمرة آنان چرخيده است. ما هم قبول داريم كه تعريف جرم، هم چنين مثال هايي كه مرقوم داشته ايد، هيچ كدام تعريف جامع و مانع نيست.

حكم قصاص قتل خلاف وجدان و شعور اجتماعى و علمى است . زيرا با قتل نفر اول يك فرد از جامعه كم مى شود و با قصاص قاتل او فردى ديگر . دي_گ_ر اي_ن_كه قصاص از قسوت قلب و انتقام جويى است و اين صفات رذيله نبايد در جامعه ترويج شوند . ب_رخ_ى ن_ي_زم_ى گويند منظور از
پرسش

حكم قصاص قتل خلاف وجدان و شعور اجتماعى و علمى است . زيرا با قتل نفر اول يك فرد از جامعه كم مى شود و با قصاص قاتل او فردى ديگر . دي_گ_ر اي_ن_كه قصاص از قسوت قلب و انتقام جويى است و اين صفات رذيله نبايد در جامعه ترويج شوند . ب_رخ_ى ن_ي_زم_ى گويند منظور از قصاص تربيت قاتل است و مجازات اوست و اين كار را مى توان باحبس ابد نيز انجام داد .

پاسخ

ق_رآن كريم پاسخ اينگونه اشكالات را در آيه اى چنين مى فرمايد : [ من قتل نفسا بغيرنفس او فساد ف_ى الارض فكانما قتل الناس جميعا و من احياها فكانما احيا الناس جميعا ( مائده - 32 ) ] در نظر ق_رآن كريم كرامت و شرافت انسان حقيقتى است كه كميت بردار نيست , به گونه اى كه اگر يك ان_سان بى گناه كشته شود گويى همه انسانهاكشته شده اند و اگر يك انسان هدايت شود و احيا گردد گويى همه انسانها احياشده اند . ب_ن_اب_راين ملاك جعل حكم قصاص برخى نظرات صورى و سطحى و به اصطلاح دلسوزانه و خام نيست . بلكه فلسفه قصاص بقاى انسان و جامعه و حيات بشرى است . خ_داون_د تعالى كه خالق انسان است و به سرشت و سرنوشت او آگاهى كامل دارد بهتر ازهر كس ديگرى مى داند كه كدام حكم در مجموع سعادت و حيات انسان را تامين مى كند . تجربه جامعه هاى غربى كه در آن حكم اعدام برداشته شده نشان مى دهد كه آمار قتل وتجاوز روز به روز افزايش مى يابد . ق_ات_لان درس ن_م_ى

گ_ي_رند و ديگران نيز نگران اعدام نيستند و مانعى پيش روى خود ندارند و بنابراين ارتكاب به قتل بسيار آسانترانجام مى شود . در ض_من آنكه اسلام قصاص را راه منحصر به فرد ندانسته و براى مواضعى خاص كه اميد تربيت و بهبود قاتل مى رود يا شرايطى خاص وجود دارد مى فرمايداگر عفو كنيد بهتر است . ب_ن_اب_راي_ن ح_كم قصاص در اسلام نه افراطى است نه تفريطى بلكه واقع بينانه و بر اساس مصالح انسان و جامعه انسانى است .

مجازات بر چند گونه و هر يك مخصوص چه چيزي است؟
پرسش

مجازات بر چند گونه و هر يك مخصوص چه چيزي است؟

پاسخ

مجازات بر سه گونه است:

مجازات قراردادي (تنبيه و عبرت).

مجازاتي كه با گناه، رابطة تكويني و طبيعي دارد. (مكافات دنيوي).

مجازاتي كه تجسم خود جرم است و چيزي جدا از آن نيست. (عذاب اخروي).

مجازات بر چند گونه و هر يك مخصوص چه چيزي است؟
پرسش

مجازات بر چند گونه و هر يك مخصوص چه چيزي است؟

پاسخ

مجازات بر سه گونه است:

مجازات قراردادي (تنبيه و عبرت).

مجازاتي كه با گناه، رابطة تكويني و طبيعي دارد. (مكافات دنيوي).

مجازاتي كه تجسم خود جرم است و چيزي جدا از آن نيست. (عذاب اخروي

مجازاتهايي كه بر طبق قوانين قرار دادي انجام مي شود، چه فايده هايي دارد؟
پرسش

مجازاتهايي كه بر طبق قوانين قرار دادي انجام مي شود، چه فايده هايي دارد؟

پاسخ

فايدة اينگونه مجازاتها دو چيز است؛ يكي جلوگيري از تكرار جرم به وسيلة خود مجرم يا ديگران از طريق رعبي كه كيفر دادن ايجاد مي كند؛ و به همين جهت مي توان اين نوع از مجازات را «تنبيه» ناميد. فايدة ديگر، تشفّي و تسلّي خاطر ستمديده است و اين در مواردي است كه از نوع جنايت و تجاوز به ديگران باشد.

حس انتقامجويي و تشفي طلبي در بشر بسيار قوي است و در دوره هاي ابتدائي و جامعه هاي بدوي، ظاهراً قوي تر بوده است. اگر جاني را، از طريق قانون، مجازات نمي كردند، تباهي و فساد بسياري در جامعه پديد مي آمد. اين حس، هم اكنون هم در بشر هست، نهايت اينكه در جوامع متمدن اندكي ضعيف تر يا «پنهان تر» است. انسان ستمديده دچار عقدة روحي مي گردد، اگر عقدة او خالي نگردد، ممكن است _بطور آگاهانه يا ناآگاهانه _ روزي مرتكب جنايت گردد. ولي وقتي كه ستمگر را در برابر او مجازات كنند، عقده اش باز مي گردد و روانش از كينه و ناراحتي پاك مي شود.

مجازاتهايي كه بر طبق قوانين قرار دادي انجام مي شود، چه فايده هايي دارد؟
پرسش

مجازاتهايي كه بر طبق قوانين قرار دادي انجام مي شود، چه فايده هايي دارد؟

پاسخ

فايدة اينگونه مجازاتها دو چيز است؛ يكي جلوگيري از تكرار جرم به وسيلة خود مجرم يا ديگران از طريق رعبي كه كيفر دادن ايجاد مي كند؛ و به همين جهت مي توان اين نوع از مجازات را «تنبيه» ناميد. فايدة ديگر، تشفّي و تسلّي خاطر ستمديده است و اين در مواردي است كه از نوع جنايت و تجاوز به ديگران باشد.

حس انتقامجويي و تشفي طلبي در بشر بسيار قوي است و در دوره هاي ابتدائي و جامعه هاي بدوي، ظاهراً قوي تر بوده است. اگر جاني را، از طريق قانون، مجازات نمي كردند، تباهي و فساد بسياري در جامعه پديد مي آمد. اين حس، هم اكنون هم در بشر هست، نهايت اينكه در جوامع متمدن اندكي ضعيف تر يا «پنهان تر» است. انسان ستمديده دچار عقدة روحي مي گردد، اگر عقدة او خالي نگردد، ممكن است _بطور آگاهانه يا ناآگاهانه _ روزي مرتكب جنايت گردد. ولي وقتي كه ستمگر را در برابر او مجازات كنند، عقده اش باز مي گردد و روانش از كينه و ناراحتي پاك مي شود.

آيا تربيت مجرم، جاي مجازات او را مي گيرد؟
پرسش

آيا تربيت مجرم، جاي مجازات او را مي گيرد؟

پاسخ

اين كه برخي مي گويند بجاي مجازات بايد مجرم را تربيت كرد و بجاي زندان بايد دارالتأديب ايجاد كرد، يك مغالطه است؛ تربيت و ايجاد دارالتأديب، بي شبهه لازم و ضروري است و مسلماً تربيت صحيح از ميزان جرائم مي كاهد؛ همچنانكه نابساماني اجتماعي يكي از علل وقوع جرائم است و برقراري نظامات اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي صحيح نيز به نوبة خود از جرائم مي كاهد؛ ولي هيچيك از اينها جاي ديگري را نمي گيرد؛ نه تربيت و نه نظامات عادلانه جانشين كيفر و مجازات مي گردد، و نه كيفر و مجازات جانشين تربيت صحيح و نظام اجتماعي سالم مي شود.

هر اندازه تربيت، درست و نظام اجتماعي، عادلانه و سالم باشد، باز افرادي طاغي و سركش پيدا مي شوند كه تنها راه جلوگيري از آنها مجازاتها و كيفرهاست كه احياناً سخت و شديد باشد.

چرا وضع مجازات براي جوامع بشري لازم است و هيچ چيز جاي آن را نمي گيرد؟
پرسش

چرا وضع مجازات براي جوامع بشري لازم است و هيچ چيز جاي آن را نمي گيرد؟

پاسخ

اگر چه از طريق تقويت ايمان و ايجاد تربيت صحيح و اصلاح جامعه و از بين بردن علل وقع جرم مي توان از تعداد جرمها و جنايتها تا حدود زيادي كاست و بايد هم از اين راهها استفاده كرد، ولي نمي توان انكار كرد كه مجازات هم در جاي خود لازم است و هيچيك از امور ديگر اثر آنرا ندارد. بشر هنوز موفق نشده است و شايد هم هيچوقت موفق نشود كه از طريق اندرزگويي و ارشاد و ساير وسائل آموزشي و پرورشي بتواند همة مردم را تربيت كند، و اميدي هم نيست كه تمدن وزندگي مادي كنوني بتواند وضعي را بوجود آورد كه هرگز جرمي واقع نشود. تمدن امروز نه تنها جرمها را كم نكرده است، بلكه به مراتب آنها را بيشتر و بزرگتر كرده است.

دزديهايي كه در قديم به شكل آفتابه دزدي، جيب بري يا سرگردنه گرفتن انجام مي گرفت، امروز به هزار رنگ و شكل مرئي و نامرئي، زير پرده و روي پرده انجام مي گيرد؛ روي پرده اش هم كم نيست، مي بينيم يك كشتي و يا چند كشتي را از دريا مي دزدند.

به دلائلي كه ذكر شد، بايد پذيرفت كه وضع مجازاتها و كيفرهاي قرار دادي براي اجتماعات بشري لازم و مفيد است.

چرا وضع مجازات براي جوامع بشري لازم است و هيچ چيز جاي آن را نمي گيرد؟
پرسش

چرا وضع مجازات براي جوامع بشري لازم است و هيچ چيز جاي آن را نمي گيرد؟

پاسخ

اگر چه از طريق تقويت ايمان و ايجاد تربيت صحيح و اصلاح جامعه و از بين بردن علل وقع جرم مي توان از تعداد جرمها و جنايتها تا حدود زيادي كاست و بايد هم از اين راهها استفاده كرد، ولي نمي توان انكار كرد كه مجازات هم در جاي خود لازم است و هيچيك از امور ديگر اثر آنرا ندارد. بشر هنوز موفق نشده است و شايد هم هيچوقت موفق نشود كه از طريق اندرزگويي و ارشاد و ساير وسائل آموزشي و پرورشي بتواند همة مردم را تربيت كند، و اميدي هم نيست كه تمدن وزندگي مادي كنوني بتواند وضعي را بوجود آورد كه هرگز جرمي واقع نشود. تمدن امروز نه تنها جرمها را كم نكرده است، بلكه به مراتب آنها را بيشتر و بزرگتر كرده است.

دزديهايي كه در قديم به شكل آفتابه دزدي، جيب بري يا سرگردنه گرفتن انجام مي گرفت، امروز به هزار رنگ و شكل مرئي و نامرئي، زير پرده و روي پرده انجام مي گيرد؛ روي پرده اش هم كم نيست، مي بينيم يك كشتي و يا چند كشتي را از دريا مي دزدند.

به دلائلي كه ذكر شد، بايد پذيرفت كه وضع مجازاتها و كيفرهاي قرار دادي براي اجتماعات بشري لازم و مفيد است.

معناي حدود و تعزير چيست؟ پرسش
پاسخ

«حدود» جمع «حدّ» در لغت به معني «منع» است و انتخاب اين اسم براي بخشي از مجازاتهاي شرعي به اين جهت است كه سبب منع مردم از كارهاي خلاف مي شود و امّا در اصطلاح شرع، در عبارات فقها به معني مجازات مخصوصي است كه به خاطر ارتكاب بعضي از گناهان در مورد مكلّفين اجرا مي شود.

امّا «تعزير» در لغت به معني «تأديب» و گاه به

معني «بزرگداشت» و «ياري كردن» و «منع نمودن» آمده است، و در اصطلاح شرع و فقها به معني مجازات يا اهانتي است كه اندازه معيّني در شرع براي آن ذكر نشده و بسته به راي قاضي است كه با در نظر گرفتن «ميزان جرم» و «مقدار تحمّل مجرم» دربارة او اجرا مي شود.

بنابراين فرق«حدّ» و «تعزير» در يك جمله است و آن اينكه حدّ، مجازات معين و ثابتي است، ولي تعزير غالباً نامعيّن است، و اينكه مي گوييم «غالباً» به خاطر آن است كه در موارد معدودي، تعزيرات معيّني در روايات اسلامي وارد شده كه شرح آن در كتاب حدود گفته شده است، هر چند در اينكه آيا تعيين مقدار در اين موارد قطعي است يا از قبيل ذكر مثال و مصداق است نيز گفتگو است.

البته در ميان حد و تعزير اختلافات ديگري نيز هست، تا آنجا كه مرحوم شهيد در كتاب قواعد، ده وجه براي اختلاف آن دو شمرده است كه اينجا جاي شرح آن نيست.

كدام يك از حدود در قرآن آمده است؟ پرسش
پاسخ

در اسلام عمدتاً ده حدّ دربارة ده گناه كبيره آمده است كه تعداد چهار مورد از آن در قرآن مجيد با صراحت ذكر شده و بقيّه از سنّت استفاده مي شود.

1_ حدّ زنا

در آية 2 سورة نور مي خوانيم «اَلزّانِيَةُ وَالزّاني فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِاةَ جَلْدَةَ وَ لا تَأْخُذُكُمْ بِهِما رَأفَة في دِيْنِ اللهِ اِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَة مِنَ الْمُؤْمِنينَ»

[هر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد، و نبايد رأفت (و محبّت كاذب) نسبت به آن دو شما را از اجراي حكم الهي مانع شود اگر به

خدا و روز جزا ايمان داريد! و بايد گروهي از مؤمنان مجازات آن دو را مشاهده كنند!]

در اين آيه اشاره به حدّ زن و مرد زناكار شده، هرچند «استثنائات» و «جزئيات» آن مانند احكام زناي محصنه، و زناي با محارم و امور ديگر از اين قبيل در آن نيامده، بلكه در سنّت و روايات اسلامي شرح داده شده است.

2_ حدّ سرقت

در آية 38 سورة مائده مي خوانيم «وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا اَيْدِيَهُما جَزاءٌ بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ الله وَاللهُ عَزيز حَكيم» [دست مرد و زن دزد را به كيفر عملي كه انجام داده اند به عنوان مجازات الهي قطع كنيد خداوند توانا و حكيم است.]

در اين مورد نيز، شرايط و خصوصيّاتي دربارة قطع دست سارق و همچنين استثناهايي وجود دارد كه همگي در سنّت و روايات اسلامي آمده است و مي دانيم معمول قرآن اين است كه اصول مسائل را بازگو مي كند و شرح آن را به سنّت واگذار مي نمايد.

3_ حدّ قذف

در مورد مجازات كساني كه عمل منافي عفّت را به افراد پاكدامن نسبت مي دهند درآية 4 سوره نور چنين مي خوانيم «وَالَّذينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِاَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِيَن جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً اَبَداً وَ اُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون» [كساني كه زنان پاكدامن را متّهم مي كنند، سپس چهار شاهد بر مدّعياي خود نمي آورند، آنها را هشتاد تازيانه بزنيد و شهادتشان را هرگز نپذيريد و آنها همان فاسقانند!]

اين شدّت عمل و مجازاتهاي سه گانه كه براي قذف كنندگان (آنها كه نسبت عمل منافي عفّت به افراد پاكدامن مي دهند) ذكر شده به منظور پاكسازي محيط اجتماع و حفظ احترام و كرامت انسانها و جلوگيري

از اشاعة فحشاء و گسترش فساد مي باشد و شرايط، ويژگيها و استثنائات آن نيز در روايات اسلامي آمده است.

4_ حدّ محارب

در قرآن مجيد در مورد اخلالگران نسبت به امنيّت اجتماعي و آنها كه حملة مسلّحانه به جان و مال و ناموس مردم مي كنند، مجازات بسيار شديدي ذكر شده است كه مي تواند افراد شرور را بر سر جاي خود بنشاند.

در آية 33 سورة مائده چنين مي خوانيم

«اِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَه وَ رَسُولَهُ وَ يَسْمَعُونَ في الاَرْضِ فَساداً اَنْ يُقَتَّلُوا اَوْ يُصَلَّبُوا اَوْ تُقَطَّعَ اَيْديهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ اَوْ يُنْفَوا مِنَ الاَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْي فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الاخِرَةِ عَذاب عَظيم» [كيفر كساني كه با خدا و پيامبرش به جنگ بر مي خيزند و اقدام به فساد در روي زمين مي كنند (و با تهديد به اسلحه) به جان و مال و ناموس مردم حمله مي برند اين است كه اعدام گردند يا به دار آويخته شوند يا (چهار انگشت از) دست (راست) را و پاي (چپ) آنها به عكس يكديگر بريده شود و يا از سرزمين خود تبعيد گردند، اين رسوايي در دنيا است و در آخرت مجازات عظيمي دارند!]

منظور از محارب همان گونه كه در بالا اشاره شد، كسي است كه با تهديد به اسلحه، به جان يا مال و ناموس مردم حمله مي كند؛ اعم ازاين كه به صورت دزدان جادّه ها و گردنه ها باشد، يا درداخل شهر ها و حتّي افراد چاقوكش كه با تهديد به اسلحه سرد، به جان و مال و نواميس مردم هجوم مي آورند نيز مشمول اين مجازات هستند، و قابل توجّه اينكه اين مهاجمان بر مردم، به عنوان محاربان با

خدا و پيامبر(ص) معرّفي شده اند و اين دليل بر تأكيد فوق العاده اي است كه اسلام دربارة رعايت آزادي و امنيّت اجتماعي و حقوق انسانها دارد.

چرا در ايران دست دزد قطع نمي شود؟
پرسش

چرا در ايران دست دزد قطع نمي شود؟

پاسخ

اجراي حدود مثل قطع دست دزد داراي شرايطي است كه تا آن شرايط جمع نشود، نمي توان آن حد را جاري كرد؛مثلاً درباره قطع دست دزد بايد شرايط زير موجود باشد تا دستش قطع شود:

1- بالغ باشد،

2- عاقل باشد،

3- با اختيار دزدي كرده واو را مجبور نكرده باشند،

4- مضطر نباشد، مثل كسي كه در زمان قحطي براي سدّ جوع و نجات از مرگ مجبور شده است از انبار غذا سرقت كند،

5- چيزي را كه دزديده، در انبار يا صندوق و جاي دربسته بوده و قفل را شكسته باشد. اگر كس ديگري قفل و در را شكسته باشد و فرد از آنجا چيزي دزديده، دست او قطع نمي شود،

6- خود دزد آن چيز را از محلي كه مال در آن جا بوده، خارج كند، پس اگر به وسيله طناب آن شي ء را ببندد و خودش بيرون باشد و آن راببرد، حدّ بر او جاري نمي شود،

7- دزد، پدر مال باخته نباشد، يعني اگر پدر از مال پسرش دزدي كرد، دست پدر را قطع نمي كنند،

8- مخفيانه قفل و در را بشكند و مال را بدزدد، پس اگر آشكارا و در جلوي چشم افراد باشد، حكم قطع يد بر او جاري نمي شود.

وقتي همه شرايط جمع شد و دزدي با اقرار سارق و يا شهادت دو نفر عادل ثابت شد حدّ جاري مي شود. خواهيدگفت چرا اسلام اين اندازه شرط و شروط كرده است، جوابش اين است كه اسلام نسبت به آبروي افراد اهميتمي دهد. در هر صورت محروم كردن يك انسان براي هميشه كار ساده اي نيست و از طرفي عطوفت و مهرباني خداوندنسبت به بندگانش

باعث شده است تا اين اندازه رعايت افراد بشود. البته هر كجا هم با شرايط ثابت شد، حد جاريمي شود، كه در مرحله اول چهار انگشت دست راست قطع مي شود و اگر براي بار دوم دزدي كرد، پاي چپ او ازبرآمدگي قدم قطع مي شود و اگر در مرحله سوم دزدي كرد، براي هميشه زندان مي شود تا بميرد و اگر در مرحله چهارمدزدي كرد، كشته مي شود.

حكم اعدام افراد تحت الشمول ساب النبي و مرتد را چه كسي مي تواند اجرا كند؟
پرسش

حكم اعدام افراد تحت الشمول ساب النبي و مرتد را چه كسي مي تواند اجرا كند؟

پاسخ

در حكومت اسلامي وظيفه دادگاه رسيدگي به اين گونه امور و اثبات و اجراي حكم است. البته در رابطه با ساب النبي(ص) حكم اولي اين است كه بايد او را كشت؛ لكن از نظر حكم ثانوي مي توان گفت در زماني كه حكومت اسلامي در جامعه برقرار است اين گونه امور با نظر حاكم و دادگاه اسلامي انجام پذيرد تا در جامعه هرج و مرج ايجاد نشود.

لطفاً در مورد آية "ولكم في القصاص حيات توضيح دهيد و بفرماييد چگونه در قصاص حيات است در صورتي كه فردي از بين مي رود؟ جايگاه قصاص در قوانين كيفري و شبهاتي كه پيرامون آن وجود دارد چيست
پرسش

لطفاً در مورد آية "ولكم في القصاص حيات توضيح دهيد و بفرماييد چگونه در قصاص حيات است در صورتي كه فردي از بين مي رود؟ جايگاه قصاص در قوانين كيفري و شبهاتي كه پيرامون آن وجود دارد چيست

پاسخ

قصاص در لغت مقابله به مثل و پي جويي و متابعت كردن اثر است اولياي مقتول نسبت به قاتل عملي انجام مي دهند كه او انجام داده و در واقع عمل او را پيروي مي كنند.(مفردات راغب ص 404، ماده قصص ; قاموس قرآن سيدعلي اكبر قرشي ج 6، ص 12، نشر دار الكتب الاسلاميه )

در پاسخ به اين پرسش لازم است به سه مطلب اشاره شود: 1. فلسفة قصاص و علّت حيات بودن آن 2. جايگاه قصاص 3. شبهات قصاص و پاسخ آن

1. قرآن مجيد در آية 179 سوره بقره فلسفه قصاص را مايه حيات بودن آن بيان كرده يعني قصاص اسلامي جنبه انتقام جويي ندارد; بلكه دريچه اي به سوي زندگي انسان ها است هم مايه حيات فرد و هم مايه حيات جامعه است زيرا اگر حكم قصاص وجود نداشت افراد سنگدل احساس امنيت كرده در نتيجه جان مردم بي گناه به خطر مي افتاد; همان گونه كه در كشورهاي فاقد حكم قصاص آمار قتل و مجازات به سرعت بالا رفته است وقتي شخص بداند كه اگر فردي را بكشد، او را (با قصاص خواهند كشت تا حدّ زيادي او را از فكر كشتن باز مي دارد و كنترل مي كند; علاوه برآن لزوم تساوي و برابري در حكم قصاص (يك

مرد در مقابل يك مرد، يك زن در مقابل يك زن و...)، جلو قتل هاي پي در پي را مي گيرد و به سنت هاي جاهلي كه گاه يك قتل چند قتل و آن نيز به نوبه خود مايه قتل هاي بيشتري مي شد كه گاهي در عوض كشته شدن يك نفر يك قبيله را مي كشتند پايان مي دهد و از اين راه نيز مايه حيات جامعه است با توجه به اينكه حكم قصاص مشروط به عدم عفو _ از ناحيه اولياي مقتول _ است نيز دريچة ديگري به حيات و زندگي گشوده خواهد شد.

امام سجاد7 در اين باره مي فرمايد: "در قصاص حيات است براي كسي كه اراده مي كند فردي را بكشد، زيرا وقتي بداند او را قصاص مي كنند، از قتل صرف نظر مي كند و نيز سبب حيات است براي كسي كه اراده قتل او شده زيرا جان او حفظ مي شود، هم چنين ساير افراد، نيز از حيات استفاده مي كنند، زيرا مردم وقتي بدانند كه قصاص مي شوند، جرأت قتل كسي را ندارند".(تفسير نور الثقلين حويزي ج 1، ص 158، نشر مطبعه علميه قم )

2. قصاص يكي از كيفرهاي اسلامي است كه اسلام در مورد قتل عمد، اين حكم را تعيين فرموده است ورثة فردي كه كشته شده مي توانند قاتل را قصاص كنند يا از او ديه بگيرند، يا او را عفو نمايند; البته حكم اولي قصاص است ديه و عفو به جاي قصاص قرار مي گيرند; از اين رو، اگر يكي از ]اولياي دم به قصاص مايل باشد و ديگران طلب ديه كنند، آن فرد مي تواند قاتل را قصاص نمايد، به شرطي

كه مقدار ديه اي كه حق آن هاست بدهد، برخلاف اسلام كه مي فرمايد: ديه و عفو مي تواند به جاي قصاص قرار گيرد و يهود تنها قصاص و نصارا، ديه و عفو را تجويز كرده اند. در حالي كه حتمي بودن قصاص در بعضي موارد، سبب رنج و ناراحتي شديد براي طايفه اي مي شود مانند آن جا كه برادري برادر خود را بكشد; بديهي است با اجراي قصاص داغ تازه اي براي بستگان ايجاد مي گردد و اگر حكم به عفو و ديه منحصر باشد، پيامدهاي بدي مانند فراوان شدن قتل در جامعه و سلب امنيت و بغض و كينه مي گردد.

3. دربارة قصاص چند شبهه مطرح شده كه در اين جا به پاسخ آن ها مي پردازيم الف _ طبع انساني كشتن فردي را به علت اين كه فردي را كشته نمي پسندد و اسلام دين رحمت و رأفت است و سزاوار است قاتل مورد عفو قرار گيرد. پاسخ رحمت و رأفت در جاي خود ارزش مند است فرد جايي كه ارزشي براي خون ديگران قائل نيست سزاوار رحمت نمي باشد; رحمت و عفو در جايي زيبنده است كه ظلم به ديگري نشود و مصلحت اجتماع به خطر نيفتد.

ب _ قصاص ناشي از قساوت و انتقام جويي است و مخالف با تربيت مي باشد و مي توان قاتل را به كم تر از قتل مانند شلاق و... تنبيه كرد. پاسخ تشريع قصاص با مسئله انتقام جويي ارتباطي ندارد و انتقام فرونشاندن آتش غضب به علت موضوع شخصي است قصاص پيش گيري از تكرار ظلم است بنابراين قصاص قساوت نيست بلكه عدالت است كسي

كه فردي را به ناحق كشته عدالت اقتضا مي كند كه كشته شود و نيز قصاص مخالف با تربيت نيست بلكه تربيت اسلامي اقتضا مي كند كه قاتل را قصاص نمايند تا در پرتو آن افراد جامعه تربيت شوند.(اقتباس از تفسير الميزان علامه طباطبايي ج 1، ص 444، نشر دار الكتب الاسلاميه تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي و ديگران ج 1، ص 445، نشر دار الكتب الاسلاميه )

ج _ بهتر است قاتل را به جاي قصاص زنداني كنند و در آن جا به سود جامعه از آن ها كار بكشند.

پاسخ زندان نه تنها نمي تواند جاي قصاص قرار گيرد، بلكه به آمار جرايم و جنايات مي افزايد، افزون بر اين كه هزينه فراواني از بيت المال بايد صرف آن ها شود.

فلسفه و مباني حقوق

اگر مردم يك كشور آن قدر از نظر سطح علمي، اقتصادي، اجتماعي، اعتقادي و سياسي و... بالا باشند (مدينه فاضله) كه هيچ كس گناه و تخلف انجام ندهد، دادگاه قوانين جزايي اسلام و مجازات چه معنا و مفهومي دارد؟
پرسش

اگر مردم يك كشور آن قدر از نظر سطح علمي، اقتصادي، اجتماعي، اعتقادي و سياسي و... بالا باشند (مدينه فاضله) كه هيچ كس گناه و تخلف انجام ندهد، دادگاه قوانين جزايي اسلام و مجازات چه معنا و مفهومي دارد؟

پاسخ

اگر جامعه آرماني در يك كشور شكل بگيرد، به طوري كه ظلم و فساد از جامعه محو شود، عقول و دانش بشري به تكامل برسد، اصل مساوات و برادري به طور كامل برقرار شود، معنويت به صورت بي سابقه اي گسترش يابد، با خرافات و بدعت ها مبارزه شود، مفاسد اخلاقي به صورت كامل ريشه كن شود، قانونمندي كامل در جامعه برقرار شود و عدالت اجتماعي و اقتصادي در اجتماع برقرار شود، چنين جامعه اي مدينه فاضله خواهد بود كه ظاهراً نياز به دستگاه قضايي ندارد؛ اما بايد توجه داشت كه جامعه فاضله بودن، به اين معنا نيست كه انگيزه هاي گناه و تخلف و قانون شكني در انسان ها وجود نداشته باشد و همه مثل هم باشند، در هر حال حتي درون چنين جامعه اي مي تواند افرادي وجود داشته باشند كه بنا به طبع شهوت پرستي و زياده خواهي و خودپرستي، در فكر گناه و تخلف باشند، پس هم چنان نياز به قانون جزايي و مجريان خواهد بود.

به عقيده ما، در دوران حكومت امام زمان(ع) جامعه به اين سمت خواهد رفت، اما اگر نگاهي به جامعه جهاني كه در عصر حضرت مهدي(ع) تشكيل مي شود بيندازيم، براساس روايات معتبر، در آن جامعه حضرت مهدي(ع) بين مردم قضاوت مي كند و در روايت آمده است: "و حكم بين الناس بحكم داود و حكم محمد(ص)؛ امام زمان(ع) ميان مردم چون داوود نبي(ع) و حضرت محمد(ص) حكم

و قضاوت خواهد نمود"

از اين رو، در مدينه فاضله اي كه در زمان حكومت حضرت مهدي(ع) تشكيل مي شود، قضاوت براساس احكام الهي و به صورت عادلانه صورت مي گيرد، با اين كه در آن جامعه ظلم و ستم رخت برمي بندد، عدل بر جهان حاكم مي شود و ساير ويژگي هاي جامعه ايده آل محقق مي شود.

جامعه بشري و هر كشوري اگر چه در مرحله عالي پيشرفت اخلاقي، علمي، سياسي، اقتصادي و... باشد، بي نياز از قوانين جزايي و مجازات ها نمي باشد، چون جوامع بشري از حقيقتي به نام انسان تشكيل شده كه اين حقيقت مي تواند در مسير صلاح و رستگاري گام بردارد يا اين كه در مسير سقوط و گناه و جنايت قدم زند. وجود دستگاه قضايي و قانون مجازات و ضمانت اجراي كيفري موجب مي شود از ارتكاب جرم كاسته شود. ضمانت اجراي كيفري، جامعه و كشور را در مسير سلامت قرار مي دهد و ميزان جرم و جنايت را كاهش مي دهد. اگر در جامعه اي گرچه جامعه فاضله ضمانت اجراي كيفري نباشد، جرأت بر انجام گناه و جنايت بيشتر خواهد بود. به هر حال، ضرورت وجود قوانين جزايي اسلام و مجازات هايي كه نقش بازدارنده دارند، در كاهش جرم و پيشگيري از آن بسيار مؤثر خواهد بود.

پي نوشت ها:

1 - بحارالانوار، ج 52، ص 338.

فرق ميان قوانين بشري و قوانين الهي از نظر روح عمل، چيست؟
پرسش

فرق ميان قوانين بشري و قوانين الهي از نظر روح عمل، چيست؟

پاسخ

يك تفاوت اصيل درميان قوانين الهي و قوانين بشري اين است كه قوانين الهي دو بعدي است و قوانين بشري يك بعدي. قوانين بشري به نظام روحي و تكامل معنوي فرد كاري ندارد. وقتي كه يك دولت برا ي مصالح كشور، اقدام به وضع ماليات مي كند، هدفش فقط بدست آوردن پول و تأمين هزينة كشور است. دولت نظري ندارد كه پرداخت كنندة ماليات چه نيتي دارد؟ آيا با طيب خاطر و رضايت و از روي علاقمندي به دولت يا كشور ماليات مي دهد يا از روي ترس؟ هدف دولت تنها پول گرفتن است، حتي اگر پرداخت كننده در دلش فحش هم بدهد باز هم منظور دولت عملي شده است.

همچنين وقتي كه براي دفاع از كشور، سربازاني را به زير پرچم احضار مي كند به نيت سربازان كاري ندارد؛ او مي خواهد سرباز در ميدان جنگ با دشمن نبرد كند؛ براي دولت تفاوتي ندارد كه سرباز با رضا و ميل بجنگد يا از روي ترس از مسلسلي كه پشت سرش قرار دارد، نبردش خودنمايي باشد، به انگيزة حماسه ها و تعصّبهاي احمقانه باشد، يا از براي دفاع از حق و حقيقت؟

ولي در قوانين الهي چنين نيست؛ در اين قوانين، ماليات و سربازي بطور مطلق خواسته نشده است، بلكه توأم با نيت خالص و قصد قربت خواسته شده است. اسلام عمل با روح مي خواهد نه عمل بي روح. لهذا اگر مسلماني زكات خود را بدهد ولي شائبة ريا در آن باشد پذيرفته نيست؛ اگر به جهاد برود ولي براي خودنمايي باشد، قبول نيست. قانون الهي مي گويد سرباز اجباري به درد

من نمي خورد، من سربازي مي خواهم كه روحاً سرباز باشد، سربازي مي خواهم كه نداي: «اِنَّ اللهَ اشْتَري مِنَ الْمُوْمِنينَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لُهُم الْجَنَّةَ»توبه/111 را پذيرفته باشد و صميمانه به آن لبّيك بگويد.

شرايط قانون گذار از نظر اسلام چگونه است و از نظر قرآن اين شرايط در چه كسي وجود دارد؟
پرسش

شرايط قانون گذار از نظر اسلام چگونه است و از نظر قرآن اين شرايط در چه كسي وجود دارد؟

پاسخ

گسترش زندگي اجتماعي بشر در روي زمين، و برچيده شدن دوران زندگي فردي در جنگل ها و بيابانها، حاكي است كه بشر، طبعاً خواهان زندگي است تا با همكاري، بر دشواريها فائق آيد.

از طرفي ديگر، انسان موجودي «خودخواه» است و «حب ذات» براي او يك امر غريزي. وي مي خواهد همه چيز را در انحصار خويش درآورد و اگر هم روزي به مقررات سنگين اجتماعي تن در مي دهد، به خاطر ضرورت و ناچاري است. اگر اين ضرورت نبود، غالباً بشر از انحصارطلبي دست بر نمي داشت به گواه اينكه هرگاه فرصتي بدست آورد از تضييع حقوق ديگران خودداري نمي نمايد.

از اين جهت، همه دانشمندان بر اين مطلب اتفاق نظر دارند كه براي تشكيل يك اجتماع صحيح انساني، طرح اساسي، (قوانين صحيح) ضروري است، تا در پرتو آن، حقوق افراد و وظائف انسانها در زندگي اجتماعي روشن گردد. اين طرح همان قوانين اجتماعي است كه زير بناي يك اجتماع انساني را تشكيل مي دهد.

اكنون بايد ديد كه اين طرح عالي، به وسيله چه كسي بايد ريخته شود؟

به طور اجمال بايد گفت: قانون گذار مي خواهد جامعه بشري را با تنظيم برنامه هاي فردي و اجتماعي خود به سوي كمال رهبري كند، و در پرتو تعيين وظايف افراد و تأمين حقوق آنان سعادت جسمي و رواني آنها را فراهم سازد. در اين صورت بايد قانون گذار، دو شرط ياد شده، در زير را دارا باشد.

1- قانون گذار بايد انسان شناس باشد.

اگر هدف از قانون گذاري، تأمين نيازمنديهاي جسمي و رواني بشر است، پس بايد قانون گذار از همه رموز

و اسرار جسمي و رواني انسان به طور دقيق آگاه باشد. قانون گذار، بسان نسخه پزشك، در صورتي دقيق و كامل مي شود، كه وي از اوضاع و احوال بيمار كاملاً آگاه باشد و نسخه را مطابق وضع مزاجي بيمار و شرائط روحي او تنظيم كند. به عبارت ديگر، قانون گذار بايد انسان شناس و جامعه شناس كاملي باشد. انسان شناس باشد، تا از غرائز و عواطف انسان ها آگاه باشد و احساسات و غرائز را بطور كامل اندازه گيري كند، و رهبري نمايد.

جامعه شناس باشد، تا از وظائف افراد در جامعه و مصالح و مفاسد اعمال آنان و واكنش زندگي اجتماعي و عكس العمل روابط انسان ها، به خوبي مطلع باشد.

2- از هر نوع سودجوئي پيراسته باشد.

براي واقع بيني و حفظ مصالح انسانها لازم است قانون گذار، از هر نوع «حب ذات» و «سودجوئي» در تدوين قانون پيراسته باشد. غريزه «خودخواهي» حجاب ضخيمي در برابر ديدگان قانون گذار پديد مي آورد. يك انسان، هر چند هم عادل، دادگر، واقع بين و منصف باشد، ناخودآگاه تحت تأثير حس «سودجوئي» و «حب ذات» قرار مي گيرد.

اكنون ببينيم كه اين دو شرط در كجا به طور كامل جمع است؟

شكي نيست كه اگر بنا باشد شخص قانون گذار، انسان شناس كامل باشد، انسان شناسي كامل تر از خداي عزوجل وجود ندارد. و هيچ كس به رموز مصنوع خود، آگاه تر از سازنده آن نيست. اتفاقاً خود قرآن نيز، روي همين موضوع تكيه كرده و مي فرمايد:

«اَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ و هو الّطيفُ الْخبير» ملك/14

[آيا او آفريده خود را به خوبي نمي شناسد؟ با اين كه از رموز و اسرا خلقت، كاملاً مطلع است].

خدائي كه سازنده ذرات موجود و پديد آرنده سلول هاي بي شمار، و تركيب دهنده قطعات مختلف وجود انسان است، قطعاُ

از نيازمنديهاي نهان و آشكار و مصالح و مفاسد مصنوع خود، بيش از ديگران آگاه است.

او بر اثر علم گسترده از روابط افراد، و واكنش اين پيوند ها و وظائفي كه ماية انسجام اجتماع مي گردد، و حقوقي كه شايسته مقام هر انساني است، آگاهي كامل دارد.

شرط دوم، كه پيراستگي از هر نوع سودجوئي در وضع قانون باشد، جز خدا در هيچ مقامي موجود نيست. تنها خدا است كه نفعي در اجتماع ما ندارد، و از هر نوع غرائز خصوصاً غريزه خودخواهي پيراسته است، در حالي كه همه افراد بشر، كم و بيش از حس خودخواهي –كه آفت قانون گذاري صحيح است- برخوردارند. و هر چند هم سعي و كوشش كنند كه خود را از چنگال اين غريزه برهانند، باز گرفتار مي شوند.

به قول «ژان ژاك روسو»: براي كشف بهترين قوانين كه به درد ملل بخورد، يك عقل كل لازم است كه تمام شهوات انساني را ببيند، ولي خود هيچ حس نكند، با طبيعت رابطه اي نداشته باشد ولي كاملاً آن را بشناسد، سعادت او مربوط به ما نباشد ولي حاضر باشد كه به سعادت ما كمك كند. بالاخره به افتخاراتي اكتفا نمايد كه به مرور زمان علني گردد. يعني در يك قرن خدمت كند و در قرن ديگر نتيجه بگيرد (قرار داد اجتماعي ترجمه زيرك زاده/81)

به ديگر سخن، قانون گذار بايد كوچكترين نفعي در تدوين قانون نداشته باشد، تا حس سود جوئي و غريزه «حب ذات»، حجاب ضخيمي در برابر ديدگان عقل وي به وجود نياورد كه او را از تشخيص منافع و مصالح نوع، ناتوان نسازد، زيرا كه در اين صورت هر چه هم بخواهد طبق عدل و انصاف پيش برود، باز

ناخودآگاه تحت تأثير حس «سودجوئي» و «حب ذات» واقع شده و از «صراط مستقيم» عدل، منحرف مي گردد.

نحوه قانون گذاري در حكومت اسلامي.

روي اين جهات، از نظر قرآن، قوه مقننه اي به صورت فردي و يا به صورت دسته جمعي و قانون گذاري جز خدا و شارعي جز «الله» وجود ندارد، و افراد ديگر مانند فقيهان و مجتهدان، همگي قانون شناساني هستند كه با رجوع به منابع قوانين، احكام و قوانين الهي را بيان مي كنند.

از بررسي آيات قرآن به روشني ثابت مي گردد كه تقنين و تشريع، فقط مربوط به خدا است. در نظام توحيدي، رأي و نظر هيچكس در حق كسي، حجت و نافذ نيست. و كسي حق ندارد رأي و نظر خود را بر فرد و جامعه تحميل كند، و مردم را به زور و قهر به اجراي آن دعوت نمايد.

در چشم انداز «نظام توحيدي»، به حكم گفتار پيامبر گرامي «الناس كاسنان المشط سواسيه» (من لا يحضره الفقيه، 4/272، ط نجف)، افراد جامعه انسان بسان دندانه هاي شانه هستند كه هيچ كدام بر ديگري برتري ندارد. از اين جهت علتي ندارد كه فردي و يا شورائي به سود فرد يا به گروهي و يا ضرر فرد و يا گروه ديگر، قانوني را جعل كند و مردم را به پيروي از آن دعوت كند.

در چشم انداز نظام توحيدي، عالي ترين مظهر تجلي مساوات اين است كه پيامبر گرامي(ص) فرمود: «الناس امام الحق سواء» [همه مردم در برابر حق و قانون مساوي و يكسانند.] قانون درباره تمام افراد، با الغاي تمام امتيازات اجرا مي گردد. اسلام با طبقه بندي هاي ظالمانه كه گروهي خود را مافوق قانون بينديشند، و گروهي در پوشش قانون قرار بگيرند، سرسختانه مبارزه كرده

است.

اگر در نظام الهي، قانون گذاري، جز خدا و قانوني جز قانون او وجود ندارد پس نقش مجتهدان و فقيهان چيست؟
پرسش

اگر در نظام الهي، قانون گذاري، جز خدا و قانوني جز قانون او وجود ندارد پس نقش مجتهدان و فقيهان چيست؟

پاسخ

فقيه استخراج كننده قوانين الهي است و احكام خدا را از منابع چهارگانة آن استنباط كرده و در اختيار مردم مي گذارد.

فقيه در نظام اسلامي مقنن و قانونگذار نيست، نه قانوني را وضع مي كند و نه قانوني را ابطال مي نمايد، ولي از آنجا كه شناخت قوانين خدا از منابع آن، نياز به تخصص و صلاحيت علمي دارد، مجتهد بر اثر كسب يك رشته صلاحيتها مي تواند احكام الهي را از كتاب و سنت، و عقل و اجماع استنباط نمايد، و ديگران را از زحمات فراوان آسوده سازد.

اگر وظيفه مجتهد در قانون شناسي و استنباط احكام از مدارك آن خلاصه مي گردد «اجتهاد» فقط ابزار شناخت قانون است، و با به بكار بردن آن، مي توان حق را از باطل، قانون را از غير آن باز شناخت.

در فقه شيعه به اين مسأله بيش از ديگر مذاهب فقيهي اسلامي اهميت داده شده است و فقهاي شيعه براي خود مقامي جز عالمان احكام الهي، مستنبطان قوانين خدا از دلايل موجود، و براي اجتهاد نقشي جز وسيله تشخيص و تلاش براي شناخت وظايف بندگان، چيزي قائل نيستند و اجتهاد فقط ابزار شناخت است و هرگز از منابع قوانين نيست.

فقهاي شيعه ادله چهار گانه بالأخص قرآن و سنت رسول گرامي را كه از طريق ائمة اهل بيت(ع) رسيده است براي استخراج احكام الهي و حوادث روز افزون جامعه كافي مي دانند و صدق اين نظريه را در طول قرون چهارده گانه اسلامي عملاً ثابت كرده اند، در اين مورد كافي است كه بدانيم كه در يكي از جوامع حديثي شيعه به

نام «وسائل الشيعه» قريب به چهل هزار حديث فقهي وجود دارد، و اگر جامع ديگر حديثي به نام «مستدرك الوسائل» را به آن ضميمه كنيم، گستردگي منابع فقه شيعي كاملاً روشن مي گردد، بالأخص كه در ميان اين احاديث يك رشته قوانين كلي و اصولي جامعي وجود دارد، كه خود مي تواند پاسخگوي بسياري از نيازها باشد.

در اين ميان فقهاي مذاهب اربعه، همچنين ديگر مذاهب فقهي، چه مذاهبي كه پيش از پايه گذاران آن رواج داشته و يا پس از آن پي ريزي شده است «اجتهاد را از منابع و مصادر حكم الهي مي دانند و به جاي اينكه از آن فقط به عنوان ابزار شناخت بهره بگيرند آن را منبع و مصدر حكم مي انگارند و در كنار ادله اربعه معروف، كتاب و سنت و اجماع و عقل، «اجتهاد را نيز، يادآور مي شوند و گواه آنان در اين نظريه اين است كه مدارك چهارگانه، پاسخگوي حوادث نامتناهي نيست، و منابع متناهي نمي تواند جوابگوي حوادث روز افزون و به اصطلاح نامتناهي باشد، و_ لذا _ بايد از اجتهاد به عنوان مصدر و منبع قانون بهره گرفت، البته نه هر اجتهادي، بلكه اجتهادي كه بر يك محاسبات و مقايسات مانند قياس و استحسان و مصالح و مفاسد استوار باشد.

دانشمند عالي مقام مصري در كتاب «الوحي المحمدي» يادآور مي شود كه مجموع احاديث فقهي از پانصد حديث تجاوز نمي كند (الوحي المحمدي) آيا با اين وضع مي توان انتظار آن داشت كه سنت نبوي به ضميمه سه منبع ديگر بيانگر حوادث نامتناهي باشد؟

ابن رشد در مقام استدلال بر استواري قياس مي گويد:

«ان الوقائع بين أشخاص الاناس غير متناهية والنصوص والأفعال والاقرارات (تقرير النبي) متناهية و

محال أن يقابل ما لا يتناهي بما يتناهي» (بداية المجتهد/2)

[حوادثي كه در ميان مردم اتفاق مي افتد نامتناهي است در حالي كه نصوص و همچنين فعل و تقرير پيامبر، كاملاً محدود است و محال است نامتناهي را با متناهي پاسخ گفت.]

اين تعبير از دانشمند بزرگي مانند ابن رشد موجب شده كه ديگران نيز آن را به صورت اصل موضوعي بپذيرند و نويسندة سوري معاصر دكتر مصطفي الزرقا، مؤلف كتاب ارزشمند «المدخل الفقهي العام» عبارت ابن رشد را بازتر آورده مي گويد: «ولا يخفي انّ نصوص الكتاب والسنة محدودة متناهية والحوادث الواقعة و المتوقعة غير متناهية فلا سبيل إلي اعطاء الحوادث و المعاملات الجديدة منازلها واحكامها في فقه الشريعة إلّا علي طريق الاجتهاد بالرأي»

[نصوص كتاب و سنت، محدود و متناهي است و رخدادها و آنچه مترقب است رخ بدهد نامتناهي مي باشد در اين صورت براي استنباط احكام حادثه و معاملات جديد، در فقه شريعت اسلام، راهي جز پيمودن راه اجتهاد به رأي، چيز ديگري نيست.] (المدخل الفقهي العام: 1/77)

در خصوص فلسفه حقوق جزا و مجازات ها و حقوق جزاي عمومي و حقوق جزاي اختصاصي و جرم شناسي و آيين دادرسي كيفري و قضاي اسلامي و ديدگاه اسلام در اين خصوص توضيح دهيد و منابعي را معرفي نماييد.
پرسش

در خصوص فلسفه حقوق جزا و مجازات ها و حقوق جزاي عمومي و حقوق جزاي اختصاصي و جرم شناسي و آيين دادرسي كيفري و قضاي اسلامي و ديدگاه اسلام در اين خصوص توضيح دهيد و منابعي را معرفي نماييد.

پاسخ

شما دانشجوي سال اول رشته حقوق هستيد و به تدريج طي دوران تحصيلات دانشگاهي، در قالب واحدهاي مختلفي كه خواهيد گذراند، به صورت تفصيلي با بسياري از اين مباحث و مسايل اساسي آن آشنا مي شويد. در اين جا به دو مسئله اجمالاً اشاره مي كنيم.

1- فلسفه مجازات ها در اسلام چيست؟ آيا هدف اصلاح فرد است يا اصلاح جامعه و يا اين كه هدف هم اصلاح فرد و هم اصلاح جامعه است و يا اين كه به هنگام تعارض بين اصلاح فرد و اصلاح جامعه كدام مقدم است؟ اسلام با نگاهي جامع به حيات انسان و جامعه بشري، مجازاتي متناسب با جرايم ارتكابي در نظر گرفته است و در اين مسير هم هدف اصلاج جامعه را مد نظر قرار داده و هم هدف اصلاح مجرم را در تعارض بين اصلاح فرد و جامعه، اسلام مصالح عموم مردم و حقوق عمومي را مقدم بر حقوق فردي و اصلاح فرد مي داند. از اين رو هدف اصلاح جامعه بالاتر و برتر از اصلاح فرد است. در اسلام مجازات مبتني بر قاعده "قبح عقاب بلابيان" يا به تعبير متعارف حقوقي اصل "قانوني بودن جرم و مجازات" است و تا بيان نيامده و قانون وضع نشده، مجازات كردن امري عبث و بيهوده است.

2- آيين دادرسي كيفري در اسلام مبتني بر چه روشي است؟ آيا سيستم رسيدگي اتهامي است يا تفتيشي و يا اين كه مختلط

و يا غير از اين موارد است؟

"سيستم اتهامي" از نظر تاريخي قديمي ترين نظام رسيدگي به دعاوي بوده كه ابتدا در روم و يونان باستان و برخي ممالك ديگر وجود داشد و در حال حاضر با تغييراتي در انگليس و آمريكا و برخي كشورها وجود دارد. مهم ترين ويژگي هاʠاين سيستم عبارتند از:

1- ضرورت شكايت از طرف شاكي خصوصي؛

2- ترافعي بودن محاكمه؛

3- شفاهي بودن محاكمه؛

4- علني بودن محاكمه؛

5- قاضي نقش حكم و داور را دارد.

"سيستم تفتيشي" بعد از سيستم اتهامي معمول گرديد. ابتدا اين سيستم در خصوص محاكمه بردگان و طبقات پايين جامعه اعمال مي شد، ولي بعد اين سيستم در خصوص دادگاه هاي مذهبي كه توسط كليساها اداره مي شد، به مرحله اجرا در آمد. مهم ترين خصوصيات اين سيستم عبارتند از:

1- غير علني بودن رسيدگي؛

2- كتبي بودن محاكمه؛

3- غير ترافعي بودن دادرسي؛

4- وجود مقام و مرجع خاصي براي تعقيب جرايم؛

5- حرفه اي بودن قضاوت.

"سيستم مختلط يا فرانسوي" به دنبال آشكار شدن معايب در سيستم اتهامي و تفتيشي به وجود آمده است و داراي دو مرحله جدا از هم مي باشد:

1- مرحله كشف و تعقيب بزه كه عهده دار آن مرجع خاصي به نام دادسرا است و به طريقه تفتيشي يعني غير علني و غير ترافعي و كتبي صورت مي گيرد؛

2- مرحله رسيدگي و صدور حكم كه به طريق اتهاميك يعني علني و ترافعي و شفاهي صورت مي گيرد. اين سيستم ابتدا در فرانسه به وجود آمد و بعد در بسياري از كشورهاي جهان جريان پيدا كرد.

"روش دارسي كيفري اسلام" علي رغم اين كه شباهت هاي فراواني با سيستم اتهامي دارد، حاوي برخي ويژگي هاي موجود در سيستم تفتيش است، اما ويژگي هاي خاص خود را دارد و

با سيستم هاي مذكور سنخيت كامل ندارد. از اين رو اصول دادرسي كيفري اسلامي نه از قواعد حقوق روم تبعيت كرده و نه متخذ از قواعد حقوقي ساير سيستم ها مي باشد، بلكه قواعد مستقل و قائم به ذات است.(1)

جهت اطلاع شما چند منبع معرفي مي شود:

1- آيت اللَّه سيد محمد حسن مرعشي، ديدگاه هاي نو در حقوق كيفري اسلام.

2- دكتر علي رضا فيض، مقارنه تطبيق اسلام و حقوق جزاي عمومي.

3- اسلام وحقوق جزاي عمومي، ج 1، پژوهشكده همكاري حوزه و دانشگاه.

4- دكتر ابوالقاسم گرجي، مقالات حقوقي، جلد اول.

5- آيت اللَّه هاشمي شاهرودي، بايسته هاي حقوق جزا.

همچنين كتب فقهي بسياري كه مربوط به قضا و شهادات و حدود و قصاص و ديات به زبان عربي انتشار يافته است كه مي تواند مورد استفاده قرار گيرد.

پي نوشت ها:

1. محمود آخوندي، آيين دادرسي كيفري، ج 1، ص 79.

قاعدة مرور زمان چيست؟
پرسش

قاعدة مرور زمان چيست؟

پاسخ

اگر مراد نقش زمان و مكان در اجتهاد باشد، پاسخ اين است: زمان و مكان در استنباط احكام و بار كردن حكم روي موضوعات تأثير دارد.

البته مراد زمان و مكان نيست، چون زمان و مكان تأثيري در حكم شرعي ندارد و تغيير آن ها باعث تغيير حكم شرعي نمي شوند، بلكه مراد اوضاع و احوالي است كه در زمان يا مكان پديد آمده است وحكم و موضوع حكم شرعي را متعيّن مي سازد و تغيير آن باعث تغيير حكم و موضوع حكم شرعي مي گردد.(1)

يكي از مؤلفه هايي كه تغيير آن باعث تغيير حكم شرعي مي شود، عرفيات جامعه است، مثلاً شرعاً شرطي كه ضمن عقد باشد و يا صراحتاً شرط نشده، ولي مبناي عرف بر آن شرط باشد، لازم الوفا است، ليكن چه چيزي را عرف شرط مي داند؟ عرف ها مختلفند. يكي از جاهايي كه مرد مي تواند عقد ازدواج را به هم بزند (البته بعضي مي فرمايند نمي توان عقد را به هم زد) موردي است كه با كرده بودن دختر را شرط كردهيا لفظاً شرط نكرده باشد، ليكن مبناي عقد عرفاً بر بكارت زوجه باشد.(2)

در كشورها مبناي عرفي مثلاً در مورد باكره بودن دخترها مختلف است. در ايران نيز مسئلة از همين قرار است، ولي در برخي كشورها بر عكس است. از اين رو در آن كشورها چنان چه مردي لفظاً و صراحتاً با كره بودن را شرط نكرده باشد، بعداً در صورتي كه زوجه اش باكره نباشد، نمي تواند به استناد مبناي عرفي ، عقد را به بهانة اين كه خانمش با كره نبوده،

به هم بزند. يا مثلاً شطرنج تا زماني كه آلت قمار بود، حرام بود. وقتي آلت قمار بودنش را از دست داد و برد و باختي در بين نشد، جايز شد.(3)

بنابراين زمان و مكان به معنايي كه گذشت، در حكم شرعي اثر دارند.

1. مجلة نقد و نظر ، سال 2، شمارة 5، سال 1374، ص 222.

2. توضيح المسائل مراجع، ج 2، ص 422، مسئلة 2444.

3. امام خميني، استفتائات ، ج 2، ص 10، سؤال 21.

ضمانت اجرائي قوانين از نظر قرآن و دنياي امروز چگونه است؟
پرسش

ضمانت اجرائي قوانين از نظر قرآن و دنياي امروز چگونه است؟

پاسخ

در مورد قوانين اسلامي كه طرح آنرا قرآن ريخته از نظر ضمانت اجراء امكانات زيادي وجود دارد و به اصطلاح دست قانونگزار از اين نظر كاملا باز است، زيرا

اولاً _ راه پيشگيري از جرائم از طريق دميدن روح ايمان در افراد و ايجاد اعتقاد به يك سيستم مراقبت دائمي و هميشگي و در هر مكان و هر شرائط، كاملا باز است.

قرآن ، تصريح ميكند آثار عمل هر قدر كم و كوچك باشد، در دست و پا و چشم و گوش و زبان، باقي ميماند، و اينها در روز رستاخيز گواهي خواهند داد.

علاوه بر اينكه بدون اينها نيز خداوند از اسرار درون و برون همه موجودات، حتي در دورترين اعماق آسمان با خبر است و اصولا براي او، درون و برون و دور و نزديك مفهومي ندارد و با همه كس در همه جا هست و اين عقيده و ايمان را با عبادات و نيايشهاي روزانه زنده نگه ميدارد.

ثانياً _ براي اطاعت از قوانين، پاداشهاي فراواني كه روح انسانرا مي تواند كاملا سيراب كند قائل شده است، بنابراين، ضمانت اجرائي آنها تنها مسئله «كيفر» نيست، بلكه «پاداش» هم در اين زمينه نقش فعالي دارد.

جالب توجه اينكه، پاداش هر عمل نيك و اطاعت از قوانين را ده برابر تعيين نموده، در حالي كه كيفر را، براي رعايت عدالت، همانند نوع تخلف و مقدار و تعداد آن قرار داده است «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلِلّهِ عَشْرُ اَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِئَةِ فَلا يُجْزي اِلّا مِثْلُها» انعام/ 160 افق و دايره پاداشهاي معنوي قرآن بقدري وسيع است كه هر خير

و بركتي را در مقياس بي نهايت دربرمي گيرد «وَسارِعوُا اِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَواتُ وَالْاَرْضُ اَعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ» آل عمران/ 133 [سبقت بگيريد بسوي آمرزش پروردگارتان و بسوي بهشتي كه وسعت آن پهنة آسمان و زمين را فراميگيرد، و براي پرهيزگاران آماده شده است.]

ثالثاً _ كيفرهاي معنوي و مادي را بهم آميخته و با وارد ساختن كيفرهاي اخلاقي و وجداني و رواني در اين قسمت، معجون خاصي كه اثر آن در ذائقة روح، دير پاي و عميق باشد، ساخته است، مثلا در مورد قتل عمد مي گويد

«وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتُعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَمُ خالِداً فيها وَغَضْبُ اللهِ عَلَيْهِ وَلَعْنَهُ وَاَعَدَّلَهُ عَذاباً عَظيماً» نساء/ 93 [كسيكه انسان با ايماني را از روي عمد بقتل برساند كيفر او دوزخ است و براي هميشه در آن ميماند و خشم خدا او را فروميگيرد و از رحمت خودش اصو را دور ميسازد و عذاب عظيمي براي او فراهم ساخته است] علاوه بر اين، قصاص را تشريع نموده و اجازه ميدهد قاتل را بقتل برسانند و كسيكه عضو بدن كسي را بعمد ناقص ساخته، همان عضو او را ناقص كنند «فَمَنْ اِعْتَدي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدوُا بِمِثْلِ ما اعْتَدي عَلَيْكُمْ» [هركس بشما تعدي كند، بهمان مقدار قصاص كنيد]

ضمانت اجرائي قوانين از نظر قرآن و دنياي امروز چگونه است؟ پرسش
پاسخ

در مورد قوانين اسلامي كه طرح آنرا قرآن ريخته از نظر ضمانت اجراء امكانات زيادي وجود دارد و به اصطلاح دست قانونگزار از اين نظر كاملا باز است، زيرا

اولاً _ راه پيشگيري از جرائم از طريق دميدن روح ايمان در افراد و ايجاد اعتقاد به يك سيستم مراقبت دائمي و هميشگي و در هر مكان و هر شرائط، كاملا باز است.

قرآن ، تصريح ميكند آثار

عمل هر قدر كم و كوچك باشد، در دست و پا و چشم و گوش و زبان، باقي ميماند، و اينها در روز رستاخيز گواهي خواهند داد.

علاوه بر اينكه بدون اينها نيز خداوند از اسرار درون و برون همه موجودات، حتي در دورترين اعماق آسمان با خبر است و اصولا براي او، درون و برون و دور و نزديك مفهومي ندارد و با همه كس در همه جا هست و اين عقيده و ايمان را با عبادات و نيايشهاي روزانه زنده نگه ميدارد.

ثانياً _ براي اطاعت از قوانين، پاداشهاي فراواني كه روح انسانرا مي تواند كاملا سيراب كند قائل شده است، بنابراين، ضمانت اجرائي آنها تنها مسئله «كيفر» نيست، بلكه «پاداش» هم در اين زمينه نقش فعالي دارد.

جالب توجه اينكه، پاداش هر عمل نيك و اطاعت از قوانين را ده برابر تعيين نموده، در حالي كه كيفر را، براي رعايت عدالت، همانند نوع تخلف و مقدار و تعداد آن قرار داده است «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلِلّهِ عَشْرُ اَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِئَةِ فَلا يُجْزي اِلّا مِثْلُها» انعام/ 160 افق و دايره پاداشهاي معنوي قرآن بقدري وسيع است كه هر خير و بركتي را در مقياس بي نهايت دربرمي گيرد «وَسارِعوُا اِلي مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَواتُ وَالْاَرْضُ اَعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ» آل عمران/ 133 [سبقت بگيريد بسوي آمرزش پروردگارتان و بسوي بهشتي كه وسعت آن پهنة آسمان و زمين را فراميگيرد، و براي پرهيزگاران آماده شده است.]

ثالثاً _ كيفرهاي معنوي و مادي را بهم آميخته و با وارد ساختن كيفرهاي اخلاقي و وجداني و رواني در اين قسمت، معجون خاصي كه اثر آن در ذائقة روح، دير پاي

و عميق باشد، ساخته است، مثلا در مورد قتل عمد مي گويد

«وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتُعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَمُ خالِداً فيها وَغَضْبُ اللهِ عَلَيْهِ وَلَعْنَهُ وَاَعَدَّلَهُ عَذاباً عَظيماً» نساء/ 93 [كسيكه انسان با ايماني را از روي عمد بقتل برساند كيفر او دوزخ است و براي هميشه در آن ميماند و خشم خدا او را فروميگيرد و از رحمت خودش اصو را دور ميسازد و عذاب عظيمي براي او فراهم ساخته است] علاوه بر اين، قصاص را تشريع نموده و اجازه ميدهد قاتل را بقتل برسانند و كسيكه عضو بدن كسي را بعمد ناقص ساخته، همان عضو او را ناقص كنند «فَمَنْ اِعْتَدي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدوُا بِمِثْلِ ما اعْتَدي عَلَيْكُمْ» [هركس بشما تعدي كند، بهمان مقدار قصاص كنيد]

چه شخصي صلاحيت و شرايط قانونگذاري جامعه بشري را دارا مي باشد؟
پرسش

چه شخصي صلاحيت و شرايط قانونگذاري جامعه بشري را دارا مي باشد؟

پاسخ

اصولا بايد ديد هدف از قانوندگذاري چيست و چه خلأي را مي خواهد پر كند؟ تا در پرتو معين شدن هدف بتوان شرايط او را مشخص ساخت. به طور اجمال بايد گفت: قانونگذار مي خواهد با دستگاه آفرينش كه همه انواع موجودات را به سوي كمال مي كشاند درباره خصوص انسان هماهنگي نموده جامعه بشري را با تنظيم برنامه اي به سوي كمال رهبري كند، و در پرتو تأمين حقوق تمام افراد، سعادت جسمي و رواني آنها را فراهم سازد.

بنابر اين چنين قانونگذاري بايد واجد شرايط زير باشد:

1-از آنجا كه هدف، تأمين نيازمنديهاي جسمي و سعادت رواني بشر است، بايد از همه رموز و اسرار جسمي و روحي وي، بطور دقيق مطلع و آگاه باشد، زيرا نسخه هر طبيبي هر چه هم دقيق و كامل تنظيم گردد، در صورتي مفيد و سودمند واقع مي شود كه پزشك از اوضاع و احوال بيمار كاملا آگاه باشد و نسخه را مطابق وضع مزاج بيمار و شرايط رواني وي تنظيم كند، و در غير اين صورت چندان سودمند نخواهد بود. و به عبارت ديگر، قانونگذار بايد انسان شناس و جامعه شناس كامل بوده، از غرايز و عواطف انسانها كاملا آگاه باشد، احساسات آنها را به طور دقيق تحديد و اندازه گيري كند تا در پرتو قانون، از هر گونه افراط و تفريط كه از لوازم غريزه انساني است جلوگيري نمايد، و از كليه اصولي كه مي تواند در طريق رهبري جامعه به سوي كمال، مورد استفاده قرار گيرد، اطلاعات دقيق و وسيعي داشته باشد، و مصالح و مفاسد فردي و اجتماعي را به

خوبي درك كند، و از واكنش زندگي اجتماعي و عكس العمل روابط انسانها كاملا مطلع باشد.

2-قانونگذار بايد كوچكترين نفعي در تدوين قانون نداشته باشد، تا حس سودجويي و غريزه «حب ذات» حجاب ضخيمي در برابر ديدگان عقل وي به وجود نياورد و او را از تشخيص منافع و مصالح همنوع، ناتوان نسازد؛ زيرا در اين صورت هر چه بخواهد طبق عدل و انصاف پيش برود، باز ناخود آگاه تحت تأثير حس «سودجويي» و «حب ذات» واقع شده و از «صراط مستقيم» عدل، منحرف مي گردد.

3-اعمال و افعال هر بشري زاييده و مولود افكار و عقايد اوست. طرز تفكرها و نحوه اعتقادها در انتخاب نوع كار و فعاليت حتي در كيفيت داوري انسان اثر واضح و مستقيم دارد. گروهي كه به خوبي يك عمل ايمان دارند، با شوق فراوان به دنبال آن مي روند، و بر عكس گروه ديگري كه آن را زشت و بد مي دانند از آن ابراز تنفر نموده در طول زندگي از آن اجتناب مي ورزند. جانبازي و فداكاري همه جانبه مولود ايمان به هدف است، چنانكه خودداري و روي گرداني، نشانه فقدان ايمان و اعتقاد راسخ مي باشد. از اين نظر اصلاحات پيگير در يك اجتماع، گسترش عدالت در تمام سازمانهاي ملي و دولتي، جلوگيري از مفاسد اخلاقي و انواع بديها و زشتيها، و بالأخره رهبري جامعه انساني، به سوي كمالي كه براي آن آفريده شده است، در صورتي عملي مي گردد كه نظارت و مراقبت قانونگذار، از چهارچوب اعمال و افعال تعدي نموده مراقب افكار و اخلاق جامعه نيز باشد.

و به عبارت ديگر: تنها به اصلاح ظاهر و برون و اعمال و افعال جامعه

اكتفا نكند، بلكه در اصلاح عقايد و افكار جامعه نيز، كه سرچشمه هر نوع عملي شمرده مي شوند، كوشش نمايد.

اكنون برگرديم و ببينيم كه اين شرايط در چه كسي و چه مقامي به طور كامل موجود است؟

اگر بنا است كه شخص قانونگذار انسان شناس كامل باشد، انسان شناسي كاملتر از خدا سراغ نداريم؛ و هيچ كس به رموز مصنوعي، آگاه تر از سازنده خود آن نيست.

خدايي كه سازنده ذرات وجود، پديد آورنده سلولهاي بي شمار، و تركيب دهنده قطعات مختلف وجود انسان مي باشد، به اسرار وجود و نيازمنديهاي نهان و آشكار، و مصالح و مفاسد مصنوع خويش، بيش از ديگران واقف است و از نتايج روابط افراد، و واكنش هر گونه برخورد، اطلاع كامل و دقيق دارد، زيرا علم او بي پايان است و هيچ نوع حجاب و مانعي ميان او و واقعيات وجود ندارد. درباره شرط دوم نيز بايد خاطرنشان ساخت، تنها خداست كه نفعي در اجتماع ما ندارد و از هر نوع غرايز و خصوصا غريزه خود خواهي پيراسته است و به قول ژان ژاك روسو:«براي كشف بهترين قوانيني كه به درد ملل بخورد، يك عقل كل لازم است كه تمام شهوات انساني را ببيند ولي خود هيچ حس نكند، با طبيعت رابطه اي نداشته باشد ولي كاملا آن را بشناسد، سعادت او مربوط به ما نباشد ولي حاضر باشد كه به سعادت ما كمك، و بالأخره به افتخاراتي اكتفا نمايد كه به مرور زمان علني گردد، يعني در يك قرن خدمت كند و در قرن ديگر نتيجه بگيرد. بنابراين، فقط پيامبران مي توانند چنانكه شايد و بايد براي مردم قانون بياورند».

همه افراد بشر كم و

بيش از حس خود خواهي، كه آفت قانونگذاري صحيح است، برخوردارند و هر چه سعي و كوشش كنند كه خود را از چنگال اين غريزه برهانند، باز كم و بيش گرفتار آن خواهند بود. اصولا نيمي از شخصيت انسان را همان احساسات و غرايز تشكيل مي دهد و اگر بنا باشد غرايز و احساسات خود را از دست بدهد بايد نيمي از انسانيت خود را نابود سازد.

در اين صورت، عامل بروز اختلاف و تعدي (غرايز و شعور دروني و احساسات سركش انسان كه خواه ناخواه بر روي افكار وي اثر مي گذارد) چگونه مي تواند عامل اصلاح و رفع اختلافات و برقراري عدل و انصاف در اجتماع گردد و «در جهان آفرينش عاملي را نمي شناسيم كه به امري دعوت كند كه منجر به نابود شدن خود آن باشد».

آري گاهي فرد يا افرادي در پرتو پرورش وجدان و تربيتهاي صحيح مذهبي به مقامي مي رسند كه حس «عدالتخواهي» و انسان دوستي آنان به قدري قوي و نيرومند مي گردد كه بسياري از غرايز سركش را تحت تأثير قرار مي دهند و عدل و انصاف را براي خود آن، و اجتماع را براي خود اجتماع مي خواهند، ولي آيا در حسابهاي اجتماعي مي توان روي يك اقليت ناچيز تكيه كرد و آن را ملاك قضاوت و داوري قرار داد؟ تازه از كجا معلوم است كه به يك چنين اقليت، اجازه قانونگذاري بدهند؟

درباره مراقبت بر اعمال دروني و كنترل افكار و غرايز و ... كه شرط سوم قانونگذاري بود ، اجمال سخن اين است كه اين منظور جز در پرتو قوانين آسماني امكان پذير نيست، زيرا قوانين بشري، فقط بر اعمال نظارت دارد، نه

بر باطن و درون، و هرگز نقشي در اصلاح انديشه و افكار ندارد و مردم در ماوراء قوانين يعني درباره عقايد و اخلاق كاملا آزاد بوده و اگر هم قانوني براي اين قسمت وضع شود چون ضامن اجرا ندارد نمي توان به آن ارزش قانوني داد؛ در صورتيكه همه كارهاي مردم زاييده افكار و احساسات دروني آنهاست و هر نوع اصلاحي منهاي اصلاح باطن نقش بر آب است. آري از ميان سازمانهاي اجتماعي، مؤسسات تعليم و تربيت مي توانند بر روي افكار و عقايد مردم اثر بگذارند و دگرگونيهائي در روحيات آنان بوجود آورند ولي تأثير آن در موضوع اصلاح افكار و مراقبت بر باطن بسيار ناچيز است زيرا بازده يك چنين مؤسسات جز يك سلسله سخنرانيها و كنفرانسها و سمينارها كه از حدود توصيه و سفارش بيرون نمي رود چيزي نيست، و وضع قانون براي امور روحي و افكار معني ندارد و هرگز نمي توان درباره عقايد و روحيات قانون وضع نمود سپس به مردم تحميل كرد كه حتما بايد چنين فكر كنند و چنين معتقد شوند، و در صورت تخلف آنان را مجازات نمود و كيفر داد، زيرا يك چنين قانون ضامن اجرا نداشته، و شخص قانونگذار نمي تواند مراقب احساسات و افكار مردم باشد، و در صورت تخلف هيچ نوع راه اثباتي ندارد. گذشته از اين، سازمانهاي فرهنگي، از ساير دستگاههاي اجتماعي جدا نيستند و مسئولان آن را نيز همين افراد اجتماع تشكيل مي دهند و در صورتيكه خود آنها به اصول و مقرراتي بي اعتنا بوده و از نظر فكر و احساس اصلاح نشده باشند، چگونه مي توانند ديگران را از نظر فكر و عقيده اصلاح نمايند؟ ولي

اين نقيصه در صورت اجراي روشهاي ديني كاملا مرتفع است و مذهب در درجه نخست با ايمان و اصلاح افكار و عقايد مردم و تهذيب اخلاق آنان سر و كار دارد؛ و با بر انگيختن سفيران صالح و آزموگاران معصوم و پاكدامن، دگرگونيهاي عميقي در افكار و عقايد و اخلاق مردم به وجود مي آورد. اينجاست كه لزوم بعثت پيامبران از نظر قانونگذاري و رهبري جامعه انساني به سوي كمالي كه براي آن آفريده شده اند، روشن مي گردد؛ زيرا اين هدف جز در پرتو اصلاحات عميق و همه جانبه كه ما از آن به نام قانون تعبير مي آوريم امكان پذير نيست، و از آنجا كه هر قانوني هدف ياد شده را تآمين نمي كند، ناچار بايد قانون شرايط سه گانه را كه مورد بررسي قرار گرفت، دارا باشد و اين شرايط جز در قوانين آسماني، كه اصلاح كننده عقايد و اخلاق و در عين حال مراقب اعمال و افعال مي باشد، در جاي ديگر وجود ندارد.

ضمانت اجرايي قوانين اسلامي چيست؟
پرسش

ضمانت اجرايي قوانين اسلامي چيست؟

پاسخ

هدف از جعل قانون، رفع نيازمنديهاي جامعه است، هرگز اين هدف از وجود ذهني قانون و يا وجود كتبي و لفظي آن تأمين نمي گردد، قانون در صورتي مي تواند نيازمندي هاي جامعه را برطرف كند، كه در مورد خود اجرا گردد، و به اصطلاح «وجود عيني» پيدا كند، و در غير اين صورت موجي در هوا، و تصويري در ذهن و روي صفحه بيش نخواهد بود.

قانون گذاران براي تأمين اين هدف، به فكر ضمانت اجرائي قوانين افتاده تا از طريق ضمانت اجرائي، قوانين، درباره تمام طبقات اجراء گردد.

ضمانت اجرائي در نظامات كنوني بشر، از دو عامل تركيب يافته است:

1_ نيروي بازدارنده از گناه يا قواي انتظامي

2_ مجازات متخلفان

نيروهاي بازدارنده گناه، خلاف را در نطفه خفه مي كند و نمي گذارد خلاف در اجتماع پديد آيد و از اين جهت شايسته است نام چنين قدرتي را نيروي انتظامي بناميم.

مجازات و كيفر دادن متخلفان، مربوط به كساني است كه گناه را مرتكب شده، و اكنون بايد قانون در حق آنان به وسيله قوّه مجريه اجراء گردد.

اين دو نوع عامل هر چند تأثير مشتركي دارند، زيرا اجراء قانون درباره گنهكاران خود نيز يك نوع عامل بازدارنده است نسبت به ديگران، ولي در عين حال، دو نوع تأثير مختلف نيز دارند، اينك بحث فشرده پيرامون عامل نخست.

1_ عامل نخست: نيروي بازدارنده از گناه يا نيروي انتظامي

وجود نيروي انتظامي در معابر و مراكز خود نيروي بازدارند اجتماعي از ارتكاب گناه است.

زيرا برخي از مردم در غياب ديدگان پليس، آماده قانون شكني هستند، و با خود چنين ميانديشند كه در اين

فرصت مي توانند به مقصد برسند و در چنگال قانون گرفتار نشوند و با وجود او حاضر به خلاف نمي باشند براي چنين گروه نيروهاي انتظامي، بهترين عامل بازدارنده از گناه و خلاف است.

هيچ حكومتي حتي حكومت اسلامي از چنين قوائي بي نياز نيست، و اصولاً هيچ حكومتي در جهان نمي تواند بدون چنين نيروئي پايدار باشد.

قواي انتظامي در حكومت اسلامي جزئي از گروه امر به معروف است كه بايد آن را نظارت خصوصي نام نهاد و قرآن آن را با جمله زير بيان كرده است آنجا كه مي فرمايد: «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ اُمَّة يَدْعُونَ اِلَي الْخَيْرِ وَ يَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَونَ عَنِ الْمُنْكَر». آل عمران/104.

[بايد از شما گروهي باشند كه نيكي ها را در ميان مردم اشاعه دهند، و از بديها بازدارند.]

بطور مسلم امر به معروف داراي مراتب مختلف و گوناگوني است و هر مرتبه اي براي خود، مأمور و مسئول مشخصي دارد، و مجريان تمام قوانين در تمام مراحل حتي مراقبان مواد غذائي جزو آمران به معروفند كه ستوني از حكومت اسلامي را تشكيل مي دهند.

اسلام براي تأمين اين هدف و بازداري مردم از گناه از دو راه ديگر نيز وارد شده است و با تأسيس نظارت عمومي و پرورش ايمان و اعتقاد به خدا و روز رستاخيز توانسته است قوانين خود را در سطوح مختلف اجرا سازد.

اينك بيان اين دو قسمت

الف _ نظارت عمومي: نظارت عمومي اين است كه تمام افراد مي توانند بر اجراء قوانين نظارت كنند البته اين نوع نظارت از حدود نصيحت و اندرز و آگاه ساختن مراجع صلاحيتدار از جرمها و مجرم ها خارج نيست و يك چنين نظارت به عنوان يك

وظيفه مهم مذهبي است كه تخلف از آن گناه و مايه دوري از رحمت حق است.

يك چنين نظارت عمومي كه همه جامعه را نسبت به يكديگر سراپا گوش و چشم، قرار مي دهد، نقش مهم در اجراء قوانين دارد، چه بسا در پرتو نظارت عمومي، گناه و جرم در همين مراحل خنثي مي گردد، و نوبت به مراحل ديگر نمي رسد، هدف آياتي كه همه افراد جامعه را موظف مي سازد كه بايد امر به معروف كنند، نظارت عمومي است، و وظيفه اين گروه از وظيفه قوّه مجريه كه ما آن را نظارت خصوصي مي ناميم كاملاً جدا است.

ب _ ايمان به خدا و اعتقاد به سراي ديگر، اين نوع ضامن اجراء در مناطقي مي تواند فعاليت كند كه از كنترل مأموران نظارت خصوصي و عمومي بيرون باشد، و اجراء قوانين براي آنان در آن مراحل ممكن نيست، تأثير ايمان به خدا و كيفرهاي الهي در بازداري انسان از گناه، آن چنان روشن است كه ما خود را از هر نوع توضيحي بي نياز مي دانيم.

2_ عامل دوم: مجازات متخلفان

مجازات و كيفرهاي دنيوي دومين ركن تأمين كننده عدالت اجتماعي و اجراء قوانين است و در حقيقت نمي توان موضوع مجازات متخلفان را ركن جداگانه اي شمرد، بلكه مجازات به ضميمه عامل پيشين، عامل واحديست كه مي تواند اجراء قوانين را در سطوحي تضمين كند، ولي اسلام در مسأله مجازات و كيفرها راه خاصي دارد كه مي تواند مسأله اجراء قوانين را به صورت كامل تري درآورد.

كيفرها

اولاً _ اسلام مخالفان و متمردان را تنها به كيفرهاي دنيوي مانند قتل، و زندان و تبعيد و تنبيه هاي بدني تهديد نكرده است بلكه براي مجرم دو

نوع كيفر قائل شده است.

1_ كيفرهاي دنيوي كه بايد به وسيله قوه مجريه اجراء گردد از قبيل بريدن انگشتان دست دزد، قصاص قاتل و شلاق زدن.

2_ كيفرهاي اخروي. امتياز قوانين الهي در همين نقطه است كه به كيفرهاي دنيوي اكتفا نكرده و براي گناه كيفر اخروي كه چاره و فراري از آن نيست قائل شده است، ممكن است مجرم به عناويني بتواند از چنگال كيفرهاي دنيوي خود را برهاند اما كيفرهاي اخروي آن چنان در كمين گنهكار نشسته است كه چاره اي از آن نيست چه برخي از اين كيفرها، لازم عمل، و صورت واقعي گناه است، به اين معني كه گناه در روز رستاخيز به آتشي تبديل مي گردد.

راستي اگر فردي به مفاد آيه زير مؤمن باشد، ممكن نيست دور گناه بگردد:

«هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ اِنّا كُنّا نَسْتَنْسِخُ ما كَنْتُمْ تَعْمَلُون». جاثيه/29.

[اين نوشته هاي ما است كه به حق سخن مي گويد. ما آنچه را عمل مي كرديد مي نوشتيم].

«ما يَلْفِظُ مِنْ قَولٍ اِلّا لَدَيْهِ رَقيب عَتيد» ق/18.

[سخن نمي گويد مگر اين كه مراقبي براي ضبط آن آماده است].

«پاداش» چه نقشي در ارتباط با قوانين اسلامي دارد؟
پرسش

«پاداش» چه نقشي در ارتباط با قوانين اسلامي دارد؟

پاسخ

اسلام علاوه بر تعدد كيفر، به موضوع پاداش توجه كرده و در پرتو آن به موضوع اجراء قوانين كمك شايان تقديري نموده است، در قوانين امروز براي عامل به قانون، پاداشي درنظر گرفته نشده است، زيرا قانون گذار تصور مي كند كه عمل به قانون وظيفه اي انساني و اجتماعي است براي تأمين عدالت اجتماعي كه سود آن عائد عامل مي گردد، و اين مطلب منطقي است ولي آيا تمام افراد اين منطق را درك مي كنند، آيا توده مردم كه اكثر قوانين متوجه آنها است خلاف آن را انتظار ندارند. آنان با خود مي گويند همان طور كه تخلف كيفر دارد بايد عامل به قانون نيز پاداشي داشته باشد.

اسلام با تعيين پاداشتها، توانسته است اين خلأ را در ذهن توده ها پر كند، تا آنان به طور خودكار از گناهان دوري جويند، و به اطاعت و پيروي از قوانين بگرايند. در مضمون آيه زير دقت بفرمائيد كه چگونه در افراد روح آزادگي و گذشت از جان و مال را در برابر گسترش آئين خدا پرورش مي دهد: «اِنَّ اللهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنينَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللهَ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُون» توبه/111.

خداوند جان و مال افراد با ايمان را در برابر بهشت خريداري نموده است، آنان در راه خدا جهاد مي كنند، مي كشند و كشته مي شوند.

انگيزه بسياري از افراد با ايمان، براي رعايت قوانين اعم از فرائض و نوافل، همين پاداش ها است كه آنان را به سوي هدف اعزام مي كند و هرگز نبايد از يك چنين عامل مؤثر غفلت نمود.

اسلام براي نفوذ قانون در دل اجتماع،

هرگز كيفر متخلف را با پاداش مطيع يكسان نگرفته است، بلكه به خاطر رعايت عدالت، كيفر را معادل جرم قرار داده در حالي كه پاداش بر عمل نيك را ده برابر معرفي كرده، چنانكه مي فرمايد:

«مِنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمثالِها وَمَنْ جا بِالسَيِئَةِ فَلايُجْزي اِلّا مِثْلها» انعام آيه 160

[هر كس كار نيك انجام دهد ده برابر پاداش دارد و هر كس گناهي انجام دهد به مقدار تخلف، كيفر مي بيند.]

ويژگيهاي قوانين اسلامي چيست ؟
پرسش

ويژگيهاي قوانين اسلامي چيست ؟

پاسخ

مشخصات قوانين اسلام را مي توان در شش جهت خلاصه كرد:

1- قوانين اسلام با تمام چهره هاي تمدن انساني سازگار مي باشد و اين خود يكي از نقاط برجسته قوانين اسلام به شمار مي رود.

2- تمام دستورهاي آن متكي به مقتضيات فطرت و نهاد انساني است و قرآن در تمام قوانين خود خواسته هاي نهاد انساني را از نظر دور نداشته است و اين خواسته ها كوچكترين تضادي با سنن خلقت انسان ندارد و رمز مهم بقاي قوانين اسلام همين است.

3- انسان موجودي است مركب از جسم و جان و روان، ماده و معني، همان طور كه وي به ماده و لذايذ جسماني نياز دارد، همچنين به امور روحي و معنوي نيز بسان غذا نيازمند است، از اين جهت در تمام قوانين قرآن هر دو جانب رعايت شده و در پرتو رعايت قوانين آن، تعادلي ميان ماده و معني پديد آمده است و احياي ارزش هاي اخلاقي و سجاياي انساني و پاكسازي جامعه از كارهاي زشت، او را از توجه به بهداشت جسمي و بهره گيري از لذايذ _ به استثناي اعمال نامشروع كه ويرانگر بنيادهاي اخلاقي و ارزشهاي معنوي و روحي است _ باز نداشته است.

4- قوانين اسلام با ژرف نگري خاصي وضع شده است و چيزي كه با سعادت انسان ناسازگار باشد تحريم شده است و آنچه كه به حال او مفيد و سودمند است حلال معرفي گرديده است و هرگز در تحليل و تحريم، از افكار ملتهاي پيروي نكرده است بلكه ملاك تشريع را مصالح و مفاسد واقعي امور قرار داده است.

5- قوانين قرآن از ضمانت اجرايي كافي برخوردار است، علاوه بر قواي انتظامي و

نظامات مادي، ضمانت اجرايي خاصي از قبيل اعتقاد به كيفرها و پاداشها دارد و يك چنين ضمانت اجرايي درديگر قوانين جهاني به روشني به چشم نمي خورد.

6- قوانين اسلام از جامعيت و گسترش خاصي برخوردار است قوانين آن، چنان كلي و وسيع است كه هيچ موضوعي در گذشته و امروزه از قلمرو آن خارج نمي باشد و از مجموع قوانين كلي آن مي توان حكم هر موضوعي را استنباط نمود و هرگز نياز ندارد كه به قوانين ديگران دست دراز كند تا آنجا كه بزرگترين فقيه قرن هشتم اسلامي مرحوم علامه حلي در كتاب «تحرير» چهل هزار حكم از مجموع آيات قران و احاديث پيامبر گرامي (ص) و جانشينان راستين او استخراج كرده و گردآورده است. بحث و گفتگو در اين مشخصات به بحث هاي طولاني و گسترده اي نياز دارد.

ضمانت اجرايي قوانين اسلامي چيست؟
پرسش

ضمانت اجرايي قوانين اسلامي چيست؟

پاسخ

هدف از جعل قانون، رفع نيازمنديهاي جامعه است، هرگز اين هدف از وجود ذهني قانون و يا وجود كتبي و لفظي آن تأمين نمي گردد، قانون در صورتي مي تواند نيازمندي هاي جامعه را برطرف كند، كه در مورد خود اجرا گردد، و به اصطلاح «وجود عيني» پيدا كند، و در غير اين صورت موجي در هوا، و تصويري در ذهن و روي صفحه بيش نخواهد بود.

قانون گذاران براي تأمين اين هدف، به فكر ضمانت اجرائي قوانين افتاده تا از طريق ضمانت اجرائي، قوانين، درباره تمام طبقات اجراء گردد.

ضمانت اجرائي در نظامات كنوني بشر، از دو عامل تركيب يافته است:

1_ نيروي بازدارنده از گناه يا قواي انتظامي

2_ مجازات متخلفان

نيروهاي بازدارنده گناه، خلاف را در نطفه خفه مي كند و نمي گذارد خلاف در اجتماع پديد آيد و از اين جهت شايسته است نام چنين قدرتي را نيروي انتظامي بناميم.

مجازات و كيفر دادن متخلفان، مربوط به كساني است كه گناه را مرتكب شده، و اكنون بايد قانون در حق آنان به وسيله قوّه مجريه اجراء گردد.

اين دو نوع عامل هر چند تأثير مشتركي دارند، زيرا اجراء قانون درباره گنهكاران خود نيز يك نوع عامل بازدارنده است نسبت به ديگران، ولي در عين حال، دو نوع تأثير مختلف نيز دارند، اينك بحث فشرده پيرامون عامل نخست.

1_ عامل نخست: نيروي بازدارنده از گناه يا نيروي انتظامي

وجود نيروي انتظامي در معابر و مراكز خود نيروي بازدارند اجتماعي از ارتكاب گناه است.

زيرا برخي از مردم در غياب ديدگان پليس، آماده قانون شكني هستند، و با خود چنين ميانديشند كه در اين

فرصت مي توانند به مقصد برسند و در چنگال قانون گرفتار نشوند و با وجود او حاضر به خلاف نمي باشند براي چنين گروه نيروهاي انتظامي، بهترين عامل بازدارنده از گناه و خلاف است.

هيچ حكومتي حتي حكومت اسلامي از چنين قوائي بي نياز نيست، و اصولاً هيچ حكومتي در جهان نمي تواند بدون چنين نيروئي پايدار باشد.

قواي انتظامي در حكومت اسلامي جزئي از گروه امر به معروف است كه بايد آن را نظارت خصوصي نام نهاد و قرآن آن را با جمله زير بيان كرده است آنجا كه مي فرمايد: «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ اُمَّة يَدْعُونَ اِلَي الْخَيْرِ وَ يَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَونَ عَنِ الْمُنْكَر». آل عمران/104.

[بايد از شما گروهي باشند كه نيكي ها را در ميان مردم اشاعه دهند، و از بديها بازدارند.]

بطور مسلم امر به معروف داراي مراتب مختلف و گوناگوني است و هر مرتبه اي براي خود، مأمور و مسئول مشخصي دارد، و مجريان تمام قوانين در تمام مراحل حتي مراقبان مواد غذائي جزو آمران به معروفند كه ستوني از حكومت اسلامي را تشكيل مي دهند.

اسلام براي تأمين اين هدف و بازداري مردم از گناه از دو راه ديگر نيز وارد شده است و با تأسيس نظارت عمومي و پرورش ايمان و اعتقاد به خدا و روز رستاخيز توانسته است قوانين خود را در سطوح مختلف اجرا سازد.

اينك بيان اين دو قسمت

الف _ نظارت عمومي: نظارت عمومي اين است كه تمام افراد مي توانند بر اجراء قوانين نظارت كنند البته اين نوع نظارت از حدود نصيحت و اندرز و آگاه ساختن مراجع صلاحيتدار از جرمها و مجرم ها خارج نيست و يك چنين نظارت به عنوان يك

وظيفه مهم مذهبي است كه تخلف از آن گناه و مايه دوري از رحمت حق است.

يك چنين نظارت عمومي كه همه جامعه را نسبت به يكديگر سراپا گوش و چشم، قرار مي دهد، نقش مهم در اجراء قوانين دارد، چه بسا در پرتو نظارت عمومي، گناه و جرم در همين مراحل خنثي مي گردد، و نوبت به مراحل ديگر نمي رسد، هدف آياتي كه همه افراد جامعه را موظف مي سازد كه بايد امر به معروف كنند، نظارت عمومي است، و وظيفه اين گروه از وظيفه قوّه مجريه كه ما آن را نظارت خصوصي مي ناميم كاملاً جدا است.

ب _ ايمان به خدا و اعتقاد به سراي ديگر، اين نوع ضامن اجراء در مناطقي مي تواند فعاليت كند كه از كنترل مأموران نظارت خصوصي و عمومي بيرون باشد، و اجراء قوانين براي آنان در آن مراحل ممكن نيست، تأثير ايمان به خدا و كيفرهاي الهي در بازداري انسان از گناه، آن چنان روشن است كه ما خود را از هر نوع توضيحي بي نياز مي دانيم.

2_ عامل دوم: مجازات متخلفان

مجازات و كيفرهاي دنيوي دومين ركن تأمين كننده عدالت اجتماعي و اجراء قوانين است و در حقيقت نمي توان موضوع مجازات متخلفان را ركن جداگانه اي شمرد، بلكه مجازات به ضميمه عامل پيشين، عامل واحديست كه مي تواند اجراء قوانين را در سطوحي تضمين كند، ولي اسلام در مسأله مجازات و كيفرها راه خاصي دارد كه مي تواند مسأله اجراء قوانين را به صورت كامل تري درآورد.

كيفرها

اولاً _ اسلام مخالفان و متمردان را تنها به كيفرهاي دنيوي مانند قتل، و زندان و تبعيد و تنبيه هاي بدني تهديد نكرده است بلكه براي مجرم دو

نوع كيفر قائل شده است.

1_ كيفرهاي دنيوي كه بايد به وسيله قوه مجريه اجراء گردد از قبيل بريدن انگشتان دست دزد، قصاص قاتل و شلاق زدن.

2_ كيفرهاي اخروي. امتياز قوانين الهي در همين نقطه است كه به كيفرهاي دنيوي اكتفا نكرده و براي گناه كيفر اخروي كه چاره و فراري از آن نيست قائل شده است، ممكن است مجرم به عناويني بتواند از چنگال كيفرهاي دنيوي خود را برهاند اما كيفرهاي اخروي آن چنان در كمين گنهكار نشسته است كه چاره اي از آن نيست چه برخي از اين كيفرها، لازم عمل، و صورت واقعي گناه است، به اين معني كه گناه در روز رستاخيز به آتشي تبديل مي گردد.

راستي اگر فردي به مفاد آيه زير مؤمن باشد، ممكن نيست دور گناه بگردد:

«هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ اِنّا كُنّا نَسْتَنْسِخُ ما كَنْتُمْ تَعْمَلُون». جاثيه/29.

[اين نوشته هاي ما است كه به حق سخن مي گويد. ما آنچه را عمل مي كرديد مي نوشتيم].

«ما يَلْفِظُ مِنْ قَولٍ اِلّا لَدَيْهِ رَقيب عَتيد» ق/18.

[سخن نمي گويد مگر اين كه مراقبي براي ضبط آن آماده است].

ويژگيهاي قوانين اسلامي چيست ؟
پرسش

ويژگيهاي قوانين اسلامي چيست ؟

پاسخ

مشخصات قوانين اسلام را مي توان در شش جهت خلاصه كرد:

1- قوانين اسلام با تمام چهره هاي تمدن انساني سازگار مي باشد و اين خود يكي از نقاط برجسته قوانين اسلام به شمار مي رود.

2- تمام دستورهاي آن متكي به مقتضيات فطرت و نهاد انساني است و قرآن در تمام قوانين خود خواسته هاي نهاد انساني را از نظر دور نداشته است و اين خواسته ها كوچكترين تضادي با سنن خلقت انسان ندارد و رمز مهم بقاي قوانين اسلام همين است.

3- انسان موجودي است مركب از جسم و جان و روان، ماده و معني، همان طور كه وي به ماده و لذايذ جسماني نياز دارد، همچنين به امور روحي و معنوي نيز بسان غذا نيازمند است، از اين جهت در تمام قوانين قرآن هر دو جانب رعايت شده و در پرتو رعايت قوانين آن، تعادلي ميان ماده و معني پديد آمده است و احياي ارزش هاي اخلاقي و سجاياي انساني و پاكسازي جامعه از كارهاي زشت، او را از توجه به بهداشت جسمي و بهره گيري از لذايذ _ به استثناي اعمال نامشروع كه ويرانگر بنيادهاي اخلاقي و ارزشهاي معنوي و روحي است _ باز نداشته است.

4- قوانين اسلام با ژرف نگري خاصي وضع شده است و چيزي كه با سعادت انسان ناسازگار باشد تحريم شده است و آنچه كه به حال او مفيد و سودمند است حلال معرفي گرديده است و هرگز در تحليل و تحريم، از افكار ملتهاي پيروي نكرده است بلكه ملاك تشريع را مصالح و مفاسد واقعي امور قرار داده است.

5- قوانين قرآن از ضمانت اجرايي كافي برخوردار است، علاوه بر قواي انتظامي و

نظامات مادي، ضمانت اجرايي خاصي از قبيل اعتقاد به كيفرها و پاداشها دارد و يك چنين ضمانت اجرايي درديگر قوانين جهاني به روشني به چشم نمي خورد.

6- قوانين اسلام از جامعيت و گسترش خاصي برخوردار است قوانين آن، چنان كلي و وسيع است كه هيچ موضوعي در گذشته و امروزه از قلمرو آن خارج نمي باشد و از مجموع قوانين كلي آن مي توان حكم هر موضوعي را استنباط نمود و هرگز نياز ندارد كه به قوانين ديگران دست دراز كند تا آنجا كه بزرگترين فقيه قرن هشتم اسلامي مرحوم علامه حلي در كتاب «تحرير» چهل هزار حكم از مجموع آيات قران و احاديث پيامبر گرامي (ص) و جانشينان راستين او استخراج كرده و گردآورده است. بحث و گفتگو در اين مشخصات به بحث هاي طولاني و گسترده اي نياز دارد.

ضمانت اجرايي قوانين اسلامي چيست؟
پرسش

ضمانت اجرايي قوانين اسلامي چيست؟

پاسخ

هدف از جعل قانون، رفع نيازمنديهاي جامعه است، هرگز اين هدف از وجود ذهني قانون و يا وجود كتبي و لفظي آن تأمين نمي گردد، قانون در صورتي مي تواند نيازمندي هاي جامعه را برطرف كند، كه در مورد خود اجرا گردد، و به اصطلاح «وجود عيني» پيدا كند، و در غير اين صورت موجي در هوا، و تصويري در ذهن و روي صفحه بيش نخواهد بود.

قانون گذاران براي تأمين اين هدف، به فكر ضمانت اجرائي قوانين افتاده تا از طريق ضمانت اجرائي، قوانين، درباره تمام طبقات اجراء گردد.

ضمانت اجرائي در نظامات كنوني بشر، از دو عامل تركيب يافته است:

1_ نيروي بازدارنده از گناه يا قواي انتظامي

2_ مجازات متخلفان

نيروهاي بازدارنده گناه، خلاف را در نطفه خفه مي كند و نمي گذارد خلاف در اجتماع پديد آيد و از اين جهت شايسته است نام چنين قدرتي را نيروي انتظامي بناميم.

مجازات و كيفر دادن متخلفان، مربوط به كساني است كه گناه را مرتكب شده، و اكنون بايد قانون در حق آنان به وسيله قوّه مجريه اجراء گردد.

اين دو نوع عامل هر چند تأثير مشتركي دارند، زيرا اجراء قانون درباره گنهكاران خود نيز يك نوع عامل بازدارنده است نسبت به ديگران، ولي در عين حال، دو نوع تأثير مختلف نيز دارند، اينك بحث فشرده پيرامون عامل نخست.

1_ عامل نخست: نيروي بازدارنده از گناه يا نيروي انتظامي

وجود نيروي انتظامي در معابر و مراكز خود نيروي بازدارند اجتماعي از ارتكاب گناه است.

زيرا برخي از مردم در غياب ديدگان پليس، آماده قانون شكني هستند، و با خود چنين ميانديشند كه در اين

فرصت مي توانند به مقصد برسند و در چنگال قانون گرفتار نشوند و با وجود او حاضر به خلاف نمي باشند براي چنين گروه نيروهاي انتظامي، بهترين عامل بازدارنده از گناه و خلاف است.

هيچ حكومتي حتي حكومت اسلامي از چنين قوائي بي نياز نيست، و اصولاً هيچ حكومتي در جهان نمي تواند بدون چنين نيروئي پايدار باشد.

قواي انتظامي در حكومت اسلامي جزئي از گروه امر به معروف است كه بايد آن را نظارت خصوصي نام نهاد و قرآن آن را با جمله زير بيان كرده است آنجا كه مي فرمايد: «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ اُمَّة يَدْعُونَ اِلَي الْخَيْرِ وَ يَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَونَ عَنِ الْمُنْكَر». آل عمران/104.

[بايد از شما گروهي باشند كه نيكي ها را در ميان مردم اشاعه دهند، و از بديها بازدارند.]

بطور مسلم امر به معروف داراي مراتب مختلف و گوناگوني است و هر مرتبه اي براي خود، مأمور و مسئول مشخصي دارد، و مجريان تمام قوانين در تمام مراحل حتي مراقبان مواد غذائي جزو آمران به معروفند كه ستوني از حكومت اسلامي را تشكيل مي دهند.

اسلام براي تأمين اين هدف و بازداري مردم از گناه از دو راه ديگر نيز وارد شده است و با تأسيس نظارت عمومي و پرورش ايمان و اعتقاد به خدا و روز رستاخيز توانسته است قوانين خود را در سطوح مختلف اجرا سازد.

اينك بيان اين دو قسمت

الف _ نظارت عمومي: نظارت عمومي اين است كه تمام افراد مي توانند بر اجراء قوانين نظارت كنند البته اين نوع نظارت از حدود نصيحت و اندرز و آگاه ساختن مراجع صلاحيتدار از جرمها و مجرم ها خارج نيست و يك چنين نظارت به عنوان يك

وظيفه مهم مذهبي است كه تخلف از آن گناه و مايه دوري از رحمت حق است.

يك چنين نظارت عمومي كه همه جامعه را نسبت به يكديگر سراپا گوش و چشم، قرار مي دهد، نقش مهم در اجراء قوانين دارد، چه بسا در پرتو نظارت عمومي، گناه و جرم در همين مراحل خنثي مي گردد، و نوبت به مراحل ديگر نمي رسد، هدف آياتي كه همه افراد جامعه را موظف مي سازد كه بايد امر به معروف كنند، نظارت عمومي است، و وظيفه اين گروه از وظيفه قوّه مجريه كه ما آن را نظارت خصوصي مي ناميم كاملاً جدا است.

ب _ ايمان به خدا و اعتقاد به سراي ديگر، اين نوع ضامن اجراء در مناطقي مي تواند فعاليت كند كه از كنترل مأموران نظارت خصوصي و عمومي بيرون باشد، و اجراء قوانين براي آنان در آن مراحل ممكن نيست، تأثير ايمان به خدا و كيفرهاي الهي در بازداري انسان از گناه، آن چنان روشن است كه ما خود را از هر نوع توضيحي بي نياز مي دانيم.

2_ عامل دوم: مجازات متخلفان

مجازات و كيفرهاي دنيوي دومين ركن تأمين كننده عدالت اجتماعي و اجراء قوانين است و در حقيقت نمي توان موضوع مجازات متخلفان را ركن جداگانه اي شمرد، بلكه مجازات به ضميمه عامل پيشين، عامل واحديست كه مي تواند اجراء قوانين را در سطوحي تضمين كند، ولي اسلام در مسأله مجازات و كيفرها راه خاصي دارد كه مي تواند مسأله اجراء قوانين را به صورت كامل تري درآورد.

كيفرها

اولاً _ اسلام مخالفان و متمردان را تنها به كيفرهاي دنيوي مانند قتل، و زندان و تبعيد و تنبيه هاي بدني تهديد نكرده است بلكه براي مجرم دو

نوع كيفر قائل شده است.

1_ كيفرهاي دنيوي كه بايد به وسيله قوه مجريه اجراء گردد از قبيل بريدن انگشتان دست دزد، قصاص قاتل و شلاق زدن.

2_ كيفرهاي اخروي. امتياز قوانين الهي در همين نقطه است كه به كيفرهاي دنيوي اكتفا نكرده و براي گناه كيفر اخروي كه چاره و فراري از آن نيست قائل شده است، ممكن است مجرم به عناويني بتواند از چنگال كيفرهاي دنيوي خود را برهاند اما كيفرهاي اخروي آن چنان در كمين گنهكار نشسته است كه چاره اي از آن نيست چه برخي از اين كيفرها، لازم عمل، و صورت واقعي گناه است، به اين معني كه گناه در روز رستاخيز به آتشي تبديل مي گردد.

راستي اگر فردي به مفاد آيه زير مؤمن باشد، ممكن نيست دور گناه بگردد:

«هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ اِنّا كُنّا نَسْتَنْسِخُ ما كَنْتُمْ تَعْمَلُون». جاثيه/29.

[اين نوشته هاي ما است كه به حق سخن مي گويد. ما آنچه را عمل مي كرديد مي نوشتيم].

«ما يَلْفِظُ مِنْ قَولٍ اِلّا لَدَيْهِ رَقيب عَتيد» ق/18.

[سخن نمي گويد مگر اين كه مراقبي براي ضبط آن آماده است].

چه شخصي صلاحيت و شرايط قانونگذاري جامعه بشري را دارا مي باشد؟
پرسش

چه شخصي صلاحيت و شرايط قانونگذاري جامعه بشري را دارا مي باشد؟

پاسخ

اصولا بايد ديد هدف از قانوندگذاري چيست و چه خلأي را مي خواهد پر كند؟ تا در پرتو معين شدن هدف بتوان شرايط او را مشخص ساخت. به طور اجمال بايد گفت: قانونگذار مي خواهد با دستگاه آفرينش كه همه انواع موجودات را به سوي كمال مي كشاند درباره خصوص انسان هماهنگي نموده جامعه بشري را با تنظيم برنامه اي به سوي كمال رهبري كند، و در پرتو تأمين حقوق تمام افراد، سعادت جسمي و رواني آنها را فراهم سازد.

بنابر اين چنين قانونگذاري بايد واجد شرايط زير باشد:

1-از آنجا كه هدف، تأمين نيازمنديهاي جسمي و سعادت رواني بشر است، بايد از همه رموز و اسرار جسمي و روحي وي، بطور دقيق مطلع و آگاه باشد، زيرا نسخه هر طبيبي هر چه هم دقيق و كامل تنظيم گردد، در صورتي مفيد و سودمند واقع مي شود كه پزشك از اوضاع و احوال بيمار كاملا آگاه باشد و نسخه را مطابق وضع مزاج بيمار و شرايط رواني وي تنظيم كند، و در غير اين صورت چندان سودمند نخواهد بود. و به عبارت ديگر، قانونگذار بايد انسان شناس و جامعه شناس كامل بوده، از غرايز و عواطف انسانها كاملا آگاه باشد، احساسات آنها را به طور دقيق تحديد و اندازه گيري كند تا در پرتو قانون، از هر گونه افراط و تفريط كه از لوازم غريزه انساني است جلوگيري نمايد، و از كليه اصولي كه مي تواند در طريق رهبري جامعه به سوي كمال، مورد استفاده قرار گيرد، اطلاعات دقيق و وسيعي داشته باشد، و مصالح و مفاسد فردي و اجتماعي را به

خوبي درك كند، و از واكنش زندگي اجتماعي و عكس العمل روابط انسانها كاملا مطلع باشد.

2-قانونگذار بايد كوچكترين نفعي در تدوين قانون نداشته باشد، تا حس سودجويي و غريزه «حب ذات» حجاب ضخيمي در برابر ديدگان عقل وي به وجود نياورد و او را از تشخيص منافع و مصالح همنوع، ناتوان نسازد؛ زيرا در اين صورت هر چه بخواهد طبق عدل و انصاف پيش برود، باز ناخود آگاه تحت تأثير حس «سودجويي» و «حب ذات» واقع شده و از «صراط مستقيم» عدل، منحرف مي گردد.

3-اعمال و افعال هر بشري زاييده و مولود افكار و عقايد اوست. طرز تفكرها و نحوه اعتقادها در انتخاب نوع كار و فعاليت حتي در كيفيت داوري انسان اثر واضح و مستقيم دارد. گروهي كه به خوبي يك عمل ايمان دارند، با شوق فراوان به دنبال آن مي روند، و بر عكس گروه ديگري كه آن را زشت و بد مي دانند از آن ابراز تنفر نموده در طول زندگي از آن اجتناب مي ورزند. جانبازي و فداكاري همه جانبه مولود ايمان به هدف است، چنانكه خودداري و روي گرداني، نشانه فقدان ايمان و اعتقاد راسخ مي باشد. از اين نظر اصلاحات پيگير در يك اجتماع، گسترش عدالت در تمام سازمانهاي ملي و دولتي، جلوگيري از مفاسد اخلاقي و انواع بديها و زشتيها، و بالأخره رهبري جامعه انساني، به سوي كمالي كه براي آن آفريده شده است، در صورتي عملي مي گردد كه نظارت و مراقبت قانونگذار، از چهارچوب اعمال و افعال تعدي نموده مراقب افكار و اخلاق جامعه نيز باشد.

و به عبارت ديگر: تنها به اصلاح ظاهر و برون و اعمال و افعال جامعه

اكتفا نكند، بلكه در اصلاح عقايد و افكار جامعه نيز، كه سرچشمه هر نوع عملي شمرده مي شوند، كوشش نمايد.

اكنون برگرديم و ببينيم كه اين شرايط در چه كسي و چه مقامي به طور كامل موجود است؟

اگر بنا است كه شخص قانونگذار انسان شناس كامل باشد، انسان شناسي كاملتر از خدا سراغ نداريم؛ و هيچ كس به رموز مصنوعي، آگاه تر از سازنده خود آن نيست.

خدايي كه سازنده ذرات وجود، پديد آورنده سلولهاي بي شمار، و تركيب دهنده قطعات مختلف وجود انسان مي باشد، به اسرار وجود و نيازمنديهاي نهان و آشكار، و مصالح و مفاسد مصنوع خويش، بيش از ديگران واقف است و از نتايج روابط افراد، و واكنش هر گونه برخورد، اطلاع كامل و دقيق دارد، زيرا علم او بي پايان است و هيچ نوع حجاب و مانعي ميان او و واقعيات وجود ندارد. درباره شرط دوم نيز بايد خاطرنشان ساخت، تنها خداست كه نفعي در اجتماع ما ندارد و از هر نوع غرايز و خصوصا غريزه خود خواهي پيراسته است و به قول ژان ژاك روسو:«براي كشف بهترين قوانيني كه به درد ملل بخورد، يك عقل كل لازم است كه تمام شهوات انساني را ببيند ولي خود هيچ حس نكند، با طبيعت رابطه اي نداشته باشد ولي كاملا آن را بشناسد، سعادت او مربوط به ما نباشد ولي حاضر باشد كه به سعادت ما كمك، و بالأخره به افتخاراتي اكتفا نمايد كه به مرور زمان علني گردد، يعني در يك قرن خدمت كند و در قرن ديگر نتيجه بگيرد. بنابراين، فقط پيامبران مي توانند چنانكه شايد و بايد براي مردم قانون بياورند».

همه افراد بشر كم و

بيش از حس خود خواهي، كه آفت قانونگذاري صحيح است، برخوردارند و هر چه سعي و كوشش كنند كه خود را از چنگال اين غريزه برهانند، باز كم و بيش گرفتار آن خواهند بود. اصولا نيمي از شخصيت انسان را همان احساسات و غرايز تشكيل مي دهد و اگر بنا باشد غرايز و احساسات خود را از دست بدهد بايد نيمي از انسانيت خود را نابود سازد.

در اين صورت، عامل بروز اختلاف و تعدي (غرايز و شعور دروني و احساسات سركش انسان كه خواه ناخواه بر روي افكار وي اثر مي گذارد) چگونه مي تواند عامل اصلاح و رفع اختلافات و برقراري عدل و انصاف در اجتماع گردد و «در جهان آفرينش عاملي را نمي شناسيم كه به امري دعوت كند كه منجر به نابود شدن خود آن باشد».

آري گاهي فرد يا افرادي در پرتو پرورش وجدان و تربيتهاي صحيح مذهبي به مقامي مي رسند كه حس «عدالتخواهي» و انسان دوستي آنان به قدري قوي و نيرومند مي گردد كه بسياري از غرايز سركش را تحت تأثير قرار مي دهند و عدل و انصاف را براي خود آن، و اجتماع را براي خود اجتماع مي خواهند، ولي آيا در حسابهاي اجتماعي مي توان روي يك اقليت ناچيز تكيه كرد و آن را ملاك قضاوت و داوري قرار داد؟ تازه از كجا معلوم است كه به يك چنين اقليت، اجازه قانونگذاري بدهند؟

درباره مراقبت بر اعمال دروني و كنترل افكار و غرايز و ... كه شرط سوم قانونگذاري بود ، اجمال سخن اين است كه اين منظور جز در پرتو قوانين آسماني امكان پذير نيست، زيرا قوانين بشري، فقط بر اعمال نظارت دارد، نه

بر باطن و درون، و هرگز نقشي در اصلاح انديشه و افكار ندارد و مردم در ماوراء قوانين يعني درباره عقايد و اخلاق كاملا آزاد بوده و اگر هم قانوني براي اين قسمت وضع شود چون ضامن اجرا ندارد نمي توان به آن ارزش قانوني داد؛ در صورتيكه همه كارهاي مردم زاييده افكار و احساسات دروني آنهاست و هر نوع اصلاحي منهاي اصلاح باطن نقش بر آب است. آري از ميان سازمانهاي اجتماعي، مؤسسات تعليم و تربيت مي توانند بر روي افكار و عقايد مردم اثر بگذارند و دگرگونيهائي در روحيات آنان بوجود آورند ولي تأثير آن در موضوع اصلاح افكار و مراقبت بر باطن بسيار ناچيز است زيرا بازده يك چنين مؤسسات جز يك سلسله سخنرانيها و كنفرانسها و سمينارها كه از حدود توصيه و سفارش بيرون نمي رود چيزي نيست، و وضع قانون براي امور روحي و افكار معني ندارد و هرگز نمي توان درباره عقايد و روحيات قانون وضع نمود سپس به مردم تحميل كرد كه حتما بايد چنين فكر كنند و چنين معتقد شوند، و در صورت تخلف آنان را مجازات نمود و كيفر داد، زيرا يك چنين قانون ضامن اجرا نداشته، و شخص قانونگذار نمي تواند مراقب احساسات و افكار مردم باشد، و در صورت تخلف هيچ نوع راه اثباتي ندارد. گذشته از اين، سازمانهاي فرهنگي، از ساير دستگاههاي اجتماعي جدا نيستند و مسئولان آن را نيز همين افراد اجتماع تشكيل مي دهند و در صورتيكه خود آنها به اصول و مقرراتي بي اعتنا بوده و از نظر فكر و احساس اصلاح نشده باشند، چگونه مي توانند ديگران را از نظر فكر و عقيده اصلاح نمايند؟ ولي

اين نقيصه در صورت اجراي روشهاي ديني كاملا مرتفع است و مذهب در درجه نخست با ايمان و اصلاح افكار و عقايد مردم و تهذيب اخلاق آنان سر و كار دارد؛ و با بر انگيختن سفيران صالح و آزموگاران معصوم و پاكدامن، دگرگونيهاي عميقي در افكار و عقايد و اخلاق مردم به وجود مي آورد. اينجاست كه لزوم بعثت پيامبران از نظر قانونگذاري و رهبري جامعه انساني به سوي كمالي كه براي آن آفريده شده اند، روشن مي گردد؛ زيرا اين هدف جز در پرتو اصلاحات عميق و همه جانبه كه ما از آن به نام قانون تعبير مي آوريم امكان پذير نيست، و از آنجا كه هر قانوني هدف ياد شده را تآمين نمي كند، ناچار بايد قانون شرايط سه گانه را كه مورد بررسي قرار گرفت، دارا باشد و اين شرايط جز در قوانين آسماني، كه اصلاح كننده عقايد و اخلاق و در عين حال مراقب اعمال و افعال مي باشد، در جاي ديگر وجود ندارد.

شرايط قانون گذار از نظر اسلام چگونه است و از نظر قرآن اين شرايط در چه كسي وجود دارد؟
پرسش

شرايط قانون گذار از نظر اسلام چگونه است و از نظر قرآن اين شرايط در چه كسي وجود دارد؟

پاسخ

گسترش زندگي اجتماعي بشر در روي زمين، و برچيده شدن دوران زندگي فردي در جنگل ها و بيابانها، حاكي است كه بشر، طبعاً خواهان زندگي است تا با همكاري، بر دشواريها فائق آيد.

از طرفي ديگر، انسان موجودي «خودخواه» است و «حب ذات» براي او يك امر غريزي. وي مي خواهد همه چيز را در انحصار خويش درآورد و اگر هم روزي به مقررات سنگين اجتماعي تن در مي دهد، به خاطر ضرورت و ناچاري است. اگر اين ضرورت نبود، غالباً بشر از انحصارطلبي دست بر نمي داشت به گواه اينكه هرگاه فرصتي بدست آورد از تضيعع حقوق ديگران خودداري نمي نمايد.

از اين جهت، همه دانشمندان بر اين مطلب اتفاق نظر دارند كه براي تشكيل يك اجتماع صحيح انساني، طرح اساسي، (قوانين صحيح) ضروري است، تا در پرتو آن، حقوق افراد و وظائف انسانها در زندگي اجتماعي روشن گردد. اين طرح همان قوانين اجتماعي است كه زير بناي يك اجتماع انساني را تشكيل مي دهد.

اكنون بايد ديد كه اين طرح عالي، به وسيله چه كسي بايد ريخته شود؟

به طور اجمال بايد گفت: قانون گذار مي خواهد جامعه بشري را با تنظيم برنامه هاي فردي و اجتماعي خود به سوي كمال رهبري كند، و در پرتو تعيين وظايف افراد و تأمين حقوق آنان سعادت جسمي و رواني آنها را فراهم سازد. در اين صورت بايد قانون گذار، دو شرط ياد شده، در زير را دارا باشد.

1- قانون گذار بايد انسان شناس باشد.

اگر هدف از قانون گذاري، تأمين نيازمنديهاي جسمي و رواني بشر است، پس بايد قانون گذار از همه رموز

و اسرار جسمي و رواني انسان به طور دقيق آگاه باشد. قانون گذار، بسان نسخه پزشك، در صورتي دقيق و كامل مي شود، كه وي از اوضاع و احوال بيمار كاملاً آگاه باشد و نسخه را مطابق وضع مزاجي بيمار و شرائط روحي او تنظيم كند. به عبارت ديگر، قانون گذار بايد انسان شناسي و جامعه شناس كاملي باشد. انسان شناسي باشد، تا از غرائز و عواطف انسان ها آگاه باشد و احساسات و غرائز را بطور كامل اندازه گيري كند، و رهبري نمايد.

جامعه شناس باشد، تا از وظائف افراد در جامعه و مصالح و مفاسد اعمال آنان و واكنش زندگي اجتماعي و عكس العمل روابط انسان ها، به خوبي مطلع باشد.

2- از هر نوع سودجوئي پيراسته باشد.

براي واقع بيني و حفظ مصالح انسانها لازم است قانون گذار، از هر نوع «حب ذات» و «سودجوئي» در تدوين قانون پيراسته باشد. غريزه «خودخواهي» حجاب ضخيمي در برابر ديدگان قانون گذار پديد مي آورد. يك انسان، هر چند هم عادل، دادگر، واقع بين و منصف باشد، ناخودآگاه تحت تأثير حس «سودجوئي» و «حب ذات» قرار مي گيرد.

اكنون ببينيم كه اين دو شرط در كجا به طور كامل جمع است؟

شكي نيست كه اگر بنا باشد شخص قانون گذار، انسان شناس كامل باشد، انسان شناسي كامل تر از خداي عزوجل وجود ندارد. و هيچ كس به رموز مصنوع خود، آگاه تر از سازنده آن نيست. اتفاقاً خود قرآن نيز، روي همين موضوع تكيه كرده و مي فرمايد:

«اَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ و هو الّطيفُ الْخبير» ملك/14

[آيا او آفريده خود را به خوبي نمي شناسد؟ با اين كه از رموز و اسرا خلقت، كاملاً مطلع است].

خدائي كه سازنده ذرات موجود و پديد آرنده سلول هاي بي شمار، و تركيب دهنده قطعات مختلف وجود انسان است، قطعاُ

از نيازمنديهاي نهان و آشكار و مصالح و مفاسد مصنوع خود، بيش از ديگران آگاه است.

او بر اثر علم گسترده از روابط افراد، و واكنش اين پيوند ها و وظائفي كه ماية انسجام اجتماع مي گردد، و حقوقي كه شايسته مقام هر انساني است، آگاهي كامل دارد.

شرط دوم، كه پيراستگي از هر نوع سودجوئي در وضع قانون باشد، جز خدا در هيچ مقامي موجود نيست. تنها خدا است كه نفعي در اجتماع ما ندارد، و از هر نوع غرائز خصوصاً غريزه خودخواهي پيراسته است، در حالي كه همه افراد بشر، كم و بيش از حس خودخواهي –كه آفت قانون گذاري صحيح است- برخوردارند. و هر چند هم سعي و كوشش كنند كه خود را از چنگال اين غريزه برهانند، باز گرفتار مي شوند.

به قول «ژان ژاك روسو»: براي كشف بهترين قوانين كه به درد ملل بخورد، يك عقل كل لازم است كه تمام شهوات انساني را ببيند، ولي خود هيچ حس نكند، با طبيعت رابطه اي نداشته باشد ولي كاملاً آن را بشناسد، سعادت او مربوط به ما نباشد ولي حاضر باشد كه به سعادت ما كمك كند. بالاخره به افتخاراتي اكتفا نمايد كه به مرور زمان علني گردد. يعني در يك قرن خدمت كند و در قرن ديگر نتيجه بگيرد (قرار داد اجتماعي ترجمه زيرك زاده/81)

به ديگر سخن، قانون گذار بايد كوچكترين نفعي در تدوين قانون نداشته باشد، تا حس سود جوئي و غريزه «حب ذات»، حجاب ضخيمي در برابر ديدگان عقل وي به وجود نياورد كه او را از تشخيص منافع و مصالح نوع، ناتوان نسازد، زيرا كه در اين صورت هر چه هم بخواهد طبق عدل و انصاف پيش برود، باز

ناخودآگاه تحت تأثير حس «سودجوئي» و «حب ذات» واقع شده و از «صراط مستقيم» عدل، منحرف مي گردد.

نحوه قانون گذاري در حكومت اسلامي.

روي اين جهات، از نظر قرآن، قوه مقننه اي به صورت فردي و يا به صورت دسته جمعي و قانون گذاري جز خدا و شارعي جز «الله» وجود ندارد، و افراد ديگر مانند فقيهان و مجتهدان، همگي قانون شناساني هستند كه با رجوع به منابع قوانين، احكام و قوانين الهي را بيان مي كنند.

از بررسي آيات قرآن به روشني ثابت مي گردد كه تقنين و تشريع، فقط مربوط به خدا است. در نظام توحيدي، رأي و نظر هيچكس در حق كسي، حجت و نافذ نيست. و كسي حق ندارد رأي و نظر خود را بر فرد و جامعه تحميل كند، و مردم را به زور و قهر به اجراي آن دعوت نمايد.

در چشم انداز «نظام توحيدي»، به حكم گفتار پيامبر گرامي «الناس كاسنان المشط سواسيه» (من لا يحضره الفقيه، 4/272، ط نجف)، افراد جامعه انسان بسان دندانه هاي شانه هستند كه هيچ كدام بر ديگري برتري ندارد. از اين جهت علتي ندارد كه فردي و يا شورائي به سود فرد يا به گروهي و يا ضرر فرد و يا گروه ديگر، قانوني را جعل كند و مردم را به پيروي از آن دعوت كند.

در چشم انداز نظام توحيدي، عالي ترين مظهر تجلي مساوات اين است كه پيامبر گرامي(ص) فرمود: «الناس امام الحق سواء» [همه مردم در برابر حق و قانون مساوي و يكسانند.] قانون درباره تمام افراد، با الغاي تمام امتيازات اجرا مي گردد. اسلام با طبقه بندي هاي ظالمانه كه گروهي خود را مافوق قانون بينديشند، و گروهي در پوشش قانون قرار بگيرند، سرسختانه مبارزه كرده

است.

«پاداش» چه نقشي در ارتباط با قوانين اسلامي دارد؟
پرسش

«پاداش» چه نقشي در ارتباط با قوانين اسلامي دارد؟

پاسخ

اسلام علاوه بر تعدد كيفر، به موضوع پاداش توجه كرده و در پرتو آن به موضوع اجراء قوانين كمك شايان تقديري نموده است، در قوانين امروز براي عامل به قانون، پاداشي درنظر گرفته نشده است، زيرا قانون گذار تصور مي كند كه عمل به قانون وظيفه اي انساني و اجتماعي است براي تأمين عدالت اجتماعي كه سود آن عائد عامل مي گردد، و اين مطلب منطقي است ولي آيا تمام افراد اين منطق را درك مي كنند، آيا توده مردم كه اكثر قوانين متوجه آنها است خلاف آن را انتظار ندارند. آنان با خود مي گويند همان طور كه تخلف كيفر دارد بايد عامل به قانون نيز پاداشي داشته باشد.

اسلام با تعيين پاداشتها، توانسته است اين خلأ را در ذهن توده ها پر كند، تا آنان به طور خودكار از گناهان دوري جويند، و به اطاعت و پيروي از قوانين بگرايند. در مضمون آيه زير دقت بفرمائيد كه چگونه در افراد روح آزادگي و گذشت از جان و مال را در برابر گسترش آئين خدا پرورش مي دهد: «اِنَّ اللهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنينَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمْ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللهَ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُون» توبه/111.

خداوند جان و مال افراد با ايمان را در برابر بهشت خريداري نموده است، آنان در راه خدا جهاد مي كنند، مي كشند و كشته مي شوند.

انگيزه بسياري از افراد با ايمان، براي رعايت قوانين اعم از فرائض و نوافل، همين پاداش ها است كه آنان را به سوي هدف اعزام مي كند و هرگز نبايد از يك چنين عامل مؤثر غفلت نمود.

اسلام براي نفوذ قانون در دل اجتماع،

هرگز كيفر متخلف را با پاداش مطيع يكسان نگرفته است، بلكه به خاطر رعايت عدالت، كيفر را معادل جرم قرار داده در حالي كه پاداش بر عمل نيك را ده برابر معرفي كرده، چنانكه مي فرمايد:

«مِنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمثالِها وَمَنْ جا بِالسَيِئَةِ فَلايُجْزي اِلّا مِثْلها» انعام آيه 160

[هر كس كار نيك انجام دهد ده برابر پاداش دارد و هر كس گناهي انجام دهد به مقدار تخلف، كيفر مي بيند.]

فرق اساسي مفاهيم ((حقوق))و((قانون)) چيست؟
پرسش

فرق اساسي مفاهيم ((حقوق))و((قانون)) چيست؟

پاسخ

1- كلمه قانون معناي بسيار عامي دارد كه شامل قوانين تشريعي و اعتباري و قوانين تكويني و حقيقي هر دو مي گردد, در صورتي كه معناي كلمه حقوق كم دامنه تر است و فقط قوانين تشريعي و اعتباري را در برمي گيرد, مثلا بر همه قوانين رياضي, منطقي, فلسفي و تجربي اسم قانون اطلاق مي شود اما به هيچ يك از آنها خقوق نمي گويند. البته در قلمرو تشريعيات هر دو واژه به كار مي روند.

2- واژه حقوق هم شامل قوانين موضوعه مي شود, يعني قوانيني كه واضع معين و معلوم _ مانند خدا يا همه مردم يا سلطان و ..._ دارد و هم شامل قوانين غير موضوعه كه در جامعه رعايت مي شود ولي شخص معيني آن را وضع نكرده است مثل آداب و رسوم, اما كلمه قانون فقط در مورد قوانين موضوعه به كار مي رود. بنا بر اين مفهوم حقوق از اين نظر, گسترده از مفهوم قانون است. عرف به معناي استمرار بنا عملي مردم بر انجام دادن يا انجام ندادن يك كار _ كه يكي از منابع حقوق هر جامعه اي به شمار مي رود _ بخشي از حقوق يك جامعه است ولي نمي توان گفت كه قسمتي از قوانين يك اجتماع را تشكيل مي دهد.

حق چيست آن را تعريف نماييد.
پرسش

حق چيست آن را تعريف نماييد.

پاسخ

حق امري است اعتباري كه بر كسي (لهُ) بر ديگري (عليه) وضع مي شود.اين حق ممكن است ريشه واقغي داشته باشد, يعني در مفهوم آن _ به عنوان يك مفهوم اعتباري و حقوقي _ وجود يا عدم ريشه واقعي ملحوظ نيست. البته ما معتقديم كه همه احكام شرعي داراي مصالح و مفاسد واقعي هستند و بر اساس همان مصالح و مفاسد, اعتبار مي شوند.

در اين تعريف به سه عنصر بر مي خوريم:

كسي كه حق براي اوست (من له الحق).

كسي كه حق بر اوست (من عليه الحق).

آنچه متعلّق حق است.

كسي كه حق براي اوست گاهي يك تن است, چنانچه در حق شوهر نسبت به زن, صاحب حق يكي بيش نيست, و گاهي دو يا سه يا چند تن و حتي همه افراد يك جامعه است, مثل حقي كه همه مسلمانان نسبت به اراضي مفتوح العنوه دارند و گاهي اساسا صاحب حق شخص حقيقي نيست, بلكه شخصيت حقوقي دارد مانند حقوقي كه دولت دارد, درست است كه عنوان اعتباري دولت قائم به كابينه و اعضاي آن يعني رييس دولت و هيات وزراست, لكن اين عنوان به لحاظ شخص آنها نيست, بلكه به لحاظ مقام و منصبشان مي باشد, اعضاي يك كابينه تا زماني كه در مقامات خود و مناصب خود باقيند از حقوق خاص دولت استفاده مي كنند و هنگامي كه آن مقامات را –به هر علتي –از دست دادند, حق بهره برداري از آن حقوق خاص را از دست مي دهند و آن را به اعضاي جديد كابينه مي سپارند. مي بينيم كه رفت و آمد اعضاي كابينه حقوق دولت را دستخوش تغيير و زوال نمي سازد.تنها اين حقوق از

گروهي به گروه ديگر انتقال مي يابد؛ اين خود نشانه آن است كه در ((حقوق دولت)) اشخاص حقوقي صاحب حقند, نه اشخاص حقيقي.

در اين گونه موارد –كه صاحب حق شخصيت حقوقي دارد- فقهاي ما تعبير ((جهت)) را به كار مي برند و مي گويند: ((اين حق از آن جهت است)) گاهي نيز ذي حق اصلاً انسان نيست, مثلاً ممكن است كه براي مسجدي حقي قايل شوند و بگويند: اين مسجد حريمي دارد و تا فاصله چند متري اطرافش نبايد كسي مزاحم آن شود.

همين سخنان در باره ((كسي كه حق بر اوست)) نيز صادق است.

حق چه لوازمي دارد؟
پرسش

حق چه لوازمي دارد؟

پاسخ

حق لوازمي نيز دارد كه يكي از آشكار ترين آنها بهره وري از كسي كه نسبت به چيزي يا كسي حق دارد مي تواند از متعلق حق خود بهره ور شود و نفعي ببرد.

((اختصاص)) و ((امتياز)) نيز از لوازم حقند, چون نفعي كه صاحب حق از متعلق حق مي برد مانع از آن مي شود كه ديگران آن بهره را ببرند. مي توان گفت كه نفع مذكور به ذي حق اختصاص دارد و چون ديگران از اين بهره وري ممنوعند و حق به سود ذي حق بر آنان است, مي توان گفت كه حق نوعي امتياز براي ذي حق ايجاد كرده است.

حق و تكليف چه رابطه اي باهم دارند و اين شامل تكليف به معناي شرعي هم مي شود يا خير؟
پرسش

حق و تكليف چه رابطه اي باهم دارند و اين شامل تكليف به معناي شرعي هم مي شود يا خير؟

پاسخ

حق و تكليف متقابلاً جعل مي شوند؛ يعني هر جا حقي جعل مي شود حتماً تكليفي نيز جعل شده است و بالعكس. البته ممكن است جعل صريح به يكي از اين دو تعلق بگيرد اما به هر حال لازمه اش جعل آن ديگري هم هست.

بايد توجه داشت كه حق اختياري است و تكليف الزامي؛ كسي كه در موردي حقي دارد مي تواند از آن استفاده بكند يا نكند ولي ديگران تكليف دارند كه حق وي را محترم بشمارند و از اين تكليف گريز و گزيري ندارند.

تلكيف –به اصطلاح فقهي- خيلي گسترده تر است و شامل وظايف آدمي در برابر خدا هم مي شود و پيداست كه تكليف بنده در مقابل خدا مستلزم هيچ حقي براي خدا نيست. حقي كه خدا بر بندگان دارد مفهومي اخلاقي است نه حقوقي.

خاستگاه حق از ديدگاه اسلام چيست؟
پرسش

خاستگاه حق از ديدگاه اسلام چيست؟

پاسخ

حق به طور كلي, اگر چه مفهومي اعتباري است اما ريشه هاي حقيقي دارد و از ارتباط بين فعل و هدف آن انتزاع مي شود.

در توضيح آن مي گوييم: هدف نهايي نظام حقوقي از ديدگاه اسلام در حكم وسيله اي براي هدف نهايي نظام اخلاقي است مي گوييم: اگر هدف خداي متعال از خلقت جهان و جهانيان فقط استكمال يك نفر بود, وي حق داشت كه از همه مواهب الهي استفاده كند تا به هدف منظور برسد؛ ولي هدف از آفرينش كمال يابي همه انسانهاست نه يك فرد, پس بايد همگان حق استفاده از همه نعمتهاي مادي و معنوي را داشته باشند. اما در مقام عمل و زماني كه همه بخواهند از نعمتهاي خدادادي بهره بر گيرند تزاحم و كشمكش پديد مي آيد و براي ازميان برداشتن تزاحمها تعيين مرزوحد براي افراد و گروهها ضرورت مي يابد تا هر فرد يا گروه به اندازه اي از مجموع نعمتهاي الهي بهره برداري كند كه بهترين نظام تحقق يابد.

بنابراين خاستگاه حق –از ديدگاه اسلامي– يك سلسله امور حقيقي است؛ از سويي با ((مبدأ)) ارتباط دارد زيرا خداست كه جهان و انسان را با هدفي معلوم آفريد و از سوي ديگر با ((معاد)) پيوسته است, چرا كه آخرين منزل هستي انسان و غايت همه تلاشها و كوششهاي اوست و سر انجام با ((حكمت الهي)) پيوند دارد از آن رو كه به مقتضاي حكمت بالغه الهي بايد نظام احسن برقرار شود و انسانها به گونه اي رفتار كنند كه برترين كمالات تحقّق يابد.

حق چگونه انتزاع و از چه راههايي اثبات مي شود؟
پرسش

حق چگونه انتزاع و از چه راههايي اثبات مي شود؟

پاسخ

حق هميشه با در نظر گرفتن هدف و ارتباط فعل با هدف انتزاع مي شود, منتها در موارد متعددي عقل –به تنهايي- ارتباط فعلي خاص با هدف را درك مي كند و حكم به ثبوت حق مي كند (مستقلات عقليه) و در موارد ديگر از كشف ارتباط عاجز مي ماند و وحي اثبات حق مي كند.

ضرورت وجود حقوق و قواعد حقوقي در جامعه چيست؟
پرسش

ضرورت وجود حقوق و قواعد حقوقي در جامعه چيست؟

پاسخ

براي اثبات ضرورت وجود نظام حقوقي در هر جامعه, از دو مقدمه اساسي بهره مي گيريم:

الف) ضرورت عقلي زندگي اجتماعي براي بشر؛ در باب منشاء پيدايش جامعه و زندگي اجتماعي در ميان فيلسوفان اجتماعي و فلاسفه حقوق و انديشمندان ديگر اختلافات فراواني بروز كرده و توافقي صورت نپذيرفته است.

به اعتقاد ما , هم در پيدايش جامعه و هم در دوام و استمرار آن، عامل طبيعي و غريزي و عامل عقلاني با هم تأثير داشته اند؛ زندگي اجتماعي آن ضرورتي را كه براي موريانه ها يا زنبوران عسل دارد، براي انسانها ندارد؛ يعني چنان نيست كه انسان نتواند به تنهايي زندگي كند و زندگي اجتماعي يا مقتضاي طبيعت او باشد يا به مرحله اي از ضرورت رسيده باشد كه اجتناب از آن مقدور وي نباشد.

آري عوامل طبيعي و غريزي در گرايش به زندگي اجتماعي و پيدايش جامعه انساني تأثير فراوان دارند اما اين تأثير به حدي نيست كه جايي براي آزادي اراده و انتخاب انسان باقي نماند؛ چون انسان با اختيار خود زندگي جمعي را بر مي گزيند و عامل عقلاني در گزينش وي دخالت دارد، انتخاب اين نوع زندگي –به عنوان يك فعل اختياري- در دايره ارزشهاي اخلاقي جاي مي گيرد؛ وقتي عقل حكم مي كند كه زندگي اجتماعي بر زندگي انفرادي برتري دارد و بنا بر اين خوب و ارزشمند است طبعاً بايد غايتي را منظور كرده باشد، زيرا مفهوم بدي يا خوبي اخلاقي از ارتباط فعل با غايت انتزاع مي شود.

هدف انسانها از زندگي اجتماعي ((تأمين هر چه بهتر مصالح براي هر چه بيشتر افراد)) است. پس هم

كميت و هم كيفيت ملاحظه شده است. اگر انسان به تنهايي روزگار بگذراند، همه مصالحش حاصل نمي شود و اگر بعضي از افراد بتوانند بخشي از مصالح خويش را خودشان تحصيل كنند باز اين كار براي همگان ميسر نيست. پس براي اين كه انسان هر چه بيشتر به كمال خود برسد بايد زندگي اجتماعي داشته باشد.

ب) وجود اختلافات در زندگي اجتماعي؛ چنان كه خواسته هاي دروني فرد، به هنگام ارضاء با هم تزاحم مي كنند و همين تزاحم، خواستگاه پيدايش ارزشهاي اخلاقي است، نظير همين تزاحم، در جامعه هم پديد مي آيد. چرا كه خواسته هاي افراد –كه برخاسته از اميال غريزي و فطري آنان است –در مقام ارضاء مزاحم همديگر مي شوند؛ تزاحمي كه در بهره گيري از امور مادي پيش مي آيد خواه نا خواه به اختلاف مي انجامد، اختلاف در اين كه از فلاي شئ چه كسي، چقدر و چگونه استفاده كند و براي رفع اين اختلافات، اثبات حق و تعيين تكليف مي شود.

آري اگر تزاحمي نبود و هر كس هر چه مي خواست مي يافت، وجود حقوق و حق و تكليف حقوقي ضرورت نداشت زيرا در آنجا كه هر كس هر چه را بجويد بيابد نيازي به اختصاص دادن چيزي به كسي –كه لازمه آن محروم كردن ديگران از آن چيز است- نيست، ولي زماني كه تزاحم هست و هر كس فقط با محروم ماندن كس يا كسان ديگر مي تواند از شيئي بهره بگيرد بايد مرزبندي هايي اعمال شود و هر چيزي به كس يا كساني اختصاص يابد (حق) و از ديگران خواسته شود كه آن اختصاص را بپذيرند و به لوازم آن ملتزم شوند (تكليف).

حقوق داراي چند قسمند و موضوع هر كدام چيست؟
پرسش

حقوق داراي چند قسمند و موضوع

هر كدام چيست؟

پاسخ

حقوق داراي شش بخش اساسي است كه –به ترتيب عبارتند از: حقوق اساسي، حقوق مدني، حقوق قضايي، حقوق جزايي، حقوق سياسي و حقوق بين الملل.

نخستين توقعي كه جامعه از مرجع صلاحيت دار قانونگذاري -كه بعد از تعيين حقوق اساسي شكل مي گيرد- دارد اين است كه حق و تكليف هر يك از افراد و گروهها را تعيين كند، مجموعه قواعد حقوقي كه متكفل بيان حقوق و تكاليف اعضاي جامعه اند ((حقوق مدني)) نام دارد. قانونگذار قبل از هر چيز به وضع قوانين مدني عنايت و اهتمام مي ورزد؛ حقوق اقتصادي هم بخشي از حقوق مدني به شمار مي آيد.

پس از آن كه قوانين مدني وضع شد و حقوق و تكاليف افراد و گروهها –به عنوان واقع و نفس الامر- معين گشت، تطبيق قوانين مزبور به مصاديق و تعيين حقوق و تكاليف افراد- به عنوان رسمي و معتبر- شأن قوه قضائيه است ولي خود قوه قضائيه نيازمند احكام و مقرراتي است. بخش ديگري از حقوق كه به اين گونه مقررات اختصاص دارد ((حقوق قضايي)) ناميده مي شود. موضوع حقوق قضايي، اختلافات مردم است، پس از آن كه قاضي به اختلافات فيصله داد و حق و تكليف هر يك از متخاصمين را معلوم داشت هيچ يك حق ندارند كه از حكم قاضي سر پيچي كنند و اگر كسي چنين كرد، مستحق كيفر مي گردد. بنا بر اين بايد قوانيني هم وضع شود كه كمّ و كيف كيفر و مجازات رامعين كند، از اين رو در حقوق بخش ديگري هست به نام ((حقوق كيفري)) يا ((حقوق جزايي)).

بعد از تعيين مجازات –توسط قاضي- نوبت به اجراي آن مي رسد كه از وظايف دولت

است. همچنين دولت بايد قوانين مدني را- تا آنجا كه به قوه مجريه بستگي دارد – به موقع اجرا گذارد. كيفيت اجزاء نيز احكام و مقرراتي مي طلبد كه در ((حقوق سياسي)) معلوم مي شود، پس ((حقوق سياسي)) بخشي از حقوق است كه موضوع آن دولت و كارهاي مربوط به آن است.

سر انجام به يك سلسله مقررات ديگري نياز داريم كه ارتباطات بين جوامع مختلف را زير پوشش قرار دهد؛ هر جامعه اي- در درون خود- يك نظام حقوقي را معتبر مي شمارد كه چه بسا با نظامها و احكام حقوقي معتبر در جامعه هاي ديگر تفاوت داشته باشد، حال اگر منافع و مصالح دو يا چند جامعه با يكديگر اصطكاك و تصادم يافت براي حل مشكل، نياز به مقرراتي هست كه در ((حقوق بين الملل)) بازگو مي شود.

مباني حقوق يعني چه و شامل چه احكامي مي شود؟
پرسش

مباني حقوق يعني چه و شامل چه احكامي مي شود؟

پاسخ

مباني حقوق عبارتند از يك دسته احكام و قواعد كلي كه درجه كليت آنها از درجه كليت هدف نظام حقوقي كمتر و از درجه كليت هر حكم وقاعده حقوقي بيشتر است. هيچ يك از اين احكام و قواعد رفتار خاصي را از جامعه نمي طلبد بلكه عمل به يك رشته از احكام و قواعد حقوقي, مفاد يكي از اين مباني را در جامعه محقق مي سازد. از ان رو مي توان گفت كه هر دسته از احكام و قواعد حقوقي در حكم مقدمه اي است براي يكي از مباني حقوق, به ديگر سخن؛ هر يك از مباني حقوق, مصلحتي است كه بر عمل به مقتضاي يك دسته از احكام و قواعد حقوقي مترتب مي شود.

اگر به زبان اصوليون اسلامي سخن بگوئيم, مي توان به جاي((مباني حقوق)) تعبير ((ملاكهاي احكام حقوقي)) را به كار برد.

منشأ اعتبار قانون چيست انظار متفاوت در اين بحث و نظر صحيح را بيان كنيد.
پرسش

منشأ اعتبار قانون چيست انظار متفاوت در اين بحث و نظر صحيح را بيان كنيد.

پاسخ

فلاسفه حقوق در حلّ اين مسأله كه منشأ اعتبار قانون چيست, به دو گروه عمده تقسيم شدند؛ يك گروه, حقوق را داراي گونه اي واقعيت نفس الامري مي دانند و گروه ديگر هيچ گونه واقعيتي را براي حقوق باور ندارد و قوام آن را به جعل و وضع و امر و نهي مي پندارد.

كدام يك از اين دو گرايش را مي توان پذيرفت؟ ظاهراً دو گرايش مذكور در دو طرف افراط و تفريط است و شايسته است به حد ميانه اي بگراييم.

سخن كساني كه قوام حقوق را به انشاء و اعتبار مي دانند مردود است، زيرا همه قبول دارند و حتي خود اينان –نا آگاهانه- اعتراف دارند كه قانونگذار بايد مصلحت جامعه را در نظر بگيرد يا جانب عدالت را رعايت كند و حق را پاس دارد. –با اين كه بر طبق مبناي اين گروه, سخن از مصلحت و عدالت و حق نمي توان گفت- اين قبيل تعبيرها همگي گوياي اين حقيقت اند كه قوانيني كه در يك جامعه محل اعتبار و مورد عمل است، تأثيرات واقعي و تكويني در زندگي افراد دارد؛ به راستي اثار خوب يا بدي كه بر عمل به قوانين اجتماعي مترتب مي گردد قابل انكار نيست.

اساساً همين كه گفته مي شود فلان قانون، به حال جامعه، زيان آور يا سودمند است، به روشني گوياي اين است كه اولاً اعتبار و اجراي قانون نتايج تكويني و تحقيقي در زندگي اجتماعي انسانها دارد و ثانياً هدف قانونگذار بايد تأمين مصالح واقعي افراد جامعه باشد و اين هدف با وضع هر قانوني به دست نمي آيد.

بعضي از قوانين هدف مذكور را به خوبي محقق مي سازند كه اينها نافع و سودمند قلمداد مي شوند و برخي ديگر نمي توانند آن هدف را تحصيل كنند يا حتي سدّ راه تحقق آن مي شوند، اين قبيل قوانين، ضارّ و زيان آور به شمار مي آيند.

به ديگر سخن، نمي توان حقوق را يك قرار داد محض و بي پايه انگاشت قوانين حقوقي و اجتماعي بايد بر اساس مفاسد و مصالح واقعي وضع شود. در اين ميان، يك دسته از قوانين با توجّه تام به مفاسد و مصالح وضع شده اند، لذا درست و صحيح محسوب مي شوند و دسته اي ديگر، بي اعتنا به مصالح و مفاسد تنظيم شده اند، بنا بر اين نادرست و غلط به شمار مي آيند. پس در ميان قوانين نيز، درست و نادرست وجود دارد.

كوتاه سخن اين كه انشاء و اعتبار، جعل و وضع و امر و نهي بخشي از كارهاي انسان است كه به واقعيات نفس الامري نظر دارد و اگر بر اساس واقعيّات انجام نگيرد هدف حقوق، حاصل شدني نخواهد بود. به عبارت روشن تر، احكام تابع هيچ فرد يا گروهي نيست. پس اگر قانون به صورت انشاء محض هم بيان شود، باز در زير نقاب انشاء و وضع، يكسره به واقعيات عيني نظر دارد.

از اين سخنان توهّم نشود كه ما عقايد طرفداران حقوق طبيعي يا عقلي يا الهي را دربست پذيرفته ايم, يا عقايد مكاتب پزيتويستي و تاريخي را –از سر تا بن- باطل دانسته ايم. بي گمان، هر نظام حقوقي از يك رشته مفاهيم اعتباري فراهم مي آيد و هر جا درباره قانوني حقوقي گفتگوست سخن از اموري اعتباري در ميان است كه

واضعي بشري يا فوق بشري وضع كرده است و تا مدتي – كم يا بيش – اعتبار دارد و و چه بسا به دست خويش نسخ و الغا گردد. احكام الهي نيز ممكن است در شريعت بعدي و حتي در همان شريعت نسخ شود. اما نكته مهم اين است كه در مرتبه اي قبل از اعتبار يافتن يك قانون, مصالح و مفاسد واقعي ثبوت دارد و به تعبير اصوليون متأخر اسلام, مي توان گفت كه مصالح و مفاسد واقعي يا ملاكهاي احكام (مباني حقوق) حكم شأني اند؛ يعني قانونند كه هنوز به مرحله واقعيت نرسيده اند و قانونيت فعليشان از هنگامي آغاز مي گردد كه انشاء شوند و توسط پيام آوري ابلاغ گردد و به مردم برسد از آن هنگام حكم شأني به حكم انشائي و سپس بر حكم فعلي و منجزّ بدل مي شود.

كوتاه سخن آن كه, ديدگاهي كه ما بر اساس مباني عقيدتي اسلامي خود- در مسأله پشتوانه تكويني داشتن يا نداشتن حقوق – اتخاذ مي كنيم اين است كه قوانين حقوقي همه اعتباري است ولي ريشه در واقعيّات نفس الامري دارد و آن واقعيّات مباني حقوقند, نه متن حقوق.

خاستگاه مشروعيت قانون در سه تلقي معروف چيست؟
پرسش

خاستگاه مشروعيت قانون در سه تلقي معروف چيست؟

پاسخ

كساني كه براي حقوق واقعيتي نفس الامري قائلند و قانونگذار را - در واقع – كاشف يك سلسله قوانين تكويني و واقعي مي دانند؛ يعني طرفداران حقوق طبيعي يا عقلي چنين اظهار نظر مي كنند كه اعتبار قانون, ذاتي آن است و قابل جعل ازسوي كسي نيست, چنان كه قوانين هندسي – در هندسه اقليدسي – اعتبار ذاتي دارد و از جانب كس يا كساني حتي اقليدس, اعتبار نيافته است. قوانين هندسه را هر كس ديگري غير از اقليدس هم اگر كشف مي كرد باز اعتبار مي داشت.

در مقابل, طرفداران حقوق الهي هر گونه اعتبار ذاتي را از قوانين حقوقي را سلب كرده, مي گويند: اعتبار قوانين حقوقي از خدا ناشي مي شود. پس نظام حقوقي حاكم بر يك جامعه, فقط در صورتي اتبار داردكه به خدا منتهي گردد.

فلاسفه حقوق تحققي و تاريخي هم مردم را به جاي خدا مي نهند و مي گويند: اگر مردم قانوني را پذيزفتند, به سبب همان پذيرش معتبر مي شود و اگر قانوني – با رعايت همه مصالح ومفاسد – وضع شود ولي با خواسته مردم موافق نباشد ,به كلّي از درجه اعتبار ساقط است .به تعبير روشن تر مشروعيّت قانون ,عين مقبوليّت آن است.

از ديدگاه اسلامي حقوق بر چند قسم است و مرجع قانونگذاري در هر يك كجاست؟
پرسش

از ديدگاه اسلامي حقوق بر چند قسم است و مرجع قانونگذاري در هر يك كجاست؟

پاسخ

از ديدگاه اسلامي, قوانين بر دو قسم است؛ نخست قوانيني كه در متن كتاب ياسنّت معتبر آمده است, اين گونه احكام تا ابد ثابت و تغيير ناپذير خواهد بود و هيچ كس حق كوچكترين چون و چرا يا تصرّف در آنها را ندارد. چنين احكامي از ضروريّات دين اسلام است و انكار آنها موجب كفر و ارتداد مي شود زيرا به انكار ربوبيّت تشريعي الهي بر مي گردد.

اين قوانين خود دو قسم اند: قسم اول مستقيماً از سوي خداوند متعال وضع شده است و قسم ديگر قوانيني است كه بلاواسطه از سوي خداي متعال تشريع و تعيين نشده اند بلكه خداوند سبحان, حق وضع و تشريع آنها را به پيامبر گرامي اسلام(ص) و ساير معصومين(ع) اعطا فرموده است.

قسم دوم قوانين جزيي و موقّت است كه به نامهاي((احكام سلطانيّه)),((احكام ولايتي))و((احكام حكومتي)) ناميده مي شود؛ در فقه ما, حاكم شرعي- معصوم يا غير معصوم- حقّ دارد مقرراتي محدود به زماني خاصّ, وضع كند كه در متن كتاب و سنت نيامده است. در متن اسلام همين اذن و اجازه اي است كه به حاكم شرعي داده شده؛ اما اختيار اين كه چه قانوني و براي چه مدّتي و در چه منطقه اي وضع شود همه به دست خود حاكم شرع است. البته درباره امام معصوم(ع)- بين فقهاي ما- جاي شك و ترديد نيست ولي درباره امام غير معصوم- يعني ولي فقيه- همچنين حدود و موارد احكام سلطاني, اختلاف نظرهايي به چشم مي خورد اما ديدگاه درست آن است كه, دامنه گستره ولايت فقيه را بسيار گسترده و شامل همه امور

اجتماعي بدانيم- به جز اموري كه دخالت در آنها از ويژگيهاي امام معصوم است- .

اساساً چه التزامي دارد كه انسان قانوني را معتبر بشماردو به آن عمل كند؟
پرسش

اساساً چه التزامي دارد كه انسان قانوني را معتبر بشماردو به آن عمل كند؟

پاسخ

ديدگاه ما در اينجا، ديدگاهي جداگانه است سخن ما، بر دو ركن اصلي تكيه دارد: ركن اول اين است كه انسان داراي دو عقل نظري و عملي نيست و بنا بر اين، در كنار بديهيات نظري يك رشته بديهيات عملي وجود ندارد. احكام عملي عقل از احكام نظري آن جدا و مستقل نيست بلكه ريشه در آن دارد و احكام عملي عقل، همگي غير بديهي اند و همانند احكام نظري غير بديهي بايد به سلسله اي از احكام نظري بديهي منتهي شوند.

ركن دوم اين كه ميان شناخت و انگيزه فرق است. براي آن كه انسان اموري را برگزيند كه خير، صلاح، سعادت و كمال او در آنها باشد مقدماتي لازم است كه در اينجا بر دو مقدمه تأكيد مي ورزيم: نخست آن كه، خير، صلاح، سعادت و كمال خود را بشناسد و دوم آن كه، براي عمل به اين امور انگيزه اي داشته باشد. پس براي تحقق انتخاب و اختيار، غير از علم و شناخت، رغبت و انگيزه هم ضرورت دارد؛ علم همانند چراغ اتومبيل و رغبت همانند موتور محرّك آن است.

بنا بر اين صرف آگاهي و شناخت كافي از حكم عقل يا حكم خدا براي عمل كردن به آن كفايت نمي كند –در بسياري از موارد حكم قانون يا عقل يا خدا به خوبي معلوم است ولي بدان عمل نمي شود.- بلكه بايد ((انگيزه)) به آگاهي و شناخت منضم گردد تا زمينه عمل فراهم آيد. به هر حال درباره هر يك از شناخت و انگيزه بايد جداگانه سخن گفت.

در باره شناخت بايد بگوييم، فقط

شناختهايي در فعل اختياري انسان تأتير ميكنند كه در درون خودش پديد آمده باشند. شناختهاي بي شماري كه در بيرون وجود او و براي موجودات ديگري جز او حاصل آمده اند,هيچ تأثيري در كارهاي اختياري او ندارند.به ديگر سخن,هر گونه شناختي-چه عملي و چه نظري-بايد براي عقل انسان حاصل گردد و هر موجود ديگري جز او-و حتّي خدا-اگر درباره ي امري شناختي داشته و آن را بيان كند,بيان او در فعل اختياري انسان منشأ تأثير نخواهد شد؛فقط اگر عقل خودش به آن ادراك دست يابد,كارهاي اختياريش تحت تأثير آن واقع خواهد شد.پس همان گونه كه وجود خدا را عقل انسان درك ميكند وجوب فرمانبري از او را نيز همان عقل در يابد.

اما انگيزه؛ پس از آن كه عقل انسان دريافت كه يك عمل موافق مصلحت و در جهت آن است، بايد انگيزه اي داشته باشد كه به مقتضاي ادراك و حكم عقل رفتار كند. اين انگيزه نيز بايد براي او و در درون خودش پديد آيد؛ بايد گرايشي فطري در باطن خويش به سوي خير و صلاح خودش داشته باشد تا به آن كار اقدام كند. البته اين ميل، شاخه هاي گوناگون دارد و از شناختهاي متغير انسان اثر مي پذيرد.

كوتاه سخن آن كه، آن چه انسان را به كاري اختياري وا مي دارد در درون و باطن خودش ريشه دارد.حسن و قبح امور عملي بايد توسط عقل خود انسان ادراك شود تا در رفتارش تأثير كند و ميلي فطري و گرايشي دروني به خير و صلاح و سعادت داشته باشد تا به سوي آن بر انگيخته شود و عمل كند؛ اگر هيچ ميل و رغبتي نسبت

به كاري اختياري در شخص نباشد، هرگز به آن كار نمي پردازد، هر چند همه جهانيان به آن كار ميل و رغبت داشته باشند. انگيزه رفتار شخص بايد ذاتي و فطري باشد، نه خارجي و بيروني. پس همه عواملي كه به افعال اختياري انسان شكل مي دهند از دو منبع درون ذاتي خودش سرچشمه مي گيرند: عقل و ميل فطري.

اما از سوي ديگر، اين عقل و آن ميل را خداي متعال در درون انسان نهاده است و همچنين ارزشها و كمالات نيز به خداوند متعال باز مي گردند. بنا بر اين، بدين لحاظ همه امور به خدا منتهي مي شود، در نتيجه صفت ربوبيّت خدا مقتضي وجوب طاعت وي بر همه انسانهاست.

آن نظامهاي حقوقي كه داراي پشتوانه حقيقي نيستند و سازندگان آنها بر اين باورند كه قوام احكام و مقررات حقوقي به قرار داد و اعتبار است حق دارند از مفاهيم اعتباري سود جويند ولي ما كه در نظام حقوقي الهي خود همه احكام و مقررات حقوقي را مبتني بر واقعيات مي دانيم
پرسش

آن نظامهاي حقوقي كه داراي پشتوانه حقيقي نيستند و سازندگان آنها بر اين باورند كه قوام احكام و مقررات حقوقي به قرار داد و اعتبار است حق دارند از مفاهيم اعتباري سود جويند ولي ما كه در نظام حقوقي الهي خود همه احكام و مقررات حقوقي را مبتني بر واقعيات مي دانيم چرا از مفاهيم اعتباري بهره برداري كنيم؟ آيا بهتر نيست احكام را به صورت قضاياي حقيقي بيان كنيم؟

پاسخ

براي حل اين شبهه بايد توجه داشته باشيم كه در حقوق، گاهي موضوعات قضايا مفاهيم اعتباري اند و گاهي محمولات آنها و گاهي خود قضايا به شكل امر يا نهي اند. مثلاً گاهي در باره مالكيّت، زوجيّت، رياست، حكومت و يا هر مفهوم اعتباري ديگري سخن مي گوييم و اين گونه مفاهيم را موضوعات قضايايي مي سازيم و گاهي مفاهيمي مانند: واجب، حرام، جايز و ممنوع را بر موضوعاتي حمل مي كنيم و گاهي امر و نهي مي كنيم كه: ((زكات بدهيد)) و ((دزدي مكنيد)) هر يك از اين سه بخش پاسخي جداگانه دارد:

انگيزه به كار بردن مفاهيم اعتباري –به عنوان موضوعات قضايا- سهولت تفاهم است. به عنوان نمونه، مفهوم ((مالكيّت)) را مثال مي زنيم كه –در اصطلاح حقوقي- مفهومي اعتباري است و مانند همه مفاهيم اعتباري از الگويي حقيقي گرفته شده است. براي سهولت تفاهم به جاي اين كه بگويند: ((اين كتاب به علي اختصاص دارد و علي حق دارد در چار چوب قانون –هر گونه كه بخواهد- از آن بهره برداري كند و ديگران را از تصرف در آن باز دارد، مگر در صورت وجود موانع شرعي مانند حكم افلاس)) مي گويند: ((علي مالك اين كتاب است)).

ناگفته پيداست كه جمله كوتاه اخير،

در عين حال كه مفاد همان جمله بلند را دارد، تفهيم و تفاهم را نيز بسيار آسانتر مي كند.

و اما آن مفاهيم اعتباري كه به عنوان محصولات قضاياي حقوقي به كار مي روند حاكي از ضرورت بالقياس معلول نسبت به علت مي باشند، مثلاً وقتي گفته مي شود: ((بريدن دست دزد واجب است)) اين حكم به اين معناست كه ((بريدن دست دزد از خيانت به اموال مردم و وقوع هرج و مرج پيشگيري مي كند))؛ يعني بين بريدن دست دزد و امنيت مالي افراد جامعه ارتباط علّي و معلولي برقرار است؛ پس بايد دست دزد را بريد (علت) تا تأمين مالي افراد جامعه حاصل شود (معلول).

گاهي يك قضيه حقوقي مجموعاً در قالب يك جمله انشايي به صورت امر و نهي صادر مي شود. سؤال اين است كه چرا انسانها امر و نهي مي كنند؟

اولاً؛ جامعه براي حدوث و بقاي خود نياز مبرم به قوانين اجتماعي و حقوقي دارد.

ثانياً؛ تعيين قوانين و احكامي كه ضامن سعادت دنيوي و اخروي مردم باشد كار هر كسي نيست.

ثالثاً؛ اگر كساني هم موفق شوند كه چنان قوانيني تعيين كنند، نمي تواند مطلوبيّت و خوبي آن قوانين را به توده مردم نشان دهند تا با رضا و رغبت قوانين مزبور را به كار بندند.

رابعاً؛ گاهي براي تأمين يك مصلحت راههاي مختلفي هست كه بايد يكي از آنها معين شود وگرنه مصلحت به كلي از دست مي љȘϮ

بنا ȘѠاين، بايد قوانين اجتماعي و حقوقي به شكل امر و نهي و تكليف و الزام صادر شوند –نه در شكل جمله هاي خبري- تا هم جاي چون و چرا نماند و هم از ميان چند راه برابر، يكي معين گردد، و بدينسان هيچ يك

از مصلحت ها از دست نرود.

از سويي در حقوق ديني حكم فقط از آن خداست و از سوي ديگر عقل هم يكي از منابع حقوق شمرده شده است. اين دو چگونه قابل جمع اند؟
پرسش

از سويي در حقوق ديني حكم فقط از آن خداست و از سوي ديگر عقل هم يكي از منابع حقوق شمرده شده است. اين دو چگونه قابل جمع اند؟

پاسخ

احكام شرعي ارشاد به حكم عقل است؛ يعني چون عقل آدمي ناقص است و از ادراك بسياري امور ناتوان مي ماند خداي متعال لطف مي كند و آنچه را انسان به كمك عقل نمي تواند در يابد، از راه وحي و ابلاغ احكام شرعي به او مي فهماند و مصالح و مفاسد را به او نشان مي دهد. از سوي ديگر، هر جا عقل مصلحت يا مفسده اي را به طور كامل، ادراك مي كند يا وحي به كمك او مي آيد و مصلحت يا مفسده اي را نشان مي دهد، در حقيقت ((اراده تشريعي الهي)) كشف شده است؛ يعني عقل، مستقلاً يا با كمك گرفتن از وحي ما را به خواست و فرمان خداوند متعال رهنمون مي شود. و اين نكته از ديدگاه بينش اسلامي اهميت فراوان دارد.

به همين جهت، در نظام حقوقي اسلام، عقل كاشف قانون الهي محسوب مي شود و اگر عقل را يكي از منابع حقوق و ادلّه فقه قلمداد مي كنند به اين معنا نيست كه در حقوق و فقه اسلامي، دو دسته احكام وجود دارد؛ يكي از آن خداي متعال و ديگري از آن عقل، بلكه در نظام اسلامي فقط حكم خدا معتبر است. حكم عقل هم مستقلاً واجد ارزش نيست، بلكه تنها از آن رو اعتبار دارد كه نشانگر حكم شرعي و فرمان خداوند متعال است.

چه لزومي بر وضع مقررات و احكام توسط مقامي برتر وجود دارد؟
پرسش

چه لزومي بر وضع مقررات و احكام توسط مقامي برتر وجود دارد؟

پاسخ

براي رسيدن افراد يك جامعه به كمالات معنوي و حقيقي خود، بايد اولاً وجود جامعه حفظ شود و همبستگيهاي اجتماعي كاملاً محفوظ بماند و ثانياً رفتارهاي اجتماعي افراد در جهت استكمال و پيشرفت معنوي باشد. براي تحقق اين دو منظور، بايد از همان آغاز پيدايش جامعه، احكام و مقرراتي وضع گردد تا مورد عمل واقع شود. نمي توان به انتظار نشست تا پس از گذشت ده ها، صدها و هزاران سال، همه افراد جامعه به رشد و بلوغ فكري و عقلي برسند و دريابند كه چه كارهايي را بايد بكنند و كدام را نبايد انجام دهند. زيرا چنان زماني نخواهد رسيد كه همه اعضاي جامعه به بلوغ عقلي مطلوب برسند، مخصوصاً كه بعضي افراد از استعداد عقلاني كمي برخوردارند. ديگران هم به سبب كارهاي زندگي و امور معيشتي فرصت و مجالي نمي يابند كه دانشهاي مورد نياز را كسب كنند و آنگاه درباره امور اجتماعي و حقوقي به تفكر و تأمل بپردازد. گذشته از اين، اگر از همان روز نخست تشكل يك جامعه، احكام و مقررات ضروري وجود نداشته باشد، جامعه رو به تباهي رفته و از هم خواهد پاشيد.

از سوي ديگر انسانها نه دانش و شناخت كافي نسبت به مصالح و مفاسد واقعي دنيوي و اخروي و شيوه هاي جلب مصلحت و دفع مفسده دارند و نه از خواهشهاي نفساني و حبّ و بغضهاي نا بجا خاليند. بنا بر اين، در تعيين راه و رسم زندگي و قوانين و مقررات اجتماعي و حقوقي هم دچار خطا و لغزش مي شوند و هم چه بسا منافع شخصي خود را

بر مصالح اجتماعي ديگران مقدم بدارند. همچنين قوانين و مقررات حقوقي نبايد به شكل جمله هاي خبري كه بيانگر ارتباطات علّي و معلولي ميان افعال اجتماعي و نتايج مترتب بر آنها هستند بازگو شوند، بلكه بايد به صورت امر و نهي و الزام و تكليف بيان گردند تا مردم به اطاعت و عمل سوق داده شوند و احساس كنند كه چاره اي جز اطاعت و التزام ندارند. پس قانونگذار چاره اي جز امر و نهي و انشاء و اعتبار ندارند و چون چنين است به ناچار بايد نوعي برتري و علوّ نسبت به ساير افراد جامعه داشته باشد تا ديگران فرمان او را گردن نهند، درست است كه آمريت و امير بودن يك امر اعتباري است، ولي همين امر اعتباري اگر هيچ پشتوانه حقيقي نداشته و متكي به هيچ گونه علوّ واقعي نباشد، كسي آن را نمي پذيرد.

حال اگر راهي جز اين نبود كه يكي از افراد انسان، واضع قانون باشد و امير ديگران گردد، بايد دو امتياز داشته باشد:

نخست از علم بيشتري برخوردار باشد تا مصالح و مفاسد را بهتر بشناسد و شيوه هاي مطلوبتري براي جلب مصالح و دفع مفاسد پيشنهاد كند.

دوم اين كه از قدرت بيشتري بهره مند باشد تا بهتر بتوان مردم را به عمل و اطاعت، الزام و اجبار كند و ضمانت اجرايي اوامر و نواهيش بيشتر باشد.

اينك با توجه به همه اين مطالب، مي گوييم: خداي متعال كه هم علم و قدرت بيكران دارد و هم بي نياز مطلق است –در نتيجه سود شخصي براي او متصور نيست- و هم مالكيت و ربوبيّت حقيقي نسبت به مخلوقات خود دارد و هم نسبت

به بندگانش لطف و رحمت بي پايان دارد از هر موجود ديگري شايسته تر است كه براي او آمريت و اميريت اعتبار شود. به تعبير كوتاه تر، مجموعه ويژگيهايي كه براي يك آمر و امير ضرورت دارد به شكل كاملتر در خداي متعال هست، پس قانونگذاري هم تنها به او مي برازد و بس.

قوانيني كه در قرآن بيان شده داراي چه ويژگي اي هستند؟
پرسش

قوانيني كه در قرآن بيان شده داراي چه ويژگي اي هستند؟

پاسخ

از ميان احكام و قوانين الهي، آنچه كه ناظر به امور ثابت و شئون تغيير ناپذير زندگي انسانهاست مستقيماً و بلا واسطه و از طرف خداي متعال وضع مي شوند. مانند احكام و قوانيني كه در قرآن، كتاب مقدس دين اسلام آمده است؛ زيرا دين اسلام شريعت خاتم و جهاني است و طبعاً آنچه در آن بيايد براي همه انسانها –در هر جامعه و در هر زمان و مكاني- تشريع شده است، لذا بايد مربوط به وجوه دائم و ابعاد دگرگون ناشدني، حيات آدميان باشد.

معصومين(ع) چند قسم قانونگذاري دارند؟
پرسش

معصومين(ع) چند قسم قانونگذاري دارند؟

پاسخ

معصومين(ع) دو قسم قانونگذاري دارند: يكي وضع قوانين متغير و ديگري شرح و تفصيل كلياتي كه در قرآن كريم آمده است.

شرايط اساسي قانونگذار در عصر غيبت چيست؟
پرسش

شرايط اساسي قانونگذار در عصر غيبت چيست؟

پاسخ

مي دانيم قانونگذاران در عصر غيبت هرگز در علم قابل مقايسه با معصومين(ع) نيستند امّا به هر حال بايد كه احكام و مقررات متغير نيز بيشترين نزديكي را با قوانيني كه خداي متعال و معصومين(ع) وضع و بيان كرده اند، داشته باشد. براي تحقق اين هدف، قانونگذار بايد واجد سه شرط اساسي باشد:

الف) فقاهت؛ بايد كسي كه در رأس قوه مقننه جامعه اسلامي جاي دارد، بيش از هر كس ديگري با كتاب و سنّت آشنايي داشته باشد. از ديدگاه اسلامي، قانون فقط زماني قانونيت مي يابد كه به تصويب و امضاي فقيه ترين فقيهان زمان برسد و هر راه ديگري طي شود بر خلاف مصالح جامعه اسلامي و مخالف با تعاليم دين مقدس اسلام خواهد بود.

ب) آگاهي به اوضاع و احوال زمانه؛ پيداست كه وضع قوانين متغير تأمين كننده مصالح جامعه، تنها با شناخت كامل از كتاب و سنت امكان پذير نيست، زيرا وضع چنين قوانين به دو امر بستگي دارد: يكي علم به اصول كلي موجود در كتاب و سنت، و ديگري فهم و تشخيص مسائل جزئي در هر حادثه و زمان خاص. پس زمامدار جامعه اسلامي علاوه بر فقاهت و اطلاع از اصول و قواعد كلي شرعي، بايد داناترين مردم به اوضاع و احوال موجود و مصالح جزيي افراد جامعه باشد وگرنه در برابر مسائل و مشكلات اجتماعي نمي تواند جامعه اسلامي را به سر منزل مقصود رهنمون گردد.

ج) تقوا و پارسايي؛ رهبر جامعه بايد با تقوا ترين و پارسا ترين مردم باشد. در غير اين صورت، مردم از خواهشهاي نفساني و غرض ورزيها و سود جوييهاي شخصي در امان نخواهند بود

به چه دليلي وضع قانون فقط در انحصار خϘǙʠمتعال باشد؟
پرسش

به چه دليلي وضع قانون فقط در

انحصار خداي متعال باشد؟

پاسخ

به موجب اتصاف خداي متعال به چندين صفت، بايد وضع قانون تنها در اختيار او باشد:

اولاً؛ همه اشياء و ارتباطات ميان اشياء را او آفريده است، ما آدميان ساخته دست اوييم و عقلهايمان را نيز او به ما عطا فرموده است. پس منشاء احكام مستقل عقلي، مخلوقات الهي است؛ با رجوع به مخلوقات، مصالح و مفاسد را ادراك كرده، احكامي را انتزاع نموده و حكم به ضرورت بعضي از افعال اختياري مي كنيم.

ثانياً؛ اوست كه علم بيكران دارد. گفتيم درست نيست كه تمام ملاك احتياج به قوانين الهي را قصور عقل از ادراك مصالح و مفاسد بدانيم و اضافه مي كنيم كه اگر فقط به علم الهي استناد شود، معنايش اين خواهد بود كه خداي متعال فقط كاشف مصالح و مفاسد است و علم او جانشين يا متمم و مكمل علم ما مي شود و مصالح و مفاسد را به ما نشان مي دهد. پيامد فاسد اين سخن آن خواهد بود كه همان گونه كه عقل كاشف است نه قانونگذار خداي متعال هم فقط كشف كند نه وضع، و چنين چيزي پذيرفتني نيست.

ثالثاً؛ اوست كه غني مطلق و جواد علي الاطلاق است؛ سود نمي خواهد، فقط جود مي كند.

رابعاً و خامساً؛ اوست كه حكمت بالغه دارد و مالك حقيقي همه جهان آفرينش است.

سادساً؛ اوست كه ربوبيت تشريعي و مولويت دارد. حتي اگر عقل بشر همه مصالح و مفاسد را –به خوبي و چنان كه بايد و شايد- ادراك مي كرد، باز مي بايست همه احكام عقلي را به او مستند سازيم تا هم اجازه تصرف در مخلوقاتش را به ما بدهد و هم اعمال مولويت كند تا بتوانيم كارهاي خود

را به عنوان اطاعت از او و عبادت او انجام بدهيم و بدين وسيله، راه استكمال بپوييم. پس ملاك احتياج به قانونگذاري الهي، مجموع همه اوصاف قدرت، خلق، ربوبيت تكويني، علم، غنا، جود و فياضيت، حكمت، مالكيت حقيقي، حاكميت و ولايت است، نه يكي يا چند تا از اين همه.

در اسلام و اديان آسماني كه حق قانونگذاري از آن خداي متعال است چگونه جايي براي قانونگذاري غير باقي مي ماند؟
پرسش

در اسلام و اديان آسماني كه حق قانونگذاري از آن خداي متعال است چگونه جايي براي قانونگذاري غير باقي مي ماند؟

پاسخ

در پاسخ اين شبهه به چند نكته بايد توجه نمود:

الف) معناي اختصاص قانونگذاري به خداي متعال اين نيست كه همه قوانين,مستقيماً و بي واسطه,

به دست خداوند وضع و تعيين مي شود بلكه ممكن است خداوند به كساني مانند پيامبر اكرم و ائمه اطهار(ع) اجازه دهد تا پاره اي از قانون را وضع كنند و اين با ربوبيت تشريعي الهي هيچ منافاتي ندارد- زيرا كسي كه به امر خداي متعال، وضع بعضي از قوانين را بر عهده مي گيرد، آن چه وضع كند قانون الهي خواهد بود. آن چه ما شديداً نفي و انكار مي كنيم اين است كه كساني بدون اذن خدا قانون بگذارند. چنانكه در تكوينيّات نيز، ما هيچ گاه تأثيرات علل متوسطه را انكار نمي كنيم. بلكه تأثير آنها را به اذن خدا مي دانيم حتي خلق و احياء هم ممكن است توسط كساني مانند حضرت عيسي (ع) با اذن خدا صورت بگيرد.

ب) قوانين حاكم بر جامعه سه دسته اند:

دسته اول؛ قوانيني كه لا اقل از نظر قانونگذار كلّي و ثابت است و دگرگوني آن موجب تغيير نظام خواهد شد، مانند قوانين اساسي كشورها.

دسته دوم؛ قوانيني كه از چنان كلّيّت و ثباتي بهره مند نبوده، اقتضاي دگرگوني هم دارد، هر چند به زودي تغيير نمي پذيرد، مانند قوانين مصوب مجالس قانونگذاري.

دسته سوم؛ قوانيني كه تغيير پذيري فراوان دارد، مانند بخشنامه ها و آيين نامه هاي اجرايي. اين دسته از مقررات به زودي ممكن است دگرگون شود و حتي در يك زمان در دو وزارتخانه آيين نامه ها يكسان

نباشد. وضع اين مقررات –در نظامهاي كنوني جهان- از اختيارات قوه مجريه محسوب مي شود نه قوه مقننه؛ هيئت دولت يا يك وزير يا يك مدير كل ممكن است براي حوزه مسئوليت خود، اين مقررات را وضع و ابلاغ كند. در روزگاران گذشته نيز اگر چه تفكيك قوا به شكل رسمي و قانوني وجود نداشته است اما هر مسئولي در قلمرو مسئوليت خود چگونگي اجراي قانون را خودش تعيين مي كرد. از اين گذشته ارجاع اين مقررات به قوه مقننه، موجب به هم ريختگي و عقب افتادن كارها مي شود.

سخن در باره دسته اول و دوم است. وقتي مي گوييم: خداي متعال بايد قوانين را وضع كند، منظور ما در درجه اول، قوانين كلي و ثابت است. شك نيست كه برخي از امور و شئون انساني از دوام و جاودانگي برخوردارند و هيچ عاملي –مانند زمان، مكان، رنگ پوست و نژاد- نمي تواند موجب تغيير اين امور و شئون گردد، قوانيني كه براي تأمين مصالح مربوط به اين امور وضع مي شود قوانيني هميشگي و جاوداني خواهد بود و بايد توسط خداي متعال وضع گردد.

اما بعضي ديگر از اين شؤون انساني با تغيير زمان, مكان, نژاد و... متغيّر مي گردند, طبعاً مصالح و مفاسد وابسته به آنها نيز دستخوش تحوّل وتبدّل مي گردند,لذا قوانيني كه براي تأمين چنين مصالح دگرگون شونده اي وضع مي شوند بايد جمود و سكون نداشته باشند؛ بسياري از امور اجتماعي, ممكن است در يك اوضاع و احوال اجتماعي, موافق مصلحت همگان باشد و در اوضاع و احوال ديگر نباشند؛ چنين نيست كه در يك مقطع زماني، حكمي براي يك جامعه مصلحت داشت همان حكم براي همه زمانها و همه جامعه ها

مصلحت داشته باشد. براي تأمين اين مصالح متغير به قانوني نياز است كه بر حسب اوضاع و احوال، دگرگون شود، مثلاً نمي توان همه ساكنين كره زمين را –با همه تفاوتهاي زيادي كه در زبانها و لهجه ها دارند- الزام كرد كه براي خريد و فروش از الفاظ و صيغه هاي عربي استفاده كنند، زيرا خريد و فروش از كارهايي است كه بيشتر انسانها در هر روز چندين بار با آن سر و كار دارند، حال اگر به كار بردن الفاظ عربي به هنگام خريد و فروش، الزامي باشد موجب عسر و حرج خواهد شد، بر خلاف نكاح و زناشويي كه چه بسا در طول عمر يك شخص بيش از يك بار روي ندهد.

در اسلام، اين دسته از قوانين متغير به اذن خداي متعال توسط پيامبر اكرم و جانشينان معصوم او (ع) و در زمان غيبت آنان به دست نوّاب آنان وضع مي گردد. به اصطلاح فقهي، در زمان غيبت، وضع اين قوانين متغير به عهده حاكم شرع و ولي فقيه است و او مي تواند بخشي از اختيارات خود را به نهادي (مانند مجلس شوراي اسلامي) واگذار نمايد.

ديدگاههاي مختلف در مورد حق را بيان كنيد.
پرسش

ديدگاههاي مختلف در مورد حق را بيان كنيد.

پاسخ

به طور كلي، در اين مسئله، چند نظر اصلي و متضاد وجود دارد:

الف) نظريه حقوق طبيعي

گروهي كه در درون خود، داراي اختلاف هاي جزئي هستند، معتقدند كه طبيعت، حق هر موجودي را تعيين مي كند. اين نظريه، با عنوان ((نظريه حقوق طبيعي)) شهرت يافته است.

انسان هم، مانند ساير حيوانات، نيازهاي طبيعي دارد كه اگر تأمين نشوند، زندگي او تهديد شده و نمي تواند دوم بياورد. پس حق طبيعي انسان است كه از هوا، غذا، نور، نباتات و حيوانات استفاده كند تا بتواند به حيات خود ادامه دهد. در يك جمله، استفاده يك موجود از آن چه نيازهاي طبيعي او را تأمين مي كند، حق طبيعي او است و كسي نمي تواند مانع اين استفاده شود.

ب) نظريه قرارداد اجتماعي

طرفداران نظريه قرارداد اجتماعي بر اين باورند كه حق ها ريشه در قرارداد اجتماعي دارند و طبيعت، حقي را به كسي نمي دهد؛ اما از آنجا كه انسان خود خواه است، پيوسته در انديشه دست يابي به منافع خويش است و مي خواهد بر همه موجودات تسلط پيدا كند تا آنجا كه مايل است انسانهاي ديگر را هم به خدمت گرفته از آنها بهره كشي كند و به طور غريزي تا آنجا كه بتواند، اين كار را خواهد كرد؛ ولي از آن جا كه انسان، عاقل و هوشمند نيز هست، در مي يابد كه استخدام و تسلط بر ديگران، عواقب ناخوشايندي را در پي دارد؛ زيرا ديگران در برابر وي تسليم نمي شوند و پيوسته جنگ، خونريزي، و فساد، دامنگير او و ديگران خواهد شد و در اين صورت هيچ

يك زندگي راحتي نخواهند داشت. از اين رو، با هم توافق مي كنند كه خواسته هاشان را با هم هماهنگ و متعادل سازند؛ يعني هر طرف، از مقداري از خواسته هاي خود، در برابر ديگران صرف نظر كند تا همه بتوانند زندگي سالم همراه با آرامش و آسايشي داشته باشند و در سايه آرامش و زندگي جمعي، هر يك به بيشترين خواسته خود برسند.

بنا بر اين مبنا حقوق، ريشه در قرار داد اجتماعي دارد و هيچگونه ريشه طبيعي و تكويني ندارند. اساس زندگي جمعي انسان، قرارداد است و حقوق نيز، كه لازمه زندگي جمعي است در همان قرارداد اجتماعي شكل مي گيرد و پيش از آن، هيچ مبناي عقلاني ندارد.

ج) نظريه حقوق الهي

انديشمندان الهي، به ويژه، متفكران اسلامي، خدا را منشاء و اساس حقوق انسان مي دانند و در اين كه خداوند حق دارد حقوقي را براي مردم تعيين كند و يا اگر تعيين كرد، مردم مكلفند به آن پايبند باشند، آن را بپذيرند و به كار بندند، اختلافي بين آنان نيست. البته در تفسير و بيان فلسفي حقوق الهي، انديشمندان نامبرده نظريه هاي مختلفي را ابراز كرده اند.

ديدگاههاي مختلف در مورد حق را بيان كنيد.
پرسش

ديدگاههاي مختلف در مورد حق را بيان كنيد.

پاسخ

به طور كلي، در اين مسئله، چند نظر اصلي و متضاد وجود دارد:

الف) نظريه حقوق طبيعي

گروهي كه در درون خود، داراي اختلاف هاي جزئي هستند، معتقدند كه طبيعت، حق هر موجودي را تعيين مي كند. اين نظريه، با عنوان ((نظريه حقوق طبيعي)) شهرت يافته است.

انسان هم، مانند ساير حيوانات، نيازهاي طبيعي دارد كه اگر تأمين نشوند، زندگي او تهديد شده و نمي تواند دوم بياورد. پس حق طبيعي انسان است كه از هوا، غذا، نور، نباتات و حيوانات استفاده كند تا بتواند به حيات خود ادامه دهد. در يك جمله، استفاده يك موجود از آن چه نيازهاي طبيعي او را تأمين مي كند، حق طبيعي او است و كسي نمي تواند مانع اين استفاده شود.

ب) نظريه قرارداد اجتماعي

طرفداران نظريه قرارداد اجتماعي بر اين باورند كه حق ها ريشه در قرارداد اجتماعي دارند و طبيعت، حقي را به كسي نمي دهد؛ اما از آنجا كه انسان خود خواه است، پيوسته در انديشه دست يابي به منافع خويش است و مي خواهد بر همه موجودات تسلط پيدا كند تا آنجا كه مايل است انسانهاي ديگر را هم به خدمت گرفته از آنها بهره كشي كند و به طور غريزي تا آنجا كه بتواند، اين كار را خواهد كرد؛ ولي از آن جا كه انسان، عاقل و هوشمند نيز هست، در مي يابد كه استخدام و تسلط بر ديگران، عواقب ناخوشايندي را در پي دارد؛ زيرا ديگران در برابر وي تسليم نمي شوند و پيوسته جنگ، خونريزي، و فساد، دامنگير او و ديگران خواهد شد و در اين صورت هيچ

يك زندگي راحتي نخواهند داشت. از اين رو، با هم توافق مي كنند كه خواسته هاشان را با هم هماهنگ و متعادل سازند؛ يعني هر طرف، از مقداري از خواسته هاي خود، در برابر ديگران صرف نظر كند تا همه بتوانند زندگي سالم همراه با آرامش و آسايشي داشته باشند و در سايه آرامش و زندگي جمعي، هر يك به بيشترين خواسته خود برسند.

بنا بر اين مبنا حقوق، ريشه در قرار داد اجتماعي دارد و هيچگونه ريشه طبيعي و تكويني ندارند. اساس زندگي جمعي انسان، قرارداد است و حقوق نيز، كه لازمه زندگي جمعي است در همان قرارداد اجتماعي شكل مي گيرد و پيش از آن، هيچ مبناي عقلاني ندارد.

ج) نظريه حقوق الهي

انديشمندان الهي، به ويژه، متفكران اسلامي، خدا را منشاء و اساس حقوق انسان مي دانند و در اين كه خداوند حق دارد حقوقي را براي مردم تعيين كند و يا اگر تعيين كرد، مردم مكلفند به آن پايبند باشند، آن را بپذيرند و به كار بندند، اختلافي بين آنان نيست. البته در تفسير و بيان فلسفي حقوق الهي، انديشمندان نامبرده نظريه هاي مختلفي را ابراز كرده اند.

علّت اين كه فساد سراسر كشورهاى اسلامى را گرفته است چيست آيا علّت اين نيست كه دين ضامن اجرايى ندارد؟
پرسش

علّت اين كه فساد سراسر كشورهاى اسلامى را گرفته است چيست آيا علّت اين نيست كه دين ضامن اجرايى ندارد؟

پاسخ

1. كسى كه اين اشكال را مى كند بايد نخست كشورهاى غربى را در نظر بگيرد و بالا بودن ارقام جنايات و جرايم و انحرافات گسترده كه زندگى را در آن منطقه ها در ذائقه افراد تلخ نموده است مشاهده كند و با ممالك شرقى كه نسبتاً تحت حكومت دين قرار دارند بسنجد تا معلوم شود تا چه اندازه ايمان و دين مى تواند در بركنارى انسانها از فساد و انحراف مؤثّر باشد.

2. بهترين و عالى ترين ضامن اجراء براى عمل به قانون عبارت از ايمان است و اين حقيقتى است كه با اندك تأمل قابل تصديق مى باشد زيرا اگر نفوذ ايمان و دين نباشد افراد تا آنجا كه تحت سيطره قانون مى باشند پيروى از قانون را تحمّل مى كنند ولى در مواردى كه از قلمرو حكومت قانون خارج شدند مانند گوشه هاى مخفى كه هيچ كس از آنها آگاهى ندارد از قانون تخلف مى نمايند. امّا ايمان و دين هر جا انسان باشد همراه انسان است و در انديشه و فكر انسان را كنترل مى كند و از تجاوز و ستم به طور كلّى باز مى دارد و علّت وجود فساد و انحراف در كشورهاى اسلامى عمل نكردن مسلمان به طور كامل به تعليمات دينى است و اين را بايد به حساب تقصير آنان گذارد نه به حساب نقص قوانين اسلام.

اسلام به ذات خود ندارد عيبى هر عيب كه هست از مسلمانى ما است.

3. در تجربه حكومت اسلامى نشان داده شد

كه احكام اسلام، بايد همراه قدرت نيز باشد و نظام براى كنترل اوضاع دخالت نمايد. به همين دليل است كه امام((رحمه الله)) فقه را فلسفه عملى حكومت مى داند.

_2_

يعنى دستورات دين در بستر حكومت به نتيجه مى رسند. براى جلوگيرى فساد بايد هم جنبه ايجابى يعنى قدرت، تبليغ و امكانات ارشادى و هم جنبه سليبى باز دارندگى از حركات مفسدانه انجام گيرد.

4. در كشورهاى اسلامى غير از جمهورى اسلامى هم فقط نام اسلامى يدك كشيده مى شود وگرنه نظامها و دولتها هرگز اسلامى نيستند. با اين وجود مقايسه مفاسد و گرفتاريهاى غرب و آنجا كه دين حضور حتّى كمرنگ دارد قابل مقايسه نيست.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_3_

حق چه مفهومى دارد؟
پرسش

حق چه مفهومى دارد؟

پاسخ

حق به معناى ثابت، هدفدار و تغيير ناپذير است و باطل به مفهوم متزلزل، بى هدف و فساد پذير است. از همين رو مطلبى كه دروغ نيست و ثابت شده است، حق گفته مى شود همين طور كاربرد كلمه حق در مفاهيم عدل، يقين، قطعى، نصيب و بهره با توجه به معناى مذكور است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_9_

حق چه مفهومى دارد؟
پرسش

حق چه مفهومى دارد؟

پاسخ

حق به معناى ثابت، هدفدار و تغيير ناپذير است و باطل به مفهوم متزلزل، بى هدف و فساد پذير است. از همين رو مطلبى كه دروغ نيست و ثابت شده است، حق گفته مى شود همين طور كاربرد كلمه حق در مفاهيم عدل، يقين، قطعى، نصيب و بهره با توجه به معناى مذكور است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

_1806_

آيا علم فقه موجود قادر به جواب دادن به جميع مسائل حقوقي جديد است؟
پرسش

آيا علم فقه موجود قادر به جواب دادن به جميع مسائل حقوقي جديد است؟

پاسخ

در سؤالات قبلي كه پاسخ آن براي شما ارسال شد نيز تقريباً به اين سؤال پاسخ داده شد، كه خلاصة آن چنين است، در فقه فعلي دو عنصر دخالت عمده دارد: يكي منابع فقهي كه همان قرآن و سنت معصومين ( و عقل و اجماعي كه به سنت بر مي گردد است كه ما ادعا داريم تمام نيازهاي بشر در قرآن و روايات از لسان وحي مطرح شده، و پاسخ مناسب براي آن قرار داده شده است، دوم روش استنباط و اجتهاد است كه اين روش گرچه گاه در آن بين اصولين اختلافاتي ديده مي شود كه يك مورد را فردي حجت مي داند و ديگري آن را شرعي نمي داند ولكن اصل اين روش استنباط عمدتاً به روايات بازگشت دارد و ما چون قواعد و اصول كليه اي در فقه در دست فقها داريم مسلماً در هيچ مسأله اي فقه ما نخواهد ماند، قواعد و اصول كلي كه از خود روايات بدست آمده است، كه اين قواعد و اصول جوابگوي تمام مسائل جديد خواهد بود، حتي در موردي كه دليل اجتهادي _ به اصطلاح علم اصول _ براي حكم پيدا نشود يعني آيه و روايتي در آن موضوع خاص نرسيده باشد، فقيه با استناد به عمومات ادله و قواعد كلي مثل "اوفوا بالعقود"، "تجارة عن تراض"، "كل شي لك طاهر حتي تعلم انه قذر" "كل شي لك حلال حتي تعلم انه حرام" و... حكم آن مسألة جديد را خواهد داد و مسائل حقوقي در اين جهت فرقي با مسائل ديگر نخواهد داشت.

حق چيست آيا مي توان گفت خواسته هاي شرعي و قانوني مردم همان حق است يا حقي كه در قرآن و نهج البلاغه آورده شده حق مي باشد، پس اگر بگوييم حق بدون شناخت علي مفهومي ندارد، همانطور كه خداشناسي بدون علي شناسي معنايي ندارد، درست هست و يا حق مقوله اي است
پرسش

حق چيست آيا مي توان گفت خواسته هاي شرعي و قانوني مردم همان حق است يا حقي كه

در قرآن و نهج البلاغه آورده شده حق مي باشد، پس اگر بگوييم حق بدون شناخت علي مفهومي ندارد، همانطور كه خداشناسي بدون علي شناسي معنايي ندارد، درست هست و يا حق مقوله اي است كه تعريف خاصي دارد و ما از درك آن عاجز هستيم البته هر كس از حق تعريف خاصي دارد كه مربوط به متعلقات آن است مي خواهيم بدانيم خود حق چيست همانطور كه مي گوييم خود زيبايي چيست

پاسخ

برادر ارجمند، حق تعريف دارد و به مقتضاي طرح آن در مقوله هاي مختلف تعاريف خاص و متعددي مي يابد. اصل معناي حق مطابقت و موافقت است در منطق قرآن اين معنا به حسب متعلق خود، تعريف هاي متنوعي يافته است

1. حق به معناي بوجود آورنده چيز براساس حكمت و به اين معنا، بر خدا حق مي گويند.

2. حق به معناي هر چيزي كه براساس حكمت به وجود آمده تمامي افعال خدا بر اين اساس حق اند، الحق من ربك

3. اعتقادي كه مطابق با واقعيت باشد.(مفردات راغب واژه حق )

علامه طباطبايي در ذيل آيه سه آل عمران مي گويد:

حق خبري است كه ما به ازأ خارجي دارد و اگر با واقعيت خارجي مطابقت داشته باشد آن را صادق مي دانيم

بر اين اساس حق بر اعيان خارجي و امور واقعي گفته مي شود لذا به خدا كه حاق واقع است حق اطلاق مي شود و بر حقايق خارجي نيز به خاطر ثبوت و تحقق و واقعيتي كه دارند حق گفته مي شود.

به هر طريق حق امر ثابتي است كه بطلان در آن راه ندارد.(تفسير الميزان

علامه طباطبايي ج 3، ص 8 ، دفتر انتشارات اسلامي )

پس ملاك برخورداري از حقانيت در اعمال و اقوال و عقايد، مطابقت آن ها با واقع و نفس الامر است

چگونه انسان مي تواند از واقعيت هاي هستي آگاه گردد؟ سه راه كلي براي اين آگاهي وجود دارد. 1_ قرآن (وحي 2_ عقل و برهان 3_ كشف و شهود، به شهادت تاريخ و خود ادلّه آن چه مصون از خطاست وحي است شناخت عقلاني به دليل تهافتي كه در آن وجود دارد از حقانيت محض برخوردار نيست و همين طور شناخت عرفاني

بر اين اساس است كه مي گوييم قرآن حق مطلق است و هيچ بطلاني در آن راه ندارد. "لآ يَأْتِيه ِ الْبَ_َطِ_ل (فصلت 42) چون سخن خداي سبحان است كه ملاك حقانيت است و الحق من ربّك هر چيزي به ميزان بهره وري از رنگ الهي از حقانيت برخوردار است و هر چه از خدا، جدا شود از متن واقع جدا شده و به طرف بطلان حركت مي كند.

"ذَ َلِكَ بِأَن َّ اللَّه َ هُوَ الْحَق ُّ وَ أَن َّ مَا يَدْعُون َ مِن دُونِه ِ الْبَ_َطِ_ل (لقمان 30) اين ها دليل آن است كه خدا خود حق است و غير از او هر چه را كه مي خوانند باطل است ".

لذا، اين كه مي گوييم خدا و سخن خدا حق محض است نه به خاطر تعصب بلكه به اين علت است كه او متن واقع و هستي است و حق يعني مطابقت با واقع حق يعني مطابقت با خدا و سخن خداي حكيم كاملاً با خودش مطابقت دارد پس حق مطلق است

و ائمه معصوم به

خاطر آن كه در همه احوال و افعال و اقوال كاملاً، منطبق بر وحي و سخن خداست به همين لحاظ آن ها از حقانيت برخوردارند و چون هماهنگي آن ها با حق مطلق (خدا) از سوي خود خداي متعال تضمين شده و از هرگونه اعوجاج و رجس تطهير شده اند، فرمان رسيده كه كونوا مع الصادقين بخاطر صدقشان كه همان انطباق با واقعيت است با آن ها باشيد.

خلاصه آن كه حق تعريف روشني دارد، و هر شخصي و سخني به ميزان هماهنگي و بهره وري با حق مطلق از حقانيت برخوردار مي شود. خواسته مردم اگر مطابق با شرع و سخن معصومين بود خواسته حقي است و اگر منطبق بر هوا بود و منطبق بر خواسته خدا نبود غير حق به حساب مي آيد.

براي اطلاع بيشتر مي توانيد به كتاب حق و باطل شهيد مرتضي مطهري مراجعه فرمائيد.

الف _ برخي قوانين اسلام مانند قصاص شلاق ارث در جهان امروز، دست آويزي براي مبارزه با اسلام قرار گرفتند، چگونه مي توان براي افرادي كه از دين مبين پرعطوفت اسلام چيزي نمي دانند توجيه مناسبي كرد؟ ب _ آيا اين قوانين قابل تغييرند؟
پرسش

الف _ برخي قوانين اسلام مانند قصاص شلاق ارث در جهان امروز، دست آويزي براي مبارزه با اسلام قرار گرفتند، چگونه مي توان براي افرادي كه از دين مبين پرعطوفت اسلام چيزي نمي دانند توجيه مناسبي كرد؟ ب _ آيا اين قوانين قابل تغييرند؟

پاسخ

تفاوت ديدگاه غرب و اسلام اساساً به اجراي ظاهري احكام بر نمي گردد; بلكه ريشه در ديدگاه ها و جهان بيني ها دارد. بديهي است بر اين اساس چنانچه امروز به خاطر خوشايند غرب از اجراي حكمي دست بكشيم فردا آن ها حكم ديگري را دست آويز قرار مي دهند مگراين كه از همة عقايد و آموزه هاي خود دست برداريم و به آن چه آنان مي گويند معتقد گرديم هم چنان كه قرآن كريم بيش از اين اين تذكر را داده است "وَ لَن تَرْضَي َ عَنكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصَ_َرَي َ حَتَّي َ تَتَّبِع َ مِلَّتَهُم ْ قُل ْ إِن َّ هُدَي اللَّه ِ هُوَ الْهُدَي َ وَلَغ ن ِ اتَّبَعْت َ أَهْوَآءَهُم بَعْدَ الَّذِي جَآءَكَ مِن َ الْعِلْم ِ مَا لَكَ مِن َ اللَّه ِ مِن وَلِي ٍّ وَ لاَ نَصِيرٍ "(بقره 120)

اسلام و غرب در وضع احكام و اجراي آن دو بينش متفاوت دارند كه تشريح آن ها تا حدود زيادي پاسخ انتقادها را مي دهد.

ملاك وضع احكام و قوانين و اجراي آن ها از ديدگاه غرب و اسلام

از منظر غرب _ كه در قرن هاي اخير به اومانيسم ليبراليسم و فيمنيسم روي آورده اند _ در جهان بيني هنر، حقوق اخلاق و... انسان مدار و محور هر گونه تلاش است و خالق همه ارزش ها و ملاك تشخيص خير و شر است

در واقع در فرهنگ غرب همة ارزش ها _ اعم از اخلاقي اجتماعي

حقوقي و سياسي _ امور اعتباري هستند و ريشة عقلاني و واقعي ندارند; از اين رو است كه مي بينيم در احكام و قوانين و اجراي آن ها چرخش هاي صد درجه اي و گاه بيشتر مي بينيم روزي به زن هيچ بهايي نمي دهند و روزي ديگر او را فراتر از زن مي دانند. روزي مردم را به انواع مجازات ها، مجازات مي كنند و روز ديگر شلاق اعدام و... را خشن مي دانند.

امّا از ديدگاه اسلام مدار و محور همة احكام و قوانين خداوند و رسيدن انسان به سعادت و كمال است "إِنَّا لِلَّه ِ وَ إِنَّ_آ إِلَيْه ِ رَ َجِعُون (بقره 156) از اين رو آدمي كه مقام خليفة اللهي دارد: "إِنِّي جَاعِل ٌ فِي الاْ ?َرْض ِ خَلِيفَة ً"(بقره 30) بايد همة رفتارها و كردارهاي فردي و اجتماعيش بر اساس عروج و صعود به كمال باشد.

بر اساس اين ديدگاه مقدسات و ارزش هاي ديني به مراتب از جان مال و ناموس و بستگان عزيزتر است ديني كه تنها در راه رسيدن انسان به سعادت و خوشبختي جاويدان است چيزي نيست كه بتوان با تساهل و مدارا مورد هتك و تضعيف آن و احكامش برخورد كرد و به خاطر خوشايند ديگران از اصول و احكامش دست كشيد.(ر.ك پاسخ استاد به جوانان پرسش گر، آيت اللّه مصباح يزدي ص 228، مؤسسه پژوهشي امام خميني / فصلنامه كتاب نقد، شماره 17، ص 155.)

با روشن شدن جهان بيني ها، تا حدود زيادي به انتقادها و شبهات پاسخ داده مي شود. در ذيل با دو عنوان پاسخ برخي شبهات به طور كلي مي آيد. بررسي تك تك موارد مجال ديگري مي طلبد.

خشن نمايي برخي قوانين

به پندار برخي بعضي از قوانين اسلام مانند: قصاص شلاق سنگسار و... خشن هستند. منشأ چنين قضاوت هايي جهان بيني ها و برداشت هايي است كه افراد از انسان دارند. متأسفانه قضاوت خشونت از سوي اين عده در مورد احكام اسلام از بررسي اجمالي و بدون در نظر گرفتن همه جوانب آن صورت مي گيرد; يعني تمام شرايط حدود و تعزيرات اسلامي و طرق اثبات و راه هاي تخفيف و همچنين نتايج نهايي اين جرم ها و اثرهاي زيانبار آن ها در نظر گرفته نمي شود.

براي مثال افرادي با مشاهده جوامع غربي نوشيدن شراب يا رواج فسادهاي جنسي را دليل كم اهميت بودن اين جنايت ها مي دانند; در حالي كه اگر اثرات زيانبار نوشيدن شراب و آمار طلاق و از هم پاشيدن خانواده ها، فرزندهاي نامشروع كه غالباً بر اساس تجربه دانشمندان افرادي تبه كار، بي رحم و جاني از آب در مي آيند، كودكان بي سرپرست و انواع بيماري هاي جسمي و روحي كه زاييده بي بند و باري هاي جنسي است ملاحظه شود، قبول خواهيم كرد كه چنين جرم هايي به هيچ وجه مسأله ساده اي نيست كه بتوان از آن به آساني گذشت بلكه گاهي سرنوشت يك جامعه با آن گره مي خورد و موجوديت آن به خطر مي افتد.

به همين جهت است كه اسلام هر چند، به منطق عاطفه ودلسوزي در حقوق فردي ترغيب مي كند و افراد را به چشم پوشي از خطاي ديگران سفارش مي كند; امّا در حقوق اجتماعي ترحم و عاطفه را جايز نمي داند; چرا كه انسان دوستي براي مجرم و چشم پوشي از مجازات وي در حقيقت جنايت به جامعه است

و رها كردن يك دزد و حفظ آبروي يك بزه كار، گرفتار ساختن ميليون ها افراد بي گناه است از اين رو است كه قرآن كريم به اجراي چنين مجازات هايي به شدت تأكيد مي كند; "الزَّانِيَة ُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُواْ كُل َّ وَ َحِدٍ مِّنْهُمَا مِاْئَة َ جَلْدَة ٍ وَ لاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَة ٌ فِي دِين ِ اللَّه ِ إِن كُنتُم ْ تُؤْمِنُون َ بِاللَّه ِ وَ الْيَوْم ِ الاْ ?َخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَ_آغ فَة ٌ مِّن َ الْمُؤْمِنِين َ ;(نور،2) هر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد و نبايد رأفت ]و محبت كاذب نسبت به آن دو شما را از اجراي حكم الهي مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد و بايد گروهي از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده كنند." ضمن آن كه معروف است كه حدود و تعزيرات اسلامي از قبيل سهل و ممتنع است از يك سو مجازات ها ممكن است سنگين به نظر رسد; ولي از سوي ديگر راه هاي اثبات آن را چنان محدود كرده كه در عمل دامان افراد بسيار كمي را مي گيرد در عين اين كه وحشت از آن به عنوان يك عامل بازدارنده روي افراد منحرف اثر خود را خواهد گذاشت (ر.ك مجله مكتب اسلام سال 23، شماره 3، ص 11، پرسش و پاسخ علامه طباطبايي )

ديگر اين كه در غرب هر چند اعدام شلاق شكنجه و... به ظاهر از قوانين رسمي حذف شده است اما در عمل اين مجازات ها به انواع گوناگون اجرا مي شود و كشوري مانند آمريكا كه داعيه آزادي خواهي و دفاع از حقوق بشر را دارد، بزرگ ترين كشور صادر كننده ابزار پيشرفته شكنجه در جهان است

احكام و تفاوت ها ميان زن و مرد

يكي از بحث هاي دامنه دار از گذشته تاكنون اشتراك و تفاوت هاي زنان و رسالت هر يك از آن دو در خانواده و جامعه است كشورهاي غربي با ناديده انگاشتن تفاوتهاي جسمي رواني و هوشي زن و مرد خواهان برابري آن دو در همه زمينه ها شدند. ره آورد اين ايده همان چيزي است كه در حال حاضر در كشورهاي غربي مشاهده مي شود كه نه تنها زن به حقوق واقعي خود نرسيد; بلكه معمولاً جز بازيچه و كالايي براي تبليغات و سوءاستفاده ها نشد.

در مقابل اسلام از همان ابتدا با تضييع حقوق زن كه در زمان جاهليت رواج داشت و هيچ حقي به زن مانند ارث و تملك مال نمي دادند مخالفت كرد همچنين بااستفاده ابزاري از زن و افراط در آزادي او به شدت مخالفت كرد. اسلام با در نظر گرفتن اشتراك ها و تفاوت هاي زن و مرد احكامي را وضع كرد و هر يك از آن دو را براي رسيدن به هدف از خلقت موظف كرد.

در پاسخ پرسشي كه ضميمه مي شود به اين ملاك در وضع حكم ارث و ديه تا حدودي اشاره شده است

ب _ احكام و تغيير آن در بستر زمان

يكي از امتيازهاي اسلام و به ويژه مذهب شيعه پويايي اجتهاد، بر اساس زمان و مكان است احكام اسلام هر چند در ماهيت خود ثابت مي باشند و هيچ گونه تغييري در طول زمان پيدا نمي كنند; "حرام خداوند هميشه حرام و حلال او نيز براي هميشه حلال است "

منتها احكام داراي موضوعات و ملاك هاي خاصي مي باشند كه تنها به

ملاحظه آن ها از طرف شارع مقدس تقرير و تشريع شده اند. و تا مادامي كه در بستر زمان تغيير بيروني و يا دروني براي موضوعات و ملاك ها حاصل نشود احكام ثابت و تغييرناپذير مي مانند; امّا چنانچه موضوع ها تغيير كرد حكم نيز اجرا نخواهد شد.

انواع تغيير موضوع

تغيير موضوع احكام به دو صورت ممكن است

1. دروني مانند اين كه سگي در نمك زار نمك شود، يا آب نجس تبديل به بخار و يا خون بدن انسان جزء بدن پشه شود يا شراب سركه گردد كه در اين صورت حكم نيز تغيير مي كند و جاي بحث ندارد.

2. بيروني مانند آن جا كه روابط اجتماعي و يا اقتصادي نسبت به موضوعي تغيير كرده باشد، به گونه اي كه روابط اقتصادي و اجتماعي پيشين نسبت به موضوع حاكم نباشد. در اين صورت نيز حكم پيشين برداشته شده و حكم جديدي بر آن ها بار مي شود. اين حكم تغييرات و اجازه برداشت حكم جديد، مطابق موازين و معيارهايي است كه خود اسلام معين كرده است منتها بايد دقت كرد كه تعيين موضوع و ملاك احكام به ويژه درتغييرات بيروني بسيار سخت است از اين رو نبايد به صرف تغيير ظاهري شرايط و روابط اجتماعي حكم به تغيير داد چه بسا كه اين تنها ملاك حكم نباشد و ملاك هاي ديگري نيز وجود داشته باشد كه ما از آن بي خبريم

رعايت حق الناس بهتر است يا انجام واجبات ؟
پرسش

رعايت حق الناس بهتر است يا انجام واجبات ؟

پاسخ

حق الناس در اسلام از اهميت ويژه اي برخوردار است و بايد خيلي در آن دقت شود؛ چه اين كه در روايات آمده كه خداوند از حقوق خودش با توبه گذشت مي كند؛ ولي حق الناس آن قدر مهم است كه تا صاحب حق راضي نگردد، بخشيده نمي شود. بلي در مورد برخي افراد (مثل شهدا) گفته اند: اگر حق الناسي بر عهده آنها باشد و شهيد شود؛ خداوند به نحوي صاحب حق را راضي مي كند، اما براي ديگران چنين استثنايي در كار نيست. در اهميت حقالناس، گفته شده كه: اگر حق الناس با واجبي كه وسعت دارد (مثل نماز) معارض شد، اوّل بايد آن حق ادا گردد، سپس نماز خوانده شود و اگر با امر مستحبي يا مكروهي روبرو شد، بايد حق الناس را مقدم داشت. در هر صورت در هيچ حالي نمي توان حق الناس را ترك كرد.

آنچه گفته شد در جايي است كه حق الناس جنبه مالي داشته باشد؛ اما اگر حق از قبيل غيبت، تهمت و ... باشد؛ در صورتي كه ممكن است و مفسده مهم تري پيش نمي آيد بايد رضايت آن شخصي كه از او غيبت شده، جلب گردد. اما اگر گفتن موجب مفسده مهم تري بشود (مثلاً باعث خونريزي يا زد و خورد و اختلاف شديد بشود) در اين صورت لازم نيست به آن شخص گفته شود، بلكه هر وقت به ياد آن غيبت و تهمتي كه به او زده شده مي افتيد، بايد براياو طلب مغفرت كنيد.

فلسفه برده داري در اسلام چيست ؟
پرسش

فلسفه برده داري در اسلام چيست ؟

پاسخ

نظام هاي اجتماعي در هر دوران تابعي از مجموعه شرايط اقتصادي، سياسي، فرهنگي و ... مي باشد. همان گونه كه امروزه نظام كارگري و كارفرمايي و ... در جهان حاكم است و شرايط اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي خاص آن را ايجاب نموده است. تا چند قرن پيش در تمامي جهان نظام برده داري روش مناسب براي اداره امور آن دوران بوده است؛ به گونه اي كه هيچ نظامي در شرايط آن روز امكان جايگزيني آن را نداشته است. از اين رو مناسب ترين شيوه در شرايط آن روز، شيوه برده داري بوده است.

بررسي زمينه هاي اين موضوع بسيار وسيع و گسترده و از مجال اين پاسخ خارج است. اسلام نيز با توجه به اينكه تغيير اساسي در سيستم اجتماعي آن روز نه ضروري بوده و نه ممكن، به اصل اين مسأله صحه گذاشت، ولي با وضع قوانين در چند جهت حركت كرده است :

1- تأمين حقوق افراد با وضع قوانين در مورد كيفيت استرقاق (بنده گرفتن)، و تحريم آن جز در موارد خاص.

2- وضع قوانين در جهت حمايت از حقوق بردگان و تنظيم روابط صحيح بين مالك و برده.

3- ترغيب مردم به آزادسازي بردگان و وضع قوانيني براي حصول اين مقصود (مانند كفارات و شرايط عتق).

در مجموع اسلام شرايطي را براي بردگان فراهم ساخت كه آنان به مقامات و درجات مهم علمي و سياسي درجامعه اسلامي دست يافتند و حتي مدت ها حكومت «مماليك» بر بسياري از نقاط كشورهاي اسلامي پديدارشد.

در حقيقت اسلام با فراهم آوردن شرايط انساني و عاطفي براي زندگي بردگان، بردگان را از سراسر دنيا مشتاق به پيوستن به جامعه اسلامي نمود و آنان در

بازگشت به موطن خود همراه با آزادي، مبلغ و مروج اسلام مي شدند. اسلامراه برده شدن افراد آزاد را مسدود كرد و از سوي ديگر راه آزادي بردگان را گشود و مسلما يكي از عوامل دگرگوني نظامبردگي در جهان، نقش اسلام در اين زمينه بوده است.

كنيزها نيز در اين بين مشمول همين قاعده و قانون بوده اند. آنان از كشورهاي ديگر كه در جنگ با مسلمانان اسيرمي شدند، و يا به صورت تجاري وارد ممالك اسلامي مي گشتند، با فرهنگ اسلامي و مزاياي نجات بخش آن آشناشده و بسياري از آنان همانند ديگر مردم در جامعه اسلامي زندگي مي كردند.

بجاست بدانيم كه مادر برخي از ائمه ما كنيز بوده اند، حتي مادر امام زمان (عج) نيز كنيزي رومي بوده است. سخن در اين مقوله بسيار گسترده مي باشد. براي مطالعه بيشتر ر . ك :

اسلام و مسأله آزادي، بردگي موسوي زنجاني

از بردگي روم قديم تا ماركسيسم حجتي كرماني

فرآورده هاي ديني ناصر مكارم

برده داري در روم باستان بيدار فكر

حقوق بشر اسداللّه مبشري

نگاهي به بردگي محمد علي گرامي

بردگي در اسلام صادق ايرجي

آيا عدم اجراي كامل احكام و حدود اسلامي به خاطر عكس العمل كشورهاي غربي است ؟
پرسش

آيا عدم اجراي كامل احكام و حدود اسلامي به خاطر عكس العمل كشورهاي غربي است ؟

پاسخ

در مورداين سؤال بايدگفت:

اولاً: يكي از اهداف تشكيل جمهوري اسلامي اجراي احكام الهي و ايجاد جامعه اي سالم به دور از مفاسدمي باشد، بر اين اساس جمهوري اسلامي ايران از بدو تأسيس تاكنون شديدا خود را به اجراي حدود و احكام الهيملتزم نموده و در اين راه هزينه هاي زيادي هم پرداخت نموده است و بهترين گواه بر آن، محكوم نمودن ايران توسطمجامع بين المللي مبني بر نقض حقوق بشر به خاطر اجراي حدود الهي، به صورت مكرر مي باشد و بسياري ازتحريم ها، قطع روابط و... در اين چارچوب قابل تحليل مي باشد (مانند ماجراي سلمان رشدي و...).

ثانيا: براساس احكام اسلامي بايد وقوع جرم آن هم با شرايط بسيار زيادي كه وجوددارد، محرز و ثابت شود تا بعدمجازات اعمال شود مثلاً در مورد سرقت زماني دست دزد بريده مي شودكه سرقت او همراه با شانزده شرط باشد و ياثبوت حد زنا در صورتي است كه چهار شاهد عادل در مجلس نزد قاضي شهادت دهند آن هم بر وجهي خاص كه بهندرت مواردي ماند قطع دست ثابت مي شود، ولي با اين همه هرگاه اين شرايط در نزد قاضي مسلم بوده حكم اجراشده است و موارد زيادي در جمهوري اسلامي ايران شاهد مي باشيم. ولي از آنجا كه معمولاً مجموعه شرايط براياجراي حد سرقت و قطع دست دزد ثابت نمي شود دزدها به صورت هاي ديگري تنبيه مي شوند.

ثالثا: اجراي برخي از حدود ممكن است در شرايط خاصي از نظر بازتاب در افكار عمومي چندان مطلوب و موافقمصلحت نظام اسلامي نباشد كه بنا بر نظر حاكم اسلامي، رفتار مي شود.

رابعا: افزايش مفاسد اجتماعي

مانند سرقت، جنايت و... گرچه تا حدودي با اجراي حدود ارتباط دارد ولي عاملاصلي آن را بايد در دلايل ديگري از جمله مشكلات اقتصادي، فقر، بيكاري، تورم و مواد مخدر و اعتياد و...دانست.

بر اين اساس وظيفه اوليه حكومت اسلامي تأمين نيازهاي اساسي و اوليه تمام افراد جامعه مي باشد، بعدا بايدسراغ مجرميني رفت كه با توجه به امكان استفاده از راههاي قانوني و مشروع دست به دزدي و... زده اند و به مجازاتآنها پرداخت. البته از سوي ديگر نيز وجود مشكلات و نارسايي ها دليل بر ارتكاب اعمال خلاف قانون نشده و بامجرمين به شدت رفتار مي شود، بنابراين براي دستيابي به تحليل جامع و دقيق بايد تمام ابعاد و زواياي مسأله را درنظر گرفت وبعد به قضاوت درباره وجود مشكلات و علل آنها پرداخت.

در پايان ضمن تقدير از احساس مسؤوليت شما بهتر است براي اطلاع كامل در خصوص اين مسائل با روابطعمومي قوه قضائيه تماس بگيريد.

سخناني از پيامبر اكرم (ص ) در مورد قضاوت بيان كنيد.
پرسش

سخناني از پيامبر اكرم (ص ) در مورد قضاوت بيان كنيد.

پاسخ

روايات و احاديث در اين باره زياد است. پيشنهاد مي نماييم به «وسايل الشيعه، كتاب القضاء» و يا «ميزان الحكمه،واژه القضاء» مراجعه نماييد. در عين حال سه روايت در اينجا بيان مي گردد:

1- «هر كه كار قضاوت به او واگذار شود بدون كارد سر بريده شده است عرض شد: اي رسول خدا منظور از سربريدن چيست؟ فرمود: آتش دوزخ»، (ترجمه ميزان الحكمه، ج 10، 4952).

2- «در روز قيامت قاضي دادگر را مي آورند و چنان حساب سختي از او كشيده مي شود كه آرزو مي كند كارش هرگزحتي درباره يك خرما ميان دو نفر داوري نكرده بود»، (همان، 4954).

3- «هر كه جوياي منصب قضاوت باشد و براي رسيدن به آن متوسل به اين و آن شود، خداوند او را به خودشواگذارد و هر كه مجبور به پذيرفتن آن شود خداوند فرشته اي بر او فرو فرستد كه استوارش بدارد، (همان، 4954)0

جواب سؤال 5 نامه قبلي ام (9899) مرا چندان قانع نكرد. نظر شخصي ام اين است كه يكي از امتيازات شيعه، همين اجتهاد و فقه پوياست كه با توجه به مقتضيات زمان و مكان صورت مي گيرد مگر نه اين كه همين چند وقت پيش قانون عدم تساوي ديه مسلمانان و غيرمسلمانان تغيير كرد.
پرسش

جواب سؤال 5 نامه قبلي ام (9899) مرا چندان قانع نكرد. نظر شخصي ام اين است كه يكي از امتيازات شيعه، همين اجتهاد و فقه پوياست كه با توجه به مقتضيات زمان و مكان صورت مي گيرد مگر نه اين كه همين چند وقت پيش قانون عدم تساوي ديه مسلمانان و غيرمسلمانان تغيير كرد. واقعا چه اشكالي دارد كه با توجه به شرايط زمان، ديه مرد و زن برابر باشد يا ديه به صورت كاربردي، مشخص شود يا ديه بر حسب كالاهاي روز حساب شود. چه اشكالي دارد كه حكم سنگسار كه متناسب شرايط صدها سال قبل بوده است تغيير صورت دهد (كما اين كه الان هم حكم سنگسار عملا در جمهوري اسلامي اجرا نمي شود) البته در اينجا سؤالي ذهنم را مشغول كرده

و آن اين كه احكام جزايي اسلام كه به وضوح در قرآن آمده است (مثل صد ضربه شلاق براي زناكار مرد يا زن) آيا شامل مرور زمان نمي شود يا قابليت تغيير آن وجود ندارد؟ آيا تغيير احكام جزايي اسلامي فقط در حوزه اختيارات ولي فقيه است؟

پاسخ

پاسخ اين سؤال با ذكر چند مقدمه روشن مي گردد:

اول اين كه معناي اجتهاد و فقه پويا و مقتضيات و شرايط زمان و مكان و تأثير آن در اجتهاد فهميده شود. اجتهاد در فقه شيعه به دست آوردن و استنباط احكام موضوعات مختلف از كتاب و سنت و عقل و اجماع و اصول عمليه ي شرعي و عقلي است. در نتيجه اگر موضوعي مثل شراب، قمار، زنا، روزه خواري، قتل عمد، قتل خطا، غناء، موسيقي، مجسمه سازي و هر موضوع ديگري در منابع اجتهادي و ديني داراي حكم مشخصي باشند مجتهد وظيفه دارد طبق آيات قرآن و روايات اهل بيت همان حكم را بيان نمايد و تصوّر نشود كه اين مقدار نياز به اجتهاد ندارد و از افراد عادي هم برمي آيد. زيرا مسئله چندان هم ساده نيست. چون براي برداشت حكم از ادلّه نياز به مقدّمات فراواني مي باشد. به عنوان مثال تسلّط بر تمامي ادلّه براي آگاهي از وجود عدم دليل مخالف و معارض با دليل موجود و تسلط بر قواعد مختلف اصولي و فقهي در اين مسئله دخالت دارد.

در نتيجه هيچ گاه فقيه نمي تواند به مجرد اين كه حكمي به ذهنش زيبا آمد يا مطابق ذوق و سليقه ي مردم بود، بدان فتوي دهد. به عبارت واضح تر او در صدد بيان حكم الله است، نه حكم شخص خود يا حكم سليقه هاي مختلف

و حجيت و دخالت عقل بشري در احكام شرعي در حدّي است كه منافات با حكم شرع نداشته باشد و مسئله ي پوياي فقه و اجتهاد در تشيع به همين است كه با حفظ اصول و مباني و در نظر گرفتن متون ديني (كتاب و سنت) مجتهد اقدام به استنباط مي نمايد و الا در روايت آمده: «حلال محمد حلال الي يوم القيمه و حرام محمد حرام الي يوم القيمه» پس حكم خداوند هيچ گاه تغيير نمي كند. بله ممكن است موضوع تغيير يابد، مانند حرمت شطرنج كه برخي از فقيهان بزرگ قائلند كه موضوع حرمت شطرنج نفس اين وسيله نيست، بلكه موضوع حرمت، قمار است. در نتيجه اگر شطرنج از وسيله ي برد و باخت خارج گردد حكم حرمت وجود نخواهد داشت. (پس حكم حرمت قمار عوض نشده بلكه موضوع حرمت شطرنج قمار بود و در آن اين موضوع منتفي است). پس زمان و مكان در تغيير موضوع مؤثر هستند، نه حكم الله و اين معناي پويايي فقه است. بعد از روشن شدن معناي اجتهاد و پوياي آن نوبت به مقدمه ي دوم مي رسد كه آيا علت و دليل احكام الهي كاملاً براي ما روشن است؟

پاسخ اين سؤال اين است كه احكام بر چند قسمند:

1. احكامي كه خود شارع علت تشريع آن ها را بيان نموده.

2. احكامي كه شارع علت تشريع آن را بيان ننموده، ولي با پيشرفت علم فهم و دسترسي به آن ممكن است، مثل غالب مستحبات و مكروهات.

3. احكامي كه نه شارع علت تشريع آن را بيان نموده و نه با پيشرفت علم مي شود به علت حكم پي برد، مثل دو ركعت خواندن نماز صبح كه صرفاً

به جهت تعبّد مي باشد.

در نتيجه در بسياري از احكام ما نمي توانيم اعمال نظر كنيم. زيرا يا صرفاً تعبدي هستند و با پذيرش علم و حكمت خداوند از روي دليل عقلي و تحقيقي ديگر سؤال از علت احكام وي غيرعقلايي مي باشد يا علوم ما هنوز به حدّي نرسيده اند كه قدرت نيل به علت احكام را پيدا كنيم.

مقدمه ي سوم اين كه ما در مقام پاسخ سؤال شما در شرايط عادي هستيم و الاّ بحث تغيير احكام اوليّه در اثر ضرورت يا عسر و حرج و حكم ولي فقيه و رهبري اسلامي جامعه حيطه ي ديگري است.

با توجه به اين سه نكته پاسخ شما اين است كه كاربردي كردن ديه به طوري كه ديه ي دست يك نقاش بيش از ديه ي دست يك شخص عادي باشد:

اولاً برخلاف ادله ي شرعيه است.

ثانياً موردي كردن اين گونه مسائل با قانونيّت تنافي دارد و موجب اختلافات فراواني در نظام قضاء اسلامي مي گردد.

ثالثاً از ادلّه فهميده نمي شود كه ديه فقط براي جبران نقص وارده باشد. چطور معقول است ارزش جان يك انسان صد شتر باشد؟

در نتيجه احتمال قوي دارد تشريع اين حكم به جهت بازدارندگي آن از وقوع اصل جرم باشد يا حكمت ها و علت هاي ديگري كه فعلا براي ما ناشناخته است.

مسأله ي سنگسار و ديه ي غيرمسلمانِ ذِمّي نيز از همين مقوله است و ما نمي توانيم احكام خداوند را با عقل ناقص بشري بسنجيم. مگر اين كه مجتهد در دلالت دليل اين حكم يا سند آن اشكال داشته باشد به عنوان مثال برخي از فقهاء قائلند كه روايات و ديه ي غيرمسلمانِ ذمي بر اين دلالت دارد كه تعيين ديه ي آن ها به دست و اختيار حاكم

اسلامي است و در زمان صدور حديث بر هشتصد درهم تطبيق شده و حاكمِ ديگر مي تواند بر مقدار ديگري تطبيق نمايد و اين حرف غير از تغيير احكام است كه گفته شود اين جرم حكمش در صد سال قبل آن بوده و امروزه چيز ديگري است، بلكه معناي اين گفتار اين است كه به نظر چنين مجتهدي از اول هم حكم ديه ي غيرمسلمان هشتصد درهم نبوده، بلكه به اختيار حاكم بوده كساني هم كه نظريه تساوي ديه ي زن و مرد دارند. همين مطلب را مي گويند و به ادله ي شرعيه استناد مي نمايند نه به شرايط زمان و مكان (گر چه اكثر فقهاء قائلند كه ادله چنين دلالتي ندارد) اما مسئله مرور زمان كه بعضي از احكام مشمول مرور زمان شوند و از بين بروند بحث مفصلي كه در باب نسخ احكام مورد بررسي قرار مي گيرد و خلاصه ي آن اين است كه اگر حكمي از اول داراي زمان محدودي باشد مشمول مرور زمان قرار مي گيرد. مانند حرمت ازدواج مرد پاك دامن با زني كه قبلا زنا داده و بالعكس (كه زمانش محدود بوده و با سپري شدن زمان آن به جواز تبديل شده) ولي اگر حكمي مطلق و دائمي باشد به جهت خوش آيند و بدآيند مردم و كشورهاي مختلف حكم اوليه ي آن تغيير پيدا نمي كند.

مگر با حاصل شدن شرايط خاص مثل ضرورت و عسر و حرج و... و همان طور كه گفتيم اين مرحله مربوط به احكام ثانويه است و مربوط به حيطه ي اختيارات حاكم اسلامي است.

آيا قوانيني كه در جامعه ما پياده مي شود عادلانه است؟
پرسش

آيا قوانيني كه در جامعه ما پياده مي شود عادلانه است؟

پاسخ

همه احكام و قوانين شرعي ما از آنجا كه توسط شارع مقدس كه آيين منزل مالك انسان و جهان است و از صفات عدالت و حكمت برخودار است وضع شده، عادلانه است و از آنجا كه مراحل قانون گذاري حكومت اسلامي را نيز طي نموده است قانون حكومتي به شمار آمده و حكومت ضامن اجراي آن است.

قوانين ادراي و كشوري نيز از آنجا كه منطبق با موازين اسلامي است و منافاتي با آن ندارد و نيز مراحل قانون گذاري حكومت اسلامي را گذرانده عادلانه بوده و لازم به اجرا است و به طبع آن بخشنامه ها و آيين نامه نيز از اين شمول برخودار است.

مراحل قانون گذراي در جمهوري اسلامي:

تدوين قانون اساسي توسط «خبرگان قانون اساسي» صورت گرفته كه از فقهاء بوده اند و مردم نيز به قانون اساسي رأي داده اند .

تصويب قوانين عادي نيز بر عهده نمايندگان مردم در مجلس شوراي اسلامي است. اصل 58 قانون اساسي مي گويد: «اعمال قوه مقننه از طريق مجلس شوراي اسلامي است كه از نمايندگان منتخب مردم تشكيل مي شود...»{1}. پس از تصويب قانون در مجلس شوراي اسلامي، به شوراي نگهبان فرستاده مي شود تا در آنجا بررسي شود كه منطبق با موازين اسلام و قانون اساسي باشد. اگر موافق و منطبق با موازين اسلامي بوده تاييد و الّا به مجلس ارجاع مي شود تا در آن تجديد نظر گردد.

اصل 94 قانون اساسي مي گويد: «كليه مصوبات مجلس شوراي اسلامي بايد به شوراي نگهبان فرستاده شود. شوراي نگهبان موظف است آن را حداكثر ظرف ده روز از تاريخ وصول، از نظر انطباق

بر موازين اسلام و قانون اساسي مورد بررسي قرار دهد و چنان چه آن را مغاير ببيند براي تجديد نظر به مجلس باز گرداند. در غير اين صورت مصوبه قابل اجرا است»{2}.

اگر در موردي بين مجلس و شوراي نگهبان اختلاف شد و مجلس با در نظر گرفتن مصلحت نظام اسلامي، نظر شوراي نگهبان را تامين نكند مورد به مجمع تشخيص مصلحت ارجاع خواهد شد.

اصل 112 قانون اساسي مي گويد: «مجمع تشخيص مصلحت نظام در مواردي كه مصوبه مجلس شوراي اسلامي را، شوراي نگهبان خلاف موازين شرع و يا قانون اساسي بداند و مجلس با در نظر گرفتن مصلحت نظام، نظر شوراي نگهبان را تامين نكند و مشاوره در اموري كه رهبري به آنان ارجاع ميدهد و ساير وظايف كه در اين قانون ذكر شده است به دستور رهبري تشكيل مي شود...»{3}.

قوانيني كه اين مراحل را مي گذراند صلاحيت دار و عادلانه اند و لازم الاجراء مي باشند. البته در مواردي هر چند اندك در قوانين اداري و كشوري ضعف هايي ديده مي شود كه گاه ناشي از ضعف كارشناسي است.

[1]. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، انتشارات نهاوندي، اصل 58، ص 43.

[2]. همان، ص 57.

[3]. همان، ص 67.

فرق قضاوت حقوقى و قضاوت علمى و فلسفى چيست ؟
پرسش

فرق قضاوت حقوقى و قضاوت علمى و فلسفى چيست ؟

پاسخ

ك_س_ى ك_ه در م_س_ائل حقوقى داورى مى كند , فقط بايد ماهيت مساله مورد دعوى رابشناسد و ارت_ب_اط آن_را ب_ا قوانين جاريه بفهمد و سپس اقدام به قضاوت و داورى كندو مسائل حقوقى نوعا ق_ض_اياى جزئى ( در مقابل كلى ) و حسى هستند كه هر كس دراطراف آنها آگاهى داشته باشد , بخوبى مى تواند از عهده تصور و درك آن بربيايد . او ف_ق_ط ن_ب_ايد از حريم عدالت پا فراتر بگذارد و نيز نبايد بين آنچه كه مى بيند وآنچه كه قضاوت مى كند فرقى بگذارد . و ب_الاخ_ره ه_ر چه باشد داورى او در يك مسئله اعتبارى و قراردادى است كه در جريان خارجى , قضاوتش پيروى مى شود . ام_ا ك_س_ى ك_ه در م_س_ال_ه ع_ل_م_ى و خ_ص_وص_ا ف_ل_سفى قضاوت مى كند , كارش مشكلتر و گ_رف_تاريش بيشتر است زيرا از يك سو حواس و محسوسات او را به طرف امور جزئى مى كشاند و درم_ح_دوده ت_شخصات و تعينات او را زندانى مى كند و در نتيجه به او مجال نمى دهد كه به امور ك_ل_ى و م_سائل مجرد و بيرون از دائره طبيعت بپردازد كلياتى كه ديگر معيارهاى مادى و شواهد ج_زئى و طبيعى در آنها جريان ندارد و حتى لغات و كلمات هم كه براى كشف مقاصد و نيات بكار م_ى رون_د , از ط_رح و ب_ي_ان آن_ها عاجز مى مانند چون مگر نه اينستكه همين الفاظ و كلمات زاده نيازهاى بشرى و نشان دهنده احتياجات مادى انسان است ؟آرى همين كلمات را موقعى مى توانيم در فلسفه بكار

ببريم كه آنها را از حجابهاى ماده و حدود مادى تجريد كنيم و از تعينات و تشخصات عارى گردانيم . ب_دي_ن ترتيب ملاحظه مى كنيد كه هيچ جاى پائى و يا گذرگاهى وجود ندارد مگر اينكه درآن , هلاكت و خطر , انسانرا تهديد مينمايد . از س_وى دي_گ_ر عواطف درونى انسان كه او را به پيروى هوى و هوس مى خواند و از رسيدن به حق ب_ازش م_ى دارد , ط_بعا او را از وصول به آرمان ايده آل مانع شده و نظر و فكراو را از هدف حق به جانب غرضهاى مادى و پست و گذرا كه نفس , آنها را براى انسان مى آرايد و جلوه گر مى سازد , باز مى گرداند . پ_س به چنين وادى خطرناك و ميدان پر نشيب و فرازى نمى تواند قدم بگذارد مگر آن يگانه فردى كه سر از حجاب ماده و طبيعت بيرون آورده و از دام هوى و هوس و موانع مادى فريبا جسته باشد . ب_ه ع_ب_ارت دي_گر آنكه از كارهاى بد و ناشايست دورى جسته و از رذائل صفات و حالات و ملكات ن_ك_وه_يده وارسته باشد و در مقام الوهيت فانى شده و جز حق خالص و صريح چيزى برايش باقى نمانده باشد . چ_ن_ي_ن ش_خص مثل اعلاى فلسفه الهى است و او جز مولانا الامام على بن ابيطالب ( عليه افضل ال_س_لام ) ن_يست آرى تنها او است نمونه بارز فلسفه الهى و جز او نيست براى تصديق گفتار ما , خ_وان_نده محترم مى تواند نظرى به تاريخ زندگانى آن بزرگواركه مملو از فضيلت و افتخار و در عين حال

آكنده از مصائب و بلايا در راه خدا است بياندازد و بعد اگر قياس جايز باشد , سخنانى را ك_ه از آن ح_ض_رت در زم_ي_نه مسائل الهى نقل شده , با آنچه كه ديگر اصحاب پيغمبر و تابعين و دانشمندان مختلف راجع به مسائل الهى گفته اند مقايسه كند . سپس به تحقيق و تامل درباره آن كلمات درربار و گهروار به ارزيابى دقيق آنها , بپردازد .

فرق قضاوت حقوقى و قضاوت علمى و فلسفى چيست ؟
پرسش

فرق قضاوت حقوقى و قضاوت علمى و فلسفى چيست ؟

پاسخ

ك_س_ى ك_ه در م_س_ائل حقوقى داورى مى كند , فقط بايد ماهيت مساله مورد دعوى رابشناسد و ارت_ب_اط آن_را ب_ا قوانين جاريه بفهمد و سپس اقدام به قضاوت و داورى كندو مسائل حقوقى نوعا ق_ض_اياى جزئى ( در مقابل كلى ) و حسى هستند كه هر كس دراطراف آنها آگاهى داشته باشد , بخوبى مى تواند از عهده تصور و درك آن بربيايد . او ف_ق_ط ن_ب_ايد از حريم عدالت پا فراتر بگذارد و نيز نبايد بين آنچه كه مى بيند وآنچه كه قضاوت مى كند فرقى بگذارد . و ب_الاخ_ره ه_ر چه باشد داورى او در يك مسئله اعتبارى و قراردادى است كه در جريان خارجى , قضاوتش پيروى مى شود . ام_ا ك_س_ى ك_ه در م_س_ال_ه ع_ل_م_ى و خ_ص_وص_ا ف_ل_سفى قضاوت مى كند , كارش مشكلتر و گ_رف_تاريش بيشتر است زيرا از يك سو حواس و محسوسات او را به طرف امور جزئى مى كشاند و درم_ح_دوده ت_شخصات و تعينات او را زندانى مى كند و در نتيجه به او مجال نمى دهد كه به امور ك_ل_ى و م_سائل مجرد و بيرون از دائره طبيعت بپردازد كلياتى كه ديگر معيارهاى مادى و شواهد ج_زئى و طبيعى در آنها جريان ندارد و حتى لغات و كلمات هم كه براى كشف مقاصد و نيات بكار م_ى رون_د , از ط_رح و ب_ي_ان آن_ها عاجز مى مانند چون مگر نه اينستكه همين الفاظ و كلمات زاده نيازهاى بشرى و نشان دهنده احتياجات مادى انسان است ؟آرى همين كلمات را موقعى مى توانيم در فلسفه بكار

ببريم كه آنها را از حجابهاى ماده و حدود مادى تجريد كنيم و از تعينات و تشخصات عارى گردانيم . ب_دي_ن ترتيب ملاحظه مى كنيد كه هيچ جاى پائى و يا گذرگاهى وجود ندارد مگر اينكه درآن , هلاكت و خطر , انسانرا تهديد مينمايد . از س_وى دي_گ_ر عواطف درونى انسان كه او را به پيروى هوى و هوس مى خواند و از رسيدن به حق ب_ازش م_ى دارد , ط_بعا او را از وصول به آرمان ايده آل مانع شده و نظر و فكراو را از هدف حق به جانب غرضهاى مادى و پست و گذرا كه نفس , آنها را براى انسان مى آرايد و جلوه گر مى سازد , باز مى گرداند . پ_س به چنين وادى خطرناك و ميدان پر نشيب و فرازى نمى تواند قدم بگذارد مگر آن يگانه فردى كه سر از حجاب ماده و طبيعت بيرون آورده و از دام هوى و هوس و موانع مادى فريبا جسته باشد . ب_ه ع_ب_ارت دي_گر آنكه از كارهاى بد و ناشايست دورى جسته و از رذائل صفات و حالات و ملكات ن_ك_وه_يده وارسته باشد و در مقام الوهيت فانى شده و جز حق خالص و صريح چيزى برايش باقى نمانده باشد . چ_ن_ي_ن ش_خص مثل اعلاى فلسفه الهى است و او جز مولانا الامام على بن ابيطالب ( عليه افضل ال_س_لام ) ن_يست آرى تنها او است نمونه بارز فلسفه الهى و جز او نيست براى تصديق گفتار ما , خ_وان_نده محترم مى تواند نظرى به تاريخ زندگانى آن بزرگواركه مملو از فضيلت و افتخار و در عين حال

آكنده از مصائب و بلايا در راه خدا است بياندازد و بعد اگر قياس جايز باشد , سخنانى را ك_ه از آن ح_ض_رت در زم_ي_نه مسائل الهى نقل شده , با آنچه كه ديگر اصحاب پيغمبر و تابعين و دانشمندان مختلف راجع به مسائل الهى گفته اند مقايسه كند . سپس به تحقيق و تامل درباره آن كلمات درربار و گهروار به ارزيابى دقيق آنها , بپردازد .

مقصود از بعد قانوني قسط و عدل چيست؟
پرسش

مقصود از بعد قانوني قسط و عدل چيست؟

پاسخ

مقصود اين است كه در قوانين، مصالح و منافع همگان، واقع و حقيقت، نيازمنديهاي افراد جامعه و خواسته هاي حقيقي و فطري و غرائز بشر منظور شده باشد. و براي فرد و طبقه و صنف خاصي در شرايط متساوي امتيازي نباشد و بر قانون فطرت بشر تحميل نباشد. نصيب هر كس را از نعمتها و مواهب به عدل و استحقاق تعيين كند و نقشة توزيع و تقسيم أشياء و مواد طبيعت، در زندگي آزاد انسانها پياده گردد و همه سهم واقعي خود را ببرند.

مثلاً از نعمت هوا، انسان، حيوان و نبات، هر يك به مقدار نيازي كه دارد بهره مي برند. يا از نعمت آب و مواد غذائي، تمام أجزاء و أغصان و أوراق و شاخ و برگ يك درخت، بطور مساوي بهره مي برند. يعني هيچيك بيشتر از آنچه بايد ببرند و كمتر از آن، نصيبشان نمي شود. نه اينكه همه مقدار واحد و به اندازة واحد مي برند، بلكه هر كدام آنچه را كه لازم دارند.

فرضاً ماده اي كه برگ از آن ساخته مي شود، شكوفه و ميوه مادي ديگري كه لازم دارند، هر كدام سهم خود و آنچه را كه لازم دارند و حقشان باشد مي برند، مانند اعضاي بدن كه به هركدام مواد لازم مي رسد.

نظير اين نقشه، در زندگي انسانها و معاش و توليد و توزيع نعمتها، وقتي پياده شود عدل و نصيب به عدل، استحقاق و سهام صحيح و متعادل برقرار مي گردد. ناموس عدل و قسط، چنانكه در عالم تكوين است، بايد در عالم اختيار و محيط خداداد آزاد بشر نيز مقرر باشد و استفاده از مواهب و مواد

لازم مادي و معنوي، به قدر استعداد و كفايت و اشباع غرائز، دز دسترس هر كس باشد كه براي سالخوردگان و افتادگان، حتي ديوانگان و حيوانات هم در اين تقسيم به قسط، سهم كافي مقرر باشد.

فرق ميان قوانين بشري و قوانين الهي از نظر روح عمل، چيست؟
پرسش

فرق ميان قوانين بشري و قوانين الهي از نظر روح عمل، چيست؟

پاسخ

يك تفاوت اصيل درميان قوانين الهي و قوانين بشري اين است كه قوانين الهي دو بعدي است و قوانين بشري يك بعدي. قوانين بشري به نظام روحي و تكامل معنوي فرد كاري ندارد. وقتي كه يك دولت برا ي مصالح كشور، اقدام به وضع ماليات مي كند، هدفش فقط بدست آوردن پول و تأمين هزينة كشور است. دولت نظري ندارد كه پرداخت كنندة ماليات چه نيتي دارد؟ آيا با طيب خاطر و رضايت و از روي علاقمندي به دولت يا كشور ماليات مي دهد يا از روي ترس؟ هدف دولت تنها پول گرفتن است، حتي اگر پرداخت كننده در دلش فحش هم بدهد باز هم منظور دولت عملي شده است.

همچنين وقتي كه براي دفاع از كشور، سربازاني را به زير پرچم احضار مي كند به نيت سربازان كاري ندارد؛ او مي خواهد سرباز در ميدان جنگ با دشمن نبرد كند؛ براي دولت تفاوتي ندارد كه سرباز با رضا و ميل بجنگد يا از روي ترس از مسلسلي كه پشت سرش قرار دارد، نبردش خودنمايي باشد، به انگيزة حماسه ها و تعصّبهاي احمقانه باشد، يا از براي دفاع از حق و حقيقت؟

ولي در قوانين الهي چنين نيست؛ در اين قوانين، ماليات و سربازي بطور مطلق خواسته نشده است، بلكه توأم با نيت خالص و قصد قربت خواسته شده است. اسلام عمل با روح مي خواهد نه عمل بي روح. لهذا اگر مسلماني زكات خود را بدهد ولي شائبة ريا در آن باشد پذيرفته نيست؛ اگر به جهاد برود ولي براي خودنمايي باشد، قبول نيست. قانون الهي مي گويد سرباز اجباري به درد

من نمي خورد، من سربازي مي خواهم كه روحاً سرباز باشد، سربازي مي خواهم كه نداي: «اِنَّ اللهَ اشْتَري مِنَ الْمُوْمِنينَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لُهُم الْجَنَّةَ»توبه/111 را پذيرفته باشد و صميمانه به آن لبّيك بگويد.

فرق ميان قوانين بشري و قوانين الهي از نظر روح عمل، چيست؟
پرسش

فرق ميان قوانين بشري و قوانين الهي از نظر روح عمل، چيست؟

پاسخ

يك تفاوت اصيل درميان قوانين الهي و قوانين بشري اين است كه قوانين الهي دو بعدي است و قوانين بشري يك بعدي. قوانين بشري به نظام روحي و تكامل معنوي فرد كاري ندارد. وقتي كه يك دولت برا ي مصالح كشور، اقدام به وضع ماليات مي كند، هدفش فقط بدست آوردن پول و تأمين هزينة كشور است. دولت نظري ندارد كه پرداخت كنندة ماليات چه نيتي دارد؟ آيا با طيب خاطر و رضايت و از روي علاقمندي به دولت يا كشور ماليات مي دهد يا از روي ترس؟ هدف دولت تنها پول گرفتن است، حتي اگر پرداخت كننده در دلش فحش هم بدهد باز هم منظور دولت عملي شده است.

همچنين وقتي كه براي دفاع از كشور، سربازاني را به زير پرچم احضار مي كند به نيت سربازان كاري ندارد؛ او مي خواهد سرباز در ميدان جنگ با دشمن نبرد كند؛ براي دولت تفاوتي ندارد كه سرباز با رضا و ميل بجنگد يا از روي ترس از مسلسلي كه پشت سرش قرار دارد، نبردش خودنمايي باشد، به انگيزة حماسه ها و تعصّبهاي احمقانه باشد، يا از براي دفاع از حق و حقيقت؟

ولي در قوانين الهي چنين نيست؛ در اين قوانين، ماليات و سربازي بطور مطلق خواسته نشده است، بلكه توأم با نيت خالص و قصد قربت خواسته شده است. اسلام عمل با روح مي خواهد نه عمل بي روح. لهذا اگر مسلماني زكات خود را بدهد ولي شائبة ريا در آن باشد پذيرفته نيست؛ اگر به جهاد برود ولي براي خودنمايي باشد، قبول نيست. قانون الهي مي گويد سرباز اجباري به درد

من نمي خورد، من سربازي مي خواهم كه روحاً سرباز باشد، سربازي مي خواهم كه نداي: «اِنَّ اللهَ اشْتَري مِنَ الْمُوْمِنينَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لُهُم الْجَنَّةَ»توبه/111 را پذيرفته باشد و صميمانه به آن لبّيك بگويد.

در حكومت اسلامي وظيفة دستگاه قضائي چيست؟
پرسش

در حكومت اسلامي وظيفة دستگاه قضائي چيست؟

پاسخ

براي تعميم عدالت اجتماعي و جلوگيري از ظلم و فساد و پايان دادن به كشمكشها و منازعات و اجراي صحيح قوانين و همچنين نظارت دقيق بر دستگاههاي اجرائي و آشنا ساختن مسئولين رده هاي مختلف به وظايف خويش، يك نيروي مقتدر قضائي با پشتوانة كافي براي اجراي احكام آن لازم و ضروري است و به همين دليل اسلام كه به مضمون «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيْكُمْ» انفال/24 دين حيات و زندگي واقعي انسانهاست اهميّت فوق العاده اي براي اين مسألة قائل شده، و براي اصل و ريشه و همچنين شاخ و برگ آن، دستورات و مقررات فراواني وضع كرده است.

ديدگاه قرآن نسبت به نظام قضائي چيست؟
پرسش

ديدگاه قرآن نسبت به نظام قضائي چيست؟

پاسخ

قرآن در آيات متعددي به اين موضوع اشاره كرده است؛ از جمله

1_ در يكجا پيامبر اكرم(ص) را مخاطب ساخته مي فرمايد

«اِنّا اَنْزَلْنا اِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ بِما اَراكَ اللهُ وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنينَ خَصيماً» نساء/105 [ما اين كتاب را به حق بر تو نازل كرديم، تا به آنچه خداوند به تو آموخته است در ميان مردم قضاوت كني و از كساني مباش كه از خائنان حمايت نمايي.]

2_ در مورد ديگر، دربارة داوري در ميان غير مسلمانها نيز همين دستور را به پيامبر(ص) مي دهد و مي گويد

«وَ ِاْن حَكَمْتَ فَاَحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ» مائده/42 [و اگر در ميان آنها داوري كني با عدالت داوري كن كه خدا عادلان را دوست دارد.]

3_ در جاي ديگر، روي سخن را به همه مؤمنان كرده و همين دستور را به آنها مي دهد، و مي فرمايد

«اِنَّ اللهَ يَأْمُرُكُمْ اَنْ تُؤَدُّوا الاماناتِ اِلي اَهْلِها وَ ِاذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاس اَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ اِنَّ اللهَ نِعِمّا يَعِظُكُمْ بِهِ اِنَّ اللهَ كانَ سَميعاً بَصيراً» نساء/58 [خداوند به شما فرمان مي دهد كه امانتها را به صاحبانش بدهيد و هنگامي كه ميان مردم داوري مي كنيد به عدالت داوري كنيد، خداوند اندرزهاي خوبي به شما مي دهد، خداوند شنوا و بيناست.]

4_ از سوي ديگر به مؤمنان سفارش مي كند كه به داوري عادلانة پيامبر(ص) گردن نهند و كمترين ناراحتي، نه تنها در ظاهر، كه در باطن هم نداشته باشند و حقّ و عدالت را هر چند تلخ باشد با جسم و جان پذيرا شوند، مي فرمايد

«فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتّي يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ

لا يَجِدُوا مِنْ اَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّموا تَسْليماً» نساء/65 [نه، به پروردگارت سوگند كه آنان مؤمن نخواهند بود مگر اينكه تو را در اختلافات خود به داوري طلبند و سپس از داوري تو در دل خود احساس ناراحتي نكنند و كاملاً تسليم باشند.]

5_ و نيز مي فرمايد

«اِنَّما كانَ قَوْلُ الْمُوْمِنين اذا دُعُوا اِلَي اللهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ اَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ اَطَعْنا وَ اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» نور/51 [سخن مؤمناني كه به سوي خدا و رسولش دعوت مي شوند تا ميان آنان داوري كند تنها اين است كه مي گويند شنيديم و اطاعت كرديم و اينها همان رستگاران واقعي هستند.]

6_ قرآن مجيد حتي در مسألة شهادت و گواهي دادن به حق كه يكي از مقدمات مهم داوري به حق و عدالت است، تأكيد فراوان نموده و همة مؤمنان را مخاطب ساخته مي فرمايد

«يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوّامينَ لِلّهِ شُهّداءَ بِالْقِسْطِ وَلا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَي اَنْ لا تَعْدِلوا اِعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوَي وَ اتَّقُوا اللهَ اِنَّ اللهَ خَبِير بِما تَعْمَلُونَ» مائده/8 [اي كساني كه ايمان آورده ايد همواره براي خدا قيام كنيد و از روي عدالت گواهي دهيد، مبادا دشمني با جمعيتي، شما را به گناه و ترك عدالت بكشاند، عدالت كنيد كه به پرهيزكاري نزديكتر است و از معصيت خدا بپرهزيد كه خدا از آنچه انجام مي دهيد باخبر است.]

بنابراين در محيط جامعة اسلامي هيچ چيز نمي تواند حق و عدالت را بر هم زند، شهادتها همه بايد عادلانه باشد، چه در مورد دوست و چه در مورد دشمن، و داوريها و قضاوتها نيز بايد بر محور عدالت دور زند و نزديكترين و دورترين افراد بايد در

آ ن يكسان باشند.

فلسفة حدود و تعزيرات در اسلام چيست؟ پرسش
پاسخ

شك نيست كه تشريع احكام الهي به خاطر دعوت مردم، به قسط و عدل و هدايت جامعه به طرق امن و امان است، تا انسانها بتوانند به كسب فضايل و نفي رذائل و سير الي الله و مقام قرب الهي كه مقصد اعلاي آفرينش است بپردازند.

و از آنجا كه احكام الهي به تنهايي در همة نفوس مؤثر نمي شود، لازم است در كنار آن بشارت و انذار قرار گيرد تا انگيزة حركت مردم و انجام آنها شود.

و از آنجا كه بشارات و انذارهاي اخروي براي بازداشتن گروهي از مردم از اعمال خلاف و وادار ساختن به انجام وظايف فردي و اجتماعي كافي نيست، لازم است مجازاتهاي دنيوي براي كساني كه از حدود الهي تجاوز كنند و حق و عدالت را زير پا بگذارند تعيين گردد، تا ضامن اجراي اين احكام در ميان كساني شود كه تربيت كافي ديني و تقواي الهي ندارند.

شك نيست كه نظام اسلامي با نظامهاي مادّي در اين قسمت تفاوت دارد، چون در نظامهاي مادّي هيچ ضامن اجرائي جز همان مجازاتهاي دنيوي و مادّي وجود ندارد، به همين دليل هر حكمي كه فاقد عقوبت متخلف باشد، از نظر آنها حكم و قانون شمرده نمي شود، بلكه آن را يك توصية اخلاقي مي دانند.

در حالي كه در نظامهاي ديني، اعتقادات قلبي و تعهدات معنوي و ايمان به دادگاه بزرگ الهي در قيامت، و توجه به مراقبت پروردگار در دنيا، يكي از انگيزه هاي مهم و ضامن اجرائي قوي است، ولي چون اين انگيزه هاي الهي در همة نفوس به تنهايي مؤثر نيست بايد در كنار آن ضامن اجراهاي مادّي و عقوبتهاي دنيوي نيز قرار

گيرد.

بهترين قانونها بايد واجد چه شرايطي باشد؟ پرسش
پاسخ

از ميان تمام قوانين، آن قانون شايسته تر است كه بهتر بتواند آن نياز اصلي را تأمين كند يعني

1. نيروهاي پراكنده را در سايه يك عامل وحدت نيرومند جمع آوري نموده، در مسير صحيحي به كار گمارد.

2. وسايل پرورش استعدادهاي نهفته افراد را فراهم سازد.

3. آزادي را به معني واقعي تأمين نمايد تا در سايه آن بتوانند از آن وسائل استفاده كنند.

4. حقوق افراد را بهتر حفظ كند، و از تصادمها و تجاوزها بهتر جلوگيري نمايد.

5. روح اعتماد و اطمينان را از طريق انتخاب يك سيستم ضمانت اجرائي صحيح گسترش دهد.

بعكس آنچه بعضي تصور مي كنند يك قانون خوب آن نيست كه قوانين جزائي وسيع و گسترده، با يك دستگاه وسيع قضائي، و مأموران و زندانهاي زياد، با خود يدك بكشد، بلكه اين كار نشانةضعف و ناتواني و نارسائي قوانين است و نشانه اين است كه اجتماع نتوانسته است آنها را هضم كند، اينگونه تشكيلات در حقيقت بسان دملهائي هستند كه بر اثر تزريق داروهاي غيرقابل جذب در زير جلد بوجود مي آيند!

اين دملها مسلماً «نشتر» لازم دارد، ولي اگر دارو قابل جذب بود نيازي به نشتر (جز در موارد استثنائي) نخواهد داشت، زيرا اصولا دملي وجود نداشت.

اگر قانوني وجود نداشت چه مي شد؟ پرسش
پاسخ

قانون مانند خون در عروق اجتماع است و به اين ترتيب بايد با صراحت گفت اگر قانوني وجود نداشت اجتماعي هم نبود، زيرا تفسير اجتماع به معني لغوي، يعني جمع شدن گرد هم، كاملا نادرست است، اجتماع مفهوم بالاتري را دربردارد، و آن همكاري و همگامي و همفكري عده اي در پيش برد هدفهاي مشترك انساني است.

روي اين حساب اگر دو نفر گرد هم آيند و چنين همكاري را آغاز نمايند، اجتماعي را

تشكيل داده اند، ولي اگر ميليونها نفر در يك محل جمع باشند، و همگامي و همكاري نداشته باشند، اجتماعي وجود نخواهد داشت. اين از يك سو.

از سوي ديگر براي ادامه همكاري دو يا چند نفر بايد وظائف و تعهدات هريك مشخص باشد و سر باز زدن از آن وظائف و تعهدات يا تجاوز از آن مرزها بايد با عكس العمل اجتماعي مواجه گردد تا ايجاد ضمائت اجرائي براي آنها كند.

اصولا همكاري بدون «تعهد» مفهومي ندارد و «تعهد» سرچشمة انواع قوانين است.

اين اشتباه است كه ما وظيفة قانون را منحصر به جلوگيري از تصادمها، و تضاد منافع، و تجاوز بيكديگر و كشمكشها بدانيم، اگرچه تشريع قسمتي از قوانين به همين منظور است.

بلكه قوانين قبل از اين موضوع، وظيفه دار استحكام روابط اجتماعي و ايجاد اعتماد متقابل در برابر تعهدات و تأمين آزادي لازم براي پرورش استعدادهاي نهفته و متمركز ساختن و بسيج نيروهاي افراد در يك جهت معين، و بالاخره رسانيدن اجتماع به تكاملهاي ممكن است.

بهترين قانونها بايد واجد چه شرايطي باشد؟ پرسش
پاسخ

از ميان تمام قوانين، آن قانون شايسته تر است كه بهتر بتواند آن نياز اصلي را تأمين كند يعني

1. نيروهاي پراكنده را در سايه يك عامل وحدت نيرومند جمع آوري نموده، در مسير صحيحي به كار گمارد.

2. وسايل پرورش استعدادهاي نهفته افراد را فراهم سازد.

3. آزادي را به معني واقعي تأمين نمايد تا در سايه آن بتوانند از آن وسائل استفاده كنند.

4. حقوق افراد را بهتر حفظ كند، و از تصادمها و تجاوزها بهتر جلوگيري نمايد.

5. روح اعتماد و اطمينان را از طريق انتخاب يك سيستم ضمانت اجرائي صحيح گسترش دهد.

بعكس آنچه بعضي تصور مي كنند يك قانون خوب آن نيست كه قوانين جزائي وسيع و

گسترده، با يك دستگاه وسيع قضائي، و مأموران و زندانهاي زياد، با خود يدك بكشد، بلكه اين كار نشانةضعف و ناتواني و نارسائي قوانين است و نشانه اين است كه اجتماع نتوانسته است آنها را هضم كند، اينگونه تشكيلات در حقيقت بسان دملهائي هستند كه بر اثر تزريق داروهاي غيرقابل جذب در زير جلد بوجود مي آيند!

اين دملها مسلماً «نشتر» لازم دارد، ولي اگر دارو قابل جذب بود نيازي به نشتر (جز در موارد استثنائي) نخواهد داشت، زيرا اصولا دملي وجود نداشت.

بهترين قانونها كدام قانون است؟
پرسش

بهترين قانونها كدام قانون است؟

پاسخ

پاسخ گفتن به اين سؤال كار آساني نيست، ولي اگر به فلسفه اصلي وضع قوانين در جوامع انساني توجه كنيم راه روشن مي شود.

مسأله اين است كه انسان يك زندگي گروهي و دسته جمعي دارد، و تمام پيشرفتها و ترقيهايش مديون همين زندگي اجتماعي است، همين زندگي دسته جمعي سبب مي شود كه افكار متفكران و علوم دانشمندان و ابتكارها و خلاقيتها در سراسر جامعه بشري دست به دست هم دهند و از نسلي به نسل ديگر منتقل شوند و هر روز شاهد و ناظر پيشرفتها و ترقيات مهمي در علوم و دانشهاي انساني و در زمينه تمدن بشري بوده باشيم.

انگيزه استقبال از اين زندگي دسته جمعي هر چه باشد موضوع بحث جداگانه اي است، ولي به يقين اگر زندگي انسانها مانند بسياري از جانداران ديگر بطور پراكنده بود انسان امروز با انسانهاي قبل از تاريخ، فرقي نداشت، نه علمي وجود داشت نه تمدني، نه اختراع و اكتشافي، نه صنايع، نه هنرها، نه زبان و ادبيات و نه هيچ چيز ديگر.

ولي اين زندگي اجتماعي، مشكلات و عوارضي هم دارد كه اگر بطور صحيحي از آن پرهيز نشود، نه تنها چرخهاي تكامل و ترقي از كار باز مي ايستد، بلكه ممكن است فجايعي به بار آورد كه نسل انسان را به نابودي بكشاند.

اين ضايعات عمدتاً عبارت است از درگيريهايي كه از اصطكاك منافع و تزاحم حقوق و برتري جوييها، انحصار طلبي ها، خودكامگي و خودخواهيها به وجودي مي آيد و عامل درگيري هاي و نزاعها و كشمكشهاي دو يا چند نفري، و گاه سرچشمه جنگهاي منطقه اي يا جهاني مي گردد.

به

همين دليل جوامع انساني از همان آغاز كار، متوجه شدند كه اگر مقرراتي براي تعيين حدود اختيارات و حقوق افراد و راه حل مناقشات و مشاجرات و درگيريها نباشد، زندگي اجتماعي بشر نتيجه معكوس خواهد داشت و فاجعه آفرين مي شود.

اكنون جواب دادن به سؤال فوق چندان مشكل نيست، بهترين قانون آن است كه توانايي بيشتري براي تأمين امور زير داشته باشد

1- تمام نيروهاي پراكنده جامعه انساني را در سايه يك عامل وحدت نيرومند جمع آوري كند، و موانعي مانند اختلاف رنگها و نژادها و زبانها را در خود حل نمايد.

2- وسيله پرورش استعدادهاي نهفته و خلاقيتها را فراهم سازد.

3- آزادي به معني واقعي را تأمين نمايد، تا همه افراد در سايه آن بتوانند استعدادهاي خود را شكوفا سازند.

4- حق عادلانه هركس و هر قشر را روشن كند، تا از تصادمها و تجاوزها جلوگيري نمايد.

5- روح اعتماد و اطمينان را از طريق انتخاب يك سيستم ضمانت اجرايي صحيح، گسترش دهد.

6- به عكس آنچه بعضي تصور مي كنند، يك قانون خوب آن نيست كه قوانين وسيع و گسترده اي، با يك دستگاه وسيع قضايي و مأموران و زندانهاي زياد با خود يدك بكشد، بلكه اين نشانه ضعف و درماندگي و عجز آن قانون و آن جامعه است.

يك قانون خوب آن است كه از طريق آموزشهاي فرهنگي و مقررات صحيح به پيشگيري بپردازد، تا نيازي به چنان مسائلي نباشد.

دستگاههاي قضايي و مجازاتها و زندانها، به منزله طب درماني و يا صحيحتر به منزله جراحي كردن بيمار است، ولي قوانين صحيح و مقررات حساب شده، به منزله طب بهداشتي است كه هم مطبوعتر و هم كم هزينه تر،

و هم خالي از عوارض و ضايعات است.

ديدگاه قرآن درباره ضمانت اجراي قوانين چيست؟
پرسش

ديدگاه قرآن درباره ضمانت اجراي قوانين چيست؟

پاسخ

در قرآن سه نوع ضمانت اجرايي، در نظر گرفته شده است

1- ضمانت اجرايي به وسيله حكومت اسلامي.

2- ضمانت اجرايي به وسيله نظارت عمومي.

3- ضمانت درون ذاتي يا به تعبير ديگر، ايمان و اعتقاد به مباني اسلام و مسائل اخلاقي و عاطفي.

در مورد اول، حكومت اسلامي موظف است، با هر گونه تخلف از قانون قاطعانه برخورد كند. نخستين كاري كه پيامبر اسلام (ص) بعد از هجرت به مدينه و برطرف شدن موانع به آن دست زد، تشكيل حكومت اسلامي و تبيين قوانين اسلام بود و هرگونه تخلف از آن را گناه و قابل تعقيب شمرد.

قوانين قرآن را مرزهاي الهي شمرد، و براي هر كس كه از اين مرزها بگذرد مجازاتي تعيين كرد.

از يك طرف، متخلفين را ظالم شمرد، و فرمود «وَمَنْ يَتَعَدُّ حُدُودَ اللهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ» [هر كس از مرزهاي الهي تجاوز كند، ظالم و ستمگر است.] بقره/ 229

و از سوي ديگر بر مبارزه با ظالمان تأكيد كرد.

هنگامي كه قرآن مي گويد انبياء مجهز با بيّنات و دلايل روشن و كتاب آسماني و قوانين عادلانه به سوي امتها فرستاد شدند، تا مردم عدالت را به پا دارند (حديد/ 25) مفهومش اين است كه شخص پيغمبر اسلام (ص) كه خاتم و بزرگ انبياء است، بيش از همه كس اين مسؤوليت را بر عهده دارد.

اينها همه از يك سو و از سوي ديگر فرد فرد امت اسلامي را موظف به نظارت بر اجراي قوانين الهي كرده، و طبق برنامه «امر به معروف و نهي از منكر» همه را مكلف ساخته كه در برابر تخلف از قوانين الهي بي تفاوت نمانند.

در

يك جا مي فرمايد «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ المُنْكَرِ وَيُقيمُونَ الصَّلوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَيُطيعُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ» [مردان و زنان با ايمان، هر يك ولي و يار و ياور ديگري است امر به معروف مي كنند و نهي از منكر، نماز برپا مي دارند، و زكات را مي پردازند، و خدا و رسولش را اطاعت مي كنند.] توبه/ 71

اهميت اين دو وظيفه به قدري است كه در آيه فوق، حتي بر نماز و زكات و اطاعت خدا و رسول، مقدم داشته شده، اين به خاطر آن است كه تا اين نظارت عمومي بر اجراي قوانين نباشد پايه هاي نماز و زكات و اطاعت لرزان است.

جالب توجه اينكه چون امر به معروف و نهي از منكر، مراحل مختلفي دارد از نصيحت و ارشاد و اندرزهاي دوستانه شروع مي شود و تا مرحله شدت عمل پيش مي رود، آن را به دو بخش تقسيم كرده، بخش اول را در اختيار همگان گذارده، و بخش دوم را در اختيار يك گروه ويژه كه زير نظر حكومت الهي اقدام مي كند و در اشاره به اين تقسيم مي فرمايد «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ اُمَّهُ يَدْعُونَ اِلَي الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بَالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاوُلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» [و بايد از ميان شما گروهي باشند كه دعوت به نيكي كنند، امر به معروف و نهي از منكر نمايند، آنها رستگارانند.]

بديهي است امتي كه نظارت بر اجراي قوانين را يك وظيفه عمومي مي شمارد و همه افراد جامعه، در اين احساس مسؤوليت شريكند، قانون در ميان آنها احترام خاصي خواهد داشت، و به موقع اجرا مي شود.

از مرحله نظارت عمومي كه

بگذريم سخن از نظارت دروني، روحي، اعتقادي و وجداني افراد بر حسن اجراي قوانين به ميان مي آيد كه از يك نظر، قدرت و قوتش از همه بيشتر است.

«ايمان به مبدء» همان خداوندي كه در همه حال ناظر و حاضر نزد همه است، و از آنها به خود آنها نزديكتر است «وَنَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ» [ما به او از رگ گردن _ يا از رگ قلبش _ نزديكتريم.] ق/ 16. خدائي كه [گردش چشم خيانتكار را مي بيند و از اسرار دروني سينه ها اگاه است] (يَعْلْمُ خائِنَةَ الْاَعْيُنِ وَما تُخْفِي الصُّدوُرُ) غافر/ 19

خدائي كه زمين و زمان و حتي اعضاي تن انسان را مراقب او ساخته و شاهد و گواه او بوده است. زلزله/ 4 و يس/ 65 و نور/ 24

و «ايمان به دادگاه بزرگ قيامت» كه اگر به اندازه سنگيني ذره اي كار نيك يا بد در پرونده انسان باشد در برابرش حاضر مي كنند و پاداش و كيفر آن را مي بيند «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ _ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرَّاً يَرَهُ» زلزله/ 7 و 26

ديدگاه قرآن نسبت به نظام قضائي چيست؟
پرسش

ديدگاه قرآن نسبت به نظام قضائي چيست؟

پاسخ

قرآن در آيات متعددي به اين موضوع اشاره كرده است؛ از جمله

1_ در يكجا پيامبر اكرم(ص) را مخاطب ساخته مي فرمايد

«اِنّا اَنْزَلْنا اِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ بِما اَراكَ اللهُ وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنينَ خَصيماً» نساء/105 [ما اين كتاب را به حق بر تو نازل كرديم، تا به آنچه خداوند به تو آموخته است در ميان مردم قضاوت كني و از كساني مباش كه از خائنان حمايت نمايي.]

2_ در مورد ديگر، دربارة داوري در ميان غير مسلمانها نيز همين دستور را به پيامبر(ص) مي دهد و مي گويد

«وَ ِاْن حَكَمْتَ فَاَحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ» مائده/42 [و اگر در ميان آنها داوري كني با عدالت داوري كن كه خدا عادلان را دوست دارد.]

3_ در جاي ديگر، روي سخن را به همه مؤمنان كرده و همين دستور را به آنها مي دهد، و مي فرمايد

«اِنَّ اللهَ يَأْمُرُكُمْ اَنْ تُؤَدُّوا الاماناتِ اِلي اَهْلِها وَ ِاذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاس اَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ اِنَّ اللهَ نِعِمّا يَعِظُكُمْ بِهِ اِنَّ اللهَ كانَ سَميعاً بَصيراً» نساء/58 [خداوند به شما فرمان مي دهد كه امانتها را به صاحبانش بدهيد و هنگامي كه ميان مردم داوري مي كنيد به عدالت داوري كنيد، خداوند اندرزهاي خوبي به شما مي دهد، خداوند شنوا و بيناست.]

4_ از سوي ديگر به مؤمنان سفارش مي كند كه به داوري عادلانة پيامبر(ص) گردن نهند و كمترين ناراحتي، نه تنها در ظاهر، كه در باطن هم نداشته باشند و حقّ و عدالت را هر چند تلخ باشد با جسم و جان پذيرا شوند، مي فرمايد

«فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتّي يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ

لا يَجِدُوا مِنْ اَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّموا تَسْليماً» نساء/65 [نه، به پروردگارت سوگند كه آنان مؤمن نخواهند بود مگر اينكه تو را در اختلافات خود به داوري طلبند و سپس از داوري تو در دل خود احساس ناراحتي نكنند و كاملاً تسليم باشند.]

5_ و نيز مي فرمايد

«اِنَّما كانَ قَوْلُ الْمُوْمِنين اذا دُعُوا اِلَي اللهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ اَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ اَطَعْنا وَ اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» نور/51 [سخن مؤمناني كه به سوي خدا و رسولش دعوت مي شوند تا ميان آنان داوري كند تنها اين است كه مي گويند شنيديم و اطاعت كرديم و اينها همان رستگاران واقعي هستند.]

6_ قرآن مجيد حتي در مسألة شهادت و گواهي دادن به حق كه يكي از مقدمات مهم داوري به حق و عدالت است، تأكيد فراوان نموده و همة مؤمنان را مخاطب ساخته مي فرمايد

«يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوّامينَ لِلّهِ شُهّداءَ بِالْقِسْطِ وَلا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَي اَنْ لا تَعْدِلوا اِعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوَي وَ اتَّقُوا اللهَ اِنَّ اللهَ خَبِير بِما تَعْمَلُونَ» مائده/8 [اي كساني كه ايمان آورده ايد همواره براي خدا قيام كنيد و از روي عدالت گواهي دهيد، مبادا دشمني با جمعيتي، شما را به گناه و ترك عدالت بكشاند، عدالت كنيد كه به پرهيزكاري نزديكتر است و از معصيت خدا بپرهزيد كه خدا از آنچه انجام مي دهيد باخبر است.]

بنابراين در محيط جامعة اسلامي هيچ چيز نمي تواند حق و عدالت را بر هم زند، شهادتها ǙřǠبايد عادلانه باشد، چه در مورد دوست و چه در مورد دشمن، و داوريها و قضاوتها نيز بايد بر محور عدالت دور زند و نزديكترين و دورترين افراد بايد در آ ن

يكسان باشند.

از ديدگاه اسلام چه كسي حق قضاوت دارد؟ پرسش
پاسخ

همان گونه كه حكومت و حاكميّت بنابراصل مسلّم «توحيد افعالي» به خداوند باز مي گردد، حقّ داوري نيز از آن كساني است كه او اجازه فرموده است.

«توحيد افعالي» مي گويد همة كارها به سوي خدا باز مي گردد، و توحيد «خالقيّت» مي گويد همه چيز در اين عالم از او نشأت مي گيرد، و« توحيد حاكميّت» كه ازشاخه هاي توحيدي خالقيّت است مي گويد حكومت مخصوص پروردگار است و همين امر سبب مي شود كه در قلمرو حكومت خدا داوري و قضاء نيز از آن او باشد و از آن كساني كه او داوري آنها را مجاز شمرده است.

از سوي ديگر «توحيد اطاعت» مي گويد تنها فرمان خدا، و فرمان كساني كه فرمانشان به فرمان خدا باز مي گردد، مقبول و مطاع است، بنابراين در احكام قضائي نيز حكم و فرماني قابل قبول است كه به اذن پروردگار باشد.

اگر از اين ديدگاه به جامعة انساني بنگريم، مبدأ حقّ داوري و قضاوت بسيار روشن خواهد بود و در تشخيص آن هرگز سرگردان نخواهيم شد، زيرا نگاه به نقطه اي مي دوزيم كه هستي از آن جا سرچشمه مي گيرد و آفرينش ما از سوي او و فرمان در همه جا فرمان اوست؛ بنابراين بايد هميشه بكوشيم كه محاكم قضائي ما به فرمان او بر گردد، مشروعيّت خود را از ناحية او كسب كند و رنگ الهي به خود بگيرد.

از ديدگاه قرآن، چه كسي حق قضاوت دارد؟ پرسش
پاسخ

از ديدگاه قرآن، فقط خدا حق قضاوت دارد؛

1_ در آية 57 سورة انعام مي خوانيم «اِنِ الْحُكْمُ اِلّا لِلّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِليِْنَ» [داوري و فرمان تنها ازآن خداست، او حق را از باطل جدا مي كند و بهترين جدا كنندة (حق از باطل) است.]

همين تعبير

(ان الحكم الا لله) بدون جمله ذيل آن در سوره يوسف آية 40 آمده است.

البته آنچه در سورة يوسف آمده است ممكن است مفهوم گسترده تري داشته باشد كه هم حكومت را شامل شود و هم قضاوت و داوري را، ولي آنچه در آية بالا آمده به قرينة ذيل آن كه اشاره به فصل خصومتها و پايان دادن به نزاعها دارد، بيشتر ناظر به مسألة داوري است.

گروهي از مفسّران مانند طبرسي در مجمع البيان و فخر رازي در تفسير كبير نيز بر اين معني انگشت گذارده اند.

2_ در آيات 44و 45و 47 از سوره مائده به ترتيب مي خوانيم «وِ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما اَنْزِلَ اللهُ فَاُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ… فَاُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ… فَاُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»

[كساني كه به آنچه خدا نازل كرده است، حكم نكنند، كافرانند … ظالمانند … فاسقانند!]

كافرند به خاطر اينكه از خطّ توحيد (توحيد حاكميّت ) خارج شده اند، ظالمند به خاطر اينكه به خود و به ديگران ستم مي كنند، چرا كه از مصالح قطعي احكام الهي محروم مي مانند و به گرداب مفاسد احكام جاهلي فرو مي غلطند، و فاسقند به خاطر اينكه از دايرة اطاعت خارج شده اند و مي دانيم فسق همان خروج از خط اطاعت است. البتّه اين آيات مفهوم وسيعي دارد كه هم مسألة فتوا در احكام الهي را شامل مي شود، هم مسألة قضاوت و داوري و هم مسألة حاكميّت را كه در هر سه بعد بايد اين امور، موافق و مطابق حكم خدا و ما انزل الله بوده باشد.

3_ در آية 60 نساء ، قرآن مجيد هر حكم غير الهي را حكم طاغوت مي شمرد و رفتن به سراغ آن را پيروي از

خطّ شيطان مي داند، مي فرمايد

«اَلَمْ تَرَ اِلَي الَّذين يَزْعُمُونَ اَنَّهُمْ آمَنُوا بِما اُنْزِلَ اِلَيْكَ وَ ما اُنْزِلَ مِنْ قَبْْلِكَ يُريدُونَ اَنْ يَتَحاكَمُوا اِلَي الطّاغُوتِ وَ قَدْ اُمِرُو اَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُريدُ الشَّيْطانُ اَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالَاً بَعيداً» [آيا نديدي كساني را كه گمان مي كنند به آنچه (از كتابهاي آسماني كه) برتو و بر پيشينيان نازل شده ايمان آورده اند، در حالي كه مي خواهند براي داوري نزد طاغوت و حكّام باطل بروند؟ با اينكه به آنها دستور داده شده كه به طاغوت كافر شوند، امّا شيطان مي خواهد آنها را گمراه كند و به بيراهه هاي دور دستي بيفكند؟!]

4_ قرآن، احكام و داوريهايي را كه از غير مبداأ الهي صادر مي شود، حكم جاهليّت مي شمرد و در برابر كساني كه خواهان احكام غير الهي بودند (مانند گروهي از يهود كه با يكديگر منازعه داشتند و انتظار داشتند با مراجعه به پيامبر اسلام(ص) آن حضرت مطابق ميل آنها حكم كند) مي فرمايد

«اَفَحُكْمُ الْجاهِلِيَّهِ يَبْغُونَ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُكْمًا لِقُوْمٍ يُوقِنُونَ» مائده/5 [آيا آنها حكم جاهليّت را (از تو) مي خواهند و چه كساني براي افراد با ايمان بهتر از خدا حكم مي كند.]

5_ در جاي ديگر به پيامبر اسلام(ص) ياد مي دهد كه بگويد

«اَفَغَيْرَ حُكْمِ اللهِ اَبْتَغي حَكَماً وَ هُوَ الَّذي اَنْزَلَ اِلَيْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلاً» انعام/114 [آيا غير خدا را به داوري بطلبم، درحالي كه اوست كه اين كتاب آسماني را كه همه چيز درآن است فرستاده است؟!]

6_ در جايي ديگر با صراحت تمام دستور مي دهد كه همة اختلافات را با داوري خداوند حل كنند، مي فرمايد

«وَ ما اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيئ فَحُكمُه اِلَي الله» شوري/10 [در هر چيز اختلاف كنيد داوريش با

خداست.]

از مجموع اين آيات و آيات ديگر، به روشني اين مطلب ثابت مي شود كه از ديدگاه قرآن، داور و قاضي و حاكم خداست و كساني كه از سوي او به داوري و قضا مي نشينند و هر چه غير آن است، حكم جاهليّت و داوري طاغوت و شيطان مي باشد!

از ديدگاه روايات اسلامي، چه كسي حق نشستن بر مسند قضا را دارد؟ پرسش
پاسخ

هر چند در روايات اسلامي به ويژه در ابواب قضاء به اين پرسش مشروحاً پاسخ داده شده است امابه عنوان نمونه به چند روايت اشاره مي شود

1_ در حديثي از امام صادق(ع) مي خوانيم كه فرمود

«اِتَّقُوا الْحُكُومَهَ فَاِنَّ الْحُكُومَهَ اِنَّما هِيَ لِلاِمامِ الْعالِمِ بِالْقَضاءِ العادِلِ فِي الْمُسْلِمينَ، لِنَبيٍّ اَوْ وصيَ نبيٍّ» (وسائل الشيعه/18) [از قضاوت بپرهيزيد، چرا كه قضاوت و داوري، مخصوص امام آگاه به اصول قضا و عادل در ميان مسلمانان است(آري) براي پيامبر(ص) يا وصيّ پيامبر(ص) است.]

2_ در حديث معروفي از امام صادق(ع) آمده است كه امير مؤمنان علي(ع) به شريح قاضي فرمود

«يا شُرَيْحُ قَدْ جَلَسَتْ مَجْلِساً لا يَجْلِسْهُ اِلّا نَبيّ، اَوْ وَصِيّ نَبيٍّ اَوْ شَقيّ»! (وسائل الشيعه/18)

[اي شريح! جايي نشسته اي كه درآنجا كسي نمي نشيند جز پيامبر، يا وصيّ پياميبر، يا شقيّ دور از سعادت!]

3_ در حديث ديگري از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمود

«وَ الْحُكْمُ لا يَصِحُّ الا بِاِذْنِ مِنَ اللهِ وَ بُرْهانِهِ» (مصباح الشريعه/41) [حكم و داوري، صحيح نيست، مگر به اذن و اجازه و برهان الهي]

تفاوت كيفيت قضا، در اسلام و مكاتب مادي چيست؟ پرسش
پاسخ

در دنياي امروز، دستگاههاي قضائي بسيار گسترده و پر زرق وبرق است، ولي هرگاه محتواي آن را با آنچه در اسلام وجود دارد مقايسه كنيم، بسيار كم ارزش جلوه مي كند، مخصوصاً تفاوتهاي زير قابل دقت است

1_ در اسلام، قاضي بايد در مسائل و احكام صاحب نظر باشد و تنها دانستن موادّ قانون كافي نيست، بلكه بايد ريشه ها و مباني آن را به طور اجتهادي بداند و به تعبير ديگر، اجتهاد در مسألة قضا شرط است، در حالي كه در دنياي امروز تنها آگاهي بر مواد قانون كفايت مي كند، و فرق ميان

اين دو آشكار است.

به تعبير روشنتر، آگاهي بر احكامي كه (مثلاً) در «تحرير الوسيله» آمده، گاه ممكن است از طريق تقليد باشد و گاه اجتهاد، گر چه وظيفه قاضي به هر حال تطبيق اين احكام بر مسائل مورد دعوي و تشخيص صاحب حق از غير صاحب حق است، ولي ȘәʘǘѠتفاوت مي كند كه آگاهي بر تحرير الوسيله از طريق تقليد بوده باشد، يا از طريق اجتهاد و پي گيري ريشه هاي آن از كتاب و سنت و اجماع و عقل اسلام دومي را توصيه مي كند.

2_ در نظام قضائي امروز اعتماد به قاضي در محدودة قضاء و داوري كافي است، ولي در اسلام اين مقدار كافي نيست، بلكه قاضي بايد از هر نظر پاك بوده باشد، زيرا عدالت به معني پرهيز از هر گونه گناه است، خواه در دايره مسايل قضائي باشد يا غير قضائي.

روشن است ميان كسي كه در همه چيز و همه حال از گناه پرهيز مي كند با كسي كه در محدودة معيني پرهيز دارد تفاوت بسيار است. و احتمال لغزش نفر دوم از نفر اول بيشتر است.

3_ قاضي در نظام قضائي امروز، اگر به حق داوري كند هر چند ناآگاهانه باشد مسئول نيست، ولي همان گونه كه در بالا اشاره شد چنين قاضي از نظر اسلام در پيشگاه خدا مسؤل است و رسيدن به حق به تنهايي كافي نمي باشد بلكه بايد آگاهانه صورت گيرد!

4_ در نظام قضائي اسلامي، نه تنها رشوه گرفتن از بزرگترين گناهان است، بلكه طبق بعضي از روايات در سر حد كفر و شرك است، امام صادق(ع) فرمود «اَمَّا الرِّشا فِي الْحُكْمِ فَهُوَ الْكُفْرُ بِاللهِ». (وسائل الشيعه 18/163)

چه آياتي از قرآن، قانون گذاري را ويژة خداوند مي داند؟ پرسش
پاسخ

آيات مورد نظر، عبارتند

از

1_ «ما لَهُمْ مِنْ دونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلا يُشْرِكُ في حُكْمِهِ اَحَداً» كهف/26

2_« وَ ما اخْتَلَفْتُمْ فيهِ مِنْ شَيْئٍ فَحُكْمِهِ اِلَي اللهِ» شوري/10

3_« وَ ِمْن لَمْ يَحْكُمْ بِما اَنْزَلَ اللهُ فَاوُلئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ» مائده/44

4_ « وَ ِمْن لَمْ يَحْكُمْ بِما اَنْزَلَ اللهُ فَاوُلئِكَ هُمُ الظالِمُون»مائده/45

5_ «وَ ِمْن لَمْ يَحْكُمْ بِما اَنْزَلَ اللهُ فَاوُلئِكَ هُمُ الفاسِقوُنَ» مائده/47

6_« وَ اَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما اَنْزَلَ اللهُ وَ لا تَتَّبِعْ اَهْوائَهُمْ وَ احْذَرَهُمْ اَنْ يَفْتِنُوْكَ عَنْ بَعْضِ ما اَنْزَلَ اللهُ اِلَيْك» مائده/49

7_ «اَفَحْكُمْ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُوْنَ وَ مَنْ اَحْسَنَ مِنْ اللهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوِقِنُونَ» مائده/50

8_« اِنَّما كانَ قَوْلُ الْمُؤْمِنينَ اِذا دُعَوْا اِلَي اللهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ اَنْ يَقُوُلو سَمِعْنا وَ اَطَعْنا وَ اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»نور/51

9_ «وَ اَنَّ هذا صِراطي مُسْتقيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ ذلِكُمْ وَصّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ »انعام/153

10_« اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْتَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضَيْتُ لَكُمْ الاِسْلام ديناً »مائده/3

ترجمه

1_ [… آنها هيچ ولّي و سرپرستي جز او ندارند! و او هيچ كس را در حكم خود شركت نمي دهد.]

2_ [در هر چيز اختلاف كنيد، حكم آن با خداست!]

3_ [… و آنها كه به احكامي كه خدا نازل كرده حكم نمي كنند، كافرند.]

4_ [… و هر كس به احكامي كه خدا نازل كرده حكم نكند، ستمگر است.]

5_ [… و كساني كه بر طبق آنچه خدا نازل كرده حكم نمي كنند، فاسقند.]

6_ [و درميان آنها (اهل كتاب) طبق آنچه خداوند نازل كرده داوري كن! و از هوسهاي آنان پيروي مكن! و از آنها بر حذر باش، مبادا تو را از بعض احكامي كه خدا بر تو نازل كرده منحرف سازند؟!]

7_ [آيا آنها

حكم جاهليّت را (از تو) مي خواهند؟! چه كسي بهتر از خدا ، براي قومي كه اهل يقين هستند، حكم مي كند؟!

8_ [هنگامي كه مؤمنان به سوي خدا و رسولش دعوت شوند تا ميان آنان داوري كند، سخنانشان تنها اين است كه مي گويند«شنيديم و اطاعت كرديم!» و اينها رستگاران واقعيند.]

9_ [اين راه مستقيم من است، از آن پيروي كنيد! و از راههاي پراكنده (و انحرافي) پيروي نكنيد كه شما را از طريق حق دور مي سازد! اين چيزي است كه خداوند شما را به آن سفارش مي كند، شايد پرهيزگاري پيشه كنيد!]

10_ [… امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.]

قابل توجه اينكه بسياري از آياتي كه در بالا آمد و سخن از منحصر بودن حقّ قانونگذاري و تشريع به خداوند مي گويد، در سورة مائده است و مي دانيم سورة مائده بنابر مشهور، آخرين سوره يا از آخرين سوره هايي است كه بر پيامبر اكرم (ص) نازل شده است و بسياري از مسائل مهم اسلامي و از جمله مسائل مربوط به حكومت كه از اركان مهم اسلام است در آن مطرح گرديده و در آيه هاي متعددي از اين سوره تأكيد شده است كه «حكم» و «فرمان» و «تشريع قانون» منحصر به خداست، و اين تأكيدهاي مكرّر در اين سوره پر معني است.

در دهمين و آخرين آية مورد بحث، گرچه مستقيماً سخني از مسألة انحصار قانونگذاري به خداوند به ميان نيامده، ولي تعبيري دارد كه از آن به خوبي استفاده مي شود موردي براي قانونگذاري غير خدا وجود ندارد، مي فرمايد [امروز دين شما را كامل

كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاويدان) شما پذيرفتم] «اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ دينَكُمْ وَ اَتْتَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضَيْتُ لَكُمُ الاِسْلام ديناً»

مي دانيم كه «دين»، به معني واقعي آن شامل تمام شئون زندگي بشر مي شود و با توجّه به اينكه اسلام خاتم اديان است و تا پايان جهان برقرار خواهد بود، مفهوم آيه اين است كه تمام آنچه مورد نياز انسانها از نظر قوانين تا پايان جهان است در اسلام پيش بيني شده، و بنابراين زمينه اي براي قانونگذاري ديگري باقي نمي ماند.

البته بخشي از اين قوانين، خاص و جزيي و بخشي عام و كلّي است، وظيفة علماي دين و قانونگذاران اسلامي آن است كه آن كليّات را بر مصاديق آن تطبيق كنند و مقرّرات مورد نياز را از آنها استنباط و استخراج نمايند.

در روايات اسلامي نيز كراراً بر اين معني تأكيد شده است و علي(ع) در نكوهش كساني كه به خود اجازة قانونگذاري را در محيط اسلامي مي دادند و آن را اجتهاد مي ناميدند، سخنان آموزنده مشروحي دارد كه بخشي از آن چنين است

«اَمْ اَنْزَلَ اللهُ سُبْحانَهُ ديناً ناقِصاً فَاسْتَعانَ بِهِمْ عَلَي اِتْمامِهِ اَمْ كانُوا شُرَكاءَ لَهُ فَلَهُمْ اَنْ يَقُولُوا وَ عَلَيْهِ اَنْ يَرْضَي» (نهج البلاغه، خطبه 18)

[آيا خداوند دين ناقصي نازل كرده و از آنها براي تكميل آن كمك خواسته؟ يا آنها شريك خدايند كه حقّ دارند بگويند (و قانونگذاري كنند) و بر خدا لازم است كه رضايت دهد و بپذيرد؟]

روايات متعددي كه مي گويد «آنچه مورد نياز امّت اسلامي تا روز قيامت بوده است، در قوانين اسلامي پيش بيني شده، حتّي دية وارد كردن يك خراش بر بدن

ديگري و اينكه بايد اين احكام را از اهلش گرفت» نيز به خوبي نشان مي دهد كه در اسلام قانونگذاري مخصوص خداست و جايي براي قانونگذاري ديگران باقي نيست، بنابراين آنچه در مجالس قانونگذاري اسلامي انجام مي شود، همان تطبيق اصول كلّي قوانين اسلام بر مصاديق و موارد آن است.

در حديثي از امام باقر (ع) مي خوانيم كه فرمود «اِنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالي لَمْ يَدَعْ شَيْئاً يَحْتاجُ اِلَيْهِ الاُمَّةُ اِلّا اَنْزَلَهُ في كِتابِهِ وَ بَيِّنَهُ لِرَسُوْلِهِ» (اصول كافي 1/59)

[خداوند متعال هيچ چيزي را كه امّت اسلامي به آن نيازمند بوده است رها نكرده، مگر اينكه در كتابش، حكم آن را نازل فرموده و براي رسولش تبيين كرده است.]

در حديث ديگري از امام صادق(ع) مي خوانيم كه فرمود « ما مِنْ شَيْئٍ اِلّا وَ فيهِ كِتاب وَ سُنَّة» (اصول كافي 1/59) [هيچ چيزي نيست، مگر اينكه كتاب يا سنتي دربارة آن نازل شده است]

بهترين قانونها كدام قانون است؟
پرسش

بهترين قانونها كدام قانون است؟

پاسخ

پاسخ گفتن به اين سؤال كار آساني نيست، ولي اگر به فلسفه اصلي وضع قوانين در جوامع انساني توجه كنيم راه روشن مي شود.

مسأله اين است كه انسان يك زندگي گروهي و دسته جمعي دارد، و تمام پيشرفتها و ترقيهايش مديون همين زندگي اجتماعي است، همين زندگي دسته جمعي سبب مي شود كه افكار متفكران و علوم دانشمندان و ابتكارها و خلاقيتها در سراسر جامعه بشري دست به دست هم دهند و از نسلي به نسل ديگر منتقل شوند و هر روز شاهد و ناظر پيشرفتها و ترقيات مهمي در علوم و دانشهاي انساني و در زمينه تمدن بشري بوده باشيم.

انگيزه استقبال از اين زندگي دسته جمعي هر چه باشد موضوع بحث جداگانه اي است، ولي به يقين اگر زندگي انسانها مانند بسياري از جانداران ديگر بطور پراكنده بود انسان امروز با انسانهاي قبل از تاريخ، فرقي نداشت، نه علمي وجود داشت نه تمدني، نه اختراع و اكتشافي، نه صنايع، نه هنرها، نه زبان و ادبيات و نه هيچ چيز ديگر.

ولي اين زندگي اجتماعي، مشكلات و عوارضي هم دارد كه اگر بطور صحيحي از آن پرهيز نشود، نه تنها چرخهاي تكامل و ترقي از كار باز مي ايستد، بلكه ممكن است فجايعي به بار آورد كه نسل انسان را به نابودي بكشاند.

اين ضايعات عمدتاً عبارت است از درگيريهايي كه از اصطكاك منافع و تزاحم حقوق و برتري جوييها، انحصار طلبي ها، خودكامگي و خودخواهيها به وجودي مي آيد و عامل درگيري هاي و نزاعها و كشمكشهاي دو يا چند نفري، و گاه سرچشمه جنگهاي منطقه اي يا جهاني مي گردد.

به

همين دليل جوامع انساني از همان آغاز كار، متوجه شدند كه اگر مقرراتي براي تعيين حدود اختيارات و حقوق افراد و راه حل مناقشات و مشاجرات و درگيريها نباشد، زندگي اجتماعي بشر نتيجه معكوس خواهد داشت و فاجعه آفرين مي شود.

اكنون جواب دادن به سؤال فوق چندان مشكل نيست، بهترين قانون آن است كه توانايي بيشتري براي تأمين امور زير داشته باشد

1- تمام نيروهاي پراكنده جامعه انساني را در سايه يك عامل وحدت نيرومند جمع آوري كند، و موانعي مانند اختلاف رنگها و نژادها و زبانها را در خود حل نمايد.

2- وسيله پرورش استعدادهاي نهفته و خلاقيتها را فراهم سازد.

3- آزادي به معني واقعي را تأمين نمايد، تا همه افراد در سايه آن بتوانند استعدادهاي خود را شكوفا سازند.

4- حق عادلانه هركس و هر قشر را روشن كند، تا از تصادمها و تجاوزها جلوگيري نمايد.

5- روح اعتماد و اطمينان را از طريق انتخاب يك سيستم ضمانت اجرايي صحيح، گسترش دهد.

6- به عكس آنچه بعضي تصور مي كنند، يك قانون خوب آن نيست كه قوانين وسيع و گسترده اي، با يك دستگاه وسيع قضايي و مأموران و زندانهاي زياد با خود يدك بكشد، بلكه اين نشانه ضعف و درماندگي و عجز آن قانون و آن جامعه است.

يك قانون خوب آن است كه از طريق آموزشهاي فرهنگي و مقررات صحيح به پيشگيري بپردازد، تا نيازي به چنان مسائلي نباشد.

دستگاههاي قضايي و مجازاتها و زندانها، به منزله طب درماني و يا صحيحتر به منزله جراحي كردن بيمار است، ولي قوانين صحيح و مقررات حساب شده، به منزله طب بهداشتي است كه هم مطبوعتر و هم كم هزينه تر،

و هم خالي از عوارض و ضايعات است.

از ديدگاه قرآن، اصول لازم براي قانون گذاري چيست؟
پرسش

از ديدگاه قرآن، اصول لازم براي قانون گذاري چيست؟

پاسخ

بخشهايي از اين اصول عبارتند از1- در مسائل اعتقادي قرآن بيش از همه چيز روي اصل توحيد تكيه كرده و صدها بار در آيات قرآن، به اين مسأله اشاره شده، و دقيقترين مفاهيم توحيد را ترسيم نموده، تا آنجا كه درباره خداوند مي فرمايد «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» [هيچ چيز مانند خداوند نيست.] شوري/11

2- «عدالت اجتماعي» را يكي از مهمترين تعليمات انبياء مي شمرد و مي فرمايد «لَقَدْ اَرْسَلنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَاَنْزَلْنا مَعَهُمْ الْكِتابَ وَالْميزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ» [ما پيامبران خود را با دلايل آشكار فرستاديم و به همراه آنها كتاب آسماني و قانون نازل كرديم تا مردم (جهان) عدالت را برپا دارند.] حديد/25

و در تعقيب اين هدف، همه افراد با ايمان را اعم از بزرگ و كوچك، پير و جوان، از هر نژاد و هر زبان، دعوت به اين امر كرده، مي فرمايد «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُونُوا قَوّامينَ بِالْقِسْطِ شُهداءِ لِلّهِ وَلَوْ عَلي اَنْفُسِكُمْ اَوِ الْوالِدَيْنِ وَالْاَقْرَبينَ» [اي كساني كه ايمان آورده ايد! همواره قيام به عدالت كنيد و براي خدا گواهي دهيد، هر چند اين گواهي به زيان خود شما يا پدر و مادر يا نزديكانتان بوده باشد.] نساء/135

3- در زمينه «روابط اجتماعي» و قراردادها و هرگونه عهد و پيمان، همه را به پايبندي به اين اصل دعوت كرده، مي فرمايد «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اَوْفُوا بِالْعُقُودِ» [اي كساني كه ايمان آورده ايد به قراردادها و پيمانهاي خود وفادار باشيد.] مائده/1

و نيز مي فرمايد «وَاوْفُوا بِالْعَهْدِ اِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْئُولاً» [به پيمان خود عمل كنيد كه از پيمان سؤال مي شود.] اسراء/34

4- در زمينه

«دفع هرگونه تجاوز» جبران هرگونه خسارت، در يك عبارت كوتاه و كاملاً حساب شده مي فرمايد «فَمَنِ اعْتَدي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدوُا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدي عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللهَ وَاعْلَمُوا اَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقينَ» [هر كس به شما تجاوز كند، به مانند آن تجاوز كنيد، و از خدا بپرهيزيد (و زياده روي ننماييد) و بدانيد خدا با پرهيزكاران است.] بقره/194

5- و در زمينه «مسائل دفاعي» يك اصل كلي متين را پيشنهاد كرده، مي گويد «وَاعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِه عَدُوَّ اللهِ وَعَدُوَّكُمْ» [و در برابر آنها (دشمنان) آنچه توانايي داريد، از قدرت و قوت و نيرو آماده سازيد و (همچنين) اسبهاي ورزيده (براي ميدان نبرد) تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد و تجاوز و جنگي صورت نگيرد.] انفال/60

6- اما در مناقشه ها و نزاعهايي كه بين هم مسلكان و رقباي اجتماعي واقع مي شود توصيه ديگري دارد و مي گويد به جاي مقابله به مثل، يا عداد قوا از مقابله به ضد استفاده كنيد و بدي را به نيكي پاسخ دهيد تا تخم نفاق و عداوت برچيده شود، مي فرمايد «اِدْفَعْ بِالّتي هِيَ اَحْسَنُ فَاِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَداوَةٌ كَاَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ _ وَما يُلَقّيها اِلّاَ الَّذينَ صَبَرُوا وَما يُلَقّيها اِلّا ذُو حَظٍّ عَظيمٌ.» فصلت/ 34 _ 35

[بدي را با نيكي دفع كن تا دشمنان سرسخت، همچون دوستان گرم و صميمي شوند _ اما به اين مرحله (از ايثار و لطف و محبت) جز كساني كه داراي صبر و استقامتند نمي رسند، و جز كساني كه بهره عظيمي از ايمان و تقوا دارند به آن

نائل نمي شوند.]

7- درباره «سرنوشت انسان» با صراحت مي گويد سرنوشت هر كس به دست او است در گرو تلاش و كوشش او مي باشد «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهيئَةٌ» [هر كس در گرو كاري است كه انجام مي دهد.] مدثر/38

8- در مورد «آزادي عقيده» و اينكه جز از طريق استدلال و تبيين دين نمي توان در محيط فكري كسي نفوذ كرد، مي فرمايد «لااِكْراهَ فِي الدّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيّ» [در قبول دين هيچ اكراهي نيست، راه درست از راه منحرف، آشكار و تبيين شده.] بقره/ 256 و در مورد «آزادي انسانها» مي گويد يكي از اهداف مهم بعثت پيامبر اسلام (ص) همان آزاد كردن انسانها از قيد و بندهاي اسارت بوده است «وَيَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَالْاَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِمْ» [پيامبري كه زنجيرهايي را كه بر آنها بود (از دست و پا و گردنشان) فرو مي نهد.] اعراف/ 157

اين زنجيرهاي اسارت، مفهوم وسيعي دارد كه هرگونه سلب آزادي انسانها را شامل مي شود.

9- در مورد «عدم دخالت در زندگي خصوصي ديگران» و احترام به شخصيت افراد و ترك هتك آنان مي فرمايد «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعْضَ الظَّنِ اِثْمٌ وَلاتَجَسَّسُوا وَلا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» [اي كساني كه ايمان آورديد، از بسياري از گمانها بپرهيزيد، چرا كه بعضي از گمانها گناه است، هرگز (در كار ديگران) تجسس نكنيد و هيچ از يك از شما از ديگري غيبت و عيبجويي نكند.] حجرات/ 12

10- «همزيستي مسالمت آميز» با تمام كساني كه سر جنگ ندارند، و قابل تفاهم در اهداف مشترك محسوب مي شوند يا لااقل راه بي طرفي را مي

پيمايند، از اصولي است كه قرآن مجيد بر آن تأكيد كرده، مي گويد «لا يَنْهيكُمُ اللهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ اَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا اِلَيْهِمْ اِنَّ اللهَ يُحِبُّ المُقْسِطينَ»

[خدا شما را از نيكي كردن و رعايت عدالت نسبت به كساني كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون ننمودند نهي نمي كند، به يقين خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد.]

ديدگاه قرآن درباره ضمانت اجراي قوانين چيست؟
پرسش

ديدگاه قرآن درباره ضمانت اجراي قوانين چيست؟

پاسخ

در قرآن سه نوع ضمانت اجرايي، در نظر گرفته شده است

1- ضمانت اجرايي به وسيله حكومت اسلامي.

2- ضمانت اجرايي به وسيله نظارت عمومي.

3- ضمانت درون ذاتي يا به تعبير ديگر، ايمان و اعتقاد به مباني اسلام و مسائل اخلاقي و عاطفي.

در مورد اول، حكومت اسلامي موظف است، با هر گونه تخلف از قانون قاطعانه برخورد كند. نخستين كاري كه پيامبر اسلام (ص) بعد از هجرت به مدينه و برطرف شدن موانع به آن دست زد، تشكيل حكومت اسلامي و تبيين قوانين اسلام بود و هرگونه تخلف از آن را گناه و قابل تعقيب شمرد.

قوانين قرآن را مرزهاي الهي شمرد، و براي هر كس كه از اين مرزها بگذرد مجازاتي تعيين كرد.

از يك طرف، متخلفين را ظالم شمرد، و فرمود «وَمَنْ يَتَعَدُّ حُدُودَ اللهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ» [هر كس از مرزهاي الهي تجاوز كند، ظالم و ستمگر است.] بقره/ 229

و از سوي ديگر بر مبارزه با ظالمان تأكيد كرد.

هنگامي كه قرآن مي گويد انبياء مجهز با بيّنات و دلايل روشن و كتاب آسماني و قوانين عادلانه به سوي امتها فرستاد شدند، تا مردم عدالت را به پا دارند (حديد/ 25) مفهومش اين است كه شخص پيغمبر اسلام (ص) كه خاتم و بزرگ انبياء است، بيش از همه كس اين مسؤوليت را بر عهده دارد.

اينها همه از يك سو و از سوي ديگر فرد فرد امت اسلامي را موظف به نظارت بر اجراي قوانين الهي كرده، و طبق برنامه «امر به معروف و نهي از منكر» همه را مكلف ساخته كه در برابر تخلف از قوانين الهي بي تفاوت نمانند.

در

يك جا مي فرمايد «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ المُنْكَرِ وَيُقيمُونَ الصَّلوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَيُطيعُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ» [مردان و زنان با ايمان، هر يك ولي و يار و ياور ديگري است امر به معروف مي كنند و نهي از منكر، نماز برپا مي دارند، و زكات را مي پردازند، و خدا و رسولش را اطاعت مي كنند.] توبه/ 71

اهميت اين دو وظيفه به قدري است كه در آيه فوق، حتي بر نماز و زكات و اطاعت خدا و رسول، مقدم داشته شده، اين به خاطر آن است كه تا اين نظارت عمومي بر اجراي قوانين نباشد پايه هاي نماز و زكات و اطاعت لرزان است.

جالب توجه اينكه چون امر به معروف و نهي از منكر، مراحل مختلفي دارد از نصيحت و ارشاد و اندرزهاي دوستانه شروع مي شود و تا مرحله شدت عمل پيش مي رود، آن را به دو بخش تقسيم كرده، بخش اول را در اختيار همگان گذارده، و بخش دوم را در اختيار يك گروه ويژه كه زير نظر حكومت الهي اقدام مي كند و در اشاره به اين تقسيم مي فرمايد «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ اُمَّهُ يَدْعُونَ اِلَي الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بَالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاوُلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» [و بايد از ميان شما گروهي باشند كه دعوت به نيكي كنند، امر به معروف و نهي از منكر نمايند، آنها رستگارانند.]

بديهي است امتي كه نظارت بر اجراي قوانين را يك وظيفه عمومي مي شمارد و همه افراد جامعه، در اين احساس مسؤوليت شريكند، قانون در ميان آنها احترام خاصي خواهد داشت، و به موقع اجرا مي شود.

از مرحله نظارت عمومي كه

بگذريم سخن از نظارت دروني، روحي، اعتقادي و وجداني افراد بر حسن اجراي قوانين به ميان مي آيد كه از يك نظر، قدرت و قوتش از همه بيشتر است.

«ايمان به مبدء» همان خداوندي كه در همه حال ناظر و حاضر نزد همه است، و از آنها به خود آنها نزديكتر است «وَنَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ» [ما به او از رگ گردن _ يا از رگ قلبش _ نزديكتريم.] ق/ 16. خدائي كه [گردش چشم خيانتكار را مي بيند و از اسرار دروني سينه ها اگاه است] (يَعْلْمُ خائِنَةَ الْاَعْيُنِ وَما تُخْفِي الصُّدوُرُ) غافر/ 19

خدائي كه زمين و زمان و حتي اعضاي تن انسان را مراقب او ساخته و شاهد و گواه او بوده است. زلزله/ 4 و يس/ 65 و نور/ 24

و «ايمان به دادگاه بزرگ قيامت» كه اگر به اندازه سنگيني ذره اي كار نيك يا بد در پرونده انسان باشد در برابرش حاضر مي كنند و پاداش و كيفر آن را مي بيند «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ _ وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرَّاً يَرَهُ» زلزله/ 7 و 26

اگر قانوني وجود نداشت چه مي شد؟
پرسش

اگر قانوني وجود نداشت چه مي شد؟

پاسخ

قانون مانند خون در عروق اجتماع است و به اين ترتيب بايد با صراحت گفت اگر قانوني وجود نداشت اجتماعي هم نبود، زيرا تفسير اجتماع به معني لغوي، يعني جمع شدن گرد هم، كاملا نادرست است، اجتماع مفهوم بالاتري را دربردارد، و آن همكاري و همگامي و همفكري عده اي در پيش برد هدفهاي مشترك انساني است.

روي اين حساب اگر دو نفر گرد هم آيند و چنين همكاري را آغاز نمايند، اجتماعي را تشكيل داده اند، ولي اگر ميليونها نفر در يك محل جمع باشند، و همگامي و همكاري نداشته باشند، اجتماعي وجود نخواهد داشت. اين از يك سو.

از سوي ديگر براي ادامه همكاري دو يا چند نفر بايد وظائف و تعهدات هريك مشخص باشد و سر باز زدن از آن وظائف و تعهدات يا تجاوز از آن مرزها بايد با عكس العمل اجتماعي مواجه گردد تا ايجاد ضمائت اجرائي براي آنها كند.

اصولا همكاري بدون «تعهد» مفهومي ندارد و «تعهد» سرچشمة انواع قوانين است.

اين اشتباه است كه ما وظيفة قانون را منحصر به جلوگيري از تصادمها، و تضاد منافع، و تجاوز بيكديگر و كشمكشها بدانيم، اگرچه تشريع قسمتي از قوانين به همين منظور است.

بلكه قوانين قبل از اين موضوع، وظيفه دار استحكام روابط اجتماعي و ايجاد اعتماد متقابل در برابر تعهدات و تأمين آزادي لازم براي پرورش استعدادهاي نهفته و متمركز ساختن و بسيج نيروهاي افراد در يك جهت معين، و بالاخره رسانيدن اجتماع به تكاملهاي ممكن است.

بهترين قانونها بايد واجد چه شرايطي باشد؟
پرسش

بهترين قانونها بايد واجد چه شرايطي باشد؟

پاسخ

از ميان تمام قوانين، آن قانون شايسته تر است كه بهتر بتواند آن نياز اصلي را تأمين كند يعني

1. نيروهاي پراكنده را در سايه يك عامل وحدت نيرومند جمع آوري نموده، در مسير صحيحي به كار گمارد.

2. وسايل پرورش استعدادهاي نهفته افراد را فراهم سازد.

3. آزادي را به معني واقعي تأمين نمايد تا در سايه آن بتوانند از آن وسائل استفاده كنند.

4. حقوق افراد را بهتر حفظ كند، و از تصادمها و تجاوزها بهتر جلوگيري نمايد.

5. روح اعتماد و اطمينان را از طريق انتخاب يك سيستم ضمانت اجرائي صحيح گسترش دهد.

بعكس آنچه بعضي تصور مي كنند يك قانون خوب آن نيست كه قوانين جزائي وسيع و گسترده، با يك دستگاه وسيع قضائي، و مأموران و زندانهاي زياد، با خود يدك بكشد، بلكه اين كار نشانةضعف و ناتواني و نارسائي قوانين است و نشانه اين است كه اجتماع نتوانسته است آنها را هضم كند، اينگونه تشكيلات در حقيقت بسان دملهائي هستند كه بر اثر تزريق داروهاي غيرقابل جذب در زير جلد بوجود مي آيند!

اين دملها مسلماً «نشتر» لازم دارد، ولي اگر دارو قابل جذب بود نيازي به نشتر (جز در موارد استثنائي) نخواهد داشت، زيرا اصولا دملي وجود نداشت.

اگر قانوني وجود نداشت چه مي شد؟ پرسش
پاسخ

قانون مانند خون در عروق اجتماع است و به اين ترتيب بايد با صراحت گفت اگر قانوني وجود نداشت اجتماعي هم نبود، زيرا تفسير اجتماع به معني لغوي، يعني جمع شدن گرد هم، كاملا نادرست است، اجتماع مفهوم بالاتري را دربردارد، و آن همكاري و همگامي و همفكري عده اي در پيش برد هدفهاي مشترك انساني است.

روي اين حساب اگر دو نفر گرد هم آيند و چنين همكاري را آغاز نمايند، اجتماعي را

تشكيل داده اند، ولي اگر ميليونها نفر در يك محل جمع باشند، و همگامي و همكاري نداشته باشند، اجتماعي وجود نخواهد داشت. اين از يك سو.

از سوي ديگر براي ادامه همكاري دو يا چند نفر بايد وظائف و تعهدات هريك مشخص باشد و سر باز زدن از آن وظائف و تعهدات يا تجاوز از آن مرزها بايد با عكس العمل اجتماعي مواجه گردد تا ايجاد ضمائت اجرائي براي آنها كند.

اصولا همكاري بدون «تعهد» مفهومي ندارد و «تعهد» سرچشمة انواع قوانين است.

اين اشتباه است كه ما وظيفة قانون را منحصر به جلوگيري از تصادمها، و تضاد منافع، و تجاوز بيكديگر و كشمكشها بدانيم، اگرچه تشريع قسمتي از قوانين به همين منظور است.

بلكه قوانين قبل از اين موضوع، وظيفه دار استحكام روابط اجتماعي و ايجاد اعتماد متقابل در برابر تعهدات و تأمين آزادي لازم براي پرورش استعدادهاي نهفته و متمركز ساختن و بسيج نيروهاي افراد در يك جهت معين، و بالاخره رسانيدن اجتماع به تكاملهاي ممكن است.

كليات

از ديدگاه اسلام چه كسي حق قضاوت دارد؟
پرسش

از ديدگاه اسلام چه كسي حق قضاوت دارد؟

پاسخ

همان گونه كه حكومت و حاكميّت بنابراصل مسلّم «توحيد افعالي» به خداوند باز مي گردد، حقّ داوري نيز از آن كساني است كه او اجازه فرموده است.

«توحيد افعالي» مي گويد همة كارها به سوي خدا باز مي گردد، و توحيد «خالقيّت» مي گويد همه چيز در اين عالم از او نشأت مي گيرد، و« توحيد حاكميّت» كه ازشاخه هاي توحيدي خالقيّت است مي گويد حكومت مخصوص پروردگار است و همين امر سبب مي شود كه در قلمرو حكومت خدا داوري و قضاء نيز از آن او باشد و از آن كساني كه او داوري آنها را مجاز شمرده است.

از سوي ديگر «توحيد اطاعت» مي گويد تنها فرمان خدا، و فرمان كساني كه فرمانشان به فرمان خدا باز مي گردد، مقبول و مطاع است، بنابراين در احكام قضائي نيز حكم و فرماني قابل قبول است كه به اذن پروردگار باشد.

اگر از اين ديدگاه به جامعة انساني بنگريم، مبدأ حقّ داوري و قضاوت بسيار روشن خواهد بود و در تشخيص آن هرگز سرگردان نخواهيم شد، زيرا نگاه به نقطه اي مي دوزيم كه هستي از آن جا سرچشمه مي گيرد و آفرينش ما از سوي او و فرمان در همه جا فرمان اوست؛ بنابراين بايد هميشه بكوشيم كه محاكم قضائي ما به فرمان او بر گردد، مشروعيّت خود را از ناحية او كسب كند و رنگ الهي به خود بگيرد.

از ديدگاه قرآن، چه كسي حق قضاوت دارد؟
پرسش

از ديدگاه قرآن، چه كسي حق قضاوت دارد؟

پاسخ

از ديدگاه قرآن، فقط خدا حق قضاوت دارد؛

1_ در آية 57 سورة انعام مي خوانيم «اِنِ الْحُكْمُ اِلّا لِلّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِليِْنَ» [داوري و فرمان تنها ازآن خداست، او حق را از باطل جدا مي كند و بهترين جدا كنندة (حق از باطل) است.]

همين تعبير (ان الحكم الا لله) بدون جمله ذيل آن در سوره يوسف آية 40 آمده است.

البته آنچه در سورة يوسف آمده است ممكن است مفهوم گسترده تري داشته باشد كه هم حكومت را شامل شود و هم قضاوت و داوري را، ولي آنچه در آية بالا آمده به قرينة ذيل آن كه اشاره به فصل خصومتها و پايان دادن به نزاعها دارد، بيشتر ناظر به مسألة داوري است.

گروهي از مفسّران مانند طبرسي در مجمع البيان و فخر رازي در تفسير كبير نيز بر اين معني انگشت گذارده اند.

2_ در آيات 44و 45و 47 از سوره مائده به ترتيب مي خوانيم «وِ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما اَنْزِلَ اللهُ فَاُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ… فَاُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ… فَاُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»

[كساني كه به آنچه خدا نازل كرده است، حكم نكنند، كافرانند … ظالمانند … فاسقانند!]

كافرند به خاطر اينكه از خطّ توحيد (توحيد حاكميّت ) خارج شده اند، ظالمند به خاطر اينكه به خود و به ديگران ستم مي كنند، چرا كه از مصالح قطعي احكام الهي محروم مي مانند و به گرداب مفاسد احكام جاهلي فرو مي غلطند، و فاسقند به خاطر اينكه از دايرة اطاعت خارج شده اند و مي دانيم فسق همان خروج از خط اطاعت است. البتّه اين آيات مفهوم وسيعي دارد كه هم مسألة فتوا در احكام الهي را

شامل مي شود، هم مسألة قضاوت و داوري و هم مسألة حاكميّت را كه در هر سه بعد بايد اين امور، موافق و مطابق حكم خدا و ما انزل الله بوده باشد.

3_ در آية 60 نساء ، قرآن مجيد هر حكم غير الهي را حكم طاغوت مي شمرد و رفتن به سراغ آن را پيروي از خطّ شيطان مي داند، مي فرمايد

«اَلَمْ تَرَ اِلَي الَّذين يَزْعُمُونَ اَنَّهُمْ آمَنُوا بِما اُنْزِلَ اِلَيْكَ وَ ما اُنْزِلَ مِنْ قَبْْلِكَ يُريدُونَ اَنْ يَتَحاكَمُوا اِلَي الطّاغُوتِ وَ قَدْ اُمِرُو اَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُريدُ الشَّيْطانُ اَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالَاً بَعيداً» [آيا نديدي كساني را كه گمان مي كنند به آنچه (از كتابهاي آسماني كه) برتو و بر پيشينيان نازل شده ايمان آورده اند، در حالي كه مي خواهند براي داوري نزد طاغوت و حكّام باطل بروند؟ با اينكه به آنها دستور داده شده كه به طاغوت كافر شوند، امّا شيطان مي خواهد آنها را گمراه كند و به بيراهه هاي دور دستي بيفكند؟!]

4_ قرآن، احكام و داوريهايي را كه از غير مبداأ الهي صادر مي شود، حكم جاهليّت مي شمرد و در برابر كساني كه خواهان احكام غير الهي بودند (مانند گروهي از يهود كه با يكديگر منازعه داشتند و انتظار داشتند با مراجعه به پيامبر اسلام(ص) آن حضرت مطابق ميل آنها حكم كند) مي فرمايد

«اَفَحُكْمُ الْجاهِلِيَّهِ يَبْغُونَ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللهِ حُكْمًا لِقُوْمٍ يُوقِنُونَ» مائده/5 [آيا آنها حكم جاهليّت را (از تو) مي خواهند و چه كساني براي افراد با ايمان بهتر از خدا حكم مي كند.]

5_ در جاي ديگر به پيامبر اسلام(ص) ياد مي دهد كه بگويد

«اَفَغَيْرَ حُكْمِ اللهِ اَبْتَغي حَكَماً وَ هُوَ الَّذي اَنْزَلَ اِلَيْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلاً» انعام/114 [آيا غير

خدا را به داوري بطلبم، درحالي كه اوست كه اين كتاب آسماني را كه همه چيز درآن است فرستاده است؟!]

6_ در جايي ديگر با صراحت تمام دستور مي دهد كه همة اختلافات را با داوري خداوند حل كنند، مي فرمايد

«وَ ما اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيئ فَحُكمُه اِلَي الله» شوري/10 [در هر چيز اختلاف كنيد داوريش با خداست.]

از مجموع اين آيات و آيات ديگر، به روشني اين مطلب ثابت مي شود كه از ديدگاه قرآن، داور و قاضي و حاكم خداست و كساني كه از سوي او به داوري و قضا مي نشينند و هر چه غير آن است، حكم جاهليّت و داوري طاغوت و شيطان مي باشد!

از ديدگاه روايات اسلامي، چه كسي حق نشستن بر مسند قضا را دارد؟
پرسش

از ديدگاه روايات اسلامي، چه كسي حق نشستن بر مسند قضا را دارد؟

پاسخ

هر چند در روايات اسلامي به ويژه در ابواب قضاء به اين پرسش مشروحاً پاسخ داده شده است امابه عنوان نمونه به چند روايت اشاره مي شود

1_ در حديثي از امام صادق(ع) مي خوانيم كه فرمود

«اِتَّقُوا الْحُكُومَهَ فَاِنَّ الْحُكُومَهَ اِنَّما هِيَ لِلاِمامِ الْعالِمِ بِالْقَضاءِ العادِلِ فِي الْمُسْلِمينَ، لِنَبيٍّ اَوْ وصيَ نبيٍّ» (وسائل الشيعه/18) [از قضاوت بپرهيزيد، چرا كه قضاوت و داوري، مخصوص امام آگاه به اصول قضا و عادل در ميان مسلمانان است(آري) براي پيامبر(ص) يا وصيّ پيامبر(ص) است.]

2_ در حديث معروفي از امام صادق(ع) آمده است كه امير مؤمنان علي(ع) به شريح قاضي فرمود

«يا شُرَيْحُ قَدْ جَلَسَتْ مَجْلِساً لا يَجْلِسْهُ اِلّا نَبيّ، اَوْ وَصِيّ نَبيٍّ اَوْ شَقيّ»! (وسائل الشيعه/18)

[اي شريح! جايي نشسته اي كه درآنجا كسي نمي نشيند جز پيامبر، يا وصيّ پياميبر، يا شقيّ دور از سعادت!]

3_ در حديث ديگري از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمود

«وَ الْحُكْمُ لا يَصِحُّ الا بِاِذْنِ مِنَ اللهِ وَ بُرْهانِهِ» (مصباح الشريعه/41) [حكم و داوري، صحيح نيست، مگر به اذن و اجازه و برهان الهي]

از ديدگاه امام علي(ع) در عهد نامة مالك اشتر، قاضي بايد داراي چه صفاتي باشد؟
پرسش

از ديدگاه امام علي(ع) در عهد نامة مالك اشتر، قاضي بايد داراي چه صفاتي باشد؟

پاسخ

1_ افضليّت، نسبت به تمام مردم (يا تمام اهل شهر)، «ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُكْمِ بَيْنَ النَّاسِ اَفَْضَلَ رَعيَّتِكَ في نَفْسِكَ»

2_ پر حوصله بودن «مِمَّنْ لا تَضيقُ بِهِ الاُمُورُ»

3_ سعة صدر «وَ لاتُمَحِّكُهُ الْحُصُومُ»

4_ عدم لجاجت «وَ لا يَتمادَي في الزَّلَّةِ»

5_ تسليم در برابر حق بودن «وَلا يَحْصَرُ مِنَ الْفَيئِ اِلَي الْحَقِّ اِذا عَرَفَهُ»

6_ طمع نداشتن «وَ لا تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَي طَمَع»

7_ قناعت به بررسي سطحي، نكردن «وَ لا يَكْتَفي بِاَدْني فَهْمٍ دُونَ اَقْصاهُ»

8_ در شبهات از همه محتاطتر باشد «وَ اَوْقَفَهُمْ في الشُّبُهاتِ»

9_ در تمسك به دليل پا فشاري كند «وَ اَخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ»

10_ از تكرار مراجعات شكايت كنندگان ملول و خسته نشود «وَ اَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُراجَعَةِ الْخَصْمِ»

11_ در كشف حقايق از همه شكيباتر باشد «وَاَصْبَرَ هُمْ عَلَي تَكَشِّف الاُمُور»

12_ به هنگام آشكار شدن حق، قاطعيّت به خرج دهد «وَ اصْرَمَهُمْ عِنْدَ اِتِّضاحِ الْحُكْمِ»

13_ ستايش متملّقان او را فريب ندهد و تمجيد مدّاحان او را مايل به مدح كننده نسازد «مِمَّنْ لا يَزْدَهِيهِ اِطْراء وَ لا يَسْتَميلُهُ اِغْراء»

14_ قاضي بايد مكفي المؤونه از بيت المال باشد و آنقدر به او داده شود كه نياز به اين و آن پيدا نكند و چشمش به دست مردم نباشد «وَ اَفْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ ما يُزيلُ عِلَّتَهُ وَ تَقِلُّ مَعَهُ حاجَتَهُ اِلَي النّاس»

آداب قضاوت از ديدگاه روايات و فقها چيست؟
پرسش

آداب قضاوت از ديدگاه روايات و فقها چيست؟

پاسخ

در پاسخ به اين پرسش كافي است آنچه را مرحوم محقق در شرايع، بحث آداب القضاء آورده است و در واقع عصاره اي است از آنچه در روايات اسلامي و كلمات فقها آمده بياوريم.

او مي گويد «مستحب است كه قاضي اين امور را رعايت كند

1_ دربارة اهل منطقه اي كه مأموريت براي آن منطقه دارد، تحقيق و تفحّص كامل كند (فرهنگ آن مردم را بشناسد و به شرايط اخلاقي و اقتصادي آنجا آشنا گردد، علما و نيكان و پاكان و حتّي قضات سابق را شناسايي كند، تا در كار خود بصيرت كافي داشته باشد، زيرا آگاهي به شرايط منطقه و محل و فرهنگ حاكم مردم، تأثير زيادي در مسألة داوري عادلانه دارد).

2_ هنگامي كه وارد محل مأموريّت خود مي شود، خانه (و مركز قضاوت خود) را در وسط شهر قرار دهد تا همة شاكيان به طور مساوري دسترسي به او داشته باشند!

3_ هنگام ورود به شهر به وسيلة مناديان ورود خود را اعلام دارد تا همة (ستمديدگان) با خبر شوند.

4_ جلسة قضا بايد در محلّ باز و آشكاري باشد تا همه به آساني به آن دسترسي پيدا كنند (نه پشت درهاي بسته و در محاصرة مأموران).

5_ به محض ورود در محل بايد تمام مدارك مردم و پرونده هاي موجود را از قاضي پيشين دريافت نمايد و همچنين وديعه ها و امانتها را نيز تحويل بگيرد (در آن زمان معمول بوده كه بسياري ازمردم، اشياء گرانقيمت را به عنوان وديعه نزد حاكم مي گذاشتند و همچنين اموالي كه مورد نزاع بود).

6_ هرگاه محل قضاوت مسجد باشد، قاضي بايد هنگام ورود به مسجد،

نماز تحيّت بخواند سپس پشت به قبله بنشيند تا مدّعيان و شاكيان رو به قبله باشند (و احساس كنند درمحضر الهي سخن مي گويند).

7_ بايد وضع زندانيان را دقيقاً بررسي كند و آنها را كه دليل كافي براي ماندنشان در زندان نمي بيند، آزاد سازد و آنجا كه دليل كافي وجود دارد، شاكي را بخواهد و جريان را دنبال كند و همچنين دربارة قيّم هاي ايتام و امناي حاكم، و حافظين اموال يتميان، دقّت كند، اگر در ميان آنها افراد نااهلي هستند، به زودي آنها را بر كنار سازد و افراد صالحي را جانشين آنها كند.

8_ در مجلس داوري، جمعي از دانشمندان و علما و آگاهان را دعوت كند تا مراقب حكم و داوري او باشند و اگر خطايي از او سر زند، او را به خطايش آشنا سازند.

9_ خودش براي خريد و فروش به بازار نرود (مبادا مردم براي جلب نظر او ارفاقهايي انجام دهند كه آگاهانه يا ناآگاه تحت تأثير آن واقع شود).

10_ در مجلس قضاوت نبايد قيافة خود را چنان درهم بكشد كه مردم نتوانند با صراحت مطالب خود را بگويند، همچنين آن چنان نرم و ملايم نباشد كه شاكيان جسور شوند و «مدعيانش گمان برند كه حلواست»!

11_ در ميان شاهدان تبعيض قائل نشود (و شاهدان آشنا و غير آشنا، دور و نزديك را در صورت داشتن شرايط شهادت يكسان بشمرد).

12_ پرونده هاي هر هفته را جمع آوري كرده و جداگانه بايگاني كند و همچنين پرونده هاي هر ماه و هر سال را با قيد تاريخ، منظم سازد (يا دستور لازم دربارة تنظيم آنها بدهد).

از ديدگاه مرحوم محقق در شرايع، قاضي چه وظايفي دارد؟
پرسش

از ديدگاه مرحوم محقق در شرايع، قاضي چه وظايفي دارد؟

پاسخ

اين فقيه بزرگ در بحث وظايف قاضي و آنچه براي او لازم المراعات است چنين مي گويد

حاكم هفت وظيفه دارد

1_ واجب است مساوات را درميان طرف دعوا در«سلام» و «جلوس» و «نگاه كردن» و «سخن گفتن» و «گوش فرا دادن» و «عدالت در حكم» رعايت كند (به اين معني كه اگر به يكي از آنها با احترام خاصّي سلام ميكند يا جواب سلام مي گويد، عين آن را دربارة ديگري رعايت كند و تفاوت موقعيّت اجتماعي آنها هيچگونه تأثيري در اين مسأله نداشته باشد و اگر به يكي از آنها لحظاتي نگاه مي كند، به ديگري نيز همان مقدار نگاه كند، خلاصه اينكه مساوات كامل را در مجلس قضا و داوري در تمام جوانب، حتّي تشريفات و احترامات جزيي رعايت نمايد، تا جلوي انحرافات كلّي به خوبي گرفته شود).

2_ قاضي نبايد به يكي از دو طرف دعوا، مطلبي «تلقين» يا «تعليم» كند كه به زيان طرف ديگر باشد.

3_ هرگاه دو طرف دعوا سكوت كنند، نبايد به يكي از آن دو اشاره كند كه سخنت را بگو، بلكه بهتر است هر دو را مخاطب ساخته بگويد «حرفتان را بزنيد» يا بگويد شخص مدّعي سخنش را بگويد و شكايتش را طرح كند.

4_ هرگاه حكم مسأله مورد دعوا ، روشن باشد، بايد هر چه زودتر داوري كند، ولي مستحب است قبلاً آنها را ترغيب به صلح و سازش نمايد، اگر حاضر نشدند حكم را صادر مي كند.

5_ هر گاه شكايات، به ترتيب وارد شود، بايد نوبت را رعايت كند، بدون هيچگونه تفاوت از نظر موقعيّت اجتماعي ارباب دعوي،

و اگر ترتيب روشن نباشد، قرعه مي زند.

6_ هرگاه شخص مدّعي عليه در ضمن دعوي، دعوي ديگري را مطرح كند، به سخنان او گوش نمي دهد تا دعوي اوّل پايان يابد.

7_ هرگاه يكي از طرفين دعوي اقدام به طرح دعوي قبل از ديگري كند، او را مقدّم مي شمرد.

تفاوت كيفيت قضا، در اسلام و مكاتب مادي چيست؟
پرسش

تفاوت كيفيت قضا، در اسلام و مكاتب مادي چيست؟

پاسخ

در دنياي امروز، دستگاههاي قضائي بسيار گسترده و پر زرق وبرق است، ولي هرگاه محتواي آن را با آنچه در اسلام وجود دارد مقايسه كنيم، بسيار كم ارزش جلوه مي كند، مخصوصاً تفاوتهاي زير قابل دقت است

1_ در اسلام، قاضي بايد در مسائل و احكام صاحب نظر باشد و تنها دانستن موادّ قانون كافي نيست، بلكه بايد ريشه ها و مباني آن را به طور اجتهادي بداند و به تعبير ديگر، اجتهاد در مسألة قضا شرط است، در حالي كه در دنياي امروز تنها آگاهي بر مواد قانون كفايت مي كند، و فرق ميان اين دو آشكار است.

به تعبير روشنتر، آگاهي بر احكامي كه (مثلاً) در «تحرير الوسيله» آمده، گاه ممكن است از طريق تقليد باشد و گاه اجتهاد، گر چه وظيفه قاضي به هر حال تطبيق اين احكام بر مسائل مورد دعوي و تشخيص صاحب حق از غير صاحب حق است، ولي بسيار تفاوت مي كند كه آگاهي بر تحرير الوسيله از طريق تقليد بوده باشد، يا از طريق اجتهاد و پي گيري ريشه هاي آن از كتاب و سنت و اجماع و عقل اسلام دومي را توصيه مي كند.

2_ در نظام قضائي امروز اعتماد به قاضي در محدودة قضاء و داوري كافي است، ولي در اسلام اين مقدار كافي نيست، بلكه قاضي بايد از هر نظر پاك بوده باشد، زيرا عدالت به معني پرهيز از هر گونه گناه است، خواه در دايره مسايل قضائي باشد يا غير قضائي.

روشن است ميان كسي كه در همه چيز و همه حال از گناه پرهيز مي كند با كسي كه در محدودة معيني پرهيز

دارد تفاوت بسيار است. و احتمال لغزش نفر دوم از نفر اول بيشتر است.

3_ قاضي در نظام قضائي امروز، اگر به حق داوري كند هر چند ناآگاهانه باشد مسئول نيست، ولي همان گونه كه در بالا اشاره شد چنين قاضي از نظر اسلام در پيشگاه خدا مسؤل است و رسيدن به حق به تنهايي كافي نمي باشد بلكه بايد آگاهانه صورت گيرد!

4_ در نظام قضائي اسلامي، نه تنها رشوه گرفتن از بزرگترين گناهان است، بلكه طبق بعضي از روايات در سر حد كفر و شرك است، امام صادق(ع) فرمود «اَمَّا الرِّشا فِي الْحُكْمِ فَهُوَ الْكُفْرُ بِاللهِ». (وسائل الشيعه 18/163)

سخناني از پيامبر اكرم ( ص ) در مورد قضاوت بيان كنيد.
پرسش

سخناني از پيامبر اكرم ( ص ) در مورد قضاوت بيان كنيد.

پاسخ

روايات و احاديث در اين باره زياداست . پيشنهاد مي نماييم به ( ( وسايل الشيعه ، كتاب القضا ) ) و يا ( ( ميزان الحكمه ،واژه القضا ) ) مراجعه نماييد .در عين حال سه روايت در اينجا بيان مي گردد : 1- ( ( هر كه كار قضاوت به او واگذار شود بدون كارد سر بريده شده است عرض شد : اي رسول خدا منظور از سر بريدن چيست ؟ فرمود : آتش دوزخ ) ) ، ( ترجمه ميزان الحكمه ، ج 10، 4952 ) . 2- ( ( در روز قيامت قاضي دادگر رامي آورند و چنان حساب سختي از او كشيده مي شود كه آرزو مي كند كارش هرگز حتي درباره يك خرما ميان دو نفر داوري نكرده بود ) ) ، ( همان ، 4954 ). 3- ( ( هر كه جوياي منصب قضاوت باشد و براي رسيدن به آن متوسل به اين و آن شود، خداوند او را به خودش واگذارد و هر كه مجبور به پذيرفتن آن شود خداوند فرشته اي بر او فرو فرستد كه استوارش بدارد، ( همان ، 4954 ). ;

عدالت يكي از شرايط قاضي است . حال اگر كسي گناه كرده باشد و بعد توبه كند, آيا مي تواند قاضي شود و حدود الهي را جاري كند؟ اگر گناهي كه قاضي قبلاً انجام داده , داراي حدّ بوده , ولي توبه كرده است , آيامي تواند قاضي و مجري حدود باشد؟
پرسش

عدالت يكي از شرايط قاضي است . حال اگر كسي گناه كرده باشد و بعد توبه كند, آيا مي تواند قاضي شود و حدود الهي را جاري كند؟ اگر گناهي كه قاضي قبلاً انجام داده , داراي حدّ بوده , ولي توبه كرده است , آيامي تواند قاضي و مجري حدود باشد؟

پاسخ

همان طور كه گفته ايد و در كتب فقهي آمده است , يكي از شرايط قاضي اين است كه عادل باشد; يعني انسان پاك و با تقوايي باشد كه گناهان كبيره و صغيره را عمداً انجام ندهد. اگر انجام داد, فوراً توبه و استغفار نمايد.حال اگر شخصي گناهكار بوده يا گناهي كه داراي حدي بود, انجام داده است ولي توبه كرده و حاكم از گناه او مطلع نشده است تا حدّ بر او جاري كند, توبهء او پذيرفته مي شود. بايد واقعاً توبه كند و وقتي توبه كرد, مي تواند قاضي بشودو حدود الهي را جاري كند.

قاضي يا امام جماعت يا مرجع تقليد كه شرطشان عدالت است , اگر احياناً گناهي انجام دادند و فوراً توبه كردند,مي توانند به كار خود ادامه دهند. قرآن دربارهء صفات متّقيان فرمود:

خدا مي افتند و براي گناهان خود طلب آمرزش مي كنند و كيست جز خدا كه گناهان را بيآمرزد؟! و بر گناه , اصرار نمي ورزند.پاداش آنان آمرزش و مغفرت الهي است >.

از رسول خدا6نقل شده است : (1)

از اميرالمؤمنين 7نقل شده است :

هر كس توبه كند, به درگاه خدا باز گرديده است >.

در قرآن آمده است :

انجام دهد, خداوند توبهء او را مي پذيرد و او بخشنده و مهربان است >.

در مورد

كساني كه مي خواهند حدّ الهي را جاري كنند, رواياتي وارد شده كه آنان كه حد بايد بخورند, مجري حدّنشوند. فقها از اين روايات كراهت شركت شركت كردن اين گونه افراد را فهميده اند,(2) ولي شركت كردن اين گونه افراد در اجراي حدّ اشكالي ندارد.

(پ_اورقي 1.محمدي ري شهري , ميزان الحكمة, ج 1 حديث 2144

(پ_اورقي 2.وسائل الشيعه , ج 18 باب 31از ابواب مقدمات حدود, ص 341

چرا در بعضي از دادگاه ها افراد را قبل از اثبات جرم زنداني و محكوم مي كنند؟
پرسش

چرا در بعضي از دادگاه ها افراد را قبل از اثبات جرم زنداني و محكوم مي كنند؟

پاسخ

بر اساس موازين اسلامي اصل بر بيگناهي اشخاص است و شخص وقتي مجرم شناخته مي شود كه جرم او نزد محكمة واجد صلاحيت اثبات شود. در اين صورت شخص مجرم به تناسب جرمي كه مرتكب شده طبق قانون مجازات مي شود.

در اصل سي و هفتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران آمده اصل برائت است و هيچ كس از نظر قانون مجرم شناخته نمي شود مگر اين كه جرم او در دادگاه صالح اثبات گردد.

همچنين در اصل يكصد و شصت و ششم قانون اساسي آمده احكام دادگاه ما بايد مستدل و مستند به مواد قانوني و اصولي باشد كه بر اساس آن حكم صادر شده است

ماده 2 قانون مجازات اسلامي جرم را اينگونه تعريف كرده هر فعل و ترك فعل كه مطابق قانون قابل مجازات يا مستلزم اقدامات تأميني و تربيتي باشد، جرم محسوب است و هيچ امري را نمي توان جرم دانست مگر آن كه به موجب قانون براي آن مجازات يا اقدام تأمين يا تربيتي تعيين شده باشد.

قاضي در دادگاه اسلامي بر اساس موازين اسلام و به طور مستند و مستدل قضاوت مي كند و حتي در صورت بازداشت شخصي موضوع اتهام بايد با ذكر دلايل بلا فاصله كتباً به او ابلاغ و تفهيم شود.

با توجه به آنچه ذكر شد، دادگاه ها بايد بر اساس قانون و به طور مستند به صدور حكم بپردازند نبايد و اشخاص را بدون دليل زنداني و محكوم كنند. اگر قاضي عمداً مرتكب خلاف قانون شد و حكمي غير قانوني

صادر نمود، از طريق دادگاه انتظامي قضاوت قابل پيگرد قانوني است و شخصي كه به طور غير قانوني مجرم شناخته شده مي تواند احقاق حق نمايد و بر اساس اصل يكصد و هفتاد و يكم قانون اساسي جبران ضرر مادي و معنوي و اعاده حيثيت از خود را بخواهد.

آيا سيستم تعدد قاضي در صدور حكم؛ در نظام قضائي اسلام جايز است؟
پرسش

آيا سيستم تعدد قاضي در صدور حكم؛ در نظام قضائي اسلام جايز است؟

پاسخ

در نظام قضائي اسلام و نيز بر اساس سيستم قضائي جمهوري اسلامي ايران از حيث ورود به ماهيت دعوي جهت صدور حكم واحد است زيرا انشاء حكم به اتفاق نظر همه فقهاي اسلام توسط يك قاضي با شرايط مندرج در بحث قضاوت صورت مي گيرد. زيرا در غير از اين صورت قصد قاضي براي انشاء حكم متمشي نخواهد شد. اما آنچه در مورد تعدد قاضي در صدور حكم مطرح است از حيث شكلي است كه طبق قوانين آئين دادرسي مدني و كيفري سبك و روش رسيدگي به دعاوي را تقنين مي نمايد. لذا بحث تعدد قاضي در صدور حكم ماهيت طولي دارد. بدين معنا مجموعه اصول و مقرراتي وجود دارد كه به رسيدگي دعاوي حقوقي و امور حسبي و امور كيفري در دادگاه هاي بدوي، تجديد نظر و ديوانعالي كشور و كليه مراجعي كه متصدي رسيدگي به پرونده دارند، مي پردازند و با مطرح شدن مسئله صلاحيت دادگاه ها و صلاحيت قضات در امر رسيدگي سيستم تعدد قضات بصورت طولي و نيز از حيث شكلي اعمال و اجراء مي گردد. زيرا شايستگي و اختيار قانوني براي رسيدگي محاكم و قضات متفاوت است بعنوان مثال در بحث صلاحيت نسبي كه عبارتست از اختيار يك دادگاه نسبت به ساير دادگاههايي كه از حيث نوع و صنف و درجه شبيه يكديگرند چه از نظر ماهيت دعوا مثل دادگاه خانواده و چه از نظر مكان هر يك اعمال قضاوت و صدور حكم مي نمايند.

در نتيجه اينكه چند قاضي در مورد يك ماهيت دعوا اعمال نظر

مي كنند بصورت طولي است يعني ابتدا دادگاه بدوي، سپس تجديد نظر و بعد ديوانعالي كشور كه هر چند قضات متعدد هستند اما صدور و انشاء حكم واحد است.

بر فرض پذيرش سيستم تعدد قضات در محاكم، آيا همه آنها بايد داراي صفات مورد نظر شارع جهت تصدي سمت قاضي باشند يا بعضي از آنها؟ لطفا نظرات همه مراجع بزرگوار را قيد فرماييد.
پرسش

بر فرض پذيرش سيستم تعدد قضات در محاكم، آيا همه آنها بايد داراي صفات مورد نظر شارع جهت تصدي سمت قاضي باشند يا بعضي از آنها؟ لطفا نظرات همه مراجع بزرگوار را قيد فرماييد.

پاسخ

بر اساس نظر اسلام و ساير مراجع عظام هر قاضي در هر سمتي و در هر مرتبه اي از قضاوت كه باشد و يا در قسمتي از ساختار قضائي باشد همگي بايد شرايط لازم را كه اسلام در نظر گرفته، داشته باشند هر چند در بعضي از موارد كه از مستشاران استفاده مي شود لازم نيست آن صفات را داشته باشند زيرا آنها انشاء حكم نمي كنند و از اينجاست كه اگر زن در مقام مستشار باشد بلامانع است اما در مقام صدور حكم بايد قاضي مرد و عادل و داراي صفات مورد نظر اسلام باشد.

لطفا در مورد حدود اختيارات يك قاضي و رئيس قوه ء قضائيه توضيح بفرماييد.
پرسش

لطفا در مورد حدود اختيارات يك قاضي و رئيس قوه ء قضائيه توضيح بفرماييد.

پاسخ

الف) حدود اختيارات يك قاضي: رسيدگي و حل و فصل كليه اختلافات و منازعاتي كه در هر جاي جامعه بروزمي كند، بايد در حدود صلاحيت دادگاه قرار گيرد، ولو اين كه طرف دعوي دولت يا سازماني دولتي باشد. بر اين اساسوظيفه اصلي و اساسي قاضي حل و فصل دعاوي و اختلافاتي است كه به دادگاه ها كشيده مي شود. وظايف واختيارات قضات به صورت خيلي مختصر، عبارت است از: 1- الزام به رسيدگي و صدور حكم، 2- الزام به عدماجراي آيين نامه ها و قوانين خلاف قانون و شرع.

ر.ك: حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، ج 2، ص 551، دكتر سيد محمد هاشمي.

اما گرچه قاضي اختيار رسيدگي و حل و فصل كليه اختلافات و منازعاتي را كه در جامعه بروز مي كند دارد اما بر ايناصل دو استثنا وارد مي شود و اختيارات قاضي را محدود مي نمايد:

1- حدود اختيارات قاضي در روابط بين الملل: در روابط سياسي و اقتصاد بين المللي هيچ دولتي نمي تواند يكطرفه تصميم بگيرد يا يك جانبه قضاوت كند و آن را به مورد اجرا گذارد. زندگاني مشترك كشورها مستلزم توافق ها وقراردادهايي است كه اراده اجتماع دول آنها را پديد آورده، موجبات اطاعت دسته جمعي دول را از نظام عموميفراهم ساخته است در تكوين اين اراده هر يك از دول فقط سهمي دارند.

2- حدود اختيارات قاضي در امور نظامي: در زماني كه جامعه دچار بي نظمي و عدم امنيت مي شود، دولت ازقواي نظامي استفاده كرده و مجازات متخلفين را دادگاه هاي نظامي به عهده مي گيرند. مداخله دادگاه هاي نظامي درامور قضايي به منظور حفظ امنيت داخلي كشور مورد توجه و تحقيق صاحب نظران

حقوق اساسي مي باشد و دو مسألهمطرح مي باشد.

اول: صلاحيت دادگاه هاي نظامي در موارد ضرورت تا چه پايه ممكن است گسترش يابد؟

دوم: هرگاه شخص در دادگاه نظامي محكوم شود، ليكن به ادعاي اين كه حكم دادگاه نظامي خلاف قانون صادر شده است، موضوع را در محاكمعمومي طرح و تقاضاي رسيدگي كند، آيا دادگاه مي تواند به چنين ادعايي ترتيب اثر دهد؟ كه در اين موارد نظرات مختلفي بيان شدهاست.

ر.ك: حقوق اساسي، ص 122، دكتر جعفر بوشهري.

ب ) وظايف و اختيارات رئيس قوه قضاييه: به طور كلي وظايف و اختيارات رئيس قوه قضاييه به دو دسته تقسيممي شود:

الف) وظايف در ارتباط با قوه قضائيه:

1- تشكيلات قضايي: از آنجا كه انجام مسؤوليت هاي قوه قضاييه نياز به تشكيلات مناسب دارد، تصميم گيري درمورد تعداد شعبه ها در هر شهرستان و اين كه چه بخش هاي اداري و اجرايي براي همكاري با مراجع قضايي لازم استبا رئيس قوه قضاييه مي باشد. اين تصميم گيري قطعي و نهايي در قلمرو قوه قضاييه كليت دارد و همه مراجع قضايي واداري و اجرايي را در برمي گيرد دادگاه و دادسراي نظامي، دادگاه و دادسراي انقلاب، ديوان عالي كشور، ديوان عدالتاداري، سازمان بازرسي كل كشور... از حيث تشكيلاتي و اداري تابع تصميمات قانوني رئيس قوه قضاييه هستند. البتهاين تبعيت به استقلال نظر قضايي تسري ندارد و قضات در هر مرجع، نظر قانوني خود را اعلام مي دارند.

2- تهيه لوايح قضايي متناسب با جمهوري اسلامي ايران .

3- استخدام قضات واجدالشرايط.

4- پيشنهاد عفو يا تخفيف مجازات محكومين.

ب ) وظايف رئيس قوه قضاييه در غير امور قضايي:

وظايف مختلف و متنوعي قانون اساسي به عهده رئيس قوه قضاييه گذاشته كه مستقيما در ارتباط با امر قضا نيستولي به

وضع كل كشور و امنيت عمومي و سياست گذاري مربوط مي گردد كه اهم آن:

1- عضويت در شوراي عالي امنيت ملي.

2- عضويت در شوراي بازنگري قانون اساسي.

3- عضويت در مجمع تشخيص مصلحت نظام.

4- عضويت در شوراي موقت رهبري.

5- تعيين نماينده در شوراي نظارت بر صدا و سيما.

6- رسيدگي به دارايي مقامات عاليه كشور.

7- نظارت بر حسن اجراي قوانين (تشكيل سازمان بازرسي كل كشور).

8- پيشنهاد حقوق دان براي شوراي نگهبان.

ر.ك: حقوق اساسي نهادهاي سياسي جمهوري اسلامي ايران، مدني، ص 361.

آيا مجرمي كه نزد قاضي بگويد توبه كردم , قاضي بايد توبه او را قبول كند؟
پرسش

آيا مجرمي كه نزد قاضي بگويد توبه كردم , قاضي بايد توبه او را قبول كند؟

پاسخ

پرسش شما, چند صورت دارد كه جداگانه به آنها اشاره مي شود: 1- اگر جرم با اقرار مجرم ثابت شود و مجرم توبه كرده باشد - چه در نزد قاضي و چه قبل از آن - قاضي مخير است كه او را عفو كند. (البته اگر نگوييم كه اساسا" حد ساقط شده و قاضي حق اجراي حد را ندارد). همانطور كه در روايت معتبر نيز آمده است : ((هرگاه دزد با اختيار خودش نزد قاضي برود و توبه كرده باشد, مال دزدي را به صاحبش برمي گردانند و دست دزد را قطع نمي كنند)). البته اين روايت در مورد سرقت است و برخي سرايت حكم آن را به جرم هاي ديگر نمي پذيرند. اما روايت معتبر ديگري نيز وجود دارد كه از ان استفاده مي شود كه مجرم اگر توبه كند, مي توان از جرم او گذشت كرد. نسبت به شخص محارب گفته اند كه اگر قبل از دستگير شدن توبه كند, حد بر او جاري نمي شود. در اين مورد به آيه قرآن نيز تمسك كرده اند: ((الذين تابوا من قبل ان تقدروا عليهم فاعلموا ائن اللأه غفور رحيم )). 2- اگر جرم با بيأنه (دو شاهد عادل ) ثابت شود ولي قبل از ثبوت جرم توبه كرده و آثار توبه در او نمايان و خود را اصلاح كرده باشد و شواهدي نيز توبه او را تائييد كند, توبه اش اثر خواهد داشت و موجب سقوط حد و يا مخير بودن قاضي در عفو كردن مي گردد. در

روايتي آمده است : ((اگر دزد يا كسي كه شرب خمر كرده و يا كسي كه مرتكب زنا شده باشد, قبل از دستگير شدن توبه كند و خود را اصلاح نمايد, حد بر او جاري نمي شود)). 3- اگر جرم با بيأنه ثابت شود و پس از دستگيري نزد قاضي توبه كند, توبه او گرچه حقيقي و همراه با اصلاح رفتار وي باشد, اثري نداشته و حد بر او جاري مي شود. خلاصه اگر جرم با اقرار ثابت شود, توبه مفيد است (چه نزد قاضي و چه قبل از آن ); اما اگر با بينه ثابت شود, توبه ئ مجرم در صورتي مفيد است كه قبل از دستگير شدن و شهادت بينه باشد و گرنه بعد از دستگير شدن و شهادت بيأنه , توبه او اثري ندارد. البته در مورد بيأنه توبه ئ او در صورتي قابل قبول است كه همراه با شواهدي باشد; مثلا" خود را اصلاح كرده و مرتكب خلاف نشود. اما در مورد اقرار - كه خود اقرار و نزد قاضي رفتن شاهد قطعي بر توبه حقيقي او خواهد بود - موجب سقوط حد و يا مخير بودن قاضي در عفو كردن مي باشد. براي آگاهي بيشتر ر.ك : وسائل الشيعه , ج 18, ب 15 و 16, ابواب مقدمات الحدود; مباني تكمله المنهاج , (آيت الله خويي ), ج 1, ص 185 - 187 و 321 - 322). موفق باشيد

منابع و اطلاعاتي در مورد نظام حقوق فضايي و ماوراي جو خواستم. لطفاً راهنمايي بفرماييد.
پرسش

منابع و اطلاعاتي در مورد نظام حقوق فضايي و ماوراي جو خواستم. لطفاً راهنمايي بفرماييد.

پاسخ

دانشجوي گرامي! از مكاتبة جناب عالي با اين واحد سپاسگزاريم.

منابع و مدارك مستقلي در مورد حقوق فضا و ماوراي جو پيدا نكرده ايم. اگر كتاب مستقلي تأليف شده باشد، اطلاعي نداريم. در اين زمينه بايد به كتاب هاي حقوق بين الملل عمومي ماهنامه ها و فصل نامه هاي تخصصي حقوق مثل فصل نامه وكالت و مجله هاي حقوقي دانشكده هاي حقوق تهران و شهيد بهشتي و ... يا فصل نامه هاي كانون وكلاي دادگستري، وزارت دادگستري و مجلات حقوقي و به پايان نامه ها و پايگاه هاي اينترنتي مراجعه كنيد. از منابع موجود در سازمان مدارك علمي وزارت علوم و تحقيقات واقع در تقاطع انقلاب _ فلسطين _ ساختمان شمارة 2 و كتابخانة وزارت امور خارجه هم مي توانيد استفاده كنيد. در صورت نياز باز با ما مكاتبه كنيد تا اگر منابعي يافتيم، اطلاع دهيم. موفقيت شما را از خداوند مسئلت داريم.

چرا هنگامي كه يك فرد مسلمان از دين خود خارج شود و به دين ديگري گرايش پيدا كند، از نظر علماي دين اسلام مرتد مي باشد؟
پرسش

چرا هنگامي كه يك فرد مسلمان از دين خود خارج شود و به دين ديگري گرايش پيدا كند، از نظر علماي دين اسلام مرتد مي باشد؟

پاسخ

پاسخ به اين سؤال با توجه به معناي مرتد روشن مي گردد. مرتد به كسي اطلاق مي شود كه بعد از پذيرش اسلام از آن روي گردان شود؛ يعني اول اسلام را بپذيرد و قبولش كند و بعد آن را انكار و طرد نمايد. (1)

با توجه به اين معنا مي گوييم: حال اگر كسي به هر دليلي اول اسلام را بپذيرد و بعد آن را انكار نمايد، مشمول معناي مرتد مي گردد.

حال اگر پرسش ديگري است، مانند حكم ارتداد در اسلام مي توانيد در نامه بعدي به صورت شفاف بيان نماييد، ضمن اين كه به برخي از شبهات در اين مورد در سؤال ششم پاسخ داده شده مطالعه نماييد.

پي نوشت ها:

1 - حسن غريب، الرده في الاسلام، ص 49.

چرا در بحث شهادت شهود شهادت دو زن عادل به اندازة شهادت يك مرد عادل ارزش دارد؟ توضيح دهيد.
پرسش

چرا در بحث شهادت شهود شهادت دو زن عادل به اندازة شهادت يك مرد عادل ارزش دارد؟ توضيح دهيد.

پاسخ

در بسياري از حقوق و جزا ئيات مرد و زن با هم تفاوت دارند مثلاً اگر مردي مرتد شود با شرايطي حكم او قتل است ولي اگر زني مرتد شود حكم او قتل نيست يا وظايفي كه بر دوش مرد قرار داده شده بر زن نيست. مكانيسم خلقي زن و مرد با هم متفاوت است. روحيات و اخلاق زن و مرد با هم يك جور نيست. توقعي كه خداوند از زن دارد با توقعي كه از مرد دارد يكي نيست. خداوند زن را براي امري خلق كرده و مرد را براي هدف ديگري آفريده است. اين دو گرچه از يك جنس ند. امّا هر چند كه از يك جنس باشند، با هم مساوي نيستند.

بحث شهادت و اطلاع رساني به قاضي ربطي به ماهيت مرد و زن و خلقت آن دو ندارد. در بعضي موارد كه شهادت مربوط به زنان باشد اصلاً شهادت مردان مورد قبول نيست چون مرد در آن موارد نمي تواند شاهد باشد. در وقايع و رخدادهاي كوچه و بازار، مردان بيشتر از زنان دست اندر كار هستند. مردان به خاطر كار و تلاش و به دست آوردن زاد و توشه و گذران زندگي با رخدادها و وقايع اجتماعي بيشتر مأنوس اند و اگر واقعه اي رخ داد، بيشتر و بهتر در معرض اطلاع اند. فرض كنيم در خيابان دو نفر با هم دعوا مي كنند و با چوب و چا قو و سنگ به جان يكديگر افتاده اند. پس از چند دقيقه مردان

اطراف آنان را گرفته و آنان را از يكديگر جدا مي كنند. اين جا اگر قتلي يا جراحتي واقع شد مردان چون شاهد و ناظر بوده اند بهتر مي توان از آنان شهادت را پذيرفت.

در اين جور وقايع يا اصلاً زنان حضور ندارند يا اگر حضور داشته باشند خود را كنار مي كشند يا مردان آنان را به عقب مي رانند. از اين رو پذيرفتن شهادت مردان و نپذيرفتن شهادت يك زن مسئله طبيعي است و ربطي به نقص يكي و كمال ديگري ندارد.

از طرفي بر اساس نظر روانشناسان زنان ازروحيه لطيف تربرخوردارند و احساسي تر هستند بنابراين سريعتر مطالبي را قبول مي كنند و زودتر تحت تاثير قرار مي گيرند.

* و به تعبير ديگر "شهادت" در قوانين قضايي اسلام در زمره حقوق قرار ندارد. شهادت حق نيست، بلكه تكليف و مسئووليت است؛ يعني انسان وظيفه دارد براي اين كه حقوق ديگران پايمال نگردد، شهادت بدهد. بدين جهت است كه قرآن كتمان شهادت را حرام اعلام نموده است.(1)

اگر شهادت برخي در دادگاه پذيرفته نمي شود، يا كم تر پذيرفته مي شود، گوياي سهل تر بودن تكليف و مسئووليت است، نه تضييع حقوق.

اسلام در برخي امور مردان را از تكليف شهادت معاف دانسته و آن را در انحصار زنان قرار داده است، امّا در برخي امور زنان را از آن معاف دانسته و آن را در انحصار مردان در آورده و در برخي امور شهادت دو زن را برابر با يك مرد قرار داده است.

همه اين قوانين بر پايه حكمت و هماهنگي بين نظام تشريع با نظام تكويني بنا نهاده شده است.

توضيح:

براي بشر دو نظام وجود دارد: نظام

تكوين و تشريع.

نظام تكويني، يعني قوانين، وظايف و مسئووليت هايي كه از سوي خلقت بر آدمي فرمانروايي مي كند و ربطي به حوزه اختياري بشر ندارد. در اين حوزه براي هر يك از دو جنس نرينه و مادينه وظيفه خاص و هماهنگ با امكاناتي كه دارند، در نظر گرفته شده است، به گونه اي كه انكار آن از هيچ فردي پذيرفتني نيست.

نظام تشريع، يعني قوانيني كه به حوزه فعاليت هاي اختياري بشر مربوط است. اين نظام اگر برگرفته، منطبق و هماهنگ با نظام تكويني نباشد، فاقد ارزش است. ارزش و توانمندي نظام تشريع به ميزان انطباق آن با ظرفيت هاي وجودي موجود در نظام تكويني است.

حال مي گوييم: در نظام تكوين بين زن و مرد از چند جهت تفاوت هاي زيادي وجود دارد، بدين شرح:

1- از جهت اعضا و جوارح: دو جنس زن و مرد در تمامي اعضا و جوارح با يكديگر اختلاف دارند، چه اعضا و جوارحي كه به عضو جنسي و توليد مثل مربوط است و چه غير آن. رويش مو در بدن زن و مرد، چربي زير پوست، بافت ها، ظرافت و ضخامت پوست، شكل و وزن حجمي استخوان ها، مقدار مواد آلي و كاني در استخوان ها، درشتي عضلات، زور بازو، شكل هندسي و حجم و وزن مغز، وزن قلب، ضربان نبض، فشار خون، حرارت بدن، ميزان و تعداد تنفس در دقيقه، قد، وزن، ارتعاشات صوتي، ترشحات بدن، ميزان گلبول هاي سفيد و قرمز در خون، گنجايش و حجم ريه، و الگوي رشد جسماني در آغاز از دو جنس نرينه و مادينه. خلاصه اين كه همه چيز در زن و مرد حتي در يك تار مو متفاوت است.(2)

2- از نظر

احساسات، عواطف، تمايلات و اخلاق: طبق نظر روانشناسان، محبت، رفتار انفعالي، رفتار عاطفي و حمايت كننده، از ويژگي هاي زنانه است. در برابر اين امور، پرخاشگري، استقلال، رقابت، سلطه و حاكميت را از ويژگي هاي مردان بر شمرده اند.(3)

نيز گفته اند: داشتن دلي پر مهر و عاطفه و احساساتي آتشين، جلوه گري، دلربايي، آرايش گري، دوستدار پارچه و لباس و طلا و امور زينتي از خصائص زنان است.(4)

زن در تقليد، مدپرستي، تجمّل پرستي، خنده و گريه از مرد پيش قدم است.(5)

زنان به جهت اين كه از نيروي احساس و عاطفه بيشتري بهره مندند، از صحنه هاي احساسي و عاطفي بيشتر متأثر مي شوند و به هيجان مي آيند.(6)

از تفاوت هاي موجود در نظام خلقت، تفاوت هايي در نظام تشريع پديد مي آيد، بدين جهت در برخي از تكاليف و مسئوليت ها بين زن و مرد تفاوت هايي وجود دارد كه سؤال مذكور از جمله آن ها است. در ظرفيت وجودي زنان دو چيز بيش از مردان است: يكي بُعد عاطفي و ديگري شرم و حيا و عفت. به نظر روانشناسان فراموشي با ميزان احساسات و هيجانات، نيز با ميزان شرم و حيا و عفت رابطه مستقيم دارد.

وقتي كه در حوزه تكويني اين ويژگي ها وجود دارد، در حوزه تشريع براي محكم كاري (به ويژه در اموري كه مربوط به حقّ النّاس است) مي بايست چاره اي انديشيده شود، تا حقوق مردم در شهادت ها ضايع نگردد. در اين جا سه صورت متصوّر است:

1- به جهت غلبه عاطفه، عفت و هيجانات در زنان كه زمينه ساز فراموشي در برخي امور هيجاني است و هم چنين به اين جهت كه گفته شده زنان زودتر به حالت اطمينان در يك مسئله دست مي يابند و

زود باورند و راحت تر تحت تأثير قرار مي گيرند، بگوييم شهادت زنان فاقد ارزش است، تا حقوق از طريق شهادت زنان تضييع نگردد.

اين سخن ممكن است از جهت ديگر موجب تضييع حقوق ديگران شود و آن جايي است كه شهادت در انحصار زنان باشد.

2- بگوييم شهادت زنان مانند شهادت مردان اعتبار دارد. اين سخن موجب مي شود كه به جهت موارد مذكور از اعتبار قضا كاسته شود و به نوعي حقوق مردم تضييع گردد.

3- راه حل معتدل: خداوندي كه انسان ها را آفريد و به همه اسرار نهفته آگاه است، فرموده در اموري كه مربوط به حقوق مردم است (حق النّاس، نه حقّ اللَّه) به شهادت زنان ارزش و اعتبار داده شود، ليكن به جهت محكم كاري دو شاهد زن در اموري كه يك شاهد مرد لازم است، يا چهار شاهد زن در اموري كه دو شاهد مرد لازم است، با شرايطي، ارزش و اعتبار دارد. اين عين عدل و منطبق با نظام تكويني است.

* پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 283.

2. دكتر سيد رضا پاك نژاد، اولين دانشگاه و آخرين پيامبران، ج 19، ص 280 - 293.

3. روانشناسي رشد، ج اوّل، ص 330، از انتشارات سمت.

4. دكتر سيد رضا پاك نژاد، همان، ص 281.

5. همان، ص 295.

6. كتاب نقد، ش 12، ص 59

سوال: چرا ديه زن و مرد برابر نيست؟

ديه، نمايان گر بها و ارزش انسان نيست، چون ارزش انسان بسيار بالا است و قابل مبادله مالي نبوده و با معيار هاي مالي نمي توان سنجيد.

ديه مربوط به جبران خسارت جاني با توجه به بُعد اقتصادي آن است. توضيح اين كه: انسان ها ابعادي دارند، از جمله:

1- بُعد انساني

و الهي: همه (چه زن و چه مرد) از روح ملكوتي الهيّه بهره مندند و از اين جهت بين زن و مرد هيچ تفاوتي نيست. زن به همان درجه و مرتبه از كمال انساني مي تواند دست يابد كه مردان مي توانند دست يابند . هيچ يك از قوانين و احكام اسلامي در اين جهت بين زن و مرد تفاوتي قرار نداده است.

2- بعد علمي و دانش طلبي: خداوند در هر دو ابزار شناخت قرار داده است و هر دو مي توانند به معارف عالي دست پيدا كنند. در اين بعد نيز بين زن و مرد تفاوتي نيست.

3- بعد جسماني و مادي: در اين بعد بين زن و مرد تفاوت هست. اين تفاوت باعث مي شود كه هر يك از دو جنس (مذكر و مونث) به مقتضاي شرايط وجودي خويش مسئووليت هايي را پذيرا باشند. اسلام با توجه به همين امر مسئووليت هاي اقتصادي خانواده را بر دوش مرد خانواده قرار داده و بر آنها تكليف نموده است نه بر زنان و زنان نيز هيچ گاه نمي گويند كه چرا اين مسئوليت بر ما تكليف نشده است.

واقعيت اين است كه مردان در اقتصاد خانواده (با توجه به مسئوليت هاي تعيين شده در اسلام بر آن ها )بيشتر نقش دارند، از اين رو با فوت آنان ضربه اقتصادي بيشتري به خانواده وارد مي گردد.

زنان با شرايط فيزيكي شان باردار مي شوند و بچه شير مي دهند. اين ها كارهاي خوب و با ارزشي است اما اين چيزها اقتصاد خانواده را تأمين نمي كند.

بنابر اين زن و مرد از جهت توان جسمي متفاوتند كه اين فرق موجب تفاوت در نقش آن دو در امور اقتصادي مي شودو

بر طبق آن مسئوليت هائي بر عهده آنها گذاشته و تكليف مي شوند.پس تفاوت ها بر اساس تناسب است، نه نقص و كمال.

نتيجه:

همان گونه كه قرار دادن مسؤوليت هاي اقتصادي همانند: نفقه، مهريه و ديه عاقله كه در اسلام بر دوش مردان قرار داده شده است، طبعاً از دست رفتن مرد خانواده، ضربه اقتصادي به افراد خانواده (زن و فرزندان) وارد مي شود.

شريعت اسلام براي جبران اين ضربه و كاهش آن، مسئله دو برابر بودن ديه مردان را مطرح كرده است.

اگر با دقت در اين حكم شرعي نگاه كنيم، متوجه مي شويم كه در اين جا، اسلام مراعات حال زنان خانواده را نموده است؛ زيرا دو برابر بودن ديه مرد به اين معنا است كه مبلغ دو برابري نصيب ديگر افراد خانواده (زن و فرزندان) شود. در طرف ديگر نصف بودن ديه زن به اين معنا خواهد بود كه در صورت قصاص بايد نصف ديه پرداخت شود تا زن و فرزندان مرد (كه مورد قصاص قرار خواهد گرفت) از اين درآمد بتوانند زندگي كنند؛ بنابراين از هر طرف نگاه كنيم، در اين مسئله مراعات حال زن و فرزندان خانواده شده است، و اصولاً در برخي موارد مرد و زني كه ديه آن ها طرح مي شود، وجود ندارند تا از آن بهره مند شوند؛ بنابراين مسئله ديه در قانون اسلامي، هماهنگ با شرايط مردان و زنان و مسئوليت هاي آن ها در خانواده تنظيم شده و كاملاً حكيمانه است.

فرق قضاوت حقوقى و قضاوت علمى و فلسفى چيست ؟
پرسش

فرق قضاوت حقوقى و قضاوت علمى و فلسفى چيست ؟

پاسخ

ك_س_ى ك_ه در م_س_ائل حقوقى داورى مى كند , فقط بايد ماهيت مساله مورد دعوى رابشناسد و ارت_ب_اط آن_را ب_ا قوانين جاريه بفهمد و سپس اقدام به قضاوت و داورى كندو مسائل حقوقى نوعا ق_ض_اياى جزئى ( در مقابل كلى ) و حسى هستند كه هر كس دراطراف آنها آگاهى داشته باشد , بخوبى مى تواند از عهده تصور و درك آن بربيايد . او ف_ق_ط ن_ب_ايد از حريم عدالت پا فراتر بگذارد و نيز نبايد بين آنچه كه مى بيند وآنچه كه قضاوت مى كند فرقى بگذارد . و ب_الاخ_ره ه_ر چه باشد داورى او در يك مسئله اعتبارى و قراردادى است كه در جريان خارجى , قضاوتش پيروى مى شود . ام_ا ك_س_ى ك_ه در م_س_ال_ه ع_ل_م_ى و خ_ص_وص_ا ف_ل_سفى قضاوت مى كند , كارش مشكلتر و گ_رف_تاريش بيشتر است زيرا از يك سو حواس و محسوسات او را به طرف امور جزئى مى كشاند و درم_ح_دوده ت_شخصات و تعينات او را زندانى مى كند و در نتيجه به او مجال نمى دهد كه به امور ك_ل_ى و م_سائل مجرد و بيرون از دائره طبيعت بپردازد كلياتى كه ديگر معيارهاى مادى و شواهد ج_زئى و طبيعى در آنها جريان ندارد و حتى لغات و كلمات هم كه براى كشف مقاصد و نيات بكار م_ى رون_د , از ط_رح و ب_ي_ان آن_ها عاجز مى مانند چون مگر نه اينستكه همين الفاظ و كلمات زاده نيازهاى بشرى و نشان دهنده احتياجات مادى انسان است ؟آرى همين كلمات را موقعى مى توانيم در فلسفه بكار

ببريم كه آنها را از حجابهاى ماده و حدود مادى تجريد كنيم و از تعينات و تشخصات عارى گردانيم . ب_دي_ن ترتيب ملاحظه مى كنيد كه هيچ جاى پائى و يا گذرگاهى وجود ندارد مگر اينكه درآن , هلاكت و خطر , انسانرا تهديد مينمايد . از س_وى دي_گ_ر عواطف درونى انسان كه او را به پيروى هوى و هوس مى خواند و از رسيدن به حق ب_ازش م_ى دارد , ط_بعا او را از وصول به آرمان ايده آل مانع شده و نظر و فكراو را از هدف حق به جانب غرضهاى مادى و پست و گذرا كه نفس , آنها را براى انسان مى آرايد و جلوه گر مى سازد , باز مى گرداند . پ_س به چنين وادى خطرناك و ميدان پر نشيب و فرازى نمى تواند قدم بگذارد مگر آن يگانه فردى كه سر از حجاب ماده و طبيعت بيرون آورده و از دام هوى و هوس و موانع مادى فريبا جسته باشد . ب_ه ع_ب_ارت دي_گر آنكه از كارهاى بد و ناشايست دورى جسته و از رذائل صفات و حالات و ملكات ن_ك_وه_يده وارسته باشد و در مقام الوهيت فانى شده و جز حق خالص و صريح چيزى برايش باقى نمانده باشد . چ_ن_ي_ن ش_خص مثل اعلاى فلسفه الهى است و او جز مولانا الامام على بن ابيطالب ( عليه افضل ال_س_لام ) ن_يست آرى تنها او است نمونه بارز فلسفه الهى و جز او نيست براى تصديق گفتار ما , خ_وان_نده محترم مى تواند نظرى به تاريخ زندگانى آن بزرگواركه مملو از فضيلت و افتخار و در عين حال

آكنده از مصائب و بلايا در راه خدا است بياندازد و بعد اگر قياس جايز باشد , سخنانى را ك_ه از آن ح_ض_رت در زم_ي_نه مسائل الهى نقل شده , با آنچه كه ديگر اصحاب پيغمبر و تابعين و دانشمندان مختلف راجع به مسائل الهى گفته اند مقايسه كند . سپس به تحقيق و تامل درباره آن كلمات درربار و گهروار به ارزيابى دقيق آنها , بپردازد .

فرق قضاوت حقوقى و قضاوت علمى و فلسفى چيست ؟
پرسش

فرق قضاوت حقوقى و قضاوت علمى و فلسفى چيست ؟

پاسخ

ك_س_ى ك_ه در م_س_ائل حقوقى داورى مى كند , فقط بايد ماهيت مساله مورد دعوى رابشناسد و ارت_ب_اط آن_را ب_ا قوانين جاريه بفهمد و سپس اقدام به قضاوت و داورى كندو مسائل حقوقى نوعا ق_ض_اياى جزئى ( در مقابل كلى ) و حسى هستند كه هر كس دراطراف آنها آگاهى داشته باشد , بخوبى مى تواند از عهده تصور و درك آن بربيايد . او ف_ق_ط ن_ب_ايد از حريم عدالت پا فراتر بگذارد و نيز نبايد بين آنچه كه مى بيند وآنچه كه قضاوت مى كند فرقى بگذارد . و ب_الاخ_ره ه_ر چه باشد داورى او در يك مسئله اعتبارى و قراردادى است كه در جريان خارجى , قضاوتش پيروى مى شود . ام_ا ك_س_ى ك_ه در م_س_ال_ه ع_ل_م_ى و خ_ص_وص_ا ف_ل_سفى قضاوت مى كند , كارش مشكلتر و گ_رف_تاريش بيشتر است زيرا از يك سو حواس و محسوسات او را به طرف امور جزئى مى كشاند و درم_ح_دوده ت_شخصات و تعينات او را زندانى مى كند و در نتيجه به او مجال نمى دهد كه به امور ك_ل_ى و م_سائل مجرد و بيرون از دائره طبيعت بپردازد كلياتى كه ديگر معيارهاى مادى و شواهد ج_زئى و طبيعى در آنها جريان ندارد و حتى لغات و كلمات هم كه براى كشف مقاصد و نيات بكار م_ى رون_د , از ط_رح و ب_ي_ان آن_ها عاجز مى مانند چون مگر نه اينستكه همين الفاظ و كلمات زاده نيازهاى بشرى و نشان دهنده احتياجات مادى انسان است ؟آرى همين كلمات را موقعى مى توانيم در فلسفه بكار

ببريم كه آنها را از حجابهاى ماده و حدود مادى تجريد كنيم و از تعينات و تشخصات عارى گردانيم . ب_دي_ن ترتيب ملاحظه مى كنيد كه هيچ جاى پائى و يا گذرگاهى وجود ندارد مگر اينكه درآن , هلاكت و خطر , انسانرا تهديد مينمايد . از س_وى دي_گ_ر عواطف درونى انسان كه او را به پيروى هوى و هوس مى خواند و از رسيدن به حق ب_ازش م_ى دارد , ط_بعا او را از وصول به آرمان ايده آل مانع شده و نظر و فكراو را از هدف حق به جانب غرضهاى مادى و پست و گذرا كه نفس , آنها را براى انسان مى آرايد و جلوه گر مى سازد , باز مى گرداند . پ_س به چنين وادى خطرناك و ميدان پر نشيب و فرازى نمى تواند قدم بگذارد مگر آن يگانه فردى كه سر از حجاب ماده و طبيعت بيرون آورده و از دام هوى و هوس و موانع مادى فريبا جسته باشد . ب_ه ع_ب_ارت دي_گر آنكه از كارهاى بد و ناشايست دورى جسته و از رذائل صفات و حالات و ملكات ن_ك_وه_يده وارسته باشد و در مقام الوهيت فانى شده و جز حق خالص و صريح چيزى برايش باقى نمانده باشد . چ_ن_ي_ن ش_خص مثل اعلاى فلسفه الهى است و او جز مولانا الامام على بن ابيطالب ( عليه افضل ال_س_لام ) ن_يست آرى تنها او است نمونه بارز فلسفه الهى و جز او نيست براى تصديق گفتار ما , خ_وان_نده محترم مى تواند نظرى به تاريخ زندگانى آن بزرگواركه مملو از فضيلت و افتخار و در عين حال

آكنده از مصائب و بلايا در راه خدا است بياندازد و بعد اگر قياس جايز باشد , سخنانى را ك_ه از آن ح_ض_رت در زم_ي_نه مسائل الهى نقل شده , با آنچه كه ديگر اصحاب پيغمبر و تابعين و دانشمندان مختلف راجع به مسائل الهى گفته اند مقايسه كند . سپس به تحقيق و تامل درباره آن كلمات درربار و گهروار به ارزيابى دقيق آنها , بپردازد .

ق_رآن م_جيد از يك طرف مردم را دعوت به قصاص نموده و آن را مايه حيات و وسيله بقا در روى زم_ي_ن م_ى دان_د , آن_جا كه مى گويد : و لكم فى القصاص حيوه يا اولى الالباب و براى شما در ق_ص_اص , ح_ي_ات و زندگى است اى صاحبان خرد (1) در مورد ديگر از عفو و اغماض ستايش
پرسش

ق_رآن م_جيد از يك طرف مردم را دعوت به قصاص نموده و آن را مايه حيات و وسيله بقا در روى زم_ي_ن م_ى دان_د , آن_جا كه مى گويد : و لكم فى القصاص حيوه يا اولى الالباب و براى شما در ق_ص_اص , ح_ي_ات و زندگى است اى صاحبان خرد (1) در مورد ديگر از عفو و اغماض ستايش م_ى ك_ن_د و م_ردم را ب_ه ع_فو و گذشت دعوت مى نمايد , مثلا مى فرمايد : و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس ; و خشم خودرا فرو مى برند و از خلافهاى مردم در مى گذرند . (2) آيا اين دو دستور با هم منافاتى ندارند ؟

پاسخ

اولا : ن_ك_ته قابل توجه اين است كه تشريع بسيارى از قوانين اثر اجتماعى و روانى دارد اگر چه از ق_انون عملا كمتر استفاده شود ; مثلا , همين اندازه كه اسلام اجازه مى دهد اولياى مقتول قاتل را قصاص كنند , كافى است افرادى كه مى خواهند دست خودرا به خون ديگرى آلوده كنند , در برابر چ_ش_م خ_ود حق قصاص را - كه به اولياءمقتول داده شده است - مجسم سازند و خود را در خطر اعدام ببينند و دست از كارخود بردارند . ب_ن_اب_ر اين , قرار دادن حق قصاص به خودى خود چيزى است كه مى تواند اثر حياتى براى اجتماع داشته باشد و جلو قتل و تجاوز را بگيرد هر چند عملا از اين حق بسيار كم استفاده شود . ب_ه ع_ب_ارت ديگر , مايه بقاى بشر و ضامن حيات او در برابر تجاوز متعديات همان قدرت قانونى بر ق_ص_اص

اس_ت نه اقدام به قصاص , زيرا چيزى كه مى تواند متجاوز را ازهرگونه تجاوز و تعدى باز دارد , اي_ن اس_ت ك_ه ب_ا خود بينديشد كه اگر دست به تجاوز بزند و خون كسى را بريزد صاحبان خون ممكن است از قدرت قانونى خود استفاده نموده و از دادگاه بخواهند كه او را قصاص كند . چ_نين انديشه اى كه مبادا روزى اولياى مقتول خواهان قصاص او باشند غالبا مانع از آن مى گردد كه افراد صالح به فكر جنايت بيفتند . ب_نابر اين , تشريع قانون قصاص و اين كه افراد ستمديده در صورت تمايل مى توانند ازطرف انتقام ب_گ_ي_رند , ضامن بقاى حيات و سبب كاهش آمار جنايت است ; ولى هرگز اسلام اولياى مقتول را م_جبور نكرده است كه حتما از اين قدرت قانونى استفاده كنند ;بلكه به آنان اختيار داده است كه در ص_ورت ت_مايل , از اين حق مشروع خود استفاده كنند و انتقام خود را از قاتل بگيرند و در عين ح_ال آن_ان م_ى ت_وان_ن_د ب_ه م_يل ورغبت از در عفو و گذشت وارد شوند و از سر تقصير جانى درگذرند و يا ديه بپذيرند . اس_لام با تشريع دو قانون ( قانون قصاص و عفو ) به دو هدف عالى خود رسيده است ;از يك طرف ب_ه اول_ي_اى مقتول حق قصاص و قدرت بر انتقام داده و از اين طريق ازتكرار حوادث خونى شديدا ج_ل_وگ_ي_رى ن_م_وده اس_ت كه اگر چنين حقى را به آنان نمى داد ,بطور مسلم آمار جنايت بالا مى رفت و خطرات مسلمى جامعه انسانى را تهديد مى كرد . از ط_رف دي_گر اولياى

مقتول را مجبور به قصاص ننموده و دست آنان را در استفاده ازحق قانونى خ_ود آزاد گذارده است تا اگر روزى مصالح ايجاب كرد كه از در عفو آيندو يا طبعا مايل به انتقام نباشند , بر متجاوز منت گذارده و او را عفو كنند . ن_ت_ي_ج_ه اي_ن ك_ه : اگر قصاص تشريع نمى شد امنيت و آرامش وجود نداشت و حيات انسانى در م_ع_رض خطر بود ; و اگر به صاحب حق اختيار و آزادى داده نمى شد و در برابر حق قصاص , حق اغماض به او پيشنهاد نمى شد , قانون نخست ناقص بود . چ_ه ب_س_ا مصالحى ايجاب مى كند كه صاحب حق , عفو و اغماض را بر انتقام ترجيح دǘϠ; در اين صورت تشريع قانون عفو , مكمل حق قصاص است . ث_ان_يا : بايد توجه نمود كه قصاص موردى دارد و عفو موردى ديگر , در موردى كه قصاص جانى به امنيت و بقاى حيات ديگران كمك كند ( بطورى كه اگر از قصاص صرف نظرشود چه بسا انديشه تجاوز در مغز او و ديگران بار ديگر زنده شود ) در اين صورت شايسته است كه اولياى مقتول از اين ح_ق قانونى استفاده نمايند ; ولى اگر جانى رانادم و پشيمان ببينند و مصالحى ايجاب كند كه از گناه او صرف نظر كرده او راببخشند , در اين صورت عفو و گذشت را بر قصاص و انتقام ترجيح دهند و تشخيص اين دو مورد از يكديگر چندان مشكل و پيچيده نيست .

فرق قضاوت حقوقى و قضاوت علمى و فلسفى چيست ؟
پرسش

فرق قضاوت حقوقى و قضاوت علمى و فلسفى چيست ؟

پاسخ

ك_س_ى ك_ه در م_س_ائل حقوقى داورى مى كند , فقط بايد ماهيت مساله مورد دعوى رابشناسد و ارت_ب_اط آن_را ب_ا قوانين جاريه بفهمد و سپس اقدام به قضاوت و داورى كندو مسائل حقوقى نوعا ق_ض_اياى جزئى ( در مقابل كلى ) و حسى هستند كه هر كس دراطراف آنها آگاهى داشته باشد , بخوبى مى تواند از عهده تصور و درك آن بربيايد . او ف_ق_ط ن_ب_ايد از حريم عدالت پا فراتر بگذارد و نيز نبايد بين آنچه كه مى بيند وآنچه كه قضاوت مى كند فرقى بگذارد . و ب_الاخ_ره ه_ر چه باشد داورى او در يك مسئله اعتبارى و قراردادى است كه در جريان خارجى , قضاوتش پيروى مى شود . ام_ا ك_س_ى ك_ه در م_س_ال_ه ع_ل_م_ى و خ_ص_وص_ا ف_ل_سفى قضاوت مى كند , كارش مشكلتر و گ_رف_تاريش بيشتر است زيرا از يك سو حواس و محسوسات او را به طرف امور جزئى مى كشاند و درم_ح_دوده ت_شخصات و تعينات او را زندانى مى كند و در نتيجه به او مجال نمى دهد كه به امور ك_ل_ى و م_سائل مجرد و بيرون از دائره طبيعت بپردازد كلياتى كه ديگر معيارهاى مادى و شواهد ج_زئى و طبيعى در آنها جريان ندارد و حتى لغات و كلمات هم كه براى كشف مقاصد و نيات بكار م_ى رون_د , از ط_رح و ب_ي_ان آن_ها عاجز مى مانند چون مگر نه اينستكه همين الفاظ و كلمات زاده نيازهاى بشرى و نشان دهنده احتياجات مادى انسان است ؟آرى همين كلمات را موقعى مى توانيم در فلسفه بكار

ببريم كه آنها را از حجابهاى ماده و حدود مادى تجريد كنيم و از تعينات و تشخصات عارى گردانيم . ب_دي_ن ترتيب ملاحظه مى كنيد كه هيچ جاى پائى و يا گذرگاهى وجود ندارد مگر اينكه درآن , هلاكت و خطر , انسانرا تهديد مينمايد . از س_وى دي_گ_ر عواطف درونى انسان كه او را به پيروى هوى و هوس مى خواند و از رسيدن به حق ب_ازش م_ى دارد , ط_بعا او را از وصول به آرمان ايده آل مانع شده و نظر و فكراو را از هدف حق به جانب غرضهاى مادى و پست و گذرا كه نفس , آنها را براى انسان مى آرايد و جلوه گر مى سازد , باز مى گرداند . پ_س به چنين وادى خطرناك و ميدان پر نشيب و فرازى نمى تواند قدم بگذارد مگر آن يگانه فردى كه سر از حجاب ماده و طبيعت بيرون آورده و از دام هوى و هوس و موانع مادى فريبا جسته باشد . ب_ه ع_ب_ارت دي_گر آنكه از كارهاى بد و ناشايست دورى جسته و از رذائل صفات و حالات و ملكات ن_ك_وه_يده وارسته باشد و در مقام الوهيت فانى شده و جز حق خالص و صريح چيزى برايش باقى نمانده باشد . چ_ن_ي_ن ش_خص مثل اعلاى فلسفه الهى است و او جز مولانا الامام على بن ابيطالب ( عليه افضل ال_س_لام ) ن_يست آرى تنها او است نمونه بارز فلسفه الهى و جز او نيست براى تصديق گفتار ما , خ_وان_نده محترم مى تواند نظرى به تاريخ زندگانى آن بزرگواركه مملو از فضيلت و افتخار و در عين حال

آكنده از مصائب و بلايا در راه خدا است بياندازد و بعد اگر قياس جايز باشد , سخنانى را ك_ه از آن ح_ض_رت در زم_ي_نه مسائل الهى نقل شده , با آنچه كه ديگر اصحاب پيغمبر و تابعين و دانشمندان مختلف راجع به مسائل الهى گفته اند مقايسه كند . سپس به تحقيق و تامل درباره آن كلمات درربار و گهروار به ارزيابى دقيق آنها , بپردازد .

از ديدگاه امام علي(ع) در عهد نامة مالك اشتر، قاضي بايد داراي چه صفاتي باشد؟ پرسش
پاسخ

1_ افضليّت، نسبت به تمام مردم (يا تمام اهل شهر)، «ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُكْمِ بَيْنَ النَّاسِ اَفَْضَلَ رَعيَّتِكَ في نَفْسِكَ»

2_ پر حوصله بودن «مِمَّنْ لا تَضيقُ بِهِ الاُمُورُ»

3_ سعة صدر «وَ لاتُمَحِّكُهُ الْحُصُومُ»

4_ عدم لجاجت «وَ لا يَتمادَي في الزَّلَّةِ»

5_ تسليم در برابر حق بودن «وَلا يَحْصَرُ مِنَ الْفَيئِ اِلَي الْحَقِّ اِذا عَرَفَهُ»

6_ طمع نداشتن «وَ لا تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَي طَمَع»

7_ قناعت به بررسي سطحي، نكردن «وَ لا يَكْتَفي بِاَدْني فَهْمٍ دُونَ اَقْصاهُ»

8_ در شبهات از همه محتاطتر باشد «وَ اَوْقَفَهُمْ في الشُّبُهاتِ»

9_ در تمسك به دليل پا فشاري كند «وَ اَخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ»

10_ از تكرار مراجعات شكايت كنندگان ملول و خسته نشود «وَ اَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُراجَعَةِ الْخَصْمِ»

11_ در كشف حقايق از همه شكيباتر باشد «وَاَصْبَرَ هُمْ عَلَي تَكَشِّف الاُمُور»

12_ به هنگام آشكار شدن حق، قاطعيّت به خرج دهد «وَ اصْرَمَهُمْ عِنْدَ اِتِّضاحِ الْحُكْمِ»

13_ ستايش متملّقان او را فريب ندهد و تمجيد مدّاحان او را مايل به مدح كننده نسازد «مِمَّنْ لا يَزْدَهِيهِ اِطْراء وَ لا يَسْتَميلُهُ اِغْراء»

14_ قاضي بايد مكفي المؤونه از بيت المال باشد و آنقدر به او داده شود كه نياز به اين و آن پيدا نكند و چشمش به دست مردم نباشد «وَ اَفْسَحْ

لَهُ فِي الْبَذْلِ ما يُزيلُ عِلَّتَهُ وَ تَقِلُّ مَعَهُ حاجَتَهُ اِلَي النّاس»

آداب قضاوت از ديدگاه روايات و فقها چيست؟ پرسش
پاسخ

در پاسخ به اين پرسش كافي است آنچه را مرحوم محقق در شرايع، بحث آداب القضاء آورده است و در واقع عصاره اي است از آنچه در روايات اسلامي و كلمات فقها آمده بياوريم.

او مي گويد «مستحب است كه قاضي اين امور را رعايت كند

1_ دربارة اهل منطقه اي كه مأموريت براي آن منطقه دارد، تحقيق و تفحّص كامل كند (فرهنگ آن مردم را بشناسد و به شرايط اخلاقي و اقتصادي آنجا آشنا گردد، علما و نيكان و پاكان و حتّي قضات سابق را شناسايي كند، تا در كار خود بصيرت كافي داشته باشد، زيرا آگاهي به شرايط منطقه و محل و فرهنگ حاكم مردم، تأثير زيادي در مسألة داوري عادلانه دارد).

2_ هنگامي كه وارد محل مأموريّت خود مي شود، خانه (و مركز قضاوت خود) را در وسط شهر قرار دهد تا همة شاكيان به طور مساوري دسترسي به او داشته باشند!

3_ هنگام ورود به شهر به وسيلة مناديان ورود خود را اعلام دارد تا همة (ستمديدگان) با خبر شوند.

4_ جلسة قضا بايد در محلّ باز و آشكاري باشد تا همه به آساني به آن دسترسي پيدا كنند (نه پشت درهاي بسته و در محاصرة مأموران).

5_ به محض ورود در محل بايد تمام مدارك مردم و پرونده هاي موجود را از قاضي پيشين دريافت نمايد و همچنين وديعه ها و امانتها را نيز تحويل بگيرد (در آن زمان معمول بوده كه بسياري ازمردم، اشياء گرانقيمت را به عنوان وديعه نزد حاكم مي گذاشتند و همچنين اموالي كه مورد نزاع بود).

6_ هرگاه محل قضاوت مسجد باشد، قاضي بايد

هنگام ورود به مسجد، نماز تحيّت بخواند سپس پشت به قبله بنشيند تا مدّعيان و شاكيان رو به قبله باشند (و احساس كنند درمحضر الهي سخن مي گويند).

7_ بايد وضع زندانيان را دقيقاً بررسي كند و آنها را كه دليل كافي براي ماندنشان در زندان نمي بيند، آزاد سازد و آنجا كه دليل كافي وجود دارد، شاكي را بخواهد و جريان را دنبال كند و همچنين دربارة قيّم هاي ايتام و امناي حاكم، و حافظين اموال يتميان، دقّت كند، اگر در ميان آنها افراد نااهلي هستند، به زودي آنها را بر كنار سازد و افراد صالحي را جانشين آنها كند.

8_ در مجلس داوري، جمعي از دانشمندان و علما و آگاهان را دعوت كند تا مراقب حكم و داوري او باشند و اگر خطايي از او سر زند، او را به خطايش آشنا سازند.

9_ خودش براي خريد و فروش به بازار نرود (مبادا مردم براي جلب نظر او ارفاقهايي انجام دهند كه آگاهانه يا ناآگاه تحت تأثير آن واقع شود).

10_ در مجلس قضاوت نبايد قيافة خود را چنان درهم بكشد كه مردم نتوانند با صراحت مطالب خود را بگويند، همچنين آن چنان نرم و ملايم نباشد كه شاكيان جسور شوند و «مدعيانش گمان برند كه حلواست»!

11_ در ميان شاهدان تبعيض قائل نشود (و شاهدان آشنا و غير آشنا، دور و نزديك را در صورت داشتن شرايط شهادت يكسان بشمرد).

12_ پرونده هاي هر هفته را جمع آوري كرده و جداگانه بايگاني كند و همچنين پرونده هاي هر ماه و هر سال را با قيد تاريخ، منظم سازد (يا دستور لازم دربارة تنظيم آنها بدهد).

از ديدگاه مرحوم محقق در شرايع، قاضي چه وظايفي دارد؟ پرسش
پاسخ

اين فقيه بزرگ در بحث وظايف قاضي

و آنچه براي او لازم المراعات است چنين مي گويد

حاكم هفت وظيفه دارد

1_ واجب است مساوات را درميان طرف دعوا در«سلام» و «جلوس» و «نگاه كردن» و «سخن گفتن» و «گوش فرا دادن» و «عدالت در حكم» رعايت كند (به اين معني كه اگر به يكي از آنها با احترام خاصّي سلام ميكند يا جواب سلام مي گويد، عين آن را دربارة ديگري رعايت كند و تفاوت موقعيّت اجتماعي آنها هيچگونه تأثيري در اين مسأله نداشته باشد و اگر به يكي از آنها لحظاتي نگاه مي كند، به ديگري نيز همان مقدار نگاه كند، خلاصه اينكه مساوات كامل را در مجلس قضا و داوري در تمام جوانب، حتّي تشريفات و احترامات جزيي رعايت نمايد، تا جلوي انحرافات كلّي به خوبي گرفته شود).

2_ قاضي نبايد به يكي از دو طرف دعوا، مطلبي «تلقين» يا «تعليم» كند كه به زيان طرف ديگر باشد.

3_ هرگاه دو طرف دعوا سكوت كنند، نبايد به يكي از آن دو اشاره كند كه سخنت را بگو، بلكه بهتر است هر دو را مخاطب ساخته بگويد «حرفتان را بزنيد» يا بگويد شخص مدّعي سخنش را بگويد و شكايتش را طرح كند.

4_ هرگاه حكم مسأله مورد دعوا ، روشن باشد، بايد هر چه زودتر داوري كند، ولي مستحب است قبلاً آنها را ترغيب به صلح و سازش نمايد، اگر حاضر نشدند حكم را صادر مي كند.

5_ هر گاه شكايات، به ترتيب وارد شود، بايد نوبت را رعايت كند، بدون هيچگșƙǠتفاوت از نظر موقعيّت اجتماعي ارباب دعوي، و اگر ترتيب روشن نباشد، قرعه مي زند.

6_ هرگاه شخص مدّعي عليه در ضمن دعوي، دعوي ديگري را

مطرح كند، به سخنان او گوش نمي دهد تا دعوي اوّل پايان يابد.

7_ هرگاه يكي از طرفين دعوي اقدام به طرح دعوي قبل از ديگري كند، او را مقدّم مي شمرد.

لطفا در مورد حدود اختيارات يك قاضي و رييس قوه قضاييه توضيح بفرماييد.
پرسش

لطفا در مورد حدود اختيارات يك قاضي و رييس قوه قضاييه توضيح بفرماييد.

پاسخ

- الف ) حدود اختيارات يك قاضي : رسيدگي و حل و فصل كليه اختلافات ومنازعاتي كه در هر جاي جامعه بروز مي كند، بايد در حدود صلاحيت دادگاه قرار گيرد، ولو اين كه طرف دعوي دولت يا سازماني دولتي باشد .بر اين اساس وظيفه اصلي و اساسي قاضي حل و فصل دعاوي و اختلافاتي است كه به دادگاه ها كشيده مي شود .وظايف و اختيارات قضات به صورت خيلي مختصر، عبارت است از : 1- الزام به رسيدگي و صدور حكم ، 2- الزام به عدم اجراي آيين نامه ها و قوانين خلاف قانون و شرع .ر.ك : حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران ، ج 2، ص 551، دكتر سيد محمد هاشمي . اما گرچه قاضي اختيار رسيدگي و حل و فصل كليه اختلافات و منازعاتي را كه درجامعه بروز مي كند دارد اما بر اين اصل دو استثنا وارد مي شود و اختيارات قاضي را محدود مي نمايد : 1- حدود اختيارات قاضي در روابط بين الملل : در روابط سياسي و اقتصاد بين المللي هيچ دولتي نمي تواند يك طرفه تصميم بگيرد يا يك جانبه قضاوت كند و آن را به مورد اجرا گذارد .زندگاني مشترك كشورها مستلزم توافق ها و قراردادهايي است كه اراده اجتماع دول آنها را پديد آورده ، موجبات اطاعت دسته جمعي دول را از نظام عمومي فراهم ساخته است در تكوين اين اراده هر يك از دول فقط سهمي دارند .2-حدود اختيارات قاضي در امور نظامي : در زماني كه جامعه دچار بي نظمي

وعدم امنيت مي شود، دولت از قواي نظامي استفاده كرده و مجازات متخلفين را دادگاه هاي نظامي به عهده مي گيرند .مداخله دادگاه هاي نظامي در امورقضايي به منظور حفظ امنيت داخلي كشور مورد توجه و تحقيق صاحب نظران حقوق اساسي مي باشد و دو مساله مطرح مي باشد .اول : صلاحيت دادگاه هاي نظامي در موارد ضرورت تا چه پايه ممكن است گسترش يابد؟ دوم : هرگاه شخص در دادگاه نظامي محكوم شود، ليكن به ادعاي اين كه حكم دادگاه نظامي خلاف قانون صادر شده است ، موضوع رادر محاكم عمومي طرح و تقاضاي رسيدگي كند، آيا دادگاه مي تواند به چنين ادعايي ترتيب اثر دهد؟ كه در اين موارد نظرات مختلفي بيان شده است. ر.ك : حقوق اساسي ، ص 122، دكتر جعفر بوشهري . ب ) وظايف واختيارات رييس قوه قضاييه : به طور كلي وظايف و اختيارات رييس قوه قضاييه به دو دسته تقسيم مي شود : الف ) وظايف در ارتباط با قوه قضاييه : 1- تشكيلات قضايي : از آنجا كه انجام مسووليت هاي قوه قضاييه نياز به تشكيلات مناسب دارد، تصميم گيري در مورد تعداد شعبه ها در هرشهرستان و اين كه چه بخش هاي اداري و اجرايي براي همكاري با مراجع قضايي لازم است با رييس قوه قضاييه مي باشد .اين تصميم گيري قطعي ونهايي در قلمرو قوه قضاييه كليت دارد و همه مراجع قضايي و اداري واجرايي را در برمي گيرد دادگاه و دادسراي نظامي ، دادگاه و دادسراي انقلاب ، ديوان عالي كشور، ديوان عدالت اداري ، سازمان بازرسي كل كشور ...از حيث تشكيلاتي و

اداري تابع تصميمات قانوني رييس قوه قضاييه هستند .البته اين تبعيت به استقلال نظر قضايي تسري ندارد و قضات در هرمرجع ، نظر قانوني خود را اعلام مي دارند .2- تهيه لوايح قضايي متناسب باجمهوري اسلامي ايران . 3- استخدام قضات واجدالشرايط .4- پيشنهادعفو يا تخفيف مجازات محكومين . ب ) وظايف رييس قوه قضاييه در غيرامور قضايي : وظايف مختلف و متنوعي قانون اساسي به عهده رييس قوه قضاييه گذاشته كه مستقيما" در ارتباط با امر قضا نيست ولي به وضع كل كشور و امنيت عمومي و سياست گذاري مربوط مي گردد كه اهم آن : 1-عضويت در شوراي عالي امنيت ملي . 2- عضويت در شوراي بازنگري قانون اساسي . 3- عضويت در مجمع تشخيص مصلحت نظام . 4- عضويت در شوراي موقت رهبري . 5- تعيين نماينده در شوراي نظارت بر صدا وسيما .6- رسيدگي به دارايي مقامات عاليه كشور .7- نظارت بر حسن اجراي قوانين ( تشكيل سازمان بازرسي كل كشور ) . 8- پيشنهاد حقوق دان براي شوراي نگهبان . ر.ك : حقوق اساسي نهادهاي سياسي جمهوري اسلامي ايران ، مدني ، ص 361 .;

وظيفه قاضى چيست؟
پرسش

وظيفه قاضى چيست؟

پاسخ

قاضى وظيفه دارد براساس حق قضاوت كند و هيچ چيز او را از قضاوت به حق دور نسازد و براى روابط شخصى به نفع هيچ يك از دو طرف دعوا حكم نكند و معيار در نظرش حق باشد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

در شخص قاضى وجود چه شرطهايى لازم است؟
پرسش

در شخص قاضى وجود چه شرطهايى لازم است؟

پاسخ

قاضى در فقه اسلامى بايد داراى شرطهايى باشد كه از مهمترين آنها، عدالت و اجتهاد است. اين كه در چه هنگامى شخص غيرمجتهد مى تواند قضاوت كند، در دانش فقه، مفصّل از آن بحث شده است و هم اينك به آنچه در فقه آمده است عمل مى شود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

وظيفه قاضى چيست؟
پرسش

وظيفه قاضى چيست؟

پاسخ

قاضى وظيفه دارد براساس حق قضاوت كند و هيچ چيز او را از قضاوت به حق دور نسازد و براى روابط شخصى به نفع هيچ يك از دو طرف دعوا حكم نكند و معيار در نظرش حق باشد.

(بخش پاسخ به سؤالات )

در شخص قاضى وجود چه شرطهايى لازم است؟
پرسش

در شخص قاضى وجود چه شرطهايى لازم است؟

پاسخ

قاضى در فقه اسلامى بايد داراى شرطهايى باشد كه از مهمترين آنها، عدالت و اجتهاد است. اين كه در چه هنگامى شخص غيرمجتهد مى تواند قضاوت كند، در دانش فقه، مفصّل از آن بحث شده است و هم اينك به آنچه در فقه آمده است عمل مى شود.

(بخش پاسخ به سؤالات )

در قرآن حدّ زناى غيرمحصن آمده حكم زناى محصن از كجا به دست مى آيد؟
پرسش

در قرآن حدّ زناى غيرمحصن آمده حكم زناى محصن از كجا به دست مى آيد؟

پاسخ

آيه دوّم، سوره نور حدّ زناى غيرمحصن را بيان كرده است و به قرينه رواياتى كه اطلاق آيه كريمه را تقييد مى كند، منظور از آيه، زناى غيرمحصن است، و زناى محصن كه حكمش سنگ سار است، از آن احاديث استفاده مى شود.

( بخش پاسخ به سؤالات )

اح__كام

س_ياس_ات ح_دود حدّ س_رقت

پرسش : چرا دست سارق قطع نمى شود؟

پاسخ : اين صحيح است كه در نظام اسلامى بايد حدود الهى جارى شود و خوشبختانه دستگاه قضايى در كشور ما نسبت به سابق فعّال تر شده و به تدريج روبه هر چه بيشتر اسلامى شدن پيش مى رود و در بسيارى از موارد حدود الهى جارى مى شود. در مورد قطع دست دزد كه در آيه كريمه آمده است، شايد اينكه شنيده نمى شود كه دست دزد را قطع كنند، به خاطر اين باشد كه قطع دست با خصوصيّاتى كه در شرع وارد شده داراى شرايطى است و براساس مراعات آن شرايط قطع كمتر تحقق مى يابد; زيرا در بسيارى از موارد شرايط آن وجود ندارد.

( بخش پاسخ به سؤالات )

پرسش : حدّ سرقت چيست؟

پاسخ : امام در رساله تحريرالوسيله درباره حد دزد فرموده اند: «حد دزد در نوبت اولى كه دزدى مى كند، قطع چهار انشت از دست راست وى است; در صورت وجود شرايطى كه در جاى خود به تفصيل بيان شده است. چنانچه مرتبه دوّم دزدى كرد، پاى چپ وى از زير برآمدگى قطع مى شود; به گونه اى كه نصف قدم و مقدارى از محل مسح

برايش باقى مى ماند. اگر مرتبه سوّم دزدى كرد، كيفر او حبس ابد خواهد بود».

«چنانچه فقير باشد، از بيت المال اداره مى شود و اگر به دزدى باز گردد و براى مرتبه چهارم - گرچه در زندان دزدى، كند - كشته مى شود».

( بخش پاسخ به سؤالات )

اح__كام

س_ياس_ات ح_دود حدّ قذف

پرسش : آيا اجراى حد شرايط دارد؟

پاسخ : حدود الهى بايد اجرا شود، ولى اجراى حدود هم داراى ضوابطى است كه بايد بدان پايبند بود; مثلاً زناى يك فرد بايد براساس معيارهاى اسلامى ثابت شود و صرف اينكه گفته شود فلانى اين عمل را انجام داده است، كافى نيست. حتّى اگر كسى بدون دليل و مدرك، كافى، به زنى نسبت زنا دهد، حد قذف(تهمت) در مورد او اجرا مى شود.

( بخش پاسخ به سؤالات )

اح__كام

فلس_فه و آثار احكام

چرا انسان، نميتواند از روي ظن و گمان، قضاوت نمايد؟
پرسش

چرا انسان، نميتواند از روي ظن و گمان، قضاوت نمايد؟

پاسخ

برادر گرامي، قضاوت كردن و چيزي را به كسي نسبت دادن، يعني ادعاي اين نكته كه واقعيت چنين است و واقعيت هر چيزي، جزء از طريق علم و يقين، ثابت نميشود اگر كسي، مطلبي را دانست و آگاهي او صد در صد بوده و هيچ احتمال خلافي نداد، اين علم است و به احتمال و گمان، ظن اطلاق ميشود.

قرآن مجيد ميفرمايد: "وَ مَا لَهُم بِهِي مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلآ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْ ئ‹ًا ;(نجم،28)

هيچ دليلي علمي بر گفته خود ندارند و جز گمان، دنبال نميكنند، در حالي كه گمان، هرگز انسان را بينياز از حق نميكند حق، يعني واقعيت و حقيقي، و واقعيت هر چيزي جز از طريق علم و اعتقاد صد در صد، كشف نميشود و نميتواند مبناي قضاوت قرار گيرد اگر ظن و احتمال خلاف آمد، ديگر در حقايق و در امور واقعي و نظري نميتواند مدرك حكم و قضاوت، قرار بگيرد امام در احكام عملي و روابط اجتماعي كه معمولاً تحصيل قطع و يقين ميسر نيست راهي جز عمل به ظن نيست و از لحاظ شرعي، نيز ظن در امور عملي حجت قرار گرفته لذا در امور عملي انسان نه تنها نميتواند از روي ظن قضاوت نمايد كه راه ديگري ندارد و تنها راه همين است.(با استفاده از تفسيرالميزان، علامه طباطبائي، ج 19، ص 41، جامعه مدرسين.)

نكته ديگر آن كه كلمة ظن در قرآن به معناي مختلفي استعمال شده است مثلاً هرگاه پيرامون مسائل معاد، استمعال شود به معناي يقين است. هم

چنان كه در برخي آيات نيز به معناي وهم و خيال استعمال شده است. "لذا، ظن و گمان" دو معناي متفاوت دارد. گاه به معناي گمانهاي بيپايه است كه طبق تعبيرات آيات هم رديف هواي نفس و اوهام و خرافات است، منظور از اين كلمه در آيه مورد بحث، همين معناست و معناي ديگر: گمانهاي كه معقول و موجه است و غالباً، مطابق واقع و مبناي كار عقلا در زندگي روزمره ميباشد، مانند شهود در محكمه و... كه بدون شك اين قسم از ظن، داخل در آيات نيست.(تفسير نمونه، آيت الله مكارم، ج 22، ص 530، دارالكتب الاسلاميه.)

نتيجه آن كه: در امور عقلي و نظري انسان بايد براساس علم و يقين عمل نمايد اما در امور عملي و اجتماعي كه معمولاً تحصيل يقين ممكن نيست، ظن مبناي قضاوت قرار ميگيرد امّا ظن معتبر و قابل قبول، نه صرف خيال و توهم كه ظن معناي گمان و توهم در امور عرفي و عملي هم نميتواند مبناي قضاوت ما قرار گيرد.

اما در قضاوت به معناي خاص آن، قاضي موظف است بر طبق بينه و عين و ديگر طريق قانوني عمل نمايد گرچه خلاف ظن خودش هم باشد. لذا تفكيك اين حوزهها از هم، باعث ميشود كه بهتر بتوانيم در اين مورد به نتيجه برسيم و كلي سخن نگوئيم.

چرا در اسلام شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد است
پرسش

چرا در اسلام شهادت دو زن برابر شهادت يك مرد است

پاسخ

الف) اولا

شهادت زن در

مواردي منفرداش نيز

پذيرفته است; يعني،

حكم ((تساوي دو زن

با يك مرد)) مطلق

نيست.

ب ) در مواردي

شهادت دو زن برابر

يك مرد دانسته شده

كه نوعاش در مورد

حدود و حقوق است.

اين حكم اسلام از

زوايايي قابل بررسي

است.

اولاش: زن موجودي

است كه احساسات و

عواطفش جنبه غالب

شخصيتي او

را تشكيل مي دهد.

لازم به ذكر است كه

اين موضوع هيچ

نقصي براي زن

نيست; بلكه اگر چنين

نبود آن گاه نظام

خلقت دچار اشكال

بود، چرا كه زن و مرد

مكمل يكديگرند و

جنبه هاي شخصيتي

يكديگر را تكميل

مي كنند. به دليل

همين ويژگي و

واقعيت - گرچه

برخي آن را

نمي خواهند بپذيرند

- زن بيشتر از مرد

تحت تا ثير احساسات

قرار مي گيرد و لذا

ممكن است تحت

تا ثير احساسات و

عواطف مختلف،

شهادتي بدهد كه تنها

موافق احساسات او

باشد.

اجتماع دو زن براي

شهادت بر چيزي،

ضريب اطمينان را در

شهادت بالا مي برد. از

سوي ديگر از آسيب

پذيري يك زن نيز در

جريان شهادت و

خصومت ها و

درگيري هاي پس از آن

نيز تا حدودي

مي كاهد.

آيا اثبات جرم به غير از دستورات شرع ازطرق ديگر مثل نظريه پزشك قانوني امكان پذير است ؟ و آيا نظر پزشكي قانوني مي تواند حكم مستند براي دادگاه باشد؟
پرسش

آيا اثبات جرم به غير از دستورات شرع ازطرق ديگر مثل نظريه پزشك قانوني امكان پذير است ؟ و آيا نظر پزشكي قانوني مي تواند حكم مستند براي دادگاه باشد؟

پاسخ

نظريه پزشكي قانوني زماني مستند قضايي مي تواند باشد كه مشخصا تحقق جرم را ثابت نمايد و بر قاضي علم بهتحقق آن از مجرم خاص به دست آيد. البته گاهي نظريه پزشكي قانوني به ضميمه قراين ديگري براي قاضي موضوع راثابت مي كند و مجموع آنها مستند حكم قرار مي گيرد.{J

آيا اقرار و اعترافي كه با زور گرفته مي شود اعتبار قانوني دارد؟
پرسش

آيا اقرار و اعترافي كه با زور گرفته مي شود اعتبار قانوني دارد؟

پاسخ

از نظر قانوني اقرار و اعترافي كه با اجبار و آزار گرفته شده، فاقد اعتبار است و كسي حق ندارد براي گرفتن اقرار واعتراف، ديگري را آزار و شكنجه دهد. اگر مواردي وجود دارد كه چنين موضوعي خارج از مقررات و ضوابط شرعي وقانوني صورت گرفته است، آن را به دفتر مقام معظم رهبري و نيز قوه قضاييه منعكس كنيد تا پي گيري شود و افرادخاطي مجازات شوند.

البته اين را نيز نبايد از نظر دور داشت كه در مواردي (مانند اين كه امنيت كشور و سلامت جوانان از طرف سوداگرانمرگ در خطر بوده و ضروري است كه باندهاي خطرناك آنان كشف شود) مي توان به نحوي از آنان كسب اطلاع كرد.البته اين كار نيز بايد تحت ضوابط و قانون صورت گيرد. اين موارد گرچه براي همه ناراحت كننده است؛ ولي براي حفظ مصالح جامعه چاره اي نيست.

در اجراي حدود نيز اين موضوع وجود دارد؛ مثلاً از نظر فقهي حد دزدي در مرتبه اول (با 16 شرط) قطع انگشتان دست راست است. حال آيا اين قضيه براي كسي گوارا است؟ مسلما چنين نيست؛ ولي آن گاه كه امنيت جامعه به خطر بيفتد و هزاران انسان به دليل خطر دزدان، هر شب در كابوس به سر ببرند، قطع دست و بالاتر از آن، منطقي و قابلدرك است.

بنابراين گرچه ما تأثر شما را از آنچه براي دوستتان اتفاق افتاده درك مي كنيم و به جا مي دانيم؛ ولي هيچ گاه

از حق به خاطر احساسات نبايد گذشت؛ به ويژه در مورد قاچاقچي ها و كساني كه با مواد مخدر هستي جوان ها

وخانواده هاي آنان را نابود مي كنند و نه يك بار كه هزاران بار و هر لحظه آنان را مي كشند و شكنجه مي دهند. حال آيامي توان ناراحتي يك پدر و مادر را به خاطر اعتياد فرزند و متلاشي شدن خانواده با هيچ معياري ارزيابي كرد. پس واقعبين باشيم و حقيقت را بپذيريم. به اميد آن روزي كه خلاف كار نباشد تا مجازاتي در كار باشد.

در پايان مقايسه بين حكومت اسلامي و حكومت طاغوت، امري ناروا است. در زمان طاغوت افراد متدين ومسلمان همانند شهيد غفاري ها، سعيدي ها و... زير بدترين شكنجه هاي قرون وسطائي قرار مي گرفتند و به شهادت مي رسيدند ولي در جمهوري اسلامي ايران، اگر هم كسي مورد آزاد قرار گيرد، عموما متخلفين جامعه هستند.

ميانجي گري بين مشاجرات مردم يا گروه هاي كوچك مذهبي اصلاح بين مردم است يا قضاوت ؟ (با توجه به شرايط قضاوت )
پرسش

ميانجي گري بين مشاجرات مردم يا گروه هاي كوچك مذهبي اصلاح بين مردم است يا قضاوت ؟ (با توجه به شرايط قضاوت )

پاسخ

فيصله دادن به منازعات بدون حكم قضاوت نيست و اشكال ندارد لكن بايد كسي اين كار را انجام دهد كه بر اثر جهل به حكم مسائل حق را باطل جلوه ندهد.{J

به نظر شما هنگام وقوع مسأله اي قضاوت كردن يك مرد با يك زن تفاوت دارد؟ (در زندگي روزمره با آن مواجه هستيم)
پرسش

به نظر شما هنگام وقوع مسأله اي قضاوت كردن يك مرد با يك زن تفاوت دارد؟ (در زندگي روزمره با آن مواجه هستيم)

پاسخ

قضاوت كردن يعني حكم راندن و ترجيح جانب نفي يا اثبات در يك قضيه. معناي قضاوت در اين ديدگاه بسيار گسترده است و هر گونه ابراز نظري را در بر مي گيرد.

از اين رو لازم است تا قضاوت كردن يك زن را با در نظر گرفتن مصاديق و اصطلاحات آن، مورد بحث و نظر قرار دهيم.

گاهي منظور از قضاوت، يعني حكم كردن به يك مطلبي با توجه به دانش علمي و سابقه عملي فرد. مثل نظر دادن يك پزشك دانشمند و با تجربه زن، راجع به يك بيماري، كه در تخصص وي است.

در اين گونه موارد ترديدي نيست كه نظر زن محترم و لازم الاجرا است.

قضاوت در اصطلاح شرعي، يكي از شئون فتوا و مرجعيت است كه بايد در عصر غيبت به نحو عام و كلي مصاديق خود را پيدا كند. شرع مقدس نيز با در نظر گرفتن مصالح عقلي، و روحيات و خواستگاه هاي فطري زن بار قضاوت را از دوش او برداشته است. از اين رو در برخي از روايات آمده است كه: «زن نمي تواند متولي قضاوت باشد»

اما درباره مشكلات روزمره، قضاوت بيشتر به معناي نظرخواهي و مشورت است. در اين گونه موارد برخي از زنان داراي تجربه و پختگي هستند و به دور از احساسات تصميم مي گيرند. و گاهي بهتر از برخي مردان نظر مي دهند. در اين صورت عمل به نظر آنان اشكال ندارد و گاهي ترجيح دارد. چنان كه در نامه 53 نهج: اياك و

مشاورة النساء الا من جربت بكمال العقل؛ بپرهيز از مشورت با زنان مگر كساني كه كمال عقل آنان تجربه شده است.{M

منابع و مآخذ

1. لغت نامه دهخدا، علي اكبر دهخدا، انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.

2. محقق حلي(ره)، المختصر النافع في الفقه الاماميه، ص 71، نشر مؤسسه بعثت تهران، سال 1410 ه.ق.

3. شيخ حر عاملي(ره)، تفصيل وسائل الشيعه، ج 27، ص 15، نشر مؤسسه آل البيت، قم، چاپ دوم، سال 1414 ه. ق.

اخلاق و منش قضايي و كليه مسائل مربوط به شغل قضا و مشخصه يك قاضي اسلامي را بيان كنيد ؟
پرسش

اخلاق و منش قضايي و كليه مسائل مربوط به شغل قضا و مشخصه يك قاضي اسلامي را بيان كنيد ؟

پاسخ

قضاوت امر خطيري است و حضرتعالي بايد آگاهانه و با توجه به شرايط قضا آن را انتخاب كنيد. از طرفي هم اگر در خود صلاحيت هاي لازم را ولو به طور نسبي مي بينيد اگر بتوانيد به اين صورت به جامعه اسلامي خدمت كنيد انتخاب مقدس و قابل تقديري خواهد بود. در عين حال بايد توجه داشته باشيد كه انسان همواره بايد به جهاد و مبارزه با نفس بپردازد. بنابراين راه نجات گريز از مسؤوليت نيست، زيرا در هر مسيري دام هايي فراروي انسان است و نفس آدمي را به خطرگاه هاي مهيبي مي كشاند. بنابراين بايد مسؤوليت پذير بود ولي شرايط زير را نيز رعايت كرد:

1- توكل بر خداو استعانت دائمي از او،

2- اخلاص در عمل در آغاز و پايان،

3- تقويت بنيه علمي و ايماني،

4- مبارزه دائمي با هواها و مهلكات نفساني و شيطاني،

5- انس و ارتباط دائمي با خدا و اولياي خدا،

6- استغناي نفس،

روايات و احاديث در اين باره زياد است. پيشنهاد مي نماييم به «وسايل الشيعه، كتاب القضاء» و يا «ميزان الحكمه، واژه القضاء» مراجعه نماييد. در عين حال سه روايت در اينجا بيان مي گردد:

1- «هر كه كار قضاوت به او واگذار شود بدون كارد سر بريده شده است عرض شد: اي رسول خدا منظور از سر بريدن چيست؟ فرمود: آتش دوزخ»، (ترجمه ميزان الحكمه، ج 10، 4952).

2- «در روز قيامت قاضي دادگر را مي آورند و چنان حساب سختي از او كشيده مي شود كه آرزو مي كند كارش هرگز حتي درباره يك خرما ميان دو نفر داوري نكرده بود»، (همان، 4954).

3- «هر كه جوياي

منصب قضاوت باشد و براي رسيدن به آن متوسل به اين و آن شود، خداوند او را به خودش واگذارد و هر كه مجبور به پذيرفتن آن شود خداوند فرشته اي بر او فرو فرستد كه استوارش بدارد، (همان، 4954).

مگر نه اين كه حضرت علي (ع) شخصا در مقابل آن يهودي كه زره او را برده بود در دادگاه حاضر شد،پس چگونه است كه در اين نظام براي محاكمه هايي كه يك طرف يا طرفين آن روحاني باشند،دادگاه ويژه اي داريم؟ آيا چنين چيزي با عدالت علوي سازگار است؟ در ضمن نظر به اين كه با
پرسش

مگر نه اين كه حضرت علي (ع) شخصا در مقابل آن يهودي كه زره او را برده بود در دادگاه حاضر شد،پس چگونه است كه در اين نظام براي محاكمه هايي كه يك طرف يا طرفين آن روحاني باشند،دادگاه ويژه اي داريم؟ آيا چنين چيزي با عدالت علوي سازگار است؟ در ضمن نظر به اين كه بايد متناسب با ذهن پرسشگر دانشجويان پاسخ تهيه كنيم, خواهشمنديم صرفاً به گفته اي از امام يا رهبر معظم انقلاب براي استدلال در اين مورد اكتفا نشود. زيرا فرض بر اينست كه طرف مقابل سخن هيچكدام از ايشان براي وي حجت نمي باشد ولي منابع اسلامي را قبول دارد.

پاسخ

پي بردن به اساس و فلسفه وجودي دادگاه ويژه روحانيت، نيازمند توجه به نكات ذيل مي باشد:

اولاً: در ساختار حقوقي همه كشورها وجود مراجع و محاكم قضائي خاص امري كاملاً طبيعي و مرسوم بوده و منظور از آن ها نهادهاي قضايي است كه صلاحيت آن ها به اعتبار ويژگي جرم يا موضوع دعوا يا ويژگي مجرمين يا طرفين دعوا مشخص مي گردد: مثلاً: اهميت رعايت و حفاظت مسائل امنيتي و نظامي واسرار كشور؛ اقتضاي ايجاد دادگاه هاي نظامي يا دادگاه هاي اختصاصي براي محاكمه و رسيدگي به تخلفات سران يا مسئولين مهم كشور را دارد. و همچنين به دليل اهميت و جنبه ي تخصصي داشتن رسيدگي به جرائم مطبوعاتي يا اختلافات خانوادگي زوحين، ايجاد دادگاه و دادسراي مطبوعات و خانواده از ضرورت خاصي برخوردار مي باشد.

ثانياً: در حكومت اسلامي با دو دسته عناصر ثابت و متغيّر مواجه مي باشيم؛ رعايت عدالت، نفي ظلم به حقوق مردم و... از اصول ثابت و لايتغير حكومت اسلامي است كه در هيچ زماني

و تحت هيچ شرايطي قابل تغيير نمي باشد؛ اما عناصر متغيّر بستگي به نيازها و مقتضيات زمان و مكان دارد. مثلاً امروزه ايجاد تشكيلات وسيع اداري، دستگاه هاي قانونگذاري، اجرايي، امنيتي و... مورد نياز جامعه است كه وجود آن ها تا زماني كه با اصول و ارزش هاي ثابت الهي تضاد نداشته باشد، امري مطلوب و پسنديده است. از منظر اسلام و حكومت امام علي(ع) در مسأله قضا اصل، رعايت عدالت، برخورد با متخلف و احقاق حق مظلوم است، ولي شيوه و راهكار اين مسأله و اين كه ساختار دادگاه عام باشد يا خاص؛ تابع شرايط و مقتضيات است و اسلام در اين زمينه حكم خاصي ندارد.

ثالثاً: دين اسلام، اصولاً بر پايه نفي هر گونه اختلاف طبقاتي و نژادي بنا نهاده شده است؛ يا ايهاالناس انّا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اكرمكم عندالله اتقكم (حجرات، آيه ي 12).

بر اين اساس حقوق و تكاليف اسلامي، بي هيچ تمايزي خطاب به عموم مي باشد. به اين ترتيب، مي توان گفت كه امتيازات و انحصارات طبقاتي به اصل دين ارتباطي ندارد و اصولاً طبقه ي خاصي با ويژگي ها وامتيازات خاص، نظير آن چه در ميان پيروان بسياري اديان است، در اسلام مطرح نمي باشد(سيد محمدبهشتي، مقاله ي «روحانيت در اسلام و در ميان مسلمين»، مندرج در مجله «بخثي درباره ي مرجعيت و روحانيت، شركت سهامي انتشار، 1341، ص 142).

با وجود اين، ضرورت هاي اجتماعي افراد را، با توجه به موقعيت ها و مناسبات مشتركي كه با يكديگر دارند، در گروه ها واصناف متمايز از يكديگر قرار مي دهد كه در اين صورت تمايز صنفي و گروهي را بايد از امتيازات طبقاتي جدا دانست(محمد رضا حكيمي، هويت

صفني روحانيت، نشر فرهنگ اسلامي، 1360).

در كشور ايران، روحانيت نهاد خاصي است كه در روابط اجتماعي و مبارزات سياسي نوعاً و در اعمال عبادي خصوصاً، به آنان اقتدا مي شود و رفتار آنان سرمشق ديگران قرار مي گيرد. رابطه ي افراد مردم با علماي روحاني مبتني بر اعتماد و ايمان مي باشد. اين اعتماد و ايمان صرفاً با مشاهده ي اعمال و رفتار نيك و بد و وقوف از زهد واقعي آنان قابل تضمين خواهد بود.

در نظام جمهوري اسلامي، علاوه بر محوريت اصل ولايت فقيه و اجتهاد مستمر فقهاي جامع الشرايط، مناصب قانوني و قضائي بر عهده ي فقهاي روحاني قرار دارد(اصول، 2، 2، 91، 157، 163 قانون اساسي).

همچنين روحانيون، به عنوان افراد مورد اعتماد رهبري و مردم در اندام قواي سه گانه و دستگاه هاي حاكم رسماً و موظفاً مشغول به كار مي باشند. از طرف ديگر، خارج از مسئوليت هاي مناصب حكومتي و دولتي، و در مقام امامت جماعت و جمعه و وعظ و خطابه و در شوراها و انجمن هاي مختلف، اشتغالات گوناگون دارند.

بنابر اين مي توان اذعان نمود كه، حيثيّت و اعتبار نظام از يك طرف و توقعات اخلاقي و عقيدتي مردم از طرف ديگر، در احاطه ي عملكرد اين قشر قرار دارد. فلذا، اعمال و رفتار نيك و بد آنان مي تواند آثار سازنده و يا مخرّب بر تماميت جامعه (نظام سياسي، زمامداري و مردم) داشته باشد.

بر اساس اين واقعيت ها است كه افراد روحاني، در صنف مشخص خود، همواره نمايان و مدنظر عموم مي باشند، به ترتيبي كه اعمال و رفتار سوء هر يك از آنان، مردم را وادار به قضاوت مضاعف (نسبت به فرد روحاني و صنف روحاني) مي نمايد در مقابل اين قضاوت

عمومي و براي حفظ منزلت جامعه ي روحاني، سعي فراوان مبذول مي گردد، تا حساب روحانيون خطاكار از جمع صنفي روحانيت جدا نشان داده شود. بدين خاطر است كه معمولاً به اين گونه افراد عنوان «روحاني نما» اطلاق مي شود،تا با اين جداسازي، ضمن حفظ شوؤن روحانيّت، دامان اين قشر مورد احترام همواره از آلودگي ها پاك بماند.

اموري از قبيل؛ موقعيت حساس و كليدي روحانيت در نظام اسلامي، و دسترسي برخي از آنان به اطلاعات و اسرار مهم نظام، و به جهت جلوگيري از سوء استفاده تبليغاتي دشمنان و... تشكيل دادگاهي اختصاصي نظير دادسراي نظامي و دادگاه ويژه ي مطبوعات، را مي طلبد؛ بر اين اساس حضرت امام(ره) با تأكيد بر اهميّت و لزوم حفظ شئون روحانيت و حوزه هاي علميّه، حكم تشكيل «دادگاه ويژه روحانيت» را صادر نمودند، تا طبق موازين شرع مقدس به جرائم روحاني نمايان رسيدگي شود. «به منظور پيشگيري از نفوذ افراد منحرف و تبهكار در حوزه هاي علميّه، حفظ حيثيت روحانيت و به كيفر رسانيدن روحانيون متخلّف، دادسراها و دادگاه ويژه روحانيت تحت نظارت مقام معظم رهبري... ايجاد مي گردد»(آيين نامه دادگاه ويژه روحانيت، روزنامه رسمي، شماره 1328، 15/7/1369).

نتيجه آن كه: 1. تشكيل دادگاه ويژه روحانيت به هيچ وجه امتيازي براي روحانيت نبوده، بلكه بر عكس براي كنترل و نظارت دقيق تر بر اعمال و رفتار آنان مي باشد و اين خود به دليل حساسيت موقعيت و جايگاه روحانيت در نظام مقدس جمهوري اسلامي است. چنان كه نظير اين امر را مي توان در تشكيل ساير دادگاه هاي اختصاصي مانند دادسراي نظامي، دادگاه ويژه مطبوعات و... مشاهده نمود.

2. دادگاه ويژه بسياري از موارد رسيدگي به شكايات و دعاوي را كه تشخيص مي دهد از حساسيّت

و اهميّت چنداني برخوردار نمي باشد را به ساير دادگاه هاي عمومي ارجاع مي دهد.

3. مسلماً تمسك به سيره و منش امام علي(ع) در ابعاد مختلف زندگي، از جمله مسائل حكومتي يكي از اصول اساسي نظام مقدس جمهوري اسلامي بوده و مسئولين عالي رتبه نظام بر الگو قرار دادن و اقتدا به سيره ي حكومتي آن حضرت تأكيد داشته و دارند. اما بايد علاوه بر اين موضوع مهم، مقتضيات زمان و مكان را نيز در نظر گرفت. چرا كه امروزه به دليل گستردگي و پيچيدگي مسائل، اداره ي جامعه نيازمند تشكيلات و سازمان هاي متعددي است كه بايد به تناسب و اقتضاي موضوعات مختلف، وجود داشته باشد. در زمان امام علي(ع) با يك قاضي يا يك دارالحكومة و تشكيلات ديواني ساده مي شد جامعه را اداره نمود، ولي امروزه تنها براي رسيدگي به تخلفات نيازمند دادگاه ها و دادسراهاي متعدد، نظامي، مطبوعات، خانواده، روحانيت و... مي باشيم. بنابر اين موضوع هيچ ربطي به تبعيض بين مردم عادي و حاكم اسلامي ندارد، بلكه بايد با ديدي كلان به موضوعات نگريست و همه ي جوانب را در نظر گرفت.

4. تشكيل دادگاه ويژه روحانيت هيچ مغايرتي با سيره امام علي(ع) ندارد زيرا آنچه در سيره آنحضرت است حضور در دادگاه و تساوي در برابر حكم و قانون است و اين مسأله در مورد روحانيت نيز جاري است, اما اينكه در چه دادگاهي حاضر شود نافي اصل حضور در دادگاه و تبعيت از قانون نيست.

خداوند متعال، در آية 61 سورة احزاب ميفرمايد: "اين مردم نفرين شده را هر كجا يافتيد بكشيد..."، آية قبلي نيز دربارة مشخصات اين افراد توضيحاتي داده است، ولي به نظر ميرسد، كامل نباشد، آيا اين مسئله، موجب هرج و مرج افراد نخواهد شد كه هر كس به شكل منافق در اجتما
پرسش

خداوند متعال، در آية 61 سورة احزاب ميفرمايد: "اين مردم نفرين شده را هر كجا يافتيد بكشيد..."، آية قبلي نيز دربارة مشخصات اين افراد توضيحاتي داده است، ولي به نظر ميرسد، كامل نباشد، آيا اين

مسئله، موجب هرج و مرج افراد نخواهد شد كه هر كس به شكل منافق در اجتماع ظاهر شود و مردم را گمراه كند، حكم قتل براي او اجرا شود؟ لطفاً دربارة اين حكم و چگونگي اجراي آن توضيح دهيد؟

پاسخ

هر چند آية فوق، به طور اختصار به ويژگي منافقان اشاره فرموده، ولي آياتي ديگري نيز وجود دارد كه به صفات و ويژگي منافقان به طور مفصل پرداخته است: "بقره، 8، 13، 14، 11، 9; توبه، 6، 77; نسأ، 142، 141 و...".

الف _ در شريعت اسلام، منافق حكم مسلمان را دارد و ناموس و خون او محترم است و هرگز پيامبر6 كسي را به جرم منافق بودن نكشت.

ب _ همان گونه كه در آيه مشاهده ميشود، حكم قتل منافق، به شرطي است كه به توطئههاي ضد اسلامي، براي براندازي اسلام تلاش نمايد; در چنين صورتي اگر به اعمال زشت و ننگين خود ادامه دهد، دستور حمله عمومي و يورش همگاني به آنها صادر خواهد شد.

وانگهي، از لحن آيه چنين استفاده ميشود كه سه گروه در مدينه، مشغول خرابكاري بودند و هر كدام به نحوي، اغراض شوم خود را پياده ميكردند و اين به صورت يك برنامه و جريان حساب شده درآمده بود، و ديگر جنبة شخصي و فردي به حساب نميآمد; گروه اول، منافقين بودند; دوم ارازل و اوباش و گروه سوم كساني بودند كه با پخش شايعات در مدينه، به خصوص زماني كه پيامبر6 و ارتش اسلام به غزوات ميرفتند، به تضعيف بازماندگان ميپرداختند و خبرهاي دروغين از شكست پيامبر6 و مؤمنين ميدادند; به اين ترتيب، قرآن كريم هر سه گروه را

مورد تهديد قرار داده است.

خداوند متعال، دستور آيات فوق را به پيامبر6 داده، تا براي در امان ماندن حكومت اسلامي از توطئههاي آنان، مردم را براي در هم كوبيدن ريشههاي فساد بسيج كند.

قرآن كريم، براي آن كه در جامعه هرج و مرج پيش نيايد، اجراي چنين احكامي را فقط به اذن ولي امر مسلمين و حكام شرع دانسته است.

در نظام جمهوري اسلامي نيز، قوه قضائيه و ولي فقيه، مسئوليت شناسايي و اجراي حكم چنين افرادي را به عهده دارد.(ر.ك: تفسير نمونه، آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران، ج 17، ص 434، دارالكتب الاسلامية / تفسير الميزان، علامه طباطبايي;، ترجمة سيد محمد باقر موسوي همداني، ج 16، ص 532، نشر بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي.)

حقوق بين الملل

قرآن در مورد رعايت حقوق ملل و اقليتها چه ديدگاهي دارد؟
پرسش

قرآن در مورد رعايت حقوق ملل و اقليتها چه ديدگاهي دارد؟

پاسخ

قرآن مجيد، باصراحت، سياست كلي اسلامي را درباره مراعات حقوق ملل و مذاهب ديگر، چنين بيان مي كند:

«لا يَنْها كُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلوكُمْ في الّدِينِ وَلَمْ يخرجوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ اَنْ تَبَرُّوهُمْ و تُقْسِطوا اِلَيْهِمْ اِنَّ اللَّهَ يُحِبُ الْمُقسِطينَ» ممتحنه/8

[خداوند شما را درباره كساني كه در مسئله مذهب با شما جنگ نمي كنند (جنگ مذهبي ندارند) و شما را از وطنتان اخراج نمي كنند بازنمي دارد كه با آنان به عدالت و نيكي رفتار نمائيد. خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد].

يعني اقليت هاي مذهبي اگر با شما جنگ مذهبي اعلام نكردند به شما فشار نياوردند و شما را از وطنتان خارج نكردند بايد با آنها به عدالت و نيكي رفتار كنيد بدين ترتيب اسلام اجازه مي دهد اقليت هاي مذهبي و مخالفان اسلام در جامعه اسلامي باشند و از حقوق انساني برخوردار گردند، اما مشروط بر اينكه مزاحم اسلام و مسلمانان نبوده و بر ضد آنها كاري صورت ندهند

در آيه ديگر مي فرمايد:

«اِنَّما يَنْهاكُمُ اللهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ في الدِّينِ وَ اَخْرَجُكُمْ مِنْ ديارِكُمْ وَ ظاهروا عَلي اِخْراجِكُمْ اَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُم فَاُوْلَئكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» ممتحنه/9

[تنها كساني را كه با شما عناد مي ورزند و مي جنگند و شما را از وطنتان اخراج كرده اند و يا در اين راه كمك كرده اند، نبايد دوست بداريد و دوستداران آنان ستمگرانند].

سياست كلي اسلام درباره اقليت هاي مذهبي و مخالفان اسلام، از اين دو آيه استفاده مي شود، مادامي كه اقليتها به حقوق اكثريت تجاوز نكنند و بر ضد اسلام و مسلمانان توطئه ننمايند، در كشور اسلامي كاملاً آزاد هستند و مسلمانان وظيفه دارند با آنها به عدالت

و نيكي رفتار نمايند. ولي اگر بر ضد اسلام و مسلمانان با كشورهاي ديگر بند و بست داشته باشند، مسلمانان موظف هستند جلو فعاليت آنها را بگيرند و هرگز آنها را دوست خود ندانند.

آري، آزادي و احترام اقليت هاي مذهبي در اسلام به پايه اي است كه اگر كسي از اهل ذمه كاري انجام دهد كه در شرع آنها جايز است، ولي در شرع اسلام حرام مي باشد مانند: شرابخواري، در حكومت اسلامي، كسي حق ندارد متعرض او بشود، مادامي كه به آن عمل تظاهر ننمايند. و اگر به آن تظاهر كنند، به عنوان نقض قانون «تحت الحمايگي» مورد بازخواست قرار مي گيرند.

اما اگر عملي انجام بدهند كه در دين آنها هم عملي حرام است مانند: زنا و لواط و ... از نظر حقوق با مسلمان هيچ تفاوتي ندارند، و قاضي حق دارد حدّ جاري كند و مي تواند او را به ملت خود تحويل بدهد تا طبق قوانين مذهبي خودشان مجازات كنند. در فقه اسلامي مي خوانيم: اگر دو نفر از اهل ذمه، مرافعه خود را پيش قاضي مسلمان ببرند، قاضي مخير است يا ميان آنان، طبق حكم اسلام قضاوت نمايد و يا اينكه، از او اعراض كند به موجب آيه شريفه:

«فَاِنْ جَاؤْكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ اَوْ اَعْرِض عَنْهُمْ» مائده/42

اسلام به مسلمانان اصرار و تأكيد مي كند كه پيمان هاي خود را در مورد حمايت از اهل ذمه محترم بشمارند و با آنان مدارا و خوش رفتاري كنند، چنانكه در قرآن مجيد آمده است:

«وَ لا تُجَادِلُوا اَهْلَ الْكتابِ اِلاَّ بِالَّتي هي اَحْسنُ اِلاَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قولُوا آمَنّا بِالَّذِي اُنْزِلَ اِلَيْنا وَ اُنْزَلَ اِلَيْكٌمْ» عنكبوت/46

[با اهل كتاب جز به طريق نيكو مجادله نكنيد، مگر

كساني كه از آنان ستم كرده اند به آنها بگوئيد به كتاب خويش و كتاب شما ايمان داريم، خداي ما و خداي شما يكي است و ما مطيع او هستيم ...]

پيامبر گرامي درباره اهل كتاب، مسلمانان را به رفق و مدارا توصيه كرده است، در اين باره از پيامبر گرامي(ص) حديثي نقل شده كه فرمود:

«من ظلم معاهدا و كلفه فوق طاقته فانا حجيجه يوم القيامة» (فتوح البلدان/167 ط مصر)

[هر كس بر هم پيمان مسلمانان ستم كند يا به او بيش از طاقت، تكليف نمايد در روز قيامت، من شخصاً طرف حساب او هستم].

و در جاي ديگر مي فرمايد:

«من آذي ذميا فانا خصمه و من كنت خصمه خصمته يوم القيامة» (روح الدين الاسلامي/274)

[هر كس به اهل ذمه اذيت كند، من دشمن او هستم در روز قيامت از او انتقام خواهم گرفت].

دادگاه بلژيك به چه علّت آقاي هاشمي رفسنجاني را محكوم كرد؟
پرسش

دادگاه بلژيك به چه علّت آقاي هاشمي رفسنجاني را محكوم كرد؟

پاسخ

شخصي از تبعهء بلژيك كه در ايران بود, به دادگاه بلژيك از آقاي هاشمي رفسنجاني شكايت كرد ومدعي شد مدتي كه من در ايران بودم , به دستور آقاي هاشمي مرا مورد ظلم و اذيّت قرار دادند. دادگاه بلژيك ايشان را محكوم كرد و بعد كه ايران سفير بلژيك را به وزارت امور خارجه فرا خواند, دولت بلژيك نيز مسئلهء را خاتمه يافته اعلام و اظهار كرد: اين رأي قاضي بوده و ربطي به دولت بلژيك ندارد و از ايران عذرخواهي كرد. البته اين اتهامات يكي از وسايل تبليغي عليه جمهوري اسلامي و براي مخدوش كردن چهرهء ايران در صحنهء بين المللي صورت گرفته بود.

حقوق بشر كه در مجامع بين المللى مطرح مى شود چيست؟
پرسش

حقوق بشر كه در مجامع بين المللى مطرح مى شود چيست؟

پاسخ

بشر به عنوان يك موجود صاحب حيات و زندگى در اين كره خاكى صاحب حقوقى است حقوق به معناى بهره، منافع، ثروت و دارايى و استفاده هايى كه براى شخص ثابت شده است.

پس از جنگ جهانى دوم رساله اى تحت عنوان «حقوق بشر» تدوين شد كه در ضمن مواد و تبره هايى حقوق بشر را بيان داشته است. ليكن متأسفانه كشورهاى غربى در رأس كشورهايى هستند كه حقوق بشر را نقض مى كنند. و سياست دروغين آنها اقتضاء مى كند كه كشورهايى شرقى بخصوص كشورهاى اسلامى را متهم به نقض حقوق بشر كنند تا از آب گل آلوده بهره بگيرند.

در حالى كه اسلام با بهره گيرى از منبع وحى و علم الهى، كه به ساخت انسان و جامعه انسانى و حقوق آنان احاطه دارد، منادى واقعى حقوق انسان هاست .

(بخش پاسخ به سؤالات )

حقوق بشر كه در مجامع بين المللى مطرح مى شود چيست؟
پرسش

حقوق بشر كه در مجامع بين المللى مطرح مى شود چيست؟

پاسخ

بشر به عنوان يك موجود صاحب حيات و زندگى در اين كره خاكى صاحب حقوقى است حقوق به معناى بهره، منافع، ثروت و دارايى و استفاده هايى كه براى شخص ثابت شده است.

پس از جنگ جهانى دوم رساله اى تحت عنوان «حقوق بشر» تدوين شد كه در ضمن مواد و تبره هايى حقوق بشر را بيان داشته است. ليكن متأسفانه كشورهاى غربى در رأس كشورهايى هستند كه حقوق بشر را نقض مى كنند. و سياست دروغين آنها اقتضاء مى كند كه كشورهايى شرقى بخصوص كشورهاى اسلامى را متهم به نقض حقوق بشر كنند تا از آب گل آلوده بهره بگيرند.

در حالى كه اسلام با بهره گيرى از منبع وحى و علم الهى، كه به ساخت انسان و جامعه انسانى و حقوق آنان احاطه دارد، منادى واقعى حقوق انسان هاست .

(بخش پاسخ به سؤالات )

حقوق بشر كه در مجامع بين المللى مطرح مى شود چيست؟
پرسش

حقوق بشر كه در مجامع بين المللى مطرح مى شود چيست؟

پاسخ

بشر به عنوان يك موجود صاحب حيات و زندگى در اين كره خاكى صاحب حقوقى است حقوق به معناى بهره، منافع، ثروت و دارايى و استفاده هايى كه براى شخص ثابت شده است.

پس از جنگ جهانى دوم رساله اى تحت عنوان «حقوق بشر» تدوين شد كه در ضمن مواد و تبره هايى حقوق بشر را بيان داشته است. ليكن متأسفانه كشورهاى غربى در رأس كشورهايى هستند كه حقوق بشر را نقض مى كنند. و سياست دروغين آنها اقتضاء مى كند كه كشورهايى شرقى بخصوص كشورهاى اسلامى را متهم به نقض حقوق بشر كنند تا از آب گل آلوده بهره بگيرند.

در حالى كه اسلام با بهره گيرى از منبع وحى و علم الهى، كه به ساخت انسان و جامعه انسانى و حقوق آنان احاطه دارد، منادى واقعى حقوق انسان هاست .

(بخش پاسخ به سؤالات )

حقوق بشر كه در مجامع بين المللى مطرح مى شود چيست؟
پرسش

حقوق بشر كه در مجامع بين المللى مطرح مى شود چيست؟

پاسخ

بشر به عنوان يك موجود صاحب حيات و زندگى در اين كره خاكى صاحب حقوقى است حقوق به معناى بهره، منافع، ثروت و دارايى و استفاده هايى كه براى شخص ثابت شده است.

پس از جنگ جهانى دوم رساله اى تحت عنوان «حقوق بشر» تدوين شد كه در ضمن مواد و تبره هايى حقوق بشر را بيان داشته است. ليكن متأسفانه كشورهاى غربى در رأس كشورهايى هستند كه حقوق بشر را نقض مى كنند. و سياست دروغين آنها اقتضاء مى كند كه كشورهايى شرقى بخصوص كشورهاى اسلامى را متهم به نقض حقوق بشر كنند تا از آب گل آلوده بهره بگيرند.

در حالى كه اسلام با بهره گيرى از منبع وحى و علم الهى، كه به ساخت انسان و جامعه انسانى و حقوق آنان احاطه دارد، منادى واقعى حقوق انسان هاست .

(بخش پاسخ به سؤالات )

حقوق بشر كه در مجامع بين المللى مطرح مى شود چيست؟
پرسش

حقوق بشر كه در مجامع بين المللى مطرح مى شود چيست؟

پاسخ

بشر به عنوان يك موجود صاحب حيات و زندگى در اين كره خاكى صاحب حقوقى است حقوق به معناى بهره، منافع، ثروت و دارايى و استفاده هايى كه براى شخص ثابت شده است.

پس از جنگ جهانى دوم رساله اى تحت عنوان «حقوق بشر» تدوين شد كه در ضمن مواد و تبره هايى حقوق بشر را بيان داشته است. ليكن متأسفانه كشورهاى غربى در رأس كشورهايى هستند كه حقوق بشر را نقض مى كنند. و سياست دروغين آنها اقتضاء مى كند كه كشورهايى شرقى بخصوص كشورهاى اسلامى را متهم به نقض حقوق بشر كنند تا از آب گل آلوده بهره بگيرند.

در حالى كه اسلام با بهره گيرى از منبع وحى و علم الهى، كه به ساخت انسان و جامعه انسانى و حقوق آنان احاطه دارد، منادى واقعى حقوق انسان هاست .

(بخش پاسخ به سؤالات )

حقوق بشر كه در مجامع بين المللى مطرح مى شود چيست؟
پرسش

حقوق بشر كه در مجامع بين المللى مطرح مى شود چيست؟

پاسخ

بشر به عنوان يك موجود صاحب حيات و زندگى در اين كره خاكى صاحب حقوقى است حقوق به معناى بهره، منافع، ثروت و دارايى و استفاده هايى كه براى شخص ثابت شده است.

پس از جنگ جهانى دوم رساله اى تحت عنوان «حقوق بشر» تدوين شد كه در ضمن مواد و تبره هايى حقوق بشر را بيان داشته است. ليكن متأسفانه كشورهاى غربى در رأس كشورهايى هستند كه حقوق بشر را نقض مى كنند. و سياست دروغين آنها اقتضاء مى كند كه كشورهايى شرقى بخصوص كشورهاى اسلامى را متهم به نقض حقوق بشر كنند تا از آب گل آلوده بهره بگيرند.

در حالى كه اسلام با بهره گيرى از منبع وحى و علم الهى، كه به ساخت انسان و جامعه انسانى و حقوق آنان احاطه دارد، منادى واقعى حقوق انسان هاست .

(بخش پاسخ به سؤالات )

حقوق بشر كه در مجامع بين المللى مطرح مى شود چيست؟
پرسش

حقوق بشر كه در مجامع بين المللى مطرح مى شود چيست؟

پاسخ

بشر به عنوان يك موجود صاحب حيات و زندگى در اين كره خاكى صاحب حقوقى است حقوق به معناى بهره، منافع، ثروت و دارايى و استفاده هايى كه براى شخص ثابت شده است.

پس از جنگ جهانى دوم رساله اى تحت عنوان «حقوق بشر» تدوين شد كه در ضمن مواد و تبره هايى حقوق بشر را بيان داشته است. ليكن متأسفانه كشورهاى غربى در رأس كشورهايى هستند كه حقوق بشر را نقض مى كنند. و سياست دروغين آنها اقتضاء مى كند كه كشورهايى شرقى بخصوص كشورهاى اسلامى را متهم به نقض حقوق بشر كنند تا از آب گل آلوده بهره بگيرند.

در حالى كه اسلام با بهره گيرى از منبع وحى و علم الهى، كه به ساخت انسان و جامعه انسانى و حقوق آنان احاطه دارد، منادى واقعى حقوق انسان هاست .

(بخش پاسخ به سؤالات )

چه فرقي بين سفير, كاردار, رايزن و سفير اكروديته وجود دارد؟
پرسش

چه فرقي بين سفير, كاردار, رايزن و سفير اكروديته وجود دارد؟

پاسخ

الف) سفير (آمباسادور): شخصي كه به نمايندگي از جانب يك دولت در پايتخت دولت ديگر اقامت دارد و بالاتريندرجه و مقام ديپلماتيك است.

ب ) كاردار (شارژدافر): مأمور سياسي كه در سفارتخانه پس از سفير يا وزير مختار كارهاي سفارتخانه را اداره كند وسومين مقام ديپلماتيك است.(ر . ك : حقوق ديپلماتيك و كنسولي).

ج ) رايزن (كانسلر): مشاور مستشار (هر كشوري در كشورهاي ديگر ممكن است رايزني هاي نظامي فرهنگي و ... داراباشد).(ر . ك : همان ص 52)

د ) سفير اكروديته: سفيري كه علاوه بر نمايندگي سياسي دولت متبوع خود در كشوري كه مقيم است در كشور مجاورآن نيز به عنوان سفير اكروديته فعاليت مي كند و از نظر حقوق كنسولي مانند سفير مقيم است. (ر . ك : حقوق بين المللعمومي ص 242).{J

آيا فروش يا كرايه شركت يا سازماني به غير مسلمان بخصوص غيرايراني اشكالي دارد؟ آيا اين قاعده نفي سبيل نيست ؟
پرسش

آيا فروش يا كرايه شركت يا سازماني به غير مسلمان بخصوص غيرايراني اشكالي دارد؟ آيا اين قاعده نفي سبيل نيست ؟

پاسخ

مسأله واگذاري سازمان يا شركتي به غير مسلمانان بستگي به ماهيت آن سازمان و كيفيت قرارداد دارد. در صورتي كهاين واگذاري موجب سلطه و سيطره غير مسلمانان داخل يا خارجي بر مسلمين گردد خلاف آيه شريفه است و جايزنيست، اما در صورتي كه ماهيت سازمان واگذار شده يا كيفيت قرارداد به گونه اي باشد كه چنين سلطه اي را موجبنشود بدون اشكال است.{J

چرا دولت جمهوري اسلامي براي اجراي حكم سلمان رشدي اقدام نمي كند؟
پرسش

چرا دولت جمهوري اسلامي براي اجراي حكم سلمان رشدي اقدام نمي كند؟

پاسخ

سلمان رشدي نه داخل ايران است، تا دولت در مورد اواقدام كند و نه طبق قراردادهاي بين المللي مي تواند او راتوسط پليس بين الملل دستگير و به ايران آورد. فتواي حضرت امام حكمي شرعي و الزامي براي هر فرد مسلمان استو در اين زمينه اقدام دولتي ممكن نيست. به عبارت ديگر مقامات بلند پايه سياسي كشور نيز هر اقدامي در اين زمينهانجام دهند، از جهت انجام تكليف شرعي فردي است نه اقدام دولتي.

مقاوله نامه؟ حضانت فرزند؟
پرسش

مقاوله نامه؟ حضانت فرزند؟

پاسخ

مقاوله نامه «Convention» نوعي از معاهدات بين المللي است كه معمولا براي اسنادي كه جنبه رسمي و چند جانبه دارند به كار مي رود، همچنين معاهدات چند جانبه كه توسط اركان سازمان هاي بين المللي مانند كنفرانس سازمان بين المللي كار و مجمع سازمان هواپيمايي كشوري بين المللي به تصويب مي رسد مقاوله نامه مي گويند.

معاهدات چند جانبه معروف به قانوني «Law-making» نيز عنوان مقاوله نامه دارند. مانند مقاوله نامه هاي مصوب كنفرانس هاي اول و دوم لاهه (1907-1899)، مقاوله نامه هاي دين درباره حقوق معاهدات (1969 و حقوق كنسولي و حقوق ديپلماتيك (1963-1961) و مقاوله نامه حقوق درياها مورخ 1982.

حضانت نهباي؟؟؟؟ سرپرستي و نگهداري اطفال است كه بر پدر و مادر هم حق و هم تكليف مي باشد. و حضانت از نظر حقوقي برابر مواد 1168 تا 1178 قانون مدني بشرح ذيل مي باشد.

(ماده 1169) براي نگاهداري طفل مادر تا دو سال از تاريخ ولادت و اولويت خواهد داشت. پس از انقضاء اين مدت حضانت با پدر است مگر نسبت به اطفال اناث «دختر» كه تا سال هفتم حضانت آنها با مادر خواهد بود.

كه طبق قانون اگر مادر در مدتي كه حضانت طفل با اوست، مبتلا به جنون شود يا بديگري شوهر كند حق حضانت با پدر خواهد بود و نيز با فوت يكي از ابوين حضانت طفل با آنكه زنده است خواهد بود.

و طبق ماده 1172 قانون مدني هيچيك از ابوين حق ندارند در مدتي كه حضانت طفل بعهده آنهاست از نگهداري او امتناع كنند در صورت امتناع يكي از ابوين حاكم بايد بتقاضاي ديگري يا تقاضاي قيم يا

يكي از اقربا و يا به تقاضاي مدعي العموم «كه دادستانها و يا رئيس دادگستري هر شهر» باشند، نگهداري و حضانت طفل را به هر يك از ابوين كه حضانت بعهده اوست الزام مي كند. در صورتيكه الزام ممكن يا مؤثر نباشد حضانت با خرج پدر و هرگاه پدر فوت شده باشد بخرج مادر تأمين مي شود.

برابر قوانين حقوقي هرگاه در اثر عدم مواظبت يا انحطاط اخلاقي پدر يا مادري كه طفل تحت حضانت اوست، صحت جسماني و يا تربيت اخلاقي طفل در معرض خطر باشد، محكمه مي تواند به تقاضاي اقرباي طفل يا به تقاضاي قيم او يا به تقاضاي رئيس حوزه قضائي هر تصميمي را كه براي حضانت طفل مقتضي بداند، اتخاذ كند. لذا موارد ذيل از مصاديق عدم مواظبت و يا انحطاط اخلاقي هر يك از والدين است.

1. اعتياد زيان آور به الكل، مواد مخدر و قمار

2. اشتهار به فساد اخلاقي و فحشا

3. ابتلا به بيماريهاي رواني با تشخيص پزشكي قانوني

4. سوء استفاده از طفل يا اجبار او به ورود در مشاغل ضداخلاقي مانند فساد و فحشاء، تكدي گري و قاچاق، تكرار ضرب و جرح خارج از حد متعارف.

و از نظر شرعي نيز بنا بر نظر اكثريت فقهاء، حضانت و سرپرستي طفل در مدت شيرخوارگي يعني تا دو سال با مادر است چه او را شير بدهد يا نه و چه دختر باشد يا پسر و پدر در اين مدت حق گرفتن او را ندارد. اما پس از دو سال اگر طفل پسر باشد پدر براي حضانت احق و سزاوارتر است و اگر دختر باشد تا هفت سالگي مادر احق به حضانت اوست،

حتي اگر زن را طلاق داده باشند تا شوهر نكرده حق سرپرستي او محفوظ است ، (جامع المسائل آيت الله فاضل، ج 2، ص 438 - تحريرالوسيله امام خميني، ج 3، ص 556).

حضانت و نگهداري پسر بچه تا دو سال و دختر بچه تا هفت سال با مادر است و بعد آنها را بايد به پدر تحويل دهد ، (مجمع المسائل آيت الله گلپايگاني، ج 3، س 1045).

تا دو سال پسر يا دختر تمام نشده پدر نمي تواند او را از مادرش جدا كند زيرا نگهداري بچه (در اين مدت) حق مشترك پدر و مادر است و احوط و اولي آن است كه بچه را تا هفت سال از مادرش جدا نكند ، (توضيح المسائل آيت الله سيستاني، س 2417).

حق سرپرستي طفل پسر باشد يا دختر، بنا بر اظهر تا دو سال براي مادر است اما بعد از دو سال تا هفت سال پدر هم حق سرپرستي دارد و در اين پنج سال احوط آن است كه حق سرپرستي پسر با پدر و دختر با مادر است ولي بعد از هفت سال حق سرپرستي، فقط از آن پدر است ، (توضيح المسائل آيت الله بهجت، مسأله 1984).

فرم هاي حقوقي

دادخواستهاي حقوقي

داد خواست الزام به تنظيم سند رسمي انتقال پلاك ثبتي ملك

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

داد خواست الزام به تنظيم سند رسمي انتقال و مطالبه وجه التزام

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

داد خواست الزام به تنظيم سند رسمي انتقال حقوق اعياني

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

به تنظيم سند رسمي انتقال و تسليم مبيع و بدوا صدور قرار دستور موقت

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

داد خواست الزام به تنظيم سند رسمي انتقال با كسر بهاي پاركينگ

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

داد خواست الزام به تنظيم سند رسمي 5/1 دانگ مشاع از 6 دانگ

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

داد خواست الزام به حضور در دفترخانه و تنظيم سند رسمي انتقال (از سوي وكيل)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

داد خواست الزام به تنظيم سند رسمي انتقال (مواقعي كه در مبايعه نامه تعهد فروشنده به تنظيم سند رسمي درج نشده باشد)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

داد خواست الزام به فك رهن

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

داد خواست الزام به اجراي تعهد و بدوا صدور دستور موقت بر منع تصرف و استفاده

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

داد خواست الزام به ايفاي تعهد و اجراي مفاد قرارداد و بدوا صدور قرار تامين خواسته

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست صدور قرار تامين خواسته و توقيف عين پلاك ثبتي

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام به پرداخت ميزان بدهي بانك مرتبط به مورد معامله و فك رهن

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام به اخذ پايان كار, تفكيك و الزام به تنظيم سند رسمي انتقال

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام به تفكيك مورد معامله

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تسليم مورد معامله و الزام به حضور در دفترخانه و انتقال پلاك ثبتي و بدوا صدور قرار دستور موقت

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تحويل مورد معامله و بدوا صدور قرلر دستور موقت

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام به انجام تعهد و پرداخت بدهي ماليات مشاغل

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام به تنظيم سند رسمي انتقال, اخذ پايان كار و تفكيك و تسليم مورد معامله و بدوا صدور دستور موقت بر منع نقل و انتقال (از سوي وكيل)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست توقيف عمليات اجرايي, ابطال مزايده, دستور موقت و الزام به تنظيم سند رسمي انتقال

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست صدور و اجراي قرار تامين دليل (در خصوص مبايعه نامه)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

نمونه فرم مبايعه نامه پلاك ثبتي

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تسليم مورد معامله و صدور دستور موقت بر منع نقل و انتقال و جلوگيري از تخريب و احداث بنا

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست صدور قرار تامين دليل و اجراي آن جهت ضبط حضور يا عدم حضور طرفين در دفترخانه

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست صدور دستور موقت بر منع نقل و انتقال پلاك ثبتي

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست صدور دستور موقت بر جلوگيري و منع ادامه عمليات ساختماني

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست فسخ قولنامه از سوي خريدار به لحاظ در تصرف زمين شهري بودن ملك

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تقاضاي ابطال راي كميسيون ماده 12 و صدور حكم بر داير بودن ملك

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست خلع يد و قلع و قمع بنا, اجرت المثل دوران تصرف و بدوا صدور قرار تامين خواسته

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست فسخ قولنامه از سوي فروشنده به لحاظ تاخير خريدار در مراجعه به دفتر خانه

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تاييد فسخ قرارداد, خلع يد, پرداخت اجرت المثل و بدوا صدور قرار تامين خواسته

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست اجازه انجام معامله نسبت به سهم مشمول خدمت وظيفه عمومي

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

نمونه برگ(صفحه) اول سند مالكيت(ملك)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست مطالبه اجرت المثل مورد معامله و بدوا صدور قرار تامين خواسته

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه و تحويل عين مستاجر به لحاظ انقضا مدت اجاره

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه آپارتمان به لحاظ انقضاي مدت اجاره

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه و تحويل اماكن مسكوني به لحاظ انقضاي مدت اجاره

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه و تحويل عين مستاجره به لحاظ انقضاء مدت اجاره و الزام خوانده به پرداخت اجور معوقه

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه مورد اجاره به لحاظ امتناع مستاجر از تنظيم سند رسمي اجاره

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه اماكن تجاري به لحاظ احتياج شخصي

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه مورد اجاره به دليل نياز شخصي جهت اشتغال به شغل

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه به علت نياز شخصي مالك يا بستگانش به محل براي سكني

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه به لحاظ نياز شخصي موجر يا مالك به محل كسب

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه به منظور نوسازي ملك مورد اجاره

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

نمونه پروانه ساختمان(جهت تخليه ملك مورد اجاره)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

نمونه فرم (برگ) مفاصاحساب نوسازي

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

نمونه برگ گواهي ساختمان (پايان كار)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه مورد اجاره به لحاظ تجدد بنا

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه اماكن تجاري به لحاظ احداث ساختمان جديد

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه به علت انتقالبه غير بدون مجوز (مورد اجاره)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه مورد اجاره به لحاظ انتقال به غير و صدور قرار تامين دليل

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه و تحويل مورد اجاره در موارد انتقال به غير

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه به علت تغيير نحوه استفاده از عين مستاجره

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه مورد اجاره به لحاظ تغيير شغل

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه و تحويل مورد اجاره به لحاظ تغيير شغل

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست صدور قرار تامين دليل و تخليه مورد اجاره به لحاظ تغيير شغل

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه و تحويل مورد اجاره در موارد ايجاد مركز فساد

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه به علت تاخير در پرداخت اجاره بها

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه به علت تعدي و تفريط(مستاجر)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه مورد اجاره به لحاظ تعددي يا تفريط و صدور قرار تامين دليل (از سوي وكيل)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دلايل و منضمات دادخواست هاي تخليه يد (در رابطه استيجاري)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست صدور و اجراي قرار تامين دليل در موارد تعدي و تفريط مستاجر

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تعديل اجاره بهاي اماكن اداري, تجاري

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تعديل اجاره بهاي اماكن تجاري

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تعديل اجازه بها و الزام به پرداخت ما به التفاوت

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تعيين اجاره بها و الزام به تنظيم سند رسمي اجاره

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام به تنظيم اجاره نامه رسمي

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام به حضور در دفترخانه و تنظيم سند رسمي اجاره

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام خوانده به پرداخت اجور معوقه

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست فسخ اجاره و تخليه و تحويل در موارد انتقال قطعي

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست فسخ اجاره و تخليه و تحويل عين مستاجره(در موارد اجاره نامه رسمي)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست فسخ اجاره و تخليه و تحويل عين مستاجر(در موارد اجاره نامه عادي)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست فسخ اجاره و تخليه و تحويل عين مستاجر و الزام خوانده به پرداخت اجور معوقه

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست مطالبه اجرت المثل

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام به تاديه اجور معوقه و تخليه مورد اجاره به علت عدم پرداخت اجاره بها

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تخليه مورد اجاره به لحاظ تاخير در پرداخت اجاره بها(اجاره نامه عادي)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست عسر و حرج موجر

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست صدور قرار تامين دليل با كارشناس

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تامين دليل در مورد رابطه استيجاري

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست صدور قرار تامين خواسته

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

نمونه برگ داد خواست به داد گاه عمومي نخستين

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام به تنظيم سند رسمي اجاره (از سوي مستاجر)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام به تنظيم سند رسمي اجاره (از سوي مستاجر جديد)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام به تنظيم سند انتقال سر قفلي

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام به تنظيم سند رسمي حقوق سر قفلي مغازه

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تعيين اجاره بها و الزام به تنظيم سند اجاره رسمي(در موارد وجود اجاره نامه عادب)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تعيين اجاره بها و الزام به تنظيم سند اجاره رسمي(در موارد توافق شفاهي)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام به تعميرات اساسي(در مورد اجاره)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام به تجويز انتقال منافع و حق كسب و پيشه و تجارت

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تجويز انتقال منافع مورد اجاره به ثالث (از سوي وكيل)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست اخذ مهلت به دليل عسر و حرج مستاجر

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تأمين دليل تخليه و تحويل ملك مورد اجاره به علت انقضاي مدت اجاره

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تأمين دليل تخليه و تحويل ملك مورد اجاره به علت فسخ بقيه اجاره

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام اداره ثبت اختراعات و ابتكارات به ثبت اختراع

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست اجازه فروش ملك (مشاع ) غير قابل افراز

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست خلع يد از زمين كشاورزي

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست مطالبه وجه چك از صادر كننده و ظهرنويس (به نحو تضامن)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

نمونه اي از برگه چك (كامل )

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست صدور قرار تامين خواسته و مطالبه وجه چك بلامحل و خسارت تاديه

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست مطالبه وجه چك حقوقي متعلق به شركت

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

مدارك لازم براي تهيه و تنضيم دادخواست حقوقي چك بلامحل

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

نمونه چك و شرايط صوري آن

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

نمونه فرم گواهي نامه عدم پرداحت چك

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

نمونه فرم گواهي نامه كسر موجودي حساب (چك )

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست مطالبه وجه سفته واخواست شده از متعهد و صدور قرار تأمين خواسته

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

نمونه فرم مخصوص واخواست نامه سفته

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

نمونه ديگر برگ واخواست نامه

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

نمونه سفته

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست مطالبه وجه سفته واخواست شده و صدور قرار تأمين خواسته

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست مطالبه وجه سفته از متعهد و ظهرنويس(به نحو تضامن)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست مطالبه وجه برات واخواست شده

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست مطالبه وجه كاركرد قرارداد پيمانكاري

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست مطالبه هزينه هاي انجام شده از شركت

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست مطالبه وجه با توجه به رسيد عادي (كتبي)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام كانون وكلاي دادگستري به اعطلي پروانه وكالت

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست براي صدورقرار تامين خواسته

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

نمونه برگ دادخواست تجديد نظر

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تجديد نظر به دادگاه تجديد نظر استان

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تجديد نظر به ديوان عالي كشور

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست اعاده دادرسي و تاخير اجراي حكم

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

نمونه برگ دادخواست تجديد نظر (واخواهي)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

صفحه دوم دادخواست تجديد نظر (واخواهي)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست واخواهي (اعتراض به راي غيابي)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست ورود ثالث

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست جلب ثالث

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست اعتراض ثالث نسبت به جكم

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

شرايط دعاوي ورود ، جلب و اعتراض ثالث

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست ابطال شناسنامه و صدور شناسنامه جديد

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست اصلاح شناسنامه از لحاظ تاريخ تولد

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

آيا مي توان سن مندرج در شناسنامه را تغيير داد ؟

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تغيير نام كوچك

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تغيير نام كوچك فرزند توسط ولي قهري

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست صدور گواهي حصر وراثت

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

نمونه ديگر دادخواست صدور گواهي انحصار وراثت

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست صدور گواهي حصر وراثت (شهيد)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

مدارك لازم براي اخذ گواهي انحصار وراثت

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

نمونه برگ استشهاديه براي اخذ گواهي انحصار وراثت

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

صفحه دوم استشهاديه

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

نمونه ديگر برگ استشهاديه براي اخذ گواهي انحصار وراثت

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

صفحه دوم استشهاديه

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

نمونه رونوشت اگهي حصر وراثت

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست اثبات صحت و اصالت وصيت نامه

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تقاضاي اثبات صحت و اصالت وصيت نامه عادي

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تنفيذ وصيت نامه عادي

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست صدور قرار مهر و موم و تحرير تركه متوفي

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تقسيم ماترك متوفي

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

مدارك لازم براي درخواست تقسيم تركه

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواستهاي خانوادگي

دادخواست صدور گواهي عدم سازش (طلاق توافقي)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخوايت طلاق به لحاظ سوء رفتار و يا سوء معاشرت زن

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست گواهي عدم امكان سازش به لحاظ عدم رعايت دستور دادگاه در مورد اشتغال به كار يا حرفه

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست فسخ نكاح به لحاظ بروز عيب در طرف

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست فسخ نكاح باتوجه به عيوب مذكور در ماده 1123 قانون مدني

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست فسخ نكاح به جهت بيماري برص(پيسي) زوجه

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست فسخ نكاح به لحاظ جنون ادواري زوجه

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست فسخ نكاح به لحاظ بيماري صرع زوجه

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست فسخ نكاح به جهت تدليس

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام به تمكين زوجه

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام به تمكين (خاص و عام)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست تقاضاي صدور حكم تمكين (خاص)

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست استرداد هداياي داده شده در دوران نامزدي

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست مطالبه خسارات ناشي از برهم زدن نامزدي

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست ملاقات فرزند از سوي زوج

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست الزام به ملاقات فرزند مشترك

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست صدور حكم حضانت فرزند براي پدر

شما به سايت http://www.samalaw.com/html/law-forms.html

مراجعه نمائيد.

دادخواست صدور مجوز ازدواج مجدد براي زوج

سايت هاي مرتبط

1- پايگاه علائم و نامهاي تجاري ايران

http://www.brandok.com

2- انجمن طرحهاي صنعتي استان اصفهان

http://www.irantsi.com

3- روزنامه رسمي ايران

http://www.dastour.ir/rooznamehrasmi.ir

4- ثبت اسناد كشور

http://www.ssaa.ir

5- خبرگزاري ايران

http://www.irna.ir

6- پايگاه اطلاع رساني قوه قضائيه

http://www.dadiran.ir

7- مجلس شوراي اسلامي

http://www.majlis.ir

8- پايگاه تخصيص شناسه ملي اشخاص حقوقي كشور

http://www.ilenc.ir

9- وزارت دادگستري

http://www.justice.ir/portal/home

10- كاداستر ايران

http://www.irancadastre.ir

11- كانون سردفتران و دفترياران

http://www.notary.ir

12- كانون وكلاي دادگستري مركز

http://www.icbar.ir

13- سامانه پرداخت الكترونيكي وجوه دفاتر اسناد رسمي

http://www.sabt.sep.ir

14- سامانه مديريت اطلاعات و مستند سازي املاك دولتي (ماد)

http://maad-ssaa.ir

15- سازمان امور مالياتي كشور

http://www.intamedia.ir

16- سامانه ملي رسيدگي به شكايات و اعلامات

http://www.shekayat.bazresi.ir

17- سايت حقوق فناوري اطلاعات

http://www.ilaw.ir

18- فهرست اسامي دفاتر اسناد رسمي كشور

http://www.ssaa.ir/Default.aspx?tabid=813

19- پرتال دفاتر پيشخوان خدمات دولت و بخش عمومي و غير دولتي كشور

http://www.ictb.ir

20- پايگاه اطلاع رساني اصناف كشور

http://www.asnaf.ir

21- بزرگترين بانك اطلاعات حقوق ايران

http://www.vekalatdirectory.com

22- اولين خدمات ترجمه از طريق نمابر و پست الكترونيك در ايران

http://www.tarjomeh.com

23- ستاد مردمي رسيدگي به امور ديه وكمك به زندانيان نيازمند

http://www.ipro.ir

24- مركز ارتباطات مردمي قوه قضائيه

http://www.moshaver129.ir

25- اداره كل اجتماعي و فرهنگي قوه قضائيه

http://www.aafaagh.ir

26- روزنامه حمايت

http://www.hemayat.ir

27- ماوي (نشريه داخلي قوه قضائيه )

http://www.maavanews.ir

28- ستاد مركزي مبارزه با قاچاق كالا و ارز

http://www.eqtesadepenhan.com

29- سازمان تعزيرات حكومتي

http://www.tazirat.gov.ir

30- مركز شوراهاي حل اختلاف

http://www.shoradad.ir

31- ديوان عالي كشور

http://www.divanealee.gov.ir

32- دادستاني كل كشور

http://www.dadsetani.ir

33- ديوان عدالت اداري

http://www.divan-edalat.ir

34- سازمان زندانها و اقدامات تاميني و تربيتي كشور

http://www.prisons.ir

35- شوراهاي حل اختلاف كشور

http://www.shoradad.ir/Default.aspx?tabid=1354

36- سازمان قضايي نيرو هاي مسلح

http://www.imj.ir

37- سازمان ثبت اسناد و املاك كشور

http://www.ssaa.ir

38- سازمان پزشكي قانوني كل كشور

http://www.lmo.ir

39- سازمان بازرسي كل كشور

http://www.gio.ir

40- نشاني دادگستري هاي كشور

آذربايجان شرقي

http://www.dadgostari-as.ir

آذربايجان غربي

http://www.dadgostary-ag.ir

اردبيل

http://www.dadgostari-ard.ir

البرز

http://www.dadgostarialborz.ir

اصفهان

http://www.dadesfahan.ir

ايلام

www.dadilam.ir

بوشهر

http://www.dadbus.ir

تهران

http://www.tehranjudiciary.ir

چهارمحال و بختياري

www.dadgostary-chb.ir

خراسان جنوبي

http://www.dadkj.ir

خراسان رضوي

http://www.dadgostarikhr.ir

خراسان شمالي

http://www.dadkhs.ir

خوزستان

http://www.dadgostari-khz.ir

زنجان

http://www.mizanzanjan.com

سمنان

http://www.dadsemnan.ir

سيستان و بلوچستان

http://www.dadgostari-sb.ir

فارس

http://www.dadfars.ir

قزوين

http://www.dadgostariqazvin.ir

قم

http://www.dadgostariqom.ir/

كردستان

http://www.dadgostari-kurdistan.ir

كرمان

http://www.kermandadgostari.ir

كرمانشاه

http://www.dadgostari-ksh.ir

كهگيلويه و بويراحمد

www.dadgostari-kb.ir

گلستان

http://www.dadgostary-golestan.ir

گيلان

http://www.dadgil.ir/

لرستان

http://www.dadgostari-lorestan.ir/

مازندران

http://www.mazandjudiciary.ir

مركزي

http://www.dadgostarimarkazi.ir

هرمزگان

http://www.dadhor.ir

همدان

http://www.dadhm.ir

يزد

http://www.dadgostariyazd.com

41- پايگاه هاي اطلاع رساني استاني اداره كل ثبت اسناد و املاك

1- اداره كل ثبت اسناد و املاك استان آذربايجان شرقي

http://www.as.ssaa.ir

2-ادراه كل ثبت اسناد و املاك استان اردبيل

http://www.ar.ssaa.ir

3-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان اصفهان

http://www.es.ssaa.ir

4-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان ايلام

http://www.il.ssaa.ir

5-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان چهارمحال و بختياري

http://www.cb.ssaa.ir

6-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان خراسان رضوي

http://www.kh.ssaa.ir

7-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان خراسان شمالي

http://www.kl.ssaa.ir

8-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان خوزستان

http://www.kz.ssaa.ir

9-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان تهران

http://www.th.ssaa.ir

10-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان زنجان

http://www.zn.ssaa.ir

11-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان سمنان

http://www.sm.ssaa.ir

12-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان سيستان و بلوچستان

http://www.sb.ssaa.ir

13-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان فارس

http://www.fr.ssaa.ir

14-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان كرمان

http://www.kr.ssaa.ir

15-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان گلستان

http://gs.ssaa.ir

16-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان گيلان

http://www.gl.ssaa.ir

17-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان هرمزگان

http://www.hr.ssaa.ir

18-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان همدان

http://www.hm.ssaa.ir

19-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان مازندران

http://www.mz.ssaa.ir

20-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان مركزي

http://www.mr.ssaa.ir

21-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان آذربايجان غربي

http://www.ag.ssaa.ir

22-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان قزوين

http://www.qz.ssaa.ir

23-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان قم

http://www.qm.ssaa.ir

24-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان لرستان

http://www.lr.ssaa.ir

25-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان كردستان

http://www.kd.ssaa.ir

26-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان البرز

http://www.al.ssaa.ir

27-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان يزد

http://www.yz.ssaa.ir

28-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان خراسان جنوبي

http://www.kj.ssaa.ir

29-اداره كل ثبت اسناد و املاك استان كرمانشاه

http://www.ks.ssaa.ir

آزمون هاي حقوي

1- آغاز ثبت نام كارشناسان رسمي دادگستري 89؛ - 1389

ثبت نام آزمون كارشناسان رسمي دادگستري سال 89 آغاز شد.karshenas

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، اين آزمون در اجراي مفاد بند (الف) ماده (7) قانون كانون كارشناسان رسمي دادگستري مصوب جلسه مورخ 18 فروردين ماه سال 81 به منظور جذب و تامين كارشناسان مورد نياز كانون هاي كارشناسان رسمي دادگستري استان ها در نقاط مختلف كشور برگزار مي شود.

ثبت نام اين آزمون تا 26 اسفندماه سال جاري ادامه خواهد داشت و اطلاعيه جديد شوراي عالي مبني بر خاتمه يا تمديد احتمالي مهلت ثبت نام ضمن اعلام در پايگاه اطلاع رساني شوراي عالي به نشاني www.scioe.org و در صورت لزوم در جرايد كثيرالانتشار روز چهارشنبه 25 اسفندماه نيز منتشر خواهد شد.

آزمون كارشناسان رسمي دادگستري سال جاري در قالب 35 رشته و به صورت دو مرحله اي (شفاهي و كتبي) تابستان سال آينده برگزار خواهد شد.

متقاضيان جهت كسب اطلاعات بيشتر مي توانند به نشاني اينترنتي مذكور مراجعه كنند.

نقل از ايسنا

2- دانشكده علوم قضايي آزمون جامع علمي حقوق برگزار مي كند - 1389

دانشكده علوم قضايي، آزمون جامع علمي حقوق را در ارديبهشت ماه سال 90 برگزار مي كند.isna

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، عناوين رشته هاي مورد آزمون، حقوق خصوصي، حقوق جزا، حقوق بين الملل وحقوق عمومي است و دانشجويان رشته حقوق در سراسر كشور مي توانند در اين آزمون شركت كنند.

بر اساس اين گزارش از نفرات برتر در هر رشته تقدير به عمل خواهد آمد.

نقل از ايسنا

3- مديركل آموزش قضات خبرداد: آزمون تصدي امر قضا 9 مهر برگزار مي شود - 1389

مديركل آموزش قضات خبر داد: آزمون داوطلبان تصدي امر قضا به روز جمعه مورخ 9/7/89 موكول شد.ازمون

حسن افشار در گفت وگو با خبرنگار حقوقي ايسنا، گفت: به لحاظ تقاضاي مناطق چهارگانه مجري برگزاري آزمون در تبريز، مشهد، اهواز و كرمان آزمون داوطلبان تصدي امر قضا از تاريخ 26/6/89 به روز جمعه مورخ 9/7/89 موكول شد. داوطلبان مي توانند جزئيات اطلاعات اين آزمون را با مراجعه به سايت معاونت آموزش قوه قضاييه به نشاني www.lawtraining.ir دريافت كنند.

منبع:ايسنا

4 - اختبار شهريور 1378 كانون وكلا - آئين دادرسي كيفري - 1388

سئوالات اختبار آئين دادرسي كيفري كارآموزان وكالت دادگستري مورخ 2/7/1378

به سئوالات زير مستدلاً پاسخ دهيد

1 - آقاي منصور دادخواستي به خواسته مبلغ بيست و يك ميليون ريال بطرفيت آقاي ابراهيم تقديم دادگاه عمومي نموده كه بشعبه 4 ارجاع ، و در ضمن دادخواست توضيح داده كه مبلغ خواسته بابت خسارتي است كه در اثر اقدامات بدون مجوز خوانده به ديوارخانه متعلق به وي وارد شده است خواهان در جريان رسيدگي به دعوي حقوقي فوق شكايت كيفري نيز با عنوان تخريب عليه آقاي ابراهيم تقديم دفتر دادگاههاي عمومي نموده كه جهت رسيدگي به شعبه 7 دادگاه ارجاع و ضمن آن توضيح داده كه متقاضي صدور حكم محكوميت كيفري آقاي ابراهيم باتهام تخريب ميباشد . شعبه 7 دادگاه عمومي به موضوع شكوائيه رسيدگي و سرانجام باستناد اينكه آقاي منصور ابتدا ”دادگاه حقوق را مرجع دعوي خصوصي خود قرار داده ( با تقديم دادخواست حقوقي ) باستناد ماده 15 قانون آئين وي را مي پذيريد يا خير ؟ در صورت مثبت بودن جهات و موجبات تجديدنظر خواهي را با استناد به مواد قانوني مشروحاً بيان نمائيد و در صورتي كه دفاع از حقوق آقاي

منصور را بعهده نمي گيريد دلايل عدم قبول وكالت را با توجه به قوانين كيفري مشروحاً بيان نمائيد .

بارم هشت نمره

2 - يكي از مامورين دولتي باتهام اينكه برخلاف قانون آزادي فردي از افراد جامعه را سلب نموده تحت تعقيب قرار ميگيرد . دادگاه به موضوع رسيدگي مستنداً به ماده /570 قانون مجازات اسلامي ( تعزيرات ) وي را به شش ماه زندان محكوم مينمايد . متهم از راي صادره تجديدنظرخواهي نموده ، دادگاه تجديد نظر استان به موضوع رسيدگي ، ضمن تاييد حكم صادره بدوي وي را به استناد همان ماده قانوني به مدت پنجسال محروميت از مشاغل دولتي نيز محكوم نموده است . محكوم عليه به شما مراجعه و اظهار ميدارد كه باستناد تبصره 2 ماده 22 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب دادگاه تجديدنظر حق تشديد مجازات را ندارد و از شما راهنمائي و نظرخواهي حقوقي مينمايد . حاليه با توجه به استدلال محكوم عليه نظر شما در اين مورد چيست ؟

الف - آيا موافق تشديد مجازات هستيد يا خير ؟ در صورت نظر مستدل خود را بيان كنيد .

ب - آيا عمل دادگاه تجديد نظر تشديد مجازات است يا اجراي قانون ؟

ج - در قبال نص صريح قانوني تبصره 2 ماده 22 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب بعنوان وكيل دادگستري چه اقدامي براي وي انجام مي دهيد ؟

نظريات خو درا مشروحاً بيان نمائيد . بارم هفت نمره

3 - يكي از دادگاهها طي اخطاريه اي به كفيل اخطار كرده است كه مكفول خود را طرف مدت بيست روز به دادگاه معرفي كند و در متن اخطاريه توضيح داده شده ( در

غيراينصورت وجه الكفاله كه مبلغ بيست ميليون ريال است از روي مطالبه خواهد شد ) . اين اخطاريه در اقامتگاه كفيل به همسر او ابلاغ ميشود ولي كفيل در مهلت مقرره ( بيست روز ) قادر به معرفي مكفول خود به دادگاه نمي شود دادگاه پس از انتقضاء مدت دستور وصول وجه الكفاله را از كفيل به مبلغ بيست ميليون ريال صادر مي نمايد . كفيل به شما مراجعه و از شما بعنوان وكيل مدافع استمداد مي طلبد . در اين خصوص الف - چه اقدامي براي او انجام مي دهيد تا از پرداخت وجه الكفاله بري شود ؟

ب - دادگاه صلاحيت دار براي مراجعه و اقدام كدام دادگاه است ؟

ج - عنوان حقوقي و قانون درخواستي كه از دادگاه مينمائيد را ذكر نمائيد . و اگر به مواد از قانون استناد مينمائيد آن مواد را نيز ذكر نمائيد . بارم 5 نمره

5 - دروس گرايشهاي مختلف حقوق - 1388

* داوطلبان بايد بر اساس گرايش انتخابي خود به دروس ذكر شده بر اساس هر گرايش كه در ذيل آمده است پاسخ دهند.

گرايش حقوق خصوصي و حقوق اقتصادي:

1- متون حقوقي

2- متون فقه

3- حقوق مدني

4- حقوق تجارت

5- آئين دادرسي مدني

گرايش حقوق محيط زيست:

1- متون حقوقي

2- حقوق جزاي اختصاصي

3- حقوق بين الملل عمومي

4- حقوق اداري

گرايش حقوق مالكيت فكري:

1- متون حقوقي

2- متون فقه

3- حقوق مدني

4- حقوق تجارت

گرايش حقوق تجارت بين الملل:

1- متون حقوقي

2- حقوق مدني

3- حقوق تجارت

4- حقوق بين الملل خصوصي

5- حقوق بين الملل عمومي

گرايش حقوق جزا و جرم شناسي:

1- متون حقوقي

2- متون فقه

3- حقوق جزاي عمومي

4- حقوق جزاي اختصاصي

5- آئين دادرسي كيفري

گرايش حقوق بين الملل:

1- متون حقوقي

2- حقوق بين الملل خصوصي

3- حقوق تعهدات

4- حقوق بين الملل عمومي

5- حقوق اساسي

گرايش حقوق عمومي:

1- متون

حقوقي

2- متون فقه

3- حقوق بين الملل عمومي

4- حقوق اساسي

5- حقوق اداري

گرايش حقوق بشر:

1- متون حقوقي

2- حقوق تعهدات

3- حقوق بين الملل عمومي

4- حقوق اساسي

5- سازمان هاي بين المللي

6- حقوق جزا (بشر)

6 - سئوالات كيفري اختيار كار آموزان وكالت كانون وكلاي دادگستري منطقه فارس 18/8/86 - 1386

سئوال (1) : اسفنديار به شما مراجعه و اظهار ميدارد : سند خانه مسكوني خودرا جهت مرخصي يك از بستگانش از زندان به وثيقه گذاشته است . زنداني پس از اتمام مرخصي به زندان مراجعت ننموده ، اخطاريه اي از اجرا احكام كيفري دادگستري مبني بر معرفي زنداني ظرف مدت 20 روز به نشاني اسفنديار به عنوان وثيقه گذار ارسال كه به همسر وي ابلاغ شده و به اسفنديار تعهد ابلاغ نموده ا ست ولي اسفنديار ظرف مدت مقرر نتوانسته زنداني را معرفي و تحويل دهد . داستان دستورضبط وثيقه را صادر نموده است و حالا اسفنديار مي خواهد در موعد قانوني موضوع ماده 143 قانون آئين دادرسي در امور كيفري نسبت به دستور ضبط وثيقه اعتراض نمايد .حال با توجه به شرح سئوال :

1- آيا مقررات آئين دادرسي كيفري در باب آثارقرار تامين نسبت به محكومٌ عليه احكام قطعي كيفري نيز قابل اعمال است يا خير ؟ مستند به مقررات ورويه قضائي توضيح دهيد ؟

2- به عنوان وكيل اسفنديار اعتراض خودرابه چه مرجعي تقديم مي نماييد و چه دفاعي بعمل مي آوريد ؟ مستدل و مستند به مواد قانوني ورويه قضايي توضيح دهيد ؟

سئوال (2) ايرج شكايتي مبني بر ايراد ضرب و جرح عمدي عليه مازيار مطرح و اعلام نموده بر اثر ايراد ضرب با چوب ، دست راست او شكسته و مبلغ بيست ميليون ريال هزينه درمان دست خود نموده است . در دادسرا قرار وثيقه به

مبلغ يكصد ميليون ريال براي مازيار صادر و با تقاضاي ايرج ، قرار تامين خواسته مبني بر توقيف اموال مازيار بمبلغ بيست ميليون ريال صادر و يك دستگاه اتومبيل او توقيف شده است .

مازيار با معرفي شهودي كه بر صحت ادعاي وي گواهي داده اند اعلام داشته ايرج با چاقو به وي حمله و چاقو را به سمت وي نشانه گرفته و اوبراي دفاع از خود چوب به دست ايرج زده تا نتواند با چاقو اورابزند و چاقوي ايرج نيز در صحنه كشف شده است .

مستنداٌ و مستدلاٌ پاسخ دهيد :

1- آيا عمل مازيار قابل مجازات است ؟

2- آيا مازيار مسئوليتي در پرداخت ديه و ضررو زيان ناشي از جرم دارد ؟

3- آيا بازپرس تكيلف به اخذ خسارت احتمالي از شاكي در زمان صدور قرار تامين خواسته داشته وآيا

اصولاٌ بازپرس حق صدور قرار تامين خواسته داشته است ؟

4- آيا قرار وثيقه كه قبل از بررسي دفاعيات متهم صادر شده در زمان صدور متناسب با جرم انتسابي است؟

سئوال(3): اكبر متوجه مي شود تقي با خواهر او رابطه نامشروع داشته ، لذا با مراجعه به وي ، اوراتهديد به شكايت و پيگيري قانوني مي نمايد . تقي جهت جلوگيري از ورود ضرر حيثيتي و مجازات قانوني ، حاضر مي شود يك فقره چك بملغ يكصد ميليون ريال از حساب شخصي خود در وجه اكبر صادر و به وي تسليم نمايد . اماتقي روز بعد به بانك مراجعه ، دستور عدم پرداخت مي دهد اكبر با مراجعه به بانك ، گواهي عدم پرداخت به علت كسر موجودي و دستور عدم پرداخت اخذ نموده ولي شكايتي مطرح نكرده است .

تقي به

شما مراجعه و ضمن شرح ماجرا اظهار ميدارد دستور عدم پرداخت چك را سه روز پيش به بانك داده و هيچگونه معامله اي با اكبر نداشته تا او بتواند ادعا كند چك بابت بدهي بوده و دونفر شاهد در زمان صدور چك حضور داشته اند و حاضر به گواهي هستند .

مستندلاٌ و مستند به مواد قانوني پاسخ دهيد :

1- وكالت تقي را ميپذيريد ؟ چه اقداماتي انجام مي دهيد ؟

2- آيا عمل اكبر جرم محسوب مي شود ؟(در صورت اثبات نوع جرم و مجازات آن چيست ؟

3- اگر اكبر شكايت كيفري چك بي محل نمايد چه دفاعي از تقي بعمل مي آوريد ؟

سئوال (4): زهرا شكايتي در خصوص يك دستگاه اتومبيل پرايد عليه رضا مطرح ودر دادسرا توضيح داده اتومبيل پرايد خود رادر شيراز بر اساس اعتماد جهت رفتن به مسافرت دو روزه به جهرم به رضا امانت داده ولي رضا آن را در كازرون به حسن فروخته است . شكايت در دادسراي كازرون مطرح و دستور توقيف اتومبيل صادروپس از ابلاغ دستور به حسن در اجراي آن اتومبيل در پاركينگي در كازرون توقيف شده است –سپس حسن به پاركينگ مراجعه و پخش صوت اتومبيل را باز و لاستيكهاي آن رابا لاستيك مستعمل تعويض نموده است .

مستدلاٌ و مستنداٌ توضيح دهيد :

1-كدام دادسرا و دادگاه صالح به رسيدگي است؟

2- رضا مرتكب چه جرمي شده است ؟ اگر نظرياتي وجود دارد مستدلاٌتوضيح دهيد .

3- آيا حسن نيز مرتكب جرم شده است ؟ مستنداٌ ومستدلاٌ توضيح دهيد ؟

سئوال (5): مسعود بدفتر وكالت شما مراجعه نموده اظهار ميدارد ، مادرش بنام زهرا درسال گذشته فوت نموده است برادر

مسعود به ( بهنام ) از غيبت وي كه در خارج از كشور بسر ميبرده استفاده كرده و با مراجعه به دادگاه حقوقي شيراز و ارائه مدارك و اسناد لازمه بدون ذكر نام مسعود بعنوان ورثه مرحومه زهرا ، گواهي انحصار وراثت خود وديگر وراث باستثناء مسعود را گرفته و براساس گواهي مذكور اموالي را از مورث به اشخاص ثالث فروخته است . اكنون مسعود از شما ميخواهد وكالت وي را پذيرفته از حقوق وي دفاع نمائيد . 1- آيا بهنام مرتكب جرمي شده است ؟2- در صورت قبول وكالت دلائل و مستندات ، طرف شكايت مراجع رسيدگي و.... همراه با ذكر دلائل و مستندات قانوني مرقوم داريد .

سئوال(6): بهرام چكي در وجه بهزاد صادر مي نمايد . بهزاد قبل از حلول اجل ششماهه از تاريخ تحرير چك فوت مي نمايد . سياوش كه بازمانده منحصر وي بوده ، چك را با شبيه سازي امضاي پدر و جهت وصول ظهر نويسي و به بانك واگذار تا وجه چك پس از وصول به حساب پدرش واريز گردد. چك به علت كسرموجودي ، منجر به صدور گواهي عدم پرداخت ميگردد. سياوش در موعد قانوني بهرام را تحت تعقيب قرار ميدهد ولي بهرام در قبال دعواي كيفري مطروحه عليه خود باتهام صدور چك بلامحل ، مبادرت به تقديم شكوائيه كيفري تحت عنوان جعل و استفاده از سند مجعول ( به علت ظهر نويسي عليه سياوش مي نمايد .

آيا وكالت سياوش را ميپذيريد يا خير ؟ در صورت مثبت بودن پاسخ چه دفاعي در قبال ادعاي جعل و استفاده از سند مجعول به عمل مي آوريد ؟ اگر پاسخ

شما منفي است ، دلايل عدم پذيرش رابيان كنيد .

سئوال (7): ورثه مرحوم محمد ، عليه جعفر به ارتكاب قتل عمدي مورث خود شكايت كرده اند . اوراق پرونده حاكي است محمد كه ميهمان جعفر بوده ، پس از مصدوميت به بيمارستان انتقال يافته ، ليكن معالجات موثر واقع نشده و پس از چند روز كه در حال اغماء بوده فوت شده است . جعفر اظهار داشته به اتفاق مرحوم محمد و ديگري بنام احمد كه باغبان وي مي باشد ، پشت بام منزل استراحت مي كرده اند كه حدود ساعت 2 بعد از نيمه شب صدائي شنيده ، از خواب برخاسته ، متوجه شده محمد در رختخواب خودنيست و صداي ناله وي پاي ديوار در حياط منزل به گوش ميرسد . توضيحات احمد نيز بهمين نحواست . اطرافيان جعفر و چند نفر از همسايگان وي شهادت داده اند كه در حدود ساعت 2بعد از نيمه شب محمد راكه سروصورتش خون آلود بوده و فقط ناله مي كرده ، پاي ديوار خانه ( خانه جعفر ) مشاهده كرده اند . گواهي پزشكي قانوني حاكي است محمد بر اثر ضربه مغزي بعلت برخورد سرش با جسم سخت فوت شده است . قرار مجرميت مبني بر انتساب قتل عمدي به جعفر از باب لوث بجهت حضورش در محل واقعه صادر، پرونده با صدور كيفر خواست به دادگاه كيفري استان ارسال شده است . با استناد به قانون به موارد زير به ترتيب و به تفكيك پاسخ دهيد .

الف – آيا مورد را از موارد لوث ميدانيد ؟ چرا ؟

ب – چنانچه دادگاه مورد را از موارد

لوث بداند ،

1- چنانچه اولياء دم ( پدر ، مادر و همسروفرزند متوفي تعداد ده نفر واجد شرايط براي قسم در دادگاه حاضر كنند ، آيا آنها با همين تعداد حالفين مي توانند اجراي قسامه نمايند ؟

2- چنانچه اولياء دم از متهم مطالبه قسامه نمايند و متهم خودداري كند ، حكم دادگاه چه خواهد بود .

3- در صورتيكه متهم صحيحاٌ به قسامه عمل نمايد ، حكم صادر ه در مورد او چه خواهد بود ؟

4- آيا پدر همسر مرحوم محمد مي تواند يكي از حالفين اولياء دم باشد ؟

سئوال (8) احمد صندوقدار بانك ملي و محسن به فعاليت در امور تجاري مشغول است . احمد به محسن پيشنهاد مي كند ، با دريافت مبلغ پانصد هزار تومان اقداماتي انجام مي دهد تا چك صادره توسط محسن بمبلغ سي ميليون تومان كه در دست ديگري است ، عليرغم فقدان وجه در حساب وي پاس شود . محسن پيشنهاد احمد را ميپذيرد ، مبلغ پانصد هزار تومان را به او ميپردازد .احمد وجه يك فقره چك تضميني سي ميليون توماني يكي از مراجعين بانك كه به حساب دارنده چك واريز ميكرده به حساب محسن واريز نموده و به اين ترتيب چك صادره توسط محسن پاس مي شود . محسن مطابق قرار قبلي فيمابين پس از 15 روز مبلغ سي ميليون تومان را تهيه كرده و به احمد ميدهد و احمد وجه مذكور را به حساب دارنده چك تضميني مورد بحث واريز مي نمايد . بانك پس از آگاهي از اين موضوع ، از احمد در مرجع قضائي شكايت مي كند . پس از آن ،

احمد خسارات مورد نظر بانك از حيث سود پانزده روزه مبلغ سي ميليون تومان و جريمه متعلقه را به بانك مي پردازد و به اتفاق محسن مراتب فوق را در مرجع قضائي تائيد مي كنند . با ذكر مستندات قانوني پاسخ دهيد :

1- چه جرم يا جرائمي رامتوجه احمد ( صندوقدار بانك) ميدانيد ؟2- چه جرم يا جرائمي رامتوجه محسن ميدانيد ؟ 3- اگر محسن ادعا كند ، براي جلوگيري از صدور گواهينامه عدم پرداخت چك صادره توسط وي و تعقيب و مجازات خود ، ناچار به پرداخت مبلغ پانصد هزار تومان به احمد بوده است دفاع وي راقابل بررسي ميدانيد ؟ 4- تكليف پانصد هزار تومان وجه دريافتي توسط احمد چه ميشود ؟ 5- قرار تامين كيفري مناسب در مورد احمد پس از تفهيم اتهام به وي چه خواهد بود ؟

7 - سوالات اختبار كتبي دوره دوم سال- 1386

به نام خدا

سوالات اختبار كتبي دوره دوم سال 1386 درس حقوق تجارت -تاريخ 23/9/86

در عدالت گشايش است و آن كه عدالت را برنتابد, ستم را سخت تر يابد. (از سخنان مولاي متقيان علي بن ابيطالب ًع ً )

به دو سوال زير پاسخ دهيد:

سوال اول:

آقاي (الف) دادخواستي به خواسته الزام به تنظيم سند رسمي يكدستگاه آپارتمان به طرفيت شركت x سهامي خاص تقديم دادگاه عمومي نموده و اعلام داشته آپارتمان مزبور را از مديرعامل وقت شركت به موجب يك برگ مبايعه نامه عادي خريداري كرده است.

وكيل شركتx در جلسه دادرسي حاضر و ضمن ايراد عدم توجه دعوي به دلايل ذيل تقاضاي رد دعوي خواهان را نموده است:

الف) وكيل شركت اعلام داشته آقاي (د) مدير عامل سابق شركت, مبايعه نامه را شخصاً و به نام

خود تنظيم نموده و بيع نامه قائم به شخص ايشان است. ذكر عبارت (مديرعامل) در داخل پرانتز و ذيل امضاء نشانگر شغل ايشان بوده و شركت طرف معامله نمي باشد.

ب) مبايعه نامه فاقد مهر شركت است.

ج) چك ثمن معامله توسط خود مديرعامل وصول و به حساب شركت واريز نشده و در دفاتر قانوني شركت عمل نشده است.

د)آپارتمان متنازع فيه جزء آورده غير نقدي شركاء و دارايي شركت مي باشد. لذا فروش آن از مصاديق كاهش و تغيير سرمايه شركت است كه برابر اساسنامه و قانون تجارت در صلاحيت مجمع عمومي فوق العاده مي باشد. بنابراين به فرض كه مديرعامل به نام شركت هم عمل كرده باشد در اين خصوص صالح نبوده, نهايتاً معامله مرقوم فضولي است.

اگر شما وكيل خواهان باشيد چه دفاعي در رد اظهارات وكيل خوانده به عمل خواهيد آورد؟

سوال دوم:

احمد دلال كاغذ در شهر تهران مي باشد. آقاي (الف) يك محموله كاغذ وارداتي را در اختيار وي قرار مي دهد تا از روي نمونه براي آنها خريدار پيدا كند.

با وساطت احمد , آقاي (ب) كه اقامتگاه وي در شهر تهران است كاغذها را خريداري و به عنوان ثمن معامله يك قطعه چك به تاريخ 15/8/85 عهده حساب جاري خود در بانك تجارت تبريز به احمد مي دهد.

احمد چك مزبور را ظهرنويسي كرده و به (الف) (( مالك كالا )) تحويل مي دهد.

(الف) چك مزبور را در تاريخ 15/10/85 به بانك ارائه مي دهد ولي به علت فقدان موجودي , چك برگشت مي خورد.

(الف) به شما مراجعه نموده و از شما مي خواهد به عنوان وكيل وي براي احقاق حقوق او اقدام قضايي نماييد.

شما

به عنوان وكيل, دعوي را به طرفيت چه شخصي و تحت چه عنواني و در كدام مرجع قضايي (تهران يا تبريز) اقامه مي نماييد.

موفق باشيد

به نام خدا

وقت يك ساعت و نيم

اختبار كتبي آئين دادرسي كيفري كارآموزان وكالت كانون وكلاي مركز 22/9/86

به دو سؤال زير مستنداً به مواد قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب (اصلاحي 1381) و قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب (در امور كيفري)مصوب 1378 پاسخ دهيد:

سئوال 1- مدير مسئول روزنامه الف در شهرستان رفسنجان (واقع در استان كرمان) به اتهام برهم زدن امنيت كشور و نشر اكاذيب در روزنامه خود عليه مقامات كشور تحت تعقيب كيفري قرار مي گيرد و دادستان شهرستان مذكور راًسا تحقيقات مقدماتي نسبت به اتهامات فوق الذكر را عهده دار مي شود پس از اصدار كيفر خواست پرونده به دادگاه عمومي جزايي رفسنجان جهت رسيدگي و صدور حكم ارسال مي گردد. نهايتا مدير مسئول مذكور، از طرف دادگاه مورد بحث به دو سال حبس در مورد اتهام برهم زدن امنيت كشور و به شش ماه حبس نسبت به اتهام نشر اكاذيب محكوم مي شود. پس از ابلاغ حكم محكوم عليه در فرجه قانوني از حكم صادره تقاضاي تجديد نظر مي نمايد. مستندا به مواد قانوني ذيلا پاسخ دهيد:

الف- آيا موازين قانوني در ارتباط با تحقيقات مقدماتي انجام شده توسط دادستان رعايت گرديده است يا خير؟

ب- چنانچه احكام صادره را قابل تجديد نظر مي دانيد مرجع تجديد نظر آن كدام است؟

ج- در صورت تاييد و يا نقض حكم صادره از سوي مرجع تجديد نظر، جهات تاييد و يا نقض حكم صادره را توضيح دهيد.

د- متعاقبا چه اقدامي

(پس از تاييد يا نقض) بايد از طرف مرجع مذكور به عمل آيد.

سئوال 2- شخصي به اتهام صدور چك بلا محل و شرب خمر تحت تعقيب كيفري قرار گرفته است ولي در هيچ يك از جلسات رسيدگي شركت ننموده و وكيل نفرستاده است و لايحه دفاعيه نيز ارسال نداشته است پاسخ دهيد:

1- آيا دادگاه جزايي مجاز است نسبت به اتهامات فوق الذكر رسيدگي و مبادرت به صدور راي نمايد؟

2-در صورت صدور راي آيا آراي صادره از قابليت اجرا برخوردار است؟

3-آيا آراي مذكور قابل اعتراض و رسيدگي مجدد است؟

4-اگر پاسخ مثبت است، رسيدگي مجدد تحت چه عنواني مطرح مي گردد و چه شخص يا اشخاصي مي توانند تقاضاي رسيدگي مجدد نمايند؟

توجه : لطفا از نوشتن مطالبي كه مستقيما با سئوال ارتباطي ندارد جدا اجتناب نماييد.

موفق باشيد.

به نام خدا

وقت يك ساعت و نيم(90 دقيقه)

سئوالات حقوق مدني- اختبار كارآموزان وكالت كانون وكلاي دادگستري مركز آذر ماه سال 1386

به پرسش هاي ذيل پاسخ دهيد: استفاده از قانون بدون شرح و حاشيه نويسي آزاد است.

1-A به موجب قولنامه اي تَعهد مي كند كه ملك خود را به مبلغ معين سه ماه ديگر به B بفروشد، و قسمتي از ثمن را نيز دريافت مي كند. قبل فرار رسيدن مدَت، آن را طبق سند رسمي به بيع قطعي به" "C مي فروشد. معامله دَوم از لحاظ حقوقي چه وصفي دارد، B براي احقان حقوق خود چه اقدام قانوني مي تواند انجام دهد، نظرات مختلف را توضيح دهيد.

2-در ضمن يك بيع قطعي شرط مي شود كه خريدار مادام العمر پدر فروشنده ماهيانه مبلغ يك ميليون ريال به او بپردازد؛ شرط و عقد از

لحاظ حقوقي چه وضعي دارد، در فرض صحت، اگر مشروط عليه پس از مدتي از پرداخت اقساط خودداري كند، چه اقدام قانوني و از طرف چه شخص يا اشخاصي عليه وي ميسور است؛ فروض مختلف را بررسي و نظرات گوناگون را توضيح دهيد.

استفاده از قانون بدون شرح و حاشيه نويسي آزاد است

به نام خدا

1-ماده 87 ق .آ.د.م. اشعار مي دارد: ايرادات و اعتراضات بايد تا پايان اولين جلسه دادرسي به عمل آيد....

الف) اگر ايراد بعد از اولين جلسه دادرسي مطرح گردد چه اثر و نتيجه اي را به دنبال خواهد داشت؟ (مشخصاً اعلام نماييد تكليف دادرس در برخورد با ايراد مطروحه بعد از جلسه اول چيست؟).

ب) اگر اساساً ايرادي از طرف خوانده مطرح نگردد و دادرس راساً به وجود يكي از ايرادات مندرج در ماده 84 واقف گردد تكليف چيست؟

2- اگر در دعواي بين دو نفر گزارش اصلاحي صادر شده و شخص ديگري بعد از اصلاع از صدور گزارش اصلاحي مدعي حقي در موضوع گزارش اصلاحي باشد چگونه مي تواند استيفاي حق كند؟

3-اگر در مقام ادعاي طلب و بعد از صدور قرار تامين خواسته باغ خوانده دعوي كه ارزش تقريبي آن برابر طلب خواهان است توقيف گرديده و بعد از آن توسط خواهان ديگر و در پرونده اي ديگر همان باغ به عنوان عين معين موضوع دعوي توقيف گردد و در هر دو پرونده حكم قطعي بر عليه خوانده صادر گردد عمليات اجرايي باغ توقيف شده به نفع كدام يك از محكوم لهما ادامه خواهد يافت؟

4- خواهان، دعوايي را مستنداً به قرارداد و به خواسته الزام به انجام تعهد بر عليه خوانده كه مجسمه ساز

معروف و صاحب سبك خاصي است مطرح مي نمايد. موضوع تعهد و خواسته دعوا مكلف نمودن خوانده به ساختن مجسمه موضوع قرار داد است. بعد از صدور حكم به نفع خواهان و علي الرغم قطعيت حكم، محكوم عليه از اجراي آن و ساختن مجسمه استنكاف مي نمايد.

به عنوان وكيل محكوم له و براي اجراي حكم چه اقدامي خواهيد كرد؟

موفق باشيد-ع.آ

به نام خدا

سؤال اختبار حقوق جزاي كانون وكلاي دادگستري مركز چهارشنبه 21/9/86

كارآموزان محترم به 2 سوال ذيل پاسخ دهيد:

سوال 1-‹‹الف›› منشي مديركل يكي از وزارت خانه ها مي باشد.‹‹ب›› كه دوست اوست در يكي از روزها به ديدن وي مي رود. چون مدير مربوطه آن روز در مرخصي بسر مي برده است.‹‹الف›› دوست خود را براي نشان دادن دكوراسيون به اطاق مدير كل مي برد.‹‹ب›› ضمن بازديد متوجه اوراق سفيد امضاء مهر اداره كل و فرمهاي مخصوص مجوز ورود ماشين آلات مي گردد. مشاراليه مهر اداره را برداشته و ذيل فرمهاي مخصوص مجوز زده و يك ورقه سفيد امضاء نيز بر مي دارد.‹‹ب›› تا اين مرحله ‹‹الف›› را در جريان اين اقدامات قرار مي دهد و توافق مي كنند با هم فكري اين دو فرم را تكميل و به عنوان مجوز مورد استفاده قرار دهند. اما بعداً اين شخص بدون اطلاع ‹‹الف›› و بعد از پيدا كردن يك مشتري،‹‹ج›› دو فرم سفيد مهر را با درج مشخصات ماشين آلات مورد تقاضاي مشتري و با يك امضاي ساختگي به نام وي تكميل و در قبال پول زيادي به او مي فروشد و شخص ‹‹ج›› بعد از مدتي براي استفاده از مجوزهاي مذكور آنها را ارايه كه دستگير

مي شود.

با توجه به داده هاي فوق به نظر شما:

1- اقدام‹‹ب›› در برداشتن مخفيانه مهر، ورقه سفيد امضاء و فرم هاي مربوط به مجوز جرم است يا خير، چرا؟

2- اقدام‹‹ب›› در زدن مهر ذيل دو برگ فرم داراي عناوين كيفري است يا خير؟

3- عمل‹‹ب›› در تكميل فرم هاي مجوز كه بدون اجازه برداشته و مورد استفاده قرار داده و بعد از تكميل كردن و با امضاي ساختگي مجهول و ناشناخته به شخص‹‹ج›› (مشتري) مي فروشد تحت كدام عنوان كيفري قابل تعقيب است. چرا؟

4- آيا به نظر شما ‹‹الف›› و ‹‹ج›› قابل تعقيب هستند چرا، در صورت مثبت بودن پاسخ عناوين جزايي را نام ببريد؟

سوال2-‹‹الف›› باتفاق همسر خود در پارك در حال قدم زدن هستند كه دو جوان مدتي آنها را تعقيب و سپس نسبت به آنها متلك پراكني مي نمايند.‹‹الف›› در مقام پاسخگويي برآمده كه در نتيجه كار به خشونت كلامي و بعد به ن____زاع مي كشد. دو جوان به‹‹الف›› حمله مي كنند.‹‹الف››كه مربي ورزش رزمي است دفع حمله مي كند. يكي از دو جوان ناگهان چاقويي از جيب در آورده به ‹‹الف›› حمله ور مي شود؛ كه اين بار نيز با فنون ورزشي چاقو از دست جوان خارج مي گردد.‹‹ الف››كه بشدت از توهين و مزاحمت هاي دو جوان عصباني شده بود جوان مذكور را شديداً مورد ضرب و جرح قرار مي دهد. جوان ديگر كه دچار ترس گرديده تصور مي كند كه دوست وي در خطر آني است. تحت تأثير اين شرايط و براي خلاصي دوست خود سنگي را برداشته و به طرف‹‹ الف››پرتاب كه تصادفاً به سر وي اصابت و وي را

مجروح كه بعد از انتقال به بيمارستان به علت شدت جراحات فوت مي نمايد.

با توجه به متن سوال پاسخ دهيد:

1- چه جرايمي در اين ماجرا اتفاق افتاده است، چرا؟

2- مرتكبين جرايم را معرفي و مجازات آنها را تعيين نمانيد؟

3- در اين حادثه مي توان اقدامات جوان ضارب را در قالب دفاع مشروع توجيه نمود يا خير، چرا؟

پاسخ بايد مستدل و مستند به قانون و مختصر و خوانا باشد.

موفق باشيد دكتر علي نجفي توانا

به نام خدا

(اختبار حقوق ثبت و امور حسبي نوبت دوم سال 86)

مدت پاسخگويي : يك ساعت و نيم

*- استفاده از قانون مجاز ميباشد.

الف- حقوق ثبت

1)- از نظر مقررات وضوابط قانوني، تشخيص و تميز سند مالكيت معارض از غير آن چه مبنائي دارد؟ (5/2 نمره).

2)- عمليات مقدماتي ثبت ملك را تا ثبت در دفتر املاك به ترتيب نام ببريد.(5/2 نمره)

3)- عدم تبعيت از حدود ثبت شده مجاورين كه معلول بي توجهي مامور مربوط يا تغييرات تعاريف جغرافيايي (به علت فاصله زماني طولاني بين دو تحديد حدود) مي باشد منشاء حدوث كدام مشكل ثبتي است؟ مساله را بطور مستدل تحليل و توجيه نمائيد. (5 نمره)

ب- امور حسبي

1)- بالحاظ اصل13 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، افراد غير مسلمان، غير زرتشتي، غير كليمي و غير مسيحي بعنوان اقليت هاي مذهبي ساكن كشور از جهت احوال شخصيه قانوناً تابع چه ضوابطي خواهند بود؟ موضوع را بر پايه اصول حقوقي تحليل نمائيد. (5 نمره)

2)- در فرض وجود يك وارث مسلمان بين ورثه متوفي غير مسلمان (في المثل مسيحي) امر تركه و تصفيه و تقسيم آن چه صورتي خواهد داشت؟ مباني حقوقي وفقهي قضيه را توضيح دهيد.(5 نمره)

به نام خدا

سوالات

اختبار كتبي دوره دوم سال 1386 درس حقوق تجارت -تاريخ 23/9/86

در عدالت گشايش است و آن كه عدالت را برنتابد, ستم را سخت تر يابد. (از سخنان مولاي متقيان علي بن ابيطالب ًع ً )

به دو سوال زير پاسخ دهيد:

سوال اول:

آقاي (الف) دادخواستي به خواسته الزام به تنظيم سند رسمي يكدستگاه آپارتمان به طرفيت شركت x سهامي خاص تقديم دادگاه عمومي نموده و اعلام داشته آپارتمان مزبور را از مديرعامل وقت شركت به موجب يك برگ مبايعه نامه عادي خريداري كرده است.

وكيل شركتx در جلسه دادرسي حاضر و ضمن ايراد عدم توجه دعوي به دلايل ذيل تقاضاي رد دعوي خواهان را نموده است:

الف) وكيل شركت اعلام داشته آقاي (د) مدير عامل سابق شركت, مبايعه نامه را شخصاً و به نام خود تنظيم نموده و بيع نامه قائم به شخص ايشان است. ذكر عبارت (مديرعامل) در داخل پرانتز و ذيل امضاء نشانگر شغل ايشان بوده و شركت طرف معامله نمي باشد.

ب) مبايعه نامه فاقد مهر شركت است.

ج) چك ثمن معامله توسط خود مديرعامل وصول و به حساب شركت واريز نشده و در دفاتر قانوني شركت عمل نشده است.

د)آپارتمان متنازع فيه جزء آورده غير نقدي شركاء و دارايي شركت مي باشد. لذا فروش آن از مصاديق كاهش و تغيير سرمايه شركت است كه برابر اساسنامه و قانون تجارت در صلاحيت مجمع عمومي فوق العاده مي باشد. بنابراين به فرض كه مديرعامل به نام شركت هم عمل كرده باشد در اين خصوص صالح نبوده, نهايتاً معامله مرقوم فضولي است.

اگر شما وكيل خواهان باشيد چه دفاعي در رد اظهارات وكيل خوانده به عمل خواهيد آورد؟

سوال دوم:

احمد دلال كاغذ در

شهر تهران مي باشد. آقاي (الف) يك محموله كاغذ وارداتي را در اختيار وي قرار مي دهد تا از روي نمونه براي آنها خريدار پيدا كند.

با وساطت احمد , آقاي (ب) كه اقامتگاه وي در شهر تهران است كاغذها را خريداري و به عنوان ثمن معامله يك قطعه چك به تاريخ 15/8/85 عهده حساب جاري خود در بانك تجارت تبريز به احمد مي دهد.

احمد چك مزبور را ظهرنويسي كرده و به (الف) (( مالك كالا )) تحويل مي دهد.

(الف) چك مزبور را در تاريخ 15/10/85 به بانك ارائه مي دهد ولي به علت فقدان موجودي , چك برگشت مي خورد.

(الف) به شما مراجعه نموده و از شما مي خواهد به عنوان وكيل وي براي احقاق حقوق او اقدام قضايي نماييد.

شما به عنوان وكيل, دعوي را به طرفيت چه شخصي و تحت چه عنواني و در كدام مرجع قضايي (تهران يا تبريز) اقامه مي نماييد.

موفق باشيد

به نام خدا

وقت يك ساعت و نيم

اختبار كتبي آئين دادرسي كيفري كارآموزان وكالت كانون وكلاي مركز 22/9/86

به دو سؤال زير مستنداً به مواد قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب (اصلاحي 1381) و قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب (در امور كيفري)مصوب 1378 پاسخ دهيد:

سئوال 1- مدير مسئول روزنامه الف در شهرستان رفسنجان (واقع در استان كرمان) به اتهام برهم زدن امنيت كشور و نشر اكاذيب در روزنامه خود عليه مقامات كشور تحت تعقيب كيفري قرار مي گيرد و دادستان شهرستان مذكور راًسا تحقيقات مقدماتي نسبت به اتهامات فوق الذكر را عهده دار مي شود پس از اصدار كيفر خواست پرونده به دادگاه عمومي جزايي رفسنجان جهت رسيدگي و

صدور حكم ارسال مي گردد. نهايتا مدير مسئول مذكور، از طرف دادگاه مورد بحث به دو سال حبس در مورد اتهام برهم زدن امنيت كشور و به شش ماه حبس نسبت به اتهام نشر اكاذيب محكوم مي شود. پس از ابلاغ حكم محكوم عليه در فرجه قانوني از حكم صادره تقاضاي تجديد نظر مي نمايد. مستندا به مواد قانوني ذيلا پاسخ دهيد:

الف- آيا موازين قانوني در ارتباط با تحقيقات مقدماتي انجام شده توسط دادستان رعايت گرديده است يا خير؟

ب- چنانچه احكام صادره را قابل تجديد نظر مي دانيد مرجع تجديد نظر آن كدام است؟

ج- در صورت تاييد و يا نقض حكم صادره از سوي مرجع تجديد نظر، جهات تاييد و يا نقض حكم صادره را توضيح دهيد.

د- متعاقبا چه اقدامي (پس از تاييد يا نقض) بايد از طرف مرجع مذكور به عمل آيد.

سئوال 2- شخصي به اتهام صدور چك بلا محل و شرب خمر تحت تعقيب كيفري قرار گرفته است ولي در هيچ يك از جلسات رسيدگي شركت ننموده و وكيل نفرستاده است و لايحه دفاعيه نيز ارسال نداشته است پاسخ دهيد:

1- آيا دادگاه جزايي مجاز است نسبت به اتهامات فوق الذكر رسيدگي و مبادرت به صدور راي نمايد؟

2-در صورت صدور راي آيا آراي صادره از قابليت اجرا برخوردار است؟

3-آيا آراي مذكور قابل اعتراض و رسيدگي مجدد است؟

4-اگر پاسخ مثبت است، رسيدگي مجدد تحت چه عنواني مطرح مي گردد و چه شخص يا اشخاصي مي توانند تقاضاي رسيدگي مجدد نمايند؟

توجه : لطفا از نوشتن مطالبي كه مستقيما با سئوال ارتباطي ندارد جدا اجتناب نماييد.

موفق باشيد.

به نام خدا

وقت يك ساعت و نيم(90 دقيقه)

سئوالات حقوق مدني- اختبار

كارآموزان وكالت كانون وكلاي دادگستري مركز آذر ماه سال 1386

به پرسش هاي ذيل پاسخ دهيد: استفاده از قانون بدون شرح و حاشيه نويسي آزاد است.

1-A به موجب قولنامه اي تَعهد مي كند كه ملك خود را به مبلغ معين سه ماه ديگر به B بفروشد، و قسمتي از ثمن را نيز دريافت مي كند. قبل فرار رسيدن مدَت، آن را طبق سند رسمي به بيع قطعي به" "C مي فروشد. معامله دَوم از لحاظ حقوقي چه وصفي دارد، B براي احقان حقوق خود چه اقدام قانوني مي تواند انجام دهد، نظرات مختلف را توضيح دهيد.

2-در ضمن يك بيع قطعي شرط مي شود كه خريدار مادام العمر پدر فروشنده ماهيانه مبلغ يك ميليون ريال به او بپردازد؛ شرط و عقد از لحاظ حقوقي چه وضعي دارد، در فرض صحت، اگر مشروط عليه پس از مدتي از پرداخت اقساط خودداري كند، چه اقدام قانوني و از طرف چه شخص يا اشخاصي عليه وي ميسور است؛ فروض مختلف را بررسي و نظرات گوناگون را توضيح دهيد.

استفاده از قانون بدون شرح و حاشيه نويسي آزاد است

به نام خدا

1-ماده 87 ق .آ.د.م. اشعار مي دارد: ايرادات و اعتراضات بايد تا پايان اولين جلسه دادرسي به عمل آيد....

الف) اگر ايراد بعد از اولين جلسه دادرسي مطرح گردد چه اثر و نتيجه اي را به دنبال خواهد داشت؟ (مشخصاً اعلام نماييد تكليف دادرس در برخورد با ايراد مطروحه بعد از جلسه اول چيست؟).

ب) اگر اساساً ايرادي از طرف خوانده مطرح نگردد و دادرس راساً به وجود يكي از ايرادات مندرج در ماده 84 واقف گردد تكليف چيست؟

2- اگر در دعواي بين دو

نفر گزارش اصلاحي صادر شده و شخص ديگري بعد از اصلاع از صدور گزارش اصلاحي مدعي حقي در موضوع گزارش اصلاحي باشد چگونه مي تواند استيفاي حق كند؟

3-اگر در مقام ادعاي طلب و بعد از صدور قرار تامين خواسته باغ خوانده دعوي كه ارزش تقريبي آن برابر طلب خواهان است توقيف گرديده و بعد از آن توسط خواهان ديگر و در پرونده اي ديگر همان باغ به عنوان عين معين موضوع دعوي توقيف گردد و در هر دو پرونده حكم قطعي بر عليه خوانده صادر گردد عمليات اجرايي باغ توقيف شده به نفع كدام يك از محكوم لهما ادامه خواهد يافت؟

4- خواهان، دعوايي را مستنداً به قرارداد و به خواسته الزام به انجام تعهد بر عليه خوانده كه مجسمه ساز معروف و صاحب سبك خاصي است مطرح مي نمايد. موضوع تعهد و خواسته دعوا مكلف نمودن خوانده به ساختن مجسمه موضوع قرار داد است. بعد از صدور حكم به نفع خواهان و علي الرغم قطعيت حكم، محكوم عليه از اجراي آن و ساختن مجسمه استنكاف مي نمايد.

به عنوان وكيل محكوم له و براي اجراي حكم چه اقدامي خواهيد كرد؟

موفق باشيد-ع.آ

به نام خدا

سؤال اختبار حقوق جزاي كانون وكلاي دادگستري مركز چهارشنبه 21/9/86

كارآموزان محترم به 2 سوال ذيل پاسخ دهيد:

سوال 1-‹‹الف›› منشي مديركل يكي از وزارت خانه ها مي باشد.‹‹ب›› كه دوست اوست در يكي از روزها به ديدن وي مي رود. چون مدير مربوطه آن روز در مرخصي بسر مي برده است.‹‹الف›› دوست خود را براي نشان دادن دكوراسيون به اطاق مدير كل مي برد.‹‹ب›› ضمن بازديد متوجه اوراق سفيد امضاء مهر اداره كل و فرمهاي

مخصوص مجوز ورود ماشين آلات مي گردد. مشاراليه مهر اداره را برداشته و ذيل فرمهاي مخصوص مجوز زده و يك ورقه سفيد امضاء نيز بر مي دارد.‹‹ب›› تا اين مرحله ‹‹الف›› را در جريان اين اقدامات قرار مي دهد و توافق مي كنند با هم فكري اين دو فرم را تكميل و به عنوان مجوز مورد استفاده قرار دهند. اما بعداً اين شخص بدون اطلاع ‹‹الف›› و بعد از پيدا كردن يك مشتري،‹‹ج›› دو فرم سفيد مهر را با درج مشخصات ماشين آلات مورد تقاضاي مشتري و با يك امضاي ساختگي به نام وي تكميل و در قبال پول زيادي به او مي فروشد و شخص ‹‹ج›› بعد از مدتي براي استفاده از مجوزهاي مذكور آنها را ارايه كه دستگير مي شود.

با توجه به داده هاي فوق به نظر شما:

1- اقدام‹‹ب›› در برداشتن مخفيانه مهر، ورقه سفيد امضاء و فرم هاي مربوط به مجوز جرم است يا خير، چرا؟

2- اقدام‹‹ب›› در زدن مهر ذيل دو برگ فرم داراي عناوين كيفري است يا خير؟

3- عمل‹‹ب›› در تكميل فرم هاي مجوز كه بدون اجازه برداشته و مورد استفاده قرار داده و بعد از تكميل كردن و با امضاي ساختگي مجهول و ناشناخته به شخص‹‹ج›› (مشتري) مي فروشد تحت كدام عنوان كيفري قابل تعقيب است. چرا؟

4- آيا به نظر شما ‹‹الف›› و ‹‹ج›› قابل تعقيب هستند چرا، در صورت مثبت بودن پاسخ عناوين جزايي را نام ببريد؟

سوال2-‹‹الف›› باتفاق همسر خود در پارك در حال قدم زدن هستند كه دو جوان مدتي آنها را تعقيب و سپس نسبت به آنها متلك پراكني مي نمايند.‹‹الف›› در مقام پاسخگويي برآمده كه

در نتيجه كار به خشونت كلامي و بعد به ن____زاع مي كشد. دو جوان به‹‹الف›› حمله مي كنند.‹‹الف››كه مربي ورزش رزمي است دفع حمله مي كند. يكي از دو جوان ناگهان چاقويي از جيب در آورده به ‹‹الف›› حمله ور مي شود؛ كه اين بار نيز با فنون ورزشي چاقو از دست جوان خارج مي گردد.‹‹ الف››كه بشدت از توهين و مزاحمت هاي دو جوان عصباني شده بود جوان مذكور را شديداً مورد ضرب و جرح قرار مي دهد. جوان ديگر كه دچار ترس گرديده تصور مي كند كه دوست وي در خطر آني است. تحت تأثير اين شرايط و براي خلاصي دوست خود سنگي را برداشته و به طرف‹‹ الف››پرتاب كه تصادفاً به سر وي اصابت و وي را مجروح كه بعد از انتقال به بيمارستان به علت شدت جراحات فوت مي نمايد.

با توجه به متن سوال پاسخ دهيد:

1- چه جرايمي در اين ماجرا اتفاق افتاده است، چرا؟

2- مرتكبين جرايم را معرفي و مجازات آنها را تعيين نمانيد؟

3- در اين حادثه مي توان اقدامات جوان ضارب را در قالب دفاع مشروع توجيه نمود يا خير، چرا؟

پاسخ بايد مستدل و مستند به قانون و مختصر و خوانا باشد.

موفق باشيد دكتر علي نجفي توانا

به نام خدا

(اختبار حقوق ثبت و امور حسبي نوبت دوم سال 86)

مدت پاسخگويي : يك ساعت و نيم

*- استفاده از قانون مجاز ميباشد.

الف- حقوق ثبت

1)- از نظر مقررات وضوابط قانوني، تشخيص و تميز سند مالكيت معارض از غير آن چه مبنائي دارد؟ (5/2 نمره).

2)- عمليات مقدماتي ثبت ملك را تا ثبت در دفتر املاك به ترتيب نام ببريد.(5/2 نمره)

3)- عدم تبعيت از حدود

ثبت شده مجاورين كه معلول بي توجهي مامور مربوط يا تغييرات تعاريف جغرافيايي (به علت فاصله زماني طولاني بين دو تحديد حدود) مي باشد منشاء حدوث كدام مشكل ثبتي است؟ مساله را بطور مستدل تحليل و توجيه نمائيد. (5 نمره)

ب- امور حسبي

1)- بالحاظ اصل13 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، افراد غير مسلمان، غير زرتشتي، غير كليمي و غير مسيحي بعنوان اقليت هاي مذهبي ساكن كشور از جهت احوال شخصيه قانوناً تابع چه ضوابطي خواهند بود؟ موضوع را بر پايه اصول حقوقي تحليل نمائيد. (5 نمره)

2)- در فرض وجود يك وارث مسلمان بين ورثه متوفي غير مسلمان (في المثل مسيحي) امر تركه و تصفيه و تقسيم آن چه صورتي خواهد داشت؟ مباني حقوقي وفقهي قضيه را توضيح دهيد.(5 نمره)

8 - آزمون اختبار كتبي حقوقي اسفند 1386- كانون فارس - 1386

سوال يك - امير يكباب خانه مسكوني را به قيمت يكصد ميليون تومان ازمهدي خريداري نموده و جهت پرداخت ثمن ؛طي نامه اي مهدي را به محمود معرفي كرده است تا محمود مبلغ يكصد ميليون تومان به مهدي بپردازد.محمود با قبول اين درخواست با مهدي توافق ميكند كه پنجاه ميليون تومان از اين وجه را نقدا وبه جاي پنجاه ميليون تومان باقيمانده يك دستگاه اتومبيل سواري متعلق به خود را به مهدي بدهد.محمود عليرغم اين توافق به تعهدات خود عمل نميكند .در نتيجه مهدي دادخواستي به طرفيت امير و محمود به خواسته مطالبه پنجاه ميليون تومان و تسليم اتومبيل به دادگاه تقديم مينمايد.

حال با توجه به شرح سوال

الف: نوع و وضعيت معاملات و توافقات انجام شده را با ذكر عناوين حقوقي مستدلابيان نماييد؟

ب:اگر وكيل اميرباشيد چه دفاعي از او بعمل مياوريد؟

ج : تصميم دادگاه در مورد هر

يك از خواندگان چه خواهدبود؟

د:بر فرض محكوميت محمود و اجراي حكم ؛ محمود چه اقدامي جهت احقاق حق خود ميتواند انجام دهد؟

ه: بر فرض كه محمود مديون امير بود و بر اين مبنا دستور پرداخت را قبول كرده و پس از حكم دادگاه مطالبات مهدي را داده باشد ؛ اگر كشف شود كه بيع خانه مسكوني مذكور باطل بوده دعوي استرداد ثمن عليه مهدي را چه كسي ميتواند اقامه نمايد ؟ مستدلا توضيح دهيد

سوال دوم _ حسن وفق قرارداد باغبان باغي است كه متعلق به علي ميباشد. مدت قرارداد تمام شده و علي طي اظهارنامه اي از حسن درخواست تسليم و تحويل باغ خود را مينمايد ؛ حسن پس از ابلاغ و رويت اظهارنامه بدون اذن و اطلاع علي باغ را براي مدت سه سال به حسين اجاره داده و باغ را تحويل نامبرده ميدهد . جند ماه پس از تصرفات حسين در باغ به علت خودداري حسين از آبياري درختان تعداددي از درختان خشك ميشوند حال مستند و مستدل به موارد ذيل پاسخ دهيد:

الف: به عنوان وكيل علي ( مالك باغ ) براي احقاق حقوق نامبرده چه دعوايي تحت چه عنوان يا عناويني ؛ به طرفيت چه شخص يا اشخاصي و به چه مرجعي تقديم مينماييد ؟

ب : در رابطه بين حسن و حسين مسئوليت نهائي جبران خسارت به عهده چه كسي است ؟ توضيح دهيد.

سوال سوم :سينا كه مقيم شيراز است سيمين را كه ساكن جهرم است به موجب نكاحنامه رسمي تنظيمي در دفتر ازدواج شماره... جهرم با صداق يكصد سكه طلاي تمام بهار ازادي به عقد خود در مياورد ؛ يك

هفته پس از عقد؛ سيمين جهت ابراز علاقه خود به همسرش؛ به اتفاق سينا در يكي از دفاتر اسناد رسمي شيراز حاضر و تمام مهريه را به سينا هبه ميكند . يك ماه بعد از تنظيم اين هبه نامه ؛ زوجه متوجه رفتار نامتعارف همسر خود شده و به موجب اظهارنامه اي به سينا اعلام و ابلاغ ميكند كه از هبه رجوع كرده است . سپس دعوي مطالبه مهريه در دادگاه مطرح مينمايد. سينا نيز متقابلا دعوي طلاق اقامه مينمايد. در شرايطي كه هنوز رابطه زناشويي فيمابين زوجين برقرار نشده ؛ و با توجه به شرح و فرض سوال به پرسشهاي ذيل مشروح و مستدل پاسخ دهيد:

الف : هزينه دادرسي دعوي اصلي و متقابل چگونه تعيين ميشود ؟

ب : در فرض سوال زوجه استحقاق مطالبه مهريه را دارد يا خير ؟ توضيح دهيد.

ج : برفرض بطلان هبه و وقوع طلاق قبل از نزديكي تكليف صداق سيمين چيست ؟

د : بر فرض بطلان هبه و عدم تقاضاي طلاق ؛ تكليف مهريه زوجه چيست ؟

ه : مرجع ذيصلاح جهت رسيدگي به دعاوي مذكور چه دادگاهي است ؟

سوال چهارم : مرجان به شما مراجعه و اظهار ميدارد : اخيرا دو نفر به نامهاي جمشيد و فرشيد دعوايي در دادگاه در خصوص مالكيت پلاك دو فرعي از هشت اصلي بخش سه شيراز مطرح نموده اند كه دادگاه پس از رسيدگي حكم به مالكيت جمشيد نسبت به پلاك موصوف صادر نموده است در حاليكه طبق سند رسمي موچود ملك مذكور متعلق به من ( مرجان ) است . دادنامه ده روز قبل به محكوم عليه ابلاغ شده وتا امروز نسبت

به حكم تجديد نظر خواهي ننموده است . حالا از شما ميخواهد وكالت وي را بپذيريد و از حقوق او دفاع كنيد . با توجه به شرح سوال در صورت قبول وكالت مرجان چه اقدامي ؛در چه زماني و نزد چه مرجعي ( حسب مورد ) به عمل مياوريد ؟

سوال پنجم : محمد به دفتر وكالت شما مراجعه و اظهار ميدارد : پدرش شش ماه پيش فوت نموده و وراث حين الفوت وي با احتساب خود او عبارتند از (مادر و چهار فرزند پسر و دو دختر ؛و زوجه) حالا قصد تحصيل گواهي حصر وراثت دارد تا با استفاده از ان خانه مسكوني را كه به نام پدرش ثبت شده به وراث منتقل و ثبت نمايد.اما به استثناي مادرش ساير وراث از ارايه مدارك سجلي خودداري مينمايند؛ و از شما ميخواهد با قبول وكالت وي اقذامات لازم را انجام دهيد . حال با توجه به شرح سوال به موارد ذيل پاسخ دهيد :

الف: چه مداركي جهت اخذ گواهي حصروراثت لازم است؟

ب : با توجه به عدم همكاري ساير وراث چه اقدامي جهت تهيه مدارك مورد نياز ميسر است ؟

ج : مرجع تسليم دادخواست چه دادگاهي است ؟

د : سهم الارث هريك از وراث از خانه مسكوني مقرر در سوال چقدراست و چگونه به نام انها ثبت ميشود ؟

ه : نوع دعوي به اعتبارتقسيم دعاوي به( ترافعي و غير ترافعي) چيست و دعواي ترافعي چه مفهومي دارد؟

سوال ششم : احمد به شما مراجعه و اظهار ميدارد : در تاريخ بيستم مرداد هشتادوپنج يك دستگاه خودرو سواري پژو از محسن خريداري نموده و بابت ثمن معامله تعداد

دو فقره چك هر يك به مبلغ پنجاه ميليون ريال به تاريخ بيستم مهر ماه همان سال صادر و تحويل فروشنده داده است و قبل از سرسيد چكها با مراجعه به محسن مبلغ مذكور را طي چند فقره چك مسافرتي كه شماره ها و برگ خريد آنها موجود است ؛به وي پرداخت نموده و رسيد دريافت كرده اما لاشه دو فقره چك ياد شده چون در ان روز همراه محسن نبوده به احمد مسترد نشده است . اخيرا محسن با مراجعه به اجراي ثبت نسبت به دو فقره چك مورد بحث اجراييه صادر و نتيجتا كارگاه نجاري وي را توقيف نموده است . اكنون با ملاحظه مدارك احمد و صدق گفتار وي چه اقداماتي براي حفظ حقوق وي بعمل مياوريد مستدل و مستند به مواد قانوني شرح دهيد ؟

سوال هفتم : : وجوه تشابه و تفاوت اعتراض ثالث به احكام و اعتراض ثالث اجرايي را از كليه جهات بيان نماييد%

سوال هشتم :فرزاد كه به خريد و فروش اتومبيل اشتغال دارد از تير ماه هشتاد و پنج به علت صدور چكهاي بلامحل متعدد دچار بحران مالي شده و به علت عدم پرداخت اقساط وام دريافتي از بانك تجارت ؛طبق شرايط مقرر در سند رهني كليه ديون و تعهدات وي از مهر ماه هشتاد و چهار حال گرديده است.بر همين اساس اجراييه اي به تقاضاي بانك از دفترخانه تنظيم كننده سند رهني به مبلغ دويست و پنجاه ميليون تومان بابت اصل وام( كه مبلغ يكصد و هشتاد ميليون تومان بوده) و مابقي به عنوان سود و خسارات تاخير تاديه محاسبه و صادر و به فرزاد ابلاغ گرديده

است .

از سوي ديگر همسر فرزاد نيز مبادرت به طرح دعواي حقوقي جهت مطالبه مبلغ يكصد وپنجاه ميليون تومان بابت مهريه اش را نموده است. تنها مايملك و دارايي فرزاد يك باب خانه مسكونيست كه حدود پانصد ميليون تومان ارزش دارد كه آن هم به ازاي وام مذكور در رهن بانك بوده و مازاد ان نيز در اجراي قرار تامين خواسته مورد تقاضاي همسر فرزاد از ناحيه اجراي احكام حقوقي توقيف گرديده است .حال فرزاد به شما مراجعه و ميخواهد وكالت وي را بپذيريد و در حدود قانون و مقررات از حقوق وي دفاع نماييد . اينك با توجه به شرح سوال ؛

الف : در قبال اقذامات بانك و همسر فرزاد كه تنها دو تن از ديان وي بوده اند و از اين طريق قادر به تصاحب بخش عمده اي از اموال وي هستند چه اقداماتي براي حفظ حقوق قانوني فرزاد به عمل مياوريد ؟ با ذكر نوع و عنوان تقاضا و مراجع ذيصلاح ؛ مشروح و مستدل و مستند پاسخ دهيد/

ب : اقدام بانك در تقاضاي صدور اجراييه جهت وصول مطالبات مورد ادعاي بانك اعم از اصل وام و سود و خساسرات تاخير تاديه را موجه و قانوني ميدانيد يا خير ؟ مستدل و مستند پاسخ دهيد

سوال نهم : بهمن يك فقره چك از حساب جاري خود در بانك .... به مبلغ پانصد ميليون ريال در وجه بهرام صادر نموده ؛ بهرام با ظهرنويسي چك را به پرويز انتقال داده پرويز نيز ضمن ظهر نويسي با ضمانت خسرو ان را به برديا انتقال داده و نهايتا جك مذكور از سوي برديا به دارا

واگذارشده كه نامبرده در موعد قانوني به بانك مراجعه و به علت كسر موجودي گواهي عدم پرداخت اخذ نموده است سپس به پرويز مراجعه و جون او وجه چك را نپرداخته با مراجعه به خسرو وجه چك را از خسرو وصول نموده است.اكنون خسرو به شمامراجعه و ميخواهد با قبول وكالت وي احقاق حق نماييد.حال با توجه به شرح سوال

الف : به وكالت از خسرو عليه چه اقدامي و عليه چه شخص يا اشخاصي به عمل مياوريد مستدل و مستند توضيح دهيد.

ب : بر فرض اينكه افراد مسئول در چند شهر اقامت داشته باشند ؛ در چه دادگاهي اقامه دعوا مينماييد ؟

سوال دهم : كاوه كه مالك يك قطعه زمين مسكونيست با كامران كه پيمانكار ساختمانيست قراردادي ميبندد كه به موجب ان يكمجتمع آپارتماني چهار طبقه و در هر طبقه دو واحد بسازد و تحويل كاوه دهد . كامران با استفاده از مصالح بسيار ضعيف و بر خلاف ايين نامه2800بااخذ تاييديه مهندس ناظر و پايان كار از شهرداري ؛ اپارتمانها را ساخته و تحويل كاوه ميدهد .كاوه چهار واحد از اپارتمانها را به چهار نفر فروخته و سه واحد را به خريداران تحويل ميدهد اما بهاي هر چهار واحد را دريافت مينمايد .سپس در اثر زلزله خفيفي كه رخ ميدهد و نوعا تاثيري بر ساختمانهايي كه بر اساس اصول فني و ايين نامه 2800 ساخته شدهاند ندارد ؛ مجتمع اپارتماني كلا تخريب ميشود .

اينك خريداران با مراجعه به شما قصد استيفاي حقوق قانوني خود را دارند حال با توجه به شرح سوال به موارد ذيل مستدل و مستند پاسخ دهيد.

الف : در خصوص معاملات خريداران

با كاوه چه اقداماتي ميسر است ؟

ب : چه كساني را ميتوان به عنوان مسئول جبران خسارات ناشي از اين حادثه طرف دعوي قرار داد ؟

ج : بر فرض كه دادگاه كاوه وكامران را محكوم به پرداخت خسارت نمايد مبناي حقوقي چنين حكمي چيست ؟

د : اگر در اثر ريزش اپارتمانها رهگذري اسيب ديده باشد و قصد طرح دعوي عليه مالك

و پيمانكار را داشته باشد مبناي حقوقي چنين دعوايي چيست ؟

سوال يازدهم :احمد وصيت نموده پس از فوتش فلان ملك از املاك وي به عنوان ثلث باقي منظور و تحت تصدي و توليت محمود ؛ يك عشر از منافع آن همه ساله صرف خيرات براي احمد شود و مابقي به مصرف دانش اموزان مستمند برسد .

پس از فوت احمد ؛ وصي و ورثه با عمل به وصيت؛ سند ثلثيه تنظيم نموده اند . پس از چند سال نسل دوم اولاد احمد با طرح دعوي در دادگاه به طرفيت محمود واداره اوقاف به اين دليل كه ملك مورد بحث زايد بر ميزان ثلث اموال حين الفوت احمد بوده و از طرفي اختصاص عشر درامد و منافع ملك به خيرات براي احمد از مصاديق وقف بر نفس است ؛ تقاضاي ابطال سند ثلثيه و اعلام بطلان ثلث باقي را نموده اند. دادگاه با احراز موارد و قبول دلايل خواهانها حكم به نفع انها صادر نموده كه همزمان به محكوم عليهما ابلاغ شده ؛ اكنون با گذشت مدت ده روز از انقضاي مهلت تجديدنظر خواهي؛ محمود به شما مراجعه و ميخواهد با قبول وكالت وي احقاق حق نماييد .

در صورت قبول وكالت محمود چه اقدامي به عمل مياوريد

و در رد دلايل خواهانها و مستندات دادنامه چه دفاعياتي خواهيد داشت؟ مستدل و مستند به مواد قانوني شرح دهيد ////

سوال دوازدهم : ماندانا به موجب قرارداد عادي اجاره تير ماه هفتاد وشش يك باب مغازه ملكي خود و فرزندان صغير تحت قيمومتش به نام هاي ( پوريا و پوران ) را به منظور شغل لوازم خرازي به امير اجاره داده است .

امير اخيرا تغيير شغل داده و مغازه را به ميوه فروشي تبدبل نموده است . ماندانا كه مترصد فرصتي براي تخليه ملك بوده ؛ دادخواستي به طرفيت امير تحت عنوان تخليه ملك مورد اجاره به علت تغيير شغل به دادگاه عمومي تقديم و امير نيز قبل از جلسه اول دادرسي دعوي تقابل تحت عنوان الزام به تنظيم سند رسمي اجاره مطرح نموده و قصد وي از اين كار اين بوده كه موقعيت شغلي جديد را از اين طريق در سند رسمي اجاره تثبيت نمايد .

حال ماندانا با مراجعه به شما ميخواهد وكالت وي و فرزندانش را در دعاوي مطروحه بپذيريد.با تو جه به شرح سوال ؛ مستدل و مستند به مواد قانوني به موارد ذيل پاسخ دهيد .

الف : دعاوي مطروحه مالي است يا غير مالي ؟

ب : در صورتي كه دعواي ماندانا و فرزندانش مورد قبول دادگاه واقع شود ؛ حكم دادگاه چيست و چه آثاري خواهد داشت ؟

ج : در پاسخ به دعوي امير چه دفاعياتي به عمل مي اوريد ؟

د : بر فرض كه دادگاه با رد دعوي تخليه ماندانا حكم به تنظيم سند رسمي اجاره بر اساس شرايط اجاره نامه عادي سابق صادر نمايد و باقطعي شدن حكم؛و گذشت

مواعد قانوني امير از اجراي آن صرفنظر نمايد ؛ در چنين شرايطي چه اقدام قانوني براي حصول خواسته مورد نظر مالكين ميسر است ؟

ه : وكالتنامه پيوست را متناسب با شرح سوال و اختيارات مورد نياز تنظيم نماييد.

موفق باشيد

بالا

فهرست اصلي

* آزمون اختبار كيفري اسفند ماه يكهزارو سيصد و هشتاد و شش كانون وكلاي دادگستري فارس

سوال يك : بر اسا س نظريه پزشكي قانوني و كارشناس اسلحه ؛ خسرو با اسلحه اي كه متعلق به فرهاد است از فاصله سه متري به قتل رسيده است. فرهاد پس از شكايت اولياء دم در دفاع اعلام داشته هنگام شليك تير ؛ اسلحه در دست او بوده اما بدون اينكه قصد شليك داشته باشد سهوا دست او روي ماشه رفته و تير شليك شده و قصد قتل يا تيراندازي به مقتول را نداشته است و انگيزه يا خصومتي نيز در بين نبوده ضمن اينكه پس از حادثه شخصا به نيروي انتظامي خبر داده است.

اولياء دم شكايت قتل عمدي نموده اند دادسرا نيز با توجه به قتاله بودن الت قتل و اقرار فرهاد به مالكيت اسلحه و شليك تير توسط وي و نظريات پزشكي قانوني و كارشناس اسلحه و تقاضاي اولياء دم مستند به مواد قانوني مربوط به قتل عمد طي كيفرخواستي تقاضاي قصاص فرهاد را نموده است . حال با توجه به شرح مذكور مستدلا و مستندا پاسخ دهيد

الف : ايا وكالت فرهاد را ميپذيريد ؟ در صورت پذيرش يا عدم پذيرش دلايل و دفاعيات خود را بيان نماييد

ب : آيا دادگاه ميتواند براي اثبات نوع قتل مورد را از موارد لوث تشخيص و قسامه را اجرا نمايد ؟

ج

: در صورتيكه اولياء دم قبل از صدور كيفرخواست از شكايت خود صرفنظر نموده باشند مرجع رسيدگي به جنبه عمومي جرم چه دادگاهي است ؟ مستندا بيان نماييد .

سوال دوم : رامين كه مدير عامل يك شركت خصوصي سهامي خاص است از حساب شخصي خود چكي در وجه بابك صادر و بابك با مراجعه به بانك و اخذ گواهي عدم پرداخت به علت كسر موجودي شكايت كيفري چك بلا محل تنظيم و به دادسرا مراجعه نموده است. از شعبه بازپرسي دادسرا احضاريه اي مقيد به مهلت سه روزه صادر گرديده ؛ بابك در معيت مامور ابلاغ به منظور رساندن احضاريه به رويت مخاطب به دفتر شركت مراجعه نموده اما منشي شركت اعلام داشته مدير عامل در شركت حضور ندارد .

بابك عليرغم اظهار و ممانعت منشي وارد اتاق مدير عامل شده و رامين را پشت ميز كارش مشاهده مينمايد .يا وقوع مشاجره لفظي بين رامين و بابك ؛ مامور ابلاغ متوجه حضور رامين ميشود و مفاد احضاريه را شفاها به وي اعلام مينمايد . رامين از گرفتن احضاريه خودداري ميكند و در وقت مقرر در شعبه بازپرسي نيز حاضر نميشود بعد عليه بابك به عنوان ورود به عنف طرح شكايت مينمايد. اينك با توجه به شرح سوال مستدل و مستند پاسخ دهيد :

الف : ايا دفاع از بابك را درقبال اتهام ورود به عنف ميپذيريد يا خير ؟ در صورت پذيرش چه دفاعي از وي به عمل مياوريد ؟

ب : در خصوص كيفيت ابلاغ احضاريه در فرض سوال و تكليف مامور ابلاغ توضيح دهيد .

ج : در صورت گزارش ابلاغ احضاريه توسط مامور و عدم حضور

رامين در شعبه بازپرسي ؛ چه اقدام يا اقداماتي از ناحيه بازپرس متصور است ؟

سوال سوم : در يك تصادف رانندگي ؛ فرشيد كه راننده موتورسيكلت بوده با خانم مهشيد كه عابر پياده بوده تصادف نموده است .فرشيد فاقد گواهينامه رانندگي موتور سيكلت است اما داراي گواهينامه پايه دو شخصي است .

كارشناس تصادفات علت تامه تصادف را بي احتياطي (عدم توجه كافي به جلو) از سوي فرشيد دانسته است . پزشكي قانوني صدمات وارده به مهشيد را شكستگي ساق پاي راست / شكستگي بيني/ پارگي مينسكهاي زانو ي راست/ و يك فقره حارصه در ناحيه گردن اعلام و در نظريه نهايي اظهار نموده است شكستگيها بدون عيب درمان گرديده اما پارگي مينسك باعث محدوديت دايمي در حركات پا شده .

همچنين در نظريه مذكور آمده است : بابت پارگي مينسك پنج درصد و بابت محدوديت در حركات پاي راست پانزده درصد ديه كامل ( ديه يك مرد مسلمان ) به عنوان ارش و در ساير موارد ديه مقدر بايد پرداخت شود. با وصفي كه متهم به نظزيه كارشناس تصادفات و پزشكي قانوني تسليم بوده ؛ در دادنامه صادره توسط دادگاه بدوي ؛ صرفنظر از درست يا نادرست بودن مستندات قانوني ؛ حكم به محكوميت متهم به پرداخت ( بهاي هشت شتر بابت شكستگي استخوان پاي راست / بهاي هشت شتر بابت شكستگي استخوان بيني / بهاي يك شتر بابت حارصه گردن / پانزده درصد ديه كامل بابت نقص در حركات پاي راست به عنوان ارش / پنج درصد ديه كامل بابت ارش پارگي مينسك وهمچنين چهار ماه حبس بدون استناد به كيفيات مخففه به علت ايراد

ضرب و جرح غير عمدي ناشي از بي احتياطي در امر ر انندگي و نيز مبلغ پانصد هزار ريال جزاي نقدي بابت رانندگي بدون پروانه با قيد فوريت پرداخت ارش و مهلت دو ساله پرداخت ديه( از تاريخ تصادف ) صادر گرديده است . حا ل با توجه به شرح سوال حد اقل پنج مورد ايراد و اشكال اسا سي وارد بر راي را با استناد به مواد قانوني بيان نماييد

سوال چهارم : حامد كه كارمند اداره ... استان بوشهر است ماموريت داشته به شيراز عزيمت و از محل تنخواه گرداني كه نزد وي بوده مقدار چهارصد متر كابل برق فشار قوي خريداري و تحويل بگيرد و در بوشهر تحويل اداره دهد .لذا نامبرده به فروشگاه لوازم تاسيسات برقي محسن در شيراز مراجعه و چهارصد متر كابل مورد نظر را به بهاي بيست ميليون ريال خريداري مينمايد ؛ بنا به تقاضاي حامد ؛ محسن فاكتوري به مبلغ بيست و دو ميليون ريال صادر مينمايد .

حامد هنگام مراجعت به بوشهر بيمار ميشود و به توصيه پزشك معالج در بيمارستان بستري ميگردد .ناچار كابلهاي خريداري شده را به يكي از اشنايانش به نام غلام ميدهد كه به بوشهر برده و تحويل اداره نمايد. غلام در مسير خود در برازجان توقف مينمايد و كابلها را به فريد ميفروشد و با دريافت وجه ان به شيراز برميگردد و ضمن عيادت از حامد ماجرا را شرح ميدهد و نصف وجوه دريافتي را يه حامد ميدهد و قرار ميگذارند با هم به بوشهر رفته و ادعا ي سرقت كابلها را بنمايند.

به همين منوال نيز عمل مينمايند مدتي بعد جريان فاش ميشود

و حامد و محسن و غلام و فريد دستگير ميشوند . حال با توجه به شرح سوال در صورتيكه فعل ارتكابي نامبردگان مذكورداراي وصف چزايي باشدمجرمانه باشد نوع بزه انتسابي به هريك ازانها چيست و چه مرجع يا مراجعي صلاحيت رسيدگي به اتهامات نامبردگان را دارند ؟

سوال پنجم :امير به شما مراجعه و اظهار ميدارد در قبال فروش يك دستگاه اتومبيل و به عنوان ثمن معامله يك فقره چك از فيروز دريافت داشته كه به علت كسر موجودي از بانك برگشت خورده است . امير به قصد مطالبه طلبش به فيروز مراجعه نموده اما فيروز در حين بحث ومشاجره ناگهان چك و گواهي عدم پرداخت آنر از دست امير ميكشد و پاره و معدوم مينمايد و بعد هم منكر بدهي خود ميشود .

امير نيز شكا يتي عليه وي در دادسرا مطرح كه با احراز موضوع منتهي به صدور كيفر خواست ميگردد . فيروز در دادگاه با اقرار به خريد اتومبيل اظهار مينمايد و دليلي كه حكايت از پرداخت ثمن داشته باشد نيز ارايه نمينمايد. دادگاه با اين استدلال كه برگ چك و گواهي عدم پرداخت آن ماليت ندارد و صرفا وسيله پرداخت تلقي ميشود حكم به برائت فيروز صادر و امير را به طرح دعوي در دادگاه حقوقي هدايت مينمايد. اكنون امير جهت تجديدنظر خواهي از دادنامه به شما مراجعه نموده است . در صورتيكه وكالت وي را در مرحله تجديد نظر بپذيريد در اعتراض به دادنامه چه دلايل و دفاعياتي عنوان مينماييد ؟ با استناد به مواد قانوني توضيح دهيد

سوال ششم : مهرزاد مالك رسمي و ثبتي قطعه زميني در مرودشت بوده كه

آن را با مبايعه نامه عادي تنظيمي در يكي از بنگاههاي معاملاتي شيراز در تير ماه هشتاد وپنج به سعيد فروخته و معادل دو سوم بهاي آن را دريافت نموده و مقرر گرديده مابقي را چهار ماه بعد در دفترخانه همزمان با انتقال سند دريافت نمايد به علت افزايش ناگهاني بهاي ملك مهرزاد تصميم ميگيرد به نوعي معامله را بهم بزند لذا در مهر ماه هشتاد و پنج همراه با پد ر همسرش ( محمود ) به يكي از دوستانش به نام مسعود مراجعه و از او ميخواهند مبايعه نامه اي عادي به تاريخ ارديبهشت هشتاد و پنج بين محمود و مهرزاد تنظيم نمايد . مسعود به خواسته انها عمل مينمايد .

سپس محمود مستند به مبايعه نامه مذكورعليه مهرزاد دعوي الزام به تنظيم سند رسمي مطرح مينمايد كه دادگاه نيز بر اساس مبايعه نامه و اقرار خوانده به وقوع بيع و دريافت ثمن حكم به الزام محمود به انتقال سند صادر مينمايد حكم به علت عدم تجديد نظر خواهي قطعي و با صدور اجراييه ؛ دايره اجرا سند ملك را به محمود منتقل مينمايد.

سعيد از موضوع با خبرشده و با مراجعه به شما و ارائه دلايل كافي مبني بر صوري بودن معامله مهرزاد و پدر همسرش قصد احقاق حق و تعقيب كيفري مرتكبين را دارد . عناوين جزايي اقدامات عوامل دخيل در شرح سوال ومجازاتهاي انها و مرجع ذيصلاح را مستند به مواد قانوني ذكر نماييد/

سوال هفتم :مسعود كه تاجر فرش و داراي ديون متعددي است ؛ توسط يكي از طلبكارانش در دادسرا به اتهام ور شكستگي به تقصير تحت تعقيب قرار گرفته ؛ بازپرس

پس از تكميل تحقيقات با احراز اين امر كه مسعود وام كلاني با بهره بالا تحصيل نموده و بخش عمدهاي از ان را به يكي از طلبكارانش داده قرار مجرميت صادر و پرونده با صدور كيفرخواست به دادگاه جزائي ارسال و به اتهام ورشكستگي به تقصير مستند به مواد ....و....قانون مجازات اسلامي تقاضاي مجازات شده است . اينك مسعود به شما مراجعه و ضمن تكذيب ادعاهاي شاكي مبني بر ورشكستگي و ... ميخواهد با قبول وكالت وي در دادگاه از او دفاع نمائيد در صورت قبول وكالت مسعود چه ايراداتي به كيفرخواست وارد مينماييد و چگونه از او در قبال اتهام منتسبه دفاع ميكنيد ؟

سوال هشتم : ناصر يك قطعه باغ واقع در گويم را به موجب سند عادي به منصور فروخته و منصور با پرداخت نصف ثمن معامله ضرورتا به سفر خارج از كشور رفته است . محمود در غياب منصور به برادر وي ( ناصر ) مراجعه و پيشنهاد داده در صورتيكه بقيه ثمن به وي پرداخت شود حاضر به انتقال سند در دفتر اسناد رسمي به خريدار ( منصور ) خواهد بود .

ناصر پيشنهاد او را پذيرفته و هردو به دفترخانه اي در سپيدان مراجعه نموده اند . پس از تنظيم متن سند ؛ناصر با ارايه شناسنامه منصور و معرفي خود به جاي منصور ( با توجه به شباهت نزديك چهره دو برادر ) امضاء وي را شبيه سازي و سندانتقال را به جاي او امضاء ميكند .البته سابقا منصور وكالتنامه اي به نام ناصر تنظيم و به او اختيار و وكالت در تنظيم سند را داده بوده؛ اما اين وكالتنامه هنگام

انتقال سند مورد استفاده قرار نگرفته است . حال با توجه به شرح سوال :

الف : اگر اقدامات ناصر و محمود داراي وصف مجرمانه است چه توصيفي براي ان قائل ميشويد ؟ ب :اقدام سر دفتر چه عنواني دارد و ضمانت اجراي عمل وي چيست ؟

ج : چه مرجعي صلاحيت رسيدگي به بزه هاي ارتكابي را دارد ؟ مستدل و مستند توضيح دهيد

9 - سوالات اختباردوره اول سال- 1386

بنام خدا وقت يكساعت و نيم

اختبار كتبي آئين دادرسي كيفري كارآموزان وكالت كانون وكلاي مركز 12/5/86

به دو سئوال زير با استناد به مواد قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب ( در امور كيفري) مصوب 1378 و قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب مصوب 1373 و اصلاحات بعدي آن ( اصلاحي 1381 و 1385) پاسخ دهيد:

سئوال اول- حسن 14 ساله به اتهام نگهداري و حمل مشروبات الكلي در سال 1379 تحت تعقيب قرار م___ي گيرد. مشاراليه در بازجوئي اظهار مي دارد كه اين اعمال را با مشاركت پدر خود انجام داده است. پدر حسن نيز در بازجوئي اتهامات مذكور را پذيرفته و پس از صدور قرار كفالت به علت عجز از معرفي كفيل به زندان اعزام و چند روز بعد اقدام به فرار مي نمايد. وي در سال 1386 به اتهام يك فقره كلاهبرداري در تهران دستگير و در بازجوئي ضمن اقرار به جرم اخير و جرائم قبلي (كلاهبرداري , فرار, نگهداري و حمل مشروبات الكلي) به يك فقره زناي محصنه و يك فقره قتل غير عمد در حين رانندگي در دو سال قبل از دس____تگيري اعتراف مي نمايد. با عنايت به مراتب فوق پاسخ دهيد:

الف- مرجع انجام تحقيقات مقدماتي و

صدور قرار تامين نسبت به اتهام حسن و اتهامات پدر او كدام است.؟

ب- كدام دادگاه صالح به رسيدگي جهت صدور حكم نسبت به اتهامات متهمين فوق الذكر مي باشد.؟

ج- آيا جهت رسيدگي به اتهامات متهمين فوق الذكر به منظور صدور حكم, حضور وكيل مدافع در جلسه رسيدگي دادگاه الزامي است يا خير.؟

د- چنانچه پدر حسن بابت هر يك از اتهامات فوق الذكر در دادگاه بدوي محكوم گرديده باشد؛ اگر شما بعنوان وكيل مدافع وي احكام صادره را خلاف قانون و شرع بدانيد، جهت حفظ حقوق موكل خود چه اقدامي و در چه مرجعي خواهيد نمود؟ (16 نمره)

سئوال دوم- با توجه به اينكه به موجب قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب اصلاحي 1381 تعقيب جرائم توسط دادسرا به عمل مي آيد، در چه مواردي دادگاههاي كيفري مجاز به انجام تحقيقات مقدماتي و صدور راي مي باشند؟ (4 نمره)

توجه- لطفاً از نوشتن مطالبي كه مستقيماً ارتباط به سئوال ندارد اجتناب شود. موفق باشيد.

به نام آنكه جان را فكرت آموخت

در عدالت گشايش و آنكه عدالت را برنتابد ستم را سخت تر يابد.

از سخنان علي بن ابي طالب(ع)

اختبار كتبي حقوق تجارت مدت: 90 دقيقه

به هر دو سوال زير به طور خلاصه پاسخ دهيد و از بيان توضيحات اضافي و غير مرتبط خودداري فرماييد.

الف- در زمان قرارداد بيع، شركت متوقف بوده و قرارداد مزبور به ضرر طلبكاران تنظيم گرديده است.

ب- در زمان تنظيم قرارداد مدت ماموريت مديران شركت خاتمه يافته بوده و مديران بدون توجه به انقضاء مدت مديريت آنان قرارداد را با احمد امضا كرده اند و بدين علت مديران در آن زمان فاقد سمت بوده اند.

ج-

ملك مورد معامله به ثمن بخس فروخته شده و شركت از اين حيث مغبون گرديده است.

د- برابر مفاد اساس نامه شركت، فروش اموال غير منقول مي بايست به تاييد هيئت مديره شركت مي رسيد كه اين اقدام نيز صورت نگرفته است. بنابراين قرارداد باطل مي باشد. احمد به شما مراجعه كرده و از شما مي خواهد از وي دفاع كرده، در صورت قبول وكالت او به چه كيفيت دفاع خواهيد نمود؟

"موفق باشيد"

به نام خدا

اختبار حقوق ثبت و امور حسبي نوبت اول سال 86

كارآموزان وكالت كانون وكلاي دادگستري مركز

مدت پاسخگويي 2 ساعت- استفاده از قانون مجاز است ورقه اختبار جهت تحقيق و بررسي بيشتر نزد كارآموز باقي مي ماند.

سوال حقوق ثبت

در مورد اعتبار سند مالكيتي كه به نام افراد نسبت به اراضي مستحدث ساحلي (1) عليرغم مالكيت دولت و ممنوعيت درخواست ثبت افراد صادر شده است و اعتراضي هم در مهلت. مقرر قانوني بدرخواست ثبت صورت نپذيرفته نظر خود را با لحاظ جميع مقررات قانوني بيان نماييد؟

سوال امور حسبي

دعواي به خواسته مطالبه خسارت ناشي از تقصير قيم سابق در عدم اقدام به اعتراض ثبت ملك موروثي كشاورزي خواهان، عليه قيم سابق مطرح رسيدگي است. دفاع خوانده اينستكه عدم اعتراض به درخواست ثبت معلول سازش ساير ورثه با متقاضي ثبت بوده و چنانچه خواهان مدعي حقي است م___ي بايد به ورثه مراجعه نمايد و خواستار رد دعوي مي شود. در صورت داشتن اختيار، وكالت كداميك از طرفين دعوي را مي پذيريد. مراتب را مستدلاً توجيه نماييد؟

(1) قانون اراضي مستحدث ساحلي مصوب تير ماه 1354

سئوالات اختبار حقوق مدني كارآموزان وكالت

كانون وكلاي دادگستري مركز- مرداد 86

وقت 60 دقيقه

شخصي ملكي

را كه در رهن بوده با مبايعه نامه عادي به ديگري فروخته است و تعهد نموده كه ظرف دو ماه در دفتر اسناد رسمي حاضر شده و سند رسمي معامله را تنظيم و امضاء كند. چنين معامله اي با توجه به قوانين موضوعه و رويه قضايي چه وضعي دارد؟ اگر وكيل خريدار باشيد چه اقدامي در جهت حفظ حقوق موكل خود به عمل مي آوريد؟

استفاده از قانون بدون توضيح و حاشيه نويسي آزاد است.

بسمه تعالي

سئوالات اختبار كتبي آ. د. م، كانون وكلاي تهران – مرداد 1386

لطفاً به كليه سئوالات با استدلال و اختصار توضيح داده شود.

استفاده از مجموعه قوانين معمولي (غير محشي) مجاز است- وقت 5/1 ساعت.

الف) آيا دادگاه صلاحيت رسيدگي به اين دعوي را دارد يا خير چرا؟

ب) آيا هيچ يك از ايردات قانوني در اين مرحله قابل طرح ميباشد يا خير اگر جواب مثبت است كدام ايراد؟

ج) اگر خوانده ايرادي مطرح ننموده و اعتراضي نداشته باشد دادگاه مجاز به رسيدگي است يا نه ؟

دادرس با بررسي مستندات مطروحه ايراد را وارد نمي داند. اگر شما دادرس اين پرونده باشيد بعد از رد ايراد و براي رسيدگي به ماهيت دعوي مكلف به تجديد وقت رسيدگي و دعوت مجدد از اصحاب دعوي هستيد و يا اينكه مجازيد با توجه به متن دادخواست و منضمات (بر فرض تكميل) و بدون تجديد وقت رسيدگي حسب مورد اتخاذ تصميم نمائيد. چرا؟

اولاً) تقاضاي تصحيح راي مستلزم رعايت شرايط شكلي دادخواست ميباشد يا خير؟

ثانياً) اگر دادرس صادر كننده راي درخواست تصحيح را نپذيرد آيا ميتواند با دستور قضايي تقاضا را رد، و يا اينكه مكلف به صدور قرار ميباشد؟

ثالثاً) دستور

يا راي دادگاه مبني بر رد تقاضاي تصحيح قطعي است يا قابل اعتراض يا تجديد نظر؟

موفق باشيد

اختبار كتبي درس حقوق جزا كانون وكلاي دادگستري مركز- ساعت 9 صبح روز جمعه مورخ 12/5/86

فقط استفاده از قانون مجازات اسلامي آزاد است.

لطفاً به هر دو سوال با استدلال كافي پاسخ دهيد:

سوال اول:

"الف" و "ب" مامورين دولت متهمند به اخذ مال زياده از مقررات قانوني موضوع ماده ششصد (600)* قانون مجازات اسلامي و "ج" متهم است اولاً به معاونت با "الف" و "ب "در جرم ياد شده و ثانياً توهين موضوع ماده ششصد و هشت (608)** همان قانون. بعد از تحقيقات كيفر خواست در مورد هر س______ه نفر صادر و پرونده در تاريخ 20/4/85 با حضور متهمين و وكلاي آنها در دادگاه مطرح مي گردد. در دادگاه يكي از مدعيان خصوصي گذشت خود را نسبت به" الف " اعلام مي دارد. پس از استماع مدافعات متهمين و وكلاي ايشان دادگاه "الف" را به شش ماه ، "ب" را به نه ماه و "ج" را با توجه به ارتكاب جرايم متعدد به سه ماه حبس در مورد معاونت و 500 هزار ريال جزاي نقدي در مورد توهين محكوم مي نمايد ليكن محكوميت "ج" را به مدت دو سال از تاريخ 20/10/85 م____علق مي كند. "الف" و "ب" بعد از قطعيت حكم در 20/8/1385 براي اجراي مجازات به زندان معرفي مي شوند. "ج" در تاريخ 20/10/1385 مرتكب يك فقره جرم عمدي مستوجب تعزير مي گردد كه دادگاه در 29/11/1385 به جرم اخير وي و با حضور وكيل او رسيدگي مي كند. در اين دادگاه وكيل "ج" درخواست تعليق مجدد اجراي مجازات

موكل خود در صورت محكوميت را مي نمايد. وكلاي "الف" و "ب" نيز پس از اجراي نيمي از مدت محكوميت م______وكلين خود (سه ماه در مورد "الف" و چهار ماه و نيم در مورد "ب") تقاضاي صدور حكم به آزادي مشروط موكلين خود را مي نمايند. اما دادگاه با آزادي مشروط "ب" به اين دليل كه رضايت مدعيان خصوصي را كسب نكرده موافقت نمي كند.

اينك با توجه به اين مساله به سوالات زير به اختصار پاسخ دهيد:

سوال دوم:

با مطالعه ماده ششصد و چهل و هشت (648)*** قانون مجازات اسلامي اين ماده را حداكثر در هشت سطر از جهات گوناگون تجزيه و تحليل نمائيد.

* ماده 600- هر يك از مسئولين دولتي ... برخلاف قانون يا زياده بر مقررات قانوني اقدام و وجه يا مالي اخذ يا امر به اخذ آن نمايد به حبس از دو ماه تا يكسال محكوم خواهد شد.

** ماده 608- توهين به افراد از قبيل و استعمال الفاظ ركيك چنانچه موجب حد قذف نباشد به مجازات تا (74) ضربه و يا پنجاه هزار تا يك ميليون ريال جزاي نقدي خواهد بود.

*** ماده648- اطباء و جراحان و ماماها و داروفروشان و كليه كساني كه به مناسب شغلي يا حرفه خود محرم اسرار مي شوند هر گاه در غير از موارد قانوني، اسرار مردم را افشا كنند به سه ماه و يك روز تا يك سال حبس و يا به يك ميليون و پانصد هزار تا شش ميليون ريال جزاي نقدي محكوم مي شوند. 1-احمد، ملكي را از شركت سهامي خاصX با مديريت آقاي رضا خريداري مي نمايد. بعد از تنظيم مبايعه نامه عادي و

قبل از تنظيم سند رسمي، شركت مزبور ورشكسته مي شود. احمد دادخ____واست__ي بخواسته الزام تنظيم سند به طرفيت مدير تصفيه تقديم دادگاه مي نمايد. مدير تصفيه نيز متقابلا دادخواستي بخواسته ابطال مبايعه نامه تقديم و اعلام مي دارد: 2- رضا بابت خريد جواهرات، يك برگ سفته به مبلغ پانصد ميليون ريال صادر و با ظهر نويسي علي به جعفر تسليم مي دارد. جعفر بعلت عدم دريافت وجه سفته در سررسيد و واخواست آن در مهلت مقرره (علي) را به عنوان ضامن طرف دعوا قرارداده بدوا تقاضاي صدور قرار. تامين خواسته به مبلغ پانصد ميليون ريال و متعاقبا صدور حكم محكوميت علي را به پرداخت اصل وجه سفته و خسارات درخواست مي نمايد. علي در پاسخ مدعي مي شود كه چون واخواست نامه فقط به متعهد (رضا) ابلاغ شده و به ظهر نويس ابلاغ نگرديده، دعوي عليه او قابل پذيرش نيست. جعفر به شما مراجعه و اظهار مي دارد كه از ابتدا با توجه به اعتبار علي سفته را دريافت داشته و در خواست مي نمايد وكالت نامبرده را پذيرا شده و اقدامات لازم جهت دريافت قرار تامين خواسته و صدور حكم محكوميت علي و نهايتا وصول وجه سفته از نامبرده معمول داريد. در وضعيت موجود چنانچه ادعاي علي را درست مي دانيد و وكالت جعفر را پذيرا نمي شويد دلايل خود را براي عدم قبول وكالت با استناد به ماده يا مواد قانوني بيان و در صورتي كه وكالت جعفر را پذيرا مي شويد اقدامات و دلايل خود را مشروحا و مستندا به ماده يا مواد قانوني بيان نماييد. 2- خوانده متعاقب دعوايي كه خواهان

به طرفيت وي مطرح مي كند ، در اولين جلسه با تقديم لايحه (و بدون حضور در جلسه) صرفاً نسبت به طرح ايراد عدم توجه دعوي به خوانده اقدام و هيچگونه دفاعي در ماهيت نمي كند. 3- دعوي مطروحه با ايراد ذينفع نبودن خواهان منجر به صدور قرار رد دعوي مي گردد ، به نظر شما در مرحله تجديد نظر خواهي از اين قرار طرفين مي توانند با يكديگر سازش نموده و در خواست گزارش اصلاحي نمايند. 5- اگر در مقام اجراي قرار تامين خواسته ، يك دستگاه وسيله نقليه مورد نياز و متناسب با شأن خوانده توقيف گردد، در حاليكه همين اتومبيل در ماهيت دعوي نيز به عنوان عين مال، مورد مطالبه خواهان قرار گرفته و منجر به صدور حكم قطعي به نفع خواهان شده است آيا در مقام اجراي حكم، اتومبيل توقيف شده به محكوم له منتقل مي گردد. يا خير چرا؟ 1- تصميم دادگاه در زمينه محكوميت و مجازات متهمان صحيح است يا خير؟ 2- تصميم دادگاه در زمينه تعليق اجراي مجارات "ج" درست است يا نه؟ 3- در خواست وكيل "ج" براي تعليق مجدد محكوميت موكل وي منطبق با قانون است يا خير؟ 4- عدم موافقت دادگاه با پذيرش آزادي مشروط "ب" مبناي قانوني دارد يا نه ؟ A كه وكالت در فروش اموال B را داشته است منزل موكل را عالما عامدا به قيمتي كمتر از نرخ روز فروخته است، چنين معامله اي چه وضعيتي دارد؟ علم يا جهل خريدار به قيمت روز چه تاثيري در معامله دارد، فروض مختلف را بررسي و توضيح دهيد. 1-دعوايي به خواسته مطالبه وجه

عليه بدهكاري در دادگاه صالح مطرح مي گردد ، چنانچه تاريخ سررسيد دين 31/1/86 باشد و تاريخ ثبت دادخواست در دفتر مجتمع قضايي يا دادگستري 30/1/86 و تاريخ ثبت پرونده در شعبه رسيدگي كننده 1/2/86 و امروز 10/5/86 نيز وقت رسيدگي به پرونده باشد. 4- بعد از صدور راي دادگاه بدوي، محكوم له پرونده تقاضاي تصحيح راي را مي نمايد.

10 - سوالات آزمون ورودي كانون وكلاي دادگستري سال- 1386

جمهوري اسلامي ايران

سازمان سنجش آموزش كشور

عنوان مواد امتحاني،تعداد و شماره سؤالات

رديف مواد امتحاني تعداد سؤال از شماره تا شماره

1 حقوق مدني 20 1 20

2 آيين دادرسي مدني 20 21 40

3 حقوق جزا 20 41 60

4 آيين دادرسي كيفري 20 61 80

5 حقوق تجارت 20 81 100

6 اصول استنباط حقوق اسلامي 20 101 120

توجه:

1- هر سؤال منحصراَ يك پاسخ صحيح دارد.

2- به پاسخ هاي غلط، نمرة منفي تعلق مي گيرد.

3- پاسخ ها را فقط در برگ پاسخنامه و با مداد مشكي نرم و پررنگ مشخص نماييد.

4- دفترچه آزمون و پاسخنامه را پس از اتمام وقت، به طور جداگانه به مراقبين تحويل دهيد.

حقوق مدني صفحه 1

1-اگر كسي نسبت به مالي معامله به عنوان فضولي كند و بعد معلوم شود كه آن مال ملك معامله كننده بوده استْ، وضع اين معامله چگونه است؟

1) معامله باطل است. 2) معامله موكول به اجازة معامل است.

3) معامله صحيح و نافذ است. 4) معامله براي مالك قابل فسخ است.

2-اگر مورد اجاره عين كلي باشد و فردي كه موجر داده معيوب درآيد، مستأجر چه مي تواند بكند؟

1)مستأجر مي تواند ابطال اجاره را بخواهد.

2)مستأجر حق فسخ اجاره را دارد.

3)مستأجر فقط حق مطالبة تبديل عين داده شده را دارد.

4)مستأجر حق فسخ ندارد و مي تواند

موجر را مجبور به تبديل آن نمايد و اگر تبديل آن ممكن نباشد حق فسخ خواهد داشت.

3-در مورد كه ثالثي پيش از قبض عين مستأجره مانع انتفاع از آن شود، مستأجر چه مي تواند بكند؟

1)مستأجر مي تواند به مزاحم رجوع كند و رفع مزاحمت بخواهد.

2)مستأجر مي تواند به مزاحم رجوع كند و اجرت المثل بگيرد.

3)مستأجر تنها حق فسخ اجاره را دارد.

4)مستأجر مي تواند اجاره را فسخ كند يا به مزاحم رجوع كند و رفع مزاحمت بخواهد و اجرت المثل بگيرد.

4-مالي كه حق انتفاع از آن به ديگري تعلق دارد از طرف مالك فروخته مي شود، اين انتقال چه اثري دارد؟

1)انتقال غير نافذ و موكول به اجازة صاحب حق انتفاع است.

2)انتقال باطل است.

3)انتقال درست و در همه حال لازم است.

4)انتقال درست است ، ولي اگر انتقال گيرنده جاهل به وجود حق انتفاع باشد اختيار فسخ معامله را دارد.

5-مالي فروخته مي شود، بدون اينكه محل تسليم مبيع در آن تصريح شود يا عرف اقتضاي تسليم در محلي را داشته باشد، مبيع در كجا بايد تسليم شود؟

1) در محل وقوع عقد بيع 2) در محل وقوع مال 3)در محل اقامت فروشنده 4)در محل اقامت خريدار

6-چه اموالي در حكم غير منقول است؟

1)بنايي كه برروي زمين احداث مي شود.

2)معدني كه در زمين حفر مي شود.

3)حيوانات و اشيائي كه مالك آن را براي عمل زراعت اختصاص داده است، از نظر صلاحيت محاكم و توقيف اموال.

4)مطلق اشجار و شاخه هاي آن، مادام كه بريده يا كنده نشده.

7-دارنده اتومبيلي آن را به دوست خود را براي سفري كوتاه به امانت مي دهد. دوست او در اثر سرعت زياد با اتومبيل ديگري تصادم مي

كند و به آن خسارت مي زند. صاحب اتومبيل زيان ديده خسارت خود را از چه كسي مي تواند بگيرد؟

1) از دارندة اتومبيل و از راننده مقصر، از هر كدام كه بخواهد. 2) از رانندة مقصر به تنهايي

3) از دارنده به تنهايي 4) از راننده مقصر نصف و از دارنده نصف ديگر

8-هر گاه بعد از تقسيم ما ترك بين ورثه معلوم شود كه متوفي مديون به اشخاص ثالث بوده است:

1)تقسيم باطل مي شود.

2)تقسيم معتبر و صحيح بوده، لكن طلبكاران حق فسخ تقسيم را دارند.

3)تقسيم معتبر بوده و طلبكاران مي توانند به هر يك از وراث به نسبت سهم او رجوع كنند.

4)تقسيم معتبر و صحيح بوده، لكن ورثه تا قبل از اداء ديون متوفي، مجاز به فروش و يا اعمال تصرف مالكانه نسبت به مقسومه خود نمي باشند.

9-تصرف كدام يك از اشخاص زير اماني نيست؟

1) قرض گيرنده 2) عاريه گيرنده 3) وديعه گيرنده 4) مستأجر

10-در تبديل تعهد تضمينات دين سابق:

1) به دين جديد تعلق مي گيرد. 2) به دين جديد تعلق مي گيرد مگر اينكه شرط خلاف شده باشد.

3) به دين جديد تعلق نمي گيرد مگر اينكه شرط خلاف شده باشد. 4) هيچ كدام

11-ورثه متوفي عبارتند از پدر و مادر و وارث ديگري ندارد سهم الارث هر يك عبارتند از:

1) سهم الارث هر كدام 6/1 از ماترك است به فرض و مابقي تركه كه به قرابت بين آنها تنصيف مي شود.

2) به طول كلي سهم الارث مادر 3/1 و پدر 3/2 از ماترك است. 3) هر كدام 3/1 از ماترك را به فرض ارث مي برند و مابقي به قرابت بين آنها به طور مساوي تقسيم

مي شود.4)سهم الارث مادر و پدر هر كدام 6/1است به فرض و مابقي به قرابت به پدر مي رسد.

12- صلحي كه در مورد تنازع يا مبني بر تسامح باشد قاطع بين طرفين است اما ............

1)به وسيلة كلية خيارات مي توان آن را فسخ كرد.

2)فقط به وسيله خيار غبن مي توان آن را فسخ كرد.

3)فقط به وسيله خيار تدليس مي توان آن را فسخ گرد.

4)فقط به وسيله خيار شرط و خيار تخلف از شرط و خيار تدليس مي توان آن را فسخ كرد.

13-چنانچه قاب عكسي به عنوان طلا فروخته شود و بعد از معامله معلو م شود كه نقره بوده و روي آن آب طلا داده شده است:

1) براي خريدار حق فسخ ايجاد مي شود. 2) خريدار مي تواند معامله را فسخ كند يا اينكه مطالبه ارش نمايد.

3) معامله باطل است. 4) معامله غير نافذ است.

14- در نكاح دائم در صورت فوت زوج قبل از مواقعه، هر گاه مهر معين شده باشد:

1) هيچ مهري به زوجه تعلق نمي گيرد. 2)نصف مهر المسمي به زوجه تعلق مي گيرد.

3) تمام مهريه به زوجه تعلق مي گيرد. 4)مهر المتعه به زوجه تعلق مي گيرد.

15- در صورتي كه كسي خانه اي را به مبلغ معين بفروشد و قرار بگذارند كه مشتري ثمن را پس از فوت پدرش به بايع بپردازد شرط و عقد چه حكمي دارند؟

1) شرط و عقد هر دو صحيح هستند. 2) شرط مزبور باطل و فروشنده حق فسخ دارد.

3) فقط شرط باطل است. 4)شرط باطل است و موجب بطلان عقد مي شود.

16- كدام عبارت در مورد ‹‹عقد ضمان›› صحيح است؟

1) تعليق در ضمان صحيح ولي التزام به

تأديه معلق باطل است. 2) تعليق در ضمان باطل و التزام به تأديه معلق صحيح است.

3) تعليق در ضمان و التزام به تأديه باطل است. 4) تعليق در ضمان و التزام به تأديه صحيح است.

17- در صورتي كه ديوار مشترك خراب شود و يكي از دو شريك از تجديد بنا و اجازة تصرف در مبناي مشترك امتناع نمايد شريك ديگر مي تواند:

1)در مبناي مشترك تجديد بناي ديوار نمايد و نصف هزينه هاي انجام شده را از شريك ممتنع مطالبه كند.

2)در مبناي مشترك تجديد بناي ديوار نمايد لكن حق مطالبه هزينه هاي مصرف شده را از شريك ممتنع نخواهد داشت.

3)در حصة خاص خود تجديد بناي ديوار نمايد.

4)در مبناي مشترك تجديد بناي ديوار نمايد و تمامي هزينه هاي انجام شده را از شريك ممتنع مطالبه كند.

18-كدام يك از خيارات زير فوري نيست؟

1)خيار تأخير ثمن 2)خيار عيب 3)خيار غبن 4)خيار تدليس

19- هر گاه يكي از دو شريك مال مشاع غير منقول، سهم مشاع خود را با موافقت قبلي شريك خود به ثالث بفروشد:

1) براي شريك حق شفعه ايجاد نمي شود. 2) براي شريك حق شفعه ايجاد مي شود.

3) با وجود ساير شرايط حق شفعه براي شريك ايجاد مي شود. 4) حق شفعه با پرداخت نيمي از ثمن مأخوذه ايجاد مي شود.

20-از نظر قانون مدني ايران دعوي نفي ولد:

1)هرگز مسموع نيست.

2)قبل از انقضاء دو ماه از تاريخ اطلاع يافتن شوهر از تولد طفل مسموع است.

3)قبل از انقضاء پنج ماه از تاريخ اطلاع يافتن شوهر از تولد طفل مسموع است.

4)هميشه مسموع است.

آئين دادرسي مدني صفحه 3

21- آيا وكيل دادگستري مي تواند بدون داشتن عذر موجه در دادگاه حاضر نشود؟

1) نمي

تواند 2)اگر عدم حضورش به تجديد وقت دادگاه منجر نشود مي تواند

3) در صورتي كه موكلش در دادگاه حاضر شود مي تواند 4) در همه حال مي تواند

22- دعوي اعتراض ثالث:

1) بايد ظرف بيست روز از تاريخ قطعي شدن رأي مورد اعتراض اقامه شود.

2) بايد ظرف يك ماه از تاريخ اطلاع ازصدور رأي مورد اعتراض اقامه شود.

3) بايد ظرف سه ماه از قطعي شدن رأي مورد اعتراض اقامه شود.

4)اقامه اين دعوي مقيد به مهلت معين نيست.

23-در صورتي يكي از طرفين دعوي دو نفر وكيل داشته باشند:

1)هر يك از دو نفر وكيل مكلف به ابطال تمبر كامل مالياتي هستند.

2)با ابطال تمبر كامل مالياتي از ناحيه هر يك تكليف از ديگري ساقط مي شود.

3)هر يك از دو نفر وكيل مجاز در اقدام انفرادي مكلف به ابطال تمبر مالياتي خود هستند.

4)براي هر دو نفر وكيل بدون دارا بودن اختيار اقدام فردي يك فقره تمبر كامل مالياتي كافي است.

24- در صورت حدوث اختلاف در صلاحيت بين دو دادگاه عمومي حقوقي در سطح يك استان:

1)حل آن با دادگاه تجديد نظر مركز استان است و دادگاه مرجوع اليه مكلف به رسيدگي است.

2)حل آن با دادگاه تجديد نظر مركز استان است و دادگاه مرجوع اليه مكلف به رسيدگي نبوده پرونده را براي حل اختلاف به ديوان عالي كشور مي فرستد.

3)حل آن با رئيس كل دادگستري مركز استان است.

4)حل آن با ديوان عالي كشور است.

25- در دعاوي كه براي اقامه آنها مدت معيني در قوانين پيش بيني شده است از قبيل دعاوي اعتراض بر ثبت يا تحديد حدود، اشخاص ثالث:

1)مي توانند به عنوان ثالث در دعوي بين معترض و متقاضي ثبت مطروحه در

مراجع قضايي وارد شوند ولي نمي توانند به رأي قطعي بين آنان اعتراض كنند.

2)مي توانند به عنوان ثالث در دعواي مطروحه بين آنان وارد شوند و يا برراي قطعي بين آنان اعتراض كنند.

3)نمي توانند وارد ثالث شوند، لكن مي توانند بر حكم يا قرار قطعي بين آنان در اين نوع دعاوي اعتراض كنند.

4)نمي توانند به عنوان ثالث در دعواي مطروحه بين آنان وارد شوند يا بر حكم يا قرار قطعي بين آنان در اين نوع دعاوي اعتراض نمايند.

26- اخذ تأمين يا خواستن ضامن از محكوم له حكم غيابي:

1) اصولاَ لازم نيست. 2) در مرحله ي صدور دستور ضدور اجرائيه لازم است.

3) در مرحله اجراي حكم لازم است. 4) هم زمان با ابلاغ دادنامه ي غيابي به محكوم له لازم است.

27-كدام يك از دعاوي زير قابل ارجاع به داوري نيست؟

1) دعوي ورشكستگي و نسب 2) دعاوي راجع به اموال غير منقول ثبت شده

3) دعاوي مربوط به مهريه و نفقه 4) دعاوي كه يك طرف آن دولت باشد.

28- صدور اجرائيه با كدام دادگاه است؟

1)با دادگاه نخستين

2)با دادگاه صادر كننده حكم قطعي

3)با دادگاه تجديد نظر

4)اگر دادگاه تجديد نظر حكم بدوي را تأييد كرده باشد با دادگاه بدوي و اگر نقص كرده باشد با دادگاه تجديد نظر

29- كدام يك از موارد زير از دعاوي طاري محسوب نمي شود؟

1) ورود ثالث 2) جلب ثالث 3) اعتراض شخص ثالث 4) دعوي متقابل

30- رأي دادگاه در چه مواردي غيابي است؟

1)در مواردي كه وقت رسيدگي ابلاغ واقعي نشده و خوانده و نماينده ي او در هيچ جلسه دادگاه حاضر نشده و كتباَ هم دفاع نكرده باشد.

2)در مواردي كه خوانده در دادگاه حاضر نشده

باشد.

3)در مواردي كه خوانده يا نماينده قانوني او در دادگاه حاضر نشده باشد.

4)در مواردي كه اخطاريه وقت رسيدگي ابلاغ واقعي نشده باشد.

31- تحقيقات محلي جزء كدام يك از ادله محسوب مي شود؟

1) اماره ي قضايي 2) اسناد كتبي 3) شهادت 4) اماره قانوني

آئين دادرسي مدني صفحه 4

32- دعوي اضافي، يعني افزايش خواسته يا تغيير نحوه دعوي يا خواسته، كه از ناحيه ي خواهان اقامه مي شود بايد:

1)پس از تقديم دادخواست و قبل از جلسه ي اول رسيدگي مطرح شود.

2)تا جلسه اول رسيدگي و در اين جلسه اقامه شود.

3)تا قبل از ختم مذاكرات اصحاب دعوي مطرح گردد.

4)پس از ختم مذاكرات اصحاب دعوي و قبل از صدور حكم عنوان شود.

33- كدام يك از تصميمات قضايي ذيل از اعتبار امر مختومه برخوردار نمي باشد؟

1) گزارش اصلاحي 2) حكم قطعي دادگاه بدوي

3) حكم قطعي دادگاه تجديد نظر 4) قرار سقوط دعوي

34- كدام يك از گزينه هاي ذيل دعوي متقابل محسوب مي شود؟

1) دعوي تهاتر 2) دعوي صلح 3) دعوي فسخ 4) هيچ كدام

35-در احتساب مواعد:

1)چنانچه از مواعد قانوني باشد روز ابلاغ و روز اقدام جزء مدت محسوب نمي شود.

2)چنانچه از مواعد قضايي باشد روز ابلاغ و روز اقدام جزء مدت محسوب نمي شود.

3)هم در مواعد قانوني و هم در مواعد قضايي روز ابلاغ و روز اقدام جزء مدت محسوب نمي شود.

4)در مواعد قانوني روز ابلاغ و روز اقدام جزء مدت محسوب نمي شود و در قضايي مي شود.

36-احكام مستند به اقرار در دادگاه.........

1) قابل فرجام است. 2)قابل تجديد نظر و فرجام نيست.

3) قابل تجديد نظر است. 4) قابل تجديد نظر و فرجام است.

37-هرگاه مدعي پس از ختم مذاكرات اصحاب

دعوي، دعوي خود را مسترد كند و خوانده هم راضي باشد دادگاه كدام يك از تصميمات ذيل را اتخاذ خواهد كرد؟

1) قرار رد دعوي 2) قرار ابطال دادخواست 3) قرار عدم استماع دعوي 4) قرار سقوط دعوي

38-آراي صادر شده از شوراهاي حل اختلاف:

1) در كليه موارد قابل تجديد نظر در دادگاه عمومي هستند.

2) در همه ي موارد چنانچه اعضاي شورا با تجديد نظر موافق باشند در دادگاه عمومي قابل تجديد نظر است.

3) در بعضي از موارد چنانچه اعضاي شورا با تجديد نظر خواهي موافق باشند در دادگاه تجديد نظر قابل تجديد نظر هستند.

4) در هيچ موردي قابل تجديد نظر نيستند.

39-به موجب دادنامه اي غير قطعي ‹‹الف›› كه مقيم خارج از كشور است و ‹‹ب›› كه مقيم داخل كشور است به انجام تعهدي محكوميت يافته اند و حكم صادره قابل تجديد نظر مي باشد مهلت تجديد نظر خواهي از حكم مزبور:

1)براي هر دو نفر دو ماه است.

2)براي هر كدام از آن دو بيست روز است.

3)براي محكوم عليه مقيم ايران 20 روز و براي مقيم خارج از كشور دو ماه است.

4)براي ‹‹الف›› دو ماه و بيست روز و براي ‹‹ب›› 20 روز است.

40-حكم نهايي در كدام يك از عبارت هاي ذيل تعريف شده است؟

1)حكمي كه به صورت قطعي از دادگاه بدوي صادر شده باشد.

2)حكمي كه از مرجع تجديد نظر به صورت قطعي صادر شده باشد.

3)حكمي كه به جهت عدم تجديد نظر خواهي قطعيت يافته است.

4)حكمي كه به واسطه ي طي مراحل قانوني و يا به واسطه انقضاي مدت اعتراض، تجديد نظر خواهي و فرجام خواهي دعوايي، كه حكم در آن موضوع صادر شده از دعاوي مختومه محسوب

شود.

حقوق جزا صفحه 5

41-ماده 11 قانون مجازات اسلامي گويد:‹‹ در مقررات و نظامات دولتي، مجازات و اقدامات تأميني و تربيتي بايد به موجب قانوني باشد كه قبل از وقوع جرم مقرر شده باشد و هيچ قعل يا ترك فعلي را نمي توان به عنوان جرم به موجب قانون متأخر مجازات نمود...›› منظور قانون گذار از ‹‹ مقررات و نظامات دولتي›› چيست؟

1) قوانين مربوط به تخلفات اداري 2) قوانين مربوط به تعزيرات حكومتي

3) مجازات هاي بازدارنده 4) كليه قوانين كيفري غير از مقررات مربوط به حدود و قصاص ديات

42-دادگاه اجراي مجازات محكوم عليه را تعليق كرده است. متعاقباً معلوم مي شود كه محكوم عليه قبلاَ يك فقره محكوميت قطعي به لحاظ ارتكاب جرم سرقت داشته است. تكليف مجازات تعليق شده اخير چيست؟

1)مجازات تشديد مي شود.

2)مجازات قبلي با مجازات اخير جمع مي شود و قرار تعليق باقي مي ماند.

3)دادگاه پس از احراز وجود سابقه، قرار تعليق را الغاء خواهد كرد.

4)اجراي مجازات قبلي هم معلق مي شود.

43-دفاع مشروع در رديف كدام يك از عناوين ذيل قرار مي گيرد؟

1) معاذير معاف كننده از مجازات 2) عوامل رافع مسئوليت كيفري

3) عوامل موجهه ي جرم 4) كيفيات مخففه

44-در صورت استفاده زوجه از حق حبس بابت مهريه، امتناع زوج از پرداخت نفقه زوجه:

1)جرم است.

2)حتي با وجود تمكن مالي جرم نيست.

3)در صورتي جرم است كه زوجه قسمتي از مهريه اش را دريافت كرده باشد.

4)در صورتي ترك انفاق جرم است كه زوج با وجود تمكن مالي مهريه ي زوجه را نپردازد.

45-اگر مباشر جرم بنا به معاذير قانوني و جهات شخصي قابل تعقيب و مجازات نباشد:

1)معاون جرم قابل تعقيب است.

2)معاون جرم قابل تعقيب نيست.

3)معاون جرم

قابل تعقيب نيست مگر آن كه اقوي از مباشر باشد.

4)معاون جرم قابل تعقيب نيست مگر آن كه قرار موقوفي تعقيب فاعلي اصلي صادر شده باشد.

46-كدام يك از قوانين زير همواره عطف به ما سبق مي شود؟

1) قانون تفسيري 2) قانون مصوب مجمع تشخيص مصلحت نظام

3) قانون مربوط به امنيت ملي 4) قانون شكلي مربوط به هزينه دادرسي

47-نشر اكاذيب:

1)براي شروع تعقيب نيازمند شاكي خصوصي نيست، ولي براي بقاء تعقيب نيازمند شاكي خصوصي است.

2)نه براي شروع و نه براي بقاء تعقيب به شاكي خصوصي نياز ندارد.

3)هم براي شروع تعقيب و هم براي بقاي تعقيب نيازمند شاكي خصوصي است.

4)براي شروع تعقيب نيازمند شاكي خصوصي است.

48-هرگاه كسي كه مرتكب قتل موجب قصاص شده است بميرد:

1)قصاص ساقط مي شود و ديه مستقر مي گردد و بر عهده وراث جاني است.

2)قصاص ساقط مي شود و پرداخت ديه بر عهده عاقله است.

3)قصاص و ديه هر دو ساقط مي شود.

4)قصاص ساقط مي شود اما پرداخت ديه منوط به تقاضاي اولياء دم است.

49-كدام گزينه در مورد قسامه قتل عمد نادرست است؟

1)قسم خورندگان به شرط رعايت نصاب قانوني بايد از خويشان و بستگان مدعي باشند.

2)قسم خورندگان بايد مرد باشند مگر آن كه مدعي زن باشد.

3)قسم خورندگان بايد از روي علم به ارتكاب قتل سوگند بخورند.

4)اگر تعداد قسم خوردندگان مدعي كمتر از پنجاه نفر باشد تكرار قسم تا كامل شدن حد نصاب امكان پذير نيست.

حقوق جزا صفحه 6

50-فردي خود را افسر نيروي انتظامي معرفي مي كند در حالي كه وي افسر نيروي انتظامي نيست، اقدام وي:

1) غصب عنوان است. 2)گزارش خلاف واقع است. 3) جعل عنوان است. 4) عنوان كيفري ندارد.

51-مجازات شروع به آدم ربايي........................ است.

1)

يك تا سه سال حبس 2) سه تا پنج سال حبس 3) شش ماه تا دو سال حبس 4) شش ماه تا يك سال حبس

52-مجازات صدور چك بلا محل از حساب مسدود كه رقم آن يكصد ميليون ريال است:

1) به نظر قاضي صادر كننده حكم است. 2) حداكثر يك سال حبس است.

3) حداكثر دو سال حبس است كه قابل تعليق نمي باشد. 4) حداكثر شش ماه حبس است.

53-مجازات معاونت در جرمهاي تعزيري و بازدارنده كه داراي حداقل و اكثر است چگونه تعيين مي شود؟

1) در اختيار قاضي دادگاه است.

2) حداقل مجازات مقرر در قانون براي همان جرم است.

3) مجازات معاون نصف مباشر است.

4) فرقي بين معاون و مباشر نيست و در نتيجه به همان مجازات مباشر محكوم مي شود.

54-زني كه در عده ي بائن قرار دارد خود را به عقد ديگري در مي آورد:

1)اقدام وي عنوان مجرمانه ندارد.

2)عمل ارتكابي جرم محسوب و به حبس يا جزاي نقدي محكوم مي شود.

3)فقط به جزاي نقدي محكوم مي شود.

4)فقط به تحمل شلاق تعزيري محكوميت پيدا مي كند.

55-در صورتي كه جاعل از سند مجعول استفاده كند مجازات او چيست؟

1) مجازات او نسبت به جعل تا دو برابر افزايش مي يابد. 2) به اشد مجازات جعل محكوم مي شود.

3) به مجازات جعل و استفاده از سند مجعول محكوم مي شود. 4) قاضي مجازات او را در مورد جعل تشديد مي كند.

56-زناي مرد غير مسلمان با زن مسلمان موجب:

1) فقط قتل زاني است و زانيه حسب مورد مجازات مي شود. 2) موجب قتل هر دو است.

3) موجب جلد هر دو است. 4) موجب رجم هر دو است.

57-مطابق قانوني تعزيرات اخفاي جاسوس

در صورتي جرم و قابل مجازات است كه:

1) به قصد بر هم زدن امنيت ملي و كمك به دشمن باشد. 2) به قصد بر هم زدن امنيت ملي يا كمك به دشمن باشد.

3) به قصد كمك به دشمن باشد. 4) به قصد بر هم زدن امنيت ملي باشد.

58-زن و مردي با هم ازدواج مي كنند ولي واقعه ازدواج را به ثبت نمي رسانند در اين حالت كدام يك از گزينه هاي زير صحيح است؟

1)زن و مرد هر دو به عنوان مباشر در عدم ثبت واقعه نكاح قابل تعقيب هستند.

2)فقط مرد مرتكب جرم شده است.

3)مرد به عنوان مباشر و زن به عنوان معاون قابل تعقيب هستند.

4)زن به عنوان مباشر ( چون ايجاب از ناحيه او است) و مرد به عنوان معاون قابل تعقيب هستند.

59-شخصي به اتهام قبول خدمت در قمار خانه اي تحت تعقيب قرار گرفته است، با توجه به مقررات موضوعه فعلي شخص مذكور:

1)مباشر مستقل در جرم محسوب مي شود.

2)معاون درجرم محسوب مي شود كه همان مجازات مباشر جرم را خواهد داشت.

3)عمل وي جرم محسوب نمي شود.

4)شريك جرم به شمار مي آيد.

60-شخصي با علم و آگاهي از اينكه وكيل دادگستري از طريق دادگاه انتظامي كانون وكلاي متبوع خود در حالت تعليق به سر مي برد به نامبرده وكالت مي دهد تا براساس آن طرح دعوي نمايد و بر اين اساس وكيل طرح دعوي كرده و در جلسه دادگاه شركت كرده و دفاع مي كند كدام گزينه صحيح است؟

1)فقط عمل وكيل جرم محسوب و قابل تعقيب است.

2)هر دو به عنوان شركاي جرم قابل تعقيب هستند.

3)هيچ جرمي تحقق نيافته است.

4)وكيل تحت عنوان مباشرت و موكل به عنوان

معاون قابل تعقيب هستند.

آئين دادرسي كيفري صفحه 7

61-براي متهمي قرار تأمين وثيقه صادر شده است در مورد ضبط وثقيه كدام گزينه صحيح است؟

1)به محض خروج متهم از حوزه قضايي وثيقه ضبط مي شود.

2)ضبط وثقيه منوط به احضار متهم و عدم حضور او و پس از اخطار به وثيقه گذار و سپري شدن مهلت مقرر، است.

3)چنانچه از محدودة استاني كه حوزه قضايي در آن قرار دارد خارج شود ضبط مي شود.

4)اگر از كشور خارج شود وثيقه ضبط مي شود.

62-وجود نسبت به خويشاوندي بين شاهد و كسي كه به شهادت او استناد كرده است:

1) مطلقاَ از موارد ر د و جرح است. 2) اگر خويشاوندي نسبي باشد از جهات جرح و رد است.

3) چنانچه خويشاوندي سببي باشد از جهات رد و جرح است. 4) از جهات رد و جرح شاهد نيست.

63-قرار بازداشت موقت صادر شده از طرف دادگاه كيفري استان:

1) قابل اعتراض در دادگاه تجديد نظر استان است. 2) قابل اعتراض نيست.

3) قابل اعتراض در ديوانعالي كشور است. 4) قابل اعتراض در شعبة ديگر دادگاه كيفري استان است.

64-دادگاه انقلاب حكم اعدام فردي را به اتهام محاربه و افساد في الارض صادر كرده است، مرجع تجديد نظر از اين حكم:

1)ديوانعالي كشور است.

2)رئيس ديوانعالي كشور يا دادستان كل كشور است.

3)دادگاه تجديد نظر استان است.

4)اگر محكوم عليه روحاني باشد دادگاه ويژه روحانيت و در غير اين صورت ديوانعالي كشور است.

65-با تشكيل دادگاه كيفري استان و با توجه به مقررات جاريه:

1)جرايمي كه داراي مجازات اعدام با حبس ابد باشد و در صلاحيت دادگاه انقلاب بوده، در دادگاه كيفري استان مورد رسيدگي قرار مي گيرد.

2)رسيدگي به جرائم مواد مخدر در صلاحيت دادگاه انقلاب

و رسيدگي به ساير جرائم، كه داراي مجازات اعدام يا حبس ابد باشد، در صلاحيت دادگاه كيفري استان مي باشد.

3)جرائمي كه در صلاحيت دادگاه انقلاب بوده، كماكان در دادگاه انقلاب رسيدگي مي شود.

4)جرائمي كه داراي مجازات اعدام باشد در دادسرا مطرح و سپس براي صدور حكم به دادگاه كيفري استان ارجاع مي گردد.

66-در مواردي كه مجازات قانوني جرم، حبس و جزاي نقدي و شلاق باشد، ملاك احتساب مرور زمان كدام است؟

1) جزاي نقدي 2) حبس

3) شلاق 4) در اين موارد مجازات مشمول مرور زمان نمي شود.

67-در صورتي كه جرائم ارتكابي متهم كه از حيث مجازات يكسان هستند در حوزه هاي مختلف قضايي واقع شده باشد و متهم نيز دستگير نشده است، كدام يك از گزينه هاي ذيل صحيح خواهد بود؟

1)دادگاهي كه ابتدائاَ شروع به تعقيب موضوع كرده صلاحيت رسيدگي به كليه جرائم مذكور را دارد.

2)دادگاهي كه اولين جرم در حوزة آن انجام يافته صلاحيت رسيدگي خواهد داشت.

3)دادگاهي كه آخرين جرم در حوزة آن واقع شده صلاحيت رسيدگي دارد.

4)دادگاهي كه احتمال مي رود متهم در حوزة آن دستگير شود صلاحيت رسيدگي دارد.

68-از نظر قانون آيين دادرسي دادگاه هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري، كليه جرائم داري جنبة...... است.

1) ترهيبي 2) تعزيري 3) ترزيلي 4) الهي

69-كنترل تلفن افراد در كدام يك از موارد ذيل جايز است؟

1)در جرائم منافي عفت

2)فقط در مواردي كه به امنيت كشور مربوط است.

3)در مواردي كه به امنيت كشور مربوط و يا براي حفظ حقوق اشخاص به نظر قاضي لازم باشد.

4)مطلقاَ ممنوع است.

70-در محاكمه كيفري اطفال بزهكار كدام يك از گزينه هاي زير صحيح است؟

1)چنانچه مصلحت طفل اقتضا كند، قسمتي از مراحل رسيدگي

در غياب متهم انجام و رأي صادره غيابي خواهد بود.

2)در صورت اقتضاي مصلحت طفل، رسيدگي در قسمتي از مراحل دادرسي در غياب متهم انجام و رأي صادره در هر حال حضوري محسوب است.

3)حضور طفل در هر حال ضروري است.

4)رسيدگي در غياب طفل در صورت موافقت ولي يا سرپرست قانوني و دادستان مجاز است.

آئين دادرسي كيفري صفحه 8

71-گزينه صحيح كدام است؟

1)تجديد نظر خواهي محكوم عليه نسبت به محكوميت خود و ضرر و زيان ناشي از جرم مستلزم پرداخت هزينه دادرسي نسبت به امر حقوقي نمي باشد.

2)تجديد نظر خواه در مورد مذكور ملزم به پرداخت هزينة دادرسي نسبت به امر حقوقي است.

3)تجديد نظر خواه با موافقت دادستان از پرداخت هزينه دادرسي معاف است.

4)تجديد نظر خواه فقط نصف هزينة دادرسي را پرداخت مي كند.

72-كدام يك از اشخاص ذيل حق درخواست اعادة دادرسي ندارند؟

1) ورثه محكوم عليه در صورت فوت وي 2) ورثه محكوم در صورت غيبت وي

3) همسر محكوم عليه در صورت فوت و غيبت وي 4) شاكي خصوصي در صورت برائت متهم

73-بازپرس قرار منع تعقيب متهم را صادر كرده و به موافقت دادستان نيز رسيده است. در اين صورت:

1)شاكي خصوصي مي تواند نسبت به آن اعتراض كند، تصميم مرجع صالح رسيدگي به اعتراض هر چه باشد قطعي است.

2)در صورتي كه تصميم دادگاه صالح بر تأييد قرار مذكور باشد، اين تصميم از ناحية شاكي قابل تجديد نظر است.

3)در صورتي كه تصميم دادگاه بر نقض قرار باشد از ناحيه متهم قابل تجديد نظر است.

4)قرار منع تعقيب قابل اعتراض نيست.

74-در صورتي كه درخواست اعادة دادرسي پذيرفته شود، رسيدگي مجدد:

1) در دادگاه صادر كننده حكم قطعي به عمل مي آيد:

2) در

ديوانعالي كشور به عمل مي آيد.

3) در دادگاه هم عرض دادگاه صادر كننده حكم قطعي به عمل مي آيد.

4) در دادگاه بدوي به عمل مي آيد.

75- شخصي 17 ساله به اتفاق فردي كه 20 ساله است متهمند به شركت در حمل يك كيلو ترياك، كدام گزينه صحيح است؟

1)به اتهام شخص 17 ساله در دادگاه عمومي (غير اطفال) و 20 ساله در دادگاه انقلاب رسيدگي مي شود.

2)به اتهام شخص 17 ساله در دادگاه اطفال و 20 ساله در دادگاه انقلاب رسيدگي مي شود.

3)به اتهام هر دو نفر در دادگاه انقلاب رسيدگي مي شود.

4)به اتهام هر دو نفر در دادگاه اطفال رسيدگي مي شود.

76-در مورد صلاحيت ذاتي در امر كيفري كدام گزينه صحيح است؟

1)بنا به تقاضاي طرفين دعوي كيفري مي توان از صلاحيت ذاتي عدول كرد.

2)با موافقت دادستان كل كشور مي توان از صلاحيت ذاتي عدول كرد.

3)با موافقت رئيس قوه قضائيه مي توان از صلاحيت ذاتي عدول كرد.

4)عدول از صلاحيت ذاتي ممكن نيست.

77-آراي وحدت رويه هيأت عمومي ديوانعالي كشور منحصراَ در مواردي صادر مي شود كه:

1)در شعب ديوانعالي كشور نسبت به موارد مشابه با استنباط متفاوت از قوانين آراء مختلفي صادر شود.

2)در شعب ديوانعالي كشور و يا هر يك از محاكم تالي، نسبت به موارد مشابه، با استنباط متفاوت از قوانين آراء مختلفي صادر شود.

3)در محاكم تالي ،نسبت به موارد مشابه با استنباط متفاوت از قوانين آراء مختلفي صادر شود.

4)دادگاه هاي تالي راي اصراري صادر نمايند.

78-در صورتي كه رأي محكوميت كيفري از دادگاه فاقد صلاحيت محلي صادر شده باشد و از آن تجديد نظر خواهي به عمل آيد:

1)مرجع تجديد نظر در صورت ايراد هر يك ازطرفين در

تجديد نظر خواهي، رأي معترض عنه را نقض و پرونده را به مرجع صالحه ارسال مي دارد.

2)مرجع تجديد نظر در هر حال آن را نقض و پرونده را به مرجع صالحه ارسال مي نمايد.

3)مرجع تجديد نظر، فقط در صورت ايراد هر دو طرف دعوي جزايي در تجديد نظر خواهي خود، رأي را نقض و پرونده را به مرجع صالحه ارسال مي نمايند.

4)مرجع تجديد نظر در هر حال به ايراد عدم صلاحيت محلي ترتيب اثر نمي دهد.

79-به عنوان يكي از ادله اثباتي قتل شبه عمد يا خطاء محض كدام يك از گزينه هاي زير صحيح است؟

1) قسم مدعي 2) گواهي دو زن عادل

3) گواهي يك مرد عادل 4) گواهي يك مرد عادل و يك زن عادل

80-مدت كليه حبس ها از روزي شروع مي شود كه:

1) متهم دستگير شده باشد. 2) محكوم عليه به موجب حكم قطعي قابل اجرا محبوس شده باشد.

آئين دادرسي كيفري صفحه 9

3) حكم محكوميت به محكوم عليه در خارج از زندان ابلاغ شده باشد. 4) محكوم عليه خود را به اجراي احكام معرفي كرده باشد.

حقوق تجارت صفحه 10

81-مديران شركت سهامي در مقابل شركت و اشخاص ثالث نسبت به تخلف از مقررات قانوني و اساسنامه شركت و يا مصوبات مجمع عمومي ............

1)مسئوليت تضامني دارد.

2)مسئوليت نسبي دارند.

3)مشتركاَ و به طور مساوي مسئول جبران خسارات وارده هستند.

4)حسب مورد منفرداَ يا مشتركاَ مسئول مي باشند و دادگاه مسئوليت هر يك را مشخص مي كند.

82-اگر تاجري به قصد به تأخير انداختن ورشكستگي خود از طرق مختلف به وسائلي كه دور از صرفه است تحصيل وجهي نمايد:

1) دادگاه مي تواند او را ورشكسته به تقلب اعلام كند. 2)دادگاه مي

تواند او را ورشكسته به تقصير اعلام كند.

3) دادگاه مكلف است او را ورشكسته به تقصير اعلام مي كند. 4) دادگاه بايد او را ورشكسته به تقلب اعلام نمايد.

83-كدام يك از موارد ذيل در صلاحيت مجمع عمومي فوق العاده شركت سهامي نيست؟

1) تصويب اساسنامه 2) تغيير در مواد اساسنامه 3) افزايش سرمايه شركت 4) اغلال شركت

84-در مجمع عمومي موسس شركت سهامي:

1)حضور دارندگان حداقل نصف صاحبان سهامي كه حق راي دارند ضروري است.

2)حضور دارندگان حداقل بيش از نصف صاحبان سهامي كه حق راي دارند ضروري است.

3)حضور دارندگان حداقل 3/1صاحبان سهامي كه حق راي دارند ضروري است.

4)حضور دارندگان حداقل 3/2صاحبان سهامي كه حق راي دارند ضروري است.

85-نداشتن دفاتر تجارتي براي بازرگانان:

1)جرم محسوب و مرتكب به شش ماه تا دو سال حبس محكوم مي شود.

2)جرم محسوب و مرتكب به جزاي نقدي دويست تا ده هزار ريال محكوم مي شود.

3)جرم محسوب و مرتكب به جزاي نقدي دويست تا ده هزار ريال محكوم مي شود و ممكن است ماليات را از وي به صورت علي الراس اخذ كنند و در

صورت ورشكستگي ورشكسته به تقصير محسوب خواهد شد.

4)جرم محسوب نمي شود.

86-در شركت تضامني انتقال سهم الشركه:

1) با رضايت اكثريت شركاء امكان پذير است. 2) با رضايت بيش از نصف شركاء امكان پذير است.

3) با رضايت 2 از شركاء امكان پذير است. 4) با رضايت تمام شركاء امكان پذير است.

3

87-صلح محاباتي و هبه تاجر بعد از توقف :

1) صحيح است. 2) باطل است.

3) غير نافذ است. 4) موكول به تشخيص دادگاه است.

88-اگر چك در همان مكاني كه صادر شده بايد تأديه شود و دارنده چك ظرف 15 روز از تاريخ صدور وجه

آن را مطالبه نكند:

1)دعوي دارنده بر عليه صادر كننده و ديگر مسئولين بعد از آن تاريخ مسموع نخواهد بود.

2)دعوي دارنده بر عليه ظهرنويس مسموع نخواهد بود.

3)اگر صادر كننده وجه چك را به محالٌ عليه رسانده باشد و محالٌ عليه بعد از 15 روز ورشكسته شده باشد و وجه چك قابل پرداخت نباشد، دعوي بر عليه صادر كننده مسموع نيست.

4)گزينه 2 و 3 صحيح است.

89-كدام يك از گزينه هاي زير صحيح نيست؟

1)ماشيني كه به قصد اجاره معاوضه مي شود، عمل تجاري است.

2)خريد چرم جهت تبديل به كفش به قصد فروش تجاري نيست.

3)هر گاه كسي قالي بخرد براي منزل خود و بعد از مدتي آن را بفروشد عمل تجاري است.

4)خريد كتاب به قصد فروش آن عمل تجاري است.

90-خريد سهام شركت سهامي عام و خاص توسط خود آن شركت:

1)ممنوع است.

حقوق تجارت صفحه 11

2)ممنوع نيست.

3)در شركت هاي سهامي عام ممنوع است ولي در شركت هاي سهامي خاص ممنوع نيست.

4)هيچكدام از گزينه ها درست نيست.

91-طبق قانون تجارت ايران دلال:

1)ضامن اجراي معاملاتي نيست كه توسط او انجام مي گيرد.

2)ضامن اجراي معاملاتي است كه توسط او انجام مي گيرد.

3)ضامن اجراي معاملاتي است كه توسط او انجام مي شود حتي اگر شرط خلاف شده باشد.

4)هنگامي ضامن اجراي معاملات است كه طرف شخص حقوقي باشد.

92-شركت سهامي، بازرگاني محسوب مي شود به شرط آنكه:

1) عمليات آن امور بازرگاني باشد. 2) مطلقاَ شركت بازرگاني محسوب مي شود.

3) قسمتي از عمليات آن بازرگاني بوده باشد. 4) هرگز به عمليات بازرگاني اشتغال نداشته باشد.

93-آيا وجه چك قبل از تاريخ مندرج در آن قابل وصول است؟

1)بلي

2)خير

3)خير مگر اين كه در متن چك شرطي براي پرداخت ذكر شده و آن

شرط تحقق يافته باشد.

4)بله در صورتي كه ثابت شود چك بدون تاريخ صادر شده است.

94-اگر مدير عامل شركت سهامي به نمايندگي از آن چكي صادر كند مسئوليت پرداخت آن بر عهده كيست؟

1)مدير عامل

2)شركت

3)مدير عامل و شركت (متضامنأ)

4)شركت و مدير عامل هر دو مگر آن كه مدير عامل ثابت كند عدم پرداخت مستند به عمل او نبوده كه در اين حالت تنها شركت مسئول است.

95-در حقوق تجارت اصل ‹‹ضمان›› ........................

1) نقل ذمه به ذمه است.

2) ضم ذمه به ذمه است.

3) نقل ذمه به ذمه است مگر اين كه قانون يا قرارداد خصوصي برخلاف آن باشد.

4) ضمه ذمه به ذمه است مگر اين كه قانون يا قرارداد خصوصي برخلاف آن باشد.

96-حكم ورشكستگي به طور موقت اجرا مي شود به اين معني است كه:

1) حكم ورشكستگي بايد ظرف يك سال به اجرا در آيد. 2) حكم ورشكستگي قبل از قطعيت اجرا مي شود.

3) حكم ورشكستگي قابل تجديد نظر خواهي نيست. 4) حكم ورشكستگي با اعاده اعتبار بلا اثر است.

97-معاملات برواتي:

1) ذاتاَ تجاري است. 2) مطلقاَ تجاري است.

3) وقتي بين تجار باشد تجاري است. 4) گزينه 1 و 2 صحيح است.

98-شركت هاي دولتي علي الاصول:

1) تابع قانون تجارت هستند.

2) تابع اساسنامه و قوانين تأسيس خود هستند.

3) تابع اساسنامه و قوانين تأسيس و در صورت سكوت اين دو تابع لايحه اصلاح قسمتي از قانون تجارت هستند.

4) تابع اساسنامه و قوانين تأسيس و در صورت سكوت اين دو تابع قانون تجارت هستند.

99-مسئوليت شركا ء در شركت نسبي:

1) محدود به سرمايه آنها است. 2) نسبي و نامحدود است. 3) نسبي و محدود است. 4) تضامني است.

100-مدير عامل شركت سهامي:

1)مي تواند رئيس هيات مديره

نيز باشد.

2)مي تواند مدير عامل شركت سهامي ديگري نيز باشد.

3)مي تواند با تصويب اكثريت حاضر در مجمع رئيس هيأت مديره نيز باشد.

اصول استنباط حقوق اسلامي صفحه 12

4)فقط با تصويب 4/3 آراء حاضر در مجمع مي تواند رئيس هيأت مديره نيز باشد.

101- اگر مخصص، مفهوماً و مصداقاً مجمل باشد، آيا موجب اجمال عام نيز مي گردد؟

1)اين گونه مخصص، در صورتي كه متصل به عام باشد، موجب اجمال آن مي شود.

2)اين گونه مخصص، به دليل اجمال و ابهام، از قابليت استناد، خارج بوده و عام را مجمل نمي كند.

3)اين گونه مخصص، عام را نيز از هر جهت مجمل و از قابليت استناد مي اندازد.

4)اين گونه مخصص، تنها نسبت به قدر متيقن ازآن، موجب اجمال عام مي گردد.

102- اگر از متوفا، دو وصيت نامه متعارض، ابراز گردد كه يكي داراي تاريخ و ديگري مجهول التاريخ باشد، تكليف چيست؟

1)طبق اصل تأخر حادث، بايد وصيت نامه بدون تاريخ را حاوي آخرين اراده موصي دانسته و به آن عمل كرد.

2)وصيت نامه بدون تاريخ، ناقص بوده و نمي توان آن را آخرين اراده موصي شناخت.

3)از نظر شرعي، نداشتن تاريخ، وصيت نامه را از اعتبار نمي اندازد و بايد به هر دو وصيت عمل كرد.

4)تنها موادي از دو وصيت نامه كه مشترك است،لازم الاجراء مي باشد.

103-آيا مفهوم، مي تواند مخصص عام گردد؟

1)مفهوم موافق، مي تواند عام را تخصيص دهد اما مفهوم مخالف از جهت ضعف دلالت، مخصص عام نيست.

2)هيچ يك از انواع مفاهيم، چه موافق و چه مخالف، نمي تواند با منطوق عام، معارضه كند.

3)از ميان مفاهيم مختلف، تنها ‹‹ مفهوم موافق اولويت››، توان تخصيص عام را دارد.

4)هر يك از انواع مفهوم كه

حجت شناخته شده باشد، مي تواند مخصص عام واقع شود.

104-هرگاه طلبكار، مبلغي بيش از آنچه مورد قبول بدهكار است، مطالبه كند. مسأله از لحاظ جريان اصول چه مي شود؟

1)اصول، در اين مسأله، متعارض بوده و مشكل بايد با مصالحه طرفين، حل و فصل گردد.

2)بدهكار، مكلف به پرداخت قدر متيقن دين بوده و نسبت به زائد، اصل برائت حاكم است.

3)بر طبق اصل اشتغال، بدهكار بايد كاري كند كه اشتغال ذمه يقيني او به برائت ذمه مبدل گردد.

4)در صورتي كه ادعاي طلبكار از مقوله شبهه محصوره باشد، بايد مبلغ زائد پرداخت شود.

105-در صورت علم اجمالي به وجوب و يا حرمت عملي، تكليف چيست؟

1)اصل، عدم وجوب و حرمت آن عمل است و حكم ظاهري مورد، پذيرش برائت است.

2)در مسأله، هيچ اصلي عقلاَ قابل اجرا نبوده و مكلف، تكويناََمخير در انتخاب يكي از دو احتمال است.

3)با وجود علم اجمالي، اصل عدم در هيچ يك از دو احتمال، قابل اجرا نيست.

4)در تعارض ميان احتمال وجوب و احتمال حرمت، احتمال حرمت، عقلاَ مرجح و لازم الرعايه است.

106-قياس منصوص العله چيست؟

1)تسري حكم مقيس عليه بر مقيس به دليل وجود علت منصوص حكم مقيس عليه در مقيس.

2)مقايسه حكم مقيس و مقيس عليه، براي كشف علت حكم قانون.

3)مقايسه حكم مقيس و مقيس عليه، به دليل اشتراك آن دو در علت حكم.

4)مقايسه حكم مقيس و مقيس عليه با لحاظ نصي كه در آن مورد، وارد شده است.

107-دو شرطي كه در استعمال مجازي الفاظ، بايد رعايت شوند، كدامند؟

1)قرينه لفظي و نيز وجود شباهت ميان معني حقيقي و مجازي لفظ.

2)قرينه معينه و نيز وجود نسبت قابل قبول ذوق ها ميان معني حقيقي و مجازي لفظ.

3)قرينه معينه لفظي

يا معنوي و تشابه ميان معني حقيقي و مجازي لفظ.

4)قرينه صارفه و وجود نسبت ذوق پسند ميان معني حقيقي و مجازي لفظ.

108-هر گاه مشتري مدعي شود كه مبيع، زميني يا متراژ دويست متر مربع بوده و بايع ادعا كند كه زمين مورد معامله، يكصد متر مربع مي باشد، مسأله از لحاظ جريان اصول عمليه چه مي شود؟

1)اصاله العدم، ادعاي هر دو طرف را نفي مي كند.

2)اصاله الاشتغال ( اشتغال ذمه يقيني برائت يقيني مي طلبد) بايع را به دادن حداكثر الزام مي كند.

3)با وجود قدر متيقن در مبيع، اصل، برائت ذمه بايع از دادن مابه التفاوت به مشتري است.

4)مساله از مصاديق تداعي است و هر يك، هم مدعي و هم منكر است.

اصول استنباط حقوق اسلامي صفحه 13

109-آيا بحث مقدمه واجب با بحث ‹‹ اذن در شيئي،اذن در لوازم آن است›› بحث واحدي است؟

1)مصاديق هر دو بحث، يكي بوده و بر هم منطبق اند.

2)بحث اذن در شيئي... اعم از بحث مقدمه واجب است.

3)اين دو بحث در پاره اي موارد، بريكديگر، منطبق مي باشند.

4)بحث اذن در شيئ.... در ارتباط با لوازم ناشي از ماذون بوده و بحث مقدمه، مربوط به اموري است كه شرعاً يا عقلاً، مقدم بر واجب است.

110- آيا فرا رسيدن زمان عمل به قانون مقدم، شرط امكان نسخ و يا شرط امكان تخصيص آن قانون است؟

1)فرا رسيدن زمان عمل به قانون مقدم، شرط امكان تخصيص آن قانون وسيله قانون مؤخر است.

2)تنها امكان نسخ قانون مقدم،مشروط به فرار رسيدن زمان عمل به قانون مقدم است.

3)امكان نسخ و تخصيص قانون مقدم، هر دو مشروط به فرا رسيدن زمان عمل به قانون مقدم است.

4)امكان نسخ و تخصيص

قانون مقدم، هيچ يك مشروط به فرار رسيدن زمان عمل به قانون مقدم نيست.

111-درمورد دليل متعارض، تكليف چيست؟

1)طبق اصل اشتغال، بايد احتياط كرده و به هر دو دليل عمل شود.

2)طبق اصل تخبير، مكلف، مخير در عمل به يكي از دو دليل متعارض است.

3)تكليف مكلف، شرعاَ، انتخاب يكي از دو دليل بوده اما عقلاً و قانوناً هر دو دليل از اعتبار ساقطند.

4)در صورت وجود مرجح، بايد به دليل راجح عمل كرد.

112-در چه مواردي اصل را ‹‹ مثبت ›› مي گويند؟

1)هر گاه اصل، آثار و لوازم غير شرعي مجراي خود را اثبات نمايد.

2)هر گاه اصل، كليه آثار مجراي خود را اعم از عقلي و شرعي اثبات كند.

3)هر گاه اصل، مفهوم مخالف مورد خود را اثبات كند.

4)هر گاه اصل، اثبات كنندة واقعيت مجراي خود باشد.

113-اجمال در مفهوم مخصص، در چه مواردي، موجب اجمال در عام نمي شود؟

1)در صورتي كه مخصص، منفصل از عام و دوران امر بين اقل و اكثر باشد.

2)در صورتي كه مخصص، مقدم يا هم زمان عام به تصويب رسيده باشد.

3)در صورتي كه مخصص، متأخر از عام، تصويب شده باشد.

4)در صورتي كه مخصص، متصل به عام باشد.

114-هر گاه در صحت عقدي ترديد شود، از طرفي استصحاب حالت قبل از عقد به معني بطلان و عدم تأثير آن عقد است و از طرفي اصل صحت در مورد، به معني صحت و اعتبار عقد است. در اين تعارض حكم چيست؟

1) استصحاب بقاء حالت سابق، اصل مثبت بوده و معتبر نيست. 2) اصل صحت بر استصحاب حالت سابق مقدم است.

3) استصحاب بقاء حالت سابق بر عقد جاري و مقدم است. 4) تعارض دو قاعده، موجب تساقط و عدم اعتبار هر

دو مي باشد.

115-حقيقت قانوني چيست؟

1)هرگاه قانونگزار با اقدام خود، لفظي را از معاني عادي آن جدا كرده و در معني منظور خود تثبيت كند به طور ي كه بدون قرينه همان معني از آن لفظ استفاده شود.

2)هرگاه قانونگزار به كمك قرينه، لفظي را در يكي از معاني حقيقي مشترك آن بكار برده باشد.

3)هر گاه قانونگذار معني حقيقي لفظي را از معاني مجازي آن مشخص ساخته باشد.

4)هر گاه قانونگذار لفظي را در يك متن قانوني در معني حقيقي آن بكار برده باشد.

116-وضع تعيني يا تخصصي چيست؟

1)هر گاه واضع، لفظي را به كمك قرينه در يك معني خاص، معين كند.

2)هر گاه واضع، لفظي را به كمك قرينه دريكي از معاني متعدد آن تخصيص دهد.

3)هر گاه واضع، لفظي را بدون استفاده از قرينه به يك معني خاص، تخصيص دهد.

4)هر گاه لفظي در اثر كثرت استعمال در معنايي به غير از معاني وضعي آن تثبيت شود.

117-صحت سلب، از علائم حقيقت است يا مجاز؟

1) از علائم معني حقيقي وضعي است. 2) از علائم معني عرفي لفظ است.

3) از علائم معني مجازي لفظ است. 4) علامت هيچ يك از معناي حقيقي يا مجازي نيست.

اصول استنباط حقوق اسلامي صفحه 14

118-بيع مشروط، چيست؟

1)بيعي است كه مشروط به تنفيذ و تأييد مالك باشد.

2)بيعي است كه در آن يكي از شروط ضمن عقد(شرط صفت،فعل و نتيجه) آمده باشد.

3)بيعي است كه شروط صحت عقد در آن رعايت شده باشد.

4)بيعي است كه انعقاد آن، متوقف بر تحقق امر ديگري است.

119-اصل تأخر حادث، با چه اصولي توجيه مي شود؟

1) با اصاله الظهور 2) با اصاله البرائه

3) با اصل عدم و با استصحاب توجيه مي شود. 4) اصل مستقلي

است در عداد و ساير اصول

120-هر گاه يكي از زوجين، مدعي مي شود كه عقد نكاح او دائم بوده و ديگري مدعي نكاح موقت و انقضاء مدت باشد، مسأله، از لحاظ اصول عمليه چگونه است؟

1)با اجراء اصل عدم، هر دو قسم نكاح منتفي شناخته مي شود.

2)با اجراء اصل برائت، آثار عقد دائم از جمله نفقه وارث، منتفي و نكاح موقت، اثبات مي گردد.

3)با وجود علم اجمالي به يكي از دو قسم نكاح، هيچ اصلي قابل اجراء نيست.

4)با اجراء اصل استصحاب بقاء زوجيت، لوازم و ملزومات شرعي آن از جمله دائم بودن نكاح قابل اثبات است

11 - سئوالات حقوقي اختبار كارآموزان وكالت كانون وكلاي دادگستري منطقه فارس 17/8/86 - 1386

سئوال (1): حسن بدفتر وكالت شما مراجعه نموده اظهار ميدارد ، يكسال قبل حسين با جعل يك فقره قولنامه عادي به امضاء وي –(حسن) – عليه ايشان در دادگاه حقوقي شيراز اقامه دعوي نموده و مدعي شده است موازي ده هكتار زمين از پلاك 8 بخش 3 شيراز را از حسن خريداري نموده است . دادگاه حقوقي عمومي شيراز به موضوع رسيدگي كرده حسن ايراد جعل نموده و دادگاه ضمن ردايراد جعل ، حكم به الزام حسن به تنظيم سند رسمي ملك موصوف به نفع حسين صادر و در پي تجديدنظر خواهي حسن پرونده به مرجع تجديدنظر ارسال و دادگاه اخيرالذكر راي صادره بدوي را عيناٌ تاييد نموده است . حسن از شما ميخواهد وكالت وي را قبول نموده ازطرق قانوني از حق وي دفاع كنيد. آيا وكالت وي را ميپذيريد در صورت پذيرش يا عدم پذيرش وكالت حسن پاسخ خودو اقدامات لازم را مستدلاٌ و با استناد به مواد قانوني مرقوم فرمائيد.

سئوال (2):علي به دفتر شما مراجعه و اظهار ميدارد

بعنوان وكيل پدر خود (محمد) و حسب اختيارات وكالتنامه بموجب يك فقره مبايعه نامه عادي مورخه 12/11/1385 سهم زراعي پدرش در پلاك 1462 بخش 4 شيراز را به مبلغ سي ميليون تومان به آقايان حسن و حسين كه خود مالكين مشاعي پلاك مذكور بوده فروخته و ثمن معامله را نقداٌ طي چند فقره چك دريافت نموده و در مبايعه نامه اسقاط كافه خيارات بعمل آمده است . پس از گذشت چند ماه از انجام معامله خريداران دادخواستي به خواسته مطالبه مبلغ سي ميليون تومان بابت استرداد ثمن معامله مذكور و خسارات به طرفيت علي مطرح و عنوان نموده اند كه چون زمين مذكور در طرح فضاي سبز قرار داشته ، بنابراين خواهانها استحقاق مطالبه و دريافت ثمن را دارند – شعبه دادگاه عمومي شيراز با اين استدلال كه حسب پاسخ شهرداري شيراز زمين مورد نظر در طرح فضاي سبز قرار داشته حكم به محكوميت علي به پرداخت ثمن از اموال پدرش صادره نموده است . حال از شما ميخواهد كه در موعد قانوني نسبت به دادنامه تقاضاي تجديد نظر خواهي نماييد .

با توجه به شرح سئوال : ايرادات شكلي و ماهيتي وارد بر نحوه طرح دعوي و دادرسي و دادنامه صادره را با ذكر استدلال و مستندات قانوني توضيح دهيد .

سوال (3):در تاريخ 1/3/84 طي سند رسمي ، خسرو شش دانگ يك باب منزل مسكوني به پلاك ثبتي 176 بخش يك شيراز را به مبلغ دوميليارد ريال به پرويز مي فروشد .مبلغ يك ميليارد ريال از ثمن معامله نقداٌ و طي يك فقره چك تضميني پرداخت و مقرر مي گردد كه مبلغ يك ميليارد ريال مابقي ثمن

در تاريخ 1/3/85 پرداخت گردد، مورد معامله به تصرف خريدار داده ميشود . هوشنگ شش دانگ يك دستگاه آپارتمان به پلاك ثبتي 12/1925 بخش چهار شيراز را وثيقه مابقي ثمن ( يك ميليارد ريال قرار ميدهد . بعد از انجام معامله و رهن مذكور ، خسرو و پرويز طي يك سند رسمي جداگانه توافق مي نمايند كه يك ميليارد ريال مابقي ثمن معامله به عنوان قرض بر عهده پرويز باشد و پرويز متعهد مي گردد كه در تاريخ 1/11/85 مبلغ يك ميليارد ريال را بپردازد . با حلول اجل، پرويز از اداي دين خود خودداري ميكند . خسرو جهت استيفاء طلب خود اقدام به صدور اجرائيه نسبت به سند رهني نموده و اجراي ثبت شيراز بعد از جري تشريفات قانوني و مضي مدت مقرر اقدام به صدور آگهي مزايده و تاريخ انجام مزايده را 15/7/86 اعلام نموده است . هوشنگ در تاريخ 11/7/86 به شما مراجعه و از شما مي خواهد كه وكالت او را بپذيريد و در جهت حفظ حقوق او اقدام نماييد . آيا وكالت او را ميپذيريد و چنانچه جواب مثبت است چه اقدام و يا اقداماتي و از طريق چه مرجع و يا مراجعي به عمل مي آوريد ، مستنداٌ و مستدلاٌ توضيح دهيد .

سئوال (4): فريدون و فرامرز بالسويه در پلاك ثبتي 1745 فرعي از 12 اصلي بخش يك كازرون مشاعا ٌ شريك بوده اند. فريدون سهم خودرا از ملك مشترك به فريبرز فروخته .سه روز بعد فرامرز فوت كرده و وراث منحصر حين الفوت وي فريده و فريد هستند ، فريده با اطلاع از موضوع فوراٌ ثمن معامله

را به تنهايي در صندوق توديع و مراتب راطي اظهار نامه اي به فريدون اعلام و اخذ به شفعه نموده است . سپس فريدون معامله را اقاله نموده و با قرارداد ديگري مورد معامله را به فرهاد صلح كرده است .بعداٌ فريده نيز اصالتاٌ و با اخذ وكالت رسمي از برادرش ( فريد ) ششدانگ پلاك موصوف را طي مبايعه نامه عادي به پرويز منتقل نموده است . حال با توجه به شرح سئوال : الف – عقود و قراردادهاي مورد اشاره در سئوال از حيث صحت –بطلان – قابليت و يا عدم قابليت استناد ، چه وضعيتي دارند . مستنداٌ به مواد قانوني توضيح دهيد ؟ب- در صورتي كه پرويز به شما مراجعه و بخواهد وكالت وي را جهت تحويل ملك و انتقال سند رسمي آن بپذيريد چه اقداماتي براي استيفاء حقوق پرويز بايد بعمل آيد ؟.به تفكيك و به ترتيب با ذكر عنوان دعوي ، مرجع رسيدگي و اشخاصي كه ميبايست طرف دعوي قرار گيرند توضيح دهيد

سئوال (5):آقاي خسرو كمالي به موجب قراردادعادي مورخه ي 20/10/85 يك دستگاه كاميون را به بيع نقد به مبلغ /000/000/950 ريال ( نود وپنج ميليون تومان به آقاي حسن عباسي فروخته و مبلغ /000/000/350 ( سي وپنج مليون تومان از ثمن را ازخريدار دريافت نموده و نسبت به مابقي ، برادر خريداراز او ضمانت كرده است . با اين وجود با گذشت بيش از يك ماه از تاريخ معامله نه مشتري و نه ضامن مابقي ثمن را پرداخت نكرده اند و بايع (خسرو كمالي) هم كاميون را تحويل نداده است . فروشنده به دفتر وكالت شما

مراجعه و ضمن توضيح ماجراي فوق اعلام مي نمايد كه دعوي فسخ اقامه كرده است واز شما مي خواهد كه با قبول وكالت او اقدام قانوني نمائيد .درصورت پذيرش وكالت او چه اقداماتي به عمل مي آوريد ؟بطور مستدل و مستند پاسخ دهيد .

سئوال (6): احسان كه مردي ايراني وشيعه بوده در سال 1385 در شيراز فوت نموده و بازماندگان او عبارتند از دو دختر ، يك همسر دائمي و يك برادر ومادر . اموال متوفي عبارت است از يكباب منزل مسكوني كه عرصه آن 000/000/200 ريال و اعياني آن 000/000/220 ريال جمعاٌ 000/000/420 ريال ارزيابي شده و سرقفلي يكباب مغازه به ارزش 000/000/140 ريال و مقداري وجه نقد و اموال منقول جمعاٌ معادل 000/000/120 ريال .

با استناد به مواد قانوني ضمن ذكر عنوان و جهت تعلق اراث به هريك از بازماندگان از نظر اينكه به فرض است يا قرابت يا به رد ، نسبت سهم الارث هر يك از بازماندگان را تعيين و مبلغ ارثيه هركدام را به ريال اعلام نمائيد .

سئوال ( 7):بهمن در مقام خريدار ملكي را با قيمت مناسب از جمشيد خريداري نموده و جمشيد نيز با اعتماد به حسن شهرت مالي بهمن ، پرداخت ثمن را بطور موجل پذيرفته است . مبيع تسليم شده و بافرارسيدن اجل تاديه ثمن ، به علت استنكاف خريدار از پرداخت ثمن ، فروشنده ،دعوي به خواسته مطالبه ثمن بطرفيت بهمن تقديم دادگاه نموده است . بهمن در جلسه دادرسي مدعي مي شودكه معامله را به نمايندگي از برادرش بهرام انجام داده و با ارائه يك فقره وكالتنامه كه با اختيارات كافي ولازم چند روز

قبل از انعقاد بيع توسط بهرام به بهمن تفويض و موضوع خريد ملك موصوف در آن تصريح گرديده است ،استدلال مي نمايد كه به استناد ماده 196 قانون مدني چون معامله براي خودش نبوده و اوبه عنوان نماينده عمل كرده نتيجتاٌ تعهدي به پرداخت ثمن ندارد .

بعنوان وكيل جمشيد در مقابل اظهارات خوانده چه دفاعياتي بعمل مي آوريد ؟

سئوال (8):تاجري به دفتر وكالت شما مراجعه و اظهار مي دارد : به حكايت قرار داد و بارنامه هاي موجود در تاريخ پنجم دي ماه هشتادو پنج به شركت باربري(سفير ساحل در بوشهر مراجعه و حمل يك محموله بزرگ شكر را ازگمرك آن شهر به مقصد انبار كالاي او در تهران به آن باربري محول نموده است ليكن باربري فوق ، حمل بخشي از محموله يادشده را به علت در اخيتار نداشتن وسايل نقليه كافي به يك بنگاه حمل ونقل در شيراز تحت نام (دراك ) واگذار كرده و متاسفانه پس از تخليه محموله ارسالي، مشخص گرديده كه دوتن از محموله يكي از كاميونهاي تحت اجاره باربري دراك كمتر از ميزان تحويل و بارگيري در گمرك بوشهر است . مالك كالا تصميم به پيگيري موضوع جهت احقاق حقوق خود داشته و از شما تقاضاي قبول وكالت مي نمايد ،

اولاٌ- اگر كسري كالاي موضوع دعوي بواسطه آن باشد كه محموله به علت بارش ناگهاني باران تضييع شده باشد در اينصورت در رابطه با مسئوليت متصديان حمل و نقل زميني بطرفيت چه شخص يا اشخاصي و با استناد به چه مقرراتي طرح دعوي مي نماييد ؟ مستدل و مستند پاسخ دهيد .

ثانياٌ- اگر كسري كالاي موضوع ترافع ناشي

از حيف و ميل راننده كاميون باشد در اينصورت دعوي را به طرفيت چه شخصي و مستند به چه قانوني مطرح مي كنيد ؟

ثالثاٌ- شركت سفير ساحل يك فقره چك از مالك كالا بابت كرايه حمل اخذ و با ظهر نويسي آن در وجه بنگاه دراك ، وكالت در وصول چك و برداشت قسمتي از وجه آن بابت كرايه را به آن بنگاه واگذار نموده و مقرر بوده است كه مابقي وجه چك مسترد گردد ليكن شخص يادشده ( بنگاه دراك دچار توقف و حكم ورشكستگي آن صادر گرديده است . براي ايصال حقوق شركت سفير بابت باقيمانده وجوه چك فوق چه اقدامي به عمل مي آوريد ؟

سئوال (9):آقاي بهرامي منزل مسكوني خودرادر تاريخ 18/2/1385 در قبال مبلغ سي ميليون تومان بموجب سند رسمي به آقاي محمودي صلح نموده است . ضمن عقد شرط مي شود كه آقاي بهرامي مي تواند ظرف مدت شش ماه از تاريخ عقد ، وجه المصالحه را به آقاي محمودي رد كرده و عقد را فسخ كند . در همان سند ، عقد اجاره اي بين آنها تنظيم و مقرر ميشود كه آقاي بهرامي در خانه به ازاء ماهي چهار صد هزار تومان براي مدت شش ماه سكونت كند . در تاريخ 18/7/1385 آقاي بهرامي فوت ميكند . ورثه وي عبارتند از (رضا و جواد) . جواد در تاريخ 25/10/1385 به دفتر خانه تنظيم كننده سند مراجعه و با واريز پانزده ميليون تومان(000/000/15) در صندوق ثبت ، تقاضاي آزاد كردن سه دانگ از منزل را كه در حصه او بعنوان ارث قرار مي گيرد مي نمايد . دفترخانه به اين دليل

كه كل وجه المصالحه بايد پرداخت شود تا كل ملك آزاد شود درخواست جواد را نميپذيرد . جواد نيز بناچار و بدون اطلاع برادرش كل سي ميليون تومان را پرداخت مي كند . دفترخانه نيز ازطريق اداره ثبت شش دانگ سند ملك را آزاد مي نمايد . آقاي محمودي با اين استدلال كه اقدام جواد به پرداخت مال الصلح خارج از مهلت شش ماهه مقرر در سند رسمي بوده تقاضاي رفع اثر از اقدام دفترخانه و تثبيت مالكيت خود را نموده است . ضمناٍ آقاي بهرام و فرزندانش اجاره بها منزل را نيز پرداخت نكرده اند . حال با توجه به شرح سئوال مستنداٌ و مستدلاٌ پاسخ دهيد :

الف – آيا استدلال دفترخانه مبني بر ضرورت پرداخت كل وجه المصالحه صحيح است ؟

ب- آيا استدلال آقاي محمودي صحيح است ؟

ج- آيا استدلال ديگري بنفع آقاي محمودي مي توانيد مطرح كنيد ؟

د- بر فرض اينكه آزاد ساختن سند از سوي ادار ثبت و دفترخانه صحيح باشد آيا جواد براي استرداد وجهي كه بابت سهم رضا پرداخته مي تواند به رضا مراجعه كند ؟

ه- آيا جواد مي تواند به صرف همين پرداخت و بدون مراجعه به دادگاه مدعي حقي بر حصه رضا از منزل مذكور باشد ؟

سئوال (10): رامين با دردست داشتن يكفقره سند رسمي اصلاحات ارضي بدفتر وكالت شما مراجعه نموده اظهار ميدارد : زمين موضوع سند مذكور را طي مبايعه نامه عادي در سال 1356 از شاهين خريداري نموده است . ودر طي ساليان گذشته اقدام به احداث بنا و غرس اشجار كرده است . اكنون اداره اوقاف زمين مذكور را بعلت نداشتن مجوز شرعي

تبديل به احسن ، وقف اعلام و سند مالكيت وي را باطل نموده است . رامين به شاهين مراجعه نموده و از وي خواسته نزد مراجع ذيصلاح حاضر و پاسخگو در اين خصوص –(وقفيت )–باشد ليكن شاهين به ادعاي اينكه مال وقف قابل خريد و فروش نيست حاضر به اقرار به حق رامين نيست . رامين از شما ميخواهد وكالت وي را قبول نموده و از حقوق او دفاع نمايد . آيا حقي براي رامين متصور است ؟ در صورت قبول وكالت اقدامات خودرا مشروحاٌ و مستند به قوانين و مقررات مرقوم نماييد .

سئوال (11) : محمد با دردست داشتن يك جلد سند رسمي مالكيت پلاك 6 فرعي از 8 اصلي شيراز بدفتر وكالت شما مراجعه نموده اظهار ميدارد : زمين موضوع سند مذكور راكه بيست هكتار ميباشد ده سال قبل از داريوش خريداري نموده است . هشت ماه پيش اداره منابع طبيعي شيراز ضمن اعلام ملي بودن زمين موصوف مراتب را درهمان زمان در روزنامه خبر جنوب آگهي كرده است . محمد از شما مي خواهد وكالت وي را پذيرفته از حقوق قانوني او دفاع كنيد . مشروح اقدامات خودرا در مراحل مختلف با تعيين طرف دعوي ، مرجع رسيدگي كننده ، خواسته دعوي ومدارك و مستندات با استناد به قوانين و مقررات مرقوم فرمائيد .

سئوال (12): بهزاد و فرهاد بالسويه مالك مشاع شش دانگ ملكي با كاربري تجاري بوده اند – بهزاد در سال 1367 سه دانگ سهم خودرا با قرار داد عادي براي مدت يكسال به فرهاد اجاره داده و قرار داد در خصوص تمديد و انتقال ساكت است . فرهاد با

اخذ پروانه كسب و اقدام به تاسيس كارگاه تعمير لوازم الكترونيكي تا سال 1385 در آن محل مشغول به كار بوده است . فرهاد اخيراٌ فوت نموده ووراث وي مشتمل بر همسر- پدرو مادر و دوفرزند دختر 8 ساله و 14 ساله وي قصد فروش و انتقال حقوق ملك و كارگاه مذكور را به طور كلي دارند اما بهزاد حاضر به همكاري نيست . اكنون وراث فرهاد با مراجعه به شما مي خواهند وكالت آنها را بپذيريد و ازطرق مقتضي كليه حقوق قانوني فرهاد وورثه وي را استيفاء نماييد حال باتوجه به مراتب فوق :

الف : چه اقداماتي براي احقاق حقوق قانوني وراث فرهاد ضرورت دارد ؟ با ذكر مراجع ذيصلاح نحوه رسيدگي و مدارك و مستندات مورد نياز را مشروحاٌ توضيح دهيد و مستندات قانوني اقدامات خودرا ذكر نمائيد .

ب : وكالتنامه پيوست را با انتخاب نامهاي فرضي براي وراث فرهاد حسب موضوع وكالت و اختيارا ت مورد نياز بطور كامل تنظيم و تكميل نماييد ؟

12 - سؤالات آزمون وكالت _ آبان ماه سال 1384 - اصول فقه - 1384

101 _ تفاوت مهم وضع تعييني با وضع تعيّني در چيست

1) در آثار آن است

2) در واضع آن است

3) در تفاوت ماهوي آن است

4) در كثرت استعمال آن است

102 _ وجوب تعييني در مقابل چيست

1) وجوب عيني

2) وجوب كفائي

3) وجوب تخييري

4) وجوب تعبّدي

103 _ كدام گزينه صحيح است

1) مفهوم وصف حجّت است ولي مفهوم شرط حجّت نيست

2) مفهوم وصف حجّت نيست ولي مفهوم شرط حجّت است

3) هر دو مفهوم وصف و شرط حجّت هستند.

4) هيچكدام از مفهوم وصف و شرط حجّت نيستند.

104 _ در تعارض قاعده يد

با اصل استصحاب

1) قاعده يد مقدم است

2) هر دو ساقط مي شوند.

3) اصل تخيير جاري مي شود.

4) اصل استصحاب مقدم است

105 _ در تعارض اصل استصحاب با اصل برائت

1) اصل برائت حاكم است

2) اصل استصحاب حاكم است

3) اصل تخيير جاري مي شود.

4) هر دو اصل ساقط مي شوند.

106 _ اگر كسي اقرار به دين نمايد ولي ادعا كند آن را پرداخته است

1) ادعاي او به استناد اصل حجّت پذيرفته مي شود.

2) با توجه به اصل عدم نبايد او را بدهكار دانست

3) با توجه به اصل اشتغال بايستي حكم بر بدهكار بودن وي نمود.

4) عدالت حكم مي كند ادعاي وي نيز همانند اقرار وي پذيرفته شود.

107 _ در بحث تعارض ها، اصطلاح ورود به چه معناست

1) به شمول عام بر كليه مصاديق آن ورود گفته مي شود.

2) به شمول مطلق بر افراد و مصاديق آن ورود گفته مي شود.

3) تأخّر تاريخ صدور يكي از قوانين متعارض بر ديگري ورود ناميده مي شود.

4) به اين معني است كه قانون موضوعي را كه خارج از عام است در آن وارد يا موضوعي را كه داخل در عام است از آن خارج نمايد.

108 _ اگر در بقاء اعتبار قانوني ترديد شود تكليف چيست

1) اصل عدم اعتبار فعلي آن قانون است

2) بقاء اعتبار قانون استصحاب مي شود.

3) در صورت احتمال نسخ نمي توان آن قانون را معتبر دانست

4) اگر از قوانين جزائي باشد با توجه به اصل برائت بايد آن را نسخ شده بدانيم

109 _ آيا اصل مثبت شرعاً حجت و معتبر؟

1) حجت و معتبر نيست

2) حجت و معتبر است

3) تنها در احكام

شرعي حجت و معتبر است

4) تنها در مورد آثار عقلي حجت و معتبر است

110 _ طبق نص قانون كشت خشخاش مطلقاً و كشت شاهدانه به منظور توليد مواد مخدّر ممنوع است به دولت طبق قانون اجازه داده شده است براي مصارف داروئي ترياك توليد نمايد و تنها راه توليد ترياك كشت خشخاش است در اين صورت

1) طبق قاعده «اذن در شي ء اذن در لوازم آن است دولت مجاز به كشت خشخاش براي توليد ترياك جهت مصارف داروئي مي باشد.

2) با توجه به تعارض دو قانون اصل احتياط جاري است و كشت خشخاش براي دولت نيز ممنوع است

3) با توجه به اطلاق ممنوعيت كشت خشخاش دولت نمي تواند اقدام به كشت خشخاش براي توليد ترياك جهت مصارف داروئي نمايد.

4) مقنّن در زمان وضع ماده قانوني مربوط به كشت خشخاش در مقام بيان نبوده است لذا نمي توان به اطلاق اين قانون استناد كرد.

111 _ وجه اشتراك امر و نهي در چيست

1) هر دو جمله انشائي هستند نه اخباري

2) هيچكدام در مرّه يا تكرار دلالت ندارند.

3) هيچكدام بر فوريت يا تراخي دلالت ندارند.

4) هر سه مورد صحيح است

112 _ طبق نظر مشهور اصولين

1) مقدمه واجب هميشه واجب است

2) مقدمه واجب هيچگاه واجب نيست

3) اگر به صورت شرط شرعي باشد واجب و در غير اين صورت واجب نيست

4) اگر به صورت سبب باشد واجب نيست ولي اگر به صورت غير سبب باشد واجب است

113 _ ادله استنباط احكام در فقه شيعه عبارت است از:

1) قرآن _ سنّت _ عرف _ عقل

2) قرآن _ سنّت _ اجماع _ قياس

3)

قرآن _ سنّت _ اجماع _ عقل

4) قرآن _ سنّت _ قانون _ رويه قضائي

114 _ اقسام خبر واحد عبارت است از:

1) متواتر _ موثق _ قوي _ ضعيف

2) متواتر _ حسن _ موثق _ ضعيف

3) متواتر _ حسن _ قوي _ موثق

4) صحيح _ حسن _ موثق _ ضعيف

115 _ انواع اجماع عبارتند از:

1) متواتر و واحد

2) قطعي و غير قطعي

3) منقول و محصّل

4) هيچكدام

116 _ اقسام قرينه عبارتند از:

1) لغوي و عرفي

2) تعبّدي و توصّلي

3) تعييني و تخصيصي

4) صارفه و معيّنه

117 _ آيا نهي شارع موجب فساد معامله است

1) مطلقاً بله

2) مطلقاً خير.

3) در معاملات يك جانبه موجب فساد است ولي در معاملات دو جانبه موجب فساد نمي شود.

4) ضابطه خاصي وجود ندارد و در هر مورد بايستي به حكم خاص شارع مراجعه شود.

118 _ وحدت ملاك معادل كدام يك از اصطلاحات ذيل است

1) تحقيق مناط

2) تخريج مناط

3) تنقيح مناط

4) قياس مع الفارق

119 _ در نظام حقوقي ايران كدام گزينه صحيح است

1) هيچگونه قياسي حجيّت ندارد.

2) فقط قياس مستنبط العلّه حجيّت دارد.

3) فقط قياس منصوص العلّه حجيّت دارد.

4) قياس اعم از منصوص العلّه و مستنبط العلّه حجيّت دارد.

120 _ كدام يك از موارد ذيل از مقدمات حكمت محسوب نمي شود؟

1) انصراف بدوي

2) نبودن قرينه تقييد

3) امكان اطلاق و تقييد

4) نبودن قدر متيقن در مقام تخاطب

-----------------------------------------------------------------------------------------------

پاسخنامه :»

101 - گزينه 2 صحيح است

102 - گزينه 3 صحيح است

103 - گزينه 2 صحيح است

104 - گزينه 1 صحيح است

105 - گزينه 2 صحيح است

106 - گزينه 3 صحيح است

107

- گزينه 4 صحيح است

108 - گزينه 2 صحيح است

109 - گزينه 1 صحيح است

110 - گزينه 1 صحيح است

111 - گزينه 4 صحيح است

112 - گزينه 1 صحيح است

113 - گزينه 3 صحيح است

114 - گزينه 4 صحيح است

115 - گزينه 3 صحيح است

116 - گزينه 4 صحيح است

117 - گزينه 4 صحيح است

118 - گزينه 3 صحيح است

119 - گزينه 3 صحيح است

120 - گزينه 1 صحيح است

13 - سؤالات آزمون وكالت _ آبان ماه سال 1384 - حقوق تجارت - 1384

81 _ تاجر بايد تا چند سال دفاتر تجارتي خود را نگهداري كند؟

1) 5 سال

2) 10 سال

3) 15 سال

4) 20 سال

82 _ براي تأسيس كدام يك از شركت هاي ذيل وجود دو شريك كافي است

1) شركت سهامي عام

2) شركت سهامي خاص

3) شركت با مسئوليت محدود

4) هيچكدام

83 _ چنانچه شركت تجارتي مال غير منقولي را بخرد آيا اين معامله عمل تجارتي محسوب مي شود؟

1) در هر صورت عمل تجارتي محسوب مي شود.

2) در هيچ صورتي عمل تجارتي محسوب نمي شود.

3) بله مشروط بر اينكه براي سكونت مدير عامل خريداري شده باشد.

4) بله مشروط بر اينكه براي دفتر مركزي شركت خريداري شده باشد.

84 _ در كدام يك از شركت هاي ذيل انتقال سهام يا سهم الشركه را نمي توان موكول به موافقت مديران يا مجامع عمومي شركت نمود؟

1) شركت تضامني

2) شركت سهامي خاص

3) شركت سهامي عام

4) شركت با مسئوليت محدود

85 _ اگر شخصيت حقوقي كه سهام دار شركت ديگري است بعنوان عضو هيأت مديره آن شركت انتخاب شود چه كسي مسئول انجام وظايف مربوطه خواهد بود؟

1) مدير عامل

2) رئيس هيأت مديره

3) اصولاً انتخاب

شخص حقوقي بعنوان عضو هيأت مديره شركت هاي ديگر امكان پذير نيست

4) يك نفر شخص حقيقي كه بعنوان نماينده دائم شخص حقوقي مذكور به شركت معرفي مي شود.

86 _ تركيب هيأت رئيسه مجمع عمومي در شركت سهامي چگونه است

1) يك رئيس و يك ناظر

2) يك رئيس دو ناظر و دو منشي

3) يك رئيس دو ناظر و يك منشي

4) يك رئيس يك ناظر و يك منشي

87 _ كدام مورد نمي تواند طبق اساسنامه در صلاحيت هيأت مديره قرار گيرد؟

1) افزايش سرمايه

2) تغيير محل قانوني شركت

3) تهيه و تصويب بودجه شركت

4) تعيين حقوق و مزاياي اعضاي موظف هيأت مديره

88 _ معامله اعضاي هيأت مديره شركت با همان شركت

1) باطل است

2) فقط بايستي به تصويب هيأت مديره برسد.

3) بايستي به تأييد هيأت مديره و بازرس شركت برسد.

4) علاوه بر تصويب هيأت مديره بايستي به تصويب مجمع عمومي شركت نيز برسد.

89 _ طبق آئين نامه داخلي شركت الف كليه كاركنان شركت مي توانند وام ضروري دريافت نمايند، در اين صورت

1) مديرعامل و اعضاي موظف هيأت مديره حق استفاده از اين وام را ندارند.

2) مديرعامل مي تواند از اين وام استفاده كند ولي اعضاي موظف هيأت مديره حق استفاده از آن را ندارند.

3) مديرعامل نمي تواند از اين وام استفاده كند ولي اعضاي موظف هيأت مديره حق استفاده از آن را دارند.

4) اعضاي موظف هيأت مديره و مديرعامل شركت كه كاركنان شركت محسوب مي شوند نيز حق استفاده از اين وام را دارند.

90 _ كاهش سرمايه شركت سهامي به چه نحو امكان پذير نيست

1) كاهش اختياري از طريق كاهش تعداد سهام

2) كاهش اجباري از طريق كاهش تعداد

سهام

3) كاهش اجباري از طريق كاهش مبلغ اسمي سهم

4) كاهش اختياري از طريق كاهش مبلغ اسمي سهم

91 _ چنانچه تا اعلام ختم تصفيه شركت سهامي برخي سهام داران يا بستانكاران براي استيفاء حقوق به شركت مراجعه ننمايندوظيفه مدير تصفيه چيست

1) كليه وجوه باقيمانده را بين سهام داران حاضر تقسيم نمايد.

2) وجوه باقيمانده را به نام صاحبان آنها نزد بانك توديع نمايد.

3) وجوه متعلق به سهام داران را نزد بانك توديع و وجوه مربوط به بستانكاران را بين سهام داران تقسيم نمايد.

4) وجوه متعلق به بستانكاران را نزد بانك توديع و وجوه متعلق به سهام داران را بين سهام داران تقسيم نمايد.

92 _ انتخاب كدام يك از موارد ذيل از ميان اشخاص خارج از سهام داران شركت سهامي امكان پذير است

1) مديرعامل

2) رئيس هيأت مديره

3) نائب رئيس هيأت مديره

4) هيچكدام

93 _ چه افرادي را نمي توان به سمت بازرسي شركت سهامي انتخاب نمود؟

1) مديران و مدير عامل شركت

2) اقرباي نسبي و سببي مديران و مديرعامل تا درجه سوم از طبقات اول و دوم

3) هركس كه خود يا همسرش از مديران و مديرعامل شركت موظفاً حقوق دريافت نمايد.

4) هر سه مورد.

94 _ انتقال سهم الشركه شركت با مسئوليت محدود ممكن نيست مگر با حصول اكثريت ذيل

1) اكثريت عددي صاحبان سهم الشركه

2) دارندگان بيش از نيمي از سرمايه شركت

3) اكثريت عددي شركاء كه داراي بيش از سه ربع از سرمايه شركت هم باشند.

4) اكثريت عددي شركاء كه داراي بيش از نيمي از سرمايه شركت هم باشند.

95 _ مدير عامل و مدير مالي يك شركت دولتي يك فقره چك به مبلغ بيست ميليارد ريال بابت پرداخت بدهي حال شده شركت صادر نموده

و به طلبكار داده اند ولي چك مذكور طبق گواهي بانك غير قابل پرداخت اعلام شده است چه اشخاصي براي پرداخت چك مسئوليت حقوقي دارند؟

1) فقط شركت بعنوان شخص حقوقي

2) مديرعامل شركت بعنوان شخص حقيقي متضامناً با شركت بعنوان شخص حقوقي

3) مدير مالي شركت بعنوان شخص حقيقي متضامناً با شركت بعنوان شخص حقوقي

4) مدير مالي و مدير عامل شركت بعنوان اشخاص حقيقي متضامناً با شركت بعنوان شخص حقيقي

96 _ حكم ورشكستگي يك تاجر به درخواست افراد ذيل اعلام مي شود:

1) دادستان

2) شخص تاجر

3) يك يا چند نفر از طلبكاران

4) هر سه مورد

97 _ با كدام يك از تجار ذيل نمي توان قرارداد ارفاقي منعقد كرد؟

1) تاجري كه حكم ورشكستگي قطعي او صادر شده باشد.

2) تاجر ورشكسته به تقلب كه حكم قطعي او صادر شده باشد.

3) تاجر ورشكسته به تقصير كه حكم قطعي او صادر شده باشد.

4) موارد 2 و 3

98 _ قرارداد ارفاقي در صورت انعقاد با چه اكثريتي واجد اثر حقوقي است

1) كليه طلبكاران

2) نصف به علاوه يك طلبكاران

3) هر تعداد از طلبكاران كه داراي سه ربع مطالبات تشخيص و تصديق شده باشند.

4) نصف به علاوه يك طلبكاران به شرط داشتن سه ربع مطالبات تشخيص و تصديق شده

99 _ اگر متصدي حمل و نقل (الف ، حمل و نقل كننده ديگري (ب ، را مأمور حمل و نقل كالايي نمايد و در حين حمل و نقل خسارت به مال التجاره وارد شود:

1) الف و ب براي جبران خسارت مسئوليت تضامني دارند.

2) الف در مقابل صاحب مال التجاره مسئول است ولي حق رجوع به ب را دارد.

3) الف در مقابل صاحب مال التجاره مسئول است و حق رجوع به

ب را ندارد.

4) الف در مقابل صاحب التجاره مسئوليتي ندارد و صاحب مال التجاره بايستي به ب مراجعه نمايد.

100 _ دعوي مطالبه وجه چك از ظهرنويس به شرطي مسموع است كه

1) فاصله بين تاريخ صدور چك تا صدور گواهي عدم پرداخت بيش از 6 ماه نباشد.

2) فاصله بين تاريخ صدور گواهي عدم پرداخت تا زمان تقديم دادخواست بيش از 6 ماه نباشد.

3) موارد 1 و 2 صحيح است

4) اگر چك از يك نقطه به نقطه ديگر ايران صادر شده باشد فاصله بين تاريخ صدور چك تا صدور گواهي عدم پرداخت بيش از 45 و اگرچك در همان مكاني كه صادر شده است بايد تأديه گردد بيش از 15 روز نباشد.

--------------------------------------------------------------------------

پاسخنامه :

81 - گزينه 2 صحيح است مطابق ماده 13 ق .ت

82 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 94 ق .ت

83 - گزينه 2 صحيح است مطابق ماده 4 ق .ت

84 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 41 لايحه اصلاحي ق .ت

85 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 110 لايحه اصلاحي ق .ت

86 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 101 لايحه اصلاحي ق .ت

87 - گزينه 1 صحيح است مطابق ماده 164 لايحه اصلاحي ق .ت

88 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 129 و 131 لايحه اصلاحي ق .ت

89 - گزينه 1 صحيح است مطابق ماده 132 لايحه اصلاحي ق .ت

90 - گزينه 1 صحيح است مطابق تبصره ماده 189 لايحه اصلاحي ق .ت

91 - گزينه 2 صحيح است

مطابق ماده 228 لايحه اصلاحي ق .ت

92 - گزينه 1 صحيح است مطابق ماده 124 لايحه اصلاحي ق .ت

93 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 147 لايحه اصلاحي ق .ت

94 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 102 ق .ت

95 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 19 قانون صدور چك

96 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 415 ق .ت

97 - گزينه 2 صحيح است مطابق ماده 483 ق .ت

98 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 480 ق .ت

99 - گزينه 2 صحيح است مطابق ماده 388 ق .ت

100 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 315 ق .ت

14 - سؤالات آزمون وكالت _ آبان ماه سال 1384 - آيين دادرسي كيفري - 1384

61 _ در كدام يك از موارد ذيل قرار موقوفي تعقيب صادر مي شود؟

1) مرور زمان

2) جرم نبودن عمل ارتكابي

3) عدم كفايت ادله قانوني اثبات اتهام

4) هيچكدام

62 _ در كدام يك از موارد ذيل جرم مشهود نيست

1) متهم ولگرد باشد.

2) متهم در حال فرار از صحنه جرم دستگير شود.

3) تعلق اسباب و دلايل جرم به متهم محرز باشد.

4) مجني عليه يك روز پس از وقوع جرم شخص معيني را مرتكب جرم معرفي نمايد.

63 _ در كدام مورد صدور قرار بازداشت موقت عليرغم وجود ادله كافي بر توجه اتهام الزامي نيست

1) قتل عمد

2) آدم ربايي

3) زناي غير محصنه

4) اختلاس مبلغ يكصد و بيست هزار ريال

64 _ تحقيق در چه جرائمي ممنوع است

1) جرائم قابل گذشت

2) جرائم منافي عفت مشهود كه شاكي خصوصي دارد.

3) جرائم منافي عفت غيرمشهود كه

شاكي خصوصي ندارد.

4) هر سه مورد

65 _ حل اختلاف در صلاحيت در امور كيفري

1) همواره در صلاحيت ديوان عالي كشور است

2) همواره در صلاحيت دادگاه كيفري استان است

3) طبق قواعد مذكور در آئين دادرسي مدني است

4) هيچكدام

66 _ شاكي خصوصي براي توقيف اموال متهم جهت تأمين ضرر و زيان خود بايستي

1) صرف تقاضاي شفاهي كافي است

2) اصولاً شاكي خصوصي چنين حقي ندارد.

3) دادخواست خود را به مرجع رسيدگي تقديم نمايد.

4) درخواست خود را به مرجع رسيدگي تقديم نمايد.

67 _ گذشت شاكي يا مدعي خصوصي بعد از صدور حكم قطعي در جرائم غير قابل گذشت

1) از موجبات اعاده دادرسي و منحصراً در صلاحيت ديوان عالي كشور است

2) از موجبات اعاده دادرسي و رسيدگي به موضوع در صلاحيت دادگاه كيفري استان است

3) از موجبات تخفيف مجازات به تشخيص دادگاه صادر كننده رأي قطعي به تقاضاي محكوم عليه است

4) از موجبات اعاده دادرسي و رسيدگي به آن در صلاحيت دادگاه همعرض صادر كننده حكم قطعي به تشخيص ديوان عالي كشور است

68 _ در پرونده هاي كيفري از حوزه قضايي يك استان به حوزه قضايي استان ديگر:

1) به درخواست ديوان عالي كشور صورت مي گيرد.

2) به درخواست رئيس حوزه قضايي استان مبداء و موافقت ديوان عالي كشور صورت مي گيرد.

3) به درخواست رئيس حوزه قضايي استان مقصد و موافقت رئيس ديوان عالي كشور صورت مي گيرد.

4) به درخواست رئيس حوزه قضايي استان مبداء و قبول رئيس حوزه قضايي استان مقصد امكان پذير است

69 _ فاصله بين ابلاغ احضاريه و موعد احضار در محاكمات كيفري

1) حداقل پنج روز است

2) حداقل يك

هفته است

3) هيچ گاه نبايد كمتر از سه روز باشد.

4) حداقل سه روز است مگر اينكه موضوع فوريت داشته باشد.

70 _ تعيين وكيل تسخيري در چه مواردي لازم است

1) كليه جرائم مستوجب حبس ابد.

2) كليه احكام كيفري قابل تجديد نظرخواهي

3) كليه جرائم مستوجب بيش از 20 سال زندان

4) كليه جرائمي كه رسيدگي به آنها ابتداً در صلاحيت دادگاه كيفري استان است

71 _ كدام گزينه صحيح نيست

1) به جرم طفلي كه مرتكب قاچاق مواد مخدر شود در دادگاه اطفال رسيدگي مي شود.

2) احضار طفل براي انجام تحقيقات مقدماتي از طريق ولي يا سرپرست او بعمل مي آيد.

3) به كليه جرائم افرادي كه به سن 18 سال تمام نرسيده اند در دادگاه اطفال رسيدگي مي شود.

4) دادگاه اطفال صلاحيت رسيدگي به جرائم عليه امنيت كشور كه توسط اطفال انجام شود را ندارد.

72 _ آراء دادگاه هاي عمومي و انقلاب در امور كيفري

1) در كليه موارد قابل تجديدنظر است

2) قابل تجديدنظر است مگر آنكه قانون آن را قطعي دانسته باشد.

3) قطعي است مگر در مواردي كه قانون آن را قابل تجديد نظر دانسته باشد.

4) چنانچه حضوري باشد قطعي و چنانچه غيابي باشد قابل تجديدنظر است

73 _ تجديد نظرخواهي نسبت به جنبه كيفري رأي صادره از دادگاه

1) به موجب درخواست و با ابطال تمبر صورت مي گيرد.

2) به موجب دادخواست و با ابطال تمبر صورت مي گيرد.

3) به موجب درخواست و بدون ابطال تمبر صورت مي گيرد.

4) به موجب دادخواست و بدون ابطال تمبر صورت مي گيرد.

74 _ چنانچه به علت اشتباه قاضي در حكم قطعي كيفر مورد حكم متناسب با جرم نباشد:

1) حكم صادره قابل اعاده دادرسي است

2) هيچ اقدام قانوني امكان پذير نيست

3) حكم صادره قابل تجديدنظرخواهي است

4) فقط رئيس قوه قضائيه مي تواند حكم صادره را نقض نمايد.

75 _ رسيدگي به كدام دسته از جرائم ابتداً در صلاحيت دادگاه كيفري استان نيست

1) جرائم قضات

2) جرائم مطبوعاتي

3) جرائم مستوجب قصاص عضو

4) كليه جرائم مستوجب بيش از 10 سال حبس

76 _ دادستان تقاضاي بازداشت متهم را كرده است ليكن بازپرس با آن موافق نيست

1) عقيده بازپرس متبع است

2) عقيده دادستان متبع است

3) حل اختلاف با رئيس حوزه قضايي مي باشد.

4) حل اختلاف حسب مورد با دادگاه عمومي يا انقلاب محل خواهد بود.

77 _ شعب تشخيص

1) مركب از 3 قاضي است و در ديوان عالي كشور تشكيل مي شود.

2) مركب از 5 قاضي است و در ديوان عالي كشور تشكيل مي شود.

3) مركب از 3 قاضي است و در دادگاه تجديدنظر استان تشكيل مي شود.

4) مركب از 5 قاضي است و در دادگاه تجديدنظر استان تشكيل مي شود.

78 _ در صورت فوت متهم چنانچه پرونده در دادگاه و آماده صدور حكم باشد:

1) حكم برائت صادر مي شود.

2) قرار موقوفي تعقيب صادر مي شود.

3) تا معرفي وراث قرار منع تعقيب صادر مي شود.

4) پرونده بدون صدور هيچ گونه رأيي مختومه مي شود.

79 _ در حوزه قضايي بخش وظيفه دادستان برعهده

1) رئيس حوزه قضايي بخش است

2) دادستان شهرستان متبوع است

3) مدير دفتر دادگاه رسيدگي كننده است

4) دادرس علي البدل حوزه قضايي همان بخش است

80 _ چنانچه شهود و مطلعين تحقيق براي بار اول كه توسط دادگاه احضار شده اند در موعد مقرر حاضر نشوند:

1) جلب مي شوند.

2) براي بار دوم احضار مي شوند.

3) دادگاه تكليفي در خصوص آنان ندارد.

4)

از ضابطين قضايي خواسته مي شود شهادت آنان را استماع و براي دادگاه ارسال نمايند.

---------------------------------------------------------------------------------

پاسخنامه :

61 - گزينه 1 صحيح است مطابق ماده 6 ق .آ.د.ك

62 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 18 ق .آ.د.ك

63 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 35 ق .آ.د.ك

64 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 43 ق .آ.د.ك

65 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 58 ق .آ.د.ك

66 - گزينه 4 صحيح است

67 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 277 ق .آ.د.ك

68 - گزينه 2 صحيح است مطابق ماده 62 ق .آ.د.ك

69 - گزينه 4 صحيح است مطابق تبصره 2 ماده 177 ق .آ.د.ك

70 - گزينه 1 صحيح است مطابق ماده 186 ق .آ.د.ك

71 - گزينه 4 صحيح است

72 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 232 ق .آ.د.ك

73 - گزينه 1 صحيح است مطابق ماده 2 ق .آ.د.ك

74 - گزينه 1 صحيح است مطابق ماده 272 ق .آ.د.ك

75 - گزينه 4 صحيح است

76 - گزينه 4 صحيح است مطابق بند «ح ماده 3 قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب 1381.

77 - گزينه 2 صحيح است مطابق ماده 18 قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب 1381.

78 - گزينه 2 صحيح است مطابق ماده 6 ق .آ.د.ك

79 - گزينه 4 صحيح است

80 - گزينه 2 صحيح است مطابق ماده 159 ق .آ.د.ك

15 - سؤالات آزمون وكالت _ آبان ماه سال 1384 - حقوق جزاي عمومي و اختصاصي - 1384

41 _ شخصي مرتكب قتل عمد شده و

سپس فرار كرده و مرده است در اين صورت

1) ديه بايستي از ماترك قاتل برداشته شود و اگر قاتل مالي نداشته است ديه لاوصول مي ماند.

2) هيچ مسئوليتي براي پرداخت ديه متوجه ورثه قاتل براي پرداخت ديه از ما ترك قاتل يا ساير بازماندگان وي نيست

3) قصاص تبديل به ديه شده و بازماندگان قاتل بايستي ديه را پرداخت نمايند، در صورتي كه بازماندگان فاقد تكمن مالي باشند ازپرداخت ديه معاف مي شوند و ديه لاوصول مي ماند.

4) ديه بايستي از ماترك قاتل پرداخت گردد و اگر قاتل مالي نداشته باشد از اموال بستگان نزديك وي پرداخت مي شود ولي هر گاه قاتل بستگاني نداشته باشد يا بستگان قاتل فاقد تمكن مالي باشند ديه از بيت المال پرداخت مي شود.

42 _ در صورتي كه تعقيب مباشر جرم بنابر دلايل قانوني موقوف گردد:

1) تأثيري در حق معاون جرم ندارد.

2) معاون جرم اگر اقوي از مباشر باشد قابل تعقيب است

3) براي معاون جرم نيز قرار موقوفي تعقيب صادر مي گردد.

4) هيچكدام

43 _ اجراي كدام يك از احكام جزايي ذيل قابل تعليق است

1) جعل اسكناس

2) فروش مواد مخدر

3) صدور چك از حساب مسدود

4) سرقت مسلحانه كه مستوجب حد نباشد.

44 _ ماههاي حرام كه باعث تغليظ ديه مي شود كدامند؟

1) رمضان _ رجب _ محرم _ ذيحجه

2) رجب _ محرم _ ذيقعده _ ذيحجه

3) صفر _ رجب _ رمضان _ ذيحجه

4) رمضان _ محرم _ ذيحجه _ ذيقعده

45 _ اگر «الف و به قصد شوخي «ب را با علم به اينكه او شنا بلد نيست به داخل استخر عميق بيفكند و «ب غرق شود:

1) مرتكب قتل عمد شده

است

2) مرتكب قتل شبه عمد شده است

3) اين قتل در حكم شبه عمد است

4) مرتكب قتل خطاي محض شده است

46 _ در تصادف اتومبيل با عابر پياده در چه صورت راننده ضامن ديه نيست

1) سرعت راننده مجاز باشد.

2) وسيله نقليه فاقد نقص فني باشد.

3) محل تصادف براي عبورعابرپياده ممنوع باشد.

4) درصورت اجتماع هر سه شرط 1 و2 و 3

47 _ هرگاه به امر غير قانوني يكي از مقامات رسمي جرمي واقع شود، مأموري كه امر آمر را بعلت اشتباه قابل قبول و به تصور اينكه قانوني است اجرا كرده باشد:

1) مانند آمر مجازات مي شود.

2) مجازات وي تخفيف داده مي شود.

3) فقط به ديه يا ضمان مالي محكوم مي شود.

4) علاوه بر مجازات به ضمان مالي هم محكوم مي شود.

48 _ كدام گزينه صحيح نيست

1) جرم ربا بين شوهر و زن محقق نمي شود.

2) هرگاه رباگيرنده مضطر باشد از مجازات معاف است

3) هرگاه ربادهنده مضطر باشد از مجازات معاف است

4) هر نوع ربا اعم از قرضي و معاملي جرم و قابل مجازات است

49 _ تفاوت اصلي اختلاس با خيانت در امانت كدام است

1) اختلاس غير قابل گذشت ولي خيانت در امانت قابل گذشت است

2) اختلاس اختصاص به وجه نقد دارد ولي خيانت در امانت در مورد ساير اموال نيز صدق مي كند.

3) اختلاس فقط قابل انتساب به كاركنان دولت است ولي خيانت در امانت قابل انتساب به ديگران نيز هست

4) هيچكدام

50 _ كارگري حين انجام كار در كارگاه به دليل موجود نبودن تجهيزات ايمني در كارگاه دچارحادثه شده و فوت مي كند، اين واقعه

1) قتل خطاي محض است

2)

در حكم قتل شبه عمد است

3) فاقد وصف كيفري است

4) قتل عمد محسوب مي شود.

51 _ انجام فعل حرام كه مستقلاً براي آن در قانون مجازات تعيين نشده است در چه موردي قابل مجازات است

1) چنانچه علني باشد قابل مجازات است

2) فقط در صورت اجتماع شرايط 1 و 3 قابل مجازات است

3) چنانچه عفت عمومي را جريحه دار نمايد قابل مجازات است

4) تا طبق قانون مستقلاً براي آن مجازات تعيين نشده باشد به هيچ وجه قابل مجازات نيست

52 _ در صورت عدم ثبت رسمي ازدواج

1) چنانچه عقد دائم باشد فقط مرد مجازات مي شود.

2) چه عقد دائم چه موقت فقط مرد مجازات مي شود.

3) چنانچه عقد دائم باشد هر دو طرف مجازات مي شوند.

4) چه عقد دائم باشد چه موقت هر دو طرف مجازات مي شوند.

53 _ كدام يك از جرائم ذيل قابل گذشت نيست

1) نشر اكاذيب

2) تخريب اموال

3) مزاحمت تلفني

4) توهين به اشخاص

54 _ شروع به جرم در كدام مورد قابل مجازات است

1) راهزني

2) سرقت شبانه

3) سرقت مسلحانه

4) هر سه مورد

55 _ چنانچه صادر كننده يك چك بلامحل دو نفر باشند:

1) پرداخت جزاي نقدي مقرر در قانون متضامناً برعهده هر دو نفر است

2) هر كدام بايستي به پرداخت نصف جزاي نقدي مندرج در قانون محكوم شوند.

3) هر كدام بايستي مستقلاً به پرداخت جزاي نقدي مندرج در قانون محكوم شوند.

4) هيچكدام

56 _ چنانچه ولي دم در قتل عمدي به سن بلوغ رسيده ولي كمتر از 18 سال سن داشته و رشد وي ثابت نشده باشد:

1) بايستي صدور حكم تا زمان

احراز رشد وي به تأخير افتد.

2) با توجه به لزوم رعايت مصلحت احتمالي وي قصاص تبديل به ديه مي شود.

3) نظر شخص بالغ در خصوص تقاضا يا اسقاط قصاص معتبر است هر چند رشد وي احراز نشده باشد.

4) هيچكدام

57 _ در صورت وجود چند كيفيت مخففه دادگاه پس از تبديل مجازات

1) بايستي آن را تخفيف بدهد.

2) نمي تواند آن را تخفيف بدهد.

3) مخير است آن را تخفيف بدهد يا ندهد.

4) در برخي موارد ملزم به تخفيف و در برخي موارد مجاز به تخفيف است

58 _ چنانچه شخصي برخلاف واقع خود را شفاهاً سرهنگ نيروي انتظامي معرفي نمايد بدون آنكه هيچ اقدام ديگري دراين راستادهد:

1) مرتكب هيچ جرمي نشده است

2) تعقيب و مجازات او منوط به شكايت شاكي خصوصي است

3) تعقيب و مجازات او منوط به شكايت نيروي انتظامي است

4) بدون نياز به شكايت شاكي يا نيروي انتظامي قابل تعقيب و مجازات است

59 _ شخصي مرتكب صدور سه فقره چك بلا محل يك فقره كلاهبرداري و يك فقره سرقت شده است مجازات او عبارت از:

1) فقط به مجازات جرم كلاهبرداري و مجازات جرم سرقت محكوم مي شود.

2) مجازات صدور سه فقره چك بلامحل با يكديگر جمع و علاوه بر اين به مجازات كلاهبرداري و مجازات سرقت نيز محكوم مي شود.

3) به مجازات جرم كلاهبرداري به اضافه مجازات جرم سرقت به اضافه مجازات جرم صدور چك بلامحل محكوم مي گردد كه مي تواندازحداكثر مجازات قانوني جرم صدور چك بلا محل بيشترباشد.

4) علاوه بر مجازات كلاهبرداري و سرقت به مجازات صدور چك بلامحل نيز محكوم مي گردد ولي مجازات اخير نمي تواند مجازات قانوني تعيين شده براي اين

جرم بيشتر باشد.

60 _ آيا تعدد جرم مانع رعايت جهات مخففه توسط دادگاه است

1) اصولاً تعدد جرم مانع رعايت جهات مخففه توسط دادگاه نيست

2) تعدد جرم فقط در جرائم غير قابل گذشت مانع رعايت جهات مخففه است

3) تعدد جرم فقط در جرائم مستوجب بيش از 6 ماه حبس مانع رعايت جهات مخففه است

4) چون تعدد جرم مي تواند از اسباب تشديد مجازات باشد بنابراين با وجود تعدد، امكان تخفيف مجازات وجود ندارد.

------------------------------------------------------------------------------------

پاسخنامه :

41 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 260 ق .م ا.

42 - گزينه 1 صحيح است مطابق ماده 44 ق .م ا.

43 - جرايم مندرج در گزينه هاي 1 و 2 و 4 مطابق ماده 30 ق .م ا. غير قابل تعليق بوده و صدور چك از حساب مسدود نيز مطابق ماده 10 قانون صدور چك غير قابل تعليق مي باشد، لذا هيچكدام از گزينه ها صحيح نمي باشد.

44 - گزينه 2 صحيح است مطابق ماده 299 ق .م ا.

45 - گزينه 1 صحيح است مطابق ماده 206 ق .م ا.

46 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 333 ق .م ا.

47 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 57 ق .م ا.

48 - گزينه 2 صحيح است مطابق ماده 595 ق .م ا.

49 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 674 ق .م ا.

50 - گزينه 2 صحيح است مطابق تبصره 3 ماده 295 ق .م ا.

51 - گزينه 2 صحيح است مطابق ماده 638 ق .م ا.

52 - گزينه 1 صحيح است مطابق ماده 645 ق .م ا.

53 - گزينه

3 صحيح است مطابق ماده 727 ق .م ا.

54 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 655 ق .م ا.

55 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 7 ق .م ا.

56 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 227 ق .م ا.

57 - گزينه 2 صحيح است مطابق ماده 22 ق .م ا.

58 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 555 ق .م ا.

59 - گزينه 4 صحيح است

60 - گزينه 1 صحيح است مطابق تبصره يك ماده 20 ق .م ا.

16 - سؤالات آزمون وكالت _ آبان ماه سال 1384 - آيين دادرسي مدني - 1384

21 _ اگر در ارتباط با دعوي مطروحه حكم قانوني موجود نباشد، قاضي رسيدگي كننده چه تكليفي دارد؟

1) از نظر قانوني تكليفي ندارد و مي تواند دعوي را رد كند.

2) بايستي با استناد منابع معتبر اسلامي و يا عرف حكم قضيه را صادر نمايد.

3) بايستي با استناد به منابع معتبر اسلامي يا فتاواي معتبر و اصول حقوقي حكم قضيه را صادر نمايد.

4) بايستي با استناد به منابع معتبر اسلامي و فتاواي معتبر يا عرف مسلم حكم قضيه را صادر نمايد.

22 _ اگر مشخصات و آدرس خوانده در دادخواست قيد نشده باشد:

1) دفتر دادگاه قرار رد دادخواست صادر و اين قرار قطعي است

2) دفتر دادگاه بدون صدور اخطار رفع نقص قرار رد دادخواست را صادر مي كند و اين قرار ظرف 10 روز قابل اعتراض است

3) دفتر دادگاه بدواً اخطار رفع نقص صادر مي كند و در صورت عدم تكميل دادخواست قرار رد دادخواست صادر و اين قرار ظرف 10روزقابل اعتراض است

4) دفتر دادگاه بدواً اخطار رفع نقص صادر مي كند و در صورت

عدم تكميل دادخواست توسط خواهان قرار رد دادخواست صادر مي كندواين قرار قطعي است

23 _ كدام گزينه صحيح است

1) سازش فقط در دادگاه به موجب صورتجلسه رسمي صحيح است

2) سازش رسمي يا غير رسمي در خارج از دادگاه در هر حال اعتبار ندارد.

3) سازش بين طرفين فقط در صورتي معتبر است كه مستند به سند رسمي باشد.

4) سازش غير رسمي خارج از دادگاه در صورتي معتبر است كه طرفين در دادگاه حاضر شده و به صحت آن اقرار نمايند.

24 _ در دعاوي غير منقول

1) تقويم خواسته الزامي و در تعيين هزينه موثر است به شرط آنكه خوانده به تقويم خواهان اعتراض ننمايد.

2) تقويم خواسته توسط خواهان الزامي و از جهت تعيين هزينه دادرسي و امكان تجديد نظرخواهي مؤثر است

3) اساساً خواهان الزامي به تقويم خواسته ندارد چون هزينه دادرسي براساس ارزش معاملاتي املاك توسط دادگاه تعيين مي شود.

4) تقويم خواسته الزامي و از جهت امكان تجديد نظرخواهي و تعيين مرجع تجديدنظر يا فرجام موثر است ولي تاثيري در تعيين ميزان هزينه دادرسي ندارد.

25 _ اگر دعوي مطروحه برفرض اثبات فاقد اثر قانوني باشد:

1) دادگاه راساً قرار ابطال دادخواست صادر مي كند.

2) خوانده مي تواند ضمن پاسخ نسبت به دعوي ايراد نمايد و دادگاه بر فرض پذيرش قرار سقوط دعوي صادر مي كند.

3) خوانده مي تواند ضمن پاسخ نسبت به دعوي ايراد نمايد و دادگاه بر فرض پذيرش ايراد، قرار رد دعوي صادر مي كند.

4) خوانده مي تواند صرفاً ايراد نموده و اگر دادگاه ايراد را نپذيرد، بايستي به خوانده ابلاغ نمايد تا جهت دفاع در ماهيت در جلسه دادرسي شركت كند.

26 _ چنانچه در اجراي قرار تامين خواسته عين

معين موضوع دعوي توقيف و خوانده ورشكسته گردد:

1) علاوه بر اينكه تامين كننده داراي حق تقدم است مورد تامين مشمول مستثنيات دين نمي گردد.

2) عين معين توقيف شده صرفاً جزء مستثنيات دين محسوب نمي گردد. تامين كننده مال نسبت به ساير طلبكاران صرفاً داراي حق تقدم است

3) تامين كننده مال نسبت به ساير طلبكاران صرفاً داراي حق تقدم است

4) تامين كننده مال به دليل ورشكستگي خوانده داراي اولويتي نيست

27 _ دادگاه بعد از توافق و سازش طرفين

1) صرفاً گزارش اصلاح تنظيم مي نمايد و مفاد آن بدون صدور حكم يا قرار قابل اجراست

2) براساس مفاد سازش طرفين حكم صادر مي نمايد و اين حكم قطعي است

3) قرار سقوط دعوي صادر مي كند.

4) قرار دعوي ساقط مي كند.

28 _ اگر خواهان ضمن خواسته اصلي تقاضاي صدور حكم به اعسار از هزينه دادرسي را نيز نمايد:

1) دادگاه بدون ابلاغ دادخواست بدواً به ادعاي اعسار رسيدگي نموده و در صورت پذيرش اعسار، دادخواست به خوانده ابلاغ مي شود.

2) دادگاه بعد از ابلاغ دادخواست به دادستان نسبت به اعسار رسيدگي نموده و در صورت پذيرش اعسار، دادخواست به خوانده ابلاغ مي گردد.

3) در صورتي كه خوانده در هيچيك از جلسات دادرسي شركت نكرده و لايحه نداده و وكيل نيز معرفي نكرده و ابلاغ نيز واقعي نباشدحكم دادگاه نسبت به خواسته اصلي غيابي است

4) در صورتي كه خوانده در هيچيك از جلسات دادرسي شركت نكرده و لايحه نداده و وكيل نيز معرفي نكرده و ابلاغ نيز واقعي نباشدحكم دادگاه نسبت به خواسته اصلي غيابي و نسبت به حكم اعسار حضوري است

29 _ اقرار وكيل عليه موكل خود:

1) فقط دراموري كه قاطع دعوي

نيست پذيرفته مي شود چه در دادگاه بعمل آمده باشد چه خارج از آن

2) فقط دراموري كه قاطع دعوي است پذيرفته مي شود چه در دادگاه بعمل آمده باشد چه در خارج آن

3) اگر در دادگاه بعمل آمده باشد مطلقاً پذيرفته مي شود.

4) مطلقاً پذيرفته نمي شود.

30 _ نحوه دادخواهي شخصي كه از اصحاب دعوي نبوده و راي به زيان او صادر و بواسطه انقضاي مهلت تجديدنظر خواهي قطعي شده است

1) دعوي ورود ثالث است

2) دعوي اعتراض ثالث است

3) فرجام خواهي نسبت به راي صادره است

4) شكايت به شعبه تشخيص ديوان عالي كشور است

31 _ دعوي توام راجع به اموال منقول و غير منقول در كدام دادگاه قابل طرح است

1) دادگاه محل مال منقول

2) دادگاه محل وقوع مال غير منقول

3) دادگاه محل اقامت خوانده

4) دادگاه محل مال منقول ياغيرمنقول به اختيارخواهان

32 _ تشخيص صلاحيت دادگاه براي شروع به رسيدگي با كدام مرجع است

1) خواهان دعوي

2) ديوان عالي كشور

3) رئيس حوزه قضايي

4) دادگاه رسيدگي كننده به دعوا

33 _ به دعاوي حقوقي عليه روحانيون در كدام دادگاه و به چه ترتيب رسيدگي مي شود:

1) در دادگاه عمومي طبق آيين دادرسي مدني دادگاههاي عمومي

2) در دادگاه عمومي طبق آيين نامه مربوط به دادگاه ويژه روحانيت

3) در دادگاه ويژه روحانيت طبق آيين نامه مربوط به دادگاه مذكور

4) در دادگاه ويژه روحانيت طبق آيين دادرسي مدني دادگاههاي عمومي

34 _ چنانچه دلايل و مدافعات طرفين براي اقناع قاضي جهت صدور راي كافي نباشد ولي كشف حقيقت با اقدامات و تحقيقاتي كه دادگاه مي تواند مستقيماً انجام دهد امكانپذير باشد:

1) دادگاه بايستي قرار توقيف دادرسي تا ارائه ادله جديد توسط خواهان صادر نمايد.

2) دادگاه بايستي هرگونه اقدام يا تحقيقي

را كه لازم بداند براي كشف حقيقت انجام دهد.

3) چون تحصيل دليل بر امور حقوقي براي دادگاه ممنوع است لذا بايستي دعوي خواهان را رد نمايد.

4) هيچكدام

35 _ چنانچه نظريه كارشناس منتخب دادگاه با اوضاع و احوال محقق و معلوم مورد كارشناسي مطابقت نداشته باشد:

1) دادگاه مي تواند بدون توجه به نظر كارشناس برخلاف آن راي صادر نمايد.

2) بايستي دادگاه كارشناس را ملزم نمايد تا نظر خود را اصلاح كند.

3) دادگاه بايستي كارشناس ديگري انتخاب نمايد.

4) دادگاه بايستي از نظر كارشناس متابعت نمايد.

36 _ كدام گزينه صحيح نيست

1) در مرحله تجديد نظر هر دو مورد 3 و 4 پذيرفته مي شود.

2) در مرحله تجديد نظر هيچيك از موارد 3 و 4 پذيرفته نمي شود.

3) در مرحله تجديد نظر تغيير عنوان خواسته از اجرة المثل به اجرة المسمي پذيرفته مي شود.

4) در مرحله تجديد نظر تغيير عنوان خواسته از اجرة المسمي به اجرة المثل پذيرفته مي شود.

37 _ آيا از تاجر دادخواست اعسار از هزينه دادرسي پذيرفته مي شود؟

1) بله تاجر در اين خصوص فرقي با غير تاجر ندارد.

2) بله مشروط بر اينكه دفاتر قانوني خود را ارائه نمايد.

3) خير، تاجر مدعي اعسار بايستي دادخواست ورشكستگي بدهد.

4) بله ولي پذيرش آن منوط به موافقت اداره امور دارايي اقامتگاه تاجر است

38 _ كدام گزينه صحيح است

1) هر دو خسارت ناشي از عدم النفع و تاخير تاديه قابل مطالبه است

2) هيچيك از دو خسارت ناشي از عدم النفع يا تاخير تاديه قابل مطالبه نيست

3) خسارت ناشي از عدم النفع قابل مطالبه نيست ولي خسارت تاخير تاديه قابل مطالبه است

4) خسارت ناشي از عدم النفع قابل مطالبه است

ولي خسارت تاخير تاديه قابل مطالبه نيست

39 _ كدام مورد جزء خسارت دادرسي نيست

1) حق الوكاله وكيل

2) حق الزحمه كارشناس

3) هزينه تحقيقات محلي

4) هزينه رفت و آمد خواهان از شهرستان محل اقامت خود تا شهرستان محل دادگاه

40 _ تجديد نظرخواهي از حكم قطعي به دليل اينكه خلاف بين قانون يا شرع مي باشد:

1) به دليل قطعيت حكم به هيچ وجه امكان پذير نيست

2) فقط يكبار از طريق شعب تشخيص امكان پذير است

3) فقط يكبار با دستور رئيس قوه قضائيه امكان پذير است

4) يكبار از طريق شعب تشخيص و بعد از آن هم با دستور قوه قضائيه امكان پذير است

-----------------------------------------------------------------------------------------

پاسخنامه :

21 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 3 ق .آ.د.م

22 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 54 ق .آ.د.م

23 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 183 ق .آ.د.م

24 - گزينه 4 صحيح است با استناد به بند 14 ماده 3 قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت

25 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 89 ق .آ.د.م

26 - گزينه 1 صحيح است مطابق ماده 128 ق .آ.د.م

27 - گزينه 1 صحيح است مطابق ماده 184 ق .آ.د.م

28 - گزينه 4 صحيح است مطابق مواد 303 و 507 ق .آ.د.م

29 - گزينه 1 صحيح است مطابق ماده 205 ق .آ.د.م

30 - گزينه 2 صحيح است مطابق ماده 417 ق .آ.د.م

31 - گزينه 2 صحيح است

32 - گزينه 4 صحيح است

33 - گزينه 1 صحيح است

34 - گزينه 2 صحيح است مطابق ماده 199 ق

.آ.د.م

35 - گزينه 1 صحيح است مطابق ماده 265 ق .آ.د.م

36 - گزينه 2 صحيح است مطابق بند 3 ماده 362 ق .آ.د.م

37 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 512 ق .آ.د.م

38 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 515 ق .آ.د.م

39 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 519 ق .آ.د.م

40 - گزينه 4 صحيح است

17 - سؤالات آزمون وكالت _ آبان ماه سال 1384 - حقوق مدني - 1384

1 _ اگر در عقد اجاره مدت ذكر نشود و اجاره بها ماهيانه تعيين شود و مستاجر با رضايت مالك يك سال به تصرف خود ادامه دهد،تعهد او به پرداخت اجاره بر چه مبنايي تعيين مي شود؟

1) عقد اجاره به دليل نامعلوم بودن مدت باطل است و مستاجر بايد اجرت المثل تصرف يك سال را بپردازد.

2) اجاره براي يك ماه درست است و هر ماه تمديد مي شود و در نتيجه مستاجر بايد اجاره بهاي تمام مدت را بدهد.

3) عقداجاره نسبت به يك ماه با اجاره بهاي معين درست است و اجرا مي شود و نسبت به بقيه مدت هم اجرت المثل به اندازه اجاره بهااست

4) عقد اجاره نسبت به يك ماه درست و نسبت به بقيه مدت باطل است و مستاجر بايد يك ماه اجاره بها بپردازد و بقيه مدت را اجرت المثل بر طبق نظر كارشناس بپردازد.

2 _ اگردر مدت اجاره بعض از عين مستاجره تلف شود، اين حادثه چه اثري در رابطه موجر و مستاجر دارد؟

1) اجاره باطل مي شود و مستاجر تعهدي به پرداخت اجاره ندارد.

2) اجاره نسبت به بعض باقي مانده نافذ است ولي مستاجر حق فسخ آن را دارد.

3) اجاره از زمان تلف بعض منفسخ مي شود و مستأجر بايد اجاره گذشته

را بپردازد.

4) اجاره از زمان تلف نسبت به بعض تلف شده منفسخ مي شود و مستاجر حق دارد اجاره را نسبت به بقيه فسخ كند يا تقليل نسبي مال الاجاره را بخواهد.

3 _ در صورتي كه در يك عقد چند چيز فروخته شود، بدون اينكه قيمت هر يك معين شده باشد، و بعضي از آنها معيوب در آيد،مشتري چه حقي پيدا مي كند؟

1) مشتري مي تواند ارش بگيرد.

2) مشتري مي تواند تمام بيع را فسخ كند.

3) مشتري مي تواند بيع مال معيوب را فسخ كند.

4) اجاره از زمان تلف نسبت به بعض تلف شده منفسخ مي شود و مستاجر حق دارد اجاره را نسبت به بقيه فسخ كند يا تقليل نسبي مال الاجاره را بخواهد.

4 _ در صورت تصادم بين دو اتومبيل در صورتي كه هر دو مقصر باشند، مسئوليت جبران خسارت به عهده كدام طرف است

1) هر دو مسئول هستند.

2) هيچ كدام مسئوليت ندارد.

3) طرفي كه تقصير سنگين تر را مرتكب شده است

4) طرفي كه نخستين سبب تصادم را فراهم كرده است

5 _ هرگاه كسي سبب تلف مالي را ايجاد كند و ديگري مباشر تلف آن مال شود، مسئوليت به عهده كيست مباشر يا مسبب

1) مسبب مسئول است

2) هر دو مسئوليت دارند.

3) مباشر هميشه مسئول است

4) مباشرمسئول است مگراينكه سبب اقوي باشد.

6 _ اگر كسي مال مغصوب را از غاصب بخرد، بدون اينكه از غصب آگاه باشد، مالك براي استرداد عين يا خسارت تلف به كدام يك حق رجوع دارد؟

1) مالك تنها مي تواند به غاصب رجوع كند.

2) مالك تنها مي تواند به خريدار (آخرين غاصب رجوع كند.

3) مالك مي تواند به غاصب و خريدار براي مطالبه عين يا خسارت تلف رجوع كند.

4)

مالك براي استرداد عين به خريدار رجوع مي كند، ولي خسارت تلف را از هر دو مي تواند بگيرد.

7 _ در صورتي كه معامله پس از مدتي اقاله شود و در اين مدت نماآت و منافعي در مورد معامله ايجاد شود، نماآت و منافع از آن كسي است كه موجب عقد مالك شده است يا به شخصي كه به موجب اقاله مالك مي شود؟

1) نماآت و منافع به كسي تعلق دارد كه موجب اقاله مالك مي شود.

2) نماآت و منافع به كسي تعلق دارد كه موجب عقد مالك شده است

3) نماآت و منافع منفصله مال كسي است كه به موجب عقد مالك شده و منافع متصله از آن كسي است كه در اثر اقاله مالك مي شود.

4) نماآت و منافع متصله مال كسي است كه به موجب عقد مالك شده و منافع منفصله به كسي تعلق دارد كه در اثر اقاله مالك شده است

8 _ اگر موضوع تعهد كلي باشد، متعهد چه مصداقي از آن كلي را مي تواند در مقام وفاي به عهد انتخاب كند؟

1) انتخاب مصداق كلي با متعهد له است

2) متعهد بايد از فرد اعلا وفاي به عهد كند.

3) متعهد حق دارد هر مصداقي را كه بخواهد انتخاب كند.

4) متعهد مجبور نيست از فرد اعلا بدهد، ولي از فردي هم كه معيب است نمي تواند وفاي به عهد كند.

9 _ هر گاه در معامله اي يكي از دو طرف به تعهد خود وفا نكند، طرف مقابل چه اختياري پيدا مي كند؟

1) مي تواند معامله را فسخ كند.

2) مي تواند الزام متعهد را از دادگاه بخواهد.

3) مي تواند الزام متعهد يا فسخ عقد را به ميل خود انتخاب كند.

4) مي تواند الزام متعهد را بخواهد

و هرگاه اجبار ممكن نباشد معامله را فسخ كند.

10 _ شرطي كه ضمن انتقال مالي از سوي ولي قهري بر صغير تحت ولايت او مي شود و ولي را تا سن كبر از فروش منع مي كند درست است يا نادرست

1) شرط صحيح و الزام آور است

2) شرطي كه مالك را از متصرف منع كند نامشروع و باطل است

3) شرط درست است اما ولي قهري را از انتقال منع نمي كند.

4) شرط خلاف مقتضاي عقد (تمليك است و عقد و شرط هر دو باطل است

11 _ اشتباه در شخص طرف معامله چه اثري در عقد دارد؟

1) اشتباه در شخص طرف به صحت معامله خللي وارد نمي آورد، مگر در مواردي كه شخصيت طرف علت عمده عقد بوده باشد.

2) اشتباه در شخص طرف تنها در معاملات رايگان موثر است

3) اشتباه در شخص طرف معامله سبب بطلان عقد است

4) اشتباه در شخص طرف معامله اثري در عقد ندارد.

12 _ وقف با قبول چه شخصي واقع مي شود؟

1) قبول طبقه اول از موقوف عليهم و قائم مقام آنها و در وقف بر غير محصور و مصالح عامه حاكم قبول مي كند.

2) قبول تمام موقوف عليهم

3) قبول متولي

4) قبول حاكم

13 _ اگر مالي كه حق انتفاع از آن به ديگري تعلق دارد از طرف مالك فروخته شود، اين انتقال چه اثر دارد؟

1) انتقال عين از طرف مالك موجب بطلان حق انتفاع نمي شود، ولي اگر انتقال گيرنده جاهل باشد، اختيار فسخ معامله را دارد.

2) انتقال غير نافذ و موكول به اجازه صاحب حق انتفاع است

3) انتقال صحيح و در همه حال لازم است

4) انتقال باطل است

14 _

هرگاه مدت مزارعه منقضي شود و اتفاقاً زرع نرسيده باشد، درباره بقاء يا ازاله زرع چه بايد كرد؟

1) اختيار ازاله يا بقاء زرع با عامل است

2) مزارع حق دارد زراعت را ازاله كند يا آن را با اخذ اجرت المثل ابقاء نمايد.

3) زرع به درخواست مزارع ازاله مي شود، ولي او بايد به عامل خسارت قلع زرع را بدهد.

4) زراعت به حكم قانون تا رسيدن كامل در زمين باقي مي ماند و عامل اجرت المثل مي پردازد.

15 _ هرگاه وصيتي براي فقرا شود، قبول آن چگونه است

1) قبول وصيت با حاكم است

2) قبول شرط نيست

3) قبول وصيت باتمام فقرااست

4) قبول وصيت با فقراي شهر محل وقوع وصيت است

16 _ حمل با چه شرايطي وارث محسوب مي شود؟

1) در صورتي ارث مي برد كه زنده متولد شود.

2) در صورتي ارث مي برد كه زنده متولد شود و به زندگي ادامه دهد.

3) در صورتي حمل ارث مي برد كه نطفه او هنگام مرگ منعقد شده باشد.

4) در صورتي ارث مي برد كه نطفه او هنگام مرگ مورث منعقد شده باشد و زنده هم متولد شود، اگرچه فوراً پس از تولد بميرد.

17 _ در صورتي كه متوفي داراي پدر و مادر و دو برادر ابويني باشد سهم مادر از تركه چه اندازه است

1) سهم مادر دو سوم از تركه است

2) سهم مادر يك دوم از تركه است

3) مادر يك ششم از تركه را مي برد.

4) مادر يك سوم از تركه را به ارث مي برد.

18 _ اگر در عقد نكاح شرط شود كه در صورت عدم تاديه مهر در مدت معين نكاح باطل خواهد بود، شرط چه اثري دارد؟

1) نكاح

و مهر و شرط نافذ است

2) نكاح و مهر صحيح و شرط باطل است

3) نكاح صحيح و مهر و شرط باطل است

4) نكاح و مهر صحيح و مشروط له حق فسخ دارد.

19 _ اگر در نكاح دائم مهر ذكر نشده باشد و شوهر پيش از نزديكي و تعيين مهر بميرد، زن مستحق چه مهري است

1) زن مستحق مهر المثل است

2) زن مستحق هيچ مهري نيست

3) زن مستحق مهرالمتعه است

4) زن مستحق نصف مهرالمثل است

20 _ آيا نفقه زني كه در عده فسخ نكاح است به عهده شوهر است

1) زن در عده فسخ نكاح نفقه ندارد.

2) نفقه زن در عده فسخ نكاح بر عهده شوهر است

3) زن حق نفقه ندارد، مگر در صورت حمل از شوهر خود كه در اين صورت تا زمان وضع حمل حق نفقه دارد.

4) زن حق نفقه ندارد، مگر در صورت حمل از شوهر كه تا پايان عده نفقه او بر عهده شوهر است

----------------------------------------------------------------------------------------------

پاسخنامه

1 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 501 ق .م

2 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 483 ق .م

3 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 431 ق .م

4 - گزينه 1 صحيح است مطابق ماده 335 ق .م

5 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 332 ق .م

6 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 323 ق .م

7 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 287 ق .م

8 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 279 ق .م

9

- گزينه 4 صحيح است به استناد مواد 237 الي 239 ق .م

10 - گزينه 1 صحيح است مطابق زيرنويس شماره 6 ماده 233 از كتاب قانون مدني در نظم حقوقي كنوني دكتر ناصركاتوزيان

11 - گزينه 1 صحيح است مطابق ماده 201 ق .م

12 - گزينه 1 صحيح است مطابق ماده 56 ق .م

13 - گزينه 1 صحيح است مطابق ماده 53 ق .م

14 - گزينه 2 صحيح است مطابق ماده 540 ق .م

15 - گزينه 2 صحيح است مطابق ماده 828 ق .م

16 - گزينه 4 صحيح است مطابق ماده 875 ق .م

17 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 892 ق .م

18 - گزينه 2 صحيح است مطابق ماده 1081 ق .م

19 - گزينه 2 صحيح است مطابق ماده 1088 ق .م

20 - گزينه 3 صحيح است مطابق ماده 1109 ق .م

18 - سوالات اختبار سال 1384 كانون وكلاي دادگستري استان قزوين و زنجان - آئين دادرسي مدني - 1384

به پنج سوال زير به صورت مستدل پاسخ دهيد :

سوال اول :

الف- آيين دادرسي مدني را تعريف نموده و سپس توجيه نمائيد.

ب- قواعد آيين دادرسي مدني در ارتباط با چه كساني است .

ج- خصوصيات آيين دادرسي مدني چيست در مورد هر يك مختصرا توضيح دهيد .

سوال دوم :

الف- صلاحيت دادگاه را تعريف نموده سپس اقسام صلاحيت دادگاه را كه عبارتست از :

1- صلاحيت ذاتي 2- صلاحيت نسبي

هر كدام را جداگانه تعريف و جهات افتراق آنها را بطور خلاصه بيان نمائيد .

ب- با توجه به تعريف صلاحيت و اقسام آن ذتوضيح دهيد صلاحيت محلي در زمره كدام از صلاحيت

ها است در سيستم قضائي كشور ما فعلا صلاحيت نسبي چه جايگاهي دارد .

سوال سوم :

در مورد اقامه دعوي اعتراض ثالث به حكم توضيح دهيد :

1- اين دعوي ناظر به كيست .

2- نحوه اقامه اين دعوي به طرفيت چه كساني و با چه خواسته اي طرح مي گرد و زمان اقامه آن چه موقعي است . 3- جهات افتراق دعوي اعتراض ثالث به حكم و ورود ثالث را ذكر نمائيد .

سوال چهارم :

1- خسارت دادرسي مقيد در ستون خواسته شامل چه مواردي است .

2- مستثنيات دين تا چه زماني جاري است . 3- اگر مورد لحوق حكم بر استرداد عين باشد نحوه اعمال مقررات مستثنيات دين چگونه است .

سوال پنجم :

1- كدام دعاوي قابل ارجاع به داوري نمي باشند نام ببريد .

2- در صورتيكه دعوا در مرحله فرجامي باشد طرفين با توافق تقاضاي داوري مي نمايند ديوان عالي كشور داوري را متقضي بداند چگونه عمل مي نمايد . 3- تصحيح راي تا چه موقعي قانونا قابل درخواست مي باشد و در چه موقعيتي از اعتبار مي افتد .

قسمت دوم- مسئله

شخص الف به دفتر وكالت شما مراجعه مي نمايد اظهار مي دارد پدرم در زمان حيات خود يك باب مغازه ملكي خود را كه داراي شرايط تجاري بوده براي شغل خواروبار فروشي با شرايط سلب حق انتقال به غير و تغيير شغل مگر با اجازه مالك با سند رسمي به شخص ب به اجاره واگذار مي نمايد پس از فوت مورث مستاجر بدون اذن موجرين مغازه را به غير انتقال داد و تغيير شغل هم به شغل غير مشابه صورت گرفته ضمنا علاوه بر نامبرده وراث

متوفي دو فرزند صغير و يكنفر محجور كه حجر آن متصل به زمان صغر است كه فاقد ولي قهري است مي باشند تقاضاي تخليه ا مي نمايد توضيح دهيد .

اولا : چگونه ارشاد مي نمائيد و براي تنظيم دادخواست و اقمه دعوا چه مداركي نياز داريد .

ثانيا : قبل از تنظيم دادخواست تخليه چه اقداماتي براي معد شدن تنظيم دادخواست ضرورت دارد.

ثالثا : خواسته شما در طرح اين دعوي تخليه به چه عنواني است و چرا مختصر ا توضيح نحوه نگارش را در چند سطر بنويسيد و اين دعوي مالي است يا غير مالي .

رابعا : در صورتيكه نظر قضايي و استنباطي شما اگر بر تحصيل حكم به نفع موكلين

19 - سوالات اختبار سال 1384 كانون وكلاي دادگستري استان قزوين و زنجان - حقوق جزاي عمومي - 1384

به مسئله و 8 سوال زير بصورت مستدل پاسخ دهيد :

قسمت الف-مسئله

فرمانده كلانتري به يكي از ماموران كلانتري دستور مي دهد تا نسبت به دستگيري سيروس به اتهام سرقت اقدام نمايد و تاكيد مي كند در صورت انجام ندادن اين دستور مامور را بازداشت مي نمايد . به هنگام بازداشت ، سيروس چون متوجه غير قانوني بودن اقدام مامور كلانتري مي شود با مامور كلانتري دگير شده و يكي از اطفال محل بنام حبيب به ياري مامور شتافته و با مجروح كردن سيروس در صدد كمك به دستگيري وي بر آمده است كه سيروس ضرباتي به حبيب وارد نموده و نهايتا سيروس دستگير و به مرجع قضايي معرفي شده است . از سوي ديگر سيروس عليه فرمانده و مامور كلانتري بعنون بازداشت غير قانوني و دستور به انجام آن اعلان شكايت كرده است .

با توجه به مراتب فوق پاسخ دهيد :

1- مامور كلانتري در دفاع

از اتهام بازداشت غير قانوني سيروس به امر آمر قانوني و اكراه استناد كرده آيا اين دفاع قابل پذيرش است يا خير به چه دليل ؟ نتايج پذيرش يا نپذيرفتن دفاع مذكور را بنويسيد ؟

2- سيروس به اتهام تمرد در برابر مامور دولت و ايراد ضرب نسبت به حبيب مورد تعقيب قرار گرفته است شما بعنوان وكيل سيروس چگونه و با چه استدلالي از وي دفاع مي نمائيد ؟

قسمت ب- سئوالات تشريحي

1- بر اساس ماده 9 قانون مجازات اسلامي : « مجرم بايد مالي را كه در اثر ارتكاب جرم تحصيل كرده ست اگر موجود باشد عينا و اگر موجود نباشد مثل يا قيمت آنرا به صاحبش رد كند و از عهده خسارات وارده نيز بر آيد.»منظور از عهده خسارات وارده بر آيد ، چيست ؟ و براي وصول اين خسارات چه اقداماتي بايد از سوي متضرر از جرم يا وكيل وي صورت گيرد ؟

2- اگر مجازات جرمي بموجب قانون لاحق تخفيف يابد شما بعنوان وكيل محكوم عليه چه اقدامي انجام مي دهيد و تقاضاي خود را به كدام دادگاه ( بدوي – تجديد نظر يا ديوانعالي كشور ) تقديم مي نمائيد ؟ 3- آيا محروم كردن ( نه محروم شدن ) افراد از حقوق اجتماعي در جرائم مشول قصاص بعنوان مجازات تتميمي يا تكميلي جايز است يا خير به چه دليل ؟

4- فردي در اثر حركات و الفاظ تحريك آميز ديگري را به فحاشي و درگير شدن با خود وادار نموده است ، در مقابل دفاع چه اقدامي بنفع شخص تحريك شده مي توان انجام داد ؟ 5- فرد غير رشيدي نسبت به تخريب

مال منقول خود ( جرم قابل گذشت ) اعلان رضايت نموده است .آيا اين رضايت براي تخفيف مجازات يا صدور قرار موقوفي تعقيب قابل پذيرش است ؟ به چه دليل ؟

6- در نظام كيفري ايران آيا شروع به جرم ، جرم محسوب مي شود يا خير ؟ 7-در ماده 51 قانون مجازات اسلامي آمده است :«جنون در حال ارتكاب جرم به هر درجه كه باشد رافع مسئوليت كيفري است .»منظور از قيد ( هر درجه ) براي جنون چيست ؟

8- پزشكي براي انجام عمليات جراحي از مريض فقط رضايت گرفته است ، پس از عمل جراحي دو پاي وي فلج شده است ، شما بعنوان وكيل مريض معلول شده در اثر عمل جراحي چه اقدام قانوني بنفع وي را قابل اعمال مي دانيد ؟

20 - سوالات اختبار سال 1384 كانون وكلاي دادگستري استان قزوين و زنجان - حقوق تجارت - 1384

به كليه سئوالات زير پاسخ دهيد :

«پاسخ هر سئوال از سه سطر تجاوز نكند »

1- آيا سهامك شركتهاي تجاري را مي توان در قبال بدهي شركت توقيف كرد ؟ نفيا يا اثباتا دليل جواب را ارائه كنيد .

2- آيا شركت مي تواند سهام شركاي خود را به عنوان حقوقي خريداري كند؟ نفيا يا اثباتا جواب را ذكر كنيد . 3- در چه شركتهايي آورده غير نقدي مي بايستي توسط كارشناس رسمي دادگستري تقويم گردد و چرا ؟

4- تفاوتهاي شركت تجاري را با شركت مدني بيان كنيد . 5- تفاوت مجمع عمومي فوق العاده با مجمع عمومي عادي به طور فوق العاده چيست ؟

6- ذكر عبارت بازگشت بدون مخارج در برات چه نتيجه اي دارد ، ضمنا آيا برات در حكم اسناد لازم الاجرا مي باشد يا خير ؟ 7- اينكه گفته

مي شود حكم ورشكستگي حكمي تاسيسي است به چه معنا است و چه آثاري دارد ؟

8- دعواي استرداد به چه معنا است و در چه مواقع بايد اقامه شود و خوانده اين دعوا چه كسي است ؟

مسئله :

شخص الف بر عليه شركت سهامي عام ج اقامه دعوي مي كند ، با توجه به محتويات پرونده ، دادگاه سوگند را متوجه مدير شركت كرده و مدير هم سوگند مي خورد ، اگر شخص الف به استناد تبصره 2 ماده 35 قانون آيين دادرسي مدني كه بيان مي دارد «سوگند ... قابل توكيل نمي باشد ...» اظهار نمايد سوگند مدير شركت اعتبار ندارد چون مدير در حكم وكيل شركت است .شما به عنوان وكيل مدافع شركت چه دفاعي خواهيد داشت ؟

؟ اجراي احكام كيفري يا مدني ؟

21 - سوالات اختبار سال 1384 كانون وكلاي دادگستري استان قزوين و زنجان - آئين دادرسي كيفري - 1384

به سئوالات زير به صورت مستند و مستدل پاسخ دهيد :

1-با توجه به مقررات حاكم آيا تقاضاي استرداد كيفر خواست از سوي دادستان در دادگاه قابليت استماع دارد يا خير ؟

2- آيا دادسرا مجاز است قرار تعليق تعقيب متهم را صادر كند ؟ از منظر ضوابط موجود و قابل اعمال بررسي كنيد؟ 3- تفاوت بين شعب تشخيص و ديوان عالي كشور چيست ؟

4- مرجع رسيدگي به جرائم معاونين جرام مشمول حد زنا و لواط كدام است ؟ 5- اجراي احكام دادگاه اطفال كدام است ؟

- ترتيب اجراي احكام ضرر و زيان ناشي از جرم چگونه و با كدام مرجع است؟ 7- دستور ضبط وثيقه يا وجه الكفاله يا وجه التزام با كدام مرجع است دادستان يا رئيس حوزه قضايي؟ از ديدگاه قانوني توضيح دهيد ؟

8- وظيفه دادسرا در پرونده هاي

قتل غير عمدي كه متهم آن متواري و غير قابل شناسايي است چيست ؟ 9- آيا تحقق اختلاف بين دادگاه عمومي جزائي و دادگاه كيفري استان قابل تصور است ؟ مرجع حل چنين اختلافي كجاست ؟

10-ماهيت رد مال در جرائمي مانند كلاهبرداري و سرقت چيست ؟ اجراي مفاد چنين احكامي با كدام مرجع است سئوالات درس حقوق تجارت اختبا كانون وكلاي دادگستري استانهاي قزوين و زنجان

22 - سوالات اختبار سال 1384 كانون وكلاي دادگستري استان قزوين و زنجان - حقوق جزاي اختصاصي - 1384

ضمن آرزوي توفيق براي شما آزمون شامل دو قسمت الف و ب است.

قسمت الف- سئوالهاي انشائي : به هشت سوال زير به اختصار و با خط خواا و مستدل و مستند به قانون پاسخ دهيد . شمارك هر سوال (2) است.

سوال 1- اگر " احمد " به قصد قتل و با تباني قبلي " بهروز " را به روي " جواد " پرتاب كند و در نتيجه " جواد " كشته شود ، چه اتهامي متوجه " احمد " و " بهروز " است ؟

سوال 2- قتل ناشي از تخلف در امر رانندگي ، ماهيتا چه نوع قتلي است؟

سوال 3- آيا اقام زرگري كه به قصد ساختن بند گردنبند مقداري طلا از مسكوكات ايراني يا خارجي بر مي دارد جرم است يا خير؟

سوال 4- در معاملات مربوط به مال غير منقول ، چه معامله مجرمانه اي " معامله معارض " است؟

سوال 5- آيا اقدام كارمندي كه به علت اهمال موجبات تضييع يك مال دولتي سپرده شده و به وي را فراهم مي كند ، مشمول عنوان مجرمانه اي است يا خير؟ .

سوال 6 – در طلاق بائن ، زن يا مرد از احصان خار مي شود يا خير ؟

سوال

7- اگر كسي با حضور و معرفي خو به جاي ديگري ، دفاتر اسند رسمي را به عنوان فروشنده امضاء و مبادرت به دريافت ثمن معامله كند ، چه جرائمي را مرتكب شده است؟

سوال 8- ربودن مال ديگري و با استفاده از سلاح تقلبي و تهديد مالباخته ، اگر سرقت مستوجب حد نباشد مشمول چه عنوان مجرمانه اي است ؟

قسمت ب –مسئله : آنرا به دقت بخوانيد و به سوال آن مستند به قانون و به اختصار پاسخ دهيد :موسسه پژوهشي الف ، كه دولتي است ، در راستاي تحقق اهداف و برنامه هاي علمي و تحقيقاتي خود بعد از طي تشريفات قانوني در تاريخ 20/11/1382 با انعقاد قرارداد با شركت سهامي خاص ب چندين عدد رايانه

خريداري مي كند : 4/3 ثمن معامله پرداخت و رايانه ها تحويل مسئولين موسسه الف مي شود در قرارداد تصريح مي شود كه شركت ب موظف است در زماني كه رئيس موسسه الف اعلام مي كند كارشناسان لازم را براي نصب و راه اندازي و افتتح سالن رايانه اعزام و سپس مابقي ثمن را تحويل گيرد . در تاريخ 16/3/1383 با اعلام رئيس موسسه پژوهشي الف ، كارشناسان شركت ب به محل اعزام مي شوند . اما هنگام نصب و راه اندازي رايانه هاي serverمشخص مي شود كه قطعات processor board و mother board مربوط به پنج عدد از رايانه هاي server در محل خود نيست و رايانه هاي مزبور ناقص است . وكيل موسسه الف عليه مديران شركت ب اقامه دعوي مي كند ولي با انجام تحقيقات و به اتكاي مدارك و اسناد ، مشخص مي شود كه

رايانه هاي server به طور كامل تحويل شده است و processor board و mother board پنج عدد از رايانه هاي مزبور توسط يكي از كارمندان شاغل در موسسه بنام جواد به سوء نيت برداشته شده و وي آنها را به داريوش كه مي دانسته قطعات مزبور متعلق به موسسه پژوهشي الف است مي دهد تا آنها را به فروش رسانده و وجوه حاصل از فروش قطعات را به نسبت مساوي بين خود تقسيم كنند . داريوش نيز آنها را به يك فروشنده رايانه به نام كريم مي فروشد ....

اكنون با عنايت به مفروضات فوق و مستند به قانون و به تفكيك استدلال كنيد چه اتهام يا اتهاماتي متوجه آقايان جواد - داريوش و كريم مي كنيد و به چه دليل ؟

23 - سوالات اختبار سال 1384 كانون وكلاي دادگستري استان قزوين و زنجان - حقوق ثبت و امور حسبي - 1384

به مسائل و سوالات زير بصورت مستدل پاسخ دهيد : ..

قسمت الف-مسائل

مسئله اول :در زمين داراي چند طبقه آپارتمان كه در مالكيت مشاعي چند نفر قرارداد براي تحصيل سند مالكيت تفكيكي ( با فرض قابليت افراز و تفكيك آن ) چنانچه يك يا بعضي شركاء همكاري و موافقت نداشته و يا در دسترس نباشند ، ساير مالكين مشاع از نظر قانوني چه بايد بكنند ، مراحل آنرا از ابتدا تا زمان تحصيل سند و مشخص شدن سهم افرازي هر مالك بطور مشخص توضيح دهيد . ( 2 نمره )

مسئله دوم : شخصي در سند شرطي وجه بدهكاري خود را به صندوق ثبت توديع نموده و قبض آن را به دفتر خانه ارائه كرده و سر دفتر سند شرطي را فسخ نمود اما بعدا در اثر تسامح سر دفتر و عدم اعلام فسخ به وثيقه

گيرنده نامبرده مبادرت به صدور اجرائيه ، و ملك مذكور به مزايده فروخته شده و سند انتقال به برنده مزايده داده شده توضيح دهيد كه چگونه با پرداخت بدهي ، ملك مذكور مورد مزايده و انتقال سند به شخص ثالث گرديده است در وضعيت حاضر و ظهور اسناد معارض به چه صورت قابل حل مي باشد . (2 نمره )

قسمت دوم – سئوالات

1- اگر سند انتقال رسمي مال غير منقولي كه سابقه ثبت در دفتر املاك را دارد در دفتر خانه اي بدون استعلام وضعيت ثبتي آن تنظيم شود و بعد از انتقال معلوم گردد ، ملك در رهن بانك بوده است ، راجع به معامله انجام شده از جهات زير توضيح داده شود :

الف-معامله باطل است يا غير نافذ ( توجيه شود )

ب- در فرض غير نافذ بودن سند تنظيمي ، اعتبار سند رسمي را دارد يا عادي است ؟

2- سه مورد از مواردي كه با حكم دادگاه ممكن است سند مالكيت ابطال شود را مختصرا توضيح دهيد ؟

3- در بعضي اسناد مالكيت مشاهده مي شود كه حدود ملك مذكور به علائم طبيعي

( از قبيل كوه يا تپه و غيره )

محدود گرديده كه حدود اربعه با مساحت زمين نيز هماهنگي ندارد و نتيجتا موجب اشكالاتي در اعتبار و بهره برداري از آن گرديده است كه اقدامات قانوني ديگر را طلب مي نمايد . اجمالا توضيح دهيد كه مشكل كار چه بوده و از چه طريق و چه مرجع و به چه صورت بايد انجام پذيرد. ( منظور از سوال توجيه عملكرد قانوني براي معتبر گرديدن سند رسمي مالكيت است .)

4- نحوه اقامه دعوي براي

وصول بدهيهاي مالي متوفي در حالتهاي زير به تفكيك توضيح داده شود :

الف– فقدان ورثه

ب- مجهول بودن ورثه

ج- رد تركه توسط كل ورثه

د- رد تركه توسط بعض ورثه

5- اگر پدري كه ولايت فرزند صغير پنج ساله خود را منحصرا به عهده دارد محجور شود و بعد از دو سال از او رفع حجر گردد. توضيح دهيد در زمان حجر پدر و پس از رفع حجر او ، اداره امور صغير به عهده چه كسي خواهد بود .

6- جهت تصديق انحصار وراثت چه مداركي بايد تهيه شود و كدام دادگاه صالح است و چنانچه تصديقي در موضوع وراثت صادر شود قابل تجديد نظر در مرجع تجديد نظر هست يا خير ؟ 7- تركيب هيات نظارت و شوراي عالي ثبت را بنويسيد و صلاحيت شوراي عالي ثبت را توضيح دهيد ؟

8- سه اصطلاح ثبتي تفكيك ، افراز و تقسيم را توضيح دهيد ؟

به مسائل و سوالات زير بصورت مستدل پاسخ دهيد : ..

قسمت الف-مسائل

مسئله اول :در زمين داراي چند طبقه آپارتمان كه در مالكيت مشاعي چند نفر قرارداد براي تحصيل سند مالكيت تفكيكي ( با فرض قابليت افراز و تفكيك آن ) چنانچه يك يا بعضي شركاء همكاري و موافقت نداشته و يا در دسترس نباشند ، ساير مالكين مشاع از نظر قانوني چه بايد بكنند ، مراحل آنرا از ابتدا تا زمان تحصيل سند و مشخص شدن سهم افرازي هر مالك بطور مشخص توضيح دهيد . ( 2 نمره )

مسئله دوم : شخصي در سند شرطي وجه بدهكاري خود را به صندوق ثبت توديع نموده و قبض آن را به دفتر خانه ارائه كرده و سر

دفتر سند شرطي را فسخ نمود اما بعدا در اثر تسامح سر دفتر و عدم اعلام فسخ به وثيقه گيرنده نامبرده مبادرت به صدور اجرائيه ، و ملك مذكور به مزايده فروخته شده و سند انتقال به برنده مزايده داده شده توضيح دهيد كه چگونه با پرداخت بدهي ، ملك مذكور مورد مزايده و انتقال سند به شخص ثالث گرديده است در وضعيت حاضر و ظهور اسناد معارض به چه صورت قابل حل مي باشد . (2 نمره )

قسمت دوم – سئوالات

1- اگر سند انتقال رسمي مال غير منقولي كه سابقه ثبت در دفتر املاك را دارد در دفتر خانه اي بدون استعلام وضعيت ثبتي آن تنظيم شود و بعد از انتقال معلوم گردد ، ملك در رهن بانك بوده است ، راجع به معامله انجام شده از جهات زير توضيح داده شود :

الف-معامله باطل است يا غير نافذ ( توجيه شود )

ب- در فرض غير نافذ بودن سند تنظيمي ، اعتبار سند رسمي را دارد يا عادي است ؟

2- سه مورد از مواردي كه با حكم دادگاه ممكن است سند مالكيت ابطال شود را مختصرا توضيح دهيد ؟

3- در بعضي اسناد مالكيت مشاهده مي شود كه حدود ملك مذكور به علائم طبيعي

( از قبيل كوه يا تپه و غيره )

محدود گرديده كه حدود اربعه با مساحت زمين نيز هماهنگي ندارد و نتيجتا موجب اشكالاتي در اعتبار و بهره برداري از آن گرديده است كه اقدامات قانوني ديگر را طلب مي نمايد . اجمالا توضيح دهيد كه مشكل كار چه بوده و از چه طريق و چه مرجع و به چه صورت بايد انجام پذيرد.

( منظور از سوال توجيه عملكرد قانوني براي معتبر گرديدن سند رسمي مالكيت است .)

4- نحوه اقامه دعوي براي وصول بدهيهاي مالي متوفي در حالتهاي زير به تفكيك توضيح داده شود :

الف– فقدان ورثه

ب- مجهول بودن ورثه

ج- رد تركه توسط كل ورثه

د- رد تركه توسط بعض ورثه

5- اگر پدري كه ولايت فرزند صغير پنج ساله خود را منحصرا به عهده دارد محجور شود و بعد از دو سال از او رفع حجر گردد. توضيح دهيد در زمان حجر پدر و پس از رفع حجر او ، اداره امور صغير به عهده چه كسي خواهد بود .

6- جهت تصديق انحصار وراثت چه مداركي بايد تهيه شود و كدام دادگاه صالح است و چنانچه تصديقي در موضوع وراثت صادر شود قابل تجديد نظر در مرجع تجديد نظر هست يا خير ؟ 7- تركيب هيات نظارت و شوراي عالي ثبت را بنويسيد و صلاحيت شوراي عالي ثبت را توضيح دهيد ؟

8- سه اصطلاح ثبتي تفكيك ، افراز و تقسيم را توضيح دهيد ؟

24 - سوالات اختبار سال 1384 كانون وكلاي دادگستري استان قزوين و زنجان - حقوق مدني - 1384

الف – به مسئله ذيل پاسخ مستدل دهيد : ( چهار نمره )

شخصي ملك خويش را به مدت پنج سال در برابر مبلغ معين به ديگري اجاره مي دهد و شرط مي شود موجر به مدت سه سال حق فسخ داشته باشد ، پس از دو سال از زمان سپري شدن اجاره ، مالك عين مستاجر را به ديگري مي فروشد پاسخ دهيد :

1- آيا اجاره در هر حال به قوت خود باقي مي ماند ؟

2- آيا موجر مكلف به فسخ قرارداد اجاره مي گردد ؟

3- مشتري چه حق يا حقوقي دارد ؟

4- پس از

بيع ، اجاره بها به چه شخصي تعلق مي گيرد ؟

ب- به تمام سئوالات ذيل پاسخ مشروح دهيد : ( هر يك دو نمره )

يك – بيع كالي به كالي را با ذكر مثال تعريف كنيد ، آيا بيع مزبور صحيح است ؟

دو – منفعت در اجاره اشياء چگونه معلوم و معين مي گردد ؟

سه – در چه عقودي تسلم مورد معامله شرط صحت است ؟ در بيع سلف و سلم چطور ؟

چهار – ماده 765 قانون مدني كه مي گويد : «صلح دعوي مبتني بر معامله باطله باطل است ولي صاح ناشي از بطلان معامله صحيح است »با ذكر مثال تفسير كنيد.

پنج – اگر معامله اي منفسخ گردد آيا شرط ضمن آن قابل استناد است ؟

شش – حداقل دو مورد از موارد كاربرد اصل تاخر حادث در قانون مدني ، ( يا حقوق مدني ) را بيان كنيد .

هفت – اگر قبل از اطلاع از مرگ موكل ، وكيل بعد از فوت او ، تصرفات اعتباري در اموال موكل خود در حدود وكالت ، انجام دهد آيا تصرفات مزبور نافذ است ؟

هشت – موارد زوال ولايت قهري را بيان كنيد . آيا ولي قهري از طريق دادگاه قابل عزل مي باشد ؟

25 - اختبار تيرماه 1383كانون وكلا - آئين دادرسي مدني - 1383

مدت دو ساعت – استفاده از كتاب قانون ممنوع است

سئوال اول - سعيد آپارتماني را از يك شركت ساختماني با سند مالكيت خريداري نموده و پدر ومادر خود را درآن آپارتمان اسكان داده و خود عازم خارج از كشور ميگردد0 بعد از گذشت حدود يكسال يك روز مامور اجرا باتفاق مامور انتظامي و يك نفر كه خود را مالك آپارتمان معرفي مينمايد

به محل مراجعه و آپارتمان را تخليه مينمايد0 سعيد با اطلاع از ما وقع به تهران آمده وبا تعقيب قضيه متوجه ميشود كه شخصي باستناد يك مبايعه نامه بتاريخ مقدم ازمعامله وي با شركت فروشنده با طرح دعوي بطرفيت سعيد و شركت فروشنده با تقلب در ابلاغ اخطارها و ابلاغ واقعي متقلبانه با تحصيل حكم حضور و قطعي حكم تخليه را اجرا نموده است0 سعيد به شما كه وكيل دادگستري ميباشيد مراجعه و تفويض وكالت مينمايد و شما اقدام به درخواست اعاده دادرسي مينمائيد0 سئوالات بشرح زير است :

الف – شما درخواست اعاده دادرسي را در كدام دادگاه مطرح ميكنيد ؟ دادگاه بدوي صادر كننده حكم يا دادگاه تجديد نظر تاييد كننده حكم ؟

ب - با توجه باينكه مهلت درخواست اعاده دادرسي براي اشخاص مقيم ايران بيست روز وبراي اشخاص مقيم خارج از كشور دو ماه است در مسئاله مفروض ابتداي مهلت از چه تاريخي شروع ميگردد ؟

ج - با فرض اينكه بنظر شما دادگاه تجديد نظر صالح به رسيدگي باشد با توجه به اينكه طبق مفاد آئين دادرسي مدني دادگاه تجديد نظر استان رسيدگي ماهيتي ميكند ترتيب رسيدگي به چه صورتي خواهد بود ؟ آيا ابتدا به موضوع جعل سند و احراز آن رسيدگي و سپس بعد از قبول اعاده دادرسي را ادامه ميدهد و حكم مقتضي را صادر مينمايد ؟

د - حكم صادره در رابطه با اعاده دادرسي اعم از اينكه دادگاه بدوي صالح باشد يا تجديد نظر مفاد حكم دادگاه متضمن چه دستور و نتايجي خواهد بود ؟ پاسخ خود را در چند سطر محدود و مختصر باستناد قانون مرقوم فرمائيد 0

( بارم سئوال 8 )

سئوال دوم - شخصي در دادگاه بدوي و تجديد نظر محكوم به پرداخت مبلغ پانصد ميليون ريال گرديده محكوم عليه به شما مراجعه و تفويض وكالت نموده و شما با توجه به اصلاح قانون دادگاههاي عمومي و انقلاب با قبول وكالت به هيات تشخيص شكايت مينمايد0 ( البته با فرض اينكه شما صلاحيت شكايت به هيات تشخيص را دارا ميباشيد )

سئوالات اينستكه :

الف - در چه مهلتي بايد اقدام به طرح شكايت نمائيد ؟ آيا قانونگذار مهلتي پيش بيني نموده است يا هر زماني ميتوانيد مبادرت به شكايت نمائيد ؟

ب - آيا هيات تشخيص ميتواند اجراي حكم حقوقي ( مدني ) را تا رسيدگي قطعي متوقف نماييد ؟ نفيا " يا اثباتا " پاسخ خود را با استناد به قانون مرقوم فرمائيد0

ج - هيات تشخيص پس از رسيدگي حكم به رد شكايت شما ميدهد آيا اين حكم قطعي است يا مجددا قابل طرح ميباشد0 در صورتي كه قابل شكايت مجدد باشد مرجع شكايت و رسيدگي بعدي و جهت قبول شكايت را شرح دهيد0 بارم سئوال 6

سئوال سوم - در دعوايي كه از طرف دادگاه با توجه به قرارداد طرفين داوري به يك نفر داور ارجاع گرديده و داور در مدت تعين شده از طرف دادگاه راي خود را صادر و ثبت دفتر دادگاه نموده است چنانچه داور پس از ثبت راي خود را دفتر دادگاه متوجه اشتباهي در راي خود گردد آيا ميتوانيد راي خود را اصلاح نمايد ؟ پاسخ خود را نفيا يا اثباتا با استناد قانوني موقوم فرمائيد0 بارم سئوال 3

سئوال چهارم - شخصي در دعوي مطالبه دين قطعا

محكوم به پرداخت شده و اجرائيه نيز صادر گرديده محكوم له تقاضاي بازداشت اموال محكوم عليه را نموده است و اجرا با معرفي محكوم له يك آپارتمان شصت متري و يك خودرو پيكان محكوم عليه را بازداشت مينمايد بر اثر اعتراض محكوم عليه دادگاه اموال بازداشتي را جز مستثنيات دين تشخيص و حكم به رفع بازداشت ميدهد , پس از صدور اين حكم محكوم عليه فوت نموده و محكوم له مجددا توقيف همان اموال را خواستار ميشود0 وراث عليه متوفي با استناد به راي دادگاه مدعي مستثني بودن آ ن اموال در بازداشت مجدد شده اند آيا اجرا با توجه به اعتراض وراث باستناد حكم صادره دائر بر مستثني بودن اموال بازداشتي بايد از توقيف همان اموال امتناع نمايد يا ميتواند همان اموال را كه قبلا جز مستثنيات دين بوده بازداشت نمايد ؟ پاسخ را مستندا به قانون مرقوم فرمائيد0 بارم سئوال 3

26 - اختبار تيرماه 1383كانون وكلا - حقوق تجارت - 1383

سئوال يكم :

بازرگاني به شما مراجعه ميكند و اظهار ميدارد كه دادگاه بدوي در يك دعوي به ضرر او راي داده است و اكنون ميخواهد تجديد نظر خواهي كند با توجه به اينكه تمبر دادخواست در مرحله تجديد نظر خواهي زياد است و او قادر به پرداخت اين هزينه نيست درخواست تقديم دادخواست اعسار براي معافيت از پرداخت هزينه دادرسي را دارد0

1 - آيا دادخواست اعسار مي دهيد ؟

2 - اثباتا يا نفيا بطور مستدل نظرات خود را بيان نمائيد0 2 نمره

سئوال دوم -

يك شركت سهامي عام در يك نوبت آگهي در روزنامه كثيرالانتشاري اعلام ميكند سهامداراني كه داراي سهام بي نام هستند ظرف سه ماه به شركت مراجعه و سهام بي

نام خود را تبديل به سهام با نام كنند در غير اينصورت سهام آنها باطل ميگردد0

يكي از سهامداران چهار ماه بعد از انتشار آگهي به شركت مراجعه ميكند و متوجه ميشود كه شركت سهام وي را باطل اعلام كرده و برابر آن سهام با نام صادر و به يكي از سهامداران شركت فروخته اند از لحاظ حقوقي استدلال كنيد :

1 - آيا عمل شركت قانوني است يا نه ؟

2 - به عنوان وكيل سهامدار مارالذكر براي وي چه مي توانيد بكنيد ؟ مثبت يا منفي آنرا استدلال كنيد و راه حل قانوني و قضائي آنرا بنويسيد0 5 نمره

سئوال سوم -

يك شركت ساختماني ( سهامي خاص ) به نام الف ساخت هزار دستگاه آپارتمان به مردم را پيش فروش كرده و با خريداران قرارداد منعقد ميكند براي تامين درها و پنجره هاي آپارتمان هاي مزبور شركت با مسئوليت محدود به نام ب تاسيس ميشود0 مديرعامل شركت الف به عنوان يكي از اعضاي هيات مديره شركت ب مشغول به كار ميشود0

آيا عمل مديرعامل شركت الف قانوني است ؟ مثبت يا منفي آنرا به طور كامل با توجه به قانون تجارت به ويژه قانون شركتهاي سهامي استدلال كنيد0 5 نمره

سئوال چهارم :

شركت سهامي خاصx به حكم دادگاه ورشكسته ميشود در بين طلبكاران و مدعيان حق آن شركت كه به اداره تصفيه امور ورشكستگي مراجعه ميكنند شخصي وجود دارد بنام A كه با ارائه يك فقره چك به مبلغ پنجاه ميليون تومان تقاضا دارد در عداد طلبكاران قرار داده شود0 چك مزبور را الف و ب دو نفر از اعضاي هيات مديره شركت كه امضاي آنان به بانك محال

عليه معرفي شده صادر كرده اند0A علاوه بر مراجعه به اداره تصفيه دعوائي نيز به طرفيت دو مدير امضا كننده در محكمه حقوق طرح نموده و با اين ادعا كه مسئوليت مديران مزبور نيز تضامني است صدور حكم بر محكوميت آنان را به پرداخت وجه چك بنحو تضامن تقاضا نموده است مديران در پاسخ اين ادعا دفاع كرده اند كه چك موضوع دعوي بابت قسمتي از ثمن معامله اي در وجه دارنده آن صادر شده و مشخصات چك در مبايعه نامه ذكر گرديده و تاريخ مبايعه نامه به ماه قبل از تاريخ چك ميباشد و قرار بوده كه اقدام به صدور سفته به نفع طرف معامله بشود ليكن به علت قابل ملاحظه بودن قيمت تمبر مالياتي مربوط به سفته پنجاه ميليون توماني چك صادر شده است و نتيجه گرفته اند كه چك به حساب شركت صادر شده و آنان نبايد مسئول پرداخت آن باشند اداره تصفيه تقاضاي A را در خصوص قرار گرفتن وي در شمار غرما رد كرده با اين استدلال كه مطابق اساسنامه شركت مديران حق انجام معامله اي كه برا ي آن چك صادر شده نداشته اند وشركت مسئوليتي در مورد پرداخت آن ندارد0

با عنايت به مقررات موضوعه و اصول و قواعد مسلم حقوق تجارت مستدلا بطور مشروح پاسخ دهيد تصميم اداره تصفيه در مورد مردود دانستن ادعاي A درست است يا نه ؟ دادگاه مورد مراجعه A در باب دعاوي بايد چگونه مبادرت به صدور راي نمايد0 8 نمره

موفق باشيد

27 - اختبار تيرماه 1383كانون وكلا -حقوق مدني - 1383

مدت 2 ساعت

سئوال اول – در پرونده كيفري بين طرفين به شرح سندي عادي توافق ميشود كه متهم با حضور در

دفترخانه رسما به شاكي وكالت بلاعزل تفويض نمايد تا شاكي با بهره از وكالت مزبور ملك متهم را براي وصول ضرر و زيان ناشي از جرم بفروشد0 شاكي نيز متعهد ميشود به محض تنظيم وكالتنامه رضايت و انصراف خود را از تعقيب كيفري متهم به دادگاه اعلام كند ولي تعهد شاكي درمتن وكالتنامه رسمي ذكر نميشود شاكي از اعلام رضايت به دادگاه ميفري امتناع مينمايد و در نتيجه به مجازات و پرداخت ضرر و زيان در حق شاكي محكوم ميگردد در حالي كه شاكي نيز تاكنون از اختيار خود مندرج دروكالتنامه استفاده نكرده است متهم با توضيح مراتب فوق دادخواستي به دادگاه حقوقي تقديم ابطال و فسخ وكالتنامه را درخواست ميكند0

دادگاه ابتدا به خواهان ابلاغ ميكند تا تصريح نمايد0 ابطال وكالتنامه را تقاضا دارد يا فسخ آنرا تا بر مبناي درخواست او دعوي رسيدگي شود0 توضيح دهيد تكليف دادگاه به خواهان صحيح بوده يا خير و استدلال شما چيست ؟ خواهان در مقام توضيح خواسته خود اعلام بطلان وكالتنامه را تقاضا ميكند بنظر شما دادگاه با فرض اينكه خواسته اعلام بطلان وكالتنامه است چه رائي بايد صادر كند و با چه استدلالي ؟ بارم 10

سئوال دوم -

درمبايعه نامه اي مقرر شده هرگاه خريدار چكهاي مربوط به ثمن معامله را در سررسيد معين نپردازد معامله فسخ است از پنج فقره چكهاي مزبور سه فقره در سررسيد توسط فروشنده وصول شده است چك چهارم توسط بانك محال عليه بلامحل اعلام و پس از آن چك پنجم نيز فاقد موجودي بوده و fبرگشت شده است فروشنده به منظور وصول دو فقره چك اخير از طريق اجراي اداره ثبت

اقدام نموده ولي اموالي از خريدار جهت فروش و وصول و ايصال وچه چكها بدست نميايد0 فروشنده ضمن اعلام آمادگي براي استرداد وچه سه فقره چكهاي وصولي بشرح دادخواست تقديمي اعلام انفساخ مبايعه نامه را از دادگاه حقوقي تقاضا ميكند نظر مستدل خود را در مورد قبول يا رد دعوي فوق بيان نمائيد0 بارم 5

سئوال سوم –

مردي ملكي را كه طبق مبايعه نامه عادي خريداري كرده با اين عبارت در ظهر مبايعه نامه به همسر خود انتقال ميدهد " كليه حقوق خود نسبت به مورد معامله را واگذار كردم به همسر خود خانم00 " مشاراليها نيز حقوق خود را باهمان عبارت به پدر خويش منتقل مينمايد ملك مزبور آپارتماني است كه هنوز از طرف فروشنده به خريدار تحويل نشده است 0 با اوصاف فوق زوج به شما مراجعه و از شما درخواست ميكند با طرح دعوائي مناسب ملك را به او بازگردانيد نظر شما چيست اگر زوج را محق بدانيد دادخواستي حداكثر در 15 سطر براي زوج تنظيم نمائيد و اگر زوج را محق تشخيص نميدهيد توضيح مستدل خود را بيان نمائيد بارم 5

طراح – دكتر غلامرضا طيرانيان0 فقط استفاده ازمتن قوانين ( بدون هرگونه توضيح و زيرنويس ) مجاز است

28 - اختبار تيرماه 1383كانون وكلا - حقوق ثبت و امور حسبي - 1383

سئوالات آزمون حقوق ثبت و امور حسبي تيرماه 1383

قوانين مورد نياز :

ثبت – امور حسبي – مدني - آئين دادرسي مدني – مجازات اسلامي و قانون اصلاح قانون جلوگيري از تصرف عدواني مصوب سال 1352

مدت آزمون 2 ساعت است ذكر عين مواد قانوني ضرورت ندارد فقط به دو سئوال پاسخ داده شود0

سئوال اول -

در مناطقي از كشور كه در اجراي مقررا ت ثبت عمومي

املاك ميبايد به ثبت برسد توضيح دهيد كه آيا دعوي خلع يد و نيز رفع تصرف عدواني ( اعم از حقيقي و كيفري ) ازمالكين كه املاك آنها مجهول المالك شناخته شده قابليت استماع دارد يا خير ؟

سئوال دوم -

اثر تاريخ را در اسناد رسمي و عادي توضيح داده و مشخص نمايد سندي كه فاقد تاريخ بوده و يا تاريخ آن مخدوش است از لحاظ احراز اهليت و نيز اعتبار سند چه وضعي دارد0

سئوال سوم -

درامور ثبتي در كدام مورد ارائه گواهي انحصار وراثت ضرورت دارد و اساسا مقررات موضوعه امكان تحصيل گواهي انحصار وراثت را به غير وراث ميدهد ؟

سئوال چهارم –

حدود اختيارات قانوني قيم را با ولي قهري در امور مالي و غيرمالي مقايسه كرده و ضرورت نظارت دادستان را در هر مورد مشخص نمايد0

29 - سوالات آزمون ورودي اعضاي هيات علمي - مهر82 - اصول استنباط - 1382

به سه سوال از چهار سوال زير پاسخ دهيد :

سوال اول : مشهور اصولين ، اصاله الصحه را اصل مي دانند يا اماره و بچه دليل ؟

سوال دوم : ماهيت اصل تاخر حادث چيست و در چه مواردي قابل اجرا است ؟ در ضمن مثال توضيح دهيد .

سوال سوم : وچه تقديم امارات بر اصول و هم چنين دليل تقديم استصحاب بر ساير اصول چيست ؟

سوال چهارم : سه اصطلاح شك در مقتضي ، شك در وجود رافع و شك در رافعيت موجود را با ذكر مثال براي هر يك توضيح دهيد ( سه اصطلاح ياد شده در زمينه انواع مختلف استصحاب مطرح شده است )

30 - سوالات آزمون ورودي اعضاي هيات علمي - مورخ 82/7/25 - حقوق جزا - 1382

سوال اول : " الف " و " ب " به عنوان شركت در جرم موضوع ماده ( 529 ) قانون تعزيرات تحت تعقيب ميگيرند و " ج " نيز به عنوان معاونت در همين جرم تعقيب مي شود در بررسي سوابق آنها مشخص ميگردد كه " الف " قبلاً يك بار به اتهام همين جرم محكوم به مجازات حبس تعزيري شده و با تحمل دوران محكوميت آزاد گرديده است " ب " فاقد سابقه كيفري است و " ج " نيز قبلاً به جزاي نقدي در جرمي مستوجب كيفر تعزيري محكوم شده كه محكوميت او قطعي ولي تا تاريخ ارتكاب جرم اخير موضوع ماده ( 529 ) اجرا نشده است در دادگاه وكيل مدافع الف درخواست تخفيف و تعليق مجازات موكل خود را مي نمايد و وكلاي مدافع " ب " و " ج " نيز درخواست تخفيف و تبديل مجازات موكل خود را مي كنند در عين

حال وكيل ج نيز تعليق مجازات موكل خود را تقاضا مي نمايد .

با توجه به سوال بالا :

اولاً : حدود مجازات متهمان را با توجه به شرايط آنها و با تاكيد بر اينكه كليه آنان داراي مسئوليت جزايي هستند مشخص كنيد .

ثانياً : آيا دادگاه مي تواند ا درخواست وكلاي متهمان موافقت كند يا خير ؟

ثالثاً : چنانچه هر سه نفر متهمان به حبس محكوم شوند كدام يك از آنان مي توانند بعد از انقضا نيمي از مدت مجازات درخواست آزادي مشروط نمايند ؟

سوال دوم : ماده ( 508 ) قانون مجازات اسلامي را حداكثر در ده سطر تجزيه و تحليل كنيد و انتقاد يا انتقادات وارد بر آن را عنوان نمائيد .

31 - اختبار آذرماه 1382 كانون وكلا - ثبت و امور حسبي - 1382

حقوق ثبت وامور حسبي - آذرماه 1382 وقت دو ساعت

به چهار سئوال زير پاسخ دهيد0

الف - حقوق ثبت

1 - ازديد گاه حقوقي دو معامله در چه صورتي معارض محسوب ميشود ؟ براي احتراز از وقوع تعارض يا تقليل آن چه تمهيد قانوني وجود دارد ؟

2 - درهنگام تحديد حدود ملكي متقاضي ثبت حضور نداشته است و ملك با حدود اظهارشده از طرف مجاورين تحديد شده است0

1 - 2 ) آيا متقاضي ثبت حق اعتراض به تحديد حدود دارد يا نه ؟

2 - 2 ) در صورتيكه حق اعتراض داشته باشد مدت اعتراض و زمان شروع آن را بنويسيد0

3 - 2 ) مرجع و نحوه اعتراض و چگونگي رسيدگي به آنرا بنويسيد0

ب - امور حسبي

1 - مالكيت ورثه نسبت به ماترك متوفي با وجود طلبكاران از نظر حقوقي چه وضعي دارد ؟ براي اينكه ورثه در مقابل اشخاص ثالث ( مازاد بر تركه

) عملا مسئوليتي نداشته باشند درقانون چه تمهيداتي پيش بيني شده است0

2 - پدري به ولايت از فرزند صغير خودآپارتمان متعلق به اورا ميفروشد فرزند مزبور پس از رسيدن به سن رشد متوجه ميشود كه آپارتمان متعلق به او را با قميتي كمتر از قميت واقعي فروخته شده است0

آيا ميتواند اقدامي بنمايد ؟ چگونه و به چه نحو ؟

استفاده از قانون آزاد است

32- اختبار آذرماه 1382 كانون وكلا - آئين دادرسي مدني - 1382

آئين دادرسي مدني آذر ماه 1382 وقت دوساعت

به سئوالات زير پاسخ دهيد :

1 - اگر خواهان محل اقامت خوانده را زندان تعيين كرده باشد و خوانده پس از ابلاغ دادخواست و ضمائم از زندان آزاد شود تكليف ابلاغ اوراق قضائي براي جلسات بعد چيست ؟

2 - موكل وكيل خود را در تاريخ 15/6/82 از وكالت عزل كرده و درهمان روز مراتب را به دادگاه اطلاع داده است و با ارسال اظهار نامه براي وكيل عزل را به وي اعلام نموده كه اظهارنامه درتاريخ 25/6/82 به وكيل ابلاغ شده است0 وكيل با اختيار صلح وسازش كه در وكالتنامه داشته درتاريخ 20/6/82 با طرف دعوا صلح نموده و در دفتر اسناد رسمي سازش نامه تنظيم و به دادگاه ارسال و درخواست ختم دعوا را به سازش نموده است0

با توجه به قوانين موضوعه و اصول و قواعد حقوقي دادگاه در اين مورد بايد چه تصميمي اتخاذ نمايد ؟

3 - راننده كاميوني كه محل اقامت او شهر سمنان است درشهر كرج به علت بي احتياطي در رانندگي و عدم كنترل كاميون با ديوار باغي برخورد و خساراتي به آن وارد ميكند0 با استدلال و استناد به قوانين و مقررات مشخص نمائيد ، كدام دادگاه براي رسيدگي

به مطالبه خسارت صالح است ؟

4 - منظور از وحدت منشا و ارتباط كامل بين دو دعوا چيست ؟ با ذكر مثال توضيح دهيد ؟

33 - اختبار آذرماه 1382 كانون وكلا - آئين دادرسي كيفري - 1382

سئوال اول –

در پرونده اي كيفري آقاي حسن0000 و غيره به اتهام تجاوز به اراضي ملي شده ، تحت تعقيب قرا ر گرفته اند . دادگاه عمومي محل پس از اعمال رسيدگي هاي مقدماتي در مورخه 3/2/79 ضمن صدور قرار اظهار نظر نموده است كه :

در خصوص شكايت اداره كشاورزي عليه آقاي حسن000 و غيره نطر باينكه از تاريخ تقديم شكايت ( تاريخ تقديم شكات ظاهرا مورخه 10/7/64 بوده است ) تاكنون پرونده منجر به صدور حكم نشده و موضوع مشمول مرور زمان گرديده است . لذا مستندا به ماده 173و 6 قانون آئين دادرسي كيفري قرار موقوفي تعقيب صادر اعلام ميگردد .

با تجديد نظر خواهي شاكي پرونده در دادگاه تجديد نظر استان مطرح و قرار موقوفي تعقيب صادره ، باستناد مرور زمان عينا تاييد گرديده است . در پرونده كيفري ديگري آقاي نعمت0000باتهام تصرف عدواني اراضي دولتي تحت تعقيب قرار مي گيرد .

دادگاه عمومي در سال 1379 با استدلال اينكه : چون از تاريخ طرح اولين شكايت قريب شش سال سپري شده است ( شكايت اوليه درسال 1373 مطرح شده است ) و پرونده بهر دليل منجر به صدور راي نشده است با عنايت به نوع جرم و مجازات مقرر در قانون حاكم در زمان وقوع بزه باستناد ماده 173 ق - آ - د - ك قرار موقوفي تعقيب صادر و اعلام داشته است پرونده بر اثر تجديد نظر خواهي شاكي در مرجع تجديد نطر استان مطرح گشته

ودادگاه تجديد نظر با استدلال اينكه :

بزه تصرف عدواني داراي مجازات بازدارنده نيست و اينكه كيفر باز دارنده كيفري عمومي است0000 و كيفري كه جعل شارع باشد يا آنرا امضا كند تعزيري است اما آنرا كه حكومت جعل كند باز دارنده است000 عليهذا بزه تصرف عدواني ( داراي ) مجازات تعزيري است نه باز دارنده ، مستندا به بند 2 ماده257 ق - آ - د - ك - قرار موقوفي تعقيب صادره را فسخ نموده است0

بابررسي صورت مسئله فوق اينكه مجازات تجاوز باراضي ملي شده وتصرف عدواني اراضي دولتي واحد است ( حبس از يك ماه تا يكسال مضوع را از ديد گاه شمول مرور زمان ( بحث آئين دادرسي كيفري ) و اينكه در جرائمي كه مجازات قانوني آن از نوع تعزيرات است مرورزمان جاري است يا خير ، همراه با مستندات قانوني مورد تجزيه و تحليل قرار دهيد و نظر صحيح تر را انتخاب فرمائيد0

سئوال دوم :

درمورد متهمي كه بارتكاب به زناي محصنه كمتر از چهار بار در دادگاه اقرار نموده و سپس آنرا انكار كرده ، دادگاه بلحاظ فقد ادله شرعيه درمورد زناي محصنه حكم برائت صادر نموده ولي چون متهم داراي اقرار كمتر از چهار بار بوده مستندا بماده 68 قانون مجازات اسلامي وي را به تحمل حبس تعزيري كه بيش از ده سال نبوده محكوم نموده است .

محكوم عليه درحكم محكوميت تجديد نظر خواهي نموده و پرونده به دبوان عالي كشور ارسال شده است . در اين مورد دو رويه از طرف دو شعبه ديوان عالي كشور اتخاذ گرديده است . يكي از شعبه ديوان عالي كشور خود را

صالح به رسيدگي و اظهار نظر تشخيص داده و راي صادره را كلا تاييد نموده است ، اما شعبه ديگر با تاييد راي برائت در مورد زناي محصنه در مورد رسيدگي به تقاضاي تجديد نظر خواه در خصوص محكوميت اش به حبس تعزيري كمتر از ده سال موضوع را در صلاحيت دادگاه تجديد نظر استان دانسته است ( ماده 21 قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب )

بنظر شما راي كداميك از شعبه ها از لحاظ بحث صلاحيت صحيح تر است . پاسخ را با ذكر مباني قانوني نظريه خود مرقوم فرمائيد0

بنظر شما در شرايط حكومت قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب حكم مسئله به چه كيفت خواهد بود0

سئوال سوم –

در قوانين مربوط به آئين دادرسي كيفري به مسئله خلاف بين شرع و قانون بودن احكام دادگاههاي كيفري اشاره گرديده است0 با توجه به قوانين معتبر موجود :

اولا - حلاف بين شرع و قانون بودن احكام را تعريف بفرمائيد0

ثانيا - در موارديكه احكام قطعي دادگاهها بنظر شما حلاف بين شرع و قانون است كيفيت عملكرد در خصوص اعتراض باحكام دادگاهها چيست ؟

ثالثا : تصميمات شعب تشخيص ديوان عالي كشور درمورد تشخيص خلاف بين شرع و قانون بودن احكام يا رد ردخواست مربوطه قابل شكايت و اعتراض مجدد است يا خير ؟ و آيا در مورد حكمي ميتوان بدفعات و بطور مكرر بعنوان خلاف بين شرع و قانون بودن درخواست تجديد نظر نمود0

سئوال چهارم :

قرار تامين هائي كه مقام محترم قضائي ميتواند درمورد جرائم اطفال صادر نمايد كدام ها هستند ؟

سئوال پنجم :

اگر به علت عدم كفايت دليل قرار منع تعقيب متهمي صادر شود آيا

با همان اتهام ميتوان اورا تحت تعقيب مجدد قرار داد ؟

سئوال ششم :

آيا بازپرس ميتواند درمورد پروند ه هائي كه موضوع آنها جرائم مشمول حد زنا يا لواط است تحقيقات را بدون ارجاع دادستان ( يا معاون ايشان ) شروع نمايد ؟

سئوال هفتم :

دادگاه كيفري استان كه در قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاههاي عمومي

و انقلاب ( مصوب سال 81 ) تاسيس آن پيش بيني شده است چه نوع دادگاهي است ؟ وصلاحيت رسيدگي به چه جرائمي رادارد ؟ و از چند قاضي تشكيل ميشود0

توضيح : وقت جمعا دوساعت است پاسخ به همه سئوالات اجباري است مراجعه به مجموعه قوانين آزاد است0

34 - اختبار آذرماه 1382 كانون وكلا - حقوق جزا - 1382

حقوق جزا ( ستفاده از قانون مجازات آزاد است0 )

لطفا به هر دو سئوال زير با استدلال كافي و در حد خواسته شده پاسخ دهيد 0

سئوال اول – ( حداكثر پاسخ دوازده سطر )

الف – متهم است به سرقت عادي موضوع ماده 661 ( x ) قانون مجازات اسلامي و ب متهم است به معاونت در سرقت مذكور در بررسي سوابق آنها مشخص ميشود كه :

1 - « الف » قبلا به اتهام ارتكاب دو فقره جزائم مستوجب مجازات تعزيري با رعايت تعدد جرم به يك سال و نيم حبس تعزيري به علاوه يك ميليون ريال جزاي نقدي محكوم شده كه يك ونيم حبس تعزيري را بطور كامل متحمل و آزاد شده اما به دليل قصور مامورين اجرا مجازات نقدي درمورد وي اجرا نگرديده است0

2 - « ب » داراي يك فقره ساقه محكوميت كيفري به مدت يك سال حبس تعزيري و پنجاه ضربه شلاق به دليل ارتكاب جرم سرقت عادي استكه با تحمل

شلاق و همچني نيمي از مدت مجازات حبس خور با درخواست آزادي مشروط آزاد شده و به ارتكاب جرم اخير ( معاونت در سرقت ) در طول مدت آزادي مشروط وي بوده است0

پرونده با حضور متهمان و وكلاي مدافع آنان در دادگاه مورد بررسي قرار مي گيرد وكيل مدافع الف در دفاع از موكل خود اولا با توجه به وضع خاص وجواني او درخواست تخفيف مجازات را مي نمايد و ثانيا اعلام مي دارد كه اگر چه مجازات جزاي نقدي موكل او اجر نشده است اما اين به دليل قصور مامورين اجرا بوده و درهر حال نبايد دادگاه حكم به جمع مجازاتها در مورد موكل وي صادر نمايد ، زيرا نميوتوان عمل او را تعدد دانست . وكيل مدافع ب نيز درخواست تخفيف و آنگاه تبديل و تعليق مجازات موكل خود را مينمايد و علاوه بر آن اعلام ميدارد كه چون موكل او در آزادي مشروط مرتب جرم معاونت در سرقت شده و مجازات قبلي او نيز سرقت بوده لذا با توجه به عدم اختلاف دو جرم ( سرقت قبلي و معاونت در سرقت فعلي ) دادگاه بايد قاعده تعدد را از اين حيث رعايت و فقط مجازات احتمالي را طبق ماده 47 ق0 م0 ا تشديد كند و نبايد از قاعده جمع مجازات ها استفاده نمايد0

با توجه به مساله بالا :

اولا حدود محكوميت متهمان با توجه به شرايط و مقتضيات هر يك چقدر است ؟

ثانيا : آيا دفاعيات وكلاي مدافع متهمان صحيح و منطبق با قانون است ؟

سوال دوم – ( حداكثر پاسخ هشت سطر )

الف – مديرعامل يك ساختمان دولتي از ب كارگر

ساختماني كه در جوار سازمان دولتي قراردارد ، با وعده دادن انعام قابل توجهي مي خواهد كه سنگ خاك و نخاله هاي ناشي از عمليات ساختماني كارگاه را كه در حاشيه يكي از ديوارهاي سازمان دولتي انباشته شده ، جمع آوري و زير ديوار را پاكسازي نمايد .

ب بدون اطلاع امر به مسئول و همچنين مهندس ناظر كارگاه كه هنگام حادثه در قسمت ديگر كارگاه حضور دارند ، با بيل و كلنگ به پاكسازي زير ديوار مي پردازد ، كه در اثنا كار به دليل تخليه بيش از حد زير ديوار جهت پاكسازي ، قسمتي از ديوار فرو مي ريزد و به دليل اين فرو ريزي ب زير ديوار مصدوم و مجروح ميگردد . با استمداد وي مهندس ناطر و مسئول كارگاه كه در نقطه اي دور از حادثه قرار داشتند ، به كمك ب مي شتابند و او را از زير ديوار خارج و سريعا به بيمارستان منتقل ميكنند كه متاسفانه ب در بيمارستان فوت مي كند0

پاسخ دهيد كه مبناي مسئوليت هر يك در حادثه اتقاق افتاده ( مقصود مسئوليت مدير سازمان دولتي شخص ب مسئول كارگاه و مهندس ناظر ميباشد ) چيست و توجيه ارتباط علي بين وقوع حادثه و عمل مقصر يا مقصرين چگونه است 0

( × ) ماده 661 ق . م . ا . در ساير موارد كه سرقت مقرون به شرايط مذكور در موارد فوق نميباشد ، مجازات مرتكب ، حبس از سه ماه و يك روز تا دو سال و تا 74 ضربه شلاق خواهد بود .

موفق باشيد .

35 - اختبار آذرماه 1382 كانون وكلا - حقوق مدني - 1382

وقت يكساعت و نيم - به دو پرسش زير

پاسخ دهيد

يكم – شخصي فوت كرده و ورثه او پيش از پرداخت بدهي هاي مورث خود اقدام به تقسيم تركه ميان خود كرده اند . بستانكاران از دادگاه درخواست ابطال اين تقسيم را كرده اند در اين زمينه دادگاه چه حكمي بايد صادر كند ؟ باستدلال حقوقي و ذكر مواد قانوني مربوي پاسخ دهيد0

دوم - آپارتماني با مساحت 150 متر مربع و با سند انتقال رسمي مورد معامله قرار گرفته بعد از مدتي معلوم شده 15 متر اضافه مساحت دارد . با توجه به قوانين موجود براي هريك از فروشنده و خريدار در اين مورد چه حقي وجود دارد و چه اقدام قانوني براي وي متصور است ؟

36 - اختبار آذرماه 1382 كانون وكلا - حقوق تجارت - 1382

آذر ماه1382 - استفاده از قانون تجارت مجاز است

اداره تصفيه امور ورشكستگي كه امر تصفيه شركت سهامي x ورشكسته را عهده دار گرديده با موضوعات زير مواجه شده است0

الف - بانك y ، 5 فقره سفته به اداره ارائه كرده كه z آنها را صادر كرده بوده و x پشت آنها را امضاء نموده و z با دادن سفته ها به بانك y از تسهيلاتي بر خوردار گرديده است 0 سفته ها عندالمطالبه و در وجه حامل بوده و بانك 18 ماه پس از تاريخ صدور اقدام به واخواست سفته ها كرده خواسته y اين است كه وجه سفته ها به آن پرداخت شود0

ب - x قبل از ورشكستگي براتي بعهده ب و در وجه ج صادر كرده كه مورد قبول قرار گرفته ولي قبل از سررسيد x ورشكسته شده است آيا اداره تصفيه مي تواند از ب بخواهد كه طلب x را كه باعتبار آن برات

صادر كرده به اداره تصفيه بپردازد كه مورد استفاده همه طلبكاران قرار گيرد .

ج - x ظهرنويس چكي است كه دارنده آن A ميباشد . A 14 روز بعد از تاريخ مندرج در چك به بانك محال عليه مراجعه كرده ، ولي بعلت عدم موجودي پرداخت صورت نگرفته است . A بتصور آنكه ميتواند وجه چك را از صادر كننده دريافت كند تقاضاي صدور گواهي عدم پرداخت نكرده ، اما از مراجعه به صادر كننده نتيجه اي نگرفته و 20 روز بعد از تاريخ مندرج در چك مجددا به بانك محال عليه رجوع كرده و بتقاضاي او گواهي عدم پرداخت صادر شده است آيا اين گواهي در مهلت مقرر صادر شده است ؟

د - طبق مصوبه هيات مديره شركت x صدور اسناد تعهد آور شركت با امضاي مديرعامل و رياست هيات مديره داراي اعتبار است الف چكي در اختيار دارد كه فقط داراي امضاي مديرعامل است و بانك محال عليه از پرداخت آن خودداري كرده است .

آيا اين چك عليه شركت قابل استفاده است ؟ با توجه به مقررات موضوعه و اصول مسلم پذيرفته شده در حقوق تجارت مستدلا تشريح كنيد اداره تصفيه در مورد موضوعات فوق الذكر چگونه بايد اتخاذ تصميم نمايد ؟

37 - سوالات آزمون ورودي اعضاي هيات علمي - مهر82 - حقوق مدني - 1382

حقوق مدني _ وقت : يكساعت و نيم

شخصي كه به موجب سند وكالت رسمي ، نمايندگي فروش خانه موكل خود را دارد اقدام به فروش خانه موكل مي كند . در دو صورت زير ، حكم قانوني معامله انجام شده از سوي وكيل چه مي باشد

الف : چنانچه معامله پس از هر تاريخ عزل وكيل و پيش از آگاهي وكيل از

عزل خود واقع شده باشد

ب : چنانچه معامله پس از فوت موكل و پيش از آگاهي وكيل از فوت موكل واقع شده باشد

پاسخ پرسش هاي مزبور را با استدلال حقوقي و ذكر مستند بيان كنيد

38 - سوالات آزمون ورودي اعضاي هيات علمي - مهر82 - حقوق تجارت - 1382

استفاده از كتاب قانون تجارت آزاد است .

شركت سهامي خاص الف ، حسب تقاضاي يكي از طلبكارانش به حكم دادگاه ذيصلاح ورشكسته شده ، اين شركت با پرداخت 50% از سرمايهاش تشكيل گرديده و مديران آن با وجود نياز مبرم شركت از مطالبه سرمايه تاديه نشده خود داري نمودهاند . در اساسنامه شركت انتقال سهام موكول به موافقت مديران شركت گرديده است . آقاي ب كه دارنده 50 سهم از كل سهام شركت بوده با ارسال اظهار نامهاي خطاب به شركت اعلام داشته كه تصميم گرفته سهام خود را از قرار هر

سهم به مبلغي كه تعيين نموده است به ج بفروشد و خواسته است كه شركت ظرف مدت يك ماه با اين انتقال موافقت نمايد . به اين تقاضا ترتيب اثر داده نشده و ب 4 ماه پس از تاريخ ثبت اظهار نامه ، بدون موافقت شركت سهام خود را با ظهر نويسي در پشت اوراق سهام به ج واگار كرده است . اداره تصفيه كه امر تصفيه شركت الف را بعهده گرفته با اشخاص زير مواجه شده است :

شركت ايتاليايي د كه به توليد موكت اشتغال دارد و در تمام دوران فعاليت تجارتي شركت الف ، با آن شركت همكاري داشته و به محض اعلام شركت مذكور كالاهايي را كه سفارش ميداده ، بدون آن كه نيازي به گشايش اعتبار اسنادي باشد ارسال ميداشته است ، با فرستادن اخرين

سفارش ، اطلاع پيدا كرده است كه شركت الف ورشكسته شده است ، بلافاصله به اداره تصفيه مراجعه و تقاضا كرده كه چون عين كالاها موجود ميباشد به آن شركت مسترد گردد . كالاها به بندر عباس رسيده و تشريفات گمركي آن به تقاضاي حق العمل كاري كه از طرف صاحب كالا مامور بوده انجام شده و كالاها به وي تسليم شده و او هم به يك متصدي حمل تحويل داده كه به تهران حمل نمايد ، ولي هنوز اقدامي صورت نگرفته است .

D كه با ارائه يك فقره برات مدعي است دارنده آن برات ميباشد و A آن را در وجه Bصادر كرده و B به نفع C ظهر نويسي نموده و C فقط مبادرت به امضاء در ظهر برات نموده و بدين ترتيب برات به مالكيت وي در آمده است ، علاوه بر امضايB و C در ظهر برات ، امضاي شركت الف نيز در پشت اين سند ملاحظه ميشود . نام شركت الف به عنوان براتگير در متن برات قيد شده ولي امضاي او در روي برات وجود ندارد . D ادعا ميكند كه شركت الف به عنوان برات گير پشت برات را امضاء كرده ، در حاليكه مديران شركت ورشكسته الف ادعا دارند كه برات از طريق ظهر نويسي به آن شركت انتقال داده شده و آن شركت نيز با ظهر نويسي برات در اختيار D قرار داده است . سر رسيد برات به رويت بوده و 15 ماده پس از تاريخ صدور اقدام به واخواست عدم تاديه رسيده است . تقاضاي D از اداره تصفيه اين است كه چون شركت

الف بعنوان براتگير برات را قبول كرده است در عداد غرماء قرار گيرد .

ي با ابراز يك فقره چك اظهار ميدارد كه شركت الف ظهر آن چك را بدون قيد هيچ عبارتي امضاء كرده است . صادر كننده چك شركت با مسئوليت محدود ق ميباشد و چك در وجه ل صادره شده است . ل يك ماه پس از تاريخ چك به بانك محال عليه مراجعه كرده و به علت نداشتن موجودي ، گواهي عدم پرداخت صادر شده است . ل به اداره تصفيه رجوع كرده و تقاضا نموده در شمار غرماء قرار گيرد . با درنظر گرفتن مقررات موضوعه و اصول و قاواعد حقوق تجارت مستدلا و مشروحا توضيح دهيد اداره تصفيه :

اولا : براي وصول بقيه ارزش اسمي شركت الف كه بدون پرداخت باقي مانده بايد به ب مراجعه نمايد يا ج و اساسا آيا انتقال سهام قانونا صورت گرفته است يانه ؟

ثانيا : با شركت ايتاليايي د چگونه بايد برخورد كند ، آيا دعوي استرداد آن شركت قابل پذيرش است يا نه ؟

ثالثا : آيا بايد به تقاضاي D ترتيب اثر دهد و يا نه و چنانكه دعوي به طرفيت امضاء كنندگان اين سند طرح شود ، دادگاه مامور رسيدگي به چه نحو بايد مبادرت به صدور راي نمايد ؟

رابعا : نسبت به تقاضاي ي چگونه بايد عكس العمل نشان دهد ، آيا بايد وي را به عنوان طلبكار شركت بشناسد يا نه و در صورتيكه پاسخ مثبت باشد تحت چه عنوان ؟

39 - سوالات آزمون ورودي اعضاي هيات علمي - مهر 82 - آ ئين دادرسي كيفري - 1382

به دو پرسش از چهار پرسش زير پاسخ دهيد :

1 - جايگاه بازپرس و حدود اختيارات و وظايف او

را با عنايت به مقررات قانون اصلاح قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب ( اصلاحي 28/7/81 ) توضيح دهيد :

2 - نظام ادله قانوني و امتناع وجداني قاضي ( دلائل معنوي ) را شرح دهيد : در قوانين موضوعه جمهوري اسلامي ايران از كداميك از دو نظام فوق الذكر معثيت شده است ؟

3 - اصل برائت ( فرض برائت ) و جايگاه آنرا در قوانين موضوعه ايران بيان كنيد :

آثار اصل برائت را فقط نام ببريد و راجع به يكي از آثار آن به انتخاب خود توضيح دهيد .

4 - مصونيت اماكن و منازل ماموران سياسي به چه معناست ؟ اين مصونيت بر مبناي كدام كنوانسيون استوار و قابل استناد است ؟

توجه : استفاده از مجموعه قوانين آئين دادرسي كيفري و قانون دادگاههاي عمومي و انقلاب و اصلاحيه آن در جلسه امتحان بلامانع است .

40 - سوالات آزمون ورودي اعضاي هيات علمي - مورخ 82/7/25 - قانون تجارت - 1382

قانون تجارت

شركت سهامي x كه موضوع فعاليت ثبت شده آن صادرات و وادرات است هيات مديره اي دارد مركب از 3 نفر از 6 سهامداران مدت زماني پس از تشكيل 2 نفر از 3 نفر اعضاي هيات مديره صورتجلسه اي تنظيم كردند و طي آن تصميم گرفتند كه به علت بروز مشكلاتي در صادرات و واردات ، سرمايه شركت را در ساخت و ساز واحدهاي مسكوني بكار

اندازند و اين تصميم را به مرحله اجرا در آوردند و معاملات متعددي به نام شركت انجام دادند و لز حسابهاي جاري شركت چك هاي زيادي صادر كردند كه تعدادي از آنها باعدم پرداخت روبرو شد . طلبكاران به شركت مراجعه كردند و با هيات مديره جديدي مواجه شدند هيات مديره اخيزالذكر اظهار داشتند

كه تعهدات مديران قبلي به زيان شركت قابل استناد نيست و نمي توانند آن تعهدات را ايفاد كنند طلبكاران چون به مديران قبلي دسترسي نداشتند ، براي احقاق حق و كوتاه كردن دست مديران جديد از دخالت در دارايي هاي شركت به موجب دادخواستي صدور حكم ورشكستگي شركت را تقاضا كردند . هيات مديره جديد در دفاع از دعوي و رد درخواست ورشكستگي مطالبي را در دادگاه مطرح كردند .

با توجه به مقررات موضوعه و اصول مسلم پذيرفته شده در حقوق تجارت تشريح كنيد دادگاه در خصوص اين دعوي چه حكمي بايد صادر كند ؟

41 - اختبار خرداد 1381 كانون وكلا - حقوق ثبت - 1381

1) درزمين داراي چند طبقه آپارتمان كه در مالكيت مشاعي چند نفرقراردارد براي تحصيل سند مالكيت تفكيكي ( بافرض قابليت افراز و تفكيك آن ) چنانچه يك يا بعضي شركا همكاري و موافقت نداشته يا در دسترس نباشند ، ساير مالكين مشاع از نظر قانوني چه بايد بكنند . مراحل آنرا از ابتدا تا زمان تحصيل سند و مشخص شدن سهم افرازي هر مالك بطور مشخص توضيح دهيد .

2 ) اگر سند انتقال رسمي مال غير منقولي كه سابقه ثبت در دفتر املاك را دارد در دفترخانهاي بدون استعلام وضعيت ثبتي آن تنظيم شود و بعداز انتقال معلوم گردد ، ملك در رهن بانك بوده است ، راجع به معامله انجام شده از جهات زير توضيح داده شود :

الف - معالمله باطل است يا غير نافذ ( توجيه شود ) .

ب - در فرض غير نافذ بودن سند تنظيمي ، اعتبار سند رسمي را دارد يا عادي است ؟

سه مورد از مواردي كه باحكم دادگاه ممكن اسن سند مالكيت ابطال

شود

3 ) سه مورد از مواردي كه با حكم دادگاه ممكن است سند مالكيت ابطال شود مختصرا توضيح دهيد .

42 - اختبار اسفند 1381 كانون وكلا - آئين دادرسي مدني - 1381

چگونه ممكن است حكم دادگاه تجديد نظر غيابي باشد ؟

وجوه اشتراك و تفاوت اعتراض ثالث و اعاده دادرسي كدام است ؟ توضيح دهيد ؟

پيمانكار دعوائي به طرفيت كارفرما به خواسته صدور دستور موقت به جلوگيري از پرداخت ضمانت نامه بانكي مطرح نموده است و دادگاه نيز صدور دستور موقت را موكول به توديع معادل 25% از مبلغ ضمانت نامه بانكي كرده است . اولا - شما به عنوان وكيل پيمانكار ( مدعي ) مي توانيد از دادگاه درخواست نمائيد به جاي وجه نقد مال ( منقول يا غير منقول ) را بابت خسارات احتمالي خوانده قبول نمايد چرا ؟ ثانيا - بعداز توديع خسارات احتمالي و صدور حكم نهائي به بي حقي خواهان ، اگر شما وكيل كارفرما ( خوانده ) باشيد براي مطالبه خسارات وارده به موكل خود با چه شرايطي تقاضاي خود را مطرح مي نمائيد ( آيا با درخواست و يا با تقديم دادخواست و پرداخت هزينه دادرسي و طي تشريفات )

( الف ) - كه در تهران سكونت دارد از ( ب ) كه تاجر و مقيم اصفهان است مقداري كالا به ارزش يكصد و بست ميليون ريال مي خردو بابت ثمن معامله يك فقره سفته به مبلغ مذكور در وجه او صادر مي كند . در اين ارتباط قراردادي بين طرفين تظيم و انجام معامله در اصفهان و مشخصات سفته مورد اشاره در آن درج مي شودآيا وجه سفته در سررسيد پرداخت نمي شود و ( ب ) پس از

واخواست سفته ، به استناد تصاوير مصدق قرارداد تظيمي و سفته مذكور و واخواست نامه ، در دادگاه عمومي اصفهان دادخواست مي دهدو ضمن درخواست صدور قرارتامين خواسته ، تقاضاي محكوميت ( الف ) را به پرداخت وجه سفته مي نمايد . دادگاه در وقت فوق العاده قرار تامين خواسته صادر و با تعيين وقت طرفين را براي رسيدگي دعوت مي كند . خوانده لايحه اي به دادگاه تقديم و به قرار تامين خواسته اعتراض و از اين نظر كه مقيم تهران مي باشد به صلاحيت دادگاه ايراد مي كند و در ماهيت دعوا اظهار مي دارد كه چون ( ب ) كالاي مورد معامله را تحويل نداده است او قرار دارد منعقده را فسخ و مراتب را به نامبرده اعلام كرده است و بر اين اساس تقاضاي رد دعواي خواهان را مي كند . با توجه به مراتب فوق به سوالات زير با استدلال و استناد و به قانون پاسخ دهيد :

ايراد خوانده به صلاحيت دادگاه وارد است يا خير ؟

چنانچه دادگاه ايراد خوانده را در مورد صلاحيت بپذيرد و به اعتبار صلاحيت دادگاه عمومي تهران قرار عدم صلاحيت صادر نمايد ، قرار صادره از طرف چه شخصي و در چه مرجعي قابل اعتراض است ؟

چنانچه دادگاه ايراد به صلاحيت را بپذيرد ، آيا خوانده مي تواند به تصميم دادگاه اعتراض نمايديا خير ؟

آيا اظهارات خوانده در مورد فسخ قرارداد ، بدون اينكه از جانب وي دادخواستي تقديم شودقابل رسيدگي مي باشد يا خير ؟

( الف ) كه ساكن كرج است ، براي وصول مبلغ پنجاه ميليون ريال وجه دو فقره چك كه عهده

بانك ملي شعبه تهران صادر شده است ، عليه ( ب ) كه او نيز در كرج سكونت دارد ، از طريق اداره اجراي ثبت تهران به صدور اجرائيه مبادرت كرده است . ( ب ) به شمامراجعه مي كند و اظهار مي دارد كه وجوه چكهاي موضوع اجرائيه را در حضور چند نفر شاهد به ( الف ) پرداخته است ولي ( الف ) به ادعاي مفقود شدن چكها از استرداد آنها به او خودداري نموده است و به شما وكالت مي دهد كه در ارتباط با اجرائيه صدره در دادگاه صالح اقامه دعوا كنيد و براي جلوگيري از عمليات اجرائي اداره اجراي ثبت و ممانعت از توقيف اموال او توسط آن اداره ، اقدامات قانوني لازم را به عمل آوريد . با توجه به مطالب فوق با استدلال و استناد به قانون پاسخ دهيد :

اولا : دادخواست خود را دركدام دادگاه و به طرفيت چه شخصي و با چه خواسته اي و به استناد چه مدركي مطرح مي كنيد ؟

ثانيا : بابت هزينه دادرسي چه مبلغ تمبر ابطال مي كنيد ؟

43 - اختبار خرداد 1381 كانون وكلا - امور حسبي - 1381

1 ) نحوه اقامه دعوي براي وصل بدهيهاي مالي متوفي در حالتهاي زير به تفكيك توضيح داده شود :

الف - فقدان ورثه

ب - مجهول بودن ورثه

ج - رد تركه توسط كل ورثه

د - رد تركه توسط بعض ورثه

2 - اگر پدري كه ولايت فرزند صغير پنج ساله خود را منحصرا به عهده دارد محجور شود و بعد از دو سال از او رفع حجر گردد . توضيح دهيد در زمان حجر پدر و پس از رفع حجر او ، اداره امور صغير

به عهده چه كسي خواهد بود .

44 - اختبار اسفند 1381 كانون وكلا - ثبت وامور حسبي-1381

ثبت

درزمين داراي چند طبقه آپارتمان كه در مالكيت مشاعي چندنفرقراردارد براي تحصيل سند مالكيت تفكيمي ( بافرض قابليت افراز و تفكيك آن ) چنانچه يك يا بعض شركا همكاري و موافقت نداشته يا در دسترس نباشند ساير مالكين مشاع از نظر قانوني چه بايد بكنند . مراحل آنرا از ابتدا تا زمان تحصيل سند و مشخص شدن سهم افرازي هر مالك بطور مشخص توضيح دهيد .

اگر سند انتقال رسمي مال غير منقولي كه سابقه ثبت در دفتر املاك را دارد در دفترخانه اي بدون استعلام وضعيت ثبتي آن تنظيم شود و بعداز انتقال معلوم گردد ، ملك در رهن بانك بوده است راجع به معامله انجام شده از جهات زير توضيح داده شود :

الف - معالمله باطل است يا غير نافذ ( توجيه شود ) .

ب - در فرض غير نافذ بودن سند تنظيمي اعتبار سند رسمي را دارد يا عادي است ؟

سه مورد از مواردي كه باحكم دادگاه ممكن اسن سند مالكيت ابطال شود مختصراتوضيح دهيد .

امورحسبي

نحوه اقامه دعوي براي وصل بدهيهاي مالي متوفي در حالتهاي زير به تفكيك توضيح داده شود :

الف - فقدان ورثه

ب - مجهول بودن ورثه

ج - رد تركه توسط كل ورثه

د - رد تركه توسط بعض ورثه

2 - اگر پدري كه ولايت فرزند صغير پنج ساله خود را منحصرا به عهده دارد محجور شود و بعداز دو سال از او رفع حجر گردد . توضيح دهيد در زمان حجر پدر و پس از رفع حجر او ، اداره امور صغير به عهده چه كسي خواهد بود .

45 - اختبار اسفند 1381 كانون وكلا - آئين دادرسي كيفري - 1381

لطفا - چهار سوال ذيل پاسخ تشريحي و استدلالي دهيد مراجعه به

مجموعه قوانين مجاز است - مدت زمان جهت اداي پاسخ جمعا دو ساعت تمام مي باشد .

سوال اول : در پرونده اي ل ي حسين باتهام تعليف غير مجاز 60 راس گوسفند در مرتع ملي شده تحت تعقيب قرارمي گيردمتهم مرتبا به چراي غير مجاز گوسفندان خود در مرتع ملي اقرار مينمايد . صورت مجلس تنظيمي با مامورني اداره منابع طبيعي جنگلداري نيز دلالت آشكار بر ارتكاب بزه توسط متهم دارد . ضمن رسيدگي و قانوني دادخواست مطالبه ضرر و زيان از طرف اداره ذينفع تقديم دادگاه ميشود . دادگاه در مورد اتهام متهم به استناد ماده 44 مكرر قانون جنگلها و بلحاظ جرم نمودن عمل حكم بر برائت صادر اعلام مينمايد . در مورد دادخواست مطالبه ضرر و زيان مستندا باقرار متهم حكم محكوميت متهم پرداخت وجه مورد ادعاي اداره جنگلداري صادر مينمايدبا تجديد نظر خواهي محكوم عليه مرجع تجديد نظر با دين استدلال كه : مستبط از مفهوم ماده 12 قانون قانون آئين دارسي كيفري دادگاههاي عمومي و انقلاب اين است كه دادگاه در صورت محكوميت كيفري متهم ميتواند درباره زيان وي نيز او را محكوم نمايد راي بر درخواست اداره خواهان صادرمينمايد .

با تهيه معوقه فوق تشريح صورت مسئله فرضي در پاسخ مرقوم فرمائيد .

آيا راي دادگاه تجديد نظر استان بنظر شما صحيح است يا خير ؟

پاسخ خود را اعم در اينكه مثبت يا منفي باشد با توجه قانوني ارائه استدلال توام فرمائيد .

سوال دوم :

در پرونده اي متهمي باتهام حفاري غير مجاز تحت تعقيب قرار مي گيرد و با حكم قطعي مرجع قضائي به تحمل 91 روز حبس تعزيري محكوم ميشود

. اخطار دايره اجراي احكام دادگاه محكوم عليه جهت اجراي حكم حاضر ميشود مراتب نوشته كه در اخطار و ابلاغ ميشود كه چون وي نيز در مهلت قانوني محكوم عليه را مغرفي نمي نمايد دستور ضبط وثيقه صادر و دادگاه نيز دستور ضبط وثيقه را تاييد مينمايد . حكم صادره دادگاه نيز ( مبني بر تحمل 91 روز حبس ، بموقع اجرا در مي آيد . اينك با توجه بماده 140 قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و در اموركيفري در پاسخ مرقوم فرمائيد :

آيا با وجود اجراي دادنامه قطعي صادره صدور دستور ضبط وثيقه ، قانوني صحيح است يا خير

مافي قانوني و توجيهي نظر خود را همراه با استدلال مرقوم داريد .

سوال سوم

در پرونده اي ل ي حميدرضا - ب و عليرضا - د باتهام سرقت مهمات نظامي تحت تعقيب دادسراي ناظمي قرار مي گيرند پس در طي مراحل مقدماتي تحقيق و تعقيب پرونده با صدور كيفرخواست و مستندا بمواد 67 و 63 قانون مجازات نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران به دادگاه ارسال مي گردد . دادگاه نظامي مستندا بماده 173 قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري و باستدلال اينكه : از زمان وقوع جم بيش از ده سال تمام سپري شده است باعتبار حصور مرور زمان تعقيق قرار موقوفي تعقيب صادر و اعلام يمدارد . در پاسخ مرقوم داريد آيا نظر راي دادگاه نظامي صحيح است ياخير ؟

دلايل و مافي قانوني و توجيهي نظرخود را نيز منعكس فرمائيد .

سوال چهارم

در پروندهي اي ل ي عبدالرضا - د باتهام شرب خمر و ايراد جرح عمدي با چاقو منتهي نبوت ل ي

حسن –ف - تحت تعقيب قرار مي گيرد پزشك قانوني با معاينه حسب مقتول علت مرك را پارگي قلب و خونريزي وسيع بعلت ورود جسم تيز و برنده اعلام كرده است . پس از تكميل تحقيقات و صدور كيفرخواست ( حادثه در زمانيكه دادسرا ها فعاليت قانوني داشته از اتفاق افتاده است ، موضوع در دادگاه كيفري يك ذيصلاح مطرح گرديده و دادگاه با توجه به نوع اتهام و اظهار عجز متهم از انتخاب و معرفي وكيل در اجراي ماده 9 قانون تشكيل محاكم جنائي به تعييين وكيل تسخيري براي وي مساعدت نموده است پس از مداخله وكيل تسخثري و اعلام ختم رسيدگي از بزهكاري متهم ، مرتكب را باستناد صريح وي شرب خمر و جرع عمدي ، با چاقو و نظريه پزشك قانوني در مورد علت اصلي فوت به تحمل حد شرب خمر و قصاص نفس محكوم نموده است . وكيل تسخثري حكم صادره اعتراض نموده از پرونده وي تجديد نظر به شعبه ديوانعالي كشور ارجاع گرديده و شعبه مزبور به كيفيت زير اتخاذ تصميم نموده است .

« نظر به اينكه وكيل تسخيري فقط براي دفاع از موكل خود در دادگاه وكالت دارد پس از ختم رسيدگي وكالت » « خاتمه يافته و سمتي در پرونده ندارد . لذا اقراض ايشان قابل طرح نبوده و با رد تقاضي تجديد نظر خواه پرونده » « اعاده ميشود »

باعنايت به فوق اولا مرقوم فرمائيد : به نظر شما راي شعبه ديوان عالي كشور صحيح است يا خير

ثانيا : نظريه خود را در ارتباط با مواد 185 – 186 – 187 قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و

انقلاب در امور كيفري مرقوم داريد - مافي قانوني و توجيهي نظريات خود را در هردو مرود منعكس فرمائيد .

46 - اختبار خرداد 1381 كانون وكلا - آئين دادرسي مدني - 1381

1 - چگونه ممكن است حكم دادگاه تجديد نظر غيابي باشد ؟

2 - وجوه اشتراك و تفاوت اعتراض ثالث و اعاده دادرسي كدام است ؟ توضيح دهيد ؟

3 - پيمانكار دعوائي به طرفيت كارفرما به خواسته صدور دستور موقت به جلوگيري از پرداخت ضمانت نامه بانكي مطرح نموده است و دادگاه نيز صدور دستور موقت را موكول به توديع معادل 25% از مبلغ ضمانت نامه بانكي كرده است . اولا - شما به عنوان وكيل پيمانكار ( مدعي ) مي توانيد از دادگاه درخواست نمائيد به جاي وجه نقد مال ( منقول يا غير منقول )

را بابت خسارات احتمالي خوانده قبول نمايد چرا ؟ ثانيا - بعداز توديع خسارات احتمالي و صدور حكم نهائي به بي حقي خواهان ، اگر شما وكيل كارفرما ( خوانده ) باشيد براي مطالبه خسارات وارده به موكل خود با چه شرايطي تقاضاي خود را مطرح مي نمائيد ( آيا با درخواست و يا با تقديم دادخواست و پرداخت هزينه دادرسي و طي تشريفات )

4 - ( الف ) - كه در تهران سكونت دارد از ( ب ) كه تاجر و مقيم اصفهان است مقداري كالا به ارزش يكصد و بست ميليون ريال مي خرد و بابت ثمن معامله يك فقره سفته به مبلغ مذكور در وجه او صادر مي كند . در اين ارتباط قراردادي بين طرفين تظيم و انجام معامله در اصفهان و مشخصات سفته مورد اشاره در آن درج مي شود . اما وجه سفته در

سررسيد پرداخت نمي شود و ( ب ) پس از واخواست سفته ، به استناد تصاوير مصدق قرارداد تظيمي و سفته مذكور و واخواست نامه ، در دادگاه عمومي اصفهان دادخواست مي دهد و ضمن درخواست صدور قرارتامين خواسته ، تقاضاي محكوميت ( الف ) را به پرداخت وجه سفته مي نمايد . دادگاه در وقت فوق العاده قرار تامين خواسته صادر و با تعيين وقت طرفين را براي رسيدگي دعوت مي كند . خوانده لايحه اي به دادگاه تقديم و به قرار تامين خواسته اعتراض و از اين نظر كه مقيم تهران مي باشد به صلاحيت دادگاه ايراد مي كند و در ماهيت دعوا اظهار مي دارد كه چون ( ب ) كالاي مورد معامله را تحويل نداده است او قرار دارد منعقده را فسخ و مراتب را به نامبرده اعلام كرده است و بر اين اساس تقاضاي رد دعواي خواهان را ميكند . با توجه به مراتب فوق به سوالات زير با استدلال و استناد و به قانون پاسخ دهيد :

1 ) ايراد خوانده به صلاحيت دادگاه وارد است يا خير ؟

2 ) چنانچه دادگاه ايراد خوانده را در مورد صلاحيت بپذيرد و به اعتبار صلاحيت دادگاه عمومي تهران قرار عدم صلاحيت صادر نمايد ، قرار صادره از طرف چه شخصي و در چه مرجعي قابل اعتراض است ؟

3 ) چنانچه دادگاه ايراد به صلاحيت را بپذيرد ، آيا خوانده مي تواند به تصميم دادگاه اعتراض نمايديا خير ؟

4 ) آيا اظهارات خوانده در مورد فسخ قرارداد ، بدون اينكه از جانب وي دادخواستي تقديم شود قابل رسيدگي مي باشد يا خير ؟

5

- ( الف ) كه ساكن كرج است ، براي وصول مبلغ پنجاه ميليون ريال وجه دو فقره چك كه عهده بانك ملي شعبه تهران صادر شده است ، عليه ( ب ) كه او نيز در كرج سكونت دارد ، از طريق اداره اجراي ثبت تهران به صدور اجرائيه مبادرت كرده است . ( ب ) به شمامراجعه مي كند و اظهار مي دارد كه وجوه چكهاي موضوع اجرائيه را در حضور چند نفر شاهد به ( الف ) پرداخته است ولي ( الف ) به ادعاي مفقود شدن چكها از استرداد آنها به او خودداري نموده است و به شما وكالت مي دهد كه در ارتباط با اجرائيه صادره در دادگاه صالح اقامه دعوا كنيد و براي جلوگيري از عمليات اجرائي اداره اجراي ثبت و ممانعت از توقيف اموال او توسط آن اداره ، اقدامات قانوني لازم را به عمل آوريد . با توجه به مطالب فوق با استدلال و استناد به قانون پاسخ دهيد :

اولا : دادخواست خود را دركدام دادگاه و به طرفيت چه شخصي و با چه خواسته اي و به استناد چه مدركي مطرح مي كنيد ؟

ثانيا : بابت هزينه دادرسي چه مبلغ تمبر ابطال مي كنيد ؟

47 - اختبار خرداد 1381 كانون وكلا - حقوق جزا - 1381

لطفا به سوالات زير با استدلال و در حد خواسته شده پاسخ دهيد .

سوال اول - « الف » و « ب » متهمند به شركت در جرم « سوء استفاده از سفيد مهر » موضوع ماده 673 قانون مجازات اسلامي و « ج » متهم است به معاونت در جرم فوق با « الف » و « ب » محل

وقوع جرم تهران و تاريخ آن مهرماه 1380 بوده است .

در بررسي سوابق متهمان در دادگاه مشخص ميشود كه « الف » و « ب » هر دو قبلا به همين اتهام در سال 1376 تحت تعقيب قرار گرفته اند كه دادگاه در ارديبهشت ماه 1376 « الف » را به 18 ماه و « ب » را به 12 ماه حبس تعزيري محكوم كرده است كه « الف » پس از تحمل 10 ماه از حبس خود درخواست آزادي مشروط كرده كه با اين آزادي به مدت دو سال مواقت شده و در بهمن 76 آزاد و در بهمن 1378 آزادي اول قطعي گرديده است .

اما « ج » قبلا و در آبان 1377 به عنوان « ورشكسته به تقلب » موضوع ماده 670 قانون مجازات اسلامي به مجازات حبس به مدت 18 ماه محكوم شده كه محكوميت در همان تاريخ قطعي اما تا اجراي جرم اخير ( معاون با الف و ب در جرم سوء استفاده از سفيد مهر ) به دليل عدم دسترسي قبلي به او اجرا نشده است .

در دادگاه كه در آبانماه 1380 تشكيل شده وكلاي « الف » و « ب » درخواست تعليق اجراي مجازات موكلين خود را زا دادگاه مي نمايند و وكيل « ب » نظر دادگاه را مبني بر اينكه « ب » مرتكب تكرار جرم گرديده رد مي كند . وكيل « ج » نيز با استناد به مرور زمان درخواست موقوفي تعقيب اجراي مجازات قبلي و تخفيف كيفر جرم اخير در صورت محكوميت و تبديل آن را به جزاي نقدي مي نمايد .

با

توجه به مساله بالا پاسخ دهيد :

سوال اول :

اولا - استدلال وكلاي مدافع در مورد تكرار جرم و مرور زمان صحيح است يا خير و درخواست آنها از دادگاه مبني بر تعليق ، تخفيف و تبديل مجازات مورد قبول قرار ميگيرد يا نه ؟ ( حداكثر پاسخ دوازده سطر )

ثانيا - حداكثر در هشت سطر ماده 673 مجازات اسلامي را تجزيه و تحليل كنيد .

سوال دوم - آقاي حسن . . . به شما مراجعه و اعلامي ميكند كه كتابي در زمينه پرورش گياهان گلخانهاي تاليف و منتشر كرده است كه ظرف 3 سال از انتشار ناياب شده است . حال آقاي تقي اين كتاب را بدون اذن و اجازه وي چاپ افست كرده و منتشر نموده است . لطفا به سوالات ذيل پاسخ دهيد و مستند قانوني پاسخ را هم بيان فرماييد :

1 - آيا آقاي حسن حق قابل دفاع و حمايتي دارد ؟

2 - آيا عمل آقاي تقي جرم است ؟ اگر هست مجازاتش چيست ؟

3 - اگر اين كتاب را شركت نشر ج با مديريت آقاي تقي چاپ كرده باشد تكليف چيست ؟

4 - تكليف خسارت وارده به آقاي حسن در فرضي كه مرتكب شخص تقي باشد و در حالتي كه كتاب را شركت ج با مديريت تقي چاپ كرده باشد چيست ؟

5 - آيا براي جلوگيري از بخش اين كتابها كاري ميتوان كرد ؟

توجه فرماييد كه پاسخ هريك از شقوق سوال دوم بيش از حداكثر 2 سطر نيست .

ماده 673 – هر كس از سفيد مهر يا سفيد امضايي كه به او سپرده شده است يا به هر طريق بدست اورده

سوء استفاده نمايد به يك تا سه سال حبس محكوم خواهد شد .

ماده 670 – كساني كه به عنوان ورشكستگي به تقلب محكوم ميشوند به مجازات حبس از يك تا پنج سال محكوم خواهند شد .

48 - اختبار خرداد 1381 كانون وكلا - حقوق مدني - 1381

به دوپرسش زير پاسخ دهيد :

يكم : شخصي در برابر وامي كه از بانك دريافت مي كند سهم خود را كه سه دانگ از ششدانگ يك قطعه زمين مشاع مي باشد در رهن بانك مي گزارد . چانچه مالكان اين ملك مشاع در خواست افراز آن را بنمايند ، آيا نيازي به جلب موافقت مرتهن ( بانك ) وجود دارد يا نه ؟ با استدلال حقوقي و ذكر مستندات قانوني پاسخ دهيد :

دوم : « الف » به موجب حكم قطعي به پرداخت دو ميليون تومان در حق « ب » محكوم شده است . مامور اجرا در مقام اجراي حكم ، دو تخته قالي منزل محكوم عليه را توقيف كرده است . « ج » با ارائه فاكتور خريد اين قالي ها كه دلالت بر آن دارد يكسال قبل آنها را از شركت سهامي فرش ايران كه شركت دولتي است خريداري كرده ، به عنوان شخص ثالث به اين توقيف اعتراض نموده است . با استدلال حقوقي و ذكر مستند قانوني پاسخ دهيد دادگاه در برابر اين اعتراض چه تصميمي بايد بگيرد .

49 - اختبارخرداد 1381 كانون وكلا - حقوق تجارت - 1381

شركت باسئوليت محدود x به حكم دادگاه ورشكسته شده و اداره تصفيه امور ورشكستگي ، امر تصفيه آن را عهده دار گرديده و با اشخاص زير مواجه شده است :

1 ) الف سفته اي در اختيار دارد كه يكي از سه نفر عضو هيات مديره شركت ، آن را به نام شركت صادر كرده و در سررسيد پرداخت نشده و نسبت به واخواست هم صورت نگرفته است . تقاضاي الف اين است كه اداره تصفيه وجه سفته را به او بپردازد

.

2 ) ب دارنده چكي است كه در وجه حامل صادر شده و امضاي دو تن از اعضاي هيات مديره و مهرشركت در ظهرآن ديده ميشود و 20 روز بعداز تاريخ مندرج در چك ، به بانك محال عليه ارائه شده كه به علت عدم موجودي پرداخت نشده است . درخواست ب اين است كه در شمار غرماء قرارگيرد .

3 ) ج چكي دارد كه شركت x صادر كرده است و در تاريخ سررسيد موچودي نداشته ، ليكن ج در مسافرت بوده و نتوانسته در آن تاريخ به بانك مراجعه كند و بعدا كه x ورشكسته شده پرداخت صورت نگرفته است . ادعاي ج اين است كه وجه آن چك كه هنوز در بانك موجود مي باشد متعلق به اوست و بايد به او داده شود و وي نبايد در غرماء وارد شود .

4 ) د يكي از كاركنان اخراج شده شركت x است كه به حكم قطعي صادره به نفع او بايد غرامت ناشي از اخراج به او داده شود . ادعاي او اين است كه طبق قانون كار بايد به عنوان طلبكار ممتاز شناخته شود .

با توجه به قوانين موضوعه و اصول مسلم پذيرفته شده در حقوق تجارت ، مستدلا تشريح كنيد اداره تصفيه در مورد تقاضاهاي فوق الذكر چگونه بايد اتخاذ تصميم نمايد ؟

50 - اختبار خرداد 1381 كانون وكلا - آئين دادرسي كيفري - 1381

لطفا چهار سوال ذيل پاسخ تشريحي و استدلالي دهيد مراجعه به مجموعه قوانين مجاز است . مدت زمان جهت اداي پاسخ جمعا دو ساعت تمام مي باشد .

سوال اول :

در پرونده اي آقاي حسين الف - باتهام تعليف غير مجاز 60 راس گوسفند در مرتع ملي شده تحت

تعقيب قرارمي گيرد متهم مرتبا به چراي غير مجاز گوسفندان خود در مرتع ملي اقرار مينمايد . صورت مجلس تنظيمي ماموران اداره منابع طبيعي جنگلداري نيز دلالت آشكار بر ارتكاب بزه توسط متهم دارد . ضمن رسيدگي و در فرجه قانوني دادخواست مطالبه ضرر و زيان از طرف اداره ذينفع تقديم دادگاه ميشود . دادگاه در مورد اتهام متهم به استناد ماده 44 مكرر قانون جنگلها و بلحاظ جرم نبودن عمل ، حكم بر برائت صادر اعلام مينمايد . در مورد دادخواست مطالبه ضرر و زيان مستندا باقرار متهم حكم محكوميت متهم پرداخت وجه مورد ادعاي اداره جنگلداري صادر مينمايد با تجديد نظر خواهي محكوم عليه مرجع تجديد نظر با اين استدلال كه : مستبط از مفهوم ماده 12 قانون آئين دارسي كيفري دادگاههاي عمومي و انقلاب اين است كه دادگاه در صورت محكوميت كيفري متهم ميتواند درباره زيان مادي وي نيز او را محكوم نمايد راي بر درخواست اداره خواهان صادر مينمايد .

با تهيه مقدمه فوق تشريح صورت مسئله فرضي در پاسخ مرقوم فرمائيد .

آيا راي دادگاه تجديد نظر استان بنظر شما صحيح است يا خير ؟

پاسخ خود را اعم از اينكه مثبت يا منفي باشد با توجه به مباني قانوني ارائه استدلال توام فرمائيد .

سوال دوم :

در پرونده اي متهمي باتهام حفاري غير مجاز تحت تعقيب قرار مي گيرد و با حكم قطعي مرجع قضائي به تحمل 91 روز حبس تعزيري محكوم ميشود . با اخطار دايره اجراي احكام دادگاه ، محكوم عليه جهت اجراي حكم حاضر نميشود . مراتب ( به ) وثيقه گذار اخطار و ابلاغ ميشود كه چون وي نيز

در مهلت قانوني محكوم عليه را معرفي نمينمايد دستور ضبط وثيقه صادر و دادگاه نيز دستور ضبط وثيقه را تاييد مينمايد . حكم صادره دادگاه نيز ( مبني بر تحمل 91 روز حبس ) بموقع اجرا در مي آيد . اينك با توجه بماده 140 قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در اموركيفري در پاسخ مرقوم فرمائيد :

آيا با وجود اجراي دادنامه قطعي صادره ، صدور دستور ضبط وثيقه ، قانوني صحيح است يا خير ؟

مباني قانوني و توجيهي نظر خود را همراه با استدلال مرقوم داريد .

سوال سوم

در پروندهاي آقاي حميدرضا - ب و عليرضا - د باتهام سرقت مهمات نظامي تحت تعقيب دادسراي نظامي قرار ميگيرند . سپس در طي مراحل مقدماتي تحقيق و تعقيب پروندهها با صدور كيفرخواست و مستندا بمواد 67 و 63 قانون مجازات نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران به دادگاه ارسال مي گردد . دادگاه نظامي مستندا بماده 173 قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور كيفري و باستدلال اينكه : از زمان وقوع جرم بيش از ده سال تمام سپري شده است باعتبار حصول مرور زمان تعقيب قرار موقوفي تعقيب صادر و اعلام ميدارد . در پاسخ مرقوم داريد

آيا نظر راي دادگاه نظامي صحيح است ياخير ؟

دلايل و مباني قانوني و توجيهي نظر خود را نيز منعكس فرمائيد .

51 - اختبار تير 1380 كانون وكلا - آئين دادرسي مدني - 1380

سئوالات آئين دادرسي مدني اختبار نوبت اول سال 1380

به سئوالات زير مستدلاً پاسخ دهيد

سئوال اول - مدير عامل يكم شركت تجارتي به دفتر شما مراجعه كرده و با ارائه يك فقره سند عادي مدعي است كه مبلغ يكصد ميليون تومان از شركت ساختماني طلبكار است و

از شما ميخواهد وكالت شركت را براي طرح دعوي عليه بدهكار بعهده بگيريد پس از تفويض وكالت دادخواست مطالبه وجه مذكور به دادگاه تقديم ميگردد موكل بشما اعلام ميدارد كه خوانده بابت صورت وضعيت و كسور حسن انجام كار و ضمانت نامه هاي بانكي مبالغي از شركت طرف قرارداد طلبكار است با اين ترتيب شما در اجراي قرار تامين خواسته چه اقداماتي ميتوانيد انجام دهيد مشروحاً بيان كنيد . بارم 5 نمره

سئوال دوم - در يك دعوي حكمي بزيان موكل شما صادر شده است و با قطعيت حكم مذكور محكوم له تقاضاي صدور اجرائيه نموده و پس از صدور اجرائيه طبق قانون وحدت رويه قضائي رائي از هيئت عمومي ديوانعالي كشور صادر شده است كه بر عدم صحت حكم فوق دلالت دارد آيا بنظر شما با صدور راي هيئت عمومي اجراي احكام بايد از اجراي حكم موصوف خودداري نمايد يا خير ؟ مباني استدلال خود را از هر دو جنبه بيان كنيد .

بارم 5 نمره

سئوال سوم - آقاي الف با درجه نظامي در يكي از سازمانهاي ارتش جمهوري اسلامي ايران بكار اشتغال داشته در حين كار به اموال سازمان محل كار خود خساراتي وارد ميكند قبل از آنكه خسارات وارده به اموال را جبران نمايد بعلت بيماري فوت مينمايد شما كه بعنوان مشاور حقوقي سازمان مذكور فعاليت داريد توضيح دهيد آيا متوفي از نظر جبران خسارت بري الذمه ميشود يا نه ؟ در صورت عدم برائت ذمه آيا ميتوان بطرفيت وراث او اقامه دعوي نمود و آيا ميتوان از مطالبات حقوقي متوفي ميزان خسارت را برداشت كرد ؟ مشروح نظريه خود را مستدلاً بيان فرمائيد

. بارم 5 نمره

سئوال چهارم - در تاريخ 8/10/75 آقاي جعفر ششدانگ منزل مسكوني خود را به موجب سند عادي به آقاي منصور مي فروشد آنگاه در تاريخ 1/8/77 عمان خانه را به موجب سند عادي ديگر به رضا مي فروشد . منصور دادخواستي به خواسته الزام جعفر به حضور در دفتر اسناد رسمي جهت انتقال رسمي به دادگاه هاي عمومي تهران تقديم كه جهت رسيدگي به شعبه 12 دادگاه عمومي تهران ارجاع مي گردد . سرانجام حكم دادگاه براساس دادخواست صادر مي شود كه منجر به صدور اجرائيه عليه جعفر مي گردد . رضا نيز جداگانه دادخواست مشابهي عليه جعفر به دادگاه عمومي تهران تقديم مي نمايد كه به شعبه 25 ارجاع مي شود . نتيجه اين رسيدگي نيز صدور دادنامه و سپس اجرائيه عليه جعفر است . اكنون رضا و منصور در برابر دو راي دادگاه و دو اجرائيه قرار دارند . شما حق را به جانب منصور مي دانيد يا رضا و چه اقدام يا اقداماتي در جهت منافع آن انجام مي دهيد ؟

اگر نيازي به دادخواست مي دانيد دادخواست آنرا بنويسيد و اعلام نمائيد اين دادخواست را به كدام دادگاه مي دهيد و خواندگان شما چه فرد يا افرادي هستند . خواسته شما چيست و به كدام ماده يا مواد استناد مي نمائيد ؟ بارم 5 نمره

52 - اختبار آبان 1380 كانون وكلا - ثبت و امور حسبي - 1380

سوالات ثبت و امور حسبي اختبار دوم سال 1380

پاسخ سوالات زير را بطور خلاصه و مستدل در چهارچوب خود سوال بيان داريد :

سوال اول - ملكي با مساحت مشخص از طرف دو شريك بالمناصفه تقاضاي ثبت شده ، يكي از شركاء در حين انجام

تشريفات مقدماتي ثبت سهام مالكانه خود را بدون استعلام از ثبت بشريك ديگر فروخت ولي خلاصه معامله به اداره ثبت ، تسليم نشد و اداره ثبت دو فقره سند ( هر يك سه دانگ ) براي مالكين مشاعي صادر كرد و سپس شريك فروشنده ، همان سهام مالكيت فروخته شده را با سند عادي تصديق امضاء شده از خريدار ( شريك خود ) اجاره 4 ساله مي نمايد و بعداً در اثر فوت خريدار ، از طرف ورثه او ( شريك خريدار ) ادعاي مالكيت كل زمين ميگردد حال شما بگوئيد اولاً طبق ماده 24 قانون ثبت بعد از صدور سند مالكيت هيچگونه اعتراضي پذيرفته نمي شود آيا امكان احقاق حق براي خريدار نسبت به كل زمين وجود دارد يا نه و اگر پاسخ شما مثبت است با چه استدلال و در كدام مرجع احقاق حق مي نمائيد . ثانياً : تنظيم اجاره نامه و تصديق امضاء آن از طرف سردفتر تخلف انتظامي سردفتر محسوب ميشود يا خير ؟ ( بارم 8 نمره )

سوال دوم - بستانكاري عليه احمد اجرائيه اي دائر به مطالبات رسمي خود صادر كرده كه منجر به توقيف و بازداشت سرقفلي يكي از مغازه هاي بدهكار گرديده و بعداً بمرحله مزايده و صورتجلسه اتمام مزايدته بنفع بستانكار گرديده است كه در اثر اعتراض بدهكار عمليات اجرائي ابطال شده است در صورتيكه ابطال عمليات اجرائي را قابل توجه مي دانيد مرجع صالح به رسيدگي و علت ابطال عمليات اجرائي را تعيين و بيان داريد . ( بارم 6 نمره )

سوال سوم - پدري براي فرزند مجنون خود كه جنون او متصل به

صغر مي باشد وصي تعيين نموده و بعد از آن فوت نموده و وصي نيز محجور مي گردد با توجه به اينكه قانون مدني براي چنين موردي ساكت و تعيين تكليف صريح ننموده است چه اقدام قانوني براي امور صغير مجنون قابل اجرا مي باشد و استدلال شما با كدام مباني حقوقي قابل توجيه بوده و از كدام قاعده اصول استنباط استفاده مي نمائيد . ( بارم 6 نمره )

53 - اختبار آبان 1380 كانون وكلا - آئين دادرسي مدني - 1380

بسوالات زير مستدلاً پاسخ دهيد :

سوال 1 - در اختلافي كه بين فروشنده و خريدار يك قطعه زمين حادث گرديده ، موضوع در دادگاه حقوقي مطرح و پس از چندين جلسه رسيدگي منتهي به نظم سازمان در كلانتري محمل شده ، كه با ارائه شناسنامه تنظيمي دادگاه ، راي به سقط دعوا صادر گرديده است : فروشنده از اين تصميم دادگاه تجديد نظرخواهي كرده و انگيزه تجديدنظرخواهي خود را عدم ايفاء تعهد خريدار به پرداخت وجه مورد توافق ذكر نموده است . و براي اثبات دعواي خود به آميان كرده كه تجديد نظر با توجه به سازشنامه و قبول ضمني آن در ظرف فروشنده ( خواهان ) راي بون تاييد نموده است حال شما بگوييد دادگاه تجديدنظر چگونه و با چه استدلالي راي صادره را تاييد و استدلال شما در مورد تاييد دادگاه بر كدام مباني قانوني استوار است و در صورت عدم قبول راي تجديدنظر دلائل مخالف خود را بيان داريد . ( بارم 8 نمره )

سوال 2 - چنانچه در دعوائي كه بنا بدرخواست طرفين آن در دادگاه ، ارجاع امر بداوري داور مرخصي الطرفين گرديده ، و طرفين حق اعتراض خود را

نسبت به راي داور ساقط كرده اند ، داور انتخابي طرفين در مهلت قانوني راي مورد صادره و بدادگاه تسليم داشته است . كه تامين مذكور مورد قبول يكي از طرفين دعوا قرار نگرفته است . با توجه باينكه طرفين حق اعتراض خود را ساقط كرده اند . بنظر شما طرف معترض مي تواند قانوناً اعتراض خود را مطرح نمايد يا خير و در چه صورت مثبت بودن به كدام مرجع بايد اعتراض خود را تسليم نموده و شما چيست . در صورت منفي بودن پاسخ ، دلائل خود را مستدلاً بيان داريد و نهايتاً اعلام داريد آيا رجايست ماده 326 قانون آئين دادرسي مدني و تبصره آن قابليت اجرا دارد يا نه ؟ ( بارم 6 نمره )

سوال 3 - در دعواي اختلاف مالكيت يك نفر و تعدادي از اهالي يك منطقه كه نامبرده 50 مقصر مي باشند ، خواهان با استناد به ماده 73 قانون آئين دادرسي مدني كه تعرز خواندگان را از طريق ابلاغ در درخواست معمولي و الباقي را از طريق روزنامه دعوت برسيدگي كرده است . در جلسه رسيدگي وكيل احراز خواندگان ايراد نموده ، با توجه باينكه اغلب خواندگان داراي سوابق و پرونده قبلي و نشاني و اقامتگاه معلوم بودند : خواهان مي بايست بقيه خواندگان را از طريق استخراج اقامتگاه آنان از پرونده هاي دستي دعوت مي نمود . چون اين عمل انجام نگرفته است قانوناً جلسه رسيدگي موجه نبوده و نهايتاً تقاضاي صدور قرار ابطال دادخواست را كرده با توجه به مفاد ماده 74 قانون مذكور و ايراد وكيل احراز خواندگان در مورد عدم قبول ابلاغ اغلب

خواندگان از طريق درج آگهي در روزنامه ، مستدلاً بيان داريد كه او شما ايراد وكيل احراز خواندگان موجه مي باشد يا خير و دادگاه در مورد اين ايراد چه تصميم مقبول بايد اتخاذ نمايد . ( بارم 6 نمره )

54 - اختبار آبان 1380 كانون وكلا - حقوق مدني - 1380

اختبار حقوق مدني نوبت دوم سال 1380

كانون وكلاي دادگستري مركز

سئوال اول « قيمت واقعي اتومبيلي در بازار مبلغ يكصد و چهل ميليون ريال است . مالك بدون اطلاع از اين قيمت ، اتومبيل خود را بمبلغ يكصد ميليون ريال بيكي از بنگاههاي معاملات اتومبيل به بيع قطعي فروخته و تمام ثمن را دريافت و اتومبيل را نيز تسليم خريدار كرده است . خريدار روز بعد اتومبيل را به قيمت واقعي يعني بمبلغ يكصد و چهل ميليون ريال به ديگري ميفروشد و اتومبيل را به خريدار جديد ضمن صورتجلسه اي تحويل ميدهد . مالك اوليه بمحض اطلاع از معامله اخير به غبن فاحش خود در معامله واقف شده و فوراً بشما مراجعه تا بعنوان وكيل او بطرح دعوي پرداخته و از مقام قضائي بخواهيد ، ضمن ممانعت از نقل و انتقال بعدي اتومبيل حكم محكوميت خريدار دوم را به رد اتومبيل كه در اختيار او موجود است صادر نمايد . چنانچه درخواست مالك اتومبيل ( فروشنده اول ) را موجه و قانوني ميدانيد چه اقداماتي را انجام ميدهيد ؟ دلايل خود را ذكر كنيد ، در غيراينصورت استدلال شما چيست ؟ بارم 6 نمره

سوال دوم ”صاحب يك باشگاه سواركاري بشرح دادخواستي كه به دادگاه عمومي تقديم نموده توضيح داده است“ خوانده كه يكي از سواركاران ماهر باشگاه است با استفاده از يكي از بهترين اسبان

تيزرو متعلق به باشگاه مخفيانه و بدون اطلاع باشگاه در مسابقه اسب دواني شركت كرده و موفق به دريافت مبلغ پنجاه ميليون ريال جايزه اول اين مسابقه شده است . خواهان ( مالك اسب ) مدعي است اين جايزه تماماً متعلق اوست و از دادگاه صدور حكم بر محكوميت سواركار را بپرداخت مبلغ پنجاه ميليون ريال را بنفع خود درخواست نموده است . شما صدور چه حكمي را در اين دعوي قانوني ميدانيد و استدلال شما در توجيه آن حكم چيست ؟ بارم 6 نمره

سئوال سوم ”مبايعه نامه اي بشمنا از جانب خريدار بمنظور تقديم دادخواست بخواسته الزام فروشنده به تنظيم سند رسمي انتقال مورد معامله ارائه ميشود كه منحصراً شامل اين عبارات است“ فروشنده - الف - خريدار - ب - مورد معامله ششدانگ يك باب خانه بپلاك ثبتي شماره 1810/351 كه برويت خريدار رسيده است .

قيمت - مبلغ دويست ميليون ريال كه مبلغ شصت ميليون ريال آن بعنوان بيعانه به فروشنده پرداخت و مقرر شد كه بقيه ثمن مورد معامله در تاريخ 1/5/80 همزمان با تنظيم سند انتقال قطعي در دفترخانه شماره 32 اسناد رسمي بفروشنده پرداخت و خانه مورد معامله نيز در همان تاريخ تخليه و تحويل خريدار شود . بسئوالات زير با دقت پاسخ دهيد“

1 - بمنظور اينكه در آينده در پيشبرد دعوي با هيچ مانع قانوني مواجه نشويد چه اموري را بايد پيش بيني كنيد و چه نوع اطلاعاتي را از خريدار كسب نمائيد و نيز هو اقدامي را كه قبل از طرح دعوي لازم است بيان كنيد ؟ بارم 4 نمره

2 - موكل از شما انتظار دارد دعوي را

چنان با دقت و بنحوي اقامه كنيد كه در آينده بطرح دعواي ديگري نياز نداشته باشد در اينصورت خواسته يا خواسته هاي شما چه اموري خواهد بود ؟ بارم 4 نمره

55 - اختبار آبان 1380 كانون وكلا - آئين دادرسي كيفري - 1380

اختبار آئين دادرسي كيفري نوبت دوم سال 1380

كانون وكلاي دادگستري مركز

به سئوالات زير مستدلاً پاسخ دهيد

1 - بر اثر اعلام جرم وزارت راه و ترابري ، حسن باتهام تصرف غيرقانوني در اموال دولتي تحت تعقيب مقامات قضائي واقع و در مورد وي قرار وثيقه بمبلغ پانصد ميليون ريال صادر ميگردد . پس از صدور فرار ، جعفر با رعايت تشريفات قانوني خانه خود را بمبلغ قرار ، بوثيقه ميگذارد .

چون حسن با وجود احضار ، نزد مقام قضائي حاضر نميگردد دادگاه به جعفر ( وثيقه گذار ) اخطار مينمايد ظرف بيست روز متهم را تسليم نمايد و الا طبق مقررات نسبت به اخذ وثيقه اقدام خواهد شد . پس از ابلاغ قانوني اخطاريه ، همسر جعفر با تقديم گواهي فوت و گواهي انحصار وراثت اعلام ميدارد كه جعفر مدتها قبل از ابلاغ اخطاريه فوت كرده . متعاقباً دادگاه به وراث متوفي اخطار مينمايد چنانچه نسبت به معرفي متهم ظرف بيست روز اقدام ننمايند وثيقه ضبط خواهد شد . در اين وضيت وراث متوفي قبل از انقضاء مهلت بيست روز بشمار مراجعه و بعلت عجز از معرفي حسن درخواست مينمايند وكالت نامبردگان را پذيرا شده و اقدامات لازم قانوني جهت فك وثيقه معمول داريد .

حاليكه چنانچه شما وكالت وراث را مي پذيريد اقدامات خود را مشروحاً و مستنداً به قانون بيان ، و در صورت عدم قوبل وكالت دلايل خود را در تاييد نظر دادگاه

مستدلاً و با ذكر مواد قانوني بيان نمائيد . بارم 6 نمره

سئوال دوم ”يك فرد نظام با درجه سرلشگري كه فرماندهي يكي از سازمانهاي نظامي را در آبادان بعهده دارد در ايام تعطيلات نوروزي بعلت تخلف از مقررات راهنمائي و رانندگي با يك نفر عابر پياده مقيم اصفهان كه براي استفاده از تعطيلات به آبادان سفر كرده بود تصادف و منجر به مصدوميت و مجروحيت شديد او ميشود . مجروح در بيمارستان آبادان بستري ، پس از مداواي اوليه بعلت شدت جراحات و صدمات جهت ادامه مداوا به تهران منتقل ميگردد . مصدوم كه پس از مدتي دچار نقص عضو گرديده از شما درخواست مينمايد با قبول وكالت از نامبرده نسبت به اعلام شكايت كيفري بر عليه فرد نظامي ياد شده اقدام نمائيد .

حاليه شما بعنوان وكيل براي طرح دعوي اولا به كدام مرجع قضائي ( نظامي يا عمومي )

ثانيا در كدام شهرستان ( تهران ، اصفهان ، آبادان ) اقامه دعوي مينمايد ؟

دلايل خود را مستدلا و مستندا به مواد قانوني بيان فرمائيد . بارم 7 نمره

سوال سوم – متهمي بعلت ارتكاب قتل غير عمدي ناشي از رانندگي با وسيله نقليه به مجازات حبس و پرداخت ديه مقرر محكوم و حكم قطعي شده و به دايره احكام ارسال گرديده است . محكوم عليه شخصا با مراجعه به قاضي اجراي احكام و پرداخت ديه مندرج در حكم بمنظور پرداخت به اولياء دم ، در مورد اجراي حكم حبس با ارائه دلائل قانع كننده بعلت لزوم شركت در مراسم عقد ازدواج خود كه مقدمات و تاريخ آن قبل از قطعيت حكم فراهم گرديده بمدت 10 روز

درخواست مهلت مينمايد . قاضي اجراي احكام درخواست محكوم عليه را بدادگاه صادر كننده جهت كسب تكليف ارسال ميدارد . دادگاه با توجه باينكه محكوم عليه در مراحل رسيدگي براي آزادي خود وثيقه كافي سپرده است ، درخواست او را پذيرفته و بمدت يك هفته به او مهلت ميدهد تا قاضي اجراي احكام با اخذ تعهد از محكوم عليه مبني بر اينكه در پايان مهلت شخصا براي تحمل مجازات خود را به نيروي انتظامي معرفي كند او را آزاد نمايد .

بنظر شما قاضي اجراي احكام و دادگاه در تصميم خود و اعطاي مهلت به محكوم عليه مرتكب تخلف قضائي شده اند يا خير ؟ نظر خود را مستدلا بيان نمائيد . بارم 7 نمره

56 - اختبار بهمن 1380 كانون وكلا - حقوق جزا - 1380

حقوق جزاي عمومي و اختصاصي

بهمن 1380 – وقت 2 ساعت

1 - سوال مشترك حقوق جزاي عمومي ، اختصاصي و بين الملل

در تاريخ 11 سپتامبر سال 2001 ميلادي برابر با بيستم شهريور ماه سال جاري دو هواپيماي آمريكايي ساختمانهاي مركز تجاري و وزارت جنگ آمريكا را مورد حمله قرار داده و باعث ويراني و انهدام كامل آنها شدند . در اين رهگذر عده اي جان خود را از دست دادند . در پي اين واقعه شوراي امنيت سازمان ملل متحد قطع نامه اي صادر كرد و به دولت ايالات متحده آمريكا اجازه داد در جهت سركوبي عاملان ( كه آنها را تروريست خواند ) وارد عمل شود . بوش رئيس جمهور آمريكا با همدستي دولت انگلستان فرمان حمله به خاك افغانستان را صادر كرد . ( باين بهانه كه همدستان مهاجمان احتمالا در افغانستان هستند ) و با هواپيماهاي جنگي ، اين

كشور را آماج حملات بي امان خود قرار داد سرانجام حكومت وقت افغانستان از پاي درآمد و آمريكا در درون آن كشور جاي گرفت . دلائل اتهام تاكنون در معرض افكار عمومي جهان قرار نگرفته و بدليل كشته شدن خلبانهاي هواپيماهاي مهاجم اطلاع دقيق از قصد و نيت آنها در دست نيست با اين مقدمه به پرسشهاي زير پاسخ دهيد :

- از نظر حقوق جزاي بين المللي عمل دولت آمريكا و انگليس با كدام از موازين حقوقي قابل توجيه است ؟ ( 2 نمره )

2 - مسئول كشتار مردم افغانستان و نقص عضو و تخريب منزل هاي مسكوني آنها چه كسي است ؟ ( 2 نمره )

3 - اصل شخصي بودن مجازتها كه در حقوق جزاي ايران نيز پذيرفته شده است در امر فوق چگونه است ؟ ( 2 نمره )

4 - حق دفاع مشروع كه در حقوق جزاي دنيا از جمله ايران شناخته شده و دولت آمريكا به توصيه شوراي امنيت آن را بكار بسته است تا چه حد مي تواند موجب معافيت متهم يا حمله به كشور افغانستان گردد ؟ ( 2 نمره )

5 - عنوانهاي مباشرت – شركت – معاونت و آمريت در مورد متهم يا متهمان حمله به افغانستان را شرح دهيد و استدلال نمائيد كه هر كدام از متهم يا متهمين در معرض چه نوع اتهاماتي هستند و اگر اعتقادي به اين عناوين در مورد سوال نداريد نيز پاسخ دهيد . ( 2 نمره )

2 - سوال حقوق جزاي عمومي

ماده 38 قانون مجازات اسلامي در باره آزادي مشروط زندانيان است . ماده مذكور ميگويد : « هر كس براي بار

اول به علت ارتكاب جرمي به مجازات حبس محكوم شده باشد . . . » اين ماده ذكري از محكوميتهاي زندان مشمول حد يا قصاص نكرده بلكه مطلق « مجازات حبس » را پيش بيني كرده است . اينك با مطالعه ماده 38 قانون مجازات عمومي اعلام فرمائيد كه آيا محكومين زندان مشمول حد يا قصاص مي توانند از مقررات آزادي مشروط استفاده نمايند يا خير ؟ هر گاه نظر موافق نسبت به اين موضوع داريد دلايل آن را بيان نمائيد و اگر اعتقاد داريد كه محكومين زندان مشمول قصاص يا حدود حق استفاده از آزادي مشروط را ندارند و ماده مذكور هيچگونه دلالتي به اين موضوع ندارد دلائل آن را نيز بيان نمائيد . و هر گاه براي يافتن راه حل به ماده يا مادي از قانون مجازات عمومي استناد مي نمائيد آن ماده يا مواد را نيز ذكر كنيد . ( 5 نمره )

3 - سئوال حقوق جزاي اختصاصي

آقاي جعفر دارنده و مالك علامت ثبت شده تجاري است . وي اين علامت را جهت كالاهاي مواد خواراكي به ثبت رسانيده است آقاي جعفر به شما مراجعه مي كند و مي گويد حسين عين علامت ثبت شده وي را بدون كوچكترين تغييري بر روي كالاهاي مواد خوراكي محصول خود نهاده و در معرض فروش گذاشته است آقاي جعفر از شما مي خواهد حسين را تحت پيگرد كيفري قرار دهيد .

پاسخ دهيد وكالت وي را مي پذيريد يا نه ؟ در صورتيكه وكالت وي را مي پذيريد مبناي شكايت خود را بر چه ماده يا موادي از قانون قرار مي دهيد . و به عبارت

ديگر ماده يا مواد استنادي شما در اين باره چيست ؟ و در صورتي كه وكالت را نمي پذيريد ، دليل عدم پذيرش چيست ؟ و در باره آن به طور اختصار توضيح دهيد . ( 5 نمره )

57 - اختبار بهمن 1380 كانون وكلا - حقوق تجارت - 1380

هر كه خود راي گرديد به شوكت رسيد و هر كه با مردمان مشورت نمود خود را در شريك ساخت . « علي عليه السلام »

وقت « يكساعت و نيم »

سئوالات اختبار كتبي كارآموزان وكالت بهمن ماه 1380

به سئوالات زير مستدلاً پاسخ دهيد

1 - آقاي ”الف“ دارنده يك فقره سفته /000/000/640 ريالي كه آنرا از طريق ظهرنويسي بدست آورده است ، در قبال دريافت /000/80 دلار ظهرنويسي كرده و به آقاي ”ب“ واگذار مينمايد بلحاظ امتناع متعهد از پرداخت وجه سفته در سررسيد آقاي ”ب“ ظرف مهلت قانوني نسبت به واخواست سفته و اقامه دعوي عليه متعهد و ظهرنويسان سفته به خواسته /000/80 دلار وجه پرداختي اقدام مينمايد . با توجه به توضيحات فوق نظر خود را در خصوص دعوي مطروحه اعلام نمائيد . بنظر شما اقامه دعوي به كيفيت مزبور صحيح است يا خير ؟ ( بارم 7 نمره )

2 - احد از شركاي شركت الف با مسئوليت محدود تصميم به انتقال سهم الشركه خود مي گيرد اما ديگر شركاء با اين انتقال موافقت نمي كنند و تلاش او براي بدست آوردن شرايط مندرج در قانون تجارت به نتيجه نمي رسد . شريك مزبور جهت مشاوره به شما مراجعه مي كند و موضوع را براي شما توضيح مي دهد حال شما بعنوان وكيل و مشاور حقوقي چه راهكاري را جهت حل مشكل وي پيشنهاد مي

كنيد و اگر وكالت او را پذيرفتيد براي انتقال سهم الشركه او چه اقداماتي را بعمل مي آوريد ؟ ( بارم 5 نمره )

3 - تاجري در فاصله بين تاريخ توقف و تاريخ صدور حكم ورشكستگي با يكي از طرفهاي معامله خود ، در مورد بدهي او و طلبي كه از وي داشته تنهاتر نموده است . اداره تصفيه يا مدير تصفيه با چنين اقدامي چگونه برخورد مي كند ؟ استلال خود را بيان كنيد ؟

( بارم 4 نمره )

آقاي الف يكباب مغازه را به آقاي ب اجاره داده است آقاي ب مغازه مذكور را به يك شركت تجاري كه بيشترين سهام به وي تعلق داشته و مدير عامل شركت مزبور نيز ميباشد واگذار ميكند . موجر عليه آقاي ب دعوي تخليه بعلت انتقال بغير در دادگاه مطرح مينمايد . شما بعنوان وكيل آقاي ب چگونه از دعوي مذكور دفاع ميكنيد ؟ ( بارم 4 نمره )

58 - اختبار بهمن 1380 كانون وكلا - آئين دادرسي مدني - 1380

لطفاً به سوالات ذيل پاسخ دهيد :

سوال اول - دعوي ابطال نظريه كميسيون موضوع ماده 12 قانون زمين شهري به شعبه اي از دادگاههاي عمومي تهران ارجاع شده است رئيس دادگاه قبلاً عضو كميسيون مذكور بوده كه در موضوع دعوي مطروحه در كميسيون اظهارنظر نموده است آيا بنظر شما قاضي مذكور صلاحيت رسيدگي به موضوع را دارد يا خير نظر خود را مستدلاً بيان كنيد .

سوال دوم - شما به عنوان وكيل دادخواستي به خواسته مطالبه مبلغ يكصد ميليون تومان به دبيرخانه مجتمع قضائي تقديم نموده ايد و بيكي از شعب دادگاه ارجاع شده است قبل از آنكه دادخواست ثبت دفتر دادگاه شود از تقديم دادخواست و تعقيب

آن منصرف مي شويد در پرونده ديگري مبلغ اضافي بابت هزينه دادرسي پرداخت نموده ايد آيا شما ميتوانيد تمامي هزينه دادرسي و اضافه پرداختي را مطالبه كنيد ؟

سوال سوم - دادخواست تقديمي به دادگاه در زندان به خوانده ابلاغ ميشود بعد از مدتي زنداني آزاد و بخارج از كشور عزيمت مي نمايد و موكل شما از نشاني وي اطلاعي ندارد بنظر شما آيا ابلاغ ساير اخطاريه ها به نشاني زندان طبق ماده 79 قانون آئين دادرسي مدني صحيح و قانوني مي باشد يا خير ؟

سوال چهارم - يك باب ويلا متعلق به فردي است كه فوت مي نمايد وراث حين الفوت عبارتند از دختر - پسر و همسر ، همسر متوفي سپس فوت مينمايد دختر متوفي سهم الارث خود را به استثناي سهم ثمن اعيان به برادر خود منتقل مي نمايد پس از مدتي بين خواهر و برادر اختلاف مي شود برادر براي تعيين تكليف ثمن اعيان به شما مراجعه مي نمايد . شما به عنوان وكيل وي انتخاب ميشويد اقدامات خود را اعم از اينكه بنظر شما اداري يا قضائي باشد بطور مشروح از بدو الي الختم مرقوم فرمائيد .

59 - اختبار بهمن 1380 كانون وكلا - آئين دادرسي كيفري - 1380

كارآموزان وكالت كانون وكلاي دادگستري مركز 19/11/1380

به سئوالات زير مستدلاً پاسخ دهيد

1 - بين آقايان جعفري بعنوان فروشنده و حسيني بعنوان خريدار معامله يك دستگاه اتومبيل انجام گرديده خريدار بابت وجه مورد معامله چكي بمبلغ دويست ميليون ريال به فروشنده تسليم مينمايد بر اثر بروز اختلاف بين طرفين خريدار دادخواستي بخواسته صدور دستور موقت مبني بر منع پرداخت وجه چك به فروشنده ، تقديم دادگاه عمومي تهران مينمايد . دادگاه با ملاحظه مستندات خريدار

قرار دستور موقت مبني بر منع پرداخت وجه چك به فروشنده صادر ميكند . خواهان قرار را به بانك محال عليه ارائه و تسليم مينمايد . به موازات اين اقدام فروشنده به بانك محال عليه جهت دريافت وجه چك مراجعه ولي بانك از پرداخت وجه چك خودداري و دليل عدم پرداخت را ابلاغ دستور موقت صادره از دادگاه اعلام مينمايد . متعاقباً فروشنده ، خريدار را بعنوان صدور چك بلامحل تعقيب ، نتيجتاً دادگاه براي خريدار قرار وجه الضمان نقدي به ميزان وجه چك صادر ميكند . خريدار ( صادركننده چك ) رونوشت دستور موقت را به دادگاه تقديم درخواست رفع اثر از وجه الضمان موقت ميكند . دادگاه دستور موقت را ناديده گرفته و از قرار رفع اثر نمي نمايد . اينك با توجه به وضعيت فوق پاسخ دهيد .

آيا به نظر شما تصميم دادگاه داير بر عدم رفع اثر از قرار وجه الضمان صحيح است يا خير ؟

الف ”در صورتي كه نظر دادگاه را صحيح ميدانيد استدلال خود را در باب درستي آن مستدلاً و مستنداً اعلام داريد .

ب - در صورتي كه نظر دادگاه را درست نمي دانيد استدلال خود را در باب عدم صحت آن مستدلاً و مستنداً بيان كنيد . بارم ( 6 ) نمره

2 - شخصي به اتهام قتل عمدي تحت تعقيب قرار گرفته است دادگاه كيفري به موضوع طرح دعوي ”اولا“ به كدام مرجع قضائي ( نظامي يا عمومي )

ثانياً در كدام شهرستان ( تهران ، اصفهان ، آبادان ) اقامه دعوي مينمائيد ؟ دلايل خود را مستدلاً و مستنداً به مواد قانوني بيان فرمائيد . بارم 7

نمره

سئوال سوم - متهمي بعلت ارتكاب قتل غيرعمدي ناشي از رانندگي با وسيله نقليه به مجازات حبس و پرداخت ديه مقرر محكوم و حكم قطعي شده و به دايره اجراي احكام ارسال گرديده است . محكوم عليه شخصاً با مراجعه به قاضي اجراي احكام و پرداخت ديه مندرج در حكم بمنظور پرداخت به اولياء دم ، در مورد اجراي حكم حبس با ارائه دلائل قانع كننده ، بعلت لزوم شركت در مراسم عقد ازدواج خود كه مقدمات و تاريخ آن قبل از قطعيت حكم فراهم گرديده ، بعلت 10 روز درخواست مهلت مينمايد . قاضي اجراي احكام درخواست محكوم عليه را بدادگاه صادركننده حكم جهت كسب تكليف ارسال ميدارد . دادگاه با توجه باينكه محكوم عليه در مراحل رسيدگي براي آزادي خود وثيقه كافي سپرده است ، درخواست او را پذيرفته و بمدت يك هفته به او مهلت ميدهد تا قاضي اجراي احكام با اخذ تعهد از محكوم عليه مبني بر اينكه در پايان مهلت شخصاً براي تحمل مجازات خود را به نيروي انتظامي معرفي كند او را آزاد نمايد . بنظر شما قاضي اجراي احكام و دادگاه در تصميم خود و اعطاي مهلت به محكوم عليه مرتكب تخلف قضائي شده اند يا خير ؟ نظر خود را مستدلاً بيان نمائيد . بارم 7 نمره

60 - اختبار بهمن 1380 كانون وكلا - ثبت و امور حسبي- 1380

سوالات اختبار سوم بهمن ماه سال 1380 ثبت و امور حسبي كارآموزان وكالت كانون وكلاي دادگستري مركز

سوالات زير را دقيقاً بررسي و پاسخ صحيح و دقيق آنرا با استدلال كوتاه و پرهيز از زياده نويسي را بدهيد :

سوال اول - در يكي از شهرستانهاي كشور كه آگهي ثبت عمومي اعلام

گرديده بود آقاي فرامرز نسبت به يك قطعه زمين بي سند خود تقاضاي ثبت نموده و نام وي در دفتر توزيع اظهارنامه ثبت گرديد و بعد از چندي فوت نمود و تنها فرزندش ادامه اقدامات ثبتي را بنام خود ادامه داد . در زمان بررسي تصرفات متقاضي ثبت معلوم گرديد ، شخص بنام جمشيد ، در ملك مذكور خانه ساخته و مدعي است كه زمين را از فرامرز با سند عادي خريداري كرده است ، ولي سند در اختيار او نيست و استشهاديه اي كه او دارد وقوع معامله و تصرفات فعلي او را ثابت مي كند . فرزند آقاي فرامرز شهادت شهود و معامله را تكذيب نمود ، اكنون شما بعنوان وكيل فرزند فرامرز در اين مرحله چه اقدامات ثبتي و حقوقي در جهت حفظ حقوق او مي توانيد ارائه دهيد و بنظر شما اقدامات شما با چه استدلالي در چه مرجعي قابل رسيدگي و اتخاذ تصميم مي باشد ؟ ( بارم : 7 نمره )

سوال دوم - طلبكاري براي وصول طلب خود در سند رسمي بمبلغ 5 ميليون تومان با احتساب خسارات مبادرت به صدور اجرائيه نمود كه با ارسال اجرائيه باداره اجراي ثبت و قبل از ابلاغ اجرائيه ، مديون اعلام كرد كه تغيير اقامتگاه داده و در جيرفت زندگي ميكند و در جيرفت شناخته نشد و مجدداً نشاني ديگري معرفي كرد كه شناخته نشد و سرانجام بعد از اعاده آن به اجرا ، دستور ابلاغ اجرائيه طبق مفاد سند رسمي مقررات قانوني در تهران صادر شد كه با ابلاغ اجرائيه در تهران ، يكباب خانه مالك كه در اجاره ثالث بود

توقيف گرديد و آگهي مزايده براي وصول طلب صورت گرفته كه بدهكار به عمليات اجرائي اعتراض كرد و در اعتراضنامه خود نوشت كه اولاً : اجراي ثبت با قبول محل اقامتگاه او در جيرفت و ديگر شهرها موافقت نموده كه بايد در آن محل ابلاغ مي گرديد و ثانياً : توقيف خانه بازداشتي و وجود مستاجر در آن در آگهي مزايده قيد نگرديده است كه اداره ثبت اعتراض را وارد دانست و بعد از اعتراض طلبكار به نظريه اداره ثبت ، هيات نظارت نظريه اداره ثبت را قانوني ندانست و با نقض نظريه و قبول عمليات ثبتي ، با اعتراض بدهكار ، پرونده به شورايعالي ثبت اراسل گرديد . اگر شما مورد مشورت و يا وكيل بدهكار باشيد آيا وكالت بدهكار را قبول مي نمائيد يا نه ، استدلال شما چه خواهد بود . ( بارم : 7 نمره )

سوال سوم - صديقه خانم با در دست داشتن يك برگ قرارداد رسمي كه در آن نوشته شده است : ( بعلت اينكه در زندگي مشتركمان فرزندي و وارث ديگري نداريم اينجانبان با يكديگر قرار بسته ايم كه هر يك از ما زودتر فوت نمائيم كليه اموال منقول و غيرمنقول از متوفي متعلق به ديگري خواهد بود ) بعد از يكسال از تنظيم سند رسمي زوج فوت نموده و صديقه خانم با سند رسمي نزد شما آمده تا اموال منقول و غيرمنقول او را تملك و باو تسليم نمائيد در اين وضعيت اقدامات قانوني وكالتي شما چه خواهد بود ؟ و حقوق زوجه چيست ؟

( بارم : 6 نمره )

61 - اختبار تير 1380 كانون وكلا - حقوق تجارت - 1380

هر كس يك كلمه به من

بياموزد تا ابد مرا بنده خويش ساخته است .

از سخنان مولاي متقيان علي ( ع )

سئوالات امتحان حقوق تجارت اختبار سال 1380 نوبت اول

تاريخ : 1/1/1380

به چهار سئوال زير پاسخ دهيد :

سوال اول :

شركت نسبي X ورشكسته مي شود و اداره تصفيه امور ورشكستگي آن را به عهده مي گيرد . در ميان مراجعه كنندگان به آن اداره افراد زير وجود دارند ، 1 - A يكي از شركاي X و با مداركي كه ارائه ميدهد ثابت مي كند كه شركت X مدتي قبل از ورشكستگي ، مبلغ بيست ميليون تومان از او وام گرفته است . با توجه به مسلم بودن طلب او در شمار عزماء قرار مي گيرد و سهم عزمائي او 70% طلبش را تشكيل ميدهد كه به او داده مي شود . پس از خاتمه يافتن تصفيه امور شركت عده اي از طلبكاران آن شركت كه 30% مطالباتشان پرداخت نشده است به A مراجعه مي كنند و از او مي خواهند كه بقيه طلب آنان را كه اداره تصفيه پرداخت نكرده است تاديه كند . A در پاسخ اظهار ميدارد كه 30% طلب خود او پرداخت نشده است و اگر مسئوليتي در قبال طلبكاران شركت ورشكسته دارد و چيزي بابت بدهيهاي آن شركت بايد بپردازد خود او در اولويت قرار دارد و نبايد در قبال ديگران جوابگو باشد .

آيا استدلال A در قبال طلبكاران شركت X از نظر حقوقي قابل توجيه است ؟

2 - B كه با اسناد لازم اثبات مي كند كه شركت X در فاصله بين تاريخ توقف و تاريخ صدور حكم ورشكستگي اش يك كاميون از او خريداري

كرده به مبلغ 30 ميليون تومان كه ده ميليون آنرا تاديه و بقيه مبلغ هنوز پرداخت نشده است و تقاضا دارد در ازاي دريافت ده ميليون تومان ، كاميون به او مسترد شود و اضافه مي نمايد كه معامله مذكور با توجه به زمان و نوع آن باطل مي باشد . مستدلاً توضيح دهيد كه آيا اداره تصفيه تقاضاي B را مي پذيرد و در هر حال با او چگونه بايد برخورد كند ؟ بارم : 8 نمره

سئوال دوم :

يك شركت ساختماني از نوع سهامي خاص بنام A تشكيل مي شود تا در زميني به وسعت پنجاه هزار مترمربع به ساختن چند برج مسكوني بپردازد . هيئت مديره شركت A دو شركت ديگر يكي از نوع سهامي خاص بنام B و يكي از نوع با مسئوليت محدود بنام C تشكيل مي دهند شركت B مسئول تامين بتون و شركت C مسئول تامين تاسيسات برج ها مي باشند . دو تن از اعضاء هيئت مديره شركت A در شركت B و C عضويت هيئت مديره را بعهده مي گيرند و با شركت A وارد معامله مي شوند . شركت B و C ادغام مي شوند و شركت مختلط سهامي E را تشكيل مي دهند تا طرف معامله شركت F قرار گيرند .

حال توضيح دهيد :

اولا آيا معاملات شركت هاي A و B و C قانوني است ؟ اگر جواب مثبت و يا منفي است به چه دليل و اگر منفي است طبق چه موادي از قانون تجارت غير قانوني است ؟ ثانيا آيا معاملات شركت E و F قانوني است يا نه به چه دليل و

مسئوليت معاملات شركت E با كدام گروه است ؟ ثالثا مسئوليت هيئت مديره و وضعيت حقوقي شركت هاي فوق را با استناد به مواد قانون تجارت شرح دهيد . بارم 8 نمره

سوال سوم

طبق ماده 590 قانون تجارت اقامتگاه شخص حقوقي محلي است كه اداره شخث حقوقي در آنجا است و طبق قسمت اخير ماده 1002 قانون مدني كه پس از قانون تجارت تصويب شده است اقامتگا اشخاص حقوقي مركز عمليات آنها مي باشد . حال : با توجه به تعارض فيما بين قانون تجارت و قانون مدني و موخر التصويب بودن قانون مدني در اينخصوص نظر خود را پيرامون اقامتگاه شركتهاي تجارتي كه در چهارچوب اشخاص حقوقي فعاليت مي كنند با استدلال بيان كنيد :

بارم 4 نمره

62 - اختبار تير 1380 كانون وكلا - حقوق مدني - 1380

”سئوالات حقوق مدني“

اختبار خردادماه 1380

به سئوالات زير مستدلاً پاسخ دهيد وقت يكساعت و نيم

سئوال اول - يكي از دادگاههاي عمومي راي زير را صادر نموده است در خصوص دعواي خانم ... ... . بطرفيت آقاي ... ... ... . . بخواسته خلع يد و قلع و قمع بناي احداثي توسط خوانده در قطعه اي از پلاك ثبتي شماره 127 فرعي از 29 اصلي مقوم بمبلغ ... ... ... ريال ، از آنجا كه طبق پاسخ واصله از اداره ثبت پلاك مزبور بنام اعياني باغ در دفتر املاك بنام خواهان ثبت و سند مالكيت صادر و به او تسليم شده است ، لذا در صورت وجود چنين اعياني مالكيت خواهان محسوس و موثر در مقام و مبناي خلع يد خواهد بود و در ما نحن فيه كه حسب اقرار خواهان بناي موجود توسط خوانده احداث گرديده ، در نتيجه

ادعاي خلع يد در اين موقعيت قابل تصور نيست و مالك اعياني بطور كلي مالك فضاي محاذي عرصه نميباشد تا هر اقدامي در فضاي مزبور را در قلمرو مالكيت خود بشمار آورد .

بنابراين حكم بربي حقي خواهان در دعواي خلع يد صادر و اعلام ميشود و از آنجا كه قلع و قمع نرع بر مالكيت عرصه است كه در اين مقام نيز دليلي از طرف خواهان ارائه نشده كه مثبت اين امر باشد از اين حيث نيز دعواي معنونه غيرثابت تشخيص ميگردد . راي صادره ظرف 20 روز پس از ابلاغ قابل تجديدنظر در دادگاه استان تهران ميباشد .

با توجه به راي مزبور هر يك از طرفين را كه در مرحله تجديدنظر ذيحق ميدانيد وكالت او را پذيرفته در رد حكم يا تاييد آن لايحه اي مستدل و مبتني بر مباني حقوقي تنظيم كنيد .

بارم 7 نمره

سئوال دوم - شخصي ششدانگ اراضي مزروعي خود را وقف بر اولاد ذكور خود نموده كه نسلاً بعد نسل از آن بنفع خود بهره برداري نمايند . در وقف نامه تصريح شده موقوف عليهم مكلفند يك ششم عوايد حاصله از مال مورد وقف را هر سال صرف تعمير و نگهداري از مسجد قريه و برگزاري تعزيه حضرت سيدالشهدا ( ع ) نمايند ، اداره اوقاف محل اين وقف را نسبت به يكدانگ ملك فوق ، وقف عام تلقي و به نسبت آن امين براي مداخله در جمع آوري محصول تعيين نموده است ، ولي موقوف عليهم با توجه به صراحت وقفنامه كه ششدانگ ملك بر اولاد ذكور مالك وقف شده ، وقف را بطور مطلق وقف خاص دانسته ،

مانع مداخله امين منصوب از طرف اداره اوقاف ميشوند . به نظر شما حق با كداميك از طرفين ( موقوف عليهم يا اداره اوقاف ) است و استدلال شما چيست ؟

بارم 7 نمره

سئوال سوم - در اجاره نامه محل كسب واقع در خارج از محدوده قانون روابط موجر و مستاجر مصوب 1356 كه در سال 1360 تنظيم شده طرفين شرط كرده اند كه رابطه استيجاري آنان تابع قانون مزبور باشد و نيز تصريح گرديده كه مستاجر مبلغ ... ... . ريال بابت سرقفلي به مالك پرداخته است . مدت اجاره از تاريخ تحرير اجاره نامه يكسال شمسي است و طرفين توافق نموده اند هر سه سال يكبار بايد بيست درصد به اجرت المسمي اضافه شود . موجر با توجه به انقضاي مدت اجاره طبق ماده 494 قانون مدني تخليه محل را تقاضا نموده است حسب پاسخ واصله به دادگاه مزبور محل مورد اجاره همچنان خارج از محدوده قانون روابط موجر و مستاجر مصوب 1356 ميباشد . پيش بيني شما راجع به راي دادگاه چيست و براي اثبات پيش بيني خود چگونه استدلال ميكنيد ؟

بارم 6 نمره

63 - اختبار تير 1380 كانون وكلا - آئين دادرسي كيفري - 1380

سئوالات آئين دادرسي كيفري

به سوالات زير مستدلاً پاسخ دهيد :

1 - موكل شما در مرحله بدوي از اتهام انتسابي برائت حاصل نموده ، شاكي خصوصي از راي صادره تجديدنظر خواهي نموده ، در نتيجه پرونده به دادگاه تجديدنظر استان ارسال گرديده ، شما با مراجعه به پرونده احراز مينمائيد كه تجديدنظر خواهي خارج از مهلت مقرر قانوني تقديم گرديده است . بهمين جهت مراتب را بموجب لايحه اي به دادگاه تجديدنظر اعلام مي داريد . دادگاه در قبال اعلام

شما ، عنوان ميكند اگر چه تجديدنظر خواهي خارج از مهلت است ولي دادگاه حق دارد بعلت اشتباه قاضي به درخواست شاكي رسيدگي كند . و بهمين علت از موكلشما تحقيق بعمل آمده و در صدد صدور قرار تامين براي موكل شما است . در اين وضعيت چنانچه شما اقدامات دادگاه را صحيح ميدانيد دلايل و مستندات و استدلال خود را مشروحاً بيان و اگر عمل دادگاه را منطبق با قانون نمي دانيد اقداماتي را كه براي حفظ حقوق موكل خود معمول ميداريد مشروحاً و مستدلاً بيان و مستندات قانوني را خود را نيز ذكر نمائيد . بارم هشت نمره

2 - آقاي رحيمي كارمند راه آهن به اتهام اختلاس اموال عمومي تحت تعقيب قرار گرفته و با قرار قانوني آزاد مي گردد . به لحاظ شناخته نشدن در آدرس معينه نامبرده جهت انجام دادرسي بوسيله درج آگهي در مطبوعات احضار در سال 1373 محاكمه انجام و غياباً به يك سال زندان و پنج ماه انفصال از خدمات دولتي و چهارصد ميليون ريال جزاي نقدي محكوم ميگردد . اكنون وراث نامبرده به شما مراجعه و با ارائه گواهي فوت و گواهي انحصار وراثت اظهار مي دارند آقاي رحيمي در سال 72 به رحمت ايزدي پيوسته و در تاريخ محاكمه در قيد حيات نبوده و تقاضا دارند بعنوان وكيل آنان اقدامات قانوني در جهت الغاء حكم دادگاه معمول داريد حاليه چنانچه شما وكالت نامبردگان را نمي پذيريد دليل توجيهي خود را بيان ، و در صورت قبول وكالت وراث ، اقدامات خود را مشروحاً بيان و دلايل خود را توضيح و مرجع يا مراجع مورد مراجعه را

ذكر نمائيد .

بارم هفت نمره

3 - آقاي رحمت گودرزي در دادگاه عمومي تهران تعقيب قرار گرفته و براساس نظريه كارشناس به پرداخت مبلغ چهل ميليون ريال به عنوان ارش در حق مصدوم محكوم گرديده ، دادنامه به متهم ابلاغ نامبرده قبل از انقضاء مهلت تجديدنظرخواهي به شما مراجعه و تقاضا مي كند به وكالت از جانب او اقدام به تجديدنظر خواهي نمائيد . نظر خود را پيرامون اينكه راي صادره قابل تجديدنظر مي باشد يا خير ، مستدلاً بيان نمائيد .

بارم پنج نمره

64 - اختبار تير 1380 كانون وكلا - ثبت و امور حسبي - 1380

اولين امتحان حقوق ثبت سال 1380

وقت : يكساعت و نيم

سوالات زير را بدقت مطالعه و پاسخ هر سوال را بطور خلاصه و مربوط به سوال بنويسيد

سوال اول - شخصي كه بموجب سند مالكيت مالك يك قطعه زمين 3000 متري بوده ، زمين مذكور را به چند قطعه تفكيك نموده و يكي از قطعات تفكيكي را با مبايعه نامه عادي به آقاي حسن فروخته و وجه آنرا دريافت كرده است . بعد از مدتي كه براي انتقال قطعه خريداري به دفترخانه اسناد رسمي مراجعه مي نمايند تا قطعه مذكور بنام آقاي حسن انتقال رسمي يابد ، متوجه مي گردند كه اداره ثبت اسناد در پاسخ استعلام دفترخانه اعلام كرده كه كل پلاك از جمله قطعه فروخته شده در بازداشت شخصي كه طلبكار مالك كل زمين بوده درآمده و امكان نقل و انتقال نمي باشد . در چنين وضعي بيان داريد كه چگونه قطعه ايكه به ديگري با سند عادي فروخته شده و ايجاد اعياني گرديده و در آن ساكن مي باشد و از رديف ساير قطعات با مبايعه نامه خارج گرديده در بازداشت

شخص طلبكار مالك اصلي مي باشد در حاليكه در زمن معامله ، قطعه مذكور قابل نقل و انتقال به خريدار بوده است و در حال حاضر راه حل قانوني انتقال قطعه مذكور به خريدار كدامست ؟ ( بارم : 6 نمره )

سوال دوم - مالك قطعه زمين پلاك 90 در اجراي مقررات و تشريفات ثبت عمومي تقاضاي ثبت قطعه مذكور را نموده است . م بعد از تقاضاي ثبت زمين پلاك مرقوم ، شهرداري محل بانگيزه اينكه طبق طرحي كه بايد اجرا گردد درصدد تعريض خياباني است كه حد خيابان به زمين مالك منتهي مي گردد و نتيجتاً بميزان و مساحت 300 متر از زمين خود را كسر ولي با احداث حصار و ديواركشي آنرا درتصرف خود نگهداري مي نمود تا بموقع عقب نشيني نمايد كه متعاقب آن شهرداري تقاضاي ثبت 300 متر را تحت پلاك ديگر ، از اداره ثبت نمود و مدتها از اجراي طرح طفره نمود تا اينكه قطع ديوار كشي شده در زمره متروكات شهرداري درآمده اما در اختيار مالك آن باقي مانده است . از يكطرف مالك نسبت به بقيه زمين خود سند مالكيت دريافت نمود و از طرف ديگر مساحت 300 متر مربع آن با درخواست ثبت شهرداري مواجه مي باشد . شما بيان داريد وجود عدم اقدام عملي و تقاضاي ثبت شهرداري نسبت بمساحت 300 متر چه اقدامي متصور است تا مالك از حقوق قانوني خود برخوردار و استيفاء حق نمايد ؟ ( بارم : 7 نمره )

سوال سوم - ملكي كه در رهن بانك قرار گرفته و اصل سند مالكيت مفقود گرديده و با انقضاء مدت رهن

و عدم پرداخت اقساط در مورد ملك مذكور اجرائيه صادر و تشريفات مزايده آن انجام پذيرفته و در شرف تملك به بانك مي باشد چنانچه خريداري با ارائه مبايعه نامه عادي موخر بر عقد رهن منضم به وكالتنامه محضري جهت انتقال ملك مذكور به بانك مراجعه و درخواست پرداخت وجه رهن و آزادي ملك را بنمايد تا ملك مذكور را بدون وجود سند مالكيت بخود انتقال دهد چه پيشنهاداتي در مورد موانع و مشكلات موجود در راه انتقال ملك به خريدار ارائه ميدهيد و در صورت عدم موجبات انتقال قطعي ، اصولاً چه موانعي پيش روي خريد قرار دارد ؟ بعبارت ديگر امكان انتقال قطعي بخريدار وجود دارد يا خير ؟ ( بارم : 7 نمره )

65 - اختبار آبان 1380 كانون وكلا - حقوق تجارت - 1380

اختبار حقوق تجارت نوبت دوم سال 1380

كانون وكلاي دادگستري مركز

كجاست صوفي دجال فعل ملحد شكل بگو بسوز كه مهدي دين پناه رسيد

به سئوالات زير پاسخ دهيد :

سئوال 1 - بانك ”الف“ بابت تسهيلات بانكي اعطائي ( وام ) به شركت ”ب“ به لحاظ امتناع شركت از بازپرداخت بدهي ، اقدام به صدور اجرائيه از طريق اجراي ثبت اسناد و املاك نموده و در نتيجه عمليات اجرائي ، به لحاظ نبودن خريدار ، اموال مورد وثيقه به تملك بانك درآمده است . متعاقباً بر اثر اقامه دعوي از سوي اشخاص ذينفع مبني بر توقف و ورشكستگي شركت ”ب“ دادگاه مرجع رسيدگي ، حكم ورشكستگي شركت را صدر و در متن راي صادره ، تاريخ توقف را يك سال قبل از تاريخ پايان عمليات اجرائي مذكور در فوق تعيين نموده است . با توجه به مقررات ماده 58 قانون اداره

تصفيه امور ورشكستگي مصوب سال 1318 ”بستانكاراني كه داراي وثيقه اند نسبت به حاصل فروش مال مورد وثيقه . . . . مقدم بر ساير بستانكاران قرار داده مي شوند . . . . باقيمانده طلب هايي كه داراي وثيقه بوده و تمام آن از فروش وثيقه پرداخت نشده به ترتيب طبقات مندرج در اين ماده بر يكديگر مقدمند“ و ماده 34 قانون ثبت اسناد و املاك مصوب 1320 ”در مورد معاملات مذكور در ماده 33 و كليه معاملات شرطي و رهني راجعه به اموال منقول و غيرمنقول چنانچه بدهكار در مدت مقرر از حق خود استفاده نكند بستانكار مي تواند با درخواست صدور اجرائيه طلب خود را درخواست كند . هر گاه بدهكار از تاريخ ابلاغ اجرائيه اصل وجه مورد معامله را با اجور معوقه و زيان دير كرد نسبت به اصل از تاريخ انقضاء مدت استرداد نپردازد ، آگهي مزايده مال مورد معامله از همان مبلغي كه در سند تعيين شده بعلاوه اجور معوقه و يا زيان ديركرد نسبت به اصل وجه از تاريخ انقضاء مدت معامله تا روز مزايده و . . . منتشر ميشود و . . . . و چنانچه مال مزبور ، خريدار نداشته باشد پس از دريافت حقوق و عوارض دولتي به خود بستانكار به همان مبلغ آگهي شده واگذار ميگردد“ و ماده 419 قانون تجارت مصوب سال 1311 از تاريخ حكم ورشكستگي هر كس نسبت به تاجر ورشكسته دعوايي . . . داشته باشد بايد بر مدير تصفيه و يا به طرفيت او تعقيب كند ، كليه اقدامات اجرائي نيز مشمول همين دستور خواهد بود .

نظر خود

را در خصوص موارد زير مستدلا بيان نمائيد .

1 - اثر حكم ورشكستگي در عمليات اجرائي .

2 - ميزان خسارت تاخير تاديه استحقاقي يانك .

3 - مرجع صالح براي اقدامات اجرائي بارم 8 نمره

سوال 2 - شركت A تبعه خارجي در ايران شركتي تاسيس ميكند كه 90% سهام معتلق به او شد و ده درصد متعلق به يكي از بانكهاي ايراني . با پيروزي انقلاب اسلامي شركت A ايران را ترك كرده و شركت B در كنار شركت A شركت C را تاسيس كردند تا ضمن تامين قطعات و لوازم شركت A با آن به معامله بپردازند . شركت A پس از پانزده سال به ايران برگشته و از طريق وكيل خود راي هيئت پنج نفره در دادگاه هاي انقلاب اسلامي را به نفع خود دريافت كرد . طبق راي هيئت پنج نفره شركت A مي بايست به سهامدارن خارجي عودت داده شود . مديران شركت B از طريق ديوان عدالت اداري دستور موقت مبني بر توقف اجرائيه شركت A را دريافت كردند .

سوال

1 - آيا تاسيس شركت C توسط مديران شركت B قانوني است ؟

2 - آيا ديوان عدالت اداري حق صدور دستور موقت عليه دادگاه انقلاب اسلامي را دارد ؟

3 - شما بعنوان وكيل شركت A چگونه از حقوق موكل خود ( اين شركت ) دفاع مي كنيد و يا به عنوان وكيل شركت C چه دفاعي در مقابل شركت A خواهيد داشت ؟

بارم 8 نمره

سوال 3 –

كيفيت استفاده از دفاتر تجاري تاجر بر له يا عليه او را به اختصار شرح دهيد ؟

بارم 4 نمره

66 - اختبار آبان 1380 كانون وكلا - حقوق جزا - 1380

اختبار درس حقوق جزاي عمومي و اختصاصي

كانون مركز ، آبان 1380

1 - سوال حقوق جزاي عمومي

بخش اول ماده 48 قانون مجازات اسلامي كه در باره تكرار جرم است مي گويد : « چنانچه بعد از اجراي حكم مجددا مرتكب جرم قابل تعزير گردد . . . » تبصره ماده مذبور مي گويد : « هر گاه حين صدور حكم محكوميت هاي سابق مجرم معلوم نباشد و بعدا معلوم شود . . . » ظاهرا بين ماده و تبصره آن تعارض وجود دارد . ماده شرط تحقق ( تكرار جرم ) را اجراي حكم محكوميت اول مي داند در حالي كه تبصره در مقام بيان حكم محكوميت سابق است و كاري به اجراي آن ندارد . نظر شما در اين باره چيست ؟ آيا بين ماده و تبصره تعارض وجود دارد يا خير ؟ اگر وجود ندارد دليل يا دلائل توجيهي آن را بيان كنيد و اگر قائل به تعارض هستيد راه حل رفع تعارض را بيان نمائيد . نمره 5

2 - سوال حقوق جزاي اختصاصي

رضا بدون داشتن پروانه وكالت دادگستري خود را وكيل دادگستري معرفي كرده و با تنظيم وكالتنامه از آقاي محسني در دادگاه عمومي تهران حاضر شده و به دفاع از حقوق محسني پرداخته و مبلغ ده ميليون ريال حق الوكاله دريافت داشته است . كانون وكلاي دادگستري در مقام شكايت از آقاي رضا بر آمده و وي را تحت تعقيب قرار داده است . دادگاه عمومي تهران به موضوع رسيدگي كرده و با توجه به دلائل موجود از جمله اقرار متهم آقاي رضا را به استناد ماده 55 قانون وكالت وي را به 6 ماه حبس تعزيري محكوم

كرده و مقرر داشته كه مبلغ ده ميليون ريال به صندوق دولت واريز نمايد . شما اين راي را به نقد حقوقي درآوريد و در فرض اثبات دلائل جرم اعلام داريد راي دادگاه در مورد محكوميت رضا به پرداخت مبلغ ده ميليون ريال به خزانه عمومي درست است يا نه ؟ در صورت درستي راي دلائل درستي آن را بيان كنيد و در صورتيكه راي دادگاه را نادرست مي دانيد دلائل نادرستي آن را بيان كيند . نمره 5

3 - سوال مشترك حقوق جزاي عمومي و اختصاصي

سه نفر از متهمين كه دو نفر از آنها وكيل دادگستري هستند به اتهام شركت در افترا و نشر اكاذيب موضوع مواد 697 و 698 قانون مجازات اسلامي تحت تعقيب قرار گرفته اند دادگاه به موضوع رسيدگي و سرانجام حكم محكوميت هر سه نفر را صادر كرده است . راي دادگاه با حذف اسامي متهمين به شرح ذيل است :

( . . . و با توجه و عنايت دقيق به اظهارات و دفاعيات و اقارير و اعترافات صريح و ضمني مهمان در تمامي مراحل تحقيقات مقدماتي و دادرسي و اظهارات و لوايح وكلاي محترم شكات و متهمان و غير موجه دانستن دفاعيات متهمان و وكلاي محترم آنها بزه هاي انتسابي شركت در ايراد افترا و نشر اكاذيب و با رعايت مواد 46 و 48 قانون مذكور آقاي . . . با توجه به سابقه محكوميت قطعي قبلي به تحمل 2 سال حبس تعزيري با احتساب ايام بازداشت قبلي در زندان يزد و به صورت تبعيد ( به استناد ماده 19 قانون مجازات اسلامي ) و دو نفر ديگر (

كه وكيل دادگستري هستند ) را هر يك به تحمل 15 ماه حبس تعزيري با احتساب ايام بازداشت قبلي محكوم و ممنوعيت دو نفر وكيل دادگستري را به مدت 5 سال از شغل وكالت صادر و اعلام مي نمايد . دادگاه با توجه به ملاحظه وضع اجتماعي و سوابق زندگي و اوضاع و احوالي كه دو نفر متهم مرتكب شده اند و با حصول شرايط مندرج در قسمت الف ماده 25 قانون مجازات اسلامي و به استناد و رعايت مواد 25 و 27 و 28 و 22 قانون مجازات اسلامي قرار تعليق مجازات ( حبس تعزيري ) دو نفر اخير ( وكلاي دادگستري ) به مدت 4 سال صادر و اعلام مي نمايد تا چنانچه متهمان مذكور در طول مدت 4 سال مرتكب جرائم مزيور و يا جرائم مستوجب محكوميت مذكور در ماده 25 قانون مجازات اسلامي نشوند ، محكوميت فوق الذكر بلااثر گردد . راي ظرف مدت 20 روز بعد از ابلاغ قابل تجديد نظر خواهي است . )

اينك شما راي دادگاه را به نقد حقوقي درآوريد و اعلام داريد آيا راي دادگاه با توجه به مواد استنادي درست صادر شده است يا خير ؟ درصورتيكه درستي راي دادگاه به نظر شما محرز است دلائل درستي آن را بيان داريد و در صورتيكه راي دادگاه به نظر شما نادرست است موارد نادرستي آن را بيان نمايد . نمره 10

67 - اختبار تير 1380 كانون وكلا - حقوق جزا - 1380

اختبار كتبي درس حقوق جزاي عمومي و اختصاصي كانون وكلاي دادگستري مركز تيرماه 1380 مدت 2 ساعت و نيم

1 - سئوال حقوق جزاي اختصاصي

قطار مسافربري تهران - تبريز به رانندگي آقاي رمضان بيگي با خانم

”مدينه“ تصادف مينمايد كه منجر به مرگ وي ميگردد موضوع از طرف بازماندگان خانم ”مدينه“ پيگيري ميشود براي تعيين علت واقعي اين برخورد موضوع هيئتي از كارشناسان رسمي ارجاع ميگردد . هيئت كارشناسان به موضوع رسيدگي و اعلام ميدارند در اين موضوع پنجاه درصد عابر متوفي و پنجاه درصد راننده مقصرند . سرانجام دادگاه به موضوع رسيدگي و راي دادگاه بشرح زير صادر مي شود . راي دادگاه : در اين پرونده آقاي رضمان بيگي آزاد به لحاظ معرفي كفيل متهم است به يك فقره قتل غيرعمدي به ميزان پنجاه درصد مرحومه خانم مدينه كه در اثر برخورد قطار مسافربري در گذشته است با وجه به جميع جهات و نظر هيئت كارشناسان رسمي دادگستري كه صراحتاً اعلام نموده اند بي احتياطي و عدم رعايت نظامات دولتي از سوي راننده قطار به ميزان پنجاه درصد بوده است در اثر شكايت اولياي دم و دفاع غيرموثر متهم و ساير قرائن و امارات موجود بزهكاري وي محرز و مسلم است و عملش منطبق است با مواد بند يك از ماده 297 و بند ب ماده 302 قانون مجازات اسلامي . دادگاه متهم را به پرداخت ميزان 50 نفر شتر سالم و بدون عيب به اولياي دم محكوم مينمايد . راي صادره حضوري و ظرف مدت 20 روز قابل تجديدنظر است .

اينك شما راي دادگاه را به نقد حقوقي در آوريد و درباره درستي يا نادرستي آنها اظهارنظر نمائيد . توجه داشته باشيد كه فرض مسئله بر توجه اتهام دور ميزند و اتهام از هر نظر محرز و مسلم است . ( نمره 4 )

2 - سئوال حقوق جزاي

عمومي

آقايان : 1 - مجيد 2 - حسين به اتهام سرقت اموال از نيروگاه شهيد رجائي تحت تعقيب كيفري قرار گرفته اند . موضوع از اين طريق پاسگاه انتظامي پيگيري شده و دادگاه نيز موضوع را تعقيب نموده است . سرانجام با تشكيل دادگاه دفاع متهمان دادگاه عمومي قزوين به شرح زير مبادرت به صدور راي بدون هيچ تغييري به شرح زير است .

راي دادگاه ”آقايان مجيد و حسين متهمند به سرقت اموال از نيروگاه شهيد رجائي با عنايت به شكايت اوليه و كشف اموال مسروقه از متهمين و گزارش نيروي انتظامي و اعترافات متهمين و ساير محتويات پرونده اتهام انتسابي به متهمين از نظر دادگاه محرز و عمل ارتكابي منطبق با ماده 661 قانون مجازات اسلامي ميباشد . عليهذا مستنداً به ماده مرقوم و رعايت بندهاي 1 و 5 و 6 ماده 22 از قانون مرقوم حكم به محكوميت هر يك از متهمين به تحمل 6 ماده حبس و تحمل 15 ضربه شلاق صادر و اعلام مينمايد . راي صادره حضوري ظرف 20 روز قابل تجديدنظر در دادگاه استان قزوين است . اين راي را مورد بررسي و نقد حقوقي قرار دهيد .

3 - سئوال مشترك حقوق جزاي عمومي و اختصاصي

آقاي سعيد در يكي از مجتمع هاي قضائي تهران به اتهام قتل غيرعمدي خانم پروين و ايراد صدمه بدني غيرعمدي به ايمان يگانه نژاد تحت تعقيب قرار ميگيرد مندرجات پرونده حاكي است كه متهم ارتكاب قتل غيرعمدي و ايراد صدمه بدني غيرعمدي را مورد پذيرش قرار داده و قبول دارد كه گواهي نامه رانندگي ندارد . پزشك قانوني ميزان نقص عضو ايمان يگانه نژاد

را ده درصتد تعيين كرده كه ازش آن 5 درصد ديه كامله است كارشناس دادگستري علت اصلي حادثه را : بي مبالاتي راننده سواري به علت تخلف از نظامات دولتي - تخطي از سرعت مطمئنه و عدم توجه به جلو و رانندگي بدون پروانه دانسته است .

دادگاه به موضوع رسيدگي و مبادرت به صدور راي كرده است . راي دادگاه وسيله يكي از كارآموزان وكالت جهت گزارش به كميسيون كارآموزي ارائه گرديده كه به شرح زير است :

راي دادگاه - در خصوص اتهام آقاي سعيد هجده ساله فرزند اكبر داير بر قتل غيرعمدي ناشي از تصادف رانندگي منجر به فوت مرحومه پروين و رانندگي بدون گواهي نامه و ايراد صدمه بدني غيرعمدي به ايمان نژاد و توجه به شكايت اولياي دم مقتول و همچنين شكايت مصدوم به شرح منعكس در پرونده و اقرار صريح متهم و گزارش پزشكي قانوني در خصوص علت مرگ و كارشناسي فني تصادفات درباره علت تصادف و گزارش مرجع انتظامي مبني بر انجام تحقيقات و شهادت گواهان حادثه و وقوع جرم از سوي متهم به نظر اين دادگاه محرز و مسلم است لذا دادگاه متهم را در مورد قتل غيرعمدي مقتول ”پروني“ مستنداً به مواد 294 و 295 و 300 و 302 و 304 از قانون مجازات اسلامي به پرداخت نصف ديه كامله در حق اولياي دم مقتول ظرف دو سال از تاريخ وقوع قتل غيرعمدي و به استناد مواد 714 و 715 و 716 و 718 و 719 و 723 از قانون مذكور به جهت عدم رعايت نظامات دولتي و بي احتياطي و فرار از صحنه تصادف و رانندگي بدون

گواهي نامه به 25 ماه حبس تعزيري با احتساب ايام بازداشت قبلي و پرداخت پانصد هزار ريال جزاي نقدي در حق صندوق دولت و در مورد ايراد صدمه بدني به ”ايمان يگانه نژاد“ از ناحيه ران چپ به پرداخت خمس ديه يك پا و پنج درصد از ديه كامل به عنوان ارش در حق مصدوم محكوم مينمايد . راي صادره ظرف بيست روز پس از ابلاغ قابل تجديدنظر درمحاكم تجديدنظر استان تهران است .

اينك شما راي دادگاه را به نقد حقوقي درآوريد و نظرات خود را درباره آن اعلام داريد . به نظر شما راي دادگاه ايرادي دارد يا نه ؟ اگر ايرادي ندارد دليل يا دلايل درستي آن را بيان داريد . اگر ايرادي دارد دلائل نادرستي را بنويسيد . فرض مسئله بر اين پايه استوار است كه دلائل اتهام مورد پذيرش است . ( نمره 8 )

لطفا به نكات ذيل توجه داشته باشيد :

1 - خوش خط و خوانا بنوسيد

2 - جواب هر سوال را حداكثر در يك صفحه جاي دهيد

68 - اختبار فروردين 1379 كانون وكلا - ثبت و امور حسبي - 1379

سوالات امتحاني ( ثبت و امور حسبي كارآموزان وكالت در 29/1/79 )

تذكر قابل توجه :

از پاسخ سوالات طولاني و غيرمربوط بپرهيزيد و سوال را فقط در ابعاد خود و خلاصه و مستدل بنويسيد .

سوال اول - شخصي قطعه زميني را مالك آن خريداري نموده و نصف مبلغ مورد معامله را بفروشنده داده و توافق گردند بعوض باقيمانده مبلغ معامله خريدار ساختماني را در محل ديگر در ظرف 6 ماه براي فروشنده بسازد و چنانچه در مدت مذكور ساختمان با تمام نرسيده و با نقضي در آن وجود داشته باشد . فروشنده مختار

است . با تامين دليلي كه با كارشناس ايجاد خواهد داد معامله را فسخ نمايد . خريدار در مدت مذكور قادر به انجام و اتمام ساختمان نگردند . و فروشنده با تنظيم صورتجملس نامش دليل دادگاه كه حاكي از ناتمام ماندن ساختمان بود بدفترخانه مراجعه و با تسليم صورتمجلس تامين دليل بدفترخانه تقاضاي فسخ معامله را نموده كه سردفتر اسناد رسمي نيز با انعكاس آن در دفتر املاك ، معامله را فسخ و بخريدار ابلاغ كرد و اينك خريدار با ارائه مدارك و دلائل از شما مشورت خواهي مي كند . در صورت موفقيت در كا و تفويض وكالت بشما چه اقدامات قانوني و راه حل حقوقي انتخاب مي نمائيد ؟ ( بارم : 6 نمره )

سوال دوم - شخصي كه ازدواج با همسر مورد علاقه خود يكدستگاه آپارتمان و 200 سكه آزادي مهر به او قرارداد و بعد يكمال ديگر ، آپارتمان را در رهن بانك گذارد ، و مبالغي دريافت نمود ، كه ماهيانه پرداخت كند در اثر عجز از پرداخت بدهي ، بانك مبادرت بصدور اجرائيه كرد و آپارتمان در مرحله مزايده درآمد كه زوجه از جريان مزايده مطلع شد و با مراجعه به دفترخانه ازدواج تنظيم كننده عقد ازدواج تقاضاي صدور اجرائيه مهريه خود را نمود سر دفتر با صدور اجرائيه مهريه زوجه مراتب را باجراي ثبت محل اعلام نمود و از طرفي زوجه با تقاضاي توام نمودن اجرائيه قبلي و اجرائيه مهريه خود تقاضاي تعطيل عمليات اجرا را كه بنفع بانك در جريان بوده كرد كه بهمنيت ترتيب عمل مزايده متوقف گرديده است معلوم نمائيد چرا و چگونه آپارتماني كه

مهريه زوجه بوده در رهن بانك قرار گرفته و چگونه مهريه زوجه بمرحله اجرا درآمده و تكليف قانوني اجرائيه و مزايده بانك از يكطرف و اجرائيه مهريه زبوجه از طرف ديگر با چه مباني حقوقي و قانوني قابل توجيه مي باشد و نهايتاً چه اقدامات حقوقي براي زوجه يا بانك خواهد بود . ( بارم : 7 نمره )

سوال سوم - خانمي دادخواستي بدادگاه صالح تقديم ميكند و در توجيه خواسته خود اظهار مي دارد : كه همسر او چندي است كه فوت نموده و وصيت نامه اي رسمي از خود بجا گذارده كه در آن چنين مذكور است ( . . . همسرم با توافق قبلي از مهريه و سهم الارث خود گذشت مي نمايد و در مقابل يك سوم از ماترك باو تعلق ميگيرد . . . ) كه در اثر اختلاف با ساير ورثه در سهم الارث خود گذشت مي نمايد و در مقابل يك سوم از ماترك باو تعلق ميگيرد . . . ) كه در اثر اختلاف با ساير ورثه در سهم الارث ، زوجه دادخواستي بخواسته ( تنفيذ وصيت نامه نسبت به ثلث مورد وصيت و ابطال قسمت ديگر وصيت بمضمون ( انصراف از مهريه و سهم الارث او از ماترك ) بدادگاه تقديم نمود ، كه سرانجام در قسمتي از خواسته منتهي بصدور راي بنفع زوجه گرديده است ، شما بعنوان حقوقدان و تحليلگر مسئله حقوقي و قانوني و با نگرش به استنباط و استنتاج از مقررات شرعي و قانوني بيان كنيد كه راي صادره در كداميك از مطالب وصيت نامه بنفع زوجه بوده و استدلال قاضي صادركننده

راي بر چه اصولي استوار مي باشد و اصولاً چنين وصيت داراي چه ابعاد قابل قبول يا غيرقابل قبول مي تواند باشد ؟ ( بارم : 7 نمره )

69 - اختبار بهمن 1379 كانون وكلا - ثبت و امور حسبي - 1379

امتحان ثبت هفتم بهمن ماه 1379

”سوالات زير را دقيقاً مطالعه و پاسخ آنها را خلاصه و مربوط بخود سوال بنويسيد و از جوابهاي حاشيه اي پرهيز نمائيد“

سوال 1 - بستانكاري عليه بدهكاري در دفترخانه اسناد رسمي اجرائيه اي بمبلغ ده ميليون ريال صادر نمود كه به بدهكار ابلاغ گرديد ، بعد از 5 روز از تاريخ ابلاغ اجرائيه مذكور ، بدهكار با تقديم دادخواستي بخواسته ابطال اجرائيه مستند به رسيد عادي مقدم بر صدور اجرائيه تقاضاي صدور حكم نموده كه دادگاه با رسيدگي و صدور حكم به ابطال اجرائيه و برائت ذمه بدهكار و قطعيت آن پرونده را به اجراي ثبت اعاده نمود كه بدهكار مواجه با مطالبه نيم عشر اجرائي از طرف اداره اجرا گرديد . شما بعنوان وكيل بدهكار توضيح دهيد كه مطالبه اداره اجراي ثبت براي نيم عشر اجرائي منطبق با چه اصول است و چرا اداره اجرا بر وصول نيم عشر پافشاري مي نمايد . ( بارم : 5 نمره )

سوال 2 - با اعلام ثبت عمومي در شهرستان . . . . آقاي رضا تقاضاي ثبت ملك خود را نموده در حين اجراي تشريفات قانوني ، خريداراني به آقاي رضا مراجعه و قطعاتي از آن را با سند عادي خريداري نمودند در حاليكه مراحل قانوني ثبت سند باتمام نرسيده بود . در حال حاضر شما بگوئيد : اولاً : اتمام تقاضاي ثبت قطعات فروش رفته با چه كسي است .

ثانياً : اين معاملات با اسناد عادي در مورد ملكي كه هنوز سند مالكيت آن صادر نگرديده داراي چه اعتبار و قانوني است . ثالثاً : تفاوت اساسي اينگونه معاملات عادي در مراحل اوليه ثبت با معاملات با سند مالكيتي كه تشريفات قانوني آن انجام و صادر گرديده در چيست ؟

( بارم : 5 نمره )

سوال 3 - براي جلوگيري از بروز اختلافات آتي در زمان تنظيم سند رسمي در دفترخانه كه بين دو نفر تنظيم و امضاء ميشود شخصي را بعنوان داور مرضي الطرفين با اسقاط اعتراض به راي داور تعيين نموده اند تا رفع اختلاف نمايند بعد از چندي كه اختلاف حادث گرديد ، راي داوري برفع اختلاف صادر و بطرفين ابلاغ شد راي مذكور جهت اجرا بدفترخانه تسليم گرديد تا براساس راي مذكور ، اجرائيه صادر گردد بنظر حقوقي شما راي داور قابليت صدور اجرائيه از دفترخانه را دارد يا خير ؟ و استدلال شما چيست .

( بارم : 5 نمره )

سوال 4 - شخصي كه قيومت صغيري را عهده دار بوده ، بواسطه فعل و انفعالات غيرمتعارف باتهام خيانت در اموال صغير تحت تعقيب قرار گرفت و از طرف بعضي از افراد ذينفع تقاضاي عزل قيم گرديد كه نهايتاً حكم بعزل قيم صادر و باو ابلاغ شد . از اين حكم تجديدنظرخواهي نمود و براي جلوگيري از حكم عزل خود ، يكدستگاه آپارتمان خود را با سند عادي به صغير هبه نمود و يك قطعه از زمين صغير را نيز به قيمت ارزنده اي براي صغير بفروش رسانيد تا احتمالاً جبران خيانت او گردد كه هيچيك از اين اقدامات موردنظر قرار

نگرفت و حكم عزل قيمت قطعي شد . قيم معزول در مهلت قانوني از حكم عزل خود تقاضاي اعاده دادرسي و استرداد آپارتمان مورد هبه را از صغير كرد . اگر شما قصد وكالت قيم معزول را داشته باشيد چه ايرادات و موارد قانوني را در جهت پيشرفت يا عدم پيشرفت كار خود به قيمت معزول ارائه ميدهيد . ( بارم : 5 نمره )

70 - اختبار بهمن 1379 كانون وكلا - آئين دادرسي مدني - 1379

سئوالات اختباري درس آئين دادرسي مدني كارآموزان وكالت دادگستري - جمعه 14/11/1379

به چهار سئوال زير مستدلاً پاسخ دهيد .

سئوال اول : در دعوي جلب ثالث آيا خواهان اين دعوي مي تواند درخواست تامين خواسته از اموال مجلوب را بنمايد يا خير ؟ نظريه خود را مستدلاً و مشروحاً بيان نمائيد .

( بارم : 5 نمره )

سئوال دوم : شخصي عليه ديگري در دادگاه اقامه دعوي نموده ، پس از رسيدگي و صدور حكم و قطعيت آن ، خواهان تقاضاي صدور اجرائيه كرده و اجرائيه نيز صادر شده و به محكوم عليه ابلاغ گرديده است . در مقام مطالبه عشريه دولتي محكوم عليه با ارسال رونوشت شناسنامه خود ادعا نموده كه سن وي از هجده سال كمتر است . اصل شناسنامه مورد ملاحظه واقع و صحت ادعاي محكوم عليه تاييد گرديده است . اكنون با توجه به مراتب مذكور آيا مي توان عشريه را از مشاراليه مطالبه نمود ؟ نظر خود را با استدلال بيان كنيد .

( بارم : 5 نمره )

سئوال سوم : نسبت به حكمي كه از دادگاه صادر گرديده و در مرحله اجرائي است از طرف محكوم عليه كه در جلسه دادرسي نيز حاضر بوده دادخواست توقيف عمليات

اجرائي تقديم گرديده و محكوم عليه با ارائه يك برگ رسيد عادي كه در جريان دادرسي ارائه نگرديده مدعي پرداخت محكوم به ، به محكوم له شده است . آيا مي توان به چنين دادخواستي ترتيب اثر داد ؟ نظر خود را مستدلاً و مشروحاً بيان نمائيد . ( بارم : 5 نمره )

سئوال چهارم : ماترك متوفي عبارت از حق كسب و پيشه و سرقفلي يك باب مغازه است . به علت عدم توافق وراث در فروش و تقسيم آن احراز ورثه به شما مراجعه و مي خواهد وكالت وي را براي دريافت سهم الارث او بپذيريد . نحوه اقدامات خود را بصورت دادخواست كامل توصيف و تشريح نمائيد . ( بارم : 5 نمره )

71 - اختبار بهمن 1379 كانون وكلا - حقوق مدني - 1379

اختبار ديماه 1379 سئوالات حقوقي مدني مدت ( 2 ساعت )

سئوال اول :

راننده اي اتومبيلي سواري با پلاك شخصي را كه داراي مجوز ورود به طرح ترافيك تهران ميباشد و شماره سمت راست آن عدد فرد است ، بمدت 30 روز منحصراً براي استفاده و جابجائي مسافرين در داخل طرح اجاره نموده و اجاره بهاي تمام اين مدت را يكجا به مالك اتومبيل در زمان عقد پرداخته است . پس از چند روز استفاده متوالي از اتومبيل ، براساس مصوبه اي قانوني حركت اتومبيلهاي داراي شماره فرد در داخل طرح ترافيك در روزهاي زوج هفته ممنوع اعلام ميشود . مستاجر معتقد است مالك بايد اجاره بهاي روزهائي را كه استفاده از اتومبيل ممنوع بوده به او مسترد كند ، ولي موجر ادعاي مستاجر را غيرقانوني ميداند . بنظر شما حق با كداميك از طرفين استدلال خود را

بيان كنيد . بارم ( 6 ) نمره

سئوال دوم :

مالكي ( فروشنده اول ) خانه خود را كه داراي سند مالكيت ثبتي است بشرح مبايعه نامه عادي مورخه 4/5/1372 به ديگري ( خريدار اول ) مي فروشد . سپس فروشنده به خريدار وكالت رسمي بلاعزل با سلب حق انتقال از خود تفويض ميكند تا با اختيارات تام مورد معامله را به هر كس و به هر مبلغ و به هر شرطي كه مايل است حتي به شخص خود بفروشد . وكيل مالك ( خريدار اول ) با استفاده از وكالت با حضور در دفترخانه مورد معامله را با سند قطعي و رسمي شماره به شخص ديگري ( خريدار دوم ) منتقل و مبيع را نيز به او تسليم ميكند . پس از مدتي براي خريدار اول با ارائه مبايعه نامه اي عادي با تاريخ 8/10/72 تنظيمي بين خود و بردار ( خريدار اول ) كه در آن قيد شده ثمن في المجلس و نقداً پرداخت شده و نكته قابل استناد ديگري در آن مشاهده نمي شود و وسيله ديگري نيز براي اثبات تاريخ مبايعه نامه مزبور وجود ندارد ، دادخواستي عليه طرفين سند رسمي فوق تقديم ميكند به خواسته 1 - ابطال سند رسمي مزبور 2 - الزام فروشنده اول به تنظيم سند انتقال مورد معامله بنام خود ، در اين دعوي حق را با كداميك از طرفين ميدانيد در زمينه نظر خود لايحه اي كامل و مستدل براي جلسه اول دادلارسي تنظيم نمائيد . بارم ( 7 )

سئوال سوم :

شخصي از يك مجتمع مسكوني نيمه تمام كه منحصراً داراي ده واحد آپارتمني مسكوني ميباشد

طبق مبايعه نامه عادي يك واحد واقع در طبقه دوم را خريداري كرده است . فروشنده پس از اين معامله در قسمت همكف كه طبق نقشه مصوب شهرداري جزء مشاعيات مجتمع ميباشد ، بدون اخذ پروانه يك واحد مسكوني ديگر مي سازد ، سپس با مراجعه به شهرداري و پرداخت جريمه طبق راي كميسيون ماده 100 قانون شهرداريها براي 11 واحد آپارتمان مسكوني پايان كار اخذ و براساس آن ملك خود را از طريق اداره ثبت تفكيك مينمايد . مالك ابتدا واحد احداثي در طبقه همكف را با سند رسمي قطعي به فروش ميرساند . خريدار آپارتمان واقع در طبقه دوم باري ارائه راه حل قانوني به شما مراجعه ميكند . چنانچه عقيده دارد بنفع نامبرده اقدام موثر و قانوني نميتوان انجام داد دلايل خود را بگوئيد و هر گاه خريدار را در اعتراض به اقدام مالك ذيحق ميدانيد اقداماتي را كه ميتوان بنفع او انجام داد با استدلال بيان كنيد . بارم ( 7 ) نمره

72 - اختبار بهمن 1379 كانون وكلا - آئين دادرسي كيفري - 1379

سئوالات اختبار درس آيين دادرسي كيفري كارآموزان وكالت دادگستري 30/10/1379

به 4 سوال زير مستدلاً پاسخ دهيد

سئوال يك ”با شكايت آقاي حسن رضائي در يكي از شعب دادگاه عمومي تهران آقاي محمود جعفري باتهام صدور چك بلامحل تحت تعقيب كيفري قرار ميگيرد . شاكي پرونده در موقع مقرره دادخواست ضرر و زيان نيز تقديم دادگاه مينمايد . با تعيين وقت رسيدگي ، دادگاه به موضوع رسيدگي و سرانجام حكم برائت آقاي محمود جعفري را صادر نموده و بعلت صدور حكم برائت مبادرت به رد دادخواست ضرر و زيان مدعي خصوصي مينمايد . آقاي حسن رضائي به شما مراجعه از

شما ميخواهد كه در مقام تجديدنظر خواهي از رد دادخواست ضرر و زيان وكالت وي را پذيرا شده و اقدامات قانوني را معمول داريد .

حاليه پاسخ دهيد شما بعنوان وكيل وكالت نامبرده را مي پذيريد يا خير ؟

اگر مي پذيريد مدافعات خود را براي دادگاه تجديدنظر مستدلاً بنويسيد و اگر حكم دادگاه را درست ميدانيد دلايل درستي راي را بيان نمائيد . در هر حال مستند قانوني استدلال خود را نيز بنويسيد . بارم 5 نمره

سئوال دوم

در فروردين ماه سال جاري شخصي باتهام رابطه نامشروع موضوع ماده 637 قانون مجازات اسلامي در شعبه 15 دادگاه عمومي تهران و در ارديبهشت ماه باتهام خيانت در امانت موضوع ماده 674 قانون مجازات اسلامي در دادگاه عمومي شهرستان ساوه و باتهام شركت در آزمون ورودي بجاي داوطلب اصلي موضوع ماده 541 همين قانون در تيرماه و در شهرستان شيراز تحت تعقيب قرار گرفته است و در كليه موارد دادگاهها از متهم تحقيقات اوليه را بعمل آورده و با صدور قرارهاي مناسب تامين مقتضي را اخذ كرده اند . شكايت پرونده ها وجود پرونده هاي ديگر را به دادگاه محل شكايت خود اعلام داشته اند .

اكنون با توجه به توضيحات فوق پاسخ دهيد

الف آيا هر يك از دادگاهها بايد رسيدگي به پرونده متشكله را ادامه داده و حكم مقتضي را صادر نمايند ؟

ب - در صورتي كه به همه پرونده ها بايد در يك دادگاه رسيدگي شود در اينصورت دادگاه صالح ، دادگاه كدام شهرستان خواهد بود ؟ ( تهران - ساوه - شيراز )

در هر مورد دلايل خود را مستدلاً و مشروحاً بيان نمائيد و مستند قانوني استدلال

خود را بنويسيد ؟ بارم ( 5 ) نمره

سئوال سوم

هواپيماي متعلق به شركت هواپيمائي سوئيس اير از كشور پاكستان به مقصد كشور تركيه در حال پرواز بوده دو نفر از اتباع كشور هند كه مسافر هواپيما هستند بر فراز خاك ايران مبادرت به هواپيما ربائي نموده و خلبان را مجبور مينمايند هواپيما را به مقصد كشور مورد نظر بغير از تركيه هدايت نمايد . بعلت نقص فني هواپيما مجبور به فرود اضطراري در فرودگاه شيراز ميشود هواپيما ربايان با تهديد موفق به فرار از هواپيما شده ولي بعد از چندي يكي از هواپيما ربايان كه نقش معاون را داشت در بندرعباس و چند روز بعد نفر دوم بعنوان عامل اصلي در اهواز دستگير ميگردد . اكنون پاسخ دهيد رسيدگي به اتهامات هواپيماربايان در كدام دادگاه بايد انجام گيرد ؟ دادگاههاي كشور ”پاكستان - هند - تركيه - سوئيس يا شيراز - بندرعباس - اهواز - تهران - هر دادگاه را صالح به رسيدگي ميدانيد دلايل خود را مستدلاً و مشروحاً با ذكر مستند قانوني بيان نمائيد ؟ بارم ( 5 ) نمره

سئوال چهارم

آقاي همايون در تاريخ 1/5/1371 به اتهام جعل مهر شهرداري تهران و استفاده از آن موضوع ماده 22 قانون تعزيرات سابق ( موضوع ماده 528 قانون مجازات اسلامي تعزيرات مصوب 1375 ) مورد تعقيب قرار مي گيرد شهرداري تهران دلايل توجه اتهم را در اختيار مرجع قضائي قرار ميدهد به دليل متواري بودن متهم دستگيري و تحقيق از وي ميسر نميشود تا اينكه در تاريخ 1/5/1378 متهم وسيله مامورين انتظامي شناسائي و دستگير ميگردد . آقاي همايون به شما مراجعه تقاضا ميكند دفاع

از وي را در دادكاه بعهده بگيريد . شما وكالت وي را مي پذيريد يا نه ؟ در صورت پذيرش وكالت خلاصه اقدامات و دفاعياتي را كه بعمل مي آوريد با ذكر مواد قانوني بيان داريد . در صورتيكه وكالت وي مورد پذيرش شما قرار نميگيرد دلايل خود را بيان كنيد . فرض قضيه بر اين پايه قرار دارد كه دلايل توجه اتهام از جمله اقرار متهم وجود دارد . بارم 5 نمره

73 - اختبار بهمن 1379 كانون وكلا - حقوق جزا - 1379

سوال حقوق جزاي اختصاصي

آقاي منصور چكي بمبلغ ده ميليون ريال در وجه آقاي منوچهر صادر مي نمايد . منوچهر قبل از سپري شدن 6 ماه مقرر در قانون چك مي ميرد . آقاي مرتضي كه بازمانده منحصر بفرد وي بوده پشت چك را پشت نويسي كرده و با امضاي شبيه امضاي پدر خود ( منوچهر ) تقاضا مي كند وجه چك مزبور بحساب منوچهر واريز شود . چك بعلت كافي نبودن موجودي از طرف بانك برگشت مي شود و گواهي عدم پرداخت چك صادر مي گردد . آقاي مرتضي در مهلت قانوني قاي منصور را تحت تعقيب قرار مي دهد موضوع در يكي از دادگاههاي عمومي تهران مطرح ميشود . آقاي منصور ( صادركننده چك ) در قبال دعواي كيفري مدعي جعل و استفاده از سند مجحول پشت نويسي چك ميگردد اكنون آقاي مرتضي به شما مراجعه كرده و تقاضا دارد وكالت وي را بپذيريد پاسخ دهيد :

1 - آيا وكالت آقاي مرتضي را مي پذيريد يا خير در صورت پذيرش وكالت در قبال ادعاي جعل و استفاده از سند مجحول پشت چك چه مدافعاتي بعمل مي آوريد .

2 - اگر وكالت

آقاي مرتضي را نمي پذيريد دلائل عدم پذيرش آنرا بيان كنيد . نمره 6

سئوال حقوق جزاي عمومي

آقاي انصاري در كشور فرانسه بعلت ارتكاب جعل سند مجحول سند عادي تحت تعقيب قرار گرفته و به يكسال زندان محكوم گرديده است . اين حكم بمرحله قطعيت و اجرا رسيده است . بعد از پايان مدت محكوميت آقاي انصاري به ايران مي آيد شاكي خصوصي به محض ورود به ايران وي را تحت تعقيب قرار مي دهد پرونده هم اكنون در يكي از دادگاههاي عمومي تهران تحت رسيدگي است و براي روز 15/11/79 وقت رسيدگي تعيين گرديده است آقاي انصاري به شما مراجعه كرده تقاضا مي نمايد وكالت وي را بپذيريد . در فرض صحت دلائل توجه اتهام پاسخ دهيد .

1 - آيا دفاع وي را در دادگاه عمومي تهران مي پذيريد يا خير در صورت پذيرش وكالت مدافعاتي كه بعمل مي آوريد ضمن لايحه اي بيان داريد .

2 - در صورتيكه وكالت وي را نمي پذيريد دلائل عدم پذيرش را بيان كنيد . نمره 6

سئوال مشترك حقوق جزاي عمومي و اختصاصي

آقايان علي كرم مرادي و احمد مرادي و عليرضا فرجي منفرد و علي اكبر فرجي منفرد به اتهام شركت در نزاع جمعي منتهي به جرح و اخلال در نظم عمومي تحت تعقيب قرار گرفته اند . پرونده جهت رسيدگي به يكي از دادگاههاي عمومي قم ارجاع شده است . دادگاه عمومي قم پس از رسيدگي به موضوع و تحقيق از متهمين به شرح زير مبادرت به صدور راي است يكي از آقايان كارآموزان وكالت قم آن را بعنوان يكي از گزارش ها به كميسيون كارآموزي ارائه داده

است . راي دادگاه بدون هيچ تغييري به اين شرح است : راي دادگاه

با توجه به محتويان پرونده و گزارش ضابطان دادگستري و تحقيقات و بررسي هاي بعمل آمده و اظهارات طرفين پرونده و اقرار و اعتراف صريح متهمان در محضر دادگاه محترم و ساير قرائن و اوضاع و احوال پرونده اتهام آقايان اكبر فرجي منفرد فرزند اسدالله دائر به شركت در نزاع جمعي منتهي به جرح و اخلال در نظم عمومي بنظر دادگاه ثابت و محرز و مسلم است به استناد دو ماده 615 بند سه و 618 ( قانون مجازات اسلامي - تعزيرات ) و يا رعايت ماده 3 بند 2 قانون وصول برخي از درآمدهاي دولت آقاي اكبر فرجي منفرد به تحمل 6 ماده زندان تعزيري باضافه 6 ماه زندان تعزيري جمعاً يكسال زندان تعزيري و نواختن 50 ضربه شلاق و آقاي علي اكبر مرادي به تحمل 6 ماه زندان تعزيري باضافه 6 ماه زندان تعزيري جمعا يكسال زندان تعزيري و نواختن 50 ضربه شلاق تعزيري محكوم مي نمايد . ضمناً آقاي عليرضا فرجي منفرد فرزند اكبر بعلت اينكه اخلال در نظم عمومي و شركت در نزاع جمعي ثابت نيست حكم برائت وي برائت وي صادر ميشود پرونده نسبت به اتهام احمد مرادي مفتوح است .

اينك با مطالعه راي دادگاه و در فرض دلائل اثبات جرم راي دادگاه را به نقد علمي درآوريد و نظرات خود را پيرامون آن بيان داريد . اگر راي دادگاه را موافق قانون مي دانيد دلائل آن را بيان داريد و اگر بنظر شما راي دادگاه مخالف قانون است دلائل مخالف بودن آنرا بيان داريد . نمره

8

74 - اختبار مرداد 1379 كانون وكلا - ثبت و امور حسبي - 1379

امتحان ثبت و امور حبسي

سوالات زير را دقيقاً مورد بررسي قرار دهيد و پاسخ هر سوال را قالب خود سوال و بطور اجمال بيان داريد از مطالب اضافي و غيرمربوط پرهيز كنيد

سوال اول - شخصي آشنا به تاجري كه بحكم دادگاه ورشكسته و محجور گرديده مراجعه از او تقاضا نموده كه به شخصي بدهكار است و از او تقاضا نموده كه براي جلوگيري از اقدامات قانوني او ، يكباب خانه متعلق به فرزند صغير و كبير خود را برهن طلبكار قرار دهد و لذا تاجر ورشكسته ولايتاً از فرزند صغير و وكالتناً از فرزند كبير خود خانه ايندو فرزند را برهن طلبكار دوست خود گذارد ، كه در اثر نپرداختن ديون او منجر بصدور اجرائيه شده است حال شما بعنوان مشاور حقوقي بيان داريد : اولاً : اقدام تاجر ورشكسته به رهينه گذاري ملك و ارزش اجرائيه صادره بر چه اعتباري استوار مي باشد و استيفاء حقوق طلبكار اجرائي از اجرائيه مذكور قابل توجيه صحيح قانوني مي باشد يا خير ؟ ( بارم : 2 نمره )

سوال دوم - سازمان كل ثبت اسناد و املاك فرم انتشار آگهي تقاضاي ثبت را در منطقه اي اعلام نموده ( ماده 9 ) و متقاضيان مبادرت به تقاضاي ثبت املاك خود مي كنند از آنجائيكه يكي از عناصر مهم تقاضاي ثبت ( تصرف مالكانه ) مي باشد و اين تصرف گاهي با ايرادات و موانع ديگر مواجه است تعيين و مشخص فرمائيد كه موانع و عوارض چنين ( تصرف مالكانه ) چيست چند مورد از عوارض تصرف را بيان داريد . ( بارم : 2 نمره )

سوال

سوم - دفترخانه اسناد رسمي براي چك سند بدهكاري شخصي از اداره اجراي ثبت استعلام بدهي و خسارات و هزينه هاي ديگر را نموده كه در پاسخ استعلام اشتباهاً مبلغ بدهكاري بدهكار كمتر از مبلغ واقعي محاسبه و نتيجتاً دفترخانه سند را فسخ مي نمايد كه بعد از چندي اين اشتباه آشكار و مراتب مورد تعقيب و بررسي قرار ميگيرد . حال شما بگوئيد ثبت فسخ سند بدهكاري از جلمه چه نوع اسنادي است و رفع اين اشتباه به چه صورت و در كدام مرجع قابل رسيدگي و حل مي باشد . ( بارم : 6 نمره )

75 - اختبار مرداد 1379 كانون وكلا - حقوق تجارت - 1379

”سئوالات حقوق تجارت اختبار مرداد ماه سال 79“

سئوال اول :

شركت تعاوني يكي از وزارتخانه ها در اجراي ... ... ... ... ... قانون شركتهاي تعاوني به يكي از كارمندان خود نمايندگي تفويض نموده تا در جلسات دادگاه شركت كرده و مدافعات خود را از طرف شركت بيان نمايد . شما كه به عنوان وكيل خوانده انتخاب شده ايد در اولين جلسه دادگاه در اين خصوص آيا ايراد قانوني نسبت به سمت نماينده مذكور داريد يا خير ؟ اساس و مباني استدلال خود را بيان كنيد .

سئوال دوم -

دو نفر از مديران شركت سهامي خاص يك فقره چك در وجه شخصي صادر و به وي تسليم مي نمايند . در خلال اين مدت مديران شركت مزبور استعفاء مي دهند و مديران جديد به ادعاي آن كه مديران سابق اختياري در صدور چك مزبور نداشته اند دستور عدم پرداخت وجه چك را به بانك محال عليه صادر مي نمايند . دارنده چك به بانك محال عليه مراجعه مي كند

و به علت موصوف چك مذكور برگشت داده مي شود . با عنايت به مراتب فوق ، وضع حقوقي دارنده چك ، امضاء كنندگان آن و مديران جديد كه دستور عدم پرداخت داده اند را مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار دهيد .

سئوال سوم -

هيئت موسس شركت در شرف تاسيس ”الف“ ( سهامي عام ) اظهار نامه موضوع ماده ... . . لايحه اصلح قانون تجارت مصوب اسفند ماه 1347 را در تاريخ 1/2/1375 تنظيم و همراه مدارك و مستندات لازم جهت انجام تشريفات بعدي به اداره ثبت شركتها تسليم مي نمايند ( تاريخ ثبت اظهارنامه در دفتر ثبت شركتها 1/2/1375 مي باشد ) با توجه به اطاله تشريفات پذيره نويسي يك نفر از موسسين و تعدادي از پذيره نويسان در تاريخ 1/8/1375 با مراجعه به اداره ثبت شركتها درخواست صدور گواهي موضوع ماده ... را به منظور استرداد وجوه نقد و غيرنقد واريز به حساب شركت در شرف تاسيس ”الف“ را مي نمايند كه گواهي در اين رابطه صادر و تسليم مي گردد . در تاريخ 1/9/75 مجمع عمومي موسس شركت ياد شده تشكيل مي شود و طبق مقررات ضمن تائيد تخصيص سهام ، اساس نامه شركت را تصويب و مديران . . . را تعيين مي نمايد . چگونگي وضعيت حقوقي شركت و روابط اشخاص ذينفع در حالات مختلف با توجه به توضيحات فوق ، مسائل مطروحه و احتمالي را بررسي و مستدلاً بيان نمائيد .

سئوال چهارم -

محدوديت شريك در شركت تضامني را براساس قانون تجارت به تفصيل شرح دهيد .

« موفق باشيد »

76 - اختبار مرداد 1379 كانون وكلا - آئين دادرسي مدني - 1379

”سوالات آئين دادرسي مدني اختبار مرداد ماه سال

79“

وقت : يكساعت و نيم

سوال اول - آقاي حسين آزاد يكدستگاه آپارتمان ملكي خود را با مبايعه نامه عادي به آقاي اكبر رازي منتقل مي نمايد ، آقاي اكبر رازي طبق سند عادي مورد معامله را به علي خوش گفتار واگذار مي كند شخص اخير به شما مراجعه اظهار ميدارد قصد دارد وكالت تنظيم سند رسمي انتقال آنرا به شما تفوريض نمايد حال پاسخ دهيد كه دعوي الزام به تنظيم سند رسمي انتقال آنرا به شما تفوريض نمايد حال پاسخ دهيد كه دعوي الزام به تنظيم سند رسمي انتقال آپارتمان موصوف را عليه چه كسي بايد طرح كنيد ؟ آيا عليه طرف قرارداد ؟ عليه مالك يعني فروشنده اوليه - يا عليه هر دو نفر آنها ؟ ( 5 نمره )

سوال دوم - آقاي حسن اكبري بموجب سند عادي يك باب مغازه اي را از آقاي رضا فرازي براي خواربارفروشي اجاره مينمايد مستاجر اقدام به طرح دعوي الزام موجر به حضور در دفتر اسناد رسمي و تنظيم سند رسمي اجاره را در دادگاه مطرح مينمايد دادگاه پس از رسيدگي حكم محكوميت خوانده را به تنظيم سند رسمي اجاره صادر و اين حكم بمرحله قطعيت ميرسد . متعاقباً موجر تقاضاي تخليه عين مستاجره را مطرح مينمايد حاليه رسيدگي به دعوي تخليه عين مستاجره را از ناحيه موجر چه قبل از درخواست صدور اجرائيه نسبت به دادنامه تنظيم سند رسمي اجاره و چه بعد از آن را مشروحاً در صور مختلفه بيان كنيد .

( 5 نمره )

سوال سوم - مالك يكدستگاه آپارتمان در دادگاه عليه مستاجر خود دعوي تخليه مطرح مي كند پس از صدور راي غيابي

محكوم عليه از اين راي تقاضاي تجديدنظر در دادگاه استان مي نمايد دادگاه تجديدنظر استان درخواست مذكور را واخواهي تلقي و به دادگاه عمومي بدوي اعاده مي نمايد در صورت اخير تكليف دادگاه عمومي چيست ؟ آيا دادگاه مذكور مكلف به تبعيت از نظر دادگاه تجديدنظر استان است يا خير ؟ نظر خود را مستدلاً بيان كنيد . ( 5 نمره )

سوال چهارم - شخصي دو دستگاه آپارتمان را از مالك آن يكي بمنظور سكونت خود و ديگري براي محل كسب كار اجاره مينمايد در غياب مستاجر دو نفر آپارتمان هاي مذكور را متصرف ميشوند بنظر شما بمستاجر ميتواند عليه متصرفين مذكور دعوي خلع يد غاصبانه مطرح كند يا خير نظرات خود را مستدلاً و مشروحاً بيان كنيد . ( 5 نمره )

77 - اختبار مرداد 1379 كانون وكلا - حقوق جزا - 1379

اختبار حقوق جزاي خصوصي و اختصاصي مرداد ماه 1379

كانون وكلاي دادگستري وقت : 2 ساعت

سئوال يك - حقوق جزاي عمومي

فردي به اتهام داير كردن مركز فساد تحت پيگرد قرار گرفته است . دادگاه عمومي تهران به موضوع رسيدگي و يا توجه به اقرار و اعتراف متهم و ساير داخل اقامه شده اتهام وي را منطبق با بند الف ماده 639 قانون مجازات اسلامي ( تعزيرات ) مي داند . لكن از آنجا كه متهم جوان و فاقد سوء پيشينه كيفري است به استناد ماده 22 قانون مجازات اسلامي وي را مستحق ارفاق دانسته و به 11 ماه زندان محكوم مي نمايد . افزون بر اين به استناد ماده 19 قانون مجازات اسلامي بعنوان تتميم حكم تعزيري وي را به مدت سه ماه اقامت اجباري در يكي از شهرستان ها محكوم مي نمايد

. اين حكم به محكوم عليه ابلاغ مي شود . وي در مدت مقرر قانوني به شما مراجعه گردد و تقاضا مي كند با قبول وكالت وي در مقام تجديدنظر خواهي برآئيد .

اكنون با مطالعه دادنامه و در فرض توجه اتهام لايحه تجديدنظر خواهي خود را پيرامون راي محكوميت موكل خود تنظيم نمائيد . نمره ( 5 )

سئوال دوم - حقوق جزاي عمومي

آقاي حسين به اتهام جيب بري در دادگاه عمومي قم تحت تعقيب قرار مي گيرد اقدامات اوليه به عمل ميايد و سرانجام شعبه 25 دادگاه عمومي راي خود را به شرح زير صادر مي نمايد كه يكي از آقايان كارآموز وكالت متن راي را در گزارش خود آورده است متن راي دادگاه به شرح زير است : در خصصو اتهام آقاي حسين به اتهام يك فقره جيب بري با توجه به گزارش پاسگاه انتظامي شماره 9 قم و شكايت شاكي و اقارير متهم به استناد ماده 657 قانون مجازات اسلامي و با رعايت ماده 22 قانون فوق به لحاظ ندامت وي به 3 ماه حبس تعزيري با احتساب ايام بازداشت و 30 ضربه شلاق محكوم مي نمايد اينك متهم پرونده به شما مراجعه كرده و از شما تقاضا مي كند كه در فرصت قانوني نسبت به درخواست تجديدنظر وي اقدام نمايند در فرض صحت دلائل دادگاه پاسخ دهيد .

آيا وكالت وي را در مرحله تجديدنظر مي پذيريد يا نه ؟ در صورتي كه جواب مثبت است لايحه تجديدنظر مي پذيرند يا نه ؟ در صورتي كه جواب مثبت است لايحه تجديدنظر خواهي خود را تنظيم نمائيد و در صورتي كه وكالت وي را

بنا به دلائلي نمي پذيريد دلائل عدم پذيرش وكالت را بيان نمائيد . نمره ( 5 )

سئوال مشترك حقوق جزاي عمومي و اختصاصي

آقاي حسن وسيله آقاي محسن مورد سوء قصد ( ترور ) قرار مي گيرد . اين عمل با اسلحه گرم صورت مي پذيرد مبني عليه مدتي بحال اغما بسر برده سرانجام بهبود مي يابد . در اين ارتباط آقاي محسن به عنوان مباشرت در ترور به اتفاق دو نفر ديگر زير عنوان معاونت در ترور تحت تعقيب قرار مي گيرند . دادگاه انقلاب اسلامي مركز به موضوع رسيدگي كرده و سرانجام مبادرت به اصدار راي مي نمايد .

خلاصه راي محكوميت و نوع اتهام سه نفر به شرح زير است :

1 - متهم به رديف اول به اتهام اقدام عليه امنيت كشور از طريق مباشرت به ترور به 15 سال حبس در زندان اصفهان محكوميت مي يابد .

2 - متهمان رديف دوم و سوم به اتهام اقدام عليه امنيت كشور از طريق معاونت در ترور به ترتيب به 10 سال حبس در زندان شيراز و 7 سال زندان در زندان كرمانشاه محكوميت يافته اند .

مواد استنادي براي سه نفر مواد 183 و 189 و 190 و 191 و 193 قانون مجازات اسلامي مي باشند .

افزون بر اين دادرس دادگاه به ميزان تاثير اقدام هر كدام از آن سه نفر در حصول جرم و با عنايت به اينكه آزادي آنان در مراوده با ديگران موجب مفسده است به استناد فتواهاي فقهاي عظام در اين مورد و استنباط از مفهوم ماده 193 قانون مجازات اسلامي حبس بدل از تبعيد تعيين شده است .

اينك با ملاحظه راي

دادگاه و در فرض اثبات دلائل وقوع جرم به پرسش هاي زير پاسخ دهيد :

1 ) محكوميت 15 و 10 و 7 سال زندان از كدام يك از مواد استنادي دادگاه استنباط مي شود ؟

2 ) اتهام متهمين رديف دوم و سوم معاونت در ترور قيد شده ولي به ماده معاونت در راي دادگاه اشاره نشده است نظر شما در اين باره چيست در فرض معاونت بايد به كدام يك از مواد قانوني استناد نمود ؟

3 ) اتهام متهمان در متن راي اقدام عليه امنيت ذكر شده ولي به مواد محاربه و افساد في الارض استناد شده است نظر شما در اين بار چيست ؟

4 ) حبس بدل از تبعيد چه تعنواني در قانون مجازات اسلامي دارد . بنظر شما بكار بردن چنين عنواني درست است يا نه ؟ هر نظري كه در اين باره داريد بيان نمائيد . نمره ( 10 )

78 - اختبار مرداد 1379 كانون وكلا - حقوق مدني - 1379

سوالات حقوق مدني اختبار مرداد ماه 79 كارآموزان وكالت دادگستري مركز

سوال اول - شخصي در تاريخ 1ر2ر78 اتومبيل خود را با سند عادي بمبلغ 10 ميليون تومان فروخته است . خريدار بابت قسمتي از ثمن معامله دو فقره چك به سررسيدهاي 1ر9ر78 و 1ر10ر78 هر يك بمبلغ 5ر2 ميليون تومان براي وصول به فروشنده تسليم و تعهد كرده بقيه ثمن را همزمان با تنظيم سند قطعي انتقال در دفترخانه اسناد رسمي بفروشنده بپردازد . در ضمن اين مبايعه طرفين شرط كرده اند عدم پرداخت وجه هر يك از چكهاي مزبور در سر رسيد مقرر بخودي خود موجب فسخ معامله و اعاده مالكيت فروشنده نسبت به اتومبيل ميباشد .

اولين چك طبق گواهي بانك

محال عليه قابل پرداخت نبوده است . فروشنده براي دريافت وجه چك دوم نيز ببانك مراجعه و گواهي عدم پرداخت آن نيز صادر گرديده است . فروشنده از طريق دايره اجراي ثبت براي وصول وجه چكهاي فوق اقدام نموده و كه در جريان ادامه عمليات اجرائي است .

خريدار خواهان الزام فروشنده به تنظيم سند رسمي انتقال اتومبيل و حاضر بپرداخت تمام ثمن ميباشد . فروشنده حاضر به انتقال اتومبيل نيست و معامله را منفسخ ميداند . دعواي هر يك را كه قابل پيشرفت و قانوني ميدانيد بپذيريد و دادخواستي كامل و توام با استدلال در حفظ حق موكل خود تنظيم نمائيد . بارم 7

سوال دوم - مالك خانه اي بدون اينكه خانه خود را فروخته باشد طبق سند رسمي به ديگري وكالت ميدهد كه خانه او را بفروشد . در سند وكالت تصريح ميشود كه موكل ضمن عقد خارج لازم حق عزل وكيل و ضم امين و وكيل ديگر را از خود سلب نموده است . از آنجا كه مالك سپس خانه خود را با تنظيم مبايعه نامه عادي فروخته است و بيم آن دارد كه وكيل او با استفاده از وكالتنامه خانه را بفروشد از شما ميخواهد با طرح دعواي متناسب موجبات قانوني فسخ وكالتنامه را فراهم آوريد . بمنظور اجابت خواسته نامبرده دادخواستي كامل و مستدل بنويسيد . بارم 6

سوال سوم - دو نفر هر يك سه دانگ مشاع ساختماني را براي آزمايشگاه تشخيص طبي طبق قانون روابط موجر و مستاجر مصوب 1356 با سلب حق انتقال عين مستاجر به غير اجاره كرده اند . پس از انقضاي مدت اجاره يكي از مستاجران

بدون موافقت مالك سهم خود را به مستاجر ديگر واگذار ميكند . مستاجري كه اينك ششدانگ ساختمان در تصرف اوست تغييراتي به شرح زير در آن ايجاد ميكند : 1 - تبديل دو اطاق از اطاقهاي ساختمان به سالن 2 - احداث ظرفشوئي در داخل اطاقهاي ديگر و در نتيجه تغيير مسير لوله كشي و ايجاد فاضلاب براي ظرفشوئيها و گرفتن انشعاب آب سرد از محل واقع در داخل تاسيسات ساختمان غير از محل اول 3 - اضافه كردن يك سرويس اضافي براي مشتريان خود كه همه اين اقدامات بدون موافقت مالك صورت گرفته است .

هر گاه شما وكالت مالك را براي تخليه مورد اجاره مي پذيريد استدلال شما در طرح دعوي چيست و اگر دعواي مالك را قابل پيشرفت نميدانيد براي انصراف او از طرح دعوي چگونه استدلال مي نمائيد . بارم 5

سوال چهارم - دوشيزه اي بدفتر كار شما مراجه اظهارنامه اي را ارائه ميكند كه در متن آن از زوج خود كه تاكنون با او همبستر نشده و هنوز دوشيزه است . اولاً پرداخت تمام مهريه خود را كه طبق سند رسمي ازدواج عندالمطالبه است از زوج تقاضا كرده است و توضيح داده تا زماني كه مهريه او پرداخت نشده حاضر به تمكين از زوج خود نيست . ثانيً با وجود عدم تمكين ، نفقه ايام گذشته را نيز از او مطالبه كرده است . زوج در ستون مقابل پاسخ داده است تا تمكين زوجه ش حاضر بپرداخت مهريه و نفقه به او نيست . كداميك از زوجين را ذيحق ميدانيد و چرا ؟ بارم 2

79 - اختبار فروردين 1379 كانون وكلا - حقوق تجارت - 1379

حقوق تجارت

29/1/1379

به سئوالات زير پاسخ دهيد

:

سئوال 1 - عده اي از طلبكاران ورشكسته عليه مدير تصفيه اقامه دعوي نموده اند . در نتيجه حكم بر محكوميت مدير تصفيه بر پرداخت اصل خواسته و خسارات صدور يافته ، اجرائيه نيز صادر گرديده است در اين صورت آيا :

قبل از تصفيه كامل امور ورشكستگي بوسيله مدير تصفيه اجراي دادگستري ميتواند وجوهي را كه ورشكسته در صندوق دادگستري دارد بابت عشريه اجرائي برداشت نموده به حساب درآمد عمومي واريز نمايد و آيا اجراي دادگستري ميتواند در ازاء طلب چند نفر از طلبكاران كه حكم دادگاه را در دست دارند قبل از تصفيه ، اموال ورشكسته را بفروش رسانده طلب چند نفر طلبكار مذكور در فوق را بدهد و آيا صدور قرار تامين خواسته و اجراي آن به نفع چند نفر طلبكار صحيح است ؟

سئوال 2 - امضاء شخص ثالث در ظهر سفته بدون درج مطلبي چه نوع تعهدي براي امضاء كننده در قبال دارنده سفته ايجاد ميكند ذينفع تحت چه عنوان ميتواند شخص مزبور را طرف دعوي قرار دهد و آيا لازمه دعوي عليه نامبرده ترك دعوي عليه امضاء كننده سفته است يا خير ؟

سئوال 3 - مديرعامل شركت سهامي خاص به دفتر شما مراجعه و امر تبديل شركت سهامي خاص را به شركت سهامي عام به شما واگذار مي نمايد شرايط و گردش كار را بطور مشروح بنويسيد .

سئوال 4 - آيا طلبكار از شركت تضامني مي تواند ضمن درخواست صدور حكم ورشكستگي شركت ، حكم ورشكستگي شخصي شركاء را نيز از دادگاه درخواست نمايد يا خير ؟

80 - اختبار فروردين 1379 كانون وكلا - آئين دادرسي كيفري - 1379

« سئوالات اختبار كتبي آئين دادرسي كيفري كارآموزان وكالت دادگستري »

« مورخ 23 فروردين

ماه 1379 »

به سئوالات زير مستدلاً پاسخ دهيد

سئوال اول - در اسفند ماه سال هفتاد و هشت شخصي باتهام جعل و استفاده از سند مجعول در دادگاه عمومي تهران تحت تعقيب قرار ميگيرد ، متهم پنج نفر از وكلاي دادگستري را براي دفاع از خود انتخاب و به دادگاه معرفي مينمايد . رئيس دادگاه به متهم اعلام داشته از بين پنج وكيل معرفي شده فقط سه نفر را به انتخاب متهم مي پذيرد و دو وكيل ديگر حق دفاع ندارند . در اين وضعيت شما بعنوان احد از وكلاي متهم چه عكس العملي نشان ميدهيد ؟ آيا اظهار نظر رياست دادگاه را مي پذيريد يا خير ؟ در هر صورت دليل خود را با ذكر مستند قانوني مشروحاً بيان نمائيد ؟ بارم 2 نمره

سئوال دوم - يكي از شعب دادگاه عمومي تهران شخصي را باتهام بزه صدور چك بلامحل به شش ماه زندان محكوم مينمايد . محكوم عليه چهارده روز پس از ابلاغ واقعي حكم رضايت شاكي را جلب و با ارائه رضايت نامه كتبي شاكي از شما تقاضا مينمايد وكالت وي را قبول و اقدامات لازمه قانوني را معمول داريد . حاليه شما بعنوان وكيل محكوم عليه به سئوالات زير مشروحا پاسخ دهيد .

الف - به كداميك از مراجع زير مراجعه ميكنيد و به چه دليل ؟

1 - دادگاه بدوي 2 - دادگاه تجديد نظر 3 - اجراي احكام

ب - چه اقدام قانوني انجام داده و چه درخواست يا تقاضائي مينماييد ؟ و تصميم دادگاه چه خواهد بود ؟ بارم 5 نمره

سئوال سوم - شخصي باتهام سرقت تعزيري در شعبه 200 دادگاه عمومي تهران

تحت تعقيب قرار گرفته ، دادگاه به موضوع رسيدگي و حكم به محكوميت وي را صادر مينمايد . از آنجا كه محكوم عليه با خودروي مسروقه متعلق به غير اقدام به سرقت كرده بود ضمن همان دادنامه دستور ضبط خودرو را نيز صادر نموده است ، دادنامه به محكوم عليه ابلاغ و مهلت تجديدنظر خواهي وي نيز سپري گريده است . بعد از مدتي مالك خودرو پيدا شده و باستناد سندمالكيت رسمي خواهان استرداد خورود ظبط شده ميگردد واز شما تقاضا دارد در مقام احقاق حق وي وكالت ايشان را پذيرا شده و اقدامات قانوني را معمول داريد .

در اين وضعيت پاسخ دهيد ؟

الف – عنوان تقاضاي شما چه خواهد بود ؟

ب – مرجع صالح براي مراجعه و تقديم درخواست كدام دادگاه است و ماده يا مواد استنادي شما چيست ؟ بارم 3

سوال چهارم – شخص مسافري از كشور ايتاليا پرواز نموده در هواپيما و در حين عبور از فضاي ايران بوسيله ضربه چاقوي يكي از اتباع كشور آملمان مجروح ميشود . مجروح پس از ورود هواپيما در فروگاه كشور پاكستان به بيمارستان منتقل و در آن بيمارستان فوت مينمايد . متهم از كشور پاكستان فرار و وارد مرز ايران شده كه بلافاصله دستگير ميگردد . دولت آلمان تقاضاي استرداد متهم را از ايران مينمايد . حاليه پاسخ دهيد مرجع قضائي كداميك از كشورهاي ( ايتاليا – آلمان – پاكستان - ايران ) حق تعقيب و محاكمه متهم را دارند ؟ دلايل خود را مشروحا بيان و ماده يا مواد قانوني استنادي خود را نيز اعلام داريد ؟ بارم 4 نمره

سوال پنجم – شخصي باتهام

صادر كردن چك بلامحل به مبلغ پنجاه ميليون ريال تحت تعقيب قرار گرفته شاكي دادخواست ضرر و زيان نيز بموقع تقديم نموده است . دادگاه عمومي تهران به موضوع رسيدگي و متهم را به شش ماه حبس تعزيري و مبلغي هم بابت جزاي نقدي و پنجاه ميليون ريال بابت ضرر و زيان ناشي از جرم با احتساب خسارات قانوني محكوم نموده است . محكوم عليه در دادگاه حضور داشته و از خود دفاع كرده ، حكم محكوميت به محكوم عليه ابلاغ نامبرده در مهلت مقرره بشما مراجعه و از شما درخواس دارد نسبت به تجيد نظر خواهي وي از نظر حقوقي و كيفري اقدام نمائيد . حاليه شما پاسخ دهيد ،

الف - مرجع تجديدنظر خواهي شما كجاست ؟ مستند و ماده قانوني استنادي شما چيست ؟

ب – تكليف هزينه دادرسي چه ميشود و موكل شما بر چه اساس و ميزان بايد هزينه دادرسي را پرداخت كند ؟

بارم 5 نمره

81 - اختبار فروردين 1379 كانون وكلا - حقوق جزا - 1379

سئوالات اختبار كتبي حقوق جزاي عمومي و اختصاصي كارآموزان

وكالت دادگستري مورخ 23/1/1379

به سئوالات زير مستدلاً پاسخ دهيد

سئوال حقوق جزاي عمومي

1 - آقاي عبداله به اتهام عمل منافي عفت غير از زنا تحت تعقيب قرار ميگيرد دادگاه عمومي تهران به موضوع رسيدگي و عمل متهم را منطبق با ماده 637 قانون مجازات ( تعزيرات ) دانسته است لكن با رعايت ماده 22 قانون مجازات اسلامي مجازات شلاق مندرج در ماده مذكور را به چهار ماه زندان تبديل نموده است . آقاي عبداله در مهلت مقرر قانوني بعلت عدم رضايت از اين تبديل به شما مراجعه كرده تقاضا مينمايد به وكالت از طرف وي در مقام تجديدنظر خواهي

برآئيد پاسخ دهيد وكالت وي را مي پذيريد يا خير ؟ در صورتيكه وكالت وي را مي پذيريد لايحه تجديد نظرخواهي را تنظيم نمائيد و در صورتيكه وكالت وي را نمي پذيريد دلايل عدم پذيرش وكالت را اعلام داريد . فرض مسئله بر اين پايه استوار است كه دلائل توجه اتهام محرز است .

سئوال حقوق جزاي اختصاصي

2 - آقاي هوشنگ ، يك برگ چك متعلق به محمد را در اختيار داشته و با امضاي ذيل چك و نوشتن مبلغي در آن چك مزبور را ثمن معامله به آقاي پرويز ميدهد . آقاي پرويز چك مزبور را جهت وصول به بانك ارائه ميدهد كه منجر به صدور گواهي عدم پرداخت چك به علت عدم تطبيق امضاي چك با امضاي صاحب حساب ميگردد . آقاي پرويز به شما مراجعه كرده و به عنوان مشاور حقوقي خود از شما مي پرسد كه عمل مذكور بر كدام عنوانهاي جزائي قابل انطباق است شما با مطالعه موضوع جواب آقاي پرويز را بدهيد و اگر به موادي از قانون اشاره مينمائيد آن را نيز ذكر كنيد .

3 - سئوال مهترك حقوق جزاي عمومي و اختصاصي

شخصي در حين رانندگي مرتكب بزه نقص عضو غيرعمدي ديگري گرديده است . شاكي پرونده متهم را تعقيب كرده و موضوع در دادگاه عمومي شيراز تحت رسيدگي قرار گرفته است . متهم پرونده ارتكاب نقص عضو غيرعمدي شاكي را قبول دارد لكن مدعي است كه وي شاكي ( مصدوم ) را به بيمارستان رسانده و به مداواي وي اقدام نموده است . وي دلايل پرداخت هزينه هاي انجام شده را نيز به پيوست پرونده كرده است .

متهم از دادگاه تقاضا كرده كه در صورت محكوميت وي به پرداخت ديه مبالغي كه صرف درمان شاكي شده از ديه كسر نمايد ، دادگاه اين تقاضا را مورد پذيرش قرار نداده و وي را به پرداخت يك ديه كامل محكوم كرده است . پاسخ دهيد عمل دادگاه طبق قانون بوده است يا خير ؟ نظرات خود را پيرامون موضوع نفيا ”يا اثباتاً بيان داريد .

سئوال مشترك حقوق جزاي عمومي و اختصاصي

شخصي باتهام سرقت موتور سيكلت در شعبه دوم دادگاه عمومي شهرستان قم تحت پيگرد قرار گرفته ، دادگاه مذكور به موضوع رسيدگي و سرانجام متهم را محكوم كرده ، عين راي دادگاه با حذف نام متهم و شاكي كه وسيله يكي از كارآموزان وكالت تهيه و گزارش شده است بشرح زير است .

راي دادگاه - در خصوص اتهام آقاي ... . . فرزند . . . . مبني بر يك فقره سرقت موتور سيكلت موضوع شكايت شاكي خصوص آقاي . . . با توجه به محتويات پرونده و گزارش مامورين و نحوه دستگيري متهم و شكايت اوليه شاكي و كشف موتور سيكلت مسروقه از متهم و اقارير صريح متهم بر كليه مراحل تحقيق و در محضر دادگاه همراه با مدافعات غيرموجه و بلااثر وي و ساير قرائن و امارات موجود بزهكاري متهم محرز و مسلم است بنابراين دادگاه از جهت جنبه خصوصي با عنايت به اعلام گذشت شاكي باستناد تبصره 1 ذيل ماده 8 قانون آئين دادرسي كيفري راي بر موقوفي تعقيب متهم صادر و اعلام ميگردد موضوع ماده 667 قانون مجازات اسلامي منتفي است و از جنبه عمومي بزه با انطباق عمل متهم

به مواد 197 و 661 و با رعايت تبصره ذيل ماده 18 همگي از قانون مجازات اسلامي و ماده 487 از قانون آئين دادرسي كيفري وي را به تحمل 4 ماه حبس تعزيري با رعايت بند اول ماده 22 قانون مجازات اسلامي و با احتساب ايام بازداشت قبلي تخفيفاً بعلاوه به تحمل 30 ضربه شلاق تعزيري در محيط زندان محكوم مينمايد . شما با ملاحظه راي دادگاه ان را به نقد علمي و حقوقي درآوريد و پيرامون آن هر نظري داريد اعلام نمائيد .

از آنجا كه در متن راي به تبصره 2 ذيل ماده 8 قانون آئين دادرسي كيفري و 487 همان قانون اشاره شده عين مواد مرقوم جهت سهولت مراجعه نوشته ميشود .

تبصره 2 ماده 8 ”در مورد جرم هاي مذكور در ماده 277 قانون كيفر عمومي و ساير جرائم قابل گذشت و جرم هاي زير تعقيب جزائي جز با شكايت شاكي خصوصي شروع نميشود و در صورت گذشت و تعقيب يا اجراي حكم موقوف ميگردد .

ماده 487 “مدتي كه محكوم عليه قبل از اجراي حكم زنداني بوده بايد جز مدت محكوميت او احتساب شود .

82 - اختبار فروردين 1379 كانون وكلا - حقوق مدني - 1379

حقوق مدني 19/1/1379

به سئوالات زير مستدلاً پاسخ دهيد

سئوال اول ”خريدار مبايعه نامه اي كه متن آن بشرح زير است “ . . . فروشنده . . . خريدار . . . مورد معامله پنج هزار مترمربع از يك قطعه زمين مزروعي به مساحت بيست و پنج هزار متر مربع بشماره تفكيكي 753 از پلاك ثبتي شماره واقع در قريه كه سند مالكيت آن بنام فروشنده صادر شده است و قطعه فوق به رويت خريدار رسيده و از اوصاف

آن مطلع است . طرفين توافق نمودند كه مهندسي مرضي الطرفين انتخاب تا كروكي /5000 مترمربع مورد معامله را در محل مشخص ، سپس به تصرف خريدار داده شود . . . “ دادخواستي به خواسته الزام فروشنده به تنظيم سند رسمي انتقال مورد معامله بنام خود تقديم نموده و فروشنده نيز متقابلاً و با توجه به اينكه از انتخاب مهندس مرضي الطرفين امتناع كرده و مبايعه را باطل ميداند دادخواستي بخواسته اعلام بطلان مبايعه نامه مزبور تقديم نموده است . دادگاه پس از رسيدگي ضمن رد دعواي تقابل حكم بر الزام فروشنده به تنظيم سند رسمي انتقال مورد معامله به نفع خريدار صادر نموده است حكم صادره بعلت اعتراض فروشنده در مرجع تجديدنظر مطرح سات . شما وكالت كداميك از طرفين را بعهده ميگيريد ؟ استدلال خود را در توجيه حقانيت موكل خويش بيان نمائيد .

حداكثر بيست سطر بارم 7 نمره

سئوال دوم ”زني چهار ماه پس از عقد ازدواج وضع حمل ميكند و طفل را متعلق به شوهر خود ميداند و مدعي است قبل از نكاح نيز با او همبستر بوده ولي زوج انتساب طفل را به خود انكار و ثابت ميكند كه زوجه قبل از ازدواج با مرد ديگري نيز بطور نامشروع همبستر شده است . مركز پزشكي قانوني با وجود چندين بار آزمايش خون ، در مورد تعلق طفل به يكي از آنها اظهار نظر قطعي نكرده است ، دادگاه با توجه به امتناع زوج از نفي ولد در مهلت مقرر قانوني ، بموجب حكم صادره طفل را ملحق به زوج اعلام ميكند . در مورد مطابقت حكم مزبور با قانون و

يا عدم صحت راي صادره نظر خود را مستدلاً بيان كنيد .

حداكثر 15 سطر بارم 1 نمره

سئوال سوم ”شخصي كه ورثه منحصر بفرد او عبارتند از سه پسر ، در وصيت نامه معتبري كه از خود باقي گذارده ، سه خانه اي را كه منحصراً ماترك اوست بين فرزندان خود تقسيم و هر خانه را به يكي از آنان اختصاص و در زمان حيات خود به تصرف ايشان نيز داده است بدون اينكه قبل از فوت خانه ها را به آنان تمليك كند . بعلت وقوع زلزله همزمان پدر فوت و يكي از خانه ها خراب ميشود . فرزندي كه خانه اختصاصي او ويران شده ، تقسيم مذكور در وصيتنامه را قبول نميكند و تقاضا دارد كه با توجه به خراب شدن يكي از خانه ها و نقصان قيمت آن ، هر 3 خانه به تساوي بين او و برادرانش از طريق مقام قضائي تقسيم گردد . با فرض اينكه هر سه خانه قبل از وقوع زلزله از حيث قيمت كاملاً يكسان وبده ، بنظر شما خواسته او قانوني است يا خير ؟ هر پاسخي كه داريد در جهت اثبات عقيده خود استلال نمائيد

حداكثر 20 سطر بارم 7 نمره

83 - اختبار بهمن 1379 كانون وكلا - حقوق تجارت - 1379

اختبار درس حقوق تجارت جمعه 14/11/1379

به چهار سوال زير مستدلاً پاسخ دهيد . وقت يك و نيم ساعت

سوال اول : شركت سهامي خاص الف با راي مجمع عمومي فوق العاده شركت ، منحل مي شود و مديران شركت امر تصفيه را به عهده مي گيرند . عده اي از طلبكاران شركت با مراجعه به مديران تصفيه موفق نمي شوند مطالبات خود را وصول كنند ، تنها

چاره را در اين مي بينند كه دادخواستي عليه آنان به دادگاه صلاحيتدار تقديم نمايند و تقاضا كنند كه حكم ورشكستگي شركت صادر گردد . مستدلاً توضيح دهيد دادگاه چه حكمي در خصوص اين دعوي صادر خواهد كرد . ( بارم : 5 نمره )

سوال دوم : هر گاه تاجري در دعوي مطروحه به دفتر تاجر ديگر براي اثبات موضوعي از قبيل پرداخت و يا اقرار به دريافت استناد كند ، تاجر اخير ملزم به ابراز دفتر استنادي در دادگاه مي باشد . اما اگر خوانده منكر مديونيت خود گردد آيا مي تواند به دفاتر بازرگاني تاجر خواهان استناد كند ؟ و آيا دادگاه مكلف است خواهان را ملزم به ارائه دفاتر بازرگاني مزبور نمايد يا خير ؟ پاسخ خود را مشروحاً و مستدلاً بيان نمائيد . ( بارم : 5 نمره )

سوال سوم : يك شركت سهامي خاص به دليل عدم توانائي در پرداخت بدهي خود اعلام توقف نمود . هيات بردين از مديرعامل به عنوان خيانت در امانت به دادگاههاي عمومي شكايت كرد كه نامبرده طبق صورتجلسه هيات مديره فقط تا سقف معيني حق هزينه كردن داشته است اما او بيش از اين مقدار معامله كرده و خود نيز در اين معاملات بطور غيرمستقيم سهيم بوده است . در نيتجه اين معاملات شركت متضرر و در نتيجه ورشكسته اعلام شده است . بنابراين عمل مديرعامل خيانت در امانت و ورشكستگي به تقلب مي باشد . مديرعامل دفاع مي كند كه هيات مديره كليه معاملات او را تصويب كرده است . نظر حقوقي شما به عنوان وكيل شركت در خصوص تقصير مديرعامل يا مديران

شركت چيست ؟ اين قضيه چه راه حل حقوقي دارد و مشمول چه ماده از قانون تجارت و همچنين قانون مجازات اسلامي است ؟

( بارم : 5 نمره )

سئوال چهارم : آقاي الف مديرعامل و عضو هيات مديره شركت ”ب“ ( سهامي عام ) به استناد تصميم هيات مديره شركت مبني بر ”تهيه و تامين دوازده قلم كالاي موردنياز شركت طبق ضوابط مربوطه“ اقدام به تنظيم قرارداد با موسسه ”ج“ نماينده انحصاري توليدكنندگان كالاي مزبور مي نمايد . بهاي هر قلم كالا يك ميليارد ريال در متن قرارداد ، مورد توافق طرفين قرار گرفته است . بموجب آئين نامه مالي و معاملاتي شركت ، معاملات زائد برده ميليارد ريال بايستي پس از اخذ مجوز از مجمع عمومي انجام شود . در نتيجه نقل و انتقال سهام شركت و تغيير مديران ، مدير عامل جديد شركت به ادعاي تخلف مديريت سابق ، از ايفاي تعهدات موضوع قرارداد امتناع و شركت را براي الذمه اعلام مي نمايد . با توجه به فروض فوق و مقررات حاكم بر شركتهاي سهامي در رابطه با موارد زير بطور مستدل پاسخ دهيد .

1 - آيا قرار تنظيمي معتبر است ؟ 2 - حقوق و مسئوليت قراردادي موسسه ”ج“ .

3 - حقوق و مسئوليت قراردادي شركت ”ب“ ، مديرعامل سابق و هيات مديره شركت .

( بارم : 5 نمره )

84 - اختبار فروردين 1379 كانون وكلا - آئين دادرسي مدني - 1379

سئوالات اختبار كتبي آئين دادرسي مدني كارآموزان وكالت

مورخ 19/1/1379

به سئوالات زير مستدلاً پاسخ دهيد

سئوال اول - آقاي جعفري دادخواستي بخواسته مبلغ ده ميليون ريال باستناد يكبرگ سفته كه متعهد آن آقاي رضواني است به داگاه عمومي تهران تقديم مينمايد . دادگاه به

موضوع رسيدگي و آقاي رضواني را به پرداخت مبلغ خواسته با خسارات قانوني محكوم مينمايد . در اثر تجديد نظرخواهي آقاي رضواني شعبه پنج دادگاه تجديد نظر استان مركز راي دادگاه بدوي را مورد تاييد قرار ميدهد . آقاي رضواني بعداً متوجه ميشود كه سفته مذكور مجعول بوده و بي جهت محكوم گرديده ، وي به دادگاه عمومي تهران مراجعه با ادعاي جعل امضاء سفته تقاضاي تعقيب آقاي جعفري را مينمايد . دادگاه به موضوع جعل رسيدگي و سرانجام آقاي جعفري را باتهام جعل سند عادي محكوم به زندان مينمايد . اين راي در اثر تجديدنظر خواهي آقاي جعفري در شعبه دهم دادگاه تجديدنظر استان مركز مورد تاييد قرار ميگيرد ، آقاي رضواني با در دست داشتن حكم قطعي محكوميت آقاي جعفري بشما مراجعه تقاضاي احقاق حق خود را كه در اثر محكوميت حقوقي حاصل شده مينمايد . در اين وضعيت شما وكالت وي را مي پذيريد يا خير ؟ در صورت عدم قبول وكالت ، دلايل عدم پذيرش را با ذكر مواد و مستندات قانوني بيان ، در صورتي كه وكالت وي را مي پذيريد پاسخ دهيد چه اقدامي در جهت احقاق حق وي انجام داده و به كدام مرجع قضائي مراجعه نموده و چه تقاضائي مينمائيد و مستند اقدام خود را چه ماده يا مواد قانوني قرار ميدهيد ؟

بارم 6 نمره

سئوال دوم - خوانده دعوائي در جلسه دادگاه نسبت به سند دويست ميليون ريالي ابراز شده منتسب به مورث خود ترديد مينمايد دادگاه به تقاضاي خواهان به موضوع رسيدگي و در نتيجه اصالت آن سند محرز ميشود . دادگاه ضمن صدور حكم در

اصل دعوي خوانده را به تاديه جريمه اي معادل يك دهم اصل محكوم به سند مورد ادعاي ترديد بابت جريمه تكذيب محكوم مينمايد ، محكوم عليه بلافاصله پس از ابلاغ حكم به شما مراجعه و محكوميت خود به پرداخت جريمه تكذيب را صحيح نمي داند و تقاضا دارد اقدامات قانوني لازم جهت برائت او از پرداخت جريمه تكذيب را معمول داريد . حاليه چنانچه شما حكم دادگاه را صحيح مي دانيد دلايل خود را مستدلاً اعلام و در غير آن يعني چنانچه حكم را در قسمت جريمه صحيح نمي دانيد استدلال خود را مشروحاً بيان نمائيد . بارم 5 نمره

سئوال سوم - خوانده دعوائي در جلسه اول دادرسي نسبت به امضاء سند رسمي ابرازي خواهان ادعاي جعليت نموده و اصل سند نيز جهت كارشناس به تقاضاي خوانده ضبط شده است دادگاه به خواهان اخطار كرده ظرف يك هفته نسبت به پرداخت دستمزد كارشناس رسمي و ارائه اسناد مسلم الصدور متعلق به خوانده اقدام نمايد . بنظر شما صدور چنين اخطاري با توجه به مواد قانون آئين دادرسي مدني درست است يا خير ؟ در صورتي كه آنرا صحيح ميدانيد مستندات قانوني آنرا بيان نمائيد و در صورتي كه صدور چنين اخطاري را برخلاف قانون ميدانيد دلايل خود را شرح دهيد ؟ بارم 4 نمره

سئوال چهارم - پس از صدور حكم قطعي و لازم الاجرا چون اجراي حكم به زيان شخص ثالث است شخص ثالث دادخواستي مبني بر اعتراض به راي صادره تقديم و به منظور تاخير در اجراي حكم تقاضاي دادرسي فوري و صدور دستور موقت مينمايد . دادگاه صادر كننده حكم با اخذ خسارت

احتمالي اجراي حكم را متوقف ، و پس از رسيدگي به دعوي ثالث ، اعتراض او را مردود اعلام ميدارد و به مرحله قطعيت ميرسد . محكوم له كه اجراي حكم به زيان او متوقف گرديده قصد دارد خسارات خود را بعلت تاخير در اجراي حكم مطالبه كند بشما مراجعه مينمايد .

حاليه به سئوالات زير پاسخ و استدلال خود را نيز بيان نمائيد

الف - از چه طريقي براي نيل موكل به مقصود اقدام مينمائيد ؟

ب - در صورتيكه خسارات وارده بموكل شما كمتر يا بيشتر از مبلغ خسارت احتمالي باشد تكليف چيست ؟

ج - آيا خسارت براي محكوم له ( موكل ) مفروض است يا بايد از عهده اثبات ورود خسارت برآيد ؟ بارم 5 نمره

85 - اختبار مرداد 1379 كانون وكلا - آئين دادرسي كيفري - 1379

سوالات اختبار كتبي آئين دادرسي كيفري كارآموزان وكالت دادگستري ( 21/5/1379 )

به سه سوال زير مستدلاً پاسخ دهيد :

1 - آقاي حسن بدادگاههاي عمومي تهران مراجعه و محمود را باتهام خيانت در امانت تحت تعقيب قرار داده ، دادگاه عمومي به موضوع رسيدگي و حكم برائت آقاي محمود را صادر كرده است . اين دادنامه در دادگاه تجديدنظر استان تهران نيز مورد تاييد قرار ميگيرد . حسن كه از اين شكايت به مقصود خود نرسيده شكايت ديگري به استناد همان اسناد و مدارك قبلي تحت عنوان سرقت مطرح مينمايد . اين بار دادگاه پس از رسيدگي بموضوع آقاي محمود را باستناد ماده 661 قانون تعزيرات به چهارماه زندان و 30 ضربه شلاق محكوم مينمايد . محمود ( محكوم عليه ؟ ) بشما مراجعه و تقاضا دارد در مقام تجديدنظرخواهي در مهلت قانوني وكالت وي را بپذيريد . در صورتيكه

شما وكالت وي را ميپذيريد لايحه تجديدنظر خواهي خود را تنظيم نمائيد ، در صورتي كه وكالت وي را نمي پذيريد جهات و دلائل آنرا بيان داريد .

در هر يك از دو مورد چنانچه به موادي از قانون آئين دادرسي كيفري استناد مينمائيد آن مواد را ذكر نمائيد : « بارم 7 نمره »

2 - شخصي باتهام صدور چك بلامحل تحت تعقيب قرار ميگيرد . دادگاه عمومي تهران بموضوع رسيدگي و متهم را غيابا به زندان و جزاي نقدي محكوم مينمايد . در مرحله غيابي شاكي پرونده دادخواست ضرر و زيان تقديم دادگاه نمي نمايد . متهم بعد از صدور حكم غيابي در مهلت قانوني مبادرت به واخواهي مينمايد . دادگاه جهت رسيدگي به واخواهي جلسه رسيدگي تعيين مينمايد . شاكي بپرونده قبل از جلسه رسيدگي ، دادخواست ضرر و زيان تقديم دادگاه مينمايد . دادگاه به موضوع رسيدگي ، ضمن تاييد دادنامه قبلي از نظر زندان و جزاي نقدي دادخواست ضرر و زيان را رد ميكند در اين وضعيت چنانچه شما راي دادگاه را صحيح ميدانيد چه توجيحي براي اثبات صحت راي دادگاه ارائه مينمائيد و در صورتيكه راي دادگاه بنظر شما قانوني نيست در توضيح عدم صحت راي دادگاه استدلال نمائيد . « بارم 7 نمره »

3 - آقاي جعفري باتهام صدور يك برگ چك بلامحل مورد تعقيب قرار گرفته و در شعبه 24 دادگاه عمومي تهران به 6 ماه زندان و پرداخت مبلغ چهارصد هزار ريال جزاي نقدي محكوم گرديده است . از آنجائيكه در مقام تجديدنظر خواهي برنيامده حكم دادگاه قطعي شده و دوران محكوميت خود را ميگذراند .

در جريان اجراي

حكم معلوم ميگردد كه نامبرده قبل از محكوميت فوق ، محكوميت هاي ديگري بشرح زير داشته كه تاكنون اجرا نشده است : الف - محكوميت به حدقذف ( شلاق ) كه از شعبه 25 دادگاه عمومي تهران صادر و در شعبه 11 دادگاه تجديد نظر استان مركز قطعيت يافته است . ب - محكوميت به 9 ماه زندان كه از شعبه 24 دادگاه عمومي تهران باتهام تخريب صادر شده و در شعبه 12 دادگاه تجديدنظر استان مورد تاييد قرار گرفته است .

با توجه به اطلاعات فوق ، پاسخ دهيد اجراي احكام در قبال محكوميتهاي مشروحه فوق چه تكليفي دارد و چگونه بايد در مقام اجراي مجازاتها برآيد . هر پاسخي كه بنظر شما ميرسد با استناد به مواد قانوني مستدلا بيان نمائيد . « بارم 6 نمره »

86 - اختبار آذر 1378 كانون وكلا - حقوق تجارت - 1378

حقوق تجارت

به سئوالات ذيل پاسخ دهيد

وقت : يكساعت و نيم

سئوال اول : در صورتيكه تاجر ورشكسته بعد از صدور حكم ورشكستگي و در زماني كه قانوناً در حال توقف است در بازار داد و ستد كند و چك و سفته رد و بدل نمايد و بر اثر اين اقدامات داراي طلب و بدهي گردد :

اولاً : آيا اداره تصفيه مكلف است نسبت به وصول مطالبات حاصله بعد از زمان توقف با توجه به ماده 418 قانون تجارت اقدام نمايد ؟

ثانياً : اداره تصفيه در قبال اين قبيل بدهي ها چه تكليفي دارد ، ضمناً هر گاه راجع به ديون حاصل بعد از ورشكستگي حكم محكوميت و سپس اجرائيه صادر گردد آيا بازداشت وي در قبال بدهي بعد از صدور حكم توقف مجاز است يا خير ؟ (

بارم : 5 نمره )

سئوال دوم : اگر دارنده چكي كه از طرف بانك صادر شده است ادعا نمايد كه چك را مفقود كرده است تكليف پرداخت وجه آن چيست و در صورت مراجعه به دادگاه خسارت دادرسي قابل مطالبه مي باشد يا نه ؟ ( بارم : 5 نمره )

سئوال سوم : آيا تاجر ميتواند در فاصله بين تقديم دادخواست توقف و صدور حكم ورشكستگي در كميسيون هاي مالياتي شركت نموده و از حقوق مالي خود دفاع نمايد ؟

( بارم : 5 نمره )

سئوال چهارم : آيا شركت تعاوني قابل تبديل به شركت سهامي خاص ميباشد در صورت امكان توجيه و طرز تطبيق آن با مقررات قانون و نحوه تشكيل چگونه مي باشد ؟

( بارم : 5 نمره )

87 - اختبار آذر 1378 كانون وكلا - حقوق جزا - 1378

سئوال حقوق جزاي عمومي اختبار كتبي آذرماه 78 كانون وكلاي دادگستري

شخصي به اتهام 1 - جعل سند عادي 2 - استفاده از سند مجعول تحت تعقيب قرار مي گيرد . دادگاه عمومي تهران به موضوع رسيدگي با احراز وقوع هر دو بزه به استناد مواد 536 و 47 قانون مجازات اسلامي وي را به 5 ماه حبس تعزيري محكوم مي نمايد و اجراي مجازات زندان را به استناد ماده 25 همان قانون براي مدت دو سال معلق مي نمايد . شاكي پرونده كه از اين حكم ناراضي بنظر مي رسد به شما مراجعه كرده و درخواست كمك مي نمايد . پاسخ دهيد كه آيا وكالت شاكي را مي پذيريد يا نه . اگر وكالت وي را مي پذيريد لايحه تجديدنظر خواهي خود را تنظيم نموده و دلائل نادرستي راي را بيان داريد . در صورتيكه

راي دادگاه را درست مي دانيد و نيازي به تجديدنظر خواهي نمي بينيد دلائل درستي آنرا بيان كنيد .

سئوال حقوق جزاي اختصاصي اختبار آذرماه 78 كانون وكلاي دادگستري

شخصي مبادرت به تهيه صندوق « خيرات و صدقات » نموده و آنرا در چهار راه ولي عصر تهران نصب مي كند . عابران در حين عبور و مشاهده صندوق مبالغي وجه را در داخل صندوق مي اندازند و صاحب صندوق پول هاي موجود را به نفع خود برداشت مي نمايد . اين كار را مرتباً تكرار مي كند مل اين شخص سوء ظن يكي از عابران را جلب نموده و درصدد شكايت بر مي آيد در يكي از روزها ماموران انتظامي در حين باز كردن صندوق و دريافت پول وي را دستگير مي نمايند متهم در تحقيقات مقدماتي اظهار مي دارد كه مرتكب جرمي نشده بلكه عابران به ميل و دلخواه خود درصدد پرداخت وجه برآمده اند در اين رهگذر هيچ فشاري بر آنها تحميل نشده است . با مطالعه موضوع فوق بيان كنيد .

1 - آيا بنظر شما جرمي به وقوع پيوسته است يا نه .

2 - در صورتي كه اعتقاد به وقوع جرم نداريد دلايل اين ادعاي خود را بيان كنيد در صورتي كه عمل آن شخص را جرم و قابل مجازات مي دانيد عنوان كيفري آنرا بيان كنيد .

3 - در صورتي كه وقوع جرم را محرز مي دانيد براي استرداد پول هاي پرداخت شده چه راههائي پيشنهاد مي نماييد . به عبارت ديگر شاكيان پرونده چگونه مي توانند به پول هاي پرداخت شده دست يابند .

88 - اختبار آذر 1378 كانون وكلا -حقوق مدني - 1378

« سئوالات اختبار حقوق مدني كارآموزان وكالت

دادگستري »

« مورخ 19/9/1378 »

به هر سه سئوال مستدلاً پاسخ دهيد

1 - دو برادر هر يك طبق سند مالكيت ثبتي مالك سه دانگ مشاع از ششدانگ خانه محل سكونت خود ميباشند . يكي از آنان پس از مدتي زندگي مشترك در محل مزبور آن را ترك و از آن تاريخ سه سال ميگذرد . برادري كه واحد مورد بحث را ترك نموده دعوائي عليه شريك خود مطرح ميسازد با خواسته افراز خانه مشترك و مطالبه اجرت المثل سه ساله كه برادر او بطور مستقل از مسكن فوق استفاده كرده است خوانده در برابر دعوي مطروحه تسليم نمي باشد و خواهان را درخواسته خود ذيحق نمي داند . شما بعنوان وكيل دادگستري كداميك از طرفين را ذيحق ميدانيد وكالت هر يك را كه مي پذيريد در دفاع از موكل خود چگونه استدلال مي كنيد ؟

« پاسخ حداكثر 20 سطر » بارم 7 نمره

2 - ملكي داراي اشجار و ساختمان است مالك آن فوت و ورثه او منحصراً عبارتند از دو فرزند و زوجه متوفي با وجوديكه فرزندان ميت حاضرند سهم همسر او را از بهاي اشجار و ساختمان بپردازند ولي مشاراليها از دريافت آن خودداري ميكند . فرزندان متوفي كه درصدد اخذ سند مالكيت جداگانه هر يك به نسبت سهم خود از اداره ثبت محل ميباشند بشما وكالت داده اند تا قبل از صدور سند مالكيت حقوق زوجه متوفي را پرداخت و اسناد مالكيت مورد نظر ايشان بدون ذكر حقوق زوجه نسبت به اعياني صادر شود .

چه اقدامات قانوني بمنظور تحقق هدف موكلان خود انجام ميدهيد ؟ جهات و استدلال خود را بيان كنيد ؟

« پاسخ

حداكثر 15 سطر » بارم 6 نمره

3 - در مبايعه نامه اي كه بين خواهان و خوانده تنظيم شده مورد معامله عبارتست از ششدانگ يكباب خانه و يك رشته تلفن . متعاملين در زمان مقرر با حضور در دفتر اسناد رسمي نسبت به انتقال سند قطعي انتقال خانه اقدام ولي در مورد واگذاري تلفن سند رسمي انتقال تنظيم نميشود بعبارت ديگر بدون هيچ نوع توافق جديدي انتقال تلفن مسكوت ميماند . خريدار الزام فروشنده را به تنظيم سند واگذاري تلفن از دادگاه تقاضا كرده است ، فروشنده ( خوانده ) مدعي است با تنظيم سند رسمي قطعي انتقال خانه موضوع واگذاري تلفن منتفي است هر يك از طرفين را كه در اين دعوي موفق ميدانيد وكالت او را بعهده بگيريد در دفاع از موكل خود لايحه اي مستدل بنويسيد .

پاسخ حداكثر 20 سطر بارم 7 نمره

89 - اختبار آذر 1378 كانون وكلا - ثبت و امور حسبي - 1378

سوال امتحاني ثبت و امور حسبي كارآموزان وكالت ( آذرماه 78 )

پاسخ سوالات زير را در قالب دقيق سوال جواب دهيد و از مطالب غيرمربوط امتناع نمائيد .

سوال 1 - شخصي در سند شرطي وجه بدهكاري خود را بصندوق ثبت توديع نموده و قبض آنرا به دفترخانه ارائه كرده و سردفتر سند شرطي را فسخ نمود اما بعداً در اثر تسامح سردفتر و عدم اعلام فسخ بوثيقه گيرنده نامبرده مبادرت به صدور اجرائيه ، و ملك مذكور به مزايده فروخته شد و سند انتقال به برنده مزايده داده شد توضيح دهيد كه چگونه با پرداخت بدهي ، ملك مذكور مورد مزايده و انتقال سند به شخص ثالث گرديده است در وضعيت حاضر و ظهور اسناد معارض به چه صورت

قابل حل مي باشد .

( بارم : 7 نمره )

سوال 2 - در بعضي از اسناد مالكيت مشاهده ميشود كه حدود ملك مذكور به علائم طبيعي ( از قبيل كوه يا تپه و غيره ) محدود گرديده كه حدود اربعه با مساحت زمين نيز هم آهنگي ندارد و نتيجتاً موجب اشكالاتي در اعتبار و بهربرداري از آن گرديده است كه اقدامات قانوني ديگر را طلب مي نمايد - اجمالاً توضيح دهيد كه مشكل كار چه بوده و از چه طريق و چه مرجع و بچه صورت بايد انجام پذيرد ( منظور از سوال توجيه عملكرد قانوني براي معتبر گرديدن سند رسمي مالكيت است ) ( بارم : 7 نمره )

سوال 3 - شخصي فرزند جديدالولاده نامعلومي كه والدين او مشخص نگرديده تحت سرپرستي خود درآورد و براي او شناسنامه دريافت نمود و بعد از چندي فوت نموده و اموالي از او بجا مانده است در حاليكه فرزند داراي پدر واقعي بوده ، در چنين وضعيتي تكليف دادگاه نسبت به سرپرستي طفل چيست و ادعاي سرپرستي شخص مدعي ابوت واقعي او چه آثار قانوني دارد ؟ ( بارم : 6 نمره )

90 - اختبار آذر 1378 كانون وكلا - آئين دادرسي كيفري - 1378

سئوالات اختبار كتبي آئين دادرسي كيفري كارآموزان وكالت دادگستري

26/9/1378

به سئوالات زير مستدلاً پاسخ دهيد

1 - يكي از كارمندان دولت باتهام اخذ رشوه تحت تعقيب قرار گرفته و در دادگاه عمومي تهران به مجازات زندان و جزاي نقدي معادل قيمت مال يا وجه ماخوذه و . . . . محكوم گرديده است . اين دادنامه با تجديدنظرخواهي محكوم عليه در دادگاه تجديدنظر تان نيز مورد رسيدگي واقع و عيناً تاييد شده است . شكات پرونده

سه نفر بوده اند يكي از آنان پس از صدور حكم قطعي با مراجعه به دادگاه و با اعلام كتبي از شكايت خود صرفنظر مينمايد . در اين حالت محكوم عليه شما را بعنوان وكيل خود معرفي و تقاضا دارد در جهت حفظ منافع وي اقدام لازم قانوني بعمل آوريد . با توجه به توضيحات فوق به موارد زير پاسخ دهيد .

الف - چه اقدامي براي موكل خود انجام داده و كار خود را مستنداً به چه ماده اي از مواد قانوني انجام مي دهيد ؟

ب - به كدام دادگاه مراجعه مينمائيد ( بدوي يا تجديدنظر ) به چه دليل و چه تقاضائي از دادگاه مينمائيد ؟

ج - عكس العمل دادگاه در قبال تقاضاي شما چه خواهد بود و به نظر شما دادگاه چه تصميمي اتخاذ مينمايد ؟

د - به نظر شما رضايت و گذشت احداز شكات تا چه حد در تصميم دادگاه موثر است اگر موثر نيست دليل خود را مستنداً بيان كنيد ؟

ه - در صورتي كه دادگاه تقاضاي شما را رد نمايد مرجعي براي اعتراض و شكايت به تصميم دادگاه اخير باقي است يا خير ؟ بارم 8 نمره

2 - شخصي باتهام جعل سندرسمي در دادگاه عمومي تهران تحت تعقيب واقع و به دو سال زندان محكوم ميگردد . دادگاه تجديدنظر استان پس از رسيدگي به اعتراضات تجديدنظر خواهي محكوم عليه راي بدوي را عيناً تاييد مينمايد و حكم به مرحله اجرا در مي آيد . در جريان اجراي حكم قانونگذار مجازات جعل سند رسمي را تخفيف ميدهد . محكوم عليه براي اجراي قانون اخف به شما مراجعه و درخواست مينمايد كه

وكالت وي را قبول و اقدام قانوني بعمل آورد . در اينصورت شما بعنوان وكيل محكوم عليه چه اقداماتي بعمل مي آوريد و به كدام مرجع قانوني مراجعه مينمائيد ؟ اقدامات خود را مستنداً به مواد قانوني توضيح دهيد ؟ بارم 8 نمره

3 - وثيقه گذاري به قاضي محكمه مراجعه و با تحويل متهمي كه براي او وثيقه گذارده ، تقاضا دارد از ملك مورد وثيقه رفع بازداشت شود . قاضي از پذيرفتن درخواست وي امتناع مينمايد . بنظر شما قاضي براي امتناع خود چه دليلي دارد ؟ در صورتي كه شما نيز اين تصميم را صحيح ميدانيد استدلال خود را بيان كنيد . در صورتي كه تصميم قاضي را درست و قانوني نمي دانيد دلايل آنرا با توجه به مواد قانوني بيان داريد ؟

بارم 4 نمره

91 - اختبار شهريور 1378 كانون وكلا -آئين دادرسي مدني - 1378

سئوالات اختبار آئين دادرسي مدني كارآموزان وكالت دادگستري مورخ 26/6/1378

به سئوالات زير مستدلاً پاسخ دهيد :

1 - مالك آپارتماني از يك مجتمع مسكوني به ادعاي اينكه از قسمت اشتراكي مجتمع به سهل انگاري در شستشوي آن به ملك اختصاي او رطوبت سرايت نموده تنها به طرفيت يكي از مالكين يا متصرفين به خواسته الزام به رفع رطوبت اقامه دعوي نموده است .

مسائل : مطروحه عبارتند از :

الف - آيا دعوي مي بايست به طرفيت متصرف اقامه شود يا مالك ؟

ب - آيا با توجه به اينكه محل سرايت رطوبت مكان اشتراكي است لزوماً همه مالكين يا همه متصرفين مجتمع بايا طرف دعوي واقع شوند يا تنها كسي كه سرايت رطوبت از فعل او ناشي شده است ؟

ج - آيا چنانچه مجتمع داراي مدير يا هيئت مديره باشد لزوماً

دعوي مايه آنها بايد طرح شود يا خير ؟

د - در صورت فقدان مدير يا هيئت مديره تكليف چيست و شما بعنوان و ذيل مالك براي جبران خسارت وارده به موكل چه اقداماتي را معمول ميداريد ؟ ( بارم 7 نمره )

2 - در پرونده اي قرار معاينه محل و تحقيق محلي صادر شد خواهان دعوي كه مكلف به تهيه وسيله اجراي قرار بوده است حسب اعلام خوانده و فرزندان خواهان مفقود الاثر گرديده است .

اولاً در اينصورت آيا ميتوان ماده 290 قانون آئين دادرسي مدني را نسبت به غايب مفقودالاثر تسري داد و دادرسي را توقيف كرد يا نه ؟

ثانياً مادام كه حكم بر مفقود الاثر بودن يك شخص صادر نشده وقت دادرسي چگونه و به چه كسي بايد ابلاغ شود ؟ ( بارم 6 نمره )

3 - با توجه به ماده 656 قانون آ . د . م كه در آن تصريح گرديده در صورت تراضي كتبي طرفين يا فوت يا حجريكي از آنان داروي از بين ميرود و اينكه در آن ماده اشاره نشده كه راي دادگاه مبني بر بطلان راي داور نيز از زمره اموري است كه باعث از ميان رفتن داوري ميشود در صورتيكه به راي داور اعتراض و حكم مبني بر بطلان راي مزبور صادر گردد تكليف دعوي مطروحه چه ميشود ؟ آيا قرار ارجاع امر به داوري كماكان باقي است و دادگاه بايد به انتخاب داور مجدد مبادرت كند يا با بطلان راي داور قرار ارجاع امر به داوري نيز منتفي است و دادگاه بايد به دعوي مطروحه رسيدگي و حكم صادر كند ؟

( بارم 7 نمره )

92 - اختبار شهريور 1378 كانون وكلا -حقوق جزا - 1378

سوالات اختيار كتبي كارآموزان وكالت دادگستري شهريورماه 78

1 - سوال حقوقي جزاي عمومي

آقاي ابراهيمي بعلت اصدار چك بلامحل در شعبه اول دادگاه عمومي شاهرود تحت تعقيب قرار گرفته و به شش ماه زندان تعزيري و دو ميليون ريال جزاي نقدي محكوم گرديده است . اين حكم به علت گذشتن 20 روز از تاريخ ابلاغ قطعي گرديده است . هم اكنون وي دوران محكوميت خود را در زندان ميگذراند .

در جريان اجراي حكم معلوم مي شود كه وي قبل از اين محكوميت ، محكوميت قطعي ديگري به 9 ماه زندان و دو ميليون ريال جزاي نقدي در همان دادگاه بعلت اصدار چك بلامحل داشته كه آن مجازات نيز بعلت عدم تجديدنظر خواهي قطعي گرديده است .

آقاي ابراهيمي در مرحله اجراي حكم به شما مراجعه كرده و تقاضاي كمك مينمايد پاسخ دهيد :

1 - موضوع سوال فوق با كدام يك از عنوان هاي حقوق جزاي عمومي قابل انطباق است و ماده استنادي آن چيست ؟

2 - آيا هر دو مجازات بايد اجرا شود يا يكي از آن ها در اين رهگذر آيا شوق ديگري نيز وجود دارد يا نه ؟

مبناي تقاضاي شما از دادگاه يا اجراي احكام كيفري بر چه اصلي استوار است . به عبارت ديگر چه تقاضائي از دادگاه يا دايره اجراي احكام كيفري مي نمائيد و خلاصه آنرا بيان كنيد .

2 - سوال حقوقي جزاي اختصاصي :

خانمي به دادگاه عمومي تهران مراجعه كرده و براساس شكوائيه اي از شوهر سابق خود شكايت مي نمايد . شاكي در شكوائيه خود بيان مي دارد كه از شوهر سابقم تقاضا نمودم جهيزيه اي را كه در موقع

ازدواج به خانه او آورده ام به من مسترد نمايد . از آنجا كه از استرداد آن خودداري مينمايد . تقاضاي تعقيب و مجازات وي را بعنوان خيانت در امانت دارم . شاكي جهت تقويت ادعاي خود به اظهارنامه اي كه در همين زمينه براي شوهر سابق خود فرستاده است استناد مي نمايد و برگ رسيد جهيزيه كه به خانه شوهر آورده و به امضاي شوهر است نيز ضميمه مي كند . دادگاه به موضوع رسيدگي و متهم ( شوهر ) را بعنوان خيانت در امانت محكوم مينمايد . اين دادنامه به شوهر ابلاغ مي شود .

در مهلت تجديد نظر خواهي شوهر به شما مراجعه مي كند و از شما مي خواهد كه وكالت وي را در مرحله تجديد نظر خواهي قبول نمائيد در چنين وضعيتي :

1 - آيا وكالت وي را مي پذيريد يا نه و در صورتي كه مي پذيريد دفاعيات خود را بر چه پايه اي استوار مي سازيد ؟

2 - در صورتي كه وكالت وي را نمي پذيريد جهات درستي راي دادگاه را بيان داريد .

3 - سوال مشترك حقوق جزاي عمومي و اختصاصي :

مدير روزنامه اي به اتهام انتشار سند خيلي محرمانه دولتي به استناد بند 6 ماده 6 قانون مطبوعات و ذيل ماده 2 قانون مجازات انتشار و افشاي اسناد محرمانه و سري دولتي تحت تعقيب قرار گرفته است و اين شكايت از طرف شاكي كه يكي از وزارت خانه هاي دولتي است بعمل آمده در جريان رسيدگي شاكي از شكايت خود صرف نظر مي نمايد دادگاه صرف نظر كردن شاكي را مورد توجه قرار نداده و به شرح

زير مبادرت به صدور راي مي كند . « مجرميت متهم در خصوص انتشار سند خيلي محرمانه دولتي به استناد بند 6 ماده 6 قانون مطبوعات و ذيل ماده 2 قانون مجازات انتشار و افشاء اسناد محرمانه و سري دولتي محرز تشخيص داده شد و تقاضاي متهم مبني بر صدور قرار موقوفي تعقيب به دليل پس گرفتن شكايت شاكي قابل قبول نيست زيرا قانونگذار تعقيب كيفري را به تقاضاي شاكي مربوطه موكول نموده است كه در اين مورد شاكي تقاضاي رسيدگي نموده است . ادامه پي گيري قضائي منوط به شكايت شاكي نبوده كه قابل استرداد باشد . لذا به استناد مواد مذكور به سه سال حبس محكوم مي گردد و به لحاظ وضع خاص متهم با رعايت ماده 22 قانون مجازات اسلامي ، مجازات مزبور را به تعطيل روزنامه اي كه متهم مديريت آنرا به عهده دارد به مدت پنج سال تبديل مي نمايد . »

اينك با مطالعه دادنامه نظر خود را پيرامون آن اعلام داريد . آيا به نظر شما راي دادگاه در خصوص توجه نكردن به استرداد شكايت شاكي و تبديل مجازات زندان به تعطيل روزنامه اي كه مديريت آنرا متتهم بعهده داشته برابر قانون است يا خير ؟ در اين خصوص هر نظري كه داريد اعلام نمائيد . اگر به مواد قانوني نيز استناد مي نمائيد آن مواد را ذكر كنيد . درستي يا نادرستي دلائل اتهام مورد نظر نيست و فرض بر اينست كه اتهام متوجه متهم هست .

93 - اختبار شهريور 1378 كانون وكلا - ثبت و امور حسبي - 1378

حقوق ثبت و امور حسبي

ولادت دخت گرامي حضرت رسول اكرم « ص »

و يكصدمين سال تولد حضرتامام خميني ( ره

) مبارك باد :

به سوالات ذيل مستدلا پاسخ دهيد : از چهار سوال به سه سوال پاسخ دهيد . وقت يكساعت و نيم

سوال 1 - مالك چند قطعه زمين متصل بهم فوت نموده و تعدادي ورثه از خود بجا گذارده است كه اين افراد اصرار به احداث ساختمان در قطعات مذكور را دارند . با مراجعه به شهرداري معلوم گرديد قطعات ياد شده فاقد نصاب قانوني مساحت و عدم تناسب اضلاع براي دريافت پروانه ميباشند ، در وضعيت حاضر و براي خروج از موانع قانوني و دستيابي به مقررات و نتيجتاً پروانه ساختماني چه اقداماتي لازم است تا ورثه قادر به كسب پروانه از شهرداري و احداث بنا گردند ؟ در صورت موافقت شهرداري بصدور پروانه ساختماني و عدم توافق ورثه به احداث ساختمان چه عمليات و اقداماتي بايد انجام پذيرد تا هر يك به حقوق ارثي خود نائل گردند . ( بارم : 7 نمره )

سوال 2 - با انتشار آگهي نوبتي ثبت عمومي شخصي در اجراي آگهي ماده 10 و 11 قانون ثبت ، تقاضاي ثبت ملكي را كه در تصرف خود داشته نموده است . از طرف ثالثي به تقاضاي ثبت نامبرده اعتراض شده ، مقتضي است مشخص نمائيد كه اعتراض شخص معترض در چه مدت و به چه ترتيب و تشريفات قانوني و با چه فورم قانوني و در چه مرجعي بايد صورت پذيرد و در صورتيكه اعتراض شخص معترض در مرحله ابتدائي ( و قبل از رسيدي ماحصل اعتراض ) مردود شناخته شود چه ارفاق قانوني براي ادامه اعتراض شخص معترض ملحوظ نظر واقع گرديده و چنانچه اظهارنظر حقوقي از

طرف اداره حقوقي وزارت دادگستري يا شورايعالي ثبت در اين مورد بخصوص صادر شده باشد مفاد اظهارنظر چيست ؟ ( بارم : 7 نمره )

سوال 3 - شخصي مالك يك دستگاه آپارتمان در مجموعه ساختماني الوند با ده دستگاه آپارتمان ميباشد كه با وجود استفاده از خدمات عمومي ساختمان از قبيل ( سرايدار ، هزينه موتورخانه ، برق و غيره ) مستنكف از پرداخت ماهيانه اين خدمات ميباشد و با اين عمل خود ساكنين مجموعه را ناراحت نموده ، براي اينكه شخص مستنكف از پرداخت هزينه هاي عمومي سهمي او را از طريق غير مراجعه به دستگاه قضائي وادار به پرداخت نمائيم چه اقدامات قانوني ميتوانيم انجام دهيم ؟ و بطور كل آئين طرح و تعقيب و پيگيري قانوني آن در آن مرجع غيرقضائي از چه طريق شروع و به كجا چه نقطه اي ختم مي شود . ( بارم : 6 نمره )

سوال 4 - ملك مشاعي داراي چندين مالك مي باشد كه بعضي از مالكين به نسبت سهام خود تقاضاي ثبت سهام خود را نموده اند و مورد تمديد حدود واقع گرديده است و ساير مالكين مشاعي در صورت تمايل براي ثبت سهام و تحديد حدود سهم خود چه مراحي را بايد سپري نمايند و امتيازاتي كه سهامداران ( مالكين ) قبلي در تقاضاي ثبت سهام ملكي خود بدست آورده اند براي ساير مالكين در تشريفات ثبتي لازم الرعايه مي باشد و اصولاً اسناد مالكيت صادره مالكين مشاعي متضمن چه مفاد مفهومي مي باشد . ( بارم : 7 نمره )

94 - اختبار آذر 1378 كانون وكلا - آئين دادرسي مدني - 1378

« سئوالات اختبار كتبي آئين دادرسي مدني كارآموزان و مقامات دادگستري »

«

مورخ 23/9/1378 »

به سئوالات زير مستدلاً پاسخ دهيد

1 - حسن دادخواستي بخواسته تخليه و تحويل مورد اجاره به طرفيت ديم دادگاه عمومي تهران نموده ، دادگاه پس از رسيدگي به موضوع حكم محكوميت رضا را به تخليه و تحويل مورد اجاره صادر كرده است . محكوم عليه ( رضا ) از اين راي تجديد نظرخواهي نموده و شعبه دادگاه تجديدنظر استان دادنامه بدوي را عيناً تاييد ، و خواهان تقاضاي صدور اجرائيه بعمل آورده ، در اين موقع محمود كه مدعي است مورد اجاره در تصرف وي بوده و با توجه به اينكه حق انتقال بغير در سند از رضا سلب نشده از او اجاره كرده است بشما مراجعه و تقاضاي كمك مينمايد و اظهار ميدارد كه در صورت اجراي حكم خسارت غيرقابل جبراني بودي وارد ميشود . حاليه شما به عنوان وكيل محمود به پرسش هاي زير پاسخ دهيد .

1 - خواسته محمود در قالب كدام يك از عناوين حقوقي قابل طرح است .

2 - خواسته شما از دادگاه چيست و چه تقاضائي مينمائيد . ( عنوان خواسته )

3 - چه كساني را طرف دعوي موكل خود قرار ميدهيد ؟

4 - براي احقاق حق موكل خود به كدام دادگاه مراجعه مي كنيد ؟ بدوي يا تجديدنظر ؟ با ذكر مثال ؟

5 - براي جلوگيري از اجرايب حكم تخليه تا صدور راي دادگاه چه اقداماتي به عمل مي آوريد ؟ بارم 8 نمره

2 - خانم و آقائي در تهران به عقد دائم با يكديگر ازدواج نموده و متعاقبا در اصفهان ساكن ميشوند . مهريه خانم در سند ازدواج مبلغ پنجاه ميليون ريال تعيين گرديده .

از اين مبلغ شوهر مبلغ سي ميليون ريال را به زوجه پرداخته و رسيد دريافت داشته است زوجه اين رسيد را ناديده گرفته و از طريق اجراي ثبت محل وقوع عقد ازدواج ( تهران ) در مقام صدور اجرائيه به مبلغ پنجاه ميليون ريال برآمده ، بعد از صدور و ابلاغ اجرائيه متعهد ( زوج ) بشما مراجعه و تقاضا مينمايد نسبت به مبلغ سي ميليون ريال پرداختي اقدام قانوني جهت برائت ذمه وي بعمل آوريد . شما بعنوان و ذيل زوج به سئوالات عناوين زير پاسخ دهيد .

الف - براي رسيدگي به تقاضاي شما كدام دادگاه صالح برسيدگي است ( تهران يا اصفهان )

ب - متن دادخواستي را كه به دادگاه تقديم مينمائيد باور خوانده نوشته و خواسته خود را نيز منجزا « و دقيقا » ذكر نمائيد .

ج - براي جلوگيري از ادامه عمليات اجرائي چه تقاضائي از دادگاه خواهيد كرد و در اجراي ثبت چه اقدامي انجام مي دهيد ؟

د - قانون و موادي از آن كه ناظر به اين موضوع بوده و شما براي اقدامات خود به آن استناد مينمائيد را ذكر كنيد . بارم 6 نمره

3 - مدعي عليه پرونده اي متعدد هستند در جلسه دادگاه بجز يك نفر بقيه خواندگان حاضر ميشوند مدعي درخواست رسيدگي مينمايد دادگاه نسبت به حاضرين به دعوي رسيدگي ، اين صدور حكم را به تاخير انداخته دستور ميدهد مدعي عليه غايب مجدداً احضار و در احضاريه او تصريح شود كه در صورت عدم حضور در جلسه دادرسي حكم دادگاه حضوري خواهد بود . با اين وصف باز هم مدعي عليه غايب در جلسه بعد

حاضر نميشود . دادگاه رسيدگي را تكميل و نسبت به تمام مدعي عليهم حكم ميدهد و در دادنامه صادره قيد مينمايد كه حكم دادگاه حضوري است . بنظر شما مستند دادگاه در اخذ چنين تصميم و اقدام چيست آنرا ذكر نمائيد و در صورتي كه عمل دادگاه را صحيح نميدانيد دلايل خود را بيان نمائيد . بارم 6 نمره

95 - اختبار شهريور 1378 كانون وكلا - حقوق مدني - 1378

سئوالات اختبار حقوقي مدني كارآموزان وكالت دادگستري مورخ 21/6/1378

سئوال اول

شخصي با ارائه سند مالكيت ثبتي و هبه نامه عادي مورخه 1/2/1364 و درخواست معاينه و تحقيق محلي بخواسته خلع يد خوانده و مطالبه اجرت المثل از او ضمن دادخواست تقديمي خود توضيح داده خوانده از سال 1360 ملك مورد دعوي را كه مالك ثبتي به او خبه كرده ، غاصبانه تصرف نموده است .

خوانده شما را به عنوان وكيل خود انتخاب و اجاره نامه اي ارائه مي نمايد حاكي از اجاره ملك مورد بحث از مالك ( واهب ) در سال 1360 بمدت دو سال و اظهار ميدارد طبق رسيدهائي كه در دست دارد تا تاريخ 1/2/1364 مال الاجاره مقرر را به موجر پرداخت كرده ولي مالك از تاريخ مزبور از دريافت اجاره بها امتناع كرده است . چگونه از موكل خود دفاع ميكنيد ؟

نمره پاسخ كامل 7 نمره پاسخ از 15 سطر بيشتر نباشد

سئوال دوم

فروشنده قطعه زميني ضمن عقد بيع تعهد كرده براي خريدار در زمين مزبور در مدتي مقرر خانه اي با مشخصات مورد موافقت طرفين بسازد و در قبال مبلغي معين به خريدار تسليم كند .

طرفين كليه خيارات را از خود ساقط كرده اند . خريدار با سكونت در خانه ساخته شده سطر

فروشنده بتدريج پي ميبرد خانه داراي عيوب و نواقصي است كه رفع آن طبق نظر كارشناس در اجراي قرار تامين دليل مستلزم هزينه سنگيني است . اگر وكالت خريدار را بعهده پذيرفتند براي احقاق حق موكل خود چه نوع دادخواست و با چه متن قانوني تنظيم مي نمائيد ؟

نمره پاسخ كامل 6 نمره پاسخ از 15 سطر بيشتر نباشد

سئوال سوم

شخصي بنام ( الف ) بدون اختيار از طرف مالك ، دو قطعه زمين او را به شخص ديگري بنام ( ب ) مي فروشد ( الف ) پس از مدتي با سند رسمي شخصاً همان دو قطعه را از مالك خريداري ميكند . خريدار يعني ( ب ) دادخواستي بطرفيت ( الف ) تقديم نموده به خواسته الزام خوانده به تنظيم سند رسمي انتقال قطعات مزبور . ( الف ) متقابلاً بابت مطالبه باقيمانده بهاي يكي از قطعات اقامه دعوي بطرفيت ( ب ) مي نمايد . دادگاه پس از رسيدگي شخص ( الف ) را به تنظيم سند رسمي نسبت به هر دو قطعه بنفع ( ب ) محكوم و حكم محكوميت ( ب ) را نيز بپرداخت بقيه8 ثمن قطعه موردنظر ( الف ) صادر مي نمايد .

شخص ( الف ) كه نسبت به حكم محكوميت خود به تنظيم سند رسمي قطعه اي كه بهاي آنرا مطالبه نكرده معترض است ، وكالت تجديدنظرخواهي نسبت بحكم را بشما محول ميكند براي نقص حكم دادگاه بدوي چگونه استدلال مينمائيد ؟

نمره پاسخ كامل 7 نمره پاسخ از 15 سطر بيشتر نباشد .

96 - اختبار شهريور 1378 كانون وكلا - حقوق تجارت - 1378

حقوق تجارت

ولادت دخت گرامي حضرت رسول اكرم « ص »

و يكصدمين سال تولد حضرتامام

خميني ( ره ) مبارك باد :

به سوالات ذيل مستدلا پاسخ دهيد : وقت يكساعت و نيم

به سوالات ذيل مستدلاً پاسخ دهيد

سوال 1 - آقاي الف به استناد يك فقره چك عليه آقاي ب كه صادركننده آنست اقامه دعوي مينمايد آقاي ب در مقام دفاع اعلام ميدارد كه بحكم دادگاه ورشكسته بوده و چون خواهان در موعد مقرر به مدير تصفيه مراجعه ننموده و عليه وي طرح دعوي نكرده است لذا ديگر حقي براي مطالبه ندارد . شما به عنوان وكيل خواهان پاسخ دهيد كه آيا عدم مراجعه طلبكار در موعد مقرر مذكور در قانون تجارت به مدير تصفيه موجب سقوط حق طلبكار از ورشكسته خواهد بود يا خير و اصولاً اقامه دعوي در مدت ورشكستگي و يا پس از آن چگونه است ؟

سوال 2 - حكم ورشكستگي آقاي الف صادر شده مدير تصفيه با ناظر تباني كرده و پس از وصول مطالبات قسمتي از آنرا به طلبكاران داده و بقيه را حيف و ميل كرده اند طلبكاران با اعلام رضايت از ورشكسته تقاضاي صدور حكم به رفع ورشكستگي را دارند با توجه به مراتب مذكور بنظر شما :

1 - آيا دادگاه بايد حكم رفع ورشكستگي صادر نمايد .

2 - تكليف اموال ورشكسته كه در توقيف است چه ميشود ؟

3 - چه وقت بايد به ثبت اسناد نوشته شود كه از اموال ورشكسته رفع بازداشت نمايد ؟

4 - آيا پس از صدور حكم رفع ورشكستگي ، ورشكسته سابق ميتواند در اموال خود دخل و تصرف نمايد .

سوال 3 - با توجه به بند 2 ماده 47 قانون ثبت ، كه ثبت شركت نامه را الزامي

دانسته آيا بنظر شما اين امر منحصر به شركت هاي تجاري است و يا شامل قراردادهاي مدني كه بر مبناي مضاربه و يا به نحو ديگر تنظيم شده باشد نيز مي گردد مثلاً چند نفر پيشه ور كه صاحب پيشه واحدي هستند شركت نامه عادي تنظيم و مشغول به كاري شدند آيا اين شركت نامه در صورت حدوث اختلاف قابل استناد در محاكم ميباشد يا خير ؟

سوال 4 - چنانچه واخواستنامه براي ابلاغ به متعهد سفته به محل اقامت او فرستاده شود و مامور گزارش كند كه متعهد سفته فوت شده آيا بنظر شما ميتوان واخواستنامه را ابلاغ شده تلقي كرد ؟

97 - اختبار بهمن 1377 كانون وكلا - حقوق تجارت - 1377

سوالات حقوق تجارت

كارآموزان محترم ، با پرهيز جدي از جواب هر چهار مساله ، لطفاً فقط به سه مساله از چهار مساله زير پاسخ دهيد

مساله اول

در يك معامله تجارتي بين دو تاجر ، ”الف“ كه خريدار است پرداخت قيمت كالا را از طريق امضاي سفته اي در تاريخ 10/11/74 و به سررسيد 2/3/75 در وجه ”ب“ كه فروشنده سات تعهد مينمايد ضمناً براي تامين اطمينان خاطر فروشنده ، ”ج“ كه شخص ثالث است پرداخت وجه سفته توسط الف را در ظهر آن ضمانت ميكند .

”ب“ همين سفته را در معامله ايكه با ”د“ داشته است ظهرنويسي كرده و به ”د“ منتقل مينمايد ”د“ سفته را جهت وصول ، ببانك مي سپارد ولي ”الف“ بعلت ادعايش اثر بر عدم تحويل كالاي موضوع معامله ، اقدامي در پرداخت وجه سفته نميكند و لذا سفته در تاريخ 11/3/75 واخواست ميشود . مذاكرات اصلاحي بين افراد فوق الذكر مدتي بدرازا ميكشد و در نهايت ”د“ با حصول

ياس از مذاكرات ، در تاريخ 4/4/76 بدفتر كار شما مراجعه و تقاضاي قبول وكالت و طرح دعوي جهت وصل وجه سفته مينمايد .

حال وضعيت حقوقي موجود بين ”د“ و ”الف - ب - ج“ را تحليل كرده و پس از بيان استنباط حقوقي و استدلالها و استنادات خود ، هر گونه اقدامي را كه در جهت حفظ حقوق موكل ضروري و قابل عمل تشخيص ميدهيد مستند به مواد قانوني بنويسيد .

مساله دوم

شخصي كه به كار توليدي مشغول است بمنظور مشخص و متمايز كردن كالاي توليدي خود از ديگر توليدات مشابه ، درصدد ثبت حروف A . B . C بعنوان علامت تجارتي است و براي نيل بمقصود خود ، شخصاً اظهار نامه ثبت علامت براي طبقه موردنظر را تهيه و به اداره ثبت علائم و مالكيت صنعتي تسليم نموده است . اداره مالكيت هاي تجارتي ، با ارسال يك اخطار اداري ، با ثبت حروف مورد تقاضا بعنوان علامت تجارتي بعلت اينكه علامت مورد درخواست ، لاتين ميباشد باستناد بخشنامه اي از هيات محترم دولت مخالفت كرده و تقاضاي او را مردود اعلام نموده است .

متقاضي ثبت علامت ، به شما مراجعه و درخواست قبول وكالت براي ثبت علامت مزبور دارد هر گونه اقدامي را كه بنظرتان مقدور و قانوني ميرسد با ذكر استدلالها و مواد و فصول قانوني ، مرقوم فرمائيد .

مساله سوم

شركاي شركتي با مسئوليت محدود ، كه اساسنامه آن دقيقاً طبق مقررات قانون تجارت تنظيم شده است ، مراجعه و اظهار ميدارند كه بدلائلي ، تصميم گرفته اند به جاي شركت با مسئوليت محدود شركتي از نوع سهامي خاص داشته باشند

و اساسنامه از پيش تهيه شده سهامي خاص را كه مطابق قانون تهيه شده است را نيز به شما تسليم مينمايند با چنين فرضي با انتخاب كوتاهترين راه ، هر گونه نوشته و اقدامي كه جهت نيل به مقصود موكل ضروري و لازم ميدانيد تهيه فرمائيد .

مساله چهارم

دو نفر به شما مراجعه و با ارائه دادنامه اي كه از يكي از محاكم عمومي صادر گرديده است از شما تقاضاي قبول وكالت براي تجديدنظر خواهي از دادنامه مزبور دارند دادنامه صادره ، حكايت از آن دارد كه دو نفر ياد شده ، خريدار و فروشنده ملكي بمبلغ 000ر000ر500 ريال بوده اند كه مبايعه نامه آن در يكي از آژانس هاي معاملات ملكي بين آنان تنظيم شده و عليرغم اينكه سند رسمي معامله متعاقباً در يكي از دفاتر اسناد رسمي تنظيم شده ولي بعلت مطرح شدن پاره اي اختلاف نظرها ، حق دلالي آژانس فوق الذكر پرداخت نگرديده و دلال نگزير براي وصول حق دلالي مندرج در مبايعه نامه كه عبارت از يك درصد از قيمت مورد معامله از هر يك از طرفين ميباشد بدادگاه مراجعه و دادگاه بدليل اينكه طرفين ايرادي از جهت مبلغ معامله و تنظيم شدن مبايعه نامه در آژانس متعلق به دلايل و پيش بيني 1% از قيمت معامله بعنوان حق دلالي هر يك از طرفين بعمل نياورده اند راي به محكوميت خريدار و فروشنده متناصفاً به پرداخت معادل دو درصد از قيمت معامله را در حق خواهان نموده است .

با توجه به مراتب فوق لطفاً با فرض قبول وكالت از ناحيه فروشنده و خريدار فوق الذكر ، نسبت به تهيه لايحه تجديدنظر

خواهي اقدام نماييد .

98 - اختبار بهمن 1377 كانون وكلا - حقوق مدني - 1377

سوالات حقوق مدني - امتحان كارآموزي كانون وكلاي دادگستري مركز

به هر سه سوال پاسخ دهيد . وقت : 2 ساعت

1 - در قولنامه اي تعهد به فروش ملكي مي شود ، ولي فروشنده پيش از حضور در دفتر اسناد رسمي و انتقال ملك ، آن را با سند رسمي به ديگري مي فروشد و بدين وسيله موضوع تعهد مندرج در قولنامه را از بين مي برد . در اين فرض ، آيا ابطال معامله دوم و الزام فروشنده قولنامه به انتقال ملك به خريدار قولنامه ممكن است ؟ يا با فروش ملك موضوع تعهد از بين رفته است ؟ مبناي هر يك از اين دو نظر چيست و شما بر پايه قوانين موضوعه و تحليل مفاد تراضي كداميك را ترجيح مي دهيد ؟ و رويه قضايي به كدام سو تمايل دارد ؟

2 - پدر صغيري ملك مولي عليه را براي مدت ده سال به اجاره مي دهد ، و پس از پنج سال صغير بالغ و رشيد مي شود . در اين فرض ، آيا اجاره نسبت به مدت بعد از رشد نافذ است يا غيرنافذ ؟ پاسخ را با استدلال بنويسيد .

3 - هنگام خاك برداري از ملك همسايه خانه مدعي آسيب مي بيند . دعوي جبران خسارت مدتي به درازا مي كشد و ظرف اين مدت هزينه تعمير و مصالح ساختماني بالا مي رود . دادگاه ضمن تعليم خود به كارشناس براي تعيين خسارت ، بايد هزينه زمان تلف و آسيب را از او بخواهد يا هزينه روز را و چرا ؟

99 - اختبار بهمن 1377 كانون وكلا -حقوق جزا - 1377

سئوالات حقوق جزاي عمومي و اختصاصي - امتحان كارآموزي كانون وكلاي

دادگستري مركز سئوالات حقوق جزاي عمومي

وقت : 2 ساعت و نيم

1 . شخصي به اتهام جعل ريز نمرات تحصيلي دانشكده حقوق تحت تعقيب قرار مي گيرد وي در دادگاه به جرم خود اقرار و اعتراف مي نمايد لكن متذكر مي گردد كه در اين كار سوء نيتي نداشته و در اثر آن عمل نيز ضرري متوجه هيچ كس نشده است . دادگاه عمومي تهران دفاعيات متهم را مورد پذيرش قرار نمي دهد و ارتكاب جرم جعل را محرز مي داند . ولي از آن جا كه متهم جوان و بدون پيشينه كيفري است وي را مستحق تخفيف مجازات مي داند . سرانجا با انطباق مورد با ماده 527 قانون مجازات اسلامي ( تعزيرات ) و رعايت ماده 22 همان قانون وي را به دو سال زندان محكوم مي نمايد محكوم جهت تجديدنظر خواهي در مهلت مقرر قانوني به شما مراجعه مي كند . در اينصورت :

1 ) اگر وكالت وي را نمي پذيريد جهات و دلائل آنرا بيان نمائيد .

2 ) هر گاه وكالت وي را در مرحله تجديدنظر مي پذيريد دفاعيات خود را بر چه پايه اي قرار مي دهيد ؟

2 . شخصي به اتهام بزه شرب خمر و زناي غير محصن تحت تعقيب قرار گرفته و به مجازات شلاق مستوجب حد محكوم گرديده و هر دو حكم نيز اجرا شده است . سپس متهم مذكور به عنوان جعل اسناد دولتي و كلاهبرداري و ايراد جرح عمدي تحت تعقيب قرار مي گيرد . در فرض اينكه دلائل كافي براي توجه اتهام وجود دارد آيا مي توان حكم تعدد و تكرار را در مورد جرائم

ارتكابي اخيرالذكر جاري ساخت ؟ پاسخ مثبت يا منفي خود را به استناد دلايل و مواد قانوني بيان نمائيد .

سئوالات حقوق جزاي اختصاصي :

1 . آقاي منوچهري به موجب وكالتنامه رسمي به آقاي مرتضوي وكالت مي دهد كه خانه مسكوني وي را به هر شخص و به هر شرط و به هر مبلغ بفروشد . آقاي مرتضوي به استناد وكالتنامه مذكور مورد معامله را به مبلغ يكصد ميليون ريال به شخصي مي فروشد و وجه آن را دريافت داشته لكن به موكل خود ( آقاي منوچهري ) مسترد مي نمايد . آقاي منوچهري وسيله اظهارنامه رسمي وجه مورد معامله را از وكيل خود مطالبه مي كند ولي آقاي مرتضوي با وجود ابلاغ اظهارنامه از تحويل و استرداد وجه مذكور خودداري مي نمايد . آقاي منوچهري شكوائيه اي تحت عنوان خيانت در امانت به مرجع قضائي تقديم و تعقيب كيفري نامبرده را درخواست مي نمايد . دادگاه به موضوع رسيدگي و سرانجام متهم را به دليل عدم تحقق بزه خيانت در امانت تبرئه مي كند .

اكنون آقاي منوچهري به شما مراجعه و تقاضا دارد كه در مقام تجديدنظر خواهي برآئيد . آيا به نظر شما صدور حكم برائت متهم از جانب دادگاه صادر كننده حكم موجه و قانوني است يا خير و اگر به نظر شما صحيح به نظر مي رسد دلائل خود را توضيح دهيد و چنانچه نادرست است دليل آنرا بنويسيد .

2 . آقاي محمودي به علت بزه قتل غيرعمدي در اثر رانندگي تحت تعقيب قرار مي گيرد . دادگاه عمومي تهران به موضوع رسيدگي و وي را به پرداخت ديه در حق وراث

مقتول محكوم مي نمايد . حكم دادگاه در اثر تجديدنظر خواهي مورد تاييد قرار مي گيرد و در اثر اجراي حكم مبلغ ديه از آقاي محمودي وصول مي شود . از آن جا كه وسيله نقليه آقاي محمودي نزد شركت بيمه ايران بيمه ”ديه“ بوده وي دادخواستي به طرفيت شركت بيمه ايران به خواسته مطالبه وجه پرداختي به دادگاه تقديم مي دارد . شركت بيمه ايران در قبال ادعاي آقاي محمودي ( راننده ) متذكر مي گردد كه به قرار اطلاع آقاي محمودي رانندگي وسيله نقليه مورد بحث را به عهده نداشته بلكه فرزندش راننده وسيله نقليه بوده و به علت اينكه گواهي نامه رانندگي نداشته پدر بجاي پسر راننده معرفي شده تا بتواند ديه پرداختي را از بيمه دريافت دارد . به اين ترتيب شركت بيمه راي قطعي محكوميت كيفري آقاي محمودي را زير سئوال برده است . اكنون آقاي محمودي به شما مراجعه مي نمايد . آيا وكالت وي را مي پذيريد يا خير در صورتي كه وكالت وي را نمي پذيريد موجبات عدم پذيرش وكالت را مشروحاً بيان داريد ؟ و اگر به موادي از قانون اشاره مي نمائيد مفاد آن مواد را به طور اجمال بيان داريد .

100 - اختبار بهمن 1377 كانون وكلا - آئين دادرسي مدني - 1377

آئين دادرسي مدني

به سوالات زير پاسخ دهيد .

سوال اول :

در تاريخ 14/2/77 آقاي ( الف ) كارمند يكي از ادارات دولتي اصفهان در شهر مذكور فوت مي كند . بر اثر وي يك پسر 19 ساله بنام ( ب ) و يك همسر بنام ( ج ) و يك دختر بنام ( د ) هستند . آقاي ( ب ) در تهران و

بانوان ( ج ) و ( د ) در تبريز سكونت دارند و بين ايشان اختلاف وجود دارد . متوفي در هنگام فوت فقط چهار ميليون ريال در حساب خود در يكي از بانكهاي اصفهان و يك قطعه زمين مزروعي به بهاي سه ميليون ريال در شهرستان رشت داشته است . آقاي ( ب ) با مراجعه به دفتر شما درخواست مي كند به سوالات زير پاسخ دهيد :

1 - جهت تحصيل تصديق انحصار وراثت آقاي ( الف ) چه مداركي بايد تهيه شود و كدام دادگاه صالح است . 2 - درخواست نامه تصديق انحصار وراثت مرحوم ( الف ) چند نوبت بايد آگهي شود و هزينه آگهي چه مبلغي است . 3 - چنانچه تصديقي در موضوع وراثت صادر شود قابل تجديدنظر در مرجع تجديدنظر هست يا خير . 4 - با فرض تكميل بودن مدارك ، درخواست نامه تصديق انحصار وراثت را تنظيم و به اينجانب تسمليم نمائيد .

با استناد به مقررات و مستدلاً به سوالات فوق پاسخ داده و درخواست نامه مذكور را بنويسيد .

سوال دوم :

آقاي بهمن كه در تهران اقامت دارد بموجب قرارداد مورخ 25/5/77 يك دستگاه آپارتمان واقع در تهران را به آقاي محمد مي فروشد و با دريافت كل ثمن معامله تعهد ميكند در تاريخ 28/6/77 جهت تنظيم سند رسمي انتقال در دفتر اسناد رسمي حاضر شود و در قرارداد ذكر ميشود : هر گونه اختلافي تحت هر عنواني در ارتباط با اين قرارداد بين طرفين بوجود بيايد از طريق داوري حل و فصل خواهد شد . ”آقاي بهمن در موعد مقرر در دفترخانه حاضر نمي شود

و بين طرفين اختلاف بوجود مي آيد و آقاي محمد بوسيله اظهارنامه رسمي وكيل خود آقاي ( ج ) را به عنوان داور خود معين و به طرف مقابل معرفي و درخواست مي كند كه وي نيز داور خود را در مهلت قانوني معين و معرفي كند . آقاي بهمن با وجود ابلاغ اظهارنامه و انقضاي مهلت قانوني داور خود را معرفي نمي نمايد . آقاي محمد با طرح دعوي عليه آقاي بهمن و بيان موارد اختلاف و معرفي آقاي ( ج ) بعنوان داور اختصاصي خود و با استناد به قرارداد و اظهارنامه و ارائه تصاوير مصدق آنها از دادگاه عمومي تهران تقاضاي تعيين داور و سرداور جهت رسيدگي به اختلافات را مي كند . با توجه به تكميل بودن پرونده وقت رسيدگي تعيين و در زمان تعيين شده جلسه دادرسي با حضور خواهان و در غياب خوانده تشكيل ميشود و خواهان خواسته خود را مطرح ميكند .

اكنون به سئوالات ذيل با استناد به مقررات و مستدلاً پاسخ دهيد : الف - آيا آقاي محمد در طرح دعوي خود رعايت كليه موازين قانوني را كرده است يا خير ؟

ب - بنظر شما دادگاه چه تصميمي بايد اتخاذ نمايد كه مطابق با موازين قانوني باشد ؟

سئوال سوم :

آقاي رضا بموجب دادخواستي كه بشماره 394 و بتاريخ 16/7/77 در دفتركل مجتمع قضائي مركزي تهران ثبت شده است دعوائي به خواسته مطالبه مبلغ بيست ميليون ريال وجه يك فقره سفته عليه آقاي حسن در تهران اقامتگاه وي طرح نموده كه رسيدگي به آن بيكي از شعب دادگاههاي عمومي ارجاع و وقت رسيدگي تعيين شده است . در

زمان تعيين شده جلسه رسيدگي با حضور خواهان تشكيل مي شود و رئيس دادگاه به خواهان اظهار مي دارد كه مامور ابلاغ ضمن اعاده دادخواست و پيوستهاي آن اعلام كرده است : به نشاني خوانده ، مراجعه شد ، ساكنين محل اظهار داشتند آقاي حسن در تاريخ 14/7/77 فوت كرده است . خواهان كليه مطالب عنوان شده از جانب مامور ابلاغ را تائيد و جهت معرفي ورثه مرحوم حسن تقاضاي مهلت مي كند و مراتب مذكور در صورتجلسه دادگاه درج مي شود .

با استناد به مقررات و مستدلاً بنويسيد دادگاه چه تصميمي بايد اتخاذ نمايد كه مطابق با موازين قانوني باشد .

101 - اختبار بهمن 1377 كانون وكلا - آئين دادرسي كيفري - 1377

آئين دادرسي كيفري تاريخ 23/11/77

به سوالات ذيل پاسخ دهيد ، وقت 2 ساعت

سئوال اول :

”الف“ كه بموجب مبايعه نامه عادي آپارتماني را در سال 73 از مالك ”ب“ خريداري نموده است بعدا متوجه ميشود ملك مذكور با سند رسمي به ”ج“ منتقل گرديده است لذا در همان سال در دادسراي تهران عليه ”ب“ به اتهام كلاهبرداري و فروش مال غيرشكايت مينمايد . ”ب“ در بازپرسي ميگويد چون ”الف“ بقيه شمس معامله را بموقع نپرداخته محق به انتقال ملك خود به ”ج“ بوده است . بازپرس پس از تحقيقات قرار اناطه صادر مينمايد با اعتراض الف به اين قرار دادگاه كيفري 2 موضوع را از موارد اناطه ندانسته و پرونده را به بازپرسي اعاده مينمايد . ”ب“ به راي دادگاه كيفري 2 اعتراض مي نمايد در اين زمان در اجراي قانون تشكيل دادگاههاي عمومي و انقلاب دادسرا منحل و دادگاه عمومي تشكيل ميگردد .

به سئوالات زير مستدلا پاسخ دهيد :

1 - علت صدور قرار

اناطه در اين مسئله چيست . آيا صدور قرار صحيح ميباشد ؟ چرا

2 - آيا راي دادگاه كيفري دو قابل تجديدنظر است يا نه

3 - با فرض قابل اعتراض بودن راي مرجع رسيدگي به اعتراض كدام دادگاه است

4 - رسيدگي ماهوي ( در صورت لزوم ) در كدام دادگاه ادامه خواهد يافت

سئوال دوم :

آقاي الف از آقاي ب تحت عناوين ايراد ضرب ، تظاهر بوكالت دادگستري فحاشي و صدور چك بلامحل بمبلغ سي ميليون ريال شكايت كرده است . در مورد چك بلامحل علاوه بر شكايت دادخواست ضرر و زيان نيز طرح و مبلغ چك را بانضمام خسارات قانوني مطالبه كرده است . پرونده در يكي از شعب دادگاه عمومي مورد رسيدگي قرار

گرفته و دادگاه پس از رسيدگي و استماع مدافعات متهم وي را مجرم تشخيص داده و در مورد ايراد ضرب به پرداخت ديه كامل در مورد تظاهر بوكالت دادگستري به سه ماه حبس و در مورد فحاشي به 20 ضربه شلاق و در مورد چك بلامحل به دو سال حبس و 7 ميليون و پانصد هزار ريال جزاي نقدي محكوم كرده است هم چنين متهم را به تاديه مبلغ سي ميليون ريال خسارات قانوني محكوم كرده است .

به سئوالات زير پاسخ دهيد :

1 - آيا راي صادره قابل تجديدنظر است يا خير ؟

2 - مرجع تجديد نظر را ذكر كنيد

3 - محكوم عليه تقاضاي خود را به كدام مرجع بايد تسليم نمايد و چه مبلغي را بايد بابت هزينه دادرسي تا ديه نمايد ؟

102 - اختبار بهمن 1377 كانون وكلا - حقوق ثبت و امور حسبي - 1377

به كليه سوالات زير پاسخ دهيد :

1 ) تركيب هيات نظارت و شوراي عالي ثبت را بنوسيد و صلاحيت

شوراي عالي ثبت را توضيح دهيد .

2 ) شخصي كه زمين او در مجاورت ملكي كه نسبت به آن درخواست ثبت شده است قرار ندارد نسبت به حدود ملك مذبور و حق عبور خود در آن ملك ، كه متقاضي در درخواست ثبت خود به آن اشاره نكرده است ، اعتراض دارد در چه زماني بايد اعتراض نمايد و در چه مرجعي رسيدگي ميشود ؟

3 ) سه اطلاح ثبتي تفكيك ، افراز و تقسيم را توضيح دهيد ؟

4 ) براي اجراي اجرائيه سندي ذمه اي با معرفي بستانكار چند دستگاه يخچال موجود در پاركينگ ساختمان محل مسكوني بدهكار توقيف ميشود . مستاجر طبقه ديگر ساختمان مزبور به شما مراجعه و با ارائه مداركي خود را مالك بخچالهاي مزبور معرفي مينمايد . در صورتيكه صحت اظهارات او را احراز و مدارك او را كافي دانستيد براي رفع توقيف چه اقدامي انجام ميدهيد و چه مراحلي ممكن است شكايت شما طي نمايد ؟

5 ) بر اساس سند ذمه اي اجرائيه اي عليه شخصي صادر ميشود ، ميون سند ذمه اي شما را بعنوان وكيل تعيين و با ارائه اسنادي مدعي ميشود كه دين خود را پرداخته است در صورتيكه مدارك او كافي باشد چه اقدامي انجام خواهيد داد . موكل از شما ميخواهد كه نسبت به توقف علميات اجرائي اقدام كنيد . در اين مورد چگونه عمل ميشود ؟

استفاده از كتاب قانون و هر نوشته اي ممنوع است .

103 - اختبار خرداد 1375 كانون وكلا - حقوق تجارت - 1375

لطفا به هر دو سوال ذيل پاسخ دهيد : استفاده از كتاب قانون آزاد است .

الف كه يكي از شركاي شركت با مسئوليت محدود ب ميباشد ، در

تاديه بدهيهايش دچار وقفه شده و طلبكاران وي با همه تلاشي كه معمول داشتهاند موفق نگرديدهاند مطالبات خود را بحيطه وصول درآورند و مالي هم از او بدست نياوردهاند تا با معرفي آن بتوانند استيفاي طلب نمايند . تنها دارئي شناخته شده او سهم الشركهاي است كه نامبرده در شركت با مسئوليت محدود ب دارد . چگونه ممكن است كه آن سهم الشركه آزاد و در اختيار طلبكاران قرار گيرد و آيا طلبكاران براي تحقق اين منظور بايد همگي عمل كنند و يا اقدام يكي از آنان هم كافي است و آيا اگر وجهي از اين بابت بدست آيد به نسبت بين طلبكاران تقسيم ميشود و يا ترتيب ديگري اخذ ميگردد ؟

الف سفتهاي در وجه ب صادر كرده و ب سفته مذكور را بنفع د و آقاي د نيز در وجه ج ظهر نويسي كرده است . همچنين امضاي ك بعنوان ضامن بدون تعيين مضون عنه او در پشت سفته ديده ميشود . الف در سررسيد از پرداخت وجه سند خود داري نموده و ج ظرف مهلت مقرر نسبت به واخواست آن اقدام كرده است و متعاقبا دادخواستي به طرفيت الف ، ب ، د و ك تقديم كرده و حكم هم بر محكوميت خواندگان بنحو تضامن صادر شده است . قبل از صدور حكم محكوميت مذكور ، قرار تامين خواسته نيز بنفع ج و عليه همه امضاء كنندگان صادره شده و ج از هر يك از امضاء كنندگان اموالي را به اجراي دادگاه معرفي كرده و آن اموال بازداشت شده است . در مقام اجراي حكم صادر شده كليه اموال توقيف شده موافق موازين

قانون بفروش رفته و حاصل فروش 40% بيش از مبلغ سفته است . تكليف اجراي با مبلغ اضافي از چه قرار است و آن مبلغ به چه كسي بايد داده شود ؟

104 - اختبار خرداد 1375 كانون وكلا - آئين دادرسي كيفري - 1375

دو مسئله زير را بدقت بخوانيد و هر دو را پاسخ دهيد . استفاده از كتاب قانون آزاد است .

مسئله اول : ، دادگاه كيفري يك تهران در رسيدگي به جرمي از جرائم تعزيري كه پرونده آن طبق مقرارت قانون تشكيل دادگاههاي كيفري يك و دو مصوب 1368 مستقيما در دادگاه طرح شده و مدعي خصوصي نيز مبادرت به تقديم دادخواست ضررو زيان نموده است بدوا به تقاضاي مدعي خصوصي قرار تامين خواسته صادر ميكند . سپس وقت دادرسي تعيين و طرفين احضار ميشوند . روز جلسه وكيل متهم بدون موكل حضور ميابد . دادگاه حضور وكيل بدون موكل ( متهم ) را نپذيرفته و جلسه را تجديد مينمايد . جلسه بعد متهم در معين وكيل خود حضور پيدا ميكند . دادگاه قرار وثيقهاي عليه متهم صادر مينمايد متهم به قرار وثيقه اعتراض ميكند ليكن دادگاه پس از رسيدگي بالاخره متهم را محكوم به مجازات قانوني نموده اجراي مجازات را نيز با احراز شرايط ماده 35 قانون مجازات اسلامي معلق مينمايد . بعلاوه متهم را به ضرروزياني كمتر از ميزان مدعي خصوصي محكوم ميكند . مدعي خصوصي بعد از صدور حكم و قبل از انقضاء مهلت تجديدنظر خواهي كتبا حق اعتراض و تجديدنظر خواهي را از خود سلب نموده است ، معذا همزمان با تجديدنظر خواهي محكوم عليه ، در مهلت قانوني ، مدعي خصوصي نيز نسبت به حكم ضرر و زيان تقاضاي

تجديدنظر مينمايد . در مرحله تجديدنظر خواهي ، ديوان كشور ، دادگاه كيفري يك را در دعوي مطروحه اساسا داراي صلاحيت ذاتي و محلي نداسته و پس از نقض حكم آنرا به مرجع صلاحيتدار ارسال ميدارد . اينك با توجه به قضيه مطروحه و با استفاده از قانون و يا آراء ديوان كشور و نظريه مستدلا و مستندا پاسخ خواستههاي زير را بنويسيد .

در رسيدگي كيفري مذكور در صورتيكه توضيحات خاصي از متهم ضرورت نداشته باشد ، اصولا حضور متهم همراه وكيل در دادگاه الزامي است يا خير .

تصميم دادگاه در غير قابل تجديدنظر خواهي نسبت به قرار وثيقه درست بوده است يا خير .

با وجود صدور حكم محكوميت و تعليق اجراي مجازات در باره متهم طرفين دعوي كيفري اعم از دادستان يا محكوم عليه يا مدعي خصوصي و يا هر مقام قضائي حق تجديدنظر خواهي دارند يا خير ؟

آيا در دعوي كيفري طرفين ميتوانند حق تجديدنظر خواهي را از خود سلب كنند و در اين قضيه كه مدعي خصوصي حق خود را ساقط كرده ميتوانسته قبل از انقضاء مدت بيست روز مبادرت به تجديدنظر خواهي كند .

با نقض حكم در ديوان كشور بعلت عدم صلاحيت ذاتي و محلي و ارجاع پرونده به مرجع صلاحيتدار قرار تامين خواسته و وثيقه صادره عليه متهم در پرونده به قوت خود باقي ميماند يا لغو و منتفي گشته و دادگاه صلاحيتدار تصميم جديد مقتضي اتخاذ خواهد نمود .

آيا پس از نقض حكم دائر به عدم صلاحيت محلي دادگاه توسط ديوان عالي كشور ، دادگاه مرجوع اليه حق اصرار دارد يا خير ؟

مسئله دوم : ، يك نفر نظامي

در محوطه محل خدمت ضمن تخلف از مقررات رانندگي موجب مرگ نظامي ديگر ميشود . بازپرس نظامي قرار وثيقهاي معادل ديه مقتول عليه متهم صادر ميكند كه پس از توديع آزاد ميگردد . متهم علاوه بر بزه مذكور بعلت حمل و نگهداري مواد مخدر كه مجازات آن به فرض شديدتر از جرم اولي است تحت تعقيب دادسراي انقلاب بوده . اينك دادسراي انقلاب با توجه به مقررات قانون بعلت اينكه مجازات جرم دوم مهمتر است خود را صالح برسيدگي به هر دو جرم متهم ميداند . پس از حل اختلاف بين دو دادسرا توسط مرجع صلاحيدار ، بازپرس نظامي قرار وثيقه متهم را به قررا بازداشت تشديد و ذيل قرار صادره متهم را در زندان از ملاقات ممنوع ميكند . وكيل متهم طي لايحهاي دادسرا و دادگاه عمومي را صالح براي رسيدگي به جرم قتل غير عمد دانسته و ممنوع الملاقات كردن متهم را غير قانوني و بر خلاف حقوق زنداني تلقي مينمايد . اينك با توجه به مسئله بالا و قانون و آراء ديوان كشور و نظريهها مستدلا و مستندا پاسخ خواستههاي ذيل را بنويسيد .

با توجه به اينكه جرم حمل و نگهداري مواد مخدر مهمتر از جرم ديگر متهم بوده ، رسيدگي به هر دو بزه انتسابي در صلاحيت دادسرا و دادگاه انقلاب كه صلاحيت رسيدگي بجرم مهمتر را دارد ميباشد يا خير .

در اين قضيه مرجع حل اختلاف بين دو دادسرا كدام بوده است .

آيا ادعاي وكيل متهم در مورد صلاحيت دادسرا و دادگاه عمومي و نيز ممنوع الملاقات كردن متهم درست است يا خير ؟

تامين كيفري وثيقه كه توسط بازپرس نظامي

معادل ديه مقتول اخذ شده متناسب با جرم ارتكابي بوده يا خير .

105 - اختبار خرداد 1375 كانون وكلا - آئين دادرسي مدني - 1375

به سوالات ذيل پاسخ دهيد :

بموجب سندي رسمي كه در دفتر اسناد رسمي شماره 800 تهران تنظيم شده ، خانه الف كه در تهران واقع است به ج منتقل ميشود و اين انتقال در دفتر املاك به ثبت ميرسد . الف از دادگاه عمومي تهران تفاضاي صدور حكم بر بي اعتباري سند مذكور را ميكند اما دادگاه حكم بر بيحقي وي صادر مينمايد . مشاراليه از حكم تجديدنظر ميخواهد و دادگاه تجديدنظر حكم نخستين را نقض و حكم بر بي اعتباري سند انتقال صادر ميكند .

محكوم له جهت اجراي حكم به شما مراجعه ميكند اقداماتي را كه انجام ميدهيد با استناد به مقررات و مستدلا بنوسيد .

در خرداد 1366 الف بموجب سند رسمي اجاره آپارتمان خود واقع در تهران را كه 2 اطاق دارد و يكي از اطاقهاي آن مشرف بخيابان است براي مدت يكسال جهت سكونت به د ، اجاره ميدهد و در 16/1/67 الف بموجب سند عادي موافقت ميكند كه د از مورد اجاره جهت كسب و تجارت استفاده نمايد . و اطاق مشرف بخيابان را نيز به ج انتقال دهد . در 22/10/73 د با تنظيم قرارداد و دريافت يكصد ميليون رسال سرقفلي ، كل مورد اجاره را به ج انتقال داده و بتصرف وي ميدهد و بخارج از كشور عزيمت ميكند . الف با استناد به سند رسمي اجاره عليه د دعوي تخليه طرح ميكند و شعبه 555 دادگاه عمومي تهران دادنامه شماره 20 - 8/8/74 غيابي را دائر بر تخليه صادر ميكند . پس از صدور اجرائيه

و ابلاغ آن ، ج كه كليه اصول اسناد و دادنامه و اجرائيه را در اختيار دارد به شما مرجعه ميكند و ضمن اعلام اينكه هيچگونه دسترسي به د ندارد از شما ميخواهد كه وكالت وي را قبول نمائيد . با استناد به مقررات و مستدلا بنويسيد چه اقداماتي براي ج ميتوان انجام داد .

افشين ، كه كارمند يكي از ادارات دولتي در شهر اصفهان بوده و يك قطعه زمين مزروعي در شيراز و يكصد ميليون ريال در حساب بانكي خود در تبريز داشته ، در اصفهان فوت ميكند . در سال 1375 رضا با تقديم دادخواست به دادگاه عمومي تهران و ارائه تصاوير مصدق تصديق انحاصر وراثت افشين و وصيت عادي كه بموجب آن اموال افشين به رضا تمليك شده است ، دعوي بخواسته تنفيذ وصيت نامه عليه آقايان احمد مقيم تهران ، جواد مقيم مشهد و علي مقيم همدان كه همگي وراث افشين هستند و تركه را تقسيم نكردهاند طرح ميكند . در آغاز اولين جلسه رسيدگي كه در غياب علي تشكيل ميشود ، خواهان دعوي خود عليه احمد را مسترد ميكند و جواد نسبت به وصيت نامه دعوي جعل نموده و دلائل جعليت را اقامه ميكند و دادگاه از رضا كه در استفاده از سند باقي است تقاضاي تسليم اصل وصيت نامه را مينمايد . رضا اظهار ميدارد كه فعلا قادر به تسليم آن نيست ، دادگاه ختم رسيدگي را اعلام و در ارتباط با احمد قرار سقوط دعوي و به علت خروج سند وصيت نامه از اعداد دلايل و عدم وجود دليل ديگر قرار رد دعوي خواهان را صادر ميكند .

اكنون با استناد بمقررات و مستدلا بسئولات زير پاسخ دهيد :

اولا : با توجه به مطالب عنوان شده آيا دادگاه صلاحيت رسيدگي بدعوي را داشته است يا خير ؟

ثانيا : آيا تصميمات دادگاه مطابق با موازين قانوني هست يا خير ؟

106 - اختبار خرداد 1375 كانون وكلا - حقوق ثبت و امور حسبي - 1375

به كليه سوالات زير مستدلا پاسخ دهيد . استفاده از قانون مجاز است .

سوال اول :

پس از صدور اجرائيه چك ، مازاد ملك مديون كه در وثيقه بانك بوده به نفع دارنده چك بازداشت ميشود . دارنده چك طلب بانك را پرداخت و درخواست مزايده ملك را ميكند و بمرحله صدور آگهي ميرسد . زوجه بدهكارسند نكاح خود را كه در دفتر ازدواج تنظيم شده ارائه ميدهد كه بموجب آن ملك مورد بحث صداق اوست و در نتيجه به عمليات اجرائي اعتراض ميكند .

مرجع رسيدگي را مشخص نماييد .

بنظر شما چه تصميمي بايد اتخاذ شود .

سوال دوم :

بموجب سند رسمي منافع 20 ساله ملكي به ديگري منتقل گرديد . بعد از انتقال منافع سند مالكيت ملك بنام مالك صادر ميشود در حاليكه حقوق منتقل اليه منافع در آن درج نشده است . شخص اخير الذكر براي حفظ حقوق خود به شما مراجعه ميكند چه اقدامي معمول خواهيد داست ؟

سوال سوم :

شخصي ملك خود را بديگري با سند رسمي ميفروشد . خريدار در همان روز به فروشنده وكالت رسمي ميدهد كه بعد از گذشتن ده سال حق دارد با پرداخت ثمن معامله ملك را بخود منتقل نمايد بعد از دو سال وكيل ( فروشنده ) به شما مراجعه ميكند كه موكل ( خريدار ) بموجب اظهار نامهاي او را از وكالت عزل كرده است .

چگونه او را راهنمايي ميكنيد ؟

سوال چهارم :

حدود اختيارات ولي و موارد سقوط ولايت قهري را شرح دهيد .

سوال پنجم : اداره اموال جنين بعهده كيست ؟

107 - اختبار خرداد 1375 كانون وكلا - حقوق مدني - 1375

به سوالات ذيل با استدلال پاسخ دهيد . استفاده از قانون مدني آزاد است .

سوال اول :

در قراردادي كه بين نماينده تام الاختيار يك شركت توليد پارچه و يك بازرگان بسته ميشود ، بازرگان متعهد ميگردد ظرف دو سال پنبه لازم براي شركت را در هر ماه با تقاضاي نماينده شركت به قيمت روز به شركت بفروشد و آن را تسليم كند :

الف - اين قراداد چه وضعيتي دارد ؟

ب – بر فرض اعتبار ، اگر شركت از پرداخت قيمت يك قسمت از پنبه تسليم شده خود دادري كند :

آيا بازرگان حق فسخ قرارداد را دارد ؟

اگر بازرگان در اثر اين خودداري شركت ، نتواند بموقع بهاي كالاي خريداري شده خود را كه سي درصد نسبت به زمان خريد افزايش يافته است ، بپردازد و در نتيجه فروشنده با استفاه از حق فسخي كه در اينصورت براي او منظور شده است كالا را پس بگيرد ، آيا شركت مسئول پرداخت ميزان افزايش قيمت آن كالا به بازرگان خواهد بود ؟

اگر پس از فروش و تسليم چند قسمت از پنبهها قرارداد مزبور بين طرفين اقاله شود ، آيا شركت موظف به رد آن پنبهها يا بدل آنها به بازرگان خواهد بود ؟

خرداد 75 – شهيدي

108 - اختبار خرداد 1375 كانون وكلا - حقوق جزا - 1375

لطفا به هر سه سوال ذيل پاسخ دهيد : استفاده از كتاب قانون آزاد است .

سوال اول :

" الف " و " ب " متهمند كه با شركت يكديگر بدون رعايت ترتيبات مقرر در قانون به خروج اشياء عتيقه از كشور مبادرت كردهاند . در بررسي سوابق آن دو مشخص ميشود كه هر قبلا به اتهام جعل مهر شهرداري تهران

تحت تعقيب قرار گرفته ولي چون براي كشف جرم و دستگيري همدستان خود با مامورين انتظامي همكاري كردهاند از مجازات معاف شدهاند . همچنين الف به اتهام معاونت در خروج غير قانوني اشياء عتيقه از كشور با رعايت كيفيات مخففه قبلا به چهار ماه حبس محكوم شده كه محكوميت او قطعي ولي تا زمان وقوع جرم اخير يعني شركت در خروج اشياء عتيقه حكم محكوميت در مورد وي اجرا نگرديده است .

در دادگاه وكيل مداع ب عنوان ميكند كه ب در حال شروع به جرم خروج اشياء عتيقه دستگير شده و لذا دادگاه بايد با توجه به مقررات شروع به جرم در مورد او تصميمگيري كند . وكيل مدافع الف نيز تقاضا ميكند كه چون موكل او قبلا به جهار ماه حبس محكوم شده است ولي محكوميت اجرا نگرديده براي رعايت حال وي دادگاه بايد با توجه به تعدد جرم در مورد موكل وي تصميم بگيرد . هر دو وكيل در عين حال تقاضاي تخفيف مجازات موكلين خود در صورت محكوميت و همچنين تعليق اجراي مجازات آنها را مينمايند .

با توجه به سوال بالا :

اولا – دفاع وكلاي الف و ب در مورد شروع به جرم و رعايت قاعده تععدد متضمن نفي براي موكلين آنهاست يا خير ؟

ثانيا – آيا دادگاه در صورت محكوميت متهمان ميتواند مجازات آنها را تخفيف داده و معلق كند يا نه ؟

ثالثا – چنانچه دادگاه متهمان را محكوم كند و علاوه بر مجازات اصلي كيفري تتميمي نيز براي ايشان در نظر بگيرد اما مدت مجازات تتميمي را با اين استدلال كه در تعزيرات نوع و مقدار و مدت مجازات به

نظر حاكم است معين نكند اين نظر دادگاه صحيح است يا خير ؟

سوال دوم :

وجوه اشتراك و افتراق تشديد مجازات را در كيفرهاي مستوجب حدود و مجازاتهاي تعزيراتي در تكرار جرم مشخص كنيد . حداكثر پنج سطر

سوال سوم :

اگر فردي بواسطه استعمال مواد مخدر مسلوب الاراده شود و مرتكب جرمي گردد به عقيده شما ميتوان در دفاع از او ماده 53 قانون مجازات اسلامي استفاده كرد و مسلوب الاراده شدن بر اثر شرب خمر را با مسلوب الاراده شدن بواسطه مواد مخدر يكي دانست ؟ در حال به چه دليل ؟ حداكثر 5 سطر

109 - اختبار خرداد 1373 كانون وكلا - حقوق جزا - 1373

لطفا به هر دو سوال ذيل پاسخ دهيد : استفاده از قانون مجازات اسلامي و تعزيرات آزاد است .

سوال اول :

شخصي به موجب اتهامات زير در دي ماه 1372 تحت تعقيب دادسراي عمومي تهران قرار ميگيرد .

تصرف ملك الف به قهر و عدوان موضوع ماده 138 قانون تعزيرات

ورود به منزل الف با تهديد موضوع ماده 137 قانون تعزيرات

معاونت با ج در دو فقره سرقت ساده موجب تعزير .

در سابقه فرد متهم مشخص ميشود كه قبلا در سال 1371 به عنوان تصرف ملك ديگري به يك سال حبس محكوم شده و دادگاه مجازات او را تبديل به يك ميليون ريال جزاي نقدي كرده كه از دادگاه تقاضاي تقسيط آنرا نموده دادگاه نيز با اين تقاضا موافقت كرده كه مقداري از جزاي نقدي را پرداخت و هنگام وقوع جرائم اخير مقداري از اقساط هنوز پرداخت نشده است . كيفر خواست صادر و با توجه به مواد 137 و 138 و 108 قانون تعزيرات و 48 و 43 و 47 قانون مجازات اسلامي تقاضاي

مجازات او شده است . با توجه به سوال بالا :

اولا : چنانچه شما وكيل مدافع متهم باشيد چه دفاعي از او ميتوانيد بكنيد كه موثر در تخفيف مجازات وي باشد .

ثانيا : آيا ميتوانيد در خواست تعليق اجراي مجازات موكل خود را بنمائيد يا خير ؟

سوال دوم :

الف مامور ناحيه انتظامي تهران بيآنكه حكمي از مقامات صلاحيتدار داشته باشد دستور توقيف ب را به ج كارمند زير دست خود ميدهد . ج براي توقيف به خانه ب مراجعه ميكند امان همسايگان اطلاع ميدهند كه ب مدتي است از ايران خارج شده و مقيم يكي از كشورهاي خارج است . با توجه به صورت مسئله بالا :

اولا : آيا دستور الف ميتواند شروع به جرم موضوع ماده 71 قانون تعزيرات باشد يا خير ؟

ثانيا : آيا عمل ج عنوان مجرمانه دارد يا خير ؟ در صورت مثبت يا منفي به چه دليل ؟

110 - اختبار اسفند 1381 كانون وكلا - حقوق جزا - 1373

لطفا به سوالات زير با استدلال و در حد خواسته شده پاسخ دهيد .

سوال اول - « الف » و « ب » متهمند به شركت در جرم سوء استفاده از سفيد مهر موضوع ماده 673 قانون مجازات اسلامي و « ج » متهم است به معاونت در جرم فوق با « الف » و « ب » محل وقوع جرم تهران و تاريخ آن مهرماه 1380 بوده است .

در بررسي سوابق متهمان در دادگاه مشخص ميشود كه « الف » و « ب » هر دو قبلا به همين اتهام در سال 1376 تحت تعقيب قرار گرفته اند كه دادگاه در ارديبهشت ماه 1376 « الف » را به 18 ماه

و « ب » را به 12 ماه حبس تعزيري محكوم كرده است كه « الف » پس از تحمل 10 ماه از حبس خود درخواست آزادي مشروط كرده كه با اين آزادي به مدت دو سال مواقت شده و در بهمن 76 آزاد و در بهمن 1378 آزادي اول قطعي گرديده است .

در دادگاه كه در آبانماه 1380 تشكيل شده وكلاي « الف » و « ب » درخواست تعليق اجراي مجازات موكلين خود را زا دادگاه مي نمايند و وكيل « ب » نظر دادگاه را مبني بر اينكه « ب » مرتكب تكرار جرم گرديده رد مي كند . وكيل « ج » نيز با استناد به مرور زمان درخواست موقوفي تعقيب اجراي مجازات قبلي و تخفيف كيفر جرم اخير در صورت محكوميت و تبديل آن را به جزاي نقدي مي نمايد .

با توجه به مساله بالا پاسخ دهيد :

اولا - استدلال وكلاي مدافع در مورد تكرار جرم و مرور زمان صحيح است يا خير و درخواست آنها از دادگاه مبني بر تعليق ، تخفيف و تبديل مجازات مورد قبول قرارميگيرد يا نه ؟ ( حداكثر پاسخ دوازده سطر )

ثانيا - حداكثر در هشت سطر ماده 673 مجازات اسلامي را تجزيه و تحليل كنيد .

سوال دوم - آقاي حسن به شما مراجعه و اعلامي ميكند كه كتابي در زمينه پرورش گياهان گلخانه اي تاليف و منتشر كرده است كه ظرف 3 سال از انتشار ناياب شده است . حال آقاي تقي اين كتاب را بدون اذن و اجازه وي چاپ افست كرده و منتشر نموده است . لطفا به سوالات ذيل پاسخ

دهيد و مستند قانوني پاسخ را هم بيان فرماييد :

آيا آقاي حسن حق قابل دفاع و حمايتي دارد ؟

آيا عمل آقاي تقي جرم است ؟ اگر هست مجازاتش چيست ؟

اگر اين كتاب را شركت نشر ج با مديريت آقاي تقي چاپ كرده باشد تكليف چيست ؟

تكليف خسارت وارده به آقاي حسن در فرضي كه مرتكب شخص تقي باشد و در حالتي كه كتاب را شركت ج با مديريت تقي چاپ كرده باشد چيست ؟

آيا براي جلوگيري از بخش اين كتابها كاري ميتوان كرد ؟

توجه فرماييد كه پاسخ هريك از شقوق سوال دوم بيش از حداكثر 2 سطر نيست .

111 - سوالات حقوق مالياتي قسمت ارزيابي اموال - 1373

) كداميك از موارد زير اساس اقدامات در ارزيابي اموال مي باشد؟

1- برداشتهاي شخص ارزياب

2- نصوص صريح قانوني

3- اطلاعات حاصل از مطلعين محلي

4- هيچكدام

2) مطابق اصل 51 قانون اساسي هيچ نوع ماليات وضع نمي شود مگر:

1- بموجب قانون مالياتهاي مستقيم

2- بموجب قانون

3- بموجب دستورالعمل هاي سازمان امور مالياتي

4- بموجب نظر ماموران تشخيص مالياتي و ادارات امور مالياتي

3)كدام گزينه تعريف درستي از مامور تشخيص مالياتي مي باشد؟

1- افرادي كه برابر قانون اقدام به وصول ماليات مي نمايد

2- افرادي كه برابر قانون اقدام به تشخيص درآمد مشمول ماليات و تعيين ماليات مي نمايند

3- افرادي كه مامور سازمان امور مالياتي مي باشند

4- هيچكدام

4) برگ تشخيص ماليات بايد براساس:

1- ماخذ صحيح تنظيم گردد

2- متكي به دلايل و اطلاعات كامل باشد

3- براي مودي روشن باشد

4- همه موارد

5)كدام گزينه زير درست است؟

1- در صورت استعلام مودي از نحوه تشخيص ماليات جزئيات گزارش رسيدگي بايد به اطلاع وي برسد

2- مودي هيچكونه حقي مبني بر آگاهي از نحوه رسيدگي ماليات خود ندارد

3- مامور تشخيص ماليات هرگز نمي تواند به

مودي مالياتي در مورد نحوه گزارش رسيدگي اطلاع دهد

4- مودي مالياتي تنها در محضر دادگاه صالحه مي توان در جريان رسيدگي به ماليات متعلق خود قرار گيرد.

6) كدام عبارت زير درست است؟

1- هر شخص حقيقي و حقوقي كه بموجب مقررات مكلف به كسر و ايصال ماليات موديان ديگر باشند در صورت تخلف از انجام وظايف با مودي مسئوليت تضامني در پرداخت ماليات خواهند داشت

2- در صورتي كه شخص حقيقي يا حقوقي در كسر و ايصال ماليات تكليفي كوتاهي نمايند موديان مشمول 20% جريمه اي به مبلغ ماليات پرداخت ماليات پرداخت نشده مي باشند.

3- هرشخص حقيقي و حقوقي كه بموجب مقررات از پرداخت ماليات تكليفي سرباز زند مشمول جريمه اي معادل 20% ماليات پرداخت نشده خواهد بود

4- موارد 3و1

7) درهرموردكه بموجب مقررات تكليف يا وظيفه اي براي دفاتر اسناد رسمي مقرر گرديده است در صورت تخلف:

1- سردفتر با مودي در پرداخت مالياتي مسئوليت تضامني دارد

2- سردفتر مشمول جريمه اي معادل20% ماليات مي گردد

3- سردفتر با مامور تشخيص ماليات در مورد پرداخت ماليات مسئوليت تضامني دارد

4- موارد2و1

8) در مورد ممنوع الخروج بودن موديان مالياتي كدام گزينه درست است؟

1- وزارت امور اقتصادي و دارايي يا سازمان امورمالاتي كشور در صورتي كه ميزان بدهي مودي از 10.000.000ريال بيشتر باشد از خروج و از كشور جلوگيري مي نمايد

2- فقط وزارت امور اقتصادي و دارايي مجاز به جلوگيري از خروج مودي كه بيش از 10.000.000 ريال بدهي مالياتي دارد مي باشد

3- اداره گذرنامه مجاز به جلوگيري از خروج موديي كه بيش از 10.000.000 ريال بدهي مالياتي دارد مي باشد

4- سازمان ايرانگردي و جهانگردي مجاز به جلوگيري از مسافرت مودياني كه بيش از 10.000.000 ريال بدهي مالياتي دارند مي باشد

9) كدام گزينه

زير در مورداطلاعات مربوط به موديان مالياتي درست مي باشد؟

1- هركز ماموران مالياتي نبايددر پي كسب هر گونه اطلاعات از مودي مالياتي باشند

2- هرگز ماموران مالياتي مجاز به افشاي اطلاعات مودي مالياتي مگر در امر تشخيص درامد ماليات نزد مراجع ذيربط در حدنياز نمي باشد

3- ماموران مالياتي به هر صورتي كه لازم باشد مي توانند از مودي ماليايت اطلاعات كسب كنند

4- حتي كوچكترين اطلاعاتي را با يد از مراجعه اطلاعاتي كسب نمود.

10) در صورتيكه اداره امور مالياتي ضمن رسيدگي ها خود به تخلفات مالياتي مودي برخورد نمودند:

1- حتما بايد آن را به قوه قضاييه اطلاع بدهند

2- راسا مجزا به انجام هرگونه اقدام پيشگيرانه و يا اعمال مجازات لازم مي باشند

3- مراتب را براي تعقيب به دادستان انتظامي مالياتي گزارش دهند

4- مراتب را به كلانتري محل گزارش دهند

11) ماخد ارزيابي املاك در باره ماليات ارث كدام گزينه مي باشد؟

1- ارزش معاملاتي ملك در زمان فوت

2- ارزش معاملاتي ملك در زمان پرداخت ماليات

3- ارزش ابرازي قيمت ملك توسط وراث

4- ارزش ملك به قيمتي كه متوفي در وصيت نامه خود قيد نموده باشد

12) كدام يك از موارد زير جز ماترك متوفي محسوب نخواهد بود؟

1- موجودي هاي نقدي متوفي در نزد بانكها

2- يك اتومبيل و يك آپارتمان در اختيار ورثه قرار گيرد

3- اثاث البيت محل سكونت متوفي

4- آن قسمت از ماتركي در تعيين درآمد مشول ماليات برارث ارثيه همسر متوفي تشخيص داده شود

13) كدام گزينه زيردرموردمحاسبه ودريافت مالياتي بر ارث در زماني جز ماترك متوفي وجوه نقد نباشد درست است؟

1- ورثه حتما بايد نسبت به فروش اموال منقول يا غير منقول در مهلت تعيين شده اقدام و بدهي مالياتي را نقداً بپردازد

2- سازمان امور مالياتي مي تواند

به تقاضاي كتبي وراث معادل مالياتي متعلق قسمتي از ماترك را با توافق وراث انتخاب و به قيمتي كه مبناي محاسبه بر اثر قرار گيرد به جاي ماليات قبول كند

3- سازمان امور مالياتي به هر طريقي كه تشخيص دهد نسبت به محاسبه ماليات متعلقه مي تواند عمل كند

4- قوه قضائيه مسئول نقد كردن اموال مربوط به متوفي بوده پس از آن مسئول پرداخت ماليات متوفي مي باشند

14) در مورد املاكي كه ارزش معاملاتي آنها تعيين نشده است كدام گزينه درست است؟

1- ارزش معاملاتي نزديكترين محل مشابه مناط اعتبار مي باشد

2- اظهار فروشنده در مورد مبلغ پرداختي بابت قيمت ملك مناط اعتبار است

3- اظهار خريدار در مورد قيمت فروش مناط اعتبار است

4- مميز مالياتي بايد پس از مطابقت اظهارات خريدار و فروشنده به بالاترين ارزش استفاده كند.

15) كدام گزينه زير در مورد درآمد مشمول ماليات موديان بخش مشاغل درست تر است؟

1- درآمد حاصل از فروش كالا وخدمات

2- درآمدهاي حاصل از كل فروش كالا و خدمات به اضافه در آمدها پس از كسر هزينه ها و استهلاكات

3- درآمد حاصل از فروش كالاپس از كسر هزينه ها و استهلاكات

4- درآمدهاي حاصل از فروش كالا و خدمات پس از كسر هرگونه هزينه و استهلاكات بنا به اظهار مودي

16)درآمد مشمول ماليات در مورد موسسات بيمه ايراني كدام گزينه مي باشد؟

1- حق بيمه دريافتي در معاملات بيمه مستقيم پس از كسر برگشتي ها و تخفيفها

2- بهره سپرده هاي بيمه بيمه گر اتكايي نزد بيمه گر واگذار كننده

3- حق بيمه بيمه هاي اتكاي وصولي پس از كسر برگشتي ها

4- همه موارد

17)ك ماليات موسسات كشتيراني و هواپيما يا خارجي بابت كرايه مسافر و حمل كالا از ايران بطور مقطوع عبارتست از؟

1-

10% كليه وجوهي كه از اين بابت عايد آنها مي شود

2- 5% كليه وجوهي كه از اين بابت عايد آنها مي شود

3- 15% كليه وجوهي كه ازاين بابت عايد آنها مي شود

4- بين 5 تا10% كليه وجوهي كه از اين بابت عايد آنها مي شود

18) درآمد نقدي يا غير نقدي كه شخص حقيقي يا حقوقي:

1- بصورت بلاعوض يا از طريق معاملات محاسباتي و يا بعنوان جايزه كسب مي نمايد مشمول ماليات اتفاقي به نرخ مقطوع 50% خواهد بود

2- بصورت بلاعوض يا از طريق معاملات محاسباتي و با بعنوان جايزه كسب مي نمايد مشمول ماليات اتفاقي مقرر در ماده 131 مي گردد

3- بصورت بلاعوض ياازطريق معاملات محاسباتي و با بعنوان جايزه كسب مي نمايد پس از كسر معافيت مشمول ماليات اتفاقي به نرخ ماده 131 مي گردد

4- هيچكدام

19) كداميك از گزينه هاي زير درست است؟

1- هيچ مالي از از تصرف صاحب آن نمي توان بيرون كرد مگر به حكم قانون

2- تصرف بعنوان مالكيت دليل مالكيت است مگر اينكه خلاف آن ثابت شود

3- مالكيت زمين مستلزم مالكيت فضاي محاذي آن است مگر آنچه قانون استثناء كرده باشد

4- همه موارد

20) پاسخ درست در مورد تفاوت عمري و رقبي كدامست؟

1- عمري عقدي است از طرف مالك براي شخص به مدت عمر خود يا عمر منتفع حال آنكه رقبي حق انتفاعي است برا ي مدت معين

2- عمري عقدي است از طرف مالك براي مدت معين حال انكه رقبي حق انتفاعي است براي تمام عمر

3- عمري و رقبي بودن هيچ رابطه اي با عمر مالك و يا شخص ثالث ندارد

4- عمري و رقبي بودن فقط در ارتباط با عمر مالك است

21) كدا گزينه زير در موردشرايط اساسي صحت معاملات درست

نمي باشد؟

1- قصد طرفين و رضاي آنها

2- اهليت طرفين

3- زمان انجام معامله

4- مشروعيت جهت معامله

22 كدام گزينه زير در مورد وراث طبقه اول صحيح مي باشد؟

1- پدرو مادر و اولاد و برادر و خواهر

2- پدرو مادر و اولاد و اولاد اولاد

3- اجدادو برادر وخواهر اولاد

4- پدرو مادرو اجداد و اولاد

23) كدام گزينه صحيح است؟

1- حكم دادگاه دادگستري توسط هيچ مقام رسمي و هيچ اداره دولتي قابل تغيير نمي باشد

2- حكم دادگاه دادگستري چنانچه برخلاف منافع ادارات دولتي باشد قابل تغيير مي باشد

3- حكم دادگاه دادگستري در زمانيكه در دعاوي مابين بخش خصوصي و بخش دولتي به نفع بخش خصوصي باشدبه نفع بخش دولتي قابل تغيير است

4- هيچكدام ايز موارد فوق درست نمي باشد

24)ارزش كالاي ورودي در گمرك در همه موارد عبارتست از:

1- بهاي سيف( بهاي خريد كالا در مبدأ به اضافه هزينه بيمه و حمل و نقل و باربندي)

2- كليه هزينه هاي مربوط به افتتاح اعتبار

3- حق استفاده از امتياز نقشه مدل و علامت بازرگاني

4- همه موارد

25) جوايز صادراتي و يا بازپرداختهاي مالياتي و گمركي كه به صادركنندگان محلي اعطاء مي گردد در چه مواردي قابل قبول است؟

1- وقتي مورد قبول خواهد بود كه از طرف نمايندگي هاي بازرگاني كشورهاي خارج رسما اعلام گردد

2- وقتي مورد قبول خواهد بود كه از طرف نمايندگي هاي ايران درخارج مورد تاييد قرارگيرد

3- موارد1و2

4- هيچكدام

26) قيمت ساختمان را چگونه تعيين مي نمايند؟

1- با توجه به نوع مصالح

2- باتوجه به قدمت و تراكم

3- با توجه طريقه استفاده از آن و نوع مالكيت از نظرعرصه و اعيان

4- همه موارد

27) كداميك جز فهرست قرائن مالياتي نمي باشد؟

1- خريد و فروش سالانه

2- درآمد ناويژه

3- ميزان تورم

4- ارزش حق واگذاري

محل

28) در صورتي كه مستاجر محل كسب بموجب اجاره نامه حق انتقال به غير داشته باشد مي تواند؟

1- براي هر نوع شغلي به ديگري انتقال دهد

2- براي همان شغل بايست به آن منافع مورد اجاره را باسند رسمي به ديگري انتقال دهد

3- تنها با اذن مراجع قضايي به ديگران انتقال دهد

4- هيچكدام از موارد

29) حق كسب يا پيشه:

1- به مستاجر همان محل اختصاص دارد

2- قابل اختصاص به مستاجر نمي باشد

3- قابل اختصاص به مستاجر در هر محلي غير از همان مي باشد

4- همه موارد بالا

30) منابع حقوق عبارتنداز:

1- عرف و عادت

2- قانون

3- رويه قضايي و رويه حقوق

4- همه موارد

31)كدام گزينه زير در مورد دعوت نامه ارائه اسناد ومدارك از مودي درست مي باشد:

1- ذكر هويت كامل و صحيح مودي و اقامت گاه قانوني وي

2- اسنادومدارك ودفاتروصورتحسابهاي مورد لزوم بايستي جزء به جزء و قلم به قلم دردعوت نامه درج شود

3- مواعد ارائه اسناد و مدارك مي بايست دردعوتنامه قيد شود

4- همه مدارك

32) استعلام از اشخاص ثالث درچه زماني لازم است؟

1-زماني كه مودي ازارائه اسناد و مدارك بعضا يا كلا خودداري نمايد

2- به منظور كنترل و تكميل سوابق موجود

3- موارد2و1

4- استعلام ازاشخاص ثالث در هر صورت لازم است

33) در استعلام از بانك در مورد پرونده هاي ماليات بر ارث كدام مورد زير ضروري است؟

1- موجودي حساب متوفي درتاريخ حين الفوت

2- سودحساب متوفي به تفكيك تاتاريخ فوت

3- استعلام در مورد سفته يا چك يا براتي نزد بانك به نام متوفي

4- همه موارد

34)اقدامات مورد نياز براي بازديد از محل مودي مالياتي كدام است؟

1- توصيه مي شود اول به صورت عادي بدون آنكه جلب توجه شود تحقيقاتي را زا محل باتوجه به

سوابق ذهني حاصل از پرونده مالياتي به وجود آورد

2- دفعه بعد با تعيين وقت قبلي بازديد با اطلاع خود مودي انجام گيرد

3- بازديداز محل كسب و كار مودي ماليايت در هر صورت بايد بصورت غير منتظره و بدون اطلاع وي صورت گيرد

4- موارد1و2 صحيح است

35) در صورت برداري از صندوق امانات بانكي مودي مالياتي رعايت كدام مورد زير الزامي است؟

1- صورت برداري بايد در حضور مودي مالياتي يا نماينده تام الاختيار و مسئول بانك مربوط و كليد دار امانات صورت يابد

2- موضوع صورت برداري از صندوق امانات بانكي بايد صورتحلسه گردد و توسط حاضرين امضا گردد

3- كارشناس ارزياب مالياتي بايد كليد صندوق امانات را پس از صورت برداري با خود به اداره امور مالياتي مربوطه ببرد

4- موارد1و2 صحيح است

36)گزينه صحيح كدام است؟

1- هرگاه وراث ظرف يكماه از تاريخ اخطار كتبي اداره امور مالياتي از ارائه اموال به منظور ارزيابي خودداري نمايند اداره امورمالياتي نسبت به تعيين بهاي اموال راساً اقدام خواهد نمود

2- هرگاه وراث ظرف يكماه از تاريخ فوت متوفي از ارائه اموال به منظور ارزيابي به اداره امور مالياتي خوداري نمايند اداره مذكور راسا اقدام خواهدنمود

3- هرگاه وراث ظرف يك ماه از تاريخ اخطار كتبي اداره امور مالياتي از ارائه اموال له منظور ارزيابي به كارشناس دادگستري خودداري نمايند مرجع قضايي مربوطه راسا اقدا خواهدنمود.

4- موارد 2و1 صحيح است

37) منظور از تسعير ارز كدام گزينه است؟

1- ارزيابي ارز و برابري آن باريال

2- افرايش قيمت آن نسبت به پول رايج كشور

3- ناتواني آن در بازار داخلي

4- موارد2و3 صحيح است

38) نرخ رسمي ارز:

1- رقمي است كه توسط دلالان داد و ستد ميشود

2- رقمي است كه توسط

بانك مركزي تعيين و اعلام مي گردد

3- رقمي است كه در كشور مربوطه تعيين ميشود

4- موارد2و1

39)در صورتي كه بموجب راي هيات حل اختلاف مالياتي مطالبات متوفي غير قابل وصول تشخيص داده شود؟

1- مطالبات مذكور جز ماترك محسوب نمي شود

2- معادل مطالبات مذكور وراث نسبت به پرداخت ماليات مسئوليت تضامني دارند

3- اداره امورمالياتي عهده داروصول مطالبات بوده وپس ازكسرماليات متعلقه مابقي را به وراث عودت خواهد داد

4- درهر صورت مطالبات متوفي مشمول ماليات نمي گردد

40) اولين قدم در ارزيابي كالا:

1- مسئله موجودي گيري مي باشد

2- مسئله تعيين ارزش پولي آن است

3- مسئله تشخيص نوع كالا است

4- مسئله تعيين سازمان استفاده از آن مي باشد

41) شكل صحيح فرمول محاسبه مبلغ فروش از مبلغ خريد كدام است؟

1- 100+ مبلغ خريد = مبلغ فروش

عددضريب فروش-100

2- 100× مبلغ خريد = مبلغ فروش

عددضريب فروش-100

3- 120× مبلغ خريد = مبلغ فروش

عددضريب فروش-100

4-100× مبلغ خريد = مبلغ فروش

عددضريب فروش-120

42) تعيين ارزش معاملاتي املاك به عهده:

1- سازمان مسكن وشهرسازي مي باشد

2- شهرداري هر منطقه ميباشد

3- كميسيون تقويم املاك مي باشد

4- بعهده خريدارو فروشنده مي باشد

43)منظور از عبارت وضعيت حقوقي در مورد تعيين قيمت اراضي شهري توسط كميسيون تقويم املاك چيست؟

1- مشاع بودن

2- نوع مالكيت

3- استيجاري بودن

4- همه موارد

44)در ارزش گذاري ساختمان توسط كميسيون تقويم املاك رعايت كدام يك از مواردزير لازم است؟

1- نوع مصالح (اسكلت فلزي يا بتون آرمه يا اسكلت بتوني و ....)

2- نوع مالكيت از نظر عرصه و اعيان

3- تعداد مالكين

4- موارد1و2 صحيح است

45) برجبهه كدام است؟

1- آن قسمت از زمين يك پلاك ثبتي مفروز و مجزي شده چسبيده و مشرف به معبر كه عمق آن توسط دفتر چه هاي ارزشي معاملاتي تعيين گرديده بر جبهه نام دارد

2- آن قسمت از اعياني

يك پلاك ثبت كه چسبيده و مشرف به معبر باشد بر جبهه نام دارد

3- آن قسمت از زمين يك پلاك ثبتي كه چسبيده به پلاك ثبتي شخص ديگر باشد برجبهه نام دارد

4- هيچكدام

46) عمق جبهه براي عرصه املاك چند متر مي باشد؟

1- 15 متر

2- 35متر

3- 25متر

4- 12.5 متر

47) عمق جبهه براي مغازه ها و پاساژها و سراي تيمچه چند متر مي باشد؟

1-10 متر

2- 10 متر مربع

3- 25 متر

4- 25 متر مربع

49) منظور از عوامل افزاينده در زمينه ارزيابي املاك كدامست؟

1- عواملي هستند كه منجر به افزايش قيمت ملك بيش از قيمت مشخص در دفتر چه ارزش معاملاتي مي گردد

2- عواملي هستند كه چنانچه ملك از آن موقعيت برخوردار باشند بر ارزش آن افزوده مي گردد

3- موارد2و1

4- هيچكدام

50) منظور از عوامل كاهنده در زمينه ارزيابي املاك كدامست؟

1- عواملي است كه

2- چنانچه ملك مشمول آن وضعيت باشد تخفيفاتي به آن تعلق مي گيرد

3- چنانچه ملكي فاقد معبر باشد مشمول موضوع عوامل كاهنده مي گردد

4- در مورد املاكي كه مشاع هستند يعني بيش از يك مالك دارند مشمول تخفيف مي گردند

5- همه موارد فوق

51)كدام دسته از املاك زير مشمول عوامل كاهنده مي گردد؟

1- زمين هاي مزروعي و سبزيكاري

2- املاكي كه دريد تصرف مستاجر است

3- املاكي كه مشاع هستند

4- همه موارد

52)ازرش عرصه املاكي كه داراي دوبر يا بيشتر باشند چگونه محاسبه مي گردد؟

1- اول ارزش جبهه ارزانتر محاسبه مي گردد

2- اول ارزش جبهه گرانتر محاسبه و سپس ارزش جبهه ارزانتر محاسبه مي گردد

3- ارزش جبهه گرانتر و ارزانتر هر يك زمان بطور همزمان محاسبه مي گردد

4- هيچكدام

53) در مورد املاكي كه داراي راه عبور مستقلي نباشند و حق عبور از ملك مجاور دارند:

1- ارزش عرصه آنها برابر ارزش

بر جبهه ملك مجاور محاسبه مي گردد

2- ارزش عرصه انها نصف ارزش بر جبهه ملك مجاور است

3-ارزش عرصه آنها كلا برابر ارزش پشت جبهه ملك مجاور محاسبه مي گردد

4- اصلا براي چنين ملكي ارزش عرصه تعيين نمي گردد

54)كدام گزينه زير درست مي باشد؟

1- ساختمانهايي كه در مرحله نازك كاري مي باشند براساس 90% ارزش اعياني هاي تعيين شده محاسبه مي گردد

2- ساختمانهايي كه در مرحله نماكاري مي باشند برابر 100% ارزش اعياني هاي تعيين شده محاسبه مي گردد

3- در مرحله پس ازفونداسيون 30% ارزش اعياني هاي تعيين شده محاسبه مي گردد

4- همه موارد صحيح است

55)در كدام يك از موارد زير حق سرقفلي ايجاد مي شود؟

1- در نتيجه حسن عمل و فعاليت تاجر ايجاد مي شود

2- در نتيجه مهارت و ذوق او در كار حاصل مي شود

3- درنتيجه خوبي موقعيت محل كسب و ساختمان ايجاد مي شود

4- همه موارد

56) براي اينكه در ارزيابي حق واگذاري محل حدوداً به واقعيت امر رسيد كدام اقدام زير درست تر است؟

1-در وضعيت حريدار به تحقيقات پرداخت

2- در وضعيت فروشنده موضوع را پيگري نمود

3- د روضعيت خريدار و فروشنده موضوع تحقيق و نتايج حاصله با هم مقايسه شود

4- در وضعيت مامور اداره امور مالياتي به تحقيقات پرداخت

57)در ارزيابي حق سرقفلي كداميك از گزينه هاي زيرجز مشخصه هاي آن مي باشد؟

1- اندازه ابعاد و مساحت مورد ازريابي

2- چنانچه مغازه باشد ارتفاع مغازه و نيز بالكن احداث شده در آن

3- اندازه هاي انبار يا زير زمين موجود در مغازه ها

4- همه موارد

58)كدام مورد زير جز مشخصه هاي كيفي محل سرقفلي در ارزيابي آن در نظر گرفته مي شود؟

1- نوع ساختمان و مصالح بكار رفته در ان و قدمت آن

2-

جواز كسب محل و نيز موضوع داشتن سند رسمي

3- تشريح معروفيت مورد تجاري

4- همه موارد

59) كدام مورد جز انواع گزارشات كتبي است؟

1- گزارش بر دادن اطلاع است

2- براي دادن اطلاع و ذكر مشكلات و مسايل

3- براي دادن اطلاع و ذكر مشكلات و مسايل و توصيه راه حل

4- همه موارد

60) كداميك جز موارد ضروري درنوشتن گزارش است؟

1- ساده نويسي

2- پرهيز از ابهام و مبالغه

3- پس از تاييد صحت ارقام و حقايق به ذكر آن پرداخته شود

4- همه موارد

61) كدام گزينه زير درست است؟

1- حق تكثير يا تجديد چاپ و بهره برداري ترجمه اي يا مترجم يا وراث قانوني او است

2- فقط حق بهره برداري از هر ترجمه اي با مترجم است

3- حق تكثير يا تجديد چاپ در اختيار ناشر مي باشد

4- هيچگدام

62)وظايف و مسئوليت هاي ماموران مالياتي:

1- منحصراً در اداره كل امور مالياتي است كه در آن به خدمت گرفته مي شوند

2- منحصراً دراداره امورمالياتي است كه درآن به خدمت گرفته مي شوند

3- در سازمان امورمالياتي است و در سراسر كشور مي باشد

4- هيچكدام

63) ماموران مالياتي:

1- فقط مي تواند شناسايي ماليات را عهده دار باشند

2- شناسايي و مطالبه و وصول مالياتهاي موضوع قانون را عهده دار باشند

3- مطالبه ماليات در زمره وظايف ماموران مالياتي نمي باشند

4- شناسايي ماليات در زمره وظايف ماموران مالياتي نمي باشد

64)كدام گزينه زير در مور انتصاب ماموران مالياتي درست است؟

1- در شرايط مساوي اوليت با دارندگان سوابق بالاتر است

2- در شرايط مساوي الويت با دارندگان مدرك تحصيلي بالاتر است

3- در شرايط مساوي الويت با كاركنان مرد است

4- هيچكدام

65) مرجع رسيدگي به شكايات موديان ناشي از اقدامات اجرايي در وصول ماليات و عوارض:

1- هيت

عالي انتظامي مي باشد

2- هيت حل اختلاف مالياتي مي باشد

3- شوراي عالي مالياتي مي باشد

4- دادستاني انتظامي مالياتي مي باشد

66)مبداء احتساب جريمه موضوع قانون:

1- تاريخ انقضاي سررسيد پرداخت وجوه مي باشد

2- 30 روز پس از ابلاع برك تشخيص مي باشد

3- 10 روز پس از ابلاغ برگ قطعي مي باشد

4- 30 روز پس از ثبت گزارش رسيدگي مي باشد

67) تاريخ تعلق مالياتي و عوارض موضوع قانون درمورد توليد كالا و ارائه خدمات :

1- تاريخ توليد مي باشد

2- تاريخ فروش يا ارائه خدمات مي باشد

3- تاريخ ثبت سند فروش مي باشد

4- هيچ موعد خاصي ندارد

68) اضافه پرداختي توليد كنندگان كالا و ارائه كنندگان خدمات بابت ماليات و عوارض:

1- از محل خزانه پرداخت مي شود

2- از محل ماده 217 پرداخت مي شود

3- از محل وصولي هاي جاري مربوط توسط سازمان امورمالياتي پرداخت مي شود

4- قابل استرداد نمي باشد

69) اولين انتقال خودرو از كارخانه هاي سازنده و يا مونتاژ كننده دافع و يا وارد كننده به خريداران:

1- مشمول30% پرداخت مالياتي نقل و انتقالات مي گردد

2- مشمول10%پرداخت ماليات و نقل و انتقال مي گردد

3- مشمول پرداخت ماليات نقل و انتقال نخواهد بود

4- بسته به مورداز 10تا30 مشمول پرداخت ماليات نقل و انتقالات مي گردد

70)فسخ و اقاله اسناد خودرو:

1-تا يكسال بعد از معامله مشمول ماليات نقل و انتقال مجدد نخواهد شد

2- تا شش ماه بعداز معامله مشمول ماليات نقل و انتقال مجدد نخواهد شد

3- تا سه ماه بعد از معامله مشمول ماليات نقل و انتقال مجدد نخواهد شد

4- بلافاصله پس از معامله مشمول ماليات نقل و انتقال مجدد خواهد شد

71) توليد كنندگان:

1- اشخاص حقيقي و حقوقي سازنده ومونتاژ كننده كالاي هاي موضع قانون مي باشند

2- اشخاص

حقيقي و حقوقي ارائه كننده خدمات مي باشند

3- فقط اشخاص حقيقي توليد كننده مي باشند

4- هيچكدام

72)واگذاري خطوط تلفن همراه معادل:

1-20% قيمت واگذاري مشمول ماليات مي شود

2- 15% قيمت واگذاري مشمول مالياتي مي شود

3- نرخ مقطوع 10% قيمت واگذاري مشمول ماليات مي شود

4- 5%قيمت واگذاري مشمول ماليات مي شود

73) سيگار توليد داخل مشمول:

1- 15% ماليات

2- 3% عوارض

3- 12% ماليات

4- 3و2 صحيح است

74) انواع نوشابه هاي گازدار ساخت داخل كه با وسايل ماشيني تهيه مي شوند:

1- 12%ماليات

2- 15% عوارض

3- 3% عوارض

4- 3و2 صحيح است

75) حمل و نقل برون شهري مسافر درداخل كشور با وسايل زميني ريلي دريايي وهوايي:

1- 7% عوارض از بهاي بليط

2- 5% عوارض از بهاي بليط

3- 10% ماليات از بهاي بليط

4- 5% ماليات از بهاي بليط

112 - اختبار خرداد 1373 كانون وكلا - آئين دادرسي كيفري - 1373

دو مسئله زير را بدقت بخوانيد و هر دو را پاسخ دهيد . استفاده از كتاب قانون آزاد است .

مسئله اول : ، دادگاه كيفري يك تهران در رسيدگي به جرمي از جرائم تعزيري كه پرونده آن طبق مقرارت قانون تشكيل دادگاههاي كيفري يك و دو مصوب 1368 مستقيما در دادگاه طرح شده و مدعي خصوصي نيز مبادرت به تقديم دادخواست ضررو زيان نموده است بدوا به تقاضاي مدعي خصوصي قرار تامين خواسته صادر ميكند . سپس وقت دادرسي تعيين و طرفين احضار ميشوند . روز جلسه وكيل متهم بدون موكل حضور ميابد . دادگاه حضور وكيل بدون موكل ( متهم ) را نپذيرفته و جلسه را تجديد مينمايد . جلسه بعد متهم در معين وكيل خود حضور پيدا ميكند . دادگاه قرار وثيقهاي عليه متهم صادر مينمايد متهم به قرار وثيقه اعتراض ميكند ليكن دادگاه پس از رسيدگي بالاخره متهم را محكوم به

مجازات قانوني نموده اجراي مجازات را نيز با احراز شرايط ماده 35 قانون مجازات اسلامي معلق مينمايد . بعلاوه متهم را به ضرروزياني كمتر از ميزان مدعي خصوصي محكوم ميكند . مدعي خصوصي بعد از صدور حكم و قبل از انقضاء مهلت تجديدنظر خواهي كتبا حق اعتراض و تجديدنظر خواهي را از خود سلب نموده است ، معذا همزمان با تجديدنظر خواهي محكوم عليه ، در مهلت قانوني ، مدعي خصوصي نيز نسبت به حكم ضرر و زيان تقاضاي تجديدنظر مينمايد . در مرحله تجديدنظر خواهي ، ديوان كشور ، دادگاه كيفري يك را در دعوي مطروحه اساسا داراي صلاحيت ذاتي و محلي نداسته و پس از نقض حكم آنرا به مرجع صلاحيتدار ارسال ميدارد . اينك با توجه به قضيه مطروحه و با استفاده از قانون و يا آراء ديوان كشور و نظريه مستدلا و مستندا پاسخ خواسته هاي زير را بنويسيد .

در رسيدگي كيفري مذكور در صورتيكه توضيحات خاصي از متهم ضرورت نداشته باشد ، اصولا حضور متهم همراه وكيل در دادگاه ه در غير قابل تجديدنظر خواهي نسبت به قرار وثيقه درست بوده است يا خير .

با وجود صدور حكم محكوميت و تعليق اجراي مجازات در باره متهم طرفين دعوي كيفري اعم از دادستان يا محكوم عليه يا مدعي خصوصي و يا هر مقام قضائي حق تجديدنظر خواهي دارند يا خير ؟

آيا در دعوي كيفري طرفين ميتوانند حق تجديدنظر خواهي را از خود سلب كنند و در اين قضيه كه مدعي خصوصي حق خود را ساقط كرده ميتوانسته قبل از انقضاء مدت بيست روز مبادرت به تجديدنظر خواهي كند .

با نقض حكم

در ديوان كشور بعلت عدم صلاحيت ذاتي و محلي و ارجاع پرونده به مرجع صلاحيتدار قرار تامين خواسته و وثيقه صادره عليه متهم در پرونده به قوت خود باقي ميماند يا لغو و منتفي گشته و دادگاه صلاحيتدار تصميم جديد مقتضي اتخاذ خواهد نمود .

آيا پس از نقض حكم دائر به عدم صلاحيت محلي دادگاه توسط ديوان عالي كشور ، دادگاه مرجوع اليه حق اصرار دارد يا خير ؟

مسئله دوم : ، يك نفر نظامي در محوطه محل خدمت ضمن تخلف از مقررات رانندگي موجب مرگ نظامي ديگر ميشود . بازپرس نظامي قرار وثيقهاي معادل ديه مقتول عليه متهم صادر ميكند كه پس از توديع آزاد ميگردد . متهم علاوه بر بزه مذكور بعلت حمل و نگهداري مواد مخدر كه مجازات آن به فرض شديدتر از جرم اولي است تحت تعقيب دادسراي انقلاب بوده . اينك دادسراي انقلاب با توجه به مقررات قانون بعلت اينكه مجازات جرم دوم مهمتر است خود را صالح برسيدگي به هر دو جرم متهم ميداند . پس از حل اختلاف بين دو دادسرا توسط مرجع صلاحيدار ، بازپرس نظامي قرار وثيقه متهم را به قررا بازداشت تشديد و ذيل قرار صادره متهم را در زندان از ملاقات ممنوع ميكند . وكيل متهم طي لايحهاي دادسرا و دادگاه عمومي را صالح براي رسيدگي به جرم قتل غير عمد دانسته و ممنوع الملاقات كردن متهم را غير قانوني و بر خلاف حقوق زنداني تلقي مينمايد . اينك با توجه به مسئله بالا و قانون و آراء ديوان كشور و نظريهها مستدلا و مستندا پاسخ خواستههاي ذيل را بنويسيد .

با توجه به اينكه

جرم حمل و نگهداري مواد مخدر مهمتر از جرم ديگر متهم بوده ، رسيدگي به هر دو بزه انتسابي در صلاحيت دادسرا و دادگاه انقلاب كه صلاحيت رسيدگي بجرم مهمتر را دارد ميباشد يا خير .

در اين قضيه مرجع حل اختلاف بين دو دادسرا كدام بوده است .

آيا ادعاي وكيل متهم در مورد صلاحيت دادسرا و دادگاه عمومي و نيز ممنوع الملاقات كردن متهم درست است يا خير ؟

تامين كيفري وثيقه كه توسط بازپرس نظامي معادل ديه مقتول اخذ شده متناسب با جرم ارتكابي بوده يا خير .

113 - اختبار خرداد 1373 كانون وكلا - آئين دادرسي مدني - 1373

به سوالات ذيل پاسخ دهيد :

سوال 1

يك موسسه دولتي به موجب حكمي كه از دادگاه بدوي صادر و در مرجع تجديدنظر تاييد شده به پرداخت مبلغ دويست ميليون ريال محكوم گرديده است . از مشاور حقوقي موسسه سوال شده است در صورت صدور اجرائيه و ابلاغ آن آيا موسسه از پرداخت هزينههاي اجرائي معاف است يا خير ؟ به سوال مستدلا و با استناد به قانون پاسخ دهيد .

سوال 2

آقاي الف به موجب يك برگ سفته به شماره 195 تعهد ميكند كه در تاريخ 15 مهر سال 1374 مبلغ پنجاه ميليون ريال بابت بدهي خود به آقاي ب بپردازد . اما آقاي الف كه كارمند رسمي يك موسسه دولتي در شيراز بوده در آبان ماه 1372 در شهر مذكور فوت ميكند و آقاي ب در سال 1373 به استناد سفته مذكور و گواهي حصر و وراثت دعوائي در دادگاه حقوقي يك تهران به خواسته مطالبه مبلغ پنجاه ميليون ريال عليه آقاي ج وراث منحصر بفرد متوفي كه در تهران اقامت دارد طرح مينمايد و محكوميت وي را

به پرداخت وجه مذكور از تركه درخواست ميكند . در جلسه دادرسي كه با حضور طرفين تشكيل ميشود آقاي ج ميگويد : اولا : دادگاه فاقد صلاحيت است . ثانيا : امضاي ذيل سفته به هيچ وجه تعلق به مورث ندارد . آقاي ب با بقاء در استفاده از مستند ، بر اساس مقررات قانون آئين دادرسي مدني تقاضاي رسيدگي به اعتبار و اصالت آنرا مينمايد . دادگاه با رد ايراد خوانده و اعلام صلاحيت خود در رسيدگي به دعوي ، به اصالت سند رسيدگي و با احراز صحت امضاي مورث خوانده به صدور راي مبادرت ميكند . خلاصه راي دادگاه چنين است . اولا آقاي ج به پرداخت مبلغ سفته و هزينه دادرسي به اقاي ب محكوم ميشود . ثانيا اقاي ج از جهت اينكه امضاي منتسب به اقاي الف را در سفته مستند دعوي نپذيرفته و با رسيدگي صحت سند محرز گرديده است به تاديه مبلغ يكصد هزار ريال جريمه محكوم ميگردد .

آيا به نظر شما تصميمات دادگاه در جريان رسيدگي و نيز راي صادره مطابق با موازين قانوني هست يا خير ؟ نظر خود را مستدلا و با استناد به مقررات بنويسيد .

سوال 3

آقاي بهمن به موجب سند انتقال رسمي تنظيمي در دفتر اسناد رسمي شماره يك ش دانگ يك باب خانه را به آقاي علي ميفروشد و در سند مذكور تعهد ميكند كه در 1/3/72 مورد معامله را تخليه و به موجب يك برگ قبض رسمي به خريدار تحويل دهد . چون آقاي بهمن به تعهد خود عمل نميكند ، اجرائيه شماره 258 دانر بر تخليه مورد معامله صادر و به

وي ابلاغ ميشود . پس از ابلاغ اجرائيه بر اساس درخواست آقاي بهمن دانر براينكه بر اثر كبر سن و بيماري قادر به اداره امور خود نيست دادگاه صالح بانو مينا دختر آقاي بهمن را به استناد ماده 104 قانون امور حسبي به عنوان امين براي اداره اموال آقاي بهمن تعيين ميكند و بانوي مشاراليها در موعد قانوني قبول سمت امانت را به دادگاه اطلاع ميدهد . سپس بانو مينا دعوائي به طرفيت آقاي علي و اداره ثبت اسناد و املاك و سر دفتر ، دفتر اسناد رسمي شماره يك در دادگاه صالح طرح و ضمن آن اعلام ميكند : اينجانب به عنوان امين اموال آقاي بهمن نسبت به اجرائيه صادره اعتراض دارم زيرا پدرم نابينا و كر و بيسواد است و قادر نبوده كه سند انتقال را تنظيم و امضاء كند و اهالي محل هم اطلاع دارند كه وي قادر به تكلم و حركت نيست و آقاي علي با سوء استفاده از وضعيت پدرم و تباني با سردفتر به تنظيم سند مبادرت كرده است . لذا اكنون با توجه به نابينائي و ناشنوائي و بيسوادي پدرم و ناتواني وي در تنظيم سند انتقال درخواست توقيف عمليات اجرائي و ابطال اجرائيه شماره 258 را كه بر خلاف قانون صادرشده است مينمايم . ضمنا جهت معاينه پدرم وتشخيص وضعيت وي ارجاع امر به كارشناس و تحقيق محلي مورد تقاضاست . ( مشاراليها كليه مدارك لازم را ارائه و به پرونده اجرائي شماره 258 استناد نموده و تقاضاي مطالبه و ملاحظه آنرا كرده است ) . دادگاه قرار توقيف عمليات اجرائي را صادر ميكند و جهت رسيدگي

به پرونده تعيين وقت ميشود . به سوالات ذيل مستدلا و با استناد به مواد قانون پاسخ دهيد :

اولا : به نظر شما دعوي مطروحه مطابق با موازين قانوني هست يا خير ؟

ثانيا : به نظر شما بانو مينا چه اقدامي بايد انجام بدهد ؟

ثالثا چه مطالبي ضرورت دارد سر دفتر دفتر اسناد رسمي به دادگاه اعلام نمايد .

سوال 4

آقاي سهراب به موجب مبايعه نامه مورخ 25/2/72 يك دستگاه اتومبيل را به مبلغ سه ميليون تومان به اقاي محمد ميفروشد و ضمن دريافت ثمن معامله تعهد ميكند در تاريخ 28/4/72 جهت تنظيم سند رسمي انتقال در دفتر اسناد رسمي حاضر شود و در مبايعه نامه توافق ميشودچنانچه راجع به اختلاف بين طرفين اختلافي بوجود بيايد آن اختلاف از طريق داوري حل و فصل شود . اقاي سهرات در موعد مقرر در دفتر اسناد رسمي حاضر نميشود و آقاي محمد در مرداد همان سال فوت ميكند . بانو مريم وارث منحصر بفرد اقاي محمد به استناد تصوير مصدق گواهي حصر وراثت و ساير مدارك در دادگاه صالح دعوائي به خواسته الزام آقاي سهراب به حضور در دفتر اسناد رسمي و تنظيم سند رسمي انتقال طرح ميكند و بهاي خواسته در دادخواست سه ميليون تومان قيد ميشود . دادخواست به خوانده ابلاغ و جلسه دادرسي با حضور طرفين تشكيل ميشود و دادگاه پس از رسيدگي چنين راي ميدهد : « نظر باينكه بشرح مندرجات مبايعه نامه مورخ 25/2/72 طرفين توافق كردهاند كه اختلاف آنان از طريق داوري حل و فصل گردد ، لذا دعوي بكيفيت مطروحه قابليت استماع ندارد و به استناد ماده 10 قانون مدني قرار

رد آن صادر و اعلام ميشود . » بانون مريم در مهلت قانوني دادخواست تجديدنظر به دادگاه صالح تسليم و تقاضاي نقض راي صادره را ميكند و چون دادخواست ناقص بوده مدير دفتر دادگاه كتبا به مشاراليها اطلاع ميدهد تا ظرف 5 روز پس از ابلاغ نسبت به پرداخت مبلغ دويست و بيست و نه هزار و سيصد و هشتاد و پنج تومان هزينه دادرسي و تسليم لايحه تجديدنظر خواهي در دو نسخه اقدام كند و در غير اينصورت قرار رد دادخواست صادر خواهد شد .

در 19/4/1373 اخطاريه به بانو مريم ابلاغ ميشود و نامبرده در روز پنجشنبه 23/4/73 به دفتر شما مراجعه ميكند و از شما ميخواهد كه وكالت او را بپذيريد . اكنون با توجه به مطالب فوق مستدلا و با استناد به مقررات به سوالات ذيل پاسخ دهيد :

به نظر شما دعوي تجديدنظر مطروحه پيشرفت دارد يا خير ؟

چنانچه وكالت بانو مريم را بپذيريد در قبال اخطاريه رفع نقص چه اقداماتي را انجام خواهيد داد و مطالبي را كه ضروري است به دادگاه اعلام شود ، بنويسيد .

چنانچه پرونده را تكميل كنيد ولي تجديدنظر خوانده از محل و نشاني تعيين شده در دادخواست تجديدنظر خواهي نقل مكان كرده باشد و دادخواست به او ابلاغ نشود و دفتر دادگاه از اين جهت اخطار رفع نقص نمايد و بانو مريم نشاني ديگري از تجديدنظر خوانده نداشته باشد ، شما چه اقدامي ميكنيد .

چنانچه پرونده از هر حيث تكميل شود و در مرجع تجديدنظر مطرح گردد مرجع مذكور چه تصميمي بايد اتخاذ نمايد كه منطبق با موازين قانوني باشد .

114 - اختبار خرداد 1373 كانون وكلا - حقوق ثبت و امور حسبي - 1373

به كليه سوالات زير مستدلا

پاسخ دهيد . استفاده از قانون مدني مجاز است .

ماده 48 قانون ثبت را شرح دهيد . ماده 48 قانون ثبت « سندي كه مطابق مواد فوق به ثبت برسد و به ثبت نرسيده در هيچ يك از ادارات و محاكم پذيرفته نخواهد شد . »

براي تشكيل و ثبت انجمنهاي علمي چه تشريفاتي لازم است ؟

در چه مواردي ابطال اسناد مالكيت احتياج به حكم دادگاه ندارد ؟

در چه مواردي به ولي قهري ضم امين ميشود .

ماده 1238 قانون مدني را توضيح دهيد . ماده 1238 قانون مدني « قيمي كه تقصير در حفظ مال مولي عليه بنمايد مسئول ضرر و خسارتي است كه از نقصان يا تلف آن مال حاصل شده اگر چه نقصان يا تلف مستند به تفريط يا تعدي قيم نباشد . »

115 - اختبار خرداد 1373 كانون وكلا - حقوق مدني - 1373

به سوالات ذيل با استدلال پاسخ دهيد . استفاده از قانون مدني آزاد است .

سوال اول :

شخصي به دستور كارفرما وكيلي براي او به منظور اداره امور احداث يك ساختمان انتخاب ميكند . پس از انتخاب وكيل ، در قراردادي كه بين وكيل كارفرما و مقاطعه كار ساختمان منعقد ميشود ، احداث ساختمان طبق نقشه معين در برابر دستمزد معلوم بر عهده پيمانكار قرار ميگيرد كه ظرف يك سال آنرا تحويل دهد ، مشروط براينكه در هر ماه مبلغ معيني از دستمزد به مقاطعه كار پرداخت شود .

اگر دستورگيرنده پس از انتخاب وكيل و پيش از عقد قرارداد مقاطعه كاري فوت كند ، قرارداد مزبور چه وضعيتي خواهد داشت .

اگر وكيل مزبور ، با وجود در اختيار داشتن پول كارفرما ، در پرداخت اقساط دستمزد مقاطعه كاري تاخير كند و

شخص اخير به دليل اين تاخيرات احداث ساختمان را مدتي به تاخير اندازد ، شما به عنوان وكيل كارفرما ترجيح ميدهيد براي مطالبه خسارت عليه كداميك از وكيل و مقاطعه كار طرح دعوي كنيد ؟

سوال اول :

وصي بر ثلث مشاع از تركه ، پس از فوت موصي و بدون اذن ورثه ، باغي را كه جزء تركه متوفي بوده است ، به عنوان ثلث انتخاب و آن را اجاره داده و تسليم مستاجر ميكند . شما به عنوان وكيل ورثه :

آيا دعوي خلع يد باغ را تجويز ميكنيد يا خير ؟

بر فرض مثبت بودن پاسخ سوال بالا ، عليه چه شخصي طرح دعوي ميكنيد ، مستاجر يا وصي ، يا هر دو .

116 - سوالات حقوق تجارت - 1373

1)به طور كلي از نظر حقوقي شخص به چند دسته تقسيم مي شود؟

1- به سه دسته: شخص حقيقي، شخص حقوقي و شخص طبيعي

2- به دودسته شخص حقيقي يا طبيعي و شخص حقوقي

3- به دودسته شخص حقيقي و شخص طبيعي

4- به سه دسته شخص حقوقي، شخص حقيقي و شخص ثالث

2) كدام گزينه زير درست است؟

1- شخص حقيقي همان افراد از نوع بشر صرف نظر از ويژگيهاي اختصاصي آن ها است

2- شخص حقوقي امر اعتباري غير قابل لمس و رويت مي باشد

3- شخص حقيقي يا شخص طبيعي موجود قابل لمس و رويت مي باشد

4- همه موارد فوق

3) اشخاص از نظر نتيجه و حاصل فعاليت به چند گروه تقسيم مي شوند؟

1- اشخاص حقوقي خصوصي

2- اشخاص حقوقي عمومي

3- اشخاص حقوقي خصوصي و اشخاص حقوقي عمومي

4- هيچكدام

4) در موارد سكوت، نقص و يا اجمال حقوق تجارت كدام گزينه درست است؟

1- بايستي به قواعد حقوق مدني مراجعه نمود

2- بايد به تصميمات

خبرگان تجاري مراجعه نمود

3- در آن مورد خاص هيچ نوع عملي نمي توان انجام داد

4- آن عمل تجاري را بايد كان لم يكن تلقي نمود

5)در رابطه با شمول حقوق تجارت كدام گزينه زير درست نمي باشد؟

1- اصولاً حقوق تجارت فعاليتهاي مربوط به گردش ثروت را تنظيم مي كند

2- اصولاً حقوق تجارت فعاليتهاي مربوط به گردش ثروت و توليدات كشاورزي را تنظيم مي كند

3- اصولاًحقوق تجارت فعاليتهاي مربوط به گردش ثروت و استخراج و نظاير آن را تنظيم مي كند

4- گزينه هاي 2و3

6)كداميك جز منابع حقوق نمي باشد؟

1- قانون

2- رويه قضايي

3- تشكيلات قضايي

4- عرف و عادت حقوقي

7) منظور از عرف و عادت در حقوق تجارت كدام است؟

1- قواعد و اصول معمول به تجار و بازرگانان در روابط تجارتي

2- قواعد و اصول مربوط به تجارت خارجي است

3- آداب و رسوم جامعه است

4- اصول اوليه زندگي اجتماعي است

8) رسوم حقوقي تجارت به چه معني مي باشد؟

1- اصولي كه درعمل به وجودآمده و فقط يكي از طرفين معامله بطور ضمني خود را مشمول و ملزم به آن بداند

2- اصولي كه درعمل به وجودآمده وفقط يكي از طرفين معامله بطور مكتوب خود را مشمول و ملزم به آن بداند

3- اصولي كه درعمل به وجودآمده و طرفين معامله بطور ضمني خود را مشمول و ملزم به آن بدانند

4- اصولي كه درعمل به وجودآمده وطرفين معامله بطور مكتوب و باصراحت خودرا مشمول و ملزم به آن بدانند

9)تفاوت عرف وعادت حقيقي با قانون درچيست؟

1-در اين است كه در مورد عرف وعادت حقوقي احتمال ترديد وجود دارد

2- عرف و عادت حقوقي همان قانون است

3- در اين است كه عرف وعادت حقوقي فاقد ضمانت اجراست

4- موارد 3و1

10)منظور از رويه قضايي كدام گزينه است؟

1- استنباط قضات دادگاهها از قوانين و مقررات است

2- استنباط قضات دادگاهها از ادله ارائه شده توسط افراد در

دادگاههاست

3- استنباط مردم از قوانين و مقررات است

4- استنباط عامه مردم و قضات دادگاهها از قوانين و مقررات است

11)كدام مورد زير در مورد انواع معاملات تجارتي درست نمي باشد؟

1- خريد يا تحصيل هر نوع مال منتقول به تقصد فروش يا اجاره و تصدي به حمل و نقل به هر نحوي كه باشد

2- هر قسم عمليات دلالي يا حق العملكاري و تصديي به عمليات حراجي

3- تاسيس و بكار انداختن هر قسم كارخانه كه براي رفع حوائج شخصي باشد ومعاملات تجارتي كه صرفا بين تاجر باشد

4- عملايت بيمه و هر قسم عمليات صرافي و بانكي

12)كدام مورد راجع به دسته بندي معاملات تجارتي درست است؟

1- معاملات تجارتي به سه دسته ذاتي، تشبيهي و تبعي تقسيم مي شوند

2- معاملات تجارتي به سه دسته ذاتي، مطلق و تشبيهي تقسيم مي شوند

3- معاملات تجارتي به سه دسته اصلي، تشبيهي و تبعي تقسيم مي شوند

4- هيچيك از موارد فوق

13) به موجب قانون كدام گزينه معني درست بيع است؟

1- تمليك عين

2- تمليك عين به عوض معلوم

3- تمليك عين به عوض نامشخص

4- موارد 3و2

14) شرايط صحت معامله يا عقد كدامست؟

1- قصد ورضاي طرفين، بلوغ، رشد، مورد معامله كه بايستي مال معين و قابل تسليم باشد

2- قصد ورضاي طرفين، بلوغ، مورد معامله كه بايستي مال معين ومشروعيت جهت معامله

3- قصد و رضاي طرفين ، مشروعيت، عقل و بلوغ

4- اراده طرفين به ايجاد رابطه حقوقي، بلوغ، عقل و مشروعيت

15) مال منقول عبارتست از :

1- به نقل از گفتار شخصي به فرد تعلق گيرد

2- مالي كه قابليت جابجايي دارد

3- مال منقول مصداق حقوقي ندارد

4- تلف شدن يا نقص و عيب خود مال در حين جابجايي مشكلي را ايجاد نمي نمايد.

16)كدام

گزينه زير درست تر است؟

1- قصد فروش در مورد معاملات تجارتي كفايت مي نمايد

2- تحقق سوددر مورد تجارتي تلقي شدن معالمه ضرورت دارد

3- قصد فروش در مورد تجارتي تلقي شدن معامله تجارتي كفايت مي نمايد و ضرورتي ندارد كه سودي تحقق يابد

4- مورد 1و2 درست است

17) كداميك از معاملات زير تجارتي محسوب مي شوند؟

1- هرگاه شخصي قصد فروش و كسب سود مادي داشته باشد لكن در عمل مال وي تلف و يا فاسد شود

2- هرگاه شخصي قصد فروش و كسب سود مادي داشته باشد لكن به دليل تبليغ يا رقابت اقدام به توزيع رايگان نمايد

3- مواردي كه به قصد مصرف درامورخيريه و يا كمك به ديگران انجام مي شود

4- موارد 2و1

18) كدام مورد درباره عمليات دلالي صحت دارد؟

1- دلال مسئول هرگونه تقصير خود فقفط براي يكي از طرفين معامله است

2- دلال هيچگونه مسئوليتي در قبال طرفين معامله ندارد

3- دلال مسئول هرگونه تقصير خود در مقابل هر يك از طرفين باشد

4- دلال مي توان پاسخگو با شد يا نباشد

19) كدام گزينه زير درست است؟

1- در هر صورتيكه فسخ معامله صورت گيرد دلال از مطالبه اجرت ساقط نمي شود

2- در صورت اقلاله تفاسخ حق دلال براي مطالبه اجرت ساقط مي شود

3- در صورتيكه فسخ معالمه مستند به دلال باشد حق دلال براي مطالبه اجرت ساقط مي شود

4- موارد 3و1

20)كدام يك از نهادهاي زير مرجع تشخيص عمليات بانكي در ايران تعيين شده اند؟

1- شوراي اقتصاد

2- شوراي عالي اداري

3- شوراي پول و اعتبار

4- شوراي نگهبان

21) چنانچه يك توليد كننده محصولات كشاورزي به منظور عرضه توليد خود كارگاه يا واحد بسته بندي ايجاد نمايد بر اساس بند 14 از ماده 12 ق.ت؟

1- اقدام وي يك

معامله تجارتي محسوب مي گردد

2- اقدام وي يك معامله تجارتي محسوب نمي گردد

3- وي مرتكب يك عمل توليدي شده است

4- وي مرتكب يك عمل خدماتي شده است

22)تصدي به محل و نقل در چه صورتي تجاري محسوب مي شود؟

1- تحت هر شرايطي تجاري است

2- فقط زماني كه به حمل و نقل كالا ماسفر در مقابل دريافت وجه مبادرت نمايد تجاري است

3- حتي در صورتيكه فقط براي حمل ونقل كارمندان خودنيز باشد تجاري محسوب مي شود

4-موارد3و2

23) كدام گزينه زير درست است؟

1- متصدي نمايشگاههاي ترويجي و تبليغي در راستاي انتفاع مادي تجاري محسوب نمي شود

2- متصدي حراج با در اختيار قراردادن محل حراج واسطه گردش كالا مي باشد

3- متصدي نمايشگاههاي ترويجي و تبليغي در راستاي عدم انتفاع مادي تجاري محسوب مي شود

4- راننده تاكسي كه ازتاكسي براي حمل ونقل مسافر استفاده مي كند متصدي حمل و نقل محسوب مي شود.

24)هرگاه يك فرد هنرمند مبادرت به اجراي نمايشگاهي به منظور عرصه آثار هنري خودمي نمايد عمل وي:

1- يك عمل تاجري تلقي مي گردد

2- عمل تاجري تلقي نمي گردد

3- چنانچه تعدادي از هنرمندان به اين عمل مبادرت ورزند تجاري محسوب مي شود

4- موارد 3و2 درست است

25) كدام مورد در رابطه با معاملات تشبيهي صحيح است؟

1- چون در گردش ثروت دخالتي ندارد رد زمره اعمال تجارتي شمرده نمي شود

2- به مصالحي از جمله فايده عملي، آنها را در فهرست معاملات تجارتي منظور نموده اند

3- تصدي به هر نوع تاسيساتي كه براي انجام بعضي از امور ايجاد مي شود معاملات تشبيهي تلقي مي گردند

4- همه موارد

26) كدام گزينه زير در رابطه با معاملات تبعي يا نسبي درست است؟

1-اين گزينه معاملات به اعتبار اينكه توسط تاجر يا به ضميمه

عمل تجارتي انجام مي شود معامله تجارتي به شمار مي آيند

2- كلايه معاملاتي كه اجزا يا خدمه تاجر براي امورتجارتي ارباب خود مينمايند جز معاملات تبعي هستند

3- كليه معاملات بين تجار و كسبه و صرافان و بانكها كه در آن طرفين تاجر باشند

4- همه موارد

27) به موجب حكم مقرر د رماده 1 قانون تجارت تاجر:

1-كسي است كه شغل رسمي خود را معاملات تجارتي قراردهد

2- كسي است كه شغل معمولي خود را معاملات تجارتي قرارد هد

3- آن دسته اشخاص حقوقي هستند كه شغل معمولي خود را معاملات تجارتي قرار دهد

4- آن دسته از اشخاص حقيقي هستند كه شغل معمولي خود را معاملات تجارتي قراردهد

28)كدام گزينه زير در رابطه با تعريف شغل درست است؟

1- شعل عبارتست از فعاليت موقت يا غير موقت كه براي شاغل منشا درآمد و يا فايده مادي باشد و يا فعاليت براي رسيدن به چنين فايدهاي

2- شغل فعاليتي است كه در نتيجه آن، طي مراحل مختلف چرخه اقتصاد، كالا توليد و يا خدمت ارائه مي شود نيا نياز مادي و يا غير ماد يا اشخاص در جامعه مرتفع گردد

29)كداميك شرط وجود اهليت تمتع براي شخص مي باشد؟

1- بلوغ

2- عقل

3- زنده بودن

4- موارد1و3

30)كدام گزينه زير درباره اهليت درست نمي باشد؟

1- منظور از اهليت توانايي بهرمند شدن است

2- منظور از اهليت، اهل يك كشور بودن است

3- منظور از اهليت، توانايي اعملا و اجراي حق است

4- منظور از اهليت، دارا شدن حق است

31)كدام گزينه زير در مورد اشتغال درست است؟

1- اصل بر آزادي اشتغال است

2- در برخي موارد طبق ضوابط براي اشتغال به امري شرط يا محدوديت و يا ممنوعيت صريح وجود دارد

3- برخي از مشاغل مانعه

الجمع با شغل ديگري مي باشند(مانند قضاوت)

4- همه موارد

32) نام ديگر دفاتر تجارتي:

1- دفاتر عملكردي

2- دفاتر قانوني

3- دفاتر بازرگاني

4- دفاتر حقوقي

33)كداميك جز دفاتر تجارتي نمي باشد؟

1- دفتر روزنامه

2- دفتر كل

3- دفتر كپيه

4- دفتر انديكاتور

34)كدام گزينه در مورد دفتر روزنامه درست است؟

1- تاجر بايستي همه روزه مطالبات و ديون و داد و ستد تجارتي خود را در آن دفتر ثبت نمايد

2- مندرجات دفتر روزنامه بايستي متضمن جزئيات حقوق و تعهدات صاحب آن باشد

3- دفتر روزنامه نشان دهنده عملكرد روزانه تاجر است

4- همه موارد

35)درمواردي كه اشخاص از سيستم هاي مكانيكي ياالكترونيكي حسابداري استفاده مي كنند بايستي خلاصه اسناد را حداقل:

1- ماهي يكبار در دفتر روزنامه ثبت كنند

2- به طورهفتگي در دفتر نوزنامه ثبت كنند

3- هر 6 ماه يكبار

4- لزومي به ثبت كردن در دفتر روزنامه نمي باشد

36)كدام گزينه در مورد دفتر كل درست است؟

1- تاجر بايد كليه معاملات خود را حداقل هفته اي يك مرتبه ار دفتر روزنامه جدا كرده و انواع محتلف ان را جدا كرده و در آن دفتر به طور خلاصه ثبت كند

2- اشخاصي كه ازاين نوع دفاتر استفاده مي كنند مكلفند براي ثبت كليه داد وستدهاي خود دفتر كل جداگانه نيز نگاهداري كنند

3- دفتركل نشان دهنده عملكرد روزانه تاجر است

4- موارد 1و2

37)دفتر دارايي:

1- دفتري است كه تاجر بايد هر 6 ماه صورت جامعي از كليه دارايي منقول و غير منقول و ديون و مطالبات خود را در آن ثبت و امضا نمايد

2- دفتري است كه تاجر بايد هر سال صورت جامعي از كليه دارايي منقول و ديون و مطالبات سال گذشته خود را به ريز در آن ثبت و امضاء نمايد

3- دفتري است كه تاجر با يد هر سال صورت جامعي از كليه دارايي منقول و غير منقول و مطالبات

سال گذشته خود را در آن ثبت نمايد

4- دفتري است كه تاجر با يد هر سال صورت جامعي از كليه دارايي منقول و غيرمنقول وديون و مطالبات سال گذشته خود را در آن ثبت نمايد

38) ثبت معاملات قبل از پلمپ دردفاتر تجارتي طبق قانون چه حكمي دارد؟

1- مي تواند با نظر مدير موسسه انجام گيرد

2- لزومي به پلمپ شدن اين قبيل دفاتر وجود ندارد

3- فقط شماره گذاري آنها كفايت مي نمايد

4- ممنوع است

39)كدام گزينه زير در مورد ثبت تجارتي درست است؟

1- ثبت تجارتي مستلزم تنظيم اظهارنامه مخصوص مي باشد

2- هر تاجري كه مكلف به ثبت تجارتي باشد بايستي در كليه اسناد و صورتحسابها و نشريات خود در ايران شماره و ثبت مربوطه را درج نمايد

3- ثبت تجارتي در مورد تجار را مي توان مشابه ثبت احوال در مورد اشخاص حقيقي تلقي نمود

4- همه موارد

40) اسم تجارتي:

1- معرف موسسه بازرگاني است

2- جز حقوق كسبه و پيشه محسوب مي شود

3- انتخاب آن اجباري است

4- 1و2 صحيح است

41) كدام دسته جزء انواع شخص حقوقي نمي باشد؟

1- شركتهاي تجارتي

2- موسسات غير انتفاعي

3- شهرداريها

4- دانشگاهها و مراكر فرهنگي

42) كدام گزينه جز عناصر ضروري براي تحقق شركت مي باشد؟

1- تعدد شركاء

2- آورده مشترك

3- مشاع و مشترك بودن مالكيت اشخاص

4- همه موارد

43)براساس ماده 1 قانون ثبت شركت ها شركت ايراني چگونه شركتي است؟

1- هر شركتي كه در ايران تشكيل و مركز تشكيل آن در ايران باشد

2- هرشركتي كه توسط شخص ايراني در هر كجاي دنيا تشكيل گردد

3- موارد 2و1

4- هيچكدام

44)كدام گروه از شركتهاي زير در برابر اشخاص ثالث تا ميزان آورده خود مسئوليت دارند؟

1- شركتهاي سهامي عام

2- شركت تضامني

3- شركتهاي با مسئوليت محدود

4- 1و3

45)كدام دسته از شركتهاي

زير در برابر اشخاص ثالث بدون توجه به ميزان آورده خود مسئوليت دارند؟

1- شركتهاي سهام عام

2- شركتهاي نسبي

3- شركتاي تضامني

4- موارد 3و2

46)دركدام دسته ازشركتهاي زيريك شريك ضامن و يك يا چند شريك غير ضامن معيني با مسئوليت محدود وجود دارد؟

1- شركتهاي مختلط سهامي

2- شركتهاي نسبي

3- شركتهاي مختلط غير سهامي

4- 2و3

47)كدام گزينه در رابطه با شركت سهامي درست است؟

1- شركتي است كه سرمايه آن به سهام متساوي القيمه تقسيم شده

2- شركتي است كه مسئوليت هر يك از صاحبان سهام در رابطه با فعاليت شركت محدود به مبلغ اسمي سهام آنهاست

3- شركت سهامي مي تواند براي انجام امور غير تجارتي نيز تشكيل شود

4- همه موارد

48) كدام تعريف درست شركت سهامي عام است؟

1- شركتي است كه موسسين ان همه سرمايه شركت را راساً تامين كنند

2- شركتي است كه موسسين آن قسمتي از سرمايه شركت را راساً و بقيه را از طريق عرضه سهام به عموم تامين كنند

3- شركتي است كه موسسين آن همه سرمايه شركت را از طريق عرضه سهام به عموم تامين كنند

4- هيچكدام

49)حداقل سرمايه لازم براي تاسيس يا ادامه شركت سهامي عام چه مبلغ است؟

1- 10.000.000 ريال

2- 50.000.000 ريال

3- 5.000.000 ريال

4- 1.000.000 ريال

50)براي تشكيل شركت سهامي عام حداقل نياز به چند سهامدار مي باشد؟

1- حداقل 3نفر

2- حداقل 5 نفر

3- حداقل7 نفر

4- نامحدود

51) چنانچه عبارت شركت سهامي عام همراه با نام شركت سهامي عام نيايد چه مسئله اي اتفاق مي افتد؟

1- تشكيل شركت مورد ندارد

2- منظور شركت سهامي خاص مي باشد

3- احكام راجع به شركت هاي تضامني در مورد شركاء اعمال مي شود

4- موارد2و3

52) كدام گزينه در مورد سهام موجود در شركت سهامي عام درست است؟

1- ارزش اسمي هر سهم 10.000 ريال است

2-

هر سهم نشان دهنده ميزان مشاركت، تعهدات و حقوق دارنده آن در شكرت سهامي است

3- ارزش اسمي هر سهم 1.000 ريال

4- موارد 2و1

53)سهام ممتازه داراي چه خصوصياتي هستند؟

1- داشتن تعداد آراي بيشتر از سهامداران عادي

2- تخصيص درصدي از سود قابل تقسيم به سهامداران ممتازه

3- حق تعيين يك يا چند عضو هيات مديره

4- همه موارد

54)اركان مورد نياز شركت هاي سهامي كدامند؟

1- مجمع عمومي صاحبان سهام

2- هيئت مديره

3- بازرس

4- همه موارد فوق

55)كدام موارد از شرايط انحلال شركت هاي سهامي عام هستند؟

1- انقضاي مدت شركت

2- ورشكستگي شركت

3- تعميم مجمع عمومي فوق العاده

4- همه موارد

56)انحلال قانون در كدام مورد زير صورت مي گيرد؟

1- زماني كه اشخاص ذينفع به دلايل مشخص از دادگاه ذيصلاح درخواست انحلال شركت را بنمايند

2- مواردي كه دادگاه پس از احراز اين امر كه استمرار شخصيت حقوقي شركت فاقد فايده عملي است

3- مواردي كه دادگاه پس از احراز اين امر كه استمرار شخصيت حقوقي شركت موجب ورود زيان به حقوق اشخاص ثالث باشد

4- موارد3و2

57) كدام مورد درباره انحلال شركت سهامي درست است؟

1- در مرحله تصفيه مديران شركت عنوان ((مديران تصفيه)) را خواهند داشت

2- شركت به مجرد تصميم به انحلال شركت در حال تصفيه محسوب مي شود

3- تا خاتمه امر تصفيه شخصيت حقوقي شركت با قي خواهد ماند

4- همه موارد

58) حداقل سرمايه براي شركت سهامي خاص كدام رقم پيش بيني مي شود؟

1-5.000.000 ريال

2-10.000.000 ريال

3-1.000.000 ريال

4- هيچ مبلغ خاصي نمي باشد

59)تعداد شركاي شركت سهامي خاص چند تعداد است؟

1- همواره 3 نفر شخص حقيقي يا حقوقي

2- نبايد از سه نفر شخص حقيقي و يا حقوقي كمتر باشد

3- نيابد از سه نفر شخص حقيقي بيشتر باشد

4- نبايداز سه نفر شخص حقوقي بيشتر باشد

60)براي

تبديل شركت سهامي خاص به شركت سهامي عام رعايت كداميك از ضوابط زير ضروري است؟

1- حداقل تعدا شركاء

2- هيچ شرطي لازم نيست

3- حداقل سرمايه

4- موارد1و3

61)براي تشكيل شركت تعاوني چه تعدادي لازم است؟

1- حداقل3 نفر از ارباب حرف

2- حداقل 5 نفر از ارباب حرف

3- حداقل 7 نفر از ارباب حرف

4- هيچ محدوديت موجود نمي باشد

62) كدام دسته ازشركت هاي ذيل از مقرراتي جدا از قانون تجارت متابعت نموده و از لحاظ تعداد شركا محدود نمي باشد؟

1- شركت سهامي عام

2- شركت تعاوني

3- شركت سهامي خاص

4- شركت تضامني

63)يكي از فرق هاي شركت با مسئوليت محدود و شركت سهامي كدام است؟

1- دوشركت با مسئوليت محدود سرمايه همان شركت سهامي به سهام متساوي القيمه تقسيم مي شود

2- دوشركت با مسئوليت محدود سرمايه همان شركت سهامي به سهام متساوي القيمه تقسيم و تجزيه نمي شود

3- اصلا موضوع سرمايه مطرح نمي باشد

4- هيچكدام

64)كدام مورد در مورد شركت تضامني مصداق دارد؟

1- شركاء در برابر اشخاص ثالث بيش از ميزان آورده مسئوليت دارند

2- ورشكستگي شركت ملازمه قانوني با ورشكستگي شركاء ندارد

3- مسئوليت تضامني زماني مي تواندازسوي اشخاص ثالث ادعا شود كه شركت حسب مورد و براساس ضوابط منحل شود

4- همه موارد

65) اركان يك شركت تعاوني كدام است؟

1- مجمع عمومي

2- هيئت مديره

3- بارزس يا بازرسان

4- تمامي موارد

66)كدام دسته جزء خصوصيات اسناد تجارتي مي باشد؟

1- قابليت نقل و انتقال معامله

2- وسيله انتقال طلب يا دين

3- وسيله پرداخت و تحصيل اعتبار

4- تمامي موارد

67)اسناد تجارتي نوعاً در زمره كدام دسته اسناد هستند؟

1- اسناد رسمي

2- اسناد عادي

3- اسناد رسمي وعادي

4- هيچكدام

68) منظور از اسناد تجارتي خاص كدام است؟

1- برات

2- سفته

3- چك

4- همه موارد

69) برات سندي است كه:

1- براتكش به شخص ديگر دستور مي دهد تا مبلغ معين در متن ورقه برات را در موعدمعين در

وجه يا به حواله كرد شخص ثالث بپردازد

2- براتكش به شخص ديگر دستور مي دهد تا هر مبلغي را در متن ورقه برات به حواله كرد شخص ثالث بپردازد

3- براتكش به شخص ثالث دستور مي دهد تا مبلغ معين در متن ورقه برات را در موعد مقرر در وجه يا به حواله كرد اشخاص بپردازد

4- هيچكدام

70) كداميك جزء شرايط برات هستند:

5- تعيين مبلغ برات

6- تاريخ تحرير كه همان تاريخ صدور به روز و ماه و سال است

7- تاريخ تاديه وجه برات (سررسيد)

8- همه موارد

71) كدام مورد درباره برات درست است؟

1- براي فراهم شدن امكان مطالبه مبلغ برات دارنده برات بايستي برات را به رويت برات گير برساند

2- قبول كننده برات حق نكول ندارد و مكلف است وجه برات را در وعده تأديه كند

3- انتقال برات بوسيله ظهر نويسي به عمل مي ايد

4- همه موارد

72) منظور از برات رحوعي چيست؟

1- منظورهمان واخواست تام است

2- دارنده برات مي تواند پس از اعتراض براي دريافت وجه آن به صدور برات بر عهده برات دهنده يا يكي از ظهر نويس ها اقدام نمايد

3- امتناع از تاديه وجه برات است

4- همه موارد

73) اعتراص برات در چه مواردي به عمل مي آيد؟

1- در مورد نكول

2- امتناع از قبول

3- امتناع ازنكول و عدم تأديه نكول

4- همه موارد

74) صورت چك با توجه به قانون تجارت چگونه است؟

1- چك وسيله اي جهاني براي پرداخت است

2- چك را بر روي هر ورقه اي مي توان صادر كرد

3- چك نوشته اي است كه به موجب آن صادركننده وجوهي را كه درنزد محال عليه دارد كلا يا بعضا مسترد يا به ديگري واگذار مي نمايد

4- چك وسيله اي براي انجام معاملات به حساب مي آيد

75)شرايط صادركننده چك كدام

است؟

1- صادر كننده فقط روي محال عليه مي تواند مبادرت به صدور چك كند

2- نظر يه اينكه صدور چك يك عمل حقوقي است صادركننده براي انجام دادن آن بايداهليت داشته باشد

3- موارد1و2 درست است

4- هيچكدام

76) صادركننده چك در چه مواردي قابل تعقيب جزايي است؟

1- صدور چك بلامحل و برداشت وجه چك از حساب

2- دستورعدم پرداخت وجه چك

3- تنظيم غير صحيح چك

4- همه موارد فوق

77)در صورت برگشت چك دارنده چگونه مي تواند حق خود را وصول كند؟

1- هم از طريق صدور اجرائيه و هم از طريق مراجعه دادگاه

2- فقط از طريق صدور اجرائيه

3- فقط از طريق مراجعه به دادگاه

4- هيچكدام

78) در كداميك از موارد زير تاجر ورشكسته به تقصير محسوب مي شود؟

1- در صورتيكه محقق شود در ايام عادي مخارج شخصي وي از درآمد وي فزوني گيرد

2- درصورتيكه تحقق سود در معاملاتي مانند شرط بندي منوط به اتفاق محض باشد

3- درصورتيكه يكي از طلبكارها را پس از توقف بر سايرين ترجيح داده و طلب او را پرداخته باشد

4- همه موارد

79) كداميك جزء اهداف ظهرنويسي چك است؟

1- ظهرنويسي چك براي انتقال مالكيت است

2- ظهرنويسي چك براي وصول است

3- ظهر نويسي چك به عنوان وثيقه است

4- همه موارد

80) كدام گزينه در مورد پرداخت وجه چك درست است؟

1- چك وسيله اعطاي اعتبار نيست و به اين علت پرداخت آن فوري است

2- هرگاه در متن چك شرطي براي پرداخت ذكر شده باشد بانك به آن شرط ترتيب اثر نخواهد داد

3- هرگاه چكي كه داراي تاريخ موخر است به بانك ارائه شود بانك بدون توجه به اين تاريخ چك را در همان تاريخ ارائه پرداخت كند

4- همه موارد

81) صادر كننده چك نمي تواند پرداخت آن

را ممنوع نمايد مگر در موارد قانوني زير:

1- گم شدن چك

2- به سرقت رفتن چك

3- جعل چك و كلاهبرداري يا خيانت درامانت

4- همه موارد

82) پرداخت فوري چك:

1- به اين معني است كه دارنده مكلف است آن را در همان روز صدور به بانك ارائه كند

2- به اين معني نيست كه دارنده مكلف است آن را در همان روز صدور به بانك ارائه كند

3- هرگاه چك بعداز تاريخهاي سررسيد به بانك ارائه شود نيز درصورت وجود محل قابل پرداخت خواهد بود

4- موارد3و2

83)در كدام يك ازموارد زير دارنده چك حق شكايت كيفري ندارد؟

1- هرگاه ظرف مدت 6 ماه از تاريخ صدور به بانك مراجعه نكرده باشد

2- هرگاه تا 6 ماه پس از صدورگواهينامه عدم پرداخت به دادگاه مراجعه نكند

3- موارد1و2

4- براي شكايت كيفري در هر مهلتي مي توان اقدام نمود.

84) در كداميك از موارد زير تاجر ورشكسته به تقلب تلقي مي گردد؟

1- تاجر دفاتر خود را مفقود نموده باشد

2- تاجر قسمتي از دارايي خود را مخفي كرده باشد

3- موارد1و2

4- هيچكدام

85) منظور از چك سفيدامضا چيست؟

1- چكي كه امضاء نداشته باشد

2- چكي كه مبلغ درآن قيد نشده باشد

3- چكي كه فاقد تاريخ باشد

4- همه موارد

86) در كداميك ازموارد زير چك قابل ظهر نويسي است؟

1- به صورت حواله كرد صادر شود

2- چك در وجه حامل صادر شود

3- چك در وجه شخص معين يا به حواله كرد او صادر شده باشد

4- همه موارد

87) پرداخت چك موجب كداميك ا زموارد زير مي شود؟

1- به سقوط تعهد صادر كننده كمكي نمي كند

2- مي تواند به حيات چك پايان دهدو موجب سقوط تعهد صادر كننده است.

3- هيچكدام

4- هردو مورد

88) رسيدگي به امر توقف و ورشكستگي تاجر در

كداميك از موارد زير آغاز خواهد شد؟

1- اظهار تاجر از طريق تقديم دادخواست به مرجع قضايي

2- تقاضاي بستانكار و يا بستانكاران تاجر

3- مدعي العموم

4- همه موارد

89) كدام گزينه درست است؟

1- تاجر ورشكسته از تاريخ صدور حكم از مداخله در بخشي از اموال خود ممنوع است

2- تاجر ورشكسته از تاريخ صدور حكم از مداخله در همه اموال خود حتي آنچه در مدت ورشكستگي عايد او مي شود ممنوع است

3- تاجر ورشكسته حق مداخله در اموالي كه در مدت ورشكستگي عايد او شده است را دارد

4- ورشكستگي تاجر هيچ ارتباطي به مداخله يا عدم مداخله در اموال وي ندارد

90) كدام دسته از معاملات زير توسط تاجر بعد از توقف باطل و بلا اثر است؟

1- هر صلح محاباتي يا هبه

2- تأديه هر نوع بدهي اعم از حال ويا موجل

3- هر معامله كه مالي اعم از منقول و يا غير منقول متعلق به تاجر متوقف را مقيد نمايد و به ضرر بستانكاران تمام شود

4- همه موارد فوق

91) د رآگهي هاي منتشره راجع به تاجر ورشكسته بايستي به اشخاص كه از تاجر ورشكسته، مالي در اختيار دارند اخطار شود تا ظرف:

1- 2ماه اموال مزبور را در اختيار تاجر ورشكسته قراردهند

2- 2ماه اموال مزبور را در اختيار اداره تصفيه قراردهند

3- 2سال اموال مزبور را دراختيار اداره تصفيه قراردهند

4- 2سال اموال مزبور را در اختيار تاجر ورشكسته قراردهند

92) كدام گزينه درست نمي باشد؟

1- در موردتاجر ورشكسته به تقلب قرارداد ارفاقي منعقد مي شود

2- در مورد تاجر ورشكسته به تقصير تنظيم قرارداد ارفاقي ميسر است

3- قرارداد ارفاقي ظرف مهلت معين قابل اعتراض است

4- همه موارد

93)مستثنيات دين معاف از مهر وموم در مورد تاجر ورشكسته كدام

است؟

1- البسه و اشيايي كه براي حوائج ضروري او و خانواده او لازم است

2- اشيايي كه ممكن است قريباً ضايع شود

3- اشيايي كه براي بكار انداختن سرمايه تاجر ورشكسته لازم است

4- همه موارد

94) كداميك معني درست احتكار مي باشد؟

1- جمع آوري كالاهاي بازرگاني به قصد نايابي و كميابي

2- كم فروشي

3- فروش كالاغير از آنچه قبلاً مشخص شده است

4- هيچكدام

95) معني درست اقاله كدام است؟

1- سخن گفتن

2- بهم زدن عقدلازم به تراضي يكديگر

3- همان تفاسخ و تقابل مي باشد

4- موارد3و2

96) معني كلمه بستانكار كدام است؟

1- كسي كه درذمه او تعهدي به نفع غيروجود دارد

2- كسي كه به نفع او تعهدي بر ذمه ديگري وجود دارد

3- هر دومورد صحيح است

4- هيچكدام

97) معني واژه ((تدليس)) كدام است؟

1- دلالت

2- اعمالي كه موجب فريب طرف معامله شود

3- افلاس

4- همه موارد

98) كداميك معني (( تركه)) مي باشد؟

1- دارايي زمان فوت متوفي قبل از اخراج واجبات مالي و ديون و ثلث

2- دارايي زمان فوت متوفي بعد از اخراج واجبات مالي و ديون و ثلث

3- دارايي بعد از فوت متوفي كه در اختيار ورثه مي باشد

4- دارايي قبل از فوت متوفي قبل از اخراج واجبات مالي و ديون و ثلث

99) معني واژه تسعير كدام است؟

1- سرعت در انجام معامله

2- عجله در انجام عقد لازم

3- تعيين ارزش پول يك كشور با پول كشور ديگر

4- هيچكدام

100) تعرفه به چه معنايي است؟

1- معرفي كالا

2- معرفي مبادي خروجي و رودي كالا

3- صورت قيمت ارقام كالا

4- همه موارد

102) معني تغليب كدام است؟

1- غلبه دادن يك جنس بر جنس ديگر به طور مجاز

2- غلبه دادن يك جنس بر جنس ديگر به طور غيرمجاز

3- غلبه طرف معامله بر طرف ديگر

4- مغلوب

شدن طرفين معامله

102) معني كلمه((توقف)) در حقوق تجارت كدام است؟

1- ورشكستگي

2- عدم انجام معاملات تجارتي

3- جلوگيري از فعاليت تجارتي تجار به هر دليل

4- هر سه مورد صحيح است

103)كدام گزينه زير در رابطه با تهاتر درست است؟

1- از اسباب سقوط تعهدات است

2- به موجب آن دو تعهد متقابل كه وجه نقد يا شيئي مثلي و همجنس است به تعداد مساوي با يكديگر ساقط ميشوند

3- موارد 1و2

4- هيچكدام

104) حق ارتفاق حقي است براي شخص:

1- در ملك خودش

2- درملك ديگري بواسطه مالكيت درملك معين

3- هردو مورد

4- هيچكدام

105) دارايي به چه معناست؟

1- به مجموع اموال و مطالبات پس از كسر ديون گفته مي شود

2- به مجموع ديون و مطالبات پس از كسر اموال گفته مي شود

3- به مجموع مطالبات و اموال و ديون گفته مي شود

4- همه موارد

106) معني رقبه كدام است؟

1- رقابت

2- املاك غير منقول

3- املاك منقول

4- اموال غير منقول

107)سلف از نظر حقوق به چه معناست؟

1- بيعي كه ثمن آن موجل و مبيع آن حال است

2- بيعي كه ثمن آن حال و مبيع آن موجل است

3- بيعي كه هم ثمن وهم مبيع آن حال است

4- بيعي كه هم ثمن وهم مبيع آن موجل است

108) معني كلمه عين كدام است؟

1- اشيا مادي مستقل

2- اشيا مادي غير مستقل

3- اشيا مادي مستقل ويا غير مستقل

4- هيچكدام

109) غش به چه معني است؟

1- بي حالي طرفين معامله

2- تقلب در كسب

3- اغتشاش در حين معامله

4- معاملات كم اثر

110) مأجور به چه معني است؟

1- عين مستاجره

2- موجر

3- مال الاجاره

4- هيچكدام

111) معني مستغل كدام است؟

1- اموال منقول

2- اموال غير منقول كه مورد بهره برداري است

3- اموالي كه مستقلا دراختيار مالك باشد

4- ملك مسكوني

112) هبه به چه معني است؟

1- تمليك عين بدون

عوض

2- تمليك عين با عوض

3- همان ارثيه است

4- هيچكدام

دانشكده هاي حقوق كشور

1- دانشكده حقوق دانشگاه تهران

61111- 021 تهران –ميدان انقلاب- خيابان دانشگاه-درب شرقي ساختمان

2- دانشكده حقوق شهيدبهشتي

29901- 021تهران - بزرگراه شهيدچمران-خيابان اوين- بلواردانشجو

3- دانشكده حقوق تربيت مدرس

77008499- 021تقاطع بزرگراههاي جلال آل احمدودكتر چمران- زير پل گيشا

88011001- 021كدپستي 1411713116

4- دانشكده حقوق علامه طباطبايي

2-44737510- 021تهران – دهكده المپيك – بلواردهكده

5- دانشكده حقوق امام صادق

88082414- 021تهران - بزرگراه شهيد چمران - پل مديريت

8894001 - 021

22074572- 021

6- دانشكده علوم قضائي وخدمات اداري وابسته به قوه قضائيه

4-66707023- 021تهران – خيابان انقلاب – بعدازتقاطع ولي عصر- خيابان خارك

66708075 - 021

66743353- 021

7- دانشكده علوم انساني تبريز

3344286- 0411تبريز- بلوار 29 بهمن

89-3340081- 0411

8- دانشكده حقوق فردوسي

8813090- 0511مشهد- بلواروكيل آباد- روبروي پارك ملت

8788990- 0511كدپستي 9177948951

9- دانشكده حقوق امام خميني قزوين

7-3341203- 0281كدپستي 6818-34149

5-3780021- 0281

10- دانشكده حقوق مفيد قم

6-2927395- 0251قم-45متري صدوق- ميدان مفيد

63-2925761- 0251كدپستي3611- 37185

11- دانشكده حقوق دانشگاه شيراز

15-6287312- 0711شيراز- پرديس ارم

9-2351001- 0711كد پستي 71945

12- دانشكده حقوق دانشگاه مازندران

44608- 011252ساري- بابلسر-خيابان شهيد بهشتي – پرديس دانشگاه

13- دانشكده حقوق آزاداسلامي جنوب تهران

77506016- 021 تهران – ميدان امام حسين – خيابان مازندران- خيابان برادران كفائي اماني/زرين نرسابق

77506129- 021

8-88834296- 021

9-88830826- 021

14- دانشكده علوم انساني آزاداسلامي شمال تهران

88089444- 021تهران – ميدان شهرك غرب – بلواردريا– خيابان شفق-دانشكدهعلوم انساني

4-88777312- 021

4-22948423- 021

15- دانشكده حقوق آزاداسلامي مركزي تهران

66461173- 021

4-66436680- 021

16- دانشكده حقوق آزاداسلامي اراك

9-3663041- 0861اراك- ميدان امام خميني – كيلومتر 3جاده خمين – شهرك دانشگاهي

9-3663041- 0861

17- دانشكده حقوق آزاداسلامي اسلامشهر

2358105- 0228

18- دانشكده علوم انساني آزاداسلامي ارديبل

3335070- 0451اردبيل-ميدان بسيج – دانشگاه آزاد- دانشكده علوم انساني

كدپستي 5615731567

صندوق پستي 467

7728020- 0451

19- دانشكده حقوق آزاداسلامي اروميه

6 -3440094 - 0441

5 -3440054- 0441

20- دانشكده حقوق آزاداسلامي اهر

28211- 042662

21- دانشكده حقوق آزاداسلامي اهواز

22-3348320- 0611

4-4435282-0611

22- دانشكده حقوق آزاداسلامي بندرانزلي

3234590- 0181بندرانزلي- جنب بازار گيلار

4249071- 0181

23- دانشكده حقوق آزاداسلامي بندرعباس

4-665500- 0761

6665504- 0761

6665501- 0761

24- دانشكده حقوق آزاداسلامي بوشهر

2528858- 0771

2-5552501- 0771

25- دانشكده حقوق آزاداسلامي بيرجند

4430002- 0561

26- دانشكده حقوق آزاداسلامي تبريز

4781498- 0411تبريز- خيابان آزادي – چهارراه ابوريحان- بطرف آباداني ومسكن – جنب سالن ورزشي كوثر

85-3318681- 0411

27- دانشكده حقوق آزاداسلامي خوراسگان اصفهان

5211266- 0311

9-5354001- 0311

28- دانشكده حقوق آزاداسلامي نراق

2- 70711-0866446

29- دانشكده حقوق آزاداسلامي نوشهرچالوس

4- 2226601- 0191چالوس- خيابان 17شهريور- روبروي مسجدامام حسين(ع)

30- دانشكده حقوق آزاداسلامي ورامين

4220041-0292ورامين- دانشگاه پيشوا- شهرك نقش جهان

14- 2225011- 0291

31- دانشكده حقوق آزاداسلامي همدان

821075- 0811

7-4494001- 0811

32- دانشكده حقوق آزاداسلامي خرم آباد

31692- 0661

33- دانشكده حقوق آزاداسلامي بهبهان

3331990- 0671

34- دانشكده حقوق آزاداسلامي مراغه (آذربايجان شرقي)

3254506- 0421آذربايجان شرقي- شهرستان مراغه- بلوارشهيد درخشي-صندوق پستي 345

3250213-0421

35- دانشكده حقوق آزاداسلامي لارستان (فارس)

2228168- 0781شيراز- شهرستان لارستان- شهرجديد- فلكه قبله – دانشگاه آزاد- ساختمان حقوق

2-2249230-0781

36- دانشكده حقوق دانشگاه شهيداشرفي اصفهاني

4-6502820- 0311

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109